09.05.2018 Views

شکسپیر یک انقلابی در ادبیات

به قلم: الن وودز گروه تئاتر اگزیت - ترجمه شیرین میرزانژاد

به قلم: الن وودز
گروه تئاتر اگزیت - ترجمه شیرین میرزانژاد

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰<br />

Copyright © 2018 Khameneh Multimedia All rights reserved.<br />

شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong><br />

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰<br />

الن وودز<br />

ترجمججممه شبریبررین مبریبررزانژاد


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

۴٠٠ سال پس از مرگ<br />

شکسپبریبرر<br />

<strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong><br />

به قلم:‏ الن وودز<br />

٢٠١۶<br />

ترجمججممه:‏ شبریبررین مبریبررزانژاد<br />

اردیبهشت ١٣٩٧<br />

٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

٤


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

شکسپبریبرر <strong>ادبیات</strong> انگلیسی را متحول کرد و به فرازهابىیبىی دست یافت که پیش از آن شنیده نشده<br />

بود و پس از آن نبریبرز کسی به آن دست نیافته است.‏ ‏همھهممچون شهابىببىی سوزان از میان جو گذر کرد و<br />

نوری پرشکوه را بر ‏بمتبممام آن دوره از تارتحیتحخ ما تابید.‏ تاثبریبرر او بر <strong>ادبیات</strong> جهان احتمالاً‏ بیشبرتبرر از هر<br />

نویسنده ی دیگری بوده است.‏ آثار او به ‏بمتبممام زبان ها ترجمججممه شده است.‏ قرن ها پس از مرگش<br />

ستاره ی او نه تنها کم سو نشده است،‏ بلکه ‏همھهممچنان به روشبىنبىی ‏بجنبجخستبنیبنن روز می <strong>در</strong>خشد.‏<br />

٥


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

‏«او متعلق به <strong>یک</strong> عصر نبود،‏ بلکه متعلق به ‏بمتبممام اعصار بود.»‏ ‏(بن جانسون‎١‎ <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر)‏<br />

<strong>در</strong> ‏«<strong>ادبیات</strong> و انقلاب»‏ (١٩٢۴) تروتسکی می نویسد:«<strong>یک</strong> طبقه ی جدید شروع به ابجیبججاد فرهنگ<br />

از نو ‏بمنبممی کند،‏ بلکه وارد ‏[عمل]‏ تصرف گذشته می شود،‏ آن را طبقه بندی می کند،‏ آن را از نو<br />

ترتیب می دهد و بر پایه ی آن بنا می کند.»‏ او ارسطو را <strong>در</strong> کنار گوته به عنوان قله های دستاورد<br />

انسابىنبىی معرفىففىی می کند.‏ او ادیپ جبار سوفوکل را ‏بمنبممایشی می داند که ‏«آ گاهی ‏بمتبممام مردم را بیان<br />

می کند.»‏ ‏همھهممبنیبنن سخنان را <strong>در</strong>باره ی بزرگ ترین نویسنده ی انگلیسی،‏ ویلیام شکسپبریبرر می توان<br />

گفت.‏<br />

زادگاه شکسپبریبرر <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد<br />

بنابراین عجیب است که از زندگی مردی که از نظر بسیاری بزرگ ترین نویسنده است،‏ بسیار کم<br />

می دانیم.‏ می دانیم که شکسپبریبرر چه زمابىنبىی <strong>در</strong>گذشته است،‏ اما دقیقاً‏ مطمبنئبنن نیستیم که چه زمابىنبىی<br />

متولد شده است.‏ مدارک نشان می دهد که <strong>در</strong> ٢۶ آوریل ١۵۶۴ <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد غسل تعمید<br />

داده شده است،‏ شهری کوچک <strong>در</strong> صد مایلی ‏سمشسممال غرب لندن،‏ دور از مرکز فرهنگی و بازرگابىنبىی<br />

٦<br />

Ben Johnson ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

انگلیس.‏ از آبجنبججا که نوزادان را سه روز پس از تولدشان غسل تعمید می دادند،‏ احتمالاً‏ <strong>در</strong> روز<br />

٢٣ آوریل به دنیا آمده است،‏ ‏همھهممان روزی که <strong>در</strong> آن <strong>در</strong>گذشت،‏ گرچه حبىتبىی این هم مورد اختلاف<br />

است.‏<br />

بیشبرتبرر عمر او <strong>در</strong> هاله ای از ابهببههام قرار دارد.‏ ‏مجممجختصری که از زندگی او می دانیم را می توان به طور<br />

خلاصه بیان کرد.‏ او <strong>در</strong> خانواده ای اشرافىففىی یا مشخصاً‏ ثروبمتبممند متولد نشده بود.‏ به دانشگاه نرفت.‏<br />

با این حال مشهورترین نویسنده ی جهان شد.‏<br />

خانواده شکسپبریبرر<br />

<strong>در</strong> نگاه اول ویلیام شکسپبریبرر به نظر ‏بمنبممی رسید که آینده ای <strong>در</strong>خشان داشته باشد.‏ پ<strong>در</strong>ش جان<br />

شکسپبریبرر <strong>در</strong> آغاز شا گرد <strong>یک</strong> دستکش ساز و دباغ بود و بعدها شروع به خرید و فروش<br />

‏مجممجحصولات زراعی و پشم کرد.‏ او که مردی خودساخته بود،‏ با مری آردن‎١‎ دخبرتبرر <strong>یک</strong> مزرعه دار<br />

‏مجممجحلی موفق و مالک مزرعه ای شصت هکتاری ازدواج کرد.‏ ویلیام سومبنیبنن فرزند از هشت فرزند<br />

آنان بود.‏<br />

به نظر می رسد که نه مری و نه جان ‏بمنبممی توانستند بنویسند.‏ پ<strong>در</strong> شکسپبریبرر از پرگارهای<br />

دستکش سازی به عنوان امضای خود استفاده می کرد.‏ اما این امر مانع از آن نشد که اعضاء مهمی<br />

<strong>در</strong> جامعه باشند.‏ <strong>در</strong> میان دیگر ‏سمسسممت های مدبىنبىی،‏ جان شکسپبریبرر به عنوان خبرببرره ی آبجببججوی ناحیه ی<br />

اسبرتبرراتفورد انتخاب شد؛ مقامی بسیار مهم،‏ زیرا از آبجنبججا که <strong>در</strong> آن روزگار آبجببججو نسبت به آب نوشیدبىنبىی<br />

سالمللمم تری بود،‏ مردم آبجببججو می نوشیدند.‏ او بعدها خزانه دار ناحیه و <strong>در</strong> سال ١۵۶۵ عضو شورای<br />

شهر شد ‏(سمسسممبىتبىی که ‏بجتبجحصیل رایگان برای فرزندانش <strong>در</strong> م<strong>در</strong>سه گرامر اسبرتبرراتفورد را به ‏همھهممراه<br />

داشت)،‏ <strong>در</strong> سال ١۵۶٨ دببریبرر ارشد یا شهردار،‏ و <strong>در</strong> سال ١۵٧١ عضو ارشد شورای شهر شد.‏<br />

جان شکسپبریبرر مفتخر از موفقیتش به دنبال کسب عنوان ‏بجنبججیب زاده بود و <strong>در</strong>خواست نشان<br />

‏مجممجخصوص کرد.‏ اما بنا به دلایلی نامعلوم <strong>در</strong>خواست او رد شد و <strong>در</strong> طول چند سال پس از آن به<br />

دلایلی ‏همھهممچنان نامعلوم،‏ اقبال جان شکسپبریبرر رو به افول گذاشت.‏ او <strong>در</strong> سال ١۵٧٠ به خاطر<br />

تبرنبرزیل پول با نرخ ‏بهببههره ی ٢٠٪ و ٢۵٪ متهم به رباخواری شد.‏ تا سال ١۵٧٨ از پرداخت<br />

مالیات هایش عقب افتاده و از پرداخت حق عضویت اجباری شورا برای اعانه ی عمومی به فقرا<br />

ناتوان بود.‏ <strong>در</strong> سال ١۵٧٩ ‏مجممججبور شد املا ک مری شکسپبریبرر را به رهن بگذارد تا پول طلبکارانش<br />

را ببرپبرردازد.‏<br />

<strong>در</strong> سال ۴٠ ١۵٨٠، پوند به خاطر غیبت <strong>در</strong> جلسه ی دادگاه جر ‏بمیبممه شد.‏ او ورشکست شد و<br />

مکرراً‏ <strong>در</strong> جلسات شورا غیبت داشت.‏ <strong>در</strong> سال ١۵٨۶ به دلیل عدم حضور،‏ شورا او را از هیئت<br />

٧<br />

Marry Arden ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

اعضاء برکنار کرد.‏ تا سال ١۵٩٠، جان شکسپبریبرر تنها خانه اش <strong>در</strong> خیابان هنلی را <strong>در</strong> ‏بمتبمملک خود<br />

داشت.‏ وضع بدتری <strong>در</strong> پیش رو بود.‏ <strong>در</strong> سال ١۵٩٢ به خاطر عدم حضور <strong>در</strong> کلیسا جر ‏بمیبممه شد.‏<br />

این مسئله ای جدی بود.‏<br />

مذهب برای جامعه ای که شکسپبریبرر برایشان می نوشت <strong>در</strong> <strong>در</strong>جه ی اول الویت بود.‏ ملکه البریبرزابت<br />

حضور <strong>در</strong> مناسک کلیسای انگلستان را الزامی کرده بود،‏ حبىتبىی با وجود اینکه بسیاری از افرادی<br />

که به کلیسا می رفتند،‏ می بایست مسافت هابىیبىی طولابىنبىی را می پیمودند.‏ افرادی که حضور ‏بمنبممی یافتند ‐<br />

به هر دلیلی جز بیماری‐‏ با جر ‏بمیبممه ‏مجممججازات می شدند.‏ برخی نتیجه گرفته اند که پ<strong>در</strong> شکسپبریبرر ‏‐و<br />

احتمالاً‏ خود او‐‏ ‏مجممجخفیانه کاتول<strong>یک</strong> بوده اند.‏ اما این فرضیه ای غبریبررقابل اثبات است.‏ عدم حضور او<br />

<strong>در</strong> کلیسا می تواند به خاطر دلایلی دنیوی تر باشد،‏ که یعبىنبىی نبرپبررداخبنتبنن بدهی هایش.‏<br />

پس با وجود اینکه شکسپبریبرر <strong>در</strong> خانه ای نسبتاً‏ راحت از طبقه ی متوسط زاده شد،‏ می بایست<br />

عمده ی کودکی اش را زیر سایه ی مشکلات مالىللىی پ<strong>در</strong>ش سبرپبرری کرده باشد.‏ این ‏بجتبججربه حتماً‏ تاثبریبرری<br />

قوی بر روان این مرد جوان داشته است.‏ با ‏بجتبججربه ی فقر نسبىببىی و شرمی که ‏همھهممراه آن است،‏ او شم<br />

‏بجتبججاری قوی ای را توسعه داد که <strong>در</strong> سال های پس از آن بازتاب یافت.‏<br />

بعدها ظاهراً‏ اقبال خانواده ‏بهببههبود یافت.‏ <strong>در</strong> سال ١۵٩٩، جان شکسپبریبرر به شورای شهر بازگردانده<br />

شد،‏ اما مدت کوتاهی پس از آن <strong>در</strong> سال ١۶٠١ <strong>در</strong>گذشت.‏ او احتمالاً‏ <strong>در</strong> حدود ٧٠ سال داشت<br />

و چهل و چهار سال از ازدواجش می گذشت.‏ مری شکسپبریبرر <strong>در</strong> سال ١۶٠٨ <strong>در</strong>گذشت.‏<br />

<strong>در</strong> <strong>یک</strong> ‏جمججممع بندی،‏ شکسپبریبرر <strong>در</strong> خانواده ای نسبتاً‏ معمولىللىی از طبقه ی متوسط زاده شد،‏ <strong>در</strong> دورابىنبىی که<br />

کارل مارکس آن را دوره ی ابتدابىیبىی انباشت سرمایه توصیف می کند.‏ نظام فئودالىللىی به زوال افتاده<br />

بود و طبقه ی متوسط نوظهور با مقاصد و اهداف خودش رو به اوج بود.‏ جان شکسپبریبرر،‏ مردی<br />

خودساخته که با ثروبمتبممندان وصلت کرده و دوباره ثروتش را از دست داده بود،‏ ‏بجتبججسم انسابىنبىی<br />

دورابىنبىی جدید <strong>در</strong> تارتحیتحخ انگلستان و جهان بود.‏<br />

کودکی و ‏بجتبجحصیلات<br />

ویلیام جوان به م<strong>در</strong>سه ی گرامر ‏مجممجحلی،‏ کینگز نیو اسکول‎١‎ رفت که <strong>در</strong> آن ‏بجتبجحصیلاتش عمدتاً‏ مبتبىنبىی<br />

بر سخنوری،‏ گرامر،‏ لاتبنیبنن،‏ و احتمالاً‏ یونابىنبىی بود.‏ ما چبریبرزی از سال های م<strong>در</strong>سه ی او ‏بمنبممی دانیم،‏ اما<br />

مبنتبنن مشهور او از ‏«هر طور ‏سمشسمما دوست دارید»‏ می تواند سربجنبجخی به ما بدهد که بیانگر آن است که<br />

چندان نسبت به م<strong>در</strong>سه مشتاق نبود:‏<br />

‏«طفل م<strong>در</strong>سه ای نالان،‏ با کوله اش<br />

و چهره ی <strong>در</strong>خشان صبحگاهی اش،‏ با ا کراه ‏همھهممچون حلزون<br />

٨<br />

King’s New School ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

به سوی م<strong>در</strong>سه می خزد.»‏<br />

آیا این بازتاب دهنده ی خاطرات خودش از م<strong>در</strong>سه است؟ تاربجیبجخچه ی او پس از آن بیان گر آن<br />

است که احتمالاً‏ این امر صحت دارد.‏<br />

او <strong>در</strong> م<strong>در</strong>سه با اساطبریبرر یونان،‏ کمدی های رم و تارتحیتحخ باستان آشنا شد که ‏همھهممگی <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه هایش<br />

که اغلب بر اساس مدل های یونابىنبىی،‏ لاتبنیبنن،‏ فرانسوی و ایتالیابىیبىی هستند،‏ دوباره ظاهر شده اند.‏ نتیجه<br />

آمبریبرزه ای غبىنبىی از عناصر انگلیسی و غبریبررانگلیسی است.‏ او مکرراً‏ از نویسندگان رمی مانند پلوتارک<br />

نقل قول می کند و از مفاد اساطبریبرر کلاس<strong>یک</strong> استفاده می کند.‏<br />

او بر خلاف ‏همھهممکار ‏بمنبممایشنامه نویسش کریستوفر مارلو‎١‎ ، به دانشگاه نرفت.‏ بن جانسون،‏ هم عصر<br />

مشهورش نوشته است که او ‏[دانش]‏ ‏«کمی لاتبنیبنن و کمبرتبرر از آن یونابىنبىی»‏ داشت.‏ شکسپبریبرر از ‏بجتبججربه اش<br />

به عنوان بازیگر بیشبرتبرر آموخت تا از ‏بجتبجحصیلات رسمسسممی اش.‏ او که هرگز به دانشگاه نرفته بود،‏<br />

دانسته هایش <strong>در</strong>باره ی مردم و موقعیت ها ناشی از خود زندگی بود.‏ شکسپبریبرر برای توده ها<br />

می نوشت،‏ برای ‏«فرودستان».‏<br />

به نظر می رسد که فعالیت های ادبىببىی اش را به عنوان <strong>یک</strong> بازیگر دوره گرد،‏ <strong>یک</strong>ی از مردان ملکه<br />

آغاز کرد و این بر روی شیوه اش <strong>در</strong> نوشبنتبنن ‏بمنبممایشنامه تاثبریبررگذار بود.‏ علبریبررغم دیگر نویسندگان،‏ او<br />

از دیدگاه <strong>یک</strong> بازیگر می نوشت.‏ ‏بمنبممایشنامه های او اغلب شامل چبریبرزی ست که <strong>در</strong> واقع توضیح صحنه<br />

است.‏<br />

<strong>در</strong> سن ١٨ سالگی با آن هاتاوی‎٢‎ ازدواج کرد،‏ زبىنبىی که هشت سال از او بزرگ تر و سه ماهه باردار<br />

بود.‏ شکسپبریبرر <strong>در</strong> برهه ای به لندن نقل مکان کرد و خانواده اش را <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد بافىقفىی گذاشت و به<br />

عنوان ‏بمنبممایشنامه نویس و بازیگر مستقر شد.‏ گفته می شود که او به عنوان معلم،‏ شا گرد قصاب یا<br />

دستیار وکیل کار می کرد.‏ ‏بجنبجخستبنیبنن زندگی نامه نویس او می گوید که او به لندن فرار کرد تا از<br />

‏مجممججازات شکار غبریبررمجممججاز بگریزد.‏ با این حال،‏ هیچ م<strong>در</strong>ک واقعی <strong>در</strong>باره ی فعالیت هایش <strong>در</strong> این<br />

دوران از زندگی او که به عنوان ‏«سال های گمشده»‏ شناخته می شود وجود ندارد.‏<br />

Christopher Marlowe ١<br />

٩<br />

Anne Hathaway ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

ملکه البریبرزابت اول<br />

با توجه به کمیاب بودن اطلاعات دقیق <strong>در</strong>باره ی زندگی شکسپبریبرر،‏ تنها راهی که می توانیم از<br />

طریق آن نوری بر زندگی و آثارش بتابانیم،‏ این است که آبهنبهها را <strong>در</strong> بسبرتبرر تاربجیبجخی واقعی شان قرار<br />

دهیم؛ چبریبرزی که <strong>در</strong>باره اش بسیار می دانیم.‏ <strong>در</strong> سال ١۵۵٨، شش سال پیش از تولد شکسپبریبرر،‏<br />

البریبرزابت اول ملکه ی انگلستان شد.‏ <strong>در</strong> طول ۴۵ سال پس از آن لندن تبدیل به مرکز پررونق<br />

‏بجتبججارت شد.‏<br />

١٠


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

برای آنکه نور بیشبرتبرری بر شاعر اَوان‎١‎ بتابیم،‏ می بایست او را <strong>در</strong> بسبرتبرر جهابىنبىی قرار دهیم که <strong>در</strong> آن<br />

زاده شده بود،‏ عصر هیجان انگبریبرز جدید تغیبریبرر،‏ تلاطم و گذار که <strong>در</strong> جبهه ی میان دو جهان<br />

ایستاده:‏ جهان قدبمیبمم فئودالیسم با یقبنیبنن های پابرجایش و هرم های ق<strong>در</strong>ت مذهبىببىی و اجتماعی<br />

انعطاف ناپذیرش،‏ و جهابىنبىی نو که <strong>در</strong> کشمکش برای زاده شدن بود:‏ عصر انقلاب بورژوابىیبىی.‏<br />

عصر انقلاب<br />

‏«کشف آمر<strong>یک</strong>ا،‏ کاوش با کشبىتبىی،‏ زمینه ای جدید برای ظهور بورژوازی فراهم کرد.‏ بازارهای هند<br />

شرفىقفىی و چبنیبنن،‏ استعمار آمر<strong>یک</strong>ا،‏ ‏بجتبججارت با مستعمرات،‏ افزایش وسائل تبادل و کالاها به طور کلی،‏ به<br />

‏بجتبججارت،‏ به کشتبریبررابىنبىی،‏ به صنعت تکابىنبىی داد که پیش از آن دیده نشده بود،‏ و <strong>در</strong> نتیجه به عنصر<br />

انقلابىببىی <strong>در</strong> جامعه ی مبرتبرزلزل فئودالىللىی رشدی سریع ‏بجببجخشید.»‏ ‏(مانیفست کمونیست)‏<br />

می توان ‏همھهممبنیبنن را <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر گفت.‏ خود شکسپبریبرر ‏مجممجحصول عصری بود که <strong>در</strong> آن زندگی<br />

می کرد و احتمالاً‏ ‏بمنبممی توانست <strong>در</strong> بسبرتبرری دیگر به ‏همھهممبنیبنن شکل شکوفا شود.‏ این عصری بود که <strong>در</strong><br />

آن اندیشه های کهنه،‏ سنت ها و باورها به چالش کشیده می شدند،‏ زندگی مردان و زنان زیرورو<br />

می شد و شیوه های کهن وارونه شده بودند.‏ عصر گذار بود،‏ جدابىیبىی قاطعانه از گذشته ی قرون<br />

وسطابىیبىی و آغاز دوره ی تاربجیبجخی جدید،‏ به عباربىتبىی،‏ عصر انقلاب بود.‏<br />

<strong>در</strong> آثار شکسپبریبرر با جوهره ی خالص مردم <strong>در</strong> دوران گذار از <strong>یک</strong> دوره ی تاربجیبجخی به دوره ی دیگر<br />

روبرو هستیم.‏ این دوره ای برجسته <strong>در</strong> تارتحیتحخ انگلستان بود.‏ به دنبال <strong>یک</strong> قرن ‏بجتبجحولات خونبنیبنن که<br />

به عنوان جنگ های گل های سرخ شناخته می شود،‏ این دورابىنبىی از ثبات نسبىببىی سیاسی ‏بجتبجحت<br />

حکومت سلسله ای جدید یعبىنبىی تیودورها‎٢‎ بود.‏<br />

شکست ناوگان <strong>در</strong>یابىیبىی اسپانیا <strong>در</strong> سال ١۵٨٨ انگلستان را تبدیل به ق<strong>در</strong>ت برتر نظامی و ‏بجتبججاری<br />

<strong>در</strong> صحنه ی جهابىنبىی کرد.‏ روحیه ی ماجراجو ‏بىیبىی و تغیبریبرر جریان داشت.‏ فرانسیس <strong>در</strong><strong>یک</strong>‎٣‎ ‏بجنبجخستبنیبنن<br />

ناخدابىیبىی شد که <strong>در</strong>یانوردی به دور دنیا را به ابمتبممام رساند و البریبرزابت منابع مالىللىی کاوش دنیای جدید<br />

را برای سر والبرتبرر رالىللىی‎٤‎ فراهم کرد.‏ او از قاره ی آمر<strong>یک</strong>ا تنبا کو و طلا آورد که ثروت جدیدی را<br />

برای کشور و فرمانروایش به ارمغان آورد.‏<br />

:Bard of Avon ١ <strong>یک</strong>ی از القابی که به خاطر محل تولدش Stratford-Upon-Avon به <strong>شکسپیر</strong> داده شده است.‏ ‏(مترجم)‏<br />

Tudor ٢<br />

Francis Drake ٣<br />

١١<br />

Sir Walter Raleigh ٤


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

پرتره ی فرانسیس ب<strong>یک</strong>ن اثر پورباس<br />

قرن ١۶ دوران رنسانس <strong>در</strong> انگلستان بود.‏ این عصر پرسش گری و آزمایش بود.‏<br />

اسکولاستیسبریبرزم‎١‎ عقیم دوران قرون وسطی از سوی جنبش علمی‐فلسفی انقلابىببىی که ارتباط<br />

تنگاتنگی با نام فرانسیس ب<strong>یک</strong>ن (١۵۶١-١۶٢۶) ٢ دارد،‏ به چالش کشیده شده بود.‏ مارکس او<br />

١ ف ل س ف هی مَ<strong>در</strong>َسی،‏ شیوه تعلیم و فلسفه مذهبی قرون وسطی.‏ ‏(م)‏<br />

١٢<br />

Francis Bacon ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

را ‏بجنبجخستبنیبنن خالق ماتریالبریبرزم انگلیسی نامیده بود و پ<strong>در</strong> شیوه ی جدید یادگبریبرری سکولار و فلسفه ی<br />

علمی جدید بود.‏<br />

لندن علاوه بر موفقیتش به عنوان مرکزی ‏بجتبججاری،‏ مرکز فرهنگی مهمی نبریبرز بود که <strong>در</strong> آن <strong>ادبیات</strong> و<br />

یادگبریبرری رونق گرفت.‏ رشد اقتصادی طبقه ی متوسط مرفهی را ابجیبججاد کرد که می خواست ‏بمنبممایش های<br />

جدیدی را ببیند.‏ شکسپبریبرر <strong>در</strong> طبقه ی متوسط جدید متولد شد،‏ طبقه ای که مفتخر به داشبنتبنن<br />

حقوق و آزادی هابىیبىی بود که دیگران آشکارا از آن ‏بىببىی ‏بهببههره بودند.‏<br />

این عصر شاهد شکوفابىیبىی تئاتر <strong>در</strong> انگلستان بود.‏ تا پایان قرن،‏ کهکشابىنبىی از ‏بمنبممایشنامه نویسان <strong>در</strong><br />

انگلستان پدیدار شده بودند:‏ مارلو،‏ دکر‎١‎ ، لیلی‎٢‎ ، کید‎٣‎ ، گرین‎٤‎ ، هی وود‎٥‎ و به دنبال شان بعدها<br />

بومانت‎٦‎ ، فلچر‎٧‎ و بن جانسون.‏ شکوفابىیبىی <strong>ادبیات</strong> پابه پای نوآوری های تکنولوژی و به طور مشخص<br />

اخبرتبرراع چاپ پیش می رفت.‏ ککستون‎٨‎ ‏بجنبجخستبنیبنن نشریه ی چابىپبىی خود را <strong>در</strong> سال ١۴٧۶ راه اندازی<br />

کرد و خیلی زود کتاب هابىیبىی که تا پیش از این <strong>در</strong> ابجنبجحصار اندک ثروبمتبممندان بودند،‏ <strong>در</strong> میان طبقه ی<br />

متوسط جدید <strong>در</strong> دسبرتبررس توده ی ‏مجممجخاطبان قرار گرفتند.‏<br />

ظهور بورژوازی پیشرفبىتبىی انقلابىببىی بود.‏ فردگرابىیبىی بورژوابىیبىی <strong>در</strong> شکل پرتره ها و خودنگاره ها رسوخ<br />

می کند،‏ فرم هبرنبرری ای که عملاً‏ <strong>در</strong> هبرنبرر قرون وسطی ناشناخته بود.‏ <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر نبریبرز<br />

خود را به شکل تک گو ‏بىیبىی ‏مجممجحسوس می کند.‏ خود رمان نبریبرز ‏مجممجحصول ‏همھهممبنیبنن گرایش است‐‏ علاقه ای<br />

جدید به روانشناسی فردی،‏ ‏همھهممچون ‏همھهمملت،‏ مکبث،‏ اتللو و شاه لبریبرر.‏ این <strong>در</strong> تئاتر چبریبرزی جدید<br />

است:‏ رسوخ به ذهن سوژه و آشکار کردن انگبریبرزه ها،‏ وسواس ها و ‏بمتبممایلات پنهانش.‏<br />

ق<strong>در</strong>ت پول<br />

‏«بورژوازی هر جا که دست بالا را داشته،‏ به ‏بمتبممامی روابط فئودالىللىی پ<strong>در</strong>سالارانه ی ‏بمتبممام عیار پایان<br />

داده است.‏ او ‏بىببىی رجمحجممانه پیوندهای گونا گون فئودالىللىی را که انسان را به ‏«مافوق های طبیعی ‏»اش<br />

مقید ساخته است از هم گسسته و هیچ پیوندی را میان انسان با انسان جز منافع شخصی صرف،‏<br />

جز ‏«پرداخت نقدی»‏ عاری از احساس بافىقفىی نگذاشته است.‏ آسمسسممابىنبىی ترین خلسه های تب وتاب<br />

مذهبىببىی،‏ اشتیاق سلحشورانه،‏ سانبىتبىی مانتالبریبرزم نافرهیخته را <strong>در</strong> آب سرد برآورد خودخواهانه غرق<br />

Dekker ١<br />

Lyly ٢<br />

Kidd ٣<br />

Greene ٤<br />

Heywood ٥<br />

Beaumont ٦<br />

١٣<br />

Fletcher ٧<br />

Caxtone ٨


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

کرده است.‏ ارزش شخصی را <strong>در</strong> ‏بهببههای مبادله حل کرده است و به جای آزادی های مقرر<br />

بطلان ناپذیر ‏بىببىی ‏سمشسممار،‏ آن آزادی واحد غبریبرراخلافىقفىی را قرار داده است:‏ ‏بجتبججارت آزاد.‏ <strong>در</strong> <strong>یک</strong> کلام،‏<br />

برای ‏بهببههره کشی پوشیده <strong>در</strong> نقاب توهمھهممات مذهبىببىی و سیاسی،‏ ‏بهببههره کشی عریان،‏ ‏بىببىی شرمانه،‏ مستقیم و<br />

‏بىببىی رجمحجممانه را جایگزین قرار داده است.»‏ ‏(مانیفست کمونیست)‏<br />

‏«ا گر پول پیش قدم باشد،‏ ‏بمتبممام راه ها گشوده خواهد شد.»‏ ‏(فورد،‏ ‏همھهممسران خوش ویبرنبرزور،‏ پرده ی<br />

دو،‏ صحنه ی دو)‏<br />

انفجار هبرنبرر،‏ علم و <strong>ادبیات</strong> بیان گر تغیبریبررات اساسی <strong>در</strong> زندگی اقتصادی و اجتماعی جامعه بود:‏<br />

زوال جامعه ی کهن فئودال و ظهور بورژوازی؛ ظهور اقتصادی مبتبىنبىی بر پول و ‏بجتبججارت به جای نظام<br />

فئودالىللىی مبتبىنبىی بر مالکیت زمبنیبنن.‏<br />

قرن ١۶ ظهور نوع جدیدی از اقتصاد مبتبىنبىی بر پول و ‏بجتبججارت را به خود دید.‏ بر عکس،‏ ثروت<br />

قرون وسطی مبتبىنبىی بر مالکیت زمبنیبنن بود.‏ کلیسا رباخواری را گناهی کببریبرره می دانست و برای<br />

مسیحیان قرض دادن پول <strong>در</strong> ازای ‏بهببههره ‏ممممممنوع بود.‏ این نقش عموماً‏ از سوی ‏بهیبههودیان ایفاء می شد<br />

که توضیح اصلی ظهور ضدبهیبههودیت <strong>در</strong> آن دوران است.‏<br />

شکسپبریبرر <strong>در</strong> تاجر ونبریبرزی شایلا ک وام دهنده ی ‏بهیبههودی را به شکلی منفی به تصویر می کشد،‏ کسی<br />

که مشهور است از مشبرتبرریان مسیحی اش که قا<strong>در</strong> به پرداخت بدهی شان نبودند <strong>یک</strong> پوند از<br />

گوشت شان را طلب می کرد.‏ <strong>در</strong> اینجا شکلی اغراق آمبریبرز از رابطه ی واقعی میان طلبکار و بدهکار<br />

را که به اشکال ‏مجممجختلف از روزگار قدبمیبمم وجود داشته است می بینیم.‏ رفتار بانک دارهای ابجتبجحادیه ی<br />

اروپا نسبت به یونان صرفاً‏ امتداد ‏همھهممبنیبنن سنت کهن و مورد احبرتبررام است.‏<br />

این به وضوح،‏ اهمھهممیت تازه استقرار یافته ی پول را به عنوان نبریبرروی حیابىتبىی ‏بجتبججارت و اساس ‏بمتبممام<br />

حیات اقتصادی بیان می کند.‏ این تصادفىففىی نیست که مارکس <strong>در</strong> یادداشت های فلسفی ١٨۴۴ خود<br />

