04.02.2015 Views

translation

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

بسمه تعالی<br />

دانشکده ‏:هنر و معماری<br />

دانشگاه آزاد اسالمی واحد تهران مرکزی<br />

ارائه کنندگان:‏ آرزو کاظمی - بهناز آزاد<br />

استاد محترم:‏ سرکار خانم پرناز گودرزپروری<br />

1


فصل 71<br />

مدرنیسم و ایده آوانگارد<br />

پاول وود<br />

آوانگارد دوره ای است که در متون هنر مدرن نفوذ کرده است.‏ اما این اساسا یک مفهوم بی ثبات تلقی میشود.‏ در<br />

اوایل قرن نوزدهم مفهوم آن ، وقتی که برای اولین بار یک ایده نظامی قدیمی بر روی هنر اجرا شده بود شدیدا در<br />

تضاد<br />

با چیزی بود که در نیمه دوم قرن بیستم در همه جا پراکنده شده بود.‏ به طور کلی از جنگ جهانی دوم به بعد<br />

آوانگارد به عنوان برچسبی بر جنبش های هنر مدرن تلقی میشود،‏ به<br />

برای معادل یک عنوان ویژه به<br />

مدرنیسم:‏ که<br />

عنوان به مدرن هنر مفهوم<br />

یک رشته مستقل رو به رشد برای<br />

ایجاد اثار زیبایی شناسانه اختصاص یافته است نه<br />

برای برقراری ارتباط با دنیای وسیعتر جنبش های تاریخی.‏ با<br />

نوزدهم قرن اوایل در لغت اصلی معنای حال این<br />

آن در که سیاسی درفضای<br />

سوسیالیستهای<br />

چارلز فوریه و سیمون سن هنری مانند خیالباف<br />

وسیله عنوان به هنر را<br />

ای برای پایان پیشرفت<br />

اجتماعی<br />

تصور میکردند،‏ ظهور کرد.‏ در سالهای انقالب<br />

8181 آوانگاردیست برتر،‏ گوستاو<br />

کوربه در حال تنظیم کردن مطالعات خود درباره هنر واقع گرای متعهد به جامعه در مقابل چیزی که او هدف بی<br />

معنی اصطالح هنر برای هنر می نامید،‏ بود.‏ در<br />

حال<br />

حاضر هر چند<br />

قرن طول در<br />

، نوزدهم،‏ این سیاست تحت<br />

عنوان آوانگارد،‏ بعد زیبایی شناسی قابل توجه رو به رشدی به خود گرفت.‏<br />

2


زمانی تنها این<br />

بود که وقتی مفهوم هنر مدرن از خود هنر مدرن شروع به متالشی کردن زمان سال های دیگر<br />

انقالب<br />

8118 کرد که معانی تاریخی آوانگارد دوباره بررسی می شد.‏ در این زمان سیاست محافظه کارانه ی رو به<br />

رشد گرینبرگ او را مجبور کرد که دیدگاه مفهوم را با سوء ظن درباره ی دینامیک ضمنی نوآوری آن به عنوان<br />

اخبار مد روز و دستاورد های واقعی زیبایی شناسی تولید کند.‏<br />

در واقع از آن به عنوان هم معنی برای مدرنیسم ‏)حتی جنبش های پست مدرنیسم(‏ استفاده شده است.‏ در دهه<br />

شصت در زمان بحران مدرنیسم،‏ نکته بررسی مفهوم آوانگارد<br />

بازگرداندن بعد<br />

اجتماعی و سیاسی<br />

است که بود<br />

روند رو به رشدی داشت.‏<br />

تئوری آوانگارد پیتر برگر در بحث های انجام شده در دانشگاه های آلمان در پی<br />

8618<br />

تحوالت اجتماعی سال 8691<br />

سرچشمه می گیرد که تا سال<br />

به زبان انگلیسی ظاهر نشد.‏ بر خالف<br />

نویسندگان مدرنیسم برگر مفهوم خود را از آوانگارد به دادائیسم،‏ سورئالیسم،‏ کانستراکتیویسم و بعضی از جنبشهای<br />

هنری محدود کرد که در زمان جنگ جهانی اول و انقالب روسیه ظهور کرد.‏<br />

برای برگر این شمارش به عنوان آوانگارد مهم بود چون آنها استقالل زیبایی را رد میکردند و تالش میکردند به<br />

وسیله ی روند ساده ی زندگی هنر را نشان دهند.‏ به طور کلی اثار برگر بهتر از بقیه مورخان منتقد مانند نیکوس<br />

هاجینیکلو و تی-‏ جی کالرک نشان دهنده نقطه اتصال دوباره با معانی اولیه سوسیالیستی در ان دوره بود.‏ ادامه این<br />

فصل درباره بررسی بعضی از انتقاالت تاریخی کانسپت است.‏<br />

به طور مشخص در راهی که یک تماس صریح در<br />

هنر یک نقش رهبری را در جامعه بپزیرد،‏ به یک ادعای هنری به تنهایی به عنوان یکسایت ارزشمند مهروموم<br />

شده در برابر تاریخ غیر قطعی و آنچه گینبرگ<br />

به عنوان تهدید ‏'سردرگمی ایدئولوژیک و خشونت در نظر میگیرد<br />

تبدبل میشود.‏<br />

به طور کلی در حال که حاضر اولین استفاده هایی که هنر آوانگارد به درخواست هنر هایی که در متون منتشر یافته<br />

تحت نام سوسیالیست تخیلی فرانسوی هنری سن سیمون در سال 8181<br />

اتفاق افتاده است،‏ پذیرفته شده است.‏<br />

این مفهوم در انتهای کتابی به نام عقیده ها در یک بحث فرضی بین متفکران یا دانشمندان و تاجران و صنعت<br />

3


گران و هنرمندان آمده است.‏ هنرمند در انتهای صحبت های خود میگوید:‏ برای رسیدن به تنها هدفمان،‏ بیایید<br />

متحد شویم.‏ یک عضو جداگانه همه را از بین میبرد.‏ ما هنرمندان به عنوان هنر آوانگارد خدمت خدمت خواهیم<br />

کرد:‏ در میان تمام رشته ها که در اختیار ماست قدرت هنر از شیرین ترین و سریعترین هاست.‏ وقتی که ما<br />

میخواهیم ایده های جدید را درمیان مردم پخش کنیم،‏ در ابتدا از الیه ها و قصیده ها و شعر و داستان و یا رمان<br />

استفاده میکنیم.‏ ایده ها را بر روی سنگ مرمر و بوم نقاشی ثبت میکنیم.‏ قلب<br />

و تخیل مردم و تاثیرات هنر بر آنها<br />

یکی از قاطعترین اهداف ماست.‏<br />

سپس نویسنده<br />

ادامه می دهد:‏<br />

اگر امروزه نقش ما محدود و کم اهمیت به نظر<br />

میرسد،‏ یک دلیل ساده دارد:‏ هنر در حال حاضر فاقد آن عناصر ضروری برای موفقیت است.‏<br />

اهمیت دقیق این استدالل که مورد مناظره قرار میگیرد و ابهامات موجود در مشخصه آن و استفاده از آن از همان<br />

ابتدا تا اواسط قرن بیستم رو به کاهش است.‏ برای دونالد درو اگبرت،‏ مورخ آمریکایی که متون سنت سیمونیان را<br />

برای اولین بار کشف کرد،‏<br />

نویسنده<br />

سوسیالیستی در یک تفکر سنتی درمورد تمارین مطمئن هنری وسیاسی که<br />

معتقد به در اکثریت بودن ، بودند راهنمایی شده است.‏ در مورد هنر،‏ آوانگارد به عنوان یک اسم برای آن دسته از<br />

جنبش هایی که رادیکالیسم فنی<br />

آنها را از روش های<br />

ارتدکس به هنر مشخص میکند،‏ به کار میرود.‏<br />

در این راه<br />

جنبش های بعدی مانند کوبیسم یا اکسپرسیونیسم انتزاعی<br />

به عنوان<br />

‏"آوانگارد"‏<br />

آکادمیک یا سنتی سبک نسبت به<br />

برجسته تبدیل شده است.‏ با این حال،‏ مشخصات جایگزین وجود دارد.‏<br />

مورخان از یکی دیگر<br />

‏"تجدیدنظر طلب،‏<br />

نیکوس<br />

هاجینیکوال،‏ اشاره کرده است که در واقع سن سیمون رویکرد<br />

های ساخت هنری را از دیگری تشخیص نمی داده است.‏ آنچه او به نظر میرسد این است که باید گفت:‏ هنر به<br />

عنوان یک نقش اجتماعی قدرتمند برای بازی کردن در دوره های گرفتن ایده های مختلف است:‏<br />

سن کلی طرح<br />

سیمون.‏<br />

روشن است که<br />

کلی ‏"طرح این<br />

که تا آن زمان قرار بوده است فاقد هنر باشد،‏ به نسخه سوسیالیسم سن<br />

سیمون برمی گردد.‏ آنچه که از این برداشت میشود چیزی نسبتا متفاوت از یک مفهوم رو به رشد مستقل و هنر از<br />

لحاظ فنی است.‏<br />

4


هنر ابزاری برای گرفتن ایده های مهم است،‏ سخت شدن برای فهم آن آخرین چیزی است که این نیاز دارد.‏ در این<br />

مطالعه هنر باید مردمی،‏ و قابل دسترس باشد.‏ بجای اینکه مانند هنر مدرن غرب باشد،‏ باید<br />

بیشتر شبیه اجتماع<br />

یا<br />

‏"سوسیالیست"‏ و رئالیسم<br />

باشد.‏ فهم هنر هیچ چیز نیست اما مستقل است.‏ هنر باید با طرح کلی ارتباط برقرار کند<br />

و طرح کلی از هنر نیامده است بلکه از سیاست میاید.‏ از این رو فرض اینکه هنر بتواند پیشتاز باشدمیتواند<br />

،8691<br />

ایدئولوژیک باشد.‏<br />

در واقع،‏<br />

سال در اواخر<br />

دایرة المعارف<br />

باقی بزرگ شوروی<br />

مانده است که آوانگارد به<br />

عنوان یک کل،‏ از فردگرایی بورژوازی سرمایه داری و خرده اشباع شده است.‏<br />

‏.نئو<br />

امپرسیونیسم<br />

پل سینیاک،‏<br />

دیگر برخی همراه با<br />

پیسارو،‏ مانند ها امپرسیونیست<br />

در آغوش<br />

سیاست<br />

آنارشیست،‏<br />

استدالل کرد که:‏ این ممکن است یک خطاباشد.‏ خطایی که به انققالبیون بهترین اطالع را میدهد.‏ برای سیناک یک<br />

تمایل انقالبی بسیار قوی تر و گویاتر و حس زیبایی شناسانه ی خالص به وجود میاید.‏ ایده یک هنرمند<br />

به عنوان<br />

یک نیروی<br />

اجتماعی پیشرو<br />

توسط باورهایی که هنر به خودی خود احتیاج دارد<br />

مهم است نه فقط به عنوان یک<br />

وسیله برای نقد سیاسی جامعه.‏ مهم ترین مثال در این باره اشارات رمبو بود در بسیاری از لحظات پاریس،‏ از نظر<br />

فنی،‏ شعر و ریتم که او ان را میدید به زمان مبازه اجتماعی برمیگردد.‏ این که چه چیزی فراتر از یک حس<br />

استعاری یا مکانیکی است مشخص نیست.‏ همچنین این که این به اشکال هنری دیگر دوره ها ترجمه میشود نیز<br />

مشخص نیست.‏<br />

اما آنچه<br />

روشن است<br />

این است که<br />

انتخاب مبارزات اجتماعی به عنوان موضوع برای رمبو کافی<br />

نبود.‏ این باید به طور کلی به وسیله تنش،‏ و درگیری تزریق شود.‏ به عالوه برای مشکالت پیچیده از<br />

نگاه رمبو<br />

چیزی که کامال روشن است این است که:‏ هنرپاسخی در مقابل یک عمل نیست بلکه چیزی فرا تر از آن است.‏<br />

این ایده آوانگارد در طول قرن بیستم منعکس شد.‏ اما<br />

مفهوم رسد می نظر به نوزدهم،‏ قرن دوم نیمه در عمدتا<br />

آوانگارد در<br />

های زمینه<br />

سیاسی اسفاده می شده است.‏ که از<br />

آن نه تنها توسط گروه های سیاسی جناح چپ بلکه<br />

توسط گروه های سیاسی جناح راست نیز استفاده می شد.‏<br />

آوانگارد و سیاست های افراطی<br />

5


با وجود استفاده از ساخت ایده ها در سال های 8191<br />

و‎11‎<br />

در فرانسه توسط چهره هایی همچون رمبو و سیناک،‏<br />

سورا و تئودو دورت،‏ پول گسترده جمع<br />

اوری شده چیزی شبیه به دوره مدرن است.‏ برای<br />

درانگلیسی بار اولین<br />

فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد در سال 8681<br />

به وجود آمد.‏ در همان<br />

زمان در فرانسه آپولینیر برای معرفی<br />

هنرمندان کوبیسم و فوتوریسم معاصر استفاده کرده است.‏ در اواخر قرن نوزدهم این ایده از کیفیت عمیقی در<br />

محافل فرانسه برخوردار بود.‏ اما در اوایل قرن بیستم به نظر<br />

میآمد<br />

که همه گیرتر<br />

شده باشد.‏ دقیق بودن در این<br />

زمینه بسیار سخت است اما این نمیتواند با افزایش افراطی<br />

بیارتباط اول جهانی جنگ از قبل اجتماعی هوا و آب<br />

باشد.‏<br />

در حدود سال 8618<br />

در ( چه خواهد شد؟(،‏ لنین<br />

مفهوم حزب پیشتاز را تنظیم کرد.‏ بلشویسم<br />

نیروی به یک<br />

سیاسی<br />

متمایز تبدیل شد.‏ و این دوره به طور جدایی ناپذیری با مخالفان<br />

کمونیست<br />

انقالبی و جامعه<br />

بورژوائی<br />

همراه شد.‏ شهرت رو به رشد این دوره در ثبت سیاسی اش بود که در زمان اضطراری در اوایل قرن بیستم که<br />

تعداد<br />

جنبشهای هنری<br />

فنی افراطی مثل فوویسم،‏ کسپرسیونیسم<br />

و<br />

کوبیسم رو به رشد بود متحد شد که مشخصا<br />

طعم معمولی و احساسی آن را تهدید میکرد.‏ این به این معنی است که ایده ای که در حال حاضر در قرن بیستم<br />

وجود داشت چیزی نبود که بعدها به عنوان ایده غالب عنوان شد.‏ در اوایل قرن<br />

بیستم مفهوم هنری آوانگارد از<br />

نظر سن سیمون تغییر کرده بود ولی هنوز هم ریشه در مفهوم رمانتیک عمومی هنرمندان دارد یا به گفته شرلی<br />

نادیده گرفتن جهان از دیدگاه قانون گزاران در این دوره بوده است.‏ در آن زمان آوانگارد بودن چیزی شبیه به مرز<br />

های سیاسی بود.‏ فهم این که در دوره های بعدی چه اتفاقی افتاده است کلیدی برای تعریف مجدد<br />

‏'آوانگارد است.‏<br />

از مدرن<br />

چیزی که بالفاصله قابل توجه بود این است که در متون اصلی زبان انگلیسی در هنر تا جنگ جهانی دوم با<br />

چیزی که بعدا مفهوم آوانگارد به واسطه عدم وجود آن آشکار است مقایسه شده است.‏ به طور بصری تمامی مرجع<br />

های کلی مربوط به هنر مدرن ، جنبش های مدرن در هنر مدارس و غیره است.‏ گاهی اوقات ایده ها از این هنر<br />

6


بیرون میاید اما دوره ها به ندرت.‏ من قادر به پیدا کردن این هنر در بل و فرای نبودم که البته گفتن این که این<br />

ممکن نیست جایی اتفاق بی افتداسان نیست اما این اصل مفمهوم کلی مدرنیسم در متون آنها نیست.‏<br />

این نه در<br />

جنبش های مدرن متراکم ویلنسکی در هنر سال<br />

ظاهر شد و نه در مطالعات هنر حال در سال<br />

.8611<br />

8689<br />

با این حال،‏ استثنایی که قانون را ثابت می کند،‏ این است که رید باعث تجلیل ایده هنری در مقدمه هنر میشود.‏ با<br />

تاکید بسیار بر استقالل هنر<br />

و سیاست،‏ رید مشاجره می کند که:‏ تعصب علیه هنر مدرن با جمله ی ‏"من معتقدم"‏ و<br />

نتیجه یک دیدگاه محدود و میزان کم حساسیت است.‏ مردم فراموش کرده اند که هنرمند یک حی قوی تر از همه<br />

ما دارد.‏<br />

ما اگر راهنمایی های او را نادیده<br />

بگیریم،‏ بدون تشویق،بدون آزادی،‏ بدون عشق و شور و شادی و لذت<br />

خواهیم ماند.‏ نکته این است که<br />

رید<br />

بر خالف بسیاری از<br />

همکاران<br />

برجسته<br />

خود،‏ از<br />

یک شکل از<br />

سیاست<br />

آنارشیست حمایت میکند و میتواند به عنوان سیر نزولی قرن نوزدهم دیده شود.‏ در مقاله ای در زمان جنگ در<br />

اوایل قرن نوزدهم تحت عنوان ‏"فرقه رهبری"‏ نوشته شده است که او ‏"کمونیسم کروپوتکین"‏ را پذیرفت و دیدگاه<br />

خود را از رهبری مناسب تعریف میکند.‏<br />

رید یک تمایز بین یک نوع رهبری که یک گروه را به وسیله ی ادعای اقتدار خود تحت تاثیر قرار می دهد و یک<br />

گروه دیگر را با استعداد و افکار واحساسات و تمایالتشان تحت تاثیر قرار می دهد،‏ ایجاد کرد.‏ این دومین نوع<br />

رهبری است و فقط این نوع رهبری که جایی در جامعه برای مردم آزاد دارد.‏ او ادامه می دهد و کسی را که افکار<br />

و احساسات و تمایالتش را بیان میکند رهبری میکند.‏ اما چه کسی شاعر و هنرمند است؟ رید صراحتا سنت شلی<br />

را فراخوان داد تا از ادعای خود نسخه ای دیگر داشته باشد:‏ ایده ای که از تخیل بشر،‏ شعر و فلسفه باالی آن است،‏<br />

اما به همان اندازه که بشر می تواند ایده ها را از نگاه بصری یک نقاشی و مجسمه سازی ارائه دهد و یا ایده ای که<br />

به تنهایی جامعه آن را به عنوان یک رهبر قبول میکند.‏ ما میتوانیم<br />

ایده ی قرار گرفتن هنرمند در جایگاه رهبری با<br />

احترام به جامعه که در یک پهنه ی وسیع در متون زبان انگلیسی در هنر مدرن حاضر بود را ببینیم.‏ اما این معنی<br />

مرکزیت را نمی دهد.‏ وحتی در اثار رید حس این ایده وجود دارد که جرات صحبت از نام خود را ندارد.‏<br />

7


یک سرنخ برای عدم<br />

وجود دوره ی آوانگارد توانسته است از یک عبارت در متون رید جمع آوری شود که به<br />

تعصب در مقابل هنر مدرن معتقد است.‏ انقالب روسیه کم تر از بیست سال پیش بود.‏ بحران<br />

بین داری سرمایه<br />

کامل نوسان در المللی<br />

بود،‏ که تمام<br />

کشورهای<br />

ایاالت و غربی اروپای<br />

متحده تحت تاثیر قرار<br />

داد.‏ آن سیستم هیچ<br />

چیز نبود اما بسیار مقاوم بود و مفهومم آوانگارد یک اصل و نسب افراطی داشت.‏ با وجود نسخه گیاه خواری رید،‏<br />

فصاحت و بالغت<br />

آوانگارد به طور گسترده ای در غرب با آنارشیسم و کمونیسم انقالبی همراه بود.‏ هاجینیکولو به<br />

ویژگیهای<br />

جناح فرد به منحصر<br />

چپ اشاره کرد.‏ اما در واقع مارینتی آوانگاردیست ایتالیایی به یک نمونه ی<br />

فاشیست تبدیل شد که این به معنای بیهوده گویی او در مورد پلی فونیک جزر و مد به دور از موزه ها و کتابخانه<br />

ها نبود.‏ ما میتوانیم بعضی از این حساسیت ها رادر کار در اولین متون آلفرد اچ احساس کنیم.‏<br />

