شکسپیر یک انقلابی در ادبیات
به قلم: الن وودز گروه تئاتر اگزیت - ترجمه شیرین میرزانژاد
به قلم: الن وودز
گروه تئاتر اگزیت - ترجمه شیرین میرزانژاد
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰<br />
Copyright © 2018 Khameneh Multimedia All rights reserved.<br />
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong><br />
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰<br />
الن وودز<br />
ترجمججممه شبریبررین مبریبررزانژاد
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
۴٠٠ سال پس از مرگ<br />
شکسپبریبرر<br />
<strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong><br />
به قلم: الن وودز<br />
٢٠١۶<br />
ترجمججممه: شبریبررین مبریبررزانژاد<br />
اردیبهشت ١٣٩٧<br />
٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
٤
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
شکسپبریبرر <strong>ادبیات</strong> انگلیسی را متحول کرد و به فرازهابىیبىی دست یافت که پیش از آن شنیده نشده<br />
بود و پس از آن نبریبرز کسی به آن دست نیافته است. همھهممچون شهابىببىی سوزان از میان جو گذر کرد و<br />
نوری پرشکوه را بر بمتبممام آن دوره از تارتحیتحخ ما تابید. تاثبریبرر او بر <strong>ادبیات</strong> جهان احتمالاً بیشبرتبرر از هر<br />
نویسنده ی دیگری بوده است. آثار او به بمتبممام زبان ها ترجمججممه شده است. قرن ها پس از مرگش<br />
ستاره ی او نه تنها کم سو نشده است، بلکه همھهممچنان به روشبىنبىی بجنبجخستبنیبنن روز می <strong>در</strong>خشد.<br />
٥
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
«او متعلق به <strong>یک</strong> عصر نبود، بلکه متعلق به بمتبممام اعصار بود.» (بن جانسون١ <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر)<br />
<strong>در</strong> «<strong>ادبیات</strong> و انقلاب» (١٩٢۴) تروتسکی می نویسد:«<strong>یک</strong> طبقه ی جدید شروع به ابجیبججاد فرهنگ<br />
از نو بمنبممی کند، بلکه وارد [عمل] تصرف گذشته می شود، آن را طبقه بندی می کند، آن را از نو<br />
ترتیب می دهد و بر پایه ی آن بنا می کند.» او ارسطو را <strong>در</strong> کنار گوته به عنوان قله های دستاورد<br />
انسابىنبىی معرفىففىی می کند. او ادیپ جبار سوفوکل را بمنبممایشی می داند که «آ گاهی بمتبممام مردم را بیان<br />
می کند.» همھهممبنیبنن سخنان را <strong>در</strong>باره ی بزرگ ترین نویسنده ی انگلیسی، ویلیام شکسپبریبرر می توان<br />
گفت.<br />
زادگاه شکسپبریبرر <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد<br />
بنابراین عجیب است که از زندگی مردی که از نظر بسیاری بزرگ ترین نویسنده است، بسیار کم<br />
می دانیم. می دانیم که شکسپبریبرر چه زمابىنبىی <strong>در</strong>گذشته است، اما دقیقاً مطمبنئبنن نیستیم که چه زمابىنبىی<br />
متولد شده است. مدارک نشان می دهد که <strong>در</strong> ٢۶ آوریل ١۵۶۴ <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد غسل تعمید<br />
داده شده است، شهری کوچک <strong>در</strong> صد مایلی سمشسممال غرب لندن، دور از مرکز فرهنگی و بازرگابىنبىی<br />
٦<br />
Ben Johnson ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
انگلیس. از آبجنبججا که نوزادان را سه روز پس از تولدشان غسل تعمید می دادند، احتمالاً <strong>در</strong> روز<br />
٢٣ آوریل به دنیا آمده است، همھهممان روزی که <strong>در</strong> آن <strong>در</strong>گذشت، گرچه حبىتبىی این هم مورد اختلاف<br />
است.<br />
بیشبرتبرر عمر او <strong>در</strong> هاله ای از ابهببههام قرار دارد. مجممجختصری که از زندگی او می دانیم را می توان به طور<br />
خلاصه بیان کرد. او <strong>در</strong> خانواده ای اشرافىففىی یا مشخصاً ثروبمتبممند متولد نشده بود. به دانشگاه نرفت.<br />
با این حال مشهورترین نویسنده ی جهان شد.<br />
خانواده شکسپبریبرر<br />
<strong>در</strong> نگاه اول ویلیام شکسپبریبرر به نظر بمنبممی رسید که آینده ای <strong>در</strong>خشان داشته باشد. پ<strong>در</strong>ش جان<br />
شکسپبریبرر <strong>در</strong> آغاز شا گرد <strong>یک</strong> دستکش ساز و دباغ بود و بعدها شروع به خرید و فروش<br />
مجممجحصولات زراعی و پشم کرد. او که مردی خودساخته بود، با مری آردن١ دخبرتبرر <strong>یک</strong> مزرعه دار<br />
مجممجحلی موفق و مالک مزرعه ای شصت هکتاری ازدواج کرد. ویلیام سومبنیبنن فرزند از هشت فرزند<br />
آنان بود.<br />
به نظر می رسد که نه مری و نه جان بمنبممی توانستند بنویسند. پ<strong>در</strong> شکسپبریبرر از پرگارهای<br />
دستکش سازی به عنوان امضای خود استفاده می کرد. اما این امر مانع از آن نشد که اعضاء مهمی<br />
<strong>در</strong> جامعه باشند. <strong>در</strong> میان دیگر سمسسممت های مدبىنبىی، جان شکسپبریبرر به عنوان خبرببرره ی آبجببججوی ناحیه ی<br />
اسبرتبرراتفورد انتخاب شد؛ مقامی بسیار مهم، زیرا از آبجنبججا که <strong>در</strong> آن روزگار آبجببججو نسبت به آب نوشیدبىنبىی<br />
سالمللمم تری بود، مردم آبجببججو می نوشیدند. او بعدها خزانه دار ناحیه و <strong>در</strong> سال ١۵۶۵ عضو شورای<br />
شهر شد (سمسسممبىتبىی که بجتبجحصیل رایگان برای فرزندانش <strong>در</strong> م<strong>در</strong>سه گرامر اسبرتبرراتفورد را به همھهممراه<br />
داشت)، <strong>در</strong> سال ١۵۶٨ دببریبرر ارشد یا شهردار، و <strong>در</strong> سال ١۵٧١ عضو ارشد شورای شهر شد.<br />
جان شکسپبریبرر مفتخر از موفقیتش به دنبال کسب عنوان بجنبججیب زاده بود و <strong>در</strong>خواست نشان<br />
مجممجخصوص کرد. اما بنا به دلایلی نامعلوم <strong>در</strong>خواست او رد شد و <strong>در</strong> طول چند سال پس از آن به<br />
دلایلی همھهممچنان نامعلوم، اقبال جان شکسپبریبرر رو به افول گذاشت. او <strong>در</strong> سال ١۵٧٠ به خاطر<br />
تبرنبرزیل پول با نرخ بهببههره ی ٢٠٪ و ٢۵٪ متهم به رباخواری شد. تا سال ١۵٧٨ از پرداخت<br />
مالیات هایش عقب افتاده و از پرداخت حق عضویت اجباری شورا برای اعانه ی عمومی به فقرا<br />
ناتوان بود. <strong>در</strong> سال ١۵٧٩ مجممججبور شد املا ک مری شکسپبریبرر را به رهن بگذارد تا پول طلبکارانش<br />
را ببرپبرردازد.<br />
<strong>در</strong> سال ۴٠ ١۵٨٠، پوند به خاطر غیبت <strong>در</strong> جلسه ی دادگاه جر بمیبممه شد. او ورشکست شد و<br />
مکرراً <strong>در</strong> جلسات شورا غیبت داشت. <strong>در</strong> سال ١۵٨۶ به دلیل عدم حضور، شورا او را از هیئت<br />
٧<br />
Marry Arden ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
اعضاء برکنار کرد. تا سال ١۵٩٠، جان شکسپبریبرر تنها خانه اش <strong>در</strong> خیابان هنلی را <strong>در</strong> بمتبمملک خود<br />
داشت. وضع بدتری <strong>در</strong> پیش رو بود. <strong>در</strong> سال ١۵٩٢ به خاطر عدم حضور <strong>در</strong> کلیسا جر بمیبممه شد.<br />
این مسئله ای جدی بود.<br />
مذهب برای جامعه ای که شکسپبریبرر برایشان می نوشت <strong>در</strong> <strong>در</strong>جه ی اول الویت بود. ملکه البریبرزابت<br />
حضور <strong>در</strong> مناسک کلیسای انگلستان را الزامی کرده بود، حبىتبىی با وجود اینکه بسیاری از افرادی<br />
که به کلیسا می رفتند، می بایست مسافت هابىیبىی طولابىنبىی را می پیمودند. افرادی که حضور بمنبممی یافتند ‐<br />
به هر دلیلی جز بیماری‐ با جر بمیبممه مجممججازات می شدند. برخی نتیجه گرفته اند که پ<strong>در</strong> شکسپبریبرر ‐و<br />
احتمالاً خود او‐ مجممجخفیانه کاتول<strong>یک</strong> بوده اند. اما این فرضیه ای غبریبررقابل اثبات است. عدم حضور او<br />
<strong>در</strong> کلیسا می تواند به خاطر دلایلی دنیوی تر باشد، که یعبىنبىی نبرپبررداخبنتبنن بدهی هایش.<br />
پس با وجود اینکه شکسپبریبرر <strong>در</strong> خانه ای نسبتاً راحت از طبقه ی متوسط زاده شد، می بایست<br />
عمده ی کودکی اش را زیر سایه ی مشکلات مالىللىی پ<strong>در</strong>ش سبرپبرری کرده باشد. این بجتبججربه حتماً تاثبریبرری<br />
قوی بر روان این مرد جوان داشته است. با بجتبججربه ی فقر نسبىببىی و شرمی که همھهممراه آن است، او شم<br />
بجتبججاری قوی ای را توسعه داد که <strong>در</strong> سال های پس از آن بازتاب یافت.<br />
بعدها ظاهراً اقبال خانواده بهببههبود یافت. <strong>در</strong> سال ١۵٩٩، جان شکسپبریبرر به شورای شهر بازگردانده<br />
شد، اما مدت کوتاهی پس از آن <strong>در</strong> سال ١۶٠١ <strong>در</strong>گذشت. او احتمالاً <strong>در</strong> حدود ٧٠ سال داشت<br />
و چهل و چهار سال از ازدواجش می گذشت. مری شکسپبریبرر <strong>در</strong> سال ١۶٠٨ <strong>در</strong>گذشت.<br />
<strong>در</strong> <strong>یک</strong> جمججممع بندی، شکسپبریبرر <strong>در</strong> خانواده ای نسبتاً معمولىللىی از طبقه ی متوسط زاده شد، <strong>در</strong> دورابىنبىی که<br />
کارل مارکس آن را دوره ی ابتدابىیبىی انباشت سرمایه توصیف می کند. نظام فئودالىللىی به زوال افتاده<br />
بود و طبقه ی متوسط نوظهور با مقاصد و اهداف خودش رو به اوج بود. جان شکسپبریبرر، مردی<br />
خودساخته که با ثروبمتبممندان وصلت کرده و دوباره ثروتش را از دست داده بود، بجتبججسم انسابىنبىی<br />
دورابىنبىی جدید <strong>در</strong> تارتحیتحخ انگلستان و جهان بود.<br />
کودکی و بجتبجحصیلات<br />
ویلیام جوان به م<strong>در</strong>سه ی گرامر مجممجحلی، کینگز نیو اسکول١ رفت که <strong>در</strong> آن بجتبجحصیلاتش عمدتاً مبتبىنبىی<br />
بر سخنوری، گرامر، لاتبنیبنن، و احتمالاً یونابىنبىی بود. ما چبریبرزی از سال های م<strong>در</strong>سه ی او بمنبممی دانیم، اما<br />
مبنتبنن مشهور او از «هر طور سمشسمما دوست دارید» می تواند سربجنبجخی به ما بدهد که بیانگر آن است که<br />
چندان نسبت به م<strong>در</strong>سه مشتاق نبود:<br />
«طفل م<strong>در</strong>سه ای نالان، با کوله اش<br />
و چهره ی <strong>در</strong>خشان صبحگاهی اش، با ا کراه همھهممچون حلزون<br />
٨<br />
King’s New School ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
به سوی م<strong>در</strong>سه می خزد.»<br />
آیا این بازتاب دهنده ی خاطرات خودش از م<strong>در</strong>سه است؟ تاربجیبجخچه ی او پس از آن بیان گر آن<br />
است که احتمالاً این امر صحت دارد.<br />
او <strong>در</strong> م<strong>در</strong>سه با اساطبریبرر یونان، کمدی های رم و تارتحیتحخ باستان آشنا شد که همھهممگی <strong>در</strong> بمنبممایشنامه هایش<br />
که اغلب بر اساس مدل های یونابىنبىی، لاتبنیبنن، فرانسوی و ایتالیابىیبىی هستند، دوباره ظاهر شده اند. نتیجه<br />
آمبریبرزه ای غبىنبىی از عناصر انگلیسی و غبریبررانگلیسی است. او مکرراً از نویسندگان رمی مانند پلوتارک<br />
نقل قول می کند و از مفاد اساطبریبرر کلاس<strong>یک</strong> استفاده می کند.<br />
او بر خلاف همھهممکار بمنبممایشنامه نویسش کریستوفر مارلو١ ، به دانشگاه نرفت. بن جانسون، هم عصر<br />
مشهورش نوشته است که او [دانش] «کمی لاتبنیبنن و کمبرتبرر از آن یونابىنبىی» داشت. شکسپبریبرر از بجتبججربه اش<br />
به عنوان بازیگر بیشبرتبرر آموخت تا از بجتبجحصیلات رسمسسممی اش. او که هرگز به دانشگاه نرفته بود،<br />
دانسته هایش <strong>در</strong>باره ی مردم و موقعیت ها ناشی از خود زندگی بود. شکسپبریبرر برای توده ها<br />
می نوشت، برای «فرودستان».<br />
به نظر می رسد که فعالیت های ادبىببىی اش را به عنوان <strong>یک</strong> بازیگر دوره گرد، <strong>یک</strong>ی از مردان ملکه<br />
آغاز کرد و این بر روی شیوه اش <strong>در</strong> نوشبنتبنن بمنبممایشنامه تاثبریبررگذار بود. علبریبررغم دیگر نویسندگان، او<br />
از دیدگاه <strong>یک</strong> بازیگر می نوشت. بمنبممایشنامه های او اغلب شامل چبریبرزی ست که <strong>در</strong> واقع توضیح صحنه<br />
است.<br />
<strong>در</strong> سن ١٨ سالگی با آن هاتاوی٢ ازدواج کرد، زبىنبىی که هشت سال از او بزرگ تر و سه ماهه باردار<br />
بود. شکسپبریبرر <strong>در</strong> برهه ای به لندن نقل مکان کرد و خانواده اش را <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد بافىقفىی گذاشت و به<br />
عنوان بمنبممایشنامه نویس و بازیگر مستقر شد. گفته می شود که او به عنوان معلم، شا گرد قصاب یا<br />
دستیار وکیل کار می کرد. بجنبجخستبنیبنن زندگی نامه نویس او می گوید که او به لندن فرار کرد تا از<br />
مجممججازات شکار غبریبررمجممججاز بگریزد. با این حال، هیچ م<strong>در</strong>ک واقعی <strong>در</strong>باره ی فعالیت هایش <strong>در</strong> این<br />
دوران از زندگی او که به عنوان «سال های گمشده» شناخته می شود وجود ندارد.<br />
Christopher Marlowe ١<br />
٩<br />
Anne Hathaway ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
ملکه البریبرزابت اول<br />
با توجه به کمیاب بودن اطلاعات دقیق <strong>در</strong>باره ی زندگی شکسپبریبرر، تنها راهی که می توانیم از<br />
طریق آن نوری بر زندگی و آثارش بتابانیم، این است که آبهنبهها را <strong>در</strong> بسبرتبرر تاربجیبجخی واقعی شان قرار<br />
دهیم؛ چبریبرزی که <strong>در</strong>باره اش بسیار می دانیم. <strong>در</strong> سال ١۵۵٨، شش سال پیش از تولد شکسپبریبرر،<br />
البریبرزابت اول ملکه ی انگلستان شد. <strong>در</strong> طول ۴۵ سال پس از آن لندن تبدیل به مرکز پررونق<br />
بجتبججارت شد.<br />
١٠
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
برای آنکه نور بیشبرتبرری بر شاعر اَوان١ بتابیم، می بایست او را <strong>در</strong> بسبرتبرر جهابىنبىی قرار دهیم که <strong>در</strong> آن<br />
زاده شده بود، عصر هیجان انگبریبرز جدید تغیبریبرر، تلاطم و گذار که <strong>در</strong> جبهه ی میان دو جهان<br />
ایستاده: جهان قدبمیبمم فئودالیسم با یقبنیبنن های پابرجایش و هرم های ق<strong>در</strong>ت مذهبىببىی و اجتماعی<br />
انعطاف ناپذیرش، و جهابىنبىی نو که <strong>در</strong> کشمکش برای زاده شدن بود: عصر انقلاب بورژوابىیبىی.<br />
عصر انقلاب<br />
«کشف آمر<strong>یک</strong>ا، کاوش با کشبىتبىی، زمینه ای جدید برای ظهور بورژوازی فراهم کرد. بازارهای هند<br />
شرفىقفىی و چبنیبنن، استعمار آمر<strong>یک</strong>ا، بجتبججارت با مستعمرات، افزایش وسائل تبادل و کالاها به طور کلی، به<br />
بجتبججارت، به کشتبریبررابىنبىی، به صنعت تکابىنبىی داد که پیش از آن دیده نشده بود، و <strong>در</strong> نتیجه به عنصر<br />
انقلابىببىی <strong>در</strong> جامعه ی مبرتبرزلزل فئودالىللىی رشدی سریع بجببجخشید.» (مانیفست کمونیست)<br />
می توان همھهممبنیبنن را <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر گفت. خود شکسپبریبرر مجممجحصول عصری بود که <strong>در</strong> آن زندگی<br />
می کرد و احتمالاً بمنبممی توانست <strong>در</strong> بسبرتبرری دیگر به همھهممبنیبنن شکل شکوفا شود. این عصری بود که <strong>در</strong><br />
آن اندیشه های کهنه، سنت ها و باورها به چالش کشیده می شدند، زندگی مردان و زنان زیرورو<br />
می شد و شیوه های کهن وارونه شده بودند. عصر گذار بود، جدابىیبىی قاطعانه از گذشته ی قرون<br />
وسطابىیبىی و آغاز دوره ی تاربجیبجخی جدید، به عباربىتبىی، عصر انقلاب بود.<br />
<strong>در</strong> آثار شکسپبریبرر با جوهره ی خالص مردم <strong>در</strong> دوران گذار از <strong>یک</strong> دوره ی تاربجیبجخی به دوره ی دیگر<br />
روبرو هستیم. این دوره ای برجسته <strong>در</strong> تارتحیتحخ انگلستان بود. به دنبال <strong>یک</strong> قرن بجتبجحولات خونبنیبنن که<br />
به عنوان جنگ های گل های سرخ شناخته می شود، این دورابىنبىی از ثبات نسبىببىی سیاسی بجتبجحت<br />
حکومت سلسله ای جدید یعبىنبىی تیودورها٢ بود.<br />
شکست ناوگان <strong>در</strong>یابىیبىی اسپانیا <strong>در</strong> سال ١۵٨٨ انگلستان را تبدیل به ق<strong>در</strong>ت برتر نظامی و بجتبججاری<br />
<strong>در</strong> صحنه ی جهابىنبىی کرد. روحیه ی ماجراجو بىیبىی و تغیبریبرر جریان داشت. فرانسیس <strong>در</strong><strong>یک</strong>٣ بجنبجخستبنیبنن<br />
ناخدابىیبىی شد که <strong>در</strong>یانوردی به دور دنیا را به ابمتبممام رساند و البریبرزابت منابع مالىللىی کاوش دنیای جدید<br />
را برای سر والبرتبرر رالىللىی٤ فراهم کرد. او از قاره ی آمر<strong>یک</strong>ا تنبا کو و طلا آورد که ثروت جدیدی را<br />
برای کشور و فرمانروایش به ارمغان آورد.<br />
:Bard of Avon ١ <strong>یک</strong>ی از القابی که به خاطر محل تولدش Stratford-Upon-Avon به <strong>شکسپیر</strong> داده شده است. (مترجم)<br />
Tudor ٢<br />
Francis Drake ٣<br />
١١<br />
Sir Walter Raleigh ٤
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
پرتره ی فرانسیس ب<strong>یک</strong>ن اثر پورباس<br />
قرن ١۶ دوران رنسانس <strong>در</strong> انگلستان بود. این عصر پرسش گری و آزمایش بود.<br />
اسکولاستیسبریبرزم١ عقیم دوران قرون وسطی از سوی جنبش علمی‐فلسفی انقلابىببىی که ارتباط<br />
تنگاتنگی با نام فرانسیس ب<strong>یک</strong>ن (١۵۶١-١۶٢۶) ٢ دارد، به چالش کشیده شده بود. مارکس او<br />
١ ف ل س ف هی مَ<strong>در</strong>َسی، شیوه تعلیم و فلسفه مذهبی قرون وسطی. (م)<br />
١٢<br />
Francis Bacon ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
را بجنبجخستبنیبنن خالق ماتریالبریبرزم انگلیسی نامیده بود و پ<strong>در</strong> شیوه ی جدید یادگبریبرری سکولار و فلسفه ی<br />
علمی جدید بود.<br />
لندن علاوه بر موفقیتش به عنوان مرکزی بجتبججاری، مرکز فرهنگی مهمی نبریبرز بود که <strong>در</strong> آن <strong>ادبیات</strong> و<br />
یادگبریبرری رونق گرفت. رشد اقتصادی طبقه ی متوسط مرفهی را ابجیبججاد کرد که می خواست بمنبممایش های<br />
جدیدی را ببیند. شکسپبریبرر <strong>در</strong> طبقه ی متوسط جدید متولد شد، طبقه ای که مفتخر به داشبنتبنن<br />
حقوق و آزادی هابىیبىی بود که دیگران آشکارا از آن بىببىی بهببههره بودند.<br />
این عصر شاهد شکوفابىیبىی تئاتر <strong>در</strong> انگلستان بود. تا پایان قرن، کهکشابىنبىی از بمنبممایشنامه نویسان <strong>در</strong><br />
انگلستان پدیدار شده بودند: مارلو، دکر١ ، لیلی٢ ، کید٣ ، گرین٤ ، هی وود٥ و به دنبال شان بعدها<br />
بومانت٦ ، فلچر٧ و بن جانسون. شکوفابىیبىی <strong>ادبیات</strong> پابه پای نوآوری های تکنولوژی و به طور مشخص<br />
اخبرتبرراع چاپ پیش می رفت. ککستون٨ بجنبجخستبنیبنن نشریه ی چابىپبىی خود را <strong>در</strong> سال ١۴٧۶ راه اندازی<br />
کرد و خیلی زود کتاب هابىیبىی که تا پیش از این <strong>در</strong> ابجنبجحصار اندک ثروبمتبممندان بودند، <strong>در</strong> میان طبقه ی<br />
متوسط جدید <strong>در</strong> دسبرتبررس توده ی مجممجخاطبان قرار گرفتند.<br />
ظهور بورژوازی پیشرفبىتبىی انقلابىببىی بود. فردگرابىیبىی بورژوابىیبىی <strong>در</strong> شکل پرتره ها و خودنگاره ها رسوخ<br />
می کند، فرم هبرنبرری ای که عملاً <strong>در</strong> هبرنبرر قرون وسطی ناشناخته بود. <strong>در</strong> بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر نبریبرز<br />
خود را به شکل تک گو بىیبىی مجممجحسوس می کند. خود رمان نبریبرز مجممجحصول همھهممبنیبنن گرایش است‐ علاقه ای<br />
جدید به روانشناسی فردی، همھهممچون همھهمملت، مکبث، اتللو و شاه لبریبرر. این <strong>در</strong> تئاتر چبریبرزی جدید<br />
است: رسوخ به ذهن سوژه و آشکار کردن انگبریبرزه ها، وسواس ها و بمتبممایلات پنهانش.<br />
ق<strong>در</strong>ت پول<br />
«بورژوازی هر جا که دست بالا را داشته، به بمتبممامی روابط فئودالىللىی پ<strong>در</strong>سالارانه ی بمتبممام عیار پایان<br />
داده است. او بىببىی رجمحجممانه پیوندهای گونا گون فئودالىللىی را که انسان را به «مافوق های طبیعی »اش<br />
مقید ساخته است از هم گسسته و هیچ پیوندی را میان انسان با انسان جز منافع شخصی صرف،<br />
جز «پرداخت نقدی» عاری از احساس بافىقفىی نگذاشته است. آسمسسممابىنبىی ترین خلسه های تب وتاب<br />
مذهبىببىی، اشتیاق سلحشورانه، سانبىتبىی مانتالبریبرزم نافرهیخته را <strong>در</strong> آب سرد برآورد خودخواهانه غرق<br />
Dekker ١<br />
Lyly ٢<br />
Kidd ٣<br />
Greene ٤<br />
Heywood ٥<br />
Beaumont ٦<br />
١٣<br />
Fletcher ٧<br />
Caxtone ٨
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
کرده است. ارزش شخصی را <strong>در</strong> بهببههای مبادله حل کرده است و به جای آزادی های مقرر<br />
بطلان ناپذیر بىببىی سمشسممار، آن آزادی واحد غبریبرراخلافىقفىی را قرار داده است: بجتبججارت آزاد. <strong>در</strong> <strong>یک</strong> کلام،<br />
برای بهببههره کشی پوشیده <strong>در</strong> نقاب توهمھهممات مذهبىببىی و سیاسی، بهببههره کشی عریان، بىببىی شرمانه، مستقیم و<br />
بىببىی رجمحجممانه را جایگزین قرار داده است.» (مانیفست کمونیست)<br />
«ا گر پول پیش قدم باشد، بمتبممام راه ها گشوده خواهد شد.» (فورد، همھهممسران خوش ویبرنبرزور، پرده ی<br />
دو، صحنه ی دو)<br />
انفجار هبرنبرر، علم و <strong>ادبیات</strong> بیان گر تغیبریبررات اساسی <strong>در</strong> زندگی اقتصادی و اجتماعی جامعه بود:<br />
زوال جامعه ی کهن فئودال و ظهور بورژوازی؛ ظهور اقتصادی مبتبىنبىی بر پول و بجتبججارت به جای نظام<br />
فئودالىللىی مبتبىنبىی بر مالکیت زمبنیبنن.<br />
قرن ١۶ ظهور نوع جدیدی از اقتصاد مبتبىنبىی بر پول و بجتبججارت را به خود دید. بر عکس، ثروت<br />
قرون وسطی مبتبىنبىی بر مالکیت زمبنیبنن بود. کلیسا رباخواری را گناهی کببریبرره می دانست و برای<br />
مسیحیان قرض دادن پول <strong>در</strong> ازای بهببههره ممممممنوع بود. این نقش عموماً از سوی بهیبههودیان ایفاء می شد<br />
که توضیح اصلی ظهور ضدبهیبههودیت <strong>در</strong> آن دوران است.<br />
شکسپبریبرر <strong>در</strong> تاجر ونبریبرزی شایلا ک وام دهنده ی بهیبههودی را به شکلی منفی به تصویر می کشد، کسی<br />
که مشهور است از مشبرتبرریان مسیحی اش که قا<strong>در</strong> به پرداخت بدهی شان نبودند <strong>یک</strong> پوند از<br />
گوشت شان را طلب می کرد. <strong>در</strong> اینجا شکلی اغراق آمبریبرز از رابطه ی واقعی میان طلبکار و بدهکار<br />
را که به اشکال مجممجختلف از روزگار قدبمیبمم وجود داشته است می بینیم. رفتار بانک دارهای ابجتبجحادیه ی<br />