برای تا کید بر ق<strong>در</strong>ت پول <strong>در</strong> جامعه ی بورژوابىیبىی از تیمون آتبىنبىی شکسپبریبرر نقل قول می کند:‏<br />

طلا؟ طلای زرد،‏ <strong>در</strong>خشان و ارزسمشسممند؟ نه،‏ خدایان،‏<br />

من زاهد غافل نیستم:‏ ریشه،‏ ای خدایان پا ک!‏<br />

ق<strong>در</strong>ی از این ‏[طلا]‏ سیاه را سپید می کند،‏ پلید را زیبا،‏ غلط را صحیح،‏ عامی را ‏بجنبججیب،‏ پبریبرر را<br />

جوان،‏ بزدل را جسور می سازد.‏<br />

آه،‏ ای خدایان!‏ چرا چنبنیبنن است؟ این چیست ای خدایان؟<br />

چرا این ‏[طلا]‏ روحانیون و خدمتگزاران تان را از جانب ‏سمشسمما کشان کشان می برد،‏ بالش مردان<br />

تنومند را از زیر سرشان می کشد:‏<br />

این برده ی زرد<br />

١٤


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

مذاهب را پیوند می دهد و می گسلد،‏ نفرین شدگان را تقدیس می کند،‏ جذام خا کسبرتبرری را<br />

ستودبىنبىی می کند،‏ دزدان را جاه می ‏بجببجخشد<br />

و به آبهنبهها منصب و رتبه و احبرتبررام می دهد هم رده با سناتورهای پارلمللممان:‏ این است<br />

که بیوه ی فرسوده را دوباره عروس می کند؛<br />

آنکه ‏[حبىتبىی]‏ بیمارستان و زخم های چرکبنیبنن<br />

او را از خود می رانند،‏ این ‏[است که]‏ او را دوباره معطر و گبریبررا ‏همھهممچون روز آوریل ‏[روز ‏بهببههاری]‏<br />

می سازد.‏ بیا ای زمبنیبنن ملعون،‏ ای فاحشه ی مشبرتبررک میان نوع بشر،‏ که میان توده های مردم جدال<br />

می افکبىنبىی،‏ کاری خواهم کرد که طبیعت واقعی خود را نشان دهی.‏<br />

‏(تیمون آتبىنبىی،‏ پرده ی چهار،‏ صحنه ی سه)‏<br />

و مارکس اهمھهممیت <strong>در</strong>وبىنبىی آن را توضیح می دهد:«شکسپبریبرر دو خاصیت پول را به طور مشخص<br />

توضیح می دهد:‏ (١) الوهیت مربىئبىی است،‏ تغیبریبرر شکل ‏بمتبممام کیفیات طبیعی و انسابىنبىی به متضادشان،‏<br />

سر<strong>در</strong>گمی فرا گبریبرر و معکوس شدن چبریبرزها؛ غبریبررممممممکن ها را <strong>در</strong> کنار هم ‏جمججممع می کند.‏ (٢) فاحشه ی<br />

جهابىنبىی است،‏ قواد جهابىنبىی انسان ها و مردمان است.»‏<br />

این ملاحظات عمیق به قلب طبیعت سرمایه داری بازمی گردد و حبىتبىی ا کنون بیشبرتبرر از زمابىنبىی که<br />

نوشته شده بود حقیقت دارد.‏ خدای حقیقی جامعه ی م<strong>در</strong>ن ‏بهیبههوه،‏ ‏مجممجحمد یا بودا نیست،‏ بلکه ‏ممممممونا ١<br />

‏[بمنبمماد ثروت و مال پرسبىتبىی <strong>در</strong> ابجنبججیل]‏ است.‏ معابد واقعی کلیساها و مساجد نیستند،‏ بلکه بانک ها و<br />

بازارهای سهام هستند.‏ روحانیون اعظم آن بانکداران،‏ دلالان سهام و سهام داران هستند.‏ و<br />

‏همھهممچنان از راه طلب <strong>یک</strong> پوند گوشت شان زندگی را می گذرانند.‏ روح حقیقی سرمایه <strong>در</strong> شخص<br />

شایلا ک ‏جمججممع بندی شده است.‏<br />

صدای او صدای سرمایه داری است که با بدوی ترین و <strong>در</strong> نتیجه صادقانه ترین صدا صحبت<br />

می کند.‏ می بایست به سرمایه اجازه داده شود که بدون هیچ گونه ‏مجممجحدودیت یا مانعی گسبرتبررش یابد.‏<br />

رابطه ی میان انسان ها به پیوند عریان نقدینگی تبرنبرزل یافته است.‏ ملاحظات احساسات،‏ دوسبىتبىی،‏<br />

اخلاق یا مذهب وارد آن ‏بمنبممی شود.‏ به ‏همھهممبنیبنن علت است که ترجیح بر آن است که به دوست پولىللىی<br />

قرض داده نشود،‏ بلکه به دسمشسممبىنبىی داده شود که می بایست پیامدهای عدم پرداخت را ‏بجتبجحمل کند.‏<br />

این طبیعت حقیقی سرمایه داری است،‏ عاری از هرگونه تظاهر به انسانیت یا اخلاق.‏ این تصویر،‏<br />

تصویر دلپذیری نیست،‏ اما کاملاً‏ وفادار به واقعیت زندگی است.‏ شایلا ک ‏بجتبججسم انسابىنبىی سرمایه<br />

است،‏ عصاره ی خالص آن.‏ انزجارش نسبت به آنتونیو چندان بر اساس مذهب نیست،‏ بلکه بر<br />

اساس این واقعیت است که او اساسی ترین اصل سرمایه داری را زیر پا می گذارد:‏ مصونیت<br />

١٥<br />

Mammon ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

انگبریبرزه ی سود.‏ آنتونیو ‏بمنبمماینده ی اخلاق دنیای قدبمیبمم است،‏ اثر به جا مانده از دورابىنبىی که پیوندهای<br />

دوسبىتبىی و احبرتبررام می بایست برتری می یافتند:‏<br />

احتمال دارد که بازهم تو را به آن نام ‏بجببجخوابمنبمم،‏<br />

بر روی تو تف بیاندازم،‏ و لگدت هم بزبمنبمم.‏<br />

ا گر این پول را قرض می دهی،‏ به عنوان دوست خود قرض نده؛<br />

چرا که کجا دوست طلب زایش از فلز نازای دوست خود می کند؟‎١‎ ‏[کجا دوست از پول دوست<br />

خود طلب ‏بهببههره می کند؟]‏<br />

<strong>در</strong> عوض به عنوان دسمشسممنت قرض بده،‏<br />

کسی که ا گر به عهدش وفا نکرد،‏ با خیال آسوده بتوابىنبىی غرامتش را تأدیه کبىنبىی.‏<br />

‏(آنتونیو،‏ تاجر ونبریبرزی،‏ پرده ی <strong>یک</strong>،‏ صحنه ی <strong>یک</strong>)‏<br />

بر خلاف آن،‏ شایلا ک ‏بمنبمماینده ی اخلاق جدید سرمایه داری است که کسب سود را مقدم بر<br />

هرگونه ملاحظات قرار می دهد.‏ شنیع ترین جرم آنتونیو از دیدگاه شایلا ک این نبود که تثلیث<br />

مقدس را پرستش می کرد،‏ بلکه این بود که بدون طلب ‏بهببههره پول قرض می داد و به این ترتیب<br />

مقدس ترین مقدسات سرمایه داری را زیر پا می گذاشت:‏<br />

چق<strong>در</strong> شبیه <strong>یک</strong> مالیات گبریبرر متملق است!‏<br />

از او متنفرم چرا که مسیحی است،‏<br />

اما بیشبرتبرر برای سادگی اجمحجممقانه اش<br />

بدون ‏بهببههره پول قرض می دهد<br />

و نرخ تبرنبرزیل را برای ما <strong>در</strong> ونبریبرز پایبنیبنن می آورد.‏<br />

ا گر بتوابمنبمم روزی او را سربزنگاه به چنگ بیاورم،‏<br />

کینه ی قدبمیبممی که از او به دل دارم را سبریبرر برآورده خواهم کرد.‏<br />

او از مردمان مقدس ما متنفر است،‏ و فریاد اعبرتبرراض برمی آورد،‏<br />

حبىتبىی <strong>در</strong> جابىیبىی که تاجران اغلب <strong>در</strong> آن ‏جمججممع اند،‏<br />

به من،‏ به معاملابمتبمم و سودی که آن را به زجمحجممت کسب کرده ام،‏<br />

‏(تاجر ونبریبرزی،‏ پرده ی اول،‏ صحنه ی سه)‏<br />

برخی تلاش کرده اند ضدبهیبههودیت را <strong>در</strong> این ‏بمنبممایش بیابند،‏ و <strong>در</strong>ست هم هست که شکسپبریبرر به طور<br />

کامل از تعصبات زمانه ی خود رها نبود.‏ با این حال ‏همھهممان طور که مارکس متوجه شده بود،‏ ذات<br />

شایلا ک نه نژاد یا ملیت یا مذهبش،‏ بلکه حرفه اش به عنوان وام دهنده بود،‏ ‏بجتبججسم انسابىنبىی<br />

١ ربا <strong>در</strong> مسیحیت ممنوع است.‏ <strong>یک</strong>ی از ا س ت د ال لهای قدیمی علیه ربا این است که خالف طبیعت است که پول تولید پول کند.‏ ‏(م)‏<br />

١٦


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

سرمایه داری <strong>در</strong> مرحله ی شکل گبریبرری انباشت اولیه اش،‏ که یعبىنبىی <strong>در</strong> خالص ترین عصاره ی تقطبریبرر<br />

شده اش.‏<br />

شکسپبریبرر که گو ‏بىیبىی می خواهد پیشاپیش ابهتبههامات ضدبهیبههودیت را تکذیب کند،‏ گویاترین و<br />

تکان دهنده ترین سخن اعبرتبرراضی را از زبان شایلا ک می گوید:‏<br />

من ‏بهیبههودی هستم.‏ آیا مگر<br />

<strong>یک</strong> ‏بهیبههودی چشم ندارد؟ مگر <strong>یک</strong> ‏بهیبههودی دست،‏ اعضا،‏<br />

ابعاد،‏ حواس،‏ عواطف و احساسات ندارد؟<br />

‏[مگر نه اینکه]‏ از ‏همھهممان خورا ک تغذیه می کند،‏ از ‏همھهممان سلاح ها آسیب می بیند،‏ <strong>در</strong> معرض ‏همھهممان<br />

بیماری ها قرار می گبریبررد،‏ با ‏همھهممان وسائل <strong>در</strong>مان می شود،‏ از ‏همھهممان تابستان و زمستان گرم و سرد<br />

می شود،‏ که <strong>یک</strong> مسیحی؟ ا گر نیشبرتبرری به ما زده شود،‏ آیا خونریزی ‏بمنبممی کنیم؟<br />

ا گر قلقلک مان دهند ‏بمنبممی خندبمیبمم؟ ا گر مسموم مان کنید،‏ ‏بمنبممی مبریبرر ‏بمیبمم؟ و ا گر به ما بدی کنید،‏ آیا نباید<br />

انتقام بگبریبرر ‏بمیبمم؟<br />

‏(تاجر ونبریبرزی،‏ پرده ی سه،‏ صحنه ی <strong>یک</strong>)‏<br />

سرمایه نژاد و مذهب ‏بمنبممی شناسد.‏ سرزمبنیبنن پ<strong>در</strong>ی ندارد و مرزی ‏بمنبممی شناسد.‏ نه روح دارد و نه<br />

قلب،‏ نه <strong>در</strong>ست می شناسد و نه غلط.‏ با این حال،‏ این خدای کور،‏ ‏بىببىی رحم تر از هر بت کفرآمبریبرز<br />

دیگر،‏ ‏بمتبممام نسل بشر را به انقیاد خود <strong>در</strong>می آورد و وادارش می ‏بمنبمماید که فرمان هایش را به اجرا<br />

بگذارد.‏ این پیام اصلی ‏بمنبممایشنامه ی شکسپبریبرر است و برای زمانه ی ما نبریبرز پیامی <strong>در</strong>ست بافىقفىی مانده<br />

است.‏<br />

انباشت اولیه<br />

‏«هنگامی که گدا هستم،‏ اعبرتبرراض می کنم و می گو ‏بمیبمم هیچ گناهی جز ثروبمتبممند بودن وجود ندارد؛ و<br />

ا گر ثروبمتبممند باشم،‏ فضیلتم <strong>در</strong> این خواهد بود که بگو ‏بمیبمم فسقی جز تکدی نیست.»‏ ‏(حرامزاده،‏<br />

زندگی و مرگ شاه جان،‏ پرده ی دو،‏ صحنه ی <strong>یک</strong>)‏<br />

سرمایه داری <strong>در</strong> انگلستان تا حدودی دیرتر از شهرهای ایتالیای ‏سمشسممالىللىی رشد کرد،‏ اما به ‏مجممجحض آنکه<br />

پا گرفت،‏ به سرعت گسبرتبررش یافت.‏ این دوره ای بود که مارکس آن را به عنوان دوره ی انباشت<br />

اولیه توصیف می کند.‏ پادشاهان تیودور به عنوان مامور طبقه ی نوظهور سرمایه داران انگلیسی<br />

عمل می کردند.‏ البریبرزابت ‏جمحجممایتش را به طبقه ی جدید تولیدکننده و تاجر اعطا کرد،‏ که ثروبىتبىی را<br />

فراهم می کرد که پایه های سلسله ی حا کم را تثبیت کرده و بقای آن را <strong>در</strong> دنیای ‏بهتبههدید کننده<br />

تضمبنیبنن کرد.‏ اما این رشد اقتصادی به ‏بهببههای اجتماعی گزافىففىی ‏بمتبممام شد.‏<br />

١٧


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

‏بجتبجحولات اجتماعی ای که از این تغیبریبررات ناشی شد،‏ دشواری سهمگیبىنبىی را برای توده ها به وجود<br />

آورد.‏ مارکس این را <strong>در</strong> کتاب سرمایه <strong>در</strong> ‏بجببجخش انباشت اولیه توضیح می دهد:‏<br />

‏«<strong>در</strong> تارتحیتحخ انباشت اولیه،‏ ‏بمتبممام ‏[آن]‏ انقلاب هابىیبىی مهم و تارتحیتحخ ساز هستند که به عنوان اهرمی <strong>در</strong><br />

فرآیند شکل گبریبرری طبقه ی سرمایه دار عمل می کنند؛ اما بیش از ‏همھهممه،‏ آن ‏لحللححظابىتبىی که توده های عظیم<br />

مردم نا گهان و به شکل قهرآمبریبرز از وسائل معیشت خود جدا می شوند و به عنوان پرولتاریای آزاد<br />

و ‏«غبریبرروابسته»‏ <strong>در</strong> بازار کار رها می شوند.‏ سلب مالکیت تولید کننده ی زراعی،‏ رعیت،‏ از زمبنیبنن،‏<br />

اساس ‏بمتبممام این فرآیند است.»‏ ‏(کارل مارکس،‏ کاپیتال،‏ جلد اول،‏ ‏بجببجخش ٢٨)<br />

صنعت عمده ی رو به رشد پشم بود که سه چهارم صا<strong>در</strong>ات انگلستان را تشکیل می داد.‏<br />

افزایش مداوم تقاضای پشم موجب افزایش رشد پرورش گوسفند شد.‏ اما از آبجنبججا که این صنعت<br />

کارگران کمبرتبرری را به کار می گبریبررد،‏ تعداد زیادی از ‏جمججممعیت روستابىیبىی خود را ب<strong>یک</strong>ار یافتند.‏ مزارعی<br />

که پیش از این ‏مجممجحصولات کشاورزی تولید می کردند،‏ تبدیل به چرا گاه گوسفندان شده بودند.‏<br />

چنان که توماس مور‎١‎ به تلخی <strong>در</strong> اثر مشهورش اتوپیا اعبرتبرراض می کند،‏ ‏«گوسفندان مردم را<br />

می خوردند.»‏<br />

بود.‏<br />

این دوران قوانبنیبنن ببریبررجمحجممانه بر ضد ‏«گدایان»‏ و ‏«بىببىی خابمنبممان ها»‏ بود،‏ که یعبىنبىی ‏سمشسممار بسیاری از رعایابىیبىی<br />

که از زمبنیبنن ببریبررون انداخته شده بودند و با روش های جدید کشاورزی سرمایه داری آواره شده<br />

بودند.‏ <strong>در</strong> این دوران چنان که مارکس اشاره می کند،‏ ‏بجببجخش عمده ای از مردم انگلستان به جرم<br />

فقبریبرر بودن ‏مجممججرم شناخته می شدند،‏ ‏مجممجحا کمه می شدند،‏ شلاق می خوردند و کشته می شدند.‏ <strong>در</strong><br />

دوران سلطنت هبرنبرری هشتم،‏ تعداد ٧٢٠٠٠ ‏«دزد»‏ ‏مجممجحکوم به مرگ شدند.‏ دستمزدها توسط<br />

قانون ‏مجممجحدود شده بودند.‏ مشکلات پیش روی توده های فقبریبرر با ابجنبجحلال صومعه ها که هزاران راهب<br />

و راهبه را به رده ی ب<strong>یک</strong>اران کشاند و نبریبرز متفرق شدن ملبرتبرزمبنیبنن فئودالىللىی اشرافیون وخیم تر شده<br />

مارکس قوانبنیبنن ببریبررجمحجممانه ی اعمال شده بر فقرا <strong>در</strong> دوران حکومت البریبرزابت را به این ترتیب شرح<br />

می دهد:«متکدیان غبریبررمجممججاز بالای ١۴ سال به شلاق شدید و نبریبرز داغ گذاری بر روی گوش چپ<br />

‏مجممجحکوم می شوند،‏ مگر آنکه شخصی آبهنبهها را به مدت دو سال به خدمت بگبریبررد؛ <strong>در</strong> صورت تکرار<br />

بزه،‏ ا گر بالای هجده سال باشند ‏مجممجحکوم به اعدام می شوند،‏ مگر آنکه شخصی آبهنبهها را به مدت دو<br />

سال به خدمت بگبریبررد؛ اما برای سومبنیبنن بار به عنوان جنایتکار بدون ‏بجببجخشش اعدام خواهند شد.‏<br />

مصوبات مشابه:‏ مصوبه ی سبریبرزدهم سال هجدهم سلطنت البریبرزابت،‏ و مصوبه ی دیگری از سال<br />

١۵٩٧.» ‏(سرمایه،‏ جلد <strong>یک</strong>،‏ ‏بجببجخش ٢٨)<br />

١٨<br />

Thomas More ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

با این حال،‏ این تنها <strong>یک</strong> روی سکه است.‏ نظام سرمایه داری نوظهور علبریبررغم خصوصیت<br />

سرکوب گر و استثمارگر خود،‏ منجر به رشد انفجاری نبریبرروهای مولد شد.‏ علبریبررغم دشواری و فقری<br />

که بسیاری از مردم متحمل آن می شدند،‏ و بیماری های مهیبىببىی که انگلستان را <strong>در</strong> طول قرن ١۶ و<br />

١٧ گرفتار خود کرد،‏ ‏جمججممعیت افزایش یافت.‏<br />

لندن ا کنون مرکز شلوغ ‏بجتبججارت بود که ٨۵٪ ‏بمتبممام صا<strong>در</strong>ات را ابجنبججام می داد.‏ هر ساله <strong>در</strong> حدود<br />

١٠،٠٠٠ شهروند به لندن مهاجرت می کردند،‏ به این باور که خیابان های لندن چنان که <strong>در</strong><br />

افسانه ها می گویند با طلا فرش شده است.‏ خیابان مطلابىیبىی <strong>در</strong> کار نبود،‏ اما دستمزدها <strong>در</strong> لندن<br />

٪۵٠ بالاتر از ‏بجببجخش های دیگر کشور بود.‏ زمبنیبنن داران ثروبمتبممند و تاجران خانه هابىیبىی کاخ گونه با<br />

باغچه و باغ میوه می ساختند.‏ طبقه ی متوسط پیشرفت می کرد و حبىتبىی برخی از طبقات پایبنیبنن تر پول<br />

کافىففىی داشتند که به تئاتر بروند.‏<br />

کراواجیو‎١‎ و مونته وردی‎٢‎ برای حامیان ثروبمتبممندی کار می کردند که هزینه هایشان را پرداخت<br />

می کردند.‏ اما شکسپبریبرر تنها به طور جزبىئبىی متکی به چنبنیبنن حامیابىنبىی بود.‏ ظهور بورژوازی ‏مجممجخاطب<br />

طبقه ی متوسط جدیدی را ابجیبججاد کرده بود که به تئاتر می رفتند و بابت صندلىللىی هایشان پول پرداخت<br />

می کردند.‏ تا حد زیادی شکسپبریبرر برای این ‏مجممجخاطبان می نوشت.‏<br />

Caravaggio ١<br />

١٩<br />

Monteverdi ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

مارتبنیبنن لوتر<br />

انگلستان شکسپبریبرر ‏همھهممانند اسپانیای سروانتس‎١‎ <strong>در</strong> گبریبررودار انقلاب اجتماعی و اقتصادی عظیمی<br />

بود.‏ این تغیبریبرری متلاطم و <strong>در</strong>دنا ک بود که ‏سمشسممار بسیاری از مردم را <strong>در</strong> فقر فرو برد و <strong>در</strong> شهرها<br />

طبقه ی بزرگی از عناصر ‏لمللممبنپبنن پرولبرتبرر ‏مجممجحروم ابجیبججاد کرد:‏ گدایان،‏ دزدان،‏ روسپیان،‏ سربازان فراری<br />

و امثال آبهنبهها که ‏همھهممنشبنیبنن فرزندان اشراف فقبریبرر شده و کشیش های خلع لباس شده بودند؛ تا منبع<br />

‏بىببىی پایابىنبىی از شخصیت ها را برای ‏بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر بسازند.‏<br />

٢٠<br />

Cervantes ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

مذهب<br />

انقلاب پروتستان که با شورش مارتبنیبنن لوتر آغاز شد ‏بمتبممام اروپا را <strong>در</strong> <strong>در</strong>گبریبرری خونیبىنبىی فرو برد که<br />

<strong>در</strong> آن زیر پرچم مذهب جدید،‏ بورژوازی <strong>در</strong> حال ظهور نبریبرروهایش را ‏بجتبججمیع کرد.‏ <strong>یک</strong>ی از نکات<br />

اصلی پروتستانبریبرزم این بود که ابجنبججیل،‏ سخن خدا،‏ باید <strong>در</strong> اختیار هر زن و مردی بدون نیاز به<br />

واسطه گری کشیشان باشد.‏ بنابراین ترجمججممه ی ابجنبججیل به زبان ‏مجممجحاوره پیشگام جنبش جدید شد.‏<br />

حبىتبىی پیش از آنکه لوتر آشکارا سلطه ی وات<strong>یک</strong>ان را به چالش بکشد،‏ جان وا<strong>یک</strong>لیف‎١‎ اصلاح طلب<br />

ابجنبججیل را به انگلیسی ترجمججممه کرد.‏ پبریبرروان او،‏ لولاردها‎٢‎ <strong>در</strong> جنبش های انقلابىببىی که شورش دهقانان<br />

<strong>در</strong> سال ١٨٣١ را به اوج رساند شرکت داشتند.‏ شورش به شکست منجر شد،‏ اما <strong>در</strong> قرن ١۶<br />

انقلاب پروتستان <strong>در</strong> انگلستان ترجمججممه ای جدید و <strong>در</strong>خشان از ابجنبججیل توسط ویلیام تایندیل‎٣‎ را<br />

حاصل کرد.‏ تایندیل به خاطر جرم ترجمججممه ی ابجنبججیل به زبان انگلیسی توسط هبرنبرری هشتم پ<strong>در</strong><br />

البریبرزابت به جرم خیانت و ارتداد ‏مجممجحکوم و به دار آوبجیبجخته شد و جسدش بر سر دار سوزانده شد.‏<br />

انگلستان تا پایان دوران حکومت هبرنبرری هشتم کشوری کاتول<strong>یک</strong> بافىقفىی ماند.‏ نقش مذهب <strong>در</strong> آن<br />

دوران بسیار متفاوت از امروز بود.‏ مردم بسیار مذهبىببىی بودند و کلیسا ق<strong>در</strong>ت عظیمی را <strong>در</strong> دست<br />

داشت.‏ مردان و زنان حاضر بودند برای باورهایشان جان دهند.‏ و ‏بجتبجحت سلطه ی خاندان تیودور<br />

فرصت های بسیاری را برای ابجنبججام این امر داشتند.‏<br />

هبرنبرری مدافع راسخ کاتولیسبریبرزم و دسمشسممن گرایش مذهبىببىی جدید بود.‏ پاپ به خاطر خدماتش به<br />

مذهب قدبمیبمم به او اجازه داد که از عنوان ‏«مدافع مذهب»‏ Defensor) (Fidei استفاده ‏بمنبمماید،‏<br />

که قرن ها پس از آنکه معنای خود را از دست داد بر روی سکه های کشور ظاهر شد.‏<br />

هنگامی که هبرنبرری هشتم به دلایل خاندابىنبىی با رم قطع رابطه کرد و خود را ریاست عالىللىی کلیسای<br />

انگلستان اعلام کرد،‏ ‏(مصوبه ی برتری)،‏ آغاز قرن ها ‏بجتبجحولات مذهبىببىی را <strong>در</strong> انگلستان رقم زد.‏<br />

هبرنبرری نیاز داشت که ق<strong>در</strong>ت کلیسا <strong>در</strong> انگلستان را پایان دهد؛ او به زودی <strong>در</strong>یافت که این راهی<br />

عالىللىی برای پول <strong>در</strong>آوردن بود.‏<br />

هبرنبرری <strong>در</strong> سال ١۵٣۵ دستور تعطیلی کلیساها،‏ دیرها و صومعه های کاتول<strong>یک</strong> رمی را <strong>در</strong> انگلیس،‏<br />

ولز و ایرلند را داد.‏ ابجنبجحلال صومعه ها او را بلافاصله مالک ثروت های فراوابىنبىی <strong>در</strong> قالب ساختمان ها،‏<br />

زمبنیبنن،‏ پول و هر آبجنبجچه که به کلیسا تعلق داشت کرد.‏ با فروش ماحصل به اشراف ثروبمتبممند و<br />

بورژوازی نوظهور پولىللىی را که برای جنگ های بیهوده و پرهزینه اش علیه فرانسه و اسکاتلند نیاز<br />

داشت فراهم کرد و هم زمان تکابىنبىی قوی به فرآیند انباشت اولیه ی سرمایه وارد کرد.‏<br />

John Wycliffe ١<br />

Lollards ٢<br />

٢١<br />

William Tyndale ٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

جدابىیبىی از رم نقطه ی عطف تاربجیبجخی عمده ای بود.‏ اما از نقطه نظر عقیدبىتبىی ‏بمنبمماینده ی نوع تغیبریبرر<br />

راد<strong>یک</strong>ال که انقلاب پروتستان <strong>در</strong> قاره ی اروپا نشان می داد نبود.‏ هبرنبرری ‏همھهممانند دخبرتبررش البریبرزابت<br />

هیچ گونه دوسبىتبىی با پیوریتنبریبرزم‎١‎ که آن را ‏بهتبههدیدی علیه نظم ساختاری می دید نداشت.‏ بنابراین<br />

بسیاری از مناسک قدبمیبمم کلیسابىیبىی را بدون تغیبریبرر بافىقفىی گذاشت.‏<br />

این امر <strong>در</strong> دوران کوتاه حکومت فرزندش ادوارد ششم (١۵۴٧-١۵۵٣)، پروتستابىنبىی مومن به<br />

طور اساسی تغیبریبرر کرد.‏ برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار انگلستان <strong>یک</strong> ملت حقیقتاً‏ پروتستان شد.‏ ادوارد کتاب<br />

دعای جدیدی را باب کرد و ‏بمتبممام آیبنیبنن های کلیسابىیبىی به زبان انگلیسی برگزار می شد.‏ کاتول<strong>یک</strong> ها<br />

سرکوب شدند و اسقف هابىیبىی که از پبریبرروی سر باز می زدند حبس می شدند.‏ اما ادوارد <strong>در</strong> جوابىنبىی<br />

<strong>در</strong>گذشت و توسط خواهر بزرگ ترش مری،‏ کاتول<strong>یک</strong>ی متعصب جایگزین شد.‏<br />

انگلستان <strong>یک</strong> بار دیگر خود را ملبىتبىی کاتول<strong>یک</strong> یافت.‏ پاپ رئیس کلیسا شد و آیبنیبنن های کلیسابىیبىی به<br />

زبان لاتبنیبنن بازگشت.‏ ا کنون سرکوب علیه پروتستان ها سوق یافته بود.‏ <strong>در</strong> حدود ٣٠٠ تن از<br />

رهبرببرران پروتستان که عقاید کاتول<strong>یک</strong> را ‏بمنبممی پذیرفتند بر سر تبریبرر سوزانده شدند.‏ از ‏جمججممله ی آبهنبهها<br />

اسقف ها لاتیمر‎٢‎ و ریدلىللىی‎٣‎ بودند.‏ گفته می شود که وقبىتبىی شعله ها برخاستند،‏ لاتیمر به ریدلىللىی قوت<br />

قلب می داد:«آسوده باش آقای ریدلىللىی،‏ شجاع باش!‏ <strong>در</strong> این روز به لطف خدا ‏سمشسممعی را <strong>در</strong><br />

انگلستان روشن می کنیم که اطمینان دارم هرگز خاموش ‏بجنبجخواهد شد.»‏<br />

مری با فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا ازدواج کرده بود و این به وخامت اوضاع افزوده بود.‏ ‏بمتبممام<br />

این ها لقب ‏«مری خونبنیبنن»‏ را برای او به ‏همھهممراه آورده بود،‏ هر چند واقعیت امر این است که او<br />

سالانه بسیار کمبرتبرر از پ<strong>در</strong> جنایتکارش کشتار می کرد.‏ با این حال این اعمال وا کنشی خشونت آمبریبرز<br />

را علیه او ابجیبججاد کرد.‏<br />

<strong>در</strong> ‏بىپبىی مرگش انگلستان شدیداً‏ <strong>در</strong> جهت پروتستانبریبرزم حرکت کرد که نفرت از اسپانیا ‏‐که تبدیل<br />

به دسمشسممن ملی اصلی شده بود‐‏ آن را برجسته می کرد.‏ بر ‏بجتبجخت نشسبنتبنن البریبرزابت <strong>در</strong> ١٧ نوامبرببرر<br />

١۵۵٨، به دنبال اربجتبججاع کاتول<strong>یک</strong> ‏بجتبجحت حکومت مری،‏ با شادی عمومی مورد استقبال قرار گرفت.‏<br />

ناقوس ها به صدا <strong>در</strong>آمدند و آتش بازی آسمسسممان را روشن کرد.‏ اینک نوبت کشیش های کاتول<strong>یک</strong> بود<br />

که زندابىنبىی شوند یا به اختفاء بروند.‏ بسیاری از کلیساها تعطیل شدند.‏<br />

البریبرزابت تلاش کرد که میان نبریبرروهای متخاصم تعادلىللىی به وجود بیاورد و میان پروتستان ها و<br />

کاتول<strong>یک</strong> ها سازش ابجیبججاد کند.‏ <strong>در</strong> انگلستان دوران البریبرزابت،‏ کاتول<strong>یک</strong> ها ‏ممممممنوع از برگزاری یا حضور<br />