بر بر به عنوان ریش سفید هنر مدرن در آمریکا شناخته شده بود.‏ در 81<br />

سالگی او به مطالعه هنر مدرن در در<br />

دانشگاهی در امریکا در بوستن پرداخت.‏ 8686<br />

اودر سال<br />

به متصدی بدون سابقه موزه هنر مدرن در نیویورک<br />

8611<br />

8681<br />

منصوب شد.‏ او نمایشگاه<br />

مدرن هنر<br />

و کاتالوگ<br />

نمایشگاه را طراحی کرد.‏ در اواخر<br />

و اوایل<br />

او یک<br />

شخصیت ماجراجو بود و به سفر های گسترده پرداخت و دانش های دست اول در مورد هنر،‏ تئاترو فیلم مدرن<br />

در کل<br />

اروپا بدست اورد.‏ متون برنامه ریزی شده کوتاه اما بسیار مهم برای دوره های جدید او،‏ متعاقبا برای موزه<br />

جدید وی که چاپ مجدد شدند.‏ به موزه هنر مدرن که به عنوان<br />

مورخان از نسل یک<br />

اجتماعی<br />

هنر اشاره شده<br />

امریکا نخبگان توسط آغاز است،‏ از<br />

تامین میشه است.‏ بار به زحمت هنر مدرن را در دوره ای که درخواست<br />

اسپانسر کرده بود و از جنبه های انقالبی جلوگیری کرده بود تعریف کرد.‏ دیدن دوره ای که به عنوان هنر مدرن به<br />

خصوص گرایش و تفسیر هنر مدرن از آن یاد میشود بسیار جالب است.‏ این هنر در مورد رابطه تعریف مدرن در<br />

تمدن قرن بیستم و چیزی که شاید اصل باشد استقرار<br />

مفهوم است که از فرای،‏ استاد مدرن به ارث برده است.‏ هنر<br />

مدرن به عنوان یک شکل همتراز با استادان ارشد قدیی است و در همین راستا،‏ کاربرانشان نیز همتراز با آنها می<br />

باشد.‏ آنها میتوانند با عزت و اعتماد به نفس از قدرت بالغ خود لذت ببرند.‏<br />

8


اگر این به عنوان راحتی محسوب شود ممکن است در دانش خود باقی بمانند که حتی انسان های متجدد در سال<br />

نیز به اندازه کافی اینگونه بوده اند.‏ همانطور که بار در سال<br />

8618<br />

اظهار داشته است و وقتی یک نفر میتواند<br />

8686<br />

لرزش مایوس کننده سر را ببیند هنر مدرن به عنوان یک موضوع برای بحث و بنری برای ترقی و پرچم قرمزی<br />

برای محافظت باقی می ماند.‏ در یک کالم با نگهداری هنر مدرن در موزه ها میتوان آن را از کمونیسم حفظ کرد.‏<br />

در این رابطه یاداوری در این زمینه زمانی که بار از مفهوم آوانگارد استفاده زودگذر کرد بسیار ارزشمند است<br />

همانطور که او در کاتولوگ<br />

نمایشگاه کوبیسم و خالصه هنر در سال<br />

انجام داد.‏ نمایشگاه<br />

نقشه های اساسی<br />

8619<br />

جنبش<br />

مدرن را که بسیار مورد بررسی قرار گرفته بود ارائه کرد.‏ هنوز هم تابع یک نوع<br />

معیار است:‏ سزان کوبیسم<br />

را به وجود آورد که از آن هنر ابستره به وجود آمد.‏ بار در این کاتالوگ دوبار از دوره ی ما یا مابه آن استفاده کرد.‏<br />

هر دو بار هم به زبان روسی بود.‏ او در باره ی کاندینسکی هنرمند ابستره نوشت،‏ کاندینسکی در طول و بعد جنگ<br />

از آن در روسیه زندگی میکرد جایی که نمایشگاه های زیادی را در آن برگزار کرد و به طور کل او نوشته است که<br />

از تمدن باالی بلشویک،‏ تروتسکی و لوناچارسکی هنر پیشرفته را فهمید و پشتیبانی کرد.‏ چیزی که به عنوان جریان<br />

اصلی در متون زبان انگلیسی در هنر مدرن در سال های<br />

در حال ظهور است،‏ در آن<br />

تا حد زیادی از مفهوم<br />

8681<br />

آوانگارد استفاده شده است حتی بر روی ارز هم تاثیر فراوان داشت و ایده ی پشت آن کامال گسترده شده بود.‏ در<br />

عوض پویایی و<br />

انقالب معانی آوانگاردیسم طی یک مطالعه ی شخصی توسط کارشناسان ارشد و شاهکارهای هنر<br />

مدرن جلو انداخته شده بود.‏ موتیف های غالب برای بسیاری از کسانی که میخواستند هنر مدرن را با جدیت دنبال<br />

کنند تداوم داشتند.‏ یک حس که مطابق اصول<br />

بهداشت در کار عمل میکرد وجود داشت که یک حرکت خام نبود.‏<br />

همانطور که بار در<br />

سخنان مقدمه<br />

خود اشاره کرده است:‏<br />

که به کسانی به است ممکن نیز نمایشگاه و مقاله این<br />

دست<br />

قدرت با فلسطینی ها<br />

سیاسی انها رنج<br />

برده<br />

اند،‏ اختصاص<br />

شده داده<br />

باشد.‏ این یک حرکت بی رحمانه در<br />

تغییرات ایدئولوژیک<br />

قرن<br />

بیستم است و این یک جنبش است که تاثیر زیادی بر روی هنر گذاشتند و عواقب آن<br />

هنوز در هنر موجود است.‏ این متعلق به زمانی است که سرمایه داری به طور متوسط در میان رقبا تعریف شده بود.‏<br />

9


این زمانی است که خزب چپ و راست ‏)کمونیسم<br />

و<br />

فاشیسم(‏ به هم جذب میشوند.‏ زمانی که سوسیالیسم،‏<br />

مخالفان عنوان به کمونیسم و آنارشیسم<br />

متنوع و به شدت محافظه کار با مخالفان ساده جایگزین شدند.‏ این<br />

تغییر<br />

راه هموار اساسی<br />

را دوباره در طول جنگ سرد از یک گفتمان متفاوت آوانگارد باز کرد.‏ یک متن منشا ای برای<br />

استفاده های بعدی مفهوم آوانگارد برای تعریف جنبش های بین المللی و به ویژه مرز های آمریکایی بعد از جنگ<br />

جهانی دوم به وجود آورد.‏ در راستای همین برای مجوز مدارک گذشته آن کل دوره<br />

مدرن به فاصله رمانتیسم<br />

بازگشت.‏ آن متن بر مبنای چاپ های آوانگارد کلمنت گرینبرگ که در مجله پارتیسان نیویورک در پاییز<br />

نقد 8616<br />

بورژوایی جامعه از ‏"بخشی نویسد:‏ می شد،‏ بود.‏ او<br />

از سابقه بی غربی چیزی<br />

پیشبهه وجود آورده است و آن<br />

فرهنک آوانگارد است.‏ گرینبرگ<br />

ترتیب به آوانگارد ‏'تولد که:‏ کند می اشاره<br />

زمانی و جغرافیایی با<br />

توسعه اولین<br />

جسورانه از تفکر انقالبی علمی در اروپا همزمان شد.‏<br />

با این حال او ساختن حرکت مفهومی جداسازی این آوانگارد هنری از روند توسعه انقالبی ادامه داد:‏<br />

درست این<br />

است<br />

که یکبار آوانگارد در جداسازی خود از جامعه موفق<br />

شد.‏ ان انقالب سیاسی و<br />

همچنین<br />

بورژوازی را انکار<br />

کرد.‏ این انقالب در داخل جامعه ترک شد.‏ آوانگارد به فرهنگ فکری و شاید حتی اخالقی و کسر مخالف از طبقه<br />

متوسط تبدیل شد.‏ در یک عبارت به یاد ماندنی گرینبرگ ضرورت اقتصادی بقایای آوانگارد را که با بند ناف طال<br />

غنی شده<br />

گره خورده بود توضیح داد.‏ برای<br />

گرینبرگ،‏ ماموریت آوانگارد،‏ خالقیت هنر و ادبیات در رتبه ای باال<br />

است.‏ و آن تمام برنامه های دیگر شامل تغییرات اجتماعی انقالبی را تحت تاثیر قرار میداد.‏ تمام چیزی که آوانگارد<br />

به طور اجتماعی می تواند انجام دهد زنده نگه داشتن ارزش های فرهنگی است.‏ آن در یک اتاق مستحکم به عمد<br />

از ‏'میان انبوه مبارزه ایدئولوژیک ‏"که گرینبرگ در نظر داشت قرار داشت.‏<br />

8681<br />

همراه با جانشین فوری آن،‏<br />

الئوکوئون<br />

جدیدتر در همان مجله در سال<br />

منتشر شد.‏ این مقاله اساس کاری<br />

برای گرین برگ برای رسیدن به یک موقعیتی برتردر هنر دنیای امریکا شد.‏<br />

10


سوال مهم این است که<br />

گرینبرگ دقیقا آن<br />

را از کجا بدست آورد.‏ همانطور که متوجه شدیم،‏ او آن را از بار و<br />

راجر فرای<br />

‏)دو نویسنده تاثیر گذار در هنر زبان انگلیسی(‏ کسب نکرد.‏ مفهوم سبک<br />

آوانگارد توسط هنرمندانی<br />

که هنر مدرن ‏)جانشینی برای استاندارها<br />

و معیارهای<br />

کالسیک<br />

را به عنوان معیار و استاندارد کار خود درنظر<br />

گرفته بودند،‏ کنار گذاشته شد.شواهد زیادی وجود دارد که افرادی مانند<br />

ترواسکای<br />

در پی این بودند که سبک<br />

بورژوا را به زباله دان تاریخ بفرستند.‏ اما از طرفی دیگر از اواخر سال<br />

8681 به بعد،‏ کمونیسم به عنوان یکی از<br />

مشخصات بروکراسی استالینی مطرح شد.‏ این رویه تا اواخر انقالب سبک آوانگارد و ظهور رئال اجتماعی ادامه<br />

،<br />

یافت.‏ سبک<br />

آوانگارد<br />

از دو ناحیه مورد هجوم واقع شد.‏ از<br />

یک طرف،‏ بدلیل تاثیرات انقالبی سبک<br />

آوانگارد<br />

توسط پایه گذاران جنبش مدرن مورد استقبال قرار نگرفت.‏<br />

از طرف دیگر،‏ از آنجایی که این سبک بوسیله<br />

جنبش های رادیکالی که در خالل انحالل جامعه سرمایه داری معرفی شد،زمان کافی برای ظهور آن وجود<br />

نداشت.‏ در مجموع،‏ نه مدافعان طبقه متوسط جنبش مدرن و نه منتقدان کمونیست ارتودکس توانستند گفتمانی<br />

ایجاد کنند که در قالب آن گرینبرگ بتواند به آسانی مفهوم سبک آوانگارد را ترسیم کند.‏<br />

نشریه پارتیسان<br />

8618 از سال<br />

چاپ و در آغاز کار درگیر دعواهای مذهبی گشت.‏ این برخوردها خود منجر به<br />

تغییر سیاست در جنبش های کمونیست بین المللی از ‏"دوره سوم"‏ به دوره مردمی<br />

شد.‏ دوره سوم،‏ دوره ستیزه<br />

جویان است که کالس را در برابر کالس قرار دادند.‏ این دوره بوسیله سیاست های داخلی شوروی ، مانند به<br />

اشتراک گذاشتن کشاورزی،‏ برنامه 1<br />

ساله،‏ هدایت شد.این سیاست ها،‏ که در ادبیات بین المللی یه فرهنگ<br />

کارگری معروف است،‏ منجر به ایجاد سوسیالیزم در<br />

این<br />

کشور گشت.‏ موسسه تازه تاسیس کمونیستی<br />

آمریکایی،‏ باشگاه جان رید را به منظور توسعه فرهنگ کارگری که شامل رمان،‏ شعر،‏ نقد،‏ هنرهای تصویری،‏ تم<br />

های طبقه کارگری،‏<br />

بوسیله نویسندگان و هنرمندان طبقه کارگری،‏<br />

تاسیس کرد.‏ نشریه<br />

پارتیسان<br />

خود را باشگاه<br />

جان رید نیویورک نامید.‏<br />

11


هرچند در مواجهه با به قدرت گرفتن هیتلر،‏ احزاب کمونیست سمت و سو فکری خود را در اواسط سال<br />

تغییر دادند،‏<br />

این احزاب در این زمان،‏ دوره<br />

مردمی<br />

، شروع به ایجاد اتحاد فرهنگی با سازمان های<br />

8611<br />

کارگری که تا کنون به عنوان مخالف شناخته می شدند در تقابل با فاشیسم<br />

قرار گرفتند.‏ در این زمان فرهنگ<br />

طبقه متوسط و هنر گرایشی چپ گرا ها به سمت واقع گرایی و ارزش های انسانی تغییر جهت یافت.‏ در<br />

نشریه پارتیسان در سال<br />

روسنبرگ 8619<br />

به منظور تقبیح هنر برژوازی،‏ به تشریح بیوگرافی جان رید با استفاده<br />

از اصطالح<br />

آوانگارد به سبک رایج کمونیستی پرداخت.‏ بنا بر استدالل رید در خالل جنبش آوانگارد در هنر و<br />

ادبیات ظهور و بروز یافت.‏ جنبش آوانگارد به عنوان یک سایه روانشناختی بی نظمی از یک اصالح طلبی لیبرال<br />

فعال مبنی بر یک کالس فعال و بدون هدف طبقه متوسط می باشد.‏<br />

افزایش فشار ناشی ازتحمل پیچ و تاب های سیاست استالینی منجر به توقف چاپ نشریه<br />

پارتیسان<br />

در اکتبر<br />

8619<br />

شد.‏ در شروع مجدد نشریه<br />

پارتیسان<br />

در دسامبر<br />

این نشریه استقالل خود را از حزب کمونیست<br />

8619<br />

اعالم کرد.‏ در 8<br />

سال بعد،‏ یعنی از زمان اولین ظهور<br />

گرینبرگ،‏ نشریه<br />

پارتیسان<br />

وفاداری بیشتری به<br />

ترواسکای<br />

نشان داد.‏ این موضوع در متن سرمقاله نمود پیدا کرد.‏ این سر مقاله شامل تعداد زیادی اتهام در مورد دوره دوره<br />

8611<br />

مردمی<br />

بود.‏ این اتهامات بوسیله این حزب در اواخر سال<br />

در نیویورک،بر اساس مدل های اروپایی و<br />

شوروی که در پاریس و مسکو،‏ ایراد شد.‏ این جریان در پاییر 8611<br />

بیانیه در چاپ<br />

‏)برای یک انقالب آزاد با<br />

USSR<br />

،<br />

ریورا و بارتون نام<br />

و ساخته شده توسط<br />

تروتسکیستی<br />

به اوج خود رسید.‏ در<br />

بیانیه<br />

به عنوان غروب<br />

مصیبت و خون توصیف شد و بیان آرا در هنر در تقابل با آزادی کامل در آن قرار گرفت.‏ اگرچه بیانیه اصطالح<br />

آوانگارد<br />

را بکار نگرفت،‏ اما ایده اصلی در آن از مفاهیم مانند:‏ ما اعتقاد داریم که نقش اصلی هنر در عصر ما<br />

حضور مداوم و موثر در ایجاد انقالب است،‏ بهره می گرفت.‏ اما آنچه ارزشمند به نظر می رسد،‏ وجود درکی از<br />

آوانگارد<br />

است که در مدت کوتاهی توسط<br />

شد.‏ در مطرح گرینبرگ<br />

آوانگارد هنر آزاد با یک نقش کلیدی<br />

12


اجتماعی،‏<br />

کامال در تقابل با هنر به اصطالح خالص است که در آن صرفا به نتایج هر حرکت اجتماعی توجه<br />

میشود.‏<br />

واضح است که مفهوم ارائه شده<br />

گرینبرگ توسط اوانگارد<br />

تفاوت زیادی با گذشتگان خود دارد.‏ از یک طرف،‏<br />

از او را گرینبرگ درک<br />

تفکرات چپ گرا های ارتودکس و انتقادات آزادی خواهانه بورژوا متمایز می کرد.‏<br />

گرینبرگ تفکر<br />

مملو از استدالل های مخالف با دوتفکر مذکور می باشد.‏ اما از طرفی دیگر مفهوم متعارف<br />

گرینبرگ<br />

آن از خواستگاه رایج<br />

خود یعنی<br />

سنت گسترده آنارشیسم و رقابت های داخلی مارکسیستی ضد<br />

استالینی،‏ فاصله می گرفت.‏ این عقیده هنوز هم به درک تعهدات سیاسی گسترده ای که گرینبرگ در پی جدایی<br />

از آن بود،‏ گره خورده است.‏ در واقع او جلوه مفهوم سنتی بود که در نشریه پارتیسان<br />

درماه های قبل از ظهور<br />

آوانگارد ظاهر شده بود.‏<br />

8616<br />

در سالهای 8611<br />

الی<br />

مقاالتی در مورد سینما شوروی بوسیله<br />

مک دونالد<br />

نوشته شد.‏ این نویسنده قبال<br />

مانیفست<br />

تروسکی و ریورا و بارتون<br />

را ترجمه کرده بود.‏ در تمام این متن<br />

مک دونالد<br />

از عبارت<br />

آوانگارد<br />

استفاده کرده بود.‏ همانطور که می دانیم از آنجاییکه<br />

گرینبرگ<br />

با ادعاهایی که مک دونالد<br />

درباره کتاب<br />

آوانگارد<br />

او<br />

مطرح کرده بود<br />

مشکل داشت،‏ این متن را خواند.‏<br />

مک دونالد<br />

آوانگارد عبارت<br />

را بیشتر در مفهوم<br />

تروتسکیستی<br />

نسبت به<br />

گرینبرگ<br />

بکار برد.‏ در واقع این روش کاربرد به منظور بیان همزمان هنری و سیاسی<br />

جنبش های رادیکال که منجر به ساخت کره هنر شوروی در پی انقالب اکتبر بود.‏ از این رو انقالب 8689،<br />

مفاهیم و تفکرات گذشته را کنار زد و یک افق گسترده ای را برای<br />

آوانگارد<br />

ایجاد کرد.این افق شامل مواردی<br />

چون گروه<br />

مایاکوفسکی<br />

در ادبیات،‏<br />

کاندنیسکی و مالویچ<br />

در نقاشی،‏ مدارس ساخت معماری،‏<br />

و پودوفکین<br />

داوچنکو<br />

میرهولد و تیرو در سینما،‏<br />

در تئاتر<br />

بود.‏ در آخر مقاله<br />

گرینبرگ<br />

که به تعمیم پیشرفت روسیه و نقش<br />

فرهنگ اروپایی در آن پرداخت.‏ در این مقاله به گرایش<br />

فوتوریسم،‏ به آوانگارد<br />

دادائیسم،‏<br />

و اکسپرسنیسم<br />

سورئالیسم پرداخته شد.‏ گرایش هایی که مکدونالد از آن به زبان مشترک نخبگان آمریکا و اروپا یاد می کند.‏<br />

13


تا اوخر سال 8611<br />

به طور مشخص مفهوم آوانگارد در تضاد با چرخه مارکسیس در محافل نیورک بود.‏ از<br />

انجایی که این مسئله یک تمایل بین المللی بود ‏،یک ایده ای که نه در کلمه ، حدس زده می شود این است به<br />

هرحال آن در محافل دارای طرفدارانی بوده است . نکته دومی که مشهود است این است اگر چه آوانگارد ،<br />

گرایش و مفهموم ان به سمت سختی های وخیم نشانه می رفت و در زمانی که نازی ها در حال از بین بردن ان<br />

در اروپای شرقی بودند،‏ از بین نرفت.‏ استالینی ها در اتحادیه جماهیر شوروی از بین رفته بودند و سازمان بین<br />

المللی و جبهه آن ها فرصت اندکی برای آوانگاردیسم داشت .<br />

اگر ما به بررسی نقد پارتیسانی برای موضوع تابستان 8616<br />

که از مقاالت منتشر شده در رابطه با آوانگارد و<br />

محتوی ان است ، بپردازیم بحران در مفهوم آوانگارد مشخص میگردد.‏ صدای آن در مجموعه ای به نام<br />

و میش سی سالگی<br />

"<br />

"<br />

گرگ<br />

گرد آوری شد . در متن آن فلیپ راهو،‏ ادبیات بیش از یکصد سال در اشل جهانی که<br />

شامل تالطم ها در انقالب درونی ، عرصه شورش های بی وقفه و ضد شورش ها و تجدید دائمی خود در<br />

ماده و فرم،‏ را اورده است .<br />

در حال حاظر به نظر می رسد پیشروی این روند با شکوه نزدیک است . در حال حاضر باقیمانده هایی وجود<br />

دارد ولی در کالم هیچ جنبشی از آوانگارد وجود ندارد و ان در چنگال یک روال ارتجاعی است و شرایط<br />

