19.04.2014 Views

ﺎﯿﭘم - Irana Esperanto-Asocio

ﺎﯿﭘم - Irana Esperanto-Asocio

ﺎﯿﭘم - Irana Esperanto-Asocio

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

ایپم<br />

زادشان 1392 بهار<br />

ایپم<br />

<strong>Irana</strong> <strong>Esperanto</strong> <strong>Asocio</strong><br />

ا ن اپراو اان<br />

فصلنامه فرهنگي دو زبانهي فارسي و اسپرانتو دوره دوم،‏ شماره 5، بهار 92<br />

1<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

به نام خداوند جان و خرد<br />

فصلنامهي پژوهشي فرهنگي دو زبانهي فارسي و اسپرانتو<br />

دوره دوم شماره 5 بهار 1392<br />

شماره استاندارد بينالمللي:‏ 1728-6174 ISSN<br />

تاريخ انتشار نخستين شماره:‏ پاييز 1381<br />

<br />

نقل مطالب مجله با ذكر منبع و ماخذ جايز است و از استفاده<br />

كنندگان درخواست ميشود يك نسخه PDF از نشريهاي را كه<br />

در آن مطلبي به نقل از اين مجله درج شده است به نشاني<br />

اينترنتي مجله ارسال كنند.‏<br />

<br />

مسئوليت مطالب مندرج در اين مجله برعهدهي نويسندگان آن ميباشد.‏<br />

<br />

همكاران تحريريهي اين شماره:‏<br />

سعيد برهاني<br />

رازمهر پرتو<br />

حمزه شفيعي<br />

كيهان صيادپور<br />

سيمين عمراني<br />

Paiva Netto<br />

Szilvási László<br />

گرافيك وحروفچيني:‏ سبزانديشان<br />

نشانيها:‏<br />

پايگاه اينترنتي:‏<br />

پست الكترونيك:‏<br />

سخني با خوانندگان<br />

نقدي بر 1391، سالي كه گذشت<br />

دوستان گرامي!‏<br />

سال براي جنبش اسپرانتوي ايران سالي متفاوت بود.‏ اين تفاوت را همه كساني<br />

كه از سالها قبل با انجمن همكاري داشتند و كمابيش در جريان فعاليتها و امور<br />

مرتبط با آن بودند قطعا احساس كردهاند.‏ از همان ابتداي سال بهدليل عدم امكان<br />

حضور دائمي براي پاسخگويي به مراجعان و تماسها در دفتر انجمن،‏ حجم ارتباطات<br />

بسيار كاهش يافت و متاسفانه يكي از مهمترين و موثرترين راههاي ارتباطي تقريبا<br />

مسدود گرديد.‏ اما اين تنها مسئله سال گذشته نبود،‏ بلكه وقتي موارد مثبت و منفي در<br />

روند گذر ماههاي اين سال را مرور ميكنيم،‏ به نكاتي برميخوريم كه قطعا بايستي<br />

نگاه ويژهاي به آنها داشته و در جهت بهبود كلي شرايط در سالي كه فراروي ما قرار<br />

دارد از همه امكانات و تواناييها بهرهگيري نماييم.‏ در اين نوشتار سعي بر اين است<br />

كه با برشمردن نكاتي چند،‏ مواردي براي ثبت در تاريخچه فعاليتهاي انجمن و نيز<br />

جلب نظر خوانندگان گرامي عنوان گردد.‏<br />

عليرغم اينكه انتظار ميرفت كه با كاهش امكان استفاده از يك قابليت،‏ از ساير<br />

امكانات و داشتههاي ديگر استفاده بهتر و بالاتري صورت بگيرد اما اين موضوع در<br />

همه زمينهها تحقق نيافت.‏ البته راههاي ارتباطي نظير انتشار مجدد مجله سبزانديشان<br />

و نيز راهاندازي خدمات ارسال پيام كوتاه گروهي،‏ از مواردي بودند كه به ميزان بسيار<br />

موثري نقيصه عدم حضور در دفتر انجمن را جبران كردند،‏ اما در مواردي نيز دچار<br />

كاهش فعاليت شديم از جمله وبلاگ انجمن كه به شدت دچار افت مطالب گرديد و<br />

بهنظر ميرسد كه بهدليل عدم بهروزرساني مرتب و انتشار مطالب تازه در آن،‏ بخش<br />

عمده اي از مخاطبين دائمي خود را از دست داده باشد.‏ مجموع تعداد پست هاي<br />

يكسال گذشته اين وبلاگ به عدد هم نمي رسد كه اين يك امتياز منفي در<br />

كارنامه فعاليتهاي يكسال گذشته انجمن محسوب ميگردد.‏<br />

اما راهاندازي وبسايت انجمن نيز يكي ديگر از فعاليتهاي مفيد و شايان توجه بود<br />

كه البته نياز به كار و تكميل دارد.‏ اين سايت كه در واقع پنجرهاي است از جانب<br />

انجمن اسپرانتوي ايران به دنياي بيروني،‏ بايستي به نحوي شايسته و درخور آراسته<br />

شده و شمايلي همگون و معتبر به خود بگيرد.‏ انجام اين امر جز با كمك تمامي اهالي<br />

جامعه اسپرانتودانان ايران ميسر نخواهد بود.‏<br />

در سال از لحاظ حضور مهمانان خارجي و سفر اسپرانتودانان ديگر نقاط جهان به<br />

كشورمان شاهد رشدي نسبي بوديم كه خوشبختانه امكان حضور آنان در دفتر انجمن<br />

و آشنايي با فعاليت هاي اسپرانتودانان ايراني فراهم شده و بخشي از نشست ها و<br />

گردهماييهاي انجمن با حضور مهمانان خارجي از فرانسه و روسيه و شيلي تا آمريكا<br />

و صربستان صورتي متنوع و خاطرهانگيز به خود گرفت.‏<br />

اعلام برنامه گردهماييها و درج تقويم وقايع در سايت نيز از دستاوردهاي مهمي بود<br />

كه نظم و سياق خوبي به برنامههاي انجمن بخشيد و شايد يكي از عواملي كه باعث<br />

شد تا در طول سال گذشته بالغ بر همايش تشكيل گردد نيز همين تعيين تقويم<br />

همايشها بود.‏ در اين خصوص بد نيست اشارهاي داشته باشيم به اين نكته كه اين<br />

گردهماييها شامل سخنرانيهاي ماهانه،‏ ملاقات عمومي ماهانه،‏ گلگشت،‏ همايش<br />

ويژه جشن يكصدوبيستوپنج سالگي اسپرانتو،‏ گردهمايي نوروزي و روز زامنهوف بوده<br />

است.‏<br />

و بالاخره سالي كه گذشت آخرين سال مسئوليت كميته قبلي بود كه با شروع سال<br />

جديد كميته جديد نفرهاي مسئوليت تصميمگيري و تعيين فعاليتها را برعهده<br />

گرفته است.‏ اميد آن است كه اين تيم جديد بتواند با توجه به برنامهاي كه در هنگام<br />

اعلام نامزدي براي انتخاب اعضاي كميته ارائه دادهاند در عمل نشان دهند كه در<br />

پيادهسازي آن اهداف قدم برميدارند.‏<br />

حمزه شفيعي<br />

91<br />

24<br />

30<br />

5<br />

1391<br />

91<br />

ایپم زادشان<br />

www.espero.ir<br />

info@espero.ir<br />

2<br />

2<br />

printempo 2013<br />

0022000020020002003 paĝo


ایپم<br />

زادشان 1392 بهار<br />

در اين شماره ميخوانيد:‏<br />

نقدي بر 1391، سالي كه گذشت<br />

تاليف:‏ حمزه شفيعي<br />

گفتگو با بئاتريكس ملكه پيشين هلند ‏(حفظ محيط زيست)،‏<br />

بازگردان:‏ سعيد برهاني<br />

ادامه سفرنامهي حقيقي:‏ دور دنيا در 79 روز،‏ قسمت هفتم،‏<br />

بازگردان:‏ سيمين عمراني<br />

اسپرانتو در يادنما و پيكرههاي يادبود،‏<br />

بازگردان:‏ رازمهر پرتو<br />

بيانيه مطبوعاتي در كنگره 2013: ‏”ارتباطات عادلانه“،‏ ريكياويك ايسلند<br />

3<br />

3<br />

Monda tago de akvo: Paiva Netto<br />

Voĉlega programo ankaŭ por <strong>Esperanto</strong>: Szilvási László<br />

Floroj el florejo (Golestan) de Sadio: K. Sayadpour<br />

IREA Raportas: H. Shafiee<br />

Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-Biblioteko, STEB<br />

E@I lanĉis prikomputilan blogon<br />

Libroprezento “Kjeŭ”: K. Sayadpour<br />

IREA komitato sinprezentas<br />

Gazetara Komuniko: “Justa Komunikado”, Islando, Rejkjaviko<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

ما بدون توجه با سياره خود در ارتباط هستيم<br />

و آنچه را كه به ما مي بخشد به طرز نادرستي تقسيم ميكنيم<br />

گفتگو با بئاتريكس<br />

ملكه پيشين هلند ‏(راديو و تلويزيون ، بيست و پنجم دسامبر<br />

(2011<br />

(Beatrix)<br />

انسانهاي زيادي در جهان ما در كشمكش و عدم اطمينان<br />

نسبت به هستي زندگي ميكنند.‏ عدم آرامش و نگراني در مورد<br />

فردا در اروپا و در كشور ما هم حاكم است.‏ اينك نگراني نه تنها<br />

نسبت به كاميابي شخصي،‏ بلكه در مورد همه احوال و مديريت<br />

زمين نيز وجود دارد.‏ با سياره ارزشمند ما با بي توجهي رفتار<br />

ميشود و آنچه كه آن به ما ميبخشد بهطرز نادرستي تقسيم<br />

ميگردد.‏ فقر و نابرابري به كيفيت زندگي خسارت وارد ساخته و<br />

انسجام اجتماعي را به مخاطره انداخته است.‏ خودخواهي و زياده<br />

خواهي،‏ ما را نسبت به آسيب به محيط طبيعي كور ساخته و<br />

حس مشترك ما را تحليل ميبرد.‏ بينش نسبت به محدوديت آن<br />

چيزي كه زمين مي تواند به ما ببخشد و نسبت به درك<br />

اجتماعيمان بهتدريج در حال از بين رفتن است.‏<br />

در صورتي كه مردم تنها در آرزوي برآورده شدن منافع<br />

شخصي خود باشند،‏ هيچ كشوري نميتواند وضعيت خوبي داشته<br />

باشد.‏ به اين دليل تبيين تماميت ارزش بايستي بيش از صرفاً‏ <br />

پول در نظر گرفته شود.‏ مالاندوزي و خودثروتمندسازي به هدف<br />

اقتصاد خدشه وارد مي سازد.‏ ما نبايد از كنار نياز كساني كه<br />

نميتوانند از خود دفاع نمايند،‏ بگذريم.‏ همگان بايستي امكان<br />

مشاركت در كاميابي را داشته باشند،‏ چرا كه اوضاع بشري<br />

همواره بسته به منافع عمومي است.‏ وانگهي در هر تصميمگيري،‏<br />

كيفيت آينده بايستي در نظر گرفته شود.‏ اين عبارت از محافظت<br />

از طبيعت و محيط،‏ احترام به ميراث فرهنگي و بازشناسي<br />

ارزش هاي غير مادي است كه به تمدن ما معنا مي بخشد.‏<br />

سنجشي كه اينك در اين مورد صورت ميگيرد ‏[حاكي از آن<br />

است كه]‏ زندگي آيندگان ما نيز در خطر بوده و هيچكس حق<br />

ندارد اين موضوع را ناديده انگارد.‏ با علم و آگاهي،‏ ميتوانيم خود<br />

را مسلح سازيم.‏ بدين وسيله انگيزه نه تنها به ترس تبديل<br />

نميشود،‏ بلكه به احساس تازهي مسئوليت جهاني بدل ميگردد.‏<br />

در منشور ‏«زمين»‏ اين نقطه آغاز چنين نقش بسته:‏<br />

‏«زمين،‏ خانه ما جامعه زيستي منحصر به فردي است.‏<br />

محيط طبيعي جهاني با منابع كمكي محدودش،‏ پناهي<br />

براي همه ماست.‏ محافظتكردن از نيروي حيات،‏ تنوع و<br />

زيبايي زمين،‏ ماموريتي مقدس است.»‏ امروز اين موضوع<br />

‏«قابليت پايا»‏ خوانده ميشود.‏ اين مورد نه تنها درخواستها و<br />

قوانين را براي قابليت تحفيظ طلب ميكند بلكه رابطهي آگاهانه<br />

را با هرچيزي كه طبيعت به ما ارزاني ميدارد،‏ خواستار است.‏<br />

زمين كه حيات را قوت ميدهد نميتواند به نفع خودش<br />

حرفي بزند،‏ بايستي صدايي داشته باشد،‏ كه بايد در كنار همه<br />

تصميمات ريز و درشت به گوش برسد.‏<br />

اقدامات به منظور به فعليت رساندن مقاصد،‏ متهورانه بوده و<br />

مصرف صرفهجويانه انرژي و آب براي همه دست يافتني است.‏<br />

ليكن روشن است كه خريد منتقدانه و آگاهانه ميتواند بر كل<br />

تداركات كالاها و خدمات تاثير داشته باشد.‏<br />

مسئولان بيش از پيش با توليد مسئولانه وفق پيدا ميكنند و<br />

پيگيريها در مورد آب و هوا را تدبير مينمايند.‏ افراد زيادي<br />

براي حفظ طبيعت تلاش مينمايند و به كودكان براي داشتن<br />

چشماني حساس نسبت به گنجينههاي غيرقابل جايگزين زمين<br />

تعليم مي دهند.‏ هم چنين بسياري خود را وقف ارتباط بين<br />

كشاورزي و محيط زيست مينمايند.‏ در مورد همه آن قابليتها<br />

ما ميتوانيم با يكديگر صحبت كنيم.‏ وسايل ارتباطي قديمي و<br />

جديد به ما اطلاعرساني كرده و ما را براي قبول مسئوليت فرا<br />

مي خوانند؛ هركس در سطح خودش.‏ چيزي كه در مقياس<br />

كوچك آغاز ميشود،‏ ميتواند منجر به فرهنگ جديد محافظت<br />

جهت آينده گردد.‏ كسي كه ميخواهد دنيا را تغيير دهد،‏ بايستي<br />

از خودش آغاز نمايد.‏<br />

همه آن سرآغازهاي اميدبخش به سمت تغيير،‏ كه در جامعه<br />

توسعه مييابند،‏ توجه كمتري را به نسبت توجه به پول و اموال<br />

در رسانههاي جديد به خود جلب ميكنند.‏ احساس عدم رضايت،‏<br />

، اما<br />

بازگردان:‏ سعيد برهاني<br />

4<br />

4<br />

printempo 2013


ایپم<br />

زادشان 1392 بهار<br />

دال بر بحران اطمينان در زمان ماست.‏ در كار روزمره،‏ مردم<br />

اغلب،‏ فقدان نگرش و آرمان را تجربه ميكنند.‏ عدم وجود فضاي<br />

كافي براي مسئوليت فردي،‏ ابتكار شخصي را با عدم شجاعت<br />

مواجه مي سازد.‏ احساس عدم توانايي منجر به خشم و عدم<br />

تمايل در زمينه سخن پردازي و قوانين مي گردد.‏ اما نه<br />

مبارزهكردن و نه شانه خالي كردن،‏ چشماندازي نسبت به اصلاح<br />

ساختارها و سبك زندگي بهدست نميدهد.‏ اين چالش خود به<br />

همراه بقيه بهعنوان محرك باقي است و خود را متعهد نسبت به<br />

جامعه ميداند.‏ در همهجا مردم تنها به واسطه ابتكارات فردي به<br />

سمت روش آگاهانه ي زندگي مي روند.‏ اين اميد را نسبت به<br />

چشمانداز تازهاي از آينده ايجاد مينمايد.‏ اين درست است كه<br />

جوانان ما را بدان سو تشويق مينمايند.‏ آنها با ايمان،‏ شجاعت<br />

و اعتماد بهنفس و پر انرژي در جستجوي همكاري بوده و با<br />

انرژي مثبت به اطرافيان خود الهام ميبخشند.‏<br />

مهاتما گاندي ميگويد:‏ ‏«زمين براي نياز همه،‏ بهقدر كفايت<br />

دارد،‏ اما نه براي طمع همگان».‏ با نگاهي مدبرانه و آگاهانه به<br />

آفريده ها،‏ بايستي آماده برگرداندن آن براي زمين در حين<br />

برنامه هاي روزمره مان بوده و خود را وقف جامعه اي شايسته<br />

كنيم.‏<br />

منبع:‏ مجله اسپرانتو زبان La Gazeto شماره فوريه ، 2013 بلژيك<br />

! خبر ! چه خبر؟ خبر<br />

5<br />

5<br />

طرفداران زبان بين المللي اسپرانتو در سال جاري فعاليت هايي را براي عدالت زباني تحت شعار ‏”ارتباطات<br />

