نقد و بررسی نمایش «اسب چشمه» به نویسندگی و کارگردانی کرماله سلیمانی
در گیر و دار محافظهکاری به قلم مجید اصغری، منتقد گروه تئاتراگزیت ارزشگذاری منتقد: یک ستاره- قابل تحمل
در گیر و دار محافظهکاری
به قلم مجید اصغری، منتقد گروه تئاتراگزیت
ارزشگذاری منتقد: یک ستاره- قابل تحمل
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
جمججممله ای منتسب <strong>به</strong> ارنست همھهممینگ<strong>و</strong>ی هست که می گ<strong>و</strong>ید:«مهم نیست ایده کلیشه ای باشد یا نه،<br />
مهم این است که صداقت داشته باشد.» کلیشه م<strong>و</strong>قعی بد است که <strong>به</strong> آفت درام تبدیل شده <strong>و</strong><br />
مانند م<strong>و</strong>ریانه ریشه های تن<strong>و</strong>مند شخصیت های داستابىنبىی را بجببجج<strong>و</strong>د <strong>و</strong> ناب<strong>و</strong>د کند. پادزهر کلیشه،<br />
صداقت است که از س<strong>و</strong>ی م<strong>و</strong>ٔلف <strong>به</strong> اثر تزریق می ش<strong>و</strong>د <strong>و</strong> جان د<strong>و</strong>باره ای <strong>به</strong> کار می بجببجخشد. این<br />
صداقت در جای جای بمنبممایش <strong>«اسب</strong> <strong>چشمه»</strong> <strong>به</strong> چشم می آید. داستان جناب سلیمابىنبىی ب<strong>و</strong>ی فقر<br />
می دهد <strong>و</strong> درآ<strong>و</strong>ردن این آسیب اجتماعی در تئاتر کار هر کسی نیست. کارگردابىنبىی که در زیست<br />
شخصی خ<strong>و</strong>د تنه اش <strong>به</strong> تنه فقر بجنبجخ<strong>و</strong>رده <strong>و</strong> حبىتبىی از چند فرسنگی آن هم عب<strong>و</strong>ر نکرده چگ<strong>و</strong>نه<br />
می ت<strong>و</strong>اند حس جمججممعی ای از آن را در ر<strong>و</strong>ی صحنه <strong>به</strong> فرم تبدیل کرده <strong>و</strong> بجتبجح<strong>و</strong>یلمان دهد؟! بارها<br />
دیده ابمیبمم حضرابىتبىی که در سالن ها <strong>و</strong> دک<strong>و</strong>رهای مجممججلل قصد ابمیبمماژسازی از فقر را داشته اند که نه<br />
سبک <strong>و</strong> سیاق کارشان دغدغه چنبنیبنن م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>عی را داشته <strong>و</strong> نه اثرشان در حد <strong>و</strong> اندازه ای ب<strong>و</strong>ده<br />
که بجببجخ<strong>و</strong>اهد <strong>به</strong> چنبنیبنن معضل اجتماعی ای ببرپبرردازد. پر<strong>و</strong>اضح است که سلیمابىنبىی، بمنبممایشنامه خ<strong>و</strong>د را<br />
حس کرده <strong>و</strong> در نگارش تار <strong>و</strong> پ<strong>و</strong>دش درد این معضل را چشیده است. این ر<strong>و</strong>ند صحیحی<br />
است که بسیاری از هبرنبررمندان از آن غافل ب<strong>و</strong>ده <strong>و</strong> بعضا <strong>به</strong> آن کم ت<strong>و</strong>جه هستند. هبرنبررمند<br />
دغدغه مند، جستج<strong>و</strong> گر، کنجکا<strong>و</strong>، زیرک <strong>و</strong> صادق است. ا<strong>و</strong> در تلاش است تا پاسخ مساله خ<strong>و</strong>د<br />
را لمللممس کرده <strong>و</strong> بجتبججر<strong>به</strong> کند. حس چکیده از این بجتبججر<strong>به</strong> همھهممان ماده خامی است که در ساخت <strong>و</strong><br />
پرداخت یک اثر هبرنبرری <strong>به</strong> آن نیاز دار بمیبمم. چرا که این حس با ادغام در تکنیک <strong>و</strong> کار گر<strong>و</strong>هی<br />
<strong>به</strong> فرم خاص خ<strong>و</strong>د می رسد <strong>و</strong> مستقیم ما را <strong>به</strong> عمق درد <strong>و</strong> مساله م<strong>و</strong>ٔلف می رساند. سبریبرر این<br />
مسبریبرر، مفه<strong>و</strong>م اجتماعی ب<strong>و</strong>دن هبرنبرر تئاتر را اجرابىیبىی <strong>و</strong> مجممجحس<strong>و</strong>س می کند. در این ص<strong>و</strong>رت است که<br />
می ت<strong>و</strong>ان <strong>به</strong> این هبرنبرر، حس داشت، عشق داشت <strong>و</strong> نبریبرز ش<strong>و</strong>ق. م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع خ<strong>و</strong>دس<strong>و</strong>زی <strong>به</strong> خاطر فقر<br />
دیگر <strong>به</strong> یکی از اخبار ر<strong>و</strong>زمره این دیارغی<strong>و</strong>رمردان <strong>و</strong> شبریبررزنان شده است. <strong>به</strong> نظر می رسد که<br />
سلیمابىنبىی نبریبرز <strong>به</strong> عمق کلیشه ای ب<strong>و</strong>دن این مساله <strong>و</strong>اقف است چرا که در هر فصابىیبىی که گبریبررش آمده<br />
داستان <strong>و</strong> حبىتبىی پایانش را ل<strong>و</strong> داده است. گ<strong>و</strong> بىیبىی <strong>به</strong> عمد یکی از دیال<strong>و</strong>گ های کار را ر<strong>و</strong>ی بر<strong>و</strong>ش<strong>و</strong>ر<br />
درج کرده است. «چاه نفت ر<strong>و</strong> بمنبممی ت<strong>و</strong>نیم آتش بزنیم، خ<strong>و</strong>دم<strong>و</strong>ن ر<strong>و</strong> که می ت<strong>و</strong>نیم.» مجممجخاطب با<br />
خ<strong>و</strong>اندن این جمججممله مستقیم <strong>به</strong> پایان بمنبممایش رفته <strong>و</strong> همھهممه چبریبرز برایش ر<strong>و</strong>شن <strong>و</strong> شفاف می ش<strong>و</strong>د. اما<br />
این بمتبممهیدی است که مجممجخاطب را از قید <strong>و</strong> بند داستان <strong>و</strong> تعلیق های ریز <strong>و</strong> درشتش گذار داده تا <strong>به</strong><br />
مطلب دیگری از این درام ببرپبرردازد. مهشاد حیدری <strong>به</strong> عن<strong>و</strong>ان طراح پ<strong>و</strong>سبرتبرر تلاش می کند تا