هنری آن ، دو فاجعه بزرگ سیاسی ( پیروزی فاشیسم و شکست انقالب بولشویک ) در عصر ما را منعکس می<br />

کند . فیلیپ راهو می پرد که آیا یک پایه برای اعضای پیشتاز گروه و نع آن ایی که از ایزوله شدن وحشت زده<br />

می شوند وجود دارد تا بشناشند که چگونه خالف جریان شنا کنند ؟ اما در سال<br />

8616 جواب منفی وی این<br />

بود که<br />

" من به جنبش جدید آوانگارد معنقد نیستم و در این برحه زمانی از تاریخ,‏ قبل از شروع جنگ،‏ می<br />

تواند شکل بگیرد<br />

."<br />

14


راهو به وضعیت حساس تاریخی وقت ، رجوع می کند و به طور واضح ، آوانگارد را یک هنر رادیکال با نقش<br />

اجتماعی رادیکال تعریف می کند.‏ تا آن جایی که می توان گفت برای تبدیل شدن به یک صحنه مناسب با<br />

مفهوم رقابتی و دوسوگرا باید هر دو جنبه در برگرفته شود .<br />

آنچه گرینبرگ در حوزه آوانگارد انجام می دهد نسبت به الکوئون جدید ، استراتییک تر و با مفهوم تر می<br />

باشد.‏ یک منطق مطلق دفاعی در جنبش گرینبرگ وجود دارد که در استانه جنگ جهانی دوم،‏ همزمان با ظهور<br />

پیروزیهای فاشیسم و استالینی ها در اروپا و سمبل شدن پیمان بین نازی ها و جماهیر شوروی بوجود آمد.‏<br />

آنچه او نتوانست آن را پیش بینی کند و همانطور که به عنوان مقاله خود را در تابستان سال<br />

8616<br />

نوشت،‏ این<br />

بود که در پنج سال آینده تمام نقشه نیروهای سیاسی و فرهنگی<br />

در مقیاس جهانی ، تغییر می کند.‏<br />

زمانیکه قطار آوانگارد به ایستگاه بعدی برده می شود پیکان ان به سمت دیگری اشاره میکند . در دوره مدرنیزه<br />

شدن مفهوم آن سپیده دم است . از انجایی که گرینبرگ خود در سال<br />

8691<br />

تصورکرده و نوشته است : یک روز<br />

بعنوان روز ضد استالین وجود خواهد داشت که به عنوان تورتیسکیم به صورت کم و بیش به عنوان هنر و<br />

جهت یابی به هنر آغاز می شود و در نتیجه آن راه هموار شده برای آنچه که راه می باشد.‏<br />

مفهوم آوانگارد<br />

با بهره مندی از درک موقعیت های بوجود آمده از اتقالب فرانسه تا آواخر دهه<br />

8691<br />

را میتوان به عنوان عصر<br />

،<br />

آوانگارد دانست.‏ در 8181<br />

زمانیکه بودالیر در رابطه با دو نیمه هنر<br />

نوشت ، در یک طرف زودگذربودن<br />

مشروط بودن ، ضرورت به نشان دادن تاریخ معاصر و یا خالی شدن و غیر مرتبط بودن<br />

و از سوی دیگر میراث<br />

ارزش،‏ بی بعد شدن زمان ، ابدیت ، موقعیت هایی از<br />

استانداردسازی هنر،که<br />

باید قبل از<br />

ورود آن به ابتذال و<br />

سرگرمی جلوگیری شود و ، همچنین وی که برخورد برخی ازکلیشه<br />

: و رئالیسم مدرن جنبش تعریف<br />

.<br />

مدرنیسم،‏<br />

زیبایی<br />

شناسی و<br />

سیاست،‏ اعالم نمود<br />

مفهومم آوانگارد از مرزها عبور کرد . در حال حاظر نیز<br />

15


آوانگاردیسم ها در یک جنبش مخلوط با استفاده از هنر به عنوان یک اهرم برای سرنگونی وضع موجود ،<br />

ضدیت با تجمل گرایی ، بی اراده گی در مشارکت ، خیره شدن مطلق به افق ، می پردازند . به هر حال در دهه<br />

8691<br />

های نزدیک از<br />

قرن بیستم یک تفکر جدید بوجود آمد . در اوایل سال<br />

فرهنگ رادیکالی برخی از تاریخ<br />

دانان همانند پیتر بورگر و تی جی کالرک به بازنویسی آوانت گراد پرداختند و تاثیرات سیاست که مدرنیزه<br />

منجر به حذف ان شد را ثبت کردند.‏ اما در دهه<br />

آوانت گراد خود به سمت<br />

یک ثبات انتقالی،‏ در مسیر<br />

8691<br />

طرح سواالت عمیق تر در ایده آوانگاردیسم که امروزه به عنوان پست مدرن مطرح میگردد رفت.‏ زمانیکه<br />

گرینبرگ تصور خود را از آوانگارد مدرنیزه شده را مطرح نمود ، ضربه خود را به فلسفه کانت وارد نمود.‏ در<br />

برخی از مواقع آنقدرها کشف ایده های روشنگرایانه شگفت اور نمی باشد زمانیکه طرح سواالت در روایت<br />

،<br />

های کالن از صداقت ، عدالت و زیبایی اقرار شده که به<br />

از ماسکی عنوان<br />

بشر خودشیفته<br />

مفهوم<br />

بسیاری از<br />

رد را آوانگارد<br />

کرده است . برای مدت ها ، به طور معمول مدل های مختلف از هنر مدرن بازگو کننده ایده<br />

های و اشکال تفکر بوده است و در حقیقت مدل های مختلف از ارتباطات اجتماعی درجاییکه احترام به عقاید<br />

افراد جامعه در جوامع بزرگ دارای اهمیت می باشد .<br />

در دوره حاضر ، این فرضیات برجسته از پیشرفت و تنها مسیر رو به جلو جوامع که مردم آینده نگر به شناخت<br />

ان پرداخته اند به صورت بنیادی زیر سوال قرار خواهند گرفت . یکی از پیامد های ان ، که سواالت زیادی در<br />

رابطه با اصل و منشا آوانگاردیسم در هنر)‏ نه تنها فرضیاتی منعطفی که آوانگارد در جوامع مدرن غربی کرده<br />

است ) خواهد بود . اما در کل مفهوم رهبری آن را در درک اصل و بنیاد ان اشاره میگردد.‏<br />

یکی از تاریخ دانان فمینیست به جفت نابرابری جنسیتی داخلی در آوانگارد یسم و دیگری ‏،همدستی ، دانش و<br />

غیر آن ، در جنبش مدرن هنر در امپریالیسم غرب که معترض بود و آز ان بعنوان خسارت به آپارتاید آوانگارد<br />

نوشته است ‏)نلسون و شیف 8669، صفحه<br />

891( . در حالیکه این ایده احتماال در جهان به اشتراک گذاشته<br />

16


نشده است یک تاریخدان دیگر بسیار مصمم است و در کتاب خود آورده است که<br />

آوانگاردیسم به طور قطع خط اتصالی برای ادامه یافتن آن نیست<br />

"<br />

"<br />

در تعیین جنبش مدرنیسم<br />

آنچه در ایده آوانگارد رخ داد به طور معمول به یک قربانی زلزله ای از عمارت و یران شده مدرنیسم می باشد<br />

. یکی از نتایج برای کسانی که در این وادی بدون فکر ادامه می دهند ، زندگی است اگر چه آنها آوار های<br />

مدرنیسم را بدانند با ندانند.‏ اما انچه نا تمام باقی می ماند این است که آیا برخی از معانی تازه شکل گرفته شده<br />

در مغهوم آوانگارد قادر به نگهداری مزایا به معنی اهرمی بحرانی در برابر شکل های طبیعی از رسانه ها و<br />

فرهنگ سرمایه داری معاصر است یا خیر ؟<br />

هال فوستر در مقام جواب دادن به دیدگاه های مخالف با آوانگاردیسم ، ایدولوژی پیشرفت ، فرضیات اصیل<br />

بودن ، نبوغ هرمتیزیسم .... تعلقاتی<br />

از صنعت فرهنگ و غیره ایستاد . با وجود همه اینها ، اشاره فوستر به این<br />

بود که ایده یا تاثیرات بسیار مهمی و ششکل گیری سیاسی باقی خواهد ماند و توسط متعلقات آن یه عنوان<br />

یک تفکر ارزشمند و وظیفه خطیر برای پیچیده تر کردن گذشته و کمک به اینده نیز باقی می ماند.‏ با تمام این<br />

مشکالت ، توجه مفهموم آوانگارد یک ایده را در زمینه ، تمرین در هنر مدرن که به جامعه متصل است را<br />

مطرح می نماید .<br />

سوال یک این<br />

پاسخ داده نشده<br />

است این<br />

که ان به عنوان یک وسیله مفید برای تفکر در روابط یا یک نشانه<br />

برای گذشته هنر و جامعه که در گذر زمان است باقی خواهد ماند ؟<br />

17


فصل 71<br />

پیرامون مفهوم هنر مدرن<br />

1<br />

فرد اورتون<br />

اگر بخواهیم درباره هنر چیزی بگوییم که تقریباً‏ از واقعیتاش مطمئن باشیم،‏ شاید این باور را بپذذیریم کذه<br />

هنر یک گستره مفهومی است.‏ و از این طریق،‏ متوجه میشویم هنر کاری است که انجام میدهیم،‏ و این که<br />

کار هنر چیزهایی است که انسانها میسازند.‏ و واقعیت این گستره مفهومی به هیچ وجه توسط کشفها،‏ به<br />

چالش کشیده نشده،‏ برخی مدتهاست میدانند،‏ دیگران به تازگی دانستهاند،‏ چون نمذیتذوانیم کذار هنذری<br />

منظمی را تولید کنیم،‏ بداههگویی در ایجاد کار هنری جذای خذود را دارد،‏ هنرمنذد ضذرورتاً‏ بهتذرین مفسذر<br />

کارش نیست،‏ تماشاچی در تشخیص چیزی که درک میکند،‏ نقش منطقی دارد.‏<br />

گستره مفهومی و یا قصد در بحران و نظریه ادبی،‏ موضوع واقعی و مهمی است،‏ دستکم از انتشار ‏»مغلطذه<br />

مفهومی«‏<br />

1<br />

8<br />

دابلیو.‏ ام.‏ ویسمات و ام.‏ سی.‏ بیردزلی در سال 8689. در آن روزها،‏ حتی امروز،‏ جنجالبرانگیذز<br />

بود،‏ ‏»مغلطه مفهومی«‏ برای ذهن غذای زیادی را فراهم مینماید،‏ اما به مطالعات دقیق بیشتری نیاز است،‏ به<br />

ویژه<br />

زمانی که برای نخستین بار به چاپ رسید.‏ ویمسات و بیردزلی در مخالفت با میذراث زیبذاییشذناختی<br />

رمانتیک مطالبی نوشتند که طبق ادعایشان،‏ زمانی شعر به ویژه شعر غنایی را داوری مینماید که مفهوم غنی<br />

شود.‏ ضمن پذیرش این که شعر یک فعالیت مفهومی است،‏ در این باره بحث کردند که منظور نویسذنده آن<br />

شعر نباید به عنوان یک استاندارد به کار رود و با آن ارزشمند گردد.‏ ویمسات و بیردزلی نیز در مخالفت بذا<br />

پافشاری بر ذهنگرایی که انتقاد را از رومانتیک به ارث برده بود،‏ مطالبی نوشتند.‏ فرآیند انتقاد ادبی باید از<br />

18


بیوگرافی ادبی جدا میشد.‏ تا آنجا که اهمیت دارد،‏ هنگامی که یک شعر چاپ میشذد،‏ بذر کسذی پوشذیده<br />

نبود.‏ هنگام انتشار،‏ شعر در معرض انتقاد افرادی قرار میگرفت که شغلشان داوری آن شعر بود،‏ و تا جایی<br />

که امکان داشت،‏ بدون توجه به مسایلی انجام میشد که منتقد درباره زندگی،‏ روانشناسی و زمینذه تذاریخی<br />

نویسنده میدانست.‏<br />

‏»مغلطه مفهومی«‏ ویمسات و بیردزلی بحثی است درباره ارزیابی،‏ نه معنی.‏ در نقطهنظذری در مقالذه چهذارم،‏<br />

جایی که معمای این نظریه را مطرح کردند که ‏»میان نشانههای درونی و بیرونذی معنذی یذک شذعر تفذاوتی<br />

هست«،‏ درباره چگونگی تفسیر شعرها چیزهای جالبی برای گفتن داشتند،‏ اما توجه اصلی آنها بذه ارزیذابی<br />

بود و نه تفسیر.‏ امروزه تقریباً‏ هوش جنجالبرانگیز و این باور که ‏»مغلطه مفهومی«‏ به هر نوع فعالیت هنذری<br />

بیش از شعر مربوط است یا آن را به کار میبرد،‏ و این که بحثی است درباره تفسیر که تعیین مینماید تفسیر<br />

باید تنها به آن چه میخوانیم یا میبینیم مربوط باشد تا موردی باشد بذدون بازگشذت بذه منظذور نویسذنده،‏<br />

بعدها در بدترین حالت،‏ برداشت بیدقتی بود از مقاله ویمسات و بیردزلی،‏ یا در بهترین حالت با نقد نذوین<br />

آمریکایی،‏ گسترش ارتباطی آن با ارزش داوری بود،‏ به روش جدید درک ساختار تعادل،‏ مقایسذه،‏ بالغذی و<br />

غیره.‏<br />

ممکن است درباره ‏»مغلطه مفهومی«‏ تصوری داشته باشید.‏ بحثهایی درباره بستگی و عدم بسذتگی مفهذوم<br />

در ارزشگذاری و تفسیر متون ادبی،‏ درگرفت و برای پنجاه سال تفسیر در نقد و نظریه ادبی موضوعی بذود<br />

که به ندرت در نقد و نظریه هنری وجود داشذت.‏ مذیگوینذد نظریذهپذردازان و منتقذدان هنذری از ‏»مغلطذه<br />

مفهومی«‏ یا برخی مقاصد آن آگاه نبودند،‏ یا گستره مفهومی در نقد یا نظریه هنری آن دورهها وجود نداشت،‏<br />

اما این دورهها اندکشمار و دور از هم بوده است.‏<br />

با توجه به کار هنری مدرن یا نوگرا که به طور گستردهای درک شده،‏ ‏»مفهوم«‏ تمایل بذه تعیذین یذا تحمیذل<br />

فرآیند ساختارسازی است که هدفی را ایجاد مینماید و آن هدف در بینندهاش بر معنی تأثیر خواهد داشت.‏<br />

19


میگویند<br />

مفهوم و معنی یک چیز هستند.‏ نیستند.‏ مفهوم و معنی،‏ متضاد چیذزی هسذتند کذه زبذان سذعی در<br />

یکپارچه کردن آن دارد.‏ مفهوم و قصد همیشه به سمت معنی هدایت میشود اما معنی نیست.‏ معنی همیشذه<br />

گستره مفهومی است اما نمیتوان آن را به مفهومی کاهش داد برای داللت بر دادهها و اطالعات.‏<br />

آغاز مقاله ریچارد وولهیم در سال<br />

8691<br />

81,8<br />

‏»کار هنر به عنوان هدف«‏ به من بسیار کمک کرد،‏ تا انذدازهای کذه<br />

مسیری را برای دنبال کردن هدفم،‏ نشانم داد.‏ و پرچم جاسپر جونز،‏ 8618-1 ‏)موما،‏ نیویورک؛ ن.ک.‏ تصویر<br />

و 81,8(، کاری با ارزش فوقالعاده حسی و شناختی که برای مدت<br />

81<br />

سذال فرآینذد تذاریخ هنذر مذرا<br />

تقریباً‏ به حالتی درآورد که شاخص فرآیند کار هنری جونز بود،‏ چنان هدف نمونهای بذود کذه بذا آن،‏ نقذش<br />

مفهوم در تولید کار هنری مدرن و نوگرا مورد توجه قرار میگیرد و من بایذد نذادان باشذم اگذر در ایذنجذا<br />

نادیدهاش بگیرم ‏)ن.ک.‏ هورتون،‏<br />

،8668 ص .)16-889<br />

برای کسانی که از او پرسیدند چرا و چگونه پرچم را ساخت یا چه معنی دارد،‏ جونز نخست پاسخ داد کذه<br />

‏»از نظر مفهومی«‏<br />

8<br />

دوست دارد پرچمها را بکشد و رنگآمیزی کند ‏)نقل در آنذون ، 8611، ص 69(. سذپس،‏<br />

پاسخ داد،‏ و از آن به بعد همیشه به همان روش پاسخ میداد که ‏»شبی در خواب دید کذه پذرچم بزرگذی را<br />

رنگ میکرد«‏ یا این که « خوابی دید،‏ این که تصویر ستارهها و روبذانهذا را رنذگآمیذزی مذیکذرد«‏ ‏)ن.ک.‏<br />

9<br />

1<br />

سولومون ، ‎8698‎؛ تونو ، 8669، ص 66(. به نظر میرسد که به یک یا دو دوست درباره این خواب گفت و<br />

یکی از آنها یا هر دوی آنها فکر کردند که به او نظر خوبی برای نقاشی داده است.‏ پس از آن،‏ بیرون رفت<br />

و مواد الزم برای شروع کار را آورد.‏ و آغاز کرد.‏ ‏»آغاز«‏ مهم است.‏ این ‏»داستان«‏ است.‏ تا زمانی که در ذهن<br />

داریم این نمایشی از مفهوم است،‏ میتوانیم آن را برای ابهام مفهوم به کار ببریم،‏ و با منظور جونز و آن چذه<br />

هنگام ساخت پرچم ایجاد کرد،‏ اشتباه نگیریم.‏ به این جهت،‏ این داستان اما تأثیر پذرچم اسذت،‏ تذأثیری کذه<br />

20


نیازی نیست و نباید هنگام توجه به مفاهیم جونز وقتی پرچم را میساخت،‏ نادیده گرفته شود.‏ داسذتان ایذن<br />

خواب،‏ سخن از اهمیت چیزی دارد،‏ و به طریقی،‏ باید به آن پرداخته شود.‏ به آن بازخواهد گشت.‏<br />

اگر بخواهم درباره هنر چیزی بگویم که تقریباً‏ مطمئن باشیم که حقیقت دارد،‏ بپذیریم که این پافشاری<br />

مفهومی است.‏ و از این طریق،‏ منظورمان این است که هنر کاری است که انجام مذیدهذیم،‏ و ایذن کذه<br />

فعالیتهای هنر کارهایی است که انسان ایجاد مینماید.‏<br />

881<br />

این امر میان هدف مفهومی و هدف طبیعی فاصله ایجاد میکند.‏ درحالیکه کارهای هنری از زمذان تصذور و<br />

ابتکاری،‏ مکان و شکل ساخته میشود،‏ اهداف طبیعی اختراع نمیشود؛ ویژگیهای رسمی،‏ مکانی و مذوقتی<br />

9<br />

ارائه شده است ‏)دی مان ، 8616، ص 881(. با این وجود،‏ طبق ‏»مغلطذه مفهذومی«،‏ ممکذن اسذت کارهذای<br />

هنری به شکل اهداف طبیعی داوری شوند،‏ بنابراین،‏ تنها بر اساس ظواهر حسی داوری میگردد ‏)همان،‏ ص<br />

و دی مان،‏<br />

،8611 ص .)81-8<br />

طبق نظر وولیهم،‏ چون کارهای هنری چیزهایی هستند که انسان میسازد،‏ باید طبذق مفهذوم توصذیفهذای<br />

گوناگون از کیفیت،‏ ساختارها و ویژگیهایی ساخته شود که کار هنری را میسازد ‏)وولیهم،‏<br />

،8691 ص -89<br />

.)881<br />

در میان این مفاهیم و توصیفها،‏ طبقاتی وجود خواهد داشت که تولید کار هنری را نظم میبخشذد.‏<br />

در دورههای متفاوت و تحت شرایط گوناگون،‏ وابستگیهایی را که در این مفهوم جای گرفته،‏ بذرای تغییذر،‏<br />

به درک و اندیشیدن درباره آنها نیاز دارد.‏ کارهای مدرن هنری تا حذدودی بذا کارهذای پسذامدرن تفذاوت<br />

دارند.‏ مانند نظر وولیهم در سال ‎8691‎و طبق نظریه اقتدار ‏)دومینانت(‏ هنر مدرن،‏ باید بر ویژگیهای اساسی<br />

کار هنری تأکید گردد.‏ با توجه به نقاشی،‏ مفهوم یا توصیف باید بر سطح ‏)صذفحه کذار(‏ تأکیذد داشذته و در<br />

