17.07.2015 Views

نوروز - انسان‌شناسی و فرهنگ

نوروز - انسان‌شناسی و فرهنگ

نوروز - انسان‌شناسی و فرهنگ

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

انسان و فرهنگسال اول،‏ شماره 3، اسفند 1390ویژه نامه نوروز 1391همکاران طراحی و اجرا:‏طرح روی جلد و صفحات جداکننده:‏ مرضیه جعفریصفحه آرایی:‏ حامد جلیلوند و زهرا غزنویان3


سرآغاز2فکوهی ناصر / 1391 نوروزنامه 4بلوکباشی علی / هویتی و رفتاری فرهنگ در آن اجتماعی و نمادی نقش نوروز:‏ 5مختاریان بهار / شویی قنات ماه فروردین:‏ 72نوری آقا حسین امیر ترجمه مدیگان/‏ تیم لوهان/‏ مک مارشال یاد به 74منادی مرتضی / مادری و پدری حرفۀ 73مدنی شایسته / عیدی عید،‏ 76مولودی عبدالعزیز / کرد فرهنگ صفحه نوروزی شادباش 77نادری احمد / مخاطره و امید سال اجتماعی،‏ های جنبش قرن،‏ گردش نسل 79هاشمی علیرضا سید / شخصی کتابخانه برای جایی 81مقدم هاشمی امیر / برسيد ها بسته¬‏ زبان¬‏ اين داد به خدا به را شما هایادداشت و ها مقاله 7آسیایی رویا ترک/‏ فرهنگ در نوروز 9آگنج محمود / صفویه عصر در ایران نقاشی 12کثیر آل منصور قاسم / دیگر ایرانی های جشن و نوروز 13ابطحی زهرا / عزیز!‏ هری هری!‏ نوژن/ شرق زنان روی پیش مبهم ای آینده و خاورمیانه آزادیخواهان بهار نخستین 14السلطنه اعتضاد 15نادری افشار افسر / ایرانی های جشن و نوروز 16امامی مهرداد / رفتی؟ روشنفکرا جمع حاال تا 17اوحدی یاسمن / نمیرد!”‏ ما زندگی تا می¬شوند متولد که هایی ‏“سال 18زاده بزرگ عبدالسالم / بلوچستان در بهارگاه و نوروز های آئین و مراسم 20بصیری هدی نوروز/‏ آیین در دیگری و خود از بازنمایی 21لسینگ«‏ افرایم ‏»گوتهولد اثر خردمند«‏ ‏»ناتان نمایشنامه در ادیان و حقیقت انسانیت،‏ 24پدرامنیا اکرم / آن زیان و سود ژنتیکی،‏ اصالح 26نژاد تهامی محمد / ایران مستند سینمای سال یک رویدادهای برخی 37جعفری مرضیه / گرفت...‏ گل بوی شانه کردی،‏ شانه را خود زلف 38 غزنویان زهرا و جلیلوند حامد / میکنیم گذار و میشویم فرسوده 39خدایی ابراهیم / رسانه یک مثابه به گل؛ از بعد شادی 40خضری فاطمه / پیچیده فرایندی نوروز 41دافعیان مرضیه برای.../‏ شاکرم را خدا 43درگاهی ملیحه / گذشت ما بر که سالی 1390: سال ی واقعه ترین مهم 44دانگه دو زهره / تازه ای دریچه : نوروز 45رحمانی جبار / فرهنگ ایستای وجوه اهمیت در 46روحی زهره / ... نرود نظر پی از مدام که دلی خوشا 48انارکی سعیدی زیور / نگاه نو 49سلیمی مینو .../ رفته دست از های سال افسوس 50پور سیار فاطمه / ها«‏ ‏»ترین انتخاب مانع فرهنگی تکثر : 90 سال ی واقعه ترین مهم 51شعیری رضا حمید / میشکند را تکرار که تکراری نوروز 53شلیله محمد / نامه “ کار “ 54شهبازي رامتين / پايان و آغاز 55بر شهلی عبدالوهاب / ايراني زندگي سرد شب دل در رقاصان ي حلقه شور 56صافاریان روبرت / نو؟ سال دو سالی 57صداقت پرویز / مقاومت فرهنگ دوبارهی زایش تسخیر:‏ جنبش 58عسکری امیر / ایرانی پلنگهای برای شاد سالی 59عظیمی ناصر / گیالن برای متفاوت قرنی هجری،‏ هشتم قرن 62فکوهی ناصر با گفتگو / ملی وهویت نوروز 64کاشانی ساالر / گالیا«‏ است ‏»دیر 65اشکور کیائی افشین / ‏)باال(‏ اشکور دهستان نوروز رسوم و آداب 67مظلومی الهام ترجمه / لوتوس گرین شادکامی/‏ فیلسوف اپیکور،‏ 68مختاریان بهار / نوروز نمادشناسی 69مختاریان بهار هنر/‏ شناسی انسان 1390: سال واقعه ترین مهم 70مختاریان بهار / نوروزی میر و نوروز سالگردها85ایلیچ ایوان درگذشت سالگرد دهمین 1390: 86فکوهی ناصر ترجمه مدرن/‏ جهان رادیکال نقد ایلیچ:‏ ایوان یکشناسی ‏»جامعه فیلم نمایش همراه به بوردیو پیر درگذشت سالگرد دهمین 1390: 88است«‏ رزمی هنر 91لوفبور هانری درگذشت سالگرد بیستمین 1390: 92فکوهی ناصر با گفتگو / لوفبور شهری نظریه درباره شهر،‏ مدرنیته در روزمره حیات فرهنگفرازهای 95 1391نوروز در ‏»بتهوون«‏ با 96 1391نوروز در ‏»نیچه«‏ با رفتندکه آنها : 1390 98شهبازی رامتین تصاویر/‏ قریحه خوش شاعر آنجلوپولوس:‏ تئو 99اخبار گروه / سیاستمدار – نویسنده مرگ هاول:‏ واتسالو 100زاده بزرگ عبدالسالم / بلوچستان آواز سلطان : دینارزهی رسول غالم 101بر شهلی عبدالوهاب / دینارزهی بامری،‏ کماالن،‏ بلوچ:‏ موسیقیدان سه 103شهرنازدار محسن / تنبورک نوازنده یاد به بامری:‏ اهلل ماشاء 106بلوچزهی محمد / افتاد نقس از بلوج موسیقی : بلوچ موسی 107اخبار گروه / کرد دگرگون را جهان که مردی جابز:‏ استیو 108صداقت پرویز / میرد می هم دریا یونسی:‏ ابراهیم 109فکوهی ناصر سیاست/‏ ِ شرافت در سحابی:‏ اهلل عزت 110نژاد تهامی محمد / چراغ با شهر گرد االمینی:‏ روح محمود 112کتبی مرتضی / دوستی منزل چهار االمینی:‏ روح محمود 113فکوهی ناصر حسین.../‏ برای افشار:‏ حسین 114صداقت پرویز / رفت و نگفت کلمه یک حتی افشار:‏ حسین 115فکوهی ناصر / سووشون بانوی مرگ دانشور:‏ سیمین 4


نوروز نامه 1391گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمدگفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آیدناصر فکوهیامروز،‏ زیستن و شاد زیستن،‏ گریز از انفعال و نومیدی،‏ دیگر نه یک ‏»اتفاق«‏ است ونه یک ‏»شانس«،‏ بلکه جدالی روزمره و وظیفه ای حیاتی است:‏ مسئولیتی که در برابرخودمان و نسل های آتی بر دوش همه ما،‏ سنگینی می کند.‏برتولت برشت در سخت ترین روزهای قرن بیستم،‏ زمانی که بزرگترین خطرات وفشار هایی که زور گویان و جنگ طلبان ترسیم کرده بودند،‏ زندگی او و میلیون هاتن از اروپائیان را تهدید می کردند و افق های تیره ای را پیش رویشان می گذاشتند،‏می گفت:‏ ‏»آنکس که می خندد،‏ هنوز خبر دهشتناک را نشنیده است«؛ اما،‏ ما،‏ به مثابهفرزندان خواسته یا ناخواسته « رند شیراز«،‏ در شرایطی که همه زورگویان عالم بر طبلجنگ می کوبند و همه،‏ ما را تهدید می کنند تا هر کاری بکنیم جز زیستن و شاد بودن،‏تا همه کار بکنیم جز فعال بودن و به زندگی با تمام وجود در شادی ادامه دادن،‏ تا مرگو نیستی و نومیدی و درد و رنج و بی کسی و ندانم کاری و بر حال خود گریستن وبر دیگران حسرت خوردن و ناتوانی و ... را به اجزای اصلی و تفکیک ناپذیر زندگیخود تبدیل کنیم و امیدها را برای دیگران و غم ها را برای خود بگذاریم،‏ به پیروی ازحافظ ابدی،‏ باز هم همچون هزاران بار دیگر،‏ همچون هر نوروزی و شاید تا ابدیت،‏ میگوئیم و خواهیم گفت:‏‏»بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر اندازیم/‏ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم«.‏زیستن و شاد زیستن،‏ پس زدن نومیدی ها و کار و باز هم کار،‏ امید و باز هم امید،‏ وپرهیز از گریز از واقعیات و تن دادن به خیاالت واهی به جای تالش برای تغییر خودو دیگران،‏ امروز بیش از هر زمان دیگر،‏ هم برای نسل خودمان،‏ هم برای نسل هایدرگذشته و هم برای نسل هایی که هنوز از راه نرسیده اند،‏ وظیفه ای است که بر دوشهمه ما سنگینی می کند.‏ بیائیم از زیر بار این وظیفه شانه خالی نکنیم،‏ زیرا تاریخ دربارهما قضاوت خواهد کرد.‏ بیائیم آنقدر حسرت اموال غارت شده را نخوریم،‏ آنقدر در غمزورگویی هایی این جهان نباشیم،‏ نه آنکه آنها را بپذیریم،‏ بلکه بدانیم که زور و ثروتیکه پایه های خود را در ظلم و بی عدالتی و دروغ و شرارت استوار کرده باشند،‏ درطول تاریخ،‏ هرگز برای هیچ کس،‏ به خصوص برای زورگویان و نسل های پی در پیآنها،‏ ارمغانی جز نفرین و درد و بی آبرویی و فرو رفتن در فراموش خانه یا در دوزخحافظه های انسانی ثمری به بار نیاورده و نخواهند آورد.‏ هیچ کس با کاشتن بذر دردو نفرت و تحقیر و خشونت،‏ چیزی جز میوه هایی به تلخی سرنوشت آتی و دوزخیابدی برای خود و خویشان خود درو نکرده و نخواهد کرد،‏ و هرگز هیچ کس با اتکا برچنین شرارت هایی نتوانسته است،‏ از سرنوشت ناگزیر،‏ از نیستی نهایی و مرگ نجاتیابد.‏ هم از این رو:‏ فردا چه باشیم و چه نباشیم،‏ چه شادمان و سالم و آزاد،‏ چه دل آزردهو دردمند و در بند،‏ بهر رو اگر دیدی بلند و روحی در خور نام ‏»انسان«‏ داشته باشیم،‏خواهیم دانست و خواهند دانست که شادی زمین و آسمان ها از امروز تا ابدیت از آنما و خویشان ما است که زندگی مان در وجود و حافظه آنها تا ابدیت پایدار خواهدماند،‏ ولو آنکه امروز دل هایمان پر باشد و دست هایمان خالی و فردا اصوال دیگرجزئی از این جهان نباشیم.‏شکی نیست،‏ بدن های ما ممکن است آنقدر ضعیف و ناتوان باشند و بشوند که دیگرتاب تحمل سختی ها را نیاورند،‏ ممکن است تحقیر شویم،‏ ویرانی و درد و بند نثارمانشود،‏ قدرتمندان این جهان،‏ برای خود خواب هایی طالیی دیده اند،‏ خواب هایی که باگذر از با خاک یکسان کردن این پهنه می گذرند،‏ اما نگاهی دوربین تر از ابلهان داشتهباشیم و بدانیم ولو هم به فرض محال،‏ چنین شود،‏ این پهنه،‏ بارها و بارها با خاک یکسانشده،‏ زندگی ما کویری بوده است که در واقعیت و در ذهن هایمان بارها و بارها آن رابه باغ های حقیقی و معنوی در دوستی ها،‏ در شعر و حتی در فرش زیر پایمان به تحققدر آورده ایم.‏ بنابراین دل قوی داشته باشیم و بدانیم که روح هایمان می توانند آنقدرقدرتمند باشند،‏ که سرنوشت ملتی بزرگ و واژگان زبانی بی مانند،‏ را در تاریخ رقمبزنند،‏ همانگونه که تاکنون چنین کرده اند:‏ بدن ها،‏ شکننده اند،‏ می توان آنها را تخریبکرد،‏ لگدکوبشان کرد و از میانشان برد،‏ اما روح ها،‏ زبان ما،‏ شعر حافظ و موالنای ما،‏نمادها و نشانه هایی خدایی و جاودانی اند که نه می توان تحقیرشان کرد،‏ نه ضریه ای بهآنها زد و نه به خصوص از میانشان برد.‏ پس بیائیم تالش کنیم اگر نمی توانیم بدن هایخود را،‏ از خطرات و بدی ها،‏ مصون داریم،‏ روح خود را کمی در انسانیت و شرف واخالق باال بریم.‏ اگر دیگران را نمی توانیم تغییر دهیم،‏ بیائیم دستکم خود را دگرگونکنیم.‏ از این رو،‏ بیائیم رو در روی جهان و تاریخ بگوئیم:‏ ‏»خبر دهشتناک«‏ را شنیدهایم اما باز هم می خندیم،‏ و خواهیم خندید،‏ زیرا خنده،‏ همچون ‏»خنده خدیان اسطورهای«،‏ راز عالم،‏ راز آفرینش زیبایی ها است،‏ کلیدی برای گشایش دروازه های بهشتزمینی و آسمانی.‏آرزو داشتیم نوروزنامه 1391 دستکم به نسبت نوروزنامه سال گذشته شادکامانه تر،‏خوش بینانه تر و بی دغدغه تر باشد.‏ اما افسوس که چنین نشد.‏ ظاهرا در این روزها زبانتهدید و زور و جنگ و خشونت و بی رحمی در جهان،‏ در حال تبدیل شدن به تنهازبان درک پذیر میان کنشگرانی شده است که همه فرهنگ مداران را از عرصه بیرونرانده اند تا خود و تنها خود بر جای بمانند و با پرخاش و تندی و اهانت و بالهتی باورنکردنی،‏ به گستره جهان و به ژرفنای دوزخ،‏ یکدیگر را تهدید کنند،‏ با یکدیگر گالویزشوند و همه دیگران را زیر دست و پای خود،‏ با بی رحمی له کنند.‏ صحنه ای اندوه باربرای ما ، اما صحنه ای هیجان انگیز برای صاحبان و دیوانگان قدرت و ثروت در جهانیاز زور و ستم که نه به خود رحم می کنند و نه به دیگران؛ جهانی که ظاهرا نمی خواهددر خود،‏ جایی برای زیستن،‏ جایی برای جان و مال و شادمانی و خوش کامی و دریک کالم زندگی صادق و ساده و آرام و متین و و بی ادعا و سر به زیر و بی دغدغهانسان های قانع و شاکر باقی بگذارد که از زندگی چیزی جز گذراندن آن در چرخههای خدمت به طبیعت،‏ به دیگران و به خود،‏ چیزی جز راستی و تندرستی و برخورداریاندکی از امتیازات طبیعی نمی خواهند،‏ افسوس،‏ کاش چنین نمی بود.‏ اما چنین است ازاین رو غم و اندوه همه کسانی که بر سفره های هفت سینشان هنوز هم جای عزیزانشانیا امسال و یا تا سالها و یا برای همیشه خالی است،‏ کامال درک می کنیم.‏ همانگونه کهمی دانیم با تهدیدهایی که از هر سو ما را هدف گرفته اند،‏ ممکن است سالی غم انگیزتر و پر فشارتر نیز انتظارمان را بکشد.‏ اما این را به معنای تسلیم در برابر نومیدی نمیپذیریم،‏ زیرا این تسلیم معنایی جز تسلیم به مرگ در برابر زندگی،‏ به درد در برابر لذت،‏به بدی در برابر نیکی ندارد.‏2


همین از این رو،‏ خوشحالیم و خوشحال باقی خواهیم ماند که امسال همچون هر سال و شاید تا ابدیت،‏ ‏»نوروز«‏با ما است.‏ خوشحالیم که عیدمان بر پا است و چرخه زمانی مان را با روزی آغاز می کنیم که قانون قدرتمندطبیعت را هر سال به همه موجودات یادآور می شود:‏ اینکه همه این حرص و آزها،‏ همه این بی رحمی ها وخشونت ها،‏ همه این تهدیدها و زورگویی ها که علیه ما از یک سو و علیه پهنه ای که بر آن زندگی می کنیماز سوی دیگر روا شده و می شود؛ همه بی رحمی ها و همه سنگدلی های عالم،‏ جز آب در هاون کوبیدننیست.‏ خوشحالیم که طبیعت ، در لباس نوروز،‏ با ما است،‏ آسمان و زمین و درخت ها و شکوفه ها،‏ آبی چشماندازهای دور افق ها و آب های بیکران با ما است،‏ قرمز گل ها و سبزی سبزه ها،‏ همه و همه با ما هستند و با ماخواهند بود.‏ نوروز به جز این معنایی ندارد ، جشنی که به انسان ها یادآوری کند بیهوده تن به چنین خشونتها و سنگدلی هایی ندهند زیرا عاقبت همه آنها یکی است.‏ جشنی برای آنکه به ما یادآوری کند که برغم تمامتهدید ها،‏ ترس ها و اضطراب ها و واهمه های با نام نشان و بی نام و نشان،‏ این حق ما است که امیدوار باشیم،‏این حق ما است که زندگی را با تمام وجود در آغوش بگیریم و نوروزمان را با تمام وجود جشن بگیریم.‏انسان شناسی و فرهنگ،‏ همچون هرسال،‏ تبریک سال نوی خود را با سه شعر از شاعران ابدی ایران زمین ، باحال و هوایی از اضطراب و خوشی که این روزها داریم،‏ حال و هوایی از همراهی شگفت انگیز دلنگرانیها و امیدهایمان به آینده به شما تبریک می گوید و برای همگان،‏ آرزو دارد بتوانیم امید و شرف و اخالق وسالمت و انسانیت مان را حفظ کنیم و یا اگر از آنها دور شده ایم بار دیگر به سویشان گام برداریم.‏همه قدرت ها و همه ثروت های جهان حتی یک لحظه نمی توانند حکم قطعی طبیعت،‏ یعنی مرگ و پوسیدنکالبد ها،‏ و حکم قطعی فرهنگ،‏ یعنی محکومیت در حافظه تاریخی و ننگ همراه آن را ، به تاخیر بیاندازند.‏در این باره شک نکنیم.‏ اما در این باره نیز شک نکنیم که همواره راهی برای بازگشت هست و ...هرگز برای انسان شدن دیر نیست.‏بیائیم فریاد غم و درد دل خود را از زبان ‏»نیما«،‏ ، امیدمان را از زبان ‏»حافظ«‏ و شیدایی مان را از زبان ‏»موالنا«،‏بیان کنیم.‏ این سه شعر هدیه ما است برای سفره های رنگین،‏ شادمان یا اندوه بارتان...‏شعر اندوهخشک آمد کشتگاه مندر جوار کشت همسايهگرچه میگويند : ‏»میگريند روی ساحل نزديکسوگواران در ميان سوگواران.«‏قاصد روزان ابري،‏ داروگ!‏ کی میرسد باران؟بر بساطی که بساطی نیستدر درون کومهی تاریک من که ذرهای با آن نشاطی نیستو جدار دندههای نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیشمیترکد- چون دل یاران که در هجران یاران -قاصد روزان ابری،‏ داروگ!‏ کی میرسد باران؟شعر امیدگفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آیدگفتم که ماه من شو گفتا اگر برآیدگفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموزگفتا ز خوبرویان این کار کمتر آیدگفتم که بر خیالت راه نظر ببندمگفتا که شب رو است او از راه دیگر آیدگفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کردگفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آیدگفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزدگفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آیدگفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشتگفتا تو بندگی کن کو بنده پرور آیدگفتم دل رحیمت کی عزم صلح داردگفتا مگوی با کس تا وقت آن درآیدگفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمدگفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آیدشعر شیداییبياييد بياييد که گلزار دميده ستبياييد بياييد که دلدار رسيده ستبياريد بيکبار همه جان و جهان رابه خورشيد سپاريد که خوش تيغ کشيده ستبرآن زشت بخنديد که او ناز نمايدبران يار بگرييد که از يار بريده ستهمه شهر بشوريد چو آوازه در افتادکه ديوانه دگر بار ز زنجير رهيده ستچه روزست و چه روزست؟ چنين روز قيامتمگر نامه ی اعمال ز آفاق پريده ستبکوبید دهلها و دگر هیچ مگوییدچه جای دل و عقل است که جان نیز رمیده ست3


نوروز؛ نقش نمادی و اجتماعی آن در فرهنگرفتاری و هویتیعلی بلوکباشیایرانیان و همۀ ملت های سرزمین هایی که در حوزۀ فرهنگ نوروزی زندگی می کنند،‏نوروز را همراه با یک تحول طبیعی در دور کیهانی و گذار طبیعت از زمستان به بهارجشن می گیرند.‏ در این جشن،‏ مردم تحوّل طبیعت را در زایشی دوباره با واکنش هاییرمزگونه و نمادین با یک استحالۀ درونی و بیرونی،‏ در مجموعه ای از رفتارهای آئینیباز می نمایانند.‏آئین های نوروزی در این تحول طبیعی،‏ جدا و متفاوت از یکدیگر در سه مرحلۀ زمانینمود می یابند.‏ نخستین مرحله،‏ در روزهای پایانی سال که دورۀ وداع با سال کهنه واستقبال از سال نو و آمادگی برای گام نهادن به یک دورۀ زمانی تازه است.‏ این دورهبا خیزش جمعی مردم در آئین های پلشت زدایی و پاک سازی فضای زیست و راندنو نابود کردن دیوان و اهریمنانی که در سیاهی ها و آلودگی های محیط زندگی النهکرده اند،‏ همراه است.‏ کنش های مردم در آئین پاک سازی و وداع نمادین با سال کهنهو سیاهی ها و آلودگی های آن با ‏»خانه تکانی«،‏ گَ‏ ند زدایی،‏ معطر کردن فضای خانه،‏تطهیر و نو کردن جامه و اسباب واشیای زندگی ، آتش افروزی و آتش بازی،‏ تجلیمی یابند.‏دومین مرحله،‏ دورۀ 12 روزۀ آغازسال نو در فروردین است که از زمان تحویل سالآغاز می شود.‏ در این دوره که یک دورۀ انتقالی میان سال کهنه و سال نواست،‏ اوقاتمردم بیشتر در جمع خانواده و با خویشان و دیدار با یکدیگر می گذرد.‏ گستردن خواننوروزی،‏ آب بازی و آب پاشی به یکدیگر،‏ رفتن به خانه های خویشاوندان و آشنایانو دید و بازدید یکدیگر،‏ نوروزانه یا عیدانه و عیدی دادن،‏ و بازی هایی ویژه مانند تخممرغ بازی پسران و مردان،‏ از چشمگیرترین کنش های آئینی این دورۀ انتقالی هستند.‏سومین مرحله،‏ روز سیزده فروردین،‏ روز پایان دورۀ آستانه ای دوازده روزه و بیرونآمدن از آن و آماده شدن در بازپیوستن به زندگی نوین نظم و سامان یافته است.‏ دراین روز نظم و قرارهای زندگی اجتماعی و الگوهای رفتاری معمول وعادی مردم برهممی خورد و آشوب و آشفتگی هایی فضای زندگی را می آکند.‏ بازنمای برجستۀ روز« سیزده به در«،‏ بازگشت و باز پیوستن انسان به طبیعت وجوهرۀ طبیعی خود است.‏ مردمدر این روز خانه ها را رها می کنند و به طور دسته جمعی به در و دشت می روند و تمامروز را در باغ و بوستان،‏ و در کنار سبزه و آب روان و چشمه سارها می گذرانند.‏ از مهمترین شاخصه های رفتارهای نمادین مردم در این روز،‏ درآب افکندن سبزه های رویاندۀنوروزی،‏ گره زدن سبزه به دست دختران دمِ‏ بخت،‏ خوردن آش رشته و باقال پلوی پختهشده در دشت و صحرا،‏ پای کوبی و نوشکامی و سرگرم شدن با بازی ها و نمایش هاییمانند تاب خوردن دختران و زنان،‏ کشتی پهلوانی،‏ جنگ ورزا و اسب دوانی و بازیهای برد و باختی هستند.‏دررفتارهای نمادین وابسته به هریک ازاین سه دورۀ زمانی،‏ مفاهیم رمزگونه ای نهفته اندکه پیوند تمثیلی آنها را با دور کیهانی و گردش سال و اسطوره های آفرینش انسان و نورو روشنایی و اسطورۀ فروپاشی نظم زندگی نشان می دهند.‏ بسیاری از این رفتارها با حفظمعنا و نقش فعّال و سودمند کهن خود در الگوهای رفتاری مردم جامعه نهادینه شده و درمجموعۀ ارزش های فرهنگی آنان درآمده اند.‏ نهادینه شدن این دسته از رفتارهای آئینینوروزی در فرهنگ و زندگی اجتماعی مردم زمینۀ کهن تاریخی دارد و جاذبه و ارزشو اعتبار آنها ازدیرباز نزد فرهنگوران چنان نیرومند بوده است که تالش کسانی مانند اماممحمد غزالی،‏ دانشمند و فقیه با نفوذ قرن پنجم،‏ در دورۀ سلجوقی،‏ در براندازی آئینهای نوروزی و بازداشتن مسلمانان از خرید و کاربرد اسباب و بازیچه های این آئین،‏ واصرارشان در این امر که ‏»نوروز باید مندرس شود و کسی نام آن نبرد«،‏ راه به جایی نبردهاست.‏ گفتنی است که حتی خالف نظرها و فتواها و تالش این گروه،‏ برخی از علمایشیعه نیز به نقل مجموعه ای حدیث و روایت در تقدس خاستگاه نوروز،‏ و آسمانی والهی بودن آن و ارزش و اعتبار شماری از رفتارهای آئینی نوروزدست یازیده اند.‏هریک ازعناصر شکل دهندۀ آئین های نوروزی به گونه ای در ساختار فرهنگیِ‏ زندگیمردم و هویت بخشی به آنان نقش داشته اند.‏ البته نقش و اثر گذاری آنها درجامعه هاو پاره فرهنگ های گوناگون و در مقاطع تاریخی مختلف متفاوت بوده است.‏ در میاناین آئین ها،‏ مناسک پاک سازی و تطهیر به هنگام استقبال از سال نو،‏ گستردن خواننوروزی و جمع شدن افراد خانواده به دور آن در هنگام سال تحویل،‏ دید و بازدیدها،‏ بهدر و دشت رفتن و به طبیعت پیوستن مردم در سیزدۀ نوروز و گذراندن یک روز با شادیو شادکامی در طبیعت،‏ از برجسته ترین رفتارهای این مجموعه از آئین ها درهویتسازی فرهنگی و ایجاد پیوندهای همبستگی و یگانگی در میان افراد خانواده و جامعه وزمینه ساز یک زندگی سالم و پرنشاط برای افراد جامعه بوده و هنوز هم هستند.‏درمیان رفتارهای نمادینِ‏ مربوط به جشن نوروز گستردن « خوان نوروزی«‏ بیش از همهنقش کلیدی و محوری ایفا می کند.‏ گستردن خوان یا انداختن سفره در فرهنگ ایرانپیشینۀ بسیار دراز دارد و یک واقعیت فرهنگی در حیات دینی و زندگی عُلوی و معنویمردم ایران را هم در دورۀ باستان و هم در دورۀ اسالمی نمایان و جلوه گر می سازد.‏خوان نوروزی و خوان های مشابه آن مانند خوان شب یلدا یا سفرۀ مَیزَد ‏)سفرۀ شب چره(‏و همچنین سفره های نذرانۀ ام البنین،‏ حضرت ابوالفضل،‏ حضرت فاطمه ووو جملگیسفره هایی هستند که ایرانیان آنها را برای ضیافتی روحانی می گسترند تا با مائده هایچیده شده در آنها از روان ایزدان و فَرَوَرها و مقدسان دینی و ارواح درگذشتگان خودپذیرایی کنند.‏خوان نوروزی را با چیزهایی مانند آینه،‏ الله،‏ شمع،‏ جام های آب با ماهی های قرمزو برگ های سبز شمشاد و نارنج درآن،‏ شاخه های نرگس و سنبل،‏ سبزه های رویاندهدر نوروز،‏ اوستا و قرآن،‏ کتاب های مقدس زرتشتیان و مسلمانان،‏ همچنین هفت گونهخوردنی و چیزهای دیگر می آرایند.‏ هریک از این چیدنی ها معنا و مفهومی نمادین ورمز گونه دارد که بیانگر نوع بینش ایرانیان زرتشتی و شیعه به جهان و کائنات و تلقی شاناز جهان عُلوی و آرمان ها و آرزوهایی است که در ذهن می پرورند.‏برای گستردن خوان نوروزی در جشن نوروزی می توان دو نقش و کارکرد مهم واساسی تصور کرد.‏ یکی نقش روان اجتماعی که با باورمندی به فرود آمدن روان ایزدانو درگذشتگان به ضیافت نوروزی،‏ و نشستن آنها بر سر خوان با صاحبان سفره و تبرککردن و برکت بخشیدن به سفرۀ خانواده تحقق می یابد.‏ کارکرد دیگر،‏ کارکرد اجتماعیآن در گردآوردن اعضای خانواده به دورهم و بر سریک سفره است.‏دربارۀ نخستین کارکرد باید گفت که همۀ مردم جامعه هایی که به رستاخیز و معادجسمانی اعتقاد دارند،‏ اصل رستاخیز و بازگشت روان ایزدان و الهگان و مقدسان ومردگان را به عالم خاکی در آغاز دورۀ نوینی از دورکیهانی و نوشدگی سال باور دارند.‏ایرانیان زرتشتی و مسلمان نیز به بازگشت ارواح به جهان خاکی و پیوستن به زندگاناعتقاد داشته و دارند.‏ پیروان دین مزدیسنا معتقدند که در ایام ده روزۀ فروردگان،‏ به ویژهدر شب آغاز سال نو،‏ فَرَوَرها و روان درگذشتان به زمین باز می گردند.‏ شیعیان ایران همشب آخرین جمعه و آخرین شب سال کهنه را زمان فرود آمدن ارواح مردگان و پیوستنآنها به اعضای خانواده و خویشاوندان و مشارکت آنان در جشن های نوروزی می دانند.‏به همین مناسبت،‏ مردم در شب سال نو همه گذرگاه های عبور و استقرار ارواح را بابرافروختن آتش برسر بام خانه ها،‏ و روشن نگه داشتن چراغ خانه ها تا صبح روز اولسال نو،‏ و آویختن چراغ و فانوسِ‏ افروخته در کوچه ها و در گذرها چراغانی می کنندو فضا را برای آمدن و عبور آنها روشن می سازند.‏کارکرد دوم نقش و کارکرد اجتماعی و بنیادی خوان نوروزی در گرد آوردن اعضایخانواده به دورهم برسر خوان،‏ و زُدایش کدورت و نفاق،‏ تجدید وفاق،‏ ایجاد وحدت وهمبستگی درمیان آنها است.‏ از این رو،‏ خوان نوروزی در استوار نگهداشتن بنیان و پایههای خانواده و تدوام بخشیدن به انسجام آن در جامعه نقشی بسیار مؤثر درتاریخ ما ایفاکرده و هنوز هم چنین نقش تأثیر گذاری را دارد.‏ایرانیان هرجا که باشند،‏ در سفر یا حَ‏ ضَ‏ ر،‏ و در راه دور یا نزدیک به هر طریقی که بتوانندپیش از تحویل سال به خانه هایشان باز می گردند و با پدر و مادر و همسر و فرزند وخواهر و برادر و افراد دیگر خانواده بر سر سفرۀ نوروزی می نشینند و تحویل سال نو رابا هم جشن می گیرند.‏ بنابر باورهای عامه،‏ اگر کسی در سر سال تحویل درخانه و بر سرسفرۀ نوروزی حضور نداشته باشد،‏ تا آخر سال از خانه و خانواده دور و آواره،‏ و از یاریخدا و فَرَوَرها و دعای خیر روان درگذشتگان محروم خواهد بود.‏عکس از ویژه نامه شرق،‏ با کمی تغییراین مقاله هدیه ای است در نوروز و سال نو به عزیز نازنینم دکتر ناصرفکوهی و همکاران فرهیخته و کوشای او در سایت انسانشناسی و فرهنگ.‏ با مهر و شادی نوروز را به همۀ خوانندگان سایت شادباش می گویم.‏ تندرست زی و شاد،‏علی بلوکباشی،‏ شنبه 21/12/13904


فروردین:‏ ماه قنات شوییبهار مختاریانفروردین برگرفته از fravaši است که در اوستا به ارواح درگذشتگان نیکوکارو پارسااطالق می شود.‏ اینان روح پارسایان را پس از مرگ راهنمایی می کنند.‏ لومل m)mel ریشه ی این واژه را از fra-vrti* می داند که به معنی ‏»تصمیم درست«‏ است.‏ درمنابع زرتشتی،‏ فروشی ها به مینوی بد تعلق ندارند و بار دینی به خود گرفته اند،‏ اما بیلی)Baily( آن را از par-var* می داند به معنی ‏»نیروی دفاعی«‏ و همین جنبه ی جنگنده ایآنها را نشان می دهد و با واژه ی ‏»گرد »)gord( هم ریشه است.‏جالب اینجاست که ریشه ی هند و ایرانی )var (*par-var به معنی ‏»گزینش«‏ یکاصطالح تخصصی برای گزینش تصمیم یک جنگجوست که سرسپرده ی سرور خوداست و بعدها در دین زرتشتی چون بسیاری دیگر از مفاهیم تحول معنایی یافته است.‏یشت سیزدهم در اوستا در ستایش فروشی هاست.‏ آنان یاران اهورا مزدا در آفرینشجهانند و هنگام جنگ به یاران اهورامزدا و باورمندان پیروزی می بخشند.‏ در بند 49-51همین یشت گفته می شود که فروشی های دالور خوب مقدس را می ستاییم که از خانخود برای همسپته مئیذیه به پرواز در می آیند و ده روز با هم در آنجا می چرخند تابدانند چه کسی آنها را می ستاید،‏ چه کسی شادمان می شود و برایشان با دستان بخشنده،‏قربانی،‏ شیر و غذا می آورد.‏ چه کسی نامشان را می خواند و از میان مردم کدام روحخوانده می شود و به او آن قربانی بخشیده می شود.‏ با این کار برای او غذای جاودانهمواره آماده باشد.‏ با این مختصر می توان تصور کرد که مراسمی که در این گاهنباربرگزار می شده است،‏ آیینی بسیار کهن را نمایش می دهد و کم کم با جشن سال نوادغام شده است.‏ در زند اوستا گفته می شود که در پنج روز آخر سال تا پنج روز در ماهفروردین ‏)بر روی هم 10 روز(‏ اورمزد دوزخ را خالی می کند و ارواح رها می شوند،‏این که آنها به کجا بازگردند در دست خویشان آنهاست.‏ در این پنج روز ادعیه یخاصی خوانده می شود)‏‎1836:152‎ )Benfey,بازمانده ی چنین باوری را در مراسم پایان سال حتی در چهارشنبه سوری می توان دیدو من در نوشته ای درباره ی مراسم چهارشنبه سوری نمایش آیینی بازگشت مردگان برزمین را در عمل قاشق زنی و پوشیده بودن صورتشان نشان دادم ‏)رجوع کنید به www.anthropology.ir/node/1130 (. به طور خالصه می توان ادعا کرد که اگرچه شواهدبسیاری از نیاپرستی در فرهنگ ایرانی باقی نمانده است ولی تاثیر چنین باوری را دربسیاری از اعمال و رفتارهای مربوط به خویشاوندان نسبت به مردگان می توان دید.‏نام فروشی ها درگاهشماری فارسی باستان نیست و برابرِ‏ این ماه که تنها یک بار در کتیبۀبیستون آمده است،‏ صورت a-du-u-k-[n-i]--h-y در حالت اضافی است؛ دو حرفداخل چنگک بر اساس تحریر ایالمی n-na-iلha-du-k و دیگر نمونه های بدستآمده از گل نوشته ها بازسازی شده است.‏ درسدن )52 )Dresden,1977: آنرا از ستاکādukani- ) i- > قس صورت )haxāmaniahyā می داند و سیمز ویلیامز )1978, 98(در این نام التقاطی از ādukani در حالت اضافی از اسم -ādukani* و ādukanahya*حالت اضافی از اسم مختوم به -kana می داند.‏ هینتس )Hinz,1973:65( نیز این نام رامختوم به-‏i میداند و بر اساس نمونه های ایالمی واکۀ آغازین را Ā- بازسازی می کند.‏در هر حال مشکل اینجاست که اگر این اسم –i- یا -i- ستاک باشد،‏ ما در کتیبه حالتاضافی از صرف –a- داریم.‏ اشمیت ‏)همانجا،‏‎41‎‏(‏ به قیاس دو نام-ماه دیگر،‏ یعنی ماههفتم و نهم این اسم را مختوم به -ya– می داند که در صورت مخفف به صورت –i- میآید و این دشواری را اینگونه حل می کند.‏یوستی )1897, 245( این نام را ‏»]ماه[‏ پاکسازی قناتها«‏ ترجمه می کند.‏ بخش نخستنام را به قیاس واژۀ -aδu اوستایی در ترکیب m aδauuō˜ap ‏)یشت 8/29( ‏»کانال،‏ چاهآب«،‏ -aδu و بخش دوم آنرا از ریشۀ -kan* ‏»کندن،‏ حفر کردن«‏ دانسته و معنای فوقرا پیشنهاد کرده است.‏ امریک)‏‎1-2‎ )Emmerick, :1966 با استناد به ترکیب اوستایی-āδū.fraδana ‏)بذر خوب آذو در آذوقه مانده است(‏ آنرا از āδū و ریشۀ kan به معنی‏»ریختن،‏ پاشیدن«‏ می گیرد و در مجموع معنی ماه را ‏»]ماه[‏ بذر افشانی«‏ می پندارد.‏ اوبخش نخست را در واژۀ سغدی δwk’’ ‏»غله و محصول«‏ قابل شناسایی می داند و بخشدوم را در واژۀ سغدی pr’kn و پارتی pr’gn ‏»پراکندن«‏ نشان می دهد ‏)همانجا،‏ ص.‏‎4‎‏(.‏در زبان های ایرانی ریشۀ kan با پیشوندهای -ava و -parā شاهد دارد،‏ اشمیت مانندنمونه ای که در فعل avākan در سطر 86 ستون نخست کتیبۀ بیستون آمده است ودربارۀ گذر سپاهیان داریوش از دجله با انداختن مشکهای بادکرده بر رود است،‏ پذیرفتناین نظر را دشوار تصور می کند و همان معنی یوستی را می پذیرد )43.S .)Schmitt,به نظر می رسد که سیستم قنات در فرهنگ ایرانی اهمیت بسیار داشته است،‏ و قرار دادنماهی برای رسیدگی به آن چندان شگفت انگیز نیست.‏ معموال در تاریخ اقوام کهن یکیاز عوامل سقوط یک تمدن را توجه نکردن به سیستم آبیاری،‏ آب رسانی و تقسیم بندیآن می پندارند.‏ پس شاید نام ماه فارسی باستان بازمانده ی چنین تصوری در حفظ ونگاه داری قنات بوده است.‏Lo(5


نوروز در فرهنگ ترکرویا آسیایینوروز در فرهنگ ترک جایگاه ویژه ای دارد.‏ تمامی اقوام ترک از آسیای میانه تا آسیایصغیر و شرق اروپا نوروز را گرامی می دارند.‏ در این مقاله از میان اقوام ترک ، به ترکهای آناتولی پرداخته می شود که از آسیای مرکزی به ترکیه ی فعلی مهاجرت نموده اند.‏فرهنگ ترکان آناتولی در عین حفظ عناصر باستانی خود،‏ از فرهنگ بومیان آناتولی وفرهنگ های مجاور چون ایران و بین النهرین نیز تأثیر گرفته است.‏ نوروز در میان ترکهای ساکن آناتولی با نام های Nevruz-i Sultan، Sultan Nevruz, Navrız، martbahar bayramı عید ارگنه قون(،‏ (ergenekon bayramı، مارت(‏ ‏)نهم dokuzu‏)عید بهار(‏ ، bayramı ( ölüler عید مردگان(‏ خوانده می شود.‏ لحظه ی تحویل سالرا yılgayak می گویند از ریشه ی yıl ‏)سال(‏ و در مجموع به معنای گذار سال است.‏باور بر این است که در این لحظه کل کائنات برای یک آن می میرند و دوباره زنده میشوند.‏ لحظه ی برقراری نظم پس از هاویه است.‏اسطوره ی ارگنه قون،‏ اسطوره ی نوروزریشه ی نوروز در فرهنگ ترک را باید در اسطوره ی “ ارگنه قون”‏ یافت.‏ این اسطورهداستان احیاء اقوام ترک است.‏ بر اساس این اسطوره زمانی که اقوام ترک متحد بایکدیگر و در دشت های وسیع آسیای میانه زندگی می کردند از سوی مغوالن موردحمله قرار می گیرند.‏ علیرغم رشادت های مثال زدنی،‏ مغوالن با خدعه و نیرنگ پیروزمی شوند و تمامی ترک ها را از دم تیغ می گذرانند،‏ مگر دو مرد دلیر و همسران باوفا وباهوش آنها که از چنگ مغول جان سالم به در می برند.‏ ماده گرگی آنها را به سرزمینیامن و نفوذ ناپذیر در بین کوه های مقدس هدایت می کند.‏ این سرزمین حاصلخیز راارگنه قون به معنای کوه بلند می نامند و مسیر ورودی خود را مسدود می سازند.‏ مدتچهارصد سال ترک ها در ارگنه قون زندگی می کنند تا آنکه جمعیت ایشان به حدیمی رسد که الزم می آید از سرزمین خود خارج شوند.‏ خروج از ارگنه قون کار سادهای نیست و هیچ کس نمی تواند مسیری برای نفوذ به کوه ها پیدا کند.‏ چوپان جوانی هرروز ماده گرگی زیبا و اسرارآمیز را می بیند که در میان کوهها ناپدید می شود.‏ چوپانحکایت گرگ را با آهنگر که مردی دانا است در میان می گذارد.‏ آهنگر گرگ راتعقیب می کند و درمی یابد که کوههای اطراف سرزمین آنها از جنس آهن خالصاست.‏ آهنگر تدبیری می اندیشد و از مردم می خواهد آتش فراوان بر فراز کوه هابرافروزند.‏ کوه ها ذوب می شوند و ترک ها از ارگنه قون خارج می شوند.‏ این روزمصادف است با آغاز بهار و اولین روز از سال بر اساس تقویم 12 حیوانی باستانی ترک.‏از قرن هشتم پیش از میالد تا کنون اقوام ترک این روز را جشن می گیرند و آیین هایخاص آن را به جای می آورند.‏با نگاهی به این اسطوره چند نکته ی اساسی که پایه های فرهنگ ترک را تشکیل میدهند جلب توجه می کند.‏ از جمله نماد اسطوره ای ماده گرگ )bozkurt( ؛ اینحیوان مقدس در اسطوره شناسی ترک سفیر خدایان و راهنمای بشر است.‏ در باورتنگری ،)tengrism( مذهب رایج در میان مردمان ساکن استپ های آسیای مرکزی،‏اقوام ترک از نسل گرگ ماده هستند.‏7


دیگر نکته ی قابل توجه در این اسطوره اشاره ی آن به سبک زندگی ترکان است.‏دامپروری ‏)پرورش اسب و گوسفند(‏ و صنعتگری ‏)آهنگری(‏ شیوه ی معیشت ترک هاپیش از مهاجرت به آناتولی بوده است.‏ استپ های آسیای مرکزی قطعاً‏ برای کشاورزیمناسب نبوده است از این رو اقوام ترک مردمانی دامدار و صنعتگر بودند.‏ آهنگریاسطوره شناسی ترک جایگاه ویژه ای دارد و شغل مقدسی است.‏ )Balaban:110(آهنگران انسان هایی قوی،‏ دانا و عدالت پیشه توصیف شده اند که هرگز ظلم و ستم راتحمل نمی کنند.‏ دانایی آهنگر هم شامل علوم دنیایی و هم علوم ماوراءالطبیعه است ورابطه ای عمیق میان آهنگری و شمنیسم در فرهنگ آسیای مرکزی وجود دارد.‏ جشنآغاز سال با کوبیدن آهن توسط خاقان آغاز می شده است.‏عید نوروز در تاریخ ترکان آناتولیدر دوره ی هون ها،‏ اویغورها،‏ گؤک تورک ها،‏ سلجوقیان،‏ عثمانیان و جمهوری ترکیه،‏نوروز همواره به عنوان یک عید عرفی گرامی داشته شده با مناسک و آیین های شادی وجشن همراه بوده است.‏ در سراسر قلمروی بزرگ دولت سلجوقی صرف نظر از تفاوتهای اندک محلی این روز در یک چهارچوب معنایی مقدس مشترک گرامی داشتهشده است.‏نوروز یک جشن اسالمی نیست اما با ورود اسالم به آسیای صغیر این جشن نیز مانندبسیاری از مراسم و آیین های دیگر رنگ و بوی اسالمی گرفته است.‏ به باور ترک هایآناتولی در نوروز اتفاقات زیر رخ داده است :زمین در این روز خلق شده است.‏ نخستین انسان در این روز آفریده شده است.‏ کشتینوح در این روز بر خشکی نشسته است.‏ پیامبر اسالم در این روز مبعوث شده است.‏حضرت علی ‏)ع(‏ در این روز متولد شده است.‏ برخی روز ازدواج وی با حضرت فاطمه‏)س(‏ را نیز در این روز می دانند.‏تأثیر اسالم در این باورها به خوبی قابل مشاهده است.‏ نفوذ اندیشه های اسالمی در قالبشیوه های سلوک عرفانی مانند مولویه،‏ بکتاشیه و علویه صورت گرفته است.‏ از این روارادت عارفان به حضرت علی ‏)ع(‏ بیش از هر حوزه ی فرهنگی دیگر در نوروز نمودپیدا کرده که خود از جمله آثار ارتباط با ایرانیان است.‏ در میان مولویه تبریک نوروز با‏“سالم”‏ آغاز می شد و با دعای تحویل سال ( یا مقلب القلوب و االبصار،‏ یا مدبر الیل والنهار،‏ یا محول الحول واالحوال،‏ حول حالنا اال احسن الحال(‏ ادامه می یافت.‏ بکتاشیاندر این روز در خانقاه گرد هم آمده و آیین های خاص خود را انجام می دادند.‏ پساز ایراد دعاهایی با مضمون پاکی روح و عقیده،‏ شیر نوشیده و ‏“نوروزیه”‏ می خواندند.‏نوروزیه مجموعه ای از اشعار و اوراد در وصف بهار و حضرت علی ‏)ع(‏ است.‏در دوره ی عثمانی نوروز از اهمیت باالیی برخوردار بوده و عید ملی شناخته می شدهاست.‏ در این روز “ نوروزیه”‏ شامل قصیده هایی در وصف بهار و شکوفا شدن گل ها ودرختان و نیز تولد و خلیفه تعیین شدن حضرت علی)ع(‏ به پادشاه تقدیم می شد.‏ منجمانتقویم ساالنه را به حضور پادشاه رسانده “ بخشش نوروزیه”‏ دریافت می کردند.‏ پادشاه وخاندان سلطنت،‏ وزرا و بزرگان حکومتی معجونی به نام نوروزیه می نوشیدند که توسطحکیمان دربار عثمانی مخصوص این روز تهیه شده بود.‏ تصور بر آن بود که این معجوندر طول سال ایشان را از ابتال به امراض مهلک مصون خواهد داشت.‏ امروزه نوروزیهنوعی شیرینی است که در نوروز بین مردم پخش می شود.‏ به خصوص در شهر مانیسااین رسم همچنان رایج است.‏آداب و رسوم نوروز در آناتولیدر آناتولی شرقی شب اولین روز سال نیز مقدس محسوب می شود.‏ باور بر این است کهدر این شب تمامی موجودات جاندار و بی جان خدا را سجده می کنند.‏ در نوروز تقدیرو قسمت یک ساله ی هر کس تعیین می شود.‏ رسم بر این است که لباس نو بپوشند وبه دید و بازدید اقوام و همسایگان بپردازند.‏ یکی از رسوم رایج پیش از نوروز karaçarşamba نام دارد.‏ نخستین چهارشنبه ی ماه مارس با آیین ها و به ویژه غذاهایمخصوص جشن گرفته می شود.‏ از جمله رسوم رایج این روز فالگوش ایستادن بر درهمسایگان است.‏ یکی دیگر از رسوم مرتبت با نوروز در این ماه Mart ipliği است.‏طی این مراسم نیت کرده پارچه هایی بر درختان می بندند.‏ در نواحی اطراف گیرسون)Giresun( در شمال شرق ترکیه،‏ رسم بر این است که همزمان با نوروز مقداری آباز نهرهای جاری برداشته و در خانه می پاشند.‏ بر حسب یمن یا نحسی قدم نخستین کسیکه وارد خانه شود،‏ احوال خانواده در سال آتی پیش بینی می شود.‏در آناتولی مرکزی روز 21 مارس را بنابر تقویم قدیمی dokuzu“ ”Mart ‏)نهممارت(‏ می گویند.‏ صبح زود بر سر مزار درگذشتگان حاضر می شوند.‏ نیت می کنند واز هر مزار یک سنگ ریزه برمی دارند.‏ چهل سنگ ریزه را در کیسه ای ریخته کیسهرا بر دیوار خانه آویزان می کنند.‏ نوروز سال آینده سنگ ها را می شمارند اگر تعدادآنها چهل و یک عدد شده باشد نیت فرد برآورده خواهد شد.‏ سنگ ها پس از یکسال به مکان اصلی خود بازگردانده می شوند.‏ در اثنای دید و بازدید نوروز بازی میکنند و جشن و پایکوبی برگذار می شود.‏ تخم مرغ های رنگی خورده می شود و آتشافروخته می شود.‏گروهی از علویان ترکیه که عموماً‏ به کار نجاری و منبت کاری مشغولند و با نام ترکمناننجار شناخته می شوند ، نوروز را ‏“سلطان نوروز”‏ می نامند.‏ به باور آنها نوروز زمان اطعامدرگذشتگان است.‏ این باور از سیستم تفکر مبتنی بر نیاکان ترکان باستانی نشئت گرفتهاست.‏ ترکمن ها از روز پیش خود را برای نوروز آماده می کنند.‏ لباس تمیز و نو میپوشند.‏ با غذاهایی در دست روانه ی قبرستان ها می شوند.‏ بر اجاقی که در جوار قبرساخته شده است قهوه درست می کنند.‏ قبور همسایه را زیارت می کنند و قهوه و چایمی نوشند.‏ در نهایت بر یک سفره می نشینند و غذاها را با یکدیگر تناول می کنند.‏ بساطساز و آواز چیده می شود.‏ کودکان بادبادک بازی می کنند.‏ بعد از ظهر زنان به نیتشادی ارواح درگذشتگان در طبق هایی آجیل پخش می کنند.‏ سنگ مزار را بوسیده ازقبرستان باز می گردند.‏ شب هنگام همسایگان و خویشاوندان دور هم جمع می شوندو بازی و جشن تا صبح ادامه می یابد.‏ شرکت در مراسم جشن و سرور الزامی است وسرپیچی از آن به طرد فرد از جامعه منجر می شود.‏ترکان اوغوز که به سرزمین آناتولی کوچ کردند یکجانشین شدند و دسته ای از آنانکه جمعیت قابل مالحظه ای را تشکیل می دادند به کوچ نشینی ادامه دادند این گروهترکمنان یوروک نامیده می شوند.‏ یوروک ها تا قرن نوزدهم که دولت عثمانی اقدام بهاسکان اجباری آنان نمود همچنان به کوچ می پرداختند.‏ امروزه در سراسر ترکیه پخششده اند.‏ برای یوروک ها نیز نوروز یک جشن محسوب می شود.‏ در نواحی روستایینوروز در مراتع جشن گرفته می شود.‏ چادرهای بزرگ برافراشته می شود.‏ صاحبان گله،‏قربانی می کنند و دعاها خوانده می شود.‏ جوانان مراسم رقص و پایکوبی برپا می کنند.‏غذای فراوان مصرف می شود.‏ بازی و ساز و آواز از عناصر مهم جشن به شمار می رود.‏به باور یوروک ها نوروز روز تولد حضرت علی و نیز روز ازدواج وی با حضرت فاطمهاست.‏ در این روز و روز پس از آن شیر و شربت و تنقالت شیرین خورده و نوروزیه( اشعاری در وصف بهار و مدح حضرت علی ) خوانده می شود.‏ جشن نوروز ممکناست چند روز ادامه یابد.‏در جنوب آناتولی در استان غازی آنتپ )Gaziantep( مردم باور دارند سلطان نوروزدختری زیباست که در زمانی نامشخص در شب 21 مارس در حالیکه گلدوزی می کندو صدای خلخالش شنیده می شود از غرب به شرق آسمان حرکت می کند.‏ به باوریدیگر سلطان نوروز عارفی است که به جسم یک پرنده حلول نموده است.‏ کسی که درشب نوروز هنگام عبور سلطان نوروز بیدار باشد تمام آرزوهایش در سال جدید برآوردهخواهد شد.‏ در شب نوروز نیت کرده تمام ظروف را از آب پر می کنند و ظرفی پر ازآب نیز بر در خانه قرار می دهند و تا صبح به عبادت می پردازند.‏ صبح نوروز اگر آببه طال تبدیل شده باشد نیت فرد برآورده شده است.‏ نوروز را با بازی و خوردن غذاهایمخصوص در طبیعت سپری می کنند.‏نوروز در ترکیه ی امروزاگرچه نوروز در میان مردمان شرق و غرب آناتولی مقدس به شمار می رود اما تاسال های اخیر صرفاً‏ یک جشن عرفی بود.‏ مصطفی کمال آتاتورک در سال های1922،1923،1924 و 1926 نوروز را با نام عید ارگنه قون جشن گرفت.‏ پس از آننوروز به عنوان یک جشن محلی و عرفی گرامی داشته شد.‏ با فروپاشی شوروی و ایجادجمهوری های ترک،‏ حکومت ترکیه سعی در پررنگ تر ساختن پیوندهای فرهنگیمیان اقوام مختلف ترک نمود.‏ از این رو در سال 1995 نوروز را یک جشن ملی معرفیکرد.‏ نوروز برخالف دیگر جمهوری های ترک تعطیل رسمی نیست.‏ کردها از اقوامغیر ترک ساکن در آناتولی هستند.‏ سال هاست که میان کردها ‏)حزب کارگران کرد(‏و حکومت درگیری مسلحانه بر سر استقالل مناطق کردنشین وجود دارد.‏ کردها نوروزرا روز خروج کاوه ی آهنگر علیه ضحاک ماردوش می دانند.‏ به دعوت حزب از دههی 1980 کردها از نوروز به عنوان ابزار مبارزه ی منفی علیه حکومت ترکیه استفاده میکنند.‏ این امر باعث شده نوروز موقعیتی امنیتی پیدا کند.‏ دولت سعی دارد با سازماندهیمراسم جشن در نقاط متمرکز و کنترل شدید از تبدیل جشن به حرکتی علیه دولتجلوگیری کند.‏منابع:‏Balaban, Ayhan. İskit, Hun ve Göktürklerde Sosyal ve Ekonomik Hayat. T.C.Gazi Üniversitesi Sosyal Bilimler Enstitüsü Eski Çağ Tarihi Bilim Dalı Yüksek.Lisans Tezi. 2006ویکی پدیا دانشنامه ی آزاد،‏ مدخل ،nevruz bayrami تاریخ اخرین بازدید 22 اسفند‎90‎http://tr.wikipedia.org/wiki/Nevruz_Bayram%C4%B1اسطوره ی ارگنه قون،‏ تاریخ اخرین بازدید 22 اسفند 90)http://tr.wikisource.org/wiki/Ergenekon_Destan%C4%B1_(T%C3%BCrkiyeآداب و رسوم نوروز در فرهنگ ترک،‏ تاریخ اخرین بازدید ‎24‎اسفند‎90‎http://www.frmartuklu.net/ulke-kulturleri/261879-nevruz-turkiye8217de-nasil-kutlanir.htmlآداب و رسوم نوروز در فرهنگ ترک،‏ تاریخ آخرین بازدید ‎24‎اسفند‎90‎http://www.memocal.com/bgvh/NevruzBayrami-Kutlama.aspآداب و رسوم نوروز در فرهنگ ترک،‏ تاریخ آخرین بازدید ‎23‎اسفند 90http://blog.milliyet.com.tr/turkiye-ve-diger-ulkelerde--nevruz-/Blog/?BlogNo=2966258


نقاشی ایران در عصر صفویهمحمود آگنجهر گاه از بنیان های مدرنیسم در هنرهای تصویری ایران سخن به میان می آید،‏ از شاهعباس دوم یاد می شود )1077-1052 هجری قمری(‏ که به لحاظ بر طرف نمودن رخوتحاکم بر فضای تصویری آن زمان تعدادی از هنرمندان جوان را برای تحصیل به رمگسیل داشت ، ولی آیا این تمام داستان است؟عصر طالیی خاندان صفویه،‏ دوره سلطنت شاه عباس کبیر است.‏ زمانی که شاه عباسبه تخت سلطنت نشست،‏ ایران از هر سو دچار مخاطرات شده بود.‏ چنان که ترکمانان وازبک ها حدود شمال شرقی را تهدید نموده و ترک ها به آذربایجان استیال یافته بودند .شاه عباس توانست دوباره کشور از دست رفته را باز ستاند . او در ادامه فتوحات خویشترک ها را از بغداد راند و آنجا را هم متصرف شد ( 1032 هجری – 1623 میالدی )سپس به واسطه ایجاد روابط حسنه بین خود و دولت های اروپایی،‏ ترکها را دچار دردسرساخت و ...در زمان شاه عباس،‏ عمارات سلطنتی اصفهان و کاخ های بلند پایه آن به آیات و عالمتهایی از نقوش و تصاویر زینت گرفته بود،‏ لیکن در این دوره بود که در برابر نقاشیایران،‏ نقاشی دیگری خود نمایی نمود و آن،‏ نمونه نقاشی اروپایی بود که بین کارهایاستادان ایرانی آشکار و عیان گردیده بود . هم اکنون در کاخ چهلستون،‏ نقوشی دیدهمی شود با این موضوعات:‏ سفرا و ایلچیان اروپا در موقع تشرف به حضور شاه عباس ونیز در میدان جنگ و هنگامه های جنگی . )1( این تحقیق بنا دارد تا حد توان به بررسینقاشی ایران و نیز تاثیر نقاشی اروپایی بر آن در عصر صفویه بپردازد .هنرستان صفویهدوره سلطنت خانواده صفویه در ایران،‏ عصر ترقی و پیشرفت هنر و صنعت است . دراین عهد،‏ پیشرفت ها و تحوالت بسیاری در فنون و هنر رخ نمود . مخصوصا هنر نقاشیدر نیمه اول حکومت طوالنی این خاندان به درجه بلندی از ابداع و استواری رسید و اینتعجبی ندارد زیرا که استیالی شاه اسماعیل بر هرات ( 907-930 هجری ، 1502-1534میالدی ) و مهاجرت اساتید هنر به دربار شاهی در تبریز ، انتخاب بهزاد از طرف شاهبه مدیریت کتابخانه شاهی مستلزم این پیشرفت بوده است . تمامی این اتفاقات باعثتاسیس و برپایی هنرستان جدیدی بود که در صدر آن بهترین خوشنویسان ، نقاشانو نخبگان هنر قرار داشتند که از بین هنروران هرات،‏ دستچین و انتخاب شده بودند.‏ ازاین جهت،‏ روابط استواری بین فنون هنرستان صفویه در آغاز پیدایش آن و بین تقلید وتبعیت فنی در دوره ای که بهزاد و همکاران و هنرآموزان زمان او به آن برتری و تفوقیافته بودند پیدا شد .معروف است که در عصر صفویه کوچک شماری و تحقیر هنرمندان خاصه نقاشانتقلیل یافته و آنها اهمیت پیدا نمودند . در صورتی که تا پیش از آن حقشان ضایع شدهو جاه و منزلت ایشان پست و بی اهمیت بوده است . علت و سبب آن بود که بزرگان واشراف در جمعآوری و نگهداری آثار هنرمندان،‏ اهتمام زیادی به خرج می دادند و دردنباله این کار،‏ نسخ خطی زیبا و نفیسی بوجود آمد که هر کدام دارای نقوشی زیبا درداخل خود بودند . )2(خصوصیات نقاشی این دورهدر نقاشی های دوره صفویه شکوه و عظمت این عصر و ابهت و جالل این زمان آشکاراست و بیشترین موضوعی که برای کشیدن تصاویر و طرح صور نقاشی گرفته شدهوضعیت زندگی و چگونگی حیات درباری و طرز رفتار طبقه اشرافی و ترسیم کاخهای زیبا و باغ های دل گشا و شاداب بوده است.‏ اشخاصی که در این تصاویر ترسیمشده اند همه با قامت های رعنا و پوشش های فاخر و زیبا به نمایش در آمده اند . درطرز ترسیم آنها تمام دقت و تناسب الزم به کار گرفته شده است.‏ از جمله چیزهایی کهمشخص و مبین نقاشی های دوره صفویه است،‏ مخصوصا آن چه که مربوط به ازمنهاولیه آن می باشد ، لباس و پوشش سر اشخاص است که عبارت از عمامه ای است که بهحالت استداره و گرد درست شده و از باالی آن،‏ عالمت یا میله کوچک سرخ رنگینمودار می باشد و در هر تصویری که وجود این گونه عالمت مشاهده شده،‏ داللت داردکه نقاشی آن مربوط به دوره خاندان صفویه بوده،‏ اگر چه بود و نبود غیر آن مستلزم ایننیست که صورت،‏ مربوط به غیر این دوره و زمان باشد.‏ظاهر امر اینست که عالمت نامبرده در آغاز کار،‏ عالمت افراد خانواده صفویه و پیروانآن ها شمرده شده و رنگ این عالمت همیشه سرخ بوده است.‏ چنان که در تصاویریکه مربوط به اوایل عصر صفویست این عالمت دیده می شود . لیکن اهمیت و لزوم آن،‏چندان دوامی نیافت و طولی نکشید که استعمال آن کاهش یافت.‏ به تدریج این کاله وعمامه رها شد و حتی بعد از وفات شاه طهماسب ( 984 هجری – 1576 میالدی ) اینعالمت را به ندرت مشاهده می کنیم.‏از جمله چیزهایی که قرن دهم هجری ( شانزدهم میالدی ) را در تاریخ نقاشی ایرانممتاز می کند اثر وحدت سیاسی دوره صفویه در صنایع مختلف و نیز در نواحی مختلفکشور است.‏ این وحدت در هر جا اختالف و تفرقه را از بین برده به طوری که تمیزو تشخیص ما بین تصاویری که در شرق دولت صفوی کشیده شده با تصاویری که درغرب و مرکز آن تهیه شده مشکل گردیده،‏ زیرا استادان فنی و هنرمندان در تمام اطرافو نواحی یا گوشه و کنار امپراتوری از سرآمدان هنر و نقاشان دربار تبریز و قزوین پیرویو تقلید می نمودند و در این بین جز تفاوتی اندک بین محصوالت فنی و کارهای دستیاستادان در بخش های مختلف کشور دیده نمی شد.‏نقاشان ممتاز و آثارشاندر موزه ‏»متروپولیتن«‏ نسخه خطی نفیسی از منظومه خمسه نظامی است که آن را ‏»سلطانمحمد نور«‏ خوشنویس بزرگ و مشهور نوشته و در آن پانزده تصویر کشیده شده که هرکدام با رنگ های زیبا و درخشان زینت بخش اثر شده اند.‏‏»مارتین«‏ تصویر سازی این نسخه خطی را به ‏»آغا میرک«‏ نسبت داده و ‏»ساکسیان«‏ آن رااز ‏»محمود مذهب«‏ می داند . )3( گذشته از این زیباترین کتاب و نفیس ترین نسخه درقرن دهم هجری ‏)شانزدهم میالدی(‏ ، نسخه ای در دست است که شامل منظومه خمسهنظامی می باشد و آن را بین سال های -946 950 هجری )1539-1543 میالدی(‏ برایشاه طهماسب نوشته اند و به قلم خوشنویس مشهور شاه ‏»محمود نیشابوری«‏ نوشته شدهاست . این نسخه به چهارده صورت و مجلس بزرگ و عمده زینت شده و از نفیسترین آثار تاریخی موزه بریتانیا و از نفایس شرقی برشمرده می شود . زیرا بر آن،‏ اثرامضاهای سر آمدان هنر دوره صفویه از جمله ‏»سلطان محمد«‏ ، ‏»میرک«‏ ، ‏»میرزا علی«‏ و‏»مظهر علی«‏ دیده می شود . شاید بدیع ترین صورتی را که سلطان محمد تصویر نمودهو حرکت دارتر و سبک روح تر از همه و خوش طرح تر از تمام کارهای اوست ،صورتی است که در نسخه خطی از دیوان حافظ کشیده است.‏ از جمله که جزء نقاشاندرباری شاه طهماسب اشتهار یافته اند ، ‏»مظفر علی«‏ است که از کارهای او دو صورتدر کتابخانه ‏»سنت پترزبورگ«‏ وجود دارد و صورتی هم در نسخه خطی مذکور درموزهبریتانیا است که تصویری از بهرام گور کشیده که به یک تیر گوش گور خر به سم آندوخته تا برای دلبر خود مهارت و توانایی اش در شکار معلوم شود .‏»مظفر علی«‏ شاگرد ‏»بهزاد«‏ بود و برتری او در رقم و تصویر صور اشخاص به دوستداشتن رنگ طالیی و به کار بردن آن در نقاشی محرز و ممتاز است ، این استاد نقاشی هاو تصاویر الزم برای قصر شاهی و تاالر چهل ستون اصفهان را عهده دار بوده است . )4(در آن جا دو نفر نقاش ماهر بوده اند که اهمیتی بسیار دارند ، یکی ‏»میر سید علی«‏ ودیگری ‏»عبدالصمد«‏ است که نقشی مهم در پیدایش نقاشی هندی و ایرانی در دربار هندبازی نموده اند .میر سید علی اصلیتش تبریزی بود و در تصویرنسخه خطی خمسه نظامی که برای شاه طهماسبدرست شده همکاری نموده . او در این کتابتصویری را کشیده که نماینده پیرزنی است کهمجنون را به جانب سرا پرده لیلی می کشاند .از نقاشان دیگر که خبر اشتغال آنان در زمان شاهطهماسب به ما رسیده می توان به نام هایی چون‏»مصور محمدی«‏ ، ‏»سید پیر نقاش«‏ ، ‏»شاه محمد«‏، ‏»دوست محمد«‏ و نیز ‏»شاه قلی تبریزی«‏ اشارهکرد .9


رضا عباسی و تاثیر نقاشی اروپاییشاه عباس کبیر از 996 تا 1038 هجری ( 1587 – 1629 میالدی ) در ایران به حکومتپرداخته بود . او در سال 1009 هجری ( 1600 میالدی ) پایتخت ایران را به اصفهان بردو خوشنویسان ، مذهبین و نقاشان عالی مقام را به جانب آن جاهدایت کرد و اصفهانرا جایگاه دانش و فنون ، پیشه و هنر پردانید . او پایتخت را به جنوب کشور انتقال دادو آن را به دریای آزاد نزدیک گردانید ، روابط با هندوستان و ممالک غربی رشد دادو ایران را به سفیران و فرستادگان مخصوص و گروه های اعزامی از کشورهای مختلفاروپا معرفی کرد . تشویق شاه و اجازه حکومت او بازرگانان و جهانگردان را برای آمدنبه این کشور و دیدن و بهره مند شدن از مزایا و مناظر آن تشویق نمود.‏ به طوری کهبسیاری از ایشان یادداشت هایی در آن دوره و زمان از خود نگاشته و گزارش گردش وسیر و سیاحت خویش را به یادگار گذاشته اند و در این آثار شگفتی و حیرت خود رااز نهضت بالد ایران و پیشرفت های مهم این کشور وصف کرده و عادات و سلوک واخالق و رسومی را که دیده اند به بیان آورده و از برخی صور بدیعه و نقاشی های ممتازو برگزیده که در و دیوار کاخ ها به آن زینت شده بود سخن رانده اند . در حقیقت شاهعباس توجه زیادی به تصاویر و نقش و نگار ابنیه و نیز عمارات داشته که از آن صوربدیعه هنوز دو کاخ سلطنتی اصفهان باقی و پایدار است . در این تصاویر بسیاری از رسومبه شیوه و اسلوب نقاشی اروپا دیده می شود که با نقاشی ایران در آمیخته گردیده ومحتمل است که از کارهای ‏»یوحنای«‏ هلندی باشد که سال های چندی در خدمت شاهعباس بوده . ولی ما می بینیم که آخر دوره صفویه به تنوع محصول فنی و رنگارنگشدن فنون و هنر امتیاز یافته است . زیرا تاثیر هنری اروپا استادان ایرانی را از میدان تنگکتابت و تصویر و تذهیب کتاب ، به میدان های پهناور دیگری وارد کرده که به ترسیمصور مستقل و آرایش و تزیین ابنیه و دیوارها گراییده اند . بسیاری از آن نقوش و صوردر دیوارهای عمارات و ابنیه آن زمان هم اکنون نیز به خوبی دیده می شوند . گذشتهاز این نقاشان آن زمان توجه زیادی به نقاشی نسخه های خطی نفیس و نیز تذهیب آنهاننمودند ، بلکه کشیدن تصاویر را با قلم بدون هیچ گونه رنگ ترجیح دادند . این روشجدید هم کم خرج تر بود و هم دل های مردم را به هم نزدیک تر می نمود.‏ در ادامهدربار به همراهی و نگهداری از اهل هنر اصراری نورزید ، لذا نقاشان ناچار شدند برایخود کار کنند.‏ به همین علت است که نسخه های خطی مصور و گران بها بعد از نیمهقرن دهم هجری رو به کمی نهاد و صور و نقوش بیشتر وضعی تجاری به خود گرفتند.‏اما آشنایی ایرانیان با تصاویر اروپایی و نقاشی آنان ، مربوط است به اوایل قرن دهمهجری )16 میالدی(‏ ، چنان که از گزارش آلبوم کتابخانه ملی پاریس به خوبی می توانمشاهده نمود . در آن آلبوم بسیاری از آثار نقاشی ‏»آلبرشت دورر«‏ تقلید شده و احتمالدارد که آن ها را مبلغین مسیحی یا بازرگانان آورده باشند.‏ )5(در مصادر و منابع ادبی و تاریخی ، از نقاشانی که تصاویر اروپایی و طرز کار آن ها راتقلید نموده اند یاد شده است ، مثال از شیخ ‏»محمد شیرازی«‏ که در کتابخانه شاه اسماعیلمیرزا )6( کار می کرده ( 984 – 985 هجری،‏ -1576 1578 میالدی ) و پس از آن بهخدمت شاه عباس پیوسته ، یاد گشته است . تاثیر هنر غربی در نقاشی ایران کند بود . اینتاثیر ابتدا در زمینه اختیار موضوعات و بیشتر در اسرار و دقایق اصل صناعت بوده ، تا آنجا که می توانیم بگوییم نقاشان ایرانی از کار نقاشان اروپایی اقتباس کرده و چیز هایبسیاری را از آنان تقلید نموده اند . لیکن ایرانیان از تمام آن ها چیزی که شایسته و سزاواربیان باشد نگرفته اند . مخصوصا در نقاشی کتاب های خطی از روش و اسلوب قدیمپیروی کرده اند . نقاشی نیز ابهت و اهمیت اولیه خود را از دست داده بود و بسیاری ازمتخصصین فنی نمی توانستند چیزی تازه به آن اضافه کنند . لذا به تصحیح نسخ قدیمیاکتفا می کردند . ما این طرز کار را در نسخه خطی منظومه یوسف و زلیخا مورخ 1029هجری )1619 میالدی(‏ که در داراالثار العربیه موجود است و در تصویرهای نسخه خطیدیگری که در این موزه است و شامل مثنوی جالل الدین رومی می گردد ، مشاهده میکنیم . اما در مورد رسم ها و صور مستقل که جزو افتخارات مهم این عصر است ، بعضیاوقات تشخیص دقیق آنها مشکل است ، زیرا در این عصر تغییرات طبیعی در روشترسیم این نقوش پیدا شده ، مخصوصا از وقتی که برتری و امتیازات در تصویر نسخههای خطی ‏»محمدی«‏ نقاش شروع گردیده است . این اسلوب همواره جاری و معمولبوده و از آن پیروی می شده ، تا این که نقاش بزرگ و استاد بلند پایه ‏»رضا عباسی«‏ بهصحنه آمد و نقاشی را به اعال درجه پیشرفت و ترقی رسانید .پوشش سر وعمامه و کاله کمک زیادی به ما در تشخیص تاریخ این صور می نماید کهدر نیمه قرن دهم بر حجم عمامه افزوده شد تا این که در آخر دوره شاه طهماسب خیلیضخیم و بزرگ گردید ، و ضمنا عمامه های دیگری به ظهور آمده و می بینیم که جوانانشوخ و زنان دلفریب و طناز در پرده ها و تصاویر این عصر پیدا شده اند .افراد در این تصاویر در عمامه های خود گل ها و شکوفه هایی که دارای ساقه بلنداست داشته یا این که در اطراف سر دستمال و یا روسری همانند آن چه زنان بر سر میگذاشتند ، داشتند . و نیز گاهی جامه هایی پوشیده اند که با آن عمامه و دستار نوکتیز)مخروطی(‏ دیده می شود .در اوایل نیمه دوم قرن ‎11‎هجری ( 17 میالدی(‏ بسیاری از مردها عمامه و کالهی ازپوست گوسفند بر سر می نهادند که پشم های آن آویزان بود . )7( از جمله چیزهاییکه در نقاشی قرن یازدهم هجری دیده می شود ، تغییری است که در تصاویر اشخاصدیده می شود و شخص تقریبا جز قامت های رسا و اندام رعنا نمی بیند و طرح و وضعیکه خالی از تکلف است ، مشاهده می نماید . به طوری که در این صور اهمیت اشخاصرا زیاد نموده و عده افراد را تقلیل داده . مثال دیده می شود که در تصویری یک و یادو نفر کشیده شده ، در صورتی که در قرن پیش تمام صفحه ها از تعداد زیادی تصاویربزرگان و اتباع و ... پر بوده است .این چنین است که اساتید فنی آرایش های مرکبه و تزیینات مختلفه را که در دوره هایگذشته به آن اشتهار داشتند،‏ کنار گذاشته و به آرایش متن و زمینه تصویر به درختهای کوچک با بوته و شاخه های گل دار تنها اکتفا کرده اند . با این وصف رسم انسانپیشرفت نموده و موقعیت و مقام اشخاص در نقش ها ظاهر و آشکار می گردد . حتیشوخی و مداعبه و کارهای تمسخر آمیز نیز ، به طوری که در کاریکاتورهای جدیدمعمول است به ظهور رسیده . در موزه متروپولیتن دو نسخه خطی شاهنامه مربوط بهزمان شاه عباس وجود دارد و در آن صورت های زیادی دیده می شود .نسخه اول مورخ 996 هجری )1587 – 1588 میالدی ) است که در آن چهل تصویربزرگ کشیده شده . در حالی که نسخه دوم مورخ 1014 تا 1016 هجری )-1605 1608میالدی(‏ است و در آن هشتادوپنج صورت بزرگ وجود دارد که به قلم استادان ناشناسمی باشد .صور اشخاص و مناظر طبیعی که در این دو نسخه کشیده اند ، از اصل طبیعت تقلید شدهکه منتسب به استاد معروف ‏»رضا عباسی«‏ است . )8(در واقع در این باب اختالف عقیده بسیار است و مورد تحقیق و بحث بسیاری از بزرگانتاریخ نقاشی ایران از جمله ‏»آرنولد«‏ ، ‏»سارکیسیان«‏ و غیره قرار گرفته است .عقیده بر این است که دو نفر نقاش با این اسامی ‏»آقا رضا«‏ و ‏»رضا عباسی«‏ می باشند .اما هویت استاد اولی چندان معلوم و آشکار نبوده و ظاهرا او پیش تر از ‏»رضا عباسی«‏بوده است و در دربار شاه طهماسب در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجریمشغول به کار بوده و با این که بعضی اوقات تشابه زیاد بین کارهای این دو استاد دیدهمی شود ، با این وصف ما تصاویری در دست داریم که تفاوت کار دو استاد مذکور رابه خوبی نشان می دهد ، استاد ‏»ساکیسیان«‏ در کارهایی که نسبت آن به ‏»آقا رضا«‏ صحیحبوده و جزو آثار اوست تحقیق بسیار انجام داده است . )9(‏»ساکیسیان«‏ عقیده دارد ‏»آقا رضا«‏ استادی است که با شاه عباس کبیر معاصر بوده است و‏»رضا عباسی«‏ نیست . عالوه بر این خوشنویسی که نام او ‏»علی رضا عباسی«‏ است اشکالکار را بیشتر می کند ، زیرا او معاصر ‏»رضا عباسی«‏ بوده و مورخین بین ‏»آقا رضا«‏ و ‏»رضاعباسی«‏ و ‏»علی رضا عباسی«‏ اشتباه فراوان می نمایند . ولی آن چه به اثبات رسیده ایناست که دو نفر اخیر هیچ ارتباطی به هم نداشته اند .از تصاویر زیبایی که به ‏»آقا رضا«‏ عباسی منسوب است و تاریخ آن سال 1043 هجریاست صورت ‏»شاه صفی«‏ را نشان می دهد که به طبیب مشهور ‏»محمد شمسه«‏ جامی بادهاعطا می نماید . )10( ؛ و دیگری ، که در کتابخانه ملی پاریس است ، صورت بانویی رانشان می دهد که یکی از وزرای شاه عباس بوده . )11(در موزه ویکتوریا آلبرت،‏ نسخه ای خطی از منظومه خمسه نظامی وجود دارد که قسمتخسرو و شیرین آن مشتمل بر هفده صورت است و دارای امضای ‏»رضا عباسی«‏ است ویکی از آنها مورخ 1042 هجری )1632 میالدی ) می باشد . )12(گمان زیاد بر این است که باقی صورت ها هم به این تاریخ بر می گردد . خالصه آنکه کارهای مزبور در هر حال برای ‏»رضا عباسی«‏ موجب افتخار و اهمیت نمی شود ونمی توان آنها را در زمره صور نسخه های دیگر که در ادوار گذشته جهت همین قصهتهیه شده ، قرار داد . اشخاص در این تصاویر نه تنها عادی بوده بلکه به اشخاصی که درنقاشی ها و رسوم مستقله منسوب به ‏»رضا عباسی«‏ دیده می شوند ، شباهت دارند و درترکیب رنگ ها ابداع و تناسبی در کار نیست .10


توضیحات :. 1 تاریخ نقاشی در ایران ، زکی محمد حسن ، صفحه 10. 2 مراجعه گردد به فصل اول کتاب ‏»نقاشی در اسالم«‏ اثر ‏»سر توماس آرنولد«‏) Sakisian, La miniature persane ( page 97 & 98 . 3. 4 تاریخ نقاشی ایران ، زکی محمد حسن ، صفحه 140)Basil Gray , Persian painting (page 83 . 5. 6 منظور شاه اسماعیل صفوی اول )1501 – 1524 میالدی ) نیست ، آن طور که ‏»بازل گری«‏ به اشتباه تصور کرده بلکه مراد شاهاسمعیل دوم ملقب به عادل است .. 7 تاریخ نقاشی در ایران ، زکی محمد حسن ، صفحه 156)Dimand , A Handbook (page 46 . 8) Sakisian, La miniature persane ( page 126 - 129 . 9Sarreet Mittwoch , Zeichnungen von Riza ‘ Abbasi – Munchen 1914 . 10)Blochet , Les Enluminures (page 129 . 11در هر حال فن نقاشی اروپایی در نیمه قرن یازدهم هجری ‏)هفدهممیالدی ) و در قرن دوازده هجری تاثیری تمام در طرز و اسلوبنقاشی ‏»رضا عباسی«‏ ایجاد کرده است .در خدمت این استاد شاگردانی بودند که به روش و سبک او رفتارمی نمودند و مهم تر از همه آنها ‏»معین«‏ نقاش است که در نیمه دومقرن یازدهم هجری و سال های اولیه قرن سیزدهم هجری کار میکرده است . از کارهایی که از او می شناسیم صورتی است که برایاستاد خود کشیده و چند صورت دیگر است که یکی از آنان درمجموعه ‏»رابی نو«‏ موجود است . در این مجموعه صورت جوانیکشیده شده که خرسی را در بغل گرفته و با خود می برد و تاریخآن 1067 هجری 1656( میالدی ) است . )13(از شاگردان ‏»رضا عباسی«‏ چهار نفر دیگر به نام های ‏»افضل محمد«،‏‏»قاسم تبریزی«،‏ ‏»محمد یوسف«‏ و ‏»محمد علی تبریزی«‏ می باشند .شاه عباس دوم و بنیان های مدرنیسم در نقاشی ایران– 1052 1076 هجریشاه عباس دوم،‏ مشوق و مروج اسلوب نقاشی غرب و فنون صورتنگاری اروپایی بوده ، از جمله او ‏»محمد زمان«‏ نقاش را به اروپافرستاده تا در آن جا مطالعه نموده و هنر خود را تکمیل نماید . چونخود شاه نیز به فرا گرفتن نقاشی اشتیاق فراوانی داشت ، نمایندهشرکت هند شرقی هلند در اصفهان دو نفر نقاش را به خدمت ویگماشت تا به او نقاشی بیاموزند و شاه با راهنمایی این دو تن ، بهفراگیری نقاشی پرداخت ، و اینک نمونه اثر او در ‏»قلعه کال«‏ )14رجب 1045 هجری ) که کبوتری را با آبرنگ به حالت طبیعینقاشی کرده در کاخ گلستان محفوظ است .)14(همین شاه صفوی که نیک دریافته بود ، نقاشی ایرانی به علتتکرار شیوه ‏»رضا عباسی«‏ در رکود کامل به سر می برد و برایتجدید حیات به محرکی نیازمند است ، در همان سال های نخستپادشاهی خود در صدد برآمد که تعدادی از جوانان مستعد ایرانیرا برای فرا گرفتن هنر نقاشی و تعلیم شیوه ی هنرهای غربی بهاروپا بفرستد .موفق ترین فرد از میان این جوانان ، جوانی به نام ‏»محمد زمان«‏ بودکه با در آمیختن شیوه های شرقی و غربی در نقاشی ، مانند ‏»کمالالدین بهزاد«‏ و ‏»رضا عباسی«‏ مسیر نقاشی ایران را عوض کرد ومبتکر سبک و شیوه های نو گردید که پس از او سال ها دوام یافت. بدین سان سرمشق نقاش های سده های دوازده و سیزده هجریدر ایران گردید .‏»محمد زمان«‏ در رم بر اثر تبلیغات روحانیون مسیحی از کیشپدران خود دست شست و به دین مسیح گروید و تعمید یافت ونام مسیحی ‏»پائولو«‏ را برای خود انتخاب کرد و از آن پس ‏»پائولوزمان«‏ خوانده شد .‏»پائولو زمان«‏ ، در حدود سال 1052 هجری قمری )1642 میالدی) پس از پایان تحصیل و کامل نمودن هنر خود به ایران بازگشت وموضوع تغییر مذهب خود را پنهان داشت . اما پس از مدتی بر اثرمباحثاتی که میان او و دیگران پیش آمد ، اطرافیانش به او بد گمانشدند ، ‏»پائولو زمان«‏ نیز از ترس غضب شاه و قهر روحانیون شیعیاز اصفهان فرار کرده و به هند پناهنده شد ، که در آن جا پادشاهانگورکانی به تساهل در امر مذهب معروف بودند.‏ )15(او مجددا در حدود سال 1087 هجری )1676 میالدی ) به ایرانبرگشته و به تصویر سه صفحه سفید از کتاب خمسه نظامی که برایشاه طهماسب تهیه شده بود پرداخت . این کتاب در حدود صد سالپیش از آن درست شده ولی تصاویرش ناتمام مانده بود .در این صور و در دیگر صور تاثیر سبک غربی در این نقاش و دیگرکسانی که هنر نقاشی را در ایتالیا فرا گرفته بودند ظاهر می شود ومهم ترین چیزی که در این آثار دیده می شود ترسیم صور قدیسین، کشیش ها و فرشتگان عالم مسیحیت است . )16(با این وصف از قرن دوازدهم هجری )18 میالدی(‏ ، به واسطه نفوذاروپاییان و مسایل دیگر از جمله مسایل سیاسی که در ایران رخنمود ، نقاشی ایران دچار اضمحالل شده و از دوره ‏»فتحعلی شاه«‏و آخر قرن دوازدهم هجری و اوایل قرن سیزدهم هجری سبک وشیوه ای قابل توجه و کاری مورد اهمیت به نظر ما نرسیده است .آن چه که در این دوره انجام پذیرفته است نقاشی های رنگ وروغنی و پرده های بزرگ است که صنعت و رنگ اروپایی آنانزیاد تر از صنعت و صیغه ایرانی به نظر می رسد .پایان سخنشاه عباس توجه زیادی به ساختن ابنیه و تزیین دیوارهای آن ها با تابلوهای بزرگی که با روش ایرانی تهیهمی شد به خرج می داد و این شاید یکی از دالیلی بود که نقاشی کتب خطی دیگر پیشرفتی نداشت به جایآن نقاشان در کشیدن تصاویر اشخاص با قامتی معتدل و زیبا بسیار پیشرفت نمودند ، هر چند در این تصاویرتشخیص پسر از دختر به خاطر روح زنانگی تصاویر مشکل است ...نکته مهم دیگر این که عدم رعایت تناسب در رسم و ندانستن روش های غربی توسط نقاش ایرانی ازعظمت و روح اثر او کم نکرد زیرا آثار هنرمندان ایرانی دارای فروغ و عظمتی در توزیع رنگ بود کهاین نقص را جبران می کرد ، تمام اجزای تصاویر ایرانی بدون هیچ اختالف یا از سایه به روشنی رفتن و برعکس و همین طور توزیع سایه و روشن در آن ها بسیار ظریف و اشرافی به نظر می رسند . هنرمند تمامتوان خود را صرف رنگ آمیزی و دادن حالت درخشندگی به تصویر داده است .من به شخصه واقعا نمی دانم کم شدن حمایت دربار از هنرمند ایرانی که به تصویر سازی کتب خطی بیاعتنا شده و شروع به کار برای خود کرده بود نتیجه خوبی برای نقاشی داشت یا خیر ، به نظر بنده اروپاییمابی شدن نقاشی ایرانی در کوتاه مدت نتیجه بخش نبوده ، بلکه باید تاثیر آن را در دراز مدت بررسی کردکه خود می تواند موضوع تحقیق جداگانه ای باشد .سخن آخر این که چرا داد و ستد فرهنگی با اروپا بعد از صفویان تا زمان قاجار متوقف ماند که این هم میتواند موضوع تحقیقی دیگر باشد .11


ایرانیهای جشن و نوروز کثیرآل منصور قاسم و علمی کننده دستکاری و شیفته خود هژمونیک،‏ ایدئولوژیک،‏ ناعادالنه،‏ بیمعنا،‏ اغلب بندیهای تقسیم و مراتب سلسله ‏»میتوان که آنست فرهنگ و شناسی انسان سایت شعار صرفاکه کسانی از جماعتی میان صمیمانه و سالم محفلی،‏ غیر جمعی،‏ کار بودن ناممکن درباره که ادعاهایی تمام برخالف و گذاشت کنار را میشوند تحمیل جامعه به که اجتماعی اولیهاهداف از بزرگی بخش به توانستهاست تارنما این خوشبختانه یافت.«‏ دست اهدافی چنین به بگیرند،‏ بهره دیگران دانش از و شوند شریک دیگران با را خود دانش دارند دوست گوناگوناجتماعی و فکری گروههای آوردن هم گرد یعنی خود حلقههایاز خارج فرهنگ،‏ راه در اندیشی هم و همکاری برای گذاشتناشتراک به برای عرصه ایجاد و ایدئولوژیک یا و محفلی فراینددر رشد و اندیشیدن و نوشتن برای فرصتی دادن و اندیشهها بانکیک به باشد خواسته نه بیآنکه بیابد دست فکری،‏ کنش سوگیریو دهی جهت برای جایگاهی به نه و شود تبدیل مقاالت آن.‏و این زیان یا سود به فوقتعریف به توانسته سایت این سال،‏ چند این در گمانم به بهتوانسته تارنما این اینکه از شود.‏ نزدیک بسیار خود شعار و دانشجویانو اساتید میان در علمی بار لحاظ به مرتفعی جایگاه خرسندم.‏العاده فوق برسد ماندنییاد به ای خاطره نوروز،‏ نامه ویژه برای نوشتارم موضوع اما فرهنگبخش در ای نویسنده عنوان به گذشته سال در است.‏ فرهنگیمولفههای از یکی روی بر خوزستان،‏ فرهنگ و عرب باباین در کوچک پژوهشی و کردم تمرکز ایران عرب مردم درهمواره بود.‏ ‏»گرگیعان«‏ فرهنگی مولفه این نام دادم.‏ انجام فرهنگخرده تا شود پیدا مکانی که بود این آرزوهایم و آمال وشناسی انسان اینکه تا شوند.‏ منعکس فراگیر و علمی طور به ها همگامو کنار در ها فرهنگ خرده که کرد ایجاد فرصتی فرهنگ وشناخت چراکه کنند،‏ معرفی را خود علمی،‏ مطالب دیگر با کهشناختی هاست.‏ انسان زیستی هم های الزمه از یکی معرفی،‏ کند.‏می هموارتر را فرهنگی چندگرایی مسیر شاهدفرهنگ،‏ و شناسی انسان سایت در آئین این نوشتن از بعد بودم،‏ملی و محلی های سایت از بسیاری در مطلب این انعکاس خوزستانشناسی استان عنوان تحت کتابی در را مطلب اینکه تا اقواممعرفی به که بخشی در کتاب این در دیدم.‏ 1390 چاپ بخشهایدیگر کنار در نیز ‏"گرگیعان"‏ آئین بود،‏ پرداخته بود.‏شده معرفی خوزستان فرهنگ کهخوزستان شناسی استان کتاب در مطلب این چاپ دنبال به دومنوجوانان بین در آن بازخورد پیگیر است،‏ دبیرستان مقطع در هماندر رسیدم.‏ خواهم دل و مطلوب نتایج به که شدم دبیرستانی کردم.‏حس ملموس را فرهنگ و شناسی انسان تاثیر که بود وقت هراز دور به نوشتن تا دارم تقاضا اقوام حوزه در فعاالن همه از امنمحلی را سایت این و گرفته تر جدی را ایدئولوژی گونه بدانند.‏خود برای وکریسمس عید برای ساله همه دارم.‏ آرزو یک نهایت در شناسیانسان در تبریک پیام یا نامه ویژه فراخوان نوروز عید تبریکپیام آینده سال از امیدوارم شود.‏ می منتشر فرهنگ و ترک،‏کرد،‏ همچون ایرانی اقوام از بسیاری برای که نیز فطر عید دیگرکنار در است اهمیت دارای که و...‏ بلوچ عرب،‏ ترکمن،‏ ازبیش فرهنگی چندگرایی تا بگیرد قرار ایرانی اعیاد پیامهای شود.‏درونی وجودمان در پیش مختلفهای بخش در که دوستانی و مدیران تمامی از نهایت،‏ در میسپاسگزاری کنند می فعالیت داشتی چشم بدون سایت،‏ این 12


نخستین بهار آزادیخواهانخاورمیانه و آینده ای مبهم پیشروی زنان شرقنوژن اعتضادالسلطنهاینک با آغاز سال 1391 خورشیدی و جشن ملی نوروز برای ما ایرانیان،‏ اعراب نیزنخستین بهار آزادی خود را جشن می گیرند بهاری که علیرغم شواهد نگران کنندهموجود راهی جز امیدواری نخواهد بود که به خزان نگراید،‏ عالقمندم به هر رویدادیخوش بین باشم،‏ اما همواره واقعیات بر من غلبه کرده اند،‏ واقعیاتی که توان تخیل را ازآدمی می گیرند،‏ خبرها از شمال آفریقا تا افغانستان در مورد وضعیت زنان حکایت ازروزگاری خوش برای نیمی از جمعیت ساکن ‏"شرق"‏ این کره خاکی نمی نماید.‏در این میان اما بعنوان یک ایرانی،‏ بایستی به خود ببالیم که زنانمان همواره در میان زنانشرقی پیشرو بوده اند از فعالیتهای فرهنگی و هنری گرفته تا عرصه های دیگر.‏ گویاجز امید چاره ای دیگر نیست.‏ سالی سرشار از صلح و بهروزی برای همگان بخصوصایرانیان عزیز در جای جای گیتی آرزومندم.‏ سخن را با شعری از فروغ فرخزاد،‏ شاعریکه به گونه غریبی شعرهایش را عاشقانه دوست دارم و می پندارم که زبان حال مناست،‏ به پایان می برم:‏و این منمزنی تنهادر آستانه فصلی سرددر ابتدای درک هستی آلوده زمینو یاس ساده و غمناک آسمانو ناتوانی این دستهای سیمانی.‏14


