ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﺭ «ﺧﺎﻧﻪ ﻛﺎﻏﺬﻱ»
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﺭ «ﺧﺎﻧﻪ ﻛﺎﻏﺬﻱ»
ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﺭ «ﺧﺎﻧﻪ ﻛﺎﻏﺬﻱ»
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
نماى نزديك«آدمكش» درگيشه «سرگيجه»گرفتيكي از فيلم هاي قابل قبولي كه اين روزهااكران مي شود، آدمكشاست.براي تعيينتكليف گونه فيلم،ابتدا ژانر ملودرام در سينما رابه صورت كوتاه موردبررسي قرار داده و سپسبهنسبت اين فيلم با اين گونه سينمايي مي پردازيم.درباره ملودرامملودرام يكي از گونه هاي كهن در ادبياتنمايشي است كه در سينما و ادبيات نيز هوادارانبسياري دارد. در سينما ملودرام گاه موضوعبحث هاي پرسوءتفاهمي بوده كه از نتايج آن نهتعريف جامع و درستي از اين قالب بيرون آمده ونهارزيابي دقيقياز مصداق هاياين ژانر صورتگرفته است. در ايران نيز اين سوءتفاهم مشتريانبسياري دارد. به طور مثال در دوره اي كه ساختفيلم هاي ضدقصه با ساختاري مستند داستانيباب شده بود، هر نوع قصه گويي در سينما بهمثابه ملودرام قلمداد مي شد و ملودرام نيز چيزيبيشاز فيلم هاي سخيف هندينبود. مترادفدانستن فيلم هاي ساده انگارانه هندي با ملودرام،بزرگ ترين جفا به اين ژانر كهن بود.در مفهوم كلي، ملودرام عبارت است از لحنيدر قصه كهبيشاز عقلبراحساساستواراستو اين با موضوعاتي مانند خانواده و پيوند انسانيدقيق تر معنا مي شود.ازبزرگ ترين ملودرام سازانتاريخ سينما مي توانبه داگلاس سيرك كارگردانآلماني الاصلبا آثاري مانند «نوشتهبرباد» و «هرچه خدابخواهد همان مي شود» والبته وينسنتمينلي و فيلم هايي نظير «آنها دوان دوان آمدند»اشاره كرد. ملودرام آن قدر ژانر گسترده وبالنده اي است كه هم مي توان از آن براي ساختيكاثراجتماعي و روانكاوانه و معترضبهرهبرد و هم مي توان آن را به مفاهيم عميق فلسفيو سياسي نزديك كرد. «شوكران» ساخته بهروزافخمي و «ليلا»اثر داريوش مهرجويي دونمونهدرخشان ايراني در زمينه ملودرام هستند كه همآثار ماندگاري در تاريخ سينماي ايران شدند وهم در زمان خودشان جزو پرتماشاگرترين آثاربودند.آيا «آدمكش» ملودرام است؟پاسخبهاين سوالنيازمند يك مقدمه كوتاهاست. بهتر است اين سوال را اين گونه طرحكنيم كه «آيا قرار بوده اين فيلم تبديل به يكملودرام شود يا خير؟» يعني گاهي پيش مي آيد كهفيلمنامه نويس يا كارگردان درصدداين هستند كهكاري ملودرامارائه دهند،اما در عملبه دليل عدمشنا خت جزئياتاين ژانر، راه رابه خطا مي پيمايندونتيجه كارشان،اثر آشفته اياست كهبخشيازآن ملودرام، بخشي ديگر فانتزي و بخشي نيزواقع گرااز كار درمي آيد وبهاين ترتيبانسجامينمي ماند كه تماشاگر بتواند در آن چارچوب بهدرك درستي از اثر برآيد. «آدمكش» فيلمي استكه تلاش سازندگانش، ظاهرابرايالگو گرفتناز ملودرام هاي جنايي مطرح تاريخ سينما بودهاست. مثلا كاملا مشخص است كه نويسندگاندر طرح اوليه فيلمنامه اين اثر، به شاهكار آلفردهيچكاك «سرگيجه» نظر داشته اند. خط اصليفيلمنامه «آدمكش» درباره 2 دوستي است كهپساز سال ها همديگر را مي يابند و يكياز آندو درظاهري دوستانه و مظلومانه، از دوستشكمكي مي طلبد. خواستهاوليه، كمك كردنبهزني بي پناه است. رفته رفته متوجه مي شويم كهكاسه اي زير نيم كاسه بوده و هدف از اين نقشه،چيز ديگريبودهاست. در «سرگيجه»نيز پلاتاصلي هميناست؛ مردياز سوي دوستش مأمورمي شود كهاز همسر روان پريشاو مراقبت كندامادرنهايت مشخص مي شود كهنقشه و توطئه ايديگر در كار بوده است. متأسفانه نوع الگوپذيريسازندگان «آدمكش» از «سرگيجه» در همين حدبوده است و نه بيشتر كه در ادامه به ضعف هاياين فيلم خواهيم پرداخت.