اروپا نسبت به یونان صرفاً امتداد همھهممبنیبنن سنت کهن و مورد احبرتبررام است.<br />
این به وضوح، اهمھهممیت تازه استقرار یافته ی پول را به عنوان نبریبرروی حیابىتبىی بجتبججارت و اساس بمتبممام<br />
حیات اقتصادی بیان می کند. این تصادفىففىی نیست که مارکس <strong>در</strong> یادداشت های فلسفی ١٨۴۴ خود<br />
برای تا کید بر ق<strong>در</strong>ت پول <strong>در</strong> جامعه ی بورژوابىیبىی از تیمون آتبىنبىی شکسپبریبرر نقل قول می کند:<br />
طلا؟ طلای زرد، <strong>در</strong>خشان و ارزسمشسممند؟ نه، خدایان،<br />
من زاهد غافل نیستم: ریشه، ای خدایان پا ک!<br />
ق<strong>در</strong>ی از این [طلا] سیاه را سپید می کند، پلید را زیبا، غلط را صحیح، عامی را بجنبججیب، پبریبرر را<br />
جوان، بزدل را جسور می سازد.<br />
آه، ای خدایان! چرا چنبنیبنن است؟ این چیست ای خدایان؟<br />
چرا این [طلا] روحانیون و خدمتگزاران تان را از جانب سمشسمما کشان کشان می برد، بالش مردان<br />
تنومند را از زیر سرشان می کشد:<br />
این برده ی زرد<br />
١٤
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
مذاهب را پیوند می دهد و می گسلد، نفرین شدگان را تقدیس می کند، جذام خا کسبرتبرری را<br />
ستودبىنبىی می کند، دزدان را جاه می بجببجخشد<br />
و به آبهنبهها منصب و رتبه و احبرتبررام می دهد هم رده با سناتورهای پارلمللممان: این است<br />
که بیوه ی فرسوده را دوباره عروس می کند؛<br />
آنکه [حبىتبىی] بیمارستان و زخم های چرکبنیبنن<br />
او را از خود می رانند، این [است که] او را دوباره معطر و گبریبررا همھهممچون روز آوریل [روز بهببههاری]<br />
می سازد. بیا ای زمبنیبنن ملعون، ای فاحشه ی مشبرتبررک میان نوع بشر، که میان توده های مردم جدال<br />
می افکبىنبىی، کاری خواهم کرد که طبیعت واقعی خود را نشان دهی.<br />
(تیمون آتبىنبىی، پرده ی چهار، صحنه ی سه)<br />
و مارکس اهمھهممیت <strong>در</strong>وبىنبىی آن را توضیح می دهد:«شکسپبریبرر دو خاصیت پول را به طور مشخص<br />
توضیح می دهد: (١) الوهیت مربىئبىی است، تغیبریبرر شکل بمتبممام کیفیات طبیعی و انسابىنبىی به متضادشان،<br />
سر<strong>در</strong>گمی فرا گبریبرر و معکوس شدن چبریبرزها؛ غبریبررممممممکن ها را <strong>در</strong> کنار هم جمججممع می کند. (٢) فاحشه ی<br />
جهابىنبىی است، قواد جهابىنبىی انسان ها و مردمان است.»<br />
این ملاحظات عمیق به قلب طبیعت سرمایه داری بازمی گردد و حبىتبىی ا کنون بیشبرتبرر از زمابىنبىی که<br />
نوشته شده بود حقیقت دارد. خدای حقیقی جامعه ی م<strong>در</strong>ن بهیبههوه، مجممجحمد یا بودا نیست، بلکه ممممممونا ١<br />
[بمنبمماد ثروت و مال پرسبىتبىی <strong>در</strong> ابجنبججیل] است. معابد واقعی کلیساها و مساجد نیستند، بلکه بانک ها و<br />
بازارهای سهام هستند. روحانیون اعظم آن بانکداران، دلالان سهام و سهام داران هستند. و<br />
همھهممچنان از راه طلب <strong>یک</strong> پوند گوشت شان زندگی را می گذرانند. روح حقیقی سرمایه <strong>در</strong> شخص<br />
شایلا ک جمججممع بندی شده است.<br />
صدای او صدای سرمایه داری است که با بدوی ترین و <strong>در</strong> نتیجه صادقانه ترین صدا صحبت<br />
می کند. می بایست به سرمایه اجازه داده شود که بدون هیچ گونه مجممجحدودیت یا مانعی گسبرتبررش یابد.<br />
رابطه ی میان انسان ها به پیوند عریان نقدینگی تبرنبرزل یافته است. ملاحظات احساسات، دوسبىتبىی،<br />
اخلاق یا مذهب وارد آن بمنبممی شود. به همھهممبنیبنن علت است که ترجیح بر آن است که به دوست پولىللىی<br />
قرض داده نشود، بلکه به دسمشسممبىنبىی داده شود که می بایست پیامدهای عدم پرداخت را بجتبجحمل کند.<br />
این طبیعت حقیقی سرمایه داری است، عاری از هرگونه تظاهر به انسانیت یا اخلاق. این تصویر،<br />
تصویر دلپذیری نیست، اما کاملاً وفادار به واقعیت زندگی است. شایلا ک بجتبججسم انسابىنبىی سرمایه<br />
است، عصاره ی خالص آن. انزجارش نسبت به آنتونیو چندان بر اساس مذهب نیست، بلکه بر<br />
اساس این واقعیت است که او اساسی ترین اصل سرمایه داری را زیر پا می گذارد: مصونیت<br />
١٥<br />
Mammon ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
انگبریبرزه ی سود. آنتونیو بمنبمماینده ی اخلاق دنیای قدبمیبمم است، اثر به جا مانده از دورابىنبىی که پیوندهای<br />
دوسبىتبىی و احبرتبررام می بایست برتری می یافتند:<br />
احتمال دارد که بازهم تو را به آن نام بجببجخوابمنبمم،<br />
بر روی تو تف بیاندازم، و لگدت هم بزبمنبمم.<br />
ا گر این پول را قرض می دهی، به عنوان دوست خود قرض نده؛<br />
چرا که کجا دوست طلب زایش از فلز نازای دوست خود می کند؟١ [کجا دوست از پول دوست<br />
خود طلب بهببههره می کند؟]<br />
<strong>در</strong> عوض به عنوان دسمشسممنت قرض بده،<br />
کسی که ا گر به عهدش وفا نکرد، با خیال آسوده بتوابىنبىی غرامتش را تأدیه کبىنبىی.<br />
(آنتونیو، تاجر ونبریبرزی، پرده ی <strong>یک</strong>، صحنه ی <strong>یک</strong>)<br />
بر خلاف آن، شایلا ک بمنبمماینده ی اخلاق جدید سرمایه داری است که کسب سود را مقدم بر<br />
هرگونه ملاحظات قرار می دهد. شنیع ترین جرم آنتونیو از دیدگاه شایلا ک این نبود که تثلیث<br />
مقدس را پرستش می کرد، بلکه این بود که بدون طلب بهببههره پول قرض می داد و به این ترتیب<br />
مقدس ترین مقدسات سرمایه داری را زیر پا می گذاشت:<br />
چق<strong>در</strong> شبیه <strong>یک</strong> مالیات گبریبرر متملق است!<br />
از او متنفرم چرا که مسیحی است،<br />
اما بیشبرتبرر برای سادگی اجمحجممقانه اش<br />
بدون بهببههره پول قرض می دهد<br />
و نرخ تبرنبرزیل را برای ما <strong>در</strong> ونبریبرز پایبنیبنن می آورد.<br />
ا گر بتوابمنبمم روزی او را سربزنگاه به چنگ بیاورم،<br />
کینه ی قدبمیبممی که از او به دل دارم را سبریبرر برآورده خواهم کرد.<br />
او از مردمان مقدس ما متنفر است، و فریاد اعبرتبرراض برمی آورد،<br />
حبىتبىی <strong>در</strong> جابىیبىی که تاجران اغلب <strong>در</strong> آن جمججممع اند،<br />
به من، به معاملابمتبمم و سودی که آن را به زجمحجممت کسب کرده ام،<br />
(تاجر ونبریبرزی، پرده ی اول، صحنه ی سه)<br />
برخی تلاش کرده اند ضدبهیبههودیت را <strong>در</strong> این بمنبممایش بیابند، و <strong>در</strong>ست هم هست که شکسپبریبرر به طور<br />
کامل از تعصبات زمانه ی خود رها نبود. با این حال همھهممان طور که مارکس متوجه شده بود، ذات<br />
شایلا ک نه نژاد یا ملیت یا مذهبش، بلکه حرفه اش به عنوان وام دهنده بود، بجتبججسم انسابىنبىی<br />
١ ربا <strong>در</strong> مسیحیت ممنوع است. <strong>یک</strong>ی از ا س ت د ال لهای قدیمی علیه ربا این است که خالف طبیعت است که پول تولید پول کند. (م)<br />
١٦
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
سرمایه داری <strong>در</strong> مرحله ی شکل گبریبرری انباشت اولیه اش، که یعبىنبىی <strong>در</strong> خالص ترین عصاره ی تقطبریبرر<br />
شده اش.<br />
شکسپبریبرر که گو بىیبىی می خواهد پیشاپیش ابهتبههامات ضدبهیبههودیت را تکذیب کند، گویاترین و<br />
تکان دهنده ترین سخن اعبرتبرراضی را از زبان شایلا ک می گوید:<br />
من بهیبههودی هستم. آیا مگر<br />
<strong>یک</strong> بهیبههودی چشم ندارد؟ مگر <strong>یک</strong> بهیبههودی دست، اعضا،<br />
ابعاد، حواس، عواطف و احساسات ندارد؟<br />
[مگر نه اینکه] از همھهممان خورا ک تغذیه می کند، از همھهممان سلاح ها آسیب می بیند، <strong>در</strong> معرض همھهممان<br />
بیماری ها قرار می گبریبررد، با همھهممان وسائل <strong>در</strong>مان می شود، از همھهممان تابستان و زمستان گرم و سرد<br />
می شود، که <strong>یک</strong> مسیحی؟ ا گر نیشبرتبرری به ما زده شود، آیا خونریزی بمنبممی کنیم؟<br />
ا گر قلقلک مان دهند بمنبممی خندبمیبمم؟ ا گر مسموم مان کنید، بمنبممی مبریبرر بمیبمم؟ و ا گر به ما بدی کنید، آیا نباید<br />
انتقام بگبریبرر بمیبمم؟<br />
(تاجر ونبریبرزی، پرده ی سه، صحنه ی <strong>یک</strong>)<br />
سرمایه نژاد و مذهب بمنبممی شناسد. سرزمبنیبنن پ<strong>در</strong>ی ندارد و مرزی بمنبممی شناسد. نه روح دارد و نه<br />
قلب، نه <strong>در</strong>ست می شناسد و نه غلط. با این حال، این خدای کور، بىببىی رحم تر از هر بت کفرآمبریبرز<br />
دیگر، بمتبممام نسل بشر را به انقیاد خود <strong>در</strong>می آورد و وادارش می بمنبمماید که فرمان هایش را به اجرا<br />
بگذارد. این پیام اصلی بمنبممایشنامه ی شکسپبریبرر است و برای زمانه ی ما نبریبرز پیامی <strong>در</strong>ست بافىقفىی مانده<br />
است.<br />
انباشت اولیه<br />
«هنگامی که گدا هستم، اعبرتبرراض می کنم و می گو بمیبمم هیچ گناهی جز ثروبمتبممند بودن وجود ندارد؛ و<br />
ا گر ثروبمتبممند باشم، فضیلتم <strong>در</strong> این خواهد بود که بگو بمیبمم فسقی جز تکدی نیست.» (حرامزاده،<br />
زندگی و مرگ شاه جان، پرده ی دو، صحنه ی <strong>یک</strong>)<br />
سرمایه داری <strong>در</strong> انگلستان تا حدودی دیرتر از شهرهای ایتالیای سمشسممالىللىی رشد کرد، اما به مجممجحض آنکه<br />
پا گرفت، به سرعت گسبرتبررش یافت. این دوره ای بود که مارکس آن را به عنوان دوره ی انباشت<br />
اولیه توصیف می کند. پادشاهان تیودور به عنوان مامور طبقه ی نوظهور سرمایه داران انگلیسی<br />
عمل می کردند. البریبرزابت جمحجممایتش را به طبقه ی جدید تولیدکننده و تاجر اعطا کرد، که ثروبىتبىی را<br />
فراهم می کرد که پایه های سلسله ی حا کم را تثبیت کرده و بقای آن را <strong>در</strong> دنیای بهتبههدید کننده<br />
تضمبنیبنن کرد. اما این رشد اقتصادی به بهببههای اجتماعی گزافىففىی بمتبممام شد.<br />
١٧
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
بجتبجحولات اجتماعی ای که از این تغیبریبررات ناشی شد، دشواری سهمگیبىنبىی را برای توده ها به وجود<br />
آورد. مارکس این را <strong>در</strong> کتاب سرمایه <strong>در</strong> بجببجخش انباشت اولیه توضیح می دهد:<br />
«<strong>در</strong> تارتحیتحخ انباشت اولیه، بمتبممام [آن] انقلاب هابىیبىی مهم و تارتحیتحخ ساز هستند که به عنوان اهرمی <strong>در</strong><br />
فرآیند شکل گبریبرری طبقه ی سرمایه دار عمل می کنند؛ اما بیش از همھهممه، آن لحللححظابىتبىی که توده های عظیم<br />
مردم نا گهان و به شکل قهرآمبریبرز از وسائل معیشت خود جدا می شوند و به عنوان پرولتاریای آزاد<br />
و «غبریبرروابسته» <strong>در</strong> بازار کار رها می شوند. سلب مالکیت تولید کننده ی زراعی، رعیت، از زمبنیبنن،<br />
اساس بمتبممام این فرآیند است.» (کارل مارکس، کاپیتال، جلد اول، بجببجخش ٢٨)<br />
صنعت عمده ی رو به رشد پشم بود که سه چهارم صا<strong>در</strong>ات انگلستان را تشکیل می داد.<br />
افزایش مداوم تقاضای پشم موجب افزایش رشد پرورش گوسفند شد. اما از آبجنبججا که این صنعت<br />
کارگران کمبرتبرری را به کار می گبریبررد، تعداد زیادی از جمججممعیت روستابىیبىی خود را ب<strong>یک</strong>ار یافتند. مزارعی<br />
که پیش از این مجممجحصولات کشاورزی تولید می کردند، تبدیل به چرا گاه گوسفندان شده بودند.<br />
چنان که توماس مور١ به تلخی <strong>در</strong> اثر مشهورش اتوپیا اعبرتبرراض می کند، «گوسفندان مردم را<br />
می خوردند.»<br />
بود.<br />
این دوران قوانبنیبنن ببریبررجمحجممانه بر ضد «گدایان» و «بىببىی خابمنبممان ها» بود، که یعبىنبىی سمشسممار بسیاری از رعایابىیبىی<br />
که از زمبنیبنن ببریبررون انداخته شده بودند و با روش های جدید کشاورزی سرمایه داری آواره شده<br />
بودند. <strong>در</strong> این دوران چنان که مارکس اشاره می کند، بجببجخش عمده ای از مردم انگلستان به جرم<br />
فقبریبرر بودن مجممججرم شناخته می شدند، مجممجحا کمه می شدند، شلاق می خوردند و کشته می شدند. <strong>در</strong><br />
دوران سلطنت هبرنبرری هشتم، تعداد ٧٢٠٠٠ «دزد» مجممجحکوم به مرگ شدند. دستمزدها توسط<br />
قانون مجممجحدود شده بودند. مشکلات پیش روی توده های فقبریبرر با ابجنبجحلال صومعه ها که هزاران راهب<br />
و راهبه را به رده ی ب<strong>یک</strong>اران کشاند و نبریبرز متفرق شدن ملبرتبرزمبنیبنن فئودالىللىی اشرافیون وخیم تر شده<br />
مارکس قوانبنیبنن ببریبررجمحجممانه ی اعمال شده بر فقرا <strong>در</strong> دوران حکومت البریبرزابت را به این ترتیب شرح<br />
می دهد:«متکدیان غبریبررمجممججاز بالای ١۴ سال به شلاق شدید و نبریبرز داغ گذاری بر روی گوش چپ<br />
مجممجحکوم می شوند، مگر آنکه شخصی آبهنبهها را به مدت دو سال به خدمت بگبریبررد؛ <strong>در</strong> صورت تکرار<br />
بزه، ا گر بالای هجده سال باشند مجممجحکوم به اعدام می شوند، مگر آنکه شخصی آبهنبهها را به مدت دو<br />
سال به خدمت بگبریبررد؛ اما برای سومبنیبنن بار به عنوان جنایتکار بدون بجببجخشش اعدام خواهند شد.<br />
مصوبات مشابه: مصوبه ی سبریبرزدهم سال هجدهم سلطنت البریبرزابت، و مصوبه ی دیگری از سال<br />
١۵٩٧.» (سرمایه، جلد <strong>یک</strong>، بجببجخش ٢٨)<br />
١٨<br />
Thomas More ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
با این حال، این تنها <strong>یک</strong> روی سکه است. نظام سرمایه داری نوظهور علبریبررغم خصوصیت<br />
سرکوب گر و استثمارگر خود، منجر به رشد انفجاری نبریبرروهای مولد شد. علبریبررغم دشواری و فقری<br />
که بسیاری از مردم متحمل آن می شدند، و بیماری های مهیبىببىی که انگلستان را <strong>در</strong> طول قرن ١۶ و<br />
١٧ گرفتار خود کرد، جمججممعیت افزایش یافت.<br />
لندن ا کنون مرکز شلوغ بجتبججارت بود که ٨۵٪ بمتبممام صا<strong>در</strong>ات را ابجنبججام می داد. هر ساله <strong>در</strong> حدود<br />
١٠،٠٠٠ شهروند به لندن مهاجرت می کردند، به این باور که خیابان های لندن چنان که <strong>در</strong><br />
افسانه ها می گویند با طلا فرش شده است. خیابان مطلابىیبىی <strong>در</strong> کار نبود، اما دستمزدها <strong>در</strong> لندن<br />
٪۵٠ بالاتر از بجببجخش های دیگر کشور بود. زمبنیبنن داران ثروبمتبممند و تاجران خانه هابىیبىی کاخ گونه با<br />
باغچه و باغ میوه می ساختند. طبقه ی متوسط پیشرفت می کرد و حبىتبىی برخی از طبقات پایبنیبنن تر پول<br />
کافىففىی داشتند که به تئاتر بروند.<br />
کراواجیو١ و مونته وردی٢ برای حامیان ثروبمتبممندی کار می کردند که هزینه هایشان را پرداخت<br />
می کردند. اما شکسپبریبرر تنها به طور جزبىئبىی متکی به چنبنیبنن حامیابىنبىی بود. ظهور بورژوازی مجممجخاطب<br />
طبقه ی متوسط جدیدی را ابجیبججاد کرده بود که به تئاتر می رفتند و بابت صندلىللىی هایشان پول پرداخت<br />
می کردند. تا حد زیادی شکسپبریبرر برای این مجممجخاطبان می نوشت.<br />
Caravaggio ١<br />
١٩<br />
Monteverdi ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
مارتبنیبنن لوتر<br />
انگلستان شکسپبریبرر همھهممانند اسپانیای سروانتس١ <strong>در</strong> گبریبررودار انقلاب اجتماعی و اقتصادی عظیمی<br />
بود. این تغیبریبرری متلاطم و <strong>در</strong>دنا ک بود که سمشسممار بسیاری از مردم را <strong>در</strong> فقر فرو برد و <strong>در</strong> شهرها<br />
طبقه ی بزرگی از عناصر لمللممبنپبنن پرولبرتبرر مجممجحروم ابجیبججاد کرد: گدایان، دزدان، روسپیان، سربازان فراری<br />
و امثال آبهنبهها که همھهممنشبنیبنن فرزندان اشراف فقبریبرر شده و کشیش های خلع لباس شده بودند؛ تا منبع<br />
بىببىی پایابىنبىی از شخصیت ها را برای بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر بسازند.<br />
٢٠<br />
Cervantes ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
مذهب<br />
انقلاب پروتستان که با شورش مارتبنیبنن لوتر آغاز شد بمتبممام اروپا را <strong>در</strong> <strong>در</strong>گبریبرری خونیبىنبىی فرو برد که<br />
<strong>در</strong> آن زیر پرچم مذهب جدید، بورژوازی <strong>در</strong> حال ظهور نبریبرروهایش را بجتبججمیع کرد. <strong>یک</strong>ی از نکات<br />
اصلی پروتستانبریبرزم این بود که ابجنبججیل، سخن خدا، باید <strong>در</strong> اختیار هر زن و مردی بدون نیاز به<br />
واسطه گری کشیشان باشد. بنابراین ترجمججممه ی ابجنبججیل به زبان مجممجحاوره پیشگام جنبش جدید شد.<br />
حبىتبىی پیش از آنکه لوتر آشکارا سلطه ی وات<strong>یک</strong>ان را به چالش بکشد، جان وا<strong>یک</strong>لیف١ اصلاح طلب<br />
ابجنبججیل را به انگلیسی ترجمججممه کرد. پبریبرروان او، لولاردها٢ <strong>در</strong> جنبش های انقلابىببىی که شورش دهقانان<br />
<strong>در</strong> سال ١٨٣١ را به اوج رساند شرکت داشتند. شورش به شکست منجر شد، اما <strong>در</strong> قرن ١۶<br />
انقلاب پروتستان <strong>در</strong> انگلستان ترجمججممه ای جدید و <strong>در</strong>خشان از ابجنبججیل توسط ویلیام تایندیل٣ را<br />
حاصل کرد. تایندیل به خاطر جرم ترجمججممه ی ابجنبججیل به زبان انگلیسی توسط هبرنبرری هشتم پ<strong>در</strong><br />
البریبرزابت به جرم خیانت و ارتداد مجممجحکوم و به دار آوبجیبجخته شد و جسدش بر سر دار سوزانده شد.<br />
انگلستان تا پایان دوران حکومت هبرنبرری هشتم کشوری کاتول<strong>یک</strong> بافىقفىی ماند. نقش مذهب <strong>در</strong> آن<br />
دوران بسیار متفاوت از امروز بود. مردم بسیار مذهبىببىی بودند و کلیسا ق<strong>در</strong>ت عظیمی را <strong>در</strong> دست<br />
داشت. مردان و زنان حاضر بودند برای باورهایشان جان دهند. و بجتبجحت سلطه ی خاندان تیودور<br />
فرصت های بسیاری را برای ابجنبججام این امر داشتند.<br />
هبرنبرری مدافع راسخ کاتولیسبریبرزم و دسمشسممن گرایش مذهبىببىی جدید بود. پاپ به خاطر خدماتش به<br />
مذهب قدبمیبمم به او اجازه داد که از عنوان «مدافع مذهب» Defensor) (Fidei استفاده بمنبمماید،<br />
که قرن ها پس از آنکه معنای خود را از دست داد بر روی سکه های کشور ظاهر شد.<br />
هنگامی که هبرنبرری هشتم به دلایل خاندابىنبىی با رم قطع رابطه کرد و خود را ریاست عالىللىی کلیسای<br />
انگلستان اعلام کرد، (مصوبه ی برتری)، آغاز قرن ها بجتبجحولات مذهبىببىی را <strong>در</strong> انگلستان رقم زد.<br />
هبرنبرری نیاز داشت که ق<strong>در</strong>ت کلیسا <strong>در</strong> انگلستان را پایان دهد؛ او به زودی <strong>در</strong>یافت که این راهی<br />
عالىللىی برای پول <strong>در</strong>آوردن بود.<br />
هبرنبرری <strong>در</strong> سال ١۵٣۵ دستور تعطیلی کلیساها، دیرها و صومعه های کاتول<strong>یک</strong> رمی را <strong>در</strong> انگلیس،<br />
ولز و ایرلند را داد. ابجنبجحلال صومعه ها او را بلافاصله مالک ثروت های فراوابىنبىی <strong>در</strong> قالب ساختمان ها،<br />
زمبنیبنن، پول و هر آبجنبجچه که به کلیسا تعلق داشت کرد. با فروش ماحصل به اشراف ثروبمتبممند و<br />
بورژوازی نوظهور پولىللىی را که برای جنگ های بیهوده و پرهزینه اش علیه فرانسه و اسکاتلند نیاز<br />
داشت فراهم کرد و هم زمان تکابىنبىی قوی به فرآیند انباشت اولیه ی سرمایه وارد کرد.<br />
John Wycliffe ١<br />
Lollards ٢<br />
٢١<br />
William Tyndale ٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
جدابىیبىی از رم نقطه ی عطف تاربجیبجخی عمده ای بود. اما از نقطه نظر عقیدبىتبىی بمنبمماینده ی نوع تغیبریبرر<br />
راد<strong>یک</strong>ال که انقلاب پروتستان <strong>در</strong> قاره ی اروپا نشان می داد نبود. هبرنبرری همھهممانند دخبرتبررش البریبرزابت<br />
هیچ گونه دوسبىتبىی با پیوریتنبریبرزم١ که آن را بهتبههدیدی علیه نظم ساختاری می دید نداشت. بنابراین<br />
بسیاری از مناسک قدبمیبمم کلیسابىیبىی را بدون تغیبریبرر بافىقفىی گذاشت.<br />
این امر <strong>در</strong> دوران کوتاه حکومت فرزندش ادوارد ششم (١۵۴٧-١۵۵٣)، پروتستابىنبىی مومن به<br />
طور اساسی تغیبریبرر کرد. برای بجنبجخستبنیبنن بار انگلستان <strong>یک</strong> ملت حقیقتاً پروتستان شد. ادوارد کتاب<br />
دعای جدیدی را باب کرد و بمتبممام آیبنیبنن های کلیسابىیبىی به زبان انگلیسی برگزار می شد. کاتول<strong>یک</strong> ها<br />
سرکوب شدند و اسقف هابىیبىی که از پبریبرروی سر باز می زدند حبس می شدند. اما ادوارد <strong>در</strong> جوابىنبىی<br />
<strong>در</strong>گذشت و توسط خواهر بزرگ ترش مری، کاتول<strong>یک</strong>ی متعصب جایگزین شد.<br />
انگلستان <strong>یک</strong> بار دیگر خود را ملبىتبىی کاتول<strong>یک</strong> یافت. پاپ رئیس کلیسا شد و آیبنیبنن های کلیسابىیبىی به<br />
زبان لاتبنیبنن بازگشت. ا کنون سرکوب علیه پروتستان ها سوق یافته بود. <strong>در</strong> حدود ٣٠٠ تن از<br />
رهبرببرران پروتستان که عقاید کاتول<strong>یک</strong> را بمنبممی پذیرفتند بر سر تبریبرر سوزانده شدند. از جمججممله ی آبهنبهها<br />
اسقف ها لاتیمر٢ و ریدلىللىی٣ بودند. گفته می شود که وقبىتبىی شعله ها برخاستند، لاتیمر به ریدلىللىی قوت<br />
قلب می داد:«آسوده باش آقای ریدلىللىی، شجاع باش! <strong>در</strong> این روز به لطف خدا سمشسممعی را <strong>در</strong><br />
انگلستان روشن می کنیم که اطمینان دارم هرگز خاموش بجنبجخواهد شد.»<br />
مری با فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا ازدواج کرده بود و این به وخامت اوضاع افزوده بود. بمتبممام<br />
این ها لقب «مری خونبنیبنن» را برای او به همھهممراه آورده بود، هر چند واقعیت امر این است که او<br />
سالانه بسیار کمبرتبرر از پ<strong>در</strong> جنایتکارش کشتار می کرد. با این حال این اعمال وا کنشی خشونت آمبریبرز<br />
را علیه او ابجیبججاد کرد.<br />
<strong>در</strong> بىپبىی مرگش انگلستان شدیداً <strong>در</strong> جهت پروتستانبریبرزم حرکت کرد که نفرت از اسپانیا ‐که تبدیل<br />
به دسمشسممن ملی اصلی شده بود‐ آن را برجسته می کرد. بر بجتبجخت نشسبنتبنن البریبرزابت <strong>در</strong> ١٧ نوامبرببرر<br />
١۵۵٨، به دنبال اربجتبججاع کاتول<strong>یک</strong> بجتبجحت حکومت مری، با شادی عمومی مورد استقبال قرار گرفت.<br />
ناقوس ها به صدا <strong>در</strong>آمدند و آتش بازی آسمسسممان را روشن کرد. اینک نوبت کشیش های کاتول<strong>یک</strong> بود<br />
که زندابىنبىی شوند یا به اختفاء بروند. بسیاری از کلیساها تعطیل شدند.<br />
البریبرزابت تلاش کرد که میان نبریبرروهای متخاصم تعادلىللىی به وجود بیاورد و میان پروتستان ها و<br />
کاتول<strong>یک</strong> ها سازش ابجیبججاد کند. <strong>در</strong> انگلستان دوران البریبرزابت، کاتول<strong>یک</strong> ها ممممممنوع از برگزاری یا حضور<br />