نوروز و جشن های ایرانیافسر افشار نادریگرامی داشت مناسبت هایی چون نوروز برای تمام جوامع بشری،‏ کارکردهای متعددیداشته است:‏ از یک سو با مفهوم بخشیدن به روزهایی خاص،‏ نفاط عطفی برای زندگییک نواخت و خطی خود به خود می آورند،‏ از سوی دیگر ضمن اهمیت بخشیدن به آنرویداد ها که قطعا در زندگی مادی و معنوی موثر بوده اند فرصت هایی برای حضوردر جمع و تقویت پیوندهایی اجتماعی فراهم می آورند که دراغلب جوامع این موضوعتاثیر به سزایی در دوام آن جامعه داشته است.‏اغلب پژوهشگران جشن های به یادگار مانده ازعهد باستان را بر دو گونه می دانند:‏ یکیاعیاد دینی و دیگری اعیادملی،‏ گاهانبارها،‏ مشهورترین جشنها ی دینی زرتشتی هستندو مهرگان و سده راهم همگان درزمره جشنهای ملی می آوردند.‏ با این حال برسرنوروزاختالف نظر وجود دارد و گروهی بدان جنبه دینی می دهندو کسانی هم آن را درشمارجشن های ملی ذکرمی کنند و سبب را نیامدن نام آن در اوستا می دانند.و این کهبر خالف گاهانبارها،‏ در متون اصلی دین زرتشتی ذکری از نوروز نیامده است)‏ بهار،‏495(. 1376: اما آنان که نوروز را هم دینی می دانند به برخی روایت های دیگر اشارهمی کنند که در آن ها برگزاری این جشن تکلیف دینی دانسته شده است.‏جشن های گروه دوم،‏ که بسیار بیش ترند و اهمیت آن ها با یکدیگر تفاوت دارد،‏معموال به دو دسته تقسیم می شوند:‏ جشن های اصلی که در بزرگ داشت ایزدان ایرانباستان بوده اند و کل جامعه آن ها را برگزار می کرده اند،‏ البته به استثنای دو جشنفروردینگان و سده که منسوب به ایزد خاصی نیستند،‏ و دوم،‏ جشن های فرعی که بهاحترام ایزدان محلی برگزار می شده اند و اغلب اثر چندانی از آن ها برجای نمانده است)‏بویس،‏ )543 :1999چنان که دیده می شود،‏ جشن های ملی هم جنبه دینی داشته اند،‏ اما تفاوتشان با گروهنخست در این است که برگزاری آن ها تکلیف دینی نبوده است در صورتی کهبرگزاری نوروز و به ویژه گاهانبارها تکلیف دینی و عبادت به شمار آمده و غفلت ازآن ها گناه بوده است.‏ابوریحان بیرونی درباره روزهای خاص ایرانیان،‏ نوشته است که برخی از این روزهامربوط به امور دنیوی بودند و برخی هم مربوط به امور دینی.‏ وی سپس درباره جشنهای غیر دینی یا دنیوی آورده است:‏ این روزها را پادشاهان و بزرگان دین وضع کردهبودند تا اسباب شادی و تفریح مردم،‏ و دوستی آنان را فراهم سازند و برای توده مردمآیین هایی را قرار دادند تا آنان بتوانند با شرکت در آن ها خدمتگزاری خود را نسبتبه سرور خویش ابراز دارند.‏ در این عیدها تنگی روزی فقیران به زندگانی فراخ بدل میشوند.‏ اما جشن های دینی را بزرگان دین و روحانیان وضع کرده بودند و مقصود از آنها و انجام آیین هایشان نیز همانند روزهای مربوط به امور دنیوی بود؛ ضمن آن که دراین روزها اجر و صواب معنوی نیز در نظر می آمد)‏ بیرونی،‏ 324( 1377:ولی در این باره که این جشن ها از چه زمانی برقرار شدند،‏ اطالع چندانی در دستنیست.‏ برخی منابع کهن از رسم های مغان زرتشتی یاد می کنند که در آن ها روزهایتوافق نام ماه و روز ( مثال بهمن روز از بهمن ماه(‏ را گرامی می داشتند و آن ها راجشن می گرفتند)‏ گردیزی،‏ 515-516(، 1363، اما این رسم،‏ بنا به عقیده برخی ازپژوهشگران،‏ برگرفته از سنت های بابلی و مصری است)‏ بهار،‏ ‎494‎؛ 1376: تقی زاده،‏.)118 115- :1357می گویند به احتمال زیاد برخی عیدها نظیر نوروز،‏ مهرگان و سده،‏ و به ویژه دو جشننخست،‏ که به عیدهای اقوام برزگر می مانند و نه اعیاد شبانان،‏ می بایست جشن هایبسیار کهن نجد ایران بوده باشند وبه پیش از تاریخ بازگردند و این که در اصل به اقوامبومی این سرزمین ‏)غیرآریاییان(‏ تعلق داشته اند.‏ سومریان به هنگام کوچ از ایران،‏ اینجشن ها را با خود به بین النهرین بردند و دو عید زناشویی مقدس واکیتی را پدید آوردندکه بعدها در بین النهرین،‏ هر دو به صورت عیدی واحد در آغاز سال در آمدند،‏ ولیدر نجد ایران هم چنان تا دوره اسالمی به صورت دو عید جداگانه برقرار ماندند)‏ بهار،‏.)496 495- :1377و باز گفته اند که در عهد هخامنشیان جشنی)‏ احتماال جشن سال نو(‏ در دربار برگزارمیشد که شامل انجام قربانی و برگزاری مسابقه اسب سواری بود و طی مراسم،‏ احتماالفرودستان و فرادستان در کنار هم حضور داشتند.‏ این برنامه شبیه مراسم آغاز سال نو دربابل و آشور بوده است.‏ در واقع در پی بی نظمی،‏ آشوب و آنگاه نظمی نو برقرار میشد.‏ تعطیالت نوروزی و شاید به ویژه سیزدهم عید نوروز،‏ بازمانده همین شادی هایپرآشوب جشن های سال نو در بین النهرین بوده باشد.‏ چنین مراسمی در این دوره صفویهنیز وجود داشته است)‏ بهار،‏ 498(. 1377:با این همه،چنان که خواهد آمد،‏ روایت های ایرانی،و به ویژه سنت زرتشتی،‏ جشن هایایرانی)‏ دست کم جشن های دینی(‏ را متعلق به جهان ایرانی،‏ و بسیار کهن)‏ حتی متعلقبه پیش از زرتشت می دانند.‏ در نوشته ای پهلوی آمده است که زرتشت برای برگزاریجشن گاهانبار به جایی موسوم به ‏"جشنزار"‏ رفته بود که مردمان بسیاری در آن جا گردآمده بودند و در همین روزها بود که وی در کنار رود به شهود الهی نایل آمد و رسالتدین را پذیرفت)گزیده های زادسپرم،‏‎1366‎‏:‏ 31(. بدین ترتیب می توان دید که اینجشن بسیار کهن بوده و در سطحی گسترده ‏،دست کم در منطقه خود زرتشت،‏ درنواحی شرق ایران برگزار می شده است.‏گاهشماری در ایران به سبب دیرینگی و کاربردهای دینی و دولتی آن تحوالت ودگرگونی های بسیاری را از سر گذرانیده است.‏ در مجموع باید گفت ایرانیان باستاناغلب هم زمان دو نوع گاهشماری را به کار می بردند که یکی دقیق تر و برای مقاصدرسمی بود و دیگری که در آن سال 360 روز،‏ با پنج روز اضافی داشت،‏ برای امور دینیبه کار می رفت.‏ سبب پا فشاری آنان بر این گاهشماری آن بود که سی روز ماه را به نامسی ایزد نامیده بودند تا مومنان بتوانند در هر روز با ذکر نام آن ایزد صفات او را در خودبرجسته سازند.‏ بدین سان برای آن که ترتیب روزها به هم نخورد،‏ دوازده ماه سی روزهرا لحاظ می کردند)‏ بهرامی،‏ 43(. 1383:از سوی دیگر دوازده ماه سال نیز به نام دوازده ایزد بود و بدین ترتیب دوازده روز درسال وجود داشت که نام روز و ماه موافق یکدیگر می افتاد.‏ ایرانیان این تقارن را فرخندهمی دانست و آن روز را جشن می گرفتند.‏ این جشن به نام ایزد آن ( با افزودن پسوند"‏گان"(‏ نامیده می شد.‏ این گروه از جشن ها اگر چه به نام ایزدان بودند و رنگ و بویدینی داشتند و به عالوه همراه با نیایش خوانی برگزار می شدند،‏ با این حال برگزاری وشرکت در آن ها نه تکلیف دینی،‏ بلکه صرفا برای"‏ صواب"‏ بود)‏ همان : 43(.در دوره باستان ایرانیان مجموعه ی پرشماری جشن داشتند که اغلب آن ها در سطحجامعه و به صورت همگانی برگزار می شدند.‏ با این همه،‏ گذشت زمان و و قوع حوادثتاریخی اندک اندک بر این وضعیت تاثیر نهاد و از شمار و اهمیت آن ها کاست تا آنکه امروزه حتی زرتشتیان هم،‏ که برگزاری برخی جشن ها،‏ جزو وظایف دینی آنانقلمداد شده اند،‏ اغلب آن ها را از یاد برده اند.‏ البته با نگاهی به پژوهش های مردمشناختی می توان دید که آثار پاره ای از جشن های کهن،‏ هنوز در آداب و آیین هایسنتی به ویژه در جوامع روستایی به جا مانده است و جشن هایی چون مهرگان و سدهرا هم چنان در برخی جاها برگزار می کنند،‏ ولی در مقایسه با دوره باستان،‏ تنها جشنبازمانده که هنوز در سطح جامعه و به صورت رسمی برگزار می شود،‏ جشن نوروز،‏ وبرخی آیین های پیشواز آن است،‏ گو اینکه همین جشن هم از تغییر و تحول دراماننبوده است.‏با توجه به شور و شوقی که در مردم در این روزها به چشم می خورد واین چیزی جزرسالت یک جشن ملی نیست و بزرگترین و مهمترین کارکرد یک رسم تاریخی وفرهنگی به شمار می آید که در ضمن وحدت بخش مردم،‏ در دنیای کنونی " فردی شده" به حساب می آید.‏ پس بیاییم این جشن و عید را گرامی داریم و با همه اصالتی که برعهده دارد آن را ارج نهیم . نیاز ما در دنیای کنونی به همین عوامل وحدت آفرین است.‏ستاره بخت تان باالسپیده صبح اتان تابناکسعی عمرتان بلندساز زندگی اتان کوکسرزمین دلتان سبزو سال نو،‏ فصل نو،‏ ماه نو و روز نو بر همگان مبارک15


1تا حاال جمع روشنفکرا رفتی؟مهرداد امامیسال 1390 با تمام تلخی¬ها و خوشایندی¬هایش آخرین روزهای خود را پشت سر می¬گذارد تا مانند هزاران سال پیش با فرا رسیدن بهار،‏ نویدسال دیگری با همان تلخی¬ها¬‏ و خوشایندی¬ها را بدهد.‏ برای دانشجوی کارشناسی ترم ششمی که به تازگی فعالیت خود را در زمینة تحصیلیو مورد عالقه¬اش آغاز کرده است،‏ هیچ چیز به اندازة تجربة برخورد با محیط¬‏ و دغدغه¬های جریان¬های روشنفکری جذاب و گیرا نیست.‏سال 90 برای من به¬عنوان یک دانشجوی صرف،‏ سال قرار گرفتن در مسیر جریان¬های گوناگون فکری و روشنفکرانه بود،‏ جریان¬هایی کهبعضاً‏ باعث تغییری هر چند جزئی در سبک زندگی شخصی¬ام نیز شدند؛ از کافه¬نشینی با افراد مختلف گرفته تا خواندن کتاب¬های خاص یکجریان و مرور مجالت و اخبار وابسته به همان جریان و گوش دادن به موسیقی¬های مورد پسند افراد خاصی از همان جریان و ... . به هر ترتیب،‏تجربة شخصی تا حدودی به من نشان داده است که نگاه¬های اِمیک ‏)از درون(‏ و اِتیک ‏)از بیرون(‏ در رابطه با جریان¬های فکری و روشنفکریکامالً‏ از یکدیگر متفاوت¬اند.‏ به عبارت دیگر،‏ واقعیت انضمامی جریان¬های فکری به شدت از آنچه که چنین جریان¬هایی سعی دارند خود رابه¬واسطة کتاب¬ها،‏ مقاالت و ژورنال¬های گوناگون آنگونه بنمایند،‏ متفاوت است.‏ یکی دیگر از نتایجی که قرار گرفتن در چنین مسیری برایمبه¬همراه داشت،‏ افزایش سرمایة اجتماعی بود.‏ آشنایی با افراد گوناگون در زمینه¬های مختلف علمی و هنری آکادمیک و غیرآکادمیک و افزایشامکان گفت¬وگو با اشخاصی که پیش از این بنا به هر دلیل امکان مکالمه با ایشان را فراهم نمی¬دیدم.‏ سرانجام باید به این مسئله اشاره کنم که‏»روشنفکری«‏ همان¬طور که بوردیو بارها در سخنرانی¬ها و اظهارنظرهایش گفته است مقوله¬ای نیست که بتوان نسبت به آن بی¬اعتنا ماند،‏ علیهآن جبهه¬گیری کرد و یا بدتر از همه نسبت به آن کینه¬توزی نمود،‏ بلکه وضعیتی است که از طریق آن می¬توان به فهم حیات اندیشمندانة جامعهدر ساحت¬های گوناگون علمی،‏ فرهنگی،‏ هنری،‏ سیاسی و اجتماعی نائل آمد.‏ به عنوان سخن پایانی و با استفاده از اصطالحات بوردیو می¬توانگفت که ‏»بازی«‏ در ‏»میدان«‏ روشنفکری نیازمند ‏»منش »habitus و ‏»عمل«‏ خاص همان میدان است و به عنوان تجربة شخصی یک دانشجوی سالسومی کارشناسی،‏ سال 90 برای من سال آشنایی با برخی از منش¬ها و اعمال خاص مربوط به بعضی از جریان¬های روشنفکری بود،‏ تجربه¬ایکه کلیت آن را می¬توانم مثبت ارزیابی کنم و در عوض آرزوی تکراری ‏»سال خوبی داشته باشید«‏ خطاب به خودم و دوستانم بگویم که ‏»سالیمملوء از تجربیات گوناگون داشته باشید«،‏ ولو آنکه سال 91 بنا به اصطالح عامیانه ‏»خوب«‏ هم نباشد.‏‎1‎‏.محسن نامجو در آلبوم آخر خود با نام ‏»الکی«‏ در قطعه¬ای به همین نام که به صورت دکلمه است چنین می¬خواند:‏ ‏»تا حاال جمع روشنفکرا رفتی؟ تا حاال تفریقروشنفکرا رفتی؟ تا حاال ضرب روشنفکرا،‏ تقسیم روشنفکرا رفتی؟«.‏ تأکید نامجو بر قرار دادن چهار عمل بنیادین ریاضیات در این قطعه و پیوند آن با روشنفکرهانشانگر معنای دوپهلوی این عبارت¬هاست،‏ از این رو در انتخاب عنوان این مطلب نیز سعی شده که با استفاده از ابهام ‏»تا حاال جمع روشنفکرا رفتی؟«‏ هر دو جنبةمثبت و منفی روشنفکری و روشنفکرها مد نظر قرار گیرد.‏16


‏"سال هایی که متولد می شوندتا زندگی ما نمیرد!"‏یاسمن اوحدیمدتی با خودم فکر می کردم مرگ من در قرن 21 چگونه خواهد بود؟ از سرطان؟آلودگی هوا؟ سقوط هواپیما؟ فقر یا جنگ؟با پیشرفت صنعت و تکنولوژی و با پیچیده تر شدن سطح روابط و آگاهی،‏ و با توجهبه تمام متعلقات و ملزومات دنیای مدرن و گاه پست مدرن،‏ انتظار می رود مرگ نیزهمچون تصویری در دوردست¬ها و به شکلی بسیار پیچیده و دور از ذهن و تنها بر اثررویدادی خاص صورت گیرد.‏ می¬توان مرگ را ناشی از شرایط تحمیلی ‏)همچونجنگ،‏ اعدام،‏ پیری،‏ بیماری و...(‏ و یا تحت شرایط اختیاری ‏)خودکشی،‏ اتانازی و...(‏تصور نمود.‏ می¬تواند به دلیل محرومیت انسان از دستیابی به دانش و وسایل کافیکه بر حسب زمان،‏ پول،‏ قدرت،‏ نفوذ،‏ مهارت،‏ آزادی،‏ حیثیت فردی و اجتماعی و...‏متغیر است،‏ منجر به عدم دستیابی به موقع و مناسب انسان به خدمات مورد نیاز زندگیو درنهایت مرگ شود.‏ اما وقوع آن اینقدرها هم آرمانی و دور از ذهن و تنها در قالبیشکل گرفته و معین نیست.‏ بلکه در هر لحظه و در هر مکان می تواند رخ دهد.‏ نشانه¬هایمرگ هر روز و در هر کنش ما دیده می¬شوند.‏ مرگ در هر روز ما،‏ در روزمرگیما،‏ در مکان های پیرامون ما،‏ در زمان¬ها و وقفه¬های زمانی ما،‏ در وقایع و خاطراتما حضور دائم دارد:‏ اخالق¬هایی که می-میرند،‏ فضاهایی که می میرند،‏ ارتباطاتی کهمی¬میرند،‏ هنجارهایی که می¬میرند،‏ ارزش¬هایی که می¬میرند،‏ موقعیت¬هایی کهمی¬میرند و...‏ این نوع تخریب و نابودی را می¬توان دربرگیرنده عوامل وجودی چونتعلق داشتن به فرهنگ¬ها و ارز-شهای گوناگون،‏ ناتوانی در رسیدن به اهداف،‏ کماقبالی یا اعتماد به نفس پایین،‏ نارضایتی از شرایط مادی و معنوی و...‏ دانست.‏ مرگگاهی دامنگیر زندگان هم می¬شود.‏ اصطالحاتی چون مرگ مؤلف،‏ مرگ هنرمند،‏این روزها بر سر زبان هاست.‏می توان گفت هر فردی در بُعد زمانی تنها چند لحظه و از بُعد مکانی کم¬ترین فاصله رابا مرگ داراست.‏ حتی در لحظاتی که برای آرامش و آسایش زندگی تالش می¬کنیمساده¬ترین رویداد برای نزدیکی با مرگ ممکن خواهد بود.‏ انحراف رانندگی یکراننده خطاکار،‏ خوردن غذای آلوده،‏ پریدن یک لقمه غذای گوارا به درون حلق،‏شکسته شدن شاخه درختی در پیاده رو و یا حتی تکیه دادن به درب اتوبوس واحد بعداز یک روز کاری و برای رفع خستگی...‏ همگی بیانگر جاری بودن پارادوکس مرگ وزندگی در هر لحظه از زمان زندگی ماست.‏ برای درونی کردن آن نیازی به بازتعریفاین پارادوکس در مدرنیته و پسامدرنیسم نیست.‏ مرگ از جایگاه ماورایی خود خارجشده و به تعریفی دیگر همراه با کنش انسان در جامعه رسیده است و مانند تولد،‏ به چشماولین همراه با آدمی نگریسته می¬شود.‏ این همان لحظه¬ای است که مرگ از حالتتراژدی درآمده و انسان دیگر از مرگ نمی¬ترسد.‏شاید بتوان گفت آنچه که انسان مدرن را با وجود انزوا و مرگ تمام وابستگی¬هایشدر حرکت نگه داشته،‏ آگاهی بشر برای دیدن نمودهای زندگی روزمره است.‏ انسانمی¬تواند با پروراندن مفهوم زندگی،‏ بسیاری از واقعیت¬های زندگی روزمره،‏ حتینزدیکترینِ‏ آن به زندگی را کمرنگ و گاهی نادیده بگیرد.‏ مرگ به مثابه واقعیتی بیرونیو خارج از اراده و خارج از ذهنیت کنشگر تصور می¬شود که نه در ماتم از دسترفتگان،‏ که برای سوگ احتمالی دیگرانی که دارند می¬میرند نیز قابل تصور باشد.‏هر سالی که می¬گذرد،‏ زندگی با مرگ توأم با تولد خود،‏ جانی دوباره می¬یابد.‏ باهر جشن نوروز و سال نو،‏ و با هر نوع مرگ و تخریب،‏ به حیات خود ادامه می¬دهد.‏نوروز،‏ نوزایی،‏ حیاتِ‏ پس از خاموشی،‏ و خوشی و شادمانی در برابر مرگ.‏ این نوزاییطبیعت می¬تواند تمام نمودهای اطراف ما را بگیرد گویی چیزی جز زندگی حول انسانپرسه نمی¬زند.‏ طراوتش را روی تمام تخریب¬هایی که شاید در همان نوروز در کنارما نشسته باشد،‏ پهن می¬کند.‏ آغاز دوباره-اش را نشان می¬دهد.‏ به نزدیکترن همراهشدهن کجی می¬کند.‏ اگرچه مرگ از خالل زندگی روزمره درک می¬شود و هر روزبا نشانه¬هایش روبه¬رو می¬شویم،‏ اما زندگی نیز در همین روزهای ما جاری است.‏گاهی پررنگ می¬شود،‏ وسیع و قدرتمند تا خاموشی و سکوت،‏ انفعال و ناامیدی را درالیه¬های زیرین خود پنهان کند.‏ بازگرداندن حیات،‏ به زنجیره¬ای طوالنی و گستردهاز موجودات زنده و به هم پیوسته،‏ کاری است که هر سال نوروز،‏ با آغاز بهار،‏ آن راانجام می¬دهد.‏ اینگونه شاید بتوان گفت سال¬ها متولد می¬شوند تا زندگی ما نمیرد.‏17


مراسم و آئین های نوروز و بهارگاهدر بلوچستانعبدالسالم بزرگ زادهبلوچستان از دو منطقه وسیع تشکیل شده است.‏ این دو منطقه با وجود داشتن مشترکاتزیاد در برخی موارد تفاوت هایی در فرهنگ عامه،‏ زبان و گویش محلی،‏ آداب ورسوم،‏ موسیقی و حتی مسکن عشایری،‏ آب و هوا و پوشش گیاهی دارند.‏ این دومنطقه یعنی ‏»سرحد«‏ و ‏»مکران«‏ در بلوچستان ایران و پاکستان متناسب با محیط طبیعی وجغرافیایی از تنوع فراوان آب و هوا برخوردارند.‏ منطقه سرحد در بلوچستان ایران شاملسیستان،‏ زاهدان،خاش و میرجاوه و منطقه مکران شامل شهرستان های سراوان،سیبو سوران ‏،مهرستان،‏ ایرانشهر،‏ دلگان،‏ نیکشهر،‏ سرباز ، چابهار و کنارک می باشند.‏وجود آثار تاریخی و باستانی همچون کوه مهرگان در سراوان و آتشکده های دهانهغالمان درسیستان و نیز آثار بجا مانده ازتمدن های باستانی دامن واسپیدژ ایرانشهر وسایر کاوشها و تحقیقات باستان شناسی و نظریه بسیاری از مورخین حکایت از آن داردکه قوم بلوچ یکی از اقوام اصیل آریایی و ایرانی است هر چند در بین طوایف بلوچبعضی از آنها در ادوار مختلف از مناطقی به بلوچستان مهاجرت کرده اند و شاید آریایینباشند اما پس از سکونت در بلوچستان و خویشاوندی و آمیختگی با قوم بلوچ آنچناندر فرهنگ اصیل آریایی و فرهنگ بلوچ تنیده شده اند که جدا نمودن آنها امکان پذیرنمی باشد و امروز نیز همچون بلوچ های اصیل در آداب و رسوم ، پوشش ‏،زبان ، وسایر اجزای فرهنگی مشترک هستند.‏ یکی از آئین ها و مراسم بجا مانده از ایران باستانمراسم جشن ‏»بهارگاه«‏ و عید نوروز است که در بین همه اقوام ایرانی به عنوان آئین کهنملی و باستانی با اندک تفاوت هایی رواج دارد.‏ بلوچ ها نیز همچون سایر اقوام ایرانیبهار طبیعت و شکوفایی غنچه های بهاری را گرامی می دارند و دراین ایام عالوه برجشن و سرور و شادی و برپایی مراسم عیدنوروز و عید طبیعت،‏ آداب و رسوم ویژه وخاصی را در این ایام خجسته برگزار می کنند.‏مراسم جشن بهارچرانی و عید نوروز در منطقه سرحد بلوچستاناکثر مراسم مربوط به نوروز و بهار که دراصطالح محلی به آن ‏»بهارگاه«‏ و»نوکین روچ«‏یعنی نوروز می گویند درسرحد،‏ مرتبط با چراگاه ، دام و محصوالت دامی از جمله شیر،‏کره ، روغن حیوانی ، کشک نوروزی و پشم گوسفندان و چرای دام است.‏ یکی ازمراسم ویژه و مخصوص عید نوروز و جشن بهار در منطقه سرحد،‏ چیدن پشم گوسفندانو آراستن و رنگ کردن پشم و شاخ گوسفندان است به این ترتیب که پس از شستنگوسفندان و چیدن پشم آنها روی دوطرف شکم و دنبه گوسفندان مقداری از پشم اورا به صورت گل گیاهان دارویی منطقه سرحد درآورده و بااستفاده از حنا یا پوستانار رنگ می کنند و شاخ گوسفندان را نیز با حنا رنگ کرده و در روز اول بهار همهگوسفندانی را که اینگونه آراسته اند بابستن زنگوله در گردن و پای آنها به چراگاه میبرند و بهارچرانی را جشن می گیرند.‏در ایام قدیم هر طایفه منطقه جغرافیایی خاص خود را داشته و چراگاه دام هریک ازطوایف مشخص بوده برای اینکه در ایام نوروز و بهار نیز دام های هر طایفه از یکدیگرتمایز داشته باشند وت عداد دام نیز که به عنوان یکی از عوامل برتری های هر طایفهاز طایفه دیگر بوده مشخص گردد صدای زنگوله و نوع گل رنگ شده روی پشمگوسفندان مربوط به هر طایفه با طایفه دیگر تفاوت داشته است و چنانچه رهگذریاز نزدیک آن چراگاه عبور می کرد با شنیدن صدای دسته جمعی زنگوله های همهگوسفندان متوجه آمدن فصل بهار و روز اول آن و جشن عید نوروز می شد زیرا دراین روز،‏ جشن بهارچرانی برپا بود وهر طایفه تعداد گوسفند و وسعت چراگاه خود رابه نمایش می گذاشت و از طرفی با دیدن صحنه زیبای گوسفندان درچراگاه که همهیکدست آراسته و پشم آنها چیده شده و دوطرف شکم آنها گل های پشمی خاص کهنماد هر طایفه است و با حنا رنگ شده چشم هر بیننده ای را مجذوب خود کرده و پیاممی دهد که این تعداد گوسفندان و این چراگاه متعلق به آن طایفه است وامروز نیز جشنبهار چرانی و تحویل سال و نوکین روچ عید یا عید نوروزاست.‏و از دیگر مراسم ایام نوروز و بهار در منطقه سرحد بلوچستان مراسم ‏»هلک لڈّ‏ یی«‏ یا‏»گدام لڈّ‏ یی«‏ به معنی خانه تکانی یا جابجایی مکان سکونت و جابجایی سیاه چادرهااز منطقه زمستانی به منطقه و چراگاه بهاری و تابستانی است که در ایام بهار برای اینکهبه منطقه ای که برای چرای گوسفندان مناسب و چراگاه بهاری آن طایفه است جابجامی شوند.‏ به این ترتیب که طی مراسمی ویژه سیاه چادرها را از منطقه سکونت قبلی جعآوری کرده و با اجرای مراسمی ویژه یعنی جمع شدن تمام افراد قبیله در یک حلقهدایره ای و خواندن آواها و آوازهای مخصوص توسط زنان که در اصطالح محلی‏»لیکو«‏ می گویند با مضامین وداع و خداحافظی به امید برگشت در سال بعد و دعا برایسردار و ریش سفید قبیله و اجازه گرفتن از وی برای حرکت به سمت چراگاه و مکانجدید بهاری،‏ حرکت می کنند.‏ پس از رسیدن به منطقه جدید و چراگاه بهاری مجدداهمه دایره وار حلقه می زنند و با اجرای مراسمو جشن بهار و اجرای آوازهای دسته جمعی وآواهای مخصوص توسط زنان ولیکو با مضامین شادوتوصیف چراگاه و طبیعت سبز آن و مدح سردارو ریش سفید طایفه شروع به برپایی سیاه چادر هامی کنند.‏روز اول بهار تمام کره و خامه هایی را که به روشسنتی تهیه کرده اند به روش محلی با آتش و سه پایهو دیگ مخصوص به روغن حیوانی تبدیل کرده وتفاله وته مانده خامه و کره را با آرد گندم و ذرتخرد شده و خرمایی که از طرف دوستان و آشنایانمکرانی به عنوان هدیه نوروزی و بهاری عیدیفرستاده شده مخلوط کرده و حلوای مخصوص بهنام حلوای ‏»مَدَ‏ ر«‏ درست می کنند که مقداری ازاین حلوای مَدَ‏ ر را به عنوان عیدی نوروزی برایدوستان و آشنایان مکرانی خود می فرستند.‏ در ایامنوروز مردم سرحد بلوچستان از شیر گوسفندانی کهدر همان سال برای اولین بار زائیده و پس از اولینشیردهی شیرآنها را جمع آوری و از شیرآنها کشکویژه ای که مخصوص بهار است و کشک نوروزیمی گویند برای آشنایان و عزیزان خاص ازجمله بهتازه عروس ها و تازه دامادها و به زنانی که برایاولین بار حامله هستند و به افرادی از طایفه که قهربوده اند و تازه آشتی کرده اند هدیه می دهند .یکی دیگراز مراسم نوروزدر منطقه سرحد بلوچستانسوختن اسپند و دود کردن اسپند در روز اول بهارو لحظه تحویل سال به اعتقاد دفع بال در طول سال وسرودن آواهای بهار گاهی وجشن بهار چرانی است.‏18


مراسم جشن بهارچرانی و عید نوروز در منطقهسرحد بلوچستاناکثر مراسم مربوط به نوروز و بهار کهدراصطالح محلی به آن ‏»بهارگاه«‏ و»نوکینروچ«‏ یعنی نوروز می گویند درسرحد،‏ مرتبطبا چراگاه ، دام و محصوالت دامی از جمله شیر،‏کره ، روغن حیوانی ، کشک نوروزی و پشمگوسفندان و چرای دام است.‏ یکی از مراسمویژه و مخصوص عید نوروز و جشن بهار درمنطقه سرحد،‏ چیدن پشم گوسفندان و آراستنو رنگ کردن پشم و شاخ گوسفندان است بهاین ترتیب که پس از شستن گوسفندان و چیدنپشم آنها روی دوطرف شکم و دنبه گوسفندانمقداری از پشم او را به صورت گل گیاهاندارویی منطقه سرحد درآورده و بااستفاده از حنایا پوست انار رنگ می کنند و شاخ گوسفندانرا نیز با حنا رنگ کرده و در روز اول بهار همهگوسفندانی را که اینگونه آراسته اند بابستنزنگوله در گردن و پای آنها به چراگاه می برندو بهارچرانی را جشن می گیرند.‏در ایام قدیم هر طایفه منطقه جغرافیایی خاصخود را داشته و چراگاه دام هریک از طوایفمشخص بوده برای اینکه در ایام نوروز و بهارنیز دام های هر طایفه از یکدیگر تمایز داشتهباشند وت عداد دام نیز که به عنوان یکی ازعوامل برتری های هر طایفه از طایفه دیگربوده مشخص گردد صدای زنگوله و نوع گلرنگ شده روی پشم گوسفندان مربوط به هرطایفه با طایفه دیگر تفاوت داشته است و چنانچهرهگذری از نزدیک آن چراگاه عبور می کردبا شنیدن صدای دسته جمعی زنگوله های همهگوسفندان متوجه آمدن فصل بهار و روز اولآن و جشن عید نوروز می شد زیرا در اینروز،‏ جشن بهارچرانی برپا بود وهر طایفه تعدادگوسفند و وسعت چراگاه خود را به نمایشمی گذاشت و از طرفی با دیدن صحنه زیبایگوسفندان درچراگاه که همه یکدست آراستهو پشم آنها چیده شده و دوطرف شکم آنها گلهای پشمی خاص که نماد هر طایفه است و با حنارنگ شده چشم هر بیننده ای را مجذوب خودکرده و پیام می دهد که این تعداد گوسفندان واین چراگاه متعلق به آن طایفه است وامروز نیزجشن بهار چرانی و تحویل سال و نوکین روچعید یا عید نوروزاست.‏و از دیگر مراسم ایام نوروز و بهار در منطقه سرحد بلوچستان مراسم ‏»هلک لڈّیی«‏ یا ‏»گدام لڈّ‏ یی«‏ به معنی خانه تکانی یا جابجایی مکان سکونت و جابجایی سیاه چادرها از منطقهزمستانی به منطقه و چراگاه بهاری و تابستانی است که در ایام بهار برای اینکه به منطقه ای که برای چرای گوسفندان مناسب و چراگاه بهاری آن طایفه است جابجا می شوند.‏ به اینترتیب که طی مراسمی ویژه سیاه چادرها را از منطقه سکونت قبلی جع آوری کرده و با اجرای مراسمی ویژه یعنی جمع شدن تمام افراد قبیله در یک حلقه دایره ای و خواندن آواهاو آوازهای مخصوص توسط زنان که در اصطالح محلی ‏»لیکو«‏ می گویند با مضامین وداع و خداحافظی به امید برگشت در سال بعد و دعا برای سردار و ریش سفید قبیله و اجازهگرفتن از وی برای حرکت به سمت چراگاه و مکان جدید بهاری،‏ حرکت می کنند.‏ پس از رسیدن به منطقه جدید و چراگاه بهاری مجددا همه دایره وار حلقه می زنند و با اجرایمراسم و جشن بهار و اجرای آوازهای دسته جمعی و آواهای مخصوص توسط زنان ولیکو با مضامین شاد وتوصیف چراگاه و طبیعت سبز آن و مدح سردار و ریش سفید طایفه شروعبه برپایی سیاه چادر ها می کنند.‏روز اول بهار تمام کره و خامه هایی را که به روش سنتی تهیه کرده اند به روش محلی با آتش و سه پایه و دیگ مخصوص به روغن حیوانی تبدیل کرده و تفاله وته مانده خامه وکره را با آرد گندم و ذرت خرد شده و خرمایی که از طرف دوستان و آشنایان مکرانی به عنوان هدیه نوروزی و بهاری عیدی فرستاده شده مخلوط کرده و حلوای مخصوص به نامحلوای ‏»مَدَ‏ ر«‏ درست می کنند که مقداری از این حلوای مَدَ‏ ر را به عنوان عیدی نوروزی برای دوستان و آشنایان مکرانی خود می فرستند.‏ در ایام نوروز مردم سرحد بلوچستان از شیرگوسفندانی که در همان سال برای اولین بار زائیده و پس از اولین شیردهی شیرآنها را جمع آوری و از شیرآنها کشک ویژه ای که مخصوص بهار است و کشک نوروزی می گویندبرای آشنایان و عزیزان خاص ازجمله به تازه عروس ها و تازه دامادها و به زنانی که برای اولین بار حامله هستند و به افرادی از طایفه که قهر بوده اند و تازه آشتی کرده اند هدیه میدهند .یکی دیگراز مراسم نوروزدر منطقه سرحد بلوچستان سوختن اسپند و دود کردن اسپند در روز اول بهار و لحظه تحویل سال به اعتقاد دفع بال در طول سال و سرودن آواهای بهارگاهی وجشن بهار چرانی است.‏19


بازنمایی از خودو دیگری درآیین نوروزهدی بصیریدر خيابانهاي بغداد قدم می زدم.‏ خیابانهای شهری که داستان سندباد و چهل دزد را به خود دیده،‏ تمدنهای گوناگونیرا در بستر خود پرورش داده؛ از سومری ها گرفته تا بابلی ها،‏ آشوری ها،‏ اکدی ها،‏ سریانی ها و...‏ حاکمیت عباسیانرا درک کرده،‏ در و دیوارهایش شاهد قتل و غارتهایی نیز بوده است از حمله مغول و حاکمیت عثمانی ها گرفته تاهواپیماهای میگ آمریکایی بر فراز آن...هتلهای پنج ستاره در کنار ویرانه های جنگ،‏ ماشینهای مدل باال در کنار گاریهای فروشندگان دوره گرد،‏ مغازه های طال فروشی در کنار زنان گدای چمبره زده کنار پیاده رو ها و...همه و همهآفریننده سمفونیای از تضاد است که یک سوی آن مرگ است و سوی دیگرش زندگی،‏ یکسوی آن صلح است و سویدیگرش جنگ،‏ یکسوی آن آبادانی ست و سوی دیگرش ویرانی،‏ یکسوی آن ‏»خود«‏ است و سوی دیگرش ‏»دیگری«...‏سفر به کشور عراق و آوردن سوغاتهای فرهنگی و دنیایی از دانسته ها و نگاهی متفاوت در فرآیندی میان ‏»خود«‏ و‏»دیگری«‏ یکی از مهمترین رویدادهای فرهنگی زندگیم بود.‏‏»میزوبوتامیا«‏ را در دست گرفته بودم.‏ کتابی در باب آداب و رسوم کشور عراق و یکی از مهمترین سوغاتهایی بود که میشد از آن سرزمین با خود به همراه داشت.‏ صفحاتش را زیر رو می کردم.‏ نا گهان تصویری از سفره هفت سین که خانوادهای عراقی گرد آن جمع شده بودند نظرم را جلب کرد.‏ بی درنگ شروع به خواندن مقاله کردم:‏20‏»قدمت جشن نوروز در عراق ‏-که آن را ‏»عید الربیع » یا ‏»نیروز«نامیده اند-‏ بیش ار 5 هزار سال دانسته اند.‏ از دیر بازاین عید یکی از نقاط اتحاد و یکپارچگی میان ادیان و اقوام متعدد در سرزمینی بوده که نام باستانی آن میزوبوتامیا یابین النهرین است.‏ سرزمینی که اقوام کرد و عرب و ترکمان و سریانی ها و صابئی ها و یزیدی ها و فیلی ها و مسیحیاننسطوری را در بطن خویش پرورش داده است.‏ این عید با آغاز بهار جشن گرفته می شود.‏ روزی که خدای تموز آزادشده و عشتار الهه ی آبادانی را بارور می سازد.‏ در این روز خدای مردوک که بزرگ ایزدان مردم بین النهرین بودهاست توسط بزرگ کاهنان از معبد خارج شده مورد تقدیس و ستایش قرار می گیرد.‏ این عید باستانی ده روز به طولمی انجامید و در روز پایانی اسطوره ی آفرینش خوانده شده و سپس پادشاه گزارشی را از اوضاع مملکت خویش ارائهمی داد و از خدای مردوک طلب آمرزش می نمود.‏ در غروب آن روز گاو سفیدی را قربانی کرده و با خون آن زمین راآبیاری می نمودند.‏ پس از پایان این جشن ده روزه ملی که همه طبقات اجتماعی در آن شریک بودند مردوک را به بابلمی بردند و آن جا نیز طی مراسمی جداگانه حضورش را جشن می گرفتند.‏ نام باستانی این عید در عراق ‏"یومو نیشان"‏است که به معنای روز شکوفایی و تجدد است.‏ترکیب سفره هفت سین در عراق ماهی تازه بزرگ ، برنج،‏ حنا،‏ شکر،‏ شمع و ... است ترکیبی متفاوت که ضامن برکتو رحمت برای اهالی خانه است.«‏کتاب را بستم.‏ حاال مطمئن بودم آن مرزبندی های صارم و نفوذ پذیری که میان ‏»خود«‏ و ‏»دیگری«‏ بنا می کنیم آن چنانهم که باید از اعتبار برخوردار نیست.‏ ‏»خودی«‏ که به نیروی برتر و ‏»دیگری«‏ در مقامی پست تر،‏ ‏»خودی«‏ که حق مدار و‏»دیگری«‏ که دور از حقیقت است،‏ ‏»خودی«‏ که صاحب تمدن و ‏»دیگری«‏ که همجی و جاهلی می ماند،‏ ‏»خودی«‏ که بافرهنگ و ‏»دیگر«ی که بربر نامیده می شود.‏همه ی ما انسان می مانیم و با ویژگی های فطری ، که فرهنگ لباس تازه ای بر آن تن می کند.‏ لباسهایی با رنگ هایمتفاوت اما همه رنگ زندگی دارند .فراتر از سفر و خواندن آن کتاب نگاه تازه ام ، مهمترین رویدادی بود که برایم رقم خورد.‏


انسانیت،‏ حقیقت و ادیاندر نمایشنامه ‏»ناتان خردمند«‏اثر ‏»گوتهولد افرایم لسینگ«‏معصومه بوذریگوتهولد افرایم لسینگ )1781-1729 م.(‏ از متفکران عصر روشنگری است که همزمانبا تحوالت فلسفی جامعه اروپا سعی داشت با نگارش رساالتی در باب فلسفه ادیانمخاطبان خود را آگاهی بخشد.‏ او در آخرین نمایشنامه ای که به رشته تحریر در آوردهبرهه ای از تاریخ را برمی گزیند که بسیار قابل تأمل است:‏ زمان جنگهای صلیبی.‏در این جا ضمن اشاره ای مختصر به علل وقایع جنگهای صلیبی دویست ساله در سدهیازدهم و دوازدهم،‏ درباره تفکرات لسینگ بویژه در نمایشنامه ناتان خردمند مطالبیذکر می شود.‏لسینگ،‏ نویسنده ای آزاد بود.‏ وابستگی به دربار و مراکز قدرت نداشت و زندگی اش باشغل کتابداری می گذشت.‏ در سال 1754 وی با فیلسوفی یهودی،‏ به نام مندلسون،‏ آشناشد و دوستی آنان تا پایان عمر ادامه یافت.‏ مندلسون پیوسته سعی در پیوند مسیحیان ویهودیان داشت.‏ خرد،‏ به اعتقاد لسینگ،‏ علت حرمت و امتیاز انسان بر سایر موجوداتاست و وظیفه انسان،‏ کوششی پایدار برای کسب حقیقت است.‏ لسینگ انسان را نهصاحب حقیقت،‏ که طالب آن می داند و می گوید:‏ ‏»حتی اگر خداوند در دست راستشحقیقت و در دست چپش راههای رسیدن به حقیقت را بگذارد من دست چپ او رابرمی گزینیم.«‏لسینگ فاصله بین تماشاگران و قهرمانان نمایشنامه را از بین برد تا آنها هم خود را درسرنوشت قهرمانان سهیم بدانند و بیشتر با آنان همدردی کنند.‏ همچنین قلمروی دیگریرا نیز برای اشاعه افکار روشنفکرانه اش برگزید که حکایت حیوانات است و ضمن نقدو بررسی آثار دیگران خود نیز از این شیوه استفاده کرد.‏وی کتاب ‏»الئوکون«‏ را در نقد ادبی تدوین کرد و عقیده رایج درباره هنر شاعری رامورد نقد قرار داد.‏ وی آخرین نمایشنامه خود،‏ ‏»ناتان خردمند«‏ را در سال 1778 پایان دادو در اوایل 1779 به چاپ رساند.‏ این نمایش دو سال بعد از مرگ نویسنده اش یعنی درسال 1783 برای نخستین بار در تئاتر برلین به روی صحنه رفت.‏ بعدها شیلر با تغییراتیآنرا به روی صحنه برد که با استقبال بیشتری مواجه شد.‏ بعد از آن هم این نمایش بارهادر وین و بسیاری از شهرهای آلمان به نمایش درآمد.‏لسینگ در اواخر عمر به فلسفه و تاریخ روی آورد و برای آن طرحی فراهم کرد.‏ بهعقیده او بشریت مطابق مشیت الهی در جهت شکوفایی انسانیت و تحقق آزادی گامبرمی دارد.‏ او که خود را از پیروان اندیشه فلسفی اسپینوزا معرفی می کند به وحدتمیان ادیان و نگاهی فراتر به دین های الهی معتقد است و ناتان خردمند را بیشتر برایآن به نگارش درآورده که به قدرت کلیسای یکسونگر خرده بگیرد؛ کلیسایی که تاسالها پس از مرگ لسینگ هم می توانست با یک حکم تکفیر،‏ افراد بسیاری را به اعداممحکوم کند.‏‏»ناتان خردمند«‏ در اوایل سال 1779 به چاپ رسید و موضوع اصلی آن،‏ کشف ‏»حقیقت«‏بود؛ با تأکیدی بر بحث یگانگی یا کثرت گرایی ادیان الهی؛ یعنی موضوعی از یکی ازعام ترین سؤاالت بشر.‏ لسینگ که خود از روشنفکران عصر خرد محسوب می شود ایننمایشنامه را با انتخاب برگی از تاریخ به رشته تحریر درآورده که اختصاص به دورانجنگهای صلیبی و حکومت سلطان صالح الدین ایوبی در بیت المقدس دارد،‏ و یکی ازبحرانی ترین دوره های تاریخ مقابله سه دین الهی یهود،‏ مسیحیت و اسالم محسوب میشود؛ آن هم در منطقه ای که پیروان هر سه دین خواهان سروری بر سرزمین آب و نورو روشنایی ‏)اورشلیم(‏ بودند.‏این است که می بینیم نمایشنامه ناتان خردمند پر از اشارات و کنایه هایی در انتقاد ازکلیسا و بر اساس شواهد تاریخی است.‏ شخصیت ها نیز تا حدودی با واقعیت مطابقتدارند.‏ و اینهمه متأثر از این است که لسینگ خود کتاب ‏»تاریخ جنگهای صلیبی«‏ نوشتهولتر را به آلمانی ترجمه کرده است.‏داستان این نمایشنامه از آن جا آغاز شده است که سلطان صالح الدین،‏ پیشوای مسلمین،‏از اعدام جوان صلیبی به دلیل شباهت چهره اش با برادر خود،‏ اسد،‏ جلوگیری کرده ودر روزی که خانه ناتان یهودی آتش گرفته همین جوان صلیبی که در واقع برای جنگوارد بیت المقدس شده با دلیری وارد خانه ناتان شده و دخترش رشا را نجات می دهد.‏رشا دل به این جوان می بازد.‏ دایه ی رشا که از مسیحیان معتقد و مؤمن است و باور داردکه در سرزمین بیت المقدس معجزات رخ می دهند می داند که رشا دختر حقیقی ناتاننیست و هنگام تولد غسل تعمید داده شده است.‏ زمانی که ناتان از سفر به خانه بازگشتهدایه ضمن خبر آتش سوزی خانه از رشادت جوان صلیبی می گوید و ناتان یهودیبزرگوارانه سعی در آشنایی با او دارد ولی جوان امتناع می کند.‏ در اینجا جوان صلیبیخود را کورت فون اشتاوفن معرفی می کند.‏از طرفی دیگر در دربار،‏ ستاه،‏ خواهر سلطان صالح الدین،‏ به همراه الحفی،‏ خزانه دار،‏نگران ولخرجی های سلطان هستند.‏ سلطان خود چاره را در این می بیند که الحفی ازدوست یهودی ثروتمندش،‏ که به ناتان خردمند معروف است،‏ درخواست کمک مالیکند.‏ اما الحفی که خود از گبرهای هندوستان است،‏ ترجیح می دهد در این ماجرا واردنشده و به لباس درویشی سابقش برگردد تا خزانه دار کل سلطانی اینچنین ولخرج ودست و دلباز باشد.‏بدین ترتیب ناتان به دربار خوانده می شود و لیکن صالح الدین بدون توجه به مسائلمالی دربار از ناتان که به خردمندی مشهور است و آوازه افکار و عقاید روشنگرانه اشهمه جا گسترده نظرش را درباره ادیان می پرسد و اینکه باالخره کدام یک از این سهدین الهی ارجح است.‏ ناتان با زیرکی پاسخ خود را در قالب تمثیل انگشتری میراث یکپدر به سه پسرش بیان می کند...‏ در صحنه آخر که در دربار سلطان می گذرد همین سندمشخص می کند که این دو،‏ فرزندان اسد،‏ برادر سلطان و ستاه هستند.‏ و در حقیقت همهاین چهار پنج نفر از دین های مختلف پیوند خویشاوندی و نیز پدر و فرزندخواندگیدارند.‏21


این نمایشنامه که دارای زبانی نسبتاً‏ منظوم و شاعرانه است به صورت کالسیک درپنج پرده تدوین شده.‏ شخصیت های نمایشنامه نیز کامالً‏ با واقعیت تاریخی و موقعیتاجتماعی شان منطبق هستند.‏ مثالً‏ می بینیم نحوه بازی شطرنج سلطان با خواهرش وسخاوتش در باخت زودهنگام،‏ نشانه ای است از تفکر بزرگوارانه صالح الدین نسبت بهبخشش به دیگران بدون توجه به برد و باخت های ظاهری و جنگهایی که پوچ اند.‏ البتهنقطه ضعف صالح الدین هم از جانب خزانه دارش الحفی تذکر داده می شود که یکتنه تصمیم می گیرد و مشورت کسی را قبول ندارد.‏ یا نقطه ضعف ناتان هم در آنجایی بهچشم می آید که دایه می گوید که او خیرات زیادی می دهد تا خداوند نیکوکارترینشبداند.‏ در واقع او نیز به نحوی به معامله گری در نیکوکاری متهم می شود.‏منظور لسینگ از ناتان خردمند در واقع مندلسون،‏ فیلسوف معاصر لسینگ و دوستصمیمی او است.‏ در کنار جوان صلیبی که با تردید خود درگیر است و تعصبات مسیحیاش از یکسو و وجدان پاکش از سوی دیگر او را بسیار بی تاب و بی طاقت کرده لسینگاین دو مرد را قرار می دهد که هم ناتان یهودی و هم سلطان صالح الدین مسلمان تفکرو اندیشه ای فراتر از دیگران دارند.‏ همین تمایز را در مقایسه میان راهب و اسقف هم میبینیم.‏ اسقف غرق در تعصبات خشک مسیحی است اما راهب به اخالقیات چنان پایبنداست که خطر می کند و راز سند را به هیچکس نمی گوید و به نحوی جان ناتان را نیزنجات می دهد؛ دقیقاً‏ همانطور که یک بار صالح الدین از اعدام جوان صلیبی جلوگیریکرده بود.‏ همچنین یکبار هم این جوان صلیبی است که جان رشا را از آتش نجات دادهاست که دختر یک مرد یهودی است.‏لسینگ تمثیل انگشتر یا همان قرابت سه دین یهودی،‏ مسیحی و اسالم را از کتابدکامرون نوشته بوکاچیو،‏ دوست و هم مسلکِ‏ پدر مکتب اومانیسم،‏ پترارک،‏ برداشتکرده است،‏ ولی این تمثیل قبل از تولد بوکاچیو در کتاب صد نوول که مجموع نوولهایی است که بین قرن سیزدهم و چهاردهم در ایتالیا جمع آوری شده،‏ آمده است.‏تمثیل انگشتر در کتاب صد نوول،‏ در ضمن نوول هفتاد و سوم آمده است.‏ در این نوولفقط خداوند می داند که کدام انگشتر اصل است.‏ اما در کتاب نوول های دهگانه،‏ پدر بهخاطر عشقی که به سه فرزند خود دارد،‏ هر سه انگشتر را مشابه هم می سازد.‏ لسینگ اینعقیده بوکاچیو را می پذیرد و در نمایشنامه ناتان خردمند می گوید:‏ پدر چون پسرانشرا به یک اندازه دوست می داشت،‏ سه انگشتر مشابه به آن ها اهدا کرد.‏پس هر کدام از این سه دین می توانند از نظر خداوند به یکسان نگاه شوند.‏ این اندیشه درهر یک از انسانها ریشه دارد که با همه تفاوتهای مکانی و رنگ پوست و نژاد و مذهب،‏باز هم میان همه پیوند های خونی برقرار است و همه از یک اصل نشأت می گیرند.‏البته لسینگ اولین ادیبی نیست که در آلمان از برادری ادیان سخن گفته است.‏ پیش ازاو اشن باخ در قرن سیزدهم یعنی درست در زمان جنگهای صلیبی داستان پارتسیفال رانوشته بود.‏در اینجا اشاره ای به ‏»ظهور مسیحیت«و ‏»اوج گیری قدرت کلیسا«‏ ما را به فضایی کهداستان ناتان خردمند بر آن تأکید دارد نزدیک می کند:‏پس از ظهور مسیحیت،‏ هم حکمرانان یهودی و هم امپراطوران معتقد به چندخداییروم باستان با دین تازه مخالفت داشتند؛ تا اینکه در سال 312 با گرایش کنستانتین اول بهمسیحیت این دین به رسمیت شناخته شده و ترویج می گردد.‏ ‏»وقتی که مراجع قدرتروم عیسی را به دلیل اینکه اجازه داده بود اهالی یهودی اورشلیم او را مسیح بنامند ‏)یعنیمنجی انسانی قوم یهود(‏ به مرگ محکوم ساختند صدوقیها با آنها موافق بودند.«‏ ‏)تاریختمدن،‏ توین بی.‏ ص 359( تا اینکه با گسترش گرایش های مردمی ‏»مسیحیت به صورتفرقه ای در میان تعدادی از فرقه های دین یهودی شروع به کار کرد.«)همان،‏ ص 362(به طور کلی روم شرقی که وارث مستقیم یونان بود شامل آسیای صغیر،‏ سوریه،‏ فلسطینو مصر و شبه جزیره بالکان بود.‏ و روم غربی شامل ایتالیا و بخش اعظم فرانسه،‏ آلمان واتریش به همراه بخشی از افریقای شمالی می شد.‏ قدرت کلیسای مسیحی چنان فراگیر وعظیم شد که می توانست مخالفان را به جرم کفر،‏ جادوگری و میثاق با شیطان،‏ بی قیدو شرطی تکفیر کرده و به قتل برساند.‏اینچنین است که می بینیم در نمایشنامه ی ناتان خردمند هم اسقف با چه ایدئولوژیمتعصبانه ای امر به اعدام ناتان یهودی کند که دخترخوانده اش را که در زمان تولد غسلتعمید داده شده است و از پدر و مادری مسیحی بوده بدون توجه به حاکمیت کلیسا ومطابق با تفکرات شخصی خودش بار آورده،‏ حتی او را از کتاب و مطالعه دور کرده زیراخودش به تجارت و اندوختن سرمایه معتقد است نه درس و کتاب.‏از سوی دیگر این مسلمانان هستند که به حاکمیت سلطان صالح الدین،‏ موقعیت منطقهرا حفظ می کنند.‏ درباره ی ‏»ظهور اسالم«‏ و گسترش بی وقفه ی آن از سال 622 میالدینیز در ‏»تاریخ تمدن«‏ چنین می خوانیم:‏‏»سرعت و سیر فتوحات خالفت اسالمی واقعاً‏ شگفت انگیز بود.‏ مسلمانان در سال 633م.‏ به برتری یونان در اطراف مدیترانه که حدود 963 سال پائیده بود خاتمه دادند.‏ و درسال 641 م.‏ از متصرفات روم شرقی،‏ بخش های سوریه،‏ بین النهرین،‏ و فلسطین و مصر رااز آن خود کردند.‏ همچنین از کل امپراطوری ایران در سال 637 م.‏ عراق و سرتاسر ایرانو در سال 651 م.‏ تا سرحدات شمال شرق از جمله مرو گسترش یافتند.‏ و در سال 677 م.‏جای پای موقتی در لبنان بدست آوردند.‏ پذیرش اسالم در عربستان یک فریضه بود ولیدر مناطق مفتوحه،‏ گرایش به اسالم دلبخواه بود.‏ در قرن دهم میالدی شیعیان اسماعیلی وایرانیان در اوج پیشرفتهای فرهنگی و سیاسی بودند.«)همان،‏ 445( و طبیعی است که دراین میان زبان فارسی نیز از جایگاه و منزلت ویژه ای برخوردار است.‏در نمایشنامه ی ناتان خردمند از اسد،‏ برادر سلطان صالح الدین،‏ یاد می شود که زمانیکه زنده بوده و با ناتان خردمند هم دوستی داشته اشعاری به زبان فارسی می خواندهاست.‏ زبان فارسی زبان مورد توجه بسیاری از تحصیل کرده های دوره ی سلجوقیدر مناطق کُردنشین و حتی عرب زبان بوده است.‏ در کتاب تاریخ تطبیقی نوشته طه نداچنین می خوانیم:‏‏»ترکان سلجوقی که وارد آسیای صغیر شدند زبان فارسی را پذیرفته بودند و در مملکتداری بر ایرانیان فارسی زبان تکیه داشتند.‏ پس از ورود ترکان سلجوقی به سرزمین روماین وضعیت تغییر نکرد و همچنان زبان و ادبیات فارسی در درجه نخست اهمیت قرارداشت.‏ در این میان شاعران صوفی مسلک بیش از همه تحت تاثیر زبان و ادبیات فارسیقرار داشتند.«‏ ‏)طه ندا؛ ص 99(در واقع،‏ لسینگ به شرق نگاهی نو و با رویکرد رمانتیک دارد و فراترنگری دینی راچاره ی گره های بسته جوامع متعصب می داند؛ و می توان گفت وی نمایشنامه یناتان خردمند را بیش از هر چیز به منظور تغییر جهان بینی معاصران خود به نگارش درآورده است؛ و با دست آویز قرار دادن واقعه ای شبه تاریخی در زمان جنگهای صلیبیانتقادهایی صریح را نسبت به قدرت کلیسا در آن گنجانده.‏ برای همین نیز سالها اجرایاین نمایش ممنوع بوده است.‏ در اینجا بد نیست مختصری در باره ی علل و پیامدهایجنگ های صلیبی )1293-1095( دقت کنیم:‏22


دکتر ولی اهلل شایگان در مقدمه کتاب تاریخ جنگهای صلیبی نوشته رنه گروسه،‏ به طورکلی 7 مورد را به عنوان علل بروز جنگهای صلیبی ذکر می کند:‏-1 ازدیاد نسبی جمعیت کشورهای منطقه که در جستجوی سرزمین های تازه بودند.‏-2 پیشرفت اقتصادی که نیاز به مواد اولیه و بازار فروش داشت.‏-3 رقابت با امپراطوری که پاپ این سیاست را در پیش گرفته بود.‏-4 پیشرفت نفوذ پاپ پس از اصالحات پاپ گرگوار هفتم در سال 1073 که پاپانتخاب اسقف ها را از سوی پادشاهان و فئودالها قدغن کرد.‏-5 جلوگیری از پیشرفت ترکان سلجوقی در آسیای صغیر و روسیه.‏ و جلوگیری ازسقوط قسطنطنیه و ورود ترکان به شبه جزیره بالکان.‏-6 به نظر رمانتیکها:‏ جوش و خروش شوالیه ها برای ابراز نیروی پهلوانی و قهرمانی خود.‏مخصوصاً‏ بسیاری فئودالهای فرمانده که می خواستند شاه اورشلیم باشند.‏ یعنی باالترینمقام پس از پاپ را کسب کنند.‏-7 موفقیت شایان شوالیه ها در نبرد با اعراب اسپانیا به ویژه در جزیره سیسیل.‏ ‏)تاریخجنگهای صلیبی،‏ رنه گروسه،‏ مقدمه مترجم(‏به هر حال کمی قبل از شروع جنگهای صلیبی،‏ ملکشاه سلجوقی سوریه را تصرفکرد ولی پس از مرگش به علت ضعف فرمانروایی مرکزی دو امیرنشین دمشق و حلبکدورت پیدا کردند و سوریه از زیر نفوذ سلجوقیان خارج شد.‏ سوریه مدام موردتهدید خلیفه فاطمی مصر بود.‏ در سوریه،‏ پیروان اسماعیلیه حتی علیه حکمرانان خلیفه باصلیبیون متحد می شدند.‏ در همین دوران اسقف فرانسوی پاپ اوربانوس دوم که بعد بهمقام پاپی رسید خطر آینده را حس کرد و فتوای آغاز جنگ را صادر کرد.‏در نمایشنامه ناتان خردمند شخصیت سلطان صالح الدین ایوبی،‏ که اصالتی کُردداشته و اجدادش از قصبه دوین واقع در اران ‏)آذربایجان(‏ بوده اند،‏ به نیکخویی وجوانمردی پرداخت شده است؛ و البته این چنین ستایشی از یک فاتح مناطق اروپاییتوسط اروپائیان خاص لسینگ و معاصرانش نیست:‏ به طور کلی درست همانگونه که ازشخصیت اسکندر مقدونی،‏ فاتح ایران در منابع تاریخ شرق به بزرگمردی یاد شده استو اسکندرنامه نظامی می تواند گواه این مطلب باشد؛ در منابع تاریخی غرب نیز شخصیتسلطان صالح الدین ایوبی )564 ه.ق/‏‎1169‎م.‏ – 589 ه.ق/‏‎1193‎م.(،‏ فاتح سرزمین هایغرب،‏ بسیار ستایش شده است و خصلت های دالوری،‏ عدالت و بخشندگی او به طورخاص تقدیر شده است:‏ ‏"وقایع نگاران شجاعت و عدالت و غیرت او را برای جهاد میستایند؛ اما از خالل نوشته هایشان دائماً‏ چهره ای انسانی پدیدار می شود."‏ ‏)جنگهایصلیبی،‏ امین معلوف؛ ص 249(و اما چرا سلطان فاتح؟ ‏"منظور صالح الدین از فتح بیت المقدس انباشتن طال یا انتقامجویی نبوده است.‏ به قول خودش قصد او انجام وظیفه در راه خدا و دین بوده است.‏پیروزی او آزادسازی بیت المقدس از یوغ بیگانگان بدون خونریزی و ویرانی و نفرتاست.‏ خوشبختی او در سجده گزاردن در اماکن مقدس است،‏ یعنی نقاطی که بدونوجود او هیچ مسلمانی نمی توانست نماز بگزارد."‏ ‏)همان؛ ص 282(به هر حال نگرش فراتر بودن جایگاه حقیقی انسان نسبت به ظواهر شریعت دینی مبحثیبسیار تخصصی است که موضوع تحقیق و تفسیرهای اکثر اندیشمندان بوده است.‏در ادبیات فارسی نیز در حد یک اشاره مختصر می توان گفت در اشعار بسیاری نگرشیرا مشاهده می کنیم که آدمی را به یکسان نگری دعوت می کنند و از دوئیت ها و چندرنگی ها برحذر می دارند.‏ چنانکه خواجه حافظ در بیتی می گوید:‏ جنگ هفتاد دو ملتهمه را عذر بنه/‏ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.‏ که حقیقت بینی را چاره و درماناختالفات بشر می داند و قطعاً‏ در اینجا منظورش هفتاد و دو فرقه هندیان نیست؛ بلکه همهآدمیان است.‏ و یا موالنا در داستان فیل در تاریکی حقیقت کلی را از بینش های جزئینگر فراتر می داند و جزئی نگری را کاری ناصواب می شناسد.‏ یا آنجا که به تفاوتزبانی در کلمه عنب و انگور اشاره دارد می خواهد گوشزد کند که معانی حقیقی را ازالفاظ ظاهری باید جدا دانست زیرا که لفظ آدمی را گمراه می کند و از حقیقت دور میدارد.‏ و نیز در دفتر اول مثنوی در بیتی از داستان وزیری که اهل نصارا را با مکر و نیرنگاغفال می کند اشاره ای دارد به خُ‏ م رنگرزی ای که حضرت عیسی ‏)ع(‏ همه رنگها را بهیک رنگ تبدیل می کند و با چندگانگی و دوئیت ها مخالفت دارد.‏ البته تفکر موالنا درباب دین همان است که استاد زرین کوب در کتاب سرّ‏ نی یا در مقاالت دیگرشان و نیزاستادان دیگر بیان کرده اند که پیامبر اکرم ‏)ص(‏ را ختم رسل دانسته و عصاره کل وحیالهی می داند چنانکه معتقد است چون که صد آمد نود هم پیش ماست.‏در داستان عارفانه شیخ صنعان،‏ هم منظور از زنار بستن و خوکبانی کردن این است کهحقیقت عشق فراتر از لباسی است که اهل ظاهر بدان معتقدند.‏ و اساساً‏ منطق الطیر وداستان مرغان و سیمرغ به وحدت در حقیقت ما را رهنمون می شود.‏ همچنین در مخزناالسرار نظامی به داستانهایی برگرفته از احادیث کتب عرب و ایرانی برخورد می کنیمکه نگاه توأم با احترام عارف را نسبت به اهل کتاب بیان می کند چنانکه ابوسعید ابیالخیر به شاگردانش گوشزد می کند که ‏"اهل نصارا نه به فرمان من زنار بسته اند که بهفرمان من باز کنند."‏ و یا آنجا که خر عیسی را ارجح به بسیاری آحاد بشر می شمرندنیز در واقع مقام روحانیت رسوالن را به ما گوشزد می کنند که مراقب طرز فکر خودباشیم و مقام واالی انسانی خود را حفظ کنیم.‏داستانهای بسیاری که از تولد حضرت موسی ‏)ع(‏ و پرورش او در دربار فرعون و یاهم کالمی با خداوند در طور سینا و سایر قصص انبیا در اشعار سعدی و دیگر شعرا میخوانیم همه اشاره به این دارند که ادیبان و عارفان پارسی زبان در قرون میانه با تکیه برقصص قرآن کریم و احادیث موجود در شرق به مسیحیت و یهودیت نگاه کرده اند واز منظر عارفانه نیز آدمی را به فراتر رفتن از لباس ظاهر دعوت نموده اند؛ و به گونه ایوحدت در عین کثرت را در نظر گرفته اند؛ و این همه از نظرگاه اسالم بوده و اسالم رادین واالتر و آخرین دین خداوند دانسته اند.‏برای مطالعه بیشتر در مورد حقیقت ادیان از دیدگاه اندیشمندان کتاب ‏"اسالم و کثرتگرایی دینی"‏ نوشته ی محمد لنگهاوزن پیشنهاد می شود و نیز مقاله ی ‏"تأویل قرآن وحکمت معنوی اسالم"‏ نوشته ی هانری کربن که در کتابِ‏ ‏"مبانی هنر معنوی"‏ به کوششعلی تاجدینی در حوزه هنری چاپ شده است.‏منابع-1 لسینگ،‏ گوتهولد افرایم.‏ ناتان خردمند.‏ ترجمه دکتر هادی مرتضوی.‏ تهران:‏ 1386. نشر قطره-2 دورانت،‏ ویلیام جیمز.‏ تاریخ تمدن.‏ ج 4-3 معلوف،‏ امین.‏ جنگهای صلیبی ‏)از دیدگاه شرقیان(.‏ ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی.‏ 1369 نشر البرز-4 لوکاس،‏ هنر.‏ تاریخ تمدن ‏)از کهن ترین روزگار تا سده ما(.‏ ترجمه عبدالحسین آذرنگ.‏ تهران:‏ 1376.سازمان انتشارات کیهان-5 گروسه،‏ رنه.‏ تاریخ جنگهای صلیبی.‏ ترجمه دکتر ولی ا...‏ شادان 1377 نشر و پژوهش فرزان روز-6 توین بی،‏ آرنولد.‏ تاریخ تمدن ‏)تحلیلی از تاریخ جهان از آغاز تا عصر حاضر(.‏ ترجمه یعقوب آزند.‏ 1362انتشارات مولی-7 همپشر،‏ استوارت.‏ عصر خرد ‏)فالسفه قرن هفدهم(‏ ترجمه احمد سعادت نژاد 1345 انتشارات امیرکبیر وفرانکلین-8 ندا،‏ طه.‏ ادبیات تطبیقی.‏ ترجمه دکتر حجت رسولی.‏ 1384 نشر آوام-9 ذاکرزاده،‏ ابولقاسم.‏ مقاله ‏"دوره ادبیات روشنگری در آلمان"‏23


زیانو سود ژنتیکی،‏ اصالح پدرامنیااکرم مینوشند،‏گلها شهد از زنبورها برمیگردند.‏ نو زندگیهای آفرینش پی در پرندهها و میشود تازه زمین دیگر باری و میشود زنده طبیعت میجوشند.‏ پرخروشتر چشمهها میلیونهاو چرخیده چنین که است سال میلیاردها گردونه این میآید.‏ بهار سخن،‏ کوتاه‏ تپشهمان برایش انسان اینکه آن و شرط یک به فقط اما چرخید.‏ خواهد دیگر سال واست بهار ایستد.‏ باز برداشته زمین نابودی برای که سَری این از و باشد داشته را دیرینه زیست.‏محیط به اندیشیدن و زیستن و زایش فصل بیولوژیشیوههای آخرین از استفاده یا دامداری و کشاورزی محصوالت ژنتیکی اصالح درنخست غالت و سبزی میوه،‏ تخممرغ،‏ مرغ،‏ گوشت،‏ شیر،‏ تولید برای مولکولی قطعهایگاهی کار این برای آمد.‏ مزرعهها و کشتزارها به سپس و شد انجام آزمایشگاهها ای کشاورزی محصول یک وراثتی(‏ یا ژنتیکی پیامهای حامل ‏)مولکول دیانای از ی‌هدنز موجود حتا یا غلهها از که دیگر دیانای از ویژهای قطعهی با را حیوانی دیانای میکنند.‏جایگزین گرفتهاند،‏ دیگری درزمین روی جمعیت بیگمان دارد.‏ سنتی شیوهی بر برتری چند کشاورزی از شیوه این بهزودیسنتی شیوهی از استفاده با که معتقدند شیوه این هواداران و است افزایش حال ژنتیکیاصالح با صورتیکه در شد.‏ خواهند روبرو غذایی مواد کمبود با جهان مردم اصالحمحصول که دلیل این به داد.‏ افزایش زیاد بسیار اندازهای در را تولید میتوان دارد.‏بیشتری مقاومت سرما و بیماریها ویروسها،‏ هرز،‏ علف آفتها،‏ برابر در شده میزانمیتوان زمین کمبود و زمین روی جمعیت رشد گرفتن نظر در با دیگر،‏ سوی از قوتو غذا دیگرش برتری آورد.‏ بدست کوچکتر زمین قطعه در بیشتری محصول جهانکشورهای در که بهویژه میشود.‏ یافت شده اصالح محصوالت در که بیشتریست دارونبود و کشورها این در فقر دلیل به دیگر سوی از است.‏ شایع بسیار تغذیه بدی سوم یپ در پژوهشگران دارد،‏ پی در سنگین هزینههای آنها نگهداری که واکسنهایی و خوراکیواکسنهای آنها در که کنند تولید فرنگیهایی گوجه و سیبزمینی که آناند بکاهد.‏بیشماری کودکان میر و مرگ از ساالنه میتواند و میشود یافت زیست،‏محیط کوشندههای چرا و چیست ژنتیکی مهندسی پیشرفت اشکال شرح،‏ این با زبانبه میدهند؟ قرار نقد مورد را ژنتیکی اصالح پزشکان،‏ و دانشمندان از بسیاری ژنتیکیدستکاری را آن باید من نظر به که ژنتیکی اصالح همان یا کار این ساده سیستمبافتی،‏ ژنتیکی،‏ تفاوتهای به بیتوجه را قلبی که است آن شبیه چیزی نامید،‏ موجوددیانای از بخشی جادادن بزنیم.‏ پیوند دیگری بدن به یکی بدن از فرد دو ایمنی میتواندکه میشود ژنی جهش سبب دیگر موجودی دیانای ساختمان در زندهای باشد.‏زیانبار انسان سالمت و زیست محیط سالمت برای یکسانژنتیکی ساختار خانواده آن بذرهای همهی بذر،‏ یک ژنتیک دستکاری با کندوارد آسیب بذر این به بتواند که آفت یا ویروس یک درنتیجه میگیرند.‏ بهخود و پرندهها حشرات،‏ گذشته آن از کند.‏ وارد آسیب او همزاد بذرهای همهی به میتواند و میکنند جابهجا بهآسانی شده دستکاری ژنتیکیشان ساختار که را بذرهایی این باد محصوالتگردههای با شده دستکاری بذرهای گردههای میبرند.‏ همهجا به را آنها آنهاهمهی که است آشکار ناگفته میشوند.‏ ترکیب وحش حیات گیاهان حتا و طبیعی میشوند.‏آسیبپذیر ویروس یا آفت این دربرابر محصوالتاز ناشی شده ثابت خطرهای ژنتیک:‏ ‏»رولت نام به اثری در اسمیت‎۱‎ جفری و میدارند نگه کامل نادانی در را کنندهها مصرف امروزه مینویسد،‏ شده«‏ دستکاری آزمایشگاهیموش مثل غذایی مواد تولید آزمایشگاههای در بدانند خودشان بیآنکه وا نظر از دارند.‏ ناشناختهای نتیجههای که آزمایشهایی میگیرند.‏ قرار آزمایش مورد هک است این مثل میشوند،‏ استفاده ناحیهای در ژنتیکی شدهی اصالح بذرهای همینکه ازجلوگیری برای شدهای شناخته راه هیچ علمی نظر از و زده بیرون بطری از جنی دیگر ندارد.‏وجود دنیا نقاط دیگر به آلوده بذرهای این پخش کهمیدهد نشان فریب«‏ ‏»دانههای نام به دیگری اثر در اسمیت جفری ٢٠٠۳ سال در اصالحمحصوالت ضررهای و کاستیها و شده انجام زمینه این در که پژوهشهایی ار پژوهشگرها و میدارند نگه دور مردم دسترس از میکند،‏ آشکار را ژنتیکی شدهی مه من میگوید اسمیت جفری میکنند.‏ دفن را کارشان نتیجهی و کرده برکنار کار از موشهاییبه خوردم.‏ شدیدی تکان دانشمندان دیگر مثل محصوالت این بررسی از پس کوچکتریمغز و بیضه قلب،‏ کبد،‏ دادیم،‏ ژنتیکی شدهی اصالح سیبزمینیهای که موشهاییبه نسبت و بود کرده تغییر خونشان سفید گلبولهای ساختمان حتا و داشتند برابردر و داشتند ضعیفتری ایمنی سیستم بودند،‏ خورده معمولی سیبزمینیهای که غدهیو طحال بود.‏ بدتر هم این از حتا ماجرا بودند.‏ آسیبپذیرتر عفونی بیماریهای برخیدر بودند؛ معمول از بزرگتر رودهها و پانکراس بود؛ دیده آسیب تیموسشان آزمایششروع از روز ده از پس نشانهها این میشد.‏ مشاهده سرطان زمینههای آنها از است.‏سال ده با برابر انسان در که یافتند ادامه روز ده و صد تا و شدند آشکار غذاییمواد روی اطالعاتی برچسبهای با آمریکا در بهویژه دولتی مقامات از بسیاری زیاننوع پنجاه دستکم تاکنون حالیکه در مخالفاند‎۲‎ سخت ژنتیکی شده اصالح وقتینماند ناگفته است.‏ شده گزارش محصوالت این تولید یا مصرف از جدی خطر و کردنداعالم بیخطر کامال را آنها آمدند،‏ بازار به بار نخستین برای هم آفتکشها مرگبارشانپیامدهای که نگذشت دهه چند اما دانستند.‏ کشاورزی برای معجزهای و کشاورزیمحصوالت ژنتیکی دستکاری یا ژنتیکی اصالح مورد در شد.‏ ثابت کشورچهلوهشت از دانشمند هشتصد از بیش گستردهترند.‏ بهمراتب مرگبار پیامدهای محصوالتو بذرها مهلک زیانهای و نوشتند دولتها به سرگشادهای نامهی جهان درکه نگران«‏ دانشمندان ‏»اتحادیهی برشمردند‎۳‎ نامه این در را ژنتیکی شده اصالح شیوهایبه را خود نگرانی بودند،‏ نوبل جایزهی برندههای از زیادی شمار آنها میان خطراتکه کرد منتشر مقالهای النست پزشکی معتبر مجلهی کردند،‏‎۴‎ اعالم مشابه بیشبا بریتانیا پزشکی انجمن میداد،‏‎۵‎ نشان را ژنتیکی شده اصالح محصوالت احتمالی رویبرچسب زدن و محصوالت اینگونه تولید بازداری خواهان پزشک،‏ صدهزار از ایناز را خود عمیق ترس و نگرانی دیگر بسیار آکادمیهای و انجمنها و شد‎۶‎ آنها دالیلبهخاطر نه شدند،‏ خفه صداها این همهی اما کردند،‏‎٧‎ اعالم غذایی مواد تولید روند دولتهایشدید سیاسی فشارهای بهخاطر بلکه آنها،‏ مستدل غیر یا مستدل علمی صنعتاز ناشی سود بردن باال در آنها تالش و بوش دولت بهویژه آمریکا شکوفا.‏بیوتکنولوژی 24


دربرگیرندهیاین است.‏ چندسویه شده اصالح زندهی موجودات و غذایی مواد زیانهای ژنهایبه فرنگی گوجه بذر ژن پیوند مثل میشود،‏ نیز ارگانیسمها ژنی پیوند جدید نوع میکنندتکرار آنقدر را خودشان یا میدهند نشان نشده پیشبینی واکنشهای که ماهی،‏ هشداربدون اتفاق همین میشوند.‏ خارج کنترل از و میشوند وارد وحش دنیای به که شود.‏منجر ناپذیر پیشبینی زنجیرهای واکنشهای به و دهد رخ نیز ما بدن در میتواند دادنشان کاتز هانسهنریش سرپرستی به آلمان یانای دانشگاه در چهارساله مطالعهای باکتریایستخوردهاند،‏ ‏)منداب(‏ روغنی شلغم تخم که زنبورهایی رودههای در که میکروارگانیسمهاافقی.«‏‎٨‎ ژنی ‏»انتقال میگویند این به دارند.‏ شده اصالح ژنهای که میکروبهاییمیکنند،‏ زندگی انسان رودهی در معمول بهطور که باکتریهایی یا باکتریهااین افقی ژنی انتقال شیوهی این با اما الزماند،‏ روده سالمتی برای که هستند هب سلولی از بدن در میتوانند جهشیافته ژنهای و میشوند ژنی جهش دستخوش ازگروه آن میآید،‏ نیز خاک باکتریهای سر بر حادثه همین کنند.‏ سفر دیگر سلول محیطبقای برای بهواقع و کشاورزی انواع برای خاک،‏ سالمت برای که باکتریهایی الزماند.‏انسان بقای همچنین و زیست اصالحآثار از زیانبار اثر چند به خوانندهها بیشتر آشنایی برای نوشته از بخش این در میکنم.‏اشاره انسان بدن در غذایی مواد ژنتیکی مصرفاثر در آمریکا مردم از نفر دهها ۱٩٨٩ سال در است.‏ مرگ آثار این از یکی جسمیناتوانی دچار نفر هزاران و دادند دست از را جانشان تریپتوفان ال-‏ بهنام مکملی محصول،‏این کنندهی تولید و ژاپن شیمیایی کارخانهی سومین مالک دنکو،‏ شوا شدند.‏‎٩‎ جلوگیریبیشتر پیگیری از و برد میان از را شواهد همهی و پرداخت دالر میلیارد دو آزمایشآزمایشگاهی محیط در را محصول این از شده فروخته سری اولین وقتی کرد.‏ دادند.‏دست از را خود جان زود خیلی شده آزمایش حیوانات کردند،‏ آلرژیشده،‏ گزارش شده اصالح محصوالت مصرف از که اثری یا و مورد دومین کمپانیایدر ۱٩٩۶ سال در برده.‏ مرگ دم تا را آدمها گاهی که غذاییست شدید پروتئینیمیزان تا زدند پیوند سویا به را برزیلی بادام نوعی ژنهای هایبرِد«‏ ‏»پایونیر بهنام دارندحساسیت بادام این به که آنهایی از برخی ۱٠ ببرند.‏ باال آن در را متیونین نام به بدهند.‏دست از را جانشان و شده آنافیالکتیک شوک بهنام شوکی وارد میتوانند خارجبازار از بدهد،‏ دست از را جانش کسی آنکه از پیش را محصول این خوشختانه شدهاندحساسیت یا آلرژی سبب و شده ژنتیکی اصالح که محصوالتی تاکنون کردند.‏ شده.‏‎۱۱‎گزارش بارها اصالحمحصوالت از ناشی عوارض از دیگر یکی برنده تحلیل بیماریهای و سرطان تزریقگاو به وقتی که هورمونیست پروتئین رشد(‏ هورمون ‏)یا جیاچ است.‏ شده و میبرد باال او در را شیر تولید و میکند تحریک را گاو هیپوفیز غدهی میشود،‏ و غذا بر نظارت ادارهی ۱٩٩۳ سال در دارد.‏ بههمراه گاوداران برای سرشاری سودهای کشاورزیکمپانی در را هورمون این ژنتیکی شدهی دستکاری نوع ‏)افدیای(‏ دارو وکردند مخالفت دانشمندان گرچه کرد،‏ تایید شیرده گاوهای به تزریق برای مونسانتو 1 آیجیاف افزایش موجب بدن در میتواند بهآسانی هورمون این که دادند هشدار بخشسرطان به ابتال خطر و نیرومندیست بسیار شیمیایی هورمون 1 آیجیاف شود.‏‎۱۲‎ میدهد.‏‎۱۳‎افزایش برابر چهار تا نیم و دو را پروستات و بزرگ رودهی پایانی شیکاگودانشگاه سرطان از پیشگیری بخش رییس اپشتین،‏ ساموئل دکتر گفتهی به مطالعاتیمیشود.«‏‎۱۴‎ سرطانی سلولهای به پستان سلولهای تغییر سبب هورمون ‏»این غدهیدر 1 ایجیاف جذب که داد نشان و کردند ثابت را دیدگاهها این کانادا در اب میبیند.‏‎۱۵‎ آسیب آنها بدن داخلی اعضای و میکند تولید کیست‏ موشها تیرویید آکرجین و ویلسون استیو زمانیکه و کرد‎۱۶‎ رد را شواهد همه این افدیای همه این شبکهیکنند برمال را نیرنگها این آمدند جایزه برندهی و برجسته روزنامهنگار دو آزمایشهایکرد.‏‎۱٧‎ برکنار کار از را آنها مونسانتو شدید فشار زیر فاکس رسانهای گرزب مصرفکنندهها طحال درصد چهلوشش تا چهل که داد نشان افدیای خود کهکرد اعالم و برداشت ستیز سر مونسانتو است.‏‎۱٨‎ خون سرطان عالمت خود که شده نفردو نبود.‏ بیش دروغی که میبرد بین از را 1 ایجیاف هورمون شیر کردن پاستوریزه جوشاندنساعت نیم از پس حتا که دادند نشان پژوهشی در مونسانتو خود دانشمندان از و استرالیا و اروپا اتحادیهی کانادا،‏ میرود.‏‎۱٩‎ بین از هورمون از درصد نوزده فقط شیر بهآمریکا در مونسانتو اما کردند،‏ ممنوع را رشد هورمون نوع این از استفاده نیوزیلند شد.‏تسلیم مردم فشار زیر ۲٠٠٨ سال در سرانجام تا داد ادامه شیر تولید اینگونه داوم دیانای از بخشهایی مارتین شریین دکتر بهنام پژوهشگری مطالعهی به بنا برخیافزایش سبب و نمیشوند هضم بهخوبی انسان رودهی و معده در شده اصالح خونگردش وارد نشده جذب بخشهای این میشوند.‏ ایمنی سیستم بیماریهای از باقیناپذیری جبران منفی تاثیرات و میشوند ترکیب انسان طبیعی دیانای با و شده میگذارند.‏نیست.‏‎۲٠‎ردیابی قابل که انسانهاست در سرطان نرخ افزایش جمله از دیگر تاثیرات سوپرویروسهایایجاد و باکتریایی و ویروسی بیماریهای افزایش همچنین مصرفاز ناشی زیان یا حساسیتها عفونی،‏ بیماریهای بازگشت است.‏‎۲۱‎ کشنده نقایصمیشود.‏ انسان بدن وارد گیاهان یا گاو شیر طریق از که آنتیبیوتیکهایی عوارضبسیاری و غذایی مواد غذا و قوت بودن پایین کوتاه،‏ عمر طول و مادرزادی میشود.‏‎۲۲‎ایجاد غذایی مواد ژنتیکی اصالح پی از دیگر محصوالتسال هزار صدها یا دهها طی زنده‏ موجودات دیگر و انسان کوتاهسخن،‏ سازشمحصوالت این با مدت درازترین در او بدن و آزموده را دامداری یا کشاورزی اساسکه محصوالتی تولید و محصوالت این ژنتیکی دستکاری با حال است.‏ کرده نبودهآنها غذایی زنجیرهی از هیچگاه که شدهاند چیزی و کرده تغییر سرشتشان سویاز بود؟ خواهد چه آنها درازمدت منفی تاثیرات که دریابد میتواند کسی چه ودامداری و کشاورزی محصوالت ژنتیکی اصالح زیانبار و منفی تاثیرات دیگر فقطمیطلبد.‏ گستردهای بحث خود این که چیست زیست محیط بر زنده ارگانیسمهای خودسود بهنفع فقط و اشتباه جهت در را ما ذهنهای دراساس که کنم اشاره را این دیاب که گستردهای بسیار بحث از چکیدهایست این اینکه دیگر نکتهی دادهاند.‏ شکل پرداخت.‏آن به این از بیش 1. http://www.seedsofdeception.com/Public/Home/index.cfm2. http://toxsci.oxfordjournals.org/content/71/1/2.full3. http://www.i-sis.org.uk/list.php4. http://www.ucsusa.org/food_and_agriculture/science_and_impacts/impacts_genetic_engineering/5. http://www.biotech-info.net/disputed_study.html6. http://www.ethicalinvesting.com/monsanto/news/10051.htm7. http://www.cbd.int/doc/reports/cbd-report-2008-en.pdf http://www.lightparty.com/Health/LabelGEFoods.html http://www.nap.edu/openbook.php?isbn=03090920948. http://www.i-sis.org.uk/horizontal.php9. http://www.aquarianonline.com/Eco/UnnaturalHarvest.html10. http://www.seedsofdeception.com/utility/showArticle/?objectID=27711. http://www.nwrage.org/index.php?name=News&file=article&sid=46812. http://www.mindfully.org/GE/Monsanto-rBGH-Corporate-Agriculture.htm13. http://www.preventcancer.com/press/releases/march21_99.htm14. http://www.preventcancer.com/press/releases/march21_99.htm15. http://www.greens.org/s-r/18/18-09.html16. http://www.fda.gov/cvm/RBRPTFNL.htm17. http://www.foxbghsuit.com/bgh3.htm18. http://books.google.ca/books?id=89x4fYt7DPUC&pg=PA220&lpg=PA220&dq=rgBH+spleen+mass+increase&source=web&ots=X-nMz5pVI_&sig=QGjaC9zcXGXEjbi7HSqkIY4K2BI&hl=en&sa=X&oi=book_result&ct=result&redir_esc=y19. http://www.notmilk.com/fdatestim.html20. http://www.pmac.net/jeopardy.html21. http://www.centerforfoodsafety.org/22. http://www.biotech-info.net/infectious_diseases.pdf http://www.biotech-info.net/infectious_diseases.pdf25


برخی رویدادهاییک سال سینمای مستند ایرانمحمد تهامی نژادسال نو بر شما مبارک باد . سینمای مستند ایران در سال گذشته هزاران فیلم ساخت و راهها و شیوه هایی را آزمود.‏ ذخیره تصویری از فرهنگ و سرزمین ما را گسترد،‏ بر روایتهای کالن و سینمای مشاهده ای ومشارکتی متکی شد و یا تصویری از دنیای درونو ذهنیت مستند ساز بنمایش درآورد تا به شیوه پرفورماتیو ‏)اجرایی (، هویت خود رادر مواجهه با جهان تاریخی بر مال سازد.‏ موج تازه ای از سومین نسل مستندسازان،‏ ازطریق ‏»چهره نگاری شخصی«،‏ بر جهان اجتماعی وتاریخی،‏ نقب می زنند.‏ فیلم مستنددر عرصه حیات اجتماعی واکنش هایی را بر انگیخت.‏ این نمایش ها و آن واکنش ها،‏موضوع این پژوهش کرونولوژیک است.‏ این که انبوه جشنواره ها بر اساس الگوهایاز پیش تعریف شده بهترین ها را برگزیدند و یا این امکان را پدید آوردند که چهرهنگاری ای شخصی نیز در سطحی وسیع،‏ بیان خود را با مخاطبانش در میان بگذارد ،موضوع پژوهش های دیگری است که باید انجام شود.‏ اما تاکید این کرونولوژی بر فضااست.‏ فضایی که بوجود می آید تا مستند از سویی به قول بیل نیکولز»صدای«‏ مستند سازو از سوی دیگر ثبت و نمایش و گفتگویی با فرهنگ باشد.‏سایت انسان شناسی و فرهنگ صراحتأ سینمای مستند را به صورتی بینا رشته ای مطرحساخته و فراخوان مقاله برای ویژه نامه مستند و فرهنگ،‏ مبتنی بر چنین امیدواری وچشم اندازی نیز هست.‏ در این میان سه رده و نگاه آرمانی و ضروری ، می توانباز شناخت : نگاه صنفی،‏ نگاه تخصصی،‏ تحلیل بینا رشته ای.‏ نگاه صنفی،‏ الزمه رشددرونی و عمدتأ دفاع از منافع صنف است . نگاه تخصصی به توضیح ارزش ها ی زیباییشناختی آثار می پردازد و موجبات توسعه بیان سینمایی و گسترش حرفه ای را فراهممی آورد.نگاه تخصصی در حیطه نقادان و زیبایی شناسان حرفه ای است و روز به روزنویسندگان توانمندی به این عرصه پای می نهند که لحن های متفاوتی دارند.‏ الگو هایذهنی خویش را می پراکنند،‏ دریافت ها و بازنمایی های شخصی خویش را برمال میسازند و یا به نقدی توصیفی بسنده می کنند و در هر حال به جریان سازی حول محورسینمای مستند یاری می رسانند.‏ سینمایی که هنوز،‏ چرخه اقتصادی کاملی ندارد.‏ فیلممستند،‏ رسانه قدرتمندي با کاربردهای بینا رشته ای است و می تواند توسط فيلمسازان ،نهاد ها و تخصص های مختلف مورد مطالعه قرار بگیرد.‏ نحله های مختلف فکری،‏ تمایلنظری و عملی ی خویش را در فیلم مستند نیز می جویند و گهگاه از آن ابزار می سازند.‏اما به گفته کارل پالنتینگا ( نظریه پردازسینمای مستند ) : ‏»مستند،‏ مفهومی باز و گسترده( و خارج از محدودیت های نظری(‏ با مرزهاي مبهم است«‏ و یا بنا بر کتاب ‏»مستند ،حاشيه هاي واقعيت«‏ اثر پل وارد : مفهوم مستند يك اصطالح فراگير ‏»براي مجموعةپيچيده و هم پوشاني شده از گفتمان ها و رويه هاي فيلمسازي«‏ است.‏ جدا از این ، درنوشته های متأخر،‏ بحث از اجرا،‏ جلوه گری،‏ جاذبه،‏ مستند کمدی،‏ مستند انیمیشن وگذر از گریرسون در میان است.‏ و طبقه بندی فیلم هر چه بیشتر گسترش می یابد.‏ تحلیلبینا رشته ای،‏ از آغاز پدیده ای دانشگاهی بود و برخی منتقدان و نویسندگان سینمایینیز با اتخاذ گرایش های عمدتا جامعه شناختی،‏ به این میدان،‏ در آمده اند و همچنان میآیند.‏ این عرصه ی پر خطر در آینده نزدیک با تسلط بر نگاه تخصصی و سینمایی،‏ یا بینعلم و این هنر ویژه،‏ پیوندی منطقی برقرار می سازد و یا خود به عدم تفاهم و گشایشمسیر های تازه،‏ منجر خواهد شد.‏ نگاه بینا رشته ای،‏ فراخوانی ی تمام رشته های علمیبه سوی این هنر است.‏ بعید نیست که چنین نگاهی در سینمای مستند دارای دو جایگاهنظری – تحلیلی و تولیدی گردد.‏به مناسبت فرارسیدن سال نو ، تقویمی از برخی اتفاقات مهم سال گذشته در حوزهبسیار متنوع سینمای مستند ایران و جریان ها و تأثیر های پیرامونی اش،‏ به صورتیکرونولوژیک تقدیم می شود.‏ حوزه ای که در یک سال گذشته ده ها برترین داشتهاست.‏18 فروردین - مستند ‏»ظهور بسیار نزدیک است«‏ ساخته علی اصغر سبحانی ، جنجالیترین مستند آغاز سال نود بود که به صورت وسیع توزیع شد ‏.ک ارگردان فیلم به خبرآنالین گفت:‏ ‏»هشتاد الی نود هزار توزیع شده است که بخشی به صورت صلواتی دادیمچون بانی داشتیم و بخشی هم پولش را گرفتیم«.‏ این مستند به گزارش ادیان نیوز درشبکه تلویزیونی مسیحیان ‏)‏CBN‏(نیز پخش شد ... توزیع مستند مذکور در چند هفتهاخیر،‏ محل بحث و مناقشه بسیاری در میان مردم گردیده است به طوریکه برخی مراجععظام از جمله آیت اهلل مکارم شیرازی و آیت اهلل سیستانی توزیع آن به این صورت رامشکوک دانسته و مورد انتقاد قرار دادند.‏ اگر چه توزیع این مستند در میان مردم،‏ نگاهجامعه را به مقوله ظهور و موعود گرایی معطوف ساخت و لیکن به خاطر تطبیق روایاتبا مصادیق مشخص و امروزی و همچنین استفاده از روایات ضعیف السند مورد سؤالمی باشد / مشرق6 تا 8 اردیبهشت - اولین همایش انسان شناسی هنر دانشگاه هنر اصفهان برگزار شد.‏همایش دارای دو پانل انسان شناسی ومطالعات نظری و جامعه وانسان شناسی هنر بودکه در این پانل اخیر،‏ فیلم مکرمه خاطرات و رؤیا ها ‏)ابراهیم مختاری ) ، شبیه زمانمقدس ‏)محمد تهامی نژاد(‏ ، تمرین آخر ‏)ناصر تقوایی(‏ ، چیغ ‏)محمد رضا اصالنی ) ،یوفک"‏ ، ‏"چارشو"‏ وخانه دوم از مهوش شیخ االسالمی،‏ ياد و يادگار ( فرهاد ورهرامو مصطفی رزاق كريمي(‏ و آخرين روزهاي زمستان ساختۀ مهرداد اسکویی،‏ در سالنسعدی بنمایش درآمد.‏26


مشترک،‏میراث شعار با کیش،‏ فیلم بینالمللی جشنواره نخستین اردیبهشت-‏ 8 تا 4 هنرمندانخانه در جشنواره های گرد میز شد.‏ برگزار کیش،‏ جزیره در مشترک آینده منظراز خاورمیانه و مرکزی آسیای ایران،‏ مردم وآئین ‏»فرهنگ مستند عنوان تحت سینماپای رد کتاب * . بود شده برگزار قبل سال ماه اسفند پنجم در مستند«‏ سینمای بنیادانتشارات توسط زاده عبدالعلی اکبر علی و فالح مریم نوشته جهان کشور 35 در یافت.‏انتشار رودکی هنری فرهنگی جلبهدف با شهر فیلم المللی بین جشنواره چهارمین - اردیبهشت 31 تا 24 ‏»شهریمحوری رویکرد با شهری موضوعات و شهر به فیلمساز هنرمندان مشارکت صورتبه پیشرفت ایرانی اسالمی-‏ الگوی به عنایت با و شهری«‏ انسان برای انسانی گانهشش های معاونت طرف از جوایزی اختتامیه درمراسم شد.‏ برگزار رقابتی شد:‏اعطا مستند های فیلم به سیما و صدا دانشکده دانشجویان و شهرداری كارگردانيبرای اثباتي بنيامين به نقدي جايزه و افتخار ديپلم : ونقل حمل معاونت - كارگردانيبهترين نقدي جايزه و افتخار ديپلم ‏.و دوستداشتني«‏ ترافيك ‏»اين مستند فيلم ثانيهها«‏‏»قطار فيلم براي جعفري محمدصادق سيد به مستند فيلم بهمستند فيلم كارگرداني بهترين نقدي جايزه و افتخار ديپلم : اجتماعي معاونت - بهتريننقدي جايزه و افتخار ديپلم پرهياهو«،‏ ‏»تنهايي فيلم براي قائممقامي رخساره وافتخار ديپلم ‏»كانكت«،‏ فيلم براي جعفري محمدصادق سيد به مستند فيلم كارگرداني خدا«‏‏»مرد فيلم براي رضايي خدا بر پناه به مستند فيلم كارگرداني بهترين نقدي جايزه فيلمكارگرداني بهترين نقدي جايزه و افتخار ديپلم معماري:‏ و شهرسازي معاونت - جايزهو افتخار ديپلم پايتخت«،‏ حيات ‏»تجديد فيلم براي پوراسماعيلي سعيد به مستند اديان«‏سوق ‏»چهار فيلم براي محمدي رضا به مستند فيلم كارگرداني بهترين نقدي بهمستند فيلم كارگرداني بهترين نقدي جايزه و افتخار ديپلم عمراني:‏ فني معاونت - كارگردانيبهترين نقدي جايزه و افتخار ديپلم ميالد«،‏ ‏»برج فيلم براي بهراميمقدم كاوه ‏»تونل«‏فيلم براي موساييان وحيد به مستند فيلم بهمستند فيلم كارگرداني بهترين نقدي جايزه و افتخار ديپلم شهري:‏ خدمات معاونت - هشت«‏‏»ايستگاه فيلم براي حسيني عماد سيد مستندفيلم كارگرداني بهترين نقدي جايزه و افتخار ديپلم شهري:‏ برنامهريزي معاونت - اديان«‏‏»چهارسوق فيلم براي محمدي رضا به سیماو صدا دانشکده دانشجویان به نقدی جایزه و افتخار دیپلم سه نیز دانشجو داوران کردند.‏اهدا ‏»جایزهجشنواره در پژوهش بهترین تندیس لشکری،‏ امیر و آورین شکوفه – مهر 6 دلکاراعلی به اجتماعی مستند بخش اول جایزه . کردند دریافت را آوینی«‏ شهید بزرگ ومقاومت اشراقی،‏ مستند های بخش در جشنواره این شد.‏ اهدا خاال«‏ ‏»تامان مستند برای کرد.‏اهدا جایزه نیز سیاسی و پایداری آموزششبکه مدیر این از پیش که پورحسین رضا : مهر خبرگزاری گزارش به - مهر 26 سرپرستو مستند شبکه مدیر سیما،‏ و صدا سازمان سیمای معاون جدید حکم با بود،‏ بود.‏مستند شبکه سرپرست زینالعابدین محمد این از پیش شد.‏ آموزش شبکه درسالنشهر،‏ فیلم جشنواره با همزمان : فیلم بانی روزنامه گزارش به - اردیبهشت 27 ازپیش مستند سینمای کنندگان تهیه انجمن های شنبه برنامه در نیز هنرمندان خانه بتهون حضوربا هایی نشست ) شریفی فرحناز ( استخدام«‏ ‏»آگهی جمله از هایی فیلم نمایش .شد برگزار ها فیلم این های کارگردان ایدقیقه 20 مستند قسمت 25 تعداد جلیلی ابوالفضل : فیلم بانی گزارش به ‏*همچنین زندگییک که کرد می تهیه رمضان ماه های شب در پخش برای کشور،‏ سراسر از .داشت نام ساده رسانیوخدمت رسانی اطالع هدف با آموزش شبکه مهر:سایت خبرگزاری خرداد-‏ 9 هب میتوان پرتال این در موجود مختلف سرویسهای شد.از راهاندازی مخاطبان به ‏.بینندگانکرد اشاره مستند باشگاه مستند،‏ ایده مستند،‏ دوربین تازههای ویژه بخشهای طریقاز را خود عکسهای و فیلمها مستند جذاب لحظههای شکار با میتوانند شبکه این برسانند.‏شبکه این برنامهساز گروه دست به مستند دوربین تازههای باکس در سایت این جنبه‏»برخی موضوع با ای دقیقه دی‎50‎ سی یک ایران در بار نخستین برای – خرداد 17 شد.‏ساخته نژاد(‏ تهامی محمد آموزشی ازکارگاه ( مستند«‏ های شیوه و نقد های كارشكه مستند«‏ ‏»پيك : نوشت ها سایت به نگاهی شرق روزنامه دوشنبه(–‏ ( تیرماه 6 ايران،‏مستند سينماي تخصصي سايت سه ميان در كرد،‏ شروع 1385 بهمنماه در را . است قديميترين 27


