Assholism-full-v بیشعوری
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
خاویر کرمنت، محمود فرجامی<br />
. 76 <strong>بیشعوری</strong><br />
حتی اگر واقعا کارش بیعیبونقص بود، و این در حالی بود که رئیسش درواقع برای انجام دو کار<br />
به او وابسته بود، یکی کار خودش و دیگر کارِ جان.<br />
بهترین راه برای سروکارداشتن با بیشعورهای تمامعیار آن است که تا حد امکان با آنها<br />
سروکار نداشت! اگر چنین چیزی ممکن نباشد، راهی که جان یاد گرفته بهتر است: رفتار با حداکثر<br />
احتیاط.<br />
اصال به فکر اینکه<br />
بیشعورها این<br />
تحلیل بروند، پیر شوند<br />
و خودبهخود خلعسالح شوند<br />
نباشید. آنها بنیه و استقامت وحشتناکی دارند. سردرد یا زخممعده نمیگیرند، بلکه خود باعثِ این<br />
امراض میشوند! بهنظر میرسد که روئینتناند. آدمهایی که دربارهشان گفته میشود: »خدا آنها را<br />
نمیخواهد و شیطان هم میترسد که زیاد بهشان نزدیک شود« و بنابراین ما گیرشان افتادهایم.<br />
یک درجهی<br />
خفیفتر از بیشعورهای تمامعیار،<br />
بیشعورهای گَهگیرند.<br />
این افراد مثل<br />
نسیمی در یک روز گرم و شرجیاند که غالبا مطبوع است، اما ناگهان چنان شدید میشود که کاله<br />
از سر آدم برمیدارد. آنها میتوانند همسایهها و همکاران بسیار خوبی باشند و میدانند که چگونه<br />
با دستودلبازی، مهربانی، نجابت و کمک به دیگران رفتارکنند؛ البته<br />
باشد. <strong>بیشعوری</strong><br />
آنها<br />
اگر بخواهند<br />
نفعشان و به<br />
فقط وقتی که تحریک شوند یا تحت استرس زیادی قرار بگیرند، ناگهان<br />
فوران میکند، اما در سایر مواقع کامال مثل آدمهای معمولی به نظر میرسند.<br />
یکی از نمونههای کالسیک این نوع <strong>بیشعوری</strong> بود. مادر جوانی که میتوانست<br />
ادیت ۱<br />
استرس را تحمل کند و در هر شرایطی بهطور قابلتحسینی وظایف مادری را انجام دهد. او<br />
بچههایش را در ناز و نوازش بار آورده بود،<br />
اما یک روز ناگهان<br />
بچههایش گفته بود که اسباببازیهایشان را جمعوجور کنند،<br />
آن رویش باال آمد. سه بار به<br />
اما یک ربع بعد که به اتاق<br />
آنها<br />
رفت، باز هم دید که اسباببازیها همانطور ریخته و پاشیدهاند. بنابراین همهی آنها را جمع کرد<br />
و توی چند تا<br />
خیریه داد.<br />
عمدا<br />
جعبه گذاشت و بعد جلوی چشم خودِ بچهها همهی<br />
هم بچهها را مجبور کرد تا خوب<br />
نگاه کنند<br />
آنها<br />
را به یک موسسهی<br />
که چطور تمام اسباببازیهای<br />
نازنینشان را صدقه میدهد. بچهها تا چهار روز بعد گریه میکردند، اما او خم به ابرو نیاورد. ادیت<br />
به آنها گفت که اگر اسباببازی تازه میخواهند باید پولهایشان را برای خریدشان جمع کنند و تا<br />
حاال هم که هیچکس ندیده یک بچهی سهساله منبع درآمدی برای اینجور مخارج داشته باشد.<br />
۱ - Edith