تئاتر فمینیستی
مهلا بذرگری از مجموعه گفتوگوهای گروه تئاتر اگزیت نوزده بهمنماه ۱۳۹۷ - مشهد
مهلا بذرگری
از مجموعه گفتوگوهای گروه تئاتر اگزیت
نوزده بهمنماه ۱۳۹۷ - مشهد
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
تئاتر فمینیسبىتبىی<br />
تئاتر فمینیسبىتبىی پدیده ی عجیبىببىی نیست. خلق ِ نوشتار و گفتمابىنبىی از آن خود زنان<br />
است. زیرسوال بردنِ آن شکل سلطه ایست که تار تحیتحخ بجتبجحمیلی بر بدن زنان اعمال<br />
کرده است.
تئاتر، چنابجنبجچه هدفش ابجیبججاد آ گاهی و فرهنگ سازی یا حبىتبىی اعبرتبرراض باشد، موظف است از هر قشر<br />
و طبقه ای در جامعه سخن گفته و حبىتبىی مبدل به تریبوبىنبىی برای صدای اقلیت شود. صدای زنان،<br />
صدای کارگران، دگرباشان ، صدای به حاشیه رفتگان و بیچارگان، صدای آن زبىنبىی که زیرِ پل<br />
عابر پیاده دستفروشی می کند و ممممممکن است در هوای سردِ زمستان فردابىیبىی برای او رقم بجنبجخورد.<br />
بمنبممایش در یک چنبنیبنن شرایطی بیشبرتبرر از همھهممیشه متعهد است فضابىیبىی را ابجیبججاد کند که در آن اقلیت ها<br />
حق سخن گفبنتبنن داشته باشند. تا به حال به این فکر کرده اید که تئاتر صدای این سوژه های<br />
اجتماعی و اعبرتبرراض و فریاد آبهنبهها بوده است؟ و ا گر بوده اند صدای اعبرتبرراض کدام قشر یا کدام<br />
طبقه را بازتاب داده اند؟ آیا سعی در آ گاهی رسابىنبىی داشته اند یا صرفا با بازتولید بمتبممام کلیشه های<br />
گفتمان های مسلط و مجممجحافظ ساختار مردسالارانه بقیه ی گفتمابهنبهها را سرکوب و خفه کرده اند و<br />
نقص های فرهنگی را لاپوشابىنبىی کرده و یا عادی جلوه داده اند؟ نقش تئاتر در آ گاهی رسابىنبىی چه<br />
قدر بوده است؟ آیا در حوزه ی زنان کنش گری فعال به حساب می آید؟ آیا سعی بر بازبمنبممابىیبىیِ زنان<br />
واقعی (زنابىنبىی که شکل متعبنیبنن ِ سوژه های اجتماعی هستند که هرگز فرصبىتبىی برای سخن از خود<br />
نداشته اند) داشته یا دوباره و هزاران باره زنابىنبىی تابع نظام مردسالارانه را بازتولید کرده است؟<br />
به راسبىتبىی زنان و اقشار اقلیت در کجای تئاترِ خنبىثبىی و مبتذلِ امروزِ ما ایستاده اند؟ چه صدابىیبىی<br />
ازآن ها می شنو بمیبمم؟<br />
به سالن های تئاتر بروید و به دیدن بمنبممایشی بنشینید؛ اما من به سمشسمما قول می دهم که<br />
زبىنبىی "زنده" را بر صحنه بمنبممی بینید.<br />
زن زنده کیست؟<br />
هر بمنبممایشی که اجرا می شود به زن یا زنابىنبىی احتیاج دارد تا بر صحنه قربابىنبىی شوند تا بمنبممایش شروع<br />
یا بمتبممام شود. زنان در بمنبممایشنامه ها، حبىتبىی بمنبممایشنامه های عصر حاضر، جز الگو بىیبىی تکراری از زنان<br />
تئاترهای کلاسیک (همھهممانند آثار شکسپبریبرر) نیستند. آبجنبجچه بر صحنه می بینیم به زعم میشل فوکو<br />
حقیقبىتبىی است که گفتمابهنبههای قدرت دار آنرا تعریف کرده و در طول تارتحیتحخ به شکل های مجممجختلف<br />