شوراياعضاي فارس،‏ گزارش به - تیرماه 9 رضاپيشنهاد به كه سيما مستند شبكه راهبردي دارابي،‏علي موافقت و شبكه مدير پورحسين انتخابسال دو مدت برای سيما معاون ‏)استادرجبي محمدحسن : از عبارتند شدهاند ‏)مستندطالبزاده نادر محقق(،‏ و دانشگاه مطالعاتدفتر ‏)مدير نمين سليمي عباس ساز(،‏ مستند( ابوطالب سعيد ايران(،‏ تاريخ تدوين و مركزعامل ‏(مدير محمديان آقا شفيع ساز(،‏ بنيهاشميمحسن تجربي(،‏ و مستند سينماي مهديصداوسيما(،‏ دانشكده ارتباطات ‏)استاد سروش،‏انتشارات عامل ‏)مدير فضائلي محمودفارس(،‏ خبرگزاري سابق مديرعامل دانشكدهآموزش مركز كل ‏)مدير اربابي گروه‏)مدير جاللي مريم و صداوسيما(‏ .تهران(‏ شبكه اجتماعي و فرهنگي فیلمجشنواره چهارمین – ماه تیر 14 تا 11 بخشی. شد گزار بر فلسطین سینما در انتظامی نیروی اجتماعی معاونت توسط پلیس ،‏»پلیس جشنواره محوری رویکرد . داشت مستنداختصاص فیلمهای به جشواره این از ساخت.‏منتشر فیلم«‏ ‏»پلیس نام به ای نشریه بودو اجتماعی«‏ پیشگیری و سینما مسعودمهندس دفتر در سازی شهر و معماری کنگره عمومی جلسه اولین - ماه تیر 29 صنایعو فرهنگی میراث پژوهشکده سرپرست و فرهنگی میراث معاون صدر علویان مرکزیآرشیو ایجاد موضوع جلسه این در . شد گزار بر ایران گردشگری و دستی چهرهاز عکس سال 160 حدود و فیلم سال 111 ، ایران در شهر تصاویر تخصصی و .گردید ارسال اندازی راه برای تفصیلی طرح و شد مطرح ایران شهرهای داوریجلسه اولین تاریخ،‏ این در : آن به مربوط سایت و سال برتر مستند - تیرماه 31 مرغانه،‏تهران،‏ ‏)تاکسی-‏ فیلم ۷ بود قرار شد.‏ برگزار نو«‏ ‏»موج سینمایی دفتر در فیلمها این خوانیسالینجر من،‏ راست شانه روی فرشتهای نمیگنجیم،‏ خود پوست در اسکورپیو،‏ داریمداور ۳۰ جایزه،‏ این در ما ... شود دیده روز اولین در پیرپسر(‏ و شهر پارک در دربارههم تعدادی مینویسند.‏ مستند فیلم درباره که است این اغلب مشترک ویژگی که ولینخواندهایم مستند فیلم درباره مطلبی آنها از اصال یا کمتر و نوشتهاند داستانی فیلم امروزمانمستند سینمای فضای اینکه برای کنیم جریان این وارد را آنها بودیم عالقهمند رانشریهای از صفحاتی یا بنویسند مستند فیلم درباره شوند عالقهمند اینکه ضمن ببینند را جلساتکه است این بر قرارمان دهند.‏ اختصاص مستند فیلم به دارند آن در مسئولیتی که زندهتا کنیم برگزار تری نزدیک زمانی فاصلههای در بار یک فصلی جای به را داوری جریانیبه سال برتر مستند جایزه امیدواریم شود.‏ حفظ سال یک طول در فضا این بودن مربوطاتفاقات و میشود اندازی راه برتر مستند جایزه سایت زودی به مداوم.‏ شود تبدیل بهمربوط هرچه و داوری برای فیلمها انتخاب نحوه و داوری نامههای آیین جایزه،‏ این به کشاورز(‏‏)مینا ... کرد.‏ دنبال میتوان آنجا را است جریان این دربارهمحمدرضااصالنی كارگردانی به هگمتانه«‏ ‏»دستهای مستند فیلم - مرداد 4 آمد.‏در بنمایش گلستان كاخ مردمشناسی موزه در همدان،‏ ساله سههزار فرهنگ شخصینگاری چهره یک کالنتری،‏ پیروز ساخته شهر پارک در خوانی سالینجر * بیانمعنای به شخصی نگاری چهره هاست.‏ ایده میان در و شهر در زدن پرسه مدد به چهرهکند.‏ می زندگی آن در که است اجتماعی متن در خود دادن قرار طریق از خویش بهنیز نورد(‏ برق ‏)شیرین ومن روز 21 فیلم های صحنه از بسیاری در شخصی نگاری انجامد.‏می ) ودیگری خود ( تاریخی جهان با ساز مستند ) اجرایی پرفورماتیو)‏ مواجهه ایرانمستند سینمای مستقل جشن - شهریور 12 جشنوارهاین در شد برگزار شمس تاالر در طائرپورفرشته . بود کرده شرکت فیلم 334 مرحومخانواده از كريمي رزاق مرتضي و درسرهنگي روژان كردند.‏ تقدير سرهنگي گراميرا پدرش ياد كه سينما خانه از تشكر سرزمينكودكان كه افسوس داشتهاند،گفت:‏ وقتيسيماست،‏ و صدا البراتوار در هنوز تو اماشد داده زمينه اين در زيادي قولهاي رفتي است.‏نيفتاده خاصي اتفاق هنوز صداگذاريبهترين افتخار ديپلم زاهدي،‏ حسن فيلمصداگذاري براي ملكوتي مهرشاد به را بهترينافتخار ديپلم کرد.‏ اهدا قمرخانم«‏ ‏»خانه الدينشهاب و ساعتي عزيز توسط فيلمبرداري براينارنجي حشمت و نوري محمد به عادل،‏ شد.‏اهدا اميد،‏ ارتفاع فيلم فيلم»حجاببراي تدوين بهترين افتخار ديپلم كيارستميبهمن به حجاب«‏ در راكوتاه مستند فيلمهاي كارگرداني بهترين مقدسيان،تنديس محمدرضا و رشتيان سعيد كردند.‏اهدا ‏»مهرا«‏ مستند براي نقاشي حسن به و‏»خاك به را مستند كوتاه فيلم بهترين شايستگي تنديس ندايي مرتضي و ورهرام فرهاد كردند.‏اهدا مرجاني زهرا كنندگي تهيه به تاك«‏ محسنبه مستند بلند نيمه فيلم كارگرداني بهترين جايزه اهداي از پس گلمكاني هوشنگ درتماشا بحران به نسبت هشدار با سخناني در ميكنيم«،‏ ‏»عادت فيلم براي استادعلي نگاهخودش ناتني فرزند عنوان به مستند به سينما خانواده نظرم به گفت:‏ مستند سينماي كنند.‏فكري بايد كه هستند مستندسازها خود اين پس ميكند.‏ بلندنيمه فيلم بهترين افتخار ديپلم و شايستگي تنديس نونهالي،‏ رؤيا و مختاري ابراهيم اهداخوشدل جمشيد و تبريزي زينب كنندگي تهيه به خيابانها«‏ ‏»سالطين به را مستند كردند.‏بشنويمرا خبر اين آينده سال در اميدوارم : گفت جايزه اهداي از پس مختاري ابراهيم صندوقاميدوارم كند.‏ حذف مستندها براي را ساخت پروانه دريافت براي الزام ارشاد كه و كند بالعوضي كمكهاي برگزيدهاش فيلمهاي به و تشكيل مستند فيلمهاي از حمايت‏ شايستگيتنديس كند.‏ باز مستند سينماي سوي به را خود دربهاي تلويزيون اميدوارم رخشانقمرخانم«توسط فيلم»خانه كارگرداني براي پناهنده آيدا به افتخار ديپلم و تنديسيشايايي هارون و عسگرپور شد.محمدمهدي اهدا ترابي حسين و اعتماد بني ‏»خليجتهيه برای عطارپور ارد به را مستند بلند فيلم بهترين افتخار ديپلم و شايستگي كردند.‏اهدا فارس«‏ ناصرشهنازدار،‏ محسن شهابي،‏ كتايون آفريده،‏ هادي ایرانی سازان مستند – شهریور دستگیراطالعات وزارت توسط زينتبخش مهران و میرطهماسب مجتبی صفاريان،‏ .شدند ،خوزستان استان گردشگري و فرهنگي ميراث سازمان : سینما سوره گزارش ‏*به ودستي صنايع معنوي،‏ يادمان محوريت ‏)با نگاه ميراث مستند فيلم ملي جشنواره نخستين كند.‏مي برگزار را طبيعت(‏ و اقليم ابنيه،‏ و باستاني تاريخي،‏ ها،‏ آئين نیمهدر کشور سینمایی سازمان تشکیل از اسالمی وارشاد فرهنگ وزیر – شهریور 23 .داد خبر 90 سال دوم داشت.‏شرکت رضوی فیلم جشنواره ششمین در مستند فیلم 14 تعداد - مهر 14 تا 12 28


14 مهر – به گزارش ایرنا : جشنواره میراث نگاه خوزستان در اهواز به کار خود پایانداد و جوایز جشنواره اهدا شد : بهترین مستند داستاني به فيلم سينما آزادي اثر مهديطرفي،‏ بهترين تدوين گربراي فيلم سقا تاالر از هومن ربيعي.‏ بهترين فيلم صنايع دستيبراي فيلم ' نسل ' از علي شهابي نژاد تعلق گرفت.‏همچنين جايزه بهترين فيلم دربخش ياد مان هاي دفاع مقدس،‏ به فيلم مدار صفردرجه ازمحمود رحماني و لوح تقدير جشنواره براي پرداختن به ميراث فرهنگي استان خوزستانبه فيلم هاي ‏'صداي آب ‏'و ‏'مهاجرآبي'‏ ازحسين رحيمي و جایزه بهترين فيلم دربخشميراث فرهنگي به فيلم قهوه اثر مرتضي مطوري و بهترين تصويربرداري برای ' چهسرسبز بود دره ما ' به اصالني تعلق گرفت .‏*به گزارش رای بن مستند : کتاب ‏"ساختن فیلم مستند"‏ نوشته باری همپ ، ترجمهجمال آل احمد توسط نشر ساقی به چاپ دوم رسید27 مهر – عمال صفحه بنیاد عکس سینمای مستند ایران ‏)چهره شاهدان ) در سایت " ومستند"‏ راه اندازی شد . این صفحه به نوعی موزه مجازی مستند سازان ایرانی می توانداز آب در آید .* اظهار تاسف و نگراني هيات مديره انجمن از دستگيريمستندسازان8 آبان تا 15 آبان - در چهل و یکمین جشنواره فیلم رشد بهگزارش روزنامه خراسان:"‏ جایزه بهترین فیلم آموزشی به "هوا و خصوصیات آن " ساخته رضا ضیائی و جایزه بهترینمستند تاریخی اجتماعی به فیلم های " اسماعیل آمد"‏ ساختهفرشاد احمدی دستجردی و"‏ تینار"‏ اثر مهدی منیری اهدا شد .29 آبان - در پی دستگیری تعدادی از مستندسازان ، در روزهای اخیر ، برخی از سایت ها و اشخاص با گمانه زنی هایخود علت دستگیری را امنیتی وانمود کردهاند ‏.با اظهار تاسفاز چنین اظهارات غیرمسئووالنهای که جنبه اتهامی نسبت بهمستندسازان را دارد و موجب تضيع حقوق آنان و تشديدنگراني،‏ همکاران و جامعه سینمائی ایران ميشود خواستارآنيم تا هنگامي كه موضوع اتهام توسط دادگاه صالحهبررسي و راي صادر نشده است از تكرار چنين اظهاراتيخودداري شود.‏ بديهي است برای هرگونه توضیحی نسبت بهشغل مستندسازی که عدم آشنايي با آن به ويژه در مستندهاياجتماعي ممکن است زمینه ساز برخی سوء تفاهمات نسبتبه همکاران مان شده باشد آماده ایم.)‏ هيات مديره انجمنمستندسازان سينماي ايران(‏7 آبان - نامزدهای دریافت تندیس قلم زرین تالیف،‏ ترجمهو تقدیر از نشر در سومین جایزه کتاب سال سینمای ایرانجوایز خود را در تاالر سیف اله داد در خانه سینما دریافتکردند . از بین مجموعه کاندیدا ها دو ترجمه مربوط بهسینمای مستند وجود داشت که عبارت بود از : قصه گویی در فیلم مستند،‏ نویسنده:‏شیالن کوران برنارد،‏ ترجمه حمیدرضا احمدی الری)‏ نشر ساقی ) مقدمه بر مستند،‏نویسنده:‏ بیل نیکولز،‏ ترجمه محمد تهامی نژاد)‏ ناشر قانونی : انجمن تهیه کنند گانسینمای مستند(‏ .‎11‎آبان – به گزارش روزنامه شرق ( و به نقل از سایت انجمن مستندسازان (: پل هگيس«‏فيلمساز آمريكايي در حركتي كه به گزارش خبرگزاري فارس « دخالتي آشكار به بهانهانساندوستي«‏ عنوان شده،‏ جايزه يك عمر دستاورد حرفهاي خود را به شش مستندسازدستگير شده در ايران اعطا كرد.‏ خبرگزاري فارس به تحليل اين اتفاق پرداخته و چنينروايت كرده است:‏ ‏»حدود ‎10‎روز پيش تعدادي از مستندسازان ايراني به اتهام فعاليتعليه امنيت ملي و فروش آثارشان به رسانههاي بيگانهاي چون بي.بي.سي،‏ دستگير شدند.‏از آنزمان تاكنون برخي از جشنوارههاي غربي اقدام به دخالت آشكار در امور قضاييكشورمان كرده و به طرق مختلف،‏ مخالفت خود را با دستگيري اين افراد اعالم كردهاند.«‏‏»پل هگيس«‏ نيز در اختتاميه جشنواره زوريخ جايزه افتخاري يك عمر دستاورد حرفهايخود در اين دوره از رقابتها را به مستندسازان اعطا كرد!‏ از نظر اين خبرگزاري اينگونهرفتارهاي فيلمساز غربي و مقامات جشنوارههايي چون مانهايم هايدلبرگ و سنسباستينتنها يك ژست تبليغاتي بوده و در پشت پرده آنها دشمني با انقالب اسالمي ايران رابه حد اعالي خود رساندهاند تا آنجا كه مديران جشنواره هايدلبرگ هم درخصوصسياستهاي جشنوارههاي ديگري چون كن،‏ برلين،‏ تورنتو و...‏ اعالم كرده از اينپس فقط فيلمهايي را نشان خواهد دادكه عليه حكومت ايران باشد،‏ البته براي امنيتسازندگان اين فيلمها مراقب است كه سازندگان آنها قبال كشور را ترك كرده باشند.‏جشنواره فيلم سن سباستين اسپانيا نيز در اقدامي مداخلهگرانه دستگيري مستندسازانايراني را محكوم كرده است.‏14 تا 19 آبان - برخی از آثار محمد رضا اصالني از شبكه مستند سيما پخش شد.‏15 آبان - نامه هیئت مدیره انجمن مستند سازان در باره جشنوازه سینما حقیقتبه نام خداجناب آقای شفيع آقامحمدياندبير محترم جشنواره سينما حقيقتهمزمان با عيد سعيد قربان،‏ خبر آغاز برگزاري ‏"جشن بزرگ مستندسازان سينماي ايران"‏را منتشر كرده ايد.‏ ما اميدواريم و توقع داريم كه با پي گيري شما در اين روزها،‏ به عنوانمسئول بخش مستند وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمي،‏ مستندسازان همكارمان،‏ كتايونشهابي،‏ مجتبي ميرطهماسب و مهران زينت بخش كه بيش از پنجاه روز از دستگيريشان مي گذرد آزاد شوند و جشن شما به جشن همه مستندسازان سينماي ايران بدل شود.‏( هیأت مدیره انجمن مستندسازان سينماي ايران(‏18 آبان - به نوشته سایت نقد فارسی :كتايون شهابي و مهران زينتبخش دو نفر از مستندسازاني كه چندي پيش به اتهامهمكاري با تلويزيون بيبيسي دستگير شده بودند،‏ با توديع وثيقه عصر روز چهارشنبه18 آبان ‏)امروز(‏ از زندان اوين آزاد شدند.‏عطاءاهلل حياتي،‏ همسر كتايون شهابي درگفتوگو با خبرنگار حقوقي ايسنا اينخبر را تاييد كرده است.‏بر اساس اين گزارش،‏ پيش از اين ناصرصفاريان و محسن شهنازدار دو مستندسازديگر هر كدام با توديع وثيقه‎200‎ ميليونتوماني در 17 مهرماه آزاد شده بودندهادي آفريده نيز در طي هفتههاي گذشتهآزاد شده بود.‏‏*محمد حسین جعفریان نویسنده و مستندساز در گفتگو با شبکه ایران اظهار داشت:‏اوایل امسال برای ساخت مستند دیپلماتهای شهیدمان در افغانستان به این کشورسفر کردم و مستندی را با محوریت شهیدناصری با عنوان چه کسی ما را کشتکلید زدیم.‏ قرار بود هفده مرداد از برنامهراز پخش شود که اجازه پخش آن صادرنشد!‏ ( به نقل از روزنامه ایران چهارشنبه18 آبان 1390 صفحه 9* مقدمات تأسیس موزه سینمای مستندنمایندگان انجمن مستند سازان :بهرامزاده ، کالنتری ، امامی ، ثنایی وتهامی نژاد در روز 25 آبان دو راهکار، پیشنهاد کردند :الف –" اتاق برخی اشیاء و یادگارها"ی تاریخ فیلم مستند در ایران .ب-‏ موزه ای تخصصی .الزامات کار برای هریک با دیگری متفاوت بود و هیئت مدیره انجمن روی راهکار اولتوافق کرد که این گونه بود :‏*"اتاق اشیاء و یادگار ها"‏ ی متعلق به تاریخ سینمای مستند ایران را می توان با عکسها و اشیاء موجود در آرشیوهای موزه و انتقال آنها به این اتاق،‏ به همراه پژوهش دریافته ها ی جدید ، برپا کرد.‏ بسیاری از عکس ها در موزه وجود دارد که متعلق به بخشمستند است.‏ این اتاق با تصاویری از مستند سازان سه نسل مستند سازان ایران و کتابها و انتشارات و پوستر های مربوط به این حوزه،‏ تزئین و احتماال به مدد ویترینی از اشیاءو جوایز متعلق به مستند سازان مرتب خواهد شد.‏ کوشش باید بر این باشد تا حرکتو نگاه در این"‏ اتاق اشیاء ویادگارها"،‏ سمت وسویی تاریخ سینمایی داشته باشد و بهمدد نوشته ای که در سایر بخش ها هم معمول است و کنار درورودی نصب خواهد شد، بازدید کنندگان را از سیر کلی حوادث و رویداد ها،‏ اشخاص و نهاد های مؤثرو دورهها و تشکیالت صنفی و اداری آگاه سازد.‏ راه اندازی این اتاق ازطریق کار تمام وقتیک کادر ورزیده تاریخ سینمایی و آشنا به موزه و در صورت همکاری مدیریت موزهدر دسترسی به اشیاء،‏ و ارسال اشیاء تازه توسط مستند سازان و خانواده ها و نهادها،‏ بیشاز سه یا چهار ماه وقت نخواهد برد .21 آبان – به گزارش سایت مرکز گسترش : مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی«‏معاونت امور سینمایی و سمعی و بصری وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمی و ‏»مؤسسهامور جشنواره ها«‏ پنجمین دورۀ جشنواره بین المللی فیلم مستند ایران:‏ ‏»سینماحقیقت«‏ را از 16 الی 21 آبان ماه 1390 در تهران با شعار ‏"بر مدار حقیقت"‏ برگزارکردند .29


‏*از اول آذر ماه ، پس از یک سال ، حضور مستند سازان با تجربه ، در همراهی با مستندسازان شهرستانی در پیشبرد طرح مستند های متمرکز ( در معاونت امور شهرستانهایصدا وسیما ) که به مستند های فاخر معروف شده بود ، قطع شد .‏*روز اول آذر فیلم مستند فرشته ای روی شانه من در دانشکده علوم اجتماعی توسطدکتر شیرین احمد نیا و دکتر ناصر فکوهی مورد بررسی میان رشته ای قرار گرفت .* به گزارش انجمن مستند سازان از روز اول تا چهار آذر ماه تعداد 24 مستندبرگزیدهی پانزدهمین جشن سینمای ایران در خانهی سینما به نمایش در آمد.‏اول آذر : تا باران بعدی به کارگردانی مریم سپهری،‏ سرزمین من جهان من سودابهمجاوری،‏ چه شور بود دریاچه من به کارگردانی حسن قهرمانی و سالینجرخوانی درپارک شهر به کارگردانی پیروزکالنتری،‏ من ساکن سفرم احمد میراحسان.‏۲ آذر ‏:خاک و تاک مظفر حسین خانی هزاره،‏ ارتفاع امید کیوان مجیدی،‏ قصه گیلو گالش به کارگردانی مختار نامدار،‏ مرغانه محمدرضا فرزاد و در سانس پایانی فصلغمناک زندگی بابک سراب و عادت میکنیم محسن استادعلی.‏۳ آذر:مهرا ، به کارگردانی حسن نقاشی،‏ پنجره شرقی محسن رمضانزاده و معلم محمدعلی فارسی،‏ فرشتهای روی شانه من آزاده بیزار گیتی و یک آن رایا نصیری،‏ سالطینخیابانها به کارگردانی پالیز خوشدل و زینب تبریزی و دهنمکیها پگاه آهنگرانی.‏جمعه ۴ آذر:‏ سبز،‏ سپید سرخ به کارگردانی محمدرضا هاشمیان،‏ خلیج فارس اردعطارپور،‏ اتاق امن و خانه قمر خانم هر دو ساختهی آیدا پناهنده.‏ اصل کپی برابر اصلحمیده رضوی و پیر پسر مهدی باقری.‏دوم آذر - همكاري دو صنف مستندسازان در نمايش فيلم در دومين روز ‏"هفته فيلم‎24‎‏"‏انجمن مستندسازان سينماي ايران،‏ نمايندگان انجمن مستندسازان و انجمن تهيه كنندگانمستند،‏ توافق كردند در نمايش هاي دو انجمن،‏ در صورتي كه از فيلم هاي اعضايانجمن ديگر استفاده شود،‏ درج عبارت ‏"با همكاري انجمن ديگر"‏ در خبررساني الزاميباشد.‏‎5‎آذر – از شنبه تا آخر هفته ، ساعت هفت شب فیلم های والعصر،‏ خنجر و شقایق،‏شمارش معکوس،‏ آمریکا،‏ اشتباه،‏ آخرین و میهمان کلمبیا ساخته نادر طالب زاده دربرنامه شب های مستند شبکه مستند پخش و بررسی شد .6 آذر – به گزارش سایت انجمن مستند سازان سینمای ایران گروه مستند سازی "کاوش در اعماق خلیج فارس"‏ به کارگردانی و تهیه کنندگی علی عبدی پور که برایادامه تصویر برداری زیر آب به اعماق آبهای خلیج فارس رفته بودند با وقوع حادثه ایتا سر حد مرگ پیش رفتند.‏ این مجموعه که با هدف بررسی و معرفی زیستگاه هایعمیق و ناشناخته خلیج فارس؛ با استفاده از پیشرفته ترین تجهیزات غواصی و دوربینهای فیلمبرداری زیر آب)‏ 3 دوربین حرفه ای(‏ ساخته می شود تاکنون توانسته بخشهایکشف نشده ای از خلیج فارس را به تصویر کشیده و ثبت کند.‏ روز شنبه‎28/8/90‎ سهنفراز تصویربرداران به عمق 45 متری میروند.‏ در حالیکه دید آب بسیار کاهش یافته بودوفضایی تاریک با دید کمتر از یک متر حاکم شده بود.‏ گروه کار را با آرامش ادامهمی دهند؛ علی عبدی پور در حالی که با اسکوتر ( وسیله ویژه حرکتی زیر آب(‏ در حالفیلبرداری از مرجانهای عمیق بود به یکباره متوجه اختالل در عملکرد اسکوتر میشود.‏ امااسکوتر به یکباره از کنترل خارج می شود.‏ به خاطر جریان های شدید زیر آب و فشارعمق ؛ انرژی مضاعفی برای مهار اسکوتر مصرف شد . یاسین جمالی عضو دیگر گروهغواصی نیز در حین تالش برای مهار مشکل به وجود آمده؛ دچار عارضه شدید قلبی میشود.‏ این مسئله باعث بروز مشکل تنفسی و کشیدگی شدید عظالت عبدی پور گردید.باتوجه به اتمام هوا و شرایط نا مناسب،‏ گروه به سطح آب باز می گردند.‏ با درمانهای اولیهو تنفس اکسیژن خالص در شناور؛ به سرعت گروه خود را به مرکز درمانی رساند.‏ پساز آزمایش های اولیه مشخص شد عبدی پور عالوه بر آسیب دیدگی ریه؛ کشیدگیشدید عضالت دست چپ و پا ؛ دچار عارضه مسمومیت ناشی از نیتروژن شده و میبایست تحت درمان پزشکی قرار گیرد و می بایست دو هفته در استراحت مطلق باشد.‏پس از آن و بعداز انجام تست ریه و بررسی عکسهای پزشکی و درمان کامل؛ کارتصویربرداری از اعماق خلیج فارس ادامه یابد.‏ ‏...عبدی پور تا کنون فیلم های زیر آبدر خارج از ایران و مجموعه مستند های متعددی درباره خلیج فارس برای شبکه هایداخلی ساخته و جوایز متعدد ملی و بین المللی کسب کرده است.‏ از جمله جایزه ویژههیات داوران جشنواره فیلمهای زیر آب بلگراد؛ جایزه اول راپمی 2009 ؛ دیپلم افتخارجشنواره زیر آب مسکو ، 2010 منتخب جشنواره فیلمهای زیر آب آمستردام؛ جایزه ابنسینا از جشنواره سینما حقیقت تهران و.....‏ برخی از آثار دریایی وی عبارتند از مجموعهمستند :" سفر به اعماق خلیج فارس"شبکه یک سیما ؛ مستند"‏ قاتلین سرخ"‏ شبکه یکسیما ؛ مستند"راز مرگ دلفین ها " .12 تا ‎17‎آذر - مستند های جاده،‏ انگیزه های الهی،بیدار،رضا،تیم آتشساخته شهید مرتضی آوینی،‏ در برنامه شب های مستند شبکه مستند،‏بنمایش درآمد و بررسی شد.‏15 آذر - محمدرضا مقدسیان رئیس انجمن مستند سازان درگفتگو باخبرگزاری مهر گفت : طرح نمایش فیلم های مستند در سینما سپیده بهدلیل عدم جذابیت فیلم های مستند نمایش داده شده و همچنین تبدیلنشدن این مکان به یک پاتوق فرهنگی با شکست مواجه شد.‏ ... نفسنمایش فیلم های مستند در این سینما به خودی خود امری نیکو و پسندیدهبود اما آنچه مسلم است تجربه نشان داده است که انجام فعالیت هایی ازاین دست توسط مراکز دولتی،‏ نتیجه بخش نبوده است به این دلیل کهمعموال عنصر جذابیت در انتخاب فیلم های مستند رعایت نمی شود...‏یکی از مسائلی که باعث شد فیلم های مستندی که در سینما سپیده نمایشداده می شد مورد استقبال قرار نگیرد عدم شناخت مسئوالن در انتخابفیلمها برای نمایش بود و اینگونه به نظر می رسید که هر مدیری و یامسئولی بدون توجه به مشورت هایی که می تواند راه گشا باشد تنها بهفکر مدیریت خودش است از همین رو حمایت معنوی از سوی فیلمسازاننام دار سینمای مستند شکل نگرفت . به اعتقادمن موفقیت در نمایش فیلمهای مستند با حضور و یا مشارکت در بخش خصوصی رونق می گیرد...‏متاسفانه سینمای مستند در حال حاضر یک متولی مشخص ندارد و هرمدیر در هر مرکز سینمایی بدون کوچکترین مشورتی در این حوزه اعمالنظر و تصمیم گیری می کند.‏ به عنوان مثال تصویب شده که در جشنوارهفیلم فجر فیلم های مستند بلند هفتاد تا نود دقیقه ای نمایش داده شود ولیمتاسفانه در این زمینه هیچ مشورت و تعاملی با انجمن مستند سازان نداشتهاند و بعد از اینکه اعالم عمومی شد خواستند تا اعضای انجمن نظر هایخور را ارائه کنند ولی متاسفانه کار از کار گذشته بود و نمی شد برنامهریزی خوبی در زمینه نمایش آثار مستند در جشنواره فیلم فجر داشت .30


19 آذر - مدیر مرکز گسترش سینمای تجربی با اشاره به تعطیلی نمایش فیلم هایمستند در سینما سپیده به سایت الف گفت:‏ یکی از دالیل این تعطیلی مناسب نبودنفضا و محیط جغرافیایی این سینما و یافتن سالن مناسب برای نمایش فیلم های مستندبود...هدف اولیه از نمایش فیلم های مستند در سالن سینما سپیده در درجه نخست فراهمآوردن زمینه ای برای فرهنگ سازی در بین مخاطب عام و تثبیت این سینما به عنوانپدیده ای فرهنگی است،‏ به این معنا که سینمای مستند در نزد مخاطب هنوز به عنوانیسینمایی مستقل از سینمای بلند و داستانگو شناخته نشده است.‏ نیاز است که این نوعسینما بیش از گذشته در میان مردم جا باز کند،‏ گرچه سیاستگذاران فرهنگی و حتیمسئوالن اجرایی نوع دیگری با آثار نمایشی برخورد می کنند؛ اما با این اوصاف معتقدمکه نمایش فیلم مستند به شکل مستقل رفته رفته به جریان تبدیل می شود.‏وی در ادامه افزود:‏ در نظرگرفتن دیدگاه مستقل به سینمای مستند باعث شده تا بحثو نظرهای متفاوتی در عرصه سینمای مستند شکل گیرد که نتیجه آن راه اندازی شبکهمستند و تولید و نمایش فیلمهای مستند است در واقع این جریان فرهنگی راه افتادهاست.‏ شرایط فعلی سینمای مستند با یک سال گذشته قابل مقایسه نیست و نقطه قوتدر سینمای مستند به وضوح دیده می شود.‏ خوب در کنار این جریان نمایش فیلم هایمستند در سینمای سپیده هم در روند این جریان موثر بود و با تمام کم و کاستی هایی کهوجود داشت باعث شده بود تا احساس کنیم فضایی که درست شده توانسته این سینمارا به عالقمندان در این حرفه بشناساند تا جایی که امروز شاهد هستیم فیلم های مستندیچون ‏»آینه های غبار گرفته«‏ ‏،»تهران شهری که بود«‏ ، ‏»از پاریس تا پاریز«‏ و ... وارد شبکهنمایش خانگی شده استوی افزود : قصد داریم سینمایی که فقط یک سالن دارد را برای نمایش فیلم انتخابکنیم چراکه سینمای سپیده دارای دو سالن بود که در یکی از این سالها فیلم های مستنداکران می شد.‏ نمایش فیلم داستانی در سالن دیگر این سینما به نمایش این فیلم لطمهوارد می کرد؛ اما در نگاه کلی به آنچه از نمایش فیلم مستند در جهت فرهنگسازی میخواستیم در طول یک سال گذشته رسیدیم و نتایج حاصله مثبت بود.‏شفیع آقا محمدیان در ادامه صحبت های خود عدم توجه فیلمسازان سینمای مستند راعامل مهمی در رونق نگرفتن و تبدیل نشدن این سینما به پاتوق فرهنگی دانست و گفت:‏فراهم کردن زمینه مناسب برای انجام فعالیت فرهنگی یکی از وظایف بخش دولتی استاما آنچه باعث رونق گرفتن یک جریان فرهنگی می شود استقبال از اهالی صنف موردنظر در کنار حمایت های دولتی است و خوب طبیعی است که در این جریان هم بایدهمت اهالی سینمای مستند هم وجود می داشت ولی متاسفانه چنین نشد و نمی دانم چرازمانی که اسم پاتوق و دور هم گرد آمدن می آید فیلمسازان دافعه نشان می دهند و ازدور هم جمع شدن و یا دیدن فیلم های یکدیگر به شدت خودداری می کنند .وی در پاسخ به این سئوال که معیار انتخاب برای نمایش فیلم های مستند در اکرانعمومی چیست گفت : رویکرد و اقبال صاحب نظران این حوزه به فیلم هایی که درجشنواره های چون جشنواره سینما حقیقت مطرح شده اند و همچنین احتماالت تیمکارشناسی مبنی بر استقبال مخاطب از فیلم ها از دیگر معیارهای انتخاب نمایش فیلمهای مستند در اکران عمومی است ؛ البته ناگفته نماند که یکی از مشکالت موجود دراین عرصه و عدم استقبال در مخاطب از این طرح نبود فیلم های پر قدرت مستند استبه این معنا که اغلب فیلم های مستند به لحاظ پشتوانه های تحقیق ضعیف هستند درستمانند فیلم های سینمای داستانی که اسکلت اولیه یعنی فیلمنامه دچار ضعف است .مدیرعامل مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در ادامه با اشاره به این مطلب کهدر اغلب موارد به دخالت و تحمیل در انتخاب فیلم ها و نمایش آن در اکران عمومیمتهم می شویم گفت:‏ در بسیاری موارد متهم شده ایم که آثار سفارشی را برای نمایشانتخاب می کنیم درحالی که چنین نیست به این معنا که من تقسیم بندی سفارشی وغیرسفارشی بودن فیلم ها را از اساس قبول ندارم.‏ معتقدم که سفارشی کار کردن لزومابد نیست به این معنا که وقتی یک موضوعی به فیلمساز سفارش داده می شود و او هممی تواند بررسی کند و بپذیرد و یا از انجام آن منصرف شود بنابراین سفارش معنایمطلق پیدا نمی کند.‏وی در پاسخ به این سئوال که سوژه های اجتماعی در سینمای مستند از پر طرفدارترینگونه های سینمایی است که تماشاگر دارد و چرا در نمایش فیلم در سینمای مستند فیلمهایی با سوژه های سینمایی نمایش داده نمی شد گفت : در جشنواره سینمای حقیقتفیلم هایی که نمایش داده شد و مورد استقبال هم قرار گرفت فیلم هایی با رویکرداجتماعی بود اما وجود این فیلم ها اندک بود و دلیل این مسئله هم نبود پشتوانه های غنیتحقیقاتی در این زمینه است.‏ در واقع با توجه به انقالب تکنولوژی که در تجهیز وسایلو امکانات فیلمبرداری پیش آمده متاسفانه و یا خوشبختانه این امکان در اختیار فیلمسازانقرار گرفته است که آسان تر به ساخت فیلم دست پیدا کنند.‏ ساخت فیلم های مستندمستقل که به نوعی تاریخ سینمای مستند ایران را شکل داده کم رنگ تر شود و سینمایمستند تبدیل به سینمایی یک نفره شده است.‏ متاسفانه تفکر پشت دوربین از بین رفتهاست و سینمای مستند با سوژه اجتماعی هم از این قاعده مستثنی نیست .آقامحمدیان در ادامه افزود : یکی از مسائل مطرح در سینمای مستند با موضوع اجتماعیبحث تحقیق و پژوهش است که متاسفانه این عنصر مهم در ساخت فیلم های مستند باموضوع اجتماعی لحاظ نمی شود و متاسفانه پرداخت به مسائل اجتماعی بسیار سادهنگریسته می شود.‏ این ساده نگاری باعث می شود که سوژه های اجتماعی به سویگزارش نگاری صرف و یا مستندهای خبری سوق پیدا کند19 آذر – مجتبی میرطهماسب آزاد شد . پیش از این نیز ناصر صفاريان،‏ محسنشهنازدار،‏ هادي آفريده،‏ كتايون شهابي و مهران زينتبخش پنج مستندساز ديگرنيز از زندان آزاد شدند .20 آذر – مهرداد اسکویی به دلیل مشغله کاری ، از دبیری بخش مستند سایتانسان شناسی و فرهنگ استعفا داد .* در ایام محرم،‏ در نخستین نمایشگاه فرهنگی هنری عاشورا به نام ‏»خیمهخورشید«‏ 25 فیلم مستند عاشورایی به نمایش درآمد.‏ نقل نخل ( علی محمدناصر بافقی ) به نخل کشی در یزد می پردازد،‏ پرده های نینوا ‏)حسن ساروقی )مستند انیمیشنی در باره سفر مسلم ابن عقیل به کوفه است.‏ شیر پوشان ( نرگسآبیار(،‏ شیون بر غمی کهن ( پژمان مظاهری پور(‏ ، آتش عشق ( مهناز رکنی(‏.) به نقل از روزنامه اطالعات 20 آذر 1390(23 آذر - مشاور ارشد بخش مستند ، به عنوان دبیر این بخش در سایت انسانشناسی و فرهنگ معرفی شد . گروه اخبار،‏ کارگروه نمایش فیلم انجمن تهیهکنندگان سینمای مستندو به ویژه فخرالدین سیدی،‏ مستند سازانی مثل مهرداددفتری،‏ مسعود آستانداری،‏ یاسر خیر،‏ محمد احسانی و مهرداد اسکویی،‏ خبر،‏عکس،‏ پوستر و مقاله،‏ مصاحبه و اطالعاتی در باره فیلم های خود را در اختیار مامی گذاشتند.‏ در این مدت ، همکاران دانشگاهی یافتیم که از مرضیه جعفری،‏حسن سپهرفر،‏ زهرا ملوکی،‏ حسام الدین نقوی،‏ حامد جلیلوند و زهراغزنویانباید نام برد .* دو جلد از چهار جلد کتاب تاریخ اجتماعی سینمای ایران نوشته دکترحمیدنفیسی به ایران رسید . این کتاب درانتشارات دانشگاه دوک بچاپ رسیده است .جلد اول دوران صنعت گری است که سال های 1897 تا 1941 را در برمی گیردو جلد دوم سال های صنعتی شدن 1941 تا 1978 است .* 26 آذر تا اول دی ماه در برنامه شب های مستند شبکه مستند سیما،‏ آثار ‏»رضامجلسی«‏ مستند ساز گیالنی در شبکه ی مستند سیما توسط سعید قطبی زاده وفیلمساز بررسی ونقد شد . فیلم های : سپیده عَلَم کشید ، بی بی تاب،‏ چرخگردون،‏ این سخن آبی ست،‏ جور دیگر دیدن و سفرنامه صبا بنمایش درآمد.‏شب های مستند به تهیه کنندگی بابک میزانی هر شب به جز جمعه ها،‏ ساعت19 از شبکه ی مستند سیما پخش می شد.‏‎6‎دیماه – فیلم مستند کمی باالتر به کارگردانی لقمان خالدی در برنامه هاینمایش سه شنبه های انجمن تهیه کنندگان سینمای مستند در خانه هنرمندانبنمایش در آمد ( تهیه کننده کتایون شهابی )* ماهنامه فیلمنامه نویسی فیلمنگار با یاری امیر حسین ثنایی و هادی مقدمدوست ، همچنان صفحاتی را به مستند اختصاص دادند.‏ از جمله مرضیه قاضیزاده در صفحه مستند سازان چه می کنند؟ این ماه را به ناهید رضایی،‏ مسعودامینی و شیرین برق نورد اختصاص داد و مریم سپاسی ( در صفحه 102 شماره) 110 به مستند مشهور و پر ازجایزۀ مشتی اسماعیل ساخته مهدی زمانپورکیاسری،‏ نگاهی انداخت31


تعدادیسیما و صدا به متعلق جم جام جشنواره نخستین در – شب(‏ چهارشنبه ( دیماه 7 تحلیلیخبری سایت از نقل به داشتند دریافت جایزه و شدند تقدیر سازان مستند از :‏"خدمت"‏ شد:‏اهدا شرح این به برگزیدگان جوایز مستند بخش در محمدعلیو زعفرانچی ‏)ناصر گمشده حقیقت به مستند برای تحقیق بهترین جایزه تدوینبهترین میرصادقی(،‏ ‏)مانی مرجان جان به مستند تصویربرداری بهترین فارسی(،‏ جانبه مستند موسیقی بهترین دیسی(،‏ ‏)هایده آهن صدای و سکوت نور،‏ به مستند مهدویان(،‏‏)محمدحسین ما محله به متن گفتار بهترین علیقلی(،‏ ‏)محمدرضا مرجان بهترینرشتیان(،‏ سعید و کالنتری مجیده)پیروز به کوتاه فیلم تهیهکنندگی بهترین مجموعهکارگردانی بهترین فدائیان(،‏ ‏)فرشاد ایوب خانه به کوتاه فیلم کارگردانی مستندمجموعه تهیهکنندگی بهترین حیدریفاروقی(،‏ ‏)رامین آفتاب دیوار،‏ شرق،‏ به خاکبه بلند مستند کارگردانی بهترین عطاپور(،‏ ‏)ارد شب بیست پنهان گنج به گمشدهحقیقت به بلند مستند تهیهکنندگی بهترین جایزه امینیتیرانی(و ‏)مسعود حافظه شد.‏طباطبایینژاد(اهدا ‏)سیدمهدی عبدالکریمو گلبنحقیقی سرو)عبدالرسول حدیث به ‏»دین«‏ بخش ویژه جایزه همچنین ویژهجایزه خردمندان(،‏ ‏)محمدرضا نحل روایت به ‏»اخالق«‏ بخش ویژه جایزه ارشی(،‏ بهانقالب«‏ ‏»دستاوردهای بخش ویژه جایزه عطاپور(،‏ ‏)ارد خلیجفارس به ‏»آگاهی«‏ بخش ‏»جهادبخش ویژه جایزه صفاریانپور(،‏ محمدفواد و داروغهزاده ‏)ابراهیم افتخار سکوی گرفت.‏فدائیان(تعلق فرشاد و ظهیری ‏)جواد ایوب خانه به اقتصادی«‏ اختصاصخود به را نخست مقام جایزه 6 کسب با 4 شبکه و یک شبکه بخش این در .یافت.‏ دست دوم مقام به جایزه 2 با سیمافیلم آن از پس و داده :کوتاه فیلم خبری پایگاه گزارش به – دیماه 8 واصالنی محمدرضا مفهومی«‏ هنر ‏»تهران مستند نمایش با تهران«‏ ‏»پلک نشست اولین هنرمندانخانه شهناز جلیل استاد تاالر در ماه دی هشتم پنجشنبه عصر آن،‏ بررسی و نقد بهکه مراسم این ابتدای در هنرمندان،‏ خبری شبکه خبرنگار از نقل به شد.‏ برگزار ایران معاوناردالن،‏ حمیدرضا بود،‏ شده برگزار ایران هنرمندان خانه آموزشی معاونت همت دارندوجود ما کشور در بسیاری سینمایی های جریان گفت:‏ هنرمندان،‏ خانه آموزشی مهمترینمن،‏ اعتقاد به اما هستند برخوردار عالمگیر شهرتی از حتی آنها از برخی که است.‏ما فرهنگ به متصل که حقیقتی است،‏ سینما حقیقت حفظ سینما وظیفه بهخیرمقدم ضمن هنرمندان،‏ خانه مدیرعامل سرسنگی،‏ مجید مراسم این ادامه در مفاهیمبه که ای برهه است،‏ گرفته قرار حساسی مقطع در ایران سینمای گفت:‏ حاضران است.‏فروش آمار بردن باال و مخاطب جذب درصدد طریق هر به و است متصل تجاری ایم.‏بوده فاخر آثاری شاهد کمتر سالها این در که روست همین از سینمایفرهنگی بار مستند سینمای امروز کرد:‏ اظهار هایش صحبت ادامه در سرسنگی کند.‏بازگو جهانیان برای را ایرانی سینمای الگوی است درصدد و دارد دوش به را کشور اکنونسینمای متاسفانه که دانست غمی التیام برای غنیمتی باید را سینما این ، رو این از است.‏شده آن دچار ما سینمایگفت:‏ حسنلو«‏ ‏»جام فیلم به اشاره با پایان در او رامخاطب که سینمایی است،‏ مولف سینمایی اصالنی دارایاو های فیلم دیگر،‏ سوی از دارد.‏ می وا تعمق به راحال و است اجتماع به نسبت انتقادی های مایه درون کند.‏نمی آینده قربانی محمدرضاسپانلو،‏ محمدعلی حضور با مراسم این فضائلیسودابه یاران،‏ یارتا فالمکی،‏ منصور درویشی،‏ ازپس و شد برگزار سینما اهالی و هنرمندان از جمعی و حاضرانهای پرسش به اصالنی محمدرضا فیلم،‏ نمایش گفت.‏پاسخ دررا تهران که است مستندی مفهومی«‏ هنر ‏»تهران بامستند این کشد.‏ می تصویر به شیشه و آینه انعکاس همراهتهران درباره او اشعار و سپانلو محمدعلی حضور )کوتاه فیلم ار حمایت پایگاه : منبع ( است.‏ میناساخته تهران”‏ در ناخوانده “ فیلم – دیماه 11 مستندانجمن هفتگی نمایش دربرنامه 1389- کشاورز دربنمایش سینما خانه داد اهلل سیف سالن در سازان فیلمسازخود مهاجرت باره در تهران در ناخوانده . آمد .است تهران به جوان دختران مهاجرت ومسائل ایرانمستند سینمای کنندگان تهیه و سازان مستند انجمن دو سرگشاده نامه – دیماه 12 مطبوعاتدر ایران اسالمی جمهوری سیمای صداو سازمان رئیس ضرغامی اهلل عزت به :سازان مستند انجمن سایت و ایسنا گزارش به . رسید بچاپ کشورمانساز مستند جامعه خشنودي باعث ، سيما مستند شبکه کار به پيش،آغاز چندي مستندسازاناز بخشي شبکه،‏ آن دعوت به پاسخ در بعد مدتي آنکه ويژه به گرديد.‏ بهمنجر که دادند پيشنهاد مستند شبکه با همکاري براي را مختلفي تحقيقات و طرحها شد.‏نيز قراردادهايي عقد اعالممستند شده توليد آثار خريد براي ، نيز عمومي فراخوان يک در مستند شبکه دررا آنها و دانست خريد شرايط واجد را فيلم دهها ارسالي آثار ميان از و کرد آمادگي داد.‏جاي قرارداد عقد نوبت و رسيدهاند خريد و توليد فرايند به آثار و طرحها آن از قليلي تعداد امروز تا متاسفانه سختيبه که قراردادهايي شدهاند.‏ لغو يا و متوقف يا قرارداد عقد مرحلهي در آنها اغلب شدهتوليد آثار حتي شدند.‏ ملغي زيادي حجم در و يکباره به شدند بسته يک به يک بينيخوش تا شد باعث رخداد اين شدند.‏ گذاشته کنار خريد فهرست از نيز منتخب عرضهو توليد براي محلي تنها نه مستند شبکهي و دهد ياس به را خود جاي مستندسازان صنوفگشت.‏ نيز آنان فراوان معشيتي مشکالت موجب حتي که نشد آنها آثار نمايش و ميدهندخود به را حق اين است.آنان معترض و گلهمند بابت اين از ايران مستند سينماي گردد.‏واگذار آنان به مستند شبکه پخش و توليد در داخلي آثار توليد از بخشي که فیلمجشنواره این در . داد.‏ پایان خود کار به اعتصامی پروین فیلم جشنواره - دیماه رویای فرشته فیلم به زرین نیلوفر تندیس جایزه و شد تقدیر ندارد سنگ خانه مستند فیلماز حمایت پایگاه ضمنأ گرفت.‏ تعلق گیتی بیزار آزاده کارگردانی به من راست شانه بازرگانیاز حمایت ماه شش جایزه و تقدیر لوح مستقل،‏ کوتاه نمود.‏اهداء اعتصامی پروین جشنواره مستقل فیلم بهترین به را فیلم فیلمهایمستقل فیلمسازان از حمایت هدف با مستقل کوتاه فیلم از حمایت پایگاه ‏"بهها ‏"جعبه فیلم کشور،‏ مستقل تولیدات بهترین شناسایی راستای در و مستند و کوتاه اعتصامیپروین جشنواره مستقل فیلم بهترین عنوان به را " جعفری ‏"احسان کارگردانی ،فرد ورشوچی اکرم یارمحمدی،‏ مهدی : از متشکل پایگاه این داوران هیئت نگاه از .نمود معرفی ، میرکانی محمد سید و جبری سهیال 32


15 و 16 دی ( پنجشنبه وجمعه ) - در برنامه آخرهفته سالن سینما حقیقت،‏ 13 اثربرگزیده جشنواره سینما حقیقت در سه سئانس از ساعت دو نیم بعد از ظهر بنمایش درآمد . این آثار عبارت بودند از : شاهرخ ( وحید زارع زاده ) ، جایی که زندگی می کنیم( مرتضی پایه شناس (، کرمان چهارسوق تجاری ‏)حسن بابایی (، فرشته ای روی شانهراست من ‏)آزاده بی زار گیتی ) ، مجنون ( محمد علی فارسی ) ، مشتی اسماعیل ( مهدیزمان پور کیاسری (، یک آن ‏)رایا نصیری(‏ مهرا ( حسن نقاشی ) ، انسانم آرزوست‏)محمد علی هاشم زهی(‏ ، نویسنده بودن)مصطفی آل احمد - 96 دقیقه - فیلم پرتره درباره جالل آل احمد است ) ، میز نگاره ها)‏ سید وحید طباطبائیان(‏ علی شیر خدا ‏)محمدجعفرباقری نیا(،‏ وداع با طبیعت ‏)میالد ثابت کار(‏16 دیماه - انجمن مستند سازان و تهیه کنندکان سینمای مستند به همراه سایر‎23‎ صنفدیگردر نامه ای اعالم کردند که ‏»خانه سینما خانه قانونی ما است«‏ .17 دیماه – سعید ابوطالب در باره لغو قرار دادهای ساخت فیلم مستند در شبکه مستنداظهار کرد : متاسفانه گاهی این شرایط پیش می آید اما نباید مانع شود که مستند سازهایما کار را متوقف کنند . به هرحال این قبض وبسط مالی همیشه روال بوده است و امیدوارم که حل شود ‏)روزنامه راه مردم ، شنبه 17 دی ‎1390‎صفحه آخر(‏18 دیماه – داوود سماواتی یار تهیه کننده سینمای مستند اعالم کردتعداد 20 فیلمبا موضوع صنایع دستی با عنوان ‏»دست آفریده ها«‏ با همکاری معاونت صنایع دستیسازمان میراث فرهنگی ، گردشگری و صنایع دستی کشور وشبکه یک صدا وسیمایجمهوری اسالم ایران تهیه می شود . محمد رضا اصالنی مشاورپروژه است.‏19 دیماه – اکبر نبوی اعالم کرد تصویر برداری گمشده در زمان در باره علیپاتریک نوه پهلوی اول بپایان رسیده است . این فیلم در ایران ، سوئیس وفرانسه تصویربرداری شده است .* به گزارش خبرنگار سینمایی فارس،‏ مستند تحسینشده ‏»مهار نشده«‏ از امروز ( نوزدهمدیماه(‏ توسط موسسه رسانههای تصویری وارد شبکه توزیع خانگی شد.‏بنابراین گزارش،‏ این فیلم به نویسندگی و کارگردانی مصطفی رضوانی و تهیهکنندگیمحمد حسنپور مستندی است که جستوجوی یک دانشجوی پاکستانی در ایرانسالهای 2010 و 2011 را روایت میکند.‏بعد از ترور دو دانشمند هستهای در نوامبر 2010 میالدی،‏ ‏»محتشم«‏ درگیر پرونده اتمیایران شده و وادار به بررسی اتهام ایران در ساخت سالح اتمی میشود.‏در این مستند 70 دقیقهای،‏ به موضوعات مهم دیگری همچون بیداری اسالمی،‏ سفررییس جمهور به لبنان و برخی مراسمهای مذهبی و سنتی در ایران پرداخته شده است.‏این مستند در نیمه مهر ماه گذشته با حضور رئیس جمهور رونمایی شد و احمدینژاد دربخشی از سخنان خود با قدردانی از دستاندرکاران مستند"‏ مهارنشده"‏ که تالش کردندبا نگاه آرمانی منبعث از انقالب اسالمی،‏ مستندی درباره تحوالت منطقه و جهان تهیهکرده و نقش ایران را در بیداری ملتها و تحوالت منطقه به تصویر بکشند،‏ گفت:‏ اینمستند کاری ارزشمند،‏ قوی،‏ زنده و دارای جاذبه بود که یقیناً‏ در تهیه آن ایمان،‏ اندیشهو هنر نقش اساسی دارد.‏این مستند که کاری از مرکز مستند سفیر است،‏ در دومین جشنواره مردمی فیلم عماربرنده فانوس بلورین بخش ‏»جنگ نرم«‏ این جشنواره شد20 دی ماه – جواد شمقدری معاون امور سینمایی وزارت ارشاد گفت : بزودی یککمیته ساماندهی بطور موقت امور صنفی اصناف سینمایی کشور را بر عهده می گیرد (روزنامه راه مردم صفحه آخر )دیماه - 1390 فراخوان خرید حقوق نمایش خانگی فیلم های مستند و مستند داستانیپایگاه حمایت از فیلم کوتاه مستقل به نشانی اینترنتی www.shortfilmsupport.، com بر اساس توافق با یکی از موسسات فعال حوزه ویدئو رسانه و در راستای حمایتاز فیلمسازان مستقل ایرانی ، از تمامی فیلمسازان و مستند سازان مستقل جهت خریدحقوق نمایش خانگی فیلمهای مستند و مستند داستانی در داخل مرزهای کشور دعوتبه همکاری می نماید.‏با توجه به توافق انجام شده بین پایگاه حمایت از فیلم کوتاه مستقل و یکی از موسساتفعال حوزه ویدئو رسانه ، مبنی برعرضه مجموعه ای از آثار فاخر مستند سینمای ایراناز طریق شبکه نمایش خانگی،‏ لذا از کلیه فیلمسازان و مستند سازان مستقل دعوت میشود تا فیلمهای خود را جهت بازبینی به دفتر پایگاه حمایت از فیلم کوتاه مستقل ارسالنمایند.‏الزم به ذکر است که تنها حقوق نمایش خانگی فیلم ها در داخل مرزهای کشور برایمدت پنج سال مورد نظر است و حقوق دیگر اعم از حقوق تلویزیونی و نیز پخش فیلمهادر خارج از ایران برای صاحبان آثار محفوظ خواهد بود.‏• کمیسیون عمران شورای شهر سرانجام به افزایش هزینه ها برای هنرمنداندر بهشت زهرا رأی نداد.‏ البته شهرداری به رایگان بودن قبور برای هنرمندان اعتقادنداشت و معتقد بود باید برای آنان تخفیف قائل شد.‏ ‏)روزنامه راه مردم-‏ صفحه‎6‎‏(‏21 دیماه – تعداد دوهزار سینماگر از جمله 329 مستند ساز با انتشار بیانیه ای به انحاللخانه سینما اعتراض کردند2 بهمن - به مناسبت ایام عزاداری امام هشتم،‏ علی بن موسی الرضا ‏)علیه السالم(‏ سهمستند از شبکه مستند سیما بنمایش درآمد : ‏»هشت بهشت«‏ ساخته ستاره سماوی برندهتندیس بهترین مستند جشنواره رضوی،‏ درباره کتابخانه آستان قدس رضوی ، دروازهملکوت ساخته منوچهر طیاب 60 دقیقه محصول آستان قدس رضوی گذشته تاریخیمشهد و آستان قدس،‏ ‏»گنج نهان«‏ ساخته رضا کشاورزی درباره کتابخانه آستان قدسرضوی .2 بهمن – مقاله امید بالغتی با عنوان تصویری از یک هیچ بزرگ ‏)نگاهی به فیلم‏»تهران هنر مفهومی«‏ محمدرضا اصالنی ) در سایت و مستند منتشر شد .8 بهمن - هیئت ساماندهی امور صنوف سینمایی به ریاست حسین زندباف با حضورابوالقاسم طالبی،‏ سیدضیاء هاشمی،‏ پرویز شیخطادی،‏ پوران درخشنده،‏ عباس بابویهی،‏علیرضا رئیسیان،‏ جمال شورجه و جهانگیر الماسی تشکیل شد.‏ به نوشته روزنامه شرق( شماره - 1451 یک شنبه 9 بهمن ) 1390 : روابط عمومي معاونت امور سينمايياعالم كرد:‏ ‏»وظايف اين گروه طي نامهاي از سوي دكتر حسيني وزير فرهنگ و ارشاداسالمي ابالغ خواهد شد.«‏ طبق حكمي كه از سوي جواد شمقدري منتشر شده،‏ اينوظايف مطرح شده است:‏ ‏«با استعانت از خداوند متعال به منظور نظاممند كردن صنوفسينمايي و كمك در امر قانوني شدن آنها،‏ رسيدگي به امور جاري صنوف سينمايي ودر راستاي ارتقاي منزلت صنوف سينمايي و صيانت از امنيت شغلي و ساماندهي و بهبودوضعيت رفاهي و معيشتي اعضاي صنوفمختلف سينمايي و با استناد به قانون اهدافو وظايف وزارت فرهنگ و ارشاد اسالمي وعطف به پشتوانه تجارب ارزشمند سينمايي وصنفي،‏ از جنابعالي دعوت ميشود به عنوانعضو هيات ساماندهي صنوف سينمايي درچارچوب اختيارات و مسووليتهاي دادهشدهانجام وظيفه نماييد.‏ بديهي است معاونت امورسينمايي براي پيشبرد مقاصد و اهداف آنهيات،‏ حمايتهاي مقتضي را معمول خواهدداشت.‏ «‏»اولين كسي كه از اين هيات بين رسانهها ظاهرشد و سخن گفت،‏ حسين زندباف،‏ تهيهكنندهفيلم ‏»تلفن همراه رييسجمهور«‏ است.«‏* سینما تجربی:‏ فراخوان حمايت از توليدفيلمهاي مستند « پنج دقيقهاي«‏ با موضوع‏»خانواده«،‏ به منظور نمایش در بخش ويژهيجشنواره بين المللي سينماحقيقت،‏ توسط‏»مركز گسترش سينماي مستند و تجربي«‏منتشر شد.‏33


12 بهمن تا 22 بهمن - نام بیست فیلم مستندبلند برای بخش مسابقه سی امین جشنوارهفیلم فجر اعالم شد تا مورد قضاوت هیئتداوری قرار گیرد.‏ در این بخش دو سیمرغبلورین بهترین فیلم و کارگردانی و ۳ دیپلمافتخار بهترین پژوهش،‏ فیلمبرداری و تدوینفیلم مستند بلند اهدا خواهد شد.‏فیلم های هفتاد دقیقه و باالتر که حداکثردوسال از زمان تولید شان نگذشته بود،‏امکان حضور در جشنواره را داشتند.‏ قراربود جلسات نقد و بررسی فیلم های مستند،‏بعد از جشنواره برگزار شود.‏ نامزدهایدریافت جایزه این ها بودند:‏ آینه هایغبار گرفته - کارگردان : رهبر قنبری،‏البرز - کارگردان:‏ منوچهر طیاب،‏ بانویمبارز - کارگردان:‏ پناه برخدا رضایی،‏بهترین مجسمه دنیا - کارگردان:‏ حبیباحمد زاده،‏ خلیج فارس - کارگردان:‏ارد عطارپور،‏ درجستجوی پلنگ ایرانی -کارگردان:‏ فتح اله امیری،‏ دوبلور ساکت- کارگردان:‏ شاهرخ بحرالعلومی .دیلمان بهشت نیاکان - کارگردان:‏ فرهادمهران فر،‏ زندگی در قلب دنا - کارگردان:‏فرشاد افشین پور،‏ ستاره ها - کارگردانها : بابک کالنتری،‏ پیمان نهان قدرتی،‏مرتضی علی عباس میرزایی،‏ فرهاد ورهرام،‏محمدحسین جبلی جوان و عباس امینی،‏شگفتی های غار کتله خور - کارگردان:‏حسن دهقانی کمارجی،‏ شیخ شوخ کاشی- کارگردان:‏ صادق داوری فر،‏ کرمانچهارسوق تجاری - کارگردان:‏ حسنبابایی،‏ کریم - کارگردان:‏ محسنبرمهانی،‏ کهریزک چهارنگاه - کارگردانها:‏ رخشان بنی اعتماد،‏ پیروز کالنتری،‏محسن امیریوسفی،‏ بهمن کیارستمی.‏‏*آشنایی با دو فیلم به قول بیل نیکولزچهره نگاری شخصی 21 روز و من ساختهشیرین برق نورد و ناخوانده در تهران ساختهمینا کشاورز .10 بهمن تا 14 اسفند - برای نخستین بار،‏در چهارمين جشنواره بين المللي هنرهايتجسمي فجر فیلم های مستندتجسمی نیزپذیرفته شد.‏ این جشنواره در رشته هاينقاشي،‏ خوشنويسي،‏ نگارگري،‏ سفال وسراميك،‏ كاريكاتور،‏ عكاسي،‏ پوستر،‏مجسمه سازي،‏ تصوير سازي و فيلم هايمستند تجسمي 10 بهمن تا 14 اسفند ماه در 32 استان برگزار مي شود12 بهمن – به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران ( ایسنا(‏ : هفته فيلم مستند ‏»سينماموسيقي«‏ به دبیری ناصر صفاریان،‏ با حضور 20 مستند سينماي ايران در سوئد برگزارميشود.‏اين هفته در شهرهاي استكهلم و آپاالي سوئد ميزبان فيلمهاي،‏ ‏»دو كمانچه«‏ ‏)بهمنكيارستمي(،‏ ‏»سازمخالف«‏ و ‏»صداي دوم«‏ ‏)مجتبي ميرتهماسب(،‏ ‏»‏‎127‎‏«و ‏»اسي«‏ ‏)رضاحائري(،‏ ‏»وقت خوب مصائب«‏ ‏)ناصر صفاريان(،‏ ‏»باد دبور«‏ ‏)محمد رسولاف(،‏ ‏»نواهايگمشده«‏ ‏)عليرضا قاسمخاني(،‏ ‏»آرامش با ديازپام 10« ‏)سامان سالور(،‏ ‏»صداي ماه«‏‏)فرحناز شريفي(،‏ ‏»افسونگر ساساني«‏ ‏)مهدي باقري(،‏ ‏»عارف به توان‎2‎‏«‏ ‏)نادر داوودي(،‏‏»آقايان پرنده«‏ ‏)رضا بهرامينژاد(،‏ ‏»در انتهاي يك روز كامل«)كامران حيدري ومينا كشاورز(،‏ ‏»نغمهها«‏ ‏)يلدا قشقايي(،‏ ‏»ليان«‏ ‏)پويان شاهرخي(،»قريه من«‏ ‏)مهرانزينتبخش(،‏ و فيلم ‏»حافظ و ناظري«‏ است.‏21 بهمن – پیروز کالنتری در مقاله پنج مستند در بازار و آن مسئله دیگر در سایتومستند نوشت :همزمان با روزهای شلوغ بازار جشنواره فیلم فجر و نمایش مستندهای بلند در آن،‏پنج مستند میان مدت حدودا ۵۰ دقیقه ای در پنج DVD و بسته بندی جداگانه ازسوی ناصر صفاریان راهی بازار فروش شده است:‏ زینت،‏ یک روز بخصوص ‏)ابراهیممختاری(،‏ گفت و گو در مه ‏)محمدرضا مقدسیان(،‏ رودخانه هنوز ماهی دارد ‏)مجتبیمیرطهماسب(،‏ شبیه خوانی ‏)بهمن کیارستمی(‏ و عکس ناتمام:‏ بهمن جاللی ‏)عمیدراشدی،‏ تورج ربانی(؛ فیلم های خوبی که خاصیت جذب مخاطب را دارند و عرضهشان می تواند گام مطبوعی برای مرتبط کردن مستندهای خوب سینمای ما با مخاطبکم رابطه با این سینما باشد.‏شکل عرضۀ همزمان پنج DVD ایدۀ درست و کارآمدی است،‏ چرا که پز آن،‏ نهعرضۀ تنها یک فیلم مستند،‏ بلکه نمایش فضایی از عرضه و فروش فیلم مستند است کههم از نظر اقتصاد کار و جذب مخاطب و هم به لحاظ تأثیر فرهنگی و ترویج فیلم مستندتأثیر بیشتری می گذارد،‏ بداعت و ویژگی کار به چشم ها می نشیند و امیدوارم به دلها هم خوش بیاید.‏34


*15 بهمن آخرین مهلت ارسال آثار به دومین جشنواره ملی فیلم های صنعتی ‏)جهش(‏بود دبیر خانه جشنواره اعالم کرد تاكنون بيش از 850 اثر از صنايع مختلف كشور درگونه هاي مختلف به دبيرخانه جشنواره رسيده است.‏ برخی ازاهداف برگزاری جشنواره:1. معرفي توانمندی ها و دستاوردهای نظام جمهوري اسالمي ايران در بخش صنایع ومعادن .2. ارتقاء سطح ارتباط بین فعاالن حوزه هنر ‏)فيلم و سينما(‏ و مديران و صاحبان صنايعو معادن کشور.‏3. كمك به ارتقاء سطح كيفي تولیدات فیلم صنعتی در كشور.‏4. کمک به فرهنگ مستندسازی در کشور و ايجاد بانك اطالعاتی فيلم ها و آثارسينماي صنعتي در کشور.‏5. ایجاد شرایط مساعد جهت توسعه همكاري بين صنايع كشور و تبادل تجارب موجوددر زمینه تولید فیلم های صنعتی .6. زمينه سازي و كمك به انتشار و پخش فيلم ها و آثار سينماي صنعتي در شبکه هایتلویزیونی داخلي و خارجي7. کمک به توليد محتوا به شكل فيلم براي نظام آموزش فني و مهندسی کشور.‏8. تقدیر از افراد،‏ سازمانها و صنایع فعال و موفق در زمینه تولید فیلم ها و آثار سينماييصنعتی9. ایجاد فرصت های عادالنه در سراسر کشور از طریق برگزاری جشنواره های استانیو منطقه ای در کشور10. کمک به شناسایی و معرفي فرصت های مناسب سرمایه گذاری در صنایع11. ایجاد زمینه و بسترهای مشارکت در تولید آثار مناسب و فاخر بین صنایع کشور وفيلمسازان12. بررسی نقش سینما و صنایع،‏ با رویکرد به امر جهاداقتصادی18 بهمن – مراسم آغاز به کار سازمان سینمای کشورهمزمان با جشنواره فجر در سالن سینما سعدی برج میالدبرگزار شد و جواد شمقدری ، معاون امور سینمایی بهعنوان رئیس سازمان امور سینمایی کشور معرفی شد . دکترسید محمد حسینی ، وزیر فرهنگ وارشاد اسالمی در اینمراسم گفت : تبدیل شدن معاونت به سازمان سینمایی بهمعنای دولتی کردن سینمای کشور نیست.‏* فیلم مستند جای خالی آقا یا خانم ب ساخته رضادریانوش و فیما امامی ‏،جایزه اول بهترین مستند جشنوارهداکا را کسب کرد .19 بهمن-‏ فراخوان راه اندازی تاالر مستند موزه سینمایمستند یکی دو روز پیش از انحالل خانه سینما فراهم آمدکه دو مرکز برای جمع آوری اسناد پیش بینی شده بودوقتی فراخوان در این روز انتشار یافت ، موضوع تحویلاشیاء به دفتر انجمن ، از فراخوان حذف شده بود .فراخوان راه اندازی تاالر مستند موزه سینمای ایرانبا کوشش انجمن مستندسازان برای تاسیس موزه سینمایمستند،‏ سرانجام مقدمات راه اندازی تاالر مستند در موزهسینمای ایران ‏)واقع در باغ فردوس(‏ فراهم شده و فضایمناسب در اختیار انجمن قرار گرفته است.‏ تاالر مستند موزهسینمای ایران،‏ تمامی تاریخ این سینما را در برمی گیرد وقرار است بخش سینمای مستند موزه در دو بخش قبل و بعداز انقالب اسالمی ایران شکل بگیرد.‏ همایون امامی،‏ حسنبهرام زاده،‏ محمد تهامی نژاد،‏ امیرحسین ثنایی و پیروزکالنتری،‏ هیأت اجرایی راه اندازی تاالر مستند از سویانجمن مستندسازان هستند.انجمن مستندسازان سینمایایران از کلیه فیلمسازان،‏ خانواده های مستندسازان و عالقهمندان سینمای مستند دعوت می کند در صورتی که بهاسنادی چون عکس،‏ فیلم،‏ جوایز،‏ مستندنامه،‏ یادداشتکارگردان،‏ پژوهش نامه،‏ بریده مطبوعات،‏ وسایل به کارگرفته شده در فیلم ها،‏ نوار صدا،‏ موسیقی،‏ فیلم،‏ پوستر،‏بروشور،‏ تجهیزات فنی و هرگونه شیء مربوط به سینمایمستند ایران دسترسی دارند،‏ انجمن را در غنی ساختن اینبخش از موزه سینمای ایران یاری دهند.‏ صاحبان اسنادو اشیای تاریخی می توانند این موارد را به موزه سینمایایران ‏)باغ فردوس(‏ تحویل دهند و رسید دریافت کنند.‏بدیهی است نام اهدا کنندگان در زمره مؤسسان موزه بهیادگارخواهد ماند.‏ انجمن مستندسازان سینمای ایران23 بهمن - برندگان سیمرغ بلورین بخش مستند سی امین جشنواره فیلم فجربرای بهترین كارگردانی مستند به ‏'مانی حقیقی'‏ برای مستند سینمایی ‏'مهرجویی كارنامهچهل ساله'‏ .برای بهترین اثر سینمایی مستند به ‏'فتح اهلل امیری'‏ برای ‏'در جست و جوی پلنگ ایرانی'‏. ( وی هنگام دریافت جایزه خود یادآور شد كه این اثر مستند حاصل تالش شش سالهگروهی است كه عاشق محیط زیست بودند.(‏29 بهمن – نمایش فیلم سرزمین خانه خورشید در سینما آزادی ساخته فرهاد ورهرام .بهمن ماه - ‏»شام ایرانی«‏ مسابقه و سرگرمی ( بیژن بیرنگ ‏(که به شیوه رئالیتی تی ویساخته شده با تیراژ پانصد هزار نسخه توزیع شده است . شیوه رئالیتی تی وی در ایراناستاد و بنیان گذاری مانند امیر حسین قهرایی هم دارد که برای تلویزیون کار می کند .اول اسفند – نخستین جلسه دومین جشنواره فیلم آوا بامحوریت موضوع معلول ،معلولیت و مناسب سازی فضا های شهری در باغ موزه هنر ایرانی واقع در الهیه تهرانمتعلق به سازمان فرهنگی هنری شهرداری ( که قبال در اختیار خانه سینما بود ) برگزارشد . این جشنواره با همت انجمن آفرینش های هنری معلوالن ایران در دیماه‎1391‎برگزار خواهد شد35


چهارم اسفند - فراخوان ویژه نامه مستند و فرهنگ برای دریافت مقاله ، در سایتانسان شناسی وفرهنگ انتشار یافت.‏ ویراستار مرضیه جعفری / تاریخ دریافت مطالب تاپایان تابستان / 1391 تایید نهایی مطالب : 31 آذر / 1391 انتشار:‏ اسفند 13915 اسفند – به گزارش جنوب نیوز : مراسم اختتاميه هشتمين جشنواره بين المللي فيلم 100با معرفي برگزيدگان به پايان رسيد.‏ جايزه بهترين مستند،‏ از سوي هيات داوران جوانبه ‏"مهدي دهقان"‏ از بوشهر براي مستند ‏»كوچه ماهي«‏ تعلق گرفت و تنديس جشنواره،‏لوح تقدير و مبلغ 2 ميليون تومان جايزه نقدي به وی اهدا شد .موضوع اين مستند درباره مشكالت محله تنگك بوشهر در زمان بارندگي بود و در 100ثانيه پسربچه اي را نمايش مي داد كه در جستجوي صيد ماهي در اين آبگرفتگي است.‏6 اسفند – همایون امامی به مناسبت سیزدهم بهمن،‏ سالروز درگذشت رضا شریفی (فیلمبردار،‏ مستند ساز و معلم سینما ) مقاله به یاد رضا شریفی را در سایت پیک مستندمنتشر ساخت .6 اسفند – فیلم های مستند ویژه شهر تهران با دبیری سیف اهلل صمدیان درنهمین جشنتصویر سال افتتاح شد . فیلم ها در تاالر استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان بنمایش درمی آمد .8 تا 12 اسفند – بهگزارش ایسنا : چهلفیلم بخش مستندجشنواره تجسمی (درسینما تک موزههنرهای معاصرتهران(‏ توسط اکبرعالمی،‏ محمد حسینحلیمی،‏ عبدالحمیدقدیریان،‏ احمدضابطی جهرمیوعلیرضا قاسمخانداوری شد.‏* فراخوان سومینهمایش انسان شناسیتصویری منتشرشد.‏ این همایش،‏اردیبهشت ماه1391، توسط انجمنانسانشناسی ایران وبا همکاری دانشکدهعلوم اجتماعیدانشگاه تهران برگزارمیگردد.‏* مؤسسه میراثفردا،‏ گزیده ای ازفیلم پرخوانان ترکمنساخته رحیم مرتضیوند و محمدصادقدقتی نجد را درصفحه اول سایتخود قرار داد .14 اسفند – بهترین های بخش مستند جشنواره هنرهای تجسمی معرفی شدند : بهترینفیلم – من یک نشانه ام میثم شاه بابائی در مرکز گسترش . بهترین پژوهش _ خاطراتروی شیشه به مهرداد زاهدیان،‏ بهترین تدوین – کریم فانقیان برای کوچه آلبالو،‏بهترین تصویر برداری – علی همراز برای د یوارهای شهر من،‏ بهترین کارگردانی _مریم حق پناه برای داستان سیمرغ،‏ جایزه‏ ویژه هیات داوران به صمد اسکندری برایکارگردانی فیلم زندگی .17 اسفند – به گزارش سایت تخصصی رای بن مستند ( درخت اندیشه(‏شامگاه چهارشنبه ‎۱۷‎اسفندماه آیین اختتامیهی دومین جشنوارهی فیلم کوتاه حسنات درمجتمع فرهنگی هنری فرشچیان اصفهان برگزار شد.‏ اسامی برگزیدگان بخش مستند اینجشنواره به شرح زیر اعالم شد:‏جایزه بهترین فیلم مستند به فیلم بازبازک [ عروسک آئینی ایل بختیاری ] ساختهیهوشنگ چهارتنگی از ایذه اهدا شد.‏بهترین کارگردانی مستند به کمال زحمتکش از ایالم برای کارگردانی فیلم دهنبی اهداشد.‏ بهترین پژوهش مستند به فیلم کایر)کاریاری(‏ نوشتهی مهدی رسولپور هدایتیاز ساری اهدا شد.‏ همچنین جایزهی منتخب هیات داوران به فیلمهای مستند چرخ نانساختهی حسین نظری ازطبس،‏ نون و آتش ساختهیعلی شهابینژاد از آبادان،‏دایره قسمت ساختهی علینادی و سالم خدای مهربونکار حسن نقیان فشارکی ازاصفهان تعلق گرفت.‏19 اسفند _ به گزارشخبرگزاری آریا : نهمينجشن تصوير سال با معرفيبرگزيدگانش به کار خودپايان داد...‏ بهترین هایبخش مستند عبارت بودنداز:‏ ‏"طهران سراي روشن"‏محسن حسيني،‏ ‏"پارکمارک"‏ بکتاش آبتين،‏‏"سالطين خيابان ها"‏ پاليزخوشدل و زينب تبريزي،‏‏"پير پسر"‏ ساخته مهديباقري .24 اسفند : رئیس گروهساماندهی صنوف سینماییکشور به خبر گزاری فارسگفت : صنوف سینمایی بایدبه ثبت مراجع قانونی کشوراز جمله وزارت کشور یاوزارت بازرگانی یا وزراتکار وامور اجتماعی یا ارشادبرسند . تا به صورت مستقلبتوانند مطالبات خود راپیگیری کنند.‏36


گرفت...‏گل بوی شانه کردی،‏ شانه را خود زلف جعفریمرضیه جلویدر را گذشتهاش تمام که روزهایی ‏»بود«.‏ که روزهایی میشد،‏ سپری روزهایش هب ‏»حزن«،‏ نام به ثابتی عنصر با روشن،‏ قهوهای رنگ به چشمهایی میدید؛ چشمهایش کسیکه نمیشد باورم آقام...«‏ ام،‏ ننه ‏»بین!‏ میگفت:‏ هرچه که گذشتهای و ‏»درد«...‏ نام زندگیاز سرشار و تازه بهاری برای منتظر و زندهبودن به امیدوار و دلخوش مای ما،‏ جز راهاز بهار تا ماند منتظر را زمستان همه که سالهای هفتاد گذشتهی بود،‏ اما باشد.‏ آنجا لرزشیبا اش بیماری از رنجور و نحیف بدن ببرد...‏ را او ملموسش حیات با و برسد کهبهار خاک.‏ ورای به را دردمندش و امیدوار و بزرگ روح و خاک،‏ زیر به را مدام چاییهاییهمان با رفت؛ خواهد و گفت خواهد را خیرمقدمش که میدانست میآمد،‏ ار ها آن‏ خودش چشمهای تنها که حضورهایی به میکرد تعارفش و میخورد که جیبشاز حوصله با و آرام لرزش،‏ با که جیبی،‏ کوچک شانهی همان با میکرد،‏ درک جایشسر را آن باز و میزد نرمی لبخند و میکرد شانه را موهایش و میآورد بیرون خانهایدر روشنش تصویر در هستیاش همه با را بهار بوی گل،‏ بوی و میگذاشت ‏»لبخندهایهمهی میآمد،‏ که بهار میپراکند...‏ خودش مغز در نمیداشت،‏ دوست که سومیندر که میکرد،‏ نوئی سال در ماندنش و بودن از دلگرم دیدههای نثار را الغر«*ش .شد...‏ خاموش بهار روز خاکیدرون و غسالخانه سنگ روی نشد،‏ دیده رفتنش که درهایی و خانهها خانه‏ پشت بودخواهد و بود سخنی خاموشیاش خاک...‏ بازهم و ذکر و آه و اشک با شد پر که بهارکه ‏»آغاز«‏ نام به هدیهای به حیات-مرگ،‏ چرخهی به اندیشیدن بهار؛ از پر برایم ازبهاری در اش«‏ ‏»تن زمستانی بند از رهایی با پدربزرگ که رو آن از آغازی میدهد؛ درامتدادش که تولدی شد؛ متولد روییدن و رفتن حال در زمینی و زمانی با ‏»یاد«،‏ جنس میتواندهمواره که چرا نیست،‏ مکانی و زمان نیازمند که بود خواهد خاطرهای زیبایی بخشد.‏زندگانی و شود سبز و بروید درو شکفت بهارش در او که میرسیم سالی پایان به میگذرد که دقیقه هر که اکنون،‏ ورطهیدر که غمهایی نه اما کالبدش،‏ نبودن برای هست غمهایی شد،‏ خاک زمینش وفهم برای را انسان ‏»سعی«‏ که دست آن از غمهایی که شوند،‏ اسیر بیهوده تکراری غممیدارند؛ نگه زنده زندگی در ممتد و عمیق شادیای به آن از رسیدن و غم درک ماندنزنده برای ‏»زندگی«‏ قالب در پیاش در که ذوقی و شادی و ‏»مرگ«‏ رسیدن فرا شادیبه زیستن چرخههای در کامیهایمان تلخ همهی که باشد میسازد.‏ غیرکالبدی مرگتا بداریم،‏ دوست سیر«‏ ‏»دل با را عزیزانمان که باشد و شوند،‏ بدل دادن ادامه و قلبمانرا،‏ حیاتمان گل«‏ ‏»بوی که باشد و اشان...‏ ‏»ماندن«‏ زنده برای شود زیبایی فاصلهی کند...‏پر زندگیمان لحظههای همه و زمیناسرار جمله ظاهر گشت بهاران در مناسرار بردمد بیاید من بهار چون بهاراز خورد شربتی شد خزان بیمار که هر منبیمار برجهد بخندد من بهار چون توانکار دم آن خزانی باد این چیست من*‏اقرار دم آن بهاری باد آن چیست مباداروز براي باشد / کنم مي ذخيره دل در را خود الغر لبخندهاي است عمري امینپور:‏ قیصر از شعری * شمسدیوان * 37


میکنیمگذار و میشویم فرسوده غزنویانزهرا و جلیلوند حامد راما 91 نوروز ویژهنامه برای گذشته«‏ سال فرهنگی اتفاق ‏»مهمترین موضوع انتخاب نوشتن،‏برای موضوعی انتخاب ظاهریش،‏ سادگی برخالف کشید.‏ چالش به عمیقا است؟اسکار جایزه کسب فرهنگی،‏ اتفاق مهمترین آیا بود.‏ اولیهمان تصور از سختتر وهمایش یک در شرکت یا جهانی؟ مسابقات و جشنوارهها از تندیس و مدال گرفتن یا جدیدپدیده یک ظهور حتی یا و علمی کنفرانس یک در مقالهای شدن قبول یا نشست امروزنکرد.‏ مشغول خود به را ما ذهن آنقدر هیچکدام حقیقتش ‏...؟ یا موسیقی در باشکوهبناهای سردر بر نوشته،‏ تاریخ کتابهای در که نیست چیزی آن ما برای فرهنگ بافرهنگو بودن متمدن و بودن خوب درباره که اسطورههایی یا و بسته نقش باستانی زندگیتجربیات لحظه لحظه در که چیزیست همه،‏ از بیش بلکه داریم،‏ خودمان بودن کهاست ارزشهایی و گفتارها رفتارها،‏ فرهنگ،‏ میکنیم.‏ درکش خودمان روزمره و جهان درک برای را شخصیمان نظریههای میدهند،‏ شکل را ما امروز ذهنی دنیای پیشپاافتادهو ساده و معمولی روزمرگیهای همین فرهنگ،‏ دیگران.‏ با شدن مواجه میکنیم.‏قضاوت دیگرانمان و خودمان امروز درباره همینها با ما و است شکغیرمنتظرهها،‏ سال بود،‏ ویژهای سال ما برای فرهنگی نظر از 90 سال تعریف،‏ این با لحظاتتمام که جامعهای در غریبه یک عنوان به زیستن سال شدنها،‏ گیج کردنها،‏ تالشو جامعه از شدن بیزار و خود از شدن بیزار سال است،‏ گذشته آن درون زندگیت فهمیدنبرای تالش منطق،‏ وادی به بازگشتن و احساسات این دوی هر از گریز برای زندگی.‏از اطرافمان انسانهای و خودمان درک و میانذهنیت به رسیدن فرآیندها،‏ البتهو تفکر بنیانهای که میسازند را دوگانههایی فرهنگها معتقدند ساختارگرایان مقابلدر روز بد،‏ مقابل در خوب دیگری،‏ مقابل در خودی میدهد.‏ تشکیل را فرهنگ زندگیآنها خالل از و میآموزیم را دوگانهها این و...ما دشمن مقابل در دوست شب،‏ دوگانههامیگیرد.‏ شکل فرهنگی،‏ درک همین بر مبتنی هم رفتارمان میکنیم.‏ درک را استدرست کاری چه نه،‏ کسی چه به و بکنیم اعتماد کسی چه به میگویند ما به ازبسیاری 90 در ما روزمرگیهای اما دست.‏ این از گزارههایی و غلط کاری چه و دههیک سابقه آشنا.‏ یکباره به غریبه و شد غریبه خودی،‏ شکست.‏ را دوگانهها این دهو شد سست ناشناخته عامل یک سوءتفاهم،‏ یک دروغ،‏ یک با آشنایی و دوستی بیزمانییک از انگار که رسید دوستیای به قطار کوپه در غریبهای با همسفری ساعت طبیعتاآنچه و دیدیم غریبهها از داشتیم انتظار دوست از آنچه است.‏ برخوردار عجیب شدیمگیج حالت دو هر در و کردیم تجربهاش دوستان با میرفت انتظار غریبهها از تنهااین،‏ و نفهمیدند...‏ و شدند گیج ما رفتار از هم دیگران بدونشک نفهمیدیم.‏ و قاعدههمین هم حرفهای کار عالم در نیست.‏ رفاقت دنیای و دوستی روابط تجربههای نزدیکیایو قرابت از حاکی حرفهایش و نشانهها تمامی که مدیری حکمفرماست.‏ باورشکه میگذارد یادگار به همکاری از تلخیای آنچنان است اندیشههایت و تو به حتیو المانها اطاقش،‏ چیدمان واژگانش،‏ که دیگری مدیر درمقابل،‏ و است سخت برخورداولین در ناچار که دور،‏ او از آنچنان تو و است دور تو از آنچنان ظاهرش،‏ گذشتهاداری وقت از ساعتها که درمیآید آشنا چنان میکنید اعتراف آن به دو هر گرفتنیاد و گفتن و بودن هم با از میبرید لذت و نشستهاید میز یک پشت همچنان و کردن...‏کار و گوشماندر دائما 90 سال طی پژواکش که سوالی جست؟ باید کجا در را معما این کلید ارزشهایمجموعه اخالق!‏ جست:‏ آشنا واژهای در بتوان را پاسخ شاید میپیچید.‏ هم،‏برای اینرو از و کنند عمل آن مبنای بر آدمها میرود انتظار که جامعه یک مشترک پذیرفتباید دستکم شدهایم بیاخالق نگوییم اگر حال باشند.‏ پیشبینی و درک قابل شناختهدیگران برای الزاما که میکنیم تبعیت متکثری و متعدد چنان اخالقی الگوهای از چهجامعه از تجربهای چنین میسازند.‏ مخدوش شدت به را متقابل درک و نیستند شده شدیدآمدن پایین دیگری،‏ از ترس افسردگی،‏ جمع،‏ از دلزدگی میآورد؟ فرد سرد بر اجتماعی؟سرمایههای فرسایش اجتماعی:‏ علوم زبان به یا اعتماد سختیهااین همه دادن نسبت ولی بود سختی سال ما از بسیاری برای بدونشک 90 سال میاناین در را فرهنگ نقش نیست.‏ روایی تحلیل سیاسی،‏ و اقتصادی ساختارهای به کردندرونی با که بگیریم نظر در عاملی را فرد اگر گرفت؟ نادیده میتوان چهطور درما نقش صورت این در میزند آنها خالقانه بازتولید به دست کالن،‏ ساختارهای کههستیم ما این است.‏ انکار غیرقابل سیاست و اقتصاد فرهنگ،‏ این به دادن شکل بسیاریتصویر و...‏ دعوا پرخاش،‏ بوق،‏ صدای میدهیم.‏ شکل را زندگی ریز تجربیات ار رانندهای فضایی،‏ چنین در است.‏ زجرآورشان صفهای آن با بنزین پمپهای از ما از فرآیندکه رفت جلویی ماشین سمت به و شد پیاده ماشین از سرعت به که داریم یاد به همباز کردیم،‏ فکر خودمان پیش بود.‏ کشیده طول زیادی مدت ماشینش سوختگیری اوماشین سمت به جلویی،‏ راننده سمت به رفتن جای به راننده اما دیگر!‏ دعوای یک سمتبه جلویی،‏ دستپاچه راننده به لبخندی با و بست بود بازمانده که را باک در رفت.‏ بودنشده تمام کوچک غیرمنتظره صحنه این تماشای لذت هنوز برگشت.‏ خودش ماشین آنجاو شدیم!‏ مواجه خودش جلوی ماشین با دستپاچه راننده جانب از تکرارش با که داریم.‏نقش هم ما میگویند که است درست حقیقتا کردیم احساس که بود ماشینهایفرسوده،‏ بافتهای شنیدیم،‏ زیاد را فرسودگی واژه گذشت،‏ که سالی در شدنفرسوده البته و اجتماعی سرمایههای فرسودگی شغلی،‏ فرسودگی فرسوده،‏ گذاردرحال ایران جامعه میشنویم که مدتهاست همینطور.‏ هم را گذار خودمان.‏ بهخانه از هستهای،‏ خانوادههای به گسترده خانواده از مدرنیته،‏ به سنت از است،‏ گذارو میشویم فرسوده و...‏ جهانی به محلی موسیقیهای از شهر،‏ به روستا از آپارتمان،‏ کجا؟به اما میکنیم،‏ 38


هرچند از نظر کمی شادی های فوتبالی رایجتر هستند اما آنچه خبرسازتر می شود و بهعنوان ‏»یک رسانه«‏ مورد توجه قرار می گیرد مواردی هستند که می کوشند از شادیپس از گل به عنوان رسانه ای برای انتقال پیامی کمتر مرتبط با فوتبال بهره برداری کنند.‏در سال 1390 شادی های فوتبالی نسبتا خبرساز متنوعی رخ داد که می توان به مواردیکامال شخصی مثل بازی پرسپولیس و فجر سپاسی شیراز ‏)هفته بیست و پنجم،‏ سهشنبه 18بهمن(‏ اشاره کرد که طی آن بازیکن تیم فجر ‏)مهدی رجب زاده(‏ پس از گلزنی پیراهنورزشی خود را باال می برد تا نوشته روی پیراهن زیرین خود را که به گفته خودش بهافتخار خواهرزاده اش نوشته به تماشاگران و دوربین ها نشان بدهد.‏شادی بعد از گل؛ به مثابه یک رسانهابراهیم خداییبه راستی اگر گل زدن در فوتبال آنقدر نادر بود که با ضربه فنی کردن در ورزش کشتیقابل مقایسه بود یا اگر چنان رایج و معمولی بود که با امتیاز گرفتن در بسکتبال قابلمقایسه بود که طی یک بازی امکان داشت بیش از صدبار بار از سوی دو تیم اتفاق بیفتدآنگاه فوتبال چیزی از زیبایی و جذابیت کم داشت،‏ آن وقت ‏»شادی بعد از گل«‏ نمیتوانست یک مقوله برای سخن گفتن،‏ خبرپراکنی،‏ عکاسی،‏ خاطره نویسی و پژوهشاجتماعی و به زعم نگارنده ‏»به مثابه یک رسانه«‏ باشد.‏در هر صورت گل زدن در بازی فوتبال نه آنچنان نادر و نایاب است و نه آنچنان رایج ومعمولی،‏ از بازی های بدون گل ‏)صفر-‏ صفر(‏ معموال به عنوان یک ‏»ضد حال«‏ یاد میشود در حالی که در صورت به ثمر رسیدن بیش از دو گل از سوی یک تیم به عنوانیک بازی پر گل سخن می رود.‏آری گل زدن یکی از مهمترین اهداف هرگونه تالش فردی و جمعی در زمین فوتبالاست،‏ اتفاقی که کم پیش می آید اما همه کسانی که در گرما و سرمای ورزشگاه و یاجلوی تلویزیون میخکوب شده اند،‏ ‏»چشم به راه رخ دادن آن«هستند و هر لحظه احتمالاتفاق افتادن آن وجود دارد.‏همه چیز دست به دست هم می دهد تا لحظه ای بسیار گذرا و کوتاه خلق شود کهچه بسا پیامدهایی ماندگار برای سالیان طوالنی داشته بادشد.‏ هر چقدر هم فوتبال یکبازی گروهی باشد و گل زدن در آن نتیجه یک فرایند همکاری بازیکنان درون زمین،‏کادر فنی و نیمکت نشینان،‏ مدیران باشگاه،‏ تماشاگران،‏ و حتی همکاری های خارج اززمین و...‏ ‏)در یک بده-‏ بستان یا به بیان فلسفی تر دیالکتیک با همین عوامل در اردوگاهحریف(‏ باشد بازهم در نهایت یک بازیکن است که گل را به ثمر می رساند برایلحظاتی محل تمرکز چشم ها در آن لحظات کمیاب و شکوهمند می شود.‏در درجه بعدی هم تیمی های وی و کادر مربیان و نیمکت نشینان و سپس تماشاگرانهستند که خالق حوادث و بازیگردان صحنه های شادی بعد از گل هستند.‏ گل به نامیک نفر نوشته می شود اما شادی بعد از گل یک پدیده جمعی است گرچه بازهم معموالبازیگردان عمده آن فرد گل زن است.‏شادی بعد از گل می تواند از یک جنبه به دو دسته تقسیم شود:‏الف(‏ شادی های بی برنامه و نیندیشیدهب(‏ شادی های برنامه ریزی شده و اندیشیدهشادی های بدون برنامه،‏ واکنش های نیندیشیده و معموال ناخودآگاه فرد زننده گل،‏همکاران،‏ هم تیمی ها،‏ هواداران وی و تیمش،‏ تماشاگران ‏)بی طرف ها(‏ و ... است،‏ بایدگفت حجم عمده شادی های بعد از گل از همین نوع هستند.‏اما نزد مهاجمان،‏ هافبک ها و بازیکنانی که معموال احتمال می دهند در فرایند گل زدن،‏نوک پیکان حادثه و اصطالحا تمام کننده باشند،‏ مرسوم است که برای شادی بعد ازگل خود برنامه ریزی هم داشته باشند،‏ این نوع شادی ها هم اگرچه از نظر کمّی حجمکمتری از شادی ها را شامل می شوند ‏)آن هم معموال منحصر به خود بازیکنان است(،‏اما از نظر خبرسازی و خاطره سازی از دسته نخست مهمتر هستند.‏از جنبه های دیگر می توان شادی های بعد از گل را به دو دسته تقسیم کرد:‏الف(‏ شادی های فوتبالی و منحصر به کنشگران و کنش های فوتبالیب(‏ شادی های غیر فوتبالی و مرتبط با کنشگران و کنش های غیر فوتبالیشادی های فوتبالی نه فقط شامل رقابت ها،‏ تهدیدها،‏ خاطره سازی ها و...‏ باشد بلکهممکن است یادبود یک شخصیت فوتبالی باشد که دیگر در زمین نیست،‏ اما شادی هایغیر فوتبالی که خیلی نادرتر هستند به گونه ای است که هیچ ارتباطی با دنیای فوتبالندارد.‏ در این نوع شادی ها گل زنان ‏)یا دیگران(‏ گل خود را به فرد،‏ افراد یا ماجراییخارج از دنیای فوتبال پیشکش می کنند و از تمرکز توجهات برخویش برای رساندنپیامی کمتر مرتبط با فوتبال بهره می برند.‏39جنجالی ترین شادی بعد از گل امسال در ایراناما جنجالی ترین نمونه از شادی های پس از گل امسال در لیگ فوتبال ایران که حتیمی توان در ردیف خبرسازترین حوادث سال هم به شمار آید داستان شوخی بازیکنانپرسپولیس تهران در بازی با داماش گیالن ‏)هفته دوازدهم؛ شنبه 7 آبان(‏ است که از آنبه عنوان یک حرکت غیر اخالقی نام برده می شود و دو تن از بازیکنان این تیم را دچارمحرومیت های نسبتا شدید کرد.‏هنوز دقایقی از این بازی نگذشته بود که تصاویر مربوط هر دو گلی که بازیکنانپرسپولیس پس از آن به انجام شوخی مورد نظر پرداخته بودند،‏ در رسانه ها و مخصوصاشبکه اینترنت منتشر شد تا جایی که امکان سانسور و چشم پوشی از آن به هیچ عنوانممکن نبود.‏ به زودی بسیاری از شبکه های ماهواره ای نیز این تصاویر را مخابره کردند.‏برخی برنامه های ورزشی پر بیننده تلویزیون ایران نیز مجبور به پخش محدود آن صحنهها شد.‏حرکت میداودی پس از گلزنی در دربی 74اما یکی از نادرترین نمونه های شادی بعد از گل که امسال در فوتبال ایران اتفاق افتاد ومی تواند به خوبی تیتر این نوشتار ‏)شادی بعد از گل به ثمابه یک رسانه(‏ را توضیح دهدحرکت میالد میداودی بازیکن استقالل در دربی تهران ‏)هفته بیست و چهارم؛ پنجشنبه13 بهمن(‏ بود.‏میداودی پس از به ثمر رساندن گل به شیوه مرسوم به سمت تماشاگران و دوربین هارفت و پیراهن ورزشی خود را باالبرد تا نوشته زیر آن را به همه نشان دهد.‏ روی پیراهنزیرین وی نوشته بود:‏ به یاد مسعود بختیاری؛ کوگ تاراز.‏مسعود بختیاری ‏)که نام هنری زنده یاد بهمن عالءالدین(‏ است خواننده مشهور لربختیاری بود که در سال 1385 در گذشت،‏ اما در پاییز امسال )1390( شهرداری اهوازدر یک اقدام نسنجیده ساختمان نیمه کاره ای که قرار بود فرهنگسرایی با نام مسعودبختیاری و به یاد وی باشد را تخریب کرد و مسعود و محبوبیت و خاطرات او دوباره بهصفحه اول رسانه های منطقه آمد.‏ حرکت میداودی از سوی رسانه های محلی به عنوانهمگرایی وی با جنبش معترضان به تخریب فرهنگسرا تعبیر شد و بازتاب وسیعی دراستان های خوزستان،‏ لرستان و چهارمحال و بختیاری و...‏ یافت.‏گرچه این شادی یک نمونه ملی نبود اما همین جمله کافی بود تا معنی و مفهوم فوتبال،‏دربی،‏ گل زدن و استادیوم آزادی برای بخشی از مردم ایران تغییر کند،‏ سایت ها،‏مطبوعات و دیگر رسانه های محلی ‏)و بعضا ملی(‏ این حرکت را مورد توجه قرار دادند،‏اکنون هنوز در گوشی موبایل بسیاری از جوانان بختیاری کلیپ هایی از گل میداودی وپیام رسانی وی در شادی بعد از گل خویش می چرخد.‏بهمن عالالدین معروف.بهمسعود بختیاری )-۱۳۱۹‎۱۳۸۵‎‏(خواننده شهیر بختیاری‏