عادلانه“‏ انجام خواهند داد،‏ اين شعار،‏ عنوان موضوع اصلي نود و هشتمين كنگره جهاني اسپرانتو است كه تابستان<br />

امسال در شهر ريكياويك،‏ پايتخت ايسلند با حضور قريب به هزار نفر از بيش از 50 كشور از سراسر جهان برگزار<br />

خواهد گرديد.‏<br />

پس از يك دوره كوتاه 125 ساله،‏ اكنون اسپرانتو در ميان نزديك به هفت هزار زبان مورد استفاده در جهان،‏<br />

جايگاه خود را در بين يكصد زبان پراستفاده كسب كرده است.‏ بر اساس آخرين آمار ويكيپديا در پايان سال<br />

1391، اسپرانتو در ميان 30 زبان پراستفاده از ميان 285 زبان در اين سايت اينترنتي بوده است.‏ امروزه اسپرانتو<br />

در ميان زبانهاي قابل انتخاب توسط گوگل،‏ اسكايپ،‏ فايرفاكس،‏ اوبونتو و فيس بوك استفاده ميشود.‏ سرويس<br />

به تازگي اين زبان را به ليست معتبر زبان قابل ترجمه به يكديگر<br />

ترجمه گوگل<br />

افزوده است.‏ همچنين تلفنهاي هوشمند مدرن قابليت استفاده از زبان اسپرانتو را يافتهاند.‏<br />

اسپرانتو به طور رسمي در دانشگاه و مركز آموزش عالي و در مدرسه در كشور جهان آموزش<br />

داده ميشود.‏ اين زبان داراي يك ادبيات غني مشتمل بر بيش از پنجاه هزار عنوان كتاب است كه هر هفته عناوين<br />

جديدي به آنها اضافه ميشود.‏ علاوه بر دهها پادكست از كشورهاي مختلف،‏ يك ايستگاه راديويي<br />

اينترنتي به نام «Muzaiko» و همچنين يك شبكه تلويزيوني اينترنتي از چين به اين زبان برنامه پخش ميكنند.‏<br />

گسترش سريع اسپرانتو و فراگير شدن آن همواره با موانعي چون تعصب،‏ فقدان اطلاعات،‏ جهل از حقايق،‏ و<br />

ناديده انگاشتن واقعيتها درباره اين زبان روبرو بوده است.‏ آدولف هيتلر و ژوزف استالين سخنگويان به اسپرانتو<br />

را تحت آزار و اذيت و حتي اعدام قرار دادند.‏ هردو اين افراد نابود شدند،‏ اما اسپرانتو باقي ماند،‏ گسترش يافت،‏<br />

تكامل پيدا كرد و امروزه به عنوان يك وسيله ارتباطي بين دهها هزار نفر از مردم در سراسر جهان استفاده<br />

ميشود.‏<br />

انجمن جهاني اسپرانتو همكاري مشورتي با يونسكو دارد،‏ و همچنين در روابط رسمي با سازمان ملل متحد و<br />

شوراي اروپا است.‏ اسپرانتو امكان برقراري يك ارتباط عادلانه بدون تبعيض،‏ با درك متقابل موثرتر،‏ و حفاظت از<br />

حقوق زبانهاي اقليت را فراهم ميآورد كه در آن احترام به تفاوتهاي فرهنگي و زباني سخنگويان اين زبان نيز<br />

مدنظر قرار گرفته است.‏<br />

24 ساعته<br />

28<br />

64<br />

600<br />

(Google Translate)<br />

150<br />

كنگره جهاني اسپرانتو 2013 ريكياويك ايسلند<br />

بيانيه مطبوعاتي در كنگره 2013: ‏”ارتباطات عادلانه“‏<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