<strong>در</strong> آیبنیبنن عشاء بودند.‏ با این حال ثروبمتبممندان و ق<strong>در</strong>بمتبممندان معمولاً‏ می توانستند از ‏مجممججازات ابجنبججام<br />

مناسک مذهبىببىی خود بگریزند.‏ خانواده های ثروبمتبممند کاتول<strong>یک</strong> <strong>در</strong> خانه هایشان روحانیان اختصاصی<br />

:Puritanism ١ از ش ا خ ههای پروتستانیزم.‏ ‏(م)‏<br />

Latimer ٢<br />

٢٢<br />

Ridley ٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

داشتند،‏ عملی که قانون معمولاً‏ از آن چشم پوشی می کرد؛ تا زمابىنبىی که این عمل را <strong>در</strong> حر ‏بمیبمم<br />

خصوصی خانه ی خودشان ابجنبججام می دادند و <strong>در</strong>گبریبرر فعالیت های براندازانه علیه سلطنت ‏بمنبممی شدند.‏<br />

اما این عمل متعادل سازی ناآرام ‏مجممجحکوم به شکست بود.‏ تنش ها ‏همھهممچنان ادامه پیدا کرد و خبرببرر<br />

قتل عام <strong>در</strong> قاره اروپا به نقطه ی اوج خود رسید.‏ <strong>در</strong> سال ١۵٧٢ <strong>در</strong> روز سنت بارتولومیو <strong>در</strong><br />

پاریس قتل عام کالوینسیت های فرانسوی ‏(هوژنوها‎١‎ ( رخ داد.‏ خبرببرر این رویداد <strong>در</strong> انگلستان<br />

موجب خشم و وا کنش های منفی متعاقب آن علیه کاتول<strong>یک</strong> ها شد.‏ قتل رهبرببرر پروتستان هلندی،‏<br />

ویلیام سوم اورتحنتحج‎٢‎ آتش را شعله ورتر کرد.‏ <strong>در</strong> سال ١۵٨٠، پاپ اعلام کرد که قتل ملکه ی<br />

انگلستان کناه کببریبرره نیست.‏ این اعلامیه خود به خود به این معنا بود که ‏بمتبممام کاتول<strong>یک</strong> ها مظنون<br />

به خیانت بودند.‏<br />

ارتشی از ماموران یسوعی به انگلستان گسیل شدند تا به کار ‏مجممجخفیانه ببرپبرردازند و نقشه ی ‏همھهممکاری<br />

با اشرافیان کاتول<strong>یک</strong> را طرح ریزی ‏بمنبممایند و زمینه را برای قیام کاتول<strong>یک</strong> فراهم کنند.‏ به مدت ١٨<br />

سال،‏ ملکه ی کاتول<strong>یک</strong> اسکاتلند مری،‏ توسط دخبرتبررعمویش البریبرزابت زندابىنبىی شده بود که او را به<br />

عنوان ابزاری برای چانه زبىنبىی <strong>در</strong> مراوداتش با فرانسه و اسپانیا مفید می دانست.‏ ظبىنبىی قریب به یقبنیبنن<br />

وجود داشت که مری مرکز فعالیت های براندازانه ی کاتول<strong>یک</strong> است.‏ رایزنان البریبرزابت،‏ اعضای حزب<br />

پروتستان تصمیم گرفتند که از این ‏بهتبههدید بالقوه خلاص شوند.‏<br />

شبکه ی جاسوسان ملکه از سوی فرانسیس والسینگهام‎٣‎ کنبرتبررل می شد.‏ این شبکه <strong>در</strong> ‏همھهممه جا<br />

گسبرتبرره شده بود.‏ والسینگهام مری را به شرکت <strong>در</strong> توطئه ی قتلی با هدف سرنگوبىنبىی البریبرزابت که ‏[با<br />

مرگش]‏ توسط خود مری جایگزین می شد متهم کرد.‏ او ادعا کرد که نامه هابىیبىی دال بر این جرم<br />

را کشف کرده بود که ‏مجممججرمیت او را اثبات می کرد.‏ اینکه این نامه ها واقعی بودند یا از سوی او<br />

جعل شده بودند را هرگز ‏بمنبممی دانیم.‏ به هر حال،‏ نتیجه ی مطلوب شان را داشتند.‏ <strong>در</strong> فوریه ی<br />

١۵٨٧، البریبرزابت حکم مرگ را امضاء کرد و سر از تن مری جدا شد.‏<br />

مذهب <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر<br />

انقلاب مذهبىببىی که اروپا را <strong>در</strong> آن دوران ‏همھهممچون آتشی مهارناپذیر <strong>در</strong>نوردید،‏ <strong>ادبیات</strong> را به گونه ای<br />

بسیار مستقیم ‏بجتبجحت تاثبریبرر خود قرار داد.‏ هنگامی که حکومت پروتستان البریبرزابت ‏بمنبممایش های مذهبىببىی<br />

و عرفابىنبىی را ‏ممممممنوع کرد،‏ <strong>در</strong> به روی ظهور تئاتر سکولار جدید باز گشوده بود.‏ تا آن زمان تنها تئاتر<br />

‏[موجود]‏ <strong>در</strong> ارتباط تنگاتنگ با کلیسا بود.‏ این امر بود که موفقیت شکسپبریبرر را میسر کرد.‏<br />

Huguenots ١<br />

William of Orange ٢<br />

٢٣<br />

Francis Walsingham ٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

عنصر مذهب <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه های او پدیدار است.‏ <strong>در</strong> پیش <strong>در</strong>آمد و پرده ی <strong>یک</strong> از صحنه ی <strong>یک</strong> هبرنبرری<br />

پنجم شکسپبریبرر،‏ اسقف کانبرتبرربری و الىللىی،‏ دو کلیسابىیبىی ق<strong>در</strong>بمتبممند انگلیسی ‏(کاتول<strong>یک</strong>)‏ با <strong>یک</strong>دیگر به<br />

‏«رایزبىنبىی»‏ می پردازند.‏ آبهنبهها به گونه ای پرداخته شده اند که برای تفرتحیتحح ‏مجممجخاطب مضحک به نظر برسند.‏<br />

آبهنبهها دسیسه گرابىنبىی طمعکار و زیاده خواه به تصویر کشیده شده اند.‏<br />

اسقف ها نگران لابجیبجحه ای هستند که جهت ملاحظه ی پادشاه،‏ هبرنبرری پنجم مطرح شده است.‏ علت<br />

این نگرابىنبىی این است که ا گر این لابجیبجحه تبدیل به قانون شود به حکومت اجازه خواهد داد که<br />

دست بر زمبنیبنن ها و پول کلیسا بگذارد که برای نگهداری ارتش،‏ ‏جمحجممایت از فقرا و افزودن به<br />

خزانه ی پادشاه مصرف خواهد شد.‏ این روحانیان که از قِبل این زمبنیبنن ها و پول ها ثروبمتبممند شده اند،‏<br />

مصمم هستند که آن را برای خود نگاه دارند.‏<br />

به این منظور،‏ اسقف اعظم کانبرتبرربری هبرنبرری،‏ پادشاه جوان را به سوی این باور سوق می دهد که<br />

مدعی تاج و ‏بجتبجخت فرانسه است.‏ جنگ خوب و کوچکی با فرانسه شاه را از لابجیبجحه ی مصا<strong>در</strong>ه ی<br />

اموال کلیسا منحرف می کند.‏ برای ترغیب هبرنبرری،‏ کانبرتبرربری به پادشاه وعده می دهد:‏ کمک مالىللىی<br />

سخاوبمتبممندانه ای را از سوی کلیسا برای تامبنیبنن هزینه ی بسیج عمومی برای جنگ فراهم کند.‏<br />

این صحنه به وضوح به سوی کاتولیسبریبرزم رمی نشانه رفته است که <strong>در</strong> میان مردم انگلستان<br />

بسیار منفور بود،‏ خصوصاً‏ که با ق<strong>در</strong>ت خارجی خصمانه و بدخواه مرتبط بود.‏ <strong>در</strong> این ‏بمنبممایش آن<br />

کشور،‏ فرانسه دسمشسممن دیرین انگلستان است.‏ اما برای ‏مجممجخاطبان دوران البریبرزابت دسمشسممن اصلی<br />

اسپانیای کاتول<strong>یک</strong> بود.‏<br />

‏بجببجخشی از دسمشسممبىنبىی با اسپانیا مذهبىببىی بود.‏ ظهور بورژوازی را تلاطمات خشونت آمبریبرز اجتماعی و<br />

اقتصادی،‏ انقلاب و جنگ ‏همھهممراهی می کرد.‏ ‏بجنبجخستبنیبنن نبرببرردهای تعیبنیبنن کننده میان بورژوازی نوپا و<br />

نظم فئودال <strong>در</strong> حال زوال <strong>در</strong> عرصه ی مذهب <strong>در</strong>گرفت.‏ کلیسای کاتول<strong>یک</strong> نسل ها بر جامعه سلطه<br />

داشت و د<strong>یک</strong>تاتوری مطلقی را بر روح و ذهن مردان و زنان اعمال می کرد.‏ <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه های<br />

شکسپبریبرر ارجاعات خصمانه ی پرسمشسمماری را به اسپانیا و روش تفتیش عقاید اسپانیابىیبىی می یابیم.‏<br />

قیام انگلستان نشان دهنده ی ‏بهتبههدیدی مستقیم برای هژموبىنبىی اسپانیا بود.‏ <strong>در</strong> آن زمان اسپانیا<br />

ثروبمتبممندترین و ق<strong>در</strong>بمتبممندترین ملت روی زمبنیبنن بود.‏ البریبرزابت <strong>در</strong> مذهب ‏همھهممچون ‏بمتبممام امور دیگر<br />

فرصت طلبىببىی ‏بىببىی اخلاق و سودجو بود.‏ این ‏لحللححظه با شاه فیلیپ اسپانیا لاس می زد و ‏لحللححظه ی دیگر با<br />

دسمشسممنش پادشاه فرانسه،‏ چشم انداز ازدواج را <strong>در</strong> برابرشان می آوبجیبجخت که <strong>در</strong> آن دوران نام<br />

دیگری برای ابجتبجحاد سیاسی بود،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که ‏همھهممگی را <strong>در</strong> فاصله ای معبنیبنن نگه می داشت و به طور<br />

سیستمات<strong>یک</strong> ق<strong>در</strong>ت انگلستان را افزایش می داد.‏<br />

هنگامی که فیلیپ دوم عدم امکان به کنبرتبررل <strong>در</strong>آوردن انگلستان از طریق ازدواج را <strong>در</strong>یافت،‏<br />

تصمیم گرفت که ابزار دیگرِ‏ کمبرتبرر زیرکانه را به کار گبریبررد.‏ <strong>در</strong> سال ١۵٨٨ اسپانیای کاتول<strong>یک</strong><br />

٢٤


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

آماده ی ‏جمحجممله به انگلستان شد.‏ هر چند،‏ اوضاع آن گونه که انتظار می رفت از آب <strong>در</strong> نیامد.‏ ناوگان<br />

<strong>در</strong>یابىیبىی اسپانیا که از سوی کشبىتبىی های جنگی انگلستان مورد ‏جمحجممله قرار گرفته بود،‏ <strong>در</strong> ‏بهنبههایت به<br />

وسیله ی طوفان <strong>در</strong> <strong>در</strong>یا نابود شد.‏ ‏جمججممله ای معروف <strong>در</strong> آن دوران می گفت:«بهیبههوه بادهایش را<br />

دمید،‏ و آبهنبهها پرا کنده شدند.»‏<br />

باد ا کنون با شدت موافق با حزب پروتستان <strong>در</strong> انگلستان می وزید.‏ با این حال ملکه از این<br />

ق<strong>در</strong>ت و نفوذ روزافزون ناراضی بود.‏ او <strong>در</strong> خفاء مراسم فاخر و پرشکوه مناسک قدبمیبمم و ساختار<br />

سلسله مراتبىببىی مذهب قدبمیبمم را ترجیح می داد.‏ اما او ملزم بود که از پروتستان ها ‏جمحجممایت کند،‏ چرا<br />

که ‏بهتبههدید اصلی علیه ق<strong>در</strong>ت و زندگی او از سوی کاتول<strong>یک</strong> ها و رم می آمد.‏<br />

او ملزم بود که <strong>در</strong> <strong>در</strong>بار به نفع حزب پروتستان عمل کند که برلىللىی‎١‎ ، والیسنگهام‎٢‎ و ارلِ‏ لایسبرتبرر‎٣‎<br />

‏بمنبممایندگانش بودند.‏ با این حال ملکه حزب پروتستان افراطی ‏(پیوریبنتبنن ها)‏ را به دیده ی ظن و نفرت<br />

می نگریست.‏ جامعه <strong>در</strong> چنگ تبىببىی مذهبىببىی بود که به شکل خطرنا کی داشت رنگ سیاسی به خود<br />

می گرفت.‏ <strong>یک</strong> ناظر وحشت زده معبرتبررض شده بود:«بسیاری هستند که <strong>در</strong> هفت سال <strong>یک</strong> موعظه<br />

‏بمنبممی شنوند،‏ بلکه حبىتبىی می توان گفت <strong>در</strong> هفده سال.»‏ سر فرانسیس <strong>در</strong><strong>یک</strong>‎٤‎ اعبرتبرراض کرده بود که<br />

اصلاحات ‏«تا جابىیبىی پیش رفته بود ه که تقریباً‏ به مذهب پایان داده بود.»‏<br />

‏همھهممبنیبنن ببریبرزاری <strong>در</strong> شب دوازدهم شکسپبریبرر نبریبرز منعکس شده است که <strong>در</strong> آن چنبنیبنن می خوانیم:‏<br />

او نه پیوریبنتبنن است،‏ نه هیچ چبریبرز دیگری که <strong>در</strong> آن ثابت قدم باشد،‏<br />

بلکه <strong>یک</strong> ابن الوقت است؛ <strong>یک</strong> نادان خودبمنبمما،‏<br />

که سخنان بزرگان را از بر می کند و آن را <strong>در</strong> حجم انبوه ادا می کند:‏<br />

چنان خود را عالىللىی می پندارد،‏ چنان سرشار از خصائل والا،‏<br />

که باور قلبىببىی اش این است که هر آنکه به او می نگرد دوستش می دارد؛<br />

و بر ‏همھهممبنیبنن ضعف اوست که انتقام من زمینه خواهد یافت تا کارساز شود.‏<br />

‏(شب دوازدهم،‏ پرده ی دو،‏ صحنه ی سه)‏<br />

<strong>در</strong>خواست دموکراتبریبرزه شدن کلیسا حبىتبىی آبهنبههابىیبىی <strong>در</strong> ساختار ق<strong>در</strong>ت را که گرایش مساعد نسبت به<br />

دکبرتبررین جدید داشتند نبریبرز بیمنا ک کرده بود.‏ البریبرزابت پیوریبنتبنن ها را افراطیابىنبىی خطرنا ک و چالشی<br />

بالقوه برای ق<strong>در</strong>ت سلطنبىتبىی تلقی می کرد.‏ پرسبیبرتبررین ها‎٥‎ خواستار پایان دادن به ‏[کار]‏ اسقف ها<br />

Burleigh ١<br />

Walsingham ٢<br />

Earl of Leicester ٣<br />

Sir Francis Drake ٤<br />

٢٥<br />

:Presbyterianism ٥ از ش ا خ ههای اصالحی پروتستانیزم


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

بودند.‏ اما کنبرتبررل کلیسای اصلاح شده چندان برای حا کم آسان نبود و او این را <strong>یک</strong> ‏بهتبههدید<br />

می ‏سمشسممرد.‏<br />

ادموند گریندال‎١‎ اسقف اعظم کانبرتبرربری،‏ <strong>یک</strong>ی از برجسته ترین حامیان پرسبیبرتبررین ها از فعالیت <strong>در</strong><br />

مقام خود معلق شد و تا پایان عمرش <strong>در</strong> برزخ بافىقفىی ماند.‏ پرسبیبرتبررینبریبرزم <strong>در</strong> واقع حزب قشر بالای<br />

بورژوازی و متحدانش <strong>در</strong> میان اشراف بود.‏ هر چه اقشار اجتماعی پایبنیبنن تر بود،‏ عقاید مذهبىببىی<br />

جدید راد<strong>یک</strong>ال تر می شد.‏<br />

<strong>در</strong> شاخه ی چپ افراطی پروتستانبریبرزم،‏ گرایش های بسیار راد<strong>یک</strong>ال تری شروع به تبلور می کردند.‏<br />

گرایش هابىیبىی چون آناباپتیست ها‎٢‎ <strong>در</strong> جهبىتبىی انقلابىببىی حرکت می کردند.‏ آیا ‏بمتبممام این ها ‏بمنبممی توانست<br />

مستقیماً‏ به خواست دموکراتبریبرزه شدن نظام سیاسی منجر شود؟ این پرسش <strong>در</strong> قرن بعدی که<br />

منجر به جنگ داخلی و انقلاب بورژوابىیبىی شد پاسخ خود را یافت.‏<br />

گسبرتبررش آ گاهی ملی<br />

این دوران شکل گبریبرری دولت‐ملت های اروپابىیبىی بود و روح ملی انگلیسی <strong>در</strong> هر خط از<br />

‏بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر زنده است.‏ آ گاهی ملی انگلیسی <strong>در</strong> طول صد سال جنگ با فرانسه<br />

گسبرتبررش یافته بود و این <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی شکسپبریبرر،‏ خصوصاً‏ <strong>در</strong> هبرنبرری پنجم بازتاب یافته<br />

است.‏ فرانسوی ها <strong>در</strong> اینجا به عنوان دسمشسممن ملی انگلستان به تصویر کشده شده اند و میهن پرسبىتبىی<br />

انگلیسی کمابیش با ضدیت با فرانسه تعریف شده است.‏ با این حال،‏ <strong>در</strong> دوران حکومت البریبرزابت،‏<br />

افزایش ق<strong>در</strong>ت اسپانیا دسمشسممن ملی جدیدی ابجیبججاد کرد.‏<br />

موقعیت انگلستان به عنوان <strong>یک</strong> جزیره نقشی عمده <strong>در</strong> سرنوشتش ایفاء کرد.‏ <strong>در</strong>یا مرزی طبیعی<br />

و خطی دفاعی ابجیبججاد کرده بود که دیگر کشورهای اروپابىیبىی از آن ‏مجممجحروم بودند.‏ ‏همھهممچنبنیبنن انگبریبرزه ای<br />

برای ‏بجتبججارت و به دنبال آن انباشت سرمایه فراهم کرده بود.‏ <strong>در</strong> حالىللىی که بیشبرتبرر قاره ی اروپا <strong>در</strong><br />

جنگ های خارجی و داخلی فرو رفته بود،‏ با پروتستان ها و کاتول<strong>یک</strong> هابىیبىی که <strong>یک</strong>دیگر را <strong>در</strong><br />

جنگ هابىیبىی خونبنیبنن سلاخی می کردند،‏ این جزیره ی پادشاهی پس از پایان دوره ی جنگ داخلی<br />

مشهور به جنگ های گل های سرخ،‏ از صلح و کامیابىببىی ‏بهببههره مند بود.‏<br />

اصلاحات جزبىئبىی ابجنبججام شده از سوی هبرنبرری هشتم به رشد سرمایه داری <strong>در</strong> انگلستان که آغازش از<br />

احتمالاً‏ از قرن ١۴ به بعد قابل رویت بود،‏ سرعت ‏بجببجخشید.‏ ‏بجتبججارت پشم انگلستان از صنعت<br />

٢٦<br />

Edmund Grindal ١<br />

Anabaptist ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

نساجی <strong>در</strong> کشورهای فرودست‎١‎ و نبریبرز جنگ <strong>در</strong> قاره اروپا که امکان ‏بجتبججارت پولساز با ‏بمتبممام<br />

طرف های متخاصم را ابجیبججاد می کرد ‏بهببههره می برد.‏<br />

بنابراین دوران خاندان تیودور نقطه ی عطفی تعیبنیبنن کننده <strong>در</strong> ظهور انگلستان به عنوان <strong>یک</strong> ملت<br />

بود.‏ ‏مجممجحبوبیت ‏بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی شکسپبریبرر و مارلو شاهدی بر حس رو به رشد آ گاهی ملی است.‏<br />

شکست ناوگان <strong>در</strong>یابىیبىی اسپانیا <strong>در</strong> سال ١۵٨٨ تغیبریبرری کیفی را <strong>در</strong> سرنوشت ملی انگلستان رقم<br />

زد.‏ از آن زمان به بعد ق<strong>در</strong>ت انگلستان متکی بر موفقیتش <strong>در</strong> جابجببججابىیبىی اسپانیا از موقعیت غالبش<br />

به عنوان ق<strong>در</strong>ت اصلی اروپا و جهان بود.‏ روحیه ی جدیدی <strong>در</strong> سرزمبنیبنن <strong>در</strong> جریان بود:‏ روحیه ی<br />

اطمینان و خوشبیبىنبىی نسبت به آینده.‏ انگلیسی ها کم کم خود را مردمی متمایز با سرنوشبىتبىی ویژه<br />

احساس می کردند.‏<br />

غرور انگلیسی نسبت به کشورش <strong>در</strong> خطابه ای که شکسپبریبرر از زبان جانِ‏ گانت‎٢‎ <strong>در</strong> ربجیبجچارد دوم<br />

می گوید بازتاب یافته و مشهور است:‏<br />

این تاج و ‏بجتبجخت سلطنبىتبىی پادشاهان،‏ این جزیره ی ‏بجتبجحت فرمانروابىیبىی،‏<br />

این زمبنیبنن اقتدار،‏ این مسند خدای جنگ،‏<br />

این عدن دیگر،‏ این نیمه ی ‏بهببههشت،‏<br />

این دژ ساخته شده به دست طبیعت برای خودش<br />

<strong>در</strong> مقابل ‏بهتبههاجم و دست جنگ،‏<br />

این نژاد مردان،‏ این جهان کوچک،‏<br />

این گوهر ارزسمشسممند نشسته بر <strong>در</strong>یای نقره ای،‏<br />

که چون دیوار به آن خدمت می کند،‏<br />

یا چون خندفىقفىی دفاعی برای <strong>یک</strong> خانه،‏<br />

<strong>در</strong> مقابل حسادت سرزمبنیبنن های نا کام،‏<br />

این زمبنیبنن متبرببررک،‏ این خا ک،‏ این قلمرو،‏ این انگلستان،‏<br />

این دایه،‏ این زهدان سرشار از پادشاهان،‏<br />

که نسل شان رعب آور و نسب شان بلندآوازه است،‏<br />

شهره اند به اعمالىللىی که به دور از وطن خود ابجنبججام داده اند،‏<br />

<strong>در</strong> خدمت به مسیحیت و دلاوری حقیقی،‏<br />

دور ‏همھهممچون مرقدی که <strong>در</strong> ‏بهیبههودیه است،‏<br />

‏[مرقد]‏ منجی جهان،‏ پسر متبرببررک مر ‏بمیبمم،‏<br />

١ منطقهٔ‏ ساحلی <strong>در</strong> غرب اروپا متشکل از کشورهای هلند و بلژ<strong>یک</strong> و…‏ واقع <strong>در</strong> ارتفاعی پایین تر از دلتای رود راین،‏ رود شلده و<br />

رود موز که پایین تر از سطح <strong>در</strong>یا هستند.‏<br />

John of Gaunt ٢<br />

٢٧


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

این سرزمبنیبنن مردمان خوب،‏ این سرزمبنیبنن بسیار عزیز…‏<br />

ظهور تئاتر<br />

<strong>در</strong> دوران البریبرزابت تئاتر دگرگوبىنبىی کاملی را ‏بجتبججربه کرد.‏ <strong>در</strong> این دوران بود که تئاتر سازمان یافته<br />

برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار <strong>در</strong> انگلستان پدیدار شد و از موفقیبىتبىی بزرگ ‏بهببههره مند شد.‏ تا این زمان تنها شکل<br />

سرگرمی مشابه از سوی دسته های بازیگران دوره گرد فراهم می شد که <strong>در</strong> بازارهای مکاره،‏<br />

فضای باز مسافرخانه ها و روزهای بازار ‏بمنبممایش هابىیبىی را اجرا می کردند.‏ تنها ‏بمنبممایش هابىیبىی که <strong>در</strong> شهرهای<br />

انگلستان برگزار می شد،‏ ‏«بمنبممایش های عرفابىنبىی»‏ با موضوعات مذهبىببىی بود.‏ اما اصلاحات پروتستان به<br />

این نوع از سرگرمی ضربه ای مرگبار وارد کرد.‏<br />

بنابراین تئاتر از نفوذ کلیسا رها شده بود و راه برای تئاتری جدید و سکولار باز بود.‏ گروه هابىیبىی از<br />

بازیگران ‏بجتبجحت ‏جمحجممایت اشراف تشکیل شدند تا آثاری را برای سرگرمی عموم اجرا ‏بمنبممایند.‏ این فرم<br />

جدید هبرنبرری به زودی بسیار ‏مجممجحبوب شد.‏ تئاترهای حرفه ای جدیدی که <strong>در</strong> انگلستان ساخته<br />

می شد،‏ <strong>در</strong> هفته ١۵٠٠٠ ‏بمتبمماشاچی تئاتر را <strong>در</strong> لندن،‏ شهری با ‏جمججممعیبىتبىی میان ١۵٠٠٠٠ تا<br />

٢۵٠٠٠٠ نفر،‏ به خود جذب می کرد.‏<br />

<strong>در</strong> طول دوران عمر شکسپبریبرر،‏ برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار تئاترهای دابمئبممی خصوصاً‏ <strong>در</strong> لندن پدیدار<br />

می شدند.‏ ‏«رد لایِن»‏ ‏[شبریبرر سرخ [ و ‏بمتبمماشاخانه ی جیمز بربیج‎١‎ ‏[به نام]‏ ‏«تئاتر»،‏ ‏بجنبجخستبنیبنن تئاترهای<br />

عمومی <strong>در</strong> انگلستان بودند.‏ کرانه ی جنو ‏بىببىی لندن مکان های طبیعی برای تئاترهابىیبىی چون ‏«رز‎٢‎ « و<br />

‏«گلوب‎٣‎ « بودند.‏<br />

رفبنتبنن به تئاتر <strong>در</strong> آن روزگار چندان ‏مجممجحبرتبررمانه تلقی ‏بمنبممی شد.‏ انبوه غبریبررقابل کنبرتبررل ‏بمتبمماشاچیان عادی<br />

ایستاده بوی گل ‏بمنبممی دادند.‏ وضعیت ‏بهببههداشت <strong>در</strong> انگلستان دوران تیودورها ابتدابىیبىی بود و به هر<br />

حال ‏بىببىی سروپاهای ناخوشایند که مدام به ‏بمتبمماشای رویدادها می رفتند به ن<strong>در</strong>ت ‏جمحجممام می کردند.‏ فضا<br />

پر از فحاشی و بوی عرق و آبجببججو بود.‏ این بیانگر ‏بهتبههدیدی بالقوه برای نظم عمومی نبریبرز بود.‏<br />

از دوران قرون وسطی ‏بجببجخشی از لندن که به نام ‏«ساوث وارک»‏‎٤‎ شناخته می شد،‏ ‏مجممجحله ی میخانه ها،‏<br />

گودال های ‏بمنبممایش خرس و فاحشه خانه ها بود.‏ اسقف وینچسبرتبرر مالک برخی از پرسودترین<br />

فاحشه خانه ها <strong>در</strong> این ‏مجممجحل بود و روسپیان ‏مجممجحلی به ‏«غازهای وینچسبرتبرر»‏ شهرت داشتند.‏ ‏همھهممبنیبنن جا<br />

بود که فالستف‎٥‎ و رفقایش وقت شان را صرف میگساری و خوشگذرابىنبىی می کردند.‏<br />

James Burbage ١<br />

Rose ٢<br />

Globe ٣<br />

Southwark ٤<br />

٢٨<br />

Falstaff ٥


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

<strong>در</strong> دوران البریبرزابت کرانه ی جنو ‏بىببىی شروع به جذب مردمی جدید و تا حدودی خوشنام تر کرد.‏ با<br />

این حال مردم خداترس تئاترها را به عنوان مکان هابىیبىی خدانشناس نکوهش می کردند:«قلمرو<br />

شیطان».‏ برخی پروتستان ها ‏همھهممچون ویلیام پرین‎١‎ دوست داشتند که ‏بمتبممامی تئاترها را بسته<br />

ببینند.‏ با این حال تئاترها از پشتیبابىنبىی حامیابىنبىی ق<strong>در</strong>بمتبممند ‏بهببههره می بردند و نه تنها بافىقفىی ماندند،‏ بلکه<br />

شکوفا نبریبرز شدند،‏ خصوصاً‏ با پیدایش ‏مجممجخاطب جدید و ‏مجممجحبرتبررم تر بورژوا.‏<br />

طبقه ی متوسط دوران البریبرزابت پول برای خرج کردن داشت و این امر باب شده بود که به تئاتر<br />

بروند تا با اشرافىففىی که آبهنبهها نبریبرز ‏بمتبمماشا گران ثابت بودند حشر و نشر داشته باشند.‏ البته لرد ‏جمچجممبرببررلبنیبنن ٢<br />

انگلستان خود حامی گروه بازیگران شکسپبریبرر بود.‏ هر چند،‏ تئاتر رفبنتبنن ‏مجممجختص شهروندان<br />

ثروبمتبممندتر پایتخت نبود.‏ فقرا می توانستند <strong>یک</strong> پبىنبىی بدهند و <strong>در</strong> قسمت جلوی سالن <strong>در</strong> مقابل صحنه<br />

بایستند.‏ حامیان ثروبمتبممندتر تا نیم کراون پرداخت می کردند تا <strong>در</strong> فضای بسته بنشینند تا از هوای<br />

سرد و مرطوب لندن <strong>در</strong> امان باشند.‏<br />

موفقیت اولیه<br />

این پدیده ای جدید و هیجان انگبریبرز بود.‏ برای آبهنبهها که می دانستند چطور از آن ‏بهببههره برداری کنند نبریبرز<br />

‏بجتبججاربىتبىی بسیار پرسود بود.‏ شکسپبریبرر جوان نبریبرز یقیناً‏ می دانست چگونه چنبنیبنن کند.‏ پیشینه ی بعدی که<br />

از شکسپبریبرر سراغ دار ‏بمیبمم هنگامی ظاهر می شود که <strong>در</strong> لندن ‏بمنبممایشنامه نویس بود و به گروهی تعلق<br />

داشت که با عنوان مردان لرد ‏جمچجممبرببررلبنیبنن شناخته می شد.‏ موفقیت های اولیه ی او ربجنبججش و نفرت دیگر<br />

نویسندگان نه چندان موفق را برانگیخت.‏<br />

ببنیبنن سال های ١۵٩٠ و ١۵٩٢ شکسپبریبرر با ‏بمنبممایش های ‏«هبرنبرری ششم»،‏ ‏«ربجیبجچارد سوم»‏ و ‏«کمدی<br />

اشتباهات»‏ بر روی صحنه ی لندن سر برآورد.‏ آبهنبهها موفقیبىتبىی فوری بودند.‏ این موفقیت و ‏مجممجحبوبیت<br />

موجب افزایش اعتماد به نفسی فزاینده شد.‏ این امر با این واقعیت ‏بمنبممایان می شود که شکسپبریبرر<br />

<strong>در</strong>خواست رد شده ی پ<strong>در</strong>ش برای نشان خانوادگی را <strong>در</strong> سال ١۵٩۶ ‏بجتبججدید کرد.‏ <strong>در</strong> سال<br />

