به قلم الن وودز
ترجمه گروه تئاتر اگزیت - شیرین میرزانژاد
اسفند ۹۶
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
Copyright © 2018 Khameneh Multimedia All rights reserved.
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
الن وودز
ترجمججممه شبریبررین مبریبررزانژاد
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی
به قلم: الن وودز
جولای ٢٠٠١
ترجمججممه: شبریبررین مبریبررزانژاد
اسفند ١٣٩۶
٢
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
٣
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
درباره نویسنده:
الن وودز در سال ١٩۴۴ در سوان سی، ولز جنو بىببىی در خانواده ای کارگر با سنت های کمونیسبىتبىی قوی به
دنیا آمد. در سن ١۶ سالگی به سوسیالیست های جوان حزب کارگر پیوست و مارکسیست شد. او در
دانشگاه ساسکس و سپس در صوفیه (بلغارستان) و دانشگاه دولبىتبىی مسکو به بجتبجحصیل فلسفه و زبان
روسی پرداخت. او بجتبججربه ی گسبرتبررده ای در جنبش های جهابىنبىی کار و همھهممبستگی دارد، خصوصاً در آمریکای
لاتبنیبنن، پا کستان، روسیه و نبریبرز اسپانیا که در آبجنبججا در مبارزه با دیکتاتوری فرانکو شرکت کرد. او عضو
سندیکای ملی روزنامه نگاران انگلستان است.
آلن وودز در کنار تد گرنت١ یکی از تئوریسبنیبنن های اصلی گرایش قهرآمبریبرز در بریتانیا در دهه های ١٩٧٠ و
١٩٨٠ و نبریبرز سردببریبرر «میلیتنت اینبرتبررنشنال ریویو»٢ بود. او در حال حاضر سردببریبرر سیاسی وبسایت مجممجحبوب
Ted Grant ١
٤
Militant International Review ٢
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
«در دفاع از مارکسیسم»٣ و دببریبرر گرایش جهابىنبىی مارکسیسبىتبىی (IMT) است. او نویسنده ی هزاران مقاله،
جزوه و کتاب است که طیف گسبرتبررده ای از مسائل را از جمججممله سیاست انقلابىببىی و حوادث جاری، اقتصاد،
تارتحیتحخ، فلسفه، هبرنبرر، موسیقی و علم پوشش می دهد.
وودز در سال ٢٠٠٢ «کمپبنیبنن جهابىنبىی دست ها از ونزوئلا کوتاه!» را تأسیس کرد و همھهممچنبنیبنن به شدت درگبریبرر
کار کمپبنیبنن دفاعی ابجتبجحادیه های صنفی پا کستان بوده است. او ایده ی مارکسیسم انقلابىببىی را به ده ها هزار نفر
در صدها کنفرانس، جلسات ابجتبجحادیه های صنفی و دانشگاه های سرتاسر جهان به علاوه ی صدها مصاحبه با
مطبوعات ارائه کرده است. او به چندین زبان صحبت می کند که از جمججممله ی آبهنبهها انگلیسی، اسپانیابىیبىی،
فرانسوی، آلمللممابىنبىی، روسی و بلغاری است.
از کتاب هابىیبىی که برای وِل رِد٤ انگلستان و وِل رِد آمریکا نوشته است می توان به عناوین ذیل اشاره کرد:
«لنبنیبنن و تروتسکی: آبجنبجچه واقعاً خواهانش بودند»؛ و «عقل در شورش: فلسفه ی مارکسیسم و علم
مدرن» (که هر دو با همھهممکاری تد گرنت فقید به رشته ی بجتبجحریر درآمده بود)؛ «بولشویسم: جاده ای به
انقلاب»؛ «مارکسیسم و ایالات متحده ی آمریکا»؛ «تارتحیتحخ فلسفه»؛ «ایرلند: جمججممهوری خواهی و انقلاب»؛
«انقلاب ونزوئلا: یک چشم انداز مارکسیسبىتبىی»؛ «اصلاح طلبىببىی یا انقلاب: مارکسیسم و سوسیالبریبرزم در
قرن ٢١‐ پاسخی به هایبرنبرز دیبرتبرریش٥ ». وودز همھهممچنبنیبنن یکی از نویسندگان «مارکسیسم چیست؟» بوده و
بر مجممججموعه های متعددی مقدمه نوشته است که از جمججممله ی آبهنبهها «چهار اثر کلاسیک مارکسیسم» و
«مارکسیسم و آنارشیسم» است. او در حال حاضر مشغول به پایان رساندن کتابىببىی درباره ی مارکسیسم
و هبرنبرر است.
سخبرنبررابىنبىی ها و نوشته های او به زبان های بسیاری از جمججممله اسپانیابىیبىی، ایتالیابىیبىی، پرتغالىللىی، یونابىنبىی، آلمللممابىنبىی،
دابمنبممارکی، سوئدی، نروژی، فنلاندی، روسی، لیتوانیابىیبىی، کانتوبىنبىی، ترکی، عر بىببىی، فارسی، اردو و اندونزی
ترجمججممه شده است.
www.marxist.com ٣
: WellRed ٤ انتشارات گرایش جهابىنبىی مارکسیسبىتبىی
٥
Heinz Dietrich ٥
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
آبجنبجچه در اینجا منتشر کرده ابمیبمم مبنتبنن سخبرنبررابىنبىی الن وودز درباره ی رابطه ی میان هبرنبرر و مبارزه ی طبقابىتبىی است.
سخبرنبررابىنبىی در مدرسه ی تابستابىنبىی مارکسیسم در بارسلون (اسپانیا) در ماه جولای سال ٢٠٠١ ابجنبججام شد.
این بجنبجخستبنیبنن باری است که چنبنیبنن موضوعی را در جلسه ای ببنیبنن المللممللی به بجببجحث گذاشته ابمیبمم. شاید این برای
برخی مستلزم توجیه باشد. برخی هبرنبرر را مسئله ای ثانوی و فاقد اهمھهممیت می دانند. با این حال هبرنبرر در واقع
یکی از اساسی ترین جنبه های وضعیت بشری است؛ به قدری اساسی که برخی انسان شناسان معتقدند
می توان گفت آغاز گونه ی بشری با ظهور هبرنبرر بوده است.
این یک حقیقت است که یکی از بجنبجخستبنیبنن نشانه های جدی ظهور گونه ی ما یعبىنبىی هوموسپبنیبنن سپبنیبنن وجود
هبرنبرر است، یعبىنبىی بروز مشخص و قطعی حس زیبابىیبىی شناسی. این نظریه اخبریبرراً به خاطر کشف آثار هبرنبرری
مشخصی متعلق به گونه ای پیش بشری یعبىنبىی انسان نئاندرتال مورد بجببجحث قرار گرفته است. این بىببىی شک
نشان دهنده ی یک مشخصه ی زیبابىیبىی شناسی است. اما آبجنبجچه در اینجا دار بمیبمم هنوز هبرنبرر نیست، بلکه تنها
نطفه ای است که هبرنبرر می تواند از آن رشد و پیشرفت کند.
در واقع ممممممکن است این استدلال مطرح شود که چنبنیبنن عناصری در گونه های جانوری دیگر نبریبرز موجود
است، حبىتبىی در گونه های پست تر. برای مثال مرغ کرتحیتحچ ساز چبریبرزی می سازد که می توان نام سازه ی معماری
بر آن بهنبههاد، چبریبرزی که لانه هم نیست. ظاهراً این سازه ها هیچ کارکرد عملی ندارند و پرنده ای که این سازه
را می سازد آن را با جزئیابىتبىی فوق العاده پیچیده تزئبنیبنن می کند. آبهنبهها از چنان ترکیب رنگ هابىیبىی استفاده
می کنند که می توان استدلال کرد که نشان دهنده ی حضور حس زیبابىیبىی شناسی حبىتبىی در این پرندگان
است.
اما در واقع سازه های مرغ کرتحیتحچ ساز بىببىی مصرف نیستند؛ آبهنبهها در واقع سازه هابىیبىی بسیار کاربردی اند. این
سازه ها به دست نرها ساخته می شوند تا ماده ها را به خود جذب کنند. به عبارت دیگر به هدف
جفت گبریبرری ساخته می شوند. در قلمرو حیوانات می توان باز هم پدیده های مشابه این را یافت. معمولاً این
نر است که در لباسی با رنگ های پرزرق وبرق درمی آید تا ماده را که عموماً در بیشبرتبرر موارد چندان
جذاب نیست به خود جلب کند. اما در هر صورت، تفاوبىتبىی اساسی میان این موارد که در گونه های
جانوری به وفور یافت می شود و هبرنبرر انسابىنبىی یافت. این فعالیت ها در گونه های پست تر غریزی هستند و به
لحللححاظ ژنتیک برنامه ریزی شده اند. در این مورد مشخصاً برای نیل به هدف جفت گبریبرری.
هبرنبرر به عنوان شکلی از ارتباط
این فعالیت حیوابىنبىی ماهیتاً غریزی و انفرادی است، در حالىللىی که هبرنبرر انسابىنبىی مشخصات بمتبمماماً متفاوبىتبىی دارد.
مادرزادی نیست، بلکه باید آموخته شود، و ماهیتاً فعالیبىتبىی جمججممعی است. در واقع هبرنبرر از اشکال ارتباط
انسابىنبىی است، هرچند که عجیب باشد. ظهور هبرنبرر در کنار فعالیت تولیدی انسابىنبىی ظهور می کند: به طور
٦
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
مشخص با تولید ابزار سنگی. حال ا گر ابتدابىیبىی ترین ابزار سنگی را با ابزار سنگی دوران جدید تر مقایسه
کنید، خارق العاده ترین تفاوت را درمی یابید. ابزارهای موخر بسیار تکمیل شده تر، با جزئیات بیشبرتبرر و
بسیار کامل تر از آبجنبجچه در بمنبممونه های اولیه می توان دید هستند. چنبنیبنن پیشرفبىتبىی به سوی تکامل عظیم تر در
شکل ابزار سنگی بازتاب دهنده ی تکامل ذهن انسابىنبىی است، از جمججممله آغاز حس زیبابىیبىی شناسی.
درباره ی زیبابىیبىی شناسی یاوه پردازی های عرفابىنبىی بسیاری شده است، که یعبىنبىی تشخیص این که چه چبریبرزی
زیبا و چه چبریبرزی زشت است. این چبریبرزی که آن را زیبابىیبىی می نامند چیست؟ این در نگاه اول ظاهراً عجیب
و مرموز به نظر می رسد. تا به حال از خود پرسیده اید: زیبابىیبىی چیست؟ ما همھهممه معتقدبمیبمم که می دانیم چه
چبریبرزی زیبا و چه چبریبرزی زشت است. اما آیا واقعاً می دانیم؟ ا گر به تارتحیتحخ و ارزش های زیبابىیبىی شناسی جوامع
مجممجختلف بشری نگاهی بیانداز بمیبمم، بلافاصله مشهود می شود که چبریبرزی به عنوان مفهوم کلی هبرنبرر که قابل
اعمال بر بمتبممام دوران ها و بمتبممام جوامع باشد وجود ندارد. ادرا ک انسابىنبىی از زیبابىیبىی تکامل یافته است؛ به
همھهممان طریقی که اخلاق و مذهب با گذشت هزاران نسل تکامل یافته است. در اینجا لازم است کمی
درباره ی ماتریالیسم تاربجیبجخی صحبت کنم. این تایید می کند که بهنبههایتاً ‐ بر روی «بهنبههایتاً» تا کید می کنم‐
رشد جامعه و فرهنگ بشری اساسی مادی دارد که می توان آن را در رشد نبریبرروهای مولد جستجو کرد.
از قضا نشان دادن این ارتباط در اشکال اولیه ی جامعه ساده تر است تا جوامع متاخر و پیچیده تر.
این ارتباط میان فرهنگ و پایه های اقتصادی جامعه در اشکال بجنبجخستبنیبنن هبرنبرر از همھهممه روشن تر است. قبیله ی
ماسابىیبىی در شرق آفریقا را به عنوان مثال در نظر بگبریبررید. آبهنبهها زبىنبىی را که گردن بسیار بلندی داشت،
جذاب ترین زن می دانستند. برای آنکه به چنبنیبنن نتیجه ای دست یابند، گردن زنان جوان را تا حد بسیار
غبریبررمعمولىللىی می کشیدند تا ظاهری زرافه مانند ابجیبججاد کنند. این به نظر بسیاری از ما جذاب بمنبممی رسد. اما
می توان آن را توضیح داد. منشاء این عمل به این ترتیب است: ثروت جامعه ی ماسابىیبىی از یک سو در
سمشسممار گله مجممجحاسبه می شد و از سوی دیگر در مس که بسیار نادر و به همھهممبنیبنن جهت بسیار قیمبىتبىی بود. زبىنبىی
جذاب سمشسممرده می شد که مقادیر زیادی از حلقه های مسی به بدن خود و خصوصاً به دور گردنش
می آوبجیبجخت. بنابراین زنان با کشیده شدن گردن می توانستند تعداد بیشبرتبرری از حلقه های مسی را به گردن
بیاویزند.
این منشاء این عمل بود، اما با گذشت دوره های طولابىنبىی منشاء چنبنیبنن اعمالىللىی فراموش شده است. با این
حال از طریق آداب و رسوم و سنت ها مردم پذیرفتند که گردن بلند به خودی خود جذاب است.
می توان مثال های مشابه بسیاری را یاد کرد: مثلاً دیگر قبایل آفریقابىیبىی دندان های جلو بىیبىی را می کشیدند.
این به این علت است که برخی از جانوران نشخوارکننده ای که پرورش می دادند بمنبمماینده ی ثروت و مقام
بودند و آبهنبهها هم می خواستند خود را به شکل این جانوران دربیاورند.
٧
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
پس چه نتیجه ای می گبریبرر بمیبمم؟ فقط همھهممبنیبنن: اینکه مفهوم زیبابىیبىی پدیده ای مطلق نیست، بلکه از نظر تاربجیبجخی
تکامل می یابد و به دفعات بسیار تغیبریبرر کرده است. با این حال در این مقطع باید هشداری بدهیم. این
خطر وجود دارد که رویکرد مکانیکی در پرداخبنتبنن به این پرسش داشته باشیم. مارکس توضیح
می دهد که چبریبرزهابىیبىی مانند مذهب و هبرنبرر بمنبممی توانند مستقیماً به رشد نبریبرروهای مولد مرتبط باشند.
اینجا نقل قولىللىی از مارکس دارم که آن را بازگو می کنم:«قلمروهای ایدئولوژی که در هوا شناورند،
می توانند در اوج آسمسسممان پرواز کنند، از منشاء خود جدا شده و حیات خودشان را به دست می آورند،
وجودی مستقل.»
مارکس در اینجا از مذهب و فلسفه صحبت می کند اما می توانیم هبرنبرر را نبریبرز به آن بیافزاییم. او ادامه
می دهد:«این ها دارای پشتوانه ی پیش تاربجیبجخی، منشاء پیش تاربجیبجخی هستند.» به عبارت دیگر ریشه هابىیبىی
عمیق در آ گاهی انسابىنبىی دارند که دست کم به صدها هزار سال پیش بازمی گرد. «آبهنبهها موجود هستند و در
دوران تاربجیبجخی به تسخبریبرر درمی آیند.»
به عبارت دیگر به زبان روانشناسی ریشه ی هبرنبرر در عمق آ گاهی جمججممعی ما بهنبههفته است؛ به دوره های دور
تارتحیتحخ و پیش از تارتحیتحخ بازمی گردد، درست مانند مذهب. حال ا گر به بجنبجخستبنیبنن اشکال هبرنبرر بنگر بمیبمم، اولبنیبنن
چبریبرزی که می بینیم این است که بسیار کم از آن بافىقفىی مانده است. بجببجخش عمده ای از این هبرنبرر با استفاده از
مواد نابود شدبىنبىی ابجیبججاد می شد: چوب و استخوان یا حبىتبىی پوست انسان، یعبىنبىی همھهممان خالکو بىببىی. می بینم که
برخی از سمشسمما تتو دارید. مشخص است که می خواهید به دوران پیش از تارتحیتحخ بازگردید! چنبنیبنن نوعی از
هبرنبرر تقریباً به طور کامل ناپدید شده است، با این حال جسد تحیتحخ زده ی زبىنبىی از دوران پیش از تارتحیتحخ را در
سیبرببرری یافته اند که تتوی پیچیده و پر از جزئیابىتبىی بر روی بدنش دارد.
هبرنبرر غارنشیبىنبىی
امروزه وقبىتبىی که به هبرنبرر پیش از تارتحیتحخ فکر می کنیم، بیش از همھهممه یاد نقاشی های دیواری در غار می افتیم،
مانند نقاشی های شگفت انگبریبرز منطقه ی دوردون٦ فرانسه و آلتامبریبررا٧ در سمشسممال اسپانیا. این نقاشی ها قطعاً
می بایست بمنبمماینده ی یکی از بالاترین مقاطع هبرنبرر و فرهنگ بشری باشد. ویژگی های عجیبىببىی نبریبرز دارد که آن
را کاملاً از هبرنبرر پس از آن تفکیک می کند. برای مثال، این ها تقریباً منحصراً نقاشی های حیوانات هستند.
می توابمنبمم بگو بمیبمم عملاً هیچ انسابىنبىی نیست. اما در یکی از نقاشی های فرانسوی نقشی بسیار مرموز وجود
دارد که شکلی شبه انسابىنبىی دارد: بدن انسان و سر گوزن. این به طور کلی به عنوان ساحر در نظر گرفته
شده است، نوعی جادوگر.