نوروز،‏ فرایندی پیچیدهفاطمه خضرینوروز را باید در پس هیجان رسوم ایرانی بودن تبریک گفت و از کنارش رد شد؛البته چاره¬ایی هم نداریم وگرنه باید همین کورسوی امید شاد بودن را هم از خودمانبگیریم.‏ نوروز،‏ پروسه¬ی پیچیده¬ایی برای فکر کردن است که در حوصله زندگیامروزمان نمی¬گنجد.‏ گویی باید هیجان¬مان را برای داشتن فکری پیچیده و عمیق درارتباط با نوروز از دست بدهیم که آن وقت شادی،‏ معنای دیگری به خود می¬گیردکه ساختارمند کردنش در جامعه کاری یکی دو روزه نیست.‏ در این میان باید نگرانناامیدی در بین مردم هم شد که خطر وارد شدن به داشتن فکری پیچیده همواره ما راسخت می¬ترساند.‏ در این شکی نیست زندگی امروز یک بعدی نیست اما مردم برایمتعادل کردن مفاهیم زندگی چند بعدی مجبورند در هر موقعیت،‏ یک بعد آن را در نظرداشته باشند.‏ با نوروز،‏ مفاهیم طبیعت،‏ ارتباط مردم با هم،‏ شادی و موقعیت اقتصادیدرهم می¬شوند.‏ به راستی کدام مفهوم در رابطه با نوروز اهمیت بیشتری پیدا می¬کند؟یا شاید باید به گونه¬ایی دیگر سوالمان را مطرح کنیم که کدام یک از این مفاهیم درمرکز قرار می¬گیرد و بقیه مفاهیم حولش معنا می-شوند؟به نظر می¬رسد آن قدرها هم ساده نیست بین این مفاهیم به یک رابطه علت و معلولیرسید.‏ آن¬ها وقتی در کنار هم قرار می¬گیرند هم¬دیگر را معنی می¬کنند.‏ ظاهرااین طبیعت است که اقتصاد مردم را پایه¬گذاری می¬کند و آن¬ها را دور هم جمعمی¬کند.‏ اما شاد بودن در کجا قرار می¬گیرد؟ آن را اقتصاد یا طبیعت کدام یکپایه¬گذاری می¬کند؟ اگر به اراده¬ی انسان معتقد باشیم باید بگوییم شاد بودننمی¬تواند بی¬ارتباط به چگونه با هم بودن و مفاهیم زبانی مردم باشد،‏ اما اگر بهاراده¬ی انسان اعتقاد نداشته باشیم باید خود را رها کنیم که اقتصاد چه برنامه¬ایی برایطبیعت،‏ ارتباطات مردم و شادی¬شان چیده است؛ مساله¬ایی که ما امروز دچارشهستیم.‏ البته تحت تاثیر منتقدان جهانی فرهنگ که نگران نابودی طبیعت و وجودانسان¬ها شده¬اند،‏ شاید هم دلمان بسوزد و نگران طبیعت¬مان شویم و هم بخواهیمشادی را از جایی جز از وجود خودمان به عاریه بگیریم.‏متاسفانه زندگی چند بعدی،‏ نه به این دلسوزی¬ها بهایی می¬دهد و نه شادی¬هایعاریه¬ایی ماندگارند.‏ باید فکری اساسی کرد و به ارتباط پیچیده این مفاهیم مربوط بهنوروز پی برد.‏ اما چگونه می¬توان همراه پیچیده فکر کردن باز هم احساس سرزندگی،‏هیجان و امید در درون کرد؟ مطمئنا کاری بس بزرگ باید انجام دهیم و چاره¬ایینیست جز آنکه در ابتدای امر،‏ تا اندازه¬ایی سختی و درد را برای رسیدن به شادیایمتفاوت که سرزندگی و امید را در خود نهفته دارد،‏ تحمل کنیم.‏ البته این دردها را بایداز آن¬جا تحمل کنیم که اجازه دادیم اقتصاد در مرکز مفهوم زندگی¬مان قرار بگیرد وبرای طبیعت،‏ نوع ارتباط¬‏ و شادی¬مان تصمیم بگیرد.‏ فرهنگ ایرانی بودن که نوروزیکی از رسم و رسوم آن است می¬تواند راه حلی برای این بحران باشد؛ از آن¬جا کهاراده¬ی انسان در مرکز قرار می¬گیرد.‏در آن شکی نیست که باید برای درک مفهوم اراده در فرهنگ گذشته¬مانمعنای امروزش را در جهان هم در نظر داشته باشیم؛ چون ممکن است فقط دچارخودبرتربینی¬هایی شویم که به ساد¬گی نتوانیم ارتباط با هم و جهان را درک کنیم.‏مطمئنا برای رسیدن به درکی این چنین از اراده انسان که می¬تواند در مرکز قرار بگیرد،‏راه درازی باید در پیش بگیریم.‏ به هر حال انسان¬ها در زندگی اقتصادی امروز درکیاز اراده¬ی خود دارند که ممکن است از خالل زبان آن را به شکلی متفاوت از گذشتهدرک کنند و متوجه نشوند مسایل اقتصادی نه خودشان برای زندگی¬‏ و شادی¬شانتصمیم می-گیرد؛ زبان تقلیل¬گرایانه درکی از اراده در اختیار ما قرار می¬دهد تاما را یاری ‏¬کند که در موقعیت¬های متفاوت،‏ یک بعد زندگی را درک کنیم و بهارتباط ابعاد مختلف زندگی توجهی نداشته باشیم که مبادا شادی خود را از دست بدهیم؛شادیای که زودگذر است و نمی¬توان ساختاری برایش جست¬وجو کرد.‏ دقیقا اینآگاهی تقلیل¬گرایانه اجازه نمی¬دهد بحران موقعیت خود را درک کنیم.‏گویی فقط باید با هیجان¬زدگی گفت نوروز،‏ ما را در موقعیتی قرار می¬دهد کهمجبوریم به مفاهیم طبیعت،‏ ارتباط مردم با هم،‏ شادی و اقتصاد هم¬زمان فکر کنیم وخودمان تا اندازه¬ایی برای مفاهیم زندگی¬مان تصمیم بگیریم.‏هیس!‏ هیاهو نکن،‏ تا نفس های خاک را بشمارمزمین،‏ نفس هفتمین را که کشید،‏ اتفاق خواهد افتادکه برکه،‏ تاول بزندو درخت،‏ دستهایش را،‏ از جیب،‏ بیرون آورد.‏چه کسی می گوید زود است؟کمک کن،‏ عقربه های ساعت بزرگ را،‏ بچرخانیم و بهگل برسانیموقت است،‏ همه را بیدار کنهمه را،‏ جز تاک ها،‏ که دارند،‏ خواب شراب می بینند.‏‏)حسین منزوی(‏40


خدا را شاکرم برای...‏مرضیه دافعیاننوروز را با همه ی وجودم به همه ی نوروز دوستان تبریکمی گویم.‏ بهار زیبا در پیش است تا با بهار دیگری از زندگیما سمفونی تازه ای از طبیعت را بنوازد.‏خدا را شاکرم که بهارهای زیادی از زندگی ام را یک به یکبرایم گشود و رقم زد تا به این مرحله از رشد رسیدم و قطعاً‏اگر توجه او و یاری خلق مهربانش نبود چنین دانش،‏ جنبش و حرکتی را هرگز نمیتوانستم برای خویش و زبان و فرهنگ ایرانی و انسانی جامعه ی در حال زیستم محققسازم.‏ لحظه نوروز ۹۰ برای من خبرآور ثانیه هایی بود که آخرین لحظات زمان رایادآور می شود و من در اندیشه ی دلهره ی این ثانیه ها بودم.‏ دلهره و تشویشی کههمیشه در دقایق نهایی جدایی ما از موقعیتی که در آن پیوند خوردیم همه ی هستیمان رااحاطه می کند و گاه به شادی و گاه به اندوه ختم می شود.‏فرهنگ امسال حوادث بسیاری را در زندگی ام رقم زد و در تک تک آنها از دیدننمایشگاه،‏ خواندن کتاب و آشنایی با افراد یا دوری از دوستان و مشاهده ی فیلم وهرآنچه که تجربه کردم و مواجه شدم،‏ یک مفهوم بود،‏ مفهومی به اندازه ی اضطرابدقایق ۹۰، مفهومی به وسعت واژه ی جدایی.‏ ز دیدن نام جدایی بر در و دیوارهایشهر در بهاران همزمان با دیدن اختالف نادر از…‏ تا تجربه ی یک جدایی از تابستانتا زمستان و همزمان با هزاران دلهره و جدال،‏ مالقات نزدیکان،‏ دوستان،‏ آشناییان،‏هنرمندان،‏ آثار ادبی،‏ هنری و دانشگاهی و کالس ها،‏ سالن های نمایش و گالری هایهنری.‏ از گالری فروردین ماه و دیدار افراد و کارهایی که هیچ پیوندی با فرهنگ،‏اصالت و حتی نگه داشتن حرمت مهمان نداشتند تا گالری اسفندماه و مشاهده ی اجراییبه عظمت همه ی هویت یک هنرمند جهان دیده که پس از سال ها سفر و دوری،‏ درنگاه ناب هنرمندانه اش به تک تک عناصر انسانی و طبیعی سرزمین مادری،‏ با چشمانمملوء از اشک،‏ به جوانان جستجوگر می گوید:‏ گفتن واژه ی وطن لیاقت می خواهد!‏از سنت شکنی دو خواهر در نمایش آثار هنری به سبکی جدید در اجرا،‏ آن هم درشهر هنرپروری چون اصفهان که نخستین هنرمندان این تکنیک را در خود پرورش دادهبود تا غافلگیری در مواجه شدن با اخالق حرفه ای،‏ گرم،‏ صمیمی و بسیار کارشناسانههنرمندان و هنردوستان اش.‏از کمک های بی دریغ استادی که جایش در جایی که باید باشد خالی است و انساندوستانه به هر جوینده و جستجوگر دانش،‏ حتی در خارج از مرزهای سرزمینی یاری میرساند تا مالقات با استادی که به لهجه ی آشنای کهن دیار غریب ترین و عمیق تریناندیشه ها را برایت بیان می دارد و استادوار می گوید : بیا و گره از فهم بگشا تا ریشه هارا بشناسی که آن وقت می توانی ریشه هایت را بشناسی.‏از همزیستی با دوستان خانوادگی که از غربت خویشان به نزد دوستان آمده تا گره یمشکلی خانوادگی را با پادرمیانی دوستان دیرین بازگشایند و زندگی با نزدیک ترینخویشاوندان و مردان و زنان دلسوز،‏ مهربان و حامی که درست در لحظه ی آوارگیو بی سرپناهی زندگیت به سان کوه های پر صالبت این سرزمین در پیوندی استوار بهیاری ات آمده و بحرانی که ریا و تزویر و یا تناقض درونی و روان پریشی یک یا دو تن،‏همه چیز را وارونه کرده بود را به کمک عقل و منطق رفع نموده و تالش برای گفتمانهای طوالنی را از سر گرفتند.‏از حضور در جمعیت بزرگ از فامیل دور و نزدیک که همچون غریبه ی تازه وارد درمیان این انبوه تنها برای خود می گشتم بی آنکه کسی را بشناسم و دیگران مرا بشناسند،‏جزء آن خویشاوند غریب که غریبه ی آشنا را شناخت.‏ تا سپری کردن شب دراززندگی،‏ در کنار دوستی که عمق حادثه ی رخ داده برایت را از صدایت می شنود و درحال مریضی،‏ به چشم برهم زدنی خود را به تو می رساند و یا حضور دوستان گرانبهاییکه کیلومترها فاصله را در می نوردند تا در یکی از موفق آمیزترین لحظات زندگیات روبه رویت بایستند و با همه ی وجودشان،‏ لبخند و شادباش و تحسین شان را به توارزانی دارند.‏از دیدن برف و کوران سهمگین پاییزی که گویی در ادامه ی زمستان ۸۶ جا مانده بودتا هزاران شاخسار درختی که زیر بار سنگین این کوران شکستن و همه ی محله را درتاریکی و سرما فرو بردند و این حادثه در جمله ی کوتاه برادرم معنی شد:‏ برف رویدرخت را بتکان که اگر آن را نتکانی زیر بارش می شکند!‏ به یاد آوردم که روزگاریکسی گفت یک درخت یعنی یک انسان ! و شاخسارهای این درختان به سان دستانانسان ها روبه سوی آسمان برایم آرامش و نویدی بود بر استجابت.‏از هزاران ابهام،‏ تردید و شکی که از هر سو بر وجود آدمی می تازید تا نشان دهد کهخدا بس واال مقام تر از آن است که حرف ها و صدای بنده ی پرگناهی چون من رابشنود.‏ تا تحقق آرزویی که در عنفوان جوانی نقش بسط و در عظمت کویر کهن سالیبه وقوع پیوست که نشان دهد،‏ خدا شنید و فراموش نکرد اما من گفتم و از خاطر بردم.‏از نظاره گر شدن بر آسمانی که هفت روز و هفت شب بر سر این شهر کالن بارید تاشاهد و گواه بودنم بر اشک های عاشقی که از پس پیغام کوچ عزیزش چنان آهستهشکست که تنها صدای شادی و خنده را بدرقه ی راه او کند.‏از اندوه و دلنگرانی برای دوستانی که حساس ترین حوادث انسانی تو را از نزدیک شاهدو همدالنه مرهم زخم هایت بودند و حال در اوج خزیدگی در غار تنهایی خود،‏ هزارانتالش تو حداقل برای مرحم شدن بر دردهایشان در سکوتی محض گم می شود و جزءافزون پریشانی ات هیچ برایت نمی گذاشت.‏تا آشنایی با دوستانی تازه و صمیمی که در حوزه ی اندیشه فاصله ای به اندازه ی میلیونها سلول طبیعی و در حوزه ی زندگی تجربیاتی به اندازه ی هزاران حادثه ی انسانیدارند.‏از پندار خود برای کمک به دوستی که به گمانم به یاری من احتیاج داشت تا مالقاتدوست خزیده در غار تنهایی و گفتگویی به درازای روز و شبی بلند و در نهایت کالمهای او که چون نهری زالل،‏ همه ی دردهای انسانی که کشیده بودم و می رفت تا گردو غبار زندگی آنها را در خاطرم به دست فراموشی سپارد،‏ زنده روبه رویم تداعی کرد.‏از اشک بر تصویر جنینی پاک و تازه پا به عرصه ی هستی گذاشته اما به جای آغوشمادر در آغوش زباله های کنار پیاده رو،‏ تا دستان پر تآلم هنرمندی که نقش این فاجعهرا بر دل سنگ نقش می بندد.‏از دوری و دلنگرانی مادر و پدر بر جدایی از فرزندشان تا دلبریدن و کندن از خاک وسرزمین مادری،‏ از دوستان،‏ رفیقان،‏ عزیزان،‏ از خواهر،‏ از برادر،‏ از دوست،‏ از همسایه،‏از استاد و معلم،‏ از آب و باد که هر روز در رقص برگ ها و شاخه ها پیامی را برایت میسرودند و از همه ی آن چیزها و کسانی که تو را تا به اینجا پرورش دادند.‏از تردید بر اصل رفتن،‏ از ماندن،‏ از سپری کردن روزها در آرزوی کشف کردن وفهمیدن،‏ از جستجویی برای یافتن حقیقت،‏ برای دانش و آگاهی تا بهایی به اندازه یدوری از همه کسانی که بهشان دلبستی و به تو دلبستن و سهمی به وسعت غربت روحو قلبت در دیاری دیگر.‏41


از خواندن کتابی به آشنایی صدای کهن پیران این مرز و بوم،‏ به روشنایی کالم فردوسیو سهروردی و زرتشت و رمان نویسان قدیم و تالش برای رمزگشایی معنایی آنها تا پیوندو درکی انسان شناسانه در آثار مطرح شده و پرمفهوم هنرمندان تصویر و صدا،‏ آن همبه قلم ایران شناسی که فاصله ای به وسعت اقیانوس ها دارد اما نزدیکی به اندازه ی همهی آن ریشه هایی که ما فراموش کرده ایم.‏از هالیوودی شدن هنرپیشه ی ایرانی و هزاران جنجال و آشفتگی ذهنی تا مسلمان شدنهنرپیشه ی هالیوودی و هزاران سوال و پاسخ خبری.‏از شهرت نام جدایی به اندازه ی همه ی پالکاردها و سالن های نمایش تمام کشور تاوسعت همه ی فضاهای مجازی و خبرنامه ها و روزنامه ها و سالن های نمایش سراسرجهان.‏از میلیون ها بازتاب و نقد و توهین و تحسین داخلی و خارجی،‏ خودی و غیرخودی تاتالش و دقت و نکته بینی و مهارت فرهادی در به تصویر درآوردن زندگی مستند چهبسیار مردمان نه فقط در این سرزمین که در صدها تمدن انسانی دیگر.‏از تصویر ایران در هزار موضوع،‏ مسئله،‏ چالش،‏ درد،‏ رنج،‏ اختالف،‏ زندگی،‏ پدر،‏ مادر،‏فرزند،‏ خانواده،‏ اخالق،‏ انسانیت،‏ پول و دروغ،‏ مهاجرت،‏ کودک،‏ تحمل،‏ بردباری،‏شکستن،‏ ماندن یا جدا شدن تا بهت مخاطب جهانی که ملتی را از البه الیه تصاویرگزینشی سبک های زندگی کهن تا به حال دیده و تصور نموده بود و اکنون در اینجدایی،‏ زندگی ای به روزمرگی و دردآشنایی،‏ زندگی همه ی آنها که هر روز را برایدرآمد در جامعه ی مدرن شهری سپری می کنند نظاره می کند.‏از تآلم و تردید بر جدایی که سالیانی کوله بارش را بسته و همه ی اسباب اش را آمادهکرده ای تا سکون در لحظه ی آخر آن هم به خاطر همه ی آنها که دوستشان داری ومی دانی که به یاری ات سخت نیازمندند و هر روز را با خود به این می اندیشی که مگرخوشبختی زیستن در کنار کسانی نیست که دوستشان داری؟پس از چهار سال تحصیل علم انسان و فرهنگ و گذراندن ساعت ها فکر و تعمق درانبوه کتاب و کاغذ و کالس و درس یکباره در دل هزار ماجرا و حادثه ی اجتماعیقرار گرفتم و از همه ی دانش و معرفتی که کسب نموده بودم برای فهم موضوعات مددجستم،‏ اختالفات باالخره به لطف خدا رمزگشایی می شود،‏ اما در هزارتوی ساختار،‏اجتماع،‏ سرمایه،‏ عقل و منطق،‏ پیوندی را دیدم که در دنیای معاصر،‏ برای دقایقی هم کهشده به انسان حالت سکون و تردید را در انجام کاری،‏ می دهد.‏ پیوندی که اگر گسستهشود و یا هر ضربه ای از آن به تو وارد شود همه ی زندگی ات را تحت الشعاع خودقرار می دهد و هرگز نمی توانی از آن حادثه و ضربه رها شوی مگر آنکه حافظه ات رااز بین ببری یا در تالش بیهوده،‏ بخشی از تاریخ زندگی ات را پاک کنی.‏ پیوندی کهدر عمق روح،‏ احساس انسانی جا دارد و این پیوند می تواند روی یک اثر هنری باشدیا روی یک انسان،‏ روی یک گل و گیاه،‏ یک حیوان خانگی و یا اصالً‏ یک شاخه گلخشکیده و یک موتورسیکلت قدیمی هرچه که است عاطفه ای است که در پرورش وتداعی هزاران یاد و خاطره برایت محقق می شود.‏جامعه ی انسانی ما در ورای میدان،‏ ساختار،‏ سرمایه،‏ سهم،‏ امتیاز و من بودگی و منمحوری،‏ در هزاران پیوند عاطفی نیز احاطه شده که اگر به آنها اعتنا نکنیم و از آنهاسخن نگوییم و به آنها بهاء ندهیم و سعی در سخیف کردن قوه ی احساس در برتری وتقابل با قوه ی عقل دهیم،‏ عقلی که بیشتر در محاسبه ی سود و زیان مادی باقی می ماندتا درجات باالتر از معرفت و خرد.‏ دیگر به اجتماع انسانی و زاللیت و شفافیت قلب هاچندان امیدی نمی توان داشت.‏ دیگر بر احساس زیبای پرورش و زایش که در سایهی محبت به ثمر می رسد شعری جزء مرثیه نمی توان سرود و سراغ انسان و انسانیت راتنها در کتاب و اسطوره های باستانی می توان گرفت،‏ وجود حرمت و شرافت سرزمینمادری،‏ اعتناء و اعتماد به تالش متفکرانی که در مرزهای خاکی نمی گنجند،‏ نمی تواندید.‏و حال در ارتباط دانش و معرفت انسانی با هستی و طبیعت،‏ نوروز را گنجینه ای ازسنت کهن ایرانی باید دانست که در تعامل با سنت های جهانی پویا می شود و طراوت،‏زندگی و بازاندیشی بر روابط اجتماعی و عاطفی را برایمان محقق می سازد.‏امید که به پاس یادگیری و پرورش توسط فرهنگ میهن خویش و اندیشه های انسانیجامعه جهانی،‏ در نوروز ایرانی اندیشه و عمل را قرین هم کنیم و با مروری بر آثار ساختهشده به دست انسان های رشد یافته در این فرهنگ،‏ کالم های پر گهر آنها را که سرشاراز حکمت و عشق،‏ جوشش،‏ بی قراری،‏ عاطفه و احساس است را برای فرزندان اینخاک بازگوییم و بتوانیم با همتی همدالنه گامی را در جای پای گذشتگان گذاریم و باایمان و محبت که میراث این فرهنگ کهن است،‏ پله و سکویی برای آيندگان بسازیم.‏جا دارد که در این مجال کوتاه از تالش های بی دریغ همه ی زحمت کشان سایتانسان شناسی و فرهنگ که با همه ی محدودیت های خود تالش با ارزشی را برای ارائهی اندایشه های جهانی در شاخه ی معرفتی انسانی می کنند قدردانی نمایم.‏ یقیناً‏ سعیو کوشش در ارائه ی این همه دانش اجتماعی،‏ فرهنگی در حوزه ی فارسی زبان،‏ تنهاکمکی برای بازگرداندن قطار حکمت ایران زمین به مسیر خود است.‏42


مهمترین رویداد فرهنگی و اجتماعیشما در سالی که گذشت چه بود؟ملیحه درگاهیسال ، 2011 سالی پر افت و خیز و شگرف برای تمامی جهانیان بود.‏ موج عظیمی ازتحوالت و خیزشها چه به لحاظ سیاسی و فرهنگی-‏ اجتماعی و چه به لحاظ اقتصادیسراسر جهان را رفته رفته در برگرفت.‏ در شمال آفریقا و خاورمیانه،‏ اعتراضات مردمیاز خودسوزی مردی درمانده از فقر و بیچارگی در برابر دیدگان مردم تونس،‏ شروع شدو به مرگ و ذلت دیکتاتورهای نیمه دیوانه و شیفته ی قدرت همچون قذافی و حسنیمبارک در مصر و لیبی و همچنین کاشته شدن بذرهای ضد دیکتاتوری و استبداد در دلمردمان این دیار انجامید.‏این تحوالت به شمال آفریقا و خاورمیانه ختم نمی شود و هم اکنون پس از گذشتبیش از یک سال از آغاز جنبش موسوم به 99 درصدی ها در وال استریت نیویورک،‏شاهد تأثیر و تأثرات حاصل از این خیزش در سایر ایالتهای آمریکا و همچنین کشورهایاروپایی هستیم؛ جنبشی که فریادی بلند شد برای صداهای ناشنیده.‏ این فریاد پرحرارتو آه سوزناک به روسیه ی سرد هم رسید به گونه ای که یخ آدمها آب شد و در همینایام،‏ بزرگترین اعتراض سراسری در مسکو نسبت به نتایج انتخابات،‏ پس از سال 1993میالدی به وقوع پیوست.‏ بی عدالتی،‏ تبعیض،‏ سلطه گری و فساد در هر کجای دنیا بهسرعت موجب لبریز شدن صبر و تحمل مردم می شود ودوران حکومتهای قرون وسطایی به پایان رسیده است.‏ بههر شکل،‏ این مقدمه ی پر شور و حرارت در سال 2011می تواند نوید بخش تغییر و تحوالتی شگرف در نظامهایفرهنگی،‏ اقتصادی و سیاسی جهانی و همچنین حصولخواست های به حق مردمی که همانا حقی برای زندگیکردن است و نه فقط زنده بودن،‏ باشد.‏کشور ما نیز در این سال با اتفاق فرهنگی و هنری مهمیمواجه بود و فیلم تحسین برانگیز ‏»جدایی نادر از سیمین«‏ساخته ی کارگردان و نویسنده ی مبتکر و خالق سینمایایران توانست جوایز متعددی را در سطح ملی و همچنینسطوح مختلف بین المللی کسب کند و موجب افتخارایران و ایرانی شود.‏ عالوه بر تمامی این دستاوردها البتهباید به چند نکته ی دیگر نیز اشاره کرد،‏ از جمله اینکهخوشبختانه یا بدبختانه جمعیت سیاره مان از 7 میلیارد نفرهم گذشت و همچنان جستجوها برای یافتن سیاره یا سیارههای دیگر که بتوان در آنها زیست،‏ ادامه خواهد یافت.‏ ازطرفی دیگر متأسفانه شاهد زلزله ی و سونامی مهیب درژاپن فراتوسعهیافته بودیم و بار دیگر متذکر شدن این نکتهکه گاه تکنولوژی پیشرفته هم توان پیشگیری از این چنینحوادث فاجعه انگیزی را ندارد،‏ آنچنانکه در کشور ژاپن،‏انرژی اتمی با تبدیل شدن به فاجعه ی اتمی آن روی سکهی تکنولوژی و علوم پیشرفته را به جهانیان نشان داد.‏ مرگاسامه بن الدن،‏ مهره اي كه خود آمريكايي ها ساختند وخودشان هم حذفش كردند،‏ شايد آنچنان خبر عجيبينباشد ولی به هر جهت می تواند در زمره ی حوادث مهمسالی که گذشت قرار گیرد.‏طی سالی که گذشت تمامی این حوادث و بسیاری رویدادهای دیگر هر یک می توانندبه عنوان مهمترین حادثه ی فرهنگی در زندگی هر شخصی به شمار آیند و برای من هماینچنین است.‏ ولی اگر بخواهم نگاهی درونی به زندگی شخصی ام داشته باشم،‏ چندرویداد مهم و البته نه آنچنان مهم که بتوان در یادداشتی مهیج گنجاند،‏ در زندگی بهنسبت فعال و در عین حال آرام امسال من اتفاق افتاده است.‏ یکی از مهمترین این اتفاقاتدفاع از پایان نامه ام بود که باالخره پس از حدود یک سال تالش در 24 اردیبهشت ماهبه وقوع پیوست.‏ در این برهه از زندگی نمیدانستم خوشحال باشم یا ناراحت؛ خوشحالاز به بار نشستن کوششها و فارغ التحصیلی و ناراحت بابت جدایی از دوستان،‏ اساتید ودانشگاه.‏ البته من زیاد در این سردرگمی بین خوشحالی و ناراحتی گرفتار نماندم و مدتیبعد واقعه فرهنگی مهم دیگری برای من اتفاق افتاد و بدین ترتیب توانستم از طریق حفظهمکاری با گروه علمی-‏ ترویجی انسانشناسی و فرهنگ ارتباط خود را با محیط علمیو دانشگاه حفظ کنم.‏ در سال 1390 با دوستان جدید و تجربه های نویی روبرو شدم وسعی کردم اگر توفیق باشد از هر لحظه این همراهی،‏ درسی بیاموزم برای زندگی درسالهای آتی که برگی دیگر از دفتر تاریخ ورق زده خواهد شد.‏در نهایت باید بگویم طی این سالهای با وجود دوبار تغییر رشته طی دوران دبیرستانبرای قبول شدن در رشته مورد عالقه ام،‏ مهمترین اتفاق فرهنگی زندگی من که به واقعشبیه به یک اتفاق البته خوش یمن بود،‏ قبول شدن در رشته انسانشناسی و تحصیل دراین زمینه بوده است.‏ این رویداد مهم نه تنها به من کمک کرد که با مکاتب،‏ فرهنگها،‏عقاید،‏ جهان بینی ها و ... مختلف آشنا شوم بلکه همچنین کمکی بود برای شناخت هرچه بهتر جامعه ای که در آن زندگی میکنم،‏ فرهنگی که با آن مأنوس شده ام و همچنینخودم.‏ هر چند در کشوری فن ساالر معموال جایگاه مشخصی به لحاظ شغلی برای من ودوستان دیگری که در این زمینه تحصیل می کنند وجود ندارد به گونه ای که چندین باربا این سؤال از جانب برخی افراد مواجه بوده ام که رشته ام در مورد چیست و در آیندهچه کاره خواهم شد و چقدر درآمد کسب خواهم کرد؟!‏در پایان این یادداشت،‏ سال پیش رو را به خانواده،‏ دوستان،‏ اساتید و تمامی هم وطناندر داخل و خارج از کشور و بویژه آنان که حامی و طرفدار پر و پا قرص انسان شناسیو فرهنگ هستند،‏ تبریک و تهنیت عرض می کنم و امیدوارم که سال جدید برای همهی این عزیزان سالی باشد توأم با موفقیت و شادی و برآورده شدن همه ی آرزوهای زیبا.‏43


نوروز : دریچه ای تازهرقص این چلچله ها،‏ وین همه آوا و نواهمه گویند که:‏ از راه رسیده ست بهارخیز و آغوش در آغوش لطیفش بگشایروح هستی ست که جان بخش وزیده ست بهارچشم بیدار بر این تلخی ایام ببندخواب هایی شکرین بهر تو دیده ست بهار‏)فریدون مشیری(‏زهره دو دانگههمه ما این تجربه را داریم که هرچه ایام،‏ سرشار از وقایع متنوع باشد کوتاهتر و هرچهخط سیری یکنواخت داشته باشد درازتر می نماید.‏ گویی سال 1390 و ایامش نیز زودگذشت.‏ سالی بود آبستن از حوادث،‏ سرشار از بیم و امید و پر از فراز و فرودهایی که درگستره جهان به برگی مهم از تاریخ و در حیطه زندگی فردی من به ورقی حذف ناشدنیاز خاطراتم بدل شد.‏ یکایک وقایع،‏ چه دامنه ای به وسعت جهان داشته باشند و چه دردنیایی فردی رقم بخورند،‏ در ذهن های انسانی وزنی دارند و هریک می توانند به مهمترین و تاثیر گذارترین حادثه در اندیشه هر شخص تبدیل شوند.‏دریچه تازه ای که در سال گذشته بر روی همگان باز شد،‏ نشان داد که سیر چرخه ایتاریخ به آن برهه ای رسیده که باز برگ های زرد درخت کهنسال استبداد در حالریزش است و این درخت تنومند به خواب زمستانی خود فرو می رود.‏ سقوط پیاپیچند دیکتاتور،‏ در عین ناباوری،‏ نوید سر رسیدن بهار آزادی خواهیِ‏ مردمی را می دادکه گزینشی تازه کرده و حاضر بودند برای انتخاب خود بهایی سنگین بپردازند.‏ تا بهبار نشستن جوانه های سبز دموکراسی در میان این جوامع زمان باقی است و هنوز نمیدانیم که دست روزگار در روزهای آتی چه در پس پرده نهفته است،‏ اما آنچه مهم مینماید این است که مردم این سرزمین ها،‏ که بازیگران اصلی پرده های تاریخند،‏ حرکتخویش را با هشیاری به انجام و ثباتی نیکو برسانند و بدین صورت دستاورد پر بهایخود را پاس بدارند.‏ چنان که ویل دورانت نیز باور داشت:‏ ‏»هشیاری مداوم،‏ بهای نظمو آزادی است و بی قانونی چون گرگی گرسنه بر گرد هر دیار مامور می گردد تا مگرراهی به درون یابد«.‏جهان فردی من نیز خالی از واقعه نبود.‏ شادمانم که سال 1390 برایم یادگارهای زیباییبه ارمغان آورد و اتفاقاتی شیرین رقم زد.‏ پس از سالی تالش بی وقفه توانستم از سردردانشگاه تهران گام به درون نهم و ادامه تحصیالت خود را در مقطع کارشناسی ارشد ودر رشته برنامه ریزی شهری آغاز نمایم.‏ اما ورود به این دانشگاه به تنهایی همه چیز نبود؛پس از سالی همکاریِ‏ دورادور با انسان شناسی و فرهنگ،‏ فرصت یافتم به درون اینمجموعه فرهنگی دوست داشتنی وارد شوم.‏ فصلی نوین از زندگی،‏ آشنایان و دوستانتازه،‏ ارتباطات و تعامالت گسترده تر و عرصه ای وسیع تر برای فعالیت و همدلی،‏ واقعهفرهنگی مهمی در زندگی من بوده و هست.‏ امروز پردیس هنرهای زیبا و دانشکده علوماجتماعی در دانشگاه تهران برایم محملی است سرشار از آموختن و پژوهیدن،‏ مکانیبرای تجربه کردن،‏ و نقطه ای آغازین برای قدم نهادن در راهی،‏ که هر چند نمی توانمبرایش پایانی را متصور شوم،‏ ولی می دانم فرصت آن را به من خواهد داد تا به برخیاهداف و امیدهای انسانی خود جامه حقیقت بپوشانم.‏نمیدانم سال 1391 چه در پیش رویم می نهد.‏ این را می فهمم که بیشتر وقایعی که درجهان پیرامونم رقم می خورند از دست های من خارج است،‏ ولی این را هم میدانمکه به عنوان یک انسان در حوزه زندگی خود،‏ همواره در حال انتخاب کردن هستم.‏سرنوشت جهان برآیند زندگی تک تک انسان هاست.‏ انسان هایی که هریک به نوبهخویش سهمی در گزینش کردن دارند.‏ تغییرها از سطوح فردی آغاز می شوند و اگرهر انسانی با تصمیم های شایسته عزم آن را داشته باشد که به انسانیت خود نزدیک ترشود،‏ دیری نمی پاید که خواهیم دید جهان پیرامون ما روز به روز انسانی تر و زیبا ترخواهد شد.‏ پس آرزو دارم نوروز 91 برای من نیز به عنوان یک انسان،‏ سرآغاز انتخابهای شایسته و انسانی باشد.‏نوروزتان پیروز44


پیرامون مهمترین رخداد فرهنگی سال؛در اهمیت وجوه ایستای فرهنگجبار رحمانیطبق هر سال قرار بود مطلبی برای ویژه نامه نوروزی مجله اینترتیفرهنگ و انسان نوشته شود.‏ در این ویژه نامه می بایست به مهمترینواقعه فرهنگی سال بر اساس تجربه شخصی اشاره ای داشته باشیم.‏ چندروزی به این مطلب فکر می کردم.‏ صحبتی هم با دوستان همکار درسایت انسان شناسی و فرهنگ داشتم،‏ عموما تاکید آنها بر واقعه ایفرهنگی بود،‏ واقعه ای که یا نشان از یک رخداد جدید و مثبت وجالب توجه داشت یا گاه در مواردی هم اشاره به یک فقدان مهمبود.‏ همه این تجربه های خاص فرهنگی مبتنی بر توجه و تاکید افراد بهمسائل جدید و نوظهور مثبت یا منفی است.‏ چند روزی به همین منوالگذشت،‏ تجربه های خودم از این دست مسائل را به محک سنجش وارزیابی قرار می دادم تا مهمترین را بنویسم.‏در همین روزها متنی از زیمل را می خواندم.‏ زیمل از اهمیت فرم درساختار بخشی به محتوای و تجربه حیاتی انسان صحبت کرده بود.‏ فرمها برای تداوم زندگی الزم اند،‏ و امکان های شکل دادن به محتواهایجدید را نیز تعیین می کنند.‏ اما گاه همین فرم ها مانع خالقیت و توسعهحیات انسانی می شوند.‏ گاه مهمترین تجربه ها برخاسته از تحوالتو نوآوری و پدیده های نوظهور نیست،‏ بلکه از تداومها و استمرارهاو ثبات‏ ساختارهایی است که مانع خالقیت فردی و جمعی هستند.‏هرچند تجربه های جدید بیانگر توسعه امکان های بروز خالقیتانسانی هستند،‏ اما الزم است به ایستایی ساختارها و فرم ها توجه کردکه چگونه امکان خالقیت ها را فراهم کرده و گاه در مقابل نیرویخالقه،‏ مانع تحول و توسعه نیروی حیات می شوند.‏ همه ما می توانیم بانگاهی انتقادی به تجارب مان شواهد متعددی برای این مساله پیدا کنیم.‏می توان از خالل مشاهدات خویش و یا خاطرات چند ده ساله دیگران دید که چگونهیک فرم و نهادی اجتماعی که زمانی برای کارکردی خاص،‏ برپا شده بود امروزهعامل تخریب استعدادهاست.‏ گاه این نهادها و فرم ها برساخته شده از همه امکان هایعقل بوروکراتیک استفاده میکنند تا ارباب رجوع خیلی سریع و راحت به حل مسالهاش بپردازد،‏ اما در بطن این نهاد،‏ نوعی ساختار غیر منطقی و ناعقالنی نهفته است کهاستعدادها و تالش های جوان را به اندک اشارتی به اغوا می برد.‏ مهمتر از همه اینکهچگونه این نهاد،‏ به تخریب سوژه های خودش می پردازد.‏باید گفت تجربه تداوم ها همتراز و گاه مهمتر از پدیده های نوظهور است.‏ تداومساختارها هم بیانگر ارتباط با گذشته و شاید وجه ایستای زندگی است و هم بیانگر امکانهای خالقیت پیش روی زندگی است.‏ الزم است در عین فهم درست فرمها و نهادهایموجود که عامل پیوند با گذشته و تداوم سنت های یک جامعه هستند،‏ به امکان ها وامتناع هایی که برای توسعه فرهنگی و پویایی جامعه ایجاد می کنند نیز دقت داشت.‏ اینموضوع را تنها می توان با ایجاد فضایی گفتگویی و انتقادی برای خودآگاهی انتقادیاز خویشتن بدست آورد.‏ البته مساله به این سادگی ها هم نیست،‏ زیرا نهادها و فرم هایسنتی و محتواهای پیوسته به آنها به این سادگی هم تن به آشکار شدگی نخواهند داد،‏گاه این فرم ها و نهادها آنقدر ‏»طبیعی«‏ شده اند،‏ که مردم از یاد برده اند که روزی عدهای آنها را ساخته اند،‏ و مهمتر از همه اینکه گذر زمان بر برخی از این نهادها رنگ بویاصالت و گاه ردای تقدس داده،‏ در نتیجه فهم انتقادی از آنچه که طبیعی و مقدس شده،‏بسیار دشوار است و ‏"وجدان جمعی"‏ نیز به آنها بسیار حساس شده است و هرگونه تاملیرا به این سادگی بر نمی تابد.‏آنچه که مهم است یک تجربه یا پدیده خاص و جدید نیست،‏ بلکه سنت ها و نهادها وفرمها موجود است که نوع و محتوا و کیفیت تجربه های جدید را برای اعضای جامعهفراهم می کنند.‏ بر این اساس باید به فهم انتقادی این داشته های موجود پرداخت تا تجربهجدید نه در قامت یک استثناء،‏ بلکه به عنوان بخشی از فرآیند پویایی و خالقیت جامعهو از دل شرایط موجود برای همه امکان شکل گیری داشته باشد.‏ شاید بهتر باشد هرسالهویژه نامه هایی برای این خودآگاهی هایی انتقادی نسبت به داشته ها و گذشته ها فراهمکرد تا از این طریق نقش فرمها و نهادهای سنتی را هم در پیوند با سنت ها و ریشه هابدانیم و هم بتوانیم به کمک فهم انتقادی از امتناع هایی که همین داشته ها برای بهینهشدن حیات فرهنگی مردم ایجاد می کند،‏ از آنها فراتر رویم.‏45


1390فلزی،‏ پل اصفهان تصویر:‏ نرودنظر پی از مدام که دلی خوشا نرودبیخبر بخوانند که رهش بهر روحیزهره ‏»خبرِ‏گویندهی اصطالح،‏ به و بگوییم!‏ ‏»خوبی«ها از هم گاهی که خوبی ایدهی چه مثبتطریق تا کنیم عمل اینطور باید بار دو یکی سالی حداقل میکنم فکر باشیم.‏ خوب«‏ زندگیدر اندیشی مثبت ‏»فوائد اصطالح به خاطرِ‏ نه نبریم؛ یاد از را مثبتاندیشی و ‏دیدن باشیم«‏موفقی و خوشبخت انسان ‏»چگونه کتابهای نویسندگان که آنطور آنهم روزمره«،‏ واقعیدلیلِ‏ این به فقط بلکه دلیل؛ این به نه میدهند!‏ بینوا خوانندهی خورد به کلیشهوار دیدگاههایدگر میکنیم.‏ را فکرش که آنیست از کوتاهتر خیلی خیلی عمرمان که بخوانید،‏آنرا حتماً‏ آمد پیش فرصتش ‏)اگر دارد،‏ اینباره در واقعی و ملموس بسیار کشفبه آن طریق از آدمی که طوریست ‏»مرگ«‏ به او نگاه است(،‏ لذتبخش بسیار لاح به خوشا و میبیند آدمی امکان واقعیترین و اصلیترین‏ آنرا چون میرسد.‏ ‏»هستی«‏ سرزندگیو طراوت ایام همان در که چرا برسند؛ نگاه این درک به جوانی در که کسانی و باشد....‏ وصف قابل غیر ‏»معجزه«ای میتواند فقط ‏»هستی«،‏ و ‏»زندگی«‏ که میفهمند ودارد!‏ را معجزه این کشف قدرت که است انسان فقط این اینکه:‏ شگفتانگیزتر آن از کردهوجود عالم و جهان این حیران و سرگشته را عارفان که چیزهاییست همان اینها ‏»هست«!!!!!‏ولی ‏»نباشد«‏ میشد،‏ که عالمی آن.‏ ذرهی ذره‏ تا وجود«‏ ‏»عالم درک است:‏ ازرا حالج منصور که جایی تا خود؛ با حتا هست،‏ که آنچه هر با ‏»هستن«‏ این رابطهی و کرد....‏‏»اناالحق«‏ گفتن به وادار شور فرط و انسانشناسی سالگرد و ‏)نوروزی ویژهنامهها این در شده،‏ دستگیرم که اینطور بامسلماً‏ ‏)و کرد برقرار ارتباط عزیز مخاطبان و دوستان با راحتتر میشود فرهنگ(‏ نوشت؛فراغتی«‏ اوقات ‏»قلم با میشود عبارتی به سایت(.‏ ساختاری چارچوب رعایت بگویممیخواهم اساس همین بر آورد.‏ زبان به راحتر را ‏»دل«‏ حرفهای میشود که قلمی دیگر،‏مهم و خوب خبرهای بین از مهم و خوب ) ‏)اجتماعیِ‏ فرهنگی خبرِ‏ یک انتخاب هب میکنیم را فکرش خوب وقتی است.‏ مشکلی کار نظرم به آن،‏ دربارهی گفتوگو و همگیاینکه فرض با دوستان‏ یا و خانواده،‏ اعضاء یا و فرزندان بین از که میماند این فکرشخوب خوبِ‏ وقتی حتا یا و کنیم.‏ ‏»انتخاب«‏ را یکیشان گرامیاند،‏ و خوب هم کهخوبی کتابهای بین از کتاب«‏ ‏»یک تنها انتخاب مشکل از کمی دست میکنیم،‏ را تنهاو تنها یا و نقاشی«‏ پرده ‏»یک فیلم«،‏ ‏»یک موسیقی«،‏ قطعه ‏»یک انتخاب یا خواندهایم کتابها،‏دربارهی گفتگو و معرفی جای به میکنم پیشنهاد هم همین برای ندارد.‏ ....« ‏»یک برویم.‏1390 سال در شده ارائه کارهای ‏»پشتصحنه«های سراغ ‏)صیفیکارنصر«‏ ‏»رضا آقای با که مصاحبهای در بدانید،‏ باشد جالب برایتان شاید مثالً‏ محضبه فروشندهها و مردم داشتم،‏ اصفهان(،‏ ناژوان پارک جمعهبازار در فروشنده و بگویم،‏همینجا ‏)در میدادند!؟ نشان خود از واکنشی چه صوت ضبط‏ و میکروفون دیدن اجتماعیکنشگرانِ‏ که نگاهی شناسایی در تجربیام و فکری رشد به مصاحبهها این جامعهشناسی،‏عزیز دانشجویان توجه قابل و کردهاند کمک خیلی دارند،‏ خود از نوعو مصاحبه طریق در‏ مصاحبهکننده تنظیمِ‏ کار به دست‏ فوراً‏ که است نگاه همین رقابتیحال و شور حال عین در و باز فضای دلیل به شاید بگذریم،‏ میشود(.‏ رابطه آنهابا گپی و برویم سراغشان دارند دوست فروشندگان بیشتر که باشد ‏»جمعهبازار«‏ بهرا عالقه این قبالً‏ هستند.‏ مصاحبه در مشارکت به مایل هم مردم اینکه جالب و بزنیم.‏ محرزبرایم جمعهبازار در ولی بودم کرده کشف بازار و کوچه مردم در دیگر،‏ شیوهای اجازهبزنم،‏ صدمه مصاحبه ساختار به آنکه بدون است خوب چه کردم،‏ فکر و گشت گزارشمدر میگذرد،‏ مصاحبه حین در ‏»واقعی«‏ طور به که را آنچه طبیعی طور به بدهم بهبلکه کردهام،‏ خودداری گزارش سانسورِ‏ و تحریف از تنها نه اینطوری کنم.‏ منعکس هک واقعی ‏»انسان«هایی بهمثابه ‏»مصاحبهشنوندگان«،‏ با تا میدهم را امکان این خواننده همرا این باری،‏ شوند.‏ مواجه برخوردارند،‏ فضایی(‏ و مکانی ‏)اجتماعی،‏ ‏»موقعیت«‏ از بهکه است کنشگرانی اصطالح،‏ این از ‏)منظورم بازار«‏ و کوچه ‏»مردمِ‏ که کردم کشف مثالمورد دانشگاهِ‏ استاد همان فیالمثل اند.‏ شده جدا رسمیشان جایگاه از موقت طور واکنشهایدارند،‏ قرار آن در که محیطی به بسته صحنه«(،‏ ‏»پشت نظریهی در گارفینکل محیطهاییدر میدهند.‏ بروز مصاحبهکننده،‏ همچنین و میکروفون به نسبت متفاوتی دارنددوست و میکنند تبدیل تفریح و خودمانی ابزاری به آنرا ‏»جمعهبازارها«،‏ مانند حالکنند.‏ برگزار شوخی به را اجتماعی«‏ ‏»موقعیتِ‏ و کنند مشارکت مصاحبهها در همو میکروفون هم و نمیدهد،‏ رخ اتفاقی چنین دادگستری،‏ اطراف در فیالمثل آنکه انجامتوقع ترتیب بدین و میشوند تبدیل اجتماعی انتقادی ابزاری به هردو ‏»مصاحبه«‏ رد مشارکت از منفی،‏ پیشداوریهای دلیل به عکس،‏ به یا و میرود؛ آنها از کاری خودتعلق به امکان از بدانها نسبت بیاعتنایی و زدن پس با و میکنند خودداری گفتگو رکف بهرحال میکنند.‏ صرفنظر بدبینی،‏ با رسانهای(‏ ابزارهای ‏)بهمنزلهی آنها درآوردن ارتباطی«‏‏»ابزارهای این روی نباشد،‏ بد جامعهشناسی عزیز دانشجویان برای شاید میکنم کنند.‏کار آن » اجتماعیِ‏ ‏»مکان به توجه با 46


بیندازیم.‏کتابها بررسی و نقد صحنهی پشتِ‏ به هم نگاهی نیم نباشد بد شاید اکنون و ‏»امپراطوریکتاب خواندن مشغول 1390 سال نوروز تعطیالت وقتی دارم یاد به خوب بعضیهامیبردم.‏ لذت آن خواندن از غریبی و عجیب طرز به بودم بارت روالن نشانهها«ی رد میکند،‏ زندگی دوستان(‏ و خانواده ‏)افراد عزیزاناش با فقط آدمی میکنند،‏ تصور کهکتابهایی مثل هستیم.‏ چیزها خیلی ‏»همخانه«ی باشیم،‏ خبر با اینکه بدون حالیکه دوستشانکه محلههایی و کوچهها یا و میشنویم که دلنوازی موسیقیهای میخوانیم.‏ کرد،‏زندگی باهاش بشود که چیزی هر اصالً‏ میکنیم.‏ عبور آنها از روزه هر و داریم اثرشاین در بارت روالن بگویم باید و مییابد دست ‏»همخانگی«‏ مقام به خود،‏ به خود دوبارهیا و خواندن کُند با تا میخواهد دلمان که طوری به است.‏ خوبی بسیار همخانهی دارمیاد به کنیم.‏ طوالنیتر وی با را اقامتمان مدت مطلب،‏ هر خواندن چندباره حتا و است،‏عجیبی حال داشتم.‏ را حال همین میخواندم هم را ‏»پروست«‏ کتاب که زمانی جاییتا تواناست،‏ نویسندهای خالقیتِ‏ و نویسندگی قدرت دیدن از ناشی وجد منظورم میکند:‏خلق هنری اثری ‏»کلمه«،‏ از آنها حیرت اوج در و خوانندگان چشم جلوی که هک زیباشناختی پیشفهمهای از مخفیانهای مجموعهی در شده،‏ پیچیده دقت به کلماتی طریقاز که شعر مثل درست میدهند.‏ انتقال مخاطب به را آنها علنی غیر و پنهان طور به ‏»عاشق«‏خود،‏ مخاطب از ‏»آن«‏ یک در است قادر رؤیت،‏ قابل غیر پیشفهمهای همین بیافریند....‏شایدپروست،‏ مارسل با آشنا خوانندهی برای است.‏ فوقالعاده بارت اثر این بهرحال ویسبک نزدیکی بگذارد،‏ اثر دیگر چیز هر از بیشتر بارت،‏ اثر این در که چیزی نخستین دستاز زمان جستجوی ‏»در آوازهاش پر کتاب و پروست مارسل به جهات برخی در تقلید.‏نه و سبک نزدیکی میگویم شود،‏ توجه لطفا است.‏ رفته«‏ شمابرای آنرا تا داشتم دوست و بردم لذت خواندناش از که نبود کتاب این تنها باری،‏ خواند(،‏خواهید ژاپن ویژهنامه در آنرا زودی به احتماال ‏)که بگذارم بحث به عزیزان بیاورمیاد به را همه نمیتوانم متأسفانه که بودهاند زیاد خیلی اثرگذار و خوب کتابهای حرفراحت میخواهم کنم.‏ باز متن این به را کتاب و حساب پای نمیخواهد هم دلم و ازبرخی در که است کاری این دهند.‏ بروز را خود خود،‏ عواطفم،‏ تا بدهم اجازه و بزنم گنر فضایاش اینجا گفتم که همانطور نوروزنامهها.‏ مثل داد:‏ انجام میشود ویژهنامهها بهفرهنگ«‏ و ‏»انسانشناسی نویسندگانِ‏ و دوستان همه انگار دارد،‏ خودمانیتری بوی و دررا عزیز خوانندگان و خود خویش،‏ ابتکار و فرصت به بسته تا میشوند دعوت جشنی کنند.‏همراهی نوروزی تعطیالت هرزوگامیل نویسندهاش و داشتم،‏ دوست خیلی هم را ‏»مئیپه«‏ داستان صحنهی،‏ پشتِ‏ تحسینجداً‏ را موروا«،‏ ‏»آندره مستعار نام با فرانسوی مورخ و نویسنده ، 1885( ‏)‏‎1967‎ ‏»فرانسواز«‏جسارت و روحی صفای به بخشیدن اصالت به مستقیم غیر طور به چون کردم.‏ خیالیاشدنیای در او باورهای به و میزند دست تنها،‏ شدت به و جسور دخترک این خالقنویسندهی و مورخ این هرزوگ شاهکار کلمات واپسین به اتفاق به میدهد،‏ بهاء پیشین:‏لذت خاطرهی تجدید برای فقط اما میاندازیم،‏ نگاهی فرانسوی ؟فرانسه در ؟ فرانسواز کجاست مئیپه ولی ": !نه ! اوه ‏)فرانسواز(:‏ است؟دور اینجا از خیلی ، خوب : آنجادر و ماست باغ در مئیپه نیست.‏ دور هم متر یک ‏]حتا[‏ ‏!؟ په ‏»مئی : ‏)فرانسواز(‏ ......«نیست 149(. 148 ‏)صص دارد"‏ قرار زمین و مئیپه مرز در ‏»خانه«‏ گویی کوچولوی‏)»شازده ‏»موندو«،‏ یاد به کردم،‏ یاد ‏)مئیپه(‏ او خیالی دنیای و ‏»فرانسواز«‏ از اوآنکه برای شاید لوکلزیو،‏ گوستاو ماری ژان درخشان اثر افتادم.‏ مرزی«(‏ الیههای بهقادر کس همه است.‏ شده زندگی‏ تحسین به موفق فراتر مسلماً‏ و دیگر نوعی به هم روزمرگیهایاز تلنباری زیر که ‏»زندگی«ای کشیدن بیرون نیست.‏ هنری چنین ارائهی نفسلوکلزیو،‏ ساده چه و است.‏ شدن نابود حال در سرمایهدارانه روابط برساختهی ‏"تیشینمیکند:‏ توصیف ‏»موندو«‏ و ‏»تیشین«‏ ارتباط شیوهی و نگاه در را ‏»زندگی«‏ کهاول،‏ بار همان از داشت.‏ دوست را او همین برای موندو شاید نمیزد.‏ حرف زیاد موندواز سئوالی هرگز دیگر بود،‏ پرسیده بود آمده آن از او که را جایی و او اسم تیشین باغدر را تماشایی چیزهای و میگرفت را او دست سادگی به فقط تیشین بود.‏ نکرده رادرختان برگ غریبشان،‏ طرحهای و شکلها با را سنگها میداد.‏ نشان او به خانه در و پرو صدف عوض،‏ در موندو و ‏....؛ و را نخلها سرخ دانههای ظریفشان،‏ مویرگهای با 55(. 54 ‏)صص میآورد"‏ او برای بود.‏ کرده پیدا ساحل در که را دریایی مرغان باشد،‏بلند خیلی نباید نوروزی«‏ ‏»ویژهنامههای مخصوص متنهای معموالً‏ که میدانم و فلسفی بحثهای صحنههای پشتِ‏ خصوص در و میکنم خالصه را حرفهایم پس بحثهایمجموعه نوشتن برای انگیزهام بگویم،‏ که میکنم بسنده این به جامعهشناسی شماره‏به شود،‏ منتشر ویژهنامه این که زمانی تا میکنم فکر ‏)که ساده«‏ زبان به ‏»فلسفه سایردر را فلسفی تفکرات اهمیت که بوده این است(،‏ رسیده هم ‏»کانت«‏ یعنی آن 22 بودن‏»اجتماعی«‏ تا است شده تالش که تفکراتی دهم.‏ نشان انسانی علوم قلمروهای حقیقتمجموعه،‏ این در اسالم فلسفهی خصوص در اما و گردد.‏ آشکار آن بنیانهای بهبنا متاسفانه اما دهم جای آن در بیشتری بحثهای و کنم کار بهتر بودم مایل بگویم دلمکه آنطور خواست این زمینه،‏ این در بنده دانش کم بضاعت جمله از و دالئلی .....نشد برآورده میخواست 90 سال قضا از که فیلمی زیباترین مسلماً‏ دیدهام،‏ که خوبی فیلمهای خصوص در اما و درشنیدم دیروز همین که شاهکاری است.‏ سیمین«‏ از نادر ‏»جدایی کردم،‏ آغاز آن با را آقایبه همینجا در و است کرده خود نصیب را اول جایزهی گلوب«،‏ ‏»گلدن جشنواره میگویم.‏تبریک را خوب«‏ ‏»خبر این ایران سینمای دوستداران تمامی و فرهادی،‏ اصغر کاهانیعبدالرضا آقای ساختهی که دیدهام هم دیگری برانگیز تحسین فیلم اخیراً‏ اما مسلماً‏و است.‏ آمده فرهنگ«‏ و ‏»انسانشناسی در آنها دوی هر بررسی و نقد که است،‏ نیامدهپیش برایم دیدنشان اقبال که هستند هم دیگری تحسینبرانگیز و خوب فیلمهای شهرستاندر زندگی دالئلاش از یکی شاید که مستندند فیلمهای جمله آن از و است آنهاتقدیرشان قابل همت و عالقهمندی با که دیگری دوستان هستند خوشبختانه اما باشد.‏ میکنند.‏بررسی و نقد را تنهاآدمی اگر که رسید نظرم به آمد،‏ میان به فیلم و کتاب ‏»تحسین«‏ پای بگذریم،‏ رنج«‏و ‏»درد و ‏»نفرت«‏ مقابل در معنوی«،‏ ‏»لذتِ‏ و ‏»تحسین«‏ قدرت از که باشد موجودی شوربختیبین فاصل حد که است موجودی تنها او گفت میتوان پس است،‏ برخوردار و سیاسی اقتصادی،‏ اجتماعی،‏ تحمیالتِ‏ از صرفنظر میکند.‏ درک را خوشبختی و نوعاش(،‏هر ‏)از سرمایهداری فرهنگ سطلهی تحت جوامع در معموالً‏ رنجآور،‏ فرهنگیِ‏ بیگانگی«هاست.‏خود ‏»از از،‏ گرفته نشأت که دارد وجود هم بدبختیای واحساسِ‏ درد حدتا که وضعیتی کرد.‏ پیدا رهایی آن از باید که روزمرگیایست وضعیت همان این بهآن از رهایی ابزارهای میتوانند ادبیات،‏ و اجتماعی فلسفی آگاهیهای هنر،‏ زیادی مهم میرویم،‏ بیگانگیهایمان خود از با مقابله به کدامیک با که نیست مهم شمارروند.‏ لذتزندگی از میتوانیم وضعیتی چنین در فقط است.‏ جهانمان و خود با کردن آشتی باشیم.‏خوب«‏ ‏»خبرهای برای خوبی ‏»شنونده«ی و ببریم پیروز!‏نوروزتان مبارک،‏ همگی نوی سال 1390دی 27 اصفهان 47


نونگاهزیور سعیدی انارکیروز های آخر سال،خانه تکانی،‏ چهارشنبه سوری،‏ خیابان های شلوغ،‏ چهره های خندانو دستان پر،‏ نگاه های غمگین و خشکیده بر ویترین مغازه ها،‏ همه و همه یادآور گذرعمر است.‏آیا از خود پرسیده ایم چگونه ایام را به شادی بگذرانیم؟ آیا آفرینندگان راستین شادی،‏ما انسان ها هستیم یا خدایی که ملتمسانه به درگاهش عجز و البه می کنیم؟ اتوپیا وبهشت گمشده ای که به دنبالش هستیم کجاست؟ چرا گروهی از انسان ها به آرزویسعادت پس از مرگ،‏ عرصه زندگی را بر خود و دیگران تنگ می کنند؟ آیا فراموشکرده ایم که تنها یک بار حق زیستن در دنیا را داریم؟انسان با وجود پیچیدگی های فیزیکی و معنوی،‏ موجودی شکننده و شکل پذیر است.‏علیرغم تاثیرات بیرونی و محیطی،‏ تصورات ذهنی و درونی فرد،‏ مهم ترین عامل درشکل گیری نگرش فرد به زندگیست پس:‏دوستان سالم ‏.بیایید با آغاز سال نو،‏ فکر های نو به یکدیگر هدیه کنیم.‏ قدر صمیمیتو صداقت را بدانیم ، نه اینکه صداقتمان حربه ای شود در دست دیگران برای مرگوجدانمان ‏.بیایید با ذهن زیبا ، دنیای زیبایی بسازیم و باور کنیم ما انسانها ، تواناترینآفرینندگان هستیم.‏ بیایید واژه های فقر،‏ بیماری،‏ جنگ،‏ مرگ ، ناکامی و...‏ را از ذهنبزداییم،‏ نگاهی نو و خوش بینانه داشته باشیم و روحمان را طراوت بخشیم.‏لبخند شادمانی و زندگانی تقدیمتان باد.‏ای انسان ، بهوش باشکه نیمه شب ژرف چه می گوید؟دیری خفته بودم ، خفته بودمدر خوابی سنگین.‏اینک از چنین خوابی ژرف بیدار خواهم شد.‏جهان حقا که ژرف است.‏ژرفتر از باور روز.‏اندوه هایش نیز عمیق اند.‏اما شادمانی ژرفتر از اندوه است.‏رنج می گوید برو بگذر.‏اما سروری نیست که جاودانگی نخواهد.‏جاودانگی ژرف را ، جاودانگی بسیار ژرف را !‏)نیچه،چنین گفت زرتشت،کتاب چهارم(‏48


افسوس سال های از دست رفتهجنگ-‏ براي تمام مردم ايران.....‏جنگ-‏ جاي خالي خانه ي ماجنگ-‏ افسوس سال هاي رفته از دست....‏جنگ-‏ جاي خالي مادر...‏ پدر....‏ خواهر...‏ برادر....‏جنگ-‏ جاي خالي داشته ها و نداشته هايمان....‏مینو سلیمیجنگ هشت ساله تحميلي یکی از مهمترين رويدادهاي تاریخ بشری،‏ پس از جنگویتنام و باالتر از جنگ جهانی اول،‏ دومین جنگ طوالنی قرن بیستم بودهاست.‏ امسالبعد از مدتي درگيري براي تصويب طرح پژوهشي خود با عنوان ‏)بررسي مردم شناختيتاثير جنگ تحميلي بر وضعيت اجتماعي فرهنگي گروههاي انساني ) كار در اين رابطهرا آغاز نمودم.‏ پژوهش حاضر در صدد بررسي مردم شناختي تاثير جنگ تحميلي برتركيب و ساختار اجتماعي،‏ فرهنگي گروههاي انساني مناطق جنگي است كه در فازاول خود مناطق جنگ زده استان كرمانشاه ( قصرشيرين،‏ سرپل ذهاب،‏ گيالن غرب و...‏) مي پردازد.‏جنگ،‏ سبب شكل گيري ساختار جمعيتي و فرهنگي متفاوتي در اين مناطق نسبت بهقبل از جنگ،‏ مهاجرت مردمان اين شهرها و از بين رفتن قسمت هايي از قلمرو عشايراين مناطق شده است.‏ شناخت بافت گروههاي جمعيتي و انساني در اين مناطق و نحوهخويشاوندي،‏ ارتباط آن ها با موقعيت جديد و فرهنگ گذشته خود در كنار آداب ورسوم آن ها برنامه ريزان اجتماعي و اقتصادي را جهت طرح ريزي برنامه هاي بنيادي وكاربردي در اين مناطق ياري خواهد كرد و مي تواند به صورت گسترده اي در توسعهمناطق جنگ زده اهميت داشته باشد.‏ روش اين پژوهش،‏ مطالعه اسنادي و مشاركتميداني است.‏ در اين پژوهش به جمعيت،‏ تحركات جمعيتي،‏ پيشينه تاريخي،‏ گروههايقومي،‏ زباني،‏ مذهبي،‏ شغل ها،‏ محله ها،مشتركات نقاط مورد بررسي،‏ ازدواج،‏ خانوادهو خويشاوندي،‏ وضعيت اجتماعي و فرهنگي عشاير،‏ مناطق خالي از سكنه و از بين رفته،‏مناطق جديد تاسيس،‏ ويژگي هاي فرهنگي و اجتماعي مناطق جديد،‏ شيوه هاي حلاختالف،‏ مديريت سنتي و جديد،‏ قشربندي اجتماعي،‏ راهها و ارتباطات جديد،‏ تاثيرجنگ بر آداب و رسوم منطقه و گردشگري جنگ پرداخته مي شود.‏شناخت اين امر و اهميت نقشي كه پژوهش هاي مردم شناختي مي توانند در توسعه اينمنطقه ايفا كند اين امر را براي من به عنوان انسان شناسي جوان بسيار مهم نموده است،‏به ويژه كه بعد از آغاز تحقيق و مواجه با مردم اين مناطق انگيزه ام هزار چندان انگشت.‏انسان هايي كه واقعا در يك لحظاتي به خاطر تجربه منحصر به فردشان از ديگر هموطنانخود متمايز مي گردند.‏ انسان هايي كه جاي خالي داشته هايشان را كه اكنون ندارندهرگز چيزي جز درد برايشان پر نكرده،‏ جاي خالي عزيزانشان و سرزمينشان كه ويرانشده،‏ سرزميني كه ديگر نتوانستند بر آن خانه اي بر پا دارند.‏ آدم هايي كه در آبادي،‏نگاه دور دستشان تصوير خالي و كهنه و رنگ پريده اي از ويراني سابق موج مي زند امابا اين حال اكنون به زندگي نشسته اند و تنها آنانند كه خالء خاموش زندگيشان را دلافسرده اما با همسفران بازمانده خود به نظاره مي نشينند و هر گاه كه از آن روزهايشانمي پرسي،‏ سكوتي تلخ و گزنده و وحشت بار فضا را سرشار مي كند و نگاهشان حيراناز ظلمت سرد جهاني است كه در حق عمر كوتاه آن ها و عزيزانشان روا داشته است،‏بعد براي اين كه من را از اين حالت فراتر از اعماق غايب دلهره و دلتنگي بيرون بياورندمي گويند ‏»ولي ما در تابش همين خورشيد دوباره زندگي را ديديم و به ويران سرايخود بازگشتيم،‏ براي زندگي دوباره،‏ براي روزهاي روشن چرا كه اين جا سرزمين ما پراز صداي فرياد و آه و ناله و درد سكوت عزيزانمان است كه هرگز نمي خواستند گوشهاي از آن را كسي ديگر خانه ي خود بنامد.«‏البته سالي كه گذشت براي جهان،‏ سالي فراموش نشدني بود،‏ سالي كه هميشه در يادو خاطره خواهد ماند و تا اندازه اي ممكن است بتواند به صفحه و تصوير درآيد...‏ امابراي من كه مدتها بود مي خواستم درباره تاثير جنگ نحميلي بر مردم ايران كار كنماين آغاز خوب و روشني بود...‏ به اميد روزهاي بهتر در سال 1391.... براي تمام مردماين مرز و بوم.‏گامي ست پيش از گامي ديگر،‏ كه جاده را بيدار مي كند.‏تدوامي ست كه زمان مرا مي سازد،‏ لحظه هايي ست كه عمر مرا سرشار مي كند.‏49


مهم ترین واقعه ی سال ‎90‎؛تکثر فرهنگی مانع انتخاب ‏»ترین ها«‏فاطمه سیار پورجهان کنونی جهانی متکثر است،‏ نه فقط از حیث کمیت،‏ بلکه از آن رو که بشر در حالحاضر با تنوع ها و گوناگونی های فرهنگی – اجتماعی فراوان ‏)که اتفاقا هر روز بر تعدادآن افزوده می شود(‏ در گروه ها و جماعت ها و جوامع مختلف زندگی می کند.‏ اینتنوع از یک سو حاصل انباشتگی تاریخی بر محور زمان در طول سالیان درازی است کهاز عمر وی بر این کره ی خاکی گذشته و از سوی دیگر نتیجه ی رشد امکان ارتباطاتاوست که تا چند سال پیش ظهور و امکان کنونی آن در حد یک آرزو و شاید یکتخیل شمرده می شد.‏باید گفت این گوناگونی در جوامع قدیمی تر مانند ایران که از دیرباز محل تالقیفرهنگ ها،‏ زبان ها و ادیان متنوعی بوده است،‏ خود را پیش از پیش می نمایاند وباعث رویش و رشد فرهنگ های جدیدتر می شود.‏ به این ترتیب در این گونه جوامع، روابط انسان با پدیده ای مانند فرهنگ – چه خودی و چه غیرخودی-‏ نسبت هایمختلفی ایجاد می کند.‏ این رابطه را می توان در شکلی شماتیک،‏ به صورت دایره هایمتداخل،‏ متوازی،‏ مماس،‏ همپوشان و ... فرض کرد.‏ به این شکل که گاهی چنین انسانیبا فرهنگ خودی یا غیرخودی بیگانه است،‏ گاهی کامال آشناست و در آن حل شده وگاهی بدون داشتن ارتباطی خاص،‏ به زیستنی مسالمت آمیز یا قهرآلود و همراه با انواعخشونت ها تن داده است.‏ به این پیچیدگی،‏ پدیده های دیگری از جمله گذارهای سنتبه مدرنیته در اشکال ورود به عرصه های جدید تکنولوژیکی،‏ لزوم تنظیم و بازنگری درقواعد و قوانین عرفی،‏ دینی و حقوقی متناسب با معیشت جدید بشری،‏ رشد روزافزونعلوم پایه و تخصصی و ... دامن می زند و بر شدت و دامنه ی آن می افزاید.‏به این ترتیب زیستن در چنین معادله ای به معنای داشتن یک زندگی بازاندیشانه است.‏به این معنی که انسان نمی تواند به تغییرات و پدیده های فرهنگی اطراف خود بی طرفبماند.‏ او ممکن است سکوت کند،‏ ولی این به معنای بی طرفی نیست،‏ شاید نوعیگیرافتادن در هجوم معنایی پدیده ها و استفاده از آن به عنوان فراگیرترین استراتژیباشد.‏ در این راستا،‏ ممکن است فرد به شکلی آگاهانه و یا ناآگاهانه به پذیرش تغییر ازسطح ساختاری و بیرونی و کالبدی پدیده ها به سطح ذهنی و محتوایی دست زند و بدینشکل مفاهیم فرهنگی جدید را در خود درونی کند.‏ اگرچه حالت های دیگری که ذکرآن رفت هم وجود دارد.‏با این شرح سراغ مهم ترین واقعه ی فرهنگی یک دوره ی زمانی را گرفتن بسیار سختاست.‏ این سختی بدان جهت است که خود انسان انتخاب گر نیز بخشی از همان فرهنگاست.‏ بخشی از سیستمی که ممکن است در آن ایده ی یک رمان شکل گرفته،‏ یا یکفیلم ساخته شده و شاید هم جنگی برپا شده باشد!‏ و اگر این سیستم فرهنگی مانند جامعهی خودمان باشد ، انتخاب سخت تر هم می شود،‏ زیرا همان طور که گفته شد ایرانبخشی از فرهنگ منطقه ای است که جز پرتکاپو ترین منطقه های فرهنگی جهان به سببوجود عناصر فرهنگ ساز مانند زبان،‏ دین و ... بوده است.‏سوی دیگر،‏ بخشی از سختی انتخاب یک پدیده به عنوان مهم ترین یا اثرگذارترین درچنین شرایطی بدان دلیل است که دامنه ی تاثیر پدیده ها به علت تراکم و تکرار اتفاقاتمتنوع،‏ کم شده است.به طور مثال در سال های اخیر یکی از بزرگ ترین وقایع که درسطح جهان اتفاق افتاد،‏ تخریب برج های دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک است.‏ امااکنون پس از گذشت یک دهه از آن با وجود برجاماندن حدود 3000 کشته ، پوششخبری وسیع و بی نظیر در سراسر جهان،‏ ارائه ی تحلیل های رسانه ای و آکادمیک دراشکال مختلف و...،‏ کمتر از آن در مجامع مختلف بحث می شود.‏ مثال دیگر بمباراناتمی شهر هیروشیمای ژاپن در قرن بیستم توسط آمریکا است.‏ این واقعه اگرچه هنوزهم مسبب تولید نسلی معیوب است،‏ اما پس از حدود 50 سال از آن احتمال اندکیوجود دارد که مردمان جهان به یاد آن بیفتند،‏ مگر در سالروز وقوعش که ژاپنی هامناسک جمعی به جای می آورند تا یاد قربانیان را زنده نگه دارند.‏ عالوه بر آن درسطحمعادله های بین الملل و مناسبات کالن هم رابطه ی دو کشور ایاالت متحده و ژاپن درحد یک دیپلماسی مطلوب است.‏ مثال دیگری که می توان ارائه کرد،‏ اهانت به مقدسترین کتاب یک میلیارد انسان مسلمان در منطقه ی افغانستان است.‏ علیه این حادثه تنهامسلمانان افغانستان به پا خاستند و حتی عذرخواهی سیاسی باراک اوباما هم نتوانستاین آتش را خاموش کند.‏ در حالی که مسلمانان دیگر در سکوت بودند.‏ برای نمونهدر کشور خودمان نیز یک فیلم اولین بار جایزه ی معتبر اسکار را دریافت کرد.‏ در پیاین اتفاق،‏ واکنش¬های مختلفی روی داد.‏ عده ای آن را یکی از بزرگ ترین اتفاقاتهنری فرهنگی دیدند،‏ عده ای آن را به خاطر گرایش چند سال اخیر سینمای هالیود بهکشورهای جهان سوم و فیلم های آن برداشت کردند و عده ای دیگر اعطای این جایزهرا به خاطر موضوع آن که بیشتر یک معضل اخالقی یا یک ویژگی فرهنگی را طرحمی کرد،‏ نسبت دادند.‏ به این ترتیب تنوع فرهنگ ها،‏ نگرش ها و بینش ها اهمیت یکموضوع را متفاوت می کند و از سویی گذر ایام و قالب تاریخی گرفتن وقایع مانع از آنمی شود که یک اتفاق برای مخاطبان بسیار تاثیر گذار شود،‏ زیرا در میان اتفاق¬هایبعدی حتما حادثه¬ای رخ خواهد داد که سخت¬تر،‏ بزرگ تر و دامن گیرتر باشد.‏با این وصف اگر تاثیرگذارترین واقعه را معادل حجم و بزرگی آن در نظر بگیریم،‏انتخاب اولین آن سخت خواهد بود.‏ زیرا اتفاقات با حجم های بزرگی از شادی،‏ مصیبت، گرفتاری،‏ خشونت،‏ جنگ،‏ تخریب و ... در جهان امروزی و از جمله کشور ما بارها وبارها به وقوع پیوسته است و اکنون نیز در حال وقوع است و اساسا انتخاب یک ‏»ترین«‏را از میان آن سخت کرده است.‏ اگر آن را برابر با میزان تاثیر بدانیم،‏ بازهم انتخاب یک‏»ترین«‏ مشکل است،‏ زیرا تنوع فرهنگ ها ، تفاوت اندیشه ها ، گوناگونی نگرش ها وبینش ها بازهم آن را سخت می کند.‏ بدین ترتیب یافتن یک ‏»ترین«‏ وسیع و جهانشمول تقریبا غیرممکن است.‏ حتی اگر واژه¬های وسیع و جهانشمول را نیز نسبی درنظر بگیریم.‏50


میشکندرا تکرار که تکراری نوروز؛ شعیریرضا حمید است.‏تکرارشکن که است تکرارهایی نادر از نوروز که کردهایم فکر کنون تا آیا امروزبه و گرفتهاند نشأت دیروز از که نشانههایی دارد؛ خود در آشنا نشانههایی نوروز،‏ ون تکرارِ‏ این معناداری راز باشد.‏ شده کمرنگ آنها معنایی ارزش بیآنکه شدهاند منتقل زماندرون در که زمانی است.‏ مرتبط زمان مسألة به چیز هر از قبل نوروز چیست؟ در بعدزمان و خود از قبل زمان به نسبت زمانی ناپیوستار نوعی نوروز است.‏ شده برجسته بیآنکهمیشود جدا ‏“بعد”‏ از ‏“قبل”‏ و میشود شکسته زمان لحظه یک در است.‏ خود از بعدبه را قبل که میماند پلی مثابة به نوروز پس کند.‏ متوقف را زمان گسست،‏ این بهاست شده ‏»خاطره«‏ دیگر حاال که زمانی از گذر واسطة نوروز گویا میدهد.‏ پیوست گسستنوعی به نوروز واژة در میتوان را ‏»نو«‏ پس شود.‏ تجربه باید حاال که است زمانی لحظةدر که زمانی از عبور است.‏ پیوستار ایجاد عامل خود که زمانی گسستی کرد.‏ تعبیر تحویلاز قبل ثانیه چند که جدید زمانی به است پیشازمان یک دیگر نو سال به ورود سالتحویل از پس بالفاصله و است متفاوت(‏ زمانی به ورود ‏)انتظار پسازمان یک سال میگردد.‏تبدیل حال زمان به نیست؛شده خاطره زمان یک فقط نهادیم نام نوروزی پیشازمان را آن ما‏ که زمانی اما زماندر همواره آن محتوای که است فعالی و پویا زمان یک موارد از بسیاری در بلکه همةمحتوای از است پر نوروز دلیل همین به است.‏ حاضر تجربه حال در زمان یا حال اندیشهالبالی در محکم بسیار حضوری ولی ندارد آشکار صورتی و فرم دیگر که آنچه دارد.‏محتوایدو به خواهم می بنده میگذارد،‏ جا به 1390 سال که محتواهایی همة میان از آذر24 و 23 روزهای در که است زمان شناسی نشانه همایش یکی نمایم.‏ اشاره علمی درشد.‏ برگزار تهران هنرمندان خانه و اسالمی بزرگ دایرهالمعارف مرکز در 1390 ماه ازیکی میتواند که دارد خود در دینامیسمی و انرژی زمان،‏ که شد مشخص همایش این زمانو نیست زمان از خالی چیزی هیچ باشد.‏ معنا شکلگیری و حضور اصلی هستةهای بهوابسته یا زمان تابع که نیست کنشی است.‏ تحول و حرکت منشأ شود دیده اینکه بدون زمانانتزاعی،‏ زمان عینی،‏ زمان مانند،‏ متنوعی بسیار زمانهای دلیل همین به نباشد.‏ زمان یاو وجودی زمان هستیشناختی،‏ زمان پدیداری،‏ زمان تخیل،‏ زمان تجربه،‏ زمان زیستی،‏ غیرخطی،‏زمان خطی،‏ زمان تنشی،‏ زمان گسست،‏ زمان اگزیستانسیالیت،‏ زمان جوهری،‏ ماند.‏غافل آنها از توان نمی که دارند وجود ... استعالیی،‏ زمان چرخشی،‏ زمان ادبیاتنشانهشناسی همایش گذاشت،‏ جا بر خود از زمانی محتوایی که دیگری همایش همایشاین شد.‏ برگزار تهران مدرس تربیت دانشگاه در 1390 اسفند 11 در که است توسعةآنها کشف که است نهفته ادبیات و زبان در باالیی بسیار ظرفیتهای که داد نشان رایاداشتی بنده همایش،‏ این در دارد.‏ بهدنبال را تحلیل و نشانه علم کاربردی و نظری ازخالی آن مجدد ذکر که نمودم ارایه همایش این برگزای هدف و اهمیت راستای در برایمیتوان که است نظریههایی دارای علم،‏ یک عنوان به نشانهشناسی نیست.‏ لطف اروپایی،‏سنت در گرفت.‏ نظر در را روسی و آمریکایی و اروپایی اصلی سنت سه آن سوسور(‏دو ‏)فردینان سوییسی زبانشناس دو نزد در باید را نشانهشناسی نظری بنیانهای علمیتحقق آرزوی که بود کسی اولین سوسور،‏ جست.‏ یلمسلف(‏ ‏)لویی دانمارکی و سوسورمطالعات بپردازد.‏ اجتماعی زندگی درون در نشانهها مطالعة به بتواند که نمود را انتزاعیسطحی در مدلولی و دالی روابط بر مبتنی بیشتر که نمود تبیین را نشانهای نظام‏ و پایانیافته مدلولی سوسوری نشانة و است بسته نظامی سوسور نشانهشناختی نظام بود.‏ پالنهاینظریة یلمسلف سوسوری،‏ نشانهشناسی سنت ادامة در میکند.‏ تبیین را نهایی مرکزدر را ‏»فرآیند«‏ نظام و سیستم جای به ترتیب این به تا میکند نشانه جایگزین را زبانی بزرگمجموعههای مدلولی،‏ و دالی روابط جای به او دهد.‏ قرار خود زبانی مطالعات ‏»سمیوزیس«‏فرآیند یکدیگر با تعامل در که را محتوا(‏ پالن و صورت پالن ‏)دو نشانهای هک است روشی همان سنت این میگیرد.‏ نظر در میبخشند،‏ تحقق را نشانه-معنایی یا مکتبدر زیلبربرگ کلد و فونتنی ژاک مانند او وشاگردان گرمس تفکر مبنای بعدها مجموعههایبررسی به که گفتمانی،‏ نشانه-معناشناسی آن اساس بر و گرفت قرار پاریس جسمانهای،‏تجربهای،‏ کنشی،‏ اجتماعی،‏ فرهنگی،‏ انسانی،‏ بافتهای در گفتمانی بزرگ گرفت.‏شکل میپردازد،‏ غیره و اتیک تنشی،‏ پدیداری،‏ حسی-ادراکی،‏ عاطفی،‏ مطالعاتنمود سرایت هم اروپا به موارد از بسیاری در و است آمریکایی که دوم سنت در مهمترینبود.‏ زبانشناس هم و فیلسوف هم که هستیم پییرس مدیون را نشانهشناختی بینهایتمدلولی دارای پییرسی نشانة که است این در سوسور با پییرس دیدگاه تفاوت دردیگر نکتةمهم و دارد.‏ وجود نشانه در مدلولی بازیابیِ‏ قابلیت بار هر و است باز واست ‏"کسی"‏ برای ‏"چیزی"‏ بازنمود همواره نشانه که است این پییرس نشانهای نظریة نشانهکه میکند مطرح را دیدی زاویة پییرس نشانه حوزة به کسی ورود با جهت این از شدهنامیده ‏"تفسیر"‏ که است ویژه دید زاویه همین شاید میگردد.‏ معنادار آن اساس بر بنیادیمعنای این از تفسیر واسطة به آن از پس و دارد بنیادی معنای یک نشانه است.‏ دیگرمهم تأثیر بیافریند.‏ خود درون در را مدلول بینهایت است قادر و گرفته فاصله سهبا انسان او عقیدة به : جست نشانه به او ترتیبی دیدگاه در باید را نشانه حوزة در پییرس است(؛عینی و ملموس تجربة ‏)که حضور هستند؛ کیفی که احساسات است؛ مرتبط بٌعد درمیخورند(.‏ رقم آن مبنای بر گفتمانها و هستند آن تابع قوانین ‏)که شناخت و تفکر و بعدکه حضوری قانون را آن میتوان که است سوم بعد قانون و نظم پییرسی نگاهِ‏ این امانکند،‏ یا کند تبعیت سوم بعد از میتواند که است دوم بعد حضور نامید.‏ است دوم و گردد.‏ ‏"ممکن"‏ که است این نیز آن شکلگیری شرط و بخشیده نظم آن به نمیتواند حضورتابع قانون پس هستد.‏ ممکنها دنیای احساسات یعنی است.‏ اول بعد همان ممکن احساس،‏که میدهد نشان موضوع این است.‏ حضور امکان تابع هم حضور که است طریقاز معناسازی جریان تا میگیرند قرار یکدیگر با رابطه در شناخت و حضور تجربه،‏ پایانناپذیرند.‏‏"ممکنها"‏ که چرا باز جریانی گیرد.‏ شکل‏ نشانه 51


شکلروسیه در داشت نشانهشناسی علم تحوالت بر انکارناپذیری تأثیر که سومی سنت نقدبر آن اصلی بنیانهای که است اهمیت دارای جهت این از روسی سنت گرفت.‏ همینداشتند.‏ نقش آن ایجاد در بِلی آندره مانند اندیشمندانی که است استوار ادبی بهتوجه با روایت نشانهشناسی سوی به نشانهشناسی تحول مبنای که بود روسی سنت بسیارروایی روششناسی یک به را آن بعدها گرمس شد.‏ پروپ والدیمیر روایی نظریة نظریهبه است الزم روسیه نشانهشناسی سنت در همچنین داد.‏ تبدیل منسجم و گسترده دیدگاه،‏این مبنای بر زد.‏ رقم را ‏»سمیوسفر«‏ که نمود اشاره لوتمان فرهنگ نشانهشناسیِ‏ حایزرا میگیرند شکل آن درون در نشانهها که فرهنگی بسترهای امروز نشانهشناسی جهتیکدیگر به آنها انتقال و فرهنگها تعامل که است امر همین میداند.‏ اهمیت علمیمبنای سنت سه این میسازد.‏ میسر را ترانشانهای فرآیند و نشانهها مجدد بازپردازی مینامیم.‏معناشناسی – نشانه دیگر تعبیری به و نشانهشناسی را آن که گرفتند قرار بررسیبه محدود را خود وجه هیچ به و دارد گفتمانی کامال دیدگاهی نشانهشناسی امروز بهادبیات میان این در و نمیکند.‏ جمله و واژه مانند بافت از جدا و منفک نشانههای جدیدگفتمانهایی خلق پی در آن در کنکاش و زبان در دخالت با پویا گفتمانی عنوان ادبیاتدلیل هیمن به است؛ ‏)سمیوزیس(‏ معنایی – نشانه عملیاتی نتیجة در معنا بازتولید و هب نشانهشناسی میرود.‏ بهشمار نشانهشناسی برای مطالعاتی میدانهای مهمترین از یکی مطالعةروش آبشخور دیگر سوی از و ادبی نظریة کنندة تأمین سو یک از علم عنوان ابزارنشانهشناسی سو یک از است.‏ دوسویه ادبیات با نشانهشناسی تعامل است.‏ ادبی ادبیاتدیگر سوی از و میدهد.‏ ارایه ادبی گفتمان نقد و بررسی،تحلیل جهت مهمی تعاملاین بپردازد.‏ نظریه تولید به آن کمک به میتواند نشانهشناسی که است مرجعی نیز راادبیات نشانهشناسی عنوان به همایشی برگزاری ضرورت که است گسترده آنقدر ودریافت نشانهها آن اساس بر که است فرصتی ادبی گفتمان که چرا است.‏ نموده ایجاد جدیدمعناهایی خلق به بازتولید از پس و گرفته قرار گفتمانی فرآیندی در شده،‏ بازیابی میگردد.‏منجر نامنتظر و ودریافت چگونگی مطالعة و بررسی تنها‏ نه همایش این برگزاری از هدف بنابراین،‏ دیگرگفتمانهای با تعامل در حتی و گفتمانی وسیع مجموعههای در نشانهها بازتولید و متون بررسی و نقد در علم عنوان به نشانهشناسی که است مطالعةنقشی بلکه است،‏ دارد.‏ادبی گفتمانهای بومینظریههای تولید جهت در بتواند علم عنوان به نشانهشناسی که است این ما آرزوی آنکه است باور این بر بپردازد که گفتمانی هر مطالعة‏ به نشانهشناسی کند.‏ حرکت نیز کهاست الزم پس شدهاند.‏ تولید آن درون در نشانهها که است فرهنگی محصول گفتمان ار نشانه تولید فرهنگی کارکرد که نظریههایی تولید به جهانشمول نظریههای بر عالوه ادامةدر را ما حرکت بتواند همایش این که امیدواریم شود.‏ پرداخته میشوند،‏ شامل نیز سازد.‏عمیقتر و سریعتر منسجمتر،‏ نمودهایم،‏ آغاز پیش سالها که راهی برخوردارتوجهی قابل بسیار رشد و تحول از ایران در نشانهشناسی اخیر دهة یک در دیگررشتهای از بسیاری با بینارشتهای رشتهای عنوان به نشانهشناسی پیوند است.‏ بوده حالعین در و گسترده بسیار حوزه این پژوهشگران مأموریت تا است شده باعث ابتداکه گرفت شکل تهران نشانهشناسی ‎1382‎حلقة سال در دالیل همین به باشد.‏ حساس سالیانه،‏همایش هشت تالش این محصول نمود.‏ آغاز هنر فرهنگستان در را خود کار استبوده متعددی سمینارهای و کارگاهها برگزاری مقاالت،‏ مجموعه شش انتشار ایننمودند.‏ مشارکت آن تحقق در خود بیدریغ کوشش و تالش با حلقه دوستان که رد شرکت آنها مهمترین که است نموده آغاز نیز را وسیعی بینالمللی فعالیتهای حلقه رشتهاین دانشمندان با علمی تبادل و کشور از خارج های همایش و سمینارها،کارگاهها فعالیتهایکنون تا 1388 سال از تهران نشانهشناسی حلقة میباشد.‏ دنیا مختلف نقاط در اینکنار در میدهد.‏ ادامه اسالمی بزرگ دایرهالمعارف در را خود پژوهشی و آموزشی آنهدف که گرفته شکل هنرمندان خانه‏ حوزةپژوهشی در نیز دیگری فعالیت فعالیت،‏ هنرحوزة در نشانهشناختی مطالعات عرصة در حوزه این جوان پژوهشگران نمودن فعال است.‏ادبی و هنری متعدد گفتمانهای و بگشاید.‏علم بیشتر چه هر پیشرفت بر را راه همایشها این زمانی محتوای اینکه امید به زیباخاطرههای که بهاری و باشد محتوا پر زمانهای از پر آن زمان که بهاری باآرزی بگذارد.‏جا به خود از باشید.‏بهار و عشق از سرشار مبارک.‏ نوروزتان 52


نامه‏»کار«‏ شلیلهمحمد شدم.‏زندگی هفتاد ی دهه سالِ‏ نخستین وارد و شد تمام سالم شصت گذشته سال درجوانیو ، است تمام سالی و سن چنین در آدم کارِ‏ کردم می فکر بودم که نوجوان کهاکنون اما باشد،‏ مانده باقی زندگی از زیادی چیز نباید سن این در بردم می گمان سالمتاز . کند نمی تطبیق تصورات آن از هیچیک با وضعیتم ام رسیده سن این به سالیبیست و کنم می ورزش روز هر تقریبا که دلیل این به شاید جمله از ؛ برخوردارم چربیمصرف از و کنم می دنبال ، تغذیه متخصص نظر با ، را سالمی غذایی رژیم است غذاییمواد از و کنم می پرهیز مضر و ناالزم و نیاز بر افزون غذایی مواد سایر و قند و کاستهجوانی ی دوره به نسبت ام کاری توان از . کنم می استفاده بیشتر طبیعی و گیاهی شاید؛ کنم نمی خستگی احساس اما ، کنم می کار ساعت شانزده روزی . است نشده توانو تجربه از که ام عالقه مورد کارهای به امکان حد تا کوشم می که باشد این دلیلش آنجاتا را کار دادن انجام طرز صورت این غیر در و بپردازم برخوردارم ها آن انجام ‏»کارکردن«‏و ‏»کار«‏ نَفسِ‏ ها سال طی . آورم در دلخواه صورتِ‏ به امکانپذیرباشد که درتخصصی و ای حرفه کارِ‏ تنها ‏»کار«‏ از منظورم . است یافته بسیار اهمیت من نزدِ‏ خشکاز را ها لباس وقتی ، هست هم لباس شستن ؛ نیست شغلی وظائف چارچوب احساساندازم می برق را جا همه و کنم می تمیز را آشپزخانه یا آورم می در کن موثرکار کنم می انجامسودمندی و کیفیتبر و ام داده امخانواده زندگی بهو ؛ ام افزوده همانبه تقریب رضایتیاحساس ازکه یابم می دست رسانیدنِ‏سرانجام به مقالهیا بررسی یک هامدت که یی کارکردهآن روی ازمشارکتیا ، ام اجتماعیفعالیتی در کهوقتی مثل یا و کردنبرطرف به زندگیاز مشکلی وهمسر مشارکت با میتوفیق فرزندانم بهبودییا و یابیم زندگیشرایط در اعضایاز یکی همگییا خانواده .کنیم می ایجاد بهتسامح به ؛ ام رسیده وظیفه ناگزیرِ‏ انجامِ‏ از فراتر احساسی ی رابطه نوعی به کار با وبرداشت چنین در که ام رسیده نتیجه این به . هنرش و هنرمند ی رابطه شبیه یی رابطه : گزارهی در یاسپرس*‏ کارل از ‏)تعبیرِی شیرین فراغتِ‏ با کردن کار ، کار از تفسیری بویژهدلپذیر؛ و شود می برانگیزاننده زند؛ می پهلو است.«(‏ شیرین فراغت ی زاده ‏»هنر،‏ کردنتر بخش اثر و هموار و آسان جهت در کار انجام ی شیوه ِ تغییر چالش به وقتی یمداخله به تن آسانی به که گیری می قرار هایی واقعیت رویاروی و ، آیی می بر آن وکار موضوع های واقعیت بازکاویدن و کاویدن به باید و دهند نمی کار دهنده انجام کوششیبه را کار که یابی؛ راه خالقانه و مبتکرانه رویکردهای به و بپردازی آن پیرامون مرزهایبه گاه ظرافت در و ، جذاب و کند می تبدیل وظیفه مکانیکی انجام از فراتر نزدیک.‏موسیقی نواختن یعالقه مورد ی شایسته کارِ‏ البته نوشته این در ‏»کار«‏ مفهوم مصداق که نگذارم ناگفته منصفانهمناسبات چارچوب در ، مناسب پاداش و رضایت احساس با همراه ِ توان حد در فرصتحداقل غیاب در سودجویانه و ناعادالنه مناسبات در که کارهایی نه ؛ است گورستانبه را کار ی عرصه و شود می تحمیل کار نیروی بر خالقیت و ابتکار بروز برای .کند می تبدیل ) عشایری**‏ حسن دکتر از تعبیری ( خالقیت کانادا– آتاوا Karl Theodor Ja s*) pers (1883 – 1969فیلسوفو روانشناس آلمانیعلوممتخصص ** وروان و اعصاب استادو پژوهشگر توانبخشیی دانشکده بهزیستیسازمان 53