قسمت 7<br />

ادامه ماجرا:‏<br />

گرگهاي جلگهاي<br />

روز هفتم<br />

توقفهاي قطار درست شبيه مناظر يكنواخت جلگههاي<br />

پوشيده از علف پي در پي سر ميرسند.‏ مزارع گندم،‏ كوههاي<br />

خاكستري،‏ علفهاي خشك،‏ مادهگاوها،‏ و لحظه به لحظه يك<br />

تك درخت.‏ در ابتدا همهي اينها جالب بهنظر ميرسد،‏ ولي<br />

بلاخره خستهكننده ميشود.‏ كوهستان آرارات در پس زمينه<br />

چشمانداز نقشي پايدار مييابد.‏ آرارات با قلهاي پوشيده از برف،‏<br />

توده عظيم و فشرده آتشفشاني و حالا نقطهاي كه جداكننده بين<br />

ارمنستان،‏ تركيه و ايران است.‏ بنا بر خواندهها،‏ كشتي نوح آنجا<br />

بر ساحل نشست.‏ سمت راست،‏ سرزمين گورديا را به كناري<br />

ميگذاريم نميتوانيم توقف كنيم.‏ اينجا اسكندر بزرگ معماي<br />

‏“گره گورديا”‏ را حل كرد و درهاي قاره آسيا را به روي خود<br />

گشود.‏ كاهني پيشبيني كرده بود كه فاتح و گشاينده آن گره بر<br />

تمام قاره حكمراني خواهد كرد.‏ فاتح معروف كه نتوانسته بود آن<br />

گره بسيار پيچيده و كور را باز كند،‏ آن را تكه و پاره كرد،‏ او<br />

اينجوري با زور و قلدري معما را حل كرد تا اينكه بخواهد<br />

هوش و شكيبايي به خرج دهد.‏ آن كاهن از عصبانيت داشت<br />

ميتركيد.‏ معلومه خب،‏ حق داره!‏<br />

بروشوري را كه درباره ايران داريم مطالعه ميكنيم.‏ به<br />

لباسهايي كه براي هيات حاكمه آنقدر اهميت دارد دقت<br />

ميكنيم.‏ زنان در خيابان بايد كاملا پوشيده باشند،‏ حتيالمقدور<br />

سياه،‏ و فقط ميتوانند صورت،‏ مچ دستها و پاهايشان را نشان<br />

دهند.‏ مانتوي كوتاه ممنوع است،‏ مگر آنكه طرف ورزشكار<br />

باشد؛ كه در اين صورت در هر قانوني يك استثنايي نيز وجود<br />

دارد.‏ داشتن ريش و اصلاح نكردن صورت در طول چند روز<br />

بسيار مقبول است.‏ بله،‏ البته،‏ يك قانون بينقص براي ما!‏<br />

امروز ما وارد ايران خواهيم شد و بايد چند ساعت و خوردهاي<br />

به وقت ساعتهايمان اضافه كنيم.‏ سه ساعت و نيم از خورشيد<br />

وقت خواهيم گرفت.‏ پارسها در ارتباط با همهچيز ميخواستهاند<br />

متفاوت بوده و فرق داشته باشند و به همين دليل تا حد ممكن<br />

دقيق بودهاند.‏ مثلا،‏ سال نو با آمدن بهار آغاز ميشود و آنها<br />

آغاز سال را با يك زمان واقعي تطبيق ميدهند كه ميتواند صبح<br />

زود يا عصر باشد،‏ اما هميشه دقيق راس ساعت،‏ دقيقه و ثانيه.‏<br />

ناهار ميخوريم.‏ چيزهايي كه متداول و متعارف است شامل:‏<br />

پنير،‏ كره،‏ زيتون سياه،‏ تخم مرغ پخته،‏ عسل خوش عطر و اعلا<br />

و نان شيريني.‏<br />

اينجا براي اولينبار توالتهاي شرقي را ميبينيم.‏ در<br />

سرويسهاي بهداشتي قسمتي وجود دارد كه تركها به آن<br />

ميگويند دستشويي براي شستن دست و صورت،‏ و براي قضاي<br />

حاجت قسمت ديگري وجود دارد.‏ بفرما اين هم اولين تماس با<br />

فرهنگ استفاده از دست براي پاكي و ناپاكي.‏ دست راست براي<br />

غذا خوردن و دست چپ براي پاككردن المثلي<br />

ميگويد:‏ وقتي در روم هستي رومي باش اما ما از هر جا<br />

شده چند تا دستمال كاغذي گير ميآوريم.‏<br />

به سفرمان با مناظري دائم در حال تغيير،‏ در درهاي بزرگ<br />

كه آب مقدس و حيات بخش رودخانه به آن گلنم ميزند ادامه<br />

ميدهيم.‏ چند باغ سبزيجات و مزارعي با كاشت متنوع از<br />

محصولات ميبينيم.‏ درختان حاشيه دو طرف رود را سبزفام<br />

كردهاند.‏ در آن اقليم رود فرات مهد تمدنها سرچشمه ميگيرد.‏<br />

...... . ضرب<br />

. .....<br />

6<br />

6<br />

printempo 2013


7<br />

7<br />

ایپم<br />

زادشان 1392 بهار<br />

Printempo 2013<br />

Vale, Vale<br />

50<br />

ماشينهاي خرمنكوبي،‏ كه سال قبل ما در مزرعههايمان<br />

استفاده ميكرديم و حالا ديگر اثري از آنها نيست،‏ اينجا در<br />

اوج تكنولوژي كشاورزي است.‏ خيلي از آنها را اينجا ميبينيم.‏<br />

همسفرهايمان به ما نگاه ميكنند،‏ ولي هيچكس روي<br />

شكستن يخ اين فضا را ندارد.‏ يكيشان كه آدم بذلهگويي است با<br />

موهاي كمپشت،‏ نيمهچاق و سبيلو،‏ دلقك جمع ماست.‏ همه<br />

لباسهاي ماركدار پوشيدهاند،‏ ماركهاي قديمي و باطل شده،‏<br />

سيگار با تنباكوهاي امريكايي دود ميكنند و احتمالا ميخواهند<br />

از تركيه بازديد كنند و آبجويي بخورند و به كاباره بروند و<br />

استريپتيز تماشا كنند.‏ سومين آدم عجيب توي اتوبوس جواني<br />

پاكستاني به نام احمد امير،‏ دانشجويي است كه در استانبول<br />

درس ميخواند و با غرور در حال بازگشت به خانه است،.‏<br />

مكالمه كوتاهي به زبان انگليسي با او انجام ميدهيم.‏ چند تا<br />

خانم به همراه شوهرانشان نيز جزو مسافران هستند.‏<br />

مرز تركيه تصوير كشوري است،‏ كه همه چيز آنجا شروع<br />

ميشود و هيچ چيز تمام نميشود.‏ آهنآلات،‏ سنگها،‏ سيمان،‏<br />

كاميون،‏ اتوبوس و پروفسورهايي كه رو زمين و جادههاي خاكي<br />

غيرقانوني پول تبديل ميكنند.‏ خلاصه توي اين هر كي هركي،‏<br />

بازار پول سياه راه انداختهاند.‏ ساختماني موجود نيست،‏ و همه<br />

چيز در يك چادر خيمهاي كتاني و يك ميز و يك ماشين تحرير<br />

خلاصه ميشود.‏ در بخش بايگاني تصوير پدر تركيه،‏ كمال<br />

آتاتورك،‏ با چهرهاي سوخته از آفتاب و گرد و غبار ديده ميشود.‏<br />

ناگهان ساك بزرگي از بالاي باربند به پايين پرتاب ميشود و<br />

پسر نوجواني يواشكي آن را ميگيرد و انگار با بياحتياطي به<br />

سمت جايي كه اتوميبلها هستند ميرود.‏ اين هم گذشت.‏<br />

در مرز ايران اوضاع و احوال در ارتباط با ساختمان و بناي<br />

پاسگاه مرزي بهتر به نظر ميرسد.‏ عكس بزرگ آيتاالله خميني<br />

بر سالن چشمانداز دارد و تلويزيون اذان و دعاي عصر را مستقيم<br />

پخش ميكند.‏ پولمان را براي اولين عكسي كه ميخريم تبديل<br />

ميكنيم و تصوير آيتاالله خميني را در جيب ميگذاريم.‏<br />

حمل الكل،‏ مجله،‏ ترياك به ايران و هر چيزي كه زندگي در<br />

شرايط كنوني را خدشهدار كند ممنوع است.‏ براي همين<br />

صفهايي كه در مرز براي كنترل تشكيل ميشود وحشتناك<br />

است.‏ غير از ساكهاي بزرگ اليافي كل بار اتوبوس در تا<br />

بخاري المنتي،‏ ماهيتابه و لوازم غذاخوري خلاصه ميشود.‏<br />

ظاهرا براي محصولات آهني عوارض پرداخت نميشود.‏<br />

از مرز عبور ميكنيم.‏ براي چيزهاي بيخود وقت تلف<br />

نميكنيم اما حدود ساعت معطلي در مرز ايران خيلي<br />

خستهمان ميكند اما با موفقيت از مرزي كه ما را غلغلك ميداد<br />

عبور ميكنيم.‏<br />

‏(بله،‏ بله)‏<br />

به شكل شگفتانگيزي،‏ ايرانيها براي آري گفتن،‏<br />

ميگويند ”Vale“ ‏(بله)‏ كه غالب اوقات اسپانياييها نيز<br />

همين كار را ميكنند و اكثرا تكرار ميكنند Vale“ ”Vale,<br />

كه معني آن در اصل يعني:‏ ‏“بله البته،‏ ميفهمم”.‏ و اين تنها<br />

واژهاي است كه در طول مدت اقامت كوتاهمان از اين<br />

كشور در كلهي ما بهجا مانده است.‏<br />

وقتي در روم هستي مثل روميها باش<br />

روز هشتم<br />

كنترلهاي شبانه پليس.‏ حداقل چهار مرتبه دستور ايست،‏ كه<br />

احتمالا به دليل جستجوي افراد خاطي است.‏ اينجا عجيب بودن<br />

بدرد ميخورد،‏ و به نظر ميرسد كه ديدن دو تا كاتالونيايي كه<br />

اين سوي مرز ايران دارند كنياك سر ميكشند بيشتر<br />

شوكهكننده باشد.‏ ساكهاي ما را نگشتند و خوشبختانه توانستيم<br />

كه بطريهاي كرمقهوه خوشمزهاي را كه در روماني به ما هديه<br />

شده بود دوباره داشته باشيم.‏<br />

خورشيد پديدار ميشود و افق گسترده و باز پيش روي ما به<br />

خود رنگ ميگيرد،‏ و سفره درخشان خود را بر روي زمين<br />

نيلگون و خاكستري جلگه و بر روي كوههاي فرسودهاي كه<br />

اطراف را احاطه كردهاند پهن ميكند.‏ اتوبوس ناگهان بوق زده و<br />

منحرف شده و به كناري ميرود چون روبروي ما اتومبيلي از<br />

يك كاميون دارد سبقت ميگيرد.‏ ما وارد شانه جاده شده و از هر<br />

سه رد ميشويم:‏ اينجا ايران است.‏ ميگويند رانندگان اينجا<br />

ميتوانند خيلي حرفهاي و خوب باشند البته اگر بتوانند قواعد<br />

راهنمايي و رانندگي را مراعات كنند.‏<br />

مزارع ذرت جاي خود را به گندمزارها ميدهند.‏ كشاورزان<br />

بهطور مداوم گندم درو كرده و علوفه ميچينند،‏ آنها را خشك<br />

كرده و در انبارهاي بزرگي جاي ميدهند تا در زمستان بتوانند با<br />

آنها دامهايشان را تغذيه كنند.‏ براي زمستان سوخت هم تدارك<br />

ميبينند،‏ ولي اينجا درخت و در نتيجه هيزم وجود ندارد.‏ براي<br />

سوخت زمستان از مخلوط تپالهي گاو و كاه استفاده ميكنند.‏ اين<br />

مواد را در پشت در خانه به شكل يك هرم تلنبار ميكنند.‏ اينجا<br />

گاو ماده همان استفادهاي را دارد كه خوك براي ما،‏ همه<br />

مايحتاج خود را از آن ميگيرند.‏<br />

اولين توقف براي خوردن صبحانه است.‏ عكسهاي آيتاالله<br />

خميني و خامنهاي اينجا نيز به چشم ميخورد.‏ به ازاء پول بسيار<br />

مختصري ما زيتون سياه،‏ كره،‏ عسل و يك عالمه نان قورت<br />

ميدهيم،‏ يعني مثل ديروز.‏ يكي از همسفرهاي ما پس از دو روز<br />

34<br />

4


3<br />

ایپمزادشان بهار 1392<br />

فكر كردن ميخواهد چيزي به ما بگويد:‏<br />

How are you? –<br />

-<br />

-<br />

printempo 2013<br />

0022000020020002003 paĝo<br />

-<br />

-<br />

خيلي خوب،‏ متشكرم،‏ شما چطوريد؟<br />

خوبم،‏ ممنون.‏<br />

با ردشدن از اين اولين درس زبان انگليسي،‏ قدم دوم را<br />

برميداريم:‏<br />

اسپانيا،‏ فوتبال،‏ بارسلون،‏ ونگال.‏ ريوالدو با ونگال خوب<br />

نيست.‏<br />

بله آنها با هم كنار نيامدند،‏ او هم رفت.‏ چه بهتر.‏<br />

بارسلون تيم خوبي است،‏ ولي اينجا اكثرا طرفدار رئال<br />

مادريد هستيم.‏<br />

بازهم!‏ خوشبختانه او چيزي از پوشكاش نميداند.‏ انگليسي او نيز<br />

ته ميكشد و صحبت ما به پايان ميرسد!‏<br />

به تهران ميرسيم.‏ پاهايمان خشك شده و بدنمان درد<br />

گرفته است.‏ يك تيم از تاكسيداران براي سرويس دادن به<br />

سمت ما ميآيند.‏ يكي را انتخاب ميكنيم تا ما را به يك باجه<br />

تلفن برساند.‏ يك كارت تلفن به سه برابر قيمت ميخريم.‏ با<br />

حمزه شفيعي تماس ميگيريم.‏ او مهندس مخابرات است و<br />

اسپرانتو را خودش بدون مربي و كلاس فرا گرفته است به<br />

عبارتي خودآموخته است.‏ قرار شد نزد او بمانيم.‏ خانهاي ساده و<br />

به سبك شرقي اما مهمان دوست و مهمان پذير،‏ بدون صندلي،‏<br />

اما فرش و پشتي برقرار است.‏ سمت چپ قسمت ورودي جايي<br />

براي درآوردن و گذاشتن كفشها است.‏ از آنجا تا بقيه خانه كف<br />

زمين مفروش است.‏ همهي قسمتهاي منزل او حال و هواي<br />

شرقي دارد.‏ خب،‏ مسلمه،‏ بايد هم اينطوري باشد.‏ حمزه هواي<br />

ما را دارد و با تلفن از ساعات حركت قطار و زمان آنها<br />

اطلاعاتي كسب ميكند،‏ ما را به شام دعوت كرده و تهران و<br />

اينكه از خيابانهاي پرترافيكاش چطور بگذريم را نشانمان<br />

ميدهد.‏ واقعيتي است.‏ اينها درك بهخصوصي از آيين راهنمايي<br />

و رانندگي دارند:‏ واي خداي بزرگ،‏ عجب هرج و مرجي!‏<br />

همگي صحيح و سالم به خانه برميگرديم و ميرويم تا<br />

هرچه سريعتر موقعيتهاي لازم را براي ديدن اين افق پر<br />

آرزوي شرق بررسي كنيم.‏<br />

كشور شيعيان<br />

روز نهم<br />

حمزه را ميتوان گفت كه نمونهاي از مردمان جنوب ايران<br />

است:‏ لاغراندام و منعطف.‏ امروز او براي ما صبحانه آماده كرد و<br />

ما روي فرش نشسته و خورديم.‏ به خاطر ما چه صبحانه<br />

شرقياي تدارك ديده شامل نان داغ تازه،‏ پنير،‏ خامه پستهدار و<br />

چايي.‏ ما تنها هستيم:‏ همسر و دختر كوچك او به خانه برادر<br />

رفتهاند.‏<br />

ساعت 7 صبح را نشان ميدهد.‏ امروز روز سختي خواهد بود،‏<br />

دستمالهاي ما تمام شده و بايد به سبك شرقي نظافت كنيم.‏<br />

قضيه يه خورده مشكل شد.‏ مانل در استفاده از دست چپ و<br />

راست مانده است و نميداند آيا دردسري درست نميشود؟<br />

ميرويم براي مشهد بليط اتوبوس بخريم.‏ مشهد نزديك مرز<br />

تركمنستان است.‏ در موزه ايران باستان كه منعكسكننده تاريخ<br />

ايران است اهميت برجسته بودن سرزمين پارس را در ارتباط با<br />

فرهنگ و تاريخ كهن اين اقليم درمييابيم.‏ در دفتر ابراز نظر و<br />

عقايد بازديدكنندگان از موزه به يادداشتهايي از هموطنانمان<br />

برميخوريم.‏ توني از تورتوسا نوشته:‏ كه چه چيزهاي<br />

شگفتآوري در موزه هست كه به شكل اغراقآميزي واقعي<br />

است.‏ مارگريتا و وينسنت نوشتهاند:‏ كه آمدهاند از نوابغ چيزي ياد<br />

بگيرند.‏ يكي ديگر هم همينجوري الكي قلم زده است.‏<br />

قصد داريم از بازار تهران بازديد كنيم.‏ از كنار اتومبيلها چپ<br />

اندر قيچي رد ميشويم و بعد از كلي پرس و جو،‏ بالاخره با<br />

افتخار به آن ميرسيم.‏ موتورسيكلتها،‏ چرخهاي دستي،‏ چادر،‏<br />

خريداران و فروشندگان همه در مسيري كه عرض آن بيشتر از<br />

متر نيست حركت ميكنند.‏ خيابان اصلي با دكهها و<br />

انشعابهايي در هر طرف كه شايد بيش از يك كيلومتر باشد،‏<br />

اگر قبلا آن را نديده باشي غيرقابل تصور است.‏ از اولين خروجي<br />

كه پيدا ميكنيم راه را ادامه ميدهيم تا به هواي تازه برسيم.‏<br />

سعي ميكنيم از خيابان از جايي كه مجاز است عبور كنيم،‏ ولي<br />

حسبالمعمول هيچكدام توقف نكردند.‏ در يك چنين شرايطي<br />

بهترين راه حل آن است كه نزديك يكي از مردم بومي همانجا<br />

ايستاد و هركاري كه او كرد آدم همان كار را تقليد كند،‏ اما در<br />

حال حاضر كسي دم دست نيست.‏ قبل از آنكه قدم برداريم به<br />

سمت راست نگاه ميكنيم،‏ اما همين كه ميخواهيم راه بيفتيم<br />

يك موتورسيكلت از خلاف جهت،‏ يعني سمت چپ ظاهر<br />

ميشود.‏ يواش يواش جلو ميرويم و ميان اتوميبلهاي هول و<br />

عجول خودمان را ميجنبانيم كه يكهو يك پيكان با نوارهاي<br />

پهن نارنجي ما را در آخرين لحظه به آسفالت خيابان ميخكوب<br />

ميكند.‏ فكر ميكنيم كه توقف ميكند ولي او بوق زده و به<br />

سرعت برق رد ميشود.‏ اگر به وسط خيابان رسيده بوديم هر<br />

اتفاقي ديگر ممكن بود بيفتد.‏ اما بهنظر ميرسد مثل اينكه<br />

طوري نشد.‏<br />

نزديك بازار بزرگ،‏ بازار ديگري اما كوچكتر كه شامل دارو<br />

و مواد شيميايي ميشود برپاست.‏ مغازهها كوچك هستند،‏ اما<br />

تعدادشان به دهها ميرسد.‏ ظرفها،‏ تنگها،‏ بشكههاي مواد<br />

8<br />

8


ایپم<br />

زادشان 1392 بهار<br />

سمي را هر جور كه بتوانند حمل و نقل ميكنند.‏ داريم دربارهي<br />

مركز شهر تهران حرف ميزنيم،‏ خيابانها پر است از تمام<br />

چيزهايي كه اگر در هر جا مسئلهي بزرگي قلمداد شود،‏ اينجا<br />

هيچ اهميتي ندارد.‏<br />

9<br />

9<br />

Printempo 2013<br />

زنان در ايران<br />

نميخواهيم بگوييم خوب است يا بد،‏ ما فقط ملاحظه<br />

كرديم كه چهره زنان ايران بهتر قابل ديدن است تا در<br />

كشورهاي ما،‏ چون زمينه مشكي رنگ لباسهايشان نور را<br />

جمع ميكند.‏ درست مثل عكسهاي سياه و سفيد كه زمينه<br />

مشكي عكس باعث ميشود جزئيات سفيد تصوير بهتر<br />

مشاهده شوند.‏<br />

توي خيابان زنان زيادي را ممكن است بتوان ديد كه<br />

روي بينيشان چسب زدهاند.‏ گفته ميشود كه اخيرا بيني<br />

نوكتيز سر بالا مد شده است بنابراين دست به عمل زيبايي<br />

ميزنند.‏ الته جريان مد در همه جاي دنيا يكجور است.‏<br />

در تهران تصوير رهبران مذهبي ناظر بر همه چيز است.‏ در<br />

ساختمانهاي اداري،‏ در رستورانها،‏ روي ديوار خيابانها،‏ در كنار<br />

دستورات و نوشتههاي شرعي و شعائر سياسي.‏ ايران كشور<br />

تضادهاي گفتاري است،‏ سرزمين مباحثه ميان معنويات و<br />

پيشرفت به سبك غربي است.‏ اينجا نميتوان از طريق كارت<br />

اعتباري بينالمللي يا چكهاي مسافرتي امريكايي هزينهها را<br />

پرداخت كرد.‏ اما سيگار مارلبورو دود ميكنند،‏ لباس ورزشي با<br />

اسامي امريكايي روي سينه و ماركهايي مثل تگزاس،‏ ايلي نويز<br />

يا كنتاكي ميپوشند.‏ زنان بايد كاملا پوشيده بوده و عمدتا<br />

مشكيپوش هستند.‏ اما چندتا جوان تيشرتهايي با مارك<br />

يورو پوشيدهاند.‏<br />

يك روزنامه انگليسي زبان ميخريم:‏ ‏“هيچچيز مانع بوش<br />

براي حملهنكردن به عراق نميشود”.‏ از اين قضيه ما نيز<br />

خوشمان نميآيد.‏ آنها بايد مذاكره كنند و مسائلشان را حل<br />

كنند.‏ حداقل حمله را دو هفته به تاخير بياندازند تا ما به اندازه<br />

كافي از منطقه دور شده باشيم.‏<br />

در ايران نيوز آمده علي يونسي وزير اطلاعات مردم را به<br />

آرامش دعوت ميكند و اعلام ميكند ايران هدف حمله آمريكا<br />

نيست ولي اگر بخواهند ايران را به سمت جنگ سوق دهند ايران<br />

با تمام قوا به تنهايي و مستحكم از خود دفاع خواهد كرد.‏ در<br />

صفحهي آخر هم عكس دو فوتباليست صفحه را مزين كرده و<br />

پيروزي تيم كرونا بر والنسيا در جام ليگ برتر و كسب جام<br />

قهرماني خبر ديگر ورزشي است.‏ حقيقتا ما بايد از صدقه سري<br />

فوتبال و اين تيمها در دنيا برتري خود را نشان دهيم و متاسفانه<br />