Dordogne ٦
٨
Altamira ٧
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
ا گر هیچ انسابىنبىی نیست، هیچ گلی هم نیست، هیچ گیاهی هم نیست و حیوانابىتبىی که به تصویر کشیده
شده اند تنها حیوانات مشخصی هستند. بجنبجحوه ای که این حیوانات به تصویر درآمده اند نبریبرز خارق العاده
است. همھهممچنان به نظر ما زیبا می رسد، ده ها هزار سال بعد. این چبریبرزها به خاطر رئالیسم حبریبررت انگبریبرزشان
برای ما زیبا هستند، چرا که طبیعی هستند و آ گاهی زیادی درباره ی آناتومی را نشان می دهند که بسیار
قابل توجه است. به قدری دقیق است که هر رباط، هر رگ و هر عضله به دقت به تصویر کشیده شده
است.
اما با این که این نقاشی های شگفت انگبریبرز به نظر ما زیبا می رسند، برای ما از همھهممان لحللححاظ که برای مردم آن
زمان که آن را کشیده یا به آن نگاه می کردند زیبا بوده زیبا نیست. منظورم را کمی بعد توضیح می دهم.
اما بگذارید به نکته ای که در ابتدای بجببجحثم اشاره کردم بازگردبمیبمم و این فکر برخی از مردم که هبرنبرر
امری حیابىتبىی نیست، که هبرنبرر مهم نیست، که هبرنبرر برای طبقه ی کارگر نیست. آیا این واقعاً درست است؟
خب، بگذارید ببینیم. فقط سعی کنید دنیا را بدون هبرنبرر تصور کنید، دنیابىیبىی بدون موسیقی، دنیابىیبىی بدون
رقص و آواز، دنیابىیبىی بدون شعر. فقط برای یک دقیقه آن را تصور کنید و بلافاصله خواهید دید که هبرنبرر
چقدر برای توده ها اهمھهممیت دارد، نه فقط برای روشنفکران، بلکه برای همھهممه.
آبجنبجچه که قطعاً حقیقت دارد این است که در جامعه ی طبقابىتبىی خصوصاً در جامعه ی غر بىببىی امروز هبرنبرر به
ابجنبجحصار طبقات ممممممتاز درآمده است. به شکل گسبرتبررده ای خارج از دسبرتبررس توده هابىیبىی قرار گرفته است که در
رقت آورترین شرایط، نه تنها از نظر مادی بلکه از نظر معنوی زندگی می کنند. سرمایه داری ا کبرثبرریت
مردم را به شرایط زندگی زشت، بجتبجحقبریبرر شده و از خود بیگانه مجممجحکوم می کند. متاسفانه این حقیقت دارد
که زنان و مردان می توانند به چنبنیبنن شرایطی عادت کنند. در واقع نوع بشر می تواند تقریباً به همھهممه چبریبرز
عادت کند.
یک برده می تواند زبجنبججبریبررهایش را دوست بدارد. مردم به خانه های بد، به غذای بد عادت می کنند و
کم کم فکر می کنند که این غذای بد، این برنامه های تلویزیوبىنبىی بد، موسیقی بد، خصوصاً موسیقی بد،
فیلم های بد و روزنامه های بد را دوست دارند. آبهنبهها کم کم باور می کنند که بمتبممام این ها را آزادانه انتخاب
کرده اند. لایبنیتس٨ فیلسوف جمججممله ای مشابه این گفته بود که ا گر یک سوزن مغناطیسی می توانست فکر
کند، معتقد بود که از روی اراده ی آزاد خود سمشسممال را نشان می دهد. در واقع شرایط ما به گونه ایست که
این ها و بسیاری چبریبرزهای دیگر را که حقیقت ندارند باور کنیم.
این برای طبقه ی حا کم بسیار مناسب است. توده ها تشویق می شوند که این شرایط فقر مادی و فرهنگی
را بپذیرند، در حالىللىی که طبقه ی حا کم در خانه های زیبا زندگی می کنند، در تئاتر بمنبممایش های بسیار خوب
می بینند، (گاهی اوقات) کتاب های بسیار خوب می خوانند، به تعطیلابىتبىی بسیار عالىللىی می روند و در
٩
Leibnitz ٨
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
داد.
رستوران های گرانقیمت غذا می خورند. پس طبیعتاً معتقدند که هر آشغالىللىی برای توده ها به قدر کافىففىی خوب
است. این طبیعی است. آبجنبجچه که جای تاسف دارد این است که اعضای طبقه ی کارگر ‐حبىتبىی آبهنبهها که
پیشرفته ترند‐ به این باور رسیده اند که این وضعیت امور طبیعی و حبىتبىی کاملاً رضایتبخش است.
من معمولاً درباره ی پیشینه ی خانواده ی خودم صحبت بمنبممی کنم، اما در اینجا صحبت خواهم کرد. تنها
یک کلام درباره ی پدربزرگم می گو بمیبمم که مرد خو بىببىی بود: یک کارگر کارخانه ی فولاد اهل ولز و یک
کمونیست. من در خانه ی او در یک ناحیه ی پرولبرتبرری در سوان سی٩ بزرگ شدم. همھهممیشه در آن خانه
کتاب بود، از جمججممله کتاب های مارکسیسبىتبىی مانند آنبىتبىی دورینگ انگلس. موسیقی کلاسیک خصوصاً اپرای
ایتالیابىیبىی هم بود که کارگران ولزی که معمولاً خواننده های خو بىببىی هم بودند بسیار طرفدارش بودند.
پدربزرگم که وقبىتبىی هنوز مدرسه ای بودم مرا با مارکسیسم آشنا کرد، یک بار چبریبرزی به من گفت که هرگز
فراموشش نکرده ام. او گفت:«هیچ چبریبرز برای طبقه ی کارگر زیادی خوب نیست.» شخصاً بسیار خشمگبنیبنن
می شوم وقبىتبىی می شنوم که مردم، خصوصاً طبقه ی متوسط می گویند که کارگران به فرهنگ علاقه ای
ندارند. بمتبممام تارتحیتحخ نشان می دهد که این نادرست است، خصوصاً تارتحیتحخ انقلاب ها که آن را نشان خواهم
اما این بیگانگی، این تفکیک میان زندگی واقعی و هبرنبرر و این جدابىیبىی بزرگ که بسیاری از کارگران عادی
را نسبت به هبرنبرر مظنون می کند را می بینید. «من این را دوست ندارم، این موسیقی را دوست ندارم،
اپرا را دوست ندارم.» علتش این است که درکش بمنبممی کنند، و درکش بمنبممی کنند چون فرصت آن را
نداشته اند که با آن آشنا شوند. آبهنبهها به این هبرنبرر دسبرتبررسی کمی داشته و یا اصلاً دسبرتبررسی نداشته اند. با این
حال این تفکیک میان هبرنبرر و زندگی همھهممیشه وجود نداشته است. در جامعه ی بجنبجخستبنیبنن هبرنبرر بجببجخشی از
زندگی هر زن و مردی بود و بجببجخش مهمی نبریبرز بود.
بگذارید به یک تفکر، یک تفکر بسیار غلط که از سوی هبرنبررمندان بورژوا و خرده بورژوا مطرح می شود
ببرپبرردازم:«هبرنبرر برای هبرنبرر». این تفکری بسیار راتحیتحج است که هبرنبرر را چبریبرزی در آسمسسممان تلقی می کند که با زندگی
هیچ ارتباطی ندارد، چبریبرزی که برای خودش وجود دارد، در انزوابىیبىی باشکوه از زندگی واقعی و جامعه.
همھهممان طور که فیلسوف ماتریالیست روس چرنیشوسکی اشاره کرده است، چنبنیبنن عباربىتبىی بىببىی معناست. به
همھهممان اندازه بىببىی معناست که «بجنبججاری برای بجنبججاری».
هبرنبرر برای چبریبرزی است و همھهممیشه همھهممبنیبنن طور بوده است. قدبمیبممی ترین هبرنبرر برای چه بوده است؟ نقاشی های غار
برای چه بوده اند؟ در اینجا با اولبنیبنن معما روبرو می شو بمیبمم چرا که این نقاشی ها مانند نقاشی قدبمیبممی بالای
شومینه برای تزئبنیبنن صرف نبوده اند. آبهنبهها به هیچ وجه تزئیبىنبىی نبوده اند و این را به راحبىتبىی می توان اثبات کرد.
آبهنبهها در عمیق ترین و دور از دسبرتبررس ترین گودی های دیوار غار در سیاهی کامل کشیده شده بودند، که
١٠
Swansea ٩
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
ا گر بتوانید تکنولوژی آن دوران را تصور کنید، شگفت انگبریبرزتر هم هست. کسابىنبىی که این نقاشی ها را
کشیدند باید بجتبجحت شرایطی دشوار می خزیدند و در زیر نور لرزان و پردود مشعلی ساخته شده از چر بىببىی
حیوابىنبىی کار می کردند که ا گر درنگ کرده تا به آن فکر کنید بسیار حبریبررت انگبریبرز است.
علتش چیست؟ مردم در جابىیبىی که این نقاشی ها کشیده می شد زندگی بمنبممی کردند. احتمالاً اصلاً در غار
زندگی بمنبممی کردند یا ا گر زندگی می کردند، در قسمت ببریبرروبىنبىی آن بود که کمی نور داشت. این هبرنبرر برای هبرنبرر
نبود، هبرنبرر برای هدفىففىی بسیار عملی، اقتصادی و اجتماعی بود. در واقع می توان گفت که در این مقطع هبرنبرر،
علم و مذهب یکی بودند. آبهنبهها با هم درآمیخته بودند.
این ها جوامع شکارگر‐گردآور بودند که به شکار حیوانابىتبىی متکی بودند که به تصویر کشیده می شد و
باورشان این بود که با نقاشی حیوان، به شکارچی قدرت غلبه بر حیوان اعطا می شد. به عبارت دیگر
هبرنبرر جادو بود، با جادو درآمیخته بود، و جادو نسخه ی پیش از تارتحیتحخ علم بود، تلاشی از سوی مردان و
زنان برای درک و سلطه بر مجممجحیط. می تواند این هم باشد که بجببجخشی از افسون هبرنبرر حبىتبىی تا دوران کنوبىنبىی
همھهممبنیبنن است، که جزبىئبىی از این جادو هنوز بافىقفىی مانده است.
همھهممبنیبنن امر درباره ی موسیقی و رقص هم صدق می کند. موسیقی از رقص زاده شد و رقص های مردم
باستان همھهممیشه جمججممعی بود، آبهنبهها افراد جدا گانه ای نبودند که بجببجخرامند و تانگو یا هیپ هاپ یا بمنبممی دابمنبمم، هر
رقصی که امروز باب است را برقصند. فکر می کنم بجتبججزیه ی جامعه ی مدرن را می توان در این واقعیت
دید که مردم این چنبنیبنن به تنهابىیبىی می خرامند. آبهنبهها حبىتبىی هنگام رقص به یکدیگر نگاه هم بمنبممی کنند، آبهنبهها به
درون دنیای کوچک خودشان بجتبججزیه شده اند؛ در گذشته اینطور نبود. خب، احتمالاً سمشسمما با سلیقه ی من
در زمینه ی موسیقی و رقص مجممجخالفید، اما می خواهم نتیجه ی مهمی در اینجا بگبریبررم.
نکته این است: اولبنیبنن رقص ها رقص های جمججممعی بودند، همھهممیشه بمتبممام جامعه را در بر می گرفتند و همھهممیشه
مربوط به یک فعالیت تولیدی بودند. رقص های بومیان آمریکا را در نظر بگبریبررید که حرکات پرندگان و
بوفالو ها و دیگر حیوانابىتبىی که شکارشان می کردند را تقلید می کردند. در اینجا یک فعالیت اجتماعی مهم
و ضروری دار بمیبمم، نه کاری بجتبججملی.
منشاء شعر چه؟ شعر احتمالاً قدبمیبممی ترین هبرنبررهاست و ریشه در جوامعی چندان دور دارد که هیچ
مستندی از آن به جا بمنبممانده است. این تصادفىففىی نیست، چرا که نوشبنتبنن پدیده ای نسبتاً جدید است که تنها
حدود ۵٠٠٠ سال است که وجود دارد. امروزه تصور جامعه ای بدون رادیو، تلویزیون، اینبرتبررنت، کتاب،
یا روزنامه بسیار دشوار است. با این حال فرهنگ بشری باید از نسلی به نسل دیگر دست به دست شود،
وگرنه از دست می رود. ما انسان ها مانند جانوران پست تر نیستیم. ما متفاوتیم چون همھهممه ی آبجنبجچه
می دانیم، حس زیبابىیبىی شناسی و دانش مان، مذهب و علم مان، قواعد رفتاری مان، سنت ها و
١١
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
اخلاقیات مان، بمتبممام این دانش گسبرتبررده و پیچیده بمنبممی تواند آن گونه که درباره ی دیگر حیوانات صدق
می کند به صورت ژنتیک منتقل شود.
بمتبممام این اطلاعات می بایست آموخته شود، و این بدون کمک نوشبنتبنن بسیار دشوار است. فراموش نکنید
که قواعد جوامع بجنبجخستبنیبنن که ما به غلط آن را بدوی می نامیم، قواعد بسیار پیچیده ای بودند. نوشبنتبنن
وجود نداشت و با این حال بمتبممام این روایات قومی، این روایات قبیله ای پیچیده و افسانه ها باید از نسلی
به نسل بعد منتقل می شد. این چگونه ابجنبججام می شد؟ تنها یک راه وجود داشت: شفاهی. این منشاء
چبریبرزی است که ما آن را شعر جمحجمماسی می نامیم که در این دوران یعبىنبىی دوران بربریت معمول بود.
بهببههبرتبررین مثال همھهممان است که به نام هومر نوشته شده است، هر چند قطعیبىتبىی وجود ندارد که هومر اصلاً
وجود داشته است. اشعاری اعجاب انگبریبرز است و به سنت شفاهی کهن شگفت انگبریبرزی تعلق دارد. این
سنت باستابىنبىی کارکردی عملی داشت. برای مثال، ا گر بجنبجخستبنیبنن کتاب ایلیاد را بجببجخوانید، قواعد رفتار با
زندانیان جنگی را خواهید یافت؛ پس از آن قواعد مسابقه ی ارابه رابىنبىی و نبریبرز شرح جالبىببىی از آغاز جامعه ی
طبقابىتبىی را خواهید یافت که به روشبىنبىی بمتبممام بیان شده است.
دنیای ایلیاد و اودیسه جامعه ای است که توسط روسای قبایل مانند آ گاممممممنون حکمرابىنبىی می شود، اما
عناصری از دموکراسی ابتدابىیبىی قبیله ای نبریبرز در آن حضور دارد. در اینجا مناظرابىتبىی می یابید که افراد در آن
خودشان را با زبابىنبىی مستقیم و غبریبررپارلمللممابىنبىی بروز می دهند، مانند جابىیبىی که آشیل از رئیس قبیله اش،
پادشاهش ‐نقل به مضمون می کنم‐ با عنوان «سگ صورت» و القابىببىی از این قبیل یاد می کند. در این
جامعه شخصی وجود داشت به نام رامشگر ١٠ (که اتفاقاً واژه ای ولزی است، و در واقع مردم کلتیک١١
این بهنبههاد را تا مدت های مدید حفظ کردند).
وظیفه ی رامشگر قبیله حفظ مبریبرزان انبوهی از اطلاعات و بازگو کردن شان در مناسبت های خاص در
مقابل بمتبممام قبیله یا طایفه بود. امروزه حبىتبىی آن دسته از ما که حافظه ی بسیار خو بىببىی دار بمیبمم هم بمنبممی توانیم
بمتبممام آن ابیات را به خاطر بسپار بمیبمم اما در آن روزگار برای برخی افراد مشخص این کار بسیار معمول بود.
به عنوان راهی برای به خاطر سبرپبرردن این انبوه اطلاعات، از ترفندهابىیبىی استفاده می کردند: ریتم هابىیبىی
مشخص، تکرارهابىیبىی مشخص و وسایل مشخص دیگر، قافیه و سجع، استعاره، تشبیه همھهممگی به کار گرفته
می شدند تا در به خاطر سبرپبرردن به آبهنبهها کمک کند. این منشاء شعر است.
البته که ما در حال حاضر در مرحله ی جامعه ی طبقابىتبىی قرار دار بمیبمم. و در طبیعت هبرنبرر و فرهنگ تغیبریبرری به
وجود آمده است. راب سوول١٢
دیروز به خو بىببىی توضیح داد که چطور کمونبریبرزم قبیله ای ابتدابىیبىی قدبمیبمم
bard ١٠
celtic ١١
١٢
Rob Sewell ١٢
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
سرنگون شد و جامعه شروع به تقسیم شدن میان دو طبقه کرد. این به معنای تغیبریبرری بنیادین در همھهممه
چبریبرز بود، در جایگاه زنان، در مذهب. در واقع ا گر اساطبریبرر یونابىنبىی را به دقت مطالعه کنید خواهید دید که
اغلب اسطوره های یونابىنبىی بر اساس یک چبریبرز هستند: سرنگوبىنبىی مادرسالاری و جایگزیبىنبىی آن با جامعه ی
پدرسالار.
بجنبجخستبنیبنن جوامع خدا نداشتند، بلکه الهللهھه داشتند، می بینید که موضوع قدبمیبممی ترین مجممججسمه ها همھهممگی زنان
هستند، به اصطلاح ونوس های دوره ی پارینه سنگی. از سوی دیگر خدایان المللممپ خدایان مذکر هستند
که بازتاب دهنده ی جامعه ای است که مردان بر آن مسلط هستند.
