Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
ایپم<br />
زادشان 1392 بهار<br />
ایپم<br />
<strong>Irana</strong> <strong>Esperanto</strong> <strong>Asocio</strong><br />
ا ن اپراو اان<br />
فصلنامه فرهنگي دو زبانهي فارسي و اسپرانتو دوره دوم، شماره 5، بهار 92<br />
1<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
به نام خداوند جان و خرد<br />
فصلنامهي پژوهشي فرهنگي دو زبانهي فارسي و اسپرانتو<br />
دوره دوم شماره 5 بهار 1392<br />
شماره استاندارد بينالمللي: 1728-6174 ISSN<br />
تاريخ انتشار نخستين شماره: پاييز 1381<br />
<br />
نقل مطالب مجله با ذكر منبع و ماخذ جايز است و از استفاده<br />
كنندگان درخواست ميشود يك نسخه PDF از نشريهاي را كه<br />
در آن مطلبي به نقل از اين مجله درج شده است به نشاني<br />
اينترنتي مجله ارسال كنند.<br />
<br />
مسئوليت مطالب مندرج در اين مجله برعهدهي نويسندگان آن ميباشد.<br />
<br />
همكاران تحريريهي اين شماره:<br />
سعيد برهاني<br />
رازمهر پرتو<br />
حمزه شفيعي<br />
كيهان صيادپور<br />
سيمين عمراني<br />
Paiva Netto<br />
Szilvási László<br />
گرافيك وحروفچيني: سبزانديشان<br />
نشانيها:<br />
پايگاه اينترنتي:<br />
پست الكترونيك:<br />
سخني با خوانندگان<br />
نقدي بر 1391، سالي كه گذشت<br />
دوستان گرامي!<br />
سال براي جنبش اسپرانتوي ايران سالي متفاوت بود. اين تفاوت را همه كساني<br />
كه از سالها قبل با انجمن همكاري داشتند و كمابيش در جريان فعاليتها و امور<br />
مرتبط با آن بودند قطعا احساس كردهاند. از همان ابتداي سال بهدليل عدم امكان<br />
حضور دائمي براي پاسخگويي به مراجعان و تماسها در دفتر انجمن، حجم ارتباطات<br />
بسيار كاهش يافت و متاسفانه يكي از مهمترين و موثرترين راههاي ارتباطي تقريبا<br />
مسدود گرديد. اما اين تنها مسئله سال گذشته نبود، بلكه وقتي موارد مثبت و منفي در<br />
روند گذر ماههاي اين سال را مرور ميكنيم، به نكاتي برميخوريم كه قطعا بايستي<br />
نگاه ويژهاي به آنها داشته و در جهت بهبود كلي شرايط در سالي كه فراروي ما قرار<br />
دارد از همه امكانات و تواناييها بهرهگيري نماييم. در اين نوشتار سعي بر اين است<br />
كه با برشمردن نكاتي چند، مواردي براي ثبت در تاريخچه فعاليتهاي انجمن و نيز<br />
جلب نظر خوانندگان گرامي عنوان گردد.<br />
عليرغم اينكه انتظار ميرفت كه با كاهش امكان استفاده از يك قابليت، از ساير<br />
امكانات و داشتههاي ديگر استفاده بهتر و بالاتري صورت بگيرد اما اين موضوع در<br />
همه زمينهها تحقق نيافت. البته راههاي ارتباطي نظير انتشار مجدد مجله سبزانديشان<br />
و نيز راهاندازي خدمات ارسال پيام كوتاه گروهي، از مواردي بودند كه به ميزان بسيار<br />
موثري نقيصه عدم حضور در دفتر انجمن را جبران كردند، اما در مواردي نيز دچار<br />
كاهش فعاليت شديم از جمله وبلاگ انجمن كه به شدت دچار افت مطالب گرديد و<br />
بهنظر ميرسد كه بهدليل عدم بهروزرساني مرتب و انتشار مطالب تازه در آن، بخش<br />
عمده اي از مخاطبين دائمي خود را از دست داده باشد. مجموع تعداد پست هاي<br />
يكسال گذشته اين وبلاگ به عدد هم نمي رسد كه اين يك امتياز منفي در<br />
كارنامه فعاليتهاي يكسال گذشته انجمن محسوب ميگردد.<br />
اما راهاندازي وبسايت انجمن نيز يكي ديگر از فعاليتهاي مفيد و شايان توجه بود<br />
كه البته نياز به كار و تكميل دارد. اين سايت كه در واقع پنجرهاي است از جانب<br />
انجمن اسپرانتوي ايران به دنياي بيروني، بايستي به نحوي شايسته و درخور آراسته<br />
شده و شمايلي همگون و معتبر به خود بگيرد. انجام اين امر جز با كمك تمامي اهالي<br />
جامعه اسپرانتودانان ايران ميسر نخواهد بود.<br />
در سال از لحاظ حضور مهمانان خارجي و سفر اسپرانتودانان ديگر نقاط جهان به<br />
كشورمان شاهد رشدي نسبي بوديم كه خوشبختانه امكان حضور آنان در دفتر انجمن<br />
و آشنايي با فعاليت هاي اسپرانتودانان ايراني فراهم شده و بخشي از نشست ها و<br />
گردهماييهاي انجمن با حضور مهمانان خارجي از فرانسه و روسيه و شيلي تا آمريكا<br />
و صربستان صورتي متنوع و خاطرهانگيز به خود گرفت.<br />
اعلام برنامه گردهماييها و درج تقويم وقايع در سايت نيز از دستاوردهاي مهمي بود<br />
كه نظم و سياق خوبي به برنامههاي انجمن بخشيد و شايد يكي از عواملي كه باعث<br />
شد تا در طول سال گذشته بالغ بر همايش تشكيل گردد نيز همين تعيين تقويم<br />
همايشها بود. در اين خصوص بد نيست اشارهاي داشته باشيم به اين نكته كه اين<br />
گردهماييها شامل سخنرانيهاي ماهانه، ملاقات عمومي ماهانه، گلگشت، همايش<br />
ويژه جشن يكصدوبيستوپنج سالگي اسپرانتو، گردهمايي نوروزي و روز زامنهوف بوده<br />
است.<br />
و بالاخره سالي كه گذشت آخرين سال مسئوليت كميته قبلي بود كه با شروع سال<br />
جديد كميته جديد نفرهاي مسئوليت تصميمگيري و تعيين فعاليتها را برعهده<br />
گرفته است. اميد آن است كه اين تيم جديد بتواند با توجه به برنامهاي كه در هنگام<br />
اعلام نامزدي براي انتخاب اعضاي كميته ارائه دادهاند در عمل نشان دهند كه در<br />
پيادهسازي آن اهداف قدم برميدارند.<br />
حمزه شفيعي<br />
91<br />
24<br />
30<br />
5<br />
1391<br />
91<br />
ایپم زادشان<br />
www.espero.ir<br />
info@espero.ir<br />
2<br />
2<br />
printempo 2013<br />
0022000020020002003 paĝo
ایپم<br />
زادشان 1392 بهار<br />
در اين شماره ميخوانيد:<br />
نقدي بر 1391، سالي كه گذشت<br />
تاليف: حمزه شفيعي<br />
گفتگو با بئاتريكس ملكه پيشين هلند (حفظ محيط زيست)،<br />
بازگردان: سعيد برهاني<br />
ادامه سفرنامهي حقيقي: دور دنيا در 79 روز، قسمت هفتم،<br />
بازگردان: سيمين عمراني<br />
اسپرانتو در يادنما و پيكرههاي يادبود،<br />
بازگردان: رازمهر پرتو<br />
بيانيه مطبوعاتي در كنگره 2013: ”ارتباطات عادلانه“، ريكياويك ايسلند<br />
3<br />
3<br />
Monda tago de akvo: Paiva Netto<br />
Voĉlega programo ankaŭ por <strong>Esperanto</strong>: Szilvási László<br />
Floroj el florejo (Golestan) de Sadio: K. Sayadpour<br />
IREA Raportas: H. Shafiee<br />
Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-Biblioteko, STEB<br />
E@I lanĉis prikomputilan blogon<br />
Libroprezento “Kjeŭ”: K. Sayadpour<br />
IREA komitato sinprezentas<br />
Gazetara Komuniko: “Justa Komunikado”, Islando, Rejkjaviko<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
ما بدون توجه با سياره خود در ارتباط هستيم<br />
و آنچه را كه به ما مي بخشد به طرز نادرستي تقسيم ميكنيم<br />
گفتگو با بئاتريكس<br />
ملكه پيشين هلند (راديو و تلويزيون ، بيست و پنجم دسامبر<br />
(2011<br />
(Beatrix)<br />
انسانهاي زيادي در جهان ما در كشمكش و عدم اطمينان<br />
نسبت به هستي زندگي ميكنند. عدم آرامش و نگراني در مورد<br />
فردا در اروپا و در كشور ما هم حاكم است. اينك نگراني نه تنها<br />
نسبت به كاميابي شخصي، بلكه در مورد همه احوال و مديريت<br />
زمين نيز وجود دارد. با سياره ارزشمند ما با بي توجهي رفتار<br />
ميشود و آنچه كه آن به ما ميبخشد بهطرز نادرستي تقسيم<br />
ميگردد. فقر و نابرابري به كيفيت زندگي خسارت وارد ساخته و<br />
انسجام اجتماعي را به مخاطره انداخته است. خودخواهي و زياده<br />
خواهي، ما را نسبت به آسيب به محيط طبيعي كور ساخته و<br />
حس مشترك ما را تحليل ميبرد. بينش نسبت به محدوديت آن<br />
چيزي كه زمين مي تواند به ما ببخشد و نسبت به درك<br />
اجتماعيمان بهتدريج در حال از بين رفتن است.<br />
در صورتي كه مردم تنها در آرزوي برآورده شدن منافع<br />
شخصي خود باشند، هيچ كشوري نميتواند وضعيت خوبي داشته<br />
باشد. به اين دليل تبيين تماميت ارزش بايستي بيش از صرفاً <br />
پول در نظر گرفته شود. مالاندوزي و خودثروتمندسازي به هدف<br />
اقتصاد خدشه وارد مي سازد. ما نبايد از كنار نياز كساني كه<br />
نميتوانند از خود دفاع نمايند، بگذريم. همگان بايستي امكان<br />
مشاركت در كاميابي را داشته باشند، چرا كه اوضاع بشري<br />
همواره بسته به منافع عمومي است. وانگهي در هر تصميمگيري،<br />
كيفيت آينده بايستي در نظر گرفته شود. اين عبارت از محافظت<br />
از طبيعت و محيط، احترام به ميراث فرهنگي و بازشناسي<br />
ارزش هاي غير مادي است كه به تمدن ما معنا مي بخشد.<br />
سنجشي كه اينك در اين مورد صورت ميگيرد [حاكي از آن<br />
است كه] زندگي آيندگان ما نيز در خطر بوده و هيچكس حق<br />
ندارد اين موضوع را ناديده انگارد. با علم و آگاهي، ميتوانيم خود<br />
را مسلح سازيم. بدين وسيله انگيزه نه تنها به ترس تبديل<br />
نميشود، بلكه به احساس تازهي مسئوليت جهاني بدل ميگردد.<br />
در منشور «زمين» اين نقطه آغاز چنين نقش بسته:<br />
«زمين، خانه ما جامعه زيستي منحصر به فردي است.<br />
محيط طبيعي جهاني با منابع كمكي محدودش، پناهي<br />
براي همه ماست. محافظتكردن از نيروي حيات، تنوع و<br />
زيبايي زمين، ماموريتي مقدس است.» امروز اين موضوع<br />
«قابليت پايا» خوانده ميشود. اين مورد نه تنها درخواستها و<br />
قوانين را براي قابليت تحفيظ طلب ميكند بلكه رابطهي آگاهانه<br />
را با هرچيزي كه طبيعت به ما ارزاني ميدارد، خواستار است.<br />
زمين كه حيات را قوت ميدهد نميتواند به نفع خودش<br />
حرفي بزند، بايستي صدايي داشته باشد، كه بايد در كنار همه<br />
تصميمات ريز و درشت به گوش برسد.<br />
اقدامات به منظور به فعليت رساندن مقاصد، متهورانه بوده و<br />
مصرف صرفهجويانه انرژي و آب براي همه دست يافتني است.<br />
ليكن روشن است كه خريد منتقدانه و آگاهانه ميتواند بر كل<br />
تداركات كالاها و خدمات تاثير داشته باشد.<br />
مسئولان بيش از پيش با توليد مسئولانه وفق پيدا ميكنند و<br />
پيگيريها در مورد آب و هوا را تدبير مينمايند. افراد زيادي<br />
براي حفظ طبيعت تلاش مينمايند و به كودكان براي داشتن<br />
چشماني حساس نسبت به گنجينههاي غيرقابل جايگزين زمين<br />
تعليم مي دهند. هم چنين بسياري خود را وقف ارتباط بين<br />
كشاورزي و محيط زيست مينمايند. در مورد همه آن قابليتها<br />
ما ميتوانيم با يكديگر صحبت كنيم. وسايل ارتباطي قديمي و<br />
جديد به ما اطلاعرساني كرده و ما را براي قبول مسئوليت فرا<br />
مي خوانند؛ هركس در سطح خودش. چيزي كه در مقياس<br />
كوچك آغاز ميشود، ميتواند منجر به فرهنگ جديد محافظت<br />
جهت آينده گردد. كسي كه ميخواهد دنيا را تغيير دهد، بايستي<br />
از خودش آغاز نمايد.<br />
همه آن سرآغازهاي اميدبخش به سمت تغيير، كه در جامعه<br />
توسعه مييابند، توجه كمتري را به نسبت توجه به پول و اموال<br />
در رسانههاي جديد به خود جلب ميكنند. احساس عدم رضايت،<br />
، اما<br />
بازگردان: سعيد برهاني<br />
4<br />
4<br />
printempo 2013
ایپم<br />
زادشان 1392 بهار<br />
دال بر بحران اطمينان در زمان ماست. در كار روزمره، مردم<br />
اغلب، فقدان نگرش و آرمان را تجربه ميكنند. عدم وجود فضاي<br />
كافي براي مسئوليت فردي، ابتكار شخصي را با عدم شجاعت<br />
مواجه مي سازد. احساس عدم توانايي منجر به خشم و عدم<br />
تمايل در زمينه سخن پردازي و قوانين مي گردد. اما نه<br />
مبارزهكردن و نه شانه خالي كردن، چشماندازي نسبت به اصلاح<br />
ساختارها و سبك زندگي بهدست نميدهد. اين چالش خود به<br />
همراه بقيه بهعنوان محرك باقي است و خود را متعهد نسبت به<br />
جامعه ميداند. در همهجا مردم تنها به واسطه ابتكارات فردي به<br />
سمت روش آگاهانه ي زندگي مي روند. اين اميد را نسبت به<br />
چشمانداز تازهاي از آينده ايجاد مينمايد. اين درست است كه<br />
جوانان ما را بدان سو تشويق مينمايند. آنها با ايمان، شجاعت<br />
و اعتماد بهنفس و پر انرژي در جستجوي همكاري بوده و با<br />
انرژي مثبت به اطرافيان خود الهام ميبخشند.<br />
مهاتما گاندي ميگويد: «زمين براي نياز همه، بهقدر كفايت<br />
دارد، اما نه براي طمع همگان». با نگاهي مدبرانه و آگاهانه به<br />
آفريده ها، بايستي آماده برگرداندن آن براي زمين در حين<br />
برنامه هاي روزمره مان بوده و خود را وقف جامعه اي شايسته<br />
كنيم.<br />
منبع: مجله اسپرانتو زبان La Gazeto شماره فوريه ، 2013 بلژيك<br />
! خبر ! چه خبر؟ خبر<br />
5<br />
5<br />
طرفداران زبان بين المللي اسپرانتو در سال جاري فعاليت هايي را براي عدالت زباني تحت شعار ”ارتباطات<br />
عادلانه“ انجام خواهند داد، اين شعار، عنوان موضوع اصلي نود و هشتمين كنگره جهاني اسپرانتو است كه تابستان<br />
امسال در شهر ريكياويك، پايتخت ايسلند با حضور قريب به هزار نفر از بيش از 50 كشور از سراسر جهان برگزار<br />
خواهد گرديد.<br />
پس از يك دوره كوتاه 125 ساله، اكنون اسپرانتو در ميان نزديك به هفت هزار زبان مورد استفاده در جهان،<br />
جايگاه خود را در بين يكصد زبان پراستفاده كسب كرده است. بر اساس آخرين آمار ويكيپديا در پايان سال<br />
1391، اسپرانتو در ميان 30 زبان پراستفاده از ميان 285 زبان در اين سايت اينترنتي بوده است. امروزه اسپرانتو<br />
در ميان زبانهاي قابل انتخاب توسط گوگل، اسكايپ، فايرفاكس، اوبونتو و فيس بوك استفاده ميشود. سرويس<br />
به تازگي اين زبان را به ليست معتبر زبان قابل ترجمه به يكديگر<br />
ترجمه گوگل<br />
افزوده است. همچنين تلفنهاي هوشمند مدرن قابليت استفاده از زبان اسپرانتو را يافتهاند.<br />
اسپرانتو به طور رسمي در دانشگاه و مركز آموزش عالي و در مدرسه در كشور جهان آموزش<br />
داده ميشود. اين زبان داراي يك ادبيات غني مشتمل بر بيش از پنجاه هزار عنوان كتاب است كه هر هفته عناوين<br />
جديدي به آنها اضافه ميشود. علاوه بر دهها پادكست از كشورهاي مختلف، يك ايستگاه راديويي<br />
اينترنتي به نام «Muzaiko» و همچنين يك شبكه تلويزيوني اينترنتي از چين به اين زبان برنامه پخش ميكنند.<br />
گسترش سريع اسپرانتو و فراگير شدن آن همواره با موانعي چون تعصب، فقدان اطلاعات، جهل از حقايق، و<br />
ناديده انگاشتن واقعيتها درباره اين زبان روبرو بوده است. آدولف هيتلر و ژوزف استالين سخنگويان به اسپرانتو<br />
را تحت آزار و اذيت و حتي اعدام قرار دادند. هردو اين افراد نابود شدند، اما اسپرانتو باقي ماند، گسترش يافت،<br />
تكامل پيدا كرد و امروزه به عنوان يك وسيله ارتباطي بين دهها هزار نفر از مردم در سراسر جهان استفاده<br />
ميشود.<br />
انجمن جهاني اسپرانتو همكاري مشورتي با يونسكو دارد، و همچنين در روابط رسمي با سازمان ملل متحد و<br />