اينجوري اسپانيا تبديل به خبري در مطبوعات شود.‏<br />

حمزه امروز ميگويد كه خوشحال است چون نامهاي از<br />

سفارت لهستان برايش آمده كه با ويزايش براي گذراندن دوره<br />

كلاسهاي اسپرانتولوژي و ميان زبانشناسي در دانشگاه ورشو<br />

موافقت شده است.‏ به ترمينال ميرويم.‏ كمكرانندهها مقصد<br />

اتوبوس و مارك اتوبوس را براي جلب مسافر فرياد ميكشند.‏ با<br />

حمزه خداحافظي ميكنيم و محكم يكديگر را در آغوش<br />

ميكشيم.‏<br />

تاكسيها در تهران<br />

در ايران و به خصوص در تهران تاكسيها عمومي هستند.‏<br />

يعني اينكه،‏ ميتوانند 5 تا مسافر سوار كنند،‏ دو نفر به هم<br />

چسبيده و فشرده در جلو و سه تا عقب.‏ براي گيرآوردن<br />

تاكسي بايد كنار خيابان ايستاد،‏ و موقعي كه تاكسي توقف<br />

ميكند بگويي كجا ميروي.‏ اگر به مسير بخورد،‏ ميتوان سوار<br />

شد؛ و گرنه بايد صبر كني تا يكي ديگر برسد.‏ پس از رسيدن<br />

به مقصد،‏ سر قيمت چك و چانه بزني چون از قبل نميشود<br />

آن را تعيين و مشخص كرد چون وقتي تاكسي گير ميآوري<br />

بايد سريع سوار شوي.‏ در ايران هيچچيز قيمت ثابتي ندارد و<br />

همانطور كه حمزه گفت براي هر چيز سر قيمت بايد به<br />

توافق رسيد.‏<br />

مانل و مهندس حمزه شفيعي<br />

توي اتوبوس مينشينيم و حركت به سمت مشهد.‏ خبردار<br />

ميشويم كه دو تيم مالاگا و رئال بين خود مسابقهاي برگزار<br />

كردند.‏ جالبه،‏ مسافرهاي دور و بر ما اصطلاحاتي را كه مربوط به<br />

تلويزيون است كاملا بلد هستند تلفظ كنند و همونجوري دقيق<br />

به كار ميبرند.‏ اتوبوس قابل قبولي است:‏ كولر،‏ تلويزيون،‏<br />

سبدهاي گل تزييني در عقب.‏ خيلي خوبه،‏ به عنوان عصرانه به<br />

مسافرها چيپس و آب پرتقال ميدهند.‏<br />

15 Fubu


ایپمزادشان بهار 1392<br />

2<br />

فردا به مشهد در نزديكي مرز تركمنستان ميرسيم.‏ اين مرز<br />

مركز دزدها و باندهاي قاچاق است.‏ بهزودي اولين ريسك گذر<br />

از بر و بيابان را شروع خواهيم كرد.‏<br />

اسلام در خلوص و پاكي<br />

روز دهم<br />

اتوبوس طول شب را نسبتا خوب طي كرد.‏ همسايههايمان<br />

نام شهرها را در طول مسير آهنگين تلفظ ميكنند،‏ گويي بر اين<br />

باورند كه نام همهي آنها در خاطر ما خواهد ماند.‏<br />

مشهد شهر مقدسي در دنياي اسلام است و در اصل براي<br />

رهبران سياسي.‏ آنجا امام رضا امام هشتم شيعيان دفن شده<br />

است.‏ مشهد در كيلومتري شمال شرقي تهران است.‏ بارگاه<br />

امام رضا باعث پيشرفت مشهد و پسرفت همسايهاش توس شده<br />

است.‏ توس زادگاه معروفترين شاعر ايراني،‏ فردوسي است.‏ ايل<br />

غارتگر و لجام گسيخته چنگيزخان براي اين شهر هيچ باقي<br />

نگذاشت و همه را كشت و سوزاند و به يغما برد.‏ بعدا،‏ به خاطر<br />

رشد مشهد،‏ اين شهر ساده به همراه خرابههايش باقي ماند.‏<br />

پارك و بناي آرامگاه فردوسي يادآور اهميت باستاني اين شهر<br />

است كه از آن گرفته شده است.‏<br />

با سعيد اسپرانتودان جوان در ايستگاه اتوبوس قرار داشتيم.‏<br />

ترمينال خيلي وسيع است و ما تا دو ساعت نتوانستيم يكديگر را<br />

پيدا كنيم.‏ صبحانهاي كه ميخوريم كمي بيشتر از يك يورو<br />

هزينه برميدارد شامل تا ساندويچ،‏ تا آب پرتقال،‏ دوتا<br />

شيريني و چاي.‏ تصميم داريم دنبال هتل بگرديم و با تاكسي<br />

سراغ تا از آنها ميرويم ولي هيچكدام اتاق خالي ندارند.‏ به<br />

كيهان تلفن ميكنيم.‏ او ما را ميپذيرد و به راننده آدرس ميدهد<br />

تا ما را نزد او ببرد.‏<br />

كيهان اسپرانتو را خيلي وقت است كه فرا گرفته،‏ او پزشك و<br />

متخصص بيماريهاي قلبي كودكان است و اكنون در منزلاش<br />

ميباشد و اين براي ما بسيار حائز اهميت است.‏ او بهزودي براي<br />

اشتغال به تهران نقل مكان خواهد كرد.‏ آپارتمان او متر<br />

است با تمام امكانات متداول.‏ پدر وي نيز پزشك و استاد<br />

دانشگاه است.‏<br />

اتومبيل كيهان دوو ماتيز است،‏ او ما را در ديدار از شهر و<br />

ديدنيهاي آن همراهي كرده و برنامه سفر مرزي ما را به<br />

تركمنستان سازماندهي ميكند.‏ ما خوششانس هستيم،‏ زيرا<br />

امروز روز آزاد دكتر كيهان است و براي ما وقت دارد.‏ به توس<br />

ميرويم از آرامگاه فردوسي بازديد ميكنيم،‏ سپس به زيارتگاه<br />

امام رضا ميآييم.‏ اين زيارتگاه در محدوده سرزمينهاي اسلامي<br />

به عنوان يكي از زيباترين معابد به شمار آمده و نقش برجستهاي<br />

دارد.‏ بزرگي ساختمان،‏ وسعت محدوده درها و گنبدهايي از<br />

طلاي ناب،‏ سراميككاري به تفصيل با زمينههاي آبي،‏ سبز و<br />

خاكستري،‏ اتاقهايي پوشيده از آينهكاري تكهاي،‏ لوستر بزرگي<br />

كه در وسط آويزان است.‏ بيرون خورشيد خسته از كار يكنواخت<br />

داغكردن شنهاي بيابان،‏ با خوشحالي شاهد انعكاس نورش بر<br />

گنبدهايي از طلاي خالص است.‏ يك اثر شگفتانگيز حقيقي از<br />

ديگاه مادي.‏ از نقطهنظر مذهبي،‏ اين مكان به شكل<br />

خارقالعادهاي جلوه ميكند،‏ چون راس ساعت دعا و نيايش،‏<br />

هزاران آدم به ديدار هم ميشتابند،‏ و بدون كفش در حاليكه به<br />

مكه ‏(قبله)‏ نگاه ميكنند،‏ دعا ميكنند.‏ در همهي ميادين،‏ اتاقها<br />

و سالنها،‏ در جاي جاي اين محدوده تلون رنگ موج ميزند.‏<br />

ميگويند،‏ هر ساله بيش از ميليون نفر و از جمله كشورهاي<br />

اسلامي به مشهد و اين زيارتگاه ميآيند.‏<br />

240<br />

20<br />

شام به سبك شرقي،‏ تاجي مدور و كامل بر سر روز<br />

ميگذارد.‏ روي فرش مينشينيم و برايمان نان داغ تازه از تنور<br />

درآمده به همراه ماستي كه با آب گازدار مخلوط است ‏(دوغ)‏<br />

ميآورند.‏ سپس پيپ مخصوص بزرگي را كه پلق پلقكنان با آن<br />

دود ميكنند ‏(قليان)‏ جلويمان ميگذارند.‏ به همراه موسيقي و نور<br />

مهتاب،‏ و شبي خنك!‏ اوه،‏ هيچچيز نميتواند جاي اين لحظه را<br />

براي ما بگيرد!‏ دكتر كيهان ما را به يكي از بهترين رستورانهاي<br />

مشهد دعوت كرده است.‏ جاي سپاس و قدرداني دارد.‏<br />

2<br />

900<br />

5<br />

10<br />

10<br />

10<br />

70<br />

3<br />

مانل ، دكتر كيهان صياد پور،‏ يوآخيم<br />

نظر شما راجع به ايران چيست؟<br />

روز يازدهم<br />

چه شگفتانگيز،‏ الان شبانهروز است كه سفر خود را آغاز<br />

كردهايم.‏ امروز از اين مرز زماني ميگذريم،‏ هرچند به نظر<br />

ميرسد كه ماه قبل استارت آن را زديم.‏ همانقدر كه آدم<br />

ديديم،‏ به همان اندازه شيوههاي گوناگون زندگي را ملاحظه<br />

كرديم و متنوع غذا خورديم،‏ به همان اندازه تجربه كسب كرديم،‏<br />

و نميدانيم كه اين روز باقيمانده جاي خالياي در<br />

printempo 2013


11<br />

11<br />

ایپم<br />

زادشان 1392 بهار<br />

نهانخانهي ذهن ما باقي خواهد گذاشت يا نه.‏<br />

نميدانيم امروز چندشنبه است.‏ سحر و جادوي سفر ما تا به<br />

امروز در اين است كه استفاده از زمان خالي و فرصت اضافي هر<br />

بار شكل و شمايلاش عوض ميشود،‏ و دقيقه يا ساعت بسته به<br />

ارزش مكاني كه آنجا هستيم شرايط گذشتنشان را تعديل و<br />

اصلاح ميكنند و مثل زندگي روزمره نيست كه گاهي وقت<br />

آنچنان به سرعت ميگذرد كه آدم باورش نميشود و گاهي با<br />

هزار التماس بايد هر دقيقه را سپري نمود.‏ اين سفر آنطور كه<br />

پيشبيني كرده بوديم پيش نخواهد رفت كه در حقيقت هم<br />

هدف نهايي ما خيلي سخت است اما خاطرات و آرزوهاي ما<br />

گم نخواهند شد.‏<br />

امروز در ايران روز زن است كه آن را جشن گرفتهاند.‏ روزي<br />

براي مادران و همسران.‏ ما هم با صبحانه جشن ميگيريم كه<br />

شامل مرباي انجير و نسكافه است و قطعا ما را براي بخشي از<br />

روز سير نگه ميدارد.‏ با دكتر كيهان كه نامش در زبان فارسي به<br />

معني جهان هستي است وداع ميكنيم؛ جهان هستي او تا ابد با<br />

ما خواهد بود.‏<br />

پس از برنامههاي پريروز قرار شد با سعيد ديداري داشته<br />

باشيم و امروز كارها خيلي بهتر با هم جفت و جور ميشود.‏ او<br />

جواني 26 ساله است كه با پدر و مادر و خواهرش زندگي ميكند.‏<br />

سعيد ما را به خانهاش دعوت ميكند.‏ آشپزخانهاي بزرگ،‏ سالني<br />

با فرش و كاناپه و تلويزيون،‏ سه اتاق خواب.‏ درست برعكس<br />

خانهي ما،‏ كه كاناپهها و تلويزيون در عقبترين گوشه اتاق واقع<br />

شدهاند.‏ از مبلها موقع نوشيدن چاي استفاده ميكنند اما وقتي<br />

بخواهند تلويزيون نگاه كنند روي فرش مينشينند.‏ آشپزخانه<br />

بهقدري بزرگ است كه روي زمين دستمال بزرگ پلاستيكي<br />

‏(سفره)‏ پهن ميكنند و غذا ميخورند.‏ سرويس بهداشتي در حياط<br />

است و در محوطه داخلي خانه چون بدون كفش راه ميروند در<br />

نتيجه براي رفتن به حياط و غيره از صندلهاي كائوچويي<br />

‏(دمپايي)‏ استفاده ميكنند.‏<br />

سعيد با يك كنجكاوي ساده به اسپرانتو رسيده بود.‏ او شنيده<br />

بود كه زبان آساني وجود دارد كه ميتواند جانشين همهي<br />

زبانهاي ثانوي ديگر شود،‏ براي همين آسمان و زمين را تكان<br />

داده و گشته بود تا بالاخره كلاسي پيدا ميكند و اسپرانتو را<br />

فراميگيرد.‏ او فارغالتحصيل رشته رياضي است اما هنوز شاغل<br />

نيست ولي در سعي و تلاش براي امرار معاش است و در وقت<br />

آزادش به تدريس اسپرانتو ميپردازد.‏ او به نفر از پناهندگان<br />

افغاني كه به مشهد آمدهاند اسپرانتو ياد ميدهد.‏<br />

****<br />

اديان در آسياي مركزي<br />

بيشتر اديان در آسياي مركزي متولد شده و در<br />

سرتاسر دنيا رواج يافتهاند.‏ همهي آنها براي خود دوران<br />

افتخاري دارند.‏ بسياري از اين اديان مذاهب و شاخه<br />

شعبههايي دارند و آن مذاهب خود به بخشهاي ديگري<br />

تقسيم ميشوند.‏ جاده ابريشم در عين بازرگاني بودن<br />

جادهي معرفت و آگاهي نيز بوده است.‏ كساني كه براي<br />

تجارت از طريق اين جاده كالا حمل و نقل ميكردند خود<br />

به آگاهي و گسترش و انتقال باورهاي مذهبي ميپرداختند.‏<br />

اديان و مذاهبي ماندگار شدند كه توسط دولتها مورد<br />

حمايت سياسي قرار گرفتند و مسيحيت،‏ اسلام و بودائيسم<br />

قدرت يافتند و مابقي ناپديد شدند.‏ اشاره كوچكي به<br />

اديان مانوي،‏ زرتشتي و نستوراني ميكنيم.‏<br />

مانويت:‏ بنيانگذار اين آيين ماني و كتابهاي اوست<br />

كه برگرفته از اصول دين مسيح و نيكي بوده،‏ و خود را با<br />

موسي و عيسي همانند و يكي دانسته و پدر ابدي خوانده<br />

است.‏ اما برخي اصول از بدي سرشته گرفته و ماني خود را<br />

پادشاه ظلمات و تاريك دانسته است.‏ اين آيين در<br />

كشورهايي مثل تركستان،‏ چين،‏ هند و تبت رواج يافت.‏<br />

آيين زرتشتي:‏ كه برگرفته از نام باني آن زرتشت<br />

است با اصول يكتاپرستي،‏ نيكي و پليدي،‏ و محتوياتي بليغ<br />

و فصيح و نيرومند،‏ كمكم در سطح ايران جاري شد و تولد<br />

يافت.‏ سپس به چين رسيد و بعدها در هند جاي گرفت كه<br />

هنوز هم برقرار است.‏<br />

آيين نستوراني:‏ بعد از اينكه پاپ رم،‏ نستور شيخ و<br />

اسقف بزرگ استانبول را به خاطر اختلاف نظري كه<br />

دربارهي مسيح داشت محكوم و مطرود اعلام نمود،‏ نستور<br />

خود كليساي اسقفي جداگانهاي برپا ساخت.‏<br />

ماركوپولو در كتاب خود توضيح ميدهد اين كليسا<br />

خيلي باقدرت بوده و پيروان بسياري در تركستان و<br />

مغولستان دارد<br />

اين مذاهب با ظهور و رواج اسلام در آسياي مركزي<br />

همگي كنار رفتند.‏<br />

كاميونهايي پر از خربوزه از جلوي چشم ميگذرند.‏ خربوزه<br />

مشهدي در تمام ايران معروف است.‏ توي بازار پر از مغازههاي<br />

زعفران فروشي است؛ اين كالا را به خاطر بالا بودن قيمتاش<br />

طلاي سرخ مينامند.‏ يك تاكسي ميگيريم تا به ايستگاه قطار<br />

100<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

برويم.‏ سعيد توضيح ميدهد كه صداي زن براي آوازخواني به<br />

تنهايي ممنوع است و حداقل بايد نفر باشند.‏<br />

به ايستگاه ميرسيم و سوار قطاري ميشويم كه خيلي عالي<br />

مجهز شده است و بهترين قطاري است كه بعد از آلمان سوار<br />

آن شدهايم توي كوپه سه تا همسفر سرخسي سر ما را خوب<br />

گرم كرده و گذشت زمان را برايمان دلپذير ميكنند.‏ محمدعلي<br />

خبرنگار است و ميگويد كه ميخواهد با ما مصاحبه كند ولي<br />

كي،‏ معلوم نشد.‏ در طول صحبتهاي ما قطار در وسط بياباني<br />

پيش ميرود كه فقط در آن درختهاي پسته ديده ميشود و<br />

نمونه محصول اين منطقه است.‏ در كنار ريلها محافظهاي<br />

چوبي مانع از مسدود شدن ريلها از شن به هنگام طوفان<br />

ميشود.‏ غروب خورشيد در اين استپ بيانتها اعجابآور است و<br />

يوآخيم از فرصت استفاده كرده و از پشت شيشه پنجره كوپه از<br />

اين منظره عكسبرداري ميكند.‏<br />

توجه و حساسيت ايرانيها نسبت به نظر ما دربارهي خودشان<br />

با سعي و تلاشي كه براي راحتي ما ميكنند خيلي واضح و<br />

آشكار است.‏ از نظر ما ايران شگفتانگيزترين كشور خواهد بود.‏<br />

در خانه،‏ تلويزيون و مطبوعات حسبالمعمول تصوير كمرنگي از<br />

واقعيت را ارائه ميكنند و آنچه ما ميبينيم خيلي متفاوت و<br />

منفك از چيزي است كه در رسانهها مطرح ميشود.‏ مردم<br />

مهرباناند،‏ هميشه آمادهاند تا كمك كنند و به مهمانان خود<br />

توجه و عنايت دارند و اين التفات را نشان ميدهند.‏ عطوفت و<br />

احساني كه ما تجربه كرديم كاملا غيرقابل پيشبيني بود.‏<br />

جوزف پلا ميگفت براي اينكه خوب سفر كنيد لازم است<br />

كه بخوابيد،‏ چون جور ديگري نميشود كه آدم كاملا براي موارد<br />

مختلف ارزش قائل شود.‏ ما نيز روزهاي بسياري آنقدر كه لازم<br />

بوده است نخوابيدهايم.‏ دوتا تخت در هتل ابريشم منتظر ماست و<br />

بنا به توصيههاي نويسنده باتجربهي كاتالونيايي ‏(جوزف پلا)،‏<br />

سعي خواهيم كرد چيزي حدود ساعت افق و گسترهي<br />

فكري خود را از هر قيد و بندي رها ساخته و بگيريم راحت<br />

بخوابيم.‏<br />

ادامه دارد<br />

12<br />

10<br />

3<br />

● سايتي چند زبانه است كه با هدف اطلاعرساني به كاربران اينترنت دربارهي زبان بينالمللي اسپرانتو و كمك به ايشان براي<br />

فراگيري آسان و رايگان اين زبان راهاندازي شده است.‏ سايت جديد در سال 2013 با كلاسهاي جديد و استفاده از<br />

متدهاي امروزي و موضوعات روز و آينده راهاندازي ميشود.‏ پايههاي آموزشي از مبتدي تا پيشرفته براي كودك و بزرگسال،‏ مناسب<br />

براي تمام سطوح سني به شكل خودآموز و يا همراه با مربي و زبانيار.‏<br />

وجود ابزارهاي گوناگون براي كمك در يادگيري و تمرين عملي دانستههاي شما و آشنايي با جامعه اسپرانتو.‏<br />

:Utilaj frazoj جملات مفيد كه ليستي از متداولترين جملهها در موقعيتهاي گوناگون است.‏<br />

واژهنامهي مصور،‏ كلمهها با موضوعات گوناگون،‏ كه بوسيله عكسهاي بسيار عالي ترسيم شدهاند.‏<br />

‏”واژهآموزي“‏ به شما كمك ميكند تا واژههاي جديد را وارد كنيد و فهرست واژهها را در طبقات<br />

گوناگون پيدا كنيد.‏<br />

واژهي روز،‏ يك سرويس روزانه است كه بوسيله آن يك كلمه اسپرانتو به همراه مثال و توضيح و كاربرد آن<br />

دريافت ميگردد.‏<br />

● Ekzercoj‏:تمرين جهت كنترل درسهاي فراگرفته شده.‏<br />

● آزمونها:‏ سنجش دقيق دانستههاي شما.‏<br />

lernu!<br />

●<br />

●<br />

:Bildovortaro ●<br />

● :Vortlernado صفحهي<br />

:Vorto de tago ●<br />

●<br />

●<br />

●<br />

●<br />

●<br />

● كتابها و بخشيهايي از صفحات lernu! كه قابل دانلود كردن در كاميپوتر بوده و در قالب ميباشد.‏<br />

كتابخانه:‏ حاوي مثالهاي خواندني و شنيدني ادبيات و موزيك اسپرانتويي،‏ توصيههاي خواندني،‏ ضربالمثلها،‏ لطيفهها و نمونه<br />

مقالاتي از مطبوعات مختلف اسپرانتو است.‏<br />

واژهنامهها:‏ اگر روي هر كلمه در متنهاي اسپرانتويي كليك كنيد،‏ واژهنامه فعال شده و معني آن را به شما نشان خواهد داد.‏<br />

پيامرسان فوري:‏ براي استفاده از زبان در ارتباطات مستقيم.‏<br />

گفت و شنود:‏ براي مباحثه در زمينههاي گوناگون،‏ سوال از ديگر كاربران،‏ و آشنايي با جامعهي lernu!<br />

<br />

اسپرانتو زبان بسيار مناسبي براي ارتباطات است.‏<br />

اگر ميخواهيد صفحات را به زبان فارسي ببينيد:‏<br />

12<br />

12<br />

printempo 2013


ایپم<br />

اسپرانتو در يادنما و پيكرههاي يادبود<br />

زادشان 1392 بهار<br />

مجموعهاي مصور از 1044 يادنماي مربوط به دكتر زامنهوف و اسپرانتو در 54 كشور<br />

دنيا در طول صد سال ‎1996‎ 1896<br />

‏(بخش پنجم)‏<br />

هوگو رولينگر برگردان:‏ رازمهر پرتو<br />

مشخصات فني كشتي اسپرانتو:‏<br />

سال ساخت:‏<br />

تير انتهايي:‏<br />

2/26<br />

زمان غرق:‏<br />

262 وزن:‏<br />

پهنا:‏<br />

تن<br />

متر<br />

توان موتور:‏ ‎140‎اسب بخار<br />

نوع:‏ بخار دوسيلندري<br />

1896<br />

1966<br />

متر 42/30<br />

گره دريايي 6 سرعت:‏<br />

مخزن سوخت ذغالسنگ:‏<br />

تن 32<br />

13<br />

13<br />

سند رسمي براي تعيين هويت كشتي،‏ در فهرست رسمي كشتيراني،‏ در اداره مربوطه در مالاگا انتشار<br />