بیننده تأثیر بگذارد،‏ یک حس و شناخت از احساس و دانستههای نقاش.‏<br />

21


کار هنری،‏ به ویژه کار هنری مدرن یا نوگرا،‏ با کارهای دیگری که انسان میسازد،‏ تفذاوت دارد.‏ بذه اسذتناد<br />

نمونه کاربردی توسط مایکل<br />

1<br />

باکساندال ، فعالیت ساخت کار هنری،‏ به ویژه کار هنری مدرن یذا نذوگرا،‏ بذه<br />

مفهوم و تصور یا توصیفی متفاوت از ساخت یک پل،‏ شامل حس طراح از بیان و زیبایی،‏ باید تذابع مفهذوم<br />

حرکت پوششی و تسهیلشده در مفهوم باشد.‏ مثال دیگر که مستقیماً‏ به پرچم جونز ارتبذاط دارد،‏ از طریذق<br />

ستارهها و روبانها ‏)پرچم آمریکا(،‏ یک هدف مفهومی فراهم میآید که ایجاد آن از بذه ایذن ترتیذب کنتذرل<br />

میشود:‏ توصیف رنگها،‏ اندازه،‏ تناسب و شرایط اجزای آن که تنها قانون میتواند آن اصالح نموده یا تغییر<br />

دهد و این که از نظر مفهوم کنترل قانونی،‏ تابعِ‏ تأیید و احترام شهروندی،‏ وابستگی و میهنپرستی است.‏ هنر<br />

هم فعالیت مفهومی و هم هدف مفهومی است اما مانند طراحی و ساخت ستارهها و روبانها و یک پل،‏ تابع<br />

فعالیت دیگری نیست که فراتر از مفهوم ساخت آن وجود دارد.‏ اینجا،‏ با کسانی که میگویند هنرمند مدرن<br />

بدون مفهومی فراتر از ساخت کار هنری،‏ آن را میسازد،‏<br />

موافقم،‏ آن هم جایی که فرآیند یا فعالیت سذاخت<br />

کار هنری یک ساختار بسته را ایجاد مینماید و پس از ساخت،‏ مستقل از کاربرد آن است ‏)دی مان،‏<br />

،8611<br />

ص 81-9(. برای مثال:‏ فروش آن.‏ ممکن است هنرمند هنگام ساخت کار،‏ قصد فروش آن را داشذته باشذد،‏<br />

اما این قصد ‏)مفهوم(‏ فراتر از ساخت آن است.‏ در این روش مانند تأکید نقد جدید،‏ برای درک کار هنری بر<br />

باور ‏»خودبسندگی«‏ کار هنری اصراری نیست:‏ این که تولید و مصرف کار هنری مستقل و جدا از بازگشذت<br />

به جهان بیرون از ساختار و شکل آن است،‏ و این که به نیروهای اصلی و ارتباطذات تولیذد هذیچ وابسذتگی<br />

ندارد.‏ برای تأکید بر این روش،‏ هنرمند با اصول حسی کارهای هنری مدرن و نوگرا و نذه بذر اسذاس هذیچ<br />

مفهوم دیگر،‏ کار میکند و آن را میسازد،‏ و ترجیحاً‏ تأکید بر این است که فرآیند و فعالیذت سذاخت و کذار<br />

هنری که از آن فعالیت به وجود میآید،‏ به هنرمند بازمیگردد و شکل دقیقی از ‏»خودشناسی«‏ یا خودآگاهی<br />

را میسازد ‏)همان،‏ ص<br />

18-8<br />

و دی مان،‏<br />

،8611 ص .)16<br />

22


به هرحال،‏ نمیخواهیم ادعا کنیم که فرآیند ایجاد کار هنری مدرن یا نوگرا کامالً‏ با دیگر انواع کارها تفاوت<br />

دارد،‏ اما درک تفاوتهای آن به عنوان نوع ویژهای از کار مورد نیاز است.‏ کار مربوطه به طور کامل،‏ با نذوع<br />

کار مربوط به ساخت یک لیست هماهنگی ندارد ذ به مثال کاالی مارکس،‏ فصذل<br />

8، بخذش<br />

8، از جلذد اول<br />

سرمایه مراجعه کنید.‏ به عنوان موجودی اجتماعی،‏ هیچ کس نمیتواند نپذیرد،‏ کسانی که لیستی از کارهذای<br />

هنری نوگرا میسازند از دیگر ساختههای فعالیتشان،‏ از طبیعت،‏ یکدیگر و از بقیذه جامعذه انسذانی دوری<br />

میکنند،‏ و بنابراین،‏ خودآگاهی بیگانهای دارند ‏)ن.ک.‏ مارکس،‏<br />

8691، ص<br />

891-11(. در گسترهای که فرآیند<br />

ساخت کار هنری قرار میگیرد،‏ جدا از کاالی کار هنرمند و کاالی محصول هنرمند و با توجه به مفهوم،‏ کار<br />

هنری در اصل برای کاربرد خصوصی شخص سازنده ساخته میشود.‏ ‏)به نظر میرسد حتی اگر هنرمند کذار<br />

دیگران را برای کمک به فرآیند ساخت بخرد،‏ به قوت خود باقی است؛ هنرمند نوگرا ناگزیر باید کار هنذری<br />

را با کاالها یا کار کامل دیگران بسازد(‏<br />

باید گفت،‏ هنرمند سازنده کار هنری،‏ بذه ارزش کذاربردی و مبلغذی<br />

فرآیند ساخت چیزی که میسازد و هدفی که به وجود میآیذد ارتبذاطی نذدارد،‏ یعنذی،‏ کذاری کذه شذخص<br />

میسازد یا در ایجاد لیست مربوطه و تقسیم کار عرضه مینماید ‏)در کارگاه بزرگ(.‏ کار در تولید اثر هنذری<br />

نوگرا انتقال داده میشود اما اندازهای که کار به هنرمند دیگری ارتباط نداشته باشد؛ داوطلبانذه اسذت نذه بذه<br />

اجبار؛ در اصل نیازهای او را برآورده مینماید و به معنی برآورده کردن نیازهای دیگذران نیسذت؛ ایذن کذار<br />

اوست نه کار شخص دیگر ذ به او تعلق دارد نه شخص دیگر ‏)همان،‏ ص ‎899-1‎؛ برداشذت از مذارکس در<br />

بیگانگی کار در دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی در سال<br />

.)8188<br />

مادامی که هنرمند کار هدفداری را ارائه<br />

میکند که توسط یک نفر هدایت میگردد،‏ فرآیند ساخت کار هنری نوگرا شامل بُعد ‏»آرمانگرایانه«‏ خواهذد<br />

بود.‏ به جای عدم پذیرش طبیعت هنرمند،‏ بپذیرید که هر دو فرآیند ساخت کار هنری و کار هنری به خودی<br />

خود،‏ به هنرمند تعلق دارد،‏ از آنِ‏ خودش است.‏ چون فرآیند ساخت کار هنری و خذود کذار هنذری ممکذن<br />

است به سازندهاش این دیدگاه را بدهد که محصول آشنا به طور کامل شبیه خودش و همچنین شاید دیدگاه<br />

23


آشنای خودش است ذ دیدگاهی که به عنوان یک انسان،‏ از طریق تقسیم متقابل جامعه به حوزههای مسذتقل<br />

و درگیر فعالیت ‏)اقتصادی،‏ سیاسی،‏ قانونی،‏ هنری،‏ دینی و مانند آن(،‏ و تقسیم کار به کار ذهنی و دسذتی،‏ از<br />

شخصیتپردازی دوری مینماید.‏ ممکن است این نظر چیزی بیش از یک افسانه نباشد امذا اگذر ایذن گونذه<br />

باشد،‏ میتوانیم آن را افسانه عملی بدانیم که برای پیشروی سودمند است،‏ زیرا درجه منطقی بهینه در شرایط<br />

قابل توجه بدبینی را میسر میسازد.‏ این امکان را فراهم میکند که خود آشنا به طور کامل کنار نرود.‏<br />

هنر مدرن یا نوگرا فعالیت یا هدف مفهومی ذهن است که خذود و سرشت)صذاحبش(‏ را مذیشناسذد.‏ کذار<br />

هنری جایگزین آرزو و اشتیاق شخص برای شناخت سرشت خودش است،‏ و با ایذن وجذود،‏ بذه مفهذوم و<br />

قصد ساخت آن کاهش نمییابد،‏ فرآیند یا فعالیت ساخت و درک آن فرآیند،‏ خودآگاهی را تعیین مینمایذد.‏<br />

در این مورد بیشتر بحث خواهیم کرد.‏<br />

در این باره،‏ میخواهم به اظهارات مفهومی جونز بازگردم گونهای که در چندین نسخه از داستان رؤیذای او<br />

گفته شد.‏ هنگامی که جونز رؤیایش را در یک مصاحبه منتشرشده دید،‏ طوری رفتار کرد کذه انگذار دربذاره<br />

کارش مطمئن نبود.‏ به یاد بیاورید،‏ در یک مراسم گفت ‏»شبی در خواب دیده که پرچم بزرگی را رنگآمیزی<br />

میکرده«‏ و در مراسم دیگری گفت ‏»خوابی دید که در آن تصویر ستارههذا و روبذانهذا ‏)پذرچم آمریکذا(‏ را<br />

رنگآمیزی میکرده است«.‏<br />

آیا مفهوم رنذگآمیذزی و نقاشذی را بذه خذواب دیذد،‏ یذا هنگذام کذار،‏ فعالیذت<br />

رنگآمیزی را انجام میداده؛ در رؤیایش،‏ درباره انجام کاری خواب<br />

میداد؛<br />

میدیذد،‏ یذا در رؤیذایش،‏ کذاری انجذام<br />

آیا درباره یک مفهوم خواب میدید یا در حال درست کردن یک پرچم بذزرگ رنگذی بذود یذا یذک<br />

تصویر را رنگآمیزی میکرد؟ در این رؤیا،‏ هدف،‏ ساخت کار هنری بذود یذا در حذال سذاخت آن بذود،‏ یذا<br />

چیزی سرکش و خودآگاه بود،‏ یا یک پرچم بود،‏ ظاهراً‏ هدفی بدون خودآگاهی یا تذابعی از مفهذوم دیگذر؟<br />

داستانهای متفاوتی از این رؤیا هیجانبرانگیز بودند.‏ اینها با تحلیل نحوه گفتار یا توجه به نوعی بازنگری،‏<br />

بر عدم اطمینان،‏ تردید و نوع هدفی که در رؤیایش بود و به پرچم تبدیل شد،‏ تأثیر داشت.‏<br />

24


آگاهانه و در استودیو در حال ساخت پرچم،‏ جونز فاصله میان ایجاد یک هدف با مفهوم ‏»پرچم«‏ ‏)و ساخت<br />

ستارهها و روبانهای بزرگ ‏)پرچم آمریکا((‏ و ایجاد یک هدف با مفهوم ‏»رنگآمیزی«‏ ‏)رنگآمیزی و کشیدن<br />

تصویر ستارهها و روبانهای بزرگ(‏ را نامشخص و مبهم کرد.‏ از لحظهای کذه بذرای ایجذاد سذاختار و فذرم<br />

‏)شکل(،‏ ستارهها و روبانها به فکرش رسید،‏ پافشاری کرد و از صذفحه نقاشذیاش اسذتفاده کذرد،‏ یکذی را<br />

هماهنگ با دیگری ایجاد کرد،‏ نظر کشیدن تصویر روبانهای بزرگ آشکار شد.‏ کاری که جونز انجام میداد<br />

بیش از کشیدن یک تصویر،‏ و شبیه ساخت پرچم ایاالت متحده آمریکا بود.‏<br />

مفاهیم و توصیفهایی که<br />

در هماهنگی و تبادل هیجانانگیز،‏ پرچم را به روشی شکل داد کذه بذرای تثبیذت<br />

معنی آن،‏ مسائلی به وجود آمد.‏ پرچم نه نقاشی بود و نه پرچم،‏ هم نقاشی بود و هم پرچم.‏ آیا منظور جونز<br />

ا ین ترد ی د بود ی ا ب ه شکل ت أثیر گرد آروی دوبذ اره رؤ یذ ا ی ش ، بذ ه ا یذن نتی جذ ه ر سذی د و آ ن م جمو عذ ه را بذرای<br />

مقصودی به کار برد،‏ زمانی که کارش را در هماهنگی با ساختار و فرم ستارهها و روبانها مذیسذاخت،‏ چذه<br />

چیزی عینیت یافت.‏ به هر حال،‏ در رؤیایش قصد داشت چیزی بسازد یا خودش را در حال سذاخت ببینذد،‏<br />

بر اساس برخی مفاهیم یا توصیف از این که نقاشی یک فعالیت است،‏ او باید قصد ساختن داشذته باشذد.‏ و<br />

آگاهانه و در استودیو،‏ مادامی که قصد ساختن چیزی را با مفهوم یا توصیف ‏»نقاشی«‏ داشذت،‏ طبذق نظریذه<br />

دومینانت هنر مدرن،‏ به نقاشی مربوط بود و مفهوم و قصد در عمل بینتیجه ماند.‏<br />

نمیتوانیم کار هنری را ایجاد کنیم به منظور ... بدیههگویی در ساخت کار هنری،‏ جای خودش را دارد.‏<br />

در آن رؤیا،‏ مفهومی ‏)قصد(‏ که با یک نقاشی پیاده شده بود،‏ با نقاشی واقعی شدن را آغاز کرد.‏ جونز هذدف<br />

ساختن را آغاز کرد که با رنگآمیزی روی یک پارچه سفید،‏ رنگ و لعاب گرفت و به پرچم تبدیل شد.‏ ولی<br />

نتوانست یک نقاشی بسازد که کاری را انجام دهد که او میخواست انجام بدهد.‏ میگوید،‏ هنگامی که رنگ<br />

را به کار برد،‏ ضربه دوم قلممو نخستین لکه را ایجاد کرد،‏ البته منتظر شد تا رنذگ خشذک شذود،‏ و خشذک<br />

شدن رنگ خیلی طول کشید.‏ چون طراح و کالژکار ماهری بود،‏ فوت و فن قالب گچذی را از دیگذران یذاد<br />

25


گرفت،‏ اما هنوز به اندازه یک نقاش مهارت مورد نیاز مفهوم مورد نظرش را نداشت.‏ بسیار ناشکیبا بذود امذا<br />

در تأکید و کاربرد سطح با نقاشی و رنگ،‏ به اندازه کافی ماهر نبود تا در کارش موفذق شذود.‏ ناشذکیبایی و<br />

کمبود مهارت شاید شرایط تولید پرچم را تعیین میکرد،‏ اما موجب شد جونز تصمیم بگیرد کار بذا رنذگ را<br />

متوقف کرده و به موم تغییر دهد.‏ موم داغ بسیار سریع خشک میشود.‏ به محض این که یک بخش خنک و<br />

سخت شد،‏ بدون تغییر اولی،‏ توانست بعدی را بسازد.‏ وقتی خشک شدن،‏ پاشیدن،‏ چکذههذای مذوم کذار را<br />

تمام کرد،‏ مانند نقاشی با رنگ،‏ کار بیشتری انجام داد.‏ یک واسطه را پیدا کرد تا کاربرد را بسیار آسان سذازد<br />

و با انداختن برشها و تکههای قطعات کاغذ روزنامه در موم داغ رنگی ذ قرمز،‏ آبی و سفید ذ و تثبیت آنها<br />

پیش از خنک و سخت شدن موم،‏ کار را با فناوری سازگار کرد.‏<br />

به عبارت دیگر،‏ سطح پذرچم از تکذههذا و<br />

مواد س کالژ اخت ه ش د ک ه کن ار هم قرار داده ش ده و ب ا مذو م داغ ر نگذی در جذ ای خ ذود ق ذر ار گرفتنذ د.‏ برخذی<br />

بخشها نیز شامل کاربرد رنگ و قلممو بود.‏ دو روش کاربرد رنگ با مواد غوطهور در موم داغ رنگی یذا بذا<br />

قلممو،‏<br />

ارزش معادلی داشت و هیچ ترتیب ویژهای را دنبال نمیکرد.‏ پس،‏ پرچم،‏ هدفی که نه پرچم بود و نه<br />

نقاشی،‏ اما هم پرچم بود و هم نقاشی،‏ و نیز نه نقاشی بود و نه کالژ،‏ اما هر دوی آنها بود.‏<br />

در دستیابی به ساخت پرچمی مانند این،‏ به روشی که کامالً‏ نقاشی نبود،‏ دقیقاً‏ کپیبرداری یا رد نبود،‏ سذطح<br />

‏)صفحه(‏ در فرآیند ممکن بود بهترین ویژگی را داشته باشذد،‏ امذا ماننذد روش کذاربرد سذطح،‏ شذبیه روش<br />

ساخت سطح نبود ذ بر اساس نظریه دومینانت هنر مدرن،‏ نقاشی یک سطح دارد و این که آن سطح باید هم<br />

کاربردی و هم مورد تأکید باشد.‏ حقیقت بوم نقاشی به عنوان یک سطح،‏ تحمیل کار مذوم،‏ نقاشذی و کذالژ،‏<br />

تقریباً‏ به مورد تأکید و کاربردی بوده است.‏ در این جا به این روش،‏ مذوم،‏ رنذگ و کذالژ شذکلهذایی را از<br />

ستاره و روبان میسازد و قطعات پارچهای جدا که پرچم ایاالت متحده آمریکا را ساخته،‏ از سطحی استفاده<br />

نکرده،‏ بلکه سطحی را ایجاد کرده و ستاره و روبان ساخته است.‏<br />

26


ساختن پرچم همه چیز نبود،‏ اما آن توصیف برای این بحث از مفهوم کافی است.‏ تقریباً.‏ باید چنذد جنبذه از<br />

ساخت آن را خاطرنشان کنم.‏ یک سال یا بیشتر پس از این که جونز فکر مذیکذرد کذار پذرچم را بذه پایذان<br />

رسانده،‏ آن را به طور موقت روی دیوار کارگاهش به نمایش گذاشت،‏ و در یذک مراسذم،‏ شخصذی جلذوی<br />

دیوار زانو زد و روی دیوار ضربهای زد.‏ پرچم آسیب دید و باید تعمیر میشد.‏ با روزنامههای رایذج،‏ تعمیذر<br />

پرچم در پایان سال<br />

8618<br />

آغاز شد در طول سال<br />

8611<br />

روی آن کار شذد و در<br />

بذه پایذان 8619 فوریذه 81<br />

رسید،‏ این تاریخها را میتوانیم از روزنامهها پیدا کنیم.‏ جونز تعمیر را در هماهنگی با کذاری انجذام داد کذه<br />

پیش از آسیب انجام داده بود،‏ اما به روشی که به تکهای از سطح به منظور دیگری توجه شد تا جای آسیب<br />

عالمتگذاری شود.‏<br />

اتفاقی بود.‏<br />

شرایط تکمیل پرچم،‏ از مفهومی که آن را به وجود آورده بود،‏ تقریباً‏ غیرمنتظره و کامالً‏<br />

ادعا شده با وجود این که مفهوم ‏)قصد(‏ هرگز با روش در تضاد نیست،‏ ممکن است مفهوم در تضاد یا تقابل<br />

6<br />

با روش باشد ‏)سید ، 8611، ص 81(. با نادیده گرفتن این پرسش که در رؤیای جونز چذه بذود کذه جذونز<br />

قصد داشت آن را بسازد،‏ هنگامی که ساخت هدف را شروع کرد تبدیل شد به پرچم،‏ قصد او تنهذا سذاختن<br />

یک نقاشی رنگی پارچهای بود.‏ فعالیت ساخت یک کار هنذری ذ وابسذتگی میذان مفهذوم ‏)قصذد(،‏ روش و<br />

هدف ذ نه تنها غیرمنتظره است،‏ بلکه بیشتر فعالیتها و اتفاقات کم و بیش غیر منتظره است.‏ اگر جونز قصد<br />

داشت این کار را انجام دهد،‏ به طور اتفاقی تصویر یک پرچم را نمیکشید.‏<br />

و با وجودی که سذاخت پذرچم<br />

را با نقاشی رنگی پارچهای آغاز کرد،‏ براساس مفهوم یا توصیف ‏»نقاشی«،‏ به طور اتفاقی آن را با موم،‏ رنگ<br />

و کالژ ساخت،‏ به روشی که یک رسانه جدید و همچنین یک سطح را ابداع کرد ذ چیزی که تا ایذن اواخذر<br />

از توصیف به دور بود.‏ سپس،‏ پس از ساخت آن،‏ پرچم آسیب دید و به روش بسیار مشذخص و کارآمذدی<br />

تعمیر شد.‏ فعالیت مفهومی که کار هنری مدرن و نوگرا را میسازد،‏ شبیه ساخت پرچم آمریکا،‏ یک تصذویر<br />