برده داری و فرهنگ
بجنبجخستبنیبنن شکل جامعه ی طبقابىتبىی جامعه ی برده داری است، توده ها در حد برده تقلیل یافته اند. برای ما
برده داری به نظر چبریبرز بدی می رسد، چبریبرزی به غایت مبرنبرزجر کننده. اما هگل که فیلسوفىففىی بسیار اندیشمند و
عمیق بود نکته ای را که در ادامه می آید خاطرنشان کرد. او گفت:«انسان نه چندان از بردگی، بلکه از
طریق برده داری است که آزاد می شود.» این کلامی بسیار پرمعناست. چرا که ا گر به پیشرفت جامعه ی
بشری فکر کنید، آبجنبجچه جلب توجه می کند آهستگی مفرط پیشرفت اولیه ی ماست. برای میلیون ها سال، ما
پیشرفبىتبىی بسیار کند ‐و به طرز دردنا کی کند‐ داشته ابمیبمم. بعد شروع به حرکت می کند. با چه؟ با
جامعه ی برده داری. بمتبممدن ما از برده داری می آید.
ارسطو تقریباً ٢۵٠٠ سال پیش گفته بود:«انسان زمابىنبىی به فلسفه می پردازد که نیازهای زندگی اش تامبنیبنن
شده باشد.» نکته ای بسیار مهم! او ادامه می دهد:«در نتیجه ریاضیات و ستاره شناسی در مصر به این
دلیل کشف شد که کاهنان مجممججبور نبودند کار کنند.» آبهنبهها از ضرورت کار کردن رها شده بودند. به قول
نویسنده ی مارکسیست، پل لافارژ
١٣
، بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری زنان و مردان این مهم ترین حق
را به دست می آورند: حق بیکار بودن، حق این که هیچ کاری نکنند. این حق هم ا کنون امتیاز تعداد
کمی از استثمارکنندگان ثروبمتبممند است و استفاده ی خو بىببىی هم از آن می کنند! برخی از آبهنبهها وقت شان را به
دراز کشیدن در ساحل دریای کارائیب می گذرانند. اما نه همھهممه شان. اغلب مردم ترجیح می دهند از
وقت آزادشان استفاده ی بهببههبرتبرری بکنند، و این اساس پیشرفت هبرنبرر، علم و بمتبممام فرهنگ به طور کلی است.
طبقه ی کاهنان در مصر باستان وقت لازم برای فکر کردن را داشتند: می توانستند به ستارگان نگاه کنند
و ا کتشافات مهمی ابجنبججام دهند. این پایه ی فرهنگ مصری است. بر همھهممبنیبنن اساس تفکیک عمده ی جامعه به
طبقات را به وجود می آورد که در آن برای اولبنیبنن بار هبرنبرر از توده ها جدا می شود، کاملاً جدای از زندگی.
مبنای هبرنبرر مصر چیست؟ از سو بىیبىی بىببىی بهنبههایت بسیار پیشرفته تر از پیشرفته ترین هبرنبررهای پیشبنیبنن، اما همھهممچنان
١٣
Paul Lafargue ١٣
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
هبرنبرر برای هبرنبرر هم نیست: قطعاً هبرنبرر برای چبریبرزی است. هدف و علت وجودی اش را دارد. اما [هدف و
علتش] چیست؟
اولاً هبرنبرر مذهبىببىی است، و بنابراین هبرنبرری بسیار مجممجحافظه کار است. به علاوه عمدتاً هبرنبرر گمنام است.
آفرینش های هبرنبرری بزرگی بوده است، بله، اما نام آبهنبهها که خلق شان کرده اند را بمنبممی دانیم. رامبرببرراند مصری
وجود ندارد، پیکاسوی مصری وجود ندارد و علتش هم این است که هبرنبرر هم اشبرتبررا کی و اجتماعی بود،
نه فردی. این وظیفه ی طبقه ی کاهن بود که هبرنبرر را کنبرتبررل کند. آبهنبهها بودند که مطلقاً بمتبممام قواعدش را تعیبنیبنن
می کردند، هبرنبررمندان بمنبممی توانستند یک میلیمبرتبرر فراتر بروند. همھهممبنیبنن رژ بمیبمم بازدارنده است که فقدان عجیب
رشد هبرنبرر مصر را در گذر دوران هزار ساله توجیه می کند. با اینکه بهببههبرتبررین تولیداتش مسلماً بسیار عالىللىی
هستند، اما به بجنبجحوی فاقد آن زندگی هبرنبرر یونان است.
این هبرنبرر است که به سوی خلق تصویر یک انسان هدف گبریبرری شده است: خدا‐شاه، که در آن اهرام
عظیم و آن مجممججسمه های ستبرببرر گرامی داشته شده است. در موزه ی بریتانیا می توانید یک دست یکی از
فراعنه را بیابید و این دست به تنهابىیبىی به بزرگی یک انسان یا شاید کمی بزرگ تر است. این هبرنبرر چبریبرزی را
می گوید. این چبریبرزی است که می گوید:«من شاهم، من قدربمتبممندم، سمشسمما هیچ نیستید. پس سمشسمما همھهممواره مرا
پرستش کرده و از من اطاعت خواهید کرد.»
همھهممبنیبنن پیام در هبرنبرر آشوری نبریبرز یافت می شود که به خاطر نبود سنگ در ببنیبنن النهرین عمدتاً نقش برجسته
است. اغلب این آثار خصوصیبىتبىی جنگاورانه دارند. اما پیام همھهممان است. نقاشی های بسیار زنده ای از شاه
در حال شکار و کشبنتبنن شبریبررها از داخل ارابه وجود دارد. آبهنبهها نشان دهنده ی دانش دقیقی از آناتومی
هستند. می توانیم بمتبممام عضلات و رباط ها را در بازوان قدربمتبممند پادشاه که شبریبرر را بدون هیچ رجمحجممی
سلاخی می کند ببینیم. خون از شبریبرری زجمخجممی فوران می زند و شبریبرری دیگر با تبریبررهای متعدد بر جا
میخکوب شده است. این تصویری از قدرت است، نامجممجحدود و سبریبرری ناپذیر.
همھهممبنیبنن تفکر در صحنه های جنگ نبریبرز جای گرفته است. شاه ارتشش را علیه یک شهر رهبرببرری می کند. شهر
ویران شده است، زنان، کودکان و حیوانات به عنوان غنیمت برده می شوند در حالىللىی که اسرای مرد بر
روی زانوان شان در مقابل بجتبجخت پادشاه طلب رحم می کند. اما رجمحجممی در کار نیست. در کنار بجتبجخت
پادشاهی تلّی از سرهای بریده قرار دارد و اسرای دیگر را نبریبرز می بینیم که زنده زنده پوست شان کنده
می شود. این هبرنبرر سند جامعه ای مشخص است: حکومبىتبىی بسیار نظامی و مستبد که توسط خدا‐شاه اداره
می شود که همھهممچنان که دسمشسممنانش را زیر پا خرد می کند می خندد. یک تصویر بالاتر از بمتبممام تصاویر دیگر
قرار دارد: تصویر شاه.
در عهد باستان مهم ترین پیشرفت ها را در هبرنبرر کلاسیک یونان می بینیم. در آتن باستان ابزار تولید، علم
و فن به بالاترین حد ممممممکن در دوران باستان رسید. البته بمتبممام این دستاوردها بر اساس کار بردگان بود،
١٤
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
اما برای جمججممعیت آزاد آتن آزادی حقیقی وجود داشت. روح این آزادی به بجنبجحوی موجب تسری این هبرنبرر
می شد، خصوصاً در مجممججسمه های اعجاب انگبریبرزش.
این هبرنبرر مانند هبرنبرر مصر نیست. این چبریبرزی کاملاً متفاوت است. در اینجا برای بجنبجخستبنیبنن بار شکوفابىیبىی عظیم
بیان بشری، فرهنگ بشری و هبرنبرر بشری را می بینیم که ‐البته به شکلی نارس‐ تصوری به ما می دهد از
اینکه آینده در سوسیالبریبرزم چگونه خواهد بود. در اینجا برای بجنبجخستبنیبنن بار هبرنبرر در مجممجحتوایش حقیقتاً انسابىنبىی
می شود. ذهن مردم فراتر از مرزهای مجممجحدود مذهب رفته است. فلسفه ی یونان دیگر به خدایان نیازی
ندارد تا کائنات را توضیح دهد: بمتبممام معنای فلسفه ی یونان تلاشی است برای یافبنتبنن توضیحی برای طبیعت
بدون خدایان.
فقط به دستاوردهای خارق العاده ی مجممججسمه سازی یونان نگاه کنید. این نقطه ی اوج پیشرفت هبرنبرر انسابىنبىی
برای بسیاری از مردم است. متاسفانه بجببجخش اعظم آن نابود شده است، البته نه به دست بربرها، بلکه به
دست مسیحیابىنبىی که به عمد مبریبرزان عمده ای از این هبرنبرر را خراب کرده و از ببنیبنن بردند. اما از این هبرنبرر
حبریبررت انگبریبرز هنوز به مقدار کافىففىی در دسبرتبررس ما هست تا زیبابىیبىی و معنایش را قدردابىنبىی کنیم.
به بمتبممامی سمشسمما توصیه می کنم، حبىتبىی به آبهنبههابىیبىی که عادت ندارند به گالری های هبرنبرری بروند، که به یک گالری
بروید و مدبىتبىی در مقابل یکی از این مجممججسمه ها بایستید. برای بجنبجخستبنیبنن بار احساس خواهید کرد که در
حضور یک آفرینش انسابىنبىی حقیقی، هبرنبرر انسابىنبىی حقیقی قرار دارید. به نظر می رسد که این مجممججسمه ها با ما
سخن می گویند، باورتان بمنبممی شود که این ها از سنگ ساخته شده اند. با این حال بمتبمماماً رئالیسبىتبىی نیستند،
آبجنبجچه در اینجا دارید به طور دقیق رئالیسم نیست. ما شکل انسان را دار بمیبمم، زیبابىیبىی بدن عریان هم
مردان و هم زنان. اما واقعاً هبرنبرر ایده آل شده است. آن بجببجخشی از تفکر و فلسفه ی یونان را بازتاب می دهد
که ایده آلیسم در آن نقش بسیار بزرگی را در آثار افلاطون و فیثاغورس ایفا می کرد. فیثاغورس معتقد
بود که ریاضیات و هارموبىنبىیِ مبتبىنبىی بر اعداد اساس همھهممه چبریبرز بودند و این باور برای مدبىتبىی طولابىنبىی تاثبریبرر
شگرفىففىی بر تفکر یونابىنبىی داشت. بنابراین هبرنبرر یونابىنبىی بسیار همھهمماهنگ بود و بمتبممامی نسبت ها در آن به دقت
رعایت می شد. این امر درباره ی معماری کلاسیک یونان نبریبرز صدق می کند.
هبرنبرر رم ادامه ی هبرنبرر یونان است اما بسیار رئالیسبىتبىی تر. در این مقطع البته با تغیبریبرری بنیادین روبرو هستیم.
تارتحیتحخ هبرنبرر، پیشرفت تارتحیتحخ بشری را دقیقاً بازتاب بمنبممی دهد‐ و بمنبممی تواند بازتاب دهد. این برداشت نادرسبىتبىی
است که هیچ ارتباطی با مارکسیسم ندارد. برای مثال، نه این امر لزوماً صادق است که چون نبریبرروهای
مولد افزایش می یابند، هبرنبرر هم الزاماً جان تازه ای می گبریبررد (همھهممان طور که تارتحیتحخ نیم قرن گذشته به خو بىببىی
نشان داده است)، و نه این درست است که دوره ی بجببجحران و افول اقتصادی بمنبممی تواند هبرنبرر عالىللىی تولید کند.
گاه در دوران رکود در اجتماع با رشد عجیب دیالکتیکی روبرو می شو بمیبمم که در آن آ گاهی انسان به
درون خود بازمی گردد و این می تواند نتاتحیتحج بسیار مهم هبرنبرری و فلسفی در بر داشته باشد. این حقیقت
١٥
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
دارد که در بجتبجحلیل اخبریبرر، بمتبممام فرهنگ انسابىنبىی به رشد نبریبرروهای مولد بستگی دارد. و یک فروپاشی عمومی
به ناچار در پایان به معنای فروپاشی عمومی فرهنگ انسابىنبىی نبریبرز خواهد بود.
قرون تاریک
داستان کوتاه شگفت انگبریبرزی از جک لندن١٤
گرنت١٥
نویسنده ی سوسیالیست آمریکابىیبىی هست که بسیار مجممجحبوب تد
است. عنوانش «طاعون سرخ» است و تصویری وحشتنا ک از آینده است. جامعه ای را توصیف
می کند که بمتبممام بیماری ها در آن ریشه کن شده است و بیماری ناشناخته ی جدیدی که دارو بمنبممی تواند
کنبرتبررلش کند به وجود آمده و بجببجخش عمده ی جمججممعیت کره ی زمبنیبنن را می کشد. در نتیجه، بمتبممدن سقوط
می کند.
این یک داستان کوچک هوسمشسممندانه است، یک داستان کوتاه، چرا که رابطه ی میان نبریبرروهای مولد و
فرهنگ را نشان می دهد. اغلب مردم این را دست کم می گبریبررند. با این حال فروپاشی نبریبرروهای مولد ‐
علم، صنعت، تکنولوژی‐ تاثبریبرری شدید دارد. تنها در یک نسل، کودکابىنبىی که بعد از فاجعه به دنیا آمدند
معتقد بودند که وقبىتبىی پدربزرگ شان ‐دانشمندی که از ویرابىنبىی بزرگ جان به در برده بود‐ سعی می کند
به آبهنبهها توضیح دهد که جامعه ای وجود داشت که در آن ماشبنیبنن و قطار و هواپیما بود، [گفته هایش]
افسانه ای خیالىللىی و مسخره است. حبىتبىی خاطره ی بمتبممدن در حال بجتبجحلیل رفبنتبنن است. در حالىللىی که پدربزرگ پبریبرر
همھهممچنان به زبان انگلیسی صحیح صحبت می کند، نوه ها دیگر به زبابىنبىی سلیس صحبت بمنبممی کنند. آبهنبهها با
صداهابىیبىی گنگ ارتباط برقرار می کنند، چرا که دیگر نیازی به صحبت کردن به زبان پیچیده وجود ندارد.
خط تاربجیبجخی سبریبرری صعودی دارد، اما سبریبرر نزولىللىی را هم می شناسد، همھهممچون زمابىنبىی که امبرپبرراتوری رم
سرنگون شد. در پایان، رم به دست بربرها نابود نشد؛ آبهنبهها فقط آخرین فشار را وارد کردند. رم به
دست تضادهای داخلی خودش نابود شد. در نتیجه ی تضادهای داخلی نظام برده داری، فروپاشی
نبریبرروهای مولد رخ داد. مسیحیان بجنبجخستبنیبنن بمنبمماینده ی جنبشی انقلابىببىی و کمونیسبىتبىی بودند که مدافعان نظام
فاسد قدبمیبمم با انزجار از آن به عنوان مذهب زنان و برده ها یاد می کردند. چنان که اغلب در جنبش های
انقلابىببىی فقرا و مجممجحرومان پیش می آید، مسیحیان بجنبجخستبنیبنن که به دنیا به عنوان شر پشت کرده بودند و از
زندگی بجتبججملابىتبىی طبقات ثروبمتبممند ‐«مادر هرزگی ها و پلیدی های زمبنیبنن»‐ برائت جسته بودند، سرشار از
روحیه ای راسخ بودند که عمیقاً در برابر هبرنبرر، فرهنگ و علم خصمانه بود.
در این دوران، حدود قرن پنجم، بزرگ ترین جنبش مردمی بمتبممام تارتحیتحخ بشری رخ داد. با جابجببججابىیبىی قبایل
ژرمن و اسلاو به سوی غرب، جامعه ی برده داری قدبمیبمم سقوط کرد، هرچند که در حقیقت به هر حال در
Jack London ١٤
١٦
Ted Grant ١٥
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
حال فروپاشی بود. و همھهممراه با این فروپاشی، فروپاشی کامل فرهنگ نبریبرز رخ داد. من فکر می کنم تصور
عمق این فروپاشی دشوار است. بگذارید تنها یک واقعیت به سمشسمما بگو بمیبمم که بسیار گویای [وضعیت] قرون
وسطی است. در سال ١۵٠٠، پس از صدها سال بىببىی توجهی، جاده هابىیبىی که به دست رمی ها ساخته شده
بود همھهممچنان بهببههبرتبررین جاده های قاره ی اروپا بودند. سایر جاده ها اغلب چنان در وضعیت خرابىببىی بودند که
غبریبررقابل استفاده بودند. بمتبممام بنادر اروپابىیبىی نبریبرز تا قرن ١٨ که بجتبججارت شروع به جان گرفبنتبنن کرد همھهممبنیبنن
وضعیت را داشتند.
از جمججممله ی هبرنبررهای گمشده بنّابىیبىی بود. در بمتبممام آلمللممان، هلند، انگلستان و اسکاندیناوی در طول ١٠ قرن
عملاً هیچ ساختمان سنگی جز کلیسا ساخته نشد. به عبارت دیگر در نتیجه ی فروپاشی نبریبرروهای مولد،
افول کامل فرهنگی رخ داده بود. بجتبجحت شرایط چنبنیبنن فروپاشی وحشتنا کی، چرا از وضعیت توده ها گفته
شود؟ بگذارید چکیده ای را از نویسنده ی قرون وسطابىیبىی نقل قول کنم، راهبىببىی به نام الفریک١٦
وینچسبرتبرر که کتابىببىی درباره ی آموزش مکالمللممه ی لاتبنیبنن نوشت:
استاد: مرد شخم زن، چه می کبىنبىی؟ کارت را چگونه ابجنبججام می دهی؟
در
شا گرد: من بسیار سخت کار می کنم، آقا. هنگام سحر ببریبررون می روم تا گاوهای نر را به مزرعه ببرببررم و
آبهنبهها را به گاوآهن ببندم. هر چه زمستان سخت باشد هم از ترس اربابمببمم جرأت بمنبممی کنم در خانه بمببممابمنبمم؛ و
وقبىتبىی که به گاو افسار زدم و تیغه ی خیش را آماده کردم و مجممجحکم به خیش بستم، هر روز باید یک
جریب یا بیشبرتبرر را شخم بزبمنبمم.