شوراي اروپا است. اسپرانتو امكان برقراري يك ارتباط عادلانه بدون تبعيض، با درك متقابل موثرتر، و حفاظت از<br />
حقوق زبانهاي اقليت را فراهم ميآورد كه در آن احترام به تفاوتهاي فرهنگي و زباني سخنگويان اين زبان نيز<br />
مدنظر قرار گرفته است.<br />
24 ساعته<br />
28<br />
64<br />
600<br />
(Google Translate)<br />
150<br />
كنگره جهاني اسپرانتو 2013 ريكياويك ايسلند<br />
بيانيه مطبوعاتي در كنگره 2013: ”ارتباطات عادلانه“<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
قسمت 7<br />
ادامه ماجرا:<br />
گرگهاي جلگهاي<br />
روز هفتم<br />
توقفهاي قطار درست شبيه مناظر يكنواخت جلگههاي<br />
پوشيده از علف پي در پي سر ميرسند. مزارع گندم، كوههاي<br />
خاكستري، علفهاي خشك، مادهگاوها، و لحظه به لحظه يك<br />
تك درخت. در ابتدا همهي اينها جالب بهنظر ميرسد، ولي<br />
بلاخره خستهكننده ميشود. كوهستان آرارات در پس زمينه<br />
چشمانداز نقشي پايدار مييابد. آرارات با قلهاي پوشيده از برف،<br />
توده عظيم و فشرده آتشفشاني و حالا نقطهاي كه جداكننده بين<br />
ارمنستان، تركيه و ايران است. بنا بر خواندهها، كشتي نوح آنجا<br />
بر ساحل نشست. سمت راست، سرزمين گورديا را به كناري<br />
ميگذاريم نميتوانيم توقف كنيم. اينجا اسكندر بزرگ معماي<br />
“گره گورديا” را حل كرد و درهاي قاره آسيا را به روي خود<br />
گشود. كاهني پيشبيني كرده بود كه فاتح و گشاينده آن گره بر<br />
تمام قاره حكمراني خواهد كرد. فاتح معروف كه نتوانسته بود آن<br />
گره بسيار پيچيده و كور را باز كند، آن را تكه و پاره كرد، او<br />
اينجوري با زور و قلدري معما را حل كرد تا اينكه بخواهد<br />
هوش و شكيبايي به خرج دهد. آن كاهن از عصبانيت داشت<br />
ميتركيد. معلومه خب، حق داره!<br />
بروشوري را كه درباره ايران داريم مطالعه ميكنيم. به<br />
لباسهايي كه براي هيات حاكمه آنقدر اهميت دارد دقت<br />
ميكنيم. زنان در خيابان بايد كاملا پوشيده باشند، حتيالمقدور<br />
سياه، و فقط ميتوانند صورت، مچ دستها و پاهايشان را نشان<br />
دهند. مانتوي كوتاه ممنوع است، مگر آنكه طرف ورزشكار<br />
باشد؛ كه در اين صورت در هر قانوني يك استثنايي نيز وجود<br />
دارد. داشتن ريش و اصلاح نكردن صورت در طول چند روز<br />
بسيار مقبول است. بله، البته، يك قانون بينقص براي ما!<br />
امروز ما وارد ايران خواهيم شد و بايد چند ساعت و خوردهاي<br />
به وقت ساعتهايمان اضافه كنيم. سه ساعت و نيم از خورشيد<br />
وقت خواهيم گرفت. پارسها در ارتباط با همهچيز ميخواستهاند<br />
متفاوت بوده و فرق داشته باشند و به همين دليل تا حد ممكن<br />
دقيق بودهاند. مثلا، سال نو با آمدن بهار آغاز ميشود و آنها<br />
آغاز سال را با يك زمان واقعي تطبيق ميدهند كه ميتواند صبح<br />
زود يا عصر باشد، اما هميشه دقيق راس ساعت، دقيقه و ثانيه.<br />
ناهار ميخوريم. چيزهايي كه متداول و متعارف است شامل:<br />
پنير، كره، زيتون سياه، تخم مرغ پخته، عسل خوش عطر و اعلا<br />
و نان شيريني.<br />
اينجا براي اولينبار توالتهاي شرقي را ميبينيم. در<br />
سرويسهاي بهداشتي قسمتي وجود دارد كه تركها به آن<br />
ميگويند دستشويي براي شستن دست و صورت، و براي قضاي<br />
حاجت قسمت ديگري وجود دارد. بفرما اين هم اولين تماس با<br />
فرهنگ استفاده از دست براي پاكي و ناپاكي. دست راست براي<br />
غذا خوردن و دست چپ براي پاككردن المثلي<br />
ميگويد: وقتي در روم هستي رومي باش اما ما از هر جا<br />
شده چند تا دستمال كاغذي گير ميآوريم.<br />
به سفرمان با مناظري دائم در حال تغيير، در درهاي بزرگ<br />
كه آب مقدس و حيات بخش رودخانه به آن گلنم ميزند ادامه<br />
ميدهيم. چند باغ سبزيجات و مزارعي با كاشت متنوع از<br />
محصولات ميبينيم. درختان حاشيه دو طرف رود را سبزفام<br />
كردهاند. در آن اقليم رود فرات مهد تمدنها سرچشمه ميگيرد.<br />
...... . ضرب<br />
. .....<br />
6<br />
6<br />
printempo 2013
7<br />
7<br />
ایپم<br />
زادشان 1392 بهار<br />
Printempo 2013<br />
Vale, Vale<br />
50<br />
ماشينهاي خرمنكوبي، كه سال قبل ما در مزرعههايمان<br />
استفاده ميكرديم و حالا ديگر اثري از آنها نيست، اينجا در<br />
اوج تكنولوژي كشاورزي است. خيلي از آنها را اينجا ميبينيم.<br />
همسفرهايمان به ما نگاه ميكنند، ولي هيچكس روي<br />
شكستن يخ اين فضا را ندارد. يكيشان كه آدم بذلهگويي است با<br />
موهاي كمپشت، نيمهچاق و سبيلو، دلقك جمع ماست. همه<br />
لباسهاي ماركدار پوشيدهاند، ماركهاي قديمي و باطل شده،<br />
سيگار با تنباكوهاي امريكايي دود ميكنند و احتمالا ميخواهند<br />
از تركيه بازديد كنند و آبجويي بخورند و به كاباره بروند و<br />
استريپتيز تماشا كنند. سومين آدم عجيب توي اتوبوس جواني<br />
پاكستاني به نام احمد امير، دانشجويي است كه در استانبول<br />
درس ميخواند و با غرور در حال بازگشت به خانه است،.<br />
مكالمه كوتاهي به زبان انگليسي با او انجام ميدهيم. چند تا<br />
خانم به همراه شوهرانشان نيز جزو مسافران هستند.<br />
مرز تركيه تصوير كشوري است، كه همه چيز آنجا شروع<br />
ميشود و هيچ چيز تمام نميشود. آهنآلات، سنگها، سيمان،<br />
كاميون، اتوبوس و پروفسورهايي كه رو زمين و جادههاي خاكي<br />
غيرقانوني پول تبديل ميكنند. خلاصه توي اين هر كي هركي،<br />
بازار پول سياه راه انداختهاند. ساختماني موجود نيست، و همه<br />
چيز در يك چادر خيمهاي كتاني و يك ميز و يك ماشين تحرير<br />
خلاصه ميشود. در بخش بايگاني تصوير پدر تركيه، كمال<br />
آتاتورك، با چهرهاي سوخته از آفتاب و گرد و غبار ديده ميشود.<br />
ناگهان ساك بزرگي از بالاي باربند به پايين پرتاب ميشود و<br />
پسر نوجواني يواشكي آن را ميگيرد و انگار با بياحتياطي به<br />
سمت جايي كه اتوميبلها هستند ميرود. اين هم گذشت.<br />
در مرز ايران اوضاع و احوال در ارتباط با ساختمان و بناي<br />
پاسگاه مرزي بهتر به نظر ميرسد. عكس بزرگ آيتاالله خميني<br />
بر سالن چشمانداز دارد و تلويزيون اذان و دعاي عصر را مستقيم<br />
پخش ميكند. پولمان را براي اولين عكسي كه ميخريم تبديل<br />
ميكنيم و تصوير آيتاالله خميني را در جيب ميگذاريم.<br />
حمل الكل، مجله، ترياك به ايران و هر چيزي كه زندگي در<br />
شرايط كنوني را خدشهدار كند ممنوع است. براي همين<br />
صفهايي كه در مرز براي كنترل تشكيل ميشود وحشتناك<br />
است. غير از ساكهاي بزرگ اليافي كل بار اتوبوس در تا<br />
بخاري المنتي، ماهيتابه و لوازم غذاخوري خلاصه ميشود.<br />
ظاهرا براي محصولات آهني عوارض پرداخت نميشود.<br />
از مرز عبور ميكنيم. براي چيزهاي بيخود وقت تلف<br />
نميكنيم اما حدود ساعت معطلي در مرز ايران خيلي<br />
خستهمان ميكند اما با موفقيت از مرزي كه ما را غلغلك ميداد<br />
عبور ميكنيم.<br />
(بله، بله)<br />
به شكل شگفتانگيزي، ايرانيها براي آري گفتن،<br />
ميگويند ”Vale“ (بله) كه غالب اوقات اسپانياييها نيز<br />
همين كار را ميكنند و اكثرا تكرار ميكنند Vale“ ”Vale,<br />
كه معني آن در اصل يعني: “بله البته، ميفهمم”. و اين تنها<br />
واژهاي است كه در طول مدت اقامت كوتاهمان از اين<br />
كشور در كلهي ما بهجا مانده است.<br />
وقتي در روم هستي مثل روميها باش<br />
روز هشتم<br />
كنترلهاي شبانه پليس. حداقل چهار مرتبه دستور ايست، كه<br />
احتمالا به دليل جستجوي افراد خاطي است. اينجا عجيب بودن<br />
بدرد ميخورد، و به نظر ميرسد كه ديدن دو تا كاتالونيايي كه<br />
اين سوي مرز ايران دارند كنياك سر ميكشند بيشتر<br />
شوكهكننده باشد. ساكهاي ما را نگشتند و خوشبختانه توانستيم<br />
كه بطريهاي كرمقهوه خوشمزهاي را كه در روماني به ما هديه<br />
شده بود دوباره داشته باشيم.<br />
خورشيد پديدار ميشود و افق گسترده و باز پيش روي ما به<br />
خود رنگ ميگيرد، و سفره درخشان خود را بر روي زمين<br />
نيلگون و خاكستري جلگه و بر روي كوههاي فرسودهاي كه<br />
اطراف را احاطه كردهاند پهن ميكند. اتوبوس ناگهان بوق زده و<br />
منحرف شده و به كناري ميرود چون روبروي ما اتومبيلي از<br />
يك كاميون دارد سبقت ميگيرد. ما وارد شانه جاده شده و از هر<br />
سه رد ميشويم: اينجا ايران است. ميگويند رانندگان اينجا<br />
ميتوانند خيلي حرفهاي و خوب باشند البته اگر بتوانند قواعد<br />
راهنمايي و رانندگي را مراعات كنند.<br />
مزارع ذرت جاي خود را به گندمزارها ميدهند. كشاورزان<br />
بهطور مداوم گندم درو كرده و علوفه ميچينند، آنها را خشك<br />
كرده و در انبارهاي بزرگي جاي ميدهند تا در زمستان بتوانند با<br />
آنها دامهايشان را تغذيه كنند. براي زمستان سوخت هم تدارك<br />
ميبينند، ولي اينجا درخت و در نتيجه هيزم وجود ندارد. براي<br />
سوخت زمستان از مخلوط تپالهي گاو و كاه استفاده ميكنند. اين<br />
مواد را در پشت در خانه به شكل يك هرم تلنبار ميكنند. اينجا<br />
گاو ماده همان استفادهاي را دارد كه خوك براي ما، همه<br />
مايحتاج خود را از آن ميگيرند.<br />
اولين توقف براي خوردن صبحانه است. عكسهاي آيتاالله<br />
خميني و خامنهاي اينجا نيز به چشم ميخورد. به ازاء پول بسيار<br />
مختصري ما زيتون سياه، كره، عسل و يك عالمه نان قورت<br />
ميدهيم، يعني مثل ديروز. يكي از همسفرهاي ما پس از دو روز<br />
34<br />
4
3<br />
ایپمزادشان بهار 1392<br />
فكر كردن ميخواهد چيزي به ما بگويد:<br />
How are you? –<br />
-<br />
-<br />
printempo 2013<br />
0022000020020002003 paĝo<br />
-<br />
-<br />
خيلي خوب، متشكرم، شما چطوريد؟<br />
خوبم، ممنون.<br />
با ردشدن از اين اولين درس زبان انگليسي، قدم دوم را<br />
برميداريم:<br />
اسپانيا، فوتبال، بارسلون، ونگال. ريوالدو با ونگال خوب<br />
نيست.<br />
بله آنها با هم كنار نيامدند، او هم رفت. چه بهتر.<br />
بارسلون تيم خوبي است، ولي اينجا اكثرا طرفدار رئال<br />
مادريد هستيم.<br />
بازهم! خوشبختانه او چيزي از پوشكاش نميداند. انگليسي او نيز<br />
ته ميكشد و صحبت ما به پايان ميرسد!<br />
به تهران ميرسيم. پاهايمان خشك شده و بدنمان درد<br />
گرفته است. يك تيم از تاكسيداران براي سرويس دادن به<br />
سمت ما ميآيند. يكي را انتخاب ميكنيم تا ما را به يك باجه<br />
تلفن برساند. يك كارت تلفن به سه برابر قيمت ميخريم. با<br />
حمزه شفيعي تماس ميگيريم. او مهندس مخابرات است و<br />
اسپرانتو را خودش بدون مربي و كلاس فرا گرفته است به<br />
عبارتي خودآموخته است. قرار شد نزد او بمانيم. خانهاي ساده و<br />
به سبك شرقي اما مهمان دوست و مهمان پذير، بدون صندلي،<br />
اما فرش و پشتي برقرار است. سمت چپ قسمت ورودي جايي<br />
براي درآوردن و گذاشتن كفشها است. از آنجا تا بقيه خانه كف<br />
زمين مفروش است. همهي قسمتهاي منزل او حال و هواي<br />
شرقي دارد. خب، مسلمه، بايد هم اينطوري باشد. حمزه هواي<br />
ما را دارد و با تلفن از ساعات حركت قطار و زمان آنها<br />
اطلاعاتي كسب ميكند، ما را به شام دعوت كرده و تهران و<br />
اينكه از خيابانهاي پرترافيكاش چطور بگذريم را نشانمان<br />
ميدهد. واقعيتي است. اينها درك بهخصوصي از آيين راهنمايي<br />
و رانندگي دارند: واي خداي بزرگ، عجب هرج و مرجي!<br />
همگي صحيح و سالم به خانه برميگرديم و ميرويم تا<br />
هرچه سريعتر موقعيتهاي لازم را براي ديدن اين افق پر<br />
آرزوي شرق بررسي كنيم.<br />
كشور شيعيان<br />
روز نهم<br />
حمزه را ميتوان گفت كه نمونهاي از مردمان جنوب ايران<br />
است: لاغراندام و منعطف. امروز او براي ما صبحانه آماده كرد و<br />
ما روي فرش نشسته و خورديم. به خاطر ما چه صبحانه<br />
شرقياي تدارك ديده شامل نان داغ تازه، پنير، خامه پستهدار و<br />
چايي. ما تنها هستيم: همسر و دختر كوچك او به خانه برادر<br />
رفتهاند.<br />
ساعت 7 صبح را نشان ميدهد. امروز روز سختي خواهد بود،<br />
دستمالهاي ما تمام شده و بايد به سبك شرقي نظافت كنيم.<br />
قضيه يه خورده مشكل شد. مانل در استفاده از دست چپ و<br />
راست مانده است و نميداند آيا دردسري درست نميشود؟<br />
ميرويم براي مشهد بليط اتوبوس بخريم. مشهد نزديك مرز<br />
تركمنستان است. در موزه ايران باستان كه منعكسكننده تاريخ<br />
ايران است اهميت برجسته بودن سرزمين پارس را در ارتباط با<br />
فرهنگ و تاريخ كهن اين اقليم درمييابيم. در دفتر ابراز نظر و<br />
عقايد بازديدكنندگان از موزه به يادداشتهايي از هموطنانمان<br />
برميخوريم. توني از تورتوسا نوشته: كه چه چيزهاي<br />
شگفتآوري در موزه هست كه به شكل اغراقآميزي واقعي<br />
است. مارگريتا و وينسنت نوشتهاند: كه آمدهاند از نوابغ چيزي ياد<br />
بگيرند. يكي ديگر هم همينجوري الكي قلم زده است.<br />
قصد داريم از بازار تهران بازديد كنيم. از كنار اتومبيلها چپ<br />
اندر قيچي رد ميشويم و بعد از كلي پرس و جو، بالاخره با<br />
افتخار به آن ميرسيم. موتورسيكلتها، چرخهاي دستي، چادر،<br />
خريداران و فروشندگان همه در مسيري كه عرض آن بيشتر از<br />
متر نيست حركت ميكنند. خيابان اصلي با دكهها و<br />
انشعابهايي در هر طرف كه شايد بيش از يك كيلومتر باشد،<br />
اگر قبلا آن را نديده باشي غيرقابل تصور است. از اولين خروجي<br />
كه پيدا ميكنيم راه را ادامه ميدهيم تا به هواي تازه برسيم.<br />
سعي ميكنيم از خيابان از جايي كه مجاز است عبور كنيم، ولي<br />
حسبالمعمول هيچكدام توقف نكردند. در يك چنين شرايطي<br />
بهترين راه حل آن است كه نزديك يكي از مردم بومي همانجا<br />
ايستاد و هركاري كه او كرد آدم همان كار را تقليد كند، اما در<br />
حال حاضر كسي دم دست نيست. قبل از آنكه قدم برداريم به<br />
سمت راست نگاه ميكنيم، اما همين كه ميخواهيم راه بيفتيم<br />
يك موتورسيكلت از خلاف جهت، يعني سمت چپ ظاهر<br />
ميشود. يواش يواش جلو ميرويم و ميان اتوميبلهاي هول و<br />
عجول خودمان را ميجنبانيم كه يكهو يك پيكان با نوارهاي<br />
پهن نارنجي ما را در آخرين لحظه به آسفالت خيابان ميخكوب<br />
ميكند. فكر ميكنيم كه توقف ميكند ولي او بوق زده و به<br />
سرعت برق رد ميشود. اگر به وسط خيابان رسيده بوديم هر<br />
اتفاقي ديگر ممكن بود بيفتد. اما بهنظر ميرسد مثل اينكه<br />
طوري نشد.<br />
نزديك بازار بزرگ، بازار ديگري اما كوچكتر كه شامل دارو<br />
و مواد شيميايي ميشود برپاست. مغازهها كوچك هستند، اما<br />
تعدادشان به دهها ميرسد. ظرفها، تنگها، بشكههاي مواد<br />
8<br />
8
ایپم<br />
زادشان 1392 بهار<br />
سمي را هر جور كه بتوانند حمل و نقل ميكنند. داريم دربارهي<br />
مركز شهر تهران حرف ميزنيم، خيابانها پر است از تمام<br />
چيزهايي كه اگر در هر جا مسئلهي بزرگي قلمداد شود، اينجا<br />