يافت.‏ اما موقعيت اسپرانتوگرايي در آن شهري بندري اندلسي در طول دوراني كه كشتي در جريان<br />

خدمات دريايي بود در سال 1896 چگونه بود؟<br />

خب،‏ يكي از اولين اسپرانتودانان در اسپانيا درست در مالاگا اقامت داشت:‏ خوزه رودريگوز هوارتاس<br />

آموزگار.‏ در سال اولين خودآموز اسپرانتو را براي اسپانياييها تاليف نمود،‏ 1891 اولين انجمن<br />

اسپرانتو اسپانيا را در مالاگا تاسيس كرد ‏(كه البته پنجمين انجمن در دنيا بود).‏ وي از شهرت و اعتبار بالايي<br />

در مالاگا برخوردار بوده و دوست خصوصي يكي از وكلاي مجلس اسپانيا بود.‏ شخصيت برجستهاي داشت و<br />

مسلما در روانسازي جريان نامگذاري يك كشتي به نام ‏“اسپرانتو”‏ بهطور شاخص نقش مهمي داشت.‏<br />

1890<br />

حال مدتهاست كه صداي ور ور كشتي ‏“اسپرانتو”‏ خاموش شده است كه احتمالا به عنوان اولين نمونه<br />

يادوارههاي زامنهوف/‏ اسپرانتو در تمام دنيا ميتوان ار آن نام برد.‏ آه!‏ اي زباني كه نام خود را به اين<br />

راهنورد دريايي امانت دادي تا ابد بازهم بايد شنيده شوي!‏<br />

در هلند:‏ سه كشتي به نام ‏“اسپرانتو”‏ مداوم در تردد دريايي هستند.‏<br />

در سرزمين پر كانال هلند،‏ هنوز اين سه كشتي همچنان در حال تردد هستند،‏ و نام اسپرانتو را<br />

دارند.‏ چنانكه<br />

Helmut Klünder<br />

گزارش ميكند شناسنامه رسمي آنها به اين شرح است:‏ ‏(صفحه بعد)‏<br />

اكنون سالهاي بسياري گذشته است و اسپرانتو در ته بستر دريا،‏ بندرگاه<br />

رودخانهاي لاس پالماس منطقهي گران كاناريا آرميده است.‏ در پايان سال<br />

1966، پس از 70 سال خدمات دريانوردي،‏ به آرامي و در سكوت به زير<br />

آب رفت.‏<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

2313929<br />

2303835<br />

شماره رسمي كشتيراني 2100052<br />

نام:‏<br />

اسپرانتو<br />

اسپرانتو<br />

اسپرانتو<br />

نوع:‏<br />

باري موتوري<br />

روباري موتوري<br />

باري موتوري<br />

كشور سازنده:‏<br />

هلند<br />

هلند<br />

هلند<br />

<strong>Esperanto</strong> VOF,<br />

Papendrecht<br />

Wal J. Van Der, Oostrum<br />

Pols Jahn, Lochem<br />

مالك:‏<br />

1958<br />

1928<br />

1923<br />

سال ساخت:‏<br />

99.9<br />

31<br />

69<br />

طول:‏<br />

متر<br />

متر<br />

متر<br />

9.5<br />

6.6<br />

9.5<br />

پهنا:‏<br />

1822<br />

216<br />

1024<br />

ظرفيت:‏<br />

تن<br />

تن<br />

تن<br />

31<br />

1<br />

31<br />

تاريخ ثبت:‏<br />

دسامبر<br />

ژانويه<br />

1973 دسامبر<br />

1928<br />

1926<br />

اينك ترجمه متن تابلو:‏<br />

‏”مروجان زبان جهاني مصادف با چهل و چهارمين<br />

كنگره اسپرانتو ايتاليا ياد دكتر<br />

Giovanni<br />

1941) Peterlongo (1856<br />

انساندوست،‏ قاضي<br />

و مترجم اثر جاودانه ‏“كمدي الهي”‏ را گرامي<br />

ميدارند.“‏<br />

22 Trento 15 سپتامبر 1973<br />

14<br />

14<br />

ادبيات نهضت اسپرانتو ترجمه كامل اثر معروف<br />

آلجيري دانته ‏“كمدي الهي”‏ را ‏(در حدود سالهاي<br />

1918<br />

(1914 مديون Giovanni Peterlongo<br />

است.‏ اين ترجمه در سال 1954 توسط پسر او<br />

مهندس<br />

Paolo Peterlongo<br />

انتشار يافت.‏ او<br />

كسي بود كه اين شايستگي را داشت تا چنان اثر<br />

پيچيده ادبي را بسي زيبنده غناي بيشتري<br />

بخشد،‏ اين ترجمه بهخاطر كيفيت اشعار و<br />

امكاني كه اسپرانتو در آن نهاده بود اثري بيهمتا<br />

شد،‏ بهخاطر تصاويري با طراحي هاي<br />

پوستنما كاري از<br />

Sandro Botticelli<br />

و<br />

بهخاطر جلدي كه چاپ آن درخور ظرافت و<br />

سليقه بود.‏ تابلوي بالا بهافتخار<br />

Giovanni<br />

Peterlongo در سال 1973 ساخته و افتتاح گرديد.‏<br />

سال<br />

1933<br />

در افتتاحيه بناي يادبود<br />

زامنهوف در Bergen-op-Zoom هلند،‏ ليديا<br />

زامنهوف حضور داشت ‏(در عكس او را به همراه<br />

Dick M. Pot<br />

ملاحظه ميكنيد).‏ در زمان اشغال<br />

هلند توسط نازيها بخشي از اين بنا تخريب<br />

printempo 2013


15<br />

15<br />

ایپم<br />

زادشان 1392 بهار<br />

گرديد،‏ ليكن در<br />

1983<br />

بازسازي شد.‏ اين بنا از سه<br />

قسمت تشكيل شده است:‏ پايه ستون،‏ ستون،‏ و<br />

كره.‏ پايه ستون مستحكم و سفيدرنگ و نشانه<br />

قدرتي عظيم است كه به آن وسيله زامنهوف<br />

زبان اسپرانتو را تاليف نمود.‏ پايه ستون به شگل<br />

ستاره پنج پر است؛ كه سمبل پنج قاره جهان<br />

ميباشد.‏ ستون نيز داراي تراش پنج قسمتي است<br />

اما رنگ آن رنگ اميد يعني سبز است.‏ روي ستون<br />

بخش كروي شكل بنا مشاهده ميشود كه مماس با<br />

نوك پنج گانه ستون است.‏ آن ها با كلمات<br />

‏“اسپرانتو،‏ زبان جهاني”‏ به يكديگر گره خورده اند،‏<br />

يك تابلوي علمي در لهستان<br />

تابلوي اسپرانتوزبان هواشناسي مستقيما<br />

شمالي.‏ مشخصات نام:‏ مكاني.‏<br />

در سال 1908 شهر<br />

Ophir<br />

وقتي يك كارگر<br />

معدن كه نامش همان بودآنجا طلا پيدا كرد<br />

تاسيس شد.‏<br />

در ، 1910 تعداد 122<br />

نفر در اين شهر<br />

ساكن بودند اما 1930 اين رقم به 19 نفر رسيد.‏<br />

در آن زمان در آلاسگا ‏“تب طلا<br />

”<br />

همه را در<br />

برگرفته بود و جويندگان طلا در سراسر منطقه<br />

پراكنده شدند.‏ شايد يكي از جويندگان طلا كه<br />

اسپرانتودان بوده اين رود را<br />

ناميده است.‏<br />

،<strong>Esperanto</strong> Creek<br />

تابلو يادگاري در پزنان،‏ لهستان و متن زير<br />

عكس:‏ لوديك زامنهوف<br />

(1859 1917)<br />

پزشك،‏<br />

زبانشناس،‏ و خالق زبان بينالمللي اسپرانتو.‏ تحت<br />

نام مستعار دكتر اسپرانتو در سال<br />

1887<br />

مجاور خيابان اصلي بين<br />

در فاصله<br />

روستاي<br />

خودآموز اين زبان را به همراه واژهنامه تحت<br />

عنوان ‏“زبان بينالمللي”‏ منتشر كرد.‏ مجموعهاي از<br />

آثار ادبي بينالمللي را به اسپرانتو ترجمه نمود،‏ و<br />

به اين زبان آنتولوژي متنهاي ادبي را به چاپ<br />

رساند.‏ وي آثار بسياري را با موضوع<br />

مسائل و مشكلات زبان بينالمللي تاليف كرد.‏<br />

Szczecin و Gdańsk<br />

35<br />

كيلومتري ،Szczecin دقيقا در<br />

.Kikorze<br />

اين تابلو حدود 2 متر ارتفاع<br />

دارد و نوشته روي آن:‏<br />

از سراسر اين مكان خط نصفالنهار 15 عبور<br />

ميكند كه زمان را به وقت اروپاي مركزي<br />

مشخص مينمايد.‏ به افتخار پانصدمين زادروز<br />

نيكلاو كپرنيك 1973<br />

1473<br />

كه نشانهاي به اين معناست:‏ اسپرانتو براي همه ي<br />

انسانها مقدر شده است و آنها را به يكديگر<br />

پيوند ميدهد.‏<br />

توسط<br />

اهل<br />

گزارشي درباره<br />

،<strong>Esperanto</strong> Creek<br />

William P. Vatbis<br />

اهل<br />

Spokane<br />

در آلاسكا<br />

J.Weks و<br />

:Ancborage<br />

در سال 1917<br />

هندسي نام<br />

G.L. Harrington<br />

<strong>Esperanto</strong> Creek<br />

متخصص علوم<br />

را براي رودي در<br />

آلاسكا رسما بهثبت رساند.‏ فهرست رسمي اسامي<br />

مكانها درباره وضعيت اين رود شرح ميدهد:‏<br />

<strong>Esperanto</strong> Creek رودي جاري به سمت شمال<br />

غرب ، واقع در<br />

36.8<br />

كيلومتري شمال غرب<br />

،Ophir در كوههاي ، Kibuch-Kuskokwim در‎156‎<br />

درجه و 50 دقيقه غربي و 63 درجه و 27 دقيقه<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

‏,‏SABADELL؟ TERRASSA, LIMOGES<br />

كدام شهر اولين بار نام زامنهوف يا اسپرانتو را<br />

به خود اختصاص داد؟<br />

سوال درباره شهري است كه در آن اولين بار<br />

رسما خيابان يا ميداني زامنهوف يا اسپرانتو<br />

نامگذاري شد،‏ تاكنون در ادبيات ما موارد متنوعي<br />

پس از بيش از صدسال اسپرانتوگرايي معرفي شده<br />

است.‏ در كتاب ‏“دكتر و زبان اسپرانتو”‏ تاليف<br />

Holzhaus در صفحهي 107<br />

فرانسوي<br />

LIMOGES<br />

ميخوانيم،‏ كه شهر<br />

اولين بار در دنيا خياباني را<br />

‏“زامنهوف”‏ نامگذاري كرد يعني در سال<br />

.1907<br />

گواه اين مدعا نيز نقشه شهر مورد نظر است.‏ اما<br />

منابع ديگري اطمينان ميدهند،‏ كه اولين بار اين امر<br />

در<br />

SABADELL<br />

در سال<br />

1909<br />

انجام شده است.‏ اين شهر بود كه<br />

مصادف با برگزاري كنگره جهاني<br />

اسپرانتو در بارسلون،‏ اقدام به نامگذاري نمود.‏<br />

مجله اسپرانتو شماره<br />

20 سپتامبر 1912<br />

كه ‏“شهرهاي كاتالونيايي TERRASSA و<br />

مينويسد،‏<br />

SABADELL<br />

مفتخر به نامگذاري خيابان و ميدان خود به<br />

اسم زامنهوف براي اولين بار شدند.‏<br />

در<br />

TERRASSA ‏[اين خيابان]‏ اولين راه و مسيري است<br />

كه نهضت ما را ارج مينهد . . . ”<br />

در سال<br />

1913<br />

در پاريس اين گزارش را اداره<br />

مركزي اسپرانتودانان،‏ طبق ‏“گزارش رسمي كنگره<br />

جهاني اسپرانتو در كراكو”،‏ آگوست<br />

تاييد ميكند،‏<br />

1912، نيز<br />

فرهنگ جامع اسپرانتو 1933/34، حاوي فهرست<br />

اقلامي درباره 51 شهر است كه در شرايط مشابهي<br />

بوده و نقل قول صريحي را در نزديكترين زمان<br />

دارد،‏ ‏“بلوار دكتر زامنهوف”،‏ 1912، در سابادل.‏<br />

به مدد اسناد تاريخي مي دانيم،‏ كه در<br />

TERRASSA<br />

1912 ژوئن 29 شنبه<br />

ميدان دكتر<br />

زامنهوف افتتاح شد.‏ دو هفته بعد،‏ يكشنبه،‏<br />

14<br />

ژولاي 1912، شهر سابادل بلوار زامنهوف را افتتاح<br />

نمود.‏ اما واقعا چه وقت<br />

“Rue Zamenhof”<br />

Limoges<br />

افتتاح كردند؟<br />

را در<br />

تنها راه ممكن براي روشن شدن اين معما نامه<br />

خود زامنهوف در 25<br />

به تقاضاي گروه اسپرانتو<br />

ترجمه نامه:‏<br />

‏“آقاي عزيز!‏<br />

فوريه 1907<br />

Limoges<br />

است،‏ كه در آن<br />

پاسخ ميدهد:‏<br />

اگر رؤساي شهر شما تمايل دارند كه يكي از<br />

نامگذاري كنند،‏<br />

خيابانهارا به نام<br />

من با كمال ميل ميپذيرم.‏ قلبا از اينكه شهر چنين<br />

افتخاري به من ميدهد و وجود آن خدمت بسياري به<br />

تبليغ اسپرانتو مينمايد سپاسگزار هستم.‏<br />

Luis Zamenhof<br />

با احترام<br />

ل.‏ زامنهوف”‏<br />

اما نامهاي را كه زامنهوف به آن اين پاسخ را داده<br />

است چگونه ميتوان يافت؟ اقامت شخصي من در<br />

Limoges<br />

موفقيتي نداشت.‏<br />

1986<br />

يك اتفاق<br />

خوشبختانه كمك كرد:‏ در قصر گرسيون فرانسه<br />

در مدت سخنراني من حضور<br />

Raymond<br />

Gueguen<br />

اهل<br />

Limoges<br />

باعث شگفتي من شد.‏<br />

چرا كه او بعدا در بايگاني شهر خود نامه گروه<br />

اسپرانتو به دكتر زامنهوف را جستجو كرد و آن را<br />

پيدا نمود:‏<br />

آقاي 1907 فوريه 15<br />

،Léon Berland<br />

16<br />

16<br />

printempo 2013


ایپم<br />

زادشان 1392 بهار<br />

افتتاحيه خيابان زامنهوف در سابادل،‏ اسپانيا،‏ 1912<br />

17<br />

17<br />

دبير عمومي باشگاه اسپرانتودانان<br />

،Limoges اجازه<br />

دكتر زامنهوف را تقاضا ميكند.‏ اينك بخشهايي از<br />

نامه مذكور:‏<br />

“ عاليجناب استاد عزيز!‏ به نام باشگاه<br />

اسپرانتودانان كه در راستايي شناسايي و تبليغ براي<br />

اسپرانتو بهخوبي موفق به كسب تاييد بخش بزرگي<br />

از ساكنان گرديد،‏ با عرض سلام خدمت عاليجناب<br />

محترم كه براي بشريت و تفاهم ميان ملت ها<br />

زحمات بسياري كشيده ... امروز ميخواهم راجع به<br />

فكري كه به ذهنم رسيده با شما صحبت كنم،‏ و<br />

براي تحقق آن نياز به اجازه و موافقت شما دارم.‏<br />

من فكر كردم كه نام شما را به يكي از خيابان ها<br />

اختصاص دهيم،‏ ‏‘خيابان لوئيس زامنهوف’.‏<br />

خواهشمندم موافقتنامه خود را براي ما ارسال<br />

داريد،‏ وجود آن براي تبليغات ضروري است.‏<br />

منتظريم پاسخ سريع شما را دريافت كنيم.‏ استاد<br />

عزيز خواهش ميكنم سلام محترمانه مرا بپذيريد”.‏<br />

بعد از ده روز زامنهوف موافقت خود را اعلام<br />

كرد.‏ اما در آخر وقتي خيابان با نام زامنهوف افتتاح<br />

گرديد هيچكجا در بايگاني Limoges سندي پيدا<br />

نشد.‏ ارگان وقت اسپرانتو فرانسه البته<br />

گزارشهايي در باب فعاليتهاي گسترده اعضا<br />

گروه جهت برگزاري جشن،‏ كنسرت،‏<br />

سخنراني و كلاس در Limoges در سال<br />

1907<br />

ارائه ميكند.‏ اما اشارهاي نسبت به نام گذاري<br />

خيابان نمينمايد.‏<br />

Raymond Gueguen<br />

به سند<br />

باارزشي در ميان اسناد بايگانيها دست يافت.‏ آن<br />

ثابت ميكند،‏ كه فقط در دسامبر<br />

سند<br />

1912<br />

“Rue Zamenhof”<br />

بين صورت جلسات باشگاه اسپرانتو<br />

ميشود:‏<br />

بالاخره<br />

‏(خيابان زامنهوف)‏ در<br />

Limoges<br />

دسامبر 17<br />

1912<br />

پيدا<br />

اعضاي باشگاه<br />

ديداري داشته و صورت جلسهاي به زبان فرانسه<br />

“ در<br />

دفتر گزارشات”‏ تنظيم كردند.‏ ما يادداشتي<br />

دستنويس پيدا كرديم:‏ ‏“رياست باشگاه آقاي<br />

دوريس به نمايندگي از گروه به آقاي ژانوت<br />

همآرمان دوستداشتني ما كه خياباني را به نام<br />

خالق اسپرانتو نامگذاري كرد تبريك ميگويد.‏<br />

وي باعث شد ما اكنون در<br />

Limoges خياباني بهنام<br />

زامنهوف داشته باشيم ”، ترجمه تحت الفظي به<br />

فرانسه:‏<br />

“… que à Limoges nous avons maintenant la<br />

Rue Zamenhof”.<br />

Limoges<br />

1300<br />

فهرست رسمي درباره خيابانها در از<br />

سال 1913 در حقيقت در صفحهي آن<br />

موجود است.‏ بديهي است كه افتتاح اين خيابان قبل<br />

از 17 دسامبر 1912 است،‏ اما احتمالا بعد از ژولاي،‏<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

