12.07.2015 Views

ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ روﺷﻨﮕﺮ - ketab farsi

ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ روﺷﻨﮕﺮ - ketab farsi

ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ روﺷﻨﮕﺮ - ketab farsi

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010شماره 37ماھنامۀ روشنگر . سال چھارم . شماره ٣٧. ژوئن ٢٠١٠


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠2ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهتظاهرات 22 خردادو نقش آن در شكل گيري رهبري ي جديدwww.siamacsotudeh.comتظاھرات مردم در 22خرداد جدا از ھرسيامک ستوده چيز ديگر،‏ مويد يکامر بود:‏ حرکت کامال مستقل مردم از رھبریسبز و کوبيدن آخرين ميخ بر تابوت آن درجنبش اعتراضی مردم.‏ اين واقعيت اما،‏ خود،‏آخرين نشان عملی بر آنچه بود که ما و ديگرنيروھای سرنگونی طلب،‏ ھمواره و از ھمانابتدا بر آن تاکيد داشتيم:‏ تضاد ميان منافعرھبری ی بشدت ارتجاعی سبز با جنبشی که درراس آن قرار گرفته،‏ نقش بازدارنده و سرانجامايستادن آن در برابر جنبش و تالش جھت سدنمودن آن.‏ اما اگر اين حقيقت برای نيروھا وعناصر آگاه،‏ از ھمان ابتدا،‏ امری روشن و قابلپيش بينی بود،‏ از نظر عناصر ليبرال،‏ ميانه روو سازشکار امثال دکتر رھنما ھا و محيط ھا،‏آنھا که در حمايت از رھبری سبز برای يکلحظه ھم از پای نمی نشستند و بی وقفه ما وديگران را به چپ روی،‏ فقدان خرد سياسی،‏ وعدم درک واقعيات متھم می کردند،‏ نوعی کفرگوئی و نديدن عينيات تلقی می شد.‏يکی از داليلی که اين عناصر و نيروھا ‏(يعنیبخشی از اپوزيسيون طرفدار سبز که بهارتجاعی بودن رھبری سبز معترف ولی بهسبک حزب توده،‏ به دفاع تاکتيکی از آن معتقدبود)‏ برای توجيه حمايت خود از موسوی وکروبی می آوردند اين بود که،‏ بگذاريد خودمردم با تجربه ی عملی شان به حقيقت دستيافته،‏ از آنھا جدا شوند،‏ و ما نيز که بايد ھموارهدر کنار مردم قرار گرفته از آنھا حمايت کنيم،‏آنزمان،‏ ھمراه توده مردم،‏ از آنھا جدا خواھيمشد.‏ اينھا ھمانھائی بودند که در تظاھرات ھایخارج کشور با شعارھای سرنگونی طلبانهمخالفت کرده،‏ ھمراھی با مردم داخل رامستمسک تکرار شعارھای عقب افتاده وارتجاعی آنھا قرار می دادند.‏ جالب اينکه آنھاامروز ھم از پا ننشسته،‏ برای مخفی نگاه داشتنخطا و کج روی خود،‏ جدا شدن مردم از رھبریسبز را دليلی بر صحت ادعای خود جلوه میدھند و می گويند ما نگفتيم که به تدريج خودمردم از آنھا جدا می شوند و نيازی به انتقاد آزآنھا و تضعيف جنبش نيست؟ غافل از اينکه بهاين طريق واقعيت دنباله روانه ی خود از توده،‏آنھم از عقب افتاده ترين بخش آن،‏ بخش متوھمبه رھبری سبز،‏ يعنی واقعيت ھمراه شدن بارھبری ارتجاعی در ترمز کردن حرکت مردم،‏و بعبارت ديگر،‏ نفی نقش خود بعنوان نيرویپيشرو،‏ نيروی نشان دھنده راه به مردم از پيشرا،‏ به نمايش می گذارند.‏ بعالوه،‏ آنھا توجه يهاين ندارند که اگر در خرداد مردم عليرغمخواست رھبری سبز به خيابانھا آمده،‏ در خانهھای خود نماندند،‏ اين ھمانا،‏ در ھر اندازه ھم کهباشد،‏ ناشی از آگاھگری نيروھای پيشرویدرون جنبش به منظور نشان دادن ماھيتسازشکارانه ی اين رھبری بوده است.‏ فیالمثل،‏ اگر در فقدان اين نقادی ھا مردم ھمچنانبه رھبری سبز وفادار می ماندند،‏ و بدعوت آنھاپاسخ مثبت داده و در خرداد در خانه میماندند،‏ آيا تظاھرات خرداد،‏ يعنی تداومجنبش،‏ واقعيت ميافت؟ و آيا رھبری سازشکارسبز در کار توقف جنبش و ضربه زدن به آنموفق نگشته بود؟ و بنابراين،‏ آيا ادامه جنبشعليرغم دعوت رھبری سبز به توقف آن،‏ نتيجهبی توجھی مردم به اين دعوت و به خود رھبریسبز نبود؟ و اين امر خود ناشی از افشاگریھای قبلی در مورد اين رھبری توسط نيروھایپيشرو و بی اعتقاد کردن مردم به آنھا و ايجاداين اعتقاد ميان آنھا که بدون اين رھبری نيز میتوان به مبارزه ادامه داد نبوده است.‏ دراينجاست که می بينيم نقد و افشای رھبران سبزنه تنھا منجر به ضعف جنبش نشده،‏ بلکه دقيقا باآزاد کردن آن از چنگ رھبری سازشکار وبازدارنده ی آن،‏ مانع توقف جنبش و در نتيجهباعث تقويت و تداوم آن گشته است.‏ و اين بايددرس بزرگی برای ما باشد که در آينده بدانيم درھر جنبشی،‏ نقد و طرد عناصر سازشکار درآن،‏ نه تنھا باعث تضعيف جنبش نمی شود،‏ بلکهشرط ضروری استحکام،‏ تقويت و ادامه کاریی آن می باشد.‏بنابراين،‏ تظاھرات خرداد،‏ جدا از اعالمانفکاک نھائی مردم از رھبری سبز،‏ حاویدرس آموزننده ای برای عقب افتاده ترين بخشاپوزيسيون نيز بود.‏ ھم برای مردمی که بهماھيت ارتجاعی و بازدارنده رھبری سبز واقفنبودند،‏ و ھم برای رھبران و احزابی که بطورتاکتيکی حمايت از رھبری سبز تا اطالع ثانویرا تجويز نموده،‏ بجای آگاه کردن مردم،‏ با عملخود،‏ بر ناآگاھی و عقب افتادگی آنھا مھر تاييدزده،‏ ابزار دست سياست ارتجاعی رھبری سبزشدند،‏ مردمی که ناآگاھانه دل به رھبری یارتجاع سپرده بودند و کسانی که آگاھانه در پیاين رھبری افتاده و مردم را نيز به دنباله رویاز آن دعوت می نمودند.‏و اما درس ديگری که می توان از تظاھراتخرداد گرفت،‏ رابطه مستقيم ميان درجهآگاھی مردم با نوع رھبری ايست که برای خودبر می گزينند.‏ جنبش دمکراتيک و خودبخودیداخل ايران،‏ که چندان ھم خودبخودی نيست،‏ باکنار گذاردن رھبری سبز و آگاھی به ماھيتآن،‏ اکنون ميرود و ناچار است تا متناسب باسطح تجريه و آگاھی جديد خود،‏ رھبریمتناسب با آنرا نيز برای خود پيدا نمايد،‏ و ازاين طريق،‏ خود را برای نبردھای بعدی آماده وبه شکل نو و موثرتری آرايش دھد.‏ بنابراين،‏آنچه که در شرايط کنونی از اھميت باالئیبرخوردارمی باشد،‏ ادامه جنبش و روحيهمبارزه طلبی مردم برای در ھم شکستن مقاومترژيم در برابر خواست ھای خود است.‏ اگر اينمبارزه تا عقب نشاندن رژيم حتی به اندازه یيک گام کوچک ادامه يابد،‏ گامی که باسستکردن بندھای خفقان و سرکوب،‏ موانع تشکليابی توده ای طبقه کارگر،‏ پيشروی آن درمبارزه طبقاتی،‏ و شرکت سازمان يافته ی آنرادر جنبش ضد ديکتاتوری فراھم نمايد،‏ آنگاه نهتنھا تحولی اساسی در نيروھای محرکه وشرکت کننده در جنبش دمکراتيک جاری بوجودخواھد آمد،‏ بلکه اين امر در ساختار رھبریجنبش نيز تاثير بسزائی به جای خواھدگذاشت.■‏سيامک ستوده22222222221389برنامه تلويزيوني از سيامك ستودهدر كانال تلويزيوني E2هر 2 شنبه و‎4‎شنبه 8 تا 10 شب ‏(بوقت واشنگتون)‏باز پخش:‏2 يا 3 بامداد روز بعدتلفن:‏ -237-6661 905اگر كانال E2 را نداريد،‏ فركانس زير را جستجو كنيد،‏1206022000 ¾ Horizantalبراي ديدن برنامه از طريق اينترنت در سايت www.mardomtv.comدرسهاي انقلاببرنامه جديد تلويزيوني سيامك ستوده در كانال پيام افغانهرجمعه 2:30 تا 4:30 بعدازظهر به وقت ايران6تا 8 صبح به وقت تورنتولطفا به داخل ايران اطالع رسانی کنيد!‏رويE2 كليك كنيد.‏


3سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠Publisher : RoshangarEditor in Chief : Siamac SotudehManaging Editor : MF ShiravandEditor : Alireza DarabiInteractive Media : Babak AzadPublished articles in Rowshangar Publicationsreflect the opinion of the authors andnot of Rowshangar Paper or its editorials.سردبير:‏ سيامک ستودهو ي ر ا س تا ر:‏ ع ل ي ر ضا د ا ر ا بیگرافيک و صفحه آرايی:‏5000چك كمك مالي خود را به نام :وداد پاياتيراژ:‏ کانادا نسخهتورنتو،‏ مونترآل ، اتاوا،‏ نيويورک،‏ ھيوستون،‏ سنديهگو،‏ داالسروشنگر دراصالح و کوتاه کردن مقاالت با حفظ مفھومآزاد است.‏ مطالب خود را به فارسی برای ما ارسال کنيد.‏از پس فرستادن مطالب معذوريم.‏مقاالت مندرج در نشريه روشنگر،‏ بيانگر نظراتنويسندگان آنھا بوده و مسئوليت مطالب بر عھدهنويسندگان آنھا می باشد.‏Roshangarو به آدرس روشنگر ارسال نمائيد و يا ازشماره حساب زير براي واريز كمك ماليخود استفاده نمائيد .كانادا:‏ماهنامه روشنگرRowshangarwww.rowshangar.carowshangar1@yahoo.comآدرسهاي تماس با روشنگرليست كمك ها و گزارش مالي اين ماهخانم سيمينخانم روناکخانم فاطیخانم اشرفآقای صبوریخانم نادياآگھیآگھیآقای ذبیآقای سيروسآقای سيامکآقای شيراوندآقای کاميار- - - --جمعTel:(905) 237-6661تورنتوتورنتوتورنتوتورنتوآمريکاآلبرتاتورنتوتورنتوتورنتوتورنتوتورنتوتورنتوتورنتو1001002020801001001001050205020- - - - -770- - - - -www.bazr1384.comwww.bazr1384.blogfa.comEmail: bazr1384@gmail.comجنبش دانشجويي به مبارزهخانواده جان باختگان مي پيوندد!‏درهاي دانشگاه را مي شكنيم!‏جان باختگانمشتركمهاي تمامدردخانوادهمندر كنارايستاده ايم!‏پرند مرا ديگري از فرياد كن آسمان خلقاعدام شد!‏رفقا دوستان و گيرم که خواننده می گان زنيد،‏ عزيز روشنگرما در تالش گيرم ھستيم که می روشنگر بريد،‏ را در تيراژیوسيع و باال درگيرم اروپا که می منتشر و کشيد پخش کنيم.ما ازفرانکفورت با شروع رويش کرديم و ناگزير االن در حال رشددر شھرھای ديگر جوانه ھا آلمان و چه می اروپا ھستيم.‏ استقبالگسترده خواننده گان و کنيد؟ ناياب شدن نشريه درزمان امروز کوتاه صبح شيرين گواھی علم اين امر ھولی،‏ فرزاد است.کپی و کمانگر،‏ چاپ علینشريه تا حيدريان،‏ کنون فرھاد در وکيلی آلمان و فقط از مھدی طريق اسالميان کمکھای اعداممالی شدند.‏ يکی شيرين دو را نفر از بعد از رفقا مدتھا انجام گرفثه شکنجه و اين راه اسالمی،‏حل بخوانيد تجاوز درازمدت اعدام نيست کردند.‏ واين آنھم زن را بدو فقط دليل:‏ برایاول خودش مخاراج اعدام چاپ نکردند،‏ او تشريه را فقط به باالی دار دوش يکی بردند دو تانفر ضربتی است و ترين ثانيا نيروی چاپ آن مبارزات در تيراژ يکساله کم اخير بسيار راگران مرعوب است.‏ کنند.‏ شيرين اعدام شد تا دختران جسور باصورتھای دوستان پوشيده و رفقا و سنگ در خواننده دست گان حساب عزيز کار خودرا بکنند.‏ روشنگر نشريه است مستقل راديکال وافشاگر واين علی و ان فرھاد و چيزيست که مھدی را نيز کمبودش ماھھا بسيار شکنجه احساس می قرونشد و وسطايی استقبال کردند تا کم وادار نظير به آن دليل ھمکاری و ساده قبول اش ھست.‏ اتھاماتما واھی برای کنند که چاپ نشد.‏ اما وپخش آن فرزاد در کمانگر اروپا به به دريا کمکھای رسيد.‏شما ھمانطور ھم که می برای خواست چاپ و و دايم ھم در طول برای مسير پخش مینيازمنديم.کمکھای دريا مالی رسيد.‏ شما ھر فرزاد در چقدر ميان که ھم دريایپرسيد،‏ باالخره بهآرام،‏ ناچيز باشد طوفانی بپا برای کرد.‏ ما مھم امواج و سھمگينی حياتی براه است.‏ ھر انداخت.‏ايورو امواجی و که ھر بغير سنت از شما کُردستان و تيريست بر محصالنِ‏ پيکر فقير جھل و وی،‏به خرافات سرتاسر بر شھرھا پيکر و مذھب و روستاھای ايران سيستم از ضدبشری خوزستانتاسرمايداری بلوچستان،‏ حامی خراسان و ان.‏ حتی شما تا می توانيد کشورھای ديگر کمکھای نيزفضایحساب زيراينباربهکوچولوودر اروپاسياهاروپاماھیازکرد.‏خود راطوفان بپامالیمی ديد.‏ نه از درون برکه و رودخانه و ياکنيد.‏ديگری راواريزحتی دريای بزرگ،‏ فضايی به گستره مبارزاتچند متری اش،‏ ازاروپاسلولروشنگرانقالبی مردم را از درونپشت ميلهشماره ھای اِوين حساب می ديد.‏ نگاھش به گسترهانقالب و به کد سرخی خون بانکی‎01‎ مردمی بود که برای آزادیو رھايی سينه در برابر گلوله سپر کردند.‏راستی چه کرد اين معلم که بايد اعدام می شد؟تمام سازمانھا،‏ نيروھای سياسی و عفو بين المللو داليل نابجای دستگيری و شکنجه و حبس ویرا برشمرده اند ولی نکته ای از قلم افتاده است.‏ نکته305072536500 502Sparkasse Frankfurt/MGermanyIBAN :DE 58 5005 0201 0305 0725 36 ...SWIFT-BIC : HELADEF 1822CEESP.O BOX 55338 300 BoroughDriveScarborough, OntarioM1P - 4Z7CANADATel & Fax :(905 237 66 61)rowshangar1@yahoo.comبھروز جاويد تھراني ، پس از جرياناتتير در زندان است يعني بيش از ده سالده سال ميداني يعني چه ؟ ميداني اگر يک جوانرا ده سال در بندي که تو ميداني چه بندي استبه زنجير کنند ، چه مي ماند از او ؟TD Canada TrustName: RoshangarAcct. # 03152 004 79065218649ABA (Rout No.): 026009593Switch Code:TDOMCATTTORگزارش مالی اين ماه:‏$ 1075) 1130$ 16 صندوق پستی،‏ $12مخارج اين ماهخرج چاپ،‏cvc خرج ماھيانه حساب بانکی)‏ بودهکه با توجه به کمک مالیدالر کسری داشته ايم.‏ از اينرو،‏ باتوجه به بدھی از ماه قبل،‏ کلبدھی بالغ بر دالر می شود کهاميدواريم به ھمت ديگر خوانندگانروشنگر تسويه و ما از بار آن فارغگرديم.‏ در ضمن از ساير کمکھایرسيده از جانب خوانندگان در اين ماهنيز بی نھايت متشکر و سپاسگزاريم.‏333$ 770$55588818.....78تقصير نظام نيست تقصير حکومت نيستتقصير دولت آقاي خاتمي و محمود احمدي نژادھم نيست شاھرودي و الريجاني و سيد عليخامنه اي ھم تقصيري ندارند من وتو ھم کهاصال ھيچ به ما چه ؟...تقصير بھروز است تقصير ھمان جوان دهسال پيش است که براي آزادي فرياد زد شايدبراي من و تو نميدانم عصر جمعه ما راخراب نکن ميخواست فرياد نزند به ما چه ؟.....بھروز جاويد تھرانی،‏ آخرين زندانی بازمانده ازقيام خونين تير ٧٨، در اعتراض به انتقالخود به سلولھای انفرادیِ‏ زندان گوھردشت وشرايط طاقت فرسا و غير انسانیِ‏ موجود،‏ درھفتمين روز اعتصاب غذا بسر می برد.‏ بهگزارش تارنمای فعالين حقوق بشر و دمکراسی١٧١٨بهروز جاويد تهراني،‏ زنداني فراموش شدهآنقدر اين جوان را فراموش كرديم كه جوانيش تمام شد !در ايران،‏ اين زندانی سياسی اسفند ماهگذشته با يورش گروھی از ماموران بند يک ‏(بهرياست حسن آخريان)‏ ھمراه با ضرب و شتم بهسلولھای انفرادی معروف به سگدونی منتقل شدکه طی اين مدت چند بار به اطالعات زندانمنتقل شده و توسط کرمانی و فرجی،‏ رئيس ومعاون اطالعات زندان مورد شکنجه ھایجسمی قرار گرفته است.‏علت فشارھای مضاعف بر بھروز جاويدطھرانی،‏ ادامه اعتراضات اين زندانی سياسیدر زندان و نارضايتی وی از حضور دربندھای جانيان خطرناک می باشد.گزارش فعالينحقوق بشر ھمچنين خاطرنشان می سازد بھروزدر اعتراض به انتقال خود به سلولھای انفرادی،‏شکنجه ھای جسمیِ‏ اعمال شده و ھمچنينشرايط طاقت فرسا و غير انسانیِ‏ بند مذکور،‏ ازفروردين ماه در اعتصاب غذا بسر می بردو شرايط جسمی او به دليل شکنجه ھایجسمی،شرايط غير انسانی و اعتصاب غذا روبه وخامت گذاشته است .■١١


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠4ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهفريادتان را براي ماندن ميخواهيم و نه در سوگ رفتنساسان امجدیحبيب الله گلپری پور زندانی سياسی کرد محکومبه اعدام بيستمين روز از اعتصاب غذای نامحدودخود را سپری کرددر حاليکه تنھا سه ھفته از اعدام 5 فعال سياسی ودر ميان آنھا 4 فعالکرد می گذرد،‏ تجمع ھا ، اکسيون ھا،‏ اعتصابھا،‏ بيانيهھا و مقاالت در اعتراض به اجرای ايناحکام از سليمانيه تا کابل و از قاره اروپا تاآمريکا را درنورديد.‏اما انگار بايد بپذيريم که عواطف و احساسات بشردوستانه فعاالن و مدعيان حقوق برابری انسانھاتنھا تحت تحريک فضای پس از فجايع متبلور میشود و در آستانه بروز آن چندان متاثر وبرانگيخته نمی گردد و يا حداقل ميزانبرانگيختگی آن در عبور از فيلتری که تفتيشعقايد و باورھای محکومين به ‏"سلب حيات"‏ رانشانه ميرود به ميزان قابل توجھی افول می کند.‏فيلتری که فعال سياسی کرد را تجزيه طلب،‏تروريست و شورشی مينامد.‏و فعال ‏"پارس"‏ را روزنامهنگار،‏ مدافع حقوقبشر،‏ اصالح طلب و معتقد به حل دمکراتيکمسائل.‏فيلتری که خطر اجرای حکم محکوم به اعدامرا زياد جدی نمی گيرد و به جای آن استعفای پنجگوينده زن در تلويزيون الجزيره را برجسته میکند.‏فيلتری که انعکاس خبر مربوط به روزاعتصاب غدای يک زندانی سياسی کرد محکوم بهاعدام را ناروا ميداند و گزارش لحظه به لحظه ازاعتصاب غذای سه شھروند درجه يک را رسالتیراستين و وظيفهای بدون چون و چرا ميداند.‏فيلتری که مفقود شدن يک زندانی سياسی محکومبه اعدام پس از سه ماه را ھمچنان منکر می شودو سخنی دوستانه از ‏"ژوليت بينوش"‏ خطاب بهھمکارش را روشنگری و دفاع از کرامت انسانھاميخواند.‏فيلتری که تيتر اول ابررسا نهھا را به بيانيهھا ومواضع پی در پی اين و آن اختصاص می دھد واشاره به مرگ مشکوک يک زندانی سياسی کردپس از سال حبس را مخالف مشی و اصولنانوشته خود ميپندارد.‏فيلتری که نه آزادی رسانهھا و عقايد را بلکه ‏"حقحيات انسانھا"‏ را مشمول خودی و ديگری ميداند.‏فيلتری که ھست و نميتوان منکر شد،‏ و البته خودمحصول باورھای کليشهای نشات گرفته از عقايدو ايستارھايی است که ريشه در تاريخ دارد.‏حبيب الله گلپری پور زندانی عقيدتی محکوم بهاعدام در حالی بيستمين روز از اعتصاب غذایخود را سپری می کند،‏ که به جز چند پايگاهاطالع رسانی با کاربر حداکثر نفر،‏ رسانهديگری حاظر به پوشش وضعيت وخيم ورويارويی وی با مرگ نشد.‏محی الدين آزادی فعال حقوق بشر کرد،‏ در حالیسيزدھم روز از اعتصاب غدای خود را به پايانبرد که به جز چند فعال کرد،‏ برای ديگری غريبو ناشناخته ماند.‏حبيب الله لطيفی،‏ زينب جالليان و شيرکوه معارفیدر حالی به انتظار سرنوشتی چون "19ارديبھشت"‏ نشستهاند که ھمه،‏ اعمال ارعاب ازسوی رژيم با ابزار اعدام فعاالن کرد را آرام وبی سر و صدا پذيرفتهاند و به آن چون امریمعمول می نگرند.‏پس از آنکه خبر اعدام سه شورشی،‏ سهتروريست،‏ سه ضد انقالب و ھر آنچه که در پسنوشتهھايتان آنرا زيرکانه به تصوير خواھيد کشيد،‏در خبرگزاری فارس منتشر شد،‏ آنگاه ديگرخواھان تجمع افرادی انگشت شمار در جلوسفارت خانهھای ايران در کشورھای اروپايی وپايين کشيدن پرچمی سه رنگ و به اھتزاز درآوردن پرچم سه رنگ ديگری نيستيم.‏پس از آنکه اعتصاب غذای يک محکوم به مرگ،‏سرنوشتش را با مرگ پيوند زد،‏ خواندن مقاالتجان سوز،‏ گزارش ھای تفصيلی از سحرگاه اعدامو ‏"کردستان،‏ تھران با توست"‏ مشمئز کننده مینماياند.‏پس از آنکه چشمھا به جھان فروبسته شدبرگزاری کمپپين ھا،‏ محکوم نمودن رسای اعدامھا،‏ صدور بيانيهھا و تفسير چرايی اعدام ھا سخنگفتن از گفتما نی را به ياد خواھد آورد که خود بااستناد به قانون و شرع به چوبه دار می سپارد.‏پس از برافراشتن طنابی و سلب حياتی،‏ تالشبرای انجام گفت گو با مادران و خواھرانی کهپيکری برای در آغوش کشيدن نمی يابند باال رفتناز مناره سرھای بريده را به اذھانمان تلقينمينمايد.‏اين را نمی خواھند،‏ اين را نمی خواھيم...‏اگر ارادهای برای تغيير،‏ عاطفهای برای تداومزندگی و صدايی برای فرياد داريد در تالش برایماندن بسرائيد و نه در سوگ رفتن.‏ ■100182016تجمعات و اعتراضات در تورنتو و ريچموند هيل‎15‎جون - 20102010125روشنگردر روز شنبه و ماه جون به دعوت ‏"ستاد مبارزاتی خانه ایران"،‏ ايرانيان تبعيدی درشھر تورنتوتجمع کرده و با سر دادن شعار بر عليه جمھوری اسالمی از پالزای ایرانيان به سمت ميدان ‏"مللستمن"‏ راه پيمایی کردند.‏در روز دوشنبهماه جون 72010در اعتراض به نمایش فيلم ‏"به رنگ ارغوان"‏ ساخته اميد وزارت ارشاد--7و سپاه پاسداران،‏ ابراھيم حاتمی کيا،‏ ایرانيان آزاده در مقابل ساختمان مرکز ھنری ریچموند ھيلمحل نمایش فيلم تجمع کردند و بر عليه جمھوری اسالمی،‏ برگزار کنندگان پرشيا فيلم و حاميان آن،‏شعار سر داده و سخنرانی کردند.‏2010-در روز دوشنبه ماه جون نيروھای سرنگونی طلب بر عليه جمھوری اسالمی،‏ در امتداد خيابانیانگ راھپيمایی کرده و در ميدان ‏"مل لستمن"‏ تورنتو تجمع اعتراض کردند.‏تظاهرات در مقابل ساختمان مركز هنري ريچموندتوضيح:‏ ھمچنين در ھمين روز تجمعی در مرکز شھر تورنتو و در مقابل سی بی سی ‏(رادیو و تلویزیون کانادا)‏ ابتدا بنا بود که این گردھمایی اعتراضی به شکل زنجيره انسانی ‏(ھر کس با پرچم و شعار خودبرگزار شد.‏ 2010، در امتداد خيابان یانگ در نزدیکی ميدان ‏“مل لستمن”،‏ صورتغير از پرچم جمھوری اسالمی)‏ و با ھمراھی نيروھای سرنگونی طلب در روز پنج شنبه اما گروھھای:‏ کميته ھمبستگی با مردم ایران ‏(اصالح طلبان سبز)،‏ ندای صلح و آزادی،‏ دفتر برون مرزی کميته دانشجویی دفاع از زندانيان سياسی و سایتگيرد.‏ گردھماییتوده ای....‏ در نشستی پشت پرده و با آگاھی به این امر که نيروھای سرنگونی طلب در ھمين روز در ميدان ‏"مل لستمن"‏ حقوق بشری،‏ فعالين اکثریتی ماه جون 2010، تحت نام ‏“مدنيت”‏ و به قصد حذف نيروھای سرنگونیبه روز دوشنبه را ترتيب داده اند،‏ مکان و تاریخ این گردھمایی را از روز پنج شنبهطلب تغيير دادند.‏10 جون710 جون 2010--12در روز شنبه جون 2010، به مناسبت اولين سالگرد ‏"انتخابات"‏ دھمين دوره ی ریاست جمھوری اسالمی ایران،‏ به دعوت ‏"کميته ھمبستگی با مردمایران"‏ ‏(اصالح طلبان سبز)‏ در کوئينزپارک تورنتو،‏ با حمایت گروه ھای ‏"مدنی"،‏ گروھی از ایرانيان تجمع کردند.‏ بر خالف برنامه ھای سال گذشته این کميته،‏ دراین برنامه ھيچگونه پرچم جمھوری اسالمی به چشم نخورد – حتی دوچرخه سواران ھم پرچم جمھوری اسالمی با خود نداشتند.‏


5سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠اعتصاب عمومي دركردستان؛ دستاوردها و درسهاسيف خداياري""778923عتصاب عمومی روز ارديبھشت درکردستان در اعتراض به اجرای حکم اعدامنفر از زندانيان سياسی از جمله اقداماتاعتراضی مردم آزاديخواه و راديکال است که درچند سال اخير در کردستان انجام گرفته است.اينحرکت اعتراضی مانند ساير تحرکات سياسی بايدمورد نقد و بررسی قرار گيرد و دستاوردھا ودرسھای آن در اختيار طبقه کارگر و انسانھایآگاه و آزاديخواه قرار گيرد.اين نوشته کوتاهتالشی در اين جھت است.‏دستآوردھا:اولين دستاورد اعتصاب نمايش وجدانبيدار جامعه در مخالفت با اعدام است.سالھاستدر کردستان به يمن قطب آزاديخواه و راديکال،‏اعدام را قتل عمد دولتی می دانند و خواھان لغومجازات اعدام ھستند.‏ مخالفت با اعدام يکی ازعرصه ھای مبارزه است که افراد زيادی را حولپرچم آزاديخواھی و برابری طلبی که بطورھژمونيک در دست چپ و کمونيستھا است ‏،گردآورده است.‏ امروز درجه آزاديخواه بودن افراددر جامعه کردستان با معيارھايی مانند مخالفت بااعدام،‏ احترام به حقوق کودک،‏ آتئيست بودن،‏آزادی زن و احترام به انسان سنجيده می شود.‏خوشبختانه اين باورھای راديکال در جامعهکردستان به درجه زيادی نھادينه شده است.‏کمونيستھا و آزاديخواھان کردستان در ده سالگذشته در مراسم ھای روز زن،‏ روز کودک،‏روز کارگر و ساير تجمع ھای اعتراضیمانيفست خود عليه اعدام و ساير مصائب جامعهاختناق زده را اعالم کرده اند.اعتصاب روزارديبھشت فرصتی بود تا بار ديگر و در ابعادميليونی اين خواست انسانی اعالم شود.‏ھمانگونه که اعدام به چھره زشت جمھوریاسالمی تبديل شده،‏ مخالفت با اعدام نيز سمبلتعرض به جمھوری اسالمی است.‏ ديماه سالگذشته مردم سيرجان اين تعرض را با حمله بهچوبه ھای دار و سوزاندن بساط اعدام نشان دادند.‏به اين اعتباراعتصاب اخير نمايش قدرت مردمدر مقابله با جمھوری اسالمی نيز بود.تمام افرادیکه در جامعه کردستان زندگی می کنند اين را بهخوبی می دانستند که اين حرکت در تقابل باجمھوری اسالمی شکل گرفته است.اين اعتصابسمبل تنفرمردم آزاديخواه در کردستان ازجمھوری اسالمی بود.‏تاکتيک مناسب در مخالفت با جمھوری اسالمیاز ديگر دستاوردھای اين اعتصاب بود.جامعهکردستان به حکم ادامه انقالب درشوراھا،سنگرھای شھر و ده در دھه اول پس ازانقالب و در نتيجه فضای سنگينميليتاريزه،جامعه ای زخم خورده از فاشيسماسالمی است.در سی سال گذشته جمھوریاسالمی از ھيچ فرصتی برای به خاک و خونکشيدن اعتراضات مردم دريغ نکرده است.دردھه اول پس از انقالب آتش زدن خانه ھایمردم،دستگيری و اعدام جوانان به خاطر دردست داشتن اعالميه احزاب امری عادی وروزمره بود.در دھه دوم اندکی از تعرض آشکارو ميليتانت کاسته شد اما جمھوری اسالمی که تاچنگ و دندان در کردستان مسلح است درفرصت ھايی مانند دوم اسفند بارديگر مسلسل ھايشان را بروی مردمگشودند تا بوی باروت و خون ازحافظه مردم پاک نشود.در دھه سوماين نبرد به محيط جھنمی کار درمرزھا و تعرض به معيشت مردمکشيده شده است و مردم ھر روزهشاھد قتل،تعقيب و مجروح شدن عزيزان خود درمحيط کار ھستند.اعتصاب عمومی تمام بھانه ھابرای آتش گشودن به تجمعات مردمی را از دسترژيم در آورد.‏دستاورد مھم ديگر اين اعتصاب عدم اعتنایمردم به جرياناتی بود که می خواستند اينحرکت را در چھارچوب جنبش سبز"‏ و"""رويدادھای پسا انتخاباتی قرار دھند.کروبی وموسوی با عشوه ھای شتری از بدون آنکهتوضيحات روشن کننده ای از اتھامات و رونددادرسی و محاکمات به مردم داده و جرم آنھابه دليل علنی نبودن دادگاه و عدم رعايت آيين ودادرسی و قانون برای ھيچ کسی محرز نشدهگاليه کردند تا با آتش خشم مردم آش سبز مسموم""""و منعفن را برای خود مردم بپزند غافل از اينکهسالھاست کيفر خواست مردم آزاديخواه وکمونيست ھای کردستان عليه کليه جناحھایجمھوری اسالمی صادر شده و سالھاست موسویوکروبی را در کنار احمدی نژاد و خامنه ایپشت ميز متھم قرار داده اند.از سوی ديگر چندجريان سياسی در اپوزيسيون می خواستند سيمایيک اعتراض خيابانی به آن بدھند تا برای يکروزھم شده تزھای خود را گرم کنند.اين اعتصاب فینفسه حرکتی در مخالفت با مجازات اعدام و درتقابل با جمھوری اسالمی بود و به ھيچ عنواننمی توان آن را در چھارچوب حوادث پس ازگنجاند.‏درس ھاجمھوری اسالمی سالھاست شمشير را از روبسته است و در شناعت و زشتی گوی سبقت رااز رژيمھای فاشيستی ربوده است.‏ اجرای اعدامادامه سياست سرکوب و مرعوبکردن مردم است.‏ چوبه ھای دار وجوخه ھای اعدام دستگاه ارعاب مردماست.‏ جمھوری اسالمی ھر روزهاعدام می کند.‏ درست يک روز قبل ازاعدام اين نفر فعال سياسی،‏ شش نفرديگر به بھانه " حمل يا قاچاق موادمخدر اعدام شدند.‏ متأسفانه به علت عادیشدن پديده اعدام به نظر می رسد جامعه حساسيتچندانی به اعدام ھای غير سياسی ندارد و يااھميت زيادی به اعدام قربانيان مواد مخدر،قتل وجنايت ندارد.‏ با توجه به سياست ارعاب وسرکوب ھر اعدامی برای جمھوری اسالمیابزار سياسی است و بايد از سوی جامعه با ھمان"""5"""حساسيت پيگيری شود.‏ بايد توجه وجدان ھایبيدار جامعه را از اعدام ھای سياسی فراتربرد.نبايد مجازات اعدام را به اعدام سياسی و غيرسياسی تقليل داد.‏اعتراض به حکم اعدام بايد به لغو مجازات اعداممنتھی شود.‏ اعتصاب عمومی و اعتراض بهاجرای اعدامھا حرکتی انقالبی و شايان تقدير"است اما در تغيير جھت سياست ھای جمھوریاسالمی بی تأثير و يا کم تأثير است.‏ حرکت ھایاعتراضی پس از اعدام درجه ای از ھمبستگیبين آحاد جامعه بوجود می آورد که می تواندماتریال خوبی برای سازماندھی يک حرکتاعتراضی قوی تر،‏ منسجم تر و فعال تر برایمبارزه عليه اعدام و به تبع آن تعرض وسيع وھمه جانبه عليه جمھوری اسالمی بوجود آورد.‏اين حرکت بايد به سازماندھی و ايجاد تشکلتبديل شود.‏ اعتصاب فرصتی بود تا نيروھایدخيل در سازماندھی آن ھنر و فن سازماندھی رابه کار گيرند.‏ اين تجربه ھا که به ھزينه گزافیحاصل شده است بايد در مقابله با اجرای اعدام وبويژه برای نجات عزيزانی که شبح مرگ رویسر آنھا قرار دارد بکارگرفته شود.‏حرکت اعتراضی مردم نشان داد که تنھا خود آنھامی توانند حرکتی واقعی و عينی عليه اعدام داشتهباشند.‏ در چند سال گذشته و بويژه در موردفرزاد کمانگر کوھی از نامه،فاکس و درخواستاز سازمانھای حقوق بشری وجود دارد کهنتوانست بطور واقعی تأثيری در لغو حکم داشتهباشدو می توان گفت جمھوری اسالمی ازامجازات اعدام نيز مانند پرونده ھسته ای براینمايش اقتدار خود در عرصه بين المللیاستفاده می کند و قلدری خود را در انظارجامعه جھانی به نمايش می گذارد.اين حرکتھای اعتراضی در جامعه چنانچه به تشکل وسازماندھی منجر شود می تواند منجر به لغوحداکثری اعدامھا شود.مردم نبايد منتظر پروسهدادگاھھای نمايشی و تالشھای نھادھای حقوقبشری باشند.نيرو و انرژی مردم بايد صرفتشکل و ھمبستگی آنھا در ميان جامعهباشد.يکدھم نمايش ھمبستگی مردم در اعتصابعمومی روز 23 ارديبھشت در شکل منسجم وسازمان يافته و پيگير می تواند بساط اعدامجمھوری اسالمی را برچيند و در ھم بکوبد.‏اعتراض روز 23 ارديبھشت به ابتکار و ھمتچپ ھا و کمونيستھا در کردستان انجام گرفت.‏ درمقابل حرکت اعتراضی کمونيستھا که پيگيرترينانسانھا درحرمت به انسان ھستند،‏ جرياناتسياسی بی ربط به خوشبختی انسان سنت اسالمیعزای عمومی را به مردم توصيه کردند.عالوهبراين ناسيوناليسم ملت فرودست"‏ با دامن زدنبه احساسات رقيق شده مردم و با پناه بردن بهادبيات عشيره ای اسالمی در قالب بکار بردنکلماتی مانند شھيد،‏ وطن،‏ افتخار به مرگ وسرودن اشعار و در يک کالم با تقديس مرگ"‏بی تفاوتی خود به زندگی انسانھا را به نمايشگذاشتند.‏ نھايت اين شبيه خوانی به فراھم نمودننيروی فناتيک ملی اسالمی منجر می شود کهدر تقابل با فلسفه وجود انسان قرار میگيرد.مرگ افتخار نيست و مردگان حتی درتراژيک ترين شکل مرگ مانند مرگ اينعزيز سرمايه ھای جنبش زنده نيستند.‏ جنبشاسالمی برای تبديل کردن انسان به ماشين ھایکشتار به افرادی نياز دارد که وجود خود را بکلیباخته اند.‏ جنبش ملی ھم دست کمی از جنبشاسالمی برای مغزشويی افراد ندارد.‏ در کنار ايننمودھای تراژيک ملت فرودست"‏ وقاحت"‏ناسيوناليسم فرادست"‏ نيز عيان شد.‏ کم نبودندافراد وطن پرست چند آتشه ای که ھمصدا بامجريان اعدام البته نه از سيمای جمھوری اسالمیبلکه از راديوھايی مانند راديو صدای ايران،‏راديو فردا ، پرشين راديو ورسانه ھای اقماریفاشيسم ملی،‏ خوشحالی خود ازقتل تراژيکخائنين به ايران"‏ را وقيحانه سردادند.‏ اجرای ايناعدامھا و اعتصاب عمومی فرصتی بود تا بارديگر ماھيت کليه جريانات سياسی برای مردمروشن شود.‏ قطعاً‏ ھمان وجدان بيدار جامعه کهدر ھمدلی با خانواده قربانيان و در اعتراض بهجمھوری اسالمی اين حرکت را به راه انداختند،‏دوستان و دشمنان انسانيت را شناخته و درسھایحاصل از اين اعتصاب را سرمايه مبارزه باجمھوری توحش اسالمی بکار می گيرند.‏■■■"5"""""""انتخابات 8852357