استاد: آیا کسی را هم با خود داری؟
شا گرد: پسری دارم که گاو را با مهمبریبرز می راند، و ا کنون به خاطر سرما و فریاد زدن صدایش گرفته
است.
استاد: در طول روز چه کار دیگری باید ابجنبججام دهی؟
شا گرد: بسیار بیشبرتبرر از این. باید آخور گاوها را از کاه پر کنم و به آبهنبهها آب بدهم و سرگبنیبنن ها را ببریبررون
ببرببررم.
استاد: و این کار سخت است؟
شا گرد: بله، سخت است، چون آزاد نیستم.
ظهور نظام فئودالىللىی همھهممراه با دوران طولابىنبىی ایستابىیبىی فرهنگی بود. به استثناء دو اخبرتبرراع، آسیاب آبىببىی و
بادی، در حدود هزار سال واقعاً هیچ اخبرتبرراعی ابجنبججام نشد. و حال بمتبممام فرهنگ بجتبجحت سلطه ی کلیسای
کاتولیک بود. البته اشاره ی من به فرهنگ اروپابىیبىی است، چرا که متاسفانه فرصت ندارم که به فرهنگ
جهابىنبىی ببرپبرردازم. زمان زیادی می برد. مسئله ی فرهنگ آسیا، خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتبنیبنن را
١٧
Aelfric ١٦
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
می بایست در فرصت دیگری باز کنیم. همھهممبنیبنن بس که رکود فرهنگی در اروپای قرون وسطی در جهان
اسلام صادق نبود. هنگامی که اروپای مسیحی غرق در بربریت بود، در کشورهای اسلامی خاورمیانه و
اسپانیای بجتبجحت سلطه ی مسلمانان پیشرفت های علمی و هبرنبرری چشمگبریبرری صورت می گرفت که بعدها به
باروری فرهنگ اروپا کمک کرد. بسیاری از یافته های عرب ها و ایرابىنبىی ها نبریبرز به نوبه ی خود ریشه در هند
داشت.
با این حال، در اینجا به رشد سرمایه داری می پرداز بمیبمم که به عنوان یک پدیده ی عمدتاً اروپابىیبىی آغاز شد.
از مشخصات قرون وسطی در اروپا، دیکتاتوری فرهنگی کلیسا است که نفی کامل فرهنگ کلاسیک بود.
هبرنبرر یونان و رم شکل انسابىنبىی را گرامی می داشت. هبرنبرر مسیحی فئودال نه تنها شکل انسابىنبىی، بلکه جهان و
بمتبممام فعالیت های حیابىتبىی انسانیت را پس می زند. چشم زنان و مردان را به سوی آسمسسممان ها می گرداند، به ما
می آموزد که این جهان، جهان اهر بمیبممنان و شیاطبنیبنن است، شر است، و بدن شر است، روابط میان زن و
مرد شر است. زنان مشخصاً به دیده ی شر نگریسته می شدند، از همھهممان کتاب اول خلقت [در ابجنبججیل] به ما
می گوید که بمتبممام زیان های نوع بشر از زنان می آید («گناه بجنبجخستبنیبنن»).
موسیقی اساساً در کلیساها ممممممنوع شد. نقل قولىللىی از سنت توماس می آورم که در کتابش «سوما تئولوژیکا»
درباره ی شر سازها هشدار می دهد. او چنبنیبنن می گوید:«سازها از عبادت و از کلیساها خارج شدند، چرا
که شکل بدن را دارند. آبهنبهها دابمئبمماً مزاحم ذهن می شوند و حبىتبىی انسان را به لذت جنسی تشویق می کنند.»
چه فکر وحشتنا کی، انسان را به لذت جنسی تشویق کنند!
نقطه ی اوج این فرهنگ، این هبرنبرر، کلیساهای قرون وسطی، کلیساهای گوتیک، باز مانند مجممججسمه های مصری
فراعنه بیانیه ای ساخته شده از سنگ است. وارد یکی از این کلیساها می شوید و بلافاصله صدایتان را
پایبنیبنن می آورید، تاریک است، نور تنها از پنجره های شیشه ای گاه رنگی وارد می شود، تنها رنگی که در
آبجنبججا وجود دارد. تصویری عرفابىنبىی از تاریکی روح، و این بناهای عظیم که به بالا اشاره می کنند، به
آسمسسممان ها اشاره می کنند، طوری طراحی شده اند که زنان و مردان احساس کوچک و بىببىی اهمھهممیت بودن کنند.
بسیاری از مردم این هبرنبرر را بجتبجحسبنیبنن می کنند ‐هر چند شخصاً برای من جالب نیست. از نظر من هبرنبرری
عمیقاً غبریبررانسابىنبىی است‐ بیابىنبىی سنگی از بیگانه سازی انسانیت از وضعیت انسابىنبىی خودش.
بجببجحران فئودالیسم
در بمتبممام این دوران میلیون ها مرد و زن بجتبجحت سلطه ی این دیکتاتوری معنوی به دنیا آمدند، زندگی
کردند و مردند. حبىتبىی بمنبممی توانستند درک کنند که در کلیساها چه گفته می شود، چون به لاتبنیبنن گفته
می شد. با این حال ببریبررون از کلیسا خورشید می درخشید، پرندگان می خواندند، زنان و مردان عشق
١٨
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
می ورزیدند، رقص و موسیقی ادامه یافت و بهنبههایتاً تغیبریبرری در مجممجحتوای طبقابىتبىی جامعه با پیامدهای مهم هبرنبرری
دار بمیبمم.
حال در مرحله ی اخبریبرر فئودالیسم، اواخر قرون وسطی، شاید از قرن سبریبرزده به بعد جامعه وارد بجببجحرابىنبىی
جدی می شود. و هنگامی که یک جامعه وارد این نوع از بجببجحران می شود، می تواند مدبىتبىی طولابىنبىی دوام
بیاورد. این فرآیند خطی مستقیم نیست، بلکه می تواند افت و خبریبرزهابىیبىی داشته باشد، اما همھهممگی در
راستای همھهممان افول کلی.
در چنبنیبنن دوره هابىیبىی، مردم احساس می کنند که جامعه در بجببجحران است، نه فقط به دلایل اقتصادی، و حبىتبىی
می شود بگو بمیبمم نه عمدتاً به دلایل اقتصادی. احساس عمومی فروپاشی وجود دارد، بجببجحران اخلاقیات،
بجببجحران خانواده، بجببجحران کلیسا، بجببجحران اعتقاد، بجببجحران علم، بجببجحران هبرنبرر. در اواخر قرون وسطی هم این امر
صادق بود. تغیبریبرری عمده در میان رتحنتحج عمومی، سقوط، جنگ ها، بیماری های همھهممه گبریبرر و قحطی در حال
وقوع بود. بسیاری از مردم معتقد بودند که پایان جهان دارد فرا می رسد، و در واقع، داشت فرا
می رسید. نه پایان جهان به معنای واقعی کلمه، بلکه پایان فئودالیسم، فروپاشی نظام فئودالىللىی. این فکر
پایان جهان در هبرنبرر در آثار فوق العاده بدیع پیبرتبرر بروگل١٧ و بیش از همھهممه هبریبررونیموس بوش١٨ بروز یافته
است که می توان در موزه ی پرادو در مادرید اسپانیا آن را یافت.
ظهور بورژوازی
البته مسئله ی تعیبنیبنن کننده در اینجا ظهور طبقه ی انقلابىببىی جدید بود که جامعه ی کهن ، نظام اجتماعی ،
باورها و مذهبش را به چالش می کشید. بورژوازی شهرها به تدرتحیتحج، تکه به تکه مکابىنبىی برای خود در
جامعه ی فئودالىللىی فتح کرد. به همھهممان ترتیبىببىی که طبقه ی کارگر مدرن از طریق سازماندهی جنبش کارگری
جابىیبىی در جامعه برای خود حک می کند.
بورژوازی شهرها را به شکل بهنبههادهابىیبىی مجممججزا برقرار کرد، نه بر اساس کشاورزی و مناسبات قدبمیبمم فئودال،
بلکه بر اساس بجتبججارت، بازرگابىنبىی، پول و وام. آبهنبهها سبک زندگی جدیدی را گسبرتبررش دادند و در کنار آن به
تدرتحیتحج سلائق جدید و مفاهیم هبرنبرری جدید و مهم تر از همھهممه مذهبىببىی جدید یعبىنبىی پروتستانبریبرزم ظهور کرد.
آیا تا به حال فکر کرده اید که تفاوت نظری بنیادین میان کاتولیسبریبرزم و پروتستانبریبرزم چیست؟ بسیاری از
مردم بمنبممی توانند به این پرسش پاسخ دهند، اما پاسخ بسیار ساده است. مذهب کاتولیک رستگاری از
طریق اعمال را آموزش می دهد، اما مذهب پروتستان رستگاری از طریق ابمیبممان را آموزش می دهد. به
بیابىنبىی ناشیانه ‐اما به شیوه ای که ماهیت طبقابىتبىی این تفاوت را آشکار می کند‐ ابمیبممان بسیار ارزان است،
Pieter Bruegel the Elder ١٧
١٩
Hyeronimus Bosch ١٨
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
هزینه ای ندارد، در حالىللىی که اعمال معمولاً تا حدی گران هستند. معنای طبقابىتبىی آن چیست؟ درست در
قلب تفاوت میان بورژوازی و اشرافیت فئودالىللىی جای می گبریبررد.
بجتبجحت سلطه ی نظام فئودالىللىی، نظامی مبتبىنبىی بر کشاورزی، نیازی به نوآوری نبود، نیازی به سرمایه گذاری بر
روی فناوری اطلاعات یا هر چبریبرز مشابه دیگری نبود (حبىتبىی ا گر فرض کنیم که در دسبرتبررس بود). علت این
است که زمبنیبنن داران فئودال انبوهی از نبریبرروی کار رعایای بىببىی زمبنیبنن را در اختیار داشتند که عملاً برده
بودند، به زمبنیبنن زبجنبججبریبرر شده بودند، هر چند رسمسسمماً آزاد بودند. و ا گر نبریبرروی کار ارزان داشته باشید،
احتیاجی به ماشبنیبنن آلات ندارید تا بهببههره وری را افزایش دهید. پس برای چه زجمحجممت نوآوری به خود بدهید؟
در جامعه ی برده داری هم وضعیت مشابهببههی وجود داشت. هر چند که یونانیان اسکندریه موتور بجببجخاری
اخبرتبرراع کرده بودند که واقعاً کار می کرد، اما در حد یک اسباب بازی و کنجکاوی بدون کاربرد عملی بافىقفىی
ماند.
اما ا گر نیازی به سرمایه گذاری مجممججدد نبود، این سوال پیش می آید که طبقه ی حا کم با مازاد چه می کرد؟
البته که همھهممیشه می توان بجببجخشش کرد، و برخی از آنان واقعاً این کار را می کردند. برخی از این افراد
بسیار سخاوبمتبممند بودند‐ امکانش را داشتند که باشند. یا می توانید آن را خرج لباس ها و جواهرات
فخرفروشانه و چبریبرزهابىیبىی از این قبیل کنید‐ که اغلب اشراف و همھهممسران شان این کار را می کردند. یا
می توانید آن را به کلیسا بدهید. تا ا گر زندگی خیلی بدی داشتید، چنان که بسیاری از آبهنبهها داشتند،
کشیش ها تا پانصد سال برای روح تان دعا کنند، تا بلیت درجه یک به قلمرو پادشاهی بهببههشت برایتان
تضمبنیبنن شود.
به همھهممبنیبنن علت است که کلیسای قرون وسطی می توانست با پولىللىی که از اشراف می گبریبررد، از پس هزینه های
ساخت کلیساهای عظیم برآید. در واقع ابجنبججیل درباره ی اینکه کلیسا یک ساختمان باشد هیچ نگفته
است. عیسی مسیح در جابىیبىی می گوید:«هر کجا که دو یا سه نفر از سمشسمما به نام من گرد هم آیید، من همھهممابجنبججا
هستم.» این همھهممان معنابىیبىی است که کلمه ی کلیسا در زبان لاتبنیبنن دارد: ecclesia به معنای گرد آمدن، به
هیچ وجه ساختمان نیست.
پس هنگامی که فردی به نام لوتر پیدا شد و ابجنبججیل را به آلمللممابىنبىی ترجمججممه کرد ‐و از قضا آلمللممابىنبىی بسیار خو بىببىی
که زبان ادبىببىی مدرن را پایه ریزی کرد‐ و مردم شروع به خواندن ابجنبججیل کردند، این آغاز انقلاب بود.
پروتستان ها قصد کردند که اساس را بر این ابجنبججیل قرار دهند نه هیچ چبریبرز دیگر. این کلام خدا بود که
مستقیماً بر انسان آشکار شده بود. می گفتند:«ا گر ابمیبممان داشته باشیم، ا گر به عیسی مسیح اعتقاد داشته
باشیم از طریق ابجنبججیل بجنبججات می یابیم». و این پیامی بسیار انقلابىببىی در آن دوران بود.
این جمحجممله ای رو در رو به کلیسا، به این دیکتاتوری معنوی بود؛ این بوروکراسی عظیم که بسیار پرهزینه،
اسرافکار و فاسد از هر نظر بود؛ این روحانیت نفرت انگبریبرز که بىببىی دلیل از آبهنبهها مالیات می گرفت. به یاد داشته
٢٠
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
باشیم که در اینجا از آبجنبجچه مارکس درباره ی دوران انباشت بدوی ثروت توصیف می کند حرف می زنیم.
بورژواها می خواستند پول شان را برای مقاصد سرمایه گذاری حفظ کنند.
دو قرن بعد، شعار انقلابیون آمریکابىیبىی «نفی مالیات بدون بمنبممایندگی»١٩ بود، در حالىللىی که در قرن ١٩،
لیبرببررال ها «دولت ارزان!»٢٠ را طلب می کردند. اما بجنبجخستبنیبنن شعار بورژواها «مذهب ارزان!»٢١ بود. ما به
این همھهممه کلیسا و این همھهممه کشیش و این همھهممه اسقف و این همھهممه پاپ نیازی ندار بمیبمم‐ این ایده ی اصلی بود. و
این هم البته به خودی خود بیان زیبابىیبىی شناسی هبرنبرری هم داشت.
انقلاب بورژوابىیبىی
پیوریبنتبنن های بریتانیا لباس های مشکی بسیار ساده می پوشیدند. این به خودی خود بیانیه ای انقلابىببىی علیه
ثروبمتبممندان، علیه بمتبممام این فخرفروشی، این آراستگی افراطی، این جواهرات، این فساد بود. تلوتحیتحح انقلابىببىی
واضحی داشت. سرمایه داری بر خلاف فئودالیسم یا جامعه ی برده داری، برای بجنبجخستبنیبنن بار در تارتحیتحخ
درباره ی حقوق انسان، حقوق فرد موعظه می کند. فردگرابىیبىی و سرمایه داری در واقع جدابىیبىی ناپذیرند. و
این نتیجه ی مهمی در هبرنبرر دارد، برای بجنبجخستبنیبنن بار در تارتحیتحخ بشر، چرا که بمتبممام یا تقریباً بمتبممام هبرنبررهای پیشبنیبنن
هبرنبرر گمنام بودند.
در اینجا ظهور هبرنبررمندان بزرگ را شاهدبمیبمم، کسابىنبىی که به عنوان فرد برابمیبممان شناخته شده هستند. شروع
آن از قرن چهاردهم و پانزدهم. در ایتالیای سمشسممالىللىی و بعدها در هلند، شاهد آغاز آن دوران شگفت انگبریبرز
تارتحیتحخ بشریت هستیم که آن را رنسانس می نامیم. این هبرنبرر چه ویژگی جدیدی دارد؟ در مورد فلاندرها
٢٢افرادی مثل برادران فان آیک٢٣
را دار بمیبمم، هوبرت و ژان فان آیک که موضوعات مذهبىببىی را به شیوه ای
نو نقاشی می کردند. آبهنبهها مذهبىببىی بودند، اما بمتبممام مجممجحتوای این نقاشی ها متفاوت از هبرنبرر پیشبنیبنن بود.
ا گر به این هبرنبرر فلاندرها نگاه کنید، زنان و مردان واقعی را می بینید، انسان دوباره به هبرنبرر باز می گردد.
در فلسفه معادل این را در ظهور اومانیسم می بینیم که همھهممان تفکر بورژوابىیبىی حقوق افراد را بیان می کند.
این توسط افرادی چون اراسمسسمموس٢٤ و سر توماس مور٢٥ ارائه شد. مکاتب فکری جدید بیش از همھهممه
No taxation without representation ١٩
Cheap Government ٢٠
Cheap religion ٢١
:Flanders ٢٢ ناحیه ای در شمال غرب اروپا که اکنون میان بلژیک، فرانسه و هلند تقسیم شده است و زبان شان هلندی است.
Hubert van Eyck ٢٣
Jan van Eyck
Erasmus ٢٤
٢١
Sir Thomas More ٢٥
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
مجممجحصول ایتالیا بودند که هبرنبرر در آن به بالاترین نقطه ی اوج خود پس از دوران یونان رسید. این بروز
مستقیم ظهور بورژوازی بود.
این مفهوم انقلابىببىی انسان به عنوان فرد در آثار کسابىنبىی چون بوتیچلی٢٦
به شکلی عالىللىی بروز می یابد. تولد
ونوس یکی از بزرگ ترین نقاط اوج بمتبممام نقاشی هاست. این نقاشی زیبا هیچ ارتباطی به قرون وسطی یا
مسیحیت ندارد. سوژه ای صرفاً بت پرستانه است: الهللهھه ی عشق، آفرودیت در حال زایش از میان موج ها.