هيچ اهميتي ندارد.<br />
9<br />
9<br />
Printempo 2013<br />
زنان در ايران<br />
نميخواهيم بگوييم خوب است يا بد، ما فقط ملاحظه<br />
كرديم كه چهره زنان ايران بهتر قابل ديدن است تا در<br />
كشورهاي ما، چون زمينه مشكي رنگ لباسهايشان نور را<br />
جمع ميكند. درست مثل عكسهاي سياه و سفيد كه زمينه<br />
مشكي عكس باعث ميشود جزئيات سفيد تصوير بهتر<br />
مشاهده شوند.<br />
توي خيابان زنان زيادي را ممكن است بتوان ديد كه<br />
روي بينيشان چسب زدهاند. گفته ميشود كه اخيرا بيني<br />
نوكتيز سر بالا مد شده است بنابراين دست به عمل زيبايي<br />
ميزنند. الته جريان مد در همه جاي دنيا يكجور است.<br />
در تهران تصوير رهبران مذهبي ناظر بر همه چيز است. در<br />
ساختمانهاي اداري، در رستورانها، روي ديوار خيابانها، در كنار<br />
دستورات و نوشتههاي شرعي و شعائر سياسي. ايران كشور<br />
تضادهاي گفتاري است، سرزمين مباحثه ميان معنويات و<br />
پيشرفت به سبك غربي است. اينجا نميتوان از طريق كارت<br />
اعتباري بينالمللي يا چكهاي مسافرتي امريكايي هزينهها را<br />
پرداخت كرد. اما سيگار مارلبورو دود ميكنند، لباس ورزشي با<br />
اسامي امريكايي روي سينه و ماركهايي مثل تگزاس، ايلي نويز<br />
يا كنتاكي ميپوشند. زنان بايد كاملا پوشيده بوده و عمدتا<br />
مشكيپوش هستند. اما چندتا جوان تيشرتهايي با مارك<br />
يورو پوشيدهاند.<br />
يك روزنامه انگليسي زبان ميخريم: “هيچچيز مانع بوش<br />
براي حملهنكردن به عراق نميشود”. از اين قضيه ما نيز<br />
خوشمان نميآيد. آنها بايد مذاكره كنند و مسائلشان را حل<br />
كنند. حداقل حمله را دو هفته به تاخير بياندازند تا ما به اندازه<br />
كافي از منطقه دور شده باشيم.<br />
در ايران نيوز آمده علي يونسي وزير اطلاعات مردم را به<br />
آرامش دعوت ميكند و اعلام ميكند ايران هدف حمله آمريكا<br />
نيست ولي اگر بخواهند ايران را به سمت جنگ سوق دهند ايران<br />
با تمام قوا به تنهايي و مستحكم از خود دفاع خواهد كرد. در<br />
صفحهي آخر هم عكس دو فوتباليست صفحه را مزين كرده و<br />
پيروزي تيم كرونا بر والنسيا در جام ليگ برتر و كسب جام<br />
قهرماني خبر ديگر ورزشي است. حقيقتا ما بايد از صدقه سري<br />
فوتبال و اين تيمها در دنيا برتري خود را نشان دهيم و متاسفانه<br />
اينجوري اسپانيا تبديل به خبري در مطبوعات شود.<br />
حمزه امروز ميگويد كه خوشحال است چون نامهاي از<br />
سفارت لهستان برايش آمده كه با ويزايش براي گذراندن دوره<br />
كلاسهاي اسپرانتولوژي و ميان زبانشناسي در دانشگاه ورشو<br />
موافقت شده است. به ترمينال ميرويم. كمكرانندهها مقصد<br />
اتوبوس و مارك اتوبوس را براي جلب مسافر فرياد ميكشند. با<br />
حمزه خداحافظي ميكنيم و محكم يكديگر را در آغوش<br />
ميكشيم.<br />
تاكسيها در تهران<br />
در ايران و به خصوص در تهران تاكسيها عمومي هستند.<br />
يعني اينكه، ميتوانند 5 تا مسافر سوار كنند، دو نفر به هم<br />
چسبيده و فشرده در جلو و سه تا عقب. براي گيرآوردن<br />
تاكسي بايد كنار خيابان ايستاد، و موقعي كه تاكسي توقف<br />
ميكند بگويي كجا ميروي. اگر به مسير بخورد، ميتوان سوار<br />
شد؛ و گرنه بايد صبر كني تا يكي ديگر برسد. پس از رسيدن<br />
به مقصد، سر قيمت چك و چانه بزني چون از قبل نميشود<br />
آن را تعيين و مشخص كرد چون وقتي تاكسي گير ميآوري<br />
بايد سريع سوار شوي. در ايران هيچچيز قيمت ثابتي ندارد و<br />
همانطور كه حمزه گفت براي هر چيز سر قيمت بايد به<br />
توافق رسيد.<br />
مانل و مهندس حمزه شفيعي<br />
توي اتوبوس مينشينيم و حركت به سمت مشهد. خبردار<br />
ميشويم كه دو تيم مالاگا و رئال بين خود مسابقهاي برگزار<br />
كردند. جالبه، مسافرهاي دور و بر ما اصطلاحاتي را كه مربوط به<br />
تلويزيون است كاملا بلد هستند تلفظ كنند و همونجوري دقيق<br />
به كار ميبرند. اتوبوس قابل قبولي است: كولر، تلويزيون،<br />
سبدهاي گل تزييني در عقب. خيلي خوبه، به عنوان عصرانه به<br />
مسافرها چيپس و آب پرتقال ميدهند.<br />
15 Fubu
ایپمزادشان بهار 1392<br />
2<br />
فردا به مشهد در نزديكي مرز تركمنستان ميرسيم. اين مرز<br />
مركز دزدها و باندهاي قاچاق است. بهزودي اولين ريسك گذر<br />
از بر و بيابان را شروع خواهيم كرد.<br />
اسلام در خلوص و پاكي<br />
روز دهم<br />
اتوبوس طول شب را نسبتا خوب طي كرد. همسايههايمان<br />
نام شهرها را در طول مسير آهنگين تلفظ ميكنند، گويي بر اين<br />
باورند كه نام همهي آنها در خاطر ما خواهد ماند.<br />
مشهد شهر مقدسي در دنياي اسلام است و در اصل براي<br />
رهبران سياسي. آنجا امام رضا امام هشتم شيعيان دفن شده<br />
است. مشهد در كيلومتري شمال شرقي تهران است. بارگاه<br />
امام رضا باعث پيشرفت مشهد و پسرفت همسايهاش توس شده<br />
است. توس زادگاه معروفترين شاعر ايراني، فردوسي است. ايل<br />
غارتگر و لجام گسيخته چنگيزخان براي اين شهر هيچ باقي<br />
نگذاشت و همه را كشت و سوزاند و به يغما برد. بعدا، به خاطر<br />
رشد مشهد، اين شهر ساده به همراه خرابههايش باقي ماند.<br />
پارك و بناي آرامگاه فردوسي يادآور اهميت باستاني اين شهر<br />
است كه از آن گرفته شده است.<br />
با سعيد اسپرانتودان جوان در ايستگاه اتوبوس قرار داشتيم.<br />
ترمينال خيلي وسيع است و ما تا دو ساعت نتوانستيم يكديگر را<br />
پيدا كنيم. صبحانهاي كه ميخوريم كمي بيشتر از يك يورو<br />
هزينه برميدارد شامل تا ساندويچ، تا آب پرتقال، دوتا<br />
شيريني و چاي. تصميم داريم دنبال هتل بگرديم و با تاكسي<br />
سراغ تا از آنها ميرويم ولي هيچكدام اتاق خالي ندارند. به<br />
كيهان تلفن ميكنيم. او ما را ميپذيرد و به راننده آدرس ميدهد<br />
تا ما را نزد او ببرد.<br />
كيهان اسپرانتو را خيلي وقت است كه فرا گرفته، او پزشك و<br />
متخصص بيماريهاي قلبي كودكان است و اكنون در منزلاش<br />
ميباشد و اين براي ما بسيار حائز اهميت است. او بهزودي براي<br />
اشتغال به تهران نقل مكان خواهد كرد. آپارتمان او متر<br />
است با تمام امكانات متداول. پدر وي نيز پزشك و استاد<br />
دانشگاه است.<br />
اتومبيل كيهان دوو ماتيز است، او ما را در ديدار از شهر و<br />
ديدنيهاي آن همراهي كرده و برنامه سفر مرزي ما را به<br />
تركمنستان سازماندهي ميكند. ما خوششانس هستيم، زيرا<br />
امروز روز آزاد دكتر كيهان است و براي ما وقت دارد. به توس<br />
ميرويم از آرامگاه فردوسي بازديد ميكنيم، سپس به زيارتگاه<br />
امام رضا ميآييم. اين زيارتگاه در محدوده سرزمينهاي اسلامي<br />
به عنوان يكي از زيباترين معابد به شمار آمده و نقش برجستهاي<br />
دارد. بزرگي ساختمان، وسعت محدوده درها و گنبدهايي از<br />
طلاي ناب، سراميككاري به تفصيل با زمينههاي آبي، سبز و<br />
خاكستري، اتاقهايي پوشيده از آينهكاري تكهاي، لوستر بزرگي<br />
كه در وسط آويزان است. بيرون خورشيد خسته از كار يكنواخت<br />
داغكردن شنهاي بيابان، با خوشحالي شاهد انعكاس نورش بر<br />
گنبدهايي از طلاي خالص است. يك اثر شگفتانگيز حقيقي از<br />
ديگاه مادي. از نقطهنظر مذهبي، اين مكان به شكل<br />
خارقالعادهاي جلوه ميكند، چون راس ساعت دعا و نيايش،<br />
هزاران آدم به ديدار هم ميشتابند، و بدون كفش در حاليكه به<br />
مكه (قبله) نگاه ميكنند، دعا ميكنند. در همهي ميادين، اتاقها<br />
و سالنها، در جاي جاي اين محدوده تلون رنگ موج ميزند.<br />
ميگويند، هر ساله بيش از ميليون نفر و از جمله كشورهاي<br />
اسلامي به مشهد و اين زيارتگاه ميآيند.<br />
240<br />
20<br />
شام به سبك شرقي، تاجي مدور و كامل بر سر روز<br />
ميگذارد. روي فرش مينشينيم و برايمان نان داغ تازه از تنور<br />
درآمده به همراه ماستي كه با آب گازدار مخلوط است (دوغ)<br />
ميآورند. سپس پيپ مخصوص بزرگي را كه پلق پلقكنان با آن<br />
دود ميكنند (قليان) جلويمان ميگذارند. به همراه موسيقي و نور<br />
مهتاب، و شبي خنك! اوه، هيچچيز نميتواند جاي اين لحظه را<br />
براي ما بگيرد! دكتر كيهان ما را به يكي از بهترين رستورانهاي<br />
مشهد دعوت كرده است. جاي سپاس و قدرداني دارد.<br />
2<br />
900<br />
5<br />
10<br />
10<br />
10<br />
70<br />
3<br />
مانل ، دكتر كيهان صياد پور، يوآخيم<br />
نظر شما راجع به ايران چيست؟<br />
روز يازدهم<br />
چه شگفتانگيز، الان شبانهروز است كه سفر خود را آغاز<br />
كردهايم. امروز از اين مرز زماني ميگذريم، هرچند به نظر<br />
ميرسد كه ماه قبل استارت آن را زديم. همانقدر كه آدم<br />
ديديم، به همان اندازه شيوههاي گوناگون زندگي را ملاحظه<br />
كرديم و متنوع غذا خورديم، به همان اندازه تجربه كسب كرديم،<br />
و نميدانيم كه اين روز باقيمانده جاي خالياي در<br />
printempo 2013
11<br />
11<br />
ایپم<br />
زادشان 1392 بهار<br />
نهانخانهي ذهن ما باقي خواهد گذاشت يا نه.<br />
نميدانيم امروز چندشنبه است. سحر و جادوي سفر ما تا به<br />
امروز در اين است كه استفاده از زمان خالي و فرصت اضافي هر<br />
بار شكل و شمايلاش عوض ميشود، و دقيقه يا ساعت بسته به<br />
ارزش مكاني كه آنجا هستيم شرايط گذشتنشان را تعديل و<br />
اصلاح ميكنند و مثل زندگي روزمره نيست كه گاهي وقت<br />
آنچنان به سرعت ميگذرد كه آدم باورش نميشود و گاهي با<br />
هزار التماس بايد هر دقيقه را سپري نمود. اين سفر آنطور كه<br />
پيشبيني كرده بوديم پيش نخواهد رفت كه در حقيقت هم<br />
هدف نهايي ما خيلي سخت است اما خاطرات و آرزوهاي ما<br />
گم نخواهند شد.<br />
امروز در ايران روز زن است كه آن را جشن گرفتهاند. روزي<br />
براي مادران و همسران. ما هم با صبحانه جشن ميگيريم كه<br />
شامل مرباي انجير و نسكافه است و قطعا ما را براي بخشي از<br />
روز سير نگه ميدارد. با دكتر كيهان كه نامش در زبان فارسي به<br />
معني جهان هستي است وداع ميكنيم؛ جهان هستي او تا ابد با<br />
ما خواهد بود.<br />
پس از برنامههاي پريروز قرار شد با سعيد ديداري داشته<br />
باشيم و امروز كارها خيلي بهتر با هم جفت و جور ميشود. او<br />
جواني 26 ساله است كه با پدر و مادر و خواهرش زندگي ميكند.<br />
سعيد ما را به خانهاش دعوت ميكند. آشپزخانهاي بزرگ، سالني<br />
با فرش و كاناپه و تلويزيون، سه اتاق خواب. درست برعكس<br />
خانهي ما، كه كاناپهها و تلويزيون در عقبترين گوشه اتاق واقع<br />
شدهاند. از مبلها موقع نوشيدن چاي استفاده ميكنند اما وقتي<br />
بخواهند تلويزيون نگاه كنند روي فرش مينشينند. آشپزخانه<br />
بهقدري بزرگ است كه روي زمين دستمال بزرگ پلاستيكي<br />
(سفره) پهن ميكنند و غذا ميخورند. سرويس بهداشتي در حياط<br />
است و در محوطه داخلي خانه چون بدون كفش راه ميروند در<br />
نتيجه براي رفتن به حياط و غيره از صندلهاي كائوچويي<br />
(دمپايي) استفاده ميكنند.<br />
سعيد با يك كنجكاوي ساده به اسپرانتو رسيده بود. او شنيده<br />
بود كه زبان آساني وجود دارد كه ميتواند جانشين همهي<br />
زبانهاي ثانوي ديگر شود، براي همين آسمان و زمين را تكان<br />
داده و گشته بود تا بالاخره كلاسي پيدا ميكند و اسپرانتو را<br />
فراميگيرد. او فارغالتحصيل رشته رياضي است اما هنوز شاغل<br />
نيست ولي در سعي و تلاش براي امرار معاش است و در وقت<br />
آزادش به تدريس اسپرانتو ميپردازد. او به نفر از پناهندگان<br />
افغاني كه به مشهد آمدهاند اسپرانتو ياد ميدهد.<br />
****<br />
اديان در آسياي مركزي<br />
بيشتر اديان در آسياي مركزي متولد شده و در<br />
سرتاسر دنيا رواج يافتهاند. همهي آنها براي خود دوران<br />
افتخاري دارند. بسياري از اين اديان مذاهب و شاخه<br />
شعبههايي دارند و آن مذاهب خود به بخشهاي ديگري<br />
تقسيم ميشوند. جاده ابريشم در عين بازرگاني بودن<br />
جادهي معرفت و آگاهي نيز بوده است. كساني كه براي<br />
تجارت از طريق اين جاده كالا حمل و نقل ميكردند خود<br />
به آگاهي و گسترش و انتقال باورهاي مذهبي ميپرداختند.<br />
اديان و مذاهبي ماندگار شدند كه توسط دولتها مورد<br />
حمايت سياسي قرار گرفتند و مسيحيت، اسلام و بودائيسم<br />
قدرت يافتند و مابقي ناپديد شدند. اشاره كوچكي به<br />
اديان مانوي، زرتشتي و نستوراني ميكنيم.<br />
مانويت: بنيانگذار اين آيين ماني و كتابهاي اوست<br />
كه برگرفته از اصول دين مسيح و نيكي بوده، و خود را با<br />
موسي و عيسي همانند و يكي دانسته و پدر ابدي خوانده<br />
است. اما برخي اصول از بدي سرشته گرفته و ماني خود را<br />
پادشاه ظلمات و تاريك دانسته است. اين آيين در<br />
كشورهايي مثل تركستان، چين، هند و تبت رواج يافت.<br />
آيين زرتشتي: كه برگرفته از نام باني آن زرتشت<br />
است با اصول يكتاپرستي، نيكي و پليدي، و محتوياتي بليغ<br />
و فصيح و نيرومند، كمكم در سطح ايران جاري شد و تولد<br />
يافت. سپس به چين رسيد و بعدها در هند جاي گرفت كه<br />
هنوز هم برقرار است.<br />
آيين نستوراني: بعد از اينكه پاپ رم، نستور شيخ و<br />
اسقف بزرگ استانبول را به خاطر اختلاف نظري كه<br />
دربارهي مسيح داشت محكوم و مطرود اعلام نمود، نستور<br />
خود كليساي اسقفي جداگانهاي برپا ساخت.<br />
ماركوپولو در كتاب خود توضيح ميدهد اين كليسا<br />
خيلي باقدرت بوده و پيروان بسياري در تركستان و<br />
مغولستان دارد<br />
اين مذاهب با ظهور و رواج اسلام در آسياي مركزي<br />
همگي كنار رفتند.<br />
كاميونهايي پر از خربوزه از جلوي چشم ميگذرند. خربوزه<br />
مشهدي در تمام ايران معروف است. توي بازار پر از مغازههاي<br />
زعفران فروشي است؛ اين كالا را به خاطر بالا بودن قيمتاش<br />
طلاي سرخ مينامند. يك تاكسي ميگيريم تا به ايستگاه قطار<br />
100<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
برويم. سعيد توضيح ميدهد كه صداي زن براي آوازخواني به<br />
تنهايي ممنوع است و حداقل بايد نفر باشند.<br />
به ايستگاه ميرسيم و سوار قطاري ميشويم كه خيلي عالي<br />
مجهز شده است و بهترين قطاري است كه بعد از آلمان سوار<br />
آن شدهايم توي كوپه سه تا همسفر سرخسي سر ما را خوب<br />
گرم كرده و گذشت زمان را برايمان دلپذير ميكنند. محمدعلي<br />
خبرنگار است و ميگويد كه ميخواهد با ما مصاحبه كند ولي<br />
كي، معلوم نشد. در طول صحبتهاي ما قطار در وسط بياباني<br />
پيش ميرود كه فقط در آن درختهاي پسته ديده ميشود و<br />
نمونه محصول اين منطقه است. در كنار ريلها محافظهاي<br />
چوبي مانع از مسدود شدن ريلها از شن به هنگام طوفان<br />
ميشود. غروب خورشيد در اين استپ بيانتها اعجابآور است و<br />
يوآخيم از فرصت استفاده كرده و از پشت شيشه پنجره كوپه از<br />
اين منظره عكسبرداري ميكند.<br />