<strong>در</strong> آیبنیبنن عشاء بودند. با این حال ثروبمتبممندان و ق<strong>در</strong>بمتبممندان معمولاً می توانستند از مجممججازات ابجنبججام<br />
مناسک مذهبىببىی خود بگریزند. خانواده های ثروبمتبممند کاتول<strong>یک</strong> <strong>در</strong> خانه هایشان روحانیان اختصاصی<br />
:Puritanism ١ از ش ا خ ههای پروتستانیزم. (م)<br />
Latimer ٢<br />
٢٢<br />
Ridley ٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
داشتند، عملی که قانون معمولاً از آن چشم پوشی می کرد؛ تا زمابىنبىی که این عمل را <strong>در</strong> حر بمیبمم<br />
خصوصی خانه ی خودشان ابجنبججام می دادند و <strong>در</strong>گبریبرر فعالیت های براندازانه علیه سلطنت بمنبممی شدند.<br />
اما این عمل متعادل سازی ناآرام مجممجحکوم به شکست بود. تنش ها همھهممچنان ادامه پیدا کرد و خبرببرر<br />
قتل عام <strong>در</strong> قاره اروپا به نقطه ی اوج خود رسید. <strong>در</strong> سال ١۵٧٢ <strong>در</strong> روز سنت بارتولومیو <strong>در</strong><br />
پاریس قتل عام کالوینسیت های فرانسوی (هوژنوها١ ( رخ داد. خبرببرر این رویداد <strong>در</strong> انگلستان<br />
موجب خشم و وا کنش های منفی متعاقب آن علیه کاتول<strong>یک</strong> ها شد. قتل رهبرببرر پروتستان هلندی،<br />
ویلیام سوم اورتحنتحج٢ آتش را شعله ورتر کرد. <strong>در</strong> سال ١۵٨٠، پاپ اعلام کرد که قتل ملکه ی<br />
انگلستان کناه کببریبرره نیست. این اعلامیه خود به خود به این معنا بود که بمتبممام کاتول<strong>یک</strong> ها مظنون<br />
به خیانت بودند.<br />
ارتشی از ماموران یسوعی به انگلستان گسیل شدند تا به کار مجممجخفیانه ببرپبرردازند و نقشه ی همھهممکاری<br />
با اشرافیان کاتول<strong>یک</strong> را طرح ریزی بمنبممایند و زمینه را برای قیام کاتول<strong>یک</strong> فراهم کنند. به مدت ١٨<br />
سال، ملکه ی کاتول<strong>یک</strong> اسکاتلند مری، توسط دخبرتبررعمویش البریبرزابت زندابىنبىی شده بود که او را به<br />
عنوان ابزاری برای چانه زبىنبىی <strong>در</strong> مراوداتش با فرانسه و اسپانیا مفید می دانست. ظبىنبىی قریب به یقبنیبنن<br />
وجود داشت که مری مرکز فعالیت های براندازانه ی کاتول<strong>یک</strong> است. رایزنان البریبرزابت، اعضای حزب<br />
پروتستان تصمیم گرفتند که از این بهتبههدید بالقوه خلاص شوند.<br />
شبکه ی جاسوسان ملکه از سوی فرانسیس والسینگهام٣ کنبرتبررل می شد. این شبکه <strong>در</strong> همھهممه جا<br />
گسبرتبرره شده بود. والسینگهام مری را به شرکت <strong>در</strong> توطئه ی قتلی با هدف سرنگوبىنبىی البریبرزابت که [با<br />
مرگش] توسط خود مری جایگزین می شد متهم کرد. او ادعا کرد که نامه هابىیبىی دال بر این جرم<br />
را کشف کرده بود که مجممججرمیت او را اثبات می کرد. اینکه این نامه ها واقعی بودند یا از سوی او<br />
جعل شده بودند را هرگز بمنبممی دانیم. به هر حال، نتیجه ی مطلوب شان را داشتند. <strong>در</strong> فوریه ی<br />
١۵٨٧، البریبرزابت حکم مرگ را امضاء کرد و سر از تن مری جدا شد.<br />
مذهب <strong>در</strong> بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر<br />
انقلاب مذهبىببىی که اروپا را <strong>در</strong> آن دوران همھهممچون آتشی مهارناپذیر <strong>در</strong>نوردید، <strong>ادبیات</strong> را به گونه ای<br />
بسیار مستقیم بجتبجحت تاثبریبرر خود قرار داد. هنگامی که حکومت پروتستان البریبرزابت بمنبممایش های مذهبىببىی<br />
و عرفابىنبىی را ممممممنوع کرد، <strong>در</strong> به روی ظهور تئاتر سکولار جدید باز گشوده بود. تا آن زمان تنها تئاتر<br />
[موجود] <strong>در</strong> ارتباط تنگاتنگ با کلیسا بود. این امر بود که موفقیت شکسپبریبرر را میسر کرد.<br />
Huguenots ١<br />
William of Orange ٢<br />
٢٣<br />
Francis Walsingham ٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
عنصر مذهب <strong>در</strong> بمنبممایشنامه های او پدیدار است. <strong>در</strong> پیش <strong>در</strong>آمد و پرده ی <strong>یک</strong> از صحنه ی <strong>یک</strong> هبرنبرری<br />
پنجم شکسپبریبرر، اسقف کانبرتبرربری و الىللىی، دو کلیسابىیبىی ق<strong>در</strong>بمتبممند انگلیسی (کاتول<strong>یک</strong>) با <strong>یک</strong>دیگر به<br />
«رایزبىنبىی» می پردازند. آبهنبهها به گونه ای پرداخته شده اند که برای تفرتحیتحح مجممجخاطب مضحک به نظر برسند.<br />
آبهنبهها دسیسه گرابىنبىی طمعکار و زیاده خواه به تصویر کشیده شده اند.<br />
اسقف ها نگران لابجیبجحه ای هستند که جهت ملاحظه ی پادشاه، هبرنبرری پنجم مطرح شده است. علت<br />
این نگرابىنبىی این است که ا گر این لابجیبجحه تبدیل به قانون شود به حکومت اجازه خواهد داد که<br />
دست بر زمبنیبنن ها و پول کلیسا بگذارد که برای نگهداری ارتش، جمحجممایت از فقرا و افزودن به<br />
خزانه ی پادشاه مصرف خواهد شد. این روحانیان که از قِبل این زمبنیبنن ها و پول ها ثروبمتبممند شده اند،<br />
مصمم هستند که آن را برای خود نگاه دارند.<br />
به این منظور، اسقف اعظم کانبرتبرربری هبرنبرری، پادشاه جوان را به سوی این باور سوق می دهد که<br />
مدعی تاج و بجتبجخت فرانسه است. جنگ خوب و کوچکی با فرانسه شاه را از لابجیبجحه ی مصا<strong>در</strong>ه ی<br />
اموال کلیسا منحرف می کند. برای ترغیب هبرنبرری، کانبرتبرربری به پادشاه وعده می دهد: کمک مالىللىی<br />
سخاوبمتبممندانه ای را از سوی کلیسا برای تامبنیبنن هزینه ی بسیج عمومی برای جنگ فراهم کند.<br />
این صحنه به وضوح به سوی کاتولیسبریبرزم رمی نشانه رفته است که <strong>در</strong> میان مردم انگلستان<br />
بسیار منفور بود، خصوصاً که با ق<strong>در</strong>ت خارجی خصمانه و بدخواه مرتبط بود. <strong>در</strong> این بمنبممایش آن<br />
کشور، فرانسه دسمشسممن دیرین انگلستان است. اما برای مجممجخاطبان دوران البریبرزابت دسمشسممن اصلی<br />
اسپانیای کاتول<strong>یک</strong> بود.<br />
بجببجخشی از دسمشسممبىنبىی با اسپانیا مذهبىببىی بود. ظهور بورژوازی را تلاطمات خشونت آمبریبرز اجتماعی و<br />
اقتصادی، انقلاب و جنگ همھهممراهی می کرد. بجنبجخستبنیبنن نبرببرردهای تعیبنیبنن کننده میان بورژوازی نوپا و<br />
نظم فئودال <strong>در</strong> حال زوال <strong>در</strong> عرصه ی مذهب <strong>در</strong>گرفت. کلیسای کاتول<strong>یک</strong> نسل ها بر جامعه سلطه<br />
داشت و د<strong>یک</strong>تاتوری مطلقی را بر روح و ذهن مردان و زنان اعمال می کرد. <strong>در</strong> بمنبممایشنامه های<br />
شکسپبریبرر ارجاعات خصمانه ی پرسمشسمماری را به اسپانیا و روش تفتیش عقاید اسپانیابىیبىی می یابیم.<br />
قیام انگلستان نشان دهنده ی بهتبههدیدی مستقیم برای هژموبىنبىی اسپانیا بود. <strong>در</strong> آن زمان اسپانیا<br />
ثروبمتبممندترین و ق<strong>در</strong>بمتبممندترین ملت روی زمبنیبنن بود. البریبرزابت <strong>در</strong> مذهب همھهممچون بمتبممام امور دیگر<br />
فرصت طلبىببىی بىببىی اخلاق و سودجو بود. این لحللححظه با شاه فیلیپ اسپانیا لاس می زد و لحللححظه ی دیگر با<br />
دسمشسممنش پادشاه فرانسه، چشم انداز ازدواج را <strong>در</strong> برابرشان می آوبجیبجخت که <strong>در</strong> آن دوران نام<br />
دیگری برای ابجتبجحاد سیاسی بود، <strong>در</strong> حالىللىی که همھهممگی را <strong>در</strong> فاصله ای معبنیبنن نگه می داشت و به طور<br />
سیستمات<strong>یک</strong> ق<strong>در</strong>ت انگلستان را افزایش می داد.<br />
هنگامی که فیلیپ دوم عدم امکان به کنبرتبررل <strong>در</strong>آوردن انگلستان از طریق ازدواج را <strong>در</strong>یافت،<br />
تصمیم گرفت که ابزار دیگرِ کمبرتبرر زیرکانه را به کار گبریبررد. <strong>در</strong> سال ١۵٨٨ اسپانیای کاتول<strong>یک</strong><br />
٢٤
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
آماده ی جمحجممله به انگلستان شد. هر چند، اوضاع آن گونه که انتظار می رفت از آب <strong>در</strong> نیامد. ناوگان<br />
<strong>در</strong>یابىیبىی اسپانیا که از سوی کشبىتبىی های جنگی انگلستان مورد جمحجممله قرار گرفته بود، <strong>در</strong> بهنبههایت به<br />
وسیله ی طوفان <strong>در</strong> <strong>در</strong>یا نابود شد. جمججممله ای معروف <strong>در</strong> آن دوران می گفت:«بهیبههوه بادهایش را<br />
دمید، و آبهنبهها پرا کنده شدند.»<br />
باد ا کنون با شدت موافق با حزب پروتستان <strong>در</strong> انگلستان می وزید. با این حال ملکه از این<br />
ق<strong>در</strong>ت و نفوذ روزافزون ناراضی بود. او <strong>در</strong> خفاء مراسم فاخر و پرشکوه مناسک قدبمیبمم و ساختار<br />
سلسله مراتبىببىی مذهب قدبمیبمم را ترجیح می داد. اما او ملزم بود که از پروتستان ها جمحجممایت کند، چرا<br />
که بهتبههدید اصلی علیه ق<strong>در</strong>ت و زندگی او از سوی کاتول<strong>یک</strong> ها و رم می آمد.<br />
او ملزم بود که <strong>در</strong> <strong>در</strong>بار به نفع حزب پروتستان عمل کند که برلىللىی١ ، والیسنگهام٢ و ارلِ لایسبرتبرر٣<br />
بمنبممایندگانش بودند. با این حال ملکه حزب پروتستان افراطی (پیوریبنتبنن ها) را به دیده ی ظن و نفرت<br />
می نگریست. جامعه <strong>در</strong> چنگ تبىببىی مذهبىببىی بود که به شکل خطرنا کی داشت رنگ سیاسی به خود<br />
می گرفت. <strong>یک</strong> ناظر وحشت زده معبرتبررض شده بود:«بسیاری هستند که <strong>در</strong> هفت سال <strong>یک</strong> موعظه<br />
بمنبممی شنوند، بلکه حبىتبىی می توان گفت <strong>در</strong> هفده سال.» سر فرانسیس <strong>در</strong><strong>یک</strong>٤ اعبرتبرراض کرده بود که<br />
اصلاحات «تا جابىیبىی پیش رفته بود ه که تقریباً به مذهب پایان داده بود.»<br />
همھهممبنیبنن ببریبرزاری <strong>در</strong> شب دوازدهم شکسپبریبرر نبریبرز منعکس شده است که <strong>در</strong> آن چنبنیبنن می خوانیم:<br />
او نه پیوریبنتبنن است، نه هیچ چبریبرز دیگری که <strong>در</strong> آن ثابت قدم باشد،<br />
بلکه <strong>یک</strong> ابن الوقت است؛ <strong>یک</strong> نادان خودبمنبمما،<br />
که سخنان بزرگان را از بر می کند و آن را <strong>در</strong> حجم انبوه ادا می کند:<br />
چنان خود را عالىللىی می پندارد، چنان سرشار از خصائل والا،<br />
که باور قلبىببىی اش این است که هر آنکه به او می نگرد دوستش می دارد؛<br />
و بر همھهممبنیبنن ضعف اوست که انتقام من زمینه خواهد یافت تا کارساز شود.<br />
(شب دوازدهم، پرده ی دو، صحنه ی سه)<br />
<strong>در</strong>خواست دموکراتبریبرزه شدن کلیسا حبىتبىی آبهنبههابىیبىی <strong>در</strong> ساختار ق<strong>در</strong>ت را که گرایش مساعد نسبت به<br />
دکبرتبررین جدید داشتند نبریبرز بیمنا ک کرده بود. البریبرزابت پیوریبنتبنن ها را افراطیابىنبىی خطرنا ک و چالشی<br />
بالقوه برای ق<strong>در</strong>ت سلطنبىتبىی تلقی می کرد. پرسبیبرتبررین ها٥ خواستار پایان دادن به [کار] اسقف ها<br />
Burleigh ١<br />
Walsingham ٢<br />
Earl of Leicester ٣<br />
Sir Francis Drake ٤<br />
٢٥<br />
:Presbyterianism ٥ از ش ا خ ههای اصالحی پروتستانیزم
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
بودند. اما کنبرتبررل کلیسای اصلاح شده چندان برای حا کم آسان نبود و او این را <strong>یک</strong> بهتبههدید<br />
می سمشسممرد.<br />
ادموند گریندال١ اسقف اعظم کانبرتبرربری، <strong>یک</strong>ی از برجسته ترین حامیان پرسبیبرتبررین ها از فعالیت <strong>در</strong><br />
مقام خود معلق شد و تا پایان عمرش <strong>در</strong> برزخ بافىقفىی ماند. پرسبیبرتبررینبریبرزم <strong>در</strong> واقع حزب قشر بالای<br />
بورژوازی و متحدانش <strong>در</strong> میان اشراف بود. هر چه اقشار اجتماعی پایبنیبنن تر بود، عقاید مذهبىببىی<br />
جدید راد<strong>یک</strong>ال تر می شد.<br />
<strong>در</strong> شاخه ی چپ افراطی پروتستانبریبرزم، گرایش های بسیار راد<strong>یک</strong>ال تری شروع به تبلور می کردند.<br />
گرایش هابىیبىی چون آناباپتیست ها٢ <strong>در</strong> جهبىتبىی انقلابىببىی حرکت می کردند. آیا بمتبممام این ها بمنبممی توانست<br />
مستقیماً به خواست دموکراتبریبرزه شدن نظام سیاسی منجر شود؟ این پرسش <strong>در</strong> قرن بعدی که<br />
منجر به جنگ داخلی و انقلاب بورژوابىیبىی شد پاسخ خود را یافت.<br />
گسبرتبررش آ گاهی ملی<br />
این دوران شکل گبریبرری دولت‐ملت های اروپابىیبىی بود و روح ملی انگلیسی <strong>در</strong> هر خط از<br />
بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر زنده است. آ گاهی ملی انگلیسی <strong>در</strong> طول صد سال جنگ با فرانسه<br />
گسبرتبررش یافته بود و این <strong>در</strong> بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی شکسپبریبرر، خصوصاً <strong>در</strong> هبرنبرری پنجم بازتاب یافته<br />
است. فرانسوی ها <strong>در</strong> اینجا به عنوان دسمشسممن ملی انگلستان به تصویر کشده شده اند و میهن پرسبىتبىی<br />
انگلیسی کمابیش با ضدیت با فرانسه تعریف شده است. با این حال، <strong>در</strong> دوران حکومت البریبرزابت،<br />
افزایش ق<strong>در</strong>ت اسپانیا دسمشسممن ملی جدیدی ابجیبججاد کرد.<br />
موقعیت انگلستان به عنوان <strong>یک</strong> جزیره نقشی عمده <strong>در</strong> سرنوشتش ایفاء کرد. <strong>در</strong>یا مرزی طبیعی<br />
و خطی دفاعی ابجیبججاد کرده بود که دیگر کشورهای اروپابىیبىی از آن مجممجحروم بودند. همھهممچنبنیبنن انگبریبرزه ای<br />
برای بجتبججارت و به دنبال آن انباشت سرمایه فراهم کرده بود. <strong>در</strong> حالىللىی که بیشبرتبرر قاره ی اروپا <strong>در</strong><br />
جنگ های خارجی و داخلی فرو رفته بود، با پروتستان ها و کاتول<strong>یک</strong> هابىیبىی که <strong>یک</strong>دیگر را <strong>در</strong><br />
جنگ هابىیبىی خونبنیبنن سلاخی می کردند، این جزیره ی پادشاهی پس از پایان دوره ی جنگ داخلی<br />
مشهور به جنگ های گل های سرخ، از صلح و کامیابىببىی بهببههره مند بود.<br />
اصلاحات جزبىئبىی ابجنبججام شده از سوی هبرنبرری هشتم به رشد سرمایه داری <strong>در</strong> انگلستان که آغازش از<br />
احتمالاً از قرن ١۴ به بعد قابل رویت بود، سرعت بجببجخشید. بجتبججارت پشم انگلستان از صنعت<br />
٢٦<br />
Edmund Grindal ١<br />
Anabaptist ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
نساجی <strong>در</strong> کشورهای فرودست١ و نبریبرز جنگ <strong>در</strong> قاره اروپا که امکان بجتبججارت پولساز با بمتبممام<br />
طرف های متخاصم را ابجیبججاد می کرد بهببههره می برد.<br />
بنابراین دوران خاندان تیودور نقطه ی عطفی تعیبنیبنن کننده <strong>در</strong> ظهور انگلستان به عنوان <strong>یک</strong> ملت<br />
بود. مجممجحبوبیت بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی شکسپبریبرر و مارلو شاهدی بر حس رو به رشد آ گاهی ملی است.<br />
شکست ناوگان <strong>در</strong>یابىیبىی اسپانیا <strong>در</strong> سال ١۵٨٨ تغیبریبرری کیفی را <strong>در</strong> سرنوشت ملی انگلستان رقم<br />
زد. از آن زمان به بعد ق<strong>در</strong>ت انگلستان متکی بر موفقیتش <strong>در</strong> جابجببججابىیبىی اسپانیا از موقعیت غالبش<br />
به عنوان ق<strong>در</strong>ت اصلی اروپا و جهان بود. روحیه ی جدیدی <strong>در</strong> سرزمبنیبنن <strong>در</strong> جریان بود: روحیه ی<br />
اطمینان و خوشبیبىنبىی نسبت به آینده. انگلیسی ها کم کم خود را مردمی متمایز با سرنوشبىتبىی ویژه<br />
احساس می کردند.<br />
غرور انگلیسی نسبت به کشورش <strong>در</strong> خطابه ای که شکسپبریبرر از زبان جانِ گانت٢ <strong>در</strong> ربجیبجچارد دوم<br />
می گوید بازتاب یافته و مشهور است:<br />
این تاج و بجتبجخت سلطنبىتبىی پادشاهان، این جزیره ی بجتبجحت فرمانروابىیبىی،<br />
این زمبنیبنن اقتدار، این مسند خدای جنگ،<br />
این عدن دیگر، این نیمه ی بهببههشت،<br />
این دژ ساخته شده به دست طبیعت برای خودش<br />
<strong>در</strong> مقابل بهتبههاجم و دست جنگ،<br />
این نژاد مردان، این جهان کوچک،<br />
این گوهر ارزسمشسممند نشسته بر <strong>در</strong>یای نقره ای،<br />
که چون دیوار به آن خدمت می کند،<br />
یا چون خندفىقفىی دفاعی برای <strong>یک</strong> خانه،<br />
<strong>در</strong> مقابل حسادت سرزمبنیبنن های نا کام،<br />
این زمبنیبنن متبرببررک، این خا ک، این قلمرو، این انگلستان،<br />
این دایه، این زهدان سرشار از پادشاهان،<br />
که نسل شان رعب آور و نسب شان بلندآوازه است،<br />
شهره اند به اعمالىللىی که به دور از وطن خود ابجنبججام داده اند،<br />
<strong>در</strong> خدمت به مسیحیت و دلاوری حقیقی،<br />
دور همھهممچون مرقدی که <strong>در</strong> بهیبههودیه است،<br />
[مرقد] منجی جهان، پسر متبرببررک مر بمیبمم،<br />
١ منطقهٔ ساحلی <strong>در</strong> غرب اروپا متشکل از کشورهای هلند و بلژ<strong>یک</strong> و… واقع <strong>در</strong> ارتفاعی پایین تر از دلتای رود راین، رود شلده و<br />
رود موز که پایین تر از سطح <strong>در</strong>یا هستند.<br />
John of Gaunt ٢<br />
٢٧
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
این سرزمبنیبنن مردمان خوب، این سرزمبنیبنن بسیار عزیز…<br />
ظهور تئاتر<br />
<strong>در</strong> دوران البریبرزابت تئاتر دگرگوبىنبىی کاملی را بجتبججربه کرد. <strong>در</strong> این دوران بود که تئاتر سازمان یافته<br />
برای بجنبجخستبنیبنن بار <strong>در</strong> انگلستان پدیدار شد و از موفقیبىتبىی بزرگ بهببههره مند شد. تا این زمان تنها شکل<br />
سرگرمی مشابه از سوی دسته های بازیگران دوره گرد فراهم می شد که <strong>در</strong> بازارهای مکاره،<br />
فضای باز مسافرخانه ها و روزهای بازار بمنبممایش هابىیبىی را اجرا می کردند. تنها بمنبممایش هابىیبىی که <strong>در</strong> شهرهای<br />
انگلستان برگزار می شد، «بمنبممایش های عرفابىنبىی» با موضوعات مذهبىببىی بود. اما اصلاحات پروتستان به<br />
این نوع از سرگرمی ضربه ای مرگبار وارد کرد.<br />
بنابراین تئاتر از نفوذ کلیسا رها شده بود و راه برای تئاتری جدید و سکولار باز بود. گروه هابىیبىی از<br />
بازیگران بجتبجحت جمحجممایت اشراف تشکیل شدند تا آثاری را برای سرگرمی عموم اجرا بمنبممایند. این فرم<br />
جدید هبرنبرری به زودی بسیار مجممجحبوب شد. تئاترهای حرفه ای جدیدی که <strong>در</strong> انگلستان ساخته<br />
می شد، <strong>در</strong> هفته ١۵٠٠٠ بمتبمماشاچی تئاتر را <strong>در</strong> لندن، شهری با جمججممعیبىتبىی میان ١۵٠٠٠٠ تا<br />
٢۵٠٠٠٠ نفر، به خود جذب می کرد.<br />
<strong>در</strong> طول دوران عمر شکسپبریبرر، برای بجنبجخستبنیبنن بار تئاترهای دابمئبممی خصوصاً <strong>در</strong> لندن پدیدار<br />
می شدند. «رد لایِن» [شبریبرر سرخ [ و بمتبمماشاخانه ی جیمز بربیج١ [به نام] «تئاتر»، بجنبجخستبنیبنن تئاترهای<br />
عمومی <strong>در</strong> انگلستان بودند. کرانه ی جنو بىببىی لندن مکان های طبیعی برای تئاترهابىیبىی چون «رز٢ « و<br />
«گلوب٣ « بودند.<br />
رفبنتبنن به تئاتر <strong>در</strong> آن روزگار چندان مجممجحبرتبررمانه تلقی بمنبممی شد. انبوه غبریبررقابل کنبرتبررل بمتبمماشاچیان عادی<br />
ایستاده بوی گل بمنبممی دادند. وضعیت بهببههداشت <strong>در</strong> انگلستان دوران تیودورها ابتدابىیبىی بود و به هر<br />
حال بىببىی سروپاهای ناخوشایند که مدام به بمتبمماشای رویدادها می رفتند به ن<strong>در</strong>ت جمحجممام می کردند. فضا<br />
پر از فحاشی و بوی عرق و آبجببججو بود. این بیانگر بهتبههدیدی بالقوه برای نظم عمومی نبریبرز بود.<br />
از دوران قرون وسطی بجببجخشی از لندن که به نام «ساوث وارک»٤ شناخته می شد، مجممجحله ی میخانه ها،<br />
گودال های بمنبممایش خرس و فاحشه خانه ها بود. اسقف وینچسبرتبرر مالک برخی از پرسودترین<br />
فاحشه خانه ها <strong>در</strong> این مجممجحل بود و روسپیان مجممجحلی به «غازهای وینچسبرتبرر» شهرت داشتند. همھهممبنیبنن جا<br />
بود که فالستف٥ و رفقایش وقت شان را صرف میگساری و خوشگذرابىنبىی می کردند.<br />
James Burbage ١<br />
Rose ٢<br />
Globe ٣<br />
Southwark ٤<br />
٢٨<br />
Falstaff ٥
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
<strong>در</strong> دوران البریبرزابت کرانه ی جنو بىببىی شروع به جذب مردمی جدید و تا حدودی خوشنام تر کرد. با<br />
این حال مردم خداترس تئاترها را به عنوان مکان هابىیبىی خدانشناس نکوهش می کردند:«قلمرو<br />
شیطان». برخی پروتستان ها همھهممچون ویلیام پرین١ دوست داشتند که بمتبممامی تئاترها را بسته<br />
ببینند. با این حال تئاترها از پشتیبابىنبىی حامیابىنبىی ق<strong>در</strong>بمتبممند بهببههره می بردند و نه تنها بافىقفىی ماندند، بلکه<br />
شکوفا نبریبرز شدند، خصوصاً با پیدایش مجممجخاطب جدید و مجممجحبرتبررم تر بورژوا.<br />
طبقه ی متوسط دوران البریبرزابت پول برای خرج کردن داشت و این امر باب شده بود که به تئاتر<br />
بروند تا با اشرافىففىی که آبهنبهها نبریبرز بمتبمماشا گران ثابت بودند حشر و نشر داشته باشند. البته لرد جمچجممبرببررلبنیبنن ٢<br />
انگلستان خود حامی گروه بازیگران شکسپبریبرر بود. هر چند، تئاتر رفبنتبنن مجممجختص شهروندان<br />
ثروبمتبممندتر پایتخت نبود. فقرا می توانستند <strong>یک</strong> پبىنبىی بدهند و <strong>در</strong> قسمت جلوی سالن <strong>در</strong> مقابل صحنه<br />
بایستند. حامیان ثروبمتبممندتر تا نیم کراون پرداخت می کردند تا <strong>در</strong> فضای بسته بنشینند تا از هوای<br />
سرد و مرطوب لندن <strong>در</strong> امان باشند.<br />
موفقیت اولیه<br />
این پدیده ای جدید و هیجان انگبریبرز بود. برای آبهنبهها که می دانستند چطور از آن بهببههره برداری کنند نبریبرز<br />
بجتبججاربىتبىی بسیار پرسود بود. شکسپبریبرر جوان نبریبرز یقیناً می دانست چگونه چنبنیبنن کند. پیشینه ی بعدی که<br />
از شکسپبریبرر سراغ دار بمیبمم هنگامی ظاهر می شود که <strong>در</strong> لندن بمنبممایشنامه نویس بود و به گروهی تعلق<br />
داشت که با عنوان مردان لرد جمچجممبرببررلبنیبنن شناخته می شد. موفقیت های اولیه ی او ربجنبججش و نفرت دیگر<br />
نویسندگان نه چندان موفق را برانگیخت.<br />
ببنیبنن سال های ١۵٩٠ و ١۵٩٢ شکسپبریبرر با بمنبممایش های «هبرنبرری ششم»، «ربجیبجچارد سوم» و «کمدی<br />