در مرکز، فرم مونث است، بدبىنبىی عریان، موضوعی که از سوی کلیسای قرون وسطی مورد تکفبریبرر بود،
کلیسابىیبىی که بدن را شر می دانست و زن را منشاء گناه بجنبجخستبنیبنن. از آن سو در اینجا گرامیداشت باشکوه
بدن انسان را دار بمیبمم. این جوهر انسابىنبىی، خود زندگی، راهش را به پیش باز می کند، همھهممان گونه که در
دوران یونان باستان کرده بود.
این نقاشی آزادی ای در خود دارد، آن گونه که جسم و امواج کشیده شده اند، حبىتبىی باد که در طرزی که
لباس های لطیف تارمانند حرکت می کنند بجتبججلی یافته است. این یک بیانیه ی انقلابىببىی است، نفی کامل بجتبجحجر
پیشبنیبنن، یاوه های عرفابىنبىی مذهبىببىی پیشبنیبنن. تاریکی پیشبنیبنن به طور کامل تبعید شده است. اینجا همھهممه نور
است. هیچ چبریبرز ثابت نیست، همھهممه چبریبرز حرکت می کند، می رقصد و می خندد. اینجا بالاخره غبریبررانسابىنبىی بودن
هبرنبرر پایان می یابد، واقعاً هبرنبرر انسابىنبىی است.
این تغیبریبرری اساسی در برداشت انسان از جهان و جایگاه ما در آن را بازتاب می دهد. این همھهممان دیدگاه
جسورانه است که در علم منجر به عصر جدید بجتبجحقیقات و آزمایشات شد و در سیاست مستقیماً منجر به
تضاد بورژوازی قیام کننده علیه اربجتبججاع کاتولیک فئودال شد. خصوصاً در هلند، که بورژوازی در حال
ابجنبججام مبارزه ی انقلابىببىی قهرمانانه علیه قدرت اربجتبججاعی اصلی در اسپانیا بود که می توان آن را با امبرپبرریالیسم
آمریکابىیبىی کنوبىنبىی مقایسه کرد.
شورش هلند
شورش هلندِ اسپانیابىیبىی مانند جنگ ویتنام و انقلاب روسیه در یک ترکیب واحد بود. این جنگی بىببىی رجمحجممانه
بود، جنگی انقلابىببىی که در مقطعی از آن پادشاه اسپانیا بمتبممام جمججممعیت هلند را با برخی استثنائات مجممجحکوم به
مرگ کرد. این دورابىنبىی بود که در آن داشبنتبنن ابجنبججیل در خانه جرمی بود که مجممججازاتش مرگ به
وحشتنا ک ترین شیوه ی ممممممکن بود. هر کس که مرتد شناخته می شد ‐یعبىنبىی هر کس که با کلیسای
کاتولیک موافق نبود‐ زنده زنده سوزانده می شد، اما ا گر اعبرتبرراف کامل می کردید و توبه می کردید و از
پروتستانبریبرزم برائت می جستید، مادر مقدس کلیسا رأفت نشان می داد. مردان سر از تن شان جدا می شد
و زنان زنده به گور می شدند.
٢٢
Botticelli ٢٦
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
پس از دورابىنبىی طولابىنبىی بورژوازی هلندی موفق شد از اسپانیا جدا شود. این امر، شکوفابىیبىی بجتبججارت،
بازرگابىنبىی، رفاه و همھهممچنبنیبنن هبرنبرر و فرهنگ را آغاز کرد. این هبرنبرر هلند ویژگی های خاصی داشت. بسیاری از
این شاهکارهای هلندی روحیه ی آسودگی کامل، صلح و آرامش را می دمیدند. این چه معنابىیبىی دارد؟ این
ریشه در دوران پیشبنیبنن دارد. بورژواهای هلندی، این تاجران قوی بنیه و کامیاب، پس از مبارزه ی
بىببىی رجمحجممانه علیه اسپانیا فضابىیبىی برای تنفس می خواستند، دورابىنبىی از آرامش که بتوانند از صلح، سکوت،
آرامش و آسایش جدید لذت ببرببررند. این همھهممان چبریبرزی است که اغلب این نقاشی ها می رسانند: جامعه ای
کاملاً نظم یافته و باثبات.
همھهممچنبنیبنن بجنبجخستبنیبنن بار در تارتحیتحخ است که هبرنبرر واقعاً زندگی عادی را به تصویر می کشد، وجود عادی آرام
روزمره ی بورژوابىیبىی. در اینجا زنان گیسوان شان را شانه می زنند، ارگ کوچک شان را می نوازند یا نامه ای
را می خوانند‐ همھهممانند نقاشی های ورمبریبرر
٢٧
، یکی از بزرگ ترین بمنبممایندگان این مکتب. ماهیت بسیار معمولىللىی
این مناظر پاسخگوی نیاز روابىنبىی بسیار عمیقی است. ضمناً، حبىتبىی در اینجا مسئله ی اقتصاد و طبقه خود را
نشان می دهد.
نوعی جدید از نقاشی پا به عرصه ی وجود می گذارد: طبیعت بىببىی جان. این معمولاً متشکل از مبریبرزهابىیبىی
است پر از غذاهای نسبتاً خوب، قرقاول، تنگ های شراب، سیب و میوه های لذیذ دیگر. میوه ها به قدری
زیبا هستند که به راسبىتبىی دل تان می خواهد دست دراز کرده، یکی از سیب ها را برداشته و آن را بجببجخورید.
این پیام تاجر موفق هلندی است که می گوید:«من اینجا هستم! من از راه رسیده ام، ببینید از پس چه
هزینه هابىیبىی برمی آبمیبمم. ببینید در آشبرپبرزخانه ام چه دارم!» حبىتبىی نقاشی گل ها هم پایه ی اقتصادی دارد، چرا
که این دوره ی بجنبجخستبنیبنن بجببجحران اقتصادی احتکار است، رسوابىیبىی لاله های هلندی، که همھهممه گل می خواستند
و گل قیمت بالابىیبىی داشت.
پول و هبرنبرر
مبنای این هبرنبرر جدید این است که طبقه ی مصرف کننده ی جدیدی وجود دارد، تاجر موفق با خانه ای
بزرگ ، دیوارهای بسیاری که نیاز داشت پوشانده شود. نقاشی ها همھهممه جا بودند، نقاشی ها در مغازه ها،
میخانه ها و مسافرخانه ها بودند. در اینجا هبرنبرر به دیده ی معمابىیبىی بزرگ به معنای «هبرنبرر برای هبرنبرر» نگریسته
بمنبممی شد. به عنوان یک بجتبججارت در نظر گرفته می شد، درست مانند بمتبممام بجتبججارت های دیگر. ورمبریبرر تصاویر
بسیاری را از شهر موطن خود دلفت٢٨
نقاشی کرد. یک نانوای اهل دلفت واقعاً دو نقاشی از ورمبریبرر داشت
که ا کنون میلیون ها پوند ارزش دارد. و علت اینکه نانوا این دو نقاشی را داشت این بود که [تابلوها]
Vermeer ٢٧
٢٣
Delft ٢٨
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
پول نان را می پرداختند: ورمبریبرر توانابىیبىی خرید نان نداشت. او در فقر مرد، همھهممانند بسیاری از هبرنبررمندان، و
بجتبججارت بزرگ از مجممجحل نقاشی های آبهنبهها درآمد میلیوبىنبىی کسب می کند.
البته که با ظهور سرمایه داری، عناصر مهم پول، حرص و طمع و عطش بمتبمملک اشیاء را می بینید. در
انگلستان در قرن ١٧ انقلاب بورژوابىیبىی رخ داد. در اینجا همھهممان نزاع میان اندیشه ی هبرنبرری و مذهبىببىی نو و
مطلق گرابىیبىی فئودال را می بینیم. به نقاشی های شاه چارلز اول اثر ون دایک ٢٩ نقاش هلندی نگاه کنید که
بسیاری از آبهنبهها در نشنال گالری هستند. نقاشی های بسیار زیبابىیبىی هستند از شخصیت های اشرافىففىی آراسته به
جواهرات و لباس های مرغوب. دسمشسممنان شان، پیوریبنتبنن ها لباس های سیاه می پوشیدند و ساده می زیستند.
این ها دو مفهوم مجممجختلف زیبابىیبىی شناسی هستند و دو گونه اخلاقیات مجممجختلف، مبتبىنبىی بر دو طبقه ی متخاصم.
رخدادی مشهور ذهنیت متفاوت این دو طبقه را به تصویر می کشد؛ هنگامی که الیور کرامول٣٠
انقلابىببىی
انگلیسی سفارش داد تصویرش را نقاشی کنند. او انقلابىببىی بورژوای بسیار خو بىببىی بود، اما خوش قیافه ترین
مرد جهان نبود. کرامول به هبرنبررمند گفت:«مرا همھهممان طور که هستم بکش، با زگیل ها و همھهممه چبریبرز.»
روحیه ی هبرنبرری جدیدی در جریان بود. انقلاب انگلیس نویسندگان بزرگی را به وجود آورد، همھهممچون
جان میلتون٣١ نویسنده ی «بهببههشت گمشده»، و اندرو مارول٣٢ شاعر بزرگ پبریبرر پیوریبنتبنن. اما وقت ندارم که
وارد جزئیات شوم.
رژ بمیبمم کهن و انقلاب فرانسه
ا گر به فرانسه نگاه کنیم، دوباره نزاع دو طبقه را می بینیم و نزاع دو فرهنگ بروز یافته در هبرنبرر. البته
تکرار می کنم، نباید تلاش کرد که روابط دقیق برقرار کرد، این اشتباه است. با این حال گاه به شکلی
عجیب و پیچیده می توان خطوط کلی کمرنگ مناسبات اجتماعی بروز یافته در هبرنبرر را دید. نه همھهممیشه.
فقط گاهی. گاه می توانید این را حبىتبىی در مواردی غبریبررمجممجحتمل چون باغبابىنبىی ببینید. تا به حال به ورسای در
فرانسه رفته اید؟ شاید به باغ های مشهورش نگاه کرده باشید. فرم های هندسی، خطوط مستقیم.
این ایده چه را بازتاب می دهد؟ این یک بیانیه هم هست. پادشاهی فئودال مطلقه ی فرانسه تلاش
می کرد همھهممه چبریبرز را سخت کنبرتبررل کند، حبىتبىی طبیعت را. باغ های ورسای ایده ای را بیان می کنند: اینکه ما
می توانیم همھهممه چبریبرز را کنبرتبررل کنیم، می توانیم حبىتبىی طبیعت را کنبرتبررل کنیم، حبىتبىی درختان، حبىتبىی
رودخانه ها، حبىتبىی جمچجممن ها باید از ما اطاعت کنند. بجتبججلی هبرنبرری این ایده کلاسیسیسم است که تلاش می کند
Van Dyke ٢٩
Oliver Cromwell ٣٠
John Milton ٣١
٢٤
Andrew Marvell ٣٢
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
قواعد انعطاف ناپذیری را برای درام برقرار کند، بر اساس سوءبرداشت از آبجنبجچه که ارسطو نوشته بود.
درام می بایست در ٢۴ ساعت، در یک مکان رخ دهد، بمنبممی توانید کمدی را با تراژدی در هم بیامبریبرزید.
آبهنبهها به شکسپبریبرر که او را یک وحشی نادان می پنداشتند می خندیدند، چرا که کمدی و تراژدی را با هم
درآمیخته بود.
کمی پیش از انقلاب، دولت فرانسه ورشکست شده بود و زمبنیبنن زیر پای پادشاهی می لرزید. بنابراین به
بجنبجحوی انتظار می رفت که خصوصیت هبرنبرر طبقه ی حا کم در این دوران می بایست دارای مقادیر زیادی از
عنصر فرار از واقعیت باشد. دنیای غبریبررواقعی که در نقاشی های واتو٣٣
بازتابىببىی وفادارانه از دنیابىیبىی رویابىیبىی
بود که طبقه ی حا کم فاسد و فلک زده ی فرانسه در واقع در آن زندگی می کردند. ماری آنتوانت ٣٤
دستور داده بود «مزرعه »ای در املا کش بسازند که در آن مانند یک چوپان لباس می پوشید. در همھهممبنیبنن
حبنیبنن، در دنیای واقعی، چوپان های واقعی فرانسوی از دشواری هابىیبىی رتحنتحج می بردند که در دنیای مصنوعی
ماری آنتوانت هیچ بازتابىببىی بمنبممی یافت.
همھهممان جنون کنبرتبررل همھهممه چبریبرز، و نبریبرز این دنیای رویابىیبىی در سال ١٧٨٩ فروربجیبجخت. انقلاب فرانسه همھهممه چبریبرز را
زیرورو کرد. زمینه ی انقلاب فرانسه پیش تر توسط مبارزه ی ایدئولوژیک خصوصاً در قلمرو فلسفه آماده
شده بود. انقلاب این مبارزه را به هبرنبرر آورد که بدواً در قالب نئوکلاسیسیسم در آثار داوید ٣٥ هبرنبررمند
انقلابىببىی بزرگ و بعدها در رمانتیسیسم بجتبججلی یافت.
ممممممکن است بگویید که چه تفاوبىتبىی میان کلاسیسیسم پیشبنیبنن و کلاسیسیسم جدید است؟ یک تفاوت
دارد. کلاسیسیسم سلطنبىتبىی مبتبىنبىی بر هبرنبرر فاسد امبرپبرراتوری رم بود، کلاسیسیسم انقلاب فرانسه به
جمججممهوری رم بازمی گشت و خصلبىتبىی انقلابىببىی داشت. از روحیه ی قهرمانانه و فدا کاری برای مصلحت مشبرتبررک
یعبىنبىی وطن پرسبىتبىی برافروخته می شد. این ها کیفیابىتبىی بود که بورژوازی انقلابىببىی به آن نیاز داشت تا رژ بمیبمم
قدبمیبمم را برانداخته و در مقابل مجممججموع قدرت پادشاهی های اروپا قدرت را در دست نگه دارد.
Jean-Antoine Watteau ٣٣
Marie Antoinette ٣٤
٢٥
Jacques-Louis David ٣٥
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
آثار انقلاب فرانسه
انقلاب فرانسه تاثبریبرر بسیاری داشت، نه تنها در فرانسه، بلکه در مقیاسی جهابىنبىی. در انگلستان مجممججموعه ای
بمتبممام از شعرای بزرگ، برخی از بزرگ ترین شعرای انگلستان، بایرون٣٦ ، شلی٣٧ ، وردزورث٣٨ ، کولرتحیتحج٣٩ ،
رابرت برنز٤٠در اسکاتند، ویلیام بلیک٤١ ، نویسنده ای بسیار مبتکر و هبرنبررمندی که به قدری پیشرفته بود
که در دوران خود دیوانه تلقی می شد. ا گر درست به یاد بیاورم، پایان عمرش را در آسایشگاه روابىنبىی
سبرپبرری کرد. و ا کنون به عنوان هبرنبررمند و نویسنده ای بزرگ شناخته می شود.
بمتبممام این نویسندگان بزرگ مشتاقانه انقلاب فرانسه را پشتیبابىنبىی می کردند، هر چند که کاری خطرنا ک بود.
در بریتانیا سرکوب وحشتنا کی در جریان بود. ویلیام بلیک نوشته بود که ا گر عیسی مسیح در بریتانیا
زنده بود، به زندان انداخته می شد. ویلیام وردزورث در دوران انقلاب حضور داشت، در فرانسه بود و
در شعر عالىللىی خود، پیش درآمد، ابیات شگفت انگبریبرز زیر را نوشت:
«سعادبىتبىی بود در آن صبح زنده بودن، اما جوان بودن سعادبىتبىی بسیار [بیشبرتبرر].»
بعدها هنگامی که موج انقلابىببىی فروکش کرد و بناپارتیست های مجممجخالف قدرت را به دست گرفتند، وردزورث
و کولرتحیتحج جنبش را ترک کردند. پس از دچار شدن انقلاب روسیه به ضدانقلاب استالیبىنبىی هم اتفافىقفىی مشابه
این افتاد. اما همھهممه تسلیم نشدند. شلی شاعری شگفت آور بود که به طرز غم انگبریبرزی جوان مرگ شد.
مارکس، شلی را که مطلقاً بر عقاید انقلابىببىی اش استوار بود، همھهممچون شاعر بزرگ اسکاتلندی رابرت برنز
بسیار بجتبجحسبنیبنن می کرد.
تنها در بریتانیا نبود که نویسندگان و شعرای شناخته شده از انقلاب فرانسه الهللهھام گرفتند. در آلمللممان، گوته
و شیلر مشتاقانه انقلاب فرانسه را پذیرفتند و در عرصه ی موسیقی، بزرگ ترین نابغه ی موسیقی در طول
تارتحیتحخ، لودویگ وان بتهوون تا پایان عمرش هرگز در پشتیبابىنبىی از ایده آل های انقلاب فرانسه تردید نکرد.
ممممممکن است ببرپبررسید که آیا امکان دارد که ایده ی آن انقلاب را در موسیقی متجلی کرد؟ پاسخ می دهم
بله. بتهوون یک انقلابىببىی موسیقابىیبىی بود که الهللهھامش را از انقلاب بر می گرفت. هر یک از سمسسممفوبىنبىی های بتهوون را
با هر آبجنبجچه پیش تر آمده مقایسه کنید، بلافاصله متوجه می شوید که کاملاً جدید است. و این در ذات بمتبممام
هبرنبررهای عالىللىی است که باید چبریبرزی نو باشد، چبریبرزی که حرفىففىی نو به ما بزند.