بازتفسبریبرر کرده اند. به دیگر سخن صحنه ی بمنبممایش یک توهم از تکامل را برابمیبممان به منصه ی
ظهور گذاشته است. فرفىقفىی بمنبممی کند، تنها نام ها و مکان ها و لباس ها عوض شده اند. آبجنبججا دزدمونای<br />
اتللو (دزدمونا در مالکیت اتللو) را دار بمیبمم که بمنبممایش نه با او که درباره ی اوست و اینجا مهشیدِ<br />
فرهاد را می بینیم که باز هم داستان درباره ی او شروع شده و به پایان می رسد. آن ها همھهممچنان<br />
دخبرتبرر "لوس" پدر و مجممجحافظ فالوس و قوانبنیبنن مردسالارانه هستند. زنان بر صحنه حاضرند، راه<br />
می روند، بازی می کنند اما آبجنبجچه که هستند را به تصویر بمنبممی کشند. بجتبججربیات خود را بر صحنه بازگو<br />
بمنبممی کنند، و تنها و تنها دیالوگ ها و بجتبججربیابىتبىی را بیان می کنند که نویسنده (که زاییده ی فرهنگی<br />
مردسالار است) برای آن ها نوشته و به آن ها بجتبجحمیل کرده است، بمتبممام آن دیالوگ ها و بجتبججربیات<br />
ساختگی که قرار است وضعیت موجود زنان را عادی جلوه داده و حفظ کند. زنان بر صحنه<br />
می ایستند اما گم شده اند، فاقد جسم اند و بدنوارگی ندارند؛ فاقد آن صدابىیبىی هستند که به<br />
شکلی انضمامی صدای خود آن ها باشد. زنانِ روی صحنه خود را گم کرده اند زیرا آبجنبجچه بیان<br />
می کنند متعلق به آن ها نیست. آبهنبهها فقط در بمنبممایش "حضور دارند" (اما غایب اند) تا باعث لذت یا<br />
طعمه ی غضبىببىی شده و سپس قربابىنبىی شوند و پرده ها پایبنیبنن افتند. به گفته ی هلن سیکسو:«زنان<br />
فقط در بمنبممایش وجود دارند تا سبریبرر داستان و گره هایش پیش برود. درواقع آن ها نه برای خود<br />
بودن بلکه برای قربابىنبىی شدن در داستان حاضرند.»<br />
صحنه های بمنبممایش برای زنان ایرابىنبىی نبریبرز از این قاعده مستثبىنبىی نیست. آن ها چه زنابىنبىی را بر خود<br />
می پذیرند؟ مدعی هستند چه زبىنبىی بمنبمماینده ی بمتبممام زنان جامعه است؟ بمنبممایش ها و نویسندگان در<br />
ایران (چه زن و چه مرد) زبىنبىی را بر صحنه بمنبممی آورند که از بجتبججربیات دردنا کش، از دسمشسممبىنبىی با<br />
بدنش، از جنس دوم بودنش، از حق تصمیم برای خود، زندگی و بدنش، از بجتبجحمیل کلیشه های<br />
جنسی بر رفتارش و حبىتبىی مسخره شدنش توسط ِ دیگری ِ بمنبمماینده ساختار مسلط برای ما بگوید.<br />
آن ها زبىنبىی را بر صحنه می آورند که مدام دچار ِ سندروم ِ سیندرلاست و بزرگبرتبررین دغدغه اش<br />
‐همھهممانند زن ِ صحنه های کلاسیک‐ مردی ست تا او را به آرزوهایش برساند. آن ها زبىنبىی را بر<br />
صحنه می آورند که دچار فقدان است و وجود و هویت خود را تنها در پیوند با دیگری (یک<br />
مرد) می بیند. زن هابىیبىی که در بهنبههایت مردان به مثابه ی ارابه ی خدایان ِ یونابىنبىی باید بر صحنه هبوط<br />
کرده و مشکلات و دغدغه هایشان را پایان دهند. آن ها این فقدان را به زن روی صحنه<br />
بجتبجحمیل می کنند (هلن سیکسو اظهار می کند که در نظام مردسالارانه، زن را دچار فقدان