آغاز و پايانرامتين شهبازیسال 1390 سال مهمي بود.‏ سالي كه پايان يك دهه را رقم زد و سالي كه آغاز يك دههتازه را گشود.‏ در اين سال نيز همانند همه سال ها خنديديم،‏ گريستيم و زندگي كرديم.‏جمله اي را در همين سايت انسان شناسي و فرهنگ از قول شاتوبريان خواندم كه برايمجالب بود.‏ شاتوبريان مي گويد:‏ ‏»چقدر گذشته یک انسان،‏ کوچک و کوتاه است اگرآن را با زمان حال مردمان و آینده عظیمشان مقایسه کنیم.«‏ داستان تفاوت فرهنگ هااز همين جا آغاز مي شود.‏ شايد شب عيد و شادي نوشتن اين سطور درست نباشد،‏ امابرخالف آنچه بريان گفته؛ ما هميشه به گذشته مان دلخوشيم.‏ گذشته اي كه مي گذردو به يك زمان تاريخي و خاطره بدل مي شود.‏ ملتي كه بيشتر حس نوستالژيك دارد تابه آينده چشم بدوزد.‏ همين مسئله سبب شده تا نتوانيم براي آينده برنامه ريزي كنيم.‏ اينرا گفتم تا چشم انداز اين مطلب روشن شود.‏قصد دارم از داشته هايمان در سالي كه گذشت بگوييم.‏ گذشته اي كه چون مي ترسيمديگر نباشد و تكرار نشود دائم زير زبان مزمزه اش مي كنيم تا مبادا تمام شود.‏ بزرگترينپيروزي امسال در حوزه سينما به نظر بنده دريافت جايزه اسكار بود.‏ اصال نمي خواهموارد ارزش اين جايزه شوم-‏ كه مي دانيم ارزش دارد و بسيار درباره آن نوشته اند.-‏ بيشتردوست دارم ببينيم چه اتفاقي افتاد كه مردم در اين گستره جغرافيايي زبان فيلم اصغرفرهادي را متوجه شدند.‏ اينكه فيلم داراي زبان است يا نه ما را به حاشيه مي برد و بماندبراي فرصتي مغتنم.‏ اما در اينجا منظور از زبان همان مجرايي است كه توانست با مردمارتباط برقرار كند.‏ كريستين متز در تعريفي كه از زبان يك فيلم دارد معتقد است كهيك كارگردان بايد از تئوري ها و ابزار واحدي كه ديگران نيز از آن سود جسته اند و بهيك شيوه مشخص تبديل شده فيلم بسازد كه مردم منظورش را درك كند و در اين بارهاز تئوري مونتاژ ايزنشتاين و يا نماي بلند آندره بازن ياد مي كند كه به دليل تكرار به يكزبان بين المللي تبديل شده است و يا اينكه فيلمي بسازد كه در يك گفتمان مشخصبگنجد.‏ گفتماني كه خود فيلمساز آن را ايجاد كرده و يا فيلمسازان ديگر آن را ايجادكرده و فيلمساز جديد از آن استفاده مي كند.‏ فكر مي كنم بنا بر اين نظريات،‏ فرهاديازشيوه گفتمان استفاده كرده است.‏عکس،‏ حبیب مجیدیگفتماني كه درباره طبقه لرزان متوسط در ايران است.‏ او خود اين طبقه را در چند فيلمبه چالش كشيده و ديگراني هم بوده اند كه آن را مورد مداقه قرار داده اند.‏ بنابراينفرهادي موفق مي شود،‏ زيرا به زبان امروز كشور خودش فيلم ساخته است.‏ او طبقه ايرا به تصوير كشيده گه گفتمان زندگي آنان تقريبا مشخص است و اين ريا و تزوير دربند بند زندگي آنان موج مي زند.‏ ما در سال 1390 با فيلمي رو به رو بوديم كه چند سالبعد مي توانيم به آن بازگرديم و از منظرهاي مختلف به عنوان تصوير سال هاي پايانيدهه 1380 مطالعه اش كنيم.‏از اين منظر فكر مي كنم در سال 1390 اتفاق مهمي يعني نمايش فيلم جدائي نادر ازسيمين رخ داد و جهان نيز توانست اين زبان را درك كند.‏ زباني كه بر اثر ممارست پاگرفت و نهادينه شد،‏ اما چرا اتفاقي كه براي فرهادي رخ داد براي ديگراني كه همچوناو در گفتمان فيلم مي سازند رخ نمي دهد بماند براي فرصت بعد.‏نكته جالب توجه ديگر سال 1390 اتفاقي بود كه در هشتاد و چهارمين دوره مراسماسكار رخ داد.‏ اتفاقي كه در ان سينما به ذات خود بازگشت.‏ به داستان گويي و سنتسالن هاي وودويلي.‏ در اين سال ديديم كه در مراسم اسكار،‏ پاپ كورن توزيع كردندو سيرك خورشيد فرانسه برنامه اجرا كرد.‏ به سنت سال هاي ابتدايي سينما كه مردم درسالن ها تنها فيلم تماشا نمي كردند.‏ نمايش فيلم يكي از برنامه هاي هنري و سرگرمكننده بود و جوايز نيز بين فيلم هايي توزيع شد كه داعيه داستانگويي داشتند و در راسآنها فيلم ميان مياه آرتيست كه فكر مي كنم همين توجه اش به جامعه شناسي سينما باعثشد جوايز اصلي را دريافت كند.‏شايد اتفاقات ديگري نيز بوده باشد،‏ همچون درگذشت غم انگيز تئو آنجلو پلوس كهعالقمندان به سينماي شاعرانه را آزرد و اتفاقات ديگر.‏ اما بد نيست كمي هم به آيندهدل خوش كنيم به اميد شنيدن نداهاي خوش از آينده....‏54


شور حلقه ي رقاصان در دل شب سرد زندگيعبدالوهاب شهلی بر1. صدايي شورانگيز و اسطوره اي و بر آمده از حنجره ي تاريخ،‏ بر مي خيزد و همچوناتفاقي نادر و غيرمترقبه سکوت کسل کننده ي شب هاي سرد زمستاني را مي شکند ودر فضايي تا بي انتها،‏ خود را مي گستراند.‏ شورانگيزي اين صدا،‏ مرا از تمامي انزواها ومرگ انديشي هاي خودخواسته و تحميل شده ام مي گسلد و به قول فرويد به پيش خوان‏»شور زندگي«‏ فرا خوانده مي شوم.‏ کشاکشي جدي مابين نيروهاي مرگ و زندگيوجودم،‏ شکل مي گيرد.‏ نيروهاي مرگ،‏ مرا دعوت به ادامه ي خلسه ي شبانه ام وغرق شدن در داستاني مي کنند که شايد براي رهايي از آشفتگي هاي فکري و مشغولشدن ذهنم به موضوعي خاص،‏ براي مطالعه برگزيده ام،‏ اما نيروهاي زندگي،‏ وسوسه اممي کنند که بلند شوم و از پشتپنجره نگاهي بيندازم به کوچهاي که احساس مي کنم،‏ ميهمانآن صداي برخاسته از اعماقزندگي،‏ است.‏ سرانجام،‏ با چيرهشدن زندگي بر مرگ،‏ بر ميخيزم و با کنار زدن پرده،‏ نگاهيمي اندازم به امتداد کوچه.‏ درکمال شگفتي مي بينم که فضايکوچه ديگر فضاي معمولشنيست؛ سکون ها،‏ سکوت ها،‏مرده گي ها،‏ جدايي ها،‏ تنشها و بي اعتمادي ها از آن رختبربسته اند و زير نور طالييتيرهاي برق اش،‏ صداي دهل وسرناي ايراني،‏ همچون صداييمعجزه گر برخاسته است و ساکن اش را فرا مي خواند که خرق عادت کرده و زندگيايزوله شهري و مناسبات محدود کننده اش را رها کرده و خود را دعوت به سوري شبانهو متفاوت کنند،‏ که سنت بدون پرداخت هيچ گونه هزينه اي و بدون رد شدن از گيتهاي بازرسي،‏ برايشان به ارمغان،‏ آورده است.‏2. دو پيرمرد،‏ يکي سرنا به لب و ديگري دهل بر دوش،‏ به همراه جوان ديگري که او همدهلي بر دوش دارد،‏ با تمامي شور و عشقِ‏ گويا اليزال شان بر سازهايشان مي دمند و ميزنند و بر جمعيتِ‏ حلقه زده بر گردشان هر لحظه افزوده مي شود.‏ وقتي به جمعيت خيرهمي شوم در کنار چهره هاي آشنا،‏ انبوهي از غريبه ها را مي بينم که ظاهراً‏ دعوت شدگانبه اين ضيافت هستند.‏ هر کدام از آنها که با قدم هايي تند در حال رساندن خودشان بهحلقه ي شکل گرفته اند،‏ چوب و يا لوله ي سفيد رنگ پالستيکي حدود پنجاه سانتي،‏ دردست دارند.‏ وقتي از آن باال اين صحنه ها را مي بينم،‏ مطمئن مي شوم که امشب عالوهبراي شنيدن ساز،‏ قرار است نظاره گر حلقه ي رقصان،‏ با رقص هاي سنتي شان،‏ باشيم.‏ درحاليکه غرق در ماجراهاي کوچه هستم،‏ ناگهان متوجه مي شوم که تنها نيستم و کسانديگري،‏ از مردان و زنان گرفته تا بچه ها و پيرزن ها،‏ از پشت پنجره ها يا تراس خانه ها،‏با لباني خندان و فارغ از رنج هاي زندگي،‏ خيره به جمعيت و افسونگرانش،‏ هستند.‏ وقتيريتم هاي سرنا و دهل مراحل مقدماتي را پشت سر مي گذارند و جمعيت غرق در آنهامي شود،‏ در يک لحظه،‏ جنباندن تنِ‏ محبوس شده در زندگي مدرن،‏ آغاز مي شود و3. وقتي خودم را به جمع نظاره گران حلقه رقاصان مي رسانم،‏ شکوه اين ضيافتموسيقايي،‏ بيشتر خودنمايي مي کند.‏ مردان سيستاني و بلوچ،‏ با پا گذاشتن بر محدودیتها زباني،‏ مذهبي،‏ قومي،‏ عشيره اي،‏ سياسي،‏ اقتصادی و فرهنگي شان،‏ و با قرار گرفتندر کنار هم،‏ به سبک زمان هاي قديم که سياستِ‏ تمرکزگرا و اقتصاد سوداندیشِ‏اصطالحاً‏ مدرن،‏ زندگي طبيعي و متوازن شان را مختل نکرده بود،‏ تجربه ایي اصيل ازشادي،‏ لبخند،‏ شور و عشق را شکل مي دهند که در هيچ جمع رسمي و مهندسي شدهاي،‏ خلق شدني نيست.‏ در فاصله ي مابين تجربه ي زيبايي شناسي موسيقي و رقص و نيزدغدغه هاي جامعه شناختي ام،‏ به قدرت جامعه ي ايراني فکر مي کنم که چگونه ميتواند با استفاده از شور نهفته در فرهنگهاي مردمي اش،‏ بر شکاف هاي عدیدهی حادث شده بر تن اش،‏ چيره شود،‏ وصرف بودن در کنار همديگر را،‏ تبديلبه خوشایندترین امر زندگي کند.‏ در اینضیافتِ‏ خلق شده توسط فرهنگ مردمیو سنتی ایرانی،‏ عالوه بر محدودیتهايفوق،‏ محدودیت های نسلي،‏ همسايگيو طبقاتي هم ناپديد شدند.‏ نسل ميانسالپس از تماشاي رقص جوانان،‏ خيلي سريعاز محدوديت هاي شغلي،‏ اجتماعي وايدئولوژيک رها شد و خود را غرق دراين درياي بي کران زندگي،‏ نمود.‏ همسايهها و هم محله ایی هایی که بدون دعوتخودشان را به اين مراسم که محمل اش،‏جشن عروسي است،‏ رسانده اند خيليسريع آداب معمول زندگي اجتماعي مدرن را رها کرده و تني مي جنبانند.‏ مرز بينزندگي خصوصي و عمومي هم از بين مي رود.‏ کوچه تبديل به مکاني مطمئن مي شودو هر کسي متناسب با احساسي که بر او قالب شده است،‏ دلي از عزا در مي آورد و هيچنگراني از عکس ها و فيلم هايي که با هدف حفظ اين اتفاق خوشايند از جمع گرفته ميشود،‏ ندارند.‏ شور فرهنگ مردمي،‏ اينچنين،‏ بر تمامي محدوديت هاي زندگي امروزايراني چيره مي شود و تجربه ي نوع ديگري از زندگي را نويد مي دهد.‏4. شادي جمعي و غيرمترقبه اي که در ساعت هشت شب،‏ دوشنبه،‏ پانزدهم اسفند يکهزار و سيصد و نود در محل زندگي ام زاهدان،‏ زيباشهر،‏ کوچه ي دهم نصر خلق شد،‏مهم ترين اتفاق خوشايند اجتماعی برای من بود که براي لحظه اي کوتاه،‏ تمامي دلپژمردگي هاي شخصي و اجتماعي ام را بلعيد و شوري از زندگي درونم برانگيخت.‏در اين شب ديدم که در فرهنگ هاي مردمي جوامع بشري،‏ چه نيروهاي رهايي بخشفوق العاده اي وجود دارد،‏ که نمي گذارند اميد و ميل به زندگي،‏ در دهليزهاي مخوفبرآمده از سياست و اقتصاد،‏ پژمرده شوند.‏ البته به شرطي که خودانگيختگي اين فرهنگها از بين نروند و به قول فرانکفورتي ها،‏ ‏»صنعت فرهنگ«‏ سرمايه داري و يا انواعديگرش،‏ مصادره شان نکنند و تبديل به ضد خود نشوند که در آن صورت ديگر،‏فرهنگ مردمي،‏ نيستند.‏ اميدوارم در سال آينده و سال هايي که در پيش داريم،‏ دريچه55


نو؟سال دو سالی صافاریانروبرت جشنرا نوروز ارمنیها که بدانیم یک:‏ که بود این حرفها این همه از غرض هیچنگرفتن جشن این اینکه مهمتر امّا است.‏ مهم واقعیت این دانستن نمیگیرند.‏ راچیزها این یکدیگر کنار در گوناگون فرهنگهای وجود ندارد.‏ بدی معنای گمانمبه شوند.‏ هم مثل همه که روانی(‏ فشار جمله ‏)از آورد فشار نباید دارد.‏ هم کنیم.‏مشارکت هم شادی در شویم،‏ شاد هم شادی از که است این درستش راه بگوییم.‏تبریک هم به را یکدیگر جشنهای کهداریم خاموشی قرار قدیمیمان دوستان از تعدادی با سالهاست االن ما میگوینداین به میآیند.‏ ما خانه به آنها ژانویه و میرویم دیدنشان به ما نوروز فرهنگی.‏همزیستی ایرانارامنه میان در نوروز درباره مستندی فیلم ساخت پیشنهاد با زد تلفن دوستی ارامنه،‏که گفتم او به وقتی نوروز.‏ عید درباره مجموعهای از قسمتی عنوان به درنو سال تحویل هنگام که گفتم او به کرد.‏ تعجب نمیگیرند جشن را نوروز سبزینه سینی؟ هفت سفره نه یعنی گفت:‏ نیست.‏ خبری ایران ارمنیهای خانه دلیلیک امر این البته و است طور همین گفتم بازدیدی؟ و دید نه کردنی؟ سبز )11ژانویه اول در را مسیحی نوی سال ارمنیها دارد.‏ محکمی خیلی منطقی نوسال دیگر بار دو نمیشود سال یک در که بدهید حق و میگیرند جشن دی(‏ طوریاین است.‏ آدم ضرر به باشد،‏ شدنی اگر هم و نیست منطقی هم داشت.‏ میشود.‏پیر سال دو اندازه به سال هر آدم رامناسبتها از خیلی شما که است این بودن چندفرهنگی دردسرهای از یکی ‏)ارامنهسوری چهارشنبه دو مادر،‏ روز دو زن،‏ روز دو بگیرید.‏ جشن بار دو باید میپرند(،‏آن روی از و میکنند روشن آتش آن در که دِرِندِز،‏ نام به دارند عیدی سالکردن نو مورد در باشد،‏ شدنی دیگری مورد هر در اگر موضوع این امّا ... بهدی ده نیمهشب شما اگر که است منطقی و معقول کامالً‏ بنابراین نیست.‏ ممکن عنواناین به را فروردین اول دیگر میگیرید،‏ جشن نو سال عنوان به را دی یازده کههستند شادمانی آیینی فضاهای جشنها دیگر،‏ سوی از امّا نگیرید.‏ جشن ایراندر میشود مگر میکنند.‏ باز خانوادهها همه میان به را خود راه ناخواه خواه نگذاری(‏که بخواهی اصالً‏ ‏)یا نگذاری و ببندی را پنجره و در و کنی زندگی گذشت.‏بیاعتنا نوروز و بهار کنار از نمیشود نه شود.‏ خانهات وارد نوروز که نوروزروزهای ارمنیها از خیلی بهار.‏ شروع با است مصادف نوروز اینکه اول شوندشریک جامعه شاد فضای در هم تا میگیرند جشن هم به را بهار رسیدن فرا نشوند.‏دادم توضیح که منطقی تناقض آن دچار هم و یکیاین به کسی ‏)البته هستند تعطیل ادارات و مدارس نوروز،‏ اینکه دیگر ونمیکند(‏ چندانی اعتنای داشته نو سال تعطیالت بار دو سال در که تناقض دربه تن از خستهگی و عید جوّ‏ خودبهخود خانه در اساسی استراحت یا مسافرت نظراین از و میگیرد جشن مملکت کل را نوروز میکند.‏ زندگی وارد را کردن بهباید تو و سرکارند همه ژانویه روز در چون است،‏ غبطهبرانگیز اقلیتها برای بخواهیعید روزهای در که حالی در کنی تعطیل را کار که بیاوری فشار خودت باشند.‏تعطیل همه که است آن واقعی تعطیل نمیشود.‏ هم نکنی تعطیل را کارت میشودمگر هستند.‏ هم رسانهای رویدادهای جشنها ما زمانه در اینکه سوم بودبیتفاوت است نوروز صحبت جا همه اینترنت و تلویزیون و رادیو در وقتی شادمانی؟و جشن فضای این به نسبت دستهوا تمیزی و ترافیک کاهش و بهاری لطیف هوای وقتی میشود مگر مردو زن وقتی میسازند،‏ را تهران روزهای زیباترین و میدهند هم دست به و ماهی میدانها در و است شلوغ بانکها همه و میکنند عید خرید کودک و ملتهبزندگی ریتم وقتی میفروشند،‏ سمنو و سمبل و گل و سین هفت وسائل اب که میدهد خانوادههایی رفتوآمد آرامش به را خود جای ناگهان سال آخر دیع که نیاوری خودت روی به میروند،‏ قوموخویشها دیدن به عید لباسهای و میچینیم کوچولویی سین هفت سفره خانهمان در ما نیاوری؟ چرا و است؟ رسمارامنه میان در کارها این امّا داریم.‏ قرمز ماهی تنگ و میکنیم سبز سبزی نیست.‏همگانی 56


مقاومتفرهنگ دوبارهی زایش تسخیر:‏ جنبش صداقتپرویز بهاعتراض در والاستریت به نیویورکی معترضان وقتی 2011، سپتامبر هفدهم شدآغاز جنبشی آمدند،‏ گردهم نیویورک پارک زاکوتی در اقتصادی نابرابریهای شیلیدانشگاههای از و آتن،‏ تا نیویورک از درنوشت:‏ را جهان پهنهی زود خیلی که رد که بود شهروندی میلیونها حضور صحنهی بزرگ شهرهای لندن.‏ خیابانهای تا ریاضتطلبانهیبرنامههای و مالی افسارگسیختهی سرمایهی نابرابری،‏ به اعتراض میزدند.‏دست نولیبرالی سرمایهداری نمادهای تسخیر به اقتصادی از1968 در بود.‏ 1968 جنبش با مقایسه قابل جغرافیایی گستردگی لحاظ به جنبش این هلوکاستعلیه جنگ،‏ علیه اعتراض بود؛ مردمی اعتراضات صحنهی پراگ تا برکلی دیگریشکل 68 جنبش از بعد فرهنگی جهان که همانگونه اما تبعیض،....‏ علیه اتمی،‏ داشتههمراه خود با فرهنگی موجی نیز والاستریت تسخیر جنبش میرسد نظر به گرفت،‏ است.‏اخیر دهههای شکستباوری نفی آن پیآمد مهمترین که باشد شد:‏جهان فرهنگی اجتماعی حیات وارد جدیدی مؤلفههای 1968، جنبش پی در همهجنسیتی،...‏ مناسبات مرد،‏ و زن مناسبات پدرساالرانه،‏ مناسبات نژادی،‏ مناسبات زد.‏رقم را زندگی از جدیدی سبک و شد دگرسان بهتدریج ازبسیاری اقتصاد عرصهی در بعد سالهای در نولیبرالیسم پیروزی که است درست نفعبه بود یافته تبلور رفاه دولت در که را مردم مبارزات دهه چندین دستاوردهای همبعد و جدید راست 1980 دههی از و گرفت بازپس آنها از جامعه فوقانی طبقات آناز پیش با 68 از بعد فرهنگ اما درنوشتند،‏ را جهانی سیاست پهنهی نومحافظهکاران بود.‏متفاوت استشعاری نفی فرهنگی،‏ پیآمد مهمترین هرچیز،‏ از قبل کنونی،‏ جهانی جنبش در ازقبل جنبش این نیست«.‏ ‏»بدیلی بود:‏ رانده زبان بر آهنین«‏ ‏»بانوی بهاصطالح که است داشتهوجود باید بدیلی حقیقت در و هست بدیلی که است آن دادن نشان پی در چیز هر سهنولیبرالی هژمونی نفی معنای به خود بدیل جستوجوی شود.‏ زاده باید بدیلی باشد،‏ است.‏اخیر دههی بهباور آنگاه نیست،‏ بدیلی بپذیرد عمومی عرصهی در فرهنگی ناخودآگاه وقتی کارشناسانبه مبدل یا بپذیریم را شکست وقتی و میشود غالب روحیهی شکست سرخوردهحالت،‏ بهترین در یا و میشویم تباهی و فساد در غرق بوروکراسی خنثای هژمونیکموقعیت اما میآوریم.‏ پناه فرهنگی«‏ ‏»مطالعات به سیاسی کنشگری از رد میرسید،‏ خدشهناپذیر نظر به برلین دیوار فروپاشی پی در که نولیبرال‏ ایدئولوژی بهتسخیر جنبش هماوردطلبی برابر در اکنون و رفت سؤال زیر به 2007 مالی سقوط پی است.‏رسیده اخیر دهههای در خود موقعیت ضعیفترین حضورمیدانگاه که عرصهای یعنی خیابان،‏ پهنهی در را بدیل که آنگاه نو،‏ وضعیت در نخستحرف که است سیاسی کنشگری این میکنیم جستوجو است مردم بیواسطهی هن است،‏ ایستادگی فرهنگ میشود زاده آنچه سیاسی کنشگری میدان در و میزند را تسلیم.‏‏»نهآن هدف چامسکی قول به که مقاومت فرهنگ بزرگ لحظهی زایش سرآغاز این و است.‏آینده«‏ تسخیر که والاستریت تسخیر 57


ایرانیپلنگهای برای شاد سالی امیرعسکریحفاظتیطبقه در که شود می محسوب دنيا در پلنگ زيرگونه بزرگترين ايرانی پلنگ درحالو باشد می آسيا غرب کشورهای آن پراکنش گستره دارد.‏ قرار خطر«‏ ‏»درمعرض گربهسانپلنگ،‏ نمايد.‏ می زيست ايران طبيعت در آن جمعيت سوم دو از بيش حاضر،‏ بهوحش حيات در ‏)بومشناختی(‏ اکولوژيک ارزشهاي بر افزون که است باشکوهی وويژه‏ جايگاه انساني جوامع رسوم و آداب و فرهنگ در زيبايش ظاهر و رفتار نوع سبب روزگاريمتنوع،‏ شرايط با سازگاري در زياد بسيار توانايي سبب به پلنگ دارد.‏ رنگی پر و زيستگاه تخريب همچون متعددي داليل به ولي ميشد ديده ايران نقاط بيشتر در جدازيستگاه چند به عمدتاً‏ و يافته کاهش بسيار ارزشمند،‏ گونه اين جمعيت شکار،‏ رانود سال توان می شک بی پیرامون،‏ مشکالت تمام با اما است.‏ شده‏ محدود هم از حمایتهایبا شمسی نود دهه آغاز نامید.‏ پلنگ سال ایرانی کردارشناسان دیدگاه از دوستدارانو زمین ایران فرزندان توسط بینظیر و زیبا جانور این از هنری و ادبی علمی،‏ است،‏گرفته انجام هنر"‏ و دانش ‏"تلفیق قالب در که فعالیتها این گرفت.‏ صورت طبیعت حفاظتدر فرهنگی مشارکتی به دستیابی برای گروهی کوششی راستای در جدید گامی است.‏بوده زیست محیط و طبیعت از درمستند فیلم بهترین سیمرغ دریافت را امسال دستاورد مهمترین توان می جرات به دودر این بر عالوه که نامید ایرانی"‏ پلنگ جستجوی ‏"در فیلم برای فجر فیلم جشنواره است.‏بوده جایزه دریافت نامزد نیز کارگردانی بهترین و پژوهش بهترین دیگر؛ بخش هدفشکه ایرانی"‏ یوزپلنگ ‏"انجمن اعضای تالش سال ده از برگرفته فیلم این ساخت جامعهافراد ميان به آکادميک فضای از علمی يافتههای و مفاهيم انتقال و سازی فرهنگ خوبیبه تاکنون را نشیبی و فراز پر راه چنین بسیار،‏ مشکالت علیرغم که است بوده سراسریشبکه از زودی به مازندران سیمای حمایت با اثر این خوشبختانه است.‏ پیموده اذهاندر را ارزشمند گونه این از حمایت فرهنگ بیشک و گردید خواهد پخش نمود.‏خواهد روشن ایرانیان اولینانجامید،‏ طول به ماه هفت حدود که تالشی با دیگر،‏ موفق فعالیت یک در سفرلرستان استان به گروه اعضای سایر و بازیگران با ایرانی"‏ ‏"پلنگ نمایش کاروان حفاظتمنطقه حاشیه روستاهای در خصوصا روستایی نمایشهای اجرای با تا نمود درانسانی فعالیتهای از ناشی تهدید عوامل کاهش و دانش افزایش به اشترانکوه شده برهاند.‏انقراض پرتگاه از را گونه این هنری،‏ – فرهنگی فعالیت یک راستای تخصصی،‏کارگاههای برگزاری ایرانی،‏ پلنگ الکترونیک خبرنامه ششمین انتشار فعالیتهایدیگر از آموزشی پوسترهای و بروشورها پخش پژوهشی،‏ پروژههای اجرای بهپلنگ شناساندن برنامهها اين اجراي از هدف است.‏ بوده ایرانی پلنگ دوستداران استکشور در آن وضعيت به نسبت مردم حساسساختن و اجتماع مختلف طيفهاي بهرو روند که بهطوري باشيم پلنگ با انساني جوامع اصولي تعامل شاهد آينده،‏ در تا آنجمعيت مناسب،‏ شرايط آمدن فراهم با ادامه در و شده متوقف آن جمعيت کاهش هميناز است گسترده و همهجانبه طرح يک آغاز برنامهها اين که آنجا از شود.‏ احيا انقراضحال در ایرانی گونه یک اسم به کدام هر آتی سالهای که گردد می پیشنهاد رو سالکه رسد می نظر به قهوهای،‏ خرسهای موضوع اهمیت به توجه با یابد.‏ اختصاص فرهنگجهت در و کنیم انتخاب قهوهای خرس نام به کردارشناسی منظر از را 1391 تمامیبه جدید سال تبریک ضمن آخر در نماییم.‏ کوشش جانبه همه آموزش و سازی نظامیحکیم از شعری با را نوشته کوتاه این طبیعت عالقهمندان و فرهنگ دوستداران رسانیم:‏می پایان به آفرین ترکیب شاعر گنجوی پیروزنوروز استپناه کوهستان به را پلنگان استجایگاه دریا به را نهنگان دلتنگمانده خاکی سنگ بی من سنگدر نه آسایش در خاکم در نه 58


قرن هشتم هجری،‏ قرنی متفاوت برای گیالنناصر عظیمیتمام سرزمین گیالن در قرن هشتم برای نخستین بار در مقابل هجوم خارجی تسلیم شد.‏حادثه ای که بدون مقدمه و به ناگهان روی داد،‏ سب شد تا تجربه ای نوین در ارتباطبا دنیای خارج دست کم برای بخش گیالن بیه پس بوجود آید که به طور نسبی چنینروابطی را تا آن زمان تجربه نکرده بود.‏ به ویژه این تجربه از آن لحاظ پدیده ای نوینبود که در آن حاکمان گیالن به ناگزیر به خوا سته ی مهاجمان تسلیم شده و برای یکدوره ی دست کم ده ساله به دادن باج وخراج مجبور شدند.‏ از این منظر قرن هشتم قرناز دست رفتن استقالل تاریخی وسنتی گیالن نیز محسوب می شود.‏از آغاز قرن هفتم هجری که مغوالن به ایران هجوم آوردند،‏ یک قرن طول کشید تامغوالن هجوم به گیالن را در دستور کار خود قرار دهند.‏ فرمانروایی مغوالن در فالتمرکزی ایران پس از سپری شدن غارت وکشتارهای سبعانه سرانجام توسط هوالگوخانیعنی یکی از نوادگان چنگیز خان شکل گرفت.‏ اما هوالگو برای تثبیت حکومتمغوالن در ایران دو هدف عمده را در دستور کار خود قرارداد:‏ سرکوب اسماعیلیاننزاری)پیروان حسن صباح(‏ که در همسایگی گیالن در رودبار الموت حاکمیت داشتندو دیگری بر اندازی خالفت عباسی در بغداد.‏ هر دو هدف به آسانی به دست آمد.‏ اوسرکوب اسماعیلیان را در سال‎654‎ هجری به انجام رساند و به فرمان او تمام قلعه هایاسماعیلی در روبار الموت تخریب شدند.‏ تنها دوسال بعد یعنی در سال‎656‎ هجری برایتحقق هدف دوم خود،‏ رهسپار بغداد شد.‏ خلیفه ی عباسی را به همراه اکثر خاندانونخبگان دولتش قتل عام کرد وسیطره ی ایدئولوژیک خلیفه بر ایران را که برای بیشاز ‎500‎سال تداوم داشت برای همیشه ساقط کرد.این تحول ارمغان آزادی نسبی مذهبیدر ایرانِ‏ مغوالن نیز شد.‏ مغوالن در این زمان هنوز دین خاصی نداشتند و یا اگردینیاختیار کرده بودند)بودایی یا مسیحی(‏ ، این ادیان در ایران نفوذی نداشتند و در نتیجهسخت گیری مذهبی به یکباره فروکاست.‏ دراین آزادی مذهبی،‏ اپوزیسیون اصلی یعنیفرقه های مختلف مذهب شیعه جنبش های متعددی با پایگاه اجتماعی طبقات فرودستپدیدآوردند که به ویژه در گیالن و مازندران سبب تغییرات مهمی شد.‏ در مازندرانسادات شیعی از پیروان سربداران روی کار آمدند و به کمک آنان در گیالن شرقی نیزگروهی دیگر از شیعیان یعنی کیائیان قدرت را به دست گرفتند.‏در هرحال پس از مرگ هوالگوخان در سال‎663‎هجری،‏ جانشینانش تمایل بیشتریبه شمال غربی ایران پیدا کردند.پسر هوالگوخان)آباقاخان(‏ پایتخت خودرا در مراغهانتخاب کرد.‏ از اواخر قرن هفتم،‏ فرمانروایان مغول گرایش به اسالم پیدا کردند وسلطانمحمود غازان)‏‎694‎ 703-( مسلمان شد و نام اسالمی برگزید و جانشین او اولجایتو‏)سلطان محمد خدابنده(‏ حتا به مذهب شیعه نیز گرایش یافت.‏ یکی از تصمیم های مهماولجایتو که بر تاریخ گیالن تاثیر گذاشت،‏ انتخاب مقر سلطانیه به عنوان پایتخت بود.‏ بهگفته ی حمداهلل مستوفی ابتدا ارغون خان پسر آباقاخان بود که سلطانیه را بنیاد گذاشت‏:»ارغون خان بن ابقای خان بن هوالکوخان مغول بنیاد]سلطانیه[‏ فرمود.‏ پسرش الجایتوسلطان تغمده اهلل بغفرانه به اتمام رسانید و بنام خود منسوب کرد«‏ ‏)حمداهلل مستوفی‎1381‎ص‎97‎‏(.‏ انتخاب سلطانیه به عنوان پایتخت در سال ‎704‎هجری نقش موثری درتحوالت تاریخ گیالن برجای گذاشت.‏ در واقع سلطانیه نزدیکترین پایتختِ‏ حکومتمرکزی ایران به گیالن بیه پس و بیه پیش تا آن زمان بود.‏ گیالن تا این زمان در تمامبخش های خود از حکومت مرکزی ایران استقالل داشت.‏ اما پیدا بود که مرکزیتجدید در جوار آن نمی توانست پیرامون خود را تا این اندازه مستقل ببیند.‏ این استقاللبرای پایتخت نشین جدید مغوالن در سلطانیه که تمام ایران را زیر سلطه ی خود داشتو به روایت مغوالنِ‏ زمانه ‏»خان ایران زمین«‏ بود حتا می توانست تحقیر کننده باشد.‏ ازاین رو نخستین هجوم جدی به تمام گیالن از شرق تا غرب دردستور خان مسلمان شدهی مغول یعنی سلطان محمد خدابنده)اولجایتو(‏ قرارگرفت.‏ او پیش از حمله به حاکمانگیالن پیغام داده بود که خراج بپردازند و بنا به نوشته حافظ ابرو ، پیش از حمله بهگیالن،‏ دست کم یکی از حاکمان گیالن یعنی امیر دوباج فومنی که از نظر جغرافیایینزدیکترین قلمرو حاکم نشین گیالن به سلطانیه بود در اثر فشار حاکم سلطانیه و بهفرمان اوحاضر شده بود قبل از حمله به گیالن برای پذیرش حکم سلطان به سلطانیهرفته و اجابت امر نماید لیکن پس از رفتن به آن دیار و توقعی که از او برای دادن باجوخراجی گسترده تر از تصورش شده بود،‏ پشیمان شده و شبانه آنجا را ترک گفته و بهفومن بازگشته بود:»‏ امیره دباج بر فرمان متوجه اردوی الجایتو سلطان شد.‏ چون به اردویهمایون رسید ، او را اعزاز و اکرام تمام نمودند.‏ امیره دباج پیش کشی که آورده بودند،‏پیش سلطان کشید.‏ بعد از آن به دیدن امرا می بایست رفتن و هر یک را علی حده،‏ پیشکشی وخدمتی می بایست.‏ از آن به تنگ آمده و در وضع لشکر وپادشاه نظر کرد.از آنپشیمان گشت.تمارض کرد و چند روز متواتر مالزمت تخلف جست و ناگاه شبگیریکرده،‏ متوجه وطن خود شد.چون صورت این احوال پیش الجایتو سلطان عرضه داشتند،‏به غایت برنجید وعزیمت بر تسخیر گیالنات مصمم گردانید»)حافظ ابرو،‏ به نقل از قربانفاخته،‏ ‎1386‎ص‎50‎‏(.‏دلیلی را که القاشانی نویسنده ی کتاب تاریخ اولجایتو ومورخ ویژه ی خان مغولبرای حمله به گیالن اقامه می کند نیز جالب است.‏ او می نویسد که گیلکان خود را درشرایط جغرافیایی خاصی می دیدند و همین شرایط بود که آنان را در امتناع از تسلیمبه حاکم مغول مغرور و از طاعت و بندگی به گفته ی نویسنده اولجایتوتمادی)لجاجت(‏می کردند ‏:»روز سه شنبه سیزدهم ذی القعده]سال‎706‎هجری قمری[‏ رکوب رایاتهمایون]اولجایتو[‏ از اینجکو]‏ محلی در نزدیکی سلطانیه[‏ به عزم فتح بیشه گیالن‏]کرد[،‏ چه گیلکان مدتی مدید و عهدی بعید جاده مخالفت و مباینت و عناد و لجاجمی سپردند و به کوههای شاهق و عقبات شامخ و به مضایق راهها و حصانت معاملو مناعت منازل و منابت سهوب تالل و تلفیف بیشه ها تیشه مانند وکثرت سحاب وتواتر امطار مغرور ومسرور بودند...‏ وچون شقاوت وخذالن دامن گیر ایشان شدهبود از تعبد تمرد و از انقیاد استنکاف می نمودند و از سمت ایلی و انقیاد تعادی واز طاعت و بندگی تمادی]می کردند[«)القاشانی،‏ ‎1384‎ص‎55‎‏(.‏ اما ظاهراً‏ این تنهادلیل نبود که اولجایتو را در تسخیر گیالن تحریک می کرد بلکه مخالفان اولجایتونیز او را که این زمان قصد تصرف شام و مصر را در دستور کار خود داشت به طعنه،‏تحقیر می کردند که هنوز سرزمین کوچک گیالن را که در نزدیکی پایتخت او بهاستقالل می زیست نتوانسته به اطاعت وادارکند و در همین حال قصد سرزمین هایبزرگی چون مصر وشام دارد.‏ مخالفان اولجایتو می گفتند که:‏ ‏»سلطان غیاث الدینمحمد]اولجایتو[‏ که خان ایران زمین است و شوکت وصالبت و مهابت وشجاعت اوبه اقاصی و ادانی عالم رسیده،‏ چگونه بیشه گیالن را که مقدار مجموع طول وعرضبسیط محیط آن سی فرسنگ زمین است و در وسط مملکت و بیضه قالبت او افتاده،‏مطیع و مسخر نمی تواند کرد و در تدبیر و تسخیر آن عاجز وزبونست.‏ پس چگونهدیار شام و مصر مسخر ومطیع تواند کرد.‏ ازغضاضت قوارص،‏ این سخن نایره خشموغضب پادشاه]اولجایتو[‏ متوقد و ملتهب شد وشراره غیرت وسخط زبانه زد...باامرای کامکار ولشکری جرار از جمله جهات و جوامب عزم فتح گیالن جزمکرد«)همان،صص‎55-56‎‏(.‏ بایداضافه کنیم که در آغاز قرن هشتم هجریگیالن یکی از مناطق اصلی نظر تولید ابریشم بود.‏ کاالیی که در این زمانمهمترین و با ارزش ترین کاالی تجاری محسوب می شد و چنان ارزشمندبود که معادل پول نقد به حساب می آمد.‏ بنابراین بی تردید تسلط بر منطقهی تولید ابریشم نیز مزید بر علت بوده است.‏ بدین ترتیب بود که حملهی گسترده به گیالن از پنج جهت سازمان داده شد.‏مهمترین و اصلی ترین حمله از طرف فرماندهی خانمغول)اولجایتو(‏ به مرکزیت شرق گیالن یعنی الهیجان صورتگرفت که در این زمان یعنی در سال‎706‎ هجری توسطنوپاشا ناصرودی)پیروان زیدی مذهب ناصر کبیر در شرقگیالن(‏ اداره می شد و به قول القاشانی ‏»به مال ومنال وجاه و جالل و تمکین و اعتبار و بسطت دیار ورعایاوسپاه و مدد وعدد از همه گیلکان بیشتر وبهتربود«‏ ‏)القاشانی،‏ ص‎71‎‏(.‏59


مسیر حمله از شرق)ساحل راست(سفیدرود و از منجیل و دیلمان به سوی الهیجانانجام گرفت.‏ حاکم الهیجان به این نتیجه رسیده بود که مقاومت در مقابل ارتشاولجایتو)سلطان محمدخدابنده(‏ تنها به تخریب وغارت وحشیانه ی بیشتر می انجامید.‏ ازاین رو نوپاشا به نظر وزیر خود شمس الدین محمد تن داد و بنا به گفته ی القاشانی»‏ کفندر گردن انداخته و تیغی برهنه در دست گرفته با مقربان واصحاب خود روی به درگاهاعلی]اولجایتو[‏ آورد و به تربیت امیر معظم ایسن قوتلوق و وسیلت سعدالدین ساوجیوزیر،‏ برابر درگاه،‏ خودرا عرض کرد.‏ چون نظر مبارکِ‏ پادشاهِ‏ گناه بخش بر ایشانافتاد،‏ کیفیت احوال پرسید.‏ امیر ایسن قوتلوق عرضه داشت که نوپادشاه است که به پایخود سوی سیاست گاه مجرمان ومصارع اجل آمده است...اثر عفو و مرحمت بر طلعتهمایون پیدا گشت و بر جمله گناهان]![‏ او ببخشید و]بدین ترتیب بود که ] به میدانچهار تاق شرف تکشمیشی]حضور مقربان سلطان[‏ یافت و از جمله مالزمان حضرتو زمره بندگان مخلص معدود گشت«)همان،ص 64(. اولجایتو پس از پیروزی و مطیعکردن بدون جنگ حاکم الهیجان از آب سفیدرود گذشته به سوی کوچصفهان رفتوحاکم آنجا نیز پس از مقاومتی سرانجام به قول القاشانی به نوپاشا حاکم الهیجان اقتداکرد و خود را تسلیم اولجایتو نمود:»‏ در یازدهم ذی الحجه ‏]‏‎706‎هجری[‏ رایات همایوناز آنجا]الهیجان[‏ کوچ کرد و از آب اسفیدرود گذشته به قرب کوچسبان و مملکتسالوک نزول کرد وآن دیار را نهب وتاراج قاعاً‏ صفصفاً]‏ به آسانی وبدون مشکل زیاد[‏گردانید.سالوک]حاکم کوچصفهان[‏ روز چهار شنبه دوازدهم ذی الحجه به نوپادشاهاقتدا و انتما کرد و به وساطت امیر حسین گورکان شرف بندگی و عز تکشمیشیحضرت یافت«)همان،ص 65(. اما او در رشت با اتحادی از حاکمان بیه پس روبروشد و برخی از مهمترین فرماندهانش از جمله ‏»سنداور بهادر وپهلوان ابوبکر طوسی«‏ رادرمصاف با آنان از دست داد.‏ یادآوری کنیم که در روز یازدهم ذی الحجه‎706‎هجرییعنی یک روز قبل از تسلیم شدن حاکم کوچصفهان لشکر مغوالن در تولم به سختیشکست خورده بود.در نتیجه ی مقاومت گیلکان بیه پسی به فرماندهی حاکم رشت یعنیشرف الدوله،‏ برادر هوالگوخان مغول که همراه لشکر بود در این جنگ کشته شد ولیدر نهایت گیلکان وحاکمانش تسلیم شدند.‏ سرانجام لشکر اولجایتو با اسیر کردن حاکمالهیجان و کوچصفهان و عده ای دیگر که همراه خود داشت،‏ از گیالن خارج شد:»‏روز پنجشنبه بیستم ذی الحجه امراء سونج و اجانتمور پسر هوالجو امیر تومان و انبار وقیا را در حدود رشت وموسی آباد]در نزدیکی رستم آباد کنونی[‏ با گروهی گیلکانِ‏ضال مصاف افتاد واز نیم روز تا دیگر روز آدینه . مقدم گیلکان را رکابزن]حاکم تولم[‏وشرف الدوله ‏]حاکم رشت[‏ بودند و برادر دباج و محمد ساالر.‏ واز چریک مغول برادرهوالجو با معدودی چند کشته شدند...‏ پادشاه]اولجایتو[‏ به مبارکی و طالع میمون بر اعدامظفر وفیروز،‏ از راه کوتم]کوهدم در ناحیه ی سراوان امروزی[‏ و رودخانه اسفیدرود وموسی آباد عنان مراجعت معطوف گردانید،‏ روز آدینه بیست و یکم ذی الحجه ]706هجری[«‏ ‏)همان،‏ ص‎66‎‏(.‏اما لشکریان مغول عالوه بر محور شرقی ومرکزی،‏ جبهه ی دیگری نیز از خلخال وآستارا به سوی گیالن گشوده بودند که هدف اصلی آن والیت گسکر در غرب گیالنبود.‏ در این حمله امیر چوپان فرمانده ی مغولی اولجایتو از طریق مملکت اسپهبد)آستارا(‏به سوی گسکر روان شد و»امیره شرف الدوله شارمابی ‏]احتماالً‏ شارمانی[‏ گسکری باهدایایی به پیشواز]استقبال[‏ او آمد ودر خانه خود از او پذیرایی کرد«‏ ‏)رابینو‎1369‎ص‎55‎‏(.‏اما القاشانی در تاریخ اولجایتو روایت دیگری از این حمله ارائه کرده است ‏.او از فردیبه نام ‏»خالو«‏ نام می برد که حاکم گسکر بوده و می نویسد که « خرفکام ودوالبورودسر ‏]نیز[‏ مملکت خالوست«.‏ اما او برخالف گفته ی رابینو از شرف الدوله ای بهعنوان برادر خالو نام می برد که بر ناحیه ی لیسار که در شمال رودخانه ی کرگانرودواقع شده بود ‏،حاکمیت داشته است)نک:‏ القاشانی ‏،ص‎61‎‏(.‏ او از مجروح شدن خالو دراثر جنگ سخن به میان آورده و نه تسلیم شدنش.‏ به نظر می رسد که برادر خالو،‏ شرفالدوله که در سنگر نخست دفاع از نواحی تالش در لیسار بوده،‏ تن به تسلیم داده و حاکمگسکر از این کار امتناع کرده است:‏ « وامیر معظم چوپان نویان از راه موغان ودر والیتخالو توغل نمود]فرود آمد[‏ واز ناگاه بر سر گیلکان تاخت وبر دشمنان،‏ ظفر ونصرتیافت.‏ خالومجروح و مهزوم به گوشه بیشه ای افتاد تنها.‏ و والیت او بیکبارگی نهبوسلب و قتل و اسر]و[‏ خراب شد واز چریک چوپان نویان بغیر سه کس هالک نشدند واز گیلکان جاهل]![‏ گروهی انبوه هالک شدند«‏ ‏)القاشانی ، همان،‏ ص‎69‎‏(.‏ بدین ترتیبدر جبهه ی غربی نیز مغوالن به آسانی پیروز شدند .اما در جبهه ی جنوب یعنی فومنات شکست سختی به لشکر مغول وارد شد.‏ فرماندهیلشکر مغوالن را در این جبهه به نوشته ی القاشانی ‏»قتلغشاه«‏ به عهده داشت . او از دره یقزل اوزن واز کوههای جنوبی فومنات از راه سنتی بین قزل اوزن،‏ ماسوله و فومن صعودکرد و وارد جلگه ی گیالن شد.درپیشانی این نبرد در طرف گیالنیان،‏ نیروهای حاکمفومن امیره دوباج فومنی از خاندان سنتی این دیار ‏)اسحاقوندیان(‏ یعنی همان کسی که بهسلطانیه رفته و دوباره راه فرار پیشه کرده بود ، قرار داشتند.‏ نیروهای امیره دوباج به گفتهی القاشانی مورخ دربار مغوالن که کینه توزانه از دشمنان اولجایتو نام می برد،‏ سختشکستند و لشکر مغوالن ضمن غارت ناحیه ی فومنات،‏ بسیاری از بستگان امیره دوباجرا به اسارت گرفتند اما خود امیره دوباج فرار کرد و دستگیر نشد:»‏ کیفیت احوال « امیرهقتلغشاه نویان«‏ چنان بود که نخست به خطه فومن و والیت ‏]امیره[‏ دباج در آمد و سلبو نهب و اسر وسبی وخراب کرد و پوالدقیا و بر طاس که نوکران مصاحب او بودنداز سپاهیان رکابزن]حاکم تولم که متحد دباج در این نبرد بود[،‏ گروهی انبوه بکشتندوفوجی مجروح و مخذول کردند و عورات ‏]زنان[‏ واطفال دباج را اسیر گرفتند و دروالیت او خرابی بسیار کردند...‏ و دباج چون گاو خراس]آسیای بزرگ[‏ گرد خاطر خودبر آمد و چون ذره در هوا معلق و دروا بمانده و به گریز گاه سخت گریخته«‏ ‏)القاشانی‎1384‎ص‎67‎‏(.‏اما این پیروزی چندان دوام نیاورد.‏ لشکر او پس از این پیروزی ودرهماهنگی با حملهی نیروهای همراه اولجایتو که از الهیجان به سوی رشت می آمد ، در یازدهم ذی الحجهسال ‎706‎هجری درهمان روزی که اولجایتو پس از تصرف الهیجان از آب سفیدرودگذشته به سوی کوچصفهان ورشت هجوم می آورد،‏ قتلغشاه نیز همراه پسرش به عنوانیکی از فرماندهان لشکر مغوالن از فومن به سوی تولم یعنی قلمرو رکابزن حرکت کردو غافل ازآن که در آنجا گیلکان دامی برای لشکرِ‏ جنگل وباتالق ندیده ی مغوالنفراهم دیده اند،‏ پیش رفت:»‏ قتلغشاه نویان روز سه شنبه یازدهم ذی الحجه با لشکر خودبه والیت رکابزن در آمد.‏ گیلکان بد پیشه پیرامون بیشه منتظر و مترصد بودند و جملهراهها]ی[‏ ورودی صحراها ‏]زمین هموار[‏ را همه به آب مستغرق کرده]بودند[.‏ آنروزشکست بر لشکر وی افتاد،‏ از سرِ‏ نخوت و بی التفاتی]که[‏ به جانب گیلکان]‏ رفته بود[.‏به هنگام عصر،‏ اول شکست بر هزاره]ی[‏ شباوجی افتاد ‏]که[‏ پسر قتلغشاه]بود[.از هزاهزانهزام و اضطراب انزعاج بر هزاره]ی[‏ قتلغشاه نیز هزیمت افتاد.‏ همه گریزان و پریشانشدند و قتلغشاه نویان و ماحنای اختاجی]میرآخور وطویله دار[‏ وهشت سوار دیگر]که[‏برای یاسامیشی]کارسازی وفرماندهی[‏ لشکر ایستاده بود]ند[‏ ، ناگاه یاغی باغی چونبالی مبرم به وی رسیدند و از جانبین جنگی سخت بکردند.‏ قتلغشاه چون شیر ژیان و ببردمان بر سر ایشان می تاخت و از یمین ویسار کمین می ساخت و گیلکان همه]ی[‏ راههاگرفته بودند و به گل و وحل ‏]الی[‏ آغشته کرده،‏ عاقبت اسبش خطا کرد و از بارگیرپیاده شد و همچنان دو دستی تیغ می زد.‏ ماحنای اختاجی با همه نوکران کشته شد.‏ ازجمله]ی[‏ امرا،‏ یکی از عرب گورکان بود،‏ پسر شادی بن سونجاق آقا،‏ و ترکمان امیرههزاره و جبرئیل هم امیر هزاره و معدودی چند دیگر،‏ و از تازیکان کمال الدین زنگاریشاعر که خوف وزرا مالزم وجزو الینفک امیر شده بود.‏60


نوروز وهویت ملیگفتگو باناصر فکوهی‏-‏‎1‎پیش از هر چیز،‏ شما چه تعریفی از هویت ایرانی دارید.‏آیا آن را امری ایستا می بینید یا پویا؟هویت ‏»ایرانی«،‏ را می توان دستکم از دو جنبه تعریف کرد،‏یکی جنبه و بعدی تاریخی که به مفهوم ‏»ایرانیت«‏ از خاللپهنه ایران که یک دولت باستانی در طول چند هزار سالبوده و البته گسست های زیادی هم داشته است؛ و دیگریدر چارچوب دولت ملی که از حدود صد سال پیش آغازشده است و همچون همه دولت های ملی معاصر اصلو اساسش،‏ مفهوم ‏»ملت«‏ است.‏ در هویت نوع نخست مابیشتر با شکل گیری هویت در بیرون از کنشگران اجتماعیسروکار داریم که از خالل نهادها سیاسی و دینی و غیرهو در یک کالم جماعت های بزرگ و کوچک انجام میگیرد.‏ در این معنا کنشگر به صورت جمعی و به خصوصبه صورت فردی لزوما درکی از ‏»ایرانی«‏ بودن خود نداردو این نسبت به صورت پسینی به او داده می شود،‏ مثالزمانی که قرن ها بعد شکل گیری دولت ملی اتفاق می افتدما از ‏»نیاکان ایرانی«‏ خود سخن می گوئیم که این بدان معنانیست که آن ‏»نیاکان«‏ هم چنین درکی از مفهوم ‏»ایران«‏داشته اند.‏ وجود نام ‏»ایران«‏ و حتی وجود مفاهیمی شبیه بهانچه ما امروز در زبان عام و سیاسی و اجتماعی خود به کارمی بریم،‏ در شعر و ادبیات کالسیک ما،‏ ابدا به معنای درک مشترکی از مفهوم ‏»ملت«‏که مفهومی کامال مدرن است،‏ نیست.‏ این اشتباه می تواند ما را به شدت به بیراه بکشاندیعنی ما را دجار نوعی زمان پریشی)‏anchronism‏(‏ کند که اثرات سوئی در درک ازگذشته و حال خواهد داشت.‏اما هویت ایرانی در مفهوم مدرن آن به وسیله دولت های سیاسی در طول صد سالاخیر در ایران و در طول دویست سال اخیر در نقاط مرکزی توسعه یافته امروزی بهوجود آمده است.‏ این هویت ، یک هویت ‏»ساخته شده«‏ بر اساس مفهوم ‏»ملت«‏ استو نه لزوما بر اساس مفهوم ‏»فرهنگ".‏ بنابراین من بر این باور هستم که فرهنگ ایرانیقدمیتی جند هزار ساله دارد و می توان آن را به عنوان مفهومی متکثر ، جند زبانی و چندقومیتی و با تنوع بسیار باالیی در سبک های زندگی تعریف کرد و نکات مشترکی کهمی توانسته اند انسجام فرهنگی را به وجود بیاورند را در آن یافت،‏ اما این را نمی توانبه مفهوم ‏»ملت ایرانی«‏ که مفهومی سیاسی است و عمر آن از صد سال نمی گذرد تعمیمداد.‏ این مفهوم باید همچون سایر پهنه های ملی از خالل نظام های زبان شناختی،‏ شناختیو البته از طریق روابط و سازوکارهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی ساخته شود.‏اما در مورد خاص هویت ایرانی مدرن این را نیز باید اضافه کنم که به باور من ما همچوناغلب کشورهای جهان سوم،‏ دو موقعیت مدرنیته و پسا مدرنیته ، یا به عبارتی زندگیدر حال و زندگی در آینده را با هم تجربه می کنیم از این رو به نظر من ساخت هویتایرانی و تداوم آن به شدت پویا است و هر گونه تالشی برای ایستا کردن تصنعی اشمی تواند آثار آسیب شناختی بسیاری در کوتاه و دراز مدت به بار آورد.‏‏-‏‎2‎بر اساس این تعریف،‏ نوروز به عنوان یک جشن ملی،چه نسبتی با هویت ایرانی پیدامی کند؟بر این اساس،‏ نوروز را نیز می توان به دو گونه دید،‏ یکی به مثابه یکی از آیین هایکهن فرهنگ ایرانی که فرهنگی عمدتا کشاورزی و روستایی بوده و در بخش عشایریخود نیز فرهنگ عشایری شبانی یعنی دام پروری بوده است ‏)در برابر فرهنگ عشایرجنگجو(.‏ فرهنگ کشاورزی ما،‏ سالی شمسی یا خورشیدی داشته است که بر اساسفصول و طبیعت شکل می گرفته است و هنوز هم در تقویم قدیمی ایران می توانیمجشن هایی را که با گاه های مختلف سال و زمان های کشاورزی همراهند را بیابیم.‏ اینبه فرهنگ ایرانی مربوط می شود که در سطح بزرگی از پهنه تاریخی ایران قابل تعمیماست.‏ اما نوروز یک معنای مدرن نیز دارد و آن اهمیت و سهم و توانایی این جشن بهایجاد بخشی از هویت ایرانی در معنای ملت است یعنی دامن زدن و ایجاد اشتراکاتیکه بر پایه آن بتوان ایرانی بودن در جهان معاصر را تعریف کرد.‏امروز ما کشوری داریم عمدتا شهری که کشاورزی بخش اصلی فعالیت های آن راتشکیل نمی دهد و شهروندان ایرانی بیشتر زمان خود را با ساعات شهری و بخش هایخدماتی و صنعتی تنظیم می کنند تا با زمان کشاورزی بنابراین برای ما نوروز در اینجاقدرت نمادین و آیینی بیشتری می یابد و فرصتی است که از خالل آنچه می توان زمانمقدس یا زمان نمادین نامیدش هویت ایرانی مدرن خود را تقویت کنیم.‏ این امر تضادیبا پسا مدرنیته ایرانی نیز ندارد زیرا گذر حتی در دراز مدت از هویت ملی،‏ به معنای آننیست که ما از فرهنگ ایرانی گذر کنیم که کاری در حد غیر ممکن است مگر آنکهتمام ساختارهای زبانی،‏ شناختی و حافظه ای خود را از دست بدهیم.‏ و در این حوزهیعنی هیت فرهنگی نقش نوروز بسیار پررنگ و اهمیت آن روزافزون است.‏‏-‏‎3‎با توجه به این که نوروز و عناصر شکل دهنده آن از گذشته های بسیار دور در ایرانشکل گرفته اند؛ چه سازو کاری در نوروز هست که آن را فراتر از مرزهای تاریخی بیانکننده هویت ایرانی قرار می دهد؟فراتر بودن نوروز از مرزهای کنونی را باید به دالیل مختلفی دانست.‏ نخست آنکهمرزهای کنونی مرزهای دولت مالی است که ما تقریبا از صد سال پیش داشته ایم ومرزهای دولت های قدرتمند باستانی ایرانی بسیار فراتر از این مرزها بوده اند،‏ این مرزهاهمان هایی هستند که عموما در زبان های اروپایی از آنها با عنوان ‏»جهان ایرانی«‏ یاد میوشد و کشورهایی چون افغانستان،‏ تاجیکستان و بخش های دیگری از جنوب قفقاز وحتی کشورهایی چون ارمنستان و غیره را نیز در بر می گیرد.‏ اما در طول زمان این پهنه هااز ایران جدا شده و امروز هویت های ملی خود را دارند.‏ با وصف این،‏ نوروز در بسیاریاز آنها باقی مانده است.‏ دلیل دیگر آن است که نوروز نوعی از آیین است که در اغلبفرهنگ های کشاورزی که بر اساس تقویم شمسی شکل گرفته اند دیده می شود یعنیشروع فصل بهار که در این فرهنگ ها به معنی شروع مجدد زندگی بوده است بنابراینمی توان این جشن را در بسیاری از کشورها نیز دید که لزوما ربطی به ایران نداشته اند.‏اما نباید در این امر شک داشت که به دالیل تاریخی و به دالیل معاصر،‏ مرکز اساسیاین آیین را باید در ایران دانست چون در هیچ یک دیگر از فرهنگ ها و دولت هایملی یاد شده نوروز در حال حاضر تاثیر و نفوذی را که در ایران می بینیم بر نظام هایاجتماعی و سایر نظام های حیات فرهنگی و جمعی ندارد.‏و این به نظر من بسیار پر ارزش است و باید در آینده هم حفظ شود.‏62


‏-‏‎4‎اقوام مختلف ایرانی چگونه با نوروز پیوند فرهنگی یافته اند.آیا این پیوند صوریاست یا ریشه های عمیق تاریخی و فرهنگی دارد؟در تمام اقوامی که ریشه کشاورزی و روستایی داشته اند این ریشه بسیار کهن و تاریخیو به رابطه آنها با نظام های معیشتی و طبیعت ارتباط دارد و لزوما نه به دولت های باستانیمربوط می شود و نه به دولت های معاصر.‏ اما در گروهی از اقوام که کشاورز نبوده اند،‏تقویت شدن این آیین،‏ تا حدی پس از شکل گیری دولت ملی و تاکید بر ساختن ملتانجام گرفته است که به این امر من،‏ ‏»مصنوعی«‏ بودن نمی گویم.‏ زیرا در سایر اقوامکشاورز نیز درجه و قدرت نوروز بستگی به عوامل بی نهایت متفاوتی در طول زمانداشته است که آیین را قوی تر یا ضعیف تر می کرده است.‏ به این موضوع باید رابطهمحور دینی یعنی اسالم که دین اکثریت بزرگ ایرانیان است را با نوروزو نیز در نظرگرفت به ویژه محوریت شیعه و آیین های آن را با نوروز.‏ در اینجا ما شاهد هوشیاری وخالقیت باالی فرهنگ ایرانی بوده ایم که توانسته است دو تقویم شمسی و قمری را کهیکی تقویمی کشاورزی و دیگری تقویمی غیر کشاورزی است با یکدیگر سازش دهدهمانگونه که ما توانسته ایم جشن ها و عزاداری ها را در طول سالیان دراز با یکدیگرآشتی دهیم و مردم ایران در این کار نیازی به آن نداشته اند که از ابزارهای آمرانهاستفاده شود و خود توانسته اند احترام و بزرگداشت هر دو گروه آیینی را حفظ کنند-5 بر این اساس،آیا مهمترین دلیل مانایی نوروز در مقایسه با دیگر جشن های ایرانی،ایننیست که نوروز جشنی فرا قومی و فرا فرهنگی بوده و همه اقوام ایرانی می توانسته اندبا آن ارتباط بر قرار سازند؟شاید چنین باشد اما باید به این نکته توجه داشت که نوروز به هر حال در یک تقویمکشاورزی و روستایی مهم ترین جشن سال بوده است و زمانی هم که دولت های ملیتشکیل شدند عموما دو مناسبت را بیشتر نمی پذیرفتند که به مثابه جشن یا جشن هایمرکزی در بیایند.‏ مثال در انقالب فرانسه پس از تالش های اولیه ای که انقالبیون برایتغییر تقویم مسیحی کردند،‏ سرانجام مجبور شدند تقویم متعارف را بپذیرندو دو جشن اصلی از آن زمان تا امروز جشن سال نو ‏)اول ژانویه(‏ و جشنروز انقالب)‏ اول ژوئیه(‏ است.‏ در ایران نیز جشن های اصلی بر اساسدولت ملی کنونی،‏ جشن نوروز و جشن سالگرد انقالب اسالمیاست.‏ از این لحاظ هیج امری خاص وجود ندارد و ما تقریبامثل همه دولت های ملی دیکر عمل کرده ایم.‏پس اینکه نوروز باقی مانده سایر جشن هاکم رنگ تر شده اند،‏ دالیلی کارکردینیز دارد و بیشتر به مدرنیته های جوامعامروز بر می گردد.‏ از این لخاظ بایدتوجه داشت که تالش برای بازسازی وایجاد جشن های باستانی لزوما نمی تواندموفقیت آمیز باشد زیرا این جشن ها تااندازه محدودی بیشتر نمی توانند در نظاماجتماعی قابلیت کارکردی داشته باشند امااین کار البته برای تقویت هویت های فرهنگیو ملی می توانند سودمند باشند.‏‏-‏‎6‎چه عناصر و مولفه هایی در نوروز وجود دارد که ارتباط اقوام مختلف ایرانی را باآن تسهیل می کند؟مهم ترین عنصر در آن است که این جشن،‏ یک جشن کشاورزی است و فصلی است.‏جوامع کشاورز جوامعی بوده اند صلح جو و آرام که بیشترین امکان را به کنشگرانخود برای سازش و هماهنگی با طبیعت می داده اند و از برخورد با یکدیگر و با سایرجوامع در حد ممکن پرهیز می کرده اند.‏ امروز نیز ما می توانیم این امر را پایه توافق وهماهنگی میان اقوام و موفعیت های محلی گوناگون قرار دهیم.‏ البته شهری بودن و تغییرمعیشت ها این را بسیار مشکل کرده است اما بسیاری از خصوصیات جوامع کشاورزیدر مردم ما ریشه هایی دارند که رو به زوال هستند و باید آنها را بازیافت و تقویت کرد.‏شاید در این میان بتوانم به تاکید بر ارزش هایی چون کار سخت برای به دست آوردنثروت،‏ احترام به طبیعت،‏ پرهیز از خشونت و ارزش هایی دیگر از این دست اشاره کنمکه متاسفانه جامعه ما با وارد شدن در اقتصاد نفتی بساری از آنها را به سوی ضعیفشدن سوق داد.‏ اگر بتوانیم این ارزش ها را دوباره در مردممان زنده کنیم بدون شکمی توانیم آینده بهتری را انتظار داشته باشیم.‏ در یک کالم،‏ نوروز دارای عناصر نمادینو معنایی پر ارزشی است که می توانند برای ساختن مدرنیته ما و بودنمان در جهان بهگونه ای که می خواهیم کمک کنند نوروز همین طور به نظر من نمادی از امیدی بیپایان نیز هست زیرا نظام نمادین تکرار در طبیعیت را در نظام شناختی ما تقویت می کندو این امر می تواند به ما برای ساختن سرنوشتمان کمک بزرگی باشد.‏گفگو گر:‏ محمد رضا ارشاد-‏ همشهری63


*گالیااست دیر کاشانیساالر استرسم میزنیم.‏ ورق را گذشته سالِ‏ خاطرههای است رسم اسفند،‏ آخر روزهای در گذشتهچه ما بر ببینیم و کنیم نگاه رفته ماهِ‏ دوازده به شود،‏ عوض میخواهد که سال نوعیمیکنند؛ تجربه را متناقض حسهایی اسفند آخر روزهای در ایرانیها،‏ است.‏ میرودانتظار البد و میکند رخنه روح در طبیعت شدن نو امید با که شعفی مبهم،‏ شادی نوو ماست پیرامون آنچه هر شدن نو خیال شود:‏ دیگرگون چیز همه طبیعت با که ازپس زندگی و تازگی شده،‏ سبز شده،‏ نو طبیعت با همراه و همآهنگ ما،‏ خود شدن لباسهایو میکنند خانهتکانی میآمیزد.‏ طبیعت با فرهنگ زمستان.‏ مردگی و سکوت کنند.‏تازه طبیعت شوق به را نیست طبیعت از جزیی آنچه میخواهند و میپوشند نو و گذشتن دلهرهی است.‏ همراه پایان دلهرهی با وقتها بیشتر آغاز،‏ شعف و شور اما آناز لحظه همین حاال،‏ که فرصتی رفتن دست از اکنون.‏ لحظهی گذاشتن سر پشت بهمیشود.‏ تمام زودی به میگوید تازه سال شروع برای معکوس شمارش و ماست میشود.‏تمام چیز همه زودی فرصتیاتمام نشانهی میدهد،‏ نوید را دوباره آغاز و تازگی که همچنان تازه،‏ سال شروع تازهسال که شادیم میآفریند.‏ دلتنگی و دلهره باشد،‏ شده طی ناکامی به اگر که است خطدر رفتن پیش دلهرهی ماست.‏ با ساله یک فرصتی کردن سپری دلهره و میآید زا را سهممان بیآنکه باشیم،‏ کرده کاری بیآنکه پایان،‏ به شدن نزدیک و عمر سیر باشیم.‏بازستانده زندگی نودو سیصد و هزار سال از یادگاری تجربهیهم،‏ کنار در ما و میبارد پنجره پشت که باران چهار،‏ در سه کوچک اتاق یک اینبار.‏ آخرین برای شاید سقف،‏ یک زیر آوردهایم خودمان با را رفاقت دهه سه است.‏خداحافظی غمناک مهمانی رشتهیدانشجوهای و دانشگاه به آمدیم هم با 1381، سال که همانهاییم نفریم.‏ هفت ما و هزار سال در حاال،‏ است.‏ دوانده ریشه دوستی‏ و گذشته سال 9 شدیم.‏ جامعهشناسی غمناکمهمانی این و بازنگردد که میرود دارد تن،‏ هفت این از یکی نود و سیصد میشود،‏ثبت خاطرهها در که شبی در غمناک،‏ مهمانی مهمانان ما است.‏ خداحافظی شدیم.‏ما ما،‏ بار اولین که آنجا بهشتی،‏ شهید دانشگاه نزدیک جایی کی این خاطرهی گذشت،‏ که سالی بلندیهای و پستی همهی اتفاقها،‏ همهی میان از افتادهاتفاق چقدر میکنم فکر خودم با میآید.‏ یاد به بیشتر است،‏ بزرگتر انگار شب امانمیشوند؛ جا روز 365 در حادثهها انگار روز.‏ 365 محدودهی در تنها هم آن است،‏ اتاقیدر نفر هفت شفاف تصویر است.‏ مانده یادم در چیز همه از بیشتر شب آن خاطرهی شیرینیو چای میکردند.‏ مرور لبخند با را گذشته روزهای خاطرات داشتند که کوچک بود.‏جانشان عمق در زبانشان،‏ زیر تلخی و میخوردند بش آن صبح که بود رفیقی ناخودآگاه و ناگزیر اشکهای نود،‏ سال حادثهی مهمترین قاعدهیبا نه بشمارد،‏ دیگری قاعدهی با را عمرش سالهای که رفت رفت.‏ فرودگاه به نودو سیصد و هزار سال یادگار تنها خداحافظی موقع تاریکی،‏ در او اشکهای بهار.‏ بود.‏نسلیک داستان اینجان به میاندازد آشوب که است دلهره نو سال شور و شوق از بیشتر است.‏ دلهره بایدمیکند فکر که نسلی میشود.‏ دیر دارد یا است دیر میکند،‏ فکر که نسلی نسل.‏ گذشتانگار بدهد.‏ ایست فرمان بیپایان گردونهی این به کسی باید داشت.‏ نگه را زمان و گیج که بیرمق نسلی میکند.‏ نزدیک پرتگاه به قدم یک را دلهرهها نسلِ‏ سال،‏ هر است.‏بسته را چشمهایش و گرفته دستها بین را سرش زمان شتاب در گنگ،‏ نقشرا آرزوهاش که نسلی دلتنگ.‏ و ناکام میگذارد،‏ پا میانسالی به که است نسلی خیالکه نسلی است.‏ داده دست از را جوانی فرصت که میکند فکر و میبیند آب بر استدیر میکند فکر که نسلی کرد.‏ نو را چیز همه بشود طبیعت شدن نو با نمیکند همهاین زخم شاید نبودن اینجا و رفتن و نیست امیدی چیز،‏ همه کردن درست برای کند.‏عالج را ناکامیها یاج تا میگریزد و میکند قهر خانه از میرود.‏ خانه از و میشود تکهتکه من نسل یکتغییر از بیش چیزی بهار آمدن آن در که جایی کند.‏ خانه بزرگ دنیای از دیگری هب دل خون با که دوستیهایی سالهاست.‏ این همهی مهم حادثهی این و نیست فصل میشوند.‏تمام فرودگاه در سادگی به روز یک و میآیند دست ابتهاج.‏هوشنگ از است شعری ‏*عنوان 64


تحویل:‏سال از بعد تحویلسال هنگام فامیلبزرگتر خانه در میکنند سعی خانوادهها معموالً‏ جدید سال تحویل هنگام در بهکه مراسم این ازجمله دهند.‏ انجام آنجا را جدید سال رسوم و آداب و شوند جمع کهاست زدن«‏ ‏»قدم رسم میباشد،‏ نوروزی مراسمهای بین در هم شاخص بسیار نظر عنوانبه فرد یک میگیرد،‏ صورت تحویل سال از بعد کوتاهی زمان که رسم این در زدهقدم«‏ ‏»خانه خانه در اصطالح به و میشود خانه وارد جدید سال در که فردی اولین جدیدسال در که فردی اولین مردم نظر به که گفت باید رسم این چرایی درباره است.‏ هب بیاورد برکت و خیر خانواده آن برای میتواند قدمهایش یُمن به میشود خانه وارد پاکفرد که بزند قدم را خانههایشان که میکنند انتخاب را افرادی معموالً‏ دلیل همین قرآنو آب ظرف یک با فردی که میباشد گونه این رسم این جزئیات باشد.‏ درستی و باو میریزد پاکی برای خانه از جاهای در را آب آن از مقداری و میشود خانه وارد کند.‏می روبوسی خانه آن اهالی عنوانبه هم را گوسفند برّه که بوده این بر رسم امروز(‏ حدودی تا ‏)و گذشته در البته کمیبا تحویل سال بعد دهد،‏ جاری سال در خیر و برکت خانه به میتواند که موجودی البتهمیکردند.‏ خانه وارد میانداختند،‏ دهانش در که قندی و میمالیدند سرش به که حنا بهبزند«‏ ‏»قدم را خانه باید گوسفند بره انسان،‏ جای به اینکه علت که دارند عقیده ای عده ندارد.‏وجود پاکی انسان که میباشد این خاطر دیدنیعید و مهمانی شایدمیگیرد قرار منطقه این در روستا یک اهالی بین تحویل سال از بعد که مهمانیهای جدازنان و مردان معموالً‏ میگیرد صورت که مهمانیهای در باشد.‏ خاص ای گونه به هک بروند مهمانی به نفره چند دستهها در میکنند سعی زنان و مردها میروند!‏ دیدنی عید مردمالبته که میآید منطقه این گذشته از نفر(‏ چند دستهها ‏)در رفتن مهمانی گونه این درجلوی تا فقط معموالً‏ مهمانی نوع این میرفتند.‏ مهمانی به بزرگتری های دسته در و...‏شیرینی شکالت،‏ معموالً‏ میزبان اینکه و نمیشد خانه وارد کسی و بود میزبان خانه هایخانه به دسته این صورت این به و میکرد تعارف مهمان هر به در جلوی همان در یکاز که بوده این گذشته در کار این علت ای عده عقیده به میرفتند.‏ روستا دیگر رویخرج زیاد نمیخواستند دیگر سوی از و بود کوچک روستا اهالی های خانه طرف دراین بر عالوه و شده کوچکتر دستهها آن معموالً‏ امروزه ولی بگذارند.‏ میزبان دست رسمیچنین چرا اینکه البته میپردازد.‏ مهمانان از پذیرایی به میزبان روستا اهالی خانهها مهمانینوع این عدهی نظر از که گفت باید هستند،‏ پایبند آن به مردم و دارد تداوم هنوز آناناز یکی میرود،‏ مهمانی به خانواده یک از مردی یا زن وقتی که میشود سبب رفتن کند.‏پذیرایی آن از آمد مهمانی اگر و میماند خانه در صورتاین به است(‏ رسم بچهها بین در ‏)که گرفتن عیدی و رفتن مهمانی دیگر نوع باو میگیرند دست در دستی ساک یک کدام هر روستا،‏ کوچک های بچه که است اهالیاز مبارک«‏ شما ‏»عید مانند های جمله گفتن و روستا اهالی های خانه در به رفتن ‏)محلی(‏حلواهای کلوچه،‏ جوراب،‏ مرغ،‏ تخم شکالت،‏ نخود،‏ مانند عیدیهای خانه آن میکنند.‏دریافت ... و بدرسیزده کمترحاضر حال در میداند،‏ انجام گذشته در مردم که رسمهای آن بدر سیزده مورد در طبیعتدر را سیزده که مردمی سایر همانند مردم و میگیرد صورت روستاییان بین در گذشتهدر اما میروند.‏ روستایشان اطراف طبیعتهای به را سیزده هم آنها میگذرانند،‏ میرفتندروستا از بیرون به جدا که مجرد پسرهای و دخترها معموالً‏ که بود این بر رسم مثلمیدادند انجام را کاری میکردند تفریح اینکه کنار در کرند می سعی کدام هر و روستابزرگترها البته که و...‏ خانه برای هیزم کردن جمع کوهی،‏ سبزیهای چیدن داشتند.‏نقش بدر سیزده مراسم در کمتر معموالً‏ کرمان،‏‎۱۳۸۷‎‏.‏هزار تهران:‏ اشکور،‏ دهستان های افسانه کاظم،‏ اشکوری،‏ سادات - شاجتماعی،‏ علوم نامه مجله باال،‏ اشکور مسکن در تأملی کاظم،‏ اشکوری،‏ سادات - 1379.تابستان و بهار 15، 66


نمادشناسی نوروزبهار مختاریانبرای بررسی جشن نوروز نیاز به تفسیر نظام نمادین این جشن،‏ از لحاظ گاهشماریو ارتباط آن با نظام نمادین نجوم و منطقة البروج به طور اعم از سویی،‏ و تاثیر و تاثرباورهای دیگری در پیوند با نظام های آیینی اجتماعی و ایزدستان کهن فرهنگ ایرانباستان به طور اخص از سوی دیگر داریم.‏ همچنین باید تاثیر و تاثر مولفه های آنها بریکدیگر در نظامی بسیار گسترده پژوهیده شود . از این رو ما با مجموعه ای از کنش هاو مولفه های نمادین کالمی و غیرکالمی،‏ مانند آیین و نمایش،‏ رو به رو می شویم کههر یک نیاز به بررسی های جدی دارد.‏ در اینجا می کوشیم،‏ به طور گذرا،‏ شماری ازمولفه های نمادین نوروزی این دو حوزه را توضیح دهیم.‏در فرهنگ ایران باستان سال،‏ پیش از تقسیم بندی گاهشمارانه،‏ بر اساس فصل ها به دویا چهار بخش می شد.‏ و مهمترین جشن های سال،‏ موسوم به گاهنبارها بودند و شمارآنها به 6 می رسید.‏چنانکه از شواهد زبانشناختی برمی آید،‏ ابتدایی ترین تقسیم بندی سال که بدست هند وایرانیان صورت گرفت سال را به دو فصل متقابل سرد و گرم،‏ زمستان و نازمستان/تابستانتقسیم نمودند.‏ از همین رو،‏ می توان تصور کرد که در آغاز،‏ دو گاه یا دو گاهنبار وبه تبع آن دو جشن اصلی نیز وجود داشته،‏ یکی بهاری-‏ تابستانی و دیگری پاییزی-‏زمستانی؛ قرار گرفتن متفاوت آغاز سال در یکی از این دو زمان نیز می تواند ناشی ازآن باشد.‏ دربارۀ اختالف طول گاههای شش گانه چنین حدس زده اند که در آغاز،‏سال به دو فصل بزرگ ‏)تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه(‏ تقسیم می شد و گاهنبارمیدیوشم وسط تابستان و ایاثریمه آخر آن و میدیارمه وسط زمستان و همسپثمئدیه آخرآن بوده است.‏ بعدها که چهار فصل معروف ایجاد شده است دو گاهنبار دیگر نیز بهوجود آمد که میذیوی زرمی وسط بهار سه ماهه و پیتیه شهمی آخر تابستان سه ماهه بود.‏در این تقسیم بندیهای فصلی،‏ دقتی مشابه با تقسیم بندیهای دقیق سال به ماههای دوازدهگانه کمتر دیده می شود؛ اهمیت اساسی در این بخش بندیها بیشتر بر بنیاد فعالیتهایکشاورزی و دامپروری است که فصلها در آن نقش اساسی ایفا می کنند.‏ جشنهایی کهبدین تقسیم بندی فصلی پیوند دارد نیز شبانی و کشاورزی هستند و ایزدان و فرشتگانیموکل نگهبان و حامی آنان در نظر گرفته می شدند.‏آغازبهار و تابستان در نخستین روز گاهنبار ‏»همسپثمئدیه«‏ hamaspaθmaēdaya شروعمیشد و در اخرین روز گاهنبار ‏»ایاثریمه«‏ ،ayāθrima وقتی گله ها از زمین های چراییبه خاطر زمستان به خانه بازگردانده می شدند،‏ پایان می یافت.‏ توصیف گرمای زمینمیان این دو گاهنبار از طریق ایزدی به نام ‏»رپیثوین«‏ rapiθvin صورت می گرفت.‏ اوهنگام آغاز فصل گرما بر باالی زمین قرار داشت و آن را گرم می کرد و پس از گاهنبارایاثریمه،‏ هنگامی که دیو زمستان،‏ یکی از فرمانبران اهریمن،‏ می تاخت،‏ رپیثوین بهزیر زمین می شد و تا آغاز تابستان آبهای زیر زمین و ریشه ی گیاهان را گرم نگه میداشت و آنها را از مرگ نجات می داد.‏ در گاهنبار همسپثمئدیه نیروی زمستان تحلیلمی رود و باز رپیثوین سرور جهان می گردد.‏ برخی از دانشمندان جزء دوم تركيبhamaspaθmaēdaya را*‏id‏*‏ ‏,-‏idaya‏-گونهاى *idya-, *ida-, *idi-, از اسم هندىباستانādi ‏»شروع،‏ آغاز«‏ دانسته اند و hamaspaθmaēdi* را ابتدا ‏»آغاز جنبش«‏ معنى نموده،‏سپس با تأمل بر روى چند واژۀ خوارزمى از جمله ‏’‏yδ‏»فاصله،‏ وقفه«،‏ yδ’ßrc‏»فاصلهدار«،‏معادلِ‏ ‏»عید«‏ را براى -idi* پيشنهاد و در نتيجه نام گاهنبار اوستايى را،‏ ‏»عید/زمان جنبشو به حركت درآمدن«‏ معنى کرده اند.‏ بر این اساس،‏ آنان واژه ی ‏»عید«‏ در عربی را دارایخاستگاهی ایرانی می دانند.‏ البته برخی معنای این گاهنبار را ‏»زمان قربانی«‏ دانسته اند.‏صرف نظر از این که کدام یک از این معانی برای این گاهنبار درست باشد،‏ وجود واژهی ‏»اید/عید«‏ به معنی ‏»زمان/آغاز«‏ جالب توجه است.‏ فراموش نباید کرد که معانی همهی گاهنبارها به نوعی با ویژگی های فصلی در پیوند با مسائل شبانی و کشاورزی اند.‏ اماگاهشماری اوستایی با تقسیم سال به 12 ماه،‏ برابر با همین نام ماههای امروزی،‏ در زمانساسانیان زمانهای متناقض و نا به سامانی از جشنهای خود نشان می دهد.‏ این موضوعبیش از آنکه مربوط به پدیده های بیرونی یعنی جنبه های نجومی و طبیعی باشد،‏ ناشیاز ساختار درونی آن سیستم است.‏ همین سبب شده بود که مردم همچنان زندگی خودرا مطابق با تغییر فصول،‏ گاهنبارها و گردش افالک نه مطابق با بعضی زمان سنجی هایرسمی ترتیب می دادند.‏ این ناهمخوانی میان جشنهای فصلی بسیار کهن و گاهشماریرسمی همچنان تا زمان ملکشاه سلجوقی در دوران اسالمی ادامه یافت.‏از این رو،‏ نوروز که به معنی روز نو است می تواند بسته به قرار دادن آغاز سال در یکیاز فصل ها یا ماهها متفاوت باشد.‏ نشانه های زیادی مبنی بر قرار گرفتن نوروز در آغاززمستان،‏ مهرماه،‏ یا در تیرماه وجود دارد.‏ با این حال،‏ شواهد بسیاری از وجود نوروزبهاری در ایران باستان وجود دارد.‏ یکی از مهمترین آنها وجود ماه فروردین درست پساز گاهنبار همسپثمئدیه است.‏ آیین هایی این ماه با بسیاری از آیین های امروزی مربوطبه جشن نوروز بهاری پیوند تنگاتنگی دارد.‏ نام فروردین برگرفته از fravaši است کهدر اوستا به ارواح درگذشتگان نیکوکارو پارسا اطالق می شود.‏ اینان روح پارسایان راپس از مرگ راهنمایی می کنند.‏ برخی ریشه ی این واژه را از fra-vrti* می دانند که بهمعنی ‏»تصمیم درست«‏ است.‏ در منابع زرتشتی فروشی ها به مینوی بد تعلق ندارند و باردینی به خود گرفته اند.‏ برخی نیز آن را از*‏par-var می دانند به معنی ‏»نیروی دفاعی«‏و نشلن دهنده ی ویژگی جنگی آنها در جهان پس از مرگ است.‏ این واژه را با ‏»گرد)var (*par-var هم ریشه دانسته اند.‏ جالب اینجاست که ریشه ی هند و ایرانی »)gord(به معنی ‏»گزینش«‏ یک اصطالح تخصصی برای گزینش تصمیم یک جنگجوست کهسرسپرده ی سرور خود است و بعدها در دین زرتشتی چون بسیاری دیگر از مفاهیمتحول معنایی یافته است.‏ یشت سیزدهم در اوستا در ستایش فروشی هاست.‏ آنان یاراناهورا مزدا در آفرینش جهانند و هنگام جنگ به یاران اهورامزدا و باورمندان پیروزی میبخشند.‏ در بند 49-51 همین یشت گفته می شود که فروشی های دالور خوب مقدسرا می ستاییم که از خان خود هنگام همسپثمئدیه به پرواز در می آیند و ده روز با همدر آنجا می چرخند تا بدانند چه کسی آنها را می ستاید،‏ چه کسی شادمان می شود وبرایشان با دستان بخشنده،‏ با قربانی،‏ شیر و غذا می آورد.‏ چه کسی نامشان را می خواندو از میان مردم کدام روح خوانده می شود و به او آن قربانی بخشیده می شود.‏ با این کاربرای او غذای جاودان همواره آماده باشد.‏ در زند اوستا گفته می شود که در پنج روزآخر سال تا پنج روز در ماه فروردین ‏)بر روی هم 10 روز(‏ اورمزد دوزخ را خالی میکند و ارواح رها می شوند،‏ این که آنها به کجا بازگردند در دست خویشان آنهاست.‏ دراین پنج روز ادعیه ی خاصی خوانده می شود.‏ بازمانده ی چنین باوری را در مراسم پایانسال حتی در چهارشنبه سوری می توان دید.‏ این موضوع را می توان در شکل نمایشآیینی و نمادین قاشق زنی و پوشیده بودن صورت کاربران به عنوان ارواحی که از زبانرفتاری به جای زبان کالمی،‏ یعنی قاشق زنی،‏ استفاده می کنند و آذوقه می طلبند،‏ نشانداد.‏ نوعی آذوقه ای که به آنان بخشیده می شود،‏ حبوباتی است تا از این راه،‏ به گونهای نمادین برکت محصول سال را تقویت کنند.‏به طور خالصه می توان ادعا کرد که اگرچه شواهد بسیاری از نیاپرستی در فرهنگایرانی باقی نمانده است،‏ ولی تاثیر چنین باوری را در بسیاری از اعمال و رفتارهایمربوط به خویشاوندان نسبت به مردگان می توان دید.‏ در این رابطه،‏ برای بازگشتروان درگذشتگان به خانه های خود،‏ آتش یا چراغ روشن می کردند و با آب و جاروکردن ‏)خانه تکانی(‏ و سفره هایی گسترده ازموادی غذایی از ارواح پذیرایی می شد.‏بازمانده ی این سفره اندازی را در همین سفره ی هفت سین و بازمانده ی پذیرایی ارواحدر گذشتگان را در زیارت اهل قبور در اخرین پنج شنبه ی سال که در بسیاری از نقاطایران هنوز رایج است،‏ می توان دید.‏ سر انجام باید اشاره کرد که در منابع کهن شاهدیاز سفرۀ هفت سین و عناصر تشکیل دهندۀ آن به صورتی کنونی آن در دست نیست.‏ اماوجود برخی از عناصر نمادین آن در پیوند با گاهنبارها و جشن های ایرانی مانند سیر،‏سبزه و سمنو از سویی و برخی نماد های مرتبط با عناصر نجومی چون آینه و ماهی و آباز سوی دیگر همگی داللت از قدمت آنها دارد.‏68


سال 1390، سال انسان شناسی هنربهار مختاریانمهمترین موضوع فرهنگی سال 1390 برای من برگزاری همایش ‏»انسان شناسی هنر«‏ دردانشگاه هنر اصفهان بود.‏ این همایش بر اساس همکاری و مشارکت ‏»انسان شناسی وفرهنگ«‏ با ‏»دانشگاه هنر اصفهان«‏ پایه گذاری شد.‏ برای برنامه ریزی این همایش در دوبخش نظری و فیلم مستند،‏ با توجه به امکانات محدود،‏ نیروی زیادی صرف شد و نتیجهی این صرف نیرو،‏ دست کم،‏ برای من کسب تجربه ی بزرگی از درگیر شدن با اجرایچنین برنامه هایی شد که حاصل آن را می توانم به سه بخش خالصه کنم:‏-1 شمار کمی از دوستداران دانش در جریان چنین برنامه هایی جدیت الزم رانشان می دهند و برخورد شمار بسیاری نیز کمتر استوار است؛ به گونه ای که درست سربزنگاه می تواند دست آدم را به اصطالح توی حنا بگذارد.‏ در واقع،‏ دعوت شوندگانکمتر خود را شرکت کننده می دانند بلکه بیشتر حس حضور به عنوان مهمان موقتدارند تا نقش تاثیرگذار مشارکت.‏-2 سازمان دهی و برنامه ریزی این گونه همایش ها نیاز به بودجه ی کافی داردکه در صورت نبود آن شبهات و حاشیه هایی را ایجاد می کند که رفع آن به سادگیامکان پذیر نیست.‏ این مسئله در بخش فیلم مستند بیشتر خود را نشان داد.‏-3 این همایش ها برای دانشجویان شهرستان ها و ارتباط مستقیم آنها با بسیاریاز نام آوران عرصه ی هنر و دانش در درازمدت تاثیر بسیار مثبتی دارد.‏اما دستاورد نظری چنین تجربه هایی این بود که تعریف ‏»فرهنگ«‏ و»کار فرهنگی«،‏ بهرغم پژواک آشنای آنها در گوش همگان،‏ آهنگی فردی دارد و هنوز شکل سمفونیهماهنگی در سطح ملی به خود نگرفته است.‏ با این حال بهار 1390 برای من بهاری پر ازکار و کوشش و حس خوشنودی بود.‏ مدتی طول کشید تا بتوانم به خود بیایم و روالعادی کارم را از سر بگیرم.‏ایده ی دیگری که از آغاز همراه برگزاری همایش وجود داشت،‏ راه اندازی رشته یانسان شناسی هنر در دانشگاه هنر اصفهان بود که جای خالی آن حس می شد.‏ در رسیدنبه این هدف نیز پس از کوششهای بسیار،‏ با کمک بی دریغ دکتر فرهنگ مظفر،‏ رییسدانشگاه هنر اصفهان در طرح و برنامه ریزی آن با وزارتخانه،‏ و استفاده از دانش دکترناصر فکوهی و مشارکت ایشان،‏ توانستیم این رشته را تدوین و به وزارتخانه ارسال کنیم.‏خوشبختانه نتیجه ی این کار بسیار مثبت برآورد شده است و به یاری خدا از مهرماه سال1391 رشته انسان شناسی هنر در دانشکده هنر ادیان و تمدن ها در دانشگاه هنر اصفهاندانشجو خواهد پذیرفت.‏در اینجا صمیمانه از همه ی افرادی که با شوق و حس مشارکت در اجرای این دو طرحمهم ما را یاریگر بودند،‏ سپاسگزارم.‏69


نوروز و میر نوروزیسخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آیکه بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی‏)حافظ(‏بهار مختاریاندرباره ی نوروز سخن بسیار گفته شده است.‏ اما در اصل این جشن با روزهای پنجه پیشاز اعتدال بهاری و جشن فروردینگان همزمان شده است.‏ جشن فروردینگان همان جشنبزرگداشت روان درگذشتگان یا فروشی ها ست.‏ فروشی ها در مهریشت،‏ بند صدم باآب و گیاه مربوطند.‏ باور به روان شدن چشمه ها از روان نیاکان و یا سبز شدن گیاهاناز آنها نزد اقوام مختلف دیده می شود )1(. در یشت سیزدهم گفته می شود که از شکوهو فرّ‏ آنها آسمان و زمین می درخشند و زمین نگه داشته می شود؛ آنان از چارپایان پاسمی دارند و بادها را به وزش درمی آورند؛ از شکوه آنان است که زنان باردار می شوند وخورشید و ستارگان راه خود را در باال می پیمایند.‏ گرچه در گاهان از واژۀ فروشی اثرینیست اما نیبرگ واژۀ ‏»توشنی شاذ«‏ )tušnišāδō( را به معنی ‏»زیرزمین نشیننده«‏ همینارواح نیاکان می داند که پیوند با میتره و انجمن او دارد )2(. بازمانده ی چنین باوریرا در آیین خانه تکانی،‏ و سفره چیدن نوروز می بینیم که نمودی از پذیرایی از ارواحنیاکان است که در این ماه به دیدار خویشان می آیند.‏ در هر حال در زمانی از ترکیبجشن بزرگداشت اروح نیاکان با جشن سال نو ‏»نوروز«‏ امروزی شکل گرفته است کهبه پژوهشی جدی نیاز دارد.‏اما در این مقاله به آیین میرنوروزی که آیینی بسیار کهن در پیوند با جشن سال نو یانوروز است،‏ می پردازم.‏ آیین میر نوروزی بازمانده ی آیین قربانی انسان در دورانهای باستان است.‏ کافی است نگاهی کوتاه بر آیین های قربانی بیندازیم تا به تالشگسترده ی آدمی برای تاثیر بر جهان پی ببریم.‏ آدمی با اجرای گوناگون از آیین هایقربانی کوشیده است جهان را اداره کند.‏ یکی از آیین های کهن و بسیار گسترده کهدر آغاز ارزش کیفی خاصی برای آدمی داشته و با اجرای آن کوشیده است تا خودرا در نظم جهانی شریک کند،‏ آیین قربانی کردن انسان در آغاز سال است.‏ در جریانقربانی،‏ انسان یا برای رسیدن به هدفی قربانی می کند و یا پس از رسیدن به آن.‏ درصورت نخست آدمی از نتیجه ی قربانی خود مطمئن نیست ولی به اجرای آن باور داردو چگونگی کیفیت آن نوعی ضمانت بهتر در رسیدن به نتیجه است،‏ اما در صورت دوماجرای آن بیشتر جنبه ی شکرگزاری دارد.‏قربانی انسان درنزد اقوام مختلف نمونه هایی بسیار دارد و فریزر در جلد سوم ‏»شاخه یزرین«‏ موسوم به ‏»کشتن شاه دنیوی«‏ )3( به نمونه های بسیاری از این آیین در میان مردمآفریقا،‏ آسیا و اروپا اشاره کرده است.‏ همچنین موک )Mogk( در کتاب ‏»قربانی انسانمیان ژرمن ها«‏ )4( نمونه های بسیاری از اجرای این آیین را چه پیش از مقصود و چهپس از آن برای ایزد ادین،‏ ایزد جنگ،‏ توضیح داده است.‏ موک بر این باور است کهدر بیشتر فرهنگها قربانی انسان رایج بوده،‏ ولی این فرهنگها با گذار از مراحل ابتداییتمدن صورت قربانی انسان را چه کمی و کیفی کاسته اند و به جای قربانی فرد بیگناه،‏گناهکاران،‏ زندانیان و یا برده ها را گذارده اند و به مرور زمان به جای انسان حیواناتو یا صورت های انسان نما را نشانده اند.‏ به گمان او این صورت های کم رنگ شده یقربانی انسان همچنان باقی مانده و تا امروز دیده می شود.‏ او بهترین نمونه ی این تحولرا در داستان ابراهیم و اسحاق در تورات نشان می دهد که در آن ابراهیم قصد قربانیاسحاق را دارد ولی از سوی خداوند وحی نازل می شود که قوچی را به جای او قربانیکند و به نظر او تغییر قربانی انسان به قربانی حیوان به جهت اهمیت آن در تاریخ ثبتشده است.‏ در ‏»کشتن شاه دنیوی«‏ فریزر نشان می دهد که شاهی یا پس از دوران امارتِ از پیش تعیین شده ای قربانی می شد و یا هنگام بالهای طبیعی،‏ جنگ و یا به جهتضعف نیروهای جسمی اش.‏ در همه ی این موارد شاهی را،‏ یکی از خاندان شاهی و یاشاه نمایی را قربانی می کرده اند.‏ یکی از نمونه هایی که فریزر گزارش می کند،‏ اجرایاین آیین در بابل است.‏ در بابل،‏ در ادوار تاریخی آن،‏ گرچه تصدی امارت شاهی درعمل به اندازه ی طول عمر شاه بود،‏ با این همه ظاهرا سالیانه بوده است.‏ هر ساله درجشن زاگموک )Zagmuk( شاه ناگزیر بود که با گرفتن دستان مجسمه ی مردوکدر معبد اآگیل )Eagil( در بابل،‏ قدرت خویش را احیاء کند.‏ حتی هنگامی که بابلبه تصرف آشوریان درآمد،‏ از شاهان این کشور انتظار می رفت که دعوی تاج و تختخویش راهر ساله با آمدن به بابل و برگزاری آن رسم باستانی در جشن نوروز،‏ قانونیسازند،‏ برخی از آنان این وظیفه را چنان دشوار می دیدند که به عوض ملغی کردناین رسم،‏ از لقب پادشاهی ‏)بابل(‏ چشم می پوشیدند و به عنوان حاکماکتفاء می کردند.‏ از این گذشته،‏ به نظر می رسد که در ادوار بسیاردور،‏ گرچه نه در دوران تاریخی،‏ شاهان بابل نه فقط از تخت خویشدست می کشیدند،‏ بلکه حتی در پایان امارت سالیانه از زندگی خود نیزبه اجبار دست می شستند.‏ دست کم این استنباطی است که شاهد زیربه آن اشاره می کند:‏ به گفته ی مورخ برسوس که در مقام کاهن بابلیسخن می گوید،‏ جشنی در بابل مرسوم بود به نام Sacaea که هر سالهبرگزار می شد.‏ آغاز این جشن در روز ششم ماه Lous و به مدتآن پنج روز بود.‏ طی این پنج روز سروران و مخدومان جای خود راعوض می کردند و بندگان فرمان می دادند و سروران از آنان اطاعتمی کردند.‏ زندانی محکوم به مرگی را جامه ی شاهی می پوشاندند واو بر تخت شاهی می نشست و هر فرمانی که او را خوش می آمد،‏ ازخوردن و پوشیدن گرفته تا حرم شاهی به اجرا می گذاشت.‏ اما در پایاناین پنج روزه،‏ او را با همان جامه ی شاهی می پیچیدند و می کشتند.‏این آیین که به نظر شوخی وحشتناکی می آید،‏ در اساس اجرای آیینیاست که در آن فرد محکوم باید به جای شاه کشته می شد،‏ و برایآن که کامال به جای شاه کشته شود،‏ می توانست به مدت کوتاهی ازتمامی حقوق شاهی برخوردار گردد.‏ با گذر زمان از آن جاکه قربانیفرد بیگناه باعث جریحه دار کردن احساسات مردم می شد،‏ فرد مجرمیرا به این امارت کوتاه منصوب می کردند.‏ درواقع،‏ در اصل خود شاهرا در بابل در جشن Sacaea می کشتند و این همان آیین Zagmukیا Zakmuk در نوروز است که در ادوار متاخر شاه با اجرای مراسممذهبی در معبد مردوک قدرت خود را احیاء می کرد.‏ از اجرای همیینآیین در کتیبه ی آشور حدون یاد می شود.‏ آیینی مشابه به این در ایتالیانیز مرسوم بود به نام Saturnalina که در آن سروران و بندگان جای خود را عوضمی کردند و به فردی جامه ی شاهی می پوشاندند و او اجازه داشت تمامی امیال خودرا برآورده سازد و پس از آن او را می کشتند.‏ استرابو نیز از جشنی در آسیای صغیرنام می برد که در ستایش ایزدبانوی آناهیتا بود و در آن مردم به عیاشی و خوشگذرانیمی پرداختند و عیاشان به جامه ی سکایی در می آمدند و زنان و مردان شبانه روز بهباده گساری می پرداختند)‏‎5‎‏(‏ . جالب این جاست که بازمانده ی این مراسم را در جشناسفندگان که در ستایش ایزدبانوی سپنته آرمئیتی است،‏ می بینیم.‏ بیرونی این جشن رادر این ماه مردگیران نامیده است )6( . نظامی نیز در اسکندر نامه از این بی بند وبارینوروزی گزارش می دهد )7(. ناصر فکوهی در مورد ویژگی این گونه آشوب ها پیشاز برقراری نظم در چنین جشن هایی تحلیل مفصلی دارد و تفکر اسطوره ای حاکم برچنین جشن هایی را توضیح داده است )8(.70