١۶٠٢ ‏مجممججبور شد از عنوان خود <strong>در</strong> برابر این ابهتبههام که ‏«شکسپبریبرر بازیگر»‏ مستحق افتخار نشان<br />

خانوادگی نبود دفاع ‏بمنبمماید.‏<br />

‏همھهممکار ‏بمنبممایشنامه نویس و رقیب او رابرت گرین‎٣‎ یادداشبىتبىی ناخوشایند نوشت که شکسپبریبرر را ‏«کلاغ<br />

تازه به دوران رسیده»‏ توصیف می کرد.‏ این زبان توهبنیبنن آمبریبرز بازتاب دهنده ی خصومت ساختار ادبىببىی<br />

William Prynne ١<br />

Lord Chamberlain ٢<br />

٢٩<br />

Robert Greene ٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

‏بجتبجحصیل کرده <strong>در</strong> دانشگاه نسبت به تازه واردی بود که موفقیتش را ‏بهتبههدید می ‏سمشسممردند.‏ ترس آبهنبهها<br />

آشکارا موجه بود.‏<br />

١۶١۴ تئاتر گلوب دوم<br />

شکسپبریبرر فردی مشهور و ثروبمتبممند و نبریبرز سهامدار ‏«مردان لرد ‏جمچجممبرببررلبنیبنن»‏ شد.‏ این گروه سالن تئاتر<br />

خودش به نام گلوب را داشت و شکسپبریبرر که به وضوح ‏بجتبججارت پیشه ای زیرک بود،‏ ۵/١٢ <strong>در</strong>صد<br />

<strong>در</strong> آن سهم داشت.‏ او سرمایه ی کافىففىی را داشت تا هم <strong>در</strong> لندن و هم <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد <strong>در</strong> املا ک<br />

سرمایه گذاری کند.‏ او دومبنیبنن خانه ی بزرگ اسبرتبرراتفورد را خریداری کرد،‏ هر چند که ‏همھهممچنان <strong>در</strong><br />

لندن زندگی می کرد.‏<br />

هنگامی که تئاترها <strong>در</strong> سال ١۵٩٣ به خاطر طاعون تعطیل شدند،‏ این ‏بمنبممایشنامه نویس دو شعر<br />

روابىیبىی ‏«ونوس و آدونیس»‏ و ‏«بجتبججاوز به لوکریس»‏ را سرود و احتمالاً‏ شروع به نوشبنتبنن سونات های<br />

پرمجممجحتوایش کرد.‏ صد و پنجاه و چهار سونات از او به جا مانده است که شهرتش را به عنوان<br />

شاعری بااستعداد تضمبنیبنن می کند.‏ تا سال ١۵٩۴ ‏«رام کردن زن سرکش»،‏ ‏«دو ‏بجنبججیب زاده از<br />

ورونا»‏ و ‏«رتحنتحج بیهوده ی عشق»‏ را نبریبرز نوشته بود.‏<br />

٣٠


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

<strong>در</strong> سال ١۵٩٨ فرانسیس مبریبررز‎١‎ نویسنده او را به عنوان ‏«عالىللىی ترینِ»‏ نویسندگان انگلستان هم<br />

<strong>در</strong> کمدی و هم <strong>در</strong> تراژدی برگزید.‏ آثار او توجه <strong>در</strong>بار را به خود جلب کرد و ‏بمنبممایش های متعددی<br />

را <strong>در</strong> مقابل ملکه البریبرزابت اول به اجرا <strong>در</strong>آورد.‏ اما بعدها هنگامی که کمی پیش از مرگش ارلِ‏<br />

ساسکس توطئه ای را تدارک دیده و سازماندهی کرد که شکسپبریبرر به طور غبریبررمستقیم <strong>در</strong> آن<br />

دخیل بود،‏ به <strong>در</strong>دسری جدی گرفتار شد.‏<br />

دوران گذار<br />

مارکس خاطرنشان کرده بود که دقیقاً‏ چنبنیبنن دورابىنبىی از گذار اجتماعی است که شخصیت های<br />

گونا گوبىنبىی از آن دست که <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر ‏بمنبممایان می شوند را ابجیبججاد می کند.‏ اما کاملاً‏ جدا<br />

از طبرنبرز سَبُکی که ‏مجممجخاطبان دوره ی البریبرزابت را جذب خود می کرد،‏ سر جان فالستف‎٢‎ ‏بجتبججسم جالب<br />

توجهی از <strong>یک</strong> وجه از آن عصر بود،‏ عوام فرودست اجتماع،‏ لایه های عمیق زیرین جامعه ی<br />

دوران البریبرزابت که زیر منظره ی ‏بمتبمماشابىیبىی و پرزق و برق زندگی <strong>در</strong>باری،‏ شوالیه گری و افتخار ‏بهنبههفته<br />

بود.‏ <strong>در</strong> واقع او ‏بمنبمماینده ی نقطه ی متضاد آن بود.‏<br />

فالستف <strong>در</strong> <strong>یک</strong>ی از سخنان مشهورش دقیقاً‏ طبیعت <strong>در</strong> حال گذار جامعه ای که <strong>در</strong> حال دور<br />

انداخبنتبنن مظاهر فئودالیسم و اخلاقیات فئودالىللىی قدبمیبمم بر مبنای ایده هابىیبىی چون وفاداری به مافوق<br />

خود،‏ شرافت و غبریبرره به نفع ملاحظات عملی تر،‏ خصوصاً‏ از نوع پولىللىی است را تبیبنیبنن می کند.‏ انتقاد<br />

تند فلسفی سر جان <strong>در</strong>باره ی شرافت ‏بهببههانه ای مناسب را برای گریز از نبرببررد برایش فراهم می کند:‏<br />

[…] چرا باید چنبنیبنن مشتاق باشم وقبىتبىی هنوز از من طلب نکرده است؟ خوب،‏ اهمھهممیبىتبىی ندارد؛<br />

شرافت مرا به پیش می راند.‏ آری،‏ اما ا گر وقبىتبىی می آبمیبمم شرافت جابمنبمم را بگبریبررد چه؟ آنگاه چه<br />

می شود؟ آیا شرافت می تواند پابىیبىی را سر جایش بازگرداند؟ نه!‏ یا دسبىتبىی را؟ نه!‏ یا <strong>در</strong>د زجمخجممی را از<br />

میان ببرببررد؟ نه.‏ پس شرافت ‏بمنبممی تواند دست به جراحی بزند؟ نه.‏ شرافت چیست؟ <strong>یک</strong> کلمه.‏ <strong>در</strong> آن<br />

کلمه ی شرافت چه ‏بهنبههفته است؟ آن شرافت چیست؟ هوا!‏ عجب معامله ای!‏ چه کسی آن را دارد؟<br />

آنکه چهارشنبه ی گذشته مرد.‏ آیا احساسش کرد؟ نه.‏ آیا آن را شنید؟ نه.‏ پس نامجممجحسوس است.‏<br />

بله،‏ برای مردگان.‏ اما آیا با زندگان زندگی ‏بمنبممی کند؟ نه.‏ چرا؟ افبرتبررا آن را تاب ‏بجنبجخواهد آورد.‏ به ‏همھهممبنیبنن<br />

دلیل است که هیچ از آن ‏بمنبممی خواهم.‏ شرافت تنها <strong>یک</strong> سنگ قبرببرر است:‏ و این چنبنیبنن خطابه ی من به<br />

پایان می رسد.‏<br />

و سر جان عرصه ی مبارزه را با ‏بمتبممام سرعبىتبىی که پاهای چاقش یارای بردن او را دارند ترک می کند.‏<br />

Francis Meres ١<br />

٣١<br />

Sir John Falstaff ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

این سخنان ‏بمنبمماینده ی انتقادی تند بر اخلاقیابىتبىی منسوخ است که بسیار ‏همھهممسو با دن کیشوت<br />

١ سروانتس است.‏ این دوران <strong>در</strong> اسپانیا دیگ جوشابىنبىی از تغیبریبرری اجتماعی بود که <strong>در</strong> آن طبقات<br />

کهن با سرعبىتبىی بیشبرتبرر از آن ذوب می شدند که طبقات جدید قا<strong>در</strong> باشند جایگزین آبهنبهها شوند.‏ زوال<br />

فئودالیسم <strong>در</strong> کنار کشف آمر<strong>یک</strong>ا اثری ‏مجممجخرب بر روی کشاورزی اسپانیا داشت.‏ به جای جامعه ی<br />

دهقابىنبىی مولدی که نانش را از عرق جبینش به دست می آورد،‏ با لشکری از گدایان و طفیلی ها،‏<br />

اشرافیان نابود شده و دزدان،‏ خدمه ی سلطنبىتبىی و میخوارابىنبىی مواجهیم که ‏همھهممگی <strong>در</strong> تلاشند بدون<br />

کار کردن روزگار بگذرانند.‏<br />

جامعه ی اسپانیا <strong>در</strong> این زمان ‏همھهممان ترکیب گونا گون و سرشار از اراذل و اوباش،‏ دزدان و<br />

شیادابىنبىی را به ما ارائه می کند که بازتاب شان را <strong>در</strong> صفحات ‏بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر می یابیم.‏<br />

فلسفه ی این قشر می تواند <strong>در</strong> <strong>یک</strong> کلمه ‏جمججممع بندی شود:‏ بقاء.‏ زندگی تقلابىیبىی جنون آمبریبرز برای تضمبنیبنن<br />

وسائل معاش به هر طریق ‏ممممممکن است.‏ شعارشان این است:«هر کس برای خودش،‏ و شیطان هم<br />

هرکس را که جا ماند بگبریبررد.»‏ این فلسفه ی خودخواهی بورژوابىیبىی <strong>در</strong> سخنان سابجنبجچو پانزا‎٢‎ ‏جمججممع بندی<br />

شده است که ‏همھهممانند فالستف ارزش ها و اخلاقیات دنیای جدید را متجسم می کند،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که<br />

دن کیشوت به اخلاقیات و ارزش های دنیابىیبىی چنگ زده است که مدت هاست دیگر وجود ندارد.‏<br />

تضاد حاصله میان آبجنبجچه باید باشد و آبجنبجچه هست <strong>در</strong> <strong>یک</strong> کلمه خلاصه می شود:‏ جنون.‏ دقیقاً‏ <strong>در</strong><br />

‏همھهممبنیبنن تضاد و پوچی آشکار آن است که طبرنبرز شاهکار سروانتس ‏بهنبههفته است.‏<br />

صحنه های طبرنبرزآمبریبرز رک<strong>یک</strong> زندگی فرودستانه ی میخانه <strong>در</strong> دن کیشوت به این رمان زندگی و رنگ<br />

می ‏بجببجخشد و ‏همھهممزمان تضاد اصلی آن دوران تاربجیبجخی را برجسته می سازد.‏ مردم عامی اسپانیا به<br />

‏همھهممان اندازه زنده و سرحال هستند که اشراف مرده و بیهوده اند.‏ موضوع اصلی دن کیشوت<br />

مشتمل بر حقیقت تاربجیبجخی اساسی <strong>در</strong>باره ی دوران زوال فئودالىللىی است.‏ ایده آل های شوالیه گری<br />

ا کنون <strong>در</strong> بسبرتبرر اقتصاد نوظهور سرمایه داری که <strong>در</strong> آن ‏بمتبممام مناسبات،‏ اصول و اخلاقیات از سوی<br />

پول نقد د<strong>یک</strong>ته می شوند،‏ به شکل ناهنجاری هابىیبىی مضحک و غبریبررمتعارف ظاهر می شوند.‏<br />

انگلستان شکسپبریبرر ‏همھهممانند اسپانیای سروانتس <strong>در</strong> گبریبررودار انقلاب اجتماعی و اقتصادی عظیمی<br />

بود.‏ این تغیبریبرری متلاطم و <strong>در</strong>دنا ک بود که ‏سمشسممار بسیاری از مردم را <strong>در</strong> فقر فرو برد و <strong>در</strong> شهرها<br />

طبقه ی بزرگی از عناصر ‏لمللممبنپبنن پرولبرتبرر ‏مجممجحروم ابجیبججاد کرد:‏ گدایان،‏ دزدان،‏ روسپیان،‏ سربازان فراری<br />

و امثال آبهنبهها که ‏همھهممنشبنیبنن فرزندان اشراف فقبریبرر شده و کشیش های خلع لباس شده بودند؛ تا منبع<br />

‏بىببىی پایابىنبىی از شخصیت هابىیبىی ‏همھهممچون سر جان فالستف را بسازند.‏<br />

٣٢<br />

Don Quixote ١<br />

Sancho Panza ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

سر جان فالستف<br />

سر جان فالستف احتمالاً‏ ‏مجممجحبوب ترین شخصیت <strong>در</strong> میان ‏بمتبممام شخصیت های شکسپبریبرر است.‏ او<br />

کهن الگوی ‏«رند دوست داشتبىنبىی»‏ است،‏ میخواره،‏ <strong>در</strong>وغگو،‏ لاف زن و دزد.‏ مرکز فعالیت های او<br />

ساوث وارک است،‏ ‏مجممجحله ای از لندن که پشت دیوارهایش <strong>در</strong> جنوب رود تیمز قرار داشت و پاتوق<br />

خلافکاران و روسپیان بود.‏ این ‏همھهممان جابىیبىی است که مردم لندن می آمدند تا <strong>در</strong> میخانه ها،‏<br />

فاحشه خانه ها و تئاترها خوش بگذرانند.‏ این ‏مجممجحل استقرار تئاتر گلوب شکسپبریبرر هم بود که امروزه<br />

بازسازی شده و به ‏بمنبممایش آثار شکسپبریبرر ادامه می دهد.‏<br />

‏همھهممنشینان فالستف قلاشان،‏ میخوارگان،‏ دزدان و آدمکش هابىیبىی چون خودش هستند،‏ اما <strong>در</strong> میان<br />

آبهنبهها شاهزاده ی ولز،‏ هبرنبرری پنجم آینده نبریبرز هست که با اشتیاق فراوان <strong>در</strong> ماجراجو ‏بىیبىی های<br />

غبریبرراخلافىقفىی و غبریبررقانوبىنبىی دو ‏بمنبممایشنامه ی هبرنبرری چهارم ‏بجببجخش اول و ‏بجببجخش دوم شرکت می کند.‏ از<br />

‏جمججممله رفقای او <strong>در</strong> میخانه ی بورزهد پیستول‎١‎ ، سربازی پبریبرر،‏ لاف زن و بزدل،‏ پویبرنبرز‎٢‎ متکبرببرر و<br />

باردالف‎٣‎ ‏‐دزدی که دماغ بزرگ قرمز و صورت سرخ پر از کورکش نشان گر مراحل پیشرفته ی<br />

الکلبریبرزم بود‐‏ بودند.‏<br />

این ‏لمللممبنپبنن پرولبرتبررها <strong>در</strong> واقع مثال های نسبتاً‏ معمول از فرودستان لندن هستند که ظاهراً‏ شکسپبریبرر با<br />

آبهنبهها بسیار آشنا بوده است.‏ این مطرودشدگان اجتماع ‏مجممجحصول از هم پاشیدن نظم فئودالىللىی قدبمیبمم <strong>در</strong><br />

زمابىنبىی است که سرمایه داری هنوز خود را به طور قاطع مستقر نکرده بود.‏ این بازتابىببىی وفادارانه از<br />

ترکیب بندی اجتماعی ‏بجببجخش اعظم ‏جمججممعیت لندن <strong>در</strong> زمان شکسپبریبرر است.‏<br />

سر جان فالستف خود ‏بجتبججسم آن قشر از جامعه بود،‏ که البته <strong>در</strong> ظاهر با طبرنبرز و رفتارهای<br />

‏بجنبججیب زاده ای از دوران البریبرزابت که به دوران سخبىتبىی افتاده آراسته شده بود.‏ هر آبجنبجچه می گوید و<br />

ابجنبججام می دهد <strong>در</strong> مقیاسی بزرگ است،‏ از پرخوری و میخوارگی تا <strong>در</strong>وغگو ‏بىیبىی که آن را تا حد <strong>یک</strong><br />

فرم هبرنبرری بالا می برد و شرارتش را <strong>در</strong> لایه ای ضخیم از بازگو ‏بىیبىی اغراق آمبریبرز و <strong>در</strong>وغبنیبنن رویدادها<br />

و نبریبرز <strong>در</strong>وغ پردازی های بسیار جالب و خلاقانه می پوشاند.‏<br />

فالستف ‏همھهممانند ‏بمتبممام <strong>در</strong>وغگویان زبردست زیرکی بسیار زیادی را <strong>در</strong> انکار ‏بىببىی شرمانه ی این امر<br />

نشان می دهد که اساساً‏ هیچ گونه <strong>در</strong>وغی گفته است:«هال،‏ ا گر به تو <strong>در</strong>وغ بگو ‏بمیبمم،‏ بر صوربمتبمم تف<br />

بیانداز،‏ مرا اسب بنام.»‏ فالستف <strong>در</strong> <strong>یک</strong>ی از شنیع ترین <strong>در</strong>وغ هایش ادعا می کند که پرسی<br />

هاتسبرپبرر‎٤‎ رهبرببرر شورشی را <strong>در</strong> میدان نبرببرردی کشته است که ‏[<strong>در</strong> واقع]‏ از آن فرار کرده است.‏ وقبىتبىی<br />

شاهزاده هبرنبرری او را روبرو می کند،‏ <strong>در</strong> ادامه گفتگوی کمدی زیر می آید:‏<br />

Pistol ١<br />

Poins ٢<br />

Bardolph ٣<br />

٣٣<br />

Percy Hotspur ٤


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

شاهزاده هبرنبرری:‏ چرا،‏ من به دست خود پرسی را کشتم و تو را دیدم که مرده بودی.‏<br />

فالستف:‏ دیدی؟ خداوندا،‏ خداوندا،‏ چق<strong>در</strong> مردم دوست دارند <strong>در</strong>وغ بگویند!‏ قبول دارم که<br />

افتاده بودم و نفس نداشتم؛ او هم ‏همھهممبنیبنن طور:‏ اما هر دو ‏همھهممزمان برخاستیم و طبق ساعت<br />

شروزبری دست کم <strong>یک</strong> ساعت جنگیدبمیبمم.‏ ا گر حرفم باور شود،‏ خوب است؛ ا گر نه،‏ بگذارید<br />

کسابىنبىی که دلاوری را ارج می ‏بهنبههند گناهش را بر دوش خود بکشند.‏ به جان خودم سوگند<br />

می خورم،‏ این زخم را من بر رانش وارد کردم.‏ ا گر زنده بود و این را انکار می کرد،‏ آه،‏<br />

وادارش می کردم تکه ای از ‏سمشسممشبریبررم را ببلعد.‏<br />

‏(هبرنبرری چهارم،‏ ‏بجببجخش اول،‏ پرده ی پنج،‏ صحنه ی چهار)‏<br />

<strong>در</strong> حالىللىی که فالستف <strong>در</strong> میدان نبرببررد <strong>در</strong> ‏بهببههبرتبررین حالت خود نیست،‏ <strong>در</strong> ‏مجممجحیط میخانه راحت است و<br />

خوب عمل می کند.‏ <strong>در</strong> واقع،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که دیگران برای افتخار می جنگند او <strong>در</strong> ‏بمتبممام طول ‏بمنبممایش<br />

هبرنبرری چهارم می خورد و می نوشد.‏ شاهزاده فالستف را <strong>در</strong> خواب مسبىتبىی <strong>در</strong> میخانه ی بورزهد<br />

می یابد،‏ جابىیبىی که فالستف <strong>در</strong> آن مقدار زیادی سَک نوشیده است ‏(شراب شبریبررین اسپانیابىیبىی که <strong>در</strong><br />

آن دوران <strong>در</strong> انگلستان ‏مجممجحبوب بوده است).‏ او ‏مجممجحتویات صوربجتبجحساب فالستف را بررسی می کند که<br />

به شرح زیر است:‏<br />

پیتو:‏ ‏[می خواند]‏<br />

قلم:‏ خروس،‏ ٢ شیلینگ و ٢ پنس.‏<br />

قلم:‏ سس،‏ ۴ پنس<br />

قلم:‏ سک،‏ دو گالن،‏ ۵ شیلینگ و ٨ پنس<br />

قلم:‏ ماهی کولىللىی و سک بعد از شام،‏ ٢ شیلینگ و ۶ پنس<br />

قلم:‏ نان،‏ نیم پبىنبىی.‏<br />

شاهزاده هبرنبرری:‏ وحشتنا ک است!‏ نیم پبىنبىی نان <strong>در</strong> مقابل این ‏همھهممه شراب!‏<br />

‏(هبرنبرری چهارم،‏ ‏بجببجخش اول،‏ پرده ی دو،‏ صحنه ی چهار)‏<br />

ا گر ‏بمنبممی دانید،‏ دو گالن حدوداً‏ برابر با نه لیبرتبرر است!‏ فالستف به هر معنای کلمه مردی بزرگ است.‏<br />

جثه ی بزرگ او <strong>در</strong> مبنتبنن زیر به خو ‏بىببىی روایت شده است:‏<br />

فالستف تا حد مرگ عرق می ریزد<br />

و ‏همھهممچنان که راه می رود زمبنیبنن خشک را آبیاری می کند.‏<br />

‏(هبرنبرری چهارم،‏ ‏بجببجخش اول،‏ پرده ی دو،‏ صحنه ی دو)‏<br />

فالستف و شاهزاده وارد دوئل لفظی مسخره کردن <strong>یک</strong>دیگر می شوند و به نوبت به <strong>یک</strong>دیگر توهبنیبنن<br />

می کنند.‏ توهبنیبنن های آبهنبهها به <strong>در</strong>جه ی بالابىیبىی از هبرنبررمندی می رسد،‏ مانند وقبىتبىی که شاهزاده فالستف را<br />

چنبنیبنن توصیف می کند:‏<br />

٣٤


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

آن تنه ی پر از اخلاط،‏ آن دلو سبعیت،‏ آن کیسه ی متورم از آماس،‏ آن مشک پر از شراب،‏ آن<br />

جامه دان پر از احشاء،‏ آن گاو فربه کباب شده ی شکم پر منینگ تری‎١‎ ، آن شیطان باستابىنبىی،‏ آن شرّ‏<br />

مو خا کسبرتبرری،‏ آن خلافکار مسن،‏ آن گناهکار کهنسال.‏<br />

‏(هبرنبرری چهارم،‏ ‏بجببجخش اول،‏ پرده ی دو،‏ صحنه ی چهار)‏<br />

گرچه این توهبنیبنن ها ‏ممممممکن است منطقی و موجه باشد،‏ ذره ای از ‏مجممجحبوبیت این شخصیت را <strong>در</strong> میان<br />

عموم کم ‏بمنبممی کرد،‏ خصوصاً‏ <strong>در</strong> میان به اصطلاح ‏«عوام فرودست».‏ این رند دلپذیر چنان ‏مجممجحبوب<br />

بود که وقبىتبىی شکسپبریبرر مرگش را <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه ی هبرنبرری پنجم به تصویر کشید،‏ چنان فریاد اعبرتبرراضی<br />

از مردم برخاست که ‏مجممججبور شد ‏بمنبممایشنامه ی دیگری بنویسد،‏ کمدی ‏«همھهممسران خوش ویبرنبرزور»،‏ تا او<br />

را دوباره بازگرداند.‏<br />

پبریبرروزی های مشهور هبرنبرری پنجم ‏ممممممکن بود برای احساسات والاتر میهن پرستانه ی ‏مجممجخاطبان شکسپبریبرر<br />

خوشایند باشد،‏ اما آبهنبهها قطعاً‏ با بدنامِ‏ میخانه ها و رند دوست داشتبىنبىی سر جان فالستف بیشبرتبرر<br />

احساس راحبىتبىی می کردند که ‏همھهممچون خودشان می خندید،‏ می نوشید،‏ ناسزا می گفت،‏ به دنبال<br />

‏«زنان ‏بىببىی بندوبار»‏ می رفت و بر گذر عصر اشرافىففىی شوالیه گری با نشان دادن مابجتبجحت بزرگش <strong>در</strong>ود<br />

می فرستاد.‏<br />

٣٥<br />

Manningtree ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

سر فرانسیس والسینگهام سرپرست جاسوسان<br />

عصر شکسپبریبرر عصر ما کیاولىللىی نبریبرز بود.‏ این فیلسوف برجسته ی ایتالیابىیبىی‎١‎ کسی بود که برای ‏بجنبجخستبنیبنن<br />

بار توضیح داد تسخبریبرر و حفظ ق<strong>در</strong>ت ارتباطی با اخلاقیات ندارد.‏ دولت خود خشونت سازمان یافته<br />

است و تصرف ق<strong>در</strong>ت تنها از طریق ابزارهای خشونت آمبریبرز می تواند ابجنبججام شود.‏ اخلاق گرایان به این<br />

فیلسوف ایتالیابىیبىی بسیار سخت گرفته اند،‏ اما تارتحیتحخ نشان داده است که ‏بجتبجحلیل او اساساً‏ صحیح است.‏<br />

٣٦<br />

Niccolò Machiavelli ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

شکسپبریبرر و سیاست<br />

<strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر،‏ خصوصاً‏ ‏بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی اش توصیفی گویا <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> از آبجنبجچه<br />

ما کیاولىللىی <strong>در</strong> فلسفه ی سیاسی شرح داده بود دار ‏بمیبمم.‏ ‏بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی به تنازعابىتبىی <strong>در</strong> ق<strong>در</strong>ت<br />

می پردازد که <strong>در</strong> آبجنبجچه ‏(تصادفاً‏ به خاطر شکسپبریبرر)‏ به عنوان جنگ های گل های سرخ می شناسیم،‏<br />

به اوج خود می رسد.‏ جدال بر سر ق<strong>در</strong>ت ‏(<strong>در</strong> این مورد ق<strong>در</strong>ت سلطنبىتبىی)‏ از طریق دسیسه،‏ خیانت،‏<br />

خنجر از پشت زدن و قتل میسر می شود.‏<br />

این دنیابىیبىی بود که <strong>در</strong> آن خشونت و خیانت ابزارهای معمول <strong>در</strong> سیاست پادشاهی بود.‏ نظام<br />

فئودالىللىی <strong>در</strong> حال فروپاشی و سرمایه داری <strong>در</strong> حال ریشه گرفبنتبنن بود.‏ اشرافیت قدبمیبمم به خاطر<br />

<strong>در</strong>گبریبرری خونبنیبنن و طولابىنبىی <strong>در</strong> حال ‏بجتبجحلیل رفبنتبنن و حذف فبریبرز<strong>یک</strong>ی بود.‏ شاخصه ی این <strong>در</strong>گبریبرری بیهوده<br />

میان خاندان های رقیب،‏ خشونت و سبعیت مفرط برای کسب ق<strong>در</strong>ت بود.‏ دو دار و دسته ی<br />

بارون های دزد برای حل وفصل ماجرا به جنگ می پرداختند،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که شاه ساز وارو<strong>یک</strong> ١<br />

میان شان تعادل برقرار می کرد.‏ به مدت سی و دو سال اشراف انگلستان <strong>یک</strong>دیگر را ببریبررجمحجممانه<br />

کشتار کردند.‏<br />

کشمکش خشونت بار بر سر تاج و ‏بجتبجخت انگلستان نقشی مهم <strong>در</strong> تضعیف نظم فئودالىللىی <strong>در</strong><br />

انگلستان ایفاء کرد.‏ <strong>در</strong> پایان <strong>در</strong> هر دو خاندان ‏‐یورک‎٢‎ و لنکسبرتبرر‎٣‎‏‐‏ از پا افتاده بودند.‏ پس از<br />

ادوارد چهارم (١۴۶١-١۴٨٣) از خاندان یورک،‏ برا<strong>در</strong>ش ربجیبجچارد جانشبنیبنن او شد که آوازه ی بد<br />

او توسط شکسپبریبرر <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه ی ربجیبجچارد سوم آمده است.‏ شکسپبریبرر <strong>در</strong> این ‏بمنبممایشنامه توصیف<br />

می کند که چگونه دوکِ‏ کلرنس‎٤‎ به دستور برا<strong>در</strong>ش ربجیبجچارد،‏ دوک گلاسبرتبرر‎٥‎ که بعدها ربجیبجچارد سوم<br />

شد،‏ با ضربه ی چاقو ‏مجممججروح شد و <strong>در</strong> بشکه ی شراب غرق شد.‏ هبرنبرری ششم <strong>در</strong> زندان کشته شد،‏<br />

احتمالاً‏ توسط خود ربجیبجچارد.‏ این ها روش های جذاب معمول مورد استفاده ی اشراف انگلستان <strong>در</strong><br />

عصر شوالیه گری بود.‏<br />

این مثالىللىی است از ‏«بمنبممایش ببریبررجمحجممانه ی ق<strong>در</strong>ت <strong>در</strong> قرون وسطی»‏ که مارکس <strong>در</strong> مانیفست کمونیست به<br />

آن اشاره می کند.‏ جنگ های داخلی مرگبار بالاخره با مرگ ربجیبجچارد سوم،‏ آخرین پادشاه از خاندان<br />

١ ریچارد نویل ،Richard Neville شانزدهمین ارل وارو<strong>یک</strong> که با استفاده از نفوذ و ق<strong>در</strong>ت خود تالش م <strong>یک</strong>رد پادشاهی را به<br />

تخت بنشاند.‏ ‏(م)‏<br />

٣٧<br />

York ٢<br />

Lancaster ٣<br />

Clarence ٤<br />

Gloucester ٥


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

یورک <strong>در</strong> بازۇرث‎١‎ <strong>در</strong> سال ‎١۴٨۵‎پایان یافت.‏ نتیجه ی آن ظهور سلسله ی جدیدی بود که توسط<br />

ماجراجوی ولزی هبرنبرری تیودور‎٢‎ تاسیس شد.‏<br />

تیودورها رشد ‏بجتبججارت،‏ صنعت و بورژوازی نوظهور را تشویق می کردند.‏ اما این سلسله ی جدید<br />

مبرتبرزلزل بود،‏ بنیان های قانوبىنبىی اش بسیار لرزان بود.‏ هم هبرنبرری هفتم و هم فرزندش هبرنبرری هشتم با<br />

توطئه ها و شورش هابىیبىی روبرو بودند که انگلستان را ‏بهتبههدید به بازگشت به جنگ داخلی می کرد.‏ به<br />

‏همھهممبنیبنن علت،‏ عمده ی طبقات بالا و متوسط مشتاقانه به البریبرزابت،‏ که به نظر می رسید ‏[همھهممچون حائلی]‏<br />

میان آبهنبهها و بازگشت به هرج ومرجی که از آن هراسان بودند ایستاده،‏ وفادار بودند.‏<br />

این عصر ناامبىنبىی گسبرتبررده بود که توطئه ها،‏ دسیسه های سیاسی و شورش ‏همھهممیشه <strong>در</strong> آن <strong>در</strong> جریان<br />

بود.‏ هم عصر بزرگ شکسپبریبرر،‏ کریستوفر مارلو‎٣‎ که به خاطر ‏بمنبممایشنامه هایش چون ‏«بهیبههودی مالت»‏ و<br />

‏«تیمور لنگ»‏ شهرت و ‏مجممجحبوبیت فراوابىنبىی کسب کرده بود،‏ <strong>در</strong> <strong>یک</strong> <strong>در</strong>گبریبرری <strong>در</strong> <strong>یک</strong> میخانه کشته<br />