27


درونی نیست که بتوان دقیقاً‏ در عمل و طبق مفهوم یا توصیف یا مجموعهای از دسذتورهذای قذانونی،‏ آن را<br />

تجسم،‏ بازتولید یا بازنمایی کرد.‏<br />

معنی تصویری در تجربه حسی انتقال داده میشود.‏ هنرمند کار هنری را میسازد تا این تجربه یذا معنذی در<br />

بیننده تأثیر بگذارد.‏ برای هماهنگی تالش،‏ تجربه و معنی،‏ باید مفهومی ایجاد شذود کذه بذه هنرمنذد انگیذزه<br />

میدهد تا کار هنری را بسازد.‏ البته،‏ هنرمند نخستین بیننده کارش است.‏ هنگذامی کذه هنرمنذد کذار ‏)اثذر(‏ را<br />

میسازد،‏ باید به طور پیوسته،‏ تجربه و تفسیرش را از کاری که انجام میدهذد،‏ هماهنذگ نمایذد و آن را در<br />

مقایسه با مفهومی قرار دهد برای آغاز ساخت،‏ به او انگیزه داده است ‏)ن.ک.‏ وولذیهم،‏<br />

،8691 ص .)818-8<br />

او میبیند،‏ حس میکند،‏ میبوید،‏ میشنود و کارش را برای خودش توضیح میدهد و مطمئن مذیشذود کذه<br />

تجربه،‏ به ویژه تجربه دیداری و لمسی و<br />

تفسیری که ضمن ساخت،‏ از کار هنری دارد،‏ با مفهومی که هنگام<br />

آغاز ساخت داشته،‏ هماهنگ است.‏ درک حسی یا تجربی و شناخت در رابطهای درونمستقل بذا مفهذوم در<br />

فرآیند ساخت کار هنری قرار دارد که یکی از سازگاریها و ناسازگاریهای همیشگی میان قصد که انگیذزه<br />

میدهد و محصول نهایی است،‏ یعنی میان کار مطلوب و کار انجامشده.‏ در فرآیند ساخت پذرچم،‏ هذر تکذه<br />

اضافهشده ماده کالژ،‏ هر ضربه قلممو،‏ قطرات و چکههای موم،‏ هر نوشذته و لمذس،‏ کذاری را کذه در حذال<br />

انجام بود توصیف میکرد و تا اندازهای،‏ تعیین مینمود که چه اتفاقی در حال رخ دادن اسذت.‏ هنگذامی کذه<br />

تکهها در جاهایشان گذاشته میشدند،‏ بخشهای دیگر باید برداشذته مذیشذدند،‏ و غیذره.‏ بذا وجذودی کذه<br />

فرآیندی که پرچم را میساخت در یک گستره ویژه معین و احتمالی بود،‏ هر چیزی کذه آن را مذیسذاخت،‏<br />

معین بود،‏ قبل از حادثه یا پس از آن.‏<br />

با هر اضافه و حذفی یا کارهایی مانند این،‏ پرچم چیز متفاوتی میشد،‏<br />

و جونز در شرایط و پیوند متفاوتی با آن قرار میگرفت.‏ به عبارت دیگر،‏ مفهومی که هدف را ساخت و بذه<br />

پرچم تبدیل شد،‏ بر رشتهای پی از شرفت ل ح ظ ات ح سذی و شذن اختی مف هذو م تذ أثیر دا ش ذت.‏ بذ ه ت عبیذری ، در<br />

مفهومی که کار هنری مدرن و نوگرا را میسازد،‏ همیشه مفهوم در حال پیشرفت است و شامل لحظذههذایی<br />

28


است که بنابر دالیلی،‏ هنرمند تصمیم میگیرد کار را به پایان برساند:‏ طبق نظر جذونز،‏ هنگذامی کذه هنرمنذد<br />

‏»پیشنهاد دیگری برای ساخت نقاشی«‏ ندارد،‏ انرژی مرتب کردن دوباره کارها،‏ و انرژی دیدن متفاوت کار را<br />

ندارد ‏)جونز،‏ ‎8691‎؛ همچنین ن.ک.‏ جونز،‏<br />

8669، ص<br />

888(. با وجود این که قصد و مفهوم هنرمند در کذار<br />

هنری به واقعیت تبدیل نمیشود،‏ اما هنگام حرکت،‏ سازماندهی یا ساخت نیرو و برخی تأثیرات آن بذه کذار<br />

هنری میانجامد،‏ هم با تأثیر و هم با اجبار تجربه و تفسیر شخص از کذار ذ تذا حذدودی توسذط آن تعیذین<br />

میشود و کمتر از آن چه ممکن است فکر کنید،‏ اختیاری است.‏<br />

هنرمند ضرورتاً‏ بهترین مفسر کارش نیست،‏ ... در سازماندهی چیزی که درک میکند،‏ تماشاچی نقذش<br />

منطقی دارد.‏<br />

پرسش از هنرمند درباره معنی کار هنریاش یا درباره قصدش از انجام آن،‏ احتماالً‏ پاسخ اطمینذانبخشذی را<br />

برای این پرسش فراهم نمیآورد.‏ برای مثال،‏ اگر هنرمند بگوید،‏ ‏»قصدم این بود و آن بود«،‏ آیا ضذرورتاً‏ بذه<br />

طور جدی آن منظور را داشته؟ آیا ضرورتاً‏ منظورش این است؟ به روشی فکر کنید که جونز گفذت از نظذر<br />

مفهومی دوست داشت پرچمها را نقاشی و رنگآمیزی کند.‏ ‏»آشکارترین بیان مفهوم،‏ مذدارک ناکذافی بذرای<br />

مفهوم ‏)قصد(‏ است«‏<br />

میدانست<br />

988 ،8611<br />

81<br />

‏)ویتنستین ،<br />

(. بذ ه دا سذت ان رؤ یذ ای جذو نز فکذر کنی ذ د.‏ آ ی ذ ا هنرمنذ د لزومذ اً‏<br />

قصدش چیست یا کار هنریاش به چه معنی است؟ به عدم قابلیت تصمیمگیری پذرچم جذونز و<br />

هدف نامطمئناش فکر کنید که در داستان رؤیا وجود دارد.‏ ممکن است کار هنری بذر تذالشهذای هنرمنذد<br />

تأکید داشته باشد که برای به وجود آوردن آن انجام داد.‏ گاهی،‏ با وجود پیچیدگی و ویژگی<br />

labile حرکت<br />

از مفهوم ‏)قصد(‏ تا کار هنری،‏ ممکن است هنرمند کم و بذیش از چیذزی کذه سذاخته شذگفتزده شذود.‏ در<br />

موردی که تماشاچی بیش از هنرمند به درک از کاری هنری و مفهوم آن دست مییابد،‏ ممکن است هنرمنذد<br />

بخواهد بپذیرد و کارش را با این پذیرش ادامه دهد.‏ این روش که هنرمنذد مذدرن بذا آن بذه درک مفهذوم و<br />

29


معنی میرسد،‏<br />

بیش از موردی است که تاکنون تشخیص داده شده اسذت.‏ در واقذع،‏ بذدون در نظذر گذرفتن<br />

استثنا،‏ ممکن است عادی باشد.‏<br />

هنرمندانی هستند؛ مفاهیم و مقاصدی وجود دارد؛ اهداف آگاهانه و ناآگاهانهای هست.‏ هنرمندان میتوانند و<br />

گاهی مقاصدشان را میگویند یا مینویسند،‏ اما همان گونه که گفتم،‏ در موضوعات کذاری،‏ چنذین شذرایطی<br />

احتمال دارد مطمئن یا کافی نباشد.‏ گاهی هنرمندان مفاهیم و مقصودشان را بذه مذا نمذیگوینذد.‏ بگوینذد یذا<br />

نگویند،‏ توجه دقیق به مواد کار هنری،‏ نگاه مفهومی را قادر خواهد ساخت که آن را به موجودیذت درآورد.‏<br />

و این نگاه مفهومی میتواند و باید در رابطه با سخن هنرمند و با توجه به قصد او باشد.‏ در ایذن معنذا،‏ هذر<br />

دوی مفهوم ‏)مقصد(‏ و مقاصدی که به زبان میآید و قصدی که به کار ‏)اثر(‏ تبدیل میشود،‏ ترجمه و نمایش<br />

مفهوم و قصد ناپدیدشده است.‏<br />

تفسیر کار هنری مدرن و نوگرا حاکی از درک مفهومی است که آن را به موجودیت درمیآورد،‏ ایذن کذار را<br />

نخست از طریق توجه به مهمترین وابستگیها و ارتباطاتی انجام میدهد کذه اساسذاً‏ مذاده آن را مذیسذازد،‏<br />

چیزی که هست و چیزی که در خودشان وجود ندارد،‏ چنان که کار هنری برای هنرمند و بذرای مذا،‏ هذدفی<br />

طبیعی است ‏)دی مان،‏<br />

8611، ص<br />

86(. برای مثال،‏ هنگام رویایی با پرچم جونز،‏ حذس مذیکنذیم و تذالش<br />

داریم درک کنیم چگونه مفهوم و توصیف ‏»پرچم«‏ و ‏»رنگ ‏)نقاشذی(«‏ بذا هذم هماهنذگ شذده و تشذخیص<br />

میدهیم که با هیچ کدام سازگاری ندارد اما با هر دو هماهنگ است؛ متن و موضوعاش را میخوانیم و درک<br />

میکنیم و فراتر از بیمعنی بودنشان،‏ نوعی حس را ایجذاد مذینماینذد؛ ارزش شذالودهاش را حذس و درک<br />

میکنیم،‏ حرکت دستهای جونز و ساخت این سطح را تصور کذرده و حذسمذان را بذا لمذس شذکلهذای<br />

مشابهی هماهنگ میکنیم که بیرون و درون نقاشی حس و تجربه کردهایم ‏)ن.ک.‏ اورتذون،‏ ص<br />

و 881-18(<br />

به همین ترتیب.‏ ویژگی شناختشناسی تفسیر،‏ حاکی از نیاز به درک مفهومی است که کار هنری بذه وجذود<br />

آورده است و بر این نیاز تأثیر دارد.‏ مفهوم نباید با افزودن مجموعههای ارتباط و وابستگی تذداوم یابذد،‏ امذا<br />

30


برای هنرمند و ما،‏ همیشه باید با توجه به چیزی باشد که به وجود آمده است.‏ همچنین باید در دانش تداوم<br />

داشته باشد،‏ کار هنری به ویژه،‏ کار هنری مدرن و نوگرا،‏ یکی از پیچیدهترین اهدافی است که انسان ساخته<br />

و همیشه بر تالشهای ما برای شناخت آن تأکید دارد ‏)دی مان،‏<br />

،8611 ص .)86<br />

در این جا،‏ میخواهم دوباره بر آغاز سخنم درباره خودآگاهی کار هنری مدرن و نوگرا بازگردم.‏ همان گونه<br />

که دیدیم،‏ مفهوم ساخت کار هنری مفهوم معنا بخشیدن بذه چیذزی اسذت.‏ ‏»وقتذی کسذی بذه چیذزی معنذا<br />

میبخشد،‏ به خودی خود معنا است«‏<br />

88<br />

‏)ویتجنستین ، 8611، 819(. به هر حال،‏ اگر بگویید:‏ ‏»وقتی چیزی جز<br />

نشانههایی که ارائه کرده نمیبینم،‏ چگونه بدانم منظورش چیست؟«‏ میگویم:‏ ‏»هنگامی که چیزی نذدارد جذز<br />

نشانهها،‏ چگونه بدانم منظورش چیست؟«‏ ‏)همان،‏<br />

جهان نشانهها معنی خودشناسی است«‏<br />

.)118<br />

پروژه هم تفسیری است و هم نشانهشناختی:‏ ‏»درک<br />

81<br />

88<br />

‏)ن.ک.‏ سیلورمن ، 8619، ص 111، استناد به ریکذور ، 8698، ص<br />

898(. هدف،‏ مفهوم هنری خودشناسی است.‏ به این دلیل گفتم کذه کذار هنذری مذدرن و نذوگرا،‏ شذکلی از<br />

خودآگاهی را توانمند میسازد.‏ هنگامی که هنرمند هنگام ساخت کار هنری،‏ سذاختهاش را تجربذه و تفسذیر<br />

میکند،‏ و آن را با مفهوم و قصدش مقایسه و مقابله مینماید،‏ باز هم مشغول فرآیند ساخت،‏ تجربه و تفسیر<br />

نشانههای خودش است.‏ ضمن موجودیت یافتن کار هنری،‏ شخص کار هنذری را تجربذه،‏ تفسذیر و داوری<br />

میکند.‏ هنگام انجام این کار و به دلیل انجام این کار،‏ سرشت و ذات خودش را میشناسذد،‏ حتذی بذه طذور<br />

جزیی و موقت.‏ فرآیند ساخت یک کار هنری وابستگی درونفرآیندی است میان سرشت بنیذادی هنرمنذد و<br />

نشانههای آن سرشت،‏ که هنگام گردهم آمدن،‏ بر خود و سرشت جدیدی تأثیر میگذارد که مستلزم ترجمه<br />

و تفسیر ارائهشده بعدی،‏ احساس و درک،‏ و مانند آن است.‏ مفهوم ساخت کار هنری مدرن و نوگرا،‏ مفهذوم<br />

آغاز ساخت فرآیندی است که در آن فرآیند و از طریق آن،‏ نشانههای تفسیری برای تفهیم ابهام خودآگاهی،‏<br />

31


به موجودیت درمیآیند.‏<br />

با نگرش و درکی شبیه این،‏ کار هنری مدرن و نوگرا در ادامه فرآینذد خودشناسذی<br />

دلخواه،‏ لحظه پرشوری به نظر میرسد که بر این اساس،‏ نشانههای این شناخت گذردهم آمذده و جذایگزین<br />

میشود،‏ ثابت و انکار میگردد،‏ و همراه با آن ادامه مییابد.‏<br />

تماشاچی کار هنری کسی نیست جز هنرمندی که آن را در یک فرآیند تکمیلی خودآگاهی مذیسذازد.‏ بذرای<br />

او،‏ هر پیشرفت در تفسیر کار هنری،‏ موجب پیشرفت در مشاهده یا نظریذهپذردازی درونگرایانذه و خذود و<br />

سرشت نظریهپردازیشده و مشاهدهشده میگردد.‏<br />

32


بخش 71<br />

ضد هنر و هنر مفهومی<br />

مفهوم ضد هنر یکی از<br />

مشکل ساز ترین و در حال سخت ترین مفهوم برای درک در تمام هنر قذرن بیسذتم<br />

است.‏ دالیل خوبی برای این وجود دارد،‏ کذار دوشذان و دیگذر هنرمنذدان همفکذر،‏ ماننذد داداییسذت هذا و<br />

هنرمندان مفهومی،‏ در نظر گرفته شده بود که می تواند یکی از مشکل ساز ترین حالت های افراطی باشذد و<br />

در نهادها و ارزش ها و شیوه های اساسی هنر خرابی به وجود آورد.‏ به علت ایذن فشذار قذوی و مذداوم از<br />

پوچگرایان،‏ ضد هنر نه تنها سواالت بسیاری در بین تئورسین های هنر بلکه در بین فیلسذوفان ایجذاد کذرده<br />

است.‏<br />

به خصوص،‏ ضد هنر ما را ملزم می کند درک خود را از هنر و چیزهایی که کامال جایگزین هنر مذی<br />

شوند،‏ نه فقط چیزهایی که می توانند و یا باید هنر حساب شوند،‏ انعکاس دهیم.‏<br />

بهترین تصویر برای درک ماهیت مشکل ضد هنر،‏ سوال مبهم دوشذان در سذال 8681، زمانیکذه او در میذان<br />

بحران هنری قرار داشت بود.‏ سوال به این شکل بود : آیا کسی میتواند اثر هنذری خلذق کنذد بذه وسذیله ی<br />

آثاری که هنری نیستند ؟؟ این می تواند به صورت مختلف تفسیر شود.‏ تفسیر اول،‏ به اسذتخراج دوشذان از<br />

مدرنیسم به عنوان جایگزینی برای نقاشی،‏ یعنی ارزش های بصری قبل از ایده می انجامذد.‏ بنذابراین سذوال<br />

می تواند به این صورت تبدیل به فرمول شود:‏ آیا ممکن است آثاری در عرصه هنر ساخته شوند کذه چشذم<br />

نواز نباشند اما تجسم گسترده ایی از زیبایی داشته باشند؟ تفسیر دوم بنیانی تر است:‏ آیا ممکن است آثذاری<br />

که از زیبایی شناسی اجتناب می کنند نقطه ی مقابل هنر باشند؟ تفسیر سوم سوالی است که انعطاف زیذادی<br />

دارد : آیا برای دوشان ممکن است که آثاری خلق کند که هنر نامیده شوند اما هر چیزی غیر از هنر باشند؟<br />

33


جای تعجب است که ، اثر دوشان در بین سال های<br />

8681 و 8681<br />

تولید شده و با ترکیبی از هذر دو معنذای<br />

هنر و ضد هنر به صورت دقیق همراه است.‏ مجموعه فیلسوفان وظیفه دشواری در تصمیم گیری اینکذه آیذا<br />

این کار هنر است یا ضد هنر دارند.‏ اما از آنجایی که مفهوم ضد هنر یک مفهذوم بسذیار سذتیزه جذو اسذت،‏<br />

ممکن است ما با توجه به دیدگاه نظری خاص به تصمیم گیری های کامال متفاوت درباره دیدگاه کلی درک<br />

و توصیف از هنر برسیم.‏ بنابراین باقیمانده فصل،‏ درباره سه دیدگاه اصلی در ضد هنر بحث خواهد شد.‏<br />

چشم انداز زیبایی<br />

،<br />

این دیدگاه که خواص زیبایی ( یا اثرات ) تعریف یک اثر هنری است،‏ سنتی ترین دیدگاه است،‏ برای مثذال<br />

ایجاد یک تمایز هشیارانه بین هنر و ضد هنر است.‏ ضد هنر قادر است تم بسذیاری از ایذده هذا شذود.‏ بذه<br />

عنوان مثال آثاری هستند که در آنها محتوا غیر معمول و یا عجیب و غریب هستند،‏ آثذار سذاخته شذده غیذر<br />

معمول از مواد و مصالح غیر هنری،‏ کارهایی که ظاهرا عاری از معنی هستند،‏ آماده شده و یا یافتذه شذده،‏ و<br />

اقدامات انجام شده آشکارا در زمینه هنر که در تولید اثر بدون نتیجه اند.‏ سه تم برای اولین بار مسایل دشوار<br />

و تصورات گویا از آثار را افزایش ندادند،‏ مثل کوالژ ، Arp عذروس برهنذه مجذرد دوشذان)‏‎8681‎‏(،‏ کذوالژ<br />

Schwitters Merz<br />

)8681-81(، همه آنها در افزایش و غنی سازی قلمرو هنر هستند و ترجیح می دهند<br />

در برابر هنر به مخالفت نایستاده اند.‏ این آثار شامل یکی و یا هر سه تم گذشذته هسذتند کذه گذاهی اوقذات<br />

عمدا بیش از مرز ضد هنر عبور می کنند.‏<br />

یکی از اولین و تنهاترین تالش فکری<br />

برای تولید چیزی که کامال بی معنا باشد توسط دوشان انجام شد.‏ در<br />

او 8689 سال<br />

Rendezvous of Sunday<br />

را تولید کرد،‏ که شامل<br />

8<br />

جمالت دستوری روی آنها نوشته شده بود.‏ دوشان پروژه را به این گونه شرح داد که :<br />

کارت پسذتال تایذپ شذده بذود کذه<br />

34


چیزهایی مثل فعل،‏ موضوع،‏ مکمل،‏ قیدها خواند بود و بدین ترتیب همه چیز بذه درسذتی وجذود دارد،‏ امذا<br />

معنی در این جمالت چیزی است که من از آن اجتناب کردم ... ساخت و ساز در یذک راه بسذیار دردنذاک<br />

است،‏ زیرا من در دقیقه ایی برای اضافه کردن فعل به موضوع فکر میکنم،‏ من اغاب بالفاصله یک معنی پیدا<br />

میکنم من همین<br />

8<br />

معنی را تا زمانی که از فعل و معنی آن عبور نکنم میبینم،‏ هرچه ساعات بیشتری را برای<br />

فکر کردن روی معنی فعل صرف کنم،‏ به معناهای بیشتر و نهایی بدون در نظر گذرفتن ایذن جهذان مذادی و<br />

فیزیکی میرسم...‏ که این نکته اصلی این اثر است.(‏‎457‎ page. (Schwarz, ,1969<br />