جايگاه اين فيلم در كارنامه سازنده اشرضا كريمي كارگرداني است كه اصطلاحا بهسينماي «بدنه» تعلق دارد. از فيلم «عشق+2» تا«هزاران زن مثل من» كه تاكنون بهترين اثر اوستو «تب» و «انعكاس»او مسيري را پيموده كهازكليت آثارش مي توان به ويژگي هاي ثابتي رسيد.نخستين ويژگي، همچنان كه گفته شداحترامبه مخاطب و تلاشبراي رسيدنبه شيوه ايازقصه گويي است كه براي كارشناسان و مردم بهيك اندازه جذاب باشد.او در مواردي مثل «هزاران زن مثل من» بهاين هدف نزديك شد و در مواردي مثل «تب»و همين «آدمكش» دچار نزول شد و از هدفاصلي اش دور گشت. كريمي عادت دارد كه درراستاي همين سينماي بدنه، از بازيگران مطرحسينما استفاده كند و قصه هايي را به كار گيردكه قابليت جذب تماشاگران عام سينما را داشتهباشد. در «آدمكش»اوبهترين چينش را داشتهواز همكارانباسابقه و نام آشنايي هماستفادهكرده؛ از جمله محمود كلاري به عنوان مديرفيلمبرداري، محمدهادي كريمي به عنوانفيلمنامه نويس، بهرام رادان، مهتاب كرامتيو حامدبهدادبه عنوانبازيگر و...امابه دليلاين كه هيچ كدامازاين عواملبه درستي هدايتنشده اند، هركدام ساز خود را زده و در نهايت«آدمكش» را از اثري مسنجم دور مي كند.ضعف هامهم ترين نقطه ضعف «آدمكش» اين استكه لحن ثابتي ندارد و فضاسازي آن بر اساسالگوي ژانر پيش نمي رود. ابتداي فيلم، در صحنهرودررويي 2 دوست، لحن فيلم به آثار اجتماعينزديك مي شود. ساده ترينايده اي كه دراين فصلبه ذهن كارگردان رسيدهايناست كه آشناييايندو را در موقعيت هاي ساده وبي ظرافت روايتكند. مثلا به پيشنهاد روان شناس،اين دو به باغچهدكتر مي روند و خوش مي گذرانند و به اينترتيب به تماشاگر فهمانده مي شود كه صميميتيدوباره ميان اين دو شكل گرفته است.مشكل بعدي اين است كه برخي ظواهر وجلوه گري ها، گاه مقدمبراصل ماجرا شده اند وكل موقعيت هاي مهم فيلم را تحت الشعاع خودقرار داده اند. به اين نكته حاشيه اي در طراحيلباس فكر كنيد كهلباس رادان وبهداد چندباردر طول فيلم تغيير مي كند و چرا تماشاگربايدبهداد را با آن نوع پوشش خنده دار در صحنه هايجدي ببيند. چنين به نظر مي رسد كه كارگردانبه شيك شدن فيلمش بسيار بيشتر از انسجامساختاري اش اهميت داده است. شخصيت هاياين فيلم در بهترين و مجلل ترين پوشش ها بهتصوير كشيده شده اند و صحنه هاي فيلم راتصاويري خوش عكس و كارت پستالي تشكيلمي دهند كه في نفسه زيبا هستند اما نمي دانيم بهچه كار فيلم مي آيند.بازي هابجز مهتاب كرامتي كه درنيمهاول فيلمبه عنوانيك بيمار پريشان احوال خوش مي درخشد، بقيهبازيگران فاقد هر گونه اثرگذاري هستند. رادانپس از «سنتوري» هنوز نتوانسته حتي در يكنقش قابل دفاع جلوي دوربينبرود.اوبه عنوانيك آدم خوش لباس وباشخصيت در نقش يكروان شناس،چيزيبيشترازصحنه هايحضورشدر «بي پولي»ارائهنمي دهد واينبرايبازيگريكه 2 بار سيمرغ بلورين جشنواره فجر را گرفتهاست يك شكست محسوب مي شود.در صحنه اي از فيلم، او پس از مشاهدهخودرو اش كه زن از آن گريخته، در يك اقدامعجيب، در جستجوي او ابتدا در ماشين را بازمي كند و سپس گوشه و كنار ماشينش را مي گرددكه مبادا زن در داشبورد يا زير صندلي پنهان شدهباشد.اين صحنه نشانگربي توجهيبازيگربهمختصات نقشي است كه بازي مي كند. ممكناست چنيناقدامي كه شرح آن رفت،از سويجواد رضويان در فيلمي كمدي جذاب و خنده دارباشد اما چرا چنين ايده اي به ذهن اين بازيگررسيده، سوالي است كه بايد از خودش پرسيد.حامد بهداد نيز چيزي وراي نقش هاي شلوغ وپرحرفي كه در اغلب آثارش ارائه مي كند، ندارد.