يعني بعد از افتتاحيه ميدان در<br />

در ،Sabadell چون در سپتامبر<br />

Terrassa<br />

1912<br />

و خيابان<br />

سازمان<br />

جهاني اسپرانتو در مجله رسمي سازمان خويش<br />

‏“مجله اسپرانتو”‏ رسما به مردم اين موارد را اعلام<br />

و چاپ نمود.‏ اگر اين خبر اشتباه ميبود،‏ مسلما به<br />

Limoge نفع<br />

نبوده و آن گروه حتما خواستار<br />

تصحيح آن اشتباه ميشدند.‏<br />

روشن است كه تا سالهاي بسياري پيشنهاد<br />

خيابان زامنهوف در<br />

Limoge<br />

مورد بحث و<br />

بررسي جدي قرار نگرفته بود.‏ در ماه مي<br />

،Leon Berland دبير عمومي انجمن<br />

1912<br />

به Limoge<br />

عنوان يكي از اعضاء هيات رئيسه شهرداري انتخاب<br />

شد.‏ 5 سال قبل خودش ايدهي خيابان زامنهوف را<br />

مطرح كرد،‏ احتمالا فكر او زماني به واقعيت پيوست<br />

كه به عضويت هيات رييسه شهردار درآمد.‏ اما يك<br />

معما باقي ميماند،‏ كه چرا در گزارش انجمن در<br />

17 دسامبر 1912<br />

“Rue Zamenhof”<br />

خلاصه،‏ براي شهر<br />

نامي از آقاي برلند در ارتباط با<br />

برده نشده است.‏<br />

Limoge<br />

قطعا قابل تقدير<br />

است كه در سال 1907 اسپرانتيستي درست بيست<br />

سال بعد از چاپ ‏“كتاب اول”‏ ‏(اولين كتاب آموزش<br />

اسپرانتو)‏ ايدهاي براي ناميدن خياباني به اسم خالق<br />

زبان بينالمللي و مولف آن زامنهوف داشته است.‏<br />

با اين وصف اولين افتخار براي زامنهوف در<br />

ناميدن خيابان يا ميداني به نام او در جاي ديگري<br />

اتفاق افتاد،‏ يعني<br />

ژوئن 29<br />

1912<br />

كاتالونيايي ،Terrassa وقتي كه ميدان<br />

در شهر<br />

Zaragoza در<br />

آن زمان نام جديدي با عنوان ‏“زامنهوف”‏ به خود<br />

اختصاص داد.‏<br />

18<br />

18<br />

خياباني كه طولانيترين عمر را بدون هيچ وقفه زماني<br />

داشته و نام زامنهوف را بر خود حفظ كرده است.‏<br />

افتتاحيه 1912، ،Limoges فرانسه<br />

بناي يادبود در محوطه مجاور خيابان<br />

،Deribasovskaja 3 ادسا،‏ اوكراين<br />

نابلوي مدرسه اسپرانتو در هاوانا،‏ كوبا<br />

printempo 2013


ایپم<br />

زادشان 1392 بهار<br />

‏“يك خدا،‏ يك جهان،‏ يك زبان ارتباطي”‏ فرازي<br />

از انجمن مذهبي اسپرانتودانان ژاپن بر روي سنگ<br />

يادبود اين انجمن در Kameoka<br />

‏(افتتاح:‏ 1959)<br />

و تابلو ‏(دسامبر 1961)، مجارستان.‏ ترجمه<br />

خيابان زامنهوف<br />

متن روي تابلو:‏ ‏“به ياد مبارز برجسته صلح و دوستي ميان مردمي دكتر<br />

زامنهوف لايوس،‏ پزشك لهستاني،‏ 1859)، خالق زبان بينالمللي<br />

اسپرانتو”‏<br />

1917)<br />

19<br />

پردهبرداري از تابلوي خيابان در ،Villarodona<br />

اسپانيا<br />

اين خانه زماني به خانواده زيبرنيك تعلق داشت كه زوج جوان<br />

زامنهوف در آن اقامت داشتند،‏ و آدرس آن حالا خيابان<br />

‏“زامنهوف 5، كانوس”‏ است.‏ پس از 1993 اين خانه مركز<br />

انجمن اسپرانتو ليتواني است.‏<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