این نوع غیر حسی عمدی با نوشته های سرگرم کننده و شوخ طبعانه<br />

Lewis Carroll<br />

یا<br />

Edward Lear<br />

در تضاد بود.‏ به نظر می رسد شکست در پاسخ همیشگی ما با معناهای از قبل یافته شده از کلمذات نوشذته<br />

35


شده،‏ اهمییت زیبایی شناسی در ارائه ی ادبی را نمایان می سازد.‏ این تالش بی پروا بذرای کشذف مرزهذای<br />

دورتر ادبی نیست،‏ یک دروغ است،‏ ضد هنر فضای منطقی فراتر از یک طراحی معمولی است.‏<br />

به موازات آنچه دوشان انجام داده بود،‏ کاباره ی ولتر درهای خود را در سال<br />

8689<br />

باز کرد و یک حمله در<br />

هنر را راه اندازی کرد که کاربران خود را در شیوه ایی خشن تر از قبل یافتند.‏ در یذک مناسذبت،‏ Tristan<br />

Hugo Ball<br />

Marcel Janco ،Tzara<br />

و<br />

به طور همزمان سه شعر مختلذف را دکلمذه کردنذد،‏ کذه بذرای<br />

ابتذال خود انتخاب شده بود که به سه زبان مختلف بود.‏ واضح است،‏ قصد آنها ایجاد شوک بود،‏ بدون اعتنا<br />

به تفکر زیبایی،‏ و این ممکن است مخاطب را درمورد امنیت خود تحریک کند و به سوال وا دارد،‏ فرضیاتی<br />

درباره هنر مفهومی و ضد هنر و هنر در زمانی که تمدن در تخریب خود فرو رفته بود برگزار شد.‏<br />

موضوع اشیا از قبل ساخته شده بسیار مهم ، ن ه است تن هذ ا ت حذت تذ اثیر آثذ ار هنر منذ دان نس ذل ب عذ دی ، مثذل ،<br />

Fluxus ، Nouveaux Réalistes<br />

و جنبش هنر مفهومی،‏ بلکه به عنوان یذک نمونذه ی هنذر معاصذر در<br />

مدرسه مختص تئوری هنر آماده شده است.‏ در پرتوی این،‏ می توان یکی از گیج کننده ترین سواالت را کذه<br />

دوشان مطرح کرد اینگونه پاسخ داد:‏ آیا کسی می تواند اثر هنری خلق کند اما اثر هنذری نباشذد؟ در تذالش<br />

برای پاسخ به این سوال،‏ دوشان اثری در دوره بین سالهای<br />

8681 تا 8681<br />

تولید کرد،‏ از جمله آثاری کذه از<br />

قبل ساخته شده بود،‏ که تماما در بازده زمانی هنر وضدهنر و anart<br />

بود،‏ واژه ی جدیدی برای ابتکذارات<br />

خود بکار میبرد.‏<br />

دوشان با تاکید بر جنبه های منفی و یا بی تفاوت بودن نسبت به اجسام از قبل ساخته شده،‏ اظهاراتی درباره<br />

آنچه از قبا ساخته شده و آنچه هنرمند به صورت کامال متناقض میتواند پیشنهاد بدهد داشت.‏ حقیقت برخی<br />

از اجسام از قبل ساخته شده readymade(<br />

) این است که میتواند ادعای هنری بودن داشته باشذد،‏ بایذد<br />

36


شمارش شوند به عنوات یک اصل،‏ به عنوان ضدهنر و در دسته ی<br />

آنرا به یک برزخ تشبیه کرده است.‏<br />

anart<br />

قرار گیرند،‏ چیذزی کذه دوشذان<br />

8689، در اثر Comb<br />

یک شانه ی آهنی کوچک است که با جمله ایی محاط شذده اسذت و آن را بایذد بذه<br />

عنوان یک قطعه از آثار ضدهنر شمارش کرد.‏ ترجمه این جمله به این صورت آمده است:‏<br />

رهایی از ارتفاع هیچ ربطی به وحشیگری ندارد".‏<br />

"<br />

سه یا چهار بار<br />

حدود پنجاه سال بعد،‏<br />

دوشان به زیبایی های وصف ناپذیر و از قبل ساخته شده طبیعذت افتخذار کذرد،‏ کذه<br />

نشان می دهد او در حال جستجو برای همتای بصری<br />

Rendezvous of Sunday<br />

است،‏ و چیزی کذه از<br />

دیدگاه بصری معنی کمتری داشته باشد و به همیت ترتیب خارج از دروغ و فراتذر از زیبذایی باشذد.‏ جذای<br />

تردید است،‏ با این حال ملنند همتایان بصری در زمان حال وجود دارد،‏ می توان هرچیزی را با یک ظاهر از<br />

نظر نقطه نظر زیبایی شناسی بررسی کرد،‏ حتی اگر آن فاقد ویژگی های بصری مورد عالقه باشذد.‏ شذانه در<br />

درجه اول با تفکر زیبایی شناسی در نظر گرفته شده بود،‏ حتی اگر در ضدهنر ناموفق می بود.‏<br />

اثر چشمه Fountain(<br />

) در<br />

8689، به عنوان بدنام ترین اثر readymade در ضذدهنر طبقذه بنذدی شذد.‏<br />

دوشان معنا و پیدایش آن را در نتیجه به این گونه توضیح داده:‏ ‏)چشمه(‏ فرار از یک ایده ی ساخته شذده ی<br />

آزمایشی در رابطه با سلیقه هاست:‏ شی را انتخاب کنید که حداقل شذانس را بذرای دوسذت داشذتنی بذودن<br />

37


داشته باشد.‏ محل ادرار-‏ تعداد کمی از مردم فکر می کنند در محل ادرار چیز فوق العذاده ایذی وجذود دارد.‏<br />

خطر اجتناب از این خالف عدم حس زیبایی است )466 .p )Schwarz, ,1969 .<br />

اثر چشمه تا به امروز<br />

یکی از موضوعات سبک دوشان برای نمایش ظلم و سلیقه در هنر اسذت.‏ دوشذان در تذالش اسذت تذا بذا<br />

استفاده از اشیا از پیش ساخته شده<br />

readymade به جنگ با سلیقه زیبایی شناسی در هنر برود،‏ چیزی که<br />

به طور کامل آنرا منفور و یا بی تفاوت نشان میدهند را در مدار خود خلق و تولید کند.‏<br />

چشمه Fountain<br />

اولین گام در این راستا را برداشت.‏ این یک آزمایش در ایجاد شک در سذلیقه هاسذت،‏<br />

دفع انزجار و<br />

تماشاگر،‏ برای موفقیت آن وابسته به یک شرط ساده است.‏<br />

Hans Richter<br />

کذه خذود یذک<br />

داداییست بود،‏ شرایط گذشته را در نگاهی به این صورت توصیف کرد:‏<br />

"<br />

پنجاه سال پیش،‏ گالری هنر به عنوان مکانی که خدایان در آن صحبت می کنند در نظر گرفته شد.‏ آثار بذه<br />

روش سنتی به نمایش گذاشته می شدند،‏ به وسیله ی تاریخ و معیار ارزش تجربه های انساتی را تشکیل می<br />

دادند،‏ و مقیاس ارزش ها که خود را در برابر نسل های بعدی می تذوان انذدازی گیذری کذرد.‏ Richter,<br />

(<br />

)1965, p.209<br />

38


از این رو برای یک تماشاگر در سال<br />

8689 این انتظار سخت بود که در مکانی که خدایان صحبت می کنند<br />

اثری که محل ادرار است را ببیند.‏<br />

اگر Fountain<br />

بر روی صحنه نمایش رفته بود بذه جذای اینکذه از دیذد<br />

عموم پنهان شود<br />

و سپس در یک گالری هنری حضور پیدا کند،‏ ایم کار یک تذوهین بذه مقدسذات در نطذر<br />

گرفته می شد.‏ و بخاطر اینکه هنر معموال درک در برابر نسلی است که نسل بعذد از خذود را مذی توانذد راه<br />

اندازی کند،‏ چشمه Fountain( ) دیده شده است،‏ به همان گونه که در نظر گرفته شده بوده،‏ به عنوان ضد<br />

و نقیض ترین اثری در هنر و همه ی آن چیزیکه بذرای آن ایسذتادگی کذرده اسذت.‏ بذه خصذوص،‏ انجمذن<br />

تولیدکننده سنگ توالت دافعه ایی را پیدا کردند ( در طرح آزمایشی(،‏ در صورتی که می توانست تبذدیل بذه<br />

تولید انبوه و شدت فایده تفسیر شود،‏ به درستی،‏ این عمل به عنوان یک حمله بر سنت هنرهای زیبذا تلقذی<br />

می شود.‏ به طور سنتی،‏<br />

از یک اثر هنری انتظار می رود که درجه ی باالیی از هنر را نشذان دهذد و مهذارت<br />

دست هنرمند از حد متوسط باالتر را نمایان سازد.‏ با این حال چشمه )Fountain( این چنین نبود.‏<br />

اثر L.H.O.O.Q<br />

در سال 8686 حمله ی آشکارتری به ارزش های سنتی به نسبت اثر چشمه است.‏ دوشان<br />

یکی از مشذهورترین شذاهکارهای هنذر اروپذا<br />

( مونذالیزا - Lisa ) the Mona<br />

را انتخذاب کذرده و آن را<br />

مخدوش کرد.‏<br />

با اضافه کردن ریش بزی و سبیل،‏ او این شخصیت مبهم در اثر را به دوجنسه تبدیل کذرد،‏ و<br />

با بازی زشت و ناپسند بر کلمات تاکیید کرد.‏ هنگامی که نامه ها خوانده شدند در فرانسه آنها صدایی شذبیه<br />

این جمالت می دادند:‏<br />

اینچنین اظهار نظر کرد:‏ در سال<br />

کرده بودیم،‏<br />

Elle a chaud au cul<br />

،8686<br />

Mona Lisa<br />

( او یک االغ داغ است.(.‏ دوشذان دربذاره انگیذزه ی خذود<br />

زمانی که دادا در انفجار کامل بود،‏ و ما بسیاری از چیزها را خذراب<br />

اولین قربانی بود.‏ من یک ریش و سبیل بزی بر روی صورت آن قرار دادم و بذه<br />

سادگی و با ایده ی بی حرمتی بر او اینکار را کردم.)‏‎477‎ .p Schwarz, ,1969<br />

.)<br />

39


از پیش ساخته شده ها،‏ با رد ارزش های مربوط به مونالیزا و تبدیل شدن آن به یک تصویر زشت و ناپسند،‏<br />

در ابتدا تفکر زیبایی در نظر گرفته شدند.‏ این به عمق اصالح نیهیلیسم nihilism سوق داده می شود.‏<br />

readymades<br />

تحت تأثیر نسل های بعد از هنرمندان،‏ که شامل Joseph Kosuth و مفهوم گرایان بود،‏<br />

بسیاری از آنها غالبا برای لغو شی آرزو کردند،‏ در میان چیزهای دیگر،‏ به منظور مقاومت در برابر آثار هنری<br />

و اینکه چگ.نه می توان از آن به صورت مستقل از هنر زیبابب شناسی لذت برد را نشذان مذی داد.‏ جنذبش<br />

هنر مفهومی برای اهداف استراتژیک فناوری اطالعات و ارتباطات خود مناسب است.‏<br />

نمونه های بسیار زیادی از هنر مفهومی که پوچی و خالی را به صورت زیبا ارائه میکند وجود دارد،‏ شامل :<br />

بیانیذه ی رابذرت مذوریس از برداشذت زیبذایی (<br />

)8699(، آتش هذای کوچذک بذروس نذومن<br />

نقاشی ورد ژن بیری<br />

Walter de Maria’s High Energy Bar،)8691<br />

)8696( Bruce Naumann’s Burning Small Fires و<br />

.)8691-1( Gene Beery’s Word Paintings<br />

به عنوان مثال قطعه والتر د ماریذا،‏<br />

شامل یک میله از جنس آهن است به همراه گواهی و مدرک،‏ که میگوید میله بدون این گواهی فاقد اعتبذار<br />

است.‏<br />

40


در کار نومن کمی استعداد تئاترگونه نشان داده می شود.‏ نومن یک قطعه ی مفهومی توسط<br />

ثبذت Ruscha<br />

کرد-‏<br />

یک کتاب عکی با آتش های کوچک به تصویر کشیده می شود-‏ و یک آتذش کوچذک خذارج از ان<br />

درست شده.‏ به طور طبیعی،‏ او از آتش عکاسی کرد،‏ که پس از آن به اثر او تبدیل شد.‏<br />

مجموعه ای از نقاشی های ژن بری،‏ شامل یک بیانیه:‏<br />

"<br />

با عرض پوزش این نقاشی به طور موقت خذارج از<br />

سبک است.‏ برای به روز رسانی شدن تعطیل است.‏ برای دیدن زیبایی بازگشذایی مذی شذود."‏ بذرای او بذی<br />

تفاوتی به نظر سخت می رسید.‏ پس از ان یک اثر بدون عنوان توسط<br />

خلق شد که یک مرحله جلوتر بود.‏ این اثر یک حلقه فیلم<br />

Christine Kozlov<br />

8699 در سذال<br />

mm89<br />

روشن را شامل می شذد.‏ هذیچ تالشذی<br />

برای شکل دادن چیزی در حد متوسط و یا دستکاری نشده بود،‏ هیچ چیز که ترس،‏ سرگردانی،‏ یا زیبایی را<br />

نشان دهد وجود نداشت.‏ این اثر در درجه اول برای ممانعت از تفکر زیبایی در نظر گرفته شده<br />

آن را باید،‏ ،<br />

بیش از حد،‏ به عنوان یک اثر از ضد هنر شمارش<br />

کرد.‏<br />

یک مفهوم گرا خودش را در یک اتصال می یابد،‏ بخاطر وجود،‏ در یک دستش تمایل به دنیای خنثذی هنذر<br />

بخ وسیله ارایه نکردن آبجک های هنری،‏ در حالی که،‏ درست دیگرش نیاز به هشدار دنیای هنر نسذبت بذه<br />

41


آنچه در آن وجود دارد و رد شده است.‏<br />

بدون تبانی با دنیای هنر،‏ هرچند که این عمل خالی از معنذا باشذد.‏<br />

بعضی از مفهوم گرایان این وابستگی را در نهاد غیر قابل تحمل هنری یافته اند.‏<br />

برای مثال رابرت بری،‏ تالش کرد ت ا ب ه و سی ل ه ی ا نک ار ج هذ ان را سذتین هنذر از ا ی ذن اتصذ ال خذ ار ج شذود و<br />

کارهای خود را قطعیت دهد.‏ در یک اثر برای هنر و پروژه ایی در آمستردام که در سال<br />

بود اظهار داشت:‏<br />

8696<br />

"<br />

برگذزار شذده<br />

در طول این نمایشگاه گالری بسته خواهد شد."‏ خط های رادیکالی از همان دوره از دو<br />

اثر گرفته شد.‏ یک اثر مشخص شد به عنوان :" تمام چیزهایی که من می دانم ولی نه در تفکر لحظه ایذی<br />

-<br />

" . P.M.; 15 June 1969, New York 8:19<br />

دیگر مشخصات آثار:‏ همه چیز در درک آگاهانذه توسذط<br />

حواس ما شکل می گیرد ولی در ذهن خودآگاه ما در سفر به بالتیمور در طذول تابسذتان<br />

8699<br />

ذکذر نشذده<br />

است.‏ این شگرد به طور قطعی کار نمی کند،‏ از آن سال حرکات بری هیچ نقطه و نکته ممکنی برای تفسذیر<br />

و تصویب در زمینه دنیای هنر نداشت.‏<br />

چشم انداز سازمانی<br />

نظریه سازمانی هنر<br />

مفهوم جهان هنر در قلب را به وسیله ی گسترش ضدهنر قرار می دهد.‏ این برنامه یذک<br />

دیدگاه جدید با تمرکز بر عوامل ضدزیبایی،‏ و به نتیجه گیری کذامال متفذاوت در مذورد ماهیذت و اهمیذت<br />

ضدهنر می رسد.‏<br />

اگرچه نظریه سازمانی تحت یک فرایند تجدید نظر کرده و در طول سال ها پاالیش شده است،‏ نماینده های<br />

اصلی آن،‏<br />

، George Dickie<br />

هرگز در باورهای خود دچار دو دلی نشدند که چیزی بسازند کذه در زمینذه<br />

های اجتماعی و یا نهادی از هنر بذه عنذوان یذک محصذول مصذنوعی تلقذی گذردد،‏ بذه عنذوان مثذال هنذر<br />

مذذدارس،‏ مذذوزه هذذا و گذذالری هذذای هنذذری،‏ شذذیوه هذذای روزنامذذه نگذذاری و بحرانذذی و غیذذره<br />

42


و غیره.‏ هر چیزی تابع چیزی به وجود می آید مثال تابع زیبایی.‏ وجود اثر هنری به طور کامل مدیون جهذان<br />

هنر و شیوه های اجتماعی است.‏<br />

مدل اولیه ی نظریه دیکی در مورد ضد هنر و تجزیه تحلیل،‏ عدم استفاده از زیبایی به نظر می رسد.‏ او چهار<br />

موضوع اصلی متمایز از هم را از ضد هنر مطرح کرد،‏ که بذا کسذانی کذه در بذاال مذورد بحذث قذرار دادیذم<br />

همپوشانی دارد.‏<br />

دیکی معتقد است که حاضر آماده ها باید به عنوان یذک ضذد هنذر مطذرح شذود،‏ بذه عنذوان مثذال در اثذر<br />

Advance of the Broken Arm<br />

یک اثر در گالری نیست.‏<br />

8681 در سال<br />

که یک بیل برف روب است،‏ توصذیه ی خذوبی بذرای<br />

این طور به نظر می رسد که این بیل برف روب قادر نیست به عنوان اثری با فرم های سذه بعذدی،‏ سذطوح<br />

صاف و براق و ویژگی های بصری بررسی شود.)‏ مشکل اینجاست که بیل برف روبی که اینجا قرار دارد اثر<br />

اصلی دوشان نیست و این یک کپی از اثر اصلی است.(‏<br />

43


از نظر دیکی مشخص نیست که ما چگونه می توانیم دو تعریف واقعی از ضد هنر داشته باشیم،‏ که یکذی از<br />

آنها حاضر آماده ها باشند<br />

تمایز کامال خود سرانه است.‏<br />

readymade<br />

و دیگری آثار غیر مادی شمارش شوند.‏ بذه نظذر مذی رسذد ایذن<br />

چشم انداز پس از کانت<br />

برخالف دیکی که تالش می کند منابع زیبایی در دسترس نباشد،‏<br />

Thierry de Duve<br />

استدالل می کند که<br />

قضاوت زیبایی شناختی لزوما ما در درگیر<br />

نامگذاری چیزی به عنوان هنر یا ضد هنر می کنذد.‏ ایذن ممکذن<br />

است چشم انداز زیبایی مشخص شده در نوشته های او را نشان دهد.‏ در حالی که این درست است که de<br />

Duve<br />

تصور می کند<br />

وظیفه ی ما قضاوت درباره زیبایی شناسی در مورد ضد هنر است،‏ او معتقد است که<br />

ماهیت قضاوت ها با ظهوری اثری مثل چشمه Fountain(<br />

)<br />

اساسا تغییر کرده است ، ایذن اثذر بذه عنذوان<br />

یکی از مهمترین آثار سرنوشت ساز در تاریخ هنر مدرن است.‏<br />

در این شرایط دیو به تجزیه تحلیذل آثذار از<br />

پیش ساخته شده می پردازد،‏ مخصوصا چشمه.‏ با مراجعه به اظهارات خود دوشان،‏ توصذیفی دربذاره قطعذه<br />

چشمه به عنوان ضد هنر بیان می کند بنابراین در این طرح کانتی از سقوط از حوزه هنری گفته می شود.‏ اما<br />

دیوو حالت متعادلی به سخنان دوشان درباره اثر میدهد.‏ در ارتباط بذا چشذمه او اظهذار داشذت کذه معنذای<br />

جدیدی به ادرار داده است در نتیجه این عنوان به یک اثر هنری اختصاص پیدا کرده است.‏ اگرچه چشمه به<br />

عنوان یک ضد هنر کمترین حس درباره آبجکت را به ما منتقل می کند.‏ استدالل دیوو درباره این اثر پیچیده<br />

است.‏<br />

تقریبا به نظر می رسد زمانی که ما چیزی را به عنوان یک اثر هنری توصیف می کنیم،‏ در واقع چیزی اسذت<br />

که به معیارهای مشخص و با توسل به صراحت زبان طبقه بندی شده است.‏ بنابراین زمانی که ما بذه طذور<br />

مطلق حکم می کنیم که این اثر یک اثر هنری است،‏ ما در حال دسته بندی آبجکذت هذا هسذتیم.قانون ویذا<br />