در يكياز صحنه هاي پاياني فيلم، زماني كه رادانپيبه نقشه دوستش مي برد، سيلي محكميبهصورت او مي زند. در كمال حيرت، لحظاتي بعدمي بينيم كهبهدادنيزبااين كه گناهكاراستو استدلال هايش باورپذير نيستند، كار رادان راتلافي و سيلي او را پاسخ مي دهد. معلوم نيستتماشاگر سينما چگونهبايد چنين آشفتگي ايرا هضم كند.نقشليلااوتادي وافسانهبايگاندراين فيلم تقريبا قابل حذفاست. در واقعحذف اين دو از فيلم، تقريبا هيچ لطمه اي كه به«آدمكش» نمي زند هيچ، بلكه تا حدودي قصه رانيز سرراست تر مي كند.ليلا خراطافسانه بايگان، مهتاب كر امتي و ليلا اوتادي در نمايي از فيلم «آدمكش»/ عكس: امير عابدينماى اولنگاهي به تيتراژ روزگارقريبدر درجه اول، چيزي كه از سريال به چشممي آيد، نام آن است، روزگار قريب.سريال از نوع سريال هاي زندگينامه اي استو در ساختار روايتش سعي كردهاست متفاوتباانواع ديگراين دستهباشد خصوصا كهبراياولينبار همزمانبا سريال زندگينامه اي ديگري پخششد، يعني سريال شهريار روايتي كه در زمانحال و زمان گذشتهبه طور موازي طي مي شود،با اين كه نمايش قطار و ريل راه آهن براي دادنگذر زمان تبديلبه كليشه اي تكراري شدهاست،اما در تيتراژ اين سريال، نشاني ديگر هم دارد و آنسفر و مهاجرتاست، چيزي كه در زندگي دكترقريب و بالطبع در طول سريال، نقشياساسي داردو در حقيقت شروع تيتراژپسازنمايشنام سريال،علاوه بر اين كه واژه روزگار را تداعي مي كند،وقايع زندگي دكتر قريب را هم دلالت مي كند.ازنظر زماني، سريالبه گونه اياست كه ميانزمان حال و زمان گذشته دكتر قريب در حركتاست، در زمان حال، نقش محمد قريب را مهديهاشمي بازي مي كند، اما در زمان هاي گذشتهزندگي اشبازيگرانيبا سيمايي متفاوتايننقشرابازي مي كنند. پساز ضروريات سريالاستكه بتواند يك وحدت داستاني احساسي مياناين بازيگران به وجود آورد، به شكلي كهاين فكرپيش نيايد كه اينها افرادي متفاوت، با روحياتيمتفاوت نسبتبه هم هستند، واينجاست كه يكيازايده هاي خلاقانه و قابل ستايشبراي تيتراژابتدايي شكل مي گيرد، تصوير محمد قريب درجلوي تصوير،ازابتدا تاانتهاي تيتراژ حضور داردو در طولاين مدت تصوير بازيگران مختلفايننقشاز كودكي تا پيري در همادغام مي شوند،بي آن كه درنگاهاولاين تغييرات محسوس شود،در حقيقتاين كار توانسته تمامياينبازيگرانرا با گريم ها و چهره هاي متفاوتشان در هم حلكند واز آنها يك كليت واحد خلق كند. واين درحالياست كه در تصاوير پس زمينهبخش هاييازفيلم را با تصاويري مستند از همان دوره تاريخيبه صورت سياه سفيدنمايش داده مي شود.در حالي كه تصوير محمد قريب در جلو ي آنرنگي است و سا ختاري را كه در خود سريال ازآناستفاده شده در تيتراژبه شكلي ديگراستفادهشده است يعني همان طور كه گذشته ها سياه سفيد آغاز مي شوند وبه آرامي رنگ مي گيرند، درتيتراژ هم اين ساختار رعايت شده است.از آنجا كه يكي از علايق كيانوش عياريحوزه مستند است، سعي كرده با تلفيق مستندها باقطعه هايياز سريال خودش، آنها را در پس زمينهبا هم درآميزد وبه نوعي رنگ وبوي مستندواربه سريالش بدهد كه تا حدود زيادي هم موفقبوده است. موسيقي تيتراژ ريتمي خاص دارد،ضرب هاي سنگين و پياپي يادآور زندگي پرتلاطممحمد قريب اند و جنگي كه همه را در آن زماندرگير خود كردهبود و دراين ميان صداي تاريبه آناضافه مي شود كه صفا و صميميت قريب وخانواده اش را در ميان اين تلاطم نشان مي دهد.روزگار قريب تيتراژي كاملا درخور توجه ودر سطح كيفي كل سريال دارد، كه دقيقااز همانساختار پيروي مي كند.حميدرضا رفعت نژادشنبه 25 دى 89/ قاب كوچك7