اشتباهات» بر روی صحنه ی لندن سر برآورد. آبهنبهها موفقیبىتبىی فوری بودند. این موفقیت و مجممجحبوبیت<br />
موجب افزایش اعتماد به نفسی فزاینده شد. این امر با این واقعیت بمنبممایان می شود که شکسپبریبرر<br />
<strong>در</strong>خواست رد شده ی پ<strong>در</strong>ش برای نشان خانوادگی را <strong>در</strong> سال ١۵٩۶ بجتبججدید کرد. <strong>در</strong> سال<br />
١۶٠٢ مجممججبور شد از عنوان خود <strong>در</strong> برابر این ابهتبههام که «شکسپبریبرر بازیگر» مستحق افتخار نشان<br />
خانوادگی نبود دفاع بمنبمماید.<br />
همھهممکار بمنبممایشنامه نویس و رقیب او رابرت گرین٣ یادداشبىتبىی ناخوشایند نوشت که شکسپبریبرر را «کلاغ<br />
تازه به دوران رسیده» توصیف می کرد. این زبان توهبنیبنن آمبریبرز بازتاب دهنده ی خصومت ساختار ادبىببىی<br />
William Prynne ١<br />
Lord Chamberlain ٢<br />
٢٩<br />
Robert Greene ٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
بجتبجحصیل کرده <strong>در</strong> دانشگاه نسبت به تازه واردی بود که موفقیتش را بهتبههدید می سمشسممردند. ترس آبهنبهها<br />
آشکارا موجه بود.<br />
١۶١۴ تئاتر گلوب دوم<br />
شکسپبریبرر فردی مشهور و ثروبمتبممند و نبریبرز سهامدار «مردان لرد جمچجممبرببررلبنیبنن» شد. این گروه سالن تئاتر<br />
خودش به نام گلوب را داشت و شکسپبریبرر که به وضوح بجتبججارت پیشه ای زیرک بود، ۵/١٢ <strong>در</strong>صد<br />
<strong>در</strong> آن سهم داشت. او سرمایه ی کافىففىی را داشت تا هم <strong>در</strong> لندن و هم <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد <strong>در</strong> املا ک<br />
سرمایه گذاری کند. او دومبنیبنن خانه ی بزرگ اسبرتبرراتفورد را خریداری کرد، هر چند که همھهممچنان <strong>در</strong><br />
لندن زندگی می کرد.<br />
هنگامی که تئاترها <strong>در</strong> سال ١۵٩٣ به خاطر طاعون تعطیل شدند، این بمنبممایشنامه نویس دو شعر<br />
روابىیبىی «ونوس و آدونیس» و «بجتبججاوز به لوکریس» را سرود و احتمالاً شروع به نوشبنتبنن سونات های<br />
پرمجممجحتوایش کرد. صد و پنجاه و چهار سونات از او به جا مانده است که شهرتش را به عنوان<br />
شاعری بااستعداد تضمبنیبنن می کند. تا سال ١۵٩۴ «رام کردن زن سرکش»، «دو بجنبججیب زاده از<br />
ورونا» و «رتحنتحج بیهوده ی عشق» را نبریبرز نوشته بود.<br />
٣٠
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
<strong>در</strong> سال ١۵٩٨ فرانسیس مبریبررز١ نویسنده او را به عنوان «عالىللىی ترینِ» نویسندگان انگلستان هم<br />
<strong>در</strong> کمدی و هم <strong>در</strong> تراژدی برگزید. آثار او توجه <strong>در</strong>بار را به خود جلب کرد و بمنبممایش های متعددی<br />
را <strong>در</strong> مقابل ملکه البریبرزابت اول به اجرا <strong>در</strong>آورد. اما بعدها هنگامی که کمی پیش از مرگش ارلِ<br />
ساسکس توطئه ای را تدارک دیده و سازماندهی کرد که شکسپبریبرر به طور غبریبررمستقیم <strong>در</strong> آن<br />
دخیل بود، به <strong>در</strong>دسری جدی گرفتار شد.<br />
دوران گذار<br />
مارکس خاطرنشان کرده بود که دقیقاً چنبنیبنن دورابىنبىی از گذار اجتماعی است که شخصیت های<br />
گونا گوبىنبىی از آن دست که <strong>در</strong> بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر بمنبممایان می شوند را ابجیبججاد می کند. اما کاملاً جدا<br />
از طبرنبرز سَبُکی که مجممجخاطبان دوره ی البریبرزابت را جذب خود می کرد، سر جان فالستف٢ بجتبججسم جالب<br />
توجهی از <strong>یک</strong> وجه از آن عصر بود، عوام فرودست اجتماع، لایه های عمیق زیرین جامعه ی<br />
دوران البریبرزابت که زیر منظره ی بمتبمماشابىیبىی و پرزق و برق زندگی <strong>در</strong>باری، شوالیه گری و افتخار بهنبههفته<br />
بود. <strong>در</strong> واقع او بمنبمماینده ی نقطه ی متضاد آن بود.<br />
فالستف <strong>در</strong> <strong>یک</strong>ی از سخنان مشهورش دقیقاً طبیعت <strong>در</strong> حال گذار جامعه ای که <strong>در</strong> حال دور<br />
انداخبنتبنن مظاهر فئودالیسم و اخلاقیات فئودالىللىی قدبمیبمم بر مبنای ایده هابىیبىی چون وفاداری به مافوق<br />
خود، شرافت و غبریبرره به نفع ملاحظات عملی تر، خصوصاً از نوع پولىللىی است را تبیبنیبنن می کند. انتقاد<br />
تند فلسفی سر جان <strong>در</strong>باره ی شرافت بهببههانه ای مناسب را برای گریز از نبرببررد برایش فراهم می کند:<br />
[…] چرا باید چنبنیبنن مشتاق باشم وقبىتبىی هنوز از من طلب نکرده است؟ خوب، اهمھهممیبىتبىی ندارد؛<br />
شرافت مرا به پیش می راند. آری، اما ا گر وقبىتبىی می آبمیبمم شرافت جابمنبمم را بگبریبررد چه؟ آنگاه چه<br />
می شود؟ آیا شرافت می تواند پابىیبىی را سر جایش بازگرداند؟ نه! یا دسبىتبىی را؟ نه! یا <strong>در</strong>د زجمخجممی را از<br />
میان ببرببررد؟ نه. پس شرافت بمنبممی تواند دست به جراحی بزند؟ نه. شرافت چیست؟ <strong>یک</strong> کلمه. <strong>در</strong> آن<br />
کلمه ی شرافت چه بهنبههفته است؟ آن شرافت چیست؟ هوا! عجب معامله ای! چه کسی آن را دارد؟<br />
آنکه چهارشنبه ی گذشته مرد. آیا احساسش کرد؟ نه. آیا آن را شنید؟ نه. پس نامجممجحسوس است.<br />
بله، برای مردگان. اما آیا با زندگان زندگی بمنبممی کند؟ نه. چرا؟ افبرتبررا آن را تاب بجنبجخواهد آورد. به همھهممبنیبنن<br />
دلیل است که هیچ از آن بمنبممی خواهم. شرافت تنها <strong>یک</strong> سنگ قبرببرر است: و این چنبنیبنن خطابه ی من به<br />
پایان می رسد.<br />
و سر جان عرصه ی مبارزه را با بمتبممام سرعبىتبىی که پاهای چاقش یارای بردن او را دارند ترک می کند.<br />
Francis Meres ١<br />
٣١<br />
Sir John Falstaff ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
این سخنان بمنبمماینده ی انتقادی تند بر اخلاقیابىتبىی منسوخ است که بسیار همھهممسو با دن کیشوت<br />
١ سروانتس است. این دوران <strong>در</strong> اسپانیا دیگ جوشابىنبىی از تغیبریبرری اجتماعی بود که <strong>در</strong> آن طبقات<br />
کهن با سرعبىتبىی بیشبرتبرر از آن ذوب می شدند که طبقات جدید قا<strong>در</strong> باشند جایگزین آبهنبهها شوند. زوال<br />
فئودالیسم <strong>در</strong> کنار کشف آمر<strong>یک</strong>ا اثری مجممجخرب بر روی کشاورزی اسپانیا داشت. به جای جامعه ی<br />
دهقابىنبىی مولدی که نانش را از عرق جبینش به دست می آورد، با لشکری از گدایان و طفیلی ها،<br />
اشرافیان نابود شده و دزدان، خدمه ی سلطنبىتبىی و میخوارابىنبىی مواجهیم که همھهممگی <strong>در</strong> تلاشند بدون<br />
کار کردن روزگار بگذرانند.<br />
جامعه ی اسپانیا <strong>در</strong> این زمان همھهممان ترکیب گونا گون و سرشار از اراذل و اوباش، دزدان و<br />
شیادابىنبىی را به ما ارائه می کند که بازتاب شان را <strong>در</strong> صفحات بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر می یابیم.<br />
فلسفه ی این قشر می تواند <strong>در</strong> <strong>یک</strong> کلمه جمججممع بندی شود: بقاء. زندگی تقلابىیبىی جنون آمبریبرز برای تضمبنیبنن<br />
وسائل معاش به هر طریق ممممممکن است. شعارشان این است:«هر کس برای خودش، و شیطان هم<br />
هرکس را که جا ماند بگبریبررد.» این فلسفه ی خودخواهی بورژوابىیبىی <strong>در</strong> سخنان سابجنبجچو پانزا٢ جمججممع بندی<br />
شده است که همھهممانند فالستف ارزش ها و اخلاقیات دنیای جدید را متجسم می کند، <strong>در</strong> حالىللىی که<br />
دن کیشوت به اخلاقیات و ارزش های دنیابىیبىی چنگ زده است که مدت هاست دیگر وجود ندارد.<br />
تضاد حاصله میان آبجنبجچه باید باشد و آبجنبجچه هست <strong>در</strong> <strong>یک</strong> کلمه خلاصه می شود: جنون. دقیقاً <strong>در</strong><br />
همھهممبنیبنن تضاد و پوچی آشکار آن است که طبرنبرز شاهکار سروانتس بهنبههفته است.<br />
صحنه های طبرنبرزآمبریبرز رک<strong>یک</strong> زندگی فرودستانه ی میخانه <strong>در</strong> دن کیشوت به این رمان زندگی و رنگ<br />
می بجببجخشد و همھهممزمان تضاد اصلی آن دوران تاربجیبجخی را برجسته می سازد. مردم عامی اسپانیا به<br />
همھهممان اندازه زنده و سرحال هستند که اشراف مرده و بیهوده اند. موضوع اصلی دن کیشوت<br />
مشتمل بر حقیقت تاربجیبجخی اساسی <strong>در</strong>باره ی دوران زوال فئودالىللىی است. ایده آل های شوالیه گری<br />
ا کنون <strong>در</strong> بسبرتبرر اقتصاد نوظهور سرمایه داری که <strong>در</strong> آن بمتبممام مناسبات، اصول و اخلاقیات از سوی<br />
پول نقد د<strong>یک</strong>ته می شوند، به شکل ناهنجاری هابىیبىی مضحک و غبریبررمتعارف ظاهر می شوند.<br />
انگلستان شکسپبریبرر همھهممانند اسپانیای سروانتس <strong>در</strong> گبریبررودار انقلاب اجتماعی و اقتصادی عظیمی<br />
بود. این تغیبریبرری متلاطم و <strong>در</strong>دنا ک بود که سمشسممار بسیاری از مردم را <strong>در</strong> فقر فرو برد و <strong>در</strong> شهرها<br />
طبقه ی بزرگی از عناصر لمللممبنپبنن پرولبرتبرر مجممجحروم ابجیبججاد کرد: گدایان، دزدان، روسپیان، سربازان فراری<br />
و امثال آبهنبهها که همھهممنشبنیبنن فرزندان اشراف فقبریبرر شده و کشیش های خلع لباس شده بودند؛ تا منبع<br />
بىببىی پایابىنبىی از شخصیت هابىیبىی همھهممچون سر جان فالستف را بسازند.<br />
٣٢<br />
Don Quixote ١<br />
Sancho Panza ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
سر جان فالستف<br />
سر جان فالستف احتمالاً مجممجحبوب ترین شخصیت <strong>در</strong> میان بمتبممام شخصیت های شکسپبریبرر است. او<br />
کهن الگوی «رند دوست داشتبىنبىی» است، میخواره، <strong>در</strong>وغگو، لاف زن و دزد. مرکز فعالیت های او<br />
ساوث وارک است، مجممجحله ای از لندن که پشت دیوارهایش <strong>در</strong> جنوب رود تیمز قرار داشت و پاتوق<br />
خلافکاران و روسپیان بود. این همھهممان جابىیبىی است که مردم لندن می آمدند تا <strong>در</strong> میخانه ها،<br />
فاحشه خانه ها و تئاترها خوش بگذرانند. این مجممجحل استقرار تئاتر گلوب شکسپبریبرر هم بود که امروزه<br />
بازسازی شده و به بمنبممایش آثار شکسپبریبرر ادامه می دهد.<br />
همھهممنشینان فالستف قلاشان، میخوارگان، دزدان و آدمکش هابىیبىی چون خودش هستند، اما <strong>در</strong> میان<br />
آبهنبهها شاهزاده ی ولز، هبرنبرری پنجم آینده نبریبرز هست که با اشتیاق فراوان <strong>در</strong> ماجراجو بىیبىی های<br />
غبریبرراخلافىقفىی و غبریبررقانوبىنبىی دو بمنبممایشنامه ی هبرنبرری چهارم بجببجخش اول و بجببجخش دوم شرکت می کند. از<br />
جمججممله رفقای او <strong>در</strong> میخانه ی بورزهد پیستول١ ، سربازی پبریبرر، لاف زن و بزدل، پویبرنبرز٢ متکبرببرر و<br />
باردالف٣ ‐دزدی که دماغ بزرگ قرمز و صورت سرخ پر از کورکش نشان گر مراحل پیشرفته ی<br />
الکلبریبرزم بود‐ بودند.<br />
این لمللممبنپبنن پرولبرتبررها <strong>در</strong> واقع مثال های نسبتاً معمول از فرودستان لندن هستند که ظاهراً شکسپبریبرر با<br />
آبهنبهها بسیار آشنا بوده است. این مطرودشدگان اجتماع مجممجحصول از هم پاشیدن نظم فئودالىللىی قدبمیبمم <strong>در</strong><br />
زمابىنبىی است که سرمایه داری هنوز خود را به طور قاطع مستقر نکرده بود. این بازتابىببىی وفادارانه از<br />
ترکیب بندی اجتماعی بجببجخش اعظم جمججممعیت لندن <strong>در</strong> زمان شکسپبریبرر است.<br />
سر جان فالستف خود بجتبججسم آن قشر از جامعه بود، که البته <strong>در</strong> ظاهر با طبرنبرز و رفتارهای<br />
بجنبججیب زاده ای از دوران البریبرزابت که به دوران سخبىتبىی افتاده آراسته شده بود. هر آبجنبجچه می گوید و<br />
ابجنبججام می دهد <strong>در</strong> مقیاسی بزرگ است، از پرخوری و میخوارگی تا <strong>در</strong>وغگو بىیبىی که آن را تا حد <strong>یک</strong><br />
فرم هبرنبرری بالا می برد و شرارتش را <strong>در</strong> لایه ای ضخیم از بازگو بىیبىی اغراق آمبریبرز و <strong>در</strong>وغبنیبنن رویدادها<br />
و نبریبرز <strong>در</strong>وغ پردازی های بسیار جالب و خلاقانه می پوشاند.<br />
فالستف همھهممانند بمتبممام <strong>در</strong>وغگویان زبردست زیرکی بسیار زیادی را <strong>در</strong> انکار بىببىی شرمانه ی این امر<br />
نشان می دهد که اساساً هیچ گونه <strong>در</strong>وغی گفته است:«هال، ا گر به تو <strong>در</strong>وغ بگو بمیبمم، بر صوربمتبمم تف<br />
بیانداز، مرا اسب بنام.» فالستف <strong>در</strong> <strong>یک</strong>ی از شنیع ترین <strong>در</strong>وغ هایش ادعا می کند که پرسی<br />
هاتسبرپبرر٤ رهبرببرر شورشی را <strong>در</strong> میدان نبرببرردی کشته است که [<strong>در</strong> واقع] از آن فرار کرده است. وقبىتبىی<br />
شاهزاده هبرنبرری او را روبرو می کند، <strong>در</strong> ادامه گفتگوی کمدی زیر می آید:<br />
Pistol ١<br />
Poins ٢<br />
Bardolph ٣<br />
٣٣<br />
Percy Hotspur ٤
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
شاهزاده هبرنبرری: چرا، من به دست خود پرسی را کشتم و تو را دیدم که مرده بودی.<br />
فالستف: دیدی؟ خداوندا، خداوندا، چق<strong>در</strong> مردم دوست دارند <strong>در</strong>وغ بگویند! قبول دارم که<br />
افتاده بودم و نفس نداشتم؛ او هم همھهممبنیبنن طور: اما هر دو همھهممزمان برخاستیم و طبق ساعت<br />
شروزبری دست کم <strong>یک</strong> ساعت جنگیدبمیبمم. ا گر حرفم باور شود، خوب است؛ ا گر نه، بگذارید<br />
کسابىنبىی که دلاوری را ارج می بهنبههند گناهش را بر دوش خود بکشند. به جان خودم سوگند<br />
می خورم، این زخم را من بر رانش وارد کردم. ا گر زنده بود و این را انکار می کرد، آه،<br />
وادارش می کردم تکه ای از سمشسممشبریبررم را ببلعد.<br />
(هبرنبرری چهارم، بجببجخش اول، پرده ی پنج، صحنه ی چهار)<br />
<strong>در</strong> حالىللىی که فالستف <strong>در</strong> میدان نبرببررد <strong>در</strong> بهببههبرتبررین حالت خود نیست، <strong>در</strong> مجممجحیط میخانه راحت است و<br />
خوب عمل می کند. <strong>در</strong> واقع، <strong>در</strong> حالىللىی که دیگران برای افتخار می جنگند او <strong>در</strong> بمتبممام طول بمنبممایش<br />
هبرنبرری چهارم می خورد و می نوشد. شاهزاده فالستف را <strong>در</strong> خواب مسبىتبىی <strong>در</strong> میخانه ی بورزهد<br />
می یابد، جابىیبىی که فالستف <strong>در</strong> آن مقدار زیادی سَک نوشیده است (شراب شبریبررین اسپانیابىیبىی که <strong>در</strong><br />
آن دوران <strong>در</strong> انگلستان مجممجحبوب بوده است). او مجممجحتویات صوربجتبجحساب فالستف را بررسی می کند که<br />
به شرح زیر است:<br />
پیتو: [می خواند]<br />
قلم: خروس، ٢ شیلینگ و ٢ پنس.<br />
قلم: سس، ۴ پنس<br />
قلم: سک، دو گالن، ۵ شیلینگ و ٨ پنس<br />
قلم: ماهی کولىللىی و سک بعد از شام، ٢ شیلینگ و ۶ پنس<br />
قلم: نان، نیم پبىنبىی.<br />
شاهزاده هبرنبرری: وحشتنا ک است! نیم پبىنبىی نان <strong>در</strong> مقابل این همھهممه شراب!<br />
(هبرنبرری چهارم، بجببجخش اول، پرده ی دو، صحنه ی چهار)<br />
ا گر بمنبممی دانید، دو گالن حدوداً برابر با نه لیبرتبرر است! فالستف به هر معنای کلمه مردی بزرگ است.<br />
جثه ی بزرگ او <strong>در</strong> مبنتبنن زیر به خو بىببىی روایت شده است:<br />
فالستف تا حد مرگ عرق می ریزد<br />
و همھهممچنان که راه می رود زمبنیبنن خشک را آبیاری می کند.<br />
(هبرنبرری چهارم، بجببجخش اول، پرده ی دو، صحنه ی دو)<br />
فالستف و شاهزاده وارد دوئل لفظی مسخره کردن <strong>یک</strong>دیگر می شوند و به نوبت به <strong>یک</strong>دیگر توهبنیبنن<br />
می کنند. توهبنیبنن های آبهنبهها به <strong>در</strong>جه ی بالابىیبىی از هبرنبررمندی می رسد، مانند وقبىتبىی که شاهزاده فالستف را<br />
چنبنیبنن توصیف می کند:<br />
٣٤
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
آن تنه ی پر از اخلاط، آن دلو سبعیت، آن کیسه ی متورم از آماس، آن مشک پر از شراب، آن<br />
جامه دان پر از احشاء، آن گاو فربه کباب شده ی شکم پر منینگ تری١ ، آن شیطان باستابىنبىی، آن شرّ<br />
مو خا کسبرتبرری، آن خلافکار مسن، آن گناهکار کهنسال.<br />
(هبرنبرری چهارم، بجببجخش اول، پرده ی دو، صحنه ی چهار)<br />
گرچه این توهبنیبنن ها ممممممکن است منطقی و موجه باشد، ذره ای از مجممجحبوبیت این شخصیت را <strong>در</strong> میان<br />
عموم کم بمنبممی کرد، خصوصاً <strong>در</strong> میان به اصطلاح «عوام فرودست». این رند دلپذیر چنان مجممجحبوب<br />
بود که وقبىتبىی شکسپبریبرر مرگش را <strong>در</strong> بمنبممایشنامه ی هبرنبرری پنجم به تصویر کشید، چنان فریاد اعبرتبرراضی<br />
از مردم برخاست که مجممججبور شد بمنبممایشنامه ی دیگری بنویسد، کمدی «همھهممسران خوش ویبرنبرزور»، تا او<br />
را دوباره بازگرداند.<br />
پبریبرروزی های مشهور هبرنبرری پنجم ممممممکن بود برای احساسات والاتر میهن پرستانه ی مجممجخاطبان شکسپبریبرر<br />
خوشایند باشد، اما آبهنبهها قطعاً با بدنامِ میخانه ها و رند دوست داشتبىنبىی سر جان فالستف بیشبرتبرر<br />
احساس راحبىتبىی می کردند که همھهممچون خودشان می خندید، می نوشید، ناسزا می گفت، به دنبال<br />
«زنان بىببىی بندوبار» می رفت و بر گذر عصر اشرافىففىی شوالیه گری با نشان دادن مابجتبجحت بزرگش <strong>در</strong>ود<br />
می فرستاد.<br />
٣٥<br />
Manningtree ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
سر فرانسیس والسینگهام سرپرست جاسوسان<br />
عصر شکسپبریبرر عصر ما کیاولىللىی نبریبرز بود. این فیلسوف برجسته ی ایتالیابىیبىی١ کسی بود که برای بجنبجخستبنیبنن<br />
بار توضیح داد تسخبریبرر و حفظ ق<strong>در</strong>ت ارتباطی با اخلاقیات ندارد. دولت خود خشونت سازمان یافته<br />
است و تصرف ق<strong>در</strong>ت تنها از طریق ابزارهای خشونت آمبریبرز می تواند ابجنبججام شود. اخلاق گرایان به این<br />
فیلسوف ایتالیابىیبىی بسیار سخت گرفته اند، اما تارتحیتحخ نشان داده است که بجتبجحلیل او اساساً صحیح است.<br />
٣٦<br />
Niccolò Machiavelli ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
شکسپبریبرر و سیاست<br />
<strong>در</strong> بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر، خصوصاً بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی اش توصیفی گویا <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> از آبجنبجچه<br />
ما کیاولىللىی <strong>در</strong> فلسفه ی سیاسی شرح داده بود دار بمیبمم. بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی به تنازعابىتبىی <strong>در</strong> ق<strong>در</strong>ت<br />
می پردازد که <strong>در</strong> آبجنبجچه (تصادفاً به خاطر شکسپبریبرر) به عنوان جنگ های گل های سرخ می شناسیم،<br />
به اوج خود می رسد. جدال بر سر ق<strong>در</strong>ت (<strong>در</strong> این مورد ق<strong>در</strong>ت سلطنبىتبىی) از طریق دسیسه، خیانت،<br />
خنجر از پشت زدن و قتل میسر می شود.<br />
این دنیابىیبىی بود که <strong>در</strong> آن خشونت و خیانت ابزارهای معمول <strong>در</strong> سیاست پادشاهی بود. نظام<br />
فئودالىللىی <strong>در</strong> حال فروپاشی و سرمایه داری <strong>در</strong> حال ریشه گرفبنتبنن بود. اشرافیت قدبمیبمم به خاطر<br />
<strong>در</strong>گبریبرری خونبنیبنن و طولابىنبىی <strong>در</strong> حال بجتبجحلیل رفبنتبنن و حذف فبریبرز<strong>یک</strong>ی بود. شاخصه ی این <strong>در</strong>گبریبرری بیهوده<br />
میان خاندان های رقیب، خشونت و سبعیت مفرط برای کسب ق<strong>در</strong>ت بود. دو دار و دسته ی<br />
بارون های دزد برای حل وفصل ماجرا به جنگ می پرداختند، <strong>در</strong> حالىللىی که شاه ساز وارو<strong>یک</strong> ١<br />
میان شان تعادل برقرار می کرد. به مدت سی و دو سال اشراف انگلستان <strong>یک</strong>دیگر را ببریبررجمحجممانه<br />
کشتار کردند.<br />
کشمکش خشونت بار بر سر تاج و بجتبجخت انگلستان نقشی مهم <strong>در</strong> تضعیف نظم فئودالىللىی <strong>در</strong><br />
انگلستان ایفاء کرد. <strong>در</strong> پایان <strong>در</strong> هر دو خاندان ‐یورک٢ و لنکسبرتبرر٣‐ از پا افتاده بودند. پس از<br />
ادوارد چهارم (١۴۶١-١۴٨٣) از خاندان یورک، برا<strong>در</strong>ش ربجیبجچارد جانشبنیبنن او شد که آوازه ی بد<br />
او توسط شکسپبریبرر <strong>در</strong> بمنبممایشنامه ی ربجیبجچارد سوم آمده است. شکسپبریبرر <strong>در</strong> این بمنبممایشنامه توصیف<br />
می کند که چگونه دوکِ کلرنس٤ به دستور برا<strong>در</strong>ش ربجیبجچارد، دوک گلاسبرتبرر٥ که بعدها ربجیبجچارد سوم<br />
شد، با ضربه ی چاقو مجممججروح شد و <strong>در</strong> بشکه ی شراب غرق شد. هبرنبرری ششم <strong>در</strong> زندان کشته شد،<br />
احتمالاً توسط خود ربجیبجچارد. این ها روش های جذاب معمول مورد استفاده ی اشراف انگلستان <strong>در</strong><br />
عصر شوالیه گری بود.<br />
این مثالىللىی است از «بمنبممایش ببریبررجمحجممانه ی ق<strong>در</strong>ت <strong>در</strong> قرون وسطی» که مارکس <strong>در</strong> مانیفست کمونیست به<br />
آن اشاره می کند. جنگ های داخلی مرگبار بالاخره با مرگ ربجیبجچارد سوم، آخرین پادشاه از خاندان<br />
١ ریچارد نویل ،Richard Neville شانزدهمین ارل وارو<strong>یک</strong> که با استفاده از نفوذ و ق<strong>در</strong>ت خود تالش م <strong>یک</strong>رد پادشاهی را به<br />
تخت بنشاند. (م)<br />
٣٧<br />
York ٢<br />
Lancaster ٣<br />
Clarence ٤<br />
Gloucester ٥
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
یورک <strong>در</strong> بازۇرث١ <strong>در</strong> سال ١۴٨۵پایان یافت. نتیجه ی آن ظهور سلسله ی جدیدی بود که توسط<br />
ماجراجوی ولزی هبرنبرری تیودور٢ تاسیس شد.<br />
تیودورها رشد بجتبججارت، صنعت و بورژوازی نوظهور را تشویق می کردند. اما این سلسله ی جدید<br />
مبرتبرزلزل بود، بنیان های قانوبىنبىی اش بسیار لرزان بود. هم هبرنبرری هفتم و هم فرزندش هبرنبرری هشتم با<br />
توطئه ها و شورش هابىیبىی روبرو بودند که انگلستان را بهتبههدید به بازگشت به جنگ داخلی می کرد. به<br />
همھهممبنیبنن علت، عمده ی طبقات بالا و متوسط مشتاقانه به البریبرزابت، که به نظر می رسید [همھهممچون حائلی]<br />
میان آبهنبهها و بازگشت به هرج ومرجی که از آن هراسان بودند ایستاده، وفادار بودند.<br />