می دانند و این فقدان همھهممان نبودن مردی در کنار اوست و هنگامی که مردی در کنار زن است<br />
درواقع آن زن فاقد فقدان است). در بمنبممایشِ معاصر ایران، فکر لاغر بودن زنان را آزار<br />
می دهد. آن ها هنوز که هنوز است وقبىتبىی رو به روی آینه می ایستند نه تنها از بدن خود لذت<br />
بمنبممی برند بلکه با آن سرجنگ دارند. با این حال کارگردانان، زبىنبىی موفق را در قالب «زبىنبىی لاغر»<br />
بر صحنه می آورند و چاق را همھهممچون فحشی بر صورتش می کوبند. خشونت جنسی مگر شاخ و<br />
دم دارد؟ همھهممبنیبنن است. تقلیل زنان به جنس ِ دوم بودنشان و در بهنبههایت وادار کردن آبهنبهها به<br />
تلاش برای دستکاری اندامشان جهت مبدل شدن به ایدئالِ شوهر. این مساله تا جابىیبىی پیش<br />
می رود که زنان هنگام صحبت کردن از بجتبججربیات و احساسات خود، از خود و صدایشان<br />
هراس دارند؛ وقبىتبىی بازیگر زبىنبىی می خواهد بجتبججربه ی بجتبججاوز جنسی را بازگو کند سرخ می شود آنقدر<br />
که گو بىیبىی مقصر است. زبىنبىی که اعبرتبرراض کند برچسب بهپبههلوان پنبه می خورد، زبىنبىی که فریاد بزند<br />
سلیطه است؛ فوبیای سخن گفبنتبنن باعث اختگی ِ گفتمانِ اعبرتبرراضی شده و نویسنده و کارگردان با<br />
بزدلىللىی بمتبممام آویزان بر بمتبممامیِ تفاسبریبررِ آلت مجممجحورند. ما همھهممچنان زنابىنبىی را بر صحنه می بینیم که در<br />
لباس خریدن، مارک لباس و شوهر پیدا کردن و دنبال فالگبریبرر گشبنتبنن سر درگم اند. زنابىنبىی را<br />
می بینیم که نویسنده ی بىببىی هویت و کارگردانِ سرخوش اصرار دارند اینها بمنبمماینده ی زنان جامعه ی<br />
ما هستند اما هرگز زنان دستفروش مبرتبرروی بهتبههران را بمنبممی بینیم (حق هم دارند این سوژه های<br />
خنبىثبىی در نقش هبرنبررمند ابدا دوست ندارند اقلیت های اجتماعی را ببینند و بازبمنبممابىیبىی کنند چرا که یا<br />
در شان خود بمنبممی بینند یا بزدلانه هراسِ از دست دادن ِ مجممجخاطب (مشبرتبرری)هایشان را دارند). این<br />
مساله چنان عادی شده است که گو بىیبىی تئاتر نباید به این موضوعات ببرپبرردازد. وقبىتبىی به باد انتقاد<br />
گرفته می شوند همھهممچنان پافشاری شان به زیبابىیبىیِ پوچ ِ کلاسیک است. بازیگرابىنبىی را می بینیم که<br />
نقش زنابىنبىی اجمحجممق را بازی می کنند و فرهنگ اجمحجممق بودن، مصرف گرا بودن و مفید بودن برای<br />
نظام سرمایه داری را رواج می دهند (یاد کتابِ «بازاریابىببىی و کسبِ درآمد از مشبرتبرریان بالقوه ی<br />
زن» می افتیم). اما همھهممه می دانیم که این واقعیت جامعه ی زنان نیست. از زنان کارگر گرفته تا<br />
زنان طبقه ی بورژوا، همھهممگی با بدن خود دسمشسممن اند.<br />
تئاتر فمینیسبىتبىی برای پایان دادن به این دیدگاه از زنان می خواهد تا خود را بنویسند. بجتبججربیات<br />
تلخ و شبریبررین بدنشان را بنویسند و روی صحنه بازگو کنند. زنان باید تارتحیتحخِ ادبیات و بمنبممایش خود