توجه و حساسيت ايرانيها نسبت به نظر ما دربارهي خودشان<br />
با سعي و تلاشي كه براي راحتي ما ميكنند خيلي واضح و<br />
آشكار است. از نظر ما ايران شگفتانگيزترين كشور خواهد بود.<br />
در خانه، تلويزيون و مطبوعات حسبالمعمول تصوير كمرنگي از<br />
واقعيت را ارائه ميكنند و آنچه ما ميبينيم خيلي متفاوت و<br />
منفك از چيزي است كه در رسانهها مطرح ميشود. مردم<br />
مهرباناند، هميشه آمادهاند تا كمك كنند و به مهمانان خود<br />
توجه و عنايت دارند و اين التفات را نشان ميدهند. عطوفت و<br />
احساني كه ما تجربه كرديم كاملا غيرقابل پيشبيني بود.<br />
جوزف پلا ميگفت براي اينكه خوب سفر كنيد لازم است<br />
كه بخوابيد، چون جور ديگري نميشود كه آدم كاملا براي موارد<br />
مختلف ارزش قائل شود. ما نيز روزهاي بسياري آنقدر كه لازم<br />
بوده است نخوابيدهايم. دوتا تخت در هتل ابريشم منتظر ماست و<br />
بنا به توصيههاي نويسنده باتجربهي كاتالونيايي (جوزف پلا)،<br />
سعي خواهيم كرد چيزي حدود ساعت افق و گسترهي<br />
فكري خود را از هر قيد و بندي رها ساخته و بگيريم راحت<br />
بخوابيم.<br />
ادامه دارد<br />
12<br />
10<br />
3<br />
● سايتي چند زبانه است كه با هدف اطلاعرساني به كاربران اينترنت دربارهي زبان بينالمللي اسپرانتو و كمك به ايشان براي<br />
فراگيري آسان و رايگان اين زبان راهاندازي شده است. سايت جديد در سال 2013 با كلاسهاي جديد و استفاده از<br />
متدهاي امروزي و موضوعات روز و آينده راهاندازي ميشود. پايههاي آموزشي از مبتدي تا پيشرفته براي كودك و بزرگسال، مناسب<br />
براي تمام سطوح سني به شكل خودآموز و يا همراه با مربي و زبانيار.<br />
وجود ابزارهاي گوناگون براي كمك در يادگيري و تمرين عملي دانستههاي شما و آشنايي با جامعه اسپرانتو.<br />
:Utilaj frazoj جملات مفيد كه ليستي از متداولترين جملهها در موقعيتهاي گوناگون است.<br />
واژهنامهي مصور، كلمهها با موضوعات گوناگون، كه بوسيله عكسهاي بسيار عالي ترسيم شدهاند.<br />
”واژهآموزي“ به شما كمك ميكند تا واژههاي جديد را وارد كنيد و فهرست واژهها را در طبقات<br />
گوناگون پيدا كنيد.<br />
واژهي روز، يك سرويس روزانه است كه بوسيله آن يك كلمه اسپرانتو به همراه مثال و توضيح و كاربرد آن<br />
دريافت ميگردد.<br />
● Ekzercoj:تمرين جهت كنترل درسهاي فراگرفته شده.<br />
● آزمونها: سنجش دقيق دانستههاي شما.<br />
lernu!<br />
●<br />
●<br />
:Bildovortaro ●<br />
● :Vortlernado صفحهي<br />
:Vorto de tago ●<br />
●<br />
●<br />
●<br />
●<br />
●<br />
● كتابها و بخشيهايي از صفحات lernu! كه قابل دانلود كردن در كاميپوتر بوده و در قالب ميباشد.<br />
كتابخانه: حاوي مثالهاي خواندني و شنيدني ادبيات و موزيك اسپرانتويي، توصيههاي خواندني، ضربالمثلها، لطيفهها و نمونه<br />
مقالاتي از مطبوعات مختلف اسپرانتو است.<br />
واژهنامهها: اگر روي هر كلمه در متنهاي اسپرانتويي كليك كنيد، واژهنامه فعال شده و معني آن را به شما نشان خواهد داد.<br />
پيامرسان فوري: براي استفاده از زبان در ارتباطات مستقيم.<br />
گفت و شنود: براي مباحثه در زمينههاي گوناگون، سوال از ديگر كاربران، و آشنايي با جامعهي lernu!<br />
<br />
اسپرانتو زبان بسيار مناسبي براي ارتباطات است.<br />
اگر ميخواهيد صفحات را به زبان فارسي ببينيد:<br />
12<br />
12<br />
printempo 2013
ایپم<br />
اسپرانتو در يادنما و پيكرههاي يادبود<br />
زادشان 1392 بهار<br />
مجموعهاي مصور از 1044 يادنماي مربوط به دكتر زامنهوف و اسپرانتو در 54 كشور<br />
دنيا در طول صد سال 1996 1896<br />
(بخش پنجم)<br />
هوگو رولينگر برگردان: رازمهر پرتو<br />
مشخصات فني كشتي اسپرانتو:<br />
سال ساخت:<br />
تير انتهايي:<br />
2/26<br />
زمان غرق:<br />
262 وزن:<br />
پهنا:<br />
تن<br />
متر<br />
توان موتور: 140اسب بخار<br />
نوع: بخار دوسيلندري<br />
1896<br />
1966<br />
متر 42/30<br />
گره دريايي 6 سرعت:<br />
مخزن سوخت ذغالسنگ:<br />
تن 32<br />
13<br />
13<br />
سند رسمي براي تعيين هويت كشتي، در فهرست رسمي كشتيراني، در اداره مربوطه در مالاگا انتشار<br />
يافت. اما موقعيت اسپرانتوگرايي در آن شهري بندري اندلسي در طول دوراني كه كشتي در جريان<br />
خدمات دريايي بود در سال 1896 چگونه بود؟<br />
خب، يكي از اولين اسپرانتودانان در اسپانيا درست در مالاگا اقامت داشت: خوزه رودريگوز هوارتاس<br />
آموزگار. در سال اولين خودآموز اسپرانتو را براي اسپانياييها تاليف نمود، 1891 اولين انجمن<br />
اسپرانتو اسپانيا را در مالاگا تاسيس كرد (كه البته پنجمين انجمن در دنيا بود). وي از شهرت و اعتبار بالايي<br />
در مالاگا برخوردار بوده و دوست خصوصي يكي از وكلاي مجلس اسپانيا بود. شخصيت برجستهاي داشت و<br />
مسلما در روانسازي جريان نامگذاري يك كشتي به نام “اسپرانتو” بهطور شاخص نقش مهمي داشت.<br />
1890<br />
حال مدتهاست كه صداي ور ور كشتي “اسپرانتو” خاموش شده است كه احتمالا به عنوان اولين نمونه<br />
يادوارههاي زامنهوف/ اسپرانتو در تمام دنيا ميتوان ار آن نام برد. آه! اي زباني كه نام خود را به اين<br />
راهنورد دريايي امانت دادي تا ابد بازهم بايد شنيده شوي!<br />
در هلند: سه كشتي به نام “اسپرانتو” مداوم در تردد دريايي هستند.<br />
در سرزمين پر كانال هلند، هنوز اين سه كشتي همچنان در حال تردد هستند، و نام اسپرانتو را<br />
دارند. چنانكه<br />
Helmut Klünder<br />
گزارش ميكند شناسنامه رسمي آنها به اين شرح است: (صفحه بعد)<br />
اكنون سالهاي بسياري گذشته است و اسپرانتو در ته بستر دريا، بندرگاه<br />
رودخانهاي لاس پالماس منطقهي گران كاناريا آرميده است. در پايان سال<br />
1966، پس از 70 سال خدمات دريانوردي، به آرامي و در سكوت به زير<br />
آب رفت.<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
2313929<br />
2303835<br />
شماره رسمي كشتيراني 2100052<br />
نام:<br />
اسپرانتو<br />
اسپرانتو<br />
اسپرانتو<br />
نوع:<br />
باري موتوري<br />
روباري موتوري<br />
باري موتوري<br />
كشور سازنده:<br />
هلند<br />
هلند<br />
هلند<br />
<strong>Esperanto</strong> VOF,<br />
Papendrecht<br />
Wal J. Van Der, Oostrum<br />
Pols Jahn, Lochem<br />
مالك:<br />
1958<br />
1928<br />
1923<br />
سال ساخت:<br />
99.9<br />
31<br />
69<br />
طول:<br />
متر<br />
متر<br />
متر<br />
9.5<br />
6.6<br />
9.5<br />
پهنا:<br />
1822<br />
216<br />
1024<br />
ظرفيت:<br />
تن<br />
تن<br />
تن<br />
31<br />
1<br />
31<br />
تاريخ ثبت:<br />
دسامبر<br />
ژانويه<br />
1973 دسامبر<br />
1928<br />
1926<br />
اينك ترجمه متن تابلو:<br />
”مروجان زبان جهاني مصادف با چهل و چهارمين<br />
كنگره اسپرانتو ايتاليا ياد دكتر<br />
Giovanni<br />
1941) Peterlongo (1856<br />
انساندوست، قاضي<br />
و مترجم اثر جاودانه “كمدي الهي” را گرامي<br />
ميدارند.“<br />
22 Trento 15 سپتامبر 1973<br />
14<br />
14<br />
ادبيات نهضت اسپرانتو ترجمه كامل اثر معروف<br />
آلجيري دانته “كمدي الهي” را (در حدود سالهاي<br />
1918<br />
(1914 مديون Giovanni Peterlongo<br />
است. اين ترجمه در سال 1954 توسط پسر او<br />
مهندس<br />
Paolo Peterlongo<br />
انتشار يافت. او<br />
كسي بود كه اين شايستگي را داشت تا چنان اثر<br />
پيچيده ادبي را بسي زيبنده غناي بيشتري<br />
بخشد، اين ترجمه بهخاطر كيفيت اشعار و<br />
امكاني كه اسپرانتو در آن نهاده بود اثري بيهمتا<br />
شد، بهخاطر تصاويري با طراحي هاي<br />
پوستنما كاري از<br />
Sandro Botticelli<br />
و<br />
بهخاطر جلدي كه چاپ آن درخور ظرافت و<br />
سليقه بود. تابلوي بالا بهافتخار<br />
Giovanni<br />
Peterlongo در سال 1973 ساخته و افتتاح گرديد.<br />
سال<br />
1933<br />
در افتتاحيه بناي يادبود<br />
زامنهوف در Bergen-op-Zoom هلند، ليديا<br />
زامنهوف حضور داشت (در عكس او را به همراه<br />
Dick M. Pot<br />
ملاحظه ميكنيد). در زمان اشغال<br />
هلند توسط نازيها بخشي از اين بنا تخريب<br />
printempo 2013
15<br />
15<br />
ایپم<br />
زادشان 1392 بهار<br />
گرديد، ليكن در<br />
1983<br />
بازسازي شد. اين بنا از سه<br />
قسمت تشكيل شده است: پايه ستون، ستون، و<br />
كره. پايه ستون مستحكم و سفيدرنگ و نشانه<br />
قدرتي عظيم است كه به آن وسيله زامنهوف<br />
زبان اسپرانتو را تاليف نمود. پايه ستون به شگل<br />
ستاره پنج پر است؛ كه سمبل پنج قاره جهان<br />
ميباشد. ستون نيز داراي تراش پنج قسمتي است<br />
اما رنگ آن رنگ اميد يعني سبز است. روي ستون<br />
بخش كروي شكل بنا مشاهده ميشود كه مماس با<br />
نوك پنج گانه ستون است. آن ها با كلمات<br />
“اسپرانتو، زبان جهاني” به يكديگر گره خورده اند،<br />
يك تابلوي علمي در لهستان<br />
تابلوي اسپرانتوزبان هواشناسي مستقيما<br />
شمالي. مشخصات نام: مكاني.<br />
در سال 1908 شهر<br />
Ophir<br />
وقتي يك كارگر<br />
معدن كه نامش همان بودآنجا طلا پيدا كرد<br />
تاسيس شد.<br />
در ، 1910 تعداد 122<br />
نفر در اين شهر<br />
ساكن بودند اما 1930 اين رقم به 19 نفر رسيد.<br />
در آن زمان در آلاسگا “تب طلا<br />
”<br />
همه را در<br />
برگرفته بود و جويندگان طلا در سراسر منطقه<br />
پراكنده شدند. شايد يكي از جويندگان طلا كه<br />
اسپرانتودان بوده اين رود را<br />
ناميده است.<br />
،<strong>Esperanto</strong> Creek<br />
تابلو يادگاري در پزنان، لهستان و متن زير<br />
عكس: لوديك زامنهوف<br />
(1859 1917)<br />
پزشك،<br />
زبانشناس، و خالق زبان بينالمللي اسپرانتو. تحت<br />
نام مستعار دكتر اسپرانتو در سال<br />
1887<br />
مجاور خيابان اصلي بين<br />
در فاصله<br />
روستاي<br />
خودآموز اين زبان را به همراه واژهنامه تحت<br />
عنوان “زبان بينالمللي” منتشر كرد. مجموعهاي از<br />
آثار ادبي بينالمللي را به اسپرانتو ترجمه نمود، و<br />
به اين زبان آنتولوژي متنهاي ادبي را به چاپ<br />
رساند. وي آثار بسياري را با موضوع<br />
مسائل و مشكلات زبان بينالمللي تاليف كرد.<br />
Szczecin و Gdańsk<br />
35<br />
كيلومتري ،Szczecin دقيقا در<br />
.Kikorze<br />
اين تابلو حدود 2 متر ارتفاع<br />
دارد و نوشته روي آن:<br />
از سراسر اين مكان خط نصفالنهار 15 عبور<br />
ميكند كه زمان را به وقت اروپاي مركزي<br />
مشخص مينمايد. به افتخار پانصدمين زادروز<br />
نيكلاو كپرنيك 1973<br />
1473<br />
كه نشانهاي به اين معناست: اسپرانتو براي همه ي<br />
انسانها مقدر شده است و آنها را به يكديگر<br />
پيوند ميدهد.<br />
توسط<br />
اهل<br />
گزارشي درباره<br />
،<strong>Esperanto</strong> Creek<br />
William P. Vatbis<br />
اهل<br />
Spokane<br />
در آلاسكا<br />
J.Weks و<br />
:Ancborage<br />
در سال 1917<br />
هندسي نام<br />
G.L. Harrington<br />
<strong>Esperanto</strong> Creek<br />
متخصص علوم<br />
را براي رودي در<br />
آلاسكا رسما بهثبت رساند. فهرست رسمي اسامي<br />
مكانها درباره وضعيت اين رود شرح ميدهد:<br />
<strong>Esperanto</strong> Creek رودي جاري به سمت شمال<br />
غرب ، واقع در<br />
36.8<br />
كيلومتري شمال غرب<br />
،Ophir در كوههاي ، Kibuch-Kuskokwim در156<br />
درجه و 50 دقيقه غربي و 63 درجه و 27 دقيقه<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
,SABADELL؟ TERRASSA, LIMOGES<br />
كدام شهر اولين بار نام زامنهوف يا اسپرانتو را<br />
به خود اختصاص داد؟<br />
سوال درباره شهري است كه در آن اولين بار<br />
رسما خيابان يا ميداني زامنهوف يا اسپرانتو<br />
نامگذاري شد، تاكنون در ادبيات ما موارد متنوعي<br />
پس از بيش از صدسال اسپرانتوگرايي معرفي شده<br />
است. در كتاب “دكتر و زبان اسپرانتو” تاليف<br />
Holzhaus در صفحهي 107<br />
فرانسوي<br />
LIMOGES<br />
ميخوانيم، كه شهر<br />
اولين بار در دنيا خياباني را<br />
“زامنهوف” نامگذاري كرد يعني در سال<br />
.1907<br />
گواه اين مدعا نيز نقشه شهر مورد نظر است. اما<br />
منابع ديگري اطمينان ميدهند، كه اولين بار اين امر<br />
در<br />
SABADELL<br />
در سال<br />
1909<br />
انجام شده است. اين شهر بود كه<br />
مصادف با برگزاري كنگره جهاني<br />
اسپرانتو در بارسلون، اقدام به نامگذاري نمود.<br />
مجله اسپرانتو شماره<br />
20 سپتامبر 1912<br />
كه “شهرهاي كاتالونيايي TERRASSA و<br />
مينويسد،<br />
SABADELL<br />
مفتخر به نامگذاري خيابان و ميدان خود به<br />
اسم زامنهوف براي اولين بار شدند.<br />
در<br />
TERRASSA [اين خيابان] اولين راه و مسيري است<br />
كه نهضت ما را ارج مينهد . . . ”<br />
در سال<br />
1913<br />
در پاريس اين گزارش را اداره<br />
مركزي اسپرانتودانان، طبق “گزارش رسمي كنگره<br />
جهاني اسپرانتو در كراكو”، آگوست<br />
تاييد ميكند،<br />
1912، نيز<br />
فرهنگ جامع اسپرانتو 1933/34، حاوي فهرست<br />
اقلامي درباره 51 شهر است كه در شرايط مشابهي<br />
بوده و نقل قول صريحي را در نزديكترين زمان<br />
دارد، “بلوار دكتر زامنهوف”، 1912، در سابادل.<br />
به مدد اسناد تاريخي مي دانيم، كه در<br />
TERRASSA<br />
1912 ژوئن 29 شنبه<br />
ميدان دكتر<br />
زامنهوف افتتاح شد. دو هفته بعد، يكشنبه،<br />
14<br />
ژولاي 1912، شهر سابادل بلوار زامنهوف را افتتاح<br />
نمود. اما واقعا چه وقت<br />
“Rue Zamenhof”<br />
Limoges<br />
افتتاح كردند؟<br />
را در<br />
تنها راه ممكن براي روشن شدن اين معما نامه<br />
خود زامنهوف در 25<br />
به تقاضاي گروه اسپرانتو<br />
ترجمه نامه:<br />
“آقاي عزيز!<br />
فوريه 1907<br />
Limoges<br />
است، كه در آن<br />
پاسخ ميدهد:<br />
اگر رؤساي شهر شما تمايل دارند كه يكي از<br />
نامگذاري كنند،<br />
خيابانهارا به نام<br />
من با كمال ميل ميپذيرم. قلبا از اينكه شهر چنين<br />
افتخاري به من ميدهد و وجود آن خدمت بسياري به<br />
تبليغ اسپرانتو مينمايد سپاسگزار هستم.<br />
Luis Zamenhof<br />
با احترام<br />
ل. زامنهوف”<br />
اما نامهاي را كه زامنهوف به آن اين پاسخ را داده<br />
است چگونه ميتوان يافت؟ اقامت شخصي من در<br />
Limoges<br />
موفقيتي نداشت.<br />
1986<br />
يك اتفاق<br />
خوشبختانه كمك كرد: در قصر گرسيون فرانسه<br />
در مدت سخنراني من حضور<br />
Raymond<br />
Gueguen<br />
اهل<br />
Limoges<br />
باعث شگفتي من شد.<br />
چرا كه او بعدا در بايگاني شهر خود نامه گروه<br />