قربانی انسان در نزد شاهان خزر هم گزارش شده است و یاقوت در کتاب خود به نقل ازابن فضالن که به این ناحیه سفر کرده است به این رسم اشاره کرده است )9(.تا آنجا که نگارنده خبر دارد تاکنون پژوهشی از آیین قربانی انسان در ایران نشده است. در این گفتار می کوشم که آیین میرنوروزی را همان بازمانده ی آیین قربانی انسانمعرفی کنم؛ آیینی که حتی تا چندی پیش عینا در آن قربانی انسان اجرا می شده است.‏آن چه درباره ی این آیین به دست ما رسیده،‏ آن قدر اندک است که آن را نه به عنوانآیینی ناشناس روزگاران کهن بر ما می شناساند و نه پیوند آن را با اسطوره ای گم شدهروشن می سازد.‏ صرف نظر از بازمانده های اندک از این آیین ناشناخته،‏ گویا ما را نیزعادتی نیست تا بر ژنده پاره های آیین ها و روایات خود نظری جدی تر بیاندازیم.‏ کهنترین منبعی که در آن از میر نوروزی سخن رفته است و به دوران پنج روزه ی امارت اوکه از این حیث به آیین بابلی یاد شده می ماند،‏ شعر حافظ است:‏سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی که دبیش از پنج روزی نیستحکم میر نوروزیشادروان قاسم غنی در یاداشتهای خود در حواشی دیوان حافظ درباره ی این بیت ازمواردی که در متون مختلف درباره ی میرنوروزی آمده است،‏ یاد می کند.‏ برای مثالدر جلد دوم تایخ عالم آرای عباسی ص 323-324 تحت عنوان ‏»دکر دفع ضالۀ مالحدهکه در این سال ‏)یعنی سال هفتم جلوس شاه عباس اول(‏ به تقویت شریعت غرا روی داد«‏می نویسد که درویش خسرو قزوینی به کسوت درویش درآمده،‏ مدتها سیاحت کردهبود و در قزوین تکیه ی ساخت.‏ شاه عباس اول گاهی نزد او می رفت و بر شاه عباسمسلم شد که جمعی از دراویش ‏ِتکیه دعویهای بزرگ کرده سخنان بلند می گفتند.‏الحاد آنان بر شاه مسلم شد.‏ در وقتی که شاه عباس عازم لرستان بود به گرفتن درویشخسرو و اتباع او امر فرمود.‏ بعد می گوید « چون در این سال منجمان القاء کردند کهآثار کواکب و قرانات علوی و سفلی داللت بر افناء و اعدام شخصی عظیم القدر ازمنسوبان آفتاب که مخصوص سالطین است می کند و محتمل است که در بالد ایرانباشد ... موالنا جالل الدین محمد منجم یزدی که در این فن شریف سرآمد زمان و دراستدالالت احکام نجومی مقدّم اقران است،‏ آن نحوست را بدین تدبیر دفع نمود کهحضرت اعلی در آن سه روز که معظم تاثیر قران و تربیع نخستین است خود را از سلطتو پادشاهی خلع کردند،‏ شخصی از مجرمان را که قتل بر او واجب شده باشد به پادشاهیمنسوب سازند و در آن سه روز سپاهی و رعیت مطیع فرمان او باشند که ماصدق امرپادشاهی از او به فعل آید و بعد از سه روزآن مجرم را به شحنۀ نحس اکبر قران و جالدحادثۀ دوران سپارند که به قتلش پردازد،‏ همگنان این رای را صائب شمرده قرعۀ اختیاربه نام استاد یوسف ترکش دوز افتاد که در شیوۀ الحاد از ربقا پای پیش ترک می نهاد...‏حضرت اعلی خود را از سلطنت خلع فرموده و اسم پادشاهی بر آن خون گرفته اطالقفرمودند...‏ بعد از سه روز از لباس مستعار حیات عریان گشته،‏ از تخت بر تخته افتاد و بعداز واقعۀ مذکور حضرت اعلی مجددا بر مسند فرماندهی جلوس فرمودند )10(.شادروان قزوینی نیز در توضیح این بیت حافظ از مقریزی شاهدی آورده که در مصرهنگام نوروز،‏ قبطیان چندین روز جشن می گیرند و در تمام آن چند روز مردم درکوچه ها به یکدیگر آب می پاشیدند و تخم ماکیان پرتاب می کرده اند و با تازیانه هایچرمی با یکدیگربه نبرد می پرداختند و انواع بازیها و عیش و نوش و مسخرگیها به عملمی آورده اند.‏ در روز نوروز امیری موسوم به امیر نوروز سوار می شد.‏ خوانندگان وزنان روسپی در زیر قصر لؤلؤ،‏ جایی که خلیف ایشان را می بیند جمع می شوند و آوازمی خوانند و آشکارا آن جا شراب و فقاع می نوشند.‏ قزوینی بر این باور است که میرنوروزی یا پادشاه نوروزی در ایران نیز رسمی در ایام نوروز بوده محض تفریح عمومیو خنده و مضحکه که او را بر تخت می نشانیده اند )11(. نتیجه گیری مرحوم قزوینی ازاین آیین،‏ مستدل نیست.‏از اجرای این رسم در کردستان هم یاد شده است.‏ در این آیین،‏ امیر بهاری دارای خدمو حشم مفصلی است که شامل دو وزیر و یک دبیر و دسته ی خنجرزنان و مرد ‏»گوپالزیوین"‏ که مامور ابالغ فرمانهای امیر بهاری ست،‏ دسته ی موزیک و آوازخوانان ووشکه رن که غالبا لباسی از پوست حیوانات دارد و به هر که هر چه می خواست میگفت جز به امیر بهاری.‏ در این آیین،‏ امیر بهاری سقوط جالب توجهی دارد.‏ او به محضخندیدن یا صحبت کردن با یک نفر ‏)غیر از وزیران(‏ مفتضحانه معزول می شد،‏ به ویژهدر پایان جشن.‏ امیر بهاری با دانستن این امر بایست خود را به جای امنی برساند.‏ اگرامیر بهاری در هنگام پناه بردن به پناهگاهی موفق نمی شد،‏ به دست مردم رسوا می شدو مورد کتک کاری و توهین قرار می گرفت.‏ نام این امیر بهاری در کردستان میرمیریناست و عبداهلل ایویبان این نام را مکرر امیر می داند و دلیل آن را جلوس امیران متعددمی داند و پسوند ین در زبان کردی را عالمت بازی می داند که در توپین،‏ بازی با توپ،‏باقی مانده است )12(. اما به گمان من این معنی کمی دور از ذهن است و نام کردی‏»میرمیرین«‏ بیشتر به معنی میر میرنده ‏)شاه کشته شونده(‏ است تا نشانه ی بازی و تکرار!‏از اجرای ای آیین در خراسان و تهران نیز یاد شده است.‏گروفید بر آن است که چهار مرحله در تطور آیین قربانی انسان وجود دارد:‏ -1 شاهیدنیوی به طور منظم قربانی می شد؛ -2 شخص دیگری به جای شاه می نشست و به طورمنظم قربانی می شد؛ -3 به مرور زمان انسانی را در مواقع اضطراری قربانی می کردندو در برخی نمونه ها حیوانی را به جای او قربانی می گردند؛ -4 سرانجام قربانی دیگرانسانی نیست اما به گونه ای رفتار می شود که نشان دهد زمانی این گونه بوده است.‏در شواهدی که از منابع ایرانی یاد کردیم چهار نکته ی مهم به چشم می خورد:‏ -1 درهمه ی آنها شاه نمایی به امارت می نشیند؛ -2 مدت فرمانروایی او از یک تا سه هفتهاست و یا آن گونه که در شعر حافظ آمده است مدتی پنج روزه برای امارت او تعیینشده که با صورت بابلی هم شباهت دارد؛ -3 زمان اجرای آن در روز نو از سال نوست؛ -4 عزل او یا آن گونه که در تاریخ عالم آرای عباسی داریم به مرگ او می انجامدو همان قربانی انسانی در صورت اولیه را نشان می دهد.‏ برپایی اجرای قربانی انسان تادوران صفویه اهمیت بسیار دارد و از سویی استفاده از این آیین تا این دوران مرسومبودن و رواج داشتن و شناخته بودن این آیین نزد مردم و به عبارتی پذیرایی مردم ازاینرسم را نشان می دهد،‏ و از سوی دیگر کاربرد سیاسی آن توسط شاه و همراهانش ازلحاظ جامعه شناسی می تواند جالب توجه باشد.‏ در نمونه های متاخر دیگر مراسممیرنوروزی با توهین و کتک زدن او پایان می پذیرد که همه می توانند صورت تخفیفیافته ای از کشتن شاه را در صورت های اولیه نشان دهند.‏ به عبارتی با این کار همانمرحله ی چهارم در گفته ی گروفید را داریم که با میرنوروزی به گونه ای رفتار می شودکه زمانی او قربانی می شده است.‏خالصه آن که در ماه اسفند و فروردین مراسم گوناگونی اجرا می شد که ریشه ی برخیبه چند هزار سال پیش برمی گردد و بررسی هر یک از این آیین ها می تواند ما را درشناخت نوروز در فرهنگمان یاری رساند.‏* این مقاله نخستین بار در سال 1378 در مجله ی ایرانشناسی آمریکا به چاپ رسید و در اینجا صورت خالصهای از آن در اختیار خوانندگان قرار می گبرد.‏-1 نیبرگ،‏ دین های ایران باستان،‏ ترجمه ی سیف الدین نجم آبادی،‏ ص.‏ 64.- 2 همو،‏ ص .118.Frazer, J.G., (1990), The Golden Bough, part III. The dying God - 3.Mogk, E., (1909) Die Menschenopfer bei den Germanem, Leipzig - 4.Frazer, J., The Golden Bough, part. VI - 5- 6 بیرونی،‏ ابوریحان،‏ )1377(، آثار البااقیه،‏ ترجمه ی اکبر دانا سرشت،‏ تهران.‏-7 شرفنامه،‏ کلیان خمسه،‏ ص‎971-972‎‏.‏- 8 فکوهی،‏ ناصر،‏ ‏"از اسطوره تا جشن"،‏ گسترۀ اسطوره،‏ صص‎147-207‎‏.‏.Frazer, J., “The Killing of the Khazar kings” in: Folk-Lore - 9- 10 غنی،‏ قاسم،‏ یادداشت های قام غنی بر دیوان حافظ،‏ به کوشش اسماعیل جباری،‏ ص 287-288.- 11 قزوینی،‏ ‏»میرنوروزی«،‏ مجلۀ یادگار،‏ سال یکم،‏ شمارۀ 3، ص 13-16.-12 ایوبیان،‏ عبداهلل،‏ ‏»میرنوروزی«،‏ نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز،‏ سال چهاردهم،‏ 1341، ص 99-112.71


به یاد مارشال مک لوهانتیم مدیگان Madigan( )Timترجمه امیرحسین آقانوری‏»نمی توان منکر بود که جنبش اطالعات الکترونیکی گرداب وار ما را چون چوب پنبهای بر دریای طوفانی از این سو به آن سو پرتاب می کند . اما اگر ما درحین سقوط درقعر گرداب - به واسطه ی مطالعه ی این فرآینددرحین رخداد...‏ - آرامش خودراحفظکنیم،‏ میتوانیم از آن به سالمت بگذریم«‏ ‏)مارشال مک لوهان.مصاحبه 1969(من در کالج سنت جان فیشر در شمال نیویورک تدریس می کنم.‏ چند سال قبل دربرخوردی اتفاقی با دایان لوکاس،‏ آرشیو دار وقت دانشگاه،‏ مطلع شدم استفانی دخترمارشال مک لوهان در حال تحقیق پیرامون کارهای پدرش در آرشیو ماست . مارشالمک لوهان ؟ از شنیدن چنین نامی سخت شگفت زده شدم . " دهکده جهانی ‏"و "رسانه همان پیام است "، سالها بود که به یگانه معلم ارتباطات که ابداع کننده چنینعباراتی بود می اندیشیدم . ولی در این راستا او می توانست چه ارتباطی با کالج سنتفیشر داشته باشد ؟ در نهایت ناباوری از دایان شنیدم که مک لوهان از اعضای هیاتعلمی کالج سنت مایکل در دانشگاه تورنتو بوده است . این دانشگاه توسط مجمع سنتباسیل تاسیس شده بود،‏ به فرمان همین مجمع در 1949 کالج سنت جان فیشر نیز درراچستر نیویورک احداث شد . درواقع مک لوهان از فعاالن راه اندازی گروه ارتباطاتو روزنامه نگاری دانشگاه ما بوده است و اغلب برای سخنرانی و مالقات با هیات علمیو دانشجویان به اینجا می آمده است . استفانی مک لوهان برای جستجو و جمع آوریکتابی از سخنرانی های منتشر نشده پدرش به اینجا آمده بود – برخی ازاین سخنرانیهانخستین بار در همین دانشگاه ارائه شده بودند .مک لوهان اغلب به عنوان پیام آور عصر اطالعات شناخته می شود . گرچه او درستپیش از به پاخواستن انقالبکامپیوتری درگذشت،‏ اماتئوری های ارتباطات و رسانههای جمعی اوهمچنان به جاو برانگیزاننده است . هرچندمک لوهان رویای نوآوریدر ابزارهای نوین ارتباطاترانداشت.‏ درواقع بیشترنگارش های وی می توانندبا آگاه ساختن ما از عواملشکل دهنده ادراکاتمان ‏-دراین زمانه تغییرات برق آسا- از منزلت انسانی صیانت ونگهداری کنند . همانطور کهمی گفت"‏ ماهیها تا زمانی کهدر خشکی ساحل قرارنگیرندنمی دانند اصالً‏ آبی هم وجوددارد ". مک لوهان یکی ازاصول اخالقی آگاهی بود .او راه کارهایی ارائه کرد تاما با روش های رسانه ها برایشکل دادن به حس واقع بینیمان بیشتر آشنا شویم و بدانیمچگونه می توان با استفاده ازچنان دانشی از این تاخت وتازها در امان بود .‏“ملوانی که در عمق گرداب گرفتار آمده است می تواند از این ورطه جان سالم به دربرد ، آنگاه که از نیروهای مخرب و برانداز آگاه باشد و خود را با آنها تطبیق دهد .” اینیکی از استعارات محبوب اوبود که از نقل قول آغازین یکی از داستان های کوتاه ادگارآلن پو گرفته بود.‏ مک لوهان عنوان می کند،”‏ مطالعه نمونه های اثرات و پیامدهای اینورطه عظیم از انرژی که ما در آن گرفتار شده ایم می تواند ما را درطرح راهکار و برنامهای برای گریز و بقا یاری کند .” درچشم برهم زدنی مک لوهان به آنان که گمان میبردند او از طرفداران فرضیه”‏ مرگ کتاب”‏ است فهماند که نه تنها اینگونه نیست بلکهاو یک استادادبیات است که عشقی فزون به صفحات چاپ شده کتاب دارد . اما دورانگوتنبرگ درحال غروب بود و مک لوهان از نخستین کسانی بود که به تفحص پیرامونهیوالیی پرداخت که به بیت اللحم نزدیک می شد و می خواست جانشین شود . به زباناستعاری او توانست خود یک رسانه محبوب شود . اغلب گزارشگران در مصاحبه هایتلویزیونی اشارات مبهم او را درک نمی کردند ، تنهاباشنیدن آن لحنی گزنده حس میکردند . او حتی شخصاً‏ در آنی هال وودی آلن ظاهر شد و از این طریق نوعی جاودانگیسینمایی هم کسب کرد . من حتی شک دارم که تئوری های او بیش ازآنکه در ای-تیاند تی و تلویزیون شبکه ای - که او ابتدا به تحقیق درمورد آنها پرداخته بود - کاربردداشته باشد،‏ در فیس بوک و یو تیوب کارایی دارد .پس از آنکه از طریق دایان در جریان مسئله ای قرار گرفتم که حتی روحم از آن خبرنداشت – ارتباط یکی از روشنفکران و منتقدان پیشروی قرن بیستم با دانشگاه ما – درسال 2008 اقدام به تشکیل هیئتی کردم که به مباحثه پیرامون زندگی و تاثیر مداوممارشال مک لوهان بپردازد . اعضای این کمیته دایان،‏ پدرلئو هتزلر،‏ سی اس بی -پروفسورانگلیسی ممتاز در کالج سنت فیشر که خود در کالج سنت مایکل واحدهاییبا مک لوهان گذرانده بود و به خوبی از آن یاد می کرد - و تام پرویتی بودند . او نیزاز اعضای باسابقه گروه ارتباطات و روزنامه نگاری دانشگاه بود که سالها در کنار مکلوهان کار کرده بود و آنقدر صمیمی شده بودند که او را مک صدا می کرد . در میانآرشیوها دایان عکس زیبایی از مک لوهان پیدا کرد هنگامی که در جشن پایان تحصیلبرای فارغ التحصیالن سال 1969 سخنرانی می کرد . ( در همان سال بود که او مصاحبهمجله پلی بوی را انجام داد،‏ نمی دانم این هم در آرشیو هست یانه ؟ ) چه کسی میتوانست به جز فالتون . جی . شین،‏ اسقف راچستر در آن هیبت سالطینی در ردای قرمزدرخشان پشت سر او نشسته باشد؟ امروز با غرور نسخه ای از این تصویر را در دفترمگذاشتم . تصویر پیام آور رسانه و کشیش تلویزیونی در کنار هم – دو کاتولیک مغرورو غیر متعارف که به درستی قدرت ارتباطات جمعی را درک کرده بودند .یازدهم ژوئیه یادآورصدمین زادروز مارشال مک لوهان است،‏ به همین منظور درسراسردنیا اقداماتی برای بزرگداشت یاد و خاطره ی او انجام شده است.‏ نمی توان ازکناراینمسئله به سادگی عبورکرد که ارتباط امروز ما با دهکده ی جهانی سالها قبل توسط چنینچهره ی تحسین برانگیزی پیش بینی شده است آن گونه که هنری گیبسون در شعریدراواخردهه ی 60 درروزهای طالیی مک لوهان در شوی تلویزیونی لف-این میخواند:‏ ‏"مارشال مک لوهانhttp://www.philosophynow.org/issues/87/Remembering_Marshall_McLuhan72


عید،‏ عیدیشایسته مدنیخانم بزرگ تند رفت تو:‏- وایسا!‏ وایسا ننه جون،‏ وایسا کاریت دارم...‏ آها ... آالن می آم...‏ بیا ننه جونگرچه قابلی نداره ع...‏ ر...‏ ذ...‏ می...‏ خوام.‏ راسی چرا اینارو نخوردی؟ بیا بی غیرت!‏ مناین حرفا سرم نمی شه.‏ باید بریزی تو جیبات ببری...‏خانم بزرگ یک اسکناس به من عیدی داد و جیب هایم را نیز از نقل و شیرینی و گندمشاهدانه پر کرد ‏)به نقل از کتاب دید و بازدید جالل آل احمد(‏نوروز را پدیده ای فرهنگی می دانیم که در سرزمین ما ویژگی های خاصی دارد؛ ولیاین پدیده فرهنگی دارای ابعاد اقتصادی نیز هست که نشان می دهد فرهنگ و اقتصادجزئی جدایی ناپذیر بوده و هستند؛ و این مسئله زمانی برای ما دغدغه فکر می سازد کهشاهد استیالی اقتصاد بر این حوزه فرهنگی باشیم.‏در میان رسوم نوروز به عیدی دادن و عیدی گرفتن می پردازیم که بخش اقتصادی ترمراسم است ولی به طور قطع تاثیرات فرهنگی عمیقی دارد.‏ این رسم ریشه در فرهنگایران باستان دارد.‏ آن زمان که مردم در بامداد عید نوروز به نشانه بخشیدن روشنایی بهزندگی یکدیگر بر هم آب می پاشیدند و برای حفظ صلح و دوستی به یکدیگر هدیهمی دادند.‏ در گذشته های دور ایرانیان در نوروز به یکدیگر شکر هدیه می دادند و برایهم آرزوی شادکامی همیشگی می کردند.‏ رسم سکه عیدی دادن در زمان هرمز دومپادشاه ساسانی در سال 304 میالدی آغاز شد و بر اساس کتب تاریخی ایران باستان،‏داریوش دوم به مناسبت نوروز در سال 416 پیش از میالد سکه زرین ویژه ای ضربکرد که یک طرف آن شکل سربازی را در حال تیراندازی با کمان نشان می دهد کهاین رسوم به دلیل افزایش مشکالت اقتصادی مردم آرام آرام جای خود را به هدایایسنتی و کشاورزی داد ‏)جام جم(.‏اقتصاددانان وظایفی را برای پول تعریف کرده اند و آن را وسیله مبادله،‏ معیار ارزش وذخیره ارزش دانسته و برخی دیگر پول را عامل تهییج و تغییر متغیرهای اقتصادی مانندسطح تولیدات،‏ سطح عمومی درآمد و نحوه توزیع آن می دانند و عالوه بر آن پول راعامل واسطه و کمک برای توسعه اقتصادی دانسته اند ‏)موسایی(؛ حال می توان پرسیدکه عیدی که به شکل پول در میان خانواده ها رد و بدل می شود در کدام بخش اینتعاریف از پول می گنجد.‏در حال حاضر به هر دلیل عیدی به صورت پول نقد در میان خانواده ها رواج دارد و بهخصوص اینکه این پول و نو بودن آن،‏ و رد و بدل شدنش جز در ایام عید در مواقع دیگرسال به ندرت در جریان است.‏ هدف از عیدی دادن را می توان به نوعی ارتباط برقرارکردن میان چند نسل دانست و اینکه بزرگترها،‏ بزرگتر بودن خود را ثابت کرده و نشانمی دهند برای کوچکترها ارزش و احترام قائلند.‏ جز در ایام عید نمی توان به این راحتیوجه نقد را به کسی داد،‏ همین که بحث شگون داشتن عیدی پیش می آید،‏ هرکس باهر شانی به راحتی می پذیرد که به افراد دیگر عیدی داده و یا عیدی دریافت کند.‏ به دوصورت امی توان به تحلیل این رسم پرداخت.‏ اگر بخواهیم به دنبال آسیب های این رسمباشیم می توان به این مسئله اشاره کرد که عیدی می تواند وسیله ای برای بیان و نشانی ازقدرت و خودنمایی از طرف شخص عیدی دهنده باشد به خصوص وقتی که مبلغ عیدیبیشتر از مقداری است که انتظار می رود.‏ سوق دادن افراد به سمت عیدی هایی با وجهباالتر و یا این روزها تبلیغ کارتهای اعتباری و یا سکه های طال با وزن کمتر،‏ تنها باعثتشدید دغدغه ذهنی بابت مبلغ عیدی ست و اینکه چه مقدار باشد.‏همه ميدانيم كه هديه دادن به منظور خوشحال كردن طرف ديگر است و هديهدهندهوقتي رضايت بيشتري كسب ميكند كه احساس كند نيازهاي طرف مقابل خود را بهخوبي شناسايي كرده و با خريد كااليي آن را بر آورده ساخته است.‏ مشكلي كه دراين فرآيند وجود دارد آن است كه هر كس بيش از ديگري از نيازها و ارجحيتها واولويتهاي خود آگاه است.‏ لذا خريد كردن براي ديگري با اين خطر همراه است كهشايد كاالي هديه داده شده با ذائقه فرد مقابل همسان و سازگار نباشد.‏ در اين حالتهديه به كناري انداخته شده و بالاستفاده ميماند.‏ از آن بدتر ذوق اوليه هديهگيرندهبه ياس و حتي شايد دلخوري بدل شود.‏ اگر اين تحليل درست باشد،‏ طبيعي است كهتوصيه هميشگي اقتصاددانان به كار ميآيد.‏ بهترين هديه به ديگران پرداخت پول نقداست.‏ با پرداخت پول نقد هر كس قادر است به بهترين نحوي نيازهاي خود را شناساييكرده و آن را بر آورده سازد.‏ كساني كه اقتصاد خرد خواندهاند به خوبي ميدانند كهچطور با استفاده از ابزارهاي رياضي و مفاهيميچون منحني بيتفاوتي،‏ نشان دهند كهپرداخت نقدي بيش از پرداخت كااليي معادل ميتواند فرد را به سطح مطلوبيت باالتريرهنمون شود ‏)دنیای اقتصاد(.‏حدود دهه 30 یا 40 که درآمدهای نفتی به طرف جامعه سرازیر نشده بود،‏ عیدی دادنفقط در حد معدود خانواده هایی بود که توان مالی باالیی داشتند و بقیه مردم یا عیدینمی دادند و یا وجه آن بسیار مختصر و گاه در حد مواد خوراکی مانند تخم مرغ و گندمبوده است.‏ با ازدیاد درآمدها به ویژه در میان قشر متوسط در دهه 50 و بعد از آن،‏ اینرسم گسترش بیشتری یافت و شامل اکثر خانواده ها شد.‏ ولی هنوز مبلغ آن مهم نبود وکارکرد آن در حد برکت کیف و شگون گرفتن عیدی از دست بزرگترها بود.‏ ما دراین دوره و حتی بعد از آن به ندرت عیدی هایی داریم که شامل محصوالت فرهنگیو یا هدایای غیر نقدی باشد.‏ ارزش نهادن به پول از یک طرف و کم ارزش شدن پولدر مقایسه با قیمت اجناس و همچنین رونق محصوالت چینی که کم قیمت هستند،‏ اینمسئله را که عیدی باید وجه نقد و حتی قابل توجه باشد را تقویت کرده و گاه رسانه هابا تبلیغات کارتهای اعتباری به این مسئله دامن می زنند.‏ در حال حاضر عیدی غیرنقدیفقط در اختیار کسانی قرار می گیرد که نمی توان به دلیل شان اجتماعی که دارند،‏ عیدینقدی بگیرند که می توان به رد و بدل شدن انواع سررسید،‏ خودکار،‏ جاسوئیچی و ...اشاره کرد.‏وجه مثبت این قضیه این است که با توجه به اینکه سلیقه های بچه ها بسیار متفاوت است،‏روی آوردن به سمت عیدی نقدی به نوعی از روی ناچاری بوده و شناخت سالیق نسلجدید دشوار است.‏ از طرف دیگر می توان امیدوار بود که این مبالغ برروی هم بتواندتبدیل به پس انداز برای فرد و یا خریدن وسیله ای مورد نیاز شود.‏ ولی مسئله ای که ذهنرا درگیر می کند روند رو به رشد میزان عیدی و متوقع شدن هر خانواده به بازگشتهمان مبلغ از سوی دیگر خانواده هاست.‏ این که هر رسمی کارکرد خود را از دستبدهد و تازه مسئله ای عذاب آور بشود،‏ نگران کننده است.‏ و این که رد و بدل شدنوجه نقد از رسم عید نوروز فرارتر رفته و شامل بسیاری از مراسم دیگر مانند تولد،‏ روزهای خاص مثل روز مادر هدیه عروسی و ‏...هم شده است.‏ در واقع به سمتی می رویمکه فقط به بهانه های مختلف پول جابجا می شود بدون اینکه زحمتی برای گشتن یکوسیله مطابق با سلیقه شخص مورد نظر باشیم.‏عوامل اساسی شکل گیری فرهنگ عمومی را می توان سه عامل حکومت،‏ اقتصاد وارتباطات نامید و منظور از فرهنگ عمومی،‏ آن دسته از ارزشها و هنجارهایی هستندکه به صورت رفتارهای عام در آمده و جزئی از فرهنگ عامه محسوب می شوند.‏بخشی از فرهنگ عمومی تاثیر دراز مدت بر جامعه دارند و در عینیت های اجتماعی میتوان آنها را مشاهده کرد.‏ مانند شکل معماری یا شکل لباس پوشیدن.‏ بخش دیگری ازفرهنگ عمومی در کوتاه مدت می تواند در رفتارهای افراد یک جامعه تاثیر بگذارد کهاین بخش از فرهنگ عمومی نمود عینی ندارد ولی آثار عینی از آن مترتب است مانندوجدان کاری و احترام به بزرگترها ‏)ساعی ارسی(.‏ رسم عیدی دادن،‏ نوعی از بازتابعینی و ذهنی فرهنگ عمومی است و اگر عامل اقتصاد به حدی تسلط پیدا کند و وجهعینی آن اهمیت زیادی یابد،‏ بخش غیرعینی تحت تاثیر این امر کارکرد خود را ازدست می دهد و مثال این طور می شود که افراد برای کسانی احترام قائل هستند که مبلغبیشتری برای عیدی در نظر می گیرند.‏به یاد داشته باشیم که فرهنگ عمومی و نوع رفتار فرهنگی پدیده های خلق الساعهنیستند که یک باره تظاهر و خودنمایی کنند،‏ بلکه اموری فرآیندی هستند که در گذرزمان متولد می شوند و رواج عملی می یابند.‏ فرهنگ ها در گذر زمان تغییر ماهوی مییابند و شکل مطلوب و یا نامطلوب می گیرند ‏)شورورزی(.‏ لذا رها کردن سنتهایی کهباعث پیوند و ارتباطات عاطفی می شوند باعث می شود به مرور همین سنتها دست ومنابعhttp://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100870270451http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=35503‏-شورورزی،‏ ع،‏ 1384، نحوه شکل گیری فرهنگ عمومی و رفتار فرهنگی،‏ اندیشهانقالب اسالمی،‏ شماره ‎13‎و 14‏-ساعی ارسی،‏ ایرج،‏ 1387، بررسی اهمیت ارزشهای اجتماعی در فرهنگ عمومی،‏مجله جامعه شناسی شماره 10‏-موسایی،‏ میثم،‏ 1389، موضوع شناسی ربا،‏ نشر دانشکده علوم اقتصادی و نور علم73


حرفۀ پدری و مادریمرتضی منادیآیا مسئولیت پدر و مادر بودن فقط به تغذیه،‏ مراقبت،‏ حمایت و تهیۀ رفاه مادی فرزند‏)ان(‏ ختم می شود؟ یا اینکه پدربودن و مادربودن یک حرفه یا شغلی است که به مانندهر حرفۀ دیگر،‏ عالوه بر وظایفی مشخص،‏ تبحر،‏ شناخت،‏ آگاهی و تسلط می طلبد؟در واقع،‏ آیا پدر و مادر بودن یک حرفه است؟ و در صورت حرفه بودن،‏ آیا می توان بهمانند تمامی حرفه های مختلف آن را آموخت و یا آموزش داد؟در پاسخ به پرسش های مطرح شده باید عنوان کرد که پدر و مادر بودن فقط یک امرفطری،‏ مکانیکی،‏ فیزیکی و مادی نیست،‏ بلکه وظایف زیادی بر عهدۀ والدین می باشدکه البته این وظایف به مانند اکثریت وظایف و مسائل مختلف انسانها ضمن غریزی بودنولی چگونگی اجرای آن اکتسابی است،‏ یعنی قابل تغییر و تحول است،‏ پس آموختنیاست و با آموزش می توان به آنها شناخت و اشراف پیدا کرد.‏ طبیعتا هر چه این آموزشها ‏)اعم از رسمی یا غیر رسمی(‏ بیشتر باشد،‏ شناخت ها افزوده تر بوده،‏ بدنبال آن پدر ومادر وظایف خود را بهتر،‏ مفیدتر و ثمربخش تر انجام خواهند داد.‏ بنابراین آموزش بهخانواده در جامعه باید جایگاه مهمی داشته باشد.‏آموزش ها به دو صورت رسمی و غیر رسمی صورت می گیرد.‏ آموزش های رسمیمانند،‏ تحصیل علم در مقاطع مختلف اعم از دورۀ پیش از دانشگاه و دانشگاه،‏ کالسهای آموزش خانواده در مدارس یا فرهنگسراها یا حتی برنامه های کارشناسی رسانۀتصویری،‏ یا بخصوص توسط والدین مادر جدید ‏)عروس(‏ و پدر جدید ‏)داماد(‏ درابتدای زندگی مشترک،‏ می باشد.‏ آموزش غیر رسمی شامل،‏ مشاهدات انسان درخانواده،‏ دوستان،‏ آشنایان،‏ جامعه،‏ توسط رسانه های تصویری در گذر از فیلم ها،‏ سریالها،‏ اخبار خوب یا بد،‏ مفید یا حادثه ساز خانواده ها،‏ می باشد.‏ مجموعۀ این آموزش ها بههر یک از افراد جامعه که بعدها در کسوت پدری و مادری به انجام وظیفه می پردازند،‏کمک می کند تا کمابیش خواسته یا ناخواسته با چگونگی حرفۀ پدر بودن و مادر بودندانستنی ها برای فرزندان خودآشنا بشوند.‏ و در موقع اجرای اینمفید و مؤثر باشند.‏وظایف والدین :توان به شکل تیتروار اینبه طور خالصه میمندان برای کسبوظایف را ‏)عالقهمی توانند به کتاباطالعات بیشتر‏»عوامل موثر بر بهبوداینجانب تحت عنوانکنند(‏ بر طبق سنينزندگی خانوادگی«‏ مراجعهمادی،‏ رواني،‏ تربيتيمختلف فرزندان،‏ تهیۀ رفاهو آموزشي فرزندان در نظرگرفت.‏مسئوليت مادي : در سنين كودكي تاجواني مسئوليت والدين،‏ تهيۀ رفاهبراي فرزندان،‏ تهيۀ خوراك،‏ پوشاك،‏مسكن و ارسال آنان به مدرسه ميباشد.‏ در صورت امكان تهيۀ وسايل ومسئوليت رواني : والدين موظفند براي فرزندان خود ارزش انساني قائل شده،‏ به فرزندانخود احترام گذاشته،‏ به آنها محبت كنند،‏ تا از نظر عاطفي دچار كمبود و مشكل نشوند.‏در غير اين صورت فرزندان در ابتداي نوجواني و بلوغ امكان اينكه اين كمبود را از راههاي ديگري كه ممكن است درست نباشد،‏ جستجو كنند.‏ دوستي بيش از حد و وقتگذاشتن براي دوستان،‏ آشنايي با جنس مخالف،‏ و يا انحرافاتي مانند اعتياد،‏ حتی وقتگذاشتن بیش از حد در فعالیتی خوب و مثبت مانند ورزش،‏ از جمله راه هاي غير طبيعيپر كردن كمبود محبت و عاطفه مي باشد،‏ كه متاسفانه تعدادي از فرزندان انتخاب ميكنند.‏يكي از نكات بسيار مهم و اساسي در تربيت فرزندان كه متاسفانه در خانواده هاي سنتيجامعۀ ما زياد رواج دارد،‏ تبعيض بين فرزندان مي باشد.‏ منظور از تبعيض،‏ يعني يكي ازفرزندان بيشتر از بقيه مورد توجه والدين واقع شده،‏ به او يا محبت بيشتري مي شود،‏ يااز نظر مادي بيشتر به او مي رسند و بیشتر به خواسته هايش پاسخ مي دهند و يا از آزاديبيشتري در انجام كارهايش برخوردار مي باشد.‏مسئوليت تربيتي : اجتماعي كردن فرزندان،‏ فرهنگ پذيري،‏ با ادب بودن شان،‏ توجه بهاخالقيات،‏ و ارزش ها،‏ از جمله وظايف مهم والدين است.‏ همچنين،‏ اختصاص وقت بهآنها،‏ توجه به وضعيت تحصيلي شان،‏ كنترل آنها در فعاليت هاي درسي،‏ در ارتباط بادوستان و رفت و آمدهاي آنان بدون اينكه مانع فعاليت هاي شان بشود،‏ جزء مسئوليتهاي مهم والدين است.‏در زمينۀ تربيت كودك والدين بايستي دقت كنند كه مسئوليت بسيار خطيري به عهدۀآنان مي باشد.‏ چون به گفتۀ يك متخصص تعليم و تربيت،‏ خانم دادسون )1972(،معتقد است كه تمام فعاليت هاي تربيتي قبل از شش سالگي انجام می شود و لذا بايدوالدین توجه داشته که این ماموریت را به خوبی انجام دهند.‏ چون در اين سنين رفتاروالدين،‏ شيوۀ برخورد آنان و نوع تربيت شان تاثير واقعي و چه بسا اصلي و ماندگار رابر چگونگي شخصيت،‏ روان و فرهنگ فرزندانشان خواهد گذاشت.‏ در واقع،‏ چگونگيحاالت و رفتارهاي كودك در اين شش سال كه ناشي از نوع تربيت والدين است،‏ پايههاي اساسي و بنيادي فرداي زندگي آنان خواهد شد.‏ ژان ژاک روسو )1368( نیز بیشاز دویست سال قبل از دادسون می زیسته،‏ گفته است که خطرناک ترین دورۀ زندگیبشر،‏ از زمان تولد تا دوازده سالگی است.‏ در این دوره است که اشباهات و مفاسدجوانه می زند.‏ وی در ادامه می افزاید که جذبۀ زندگی خانوادگی بهترین پادزهر مفاسداجتماعی است.‏ بنابراين،‏ - نظرات مهم از دو متفکر متعلق به دوره های مختلف تاریخبشر،-‏ والدين توجه داشته باشند،‏ هر چقدر در زمينۀ تربيتي فرزندان خود در این سالهافعاليت بكنند،‏ نيروي به هدر رفته نمي باشد.‏مسئولیت اخالقی : اینکه فرزندان دارای اخالق انسانی باشند یا نباشند و چگونه میباید به آنان آموزش داده شود،‏ از وظایف مهم دیگر والدین می باشد.‏ افراد بی اخالق،‏هیچ قید و بندی نداشته و به هیچدر روابط مختلف خود اعم ازو قانونی پیروی نمی کنند.‏به هیچ ارزش اخالقیافرادی خطرناکاطرافیان و حتییکی از اولینبا اخالقیات،‏ بانبایدهای زندگیچیزی و عقیده ای پایبند نیستند.‏ بنابراین،‏اقتصادی،‏ اجتماعی،‏ عاطفی،‏ از قاعدهزیرا،‏ آنان قاعده و قانونی ندارند وباور ندارند.‏ در نتیجه،‏ اینگونه افراد،‏برای خود،‏ برای خانواده،‏ برایبرای جامعه خواهند بود.‏مکان ها و آموزشگاه هایی که انسانارزش ها،‏ با قوانین و با بایدها وفردی و جمعی آشنا می شوند،‏ خانوادهاست.‏ از این رو،‏ بر والدین است کهاخالقیات را که غالبا از دین برگرفتهشده اند،‏ به فرزندان خود آموزشبدهند،‏ تا بدین ترتیب،‏ هم خودآنان،‏ و هم جامعه بتوانند از وجودچنین افرادی در راستای برنامه هایخود،‏ بهره ببرد.‏74


مسئوليت آموزشي : در دنياي امروز كه تخصص و مهارت جايگاه مهمي در پيشرفتو ارتقاء انسان و سپس جامعه دارد،‏ والدين بايد تالش كنند در حد امكانات،‏ در امرآموزش فرزندان خود سرمايه گذاري كنند.‏ آنان را به مدرسه فرستاده،‏ در صورت امكانمدارس خوبي را براي آنان در نظر گرفته،‏ و از همۀ امكاناتي كه در پيشرفت علم آنانموثر است،‏ استفاده كنند.‏ اگر فرزندان مايلند تحصيالت دانشگاهي داشته باشند و توانادامۀ تحصيل را نيز دارند،‏ والدين در اين زمينه نيز نبايد كوتاهي كنند.‏ حتي اگر فرزندانشان مايل به ادامۀ تحصيل در خارج از كشور هستند،‏ و والدين توان كمك به آنان رادارند،‏ بايستي شرايط را براي آنان فراهم كنند.‏ تا بدين طريق فرزندانشان بتوانند پس ازطي مدارج علمي،‏ هم براي خود مفيد بوده و هم براي جامعه موثر باشند.‏ والدين نيز يقينااز دست آوردهاي خود يعني شاهد موفقيت فرزندانشان كه باشند،‏ لذت خواهند برد.‏بنابراين،‏ والدين مسئوليت مهمي در اين زمينه دارند.‏مسئوليت تشكيل زندگي : تمامي جوانان مايلند كه روزي ازدواج كرده و زندگيمشتركي را آغاز كنند.‏ والدين موظفند كه در اين زمينه،‏ هم از نظر فكري،‏ هم از نظرزماني و هم از نظر مادي در كنار فرزندان خود بوده و به آنان ياري رسانده تا آنان بتوانندزندگي مشتركي را آغاز كنند.‏ ازدواج و تشكيل زندگي مشترك اوال،‏ باعث سالمتروان و اخالق فرزندان ‏)جوانان جامعه(‏ شده،‏ ثانيا،‏ جامعه از سالمت اخالقي و روانيآنان سود برده،‏ ضمن اينكه استمرار جامعه تضمين خواهد شد.‏ در غير اين صورت،‏ كمشدن ازدواج هم باعث شيوع انحرافات و فساد در جامعه شده و هم جامعه در معرضخطر،‏ انحطاط و انقراض قرار خواهد گرفت.‏ از اين رو،‏ والدين در اين سن و در اينمرحله نيز مسئوليت خطيري را در قبال فرزندان و سپس جامعه دارند.‏آموزش خانواده :بدون شک نمی توان انتظار داشت که همۀ والدین اوال،‏ بخوبی در جریان وظایفی کهب شمردیم،‏ باشند،‏ ثانیا،‏ آنانی که به وظایف خود واقف هستند،‏ نمی دانند چگونه آنهارا اجرا کنند،‏ ثالثا،‏ آموزش به خانواده ها بهترین راه حل است که والدین با آگاهیو شناخت بهتر و کاملتر در ارتباط با فرزندان خود رابطه برقرار کرده و لذا،‏ در آیندهفرزندانی داشته باشند که هم خود فرزندان از چگونگی وضعیت خود رضایت داشتهباشند،‏ و هم والدین از وجود چنین فرزندانی احساس غرور بکنند و هم جامعه از وجودافرادی دارای سالمت اخالقی،‏ آشنا و عالقه مند به فرهنگ جامعه،‏ و واجد مهارت هاییکه جامعه بتواند به کمک این افراد سالمِ‏ فرهیخته و متخصص راه های پیشرفت و توسعهرا بپیماید.‏امید است که در سال جدید هم والدین جامعۀ ما این احساس چگونه پدر خوب بودن ومادر خوب بودن را در خود بیابند و اگر این احساس را دارند،‏ به فکر تقویت آن بیفتند،‏و هم مسئولین فرهنگی جامعه برای این امر مهم تالش بیشتر و سرمایه گذاری بیشتریبکنند،‏ تا جامعه ای سالم از نظر روانی،‏ فرهنگی،‏ اخالقی داشته باشیم و در نتیجه،‏ سریعتر و مطمئن تر به پیشرفت های واقعی برسیم.‏فهرست منابع- روسو ژان ژاك )1368(. اميل يا آموزش و پرورش.‏ ترجمة منوچهر كيا.‏ تهران،‏ انتشارات گنجينه،‏ چاپششم.‏- منادی مرتضی )1391(. عوامل موثر بر بهبود زندگی خانوادگی.‏ تهران،‏ انتشارات آوای نور.‏ ‏)در حال چاپ(.‏.Dodson Fitzhugh (1972). Tout se joue avant six ans. Paris، Robert Lafon -75


شادباش نوروزی صفحه فرهنگ کردعبدالعزیز مولودیڕۆژ و وەرزی ساڵە دەڕوا،‏ تەرمی زستان بۆ دەکاڕۆژی نەورۆزە کە دنیا خۆی بە ڕۆژێ نۆ دەکاڕۆژی تێپەڕ بوونی ساڵە و ساڵی تازەی لێ ئەزێهەر بزەی نەورۆزە ئێستا چوونی عومرم ڕۆ دەکادر آستانه نوروزی دیگر قرار داریم،‏ نگاه به گذشت سالی دیگر نشان ار ادامه حرکتیاست که اگرچه آرام اما روان است.‏ پیشاپیش نوروز و بهار را به همه همراهان فرهنگ وادب ایران زمین تبریک می گوییم.‏ نوروز در ادبیات و فرهنگ کردی جایگاه ویژه ایدارد.‏ در واقع اهمیت موضوع در فرهتگ کردها به اندازه ای است که نوروز را به عنوانبخشی از هویت کردی تعریف کرده اند.‏در کنار این،‏ از موفقیت اصغر فرهادی کارگردان سینمای کشور و دریافت جایزه اسکاربرای کارگردانی فیلم جدایی نادر از سیمین می توان یاد کرد که شایسته تحسین است.‏این موفقیت را به فرهادی،‏ سینما گران کشور و مردم ایران تبریک می گوییم.‏در سالی که گذشت البته این صفحه تالش داشت تا بتواند در حد توان به روز شود.‏دوستانی که به شیوه های مختلف همکاری کردند در تحقق این هدف نقش موثرداشتند.‏ امیدواریم در سال جدید شاهد همکاری بیشتر دوستان با این صفحه باشیم.‏اگرچه رویدادهای فرهنگی در کشور زیاد و متنوع است اما در انتهای سال با چند رویدادتلخ و شیرین روبرو شدیم که در پایان کالم به آنها اشاره می کنیم.‏ ازدست دادن دو نخبهدارای سبک در ادبیات فارسی و کردی از رویدادهای آخر سال 90 بود یعنی ابراهیمیونسی نویسنده و مترجم توانمند کرد و خانم سیمین دانشور.‏زنده یاد سیمین دانشور،‏ نخستین زن ایرانی بود که به صورتی حرفهای از بعد از مشروطهدر ایران در زبان فارسی داستان نوشت و جایگاه ویژه ای یافت.‏ قبل از درگذشت اینبانوی نام آور،‏ ابراهیم یونسی،‏ نویسنده و مترجم نام آشنای کرد درگذشت.‏ هردوی اینبزرگواران نقش خود را بر دفتر روزگار زدند و جاودانه شدند.‏ صفحه کرد مجددا ازدست دادن این دو نخبه ادبی و فرهنگی را به مردم ایران تسلیت می گوید.‏76


نسل گردش قرن،‏جنبش های اجتماعی،‏سال امید و مخاطرهاحمد نادرینسل ما نسل گردش قرن است.‏ نسل پایان هزاره.‏ این فرصتی است برای زیستن در دوفضای متفاوت و البته پیوسته.‏ قرن دود و آتش و وحشت ‏)قرن بیستم(،‏ که بی تردیدیکی از خشن ترین اعصار زندگی بشر بوده است،‏ پشت سرگذاشته شده است و با ورودبه قرن بیست و یکم،‏ بشریت با خوشحالی و البته تردید،‏ امیدوار بود ‏)وهست(‏ که قرنجدید شاهد خشونت کمتری باشد،‏ و اخالق و کرامت انسانی که پارادایم انبیای الهیبوده است،‏ جایگزین رئالیسم جنگ طلبانه مبتنی بر نگاه امنیتی گردد.‏صلح دائمی و پایدار،‏ رویایی است که از دیرباز ذهن بشریت را به خود مشغول داشتهاست.‏ دنیایی مبتنی بر برابری،‏ عدالت و کرامت،‏ اگرچه اتوپیایی است که در فلسفه هایاجتماعی مختلف تصویری متفاوت داشته است،‏ آرزویی است که بی شک عمیق ترینالیه های ذهن بشر را در سیطره داشته و دارد و بشریت خسته از درد و رنج،‏ خسته ازتبعیض و ستم های روزمره در گوشه و کنار جهان،‏ چاره ای جز پناه بردن به این رویانداشته و ندارد.‏ این اتوپیا اگرچه در اندیشه های هزاره گرایانه و تفکرات پایان هزارهخود را نشان داده است،‏ در پایان قرن بیستم نیز ذهن بسیاری را به خود مشغول داشتهبود،‏ هرچند ‏»واقعیت«‏ جهان چیز دیگری را به تصویر می کشید،‏ اما امید به گذار ازوضعیت خشونت به وضعیت آرمانی،‏ آرزویی محال بود که مردم جهان و بخصوصخاورمیانه به خاطره آن دل خوش داشته بودند.‏ خاورمیانه به عنوان مهد پیدایش ادیانالهی و خاستگاه تمدن های بشری،‏ منطقه ای است که تاریخ آنرا با جنگ های بی پایانو خشونت های انسانی سرشته اند و سرشت مردمان این منطقه یا دیکتاتوری بوده است،‏یا جنگ،‏ یا استعمار.‏این منطقه در دو قرن اخیر شاهد ناآرامی های زیادی بوده است،‏ که برخورد سنت ومدرنیته در آن نقش اساسی داشته است.‏ این برخورد،‏ با ورود مظاهر تمدن ‏»غرب«‏ درحال پیشرفت و تازه برخاسته از قرون تاریک وسطا و با شتاب روزافزون برای رسیدنبه اوج قله های تکنیکی و صنعتی به سرزمین های اسالمی شروع شد و از سطوح فردیتا اجتماعی،‏ از سطوح خرد تا کالن،‏ از گروه های اجتماعی تا پهنه های حکومتی را دربرگرفت.‏ موج بوجود آمده در نتیجه انقالب صنعتی اروپا در کشورهای اسالمی،‏ اگرچه به یک تاخر فرهنگی عظیم منجر شد،‏ اما محدود به جنبه های فرهنگی نماند.‏ اینموج با به راه افتادن انقالب فرانسه و سعی در فرافکنی اندیشه ‏»برابری،‏ آزادی و برادری«‏و همچنین مدل حکومتی برآمده از آن،‏ خاورمیانه را درنوردید و در فضای پس ازفروپاشی امپراطوری عثمانی که میراث دار سنتی کهن از اندیشه سیاسی سنتی اسالمی درشاخه سنی بود،‏ و در خالء قدرت بوجود آمده در فضای پسا عثمانی توانست خود را باکمک سرسپردگان به اندیشه های لیبرال آن در جهان عرب مطرح نماید.‏حاصل این فرافکنی،‏ سر برآوردن پارادایم ناسیونالیستی در دنیای عرب در اوایل قرنبیستم بود.‏ ناسیونالیسم جدید عرب ‏)که بر خالف ناسیونالیسم سنتی عرب که بر پایهاحساسات خویشاوندی و وفاداری سنتی بود(،‏ پدیده ای بود که تحت تاثیر افکار لیبرالکالسیک غربی بوجود آمد و بر حداکثر کردن آزادی فردی به عنوان نیروی محرکهسازمان سیاسی،‏ اعتقاد به اصول دموکراتیک غربی،‏ و الگو برداری از نهادهای غربیمبتنی بود و پاسخی به بحران وسیع هویت بوجود آمده در دنیای اسالم،‏ پس از فروپاشیعثمانی.‏ آنچه مرکز اندیشه های کنستانتین زریق سوری و عبدالرحمن البزاز عراقی ومتفکران و مبلغان این ناسیونالیسم را تشکیل می داد،‏ دغدغه تطبیق شرایط اجتماعی،‏سیاسی و اقتصادی گذشته و حال جامعه عرب با هنجارهای سیاسی غرب و رشد آشکارمادی و تکنیکی غرب بود.‏ سازگاری اسالم و ناسیونالیسم عربی،‏ سعی در طرح مفهومملت عرب به عنوان کانون جماعت اسالمی با استفاده از زبان عربی ‏)زبان قرآن(‏ و پیامبراسالم ‏)که عرب بود(؛ و سرانجام ساختن ‏»هویت عربی«‏ با استفاده از مولفه هایی همچونزبان،‏ تاریخ،‏ ادبیات،‏ و عادات و صفات،‏ از مهمترین دغدغه های این نوع ناسیونالیسمو متفکران آن بود.‏اگر چه این گفتمان از ابتدای ظهور خود بنا به دالیل مختلف محکوم به شکست بود،‏ اماتوانست مدتی در فضای پسا عثمانی،‏ خود را به عنوان آلترناتیوی که نوید آرمانشهریمملو از اندیشه های لیبرالی را می داد،‏ مطرح کند.‏ عدم همخوانی با بستر فکری،‏ عقیدتیو فرهنگی جامعه مسلمانان،‏ نبود هیچ کدام از نیروهای اجتماعی که الزمه ناسیونالیسملیبرال بودند ‏)اریستوکراسی زمیندار و بورژوازی شکوفای تجاری و صنعتی(،‏ نهادهایوارداتی غربی و عدم سازگاری این نهادها با محیط و نیروهای اجتماعی نوظهور،‏ ازاصلی ترین دالئل شکست این گفتمان بودند.‏ در نتیجه،‏ رژیم های ناسیونالیستی لیبرالدر سوریه )1949(، در مصر )1952(، و در اردن )1957( سرنگون شدند.‏ عراق نیزهمچون بسیاری از کشورهای عرب،‏ موفق به تجربه لیبرالیسم نشد،‏ و حتی به رغم همهظواهر،گرایش اجتماعی قوی به اندیشه های لیبرالیستی در این کشور رواج نیافت.‏آخرین ضربه به تابوت نیمه جان ناسیونالیسم لیبرال عربی را ظهور رژیم آپارتاید اسرائیلو پروژه ساختن دولت-ملت یهود وارد آورد.‏ اگر چه با ‏»ساخته شدن«‏ این موجودیتجدید،‏ نوعی از ناسیونالیسم رادیکال عرب ظهور یافت و ‏»مساله فلسطین«‏ به عنوان نقطهکانونی و دال برتر مباحث عربی تبدیل شد،‏ اما در عین حال فلسطین نماد چنان درجهای از تباهی زندگی اعراب شد،‏ که نشان می داد که آنها نه تنها از نظارت بر سرنوشتخودشان ناتوانند،‏ بلکه حتی قادر به حفظ یکپارچگی خود نیز نمی توانند باشند . اینضربه غرور ملتهای عرب و جهان اسالم را آنچنان زخم خورده کرد،‏ که هنوز پس ازگذشت بیش از شش دهه،‏ این زخم التیام نیافته است،‏ و مباحث مربوط به آن همچنان درکانون توجهات نه تنها جهان اسالم،‏ بلکه جامعه بین المللی است.‏یک دهه پس از شکست اعراب در مساله فلسطین،‏ کودتاهای مصر،‏ سوریه و اردننشان از شکست اندیشه ناسیونالیسم لیبرال داشت و ناقوس مرگ لیبرالیسم را در جهانعرب به صدا درآورد و لزوم جایگزینی این گفتمان را برای اعراب آشکار ساخت.‏ناسیونالیستهای عرب که از پیشرفت کند،‏ ناراضی؛ و از غرب به خاطر نفعش در امورفلسطین دلگیر بودند،‏ فلسفه های اجتماعی و سیاسی غرب را به دلیل تناسب نداشتن باجهان عرب رد کردند و بدین ترتیب،‏ الگوهای سوسیالیستی دگرگونی و رشد را بجایناسیونالیسم نشانیدنده و یا سعی در تلفیق این ناسیونالیسم با اندیشه های چپ کمونیستینمودند،‏ که بوجود آمدن حزب بعث،‏ یکی از نتایج این عمل بود.‏بوجود آمدن گفتمان کمونیستی در جهان عرب،‏ قدمتی به اندازه گفتمان ناسیونالیستیلیبرال دارد.‏ بعد از انقالب اکتبر،‏ احزاب کمونیستی شروع به اشاعه خود در جهان عربکردند.‏ به استثنای حزب شیوعی تونس که در سال 1919 و به عنوان شاخه ای از حزبکمونیست فرانسه تشکیل یافت،‏ تقریبا بقیه این احزاب را می توان تحت تاثیر اتحادجماهیر شوروی و در اکثر موارد نماینده مستقیم این کشور در سرزمین خود بودند.‏اندیشه عدالت اجتماعی که مفهوم مرکزی و دال برتر این گفتمان را تشکیل می داد،‏در دولت-ملت های تازه ‏»خلق شده«‏ که از عدم توازن در توزیع امکانات اجتماعی واقتصادی در رنج بودند،‏ توانست طرفداران زیادی را به خود جلب کند.‏ لذا این گفتماننیز شروع به گسترش قارچ گونه خود در کشورهای عرب کرد.‏ صحنه اجتماعی وسیاسی مصر،‏ فلسطین،‏ لبنان،‏ سوریه،‏ عراق،‏ یمن و سایر کشورهای عربی شاهد فرافکنیاین گفتمان بود و این احزاب توانستند جوانان بسیاری را بر گرد خود جمع کنند،‏ ودر برخی از کشورها همچون عراق در زمان قاسم توانستند شریکی استراتژیک برایقدرت سیاسی محسوب شوند.‏ از آنجا که این اندیشه ها نیز با با بستر فرهنگی و عقیدتیجوامع مسلمان همخوانی نداشتند،‏ حتی نقدی بسیار جدی تر از اندیشه های لیبرال بهآنان صورت گرفت،‏ چرا که این گفتمان با مفروض ماتریالیسم و قرار دادن ماده به جایخدا،‏ بنیادی ترین عقیده مسلمانان،‏ یعنی پرستش خدا را به چالش می طلبید.‏ از اینروخطری که از ناحیه این گفتمان متوجه اسالم به عنوان کانون اعتقادات جوامع مسلمانمی شد،‏ رهبران دینی را به مبارزه با این گفتمان واداشت.‏ تا جایی که در برخی از کشوهاهمچون عراق،‏ حزب الدعوه االسالمیه که همچنان که از اسم آن پیداست،‏ داعیه داردعوت مجدد به اسالم و کنار گذاشتن اعتقادات ماده گرایانه کمونیستی بود،‏ بوجود آمد77


با شکست گفتمان ناسیونالیستی لیبرال و افول گفتمان کمونیستی،‏ گفتمان بعثیسم باترکیب اندیشه های بنیادین این دو و مهمتر از همه توجه به مولفه هایی از اسالم،‏ سعیکرد خود را به عنوان گفتمان مسلط عرصه کشورهای عربی مسلمان مطرح کند.‏ وامگرفتن اندیشه ناسیونالیسم از گفتمان ناسیونالیستی لیبرال،‏ اندیشه عدالت اجتماعی ازگفتمان کمونیستی،‏ و اندیشه های اسالمی،‏ به همراه نفوذ در افسران ارتش،‏ سبب دردست گرفتن قدرت در برخی از کشورهای جهان عرب از جمله عراق و سوریه شد.‏در نیمه دوم قرن بیستم،‏ در حوزه اندیشه اجتماعی،‏ جهان اسالم در ملغمه ای از اندیشههای وارداتی غربی معلق بود و در حوزه حکومتی و سیاسی نیز،‏ گرفتار حاکمان دستنشانده که بوسیله کودتا قدرت را در دست گرفته بودند،‏ بود.‏ این در حالی بود کهناکارآمدی این اندیشه ها و نهادهای غربی در تامین امنیت و اقتصاد مردم مسلمان،‏سبب نوعی یاس و سرخوردگی مردمان مسلمان،‏ و در نتیجه تقویت حس نوستالوژی وحسرت بازگشت به گذشته باشکوه اسالمی در این جوامع اوج گرفت.‏ بحران هویتی کهجهان اسالم را در خود فرو برده بود،‏ و از سویی ناکارآمدی حکومت های دیکتاتوری ودست نشانده که اغلب بواسطه سلطه بر منابع سرشار نفت توانسه بودند توتالیتاریسم خودرا نهادینه کنند،‏ جهان اسالم را در یک وضعیت انفجاری قرار داده بود که این وضعیتبیش از این نمی توانست ادامه یابد.‏خشونت سازمان یافته در نتیجه حکومت های تمامیت گرا،‏ شاخصه اصلی حکومت هایعربی در نیمه دوم قرن بیستم بود.‏ بحران هویت آمیخته با ضعف و سوء مدیریت نخبگانو فضای بسته و مسدود سیاسی و خفقان موجود در این کشورها،‏ جهان اسالم را درواپسین سالهای قرن در آستانه انفجاری خشونت آمیز قرار داده بود.‏ اندیشه بازگشت بهگذشته اتوپیایی و ساختن نظمی ایده آل در آینده،‏ در کنار ضعف های موجود در حوزههای مختلف اقتصادی،‏ فرهنگی و سیاسی،‏ جهان عرب را آماده فعالگرایی عملگرا قرارداده بود و این بشکه باروت،‏ در ابتدای قرن جدید نیاز به جرقه ای داشت تا به انفجاریمخرب و البته سازنده برسد.‏ انفجاری که با تخریب نظم موجود،‏ سعی در انداختن طرحینو داشته باشد،‏ تا به دغدغه های ذهنی مردمان مسلمان عرب در حیطه ثبات و امنیتپاسخ دهد.‏ این جرقه،‏ بی شک خودکشی یک جوان تونسی در دسامبر 2010 بود و پساز آن،‏ دومینوی ناآرامی به کشورهای مختلف از جمله مصر،‏ بحرین،‏ عربستان سعودی،‏یمن،‏ لیبی و در نهایت سوریه رسید و تاکنون جان هزاران نفر را گرفته است.‏هنوز نظم سیاسی و اجتماعی در فضای پسا انقالبی در جهان اسالم تثبیت نشده است،‏و در برخی از این کشورها همچون مصر هنوز کمابیش نظام سابق منهای مبارک حاکماست،‏ و یا در یمن نیز به زور اسلحه غرب ساخته آل سعود،‏ دیکتاتوری سابق در لباسسعودی بازتولید شده،‏ و یا در برخی دیگر همچون بحرین،‏ زور تانک های عربستان وسرنیزه سربازان آل سعود و آل خلیفه بیش از جنبش های اجتماعی است،‏ و یا در لیبیبوی نفت و باروت و طمع ناتو و کشورهای غربی فضا را مسموم ساخته،‏ و یا در سوریه،‏جنگ شهری در شهرهای مرزی بین القاعده ‏)به نمایندگی محور غربی-عربی(‏ و ارتشسوریه ‏)به نیابت از محور شرقی(،‏ چشم انداز آینده ای نامطمئن و ناپایدار را فرارویجنبش های اجتماعی در جهان عرب گذاشته است.‏ این که این جنبش های اجتماعیبه انداختن طرح سیاسی جدیدی در پاسخ به بحران هویت دائمی جهان اسالم موفق میشود یا نه،‏ به بازیگری بازیگران خرد و کالن در این صحنه و آینده نظام بین الملل برمی گردد.‏اگر چه جنبش های اخیر در یک حالت بی سری و بی ایدئولوژی بودگی به سر میبرد،‏ اما آنچه مسلم است،‏ اسالم سیاسی در حال تبدیل شدن به ایدئولوژی موثری برایاین انقالبها؛ و احزاب اسالم گرا همچون اخوان المسلمین و النهضه در حال تبدیل شدنبه راهبران جدی این انقالبها در مرحله پسینی ‏)یعنی پس از انقالبها و در مرحله گذار(‏هستند.‏ از اینرو،‏ اسالم سیاسی در معنای اعم کلمه،‏ آلترناتیوی است که بطور جدیخود را در این صحنه مطرح نموده است تا پاسخی پایدار به چالش چند دهه ای جوامعمسلمان باشد.‏ تجربه محدود لحظات دموکراسی در برخی از کشورهای عربی همچونالجزایر و فلسطین ‏)غزه(‏ نشان داده است که صندوق رای می تواند به قدرت گیری اسالمسیاسی بیانجامد.‏در پایان،‏ پاسخ به این سئوال که آیا نسل گردش قرن در جهان اسالم می تواند از طریقجنبش های اجتماعی به نظمی پایدار دست یابد،‏ را بایستی موکول به آینده ای نزدیککرد اما آنچه مسلم است این است که سال 2011 میالدی یا 1390 خورشیدی،‏ سالی بهغایت مهم در تاریخ کشورهای اسالمی و جهان بود.‏ سالی که ملتهای تحت ستم عرببا به راه انداختن جنبش های اجتماعی،‏ سعی در انتقال پیام خود به حاکمان دیکتاتور وطرفداران غربی شان نمودند.‏ پیامی که نوید بخش پایان دوره استعمار نوین بوده و برایمردمان این کشورها سرشار از امید و مخاطره بود.‏78


جایی برای کتابخانه شخصیسید علیرضا هاشمیدر سالهایی نه چندان دور آن موقع که در دوره راهنمایی بودم،‏ مرحوم پدرم اجازهمی¬داد که وقتی به اصفهان و به روستای اجدادی¬مان می¬رویم،‏ دو سه هفته¬ایدر فصل تعطیالت تابستان در منزل پدر¬بزرگ بمانم.‏ منزل پدر بزرگم خانه¬ای بودبزرگ با دیوارهایی خشتی و اتاق¬هایی با طاق گنبدی و رف¬هایی دور¬تا دور اتاق،‏با بلندایی بیشتر از یک متر که اشیای مختلف روی آن بطور مرتب قرار داشت.‏ این نظمو ترتیب اشیاء توسط مادر بزرگم صورت می¬گرفت.‏ او که مالباجی مکتب¬خانهروستایی بود به دختران روستا درس می¬داد،‏ از این رو بخشی از تاقچه¬های اتاقمملو از کتاب-های مکتب¬خانه¬ای بود.‏ تا آنجا که حافظه¬ام یاری می¬دهد،‏ قرآن،‏گلستان و بوستان سعدی،‏ دیوان حافظ،‏ کلیله و دمنه،‏ مثنوی،‏ موش و گربه عبید ذاکانی،‏عم جزء،‏ عاق والدین،‏ حسین کرد شبستری،‏ مفاتیحالجنان،‏ جودی،‏ الفیه و ترسل از جملهکتاب¬هایی بود که روی طاقچه¬ها قرار داشت و وقتی آنها را ورق می¬زدم بوی ناو نم و کاهگل بسان خوشبو¬ترین عطر¬ها حس خوشایندی را در جانم می¬تراواند؛اما منزل دایی مادرم دنیای دیگری بود،‏ حاج شیخ که مالی ده بود خانه-ای به مراتببزرگتر داشت و به دلیل اقتداری که داشت هرگاه به اتفاق مادرم به منزلشان می¬رفتمجرأت رفتن به نزدیک طاقچه¬ها را نداشتم.‏ اما طاقچه¬ها مملو بود از کتاب¬هایی باجلد سیاه و زرد و ورق¬هایی قهوه¬ای و کاهی که دیدن آنها از دور لذتی مبهم داشت.‏خانه¬های دیگر اهالی روستا هم کم و بیش دارای کتاب¬هایی روی رف¬ها بود وبدین ترتیب کتاب هویتی انکار¬ناپذیر در اتاق¬های روستایی بود و مؤانست کتاب باافراد روستایی در شبهای بلند زمستان و خواندن شاهنامه و داستان¬های امیر ارسالن وعیاران و بیان قصه و ضرب المثل و چیستان بخوبی عیان بود.‏خانه پدری¬ام در خیابان شهباز تهران نیز همین رویه را داشت.‏ پدر،‏ کارمند وزارتدارایی بود،‏ دیپلم رسمی نداشت،‏ اما روی طاقچه اتاق نشیمن،‏ قرآن و مفاتیح ونهج¬البالغه در یک سمت و مثنوی و حافظ و گلستان و خمسه نظامی و امیرارسالننامدار و عیاران در سمت دیگر قرار داشت.‏ با این حال پدر پس از مراجعت از اداره نزدپارچه فروش سر کوچه می¬رفت و پس از دو سه ساعتی گپ و گفت وقتی به خانهبر می¬گشت کتابی در دست داشت.‏ کتاب را روی طاقچه قرار می¬داد و با شروعاذان،‏ عبایی بر دوش می¬انداخت و به مسجد می¬رفت.‏ آنگاه شم فضولی ما نیز گلمی¬کرد و کتاب پدر را ورق می¬زدیم.‏ این کتاب¬ها معموالً‏ تاریخی بودند کهدوستان پدر به هم امانت می¬دادند.‏ این کتاب¬ها در سال¬های میانه دهه پنجاه رنگو بوی سیاسی گرفت آن طور که به خاطر دارم،‏ در سنین دبیرستان کتاب ‏»فاطمه فاطمهاست«،‏ اثر دکتر شریعتی را پدرم مخفیانه مطالعه می¬کرد،‏ غافل از آنکه خبر نداشتمن هم پنهان از دید او همان کتاب را مطالعه می¬کردم.‏ورود به دانشگاه نوعی استقالل را برایم به همراه داشت و صاحب اتاق شخصی درطبقه دوم خانه شدم.‏ اتاق دارای یک رف و دو کمد دیواری بود که کمتر از یکسال مملو از کتاب و مجله شد.‏ کتاب¬های جامعه شناسی باتامور،‏ پرهام،‏ آریان¬پور،‏ادیبی و انصاری...،‏ مردم شناسی هیس،‏ روح االمینی...،‏ ایالت و عشایر...،‏ مجالت وفصل¬نامه¬های علوم اجتماعی،‏ الفبا،‏ کوچه،‏ سخن،‏ هنر¬و¬مردم،‏ جنگ¬هایادبی...،‏ رمان¬های چخوف،‏ داستایوفسکی،‏ هدایت،‏ ساعدی...،‏ اشعار فرخزاد،‏اعتصامی،‏ آزاد،‏ شاملو،‏ مشیری...‏ و دیگر کتاب¬هایی که هم نسل¬های دانشگاهیمن با آنها آشنایند.‏ این اتاق رفته¬رفته پاتوق دوستان شد آنطور که در هفته دو سهشب دوستان دانشجو منزلمان می¬آمدند.‏ گاهی تا دیر وقت بیدار بودیم،‏ گپ و گفتداشتیم و کتاب¬‏ و مجالت داخل کمد¬ها را روی فرش ورق می¬زدیم و مطالبشرا به هم نشان می¬دادیم.‏ خواب و خستگی معنا نداشت،‏ ‏»دلخوش«‏ معنایی به قرینه آنحاالت بود.‏ نگارش و نوشتن هم از پس همین حاالت دلخوشی و رقابت دانشگاهیآغاز شد.‏تا دوران فوق لیسانس پاشنه بر همین روال چرخید،‏ اما فراغت از تحصیل و بدنبال آنازدواج،‏ اولین چالش را با کتاب همراه داشت:‏ منزل استیجاری جایی برای آوردنکتاب¬ها از خانه پدری نداشت.‏ به ناچار همان طور که در طی سال¬ها گزینش شدنرا آزمودم،‏ این بار خود به گزینش کردن پرداختم و اندکی از کتاب¬های مورد نیازرا انتخاب و به خانه استیجاری آوردم.‏ کوچکی آپارتمان جایی برای خرید و استقرارکتابخانه نداشت،‏ به ناچار رف¬های خانه روستایی پدر بزرگ را به یاد آوردم و چونآپارتمان¬‏ شهری با رف و طاقچه بیگانه بود،‏ گوشه¬ای از اتاق نشیمن را انتخاب کردمو ستون دیوار را تکیه¬گاه کتاب¬ها قرار دادم،‏ هر چند این سلیقه،‏ اتهام بی¬سلیقگیرا از جانب همسر بدنبال داشت.‏چالش دوم،‏ نوع کتابخانه بود.‏ باالخره خانه که خریده شد،‏ کتابخانه نیاز اصلی بود.‏ پساز یک جستجو مدل کتابخانه سوئدی که فاقد هرگونه حفاظ و در شیشه¬ای بود،‏ امادر عوض قابل نصب و جمع شدن بود انتخاب کردم،‏ این بار تفاوت فرهنگی چالشبرانگیز شد،‏ خانم خانه کتابخانه¬ای دارای در و شیشه را ترجیح می¬داد تا کتاب¬هااز گردوغبار و ایضاً‏ دسترسی بچه در امان باشد؛ اما من با خاطرات کتابخانه شخصیدر کمد دیواری اتاق خانه پدری که وقتی آن را باز می¬کردم همچون پنجره¬ایبه هوای بهاری کتاب بود،‏ مدل کتابخانه سوئدی را ترجیح می¬دادم،‏ ایضاً‏ معتقد بودمکتاب باید دردسترس کودک باشد تا از ابتدا با آن اُنس بگیرد،‏ حال چه باک اگر بعضیاز کتاب¬ها پاره یا خط خطی شود!‏ادامة تحصیالت تکمیلی،‏ نیاز به داشتن کتاب¬های انسان¬شناسی و بخصوصفرهنگ¬مردم و موضوعات فولکلور را دوچندان کرد،‏ بطوری که کتاب¬ها داخلکتابخانه سوئدی بطور دو ردیفه قرار گرفتند؛ چرا که در یک مصالحة دوستانه چند طبقهاز طبقات کناری کتابخانه سوئدی نیز به کتابهای فرزندم تعلق گرفت.‏ حاال این قسمتاتاق گاهی سمساری کتاب می¬شود،‏ زمانی که به سفارش،‏ مقاله¬ای می¬نویسم یانواقص کتاب آماده انتشاری را بر طرف می¬کنم و همزمان فرزندم نیز به جستجویمطلب در بعضی کتاب¬ها مشغول است.‏در آپارتمان هشت واحده¬ای که زندگی می¬کنیم کسی کتابخانه ندارد،‏ این را ازآنجا می¬گویم که در جلساتی که برای جلسات آپارتمان در منزل یکدیگر برگزارمی¬کنیم اثری از کتاب و کتابخانه ندیدم،‏ البته همه همسایه¬ها فرزندانشان در حددوره ابتدایی و راهنمایی هستند.‏ پدرانشان هم کارمندان و کاسب¬هایی هستند کهبدنبال روزی و کسب درآمدند،‏ از این رو هیچ انتظاری از آنها نیست،‏ چرا که آمارسرانه مطالعه در کشور آنقدر پایین است که از کارمند و کاسب جماعت توقعی نباشد!‏ بااین حال خانه¬های آنها به اندازه¬ای است که جا برای کتابخانه شخصی باشد.‏79


البته آپارتمان¬نشینی آن هم در متراژ پنجاه،‏ شصت متر جایی را برای کتاب و کتابخانهشخصی باقی نمی¬گذارد مگر آنکه عاشق مطالعه باشی.‏ در متراژهای باال یعنی نود تایکصد و بیست متر فضاهای مناسبی برای داشتن کتابخانه شخصی است،‏ آن هم بایداهلش باشی.‏ در متراژهای باالتر که فوق العاده است،‏ اینجا باید فرهنگش را داشته باشی.‏اما معموالً‏ برخی اقشار ساکن در این آپارتمانهای بزرگ کتابخانه¬هایی با کتاب¬هایدکوری دارند.‏ به راحتی می¬توان در نمایشگاه کتاب این نوع کتاب¬های دکوریرا تشخیص داد،‏ و در برخی آپارتمان¬ها این کتابخانه¬های دکوری را کشف کرد.‏‏»کمی که به فکر فرو می¬روم رویا¬پردازی می¬کنم:‏ اینکه کاش اوضاع و احوالطوری بود که می¬شد زمینی خرید وخونه¬ای شخصی ساخت و تو تموم اتاق¬هاشطاقچه درست کرد،‏ یک خونه نو به سبک سنتی که نورگیرهاش پنج دری¬هایی باپنجره¬های رنگی باشه و سقفهاش بلند و گنبدی.‏ مثل خونه پدر بزرگ،‏ اما تو قلبتهرون.‏ اونوقت نگرانی از خرید کتاب و نداشتن جا نبود،‏ هرچی کتاب تخصصی توزمینه انسان¬شناسی و فرهنگ و فرهن گ¬مردم بود می-خریدی و توی طاقچه¬هاقرار می¬دادی،طتاقچه¬هایی که به جای اشیای دکوری پر از کتاب بود.‏ اتاق¬هاشهم که بزرگ بود کارهای دیگه هم می¬تونستی بکنی،‏ مثال کاری که زنده یاد استادروح¬االمینی تو خونه¬اش کرده بود و یک موزه فولکلوریک تموم عیار داشت.‏اونوقت خونه می¬شد پاتوق،‏ یک پاتوق فرهنگی.‏ دوست¬ها می¬آمدند،‏ گپ وگفت¬های فرهنگی؛ استاد¬ها رو هم دعوت می¬کردی،‏ همه با هم،‏ چای دشلمة لبسوز و آماده؛ هر که هم بخواد بمونه غذا دیزی،‏ با ترشی خونگی¬ای که مادر¬زن بارانداخته.‏ دیگرانی هم که از خارج می¬آیند یک راست می¬آمدند اینجا،‏ بی¬تعارفبدون رفتن به هتل.‏ روشن رحمانی که از تاجیکستان میآد؛ اولریش مارزولف آلمانی،‏کریستیان برومبرژه فرانسوی و ... عجب فضای فرهنگی¬ای،‏ عجب...«‏صدای فرزندم رشته افکارم را قطع می¬کند و رویاهایم را ناتمام:‏ ‏»بابا ایمیلم بازنمی¬شه،‏ دوستم یک کتاب برام ارسال کرده،‏ باید دانلودش کنم«.‏ از رویاهام دورمی¬شوم،‏ به لپ¬تاپ نگاهی می¬اندازم،‏ اینترنت با یک سرعت الک¬پشتی درحال جان کندن است،.‏ اینجا دیگه دانلود کتاب،‏ فضای کتابخانه شخصی و خانگینمی¬خواهد.‏ اینجا سرعت دانلود حرف اول رو می¬زند،‏ با این حال فضای درایو¬هایلپ¬تاپ مشترکمون پر از مطالب مختلف شده است؛ باید به فکر خرید یک هارد باشم،‏80


شما را به خدا به داد اين زبان¬‏ بسته¬‏ ها برسيدامیر هاشمی مقدمسخن گفتن از نوروز اگرچه خوشایند است،‏ اما گاهی اوقات اگر زاویه دید را کمیتغییر دهیم،‏ می تواندناراحتی ها و نگرانیهایی را هم با خود به همراه بیاورد.‏ حال که قراراست در میان دوستان انسان شناس،‏ من نیز به مناسبت نوروز،‏ از تجربه فرهنگی قابلتوجهی یاد کنم،‏ ترجیح می دهم از تجربه ای سخن به میان بیاورم که دغدغه اصلیام در نزدیکی های نوروز است.‏ چهار سال است نزدیک نوروز که می شود،‏ نگر اناسارت و مرگ میلیونها ماهی قرمزی می شوم که بر بساط سفره هفت سین ما،‏ بهانه ایهستند برای شادابی؛ و چه بهانه دهشتناکی!‏ چند روزی است که از طریق توزیع کارتپستال،‏ چسباندن پوستر پشت شیشه خودروها،‏ نوشتن مطلب بر روی وبالگم www.()moghaddames.blogfa.com و ایمیل فرستادن به هر آنکسی که می شناسم،‏وظیفه امسالم را در حال انجامم.‏ زمانی که فرصتی دست داد تا در نوروزنامه 1391 تجربهام را با دوستان و استادان گرامی به اشتراک بگذارم،‏ در واقع فرصت را مغتنم شمردم تا ازاین طریق،‏ خواهشم را برای از میان برداشتن این سنت غیراخالقی به اصطالح فرهنگی،‏با خوانندگان در میان بگذارم.‏اينك،‏ چهارمين سال است كه در وبالگم به قتل عام چند ميليوني ماهيهاي قرمز توسطهم¬‏ ميهنان ايراني اعتراض مي¬‏ كنم.‏ خيلي انديشيدم كه امسال چه بنويسم.‏ ديدم تويسه سال گذشته،‏ خيلي از آنچه بايد مي¬‏ گفتم و مي¬‏ نوشتم را گفته و نوشته¬‏ ام.‏ سالگذشته هم نوشته بودم كه:‏‏»شما را به خدا سوگند می¬‏ دهم بس کنید این ادعای اشرف مخلوقات بودن¬تان را!‏کجا خدا گفته شما اشرف مخلوقات باشید تا جنگلها را نابود سازید؛ تا رودخانه¬‏ هارا آلوده سازید؛ دریاچه¬‏ ها را بخشکانید؛ نسل جانوران را منقرض سازید؛ و باقیماندهآنها را،‏ برای لذت خودتان،‏ تنها و تنها برای لذت خودتان،‏ اسیر سازید؟ کی گفته قناریکوچک درون قفس،‏ ‏»مستانه«‏ می¬‏ خواند؟ کی گفته طوطی درون قفس،‏ ‏»شکرسخن«‏است؟ کی گفته ماهی را اگر از تنگ آب بیرون بیاوری،‏ می¬‏ میرد؟ اصالً‏ کی به شمااجازه داده ماهی را درون تنگی بیندازی که حاال اگر بیرونش بیاوری،‏ خواهد مرد؟متنفرم از آنها که پرندگان را در قفس،‏ زندانی تکبر خودشان کرده¬‏ اند.‏ و تالشماهی¬‏ ها را برای بیرون آمدن از تُنگ کوچک تنهایی¬‏ شان،‏ با ولع تمام به نظارهمی¬‏ نشینند.‏ تاکنون شده یکبار خودتان را به جای این جانداران مادر مرده قرار بدهید؟ببینید چه لذتی دارد اینکه همه عمرت را در زندانی باشی که حتی گاهی نمی¬‏ توانیبالهایت را به¬‏ طور کامل در آن بگشایی؟ و اینکه خوراکت تنها محدود به یک نوع‏)ارزن یا گندم یا هر کوفت و زهرمار دیگری(‏ باشد؟ و از دیدن گروه¬‏ های هم نوع¬‏ات محروم شوی؟ و آرزوی داشتن جفت را به گور ببری؟ یا دست¬‏ باال اگر جفتیداشته باشی،‏ همانی است که عده¬‏ ای انسان¬‏ نما برایت با هزار منت آورده¬‏ اند و توباید برای همین هم خدا را سپاس بگویی؟]...[ گویا امسال هم من مانده¬‏ ام و همین امیدی که به شما خوانندگان دارم.‏ خواهشمی¬‏ کنم در وبالگ¬های¬‏ تان،‏ در شبكه¬‏ هاي اجتماعي¬‏ تان،‏ در پیامک¬های¬‏تان،‏ در گفتگو با دوستان¬‏ تان،‏ و در هر جا و هر زمان که می¬‏ توانید،‏ در این¬‏باره آگاهی¬‏ رسانی کنید.‏ آگاهی¬‏ رسانی کنید که ماهی¬ها هم حق زنده ماندندارند؛ که ماهی¬ها هم حق ‏»آزادانه«‏ زیستن دارند؛ که این موجودات هم حساس¬‏ اند.‏به¬‏ گونه¬‏ ای که ‏»با سر و صداهای ناگهانی و ضربات و تکانهای زیاد ممکن استماهی¬ها سکته نمایند و از بین بروند؛ بدنشان نیز به آفتاب حساس است و با آفتابی کهاز پنجره می¬‏ تابد،‏ ممکن است بدن ماهی آسیب دیده و بسوزد«‏ )1( که این سنت ماهیسفره هفت¬‏ سین،‏ وارداتی است از فرهنگ چینی؛ آن هم به نادرست.‏ »۸۰ سال پیشبه همراه ورود چای به ایران،‏ ماهی قرمز نیز که سمبل عید چینی است به سفره¬‏ هایهفت¬‏ سین مراسم عید نوروز ما وارد شد؛ غافل از اینکه در عید چینی ماهی قرمز رارها می¬‏ کنند تا زندگی جریان یابد و ما ماهی قرمز را اسیر تنگ بلورین می¬‏ کنیم تاهم¬زمان با رشد سبزه¬‏ های سفره¬‏ های¬مان و باروری زمین هر روز او را به مرگنزدیک و نزدیک¬تر کنیم ‏.جالب است بدانید در هیچ کدام از مراسم سنتی¬‏ ماندرباره نوروز،‏ ماهی قرمز جایگاهی ندارد.‏ در میان رسوم زرتشتی در سفره عید،‏ انار بهنشانه باروری و عشق،‏ و یا سیب سرخ درون ظرف آب مقدس رها می¬‏ شود تا عشقو باروری همچنان پاینده بماند.‏ اگر ایرانی¬ها می¬‏ دانستند که ماهی قرمز هیچ ریشهتاریخی در سفره هفت سین ندارد،‏ به جای پرداخت برای خرید و قتل ماهی¬‏ های قرمزبه بهانه عید،‏ سیب قرمز یا انار را در آب رها می¬‏ کردند که ریشه در تاریخ این دیاردارد.‏ هر سال ایام عید ۵ میلیون قطعه ماهی می¬‏ میرند.‏ ۵ میلیون قطعه ماهی قرمز به خاطررنگ و لعاب سفره هفت¬‏ سین،‏ به خاطر هیچ.‏ و عجیب نیست اگر بدانیم در صورتیکه ایرانی¬ها از خرید ماهی قرمز منصرف شوند،‏ این تجارت سیاه روزی پایان خواهدیافت.‏ عجیب نیست اگر باور کنیم سیب سرخ یا انار همان سرخی هفت¬‏ سین ایرانیاست که ریشه در تاریخ چند هزار ساله سنت ما دارد.‏ عجیب نیست اگر تابلوی معروفهفت¬‏ سین کمال¬‏ الملک را در کاخ گلستان به تماشا بنشینیم و ببینیم که او نیز ماهیقرمز را میان سفره هفت¬‏ سینش طراحی و نقاشی نکرده است«‏ )2(برايم جالب است كه برخي افراد در وبالگها و وبسايتها،‏ و حتي در نشريات كاغذي وتصويري،‏ از بودن ماهي قرمز بر سر سفره دفاع مي¬‏ كنند؛ با اين توجيه كه:‏ ‏»چه ايراديدارد ماهي قرمز سنتي چيني باشد؟ بسياري از سنتها و پديده¬‏ هاي ديگر ما هم از چينو ديگر كشورهاست.‏ همانگونه كه برخي سنتهاي ما هم به ديگر كشورها رفته است«.‏برخي ديگر هم درباره مرگ ماهيها مي¬‏ گويند:‏ ‏»بهتر است به جاي ترساندن مردم ازخريد ماهي قرمز و گرفتن شادي كودكان كه به اين ماهيها دل¬خوش¬‏ اند،‏ به مردمشيوه نگهداري درست از ماهيها را بياموزيم«.‏ اين دوستان هرگز چيزي درباره اسارتماهيها بيان نمي¬‏ كنند.‏ به عبارت ديگر،‏ نمي¬‏ گويند بهاي شادي كودكان¬‏ مان را بااسارت ماهيها نمي¬‏ توان پرداخت.‏81


-1 همين نوشتار را از اینجا )p http://www.uloadkon.ir/uploads/dc0b67f409a8174e-)ca8fc60406d04f5d.doc دانلود کرده و از طريقرايانامه ‏)ايميل(‏ براي دوستان و آشنايان¬تانبفرستيد.‏-2 همين مطلب را به نام خودتان دروبالگ يا وبسايت¬تان قرار دهيد.‏بعد هم نام خود و وبالگ ياوبسايت¬‏ تان را برايم بفرستيد تايكي از حاميان اين جنبش درشما هم به عنواناین کار را نه برای شهرتوبالگم معرفي شويد.‏دادن کثرت کسانی که هنوز بهوبالگ شما،‏ بلکه برای نشاناخالقيات پایبندند انجام می¬‏ دهیم.‏-3 در ميان صدها پيامكي كه روزانه براي ديگران مي¬‏ فرستيد،‏ حتماً‏ جايي را هم براياينگونه امور اخالقي باز گذاشته¬‏ ايد.‏ از همين اآلن گوشي¬‏ تان را برداشته و به هركسي كه شماره¬‏ اش را داريد،‏ پيامك بفرستيد.‏ خود من اين متن را براي پيامك امسالآماده كرده¬‏ ام:‏ ‏»شادابي هفت سين با اسارت ماهي قرمز ناهمخوان است.«‏ سال گذشتههم اين پيامك را فرستادم:‏ ‏»خريد ماهي قرمز جنايت استمن در اينجا تأكيدم نه بر غيرايراني بودن اين سنت است و نه بر شرايط خوب و زندهنگه داشتن ماهي در تنگ؛ بلكه بر غيراخالقي بودن زنداني كردن ماهيان در تنگ اشارهدارم.‏ حتي اگر آبش را مرتب تميز نگه داريم؛ محلولهاي ضدباكتري به ميزان كافي بهآب بيفزاييم؛ خوراك ماهيها را به موقع بدهيم و...‏ . اما به¬‏ هرحال در زندان بودن تنگترديدي نداشته و حاضر نيستم خودم را حتي براي لحظه¬اي،‏ در محيطي اين چنينكوچك تصور كنم.‏ حتي اگر محيطي بزرگ با همه امكانات الزم براي آنها فراهم كنيم‏)همچون آكواريوم يا حوض(،‏ مانند اينست كه يك انسان را در وياليي با همه امكانات،‏براي همه عمر اسير سازيم.‏ آيا چنين محيطي براي وي پذيرفتني است؟ يا آنكه ترجيحمي¬‏ دهد كمتر بخورد و استراحت كند،‏ اما آزاد بوده و خودش تصميم بگيرد چه چيزيبخورد و كجا برود و چند تا دوست و هم¬‏ گروه داشته باشد؟واقعا عاجزانه از تک¬‏ تک شما می¬‏ خواهم ابتدا خوب به این نوشته،‏ و به عاقبتاین چند میلیون قطعه ماهی که می¬‏ توانستند در آبهای آزاد برای خودشان،‏ بین 25 تا40 سال زیستن را تجربه کنند بیندیشید.‏ و به اين بينديشيد كه آيا بركت سال نو را ميخواهيم با كشتن اين موجودات به دست آوريم؟ و به فریبهایی که خودمان را دچارشکرده¬‏ ایم؛ که ‏»اگه آبش رو مرتب تمیز نگه داری،‏ زنده می¬مونه«،‏ ‏»بعد از سیزده بهدر،‏ توی رودخونه رهاش می¬‏ کنم«‏ یا ‏»می¬ذاریمش توی حوض«‏ یا...‏ . پاسخ جمالتاول و سوم را که در باال نوشته¬‏ ام؛ اما بی¬‏ تردید آنها که ماهی¬های قرمز را دررودخانه¬‏ ها و دریاچه¬‏ ها رها می¬‏ کنند،‏ هیچ آگاهی¬‏ ای درباره زیانهای این کارو به هم خوردن زیست¬‏ بوم جانوری ندارند.‏ که این ماهی¬های قرمز در محیط هایغیربومی در اثر خوردن تخم ماهیهای دیگر و همچنین جفت¬گیری با آنها،‏ زیست¬‏بوم را به هم می¬‏ ریزند )3(، و نیز قارچهای روی بدن این ماهی،‏ باعث بیماری سایرماهیها می¬‏ شود )4( و چندین و چند اثر ویرانگر دیگر.‏اگر بخواهيد ياري¬‏ مان كنيد،‏ باور كنيد هزينه چنداني بر عهده¬‏ تان نخواهد بود.‏برخي راههايي كه به وسيله آن مي¬‏ توانيد تعهدتان را به اين امر اخالقي نشان دهيد،‏عبارت است از:‏متنش دقيقاً‏ به اندازه يك پيامك فارسي است كه هزينه¬‏ اش 10 تومان مي¬‏ شود واگر براي 100 نفر از دوستان¬‏ مان بفرستيم،‏ مي¬‏ شود هزار تومان.‏ واقعاً‏ هزينه چندانينيست.‏ ضمن آنكه مي توانيد متنهاي جديد و تأثيرگذاري هم خودتان تنظيم كردهو بفرستيد.‏ اگر متن خوبي باشد،‏ براي من هم بفرستيد تا براي استفاده ديگران،‏ رويوبالگ قرار دهم.‏-4 در گفتگوهاي روزمره نيز مي¬‏ توانيد به صورت بحث گذرا يا جدي به آن اشارهكرده تا ذهن مخاطب¬تان را درگير موضوع نماييد.‏ همين درگيري ذهني هم كم¬‏ كمكارساز خواهد شد.‏-5 كار ديگري كه خود من امسال مي¬‏ خواهم بر روي سفره هفت سين اجرا كنم،‏گذاردن يك كارت پستال به جاي تنگ ماهي است.‏ اين كارت پستال كه روي آنشبيه لوگوي همين نوشتار و وبالگ،‏ و پشت آن چكيده¬‏ اي از همين نوشته¬‏ هااست،‏ ذهن مهمان و بيننده را به سوي خود جلب كرده و فرصت كافي خواهد بود برايصحبت كردن در اين باره.‏ حدود 7 هزار از اين كارت را چاپ كرده ام و بین كسانيكه دسترسي داشته باشم،‏ پخش مي كنم تا آنها نيز پيامبران اين نهي از منكر باشند ‏)اگربه من دسترسي نداريد،‏ مي توانيد كارت پستال مرا به صورت فايل فوتوشاپ از اينجاhttp://www.uploadkon.ir/uploads/5395e6f19330a527c823841d6f1()595bc.rar و به صورت فايل عكس از اينجاhttp://www. uploadkon. ir/ uploads/ e 0 b 20c b ()c922e033616f13e0a4da71ff2.rar دانلود كنيد(.‏-6 تعدادي پوستر در قطع A3 چاپ كرده و يكي از آنها را پشت خودرو خودم نصبكردم.‏ تعدادي را هم به دوستاني دادم كه آنها هم مايل بودند همين كار را انجام بدهند.‏تعدادي را هم با همكاري مدير روابط عمومي،‏ در دانشگاه مازيار نصب كرديم.‏ ‏)اينپوستر را هم مي¬توانيد از اينجا http://www.uploadkon.ir/uploads/7d9d()a54ad6db9dd5da4eb484883d651d.jpg دانلود نماييد(‏-7 ايميلي هم به بخش تبليغات سايت بالگفا فرستادم تا بخشي از تبليغات اين سايترا اجاره كنم.‏ از مدير سايت هم درخواست كرده بودم چنانچه مايل است،‏ تخفيفي درمبلغ تبليغات ‏)يك ميليون و دويست هزار تومان براي يك ماه(‏ بدهد تا نام ايشان را بهعنوان حامي اين حركت درج كنيم.‏ نمي¬‏ دانم چرا پاسخ ندادند.‏ اما به¬‏ هرحال سالآينده اين حركت را نيز به طور جدي¬‏ تر پيگيري خواهم كرد.‏82


احتماالً‏ براي بسياري از افراد كه خودشان ساده¬‏ تر مي¬‏ توانند از كنار خريد ماهيبگذرند،‏ دشوارتر اينست كه با بهانه¬‏ گيري¬هاي فرزند دلبندشان روبرو شوند.‏ دربرابر بهانه¬‏ هاي كودكان،‏ تالش كنيد تا وي را متقاعد سازيد كه اسارت جانورانيمانند ماهي قرمز و جوجه¬‏ هاي رنگي و...،‏ غيراخالقي،‏ و همانند اسارت و زنداني شدنخودشان است.‏ اگر از اكنون كودكان را توجيه كنيم ‏)كه البته مي¬‏ پذيرم سخت¬‏ترين مرحله،‏ همين است(،‏ بي¬‏ ترديد پيام¬‏ آوراني براي آزادي جانوران در آيندهتربيت كرده¬‏ ايم.‏راهكارهاي ديگري كه به ذهن شما مي¬‏ رسد را نيز مي¬‏ توانيد در بخش نظراتوبالگ ‏»شوخی با فرهنگ و اجتماع«‏ بيان كنيد تا ديگر خوانندگان نيز با ايده¬‏ هاي تازهشما آشنا شوند.‏ ضمن اينكه اين راهكارهاي تازه را مي¬‏ توانيم در موجي كه سال آيندهبه راه مي¬‏ اندازيم،‏ به كار ببنديم.‏ما به ياري تك¬‏ تك شما نياز داريم.‏ از شما عاجزانه خواهش مي¬‏ كنم كمي دربارهاسارت اين ماهي هاي كوچک و زيبا با خود بينديشيد؛ اگر به نتيجه رسيديد،‏ به مايپيونديد.‏ باور كنيد اگر بخواهیم،‏ می¬‏ توانیم با یاری یکدیگر،‏ موجی به راه بیندازیم.‏بی¬‏ تردید نمی¬‏ توانیم امسال یا سال دیگر جلوی این تجارت سیاه را بگیریم.‏ اما می¬‏توانیم اثری قابل توجه در کاهش این عمل غیراخالقی بگذاریم.‏ چطور دل¬‏ مان می¬‏آید سال نو را در کنار سفره¬‏ ای آغاز کنیم که زندانی¬‏ ای دَم مرگ را در چنگال خوددارد؟ زندان،‏ زندان است؛ چه فرقی می¬‏ کند اسمش اوین باشد،‏ ابوغريب،‏ گوانتانامویا تنگ شیشه¬‏ ای و قفس؟پی نوشت:‏http://fum-mohitzist86.blogfa.com/post-160.aspx )1(http://gijali.com/?p=160 )2()3( و http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1262532/http://www.asriran.com/fa/news/104497 )4(83