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠6ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهبخش چهارمنوشته شده توسط جان هري / ترجمه سيف خداياري.٥توضيح مترجم:‏ نظام سرمايه داری گند و کثافتاش را به تمام سلولھای جامعه از سيدنی تاسياتل و از دبی تا ناشناخته ترين روستاھای نپالگسترش داده است.‏ در دو دھه گذشته دنيایسرمايه داری به خاطر گرد و خاکی که ازويرانه ھای سرمايه داری دولتی بلوک شرق بپاخاسته بود،‏ دنيا را در چنبره تبليغات ضد انسانیخود فرو برد.‏از سال گذشته و با عروج بحران اقتصادی کهاز تبعات نظام سرمايه داری است زندگی بهمراتب دھشتناک تری بر ميليونھا انسان در پنجقاره تحميل شده است.‏ دبی نمونه عينی اين زوالو تباھی است.‏ در اين گزارش ھمه جانبه کهجان ھری از ژورناليست ھای موفق ايندپندنتتھيه کرده است،‏ تمام جنبه ھای ضد انسانی نظامسرمايه داری را می توان ديد.‏ ترجمه اينگزارش را به طبقه کارگر ايران بويژه کارگرانعسلويه که در مکانی مشابه با ‏"سوناپور"،‏ درنبردی نابرابر با سرمايه داری دست و پنجهنرم می کنند ، تقديم می کنم.‏مخالفاندر اينجا ما با نيم رخ ديگری از اقليت اماراتیھا مواجه می شويم.‏ گروه کوچک مخالفانزيرزمينی که تالش می کنند شيخ ھا رابهخاطرقوانين شيادانه به چالش بگيرند.‏ دشمنشماره يک ديکتاتوری دبی را مالقات کردم.‏محمد المنصوری که ردای سفيد بر تن دارد وچھره ای جدی دارد.‏ به عنوان مقدمه می گويد‏"غربی ھا اينجا می آيند و با ديدن قصرھا وساختمان ھای مرتفع فکر می کنند که ما آزادھستيم.‏ اما کل اين تجارت،‏ کل اين بناھا متعلقبه کيست؟ اينجا يک ديکتاتوری است.‏ خانوادهسلطنتی فکر می کنند مالک کشور ھستند ومردم ھم بردگان آنھا ھستند.‏ اينجا اصالً‏ آزادیوجود ندارد."‏داخل تنھا رستوران عربی اين قصر می رويم والمنصوری تمام چيزھای ممنوعه را به من میگويد.‏ حرفھايی که گفتن آنھا در دبی منجر بهزندانی شدن افراد می گردد.‏ محمد می گويد ‏"دردبی و از يک خانواده ماھيگير به دنيا آمده ام،‏پدرم درسی فراموش نشدنی به من آموختهاست.‏ ھيچگاه دنبال گله نرو،‏ خودت فکر کن."‏المنصوری با يک پيشرفت معجزه آسا وکيل شدهاست و در مدت کوتاھی به رياست انجمنقضات رسيده است،‏ سازمانی که برای اعمالفشار بر قوانين دبی برای مطابقت با قوانين بينالمللی حقوق بشر ايجاد شده است.‏ اما بعدھا وبطورناگھانی مورد غضب شيخ محمد واقع شدهاست.‏ او در گفتگو با ديده بان حقوق بشر و بیبی سی گفته بود که اين کشور براساس سيستمبردگی بنا شده است.‏ خودش می گويد ‏"پليسمخفی مرا گوشه ای کشيدند و گفتند خفه شو وگرنه کارت را از دست می دھی و بچه ھايتھم نمی توانند سر کار بروند.‏ اما چگونه میتوانم ساکت باشم؟"‏گواھی وکالت و پاسپورتش را توقيف می کنند وبه گفته خودش در زمره يکی از زندانيان کشوردر می آيد.‏ ‏"من و بچه ھايم در ليست سياه قرارگرفته ايم،‏ روزنامه ھا ھم اجازه ندارند چيزیدرباره من بنويسند"‏می پرسم:‏ چرا دولت اينچنين عالقه مند به دفاعاز سيستم بردگی است؟در جواب توضيح مفصلی می دھد ‏"دولت مالکبيشتر کمپانی ھاست،‏ بنابراين آنھا مخالف قوانينحقوق بشراند چون سودشان را پايين می آورد.‏به نفع آنھاست که کارگران برده بمانند.‏ درگذشته فشاری بر دولت بود،‏ کورسويی ازدمکراسی در دبی وجود داشت که توسط شيخ ھابه زور گرفته شد.‏ در سه دھه گذشته،‏بازرگانان شھر با ھم عليه شيخ سعيد بن مکتومالمکتوم ‏(حاکم وقت دبی)‏ متحد شدند و اصرارداشتند که بايد آنھا امور بازرگانی دولت را دردست بگيرند.‏ فقط چند سال طول کشيد و شيخ باحمايت بريتانيا آنھا را جارو کرد.‏ امروز ھمشيخ محمد کشور را به يک دولت اعتبار تبديلکرده است،‏ شھری که سرتاسر با وام ساخته شدهاست.‏ دبی درصد نسبت به درآمد کلکشور بدھکار است.‏ اگر ھمسايه غرق در نفت،‏دسته چک اش را بيرون نکشيده بود،‏ قطعاً‏دولت منفجر می شد."‏محمد بر اين باور است که اين وضعيت آزادیرا بيشتر محدود می کند.‏ ‏"اکنون ابوظبیارکستر را تنظيم می کند که از دبی خيلیمحافظه کارتر و بسته تر است.‏ روز به روزآزادی در حال نابود شدن است.‏ اخيراً‏ قوانينجديد مطبوعات،‏ رسانه ھا را از گزارش ھرچيزی که به دبی يا اقتصادش،‏ آسيب برساندمنع کرده است.‏ به اين ترتيب به روزنامه ھامنابع پرزرق و برق داده شده است تا دربارهرشد شاخص ھای اقتصادی حرف بزنند."‏در اينجا ھمه درباره امواج اسالم گرايی بهعنوان تھديدی جدی حرف می زنند که بطورقطعی اگر توصيه ھا جدی گرفته نشود به ظھورمی رسد.‏ امروزه ھر امام جمعه ای بوسيلهدولت منصوب می شود و ھر خطبه ای شديداً‏توسط دولت کنترل می شود تا ماليم تر گردد.‏اما محمد با عصبانيت می گويد ‏"اينجا فعالً‏ شاھداسالم گرايی نيستيم.‏ اما فکر ميکنم اگر مردم راکنترل کنند و راھی برای ابراز خشم شان ندھندبروز خواھد کرد.‏ مردمی که ھميشه به آنھا گفتهشود خفه شويد،‏ روزی منفجر خواھند شد."‏روز بعد يکی ديگر از مخالفان را ديدم.‏عبدالخالق عبدالله،‏ استاد علوم سياسی در دانشگاهامارات.‏ عصبانيت او نه بخاطر اصالحاتسياسی،‏ بلکه از زوال ھويت اماراتی ھاست.‏ اودر بين طرفداران خود به راھنمايی صريحاللھجه وکمياب در بيان عقايد شھرت دارد.‏عبدالخالق با افسردگی می گويد ‏"در اينجاگسستی وجود دارد.‏ اين شھر کامالً‏ متفاوت ازچيزی است که زمان تولد من در سال قبلبود."‏ او به توريست ھای غربی و ساختمان ھایدرخشان نگاھی می اندازد و می گويد ‏"آنچه کهامروز می بينيم در رؤيا ھم نمی ديديم،‏ ھيچوقت فکر نمی کرديم که اين چنين پيشرفته والگويی برای ساير کشورھای عربی شويم.‏ مردمدبی به شھرشان افتخار می کنند و حق ھم دارنداما ھنوز سری تکان می دھد و ادامه میدھد ‏"در درونمان،‏ می ترسيديم از اينکه شھرمدرنی می سازيم.‏ اما داريم آن را به سرمايهگذاران می بازيم".‏ عبدالخالق می گويد ‏"ھراماراتی ھم نسل من با زخمی در درون زندگیمی کند.‏ قلبشان بين افتخار از طرفی و ترس ازطرف ديگر تقسيم شده است."‏ دقيقاً‏ بعد از گفتهاو يک مھماندار خندان نزديک می شود و میپرسد برای نوشيدن چی ميل داريد.‏ او يک کوکاسفارش می دھد.‏مباھات دبیيک گروه در دبی ھست که حرف زدن ازآزادی درباره آنھا درست بنظر می رسد.‏ امااين تنھا گروھی است که دولت می خواھد آنھارا آزاد بگذارد گی ھا.‏در زيرزمين يک ھتل مشھور بين المللی،‏ تویتنھا کلوپ احتمالی گی ھا در شبه جزيرهعربستان خزيدم.‏ در آنجا با اتحاد بين المللی تاپکوتاھھا و بازوھای ورقلمبيده برخورد کردم کهمی رقصيدند و اکستاسی باال می انداختند.‏ انگاردر سوھو جشن گرفته اند.‏يک جوان ساله اماراتی با موھای سيخ سيخمی گويد ‏"دبی بھترين کشور جھان اسالم برایگی ھاست!"‏ دستش را دور کمر شوھر‎٣١‎ سالهاش انداخته و می گويد ‏"ما زنده ھستيم و میتونيم ھمديگر رو ببينيم،‏ چيزی که برای اکثرعربھا امکان پذير نيست.‏ ‏"گی بودن در دبیغير قانونی است و ده سال زندان را به دنبالدارد.‏ اما کلوبھای غير رسمی برای گی ھا دردسترس است و در آنجا مردھا دور ھم جمع میشوند.‏ انگار از پليس نمی ترسند.‏ يکی از آنھامی گويد ‏"ممکن است پليس کلوب را ھم ببندد،‏اما فقط ما را متفرق می سازند.‏ پليس کارھایديگری دارد که دنباش برود."‏تقريباً‏ در ھر شھر بزرگی،‏ افراد گی راھیبرای پيدا کردن يکديگر دارند.‏ اما دبی جایامنی برای ھمجنس گرايان منطقه خليج شدهاست.‏ جايی که آنھا می توانند در امنيت نسبیزندگی کنند.‏صالح سرباز الغر اندامی از ارتش عربستان،‏برای کنسرت گروه کولد پلی اينجا آمده است.‏ اومی گويد ‏"دبی برای گی ھا محشر است.‏ درعربستان در ايام جوانی ‏"تک جنسی"‏ بودنسخت است.‏ زنھا را از ما گرفته اند و ھرجوانی به نوعی گی است.‏ اما آنھا فقط میخواھند با پسرھای پانزده تا بيست و يک سالهسکس داشته باشند.‏ من بيست و ھفت سالمه وديگه پيرشده ام.‏ می خواھم گی ھای واقعی راپيدا کنم و اينجا بھترين محله.‏ تمام گی ھایعرب می خواھند در دبی زندگی کنند."‏ با اينحرفھا صالح رقص کنان دور يک پسر آلمانیمی چرخد که بازوھای کلفت و خنده ای گندهدارد.‏ ■بقيه در شماره بعد...‏٢٥.٦٥٠"...١٠٧مذهب سلب مسئوليت از تفكر و عقلانيت است


7سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠به مناسبت سي امين روز اعدام زنده يادان فرزاد كما نگر ، شيرين علم هولي ،فرهاد وكيلي ، علي حيدريان و مهدي اسلاميانبه دست جلادان حافظ رژيم سرمايه داري جمهوري اسلاميحضور قدرتمند فعالين حزب كمونيستكارگري ايران در آي ال او،‏ در رسانههاي جهان بازتاب گسترده اي يافت،دايه سلطنه عزيز!‏شما به درستی و با قلب بزرگی که داريد گفتهايد که:"فرزاد االن ديگر فقط فرزند شما نيست‏،او فرزند تمام ايران است.‏ ‏"چه طرز تفکر زيباجمالت عالی و بينظری ، چه فکر و ايدۀ واالو انسانی در اين کلمات نھفته ميباشد.‏ درود برشما و وسعت احساس و درک و آگاھيتان کهمانند ديدگاه وافکار و احساس فرزاد تماممرزھای ساختگی زمينی و قراردادی و رنگھا ونژادھا را در نورديد و به پيوند و ھمبستگیبا نسل بشری و انسانيت در کليت آن رسيد.‏باالتر از ھمه فرزاد االن فرزند تمام جھان ستمديده و استثمار شده و آزاديخواه ميباشد.اسمفرزاد کمانگراز مرزھای ساختگی کهسيستمھای سرکوب و استثمار برای بشريت ستمديده ساخته اند گذر کرده است و فرزادشخصيتی جھانی و آشنا و سمبل رھايی برایتمامی انسانھای آگاه ومبارز و انقالبی در سطحجھان شده است.‏چه جيزی باشکوه تر و باالتر از اين برای شماکه فرزندی بدينگونه شجاع و مبارزو آگاه را دردامن خود پرورش داديد.‏ چيزی باالتر وپرارزش تر از اين نميتواند برای شما وجودداشته باشد.‏ تربيت فرزندی توسط شما کهنامش قلب ھمۀ انسانھای کمونيست ‏،آگاه ،انقالبی ، مبارز و آزاديخواه را روشنميسازد.بقول نيمايوشيج شاعر بزرگ وگرانقدر:«‏ يادِ‏ بعضی نفرات روشنمميسازد ‏.قوتم ميبخشد جرئتم ميبخشد.»آریفرزاد کمانگرازاينگونه نفرات بود که يادش وراھش ھميشه ما را روشن ميسازد و جرئت میبخشد.‏ .دايه سلطنه گرامی!‏شما االن فرزندان و فرزادھای بيشماریدرسراسر جھان داريد.دژخيمان ميتوانند با زورو اعدام برای مدتی صدا ھا را در گلو خفه کنندو فرزادھا را از شما و مادران بسياریبگيرند ‏.اما آنھا قادر نيستند که برای ھميشه بهاينگونه جنايتھا ادامه دھند فرزاد کمانگراکنون به تاريخ پر شکوه و سترگ مبارزاتبشری برای مبارزه در راه از بينبردن استثمار و ستم و بدست آوردن آزادی تاپای جان و در دفاع از انسان اسثمار شدهپيوسته است و اين را ھيچ دژخيم و دولتی که بهقتل و انسان کشی دست زده و ميزند نميتواند ازشما بگيرد.تبريک به شما که فرزاد را در دامنخود با ارزش گذاری به اينگونه پرنسيبھایواالی بشری پرورش داديد.با سپاس از اينکهشما مادر عزيزو گرامی فرزاد،ما را با قلببزرگتان درسوگ زنده ياد فرزاد کمانگرعزيزباخودتان شريک دانستيد.‏ با احترام فراوان:‏بنفشه کمالیخرداد برابر با ژوئن2010.9138919!براي مادرفرزاد كمانگربراي دايه سلطنهيادِ‏ بعضی نفراتروشنم می داردقوتم می بخشد.‏رَ‏ ه می اندازدو اجاقِ‏ کھنِ‏ سردِ‏ سَرايمگرم ميآيد از گرمیِ‏ عالی دَ‏ مشاننام بعضی نفرات رِ‏ زقِ‏ روحم شده استوقت ھر دلتنگیِ‏سويشان دارم دستجرئتم می بخشد.‏روشنم می دارد.‏ نيما يوشيجبرای دايه سلطنه عزيزکه ھمچون کوهِ‏ شاھواستوار،‏ مقاوم و سرشار اززندگيست وھمۀمادران و پدرانی که در سوگ از دست دادنعزيزان خويش دردی سنگين وفرا تحمل انسانیرا بايد به دوش بکشند.‏ برای ھمۀ مادران وپدرانی که با شوک وارد شده به جسم و جانخويش ازخبر اعدام جگرگوشه ھايشان درگيرميباشند و ھرگز و ھرگز درد و رنجعظيم ناشی از دست دادن عزيزانشان رانميتوانند فراموش کنند ‏.زيرا که در قانونطبيعت اين امرِ‏ مسلم وجود دارد که پدران ومادران زودتر از فرزندان خود از دنيا خواھندرفت و در روانشناسی نيز ثابت شده است کهمادران و پدران ھميشه خود را برای اينکهتوسط فرزندانشان به خاک سپرده شوند آمادهميکنند و نه بر عکس.ھيچ پدر و مادری خود رابرای مرگ زودرس فرزند خويش نميتواند آمادهکند آنھم مرگی که نه بر اثر بيماری و باليایطبيعی ، بلکه در نتيجۀ قتل عمدی که توسطدولت صورت گرفته باشد.‏ پذيرفتن اينگونهمرگھا و از دست دادنھا در واقع بسيار دشوار وتا حدودی غير ممکن است.‏دايه سلطنه عزيزبرای من شما سمبل ھمه مادرانِ‏ ‏ِمبارزانِ‏ نسلجديد ميبا شيد ‏.با اجازه من ھم شما را دايه ‏(بهزبان کردی مادر)‏ خطاب ميکنم شما االن برایمن و بيشمار انسانھای مبارز دايه عزيزیھستيد که با حضور موقر و مقاوم و مھربان واستوار خوددر دفاع از فرزندتان وتمامیِ‏ آرمانھای عا لی که او داشت ، سمبلیاز انسانيت ‏،عشق و پايداری شده ايد.‏ برای منھم،‏ مثل خيليھا ، از روزی که شما را با دربغل داشتن عکس فرزاد در جلوی سينه اتان ديدم، وجودی واقعی و ملموس شديد.‏ جھرۀ مھربان، با وقار و مصممتان را از آن لحطه به بعدنتوانستم فراموش کنم.‏ چه با افتخار و مصم ومھربان عکس زنده ياد فرزاد عزيزمان را برسينه ميفشاريدبا افتخار و وقار و غرورخاصِ‏ ‏ِيک زن آگاه ، يک مادر مھربان و پرافتخار که ميخواھد به ھمۀ جھانيان دفاعِ‏ بهحقِ‏ خويش واحساس خود را نشان دھد و بيانکند.‏ و شما چه زيبا و قاطعانه به درستی و بهزيبايی اين مسئوليت دشوار و بزرگ را به عھدهگرفتيد.کاری را که انجام داديد برازندۀ شما وفرزاد ميباشد.‏ فرزاد کمانگرِ‏ ما اگر زنده بودبدون شک به شما بيشتر از ھر شخص ديگریافتخار ميکرد.‏ البته بعد ازشما به دانشآموزان محبوب خود ھم و به تمام بشريت آگاه وبا وجدان که به دستگيری و شکنجه و اعدام او ويارانش اعتراض کردند.‏دايه سلطنه عزيز ما!‏تمام انسانھای دوستدار کمونيسم ، سو سياليزم‏،عدالتخواه و آزادی طلب ، فرزاد را با نامهھای بسيار زيبا ‏،سر شار از پپامھایآزاديخواھانه و لطيف و ادبی اش ، با شعرھايشو با مقاومتش در برابر ارتجاعِ‏ ھار و عنانگسيختۀ اسالمی شناختيم و ميشناسيم از لحظهای که اولين نامۀ فرزاد اين انسان مبارز و آگاهرا خواندم ، نتوانستم او را که از ارزشھایواالی انسانی و از فراموش شدگان وستمديدگان جامعه دفاع و ياد ميکرد فراموشکنم مثل من و با من انسانھای بيشماری درايران و جھان پيوندی عميق با فرزاد و افکار وعواطف انسانی او احساس کردند.‏ فرزاد کمانگرجزيی از وجود انسانھای آگاه و مبارز وآزاديخواه ش ھزاران انسان در ايران وجھان با فرزاد ھمراه و ھمفکر و ھم ايده اند ،ھمۀ وجدانھای بيدار و جانھای شيفته ، ھمۀکسانی که شرافت انسانی و عشق به رھايی بشرِ‏در بند و استثمار شده برايشان مھم بود درنامهھای فرزاد ، ايده ھا و آرمانھا و اھداف خويشرا خواندند و لمس کردند.‏ فرزاد نشان داد وثابت کرد که در سخت ترين ، غير انسانی ترينو دشوارترين شرايط ، در زير شکنجه و حکممرگ و تھديد به اعدام ‏،ھميشه يک اصل مھمانسانی و انقالبی را بايد مد نظر داشت وآن ايناست که با جانيان اسالمی و کارگزاران ،استثمار کنندگان و با گردانندگان اين سيستم ضدکارگر و آدمکش کنار نيامد وبرای نجات جانخويش چانه نزد و سر تسليم در مقابل آدمکشانفرود نياورد.‏زنده ياد فرزاد و ساير جانباختگان در برابرارتجاعِ‏ اسالم و سرمايه تسليم نشدند و بامقاومت خويش صدای وجدان ھمۀ بشريتتحت ستم ، استثمار زده ، آگاه ، مقاوم و مبارزشدند.‏ او برای نجات خود در برابرارتجاع تسليم نشد و از آرمانھای واالی انسانیدفاع کرد و به ھمين دليل است که قلبھایتمامی بشريت آگاه و با وجدان از غم از دستدادن او و يارانش در اندوھی عظيم فرو رفتهاست.‏آکسيون اعتراضی و قدرتمند فعالين حزبکمونيست کارگری ايران در افتتاحيه نود ونھمين کنفرانس سازمان جھانی کار ‏(آی ال او)‏بازتاب گسترده ای در رسانه ھا داشت.‏ تصاويرو خبر مربوط به اين اعتراض در رسانه ھایخبری مختلف جھان منعکس شده است.‏ در تماماين رسانه ھا اعالم شده است که اعضای حزبکمونيست کارگری ايران به حضور جمھوریاسالمی در کنفرانس جھانی کار اعتراض کردهو خواھان اخراج جمھوری اسالمی از سازمانجھانی کار شده اند .به اين ترتيب برای نخستين بار خواست اخراججمھوری اسالمی از سازمان جھانی کار درابعاد گسترده ای در رسانه ھای جھان ازآمريکای شمالی،‏ آمريکای التين تا اروپا و آسياانعکاس يافته است.‏ دھھا رسانه خبری جھان بادرج عکسھای فعالين حزب،‏ صدای اعتراضميليونھا نفر در ايران را از زبان حزبکمونيست کارگری ايران در جھان انعکاسدادند.‏ وال استريت ژورنال عکس اعتراضفعالين حزب در آی ال او را بعنوان يکی ازعکسھای مھم روز انتخاب کرده است .برخی از رسانه ھای خبری جھان که ايناعتراض را انعکاس داده اند عبارتند ازآسوشيتد پرس،‏ ياھو نيوز،‏ وال استريت ژورنال،‏اينديا تايمز،‏ يو اس تودی،‏ دی اليف،‏ داالسمورنينگ نيوز،‏ روزنامه و رسانه خبریتصويری سوئيسی مينوتس آنالين،‏ شبکهخبری ترکيه تارز حبر و روزنامه ترکی بياضگازاته،‏ تاپيک پرس،‏ آگر پرس،‏ شرکتتلويزيونی آرکانسس،‏ گرين يل پيج،‏ فابرس ‏(ھومپيج رھبران بيزينس جھان)‏ و نيوز راديوتشکيالت خارج کشور حزب کمونيست کارگریايران بازتاب گسترده خبر اعتراض به حضورجمھوری اسالمی در آی ال او را،‏ در رسانهھای جھان يک موفقيت و يک سکوی پرش درجھت انزوای ھر چه بيشتر جمھوری اسالمی ازمجامع بين المللی ميداند.‏ ما اين موفقيت را بهمردم ايران تبريک گفته و تضمين ميدھيم به ھرشکل ممکن برای انعکاس پيام انقالب مردمايران در جھان و انزوای سياسی جمھوریاسالمی به تالش و مبارزه خود ادامه دھيم.‏:.۶٢٠٢٠تشکيالت خارج کشور حزب کمونيست کارگریايران۴ ژوئن ٢٠١٠انسانی ،...


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠8ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشماره٥ خرداد ١٣٨٩احمدينژاد پديدهي غريب و ھم ھنگام آشنايياست.‏ رفتار او در چشم بسيار کسان يادآوربرخورد خشن و توھينآميز يک جوانک بسيجيتفنگ به دست در برابر شھروندان محترمياست که چنان تحقير ميشوند که ديگر جھان رانميفھمند.‏ شان اجتماعيشان،‏ ارج فرھنگيشانو منش و سليقهيشان لگدکوب ميشود،‏ بهزندگي خصوصيشان تجاوز ميشود،‏ و دستگاهتبليغاتي مدام از در و ديوار جار ميزند که بايدشکرگزار باشند که در کشورشان اين ‏«معجزهيھزارهي سوم»‏ رخ داده است.‏ احمدينژاد حاشيهرا بسيج ميکند تا مرکز قدرت را تقويت کند،‏مردم مستمند را به دنبال ماشين خود ميدواند وآنان ميدوند،‏ در حالي که به عابران ديگر تنهميزنند و ھياھو و گرد و خاک ميکنند.‏ محموداحمدينژاد از تبار آن سالطيني است که مدام درحال جھاد بودهاند.‏ او خزانهي مرکز را تھيميکند،‏ تا سرحدات را نه آباد،‏ بلکه از نوتصرف کند و به حلقهي ارادت درآورد.‏ اومھندس نظام است،‏ اما نه از آن مھندساني که درابتداي حکومت اسالمي در خدمت مالھا درآمدندتا سازندگي کنند و معجزهي پيوند ايمان وتکنيک را به نمايش بگذارند.‏ در ابتدا تکنيک درخدمت ايمان بود.‏ در مورد احمدينژاد،‏ ايمانخود امري تکنيکي است.‏ او رمالي است کهداکتر-مھندس شده است.‏ در ذھن او جن و اتوم،‏معجزه و سانتريفوژ،‏ معراج و موشک در کنارھم رديف شدهاند.‏ احمدينژاد به ھمه درسميدھد.‏ او ختم روزگار است...‏ در مجلسآخوندي ھم درس دين ميدھد.‏ پيش لوطي ھمعنتربازي ميکند.‏احمدينژاد ترکيبي از رذالت و سادهلوحي است.‏او مجموعهاي از بدترين خصلتھاي فرھنگي مارا در خود جمع کرده،‏ به اين جھت بسيخودماني جلوه ميکند:‏ دروغ ميگويد و اي بساصادقانه.‏ غلو ميکند،‏ زرنگ است و تصورميکند ھر جا کم آوردي،‏ ميتواني از زرنگياتمايه بگذاري و جبران کني..‏ در وجود ھمهي ماقدري احمدينژاد وجود دارد و درست اين آنبخشي است که وقتي با آزردگي ازعقبماندگيمان حرف ميزنيم،‏ از آن ابرازنفرت ميکنيم.اما آن ھنگام نيز که الف ميزنيمو خودشيفتهايم،‏ باز اين وجه احمدينژادي وجودماست که نمود مييابد.‏ احمدينژاد تحقير شدهاياست که خود تحقير ميکند.‏ سرشار از نفرتاست،‏ اما کرامت دارد..به موضوع نفرت اشکه مينگرد،‏ ميپندارد مبعوث شده است تا او رااز ضال لت نجات دھد.‏احمدينژاد نمايندهي سنتي است جھشکرده بهمدرنيت.‏ او مظھر عقبماندگي مدرن ما ومدرنيت عقبماندهي ماست.‏ او اعالمورشکستگي فرھنگ است.‏احمدينژاد نشان فقدان جديت ماست.‏ آن زمانکه در قم گفت،‏ ھالهي نور او را دربرگرفته،‏حق بود که حجج اسالم اين حجت را جديگيرند،‏ عمامه بر زمين کوبند،‏ سينه چاک کنند ولباس بر تن او بردرند تا تکهاي به قصد تبرکبه چنگ آورند.‏ آن زمان که از دستيابي بهانرژي ھستهاي در آشپزخانه سخن گفت،‏ حقبود مكتب ھا و دانشگاهھا تعطيل ميشدند،‏ حقبود بر سر در آموزش و پرورش مينوشتند‏«اين خرابشده تا اطالع ثانوي تعطيل است»‏ وآموزگاران از شرم رو نھان ميکردند.‏احمدينژاد از ماست.‏ طرفداران او نيزھمواليتيھاي ما ھستند.‏ ميان احمدينژاد باگروھي از رھبران اپوزيسيون فرق چندانينيست.‏ در روشنفکري ايراني ھم نوعياحمدينژاديسم وجود دارد،‏ آن جايي که ياوهميگويد و در عين غير جدي بودن،‏ سخت جديميشود.‏ در وجود چپ افراطي ايران،‏ از ديربازاحمدينژادي رخنه کرده است منھاي مذھب،‏ يابا مذھبي که گفتار و مناسک ديگري دارد.‏افسران لوسآنجلس ھمگي مقداري احمدينژاددر درون خود دارند.‏احمدينژاد نشاندھندهي جنبهي ‏«مردمي»‏جمھوري اسالمي ايران است،‏ جنبهاي که اکثرمنتقدان آن نميبينند،‏ زيرا ھنوز از انتقاد ازدولت به انتقاد از جامعه نرسيدهاند و ازھمدستيھا و ھمسوييھاي دولت و جامعهغافلاند.‏ اکنون ھمه چيز با تقلب و کودتا توضيحداده ميشود.‏ تقلبي صورت گرفته،‏ که ابعاد آنرا نميدانيم.‏ براي اين که نيروي پوپوليسمفاشيستي ديني را ناديده نگيريم،‏ الزم استھمهي تحليلھا را بر تقلب و کودتا بنا نکنيم.‏راي احمدينژاد يک ميليون ھم باشد،‏ بايستيريشهي اجتماعي فاشيسم ديني را جدي بگيريم.‏■■■زني در عربستان سعوديمأموران منكرات را با شليك گلولهفراري دادشھرزادنيوز:‏ز ن ی ب ا ش ل ي ک گ ل و له به سو ی مأ مو ر ا ن پليسم ذ ھ ب ی ، ا م ر ب ه م ع ر و ف و نھی ا ز منکر ، آ نھ ا ر ا م ج بو ر به فر ا ر کر د.‏ب ه گ ز ا ر ش ر س ا نهھ ای عر ب س ت ا ن ، م أ م و ر ا ن د رت ع ق ي ب ز ن ی ب و د ن د ک ه م خ ف يا نه مر د ی ر ا مال قا تم ی ک ر د ه و ا ف ز و ن ب ر آ ن ھ ن گ ا م ر ا ن ن د گ ی د ر ش ھرن ي ز پ ش ت ف ر م ا ن ا ت و م ب ي ل ی د ي د ه شد ه بو د ه ا ست ؛ک ه ھ ر د و ع م ل د ر ع ر ب س تا ن ممنو ع ا ست.‏گ ز ا ر ش ر و ز ن ا م ه ا ل و ط ن د ر ا ين با ر ه حا کيستک ه ا ين ز ن ‎40‎س ل ا ه و ق تی م و ر د ھ جو م ا ف ر داپ ل ي س ق ر ا ر گ ر ف ت ، ب ا ت ف ن گ ج ن گی به سو ی آ نا نش ل يک کر د و به ا ين و سيله مر د ھمر ا ه ا وت و ا ن س ت ب گر يز د.‏ط ب ق گ ز ا ر ش ا ل س ب ق ، پ ل ي س ع ر ب ستا ن سر ا نجا مت و ا ن س ت ا ي ن ز ن س و ر ی ت ب ا ر ر ا د ستگير کند.‏شو ھر و ی ، ا ز ا تبا ع عر ب ستا ن ، ا ز مقا ما تخ و ا س ت ه ا س ت ک ه ت ا ب ع ي ت ھ م سر ش ر ا لغو کنند.‏ي ک ی ا ز پ س ر ا ن ش ن ي ز ا عال م آ ما د گی کر د ه ا ستک ه م ا د ر ش ر ا به خا طر ‏"ر فتا ر شر م آ و ر ش"‏ب ه ق ت ل ب ر سا ند.‏■■■معرفي محمود احمدي نژاددر روزنامه ي: 8 صبح چاپ افغانستانعنوان مقاله : پديدهي احمدينژاد !به جهنم كه جعفر پناهياعتصاب غذا كرد!‏نوشته ‏“سلي تا “ از فيس بوكمن ھم کالفه ام از زندانی شدن پناھی ‏.و اشکمدر آمد از کتک خوردن نوری زاد ‏.در بند ‏.و بابند بند وجودم به خود می لرزم و از خود میگسلم و تنم می خواھد بال بشود،‏ ھمه بال بشودبيايد باالی اوين و بگيرد و ببرد باالتر رھايشانکند راحت .اما اين را می نويسم برای تو ‏..تويی که دربندی و نامت را نمی دانم ‏.تويی که معروفنيستی و اسمت يا محمد است يا مريم ‏.لبريختهاز ھزار محمد و مريم ديگری ‏.برای آن تويیدارم داد می زنم ‏.داد می زنم ‏.داد می زنم که نهنامی از تو دارم و نه نشانی ‏.نه من و نه داورانجشنواره ی کن ‏.نه صندلی خالی جشنواره بهنامت ھست و نه ژوليت بينوش برايت گريه میکند ‏.ای تويی که اعتصاب غذا کردنت برایزندان بان تنھا حکم صرفه جويی دارد ‏.ایتويی ناشناخته ، تويی تو ، ای تويی که کتکزدنت تفريح است و ھيچ واکنشی بر نمیانگيزد؛ نه اندام کبودت ؛ نه ضربه مغزی بسرت،‏ نه شکمت اگر پاره شود و زير دست وپای زندان بان اگر بميری کسی حتا نامت را ھمنخواھد دانست .ای تويی که بازجو تنش نمی لرزد که ھر سيلیصدايی است که متکثر می شود . و روزیھزار سيلی به تو می زند و خيالش راحتاست.تويی که واکنش جھانی آنقدر با تو بيگانهاست که شب با آفتاب ‏.نه نامی داری ، نه نشانی، نه خانواده ات دھانشان به بلندگو ھا می رسد ؛نه خودت جان نامه نوشتن داری ‏.نه وکيلی نهکسی ، کاری . تو را می گويم که يک جايیگوشه ای افتاده ای و در سوراخ نموری غرقیدر گنداب.‏ تويی را می گويم که نامت بی نشاناست و متعددی و بسياری ‏.آی تو را می گويمتو . ‏.غذای ھرز زندان بان را بخور.از زير درنفس بکش و جان بکن زنده بمانی چون مرگتتنھا بادی است در بيداد ‏.و نامت تنھا اسمیاست بر سنگی . سنگی بر گوری.‏مذهب مردم را متقاعد كرده كه:مردي نامرئي در آسمانها زندگي مي كندكه تمام رفتارهاي تو را زير نظر دارد،‏لحظه به لحظه آن را و اين مرد نامرئي ليستي دارد از تمام كارهايي كه تو نبايد آنها را انجام دهي،‏و اگر يكي از اين كارها را انجام دهي،‏او تو را به جايي مي فرستد كه پر از آتش و دود و سوختن و شكنجه شدن و ناراحتي استو بايد تا ابد در آنجا زندگي كني،‏ رنج بكشي،‏ بسوزي و فرياد و ناله كنيولي او تو را دوست دارد ! …‏"جورج كارلين "


9سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠براي توسعه حقوق بشر،‏ لازم است با هر نوع تبعيضي مبارزه كردجعفر بهكيشبخشي از مقاله:‏سهيلا وحدتياطلاعاتي ها در ميان ما-خبر را برای سايت جرس و روز ارسال کردم.‏بيفايده بود.‏ گردانندگان جرس و روز اين خبر راناديده گرفتند.‏ در اين چند روزه با خود کلنجاررفته ام که چگونه اين افراد که خود را مدافعحقوق بشر می دانند چشم بر حمله به منزل مادرلطفی که سبب بستری شدن ايشان در بيمارستانشده است،‏ بسته اند؟ آيا آنان اين اقدام را نقضحقوق بشر نمی دانند؟ بستگان قربانيان از جملهمادران خاوران از سال شصت،‏ با چنين سياستیاز جانب جمھوری اسالمی روبرو بوده اند...‏اخبار روز: www. akhbar-rooz.com٢٠١٠ ١ - ١٣٨٩ ١١سهشنبه خرداد ژوئنچندی قبل در جمعی دوستانه از سايت ھایوابسته به اصالح طلبان انتقاد می کردم که درگزارش موارد نقض حقوق بشر در ايران،‏سياستی تبعيض اميز را دنبال می کنند و براینمونه مسئله چشم بستن اين سايتھا بر بازداشت وفشارھائی که از طرف جمھوری اسالمی بردگر انديشان وارد می شود را ذکر کردم.‏ يکیاز دوستان پرسيد آيا فالن خبر را برای اينسايتھا ارسال کرديد،‏ در پاسخ گفتم که وظيفهيک سايت حرفه ایاين است که خيرھا را جستجو کرده و منتشرنمايد ‏.خبر بر ھم زدن بيست و دومين مراسمسالگرد اعدام انوشيروان لطفی که اينبار به دليلفشارھای وزارت اطالعات تنھا با حضوربستگان نزديک خانم فروغ تاجبخش ‏(مادرلطفی)‏در منزل شخصی ايشان برگزار شده بود،‏ دروب سايتھا منتشر شد.‏ انتظار داشتم که سايتھایوابسته به اصالح طلبان از جمله جرس که خودرا ‏"به اعالميه جھانی حقوق بشر و ميثاقھایبين المللی مالزم آن متعھد"‏ ‏(درباره ما-‏ جرس)‏می داند،اين خبر را منتشر نمايند.‏ اين انتظارمبی حاصل بود.‏ به ياد صحبتھايم با آن دوستافتادم که می گفت به عوض انتقاد،‏ بھتر آن بودکه خبر را برای سايتھای اصالح طلبان ارسالمی کردم.‏ با خود گفتم شايد حقيقتی در آن گفتهباشد.‏ خبر را برای سايت جرس و روز ارسالکردم.‏ بيفايده بود.‏ گردانندگان جرس و روز اينخبر راناديده گرفتند ‏.در اين چند روزه با خودکلنجار رفته ام که چگونه اين افراد که خود رامدافع حقوق بشر می دانند ‏(تنھا به اين اعتبار کهخود اين ادعا را دارند)‏چشم بر حمله به منزل مادر لطفی که سبببستری شدن ايشان در بيمارستان شده است،‏بسته اند؟ آيا آنان اين اقدام را نقض حقوق بشرنمی دانند؟بستگان قربانيان از جمله مادران خاوران ‏(کهمادر لطفی از شناخته شده ترين آنان ھستند)‏ ازسال شصت،‏ با چنين سياستی از جانب جمھوریاسالمی روبرو بوده اند.تعداد دفعاتی که بستگاناعدام شدگان را بازداشت کردند و يا از حضورآنان برمزار فرزندانشان ممانعت نمودند و يامراسمھای سالگرد قربانيان را بر ھم زدهاند،‏ از شماره بيرون است.‏ تنھا الزم است پایدرد دل يکی از مادران نشسته باشيد،تا بدانيد کهاين سياست رسمی جمھوری اسالمی برای بهفراموشی سپرده شدن آن جنايتھا می باشد.‏جمھوری اسالمی بھتر از ھر کسی می داند کهبرای آنکه آن جنايتھا از حافظه مردم کشورمانو جھان پاک شود،‏ الزم است تا بستگان قربانيانراوادار به سکوت نمايد.‏ بايد رابطه آنان را باجامعه قطع نموده تا داستان جنايتھای انجام شده،‏به گوش شھروندان نرسد.‏ اما اين سياست،‏ تنھابه بستگان قربانيان دھه شصت مربوط نمیشود،‏ ھمين سياست در مورد بستگان قربانيانقتلھای سياسی پائيز و يک سال گذشته دنبالشده است ‏.زمانی که خبر بستری شدن مادرلطفی به دليل ھجوم ماموران اطالعاتی به منزلايشان را شنيدم و سپس سکوت رسانه ھایاصالح طلب را شاھد بودم،‏ از خود پرسيدم آياجرس و ديگر اصالح طلبان ‏"به تساوی حقوقیکليه شھروندان در برابر قانون صرف نظر ازدين،‏ جنسيت،‏ ديدگاه سياسی و نحوه زندگیخصوصی آنھا باور"دارند(‏ درباره ما-‏ جرس؟)‏اصالح طلبان از کدام حقوق بشر صحبت میکنند؟ ھمچنين،‏ چرا برخی از شناخته شده ترينفعالين حقوق بشر،‏ در مقابل تبعيضھای که ازجانب اصالح طلبان بر عليه بسياری از قربانياننقض گسترده حقوق بشر در ايران و بستگانآنانتنھا به دليل"‏ عقايد و وابستگی سياسی"‏قربانيان اعمال شده و ميشود،‏ سکوت می کنند؟مگر دفاع از حقوق بشر،‏ به يک معنی،‏ جزمبارزه با تبعيضھای رايج در جامعه است؟- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -به تابستان نزديک می شويم و سالگرد کشتهشدگان اعتراضھای يک سال گذشته و قتل عامزندانيان سياسی در تابستان در راه است.‏ برھم زدن مراسم خصوصی مادر لطفی شايد نشاناز آن باشد که دولت قصد دارد که با شدت عملبيشتری نسبت به سالھای گذشته،‏ از برگزاریھر گونه مراسم يادبود برای قربانيان جنايتھایسی و يک ساله گذشته،‏ جلوگيری نمايد.‏ سکوتسايت جرس و ديگر سايتھای وابسته و نزديکبه جريان اصالح طلب و سکوت چھره ھایشناخته شده اصالح طلب در مقابل اين نوع ازاقدامات بر عليه دگر انديشان و بستگان آنان،‏ راهرا برای اقدامات سرکوبگرانه جمھوری اسالمیھموارتر خواھد کرد .تاريخ مبارزه برای تمکين دولت جمھوریاسالمی به مبانی حقوق بشر را که دنبال کنيم،‏در خواھيم يافت که تالشھای بستگان زندانيانسياسی و کشته شدگان در سی و يک سالگذشته،‏ برگی زرين از اين مبارزات است.‏ درزمانی که ھمه فعالين حقوق بشر،‏ تحتفشارھای جمھوری اسالمی ترک وطن کرده ويا مجبور به سکوت شده بودند،‏ اين بستگانزندانيان سياسی و کشته شدگان بودند که برایبھبود شرايط زندانھا و يا تحقق عدالت تالش میکردند.‏ به خاطرات مادر رياحی،‏ مادر لطفی،‏مادر ميالنی،‏ مادرپنجه شاھی و بسياری ازمادران ديگر نگاھی بياندازيد،‏ تا بدانيد،‏ که اينزنان چگونه رنج زندان و فشارھای گوناگون راتحمل می کردند،‏ اما برای نجات جان فرزندانخود و برقراری عدالت از پای ننشستند.‏ پایصحبت ھمسران زندانيان و کشته شدگان بنشينيدتا بدانيد چگونه،‏ به تنھائی بار يک زندگی را بردوش کشيدند و در ھمان حالی که مردان بسياریدر زير فشار زندگی کمر خم کرده بودند،‏ بازپای در راه داشتند تا به اداره زندانھا،‏ دفاترمسئولين حکومتی و مجلس و ديگرنھادھامراجعه کنند تا اعتراض خود بهتبعيضھائی که بر عليه ھمسران آنان روا ميدارنداعتراض کنند و پس از اعدام ھمسرانشان،‏ بابرگزاری مراسم بزرگداشت و حضوردرخاوران و ديگر گورستانھا،‏ به تالش خودبرای تحقق عدالت ادامه داده اند.‏ به کودکانزندانيان و کشتگانمان بنگريد،‏ که چگونه در آنفضای خوف انگيز رشد و نمو می کردند وامروز صدای اعتراض خود را بر عليه ظلمیکه در حق پدران و مادرانشان روا داشته اند بلندکرده اند.‏ آيا اين تالشھا بخشی از جنبش حقوقبشر در ايران نيست؟ اگر تالشھای بستگانزندانيان سياسی و کشتگانمان برای کشف حقيقتو جستجوی آنان برای برقراری عدالت،‏ بخشیاز جنبش حقوق بشر نميباشد،‏ از خود بايد سئوالکنيم که چه اقدام ديگری ميتواند با اين نامشناخته شود؟ و چگونه سکوت کسانی که خودرامتعھد و ملتزم به اصول ، معيارھا و راهکارھای حقوق بشر اعالم می کنند،‏ در برابرفشارھائی که بر بستگان قربانيان وارد ميشود،‏توضيح داد؟تابستان نزديک است و بيم آن ميرود کهجمھوری اسالمی اقدامات شديدتری را بر عليهبستگان قربانيان نقض حقوق بشر در ايران انجامدھد.آيا بستگان قربانيان نقض گسترده حقوقبشر در دھه شصت و پس از آن باز ھم تنھاخواھند ماند؟□□□خارج نشين ها چه مي كنند؟سايت:‏ اخبار روزچهره سازيحکومت جمھوری اسالمی در اولينگام برای نفوذ در ميان مخالفين خود،‏چھره سازی می کند.‏ یعنی برخیافراد را که حاضر به ھمکاری بااطالعات شده اند،‏ یا از آغاز اطالعاتیبوده اند،‏ دستگير و زندانی می کند،‏ بهآنھا حکم زندان می دھد،‏ و کم کم ناماین افراد به عنوان فعالين مخالفجمھوری اسالمی بر سرزبان ھا میافتد.‏ پس از مدتی،‏ دیگر کسی نمیپرسد که سابقه فعاليت این فرد چهبوده و کارنامه ی تالش ھای اوچيست،‏ بلکه فقط زندان رفتن او کافیاست که چھره ای مورد قبول به عنوانمخالف جمھوری اسالمی باشد و ھمهجا پذیرفته شود.‏ چه بسا فعالين خارجکشور برای نجات او تالش کرده و کمکمی کنند که او را به خارج کشوربياورند،‏ ھمانطور که بسياری از فعالينمورد پيگرد را در خروج از کشور کمکمی کنند.‏اطالعاتی ھا با بدست آوردن اطالعاتمشخص از ھویت،‏ نقش و عملکردافراد مختلف،‏ بھترین راه ھای نفوذ رادر ميان گروه ھای مختلف شناساییمی کنند.‏به دست گرفتن مديريت حركتیکی از موفق ترین کارھای اطالعاتجمھوری اسالمی،‏ مثل سازماناطالعات ھر کشور دیگری،‏ به دستگرفتن مدیریت حرکت است.‏ این حرکتمی تواند مدنی یا اعتراضی یاسياسی باشد.‏ به دست گرفتنمدیریت می تواند با نفوذ در یک حرکتموجود صورت بگيرد و فرد نفوذی درميان گروه نقش کليدی را بدست گيرد،‏یا اینکه خود اطالعات می تواند حرکتھای موازی حرکت ھای اعتراضی ومدنی را سامان دھد و خود آنھا رامدیریت کند تا اینکه یک،‏ در جذب نيروبا حرکت اصلی رقابت نموده و آنحرکت اصلی را به تدریج از جریان خارجسازد و دو،‏ مدیریت حرکت را بصورتکامل در دست داشته باشد تا ضمناینکه بظاھر حرکتی وجود دارد،‏ در عملھرگز به بنيان حکومت لطمه نزند وسوپاپ اطمينانی وجود داشته باشدکه کامال بی خطر است...‏متن کامل مقاله با نظرات خوانندگاندر شماره روشنگر38۶٧٧٧اولين روحاني جهان اولين شيادي بود كه به اولين ابله رسيد ‏«ولتر «.


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠10ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهextremists are not really folks from thefringe. They are more mainstreamthan Mr. Awad thinks, because theyare doing exactly what their prophetdid, which is to kill anyone who daresinsult Islam or its prophet. Followingin the footsteps of the greatest Muslimis what most Muslims should do,right?But as deplorable as the threats ofthese 'extremists' are, I find it moreappalling that Mr. Awad quietly attemptsto sneak in false information tovenerate Muhammad. His actions andthe actions of men like him are farmore dangerous than the ones he callsextremists who attempt to kill peoplethat have insulted Islam or Muhammad.Mr. Awad and his comrades continueto hide the truth from Muslim youthwho trust the judgment of these men.Instead of giving them insight intowhat the real Muhammad did, theydistort facts to demonize everyonewho stands up against them and unmasksthe truth. Muhammad was aleader of people. He brought a religionthat today unites billions of people.However, he was a man, and all menare deeply flawed. He made mistakes,committed atrocities, and did injustices.History has recorded all of these.Mr. Awad and his comrades can eitherwrite about the real Muhammad anddesensitize these youth so they won'tfall into the trap of Muahmmed's cultof personality, or they can continue tolie about facts and stoke the fire ofhatred. The choice is theirs.But while they're figuring this out,they need to keep their hands off theFirst Amendment. Freedom of speechis enshrined in the US Constitution fora reason. This is America, not Pakistanor Saudi Arabia. If Mr. Awadcan't deal with freedom, if he can'trespect the US Constitution, thenmaybe he should find a more suitablecountry to immigrate to.□□□Saudi Clerics Advocate Adult Breast-Feeding UpdatedAOL News (June 5) -- Women inSaudi Arabia should give their breastmilk to male colleagues and acquaintancesin order to avoid breaking strictIslamic law forbidding mixing betweenthe sexes, two powerful Saudiclerics have said. They are at odds,however, over precisely how the milkshould be conveyed.A fatwa issued recently about adultbreast-feeding to establish "maternalrelations" and preclude the possibilityof sexual contact has resulted in aweek's worth of newspaper headlinesin Saudi Arabia. Some have found thedebate so bizarre that they're callingfor stricter regulations about how andwhen fatwas should be issued.Sheikh Al Obeikan, an adviser to theroyal court and consultant to the Ministryof Justice, set off a firestorm ofcontroversy recently when he said onTV that women who come into regularcontact with men who aren't relatedto them ought to give them theirbreast milk so they will be consideredrelatives."The man should take the milk, butnot directly from the breast of thewoman," Al Obeikan said, accordingto Gulf News. "He should drink it andthen becomes a relative of the family,a fact that allows him to come in contactwith the women without breakingIslam's rules about mixing."Obeikan said the fatwa applied to menwho live in the same house or comeinto contact with women on a regularbasis, except for drivers.Al Obeikan, who made the statementafter being asked on TV about a 2007fatwa issued by an Egyptian scholarabout adult breast-feeding, said thatthe breast milk ought to be pumpedout and given to men in a glass.But his remarks were followed by anannouncement by another high-profileDana KennedyContributorsheik, Abi Ishaq Al Huwaini, whosaid that men should suckle the breastmilk directly from a woman's breast.Shortly after the two sheiks weighedin on the matter, a bus driver in thecountry's Eastern Region reportedlytold one of the female teachers whomhe drives regularly that he wanted tosuckle milk from her breast. Theteacher has threaten to file a lawsuitagainst him.The fatwa stems from the tenets of thestrict Wahhabi version of Islam thatgoverns modern Saudi Arabia andforbids women from mixing with menwho are not relatives. They are alsonot allowed to vote, drive or evenleave the country without the consentof a male "guardian."Under Islamic law, women are encouragedto breast-feed their childrenuntil the age of 2. It is not uncommonfor sisters, for example, to breast-feedtheir nephews so they and theirdaughters will not have to cover theirfaces in front of them later in life. Thecustom is called being a "breast milksibling."But under Islamic law, breast milksiblings have to be breastfed beforethe age of 2 in five "fulfilling" sessions.Islam prohibits sexual relationsbetween a man and any woman whobreastfed him in infancy. They arethen allowed to be alone togetherwhen the man is an adult because heis not considered a potential mate."The whole issue just shows howclueless men are," blogger Eman AlNafjan wrote on her website. "All thisback and forth between sheiks and notone bothers to ask a woman if it'slogical, let alone possible to breastfeeda grown man five fulfillingbreast milk meals."Moreover, the thought of a hugehairy face at a woman's breast doesnot evoke motherly or even brotherlyfeelings. It could go from the grotesqueto the erotic but definitely notmaternal."Al Nafjan said many in the countrywere appalled by the fatwa."We have many important issues thatneed discussing," Al Nafjan told AOLNews Friday. "It's ridiculous to spendtime talking about adult breastfeeding."Unlawful mixing between the sexes istaken very seriously in Saudi Arabia.In March 2009, a 75-year-old Syrianwidow, Khamisa Mohammed Sawadi,living in the city of Al-Chamil, wasgiven 40 lashes and sentenced to sixmonths in prison after the religiouspolice learned that two men who werenot related to her were in her house,delivering bread to her.One of the two men found in herhouse, Fahd, told the police that Sawadibreast-fed him as a baby so hewas considered a son and had a rightto be there. But in a later court ruling,a judge said it could not be provedthat Fahd was her "breast milk son."Fahd was sentenced to four months inprison and 40 lashes, and the manwho accompanied him got six monthsand 60 lashes.The original adult breast-feedingfatwa was issued three years ago byan Egyptian scholar at Egypt's al-Azhar University, considered SunniIslam's top university. Ezzat Attiyawas expelled from the university afteradvocating breast-feeding of men as away to circumnavigate segregation ofthe sexes in Egypt.A year ago, Attiya was reinstated tohis post.□□□دين،‏ افساري است كه به گردن تان مي اندازند،‏تا خوب سواري دهيد،‏ و هرگز پياده نمي شوند،‏باشد كه رستگار شويد...‏‏«كائوچيو»‏


ماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ 11 Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠سال چھارمشمارهژوئنThe Truth About Muhammad and Freedom of SpeechJosh ShahryarJournalist and Human Rights ActivistMay 21From Huffington PostIn my years as a journalist andcommentator on Islam, terrorism, theMiddle East, and human rights, I haveread tons of news and opinion. Gothrough the material that is churned outas news and opinion daily for a fewyears and you'll see how many lunaticsare out there using freedom of speechto spew garbage all over the place. I'veseen dozens of articles that not onlydefy logic and insult your intelligencebut that are also factually incorrect inan in-your-face kind of way. But nothingcompares to what is written thesedays in defense of Islam and the crueltyof Muslims.One such opinion piece caught my attentionexactly an hour after the May20 "Everybody Draw MohammedDay" protest ended. (For those who areunaware of this, this was a protest duringwhich people drew cartoons ofMuhammad and posted them on theirblogs or social networking websites ofchoice in protest of extremist Muslimswho threaten to abolish freedom ofspeech. Thousands of people participated.)Nihad Awad, the Executive Director ofthe Council on American-Islamic Relations,has penned this piece criticizingEverybody Draw Mohammed Day. Togive you some context, the EDMDprotest was in response to ComedyCentral censoring an episode of SouthPark last month that depicted Muhammad,the prophet of Islam. The SouthPark controversy, however, has deeperroots that I will explain in a minute. Tosay that Mr. Awad's piece insults yourintelligence is rather mild. Mr. Awaduses faulty logic and then outright liesto defend his positions.To begin with, Mr. Awad throwsaround rhetoric without understandingthe issue:I will be the first to defend anyone'sright to express their opinion, no matterhow offensive it may be to me. Ournation has prospered because Americansvalue and respect diversity. Butfreedom of expression does not createan obligation to offend or to show disrespectto the religious beliefs or reveredfigures of others.Mr. Awad forgets that the FirstAmendment of the US Constitution,which also allows for freedom of religion,does not specify 'obligation' at allwhen it grants US citizens the right tofreedom of speech. It simply protectsspeech. Mr. Awad insinuates that freedomof speech is OK as long as no oneuses it against Islam. Should we allrevere Islam's sacred icons becauseMuslims want us to?Why is it OK for Muslims to preachagainst Christianity or any other religion?Is it not insulting to tell a Christianthat his or her God is a mere man,or to tell a Hindu that Shiva is just apuppet made out of stone? Some Muslimsare perfectly fine with coming tothe West and preaching their religion --using the First Amendment -- yet whensomeone mocks one of their icons --using the First Amendment -- they'vecrossed a line?Then, Mr. Awad completely ignoresthe cause of this conflict, the Danishcartoonists who are afraid of beingkilled by Muslim extremists, and insteadbrings up the issue of Muhammadappearing on South Park: "In reactionto the recent controversy over adepiction of Islam's Prophet Muhammadin an episode of Comedy Central's'South Park,' a Seattle cartoonist apparentlydeclared May 20th to be'Everybody Draw Muhammad Day.'"South Park's attempts to portray Muhammadbegan only after Danishnewspaper Jyllands-Posten publishedcartoons of Muhammad in 2005. Sincethen, Muslim extremists have mounteda manhunt against the Danish cartoonistswho five years ago dared to drawIslam's prophet Muhammad in a not-so-kind light.Mr. Awad then explains that the Seattlecartoonist has since disavowed herprotest, and also that the creator of aFacebook group promoting the protestwas dismayed at some of the responses.He adds: "So how shouldMuslims and other Americans react tothis latest attempt by hate-mongers toexploit the precious right of freespeech and turn May 20 into a celebrationof degradation and xenophobia?"Hate-mongers? Islamophobes? Andyes, xenophobia. Mr. Awad needs tofollow the news and understand whythis entire controversy began. If hesays it is the work of Islamophobes orxenophobes, he should also explainhow Muslims are out trying to killDanish cartoonists, the courageousartists who defied fear and did whatwas right to prove that Islam is notexempt -- yes, not exempt -- from ridicule.And if he has not understood thisclearly, then he should learn that eventhe most sacred object in America, theAmerican flag that stands for freedomand individual rights, can be burned inprotest.If this was all, I would have forgivenMr. Awad and left it at this, but hegoes a step further and unabashedlylies about Muhammad's character andthe teachings of Islam in order to belittlethe EDMD protesters:Next, one must examine how theProphet Muhammad himself reacted topersonal insults.Islamic traditions include a number ofinstances in which the Prophet had theopportunity to retaliate against thosewho abused him, but refrained fromdoing so. He said, "You do not do evilto those who do evil to you, but youdeal with them with forgiveness andkindness."Even when the prophet was in a positionof power, he chose the path ofkindness and mercy. When he returnedto Mecca after years of exile and personalattacks, he did not take revengeon the people who had reviled him andabused and tortured his followers, butinstead offered a general amnesty.In the Quran, Islam's revealed text,God states: "Invite (all) to the way ofyour Lord with wisdom and beautifulpreaching, and argue with them inways that are best and most gracious:for your Lord knows best who havestrayed from His Path and who receiveguidance." (16:125)Another verse tells the prophet to"show forgiveness, speak for justiceand avoid the ignorant." (7:199)This is the guidance Muslims shouldfollow as they express concern aboutan insulting depiction of the ProphetMuhammad, or of any other prophet ofGod.Have you ever felt embarrassed uponseeing something embarrassing onTV? I felt like that when I read thelines above. Muhammad is completelydifferent from the man whom Mr.Awad glorifies. He is not alone. EveryMuslim preacher will tell you that Muhammadwas a peaceful man and thathe believed in freedom of speech. History,however, tells us differently.Take the examples of Al-Nadr bin al-Harith and Uqba bin Abu Muayt, capturedin the first battle between Muslimsand the people of Mecca at al-Badr. They were both beheaded by theorder of the prophet. Uqba begged forhis life and pleaded by reminding Muhammadthat he had very young children,saying, "O Mohammad, whowill look after my children?" Thepeace-loving prophet replied, "Hell!"Muhammad's defenders might arguethat these men were fair game becausethey had come to war with Muslims.Then what about Asma bint Marwan,a poetess from Medina who wroteverses denouncing Muhammad? Hesent a man to kill her. Asma had severalchildren, the youngest of whomwas sleeping on her chest when Muhammad'shit-man entered the house.He quietly removed the child from themother's chest, then murdered her incold blood. Her story is recounted byMuslim historians time and timeagain.There are several other poets whowere killed by Muslims during Muhammad'sreign after he ordered theirexecution, specifically for writing insultingpoems or verses. These includeAbu Afak, Ka'ab ibn Ashraf and IbnSunayna. These men and women diedbecause they had insulted Muhammadand Islam. I'm not sure why the hippieprophet didn't take into account freedomof speech when he ordered theirexecutions.Finally, Mr. Awad decries Muslimextremists: "The mainstream AmericanMuslim community, including myown organization, has also stronglyrepudiated the few members of an extremistfringe group who appeared tothreaten the creators of 'South Park.'"Reading the history of how Muhammaddealt with offenders and insulters,it becomes clear that these so-called


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠12ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهيورش ارتش اسرائيل به يک ناوگان حاملکمک ھای بشردوستانه به غزه،‏ در سحرگاهمه 2010، احتماال بيست کشته داده است.‏ اينحمله در آب ھای بين المللی صورت گرفته.‏کشورھای متعدد از جمله در اروپا و نيز دولتفرانسه آن را محکوم کردند.‏ برنارد کوشنر،‏وزير خارجه فرانسه،‏ اعالم کرد که ‏«ھيچ چيزنمی تواند اعمال چنين خشونتی را که ما آنرامحکوم می کنيم،‏ توجيه کند».‏ چند کشور ازجمله سوئد،‏ اسپانيا،‏ ترکيه و فرانسه سفيراسرائيل را فراخواندند.‏ يونان مانور ھوائی بااسرائيل را معلق و سفر فرمانده نيروی ھوائیاسرائيل را لغو کرد.‏طبيعی است که بايد از اين محکوميت ھااستقبال کرد.‏ اگر چه ھنوز افرادی ھستند کهعمليات اسرائيل را توجيه می کنند.‏ برای مثال،‏بنا بر گزارش خبرگزاری فرانسه،‏ فردريکلوفور سخنگوی وصف ناپذير حزب ‏«اتحادبرای جنبش مردمی»‏ (UMP) ‏[حزب حاکم درفرانسه.م]‏ اظھار داشته که حزب او از مرگافراد ‏«متاسف»‏ است ولی ‏«تحريکات»‏‏«کسانی را که خود را دوستان فلسطينيانمعرفی می کنند»‏ نکوھش می کند.‏يک روز پيش از اين عمليات نظامی،‏ برنارھانری لوی با غيب گوئی که از صفات پسنديدهبی شمار اوست،‏ در تل آويو گفت:‏ ‏«من ھرگزارتشی اين چنين دموکراتيک نديده ام که اينقدر اخالقی رفتار کند.»‏ ‏(روزنامه ھارتص،‏يادآوری کنيم که ھنگاممهجنگ غزه،‏ فيلسوف ما بر روی يک تانکاسرائيلی خراميده بود تا وارد سرزمين اشغالیشود بنا بر گزارش خبرگزاری فرانسه،‏ لویحمله امروز را ‏«احمقانه»‏ ارزيابی کرده،‏ زيراممکن است وجھه اسرائيل را خدشه دار کند.‏اما،‏ او حتی يک کلمه برای محکوميت يااظھار تاسف نسبت به کشته شدگان به زباننياورد...‏تنھا پرسشی که امروز مطرح است،‏ تخمينميزان بھائی است که دولت اسرائيل بخاطر اينجنايت خواھد پرداخت.‏ چرا که سازمان مللمتحد سال ھاست ده ھا قطع نامه صادر کردهاست ‏(و اسرائيل آنھا را نقض کرده است)،‏اتحاديه اروپا متون بی شماری را به تصويبرسانده که از اسرائيل دعوت می کنند تا بهحقوق بين المللی احترام بگذارد يا حتی به حقوقانسانی،‏ مثال با شکستن تحريم غزه.‏ ھيچکداماز اين مصوبات در عمل به اجرا در نيامده اند.‏برعکس،‏ اتحاديه اروپا و اياالت متحده بهاسرائيل پاداش ھم می دھند.‏شاھد اين مدعا پذيرش عضويت اسرائيل در‏«سازمان ھمکاری و توسعه اقتصادی»‏در ھفته گذشته و ديدار بنيامين31)(1) (2010.31(OCDEاسرائيل:‏ مصونيت تا كي؟آلن گرش،‏ دوشنبه 31 مه - 2010 ترجمه بهروز عارفينتانياھو،‏ نخست وزير اسرائيل از فرانسه برایرسميت بخشيدن به آغاز حضور اين کشوراست.‏ ھمان طوری که در اطالعيه ‏«انجمنھمبستگی فرانسه-‏ فلسطين»‏ درتاريخ آوريل آمده است:‏ ‏«عضويتاسرائيل در سازمان ھمکاری و توسعهاقتصادی،‏ ضربه ای است برای صلح!»‏ اينعضويت به منزله تاييد انضمام کرانه باختریو جوالن به ‏«محدوده»‏ اسرائيل است.‏ حملهاسرائيل به ناوگان صلح چند روز پس از آننشان می دھد که اين دولت حسن نظر يادشده رابمنزله چراغ سبزی جھت دست يازيدن به ھرعملياتی می داند.‏در دسامبر 2008، رويداد مشابھی رخ دادهبود.‏ در آن ھنگام،‏ اتحاديه اروپا تصميم به‏«ارتقای»‏ روابط دوجانبه با اسرائيل گرفت.‏تصميم ياد شده امتيازاتی به دولت اسرائيل میداد که اتحاديه اروپا فقط برای قدرت ھایبزرگ قائل بود.‏ چند روزی از آن رويدادنگذشته بود که تانک ھای اسرائيلی به سرزمينغزه يورش برد و در کمال مصونيت از ھرگونه مجازاتی،‏ مرتکب ‏«جنايت ھای جنگی»‏ وحتی ‏«جنايت عليه بشريت»‏ شد.‏ريچارد فالک،‏ فرستاده ويژه سازمان ملل بهسرزمين ھای اشغالی فلسطين،‏ در لوموندديپلماتيک ‏(مارس مقاله ای نوشت باعنوان ‏«ضرورت بازخواست از مسئولينتجاوز به غزه»‏ چند ماه بعد،‏ کميسيون سازمانملل به رياست ريچارد گلدستون،‏ قاضی جنوبآفريقائی جمعبندی خود را اعالم کرد گزارشاو اسرائيل را بشدت محکوم می کرد،‏ ھر چندکه حماس را نيز ناديده نمی گرفت.‏ اين گزارشتاييد می کرد که ارتش اسرائيل آتش بس رانقض کرده و از جنايات آن پرده بر می داشت.‏گزارش گلدستون گزارش ھای متعددی را کهعفو بين المللی و سازمان ديده بان حقوق بشرمنتشر کرده بودند،‏ تاييد می کرد.‏اين گزارش ھا به اتخاذ ھيچ مجازاتی عليهحکومت اسرائيل نيانجاميد.‏ يکی از بھانه ھائیکه برای پرده پوشی و توجيه بی ارادگی پيشکشيده شد،‏ ادعای وجود بررسی ھای جدی دراسرائيل بود.‏ در حالی که شارون ويل،‏ حقوقداناسرائيلی با استدالل آن را رد می کند ‏(لوموندديپلماتيک،‏ سپتامبر در مقاله ای باعنوان ‏«از غزه تا مادريد،‏ ترور حساب شدهصالح شھاده».‏از سوی ديگر،‏ در اسرائيل شاھد يورش بیسابقه ای به سازمان ھای دفاع از حقوق بشر،‏چه اسرائيلی و چه بين المللی ھستيم.‏ در اينکشور،‏ اين سازمان ھا را،‏ پس از تھديد ايران،‏حماس و حزب الله،‏ مھم ترين تھديد استراتژيکعليه دولت تلقی می کنند.‏ گروه ھائی که از(AFPS)2010(2009(200930سوی حکومت و جناح راست افراطی حمايتمی شوند،‏ کارزاری تمام عيار برای بی اعتبارکردن آنان براه انداخته اند.‏ نظير‏«مونيتورسازمان ھای غير دولتیMonitorکه جنگی تبليغاتی برای توجيه آنچه غيرقابل توجيه است به پيش می برد.‏ ‏(بهمقاله دومينيک ويدال ‏«دروغ ھر چه بزرگ ترباشد...»‏ ‏(لوموند ديپلملتيک،‏ فوريهمراجعه کنيد)آيا بايد در شگفت بود که سربازاناسرائيلی مددکارانی را که تالش می کنند بهغزه آذوقه برسانند،‏ ‏«تروريست»‏ خوانده وچون تروريست ھا با آنان رفتار کنند؟آيا مصونيت اسرائيل از مجازات ھمچنان ادامهخواھد يافت يا برخی دولت ھا تصميم دقيقیبرای مجازات اسرائيل اتخاذ خواھند کرد تا بهدولت اسرائيل و ھمچنين مردم آن)‏ بفھمانند کهاين سياست ، سرکوب و اشغال بھائی دارد کهبايد بپردازند؟دولت فرانسه،‏ می تواند در چارچوب اتحاديهاروپا به شرکايش پيشنھاد کند تا پيمان ھمکاریبا اسرائيل را به اتکای ماده معلق کنند.‏ اينماده به صراحت می گويد که اسرائيل موظف بهحفاظت از حقوق انسانی است.‏ به مقاله ايزابلآوران،‏ ‏«مسامحه اتحاديه اروپا در برابراسرائيل»‏ در سايت لوموند ديپلماتيک مراجعهکنيد.‏ھم اکنون،‏ فرانسه می تواند بدون اين که معطلشرکای اروپائی اش شود،‏ تصميم مقتضی اتخاذکندابتدا،‏ برای وادار کردن اسرائيل به احترام بهحقوق و تصميمات اتحاديه اروپا،‏ کارزاریبرای تعيين مبداء محصوالت اسرائيلی وارداتیدر فرانسه براه انداخته و واردات محصوالتمستعمره ھای اسرائيلی را ممنوع کند ‏(و نه فقطاختصاص عوارض گمرگی به آن ھا)؛سپس،‏ تاکيد کند که استقرار شھرک ھایاستعماری در سرزمين ھای اشغالی غير قابلقبول است و ساکنان اين شھرک ھا برایمسافرت به فرانسه به ويزا نياز دارند.‏ بامراجعه به نشانی داوطلبان سفر به فرانسه اينامر عمل ساده ای است؛سرانجام،‏ فرانسه اعالم کند که شھروندانفرانسه که در اسرائيل به خدمت نظام وظيفهدر می آيند،‏ حق خدمت در سرزمين ھایاشغالی را ندارند.‏ شرکت آنان در عملياتنظامی اشغالگرانه مستوجب تعقيب قضائیشود.‏برنارکوشنر،‏ وزيرخارجه اعالم کرد که درميان کشته شدگان در کشتی ھا،‏ فرانسوی نبودهاست.‏ اما،‏ آيا او او مطمئن است که ھيچشھروند فرانسوی در ميان مسئوالن جنايتوجود ندارد؟ ■NGO-20092)عبيد زاكاني را گفتند ‏:اسلام را چگونه ديدي؟گفت دين عجيبي است.‏ چون در آن وارد شوي سر آلتت را ببرند و چون خارج شوي سر خودت را!‏آزادي بيان و مقدساتنويسنده : حميد نيلوفرآيا در قبال روشنگری افکار مردم احساس مسؤليت بايدکرد؟اين سؤاليست که جوابش را مال نصرالدين می دھد.‏ھمان مال نصرالدينی که اين مردم نامش را به مسخرهای ابدی تبديل کرده اند.‏روزی مال نصرالدين مردم را فرا می خواند کهبرايشان سخنرانی کند.‏ وقتی که مردم جمع می شوند،‏ازشان می پرسد:"ھی مردم!‏ آيا می فھميد يا نمیفھميد؟"مردم می گويند:‏ ‏"نه،‏ نمی فھميم."‏ مالنصرالدين می گويد:‏ ‏"شما که نمی فھميد،‏ پس خدا شمارا بفھماند!"‏روز ديگر دوباره مردم را فرا می خواند که برايشانسخنرانی کند.‏ اين بار که مردم جمع می شوند،‏ باز ھمازشان می پرسد:‏‏"ھی مردم!‏ می فھميد يا نمی فھميد؟"‏ اين بار مردم میگويند:‏ ‏"بلی،‏ می فھميم."مال نصرالدين می گويد:‏ ‏"شماکه خودتان می فھميد،‏ پس حاجت به گفتن من نيست.!"‏اين است جواب مال نصرالدين برای مردمانی که نمیفھمند!‏ بلی:‏ کسی که قرار است بفھمد بی آنکه کسیبرايش بگويد،‏ خودش از ھمان اول جوانيش شروع میکند به جستجوی و تحقيق تا راه حقيقت را دريابد،‏ اماکسی که قرار است مثل گوسفند در راه گله اجداديشبرود،‏ حتی خدا ھم نمی تواند که بفھماندش.‏ خالصهاينکه کسی که می فھمد خودش می فھمد و کسی کهنمی فھمد ھرگز نخواھد فھميد.‏ پس احساس مسؤليتدر قبال روشنگری افکار مردم برای چی؟ برای اينکهتر و خشک با ھم نسوزد؟ بگذار ھزار سال که سوختهای ھزار سال ديگر ھم بسوزی!‏ بگذار که تمام دنيابگويند عجب مردمان گوسفندی و بی منطقی!‏ خدا راشکر که ما خودمان مسلمان ھستيم و در خانوادهمسلمان به دنيا آمده ايم!‏ آنھايی که در خانواده غيرمسلمان به دنيا آمده اند،‏ چرا مسلمان نمی شوند؟ چرامثل گوسفند بدون فکر راه جد شان را می روند؟ جدشان که اشتباه کرد،‏ آيا حتماً‏ خودشان ھم بايد اشتباهبکنند؟ گاو را که پرستش کرد،‏ گاو را بپرستند؟ بت راکه پرستش کرد،‏ بت را بپرستند؟ نقاشی روی ديوار راکه پرستش کرد،‏ نقاشی روی ديوار را بپرستند؟تصوير خيالی را که پرستش کرد،‏ تصوير خيالی رابپرستند؟ و آفريده ذھنی را پرستش کرد،‏ آفريده ذھنیرا بپرستند؟ بلی البته که!‏ ما اصالً‏ حق نداريم که در اينمورد حرف بزنيم.‏ چون ھر کس می تواند که برایدلخوشی خودش خدايی داشته باشد و آنرا بپرستد.‏ اماافسوس بر اين که اگر جد شان به دم گاو بسته بود،‏ بهدم گاو بسته ھستند!‏ اگر در بند پير و طريقت بسته بود،‏در بند پير و طريقت بسته ھستند!‏ اگر به موی مبارکبسته بود،‏ به موی مبارک بسته ھستند!‏ و اگر به يالاسب بسته بود،‏ به يال اسب بسته ھستند!‏ عجيب اينکهاگر جد شان رنگ شاه توت را به پيشانيش زد،‏ رنگشاه توت را به پيشانی شان می زنند!‏ اگر سنگ کربالرا به سرش زد،‏ سنگ کربال را به سرشان می زنند!‏اگر با قمه به سرش زد،‏ با قمه به سر شان می زنند!‏ واگر کاله پيامبری به سرش گذاشت،‏ کاله پيامبری بهسر شان می گذارند!‏ عجيب تر از آن عجايبی ھستند کهھر کدام از ديگری عجيب تر!‏ اگر جد شان در دريایگنگا طھارت گرفت،‏ در دريای گنگا طھارت میگيرند!‏ اگر با خاک کربال تيمم زد،‏ با خاک کربال تيمممی زنند!‏ اگر با آب زمزم استنجا گرفت،‏ با آب زمزماستنجا می گيرند!‏ و اگر با کلوخ قبرستان معقدش راپاک کرد،‏ با کلوخ قبرستان معقد شان را پاک می کنند!‏‏"الگوسفندَ‏ من سليم الگوسفندينَ‏ فی الشاخی ھی ولگدمالی ھی"‏ زنده باد گوسفند و جھاد در راه گله!‏


ماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ 13 Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠سال چھارمشمارهژوئنبيوگرافي:پرويز ميرمكريپرويز ميرمكريشاعر درتبعيد و از اعضاي هياتموسس انجمن نويسندگانايراني در كانادا بود كه طي دودوره نيز به عنوان عضو هياتدبيران آن انتخاب شد.‏ اوعضو كانون نويسندگان ايراندر تبعيد است و در حال حاضردر اتاوا كانادا زندگي مي كنداز اين شاعر به تازگي دومجموعه شعر به نامهاي‏“صخره هاي تبعيدي”‏‏“باران هاي متواري”‏كانادا به چاپ رسيده است.‏ودربراي دختران و پسران دار زده مافرزاد و دوستانشآيت االله هابه سرود مرگ و نابودي تبديل شده انددختران و پسران ما را دانه به دانه از فامت زندگي ميپاشندآيت االله هاشده اند زهر مار خدايي هار و بي نام و نشانو سينه مادران كردستان را نيش مي زنندتو مي گويي كي فرا ميرسدد ر كوهستانهاي كردستانجنازه گنديده و پرچم سياه جمهوري اسلا م را آ تش بزنند؟---------------------------روح آشفته اممرا از دلهره ي سرگردانتا كنار صفحه ي از يك كاغد سپيد روي ميز مي كشاندشاعر ميشوموقتي خبر از آمدنت مي آيدميدانم باز با غزلي نا تمام مي مانمدر اين ديدار هاي كوتاه قلبت آغوش مرا نمي پيمايد


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠14ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهE - mail از طرف خداوندمن اصال وجود ندارم ؛ برويد مثل آدم زندگي تان رابکنيد و اين قدر داستان و شعر درست نکنيد .خودتان من را درست کرده ايد که کاسبي کنيد و سرھمديگر را کاله بگذاريد ، چرا پاي من را وسط ميکشيد ؟ !اگر من خدايم چرا موسي را بفرستم بگويم شنبه را تعطيل کند و عيسي را بفرستم بگويميک شنبه را و محمد را بفرستم بگويم جمعه را ؟چرا کاري کنم که عيسوي شرابش را در کليسا بنوشد و مسلمان به جاي شراب شالقبخورد ؟اگر من وجود دارم و اين قدر مھربان بودم که ھمه دين ھا مي گويند چرا بيشتر تلفات تاريخو جنگ ھا در تاريخ با نام دين و انجام تکليف ديني و ھدايت مردم و بردن مردم به بھشتصورت گرفته است ؟اگر من خدا بودم چرا اين ھمه آدم کج و معوج به اسم من روي زمين خدايي مي کنند وکليد بھشت مي فروشند و يا دنيا را براي مخلوقات من ‏(؟!)‏ جھنم کرده اند ؟خدايي که به عبادت محتاج باشد ، خدايي که قسم بخورد جھنمش را از نافرمانان پر ميکند ، خدايي که فقط محبان علي را به بھشت راه بدھد و بقيه پيامبرانش بشوند زرشک ،خدايي که مي گويد زمين آزمايشگاه است و آدم ھا موش آزمايشگاھي و تمام آن چه کهدر زمين حرام کرده را در بھشت وعده مي دھد من نيستم.‏ اصال من نيستم .برويد مغزتان را بکار ببريد و بيخود بي عرضگي ھايتان را به اسم اين که من چيزي مي دانمکه شما نمي دانيد نگذاريد .اگر نمي توانيد از پس گردن کلفت ھايتان بر بيائيد چرا پاي من را وسط مي کشيد ؟ نخير ؛قرار نيست من در آن دنيا حساب الت و لوت ھاي دنيا را برسم .اگر عرضه داريد خودتان از خجالتشان در بيائيد و الکي خودتان را بچه مثبت ھاي بي عرضهبھشت معرفي نکنيد .يعني چي دست روي دست مي گذاريد و منتظران فالن و بھمان مي شويد ‏.آقا جان قرارنيست کسي را بفرستم.مفھوم شد ؟ ھمه اين دين و مذھب ھای ديگه ھم خودشان رامسخره کردن ھمشون با نام من دکان باز کردن...‏ من اصال شماره ثبت اين دکان ھارا نمیشناسم.‏ وجود ندارم که بشناسم...‏ نبوده را که از بوده آگاه نيست .ھمه شماھا چند ميلياردي سلول خاکستري در آن مغزھايتان داريد ، بکارش ببريد و بجايتسبيح و استخاره انداختن،‏ از اين سلول ھا استفاده کنيد تا فاسد نشوند .اگر در قدرت طلبي و فريبکاري روي مزرعه حيوانات را ھم سفيد کرده ايد و به ھمه دنياگند زده ايد چرا مي گوئيد قضا و قدر من است ؟ يعني اگه من خدا بودم اندازه مدير گوگلھم عرضه نداشتم يک دم و دستگاه درست و حسابي راه بندازم که ھم کارمندش راضيباشد ھم مصرف کننده اش ؟ !شما يک بار در اين تارنما ھا Sign In کنيد تا دو ھفته بس است الزم نيست روزي چند بارجلويش خم و راست بشويد و ھزار خواھش و تمنا کنيد تا سرويس ھايش مثل ساعت کارکند .وضع دعا و نفرين ھايتان ھم از ھمه بدتر است ‏!بھتان گفته باشم کهدعاھاSpamاست و اصال در99/99Mail Boxمن ظاھر نمي شود ‏(تازه اگر باشم.(!درصد اينآخر يعني چي ؛ خدايا ھمه را خوشبخت کن ؟ !اگر فکر ميکنيد بھشت و جھنم ھست پس دعا می کنيد ھمه را خوشبخت کن پس درآنصورت چه کسی جھنم را رفت و روب کند...‏ ديدی حاال عقلت را بکار نمی بری ...شما ھيوالیی از من ساخته ايد که اصال نيست...‏ اين خياالت و خواب ھای روزانه رافراموش کنيد زندگی کنيد آدم باشيد...‏ آدم آنطور که در جھان پديد آمده ...آخه ھمش که نميشه کار را به کسی ديگه نسبت داد ...محمد اصفهانيسيصد گل سرخ،‏ يك گل نصرانيما را ز سر بريده مي ترسانيما گر زسر بريده مي ترسيديمدر محفل عاشقان نمي رقصيديم*********در محفل عاشقان خوشا رقصيدندامن زبساط عافيت برچيدندر دست سر بريده ي خود بردندر يك يك كوچه كوچه ها گرديدنهرجا كه نگاه مي كنم خونين استاز خون پرنده اي گلي رنگين استدر ماتم گل پرنده مي مويد و گلاز داغ دل پرنده داغ آجين استفانوس هزار شعله اما در بادمي سوزد و سرخوش است و چين واچين استيعني كه به اشك و مويه خود گم نكنياز عشق هر آنچه مي رسد شيرين استدر آتش و خون پرنده پر خواهد زدبر بام بلند خانه پر خواهد زدامشب كه دوباره ماه بالا آمدمي آيد و باد پشت در خواهد زديك ساقه ي سبز در دلم خواهد كاشتمهتاب بر آن شبنم تر خواهد زدصد جنگل صبح در هوا مي شكفدخورشيد به شاخه ها شرر خواهد زد□□□


سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ 15 Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠واژه مشبكعيدي نعمتياي كاش همه هنرمندان مردمي بودنشان فقط يك نام هنرمند نميبودوكمي هم مثل شما شجاع بودن.‏هماي:‏ گروه مستان‏"اَمَا اَنَا گيمی مُرغانه ، شوما چی گيدی؟!؟!...‏با شنيدن این جمله ھمه ی ایرانيان تنھا به یاد یک نفر ميفتند ، ستاره ی درخشان سينمای ایران ، » سوسن تسليمی « . بازیگر توانای فيلم» باشو ، غریبه ای کوچک « . فيلم ھای » مادیان»‏ و » شاید وقتی دیگر»‏ و » مرگ یزدگرد»‏ .آن روزھا که ‏«باشو غریبه ای کوچک»‏ نمایش داده می شد ، من ھم سن و سال ھمان باشو بودم و عاشق بازیگری و بزرگترین آرزوی مناین بود که ای کاش به جای باشو می توانستم آن نقش را بازی کنم.فھميدم . در مدرسه و جشنواره ی دانش آموزی در مسابقه ھای تئاتر شرکت می کردم .من یک کودک روستایی بودم که با تمام وجودم آن فيلم را میآرزو داشتم تنھا یک بار سوسن تسليمی را از نزدیک ببينم ‏.او در فيلم باشو غریبه ای کوچک مانند مادران ھمه ی ما روستایی ھا بود.‏ من اورا مانند مادرم دوست داشتم.‏ بارھا و بارھا از خدایم می خواستم تا روزی او را ببينم.من نه تنھا عاشق ھنرش بودم ، بلکه چھره ی زیبایگيالنی و روح بلند روستایيش را ستایش می کردم.‏ پس از من کسان زیادی را دیدم که مانند من او را ستایش می کردند.‏امروز سال ھا از دوران نوجوانيم گذشته و من در برابر چشمان کسی آواز خواندم که آرزوی دیدارش را داشتمھنر من گشته بود .... من به آرزویم رسيدم !!سوسن تسليمی و ھمایبه روزھای نوجوانيم بازگشتمخود نمی گنجيدم.‏..کسی که امروز او ھم عاشقاو را عاشقانه در آغوش گرفتم ، برایش آواز خواندم و نواختم.‏ نمی دانستم کجای دنيا ایستاده ام و در پوستسوسن تسليمی را در شبی فراموش نشدنی درشھراستکھلم در سوئد دیدم در حالی که ھنوز ھمان مادر روستایی بود و ھمانگونه بهگيلکی با من سخن می گفت و لبخند بر لبانش بود.‏وقتی بچه ھای گروه مستان او را در کنار خودشان دیدند ، آنقدر شاد شدند که بيانش نمی توان کرد.‏ فھميدم که ھمه ی بچه ھای گروه ھممانند من عاشق این ھنرمند بزرگ ھستندمن آرزوی دیدارش را داشتند.‏.سوسن تسليمی ، عليرضا مجلل و گروه مستانیکی شيفته ی بازیش در فيلم شاید وقتی دیگر بود.یکی عاشق فيلم مرگ یزدگرد و ھمه چونسوسن سال ھاست که به کشور سوئد آمده و در صحنه ھای تئاتر و سينمای اینجا می درخشد.‏ او در اینجا برای خودش دارای آوازه وناميست که باور نکردنيست.‏سریال کوچک جنگلی را به یاد می آورید؟ ميرزا کوچک خان یادتان ھست؟وقتی کمی نمایش را حرفه ای تر دنبال می کردم ، پی به توانایی بازیگری بی نظير بردم که او نيز از سرزمين گيالن بود و آرزو داشتم کهآموزگار بازیگریم باشد.استاد ھایم ھميشه بازی او را برایمان مثال می زدندنام و آوازه ای دارد و به نام ميھنمان افتخار می آفریند.‏-استاد » عليرضا مجلل «.او نيز مانند سوسن تسليمی اینجامن در اینجا ميھمان عليرضا مجلل بودم و امروز شيفته ی شخصيتش ھم شدم.کسی که سالھاست در اینجا پرچمدار ھنر و حامی ھنرمندانایرانيست.‏سوسن تسليمی ، ھمای و عليرضا مجللآرزوھایماین را برای کسانی می نویسم که آرزوھای بزرگ در سر دارند و سختی ھای فراوان پيش رو...‏روزھایی که حتی کرایه ی رفتن به ھنرستان از روستا به شھر را نداشتم ؛ راھم را ادامه می دادم و آرزو می کردم.‏روزھایی که برای ادامه ی درسم در ساختمان ھای شھر و با کارگران کار می کردم ؛ شب و روز به سختی تمرین می کردم و تنھا به ھدفممی اندیشيدم.‏روزھایی که در خيابان ھای تھران دستفروشی می کردم ، روزھایی که آھنگ ھا وسروده ھایم را ھنگام مسافرکشی با موتور می ساختم...‏و نمی دانستم که قرار است اینگونه مردم عاشق کارھای من باشند.روز سر مي كشداز پس پر چين شببا تاج گلي بر سركرشمه اي در رفتارو جهان،‏ جان تازه مي كنددر پاكي بامدادو سال هاستكه من آغاز مي شومبا رخساره اي از آتش و گلبه هر بامدادكه بر پا مي شود چوبه دارو صف مي كشد جوخه آتشمقابل هر ديواربراي تو اي گم گشته در غباراي واژه مشبكبراي توست كه يكي مي افتد وبر مي خيزد هزاربراي تو اي آزاديبرگرفته شده از سايت ادبي گذر گاه.‏نمی دانستم که روزی فرا می رسد که به ھر شھری سفر می کنمھزاران نفر در انتظار دیدن کنسرت ھایم باشند ....، اما عاشقانه بار سختی ھا را به دوش می کشيدم و آرزو می کردم....‏ .کنسرت ھای ھمای و مستان در شھرھای مختلف جھانامروز به بسياری از آرزوھایم رسيده ام ، اما ھنوز آرزو می کنم و برای رسيدن به آنھا می جنگم و سختی ھا را به جان می خرم.‏آرزوھایمان خيلی به ما نزدیکند ، اما برای رسيدن به آنھا باید تالش کنيم ... .شاد باشيد و بدرودھمای□□□


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠16ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهكدامين دلپذير تر و زيباترپويان انصاري!...300)40در کنار رُخدادھای سياسی در اين گيتی پھناورو نابرابر که ھر روز شاھد آن ھا ھستيم تبو تاب جام جھانی فوتبال در آفريقای جنوبیھم در رسانه ھا جايگاه ويژه خود را دارد.‏به جرئت می توان گفت فوتبال،‏ قلب ورزشھاست.‏ فوتبال پُرطرفدارترين ورزش جھانیاست که می تواند ميليون ھا انسان را به دورخود جمع کند.‏ فوتبال تنھا ورزشی است که میتواند عِرق ملی را به اوج خود برساند.‏واقعيت اين است که چپاولگران و غارتگرانسرمايه ھای مردمی،‏ برای انباشتن ثروت خوددر ھمه جا حضور دارند و دست به ھر کاریکه الزم باشد می زنند.‏ آنھا در اين راه،‏ حتیازگرفتن نان شب مردم دردمند و ستمديده وفقير ھم ابايی ندارند.‏با نگاھی اجمالی به برگزاری نوزدھمين دورهمسابقات جام جھانی فوتبال و شرايط زندگیمردم در آفريقای جنوبی،‏ پی به اين واقعيتدردناک،‏ می بريم.‏بعداز گذشت ِ پانزده سال از دوره تاريخیآپارتايد در آفريقای جنوبی و قول و قرارھايی که رھبران کنونی،‏ به مردم خود دادند،‏فقر و فالکت مانند گذشته،‏ بيداد می کند،‏درحاليکه اين کشور،‏ يکی از ثروتمندترينکشورھای جھان و بزرگترين توليد کننده طالاست.‏آفريقای جنوبی با جمعيتی بيش از ميليوننفرکه بيش از درصد آن سياھپوست ھستندتشکيل شده است.‏ بيش از درصد بيکاری،‏اين کشور را فرا گرفته است.‏ مکان ھای مُتعدیبرای به اصطالح ‏"زندگی"‏ وجود داردکهباديدن آن،‏ انسان از خودش شرم می کند.‏دراين محل ھا توالت وجود ندارد!‏ آبآشاميدنی نيست!‏ بسياری از مردم درمانده ازھمه چيز،‏ تُشک و بالش ِ شان،‏ زمين خاکیاست و کودکان به جای مدرسه در کثافت غوطهورند.‏ اين ھا فقط و فقط،‏ گوشه ھايی اسفناک ودردناک،‏ در اين کشور طال خيز است.‏انتخاب اين کشور برای مسابقات جام جھانیفوتبال،‏ نور اميدی را در دل ھای انسان ھایگُرسنه و دردمند،‏ زنده کرد،‏ به خصوصبرای آن دسته از فروشندگان فقير و دورهگردی که حتی با فروش شبانه روزی دسترنج خود،‏ به سختی می توانند شکم خود واحيانأ خانواده شان را سير کنند.‏فدراسيون بين المللی فوتبال معروف به فيفا(‏fifa‏)به کمک دولت و سرمايه داران آن،‏ميليارد ھا دالر برای برپايی اين مسابقات ازجمله ساختن استوديوم فوتبال سرمايه گذاریکرده است.‏اين جاست که بقول معروف ‏"مغز انسان سوتمی کشد"و بايد از خود سئوال کنيم،‏ در چهدنيايی زندگی می کنيم؟چراکه وقتی به اين حقيقت تلخ پی می بريم-‏ھزينه ای که برای ساختن استوديوم فوتبالمصرف شده می توانست،‏ ھزار خانه،‏بله درست خوانديد،‏ ھزار خانه آنھم بهشکل ساده،‏ برای افراد بی شمار ِ ‏"محروم ازھمه چيز زندگی عادی و طبيعی"‏ در اينکشور زر خيز ساخته شود که سرپناھیندارند.‏فروشندگان کوچک و دوره گرد خوشحال ازاينکه در طی يکماه که مسابقات جاری استمی توانند فروشی ناچيز برای سير کردن شکمشان،‏ داشته باشند،‏ چرا که انبوه عالقمندانفوتبال برای تماشای مسابقات و تشويق کشورخود از سراسر جھان به اين کشور ھجوم میآورند.‏اما دردناک تر آن اين است که بدانيم،‏بدستور فيفا و دولت ِ انتخابی مردم،‏فروشندگان محروم و نفرين شدگان دستِ‏‏"طبيعت"‏ به مکان ھای دور از محل برگزاریمسابقات کوچ داده شده اند.‏باور کردنی نيست ولی،‏ در اين کشور طالخيز،‏ ھمه چيز توسط گروھی سرمايه دار،‏باور کردنی می شود.‏ چرا که اين فروشندگاندوره گرد حق ندارند در اطراف محلمسابقات،‏ دست رنج خود را به فروشندمانند فروش سوسيس،‏ نوشابه و ‏...که درھمين شھرھای اروپايی اينجا و آنجا کنارخيابان ديده می شوند)‏ گويا فقط،‏ حق فروشو سود سرشار آن،‏ در قباله ارث پدری سرمايهداران نوشته شده است!‏از اين رو،‏ اين فروشندگان بدبخت و بيچاره،‏تمام آرزويشان به خاک سياه نشست ‏(قراراست آنھا در اطراف محل مسابقات تظاھراتکنند که حتمأ با باتوم ھم از آن ھا پذيرايی میشود).‏بگذريم از فروش سرسام آور ميلياردی ِتبليغات و آگھی به کشورھا،‏ که بايک جمع سرانگشتی!‏ به سود بی کالن و ارقام نجومیدالر،‏ برمی خوريم.‏ و با وجود فشارھای زيادیکه ‏(به خصوص از جانب رسانه ھا)‏ به دولتمی شود،‏ آنھا حاضر نشده اند ھزينه اين بازیھا را در معرض ِ عمومی قرار دھند.‏و بازھم بگذريم از اينکه برخی ازما در اين راه،‏با شرط بندی ھا روی اين مسابقات ‏(ھرچندناچيز)‏ کُمکی به اين غارتگران سرمايه دار،‏می کنيم.‏حال اين سئوال مطرح است:‏ھزينه سرسام آور برای اين نوع مسابقات ودر ازای آن،‏ سود ھنگفتی که يک مُشت راداراتر می کند و اينکه،‏ مثأل فالن کشورقھرمان و عده ای ھم شاد شوند،‏ يا ميليون ھاکُلبه يا سرپناھی و کودکستانی برای انسان ھایمحروم و کودکان نفرين شده دست ِ اقتصادسرمايه داران ِ در اين سرزمين طال خيزساخته شود؟برای انسان ِ به معنای واقعی کلمه،‏ کدامينيک دلپذير تر و زيباتر خواھد بود ؟؟؟استکھلمآدينه......11 يونی – 2010□□□3004080نگاهي گذرا به رابطه پان اسلاميست و ناسيو ناليسم در ايران--ظھور انديشه ‏"پان اسالميست"‏ به اواخر قرننوزدھم ميالدی پيش از وقوع انقالب مشروطيتميرسد.‏ اين انديشه در خاورميانه بويژه در ايرانبا انديشه ھای پان اسالميستی فردی بنام سيدجمال الدين افغانی ‏(اسدآبادی)‏ ظھور نمود.‏ جمالالدين خود را متعلق به تمامی ملت ھای اسالمیميدانست وموطن خاصی برای خود در نظرنميگرفت.‏ اما نگاھی ويژه به ايران داشت.‏وخواھان اين بود که اين انديشه را از طريقکشورايران به تمامی کشورھای اسالمی بسطوتوسعه دھد.به عقيده اوبرای رسيدن به مقصدموردنظر حتی مذھب شيعه و سنی ميبايد بايکديگر ھمراه شوند.تا تمامی کشورھای اسالمیبا اتحاد به زير پرچمی اسالمی بتوانند در مقابلانديشه ھای نوين غرب به مانند ديوار غير قابلنفوذی بايستند.‏ بايد به اين نکته مھم توجه نمودکه ستيز او با ھجوم فرھنگی و سياسی اقتصادیغرب نه از بابت به تاراج رفتن سرمايه ھایدولتھای اسالمی بود بلکه وحشت اوازريشهدوانيدن ناسيوناليسم در غرب با پساونددموکراسی وليبرالی آن بود که ميتوانست خطربزرگی برای دنيای اسالم و زوال قدرت مراجعمذھبی باشد.‏ چرا که بورژوازی در غرب باپايداری درمقابل کليسا که خدمتگزاردولت بود تاحدی توانست به انديشه جدايی دين ازسياستتحقق بخشد ‏(ھرچند که خيزشھای اوليه انقالبیدرغرب بخشا انترناسيوناليستی بود برای مثالکمون پاريس که نطفه ھای اوليه جدايی دين ازسياست راکاشت).‏ اسعد آبادی رابفکرانداخت کهدروحله اول ميبايد تا ثيراتی را که انقالباتبورژوازی غرب درکشورھای منطقه بويژه درايران ببار آورده بودبار"سکوالريزم"‏ آن راحذف نموده و روحی مذھبی در آن بدمد.‏ باوجودآنکه ضديت اوباناسيوناليسم آشکار بود اما او باتکيه بر اين مسئله که نود درصد مردم ايرانشيعه ھستند و خود اين شيعه بودن در منطقه ،انحصاری ميباشد وميتواند تا زمان نياز سوار برگرده ناسيوناليسم در ايران گردد او را به نتايجمھمی رساند.‏ اويک رھبر بزرگ مذھبی بود کهھدف اوليه او ھدفی سياسی بود.وبرای اينکهقانون شريعت را اساس جامعه گرداند ازاحساسات خام ناسيوناليستی توده مردم استفادهنمود.‏ اوازرويارويی با دخالتھای بی رويهدولتھای غربی در امور داخلی کشورھایمسلمان دستاويزی ساخت تا باآن بتواند تفکراتظاھرآ انقالبی را درجامعه استوارگرداند.‏ تا بهمرور بتواند قصد اوليه خود راکه وحدت اسالمیبود پی ريزی کند.‏ بزرگترين حرکت او دراينراستا تبليغات وسيع او در سالھای ھجریقمری عليه امتياز تنباکو به انگليس و دستگذاشتن روی اين مسئله که انحصار توتون وتنباکو به دستھای ناپاک و غير مسلمان سپردهشده است توانست تا آنجا پيش رود که فتوای حاجميرزا حسن شيرازی رھبر شيعيان تھران رابرای تحريم اين انحصار بدنبال داشته باشد.اينفتوا باعث آن گرديد تا از پايين ترين‏(بيسوادترين)‏ اقشار مردم با تکيه بر اشاراتمذھبی آن تا باالترين انھا و حتی روشنفکرانآن زمان با تکيه بر مبارزه با دخالتھای بيگانهدر امور کشور ھمه را به سمت و سویاعتراضی سراسری به رھبری روحانيت شيعهکه موجب شکل گرفتن ائتالف بازاريان باروحانيت و روشنفکران شد بکشاند.‏ درست استکه اين تحريم بعدھا موجب اصالحات اقتصادی واجتماعی و بويزه بطور حتم يکی از جرقه ھایانقالب مشروطيت در سالھای بعد بود امامتآسفانه برای ھميشه دخالت گسترده مذھب رادرون جامعه ماندگار نمود.‏ ديگر مذھب بهعنوان الترناتيوی به ظاھر انقالبی در ھر جاخود را به توده مردم تحميل مينمود.‏ و خود باتکيه بر توده ھای نا آگاه راه را برای خود ھموارمی ساخت بايد توجه داشته باشيم که با وجودطيف ھای گوناگونی از روحانيت که د ريسترمبارزات توده مردم شاھد ان بوديم از مترقیترين آنان شيخ محمد خيابانی گرفته تا ميانهرو آنان ‏(طبا طبايی و بھبھانی)‏ و باالخره طيفعقب مانده و واپس گرا ‏(فضال نوری وکاشانی)‏ به اندازه حضور خود مذھب درمبارزات مردم بر آينده ملت ايران تآثير چندانینداشت بورژوازی نيز که ھمچنان آماده ائتالفبا طبقه روحانيت برای به قدرت رسيدن خود باتکيه بر توده ناآگاه که ھمواره در سيطرهروحانيت قرار داشت نيز حائزاھميت ميباشد.‏بورژوازی و روحانيت با تکيه بر ناسيوناليسممذھبی با ائتالف غير رسمی خود با يکديگرآمادگی اين را پيدا نمود ند که برای به ثمررسيدن خواستھای ھر دو طرف ، ھر زمان کهالزم افتد با يکديگر مشارکت نموده تا بتوانند درمقابل انديشه ھای انقالبی و مترقيانه جمعی ازآزاديخواھان که ھمواره ملت را از فريب و حيلهروحانيت آگاه مينمودند بايستند.‏ چناچه ثمره اينائتالف در تابستان در اصل دوم متممقانون اساسی آمده که نظارت ھيئت علمای شيعهرا در قانون اساسی الزامی نموده است.‏ و بهدنبال آن بايد پنج نماينده منتخب از اين ھيئت درمجلس حضور داشته باشند.‏ و متآسفانه بعد ازگذشت سالھا در قيام سال ما شاھد ان بوديمکه چگونه انديشه ھای مرتجعانه سيد جمال الدينافغان بار ديگر از بطن انديشه ھای خمينی ودارودسته اش بيرون زده شد.‏ وشروع بهسرکوب وحشيانه انقالبيون راستين نمود.‏ درستبمانند انگلی که از بدنه انقالب تغذيه نموده وخود باعث نابودی آن ميگردد.‏ اميد اين است کهبعد از اين ھمه تجربيات بدست آمده در خالل اينسالھا درس آموخته و ھوشمندانه فريب اينگونهحيله ھا ونيرنگ ھا را نخورده و به اقشار وطبقاتی که نميتوان به آن اطمينان نمود جنبش رانسپرده چنان که تاريخ ثابت نموده بدون تکيه برتوده ھای زحمتکش وبيان نمودن خواست واقعیآنان ھرگز راه به جايی نبرده و نخواھيم برد.‏برداشتھا کتاب ناسيوناليسم به قلم کا□□□571286:(--).(1269)


17سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠بربريت در سده ي بيستم اختراع نشده است.‏ بينسده ھاي تا چنگيز خان و سپس تيمورلنگ وحشت و مرگ را از آسيا تا اروپا پراکندند.‏**عقيده اي رايج بر آن است که قرن بيستم خونينترين سده ي تاريخ بوده است.‏ تلفات انباشته شدهانساني طي دو جنگ جھاني بدون احتساب ده ھامورد پيشين و پسين)،‏ جنايت ھاي جنگي و جنايتعليه بشريت که با نسل کشي يھوديان اروپا به اوجرسيد،‏ استفاده از سالح ھاي کشتار جمعي،‏ ازجمله سالح اتمي،‏ عليه ساکنان غير نظامي که داومنازعات قرار مي گرفتند،‏ ھمه و ھمه دست بهدست ھم داده اند تا قرن ما را،‏ دست کم در زمينهي ابعاد خرابي ھا،‏ تعداد قرباني ھا و ددمنشيدژخيمان،‏ به ‏«عصر غايت ھا تبديل کنند.‏اما در اين ادعا جاي ترديد بسيار ھست.‏ مگر آنکه بخواھيم به دوره ھاي موقت آرامش درسرزمين ھاي معين يا به افسانه ي ‏«جنگ پاک»‏استناد کنيم.‏ اگر مشاھدات مان را به مجموعساکنان کره زمين و ھمه ي ھزاره ي دوم که تازهپايان يافته گسترش دھيم،‏ يقين ھاي مان به ترديدمبدل خواھند شد.‏در اين ھزار سال،‏ زمين حتا يک سال روي صلحبه خود نديده؛ در عوض صحنه ي وقوع ھزارانمنازعه:‏ تاخت و تازھا و فتوحات،‏ جنگ ھاي قبيلهاي و قومي،‏ فئودالي،‏ دودماني،‏ ملي گرايانه،‏استعماري و امپرياليستي،‏ جنگ ھاي داخلي وجنگ ھاي مذھبي،‏ طغيان،‏ نبرد چريکي،‏ جنگھاي آزادي بخش،‏ شورش ھا و انقالب ھا،‏ايلغارھا و چپاول ھا...‏ بوده است.‏ اکثريت عظيمميليارد انساني که در اين ھزاره زيسته اند،‏ دردوران کوتاه زندگي خود،‏ دست کم يک جنگ راشاھد بوده اندسرنوشت مشترک بشريت فقر،‏ جھل و تسليم بود.‏جمعيتي بيش از در صد روستايي کهتوسط اقليتي زالو صفت و طمع کار ) شامل فئودالھا،‏ زمين داران،‏ رباخواران)‏ تحت استثمار بود وزير بار بيگاري و ماليات از پا در مي آمد،‏ تنھاقوت اليموت نصيب اش مي شد،‏ بينابين دو مناقشهمرگبار و نابود کننده که مي بايست ھمواره ھزينهھاي آن ھا را،‏ ھم به عنوان طعمه و ھم به عنوانغنائم جنگي،‏ به دوش بکشد،‏ در ناامني دائم به سرمي برد.‏پيوسته يوغ دسته اي بي پايان از ظالمان را کهسوار شدن بر گرده مردم عامل شکوفايي شان بودبر دوش مي کشيد:‏ امپراتورھا،‏ شاھان،‏ سالطين،‏پادشاھان،‏ شگون ھا،‏ سپه ساالران،‏ کوديلو ھا،‏روساي جمھور،‏ شاھزادگان و بارون ھا،‏ وزيرانو اميران،‏ پاپ ھا و خلفا...‏ ھمه تشنه ي جاه وجالل،‏ قدرت و ثروت،‏ آماده ارتکاب ھر گونهعمل پليد براي دست يازي به آمال خود،‏ يا حفظ آنچه به چنگ آورده اند،‏ آکنده از کينه ھاي فروکشناپذير،‏ در جنگ دائم با يک ديگر،‏ به نام خدا،‏تمدن،‏ پرچم يا حزب.‏ديروز ھم مانند امروز،‏ صلح و شکوفايي نسبيتنھا يک امتياز موقت براي يک اقليت محسوب ميشد.‏ آن چه در نيم قرن اخير در اروپاي غربي وآمريکاي شمالي يک دھم جمعيت جھان)‏ مشاھدهمي شود نبايد ما را دچار توھم کند.‏ در ھمين مدتو در ھمه جا،‏ بيش از يک صد جنگ بيداد ميکرد که غربيان از آنھا مصون مانده اما عموماخودشان محرک و عوامل برانگيزاننده ي آنھا بودهاند.‏ چه در مورد مرگبارترين شان چه آنھاييکه ‏«کم دامنه»‏ معرفي مي شوند.‏ اما،‏ براي کسيکه نيمي از خانواده اش قتل عام شده و نيمي ديگر،‏پس از يک ھجرت مشقت بار و طوالني،‏ دراردوگاه پناھندگان به سر مي برد و براي او اميدبازگشت به کشورش که به تلي از خاکستر تبديلشده باقي نمانده است،‏ منازعه ي کم دامنه چهمعنايي مي تواند داشته باشد؟سده بيستم،‏ با حدود جنگ و ميليونکشته،‏ چيزي معادل درصد جمعيت قرندر نرم ميانگين سده ھاي قيل از خود قرار دارد.‏ھمه ي مشخصاتي را که به عنوان نشانه ھايتعقيب و آزارھاي قرن گذشته پذيرفته ايم مي توانيمدر سرتاسر اين ھزاره نيز بازيابيم:‏ کشتارھايھمگاني مردم،‏ جا به جايي جمعيت و راه پيماييھاي ھالکت بار،‏ اردوگاه ھاي مرگ،‏ سر به نيستکردن دست جمعي زندانيان،‏ تجاوز،‏ شکنجه واعدام ھاي بي محاکمه،‏ ايجاد جو ارعابي که مانعھر گونه تالش براي مقاومت مي شود،‏ اسارت وبردگي جان بدر بردگان؛ و ھمين طور غارت،‏ بهآتش کشيدن و نابودي شھرھا و روستاھا،‏کشتزارھا و وسايل توليد؛ جنايت ھاي جنگي وجنايت عليه بشريت که به مھاجرت خفت بار مردمرھيده از مرگ منتھي مي شوند و آنھا را آماجراھزنان و عوامل جنگ داخلي قرار مي دھند؛قربانيان قحطي ھاي وحشتناک که در اثر اشاعه يبيماري ھاي ھمه گير و حتا بنيان برانداز تر ازکشتارھا،‏ به سرعت نابود مي شوند؛ و اين ھا،‏ھمه،‏ به نام ايدئولوژي ھايي که بيشترشان منجيطلب و نژادگرا ھستند؛ و در راس آنھا قرائتي ازکتاب مقدس،‏ با خداي نسل کش عھد عتيق اش،‏ کهامروزه در برابر دادگاه کيفري بين المللي،‏ قابلتعقيب استجنگ ھا و کشتارھا،‏ ھمواره و بي وقفه،‏ در ھمهي عصرھا و ھمه ي سرزمين ھا،‏ جھان را بهخاک و خون کشيده اند؛ و اين نزديک ترين فصلمشترک يک تاريخ ضد بشري است که برايارتکاب بدترين پليدي ھا به انتظار قرن اخير وجنگ صنعتي،‏ فن آوري ھاي سالح ھاي انھدامجمعي و کارخانه ھاي توليد مرگ ننشست.‏ بهعالوه،‏ کشتار ھزار نفر در روز،‏ ازآوريل تا ژوئن ١٩٩٤، يعني به طور متوسطروزي ده ھزار نفر،‏ ھمانا کشتار توتسي ھايرواندا که آخرين نسل کشي ھزاره ي گذشته بود،‏به ما مي آموزد که کاربرد قمه،‏ در ميزان‏«اثربخشي»،‏ ھيچ دست کمي از اتاق گاز ندارد.‏در ذکر مصيبت بي پايان آزارھاي متقدم بر باليايسده ي بيست،‏ دست کم دو جريان،‏ به خاطر عمرطوالني شان،‏ گستردگي ابعاد و سبعيت فجايع دوراز وھمي که طي چندين قرن صورت داده اند،‏شايان توجه ويژه اند.‏ نخست ويرانگري ھايخوفناک چنگيزيان و سپس تيموريان،‏ بين سده ھايتا ١٥، که در سرتاسر اروسيا ‏[قاره ھاي اروپاو آسيا]،‏ از اقيانوس آرام گرفته تا دانوب،‏ در چين،‏ھند و خاورميانه که اکثريت جمعيت بشر و پيشرفته ترين تمدن ھا در آنھا سکونت داشتند،‏صورت گرفت.‏ اين جنايت ھا،‏ در غرب،‏ تقريباناديده انگاشته شده اند،‏ اما در ياد مردم خاور زمينآثاري نازدودني باقي گذاشته اند و تاريخ نگاران و)،(٥)٢٠٠٩٠٢٠٠٢٩٠٠.(٦)١٣تاريخ دانان چيني،‏ ھندي،‏ پارس،‏ عرب و اسالودر اين باره،‏ حکايت ھا دارند.‏ مورد دوم کهبه ھمان اندازه مخرب بود،‏ بين سده ھاي و٢٠، با فتوحات جھاني قدرت ھاي اروپايي ھمراهبود.‏نزديک به سي سال طول کشيد تا چنگيز خانتوانست،‏ به زور،‏ عشاير متعدد مغول را که کمربه نابودي يکديگر بسته بودند،‏ زير پنجه ي آھنينخود متحد کند.‏ اما بيست سال،‏ از تا١٢٢٧، کافي بود تا ايلغارھاي وحشيانه حدودھزار سوار،‏ آسيا را به خاک و خون بکشندو از اقيانوس آرام گرفته تا درياي سياه،‏ ميليون ھاقرباني بر جاي گذارند.‏ و سرانجام،‏ درگذشت خانبزرگ بود که،‏ در آخرين لحظه،‏ اروپاي غربي رااز خظر نابودي نجات داد.‏ تھاجم با نسل کشيمردم تنگوت،‏ از پادشاھي سي ھيا واقع در شمالغرب چين آغاز شد.‏ جنگي سخت در گرفت کهصدھا ھزار کشته در پي داشت و در جريان آندھھا شھر آباد به طور کامل منھدم و استان ھانابود و براي ھميشه به دشت ھاي باير تبديل شدند.‏قتل عام عظيم ھزار تنگوت حاصل اينجنگ بود:»‏ تا آخرين نفرشان نابود شدند.‏ خان اينملت را از صحنه ي روزگار محو کرد.».‏سپس نوبت به امپراتوري کين در شمال شرقيچين رسيد.‏ مغول ھا در بھار ١٢١١، در شمالديوار بزرگ،‏ يک ارتش ھزار نفري رادرھم شکستند،‏ به طوري که ده سال بعد،‏ ھنوز ھمتا چشم کار مي کرد،‏ انبوه استخوان ھايي که دراثر تابش آفتاب سفيد شده بودند،‏ مشاھده مي شد.‏مغول ھا به اين سرزمين سرازير شدند و از جملهتمام ساکنان پايتخت را قتل عام کردند.‏ آنھا بهتعقيب سيلي از مھاجران وحشت زده که دربرابرشان مي گريختند،‏ پرداختند.‏ روستاھا وکشتزارھا را ويران کردند،‏ عامل قحطي وگرسنگي شھرھا بودند و با آتش سوزي،‏ غارت،‏تجاوز و کشتار،‏ ھر چه بر سر راه شان قرارداشت نابود مي کردند.‏در ١٢١٥، آنھا شھر بزرگ پکن را ابتدا محاصرهو سپس تسخير کردند.‏ ھزار زن،‏ براي آن کهبه چنگ فاتحان نيافتند،‏ خود را از باالي باروھاييکه به طول کيلومتر در اطراف شھر کشيدهشده بود،‏ به پايين افکندند.‏ دھھا ھزار تن که ازشدت گرسنگي دچار ضعف شده و به آدمخواريمتوسل شده بودند،‏ قتل عام شدند.‏ شيوع بيماريھاي ھمه گير و به ويژه تيفوس،‏ دھھا ھزار کشتهبر ارقام قبلي افزود و مھاجمان را وادار کرد شھررا،‏ پس از غارت کردن و سوزاندن ھر چه کهبود،‏ ترک کنند؛ آنھا رفتند،‏ با باري عظيم از غنايم،‏شامل زنان اسير و پسر ھاي جوان،‏ طال،‏جواھرات،‏ ابريشم و آنھايي که جان سالم به دربرده بودند براي بقا تالش مي کردند،‏ بدونپناھگاه،‏ بدون غذا و بدون آب،‏ در ميان خرابه ھاو جنازه ھايي که طي ماه ھاي متوالي تجزيه وفاسد مي شدند.‏خيلي زود گرسنگي و قحطي به ساير استان ھاسرايت کرد و ميليون ھا چيني را روانه ي جاده ھاساخت تا به ھجرت مردمي که از برابر مغول ھامي گريختند،‏ بپيوندند.‏ شرايطي بود پر از ھرج ومرج که در آن فساد و راھزني،‏ نبردھاي چريکيو شورش ھاي دھقاني مانند ‏«قيام سرخ جامگان»‏که طبق معمول با وحشي گري بي نظيريسرکوب شد،‏ رواج مي يافت.‏ ھمه جا و به مدتچندين دھه،‏ زمين ھاي کشاورزي پس نشستند،‏شھر ھا و روستاھاي ويران شده به قھقرا رفتند ونا امني و زورگويي عريان و خشن بر مناسباتاجتماعي چيرگي يافتند.‏ اين سناريو به خوبي جاافتاده بود و مقدر بود که در تمام آسيا و درسرتاسر جھان،‏ تا به امروز،‏ ھمچنان تکرار شود.‏سومين ھجوم که از ھمه بدتر بود امپراتوريپھناور ترک-ايراني خوارزم،‏ در برگيرنده يايران،‏ ماوراءالنھر و افغانستان را آماج خودساخت.‏ مھد تمدني بيش از ھزار ساله با شھرھايشکوه مندش:‏ سمرقند،‏ بخارا،‏ گرگنج،‏ بلخ،‏ مرو ،نيشابور،‏ باميان،‏ ھرات،‏ غزنيبراي انھدام يکي از پيش رفته ترين قلمروھايموجود جھان،‏ نابودي مزارع و قنوات،‏ غارتشھرھاي پر رونق و تبديل شان به تلي از خاکستر،‏ورشکستگي تجارت و پيشه وري،‏ به بردگيکشاندن و آواره ساختن جمعيت ھا،‏ به طور کامل،‏و قتل عام ميليون ھا انسان توسط مغول ھا،‏ تنھا دوسال،‏ از تا ١٢٢٢، کفايت کرد.‏اسيري در کار نبود:‏ از لشگرھا و پادگان ھايمغلوب،‏ سربازاني را که در ميدان رزم کشته نشدهبودند،‏ يک به يک گردن مي زدند؛ ھمين طور،‏ درشھرھاي تحت محاصره که بيش از اندازه مقاومتنشان داده بودند،‏ ھر موجود زنده اي را.‏ آنھا راچندين ماه،‏ ‏«مانند خوک ھا،‏ در خوکداني،‏ درانتظار مسلخ»،‏ حبس مي کردند و در گروه ھايدھھا ھزار نفري،‏ در ميان دريايي از خون اعداممي کردند.‏ جنازه ي آنھا خوراک الشخورھا ميشد،‏ از کله ھا،‏ مناره ھا مي ساختند،‏ يک طرفمردان و در طرف ديگر زنان و کودکان،‏ و اينراه و رسمي بود که تا چند قرن بعد،‏ ھمچنان،‏ درامپراتوري عثماني و در منطقه ي بالکان ادامهيافت.‏ در نيشابور و در ھرات ‏«نه سر ماند بر تن،‏نه تن بر سري»،‏ ھمه را،‏ ‏«حتا سگ ھا و گربهھا»‏ را،‏ به طرز فجيعي به قتل رساندند.‏در ھمان ھنگام،‏ در غرب،‏ يورش وحشيانه يديگري جريان داشت که حاصل اش ويرانيآذربايجان بود و سوزاندن،‏ غارت و کشتار ھر چهبر سر راه قرار مي گرفت.‏ مھاجمان شھرھاي قم،‏زنجان و قزوين را از روي نقشه ي جغرافيا محوساختند،‏ ھمه مردم ھمدان را سر بريدند و بعد،‏گرجستان را به ھمان سرنوشت دچار کردند؛لشکريان مسيحي را در ھم شکستند و بعد از آن،‏ائتالفي از شاھزادگان روسي را در نبرد کالکا،‏ درمه ١٢٢٢، تار و مار کردند.‏ شکستخوردگان زنداني جملگي اعدام شدند،‏ شاھزادگانرا زير تخته ھاي چوبي خواباندند تا با ضربه ھايسم ستوران مغول لگدکوب شوند.‏ اين،‏ روز عزايتاريخ روس بود و آغاز انقياد آنھا نسبت به آن چهبعدھا ‏«قبيله ي زرين»‏ ناميده شد.‏ اين وضعيتبيش از دو سده به درازا کشيد.‏جانشينان چنگيزخان،‏ پس از تقسيم امپراتوري ميانخود،‏ با ھمان روش ھا به جھان گشايي ادامه دادندو توانستند به مدت يک و نيم سده سلطه ي بيرحمانه خود را بر ملت ھاي مغلوب حفظ نمايند.‏رونق کارشان به قيمت رنج توده ھاي دھقاني تماممي شد که زير فشار باج و خراج ھاي سنگينخورد مي شدند،‏ يا ھمچنان زير چکمه فئودال ھايمحلي که به چاپلوسي و پابوسي اربابان شکست...١٢٢٠٣١عصر چنگيز خان و تيمور لنگ١٦١٢٠٥٥٠٠٦٠...٦٠٠٤٣نوشته Chiristian de BRIE... (٧١٥٠لوموند ديپلماتيك(٣)(٤)«(١))١٥٩٠.(٢))١٣٤٠


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠18ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهمنبع نيلگون در راديو زمانهيکم دسامبردو روز پيش ، رھبر کاتوليک ھای جھان پاپبنديکت شانزدھم در سفرش به کشور ترکيه ، بهجبران انتقادی که دو ماه پيش از دين اسالم کردهبود ، اظھار داشت که از پيوستن ترکيه بهاتحاديهء اروپا حمايت می کند.‏ اين يک حرکتآشتی جويانه بود برای آرام کردن خشم مسلمانان؛ اما دليلی در دست نيست که او ديدگاه تاريخیخود را که در سال بيان داشته بود عوضکرده باشد.‏ رھبرکنونی واتيکان باورداشت کهتمدن اسالمی ‏«در تضاد مدام با اروپا»‏ بودهاست.‏ او بر وجود عامل خشونت انگشت گذاشتهبود و بالفاصله با واکنش خشن مسلمانان مواجهشد.‏ آنچه ھراس اروپا از اسالم را کاھش میدھد ، ژستِ‏ آشتی جويانهء کنونی پاپ نيستبلکه فروکش کردن امواج خشونت است.‏ آنچهامواج خشونت را فرومی نشاند ، نقد خشونتاست از سوی خود مسلمانان.‏ در اين برنامه بهدو عامل خشونت زا در دين اشاره می کنيم.‏‏{عامل}تکفير و ‏{عامل}تقليد.‏ سپس به پادزھر‏«نقد»‏ می پردازيم که پيش شرط آن پذيرشعنصر عقالنيت در دين است.‏تکفير:‏اين ھفته يکی از رھبران عالی قدر شيعی ، آيتالله العظمی حاج شيخ محمد فاضل لنكرانی درفتوائی حکم قتل يک روزنامه نگار را به نامرافق تقی صادر کرد.‏ جرم اين روزنامه نگاراھل جمھوری آذربايجان اھانت به اسالم بودهاست.‏ آيت الله العظمی در فتوای خود می نويسد:‏‏«چنين شخصی چنانچه مسلمان زاده باشد،‏ بااعترافات مذكور مرتد است و چنانچه كافر بوده،‏از مصاديق ساب النبی است و در ھر صورتبرفرض چنين اعترافاتی قتل او بر ھر كسی كهدسترسی داشته باشد الزم است و مسئولروزنامه مذكور كه چنين افكار و عقائدی را باعلم و توجه منتشر می كند ھمين حكم را دارد.‏خداوند اسالم و مسلمين را از شر دشمنان حفظفرمايد.»‏نخستين نشانة حضور مفھومی خشونت در دينآن چيزی است که ‏«سالح تکفير»‏ نام دارد.‏ ھمةاديان ابراھيمی در تاريخ از اين سالح به وفوراستفاده کرده اند ، اما در عصر جديد تنھا يکدين ھمچنان برآن پا می فشارد.‏ برای آنکه سالحتکفير توجيه شود ، ما مفھوم ديگری داريم که‏«خون مباح»‏ است.‏ در جھان افراد و گروهھائی وجود دارند که به تشخيص رھبران دينخون شان مباح است.‏ به عبارت ديگر ريختنخون آنھا روا و جايز است.‏ برای شخص مؤمنريختن خون مباح ، الزم االجراست.‏درکتابی به نام ‏«تحريرالوسيله»‏ به نقل از آيتالله خمينی آمده است که ‏«ھرکسی پيامبر(ص)‏ را، نعوذبا ، دشنام دھد واجب است برشنونده کهاو را بکشد.»‏ برھمين اساس آيت الله خمينی حکمقتل نويسندهء ھندی بريتانيائی سلمان رشدی راصادر کرد.‏ فھرست کسانی که در جھان ، ازجمله در کشورما با فتوای تکفير به قتل رسيدهاند ، يا حکم شان صادر شده اما آنھا در خفا بهسرمی برند ، فھرستی طوالنی است.‏ روشنگریدر کشورما از مشروطيت تاکنون ، از جمله بهدليل زنده نگھداشتن چنين فھرست ھائی ناکاممانده است.‏متفکر مسلمان مصری نصرحامد ابوزيد عقيدهدارد که ‏«تکفير»‏ نمايانگر عجز در استداللعقلی است.‏ او می نويسد ، تکفير ‏«نشان ازعجز کامل صاحبان آن از مواجھه دليل با دليل ،منطق با منطق و نقد در نقد است.»‏ می تواننتيجه گرفت تازمانی که ‏«سالح تکفير»‏ بخشجدائی ناپذيری از يک نظام فکری باشد ،خشونت ھم ذاتی اين نظام باقی خواھد ماند.‏تقليد:‏ھيچيک از رھبران اديان ديگر ، در دورانجديد ، با چنين صراحتی فرمان قتل صادرنکرده است و در ھيچ دين ديگری روشنفکراندينی در برابر اين احکام چنين ساکت و پذيرانبوده اند.‏ سالح تکفير بدون شک فاقد اثر میبود اگر ھرفرد ، جداگانه و به نحو عقالنی ،خود به سنجشِ‏ چنين فتواھائی می پرداخت.‏ امامخاطب حکم تکفير ، شھروندان مستقل نيستندبلکه ‏«گروه مقلد»‏ است.‏ آنکه حکم صادر میکند مرجع تقليد است و آنکه حکم را به اجرا میگذارد پاره ای نامنفصل از يک کليت است به نامگروه مقلد.‏ اين پاره موجوديت مستقل ندارد بلکهبخشی از يک دسته است.‏ ‏«دسته»‏ نمی انديشد.‏‏«دسته»‏ ، فاقد عقالنيت است.‏ چنين به نظر میرسد که در دوران جديد ، برخالف مسيحيت يايھوديت ، عامل اجرائی در اخالق و سياستِ‏مدنی در کشورھای اسالمی ، ‏«دستجات»‏ بودهاند نه افراد مستقل.‏ خارج از سياست مدنی نيز،‏عملِ‏ فردی ‏«جھاد»‏ در منشأ و در مقصد نھائیاش معطوف به پيوستن به ‏«اصلی»‏ بزرگتر ازفرد است.‏نقد:‏نخستين شرطِ‏ فاصله گرفتن از تقليد ، و تکيه برقوای سنجش فردی است؛ يا عقلی که خود رابرمی کشد و درجايگاھی باالتر از ياکالم قرار می دھد.‏ سنجش مستقل عقلی را دراينجا نقد می ناميم.‏ عقل يک قوای بيولوژيکنيست.‏ ساختمان مغزی و عصبی انسانِ‏ بالغ بهخودی خود ضمانت نمی کند که عقل يا روالعقلی نيز در ذھنيت او خانه کرده باشد.‏ عقليک فراوردة فرھنگی و تاريخی است.‏ تفکرعقلی يک ابداع تمدنی است.‏ فرھنگ ھایمختلف ، از جمله فرھنگ ھای دينی در حوزهھای تمدنی مختلف ، ھريک در تاريخ خودمواجھهء متفاوتی با پديدهء عقالنيت داشته اند.‏بايد از خود پرسيد در مواجھه با عنصرعقالنيت، اديان ابراھيمی از بدو تاريخ شان تا امروز،‏ بهويژه در عصرجديد يا دوة مدرنيت ، ھريکچگونه برخوردی داشته اند.‏ برای روشنفکران ،اين نکته بديھی است که رھبران دينی و مراجعتقليد بايد به ‏«سالح نقد»‏ با سوء ظن بنگرند.‏دليل ، آن است که ما چيزی به نام ‏«برھان عقلیدر اثبات وحی»‏ نداريم.‏ بدون شک ، تفکری کهبه سالح نقد مجھز شود مفھوم وحی را ويرانخواھد کرد.‏ عقل ، کالم را پيش روی خود مینھد و ھربخش آن را که نخواھد و نتواند بپذيرد، بدون کوچکترين تأملی به دور می ريزد.‏» صن «٢٠٠۴٢٠٠۶:نقد خشونت دينينوشته ي ‏:عبدي كلانتريعقالنيت در حوزة تمدنی ما:‏می دانيم که به ھنگام پيدايش اسالم ، عقالنيتِ‏دوران توسط دانش و فلسفهء يونانی به جھانعرضه شده بود.‏ بنا به گفتهء محمد آرکون اسالمشناس برجستهء الجزايری ، نه در قرآن و نه درسنّت محمدی ، خبری از تشويق به پذيرش دانشو فلسفهء يونانی نيست.‏ در قرون بعد نيز کهتمدن اسالمی به ضرورت و محتاطانه بخشی ازاين ميراث يونانی را وارد جھانِ‏ فکری خودکرد ، ھمواره ‏«علوم عقليه»‏ و شخص ارسطومورد سوءظن بودند.‏ تمايل به ‏«علوم دينی يانقلی»‏ تا ھمين امروز در اسالم دست باال راداشته است.‏پيروزی ھای اسکندر کبير و تالش ھای رھبرانکليسای مسيحی بود که از سده ھای سوم ميالدی، يعنی از چھارصدسال قبل از ظھور اسالم ،تفکر يونانی را به خطه ھای ايران ، عراق وآندالوس ‏(در اسپانيا)‏ برد.‏ اين نقل و انتقالفرھنگی توسط زبان سريانی انجام شد که پيشاز عربی ، زبانِ‏ تمدنی جھان خاورنزديک وميانه بود.‏ شمال بين النھرين و مناطق بزرگی ازعراق و سوريه ، از مراکز اصلی زبان سريانیبودند ، زبانی که بسياری از واژگان يونانی رادر خود گرفت و به غَنای فلسفه و علم کمکرساند.‏ قانون مدنی زمان ساسانيان توسط ھمينمترجمان مسيحی به زبان سريانی ترجمه شد.‏مانی پيامبر نيز شش کتاب خود را به ھمين زباننوشت.‏محمد معين به نقل از ابراھيم پورداوود آوردهاست که ھنوز در بسياری از سرزمين ھایعربی لھجهء سريانی وجود دارد و در ميانآسوری ھای ايران و کلدانی ھای سوريه وعراق و ترکيه نيز لھجهء سريانی به گوش میخورد.‏ پيش از ورود اسالم ، صاحب خانه ھایحوزهء تمدنی ما زرتشتيان،‏ مسيحيان ، مزدکیھا و يھوديان بودند که آغاز به پذيرش عقالنيتيونانی کرده بودند.‏ شايد اگر اسالم ، دينی ازلحاظ نظامی جھانگستر نمی بود و در حوزهءشبه جزيرة عربستان باقی می ماند ، ھم اکنونسرزمين ھای ايران و شمال بين النھرين بخشیاز تمدن اروپائی محسوب می شدند.‏شايد اگر مسيحيان و تمدن سريانی زبان زمينبکر تفکر يونانی را آماده نکرده بودند ، پس ازفتوحات اسالم اين دين ھرگز داوطبانه خود رادر معرض عقالنيت يونانی قرار نمی داد.‏ اماتمدن عربی اسالمی موفق شد دست کم درعلوم دقيقه نظير جبر و رياضيات و مثلثات ،گياه شناسی و طب و ستاره شناسی بسيارپيشرفت کند.‏ بنا به گفتهء محمد آرکون ،مترجمانی که متون يونانی و سريانی را به زبانعربی ترجمه کردند غالباً‏ مسلمان نبودند.‏ اکثرآنھا مسيحی بودند.‏ در سده ھای بعد ھمين آثارعربی به زبان التين ترجمه شدند و پايهءعقالنيت مراکز علمی ای چون آکسفورد وسوربون را ريختند.‏ اين وام بزرگی است کهمُدرنيت اروپائی به تمدن اسالمی دارد.‏ تمدنیکه خود سرانجام از ميراث آن عقالنيت يونانیبی بھره ماند.‏ ■ناپذير جديدشان مي شتافتند،‏ باقي مي ماندند.‏در اروپاي مرکزي ھمه چيز در عرض چھارسال،‏ از تا ١٢٤١، به ويرانه تبديل شد.‏شاھان و شاھزادگان بلغاري،‏ مجاري،‏ روس،‏لھستاني،‏ آلماني،‏ سرداران نخبه و ارتش ھايخيره کننده شان،‏ ھمگي قتل عام شدند.‏ مغول ھاکه از سمت شمال بر کشور روسيه مي تاختند،‏ريازان را تصرف کردند.‏ نيمي از جمعيت آن راسر بريدند و نيم ديگر را زنده زنده سوزاندند.‏ ھمهي شھرھا يک به يک سقوط کردند و به ھمانسرنوشت دچار شدند:‏ بيل گورود،‏ مسکو،‏والديمير،‏ سوسدال،‏ رستوف،‏ يارسالو...‏اروپاي غربي که در قبال نسل کشي ھاي پيشينھميشه بي اعتنايي مي کرد،‏ با احساس تھديد فوريو در برابر امواج پناھندگان که مروج وحشتبودند و از ‏«نژادي از آدم ھاي ديو صفت که ازانتھاي زمين بيرون آمده اند»‏ صحبت مي کردند،‏براي سد راه آنھا ھزار صليبي و سردارانتتونيک ‏[از اقوام آلماني-‏ م.]‏ را مسلح کرد.‏ مغولھا که تعدادشان دو برابر بود آنھا را در نزديکيليگنيتس تار و مار کردند،‏ کله ي فرمانده جنگيآنھا،‏ ھانري دو سيلزي،‏ را بر سر نيزه قرار داده،‏به نمايش گذاشتند و گوني گوش بريده براياوقداي ‏(اوختاي)‏ خان فرستادند.‏در عرض سه ھفته،‏ منطقه به بيابان تبديل شد،‏ھمه چيز غارت و ويران شد،‏ کل جمعيت ‏«از پيرو جوان و نوزاد»‏ را قتل عام کردند.‏ ھمينسرنوشت در انتظار ھزار جنگجوي باليو تمام مجارستان بود و نيمي ازجمعيت آن،‏ در عرض چند ماه،‏ به ھالکت رسيد.‏مغول ھا به نزديکي ھاي راين و دروازه ھاي وينو ونيز رسيده و براي تدارک آخرين يورش خودنيروھاي شان را گرد آورده بودند.‏ مرگ اوختاي،‏و در پي آن دعواھاي ميان جانشينان،‏ تقدير را بهگونه اي ديگر رقم زد.‏در آسيا،‏ مغوالن آناتولي را که به قلمرويپادشاھي قدرت مند سلجوقيان تعلق داشت تماماويران کردند و از پايگاه خوارزم که قبال به دستآنھا فتح و ويران شده بود،‏ به مدت ربع قرن،‏لشگر کشي ھاي ويرانگري به سوي کشمير وپنجاب تدارک ديدند،‏ اما نتوانستند سلطان نشيندھلي را به طور دائم تسليم سازند.‏خالفت عباسيان دربغداد باقي مانده بود که آن نيزبه سرنوشت ديگران دچار شد.‏ لشگريان خليفه،‏در ١٢٥٨، منھدم شدند و شھر،‏ با نزديک به يکميليون سکنه،‏ به محاصره در آمد و مورد حملهقرار گرفت؛ بعد ھم،‏ به مدت روز،‏ کامالغارت شد.‏ مردم شھر را قتل عام کردند و خليفه،‏امير المومنين،‏ نواده ي پيغمبر،‏ در ميان ھلھله يشادي دنياي مسيحيت که ناظر معدوميت اسالمبود،‏ با زجر به قتل رسيد.‏ سپس،‏ در١٢٦٠، نوبت به سوريه رسيد که ايوبيان در آنحکومت مي کردند.‏ اين کشور از الپ تا غزه،‏ واز جمله دمشق و مسجد اعظم آن،‏ غارت و ويرانشد،‏ آن ھم با ھمکاري و خوش خدمتي قوايمسيحي ارمنستان و مشارکت صليبيون مستقر درکرانه ھاي دريا.‏ تنھا جايي که از دست مغول ھاجان سالم به در برد،‏ مصر بود که در قلمرويمملوک ھا قرار داشت و آخرين سنگر اسالممحسوب مي شد،‏ ھمان جايي که ده سال قبل،‏ سنلويي وادار به تسليم شده بود.‏آنھا در آسياي جنوب شرقي،‏ در امپراتوري برمه،‏-١٢٥٩٨٤٠٥٠٠١٠٠١٢٣٧چھارم Bela IVادامه از صفحه 17ادامه در صفحه 26


سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ 19 Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠٣ وضعيت.‏١١٢٣٢٣از شروع جنگ به بعد ، آن روز صبح کهنخستين بار بود که آن دو يار قديمی يکديگر راباز میيافتند...‏ ھيچ نگفتند فقط ھنگامی که برایورود به حياط زندان آماده میشدند به يکديگرلبخندی زدند.‏سپيده دم مغموم روز ديوار زندان شيارھایسرخ و نقرهيی میافکند.‏ از ھمه چيز آرامشمیتراويد:‏ آرامشی که نظم آن با آرامش حياطزندان ھمآھنگ میشد،‏ نظمی با تپشھای سکوتیکه به تپشھای قلبی ماننده بود...‏ و در اين سکوت،‏غريو افسر فرمانده ميان ديوارھای زندان طنينافکند:‏ ‏«خبر...دار!»‏.با فرمان نخستين ھر شش سرباز،‏ تفنگھایخود را در کف فشردند و بر جای ميخکوب ماندند.‏وحدت حرکت سربازان وقفهيی به دنبال داشتکه در طول آن میبايست فرمان دوم داده شود...‏ امادر طول اين وقفه اتفاقی افتاد،‏ اتفاقی که نظم راشکست:‏محکوم سرفهيی کرد،‏ سينهيی صاف کرد.‏ واين«قطع»‏ تسلسل،‏ نظم را به ھم ريخت.‏افسر به سوی محکوم برگشت.‏ منتظر شد کهسخنی بگويد.‏ اما محکوم چيزی نگفت.‏افسری به سوی سربازان خود برگشت و آمادهشد که فرمان دوم را صدار کند.‏ اما به ناگھانعصيانی در روح وی پديد آمد،‏ يک بیحسیروحی که در مغز وی خلئی به وجود آورد.‏ فضايیخالی.‏ھاج و واج،‏ صامت و ساکت در برابرسربازان خود متوقف ماند.‏چه پيش آمده است؟اين چنين صحنهيی در حياط زندان چه معنیمیدھد؟او ديگر به واقع چيزی نمیديد،‏ ھيچ.‏ جزمردی تنھا که رو در روی شش مرد ديگر تنگديوار ايستاده بود.‏و...‏ آن مردان ديگر ناظران رسمی اجرایحکم،‏ چه حالت ابلھانهيی داشتند.‏ حال ساعتی راداشتند که به ناگھان تيکتاکش قطع شده باشد.‏ھيچکس تکانی نمیخورد.‏ھيچچيز مفھمومی نداشت.‏چيزی غير طبيعی بر صحنه حاکم بود.‏و افسر فرمانده جوخه میبايست خود را از آنحال برھاند...‏ھمۀ اينھا رويا بود.‏ ھمۀ اينھا چيزی جز يکرويا نبود.‏کورمال و کورمال در ذھن خو چيزیمیجست.‏چه مدت بدان حال مانده بود؟چه پيش آمده بود؟‏«اوه...درست...‏ فرمان نخستين را دادهبود...اما...‏ فرمان بعدی چه بود؟»‏پس از خبردار فرمان دستفنگ بود...‏پس از دستفنگ،‏ فرمان حاضر....‏و سرانجام:‏ آتش!‏از ھمۀ اينھا چيزی مبھم در ضمير اليشعرشبرجا مانده بود.‏ کلماتی که میبايست تلفظ کند دورو محو از دسترس به نظرش میآمد.‏در ھمان حال بیخودی فرياد نامربوطی کشيد،‏کلمهيی تلفظ کرد که ھيچگونه مفھومی نداشت.‏ امااز مشاھدۀ سربازان که دنبال آن غريو به حالتدستفنگ درآمدند سبکبار شد و احساس راحتیکرد.‏نظم حرکت سربازان،‏ در ذھن او نيز نظمی بهوجود آورد.‏از نو فرياد کشيد و سربازان به حالتحاضرباش درآمدند.‏اما در وقفهيی که پس از فرمان ماقبل آخر بهوجود آمد آھنگ پرشتاب قدمھايی در حياط زندانطنين افکند.‏ او اين صدا را میشناخت:‏صدای پاھای ‏«نجات»‏ بود...‏شعور و حضور ذھن خود را بازيافت و با ھمۀقوا رو به جوخۀ اعدام فرياد کرد:‏ ‏«ايست.‏ دستنگه داريد.»‏آن شش مرد قراول رفته بودند...‏آن شش مرد را نظم،‏ مجذوب خود کرده بود...‏آن شش مرد،‏ به شنيدن فرمان ايست آتشکردند...‏از مجموعه آثار احمد شاملو دفتر سوم نشر آگاه-□□□...نظمچارلي چاپلينبرگردان:‏ احمد شاملوھنگامی که افسر جوان در راس جوخۀ اعدام قرارمیگرفت،‏ تنھا سپيدهدم بود-‏ سپيدهدم پيامآور مرگ-‏که در سکوت حياط کوچک اين زندان اسپانيايیجنبشی داشت.‏تشريفات مقدماتی انجام شده بود.‏افراد مقامات رسمی نيز دستۀ کوچکی تشکيلداده بودند که برای حضور در مراسم اعدام ايستادهبود.‏انقالبيون از ابتدا تا انتھا اين اميدواری را کهستاد کل در مورد حکم اعدام تخفيفی قايل شود ازدست نداده بودند...‏ محکوم که از انقالبيون نبود وبا افکار آنان مخالفت میکرد ليکن از مردان ملیاسپانيا به شمار میرفت،‏ از چھرهھای درخشانادبيات آن کشور بود.‏ ھزلنويسی استاد بود و درنظر ھمميھنان خود مقامی واال داشت.‏افسر فرماندۀ جوخۀ اعدام شخصاً‏ او رامیشناخت:‏پيش از آنکه جنگ داخلی درگير شود آن دو بايکديگر دوستی داشتند.‏ دورۀ دانشکده را در مادريدبه اتفاق طی کرده بودند.‏ برای واژگون کردنکليسا دوشادوش يکديگر مبارزه کرده بودند.‏ چهبسا که جام به جام يکديگر زده بودند.‏ چه شبھاکه به اتفاق يکديگر،‏ در میخانهھا به تفريح وخوشگذرانی پرداخته بودند.‏ شبھای بسياری را باگفتوگو دربارۀ ماوراالطبيعه به صبح آورده بودندو حتا گاه به دنبال مباحثی با يکديگر به نزاع وستيزه برخاسته بودند.‏اختالف مسلک آنان نيز دوستانه بود.‏ اما دستآخر اين اختالف نظرھا سبب بدبختی و تيرهروزیھمۀ اسپانيا شد و رفيق ديرين را جلو جوخۀ اعدامقرار داد.‏اما از به خاطر آوردن گذشته چه سود؟از توجيه قضايا چه حاصل؟ھنگامی که جنگ داخی درگير شده باشد ديگرتوجيه مسايل به چه کار میآيد؟ھمۀ اين مسايل در سکوت حياط زندان،‏تبآلود و شتابکار به روح افسر فرماندۀ جوخۀاعدم ھجوم آورده بود.‏ نه گذشته را میبايديکسره از لوح ضمير شست...‏ تنھا آينده است کهبه حساب میآيد.‏آينده؟ دنيايی که از بسا دوستان قديمیتھیست!‏نگاهي به داستان كوتاه“نظم”‏اثر چارلي چاپلين،‏ترجمه ي احمد شاملوكاميار كريميپرسش،‏ سرآغاز شك در حقيقتی مسلم پنداشتهشده است.‏ در ارتش اصطالحی متداول است كه،‏ارتش چرا ندارد؟ آن چه كه می گذرد و به تودستور می دھند،‏ تو بدون چون و چرا مجبور بهاطالعت و اجرای بی كم و كاست آن ھستی.‏اگر به دست توی سرباز تفنگ دادند و فرمانده اتبه تو فرمان شليك داد،‏ تو بايد بدون پرسش وچرايی شليك،‏ انسان مقابلت را چه در پای ديواراعدام و يا جبھه جنگ مورد ھدف قرار بدھی.‏بازوی مسلح نظام مسلط،‏ سرباز را به شكل ابزاریدر چرخه ی انجام اھداف سيستم می پندارد.‏ يعنیابزاری كه تنھا پذيرنده است در اجرای فرمانی كهاز قبل،‏ فرماندھان برای انجام آن تصميم گرفته اند.‏و سرباز تنھا مجری چشم و گوش بسته ای خواھدماند؛ بدون انديشيدن به چرايی عملی كه منجر بهمرگ ديگری می شود.‏ و امری كه پيچيده در لوایدفاع از ميھن،‏ ناسيوناليسم و مبارزه با دشمنان وطنشكل می گيرد.‏ در چنين فرايندی سرباز از ھويتانسان پرسش گر و انديشه ورز تھی شده تبديل بهماشينی مكانيكی گرديده كه تنھا فرمان شليك رامی شناسد و می شنود و واكنشی فيزيكی نسبتفرمان آتش دارد،‏ با فشردن انگشتی بر ماشه یتفنگ برای شليك به روبرو،‏ به انسانی دست وچشم بسته دريای ديواری.‏نظم در سيستم ارتش جزيی از ساختار سياسی نظممسلط بر جامعه توسط قدرت ھيئت حاكمه مسلطاست،‏ كه نظام آموزشی و تمام سازمان ھا فرھنگیو رسانه ھا طی يك فرايند طوالنی انسان سلطه پذيررا از پرسش و چرايی ھر پديده بازداشته تا تنھا درمحدوده ی مجازی كه سياست ھای نظم مسلط تعيينمی كند،‏ بيانديشد.‏ تا جزيی از ارگانيسم نظم مسلطشود.‏ در جامعه ی منقسم به طبقات برای اينكه سودسرمايه از مدار كار و توليد،‏ استثماری خارج نشودو انسان تحت سلطه تبديل به موجودی از خودبيگانه می شود.‏ و از ھويت انسانی اجتماعی وحساس نسبت به سرنوشت ديگران تھی می گردد.‏‏"سينه"‏ طراح و كاريكاتوريست چپ گرایفرانسوی،‏ طرحی دارد در ٢ سناريو و ھر سناريودردر سناريوی اول:‏وضعيت يك عده سرباز روبروی ھمديگر درجبھه جنگ تفنگ ھا را بسوی يكديگر نشانه رفته وپشت سر آن ھا ژنرال ھا با مدال ھای آويزان برروی سينه.‏ دست ھا را به طرف مقابل گرفته وفرمان شليك می دھند.‏وضعيت سربازان ھمديگر را كشته وميدانجنگ پوشيده از جنازه ی سربازان است.‏وضعيت ژنرال ھا و دولتيان فراك پوش پشتميز درازی نشسته و روی ميز مملو از خوردنی ونوشيدنی است سرگرم و مشغول مذاكره اند.‏سناريوی دوم:‏وضعيت سربازان روبروی يكديگرصف آرايی كرده ژنرال ھا فرمان حمله می دھند.‏وضعيت سربازان ھر دو جبھه رو به پشتجبھه برگشته و تفنگ را روبروی ژنرال ھاوحشت زده گرفته اند.‏وضعيت ژنرال ھا كشته شده اند.‏ سربازان ھردو جبھه جنگ تفنگ ھا را به روی زمين انداخته ويكديگر را در آغوش گرفته اند.‏سناريوی دوم در نفی جنگی است كه سربازان بايدبخاطر اھداف و منافعی كشته شوند كه به آنھا ومنافع شان مربوط نيست.‏ سربازان با از پای درآوردن عاملين جنگ با سلطه ی نفی نظم مسلط بهجدال برخواسته اند.‏ تصويری كه چگونگی وقوعآن آرزوی رويايی ھنرمند طراح است،‏ دنيايی بدونجنگ و بدون ژنرال ھا.‏خالصۀ داستان كوتاه نظم.‏ استحاله پذيری سربازانجوخه ی آتش تحت سلطه ی نظامی كه تنھا تبديلمی گردد به انگشتی رو ماشه ای برای چكاندن وگوشی برای شنيدن فرمانی تكراری.‏در اجرای عمل اعدام،‏ فرمان فرمانده ی جوخهآتش،‏ از قانونی تابعيت می كند كه گوش سربازاندر جوخه ی اعدام.‏ فرمانی كه بايد به ترتيب اجراشود،‏ يعنی:‏ خبردار،‏ دست فنگ كه منجر به اجرایفرمان آخر می شود:‏ آتش!‏اين سه فرمان از نظمی زنجيره ای و بھم پيوستهعجين شده،‏ آغاز و پايانی بدون كوچكترين تغييری.‏عملی كه به كرات صورت پذيرفته است.‏ در اينفرايند،‏ ھر فرمان تابع فرمان بعدی است.‏ برای بهسرانجام رساندن آخرين فرمان يعنی كشتن انسانیدست بسته روبروی ديوار.‏ ديواری كه شاھداعدام ھای بسيار است.‏ ديوار شاھد نظمی اھريمنیاست بر قاعده كشتار و سربازانی كه تابع و تسليم ومجری اعمال مكانيكی نظم كشتار فرمان سهگانه اند.‏دو فرمان اول و دوم خبردار و دست فنگ بايد بهنتيجه نھايی و محتوم عملی انجاميده و به اجرایفرمان آتش منجر شود.‏فرمان ايست در اجرای مرحله سوم خالف رابطهسه عمل منظم و به ھم پيوسته در منطق عملجوخه ی اعدام است.‏ در گوش سربازان تابع نظمسه گانه،‏ شنيدن كلمه ايست،‏ چيزی نيست جزمفھوم كلمه آتش.‏ فرمان ايست به نفع قاعده مسلطيعنی كلمه آتش تغيير ماھيت می دھد و به آتشتبديل می گردد در ذھنيت انسان استحاله پذير تابعنظم و قاعده ی مسلط.‏ كلمه ی ايست در موقعيتمتضاد كلمه آتش است.‏ با رسيدن فرمان توقفاعدام،‏ ايست بايد به نفی آتش عمل كند.‏ در دستگاهفكری سربازان جوخه ی اعدام اين دو كلمه تضادیبا ھم پيدا نمی كنند.‏ زيرا سربازان در حالت و–-