اسپرانتو به دكتر زامنهوف را جستجو كرد و آن را<br />
پيدا نمود:<br />
آقاي 1907 فوريه 15<br />
،Léon Berland<br />
16<br />
16<br />
printempo 2013
ایپم<br />
زادشان 1392 بهار<br />
افتتاحيه خيابان زامنهوف در سابادل، اسپانيا، 1912<br />
17<br />
17<br />
دبير عمومي باشگاه اسپرانتودانان<br />
،Limoges اجازه<br />
دكتر زامنهوف را تقاضا ميكند. اينك بخشهايي از<br />
نامه مذكور:<br />
“ عاليجناب استاد عزيز! به نام باشگاه<br />
اسپرانتودانان كه در راستايي شناسايي و تبليغ براي<br />
اسپرانتو بهخوبي موفق به كسب تاييد بخش بزرگي<br />
از ساكنان گرديد، با عرض سلام خدمت عاليجناب<br />
محترم كه براي بشريت و تفاهم ميان ملت ها<br />
زحمات بسياري كشيده ... امروز ميخواهم راجع به<br />
فكري كه به ذهنم رسيده با شما صحبت كنم، و<br />
براي تحقق آن نياز به اجازه و موافقت شما دارم.<br />
من فكر كردم كه نام شما را به يكي از خيابان ها<br />
اختصاص دهيم، ‘خيابان لوئيس زامنهوف’.<br />
خواهشمندم موافقتنامه خود را براي ما ارسال<br />
داريد، وجود آن براي تبليغات ضروري است.<br />
منتظريم پاسخ سريع شما را دريافت كنيم. استاد<br />
عزيز خواهش ميكنم سلام محترمانه مرا بپذيريد”.<br />
بعد از ده روز زامنهوف موافقت خود را اعلام<br />
كرد. اما در آخر وقتي خيابان با نام زامنهوف افتتاح<br />
گرديد هيچكجا در بايگاني Limoges سندي پيدا<br />
نشد. ارگان وقت اسپرانتو فرانسه البته<br />
گزارشهايي در باب فعاليتهاي گسترده اعضا<br />
گروه جهت برگزاري جشن، كنسرت،<br />
سخنراني و كلاس در Limoges در سال<br />
1907<br />
ارائه ميكند. اما اشارهاي نسبت به نام گذاري<br />
خيابان نمينمايد.<br />
Raymond Gueguen<br />
به سند<br />
باارزشي در ميان اسناد بايگانيها دست يافت. آن<br />
ثابت ميكند، كه فقط در دسامبر<br />
سند<br />
1912<br />
“Rue Zamenhof”<br />
بين صورت جلسات باشگاه اسپرانتو<br />
ميشود:<br />
بالاخره<br />
(خيابان زامنهوف) در<br />
Limoges<br />
دسامبر 17<br />
1912<br />
پيدا<br />
اعضاي باشگاه<br />
ديداري داشته و صورت جلسهاي به زبان فرانسه<br />
“ در<br />
دفتر گزارشات” تنظيم كردند. ما يادداشتي<br />
دستنويس پيدا كرديم: “رياست باشگاه آقاي<br />
دوريس به نمايندگي از گروه به آقاي ژانوت<br />
همآرمان دوستداشتني ما كه خياباني را به نام<br />
خالق اسپرانتو نامگذاري كرد تبريك ميگويد.<br />
وي باعث شد ما اكنون در<br />
Limoges خياباني بهنام<br />
زامنهوف داشته باشيم ”، ترجمه تحت الفظي به<br />
فرانسه:<br />
“… que à Limoges nous avons maintenant la<br />
Rue Zamenhof”.<br />
Limoges<br />
1300<br />
فهرست رسمي درباره خيابانها در از<br />
سال 1913 در حقيقت در صفحهي آن<br />
موجود است. بديهي است كه افتتاح اين خيابان قبل<br />
از 17 دسامبر 1912 است، اما احتمالا بعد از ژولاي،<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
يعني بعد از افتتاحيه ميدان در<br />
در ،Sabadell چون در سپتامبر<br />
Terrassa<br />
1912<br />
و خيابان<br />
سازمان<br />
جهاني اسپرانتو در مجله رسمي سازمان خويش<br />
“مجله اسپرانتو” رسما به مردم اين موارد را اعلام<br />
و چاپ نمود. اگر اين خبر اشتباه ميبود، مسلما به<br />
Limoge نفع<br />
نبوده و آن گروه حتما خواستار<br />
تصحيح آن اشتباه ميشدند.<br />
روشن است كه تا سالهاي بسياري پيشنهاد<br />
خيابان زامنهوف در<br />
Limoge<br />
مورد بحث و<br />
بررسي جدي قرار نگرفته بود. در ماه مي<br />
،Leon Berland دبير عمومي انجمن<br />
1912<br />
به Limoge<br />
عنوان يكي از اعضاء هيات رئيسه شهرداري انتخاب<br />
شد. 5 سال قبل خودش ايدهي خيابان زامنهوف را<br />
مطرح كرد، احتمالا فكر او زماني به واقعيت پيوست<br />
كه به عضويت هيات رييسه شهردار درآمد. اما يك<br />
معما باقي ميماند، كه چرا در گزارش انجمن در<br />
17 دسامبر 1912<br />
“Rue Zamenhof”<br />
خلاصه، براي شهر<br />
نامي از آقاي برلند در ارتباط با<br />
برده نشده است.<br />
Limoge<br />
قطعا قابل تقدير<br />
است كه در سال 1907 اسپرانتيستي درست بيست<br />
سال بعد از چاپ “كتاب اول” (اولين كتاب آموزش<br />
اسپرانتو) ايدهاي براي ناميدن خياباني به اسم خالق<br />
زبان بينالمللي و مولف آن زامنهوف داشته است.<br />
با اين وصف اولين افتخار براي زامنهوف در<br />
ناميدن خيابان يا ميداني به نام او در جاي ديگري<br />
اتفاق افتاد، يعني<br />
ژوئن 29<br />
1912<br />
كاتالونيايي ،Terrassa وقتي كه ميدان<br />
در شهر<br />
Zaragoza در<br />
آن زمان نام جديدي با عنوان “زامنهوف” به خود<br />
اختصاص داد.<br />
18<br />
18<br />
خياباني كه طولانيترين عمر را بدون هيچ وقفه زماني<br />
داشته و نام زامنهوف را بر خود حفظ كرده است.<br />
افتتاحيه 1912، ،Limoges فرانسه<br />
بناي يادبود در محوطه مجاور خيابان<br />
،Deribasovskaja 3 ادسا، اوكراين<br />
نابلوي مدرسه اسپرانتو در هاوانا، كوبا<br />
printempo 2013
ایپم<br />
زادشان 1392 بهار<br />
“يك خدا، يك جهان، يك زبان ارتباطي” فرازي<br />
از انجمن مذهبي اسپرانتودانان ژاپن بر روي سنگ<br />
يادبود اين انجمن در Kameoka<br />
(افتتاح: 1959)<br />
و تابلو (دسامبر 1961)، مجارستان. ترجمه<br />
خيابان زامنهوف<br />
متن روي تابلو: “به ياد مبارز برجسته صلح و دوستي ميان مردمي دكتر<br />
زامنهوف لايوس، پزشك لهستاني، 1859)، خالق زبان بينالمللي<br />
اسپرانتو”<br />
1917)<br />
19<br />
پردهبرداري از تابلوي خيابان در ،Villarodona<br />
اسپانيا<br />
اين خانه زماني به خانواده زيبرنيك تعلق داشت كه زوج جوان<br />
زامنهوف در آن اقامت داشتند، و آدرس آن حالا خيابان<br />
“زامنهوف 5، كانوس” است. پس از 1993 اين خانه مركز<br />
انجمن اسپرانتو ليتواني است.<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
Pajam-e Sabzandiŝan (Mesaĝo de Verdpensuloj)<br />
ISSN 1728-6174<br />
IRANA ESPERANTISTO estas kultura<br />
kaj sendependa sezon-revuo internacia.<br />
Enhavo:<br />
<br />
Monda tago de akvo: Paiva Netto<br />
<br />
Voĉlega programo ankaŭ por <strong>Esperanto</strong>:<br />
Szilvási László<br />
Kovrilo:<br />
Floroj el florejo (Golestan) de Sadio:<br />
K. Sayadpour<br />
<br />
IREA Raportas, 1391: H. Shafiee<br />
<br />
Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-Biblioteko,<br />
STEB<br />
<br />
E@I lanĉis prikomputilan blogon<br />
Persa kovrilo:<br />
<br />
Libroprezento “Kjeŭ”: K. Sayadpour<br />
فصلنامه فرهنگي<br />
ایپ<br />
<br />
<br />
IREA komitato sinprezentas<br />
Gazetara Komuniko: “Justa Komunikado”,<br />
Islando, Rejkjaviko<br />
20<br />
20<br />
Grafikaĵ o k enpaĝ igo:<br />
Sabzandiŝan<br />
Adresoj: Tehran, Iran<br />
TTT-ejo : www.espero.ir<br />
Retpoŝto: info@espero.ir<br />
Bonvenas eseoj, artikoloj, raportoj<br />
kaj kontribuaĵoj kondiĉe ke ili ne estu<br />
publikigitaj antaŭe. Bonvenas kulturtemaj<br />
kontribuaĵoj ĉu en <strong>Esperanto</strong> ĉu<br />
en la persa.<br />
Ĉia presa aŭ eletronika citado aŭ<br />
eldonado de materialoj de IRANA<br />
ESPERANTISTO, ĉu originale ĉu<br />
tradukite en aliajn lingvojn, estas<br />
permesata. Bonvole menciu pri la fonto<br />
kaj la originala lingvo (t.e. <strong>Esperanto</strong> aŭ la<br />
persa) kaj se eble, informu nin pri<br />
eldonaĵo en kiu aperis io de aŭ pri IRANA<br />
ESPERANTISTO aŭ/kaj sendu kopion al<br />
ni.<br />
La persa parto:<br />
<br />
IREA Raportas, 1391: H. Shafiee<br />
Ni senzorge interrilatas kun nia planedo:<br />
Tradukis S. Borhani<br />
<strong>Esperanto</strong> en tornistro, Parto la 7a,<br />
Tradukis: Simin Emrani<br />
<br />
<br />
<strong>Esperanto</strong> Monumente: Tradukis: R. Párto<br />
Gazetara Komuniko: “Justa Komunikado”,<br />
Islando, Rejkjaviko<br />
printempo 2013
زادشان 1392<br />
ایپم<br />
بهار<br />
Monda Tago de Akvo<br />
Paiva Netto*<br />
Artikolo aperinta en centoj da gazetoj, revuoj kaj retejoj<br />
en Brazilo kaj en la mondo, je marto 2010.<br />
21<br />
21<br />
Je la 22-a de marto 1992, Unuiĝintaj<br />
Nacioj ekdisvastigis "Universalan<br />
Deklaracion pri Rajtoj de Akvo". La intenco<br />
de tiu teksto estis interesigi kaj ekologie<br />
konsciigi loĝantarojn kaj ties registarojn,<br />
precipe koncerne la gravecon de akvo por<br />
homa postvivado. En la sekvinta jaro, je tiu<br />
sama dato, la Ĝenerala Asembleo de U.N.<br />
deklaris, ke la 22-a de marto estas Monda<br />
Tago de Akvo.<br />
De tiu tempo, popoloj pli kaj pli<br />
maltrankviliĝadas pro manko de<br />
akvorimedoj. Iuj analizistoj antaŭvidas en<br />
ne tre fora estonteco militkonfliktojn,<br />
surbaze de konkurado por tiu altvalora<br />
likvaĵo.<br />
MILITO PRO AKVO<br />
Artikolo verkita de usona profesoro pri<br />
Ekonomiko Jeffrey D. Sachs, kiun oni<br />
publikigis en la ĵurnalo Valor Econômico,<br />
en aprilo 2009, estas unu plia konfirmo, ke<br />
bedaŭrinde tiu antaŭvidaĵo jam realiĝas:<br />
"Multajn konfliktojn kaŭzas aŭ bruligas<br />
manko de akvo. Konfliktoj – de Ĉado al<br />
Darfuro, en Sudano, de la dezerto Ogaden,<br />
en Etiopujo, al Somalio kaj tieaj piratoj,<br />
same kiel en Jemeno, Irako, Pakistano kaj<br />
Afganujo – okazadas sur granda regiono<br />
de sekaj landoj, kie manko de akvo<br />
kaŭzadas kolapson de rikoltoj, morton de<br />
brutaroj, ekstreman malriĉecon kaj<br />
malesperon."<br />
Printempo 2013<br />
Kaj la artikolisto raportas: "Unesko,<br />
organizaĵo de Unuiĝintaj Nacioj, publikigis<br />
antaŭ nelonge Raporton pri<br />
Akvoprizorgado en 2009; la Monda Banko<br />
disvastigis profundan studon pri Hindujo<br />
(Hinda Akvoekonomio: preparado por<br />
tumulta estonteco) kaj pri Pakistano<br />
(Pakistana Akvoekonomio: pligravigo de<br />
malsekeco); kaj Asia Society disvastigis<br />
ĝeneralan analizon pri aziaj akvokrizoj (La<br />
plej proksima azia defio: garantii<br />
akvoestontecon en tiu regiono)".<br />
Vidu la situacion, al kiu ni alvenis. Urĝas<br />
haltigi tion. Sachs asertas, ke "tiuj raportoj<br />
enhavas similajn historiojn. La liverado de<br />
akvo estas ĉiam pli nesufiĉa en vastaj<br />
regionoj de la mondo, precipe en ĝiaj<br />
sekaj regionoj. La rapida pligraviĝo de<br />
akvomanko respegulas kreskadon de la<br />
loĝantaro, elĉerpiĝon de subtera akvo,<br />
malŝparadon, malpurigadon kaj<br />
grandegajn, pli kaj pli katastrofajn<br />
rezultojn je klimatŝanĝoj pro homa agado.<br />
La sekvoj estas doloraj: sekeco kaj malsato,<br />
forperdo de kondiĉoj por postvivado,<br />
disvastiĝado de malsanoj transdonataj per<br />
akvo, deviga migrado kaj eĉ militaj<br />
konfliktoj".<br />
Kion fari antaŭ tia apokalipsa scenaro?<br />
La profesoro mem finas: "Praktikaj solvoj<br />
inkluzivas multajn elementojn, interalie pli<br />
bonan administradon de akvorimedoj,<br />
teknologiojn pli evoluintajn por pligrandigi
ایپمزادشان بهار 1392<br />
la efikecon en uzado de akvo kaj novajn<br />
investojn kune entreprenatajn fare de<br />
registaroj, fare de sektoro de entreprenistoj<br />
kaj fare de civilaj organismoj".<br />
SENKONTROLAJ SENTOJ<br />
Sed laŭ la sinsekvo de tagoj, tia<br />
problemo nepre kreskos, se oni ne starigos<br />
vere efikajn decidojn, kiujn oni ofte<br />
prokrastas. Eĉ en lokoj, kie tiu altvalora<br />
likvaĵo estas malabunda, homoj<br />
malrespektas tiun naturan elementon, sen<br />
kiu oni ne povas postvivi. Kiam homo<br />
havas senkontrolajn sentojn, tiam ĉio<br />
ĉirkaŭe kontaĝiĝas.<br />
ALIREBLECO AL TRINKEBLA AKVO<br />
Raporto de Luana Lourenço, el<br />
Agentejo Brasil, publikigita dum 2010j,<br />
informas al ni, ke “la mondo devos atingi la<br />
Celon de la Jarmilo redukti je duono la<br />
nombron da homoj sen alirebleco al<br />
trinkebla akvo. Kvin jarojn antaŭ la<br />
tempolimo por tiu celo, kiu estas 2015, 87<br />
procentoj el la monda loĝantaro disponas<br />
pri fontoj por liverado de trinkebla akvo, laŭ<br />
raporto hodiaŭ disdonita [je la 15-a de<br />
marto 2010], fare de Monda San-Organizo<br />
(MSO) kaj de Fonduso de Unuiĝintaj Nacioj<br />
por la Infanaro (Unicef). Malgraŭ la<br />
progreso rilate la alireblecon al trinkebla<br />
akvo, ciferoj pri salubrigo ankoraŭ estas<br />
malbonaj. Pli ol 2,6 miliardoj da homoj – 39<br />
procentoj el la tutmonda loĝantaro – plu<br />
restas sen tia servo. Laŭ tiu dokumento, tiu<br />
problemo ankoraŭ mortigas ĉiujare po 1,5<br />
miliono da infanoj malpli ol 5-jaraĝaj.<br />
Infanoj kaj virinoj, laŭ MSO kaj Unicef, estas<br />
la plej ofte atingataj de malfacila alirebleco<br />
al akvo kaj de manko de salubrigo.”<br />
Ni intencas timegigi neniun. Ni nur<br />
emas elstarigi informojn, kiuj postulas<br />
tujan sintenon de la surteraj loĝantaroj,<br />
nome por respekto al nia kolektiva loĝejo.<br />
Jen ni lasas la atentigojn. Ne manku do,<br />
flanke de registaroj kaj de la socio,<br />
nemalhaveblaj, realĝustigaj decidoj, dum<br />
ankoraŭ estas tempo. Se la afero estas<br />
malfacila, do ni komencu tuj!<br />
Kiel ĉiam, la Paroloj de Jesuo ŝajnas<br />
aktualaj. Kiam oni demandis Lin pri tio, kiel<br />
kondutos homoj kiam alproksimiĝos<br />
tempo de granda afliktiĝo, sciigitaj ekde la<br />