1390: دهمین سالگرد درگذشت ایوان ایلیچانسان شناسی و فرهنگ با همکاری گروه فرهنگ و جامعه انجمن جامعه شناسی ایران و انجمن علمی دانشجویی انسان شناسی دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران،‏ دهمینسالگرد درگذشت ‏»ایوان ایلیچ«‏ ‏)‏‎2002-1926‎‏)متفکر و فیلسوف اتریشی(‏ را در روز یکشنبه،‏ 30 بهمن ماه 1390 و در تاالر شریعتی دانشکده ی علوم اجتماعی برگزار کرد.‏ ایوانایلیچ یکی از تاثیر گزارترین چهره های علوم اجتماعی در قرن بیستم به شمار می رود که برغم ترجمه برخی از آثارش در ایران هنوز آن طور که باید و شاید برای متخصصان ودانشجویان ایرانی شناخته شده نیست.‏ این در حالی است که آقار و اندیشه های او در سال های اخیر بار دیگر به شدت مورد استقبال متفکران جدید قرار گرفته است زیرا او بود کهبرای نخستین بار نسبت به خطرات رشد تاب زده برای محیط زیست هشدار داد و نظام های اموزشی جدیدی را در جهان مطرح کرد.‏ در این برنامه،‏ دکتر داور شیخاوندی ‏)دانشگاهآزاد اسالمی (، دکتر محمد توکل ‏)دانشگاه تهران(‏ و دکتر ناصر فکوهی ‏)دانشگاه تهران(‏ سخنرانی کردند.‏85


ایوان ایلیچ:‏ نقد رادیکال جهان مدرنترجمه ناصر فکوهیایوان ایلیچ در سال 1926 در وین اتریش،‏ در یک خانواده کاتولیک زاده شد اما اینکشور را به دلیل تبار یهودی مادرش در سال 1942 ترک کرد.‏ پس از جنگ جهانیدوم که در آن پدرش را از دست داد،‏ به تحصیل در رشته الهیات و فلسفه در دانشگاهگریگوری های رم پرداخت.‏واتیکان قصد داشت از او در حوزه دیپلماسی خود استفاده کند ولی وی تصمیم گرفتکشیش شود.‏ایلیچ در سال 1952 به نیویورک رفت و در آنجا در محله پورتوریکن ها ‏)اسپانیاییتبارهای فقیر کاتولیک(‏ ساکن شد . در فاصله 1956 و ، 1960 نایب رئیس دانشگاهکاتولیک پورتوریکو بود و در همانجا نیز بود که وی مرکزی برای آموزش کشیشاندر حوزه فرذرهنگ آمریکای التین تاسیس کرد.‏ایلیچ پس از اختالفی که با سلسله مراتب کلیسای کاتولیک پیدا کرد،‏ آمریکا رارها و در مکزیک ساکن شد و در آنجا مرکز بین فرهنگی اسناد )Cidoc( را درکوئرناواکا)‏Cuernavaca‏(‏ تاسیس کرد که محلی برای مالقات و بحث میانروشنفکران مترقی از سراسر جهان در طول ده سال بود.‏ ایلیچ که به دلیل تبار خانوادگیاش چندین زبانه بود،‏ در تمام طول حیات خود بر دانش زبان شناختی و اشرافش برگویش های متنوع ادامه داد.‏ کتجکاوی او و پژوهش هایش سبب شدند که ایلیچ بهتمام حوزه هاس شناخت عالقمند شود : از تاریح تا روان شناسی...‏ وی به نوشتن و انتشارکتاب هایش تا پایان عمر ادامه داد و هر چه بیشتر نسبت به سرنوشت جوامع انسانیبدبین می شد.‏ او در راستای عقاید خود در سال 2002، هنگامی که مشخص شد یکتومار دارد حاضر به جراحی آن نشد و درگذشت.‏جامعه صنعتی بدل به یک دستگاه دیوانه شده است که افراد را از آزادی و خالقیتشانمحروم می کند:‏ این باور ایوان ایلیچ،‏ چهره برجسته ‏»ضد فرهنگ«‏ در سال های 1970 والهام بخش محیط شناسی سیاسی بود،‏ آیا امروز می توان به او حق داد؟در ابتدای سال های دهه 1970، کتاب های ایوان ایلیچ)‏‎1926-2002‎‏(‏ با عناوینی چون‏»رهایی آینده«،‏ ‏»جامعه ای بدون مدرسه«،‏ ‏»بیکاری خالق«‏ و ... به محض انتشار بهصورت گسترده ای با استقبال روبرو می شدند.‏در این دوره از شکوفایی که در تداوم وقایع ماه مه 1968 قرار داشت،‏ جوامع صنعتی بااوج گیری مخالفت علیه خود روبرو بودند.‏ جنبش طرفداران محیط زیست در همیندوران ظاهر شد و بر خطرات بهره برداری بی رویه و دیوانه وار از منابع طبیعی تاکیدکرد.‏ پادگانی کردن افراد در جهان بر محور مصرف گرایی کاالیی،‏ موضع انتقاداتسختی بود...‏ اندیشه های ایلیچ در همین زمان بود که با استقبال زیادی روبرو می شدند.‏در فرانسه این افکار در قالب کتاب های او و همچنین ماهنامه اسپری)‏Esprit‏(‏ مطرحمی شدند.‏مباحث شور انگیز کوئرناواکادر این دوره،‏ ایلیچ در مکزیک در محلی به نام کوئرنائاکا،‏ ‏»مرکز اسناد بین فرهنگی«‏ رابنیان گذاری کرده بود.‏ این مرکز در ابتدا هدف آموزش به میسیونرهای آمریکایی را کهبرای ماموریت دینی به آمریکای التین می رفتند را بر عهده داشت.‏ ایلیچ که اتریشی تباربود و اصلیتش به وین بر می گشت،‏ پس از انجام مطالعات درخشانی در حوزه الهیات درایتالیا،‏ ابتدا تصمیم گرفته بود خادم کلیسایی پورتوریکنی در نیویورک شود.‏ وی سپسبه مقام نایب رئیسی دانشگاه کاتولیک پونس )ponce( در پورتوریکو رسید.‏ در سال1966 بود که او مرکز اسناد بین فرهنگی را تاسیس کرد.‏ در طول ده سال این مرکزبه مکانی برای دیدارها و مباحث شورانگیز اندیشمندانی بدل شد که از سراسر جهان بهآنجا می آمدند.‏ ایلیچ خود در آنجا یک سمینار ویژه آلترناتیو برای نهاد های جامعهفناورانه را برعهده داشت.‏ دانش گسترده و چند بعدی او چه در حوزه تاریخ و جامعهشناسی،‏ چه در اقتصاد و آموزش به وی قدرت آن را می داد که نقدش را درباره جوامعمدرن تبیین کند و قابلیت آنها را در پاسخ دادن به نیازهای انسانی به زیر سئوال ببرد.‏ جوکوئرناواکا در آن واحد هم بسیار جدی و پرکار بود و هم شادمان،‏ سرشار از خنده وطنزهایی که بحث های جدی و گفتگوها را همراهی می کردند.‏در سال 1976، پس از یک جشن به یاد ماندنی،‏ مرکز اسناد فرهنگی به کار خود پایانداد و این در حالی بود که در اوج شکوفایی به سر می برد.‏ ایلیچ از این زمان تا حدیتحرک بیشتری یافت و از جمله در شهر برم آلمان به تدریس تاریخ قرون وسطای متاخرو تاریخ علم و فناوری در دانشگاه پنسیلوانیا پرداخت.‏ بسته شدن مرکز او با سقوطشهرت او به ویژه در فرانسه نیز همراه بود.‏ پس از نخستین شوک نفتی و آغاز بحرانفزاینده جوامع صنعتی و توسعه فناوری های جدید و اطالعاتی که به همراه خود امیدهاو چشم اندازهای تازه ای را برای جوامع صنعتی می آوردند و ذهن ها را بسیج میکردند،‏ نقد ایلیچ بر این جوامع تا مدتی حاشیه ای شد.‏ اما امروز ، هر چند نام او براینسل های جدید چندان شناخته شده نیست،‏ اندیشه های ایلیچ بار دیگر اعتبار یافته اندو در بسیاری از کتاب های جدید بار دیگر به آنها استناد داده می شود.‏ این در حالیاست که انباشت کاالها و ثروت ، به حاشیه ای شدن های جدید انجامیده و گرم شدناقلیم موازنه های زیست محیطی را تهدید می کند و بحران های مالی،‏ نظام هایی را کهصرفا هدف خود را افزایش ثروت می دانستند،‏ بی اعتبار کرده است و همه اینها سببمی شود که بار دیگر برخی از اندیشمندان بر انحرافات جوامع کنونی تاکید کنند.‏ ازاین گروه می توانیم به رهبران فکری جنبش توسعه زدایی یا طرفداری عمیق از محیطزیست ecology( )deep و همچنین از طرفداران ‏»توسعه پایدار«‏ یا ‏»توسعه صفر«‏ یادکنیم که هر کدام به گونه ای نشان می دهند که اندیشه ایلیچ،‏ خالقیت باالیی در خودداشت و هنوز برای ما سرچشمه ای برای مطالعه و بازاندیشی در جوامع انسانی است.‏اما چگونه می توان بر کل این اندیشه پر بار و نامتعارف که ایلیچ در کتاب های متعددخود ارائه داده است،‏ اشراف یافت،‏ به اندیشه ای که او در جای جای کتاب هایشتغییراتی نیز در آن به وجود آورده و تا به هنگام مرگش در سال 2002 آن را تحولبخشیده است؟86


باز سازی همزیستیحال پرسش این است که ‏»جامعه همزیستی«‏ که ایلیچ در پی آن است چگونه جامعهای است؟ آیا باید به دوره پیش صنعتی بازگشت و خود را در کنار کسانی قرار داد کهگذشته ها را اسطوره ای می کننند تا بهتر بتوانند دوران جدید را محکوم کنند؟ ایلیچانعطاف بیشتری دارد.‏ او پاسخی سیاسی به نقد خود از موقعیت کنونی نمی دهد،‏ بلکهبه کرات عنوان می کند که همه چیز در ‏»توازن...‏ میان ابزار تولید کننده یک تقاضا کهبرای پاسخ دادنم به آنها ساخته شده و ابزارهایی که باید به تحقق شکوفایی شخصی افرادبرسند«‏ قرار دارد.‏ برای مثال تلویزیون دالیل وجودی خود را دارد اما نباید»‏ تماشاگران رابه افرادی چشم چران بدل کند.«‏حفاظت از محیط زیست طبیعی،‏ خود گردان و خالقیت افراد حق بیان و سنت هایشان-‏از خالل زبان،‏ اسطوره و مناسک-‏ اینها مفاهیم اساسی ‏»بازسازی همزیستی«‏ هستند.‏ اماایلیچ هشدار می دهد برای آنکه در آینده ناچار نباشیم بهای تخریب های ناشی از رشد واصطراب های مخرب آن را بدهیم،‏ باید بهای سنگینی برای ترک اعتیاد خود پرداختکنیم.‏قدرت و ضعف هابرخی از پیشگویی های ایلیچ امروز ، برجستگی خاصی یافته اند.‏ برای مثال در زمینهمحیط زیست وقتی صحبت از خطر تخریب کره زمین مطرح می شود.‏ اما زمانی کهایلیج از ‏»تخریب روابط اجتماعی«‏ ، ‏»تکثر اقلیت ها«‏ ( که وی درون آن زنان،‏ سیاهان،‏افراد فاقد ‏»آموزش«‏ و ‏»دگر اندیشان«‏ را نیز قرار می داد(‏ و ‏»توسعه چشمگیر مطالباتآنها«‏ در حالی که نهاد ها تنها در پی تقویت قدرت نخبگان هستند،‏ باز هم برجستگیاندیشه او را می بینیم.‏سرانجام این سئوال مطرح می شود که آیا نقد ایلیچی امروز قدرت خود را از دستداده است؟ باید نتیجه گیری کرد که هم آری و هم نه.‏ از یک سو می توانیم به این امربیاندیشیم که ابتکارهایی که از دهه 1970 ظاهر شده اند برای نمونه شبکه های مبادلهدانش،‏ اقتصاد همبسته و شمار باالی پیش نهادهای آلترناتیو درباره چگونگی حرکتجهان و جوامع دقیقا در راستای این اندیشه قرار می گیرند.‏ اما از سوی دیگر با خواندنآثار ایلیچ این فکر در انسان زنده می شود که با اندیشه ای روبرو است که مانع ازنوآوری و پیشرفت است،‏ برای مثال در زمینه بهداشت.‏ و در این تضاد ها است کهجوامع معاصر ما امروز به سر می برند و از این لحاط اندیشه ایلیچ امروز بیش از هرزمان دیگری زنده است.‏-1 مجموعه کامل آثار ایلیچ پس از مرگ وی در سال 2003 در انتشاراتفایار)‏Fayard‏(‏ منتشر شده اند-2 ژان پیر دوپویی Dupuy( )Jean Pierre ‏»رسانه ای شدن زندگی ،پزشکی و قدرت:‏ به یاد ایوان ایلیچ،‏ اسپری)‏Esprit‏(‏ اکتبر 2004.منبع:‏Sciences Humaines, 2008, Aout-Septembreبه نظر ایلیچ انحراف جوامع معاصر با صنعتی شدن آغاز می شود.‏ او معتقد است کهمسئول این امر چیزی است که باید آن را ‏»ابزار تخریب کننده ای دانست که یکسانسازی،‏ وابستگی،‏ بهره کشی و ناتوانی را به همراه می آورد؛ این ابزار خوشبختی را ازفرد فقیر می رباید تا فرد ثروتمند را بهتر از آن محروم کند«.‏پمپ آب،‏ گاو اهن،‏ بلبرینگ،‏ در دوره های خود اختراع هایی بودند که به خود مختاریو خالقیت بیشتری در انسان ها دامن زدند،‏ اما امروز ، ابزارها بدل به دستگاه ها شده اند،‏کارخانه ها،‏ فناوری های پیچیده که به جای آزاد کردن انسان ها،‏ آنها را از خود بیگانهمی کنند.‏ آنچه ایلیچ آن را ‏»شیوه تولید ..... » می نامد ‏)بیکاری خالق 1977( امکان میدهد که به برکت فناوری های هر چه پیشرفته تر تولید انبوه انجام داد و انسان را ازقابلیتهای خود مختاری اش محروم کرد.‏ابزار ارباب و جالد انسانمثالی از حمل و نقل بیاوریم:‏ ‏»یک آمریکایی متوسط بیش از 1600 ساعت در سال راصرف خودروی خویش می کند.‏ او در آن می نشیند حال چه حرکت کند،‏ چه در حالتوقف باشد یا آن را پارک کند.‏ مثالی از حمل و نقل بیاوریم:‏ ‏»یک آمریکایی متوسطبیش از 1600 ساعت در سال را صرف خودروی خویش می کند.‏ او در آن می نشیندحال چه حرکت کند،‏ چه در حال توقف باشد یا آن را پارک کندیا در جستجوی محلیبرای پارک باشد؛ او کار می کند تا بتواند پیش پرداخت یا اقساط آن خودرو را بپردازد،‏بنزین،‏ عوارض،‏ بیمه،‏ مالیات ها و جریمه ها را.‏ از 16 ساعت بیداری اش در روز او 4ساعت را صرف خودروی خویش می کند...«‏ ‏)انرژی و تعادل 1973(. و در نهایت ایلیچنتیجه می گیرد که آمریکایی متوسط،‏ 1600 ساعت در سال را صرف حرکت 10 هزارکیلومتر می کند...‏ که معنای این یعنی 6 کیلومتر در ساعت/‏ و اضافه می کند که درکشوری که فاقد صنعت حمل و نقل باشد نیز ‏»مردم به همین سرعت می رسند اما صرفا با3 تا 8 درصد از زمان اجتماعی شان«‏ آن هم از طریق پیاده روی یا دوچرخه...‏بنابراین باید واژه ‏»ابزار«‏ را در معنای عام آن در نزد ایلیچ درک کرد.‏ او در آن واحدهم صنعت خودروسازی را در نظر دارد،‏ هم حمل و نقل ، ارتباطات،‏ آموزش و پرورشو پزشکی را.‏ از یک آستانه به بعد،‏ تولید فزاینده کاالها یا خدمات صرفا هدف از خودبیگانگی را دنبال می کند.‏ بدین ترتیب مدل تولیدی بدل به مدل ضد تولید می شود.‏ واین را نیز در نظر بگیریم که ایلیچ سیستم های سرمایه داری و سوسیالیستی را که دردوره او جهان را بین خود تقسیم کرده بودند،‏ معادل یکدیگر می دانست و در هر دویآنها امکان استفاده از نظریه خود را به مثابه ابزاری برای رهایی انسان مشاهده می کرد.‏انحصار رادیکالو از این هم بیشتر/‏ تولید ‏»مازاد«‏ کاالها هر گونه امکان خود مختاری را از میان می برد،‏زیرا کسانی را که قادر به این کار نیستند بدل به افراد حاشیه ای می کند.‏ این امر را ایلیچ‏»انحصار رادیکال«‏ می نامد،‏ چیزی که افراد را ناتوان می کند.‏ در دوره او به عنوان مثالاین امر به تدریج پیاده روی های شهری را به سود خودرو ها از میان می برد و یا تلفنکه یک ابزار برای خوشبختی آدم ها است را بدل به ابزاری غیر قابل اجتناب در دستشرکت های قدرتمند می کند...‏‏»زمانی با انحصار رادیکال سروکار داریم که ابزار برنامه ریزی شده از حد قدرت فردیفردی خارج می شود«‏ ‏)همزیستی 1973( برای نمونه مدرسه،‏ یک انحصار رادیکال ایجادمی کند زیرا دانش هایی را که آموختن آنها له افراد مشروعیت ورود به جامعه را میدهد مشخص می کند و همه کسانی را که از خود چیزی را آموخته باشند،‏ کنار گذاشتهو همه ابزارهای دیگر آموزش را بی ارزش قلمداد می کند.‏ یا پزشکی مدرن همه را وامی دارد از طریق نسخه های پزشکان،‏ بیمارستان ها و آزمایشگاه های پزشکی بدل بهمشتریان سر به زیر آن شوند که دائما در پی خدمات و کاالهای جدید هستند...‏‏»نهادهای غالب تولید،‏ ابزارهای کالن را بهینه می کند و مردم را به سوی اشباح سوقمی دهد«‏ . اگر بتوان از چنین تمثیلی استفاده کرد باید گفت که دعای مقدس را کشیشیبرگزار می کند که شلوارش را پایین کشیده باشد...‏می بینیم که نقد ایلیچ بر محوریت ‏»ابزارهای جالد«‏ و ‏»نهادهای دستکاری کننده«‏ بسیاررادیکال است.‏ ژان پیر دوپویی،‏ فیلسوف که یکی از شاگردان و پیروان او در کوئرناواکا بود معتقد است ایلیچ از برخی از حدود نقد توسعه در می گذرد،‏ نهادهای بزرگجوامع صنعتی ما بدل به مانعی برای اهدافی می شوند که ظاهرا برای آن به وجود آمدهاند.‏ « پزشکی ، بهداشت را از میان می برد،‏ مدرسه افراد را خنگ می کند،‏ حمل و نقلراه بندان ایجاد می کند،‏ ارتباطات انسان را کرو الل می کند،‏ جریان های اطالعاتحس های ما را تخریب می کنند،‏ استفاده از انرژی های فسیلی زندگی آینده انسان راتهدید می کند و آخر از همه،‏ ولی نه کمتر از سایر موارد،‏ تغذیه صنعتی بدل به نوعیمسمومیت عمومی می شود«‏ )2(87


1390: دهمین سالگرد درگذشت پیر بوردیوبه همراه نمایش فیلم ‏»جامعه شناسی یک هنر رزمی است«‏انسان شناسی و فرهنگ،‏ با همکاری گروه فرهنگ و جامعه ی انجمن جامعه شناسی ایران و انجمن علمی دانشجویی انسان شناسی دانشکده ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران ‏»دهمینسالگرد درگذشت پیر بوردیو«‏ جامعه شناس فرانسوی را در روز 2 اسفند 1390 در تاالر شریعتی دانشکده ی علوم اجتماعی برگزار کرد.‏ این بزرگداشت در دو بخش اجرا شد کهبخش اول،‏ نمایش فیلم مستندی درباره زندگی پیر بوردیو با عنوان ‏»جامعه شناسی یک هنر رزمی است«‏ ساخته ی پیر کارل بود و بخش دوم را سخنرانی دکتر محمد یمنی ‏)دانشگاهشهید بهشتی(،‏ دکتر سارا شریعتی ‏)دانشگاه تهران(‏ و دکتر ناصر فکوهی ‏)دانشگاه تهران(‏ به خود اختصاص دادند.‏ در نهایت نیز جلسه پرسش و پاسخی برگزار شد.‏ پیر بوردیو،‏جامعه شناس و انسان شناس و متفکر بزرگ فرانسوی ده سال پیش در سال 2002 درگذشت.‏ بوردیو از معدود اندیشمندان فرانسوی به جز گروه فیلسوفان پسا مدرن فرانسوی بودکه شهرتش در زمان حیات از مرزهای فرانسه در گذشته و به سراسر جهان منتقل شده بود،‏ به صورتی که در هنگام مرگ اکثر آثار او به زبان انگلیسی و بسیاری از زبان دیگر بینالملللی دیگر ترجمه و منتشر شده و در دانشگاه های معتبر جهان تدریس می شدند.‏ این اقبال را بوردیو تا این حد متاسفانه در خود فرانسه نداشت و هنوز هم ندارد زیرا درگیریهای روشنفکرانه و رقابت های دانشگاهی در این کشور سبب می شود که بسیاری موارد تنگ نظری ها جای عقالنیت را در روابط فکری بگیرند.‏ موردی که درباره اندیشمندانبزرگ دیگری نظیر دریدا،‏ بودریار،‏ دولوز و ... نیز با آن روبرو بوده و هستیم.‏ دلیل اصلی نیز موج محافظه کاری جدیدی بود که با دخالت علوم اجتماعی در روند واقعی زندگیمعاصر مخالف بود.‏ اما بسیار زود مشخص شد که نظریه بوردیویی در علوم اجتماعی قابلیت های جهانشمولی دارد و این امری است که امروز در دهمین سالگرد درگذشت اوآشکارتر از آن است که نیاز به تاکید داشته باشد.‏ حتی در زبان فارسی نیز امروز با گستره بزرگی از آثار بوردیو سرو کار داریم که می توانند دستمایه ای برای انندیشیدن باشند.‏ ایننکته نهایی نیز باید همواره مورد نظر باشد که بزرگداشت و شناخت این متفکران در زمینه اندیشه باید راهی باشد برای تبیین و کمک به ایجاد فرایندهای فکری و نظریه پردازیخاص جامعه خودمان و شرکت در روند عمومی تولید علم در جهان و نه برای الگو برداری صرف که هیچ حاصلی در بر ندارد.‏88


انسان شناسی و فرهنگ به همراه گروه فرهنگ و جامعه انجمن جامعه شناسی ایران وانجمن علمی دانشجویان انسان شناسی،‏ دهمین سالگرد درگذشت این اندیشمند بزرگرا با برگزاری نشستی ویژه ، روز دوم اسفند ماه 1390 در دانشکده علوم اجتماعیدانشگاه تهران برگزار می کنند.‏ در این نشست ابتدا فیلم بلند مستند ی درباره زندگیعلمی بوردیو با عنوان ‏»جامعه شناسی یک هنر رزمی است«‏ ساخته پیر کارل،‏ با زیرنویس فارسی که انسان شناسی و فرهنگ ترجمه آن را برعهده داشته است به نمایش درمی آید و سپس جلسه سخنرانی با سه سخنران به اجرا می شود.‏ در زیر خالصه سخنرانیها را می خوانید:‏دکتر محمد یمنی ‏)دانشگاه شهید بهشتی(:‏ بوردیو و مسئله ‏»تولید«‏ علماز نظر بوردیو الزم است واقعیتهای اجتماعی در زمینههای مربوطه شان فهمیده شوند.‏برای چنین فهمی،‏ ضروری است که آنها را،‏ به جای اینکه از زمینه شان جدا کنیم( که در اکثر پژوهشهای معمول انجام میگیرد(‏ زمینهای کنیم.‏ بوردیو بر ‏»تبیینتفهمی جامعهشناسی«‏ نیز تاکید دارد.او بدون اینکه بین تبیین و فهم جدایی قائل شود بردشواریهای چنین فهمی نیز تاکید دارد.‏ این دشواری ها کدامند و چگونه میتوان مسیرپر مانع چنین فهمی را هموار ساخت؟ او تسلط محقق بر رابطه ‏»ذهنی با موضوع«‏ و نیزتوجه به ‏»انسانشناسی ناخودآگاهی که متخصص در فعالیت علمی خود به کار میگیرد«‏و نیز تعمق در ‏»جهان اجتماعیای که تخصص و متخصص را تولید میکند«،مهم دانستهو آن را نوعی تاملپذیری اصالحطلبانه میداند که مسیر فهم را هموار میسازد؛ بدینترتیب ‏»تحلیل اجتماعی ذهن علمی«‏ مبنایی بر ‏»آزادی«‏ و از این رو برای فهم میگردد.‏ولی این تامل پذیری چیست و چگونه حاصل میشود؟از جمله دستاوردهای اساسیپژوهشهای بوردیو،‏ آشکارسازی ‏"منطق"‏ کارکردهای درونی ساختار سیستم آموزشیفرانسه و نیز چگونگی شکلگیری ‏»خشونت نمادین«‏ می باشد.‏ ولی با چه شیوه و چهمفاهیمی او توانست،‏ به تعبیر ابن خلدون ، ‏»نقاب از چهره چنین حقیقتی بگشاید«؟ اینکار بدون دوری از توهم مدرسی ممکن نبود.‏ ولی راه گریز از این توهم چیست؟دراین نوشتار تالش شده است تا با تعمق در پرسشهای فوق،‏ در مسئله ‏»تولید«‏ علم ازنگاه بوردیو تامل شود،چون همان طوری که او می گوید،تولید علم ‏،در معنی صوریآن،میتواند سرپوشی برای فهم حقیقتها بوده و در نتیجه واقعیتهای ‏»مصنوع«‏ تولیدکند.‏ پیر بوردیو متفکری بود که زایش اندیشههای او بر اساس نقد از ساختارها وکارکردهای سیستمهای اجتماعی و فرهنگی شکل گرفت ولی این نقادی ابتدا شخصبوردیو را سوژه خود قرار میداد و این واقعیتی است که متفکر،‏ یعنی آن کسی کهمیخواهد ‏»نقاب از چهره حقیقت بگشاید«‏ نمیتواند گریزی از آن داشته باشد.‏دکتر سارا شریعتی ‏)دانشگاه تهران(:‏ خوانش بوردیو در ایرانپیر بوردیو در جهان عمدتا به مثابه ‏»جامعه شناس مبارزه«‏ یعنی جامعه شناسی که دخالتدر عرصه عمومی همواره در برنامه علمی اش جای داشته است،‏ شناخته می شود،‏ «فیلسوفی که از جامعه شناسی ابزاری برای مبارزه علیه نابرابری های اجتماعی می سازد.«‏‏)مارین دو تیلی 2011(. وارثان ‏)در نقد نظام آموزشی(‏ تمایز ‏)تحلیل مکانیسم هاینابرابری اجتماعی(،‏ فقر جهان،‏ ‏)نقد سیاستهای نولیبرال(...‏ آثار شاخص فکری وی دراین مبارزه است و فراخوان های حمایت ازاعتصاب گران،‏ سندیکاهای کارگری،‏ بیخانمانان و حضور در تظاهرات خیابانی آنان،‏ مشارکت عملی وی در این مسیر.‏ نقد سلطهدر همه اشکالش،‏ شاخص جامعه شناسی بوردیو ست که میراث او را زنده و در عین حالسخت مناقشه آمیز ساخته است.‏خوانش ایرانی بوردیو اما،‏ به نظر می رسد از طرفی محصور پایان نامه هاست و از سوییمورد پذیرش.‏ مفاهیمی که گاه از فرط تکرار به کلیشه هایی توخالی و خنثی تبدیل شدهاند و در عین حال در عرصه بررسی های اجتماعی حضور ندارند و به کار نمی آیند.‏به معنایی دیگر حضوری نظری بدون کاربردی جامعه شاختی.‏ بوردیوی ایرانی مزاحمنیست.‏ حساسیت زا نیست.‏ مخالف ندارد.‏ جامعه شناسی اش یک مبارزه ی رزمی نیست،‏ابزار تمایز است.‏ یک چارچوب نظری مناسب برای بستن پایان نامه.‏ به نظر می رسد،‏این اندیشه ی سیار،‏ در قلمرویی دیگر،‏ یا دردسرساز نیست،‏ یا اینکه به گونه ای با ‏»روحایرانی«‏ سازگار شده است ‏»زهر«‏ آن گرفته شده تا ‏»روانه بازار آکادمیک«‏ شود.‏ اینمقاله به تشریح و تحلیل این موضوع ، دالیل و پی آمدهای آن اختصاص دارد.‏‏»جامعه شناسی و هنر زوج موفقی نیستند.‏ در این میان هم جامعه شناسی نقش دارد و همهنر«‏ این جمله ی آغازین مقاله ی بوردیو تحت عنوان ‏»آفرینندگان را چه کسی آفرید؟«‏است.‏ من میخواهم از همین فرمول برای سنجش نسبت بوردیو و ایران استفاده کنم با اینادعا که « بوردیو و ایران زوج موفقی نیستند«‏ و در این نسبت هر دو سهیمند،‏ هم بوردیوو هم شرایط ممتاز ایران.‏ اما این مدعا بر دو مالحظه استوار است.‏ منظور از بوردیو،‏بوردیوی است که از خالل ترجمه برخی از آثارش به ایران معرفی شده است و میدانیمکه از میان سی کتاب و بیش از چهارصد مقاله ی بوردیو،‏ جز چند کتاب و چند مقاله بهفارسی برگردانده نشده است.‏ و منظور از ایران،‏ تجربه ی شخصی من است در دانشگاه.‏در نتیجه این مدعا را که به نظر می رسد جامعه شناسی بوردیو و کاربرد آن در ایران باناسازگاری هایی روبروست را باید با توجه به این دو مالحظه خواند و از قطعیت دادنو تعمیم بخشیدن پرهیز نمود.‏در عدم موفقیت زوج بوردیو و ایران،‏ بوردیو سهیم است.‏ بوردیو که به دلیل وجهمیدانی و تجربی آثارش،‏ گاه متهم بود جامعه شناسی اش بسیار فرانسوی است و قابلیتتعمیم را ندارد.‏ اگر چنانچه در چکیده بدان اشاره کرده ام،‏ سه اثر ‏»تمایز«،‏ ‏»وارثان«‏ و‏»فقر جهان«‏ را به عنوان سه کتاب مهم بوردیو شاخص بگیریم این پرسش مطرح میشود که تناسب،‏ شباهتها و اشتراکات این جامعه شناسی با جامعه ی ما کدام است؟بوردیو در مقدمه انگلیسی تمایز که بر حجم وسیعی از نمونه ها در خصوص جامعهفرانسه مبتنی است به این مسئله اشاره دارد و می نویسد:‏ « به هزار و یک دلیل می ترسماین کتاب به چشم خوانندگان بسیار ‏»فرانسوی«‏ بیاید...من به تاسی از الیاس بر خاصبودگی سنت فرانسوی تاکید میکنم...‏ اما فراتر از حالت خاص فرانسوی،‏ بی تردید برایهمه جوامع دارای قشربندی اعتبار دارد".‏ در این مقدمه،‏ بوردیو به سراغ شباهتهای میانمحصوالت فرهنگی فرانسه با کشورهای انگلیسی زبان می رود و به معادل هایی اشارهمیکند.‏ بریژیت باردو،‏ معادل مریلین مونرو،‏ ژآن گابن مشابه جان وین،‏ عصر جدیدمعادل پارتیزان ریویو...‏ اما من گاه فکر میکنم اگر بوردیو پیشگفتاری برای ترجمه یفارسی تمایز می نوشت،‏ چه شباهتهایی می توانست میان فرانسه با جامعه ایران پیدا کند؟احتماال ژان گابن و جان وین معادل فردین.،‏ اما مریلین مونرو و بریژیت باردوی ما کداماست؟ لوموند و فیگاروی ما یا تایم و نیوزویک ما کدام؟ اولترا لفتیسم یا دانشجویانشصت و هشتی،‏ در تاریخ ما کجا معادل می یابند؟ و اصوال آیا امکان مقایسه هست؟بوردیو اشاره دارد که بعضی چیزها مقایسه پذیرند و برخی نیستند.‏ در انجا یک قانونکلی ارائه میدهد:‏ طرز بیان ویژه ی هر محصول فرهنگی،‏ همیشه تابع قوانین بازاری استکه در آن عرضه میشود«.‏ قوانین بازار ما کدامند؟در وارثان نیز که تحلیل نظام آموزشی فرانسه است،‏ پرسش از این شباهتها و تفاوتهامجددا مطرح می شود.‏ نظام اموزشی ما پس از انقالب بسیار متحول شده است.‏ مدارسنخبگان.‏ مدارس غیر انتفاعی.‏ مدارس مذهبی.‏ مدارس دولتی...‏ هر کدام ویژگی هایخاص خود را دارند.‏ در یکی مالک،‏ مسابقات و المپیادهاست و در دیگری حساسیتبر زبان انگلیسی و ورزش های خاص و در ان دیگری معیار تربیت دینی است.‏ اشرافیتساالری جامعه درباری که جزو خاص بودگی سنت فرانسوی ست و الیاس بر ان تاکیددارد،‏ در ایران چگون صورتبندی می شود؟ گراند اکول ها با ویژگی های خاص خوددر ایران چه معادلی دارند؟ آیا می توان بازتولید نظم اجتماعی را در نظام آموزشی مارد یابی نمود؟ و سومین اثر،‏ فقر جهان.‏ که مطالعه ی فالکت و فقر جهان در اشکالمدرن را مورد مطالعه قرار داده است.‏ مطالعه ی خشونت پنهان ساختارهای اقتصادیو اجتماعی.‏ فقر شرایط اقتصادی و فرودستی موقعیت فرد که ناشی از احساس شکستو تحقیر شدگی او در جامعه است.‏ هر سه اثر مبتنی بر کار تجربی و میدانی در جامعهفرانسه هستند و در نتیجه بسیار معطوف و مربوط به موقعیت اجتماعی خاص تحقیق.‏مسلما نتایج عام هر کدام از این تحقیقات،‏ می توانند در زمینه و موقعیتی دیگر کاربردداشته و عملیاتی شوند اما در گام اول،‏ این حجم داده های کامال بیگانه با موقعیتی غیراروپایی،‏ رابطه برقرار کردن با نتایج کار را سخت دشوار می سازد.‏ این اولین مانع فهم وبکارگیری بوردیو در جامعه ایرانیست.‏مانع دوم کاربرد جامعه شناسی بوردیو در ایران،‏ موقعیت ممتاز این جامعه است ومشخصا دشواری شرایط برای جامعه شناسی انتقادی یا به تعبیر بولتانسکی،‏ جامعهشناسی رهائیبخش در ایران.‏ جامعه شناسی انتقادی با یک مفهوم شاخص می شود.‏مفهوم سلطه.‏ نقد سلطه در اشکال کهنه و جدید.‏ سلطه آشکار و پنهان.‏ این جامعه شناسیبا شاخص نقد و با دغدغه پاسخ به مسائل عملی،‏ در ایران اگر نگوییم شرایط امکانندارد اما بسیار دشوار است.‏ بولتانسکی اشاره دارد که ثقل تحلیل های انتقادی،‏ رابطهای است که نقد سلطه با توصیف آن،‏ برقرار میکند.‏ هم جامعه شناسی مبتنی بر توصیفو هم جامعه شناسی انتقادی،‏ با زیست روزمره رابطه ای بیرونی دارند با این تفاوت کهبر خالف جامعه شناسی توصیفی که بر خنثی بودن مبتنی است،‏ جامعه شناسی انتقادیوجهی تجویزی هم بدان می بخشد و بر خالف نظر غالب که جامعه شناسی علمی راخنثی می داند،‏ تاریخ علوم اجتماعی نشانگر آنست که هر دو پروژه ی توصیفی وانتقادی به موازات هم در تنشی که این دو را به هم همبسته نموده است،‏ پیش رفته اند وزمانی که می خواهند تناقضات درونی یک نظم اجتماعی را برمال سازند،‏ می توانند در89


اما این جامعه شناسی انتقادی هم به دالیل بیرونی و هم درونی،‏ شرایط امکان خود را بهسختی می یابد.‏ عامل بیرونی،‏ موقعیت سیاسی ایران است که مانع از آن می شود جامعهشناسی انتقادی مجال حضور بیابد و در نتیجه این جامعه شناسی به سختی می تواندسنت ساز شود.‏ عامل درونی،‏ به موقعیت نقد در جامعه ما بر می گردد.‏ نقد،‏ اساسا ازپشتوانه ی نظری،‏ فرهنگی و تاریخی غنی ایی برخوردار نیست،‏ در نتیجه جامعه شناسیانتقادی،‏ اغلب با جامعه شناسی پارتیزان،‏ خلط می شود.‏ با این وصف،‏ به نظر می رسدجامعه شناسی انتقادی در ایران،‏ برای اینکه بتواند مجوز ورود به دانشگاه را پیدا کند،‏به نحوی بازیافت می شود.‏ به دانشگاه ورود پیدا میکند اما جز در پایان نامه ها حضوریندارد.‏ انگار به موازات مسائل ایران است نه در تقاطع آن.‏ ورود ان،‏ گزینشی است و ازانچه می تواند مساله ساز باشد،‏ پرهیز می شود.‏ در نتیجه به یک معنا می توان گفت ما باپدیده ی ‏"اوژنیزاسیون"‏ جامعه شناسی انتقادی و در اینجا بوردیو،‏ مواجهیم.‏ اوژنیزاسیونکه به زیباسازی یا به-‏ نژادی،‏ ترجمه شده است،‏ تئوری و روشی بود که می خواستند برمبنای آن ژنتیک نوع انسان را کیفیت ببخشند.‏ ژن هایی را که مضر تشخیص داده میشداز بین ببرند و ژن هایی که مفید ارزیابی می کردند را فعال کنند.‏ بر اساس این تئوری،‏ سهروش پزشکی اعمال شد:‏ برنامه ی عقیم سازی اجباری آنها که واجد ژن مفید ارزیابینمی شدند.‏ حساسیت نشان دادن به پیوند ژن ها تا محصوالتی ناقص بدنیا نیاورند ومحدود کردن مهاجرت ها برای پرهیز از اختالط ژن ها.‏ بوردیو خود از این اصطالح درخصوص سانسوراستفاده میکند و می نویسد:‏ ‏"هر بیانی محصول میل به بیان و از سوییسانسور موجود در ساختار میدان است و این انطباق از خالل اوژنیزاسیون انجام میشود".‏ حاصل این فرایند،‏ نوعی سازش است،‏ سازشی که با ترکیب آنچه می خواهیمبگوییم و آنچه می توانیم بگوییم،‏ ممکن می شود.‏ آنچه امکان و شرایط امکان گفتنرا دارد.‏ به نظر می رسد بوردیو نیز که فرایند زیباسازی را در سانسور افشا میکرد،‏ خودمورد اعمال این فرایند قرار گرفته است و در جامعه شناسی وی،‏ به آنچه مضر یا مسالهساز به نظر می آید،‏ نمی پردازیم.‏ جامعه شناسی بوردیو از خالل این فرایند زیباسازی یابه-نژادی ست که قابلیت ورود و زیست در ایران یافته است.‏دکتر ناصر فکوهی ‏)دانشگاه تهران(:‏ کاربرد پذیری نظریه میدان و سرمایه بوردیودر موقعیت معاصر ایراندو نظریه میدان و سرمایه در شاکله نظری عمومی بوردیو از محوری ترین نظریاتاو به حساب می آیند.‏ میدان به معنای عرصه ای اجتماعی که در آن کنشگران بر سرامتیازاتی واقعی با یکدیگر به رقابت می پردازند و سرمایه در اشکال اقتصادی،‏ فرهنگیو اجتماعی خود که کنشگران اجتماعی در برخورداری از آن با یکدیگر نابرابرند اماقابلیت باالیی برای مبادله آن با یکدیگر و تبدیل آنها به یکدیگر دارند.‏ هدف از مقالهحاضر بررسی نظری کاربرد پذیری این دو مفهوم با موقعیت معاصر ایران است.‏ آنچهبوردیو میدان می نامد آیا با شکل گیری گروه های شغلی – اجتماعی به تعبیر وی،‏ درکشوری همچون ایران که دارای ورودی های ثروت اقتصادی استثنایی ‏)در آمد نفتی(‏است و سرعت تحرک اجتماعی ناشی از توزیع غیر غقالنی این درآمدها می تواندخوانایی داشته باشد؟ و از سوی دیگر آنچه بودیو در تعریف سرمایه های سه گانه ومفهوم ‏»سرمایه کل«‏ می کنجاند،‏ ایا با موقعیت شکل گیری و تحول این سرمایه ها درایران قابل انطباق است؟ ما در بحث خود تالش می کنیم نشان دهیم که در هر دو موردهر چند نظریه بوردیویی می تواند مبنای تحلیل قرار بگیرد،‏ شرایط کشوری همچونایران نیاز به بازنگری اساسی در تعاریف و چگونگی به کاربردن نظریه ایجاب می کندو سعی می کنیم از طریق مصادیق نشان دهیم این تغییرات در رویکرد نظری چگونه وکجا باید روی دهند.‏90


1390: بیستمین سالگرد درگذشتهانری لوفبور؛اندیشه ای جهانی شده‏»انسان شناسی و فرهنگ«‏ با همکاری ‏»گروه فرهنگ و جامعه انجمنجامعه شناسی ایران«‏ و ‏»انجمن علمی دانشجویی انسان شناسی«‏ بیستمینسالگرد درگذشت هنری لوفبور)‏‎1901-1991‎‏(‏ – اندیشمند معاصرفرانسوی – را در روز 22 آذر 1390 در تاالر شریعتی دانشکده علوماجتماعی برگزار کرد.‏ در این برنامه،‏ دکتر داور شیخاوندی ‏)دانشگاهآزاد اسالمی(،‏ دکتر مرتضی منادی ‏)دانشگاه الزهرا(،‏ و دکتر ناصرفکوهی ‏)دانشگاه تهران(‏ با عناوین زیر سخنرانی کردند:‏- زندگی و آثار لوفبور : داور شیخاوندی- نظریه ی زمان و شکل گیری موقعیت ها : مرتضی منادی- نظریه ی لوفبور و تحول زندگی روزمره در تاریخ معاصر ایران : ناصرفکوهیدکتر داور شیخاوندی:زندگی و آثار لوفبوردر این سخنرانی پس از روایت آشنایی با پروفسور لوفبور درماه هایآغازین سال تحصیلی 48-1346 ه.ش در چارچوب دکترای دانشگاهنانتر،‏ پاریس 10، به توصیف و تشریح گروهی از آثار او از جمله ‏“حقشهری”‏ در سال 1968 ترجمه ی ‏»گزیده هایی از کارل مارکس«‏ دردو جلد،‏ ‏»نقد زندگی روزمره«‏ در دو جلد،»زندگی روزمره در جهانمدرن«،»زبان و جامعه«‏ ، ‏»اندیشه مارکسیسم و شهر«‏ 1971، ‏»انفجار«،‏‏»دانشگاه نانتر در قله 1969«، درباره ی دولت:‏ 1( دولت در جهان مدرن2( درباره ی دولت:‏ نظریه مارکسیم دولت از هگل تا مائو 3( درباره ی دولت:‏ شیوه یتولید دولتی 4( درباره ی دولت:‏ تضادهای دولت مدرن و ‏...پرداخته خواهد شد.‏ برخیاز کتاب های موجود بزرگ متفکر،‏ مبارز،‏ نویسنده،‏ هنرمند و ... شاخص قرن بیستمنیز معرف ی می شوند و.‏ سرانجام به بازگوئی گزیده ای از کتاب ‏»اشتباهات«‏ استخراجاز گفتگوی بی پیرایه پروفسور لوفبور با یکی از زیستنامه نگاران فرانسوی می پردازیم..‏دکتر مرتضی منادی:‏ نظریه ی زمان و شکل گیری موقعیت هازمان چیست و چه نقشی در زندگی انسان دارد؟ انسان در مقابل زمان چگونه نقش بازیمی کند؟ نظریة زمان پاسخگوی این پرسش ها می باشد.‏ هنری لوفبور فیلسوف مشهورفرانسوی معتقد است،‏ ‏»یکی از تفاوت های بین انسان و حیوان وجود زمان های خاصدر نزد انسانها می باشد.‏ یعنی:‏ انسان دارای زمانهای مشخص و خاص برای فعالیت هایبخصوص بوده،‏ در حالی که حیوانات فاقد آن هستند.«‏ برای مثال،‏ حیوان هر زمانیگرسنه شود به دنبال غذا یا شکار می رود،‏ در حالیکه انسان از قبل برنامه ریزی کردهو عمل می کند،‏ و نه تنها مواد غذائی خود را تهیه کرده،‏ بلکه تحوالتی و تغییراتی برروی این مواد خام انجام می دهد.‏ همچنین،‏ انسان 24 ساعت خود را به چند زمان اصلیو فرعیِ‏ خوردن : صبحانه،‏ نهار و شام,‏ و عصرانه تقسیم می کند.‏ منظور لوفبور از زمان,)Moment( مجموعة لحظاتی است که یک فضای ارزشی و کاری خاصی را مطرحمی کند.‏ ‏)لوفور,‏ 1989( برای مثال,‏ ممکن است فرد در زمان و در حال غذاخوردنباشد,‏ اما در ضمن غذاخوردن در حال اندیشیدن به کاری و یا گفتگوی با کسی باشد.‏بنابراین,‏ فضای واقعی یا زمان اصلی در این موقعیت,‏ زمان فکرکردن و یا گفتگو کردنمی باشد که در این بخش منظور ما این نوع زمان است.‏ در این بحث موضوع زمان ازاین دیدگاه بررسی می شود.‏دکتر ناصر فکوهی : نظریه ی لوفبور و تحول زندگی روزمره در تاریخ معاصرایرانزندگی روزمره ومفهوم امر شهری در مرکز نظریه اجتماعی لوفبور قرار دارد.‏ در اندیشهلوفبور بر خالف افکار غالب درباره دوران صنعتی ، شهری شدن صرفا زائیده انقالبصنعتی نیست.‏ او بر عکس معتقد است که شهری شدن موقعیت های جدیدی را برایکنشگران اجتماعی به وجود می آورد که در آن ممکن است به اجزائی از خود بیگانهدر خدمت مصرف گرایی نظام سرمایه داری در بیایند و در این صورت جامعه به سوینابودی تدریجی یا آنومی گسترده پیش خواهد رفت و یا می توانند با رهایی خود ازنظام مصرف گرا با خالقیتی که شهر و امر شهری به آنها می دهد شرایط آزادی خودرا فراهم کنند.‏ تقابل دولت/‏ جامعه مدنی در جامعه صنعتی پیشرفته در اندیشه لوفبور بهحداکثر خود می رسد و این دو با یکدیگر نسبتی سلبی پیدا می کنند.‏ در این سخنرانیتالش می شود این نظریه در دیدی کالن با پدید آمدن دولت ملی و شهری شدن ایراندر طول یک قرن اخیر مقایسه و چشم اندازهایی برای مطالعه انسان شناسی تاریخی دراین زمینه عرضه شود.‏ تالش صد ساله ای که در ایران برای ساخت ‏»دولت ملی«‏ و ‏»ملت«‏انجام شده است،‏ نه تنها تجربه صنعتی شدن بلکه تجربه انقالب اطالعاتی را نیز از خاللدو انقالب بزرگ سیاسی پشت سر گذاشته از این رو،‏ رویکرد ‏»تاریخ دراز مدت«‏ آنالدر اینجا می تواند مبنای بحث باشد.‏ بحث ما همچنین با تکیه بر حوزه های شهر،‏ هویتو نظام های کاالیی در روابطشان با تمایز اجتماعی و اشاره ای به نظریه های دیویدهاروی به عنوان یکی از مهم ترین ادامه دهندگان کار لوفبور انجام می شود.‏91


گفتگو با ناصر فکوهی:‏حیات روزمره در مدرنیته شهرفرناز معيريان – صبا سعادت نياكياگر امکان دارد در آغاز بحث،‏ شاکلهای از ایدههای لوفبور در رابطه با نقد حیاتروزمره و ‏"تولید فضا"‏ توضیح دهید.‏ و اینکه لوفبور در جامعهشناسی و انسانشناسیچه جایگاهی دارد؟شاید پیش از هر چیز الزم باشد به این نکته دقت کنیم که چرا لوفبور در سال های اخیربار دیگر مطرح شده است؟ در حالی که از درگذشت او )1991( حدود بیست سال میگذرد.‏ به باور من،‏ میان این امر و روی آمدن برخی دیگر از اندیشمندانی که در سالهای دهه 1960 و 1970 در اوج کاری خود بودند،‏ رابطه ای مستقیم وجود دارد که اینرا در نظریه لوفبور و زندگی او نیز می توان دید.‏ برای نمونه می توانم از گی دوبور)درگذشت در 1994( فیلسوف و نویسنده معروف ‏»جامعه نمایش«‏ که در راس بین المللسیتواسیونیستیSituationniste( )International قرار داشت،‏ از کورنلیوسکاستوریادیس)درگذشت در 1997( از بنیانگذاران گاهنامه و جریان موسوم به‏»سوسیالیسم یا بربریت«‏ و حتی از بازگشت گرایش ها و اندیشه ضد ماشینیستی و زیستبوم گرای ایوان ایلیچ ‏)در گذشت در 2002( نام ببرم که همه این حرکات راشاید بتواندر یک کالم بازگشتی افتخار آمیز از تفکری روسویی دانست که اوج مدرن خود رادر حوزه علوم اجتماعی در اندیشه و زندگی کلود لوی استروس ، انسان شناس برجستهفرانسوی که سال پیش در گذشت می یابد.‏چرا شاهد چنین بازگشت هایی،‏ و در عین حال قدرت گرفتن هر چه بیشتر اندیشمندانیچون فوکو و بوردیو در دوران معاصر هستیم؟ این همان پرسشی است که ما را به پرسششما می رساند زیرا در بطن و در ریشه آن قرار دارد.‏ و به همین دلیل من به صورتی کوتاهو پیش از پاسخ دادن مستقیم به سئوال شما به این پرسش پاسخ می دهم.‏بحران عمومی نظام سرمایه داری که از دهه 1990 وارد یکی از سخت ترین مراحلساختاری خود شد و با سقوط وزنه متعادل کننده سیاسی ای که در قالب ‏»شوروی«‏وجود داشت،‏ بحرانی سیاسی را نیز به بحران اقتصادی افزود و جهان را وارد حوزه اینه تنها از خشونت بی حدو مرز بلکه اصوال در حوزه ای از درک ناپذیری و مدیریتناپذیری کرد که ما هنوز درونش هستیم و با تمام وجود می توانیم شکنندگی و خطراتشرا حس و تجربه کنیم،‏ بحرانی بود که همه باورهای پیشین را به زیر سئوال برد و از جملهمهم ترین این باورها،‏ باور به توانایی انسان به اشراف و کنترل و مدیریت زیست بومطبیعی خود و حتی می توانم از این پیش تر رفته و بگویم باور به برتری ‏»فرهنگ«‏ بر‏»طبیعت«‏ بود.‏ زمانی که در قرن هجده ژان ژاک روسو،‏ قسلسوف بزرگ روشنگری ومدرنیته از ‏»سقوط انسانیت درون تمدن«‏ همچون یک ‏»هبوط«‏ سخن می گفت،‏ بسیاریاو را به عقب ماندگی متهم می کردند و زمانی که باز هم روسو،‏ راه حلی قانون گرایانهدر برابر این موقعیت ‏»غیر قابل بازگشت«‏ به ‏»بهشت گمشده طبیعت«‏ را مطرح می کرد،‏بسیاری در سخنان وی نوعی تناقض آشتی ناپذیر را می دیدند.‏ حتی بعدها نیز،‏ تداومسنت روسویی در نزد متفکرانی که از آنها نام بردیم ، تا آخرین آنها یعنی کلود لویاستروس،‏ جدی گرفته نشد و همه تالش ها برای آن بود و هست که گفتمان ‏»زیستبوم گرا«‏ نیز بدل به گفتمانی ‏»تمدن گرا«‏ شود و به قول ژاک لوگوف این گفتمان خوددر معرض خطر تبدیل شدن به نوعی ‏»هزاره گرایی«)منجی گرایی(‏ جدید قرار دارد.‏ ازاین روست که اندیشه دهه های درست پس از جنگ جهانی،‏ یعنی لحظاتی که انسانیتاز فجایعی بزرگ بیرون آمده بود و با شوک تکان دهنده ای روبرو شده بود که همهباورهای او را به زیر سئوال برده بود،‏ امروز نیز تکرار می شود و با بازخوانی این متفکران،‏تالش می شود شاید راه حلی برای بحران کنونی یافته شود.‏اما اگر به پرسش شما بازگردم باید ابتدا دو مفهوم ‏»روزمرگی«‏ و ‏»تولید فضا«‏ را ازیکدیگر جدا کنم و سپس پیوندشان را نشان دهم.‏ ‏»روزمرگی«‏ یا در زبان فرانسه qu otidienneté برای لوفبور،‏ تصویری روشن از مفهوم ‏»از خود بیگانگی«‏ است.‏ می دانیمکه مفهوم اخیر که تاریخچه ای طوالنی در علوم انسانی دارد،‏ خود از ریشه ای حقوقیبرون آمد که عمدتا به معنای جدا شدن فردی از اموالی که قاعدتا به او تعلق دارد،‏اشاره داشته است.‏ در واقع با روسو بود که مفهئم ‏»از خود بیگانگی«‏ از خالل پرسمان‏»قرار داد اجتماعی«،‏ معنای سیاسی-‏ اجتماعی به خود گرفت و سپس با گذار از هگلو مارکس تداومی فلسفی یافت که بیشتر از همان راه به مارکسیسم جدید چه در نمونهشرقی-‏ روسی اش و چه در نمونه غربی-‏ فرانسوی اش پیوست.‏92


در این میان،‏ برای لوفبور باید اذعان کرد که تاثیر پذیری از این مفهوم شاید به هماناندازه از اندیشه روسویی باشد که از اندیشه مارکسی.‏ در حقیقت لوفبور،‏ روزمرگیرا که چندین کتاب از مهم ترین آثارش از جمله سه جلد ‏»نقد زندگی روزمره«)‏‎1947‎‏،‏1981( 1967، و همچنین کتاب ‏»زندگی روزمره در جهان مدرن«‏ )1968( خود را به آناختصاص داد،‏ کلیدی ترین قالب و در واقع واحدِ‏ فضایی/‏ زمانیِ‏ بازتولید مناسباتقدرت سرمایه داری در جهان کنونی می داند.‏ در اینجا لوفبور زندگی روزمره رادر چارچوب مفاهیمی مثل نقد ‏»کار«)‏ در مفهوم مارکسی آن در از خود بیگانگی(،‏‏»تصویر«‏ به مثابه جایگزینی ارتباطاتی ‏»تصویر»‏ در روابط میان کنشگران اجتماعی (دوبور(،‏ نقد ‏»مصرف«)ایلیچ(‏ و نقد ‏»کنش متقابل«)گافمن(‏ در همین چارچوب قرار میدهد.‏ زندگی روزمره از خالل ساختارهای ‏»تکرار«‏ های فاقد ‏»خالقیت«،‏ گسستی ایجادمی کند که انسان را از پتانسیلی که در او برای اندیشه آفریننده وجود دارد جدا میکند.‏ هم از این رو است که لوفبور بسیار زود برای مقابله با چنین خطری،‏ هنر را به مثابهراهی نجات بخش می یابد و رابطه ای نزدیک با ‏»سوررئالیسم«‏ برقرار می کند.‏ و باز بههمین دلیل است که می توان رویکردهای سیاسی لوفبور را از درگیر شدن سرسخنانه وجدی اش در مبارزه جنبش مقاومت فرانسه گرفته تا تمایل نخستین و ناپایدارش به حزبکمونیست این کشور،‏ و بعدها پیوندش را با گروه ‏»سوسیالیسم و بربریت«‏ ‏)کورنلیوسکاستوریادیس و کلود لوفبور(،‏ انترناسیونابسم سیتواسیونیست،‏ و همچنین گروه گاهنامهآرگومان)‏arguments‏()‏ ادگار مورن،‏ ژان دووینیو و...(‏ را درک کرد.‏ بنابراین آزادسازی زندگی روزمره از آثار و نفوذ سرمایه داری،‏ به باور او تنها راهی بود که برایجلوگیری از بازتولید قدرت این نظام غیر انسانی و از خود بیگانه ساز وجود داشت.‏اما درباره ‏»تولید فضا«‏ باید گفت که در این زمینه،‏ لوفبور با بسیاری از جامعه شناسانو انسان شناسانی که لزوما مارکسیست نبوده و مواضع رادیکال نداشتند،‏ هم سخن بودبا این وصف دیدگاه های فلسفی او بسیار فراتر از دیدگاه های عموما کالبدی یا حتیاجتماعی اندیشمندانی چون کوین لینچ ‏)در ‏»سیمای شهر«‏ ) و ایموس راپاپورت،‏ میرفت.‏ اگر خواسته باشیم به صورتی بسیار خالصه این دیدگاه ها را که من در کتاب‏»انسان شناسی شهری«‏ خود بخش نسبتا مهمی را به آنها اختصاص داده ام و لزومی نمیبینم در اینجا به این موضوع برگردم،‏ خالصه کنیم باید بگوئیم،‏ نظر لوفبور آن بود کهباید بسیار فراتر از تبیین کالبدی فضا آنگونه که برای مثال لوکورلوزیه یا حتی گروپیوسبه آن می اندیشدند رفت و مفهوم فضای تولید و بازتولید شده اجتماعی،‏ فضای تولیدو بازتولید شده تاریخی و رابطه میان ‏»امر درک شده«‏ و ‏»امر تجربه شده«‏ را در فضا وبه ویژه در فضای زندگی روزمره که وی آن را عمدتا،‏ اگر نگوئیم انحصارا،‏ در جهانمدرن در شهر می دید،‏ تحلیل کرد.‏هم از این رو می توان به اهمیت دیدگاه های لوفبور در انسان شناسی و جامعه شناسیپی برد.‏ این دیدگاه ها لزوما تنها دیدگاه هایی نبوده اند که چه درباره اهمیت تاریخمطرح شده باشند ( که مارکس ِ جامعه شناس و نه سیاسی،‏ و وبر را باید در این زمینه درراس اندیشه اجتماعی قرار داد(‏ چه درباره روزمرگی ( که بی شک نمی توان اهمیتاندیشمندی چون گافمن و پس از او بوردیو را در این زمینه پر اهمیت و قوی تر ازلوفبور ندانست(‏ و چه حتی درباره شهر و حوزه عمومی و فرهنگ شهری را ( که میتوان در این زمینه طیفی گسترده از زیمل تا مکتب فرانکفورت و تداومش در هابرماساز یک سو و از مطالعات فرهنگی بیرمنگام تا انواع جامعه شناسی فرهنگی و انسانشناسی شهری کنونی از کاستلز تا ساسکیا و هانرتز از سوی دیگر ترسیم کرد(.‏ در اینمیان ویژگی لوفبور را همان گونه که گفتم می توان در گذار موفقیت آمیزی دانستکه وی از فلسفه به سوی علوم اجتماعی انجام می دهد و شاید تاثیر آن را بتوان بیش ازهر کس در نزد انسان شناسی چون مارک اوژه و کتاب های بسیار زیادی که دربارهفضاهای شهری و روزمرگی نوشته است ( و از جمله کتاب ‏»نامکان ها«‏ که به فارسی نیزمنتشر شده است(دید.‏به نظر می رسد که از نظر لوفبور تفاوت بنیادینی میان دو مفهوم A City و Urbanوجود دارد در حالیکه در زبان فارسی ما هر دو را شهر و شهری ترجمه شده است.‏تفاوت این دو در قاموس لوفبور چیست؟این دو واژه و مفهوم در اصل فرانسوی شان La Ville و Urbain هستند و در اینجاباز ناچارم خوانندگان را به مقدمه کتاب ‏»انسان شناسی شهری«‏ خود رجوع دهم زیرا درآنجا به صورت تفصیلی درباره واژگان مربوط به شهر بحث کرده و تمام ریشه شناسیها و دالیل آنها را تشریح کرده ام.‏ اما باز به صورت خالصه واژه شهر فرانسوی ریشه ایالتین و متخر دارد که بیشتر فضایی است،‏ در حالی که واژه های polis یونانی و civisو urbs التین)‏ در اصل به معنی شهر رم(‏ مفاهیمی بیشتر سیاسی داشته اند،‏ البته ما همهاین واژگان را به صورت های تغییر یافته در واژگان جدید شهری یا نهادهای شهری مییابیم و مفاهیم جدید این واژگان لزوما ربطی به مفاهیم باستانی و ریشه ای آنها ندارند.‏و این در حالی است که اصوال واژه شناسی ‏»شهر«‏ در فارسی از ‏»شار«‏ و ‏»شاه«‏ گویایهویت سیاسی و تمرکز یافته شهر در شخصیت راس آن یعنی حاکم کاستی است.‏در نزد لوفبور تمایز میان ville و urbain بیشتر به تفکیکی مربوط می شودکه او درچندین کتاب از آثارش ولی به ویژه کتاب ‏»حق شهر«‏ )1968( مطرح کرده است.‏ و ایناز همان نظریه وی درباره تولید اجتماعی فضا و در تحلیل ضد سرمایه داری اش ریشهمی گیرد.‏در حقیقت وی ‏»شهرسازی«‏ را ‏)اگر این واژه را به صورت قرار دادی برای )urbanismeبپذیریم(‏ به معنای اراده حاکمیت عالب سیاسی به تحمیل خود از خالل ساختارهای فضاییمی داند و در برابر این مفهوم زندگی را به خصوص زندگی شهری در قالب های خیالینآن را راه حل و به قول خودش ‏»حقی«‏ که انسان ها برای سر باز زدن از پذیرش ‏»روزمرگیدارند«.‏ بدین ترتیب لوفبور از ‏»شهر به مثابه قلب شورشی زیبا شناسانه علیه روزمرگی«‏ واز « فراموش شدن نیاز به خیال به وسیله ‏]یورش[‏ شهر سازی«‏ اشاره می کند.‏ انسان آزاد بهباور او انسانی است که بتواند به اوجی از خیال دست یابد،‏ به نوعی زیباشناسی شاعرانه کهشهر به باور لوفبور می تواند این خالقیت را در خود حمل کند در حالی که انسان در بندسرمایه داری انسانی است که تن به قالب های زمانی / فضایی قدرت حاکم می دهد و برایاین کار چاره ای ندارد جز آنکه خالقیت زیباشناسانه و شاعرانه خود را قربانی روزمرگینماید.‏ در یتجا لوفبور به یکی از تقابل های بسیار مورد پسند خود می رسد که تقابل میان‏»امر ادراک شده«‏ و ‏»امر تجربه شده«‏ است،‏ تقابلی در کنار بسیاری دیگر از تقابل ها کههمین امر نیز در بسیاری موارد به نقد وی از سوی اندیشمندان علوم اجتماعی که این چنینتقابل هایی را به ویژه در جهان پس از انقالب اطالعاتی بیشتر حاصل رومانتیسمی از دسترفته و البته همچنان در قالب های اتوپیایی قدرتمند و موثر ، می دانند،‏ تا حاصل تحلیلیکه بتواند گرهی از گره های کنونی بحران انسانی بگشاید.‏ به عبارت کوتاه تر،‏ اگر میتوانستیم در برابر تمام مشکالتی که بشر در زندگی مدرن بر سر راه خود قرار داده صرفابدیل ها ‏)آلترناتیو(‏ های زیباشناسانه بدهیم،‏ شاید شانس بزرگی داشتیم،‏ اما متاسفانه چنینامری به باور جامعه شناسان و انسان شناسان ممکن نیست و یک ساختار اتوپیایی است کهخود می تواند قابلیت دستکاری کننده و دستکاری شونده داشته باشد.‏اگر امکان دارد در رابطه با سه تِرمِ‏ عمل فضایی practice( (، spatial بازنمایی فضاspace( ،)representation of فضاهای بازنمایی)‏space )representional of توضیح دهید.‏بحث تفصیلی در این باره در ‏»انسان شناسی شهری«‏ آمده است ‏)صفحات 232 تا 264( ودر این مختصر به سختی می توان این مفاهیم را باز کرد،‏ اما باز هم تالش خود را می کنم.‏منظور از عمل فضایی،‏ همان بازتولید فضا در قالب کالبدهای اجتماعی از جمله کالبدانسان هایی است که با یکدیگر یا با محیط در رابطه ای فردی یا جمعی قرار می گیرند ،و به صورت خود آگاهانه یا ناخودآگاهانه ساختارهای تحمیل شده به وسیله نظام قدرترا در کنش های خود بازتولید می کنند.‏ در این امر به نظر لوفبور همان اندازه حافظهتاریخی و الزامات اجتماعی ایدئولوژیک و درونی شده موثرند،‏ که ساختارهای خیال ازجمله فرافکنی به سوی آینده یا آنچه او پتانسیل های فضایی می نامد.‏ منظور از بازنماییفضا،‏ فرایندی است که امروز به برکت انسان شناسی شناختی و خود علم شناخت،‏ بیشتراز دوران لوفبور آن را می شناسیم و آن فرایند بازسازی خیالین و رده شناختی مغزیreconstruction( ) taxonomical and imaginary mental است.‏ به عبارت دیگرانچه ما می بینیم)‏ و در اینجا فضاها(‏ در حقیقت برای هر یک از کنشگران یک جامعه بنابرنظام های شناخت شناسانه و رده شناسانه آنها متفاوت است و این نظام ها نیز خود حاصلمحموعه های بسیار پیچیده ای از تجربه های زیست شده و ساخت های درون ذهنیهستند.‏ مفهوم فضاهای بازنمایی نیز دقیقا در همین رابطه تعریف می شود بدین معنی کهزمانی که چنین فضاهایی در ذهن شکل می گیرند یا بهتر بگوئیم جای خود را می یابند ودر رده و قالب شناختی خود قرار گرفته و از این طریق،‏ آن را بازتولید و بازتفسیر می کنند، فرایندی آغاز می شود که فرایندی شناختی و بسیار پیچیده در تبدیل ذهنیت به کنشاست و هدف از آن بازگشتن این بازنمایی های ذهنی به فضاهای بیرونی است،‏ در اینفرایند که در آن به صورت گسترده ای نظام های ایدئولوژیک ، الزام ها،‏ استراتژی هایکنشگران اجتماعی و غیره دخالت دارند،‏ فضاهای بازنمایی ساخته می شوند.‏ بدین ترتیبچرخه ای به وجود می آید که می تواند در موقعیت متعارف مورد نقد لوفبور به بازتولیدنظام سرمایه داری منجر شود و یا برعکس بر اساس فرایندی زیبا شناسانه به خروج از ایننظام از خالل فرایند شورش منجر گردد.‏تاثیرات ایدههای لوفبور امروزه در حوزه شهرسازی و جامعه شناسی چیست،‏ آیا نظریاتاو تداوم داشته است؟نظریات لوفبور در زبان انگلیسی عمدتا و به تدریج از سال های آغاز دهه 1990 شروع بهانتشار کردند و به خصوص نظریه نقد شهر او و نظریه مدرنیته فضایی او بسیار مورد توجهقرار گرفت.‏ شاید بتوان از این لحاظ ‏»کشف«‏ لوفبور را به نوعی معادل ‏»کشف«‏ وبر برایحوزه زبان انگلیسی،‏ یا به عبارتی حوزه اصلی علوم اجتماعی به حساب آورد،‏ در حالیکه پیش از این عمدتا یا نظریات کالسیک جامعه شناسی ‏)عمدتا دورکیم(‏ شناخته شدهبودندو یا نظریات فیلسوفان پسا مدرن نظیر فوکو،‏ دریدا وغیره.‏ یکی از شخصیت هاییکه به نظر من نقشی کلیدی در شناساندن نظریات لوفبور در سطح جهان در سال های اخیرداشت و در کنگره علمی ای که قرار است سال آینده در پاریس به مناسبت بیستمینسالگرد درگذشت لوفبور برای بزرگداشت او برگزار شود،‏ مهمان ویژه خواهد بود،‏ دیویدهاروی است که در ایران از لوفبور شناخته شده تر است اما بسیاری از نظریاتش را ملهماز لوفبور می داند.‏ بدین ترتیب گمان می کنم در سال های آینده چشم انداز روشنی درشناخت نظرات لوفبور و همچنین اندیشمندان برجسته دیگری که در کشور ما و بعضا درجهان انگلیسی زبان در حال حاضر کامال ناشناخته اند نظیر ریمون لودرو و پیر سانسو،‏ بهوجود بیاید و اندیشمندان ایرانی نیز در ترجمه آثار این همگامان خود به زبان فارسی پیشقدم شوند.‏93


خودهنر پای در را زندگی پلیدیهای همواره کن!‏ قربان « هست!«‏که چه هر از فراتری تو خداوندا،‏ کن!‏ قربان پستیهایتا دارد نیاز توانمندی سرشتهای به ما ‏»دوران بتاراند«.‏را بشری روح فرومایهی نرفتهباال نیز ذرهای زندگی،‏ سطح وطنم در اگر ».... اختصاصتهیدستان شرایط بهبود به باید هنرم است؛ یابد...«)‏‎1801‎‏(.‏برابردر جا همه شبحی مثل درست جسمانیام ‏»نقص البدگریختهام.‏ آدمیزاد از من و است بوده نمایان دیدگانم نیستم!«‏چنین من این وجود با میدانستند،‏ گریز مردم مرا راما که است خوبی تزلزلناپذیر و جاودانه اصول ‏»فقط هنوزشعارم است...‏ داده پیوند هم به درجه بدین تا همواره )1826(.» مباش!‏ بیهدف روزی هیچ است:‏ این نتوانزیباتر اثری آفرینشِ‏ خاطر به آنرا که نیست ‏»قاعدهای نهاد«‏پا زیر مکاشفهای... برافرازد را آدمی جان آتش باید ‏»موسیقی معنایبه که هر ... فلسفهای هر و خرد هر از واالتر است دردیگر انسانهای که فالکتی هر از یابد راه من موسیقی بود«‏خواهد آزاد میزنند پا و دست آن کی برای وقتی حتا آهنگسازیام،‏ همیشگی‏ روش به ‏»بنا قرارنظرم در سازها تمامی همیشه میسرایم،‏ آهنگ ساز دارند«.‏بشربرای را نوشین شراب که خدایی همان باکوسم،‏ ‏»من بهملکوتی مستیِ‏ سر بشر روح برای که منام میپرورد.‏ میآورم«.‏ارمغان افسوسناپلئون[:‏ دست به ‏»ینا«‏ فتح شنیدن هنگام ‏»]به وگرنهندارم!‏ رشته سر جنگ از موسیقی اندازهی به که میدادم!«‏شکستاش ویولونبه میگوید،‏ سخن من با ‏»روح«‏ وقتی میکنید ‏»گمان مینویسم؟«.‏میگوید من به او که را آنچه و میاندیشم ناچیزی میآید«.‏شمار به هدف پیشرفت و آزادی زندگی،‏ سراسر در همچنانکه ‏]نیز[،‏ هنر ‏»در 1391نوروز در ‏»بتهوون«‏ با ازایدر حتا و بداریم،‏ گرامیتر هست که چه هر از را آزادی کنیم،‏ نیکی میتوانیم تا « )1792(.نکنیم«‏ خیانت حقیقت به هرگز هم شاهی تختِ‏ و تاج برایاین و بشوی؛ فیلسوف باشی ناگزیر سالگی هشت و بیست در که نیست ‏»آسان نفوذدلم اعماق به عرش از که ای ! پروردگارا دیگران.‏ برای تا است دشوارتر هنرمند دلمدر نیکوکاری آرزوی و انسانها به عشق که خبری با تو میدانی،‏ نیک تو میکنی،‏ بهنسبت که بیندیشید میخوانید،‏ را کلمات این روزی اگر انسانها،‏ ای است!‏ کرده خانه کههستم آن سزاوار مبرید؛ خاطر از یکسره مرا مرگم از پس ]....[ داشتهاید روا بیداد من ببینم.‏خوشبخت را شما تا اندیشیدهام شما به بارها زندگی در من چون باشید،‏ من یاد به 1802(.اکتبر 6 ‏)هایلیگنشتات باشد!«‏ چنین که باشد والقاب از را آنها و بیاورند بار مشاور و استاد میتوانند گرچه شاهزادگان و ‏»شاهان برکه بسازند ارواحی بسازند؛ بزرگ مردان نمیتوانند اما بیاکنند،‏ گوناگون نشانهای ....«برافرازد سر جهان فضوالت فراز خاطرهمین به فقط میتواند باشد،‏ پاکدامن و درستکار که هر که کنم اثبات ‏»میخواهم )1819(.آورد«‏ تاب بال در بگذار،‏گردن خود سرنوشت به سراپا شو.‏ تسلیم خود[‏ به خطاب یادداشتهایش ‏]در « برایدیگر دیگرانی،‏ خاطر به فقط بلکه باشی،‏ خودت خاطر به نمیتوانی دیگر چون چیرهخود بر تا کن عطا قدرت آن من به خداوندا،‏ هنرت.‏ در مگر نیست،‏ سعادتی تو .»! شوم 1367نیلوفر،‏ انتشارات غبرائی،‏ فرهاد ترجمه روالن؛ رومن نوشته بتهوون،‏ زندگی منبع:‏ 95


تارا غمانگیز نمایشِ‏ غمانگیزترین این خویش دستان با که من خودِ‏ ‏»من،‏ شاعر:‏ انسان چنانآنرا و بستم را هستی دربارهی اخالقی گره اولین که من ساختهام؛ مستقال و آخر به همینمن،‏ بود هوراس نظر منظورِ‏ که همانطور کند بازش میتواند خدا تنها که کشیدم هچ پنجم پردهی با اکنون کشتم!‏ را خدایان همهی اخالق،‏ خاطر به چهارم پردهی در من باشم؟«.‏کمدی نتیجهای فکر به باید آیا گرفت؟ را تراژیک نتیجهی باید کجا از کنم!‏ آستانهیدر آنرا و کرده مقاومت خود عصر مقابل در شخصی اینکه شخص:‏ نافذترین اینکه نیست مهم اوست.‏ نفوذ نشاندهندهی بخواهد حساب آن از و دارد نگاه در باشدقادر او که است آن مهم بلکه باشد،‏ کرده را کار این ناخواسته یا خواسته شخص دهد.‏انجام را کاری چنین سفراز غرور با سپس و میرسیم خود هدف به روز یک ما : خود خانهی در همیشه اصوالً‏ما واقع،‏ در میکنیم.‏ یاد کردهایم طی هدف این به دستیابی برای که طوالنی هب فقط رسیدهایم دستها دور این به اندازه این تا اگر میکردیم.‏ سفر که نشدیم متوجه هستیم.‏خود خانهی در که میپنداشتیم منزل هر در ما که است دلیل این آنهاستایشکنندگان که نیست چیزی آن بزرگ شخصیتهای رنجهای ناشناخته:‏ آالم و ‏]قربانیشدن[‏ نه میشود،‏ آنها رنج موجب چیز هر از بیش که آنچه میکنند.‏ تصور برخیحقیر و پَست واکنشهای بلکه،‏ میکند ایجاب آنها رسالت که است شهادتهایی انسانهابا که زمانی تا پرومته برمیانگیزد.‏ آنها عظمت که است تردیدهایی و لحظات کههمین اما است،‏ سرافراز و خوشبخت میکند آنها فدای را خود و کرده همدردی میبرد.‏رنج میورزد،‏ حسادت المپ،‏ خدای زئوس،‏ از انسانها ستایش به نسبت چشممقابل در گرچه که چیزی مشاهده یعنی نوآوری چیست؟ نوآوری نوآوری:‏ عادتروی از مردم اصوالً‏ شود.‏ نامیده نمیتواند و ندارد نامی هنوز اما است،‏ همگان نامگذاراناغلب نوآور اشخاص باشد.‏ رؤیت قابل برایشان اشیاء تا هستند اسمی خواهان بودهاند.‏چیزها 1391نوروز در ‏»نیچه«‏ با پشیماناست،‏ انعطافناپذیر خود،‏ صداقت خاطر به که کس آن دارد:‏ نوبتی فضیلیتی هر است.‏بوده صداقت از متفاوت دورهای به مربوط ناپذیری انعطاف فضیلتِ‏ زیرا میشود.‏ نگهحافظه در و میدانیم خود از ما که را آنچه : میدانند ما دربارهی دیگران که آنچه روزیدارد.‏ تأثیر ما زندگی خوشبختیِ‏ در میکنیم فکر که آنچه از کمتر داشتهایم میدانند(‏که میکنند خیال ‏)یا میدانند ما دربارهی دیگران آنچه که رسید فراخواهد و قدرت آنان عقیدهی که شد خواهیم متوجه آنگاه و میکند دخالت ما زندگی در شهرتو سابقه با تا میآییم کنار بهتر خود وجدانِ‏ عذاب با ما آخر دارد.‏ بیشتری تأثیر خود.‏بد :چیست؟ زیستن میمیرد.‏که آنچه مداوم افکندن دور به خود از .... زیستن؟ درحتا و ما در آنچه هر مقابل در بودن بیرحم است،‏ بودن سنگدل و خشن .... زیستن؟ میشود.‏فرسوده و پیر دیگر جای هر کشتناست!‏ بینوایان و سالخوردگان محتضران،‏ برای ترحم نداشتن یعنی،‏ .... زیستن؟ کشت«.‏نخواهی هرگز ‏»تو است:‏ گفته پیر موسای حال این با است....‏ بالانقطاع دستاستعدادها بینهایت به خویش گذشتهی مختلف مراحل طی در بشر ما:‏ فورانهای احساسرا آنها وجود هیچکس که جنینی و ناقص چنان شیوهای به ولی است،‏ یافته بلوغبه و کرده بروز قدرت با دستاوردها این بهد قرنها گاه و مدتها است.‏ نکرده یاتوانایی و استعداد فالن یا خصلت فالن دورانی،‏ در که میآید نظر به چنین رسیدهاند.‏ متوجهمرور به کنیم،‏ صبر اگر است.ولی نداشته وجود فردی در فضیلت و آگاهی فالن نوههانبودند،‏ آگاه آن از و داشتند نیاکانشان و پدران که را خصلتی و روحیه که میشویم ار پسر این که زمانی از پدر خصلت روشنکنندهی پسر غالباً‏ میکنند.‏ آشکار نتیجهها و داریم؛پنهان باغهایی و کشتزارها خود درون در ما همهی میشناسد.‏ بهتر را خود دارد،‏ داریم:‏خود برای ‏»فوران«ی ساعت که هستیم فعالی آتشفشان همگی ما استعاره،‏ زبان به زماناز هیچکس دور؟ آیندهای در قطعاً‏ زودی؟ به میرسد؟ فرا کی ساعت این ولی مسیح.‏مهربان«‏ ‏»خدای حتا ندارد،‏ اطالعی آن دقیق نهالبته بمانند.‏ پنهان ضعفهایمان دارم دوست میشویم عاشق که هنگامی ما تکبر:‏ بدون میخواهداست عاشق که کس آن نبرد.‏ رنج معشوق اینکه خاطر به بلکه تکبر،‏ خاطر به نیست.‏تکبر روی از هم این البته باشد.‏ خدا شبیه نقاشیشهادت از دیگر و میکنم تبعیت رافائل از من است:‏ کافی شهادت ترسم دیگر الزمدیگر و دارد وجود جا همه کافی اندازهی به متعالی و باشکوه چیزهای نمیکشم.‏ اجازهمن غرور وانگهی،‏ است.‏ مالزم قساوت با که برویم تعالی دنبال به جایی در نیست شوم.‏تبدیل متعالی جالد یک به که نمیدهد نوشنده(‏یک پرسش نوشانوش،‏ ‏)آوای حافظ:‏ به خویشبرای تو که میخانهای افکندهایپی خانهایستهر از فراختر میایکشیدن سر از جهان میاندازی،‏آن اندرون در تو که است.‏ناتوان بودققنوس روزگاری که پرندهای،‏ توستضیافت در بزادرا کوهی که موشی تویی!‏گویا خود هیچیتو همهای،‏ تو میایمیخانهای،‏ موشی،‏و کوهی ققنوسی،‏ ابدی،‏میروی فرو خود در ابدی،‏میپروازی خود از ژرفاها،‏همهی رخشندگیِ‏ مستانیهمهی مستیِ‏ و شراب؟و تو منابع:‏آلجمال ترجمه:‏ طربناک[،‏ ‏]دانش شادان حکمت کتاب از نیچه:‏ فریدریش نوشتهای کوتاه 1. 1377جام،‏ نشر فوالدوند،‏ حامد کامران،‏ سعید احمد،‏ ترجمهنیچه(؛ اشعار ‏)مجموعه هیچ دو میان اکنون کتاب از ‏»حافظ«،‏ دربارهی نیچه سرودهی 2. 1377نارنج نشر عبداللهی،‏ علی 96


به یاد تئو آنجلوپلوسشاعر خوش قریحه تصاویررامتين شهبازيتئو آنجلوپلوس 45 سال در شاعرانگی فیلم ساخت و کوشید تلخ ترین و سردترینداستان ها را با گرمای نگاه خاص خود رنگی دیگر بزند.‏ سینمایی که در طول اینسال ها به مولفه ای برای شناخت سینمای هنری اروپا مبدل شد.‏ اما مرگش بسیار شبیهبه فیلم های سینمایی هالیوودی بود.‏ چشمانمان را ببندیم.‏ نور بر پرده نقره ای می افتد.‏کارگردانی کات می دهد و گروهش را به صرف غذا دعوت می کند.‏ همه سرخوش ازضبط پالن هایی زیبا به سمت میز غذا می روند که ناگهان زوزه اگزوز موتوری از دورشنیده می شود.‏ کارگردان به خیابان می آید تا به دیگر اعضای گروه ملحق شود.‏ موتوربا آن صدای دلخراش از راه می رسد و یک کات واقعی؛ و اینچنین پایان هنرمندیآمیخته با عکس و زیبایی رقم می خورد.‏نقطه های تمایز بسیاری وجود دارد که آنجلوپلوس را از سایر سینماگران تمییز میدهد.‏ آنچه ما به عنوان زیباشناسی بصری در سینما آموخته ایم به شکلی بارز در آثار اینسینماگر وجود داشت.‏ عکس هایی زیبا و دل انگیز،‏ پالن سکانس هایی که می کوشیدعمق زندگی را در تصویر فیلم های این سینماگر جاودانه کند و کندی که در پس اینهمه زیبایی مالل زندگی را یادآور می شود.‏ از همه مهمتر اینکه آنیوپلوس حدود نیمقرن نشانه ای بود از سینمای مرسوم هنری اروپا.‏یکی از مهمترین تفاوت هایی که سینمای اروپا را از سینمای موسوم به هالیوود مبرامی سازد،‏ نحوه سامان دهی رویداد ها و توجه به داشتن تفسیر و یا نداشتن آنها بر نوارسلولئید است.‏ جی.‏ تولن درباره تعریف رویداد معتقد است که هرگاه عملی به شکلطبیعی جریان داشته باشدو عملی آن را از حالت تعادل نخستین خارج کند،‏ رویداد اتفاقافتاده است.‏در سینمای هالیوود ما با رویداد های مختلفی رو به رو هستیم که دائم داستان را ازسطحی به سطحی دیگر می برند.‏ در صورتیکه در سینمای اروپا اغلب یک یا دو رویداداصلی وجود دارد و آنچه در ادامه باقی می ماند تفسیری هنرمندانه است که سینماگر آنرا دستمایه اثرش قرار می دهد.‏ در این تفسیرها هیچ بعید نیست که فیلمساز سری هم بهدیگر هنرها زده و از آنها استفاده ای بینامتنی را تدارک ببیند.‏این اتفاق موتیف و جانمایه اصلی سینمای آنجلو پلوس بود.‏ او – نه اینکه رویداد نداشتهباشد-‏ اتفاقا داشت،‏ اما بیشتر از دل این رویداد ها به دنبال تفسیر زندگی بود.‏ برخی نشانهشناسان صورت گرای روس همچون یوری تینیانوف،‏ زمانیکه سراغ سینما می آیند،‏ پالنهای یک اثر سینمایی را به بند های یک شعر تعبیر می کنند.‏ این شکل زبانشناسی درسینما،‏ بعدها مردود شد،‏ اما به واقع می توان زبان سینمای آنجلوپلوس را با همین نظریهمورد خوانش قرار داد.‏ پالن سکانس ها طوالنی او با ردپایی از ادبیات و معماری،‏ همانیادگاری بود که آنجلوپلوس از خود به جای گذارد.‏ آنجلوپلوس نشان داد که روابطشورانگیز انسانی زمانیکه با سیاست در می آمیزد تا چه اندازه می تواند ویرانگر باشد.‏یکی دیگر از موتیف های آشنای فیلم های این سینماگر فقید سفر بود.‏ آدم هایی کهخودآگاه و یا ناخودآگاه با تغییر موقعیت رو به رو می شوند.‏ گاه آنها نه از سر دستیافتن به تجربه که به اجبار و تنگنای زندگی اجتماعی این سفر را بر می گزینند و گاهتقدیر آنها را با خود همراه می کند.‏ آنها قدم در سفر می گذارند،‏ اما هیچ تضمینی وجودندارد که در مقصد زندگی دل انگیز تری انتظار آنها را بکشد.‏ نکته اینجاست که این تلخاندیشی آنجلوپلوس هیچگاه سبب نشد تا تصاویر او هم تلخ و سیاه باشند.‏ او اتفاقا طبیعتو جاودانگی تصویر را می ستود و اگرچه کنش دراماتیک از جنس سینمای هالییود درآثارش مشهود نبود،‏ اما همین تعارض انسان با زیبایی های طبیعت به نقطه مهم دراماتیکآثارش بدل می شد.‏ چالشی که انسان را تا ژرفنای تجربه پیش برده و او را با تجربه هاییتازه رو به رو می ساخت.‏آنجلو پلوس سینما را با ساختن فیلم Peripeteies me tous Forminx آغاز کردو مهمترین فیلم های او را می تواند با عنوان های سفر به سیترا)‏‎1984‎‏(،‏ چشم اندازیدر مه)‏‎1988‎‏(،‏ گام معلق لک لک)‏‎1991‎‏(‏ و ابدیت و یک روز)‏‎1998‎‏(‏ به خاطر آورد.‏اگرچه منتقدین اذعان داشتند فیلم واپسین پایان سینمای هنری اروپا را اعالم کرد،‏ امااین فیلم نیز همچون چند اثر یاد شده دارای مولفه هایی است که می تواند برای آنکهقصد دارد درباره سینمای آنجلوپلوس به عنوان یک مولف بداند،‏ نشانه هایی کافی راعرضه می دارد.‏تئو آنجلوپلوس متولد 27 آوریل 1953 در آتن بود.‏ تحصیالت ابتدایی را در آتنآغاز کرد اما پس مدتی آن را رها کرده و به قصد تحصیل هنر و ادبیات به دانشگاهسوربن فرانسه رفت.‏ پس از مدت کوتاهی مدرسه سینمایی ایدک پاریس را برای ادامهتحصیالت انتخاب کرد.‏ پس از پایان تحصیالت به کشور خود بازگشت و به عنوانیک روزنامه نگار و منتقد در یکی از روزنامههای یونان مشغول به کار شد.‏ وی در طولحیات سینمایی خود حدود 20 فیلم سینمایی را کارگردانی کرد.‏ 16 فیلمنامه نوشت ودر 8 فیلم نیز به عنوان بازیگر حضور یافت.‏سینمای آنجلوپلوس اگرچه در بخشی عمده از داستان های این فیلمساز به یونان میپردازد،‏ اما هیچگاه انسان را در جغرافیایی خاص تصویر نمی کند و می کوشد فضایی راپدیدار سازد تا به این آدم ها موقعیتی جهان وطنی بدهد.‏ آدم هایی که متعلق به همه جاهستند و در هیچ کجا جایی ندارند.‏98


مرگ نویسنده - سیاستمدار:‏درگذشت واتسالو هاولگروه اخبارواتسالو هاول )1936-2011( روز یکشنبه 18 دسامبر 2011)27 آذر 1390( در پی یک بیماری طوالنیدرگذشت.‏ زندگی هاول به مثابه یک نویسنده مبارز با رژیم کمونیستی چکسلواکی در دوره جنگ سرد،‏سرنوشت بسیاری از روشنفکران را در یک دوران سیاه و طوالنی مدت سلطه و تاریک و دردناک درچندین نسل پی در پی،‏ نخست در روسیه و سپس در کشورهای دیگر وابسته به شوروی پس از جنگجهانی دوم،‏ رقم می زند.‏ زمانی که تانک های روسی جنبش آزادیخواهانه چکسلواکی را سرکوبمی کردند.‏ هاول نویسنده ای جوان بود و پس از آن نزدیک به سی سال را در سخت ترین شرایطبا دیکتاتوری کموتیستی وابسته به شوروی مبارزه کرد تا سرانجام چکسلواکی پس از سقوط شورویبه استفالل رسید و سپس به دو کشور چک و اسلواکی تقسیم شد.‏ نقش هاول به عنوان نخستین رئیسجمهور کشوری که از ده ها سال دیکتاتوری بیرون می آمد برای جلوگیری از خشونت و انتقام جوییو استقرار آرام و مرحله به مرحله دموکراسی در این شکر قابل تقدیر است.‏ از این رو امروز بیشتر نوشتههای که در تقدیر او نوشته می شود،‏ بر این نمته تاکید دارند که چگونه یک روشنفکر،‏ یک نویسنده وکسی که قاعدتا می توانست به حیات بسیار آرام تری در کشور خود ادامه دهد و در نقش قهرمان باقیبماند،‏ این را نخواست و مسئولیت سنگین کمک به هدایت بدون تنش کشورش به دموکراسی و پرهیزاز خشونت را بر دوش گرفت و با موفقیت به انجام رساند.‏99


به یاد سلطان آواز بلوچستانشادروان استاد غالم رسول دینارزهیعبدالسالم برزگ زادههر قومی نسبت به شرایط فرهنگی وجغرافیایی قالب سروده ها و نوع سازها و حتیدستگاه های موسیقیایی خود را درطی زمان انتخاب میکند.با نگاهی به پیشینیه فرهنگیقوم بلوچ و میزان بهره گیری این قوم از سازها و سروده های بلوچی در می یابیم کهموسیقی بلوچ به دلیل برخورداری از عناصری که توان ادامه زندگی وحیات هنری رادر بستر فرهنگی قوم بلوچ داشته و باروحیه فرهنگی قوم بلوچ هم سو بوده اند توانستهتا امروز با همه موانع و مشکالت دست و پنجه نرم کند و ادامه حیات دهد زیرا موسیقیبلوچ قبل از دو قرن اخیر تنها ابزار ثبت و ضبط وقایع مهم و تاریخی بلوچستان بوده وتمامی ویژگی های همه گیری را داشته.‏ آنچنان که توانسته با شادی ها و دلتنگی هایقوم بلوچ همراهی و هم زبانی کند و اگر در برهه ای از زمان اندکی با احساسات قومیو ملی بلوچ نیز آمیخته شده آنچنان تاثیری در فرهنگ عموم مردم بلوچ گذاشته کهزمزمه عموم گردیده و با روحیه مردم سازگار و همسو با همه طبقات جامعه شده استموسیقی بلوچ را می توان جزیی از زندگی مردم بلوچ بر شمردکه در هر سن و سالی باآنها همدل و همراه است ‏.کمتر جوان بلوچی را میتوان یافت که از طریق موسیقی با باغو آنار و گل اندام و هانی و مهناز و مه گنج آشنا نباشدوباگوش فرا دادن به موسیقیعاشقانه بلوچی درخیال خویش سر بر شانه های دلبند خیالی خود ننهاده باشد.یا کمترزن بلوچی می توان پیدا کرد که رنج ها،تلخکامی ها و شادی های خودرا با زهیروک وآواهای موسیقی نجوا نکند ودر فراق پسران و عزیزان جوان خود که برای کسب روزیحالل دل به دریا زده و روانه آن سوی آب برای کسب و کار رفته اند آهنگ دبی ءِ‏دریا را زمزمه نکند و هیچ دیوان و مجلس بلوچی را سراغ نداریم که دیوان ساالران وبزرگان قوم بلوچ در کنار خودپهلوان و همراهانش را جمع نکند و به حماسه سرایی وبیان رشادت های چاکر و همّل و میر قنبر گوش فرا ندهند ‏.اما آهنگها و موسیقی استادغالم رسول دینارزهی هم از نظر محتوایی وموضوعی و هم از نظر موسیقیایی و ریتم وترکیب مولودی های اصیل بلوچی ونیز تلفیق موسیقی سنتی با موسیقی مدرن آنچنانهمه گیر وفرا گیر بود که مختص یک سن و یا یک گروه نبود بلکه همه مردم بلوچاز زن ومرد،پیر وجوان و دختر و پسر موسیقی و آهنگ های استاد دینارزهی را میپسندیدند زیرا همه گیر بود.‏استاد غالم رسول دینارزهی از 34 سال قبل با عشق و عالقه ای که به موسیقی بلوچیداشت فعالیت خود را نزد استاد فتح محمد نسکنتی در عرصه موسیقی شروع کردوی عالقه و استعداد فوق العاده ای در زمینه موسیقی و آهنگ سازی داشت وتمامتالش خود را روی تنظیم آهنگ های بلوچی متمرکز کرد و از سال ‎1349‎تا‎1355‎هجری شمسی در رادیو و تلویزیون کراچی و کویته به آهنگسازی سروده های بلوچیپرداخت از سال‎1358‎ در صدا و سیمای مرکز سیستان و بلوچستان مشغول به کار شدو در زمینه تولیدموسیقی محلی بلوچی آثار ارزشمندی ارایه داد اینجانب از سال 1363افتخار آشنایی و شاگردی در کسوت این بزرگ مردم فرهنگ و هنر بلوچ را پیدا کردمو خاطرات زیادی از آن دوران طالیی در صدا و سیما ی سیستان و بلوچستان دارم هرچند استاد دینارزهی از دست اندر کاران صدا و سیمای استان به خاطر استفاده از هنر اودر جوانی و رها کردنش در سن کهولت گالیه داشت و از بیست سال پیش همکاریخود را با صدا و سیما استان قطع کرد و این گالیه همه هنرمندان بلوچ واساتید موسیقیبلوچ است.‏ استاد دینارزهی مدتی را هم به عنوان گوینده در رادیو بلوچی به فعالیتپرداخت و برای بیش از صد سروده محلی آهنگسازی نمود شاعر اکثر آثار و آهنگهای استاد دینارزهی خود ایشان و شاعر و ادیب نامدار بلوچ سید ظهور شاه هاشمیودر برخی موارد استاد مرحوم عبدالستار بلوچ مقدم وسایر شعرای نامی بلوچ بودند. استاد مرحوم غالم رسول دینارزهی همراه با استاد ستار و استاد شفیع از بنیانگذارانموسیقی نوین بلوچ بودند که برای اولین بار با حفظ اصیل ترین نغمات و گوشه ها واز همه مهمتر ریتم های کهن موسیقی بلوچ با ابتکاری خاص وبا استفاده از دانش وتجربه موسیقیایی خوداقدام به خلق وابداع آهنگهای جدید و مدرن نمودند ‏.آنچنان کهاساتید بزرگ موسیقی در ایران و پاکستان و جهان انگشت به دهان مانده و برای اولینبار آهنگهایی را می شنیدند که تقلیدی از هیچکدام از آهنگسازان ایرانی و پاکستانیو هیچ یک از اساتید برجسته موسیقی جهان نبود بلکه خلق آهنگ های حرفه ای بودکه با استفاده از آالت و ادوات موسیقی اصیل بلوچی بود واستفاده از مهارت اساتیدسازهای مختلف بلوچی که هر کدام در نواختن ساز خود فوق العاده بودند و هماهنگیو رهبری این گروه و نیز تنظیم این آهنگ ها را کسی به عهده داشت که سالیان متمادیبا علم موسیقی آشنا بود و خود نیز مهارت خاصی در هماهنگی و نواختن هارمونی کهمادر سازها است داشت این فرد کسی نبود جزء استاد غالم رسول دینارزهی وبه همیندلیل آثار این استاد برجسته موسیقی بلوچستان نه تنها به دلیل انتخاب مناسب موضوع وبهره گیری از سرودها واشعار شعرای نامی بلوچ همچون سید ظهور شاه هاشمی و دیگرشعرای نامی بلوچ که در بین مردم بلوچستان از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند بلکهبه دلیل ارزش موسیقیایی و حرفه ای که مورد قبول اهل فن واساتید بزرگ موسیقی وآهنگسازان مشهور بودماندگارماند و به همین جهت این آثار به عنوان آثار ماندگاردرآرشیو رادیو و تلویزیون ها و نیز در ذهن وحافظه عمومی مردم برای همیشه جاودانه ونام خالق این آثار به عنوان سلطان آواز و موسیقی بلوچ تا ابد ثبت و ضبط شد و به عنوانچهره همیشه زنده در اذهان مردم بلوچ ماندگار ماند روحش شاد.‏100