Byron ٣٦
Shelley ٣٧
Wordsworth ٣٨
Coleridge ٣٩
Robert Burns ٤٠
٢٦
William Blake ٤١
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
بعضی از سمشسمما شاید داستان سمسسممفوبىنبىی سوم بتهوون را، که نامش سمسسممفوبىتبىی ارویکا٤٢
یعبىنبىی سمسسممفوبىنبىی یک قهرمان
است، بدانید. این خود روحیه ی انقلاب فرانسه در موسیقی است. شک دارید، فکر می کنید که از
خودم در می آورم؟ اما این واقعیبىتبىی کاملاً مستند است! بتهوون فکر می کرد که ناپلئون ادامه ای بر
انقلاب فرانسه است و می خواست سمسسممفوبىنبىی سومش را به او تقدبمیبمم کند. در واقع قرار بود نامش سمسسممفوبىتبىی
ناپلئون باشد.
هنگامی که در میانه ی نوشبنتبنن آن بود، شنید که ناپلئون به عنوان امبرپبرراتور تاجگذاری کرده است. به
سرعت قلمش را برداشت و نام ناپلئون را از صفحه ی نت خط زد. این صفحه ی کاغذ هنوز موجود است
و می توانید آن را در موزه ببینید، و می توانید ببینید که آن قدر با عصبانیت آن را خط زده بود که کاغذ را
سوراخ کرد. او نام سمسسممفوبىنبىی را به سمسسممفوبىنبىی ارویکا تغیبریبرر داد، به یاد یک قهرمان.
حال، شاید بسیاری از سمشسمما موسیقی کلاسیک را دوست نداشته باشید. حیف. اما دعوت تان می کنم که
فقط به دو ثانیه ی اول این سمسسممفوبىنبىی گوش کنید. این انقلاب در موسیقی است. پیش از آن مردم ‐البته
مردم ثروبمتبممند، به کنسرت سمسسممفونیک می رفتند، می نشستند، خواب شان می برد، شاید، یا چند نوای دلنشبنیبنن
را سوت می زدند و به خانه می رفتند. این کار را با بتهوون بمنبممی شود کرد. سمسسممفوبىنبىی ارویکا با دو ضربه ی
سنگبنیبنن آغاز می شود، مانند مشبىتبىی که بر مبریبرز یا بر در می کوبد. موسیقی نیست، آهنگ نیست، فراخوابىنبىی برای
توجه است، یا به بیان بهببههبرتبرر، فراخوابىنبىی برای مسلح شدن.
سمسسممفوبىنبىی پنجم بتهوون شناخته شده تر است، با بمتبممی بسیار مشهور آغاز می شود. باز هم واقعاً آهنگ نیست.
نیکولاس هارنانکورت٤٣
رهبرببرر ارکسبرتبرر آلمللممابىنبىی گفته است:«این موسیقی نیست، آشوب گری سیاسی است.
دارد به ما می گوید:‘این دنیا بد است، این دنیا نادرست است، ما باید تغیبریبررش دهیم. برو بمیبمم!‘» این
هرنانکورت است که این را می گوید، نه من. و در واقع، اخبریبرراً جان الیوت گاردنر٤٤
رهبرببرر ارکسبرتبرر انگلیسی
دریافته است که سمسسممفوبىنبىی پنجم بتهوون بر اساس آهنگ های انقلابىببىی فرانسه است. بله، موسیقی می تواند
بجتبججلی بجببجخش انقلاب باشد، و بجتبججلی بجببجخش انقلاب هم هست.
این رابطه ی میان هبرنبررمند و اجتماع رابطه ای دیالکتیکی است. هبرنبرر می بایست از فرد برآید، یا به عباربىتبىی
از قلب برآید. اما ممممممکن است لحللححظابىتبىی باشد که تضادهای دروبىنبىی شخص بتواند با تضادهای اجتماعی گسبرتبررده
مصادف شود. و این می تواند هبرنبرری عالىللىی به وجود بیاورد، همھهممان طور که در مورد بتهوون صادق بود.
زندگی شخصی بتهوون پر از تراژدی بود. او در سن ٢٨ سالگی شروع به ناشنوا شدن کرد. تا هنگامی
که سمسسممفوبىنبىی بهنبههم اش، سمسسممفوبىنبىی کر بزرگش را ساخت، کاملاً ناشنوا بود.
Eroica ٤٢
Nicholas Harnancourt ٤٣
٢٧
John Elliot Gardener ٤٤
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
این یک زندگی پر از رتحنتحج بود، که البته در موسیقی اش هم بازتاب یافته است. اما بتهوون نابغه بود، و در
جابىیبىی که [هر] فرد دیگری به این خاطر نابود می شد، بتهوون نه تنها نابود نشد، بلکه بر وضعیت شخصی
خود فائق آمده و در موسیقی اش نه تنها مشکل شخصی خود، بلکه بمتبممام تضادهای بزرگ و تنگناهای
پیش روی انسانیت رتحنتحج کشیده را بیان کرد.
رمانتیسیسم
گرایش هبرنبرری غالب در نیمه ی اول قرن نوزدهم رمانتیسیسم بود. معنای رمانتیسیسم چیست؟ بمنبمماینده ی
چه چبریبرزی است؟
در سال های ١٧٨٩-١٧٩٣ جهش بزرگ انقلابىببىی در فرانسه را شاهدبمیبمم که آینده ای بهببههبرتبرر برای بمتبممام نوع
بشر را بر مبنای آزادی، برابری و برادری نوید می داد. این ها شعارهابىیبىی پرطمطراق هستند که بورژوازی از
آن استفاده می کرد تا توده ها را به مبارزه برانگبریبرزد، اما با توجه به سطح عمومی نبریبرروهای مولد، انقلاب
فرانسه منتهی به یک انقلاب بورژوابىیبىی شد، و تنها می توانست به انقلابىببىی بورژوابىیبىی منتهی شود.
با تثبیت حا کمیت بورژوابىیبىی، بمتبممام رویاهای هبرنبررمندان و روشنفکران که با انقلاب به هیجان آمده بودند بر
باد رفت، و در روشنابىیبىی سرد روز مجممجحو شد. به جای ایده آل های آزادی، برابری و برادری، حا کمیت
بانکدار، تاجر و پول ساز را داشتند. جامعه بجتبجحت سلطه ی طمع سنگدلانه ی بورژوابىیبىی بود، که چنان که
اشاره کردم در رمان های بالزا ک به خو بىببىی نشان داده شده اند.
بسیاری از هبرنبررمندان و نویسندگان در وا کنش به این امر تلاش کردند که آلبرتبررناتیوی انقلابىببىی پیش رو قرار
دهند. آبهنبهها خشونبىتبىی آشبىتبىی ناپذیر نسبت به بورژوازی و حا کمیت پول داشتند. و البته هبرنبرر همھهممواره باید برای
آزادی بکوشد. هبرنبرر حقیقی می بایست آزادانه آبجنبجچه را بیان کند که در درون وجود دارد، نه آبجنبجچه را که از
ببریبررون از سوی هر چبریبرزی [هر کسی] بجتبجحمیل شده باشد، چرا که چنبنیبنن هبرنبرری لزوماً هبرنبرر بدی است. و بنابراین
هبرنبرر کنبرتبررل دولت را بمنبممی پذیرد، همھهممان گونه که دیکتاتوری مذهب و کلیسا را پس می زند. همھهممچنبنیبنن استبداد
بازار را هم بمنبممی پذیرد، که دسمشسممن سرسخت هبرنبرر و خلاقیت است.
در دهه های آغازین قرن نوزدهم ‐تا شکست انقلاب ١٨۴٨‐ بسیاری از شعرا و نویسندگان مشهور
فرانسه غرائز انقلابىببىی داشتند. دلا کروا٤٥ ، گوتیه٤٦ ، دومیه٤٧ ، بودلر٤٨ ، همھهممگی با انقلاب ١٨۴٨ همھهممدل
بودند و در آن شرکت داشتند. ضمناً، حال که درباره ی این موضوع صحبت می کنیم، بگذارید مطلبىببىی
Eugène Delacroix ٤٥
Armand Gautier ٤٦
Honoré-Victorin Daumier ٤٧
٢٨
Charles Pierre Baudelaire ٤٨
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
غبریبررمنتظره بگو بمیبمم. یکی از کسابىنبىی که فعالانه در انقلاب آلمللممان شرکت داشت، آهنگساز جوابىنبىی به نام
ربجیبجچارد وا گبرنبرر بود. او در آن زمان دوست نزدیک با کونبنیبنن آنارشیست بود و مقاله ای بسیار خوب و طولابىنبىی
نوشته بود با عنوان «سوسیالبریبرزم و هبرنبرر» که توضیح می دهد هبرنبرر و موسیقی واقعی با سرمایه داری
سازش ناپذیرند.
بله، اغلب هبرنبررمندان خلاق طرف طبقه ی کارگر بودند، طرف انقلاب ١٨۴٨. اما خرده بورژوازی طبقه ای
بسیار ناپایدار است. خصوصاً روشنفکران ناپایدارند. هنگامی که انقلاب شکست خورد، آبهنبهها افسرده
شدند، به سرعت بمتبممام ابمیبممان شان به طبقه ی کارگر را از دست دادند و به درون خود فرو رفتند. این
منشاء تاربجیبجخی به اصطلاح تئوری «هبرنبرر برای هبرنبرر» است که در ابتدا به آن اشاره کردم.
جنبش موسوم به سمسسممبلیسم اساساً توسط بودلر شاعر بزرگ خلق شد. اما او یکی از کسابىنبىی بود که بمتبممام
امیدش به انقلاب را پس از سال ١٨۴٨ از دست داد، به درون خود عقب نشیبىنبىی کرد و عمدتاً درباره ی
موضوعابىتبىی چون سکس و عرفان می نوشت، که این امر همھهممیشه درباره ی روشنفکران پس از شکست هر
انقلاب صادق است. خواهید دید که همھهممبنیبنن پدیده بارها تکرار شده است.
مثالىللىی از بجتبججربه ی شخصی خودم می زبمنبمم. در زمان انقلاب سال ١٩٧۵ در پرتغال بودم. در آن دوران
پس از ۵٠ سال دیکتاتوری فاشیسبىتبىی، جنبش عظیم کارگری در جریان بود. وارد خیابان های لیسبون
که می شدید، جمججممعیت صدها تن از مردم را می دیدید که با شور بجببجحث های سیاسی می کردند و دکه های
کتابفروشی پر از آثار مارکس، لنبنیبنن، تروتسکی و مائو تسه تونگ بودند. بعدها دوباره به آبجنبججا رفتم، چند
سال پس از شکست انقلاب، کتاب های چپ همھهممگی ناپدید شده بودند و جایشان را پورنوگرافىففىی، کتاب های
مذهبىببىی و کتاب های عرفابىنبىی گرفته بود.
پس از شکست انقلاب بسیار عادی است که شاهد ظهور جریان های فرهنگی اربجتبججاعی باشیم. سپس
هنگامی که انقلاب بجتبجحت تاثبریبرر بجببجحران عمیق اجتماعی به مبارزه بازمی گردد، همھهممان حرارت سابق را در میان
روشنفکران می بینید. اما متاسفانه مجممججبورم داستابمنبمم را کمی کوتاه کنم. چرا که لازم است به جایگاه هبرنبرر
در حال حاضر ببرپبررداز بمیبمم. همھهممچنبنیبنن باید سعی کنیم ببینیم که آیا ارتباطی میان هبرنبرر و مبارزه ی طبقابىتبىی
هست؟
هبرنبرر و مبارزه ی طبقابىتبىی
ممممممکن است که به این پرسش پاسخ های مجممجختلفی داد. ا گر از من ببرپبررسید، که آیا باید بمتبممام هبرنبرر را از جایگاه
تئوری مارکسیسم و مبارزه ی طبقابىتبىی قضاوت کنیم، می گو بمیبمم مسخره است. هبرنبرر لزوماً انقلابىببىی نیست و
ممممممکن است هبرنبرری عالىللىی پیدا کرد که ایده های مجممجحافظه کارانه یا اربجتبججاعی را بازتاب دهد. بگذارید یک مثال
بزبمنبمم.
٢٩
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
نویسنده ی فرانسوی اونوره دو بالزا ک رمان نویس مورد علاقه ی مارکس، مجممجحافظه کار سیاسی بود، در واقع
از پادشاهی جمحجممایت می کرد. با این حال مارکس اشاره می کند که نویسنده ی بزرگی بود، چنان رئالیست
بزرگی که می توان از آثارش درباره ی تارتحیتحخ نیمه ی اول قرن نوزده فرانسه بسیار بیشبرتبرر از هر منبع دیگری
آموخت و نتاتحیتحج انقلابىببىی گرفت.
در تارتحیتحخ قرن بیستم هبرنبرر در مواردی اندیشه های انقلابىببىی را متجلی کرده است. برای مثال، نقاشی که شاید
همھهممه ی سمشسمما دوستش نداشته باشید، پابلو پیکاسو، فردی سیاسی نبود، اما کسی بود که در خا ک فرهنگی
حاصلخبریبرز اسپانیا در ابتدای قرن اخبریبرر رشد کرده بود. این زمابىنبىی بود که اسپانیا در التهاب بود. پیکاسو
دوست فدریکو گارسیا لورکا بود که گرایشات چپ داشت. لورکا، شاید بزرگ ترین شاعر مدرن اسپانیا،
در سال ١٩٣۶ به دست فاشیست ها کشته شد.
در این کشور [اسپانیا] مجممججموعه ای از هبرنبررمندان، نویسندگان و موسیقی دانان بودند که از التهاب عمومی
جامعه متاثر بوده و در انقلاب ١٩٣١-١٩٣٧ شرکت داشتند، برخی به شیوه ی نظامی. به طور مشخص
به میگل هرناندز٤٩
زندگی اش پایان داد.
فکر می کنم، شاعر بزرگی که از طبقات زجمحجممتکش آمده بود و در زندان فاشیست ها به
بگذارید لحللححظه ای به این تعصب اجمحجممقانه ی طبقه ی متوسط بازگردبمیبمم که [می گوید] توده ها به فرهنگ
علاقمند نیستند. تا حد مشخصی فکر می کنم قدری حقیقت در این گفته وجود دارد. چرا که توده ها
احساس می کنند فرهنگ بورژوابىیبىی ابجنبجحصار طبقه ی حا کم است و برای ما نیست. چبریبرزی بیگانه است، به
مردم عادی تعلق ندارد. بله ، این فکر وجود دارد. و این گاه منجر به عدم پذیرش هبرنبرر و فرهنگ از
سوی مردم عادی می شود. بله درست است، اما این درباره ی سیاست هم درست است. معمولاً توده ها
علاقه ای به سیاست نشان بمنبممی دهند، بجتبجحت شرایط عادی جامعه ی طبقابىتبىی، توده ها مسائل مهم را به کس
دیگری می سپارند: عضو شورای مجممجحلی، مسئول سندیکا، عضو پارلمللممان و غبریبرره.
پس هنگامی که می گوییم توده ها به فرهنگ علاقه ندارند، همھهممه ی آبجنبجچه می گوییم این است که بجتبجحت
شرایط عادی جامعه ی طبقابىتبىی توده ها فکر کردن به طور کلی را به شخص دیگری می سپارند. اما همھهممان
طور که تروتسکی توضیح می دهد، جوهره ی انقلاب دقیقاً این است که توده ی عظیم زنان و مردان
شروع به شرکت در سیاست می کنند. آبهنبهها شروع به تغیبریبرر می کنند، خود را تا سطح انسان های واقعی بالا
می کشند، کشف می کنند که نیازها و علائقی دارند که پیش تر بر آن واقف نبودند؛ که ذهبىنبىی دارند،
شخصیبىتبىی دارند، کرامت انسابىنبىی دارند، روح دارند. بمتبممام این ها در انقلاب پدیدار می شود.
میگل هرناندز به جبهه رفت تا اشعار انقلابىببىی اش را برای سربازان جمججممهوری خواه در سنگرها بجببجخواند. او همھهممه
جا با شوفىقفىی فراوان از سوی کارگران و دهقانان روبرو می شد. علاقه به فرهنگ در قلب و ذهن توده ها
٣٠
Miguel Hernadez ٤٩
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
حضور دارد، اما به دست این جامعه ی طبقابىتبىی ناعادلانه و وحشی سرکوب و خرد شده است. و یک
گرایش مارکسیسبىتبىی حقیقی باید متوجه این موضوع باشد، باید متوجه اهمھهممیت آن باشیم و آن را گرامی
بدار بمیبمم.
بازتاب انقلاب را به شکلی پیچیده در چبریبرزهابىیبىی چون سوررئالیسم می یابیم. جنبش دادائیسم در همھهممان
زمان جنبش سوررئالیسم را در حدود جنگ جهابىنبىی اول پیش بیبىنبىی کرده بود، خصوصاً در آلمللممان که تبىنبىی
چند از هبرنبررمندان و نویسندگان برجسته شورشی علیه میلیتاریسم و سرمایه داری برپا کرده بودند. آبهنبهها
آثاری برجسته خلق کردند، مشخصاً کسابىنبىی چون جورج گروز٥٠ ، کرت وایل٥١ ، برتولت برشت٥٢ را در
ذهن دارم. دو نفر اخبریبرر با همھهممکاری یکدیگر اپرای سه پولىللىی Dreigroschenoper) (Der را نوشتند
که با آهنگ مشهور Messer) Mack the Knife (Meckie آغاز می شود.
آهنگ های این اپرا حاوی جمججمملات شگفت انگبریبرزی هستند، خصوصاً جمججمملابىتبىی که آن را به پایان می برند:
“Denn die eine sind im Dunkel,
Und die and're sind im Licht,
Und mann siehet die im Lichte,
Die im Dunkel sieht mann nicht.”
[چون بعضی از مردم در تاریکی زندگی می کنند و بعضی از مردم در روشنابىیبىی زندگی می کنند، آبهنبههابىیبىی
را که در روشنابىیبىی زندگی می کنند می بینید، آبهنبهها که در تاریکی زندگی می کنند را بمنبممی بینید.]