شد،‏ ظاهراً‏ به این علت که مظنون به جاسوسی بود.‏<br />

پرتره ی رنگبنیبنن کمان البریبرزابت اول<br />

Bosworth ١<br />

Henry Tudor ٢<br />

٣٨<br />

Christopher Marlowe ٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

خود البریبرزابت از ترس به قتل رسیدن به دست گماردگان کاتول<strong>یک</strong> های ناراضی یا ماموران اسپانیابىیبىی<br />

<strong>در</strong> وضعیت تشویش دابمئبممی زندگی می کرد.‏ شخص او توسط شبکه ی وسیع جاسوسان و خبرببررچینان<br />

‏بجتبجحت سرپرسبىتبىی والسینگهام ‏همھهممیشه هشیار،‏ <strong>یک</strong>ی از وفادارترین وزرایش حفاظت می شد.‏ پرتره ای<br />

از او وجود دارد که <strong>در</strong> سنبنیبنن کهنسالىللىی او کشیده شده است.‏ صورتش آرایش سنگیبىنبىی دارد.‏ برای<br />

آنکه واقعیت زشت زیر آن پنهان شود،‏ سفید نقاشی شده است.‏ او پوشیده <strong>در</strong> لباس های ابریشم و<br />

ساتن ‏مجممججلل و جواهرات گرانبها است.‏<br />

اما بررسی دقیق تر جزئیابىتبىی عجیب و نسبتاً‏ هولنا کی را آشکار می کند.‏ لباس او مزین به چشم و<br />

گوش انسان است.‏ معنای آن کاملاً‏ واضح است:«چشم ها و گوش های من ‏همھهممه جا هستند.‏ می بینم<br />

که چه می کنید،‏ می شنوم چه زمزمه می کنید،‏ می توابمنبمم خصوصی ترین افکارتان را ‏بجببجخوابمنبمم و <strong>در</strong><br />

رازهای قلب و روح تان رخنه کنم.»‏ <strong>در</strong> <strong>یک</strong> کلام:‏ خواهر بزرگ ناظر ‏سمشسمماست.‏<br />

این دنیای عجیب دسیسه ، توطئه و قتل <strong>در</strong> هیچ کجا ‏بهببههبرتبرر از ‏بمنبممایشنامه ی ژولیوس سزار توصیف<br />

نشده است.‏ <strong>در</strong> اینجا روانشناسی پیش برنده ی سیاستمداران بلندپرواز با دقت <strong>یک</strong> جراح زبردست<br />

تشرتحیتحح می شود.‏ ژولیوس سزار هم داستان دیگری است از دسیسه چیبىنبىی ما کیاولىللىی و خنجر از<br />

پشت زدن ‏(به معنای واقعی کلمه)‏ که وفادارانه جوهره ی زندگی سیاسی را بیان می کند،‏ نه تنها<br />

<strong>در</strong> ارتباط با اواخر ‏جمججممهوری رم،‏ بلکه هر دوره ی دیگر <strong>در</strong> تارتحیتحخ،‏ خصوصاً‏ دوران ما.‏<br />

سزار <strong>در</strong> حالىللىی که به چهره های قاتلان آینده ی خود <strong>در</strong> اطرافش نگاه می کند،‏ با شوخ طبعی<br />

کنایه آمبریبرزی می گوید:‏<br />

‏«بگذارید <strong>در</strong> اطرافم مردابىنبىی داشته باشم که فربه اند؛<br />

مردابىنبىی خوش ظاهر که شب ها ‏[خوب]‏ می خوابند:‏<br />

این کاسیوس ظاهری لاغر و گرسنه دارد؛<br />

بیش از حد فکر می کند:‏ چنبنیبنن مردابىنبىی خطرنا ک اند.»‏<br />

آنتوبىنبىی تلاش می کند به او اطمینان دهد:‏<br />

‏«از او ترس نداشته باشید،‏ سزار؛ او خطرنا ک نیست؛<br />

او <strong>یک</strong> ‏بجنبججیب زاده ی رمی و خوش نیت است.»‏<br />

اما سزار گول ‏بمنبممی خورد و پاسخ می دهد:‏<br />

‏«ای کاش فربه تر بود!‏ اما من از او ترسی ندارم.»‏<br />

‏(ژولیوس سزار،‏ پرده ی <strong>یک</strong>،‏ صحنه ی دو)‏<br />

<strong>در</strong> هبرنبرری ششم،‏ دوک گلاسبرتبرر ‏(شاه ربجیبجچارد سوم آینده)‏ می گوید:‏<br />

‏«عجب،‏ می توابمنبمم لبخند بزبمنبمم،‏ و کشتار کنم <strong>در</strong> حالىللىی که لبخند می زبمنبمم،‏<br />

٣٩


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

و رضایت را فریاد بزبمنبمم بر چبریبرزی که اندوه بر قلبم می نشاند،‏<br />

و گونه هابمیبمم را با اشک های ساختگی تر کنم،‏<br />

و <strong>در</strong> ‏بمتبممام مناسبت ها حفظ ظاهر کنم.»‏<br />

‏(هبرنبرری ششم ‏بجببجخش سوم،‏ پرده ی سه،‏ صحنه ی <strong>یک</strong>)‏<br />

اینجا <strong>در</strong> چند خط جوهره ی خالص آبجنبجچه ا کنون ما کیاولیسم می نامیم را می بینیم.‏ این طنبنیبنن<br />

خوفنا ک کلمابىتبىی است که از زبان دونالببنیبنن‎١‎ <strong>در</strong> مکبث گفته می شود:«<strong>در</strong> لبخند مردان خنجرها<br />

‏بهنبههفته است.»‏ <strong>در</strong> ‏همھهممبنیبنن ‏بمنبممایشنامه دانکن <strong>در</strong> تامل بر مرگ ارل کاو<strong>در</strong>‎٢‎ این سخنان را بیان می کند:‏<br />

‏«این هبرنبرر نیست<br />

که تفسبریبرر ذهن را <strong>در</strong> صورت یافت.‏<br />

او ‏بجنبججیب زاده ای بود که به او اعتماد ‏بمتبممام کرده بودم.»‏<br />

‏(مکبث،‏ پرده ی <strong>یک</strong>،‏ صحنه ی چهار)‏<br />

‏بمتبممام این ها بازتاب وفادارانه ی اوضاع زمانه است.‏ علبریبررغم ظاهر <strong>در</strong>خشان ببریبرروبىنبىی اش،‏ افسانه ی<br />

‏«انگلستان خوشبخت»‏ <strong>در</strong> دوران البریبرزابت تنها ‏همھهممان بود:‏ <strong>یک</strong> افسانه.‏ عصر ناامبىنبىی مفرط بود که <strong>در</strong><br />

آن توطئه ی قتل ‏همھهممواره حاضر بود،‏ جاسوسان <strong>در</strong> هر گوشه و کنار خیابان و <strong>در</strong> هر میخانه گوش<br />

می کردند،‏ و هوا پر از ترس و سوءظن بود.‏<br />

خود البریبرزابت نبریبرز <strong>در</strong> ‏مجممجحاصره ی عادات مشخصات ذهبىنبىی ما کیاولیسم بود.‏ او بیشبرتبرر عمرش را غرق<br />

<strong>در</strong> ظن و ترس از به قتل رسیدن گذراند.‏ <strong>در</strong> برابر دسمشسممنان واقعی یا خیالىللىی،‏ خود را مطلقاً‏ ببریبررحم<br />

نشان می داد.‏ <strong>یک</strong> مرد می توانست ‏لحللححظه ای مورد علاقه اش باشد و ‏لحللححظه ی دیگر خود را <strong>در</strong> برج<br />

لندن <strong>در</strong> انتظار اعدام بیابد.‏<br />

او فرصت طلبىببىی بود که جز اصول مربوط به بقای شخصی،‏ اصول معدودی داشت و باورهای<br />

مذهبىببىی اش نسبت به آن اصول ‏همھهممواره <strong>در</strong> <strong>در</strong>جه دوم قرار می گرفتند.‏ حبىتبىی <strong>در</strong> ‏مجممجحا کماتش نبریبرز فاقد<br />

اعتقادات مذهبىببىی برا<strong>در</strong> فقیدش ادوارد،‏ پروتستان متعصب و یا خواهرش مری،‏ کاتول<strong>یک</strong>ی به ‏همھهممان<br />

اندازه متعصب بود.‏ مری صدها تن از مردمی را که مرتد تلقی می کرد سوزاند تا روح شان را ‏بجنبججات<br />

‏بجببجخشد.‏ البریبرزابت به دار می آوبجیبجخت یا گردن می زد،‏ نه برای آنکه روح ها را ‏بجنبججات ‏بجببجخشد،‏ بلکه برای<br />

خدمت به خودش،‏ منافعش و تاج و ‏بجتبجختش.‏<br />

Donalbain ١<br />

٤٠<br />

Earl of Cawdor ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

رو<strong>یک</strong>رد شکسپبریبرر نسبت به انقلاب<br />

‏بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر می توانند اطلاعات زیادی <strong>در</strong>باره ی زندگی <strong>در</strong> پایان قرن ١۶ و آغاز قرن<br />

١٧ به ما بدهند.‏ این دوران تلاطمات سیاسی و اجتماعی شگرف بود.‏ به طور مشخص <strong>یک</strong><br />

‏بمنبممایشنامه نقشی برجسته <strong>در</strong> رویدادهای سیاسی داشت.‏ <strong>در</strong> اینجا <strong>در</strong>گبریبرری شکسپبریبرر <strong>در</strong> سیاست ‐<br />

البته <strong>در</strong>گبریبرری غبریبررمستقیم‐‏ می توانست برایش بسیار بد ‏بمتبممام شود.‏ این <strong>در</strong> اواخر حکمرابىنبىی البریبرزابت<br />

رخ داد،‏ زمابىنبىی که او زبىنبىی کهنسال بود و گمانه زبىنبىی ها <strong>در</strong>باره ی جانشیبىنبىی او <strong>در</strong> حال بالا گرفبنتبنن بود.‏<br />

جیمز اول<br />

به عنوان <strong>یک</strong> قاعده،‏ پیام ‏بمنبممایشنامه های تاربجیبجخی شکسپبریبرر به نفع پادشاهی و از این ‏لحللححاظ<br />

سازش کارانه بود.‏ او به دلایل آشکار مایل بود تایید فرمانروای سلطنبىتبىی ‏‐هم البریبرزابت و هم پس از<br />

٤١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

او جیمز‐‏ را کسب ‏بمنبمماید.‏ دلیل این امر صرفاً‏ مادی نبود.‏ شکسپبریبرر و هم نسلانش به دلایل بسیاری<br />

از ‏بىببىی ثبابىتبىی سیاسی <strong>در</strong> هراس بودند.‏ روانشناسی آبهنبهها ریشه <strong>در</strong> ‏بجتبججربه ی رویدادهای اخبریبرر داشت.‏<br />

خاطره ی جنگ های گل های سرخ هنوز <strong>در</strong> ذهن مردم زنده بود.‏<br />

با این حال شکسپبریبرر <strong>در</strong> چندین ‏بمنبممایشنامه اش به افکار براندازانه یا حبىتبىی انقلابىببىی آزادی عمل<br />

می دهد.‏ شکسپبریبرر قا<strong>در</strong> بود دنیا را از هر زاویه ی قابل تصوری ببیند.‏ با اینکه او متعلق به جایگاه<br />

اجتماعی نسبتاً‏ ‏ممممممتاز بود،‏ اما قا<strong>در</strong> بود رتحنتحج و <strong>در</strong>ماندگی سایر مردم را ببیند.‏ او <strong>در</strong> دورابىنبىی زندگی<br />

می کرد که استعمار <strong>در</strong> ‏بجنبجخستبنیبنن مراحل آغازین خود قرار داشت.‏ اروپاییان سفیدپوست <strong>در</strong> ارتباط<br />

با مردمی از رنگ ، مذهب و آداب و رسوم متفاوت قرار گرفته بودند.‏ نتیجه برخورد خشونت بار<br />

فرهنگ ها بود که عموماً‏ پایان خوشی نداشت.‏<br />

<strong>در</strong> طوفان،‏ آخرین ‏بمنبممایشنامه ی شکسپبریبرر،‏ شاهد ‏مجممجحکومیت تکان دهنده ی برده داری استعماری<br />

هستیم.‏ کلیبنببنن‎١‎موجود غول آسابىیبىی است که <strong>در</strong> بدویت زندگی کرده و به دست پراسبرپبررو‎٢‎ی ساحر،‏<br />

شخصیت اصلی ‏بمنبممایش به بردگی گرفته شده است.‏ شخصیت اخبریبرر به عنوان <strong>یک</strong> جادوگر و فردی<br />

بسیار دانا به تصویر کشیده شده است.‏ بنا به نظر برخی منتقدین،‏ پراسبرپبررو تصویر خود شکسپبریبرر به<br />

عنوان فردی ق<strong>در</strong>بمتبممند <strong>در</strong> رنسانس است.‏ با این حال شکسپبریبرر سخنابىنبىی را بر زبان کلیبنببنن جاری<br />

می کند که به صراحت بیانگر شورش برده علیه اربابش است:‏<br />

‏«تو به من زبان آموخبىتبىی،‏ و ‏بهببههره ی من از آن<br />

این است که می دابمنبمم چطور ناسزا بگو ‏بمیبمم.‏ طاعون سرخ تو را مبتلا کند<br />

که به من زبانت را آموخبىتبىی!»‏<br />

‏(طوفان،‏ پرده ی <strong>یک</strong>،‏ صحنه ی دو)‏<br />

خود لندن <strong>در</strong> آن روزها مکابىنبىی پر از خشونت بود.‏ شورش هابىیبىی مکرر رخ می داد که غالباً‏ از سوی<br />

کارآموزان فقبریبرری بود که خشم شان را با ‏جمحجممله به خدمه ی ‏بجنبججیب زادگان،‏ خارجیان و روسپیان<br />

ابراز می کردند.‏ چنبنیبنن آشفتگی هابىیبىی از سوی مقامات شهر لندن ‏بجببجخشی معمول از زندگی تلقی<br />

می شد.‏ امر بسیار جدی تر طغیان های ‏بمتبممردآمبریبرز <strong>در</strong> نواحی غبریبررشهری بود.‏ این شورش ها با<br />

حصارکشی زمبنیبنن های عمومی،‏ زمبنیبنن های بایر و جنگل ها به دست زمبنیبنن داران طمع کار و ماموران<br />

سلطنبىتبىی برانگیخته می شد.‏<br />

Caliban ١<br />

٤٢<br />

Prospero ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

نقش برجسته ی رابرت کت و یارانش ‏«زیر <strong>در</strong>خت بلوط اصلاحات»‏<br />

چنبنیبنن اعبرتبرراضات ضد ‏مجممجحصورسازی <strong>در</strong> دوران شکسپبریبرر خصوصاً‏ <strong>در</strong> دوره ی ١۵٩٠-١۶١٠ نسبتاً‏<br />

راتحیتحج بودند.‏ این اقدامات معمولاً‏ شامل شکسبنتبنن حصارها و پر کردن خندق ها می شد.‏ زنان و<br />

کودکان <strong>در</strong> این اقدامات شرکت می کردند.‏ شورش های روستاهای کوچک که بسیار معمول بود،‏<br />

بزه جزبىئبىی تلقی می شد.‏ اما <strong>در</strong> مقیاس بزرگ تر به عنوان خیانت قابل ‏مجممججازات بود.‏ بزرگ ترین این<br />

شورش ها که با عنوان شورش کت شناخته می شود،‏ ١۶٠٠٠ روستابىیبىی را شامل می شد.‏ رهبرببرر آن<br />

رابرت کت‎١‎ <strong>در</strong> زندان <strong>در</strong>گذشت.‏ او خوش اقبال بود که دچار سرنوشت بدتری نشد.‏<br />

٤٣<br />

Robert Kett ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

شورش کِید<br />

<strong>در</strong> ‏همھهمملت،‏ ژولیوس سزار و ربجیبجچارد دوم ق<strong>در</strong>ت حا کم به چالش کشیده می شود.‏ با این حال<br />

شکسپبریبرر <strong>یک</strong> انقلابىببىی اجتماعی نبود.‏ پیام ‏بمنبممایشنامه های بزرگ تاربجیبجخی شکسپبریبرر دقیقاً‏ از این قرار<br />

بود:‏ هشداری <strong>در</strong> مقابل هرج ومرج مبارزه ی مدبىنبىی‐‏ و انقلاب.‏ تنها تصویر صرتحیتحح انقلاب اجتماعی <strong>در</strong><br />

آثار شکسپبریبرر <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه ی هبرنبرری ششم ‏بجببجخش دوم <strong>در</strong> بر گرفته شده است.‏<br />

حقایق این جریان به شرح زیر است.‏ <strong>در</strong> طول دوران حکومت پرتلاطم هبرنبرری ششم،‏ دهقانان که<br />

از بار سنگبنیبنن روزافزون مالیات و دیگر اقدامات سرکوب گرانه برآشفته بودند،‏ به شورش<br />

برخاستند.‏ <strong>در</strong> ژوئن سال ١۴۵٠، ارتشی از ٢٠٠٠٠ شورشی از کنت به رهبرببرری فردی که خود را<br />

جان کید‎١‎ می نامید به سوی لندن روانه شدند.‏ کید که از قرار ایرلندی بود نبریبرروهای گسیل داشته<br />

از سوی شاه علیه شورشیان را شکست داد و فرمانده شان سر هامفری استَفورد‎٢‎ را به قتل رساند.‏<br />

<strong>در</strong> هبرنبرری ششم،‏ لرد سِی‎٣‎ کنت را این گونه توصیف می کند:‏<br />

‏«متمدن ترین مکان این جزیره:‏<br />

حومه اش مطبوع،‏ چرا که سرشار از ثروت است؛<br />

مردمش شریف،‏ شجاع،‏ پرکار،‏ ثروبمتبممند.»‏<br />

با این حال <strong>در</strong> ‏همھهممان ‏بمنبممایشنامه،‏ مردم کنت با زبابىنبىی منفی شورشیابىنبىی فاقد شعور،‏ یاغی و نافرمان بر<br />

ضد حا کمیت تصویر شده اند.‏ اما این قضاوت هم <strong>یک</strong> طرفه و هم غبریبررمنصفانه به نظر می رسد.‏<br />

مطابق معمول ‏بمتبممام قیام های این چنیبىنبىی <strong>در</strong> طول دوران قرون وسطی،‏ شورشیان مدعی بودند که<br />

نه علیه شاه،‏ که علیه وزرایش و خصوصاً‏ خزانه دار سلطنبىتبىی لرد سی می جنگند.‏ این مطالبات مورد<br />

استقبال مردم لندن و نبریبرز سربازان ارتش پادشاه قرار گرفت.‏ پادشاه ناامید از پبریبرروزی به<br />

کنیل ورث‎٤‎ نسبتاً‏ امن گربجیبجخت.‏<br />

ترس هبرنبرری موجه بود.‏ با رسیدن شورشیان به پایتخت،‏ ارتش پادشاه متفرق شد و سربازانش از<br />

مبارزه با شورشیان که به مبریبرزان قابل ‏بجتبجحسیبىنبىی نظم شان را حفظ کرده بودند امتناع کردند.‏<br />

شورشیان بدون هیچ مقاومبىتبىی وارد لندن شدند و لرد سی و لرد کرامر‎٥‎ را دستگبریبرر کرده و گردن<br />

زدند.‏ اما پس از آن جنبش ظاهراً‏ هدفمندی خود را از دست داد و به اغتشاش صرف تبرنبرزل یافت.‏<br />

کید فرمان صا<strong>در</strong> کرده بود که هیچ گونه غارتگری و دزدی <strong>در</strong> کار نباشد.‏ اما برخی از شورشیان<br />

به تاراج خانه های ثروبمتبممندان پرداختند و موجب برانگیخبنتبنن وا کنشی شدید علیه آبهنبهها شدند.‏<br />

John Cade ١<br />

Sir Humphrey Stafford ٢<br />

Lord Say ٣<br />

Kenilworth ٤<br />

٤٤<br />

Cromer ٥


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

شورشیان وادار به ترک لندن شدند و جک کید نبریبرز به کنت گربجیبجخت و <strong>در</strong> آبجنبججا به دست <strong>یک</strong> داروغه<br />

به قتل رسید،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که بنا به گفته ها <strong>در</strong> باغی پنهان شده بود.‏<br />

تاثبریبرری که خواندن نسخه ی ارائه شده توسط شکسپبریبرر <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه اش هبرنبرری ششم می گذارد تاثبریبرر<br />

ناخوشایندی است.‏ این بازتاب دهنده ی ترس طبقات بالای دوران البریبرزابت از توده های سرکوب<br />

شده و ‏مجممجحروم است که ‏بهتبههدیدی دابمئبممی برای موقعیت ‏ممممممتاز آبهنبهها بود.‏ ‏بجنبججیب زادگان دوران البریبرزابت<br />

حتماً‏ احساس می کردند که بر لبه ی آتشفشان بزرگ و خطرنا کی نشسته اند که هر ‏لحللححظه ‏ممممممکن<br />

است با خشونبىتبىی بسیار فوران ‏بمنبمماید.‏ این ترس ها به وضوح تصویر شکسپبریبرر از جک کید و ارتش<br />

شورشیانش را متاثر کرده بود.‏ کید ‏[<strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه]‏ می گوید:‏<br />

‏«<strong>یک</strong> لرد،‏ <strong>یک</strong> ‏بجنبججیب زاده را بافىقفىی ‏بجنبجخواهیم گذاشت؛<br />

از هیچ کس ‏بجنبجخواهیم گذشت مگر آبهنبهها که کفش میخ دار‎١‎ به پا دارند،‏<br />

چرا که آبهنبهها مردم صرفه جو و صادق اند که<br />

ا گر جرات داشته باشند به جبهه ی ما می پیوندند.»‏<br />

‏«اما ما نظم دار ‏بمیبمم،‏ حبىتبىی زمابىنبىی که <strong>در</strong> شورش هستیم»‏<br />

کید از قرار گفته است:‏<br />

‏«از ‏سمشسمما سپاسگزارم مردم خوب:‏ هیچ پولىللىی <strong>در</strong> کار ‏بجنبجخواهد بود؛<br />

‏همھهممه به حساب من می خورند و می نوشند.‏<br />

نان سه و نیم پبىنبىی به <strong>یک</strong> پبىنبىی فروخته می شود.»‏<br />

‏«بمتبممام سرزمبنیبنن <strong>در</strong> ‏بمتبمملک اشبرتبررا کی خواهد بود‐‏ ملک خصوصی <strong>در</strong> کار ‏بجنبجخواهد بود؛ هر چه<br />

می خواهید بردارید.»‏<br />

‏«همھهممه باید به <strong>یک</strong> شیوه لباس بپوشند،‏ تا ‏همھهممچون برا<strong>در</strong>ان متفق باشند،‏<br />

و من را پادشاه خود بدانند.»‏<br />

<strong>در</strong> اینجا د<strong>یک</strong>‎٢‎ قصاب ‏جمججممله ی مشهورش را فریاد می زند:‏<br />

‏«بجنبجخستبنیبنن کاری که می کنیم ‏[این است:]،‏ بیایید ‏بمتبممام وکلا را بکشیم.»‏<br />

<strong>در</strong> آن زمان <strong>یک</strong> کارمند دفبرتبرری وارد می شود.‏ کسی او را متهم می کند که قا<strong>در</strong> است ‏بجببجخواند و<br />

بنویسد.‏ کید فرمان می دهد:‏<br />

‏«او را با قلم و دواتش به دور گردنش به دار بیاویزید.»‏<br />

<strong>در</strong> پایان سر بریده ی کید <strong>در</strong> لندن گردانده شد و جسدش رها شد تا ‏«کلاغان از آن تغذیه<br />

کنند».‏ طبقه ی متوسط دوران البریبرزابت بار دیگر می توانستند سر راحت بر بالبنیبنن بگذارند.‏<br />

١ کفشی که روستاییان به پا م <strong>یک</strong>ردند و <strong>در</strong> کف آن برای سهولت <strong>در</strong> راه رفنت <strong>در</strong> گل و الی و نیز جلوگیری از فرسودگی زو<strong>در</strong>س<br />

زا ئ د ههای فلزی کار م یگذاشتند.‏ ‏(م)‏<br />

Dick ٢<br />

٤٥


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

هرگز ‏بجنبجخواهیم توانست بدانیم جک کید <strong>در</strong> واقع چه گفت،‏ اما ‏جمججمملات بالا به طرز مشکوکی شبیه<br />

چبریبرزی است که مدافعان سرمایه داری امروز مدام تکرار می کنند:‏ که ایده ی سوسیالبریبرزم آرمابىنبىی<br />

است،‏ که ما به مردم وعده ی چبریبرزهابىیبىی را می دهیم که ‏بمنبممی توانند به دست بیایند،‏ و ‏«توده های<br />

ناآ گاه»‏ را با وعده ی ‏بهببههشت <strong>در</strong>وغبنیبنن گمراه می کنیم.‏<br />

<strong>یک</strong> امر واضح است:‏ ویلیام شکسپبریبرر انقلابىببىی نبود.‏ او از نظم موجود <strong>در</strong> انگلستان دوران البریبرزابت<br />

که موفقیتش بر مبنای آن قرار داشت ‏جمحجممایت می کرد.‏ او از پادشاهی ‏جمحجممایت می کرد و ‏بمتبممام<br />

جنبش های طبقات سرکوب شده را <strong>در</strong> ‏بهببههبرتبررین حالت گمراهانه و <strong>در</strong> بدترین حالت دستورالعملی<br />

برای هرج ومرج و آشوب می دانست.‏ علبریبررغم این واقعیت،‏ عناصر بسیاری <strong>در</strong> ‏بمنبممایشنامه های<br />

شکسپبریبرر وجود دارد که <strong>در</strong>کی قوی از رتحنتحج سرکوب شدگان داشت و می توان گفت که ‏«نبض<br />

مردم را <strong>در</strong> دست داشت».‏ این تصادفىففىی نیست که ‏بمنبممایش هایش نه تنها <strong>در</strong> میان طبقه ی متوسط<br />

ثروبمتبممند که خود متعلق به آن بود،‏ بلکه میان اقشار فقبریبررتر جامعه نبریبرز طرفدار داشت.‏<br />

شورش ایرلند و اسکس<br />

انباشت اولیه ی ثروت نه تنها بر غارت و سلب مالکیت ‏جمججممعیت دهقان انگلستان،‏ بلکه بر سلب<br />

مالکیت بسیار ببریبررجمحجممانه تر زمبنیبنن های مردم ایرلند نبریبرز دلالت داشت.‏ شاخصه ی دوران تیودورها و<br />

مشخصاً‏ دوران البریبرزابت سرکوب سبعانه ی ایرلندی ها بود.‏ <strong>در</strong> اینجا سرکوب طبقابىتبىی با تفاوت های<br />

ملی،‏ مذهبىببىی و زبابىنبىی هزار برابر بیشبرتبرر شده بود.‏<br />

ایرلند ‏بجنبجخستبنیبنن مستعمره ی انگلستان بود و چهره ی واقعی ببریبررحم طبقه ی حا کم انگلیس <strong>در</strong><br />

رفتارش با مردم ایرلند دیده می شود.‏ با ایرلندی ها ‏همھهممچون برده و ‏مجممججرم رفتار می شد،‏ بیگانگابىنبىی<br />

<strong>در</strong> سرزمبنیبنن بومی خودشان.‏ سربازان انگلیسی بدون رحم مردان،‏ زنان و کودکان را سلاخی<br />

می کردند و جوامع را به کلی نابود می کردند.‏ برای لردهای انگلیسی،‏ ایرلندی ها انسان نبودند،‏<br />

بلکه ‏[موجودابىتبىی]‏ کمی برتر از حیوانات بدون هیچ گونه حقوفىقفىی از ‏جمججممله حق زندگی بودند.‏<br />

<strong>در</strong> نتیجه،‏ ‏مجممججموعه ای از قیام های خونبنیبنن و شورش ها شکل گرفت که ببریبررجمحجممانه از سوی نبریبرروهای<br />

سلطنبىتبىی انگلیس مغلوب می شد.‏ جدی ترین آبهنبهها شورش <strong>یک</strong> ایرلندی اهل آلسبرتبرر‎١‎ به نام هیو اونیل<br />

‏(آئود مور اونیل)‏‎٢‎ ، ارلِ‏ تایرون‎٣‎ بود که به دفعات نبریبرروهای انگیسی را شکست داد و پیشنهاد<br />

مذا کرابىتبىی با اسپانیا مطرح کرده و از آبهنبهها برای دستیابىببىی به اهداف کاتول<strong>یک</strong> مشبرتبررک شان دعوت به<br />

مداخله ی نظامی کرده بود.‏<br />

Ulster ١<br />

Hugh O’Neill (Aodh Mor O Neill) ٢<br />

٤٦<br />

Tyrone ٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

سلطنت انگلستان پول هنگفبىتبىی صرف این <strong>در</strong>گبریبرری خون بار می کرد و ‏سمشسممار فزاینده ای از مردانش را<br />

نبریبرز از دست می داد.‏ تار<strong>یک</strong> ترین دوران <strong>در</strong> ایرلند <strong>در</strong> ١۴ آ گوست ١۵٩٨ فرا رسید؛ هنگامی که<br />

نبریبرروهای انگلیسی <strong>در</strong> نبرببررد یلوفورد‎١‎ <strong>در</strong> کانبىتبىی آرما‎٢‎ متلاشی شدند.‏ ٢٠٠٠ انگلیسی از ‏جمججممله<br />

فرمانده شان،‏ مارشال ایرلند سر هبرنبرری بیجنال‎٣‎ کشته شدند.‏ ارتش اونیل که تا آن زمان آلسبرتبرر و<br />

کانا کت‎٤‎ را ‏بجتبجحت فرمان داشت،‏ به سرعت به سوی لینسبرتبرر‎٥‎ و مانسبرتبرر‎٦‎ پیشروی کرد.‏<br />

<strong>در</strong> این وضعیت استیصال،‏ البریبرزابت <strong>یک</strong>ی از افراد مورد علاقه اش،‏ رابرت دِوِرو‎٧‎ ارل دوم اسکس<br />

را به ‏همھهممراه نبریبرروی عظیم ١٧٠٠٠ نفری سربازان پیاده و ١۵٠٠ سواره به ایرلند فرستاد که<br />

٢٠٠٠ نفر از آبهنبهها کهنه سربازابىنبىی بودند که از کشورهای فرودست منتقل شده بودند و وعده ی<br />

گسیل ٢٠٠٠ نفر دیگر نبریبرز داده شده بود.‏ دو سال پیش از آن اسکس به خاطر مشارکت <strong>در</strong><br />

فرماندهی فتوحابىتبىی که کادیز‎٨‎ را از اسپانیابىیبىی ها گرفت قهرمان ملی شده بود.‏ با چنبنیبنن نبریبرروی عظیمی<br />

به سخبىتبىی امکان داشت ‏«قهرمان کادیز»‏ <strong>در</strong> غلبه بر شورشیان ایرلند شکست ‏بجببجخورد.‏ اما شکست<br />

خورد.‏ دورو ظاهراً‏ طفل اشرافىففىی لوس و نبرنبرری بود که گرایشات خودشیفتگی قوی داشت.‏ او که به<br />

حد افراط شیفته ی ظاهر شخصی خود بود ‏(موهایش را بلند نگه می داشت)،‏ خودبیبىنبىی باظرافتش<br />