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠20ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهموقعيتی قرار گرفته اند كه تنھا با شنيدن كلمه ایكه نبايد جز آتش باشد،‏ شليك می كنند.‏دو مرحله از مراحل اعدام انجام پذيرفته و مرحلهسوم بايد تابع قانون مندی سه گانه ی عمل اعدامباشد.‏ و اينجاست كه كلمه ‏"ايست"‏ قادر به تغييردادن ماھيت كلمه آت نيست و ذھنيت سربازانھمان تعريفی كه از آتش داد كه نھفته در كلمه ايستاست.‏ايست و آتش دارای معنايی ھم ھويت می شوند ودر نظام فكری سربازان گوش تابعی از اين نظمبدون تغيير است و در اين حالت ‏"ايست"‏ كلمه ایاست خالف جريان كه در آنيت آن لحظه از زمانمعنای بازدارنده گی آتش برای سربازان از دستداده و به خالف خود تبديل می شود.‏ انگشت،‏ماشه ی تفنگ را به سوی ھدف می چكاند و ايستاز ماھيت بازدارنده گی تھی شده و به نفع نظم وديسپلين نظم مقرر ارتشی تغيير ماھيت می دھد.‏فرمانده ی جوخه ی اعدام با نزديكی ھای فكری كهبا محكوم به اعدام دارد در جريان جنگ ھای داخلیاسپانيا متعلق به دو جبھه ی مخالف ھم اند:‏ليبرال ھا و جمھوری خواھان.‏فرمانده جوخه ی اعدام دوست دارد اتفاقی بيفتد وعمل فرمان آتش از او سر نزند.‏ بر خالف ميلباطنی اش او نيز تابع سلطه ی قانونمند نظم ارتشاست كه تصميم به عمل را برای او رقم زده اند وتابع نظم و انعطاف ناپذيری شرايط جنگی است.‏جنگی كه فاشيست ھای طرفدار فرانكو به آزادیخواھان جمھوری خواه تحميل كرده اند.‏ فرمانده بايدتنھا مجری دستور از باال باشد.‏ می شود گفت،‏پذيرش فرماندھی جوخه ی اعدام توسط افسر،‏مجرمانه تر از عمل سربازان جوخه ی اعدام است.‏زير برخالف ميل باطنی اش با آگاھی به ناعادالنهبودن عمل اعدام،‏ تسليم سلطه ی نظم ارتشیمی شود و فرماندھی جوخه ی اعدام را بعھدهمی گيرد.‏در جنگ ھای داخلی اسپانيا،‏ انسان ھای بسياریدر جبھه ی جمھوری خواھان با ديدگاه ھايی بعضامتفاوت در رزمی مشترك عليه فاشيست ھا جنگيدهبودند و در مراحلی از مبارزه بعلت اختالفاتی كهپيدا كردند در مقابل ھم قرار گرفتند و از پای درآمدند.‏در مقدمه كتاب رمان ‏"اميد"‏ نوشته اندره مالرو،‏مترجم كتاب،‏ رضا سيد حسينی می نويسد:‏ جنگداخلی اسپانيا در واقع پيش درآمدی است بر جنگجھانی دوم.‏تجربه ای است بسيار تلخ در تاريخ قرن ما.‏ اينجنگ نوعی ‏"جنگ صليبی"‏ آزادی خواھان جھانبود برای مقابله با فاشيسم.‏ آنان با ھر عقيده ومسلكی از سراسر جھان،‏ حتی از چين و ژاپن وآمريكا براه افتادند و خود را به اسپانيا رساندند تا بهتصور خود آزادی را نجات دھند.‏ گذشته از اندرهمالرو،‏ عده ای از بزرگترين شاعران ونويسنده گان جھان در ميان اين داوطلبان بودند.‏ارنست ھمينگوی و جان دوس پاسوس از آمريكا،‏آرتور كستلر،‏ جرج اورول،‏ ايستون اسنپدر،‏ لويیمك نيس و كريستوفر كادول از انگلستان،‏ سيمونويل،‏ ژرژ برنانوس و سنت اگزويپری از فرانسه،‏ايليا ارنبورگ از شوروی،‏ پابلو نرودا از شيلی وديگران در جنگی شركت كردند كه سرانجام بهشكست جمھوری خواھان منجر شد و فاشيسمفرانكو بر اسپانيا مسلط گرديد.‏نوامبر کاميار کريمید و س ت ا ن ع ز ي ز م د ر ا ي ن ج ا م ا د و ا ر ز ي ا ب ی ا زش خ ص ي ت خ م ي ن ی ر ا ن ق ل م ی ک ن ي م و س پ س ب هق س م ت ھ ا ي ی ا ز د و س خ نر ا نی ا ز و ی می پر د ا ز يمت ا ب ه ر و ح و ر و ا ن ا و ب ي ش ت ر آ ش ن ا ش و يد وب ب ي ن ي د م ر د م ب ه چ ه ک س ی آ ر ی گ ف تند و آ گا ھا ند ر ب ا ر ه ا و چ ه گ فتند.‏ھ د ف م ا ا ز ا ي ن ب ح ث ي ا د آ و ر ی ي ک ت جر بهت ا ر ي خ ی ا س ت ک ه ت ک ر ا ر آ ن می تو ا ند فجا يع٣٠ س ال اخ ي ر ر ا ب ر ای م ر د م ا ي ر ان تکر راک ن د.‏ب ر ا ی د و ر ی ا ز چ ن ي ن ا ش ت ب ا ھ ا ت ی تنھا با يد آ گا هش د,‏ و ت ح ت ي ک ن گ ر ش ب ا ز ن ه ت ن ھ ا د ر د ا مت ب ل ي غ ا ت ر ژ ي م ق ر ا ر ن گ ي ر ي م ب ل ک ه ت و ط ئ ه ھ ا ید س ت گ ا ھ ھ ا ی خ ا ر ج ی ن ي ز ن ت و ا ند ما ر ا ا زا ھ د ا ف م ا ن م نحر ف سا ز د.‏ چ ه ھ م ي ن ت ب ل ي غ ا تر ژ ي م و ش ک ا ف د ر ص ف و ف م ر د م عمر ر ژ يم ر ام ت ض م ن شد ه.‏ ب ر ا ی ن ا آ گ ا ھ ی ب ھ ا ی س ن گ ينیپ ر د ا خ ت می شو د.‏ ر ژ ي م ا س ال م ی ا ي ر ا ن ت ن ھ ار ژ ي م ی ا س ت ک ه ب ق ا خ و د ر ا م د يو ن تضا د ھا یا پ و ز ي س يو ن آ ن ا ست.‏م ت ا س ف ا ن ه ن ه ت ن ھ ا ا ي ن ن ا آ گ ا ھ ی د ر شنا خت ا زخ م ي ن ی گ ر ي ب ا ن م ر د م ا ي ر ا ن ر ا گ ر ف ت ب ل که ناآ گ ا ھ ی ا ز ش ن ا خ ت س ا خ ت ا ر ح ک و م ت ی نيز ا ينف ا ج ع ه ر ا د و چند ا ن کر د ‏.و د ر د و ا ز د ھمف ر و ر د ين ما ه د ر ر ف ر ا ن د و م ع ج ي ب وغ ر ي ب ی ب ر ا ی ن خ س ت ي ن ب ا ر د ر ج ھا ن ا ز مر د مخ و ا س ت ه ش د ب ه ر ژ ي م ی ر ا ی ب د ھ ند که د ر با ر هم ش خ ص ا ت و م ر ا م ن ا م ه و ھ د ف ھ ا ی آ نھ ي ج گ و ن ه ا ط ال ع ی بد ا نا ن د ا د ه نشد ه بو د.‏,١ ٣ ۵ ٨ن خ س ت ي ن ا ر ز ي ا ب ی و ا ق ع ب ي ن ا نه ا ز مشخصا تر و ا ن ی ر و ح الله خ م ي ن ی ر ا د ر ت و صيفی میت و ا ن ي ا فت که ‏”م ح م د ح س ن ي ن ھ يکل “ ر و ز ن ا م هن گ ا ر و س ي ا س ت م د ا ر س ر شنا س مصر ی,‏ پ س ا زد ي د ا ر خ و د ب ا و ی د ر م ص ا ح ب ه ا ی ب ا ھ ف ته نا مها ن گ ل ي سی“‏ س ن د ی ت ا ي مز“‏ ا ز و ی کر د:‏‏“خ م ي ن ی پ د ي د ه ا ی ا س ت ا ز چ ھ ا ر د ه ق ر ن پ ي ش کهب ا س ر ع ت گ ل و ل ه ب ه ق ر ن ب يستم بر خو ر د کر د ها س ت,‏ و آ ن چ ه ا ز آ ن ب ا ع ن و ا ن ب ح ر ا ن ي ا د میش و د د ق ي ق ا ا ي ن ا س ت ک ه ا ي ن گ ل و ل ه د ر م سير خو دچ ي ز ھ ا ي ی ر ا د ر ھ م خ و ا ھد کو بيد.‏ آ ن چ ه م ي ا نخ م ي ن ی و ا ي ر ا ن ي ا ن ت ح ص ي ل ک ر د ه م ی گ ذ ر د ب ح ث ياگ ف ت گ و ي ی ب م ف ھ و م و ا ق ع ی ک لمه نيست,‏ گ ف ت گ وم ي ا ن ت ا ر ي خ و ت عصب ا ست.”‏د ر ت ح ل ي ل د ي گ ر ی ک ه چ ن د ي ن ر و ا ن پ زشکآ م ر ي ک ا ي ی و ا ر و پ ا ي ی ب ر ا س ا س ب ر س ي ھا ی متعد در و ا ن ش ن ا س ی ا ز و ی ک ر د ن د و گز ا ر شی ا ز آ ن د رن ش ر ي ه آ م ر ي کا يیUs News and World Reportsب چ ا پ ر س ي د خ م ي ن ی ب ن و ب ه خ و د چ ن ين توصيفش د ه بو د:‏‏"ا ن ت ق ا م جو ‏,ي ک د ند ه,‏ ل ج و ج,‏ ب د گ ما ن,‏ ل ب ر ي ز ا زح س ک ي ن ه ت و ز ی د ر ح د ی ک ه ا ين حس د ر ا وشخصيت خميني را بشناسيدج ا ی ھ م ه د ي گ رگ ر ف ت ه ا ست.”‏٢ ۶ع و ا ط ف ب ش ر ی ر اس خ ن ر ا نی م ر ا د ۵٨ د ر آ س ت ا ن ه ت ع ط ل ي لک ر د ن ن ش ر ي ا ت م س ت ق ل و ن ش ر ي ا ت گ ر و ھ ھ ا یس ي ا س ی و د ا د ن د س ت و ر ح م ل ه و ل ش گ ر ک ش ی بهک ر د س ت ا ن ، ب ه ھ م ه ن ي ر و ھا ی مسلح:‏... ‏"ا گ ر م ا ا ز ا و ل ک ه ر ژ ي م ف ا س د ر ا ش ک س ت يم وا ي ن س د ب س ي ا ر ف ا س د ر ا خ ر ا ب ک ر د يم به طو را ن ق ال ب ی ع م ل ک ر د ه ب و د ي م و ق ل م ت م ا م مطبو عا تم ز د و ر ر ا ش ک س ت ه ب و د ي م و ت م ا م م ج ال ت فاسد ر ات ع ط ي ل ک ر د ه ب و د ي م و ر ؤ س ا ی آ ن ھ ا ر ا ب ه م ح ا کمهک ش ي د ه ب و د ي م و ح ز ب ھ ا ی ف ا سد ر ا ممنو ع ا عال مک ر د ه ب و د ي م و ر ؤ س ا ی آ ن ھا ر ا به جز ا یخ و د ش ا ن ر س ا ن د ه ب و د ي م ، چ و به ھا ی د ا ر د رم ي د ا ن ھ ا ی ب ز ر گ ب ر پ ا ک ر د ه ب و د ي م و مفسد ينو ف ا س د ي ن ر ا د ر و ک ر د ه ب و د ي م ا ي ن ز ح متھا پيشن م ی آ مد.‏ م ن ا ز پ ي ش گ ا ه خ د ا ی م ت ع ا ل و ملتع ز ي ز ع ذ ر م ی خو ا ھم…‏ د و ل ت م ا ا ن ق ال ب ین ي س ت ، ا ر ت ش م ا ا ن ق ال ب ی ن ي س ت ، ژ ا ن د ا ر م ر ی م اا ن ق ال ب ی ن ي س ت ، ش ھ ر ب ا ن ی م ا ا ن ق ال ب ی ن ي س تپ ا س د ا ر ا ن م ا ھ م ا ن ق ال ب ی ن ي س ت ن د ، م ن ھم ا نقال بین ي س ت م . ا گ ر م ا ا ن ق ال ب ی ب و د ي م ا ج ا ز ه ن م ی د ا د ي ما ي ن ھ ا ا ظ ھ ا ر و ج و د ک ننند.‏ ت م ا م ا ح ز ا ب ر ا م م ن و عا ع ال م م ی ک ر د ي م ، ت م ا م ج ب ھه ھا ر ا ممنو عا ع ال م م ی ک ر د ي م و ي ک ح ز ب و آ ن ح ز ب الله ،ح ز ب م س ت ض ع ف ي ن ت ش ک ي ل م ی د ا د ي م و م ن تو بهم ی ک ن م ا ز ا ي ن ا ش ت ب ا ھ ی ک ه ک ر د م و م ن ا ع ال مم ی ک ن م ب ه ا ي ن ق ش ر ھ ا ی ف ا س د د ر س ر ت اسر ا ير ا نک ه ا گ ر س ر ج ا ی خ و د ن ن ش ي ن ن د م ا ب ه ط و ر ا ن ق ال بیب ا آ ن ھ ا ع م ل م ی کنيم.‏ م و ال ی م ا ا م ي ر ا ل م ؤ م ن ي نس ال م الله ع ل ي ه ، م ر د ن م و ن هً‏ ع ا ل م ، آ ن ا نسا ن بهت م ا م م ع نا ، ‏…د ر ع ب ا د ت آ ن ط و ر ب و د ، د ر ب ر ا ب رم س ت ک ب ر ي ن و ک س ا ن ی ک ه ت و ط ئ ه م ی ک ر د ن دش م ش ي ر ر ا م ی ک ش ي د و ھ ف ت ص د ن ف ر ر ا د ر ي کر و ز چ ن ا ن ک ه ن ق ل م ی ک ن ن د ا ز ي ھ و د ب ن ی ق ر ي ظ ه ک هن ظ ي ر ا س ر ا ئ ي ل ي ھ ا ب و د ن د و شا يد ا ينھا[م ن ظ و ر شد گ ر ا ن د ي شا ن ا ست]‏ ا ز ن س ل ا ن ھ ا ب ا ش ن د ، ا ز د مش م ش ي ر م ی گ ذ ر ا ن د م ا نمی خو ا ھيم د ر ا ير ا ن ،د ر د ن ي ا ی ا س ال م و د ر خ ا ر ج ک ش و ر ، و ج ا ھ ت پ يد اک ن ي م م ا م ی خ و ا ھ ي م ب ه ا م ر خ د ا ع مل کنيم وخ و ا ھ ي م کر د.‏ ‏«ا ش د ا ع ل ی ا ل ک ف ا ر ور ح م ا ب ي ن ھم».‏ ا ي ن ت و ط ئ ه گ ر ھ ا د ر ک ر د ستا ن ود ر غ ي ر آ ن د ر ص ف ک ف ا ر ھ س ت ن د ، ب ا آ نھا با يدب ا ش د ت ر ف تا ر کر د.‏ د و ل ت ب ا ي د ب ا ش د ت ر ف ت ا رک ن د ، ا ر ت ش ب ا ي د ب ا شد ت ر فتا ر کند.‏ ژ ن د ا ر م ر یب ا ي د ب ا ش د ت ر ف ت ا ر ک ن د ، ا گ ر م س ا م ح ه ک ن ن د م ا ب اخ و د ھ م ي ن م س ا م ح ه گ ر ھ ا ب ا شد ت ر فتا ر میک ن ي م … د ا د س ت ا ن ا ن ق ال ب م و ظ ف ا س ت ت م ا مم ج ال ت ی ر ا ک ه ب ر ض د م س ي ر م ل ت ا س ت و ت و طئهگ ر ا س ت ت و ق ي ف ک ن د و ن و ي س د گ ا ن آ ن ھا ر ا د عو تک ن د ب ه د ا د گ ا ه و م ح ا ک م ه ک ن د ، م و ظ ف ا س تک س ا ن ی ر ا ک ه ت و ط ئ ه م ی کنند و ا سم حز بر و ی خ و د ش ا ن م ی گ ذ ا ر ن د ، ر ؤ س ا ی آ نھا ر اب خ و ا ھ ن د و آ ن ھ ا ر ا م ح ا ک مه کنند.‏ ف ا س د ھ ا ر اس ر ک و ب ک ن يد . ع ذ ر ھ ا ر ا ک ن ا ر بگذ ا ر يد . ب ر و ي دت و ط ئ ه گ ر ھ ا ر ا س ر کو ب کنيد.‏ د و ل ت م س ا م ح هن ک ن د . ا ر ت ش م س ا م ح ه ن کند.‏ پ ا س د ا ر ا ن م س ا م ح هن ک ن ن د‏.”.…س ا ل ر و ز ت و لد ر سو ل ا سال م,١ ٣ ۶ ٠س ا ل‏“ي و م الله و ا ق ع ی ر و ز ی ا س ت ک ه ا م ي ر ا ل م ؤ م ن ينع ل ي ه ا ل س ال م ، ش مشير ش ر ا کشيد و خو ا ر جر ا ا ز ا و ل ت ا ب ه آ خ ر د ر و کر د و تما مشا ن ر اک ش ت.‏ ا ي ا م الله ر و ز ھ ا ئ ی ا س ت ک ه خد ا و ندت ب ا ر ک و ت ع ا ل ی ي ک ز ل ز ل ه ا ی و ا ر د م ي کند ،ي ک س ي ل ی ر ا و ا ر د م ي ک ن د ، ي ک تو فا نی ر ا و ا ر دم ي ک ن د ، ب ه ا ي ن م ر د م ش ال ق ميز ند که ، آ د مب ش و ن د . ا م ي ر ا ل م ؤ م ن ي ن ا گ ر ب ن ا ب و د م س ا م ح ه ک ن دش م ش ي ر ن م ي ک ش يد تا ن ف ر ر ا يک د ف عهب ک ش د.‏ د ر ح ب س ھ ا ی م ا ھ م ب ي ش ت ر ا ز ا ي نا ش خ ا ص ھ س ت ن د ، ک ه مفسد ند.‏ ا گ ر م ا ا ي ن ھ ا ر ان ک ش ي م ، ھ ر ي ک ی ش ا ن ک ه ب ي ا ي د ب ي ر و ن مير و دآ د م م ي ک ش د ، آ د م ن م ي شو ند ا ينھا ش م ا ،ع ل م ا چ ر ا ف ق ط س ر ا غ ا ح کا م نما ز و ر و ز هم ي ر و ي د ؟ چ ر ا ھ ی آ ي ا ت ر حمت د ر قر آ ن ر ام ي خ و ا ن ي د و آ ي ا ت ق ت ا ل ر ا ن م ي خ و ا ن ي د ؟ ق ر آ نم ي گ و ي د ب ک ش ي د ، ح بس کنيد ‏…چ ر ا ش م ا ھ م ا نط ر ف ش ر ا گ ر ف ت ه ا ي د ک ه ص ح ب ت ا ز ر ح م تم ي ک ن د ؟ ر ح م ت م خ ا لف با خد ا ست….‏ م ح ر ا بي ع ن ی م ک ا ن ح ر ب ، ي ع ن ی م ک ا ن ج ن گ ، ا زم ح ر ا ب ھ ا ب ا ي د ، ج ن گ پ ي د ا ش و د ، چ ن ا ن ک ه ب ي شترج ن گ ھ ا ی ا س ال م ا ز م ح ر ا ب ھ ا پيد ا ميشد ‏.پ ي غ م ب رش م ش ي ر د ا ر د تا آ د م بکشد ‏….ا ئ م ه م ا ھ م گ یج ن د ی ب و د ن د ، ن ظ ا م ی ب و د ن د ، ھ م گی جنگیب و د ن د.‏ ش م ش ي ر م ي ک ش ي د ن د ، آ د م م ي کشتند.…‏م ا خ ل ي ف ه م ي خ و ا ھ ي م ک ه د س ت ببر د ، حد بز ند ،ر ج م ک ند . ھ م ا ن ط و ر ک ه ر س و ل الله د س ت م ي ب ر يد، ح د م ي ز د ، ر ج م ميکر د.‏ ھ م ا ن ط و ر ک ه ي ھ و دب ن ی ق ر ي ظ ه ر ا ، چ و ن ج م ا ع ت ی نا ر ا ضی بو د ندق ت ل ع ا م کر د.‏ ا گ ر ر س و ل الله ف ر م ا ن د ا د ک هف ال ن خ ا ن ه ر ا آ ت ش ب ز ن ي د ، ف ال ن ط ا يفه ر ا ا زب ي ن ب ب ر ي د ، ح کم به عد ل کر د ه ا ست ‏.ز ن د گ یب ش ر ر ا ب ا ي د ب ه ق ص ا ص ت ا م ي ن ک ر د ، ز ير اح م ا ي ت ت و د ه ، ز ي ر ا ي ن ق ت ل ق صاصی ، خو ا بيد ها س ت . ب ا چ ن د س ا ل ز ن د ا ن ک ا ر د ر ست نميشو د.‏ا ي ن ع و ا ط ف ب چ ه گ ا ن ه ر ا کنا ر بگذ ا ر يد.‏ م ام ع ت ق د ي م ک ه م ج ر م ا ص و ال م حا کمه ند ا ر د و با يدا و ر ا ک شت . ت ن ھ ا ب ا ي د ھ و ي ت آ ن ا ن ر ا ث ا بت کر دو ب ع د آ ن ھ ا ر ا کشت.”‏م ت ا س ف ا ن ه ن ه ت ن ھ ا ا ي ن ن ا آ گ ا ھ ی د ر ش نا خت ا زخ م ي ن ی گ ر ي ب ا ن م ر د م ا ي ر ا ن ر ا گ ر ف ت ب ل که ناآ گ ا ھ ی ا ز ش ن ا خ ت س ا خ ت ا ر ح ک و م ت ی نيز ا ينف ا ج ع ه ر ا د و چند ا ن کر د.‏ و د ر د و ا ز د ھمف ر و ر د ين ما ه د ر ر ف ر ا ن د و م ع ج ي ب وغ ر ي ب ی ب ر ا ی ن خ س ت ي ن ب ا ر د ر ج ھا ن ا ز مر د مخ و ا س ت ه ش د ب ه ر ژ ي م ی ر ا ی ب د ھ ند که د ر با ر هم ش خ ص ا ت و م ر ا م ن ا م ه و ھ د ف ھ ا ی آ نھ ي ج گ و ن ه ا ط ال ع ی بد ا نا ن د ا د ه نشد ه بو د.‏!.…٧ ٠ ٠□□□,١ ٣ ۵ ٨" ش "٢٠٠٩□□□...١٦


21سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠دو خلق ‏:يك مبارزه،‏ يك سركوب،‏ يك مقاومتبهرام قديميبا حملهء دولت سرمايه داری صھيونيست،‏ بهکاروان ھشتصد نفره ای که از پنجاه کشورجھان که در ناوگان آزادی به سوی غزه روانبود تا با کمک ھای انسانی گامی بر ضدھلوکوست صھيونيستی عليه خلق فلسطينبردارد،‏ پردهء آھنين سانسور جھانی در ھمشکست و به جھانيان جنايت ساله رابارديگر يادآور شد ‏.يورش ارتش تا به دندانمسلح صھيونيست که حداقل چند کشته به جایگذاشت،‏ تظاھرات و اعتراضات جھانی را درپی داشت.‏از جمله در شھر مکزيکو با فراخوان يھوديانضد صھيونيست و ھماھنگی ھمبستگی بافلسطين در روز چھارشنبه دوم ژوئنآکسيونی در مقابل سفارت اسرائيل برگزار شد .در اين آکسيون از جمله شرکت بوميانتريکیTriquiکه بعضی ھاشان کودک و نوزاد درآغوش داشتند،‏ چشمگير بود ‏.اين بوميان تريکیچه کسانی بودند؟روز سه شنبه آوريل کاروانیمتشکل از حداقل نفر از فعالين سياسی واجتماعی،‏ معلم و ھمکاران وسائل ارتباطھمگانی،‏ فعالين آپپو APPO مجلس مردمیخلق اوآخاکا،‏ مکزيکی و غير مکزيکی،‏ درچھار اتومبيل عازم بخشداری خودمختار سنخوان کوپاال Municipio Autonomo SanJuanدر Copala اوآخاکا بودند که موردحملهء يک گروه شبه نظامی،‏ معروف بهاوبيسورت ‏-واحد رفاه اجتماعی برای منطقهء٢٠١٠۶٢٢٠١٠٢٧٢۵تريکی UBISORT- Unidad deBienestar Social para la RegiónTriquiقرار گرفتند ‏.اين گروه شبه نظامیتوسط دولت اوآخاکا در سال تشکيل شدهو امروزه مورد حمايت فرماندار اوآخاکا،‏است،‏ که خوداو نيز تحت حمايت دولت فدرال مکزيک قراردارد.‏آب و برق سن خوان کوپاال مدت ھاست قطعشده و آمد و شد به اين منطقه توسط نيروھایدولتی و شبه نظامی غير ممکن گشته است ‏.ھمهجا تعطيل است،‏ نه کالس درس به راه است ونه خدمات پزشکی در کار ‏.فقط درھای کليسا بهروی کسی که جرئت و امکان رسيدن به اينروستا را بيابد باز است ‏.از زمانی که اين روستادر سال خود را خود مختار اعالم کردهو ارتباطش را با احزاب سياسی و دولت ھایمحلی و فدرال قطع نموده و عضو کارزاریديگر شده،‏ در شرايط حکومت نظامی مستمر ودر محاصرهء کامل قرار دارد و نيروھای دولتیو شبه نظامی جلوی ورود ھرگونه امکانات رابه اين روستا می گيرند ‏.مردم روستا از سالدر تشکل جنبش اتحاد و مبارزهءتريکیUnificación y Lucha Triqui‏-‏Independienteمتشکل MULTI اند .به منظور شکستن حلقهء محاصره،‏ کاروانھمبستگی ای که با خود البسه،‏ مواد غذائی ودارو حمل می کرد،‏ در فاصلهء ده دقيقه ای سنخوان کوپاال مورد حمله قرار گرفت که طی آنخانم بهآتريس کارينيوعضو مرکز کمک رسانی کار متحد،‏ اھلاوآخاکا و آقای يوری ياکوال*‏ Jyri Jaakkolaفنالندی و عضو کارزاری ديگر زاپاتيستی ‏(بهقتل رسيدند ‏.چند نفر نيز به ضرب گلوله زخمیشدند و تنی چند نيز از طريق کوه و کمرھایاطراف جاده موفق به فرار گشتند.‏به شھادت شرکت کنندگان در اين کاروان،‏اتومبيل ھای آنان توسط يک پست کنترل شبهنظامی با حدود سی نفر ماسک بر چھرهء لباسشخصی مسلح به کالشنيکف متوقف شد و قبلاز آن که موفق به بازگشت گردد به زير رگبارگلوله گرفته شد.‏شرکت بوميان تريکی در اعتراض به حملهارتش اسرائيل به»‏ ناوگان آزادی«،‏ طبيعی ترينعکس العمل مردم زحمتکشی بود که دردسرکوب،‏ سياست نابود سازی نژادی،‏ و لذتھمبستگی را با پوست و گوشت و قلب خود میشناسند و برايش ارزش قائلند.‏نکته ای قابل تأمل:‏اين که روستاھای خود مختار تحت فشار و تھديددائمی دولت قرار دارند،‏ امری عادی ست ‏.اينامر ھمانقدر در مورد روستاھای زاپاتيست درچياپاس حکم می کند که در مورد مناطق بومینشين ديگر مکزيک،‏ از جمله در اوآخاکا؛ اينکه دولت نيروھای شبه نظامی را سازمان میدھد،‏ مسلح می کند و آنان را ھرکجا که الزمباشد به کار می گيرد نيز امری ست که از سالو بخصوص در چياپاس،‏ اوآخاکا وگرررو به عمل روزمره بدل شده است؛ ولیحملهء نيروھای شبه نظامی وابسته به دولتمکزيک به اين کاروان يک کيفيت جديد بهسرکوب ھای دولتی افزوده است ‏:اگر تا قبل ازاين حمله»‏ فعال حقوق بشر ‏«بودن و يا اصوالً‏خارجی بودن يک نوع حفاظ امنيتی به حسابمی آمد)‏ مثال در السالوادر دوران جنگ داخلیھيچ اھميتی نداشت که شخص السالوادری باشد،‏يا خارجی،‏ عضو يک انجمن حمايت از حقوقبشر باشد و يا کشيش و راھب ‏.ارتش السالوادربسياری از اين افراد را به»‏ جرم ‏«ھمکاری بااف ام ال ان،‏ جبھهء رھائيبخش ملی فارابوندومارتی،‏ به قتل رساند(،‏ ديگر از اين پس چنينحجب و حيائی وجود ندارد ‏.خود حمله شايد چيزعجيبی نبوده باشد،‏ اما برخورد منفعل سفارتخانه ھای خارجی که شھروندانشان در اينکاروان شرکت داشته اند،‏ عکس العمل رسمیدولت اوآخاکا و دولت فدرال در مکزيک ودست آخر وسائل بزرگ ارتباط ھمگانی اينکشور،‏ چراغ سبزی بود که به دولت مکزيکبرای سرکوب مزاحمين و مخالفان سياسی،‏ ازھر رنگ و مليتی که باشند،‏ اھدا شده است.‏ھمان برخوردی که از سوی دول سرمايه داریمتروپول در برابر سياست پاکسازی نژادی ازسوی دولت اسرائيل شاھديم ‏.حملهء اسرائيل درآب ھای بين المللی در مديترانه،‏ و برخوردآبکی دولت ھای غربی به آن،‏ عالرغم فشارھایتوده ای و اعتراضات گسترده ای که در دفاع ازملت فلسطين از مدت ھا پيش سابقه نداشت،‏شباھت زيادی به استراتژی محلی دولت مکزيکدر برخورد به مخالفان سياسی و خلق ھای بومیاين کشور دارد ‏.اگر چه وسعت عمل دولتاسرائيل،‏ شايد به خاطر اطمينان آن کشور ازحمايت دولت قدرتمند جھانی،‏ بسيار بزرگتر ازمکزيک بود،‏ با اين حال شباھت عمل نشاندھندهء سبک کار مشابھی است که از اين پساحتماال در نقاط ديگر جھان نيز شاھد آن خواھيمبود.‏شھر مکزيکو -۴ ژوئن٢٠١٠□□□١٩٩۴اوليسس روئيز Ulices Ruiz٢٠٠٧‏-مستقل Movimiento deBeatriz Cariño٢٠٠۶١٩٩۴رفع ھر گونه مشکل کامپيوتری برای کامپيوتر ھای خانگی و اداری اعم از Laptop , Desktopشبکه و ايمن نمودن تمام کامپيوترھا با کمترين ھزينهمشکلی که در System Security شما وجود دارد...E-mail: kianp2002@yahoo.com Tel: (647) 500 - 5105اعم از )(Wireless , CableSystem Clean Upاگر مشکلGenuine‏(بدون آسيب رسيدن به اطالعات شما)‏داريد و يا اگر Slow ميباشد با تضمين برطرف خواھد شد.‏طراحی ‏,‏Websiteو Business Card با پايين ترين ھزينه وبا سه ماه پشتيبانی رايگانبا پرداخت فقط$60نصب قويترين آنتی ويروس،‏ آنتی اسپم و...‏ که سالاينترنت پرسرعت با باال Downloadنامحدود ماھيامه فقط $19شما می توانيد با پرداختتکنولوژی جديدانجام دھيد.‏2018$80نصب :به مدت يکسال تماس تلفنی نامحدود به کانادا و امريکا داشته باشيدSatellites TVو ديدن تمام کاناھای معتبر دنيا4000 )، کنترل Securityو Camera رفع ھرگونهExpire خواھد شد.‏ ھزينه يک سال را پرداخت کنيد وتا 9 سال ايمن باشيد.‏( . کانالنصب رايگان و ديدنش ھم رايگان و نيازی نيست قطعه ای بخريد يا کاری