Malnova Testamento de la Sankta Biblio,<br />
tiam Li respondis, ke same kiel en la<br />
tempo de Noa kaj Lot, neglekto estos pli<br />
granda ol zorgoj postulataj de la seriozeco<br />
de la faktoj (Evangelio de Luko, 17:26 ĝis<br />
30). Ne necesas kredi pri “tiaj aferoj<br />
religiecaj” por percepti, ke fortkolora bildo<br />
desegniĝas.<br />
*José de Paiva Netto, verkisto, ĵurnalisto,<br />
radikomunikanto, komponisto kaj poeto,<br />
naskiĝis je la 2-a de marto 1941, en Rio-de-<br />
Ĵanejro, RJ, Brazilo. Li estas Direktoro-<br />
Prezidanto de Legio de Bona Volo (LBV), aktiva<br />
membro de Brazila <strong>Asocio</strong> de<br />
Amaskomunikiloj (ABI), de Brazila <strong>Asocio</strong> de<br />
Internaciaj Amaskomunikiloj (ABI Inter), de<br />
Nacia Federacio de Ĵurnalistoj (Fenaj), de<br />
International Federation of Journalists (IFJ), de<br />
Beletra Akademio en Centra Brazilo, de<br />
Sindikato de Profesiaj Ĵurnalistoj en Subŝtato<br />
Rio-de-Ĵanejro, de Sindikato de Verkistoj en<br />
Rio-de-Ĵ anejro, de Sindikato de<br />
Radikomunikistoj en Rio-de-Ĵanejro kaj de<br />
Brazila Unuiĝo de Komponistoj (UBC).<br />
Komentoj<br />
Han Zuwu - Ĉinio/ Homaro ne povos vivi en<br />
la mondo, se mankos al la mondo eĉ unu guto<br />
da akvo! Ni devas karigi la akvon! Bondezirojn<br />
al vi ĉiuj!<br />
Stanislavo - Germanio/ Jes, la akvo estas<br />
fudamento de la tuta vivo kaj nur kiam ĝi<br />
mankas, ni konstatas, ke ĝi estas pli valora ol<br />
oro! Tiuj kiuj ĝin sufiĉe havas ne taksas kaj<br />
multaj ekzemple en Afriko mortas pro manko<br />
de sufiĉa trinkebla akvo. Kun amika saluto<br />
Stanislavo.<br />
Jurij Kivaev - Rusio/ La artikolo "Monda Tago<br />
de Akvo", kies aŭtoro estas estimata S-ro José<br />
22<br />
22<br />
printempo 2013
23<br />
23<br />
زادشان 1392<br />
ایپم<br />
بهار<br />
Paivo Netto estas tre aktuala. Mi, kiel<br />
prezidanto de loka Esperanta grupo, baldaŭ<br />
priparolos la problemon kun la samgrupanoj.<br />
Certe ni scias, ke la problemo ne estas nova:<br />
prognozistoj asertas, ke sensala (dolĉa) akvo<br />
sur la Tero povos ĉesi al 2033j. Laŭ onidiro en<br />
Rusio 35 – 60% de trinkebla akvo ne<br />
kontentigas al sanitariaj normoj. Tamen estas<br />
komplikaĵoj, ligitaj kun trasportado de<br />
trinkebla akvo ĝis la konsumanto pro eluzita<br />
stato de akvoduktoj en multaj urboj de la<br />
lando. Koran dankon al LBV pro akra vidado<br />
de la problemo kaj klopodo plibonigi la staton.<br />
Amike Jurij.<br />
Saeed Ahmad Farani - Pakistano/ "Akvo<br />
estas Vivo, sen ĝi ia ajn vivoformo fariĝas<br />
neebla. Malpurigi ĝin estas krimo kontraŭ la<br />
Homaro." Ege bela kaj vera mesaĝo... Mi<br />
diskonigos la artikolon de José de Paiva Netto<br />
al miaj amikoj kaj ankaŭ sendos ĝin al revuoj.<br />
Granda laboro. Vere, homaro devas lervi<br />
respekti la naturon.<br />
Ding Ji - Ĉinio/ Ni tute subtenas vian<br />
alvokon, kaj opinias, ke estroj de registaroj en<br />
Rio 20 necese, aktuale akceptas vian alvokon<br />
[...]. Nur ni solidarece batalas unuiĝe al reakciaj<br />
agadoj, eblas vereefike sukcesi je Bona Volo.<br />
Alvoko estas propagando de por popola<br />
konscio prava, post kio ni nepre longtempe<br />
batlas sencxese. Ni, do, devus konstante<br />
organiziĝi por sukcesa Bona Volo, ne nur estas<br />
en Brazilo.<br />
Alicja Lewanderska-quednau - Germanio/<br />
Oni bone scias, ke sen pura akvo kaj aero ne<br />
povas ekzisti vivo. Estaĵoj bezonas precipe<br />
akvon kaj aeron. Ofte sciencistoj sendas al la<br />
publiko kaj al politikistoj apelojn por protekti<br />
ilin. En landoj, kie mankas akvo, la vivo de<br />
homo estas malfacila. En eŭropaj landoj<br />
ĝenerale ne estas manko de akvo, sed estas<br />
problemoj pri ĝia pureco. En niaj montaroj oni<br />
kutime sen timo kaj problemo povas trinki<br />
akvon rekte de fonto, kaj ĝi absolute alie<br />
gustas. Akvo estas fonto de sano, kaj malbona<br />
akvo estas fonto de malsano. Kiam homo<br />
naĝas en freŝa sana akvo ne nur purigadas sin,<br />
sed ankaŭ freŝiĝas kaj saniĝas. Akvo estas la<br />
rekta kaj mirakla donaco de Dio. Ni faru ĉion<br />
por pretekti ĝin.<br />
Voĉlega programo ankaŭ por<br />
<strong>Esperanto</strong><br />
Jen eta revolucia programeto per kiu eblas<br />
aŭskulti skribitan tekston en <strong>Esperanto</strong>.<br />
Legu sube kaj gluu ekzemple la unuan<br />
frazon en la programo (elektante unue<br />
<strong>Esperanto</strong> anstatau la lingvon kiun vi vidas<br />
unue). Mi provis kaj estis ravita pri la<br />
rezulto jam !!! Amuza ĉu ? Pludiru al viaj<br />
gekonatuloj.<br />
La komputila teknologio evoluas tre rapide<br />
ankaŭ en lingva tereno. Inter similaj aliaj<br />
projektoj, jen aperis programo, kiu kapablas<br />
laŭtlegi skribitan tekston en 32 lingvoj, inter ili<br />
ankaŭ en <strong>Esperanto</strong>.<br />
Kvalito de prononcado ankoraŭ varias ĉe<br />
diversaj lingvoj. La Esperanta versio estas<br />
ankoraŭ mankohava, sed ekzemple la hungara<br />
estas surprize tre bona, normale uzebla.<br />
Senpaga test-versio de tiu ĉi voĉlega<br />
programo estas provebla ĉe: http://<br />
www.oddcast.com/home/demos/tts/<br />
tts_example.php?var=1<br />
Ĉe pluraj lingvoj oni povas elekti inter la<br />
paroluloj, oni povas elekti ĉu parolu viro aŭ<br />
virino, kaj oni povas aldoni diversajn efektojn<br />
(ekzemple oni povas rapidigi aŭ malrapidigi la<br />
parolfluon).<br />
La programo estas vere impresiga, kaj<br />
instigas pensi pri baldaŭa estonto de lingva<br />
situacio: 1. voĉ-rekonaj/skribaj programoj, 2.<br />
maŝina tradukado, 3. tekstolegaj programoj --<br />
por ĉiu laŭ sia gepatra lingvo...<br />
Szilvási László<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
Elektis kaj tradukis: D-ro Keyhan Sayadpour<br />
De antikvaj tempoj, estis granda debato pri la roloj de genetiko<br />
kaj edukado al homa karaktero. Majstro Sadio (1184-1283?)<br />
forte kredis al elstara rolo de genetiko. La jena rakonto bone<br />
montras tion. Kelkajn versojn de la rakonto uzas irananoj kiel<br />
proverbojn (Kiel: eduko por fipopolo similas al pilk' sur kupolo;<br />
lupid' fine iĝas lupo eĉ kreskinte kun hom-grupo). Ĝuu legi ĝin.<br />
Sur monto sidis arabaj rabistaranoj kaj fermis la trairejon de l' karavanoj, pro<br />
iliaj minacoj la pasantaj urbanoj devis timi kaj la sultana armeo ne povis ilin limi.<br />
Ĉar estis alta rifuĝejo monto-pinta kion la rabistaro estis okupinta. Regnaj<br />
konsultistoj rekomendis la neceson malaperigi ilin, ĉar se ili longe persistos, solvo<br />
por forpeli ilin ne plu ekzistos.<br />
طايفهي دزدان عرب بر سر كوهي نشسته بودند و منفذ كاروان بسته و رعيت بلدان از مكايد ايشان مرعوب و<br />
لشكر سلطان مغلوب. بحكم آنكه ملاذي منيع از قلهي كوهي گرفته بودند و ملجاء و ماواي خود ساخته. مدبران<br />
ممالك آن طرف در دفع مضرات ايشان مشاورت همي كردند كه اگر اين طايفه هم برين نسق روزگاري مداومت<br />
نمايند مقاومت ممتنع گردد.<br />
24<br />
24<br />
Arbo kiu jam estas juna<br />
eĉ de vir' ne estas imuna,<br />
Sed post la pasado de jaroj<br />
ĝi ne eltireblos per ĉaroj,<br />
Fosil' povas esti fonto-ŝtopant',<br />
Nil' ne paseblas per elefant'.<br />
درختى كه اكنون گرفته است پاى<br />
به نيروى مردى برآيد ز جاى<br />
و گر همچنان روزگارى هلى<br />
به گردونش از بيخ بر نگسلى<br />
سر چشمه شايد گرفتن به بيل<br />
چو پر شد نشايد گذشتن به پيل<br />
printempo 2013
زادشان 1392<br />
ایپم<br />
بهار<br />
Finfine estis decidite iujn sendi kaj oportunan okazon atendi, ĝis kiam okazis<br />
rabistara atako al grupo kaj la rifuĝejo restis vaka por reĝa trupo. Kelkaj bravaj kaj<br />
spertaj batalantoj estis sendataj embuski sur la monto. Vespere revenis la rabistoj,<br />
malfortaj kaj pred-portaj. Ili l'armilojn kaj predojn al angulo ĵetis kaj la vestojn<br />
demetis. La unua atakinto al ili estis dormo. Kiam pasis okono da nokto:<br />
سخن بر اين مقرر شد كه يكي به تجسس ايشان برگماشتند و فرصت نگاه داشتند تا وقتي كه بر سر قومي<br />
رانده بودند و مقام خالي مانده، تني چند مردان واقعهديدهي جنگآزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان<br />
شدند. شبانگاهي كه دزدان باز آمدند سفر كرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنيمت بنهادند،<br />
نخستين دشمني كه بر سر ايشان تاختن آورد خواب بود. چندانكه پاسي از شب درگذشت:<br />
Sub la nigron la suno kuŝiĝis,<br />
En fiŝbuŝon Jona enbuŝiĝis.<br />
قرص خورشيد در سياهي شد<br />
يونس اندر دهان ماهي شد<br />
25<br />
25<br />
La brevuloj sin malkaŝis kaj la manojn de l' rabistoj kunligis kaj matene ilin al la<br />
kortego alvenigis. La reĝo ordonis ĉiujn ekzekuti. Hazarde estis junulo inter ili kies<br />
frukto de la junaĝo ĵus maturiĝis kaj kies herboj de la vizaĝ-herbejo ĵus kulturiĝis.<br />
Unu el la ministroj kisis la piedon de l' reĝ-trono kaj metis la vizaĝon de propeto<br />
sur la tero kaj diris: "Tiu knabo ankoraŭ ne manĝis frukton el la viv-ĝardeno kaj ne<br />
ricevis profiton de la junaĝo. La antaŭvido el viaj moŝtaj pardonemo kaj<br />
bonkonduto estas tia ke pardoninte lin vi favoru al mi." Tiu eldiro ne plaĉis al la<br />
reĝo kaj koleretinte li diris:<br />
دلاورمردان از كمين بدر جستند و دست يكان بر كتف بستند و بامدادان به درگاه ملك حاضر آوردند. همه را<br />
به كشتن اشارت فرمود. اتفاقا در آن ميان جواني بود ميوهي عنفوان شبابش نورسيده و سبزهي گلستان عذارش<br />
نودميده. يكي از وزرا پاي تخت ملك را بوسه داد و روي شفاعت بر زمين نهاد و گفت: اين پسر هنوز از باغ<br />
زندگاني برنخورده و از ريعان جواني تمتع نيافته. توقع به كرم و اخلاق خداونديست كه به بخشيدن خون او بربنده<br />
منت نهد. ملك روي از اين سخن درهم كشيد و موافق راي بلندش نيامد و گفت:<br />
"Noblulajn radiojn ne ensorbas fi-popolo<br />
Eduki ilin similas al pilk' sur kupolo"<br />
پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است<br />
تربيت نااهل را چون گردكان برگنبد است<br />
Ilian figeneracion sentestikigi kaj ilian genton elradikigi estas pli inde ĉar fajron<br />
estingi kaj fajreron preterlasi kaj vipuron mortigi kaj vipuridon preterpasi ne estas<br />
agoj de saĝuloj.<br />
نسل فساد اينان منقطع كردن اوليتر است و بيخ تبار ايشان برآوردن، كه آتش نشاندن و اخگر گذاشتن و افعي<br />
كشتن و بچه نگه داشتن كار خردمندان نيست.<br />
Eĉ se pluvas vivo-akvo el nubo<br />
De salik' vi ne ricevas vinberon<br />
Ne vivu kune kun malnoblaj homoj<br />
De bambus' vi ne ricevas sukeron<br />
ابر اگر آب زندگى بارد<br />
هرگز از شاخ بيد بر نخورى<br />
با فرومايه روزگار مبر<br />
كز نى بوريا شكر نخورى<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
La ministro aŭdis tion. Li vole nevole akceptis kaj laŭdis la taŭgecon de la reĝa<br />
opinio kaj diris: "Tio kion via moŝto, daŭru vi reĝeco, diras estas ja vera ĉar se li<br />
edukiĝus vivante inter fiuloj li ricevus ilian naturon kaj iĝus unu el ili, sed mi<br />
esperas ke komunikante kun nobluloj li bone edukiĝu kaj ricevu la naturon de<br />
saĝuloj ĉar li ankoraŭ junas kaj la kondutoj de kverelo kaj malobeo ne radikis en<br />
lia menso kaj estas dirite ke: "Ĉiu ido naskiĝas laŭ unu sama esenco kaj la gepatroj<br />
igas lin judo, kristano, aŭ zoroastrano."<br />
وزير اين سخن بشنيد. طوعا و كرها بپسنديد و بر حسن راي ملك آفرين خواند و گفت: آنچه خداوند، دام<br />
ملكه، فرمود عين حقيقت است كه اگر در صحبت آن بدان تربيت يافتي طبيعت ايشان گرفتي و يكي از ايشان<br />
شدي، اما بنده اميدوار است كه در صحبت صالحان تربيت پذيرد و خوي خردمندان گيرد كه هنوز طفلست و<br />
سيرت بغي و عناد در نهاد او متمكن نشده و در خبرست: كل مولود يولد على الفطرة فابواه يهودانه او ينصرانه او<br />
Kun fiuloj amikiĝis Lot-edzin' (1)<br />
يمجسانه.<br />
با بدان يار گشت همسر لوط<br />
Ŝia profeta aparten' perdiĝis.<br />
Mallonge la hundo de kavkompanoj (2)<br />
Estis kun bonuloj kaj konvertiĝis.<br />
خاندان نبوتش گم شد<br />
سگ اصحاب كهف روزى چند<br />
پى نيكان گرفت و مردم شد<br />
La ministro diris tiel kaj kelkaj proksimuloj de la reĝo kuniĝis kun li ĝis la reĝo<br />
nuligis lian ekzekuton kaj diris: "Kvankam mi akceptis pardonon sed ne ties<br />
bonon!<br />
اين بگفت و طايفهاي از ندماي ملك با وي بشفاعت يار شدند تا ملك از سر خون او درگذشت و گفت: بخشيدم<br />
اگرچه مصلحت نديدم.<br />
26<br />
26<br />
Pri malamiko diris Zal al Rostam: (3)<br />
"Konsideru lin febla neniam,<br />
Fonteta akvo estas malforta jam,<br />
Sed en rivero droni povas eĉ lam'."<br />
دانى كه چه گفت زال با رستم گرد<br />
دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد<br />