جسارت و آینده نگری را <strong>در</strong> میدان جنگ تکثبریبرر ‏بمنبممی کرد.‏ عملیات نظامی او با <strong>در</strong>ماندگی شکست<br />

خورد.‏ او ‏همھهممچون بزدلىللىی رفتار می کرد که تنها موفقیتش <strong>در</strong> ارتکاب کشتار معمول مردان،‏ زنان و<br />

کودکان ایرلندی بود.‏<br />

<strong>در</strong> پایان او <strong>در</strong> تله ای افتاد که به دقت توسط اونیل برای او کار گذاشته شده بود.‏ اونیل به او<br />

پیشنهاد آتش بس داد و او با خوشحالىللىی پذیرفت.‏ سپس با شورشی ایرلندی وارد ‏بجببجحث خصوصی<br />

<strong>در</strong>باره ی شرایط شد.‏ این اشتباه بدی بود.‏ هنگامی که البریبرزابت از آن باخبرببرر شد،‏ مظنون به خیانت<br />

شده و بسیار خشمگبنیبنن شد.‏ آبجنبجچه که اوضاع را بدتر کرد این بود که دورو به سوی لندن شتافت تا<br />

<strong>در</strong>باره ی ‏[کار]‏ خود به معشوقه ی سابقش توضیح دهد،‏ با چکمه های سوارکاری اش وارد اتاق<br />

خواب او شد و شنل پر از لکه های گِلش هم چاشبىنبىی ماجرا شد.‏<br />

ورود <strong>در</strong>امات<strong>یک</strong> او ‏بىببىی شک پیامد داشت.‏ البریبرزابت که ا کنون دیگر هر روز صبح چندین ساعت نیاز<br />

داشت تا زنان خدمتکارش صورتش را سفید کنند،‏ او را با جواهرات بپوشانند و هر عمل ‏ممممممکن را<br />

Yellow Ford ١<br />

County Armagh ٢<br />

Sir Henry Bagenal ٣<br />

Connacht ٤<br />

Leinster ٥<br />

Munster ٦<br />

Robert Devereux ٧<br />

٤٧<br />

Cadiz ٨


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

ابجنبججام دهند تا آثار ‏مجممجخرب کهولت سن را بپوشانند،‏ به هیچ وجه عادت نداشت که مردان ‏‐حبىتبىی<br />

معشوق های سابق‐‏ ‏بىببىی خبرببرر کنار ‏بجتبجخت او <strong>در</strong> وضعیت خارج از لباس رسمسسممی ظاهر شوند.‏ دورو غبریبرر<br />

قابل ‏بجببجخشش ترین لغزش را مرتکب شده بود و ‏بهببههای سنگیبىنبىی را بابت آن می پرداخت.‏<br />

از جنبه های دلپذیرتر ارل اسکس،‏ ارادت و کمک ‏بىببىی <strong>در</strong>یغ او به هبرنبرر بود.‏ او با شکسپبریبرر دوست بود<br />

و <strong>در</strong> ‏بمنبممایش هایش حضور می یافت و ‏بمنبممایش مورد علاقه اش ظاهراً‏ تراژدی ربجیبجچارد دوم بود.‏ این<br />

‏بمنبممایش داستان دو سال آخر حکومت ربجیبجچارد دوم و چگونگی عزل،‏ حبس و قتل او از سوی<br />

بالینگبرببرروک‎١‎ ‏‐هبرنبرری چهارم آینده‐‏ بود.‏<br />

<strong>در</strong> روز <strong>یک</strong>شنبه ٧ فوریه ١۶٠١، دو سال پیش از مرگ ملکه ی سالحللحخورده،‏ از گروه شکسپبریبرر<br />

خواسته شد تا ‏بمنبممایش ربجیبجچارد دوم را <strong>در</strong> گلوب اجرا کنند.‏ این اجرا قرار بود نقشی وخیم <strong>در</strong><br />

توطئه ای ایفاء کند که توسط ارل اسکس پس از ‏بجتبجحمل رسوابىیبىی و اخراجش از <strong>در</strong>بار ترتیب داده<br />

شده بود.‏<br />

شکسپبریبرر ربجیبجچارد دوم را <strong>در</strong> حدود سال ١۵٩۵ نوشت و منتشر کرد.‏ تقارن میان ملکه ی<br />

سالحللحخورده و ربجیبجچار دوم بیش از حد ناخوشایند بود.‏ واضح است که البریبرزابت از ‏همھهممسابىنبىی سیاسی میان<br />

خود و ربجیبجچارد دوم و نبریبرز تبعات احتمالىللىی ناخوشایند آ گاه بود.‏<br />

ملکه ی دوشبریبرزه،‏ که دوست داشت با این عنوان شناخته شود،‏ هیچ فرزندی نداشت.‏ نفر بعدی <strong>در</strong><br />

صف جانشیبىنبىی ملکه مری اسکاتلند بود که او را اعدام کرده بود،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که بدبینانه دیگران را<br />

سرزنش می کرد.‏ ‏مجممجحتمل ترین گزینه پس از آن پسر مری،‏ شاه جیمز ششم اسکاتلند بود.‏ گرچه<br />

جیمز خود ‏بىببىی شک به سوی کاتولیسبریبرزم گرایش داشت،‏ اما از ما<strong>در</strong>ش که ارادتش به کاتولیسبریبرزم<br />

او را <strong>یک</strong> راست به صف اعدام فرستاد عمل گراتر بود.‏<br />

از آبجنبججا که جیمز اجازه داده بود که اعلام شود ا گر بر ‏بجتبجخت بنشیند حاضر است با حزب پروتستان<br />

لندن به توافق برسد،‏ جناحی از اشراف انگلیسی جیمز را گزینه ی ‏مجممجحتملی می دیدند و با او وارد<br />

ارتباط شدند.‏ رابرت دورو نبریبرز <strong>در</strong> میان این افراد بود.‏ این زمینه ی پرتلاطم سیاسی و اجتماعی<br />

‏بمنبممایشنامه های شکسپبریبرر <strong>در</strong> دوره ی ١۵٩٠ تا ١۶١٣ بود.‏ این ‏بمنبممایشنامه سرنگوبىنبىی ربجیبجچارد دوم را به<br />

دست گروهی از اشراف شورشی نشان می دهد.‏ سقوط شاه <strong>در</strong> صحنه ی زیر به تصویر <strong>در</strong>آمده<br />

است:‏<br />

نورتامبرببررلند‎٢‎ : سرورم،‏ او <strong>در</strong> حیاط ببریبرروبىنبىی منتظر است<br />

تا با ‏سمشسمما صحبت کند؛ به پایبنیبنن تشریف می آورید؟<br />

٤٨<br />

:Bolingbroke ١ نام خانوادگی هنری چهارم ‏(م)‏<br />

NORTHUMBERLAND ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

شاه ربجیبجچارد دوم:‏ پایبنیبنن می آبمیبمم،‏ پایبنیبنن؛ ‏همھهممچون فِیبنتبنن‎١‎ <strong>در</strong>خشان،‏<br />

ناتوان از مهار اسب های فرتوت ‏جمچجمموش.‏<br />

<strong>در</strong> حیاط ببریبرروبىنبىی؟ حیاط ببریبرروبىنبىی،‏ کجا پادشاهان چنبنیبنن پست شدند<br />

که با احضار خائنبنیبنن حاضر شوند و به ایشان تعظیم کنند.‏<br />

<strong>در</strong> حیاط ببریبرروبىنبىی؟ پایبنیبنن بیایند؟ حیاط،‏ پایبنیبنن!‏ پادشاه،‏ پایبنیبنن!‏<br />

چرا که جغدها فریاد برآورده اند <strong>در</strong> جابىیبىی که مرغان سحر باید آواز سر دهند.»‏<br />

‏(ربجیبجچارد دوم،‏ پرده ی سه،‏ صحنه ی سه)‏<br />

<strong>در</strong> آن بسبرتبرر معبنیبنن،‏ ‏بمنبممایشنامه ‏بجتبجحر<strong>یک</strong> آمبریبرز،‏ از نظر سیاسی براندازانه و حبىتبىی خائنانه بود.‏ حامیان<br />

رابرت دورو به گروه شکسپبریبرر ۴٠ شیلینگ به عنوان رشوه پرداختند ‏‐کاملاً‏ بیشبرتبرر از نرخ<br />

معمول‐‏ تا ‏بمنبممایش را <strong>در</strong> تارتحیتحخ و ساعت مقرر اجرا کند.‏ مقصود آن تبلیغات سیاسی بود تا عموم<br />

مردم را نسبت به حقانیت هدف شورشیان متقاعد ‏بمنبمماید.‏<br />

<strong>در</strong>ست روز بعد از آن،‏ ٨ فوریه،‏ دورو <strong>در</strong> راس ٣٠٠ مرد مسلح وارد لندن شد به امید آنکه<br />

سلطنت را تسخبریبرر ‏بمنبمماید.‏ اما امیدشان به زودی نابود شد.‏ مردم قیام نکردند و شورش به <strong>یک</strong><br />

مضحکه منتهی شد.‏ اسکس دستگبریبرر شد و <strong>در</strong> روز ٢۵ فوریه ١۶٠١ به عنوان خائن گردن زده<br />

شد.‏ گفته می شود که البریبرزابت برای سرنوشت معشوق سابقش به سخبىتبىی گریست.‏ اما بعد گفت که<br />

برای سرنوشت مری ملکه ی اسکاتلند و دیگر قربانیانش گریسته است.‏ اینکه اشک ها چق<strong>در</strong><br />

صادقانه بوده اند مشخص نیست،‏ اما هیچ <strong>یک</strong> از آبهنبهها تبرببرر را از فرود آمدن بر هدفش باز نداشتند.‏<br />

آیا شکسپبریبرر و گروهش از اهمھهممیت واقعی ‏بمنبممایشی که از آبهنبهها خواسته شده بود اجرا کنند آ گاه بودند؟<br />

یا اینکه با پول اضافه ی پیشنهادی وسوسه شده بودند؟ <strong>در</strong> هر حال بدون هیچ ‏مجممججازات سنگیبىنبىی<br />

جان به <strong>در</strong> بردند.‏ برخی از ‏بمتبمماشا گران دستگبریبرر شده و به جرم خیانت اعدام شدند،‏ اما هیچ<br />

ابهتبههامی متوجه شکسپبریبرر و بازیگران نشد.‏<br />

آیا خود البریبرزابت معنای ‏بمنبممایش را <strong>در</strong>یافته بود؟ ویلیام ‏لمللممبارد‎٢‎ گزارش می کند که <strong>در</strong> آ گوست<br />

١۶٠١ گفتگو ‏بىیبىی با ملکه داشته که ملکه <strong>در</strong> آن گفته است:«من ربجیبجچارد دوم هستم،‏ این را<br />

‏بمنبممی دانید؟»‏ اصالت این گفته مورد سوال قرار گرفته است،‏ ‏همھهممچون بسیاری دیگر.‏ اما ترجیح<br />

می دهم فکر کنم که صحت دارد.‏ <strong>در</strong> <strong>یک</strong> عمل فوق العاده ی طبرنبرزآمبریبرز تاربجیبجخی،‏ به گروه شکسپبریبرر<br />

فرمان داده شده بود که ربجیبجچارد دوم را <strong>در</strong> وایت هال‎٣‎ <strong>در</strong> روز سه شنبه ی اعبرتبرراف سال ١۶٠١ <strong>در</strong><br />

:Phaethon ١ پسر هلیوس خدای خورشید اساطیر یونان که با ا را ب هی خورشیدی پ<strong>در</strong>ش به گردش رفت اما نتوانست اس بهایش<br />

را مهار کند و تا نزد<strong>یک</strong>ی زمین پایین آمد و زئوس برای مراقبت از زمین او را با ص ا ع ق های کشت.‏ ‏(م)‏<br />

٤٩<br />

William Lambarde ٢<br />

Whitehall ٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

حضور ملکه اجرا کنند‐‏ <strong>یک</strong> روز پیش از آنکه سر اسکس از تنش جدا شود.‏ شاید ملکه ی پبریبرر<br />

داشت از <strong>یک</strong> شوخی خصوصی به حساب اسکس لذت می برد.‏<br />

سلطنبىتبىی جدید<br />

ا گر ارل اسکس کمی بیشبرتبرر صبرببرر داشت می توانست به هدفش برسد و زنده ‏بمببمماند.‏ <strong>در</strong> سال ١۶٠٣،<br />

جیمز ششم اسکاتلند،‏ شاه جیمز اول انگلستان شد.‏ انگلستان،‏ اسکاتلند و ولز ا کنون ‏بجتبجحت <strong>یک</strong><br />

سلطنت متحد بودند.‏ جیمز که هوسمشسممندی قوی و غریزه ای حبىتبىی قوی تر از آن برای صیانت نفس<br />

داشت،‏ <strong>در</strong> هبرنبرر سیاه دسیسه و حیله گری متخصص بود.‏ سال ها بود که <strong>در</strong> حال نقشه کشیدن برای<br />

گرفبنتبنن تاج و ‏بجتبجخت انگلستان پس از <strong>در</strong>گذشت البریبرزابت بود ‏(تاج و ‏بجتبجخبىتبىی که بر اساس حق موروبىثبىی بر<br />

آن ادعابىیبىی،‏ هرچند نه چندان قوی،‏ داشت).‏ جیمز بلافاصله اعضاء بازمانده ی جناح اسکس را از<br />

زندان آزاد کرد.‏<br />

جیمز به عنوان پادشاه اسکاتلند،‏ کشوری نسبتاً‏ فقبریبرر،‏ قا<strong>در</strong> نبود از ‏بجتبججملابىتبىی که دلش می خواست<br />

لذت ببرببررد.‏ حال پادشاه با خزانه ی انگلستان سرشار طلاهای اسپانیابىیبىی مسروقه <strong>در</strong> دسبرتبررسش،‏<br />

می توانست <strong>در</strong> خرج کردن پول دست و دل باز باشد.‏ <strong>در</strong>بار او به اسراف و ‏بجتبججملات شهرت دارد،‏<br />

اما لانه ی دسیسه و حیله گری برای مقام نبریبرز بود.‏ جیمز <strong>در</strong>باریان ‏مجممجحبوبش را هم داشت ‏‐معمولاً‏<br />

مردان جوان خوش قیافه‐‏ که هدایای ارزنده ای <strong>در</strong>یافت می کردند.‏ دلبستگی های رمانت<strong>یک</strong> او<br />

البته ‏ممممممکن است صرفاً‏ ‏بجتبججلی ‏«عشق پرشور جسمابىنبىی و معنوی»‏ بوده باشد.‏ اما این مردم را از<br />

گمانه زبىنبىی مببىنبىی بر اینکه این روابط چبریبرزی بیشبرتبرر از رابطه ی افلاطوبىنبىی هستند،‏ باز ‏بمنبممی داشت.‏<br />

‏بجتبجحت حکومت شاه جیمز تئاترها به شکل ‏بىببىی سابقه ای شکوفا شدند.‏ شکسپبریبرر ذینفع ‏بىببىی واسطه ی<br />

سخاوبمتبممندی مفرط او بود.‏ کمپابىنبىی او منشور سلطنبىتبىی <strong>در</strong>یافت کرد.‏ به <strong>در</strong>خواست پادشاه،‏ کمپابىنبىی تئاتر<br />

شکسپبریبرر،‏ مردان لرد چبمرلبنیبنن به عنوان مردان شاه شناخته شدند و آثار جدیدی را ‏بجتبجحت ‏جمحجممایت<br />

او تولید کردند.‏ <strong>در</strong> دوران حکومت شاه جیمز بود که شکسپبریبرر بسیاری از مشهورترین<br />

‏بمنبممایشنامه هایش را <strong>در</strong>باره ی مبارزه بر سر ق<strong>در</strong>ت سیاسی نوشت.‏ از ‏جمججممله ی آبهنبهها شاه لبریبرر،‏ آنتوبىنبىی و<br />

کلئوپاترا و البته مکبث بود.‏<br />

شکسپبریبرر که اخبریبرراً‏ <strong>در</strong> رابطه با ملکه ی فقید به فاجعه نزد<strong>یک</strong> شده بود،‏ مشتاق بود که از ‏همھهممان<br />

ابتدا مورد نظر لطف پادشاه قرار گبریبررد.‏ برای این منظور <strong>یک</strong>ی از بزرگ ترین ‏بمنبممایشنامه هایش را<br />

نوشت.‏ مکبث ‏(«بمنبممایش اسکاتلندی»)‏ که <strong>در</strong> اوایل دوران حکومت جیمز نوشته شده بود،‏ به<br />

وضوح به عنوان وسیله ای برای ‏بجتبجحت تاثبریبرر قرار دادن پادشاه جدید ساخته شده بود.‏ این ‏بمنبممایشنامه<br />

با ‏بمنبممایش بنکو‎١‎ جد پادشاه به شیوه ای دلپذیر،‏ تبار اسکاتلندی او را تکر ‏بمیبمم می کند،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که<br />

حضور سه جادوگر برای جلب رضایت او که شیفته ی موضوع جادو و جادوگری بود طراحی شده<br />

بود.‏<br />

٥٠<br />

Banquo ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

جیمز از ‏همھهممان زمابىنبىی که بر ‏بجتبجخت اسکاتلند نشسته بود خود را مقدس می دید.‏ او این احساس را نبریبرز<br />

داشت که بینش ‏مجممجخصوصی بر عوامل شیطان دارد.‏ او ترسی بیمارگونه از مرگ خشونت بار داشت و<br />

جادوگری را شری می دید که سلطنت آسمسسممابىنبىی او را ‏بهتبههدید می کند.‏ پیش از حکومت او ‏مجممجحا کمه ی<br />

جادوگران <strong>در</strong> بریتانیا نا<strong>در</strong> بود.‏ <strong>در</strong> حالىللىی که هزاران نفر که ادعا می شد جادوگر هستند <strong>در</strong> قاره ی<br />

اروپا سوزانده می شدند،‏ تنها ‏سمشسممار نسبتاً‏ کمی <strong>در</strong> دوران حکومت البریبرزابت دچار چنبنیبنن سرنوشبىتبىی<br />

شدند.‏ اما جیمز ‏بمتبممام این ها را تغیبریبرر داد.‏ <strong>در</strong> سال ١۵٩٠ شخصاً‏ بر ‏مجممجحا کمات جادوگران<br />

نورث برو<strong>یک</strong>‎١‎ نظارت کرد.‏ بالغ بر هفتاد نفر متهم به برانگیخبنتبنن طوفابىنبىی شدند که نزد<strong>یک</strong> بود کشبىتبىی<br />

جیمز را <strong>در</strong> بازگشت از نروژ به ‏همھهممراه تازه عروسش آنِ‏ دابمنبممارک‎٢‎ غرق کند.‏<br />

‏سمشسممار دقیق افرادی که <strong>در</strong> نتیجه ی این ‏مجممجحا کمه بر سر تبریبرر سوزانده شدند نامعلوم است.‏ اما هزاران<br />

زن اسکاتلندی و چندین مرد پس از آن متهم به جادوگری شده و شکنجه و کشته شدند،‏<br />

خصوصاً‏ پس از آنکه <strong>در</strong> سال ١۵٩٧ جیمز کتابىببىی‎٣‎ <strong>در</strong>باره ی شیطان شناسی منتشر کرد.‏ هنگامی که<br />

جیمز پادشاه انگلستان شد،‏ دیدگاه هایش <strong>در</strong>باره ی جادوگری را ‏همھهممراه خود به جنوب مرز که<br />

قوانینش علیه جادوگری سهل تر از اسکاتلند بود آورد.‏ تنها <strong>یک</strong> سال پس از نشسبنتبنن بر ‏بجتبجخت<br />

سلطنت انگلستان،‏ مصوبه ای جدید <strong>در</strong>باره ی جادوگری تصویب کرد که ‏«احضار روح»‏ را جرمی با<br />

‏مجممججازات اعدام می دانست.‏<br />

جیمز علاقه داشت که جشن ها و بالمللمماسکه های ‏مجممججللی برای اشراف <strong>در</strong>باری برگزار کند.‏ خدمات<br />

نویسنده ی موفقی ‏همھهممچون شکسپبریبرر بسیار خوشایند او بود.‏ و او حاضر بود هزینه ها را ببرپبرردازد.‏<br />

مکبث ‏بجنبجخستبنیبنن ‏بمنبممایشنامه ی انگلیسی بود که جادوگران را تصویر می کرد که ‏مجممجخفیانه گرد هم<br />

می آیند تا تشریفات شیطابىنبىی شان را اجرا کنند.‏ این ‏بمنبممایش که <strong>در</strong> سال ١۶٠۶ برای <strong>در</strong>بار جیمز اجرا<br />

شده بود،‏ احتمالاً‏ با ‏بجتبجحسبنیبنن بسیار مشتاقانه ی او نبریبرز روبرو شده بود.‏ تردید است که فقرای<br />

بیچاره ای که با جان شان ‏بهببههای ‏بمتبممنیات خوفنا ک اعلیحضرت را می پرداختند هم <strong>در</strong> این اشتیاق<br />

شر<strong>یک</strong> بوده باشند.‏<br />

سبک زندگی افراط گرانه ی <strong>در</strong>بار جیمز اول به ناچار منجر به قرض هابىیبىی به ‏همھهممان اندازه افراط گرانه<br />

شد.‏ صوربجتبجحساب طبیعتاً‏ به رعایای پادشاه ارائه می شد.‏ ‏مجممججادلات پارلمللممابىنبىی بر سر بدهی های پادشاه<br />

‏بىببىی شک لذت زندگی <strong>در</strong>باری را ضایع می کرد.‏ اما ‏همھهممچنان ‏بىببىی توجه به راه خود ادامه می داد.‏ ‏بهنبههایتاً‏<br />

بدهی هابىیبىی که بر دوش فرزند و جانشینش چارلز اول بافىقفىی گذاشت،‏ منجر به <strong>در</strong>گبریبرری میان پادشاه و<br />

پارلمللممان شد که مستقیماً‏ منتهی به جنگ داخلی و انقلاب گشت.‏ اما این داستان دیگری است.‏<br />

North Berwick ١<br />

Anne of Denmark ٢<br />

٥١<br />

Daemonologie ٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

دست کم ٢۵٠ هزار واژه <strong>در</strong> زبان انگلیسی وجود دارد ‏‐گرچه برخی برآوردها حا کی از رقم<br />

بالاتری هستند‐‏ شاید <strong>یک</strong> میلیون یا بیشبرتبرر ‏(بر طبق اعلام پایش گر جهابىنبىی زبان،‏ ژانویه ٢٠١۴ و<br />

پژوهش اخبریبرر گوگل/هاروارد).‏ رقم واقعی هر چه که باشد،‏ روشن است که انگلیسی واژه های<br />

بیشبرتبرری از هر زبان اروپابىیبىی دیگر دارد.‏ این نتیجه ی ‏بجتبجحول تاربجیبجخی منحصر به فرد آن است.‏<br />

انقلابىببىی <strong>در</strong> زبان<br />

<strong>در</strong> طول هزار سال گذشته زبان انگلیسی بیش از هر زبان اروپابىیبىی دیگر تغیبریبرر کرده است.‏<br />

آنگلوسا کسون که منشاء انگلیسی است،‏ متعلق به زبان های ژرمبىنبىی مرتبط با هلندی،‏ آلمللممابىنبىی و<br />

زبان های اسکاندیناوی است.‏ ا گر چند قرن به عقب به زبابىنبىی که پیش از سال ١٠۶۶ صحبت<br />

می شد بازگردبمیبمم،‏ شعر ‏جمحجمماسی آنگلوسا کسون بیووولف‎١‎ به ‏همھهممان اندازه برای انگلیسی زبان های<br />

امروز غبریبررقابل فهم است که یونابىنبىی هومر؛ چنان که <strong>در</strong> ابیات آغازین این اثر می بینیم:‏<br />

Hwæt! Wé Gárdena in géardagum<br />

þéodcyninga þrym gefrúnon<br />

hú ðá æþelingas ellen fremedon<br />

<strong>در</strong> ‏بىپبىی فتح ‏[انگلستان توسط]‏ نرمن ها <strong>در</strong> سال ١٠۶۶، فرانسوی نرمن زبان رسمسسممی طبقه ی حا کم<br />

شد،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که لاتبنیبنن زبان ‏مجممجحققان و کلیسا بود.‏ اما توده ی مردم ‏همھهممچنان به گویش<br />

آنگلوسا کسون ژرمبىنبىی صحبت می کردند.‏ <strong>یک</strong> ویژگی عجیب زبان انگلیسی این است که برای <strong>یک</strong><br />

نوع گوشت مشخص از <strong>یک</strong> واژه استفاده می کنیم و برای حیوابىنبىی که گوشت متعلق به آن است از<br />

واژه ای کاملاً‏ متفاوت.‏ <strong>در</strong> هر مورد،‏ واژه ی مربوط به گوشت فرانسوی است <strong>در</strong> حالىللىی که واژه ی<br />

حیوانش آلمللممابىنبىی است،‏ ‏همھهممانند آبجنبجچه <strong>در</strong> مثال زیر می آید:‏<br />

حیوان ‏(ژرمن)‏ یا ‏[انگلیسی قدبمیبمم*]‏ || گوشت ‏(فرانسوی)‏<br />

Beef (Boeuf) ||<br />

Cow (Kuh)<br />

Veal (Veau) || Calf (Kalb)<br />

Pork (Porc) || Swine (Schweine)<br />

Mutton (Mouton) || Sheep (Schaf)<br />

Poultry (Poulet) || Hen (Huhn)<br />

‏[*انگلیسی قدبمیبمم به شکلی از انگلیسی اشاره دارد که <strong>در</strong> حدود ۵٠٠ تا ١١٠٠ میلادی صحبت<br />

می شد.]‏<br />

٥٢<br />

Beowulf ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

این مثالىللىی روشن برای مبنای طبقابىتبىی زبان انگلیسی است،‏ چرا که دهقانان که به زبان<br />

آنگلوسا کسون صحبت می کردند حیوانات را به خو ‏بىببىی می شناختند اما به ن<strong>در</strong>ت گوشت<br />

می خوردند؛ <strong>در</strong> حالىللىی که لردهای نرمن که به زبان فرانسوی صحبت می کردند،‏ تنها زمابىنبىی با حیوان<br />

آشنا می شدند که <strong>در</strong> دیس برایشان سرو می شد.‏ تا ‏همھهممبنیبنن امروز هم انگلیسی مورد استفاده ی<br />

طبقه ی کارگر حاوی مبریبرزان بیشبرتبرری از واژه هابىیبىی با ریشه ی ژرمبىنبىی است،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که ‏«طبقات<br />

‏بجتبجحصیل کرده»‏ مبریبرزان بیشبرتبرری از واژه هابىیبىی با ریشه ی فرانسوی یا لاتبنیبنن استفاده می کنند.‏<br />

<strong>در</strong> زبان انگلیسی م<strong>در</strong>ن حبىتبىی نوعی ‏«لهللهھجه ی طبقات بالاتر»‏ وجود دارد که ا گر هم ‏بمتبمماماً‏ منحصر به<br />

فرد نباشد،‏ اما قطعاً‏ <strong>در</strong> انگلیسی قابل توجه تر از زبان های دیگر است.‏ زبان آبهنبههابىیبىی که ‏«ش<strong>یک</strong><br />

صحبت می کنند»‏ یا کسابىنبىی که ‏«با تیله <strong>در</strong> دهان شان صحبت می کنند»،‏ با ابجیبججاد تقریباً‏ ‏همھهممان اثر<br />

ناخوشایندِ‏ زوزه ی مته ی دندانبرپبرزشکی،‏ به گوش اغلب مردم آزاردهنده است.‏ گرچه ‏بمنبممی توانند<br />

علتش را <strong>در</strong>ک کنند اما برای مردم عادی کاملاً‏ بیگانه به گوش می رسد،‏ که <strong>در</strong> واقع ‏همھهممبنیبنن طور<br />

هم هست.‏ این انعکاسی دور از دورابىنبىی است که طبقه ی فرادست به زبابىنبىی متفاوت و بیگانه سخن<br />

می گفت.‏<br />

<strong>در</strong> طول دوره ای طولابىنبىی ‏سمشسممار بسیاری از واژه های لاتبنیبنن و فرانسوی وارد زبان شد.‏ به ‏همھهممبنیبنن علت<br />

است که واژگان بسیار گسبرتبررده تری از زبان های ژرمبىنبىی یا زبان های خانواده ی رومی ‏همھهممچون<br />

فرانسوی،‏ اسپانیابىیبىی یا ایتالیابىیبىی دارد.‏ ترکیب انگلیسی ‏(آنگلوسا کسون)‏ و فرانسوی ‏(نرمن)‏ که تا<br />

پایان قرن ١۴ ابجنبججام شده بود،‏ ‏همھهممان چبریبرزی است که زبان انگلیسی را به گونه ی منحصر به فردی<br />

غبىنبىی کرده و نبریبرز آن را تبدیل به حیوان نسبتاً‏ عجیب دورگه ای کرده است که ‏بمتبممام منطق ها را به<br />

چالش می کشد.‏<br />

ماهیت پیچیده و صراحتاً‏ ‏بىببىی منطق املای انگلیسی که نسل های دانشجویان خارجی ‏(و نبریبرز<br />

انگلیسی زبان)‏ زبان انگلیسی را به گیجی کشانده است،‏ پیامد اجتناب ناپذیر ترکیب دو زبان<br />

کاملاً‏ متفاوت است.‏ اما نتیجه واژگان فوق العاده غبىنبىی است که تفاوت های ظریف پر ‏سمشسممار و بازی هابىیبىی<br />

با واژه ها را ‏ممممممکن می سازد که دستیابىببىی به آن <strong>در</strong> زبان های دیگر ا گر غبریبررممممممکن نباشد،‏ دشوار<br />

است.‏<br />

این دگردیسی <strong>در</strong> ‏«قصه های کانبرتبرربری»‏ چاسر‎١‎ ، ‏بجنبجخستبنیبنن شاهکار واقعی به زبان انگلیسی به<br />

‏بهببههبرتبررین بیان خود دست یافت.‏ اما زبان چاسر مرحله ای از گذار بود.‏ زبان هنوز انگلیسی م<strong>در</strong>ن<br />

نبود.‏<br />

حبىتبىی افراد ‏بجتبجحصیل کرده <strong>در</strong> <strong>در</strong>ک خطوط آغازین قصه های کانبرتبرربری مشکل دارند.‏<br />

Whan that Aprille with his shoures soote<br />

٥٣<br />

Chaucer ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

The droghte of Marche hath perced to the roote,<br />

And bathed every veyne in swich licour,<br />

Of which vertu engendred is the flour […]<br />

با اینکه این زبان نسبت به زبان بیووولف،‏ بسیار به انگلیسی م<strong>در</strong>ن بسیار نزد<strong>یک</strong> تر است،‏<br />

انگلیسی زبانان معدودی امروز قا<strong>در</strong>ند آثار چاسر را به زبان اصلی اش ‏بجببجخوانند.‏<br />

زبابىنبىی <strong>در</strong> گذار<br />

دوره ای که شکسپبریبرر <strong>در</strong> آن زندگی می کرد دوره ی تغیبریبررات اساسی <strong>در</strong> تکامل زبان انگلیسی بود<br />

که هنوز <strong>در</strong> مرحله ی شکل گبریبرری خود به سر می برد.‏ انگلیسی به شکلی که می شناسیم <strong>در</strong> آن<br />