Pajam-e Sabzandiŝan (Mesaĝo de Verdpensuloj)<br />

ISSN 1728-6174<br />

IRANA ESPERANTISTO estas kultura<br />

kaj sendependa sezon-revuo internacia.<br />

Enhavo:<br />

<br />

Monda tago de akvo: Paiva Netto<br />

<br />

Voĉlega programo ankaŭ por <strong>Esperanto</strong>:<br />

Szilvási László<br />

Kovrilo:<br />

Floroj el florejo (Golestan) de Sadio:<br />

K. Sayadpour<br />

<br />

IREA Raportas, 1391: H. Shafiee<br />

<br />

Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-Biblioteko,<br />

STEB<br />

<br />

E@I lanĉis prikomputilan blogon<br />

Persa kovrilo:<br />

<br />

Libroprezento “Kjeŭ”: K. Sayadpour<br />

فصلنامه فرهنگي<br />

ایپ<br />

<br />

<br />

IREA komitato sinprezentas<br />

Gazetara Komuniko: “Justa Komunikado”,<br />

Islando, Rejkjaviko<br />

20<br />

20<br />

Grafikaĵ o k enpaĝ igo:<br />

Sabzandiŝan<br />

Adresoj: Tehran, Iran<br />

TTT-ejo : www.espero.ir<br />

Retpoŝto: info@espero.ir<br />

Bonvenas eseoj, artikoloj, raportoj<br />

kaj kontribuaĵoj kondiĉe ke ili ne estu<br />

publikigitaj antaŭe. Bonvenas kulturtemaj<br />

kontribuaĵoj ĉu en <strong>Esperanto</strong> ĉu<br />

en la persa.<br />

Ĉia presa aŭ eletronika citado aŭ<br />

eldonado de materialoj de IRANA<br />

ESPERANTISTO, ĉu originale ĉu<br />

tradukite en aliajn lingvojn, estas<br />

permesata. Bonvole menciu pri la fonto<br />

kaj la originala lingvo (t.e. <strong>Esperanto</strong> aŭ la<br />

persa) kaj se eble, informu nin pri<br />

eldonaĵo en kiu aperis io de aŭ pri IRANA<br />

ESPERANTISTO aŭ/kaj sendu kopion al<br />

ni.<br />

La persa parto:<br />

<br />

IREA Raportas, 1391: H. Shafiee<br />

Ni senzorge interrilatas kun nia planedo:<br />

Tradukis S. Borhani<br />

<strong>Esperanto</strong> en tornistro, Parto la 7a,<br />

Tradukis: Simin Emrani<br />

<br />

<br />

<strong>Esperanto</strong> Monumente: Tradukis: R. Párto<br />

Gazetara Komuniko: “Justa Komunikado”,<br />

Islando, Rejkjaviko<br />

printempo 2013


زادشان 1392<br />

ایپم<br />

بهار<br />

Monda Tago de Akvo<br />

Paiva Netto*<br />

Artikolo aperinta en centoj da gazetoj, revuoj kaj retejoj<br />

en Brazilo kaj en la mondo, je marto 2010.<br />

21<br />

21<br />

Je la 22-a de marto 1992, Unuiĝintaj<br />

Nacioj ekdisvastigis "Universalan<br />

Deklaracion pri Rajtoj de Akvo". La intenco<br />

de tiu teksto estis interesigi kaj ekologie<br />

konsciigi loĝantarojn kaj ties registarojn,<br />

precipe koncerne la gravecon de akvo por<br />

homa postvivado. En la sekvinta jaro, je tiu<br />

sama dato, la Ĝenerala Asembleo de U.N.<br />

deklaris, ke la 22-a de marto estas Monda<br />

Tago de Akvo.<br />

De tiu tempo, popoloj pli kaj pli<br />

maltrankviliĝadas pro manko de<br />

akvorimedoj. Iuj analizistoj antaŭvidas en<br />

ne tre fora estonteco militkonfliktojn,<br />

surbaze de konkurado por tiu altvalora<br />

likvaĵo.<br />

MILITO PRO AKVO<br />

Artikolo verkita de usona profesoro pri<br />

Ekonomiko Jeffrey D. Sachs, kiun oni<br />

publikigis en la ĵurnalo Valor Econômico,<br />

en aprilo 2009, estas unu plia konfirmo, ke<br />

bedaŭrinde tiu antaŭvidaĵo jam realiĝas:<br />

"Multajn konfliktojn kaŭzas aŭ bruligas<br />

manko de akvo. Konfliktoj – de Ĉado al<br />

Darfuro, en Sudano, de la dezerto Ogaden,<br />

en Etiopujo, al Somalio kaj tieaj piratoj,<br />

same kiel en Jemeno, Irako, Pakistano kaj<br />

Afganujo – okazadas sur granda regiono<br />

de sekaj landoj, kie manko de akvo<br />

kaŭzadas kolapson de rikoltoj, morton de<br />

brutaroj, ekstreman malriĉecon kaj<br />

malesperon."<br />

Printempo 2013<br />

Kaj la artikolisto raportas: "Unesko,<br />

organizaĵo de Unuiĝintaj Nacioj, publikigis<br />

antaŭ nelonge Raporton pri<br />

Akvoprizorgado en 2009; la Monda Banko<br />

disvastigis profundan studon pri Hindujo<br />

(Hinda Akvoekonomio: preparado por<br />

tumulta estonteco) kaj pri Pakistano<br />

(Pakistana Akvoekonomio: pligravigo de<br />

malsekeco); kaj Asia Society disvastigis<br />

ĝeneralan analizon pri aziaj akvokrizoj (La<br />

plej proksima azia defio: garantii<br />

akvoestontecon en tiu regiono)".<br />

Vidu la situacion, al kiu ni alvenis. Urĝas<br />

haltigi tion. Sachs asertas, ke "tiuj raportoj<br />

enhavas similajn historiojn. La liverado de<br />

akvo estas ĉiam pli nesufiĉa en vastaj<br />

regionoj de la mondo, precipe en ĝiaj<br />

sekaj regionoj. La rapida pligraviĝo de<br />

akvomanko respegulas kreskadon de la<br />

loĝantaro, elĉerpiĝon de subtera akvo,<br />

malŝparadon, malpurigadon kaj<br />

grandegajn, pli kaj pli katastrofajn<br />

rezultojn je klimatŝanĝoj pro homa agado.<br />

La sekvoj estas doloraj: sekeco kaj malsato,<br />

forperdo de kondiĉoj por postvivado,<br />

disvastiĝado de malsanoj transdonataj per<br />

akvo, deviga migrado kaj eĉ militaj<br />

konfliktoj".<br />

Kion fari antaŭ tia apokalipsa scenaro?<br />

La profesoro mem finas: "Praktikaj solvoj<br />

inkluzivas multajn elementojn, interalie pli<br />

bonan administradon de akvorimedoj,<br />

teknologiojn pli evoluintajn por pligrandigi


ایپمزادشان بهار 1392<br />

la efikecon en uzado de akvo kaj novajn<br />

investojn kune entreprenatajn fare de<br />

registaroj, fare de sektoro de entreprenistoj<br />

kaj fare de civilaj organismoj".<br />

SENKONTROLAJ SENTOJ<br />

Sed laŭ la sinsekvo de tagoj, tia<br />

problemo nepre kreskos, se oni ne starigos<br />

vere efikajn decidojn, kiujn oni ofte<br />

prokrastas. Eĉ en lokoj, kie tiu altvalora<br />

likvaĵo estas malabunda, homoj<br />

malrespektas tiun naturan elementon, sen<br />

kiu oni ne povas postvivi. Kiam homo<br />

havas senkontrolajn sentojn, tiam ĉio<br />

ĉirkaŭe kontaĝiĝas.<br />

ALIREBLECO AL TRINKEBLA AKVO<br />

Raporto de Luana Lourenço, el<br />

Agentejo Brasil, publikigita dum 2010j,<br />

informas al ni, ke “la mondo devos atingi la<br />

Celon de la Jarmilo redukti je duono la<br />

nombron da homoj sen alirebleco al<br />

trinkebla akvo. Kvin jarojn antaŭ la<br />

tempolimo por tiu celo, kiu estas 2015, 87<br />

procentoj el la monda loĝantaro disponas<br />

pri fontoj por liverado de trinkebla akvo, laŭ<br />

raporto hodiaŭ disdonita [je la 15-a de<br />

marto 2010], fare de Monda San-Organizo<br />

(MSO) kaj de Fonduso de Unuiĝintaj Nacioj<br />

por la Infanaro (Unicef). Malgraŭ la<br />

progreso rilate la alireblecon al trinkebla<br />

akvo, ciferoj pri salubrigo ankoraŭ estas<br />

malbonaj. Pli ol 2,6 miliardoj da homoj – 39<br />

procentoj el la tutmonda loĝantaro – plu<br />

restas sen tia servo. Laŭ tiu dokumento, tiu<br />

problemo ankoraŭ mortigas ĉiujare po 1,5<br />

miliono da infanoj malpli ol 5-jaraĝaj.<br />

Infanoj kaj virinoj, laŭ MSO kaj Unicef, estas<br />

la plej ofte atingataj de malfacila alirebleco<br />

al akvo kaj de manko de salubrigo.”<br />

Ni intencas timegigi neniun. Ni nur<br />

emas elstarigi informojn, kiuj postulas<br />

tujan sintenon de la surteraj loĝantaroj,<br />

nome por respekto al nia kolektiva loĝejo.<br />

Jen ni lasas la atentigojn. Ne manku do,<br />

flanke de registaroj kaj de la socio,<br />

nemalhaveblaj, realĝustigaj decidoj, dum<br />

ankoraŭ estas tempo. Se la afero estas<br />

malfacila, do ni komencu tuj!<br />

Kiel ĉiam, la Paroloj de Jesuo ŝajnas<br />

aktualaj. Kiam oni demandis Lin pri tio, kiel<br />

kondutos homoj kiam alproksimiĝos<br />

tempo de granda afliktiĝo, sciigitaj ekde la<br />

Malnova Testamento de la Sankta Biblio,<br />

tiam Li respondis, ke same kiel en la<br />

tempo de Noa kaj Lot, neglekto estos pli<br />

granda ol zorgoj postulataj de la seriozeco<br />

de la faktoj (Evangelio de Luko, 17:26 ĝis<br />

30). Ne necesas kredi pri “tiaj aferoj<br />

religiecaj” por percepti, ke fortkolora bildo<br />

desegniĝas.<br />

*José de Paiva Netto, verkisto, ĵurnalisto,<br />

radikomunikanto, komponisto kaj poeto,<br />

naskiĝis je la 2-a de marto 1941, en Rio-de-<br />

Ĵanejro, RJ, Brazilo. Li estas Direktoro-<br />

Prezidanto de Legio de Bona Volo (LBV), aktiva<br />

membro de Brazila <strong>Asocio</strong> de<br />

Amaskomunikiloj (ABI), de Brazila <strong>Asocio</strong> de<br />

Internaciaj Amaskomunikiloj (ABI Inter), de<br />

Nacia Federacio de Ĵurnalistoj (Fenaj), de<br />

International Federation of Journalists (IFJ), de<br />

Beletra Akademio en Centra Brazilo, de<br />

Sindikato de Profesiaj Ĵurnalistoj en Subŝtato<br />

Rio-de-Ĵanejro, de Sindikato de Verkistoj en<br />

Rio-de-Ĵ anejro, de Sindikato de<br />

Radikomunikistoj en Rio-de-Ĵanejro kaj de<br />

Brazila Unuiĝo de Komponistoj (UBC).<br />

Komentoj<br />

Han Zuwu - Ĉinio/ Homaro ne povos vivi en<br />

la mondo, se mankos al la mondo eĉ unu guto<br />

da akvo! Ni devas karigi la akvon! Bondezirojn<br />

al vi ĉiuj!<br />

Stanislavo - Germanio/ Jes, la akvo estas<br />

fudamento de la tuta vivo kaj nur kiam ĝi<br />

mankas, ni konstatas, ke ĝi estas pli valora ol<br />

oro! Tiuj kiuj ĝin sufiĉe havas ne taksas kaj<br />

multaj ekzemple en Afriko mortas pro manko<br />

de sufiĉa trinkebla akvo. Kun amika saluto<br />

Stanislavo.<br />

Jurij Kivaev - Rusio/ La artikolo "Monda Tago<br />

de Akvo", kies aŭtoro estas estimata S-ro José<br />

22<br />

22<br />

printempo 2013


23<br />

23<br />

زادشان 1392<br />

ایپم<br />

بهار<br />

Paivo Netto estas tre aktuala. Mi, kiel<br />

prezidanto de loka Esperanta grupo, baldaŭ<br />

priparolos la problemon kun la samgrupanoj.<br />

Certe ni scias, ke la problemo ne estas nova:<br />

prognozistoj asertas, ke sensala (dolĉa) akvo<br />

sur la Tero povos ĉesi al 2033j. Laŭ onidiro en<br />

Rusio 35 – 60% de trinkebla akvo ne<br />

kontentigas al sanitariaj normoj. Tamen estas<br />

komplikaĵoj, ligitaj kun trasportado de<br />

trinkebla akvo ĝis la konsumanto pro eluzita<br />

stato de akvoduktoj en multaj urboj de la<br />

lando. Koran dankon al LBV pro akra vidado<br />

de la problemo kaj klopodo plibonigi la staton.<br />

Amike Jurij.<br />

Saeed Ahmad Farani - Pakistano/ "Akvo<br />

estas Vivo, sen ĝi ia ajn vivoformo fariĝas<br />

neebla. Malpurigi ĝin estas krimo kontraŭ la<br />

Homaro." Ege bela kaj vera mesaĝo... Mi<br />

diskonigos la artikolon de José de Paiva Netto<br />

al miaj amikoj kaj ankaŭ sendos ĝin al revuoj.<br />

Granda laboro. Vere, homaro devas lervi<br />

respekti la naturon.<br />

Ding Ji - Ĉinio/ Ni tute subtenas vian<br />

alvokon, kaj opinias, ke estroj de registaroj en<br />

Rio 20 necese, aktuale akceptas vian alvokon<br />

[...]. Nur ni solidarece batalas unuiĝe al reakciaj<br />

agadoj, eblas vereefike sukcesi je Bona Volo.<br />

Alvoko estas propagando de por popola<br />

konscio prava, post kio ni nepre longtempe<br />

batlas sencxese. Ni, do, devus konstante<br />

organiziĝi por sukcesa Bona Volo, ne nur estas<br />

en Brazilo.<br />

Alicja Lewanderska-quednau - Germanio/<br />

Oni bone scias, ke sen pura akvo kaj aero ne<br />

povas ekzisti vivo. Estaĵoj bezonas precipe<br />

akvon kaj aeron. Ofte sciencistoj sendas al la<br />

publiko kaj al politikistoj apelojn por protekti<br />

ilin. En landoj, kie mankas akvo, la vivo de<br />

homo estas malfacila. En eŭropaj landoj<br />

ĝenerale ne estas manko de akvo, sed estas<br />

problemoj pri ĝia pureco. En niaj montaroj oni<br />

kutime sen timo kaj problemo povas trinki<br />

akvon rekte de fonto, kaj ĝi absolute alie<br />

gustas. Akvo estas fonto de sano, kaj malbona<br />

akvo estas fonto de malsano. Kiam homo<br />

naĝas en freŝa sana akvo ne nur purigadas sin,<br />

sed ankaŭ freŝiĝas kaj saniĝas. Akvo estas la<br />

rekta kaj mirakla donaco de Dio. Ni faru ĉion<br />

por pretekti ĝin.<br />

Voĉlega programo ankaŭ por<br />

<strong>Esperanto</strong><br />

Jen eta revolucia programeto per kiu eblas<br />

aŭskulti skribitan tekston en <strong>Esperanto</strong>.<br />

Legu sube kaj gluu ekzemple la unuan<br />

frazon en la programo (elektante unue<br />

<strong>Esperanto</strong> anstatau la lingvon kiun vi vidas<br />

unue). Mi provis kaj estis ravita pri la<br />

rezulto jam !!! Amuza ĉu ? Pludiru al viaj<br />

gekonatuloj.<br />

La komputila teknologio evoluas tre rapide<br />

ankaŭ en lingva tereno. Inter similaj aliaj<br />

projektoj, jen aperis programo, kiu kapablas<br />

laŭtlegi skribitan tekston en 32 lingvoj, inter ili<br />

ankaŭ en <strong>Esperanto</strong>.<br />

Kvalito de prononcado ankoraŭ varias ĉe<br />

diversaj lingvoj. La Esperanta versio estas<br />

ankoraŭ mankohava, sed ekzemple la hungara<br />

estas surprize tre bona, normale uzebla.<br />

Senpaga test-versio de tiu ĉi voĉlega<br />

programo estas provebla ĉe: http://<br />

www.oddcast.com/home/demos/tts/<br />

tts_example.php?var=1<br />

Ĉe pluraj lingvoj oni povas elekti inter la<br />

paroluloj, oni povas elekti ĉu parolu viro aŭ<br />

virino, kaj oni povas aldoni diversajn efektojn<br />

(ekzemple oni povas rapidigi aŭ malrapidigi la<br />

parolfluon).<br />

La programo estas vere impresiga, kaj<br />

instigas pensi pri baldaŭa estonto de lingva<br />

situacio: 1. voĉ-rekonaj/skribaj programoj, 2.<br />

maŝina tradukado, 3. tekstolegaj programoj --<br />

por ĉiu laŭ sia gepatra lingvo...<br />

Szilvási László<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

Elektis kaj tradukis: D-ro Keyhan Sayadpour<br />

De antikvaj tempoj, estis granda debato pri la roloj de genetiko<br />

kaj edukado al homa karaktero. Majstro Sadio (1184-1283?)<br />

forte kredis al elstara rolo de genetiko. La jena rakonto bone<br />

montras tion. Kelkajn versojn de la rakonto uzas irananoj kiel<br />

proverbojn (Kiel: eduko por fipopolo similas al pilk' sur kupolo;<br />

lupid' fine iĝas lupo eĉ kreskinte kun hom-grupo). Ĝuu legi ĝin.<br />

Sur monto sidis arabaj rabistaranoj kaj fermis la trairejon de l' karavanoj, pro<br />

iliaj minacoj la pasantaj urbanoj devis timi kaj la sultana armeo ne povis ilin limi.<br />

Ĉar estis alta rifuĝejo monto-pinta kion la rabistaro estis okupinta. Regnaj<br />

konsultistoj rekomendis la neceson malaperigi ilin, ĉar se ili longe persistos, solvo<br />

por forpeli ilin ne plu ekzistos.<br />

طايفهي دزدان عرب بر سر كوهي نشسته بودند و منفذ كاروان بسته و رعيت بلدان از مكايد ايشان مرعوب و<br />

لشكر سلطان مغلوب.‏ بحكم آنكه ملاذي منيع از قلهي كوهي گرفته بودند و ملجاء و ماواي خود ساخته.‏ مدبران<br />

ممالك آن طرف در دفع مضرات ايشان مشاورت همي كردند كه اگر اين طايفه هم برين نسق روزگاري مداومت<br />

نمايند مقاومت ممتنع گردد.‏<br />

24<br />

24<br />

Arbo kiu jam estas juna<br />

eĉ de vir' ne estas imuna,<br />

Sed post la pasado de jaroj<br />

ĝi ne eltireblos per ĉaroj,<br />

Fosil' povas esti fonto-ŝtopant',<br />

Nil' ne paseblas per elefant'.<br />

درختى كه اكنون گرفته است پاى<br />

به نيروى مردى برآيد ز جاى<br />

و گر همچنان روزگارى هلى<br />

به گردونش از بيخ بر نگسلى<br />

سر چشمه شايد گرفتن به بيل<br />

چو پر شد نشايد گذشتن به پيل<br />

printempo 2013


زادشان 1392<br />

ایپم<br />

بهار<br />

Finfine estis decidite iujn sendi kaj oportunan okazon atendi, ĝis kiam okazis<br />

rabistara atako al grupo kaj la rifuĝejo restis vaka por reĝa trupo. Kelkaj bravaj kaj<br />

spertaj batalantoj estis sendataj embuski sur la monto. Vespere revenis la rabistoj,<br />

malfortaj kaj pred-portaj. Ili l'armilojn kaj predojn al angulo ĵetis kaj la vestojn<br />

demetis. La unua atakinto al ili estis dormo. Kiam pasis okono da nokto:<br />

سخن بر اين مقرر شد كه يكي به تجسس ايشان برگماشتند و فرصت نگاه داشتند تا وقتي كه بر سر قومي<br />

رانده بودند و مقام خالي مانده،‏ تني چند مردان واقعهديدهي جنگآزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان<br />

شدند.‏ شبانگاهي كه دزدان باز آمدند سفر كرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنيمت بنهادند،‏<br />

نخستين دشمني كه بر سر ايشان تاختن آورد خواب بود.‏ چندانكه پاسي از شب درگذشت:‏<br />

Sub la nigron la suno kuŝiĝis,<br />

En fiŝbuŝon Jona enbuŝiĝis.<br />

قرص خورشيد در سياهي شد<br />

يونس اندر دهان ماهي شد<br />

25<br />

25<br />

La brevuloj sin malkaŝis kaj la manojn de l' rabistoj kunligis kaj matene ilin al la<br />

kortego alvenigis. La reĝo ordonis ĉiujn ekzekuti. Hazarde estis junulo inter ili kies<br />

frukto de la junaĝo ĵus maturiĝis kaj kies herboj de la vizaĝ-herbejo ĵus kulturiĝis.<br />

Unu el la ministroj kisis la piedon de l' reĝ-trono kaj metis la vizaĝon de propeto<br />

sur la tero kaj diris: "Tiu knabo ankoraŭ ne manĝis frukton el la viv-ĝardeno kaj ne<br />

ricevis profiton de la junaĝo. La antaŭvido el viaj moŝtaj pardonemo kaj<br />

bonkonduto estas tia ke pardoninte lin vi favoru al mi." Tiu eldiro ne plaĉis al la<br />

reĝo kaj koleretinte li diris:<br />

دلاورمردان از كمين بدر جستند و دست يكان بر كتف بستند و بامدادان به درگاه ملك حاضر آوردند.‏ همه را<br />

به كشتن اشارت فرمود.‏ اتفاقا در آن ميان جواني بود ميوهي عنفوان شبابش نورسيده و سبزهي گلستان عذارش<br />

نودميده.‏ يكي از وزرا پاي تخت ملك را بوسه داد و روي شفاعت بر زمين نهاد و گفت:‏ اين پسر هنوز از باغ<br />

زندگاني برنخورده و از ريعان جواني تمتع نيافته.‏ توقع به كرم و اخلاق خداونديست كه به بخشيدن خون او بربنده<br />

منت نهد.‏ ملك روي از اين سخن درهم كشيد و موافق راي بلندش نيامد و گفت:‏<br />

"Noblulajn radiojn ne ensorbas fi-popolo<br />

Eduki ilin similas al pilk' sur kupolo"<br />

پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است<br />

تربيت نااهل را چون گردكان برگنبد است<br />

Ilian figeneracion sentestikigi kaj ilian genton elradikigi estas pli inde ĉar fajron<br />

estingi kaj fajreron preterlasi kaj vipuron mortigi kaj vipuridon preterpasi ne estas<br />

agoj de saĝuloj.<br />

نسل فساد اينان منقطع كردن اوليتر است و بيخ تبار ايشان برآوردن،‏ كه آتش نشاندن و اخگر گذاشتن و افعي<br />

كشتن و بچه نگه داشتن كار خردمندان نيست.‏<br />

Eĉ se pluvas vivo-akvo el nubo<br />

De salik' vi ne ricevas vinberon<br />

Ne vivu kune kun malnoblaj homoj<br />

De bambus' vi ne ricevas sukeron<br />

ابر اگر آب زندگى بارد<br />

هرگز از شاخ بيد بر نخورى<br />

با فرومايه روزگار مبر<br />

كز نى بوريا شكر نخورى<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

La ministro aŭdis tion. Li vole nevole akceptis kaj laŭdis la taŭgecon de la reĝa<br />

opinio kaj diris: "Tio kion via moŝto, daŭru vi reĝeco, diras estas ja vera ĉar se li<br />

edukiĝus vivante inter fiuloj li ricevus ilian naturon kaj iĝus unu el ili, sed mi<br />

esperas ke komunikante kun nobluloj li bone edukiĝu kaj ricevu la naturon de<br />

saĝuloj ĉar li ankoraŭ junas kaj la kondutoj de kverelo kaj malobeo ne radikis en<br />

lia menso kaj estas dirite ke: "Ĉiu ido naskiĝas laŭ unu sama esenco kaj la gepatroj<br />

igas lin judo, kristano, aŭ zoroastrano."<br />

وزير اين سخن بشنيد.‏ طوعا و كرها بپسنديد و بر حسن راي ملك آفرين خواند و گفت:‏ آنچه خداوند،‏ دام<br />

ملكه،‏ فرمود عين حقيقت است كه اگر در صحبت آن بدان تربيت يافتي طبيعت ايشان گرفتي و يكي از ايشان<br />

شدي،‏ اما بنده اميدوار است كه در صحبت صالحان تربيت پذيرد و خوي خردمندان گيرد كه هنوز طفلست و<br />

سيرت بغي و عناد در نهاد او متمكن نشده و در خبرست:‏ كل مولود يولد على الفطرة فابواه يهودانه او ينصرانه او<br />

Kun fiuloj amikiĝis Lot-edzin' (1)<br />

يمجسانه.‏<br />

با بدان يار گشت همسر لوط<br />

Ŝia profeta aparten' perdiĝis.<br />

Mallonge la hundo de kavkompanoj (2)<br />

Estis kun bonuloj kaj konvertiĝis.<br />

خاندان نبوتش گم شد<br />

سگ اصحاب كهف روزى چند<br />

پى نيكان گرفت و مردم شد<br />

La ministro diris tiel kaj kelkaj proksimuloj de la reĝo kuniĝis kun li ĝis la reĝo<br />

nuligis lian ekzekuton kaj diris: "Kvankam mi akceptis pardonon sed ne ties<br />

bonon!<br />

اين بگفت و طايفهاي از ندماي ملك با وي بشفاعت يار شدند تا ملك از سر خون او درگذشت و گفت:‏ بخشيدم<br />