ديديم بسى، كه آب سرچشمه خرد<br />
چون بيشتر آمد شتر و بار ببرد<br />
Ĉiaokaze oni prizorgis la junulon kun kareso kaj komforto kaj metis edukistojn<br />
por eduki lin ĝis li lernis bone paroli kaj dece sin kontroli kaj lerte konduti ĉe la<br />
reĝo kaj li ŝajnis meritoplena al ĉiuj. Foje la ministro parolis iomete pri liaj ecoj ĉe<br />
la reĝo, ke la edukado efikis sur li kaj la malnovan malsaĝon forpelis de lia naturo.<br />
La reĝo ridetis kaj diris:<br />
فيالجمله پسر را بناز و نعمت برآوردند و استادان به تربيت او نصب كردند تا حسن خطاب و رد جواب و آداب<br />
خدمت ملوكش درآموختند و در نظر همگان پسنديده آمد. باري وزير از شمايل او در حضرات ملك شمهاي<br />
ميگفت كه تربيت عاقلان در او اثر كرده است و جهل قديم از جبلت او بدر برده. ملك را تبسم آمد و گفت:<br />
"Lupid' fine iĝas lupo<br />
Eĉ kreskinte kun hom-grupo"<br />
عاقبت گرگ زاده گرگ شود<br />
گرچه با آدمى بزرگ شود<br />
printempo 2013
زادشان 1392<br />
ایپم<br />
بهار<br />
Preskaŭ du jaroj pasis. Aro da lokaj huliganoj aliĝis al la junulo kaj faris ĵuron.<br />
En oportuna okazo li mortigis la ministron kaj liajn ambaŭ filojn kaj ŝtelis<br />
senmezuran riĉon kaj en rabistara kavo anstataŭigis sian patron kaj fariĝis<br />
ribelanto. La reĝo metis la mirfingron inter siajn dentojn kaj diris:<br />
سالي دو برين برآمد. طايفهي اوباش محلت بدو پيوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزير و هر<br />
دو پسرش را بكشت و نعمت بيقياس برداشت و در مغازهي دزدان بجاي پدر نشست و عاصي شد. ملك دست<br />
تحير به دندان گزيدن گرفت و گفت:<br />
"El feraĉo bona glavo ne fareblas<br />
el fihomo eduk' ne faras sinjoron<br />
Pluvo kies util' ne argumenteblas<br />
Faras en dezert' vepron, en ĝarden' floron<br />
شمشير نيك از آهن بد چون كند كسى؟<br />
ناكس به تربيت نشود اى حكيم كس<br />
باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست<br />
در باغ لاله رويد و در شوره زار خس<br />
Sur sala tero ne kreskas hiacint'<br />
Ne verŝu sur ĝin semon kaj laboron<br />
Favori maliculon similas al<br />
زمين شوره سنبل بر نياورد<br />
در او تخم و عمل ضايع مگردان<br />
نكويى با بدان كردن چنان است<br />
27<br />
27<br />
Malfavori meritplenan sinjoron<br />
NOTO:<br />
1- Loto estis profeto sendita al Sodomo por averti ties<br />
anojn pri iliaj malvirtoj (sodomio) sed ili ne akceptis<br />
kaj Dio detruis la urbon. Lot-edzino ne akompanis<br />
sian edzon kaj mortis dum detruo.<br />
2- En eŭropo ili famas kiel sep dormantoj.<br />
3- Zal kaj Rostam – patro kaj filo – estas inter la ĉefegaj<br />
herooj en la plej fama persa poemlibro epopea<br />
Ŝahname, la majstroverko de Ferdoŭsio (940–1020).<br />
كه بد كردن بجاى نيكمردان<br />
<br />
<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
IREA Raportas<br />
IREA aktivado dum la pasinta <strong>Irana</strong> jaro<br />
En la jaro 1391, laŭ la <strong>Irana</strong> Kalendaro, IREA spertis mankon de kelkaj aktivuloj. S-roj Reza<br />
Torabi kaj Mahmud Mirbozorgi forlasis la landon kaj ilia manko estis sentita dum la jaro. Malgraŭ<br />
tio, IREA aktive agis kaj sukcesis multon fari.<br />
Ni denove aperigis la revuon “<strong>Irana</strong> Esperantisto”. Dum la jaro publikiĝis kvar numeroj de tiu ĉi<br />
revuo sur-rete, en la propra retejo de IREA, kiu estis lanĉita en la unua monato de la pasinta jaro.<br />
La adreso de la retejo estas: www.espero.ir.<br />
Dum la jaro, ni okazigis regule “Monata Prelego” kiu dekjariĝis kaj ni festis la dekjariĝon de tiu<br />
programo. La temoj de prelegoj estis diversaj. Krome ni regule kunvenis kadre de “MoRo”<br />
programoj. Tiuj ĉi Monataj Renkontiĝoj estis ŝanco por renkonti novajn vizaĝojn kaj interbabili<br />
diversajn temojn laŭvole ne nur en <strong>Esperanto</strong>, sed ankaŭ Perse, France kaj eĉ hispane! Krom<br />
“Monata Prelego” kaj “MoRo”, aliaj okazaĵoj laŭnecese estis aranĝita. Sube ni resumas la okazaĵojn<br />
kiuj komenciĝis 20-an de Marto 2012 laŭ la kristana kalendaro. Esperante ke la ĵus komencita jaro<br />
1392 kunportos pli da aktivecoj por IREA kaj ni prosperu pli.<br />
Dato<br />
Dato laŭ<br />
<strong>Irana</strong><br />
Kalen-<br />
Evento<br />
07.03.2013 1391/12/17 Antaŭ-Noŭruza Kunveno<br />
Klarigoj<br />
26.02.2013 1391/12/08 Prelego Temo: "Sudafriko"<br />
04.02.2013 1391/11/16 MoRo(Monata Renkontiĝo) Loko: Kafejo Hiĉ<br />
24.01.2013 1391/11/05 Prelego S-ro Mamduhi: "Eko-vilagxo: savanta solvo"<br />
07.01.2013 1391/10/18 MoRo(Monata Renkontiĝo) Loko: Sara Kafejo<br />
25.12.2012 1391/10/05 Prelego Temo: Simpleco<br />
28<br />
28<br />
14.12.2012 1391/09/24 Zamenhof-Tago<br />
01.12.2012 1391/09/11 Prelego Temo: La rakonto pri Keux<br />
11.11.2012 1391/08/21 MoRo(Monata Renkontiĝo)<br />
28.10.2012 1391/08/07 Prelego "Pri Lingvistiko", S-ro Omid Rohanian<br />
07.10.2012 1391/07/16 MoRo(Monata Renkontiĝo)<br />
22.09.2012 1391/07/01 Monata Prelego "Pri Ĉilio", S-ro Daniel<br />
13.09.2012 1391/06/23 MoRo(Monata Renkontiĝo) Vizito de S-ino Saghafian<br />
26.08.2012 1391/06/05 Monata Prelego Preleganto: Hamzeh Ŝafii<br />
22.08.2012 1391/06/01 Renkonti kun Bruno Henry Franca E-isto Vizitas IREA-oficejon<br />
12.08.2012 1391/05/22 MoRo(Monata Renkontiĝo)<br />
29.07.2012 1391/05/08 Monata Prelego Temo:"Sociologio de metroo 2"<br />
13.07.2012 1391/04/23 Kunveno Festo okaze de 125-jariĝo de <strong>Esperanto</strong><br />
24.06.2012 1391/04/04 Monata Prelego Temo:"Sociologio de metroo"<br />
12.06.2012 1391/03/23 MoRo<br />
28.05.2012 1391/03/08 Monata Prelego Temo:"psikologio kaj mistikismo"<br />
18.04.2012 1391/02/29 Ekskurso Ĉitgar Parko<br />
29.04.2012 1391/02/10 Monata Prelego<br />
Temo: "Minimumismo en fasonado<br />
kaj arĥitekturo"<br />
22.04.2012 1391/02/03 Kunveno Vizito de Amelia Tomaseviĉ<br />
09.04.2012 1391/01/21 MoRo Monata Renkontiĝo<br />
Raportis: H Shafii<br />
printempo 2013
زادشان 1392<br />
ایپم<br />
بهار<br />
Scienca Termino<br />
Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-<br />
Biblioteko, STEB<br />
Lingvon oni lernas por utiligi ĝin. La uzado en<br />
sciencaj kaj profesiaj kampoj tamen postulas –<br />
krom la entuziasmo – ankaŭ termin-arojn kaj<br />
fakajn esprimojn.<br />
Antaŭ ol verki iun ajn sciencan aŭ fakan<br />
artikolon oni devas konatiĝi kun la jam ekzistantaj<br />
terminoj, fakaj esprimoj kaj parolturnoj. Nia<br />
Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-Biblioteko, STEB<br />
intencas helpi ĝuste en tiu tereno.<br />
Por koncentri la fortojn, en STEB ni deponas<br />
verkojn ĉefe el sfero de teknikaj sciencoj, kies<br />
produktado estas pli komplika pro la kunligitaj<br />
teknikaj ilustraĵoj, figuroj, tabeloj ktp.<br />
Grandan parton de la biblioteka enhavo<br />
prizorgis kunlaborantoj de la <strong>Esperanto</strong>-Centro<br />
Eventoj (Szilvási László, Mészáros István, Vári<br />
Csilla, Axel Ország-Krysz, k.a), kiuj ekde la jaro<br />
2000 retajpis aŭ skanis kaj provlegis plurcentojn de<br />
malnovaj, ne plu haveblaj libroj, revuoj, artikoloj.<br />
Grandan dankon ankaŭ al ĉiuj entuziasmaj eksteraj<br />
helpantoj, kunlaborintoj!<br />
E@I lanĉis prikomputilan blogon<br />
29<br />
29<br />
E@I denove prizorgas gravaĵon kaj lanĉis novan projekton. Kiel nomo de organizo<br />
diras (<strong>Esperanto</strong>@Interreto) ankaŭ ĉi tiu projekto ligitas al <strong>Esperanto</strong> kaj interreto, sed nun iomete<br />
alie.<br />
Ĝis nun ni vidis bonegajn retpaĝarojn pri kaj por <strong>Esperanto</strong><br />
(lernu.net, lingvo.info, interkulturo.net, ...). Nun ni povas interkonatiĝi kun retpaĝar' en<br />
<strong>Esperanto</strong> pri interreto. La unua en vico estis multlingva prikomputila vortaro Komputeko.net, nun<br />
post frazoj alvenas artikoloj. Prikomputila novaĵejo mankis sed ĉi incizuro pleniĝas. Kia estas<br />
nova blogo, kiu kuntribuadas kaj pri kio oni skribas?<br />
Kiel blogo, ankrita en retadreso http://blogo.ikso.net, informas: "La paĝo estas preparata kaj<br />
konstruata." Tio diretas pri kvalito de paĝar' kaj artikoloj sed komenci oni devas. Nuntempe, laŭ<br />
informoj de informpaĝo, pri la blogo okupiĝas jenaj personoj: Peter BALÁŽ, Jevgenij GAUS,<br />
Slavik IVANOV kaj Yves NEVELSTEEN. Ĉiuj estas aktivaj membroj de E@I (kaj mi ne scias de<br />
kio aliaj ankaŭ) do skribado de artikoloj prokomputilaj ne estas oftega. Ankaŭ pro tio estas<br />
kunlaboro bonvenatega, sufiĉas sendi retpoŝton al blogo(ĉe)ikso.net kun via priskribo. Anakŭ mi<br />
uzis ĉi eblecon (vizitota paĝar', bona reklamo de E@I, kaj ĉefe ebleco disvastigi miajn grandajn<br />
konojn. Nune iomete koleras min ligileco kun <strong>Esperanto</strong> kiel lingvo (tradukoj de gravaj retpaĝaroj,<br />
programaroj, skribmanieroj deĉapelitaj literoj en diversaj operaciumoj) sed tio apartenas al<br />
<strong>Esperanto</strong>. Feliĉe progresas ankaŭ temoj pri libera programaro, Linux kaj Windows ktp.<br />
Pri kialoj pro kreado de blogo oni skribas je informpaĝo:<br />
En la nuntempa mondo ofte ju pli klera vi estas pri komputilaj aferoj, des pli efike vi povas<br />
funkcii en diversaj okazoj. Kaj ne eblas per unu fojo ĉion ellerni, se vi vere volas fruktodone labori<br />
kaj havi altkvalitajn rezultojn, vi devas konstante sekvi la progreson - kiuj novaj teknikoj ekzistas?<br />
kiel tiuj teknikoj povas esti utilaj al mi? kiel plej efike eblas eluzi ĉiujn ekzistantajn eblojn? - estas<br />
multe da respondindaj demandoj. Bedaŭrinde oni ne ĉiam havas sufiĉe da tempo por serĉado de<br />
tiuj respondoj. Estus bone, se ili troveblus en unu loko. Ĝuste pro tio ni kreis tiun ĉi blogon.<br />
Vi vidas ke ekde nun ni havas plian komputilinformejon, E@I novan projekton, aŭtoroj eblecon<br />
skribi sur fama paĝaro kaj kompreneble ni partoprenas je ekesto de nova komputika komunumeto.<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
Libroprezento<br />
Tiu ĉi libro estas frukto de internacia kunlaboro en kiu mi ankaŭ partoprenis. La libro baziĝis sur<br />
romano "Kim Van Kieu" de Thanh de Tam Tai Nhan, ĉina verkisto. Nguyen Du, vjetnama poeto,<br />
faris poemaron "la rakonto pri Kjeŭ" laŭ tiu romano. En la poemaro, personaj kaj geografiaj nomoj<br />
estas ĉinaj sed la pensoj kaj sentoj estas vjetnamaj. Tiu ĉi verko estas la plej granda vjetnama<br />
literaturaĵo kun 3254 versoj. Oni povas diri ke tio estas Ŝahname de vjetnamoj. La libro estas tiom<br />
grava en la ĉiutaga vivo de vjetnamoj ke oni uzas ties personojn kiel simbolojn: bela kiel Thuy Kieu<br />
(Kjeŭ), ĵaluza kiel Hoan Thu, perfida kiel Ho Ton Hien, kaj aliaj. La poemaro estas tradukita al<br />
multaj lingvoj, eĉ kelkfoje.<br />
30<br />
30<br />
Internacia grupo: Supre maldekstere, Baldur Ragnarsson; supre dekstere, Gerit Berveling; malsupre<br />
dekstere, Renato Coresetti; kaj malsupre maldekstere, Keyhan Sayadpour.<br />
Esperantan tradukon faris Le Cao Phan. Li jam tradukis ĝin al la anglan kaj francan. Eksa<br />
prezidanto de UEA, s-ro Renato Corsetti aprobis ĝin en 2006 sed petis ties plibonigon. Le Cao<br />
Phan plibonigis kun helpo de Vjetnama <strong>Esperanto</strong>-<strong>Asocio</strong>. En la jaro 2011, estiĝis internacia<br />
laborgrupo por revizii ĝin. Tio inkluzivis fari necesajn ŝanĝojn, kaj taŭgajn rimojn kaj ritmojn, kaj<br />
finredakti ĝin. Baldur Ragnarsson, 82-jaraĝa islanda literaturisto, prezidis la grupon. Li faris la plej<br />
multan laboron kaj finredaktis la libron. 71-jaraĝa Renato Coresetti havis la duan rolon, li ankaŭ<br />
estis la kunordiganto de la grupo per e-poŝto. Gerit Berveling, 68-jaraĝa nederlandano, estis<br />
grupano sed pro malsano helpis malmulte. Mi reviziis preskaŭ kvinonon de la libro, ĝuste tiom<br />
kiom mi promesis komence. Usonano Russ Williams ne reviziis sed lia komputila program kiu<br />
kontrolis ritmojn, multe helpis. La vjetnama grupo konsistis el Nguyen Thi ngoc Lan (lingvaj<br />
aferoj), Nguyen Thi Phuong Mai (lingvaj kaj teknikaj aferoj), Nguyen Xuan Thu (administraj aferoj),<br />
printempo 2013
زادشان 1392<br />
ایپم<br />
بهار<br />
kaj Vuong Quoc Cuong (teknikaj aferoj). Ilia ĉefa tasko estis kontrolo de la esperanta traduko por<br />
esti konforma la la originalo.<br />
La rezulto estas Esperanta traduko poezia. La nombro de silaboj kaj la lokoj de akcentoj ne<br />
estas kiel tiuj en la originalo sed estas harmoniaj. Ĝi aĉeteblas de UEA kontraŭ 18 eŭroj (sesona<br />
rabato).<br />