44


ضرورتی وجود ندارد که ما در مورد آثار هنری نظر و حکم خود را تغییر دهیم.‏ به این ترتیذب بذه سذادگی<br />

نقاشی های افرادی که ما بر اساس احساسات خود قض اوت می کنذیم د سذت ه بنذ دی م ذی ش ذو ن د.‏ دو شذ ان بذ ا<br />

ساخت آثار از پیش ساخته شده این قانون را به طور صریح نام گذاری کرد.‏ حتی یک کاسه توالت می تواند<br />

به عنوان اینکه اثری هنری است یا خیر مورد بحث قرار گیرد.‏<br />

ضد هنر با توجه به اظهارات دیوو روشن میسازد،‏ قضاوت کانتی که<br />

"<br />

این زیبا است"‏ بذه وسذیله قضذاوت<br />

مدرن برای اولین بار به وسیله تمرین های دوشان جایگزین میشود.‏ و عالوه بر این قضذاوت دیگذر مذا بذه<br />

عنوان زیبایی در اثر است ( هرچند این شرط هرگز کافی نبود.(‏ مفهوم ضدهنر تاثیر بسیار زیادی در نگذرش<br />

ما و در قرن بیستم گذاشته است.این بازخوانی از کانت در پرتو کار دوشان است بذه وضذوح جالذب توجذه<br />

است.‏ با این حال این بسیاری از مشکالت را زیاد می کند.‏ به عنوان مثال اگرچه ضدهتر دارای تعریف شذد<br />

اما تمام جنبه های هنر را زیر سوال برد.‏<br />

به طور خالصه:‏ به عقیده نظریه پردازان ضدهنر به عنوان گونه ایی جدید از جنس هنر اسذت.‏ بذا توجذه بذه<br />

چشم انداز زیبایی،‏ هنر و ضد هنر نباید در دراز مدت باعث تضعیف ما از مفهوم هنر شود.‏ بذه عنذوان یذک<br />

قی اس می توان گفت ، ض دهنر ب ا هنر راب ط ه مستقیم دارد هم ان طذور کذ ه ضذ دم اده بذ ا مذ ا ده ر اب طذ ه دارد.‏ آ ن هذ ا<br />

نیرهای قطبی هستند که از آشتی باهم ناتوانند.‏<br />

45


فصل‎02‎<br />

حاضرآمادههای دوشان و رفلکس ضد زیبایی شناسی<br />

از نظر هنری غالبا حاضرآمادههای مارسل دوشان به حدی در پس مفهومات فلسفی قرار گرفتهاند که بافت<br />

های نظری به خصوصی در برگیرندهی اشیاء،‏ توسط بیننده نادیده گرفته میشوند.‏ این فصل بر آن است<br />

برخی از حاضرآمادهها،‏ به ویژه چشمه ‏)فواره(،‏ را بازسازی تاریخی کند.‏ به نظر میرسد تنها با بازسازی<br />

دقیق شرایط تاریخی حاضرآمادهها میتوان مضامین زیباشناختی آنها را دریافت.‏<br />

در ابتدا نگاهی کوتاه به گذشته به درک بهتر این فصل کمک خواهد کرد.‏ حاضرآماده ها به مجموعه اشیایی<br />

گفته میشود که از<br />

جای بطری )8688( گرفته تا پیشابگاه )8689( که با عنوان چشمه معرفی شد،‏ متنوع<br />

میباشند ‏)پلیت<br />

.)81,8<br />

دوشان آنها را از شرکتهای تجاری و یا از وسایل معمولی جمع آوری کرده و با تغییرات جزئی مانند<br />

‏"نامگذاری"‏<br />

به آنها جایگاه ادبی میداد.‏ زمانی که دوشان اثر چشمه را با اسم مستعار<br />

R.Mutt به<br />

نمایشگاه<br />

8689 هنرمندان مستقل در نیویورک فرستاد،‏ به نظر میرسد آن را با هدف آزمودن پارامترهای<br />

بنیادی هنر خلق کرده بود که رد آن توسط هیئت برگزارکنندگان استعفای بی درنگ دوشان را از آن هییت به<br />

دنبال داشت.‏<br />

46


به طور کلی با اینکه به نظر می رسد حاضرآمادههای دوشان نمایانگر جنبش دادا<br />

‏(‏‎1916-23‎‏)بود،‏ او که<br />

بیشتر زمان خود را در نیویورک سپری می نمود،‏ نقش موثری در رابطه با گرایشات ضد هنری رایج در<br />

اروپا با نام این جنبش نداشت.‏ اشیاء که اغلب همانند سازی می شدند به طرز گمراه کنندهای ( چشمه به<br />

عنوان مثال(‏ ادبیات وسیعی با جزییات نظری را به وجود آوردند.‏ این فصل را با مروری بر این ادبیات تحت<br />

تاثیرمداخلههای اخیر آغاز خواهیم کرد.‏<br />

پیشرفتهای فلسفی اخیر:‏ دوشان کانت گرا<br />

رویکردهای مربوط به حاضرآماده ها متفاوت میباشند از نوعی مفهوم فلسفی تحلیلی اتخاذ شده توسط<br />

فیلسوف انگلیسی ریچارد ولهیم گرفته که بر این باور است حاضرآماده ها مفهوم اثرمینیمالی گنجانده شده<br />

در برخی از نمونههای هنری آوانگارد در قرن<br />

را مورد سوال قرار می دهند ‏)ولهیم،‏<br />

8691( تا نظریهی<br />

81<br />

فرهنگی صاحب نظرانی چون پیتر بورگر که به اشیاء جهتی جامعه شناختی می دادند تا نمایانگر نمونههای<br />

پارادایمی جنبش آوانگارد مدرنیسم در از بین بردن مرز بین هنر و زنگی اجتماعی باشند ‏)بورگر،‏<br />

.)8618<br />

میتوان به جرات گفت تا کنون هیچ نظریه ای به عمق چند بنیانی بودن حاضرآماده ها نپرداخته است . اما با<br />

این حال چندین نظریهی فراگیر به عنوان اصل در نظر گرفته شده اند.در فلسفهی تحلیلی به عنوان مثال دو<br />

47


روایت معروف توسط آرتور سی دانتو و<br />

جرج دیکی وجود دارد.‏ هر دو فیلسوف الگوهای دوشان را در<br />

پرداختن به حیطههای مفهومی حاضرآماده ها به جای بررسی خواص زیباشناختی درونی آنها دنبال کردند<br />

و هر دو به طور نمادینه چشمه را به عنوان نقطهی آغاز نظریههای خود در نظر گرفتند.‏ در سال<br />

8698، دانتو<br />

جمله معروف خود را اینگونه بیان کرد:"‏<br />

آنچه را می توان هنر خواند که در مقابل چشم کم ارزش نباشد-‏<br />

فضای یک نظریه و آگاهی از تاریخ هنر باشد؛ به بیان بهتر جهان هنر باشد"‏ ‏)دانتو،‏<br />

8698، ص.‏ 111(. دیکی<br />

بر آن بود که از مفهوم جهان هنر برای خلق نظریه معروف نهادی هنرش استفاده کند که در آن بنیان یک اثر<br />

هنری بدین صورت درگفتمان اجتماعی بنا نهاده می شود.‏ میزان تمایل این دو فیلسوف به سمت اندیشههای<br />

دوشان متفاوت بود اما به طور کلی نظریاتشان در گنجاندن حاضرآماده ها در حوضهی هنر)‏ به وسیلهی<br />

همکالمی اشیاء با تعاریف هنجارآن دسته بندی(‏ و در عین حال نادیده گرفتن مقاومت اشیاء در برابر زیبایی<br />

شناختی که به دادا باز می گردد،‏ موثر بود)‏ اما علت اصلی آن مقاومت و قرار نگرفتن اشیاء نسبت به دسته<br />

بندیهای زیبایی شناختی بود که این فیلسوف ها انتخاب می کردند(.‏<br />

تفاسیر متفاوت حاضرآماده ها تا اندازه ای به خود دوشان نیز باز می گردد چرا که او روایات متناقضی از<br />

عالیق خود داشته است.‏ برای مثال در سال 8611<br />

به نظر می رسید او دیدگاه موافق هنر نسبت به اشیاء<br />

داشته است؛ درواقع به گفتهی خودش "<br />

او حاضرآماده ها را از دل زمین بیرون می کشیده و آنها را به<br />

سیارهی زیبایی شناختی می برده است".‏ اما پیش از آن در نوشته ای که بسیار هم نقل قول شده است ‏)به<br />

8699<br />

عنوان بخشی از گزیدهی l’infinitif" a"<br />

در سال<br />

منتشر شده است(،‏ او در این تفکر بوده است که<br />

آیا امکان هنری کردن اثرهای غیر هنری وجود دارد.در اینجا<br />

‏"هنری بودن"‏<br />

به صورت<br />

می مطرح ‏"چیزی"‏<br />

شود که دوشان تمایل داشت از آن اجتناب کند.‏ با این حال اگر قرار بود یک ژست ضد هنری از دیدگاه<br />

دوشان برداشت شود،‏ او آن را در سال<br />

8616<br />

بیشتر رد کرد:"‏ من مخالف کلمهی<br />

" ضد"‏<br />

هستم زیرا این کار<br />

کمابیش شبیه به دو حالت بی دین و دیندار می باشد.‏ یک بی دین به اندازهی یک دیندار از مذهب مطلع<br />

48


است و به همین منوال یک ضدهنرمند به اندازهی یک هنرمند هنر را می داند.‏ عنوان آنارتیست بهتر خواهد<br />

بود.‏ آنارتیست یعنی هیچ هنرمندی وجود ندارد".‏ البته این حقیقت باقی می ماند که حاضرآمادههای دوشان<br />

حال در گوشه ای جدا از تاریخ هنر جای دارند.‏ ظاهرا هرچند او تالش می کند خود را بدون موضع گیری<br />

مشخص بین جدال<br />

‏"ضد"‏ و ‏"طرفداری"‏<br />

قرار دهد ، تاریخ نشان داده است که شاید هنر را فقط به خاطر<br />

نقض کردن آن،‏ تصدیق کرده است.‏<br />

در جدید ترین مطالعهی جامع انجام شده در رابطه با زیباییشناختی دوشان،‏ تیری دو دوو Thierry de<br />

Duve<br />

بیان می کند که در واقع حاضرآمادههای دوشان نمایانگر شرط ‏"هنری بودن"‏ در معنای مطلق است.‏<br />

از دیدگاه دوو،‏ چشمهی دوشان،‏ حاضرآمادهی مورد مطالعهی او،‏ انگاشت مدرنیستی هنگر را بازتاب می<br />

دهد چرا که به جای تالش برای درگیر شدن با محدودیتهای یک اثر ‏)مجشمه یا نقاشی برای مثال(،‏<br />

"<br />

نشانگر لحظهی اصلی<br />

‏"نام گذاری"‏<br />

است.‏ به عقیدهی دو دووو شی ء به احتمال<br />

هنر در کل"‏<br />

به قوت<br />

خود باقی می ماند.‏ زمانی که دوشان می گوید ‏"این هنر است"‏<br />

منظور او هنر بدون هیچ قید و شرط سلیقه<br />

با ساخت شناسی است.‏<br />

دیدگاه نومینالیستی ریشه در گفتههای دوشان دارد.‏ در بخشی از<br />

‏"دفاع"‏<br />

از چشمه که در مجلهی پروتو<br />

دادایی،‏ مرد کور،‏ در سال<br />

8689 چاپ شده بود،‏ توجیه دوشان از این اثر تا اندازه ای این حقیقت را آشکار<br />

کرد که آر.مات ‏)هنرمندی که اثر به نام او معرفی شده بود(‏ فقط اثر را نام گذاری کرده و کار خاصی بر<br />

روی آن انجام نداده بود و این روند"‏<br />

فکری نو به شیء"‏<br />

داد.‏ جدا از کنایهی معنی دار باال،‏ برخی از<br />

هنرمندان و نظریه دانان دههی 8681<br />

با کنترل انگاشت نام گذاری به نظریه پردازی<br />

‏"هنر مفهومی"‏<br />

پسا<br />

دوشان پرداختند.‏ بر اساس مفهوم باورِآمریکایی،ژوزف کسوف،‏ حاضرآمادههای دوشان<br />

"<br />

ذات هنر را از یک<br />

مسئلهی ریخت شناسی به مسئلهی نقش تغییر داده اند".‏ این تغییر-‏ از ظاهر به مفهوم-‏ آغاز هنر ‏"مدرن"‏ و<br />

‏"هنر مفهومی"‏ بود ‏)کسوف،‏ ‎8668‎و ص.‏ 81(. کسوف در مجادله با زیبایی شناختی مدرنیست ماهیت گرای<br />

49


کلمنت گرینبرگ بود.با این حال،‏ ممکن است او را<br />

بتوان تنها برای جایگزین کردن همان گوییهای<br />

فورمالیست با همان گوییهای مفهومی متهم کرد.‏ برگردان ساده شدهی قاعده سازیهای او،‏ در شرح<br />

باورداشت ( که اصل آن توسط کسوف به دونالد جود نوشته شده است(‏ "<br />

اگر کسی آن را هنر بنامد،‏ آن<br />

هنر است"‏<br />

عاقبت منجر به کم رنگ شدن<br />

معیارهای ارزیابی می شود که در بدترین حالت به نوعی منش<br />

‏"هر چه باداباد"‏ منتهی می شوند.‏<br />

دو دوو )8669( در حالی که از مخاطرات باال آگاه بود،‏ در مطالعهی جدید خود تالش دارد تا جایگاه<br />

نومینالیستی یا بیانی مربوط به حاضرآماده ها را دقیقا با زیبایی شناختی کانتی ، آنچه کسوف مخالف آن بود،‏<br />

بازیابی کند.‏ اساسا،‏ دو دوو بیان می دارد با یک روند تاریخی که زمانی آغاز شد که آشکار شد عموم باید<br />

در نمایشگاه رانده شدگان 8191<br />

نه بر اساس سلیقه بلکه بر اساس شایستگی اشیاء نمایش داده شده برای<br />

هنری بودن آنها قضاوت کنند،‏ در رابطه با حاضرآماده ها معیار اصلی ارزش زیبایی شناختی در الگوی<br />

1(. اما<br />

کانت-‏<br />

این زیباست"-‏<br />

به شکل مدرن خود<br />

به<br />

‏"این هنر است"‏<br />

ارتقاء یافت ( دوو،‏<br />

‎8669‎و فصل<br />

"<br />

دوو می گوید خصیصهی اصلی برداشت کانت از قضاوت دررابطه با زیبایی شناختی هنوز پابرجاست:‏ این<br />

قاعده که قضاوت ریشه در تجربهی خودانگاشتی از یک لذت عاری از عالقه)‏ که ادا کننده را وادار به<br />

قضاوتی می کند که رضایت همگانی را به دنبال دارد(‏ به جای مفهوم ها ‏)همانند سازی برخی اشیاء مثأل با<br />

صندلی یا میز با اینکه این احتمال که هنر خود نوعی مفهوم است برای دوو مشکل است(‏ دارد.‏ در رابطه با<br />

این دیدگاه،‏ قضاوت ‏"این هنر است"‏<br />

مشروعیت خود را نه از نهادی سازی نوگرایی مفهومی تکرو بلکه از<br />

عقاید خودانگاشتی بدست آورده است.‏ از نظر دو دوو،‏ این ارزش زیبایی شناختی نتیجه آنچه است که<br />

کانت<br />

حس مشترک"‏<br />

می نامد)‏ اگر چه به عقیدهی کانت،‏ وجود چنین اصلی به سختی قابل اثبات می<br />

"<br />

باشد،‏ اما به عنوان فرض و پیش فرض پذیرفته شده است(.‏ به علت اینکه اشیاء مرز بین خلق هنر و نقد آن<br />

را می شکنند،‏ حاضرآماده ها نمونهی سمبلیک دموکراسی سازی بنیادی است.)‏ البته نباید مانند بویز و دیگر<br />

50


طرفداران سلسلهی زندگی و هنر پنداشت که حاضرآماده ها با مفهوم اجتماع همخوانی دارند چرا که این<br />

تفکر اثر اخالقی زبانزد حاضرآماده ها را کمرنگ خواهد ساخت.(‏<br />

گرایش اخالقی دو دوو باز به گفتههای دوشان باز می گردد.‏ دوشان با بی صبری در حالی که به راحتی یک<br />

ضد هنر خوانده می شد در مراسمی گفت:‏<br />

‏"من دلم می خواهد-‏<br />

نمی دانم شما به آن چه می گویید-‏<br />

به<br />

جای موافق یا مخالف،‏ غایب ‏)بی طرف(‏ باشم...‏ این دیدگاه که<br />

هنرمند به نوعی مافوق انسان است نسبتا<br />

جدید است...‏ من مخالف این تقدیس کردن توسط دنیا هستم.‏ هنر در علم اشتقاق به معنای<br />

‏"ساختن"‏<br />

است.‏ نه تنها هنرمندان بلکه هر کسی در حال ساختن است و احتماال در قرون آتی ساختن بدون هیچ<br />

8661<br />

توجهی انجام می شود".‏ مطمئناً،‏ جایگاه دو دوو<br />

در رابطه با جو هنری دههی<br />

جالب بود چرا که در<br />

این دهه فریب و دورویی درعمق هنر ریشه می دواند)به جف نونز و دامین هرست رجوع شود(.‏ اما،شاید<br />

تالش دو دوو از نظر اخالقی بیش از اندازه برای اثبات منطق دوشان جدی و صمیمانه است،‏ این در حالی<br />

است که مشخص شده است توضیحات او با آن جزئیات پیچیده ضد و نقیض است مانند این مورد که او<br />

میگوید کلمهی<br />

نقش ‏"هنر"‏<br />

‏"اسامی خاص"‏<br />

را دارد ‏)گایجر،‏‎8669‎‏(.‏ در احیای موضوعات زیبایی شناختی<br />

سنتی او در نهایت تردید استراتژیک دوشان توسط حاضرآماده ها را با توجه به دیدگاههای موافق زیبایی<br />

شناختی و مخالف زیبایی شناختی کم رنگ جلوه می دهد.‏ دو دوو زمانی که در حال اثبات چند بنیانی بودن<br />

دوشان است قابل اعتماد و باور کردنی است مانند زمانی که می گوید "<br />

چشمه شاهکاری است که قانون<br />

دیالکتیکی آوانگارد را آشکار ساخت"‏ ‏)دوو،‏ 8669، ص.‏‎81‎‏(‏ اما عالقهی بیش از اندازهی او به این موضوع<br />

که حاضرآماده ها باید نمایانگر تغییر در تاریخ هنر یعنی از زیبایی شناختی به هنر به عنوان<br />

‏"نام گذاری"‏<br />

باشند،‏ به طور قابل بحثی در تثبیت این پویایی دیالکتیک موثر بوده است.‏<br />

شاید برداشت کانت از قضاوت زیبایی شناختی به تنهایی و به این اندازه نشانگرانگاشت<br />

‏"عاری از عالقه<br />

بودن"‏ نباشد که بتواند دوسوگرایی دوشان را نسبت به پایاییهای زیبایی شناختی روشن سازد.‏ از نظر<br />

51


کانت،‏ پیش نیاز الزم برای هر قضاوت زیبایی شناختی نادیده گرفتن سالیق شخصی بود.‏ در ‏"لحظهی اول"‏<br />

کتاب نقد قضاوت او بیان میکند:‏ ‏"شادمانی که در هنگام نمایش و تماشای یک شیء واقعی به ما دست می<br />

دهد را عالقه می نامند.‏ بنابراین،‏ این شادمانی همیشه به قوهی میل ارجاع داده می شود...‏ حال در جایی که<br />

سوال زیبایی یک شی است ما نمی خواهیم بدانیم که آیا ما یا هر کس دیگری توجهی به وجود واقعی آن<br />

شیء دارد یا ممکن است داشته باشد بلکه ارزیابی که از آن با درون نگری محض کرده ایم مورد اهمیت<br />

است ‏)کانت،‏<br />

ص.‏<br />

8618، ص<br />

1-88(. ممکن است گفته شود حاضرآمادههای دوشان نشانگر الزام عاری از عالقه<br />

بودن زیبایی شناختی کانت هستند.‏ برای مثال،‏ استیون گلداسمیت نظریه دان آمریکایی معتقد است برای<br />

جدا کردن اشیاء از فضای عملی شان باید آنها را به صورت ساختاری در نظر بگیریم ‏)گلداسمیت،‏‎8611‎‏،‏<br />

.)861<br />

اما،‏ قوهی تاثیرمباحث به وضوح فصیح گلداسمیت گاها توسط گرایشی که قسمت اعظم گفتمان زیبایی<br />