این عصر ناامبىنبىی گسبرتبررده بود که توطئه ها، دسیسه های سیاسی و شورش همھهممیشه <strong>در</strong> آن <strong>در</strong> جریان<br />
بود. هم عصر بزرگ شکسپبریبرر، کریستوفر مارلو٣ که به خاطر بمنبممایشنامه هایش چون «بهیبههودی مالت» و<br />
«تیمور لنگ» شهرت و مجممجحبوبیت فراوابىنبىی کسب کرده بود، <strong>در</strong> <strong>یک</strong> <strong>در</strong>گبریبرری <strong>در</strong> <strong>یک</strong> میخانه کشته<br />
شد، ظاهراً به این علت که مظنون به جاسوسی بود.<br />
پرتره ی رنگبنیبنن کمان البریبرزابت اول<br />
Bosworth ١<br />
Henry Tudor ٢<br />
٣٨<br />
Christopher Marlowe ٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
خود البریبرزابت از ترس به قتل رسیدن به دست گماردگان کاتول<strong>یک</strong> های ناراضی یا ماموران اسپانیابىیبىی<br />
<strong>در</strong> وضعیت تشویش دابمئبممی زندگی می کرد. شخص او توسط شبکه ی وسیع جاسوسان و خبرببررچینان<br />
بجتبجحت سرپرسبىتبىی والسینگهام همھهممیشه هشیار، <strong>یک</strong>ی از وفادارترین وزرایش حفاظت می شد. پرتره ای<br />
از او وجود دارد که <strong>در</strong> سنبنیبنن کهنسالىللىی او کشیده شده است. صورتش آرایش سنگیبىنبىی دارد. برای<br />
آنکه واقعیت زشت زیر آن پنهان شود، سفید نقاشی شده است. او پوشیده <strong>در</strong> لباس های ابریشم و<br />
ساتن مجممججلل و جواهرات گرانبها است.<br />
اما بررسی دقیق تر جزئیابىتبىی عجیب و نسبتاً هولنا کی را آشکار می کند. لباس او مزین به چشم و<br />
گوش انسان است. معنای آن کاملاً واضح است:«چشم ها و گوش های من همھهممه جا هستند. می بینم<br />
که چه می کنید، می شنوم چه زمزمه می کنید، می توابمنبمم خصوصی ترین افکارتان را بجببجخوابمنبمم و <strong>در</strong><br />
رازهای قلب و روح تان رخنه کنم.» <strong>در</strong> <strong>یک</strong> کلام: خواهر بزرگ ناظر سمشسمماست.<br />
این دنیای عجیب دسیسه ، توطئه و قتل <strong>در</strong> هیچ کجا بهببههبرتبرر از بمنبممایشنامه ی ژولیوس سزار توصیف<br />
نشده است. <strong>در</strong> اینجا روانشناسی پیش برنده ی سیاستمداران بلندپرواز با دقت <strong>یک</strong> جراح زبردست<br />
تشرتحیتحح می شود. ژولیوس سزار هم داستان دیگری است از دسیسه چیبىنبىی ما کیاولىللىی و خنجر از<br />
پشت زدن (به معنای واقعی کلمه) که وفادارانه جوهره ی زندگی سیاسی را بیان می کند، نه تنها<br />
<strong>در</strong> ارتباط با اواخر جمججممهوری رم، بلکه هر دوره ی دیگر <strong>در</strong> تارتحیتحخ، خصوصاً دوران ما.<br />
سزار <strong>در</strong> حالىللىی که به چهره های قاتلان آینده ی خود <strong>در</strong> اطرافش نگاه می کند، با شوخ طبعی<br />
کنایه آمبریبرزی می گوید:<br />
«بگذارید <strong>در</strong> اطرافم مردابىنبىی داشته باشم که فربه اند؛<br />
مردابىنبىی خوش ظاهر که شب ها [خوب] می خوابند:<br />
این کاسیوس ظاهری لاغر و گرسنه دارد؛<br />
بیش از حد فکر می کند: چنبنیبنن مردابىنبىی خطرنا ک اند.»<br />
آنتوبىنبىی تلاش می کند به او اطمینان دهد:<br />
«از او ترس نداشته باشید، سزار؛ او خطرنا ک نیست؛<br />
او <strong>یک</strong> بجنبججیب زاده ی رمی و خوش نیت است.»<br />
اما سزار گول بمنبممی خورد و پاسخ می دهد:<br />
«ای کاش فربه تر بود! اما من از او ترسی ندارم.»<br />
(ژولیوس سزار، پرده ی <strong>یک</strong>، صحنه ی دو)<br />
<strong>در</strong> هبرنبرری ششم، دوک گلاسبرتبرر (شاه ربجیبجچارد سوم آینده) می گوید:<br />
«عجب، می توابمنبمم لبخند بزبمنبمم، و کشتار کنم <strong>در</strong> حالىللىی که لبخند می زبمنبمم،<br />
٣٩
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
و رضایت را فریاد بزبمنبمم بر چبریبرزی که اندوه بر قلبم می نشاند،<br />
و گونه هابمیبمم را با اشک های ساختگی تر کنم،<br />
و <strong>در</strong> بمتبممام مناسبت ها حفظ ظاهر کنم.»<br />
(هبرنبرری ششم بجببجخش سوم، پرده ی سه، صحنه ی <strong>یک</strong>)<br />
اینجا <strong>در</strong> چند خط جوهره ی خالص آبجنبجچه ا کنون ما کیاولیسم می نامیم را می بینیم. این طنبنیبنن<br />
خوفنا ک کلمابىتبىی است که از زبان دونالببنیبنن١ <strong>در</strong> مکبث گفته می شود:«<strong>در</strong> لبخند مردان خنجرها<br />
بهنبههفته است.» <strong>در</strong> همھهممبنیبنن بمنبممایشنامه دانکن <strong>در</strong> تامل بر مرگ ارل کاو<strong>در</strong>٢ این سخنان را بیان می کند:<br />
«این هبرنبرر نیست<br />
که تفسبریبرر ذهن را <strong>در</strong> صورت یافت.<br />
او بجنبججیب زاده ای بود که به او اعتماد بمتبممام کرده بودم.»<br />
(مکبث، پرده ی <strong>یک</strong>، صحنه ی چهار)<br />
بمتبممام این ها بازتاب وفادارانه ی اوضاع زمانه است. علبریبررغم ظاهر <strong>در</strong>خشان ببریبرروبىنبىی اش، افسانه ی<br />
«انگلستان خوشبخت» <strong>در</strong> دوران البریبرزابت تنها همھهممان بود: <strong>یک</strong> افسانه. عصر ناامبىنبىی مفرط بود که <strong>در</strong><br />
آن توطئه ی قتل همھهممواره حاضر بود، جاسوسان <strong>در</strong> هر گوشه و کنار خیابان و <strong>در</strong> هر میخانه گوش<br />
می کردند، و هوا پر از ترس و سوءظن بود.<br />
خود البریبرزابت نبریبرز <strong>در</strong> مجممجحاصره ی عادات مشخصات ذهبىنبىی ما کیاولیسم بود. او بیشبرتبرر عمرش را غرق<br />
<strong>در</strong> ظن و ترس از به قتل رسیدن گذراند. <strong>در</strong> برابر دسمشسممنان واقعی یا خیالىللىی، خود را مطلقاً ببریبررحم<br />
نشان می داد. <strong>یک</strong> مرد می توانست لحللححظه ای مورد علاقه اش باشد و لحللححظه ی دیگر خود را <strong>در</strong> برج<br />
لندن <strong>در</strong> انتظار اعدام بیابد.<br />
او فرصت طلبىببىی بود که جز اصول مربوط به بقای شخصی، اصول معدودی داشت و باورهای<br />
مذهبىببىی اش نسبت به آن اصول همھهممواره <strong>در</strong> <strong>در</strong>جه دوم قرار می گرفتند. حبىتبىی <strong>در</strong> مجممجحا کماتش نبریبرز فاقد<br />
اعتقادات مذهبىببىی برا<strong>در</strong> فقیدش ادوارد، پروتستان متعصب و یا خواهرش مری، کاتول<strong>یک</strong>ی به همھهممان<br />
اندازه متعصب بود. مری صدها تن از مردمی را که مرتد تلقی می کرد سوزاند تا روح شان را بجنبججات<br />
بجببجخشد. البریبرزابت به دار می آوبجیبجخت یا گردن می زد، نه برای آنکه روح ها را بجنبججات بجببجخشد، بلکه برای<br />
خدمت به خودش، منافعش و تاج و بجتبجختش.<br />
Donalbain ١<br />
٤٠<br />
Earl of Cawdor ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
رو<strong>یک</strong>رد شکسپبریبرر نسبت به انقلاب<br />
بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر می توانند اطلاعات زیادی <strong>در</strong>باره ی زندگی <strong>در</strong> پایان قرن ١۶ و آغاز قرن<br />
١٧ به ما بدهند. این دوران تلاطمات سیاسی و اجتماعی شگرف بود. به طور مشخص <strong>یک</strong><br />
بمنبممایشنامه نقشی برجسته <strong>در</strong> رویدادهای سیاسی داشت. <strong>در</strong> اینجا <strong>در</strong>گبریبرری شکسپبریبرر <strong>در</strong> سیاست ‐<br />
البته <strong>در</strong>گبریبرری غبریبررمستقیم‐ می توانست برایش بسیار بد بمتبممام شود. این <strong>در</strong> اواخر حکمرابىنبىی البریبرزابت<br />
رخ داد، زمابىنبىی که او زبىنبىی کهنسال بود و گمانه زبىنبىی ها <strong>در</strong>باره ی جانشیبىنبىی او <strong>در</strong> حال بالا گرفبنتبنن بود.<br />
جیمز اول<br />
به عنوان <strong>یک</strong> قاعده، پیام بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی شکسپبریبرر به نفع پادشاهی و از این لحللححاظ<br />
سازش کارانه بود. او به دلایل آشکار مایل بود تایید فرمانروای سلطنبىتبىی ‐هم البریبرزابت و هم پس از<br />
٤١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
او جیمز‐ را کسب بمنبمماید. دلیل این امر صرفاً مادی نبود. شکسپبریبرر و هم نسلانش به دلایل بسیاری<br />
از بىببىی ثبابىتبىی سیاسی <strong>در</strong> هراس بودند. روانشناسی آبهنبهها ریشه <strong>در</strong> بجتبججربه ی رویدادهای اخبریبرر داشت.<br />
خاطره ی جنگ های گل های سرخ هنوز <strong>در</strong> ذهن مردم زنده بود.<br />
با این حال شکسپبریبرر <strong>در</strong> چندین بمنبممایشنامه اش به افکار براندازانه یا حبىتبىی انقلابىببىی آزادی عمل<br />
می دهد. شکسپبریبرر قا<strong>در</strong> بود دنیا را از هر زاویه ی قابل تصوری ببیند. با اینکه او متعلق به جایگاه<br />
اجتماعی نسبتاً ممممممتاز بود، اما قا<strong>در</strong> بود رتحنتحج و <strong>در</strong>ماندگی سایر مردم را ببیند. او <strong>در</strong> دورابىنبىی زندگی<br />
می کرد که استعمار <strong>در</strong> بجنبجخستبنیبنن مراحل آغازین خود قرار داشت. اروپاییان سفیدپوست <strong>در</strong> ارتباط<br />
با مردمی از رنگ ، مذهب و آداب و رسوم متفاوت قرار گرفته بودند. نتیجه برخورد خشونت بار<br />
فرهنگ ها بود که عموماً پایان خوشی نداشت.<br />
<strong>در</strong> طوفان، آخرین بمنبممایشنامه ی شکسپبریبرر، شاهد مجممجحکومیت تکان دهنده ی برده داری استعماری<br />
هستیم. کلیبنببنن١موجود غول آسابىیبىی است که <strong>در</strong> بدویت زندگی کرده و به دست پراسبرپبررو٢ی ساحر،<br />
شخصیت اصلی بمنبممایش به بردگی گرفته شده است. شخصیت اخبریبرر به عنوان <strong>یک</strong> جادوگر و فردی<br />
بسیار دانا به تصویر کشیده شده است. بنا به نظر برخی منتقدین، پراسبرپبررو تصویر خود شکسپبریبرر به<br />
عنوان فردی ق<strong>در</strong>بمتبممند <strong>در</strong> رنسانس است. با این حال شکسپبریبرر سخنابىنبىی را بر زبان کلیبنببنن جاری<br />
می کند که به صراحت بیانگر شورش برده علیه اربابش است:<br />
«تو به من زبان آموخبىتبىی، و بهببههره ی من از آن<br />
این است که می دابمنبمم چطور ناسزا بگو بمیبمم. طاعون سرخ تو را مبتلا کند<br />
که به من زبانت را آموخبىتبىی!»<br />
(طوفان، پرده ی <strong>یک</strong>، صحنه ی دو)<br />
خود لندن <strong>در</strong> آن روزها مکابىنبىی پر از خشونت بود. شورش هابىیبىی مکرر رخ می داد که غالباً از سوی<br />
کارآموزان فقبریبرری بود که خشم شان را با جمحجممله به خدمه ی بجنبججیب زادگان، خارجیان و روسپیان<br />
ابراز می کردند. چنبنیبنن آشفتگی هابىیبىی از سوی مقامات شهر لندن بجببجخشی معمول از زندگی تلقی<br />
می شد. امر بسیار جدی تر طغیان های بمتبممردآمبریبرز <strong>در</strong> نواحی غبریبررشهری بود. این شورش ها با<br />
حصارکشی زمبنیبنن های عمومی، زمبنیبنن های بایر و جنگل ها به دست زمبنیبنن داران طمع کار و ماموران<br />
سلطنبىتبىی برانگیخته می شد.<br />
Caliban ١<br />
٤٢<br />
Prospero ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
نقش برجسته ی رابرت کت و یارانش «زیر <strong>در</strong>خت بلوط اصلاحات»<br />
چنبنیبنن اعبرتبرراضات ضد مجممجحصورسازی <strong>در</strong> دوران شکسپبریبرر خصوصاً <strong>در</strong> دوره ی ١۵٩٠-١۶١٠ نسبتاً<br />
راتحیتحج بودند. این اقدامات معمولاً شامل شکسبنتبنن حصارها و پر کردن خندق ها می شد. زنان و<br />
کودکان <strong>در</strong> این اقدامات شرکت می کردند. شورش های روستاهای کوچک که بسیار معمول بود،<br />
بزه جزبىئبىی تلقی می شد. اما <strong>در</strong> مقیاس بزرگ تر به عنوان خیانت قابل مجممججازات بود. بزرگ ترین این<br />
شورش ها که با عنوان شورش کت شناخته می شود، ١۶٠٠٠ روستابىیبىی را شامل می شد. رهبرببرر آن<br />
رابرت کت١ <strong>در</strong> زندان <strong>در</strong>گذشت. او خوش اقبال بود که دچار سرنوشت بدتری نشد.<br />
٤٣<br />
Robert Kett ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
شورش کِید<br />
<strong>در</strong> همھهمملت، ژولیوس سزار و ربجیبجچارد دوم ق<strong>در</strong>ت حا کم به چالش کشیده می شود. با این حال<br />
شکسپبریبرر <strong>یک</strong> انقلابىببىی اجتماعی نبود. پیام بمنبممایشنامه های بزرگ تاربجیبجخی شکسپبریبرر دقیقاً از این قرار<br />
بود: هشداری <strong>در</strong> مقابل هرج ومرج مبارزه ی مدبىنبىی‐ و انقلاب. تنها تصویر صرتحیتحح انقلاب اجتماعی <strong>در</strong><br />
آثار شکسپبریبرر <strong>در</strong> بمنبممایشنامه ی هبرنبرری ششم بجببجخش دوم <strong>در</strong> بر گرفته شده است.<br />
حقایق این جریان به شرح زیر است. <strong>در</strong> طول دوران حکومت پرتلاطم هبرنبرری ششم، دهقانان که<br />
از بار سنگبنیبنن روزافزون مالیات و دیگر اقدامات سرکوب گرانه برآشفته بودند، به شورش<br />
برخاستند. <strong>در</strong> ژوئن سال ١۴۵٠، ارتشی از ٢٠٠٠٠ شورشی از کنت به رهبرببرری فردی که خود را<br />
جان کید١ می نامید به سوی لندن روانه شدند. کید که از قرار ایرلندی بود نبریبرروهای گسیل داشته<br />
از سوی شاه علیه شورشیان را شکست داد و فرمانده شان سر هامفری استَفورد٢ را به قتل رساند.<br />
<strong>در</strong> هبرنبرری ششم، لرد سِی٣ کنت را این گونه توصیف می کند:<br />
«متمدن ترین مکان این جزیره:<br />
حومه اش مطبوع، چرا که سرشار از ثروت است؛<br />
مردمش شریف، شجاع، پرکار، ثروبمتبممند.»<br />
با این حال <strong>در</strong> همھهممان بمنبممایشنامه، مردم کنت با زبابىنبىی منفی شورشیابىنبىی فاقد شعور، یاغی و نافرمان بر<br />
ضد حا کمیت تصویر شده اند. اما این قضاوت هم <strong>یک</strong> طرفه و هم غبریبررمنصفانه به نظر می رسد.<br />
مطابق معمول بمتبممام قیام های این چنیبىنبىی <strong>در</strong> طول دوران قرون وسطی، شورشیان مدعی بودند که<br />
نه علیه شاه، که علیه وزرایش و خصوصاً خزانه دار سلطنبىتبىی لرد سی می جنگند. این مطالبات مورد<br />
استقبال مردم لندن و نبریبرز سربازان ارتش پادشاه قرار گرفت. پادشاه ناامید از پبریبرروزی به<br />
کنیل ورث٤ نسبتاً امن گربجیبجخت.<br />
ترس هبرنبرری موجه بود. با رسیدن شورشیان به پایتخت، ارتش پادشاه متفرق شد و سربازانش از<br />
مبارزه با شورشیان که به مبریبرزان قابل بجتبجحسیبىنبىی نظم شان را حفظ کرده بودند امتناع کردند.<br />
شورشیان بدون هیچ مقاومبىتبىی وارد لندن شدند و لرد سی و لرد کرامر٥ را دستگبریبرر کرده و گردن<br />
زدند. اما پس از آن جنبش ظاهراً هدفمندی خود را از دست داد و به اغتشاش صرف تبرنبرزل یافت.<br />
کید فرمان صا<strong>در</strong> کرده بود که هیچ گونه غارتگری و دزدی <strong>در</strong> کار نباشد. اما برخی از شورشیان<br />
به تاراج خانه های ثروبمتبممندان پرداختند و موجب برانگیخبنتبنن وا کنشی شدید علیه آبهنبهها شدند.<br />
John Cade ١<br />
Sir Humphrey Stafford ٢<br />
Lord Say ٣<br />
Kenilworth ٤<br />
٤٤<br />
Cromer ٥
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
شورشیان وادار به ترک لندن شدند و جک کید نبریبرز به کنت گربجیبجخت و <strong>در</strong> آبجنبججا به دست <strong>یک</strong> داروغه<br />
به قتل رسید، <strong>در</strong> حالىللىی که بنا به گفته ها <strong>در</strong> باغی پنهان شده بود.<br />
تاثبریبرری که خواندن نسخه ی ارائه شده توسط شکسپبریبرر <strong>در</strong> بمنبممایشنامه اش هبرنبرری ششم می گذارد تاثبریبرر<br />
ناخوشایندی است. این بازتاب دهنده ی ترس طبقات بالای دوران البریبرزابت از توده های سرکوب<br />
شده و مجممجحروم است که بهتبههدیدی دابمئبممی برای موقعیت ممممممتاز آبهنبهها بود. بجنبججیب زادگان دوران البریبرزابت<br />
حتماً احساس می کردند که بر لبه ی آتشفشان بزرگ و خطرنا کی نشسته اند که هر لحللححظه ممممممکن<br />
است با خشونبىتبىی بسیار فوران بمنبمماید. این ترس ها به وضوح تصویر شکسپبریبرر از جک کید و ارتش<br />
شورشیانش را متاثر کرده بود. کید [<strong>در</strong> بمنبممایشنامه] می گوید:<br />
«<strong>یک</strong> لرد، <strong>یک</strong> بجنبججیب زاده را بافىقفىی بجنبجخواهیم گذاشت؛<br />
از هیچ کس بجنبجخواهیم گذشت مگر آبهنبهها که کفش میخ دار١ به پا دارند،<br />
چرا که آبهنبهها مردم صرفه جو و صادق اند که<br />
ا گر جرات داشته باشند به جبهه ی ما می پیوندند.»<br />
«اما ما نظم دار بمیبمم، حبىتبىی زمابىنبىی که <strong>در</strong> شورش هستیم»<br />
کید از قرار گفته است:<br />
«از سمشسمما سپاسگزارم مردم خوب: هیچ پولىللىی <strong>در</strong> کار بجنبجخواهد بود؛<br />
همھهممه به حساب من می خورند و می نوشند.<br />
نان سه و نیم پبىنبىی به <strong>یک</strong> پبىنبىی فروخته می شود.»<br />
«بمتبممام سرزمبنیبنن <strong>در</strong> بمتبمملک اشبرتبررا کی خواهد بود‐ ملک خصوصی <strong>در</strong> کار بجنبجخواهد بود؛ هر چه<br />
می خواهید بردارید.»<br />
«همھهممه باید به <strong>یک</strong> شیوه لباس بپوشند، تا همھهممچون برا<strong>در</strong>ان متفق باشند،<br />
و من را پادشاه خود بدانند.»<br />
<strong>در</strong> اینجا د<strong>یک</strong>٢ قصاب جمججممله ی مشهورش را فریاد می زند:<br />
«بجنبجخستبنیبنن کاری که می کنیم [این است:]، بیایید بمتبممام وکلا را بکشیم.»<br />
<strong>در</strong> آن زمان <strong>یک</strong> کارمند دفبرتبرری وارد می شود. کسی او را متهم می کند که قا<strong>در</strong> است بجببجخواند و<br />
بنویسد. کید فرمان می دهد:<br />
«او را با قلم و دواتش به دور گردنش به دار بیاویزید.»<br />
<strong>در</strong> پایان سر بریده ی کید <strong>در</strong> لندن گردانده شد و جسدش رها شد تا «کلاغان از آن تغذیه<br />
کنند». طبقه ی متوسط دوران البریبرزابت بار دیگر می توانستند سر راحت بر بالبنیبنن بگذارند.<br />
١ کفشی که روستاییان به پا م <strong>یک</strong>ردند و <strong>در</strong> کف آن برای سهولت <strong>در</strong> راه رفنت <strong>در</strong> گل و الی و نیز جلوگیری از فرسودگی زو<strong>در</strong>س<br />
زا ئ د ههای فلزی کار م یگذاشتند. (م)<br />
Dick ٢<br />
٤٥
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
هرگز بجنبجخواهیم توانست بدانیم جک کید <strong>در</strong> واقع چه گفت، اما جمججمملات بالا به طرز مشکوکی شبیه<br />
چبریبرزی است که مدافعان سرمایه داری امروز مدام تکرار می کنند: که ایده ی سوسیالبریبرزم آرمابىنبىی<br />
است، که ما به مردم وعده ی چبریبرزهابىیبىی را می دهیم که بمنبممی توانند به دست بیایند، و «توده های<br />
ناآ گاه» را با وعده ی بهببههشت <strong>در</strong>وغبنیبنن گمراه می کنیم.<br />
<strong>یک</strong> امر واضح است: ویلیام شکسپبریبرر انقلابىببىی نبود. او از نظم موجود <strong>در</strong> انگلستان دوران البریبرزابت<br />
که موفقیتش بر مبنای آن قرار داشت جمحجممایت می کرد. او از پادشاهی جمحجممایت می کرد و بمتبممام<br />
جنبش های طبقات سرکوب شده را <strong>در</strong> بهببههبرتبررین حالت گمراهانه و <strong>در</strong> بدترین حالت دستورالعملی<br />
برای هرج ومرج و آشوب می دانست. علبریبررغم این واقعیت، عناصر بسیاری <strong>در</strong> بمنبممایشنامه های<br />
شکسپبریبرر وجود دارد که <strong>در</strong>کی قوی از رتحنتحج سرکوب شدگان داشت و می توان گفت که «نبض<br />
مردم را <strong>در</strong> دست داشت». این تصادفىففىی نیست که بمنبممایش هایش نه تنها <strong>در</strong> میان طبقه ی متوسط<br />
ثروبمتبممند که خود متعلق به آن بود، بلکه میان اقشار فقبریبررتر جامعه نبریبرز طرفدار داشت.<br />
شورش ایرلند و اسکس<br />
انباشت اولیه ی ثروت نه تنها بر غارت و سلب مالکیت جمججممعیت دهقان انگلستان، بلکه بر سلب<br />
مالکیت بسیار ببریبررجمحجممانه تر زمبنیبنن های مردم ایرلند نبریبرز دلالت داشت. شاخصه ی دوران تیودورها و<br />
مشخصاً دوران البریبرزابت سرکوب سبعانه ی ایرلندی ها بود. <strong>در</strong> اینجا سرکوب طبقابىتبىی با تفاوت های<br />
ملی، مذهبىببىی و زبابىنبىی هزار برابر بیشبرتبرر شده بود.<br />
ایرلند بجنبجخستبنیبنن مستعمره ی انگلستان بود و چهره ی واقعی ببریبررحم طبقه ی حا کم انگلیس <strong>در</strong><br />
رفتارش با مردم ایرلند دیده می شود. با ایرلندی ها همھهممچون برده و مجممججرم رفتار می شد، بیگانگابىنبىی<br />
<strong>در</strong> سرزمبنیبنن بومی خودشان. سربازان انگلیسی بدون رحم مردان، زنان و کودکان را سلاخی<br />
می کردند و جوامع را به کلی نابود می کردند. برای لردهای انگلیسی، ایرلندی ها انسان نبودند،<br />
بلکه [موجودابىتبىی] کمی برتر از حیوانات بدون هیچ گونه حقوفىقفىی از جمججممله حق زندگی بودند.<br />
<strong>در</strong> نتیجه، مجممججموعه ای از قیام های خونبنیبنن و شورش ها شکل گرفت که ببریبررجمحجممانه از سوی نبریبرروهای<br />
سلطنبىتبىی انگلیس مغلوب می شد. جدی ترین آبهنبهها شورش <strong>یک</strong> ایرلندی اهل آلسبرتبرر١ به نام هیو اونیل<br />
(آئود مور اونیل)٢ ، ارلِ تایرون٣ بود که به دفعات نبریبرروهای انگیسی را شکست داد و پیشنهاد<br />
مذا کرابىتبىی با اسپانیا مطرح کرده و از آبهنبهها برای دستیابىببىی به اهداف کاتول<strong>یک</strong> مشبرتبررک شان دعوت به<br />
مداخله ی نظامی کرده بود.<br />
Ulster ١<br />
Hugh O’Neill (Aodh Mor O Neill) ٢<br />
٤٦<br />
Tyrone ٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
سلطنت انگلستان پول هنگفبىتبىی صرف این <strong>در</strong>گبریبرری خون بار می کرد و سمشسممار فزاینده ای از مردانش را<br />
نبریبرز از دست می داد. تار<strong>یک</strong> ترین دوران <strong>در</strong> ایرلند <strong>در</strong> ١۴ آ گوست ١۵٩٨ فرا رسید؛ هنگامی که<br />
نبریبرروهای انگلیسی <strong>در</strong> نبرببررد یلوفورد١ <strong>در</strong> کانبىتبىی آرما٢ متلاشی شدند. ٢٠٠٠ انگلیسی از جمججممله<br />
فرمانده شان، مارشال ایرلند سر هبرنبرری بیجنال٣ کشته شدند. ارتش اونیل که تا آن زمان آلسبرتبرر و<br />
کانا کت٤ را بجتبجحت فرمان داشت، به سرعت به سوی لینسبرتبرر٥ و مانسبرتبرر٦ پیشروی کرد.<br />
<strong>در</strong> این وضعیت استیصال، البریبرزابت <strong>یک</strong>ی از افراد مورد علاقه اش، رابرت دِوِرو٧ ارل دوم اسکس<br />
را به همھهممراه نبریبرروی عظیم ١٧٠٠٠ نفری سربازان پیاده و ١۵٠٠ سواره به ایرلند فرستاد که<br />
٢٠٠٠ نفر از آبهنبهها کهنه سربازابىنبىی بودند که از کشورهای فرودست منتقل شده بودند و وعده ی<br />
گسیل ٢٠٠٠ نفر دیگر نبریبرز داده شده بود. دو سال پیش از آن اسکس به خاطر مشارکت <strong>در</strong><br />
فرماندهی فتوحابىتبىی که کادیز٨ را از اسپانیابىیبىی ها گرفت قهرمان ملی شده بود. با چنبنیبنن نبریبرروی عظیمی<br />