Mi reviziis 500 versojn (800-1000, 1100-1300, 1600-1700, kaj 2100-2200). Jen specimeno de la<br />
libro por via plezuro.<br />
31<br />
31<br />
La propono vere tuŝis lian koron,<br />
Surĉevale li alcelis al la foro!<br />
Sur klarakvo la ĉielo speguliĝis,<br />
blua fumo ŝvebis, montoj sunbruliĝis.<br />
Edzinaj ĉevaloj pro la vip-minaco<br />
plirapidis al gepatra la palaco.<br />
La filino tuj rakontis al patrino,<br />
Kiel nigriĝis pro Thuc nun la destino.<br />
Diris ŝi: “Se tiam montrus mi ĵaluzon,<br />
Li hontus sed tio ne havus ian uzon.<br />
Do, la kapon mi turnis indiferente,<br />
Tamen preparante planon ruz-silente.<br />
Ĝis Lam Tri longdaŭrus la vojaĝ' surtere,<br />
pli rapide atingeblus ĝi surmar.<br />
Boaton havigis mi kaj servdungitojn,<br />
por ĉi tien tiri ŝin, la kateniton.<br />
De miaj punoj ne restos ŝi imuna,<br />
Ŝi iĝos freneza por sufero puna.<br />
Unue mistraktoj ilin ja sufokos,<br />
Post tio, ĉiuj laŭvice ilin mokos!"<br />
Plaĉis al patrino Hoan la ruza plano,<br />
ŝi ordonis helpi al Hoan tuj per mano.<br />
Barko forta kontraŭ vento, kontraŭ nubo,<br />
sur kiu Ĥujen kaj Un servis nun sen dubo.<br />
Pri l’ misio ili bone informiĝis,<br />
Boatiri ĝis Te ĉiu plentaŭgiĝis.<br />
De kiam Kjeŭ plu post la kurtenoj sidis,<br />
la ĉagrenon inter sentoj ŝi dividis.<br />
La gepatroj kline al morus' similas.<br />
Kiel zorgi ilin, nu, tre malfacilas.<br />
Hararo mallonga ŝultron jam atingis,<br />
Amoĵur' iama; sorto ĝin estingis.<br />
D-ro K. Sayadpour<br />
Printempo 2013
ایپمزادشان بهار 1392<br />
IREA-Komitato Sinprezentas<br />
Mi naskiĝis en la jaro 1964 en Tehrano. En la<br />
jaro 1981 mi komencis lerni E-on.<br />
Simin Emrani:<br />
Instrui E-on unuafoje mi eksperimentis pri la<br />
kurso de infanoj kiel instru-helpantino en la jaro<br />
1986 kaj aktivis pri E-o movado divers-kampe de<br />
tiam ĝis nun. Mi klopodas pridiri la bazajn.<br />
En la jaro 1989 aliĝis al UEA kaj tiam miaj e-kursoj okazis laŭ skeĉo-metodo en kiuj mi instruis,<br />
kaj en la jaro 1997 aliĝo al ILEI kaj ĝia sekcio en Irano -IRLEI- sed ĉi-foje kiel gvidanto de<br />
koresponda kurso tra la lando. Mi estis feliĉa, ĉar mi povis honori al miaj lernantoj inter kiuj ekz-e<br />
forte flamis la talento de Saeed Borhani en la direkto de UEA- projekto "La Lingvo de Paco". Li<br />
okupiĝis instrui E-on al la rifuĝintoj afganaj en sia urbo Mashhad kaj ankaŭ la kursojn en sia<br />
universitato. Kaj ankaŭ kelkaj aliaj.<br />
En la jaro 2003 la sezon-revuo Esp- persa "<strong>Irana</strong> Esperantisto" ricevis ŝtatan permesilon. Mi kiel<br />
unu el redakcianoj ĉi-terene kaj nun rete kiel ĉefredaktorino respondecas.<br />
En la jaro 2004 mi jesis kunlaboron pri la perso-Esperanta vortaro kies aŭtoro estis la majstro s-<br />
ro Aref Azari honora membro de UEA kaj honora eksprezidanto de IREA (<strong>Irana</strong> <strong>Esperanto</strong> <strong>Asocio</strong>).<br />
Post ĉi tiu parto la registaro de IREA proponis min la postenon kiel ĝenerala sekretario (2003-<br />
2009). En la jaro 2007 printempe, mi estis akceptita oficiale kiel IREano (Internacia Rajtigita<br />
Ekzamenantaro) depende al IRLEI / UEA.<br />
Miaj proponoj estas samaj kiel miaj pasintaj agadoj pri la movado ankaŭ en nia lando.<br />
Mia nomo estas Ahmad Reza Mamduhi. Mi<br />
naskiĝis en 1960. Mi eklernis <strong>Esperanto</strong>n 16- aŭ<br />
17-jaraĝe ĉefe helpe de anglalingvaj<br />
Ahmad Reza Mamdoohi:<br />
memlernolibroj kaj vortaroj.<br />
Mi estis la unua ĉefdelegito de UEA en Irano<br />
en la 1980aj jaroj. Ankaux nun mi estas<br />
ĉefdelegito de UEA en Irano. Mi estis la prezidanto de la <strong>Irana</strong> <strong>Esperanto</strong>-<strong>Asocio</strong> dum du sinsekvaj<br />
periodoj.<br />
Mi estas membro de UEA, IREA kaj Internacia Rajtigita Ekzamenantaro (IRE). Mi verkis<br />
perslingvan lernolibron por lerni/instrui <strong>Esperanto</strong>n, nomatan "La plej facila lingvo de la<br />
mondo" (en la persa: Asantarin Zabane Donja). Ĝi aperis en Tehrano per Arviĝ-eldonejo en 2005.<br />
Mia dua libro estas perslingva enciklopedieto pri <strong>Esperanto</strong> titolita "La Fenomeno <strong>Esperanto</strong>: la<br />
solvo de la internacia lingvo-problemo" (en la persa: Padideje <strong>Esperanto</strong>: rahe-halle moŝkele<br />
zabane bejnol-melali). Ĝia ĉefa kerno estas kompleta traduko de la fame konata verko de la<br />
karmemora William Auld nomata La fenomeno <strong>Esperanto</strong>, eldonita en 1987 okaze de 100-jariĝo<br />
de <strong>Esperanto</strong> sur ĉ. 100 paĝoj. Ĝiaj aldonitaj partoj ekz-e estas pri historieto de <strong>Esperanto</strong> en la<br />
mondo kaj Irano, biografieto de d-ro Zamenhof, eldiraĵoj de mondaj famuloj pri <strong>Esperanto</strong>, la<br />
ekesto kaj evoluado de planlingvoj, instruadeto de <strong>Esperanto</strong>, kaj Volapuk kaj Loglan kiel ekz-oj<br />
de antaŭ- kaj post-Esperantaj planlingvoj, ... Ĝi aperis en Tehrano per Arviĝ-eldonejo en 2006.<br />
Mi kontribuis/as ankaŭ al <strong>Irana</strong> Esperantisto, la dulingva sezon-revuo en E-o kaj la persa. Mi ankaŭ<br />
prelegas de tempo al tempo kadre de preleg-serio organizata far d-ro Keyhan Sayadpour.<br />
Mi kredas ke ju pli pasas la tempo, des pli bezonata farigxas <strong>Esperanto</strong> kiel internacia komunlingvo.<br />
32<br />
32<br />
printempo 2013
زادشان 1392<br />
ایپم<br />
بهار<br />
Estante en cifera epoko, mi kredas ke ni bezonas agi pleje cifere en cxiu tereno: de varbado kaj<br />
instruado pere de interreto kaj eposxto, tra eldonado de diversspecaj materialoj en kaj pri nia<br />
lingvo, gxis praktika utiligado de <strong>Esperanto</strong> por diversaj celoj.<br />
Mi kredas ke ni, la E-istaro, riĉigu <strong>Esperanto</strong>n tiel multe - precipe en interreto - ke ekzistu en ĝi<br />
valoraj respondoj al onies plej-serĉataj demandoj. Tiel oni certe elspezus sufiĉe da tempo por lerni<br />
E-on. Esperante tiun tagon, ni pliigu kontribuaĵojn kvante kaj kvalite!<br />
Mia nomo estas Saeid Nami, Mi estas 59<br />
jaraĝa. Tiu ĉi lingvo (<strong>Esperanto</strong>) influis al mi per<br />
konatiĝi kun la aliaj kulturoj de diversaj landoj en<br />
Saeid Nami:<br />
la mondo. Fakte <strong>Esperanto</strong> malfermis novan<br />
fenestron por mi.<br />
Mi esperantistiĝis preskaŭ antaŭ 5 jaroj.<br />
Kompreneble mi scias ke mi estas ankoraŭ komencanto, eble tio estas unu el la kialoj ke mi estis<br />
ne tute aktiva, kaj ankaŭ alia kialo estas ke mi loĝas en urbeto Ramsaro. Tamen mi deziras<br />
kandidati por komitataneco. Interalie, nuntempe mi estas skribanto la vortaron de karmemora<br />
Azari(<strong>Esperanto</strong>-Persa) per la softvaro (Microsoft Excel). Mi esperas fini tiun frue.<br />
Do, mi sube skribas tion kion mi klopodos realigi kaze de elektiĝo kiel komitatano:<br />
1- Agi por progreso kaj sukceso de nia asocio.<br />
2- Kunlabori kun aliaj komitatanoj.<br />
3- Laŭ eble partopreni en komitat-kunsidoj.<br />
33<br />
33<br />
En 1967 mi naskiĝis en urbo Maŝhad, kie mi<br />
pasis plejmulton da mia vivo. Mi studis<br />
D-ro Keyhan Sayadpour:<br />
ĝeneralan medicinon en Maŝhad kaj diplomiĝis<br />
en 1992. Post militservo kaj la servo en foraj<br />
regionoj, mi akceptiĝis por specialista kurso pri<br />
pediatrio (infanmedicino) kaj diplomiĝis en 2000.<br />
Mi edziĝis kun d-ino Mahsan Seifoddin. Ekde 2002 mi translokiĝis al Tehrano kaj studis<br />
subspecialistan kurson pri pediatria kardiologio(infanaj kormalsanoj). Nun mi laboras kiel<br />
universitata profesoro en Teherana Universitato de Medicinaj Sciencoj (Infana Medicina Centro).<br />
Mi eklernis E-on en 1985. Jen resumo de miaj agadoj:<br />
Organize: Prezidanto de IREA, Ĉefdelegito de UEA en Irano, fakdelegito de UEA, vicprezidanto<br />
de UMEA, organizanto de "esperantaj prelegoj"<br />
Literature: Nova Talento dum belartaj konkursoj de UEA, reviziinto de la libroj "Trezoro de<br />
araba literaturo" kaj "La Rakonto pri Kieu", kolektinto de la poemaro "Versoj de Persoj",<br />
tradukanto de "Golestan"<br />
Miaj planoj: Realigi la projekton "E-domo", reaktivigi IREJOn, daŭrigi la pasintajn aktivadojn.<br />
Mi esperantistiĝis antau 25 jaroj, mi nun estas<br />
46 jaraĝa. Tio signifas ke preskaŭ duonon de mia<br />
vivo, mi pasigis kun <strong>Esperanto</strong>. Dum tiuj ĉi jaroj,<br />
Hamzeh Shafiee:<br />
mi kiel ĉiuj aliaj iranaj esperantistoj revis kaj<br />
klopodis pri la progreso de la lingvo en Irano.<br />
Dum la pasintaj tri jaroj, la nuna komitato faris<br />
preskau nenion. Mi bedauras pro tio. Tio estas la<br />
kialo por mia kandidatiĝo por komitataneco.<br />
Do, mi sube skribas tion kion mi klopodos realigi kaze de elektiĝo kiel komitatano:<br />
1– Reguligi komitat-kunsidojn, au minimume virtualajn komitat-kunsidojn pere de interreto.<br />
2- Labori por starigo de provincaj filioj, tiel ke niaj amikoj en provincoj instigu al pli da kunlaboro.<br />
3- Agi por progreso kaj sukceso de nia asocio.<br />
Printempo 2013
De:<br />
ایپمزادشان بهار 1392<br />
Gazetara Komuniko: “Justa Komunikado”<br />
Islando, Rejkjaviko<br />
Kaj …<br />
Ĝis:<br />
Antaŭaj numeroj disponeblas<br />
Nomo:<br />
Familia Nomo:<br />
De numero:<br />
Adreso:<br />
Poŝt-kodo:<br />
E-poŝto:<br />
Ĝis numero:<br />
Sendu la peton al la adreso:<br />
E-poŝto: info@espero.ir<br />
Telefono:<br />
Bonan legadon,<br />
<strong>Irana</strong> Esperantisto<br />
Ĉe www.espero.ir troveblas.<br />
<strong>Esperanto</strong>-parolantoj kampanjos dum 2013 por<br />
lingva justeco per la slogano "Justa<br />
Komunikado", kunlige kun la 98a Universala<br />
Kongreso de <strong>Esperanto</strong>, kiu okazos en la prestiĝa<br />
Centro Harpa, Rejkjaviko, Islando, kun ĉirkaŭ<br />
1.000 partoprenantoj el pli ol 50 landoj. La<br />
Kongreso havos la saman temon.<br />
Post mallonga periodo de 125 jaroj <strong>Esperanto</strong><br />
nun estas inter la plej uzataj 100 lingvoj, el 6.800<br />
lingvoj parolataj en la mondo. Ĝi estas la 30a<br />
plej uzata lingvo en Vikipedio el 285 lingvoj<br />
(11a de februaro 2013). <strong>Esperanto</strong> estas uzata<br />
inter la lingvoj elektitaj de Google, Skype,<br />
Firefox, Ubuntu kaj Facebook. Google Translate,<br />
la traduka programo de Google, lastatempe<br />
aldonis la lingvon al sia prestiĝa listo de 64<br />
lingvoj. Ankaŭ la hodiaŭaj tuŝekranaj<br />
poŝtelefonoj kapablas uzi la <strong>Esperanto</strong>n.<br />
<strong>Esperanto</strong> estas oficiale instruata en 150<br />
universitatoj kaj aliaj institucioj de supera<br />
instruado, kaj en 600 elementaj kaj bazgradaj<br />
lernejoj en 28 landoj. Ĝi havas riĉan literaturon<br />
konsistantan el pli ol 50.000 titoloj, kun novaj<br />
eldonaĵoj aperantaj ĉiusemajne. Krom plurlandaj<br />
podkastaj radioelsendoj ekzistas ankaŭ 24-hora<br />
radiostacio kun la nomo "Muzaiko" kaj ankaŭ<br />
reta televido en Ĉinujo.<br />
La progreso de <strong>Esperanto</strong> estis bremsata pro<br />
antaŭjuĝoj kaj pro manko de scio, ignoro de<br />
faktoj pri la temo. Adolf Hitler kaj Joseph Stalin<br />
persekutis <strong>Esperanto</strong>-parolantojn. Ambaŭ homoj<br />
malaperis, <strong>Esperanto</strong> restis, kreskis, evoluis kaj<br />
estas hodiaŭ vigle uzata por interpopola<br />
komunikado inter miloj kaj miloj da personoj en<br />
pli ol 100 landoj de la mondo.<br />
UEA estas en konsulta partnereco kun<br />
Unesko, ĝuas oficialajn rilatojn kun Unuiĝintaj<br />
Nacioj kaj ankaŭ kun la Konsilantaro de Eŭropo.<br />
<strong>Esperanto</strong> ebligas en interetna komunikado<br />
neŭ tralan kaj justan diskutnivelon,<br />
interkompreniĝ on, tiel protektante la<br />
ekzistorajtojn de minoritataj kaj indiĝenaj<br />
lingvoj, traktante ĉiujn lingvojn sur egala bazo,<br />
kaj respektante la kulturan kaj lingvan<br />
diversecojn de ties parolantoj.<br />
34<br />
34<br />
printempo 2013
زادشان 1392<br />
ایپم<br />
بهار<br />
Kultura sezon-revuo en la persa kaj <strong>Esperanto</strong> N-ro: 5, Dua serio, Printempo 2013<br />
Monda tago de akvo<br />
Voĉlega programo ankaŭ por <strong>Esperanto</strong><br />
35<br />
Floroj el florejo (Golestan) de Sadio<br />
Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-Biblioteko<br />
Internacia Verko : “Kjeŭ”<br />
E@I lanĉis prikomputilan blogon<br />
Printempo 2013