فمينيسم و ماركسيسم ترجمه ي نسيم روشنايي طبيعت/ فرهنگ به واسطه ي تكنولوژي علمي و تغييراتي كه بر بدن انسان ايجاد مي كند ما را به " سايبرگ" تبديل مي كند. بنابراين، چشم اندازهاي ما بسيار تقاطعي هستند و قادر نيستند به سادگي توسط رابطه ي مشترك با كار يكپارچه شوند. سياست هاي فمينيستي به مطالعه ي سياست هاي هويتي مثل جنسيت، نژاد، يا طبقه نياز ندارد، بلكه قرابت اين سياست ها بر اتحاد و ائتلافي استوار است كه چشم اندازهاي معرفت شناختي را به هم ملحق مي كند. (Haraway 1985) بسياري از سوسياليست فمينيست ها مانند راديكال فمينيست ها كوشيدند نظريه ي سيستم هاي دوگانه" را گسترش دهند " .(cf. Young 1981) اين نظريه سيستم مجزايي از روابط كار را تئوريزه مي كند كه تمايل جنسي، پرورش، عاطفه، و توليد مثل زيستي انسان را سازماندهي و هدايت مي كند. آنها اين امر را به مثابه ي يك شالوده ي جهان شمول هميشگي مختص پدرشاهي نمي بينند، اگرچه استدلال مي كنند كه اين سيستم به سيستم عنوان" جنس/ جنسيت" 1981a,b) (Rubin 1975; Hartmann 1978, ، يا به عنوان " سيستم توليد عاطفه/ جنس" 1981) (Ferguson 1989, 1991; Ferguson and Folbre با توجه با استدلال ماركس درباره ي شيوه هاي متفاوت توليد، به شيوه هاي تاريخي متفاوتي عمل كرده است. روبين استدلال مي كند كه سيستم جنس/ جنسيت بر اساس نظم هاي متفاوت خويشاوندي ايجاد شده است، كه بيش از همه از مبادله ي زن توسط مرد در ازدواج و بنابراين از سلطه ي مردانه و دگرجنس گرايي اجباري حمايت كرده است. او اميدوار است كه از آنجايي كه سرمايه داري سازماندهي اقتصادي را از خويشاوندي به توليد محصول تغيير داده، قدرت پدرها و شوهرها بر دختران و زنان شان و توانايي آنها در اجبار زنان به دگرجنس گرايي به تدريج كاهش مي يابد و شايستگي روز افزون زنان در استقلال اقتصادي، به آزادي و برابري آنها با مردان مي انجامد. 19
فمينيسم و ماركسيسم ترجمه ي نسيم روشنايي هارتمن با نگرش تاريخي متفاوتي استدلال مي كند كه يك معامله ي تاريخي، سرمايه دار را به مرد پدرسالار طبقه ي كارگر متصل كرده بود تا مزاياي پدرشاهي كه توسط ورود زنان در كارهاي مزدي در قرن نوزدهم با ايجاد " دستمزد خانواده" تضعيف شده بود و مردان را مجبور مي كرد از همسران و فرزندان بدون دستمزد در خانه حمايت كنند را تقويت كند(1981a). در حالي كه فرگوسن و فولبر (1981) معتقدند كه هيچ تطبيق بديهي بين سرمايه داري و پدرشاهي وجود ندارد، آنها استدلال مي كنند كه بين اين دو تضاد وجود دارد و امروزه دستمزد خانواده از بين رفته است. درواقع، هم فرگوسن و هم اسمارت 20 (Smart) (1984) استدلال مي كنند كه دولت رفاه سرمايه داري با تقسيم جنسي مداوم كار مزدي كه در آن كار زنان نسبت به كار مردان، با دستمزد كمتر و امنيت شغلي كمتري رمز گذاري مي شود، روش هاي هستند كه " پدرسالاري كلي" را با سيستم هاي مختلفي از خانواده ي پدرسالار كه در جوامع اوليه و پيشاسرمايه داري وجود داشتند، جايگزين كرده است. والبي (1990) تحليل مشابهي دارد اما به نسبت آنچه در تحليل هاي فرگوسن و اسمارت ديده مي شود، براي او ارتباط بين اشكال سرمايه داري و اشكال پدرسالاري، اساسي تر و كاركردي ترند و چندان اتفاقي نيستند. ] آنچه در پاراگراف زير مي آيد به ما كمك مي كند تا به طور مختصر از چگونگي ديدگاه والبي در اين باره آشنا شويم. [ والبي استدلال مي كند كه دو نوع مختلف و اصليِ پدرسالاري وجود دارد كه براي پاسخگويي به تنش بين اقتصاد سرمايه داري و اقتصاد خانواده ي پدرسالار پديدار مي شود : پدرسالاري خصوصي و عمومي. پدرسالاري خصوصي نوعي است كه به واسطه ي محروم كردن زنان از اقتصاد و قدرت سياسي مشخص مي شود در حالي كه پدرشاهي عمومي توسط مجزا كردن زنان عمل مي كند. در اينجا يك تنظيم مجدد نيمه ارادي از سيستم هاي دوتايي وجود دارد وقتي كه پدرسالاري خصوصي قديمي تر پدر، بر خانواده ي پدرسالاري اي استوار مي شود