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠22ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهنقد نمايشهم چون يك غزل:‏ِسونا ت هاي مرگشناسنامه نمايش‏*سونات ھای مرگ‏*نويسنده و کارگردان:‏ خسرو شھرياری‏*دستيار کارگردان،‏ طراح آفيش و لباس وميکس موسيقی:‏ گيسو شاکری‏*بازيگران:‏ اميليا پالم،‏ بطانه توسي،‏ اشکان جھا نبخش،‏ سامان جھان بخش،‏ مير يوسف حسيني،‏محمد دارآفرين،‏ مسعود عظيمي،‏ مونا صفا،‏ارمغان نوربخش،‏ آفاق نوربخش .‏*نور و صدا:‏ م.‏ شکيب‏*اجرای نخست:‏ استکھلم،‏ آوريلساختاری نمايشھستند و به ھيچ وجه نقش تزئينیندارند.‏ يعنی ھمه چيز مطابق روابط بازسازیفاصله گذار،‏ در ايجاد فضای غيرداستانی نقش بهعھده دارد.‏ به ويژه کمانچه،‏ ھم چون يک زبانخاموش در طول نمايش که موسيقی آن،‏ رنگ وروئی غيرمرسوم دارد و ترکيبی ملوديک از سر وصداھا و يک موسيقی نامانوس است،‏ وجود خودرا بر صحنه تحميل می کند و وقتی اين کمانچه،‏ دريک صحنه،‏ توسط يک نوازنده ناشی به صدا درمی آيد؛ آھنگ ناموزونی از آن به گوش می رسدکه نه تنھا با آواز غم انگيز مادری که به دنبالدخترگم شده اش در صحنه می گردد ھماھنگیندارد؛ بلکه،‏ به مثابۀ يک درد و آوای سورئاليستیحالت عجيبی در فضای نمايش به وجود می آورد واين حس را الغاء می کند که اين،‏ ھمان زبانخاموش و فرياد ماليخوليائی درون آدم ھائی ستکه در نمايش قربانی اين خشونت ھا ھستند .گيسو شاکری در تنظيم اين آھنگ ھا برای نمايش،‏جدا از نقش صحنه آرا،‏ طراح لباس و دستيارکارگردان،‏ ياری ارزنده ای به فضاسازی وطراحی ھای نمايشی خسرو شھرياری کرده است .يک صحنه تکان دھندهدر طول نمايش،‏ صحنه ھای زيبای بسياری وجوددارد که طراحی ھرکدام از ذوق بسيار برخورداراست .در صحنۀ اعدام بچه ھای جوان،‏ ھنگامی که ھمهآن ھا خيلی آرام روی صندلی ھا می ايستند تا بدونآن که تماشاگر در ابتدا متوجه مقصودشان شود،‏صحنه اعدام ھای دسته جمعی را با ظرافت ويژهای بازسازی کنند،‏ گردش مادری سرخ پوش درميان آن ھا و نوازش بدن ھائی که ‏(با دستِ‏ برباالی سر به نشانه آويخته شدن از طناب)،‏ باظرافت تاب می خورند و حالت حلق آويز شده ھارا نمايش می دھند،‏ يک حس عاطفی ظريف امابسيار قوی از درونۀ صحنه بيرون می خزد و برجسم و جان تماشاگر اثر می گذارد .گردش يک نوعروس جوان،‏ با لباس سفيد و پایبرھنه در جستجوی شوھرش که لحظاتی پيش ازآن،‏ ھردو آن ھا را با لباس عروسي،‏ ھم چون دريک صحنۀ خيالي،‏ گردش کنان در ميان زندانيانسياسی ديده ايم،‏ و بھت و بی زبانی اين عروسپابرھنه،‏ به صحنه ژرفای ويژه ای می دھد .صحنه ھای گيرای بسيار ديگری نيز نظير صحنۀمادری که با يک چمدان پر از عکس ھائی کهچيزی جز لکه ھای خون بر صفجه ھای سفيد کاغذنيست،‏ به دنبال دخترش می گردد و به ميانتماشاگران می آيد و آنان را به پرسش و قضاوت٢٠١٠‏»سونات ھای مرگ»‏ نمايشی از سلطۀ مرگ وخشونت در ساختار پيچاپيچ يک نظام تماميت خواه،‏از خسرو شھرياری در شھر استکھلم به رویصحنه آمد .اين اثر مدرن و بسيار زيبا،‏ تالشی ست برای بهنمايش درآوردن يکی از فجايع بزرگ در صحنۀمبارزات سياسی و اجتماعی در جامعه ما که بهعنوان يک جنايت تاريخی ثبت شده است .کشتار ھمگانی زندانيان سياسی در شھريور سالشمسي،‏ سنگسار و قتل ھای ناموسی درجمھوری اسالمي،‏ دست مايۀ اين اثر کم نظيراستکه در تمام مدت اجرا،‏ تماشاگر را در سيطرۀتاثيرات خود می گيرد و او را به شدت با خودھمراه می کند .بی ترديد اين اولين بار نيست که نمايش تبعيد،‏ بهمسئله حساس اعدام زندانيان سياسي،‏ سنگسار و يامسئله قتل ھای ناموسی می پردازد؛ ولی می توانگفت که اولين بار است که اين نمايش،‏ تاثيراتیچنين شگرف بر تماشاگر باقی می گذارد و باطراحی ھا و صحنه سازی ھای فوق العاده و بازیو موسيقی کم نظير و ديگر عوامل صحنه،‏ اثری بهوجود می آورد که يک تحول تازه در نمايش تبعيداست .سبکِ‏ کار خسرو شھرياری در اين نمايش بسيارھوشيارانه است .اين نمايش روال خطی ِ داستانی ندارد و صحنهھای بدون پيوند آن با ھم،‏ در لحظۀ نخست،‏انتزاعي،‏ ھندسی و در چارچوب قراردادھای‏«تئاتر فاصله گذار»‏ خودنمائی می کند.‏ اما بیدرنگ خطی از يک حس عاطفی که مختص‏«تئاتر فاصله گذار»‏ نيست از آن ھا بيرون می زندکه احساس و عاطفه تماشاگر را بيش از آن چه کهاگر از ھمان ابتدا اين حس و عاطفه در نمايشوجود می داشت او را تحت تاثير قرار می دھد .در واقع،‏ کوشش ‏«تئاترفاصله گذار»‏ بر آن استکه با ايجاد عواملی در صحنه،‏ ‏«بازی»‏ بودننمايش را برجسته کند و با بيرون کشيدن تماشاگراز خط داستاني،‏ مانع از آن شود که او متاثر ازاحساسات نھفته در داستان،‏ به آن چه ھدف نمايش وقضاوت نھائی و ماورای نمايش است بی توجهبماند.‏ ‏«فاصله گذاری نمايشی»‏ تماشاگر را وامیدارد که در ھر لحظه،‏ فکر کند و به عنوان قاضی ِصحنه،‏ به قضاوت بپردازد .اين سبک نمايشی که برتولت برشت يکی ازسردمداران مدرن آن در اروپا به شمار می آيد،‏ درايران و ساير کشورھائی نظير چين و ژاپن و ھندنيز،‏ با تفاوت ھائی سابقۀ تاريخی دارد.‏ به ويژه درنمايش تعزيه در ايران،‏ ما به عينه شاھد بيرونکشيدن ھر لحظۀ تماشاگر از واقعه ای ھستيم که درتعزيه می گذرد.‏ برای مثال؛ در صحنه گردانیکربال،‏ مرسوم است که شمر به ھنگام جنگ باحسين،‏ ضمن رجزخوانی و مبارزه جوئي،‏ خود رالعن و نفرين ھم می کند.‏ ساير عوامل تعزيه نيزبيانگر ھمين ‏«بازی»‏ بودن نمايش است،‏ مثالً؛رجزخوانی با صدای اغراق آميزِ‏ کُلفت،‏ ياشمشيربازی باسمه ای و قالبي،‏ يا زدن ضربه ھایتمثيلی شمشير به بدن ھا،‏ ھمگی چنان آشکاراساختگی ست که کسی نه تنھا در باسمه ای بودن آنھا شک نمی کند؛ بلکه،‏ می داند که اين،‏ يک عمداست و بايد چنين باشد.‏ با اين حال،‏ تماشاگر،‏ صحنهرا بسيار جدی می گيرد و برايش مھم نيست که اينبازی چقدر به يک صحنۀ جنگ واقعی شباھتدارد؛ بلکه،‏ مسئله عمده اين است که بار ديگر بهحقانيت حسين در اين صحنه تاکيد شود و شمر حتیاز زبان بازيگری که نقش او را بازی می کند موردلعن قرارگيرد .در اين سبک نمايشي،‏ ھم بازيگر و ھم تماشاگرمشغول بازسازی صحنه و قضاوت نھائی بدونغرق شدن در واقعه و داستان ھستند و فاصلهگذاری بين نمايش و واقعيت مرتب پيش می آيد وتماشاگر مرتب از داستان بيرون کشيده می شود تابه واقعيت تاريخی فکر کند .خسرو شھرياری در نمايش ‏«سونات ھای مرگ»‏و کشتار ھمگانی زندانيان سياسی که تماشاگر باواقعه آن آشنا ست،‏ ضمن سود بردن از شيوه ھای‏«فاصله گذاری نمايشی»‏ ناگھان به حرکت زيبائیدست می زند که نوعی خالقيت تازه در استفاده از‏«فاصله گذاری»‏ است.‏ يعنی ابتدا تماشاگر را بامسئله ‏«قردادھا و صحنه ھای عمداً‏ بازسازی شده»‏مواجه می کند تا او را از ھرگونه حس و عاطفهدور سازد و ناگھان،‏ آن جا که تماشاگر انتظار بروزاحساسات را ندارد،‏ يک خط عاطفی از درونھمين فاصله گذاری نمايشی بيرون می کشد و ویرا به شدت تحت تاثير آن قرار می دھد .عباس سماكاراين بازی دوگانۀ آمد و شد و برون رفت از داستانو بازگشت به درون آن و ايجاد يک حس قویعاطفی در داستان و ضد داستان،‏ خط اصلیساختار نمايش خسرو شھرياری را در اين اثر میسازد که يک درونۀ پيچيدۀ عاطفی تازه و در نوعخود بسيار نو است و به جرات می توان گفت کهچنين تاثير قوی عاطفی به ھيچ روی نمی توانستاز ھمان ابتدا،‏ با شيوۀ مرسوم تکيه بر ايجاداحساسات و عاطفۀ نمايشی به وجود آيد .زيبائی اين سبک کار در اين است که ضمن پرھيزاز غرق شدن تماشاگر در عاطفۀ داستانی و بهقضاوت کشاندن او در ھر لحظۀ صحنه در برابراين فاجعه تاريخي،‏ باز او را به شدت از نظرعاطفی متاثر می سازد تا قضاوت از نوع فاصلهگذارانۀ آن در بارۀ کشتار و نفرت از پليدی وسرکوب و خشونت ژرفای ويژه ای به خود بگيرد .گروه نمايشگروه اجرای اين نمايش،‏ از جوانانی تشکيل شده کهھمگی از نسل بزرگ شده در خارج از کشورھستند.‏ يعنی جوانانی که حتی زبان فارسی را روانو آسان حرف نمی زنند.‏ البته نمايش به سه زبانمختلف به اجرا درمی آيد؛ زبان فارسي،‏ زبانانگليسی و زبان کشوری که نمايش در آن اجرا میشود ‏(که در اجرای استکھلم،‏ اين زبان،‏ سوئدی بودو در ساير کشورھا زبان ھمان کشور به کار گرفتهخواھد شد)،‏ انتخاب بازيگران جوان،‏ انتخاب زبانھای مختلف و حتی نداشتن تسلط بازيگران به زبانفارسی که زبان اصلی است،‏ ھمگی يک بُعدساختاری در نمايش به خود گرفته است.‏ جوانيِ‏بازيگران،‏ يادآور جوانی نسلی ست که درکشتارھای ھمگانی قربانی اين فاجعه تاريخی شد وعامل تکرار واقعه در دفعات گوناگون از زبانبازيگران و به زبان ھای مختلف،‏ ابعاد فاجعه را بهشيوه ای فاصله گذار بازسازی می کند.‏ تاکيد رویاين تکرار،‏ با ايجاد طراحی ھای متفاوت صحنه،‏نوعی فرياد اعتراض تکراری و مداوم از يک بيدادتاريخی را بازمی سازد .بازيگران فرياد می زنند:‏ می دونی از چی دارمحرف می زنم؟ از شھريور بازم بگم؟در اين نمايش،‏ لباسِ‏ يک دست بازيگران،‏ عناصرصحنه،‏ صندلی ھای قرمز،‏ پارچه قرمزی که درتمام طول نمايش بر روی صحنه افتاده است و فقطدر يک لحظه بر روی بازيگران صحنه سنگسارکشيده می شود،‏ آينۀ قدی و بدون قاب کنار صحنه وبه ويژه کمانچه ای که بيش از نيمی از مدت نمايشدر کنار صحنه قرار دارد،‏ ھمگی عناصر مختلف.٦٧١٣٦٧آدرس روشنگر تغيير كرده استwww.rowshangar.ca


سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ 23 Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠می کشد وجود دارند که،‏ ھر کدام در اين ساختارنمايشی و در ھمان روال فاصله گذاری و بازیمتضاد با عاطفه،‏ نمايش را به پيش می برند .اما يکی از صحنه ھا که قتل ناموسی و کشتن يکدختر در يک خانواده را نمايش می دھد،‏ چنان تکاندھنده طراحی شده که با پايان آن تماشاگر در بھتعميق و يک حس زخم خورده درونی فرومی رود.‏پايان صحنۀ قتل ناموسي،‏ به ميدان جنگی شباھتدارد که ھمه چيز در آن درھم ريخته و پراکندهاست و بوی مرگ از آن برمی خيزد .اين صحنه،‏ نمای دختری را در ميان اعضای مرديک خانواده بازسازی می کند که دارند او را بهخاطر رابطه اش با ديگران و تمايالتش به پوشيدنلباس شاد و آرايش محاکمه می کنند.‏ دختر،‏ در تماممدت به حالت نشسته در ميان مردان مشغول رقصاست و سخن نمی گويد.‏ اما دو دختر ديگر،‏ با لباسھائی با رنگ ھای شاد،‏ ھمچون دو ھمزاد او،‏ درکنار صحنه،‏ تمام تمايالت دختر جوان را در رابطهبا آزاد زيستن،‏ دوست داشتن فضای باز،‏ رنگ ھایشاد و رھا بودن از قيدھا بازسازی می کنند.‏سرانجام مردان برمی خيزند و دور دختر متھم راھمچون يک استوانه گوشتی می گيرند و روی اوخم می شوند؛ دو دختر جوان با ديدن اين صحنه،‏ناگھان به وحشت می افتند و با اضطراب به اينطرف آن طرف صحنه و به ميان تماشاگران میدوند و و ھر کدام از آن دو با فرياد و فرياد و فريادو تکرار کلمات رعب آور خود اعالم می کنند :پنجره ھا رو بست،‏ درو از تو قفل کرد،‏ پرده ھا راکشيد.‏ پنجره ھا رو بست،‏ درو از تو قفل کرد،‏ پردهھا را کشيد.‏ پنجره ھا رو بست،‏ درو از تو قفلکرد،‏ پرده ھا را کشيد .اين سرو صدا از جانب دخترھا،‏ و تکرار مرتب آنو دويدن ھراسان و مضطرب آن ھا به ھرگوشۀصحنه و به ميان تماشاگران و به ھم ريختن صندلیھا و اسباب صحنه از طرف آن دو،‏ و موسيقی ایکه ھمان سر و صداھای ملوديک پيشين است و دراين جا ابعاد تقويت کننده ای به خود می گيرد و ازعمق فاجعه کشتن دختر،‏ بدون اين که قتلی درصحنه اتفاق بيفتد خبرمی دھد،‏ يک فضای ھولناکمی سازد .ھولناکی اين صحنه در بازسازی خود قتل نيست؛بلکه در تصوير کردن آن توسط حرکات و سر وصدای دخترھا ست که بيش از نمايش خود رويدادقتل تکان دھنده است.‏ به اين شکل،‏ اضطراب وپريشانی و ھراس دخترھا به درون تماشاگر راه میيابد و تماشاگر،‏ بدون آن که عمل قتل را در صحنهببيند و يا فريادھای بی دفاع و دردآور دختر رابشنود،‏ شنيع ترين جنايت در ذھنش مجسم می شودو عمق فاجعه از طرف آن دو دختر ھمزاد وحرکات ھراسناک شان به تصور درمی آيد و باخاموش شدن نور،‏ تماشاگر در بھت فرومی رود وبه ژرفای اين فاجعه،‏ البته نه در واقعۀ صحنه ایآن؛ بلکه در بُعد اجتماعی اش می انديشد .نکته برجستۀ ديگری که در کار خالقه خسروشھرياری به چشم می خورد؛ بافت ظريفی بينصحنه ھا ست که ضمن اين که ھمگی آن ھا باھمان ساختار فاصله گذاری نمايشی آغاز می شوند،‏در تداوم خود به حالت حسی و عاطفی می رسند،‏ وحس و عاطفه ھمچون يک نخ نامرئی صحنه ھایمختلف ‏(و از نظر داستانی بی ارتباط)‏ نمايش را بهھم وصل می کند؛ يعنی حرکتی که در يک صحنهاز بازسازی صرفاً‏ نمايشی به بازسازی عاطفی ختممی شود در کل نمايش نيز به شکل ظريفی صحنهھا را به ھم پيوند می دھد .اجرای اين تئاتر بيش از يک سال تمرين مداوم راپشت سر خود داشته است.‏ ده دختر و پسر جواندر آن بازی می کنند که اغلب آن ھا برای اولين باردر نمايش حضور يافته اند و بازی ھا به راستی دربرخی موارد شگفت آوراست .نمايش در ضمن،‏ دارای پيام ھای جھانی ست وصحنه ھائی از کشتارھای تاريخی ديگر را به يادمی آورد .صحنۀ پاياني،‏ صف دراز پدر مادرھائی ست کهھمچون ھمان مادر سرخ پوش با چمدانی پر ازعکسِ‏ بچه ھای شان به دنبال ھم روانه شده اند و باپوشش کاملی که از کفش و کاله و لباس دارند چنينبه نظر می رسد که عازم يک سفر دور و درازھستند .ساختن چنين نمايشی از سوی يک گروه غيرحرفهای که تنھا خسرو شھرياری و گيسو شاکری افرادحرفه ای آن به شمار می روند ارزش بسيار دارد.‏نو آوري،‏ خالقيت و زيبائی اين نمايش با توجه بهپيام انسانی و ضد کشتار و سرکوب و خشونت آن،‏يکی از بھترين نمايش ھای اين چند دھۀ تبعيدی مارا به وجود آورده است .پشتيبانی از چنين خالقيت و کوششی و ياریرساندن به تھيه امکانات برای به نمايش درآمدن آندر شھرھای مختلف اروپا و آمريکا می تواند بهگسترش چنين کارھای ارزشمندی ياری بسياربرساند .در رابطه با بررسيِ‏ کارھای نوشتاری و پژوھشیخسرو شھرياری در بارۀ تئاتر،‏ و نقد پيراموننمايش ‏«سونات ھای مرگ»،‏ دو گفتگویتلويزيونی از سوی عباس سماکار با خسروشھرياری و گيسو شاکری در برنامه ‏«ديدار باھنرمندان و نويسندگان در تبعيد»‏ انجام گرفته استکه می توانيد آن ھا را روی سايت تلويزيون کومله،‏بخش فارسي،‏ آرشيو برنامه ‏«ديدار»‏ ببينيد و ياپياده کنيد .‏*=ھمانندی ساختار اين نمايش با ‏«غزل»،‏ از آنرو به گمان من در خور ارزيابی ست که در آن،‏ھم چون در غزل،‏ ساختارھا تک بيتی و کل ِمجموعه،‏ تکرار ھمان مضمون و محتوای بيت اولبه شکل ھای گوناگون است.‏ در عين حال،‏ انتخاباين عنوان برای اين نقد،‏ ناظر بر زيبائی غزل گونهاين نمايش نيز ھست .برای آگاھی بيشتر در اين باره،‏ می توانيد نوشتهمرا در نقد ساختار غزل،‏ در مقالۀ ‏«غزل،‏ شکلناب شعر»‏ در سايت ‏«کانون نويسندگان ايران درتبعيد»‏ بخوانيد.‏بربريت در سده ي بيستماختراع نشده است.‏ بين سده ھاي تاچنگيز خان و سپس تيمور لنگ وحشت و مرگرا از آسيا تا اروپا پراکندند.‏ **سوار شدنبر گرده مردم عاملشکوفايي شان بود بر دوش مي کشيد:‏امپراتورھا،‏ شاھان،‏ سالطين،‏ پادشاھان،‏ شگونھا،‏ سپه ساالران،‏ کوديلو ھا،‏ روساي جمھور،‏شاھزادگان و بارون ھا،‏ وزيران و اميران،‏ پاپھا و خلفا...‏ ھمه تشنه ي جاه و جالل،‏ قدرت وثروت،‏ آماده ارتکاب ھر گونه عمل پليد برايدست يازي به آمال خود،‏ يا حفظ آن چه به چنگآورده اند،‏ آکنده از کينه ھاي فروکش ناپذير،‏ درجنگ دائم با يک ديگر،‏ به نام خدا،‏ تمدن،‏ پرچميا حزب.‏ديروز ھم مانند امروز،‏ صلح و شکوفايي نسبيتنھا يک امتياز موقت براي يک اقليت محسوبمي شد.‏ آن چه در نيم قرن اخير در اروپايغربي و آمريکاي شمالي يک دھم جمعيتجھان)‏ مشاھده مي شود نبايد ما را دچار توھمکند.‏ در ھمين مدت و در ھمه جا،‏ بيش از يکصد جنگ بيداد مي کرد که غربيان از آنھامصون مانده اما عموما خودشان محرک وعوامل برانگيزاننده ي آنھا بوده اند.‏ چه درمورد مرگبارترين شان چه آنھايي که ‏«کمدامنه»‏ معرفي مي شوند.‏ اما،‏ براي کسي کهنيمي از خانواده اش قتل عام شده و نيمي ديگر،‏پس از يک ھجرت مشقت بار و طوالني،‏ دراردوگاه پناھندگان به سر مي برد و براي او اميدبازگشت به کشورش که به تلي از خاکستر تبديلشده باقي نمانده است،‏ منازعه ي کم دامنه چهمعنايي مي تواند داشته باشد؟٢٠٠)(٤)٢٠٠٢سده بيستم،‏ با حدود جنگ و ميليونکشته،‏ چيزي معادل درصد جمعيت قرندر نرم ميانگين سده ھاي قيل از خود قرار دارد.‏ھمه ي مشخصاتي را که به عنوان نشانه ھايتعقيب و آزارھاي قرن گذشته پذيرفته ايم ميتوانيم در سرتاسر اين ھزاره نيز بازيابيم:‏کشتارھاي ھمگاني مردم،‏ جا به جايي جمعيت وراه پيمايي ھاي ھالکت بار،‏ اردوگاه ھاي مرگ،‏سر به نيست کردن دست جمعي زندانيان،‏تجاوز،‏ شکنجه و اعدام ھاي بي محاکمه،‏ ايجادجو ارعابي که مانع ھر گونه تالش برايمقاومت مي شود،‏ اسارت و بردگي جان بدربردگان؛ و ھمين طور غارت،‏ به آتش کشيدن ونابودي شھرھا و روستاھا،‏ کشتزارھا و وسايلتوليد؛ جنايت ھاي جنگي و جنايت عليه بشريتکه به مھاجرت خفت بار مردم رھيده از مرگمنتھي مي شوند و آنھا را آماج راھزنان وعوامل جنگ داخلي قرار مي دھند؛ قربانيانقحطي ھاي وحشتناک که در اثر اشاعه ي،(٥)١٥١٣عقيده اي رايج بر آن است که قرن بيستم خونينترين سده ي تاريخ بوده است.‏ تلفات انباشته شدهانساني طي دو جنگ جھاني بدون احتساب دهھا مورد پيشين و پسين)،‏ جنايت ھاي جنگي وجنايت عليه بشريت که با نسل کشي يھودياناروپا به اوج رسيد،‏ استفاده از سالح ھاي کشتارجمعي،‏ از جمله سالح اتمي،‏ عليه ساکنان غيرنظامي که داو منازعات قرار مي گرفتند،‏ ھمه وھمه دست به دست ھم داده اند تا قرن ما را،‏دست کم در زمينه ي ابعاد خرابي ھا،‏ تعدادقرباني ھا و ددمنشي دژخيمان،‏ به ‏«عصر غايتھا تبديل کنند.‏)«(١)اما در اين ادعا جاي ترديد بسيار ھست.‏ مگر آنکه بخواھيم به دوره ھاي موقت آرامش درسرزمين ھاي معين يا به افسانه ي ‏«جنگپاک»‏ استناد کنيم.‏ اگر مشاھدات مان را بهمجموع ساکنان کره زمين و ھمه ي ھزاره يدوم که تازه پايان يافته گسترش دھيم،‏ يقين ھايمان به ترديد مبدل خواھند شد.‏در اين ھزار سال،‏ زمين حتا يک سال رويصلح به خود نديده؛ در عوض صحنه ي وقوعھزاران منازعه:‏ تاخت و تازھا و فتوحات،‏جنگ ھاي قبيله اي و قومي،‏ فئودالي،‏ دودماني،‏ملي گرايانه،‏ استعماري و امپرياليستي،‏ جنگھاي داخلي و جنگ ھاي مذھبي،‏ طغيان،‏ نبردچريکي،‏ جنگ ھاي آزادي بخش،‏ شورش ھا وانقالب ھا،‏ ايلغارھا و چپاول ھا...‏ بوده است.‏اکثريت عظيم ميليارد انساني که در اينھزاره زيسته اند،‏ در دوران کوتاه زندگي خود،‏دست کم يک جنگ را شاھد بوده اند (٢).٤٠سرنوشت مشترک بشريت فقر،‏ جھل و تسليمبود.‏ جمعيتي بيش از در صد روستاييکه توسط اقليتي زالو صفت و طمع کار شاملفئودال ھا،‏ زمين داران،‏ رباخواران)‏ تحتاستثمار بود و زير بار بيگاري و ماليات از پادر مي آمد،‏ تنھا قوت اليموت نصيب اش ميشد،‏ بينابين دو مناقشه مرگبار و نابود کننده کهمي بايست ھمواره ھزينه ھاي آن ھا را،‏ ھم بهعنوان طعمه و ھم به عنوان غنائم جنگي،‏ بهدوش بکشد،‏ در ناامني دائم به سر مي برد.‏(٣))عصر چنگيز خان و تيمور لنگنوشته:‏ Chiristian de BRIE٩٠لو موند ديپلماتيكپيوسته يوغ دسته اي بي پايان از ظالمان را که11:09■6 خرداد 1389روشنگر متعلق به شماست!‏با فرستادن مطالب و نظرات و پيشنهادات خود به پربارتر شدن اين ماهنامه ياري رسانيد.‏


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠24ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشمارهدر مجلس اعيان به خدا راه نداریزيرا که زر و سيم به ھمراه نداریدر سينه بی کينه بجز آه نداریطبقاتی و مضمون انقالبی،‏ به وسيله ابوالقاسمالھوتی برداشته شد.‏ابو القاسم الھوتی(١٣٣۶ – ١٢۶۶ )كارگران در شعر شاعرانتنھاايدئولوژيک تھی استشعر پروين اعتصامی،‏ بر خالف الھوتی،‏ بهکلی از علقهھای ايدئولوژيک تھی است،‏ اماعلي اميني نجفيطنزھای ‏"نسيم شمال"‏ اقتباسی بود خالقانه ازاشعار ترکی علی اکبر صابر،‏ شاعر ايرانی مقيمقفقاز،‏ که با ترجمهای ديگر نيز در کتاب ‏"ھوپھوپ نامه"‏ جمع و منتشر شده است.‏انقالبی ‏(مانند عشقی)‏ و خلقی ‏(مانند فرخی)‏نيست،‏ بلکه شاعری آرمانگراست و به ‏"جھانبينی مترقی پرولتاريا"‏ باور دارد.‏ او نيز مانندبسياری از روشنفکران روزگار،‏ از پيروزیسرشار از مھر و عاطفه است.‏ پروين نه بامحاسبات ‏"اقتصاد سياسی"،‏ بلکه با ذھنيتطبيعی و حساسيت ذاتی برای رنجبران دلمیسوزاند.‏ در شعری يک پدر بینوا فرزند رابخش:اولشعر اجتماعيانقالب بلشويکی در روسيه به وجد آمده بود.‏از جور مالداران آگاه میکند:‏پژوهشگر مسائل فرهنگيفرخی يزدی در وفاداری به آرمان مشروطه،‏يعنی آزادی و حکومت قانون،‏ با عارف وعشقی و بھار ھمراه است،‏ اما از آنھا گامیفراتر بر میدارد.‏ او نشان میدھد که ازالھوتی سرود تاريخی ‏"انترناسيونال"‏ مھمترينسرود جنبش کمونيستی را به فارسی آھنگينبرگرداند.‏ او را میتوان از سالله شاعران طرازنوين قرن بيستم دانست،‏ در کنار ماياکوفسکی،‏پيشه آنان،‏ ھمه آرام و خوابقسمت ما،‏ درد و غم و ابتالستحاصل ما را،‏ دگران میبرندمناسبات پنھان اجتماعی باخبر است و سازوکارناظم حکمت،‏ برتولت برشت،‏ لويی آراگون،‏زحمت ما زحمت بی مدعاستنظام مسلط را میشناسد:‏پابلو نرودا،‏ يانيس ريتسوس و...‏گشت حق کارگران پايمالغنا با پافشاری كرد ايجاد تھیدستیالھوتی آگاھی طبقاتی را به زبانی ساده برایبر صفت غله که در آسياستخدا ويران نمايد خانۀ سرمايهداری راکارگران تشريح میکند:‏گفت چنين،‏ کای پدر نيک رای‏"مقارن جنبش مشروطيت١٢٨۵)خورشيدی)‏با نھضت ‏"بيداری"،‏ در رگان خشکيده شعرفارسی خونی تازه جاری شد.‏ شاعر نگاه خودرا از درباريان و اشراف گرفت و به توده مردمدوخت،‏ و از آن پس به زبان زنده و پرجوشآنھا سخن گفت.‏شعر اجتماعی که پيش از آن رگهای سست وناتوان در بدنهی شعر فارسی بود،‏ روز به روزقویتر و تناورتر شد.‏در شعر شاعران مشروطه از اديبالممالکفراھانی و ايرج ميرزا تا عارف و ميرزادهعشقی و ملکالشعرای بھار نغمه آزادی مترنماست.‏ز جور كارفرما كارگر آنسان بخود لرزدكه گردد روبرو كبك دری باز شكاری رافرخی يزدی با مقوالت ‏"ماترياليسم تاريخی"‏آشنايی کلی دارد،‏ و از ھمين مبنا مبارزه طبقاتیرا تنھا راه رستگاری جامعه میداند:‏توده را با جنگ صنفی آشنا بايد نمودکشمکش را بر سر فقر و غنا بايد نموددر صف حزب فقيران اغنيا کردند جایاين دو صف را کامال از ھم جدا بايد نمودتا مگر عدل و تساوی در جھان مجری شودانقالبی سخت در دنيا به پا بايد نمودفرخی يزدی در١٢۶٧به دنيا آمد.‏ در سراسرزندگی به خاطر مبارزه در راه آرمان ھایاجتماعی،‏ رنج و عذاب فراوان کشيد و سرانجامدر سالرسيد.‏١٣١٨در زندان رضا شاه به قتلشعر آرمانگرامن از عائلۀ رنجبرمزادهی رنجم و پروردهی دست زحمتنسلم از کارگرانحرف من اينکه:‏ چرا کوشش و زحمت ازماستحاصلش از دگران؟اين جھان يکسره از فعله و دھقان برپاستنه که از مفتخوران!‏در نگرش طبقاتی الھوتی،‏ ‏"حکومت قانون"‏يعنی ميراث بزرگ مشروطه،‏ ديگر بھايیندارد،‏ زيرا ‏"دين و قانون و وطن آلت اشرافبُوَ‏ د".‏ او در شعر خود تاکتيک مبارزه طبقاتی رابا مھارتی کم نظير به شعار بدل میکند:‏چيست قانون کنونی،‏ خبرت ھست از آن؟حکم محکومی ما!‏بھر آزاد شدن،‏ در ھمھی روی زميناز چنين ظلم و شقاچارهی رنجبران وحدت و تشکيالت است!‏الھوتی تنھا اھل سخنوری نبود،‏ بلکه مرد پيکارنيز بود.‏ در جوانی به کودتای نظامی دست زد،‏و پس از شکست به اتحاد شوروی ‏(سابق)‏پناه برد.‏صاعقه ما ستم اغنياست!‏پروين به طور غريزی میداند که ھمدردی کافینيست،‏ پس محرومان را به اعتراض و خيزشفرا میخواند:‏تا بکی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر؟ريختن از بھر نان از چھر آب ای رنجبراز حقوق پايمال خويشتن کن پرسشیچند ميترسی ز ھر خان و جناب ای رنجبر؟حاکم شرعی که بھر رشوه فتوی میدھدکی دھد عرض فقيران را جواب ای رنجبرجمله آنان را که چون زالو مکندت خون بريزوندرآن خون دست و پايی کن خضاب ایرنجبر!‏...□□□دنباله در شماره ی بعددر رگهای از شعر مشروطه که اشرفالدينهمدلي با محرومانگيالنی ‏(صاحب ‏"نسيم شمال")‏ بھترين نمايندهیآن است،‏ اعتراض به بھرهکشی از زحمتکشانشعر پروين اعتصامی به کلی از علقهھایو ھمدردی با بینوايان موج میزند.‏شعر مردمی‏"نسيم شمال"‏ شاعری مردمدوست بود،‏ با ذھنیروشن و زبانی ساده.‏ سعيد نفيسی نوشته استکه اين شاعر طنزپرداز به مال و منال و جاه ومقام کمترين توجھی نداشت،‏ تنھا نزديکی بهمردم را میخواست،‏ و به آن نيز رسيد.‏ ھيچشعری به اين اندازه در دل و جان مردم راهنيافت.‏ احتماال ‏"نسيم شمال"‏ اولين سخنگويی بودکه آگاھانه فرودستان جامعه را مورد خطابفرخي يزدي در سال1318در زندان رضاقرار داد،‏ ھرچند به طنز و شوخی:‏ای فعله تو ھم داخل آدم شدی امروز؟بيچاره،‏ چرا ميرزا قشمشم شدی امروز؟شاه به قتل رسيدگام نھايی به سوی شعر کارگری،‏ با گوھر


25سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠از خواب اصحاب كهف بيدار شويد!‏رضا نافعي“::–“) نآ (“خواننده ای بعنوان يک ايرانی از من انتقادکرده که چرا ھنوز از خواب اصحاب کھفبيدار نشده ام؟“‏و دليل آورده که:‏ شوروی سقوط کرده ولی ھنوزمتاسفانه نوستالژی کمونيسم شما رو(را)‏ رھانکرده.‏ شما که عشق به لنين واستالين دروجودتون(وجودتان)‏ ھست چرا به غرب کثيفپناھنده شديد؟ چرا به كره شمالي و يا نزد رفيقكاسترو نميريد؟ ظاھرا مرگ خوب است امابراي ھمسايه!‏ واقعا عجيب و مسخره نيست كهدر قلب سرمايه داري بنشينيد،‏ از مواھب اونبھره مند بشيد(‏ بشويد)‏ و بعد شديدترين انتقاداترو ‏(را)‏ از اون بكنيد؟ اگر از كاپيتاليسممتنفريد به عنوان يك ايراني چرا ميھماني جھانسرمايه داري رو(را)‏ رھا نمي كنيد؟ بيدار شويدو بدانيد كه اگر به دنبال مخاطب ھستيد مردم وروشنفكراي حال حاضر ايران مثل دورانجواني شما ديگر اسير و جو گير فضاي دھهچھل و پنجاه ايران نيستند."‏با اين استدالل روشن می شود که من به تنھائیمورد خطاب ايشان نيستم،‏ بلکه روی سخنايشان با ھمه منتقدين نظام سرمايه داری است.‏بی بی سی که قطعا نمی توان گفت گرفتار‏“نوستالژی کمونيسم“‏ است در نوامبرخبر داد طبق يک نظر خواھی بين المللی کهمبتکرش خود بی بی سی بوده فقط ازپرسش شوندگان در کشور جھان،‏ نظامسرمايه داری را درست می دانند يکی ازناشران اين خبر ھم اشپيگل آنالين بود آينده مانوامبر حتی در خود آمريکا فقطبا نظام سرمايه داری موافقند.‏ايشان از من پرسيده اند:‏ ‏”چرا به کره شمالی ويا نزد رفيق کاسترو نميريد ؟“‏با توصيه شما،‏ از آن که بگذريم ، من وآن باقيمانده بايد راھی کوبا و کره شمالیبشويم؟ و بقيه کره زمين را ھم بسپاريم بدستشما و آن ؟مگر ھر کس مثال در فرانسه و يا آلمان و يا ھرکشور ديگر سرمايه داری و حتی در خودامريکا از سيستم ناراضی است رفته و يا بايدبرود کوبا؟ اين چه شيوه تفکر و استدالل است؟و مگر آن کشورھا حياط خلوت ناراضی ھاینظام سرمايه داری اند؟من نميدانم امثال ايشان از مھاجرت چه برداشتو شناختی دارند و مثال اگراردوگاه سوسياليسمنپاشيده بود،‏ بازھم مھاجرين ايرانی به غربکوچ می کردند؟ و يا اکنون که نزديک بهھزار ايرانی از ايران برای تحصيل به جمھوریاوکرائين رفته اند و يا نزديک به دو برابر اينبه جمھوری سوسياليستی بالروس رفته اند ھمهمی خواھند بيايند کنار ايشان و امثال ايشان مثالدر آلمان؟ھمين بحث ھا در سالھای بسيار دور،‏ سالھائیکه به نوجوانی من و آمدن برای تحصيل بهآلمان باز می گردد و نه اکنون که بازنشستهدولت آلمان ھستم حدود دو دھه پيش ازانقالب ايران-‏ ھم مطرح بود و با فروپاشیاتحاد شوروی و از ھم پاشيدن اردوگاهسوسياليسم مبتکران ھمين بحث ھا،‏ در آن سالھاکه در کنفدراسيون دانشجوئی متمرکز بودند،‏تازه فھميده اند پايان جنگ سرد چه ضربهھولناکی به بشريت بود.‏ من نمی گويم آن نظامدر درون خودش مشکالت و ضعف ھای بسيارجدی نداشت.‏ خير!‏ داشت،‏ اما بخشی از آنچهامروز در کشورھای سرمايه داری بر سر مردممی آيد،‏ نتيجه برداشته شدن ھمان فشاریاست که بدليل قراردادھای اجتماعی درکشورھای سوسياليستی،‏ به کشورھای سرمايهداری تحميل شده بود.‏ آن فشارھا باعث بسياریاز خدمات اجتماعی در کشورھائی نظير آلمان،‏ھلند،‏ سوئد و تقريبا تمام کشورھای اروپائی شدهبود که ھمه آنھا را در سال گذشته پسگرفته اند.‏ شايد ايشان وامثال ايشان دوران دوآلمان و بويژه دو برلين را نديده و بخاطر نداشتهباشند،‏ اما من شخصا شاھد بودم که برلين غربیرا بھشت اجتماعی کرده بودند تا رقيبی باشد دربرابر برلين شرقی.‏ و حاال ھمين شھر،‏ يعنیبرلين در صدر شھرھای ورشکسته آلمان قراردارد.‏ شمار بيکاران آن بيش از ھر شھر ديگرآلمان است.‏ کوچ و آوارگی مردم از برلين بهجنوب آلمان برای تامين زندگی و پيداکردن کارو شغل….‏ زبانزد آلمان ھاست.‏ آخريننظرسنجی از مردم بخش شرقی برلين حاکی ازھمان نوستالژی است که انتقاد کننده به من از آنسخن گفته اند.‏ يعنی آرزوی بازگشت به دورانآلمان دمکراتيک در بخش شرقی آلمان.‏20اشپيگل آنالين،‏ که قطعا يک نشريه سوسياليستینيست،‏ در ‎15.03.2010‎گزارش داد طبقنظر خواھی موسسه آمار گيری امنيد از نظراز مردم غرب و از مردم شرقآلمان زندگی در يک کشورسوسياليستی….پذيرفتنی است.‏ از شرقیھا و از غربی ھا می گويند:‏ بعضیاوقات آرزو می کنيم که ايکاش ديوار ھنوز بودآينده ما:‏ ‏“از طال گشتن پشيمان گشته ، مارا مس کنيدمن نمی دانم نويسنده اين پيام از وابستگان بهنظام شاھنشاھی گذشته است يا نيست و خواھانبازگشت آن نظام است يا خير؟ دانستن آنھمچندان اھميتی ندارد،‏ زيرا بحثی که من می کنميک بحث عمومی است و نه اختصاصی.‏اين نوع تفکر ريشه در دوران سلطنت محمدرضا شاه دارد.‏ او ھم گفت:‏ ھرکه نمی خواھدپاسپورتش را بگيرد و برود.“‏ البد از پاسختاريخ به اين فرمان شاھنشاھی بی خبر نيستيد!‏و آن تيتر بزرگ روزنامه ھا را ھنوز در خاطرداريد که ‏“شاه رفت“‏ و از اتفاق روزگار،‏امروز ھم يکبار ديگر مردم ايران رسيده اند بهسر ھمان دوراھی.‏ يعنی دو راھی ‏“رھبر“‏ برودو مردم بريزند به خيابان و پايکوبی کنند.‏ داستان‏”زنده باد زاپاتا“‏ که اميدوارم ايشان حداقل فيلمآن را ديده باشد،‏ در مملکت ما تکرار شده است.‏ايشان نوشته اند‏”واقعا عجيب و مسخره نيست كه در قلبسرمايه داری بنشينيد،‏ از مواھب اون(‏ نآ بھرهمند بشيد(بشويد)‏ و بعد شديدترين انتقادات رو‏(را)‏ از اون بكنيد؟“‏ايشان فراموش کرده اند که در اين قلبسرمايه داری چيزی وجود دارد بنام‏”قانون اساسی“.‏ طبق اين قانون اساسی ‏”ھمهحتی رضا نافعی ‏“حق دارد ھرجا خطائی وکمبودی و خالفی ديد بگويد و اگر توانست حتیبا صدای بلند بگويد.‏ تبليغ ھم بکند و ديگران راھم با خود ھمراه سازد.‏ ولی بنظر اين ايرانیمحترم چنين کاری ‏”مسخره و عجيب“‏ است.‏اجازه بدھيد ياد آوری کنم آنچه که بنظر شما‏”مسخره و عجيب“‏ می آيد،‏ يعنی بيان ‏”انتقادات“‏پايه و اساس دموکراسی است،‏ که محدوديتھای بسياری در سالھای اخير در اروپا و بويژهآلمان برای آن قائل شده اند که اين نيز از نتايجفروپاشی شوروی و کشورھای سوسياليستیشرق اروپاست.‏ دشمنان واقعی دموکراسی آنھاھستند که خواستار:‏ تاييد و تکريم و تعظيم،‏ بلهقربان گوئی و خاک بوسی ھستند.‏ دموکراسیبدون بحث و جدل آزاد،‏ بدون ‏“شديد ترينانتقادات يعنی حکومت ‏”ساواک“‏ ووزارت اطالعات“‏ و ‏“وين“‏ و ‏”کھريزک“.‏خطاب به آنھا که خود را پشت نقاب آزادی ودموکراسی پنھان می سازند و سکوت و بلهقربانگوئی را ترويج می کنند بايد گفت:‏ ‏“سکوتدشمن دموکراسی است.‏اما نکته اساسی اين است که ايشان در واقعمخالف قانون اساسی آلمان است و ايرادش درحقيقت به نظام دموکراسی آلمان است چونتقريبا تمام مطالبی که من در وبالگ خود آيندهما منتشر کرده ام ترجمه از مطبوعاتقانونی آلمان است که علنا و با اجازه دولت آلمانمنتشر می شوند،‏ که البته بخش عمده آن ازمننشريات چپ آلمان انتخاب شده است.‏ کهنويسنده ھيچ يک از اين مقاالت نيستم.‏ اميدوارم امثال ايشان تفاوت ترجمه و نوشته،‏مقاله و خبر و…‏ را شناخته و از عھده تفکيکآنھا ازيکديگربرآيند.‏نيز در بوندس تاگحزب چپ اين کرسی دارد و در برخی ازمجلس آلمان اياالت آلمان،‏ در حکومت ھای ايالتی حتی وزيرھم دارد.‏ آلمان ھا در رسانه ھا و مجلس و نيزو اجتماعی خود در بارهمحافل خصوصی کشور خودشان و آنچه بنظرشان درست يانادرست می آيد ھنوز می توانند با ھم بحث وجدل می کنند و پشت سر اين حزب چپ ھم مثلديگر احزاب چند ميليون نفر ايستاده اند ‏.آيا اينتبعيد“‏ شوند و بهچند ميليون آلمانی ھم بايد کره شمالی برون ؟ ‏”مسخره و عجيب“‏ نيستکه يک نفر بلند شود از ايران بيايد به آلمان ،از مواھب اينجا استفاده کند“‏ و تازه به آنھا ايرادفضولیبگيريد که چرا در کار مملکتشان کره شمالی ومی کنند و بخواھد آنھا را به بفرستد!‏کوبا د يگر ھشداريک نکته ‏“عجيب و مسخره ‏”مردم وايشان است که خود را سخنگوی پنداشته و نوشته اندروشنفکران ايران“‏ بيدار شويد و بدانيد كه اگر به دنبال مخاطبھستيد مردم و روشنفكران حال حاضر ايرانمثل دوران جواني شما،‏ ديگر اسير و جو گيرفضاي دھه چھل و پنجاه ايران نيستندبدانيد و به ھمفکران خود ھم بگوئيدنخستين آموزش جنبش ‏”چپ“‏ در جھان و ازگفتن به ستم‏“نه"‏ جمله ايران آموختن و ترويج در برابر آن بوده واجتماعی و ايستادن ‏”متحد ھست.‏ يعنی مبارزه با کُرنش در برابر ستم وکاری کهبله قربان گوئی در برابر سمتگر.‏ شما،‏ باستناد نوشته خودتان،‏ مروج آن نيستيد.‏ولی آن صدھا ھزاران ايرانی که امروز عليرغمداشتن تحصيالت عاليه و تخصص ھای گوناگوندر سراسر جھان با رانندگی تاکسی يا مشاغلیروزگار را بسختی می گذرانندمشابه آن شاگردان اين مکتب سرکش ھستند که باز ھمو سر‏“نه“‏ عليرغم ھمه سختی ھا می گويند تسليم فرود نمی آورند.‏ و آنچه امروز در جامعهايران شاھد آن ھستيم نيز تبلور ھمين آموزه یبوده انددرخشان است که مروج آن ‏”چپ ھا نه کُرنش گرانبيدار شويد!‏ ببنيد و بدانيد!‏□□□–“! “:!““.:”““““”76.-““““(“.“““(“ کي) نآ““““::% 23“%80(.%24%72) .”20098%11)-27%11. (2009%119% 25%89آدرس تماس با روشنگر :rowshngar1@yahoo.com


. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠26ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشماره.با سالم به خدمت شما اقایستودهمن تمام و کمال در کنارشما ھستم ‏.لطفا ھر کاریکه داشتيد مرا در جريان آنقرار دھيد و وظايفی که بهمن محول ميشود را به من ابالغ بفرماييد.‏ اميدوارم سھم کوچکی در اين مبارزه ايفا کرده باشم.‏ضمنا بنده سئوالت و پيشنھادات زيادی در موردنحوه طرح مسايل چه در زمينه سوسياليسم و چهبرنامه ھای شما درباره دين علی الخصوصاسالم دارم.‏راستی ميخواھم يک سئوال را قبل از ھمه چيزاز شما بپرسم آيا اگر موضع ما بر حق بوده ولیھنوز به آن دست نيافته باشيمآيا برای رسيدن به آن ميتوان فرصت طلبی کردو اپورتيونيست بود؟اقای ستوده من نه منظورم شماييد ونه قصدمحاکمه شما را دارم اين فقط يک سئوال شخصیاز کسی است که بسيار عقايدش را به خودمنزديک ميبينم.‏و دوست دارم بدانم او راجع به اين مسئله چه فکرميکندمن از ستايش و مدح کردن اشخاص متنفرم اماتشکر و قدر دانی چيز ديگريست از طرفیمعذرت و از طرفی ممنون اولی به خاطر اينکهمن ايران نشين که امکان خريد کتاب ھايتان راندارم ناچارا ھمه را دانلود کردم بنابراين شرمندهام ولی برای جبران،‏ کتاب زن سکس در تاريخو تاريخ کفته نشده اسالم را به خواھرانم پيشنھادکردم که بخوانند وخودم برايشان روشنگریکردم.‏ چنان انقالبی در آنان ايجاد شد که آنان نيزان کتاب را به دوستان ھم جنسشان پيشنھاد کردندکه بخوانند.‏ فکر کنم با اين کار جبران ان سرقترا کرده باشم.‏ به قول اخوند ھا صدقه براتوندادم شوخی کردم.‏ ديگه مزاحمتون نميشمبا سپاسبی صبرانه منتظر ھمکاری با شما ھستم.‏دوست عزيز،‏قبل از ھر چيز از حسن نظر و احساسات پاک وصادقانه شما متشکرم.‏ تبديل فايلھای گفتاری بهنوشتاری فوری ترين کاريست که در حال حاضربه آن نياز است که در اين مورد اقدام و برايتانخواھيم فرستاد.‏ اگر نظراتتان را در مورد برنامهھا بما بگوئيد بی نھايت متشکر شده و از آنھااستفاده خواھيم کرد.‏ خوشحالم از اينکه کتابھایمن اثر گذار بوده و از شما بخاطر معرفی و نشرآنھا سپاسگزارم.‏ و اما در مورد اپورتونيسم منفکر می کنم در ھر شرايطی غير اصولی وزيانبار است و بايد کامال از آن فاصله گرفت.‏ھيچ چيز در مبارزه به اندازه ايستادن بر رویاصول و عمل کردن مصرانه طبق برنامه یعمل از قبل تعيين شده نيست که کامال با حرکاتاپورتونيستی و فرصت طلبانه مغايرت کامل دارد.‏دستت را از دور ميفشارم و برای شما و ھمهياران اميد پيروزی دارم. سيامک ستوده....١٠٠در پادشاھي خمر،‏ در چامپا و آنام توفيق کمترييافتند و علي رغم لشکرکشي ھاي ويران کننده شاننتوانستند در محل باقي بمانند.‏ آنھا ارتشھزار نفري کره را که از بسيج ھمه ي مردم اينسرزمين،‏ از تا ساله،‏ تشکيل شده بود درھم شکستند و ده سال طول کشيد تا موفق شوند،‏ باکشتار و اعمال فجيع ترين جنايت ھا،‏ نبردھايچريکي و مقاومت ملي را بخوابانند.‏با سقوط سلسله ي کين در ١٢٣٤، در شمال چينکه قحطي و طاعون با تلفات يک ميليوني به ويرانهتبديل کرده بود،‏ مغول ھا به سمت جنوب سرازيرشدند و به امپراتوري سونگ که پر جمعيت تريننقطه ي زمين و مھد ملي گرايي و فرھنگ چين بهشمار مي آمد يورش بردند.‏ ده ھا سال طول کشيدتا آنھا،‏ با روش ھاي مرسوم خود،‏ خيل شھرھايبزرگ را از پا در آورند و با مشتي آھنين تمام چينرا متحد ساخته،‏ سلسله ي يوان را که نزديک بهيک سده قدرت را در دست داشتتاسيس کنند.‏اما اين سلسله ھرگز مورد قبول مردم واقع نشد.‏ملت چين که جمعيت اش،‏ در طول ٧٥ سال جنگ،‏از ميليون به ميليون تقليل يافته بود،‏ درشورش دائمي به سر مي برد.‏ تا آن که سر انجام،‏پس از سال ھا نبرد خونين چريکي،‏ يکي از ھمينقيام ھا،‏ به سرکردگي راھبي خلع لباس شده کهچوپاني بود به نام ژو يوانگ ژانگ،‏ آنھا را فراريداد.‏ اين مرد خود را امپراتور ناميد و سلسله يمينگ را که سه سده حکومت کرد بنيان نھاد.‏ سيسال نخست سلطنت اش يکي از ظالمانه ترين وخونبار ترين دوره ھاي تاريخ چين به شمار ميآيد.‏در حالي که چنگيزخانيان در مناقشات مداوم،‏دسيسه،‏ خيانت و کشتن مدعيان سلطنت درگير ودچار اضمحالل بودند،‏ قبايل چادرنشين وسوارکاران ترک تيمور لنگ آسيا را در نورديدند.‏تيمور لنگ،‏ اين سوارکار آخر زمان،‏ در مسيريقدم مي گذاشت که بالي آسماني ديگري برايشترسيم کرده بود:‏ طاعون کبير.‏ از استپ ھاي شمالکريمه در کار خود را آغاز کرد و بهدرياي سياه رسيد،‏ بعد ھم تمام درياي مديترانه،‏بيزانس،‏ سوريه،‏ مصر،‏ آفريقاي شمالي،‏ اروپايغربي،‏ اسپانيا،‏ ايتاليا،‏ فرانسه در بحبوحه ي جنگصد ساله اش...‏ طي دو سال،‏ بين يک سوم تا نيمياز جمعيت بال ديده سر به نيست شد.‏ در مدتسال،‏ تيمور لنگ،‏ اين بزرگ استاد دغل کاري وخيانت که خود را از اعقاب مغوالن مي دانست،‏آثاري در شان آنھا از خود بر جا گذاشت و حتا،‏ درکشتار و خرابي،‏ از آنھا پيشي گرفت.‏ او توحشمغوالن را با تعصب مذھبي رزمندگان طريقتاسالمي،‏ ھر چند بيشترين تعداد قربانيان اش راميليون ھا مسلمان البد ناخالص)‏ تشکيل ميدادند،‏ در ھم آميخته بود.‏ به نوبت ايران،‏ قفقاز وروسيه،‏ ھند،‏ سوريه،‏ امپراتوري عثماني بژازت‏(«آيا شاھزاده اي چون تو مي تواند در برابر ماعرض اندام کند؟»)‏ يکي پس از ديگري ويرانشدند:‏ مردم را کشتار کردند،‏ شھرھا را سوزاندند،‏روستاھا،‏ زراعت ھا،‏ شبکه ھاي آبرساني به بيابانمبدل شدند.‏ دغدغه ي اشغال و بھره برداري ازسرزمين ھاي گشوده شده در کار نبود.‏ تنھا ھدفنابود کردن بود،‏ در پي نبرد تا دم مرگ ميانچادرنشينان و مردم ساکن،‏ ميان سواره نظام وپياده ھا.‏ اما ‏«گله اي از گوساله ھا و کره اسب ھادر برابر ببرھا و دسته گرگ ھا چه کاري از دستشان ساخته بود؟»‏تيموريان عليه مردم غير نظامي از ھمان روشھاي مغول ھا استفاده مي کردند.‏ مگر به ھر دويآنھا اين رسالت الھي واگذار نشده بود که از راهجنگ،‏ صلح جھاني را تحت اقتدار انحصاري خودبرقرار کنند؟ده ھا ھزار اسير به دنبال خود مي کشاندند و آنھارا مانند چھارپايان به برده فروشان مي فروختند يادر مواقعي که دست و پا گير مي شدند سر بهنيست شان مي کردند ‏(تيمور لنگ،‏ در يک نوبت،‏١٠٠ ھزار اسير را کنار دروازه ھاي دھلي کشت)‏؛ يا از آنھا در ابعاد کالن به عنوان سپر انساني وگوشت قرباني استفاده مي کردند.‏ آنھا را بي سالحبه پيشواز قواي دشمن مي فرستادند تا ضربه اوليهي حمله دشمن گرفته شود؛ يا آنھا را وادار بهھجوم به باروھاي شھرھاي محاصره شده ميکردند و آنھا،‏ در امواج پياپي،‏ مجبور بودند ازروي جنازه ي يکديگر عبور کنند.‏ در صف ھايده ھا ھزار نفري،‏ صنعت گران،‏ زنان و پسران کمسن و سال را که جزئي از غنايم بودند،‏ در راهپيمايي ھاي مرگبار و بي پايان،‏ در جاده ھايپوشيده از جنازه،‏ رھسپار تبعيد مي کردند.‏ و بهاين ترتيب،‏ در ھمه جا،‏ وحشتي غير قابل توصبفمي پراکندند.‏ وحشتي که با ھزاران شايعه در بارهي ددصفتي،‏ شکست ناپذيري،‏ عاري بودن از ھرگونه احساس انساني مھاجمان،‏ که خود متجاوزانھم به آنھا دامن مي زدند،‏ تشديد مي شد و ھر گونهاراده ي مقاومت را از مردم سلب مي کرد.‏ ابناالثير تاريخدان چنين نقل مي کند که ‏«يک روزتک سواري مغول وارد دھي مي شود و يک بهيک،‏ ھمه ي ساکنان آن جا را به قتل مي رساند،‏بي آن که کسي به مقاومت بيانديشد.‏ روزي ديگر،‏مغولي بي سالح فردي را که تسليم اش شده بود بهروي زمين مي خواباند و از حرکت منع مي کند.‏به جستجوي شمشير شتافته،‏ در بازگشت او را بهقتل مي رساند(‏‎٨‎‏).»‏آيا باز ھم بايد نوحه سر دھيم و از کشتار ‏«مردانو زنان،‏ پيران و جوانان،‏ کھن ساالن صد ساله ونوزادان شيرخواره»‏ سخن بگوييم يا از ھفته ھاميگساري و عياشي در شھرھاي غارت شده و بعدسوزانده شده،‏ از غنائم ‏«طال،‏ نقره،‏ ياقوت،‏مرواريد،‏ پسران و جوانان خوش سيما»‏ درھرات،‏ سبزوار،‏ زرنج،‏ قندھار،‏ شيراز،‏ اصفھان،‏بغداد،‏ مسکو،‏ والديمير،‏ موجائيسک،‏ آستاراخان،‏سرايي،‏ الھور،‏ مولتان،‏ دھلي،‏ الپ قومس،‏بعلبک،‏ دمشق،‏ بروس،‏ اسميرن...؟يا به تخصص ھاي تيموريان بسنده کنيم؟ که رايجترين شان ساختن تل ھا و مناره ھايي از کله ھايآدم بود ھزار سر در بغداد،‏ ھزار دراصفھان،‏ ھزار در دھلي،‏ به عنوانباالترين ارقام در رده بندي شان)؛ آن جا که کفارآماج شان بود:‏ ھزاران ھندويي که زنده سر بريدند،‏مسيحياني که پيش از سربريدن،‏ دست و پايشان راقطع کردند يا زنده به گور مي کردندارمني در آناتولي)‏ ، يا در کليساھاي شان زنده زندهمي سوزاندند.‏دل ما مي خواھد خود را متقاعد سازيم که ھمه ياين فجايع را تنھا ملت ھاي بربر و عقب مانده ومتعلق به عصري سپري شده مي توانستند مرتکبشوند.‏ اما نبايد فراموش کرد که در دوران تاخت وتاز چنگيزخانيان،‏ شواليه ھاي مسيحي خالص و بيباک صليبي يه گونه اي ديگر رفتار نمي کردند.‏ بهعنوان مثال،‏ ريچارد شيردل مھربان،‏ اين قھرمانراستين کارتوني در افسانه ي مردمي،‏ اکراهنداشت از اين که آويزه اي از کله ھاي دشمنان برگردن اسبش بياويزد.‏ خود او،‏ بي لحظه ايدرنگ،‏ بر کشتار ٥٠٠٠ زنداني سارازن ‏[مسلمان]‏در اغرا نظارت کرد و بر خالف تعھداتش فرمانداد آنھا را سر بريدند.‏و نبايد چشم ھايمان را ببنديم و نبينيم که کمي بعدمسيحت اروپا،‏ در کليت خود،‏ ھمين راه را،‏ باروش ھا و پيامدھايي به ھمان اندازه دھشتناک،‏تعقيب خواھد کرد و از سده ي تادرگير شدن در جنگ ھاي بي رحمانه مذھبي،‏دعوا بر سر تاج و تخت يا نزاع ھاي ملي گرايانه،‏مجموعه ي کره زمين را ويران کرده،‏ به کشتار،‏تبعيد ، بردگي،‏ انقياد و استثمار خلق ھا در آمريکا،‏آفريقا،‏ آسيا و اقيانوسيه خواھد پرداخت.‏ رسالت وکوله بار انسان سفيد پوست،‏ به نام خدا و تمدن.‏زير نويس ھا‏**اين مقاله در شماره اخير نشريه Manièredeچاپ voir شده است و از جمله مقاالت ماهاوت نمي باشد١ ‏-اريک ژ.‏عصر غايت ھا،‏ نشر کمپلکس-‏ لوموند ديپلماتيکپاريس٤٠٠٠)، ٢٠ با١٦ھابس بام Eric J. Hobsbawm.١٩٩٩٢ ‏-گاستون بوتول ، Gaston Bouthoul جنگ.١٩٥١،١٩٥٣ ١٩٥٠١٩٤٥.١٩٦٢ ١٩٥٤٥٠٣- ٤٣.٥٢ ،١٩٧٥٥ ‏-حدود ١٠٧٠٩٠)٣٠٠(١٣٦٧-١٢٧٩)٣٥٦٠٦٠)١٦١٣٤٧١٠٠ادامه از صفخه 18ھا،‏ مباني جنگ شناسي.‏ نشر پايو،‏ پاريس٣ ‏-دست کم تا ميانه ي سده ي ١٩ و پيش از آن کهرشد جمعيت و مھاجرت روستاييان تا پايان ھزارهآن را تا در صد کاھش دھد.‏ميليون کشته در کره،‏ از تاميليون در ھندوچين و ويتنام از تاميليون در الجزاير از تاميليارد نفر در قرن بيستم زندگيکرده اند.‏٦ ‏-از جمله نگاه کنيد به«‏Deutéronome‏»‏٧ ‏-منابعي در باره اين دوره:‏ رنه گروسه René،Grousset امپراتوري استپ ھا،‏ پايو،‏ پاريس،‏تجديد چاپ ‎٢٠٠٣‎؛ و ژان پل رو Jean-Paul،Roux تاريخ امپراتوري مغول،‏ فايار،‏ پاريس.١٩٩٣٨ ‏-به نقل از ژان پل رو در منبع فوق□□□روشنگر متعلق به شماست!‏با پشتيباني مالي خود به ادامه انتشار روشنگر ياري رسانيد!‏


27سال چھارمشمارهژوئنماھنامۀ روشنگر . . .٣٧ Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠براي سهيلا،‏ بي پناه ترين زن!.‏مراسم يادبود قيام18 تير 1378سھيال قدیری تنھاترین و بی پناه ترین زنیكشاند و پس از دو سال مادرش نيز بهشده،‏ كدام حس عدالت طلبي كجايکه زندان ھای کشور تاکنون به خود دیده،‏سرنوشت مشابھي دچار شد.اعدام بينظام قضايي ما را اقناع مي كند و پاسخدیروز اعدام شد.‏نه کسی را داشت کهپناه ترين زن اين سوال را مطرح مي كندمي گويد.‏ آيا سھيال قديري شھروند دارندهبرای اعدام نشدنش به دادستان التماسكه گناه ولگردي و ھرزگي يك انسان فقيرشناسنامه كشور ايران به خاطر محروميتکند و نه حتی بيرون در زندان اوین کسیو بي پناه و راه گم كرده بزرگ تر است ياو فالكتي كه كشيد و نقل آن،‏ اشكمنتظر بود تا انجام اعدام را به اطالعشگناه جامعه ثروتمندي كه براي فنا نشدنھمگان را در دادگاه درآورد بايد غرامتبرسانند.‏کسی بدن بی جان او را تحویلامثال سھيال اقدامي نمي كند.‏ قبح فسقدريافت مي كرد يا حكم اعدام.‏يكنمی گيرد و ھيچ یاد بودی به خاطر اوو فجور سھيال زشت تر است يا اينكهھفتادميليونيوم درآمدھاي نفتي ايران كه735برگزار نمی شود.‏كسي در مناطق شمال تھران از شدتبالغ برميليارد دالر مي شود معادل10سھيال قديري تنھاترين و بي پناه ترين زنيكه زندان ھاي كشور تاكنون به خود ديده،‏ديروز اعدام شد.‏ نه كسي را داشت كهبراي اعدام نشدنش به دادستان التماسكند و نه حتي بيرون در زندان اوين كسيمنتظر بود تا انجام اعدام را به اطالعشبرسانند.‏ كسي بدن بي جان او را تحويلنمي گيرد و ھيچ یادبودی به خاطر اوبرگزار نمي شود.‏ از ھمه درآمدھاي نفتيكشور فقط چند متر طناب نصيب گردن اوشد و از70ميليون جمعيت ايران تنھاكسي كه به او محبت كرد،‏ جالدی بود كهدلش آمد صندلي را از زير پاي سھيالبكشد و به 16 سال بي پناھي و فقر وآوارگي او پايان دھد و او را آزاديا كرد كهمامن زجركشيدگان و بي پناھان و راه بهجايي نبردگان است.سھيال 16 سال پيشاز خانه فرار كرد و ميھمان پارك ھاي ميدانتجريش شد.‏ حال او يك دختر شھرستانييا دھاتي با لھجه كردي و لباس ھايي بودكه به سادگي مي شد دريافت به شمالتھران تعلق ندارد و از اينجا بود كه ميھمانثابت گرسنگي و سرماي زمستان وگرماي تابستان و نگاه كثيف و ھرزهرھگذران شد.پس از سال ھا آوارگي درحالي كه فرزند ناخواسته يي را حمل ميكرد،‏ از سوي پليس دستگير شد و براياولين بار در زير سقف بازداشتگاه احساسخانه و مامن داشتن را تجربه كرد.‏ به گفتهخودش كودك پنج روزه اش را كشت چونتحمل سختي و گرسنگي و آوارگيكشيدن فرزند دلبندش را نداشت.‏ وقتيوكيل در جلسه دادگاه از او مي خواھد كهبگويد ‏«دچار جنون شده بودم فرزندم راكشتم»،‏ زير بار نرفت و باز تاكيد كرد منعاشق كودكم بودم زيرا به غير از او كسيرا نداشتم ولي نمي خواستم فرزند يكمرد معتاد و يك زن ولگرد بي پناه به روزگارمن دچار شود.‏ منطق زن فقيري كه دردادگاه تكرار مي كرد من روي سنگفرشھاي خيابان و زير باران بزرگ شده ام،‏ آنكودك بي پناه تر از مادرش را به كام مرگگرسنگي به تن فروشي روي آورد.‏ و درنھايت وجود امثال سھيالي ولگرد و قاتلبراي يك جامعه پرادعا و پر از مراسمپرريخت و پاش زشت تر است يا بيتفاوتي نسبت به اينكه در البه الي كوچهپس كوچه ھاي حوالي ميدان تجريش،‏انساني در اثر سرماي دي و بھمن چنانبه خود بلرزد كه براي نمردن از سرما وگرم شدن،‏ ھر شب را در خانه يي سپريكند.‏ حال كه از فقر و بي پناھي و به تعبيربرخي،‏ استضعاف امثال سھيال احساسگناه نكرديم،‏ از گرسنه ماندن او در خيابانھاي پر از رستوران تجريش شرمندهنشديم،‏ و از اينكه جايي را نداشته تاشب ھاي زمستان را در آن سپري كند.‏فرجام سھيال قديري و كودك پنج روزه اشثمره نظام سرمایه داری حار و يك ظلمغدار اجتماعي در ایران است كه براي سرو سامان و پناه دادن به امثال سھيال چارهيي نينديشيده.‏ اگر نگاه سنتي خشن وبي عاطفه سياه و سفيد جامعه خود را بهتجربه ديگر جوامع متوجه كنيم،‏ درمييابيم بسياري از كشورھا راه حل ھايي راتجربه كرده اند.‏ كشورھاي اروپاييمراكزي را داير كرده اند كه ھدف ازسازماندھي آن پناه دادن به كسانياست كه براي مدت كوتاھي يا اساساً‏سرپناھي ندارند و بدون سرپناه فنا ميشوند.‏ حتي در كشور ثروتمندي اروپاییزناني كه در اثر اختالف خانوادگي از خانهفراري مي شوند به مكان ھاي تعريفشده يي ھدايت مي شوند تا آرامشبيابند و به زندگي عادي بازگردند.برايجامعه يي كه مفتخر است ھرساله درمراسم و مناسبت ھا تعداد ديگ ھاي بارگذاشته شده صدتا صدتا اضافه مي شودو بسياري از نھادھا با يكديگر رقابت ميكنند،‏ تامين زندگي دو ھزار يا پنج ھزار نفرامثال سھيال ھزينه و سازماندھيكمرشكني محسوب نمي شود.اعدامامثال سھيال به عنوان نماينده فقيرتريناقشار آسيب پذير كه از يكي از دورافتادهترين شھرھاي غرب كشور به تھران پرتابھزار و پانصد دالر يا10ميليون و500ھزار تومان مي شود.‏ سھم سھيال بهعنوان عضوي از جامعه70با يك حساب سرانگشتيميليوني ايران10500ميليون و 10500دالر ياھزار تومان مي شود.‏ درشرايطي كه بسياري از اقشار جامعهايران با تحصيل در آموزش و پرورش وتحصيالت دانشگاھي مجاني و با دريافتيارانه ھاي بھداشتي،‏ غذايي و داروييبسيار بيشتر از10500دالر از سھم درآمدنفتي تسھيالت دريافت كرده اند،‏ سھيالبه عنوان شھروند جامعه ايران ھيچ گاهامكان بھره مندي از ھيچ تسھيالت دولتيو ملي را نداشت.‏ به ھمين لحاظ سھيالبه عنوان كسي كه نتوانست از ھيچامكاناتي بھره مند شود،‏ بايد حداقلميليون و10500ھزار تومان سھم خود را ازدرآمدھاي نفتي 30 سال گذشته دريافتمي كرد.‏ و نيز به خاطر محروميت ھاييكه به آن دچار شد و عقب ماندگي و عقبافتادگي مضاعفي را بر او تحميل كرد،‏مبالغ ديگري را نيز بايد به عنوان خسارتدريافت مي كرد.‏ به اين ترتيب سھيال با10 داشتنميليون و 500 ھزار تومان امكانآن را داشت تا اتاقي را اجاره كند،‏ كارشرافتمندانه يي را بيابد و شب ھا ازگرسنگي و زمستان ھا از سرما به خودنلرزد.‏ شايد او مي توانست خانواده ييتشكيل دھد و لذت مادر شدن و ھمسربودن را تجربه مي كرد و نيز فرصت مييافت به جاي كشتن فرزند دلبندش باشيرين زباني و شيطنت ھاي كودكانه اوآرامش يابد.‏ اما سھيال به جاي آرامشخانواده و ھمسر و فرزند،‏ در فشار حلقهطناب دار آرام گرفت.‏ حداقل او ديگرگرسنگي نمي كشد،‏ از سرما به خودنمي لرزد و نگاه ھاي ھرزه را تحمل نميكند.‏تظاھراتدانشجویان ایران در١٨یکی ١٣٧٨تيراز مھمترین جنبشھایدموکراسی خواھا ن هٔ‏ تاریخ معاصرایران است.‏در این روز به دنبال یکتظاھرات مسالمت آميز عليه بستهشدن روزنامه اصالح طلب سالم،‏مأموران پليس وعناصر لباس شخصیوابسته به جناح محافظه کار،‏گروهھای فشار اسالمی،‏ و واحدھایمخصوص وزارت اطالعات بهدانشجویان حمله کردند.‏بدنبال اینوقایع بسياری از دانشجویان کشته،‏ناپدید و زخمی شدند.‏به مناسبت یازدھمين سالگرد وقایع١٨تير،‏ برای اولين بار در کانادا،‏ به یادتمامی شھيدان آن رویداد بزرگمخصوصاً‏ شھيد اکبر محمدی،‏ رھبر١٣٧٨١٨دانشجویان قيام تير ایران،‏جمعی از دانشجویان ایرانیدانشگاھھای تورنتو مراسم یادبودیرا برگزار ميکنند.‏Date: Friday, July 9,تاريخ : 2010زمان : 9:00pm Time: 5:00pm -University of Toronto(Medical Sciences Build-مكان : ing)Street: 1 king's college roadToronto, ONجهت اطلاعات بيشتر با شماره تلفنهاي زير تماس بگيريد :416_616_3128416_435_1020□□□


Courage is not the absence of fear, rather a principle which has priority over fear!راهكارهاي تاريخما كجاي تاريخ ايستاده ايم و به كدام سو بايد برويم؟سيامك ستودهبراي خريد با شماره و اي ميل زير تماس بگيريد905-237-6661Rowshangar1@yahoo.comسراي بامداد،‏ پگاه(تورنتو)،‏ طپش ‏(مونتريال)،‏شركت كتاب ‏(لس آنجلس (بها:‏ ده دلارما در آستانه ی چنان انقالب عظيمی قرار گرفته ايم که اگر ناممکن ترينافق ھا را ھم در برابر خود قراردھد،‏ از انرژی و نيروی الزم برای دستيافتن به آن ھا برخوردار خواھد بود.‏ اين انرژی از ابعاد عظيم و غير قابلباور جنايات و سرکوب ھائی برمی خيزد که طی سال توسط جانی ترينجمھوری ی تاريخ و يک حکومت سياه مذھبی بر توده ھای مردم اعمالشده است.‏ الزمه ی اين کار البته آنست که توده ھای کارگر و زحمتکشکه نيروی محرکه ياصلی ی اين انقالب را تشکيل می دھند،‏ نسبت به اينافق ھا و رابطه ی تنگاتنگی که تحقق آنھا باارزوھا و خواست ھای پايهای شان دارد،‏ روشن وآگاه گردند.‏ اينکه آيا نيروھا و عناصر پيشرو قادربه انجام اين کار شگرف خواھند شد يا نه،‏ به آينده مربوط است.‏ اما آنچهراکه ازھم اکنون و با قاطعيت ميتوان پيش بينی کرد آنست که اينکه اين افقھا تا چه حد و تا کجا توسط انقالب آتی گشوده وفتح خواھند شد،‏ دقيقا بستگیبه ژرفای آگاھی و وقوف خود آنھا،‏ يعنی توده ھای انقالب کننده،‏ باين افقھا خواھد داشت.‏ آگاھی ھمينکه به ميان توده ھا برود به نيروی مادی برایتحقق خود مبدل خواھد شد.‏30

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!