جنبش دادائیست ها و سوررئالیست ها تضادهای درون جامعه ی سرمایه داری را از راه مدیوم کاریکاتور
گزنده بیان می کرد. تروتسکی پتانسیل انقلابىببىی این هبرنبرر و ادبیات را درک کرده بود، خصوصاً به عنوان
سلاحی علیه بمتبممامیت خواهی در هبرنبرر و جامعه (هم فاشیسم و هم استالینیسم). او علاقه ی بسیاری به
جنبش سوررئالیست نشان داد، و در واقع به همھهممراه آندره برتون٥٣
درباره ی هبرنبرر و انقلاب نوشت.
سوررئالیست فرانسوی مانیفسبىتبىی
حبىتبىی کوبیسم هم به طریقی چبریبرزی درباره ی جامعه را بازتاب می دهد. چه را بازتاب می دهد؟ جنگ ها و
انقلاب ها بمنبمماینده ی تلاطمات عمده هستند که همھهممه چبریبرز را دگوگون می کنند، زندگی مردم را تغیبریبرر
می دهند، و ذهنیت شان را. کوبیسم بازتاب دهنده ی تغیبریبرری عمیق در شیوه ای است که مردم به طور
کلی جهان را می دیدند. پیش از سال ١٩١۴ دوران طولابىنبىی قدرت گرفبنتبنن تدربجیبججی سرمایه داری بود.
George Grosz ٥٠
Kurt Weil ٥١
Berthold Brecht ٥٢
٣١
André Breton ٥٣
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
کمی شبیه دورابىنبىی بود که ما به تازگی از آن گذشته ابمیبمم. اشتغال کامل، موفقیت و این فکر که این وضعیت
می تواند تا ابد ادامه داشته باشد. و سپس نا گهان این رویا متلاشی می شود، این توهم به دست آسیب
جنگ جهابىنبىی اول و انقلاب روسیه مجممجحو می شود. سپس انقلاب آلمللممان و انقلاب مجممججارستان و ظهور فاشیسم
در ایتالیا از راه رسید. که بمتبممامی آبهنبهها دنیای مردم را هزارپاره می کنند. فرآیند روابىنبىی حبىتبىی مجممجحافظه کارترین
افراد هم تغیبریبرر کرد. چگونه می شود این در هبرنبرر بازتاب نیابد؟
بیایید لحللححظه ای درباره ی هبرنبرر پیش از جنگ جهابىنبىی اول بیاندیشیم. گرایش غالب امبرپبررسیونیسم بود که در
فرانسه در دهه ی آخر قرن ١٩ متولد شده بود. من شخصاً امبرپبررسیونیسم را دوست دارم. ایده ی جهابىنبىی
آسوده و آرام را منتقل می کند، جهابىنبىی از گل ها و آفتاب و پیک نیک در علفزار. پس از جنگ جهابىنبىی اول
چگونه هبرنبررمندان می توانستند به چنبنیبنن جهابىنبىی بازگردند؟ چگونه می توانستند حبىتبىی [امکان] آن را در نظر
بگبریبررند؟
ا گر به نقاشی های اولیه ی پیکاسو نگاه کنید، به تصویر درآمدن جهان مردم به حاشیه رانده شده ی فقبریبرر
را می بینید که با کمالىللىی تکنیکی و درکی از توده ها ابجنبججام شده است. یک نقاشی را در نظر دارم، از
دخبرتبرری بندباز بر روی یک توپ بزرگ. در پیش زمینه مرد عظیم الحللحجثه ی ورزشکاری با بازوان ستبرببرر بر
روی یک بلوک بزرگ نشسته است. دخبرتبرر به نظر می رسد که به بجنبجحوی شناور است، به نظر می رسد که بر
جاذبه غلبه کرده است. در حالىللىی که اجزاء دیگر حس توده ای سنگبنیبنن و نبریبرروی جاذبه را که به پایبنیبنن
می کشد القاء می کنند.
این وجه تکنیکی و تقریباً هندسی به تدرتحیتحج حیات خود را در پیش می گبریبررد و مکتبىببىی جدید می سازد.
پیکر انسان به صوربىتبىی عادی که عادت کرده ابمیبمم آن را رئالیسم توصیف کنیم بمنبممایش داده بمنبممی شود. فرم
انسابىنبىی از زوایای مجممجختلف نشان داده می شود، به بجنبجحوی که در زندگی روزمره ممممممکن نبود. ممممممکن است کسی
بگوید که این هبرنبرر نیست. مردم این گونه نیستند؛ چطور می شود یک پا آبجنبججا باشد و یک دست اینجا و
صورت رو به هر دو طرف باشد؟
هرچند، هدف هبرنبرر ‐همھهممانند فلسفه‐ تنها این نیست که چبریبرزها را همھهممان طور که هستند ‐یا به نظر می رسند
باشند‐ منتقل کند. وظیفه ی واقعی هر دو، هم هبرنبرر و هم فلسفه این است که به دنیای ماورای ظاهر
رسوخ کرده، نقاب را بدرد و واقعیت و مردم را آنگونه که واقعاً هستند نشان دهد.
می دانید، این پیکاسو نبود که شروع به تقسیم انسان به اجزاء تشکیل دهنده اش کرد. در دوران
١٩١۴ تا ١٩١٨ میلیون ها انسان در پوشش یونیفرم توسط تیغ و مواد منفجره ی قوی به اجزاء تشکیل
دهنده شان تکه تکه شدند. ا گر این هبرنبرر تکان دهنده است، بسیار کمبرتبرر از جامعه ی قرن ٢٠ و ٢١
تکان دهنده است.
٣٢
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
یک نقاشی مشخص از پیکاسو را در نظر دارم که نامش «پرتره ی یک بانو» است. لطفاً توجه داشته
باشید، نه پرتره ی یک زن، بلکه پرتره ی یک بانو. تصویر پیکر زبىنبىی است که اعضاء جنسی او به شدت
اغراق شده اند، پستان ها و مابقی، و ا گر نگاه کنید، این پیکر دست ندارد. چرا این بانو دست ندارد؟
چون کار بمنبممی کند. تنها کارکرد یک بانو در طبقات بالای اجتماع دقیقاً به عنوان حیوان تولید مثل کننده
است. ضمناً پیکاسو یک بار بر روی در اتاق مطالعه اش نوشت:«gentilhomme «.Je ne suis en
من یک جنتلمن نیستم. می توابمنبمم ادامه دهم، اما یک مقدار وقت زیادی می گبریبررد.
بزرگ ترین نقاشی پیکاسو بىببىی شک شاهکارش گوئرنیکا بود. این شاید قدربمتبممندترین مانیفست هبرنبرری در
تارتحیتحخ باشد. پیکاسو در مقطعی گفت: هبرنبرر برای تزئبنیبنن نیست، هبرنبرر باید سلاحی برای مبارزه باشد. و
گوئرنیکا که توصیه می کنم با دقت به آن نگاه کنید، وحشت بمببممباران باسک را بیان می کند. این بهببههبرتبررین
نوع هبرنبرر مبارز است. این نشان می دهد که هبرنبرر می تواند مبارز باشد.
هبرنبررمندان مبارزی چون دیه گو ریورا ٥٤ و دیگران در قرن بیستم بوده اند. آیا این مسئولیت ما نیست که
‐در کنار فعالیت سندیکابىیبىی مان، فعالیت جوانان و سایر فعالیت ها‐ تلاش کنیم که به هبرنبررمندان و
نویسندگان مدرن دسبرتبررسی پیدا کنیم و آبهنبهها را به متحدین مبارز طبقه ی کارگر تبدیل کنیم؟ من معتقدم
که هبرنبرر می تواند نقشی انقلابىببىی ایفاء کند و ما باید خود را پذیرا و مشتاق برقراری دیالوگ با بهببههبرتبررین
هبرنبررمندان نشان دهیم: تا آبهنبهها را به خدمت فعال طبقه ی کارگر درآور بمیبمم.
هبرنبرر و انقلاب ا کتبرببرر
لئون تروتسکی جابىیبىی نوشت که انقلاب نبریبرروی مجممجحرکه ی تارتحیتحخ است. و گواه شگفت انگبریبرز آن خود انقلاب
ا کتبرببرر بود. انقلاب روسیه عملی رهابىیبىی بجببجخش برای انسان بود که از هر جهت زمبنیبنن را به لرزه درآورد. نه
تنها رهابىیبىی پرولتاریا، بلکه رهابىیبىی زنان، رهابىیبىی ملل سرکوب شده، بهیبههودیان، و بله، خود هبرنبرر.
انقلاب ا کتبرببرر هبرنبرر را رها کرد. بر خلاف بهتبههمت های دسمشسممنان بولشویسم، هرگز تلاشی از سوی بولشویک ها
برای بجتبجحمیل خطوط حز بىببىی بر هبرنبرر صورت نگرفت. دهه ی پس از ا کتبرببرر، سال های مناظره ، بجتبججربه و نوآوری
آزاد و پرشور بود. چه کهکشابىنبىی از استعداد هبرنبرری در سال های پس از انقلاب خصوصاً در دهه ی ١٩٢٠
طلوع کرد. شکوفابىیبىی شگفت انگبریبرزی در فرهنگ و هبرنبرر در جریان بود. اشعار این شاعر بزرگ انقلابىببىی
مایا کوفسکی ‐بولشویکی از سال ١٩٠۵‐ دار بمیبمم که او را پسر طبل نواز انقلاب می نامیدند.
پس از انقلاب ا کتبرببرر، آغاز رنسانسی شگفت انگبریبرز [بود]. در تئاتر با مبریبررهولد، در سینما با آیزنشتاین که
شخصاً فکر می کنم بزرگ ترین کارگردان سینما در بمتبممام تارتحیتحخ است، در موسیقی با شوستا کووتحیتحچ ‐کسی
٣٣
Diego Rivera ٥٤
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
که بدون انقلاب روسیه هرگز یک نت موسیقی را هم بمنبممی نوشت و کسی که بجنبجخستبنیبنن سمسسممفوبىنبىی اش را در سال
١٩٢٨ در سن ٢۶ سالگی نوشت، ا گر حافظه ام یاری کند.
نویسندگان مبتکری وجود داشتند چون آیزا ک بابل
٥٥
، نویسنده ی بهیبههودی که «سواران سرخ» را نوشت،
اثری عالىللىی درباره ی جنگ داخلی. مایا کوفسکی که پیش تر اشاره کردم، و افراد دیگری که بولشویک
نبودند اما در [سایه ی] انقلاب رشد کردند.
اما این گل زیبا و خوشبو زیر چکمه ی استالینیسم له شد. مبریبررهولد در اردوگاه اسرا مرد، بابل در اردوگاه
اسرا مرد، مایا کوفسکی خودکشی کرد، ماندلشتام٥٦
از جنایات استالینیسم در عرصه ی فرهنگ است.
در اردوگاه اسرا مرد، و الىللىی آخر. این ها تنها برخی
هبرنبرر و سوسیالبریبرزم
حال می بینیم که نسبتاً [صحبت هابمیبمم را] زیاد ادامه داده ام و هنوز به یک چهارم آبجنبجچه قصد داشتم هم
نبرپبررداخته ام. اما می خواهم با یک ایده درباره ی هبرنبرر بجتبجحت حا کمیت سوسیالبریبرزم [بجببجحث را] به پایان ببرببررم.
وظیفه ی اصلی ما، مبرببررم ترین وظیفه ی ما سرنگوبىنبىی سرمایه داری است، چرا که ادامه ی سرمایه داری نه
تنها حیات اقتصادی را بهتبههدید می کند، بلکه بهتبههدیدی مرگبار برای چشم انداز آینده ی بمتبممدن و فرهنگ انسابىنبىی
نبریبرز هست. چرا که علبریبررغم بمتبممام پیشرفت های اعجاب آور بمتبممدن بشری ده هزارساله، فرهنگ و بمتبممدن بشری
تنها واقعاً یک لایه ی نازک هستند.
بمتبممدن در واقع بسیار آسیب پذیر است و زیر این پوسته ی نازک فرهنگ، نبریبرروهای بربریت بدوی همھهممچنان
وجود دارد. این را در آلمللممان هیتلر دیدید و باز هم اخبریبرراً در بالکان دیده ابمیبمم. آینده ی فرهنگ و بمتبممدن
بشری در معرض خطری جدی است، مگر آنکه طبقه ی کارگر قدرت را در دستان خود بگبریبررد. اما این
مسئله روی دیگری هم دارد.
در شرایط مدرن، با رشد عظیم نبریبرروهای مولد، علم و تکنولوژی، یک انقلاب سوسیالیسبىتبىی به سرعت
منجر به انقلاب فرهنگی می شود، که مشابهببههش هرگز در تارتحیتحخ بشریت دیده نشده است. یکی از
بزرگ ترین جنایات سرمایه داری این است که نبوغ، خلاقیت و پتانسیل مردم عادی را سرکوب می کند.
ا کبرثبرریت مردم هرگز این فرصت را نداشته اند که خود را آزادانه رشد دهند. تروتسکی گفته است:«چند
ارسطو دارد خوک چرابىنبىی می کند؟» و می افزاید:«و چند خوک چران بر مسند قدرت نشسته است؟»
صدها سال هبرنبرر در ابجنبجحصار افرادی معدود بوده است. برای ا کبرثبرریت عمده، [هبرنبرر] به عنوان چبریبرزی مرموز،
دشوار و مطلقاً غبریبرر قابل دسبرتبررسی نشان داده شده است. هبرنبررمند به عنوان موجودی خاص نشان داده
Isaac Babel ٥٥
٣٤
Osip Emilyevich Mandelshtam ٥٦
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
می شود که منحصراً استعداد مادرزادی دارد و مانند بقیه ی ما نیست. حال، به هیچ وجه انکار بمنبممی کنم
که عنصری ژنتیک در ساختار ما است که پتانسیل مشخصی برای رشد به ما می دهد. این هم مشخص
است که هر کسی بمنبممی تواند مثلاً موتزارت شود. اما این بیانات چبریبرزی را توجیه بمنبممی کند.
ساختار ژنتیکی موتزارت این پتانسیل را به او داد که آهنگسازی بزرگ شود. اما مجممجحیطی که در آن رشد
کرد نقشی تعیبنیبنن کننده در بجتبجحقق این پتانسیل داشت. پدرش آهنگسازی شناخته شده بود، لئوپولد
موتزارت که برای فرزندش آرزوهای بسیاری داشت. از سنبنیبنن بسیار کم پسرش را تشویق می کرد که به
موسیقی علاقمند شود. آن موتزارت، موتزارت کودک پتانسیل آن را داشت که آهنگسازی بزرگ شود، در
این شکی نیست. اما آیا کسی جداً معتقد است که ا گر موتزارت به جای آن که فرزند آهنگسازی موفق
متولد شود، دهقابىنبىی هندی متولد می شد، سمسسممفوبىنبىی می نوشت؟ البته که نه.
یک شاعر انگلیسی قرن ٥٧١٠
«بسیار گوهر ناب و درخشان را
غارهای تاریک اقیانوس پنهان کرده است
بسیار گل در خفا شکوفا شده
این ابیات را نوشته است:
و عطرش را در هوای انزوا تلف کرده است.»
این بیت ها چه خوب اتلاف استعداد انسابىنبىی را بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری نشان می دهد!
ا گر تعریفی اساسی از سوسیالبریبرزم می خواهید، من به سمشسمما می گو بمیبمم. این است که بمتبممام توان بالقوه ی نوع
بشر را مجممجحقق کنیم. ا گر به تارتحیتحخ بشریت نگاه کنیم، این موضوع جلب توجه می کند که تعداد نوابغی
چون موتزارت بسیار کم است. از میان هزاران میلیون مرد و زن که در سیاره ی ما زندگی کرده اند،
بمنبممی گو بمیبمم که بمتبممام آبهنبهها باید مثل موتزارت می شدند‐ این غلط است. اما در میان این افراد بسیاری نوابغ
بالقوه در عرصه های مجممجختلف وجود دارند، در این کوچک ترین شکی نیست.
به سال های مدرسه تان فکر کنید. چند نفر از بجببجچه های مدرسه تان را می شناسید که در شرایط متفاوت
می توانستند دکبرتبرر، نویسنده، آهنگساز، رقصنده، فوتبالیست، موسیقیدان شوند؟ و به کجا رسیدند؟ ما همھهممه
با این رویا آغاز می کنیم، این طور نیست؟ اما خیلی زود بر پایه ی سرمایه داری این رویا در مردم
متلاشی می شود. بجتبجحقبریبرر می شوند، تا حدی که برخی از آبهنبهها مثل حیوانات می شوند. پتانسیل درون آبهنبهها در
سن پایبنیبنن نابود می شود. معنای دروبىنبىی سوسیالبریبرزم بازگرداندن این پتانسیل انسابىنبىی به شکوفابىیبىی است.
رفقا، معنای دروبىنبىی سوسیالبریبرزم این نیست که برای خرده نان بجببججنگیم، این چبریبرزی نیست که برایش مبارزه
می کنیم. این تنها بجنبجخستبنیبنن گام است، البته گامی بسیار مهم. ابجنبججیل می گوید:«انسان بمنبممی بایست تنها با نان
زندگی کند.» و در واقع انسان ها هرگز با نان تنها زندگی نکرده اند. و در جامعه ی سوسیالیسبىتبىی، مردان و
٣٥
Thomas Gray ٥٧
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
زنان از کمبود، از فقر رها خواهند شد و زمان لازم را خواهند داشت تا خود را به عنوان انسان های
آزاد پرورش دهند. برای بجنبجخستبنیبنن بار، آزاد خواهند بود تا شخصیت شان را پرورش دهند، خود را از نظر
جسمی و روابىنبىی پرورش دهند.