به سخبىتبىی امکان داشت «قهرمان کادیز» <strong>در</strong> غلبه بر شورشیان ایرلند شکست بجببجخورد. اما شکست<br />
خورد. دورو ظاهراً طفل اشرافىففىی لوس و نبرنبرری بود که گرایشات خودشیفتگی قوی داشت. او که به<br />
حد افراط شیفته ی ظاهر شخصی خود بود (موهایش را بلند نگه می داشت)، خودبیبىنبىی باظرافتش<br />
جسارت و آینده نگری را <strong>در</strong> میدان جنگ تکثبریبرر بمنبممی کرد. عملیات نظامی او با <strong>در</strong>ماندگی شکست<br />
خورد. او همھهممچون بزدلىللىی رفتار می کرد که تنها موفقیتش <strong>در</strong> ارتکاب کشتار معمول مردان، زنان و<br />
کودکان ایرلندی بود.<br />
<strong>در</strong> پایان او <strong>در</strong> تله ای افتاد که به دقت توسط اونیل برای او کار گذاشته شده بود. اونیل به او<br />
پیشنهاد آتش بس داد و او با خوشحالىللىی پذیرفت. سپس با شورشی ایرلندی وارد بجببجحث خصوصی<br />
<strong>در</strong>باره ی شرایط شد. این اشتباه بدی بود. هنگامی که البریبرزابت از آن باخبرببرر شد، مظنون به خیانت<br />
شده و بسیار خشمگبنیبنن شد. آبجنبجچه که اوضاع را بدتر کرد این بود که دورو به سوی لندن شتافت تا<br />
<strong>در</strong>باره ی [کار] خود به معشوقه ی سابقش توضیح دهد، با چکمه های سوارکاری اش وارد اتاق<br />
خواب او شد و شنل پر از لکه های گِلش هم چاشبىنبىی ماجرا شد.<br />
ورود <strong>در</strong>امات<strong>یک</strong> او بىببىی شک پیامد داشت. البریبرزابت که ا کنون دیگر هر روز صبح چندین ساعت نیاز<br />
داشت تا زنان خدمتکارش صورتش را سفید کنند، او را با جواهرات بپوشانند و هر عمل ممممممکن را<br />
Yellow Ford ١<br />
County Armagh ٢<br />
Sir Henry Bagenal ٣<br />
Connacht ٤<br />
Leinster ٥<br />
Munster ٦<br />
Robert Devereux ٧<br />
٤٧<br />
Cadiz ٨
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
ابجنبججام دهند تا آثار مجممجخرب کهولت سن را بپوشانند، به هیچ وجه عادت نداشت که مردان ‐حبىتبىی<br />
معشوق های سابق‐ بىببىی خبرببرر کنار بجتبجخت او <strong>در</strong> وضعیت خارج از لباس رسمسسممی ظاهر شوند. دورو غبریبرر<br />
قابل بجببجخشش ترین لغزش را مرتکب شده بود و بهببههای سنگیبىنبىی را بابت آن می پرداخت.<br />
از جنبه های دلپذیرتر ارل اسکس، ارادت و کمک بىببىی <strong>در</strong>یغ او به هبرنبرر بود. او با شکسپبریبرر دوست بود<br />
و <strong>در</strong> بمنبممایش هایش حضور می یافت و بمنبممایش مورد علاقه اش ظاهراً تراژدی ربجیبجچارد دوم بود. این<br />
بمنبممایش داستان دو سال آخر حکومت ربجیبجچارد دوم و چگونگی عزل، حبس و قتل او از سوی<br />
بالینگبرببرروک١ ‐هبرنبرری چهارم آینده‐ بود.<br />
<strong>در</strong> روز <strong>یک</strong>شنبه ٧ فوریه ١۶٠١، دو سال پیش از مرگ ملکه ی سالحللحخورده، از گروه شکسپبریبرر<br />
خواسته شد تا بمنبممایش ربجیبجچارد دوم را <strong>در</strong> گلوب اجرا کنند. این اجرا قرار بود نقشی وخیم <strong>در</strong><br />
توطئه ای ایفاء کند که توسط ارل اسکس پس از بجتبجحمل رسوابىیبىی و اخراجش از <strong>در</strong>بار ترتیب داده<br />
شده بود.<br />
شکسپبریبرر ربجیبجچارد دوم را <strong>در</strong> حدود سال ١۵٩۵ نوشت و منتشر کرد. تقارن میان ملکه ی<br />
سالحللحخورده و ربجیبجچار دوم بیش از حد ناخوشایند بود. واضح است که البریبرزابت از همھهممسابىنبىی سیاسی میان<br />
خود و ربجیبجچارد دوم و نبریبرز تبعات احتمالىللىی ناخوشایند آ گاه بود.<br />
ملکه ی دوشبریبرزه، که دوست داشت با این عنوان شناخته شود، هیچ فرزندی نداشت. نفر بعدی <strong>در</strong><br />
صف جانشیبىنبىی ملکه مری اسکاتلند بود که او را اعدام کرده بود، <strong>در</strong> حالىللىی که بدبینانه دیگران را<br />
سرزنش می کرد. مجممجحتمل ترین گزینه پس از آن پسر مری، شاه جیمز ششم اسکاتلند بود. گرچه<br />
جیمز خود بىببىی شک به سوی کاتولیسبریبرزم گرایش داشت، اما از ما<strong>در</strong>ش که ارادتش به کاتولیسبریبرزم<br />
او را <strong>یک</strong> راست به صف اعدام فرستاد عمل گراتر بود.<br />
از آبجنبججا که جیمز اجازه داده بود که اعلام شود ا گر بر بجتبجخت بنشیند حاضر است با حزب پروتستان<br />
لندن به توافق برسد، جناحی از اشراف انگلیسی جیمز را گزینه ی مجممجحتملی می دیدند و با او وارد<br />
ارتباط شدند. رابرت دورو نبریبرز <strong>در</strong> میان این افراد بود. این زمینه ی پرتلاطم سیاسی و اجتماعی<br />
بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر <strong>در</strong> دوره ی ١۵٩٠ تا ١۶١٣ بود. این بمنبممایشنامه سرنگوبىنبىی ربجیبجچارد دوم را به<br />
دست گروهی از اشراف شورشی نشان می دهد. سقوط شاه <strong>در</strong> صحنه ی زیر به تصویر <strong>در</strong>آمده<br />
است:<br />
نورتامبرببررلند٢ : سرورم، او <strong>در</strong> حیاط ببریبرروبىنبىی منتظر است<br />
تا با سمشسمما صحبت کند؛ به پایبنیبنن تشریف می آورید؟<br />
٤٨<br />
:Bolingbroke ١ نام خانوادگی هنری چهارم (م)<br />
NORTHUMBERLAND ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
شاه ربجیبجچارد دوم: پایبنیبنن می آبمیبمم، پایبنیبنن؛ همھهممچون فِیبنتبنن١ <strong>در</strong>خشان،<br />
ناتوان از مهار اسب های فرتوت جمچجمموش.<br />
<strong>در</strong> حیاط ببریبرروبىنبىی؟ حیاط ببریبرروبىنبىی، کجا پادشاهان چنبنیبنن پست شدند<br />
که با احضار خائنبنیبنن حاضر شوند و به ایشان تعظیم کنند.<br />
<strong>در</strong> حیاط ببریبرروبىنبىی؟ پایبنیبنن بیایند؟ حیاط، پایبنیبنن! پادشاه، پایبنیبنن!<br />
چرا که جغدها فریاد برآورده اند <strong>در</strong> جابىیبىی که مرغان سحر باید آواز سر دهند.»<br />
(ربجیبجچارد دوم، پرده ی سه، صحنه ی سه)<br />
<strong>در</strong> آن بسبرتبرر معبنیبنن، بمنبممایشنامه بجتبجحر<strong>یک</strong> آمبریبرز، از نظر سیاسی براندازانه و حبىتبىی خائنانه بود. حامیان<br />
رابرت دورو به گروه شکسپبریبرر ۴٠ شیلینگ به عنوان رشوه پرداختند ‐کاملاً بیشبرتبرر از نرخ<br />
معمول‐ تا بمنبممایش را <strong>در</strong> تارتحیتحخ و ساعت مقرر اجرا کند. مقصود آن تبلیغات سیاسی بود تا عموم<br />
مردم را نسبت به حقانیت هدف شورشیان متقاعد بمنبمماید.<br />
<strong>در</strong>ست روز بعد از آن، ٨ فوریه، دورو <strong>در</strong> راس ٣٠٠ مرد مسلح وارد لندن شد به امید آنکه<br />
سلطنت را تسخبریبرر بمنبمماید. اما امیدشان به زودی نابود شد. مردم قیام نکردند و شورش به <strong>یک</strong><br />
مضحکه منتهی شد. اسکس دستگبریبرر شد و <strong>در</strong> روز ٢۵ فوریه ١۶٠١ به عنوان خائن گردن زده<br />
شد. گفته می شود که البریبرزابت برای سرنوشت معشوق سابقش به سخبىتبىی گریست. اما بعد گفت که<br />
برای سرنوشت مری ملکه ی اسکاتلند و دیگر قربانیانش گریسته است. اینکه اشک ها چق<strong>در</strong><br />
صادقانه بوده اند مشخص نیست، اما هیچ <strong>یک</strong> از آبهنبهها تبرببرر را از فرود آمدن بر هدفش باز نداشتند.<br />
آیا شکسپبریبرر و گروهش از اهمھهممیت واقعی بمنبممایشی که از آبهنبهها خواسته شده بود اجرا کنند آ گاه بودند؟<br />
یا اینکه با پول اضافه ی پیشنهادی وسوسه شده بودند؟ <strong>در</strong> هر حال بدون هیچ مجممججازات سنگیبىنبىی<br />
جان به <strong>در</strong> بردند. برخی از بمتبمماشا گران دستگبریبرر شده و به جرم خیانت اعدام شدند، اما هیچ<br />
ابهتبههامی متوجه شکسپبریبرر و بازیگران نشد.<br />
آیا خود البریبرزابت معنای بمنبممایش را <strong>در</strong>یافته بود؟ ویلیام لمللممبارد٢ گزارش می کند که <strong>در</strong> آ گوست<br />
١۶٠١ گفتگو بىیبىی با ملکه داشته که ملکه <strong>در</strong> آن گفته است:«من ربجیبجچارد دوم هستم، این را<br />
بمنبممی دانید؟» اصالت این گفته مورد سوال قرار گرفته است، همھهممچون بسیاری دیگر. اما ترجیح<br />
می دهم فکر کنم که صحت دارد. <strong>در</strong> <strong>یک</strong> عمل فوق العاده ی طبرنبرزآمبریبرز تاربجیبجخی، به گروه شکسپبریبرر<br />
فرمان داده شده بود که ربجیبجچارد دوم را <strong>در</strong> وایت هال٣ <strong>در</strong> روز سه شنبه ی اعبرتبرراف سال ١۶٠١ <strong>در</strong><br />
:Phaethon ١ پسر هلیوس خدای خورشید اساطیر یونان که با ا را ب هی خورشیدی پ<strong>در</strong>ش به گردش رفت اما نتوانست اس بهایش<br />
را مهار کند و تا نزد<strong>یک</strong>ی زمین پایین آمد و زئوس برای مراقبت از زمین او را با ص ا ع ق های کشت. (م)<br />
٤٩<br />
William Lambarde ٢<br />
Whitehall ٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
حضور ملکه اجرا کنند‐ <strong>یک</strong> روز پیش از آنکه سر اسکس از تنش جدا شود. شاید ملکه ی پبریبرر<br />
داشت از <strong>یک</strong> شوخی خصوصی به حساب اسکس لذت می برد.<br />
سلطنبىتبىی جدید<br />
ا گر ارل اسکس کمی بیشبرتبرر صبرببرر داشت می توانست به هدفش برسد و زنده بمببمماند. <strong>در</strong> سال ١۶٠٣،<br />
جیمز ششم اسکاتلند، شاه جیمز اول انگلستان شد. انگلستان، اسکاتلند و ولز ا کنون بجتبجحت <strong>یک</strong><br />
سلطنت متحد بودند. جیمز که هوسمشسممندی قوی و غریزه ای حبىتبىی قوی تر از آن برای صیانت نفس<br />
داشت، <strong>در</strong> هبرنبرر سیاه دسیسه و حیله گری متخصص بود. سال ها بود که <strong>در</strong> حال نقشه کشیدن برای<br />
گرفبنتبنن تاج و بجتبجخت انگلستان پس از <strong>در</strong>گذشت البریبرزابت بود (تاج و بجتبجخبىتبىی که بر اساس حق موروبىثبىی بر<br />
آن ادعابىیبىی، هرچند نه چندان قوی، داشت). جیمز بلافاصله اعضاء بازمانده ی جناح اسکس را از<br />
زندان آزاد کرد.<br />
جیمز به عنوان پادشاه اسکاتلند، کشوری نسبتاً فقبریبرر، قا<strong>در</strong> نبود از بجتبججملابىتبىی که دلش می خواست<br />
لذت ببرببررد. حال پادشاه با خزانه ی انگلستان سرشار طلاهای اسپانیابىیبىی مسروقه <strong>در</strong> دسبرتبررسش،<br />
می توانست <strong>در</strong> خرج کردن پول دست و دل باز باشد. <strong>در</strong>بار او به اسراف و بجتبججملات شهرت دارد،<br />
اما لانه ی دسیسه و حیله گری برای مقام نبریبرز بود. جیمز <strong>در</strong>باریان مجممجحبوبش را هم داشت ‐معمولاً<br />
مردان جوان خوش قیافه‐ که هدایای ارزنده ای <strong>در</strong>یافت می کردند. دلبستگی های رمانت<strong>یک</strong> او<br />
البته ممممممکن است صرفاً بجتبججلی «عشق پرشور جسمابىنبىی و معنوی» بوده باشد. اما این مردم را از<br />
گمانه زبىنبىی مببىنبىی بر اینکه این روابط چبریبرزی بیشبرتبرر از رابطه ی افلاطوبىنبىی هستند، باز بمنبممی داشت.<br />
بجتبجحت حکومت شاه جیمز تئاترها به شکل بىببىی سابقه ای شکوفا شدند. شکسپبریبرر ذینفع بىببىی واسطه ی<br />
سخاوبمتبممندی مفرط او بود. کمپابىنبىی او منشور سلطنبىتبىی <strong>در</strong>یافت کرد. به <strong>در</strong>خواست پادشاه، کمپابىنبىی تئاتر<br />
شکسپبریبرر، مردان لرد چبمرلبنیبنن به عنوان مردان شاه شناخته شدند و آثار جدیدی را بجتبجحت جمحجممایت<br />
او تولید کردند. <strong>در</strong> دوران حکومت شاه جیمز بود که شکسپبریبرر بسیاری از مشهورترین<br />
بمنبممایشنامه هایش را <strong>در</strong>باره ی مبارزه بر سر ق<strong>در</strong>ت سیاسی نوشت. از جمججممله ی آبهنبهها شاه لبریبرر، آنتوبىنبىی و<br />
کلئوپاترا و البته مکبث بود.<br />
شکسپبریبرر که اخبریبرراً <strong>در</strong> رابطه با ملکه ی فقید به فاجعه نزد<strong>یک</strong> شده بود، مشتاق بود که از همھهممان<br />
ابتدا مورد نظر لطف پادشاه قرار گبریبررد. برای این منظور <strong>یک</strong>ی از بزرگ ترین بمنبممایشنامه هایش را<br />
نوشت. مکبث («بمنبممایش اسکاتلندی») که <strong>در</strong> اوایل دوران حکومت جیمز نوشته شده بود، به<br />
وضوح به عنوان وسیله ای برای بجتبجحت تاثبریبرر قرار دادن پادشاه جدید ساخته شده بود. این بمنبممایشنامه<br />
با بمنبممایش بنکو١ جد پادشاه به شیوه ای دلپذیر، تبار اسکاتلندی او را تکر بمیبمم می کند، <strong>در</strong> حالىللىی که<br />
حضور سه جادوگر برای جلب رضایت او که شیفته ی موضوع جادو و جادوگری بود طراحی شده<br />
بود.<br />
٥٠<br />
Banquo ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
جیمز از همھهممان زمابىنبىی که بر بجتبجخت اسکاتلند نشسته بود خود را مقدس می دید. او این احساس را نبریبرز<br />
داشت که بینش مجممجخصوصی بر عوامل شیطان دارد. او ترسی بیمارگونه از مرگ خشونت بار داشت و<br />
جادوگری را شری می دید که سلطنت آسمسسممابىنبىی او را بهتبههدید می کند. پیش از حکومت او مجممجحا کمه ی<br />
جادوگران <strong>در</strong> بریتانیا نا<strong>در</strong> بود. <strong>در</strong> حالىللىی که هزاران نفر که ادعا می شد جادوگر هستند <strong>در</strong> قاره ی<br />
اروپا سوزانده می شدند، تنها سمشسممار نسبتاً کمی <strong>در</strong> دوران حکومت البریبرزابت دچار چنبنیبنن سرنوشبىتبىی<br />
شدند. اما جیمز بمتبممام این ها را تغیبریبرر داد. <strong>در</strong> سال ١۵٩٠ شخصاً بر مجممجحا کمات جادوگران<br />
نورث برو<strong>یک</strong>١ نظارت کرد. بالغ بر هفتاد نفر متهم به برانگیخبنتبنن طوفابىنبىی شدند که نزد<strong>یک</strong> بود کشبىتبىی<br />
جیمز را <strong>در</strong> بازگشت از نروژ به همھهممراه تازه عروسش آنِ دابمنبممارک٢ غرق کند.<br />
سمشسممار دقیق افرادی که <strong>در</strong> نتیجه ی این مجممجحا کمه بر سر تبریبرر سوزانده شدند نامعلوم است. اما هزاران<br />
زن اسکاتلندی و چندین مرد پس از آن متهم به جادوگری شده و شکنجه و کشته شدند،<br />
خصوصاً پس از آنکه <strong>در</strong> سال ١۵٩٧ جیمز کتابىببىی٣ <strong>در</strong>باره ی شیطان شناسی منتشر کرد. هنگامی که<br />
جیمز پادشاه انگلستان شد، دیدگاه هایش <strong>در</strong>باره ی جادوگری را همھهممراه خود به جنوب مرز که<br />
قوانینش علیه جادوگری سهل تر از اسکاتلند بود آورد. تنها <strong>یک</strong> سال پس از نشسبنتبنن بر بجتبجخت<br />
سلطنت انگلستان، مصوبه ای جدید <strong>در</strong>باره ی جادوگری تصویب کرد که «احضار روح» را جرمی با<br />
مجممججازات اعدام می دانست.<br />
جیمز علاقه داشت که جشن ها و بالمللمماسکه های مجممججللی برای اشراف <strong>در</strong>باری برگزار کند. خدمات<br />
نویسنده ی موفقی همھهممچون شکسپبریبرر بسیار خوشایند او بود. و او حاضر بود هزینه ها را ببرپبرردازد.<br />
مکبث بجنبجخستبنیبنن بمنبممایشنامه ی انگلیسی بود که جادوگران را تصویر می کرد که مجممجخفیانه گرد هم<br />
می آیند تا تشریفات شیطابىنبىی شان را اجرا کنند. این بمنبممایش که <strong>در</strong> سال ١۶٠۶ برای <strong>در</strong>بار جیمز اجرا<br />
شده بود، احتمالاً با بجتبجحسبنیبنن بسیار مشتاقانه ی او نبریبرز روبرو شده بود. تردید است که فقرای<br />
بیچاره ای که با جان شان بهببههای بمتبممنیات خوفنا ک اعلیحضرت را می پرداختند هم <strong>در</strong> این اشتیاق<br />
شر<strong>یک</strong> بوده باشند.<br />
سبک زندگی افراط گرانه ی <strong>در</strong>بار جیمز اول به ناچار منجر به قرض هابىیبىی به همھهممان اندازه افراط گرانه<br />
شد. صوربجتبجحساب طبیعتاً به رعایای پادشاه ارائه می شد. مجممججادلات پارلمللممابىنبىی بر سر بدهی های پادشاه<br />
بىببىی شک لذت زندگی <strong>در</strong>باری را ضایع می کرد. اما همھهممچنان بىببىی توجه به راه خود ادامه می داد. بهنبههایتاً<br />
بدهی هابىیبىی که بر دوش فرزند و جانشینش چارلز اول بافىقفىی گذاشت، منجر به <strong>در</strong>گبریبرری میان پادشاه و<br />
پارلمللممان شد که مستقیماً منتهی به جنگ داخلی و انقلاب گشت. اما این داستان دیگری است.<br />
North Berwick ١<br />
Anne of Denmark ٢<br />
٥١<br />
Daemonologie ٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
دست کم ٢۵٠ هزار واژه <strong>در</strong> زبان انگلیسی وجود دارد ‐گرچه برخی برآوردها حا کی از رقم<br />
بالاتری هستند‐ شاید <strong>یک</strong> میلیون یا بیشبرتبرر (بر طبق اعلام پایش گر جهابىنبىی زبان، ژانویه ٢٠١۴ و<br />
پژوهش اخبریبرر گوگل/هاروارد). رقم واقعی هر چه که باشد، روشن است که انگلیسی واژه های<br />
بیشبرتبرری از هر زبان اروپابىیبىی دیگر دارد. این نتیجه ی بجتبجحول تاربجیبجخی منحصر به فرد آن است.<br />
انقلابىببىی <strong>در</strong> زبان<br />
<strong>در</strong> طول هزار سال گذشته زبان انگلیسی بیش از هر زبان اروپابىیبىی دیگر تغیبریبرر کرده است.<br />
آنگلوسا کسون که منشاء انگلیسی است، متعلق به زبان های ژرمبىنبىی مرتبط با هلندی، آلمللممابىنبىی و<br />
زبان های اسکاندیناوی است. ا گر چند قرن به عقب به زبابىنبىی که پیش از سال ١٠۶۶ صحبت<br />
می شد بازگردبمیبمم، شعر جمحجمماسی آنگلوسا کسون بیووولف١ به همھهممان اندازه برای انگلیسی زبان های<br />
امروز غبریبررقابل فهم است که یونابىنبىی هومر؛ چنان که <strong>در</strong> ابیات آغازین این اثر می بینیم:<br />
Hwæt! Wé Gárdena in géardagum<br />
þéodcyninga þrym gefrúnon<br />
hú ðá æþelingas ellen fremedon<br />
<strong>در</strong> بىپبىی فتح [انگلستان توسط] نرمن ها <strong>در</strong> سال ١٠۶۶، فرانسوی نرمن زبان رسمسسممی طبقه ی حا کم<br />
شد، <strong>در</strong> حالىللىی که لاتبنیبنن زبان مجممجحققان و کلیسا بود. اما توده ی مردم همھهممچنان به گویش<br />
آنگلوسا کسون ژرمبىنبىی صحبت می کردند. <strong>یک</strong> ویژگی عجیب زبان انگلیسی این است که برای <strong>یک</strong><br />
نوع گوشت مشخص از <strong>یک</strong> واژه استفاده می کنیم و برای حیوابىنبىی که گوشت متعلق به آن است از<br />
واژه ای کاملاً متفاوت. <strong>در</strong> هر مورد، واژه ی مربوط به گوشت فرانسوی است <strong>در</strong> حالىللىی که واژه ی<br />
حیوانش آلمللممابىنبىی است، همھهممانند آبجنبجچه <strong>در</strong> مثال زیر می آید:<br />
حیوان (ژرمن) یا [انگلیسی قدبمیبمم*] || گوشت (فرانسوی)<br />
Beef (Boeuf) ||<br />
Cow (Kuh)<br />
Veal (Veau) || Calf (Kalb)<br />
Pork (Porc) || Swine (Schweine)<br />
Mutton (Mouton) || Sheep (Schaf)<br />
Poultry (Poulet) || Hen (Huhn)<br />
[*انگلیسی قدبمیبمم به شکلی از انگلیسی اشاره دارد که <strong>در</strong> حدود ۵٠٠ تا ١١٠٠ میلادی صحبت<br />
می شد.]<br />
٥٢<br />
Beowulf ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
این مثالىللىی روشن برای مبنای طبقابىتبىی زبان انگلیسی است، چرا که دهقانان که به زبان<br />
آنگلوسا کسون صحبت می کردند حیوانات را به خو بىببىی می شناختند اما به ن<strong>در</strong>ت گوشت<br />
می خوردند؛ <strong>در</strong> حالىللىی که لردهای نرمن که به زبان فرانسوی صحبت می کردند، تنها زمابىنبىی با حیوان<br />
آشنا می شدند که <strong>در</strong> دیس برایشان سرو می شد. تا همھهممبنیبنن امروز هم انگلیسی مورد استفاده ی<br />
طبقه ی کارگر حاوی مبریبرزان بیشبرتبرری از واژه هابىیبىی با ریشه ی ژرمبىنبىی است، <strong>در</strong> حالىللىی که «طبقات<br />
بجتبجحصیل کرده» مبریبرزان بیشبرتبرری از واژه هابىیبىی با ریشه ی فرانسوی یا لاتبنیبنن استفاده می کنند.<br />
<strong>در</strong> زبان انگلیسی م<strong>در</strong>ن حبىتبىی نوعی «لهللهھجه ی طبقات بالاتر» وجود دارد که ا گر هم بمتبمماماً منحصر به<br />
فرد نباشد، اما قطعاً <strong>در</strong> انگلیسی قابل توجه تر از زبان های دیگر است. زبان آبهنبههابىیبىی که «ش<strong>یک</strong><br />
صحبت می کنند» یا کسابىنبىی که «با تیله <strong>در</strong> دهان شان صحبت می کنند»، با ابجیبججاد تقریباً همھهممان اثر<br />
ناخوشایندِ زوزه ی مته ی دندانبرپبرزشکی، به گوش اغلب مردم آزاردهنده است. گرچه بمنبممی توانند<br />
علتش را <strong>در</strong>ک کنند اما برای مردم عادی کاملاً بیگانه به گوش می رسد، که <strong>در</strong> واقع همھهممبنیبنن طور<br />
هم هست. این انعکاسی دور از دورابىنبىی است که طبقه ی فرادست به زبابىنبىی متفاوت و بیگانه سخن<br />
می گفت.<br />
<strong>در</strong> طول دوره ای طولابىنبىی سمشسممار بسیاری از واژه های لاتبنیبنن و فرانسوی وارد زبان شد. به همھهممبنیبنن علت<br />
است که واژگان بسیار گسبرتبررده تری از زبان های ژرمبىنبىی یا زبان های خانواده ی رومی همھهممچون<br />
فرانسوی، اسپانیابىیبىی یا ایتالیابىیبىی دارد. ترکیب انگلیسی (آنگلوسا کسون) و فرانسوی (نرمن) که تا<br />
پایان قرن ١۴ ابجنبججام شده بود، همھهممان چبریبرزی است که زبان انگلیسی را به گونه ی منحصر به فردی<br />
غبىنبىی کرده و نبریبرز آن را تبدیل به حیوان نسبتاً عجیب دورگه ای کرده است که بمتبممام منطق ها را به<br />
چالش می کشد.<br />
ماهیت پیچیده و صراحتاً بىببىی منطق املای انگلیسی که نسل های دانشجویان خارجی (و نبریبرز<br />
انگلیسی زبان) زبان انگلیسی را به گیجی کشانده است، پیامد اجتناب ناپذیر ترکیب دو زبان<br />
کاملاً متفاوت است. اما نتیجه واژگان فوق العاده غبىنبىی است که تفاوت های ظریف پر سمشسممار و بازی هابىیبىی<br />
با واژه ها را ممممممکن می سازد که دستیابىببىی به آن <strong>در</strong> زبان های دیگر ا گر غبریبررممممممکن نباشد، دشوار<br />
است.<br />
این دگردیسی <strong>در</strong> «قصه های کانبرتبرربری» چاسر١ ، بجنبجخستبنیبنن شاهکار واقعی به زبان انگلیسی به<br />
بهببههبرتبررین بیان خود دست یافت. اما زبان چاسر مرحله ای از گذار بود. زبان هنوز انگلیسی م<strong>در</strong>ن<br />
نبود.<br />
حبىتبىی افراد بجتبجحصیل کرده <strong>در</strong> <strong>در</strong>ک خطوط آغازین قصه های کانبرتبرربری مشکل دارند.<br />
Whan that Aprille with his shoures soote<br />
٥٣<br />
Chaucer ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
The droghte of Marche hath perced to the roote,<br />
And bathed every veyne in swich licour,<br />
Of which vertu engendred is the flour […]<br />
با اینکه این زبان نسبت به زبان بیووولف، بسیار به انگلیسی م<strong>در</strong>ن بسیار نزد<strong>یک</strong> تر است،<br />
انگلیسی زبانان معدودی امروز قا<strong>در</strong>ند آثار چاسر را به زبان اصلی اش بجببجخوانند.<br />
زبابىنبىی <strong>در</strong> گذار<br />
دوره ای که شکسپبریبرر <strong>در</strong> آن زندگی می کرد دوره ی تغیبریبررات اساسی <strong>در</strong> تکامل زبان انگلیسی بود<br />
