ï»ï»¤ï»´ï»¨ï»´ïº´ï»¢ Ù ï»£ïºØ±ï»ïº´ï»´ïº´ï»¢ - Tripod
فمينيسم و ماركسيسم ترجمه ي نسيم روشنايي سوسيالسيت هايي " كه مي شناسم، ديگر از كاربرد اصطلاح " فمينيست سوسياليست" چندان خوششان نمي آيد. از يك طرف، اين قصه سر دراز دارد ) من هيچ اميدي به يك جنبش توده اي يكپارچه ندارم)؛ از يك طرف، اين مسئله نسبت به آنچه هست بسيار كم قدمت است، كه پيش از هر چيز، به راستي انترناسيونال سوسياليست، ضد نژادپرستي و ضد دگرجنس گرايي فمينيستي است. مشكلِ اتخاذ يك اصطلاح جديد از هر نوع ، ايجاد چيزي است كه ردپايي از فرقه گرايي در آن باشد. " سوسياليست فمينيسم " با توجه به ماهيت خود، به يك چالش و معما تبديل مي شود. ما سخنراني ها، كنفرانس ها و مقالات بسياري درباره ي " سوسياليست فمينسيسم داريم و به هر حال خيلي خوب مي دانيم كه هم " " سوسياليسم " و هم " فمينيسم" براي ارائه در هر سخنراني، كنفرانس و مقاله ي قابل درك بسيار عظيم و در برگيرنده است. مردم سوسياليست فمينيست ها را مي پذيرند و مشتاقانه از آنها مي پرسند: " سوسياليست فمينيسم چيست؟" در اينجا از ما چشمداشت ارائه ي يك سنتز درخشان از تناسب هاي تاريخي جهان وجود دارد- يك جهش تكاملي فراتر از ماركس، فرويد و ولستون كرافت. در غير اين صورت، همه چيز توسط تعداد اندكي فمينيست غرغرو و سوسياليست هاي زن، صرفا به يك مد و يك جنون زودگذر تبديل مي شود و نابود خواهد شد. مي كوشم از برخي معماهايي كه حول و حوش سوسياليست فمينيسم رشد كرده است، پرده بردارم. روش منطقي براي شروع اين است كه فمينيسم و سوسياليسم را جداگانه بررسي كنيم. يك سوسياليست و يك ماركسيست، چگونه به جهان نگاه مي كنند؟ يك فمينيست چطور؟ براي شروع بايد گفت فمينيسم و ماركسيست هر دو يك ماهيت مشترك دارند 51 : روش هاي انتقادي بررسي كردن جهان هستند. هر دو با خرد در اسطوره شناسي رايج و آنها "
فمينيسم و ماركسيسم ترجمه ي نسيم روشنايي عرف" شكاف ايجاد مي كنند و ما را وادار مي كنند به تجارب زندگي مان به روشي جديد نگاه كنيم. فمينيسم و سوسياليسم، درك جهان را طلب مي كنند اما نه بر حسب توازن هايي ايستا و متشابه و غيره، همان طور كه در علوم رايج وجود دارد، بلكه بر حسب تخاصم ها. آنها به نتايجي منتهي مي شوند كه در همان زمان كه ناسازگار و نگران كننده به نظر مي رسند، رهايي بخش هم هستند. امكان ندارد ما يك نظرگاه فمينيستي و ماركسيستي داشته باشيم و فقط ناظر باقي بمانيم. براي درك كُنه واقعيت توسط اين تحليل ها، بايد وارد عمل شويم و واقعيت را تغيير دهيم. ماركسيسم خود را به پويايي طبقاتي جامعه ي سرمايه داري معطوف مي كند. هر دانشمند اجتماعي مي داند كه جوامع سرمايه داري كم و بيش با نابرابري هاي نظام مند و شديد مشخص مي شوند. ماركسيسم اين نابرابري را براي كسب برآيندهايي درك مي كند كه ماهيت سرمايه داري به عنوان يك سيستم اقتصادي هستند. اقليت مردم( طبقه ي سرمايه دار)، مالكان كارخانه ها، منابع انرژي، ذخاير و غيره هستند. افراد ديگر نيز براي زندگي به اين منابع و كارخانه ها وابسته اند. اكثريت مردم ) طبقه ي كارگر) به خاطر نياز محض، بايد در شرايطي كه سرمايه دارها تعيين مي كنند براي دستمزدي كه سرمايه دارها به آنها مي دهند ، به سختي كار كنند. از آنجايي كه سرمايه دارها با پرداخت دستمزدي كمتر از ارزش واقعي توليد كارگران، سود مي برند و به سرمايه ي خود مي افزايند، بنابراين رابطه ي بين اين دو طبقه لزوما يك تخاصم آشتي ناپذير است. طبقه ي سرمايه دار موجوديت خود را مديون استثمار مداوم طبقه ي كارگر است. در تحليل نهايي، آنچه اين سيستم حكومت طبقاتي را حفظ مي كند، زور است. طبقه ي سرمايه دار ) به طور مستقيم يا غير مستقيم) با ابزار خشونت سازمان يافته به نمايندگي دولت – پليس ، زندان ها و غيره كشور را كنترل مي كند. طبقه ي 52
فمينيسم و ماركسيسم
فمينيسم و ماركسيسم
فمينيسم و ماركسيسم
فمينيسم و ماركسيسم
فمينيسم و ماركسيسم
فمينيسم و ماركسيسم