فقط مقادیر عظیم توان بالقوه ی خلاقه ای را که آزاد می شود تصور کنید! کاری می کند که دستاوردهای
رنسانس امری ناچبریبرز به نظر برسند. هبرنبرر برای بجنبجخستبنیبنن بار در تارتحیتحخ دوباره بجببجخشی از زندگی خواهد شد، نه
حبس شده در موزه ها، تروتسکی می گوید موزه، اردوگاه اسارت هبرنبرر است. هبرنبرر باید از این زندان آزاد
شده و به زندگی وصل شود.
هبرنبرر و آینده
در آغاز قرن ٢١ انسانیت با مسئله ای بسیار مهم روبرو است، مسئله ی به اصطلاح جهابىنبىی شدن. این امر
به همھهممان اندازه ی بعد اقتصادی، بعدی فرهنگی دارد. البته ما به عنوان مارکسیست، انبرتبررناسیونالیست
هستیم، باید از هر گونه آثار تعصب ملی رها باشیم. مارکس و انگلس هم در مانیفست توضیح داده اند
که رشد سرمایه داری گرایشی به سوی اقتصاد جهابىنبىی ابجیبججاد می کند که از درون آن در بهنبههایت فرهنگی
جهابىنبىی برمی خبریبرزد.
این تا حدی یک واقعیت است. در طول ٢٠ یا ٣٠ سال دگرگوبىنبىی عظیمی در مقیاس جهابىنبىی رخ داده
است. عملاً ا کنون به هر کجا که بروید، خصوصاً در کشورهای توسعه یافته، و همھهممچنبنیبنن به طور فزاینده ای
در کشورهای توسعه نیافته جوانان لباس های یکسابىنبىی می پوشند، به موسیقی یکسابىنبىی گوش می کنند، و
گرایشی عمومی به سوی نوعی استانداردسازی وجود دارد. این خوب است یا بد؟ باید مراقب باشیم که
در موقعیت ملی گرایانه و بىببىی تفاوت به فرهنگ های دیگر قرار نگبریبرر بمیبمم. چرا که پا کسازی عرصه، پا کسازی
زباله های انبوه بهنبههایتاً باید منجر به فرهنگ انسابىنبىی جهابىنبىی بجتبجحت حا کمیت سوسیالبریبرزم شود. هرچند، بجتبجحت
سلطه ی نظام سرمایه داری، آبجنبجچه که این «فرهنگ» جهابىنبىی از آن متشکل است، سلطه ی فرهنگی زمجممجخت بر
روی سیاره توسط امبرپبرریالیسم قدربمتبممند واحدی است که بمتبممام فرهنگ های دیگر را برای مصلحت سود از
ببنیبنن می برد. و این بمنبممی تواند خوب باشد.
ضمناً، کسی به کلمات «موسیقی کارگری» یا «هبرنبرر کارگری» اشاره کرد. در واقع چنبنیبنن چبریبرزی وجود ندارد.
مارکس مدت ها پیش توضیح داد که اندیشه های مقدم در هر دوران اندیشه های طبقه ی حا کم هستند.
و تروتسکی توضیح داده است که پرولتاریا به خاطر شرایط زندگی اش بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری
بمنبممی تواند پیش از انقلاب فرهنگ خود را خلق کند. از سوی دیگر، پس از انقلاب سوسیالیسبىتبىی فرهنگ
کارگری وجود بجنبجخواهد داشت، بلکه فرهنگی سوسیالیسبىتبىی و حقیقتاً انسابىنبىی خواهد بود.
٣٦
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
رفقا ما باید چشمان مان را بالاتر ببرببرر بمیبمم و افق هابمیبممان را کمی بازتر کنیم. ما باید متوجه باشیم که از میان
این آشفتگی کنوبىنبىی، بجببجحران کنوبىنبىی، بجتبجحلیل رفبنتبنن کنوبىنبىی سیاره ، بمتبممدن جدیدی در حال آماده شدن است. در
طول تارتحیتحخ، هنگامی که یک نظام اقتصادی و اجتماعی وارد بجببجحران می شود، این واقعیت خود را به
اشکال گونا گوبىنبىی نشان می دهد: به شکل بجببجحران خانواده، بجببجحران اخلاقیات، بجببجحران مذهب، بجببجحران فرهنگ.
و بمتبممام این عناصر هم ا کنون بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری وجود دارند.
این یک بیماری عمومی، نوعی افول و فساد است که هبرنبرر را هم بجتبجحت تاثبریبرر قرار می دهد. فقط به هبرنبرری که
ا کنون تولید می کنند نگاه کنید. من فکر می کنم که ذهن بازی دارم، طرفدار بجتبججربه ی هبرنبرری هستم، به
ایده های جدید علاقمندم، اما وقبىتبىی بمنبممایشگاهی هبرنبرری در لندن افتتاح می شود که گوسفندی را نشان
می دهد، گوسفند مرده ای در فرمالدئید، و به عنوان هبرنبرر ارائه می شود، آنگاه حبریبررت می کنم.
من فکر می کنم این یکی از نشانه های فساد است و مردم پول زیادی را بابت آن خرج می کنند.
انگلیسی ها ضرب المللممثلی قدبمیبممی دارند که می گوید:«جابىیبىی که چرک باشد مس هم هست.» [م: جابىیبىی که کار
کثیف برای ابجنبججام دادن باشد، پول هم هست.] در دنیای هبرنبرری سرمایه داری فاسد که در آن فضولات
هست، پول هم هست. بورژواها مثل همھهممیشه از هر چبریبرزی پول درمی آورند!
ا گر هبرنبرر بمنبممایانگر نوعی آینه باشد ‐که هست و جامعه بازتاب خود را می تواند در آن ببیند‐ پس این
بازتاب بسیار وفادارانه ای از جامعه ی بورژوای قرن ٢١ است. این بمنبمماینده ی بجببجحران فرهنگ و تبرنبرزل بهنبههابىیبىی
آن است. اما حبىتبىی همھهممبنیبنن هبرنبرر هم به بجنبجحوی چبریبرزی به ما می گوید، می گوید که فرهنگ بجتبجحت سلطه ی نظام
سرمایه داری دیگر بمنبممی تواند رشد کند. این پیام و به دنبال آن وظیفه ای که ا کنون به عهده ی پرولتاریا
گذاشته می شود بسیار جدی است، همھهممانند وظیفه ی بورژوازی در قرون ١٧ و ١٨، شامل پا کسازی بمتبممام
زباله های بر سر راه و آماده کردن راه برای نظام اجتماعی جدید است.
این تنها یک مسئله ی اقتصادی نیست، تا کید می کنم، بلکه چون سرمایه داران بمنبممی توانند از پتانسیل
عظیمی که برای رشد صنایع، کشاورزی، علم و تکنولوژی وجود دارد استفاده کنند، این وظیفه ی طبقه ی
کارگر است که کنبرتبررل جامعه را به دست بگبریبررد. همھهممبنیبنن که طبقه ی کارگر قدرت را در دستانش بگبریبررد،
پتانسیلی نامجممجحدود برای رشد انسان بر مبنای اقتصاد برنامه ریزی شده ی سوسیالیسبىتبىی پیش رو بمیبممان پدیدار
می شود.
این چبریبرزی است که برایش می جنگیم. می جنگیم، نه فقط برای رهابىیبىی اقتصادی پرولتاریا، بلکه برای
روح نوع بشر می جنگیم. برای جامعه ای می جنگیم که در آن توان بالقوه ی همھهممگان بتواند به طور کامل
به فعل برسد. و آزاد از وابستگی بجتبجحقبریبررآمبریبرز به بردگی سرمایه داری، بالاخره می توانیم خود را در حد
قامت حقیقی انسابىنبىی مان ارتقاء بجببجخشیم و به سوی ستارگان دست یاز بمیبمم.
٣٧
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
در یک جامعه ی سوسیالیسبىتبىی مردم شهرهای زیبا می سازند، با بجتبجخریب هیولاهای زشت، آلوده و شلوغی
که شهرهابمیبممان به آن تبدیل شده اند، آن را از نو می سازند. مردم می توانند و باید حق آن را داشته باشند
که در خانه های زیبا زندگی کنند، و شرایط انسابىنبىی حقیقی ابجیبججاد شود که در آن زندگی کنند. زندگی
روزمره در خانه، مجممجحل کار، و حبىتبىی در خیابان ها زیبا خواهد شد. معماری دیگر سیندرلای هبرنبررها بجنبجخواهد
بود [م: مغفول بجنبجخواهد ماند]، بلکه به شدت مورد بجببجحث قرار خواهد گرفت. اعتبار و جایگاه مهمی را باز
خواهد یافت که در یونان باستان از آن بهببههره می برد.
هبرنبرر و فرهنگ و علم بیش از پیش شکوفا خواهد شد و مهم تر از همھهممه، والاترین هبرنبرر، مهم ترین هبرنبرر، هبرنبرر
خود زندگی. زیبا کردن زندگی بزرگ ترینِ اهداف است، چرا که تنها یک زندگی دار بمیبمم. ما به عنوان
ماتریالیست های دیالکتیک زندگی پس از مرگ را بمنبممی پذیر بمیبمم. این به ما بستگی دارد که اطمینان حاصل
کنیم که نه تنها زندگی مردم دیگر بهتبههی و بىببىی معنا نیست، بلکه همھهممه قادرند بهنبههایت بهببههره را از زندگی ببرببررند و
هنگامی که زمانش فرا برسد، بدون حسرت از آن جدا شوند.
این به قول انگلس «پرش بشریت از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی» خواهد بود. این هدفىففىی است که
برایش می جنگیم، تنها هدفىففىی که ارزش جنگیدن دارد. الهللهھام گرفته و مسلح به این اندیشه ها، ما پبریبرروز
خواهیم شد.
بارسلون، جولای ٢٠٠١
بىپبىی نوشت:
گفته های فوق تنها طرحی ساده از موضوعی بزرگ و پیچیده است. برای اینکه حق مطلب ادا شود، یک
روز کامل وقت لازم دارم تا شروع کنم و یک هفته زمان نیاز دار بمیبمم که بجببجحث کنیم. اما کاملاً ممممممکن
است که در پایان کتابىببىی درباره ی این موضوع ابجیبججاد کنیم که آن گونه که شایسته است عمل کند.
ارنست فیشر٥٨
مارکسیست اتریشی این سوال را مطرح کرد که هبرنبرر چه معنابىیبىی دارد. هبرنبرر چیست؟ و
اظهار داشت که انسانیت در هبرنبرر در بىپبىی یک زندگی بمتبممام می کوشد. این چه معنابىیبىی دارد؟ در جامعه ی
طبقابىتبىی زنان و مردان بمتبممام نیستیم. در بهببههبرتبررین موارد تنها انسان های نیمه ‐بجتبجحقق یافته هستیم. و با اینکه
مردم واقعاً این را درک بمنبممی کنند، اغلب مردم احساس می کنند که در زندگی توانابىیبىی هایشان را به طور
کامل به فعل نرسانده اند. آبهنبهها بمنبممی فهمند چرا، اما احساس می کنند که چبریبرزی در زندگی شان کم است، یا
بهببههبرتبرر بگو بمیبمم انگار «چبریبرزی گم کرده ام».
٣٨
Ernst Fischer ٥٨
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
برای ا کبرثبرریت مردم مسئله ی بزرگ این نیست که «آیا پس از مرگ زندگی هست؟» مسئله این است که
«آیا پیش از مرگ زندگی هست؟» این فکری است که مردم را شکنجه می دهد. وقبىتبىی مردم درنگ
می کنند تا به زندگی شان بیندیشند، از خود می پرسند:«آیا همھهممه اش همھهممبنیبنن است؟ آیا این بمتبممام زندگی
است؟» علبىتبىی که منتظر زندگی پس از مرگ هستند این است که واقعاً زندگی نکرده اند. این جابىیبىی است
که هبرنبرر وارد می شود. به مردم اجازه می دهد رویاپردازی کنند، افقی بازتر به آبهنبهها ارائه می کند. رویا
می پردازند که اوضاع می تواند بهببههبرتبرر باشد، زندگی می تواند بهببههبرتبرر باشد.
زنان و مردان که هیچ عشقی در زندگی شان ندارند به سینما می روند و این داستان های اجمحجممقانه را بمتبمماشا
می کنند، چرا که به دنبال عشق، احساس و شور انسابىنبىی حقیقی هستند. آبهنبهها به رنگ ها جذب می شوند
چون زندگی شان بىببىی رنگ است. حبىتبىی به افیون مذهب جذب می شوند چون در دنیابىیبىی بىببىی روح زندگی
می کنند. درباره ی توده ها حرف می زبمنبمم، تنها از روشنفکران بمنبممی گو بمیبمم. بسیاری از مردم به سینما می روند،
بسیاری از مردم این برنامه های مهیب تلویزیون را بمتبمماشا می کنند که در انگلستان با نام اپرای صابوبىنبىی
opera) (soap می شناسند. این ها جایگزین های بسیار بدی برای زندگی واقعی هستند، که میلیون ها
نفر آن را بمتبمماشا می کنند چون برای خود زندگی ای ندارند.
در سینما، یا در مقابل صفحه ی تلویزیون حدود یک ساعت ا کشن را می بینند، هیجان را می بینند، که به
آبهنبهها کمی آسایش از کسالت ملال آور صرف خا کسبرتبرری حیات شان بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری
می دهد. این اهمھهممیت هبرنبرر است: رویابىیبىی است که هر چند مبهم، می گوید بشر واقعاً می تواند زندگی داشته
باشد و اظهار می دارد که در درون قلب شان، زنان و مردان در طلب نوع دیگری از زندگی هستند،
چبریبرزی بهببههبرتبرر از آبجنبجچه که دارند.
بنابراین به بجنبجحوی بمتبممام هبرنبررها بالقوه اصل انقلاب را در خود دارند چرا که بمنبممایانگر نارضایبىتبىی از آبجنبجچه وجود
دارد است. البته که مجممجحدودیت های هبرنبرر را درک می کنیم، درک می کنیم که برای ما مجممجحدوده ی ضروری
مبارزه نیست. تنها یک مجممجحدوده ی دیگر است که باید تفسبریبرر کرده و تلاش برای مداخله در آن کنیم،
تلاش کنیم که نوعی ارتباط و دیالوگ با بهببههبرتبررین هبرنبررمندان ابجیبججاد کنیم.
تضادهابىیبىی که از طریق هبرنبرر مطرح می شوند بمنبممی توانند از طریق هبرنبرر حل شوند، چرا که این ها تضادهای
جامعه هستند که در هبرنبرر بازتاب یافته اند، اما تنها می توانند از طریق مبارزه ی انقلابىببىی در جامعه حل
شوند. بنابراین، جستجوی مداوم آزادی و حقیقت در هبرنبرر بهنبههایتاً می بایست به سوی راه انقلاب اجتماعی و
اندیشه ها و برنامه ی مارکسیسم منتهی شود.
٣٩
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
بهتبههران
اسفند ماه
١٣٩۶
٤٠
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
•
•
•
شبریبررین مبریبررزانژاد حقوق دان، مبرتبررجم، پژوهشگر و عضو
ثابت هیئت اجرابىیبىی گروه تئاتر ا گزیت می باشد.
آثاری که تا کنون توسط وی به فارسی ترجمججممه شده است
عبارتند از:
• ٣ بمنبممایشنامه (اما، مارکس در سوهو، دخبرتبرر ونوس) اثر
هاوارد زین
•اندیشه های کارل مارکس اثر الن وودز
• بمنبممایشنامه یک خاطره، یک مونولوگ، یک فریاد و یک
نیایش گردآوری ایو انسلر و مالىللىی دویل
•بمنبممایشنامه من موجودی احساسابىتبىی هسم اثر ایو انسلر
• شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری
• ارج بهنبههادن به مقاومت ‐ چگونه زنان در روابط خصوصی
در برابر آزار مقاوت می کنند ، بهتبههیه شده توسط سرپناه
اضطراری زنان کلگری ) کانادا)
درباره دو برداشت روانکاوانه از شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری به قلم کریستبنیبنن
دولاروش کوداما
باز هم مبنتبنن و بسبرتبرر آن ‐ اجرای بمنبممایش «مهاجران» اسلاومبریبرر مروژک در استودیو ‐ تئاتر «چلاوک»
مسکو به قلم سوزان کوستانزو
ترجمججممه پنجاه و دو مقاله بجتبجخصصی تئاتر برای نشریه «صحنه معاصر» گروه تئاتر ا گزیت
همھهممچنبنیبنن مجممججموعه مقالات «تئاتر در ساختار نظام سرمایه داری» را به رشته بجتبجحریر درآورده است.
وی برنده رتبه اول ترجمججممه در مسابقه مطبوعابىتبىی ابجنبججمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر ایران در
سال ١٣٩۶ گردیده است.
•
•
•
•
•
•
•
•
•
از سال ١٣٩٢ بعنوان دستیار کارگردان در چهارده اجرای صحنه ای رپرتوار گروه تئاتر ا گزیت همھهممکاری داشته
است که عبارتند از:
مهاجران اثر اسلاویر مروژک
بمنبممایش همھهمملت در روستای مردوش سفلی اثر ایوو برشان
مارکس در سوهو اثر هاوارد زین
یک خاطره، یک مونولوگ، یک فریاد و یک نیایش گردآوری ایو انسلر و مالىللىی دویل
شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری
ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهببههرنگی
مبرتبررسک (چهار صندوق) اثر بهببههرام بیضابىیبىی
نردبان (زاویه) اثر غلامجممجحسبنیبنن ساعدی
من موجودی احساسابىتبىی هستم اثر ایو انسلر
٤١
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
٤٢
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی گروه تئاتر ا گزیت الن وودز
دیگر انتشارات گروه تئاتر ا گزیت
www.exittheatre.ir
٤٣