که هنوز <strong>در</strong> مرحله ی شکل گبریبرری خود به سر می برد. انگلیسی به شکلی که می شناسیم <strong>در</strong> آن<br />
زمان زبابىنبىی بسیار جوان بود. <strong>در</strong> زمابىنبىی نه چندان دور هنوز زبان طبقات فرودست بود؛ طبقات<br />
فرادست فرانسوی صحبت می کردند، <strong>در</strong> حالىللىی که زبان معمول برای اهالىللىی دانش نه انگلیسی،<br />
بلکه لاتبنیبنن بود.<br />
<strong>در</strong> طول قرن ١۶ بود که انگلیسی به بلوغ رسید. این دوران شکوفابىیبىی <strong>ادبیات</strong> و شعر <strong>در</strong><br />
انگلستان بود که تا آن زمان نظبریبرر نداشت و احتمالاً تا کنون نبریبرز برابری نداشته است. گو بىیبىی زبان<br />
انگلیسی نا گهان <strong>در</strong> دیگ ذوب عظیمی انداخته شده باشد که واژه هابىیبىی از متعدد زبان های دیگر<br />
<strong>در</strong> آن ربجیبجخته شده، <strong>در</strong> هم آمیخته و همھهممچون عناصری <strong>در</strong> معجون عجیب کیمیا گر دگرگون شده<br />
باشد.<br />
<strong>در</strong> آن دوران زبان انگلیسی ابزاری بسیار قابل انعطاف و انطباق بود، همھهممچون گدازه ای که پس از<br />
فوران آتشفشان آزادانه جاری می شود. خود شکسپبریبرر نقش مهمی <strong>در</strong> رشد زبان انگلیسی <strong>در</strong> این<br />
مرحله ی شکل گبریبرری داشت. منتقد شکسپبریبرری دکبرتبرر جاناتان هوپ١ می گوید:«او <strong>در</strong> دورابىنبىی از گذار<br />
دستور زبان انگلیسی می نوشت که <strong>در</strong> آن طیفی از گزینه های دستوری برای نویسندگان وجود<br />
داشت.»<br />
همھهممچون سفالگری ماهر که گل تازه را بر روی چرخش شکل می دهد، او نبریبرز این مواد خام عالىللىی را<br />
به چبریبرزی جدید و خاص تغیبریبرر شکل داد. این امر <strong>در</strong> غنای فوق العاده ی انگلیسی شکسپبریبرر بازتاب<br />
یافته است، غنابىیبىی که هرگز چبریبرزی با آن برابری نکرده است، به استثناء ابجنبججیل شاه جیمز که <strong>در</strong><br />
حدود همھهممان دوران نوشته شد. شکسپبریبرر با خلق واژه های جدید و استفاده از واژه های قدبمیبممی به<br />
شیوه ای نو طبق برخی برآوردها بیش از ١٧٠٠ فقره از واژه های معمول ما را ابداع کرده است،<br />
اسم ها را تبدیل به فعل کرده و افعال را تبدیل به صفت کرده است، واژه ها را به هم پیوسته تا<br />
واژه هابىیبىی را خلق کند که تا پیش از آن هرگز شنیده نشده بودند.<br />
٥٤<br />
Dr. Jonathan Hope ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
از جمججممله واژه های بسیاری که ابداع کرده است، موارد زیر هستند: ،baseless ،auspicious<br />
barefaced به معنای بىببىی شرم، clangour ،castigate به معنای صدای بلند اجسام فلزی<br />
[<strong>در</strong>ب، ناقوس،…]، dexterously به معنای ماهرانه، dwindle به معنای کوچک شدن، مجممجحو<br />
شدن، sanctimonious به معنای ریا کارانه و watchdog [نگهبان، نگهبابىنبىی دادن، سگ<br />
نگهبان]. به علاوه ی این واژه های جدید، شکسپبریبرر مولف سمشسممار شگفت انگبریبرز بسیاری از اصطلاحات<br />
و عبارات معمول است که برخی از آبهنبهها تبدیل به ضرب المللممثل شده است. این چند مورد از آبهنبههاست:<br />
All that glitters isn’t gold [هر چه می <strong>در</strong>خشد طلا نیست] (تاجر ونبریبرزی): چبریبرزها ممممممکن<br />
است به خو بىببىی آبجنبجچه به نظر می رسند نباشند.<br />
Break the ice [شکسبنتبنن تحیتحخ] (رام کردن زن سرکش): سر صحبت را با نزا کت و ملاحظه باز<br />
کردن.<br />
Wear one’s heart on one’s sleeve [قلب خود را <strong>در</strong> آستبنیبنن داشبنتبنن] (اتللو): بیان کردن<br />
آزادانه ی احساسات خود.<br />
خوش ویبرنبرزور): خنده دار تلقی شدن برای بسیاری از مردم. (همھهممسران A laughing stock<br />
In a pickle (طوفان): <strong>در</strong> موقعیبىتبىی دشوار قرار گرفبنتبنن که به راحبىتبىی بمنبممی توان از آن رهابىیبىی یافت.<br />
Fair play [بازی منصفانه] (طوفان): منصفانه بازی کردن بر اساس قواعد.<br />
برخی مطالعات اخبریبرر نشان می دهد که بعضی از این عبارات ممممممکن است پیش از شکسپبریبرر مورد<br />
استفاده بوده باشند، ا گر چه بجنبجخستبنیبنن استفاده ی مستند آن <strong>در</strong> آثار او یافت شده است. با این حال<br />
حبىتبىی این مطالعات نبریبرز می پذیرند که شکسپبریبرر به هر حال واژه های جدید بسیاری را خلق کرده و یا<br />
معنای جدیدی به واژه های قدبمیبمم داده است. اما هیچ <strong>یک</strong> از این ها چبریبرزی از عظمت آثار شکسپبریبرر<br />
بمنبممی کاهد. و <strong>در</strong> هر صورت صرفاً فهرست کردن این واژه ها حق مطلب را <strong>در</strong>باره ی نبوغ شکسپبریبرر و<br />
شیوه ی معجزه آسای او <strong>در</strong> تبدیل زبان انگلیسی به مجممجحملی منحصر به فرد برای شاعرانگی اش ادا<br />
بمنبممی کند. نوعی کیمیا گری یا جادو است که بجتبجحلیلش دشوار و تقلیدش غبریبررممممممکن است. بیایید تنها<br />
<strong>یک</strong> مثال را <strong>در</strong> نظر بگبریبرر بمیبمم، واژه ای که شکسپبریبرر آن را ابداع کرده است: incarnadine به<br />
معنای قرمز کردن.<br />
<strong>در</strong> بمنبممایش مکبث شکسپبریبرر، مکبث را از قتل دانکن١ که به تازگی مرتکب شده است وحشت زده<br />
می یابیم. <strong>در</strong> تصویرسازی مکبث دو رنگ غالب است: سیاه و سرخ: شب و خون. مکبث پس از<br />
به قتل رساندن دانکن، پادشاه و خویشاوند نسبىببىی اش، از دیدن خون بر روی دستانش از وحشت<br />
خشکش می زند، <strong>در</strong> می یابد که هرگز بمنبممی توان آن را شست و پا ک کرد. <strong>در</strong> عوض بمتبممام اقیانوس را<br />
سرخ خواهد کرد :(incarnadine)<br />
٥٥<br />
Duncan ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
[صدای <strong>در</strong> زدن از ببریبررون]<br />
مکبث: این صدای <strong>در</strong> زدن از کجاست؟<br />
مرا چه می شود که هر صدابىیبىی مرا وحشت زده می کند؟<br />
این دستان کیست؟ آه! چشمابمنبمم را از حدقه ببریبررون می آورند.<br />
آیا آب بمتبممام <strong>در</strong>یاهای نپتون خواهند توانست این خون را بشویند<br />
و از دستابمنبمم پا ک کنند؟ نه؛ این دستان من <strong>در</strong> عوض<br />
بمتبممام <strong>در</strong>یاها را قرمز کرده،<br />
و سبرببرز را سرخ خواهد کرد.<br />
(مکبث، پرده ی دو، صحنه ی دو، ۵۴-۶٠)<br />
<strong>در</strong> اینجا شکسپبریبرر واژه ای موجود با ریشه ی لاتبنیبنن carn را <strong>در</strong> ارجاع به گوشت بدن و <strong>در</strong> نتیجه<br />
<strong>در</strong> مشتقاتش، رنگ آن استفاده می کند. او از این مفهوم اصلی فعلی جدید ابداع می کند،<br />
“incarnadine” به معنای چبریبرزی را به رنگ سرخ <strong>در</strong>آوردن. اما این نوع بجتبجحلیل زبان شناسی ‐<br />
هر چق<strong>در</strong> هم که جالب باشد‐ این خطر را <strong>در</strong> بر دارد که ما را از شکسپبریبرر واقعی و شیوه ای<br />
جادو بىیبىی که با آن زبان انگلیسی را به کار می گبریبررد دور کند. چرا که آبجنبجچه <strong>در</strong> اینجا دار بمیبمم جادوی<br />
خالص است که بمتبممام تعاریف را به چالش می کشد.<br />
جریان پایان ناپذیر واژه ها و تصویرسازی جالب توجه بازتاب یافته <strong>در</strong> آبهنبهها [از شکسپبریبرر] تصور فردی<br />
را ابجیبججاد می کند که کاملاً مسحور واژه هابىیبىی است که به مبتکرانه ترین و غبریبررمنتظره ترین شیوه <strong>در</strong><br />
تشبیه ها و استعاره هایش ترکیب شان می کند. تصویر دگرگون شدن اقیانوس سبرببرز نپتون به <strong>در</strong>یابىیبىی<br />
از خون به ق<strong>در</strong>ی جالب توجه است که ورای هر مبریبرزان تشرتحیتحح واژه ها است. <strong>در</strong> اینجا و <strong>در</strong> بمتبممام آثار<br />
شکسپبریبرر، کلیت آن بىببىی اندازه عظیم تر از مجممججموع بجببجخش هاست.<br />
زندگی، عشق و مرگ <strong>در</strong> آثار شکسپبریبرر<br />
<strong>در</strong> بمنبممایش های شکسپبریبرر وضعیت بشری را می بینیم که از هر زاویه ی ممممممکن به آن پرداخته شده<br />
است. <strong>در</strong> اینجا به موضوعات بزرگ زندگی، عشق و مرگ با ژرفابىیبىی پرداخته شده است که خصلبىتبىی<br />
تقریباً فلسفی دارد. <strong>در</strong> این بمنبممایشنامه ها جریان بىببىی پایان تصویرگری برجسته ای را می یابیم که به<br />
طرز فوق العاده ای بمتبممام گسبرتبرره ی احساسات انسابىنبىی را منتقل می کند و <strong>در</strong> خود جوهره ی خالص<br />
وضعیت انسابىنبىی را <strong>در</strong> بر دارد. این همھهممان چبریبرزی است که جذابیت فرا گبریبررش را توضیح می دهد.<br />
بمتبممام حوزه ی بجتبججربه ی انسابىنبىی <strong>در</strong> بمنبممایش های شکسپبریبرر <strong>در</strong> بر گرفته شده است. شاه لبریبرر تراژدی تار<strong>یک</strong><br />
سالحللحخوردگی است و سرشار از عمیق ترین بینش های روانشناسی. تراژدی اتللو شاهکاری است <strong>در</strong><br />
٥٦
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
موضوع حسادت و شور <strong>در</strong> روابط میان مردان و زنان. و مراحل گونا گون زندگی انسان <strong>در</strong> <strong>یک</strong>ی<br />
از به یاد ماندبىنبىی ترین سخنانش <strong>در</strong> «هر طور سمشسمما دوست دارید» جمججممع بندی شده است:<br />
بمتبممام جهان صحنه ی بمنبممایش است،<br />
و بمتبممام مردان و زنان تنها بازیگرند؛<br />
آبهنبهها خروج و ورود شان را دارند،<br />
و <strong>یک</strong> نفر <strong>در</strong> دوران خود نقش های بسیاری بازی می کند،<br />
عمر او هفت پرده دارد. بجنبجخست، نوزاد،<br />
<strong>در</strong> آغوش دایه نق می زند و فىقفىی می کند.<br />
سپس طفل م<strong>در</strong>سه ای نالان، با کوله اش<br />
و چهره ی <strong>در</strong>خشان صبحگاهی اش، با ا کراه همھهممچون حلزون<br />
به سوی م<strong>در</strong>سه می خزد. بعد عاشق،<br />
آه کشان همھهممچون کوره، با غزلىللىی سوزنا ک<br />
که برای ابروی معشوق خود سروده. آنگاه <strong>یک</strong> سرباز،<br />
پر از دشنام های بیگانه با ریشی همھهممچون پلنگ،<br />
مدافع سرسخت شرافتش، سریع و تبریبرزپا <strong>در</strong> نزاع،<br />
<strong>در</strong> جستجوی شهرت حباب آسا،<br />
حبىتبىی <strong>در</strong> مقابل دهانه ی توپ جنگی. سپس قاضی،<br />
با شکم گرد پر شده از گوشت خوب خروس،<br />
با چشمان جدی و ریش اصلاح شده،<br />
پر از امثال و حکم خردمندانه و حکایات به روز؛<br />
و چنبنیبنن نقش خود را بازی می کند. <strong>در</strong> پرده ی ششم تبدیل می شود<br />
به پبریبررمردی بجنبجحیف و مضحک،<br />
با عینک بر دماغ و کیسه ای [پول] <strong>در</strong> کنارش؛<br />
جورابىببىی که <strong>در</strong> جوابىنبىی اش می پوشید و خوب نگاهداری شده، <strong>یک</strong> دنیا گشاد است<br />
برای ساق های آب رفته اش، و صدای بمببمم مردانه اش،<br />
باز به سوی صدای زیر کودکی می رود، با جیغ و سوت <strong>در</strong> صدایش. آخرین این صحنه ها،<br />
که این تاربجیبجخچه ی عجیب پرماجرا را پایان می بجببجخشد،<br />
کودکی دوم و جهل مطلق است،<br />
بدون دندان، بدون چشم، بدون چشابىیبىی، بدون هیچ چبریبرز.<br />
(هر طور سمشسمما دوست دارید، پرده ی دو، صحنه ی هفت)<br />
٥٧
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
به موضوع عشق <strong>در</strong> رومئو و ژولیت به طرزی تاثبریبررگذار پرداخته شده است. این اثر، تاثبریبرر عمیقی<br />
نه تنها بر <strong>ادبیات</strong> بلکه بر موسیقی نبریبرز گذاشته است. الهللهھام بجببجخش اپرابىیبىی از گوناد١ ، باله ای از پرکفیف٢ ،<br />
اوراتوریو بىیبىی از برلیوز٣ و پیش <strong>در</strong>آمد مشهوری از چا<strong>یک</strong>وفسکی بوده است. اما شکسپبریبرر <strong>در</strong><br />
ترانه های عاشقانه ی ساده اش <strong>در</strong> احساسی ترین حالت خود است، همھهممچون ترانه ای که توسط<br />
دلقک <strong>در</strong> شب دوازدهم خوانده می شود:<br />
آه معشوق من، به کجا می خرامی؟<br />
آه بمببممان و بشنو! عشق واقعی تو می آید<br />
که می تواند هم بالا و هم پایبنیبنن بجببجخواند؛<br />
دورتر نرو، عزیز زیبابمیبمم،<br />
سفرها با دیدار معشوق پایان می یابند،<br />
هر فرزند مرد خردمندی این را می داند.<br />
عشق چیست؟ <strong>در</strong> آینده نیست؛<br />
خوشی امروز، خنده ی امروز است؛<br />
آبجنبجچه پیش می آید همھهممیشه نامعلوم است:<br />
تاخبریبرر جایز نیست،<br />
پس بیا مرا ببوس، ای شبریبررین و بیست برابر شبریبررین تر،<br />
جوابىنبىی چبریبرزی نیست که بافىقفىی بمببمماند.<br />
(شب دوازدهم، پرده ی دو، صحنه ی سه)<br />
این صدای عشقی جوان <strong>در</strong> شکوفابىیبىی کامل است. اما به موضوع عشق <strong>در</strong> «آنتوبىنبىی و کلئوپاترا»<br />
کاملاً متفاوت پرداخته می شود. <strong>در</strong> اینجا موضوع شور و اشتیاق <strong>در</strong> ظاهری غبریبررمعمول و جسمابىنبىی<br />
است که کاملاً متفاوت از معصومیت رومئو و ژولیت است. هر خط از این بمنبممایشنامه رابجیبجحه ی<br />
روح بجببجخش شرق را می دمد. سخنابىنبىی که <strong>در</strong> آن انوباربوس٤ کرجی سلطنبىتبىی ملکه کلئوپاترا را توصیف<br />
می کند شعری از عالىللىی ترین <strong>در</strong>جات است:<br />
برایت می گو بمیبمم.<br />
آن کرجی که او بر آن نشسته بود، همھهممچون سریری <strong>در</strong>خشان،<br />
بر روی آب می <strong>در</strong>خشید: عرشه ی بالایش طلا کو بىببىی شده بود؛<br />
بادبان های ارغوابىنبىی، چنان خوشبو که<br />
Charles François Gounod ١<br />
Sergei Sergeyevich Prokofiev ٢<br />
Louis-Hector Berlioz ٣<br />
٥٨<br />
Enobarbus ٤
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
بادها به عشقش گرفتار شده بودند؛ پاروهایش از نقره،<br />
که با نوای فلوت حرکت می کردند، و کاری می کردند<br />
آبىببىی که بر آن می کوفتند سرعت بیشبرتبرری بگبریبررد<br />
از شیفتگی حرکات شان.<br />
(آنتوبىنبىی و کلئوپاترا، پرده ی دو، صحنه ی دو)<br />
این بمنبممایشنامه همھهممچون رومئو و ژولیت به تراژدی منجر می شود و <strong>در</strong> بسیاری از بمنبممایشنامه های<br />
شکسپبریبرر ذهنیت عشق با این آ گاهی آمیخته است که بمتبممام حیات بشری باید با مرگ پایان پذیرد.<br />
این اندیشه که هر چه وجود دارد سزاوار نابودی است، تلوبجیبجحاً <strong>در</strong> همھهممه جا بیان شده است.<br />
سونات ها<br />
عمده ی آثار شکسپبریبرر متشکل از بمنبممایشنامه هاست. با این حال او اشعاری از عالىللىی ترین <strong>در</strong>جات را<br />
نبریبرز سروده است، خصوصاً سونات هابىیبىی که <strong>در</strong> نوع خود بىببىی نظبریبررند. ١۵۴ سونات وجود دارد که <strong>در</strong><br />
موضوعات عشق، سکس و زیبابىیبىی به شیوه ای ژرف و تاثبریبررگذار سبریبرر می کند. این سونات ها احتمالاً<br />
<strong>در</strong> سال ١۵٩٢ سروده شده اند که طاعون تئاترها را به تعطیلی کشانده بود‐ واقعه ای نسبتاً<br />
معمول <strong>در</strong> آن روزگار.<br />
سونات که فرم ادبىببىی مجممجحبو بىببىی <strong>در</strong> ایتالیا بود، <strong>در</strong> دوران البریبرزابت <strong>در</strong> انگلستان نبریبرز مجممجحبوب شد.<br />
سونات های متعددی از شکسپبریبرر تا امروز نبریبرز بسیار مجممجحبوب بافىقفىی مانده اند، خصوصاً سونات ١٨<br />
(می شود تو را به <strong>یک</strong> روز تابستابىنبىی تشبیه کنم؟) اما بمتبممام آبهنبهها آثاری هستند با زیبابىیبىی شاعرانه ی<br />
استثنابىیبىی و ژرفای فلسفی. موضوع اصلی که همھهممچون رگه ای سرخ <strong>در</strong> این اشعار جاری است<br />
طبیعت فرّار زندگی و عشق و گذر زمان است.<br />
سونات ۶٠<br />
همھهممچون امواج که به سوی ساحل سنگفرش می آیند،<br />
دقایق ما نبریبرز به سوی پایان می شتابند؛<br />
هر <strong>یک</strong> جای خود را با لحللححظه ی پیشبنیبنن خود عوض می کند،<br />
با تلاش پیابىپبىی همھهممگی رو به جلو می کوشند.<br />
تولد، که زمابىنبىی بر بهپبههنه ی <strong>در</strong>یابىیبىی از نور بود،<br />
به سوی بزرگسالىللىی پیش می رود و همھهممبنیبنن که به آن دست یافت،<br />
<strong>در</strong> آبجنبججا با مسبریبرری ناهمھهمموار روبروست <strong>در</strong> راه مبارزه اش برای افتخار.<br />
و زمان که هدیه اش را داده است، حال آن را نابود می سازد.<br />
٥٩
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
مثال های معدودی از توصیف شاعرانه <strong>در</strong>باره ی پبریبرری وجود دارد که از سونات ق<strong>در</strong>بمتبممند و تاثبریبررگذار<br />
٧٣ ‐که آن را با رسیدن پایبریبرز مقایسه می کند‐ پیشی می گبریبررد:<br />
سونات ٧٣<br />
<strong>در</strong> من آن زمابىنبىی از سال را می توابىنبىی ببیبىنبىی<br />
که برگ های زرد، یا چند برگ و یا هیچ، هنوز آویزان اند<br />
بر شاخه ای که <strong>در</strong> سرما می لرزد،<br />
جایگاه مجممجخروبه ی همھهممسرایان که تا چندی پیش پرندگان خوش آواز بر آن نغمه سرابىیبىی می کردند.<br />
<strong>در</strong> من می توابىنبىی گرگ ومیش غروب را ببیبىنبىی<br />
که پس از فرو رفبنتبنن آفتاب <strong>در</strong> غرب مجممجحو می شود،<br />
که عاقبت شب سیاه آن را با خود می برد،<br />
همھهممچون همھهممزاد مرگ همھهممه را <strong>در</strong> خواب مهروموم می کند.<br />
حبىتبىی <strong>در</strong> اینجا، <strong>در</strong> این صمیمانه ترین ابیات، طنیبىنبىی از دوران پرتلاطمی را می یابیم که شکسپبریبرر <strong>در</strong><br />
آن زندگی می کرد. «جایگاه مجممجخروبه ی همھهممسرایان» به صومعه ها و دیرهابىیبىی اشاره دارد که <strong>در</strong> پ<strong>یک</strong>ار<br />
پروتستانِ نابود کردن تصاویر بجتبجخریب شد. این تصویری جالب توجه از ناپایداری بمتبممام چبریبرزها <strong>در</strong><br />
طبیعت و جامعه است، موضوعی که به طور مشخص <strong>در</strong> بطن سونات ها بهنبههفته است.<br />
من چبریبرزی را سراغ ندارم که با اثر ویرانگر نیهیلیسم سیاه جمججمملابىتبىی برابری کند که مکبث هنگامی<br />
که از خودکشی و مرگ همھهممسرش مطلع می شود به زبان می آورد و بر بیهودگی حیات انسان تامل<br />
می کند:<br />
فردا، و فردا، و فردا،<br />
به آرامی روز به روز می خزد،<br />
تا آخرین جزء زمان؛<br />
و بمتبممام روزهای گذشته برای ابلهان<br />
راه را به سوی مرگ بیهوده روشن کرده است. [آبهنبهها را به سوی مرگ نزد<strong>یک</strong> کرده است.]<br />
خاموش شو، خاموش شو ای سمشسممع کوچک!<br />
زندگی چبریبرزی نیست جز سایه ای روان، بازیگری بیچاره،<br />
که <strong>در</strong> زمان خود بر روی صحنه می خرامد، هیاهو می کند،<br />
و سپس دیگر شنیده بمنبممی شود. قصه ای است<br />
که توسط اجمحجممقی روایت می شود، پر از هیاهو و هیجان،<br />
که هیچ معنابىیبىی ندارد.<br />
(مکبث، پرده ی پنج، صحنه ی پنج، ١٩-٢٨)<br />
٦٠
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
شکسپبریبرر <strong>در</strong> ده سالِ پیش از مرگش «سیمبلبنیبنن»١ ، «قصه ی زمستان» و اثر بسیار نبوغ آمبریبرزش<br />
«طوفان» را نوشت، بمنبممایشنامه هابىیبىی که لحللححبىنبىی جدی تر و حبىتبىی مجممجحزون تر از کمدی های دهه ی ١۵٩٠<br />
دارند. گرچه، این بمنبممایشنامه ها بر خلاف تراژدی ها با آشبىتبىی و بجببجخشش پایان می یابند. این صدای<br />
پبریبرری است، هنگامی که طوفان های زندگی پایان یافته اند و مردان و زنان قا<strong>در</strong> هستند به عمر<br />
گذشته شان نگاه کنند، نه با خشم، بلکه با بینشی فلسفی.<br />
<strong>در</strong> سال ١۶١۶، با زوال سلامت و احساس نزد<strong>یک</strong> بودن پایان، شکسپبریبرر وصیت نامه اش را تغیبریبرر<br />
داد. تنها پسرش <strong>در</strong> سال ١۵٩۶ <strong>در</strong>گذشته بود و به این ترتیب شکسپبریبرر عمده ی املا کش را برای<br />
دو دخبرتبررش بافىقفىی گذاشت، به همھهممراه اعطای مبالغی به خواهرش، شرکایش، دوستانش و فقرای<br />
اسبرتبرراتفورد. نکته ی عجیب این واقعیت است که برای همھهممسرش آن، «دومبنیبنن بجتبجخت خوب» خانواده<br />
را بافىقفىی گذاشت.<br />
او <strong>یک</strong> ماه بعد <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد ظاهراً <strong>در</strong> ٢٣ آوریل ١۶١۶، <strong>در</strong> تارتحیتحخ پنجاه و دومبنیبنن سالروز<br />
تولدش و نبریبرز مصادف با روز سنت جرج قدیس ملی انگلستان <strong>در</strong>گذشت. <strong>در</strong> واقعیت تارتحیتحخ دقیق<br />
مرگ شکسپبریبرر معلوم نیست. این تارتحیتحخ برگرفته از سند تدفبنیبنن او دو روز بعد <strong>در</strong> ٢۵ آوریل<br />
١۶١۶ <strong>در</strong> کلیسای هولىللىی ترینیبىتبىی٢ [تثلیث مقدس] است. بر روی قبرببرر او تصویر کیسه ی غلات حک<br />
شده بر سنگ بمنبممایان است که نشان دهنده ی شغل سنبىتبىی خانواده ی اوست.<br />
هیچ کس علت دقیق مرگ او را بمنبممی داند چرا که <strong>در</strong> حال حاضر گزارشی حا کی از آن وجود<br />
ندارد. او <strong>یک</strong> ماه پیش از مرگش وصیت نامه اش را تنظیم کرد که <strong>در</strong> آن گفته بود «<strong>در</strong> سلامت<br />
کامل» است. پنجاه سال بعد کشیش بجببجخش اسبرتبرراتفورد ادعا کرد که شکسپبریبرر <strong>در</strong> اثر تبىببىی <strong>در</strong>گذشته<br />
که پس از «دیداری مفرح» که <strong>در</strong> آن «به افراط نوشیده بود» دچارش شده بود.<br />
اخبریبرراً برنامه ای از بىببىی بىببىی سی به بمنبممایش بجتبجحقیقابىتبىی بر قبرببرر شکسپبریبرر اختصاص داده شده بود. همھهممان طور که<br />
انتظار می رفت، به طور دقیق چبریبرزی را آشکار نکرد. وصیت نامه اش نبریبرز چبریبرزی را بر ما روشن<br />
بمنبممی کند بلکه برعکس بر معما می افزاید. مثلاً چرا برای همھهممسرش «دومبنیبنن بجتبجخت خوب» را بافىقفىی<br />
گذاشت؟ هرگز بجنبجخواهیم دانست، اما با کمال میل حدس و گمان های توخالىللىی را به دیگر افرادی که<br />
وقت برای تلف کردن دارند می سپار بمیبمم.<br />
٦١<br />
Cymbeline ١<br />
Holy Trinity ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
هفت سال پس از مرگ شکسپبریبرر، مجممججموعه ای از نوشته هایش منتشر شد. این کامل ترین نسخه ی<br />
آثارش تا آن زمان بود. این مجممججموعه توسط دوستانش جان همھهممینگ١ و هبرنبرری کاندل٢ گردآوری شده<br />
بود. مشتمل بر ٣۶ بمنبممایشنامه بود، از جمججممله ١٨ بمنبممایشنامه که پیش از آن هرگز چاپ نشده بودند. <strong>در</strong><br />