زمان زبابىنبىی بسیار جوان بود.‏ <strong>در</strong> زمابىنبىی نه چندان دور هنوز زبان طبقات فرودست بود؛ طبقات<br />

فرادست فرانسوی صحبت می کردند،‏ <strong>در</strong> حالىللىی که زبان معمول برای اهالىللىی دانش نه انگلیسی،‏<br />

بلکه لاتبنیبنن بود.‏<br />

<strong>در</strong> طول قرن ١۶ بود که انگلیسی به بلوغ رسید.‏ این دوران شکوفابىیبىی <strong>ادبیات</strong> و شعر <strong>در</strong><br />

انگلستان بود که تا آن زمان نظبریبرر نداشت و احتمالاً‏ تا کنون نبریبرز برابری نداشته است.‏ گو ‏بىیبىی زبان<br />

انگلیسی نا گهان <strong>در</strong> دیگ ذوب عظیمی انداخته شده باشد که واژه هابىیبىی از متعدد زبان های دیگر<br />

<strong>در</strong> آن ربجیبجخته شده،‏ <strong>در</strong> هم آمیخته و ‏همھهممچون عناصری <strong>در</strong> معجون عجیب کیمیا گر دگرگون شده<br />

باشد.‏<br />

<strong>در</strong> آن دوران زبان انگلیسی ابزاری بسیار قابل انعطاف و انطباق بود،‏ ‏همھهممچون گدازه ای که پس از<br />

فوران آتشفشان آزادانه جاری می شود.‏ خود شکسپبریبرر نقش مهمی <strong>در</strong> رشد زبان انگلیسی <strong>در</strong> این<br />

مرحله ی شکل گبریبرری داشت.‏ منتقد شکسپبریبرری دکبرتبرر جاناتان هوپ‎١‎ می گوید:«او <strong>در</strong> دورابىنبىی از گذار<br />

دستور زبان انگلیسی می نوشت که <strong>در</strong> آن طیفی از گزینه های دستوری برای نویسندگان وجود<br />

داشت.»‏<br />

‏همھهممچون سفالگری ماهر که گل تازه را بر روی چرخش شکل می دهد،‏ او نبریبرز این مواد خام عالىللىی را<br />

به چبریبرزی جدید و خاص تغیبریبرر شکل داد.‏ این امر <strong>در</strong> غنای فوق العاده ی انگلیسی شکسپبریبرر بازتاب<br />

یافته است،‏ غنابىیبىی که هرگز چبریبرزی با آن برابری نکرده است،‏ به استثناء ابجنبججیل شاه جیمز که <strong>در</strong><br />

حدود ‏همھهممان دوران نوشته شد.‏ شکسپبریبرر با خلق واژه های جدید و استفاده از واژه های قدبمیبممی به<br />

شیوه ای نو طبق برخی برآوردها بیش از ١٧٠٠ فقره از واژه های معمول ما را ابداع کرده است،‏<br />

اسم ها را تبدیل به فعل کرده و افعال را تبدیل به صفت کرده است،‏ واژه ها را به هم پیوسته تا<br />

واژه هابىیبىی را خلق کند که تا پیش از آن هرگز شنیده نشده بودند.‏<br />

٥٤<br />

Dr. Jonathan Hope ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

از ‏جمججممله واژه های بسیاری که ابداع کرده است،‏ موارد زیر هستند:‏ ،baseless ،auspicious<br />

barefaced به معنای ‏بىببىی شرم،‏ clangour ،castigate به معنای صدای بلند اجسام فلزی<br />

‏[<strong>در</strong>ب،‏ ناقوس،…]،‏ dexterously به معنای ماهرانه،‏ dwindle به معنای کوچک شدن،‏ ‏مجممجحو<br />

شدن،‏ sanctimonious به معنای ریا کارانه و watchdog ‏[نگهبان،‏ نگهبابىنبىی دادن،‏ سگ<br />

نگهبان].‏ به علاوه ی این واژه های جدید،‏ شکسپبریبرر مولف ‏سمشسممار شگفت انگبریبرز بسیاری از اصطلاحات<br />

و عبارات معمول است که برخی از آبهنبهها تبدیل به ضرب المللممثل شده است.‏ این چند مورد از آبهنبههاست:‏<br />

All that glitters isn’t gold ‏[هر چه می <strong>در</strong>خشد طلا نیست]‏ ‏(تاجر ونبریبرزی):‏ چبریبرزها ‏ممممممکن<br />

است به خو ‏بىببىی آبجنبجچه به نظر می رسند نباشند.‏<br />

Break the ice ‏[شکسبنتبنن ‏تحیتحخ]‏ ‏(رام کردن زن سرکش):‏ سر صحبت را با نزا کت و ملاحظه باز<br />

کردن.‏<br />

Wear one’s heart on one’s sleeve ‏[قلب خود را <strong>در</strong> آستبنیبنن داشبنتبنن]‏ ‏(اتللو):‏ بیان کردن<br />

آزادانه ی احساسات خود.‏<br />

خوش ویبرنبرزور):‏ خنده دار تلقی شدن برای بسیاری از مردم.‏ ‏(همھهممسران A laughing stock<br />

In a pickle ‏(طوفان):‏ <strong>در</strong> موقعیبىتبىی دشوار قرار گرفبنتبنن که به راحبىتبىی ‏بمنبممی توان از آن رهابىیبىی یافت.‏<br />

Fair play ‏[بازی منصفانه]‏ ‏(طوفان):‏ منصفانه بازی کردن بر اساس قواعد.‏<br />

برخی مطالعات اخبریبرر نشان می دهد که بعضی از این عبارات ‏ممممممکن است پیش از شکسپبریبرر مورد<br />

استفاده بوده باشند،‏ ا گر چه ‏بجنبجخستبنیبنن استفاده ی مستند آن <strong>در</strong> آثار او یافت شده است.‏ با این حال<br />

حبىتبىی این مطالعات نبریبرز می پذیرند که شکسپبریبرر به هر حال واژه های جدید بسیاری را خلق کرده و یا<br />

معنای جدیدی به واژه های قدبمیبمم داده است.‏ اما هیچ <strong>یک</strong> از این ها چبریبرزی از عظمت آثار شکسپبریبرر<br />

‏بمنبممی کاهد.‏ و <strong>در</strong> هر صورت صرفاً‏ فهرست کردن این واژه ها حق مطلب را <strong>در</strong>باره ی نبوغ شکسپبریبرر و<br />

شیوه ی معجزه آسای او <strong>در</strong> تبدیل زبان انگلیسی به ‏مجممجحملی منحصر به فرد برای شاعرانگی اش ادا<br />

‏بمنبممی کند.‏ نوعی کیمیا گری یا جادو است که ‏بجتبجحلیلش دشوار و تقلیدش غبریبررممممممکن است.‏ بیایید تنها<br />

<strong>یک</strong> مثال را <strong>در</strong> نظر بگبریبرر ‏بمیبمم،‏ واژه ای که شکسپبریبرر آن را ابداع کرده است:‏ incarnadine به<br />

معنای قرمز کردن.‏<br />

<strong>در</strong> ‏بمنبممایش مکبث شکسپبریبرر،‏ مکبث را از قتل دانکن‎١‎ که به تازگی مرتکب شده است وحشت زده<br />

می یابیم.‏ <strong>در</strong> تصویرسازی مکبث دو رنگ غالب است:‏ سیاه و سرخ:‏ شب و خون.‏ مکبث پس از<br />

به قتل رساندن دانکن،‏ پادشاه و خویشاوند نسبىببىی اش،‏ از دیدن خون بر روی دستانش از وحشت<br />

خشکش می زند،‏ <strong>در</strong> می یابد که هرگز ‏بمنبممی توان آن را شست و پا ک کرد.‏ <strong>در</strong> عوض ‏بمتبممام اقیانوس را<br />

سرخ خواهد کرد :(incarnadine)<br />

٥٥<br />

Duncan ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

‏[صدای <strong>در</strong> زدن از ببریبررون]‏<br />

مکبث:‏ این صدای <strong>در</strong> زدن از کجاست؟<br />

مرا چه می شود که هر صدابىیبىی مرا وحشت زده می کند؟<br />

این دستان کیست؟ آه!‏ چشمابمنبمم را از حدقه ببریبررون می آورند.‏<br />

آیا آب ‏بمتبممام <strong>در</strong>یاهای نپتون خواهند توانست این خون را بشویند<br />

و از دستابمنبمم پا ک کنند؟ نه؛ این دستان من <strong>در</strong> عوض<br />

‏بمتبممام <strong>در</strong>یاها را قرمز کرده،‏<br />

و سبرببرز را سرخ خواهد کرد.‏<br />

‏(مکبث،‏ پرده ی دو،‏ صحنه ی دو،‏ ۵۴-۶٠)<br />

<strong>در</strong> اینجا شکسپبریبرر واژه ای موجود با ریشه ی لاتبنیبنن carn را <strong>در</strong> ارجاع به گوشت بدن و <strong>در</strong> نتیجه<br />

<strong>در</strong> مشتقاتش،‏ رنگ آن استفاده می کند.‏ او از این مفهوم اصلی فعلی جدید ابداع می کند،‏<br />

“incarnadine” به معنای چبریبرزی را به رنگ سرخ <strong>در</strong>آوردن.‏ اما این نوع ‏بجتبجحلیل زبان شناسی ‐<br />

هر چق<strong>در</strong> هم که جالب باشد‐‏ این خطر را <strong>در</strong> بر دارد که ما را از شکسپبریبرر واقعی و شیوه ای<br />

جادو ‏بىیبىی که با آن زبان انگلیسی را به کار می گبریبررد دور کند.‏ چرا که آبجنبجچه <strong>در</strong> اینجا دار ‏بمیبمم جادوی<br />

خالص است که ‏بمتبممام تعاریف را به چالش می کشد.‏<br />

جریان پایان ناپذیر واژه ها و تصویرسازی جالب توجه بازتاب یافته <strong>در</strong> آبهنبهها ‏[از شکسپبریبرر]‏ تصور فردی<br />

را ابجیبججاد می کند که کاملاً‏ مسحور واژه هابىیبىی است که به مبتکرانه ترین و غبریبررمنتظره ترین شیوه <strong>در</strong><br />

تشبیه ها و استعاره هایش ترکیب شان می کند.‏ تصویر دگرگون شدن اقیانوس سبرببرز نپتون به <strong>در</strong>یابىیبىی<br />

از خون به ق<strong>در</strong>ی جالب توجه است که ورای هر مبریبرزان تشرتحیتحح واژه ها است.‏ <strong>در</strong> اینجا و <strong>در</strong> ‏بمتبممام آثار<br />

شکسپبریبرر،‏ کلیت آن ‏بىببىی اندازه عظیم تر از ‏مجممججموع ‏بجببجخش هاست.‏<br />

زندگی،‏ عشق و مرگ <strong>در</strong> آثار شکسپبریبرر<br />

<strong>در</strong> ‏بمنبممایش های شکسپبریبرر وضعیت بشری را می بینیم که از هر زاویه ی ‏ممممممکن به آن پرداخته شده<br />

است.‏ <strong>در</strong> اینجا به موضوعات بزرگ زندگی،‏ عشق و مرگ با ژرفابىیبىی پرداخته شده است که خصلبىتبىی<br />

تقریباً‏ فلسفی دارد.‏ <strong>در</strong> این ‏بمنبممایشنامه ها جریان ‏بىببىی پایان تصویرگری برجسته ای را می یابیم که به<br />

طرز فوق العاده ای ‏بمتبممام گسبرتبرره ی احساسات انسابىنبىی را منتقل می کند و <strong>در</strong> خود جوهره ی خالص<br />

وضعیت انسابىنبىی را <strong>در</strong> بر دارد.‏ این ‏همھهممان چبریبرزی است که جذابیت فرا گبریبررش را توضیح می دهد.‏<br />

‏بمتبممام حوزه ی ‏بجتبججربه ی انسابىنبىی <strong>در</strong> ‏بمنبممایش های شکسپبریبرر <strong>در</strong> بر گرفته شده است.‏ شاه لبریبرر تراژدی تار<strong>یک</strong><br />

سالحللحخوردگی است و سرشار از عمیق ترین بینش های روانشناسی.‏ تراژدی اتللو شاهکاری است <strong>در</strong><br />

٥٦


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

موضوع حسادت و شور <strong>در</strong> روابط میان مردان و زنان.‏ و مراحل گونا گون زندگی انسان <strong>در</strong> <strong>یک</strong>ی<br />

از به یاد ماندبىنبىی ترین سخنانش <strong>در</strong> ‏«هر طور ‏سمشسمما دوست دارید»‏ ‏جمججممع بندی شده است:‏<br />

‏بمتبممام جهان صحنه ی ‏بمنبممایش است،‏<br />

و ‏بمتبممام مردان و زنان تنها بازیگرند؛<br />

آبهنبهها خروج و ورود شان را دارند،‏<br />

و <strong>یک</strong> نفر <strong>در</strong> دوران خود نقش های بسیاری بازی می کند،‏<br />

عمر او هفت پرده دارد.‏ ‏بجنبجخست،‏ نوزاد،‏<br />

<strong>در</strong> آغوش دایه نق می زند و ‏فىقفىی می کند.‏<br />

سپس طفل م<strong>در</strong>سه ای نالان،‏ با کوله اش<br />

و چهره ی <strong>در</strong>خشان صبحگاهی اش،‏ با ا کراه ‏همھهممچون حلزون<br />

به سوی م<strong>در</strong>سه می خزد.‏ بعد عاشق،‏<br />

آه کشان ‏همھهممچون کوره،‏ با غزلىللىی سوزنا ک<br />

که برای ابروی معشوق خود سروده.‏ آنگاه <strong>یک</strong> سرباز،‏<br />

پر از دشنام های بیگانه با ریشی ‏همھهممچون پلنگ،‏<br />

مدافع سرسخت شرافتش،‏ سریع و تبریبرزپا <strong>در</strong> نزاع،‏<br />

<strong>در</strong> جستجوی شهرت حباب آسا،‏<br />

حبىتبىی <strong>در</strong> مقابل دهانه ی توپ جنگی.‏ سپس قاضی،‏<br />

با شکم گرد پر شده از گوشت خوب خروس،‏<br />

با چشمان جدی و ریش اصلاح شده،‏<br />

پر از امثال و حکم خردمندانه و حکایات به روز؛<br />

و چنبنیبنن نقش خود را بازی می کند.‏ <strong>در</strong> پرده ی ششم تبدیل می شود<br />

به پبریبررمردی ‏بجنبجحیف و مضحک،‏<br />

با عینک بر دماغ و کیسه ای ‏[پول]‏ <strong>در</strong> کنارش؛<br />

جورابىببىی که <strong>در</strong> جوابىنبىی اش می پوشید و خوب نگاهداری شده،‏ <strong>یک</strong> دنیا گشاد است<br />

برای ساق های آب رفته اش،‏ و صدای ‏بمببمم مردانه اش،‏<br />

باز به سوی صدای زیر کودکی می رود،‏ با جیغ و سوت <strong>در</strong> صدایش.‏ آخرین این صحنه ها،‏<br />

که این تاربجیبجخچه ی عجیب پرماجرا را پایان می ‏بجببجخشد،‏<br />

کودکی دوم و جهل مطلق است،‏<br />

بدون دندان،‏ بدون چشم،‏ بدون چشابىیبىی،‏ بدون هیچ چبریبرز.‏<br />

‏(هر طور ‏سمشسمما دوست دارید،‏ پرده ی دو،‏ صحنه ی هفت)‏<br />

٥٧


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

به موضوع عشق <strong>در</strong> رومئو و ژولیت به طرزی تاثبریبررگذار پرداخته شده است.‏ این اثر،‏ تاثبریبرر عمیقی<br />

نه تنها بر <strong>ادبیات</strong> بلکه بر موسیقی نبریبرز گذاشته است.‏ الهللهھام ‏بجببجخش اپرابىیبىی از گوناد‎١‎ ، باله ای از پرکفیف‎٢‎ ،<br />

اوراتوریو ‏بىیبىی از برلیوز‎٣‎ و پیش <strong>در</strong>آمد مشهوری از چا<strong>یک</strong>وفسکی بوده است.‏ اما شکسپبریبرر <strong>در</strong><br />

ترانه های عاشقانه ی ساده اش <strong>در</strong> احساسی ترین حالت خود است،‏ ‏همھهممچون ترانه ای که توسط<br />

دلقک <strong>در</strong> شب دوازدهم خوانده می شود:‏<br />

آه معشوق من،‏ به کجا می خرامی؟<br />

آه ‏بمببممان و بشنو!‏ عشق واقعی تو می آید<br />

که می تواند هم بالا و هم پایبنیبنن ‏بجببجخواند؛<br />

دورتر نرو،‏ عزیز زیبابمیبمم،‏<br />

سفرها با دیدار معشوق پایان می یابند،‏<br />

هر فرزند مرد خردمندی این را می داند.‏<br />

عشق چیست؟ <strong>در</strong> آینده نیست؛<br />

خوشی امروز،‏ خنده ی امروز است؛<br />

آبجنبجچه پیش می آید ‏همھهممیشه نامعلوم است:‏<br />

تاخبریبرر جایز نیست،‏<br />

پس بیا مرا ببوس،‏ ای شبریبررین و بیست برابر شبریبررین تر،‏<br />

جوابىنبىی چبریبرزی نیست که بافىقفىی ‏بمببمماند.‏<br />

‏(شب دوازدهم،‏ پرده ی دو،‏ صحنه ی سه)‏<br />

این صدای عشقی جوان <strong>در</strong> شکوفابىیبىی کامل است.‏ اما به موضوع عشق <strong>در</strong> ‏«آنتوبىنبىی و کلئوپاترا»‏<br />

کاملاً‏ متفاوت پرداخته می شود.‏ <strong>در</strong> اینجا موضوع شور و اشتیاق <strong>در</strong> ظاهری غبریبررمعمول و جسمابىنبىی<br />

است که کاملاً‏ متفاوت از معصومیت رومئو و ژولیت است.‏ هر خط از این ‏بمنبممایشنامه رابجیبجحه ی<br />

روح ‏بجببجخش شرق را می دمد.‏ سخنابىنبىی که <strong>در</strong> آن انوباربوس‎٤‎ کرجی سلطنبىتبىی ملکه کلئوپاترا را توصیف<br />

می کند شعری از عالىللىی ترین <strong>در</strong>جات است:‏<br />

برایت می گو ‏بمیبمم.‏<br />

آن کرجی که او بر آن نشسته بود،‏ ‏همھهممچون سریری <strong>در</strong>خشان،‏<br />

بر روی آب می <strong>در</strong>خشید:‏ عرشه ی بالایش طلا کو ‏بىببىی شده بود؛<br />

بادبان های ارغوابىنبىی،‏ چنان خوشبو که<br />

Charles François Gounod ١<br />

Sergei Sergeyevich Prokofiev ٢<br />

Louis-Hector Berlioz ٣<br />

٥٨<br />

Enobarbus ٤


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

بادها به عشقش گرفتار شده بودند؛ پاروهایش از نقره،‏<br />

که با نوای فلوت حرکت می کردند،‏ و کاری می کردند<br />

آبىببىی که بر آن می کوفتند سرعت بیشبرتبرری بگبریبررد<br />

از شیفتگی حرکات شان.‏<br />

‏(آنتوبىنبىی و کلئوپاترا،‏ پرده ی دو،‏ صحنه ی دو)‏<br />

این ‏بمنبممایشنامه ‏همھهممچون رومئو و ژولیت به تراژدی منجر می شود و <strong>در</strong> بسیاری از ‏بمنبممایشنامه های<br />

شکسپبریبرر ذهنیت عشق با این آ گاهی آمیخته است که ‏بمتبممام حیات بشری باید با مرگ پایان پذیرد.‏<br />

این اندیشه که هر چه وجود دارد سزاوار نابودی است،‏ تلوبجیبجحاً‏ <strong>در</strong> ‏همھهممه جا بیان شده است.‏<br />

سونات ها<br />

عمده ی آثار شکسپبریبرر متشکل از ‏بمنبممایشنامه هاست.‏ با این حال او اشعاری از عالىللىی ترین <strong>در</strong>جات را<br />

نبریبرز سروده است،‏ خصوصاً‏ سونات هابىیبىی که <strong>در</strong> نوع خود ‏بىببىی نظبریبررند.‏ ١۵۴ سونات وجود دارد که <strong>در</strong><br />

موضوعات عشق،‏ سکس و زیبابىیبىی به شیوه ای ژرف و تاثبریبررگذار سبریبرر می کند.‏ این سونات ها احتمالاً‏<br />

<strong>در</strong> سال ١۵٩٢ سروده شده اند که طاعون تئاترها را به تعطیلی کشانده بود‐‏ واقعه ای نسبتاً‏<br />

معمول <strong>در</strong> آن روزگار.‏<br />

سونات که فرم ادبىببىی ‏مجممجحبو ‏بىببىی <strong>در</strong> ایتالیا بود،‏ <strong>در</strong> دوران البریبرزابت <strong>در</strong> انگلستان نبریبرز ‏مجممجحبوب شد.‏<br />

سونات های متعددی از شکسپبریبرر تا امروز نبریبرز بسیار ‏مجممجحبوب بافىقفىی مانده اند،‏ خصوصاً‏ سونات ١٨<br />

‏(می شود تو را به <strong>یک</strong> روز تابستابىنبىی تشبیه کنم؟)‏ اما ‏بمتبممام آبهنبهها آثاری هستند با زیبابىیبىی شاعرانه ی<br />

استثنابىیبىی و ژرفای فلسفی.‏ موضوع اصلی که ‏همھهممچون رگه ای سرخ <strong>در</strong> این اشعار جاری است<br />

طبیعت فرّار زندگی و عشق و گذر زمان است.‏<br />

سونات ۶٠<br />

‏همھهممچون امواج که به سوی ساحل سنگفرش می آیند،‏<br />

دقایق ما نبریبرز به سوی پایان می شتابند؛<br />

هر <strong>یک</strong> جای خود را با ‏لحللححظه ی پیشبنیبنن خود عوض می کند،‏<br />

با تلاش پیابىپبىی ‏همھهممگی رو به جلو می کوشند.‏<br />

تولد،‏ که زمابىنبىی بر ‏بهپبههنه ی <strong>در</strong>یابىیبىی از نور بود،‏<br />

به سوی بزرگسالىللىی پیش می رود و ‏همھهممبنیبنن که به آن دست یافت،‏<br />

<strong>در</strong> آبجنبججا با مسبریبرری ناهمھهمموار روبروست <strong>در</strong> راه مبارزه اش برای افتخار.‏<br />

و زمان که هدیه اش را داده است،‏ حال آن را نابود می سازد.‏<br />

٥٩


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

مثال های معدودی از توصیف شاعرانه <strong>در</strong>باره ی پبریبرری وجود دارد که از سونات ق<strong>در</strong>بمتبممند و تاثبریبررگذار<br />

٧٣ ‏‐که آن را با رسیدن پایبریبرز مقایسه می کند‐‏ پیشی می گبریبررد:‏<br />

سونات ٧٣<br />

<strong>در</strong> من آن زمابىنبىی از سال را می توابىنبىی ببیبىنبىی<br />

که برگ های زرد،‏ یا چند برگ و یا هیچ،‏ هنوز آویزان اند<br />

بر شاخه ای که <strong>در</strong> سرما می لرزد،‏<br />

جایگاه ‏مجممجخروبه ی ‏همھهممسرایان که تا چندی پیش پرندگان خوش آواز بر آن نغمه سرابىیبىی می کردند.‏<br />

<strong>در</strong> من می توابىنبىی گرگ ومیش غروب را ببیبىنبىی<br />

که پس از فرو رفبنتبنن آفتاب <strong>در</strong> غرب ‏مجممجحو می شود،‏<br />

که عاقبت شب سیاه آن را با خود می برد،‏<br />

‏همھهممچون ‏همھهممزاد مرگ ‏همھهممه را <strong>در</strong> خواب مهروموم می کند.‏<br />

حبىتبىی <strong>در</strong> اینجا،‏ <strong>در</strong> این صمیمانه ترین ابیات،‏ طنیبىنبىی از دوران پرتلاطمی را می یابیم که شکسپبریبرر <strong>در</strong><br />

آن زندگی می کرد.‏ ‏«جایگاه ‏مجممجخروبه ی ‏همھهممسرایان»‏ به صومعه ها و دیرهابىیبىی اشاره دارد که <strong>در</strong> پ<strong>یک</strong>ار<br />

پروتستانِ‏ نابود کردن تصاویر ‏بجتبجخریب شد.‏ این تصویری جالب توجه از ناپایداری ‏بمتبممام چبریبرزها <strong>در</strong><br />

طبیعت و جامعه است،‏ موضوعی که به طور مشخص <strong>در</strong> بطن سونات ها ‏بهنبههفته است.‏<br />

من چبریبرزی را سراغ ندارم که با اثر ویرانگر نیهیلیسم سیاه ‏جمججمملابىتبىی برابری کند که مکبث هنگامی<br />

که از خودکشی و مرگ ‏همھهممسرش مطلع می شود به زبان می آورد و بر بیهودگی حیات انسان تامل<br />

می کند:‏<br />

فردا،‏ و فردا،‏ و فردا،‏<br />

به آرامی روز به روز می خزد،‏<br />

تا آخرین جزء زمان؛<br />

و ‏بمتبممام روزهای گذشته برای ابلهان<br />

راه را به سوی مرگ بیهوده روشن کرده است.‏ ‏[آبهنبهها را به سوی مرگ نزد<strong>یک</strong> کرده است.]‏<br />

خاموش شو،‏ خاموش شو ای ‏سمشسممع کوچک!‏<br />

زندگی چبریبرزی نیست جز سایه ای روان،‏ بازیگری بیچاره،‏<br />

که <strong>در</strong> زمان خود بر روی صحنه می خرامد،‏ هیاهو می کند،‏<br />

و سپس دیگر شنیده ‏بمنبممی شود.‏ قصه ای است<br />

که توسط اجمحجممقی روایت می شود،‏ پر از هیاهو و هیجان،‏<br />

که هیچ معنابىیبىی ندارد.‏<br />

‏(مکبث،‏ پرده ی پنج،‏ صحنه ی پنج،‏ ١٩-٢٨)<br />

٦٠


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

شکسپبریبرر <strong>در</strong> ده سالِ‏ پیش از مرگش ‏«سیمبلبنیبنن»‏‎١‎ ، ‏«قصه ی زمستان»‏ و اثر بسیار نبوغ آمبریبرزش<br />

‏«طوفان»‏ را نوشت،‏ ‏بمنبممایشنامه هابىیبىی که ‏لحللححبىنبىی جدی تر و حبىتبىی ‏مجممجحزون تر از کمدی های دهه ی ١۵٩٠<br />

دارند.‏ گرچه،‏ این ‏بمنبممایشنامه ها بر خلاف تراژدی ها با آشبىتبىی و ‏بجببجخشش پایان می یابند.‏ این صدای<br />

پبریبرری است،‏ هنگامی که طوفان های زندگی پایان یافته اند و مردان و زنان قا<strong>در</strong> هستند به عمر<br />

گذشته شان نگاه کنند،‏ نه با خشم،‏ بلکه با بینشی فلسفی.‏<br />

<strong>در</strong> سال ١۶١۶، با زوال سلامت و احساس نزد<strong>یک</strong> بودن پایان،‏ شکسپبریبرر وصیت نامه اش را تغیبریبرر<br />

داد.‏ تنها پسرش <strong>در</strong> سال ١۵٩۶ <strong>در</strong>گذشته بود و به این ترتیب شکسپبریبرر عمده ی املا کش را برای<br />

دو دخبرتبررش بافىقفىی گذاشت،‏ به ‏همھهممراه اعطای مبالغی به خواهرش،‏ شرکایش،‏ دوستانش و فقرای<br />

اسبرتبرراتفورد.‏ نکته ی عجیب این واقعیت است که برای ‏همھهممسرش آن،‏ ‏«دومبنیبنن ‏بجتبجخت خوب»‏ خانواده<br />

را بافىقفىی گذاشت.‏<br />

او <strong>یک</strong> ماه بعد <strong>در</strong> اسبرتبرراتفورد ظاهراً‏ <strong>در</strong> ٢٣ آوریل ١۶١۶، <strong>در</strong> تارتحیتحخ پنجاه و دومبنیبنن سالروز<br />

تولدش و نبریبرز مصادف با روز سنت جرج قدیس ملی انگلستان <strong>در</strong>گذشت.‏ <strong>در</strong> واقعیت تارتحیتحخ دقیق<br />

مرگ شکسپبریبرر معلوم نیست.‏ این تارتحیتحخ برگرفته از سند تدفبنیبنن او دو روز بعد <strong>در</strong> ٢۵ آوریل<br />

١۶١۶ <strong>در</strong> کلیسای هولىللىی ترینیبىتبىی‎٢‎ ‏[تثلیث مقدس]‏ است.‏ بر روی قبرببرر او تصویر کیسه ی غلات حک<br />

شده بر سنگ ‏بمنبممایان است که نشان دهنده ی شغل سنبىتبىی خانواده ی اوست.‏<br />

هیچ کس علت دقیق مرگ او را ‏بمنبممی داند چرا که <strong>در</strong> حال حاضر گزارشی حا کی از آن وجود<br />

ندارد.‏ او <strong>یک</strong> ماه پیش از مرگش وصیت نامه اش را تنظیم کرد که <strong>در</strong> آن گفته بود ‏«<strong>در</strong> سلامت<br />

کامل»‏ است.‏ پنجاه سال بعد کشیش ‏بجببجخش اسبرتبرراتفورد ادعا کرد که شکسپبریبرر <strong>در</strong> اثر تبىببىی <strong>در</strong>گذشته<br />

که پس از ‏«دیداری مفرح»‏ که <strong>در</strong> آن ‏«به افراط نوشیده بود»‏ دچارش شده بود.‏<br />

اخبریبرراً‏ برنامه ای از ‏بىببىی ‏بىببىی سی به ‏بمنبممایش ‏بجتبجحقیقابىتبىی بر قبرببرر شکسپبریبرر اختصاص داده شده بود.‏ ‏همھهممان طور که<br />

انتظار می رفت،‏ به طور دقیق چبریبرزی را آشکار نکرد.‏ وصیت نامه اش نبریبرز چبریبرزی را بر ما روشن<br />

‏بمنبممی کند بلکه برعکس بر معما می افزاید.‏ مثلاً‏ چرا برای ‏همھهممسرش ‏«دومبنیبنن ‏بجتبجخت خوب»‏ را بافىقفىی<br />

گذاشت؟ هرگز ‏بجنبجخواهیم دانست،‏ اما با کمال میل حدس و گمان های توخالىللىی را به دیگر افرادی که<br />

وقت برای تلف کردن دارند می سپار ‏بمیبمم.‏<br />

٦١<br />

Cymbeline ١<br />

Holy Trinity ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

هفت سال پس از مرگ شکسپبریبرر،‏ ‏مجممججموعه ای از نوشته هایش منتشر شد.‏ این کامل ترین نسخه ی<br />

آثارش تا آن زمان بود.‏ این ‏مجممججموعه توسط دوستانش جان ‏همھهممینگ‎١‎ و هبرنبرری کاندل‎٢‎ گردآوری شده<br />

بود.‏ مشتمل بر ٣۶ ‏بمنبممایشنامه بود،‏ از ‏جمججممله ١٨ ‏بمنبممایشنامه که پیش از آن هرگز چاپ نشده بودند.‏ <strong>در</strong><br />