خاموشی چراغ پرفروغ نسل سوخته ی موسیقیدانان بلوچدر رثای فقدان سه استاد فقید موسیقی بلوچی:‏کماالن،‏ بامری و دینارزهیعبدالوهاب شُ‏ هلی بُرموسیقی بلوچی بدون هیچ گونه اما و اگری چکیده و میراث دار فرهنگ،‏ تمدن،‏ طبیعت،‏زندگی،‏ رنج،‏ شادی،‏ سنت و نوگرایی بلوچ در بلندای تاریخ بوده و هست.‏ خاطراتافرادی که سن و سالی از آنها گذشته است،‏ گویای آن است که تا قبل از سه چهار دههی اخیر موسیقی بلوچی با سبک ها و ژانرهای مختلف و متنوعش،‏ نبض زندگی بلوچیبود و سرتاسر آن را می جنباند.‏ تولد،‏ عروسی،‏ مرگ،‏ کاشت،‏ داشت،‏ برداشت،‏ بیماریو سرخوشی بلوچ در ظرف و بستر موسیقی معنا می یافت و بدون آن بدور از تصور وخیال بود.‏ این موسیقی همچون بندی بود که موقعیت های مختلف زندگی را به هم پیوندمی داد و به آنها نوعی انسجام و هارمونی می بخشید.‏ از میان اشکال مختلف موسیقیبلوچی،‏ دیوان های ساز و دهل،‏ مسلط ترین شکلِ‏ حضور اجتماعی موسیقی در زندگیروزمره ی مردم بودند که به مناسبت های مختلفی شکل می گرفتند و اهالی محله و نیزمحله های اطراف در آنها حضور می یافتند.‏ مراسم عروسی و ختنه سوران،‏ یکی از مهمترین مناسبت های شکل گیری،‏ چنین دیوان هایی بود.‏ کسی که پسرش را زن می دادو یا او را ختنه می کرد،‏ از یک و یا چند گروه موسیقی دعوت می نمود و شب هنگام،‏در جلوی دروازه و یا زمین صاف و همواری که نزدیک محله های مسکونی بود،‏ گروههای ساز و آواز حضور می یافتند و صدای ساز و نغمه هایشان تا بلندای آسمان،‏ بلندمی شد.‏در این دیوان ها به محض برخاستن صدای ساز و آواز،‏ اکثریت قریب به اتفاق مردانمحله و محله های اطراف،‏ به جایگاه می آمدند و نظاره گر هنرنمایی گروه های مختلفموسیقی می شدند و زنان و کودکان از باالی پشت بام هایی که مشرف بر صحنه بودند،‏نظاره گر آنها می شدند.‏ گروههای موسیقی به نوبت و بصورت ردیفی،‏ هنرنمایی شان راتقدیم مردم مشتقاق می نمودند.‏ این گروهها بیشتر از سه دسته نبودند:‏ سرودی ها)کسانیکه سازهایشان سرود ‏)قیچک(،‏ تنبور و دهلک بود و نغمه هایشان به زبان بلوچی(،‏ دهلو سُرنایی ها ‏)کسانی که سازهایشان دهل و سُرنا بود و آوازی نمی خواندند(‏ و صاحبان( کسانی که سازشان رباب و تنبور بود و نغمه هایشان با زبان دری و اشعار عرفای ایرانیبود(.‏ بعد از گرم شدن نوازندگان و کامل شدن جمعیت،‏ در فضای روشنی که از آتشزدن کنده های درخت خرما،‏ حاصل می شد،‏ رقص دسته جمعی و کالسیک بلوچی کهدر زبان بلوچی صحبت Suhbat نامیده می شود،‏ آغاز می شد.‏ روال کار بدین صورتبود که ابتدا مردان متشخص و اسم و رسم دار،‏ که لباس های مجلسی مخصوص صحبترا پوشیده بودند-‏ و مشخصه اش نسبت به لباس های معمولی شلوار بسیار بزرگ و پارچهای با کیفیت باال بود-‏ بلند می شدند و با لبانی خندان و فارغ از بار سنگین زندگی وامرار معاشی که بر تن و روح شان بود،‏ حلقه ی صحبت را شکل می دادند.‏ با فاصله یکوتاهی حلقه ی صحبتیان،‏ خیلی سریع از خود بیخود می شدند و با جنباندن بدن شان،‏مطابق با ریتم تند موسیقی و قواعد حاکم بر صحبت بلوچی که ملکه ی ذهن شان شدهبود،‏ به قول فروید روانکاو،‏ برای مدتی تن را فارغ از آداب و رسوم دست و پا گیری کهرشد تمدن بر انسان تحمیل می کند و منجر به سرکوبی و ناخرسندی بیشتر می شود،‏ میجنباندند و با بستن چشمانشان و رها کردن خود از حضور دیگران،‏ آزادی انسان بدوی راتجربه می کردند؛ انسانی که هنوز،‏ به قول میشل فوکو فیلسوف،‏ تکنولوژی های قدرتاو را رام نساخته و زنجیرهای مختلفی بر دست و پایش،‏ نبسته بودند.‏با به اتمام رسیدن هر آوازی،‏ صحبتیان،‏ جلوس کرده و با خوردن آب خنکِ‏ مشک کهتوسط ساقیان مشک به دوش،‏ در اختیارشان قرار داده می شد،‏ آبی را که در اثر تعریق ازبدنشان تبخیر شده است،‏ جبران می نمودند.‏ با اتمام،‏ هر قطعه ای،‏ قطعه ای دیگر توسطهمان گروه و یا گروهی دیگر نواخته می شد و با افزوده شدن افراد جدیدی به حلقه یصحبتیان،‏ جان تازه ای به آن تزریق می شد و شوری جدید در نظاره گران،‏ شکل میگرفت.‏ بعد از صحبت متشخصان قوم،‏ نوبت به اقشار دیگر می رسید و سرانجام قشرهایپایین جامعه.‏ در صحبتِ‏ قشرهای پایین جامعه،‏ جذابیت های مضاعفی همچون انواع واقسام شیرین کاری ها و حاشیه ها وجود داشت،‏ که افراد متشخص،‏ انجام نمی دادند ولیبه شدت مجذوب تماشای آنها بودند.‏دیوان های ساز و آواز بلوچی،‏ با وام گیری از واژه های میخایل باختین،‏ منتقد ادبی روس،‏نوعی ‏»کارناوال«‏ جمعی و سنتی بودند که امکانی برای سرخوشی مردم بلوچ،‏ خلق مینمودند و قشرهای مختلف اجتماعی در آنها جمع شده و در کنار یکدیگر،‏ به یکشادی جمعی می پیوستند و انسجام اجتماعی شان را بازسازی می کردند.‏ قهرمانان اینفضای اجتماعی و فرهنگی،‏ موزیسین ها و خوانندگانی بودند که طنین ساز و آوازشان بریکنواختی و کسالتِ‏ زندگی روزمره غالب می شد و روح زندگی را در کالبد جامعه میدمیدند و آن را به پویایی و سرخوشی وا می داشتند.‏ با ورود ضبط صوت به بلوچستان،‏افرادی که توان مالی الزم جهت استفاده از این وسیله جدید را داشتند،‏ آنرا خریدارینموده و اجراهای زنده موسیقی و آواز را که در دیوان ها صورت می گرفت با اشتیاقیوافر ضبط می نمودند و در زندگی روزمره،‏ به محض پیش آمدن فراغتی،‏ آنها را میشنیدند و از این طریق،‏ بخشی از آالم زندگی شان را تسکین می دادند.‏101


چنین موسیقی مردمی و شورانگیزی که روح زندگی بلوچی بود،‏ در فضای فرهنگی واجتماعی ای که از حدود سه چهار دهه ی پیش به مرور در بلوچستان شکل می گیرد،‏به عنوان سمبل جاهلیت تلقی شده و همچون یک جذامی از متن زندگی تبعید و مجبوربه عزلت و گوشه نشینی می شود.‏ خیلی از چهره های شاخص موسیقی بلوچی یا حرفهشان را کنار می گذارند و یا تبدیل به موزیسین ها و خواننده هایی پستونشین و محفلیمی شوند.‏ یکی از دوستان به هنگام روایت این فضای موسیقی ستیزی در سالهای اول ایندوره ی جدید که در بلوچستان توسط قشریون مسلک گرای بلوچ شکل می گیرد،‏ میگوید:‏ ‏»روزی در ... بودم که استاد شاخص موسیقی بلوچی،‏ پهلوان ... را دیدم که رو بهمسلک گرایی که با اهانت های زبانی او را مجبور به کنار گذاشتن سازش کرده بود،‏ کردو گفت ‏»االن که موفق شدی مرا از سازم جدا کنی،‏ به مردم بگو که چیزی برای خوردنو زندگی کردن به من بدهند که در این سن دیگر قادر به شروع کردن حرفه جدیدینیستم«.‏ در کمال ناباوری فضا آن چنان علیه موزیسین ها بود که کسی به او توجهینکرد و همچون یک غریبه راهش را گرفت و رفت«.‏ در این فضا،‏ نسلی از نوازندگان وآوازخوانان بلوچ که تازه به سنین جوانی رسیده بودند و با یادگیری دانش موسیقی از نسلپیشین،‏ سودای هنرنمایی و تجربه کردن سبک های جدید و حضوری جدی در جامعه راداشتند،‏ مبتال به وضعیتی تراژدیک می شوند.‏ این نسل از موزیسین ها با مشاهده ی وضعیتغم انگیزی که برای موزیسین های نسل قبل از آنها پیش می آید-که افرادی غیر از اساتیدو پیشکسوتانشان نیستند-‏ همچون آنها مجبور به عزلت نشینی و دل کندن از رویای شان،‏می شوند.‏ نسل جوان موزیسین ها که می توان آنها را نسل دوم موزیسین های بلوچ دردوره ی معاصر نامید،‏ در بهترین سالهای زندگی هنری شان مواجه با بی رحمی تاریخ میشوند که سرانجامی جزء ترک دیار و یا برگزیدن حرفه ای غیر از موسیقی،‏ و پرداختنبه موسیقی در پستوی خانه ی خود و یا دیگری و یا تولید اثری برای ارگان های دولتی وجشنواره های موسیقی ندارند.‏هم آنهایی که ترک دیار می کنند و هم آنهایی که می مانند و موسیقی را بصورت تفننیو پاره وقتی دنبال می کنند،‏ مهم ترین منبع الهام،‏ نوآوری و سبک پردازی موزیسین هاینسل قبلشان را که چیزی جزء دیوان های ساز و صحبت بلوچی نبود و تا سپیده دم صبحادامه داشتند،‏ از دست می دهند.‏ زمانیکه این نسل از موزیسین های بلوچ،‏ توده های مردمیرا که در طول تاریخ،‏ مهم ترین حمایت کنندگان،‏ موسیقی بلوچی بودند را از دست میدهند،‏ و فراتر از این در ذهن آنها،‏ بعنوان کسانی تلقی می شوند که حرفه شان نه یکحرفه ی هنری و فرهنگی بلکه حرفه ای جاهلی و نشانی از عصر نادانی قوم است،‏ تبدیلبه ‏»غریبه هایی آشنا«‏ در بلوچستان می شوند.‏ آنها روز به روز منزوی تر شده و در فضایفرهنگی و اجتماعی جدیدی که در بلوچستان حادث می شود و مردم محفل ها و دیوانهای جدیدی پیدا می کنند و دل به سوداهای جدیدی می سپارند،‏ از نظر هنری در شرایطبسیار سختی قرار می گیرند.‏ اما قدرت موسیقی بلوچی و نفوذی که در قلب و ذهن شاندارد،‏ و قشرهای بسیار اقلیتی که جو زمانه نمی تواند آنها را ببلعد،‏ باعث می شوند کهموزیسین های نسل دوم،‏ با زجری وصف ناپذیر،‏ میراث غنی موسیقیایی بلوچی را کهفرهنگ و خاطره ی جمعی بلوچ را در درونش ذخیره کرده است،‏ از نابودی نجات دهند.‏موسیقی این نسل،‏ موسیقی دوره ی اضطرار و مبارزه برای بقاء و ماندن است.‏ چون اصلیترین دغدغه ای که دارند،‏ متوسل شدن به هر بوته ای است تا شاید از غرق شدن و نابودیموسیقی بلوچ های ایرانی،‏ جلوگیری کنند.‏ اگر چه این موسیقی دانان به خوبی و بصورتدرخشانی نقش تاریخی شان را ایفا نمودند و فراتر از توان و امکانات شان در نگه داشتمیراث،‏ مجاهدت کردند و از نابودی بخشی غنی از فرهنگ بلوچی جلوگیری نمودند،‏ اماچون توده های مردم،‏ حمایت های مادی و معنوی شان را از آنها دریغ ورزیدند،‏ تبدیل بهنسلی سوخته شدند.‏ آنها نتوانستند مکتب های موسیقی تاسیس کنند و دانش و مهارت غنیموسیقی شان را به نسل جدید انتقال دهند.‏ این نسل بصورت خیلی طبیعی در دیوان هایساز و آواز بلوچی،‏ مهارت های سازی و آوازی را از موسیقی دانان نسل قبل از خودش،‏به خوبی یاد گرفت،‏ اما فضای فرهنگی و اجتماعی بلوچستان در سه دهه ی اخیر،‏ به آنهااجازه نداد که نسل جدیدی از موزیسین های بلوچ را در روالی طبیعی،‏ تولید کنند.‏ اگرتاریخ با این نسل از موسیقی دانان مستعد و پرشور یار بود،‏ چه کارهایی که با موسیقیبلوچی نمی کردند و چه سبک های جدیدی که بر این موسیقی نمی افزودند و چه نسلشاخصی از موسیقی دانان که تربیت نمی کردند.‏ استعداد،‏ عشق و شور آنها فراتر از اینبود و افسوس که این چنین،‏ اخته شدند.‏در دوره ی زمانی حدود دوسال و نیم اخیر،‏ سه نفر از موزیسین های شاخص نسل سوختهبلوچستان،‏ دارفانی را ودا کردند که خاتمه یافتن زندگی آنها،‏ نشانی بس غم انگیز ازخاموشی چراغ پرفروغ این نسل از موسیقی دانان بلوچ است.‏ دو سه نفری که از این نسلهم باقی مانده اند در دهه های هفتاد و هشتاد عمرشان به سر می برند که بی رحمی هایطبیعت،‏ دیگر مجالی برای آنها باقی نگذاشته است و کهولت سن توان و شورشان راپژمرده است.‏ کماالن هوت،‏ ماشااهلل بامری و غالمرسول دینارزهی،‏ سه استاد فقید نسلسوخته ی موسیقی بلوچی بودند که به ترتیب زمانی در اسفند 1388، تیر و مهر 1390جامعه ی بلوچستان مواجه با فقدان آنها شد.‏ این سه نفر که سه ضلع بنیادی موسیقی نسلشان هستند،‏ هر کدام با موسیقی خاص شان،‏ موسیقی بلوچی را حفظ نموده و تا حدودیارتقاء دادند و نیز از مدفون شدن اش-‏ که بخشی از میراث فرهنگی جهانی است-درفضای سخت و بس ناجوانمردانه ای که زیستند،‏ جلوگیری نمودند.‏اینان در کنار موزیسین ها و خواننده های هم نسل شان در روزگاری ناساز و ساز ستیز،‏میراث داران منزوی و حاشیه نشین ساز و نوای بلوچی بودند،‏ و با تمامی نامالیماتی کهجامعه ی بلوچ در حق آنها روا داشت،‏ خم به ابرو نیاوردند و از آنچه که توانستند،‏ دریغنورزیدند.‏اسطوره گرایی و نوستالوژی،‏ مهم ترین مشخصه های موسیقی کماالن هوت،‏ می باشند.‏ اوشیفته و روایت گر قهرمانان اسطوره ای و حماسی بلوچ در عصری کامالً‏ جدید و مدرنشده است.‏ او فردوسی فرهنگ بلوچی است که از هر گوشه و کناری اسطوره ها و حماسههای بلوچی را که شفاهی هستند جمع آوری می کند و با خواندن موسیقایی و آوازی آنهادر سبک پهلوانی،‏ تاریخ فرهنگی رو به زوالی را به جوانان بلوچ دهه پنجاه به بعد،‏ معرفیمی کند.‏ او نگهدارنده ی فرهنگ حماسی و زندگی سنتی بلوچی در عصر مدرنیته و مسلکگرایی است.‏ کماالن پیوند دهنده ی نسل جدید با وجدان جمعی و خاطره قومی اسطوره ایو سنتی است و با هنرنمایی و افسون گری های منحصر به فردش،‏ شکوه گذشته را روایتمی کند و زندگی حماسی و سنتی بلوچ های کوه نشین و چادرنشین را به رخ بلوچ شهریشده می کشد تا مبادا حافظه ی تاریخی اش،‏ زایل شود و در زمان حال مستغرق شده وسنت های پهلوانی و فرهنگ سنتی اش را از یاد ببرد.‏ موسیقی کماالن،‏ حافظ فرهنگ سنتیو قدیمی بلوچ و بخصوص بلوچ های ایران در دورانی به شدت عصبی و مسلک گرا است.‏از منظر اجتماعی،‏ موسیقی کماالن نزدیک ترین موسیقی به موسیقی دیوان های ساز و آوازقدیمی بلوچی است،‏ و قشرهای سنت گرا،‏ ارتباط بسیار خوبی با آن داشته و به سادگی باآن ارتباط برقرار می کنند.‏ماشاءاهلل بامری یکی دیگر از چهره های شاخص نسل دوم موسیقی دانان بلوچ در دورهمعاصر است.‏ او که موسیقی را بعنوان حرفه ی دوم و اما حرفه ی قلبی و احساسی اش دنبالنمود،‏ نگه دارنده و ارتقاء دهنده ی موسیقی فولکلوریک بلوچی-که مردمی ترین سبکموسیقی بلوچی است-‏ بود.‏ مهم ترین مشخصه ی این موسیقی،‏ ریتم های تند،‏ شورانگیرو بداهه نوازی است که با اشعاری که بیان کننده ی تجربه های معمولی و روزمره ی مردمبلوچ همچون مراسم عروسی است،‏ همراه می شود.‏ این سبکِ‏ موسیقی زمانی مسلط ترینسبک در دیوان های ساز و آواز و صحبت بلوچی،‏ بود.‏ بامری چهره ی شاخص موزیسینهای معمولی و به شدت مردمی نسل خودش است،‏ که عالرغم مهارت و شناخت فوقالعاده ای که از موسیقی بلوچی دارند،‏ بدون هیچ گونه مناسک هنرنمایانه ای،‏ صدایساز و آوازشان را برای مشتاقان می گسترانند.‏ مرگ غم انگیز بامری در فقر و بی بضاعتیای که حتی توان پرداخت هزینه های ناچیز بیمارستانی و نیز ادامه ی مداویش را نداشت،‏دودی بود که بر آسمان بلند شد و بخشی از داستان غم انگیز نسلی از موسیقی دانان پرشورو توانمند بلوچ را که بعضاً‏ در تنهایی زندگی کردند و می کنند،‏ با صدایی بلند،‏ فریادکشید.‏ نسلی که بدلیل تغییراتی که طی چند دهه ی گذشته،‏ در فضای فرهنگی و اجتماعیبلوچستان شکل گرفت،‏ روز به روز با کاسته شدن تقاضای موسیقی شان در جامعه یبلوچستان،‏ شنوندگان و حامیانشان را از دست دادند و با منزوی شدن و به حاشیه رانده شدن،‏نبوغ و استعدادشان سوخت و نیز جامعه از هنر آنها محروم شد.‏موسیقی غالمرسول دینارزهی،‏ یک موسیقی نوگرا و ادبی است.‏ او با آهنگ سازی متعددو متنوعی که انجام داد تالش نمود که با بهره گیری متنوع تر و گسترده تر از سازهایبلوچی،‏ حالتی ارکستریک به موسیقی بلوچی دهد و زمینه را برای ورودش به دنیای رسانهو مدیوم های جدید،‏ فراهم تر نماید.‏ دینارزهی بدلیل شرایط کاری و تجربه های حرفهای که داشت،‏ گوشش مرتباً‏ با موسیقی مدرن ملل درگیر بود و مسبب نوعی مدرنیسم درموسیقی بلوچی شد.‏ وجه دیگر موسیقی او،‏ بهره گیری اش از سروده های ادیبان شاخصبلوچ در قطعه های آوازی اش،‏ است.‏ این موضوع نوعی تشخص و ادبی بودن به موسیقی اومی دهد.‏ دینارزهی با قد بلند و نحیف،‏ صورت اصالح شده و استخوانی،‏ صدای اندوهگینو حزن انگیز،‏ عینک بزرگش و نیز با اهتمامش بر آهنگ سازی نو و تلفیقی و استفاده ازسروده های شاعران روشنفکر بلوچ،‏ سمبل مدرنیسم در موزیسین های هم نسل اش است.‏فقدان سه موزیسین شاخص نسل دوم موزیسین های بلوچ،‏ ضربه ی فرهنگی بسیار بزرگیبرای موسیقی بلوچی بود.‏ بخصوص آنکه،‏ بلوچستان در دوره ای مواجه با فقدان و خالءآنها شد،‏ که جامعه ی بلوچی دارد از فضای متصلب و مسلک گرایانه ی سه چهار دهه یگذشته اش،‏ آرام آرام خارج می شود و آرزومند خلق فضای فرهنگی و اجتماعی ای تازهای است که هنر،‏ عشق و دوستی جایگاه مطلوب تری در آن داشته باشند.‏ اندوه سهمگینیکه با شنیدن خبر فقدان موزیسین های هنرمند،‏ بر روح و جان جامعه ی بلوچی تحمیل میشود،‏ کفاره ی قدرنشناسی و جفایی است که در حق آنها روا داشت و امکان داشتن یکزندگی هنری طبیعی و بدون از ترس و استرس را از آنها دریغ ورزید.‏ البته وجدان جمعیِ‏این جامعه ی سیاست زده و مسلک زده،‏ هنوز دوست دارد برای رها شدن از بار گناهدسته جمعی اش،‏ به جای بازاندیشی و طلب بخشش از موسیقی دانانی که آنها را سوخت،‏فرافکنی کند و همه ی کاسه کوزه ها را بر سر سیاست،‏ بکشند.‏ اما این فرافکنی،‏ خاصیتیجزء هبوط بیشتر هنر و موسیقی در بلوچستان نخواهد داشت.‏ خود انتقادی دسته جمعی وشالوده شکنی تجربه ی تاریخی که پشت سر گذاشتیم و تک تک ما در ساخته شدنششریکیم،‏ حداقل کارمثبتی است که می توانیم برای رشد و تعالی موسیقی بلوچی،‏ بعنوانیک موسیقی انسانی و زندگی بخش،‏ در جامعه ی امروز و آینده مان داشته باشیم.‏102


به یاد ماشاءاهلل بامری،‏خواننده و نوازنده تنبورک بلوچستانمحسن شهرنازدارگزارشی از سفر به قلب مکران:‏ ترانه هایی که زمزمه می کنیمماشااهلل بامری،خواننده سوتی و نوازنده تنبورک بلوچستان اول مرداد ماه امسال بر اثربیماری سرطان ریه درگذشت.درست به یاد ندارم اولین باری که بامری را دیدم،کی ودقیقا کجا بود.اما خوب در خاطرم مانده است که در اوایل سال 1377 در اولین برنامهققنوس که به همت محمدرضا درویشی پژوهشگر نام آشنای موسیقی اقوام در تاالرحوزه هنری برگزار شد و به بزرگداشت شیر محمد اسپندار اختصاص داشت،بامریاسپندار را همراهی میکرد و خواننده گروه بود؛ با نواب روهنده،برکت شکل زهی وجهانگیر پروین جاکس ‏،نوازنده های گروه.‏از همان زمانها دوستی و روابط ما پررنگ تر شد و در تمام این سالها؛ چه زمانهایی کهمن برای پژوهش موسیقی یا ساخت مستند به بلوچستان می رفتم و یا او به جشنوارههای مختلف موسیقی می آمد،اعم از جشنواره فجر تا جشنواره موسیقی نواحی کرمان،‏همصحبت و معاشر هم بودیم و از طریق او بود که با بخش هایی از موسیقی مرکزیمکران آشنا شدم و بسیاری از نوازنده های گمنام آیین های موسیقی مردمی بلوچستانرا شناختم.‏ همچنین ضبط هایی از آوازهای او در هر فرصتی که به دست آمد انجام دادهام ‏،که بهترین آنها در ارگ بم ضبط شده است،درست چند ماه قبل از زلزله و ویرانیارگ؛ در حاشیه ساخت فیلم بابا عزیز،که بخش موسیقی ایران در آن فیلم را تدارک میدیدم.‏ از بامری،آنجا یک سوتی بلوچی دارم که به طرز حیرت آوری با فواصل دستگاهنوا منطبق بود و گردش ملودی بسیار زیبایی داشت و یادگاری از اوست که تبدیل بهرنگی در نوا شده است.‏صدای محزون و زنگ دار بامری کهآیینه ای از تاریخ و فرهنگ بلوچستانبود و گشاده رویی و مهربانی ‏،در کنارتالش صادقانه ای که برای معرفی وحمایت از نوازندگان مهجور ایرانشهر وتوابعش داشت،و البته طنز پنهانش،اولینو آخرین نشانه هایی است که در یکلحظه از او به خاطر می آورم.داوودپسر ماشااله اکنون باید بیست و اندیسال داشته باشد.از کودکی دهلک مینواخت و امیدوارم ساز و آواز پدر را همدنبال کرده باشد.‏سال 1380 گزارشی از سفر به بلوچستاننوشتم که ماشااهلل بامری در آن نقشمحوری داشت.این گزارش با یاد واحترام به او و پس از ده سال منتشر میشود:‏دوست فیلمسازی که آن روزها هنوزغریبه بود؛در مسیر جستجو برای یافتننوازنده ای بومی که برای حضور دریک فیلم مستند داستانی و مرتبط باموسیقی مناسب باشد،به من معرفی شد.‏به او شیر محمد اسپندار،نوازنده دونلیبلوچستان را پیشنهاد دادم ‏.او که بهمنمعتمدیان بود،پذیرفت و پژوهش فیلمشرا به من سپرد.‏ اینگونه بود که دوستیما سرگرفت و بهانه سفری دوباره بهبلوچستان دست یافت تا بی درنگ کولهراه ببندیم و عازم سفر شویم.‏جمعه هفتم اردیبهشت 1380، پرواز تهران به ایرانشهر،‏ با توقفی در زاهدان،‏ ما را بهقلب مکران می رساند.‏ بلوچستان ایران از دو منطقه ‏»سرحد«‏ و ‏»مکران«‏ شکل یافتهاست.»سرحد«‏ در شمال از نواحی جنوبی زاهدان آغاز می شود و تا خاش از جنوب ومیرجاوه و مرز پاکستان در شرق و کوههای کرمان در غرب ادامه می یابد.‏ از خاش تاچابهار و سواحل دریای عمان،‏ ‏»مکران«‏ است و ایرانشهر در قلب این سرزمین قرار دارد.‏دریای عمان هم در گذشته،دریای مکران نام داشته است.‏صبح،‏ ایرانشهر بودیم،‏ باد گرم و بیابانهای خشک اطراف فرودگاهی که تا شهر فاصلهدارد،‏ به پیشوازمان آمده اند.مسئول فرودگاه که فقط یک نفر است،در فلزی فرودگاهایرانشهر را قفل آهنی بزرگی میزند و سوار بر تاکسی ما به شهر می آید.‏ تاکسی ما رابه بازار قدیمی شهر می برد.‏ قلعه قدیمی ایرانشهر در مرکز این شهر قرار گرفته و بازاردر حاشیه آن است.‏ این همان ‏»قلعه ناصریه«‏ است که به دستور ناصرالدین شاه در زمانفرمانروایی فیروزمیرزا،‏ والی کرمان،‏ ساخته شده و امروزه جز دیوار بیرونی چیزی ازآن باقی نمانده است؛چرا که کاروانسراها و بناهای موجود در قلعه به دستور فرمانداروقت در اوایل انقالب ویران شده اند!‏ گرچه ایرانشهر امروز،‏ به دو خیابان اصلی و کوچهخاکی های اطراف خالصه می شود،‏ اما در کتب دین زرتشت،‏ از این شهر به عنوانشهری بزرگ و آبادی مهم مکران یاد کرده اند.‏ در کتب زرتشتی نام ایرانشهر،‏ ‏»پهله«‏یا ‏»پهره«‏ است.‏اسکندر مقدونی در حمله به ایران،‏ مدتی در این شهر اقامت کرده و برای حمله بههندوستان آماده شده است...شهر پر از تاریخ است و روایاتی که در ازدحام روزمرگیها کم کم از خاطرات آدمها فراموش می شود.‏ در اطراف قلعه ناصریه،‏ دستفروشانکودک افغان و بعضاً‏ بلوچ تجمع کرده اند.‏ دوربین را که بیرون می آوریم،سیل نگاه وکنجکاوی کودکانه شان،‏ به سوی ما می آید.‏ ما ‏»غریبه«ایم و این کلمه در شهر،‏ جایخود را به واژه ‏»میهمان«‏ داده است.‏ تضادهای محسوس اجتماعی در شهری که دیگربازتاب هویت تاریخی و اقلیمی اش نیست،مناسبات فرهنگی را هم دستخوش تغییر کردهاست.‏ و این جمع اضداد که از وجود افغانی های مهاجر تا بومیان شهرهای دیگر کهبرای کار به اینجا آمده اند ، رقم خورده ‏،جایی برای بسیاری از آداب کهن مرمان ایندیار باقی نگذاشته است..‏ در سیستان و بلوچستان،‏ غیر از زابل و نواحی اطراف آن،‏زاهدان و بعد ایرانشهر،‏ بیشترین ساکن افغانی را دارد.‏ در حاشیه غربی بیرون قلعه،‏ پشتدیوار بلند کاه گلی اش،‏ دستفروشها،‏ مسیر حرکت ما را با نگاهشان دنبال می کنند...‏103


به سمت ‏»بازار روز«‏ می رویم در بازار همه چیز پیدا می شود،‏ از پارچه های رنگارنگبا رنگ های زنده وتند و شاد تا اجناسی که از پاکستان آمده است و البته چاقوی ضامندار!‏ بازار روز سرپوشیده است،با معماری بی نشانی از فرهنگ بومی و آدمهایی که تغییرکرده اند.‏ معتمدیان احساس ناامنی کرده و این واقعیت فضای موجود است.‏ ‏»غریبه«‏اینجا دیگر میهمان نیست و این تعریف،‏ تکلیف آدمهای سرگردان را روشن می کند!‏باید با ‏»ماشااهلل بامری«‏ تماس بگیریم.‏ حضور معتمد بومی،‏ مشکل را حل می کند.‏ بامریرا سالهاست که می شناسم.‏ خواننده شناخته شده بلوچ و آشنا با فرهنگ آن دیار است.‏هر کس در قلب بلوچستان در پی فرهنگ موسیقی آن دیار رفته،ماشااهلل همراه و بلد وراهنمایش بوده است.‏ عالوه بر آن که خودش نیز شناخت کاملی از آیین ها و آدابفرهنگ عامه بلوجستان دارد.با او تماس می گیریم و منتظر آمدنش می شویم.‏ ایرانشهر،‏نسبت به سالهای گذشته و سفرهای قبل،‏ تغییر کرده،‏ مؤلفه های زندگی شهری پررنگشده و ماهیت بومی اش رنگ باخته است.‏بامری از دور می آید،با خنده همیشگی بر لبانش و حس امنیتی که با خود می آورد.‏دیداری تازه می کنیم و برای دیدن شیرمحمد اسپندار،‏ دونلی نواز شهیر مکران،‏ راهیبمپور می شویم.ساز دونلی ساز منحصر به فردی است.‏ گندم زارها و علفزارها ونخلستانهای دوردست و بزغاله های بازیگوشی که در صحرا رها شده اند ، از کنارچشمانمان می گذرند.‏ محمدآباد و نوک جو،‏ روستاهای اطراف ایرانشهر،‏ در راهند.‏راننده نواری را می تکاند و در ضبط اسقاطی ماشین فرو می کند؛موسیقی سوتیبلوچستان با صدایی آشنا.این صدای ماشااهلل بامری است که راننده بدون آنکه بداندصاحب صدا،‏ کنارش نشسته،با آواز او زمزمه می کند.ماشااله خرسند از این شهرت وگمنامی است!‏ و راننده سرمست از ترانه ها و ما مشعوف از این اتفاق زیبا.‏به بمپور می رسیم،‏ ظهرشده است و آفتاب تند و بی دریغ می بارد.‏ بمپور در ‎۳۰‎کیلومتریمسیر ایرانشهر به نیکشهر قرار دارد.‏ گندم،‏ جو،‏ تنباکو،‏ خرما و...‏ محصوالت بمپور استو آب کیمیاست.‏ در بلوچستان هرجا قناتی یا نهر آبی باشد،‏ آبادی شده است.‏ رودخانهبمپور،‏ مهمترین رودخانه ایرانشهر،‏ منبع اصلی تغذیه آب زمینهای کشت است و سایررودها از ریزابه های این رودخانه تغذیه می کنند.‏ بمپور هم نسبت به سالهای قبل تغییراتمحسوسی کرده،‏ کوچه های باریک و بلند با دیوارهای خانه های گلی،‏ عریض شدهو خانه هایی با شکل و شمایل خانه های شهری،‏ قد برافراشته است.‏ از انبوه دشتهایسرسبز و نخلستانها به خانه شیرمحمد می رسیم.‏ از جلوی خانه،‏ جوی آب روان است وباقی دشت است و نخلستان.‏ عروس و دختر استاد در خانه اند و اسپندار خود به عروسیبستگانش رفته است.‏ بامری هم با پدر عروس نسبت دارد.‏ ما را به عروسی دعوت میکنند.به اتفاق به آنجا می رویم.‏ اسپندار همراه با پدر عروس به پیشوازمان می آید،‏ بهمحفل صمیمی و ساده شان دعوت می شویم.‏ در حیاط بزرگ خانه،‏ دیگ غذا را با کندههای نخل،‏ بار گذاشته اند.‏ زنان به پخت و پز مشغولند و بچه ها به بازی...‏در اتاق مردان،‏ نزدیک به سی نفر دورتادور نشسته اند و تسبیح می گردانند.‏ آب میآورند؛ آب خنک.‏ و این سنت میهمان نوازی بلوچ است؛ آب این جادوی کمیابحیات را به نشانه محبت و میهمان نوازی پیشکش می کنند...‏ موضوع سفر را با شیرمحمددر میان می گذاریم و اینکه زمانی فرصت نیاز است تا از او تصاویری بگیریم و دربارهموضوع کار بیشتر صحبت کنیم،‏ قبول می کند.‏ مراسم عروسی در حال شکل گیریاست.‏ شیرمحمد درباره تهران و اوضاع قبل از انتخابات می پرسد!‏ داماد جوان می آید،‏آیین قبولی پدر عروس به اتمام می رسد،‏ شیرینی می آورند و همزمان،‏ سفره غذا پهنمی شود.نان داغ،‏ حاصل کار زنان در گوشه باغ است و گوشت و برنج.‏ اسپندار مارا به خانه اش دعوت می کند و خودش زودتر میرود.‏ پیاده در مسیر آفتاب سوزان به سوی خانه اومی رویم.‏ کوچه باغها،صدای نهر و بوی نخلستانهای اطراف،‏ بزغاله های بازیگوش رها و چشمهایکنجکاو کودکان بلوچ که از گوشه دیوارها و میاننخلستان،‏ ما را دنبال می کنند،‏ چنان با سکوتیلذتبخش توام شده که فراموش کرده ایم از کجاو برای چه و برای که به اینجا آمده ایم...‏ پسرهایاسپندار به استقبالمان می آیند،‏ حیاط خانه از یکسو به باغ راه دارد.‏ داماد اسپندار هم در خانه اوزندگی میکند.‏ اتاقی مسقف با خوشه ها و تنه خرما ودیوار کاهگلی که لوح های تقدیر بر در و دیوارشآویزان شده،اینجا اتاق میهمان است.‏وقت ساز می شود؛ لیکو و ذهیروک.‏ اینها آوازهای هجرانی بلوچ هستند و البته نقش مدرا نیز در موسیقی بلوچی ایفا می کنند.اسپندار دونلی که به دست می گیرد،‏ از خود بیخود می شود.‏ نل در زبان بلوچی به معنای نی است و دونلی،‏ دو نی مجزا از هم استکه همزمان نواخته می شود و یکی نقش واخوان دیگری را دارد.‏ در بلوچستان ایرانغیر از اسپندار،نوازنداگان معدود دیگری نیز دونلی میزنند،اما در بلوچستان پاکستاننوازندگان بیشتری وجود دارند.‏ بامری به اصرار ما،‏ همراه با ساز شیرمحمد،‏ لیکو میخواند.‏ صدایش زنگی دارد که از اعماق فرهنگ بلوچ برمی خیزد ‏،زنگی که عمیق ترینروایت را از هزارتوی این فرهنگ ناشناخته بازگو می کند.سبکبار و روان می خواند وخواندن مثل بلوچ بودن و حتی مثل بامری بودن برایش ساده است.بامری بیشتر اما بهعنوان خواننده سوتی در منطقه شناخته شده است.سوت یا صوت ترانه ها و آوازهایمردمی بلوچستان است و غالبا در مراسم های شادمانی اجرا می شود و مضامین آن عموماتغزلی است.بامری اما سالها پیش گروه آوای دل ایرانشهر را به وجود آورد و این نوعموسیقی را بر صحنه بسیاری از فستیوال های موسیقی داخلی و خارجی به روی صحنهبرد.از اسپندار در خارج از اتاقک گلی فیلم و عکس می گیریم و به باغ همسایه میرویم،‏ کوچکتر اما سرسبزتر است.‏ آفتاب به سمت افق می رود،‏ از خانه شیرمحمد بیرونآمده ایم و راهی قبرستان قدیمی بمپور می شویم.‏ قبرها در انتهای شهر،‏ با صحراهایماسه بادی پیوند خورده اند و زیر ماسه بادی ها دیگر از بسیاری از آنها نشانی نیست.‏قبرستانهای اهل تسنن بنا به سنت تدفین مردگان،‏ بی نشان دفن می شوند،‏ از قبرستانمسکوت با قبرهای فرورفته در ماسه و از تیغ آفتاب به زیر درختی پناه می بریم که‏»پیران«‏ نام دارد.‏ غذای اشتران و سایه یی در کنار قبرستان...ماشااله بامری از مردگان ورفتگان می گوید.‏ نمای ‏»قلعه بمپور«‏ از دور پیداست.‏ به سمت قلعه حرکت می کنیم.‏‏»پور«‏ همانطور که در فارسی ‏،در گویش بلوچی هم به معنای پسر است.‏ ماشااهلل بمپوررا پسربم و این قلعه را قلعه کوچک ارگ بم کرمان می داند.‏ در تقسیم بندی سرزمین‏»نیمروز«‏ در گذشته های نه چندان دور ‏،کرمان مرکز این سرزمین پهناور بوده و بدیهیاست که رابطه ای میان این ارگ ها بوده است.برخی روایات هم ساخت قلعه بمپور رابه نادرشاه افشار نسبت می دهند.‏از ساکنین کپرهای در راه آب می گیریم و از شکاف کنار قلعه ‏،باال می رویم.‏ تپهباستانی بمپور،‏ مشابه تپه های باستانی ‏،به نظر چند دوره تاریخی را دربردارد.‏ از باالیقلعه یک سو صحرا و شنهای روان و از سوی دیگر بمپور با نخلستانهای پراکنده اشپیداست.‏ غروب شده است،‏ از دل صحرا موتورسوارانی که چهره هایشان را پوشاندهاند،از بیراهه های اطراف شهر به سمت بمپور می آیند.‏ قبل از تاریکی هوا باید در شهرباشیم...‏ به خانه مادرزن بامری می رویم.‏ بلوچ اگر غریبه را ‏»میهمان«‏ ببیند،‏ آنچه داردرا با او قسمت می کند.‏ دست و صورت از غبار شستیم و همراه با ماشااله به ایرانشهربازگشتیم.‏ جاده ناامن است.‏ دشتها و کشتزارها و نخلها در حجم متراکم شب،‏ گم شدهاند.‏ صدای شب می آید،‏ میان هیاهوی دو روز،‏ شب سکوت پرمعنای فاصله یی استکه انسان در حضور روزمره اش،‏ خود را محک می زند.‏ روز گذشته را مرور می کنم.‏ستارگان کویر بلوچستان،‏ هر بار مرا راهنمای مسیری بوده اند که گمشده یی تازه بیابمکه از گم شدنش خود بی خبر بوده ام!‏ همچون سفر قبل که تا دورافتاده ترین روستاهایجنوب شرقی ایران از مسیر ناگان و اسفندک با دوست دیگری رفتیم و تجربه محفلپیر طریقت صاحبان و نقشبندی در روستای دهک سراوان در ذهنمان نقش بست؛ دیداربا درویش عبدالرئوف صاحب زاده،پیر طریقت که رباب می نواخت و غزل فارسیمی گفت هرچند فارسی صحبت نمی کرد.یا در نوک آباد نیکشهر،دیدار با خانوادهبلیده پیران قادری و آیین پیر پتر و حضور در مراسممالد،تا ساحل چابهار،کمال خان هوت معروف بهکماالن و لعل بخش پیک شاعران و خوانندگان بنامسنت پهلونی بلوچ و همچنین غالم قادر رحمانی درجاسک و بسیاری دیگر،همه و همه گم شده هاییبودند که در این سرزمین شگفت انگیز بازیافته ام...‏به ایرانشهر رسیدیم،‏ تنها هتل شهر،‏ محل اسکانماست و ما تنها مسافران هتل هستیم.‏104


ایرانشهر و بمپور با همه فاصله اندکی که دارند براستی در دو دوره تاریخی متفاوتنفس می کشند.‏ بمپور اگر هنوز در قالب و قاعده شهرهای سنتی بلوچستان جای میگیرد،‏ ایرانشهر اما شهر تغییر یافته و هماهنگ شده با سایر تغییرات شهرنشینی در ایراناست.‏ همه چیز به سرعت در حال تغییر است؛ساختمان ها و خیابان ها،آدم ها،مناسباتزندگی و به طور کلی همه ویژگی های فرهنگی.‏ خاصیت جوامع در حال گذار را اگربا بی کفایتی آنانی که باید به این حرکت شتاب گرفته نظم بدهند جمع ببندیم،نتیجهآن تصویر واضح همه شهرهای سنتی ایران است که در چند دهه اخیر نقش هویتخویش را باخته اند و رنگ بی هویتی گرفته اند.موسیقی هم که جزیی ازاین ویژگیها و بخشی از فرهنگ شفاهی و در نتیجه آسیب پذیرتر است،‏ در این عبور جامعه دردر این عبور اجباری در معرض تغییر و فراموشی قرار گرفته است...‏ صبح به سمتمحل کار بامری حرکت کردیم.‏ ماشااهلل کارمند اداره برق ایرانشهر نیز هست.‏ سالهایآخر کار را می گذراند و بازنشستگی اش نزدیک است.‏ تاکسی می گیریم،‏ رانندهازمشکالت زندگی می گوید و کشاورزی بی رونق روستاهای اطراف،‏ اینکه برایاندک وامی که برای کشاورزی می دهند،‏ ماهها باید بدود و آخرهم وام نگیرد!‏ همه،‏زمینهای کشاورزی را فروخته اند و به جای آن پیکان خریده اند!‏ برای مسافرکشی درمسیرهای روستاهای اطراف تا شهر...‏ به نیروگاه برق می رسیم تا بامری مرخصی روزانهاش را برای همراهی با ما بگیرد.‏ پس از آن و همراه با او به بازار روز می رویم.‏ سوزندوزی های بلوچ،‏ چشمهای هر کنجکاو عالقمند به فرهنگ های بومی را مجذوب میکند.بامری می گوید نمونه ای اصیل سوزن دوزی آنهایی است که مادران بلوچ برایجهیزیه دخترانشان می دوزند و آنها را باید در خانه های بلوچ یافت.‏ از بازار برای یافتن‏»عمر سامی«‏ نوازنده بنجو که بایستی از سراوان آمده باشد،‏ به سمت کمربندی شهر میرویم.‏ عیدگاه اهل سنت در راه است.‏ با معماری مشابه مساجد در پاکستان وهندوستان وزمین وسیعی که محل خواندن نمازهای اعیاد است.‏ در نزدیکی آنجا خانه یی بدون درو با دیوارهایی کامل نشده ‏،اما با محفلی گرم و صمیمی ، منزل بستگان عمر سامی است.‏سوزن دوزی های دختران و زنان خانه را می بینیم،‏ ظریف و اصیل است و با نمونه هایقبل قابل قیاس نیست.‏ عمر نیامده و ما باید به شهر بازگردیم.‏ در راه کودکان شاداب درجوی آب شنا می کنند؛ تا همین دیروز در نهرهای پاکیزه کنار باغ ها و نخلستانها و حاالدر جوی خیابان،در معبر ماشین ها و آدم ها.‏به هتل بازمی گردیم . برای یافتن پسته های کوهی ‏»کسور«‏ و»بنه«‏ از هتل بیرون می روم.‏کسور پیدا نمی شود و ‏»پشک«‏ و تنقالت محلی که سالها پیش دراین منطقه دیده بودمرا دیگرمحلی ها هم نمی شناسند!‏عصر،‏ بامری به دنبالمان می آید.‏ به بازار فروش اجناس دست دوم می رویم.‏ از بازارمکاره شهر برای رفتن به بمپور ماشین می گیریم،‏ باز هم پیکان جدید ایران خودرو!‏درراه خوابم می برد و کنار خانه اسپندار از خواب بیدار می شوم.‏ داماد شیرمحمدتنهاست و می گوید او هنوز بازنگشته است.‏ از فضای حیاط و اطراف خانه،‏ فیلم وعکس می گیریم و به سمت کشتزارهای اطراف می رویم ، بلکه او را بیابیم.‏ گله گاوهاو گاودار سالخورده،‏ در راه نگاه دوربین را به سمت خویش می برد.‏ شیرمحمد از دورمی آید،‏ سرحال است و سرزنده.‏ به سمت زمینهای کشت می رویم.‏ آب سد بمپور برایکشاورزی کانال کشی شده و از حاشیه زمینهای کشت می گذرد.‏ پر است ازماهی وخرچنگ و گندمزارها و یونجه زارها و زمین های توتون،‏ در دشت پهناور سرسبز درکنار این نهر مناظر دل انگیزی را رقم زده اند.‏همسایه خوش آمد می گوید،‏ برداشت شروع می شود.‏ شتری در دوردست می چرد،‏غروب شده و برداشت هم تمام شده است . به خانه بازمی گردیم؛ چند عکس یادگاریو خداحافظی...‏در ایرانشهر به خانه ماشااهلل می رویم.‏ رباب اصیلی از مکتب هرات افغانستان دارد.میگوید شاه رباب است.‏ در بلوچستان ایران رباب در اکثر آنسامبل های بلوچی حضوردارد.در سیستان هم چلی ها رباب می زنند.‏ اما مرکز اصلی نوازندگی رباب،‏ افغانستاناست . از خانه بامری به دنبال نوازنده هایی می رویم که قرار است شب از آنها ضبطهایی بکنیم.‏ اول منزل»خداداد شکل زهی«‏ نوازنده توانمند قیچک در خانه یی کوچک.‏با او به سمت خانه عمر سامی می رویم،‏ نیامده و هنوز سراوان است ، به خانه ‏»نوابروهنده«‏ می رویم.‏ نواب نوازنده دهلک است و مستخدم تنها کتابخانه عمومی شهر.‏در حیاطی بزرگ،‏ اتاقی گلی را کرایه کرده و کودکش در وسط اتاقی خوابیده است.‏به اتفاق به خانه یی می رویم که صبح برای دیدن سوزن دوزی ها آنجا بودیم.‏ سازهارا بیرون آورنده اند.‏ ماشااهلل و بهمن برای تدارک شام می روند،‏ تنبورک را کوک میکنم و همراه با قیچک خداداد و دهلک نواب که با سخاوت و روی گشاده همراهی میکنند ‏،سازی می زنیم.تنبورک ساز زهی مضرابی بلوچستان،عموما ساز دست خوانندگاناست که عالوه بر نقش واخوانی که در همراهی با گروه بازی می کند،ریتم را نیز برایخواننده نگاه می دارد.سازی بدون دستان بندی که با سازهایی مشابه در هندوستان نسبتدارد.‏ بامری بازگشته است،‏ تنبورک رابه او می سپارم و ساز و آواز شروع می شود .داوود ‏،فرزند ماشااهلل که شاگرد نواب است،‏ با دهلک در چند قطعه گروه را همراهیمی کند،‏ نغمه های سحرانگیز موسیقی بلوچ با صدای عمیق و کهنه ماشااهلل و پنجه پرنغزخداداد و دستهای توانمند نواب هوش از سرمان برده است و فضای مغموم این خانه کهاز هیچ شکل یافته و غربت نواب و خداداد که از غریبی ما هم پررنگ تر است و آدمهایمیهمان نواز این خانه و زندگی تلخشان،‏ در میان اشعار غزل گون بلوچی که کمی از آنرا می فهمیم،‏ حالمان را سخت دگرگون کرده است.‏شب هشتم اردیبهشت به پایان رسیده.‏ ماشااهلل بامری ما را به هتل می رساند و می رود.‏فردا روز بازگشت به تهران است بازگشت به همه روزمرگی ها اما با انبوه خاطراتی کهدر ذهنمان متراکم است و دوستی های عمیق تری که یافته ایم ودر خلسه نغمه هایی کهشنیده ایم،‏ و ترانه هایی که زیر لب زمزمه می کنیم...‏105


‏»موسی بلوچ«‏ رفت وموسیقی بلوچ از نفس افتاد!‏محمد بلوچزهیتا پا بر عرصه صحنه می گذاشت و ‏»دونلی«‏ بر لب؛ انگار که همه را جان می داد اینجادوگر جوان موسیقی بلوچستان و وقتی نفس قدرتمندش را بر ساز می افزود دیگرکس را مجال گفتن نبود چه برسد به رفتن و یا پایان یافتن.‏‏»موسی بلوچ«‏ دونلی نواز)دونی نواز(‏ نامی بلوچستان را مرد نفس طالیی موسیقی لقبنهاده بودند اما چه زود در آغاز دهه چهارم زندگی از نفس افتاد و به دنبال یک واقعتلخ و تاسف بار با رفتن موسی بلوچ موسیقی بلوچ نیز از نفس افتاد.‏سال‎90‎ را شاید بتوان یکی از سالهای بسیار بد برای هنرمندان آنهم مفاخر موسیقی بلوچقلمداد نمود چرا که چند تن از اساتید صاحب سبک و مفاخر ارزشمند این هنر مردمیو پرطرفدار در همین سال و با فواصل نسبتاً‏ نزدیک به هم به دیار باقی شتافتند.‏استاد غالم قادر دینارزهی،استاد ماشاهلل بامری،استاد مجید بن و بالخره موسی بلوچاز جمله اساتید صاحب سبک و نام؛ یکی در موسیقی کالسیک ‏،دیگری موسیقیفلکولور،یکی هم در موسیقی درمانی و نواحی و بالخره موسی بلوچ نیز در سبکحماسی و فلکولور بودند که یکی پس از دیگری موسیقی و هنرمندان بلوچستان رادست تنها گذاشتند.‏وقتی استاد شیرمحمد اسپندار هنرمند ‏»دونلی»‏ نواز بین المللی بلوچستان توسط اهالیفرهنگ و هنر استان سیستان و بلوچستان به کشور معرفی شد چه زود نام وی بر سرزبانها افتاد و طولی نکشید که نگاه اکثر هنرمندان بنام و برجسته ایران زمین به وی و هنرمنحصر بفرد استاد دوخته شد.‏اما پس از کشف این استاد بین المللی و ساز کمیابش دغدغه اکثر عالقمندان به موسیقیبلوچ و اهالی فرهنگ و هنر کشور نسبت به ‏»دونلی»‏ که یکی از آالت در خطر انقراضموسیقی ایران است؛ مشترک بود؛ اظهار نگرانی نسبت به زوال این ساز منحصربفرد وجذاب در ایران زمین؛ چرا که اسپندار را یگانه دونلی نوازی بلوچ می دانستند که چنینبا تبحر و تسلط همزمان دو نی را می نواخت و در آن زمان به جزء از وی دیگری کسینبود که چنین دقیق از چند و چون ساز دونلی آگاه باشد .اکثر موسیقیدانان و هنرمندان برجسته و اساتید این فن در کشور قبل از ظهور موسیبلوچ این دغدغه در آنان بوجود آمده بود که بعد از استاد اسپندار ساز دونلی)دونی(‏بلوچستان برای همیشه خاموش خواهد ماند و نای و نوای دونلی دیگر گوش جهانیانرا نخواهد نواخت اما تا موسی بلوچ در دهه هفتاد پا به عرصه گذاشت همه دغدغههای اهالی این فن و صاحب نظران موسیقی ایران زمین جای خود را به امیدواری دادکه نفس های پرقدرت این جوان نه تنها ساز بادی دونلی را محفوظ و معصون خواهدگذاشت بلکه خواهد توانست با تربیت شاگردان جدید موسیقی دونلی را پرقدرت تراز همیشه زنده نگه دارد.‏‏»موسی بلوچ«‏ که از 15 سالگی به نواختن دونلی روی آورده به جزء شرکت در جشنوارههای مختلف داخلی و کسب جوایز متعدد به اجرای برنامه درکشورهای فرانسه،‏ ایتالیا،‏آلمان،‏ سوئد و نروژ پرداخت و جوایز ارزنده مختلفی نیز کسب نمود وی همچنینآهنگ بیش از‎5‎ تئاتر استانی را ساخت و در همه موارد مقام نخست موسیقی متن را بهخود اختصاص داد.‏او امسال دو بار پایتخت نشینان کشورمان را به میهمانی سازش دعوت نمود یکی در بهاربه مناسبت هفته فرهنگی سیستان و بلوچستان و آخرین بار نیز در تابستان امسال به مناسبتجشنواره آواهای کار هنر مستور خویش را به عالقه مندان موسیقی عرضه نمود.‏اصحاب فرهنگ و هنر و عالقمندان موسیقی کشور هیچ وقت اجرای پر شور و هیجانو تک نوازی با تکنیک این هنرمند برجسته و فاخر را در برج میالد ‏،خانه هنرمندان‏،تاالر بتهون و چند تاالر بزرگ دیگر تهران فراموش نخواهند کرد اجرایی که ناظرانو مخاطبان را چنان به وجد آورده بود تا موسی بلوچ برای چندمین بار به درخواست واحترام مردم به اجری برنامه بپردازد.‏‏»بلوچ«‏ در اردیبهشت ماه امسال به دعوت پژوهشگر و آهنگساز برجسته کشور محمدرضا درویشی مؤلف دایرةالمعارف سازهای ایران راهی تهران شد تا چند قطعه از آثارشرا ضبط نماید.‏این هنرمند خوش قریحه در دهه هفتاد وقتی در محضر استاد ‏»نورمحمد نورل«‏ موسیقیدانو خواننده صاحب نام کشور پاکستان قطعه ای را اجراء نمود نورل لب به تحسین ازموسی و هنرش گشود و اظهار داشت:‏ ‏»در سینه این جوان بهترین ملودی های اصیلمکران نهفته است و وی باید قدر ببیند و روزی در صدر خواهد نشست.«‏روز پنجشنبه 22 دی ماه خبر درگذشت موسی بلوچ مفاخر موسیقی و نوازنده چیرهدست ساز ‏»دونلی»‏ در روستای ‏»ملوران«‏ بخش بنت از توابع شهرستان نیکشهر در استانسیستان و بلوچستان اهالی موسیقی کشور را داغدار کرد اما آنچه که ناگوارتر خود رادر پس این ضایعه نمایان ساخت تن دادن مفاخر ارزشمند در پی کسب مخارج سنگینزندگی به مشاغلی خارج از توان و عالقه خویش مانند مسافر کشی!‏ بود که اینچنیناستعدادها را به کام مرگ می کشاند.‏موسی بلوچ که می دانست نمی شود با موسیقی روزگار گذراند و چرخ اقتصاد خانوادهرا نمی توان از این طریق به حرکت در آورد دو سال پیش به شغل مسافر کشی رویآورد و تمامی اندوخته ها و افتخارات خویش را که از همین راه در جشنواره هایخارجی و مراسم و محافل هنری بدست آورده بود خرج خودروی پراید نمود و مدتیتعلیم رانندگی دید تا اینگونه معیشت خانواده نه نفره خویش را تامین نماید.‏موزیسین پر انرژی و مستعدی چون موسی که می توانست افتخار کشور خویش باشد ودر حرفه خود به هنرنمایی و افتخار دست یابد اینگونه به سخت ترین و پرمخاطره ترینمشاغل تن داده و جان خود را از دست می دهد و اما هستند دیگر جوانان و سپید مویانینخبه و اساتیدی برجسته در موسیقی بلوچستان که به چه مشاغل مشقت باری تن نمیدهند و به چه اموراتی که شایسته آنان نیست روی نمی آورند!‏و هستند فراوان موسی هایی دیگر در فقر و بی توجهی از دنیا می روند و کم نیستنداساتیدی چون ‏«مجید بن«‏ یکی از بازمانده موسیقی درمانی که در بی خبری مطلق و درگوشه کلبه محقرانه خویش مظلومانه تسلیم مرگ می شوند.‏106


مردی که جهان را دگرگون کرد:‏ در گذشت استیو جابزگروه اخباردر تاریخ انقالب های بزرگ فناورانه که زندگی انسان ها را به کلی دگرگون کردند،‏ کمتر می توان نام یک انسان را به صورتی بسیار نزدیک به نام آن دگرگونی پیوند زد.‏ استیوجابز،‏ یکی از دو بنیانگذار اصلی شرکت اپل،‏ یکی از این انسان ها بود که روز 5 اکتبر 2011) 13 مهر 1390( پس از دوره ای طوالنی از بیماری،‏ در سن 56 سالگی درگذشت ودیروز به خاک سپرده شد.‏ انقالب اطالعاتی که از اواخر دهه 1970 آغاز و امروز جهان را به صورتی ریشه ای تغییر داده است بیش از هر کس به این نام پیوند خورده است.‏ جابزدر نیمه دهه 1970 با ابداع رایانه خانگی و ارزان قیمت اپل و با هوشیاری خارق العاده ای که در تداوم ابداع های خود تا به بازار آوردن آخرین نمونه های تلفن های همراه آیفون 4 و تبلت های رایانه ای آی پد 2، به صورتی زنچیره ای بدون توقف در زندگی خود دنبال کرد،‏ یکی از اندیشمندانی بود که همانگونه که خود می خواست و ادعایش راداشت توانست چهره جهان را در آستانه هزاره سوم میالدی به کلی زیر و رو کند.‏ جهان جدید،‏ هر چند جهانی پر خطر تر و امکان دستکاری و کنترل شدن در آن بیشتر است،‏ امانوآوری های فناورانه در آن برای نخستین بار این امکان را نیز به وجود آورده است ( واین امر به روشنی در جنبش های وسیع اجتماعی در ده سال اخیر نشان داده شده(‏ که بتوانبه اتوپیایی برای دست یابی به جهانی بهتر نیز دست یافت.‏ از این رو جابز را باید در کنار اندیشمندان فناورانه ای همچون بل،‏ ادیسون،‏ لومیرها قرار داد،‏ که ابداع هایشان رابطه ما رابا جهان و با فرهنگ برای همیشه تغییر داده اند و تقدیر از زندگی و تالش آنها برای به اوج رساندن دانش بشری و دموکراتیزه کردن آن،‏ به گمان ما برای فرهنگ شناسان بدیهیبه نظر می رسد.‏ یادش گرامی باد.‏107


میردمی‏ هم دریا صداقتپرویز وآرمانجویی از برآمیخته سرشتی که نسلی بازماندگان آخرین از یکی یونسی،‏ ابراهیم دستنایافتنیدیگر اکنون که سرشتی رفت.‏ جهان از داشت،‏ پشتکاری‏ و اراده و استواری چنینرئالیستی.‏ فاخر ادبیات با آشنایی برای بود دریچهای یونسی ما،‏ نسل برای مینماید.‏ مانندآثاری تشکیلداد؛ را ما نوجوانی از بخشی یونسی کتابهای خواندن که بود ازشهر دو داستان و قانونزده خانهی بزرگ،‏ آرزوهای و فاست،‏ هوارد از اسپارتاکوس نیزو داشتیم پیرامونمان جهان به ما که نگاهی شکلگیری در همه اینها دیکنز.‏ چارلز بود.‏مؤثر بسیار ادبی جدی سنتهای با آشناییمان زا بود بیکران گسترهای همنسلش،‏ زیبا«ی ‏»غولهای دیگر همچون یونسی،‏ کنشگریتا ادبی،‏ نقد و داستاننویسی و ترجمه و داستانی ادبیات از دلمشغولیها.‏ حبسبه تخفیف«‏ درجه یک ‏»با که اعدامی حکم کشیدن دوش بر و زندان و سیاسی شد.‏بدل ابد ‏»هیئتاز نسلی ما.‏ روشنفکری کوتاه تاریخ درخشان فصل در بود دیگر یگانهای یونسی،‏ انسان«.‏پرشکوه بیهمتایانی‏نادر.‏ و یگانهاند توانمندیها و عالیق حیرتانگیز گسترهی نظر از همه اینان جهانیفراخور«‏ و ‏»وسعت به کردند تالش و نوشتند را ما معاصر روشنفکری تاریخ که درنویسند.‏بعد نسلهای برای را دیگر درفضیلت«،‏ ‏»احتضار بهای به نه اما پذیرفت،‏ را فقر که یونسی دریوزگی،‏ روزگارِ‏ در دش آب رفتهرفته کهنسالی،‏ بیماریهای دیگر و آلزایمر گرفتار زندگی ماههای واپسین ست.‏جُ‏ راه غریبان«‏ ‏»گورستان به و لحظهلحظهینیست.‏ رمانهایش و ترجمهها صرفاً‏ بعد،‏ نسلهای برای یونسی ماترک است.‏‏او ماندگاری دلیل مهمترین زندگیاش ادبیاتو فرهنگ به خویش بار پر عمر طول در نظیرش بی خدمات با ‏»یونسی«‏ نام استکافی کردستان در اش فرهنگی های ریشه و زادگاه تاریخ شناخت به و فارسی ابراهیمکند.‏ زنده ای فرهیخته ایرانی هر نزد در را یزرگ انسان یک تنها خاطره که ماکشور در کرد فرهنگ افتخارات از یکی و ایران برجسته مترجم و اندیشمند یونسی،‏ یکاز پس 2012( ژانویه )8 1389 بهمن 19 چهارشنبه امروز کرد،‏ جهان سراسر در و اقتصادرشته در و فرانسه از را خود دکترای که وی درگذشت.‏ مدت طوالنی بیماری سالاز و افتاد زندان به اش سیساسی های فعالیت دلیل به انقالب از پیش بود،‏ کرده اخد برسال پنجاه از بیش مرگ از پیش سال چند تا کرد تالیف را کتابش نخستین که 1341 برعمیق تاثیری ایرانی دانشگاهیان و اندیشمندان و روشنفکران از نسل جندین زندگی عمریحاصل بسیار،‏ مقاالت و ترجمه عنوان 60 و کتاب جلد ده از بیش گذاشت،‏ جای رسید.‏پایان به شرافت با و گذشت شرافت با که بود ایرانانیشمندان همه و ایشان محترم خانواده به را ضایعه این فرهنگ و شناسی انسان میتسلیت خود کرد میهنان هم به ویژه به و جهان سراسر دوستان ایران و زمین وایرانی فرهنگ به کردها بزرگ خدمات های نمونه بارزیترین از یکی یونسی گوید.‏ دررو این از و بود ایرانی اندیشه و فرهنگ از بخشی مثابه به کردستان بودن جداناپذیر ایرانیان.‏همه افتخار مایه بزرگش،‏ خدمات سایر کنار ابراهیمدرگذشت و اثار زندگی،‏ درباره اینترنت محیط در که مطالبی از بخشی زیر در پروندهیک بزودی فرهنگ و شناسی انسان خوانید.‏ می را است شده منتشر یونسی داد.‏خواهد اختصاص ایران فرهنگ ارزشمندد شخصیت این به اینترنتی 108


در شرافت ِ ‏»سیاست«‏ناصر فکوهیعزت اهلل سحابی،‏ روز 10 خرداد ماه )31 1390 ماه مه 2011( در 81 سالگی درگذشت.‏ آنچه بیش از هر چیز در نوشتهها و مطالبی که پس از درگذشت وی به چشم می خورد،‏ اجماعی تقریبا کامل در اخالقی بودن و الگو وار بودن حیاتاو و نه لزوما در ‏»سیاستمدار بودن«‏ وی،‏ بود.‏ مرگ سحابی پس از عمری مبارزه بر سرعقایدش،‏ بدون آنکه کوچکترین خللی در آنها وارد آورد و با سرسختی بی مانندی که در کمتر ‏»سیاستمدار حرفه ای«‏به چشم می خورد،‏ شاید گویای از میان رفتن تدریجی آخرین نسل از سیاستمدارانی در جهان باشد که هنوز اخالق رادر درجه نخست اولویت نسبت به مصالح سیاسی و منافعی که خود برای این حوزه تعریف کرده اند،‏ باشد.‏ هر چند اینحقیقتی تلخ است که نخستین بار ماکیاولی بر آن انگشت گذاشت و با تکیه بر تاریخ،‏ آن را تشریح و تحلیل کرد؛ حقیقتیمبنی بر آنکه دو حوزه سیاسی و اخالقی ظاهرا و در اکثر فرهنگ های انسانی تضادی آشتی ناپذیر با یکدیگر دارند.‏ امااین را نیز نمی توان انکار کرد که تاریخ قرن بیستم نمونه های زیادی را نیز نشان می دهد که اخالق گرایی بر سیاستورزی پیشه گرفته است.‏اما این نیز پرسشی اساسی است که آیا در نهایت سیاست ورزی به مثابه پشتیبانی از اقلیت ها و آنها که نه در حوزه مرکزیهژمونی سیاسی بلکه در پیرامون و زیر ضربات قدرت مرکزی هستند،‏ آیا اصوال امری ممکن است؟ آیا می توان اخالق وسیاست را با هم خواست و از آن باالتر با هم به اجرا در آورد؟ شاید این پرسش اساسی قرن بیستم و بیست و یکم باشد.‏پرسشی که زندگی و رفتار مهندس سحابی از دوران پیش از انقالب اسالمی تا آخرین روزهای عمرش،‏ پاسخی روشنبدان می داد که جایی برای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذاشت:‏ اینکه به هیچ بها و قیمتی،‏ نباید از سوی آنها کهدست شان از قدرت کوتاه است به سوی دیگر رفت،‏ و به خصوص این کار را نباید کرد،‏ اگر پای شرف و انسانیت در کارباشد.‏ در یک کالم،‏ بهتر آن است که شرافتمندانه مرد تا آبروی خود را بر سر قدرت و زور فانی و این جهانی گذاشت.‏امروز هر چند نمی توان انکار کرد که الزامات سیاست ورزی و حاکمیت در مدرنیته و پسا مدرنیته ای که انسان ها برایخود ساخته اند،‏ بی شک جای چندانی را برای اخالق و شرافت انسانی از نوع پیش صنعتی اش باقی نگذاشته است،‏اما پایبند بودن به اخالق،‏ شرافت،‏ انسانیت،‏ مسئولیت،‏ وجدان کاری،‏ ادب و آبرو داری و احترام به حقوق دیگری،‏ بهآداب و سنن و تاریخ و فرهنگ خود و میراث جهانی فرهنگ،‏ و دانستن حقوق خویش و مرزهایی که نباید در زندگیاجتماعی زیر پا گذاشت تا حق کسی را ضایع نکرد،‏ هنوز کارهایی ممکن هستند و نه شعارهایی اتوپیایی ، و نمونه آنانسانی که از ابتدا تا به انتها چنین کرد،‏ هر چند این کار به بهای سنگینی در زندگی برای خود و نزدیکانش تمام شد،‏ اماالگویی انکار ناپذیر برای همه باقی گذاشت.‏‏»انسان شناسی و فرهنگ«‏ درگذشت مهندس سحابی را به خانواده محترم ایشان و به عموم اهل علم و فرهنگ تسلیت میگوید و در زیر پاره ای از نوشته هایی را که درباره زندگی و درگذشت وی منتشر شده اند را به نقل از دو خبرگزاریو یک روزنامه می آورد.‏109


گرد شهر با چراغ:‏ به یاد محمود روح االمینیمحمد تهامی نژادهنگامی که برای آشنا شدن با مفاهیم انسان شناختی ، گرد شهر می گشتم و چراغ هایتازه روشن شده کمتر می یافتم ، با آقای محمود روح االمینی در کتاب گرد شهر باچراغ در مبانی مردم شناسی آشنا شدم که نشانه هایی بومی داشت و سؤال های تازه باخود می آورد و همچنان گرد شهر می گشتم با چراغ .کتاب فرهنگستان ایران ( واژه های نو که تا پایان سال 1317 به تصویب رسیده )اصطالح مردم شناسی را برای آنترو پولوژی پیشنهاد کرده بود و نخستین مقاله مردمنگاری که خوانده بودم " قرن نوزدهم و علم مردم شناسی " در مجله ایران ما نوشتهتقی علی آبادی متعلق به سال 1319 بود که آن را در بین کتابهای پدرم یافتم . درهمین مجله صفحاتی به موزه مردم نگاری تهران و عکس هایی از آن موزه ، اختصاصیافته است . شورای وضع لغات و اصطالحات اجتماعی ، در سال 1349 اصطالحانسان شناسی را مناسب می دانست ولی به کار نمی رفت . کتاب روش مردم شناسیو گفتگوی پیر بسن یه در دانشکده علوم اجتماعی با ترجمه دکتر علی محمد کاردانرا بارها خوانده و تقریباً‏ از بر بودم . درک من از کتاب مذکور این بود که از اتنوگرافی به عنوان روش نام می برد . تقی علی آبادی هم مردم شناسی را عبارت از ضبطجزئیات رفتار و مطالعه فرهنگ وتاریخ می دانست . و من به دنبال کشف و گشایشاین مفاهیم بودم و دردهه چهل وپنجاه با مونو گرافی ها روبرو شدم . سید حسین نصردر علم وتمدن در اسالم نوشته بود : " اصوال محققان اسالمی پیش از آن که در بارهانسان حکمی صادر کنند فعالیت های گوناگون او را با نظر عینی به معرض تحقیق میگذاشتند ." و از این مفهوم به راحتی می گذشتم که به نظر عینی به معرض تحقیق میگذاشتند سرآغاز مباحث جدی در باره ساحت های هستی شناخنی و معرفت شناختیدر علم تاریخ است . در همان زمان مقاله ای از سید ابوالحسن جلیلی استاد ورئیس گروهفلسفه دانشگاه تهران و از نزدیکان به احمد فردید در فرهنگ وزندگی ( شماره 3 مهرماه1349( با عنوان انسان شناسی و راز انسان خواندم که آنتروپولوژی را نظر و گفتار دربارۀ انسان به مقتضای عقل جزئی می دانست و می گفت :" از آنجایی که راز در منظرعقل جزئی بکلی غایب است ، انسان شناسی کاری جز گمراه کردن انسان در باره انساننمی کند ." و این گفته مدت ها مر ادر حیرت برد .مقاله مردم نگاری با رجوع به فیلم علف دکتر افشار نادری ‏)بهار 1353( نگاهی عملیبه فیلم بود و دریچه تازه ای در نقد فیلم برویم گشود . در کتابخانه دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران گزارش دکتر افشار نادری می توانست کاربرد نظریه کارکردگرایی ‏)فانکشنالیسم(‏ و مردم شناسی کاربردی را بروشنی بیان کند . دردهه پنجاه استادجابر عناصری هم منبعی از اطالعات بود او در دانشکده با انبوه کتاب های انگلیسیکه همراه می آورد ، تنور اشتیاق من را داغ تر می کرد .در همان دهه پنجاه ، نخستین بار با مفهوم نظری ما و دیگری در یک کتاب روسیدر باره انسان شناسی ( از انتشارات پروگرس(‏ مواجه شدم ولی در دهه هشتاد نظریههای انسان شناسی دکتر فکوهی بر این مفهوم ساختار یافته بود . هنگامی که کتابگرد شهر با چراغ را از کتابخانه گرفتم اولین چیزی که به دنبالش گشتم مردم نگاریبود که پاسخی روشن داشت . مردم نگاری در خدمت مردم شناسی است . من این طورفهمیدم که مردم شناس یک دستیار دارد و آن مردم نگار است .” مردمنگاری ها به منزلهگزارش های توصیفی برای بدست آوردن اطالعات اند و در نتیجه مقایسه ، فرضیه واظهار نظر در مراحل بعدی قرار دارد “. او مواد پژوهش برای مردم شناس فراهم میآورد . آقای محمود روح االمینی ‏)که به گفته همشهری مشهورش استاد باستانی پاریزی، هیچگاه نام دکتر را پیش از اسمش نمی نوشت و دکتری را بیماری مردمشناسی میدانست ) مرا کشاند به منابع دیگر . در برخی از منابع هر جا اتنوگرافی بکار می رفتمفهوم روش شناختی از آن استیفاد می شد .از اواخر دهه هفتاد که انجمن انسان شناسی ایران مجوزفعالیت گرفت و سال 80 کهبه ثبت رسید و سال 81 که نخستین شماره نامه انسان شناسی به مدیریت جالل الدینرفیع فر و سردبیری ناصر فکوهی انتشار یافت ، اصطالح مردم شناسی دیگر کمتر بکارمی رود . اولین شماره نشریه انسان شناسی به سردبیری خانم دکتر سهیال شهشهانی (مدیر مسئول دکتر نصراهلل پور جوادی ) نیز در بهار وتابستان 1380 انتشار یافت ومقاله مردم نگاری تماشای دختران فراری با عنایت بر فیلم طالق به سبک ایرانی کارمشترک زیبا میرحسینی و کیم النگینوتو ( النجینوتو(‏ در دومین شماره ( پائیز وزمستان) 80 نقد علمی کم نظیری بود . و سرانجام نخستین مقاله ام با رویکرد انسان شناختی رانوشتم . مقاله « انسان شناسیِ‏ بصری در سینمای مستند ایران ، فیلم مستند عامل شناختیاموضوع شناخت«‏ به کوشش آقای علی شیخ مهدی دبیر ویژه نامه فیلم وفرهنگ ازماهنامه تخصصی کتاب ماه هنر ( مهرو آباه 1383( انتشار یافت ‏.در این شماره دکترناصر فکوهی در باره کاربرد فیلم اتنو گرافیک در پژوهش های انسان شناسی و دکترشهاب الدین عادل در بارة تک نگاشت و فیلمهای مردمشناسی ایران مقاله دارند .110


و در همین زمان بود که خانم دکتر شهشهانی از من خواستند تا مقاله ای برای درج دریک کتاب تألیفی دانشگاهی تحت عنوان انسان شناسی تصویری در ایران ، بنویسم وپژوهش در این زمینه برایم جدی شد .مراسم چهلم ، بعد از ظهر روز یکشنبه 28 فروردین بود . در سالن ابن خلدون نشستهبودم و یادگارهای مرحوم روح االمینی ( سه دختر و همسرشان ) در سومین ردیفبودند . همان ها که آن مرحوم ، سامانده پریشان نویسی های بابا " نامیده که نامشانیاد آور سه آئین کهن است . مرحوم روح االمینی تنها واسط انتقال دانش نوین بهسرزمین نبود ، بلکه نامش یاد آور پژوهش های انسان شناختی در ایران نیز هست کهدکتر غالمعباس توسلی مشخصه آن را بومی سازی انسان شناسی تعبیر کرد .گرچه به رسم ‏"نوروز اول"‏ نیامده بودم و آن جلسه های نمادین ( به نوشته آیین هاو جشن های کهن در ایران امروز ، نگرش وپژوهشی مردم شناختی ‏–زمستان ) 1376گذشته و چهله ‏"در زامیاد روز"‏ از فروردین فرا رسیده بود ‏)ص‎193‎‏(،‏ بازهم بنظرمرسید که ‏"نوروز اول"‏ است . دکتر پاریزی گفت که مراسم یادبود را نباید همیشه صرفعزاداری و زاری کرد و از آن استاد همشهری ی کوهبنانی اش نکته ها گفت.‏ دکترمحمود روح االمینی نوشته است :" دیدار کنندگان به خانواده سوگوار تسلیت نمیگفتند بلکه برای آنان آرزوی شادمانی می کردند . ( همانجا ص‎62‎‏(‏هوشنگ مرادی کرمانی در داستان"‏ زنگوله وداس و پروین ومحمود " تصویری زیبا ازخانه استاد در جوانی خلق کرد که روستائیان ، روزعید هریک با زنگوله ای وداسیو وسیله ای آمدند و خانه را با انبوه یادگارهای فرهنگ کرمان انباشتند و استاد را هوایپژوهش ومردمنگاری با خود برد . در حالی که به همسر خویش می نوشت شاید مننباشم ولی روز نو همواره فرا می رسد و شکوفه ها هر سال می دمند .واین ، تصویر هنری ی همان واقعیتی بود که به نحوی دیگر در یادداشت استاد مرتضیکتبی در رثای مرحوم محمود روح االمینی نیز انعکاس داشت :" محمود هنر موزهسازی را از خانه خود شروع کرده بود : کاسه و پیاله ، خرک و پشتک ، زین و تبرزین، آفتابه وماهی تابه ، قلمدان و نمکدان ، پیچه و مقنعه ، فرش ومفرش ، دیگ ودیزی راکنار هم چیده یا به درو دیوار آویخته بود و پنجره را جور در آورده بود ‏.ولی افسوسهمه را گذاشت ورفت . ما هم خواهیم رفت ... غرض نقشی است کز ما باز ماند ."از تاالر ابن خلدون که بیرون آمدم چراغ هایی را می دیدم آویخته شده بر ستون هاییو چراغ هایی که پیشاپیش می رفت و شهر روشن تر می شد از آن چراغ های جستجوگر .111


چهار منزل دوستیمرتضی کتبیدر رثای استاد محمود روح االمینیچهار سال ویک ماه و بیست و هفتروز از من بزرگ تر بود.‏ او اساساً‏بزرگ من بود ‏،از بابت ذکاوتو فراست،‏ نکته سنجی و تیز بینی،‏ظرافت و مالیمت...‏ او اصالً‏ هم بهمن سر بود،‏ همچون یک سرور.او ازروستای کوچک با هویتی بود بنامکوه بنان،‏ من از روستای بزرگ بیهویتی بنام تهران،‏ یعنی تهِ‏ ران یعنیته کوه .او به کوه بنانِ‏ آباء و اجدادیش مینازید،‏ همان گونه که هم والیتی پرقدر و قَدَ‏ رش باستانی محبوب بهپاریزش می بالد و»‏ از پاریز تا پاریس«‏می نویسد.‏ من به کجای تهران ببالم،‏منی که حتی – محل تولدم را که نه– محله ی تولدم را دیگر نمی شناسم:‏پشت مسجد سپهساالر،‏ خیابان عینالدوله،‏ کوچه ی روحی...روز اولیکه همسر آینده ام به تهران پا گذاشت‏)پنجاه و یک سال پیش را می گویم(‏به من گفت عجب روستای درندشتیو هنوز هم به شوخی می گوید vi llage ton grand یعنی ده بزرگت.‏آخر برای ما تهرانی های قدیم دیگرنه اصالتی مانده،نه مرجعی و نه نازشو بالشی...‏منزل اول : محمود را برای نخستین بار در مهر ماه سال‎1330‎‏،‏ نزدیک به شصت سالپیش،‏ در دانشکده ی ادبیات دانشگاه تهران،‏ همان باغ سُرسُره خانه ی قجرها دیدم کهسال آخر رشته ادبیات فارسی را می گذراند،‏ من هم سال اول زبان فرانسه را.‏ شکلو شمایلی داشت و موی و بویی...اگر درست بخاطر داشته باشم،‏ هر دو یمان جزودانشجویانی بودیم که پشت سر مهرداد بهار،‏ پسر ملک الشعرا،‏ شعار مرگ بر شاه که نه‏،هنوز زود بود،‏ ولی مرگ بر ... می دادیم و در یک صف واحد جوش می آوردیم وخروش سر می دادیم.‏ شانزده آذر معروف،همگی با هم از چنگ پلیس که از ساحتدانشگاه و مجسمه ی فردوسی شرم نکرد و به محوطه ی علم و ادب یورش برد،‏ بهخیابان های اطراف خانقاه گریختیم.‏ این همان یورش وحشیانه ای بود که کشته داد وریاست وقت دانشگاه تهران علی اکبر سیاسی را در برابر محمد رضا ایستاند.‏112منزل دوم ‏:آشنایی ما در بهارستان به دوستی ما در مازندران کشیده شد.‏ او دو سه سالپیش از من به دبیری ادبیات دبیرستان های آمل منصوب شده بود.‏ من هم به دبیری زبانهمین شهر اعزام شدم.‏ او همان روزهای اول راه و چاه را بمن نشان داد و جای مرا،اگر نهدر دل ها که در میان همکاران بومی و غیر بومی باز کرد،‏ بطوری که نزدیک بود بقولمحلی ها ‏"علی آبادی”مان کنند،‏ یعنی زنمان بدهند که نشد زیرا با قبولی در یک مسابقهپایمان به دیار فرنگ باز شد و رفتم که رفتم.‏ قبل از ترک این منزل بد نیست خاطره ایاز محمود تعریف کنم:‏ عصر ها که درب مدرسه ها بسته می شد گشت و گذار ها درخیابان ساحلی رود خانه ی زیبای هراز شروع می شد.‏ دو ابر مرد ادیب و شاعرشهر،‏ دومعلم با ذوق و با نشاط،‏ یکی خاکی و دیگری بیانی هم درحاشیه همین خیابان قدم میزدند و مشاعره و مشاجره می کردند.‏ آنچه در این هم نشینی و هم زیستی ‏،هم رازی وهم آوازی زبانزد خاص و عام شده بود این بود که اولی کوتاه و فربه و دومی دراز وگندمی چرده زوج ناموزون ولی میمون و خنده آوری را تشکیل می دادند.سر انجامروزی محمود که ذوق شاعری داشت به آنها بند کرد و این دو بیتی را بالبداهه سرودکه آن هم زبانزد خاص و عام شد :شنید ستم که خاکیّ‏ و بیانیگذشتند از بر یک نکته دانیبشوخی نکته دان برداشتآوازبا غازکبوتر با کبوتر غازمنزل سوم:‏ دو سال بعدازرفتنم)‏‎22‎مه 1358( بود کهبرای دیدار خانواده به وطنباز گشتم واین بار بهنگامرفتن ‏)سپتامبر ‎1960‎‏(محمودو دوستش نعمت فرخی را باخودم بردم و محبت هایی راکه در آمل به من کرده بودبه او پس دادم.‏ از این دو سالو اندی که در غربت با همبودیم چه بگویم.خاطراتتلخ و شیرینی دارم که تلخترینش جنگ الجزایر بودکه تا حدود 1962 به مدتهفت سال طول کشید.‏ جنگو گریز های خیابانی و بگیروببند های پلیسی عرب هایاستقالل طلب پاریسی ...منتها محمود حال و هوایبعد از جنگ را حس کرد.‏منزل چهارم : بازگشتبه منزل خودمانی بود،‏ به شهرو دیار،‏ کوچه وبازار،خانه وکاشانه و در نهایت ورودبه دانشگاه مادر.‏ او هم مثلمن،ولی چند سال بعد،‏ بهشغل اولش که معلمی بود برگشت ... کار ها کرد،‏ چیزهانوشت و فریاد ها کشید تابنای تاریخی و زیبای قجرینگارستان را از حلقوم سازمانبرنامه که بیرحمانه چشم طمعبه آن دوخته بود و میخواست به هر قیمت باغ راغ را نه به پارک بلکه به پارکینگ تبدیل کند،‏ بیرون کشیدو به موزه ی دانشگاه تغییر شکل داد و تا آخر هم دانشجویانش را نه در دانشکده که درهمین فضای مفرّح تعلیم می داد.‏ باشد که خدای رحمتش کناد.‏محمودهنر موزه سازی را از خانه ی خود شروع کرده بود : کاسه و پیاله،‏ خرک وپَشتک ، زین و تبرزین،آفتابه و ماهی تابه ، قلمدان و نمکدان ‏،پیچه و مقنعه،‏ فرش ومفرش ، دیگ و دیزی را کنار هم چیده یا به در و دیوار آویخته بود وپرده و پنجره راجور در آورده بود،‏ ولی افسوس!‏ همه را گذاشت و دیروز رفت . ما هم فردا خواهیمرفت ‏...غرض نقشی ست کز ما باز مانَد .معلم پیر مرتضی کتبیتهران،‏ هفدهم اسفند هشتاد نه


برای حسین...‏ناصر فکوهیمرگ آدم ها را به یاد هم می اندازد و به یاد روزی که بی شک برای همه آنها از راه می رسد،‏ روزی که هیچ کس دوستندارد زمانش را بداند و همه می خواهند برای همیشه از یاد ببرند.‏ مرگ حسین افشار نیز،‏ خاطراتی را در من زنده کرد:‏ اینکهیادم آمد مدت ها بود او را ندیده بودم و گپی با هم نزده بودیم و از ‏»سرطانش«‏ برایم نگفته بود:‏می گویم ‏»سرطانش«‏ برای آنکه هرگز ندیده بودم کسی به این سادگی،‏ ولو در ظاهر،‏ با مرگی اعالم شده کنار بیاید،‏ چهرهدر چهره این مرگ بنگرد و لبخند بزند و به مسخره اش بگیرد و از آن موضوعی برای خنده خودش و دوستانش بسازد،‏موضوعی برای بسیاری از ما دوستانش که تا لحظه آخر به این مرگ اعالم شده ای که بیست سال بود،‏ حسین آمادگی خودشرا برای آن اعالم کرده بود ولی آن مرگ به سراغش نمی آمد،‏ و او و ما همه ‏»به ریش این مرگ«‏ می خندید و می خندیدیم.‏این بار،‏ اما،‏ مرگ آمد و حسین را با خود برد.‏ و من،‏ بی اختیار زمانی که خبر را خواندم،‏ به یاد نخستین دیدارمان افتادم وسهمی که او،‏ در آشنا و وارد کردن من با محیط دانشگاهی ایران داشت:‏ او بود که مرا به سوی دوست دیگری سوق داد وبرای اولین بار به من امکان داد به دانشگاه بیایم و تدریس بپردازم:‏ آن دوست دیگر هم امروز دیگر نیست؛ چند ماه پیش برایآن دوست دیگر هم مرثیه ای نوشتم،‏ دوستی که دین بزرگی نسبت به او در راهی که پیش گرفتم،‏ دارم:‏ محمد عبدالهی.‏دوستان،‏ یک به یک می روند،‏ و گویی این سرنوشت ما است که گاه به گاه قلم به دست بگیریم و در غم از دست رفتنشانبنویسیم،‏ تا روزی شاید کسی پیدا شود تا برای ما بنویسد...‏حسین،‏ اما،‏ آدمی خاص بود،‏ آدمی که گویی شادی در وجودش خانه کرده بود و مرگ توان بیرون راندنش را نداشت.‏آدمی که در این سال ها ، در اتاق انتظار مرگ،‏ از چنان قدرتی برخوردار بود که قلم و هوش و اندیشه و آخرین نفس هایشرا در اختیار ذهنیت هایی دیگر بگذارد تا آثاری را ترجمه کند و به خوانندگانی بسپارد که امروز شاید کمتر نام آن ‏»مترجم«‏را بر کتابی که خوانده اند به یاد داشته باشند.‏ اما برای او چندان اهمیتی هم نداشت.‏ کارش را دوست داشت،‏ زندگی را همبیشتر،‏ اما حاضر نبود،‏ هر بهایی را برای آن بدهد.‏ دوستانش را دوست داشت و می دانست و می دانستیم که مرگ او را یکیاز همین روزها خواهد برد.‏ مرگی که سرانجام آمد و حسین را برد.‏کاش می توانستیم باز هم مثل روزهای پیش از رفتنش،‏ به چهره کریه این مرگ بخندیم و بر آن لعنت فرستیم...‏113


رفت:‏و نگفت«‏ هم کلمه یک ‏»حتی افشارحسین درگذشت صداقتپرویز مدرسمترجم،‏ و روشنفکر 1390(، – )1326 افشار حسین ایرانمهربیمارستان در دوشنبه صبح اجتماعی فعال و دانشگاه خبردوستی اردیبهشتماه دوازدهم شامگاه درگذشت.‏ تهران روز،‏آن بامداد افشار،‏ که گفت داد.‏ افشار حسین درگذشت از است.‏گفته بدرود زندگی با بسیار،‏ دردهای آوردن تاب از بعد سالبیست حدود در افشار،‏ حسین با آشنایی اوان همان از بسیاریراستش است.‏ کشنده سرطانی به مبتال میدانستم پیش،‏ تصوراینها از پیش وقت خیلی بیماریاش،‏ به توجه با ما،‏ از وقتیولی برود؛ میانمان از زود خیلی شاید که میکردیم درساو از دیدیم مرگ با مبارزه و زندگی در را استقامتش بامبارزه در شهامتش چنانکه آموختیم،‏ را کردن زندگی بود.‏هستیآفرین پیکاری آموزش برایمان،‏ دهه دو طی مرگ اگرو داد شکست را مرگ اما رفت،‏ ما میان از افشار اگرجه گماننمیآورد،‏ زبان به کالمی و نیست،‏ ما میان در امروز بهوقتی را مرگ او بود.‏ خواسته خودش دیگر میکنم مرگاز سرود.‏ را زندگی شعر و داد شکست آمد سراغش درآرامآرام سپس و شد چیره مرگ بر نخورد؛ شکست گفت.‏پایان زندگی به خود ستودنی،‏ سکوتی و تنهایی دههیدو که بود آن در حال عین در افشار حسین قدرت ازدمی میکرد نرم پنجه و دست بیماری با که آن با تمام ماهنامهیانتشار هم کوششهایش آخرین و ننشست تالش سالهایواپسین در کارگری کامالً‏ رویکردی با آینده«‏ ‏»راه اولاز پس ساعاتی مرگش هم روزگار زیبایی از بود.‏ عمرش داد.‏رخ مه ماه نشستهافشار حسین انتظار در مرگ که بود دهه دو از بیش کردمبارزه مرگ با داشت توان در تا نکرد.‏ خم سر ولی بود؛ و بود.‏ مرگ با مبارزه در چکامهای زندگیاش که بود چنین و برایتالش و امید ستودن را،‏ زندگی ستودن آموختیم او از ما آینده«.‏‏»راه ساختن علومنیز تخصصش و دانشگاه مدرس اواخر این تا افشار،‏ برجاوی از که کتابهایی حال این با بود؛ اجتماعی و سیاسی درو اروپا مدرن ادبیات از خواندنی ترجمههایی عمدتاً‏ مانده انجامکودکان ادبیات حوزهی در که است تالشی آن کنار است.‏داده است:‏شده منتشر زیر کتابهای ازجمله،‏ افشار،‏ حسین از نوموسکاگائتا دیدگاه از اجتماعی دگرگونی ‌ل‍ب ‌ش‍یر‍ن‍یا‍ه نوشتهی نگفت/‏ هم‏ کلمه‏ یک‏ حتی‏ و گینزبورگناتالیا / من بر گذشت چنین ماریولودی،‏نوشتهی‏ / کودکان(‏ برای ‏)داستان چیپی‏ .را‍ش‍فا حسین‏ ترجمهی‏ محترمخانواده به را افشار درگذشت فرهنگ و شناسی انسان افشارحسین ختم گوید.‏ می تسلیت فرهنگ اهل عموم و وی شود.‏می برگزار هفته این چهارشنبه روز 114


مرگ بانوی سووشونناصر فکوهی... گریه نکن خواهرم.‏ در خانه‏ ات درختی خواهد رویید و درخت‏ هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت... و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‏ ها از باد خواهند پرسید:‏ در راه که می‏ آمدیسحر را ندیدی؟...!‏... ... در این دنیا همه چیز دست خود آدم است،‏ حتی عشق،‏ حتی جنون،‏ حتی ترس.‏ آدمیزاد می تواند اگر بخواهدکوه ها را جا به جا کند.‏ می تواند آب ها را بخشکاند.‏ می تواند چرخ و فلک را به هم بریزد.‏ آدمیزاد حکایتی است.‏می تواند همه جور حکایتی باشد.‏ حکایت شیرین،‏ حکایت تلخ،‏ حکایت زشت ... و حکایت پهلوانی ... بدن آدمیزادشکننده است اما هیچ نیرویی در این دنیا به قدرت نیروی روحی او نمی رسد،‏ به شرطی که اراده و وقوف داشتهباشد...!‏ ‏)سووشون(‏سیمین دانشور،‏ نویسنده و مترجم برجسته ایران،‏ امروز پنجشنبه 18 اسفند 1390)8 مارس 2012( در سن 90 سالگیدرگذشت.‏ نقش و اهمیت سیمین دانشور و احترامی که شخصیت ادبی،‏ دانشگاهی و علمی او در نزد همگان بر میانگیخت و برای وی تصویری زیبا و ستایش برانگیز در نزد بسیاری از مردمان عادی و نه لزوما آشنا با ادبیات و علومادبی در ایران ایجاد کرده بود،‏ بسیار فراتر از آن بود که صرفا به مثابه ‏»همسر جالل آل احمد«‏ مطرح باشد.‏ زندگیو کنار هم قرار گرفتن این دو نیز هرگز باعث نشد هیچ یک از آنها در اذهان عمومی چندان شخصیت دیگری راتحت تاثیر قرار دهند.‏ نام سیمین برای بسیاری از ما مترداف با نام ‏»سووشون«‏ بود،‏ رمانی که نه تنها با محبوبیتی عظیمدر زبان فارسی برخوردار شد،‏ بلکه با ترجمه به ده ها زبان دیگر ادبیات ایرانی معاصر را به جهانیان شناساند.‏ سیمیندر روزی در گذشت که در سراسر جهان روز دفاع از حقوق و شخصیت زنان است و این امر،‏ یه شکلی نمادیننقش و تاثیر او در شکل گیری شخثیت زنان جدید ایران را به ما یادآوری می کند.‏ سیمین دانشور یکی از نخستینشخصیت های زنانه بود که با سیر حرفه ای ادبی و اجتماعی و علمی خود،‏ توانست جایگاهی در خور زنان ایرانیرا به وجود بیاورد:‏ زنانی که از این پس و هر روز بیش از پیش،‏ به عنوان انسان هایی همچون انسان های دیگر واغلب پیشتاز تر از دیگران،‏ در صف مقدم برای برخورداری از موقعیتی مستقل،‏ آزاد و اندیشمندانه مطرح هستند وجامعه ناچار است آنها را به همین عنوان بپذیرد و نه صرفا در مقام و نقش هایی که تنها در وابستگی سببی یا نسبیآنها با مردان شناخته و تعریف شود؛ دختران و زنانی که با حضور گسترده خود برغم تمام مشکالت در تمامی عرصههای اجتماعی،‏ علمی،‏ ادبی،‏ هنری،‏ و...‏ هر چه بیش از پیش نشان می دهند که حاضر به پذیرفتن سلطه مردانه درجهان کنونی و خشونت و بی عدالتی ها و بی رحمی های ناشی از آن که تمام موجودیت انسانی را به خطر انداختهاست نیستند و در این راه آماده اند تا سنگین ترین بها را که این خشونت و سلطه به آنها وعده می دهد،‏ بپذیرند.‏سیمین تا آخرین لحظات حیات هرگز نخواست در نقش زنی ‏»وابسته«‏ به ‏»دیگری«‏ ، هر چند این دیگری برایشبسیار عزیز بود،‏ قرار بگیرد و از طریق دیگری و دیگران شناخته شود.‏ از این رو و افزون بر این به دلیل خدماتارزنده وی به زبان فارسی،‏ به ادبیات،‏ دانش ادبی و اجتماعی و فرهنگی در کشور ما،‏ جای آن دارد که نه فقط ازنبود او در میان خود افسوس بخوریم ، بلکه وی و زندگی آرام اما پربارش را به مثابه الگویی برای دختران و زنانیکه در پی ساختن ایران آینده هستند و بی شک نیز در این امر موفق خواهند بود،‏ در پیش چشمان خویش قرار دهیم.‏‏»انسان شناسی و فرهنگ«‏ فقدان این انسان برجسته را به خانوده محترم ایشان و به تمام فرهنگ دوستان تسلیت میگوید و برای روان این بزرگ زن تاریخ ادبی و علمی کشورمان آرزوی جاودانگی در حافظه جمعی این فرهنگو فرهنگ جهانی را دارد.‏115


116


117


118


119

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!