اینجاست و نه <strong>در</strong> زیر بجتبجخته سنگ های کلیسای تثلیث مقدس، که حقیقت را <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر<br />
<strong>در</strong>می یابیم. این ها بمنبممایان گر یادبود واقعی شکسپبریبرر هستند، و عجیب یادبود عظیمی است!<br />
نبوغ شکسپبریبرر<br />
چرا او [سزار]، پاهایش را بر جهان کوچک همھهممچون غولىللىی گسبرتبررده است؟ (ژولیوس سزار، پرده ی<br />
<strong>یک</strong>، صحنه ی دو)<br />
ا گر کسی صرفاً طرح داستان و مجممجحتوای همھهمملت یا مکبث را بررسی کند، به نظر می رسد که هیچ<br />
تفاوبىتبىی با نوع <strong>در</strong>ام های غرق <strong>در</strong> خوبىنبىی که پیش از شکسپبریبرر آمده است ندارد. اما این [رو<strong>یک</strong>رد] به<br />
کلی از نکته غافل است. آبجنبجچه چنبنیبنن حیات زنده ای به این بمنبممایشنامه ها می دمد موضوع نیست، بلکه<br />
شاعرانگی زبان آن است که نوع جادو بىیبىی را خلق می کند که توضیحش دشوار و یا حبىتبىی غبریبررممممممکن<br />
است.<br />
شگفت آور است که فکر کنیم بمتبممام بمنبممایشنامه هایش به شعر نوشته شده اند و این شعر به فرازهابىیبىی<br />
دست یافته است که پس از آن هرگز توسط هیچ شاعر انگلیسی زبابىنبىی کسب نشده است. به ن<strong>در</strong>ت<br />
جمججممله ای <strong>در</strong> این بمنبممایشنامه ها یافت می شود که گوهری مجممجخفی <strong>در</strong> بر نداشته باشد. <strong>در</strong> مکبث (پرده ی<br />
<strong>یک</strong>، صحنه ی دو) راس٣ تازه از میدان نبرببرردی آمده است که <strong>در</strong> آن مکبث ارتش وا<strong>یک</strong>ینگ ها را<br />
مغلوب کرده است. وقبىتبىی از او سوال می شود که از کجا آمده پاسخ می دهد:<br />
آبجنبججا که پرچم های نروژی آسمسسممان را به سخره می گرفتند<br />
و سرمای ترس بر جان مردم ما می دمیدند.<br />
<strong>در</strong> این چند کلمه می توان وزش باد سرد را احساس کرد و می توان صدای اهبرتبرزاز پرچم های<br />
وا<strong>یک</strong>ینگ ها را <strong>در</strong> باد شنید که با استفاده ی ماهرانه از بجتبججانس آوابىیبىی٤ بیان شده است. جزئیات<br />
ظریفی مانند این، ویژگی بارز <strong>یک</strong> شاعر واقعی است.<br />
پس از آن <strong>در</strong> همھهممبنیبنن بمنبممایشنامه لیدی مکبث که ا کنون مجممججنون شده است با وحشت صحنه ی قتل<br />
دانکن را به یاد می آورد:<br />
John Heminge ١<br />
Henry Condell ٢<br />
Ross ٣<br />
٤ از آ را ی ههای ادبی <strong>در</strong> زبان انگلیسی که شبیه وا جآرایی <strong>در</strong> زبان فارسی است با این تفاوت که حرف تکرار شونده <strong>در</strong> ابتدای کلمه<br />
قرار م یگیرد. (م)<br />
٦٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
ببریبررون شو، لکه ی ملعون، ببریبررون، به تو دستور می دهم!<br />
<strong>یک</strong>: دو: بسیار خب، وقتش رسیده که این کار را ابجنبججام دهیم. —دوزخ تبریبرره و تار است!—<br />
یاوه، سرورم، یاوه! سرباز باشید و ترسان؟ چرا باید ببرتبررسیم که چه کسی می داند،<br />
وقبىتبىی که هیچ کس بمنبممی تواند ما را مواخذه کند؟ — با این حال چه کسی فکر می کرد که این<br />
پبریبررمرد<br />
این همھهممه خون <strong>در</strong> خود داشته باشد.<br />
(مکبث، پرده ی پنج، صحنه ی <strong>یک</strong>)<br />
ماهیت هولنا ک کشتار <strong>در</strong> چند کلمه ی ساده بیان شده است:<br />
با این حال چه کسی فکر می کرد که این پبریبررمرد<br />
این همھهممه خون <strong>در</strong> خود داشته باشد.<br />
این استادی <strong>در</strong> کلمات شبیه مهارت نقاش بزرگی است که با چند حرکت ماهرانه ی قلم به دقت<br />
ذات سوژه اش را به تصویر می کشد. <strong>در</strong> اینجا تضاد برجسته ای را <strong>در</strong> قاتل خونسرد، حیله گر و<br />
بىببىی احساس می بینیم که تلاش می کرد به همھهممسرش اطمینان دهد که «کمی آب ما را از این عمل<br />
پا ک می کند»، ا کنون با کابوس هایش به نقطه ای از جنون رسیده است که با ناامیدی فریاد می زند:<br />
هنوز بوی خون می دهد. بمتبممام عطرهای عربستان هم بمنبممی تواند این دست کوچک را خوشبو کند.<br />
(مکبث، پرده ی پنج، صحنه ی <strong>یک</strong>)<br />
<strong>در</strong> هبرنبرری چهارم بجببجخش اول شکسپبریبرر گفتگو بىیبىی خیالىللىی را میان اووِن گلندوور١ ولزی و شورشی<br />
انگلیسی هاتسبرپبرر٢ توصیف می کند. تضادی بمتبممام میان این دو وجود دارد: مرد ولزی مغرور،<br />
سیاستمدار، عرفابىنبىی و خرافابىتبىی است‐ مرد انگلیسی (سمشسممالىللىی) شجاع، لحللحجوج، کسل کننده، بىببىی ذوق و<br />
کاملاً نسبت به بلندپروازی های گلندوور بىببىی توجه است:<br />
گلندوور: من می توابمنبمم ارواح را از اعماق بجببجخوابمنبمم.<br />
هاتسبرپبرر: عجب، من هم می توابمنبمم، یا هر کس دیگر؛<br />
اما آیا می آیند وقبىتبىی آبهنبهها را می خوابىنبىی؟<br />
(هبرنبرری چهارم، بجببجخش <strong>یک</strong>، پرده ی سه، صحنه ی <strong>یک</strong>)<br />
تضاد کامل میان شخصیت کلت<strong>یک</strong> و آنگلوسا کسون با بینابىیبىی دقیق جزئیات و شوخ طبعی کنایه آمبریبرز<br />
بیان شده است.<br />
Owen Glendower ١<br />
٦٣<br />
Hotspur ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
شاعری برای بمتبممام دوران ها<br />
«او نه متعلق به <strong>یک</strong> عصر، بلکه برای بمتبممام دوران ها بود.» (بن جانسون <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر)<br />
نویسنده ی هم عصر شکسپبریبرر، گرین١ مشهور است که شکسپبریبرر را به عنوان «بازیگری صرف که<br />
فکر می کرد می تواند بنویسد» رد کرده است. گرین تنها کسی نبود که نتوانست نبوغ شکسپبریبرر را<br />
<strong>در</strong>ک کند. مدت ها پس از مرگش دست کم گرفته می شد. مارکس نوشته است:«شگفبىتبىی تراژدی<br />
انگلیسی ‐چنان برای احساسات فرانسوی مبرنبرزجر کننده که ولبرتبرر شکسپبریبرر را بدوی مست<br />
می نامید‐ ترکیب عجیب عالىللىی و ابتدابىیبىی، وحشتنا ک و مضحک، قهرمانانه و دلقک وار است.»<br />
برای ما امروز این قضاوت ها مضحک به نظر می رسد. نبوغ شکسپبریبرر <strong>در</strong> سطح جهابىنبىی شناخته شده<br />
است و اثری جاودان بر جهان بافىقفىی گذاشته است. با این حال کمبود شدید اطلاعات <strong>در</strong>باره ی<br />
زندگی او حبىتبىی به این گمان منجر شده است که بمنبممایشنامه های او اصلاً به دست خودش نوشته<br />
نشده بلکه اثر شخص دیگری بوده است. مارلو، ب<strong>یک</strong>ن و حبىتبىی گزینه های دیگری که احتمال<br />
کمبرتبرری دارند، <strong>در</strong> زمان های مجممجختلف مدافعان خود را داشته اند.<br />
شواهد ارائه شده برای توجیه چنبنیبنن نظریابىتبىی به شدت ضعیف هستند و می توان با اطمینان نادیده<br />
گرفته شوند. اما طرفداران تئوری توطئه به شدیداً مصر و حاضرند تا به بغرتحنتحج ترین استدلال ها<br />
متوسل شوند تا حرف شان را ثابت کنند. برخی از آبهنبهها حبىتبىی تلاش کرده اند که نشان دهند پیام هابىیبىی<br />
مجممجخفی <strong>در</strong> مبنتبنن بمنبممایشنامه وجود دارد که از قرار به هویت نویسنده ی «واقعی» اشاره دارد.<br />
گفبنتبنن اینکه چرا باید این نویسنده ی مرموز «واقعی» تن به چنبنیبنن دشواری هابىیبىی بدهد تا هویت خود<br />
را برای عموم فاش کند به جای آن که صرفاً آن را اعلام کند مشکل است. ماهیت مضحک<br />
چنبنیبنن ادعاهابىیبىی زمابىنبىی به طور موثر آشکار شد که اشاره شده بود <strong>یک</strong>ی از مزامبریبرر ابجنبججیل با کلمه ی<br />
Shake شروع شده و با spear پایان می یابد، پس ثابت می کند که نویسنده ی واقعی ابجنبججیل<br />
شکسپبریبرر بوده است!<br />
چهار قرن از مرگ ویلیام شکسپبریبرر می گذرد و از آن زمان تا کنون هیچ نویسنده ای <strong>در</strong> شکوه<br />
بجتبجخیل، شعر و ژرفای روانشناسی اش بر او برتری نیافته است. بمنبممایشنامه نویس هم عصر و رقیب او<br />
بن جانسون <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر نوشته بود:«او نه متعلق به <strong>یک</strong> عصر، بلکه برای بمتبممام دوران ها<br />
بود.» و این حقیقت است.<br />
تاثبریبرر شکسپبریبرر بر <strong>ادبیات</strong> جهان مسلم است. اما این تاثبریبرر فراتر از قلمرو <strong>ادبیات</strong> می رود. کتاب<br />
رکوردهای گینس بیش از ۴٠٠ فیلم اقتباس شده از آثار شکسپبریبرر را به فهرست <strong>در</strong>آورده است که<br />
او را نویسنده ای می سازد که بیشبرتبررین فیلم ها از آثارش ساخته شده است. او تاثبریبرر عمده ای بر<br />
طیف گسبرتبررده ای از اشکال هبرنبرری از نقاشی گرفته تا مجممججسمه سازی و فیلم داشته است.<br />
٦٤<br />
Greene ١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
<strong>در</strong> میان این آثار، نسخه های برجسته ای هستند ازجمججممله هبرنبرری پنجم، همھهمملت و ربجیبجچارد سوم لارنس<br />
الیویر١ ، سریر خونبنیبنن آ کبریبررا کوروساوا٢ ، رومئو و ژولیت فرانکو زفبریبررلىللىی٣ و نسخه ی تاثبریبررگذار همھهمملت با<br />
استفاده از ترجمججممه ی استادانه ی بوریس پاسبرتبررنا ک٤ به همھهممراه بازیگر بزرگ شوروی اینوکنبىتبىی<br />
اسمسسمموکتونوفسکی٥ <strong>در</strong> نقش شاهزاده همھهمملت. لئونارد برنستاین٦ نبریبرز رومئو و ژولیت را <strong>در</strong> بسبرتبرر م<strong>در</strong>ن<br />
جالب توجهی <strong>در</strong> فیلم موز<strong>یک</strong>ال خود «داستان وست ساید» بازسازی کرده است.<br />
سخنان شاعر اوان٧ مکرراً <strong>در</strong> سخبرنبررابىنبىی ها و نوشته های سیاستمداران ظاهر می شود. لنبنیبنن از<br />
سیاستمداران دموکرات<strong>یک</strong> بورژوای دولت موقت به عنوان «آن بزدل ها، طبل های توخالىللىی،<br />
نارسیس های بیهوده به خود مغرور و همھهمملت های ناچبریبرز که سمشسممشبریبررهای چو بىببىی شان را جلا می دهند»<br />
یاد می کند. جنبش اعتصاب سراسری که <strong>در</strong> زمستان ١٩٧٨-١٩٧٩ <strong>در</strong> بریتانیا رخ داد نبریبرز<br />
«زمستان نارضایبىتبىی» نامیده شده بود که نقل قول (یا به بیان بهببههبرتبرر سوء نقل قول) کلمات مشهور<br />
آغازین ربجیبجچارد سوم است.<br />
شکسپبریبرر <strong>در</strong> کنار دانته، هومر و نویسنده ی دن کیشوت، سروانتس، نویسنده ی مورد علاقه ی<br />
مارکس بود. دخبرتبرر مارکس، النور به یاد می آورد:«<strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر، او ابجنبججیل خانواده ی ما بود، به<br />
ن<strong>در</strong>ت از دست یا زبان مان می افتاد. تا هنگامی که شش ساله شده بودم، صحنه به صحنه ی<br />
شکسپبریبرر را از حفظ می دانستم.» احبرتبررام مارکس به شکسپبریبرر چندان تعجب آور نیست.<br />
از دیدگاه من، ویلیام شکسپبریبرر احتمالاً بزرگ ترین نویسنده ای است که تا کنون زیسته است. <strong>در</strong><br />
ذهن من تنها نویسنده ای که به نبوغ شعری او نزد<strong>یک</strong> است دانته آلیگبریبرری است که کمدی الهللهھی اش<br />
را <strong>در</strong> قرون وسطی سروده بود. <strong>در</strong> این قضاوت البته عنصر شخصی بزرگی نبریبرز وجود دارد. دیگر<br />
نویسندگان نبریبرز ممممممکن است به همھهممبنیبنن اندازه مدعی عنوان عظمت باشند. با این حال دشوار بتوان<br />
نویسنده ی دیگری را <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> جهان یافت که چون شکسپبریبرر چنبنیبنن تاثبریبرری بر دنیای هبرنبرر، <strong>ادبیات</strong><br />
و موسیقی گذاشته باشد.<br />
آیا ممممممکن است که <strong>در</strong> آینده به چنبنیبنن فرازهابىیبىی دست یافته شود؟ یا باید نتیجه بگبریبرر بمیبمم که او<br />
پدیده ای یگانه بود که دیگر هرگز تکرار بجنبجخواهد شد؟ البته که هرگز بمنبممی تواند شکسپبریبرر دیگری<br />
وجود داشته باشد، همھهممان طور که ارسطو یا رامبرببررانت دیگری بجنبجخواهد بود. هر <strong>یک</strong> مطابق دوره ای<br />
که <strong>در</strong> آن زندگی می کردند سهم منحصربه فرد خود را <strong>در</strong> فرهنگ بشری اداء کردند. و از آبجنبججا که<br />
Laurence Olivier ١<br />
Akira Kurosawa ٢<br />
Franco Zeffirelli ٣<br />
Boris Pasternak ٤<br />
Innokenty Smoktunovsky ٥<br />
Leonard Bernstein ٦<br />
٦٥
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
آن شرایط مشخص هرگز تکرار بجنبجخواهند شد، نوع تولیدات هبرنبرری و فلسفی که از آبهنبهها پدیدار شدند<br />
هم دقیقاً به همھهممان ترتیب تکرار بجنبجخواهد شد.<br />
<strong>در</strong> طول تارتحیتحخ بشری، <strong>در</strong> طول دوره ای هزارساله، نوابغ معدودی همھهممچون شکسپبریبرر، بتهوون،<br />
هگل، مارکس یا آینشتاین وجود داشته اند. اما غبریبررممممممکن است که بجنبجخواهیم نتیجه بگبریبرر بمیبمم که<br />
پتانسیل نبوغ <strong>در</strong> ذهن میلیون ها نفر دیگر وجود داشته است، [کسابىنبىی] که وادار به زندگی با<br />
ربجنبججبرببرری شده اند و تا ابد از دنیای فرهنگ، هبرنبرر و علم مجممجحرومند. تروتسکی جابىیبىی این پرسش را<br />
مطرح می کند:«چند ارسطو مشغول خوک چرابىنبىی هستند؟ و چند خوک چران بر سریر ق<strong>در</strong>ت<br />
نشسته است؟»<br />
شکسپبریبرر مجممجحصول عصری انقلابىببىی بود، عصر گذاری که چشم اندازهای جدیدی را برای نوع بشر<br />
گشود، افق هایش را گسبرتبررده کرد و بجتبجخیلش را به فرازهای جدیدی ارتقاء داد. اما <strong>در</strong> آینده نبریبرز به<br />
ناچار انقلاب هابىیبىی رخ خواهد داد. و بزرگ ترین انقلاب نبریبرز متشکل از رهابىیبىی نوع بشر از بردگی،<br />
سرکوب و بهببههره کشی سرمایه داری خواهد بود. بجتبجحت سوسیالبریبرزم برای بجنبجخستبنیبنن بار بمتبممام مردان و<br />
زنان آزاد خواهند بود تا هر استعداد بالقوه ای که <strong>در</strong> خود دارند را رشد دهند.<br />
سوسیالبریبرزم <strong>در</strong> را به روی هبرنبرر، علم و دولت که هزاران سال است <strong>در</strong> ابجنبجحصار اقلیبىتبىی ممممممتاز بوده باز<br />
خواهد کرد. کاهش روز کاری به حداقل ممممممکن به مردان و زنان اجازه خواهد داد که برای رشد<br />
شخصی خودشان زمان اختصاص دهند. البته هر کسی <strong>در</strong> خود شکسپبریبرر یا آینشتاین شدن را<br />
ندارد. اما می توانیم مطمبنئبنن باشیم که از میان میلیاردها مردمی که از دسبرتبررسی به فرهنگ و بمتبممدن<br />
مجممجحروم بوده اند نسل جدیدی از نوابغ <strong>در</strong> بسیاری از زمینه ها بر خواهد خاست.<br />
ما ظهور شکسپبریبررها، بتهوون ها و رامبرببررات های جدید و نبریبرز انفجار فرهنگ، هبرنبرر و موسیقی را چنان<br />
خواهیم دید که <strong>در</strong> تارتحیتحخ گذشته هرگز دیده نشده است. آبهنبهها با صدای جدیدی سخن خواهند<br />
گفت که بازتاب دهنده ی شرایط جدید است و این صدا <strong>در</strong> قلب و ذهن زنان و مردان طنبنیبنن خواهد<br />
افکند، همھهممانند آبجنبجچه شکسپبریبرر چهار قرن پیش کرد. شکسپبریبررهای آینده هنوز زاده نشده اند. اما<br />
دلایل بسیاری دار بمیبمم که امیدوار باشیم و باور داشته باشیم که نویسندگان و هبرنبررمندان آینده به<br />
فرازهابىیبىی دست خواهند یافت که بمتبممام دستاوردهای عالىللىی گذشته را <strong>در</strong> سایه قرار خواهد داد.<br />
٦٦
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
اردیبهشت ماه<br />
١٣٩٧<br />
٦٧
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
<strong>در</strong>باره نویسنده:<br />
الن وودز <strong>در</strong> سال ١٩۴۴ <strong>در</strong> سوان سی، ولز جنو بىببىی <strong>در</strong> خانواده ای کارگر با سنت های کمونیسبىتبىی قوی به<br />
دنیا آمد. <strong>در</strong> سن ١۶ سالگی به سوسیالیست های جوان حزب کارگر پیوست و مارکسیست شد. او <strong>در</strong><br />
دانشگاه ساسکس و سپس <strong>در</strong> صوفیه (بلغارستان) و دانشگاه دولبىتبىی مسکو به بجتبجحصیل فلسفه و زبان<br />
روسی پرداخت. او بجتبججربه ی گسبرتبررده ای <strong>در</strong> جنبش های جهابىنبىی کار و همھهممبستگی دارد، خصوصاً <strong>در</strong> آمر<strong>یک</strong>ای<br />
لاتبنیبنن، پا کستان، روسیه و نبریبرز اسپانیا که <strong>در</strong> آبجنبججا <strong>در</strong> مبارزه با د<strong>یک</strong>تاتوری فرانکو شرکت کرد. او عضو<br />
سند<strong>یک</strong>ای ملی روزنامه نگاران انگلستان است. الن وودز <strong>در</strong> کنار تد گرنت١ <strong>یک</strong>ی از تئوریسبنیبنن های اصلی<br />
گرایش قهرآمبریبرز <strong>در</strong> بریتانیا <strong>در</strong> دهه های ١٩٧٠ و ١٩٨٠ و نبریبرز سردببریبرر «میلیتنت اینبرتبررنشنال ریویو»٢ بود. او<br />
<strong>در</strong> حال حاضر سردببریبرر سیاسی وبسایت مجممجحبوب «<strong>در</strong> دفاع از مارکسیسم»٣ و دببریبرر گرایش جهابىنبىی<br />
Ted Grant ١<br />
Militant International Review ٢<br />
٦٨<br />
www.marxist.com ٣
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
مارکسیسبىتبىی (IMT) است. او نویسنده ی هزاران مقاله، جزوه و کتاب است که طیف گسبرتبررده ای از مسائل<br />
را از جمججممله سیاست انقلابىببىی و حوادث جاری، اقتصاد، تارتحیتحخ، فلسفه، هبرنبرر، موسیقی و علم پوشش می دهد.<br />
وودز <strong>در</strong> سال ٢٠٠٢ «کمپبنیبنن جهابىنبىی دست ها از ونزوئلا کوتاه!» را تأسیس کرد و همھهممچنبنیبنن به شدت <strong>در</strong>گبریبرر<br />
کار کمپبنیبنن دفاعی ابجتبجحادیه های صنفی پا کستان بوده است. او ایده ی مارکسیسم انقلابىببىی را به ده ها هزار نفر<br />
<strong>در</strong> صدها کنفرانس، جلسات ابجتبجحادیه های صنفی و دانشگاه های سرتاسر جهان به علاوه ی صدها مصاحبه با<br />
مطبوعات ارائه کرده است. او به چندین زبان صحبت می کند که از جمججممله ی آبهنبهها انگلیسی، اسپانیابىیبىی،<br />
فرانسوی، آلمللممابىنبىی، روسی و بلغاری است.<br />
از کتاب هابىیبىی که برای وِل رِد١ انگلستان و وِل رِد آمر<strong>یک</strong>ا نوشته است می توان به عناوین ذیل اشاره کرد:<br />
«لنبنیبنن و تروتسکی: آبجنبجچه واقعاً خواهانش بودند»؛ و «عقل <strong>در</strong> شورش: فلسفه ی مارکسیسم و علم<br />
م<strong>در</strong>ن» (که هر دو با همھهممکاری تد گرنت فقید به رشته ی بجتبجحریر <strong>در</strong>آمده بود)؛ «بولشویسم: جاده ای به<br />
انقلاب»؛ «مارکسیسم و ایالات متحده ی آمر<strong>یک</strong>ا»؛ «تارتحیتحخ فلسفه»؛ «ایرلند: جمججممهوری خواهی و انقلاب»؛<br />
«انقلاب ونزوئلا: <strong>یک</strong> چشم انداز مارکسیسبىتبىی»؛ «اصلاح طلبىببىی یا انقلاب: مارکسیسم و سوسیالبریبرزم <strong>در</strong><br />
قرن ٢١‐ پاسخی به هایبرنبرز دیبرتبرریش٢ ». وودز همھهممچنبنیبنن <strong>یک</strong>ی از نویسندگان «مارکسیسم چیست؟» بوده و<br />
بر مجممججموعه های متعددی مقدمه نوشته است که از جمججممله ی آبهنبهها «چهار اثر کلاس<strong>یک</strong> مارکسیسم» و<br />
«مارکسیسم و آنارشیسم» است. او <strong>در</strong> حال حاضر مشغول به پایان رساندن کتابىببىی <strong>در</strong>باره ی مارکسیسم<br />
و هبرنبرر است.<br />
سخبرنبررابىنبىی ها و نوشته های او به زبان های بسیاری از جمججممله اسپانیابىیبىی، ایتالیابىیبىی، پرتغالىللىی، یونابىنبىی، آلمللممابىنبىی،<br />
دابمنبممارکی، سوئدی، نروژی، فنلاندی، روسی، لیتوانیابىیبىی، کانتوبىنبىی، ترکی، عر بىببىی، فارسی، اردو و اندونزی<br />
ترجمججممه شده است.<br />
: WellRed ١ انتشارات گرایش جهابىنبىی مارکسیسبىتبىی<br />
٦٩<br />
Heinz Dietrich ٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
<strong>در</strong>باره مبرتبررجم:<br />
شبریبررین مبریبررزانژاد حقوق دان، مبرتبررجم، پژوهشگر و دببریبرر بجتبجحریریه گروه تئاتر ا گزیت می باشد.<br />
آثاری که تا کنون توسط وی به فارسی ترجمججممه شده است عبارتند از:<br />
اندیشه های کارل مارکس اثر الن وودز<br />
هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی اثر الن وودز<br />
٣ بمنبممایشنامه (اما، مارکس <strong>در</strong> سوهو، دخبرتبرر ونوس) اثر هاوارد زین<br />
بمنبممایشنامه <strong>یک</strong> خاطره، <strong>یک</strong> مونولوگ، <strong>یک</strong> فریاد و <strong>یک</strong> نیایش گردآوری ایو انسلر و مالىللىی دویل<br />
بمنبممایشنامه من موجودی احساسابىتبىی هسم اثر ایو انسلر<br />
شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری<br />
ارج بهنبههادن به مقاومت ‐ چگونه زنان <strong>در</strong> روابط خصوصی <strong>در</strong> برابر آزار مقاوت می کنند ، بهتبههیه شده<br />
توسط سرپناه اضطراری زنان کلگری ) کانادا)<br />
<strong>در</strong>باره دو برداشت روانکاوانه از شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری به قلم<br />
کریستبنیبنن دولاروش کوداما<br />
باز هم مبنتبنن و بسبرتبرر آن ‐ اجرای بمنبممایش «مهاجران» اسلاومبریبرر مروژک <strong>در</strong> استودیو ‐ تئاتر<br />
«چلاوک» مسکو به قلم سوزان کوستانزو<br />
ترجمججممه شصت مقاله بجتبجخصصی تئاتر برای نشریه «صحنه معاصر» گروه تئاتر ا گزیت<br />
٧٠
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
همھهممچنبنیبنن مجممججموعه مقالات «تئاتر <strong>در</strong> ساختار نظام سرمایه داری» را به رشته بجتبجحریر <strong>در</strong>آورده است.<br />
وی برنده رتبه اول ترجمججممه <strong>در</strong> مسابقه مطبوعابىتبىی ابجنبججمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر<br />
ایران <strong>در</strong> سال ١٣٩۶ گردیده است.<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
•<br />
از سال ١٣٩٢ بعنوان دستیار کارگردان <strong>در</strong> چهارده اجرای صحنه ای رپرتوار گروه تئاتر ا گزیت<br />
همھهممکاری داشته است که عبارتند از:<br />
مهاجران اثر اسلاومبریبرر مروژک<br />
بمنبممایش همھهمملت <strong>در</strong> روستای مردوش سفلی اثر ایوو برشان<br />
مارکس <strong>در</strong> سوهو اثر هاوارد زین<br />
<strong>یک</strong> خاطره، <strong>یک</strong> مونولوگ، <strong>یک</strong> فریاد و <strong>یک</strong> نیایش گردآوری ایو انسلر و مالىللىی دویل<br />
شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری<br />
ماهی سیاه کوچولو اثر صمد بهببههرنگی<br />
مبرتبررسک (چهار صندوق) اثر بهببههرام بیضابىیبىی<br />
نردبان (زاویه) اثر غلامجممجحسبنیبنن ساعدی<br />
من موجودی احساسابىتبىی هستم اثر ایو انسلر<br />
٧١
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
٧٢
شکسپبریبرر، <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />
دیگر انتشارات گروه تئاتر ا گزیت<br />
www.exittheatre.ir<br />
٧٣