را نه بازنویسی که خلق کنند. تارتحیتحخ بدن خود را به نوشتار درآورند. آبجنبجچه بر بدنشان و<br />
احساساتشان گذشته است، را بنویسند. در طول قرن ها همھهممواره نویسندگان مرد آبجنبجچه که از زنان<br />
می دیدند (که خود برآمده از بجتبجحمیلِ رفتارهای مردسالارانه بر آبهنبهها بوده است) را نوشته اند و<br />
همھهممبنیبنن امر به شکلی موروبىثبىی حبىتبىی به نویسندگان زن هم سرایت کرده است. درونیاتِ زنان در<br />
این گفتمان که خود را به مثابه ی حقیقت بر تارتحیتحخ بجتبجحمیل کرده است جابىیبىی نداشته و ندارد. آبجنبجچه<br />
آنان می نوشتند تاربجیبجخی بجتبجحمیل شده به زنان و بدنشان بوده است. در طول ساختار مردسالارانه<br />
قدرت نوشبنتبنن و نوشتار را از زنان گرفته اند و به گفته ی ویرجینیا وولف زنان حبىتبىی "اتافىقفىی از آن<br />
خود" برای خلقِ "نوشتاری از آن خود" نداشته اند. زنان با نوشبنتبنن بجتبججربیات خودشان و با<br />
فریاد زدن آن بر صحنه و در مقابل همھهممه می توانند تاربجیبجخی جدید را برای خود رقم بزنند. تئاتر<br />
فمینیسبىتبىی چبریبرز عجیبىببىی نیست. پس گرفبنتبننِ صحنه و سخن گفبنتبنن از خود، بدنِ خود و آفرینشِ<br />
نوشتاری بمتبمماما از آنِ خود است.<br />
«من موجودی احساسابىتبىی هستم» اثر ایو انسلر: فریاد زدن دخبرتبرران بر صحنه ی<br />
تئاتر<br />
برای ملموس شدن بجببجحث به بررسی بمنبممایشنامه ای می پرداز بمیبمم که با وضوح بمتبممام صدایِ درون و<br />
حقیقی دخبرتبررانِ جهان را به صحنه می آورد. ایو انسلر، بمنبممایشنامه نویس، پرفورمر، فمینیست و<br />
کنشگرِ معاصر آمریکابىیبىی در بمنبممایشنامه ی «من موجودی احساسابىتبىی هستم» شخصیت های<br />
دخبرتبرری را بر صحنه خلق می کند که نه دیالوگ ها و تفکرات دیکته شده بلکه درونِ خود را<br />
فریاد زده و از آن سخن می گویند. آبهنبهها از رازهای واقعیِ دخبرتبرران حرف می زنند و لایه ی پنهان<br />
ستمِ تاربجیبجخی بر خود را افشاء می کنند. ساختار این بمنبممایشنامه به شیوه ی مونولوگ توسط<br />
شخصیت ها بر روی صحنه روایت می شوند. «من موجودی احساسابىتبىی هستم» مممممملو از<br />
صداهاست. صدای دخبرتبررابىنبىی که در طول تارتحیتحخ شنیده نشده اند چرا که تارتحیتحخ متعلق به آنان نبوده<br />
است. جذابیت اثرِ انسلر در خلقِ صداهابىیبىی واقعی ست که با موضوعات و احساسات متنوع و<br />
جدیدی که تا بجببجحال نشنیده ابمیبمم (به همھهممان دلایلی که پیش از این ذکر شد) پیوند خورده اند.<br />
صداهابىیبىی که گاهی خشمگبنیبنن، گاهی مهربان، خیالىللىی و البته هوسمشسممندانه اند. گاهی تردید را نشان<br />
می دهند گاهی اطمینان و مصمم بودن را؛ تردید در انتخاب ببنیبنن مسامجممجحه با وضعِ کنوبىنبىی بجتبجحمیل
شده بر بدن و ذهن شان و یا روراست بودن با خود؛ و اطمینان از آبجنبجچه واقعا می خواهند. آبجنبجچه<br />
حقیقتا نیازها، مطالبات و خواسته هایشان است. اثرِ انسلر به ما نشان می دهد که آبجنبجچه تا کنون به<br />