شناختی در مورد حاضرآماده ها را دچار مشکل می سازد،‏ کاهش می یابد:‏ یک تمایل<br />

ذاتی به کلی سازی<br />

تاریخی همچنان که از آغاز این مقاله به آن اشاره نمودم.‏ زمانی او در مورد تکان دادن دنیای هنر توسط<br />

دوشان با انتخاب اشیاء ساده مثل پیشابگاه یا همان چشمه....‏ و نمایش آنها...‏ بر روی پایه ها در موزه ها<br />

سخن می گوید"‏<br />

‏)همان،‏ ص.‏ 869(. در واقع،‏ طبق آنچه ذکر شد،‏ اثر چشمه در موزه نشان داده نشد اما به<br />

نمایشگاه هنری فرستاده شد که که در آنجا هم پذیرفته نشد.‏ یادداشتهای جامع ویلیام کمفیلد دربارهی این<br />

اثر نشان می دهد که چشمه هیچگاه رسما به عموم نشان داده نشده و عاقبت به طور کامل از دیده ها محو<br />

شد ‏)کمفیلد،‏‎8616‎‏،ص.‏‎1-89‎‏(.‏ به بیان دقیق تر،‏ چشمه تنها به صورت یک عکس ظاهر شد و در مجلهی<br />

مرد کور دوباره چاپ شد،‏ نکته ای که باعث شد دوو و دیگر صاحب نظرانی که از تغییرات ایجاد شده<br />

توسط تکنولوژی قرن پیش آگاه بودند،‏ به یاد داشته باشند که بخشی از نقش آن به عنوان نمونه ای از<br />

52


سال<br />

شرایط هنر تحت مدرنیته،‏ تمایل به سمت هنرما بعد هاله ای بوده است که بعدها توسط والتر بنجامین در<br />

8691<br />

نظریه پردازی شد.‏<br />

این نمونه یادآور این نکته است که تنها با پرداختن به مشخصههای تاریخی هر یک از حاضرآماده ها است<br />

که می توان به ظرافت کار دوشان پی برد.‏ توجه<br />

اصلی من از این نقطه به بعد نشان دادن این نکته است که<br />

اگرچه در مفهوم انتزاعی،‏ انگاشت<br />

‏"عاری از عالقه"‏<br />

جزء الینفک حاضرآماده ها محسوب می شود،‏ در<br />

بسیاری از موارد آنها به شدت مورد بازبینی دوشان بودند تا بتواند مرز بین پاسخهای زیبایی شناختی و<br />

غیرزیبایی شناختی را بیابد.‏<br />

عالیق بیننده:‏ نیات زیبایی شناختی و حاضرآمادهها<br />

در قسمتهای قبل پرداختن به اهداف دوشان در ساخت حاضرآمادهها ضروری بود اما حال بهتر است<br />

چگونگی کمرنگ شدن آثار نشانگر او را مورد بررسی قرار دهیم.‏ در سال 8619، او بیانیهی معروف خود را<br />

" انجام داد:‏<br />

این بیننده است که تصویر را می سازد".‏ او توضیخات بیشتر در این رابطه را در سخنرانی مهم<br />

خود در سال 8619<br />

‏"عمل خالقانه"‏<br />

به صورت ناتوانی هنرمند در میانجی گری بین اظهار نشده اما قصد<br />

شده و بدون اراده اظهار شده بیان می کند"‏ ‏)سانوییت و پترسونو ‎8691‎و ص.‏ 816(. با چنین افکاری،‏ تاریخ<br />

دان هنر رزالیند کراووس می گوید حاضرآماده ها زنجیرهی فرضیههای مربوط به نیات بیانی هنرمند که<br />

غالبا تصمیمات زیبایی شناختی ما را سامان می دهند،‏ قطع می کنند.‏ به عقیدهی او،‏ روشی که از چشمه<br />

عکس گرفته شده بود با سایهی به وجود آمده از برآمدگی ها که به آن شکل زنی پر از احساسات داده بود<br />

باعث می شد تفاسیر استعاری از آن برداشت شود،این که ما می دانیم مداخلهی دوشان در ساخت اثر ناچیز<br />

بوده است کافی است تا احتمال اینکه قصد او از ابداع این اثر تصمیمات استعاری یا حتی ساختاری بوده<br />

است را از بین ببرد.‏<br />

53


از نظر کراوس هیچ فاصلهی زمانی بین دیدن یک اثر مانند چشمه و فهمیدن معنی آن وجود ندارد؛ درواقع<br />

بیننده احساس می کند که "<br />

حاضرآماده ها از ناکجاآباد در جریان دورهی زیبایی شناختی افتاده اند"‏<br />

‏)کراوس،‏‎8618‎‏،ص.‏ 18(. در موا قع زیادی دوشان تمایل خود برای جدا کردن اثرش از دوست داشته ها و<br />

نداشتههای زیبایی شناختی و از تفاسیر قطعی بینندگان ابراز می کرد.‏ بنابراین در سال<br />

8698<br />

او جمالتی ضد<br />

و نقیض دیوانه کننده تری در این مایه گفت:‏ "<br />

آنچه که من بسیار مایلم ثابت کنم این است که انتخاب<br />

حاضرآماده ها هیچگاه به عنوان یک لذت زیبایی شناختی به من تحمیل نشدند.‏ این انتخاب بر اساس یک<br />

واکنش هم زمان بی تفاوتی دیداری با عدم وجود کالً‏ سلیقهی بد یا خوب انجام شد...‏ در واقع یک بیهوشی<br />

کامل".‏ انگاشت ‏"بیهوشی"‏ با تمایلی که دوشان در زمانی دیگراظهار کرد دوست دارد آنارتیست)عدم وجود<br />

هنرمند(‏ باشد،‏ مرتبط است و نشان می دهد که بی تفاوتی ترفندی برای سوق دادن تماتیک ‏"عاری از عالقه<br />

بودن"‏<br />

به سمت نقطه ای از پوچی است.‏ کراوس فراتر رفته و می گوید:‏ دوشان به طور موثری نوعی<br />

عملیات ساختاری پویا را انجام می دهد-‏ یک"مکانیزه سازی فعالیت هنری"‏ ‏)کراوس،‏‎8618‎‏،ص 99( که از<br />

طریق آن یک همکالمی بی پایان بین شیء و بیننده بدون وجود ‏"نیات بیانی"‏ هنرمند انجام می شود.در این<br />

فرایند می توان اظهار کرد که به عالیق بیننده نقش بیانی داده می شود.‏ بی تفاوتی در یک مرحله به طور<br />

مضحکی دنبال می شود و در مرحلهی دیگر با صراحت انکار می شود.‏ همگام با باورداشت دوشان،‏ بیننده<br />

به طور موثری اثر را کامل می کند.‏<br />

مطرح شدن مفهوم عالیق بیانی را می توان با امتحان آنها در نواحی کامال غیرارادی واکنش انسان دریافت<br />

که معموال بدنی بوده و از حوزهی سنتی مطالعهی زیبایی شناختی حذف شده اند و به این صورت<br />

برخوردهای شبه مکانیکی بین بیننده و اثر توسط دوشان به نظر سامان دهی می شوند.‏ تماتیک واکنش<br />

جسمانی یا روحی از اهمیت بسیار کمی در ادبیات تاریخ گرا و فلسفه گرا برخوردار بوده است.‏ حال می<br />

54


توان نشان داد که توجه بیشتر به این موضوع در مورد برخی از حاضرآماده ها از دیدگاه نظریه پردازی بسیار<br />

مفید خواهند بود.‏<br />

دوشان در برابر کانت:‏ رفلکس<br />

رفلکس و اسپاسم بدنی در تم آثار دوشان به وفور دیده می شد.‏ در این مورد،‏ رابطهی کنایی او با اندام و<br />

اندیشهی دکارت-‏ او زمانی خود را یک دکارتی خلع لباس شده نامید-‏ باعث شده او تا حدی انگیزهی خود<br />

را از عقل دکارتی دربارهی<br />

رابطهی بین اعمال ارادی و غیرارادی که ریشه در دوئیت بدن و روح دارد،‏<br />

بگیرد.‏ دکارت مقایسه هایی بین چگونگی تحریک رفلکسهای حسی توسط اشیاء خارجی و چگونگی<br />

حرکت کردن ربات ها درغارهای مدرن توسط بازدیدکنندگان در باغهای سلطنتی فرانسه در قرن 89<br />

انجام<br />

داده بود:"آنها بدون قدم گذاشتن بر کاشیهای خاص نمیتوانند وارد شوند چرا که کاشی ها به گونه ای<br />

چیده شده اند که اگر مثال به یک دایان که در حال حمام است نزدیک شوند او خود را در بین نی ها مخفی<br />

می کند"‏ ‏)دکارت،‏‎8611‎و ص.‏ 8-811(. اثر شیشهی بزرگ دوشان که سازهی شیشه ای پیچیده ای بود که او<br />

آن را با زحمت فراوان در نیویورک هم زمان با حاضرآماده ها ساخت و برای آن سناریوی مضحکی نوشت<br />

که برهنگی یک عروس به خاطر پیامهای مجردها را در خود داشت.‏ هیچ توافقی وجود ندارد که<br />

حاضرآمادههای نیویورک دوشان در جوی عقالنی ساخته شدند جوی که ساز و کار روانشناختی واگشت<br />

گرایانهی دکارتی آماده بود تا روانشناسی رفتارگرای جان واتسن شیکاگو،‏ که خود شکل گرفته از اصول<br />

رفلکسولوژی است،‏ را شکل دهد.‏<br />

55


این مکتب فکری مثبت اندیش معتقد است پدیدههای روانشناختی تنها از طریق محرکهای خارجی و نه<br />

اعمال هوشیارانه توجیه پذیر<br />

هستند.‏ با توجه به اینکه از عقاید واتسون از سال<br />

8688 به بعد در محافل<br />

فرهنگی بسیارسخن گفته می شده،‏ به نظر می رسد خصیصهی عمل گرایانهی تعدادی از حاضرآمادههای<br />

نیویورک دوشان برگردان جالب چنین عقایدی به طعنه به مفهومات زیبایی شناختی است.‏<br />

تره بوشه 8689)trebuchet(<br />

یک جا کتی میخ شده به کف کارگاه دوشان است.‏ این گونه تصور شده<br />

است که شخصی که وارد کارگاه می شود قبل از اینکه خود شیء را ببیند تا به یک تجربهی زیبایی شناختی<br />

دست یابد پایش به آن گیر می کند ( کلمهی تره بوشه به معنای دام است و به ترفندی در شطرنج گفته می<br />

شود<br />

که از جلو انداختن سرباز برای گیر انداختن مهرهی حریف استفاده می شود(.‏ عقاید مشابه،‏ یک<br />

حاضرآمادهی پیشین تر را به نام پیش از یک بازوی شکسته )8681( شکل می دهد.‏ در این اثر یک پارو<br />

نشان دهندهی ضربهای جا به جا کننده است ‏)در واقع این نتیجهی ضربههایی بوده است که در یکی از<br />

56


زمستانهای سخت نیویورک پس از پارو کردن برف به آسفالت زده میشد(.‏ در هر دو اثر،‏ اصل تاخیر<br />

حاکم است چیزی که در بیشتر کارهای دوشان در آن زمان دیده می شود به گونهای که کاربرد نهفتهی شیء<br />

نهایتا در نقطهای فراتر از آستانهی زیبایی شناختی در نظر<br />

گرفته شده،‏ بازگشته و باعث ایجاد نوعی اسپاسم<br />

واکنشی غیرارادی می گردد.‏ اگر به گفتههای پیشینمان در رابطه با کانت بازگردیم میبینیم که دوشان سعی در<br />

ایجاد شرایط تجربی در نفی احتمال وجود تجربهی زیبایی شناختی عاری از تفاوت داشته است.‏<br />

رفلکس در موارد باال چنان استفادهای ندارد،‏ اما نیمه حاضر آمادهی جدیدتر،‏ چرا که عطسه نکنی رز<br />

سالوی )8688( ساخته شده از یک قفس کوچک پرنده است که پر شده از ریگهای مرمری و استخوان<br />

سپیداج است؛ این اثر بیشتر هزل خود را از او ج مثبت گرایی روانشناسی رفتارگرای آمریکایی می گیرد.‏<br />

عنوان این اثر نیاز بیننده به توضیح در مورد آن را با ایجاد اسپاسم روان پالش در او از بین می برد.‏ با این<br />

حال،‏ همانگونه که دوشان قبال اشاره کرده بود،"‏<br />

شما به اختیار عطسه نمیکنید؛ شما بی اختیار عطسه<br />

میکنید".‏ شاید او میدانسته که مسئلهی ارادی یا غیرارادی بودن عطسه کردن موضوع بحث و جدل یک<br />

دورهی کوتاه از تاریخ رفلکسولوژی بوده است.‏ به طور خالصه،‏ عطسه کردن در دسته بندی ارادی و<br />

غیرارادی جای نمیگیرد زیرا میتوان جلوی عطسه را گرفت ‏)نفس کشیدن را نیز که میگویند اتوماتیک وار<br />

انجام میشود را میتوان برای مدت کوتاهی بند آورد(.‏ اما روانشناس روسی ایوان سکونوف موفق به جمع<br />

آوری عطسه و دیگر پدیدههای مربوط در یک گروه رفلکسهای از بیرون تحریک شده شد.‏ این دسته بندی<br />

با مدل سازی رابطهی بین فرایندهای انسداد روانشناختی و محرکهای آزاد سازی ایجاد شد.‏ ممکن است<br />

سخن در مورد عطسه کردن یک کودک که حتی یک محرک خارجی بسیار ناچیز مثل ذره ای غبار واکنش<br />

جسمانی شدیدی در او ایجاد می کند بیهوده باشد اما می توان گفت که انرژی برای عطسه کردن تحت<br />

شرایط روانشناختی ذخیره شده و تنها به یک محرک خارج سازی کوچک نیاز داشت.‏ در این مبحث اثر<br />

چرا که عطسه نکرد دوشان به طور مضحکی با به صحنه آوردن قوههای ناخودآگاه به عنوان یک مکانیسم<br />

57


خارج سازی عمل می کند.‏ فهم این رفلکس<br />

ها او را قادر ساخت تا رفلکسهای مشروط قابل پیشبینی<br />

زیبایی شناختی را کم رنگ کرده تا از اصطالح پاولو استفاده کند.‏ دوشان در مواقع بسیاری به کنایه از<br />

سالیق زیبایی شناختی به عنوان نوعی عادت تعبیر می کند.‏<br />

پروژهی برطرف کردن عادتهای ایجاد شده نیمه حاضرآمادهی دیگری را شکل می دهد که قبل از چرا<br />

widow( )fresh است<br />

عطسه نکنی بوده اما تم آن را پیش<br />

بینی میکرده است که اثر بیوهی تر و تازه<br />

.)8681(<br />

n<br />

بازی با عبارت فرنچ ویندو window( (French<br />

یعنی حذف<br />

در هر دو کلمه انسداد دماغی و نه<br />

آزادسازی را در بر دارد گویی انگار ادا کننده سرما خورده است.‏ این جناس در اثر بیشتر تثبیت میشود به<br />

این صورت که قابهای شیشهای در یک جفت پنجرهی کوچک فرانسوی با چرم براق پوشانده شده اند<br />

‏)این خود به گونهای انگاشت fresh widow را در بر دارد(.‏ دستکاری زبان توسط دوشان به مثابهی عامل<br />

انسداد و آزادسازی در این نمونه توجه ما را به سمت تعیین کنندههای ناخودآگاه احتمالی در پشت هر نوع<br />

انسدادی سوق می دهد.‏ به بیانی،‏ این حالت بر خالف اصول روانکاوی،‏ که در این برههی زمانی در بین<br />

هنرمندان دور از وطن اروپایی مقیم نیویورک بسیار رایج بوده ، و اصول کامال مخالف آن در رفتارگرایی با<br />

تمام انزجازش از روشهای خویشتن نگرانه دارد،‏ میباشد.‏ در نهایت،‏ اگرچه ممکن است از آن به عنوان<br />

یک نتیجهی به ظاهر علمی برداشت شود زیرا دوشان داشت،‏ از نظر هنر مدرنیست،‏ زیبایی شناختی عمیق<br />

58


کانتی را ‏)به رغم اینکه در قرن 86<br />

به میل<br />

شوپنهاوئر ونیچه متحول شد(‏<br />

به نوعی پرتو سورئالیم تغییر می<br />

داد.‏<br />

جالب است که در نهایت بازگردیم به اثر چشمه که حال دیگر از آن به عنوان نماد معشوقهی چالش بنیادی<br />

زیبایی شناختی فلسفی یاد نمی شود بلکه به عنوان اثری برداشت می شود که منطق رفلکسولوژی را با<br />

روانکاوی<br />

پیوند داده و بنابراین باعث ایجاد رفلکس تن و روان در عوض واکنش زیبایی شناختی عاری از<br />

تفاوت می شود.می توان گفت که چشمه جنسیت و اندام مردانه ای که در آنالیز لئوناردوی فروید مطرح و<br />

در یک برگردان انگلیسی توسط ا.‏ بریل ‏)روانکاوی که با<br />

گالری نیویورک<br />

آلفرد اشتایگلیتس ارتباط داشت(‏<br />

در سال 8689<br />

منتشر شد را بازیچه قرار داده است ‏)هاپکینز،‏‎8661‎‏(.‏ بنابراین روشی که چشمه درعکس<br />

8689<br />

گرفته شده توسط<br />

اشتایگلیتس در مجلهی مرد کور<br />

نشان داده شده است،‏ تمام توجه به سوراخی<br />

معطوف است که در مرکز کف اثر قرار دارد ‏)قسمتی که پیشابگاه به لولهی آب باید متصل شود(.‏ به این<br />

صورت از این اثر خوش قواره کامال و بدون اغراق اندامی زنانه برداشت میشد ‏)همانگونه که خود کراوس<br />

هم این نکته را می پذیرد(،‏ اما متنی که در کنار عکس چاپ شده در مجله نوشته شده است آن را بیشتر<br />

شبیه به بودای مستراح میدانست،‏ این نشانگر برداشت هر دو جنسیت از این اثر می باشد.به جرات می توان<br />

گفت که این سوراخ به طور طعنه آمیزی برداشت اصلی فرویدی از تعریف جنسیت را که بودن یا نبودن<br />

آلت ‏)ممتاز(‏ مردانه بود،‏ زیر سوال برد ( به طور کلی،‏ جنسیت مذکر با داشتن آلت مردانه و جنسیت مونث<br />

با نداشتن آن مشخص می شود(.‏<br />

درآنچه گذشت دیدیم که پیشابگاه بطور کنایه آمیزی مقتضیات مردانه را مورد مالحظه قرار می دهد،‏ پس<br />

سوراخ کف حس اختگی را القا میکند.‏ حال از نظر عقاید فرویدی مربوط به یکی از روشهای روانشناختی<br />

آسیب شناختی،‏ رفلکس ناخودآگاه مردانه در برابر چنین رویارویی تکان دهنده انکار<br />

‏"فقدان"‏<br />

و در عوض<br />

دریافت آن به صورتی اثری هوس برانگیز خواهد بود.‏ اگر برگردان آن به زبان زیبایی شناختی انجام شود،‏<br />

59


توانش منفی چشمه ‏)قابلیت آن در نفی زیبایی شناختی(‏ با یک فرایند هوس برانگیزی جایگزین ‏)چشمه به<br />

عنوان اثری هوس برانگیز(‏ درست خواهد شد.‏ در این مبحث،چشمه مدام در مناظرهی بین شوک رفلکسی<br />

‏)عدم عدم زیبایی شناختی(‏ و جبران ‏)زیبایی شناختی(‏ این شوک معلق است.‏ پروژهی دوشان)همانگونه که<br />

گفتههای ضد و نقیضش باعث می شود ما آن را پروژه بنامیم(‏ دقیقا یک نوسان کامل بین زیبایی شناختی و<br />

عدم زیبایی شناختی<br />

است.‏ باید تاکید شود که عدم زیبایی شناختی افراط در عالقه است که به طور کامال<br />

واضحی اصول بنیادین کانت برای قضاوت زیبایی شناختی را زیر پا می گذارد.‏ در آخر باید گفت که<br />

دوشان تالش دارد اثبات کند عالیق زیبایی شناختی ما جزء الینفک روانشناسی فردی و موقعیت جنسی ما<br />

هستند.‏ شاید جبرگرایانه به نظر رسد اما از دید زیبایی شناختی سورئالیستی و استراتژیهای پیوند خورده<br />

فعالیتهای هنری پس از 8681، که در آن حاضرآمادههای دوشان واسطه بودند،‏ زیبایی شناختی در حوزهی<br />

هوس نیز وارد شده است.‏<br />

60

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!