اینجاست و نه <strong>در</strong> زیر ‏بجتبجخته سنگ های کلیسای تثلیث مقدس،‏ که حقیقت را <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر<br />

<strong>در</strong>می یابیم.‏ این ها ‏بمنبممایان گر یادبود واقعی شکسپبریبرر هستند،‏ و عجیب یادبود عظیمی است!‏<br />

نبوغ شکسپبریبرر<br />

چرا او ‏[سزار]،‏ پاهایش را بر جهان کوچک ‏همھهممچون غولىللىی گسبرتبررده است؟ ‏(ژولیوس سزار،‏ پرده ی<br />

<strong>یک</strong>،‏ صحنه ی دو)‏<br />

ا گر کسی صرفاً‏ طرح داستان و ‏مجممجحتوای ‏همھهمملت یا مکبث را بررسی کند،‏ به نظر می رسد که هیچ<br />

تفاوبىتبىی با نوع <strong>در</strong>ام های غرق <strong>در</strong> خوبىنبىی که پیش از شکسپبریبرر آمده است ندارد.‏ اما این ‏[رو<strong>یک</strong>رد]‏ به<br />

کلی از نکته غافل است.‏ آبجنبجچه چنبنیبنن حیات زنده ای به این ‏بمنبممایشنامه ها می دمد موضوع نیست،‏ بلکه<br />

شاعرانگی زبان آن است که نوع جادو ‏بىیبىی را خلق می کند که توضیحش دشوار و یا حبىتبىی غبریبررممممممکن<br />

است.‏<br />

شگفت آور است که فکر کنیم ‏بمتبممام ‏بمنبممایشنامه هایش به شعر نوشته شده اند و این شعر به فرازهابىیبىی<br />

دست یافته است که پس از آن هرگز توسط هیچ شاعر انگلیسی زبابىنبىی کسب نشده است.‏ به ن<strong>در</strong>ت<br />

‏جمججممله ای <strong>در</strong> این ‏بمنبممایشنامه ها یافت می شود که گوهری ‏مجممجخفی <strong>در</strong> بر نداشته باشد.‏ <strong>در</strong> مکبث ‏(پرده ی<br />

<strong>یک</strong>،‏ صحنه ی دو)‏ راس‎٣‎ تازه از میدان نبرببرردی آمده است که <strong>در</strong> آن مکبث ارتش وا<strong>یک</strong>ینگ ها را<br />

مغلوب کرده است.‏ وقبىتبىی از او سوال می شود که از کجا آمده پاسخ می دهد:‏<br />

آبجنبججا که پرچم های نروژی آسمسسممان را به سخره می گرفتند<br />

و سرمای ترس بر جان مردم ما می دمیدند.‏<br />

<strong>در</strong> این چند کلمه می توان وزش باد سرد را احساس کرد و می توان صدای اهبرتبرزاز پرچم های<br />

وا<strong>یک</strong>ینگ ها را <strong>در</strong> باد شنید که با استفاده ی ماهرانه از ‏بجتبججانس آوابىیبىی‎٤‎ بیان شده است.‏ جزئیات<br />

ظریفی مانند این،‏ ویژگی بارز <strong>یک</strong> شاعر واقعی است.‏<br />

پس از آن <strong>در</strong> ‏همھهممبنیبنن ‏بمنبممایشنامه لیدی مکبث که ا کنون ‏مجممججنون شده است با وحشت صحنه ی قتل<br />

دانکن را به یاد می آورد:‏<br />

John Heminge ١<br />

Henry Condell ٢<br />

Ross ٣<br />

٤ از آ را ی ههای ادبی <strong>در</strong> زبان انگلیسی که شبیه وا جآرایی <strong>در</strong> زبان فارسی است با این تفاوت که حرف تکرار شونده <strong>در</strong> ابتدای کلمه<br />

قرار م یگیرد.‏ ‏(م)‏<br />

٦٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

ببریبررون شو،‏ لکه ی ملعون،‏ ببریبررون،‏ به تو دستور می دهم!‏<br />

<strong>یک</strong>:‏ دو:‏ بسیار خب،‏ وقتش رسیده که این کار را ابجنبججام دهیم.‏ ‏—دوزخ تبریبرره و تار است!—‏<br />

یاوه،‏ سرورم،‏ یاوه!‏ سرباز باشید و ترسان؟ چرا باید ببرتبررسیم که چه کسی می داند،‏<br />

وقبىتبىی که هیچ کس ‏بمنبممی تواند ما را مواخذه کند؟ — با این حال چه کسی فکر می کرد که این<br />

پبریبررمرد<br />

این ‏همھهممه خون <strong>در</strong> خود داشته باشد.‏<br />

‏(مکبث،‏ پرده ی پنج،‏ صحنه ی <strong>یک</strong>)‏<br />

ماهیت هولنا ک کشتار <strong>در</strong> چند کلمه ی ساده بیان شده است:‏<br />

با این حال چه کسی فکر می کرد که این پبریبررمرد<br />

این ‏همھهممه خون <strong>در</strong> خود داشته باشد.‏<br />

این استادی <strong>در</strong> کلمات شبیه مهارت نقاش بزرگی است که با چند حرکت ماهرانه ی قلم به دقت<br />

ذات سوژه اش را به تصویر می کشد.‏ <strong>در</strong> اینجا تضاد برجسته ای را <strong>در</strong> قاتل خونسرد،‏ حیله گر و<br />

‏بىببىی احساس می بینیم که تلاش می کرد به ‏همھهممسرش اطمینان دهد که ‏«کمی آب ما را از این عمل<br />

پا ک می کند»،‏ ا کنون با کابوس هایش به نقطه ای از جنون رسیده است که با ناامیدی فریاد می زند:‏<br />

هنوز بوی خون می دهد.‏ ‏بمتبممام عطرهای عربستان هم ‏بمنبممی تواند این دست کوچک را خوشبو کند.‏<br />

‏(مکبث،‏ پرده ی پنج،‏ صحنه ی <strong>یک</strong>)‏<br />

<strong>در</strong> هبرنبرری چهارم ‏بجببجخش اول شکسپبریبرر گفتگو ‏بىیبىی خیالىللىی را میان اووِن گلندوور‎١‎ ولزی و شورشی<br />

انگلیسی هاتسبرپبرر‎٢‎ توصیف می کند.‏ تضادی ‏بمتبممام میان این دو وجود دارد:‏ مرد ولزی مغرور،‏<br />

سیاستمدار،‏ عرفابىنبىی و خرافابىتبىی است‐‏ مرد انگلیسی ‏(سمشسممالىللىی)‏ شجاع،‏ ‏لحللحجوج،‏ کسل کننده،‏ ‏بىببىی ذوق و<br />

کاملاً‏ نسبت به بلندپروازی های گلندوور ‏بىببىی توجه است:‏<br />

گلندوور:‏ من می توابمنبمم ارواح را از اعماق ‏بجببجخوابمنبمم.‏<br />

هاتسبرپبرر:‏ عجب،‏ من هم می توابمنبمم،‏ یا هر کس دیگر؛<br />

اما آیا می آیند وقبىتبىی آبهنبهها را می خوابىنبىی؟<br />

‏(هبرنبرری چهارم،‏ ‏بجببجخش <strong>یک</strong>،‏ پرده ی سه،‏ صحنه ی <strong>یک</strong>)‏<br />

تضاد کامل میان شخصیت کلت<strong>یک</strong> و آنگلوسا کسون با بینابىیبىی دقیق جزئیات و شوخ طبعی کنایه آمبریبرز<br />

بیان شده است.‏<br />

Owen Glendower ١<br />

٦٣<br />

Hotspur ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

شاعری برای ‏بمتبممام دوران ها<br />

‏«او نه متعلق به <strong>یک</strong> عصر،‏ بلکه برای ‏بمتبممام دوران ها بود.»‏ ‏(بن جانسون <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر)‏<br />

نویسنده ی هم عصر شکسپبریبرر،‏ گرین‎١‎ مشهور است که شکسپبریبرر را به عنوان ‏«بازیگری صرف که<br />

فکر می کرد می تواند بنویسد»‏ رد کرده است.‏ گرین تنها کسی نبود که نتوانست نبوغ شکسپبریبرر را<br />

<strong>در</strong>ک کند.‏ مدت ها پس از مرگش دست کم گرفته می شد.‏ مارکس نوشته است:«شگفبىتبىی تراژدی<br />

انگلیسی ‏‐چنان برای احساسات فرانسوی مبرنبرزجر کننده که ولبرتبرر شکسپبریبرر را بدوی مست<br />

می نامید‐‏ ترکیب عجیب عالىللىی و ابتدابىیبىی،‏ وحشتنا ک و مضحک،‏ قهرمانانه و دلقک وار است.»‏<br />

برای ما امروز این قضاوت ها مضحک به نظر می رسد.‏ نبوغ شکسپبریبرر <strong>در</strong> سطح جهابىنبىی شناخته شده<br />

است و اثری جاودان بر جهان بافىقفىی گذاشته است.‏ با این حال کمبود شدید اطلاعات <strong>در</strong>باره ی<br />

زندگی او حبىتبىی به این گمان منجر شده است که ‏بمنبممایشنامه های او اصلاً‏ به دست خودش نوشته<br />

نشده بلکه اثر شخص دیگری بوده است.‏ مارلو،‏ ب<strong>یک</strong>ن و حبىتبىی گزینه های دیگری که احتمال<br />

کمبرتبرری دارند،‏ <strong>در</strong> زمان های ‏مجممجختلف مدافعان خود را داشته اند.‏<br />

شواهد ارائه شده برای توجیه چنبنیبنن نظریابىتبىی به شدت ضعیف هستند و می توان با اطمینان نادیده<br />

گرفته شوند.‏ اما طرفداران تئوری توطئه به شدیداً‏ مصر و حاضرند تا به بغرتحنتحج ترین استدلال ها<br />

متوسل شوند تا حرف شان را ثابت کنند.‏ برخی از آبهنبهها حبىتبىی تلاش کرده اند که نشان دهند پیام هابىیبىی<br />

‏مجممجخفی <strong>در</strong> مبنتبنن ‏بمنبممایشنامه وجود دارد که از قرار به هویت نویسنده ی ‏«واقعی»‏ اشاره دارد.‏<br />

گفبنتبنن اینکه چرا باید این نویسنده ی مرموز ‏«واقعی»‏ تن به چنبنیبنن دشواری هابىیبىی بدهد تا هویت خود<br />

را برای عموم فاش کند به جای آن که صرفاً‏ آن را اعلام کند مشکل است.‏ ماهیت مضحک<br />

چنبنیبنن ادعاهابىیبىی زمابىنبىی به طور موثر آشکار شد که اشاره شده بود <strong>یک</strong>ی از مزامبریبرر ابجنبججیل با کلمه ی<br />

Shake شروع شده و با spear پایان می یابد،‏ پس ثابت می کند که نویسنده ی واقعی ابجنبججیل<br />

شکسپبریبرر بوده است!‏<br />

چهار قرن از مرگ ویلیام شکسپبریبرر می گذرد و از آن زمان تا کنون هیچ نویسنده ای <strong>در</strong> شکوه<br />

‏بجتبجخیل،‏ شعر و ژرفای روانشناسی اش بر او برتری نیافته است.‏ ‏بمنبممایشنامه نویس هم عصر و رقیب او<br />

بن جانسون <strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر نوشته بود:«او نه متعلق به <strong>یک</strong> عصر،‏ بلکه برای ‏بمتبممام دوران ها<br />

بود.»‏ و این حقیقت است.‏<br />

تاثبریبرر شکسپبریبرر بر <strong>ادبیات</strong> جهان مسلم است.‏ اما این تاثبریبرر فراتر از قلمرو <strong>ادبیات</strong> می رود.‏ کتاب<br />

رکوردهای گینس بیش از ۴٠٠ فیلم اقتباس شده از آثار شکسپبریبرر را به فهرست <strong>در</strong>آورده است که<br />

او را نویسنده ای می سازد که بیشبرتبررین فیلم ها از آثارش ساخته شده است.‏ او تاثبریبرر عمده ای بر<br />

طیف گسبرتبررده ای از اشکال هبرنبرری از نقاشی گرفته تا ‏مجممججسمه سازی و فیلم داشته است.‏<br />

٦٤<br />

Greene ١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

<strong>در</strong> میان این آثار،‏ نسخه های برجسته ای هستند ازجمججممله هبرنبرری پنجم،‏ ‏همھهمملت و ربجیبجچارد سوم لارنس<br />

الیویر‎١‎ ، سریر خونبنیبنن آ کبریبررا کوروساوا‎٢‎ ، رومئو و ژولیت فرانکو زفبریبررلىللىی‎٣‎ و نسخه ی تاثبریبررگذار ‏همھهمملت با<br />

استفاده از ترجمججممه ی استادانه ی بوریس پاسبرتبررنا ک‎٤‎ به ‏همھهممراه بازیگر بزرگ شوروی اینوکنبىتبىی<br />

اسمسسمموکتونوفسکی‎٥‎ <strong>در</strong> نقش شاهزاده ‏همھهمملت.‏ لئونارد برنستاین‎٦‎ نبریبرز رومئو و ژولیت را <strong>در</strong> بسبرتبرر م<strong>در</strong>ن<br />

جالب توجهی <strong>در</strong> فیلم موز<strong>یک</strong>ال خود ‏«داستان وست ساید»‏ بازسازی کرده است.‏<br />

سخنان شاعر اوان‎٧‎ مکرراً‏ <strong>در</strong> سخبرنبررابىنبىی ها و نوشته های سیاستمداران ظاهر می شود.‏ لنبنیبنن از<br />

سیاستمداران دموکرات<strong>یک</strong> بورژوای دولت موقت به عنوان ‏«آن بزدل ها،‏ طبل های توخالىللىی،‏<br />

نارسیس های بیهوده به خود مغرور و ‏همھهمملت های ناچبریبرز که ‏سمشسممشبریبررهای چو ‏بىببىی شان را جلا می دهند»‏<br />

یاد می کند.‏ جنبش اعتصاب سراسری که <strong>در</strong> زمستان ١٩٧٨-١٩٧٩ <strong>در</strong> بریتانیا رخ داد نبریبرز<br />

‏«زمستان نارضایبىتبىی»‏ نامیده شده بود که نقل قول ‏(یا به بیان ‏بهببههبرتبرر سوء نقل قول)‏ کلمات مشهور<br />

آغازین ربجیبجچارد سوم است.‏<br />

شکسپبریبرر <strong>در</strong> کنار دانته،‏ هومر و نویسنده ی دن کیشوت،‏ سروانتس،‏ نویسنده ی مورد علاقه ی<br />

مارکس بود.‏ دخبرتبرر مارکس،‏ النور به یاد می آورد:«<strong>در</strong>باره ی شکسپبریبرر،‏ او ابجنبججیل خانواده ی ما بود،‏ به<br />

ن<strong>در</strong>ت از دست یا زبان مان می افتاد.‏ تا هنگامی که شش ساله شده بودم،‏ صحنه به صحنه ی<br />

شکسپبریبرر را از حفظ می دانستم.»‏ احبرتبررام مارکس به شکسپبریبرر چندان تعجب آور نیست.‏<br />

از دیدگاه من،‏ ویلیام شکسپبریبرر احتمالاً‏ بزرگ ترین نویسنده ای است که تا کنون زیسته است.‏ <strong>در</strong><br />

ذهن من تنها نویسنده ای که به نبوغ شعری او نزد<strong>یک</strong> است دانته آلیگبریبرری است که کمدی الهللهھی اش<br />

را <strong>در</strong> قرون وسطی سروده بود.‏ <strong>در</strong> این قضاوت البته عنصر شخصی بزرگی نبریبرز وجود دارد.‏ دیگر<br />

نویسندگان نبریبرز ‏ممممممکن است به ‏همھهممبنیبنن اندازه مدعی عنوان عظمت باشند.‏ با این حال دشوار بتوان<br />

نویسنده ی دیگری را <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> جهان یافت که چون شکسپبریبرر چنبنیبنن تاثبریبرری بر دنیای هبرنبرر،‏ <strong>ادبیات</strong><br />

و موسیقی گذاشته باشد.‏<br />

آیا ‏ممممممکن است که <strong>در</strong> آینده به چنبنیبنن فرازهابىیبىی دست یافته شود؟ یا باید نتیجه بگبریبرر ‏بمیبمم که او<br />

پدیده ای یگانه بود که دیگر هرگز تکرار ‏بجنبجخواهد شد؟ البته که هرگز ‏بمنبممی تواند شکسپبریبرر دیگری<br />

وجود داشته باشد،‏ ‏همھهممان طور که ارسطو یا رامبرببررانت دیگری ‏بجنبجخواهد بود.‏ هر <strong>یک</strong> مطابق دوره ای<br />

که <strong>در</strong> آن زندگی می کردند سهم منحصربه فرد خود را <strong>در</strong> فرهنگ بشری اداء کردند.‏ و از آبجنبججا که<br />

Laurence Olivier ١<br />

Akira Kurosawa ٢<br />

Franco Zeffirelli ٣<br />

Boris Pasternak ٤<br />

Innokenty Smoktunovsky ٥<br />

Leonard Bernstein ٦<br />

٦٥


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

آن شرایط مشخص هرگز تکرار ‏بجنبجخواهند شد،‏ نوع تولیدات هبرنبرری و فلسفی که از آبهنبهها پدیدار شدند<br />

هم دقیقاً‏ به ‏همھهممان ترتیب تکرار ‏بجنبجخواهد شد.‏<br />

<strong>در</strong> طول تارتحیتحخ بشری،‏ <strong>در</strong> طول دوره ای هزارساله،‏ نوابغ معدودی ‏همھهممچون شکسپبریبرر،‏ بتهوون،‏<br />

هگل،‏ مارکس یا آینشتاین وجود داشته اند.‏ اما غبریبررممممممکن است که ‏بجنبجخواهیم نتیجه بگبریبرر ‏بمیبمم که<br />

پتانسیل نبوغ <strong>در</strong> ذهن میلیون ها نفر دیگر وجود داشته است،‏ ‏[کسابىنبىی]‏ که وادار به زندگی با<br />

ربجنبججبرببرری شده اند و تا ابد از دنیای فرهنگ،‏ هبرنبرر و علم ‏مجممجحرومند.‏ تروتسکی جابىیبىی این پرسش را<br />

مطرح می کند:«چند ارسطو مشغول خوک چرابىنبىی هستند؟ و چند خوک چران بر سریر ق<strong>در</strong>ت<br />

نشسته است؟»‏<br />

شکسپبریبرر ‏مجممجحصول عصری انقلابىببىی بود،‏ عصر گذاری که چشم اندازهای جدیدی را برای نوع بشر<br />

گشود،‏ افق هایش را گسبرتبررده کرد و ‏بجتبجخیلش را به فرازهای جدیدی ارتقاء داد.‏ اما <strong>در</strong> آینده نبریبرز به<br />

ناچار انقلاب هابىیبىی رخ خواهد داد.‏ و بزرگ ترین انقلاب نبریبرز متشکل از رهابىیبىی نوع بشر از بردگی،‏<br />

سرکوب و ‏بهببههره کشی سرمایه داری خواهد بود.‏ ‏بجتبجحت سوسیالبریبرزم برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار ‏بمتبممام مردان و<br />

زنان آزاد خواهند بود تا هر استعداد بالقوه ای که <strong>در</strong> خود دارند را رشد دهند.‏<br />

سوسیالبریبرزم <strong>در</strong> را به روی هبرنبرر،‏ علم و دولت که هزاران سال است <strong>در</strong> ابجنبجحصار اقلیبىتبىی ‏ممممممتاز بوده باز<br />

خواهد کرد.‏ کاهش روز کاری به حداقل ‏ممممممکن به مردان و زنان اجازه خواهد داد که برای رشد<br />

شخصی خودشان زمان اختصاص دهند.‏ البته هر کسی <strong>در</strong> خود شکسپبریبرر یا آینشتاین شدن را<br />

ندارد.‏ اما می توانیم مطمبنئبنن باشیم که از میان میلیاردها مردمی که از دسبرتبررسی به فرهنگ و ‏بمتبممدن<br />

‏مجممجحروم بوده اند نسل جدیدی از نوابغ <strong>در</strong> بسیاری از زمینه ها بر خواهد خاست.‏<br />

ما ظهور شکسپبریبررها،‏ بتهوون ها و رامبرببررات های جدید و نبریبرز انفجار فرهنگ،‏ هبرنبرر و موسیقی را چنان<br />

خواهیم دید که <strong>در</strong> تارتحیتحخ گذشته هرگز دیده نشده است.‏ آبهنبهها با صدای جدیدی سخن خواهند<br />

گفت که بازتاب دهنده ی شرایط جدید است و این صدا <strong>در</strong> قلب و ذهن زنان و مردان طنبنیبنن خواهد<br />

افکند،‏ ‏همھهممانند آبجنبجچه شکسپبریبرر چهار قرن پیش کرد.‏ شکسپبریبررهای آینده هنوز زاده نشده اند.‏ اما<br />

دلایل بسیاری دار ‏بمیبمم که امیدوار باشیم و باور داشته باشیم که نویسندگان و هبرنبررمندان آینده به<br />

فرازهابىیبىی دست خواهند یافت که ‏بمتبممام دستاوردهای عالىللىی گذشته را <strong>در</strong> سایه قرار خواهد داد.‏<br />

٦٦


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

اردیبهشت ماه<br />

١٣٩٧<br />

٦٧


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

<strong>در</strong>باره نویسنده:‏<br />

الن وودز <strong>در</strong> سال ١٩۴۴ <strong>در</strong> سوان سی،‏ ولز جنو ‏بىببىی <strong>در</strong> خانواده ای کارگر با سنت های کمونیسبىتبىی قوی به<br />

دنیا آمد.‏ <strong>در</strong> سن ١۶ سالگی به سوسیالیست های جوان حزب کارگر پیوست و مارکسیست شد.‏ او <strong>در</strong><br />

دانشگاه ساسکس و سپس <strong>در</strong> صوفیه ‏(بلغارستان)‏ و دانشگاه دولبىتبىی مسکو به ‏بجتبجحصیل فلسفه و زبان<br />

روسی پرداخت.‏ او ‏بجتبججربه ی گسبرتبررده ای <strong>در</strong> جنبش های جهابىنبىی کار و ‏همھهممبستگی دارد،‏ خصوصاً‏ <strong>در</strong> آمر<strong>یک</strong>ای<br />

لاتبنیبنن،‏ پا کستان،‏ روسیه و نبریبرز اسپانیا که <strong>در</strong> آبجنبججا <strong>در</strong> مبارزه با د<strong>یک</strong>تاتوری فرانکو شرکت کرد.‏ او عضو<br />

سند<strong>یک</strong>ای ملی روزنامه نگاران انگلستان است.‏ الن وودز <strong>در</strong> کنار تد گرنت‎١‎ <strong>یک</strong>ی از تئوریسبنیبنن های اصلی<br />

گرایش قهرآمبریبرز <strong>در</strong> بریتانیا <strong>در</strong> دهه های ١٩٧٠ و ١٩٨٠ و نبریبرز سردببریبرر ‏«میلیتنت اینبرتبررنشنال ریویو»‏‎٢‎ بود.‏ او<br />

<strong>در</strong> حال حاضر سردببریبرر سیاسی وبسایت ‏مجممجحبوب ‏«<strong>در</strong> دفاع از مارکسیسم»‏‎٣‎ و دببریبرر گرایش جهابىنبىی<br />

Ted Grant ١<br />

Militant International Review ٢<br />

٦٨<br />

www.marxist.com ٣


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

مارکسیسبىتبىی (IMT) است.‏ او نویسنده ی هزاران مقاله،‏ جزوه و کتاب است که طیف گسبرتبررده ای از مسائل<br />

را از ‏جمججممله سیاست انقلابىببىی و حوادث جاری،‏ اقتصاد،‏ تارتحیتحخ،‏ فلسفه،‏ هبرنبرر،‏ موسیقی و علم پوشش می دهد.‏<br />

وودز <strong>در</strong> سال ٢٠٠٢ ‏«کمپبنیبنن جهابىنبىی دست ها از ونزوئلا کوتاه!»‏ را تأسیس کرد و ‏همھهممچنبنیبنن به شدت <strong>در</strong>گبریبرر<br />

کار کمپبنیبنن دفاعی ابجتبجحادیه های صنفی پا کستان بوده است.‏ او ایده ی مارکسیسم انقلابىببىی را به ده ها هزار نفر<br />

<strong>در</strong> صدها کنفرانس،‏ جلسات ابجتبجحادیه های صنفی و دانشگاه های سرتاسر جهان به علاوه ی صدها مصاحبه با<br />

مطبوعات ارائه کرده است.‏ او به چندین زبان صحبت می کند که از ‏جمججممله ی آبهنبهها انگلیسی،‏ اسپانیابىیبىی،‏<br />

فرانسوی،‏ آلمللممابىنبىی،‏ روسی و بلغاری است.‏<br />

از کتاب هابىیبىی که برای وِل رِد‎١‎ انگلستان و وِل رِد آمر<strong>یک</strong>ا نوشته است می توان به عناوین ذیل اشاره کرد:‏<br />

‏«لنبنیبنن و تروتسکی:‏ آبجنبجچه واقعاً‏ خواهانش بودند»؛ و ‏«عقل <strong>در</strong> شورش:‏ فلسفه ی مارکسیسم و علم<br />

م<strong>در</strong>ن»‏ ‏(که هر دو با ‏همھهممکاری تد گرنت فقید به رشته ی ‏بجتبجحریر <strong>در</strong>آمده بود)؛ ‏«بولشویسم:‏ جاده ای به<br />

انقلاب»؛ ‏«مارکسیسم و ایالات متحده ی آمر<strong>یک</strong>ا»؛ ‏«تارتحیتحخ فلسفه»؛ ‏«ایرلند:‏ ‏جمججممهوری خواهی و انقلاب»؛<br />

‏«انقلاب ونزوئلا:‏ <strong>یک</strong> چشم انداز مارکسیسبىتبىی»؛ ‏«اصلاح طلبىببىی یا انقلاب:‏ مارکسیسم و سوسیالبریبرزم <strong>در</strong><br />

قرن ٢١‐ پاسخی به هایبرنبرز دیبرتبرریش‎٢‎ ». وودز ‏همھهممچنبنیبنن <strong>یک</strong>ی از نویسندگان ‏«مارکسیسم چیست؟»‏ بوده و<br />

بر ‏مجممججموعه های متعددی مقدمه نوشته است که از ‏جمججممله ی آبهنبهها ‏«چهار اثر کلاس<strong>یک</strong> مارکسیسم»‏ و<br />

‏«مارکسیسم و آنارشیسم»‏ است.‏ او <strong>در</strong> حال حاضر مشغول به پایان رساندن کتابىببىی <strong>در</strong>باره ی مارکسیسم<br />

و هبرنبرر است.‏<br />

سخبرنبررابىنبىی ها و نوشته های او به زبان های بسیاری از ‏جمججممله اسپانیابىیبىی،‏ ایتالیابىیبىی،‏ پرتغالىللىی،‏ یونابىنبىی،‏ آلمللممابىنبىی،‏<br />

دابمنبممارکی،‏ سوئدی،‏ نروژی،‏ فنلاندی،‏ روسی،‏ لیتوانیابىیبىی،‏ کانتوبىنبىی،‏ ترکی،‏ عر ‏بىببىی،‏ فارسی،‏ اردو و اندونزی<br />

ترجمججممه شده است.‏<br />

: WellRed ١ انتشارات گرایش جهابىنبىی مارکسیسبىتبىی<br />

٦٩<br />

Heinz Dietrich ٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

<strong>در</strong>باره مبرتبررجم:‏<br />

شبریبررین مبریبررزانژاد حقوق دان،‏ مبرتبررجم،‏ پژوهشگر و دببریبرر ‏بجتبجحریریه گروه تئاتر ا گزیت می باشد.‏<br />

آثاری که تا کنون توسط وی به فارسی ترجمججممه شده است عبارتند از:‏<br />

اندیشه های کارل مارکس اثر الن وودز<br />

هبرنبرر و مبارزه طبقابىتبىی اثر الن وودز<br />

٣ ‏بمنبممایشنامه ‏(اما،‏ مارکس <strong>در</strong> سوهو،‏ دخبرتبرر ونوس)‏ اثر هاوارد زین<br />

‏بمنبممایشنامه <strong>یک</strong> خاطره،‏ <strong>یک</strong> مونولوگ،‏ <strong>یک</strong> فریاد و <strong>یک</strong> نیایش گردآوری ایو انسلر و مالىللىی دویل<br />

‏بمنبممایشنامه من موجودی احساسابىتبىی هسم اثر ایو انسلر<br />

شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری<br />

ارج ‏بهنبههادن به مقاومت ‐ چگونه زنان <strong>در</strong> روابط خصوصی <strong>در</strong> برابر آزار مقاوت می کنند ، ‏بهتبههیه شده<br />

توسط سرپناه اضطراری زنان کلگری ) کانادا)‏<br />

<strong>در</strong>باره دو برداشت روانکاوانه از شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری به قلم<br />

کریستبنیبنن دولاروش کوداما<br />

باز هم مبنتبنن و بسبرتبرر آن ‐ اجرای ‏بمنبممایش ‏«مهاجران»‏ اسلاومبریبرر مروژک <strong>در</strong> استودیو ‐ تئاتر<br />

‏«چلاوک»‏ مسکو به قلم سوزان کوستانزو<br />

ترجمججممه شصت مقاله ‏بجتبجخصصی تئاتر برای نشریه ‏«صحنه معاصر»‏ گروه تئاتر ا گزیت<br />

٧٠


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

‏همھهممچنبنیبنن ‏مجممججموعه مقالات ‏«تئاتر <strong>در</strong> ساختار نظام سرمایه داری»‏ را به رشته ‏بجتبجحریر <strong>در</strong>آورده است.‏<br />

وی برنده رتبه اول ترجمججممه <strong>در</strong> مسابقه مطبوعابىتبىی ابجنبججمن منتقدان،‏ نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر<br />

ایران <strong>در</strong> سال ١٣٩۶ گردیده است.‏<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

از سال ١٣٩٢ بعنوان دستیار کارگردان <strong>در</strong> چهارده اجرای صحنه ای رپرتوار گروه تئاتر ا گزیت<br />

‏همھهممکاری داشته است که عبارتند از:‏<br />

مهاجران اثر اسلاومبریبرر مروژک<br />

‏بمنبممایش ‏همھهمملت <strong>در</strong> روستای مردوش سفلی اثر ایوو برشان<br />

مارکس <strong>در</strong> سوهو اثر هاوارد زین<br />

<strong>یک</strong> خاطره،‏ <strong>یک</strong> مونولوگ،‏ <strong>یک</strong> فریاد و <strong>یک</strong> نیایش گردآوری ایو انسلر و مالىللىی دویل<br />

شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری<br />

ماهی سیاه کوچولو اثر صمد ‏بهببههرنگی<br />

مبرتبررسک ‏(چهار صندوق)‏ اثر ‏بهببههرام بیضابىیبىی<br />

نردبان ‏(زاویه)‏ اثر غلامجممجحسبنیبنن ساعدی<br />

من موجودی احساسابىتبىی هستم اثر ایو انسلر<br />

٧١


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

٧٢


شکسپبریبرر،‏ <strong>یک</strong> انقلابىببىی <strong>در</strong> <strong>ادبیات</strong> گروه تئاتر ا گزیت الن وودز<br />

دیگر انتشارات گروه تئاتر ا گزیت<br />

www.exittheatre.ir<br />

٧٣

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!