عنوان تارتحیتحخ زنان خوانده و دیده ابمیبمم چبریبرزی نبوده جز تلاش بجتبجحمیلی برای خشنودیِ تفکری که<br />
قصدش شکل دادن ذهنیت و بدن دخبرتبرران به شیوه ی مورد پسند خود بوده است. ما به<br />
وضوح در می یابیم سوژه ای که به عنوان دخبرتبرر امروزی می شناسیم از ساختار آموزشی (در<br />
خانواده و جامعه) می آید. آموزشی که به دخبرتبرران می گوید: صدایتان بلند نشود، عصبابىنبىی<br />
نشوید، مودب باشید، غریزه ی خود را سرکوب کنید و از قوانیبىنبىی پبریبرروی کنید که ما برایتان<br />
تعریف کرده ابمیبمم. همھهممچنان که این صداها به افشاء ایدئولوژی جهابىنبىی و سرکوبگر بهنبههفته در پس هر<br />
آموزشی به دخبرتبرران می پردازد، بجتبججلی بجببجخش صدای حقیقی درون آبهنبههاست که به شکلی خفه شده<br />
است. صدای درون این دخبرتبرران الهللهھام بجببجخش آبهنبهها برای بلند سخن گفبنتبنن و فریاد زدن حقیقت<br />
درون و نیاز واقعی شان است. «من موجودی احساسابىتبىی هستم» در عبنیبنن حال از دخبرتبرران<br />
می خواهد که خودشان باشند، آبهنبهها هم رویا دارند و باید رویاهایشان را دنبال کنند. آبهنبهها باید<br />
مبدل به دخبرتبررابىنبىی شوند که از ته دل می خواهند نه آبجنبجچه ساختار مسلط برایشان تعریف و بر<br />
ذهن و بدنشان بجتبجحمیل کرده است.<br />
در بمنبممایشنامه ی انسلر ما با هفت صدای مجممجختلف سروکار دار بمیبمم. بنابراین هفت شخصیت متفاوت به<br />
روی صحنه می آیند تا از خود و درونیاتشان حرف بزنند. بطور مثال نویسنده دخبرتبرری را در<br />
بمنبممایشنامه خلق کرده است که از طرفىففىی بدنِ خود را دوست داشته و عاشق آن است اما از دیگر<br />
سو جامعه و بهنبههادهای قدرتِ مستقر در آن او را مجممججبور به کمبرتبرر خوردن کرده اند تا سرحدی که<br />
دچار آنورکسیا(١) شده است. یکی دیگر از صداها دخبرتبرری حامله را به تصویر می کشد که<br />
تلاش دارد برای نگاه داشبنتبنن بجببجچه اش به تنهابىیبىی تصمیم بگبریبررد. این هفت صدا یک چبریبرز مشبرتبررک را<br />
دارند و آن «خودشان بودن» آبهنبههاست. شخصیت های این بمنبممایشنامه به ما جهانشمول بودنِ<br />
صدای دخبرتبرران را در سرتاسر جهان نشان می دهند. این در حالیست که با شنیدن صدای<br />
حقیقی دخبرتبرران، مجممجخاطب به درکی واقعی از دردها، ترس ها، پبریبرروزی و شکست ها و رازهای<br />
حقیقی اما پنهانشان می رسد.<br />
١. آنورکسیا: نوعی وسواس فکری که باعث می شود شخص مبتلا به خاطر ترس از چافىقفىی کمبرتبرر و<br />
کمبرتبرر غذا بجببجخورد به حدی که این وسواس در برخی مواقع ممممممکن است باعث مرگ بیمار شود.
مهلا بذرگری<br />
از مجممججموعه گفت وگوهای گروه تئاتر ا گزیت<br />
٢١ بهببههمن ماه ‐ ١٣٩٧ مشهد<br />
منابع:<br />
Julia Dobson -١<br />
Hélène Cixous and the Theatre<br />
The Scene of Writing<br />
٢‐ بمنبممایشنامه «من موجودی احساسبىتبىی هستم» نوشته ایو انسلر، ترجمججممه شبریبررین مبریبررزانژاد،<br />
انتشارات ا گزیت