اگرچه مصلحت نديدم.‏<br />

26<br />

26<br />

Pri malamiko diris Zal al Rostam: (3)<br />

"Konsideru lin febla neniam,<br />

Fonteta akvo estas malforta jam,<br />

Sed en rivero droni povas eĉ lam'."<br />

دانى كه چه گفت زال با رستم گرد<br />

دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد<br />

ديديم بسى،‏ كه آب سرچشمه خرد<br />

چون بيشتر آمد شتر و بار ببرد<br />

Ĉiaokaze oni prizorgis la junulon kun kareso kaj komforto kaj metis edukistojn<br />

por eduki lin ĝis li lernis bone paroli kaj dece sin kontroli kaj lerte konduti ĉe la<br />

reĝo kaj li ŝajnis meritoplena al ĉiuj. Foje la ministro parolis iomete pri liaj ecoj ĉe<br />

la reĝo, ke la edukado efikis sur li kaj la malnovan malsaĝon forpelis de lia naturo.<br />

La reĝo ridetis kaj diris:<br />

فيالجمله پسر را بناز و نعمت برآوردند و استادان به تربيت او نصب كردند تا حسن خطاب و رد جواب و آداب<br />

خدمت ملوكش درآموختند و در نظر همگان پسنديده آمد.‏ باري وزير از شمايل او در حضرات ملك شمهاي<br />

ميگفت كه تربيت عاقلان در او اثر كرده است و جهل قديم از جبلت او بدر برده.‏ ملك را تبسم آمد و گفت:‏<br />

"Lupid' fine iĝas lupo<br />

Eĉ kreskinte kun hom-grupo"<br />

عاقبت گرگ زاده گرگ شود<br />

گرچه با آدمى بزرگ شود<br />

printempo 2013


زادشان 1392<br />

ایپم<br />

بهار<br />

Preskaŭ du jaroj pasis. Aro da lokaj huliganoj aliĝis al la junulo kaj faris ĵuron.<br />

En oportuna okazo li mortigis la ministron kaj liajn ambaŭ filojn kaj ŝtelis<br />

senmezuran riĉon kaj en rabistara kavo anstataŭigis sian patron kaj fariĝis<br />

ribelanto. La reĝo metis la mirfingron inter siajn dentojn kaj diris:<br />

سالي دو برين برآمد.‏ طايفهي اوباش محلت بدو پيوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزير و هر<br />

دو پسرش را بكشت و نعمت بيقياس برداشت و در مغازهي دزدان بجاي پدر نشست و عاصي شد.‏ ملك دست<br />

تحير به دندان گزيدن گرفت و گفت:‏<br />

"El feraĉo bona glavo ne fareblas<br />

el fihomo eduk' ne faras sinjoron<br />

Pluvo kies util' ne argumenteblas<br />

Faras en dezert' vepron, en ĝarden' floron<br />

شمشير نيك از آهن بد چون كند كسى؟<br />

ناكس به تربيت نشود اى حكيم كس<br />

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست<br />

در باغ لاله رويد و در شوره زار خس<br />

Sur sala tero ne kreskas hiacint'<br />

Ne verŝu sur ĝin semon kaj laboron<br />

Favori maliculon similas al<br />

زمين شوره سنبل بر نياورد<br />

در او تخم و عمل ضايع مگردان<br />

نكويى با بدان كردن چنان است<br />

27<br />

27<br />

Malfavori meritplenan sinjoron<br />

NOTO:<br />

1- Loto estis profeto sendita al Sodomo por averti ties<br />

anojn pri iliaj malvirtoj (sodomio) sed ili ne akceptis<br />

kaj Dio detruis la urbon. Lot-edzino ne akompanis<br />

sian edzon kaj mortis dum detruo.<br />

2- En eŭropo ili famas kiel sep dormantoj.<br />

3- Zal kaj Rostam – patro kaj filo – estas inter la ĉefegaj<br />

herooj en la plej fama persa poemlibro epopea<br />

Ŝahname, la majstroverko de Ferdoŭsio (940–1020).<br />

كه بد كردن بجاى نيكمردان<br />

<br />

<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

IREA Raportas<br />

IREA aktivado dum la pasinta <strong>Irana</strong> jaro<br />

En la jaro 1391, laŭ la <strong>Irana</strong> Kalendaro, IREA spertis mankon de kelkaj aktivuloj. S-roj Reza<br />

Torabi kaj Mahmud Mirbozorgi forlasis la landon kaj ilia manko estis sentita dum la jaro. Malgraŭ<br />

tio, IREA aktive agis kaj sukcesis multon fari.<br />

Ni denove aperigis la revuon “<strong>Irana</strong> Esperantisto”. Dum la jaro publikiĝis kvar numeroj de tiu ĉi<br />

revuo sur-rete, en la propra retejo de IREA, kiu estis lanĉita en la unua monato de la pasinta jaro.<br />

La adreso de la retejo estas: www.espero.ir.<br />

Dum la jaro, ni okazigis regule “Monata Prelego” kiu dekjariĝis kaj ni festis la dekjariĝon de tiu<br />

programo. La temoj de prelegoj estis diversaj. Krome ni regule kunvenis kadre de “MoRo”<br />

programoj. Tiuj ĉi Monataj Renkontiĝoj estis ŝanco por renkonti novajn vizaĝojn kaj interbabili<br />

diversajn temojn laŭvole ne nur en <strong>Esperanto</strong>, sed ankaŭ Perse, France kaj eĉ hispane! Krom<br />

“Monata Prelego” kaj “MoRo”, aliaj okazaĵoj laŭnecese estis aranĝita. Sube ni resumas la okazaĵojn<br />

kiuj komenciĝis 20-an de Marto 2012 laŭ la kristana kalendaro. Esperante ke la ĵus komencita jaro<br />

1392 kunportos pli da aktivecoj por IREA kaj ni prosperu pli.<br />

Dato<br />

Dato laŭ<br />

<strong>Irana</strong><br />

Kalen-<br />

Evento<br />

07.03.2013 1391/12/17 Antaŭ-Noŭruza Kunveno<br />

Klarigoj<br />

26.02.2013 1391/12/08 Prelego Temo: "Sudafriko"<br />

04.02.2013 1391/11/16 MoRo(Monata Renkontiĝo) Loko: Kafejo Hiĉ<br />

24.01.2013 1391/11/05 Prelego S-ro Mamduhi: "Eko-vilagxo: savanta solvo"<br />

07.01.2013 1391/10/18 MoRo(Monata Renkontiĝo) Loko: Sara Kafejo<br />

25.12.2012 1391/10/05 Prelego Temo: Simpleco<br />

28<br />

28<br />

14.12.2012 1391/09/24 Zamenhof-Tago<br />

01.12.2012 1391/09/11 Prelego Temo: La rakonto pri Keux<br />

11.11.2012 1391/08/21 MoRo(Monata Renkontiĝo)<br />

28.10.2012 1391/08/07 Prelego "Pri Lingvistiko", S-ro Omid Rohanian<br />

07.10.2012 1391/07/16 MoRo(Monata Renkontiĝo)<br />

22.09.2012 1391/07/01 Monata Prelego "Pri Ĉilio", S-ro Daniel<br />

13.09.2012 1391/06/23 MoRo(Monata Renkontiĝo) Vizito de S-ino Saghafian<br />

26.08.2012 1391/06/05 Monata Prelego Preleganto: Hamzeh Ŝafii<br />

22.08.2012 1391/06/01 Renkonti kun Bruno Henry Franca E-isto Vizitas IREA-oficejon<br />

12.08.2012 1391/05/22 MoRo(Monata Renkontiĝo)<br />

29.07.2012 1391/05/08 Monata Prelego Temo:"Sociologio de metroo 2"<br />

13.07.2012 1391/04/23 Kunveno Festo okaze de 125-jariĝo de <strong>Esperanto</strong><br />

24.06.2012 1391/04/04 Monata Prelego Temo:"Sociologio de metroo"<br />

12.06.2012 1391/03/23 MoRo<br />

28.05.2012 1391/03/08 Monata Prelego Temo:"psikologio kaj mistikismo"<br />

18.04.2012 1391/02/29 Ekskurso Ĉitgar Parko<br />

29.04.2012 1391/02/10 Monata Prelego<br />

Temo: "Minimumismo en fasonado<br />

kaj arĥitekturo"<br />

22.04.2012 1391/02/03 Kunveno Vizito de Amelia Tomaseviĉ<br />

09.04.2012 1391/01/21 MoRo Monata Renkontiĝo<br />

Raportis: H Shafii<br />

printempo 2013


زادشان 1392<br />

ایپم<br />

بهار<br />

Scienca Termino<br />

Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-<br />

Biblioteko, STEB<br />

Lingvon oni lernas por utiligi ĝin. La uzado en<br />

sciencaj kaj profesiaj kampoj tamen postulas –<br />

krom la entuziasmo – ankaŭ termin-arojn kaj<br />

fakajn esprimojn.<br />

Antaŭ ol verki iun ajn sciencan aŭ fakan<br />

artikolon oni devas konatiĝi kun la jam ekzistantaj<br />

terminoj, fakaj esprimoj kaj parolturnoj. Nia<br />

Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-Biblioteko, STEB<br />

intencas helpi ĝuste en tiu tereno.<br />

Por koncentri la fortojn, en STEB ni deponas<br />

verkojn ĉefe el sfero de teknikaj sciencoj, kies<br />

produktado estas pli komplika pro la kunligitaj<br />

teknikaj ilustraĵoj, figuroj, tabeloj ktp.<br />

Grandan parton de la biblioteka enhavo<br />

prizorgis kunlaborantoj de la <strong>Esperanto</strong>-Centro<br />

Eventoj (Szilvási László, Mészáros István, Vári<br />

Csilla, Axel Ország-Krysz, k.a), kiuj ekde la jaro<br />

2000 retajpis aŭ skanis kaj provlegis plurcentojn de<br />

malnovaj, ne plu haveblaj libroj, revuoj, artikoloj.<br />

Grandan dankon ankaŭ al ĉiuj entuziasmaj eksteraj<br />

helpantoj, kunlaborintoj!<br />

E@I lanĉis prikomputilan blogon<br />

29<br />

29<br />

E@I denove prizorgas gravaĵon kaj lanĉis novan projekton. Kiel nomo de organizo<br />

diras (<strong>Esperanto</strong>@Interreto) ankaŭ ĉi tiu projekto ligitas al <strong>Esperanto</strong> kaj interreto, sed nun iomete<br />

alie.<br />

Ĝis nun ni vidis bonegajn retpaĝarojn pri kaj por <strong>Esperanto</strong><br />

(lernu.net, lingvo.info, interkulturo.net, ...). Nun ni povas interkonatiĝi kun retpaĝar' en<br />

<strong>Esperanto</strong> pri interreto. La unua en vico estis multlingva prikomputila vortaro Komputeko.net, nun<br />

post frazoj alvenas artikoloj. Prikomputila novaĵejo mankis sed ĉi incizuro pleniĝas. Kia estas<br />

nova blogo, kiu kuntribuadas kaj pri kio oni skribas?<br />

Kiel blogo, ankrita en retadreso http://blogo.ikso.net, informas: "La paĝo estas preparata kaj<br />

konstruata." Tio diretas pri kvalito de paĝar' kaj artikoloj sed komenci oni devas. Nuntempe, laŭ<br />

informoj de informpaĝo, pri la blogo okupiĝas jenaj personoj: Peter BALÁŽ, Jevgenij GAUS,<br />

Slavik IVANOV kaj Yves NEVELSTEEN. Ĉiuj estas aktivaj membroj de E@I (kaj mi ne scias de<br />

kio aliaj ankaŭ) do skribado de artikoloj prokomputilaj ne estas oftega. Ankaŭ pro tio estas<br />

kunlaboro bonvenatega, sufiĉas sendi retpoŝton al blogo(ĉe)ikso.net kun via priskribo. Anakŭ mi<br />

uzis ĉi eblecon (vizitota paĝar', bona reklamo de E@I, kaj ĉefe ebleco disvastigi miajn grandajn<br />

konojn. Nune iomete koleras min ligileco kun <strong>Esperanto</strong> kiel lingvo (tradukoj de gravaj retpaĝaroj,<br />

programaroj, skribmanieroj deĉapelitaj literoj en diversaj operaciumoj) sed tio apartenas al<br />

<strong>Esperanto</strong>. Feliĉe progresas ankaŭ temoj pri libera programaro, Linux kaj Windows ktp.<br />

Pri kialoj pro kreado de blogo oni skribas je informpaĝo:<br />

En la nuntempa mondo ofte ju pli klera vi estas pri komputilaj aferoj, des pli efike vi povas<br />

funkcii en diversaj okazoj. Kaj ne eblas per unu fojo ĉion ellerni, se vi vere volas fruktodone labori<br />

kaj havi altkvalitajn rezultojn, vi devas konstante sekvi la progreson - kiuj novaj teknikoj ekzistas?<br />

kiel tiuj teknikoj povas esti utilaj al mi? kiel plej efike eblas eluzi ĉiujn ekzistantajn eblojn? - estas<br />

multe da respondindaj demandoj. Bedaŭrinde oni ne ĉiam havas sufiĉe da tempo por serĉado de<br />

tiuj respondoj. Estus bone, se ili troveblus en unu loko. Ĝuste pro tio ni kreis tiun ĉi blogon.<br />

Vi vidas ke ekde nun ni havas plian komputilinformejon, E@I novan projekton, aŭtoroj eblecon<br />

skribi sur fama paĝaro kaj kompreneble ni partoprenas je ekesto de nova komputika komunumeto.<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

Libroprezento<br />

Tiu ĉi libro estas frukto de internacia kunlaboro en kiu mi ankaŭ partoprenis. La libro baziĝis sur<br />

romano "Kim Van Kieu" de Thanh de Tam Tai Nhan, ĉina verkisto. Nguyen Du, vjetnama poeto,<br />

faris poemaron "la rakonto pri Kjeŭ" laŭ tiu romano. En la poemaro, personaj kaj geografiaj nomoj<br />

estas ĉinaj sed la pensoj kaj sentoj estas vjetnamaj. Tiu ĉi verko estas la plej granda vjetnama<br />

literaturaĵo kun 3254 versoj. Oni povas diri ke tio estas Ŝahname de vjetnamoj. La libro estas tiom<br />

grava en la ĉiutaga vivo de vjetnamoj ke oni uzas ties personojn kiel simbolojn: bela kiel Thuy Kieu<br />

(Kjeŭ), ĵaluza kiel Hoan Thu, perfida kiel Ho Ton Hien, kaj aliaj. La poemaro estas tradukita al<br />

multaj lingvoj, eĉ kelkfoje.<br />

30<br />

30<br />

Internacia grupo: Supre maldekstere, Baldur Ragnarsson; supre dekstere, Gerit Berveling; malsupre<br />

dekstere, Renato Coresetti; kaj malsupre maldekstere, Keyhan Sayadpour.<br />

Esperantan tradukon faris Le Cao Phan. Li jam tradukis ĝin al la anglan kaj francan. Eksa<br />

prezidanto de UEA, s-ro Renato Corsetti aprobis ĝin en 2006 sed petis ties plibonigon. Le Cao<br />

Phan plibonigis kun helpo de Vjetnama <strong>Esperanto</strong>-<strong>Asocio</strong>. En la jaro 2011, estiĝis internacia<br />

laborgrupo por revizii ĝin. Tio inkluzivis fari necesajn ŝanĝojn, kaj taŭgajn rimojn kaj ritmojn, kaj<br />

finredakti ĝin. Baldur Ragnarsson, 82-jaraĝa islanda literaturisto, prezidis la grupon. Li faris la plej<br />

multan laboron kaj finredaktis la libron. 71-jaraĝa Renato Coresetti havis la duan rolon, li ankaŭ<br />

estis la kunordiganto de la grupo per e-poŝto. Gerit Berveling, 68-jaraĝa nederlandano, estis<br />

grupano sed pro malsano helpis malmulte. Mi reviziis preskaŭ kvinonon de la libro, ĝuste tiom<br />

kiom mi promesis komence. Usonano Russ Williams ne reviziis sed lia komputila program kiu<br />

kontrolis ritmojn, multe helpis. La vjetnama grupo konsistis el Nguyen Thi ngoc Lan (lingvaj<br />

aferoj), Nguyen Thi Phuong Mai (lingvaj kaj teknikaj aferoj), Nguyen Xuan Thu (administraj aferoj),<br />

printempo 2013


زادشان 1392<br />

ایپم<br />

بهار<br />

kaj Vuong Quoc Cuong (teknikaj aferoj). Ilia ĉefa tasko estis kontrolo de la esperanta traduko por<br />

esti konforma la la originalo.<br />

La rezulto estas Esperanta traduko poezia. La nombro de silaboj kaj la lokoj de akcentoj ne<br />

estas kiel tiuj en la originalo sed estas harmoniaj. Ĝi aĉeteblas de UEA kontraŭ 18 eŭroj (sesona<br />

rabato).<br />

Mi reviziis 500 versojn (800-1000, 1100-1300, 1600-1700, kaj 2100-2200). Jen specimeno de la<br />

libro por via plezuro.<br />

31<br />

31<br />

La propono vere tuŝis lian koron,<br />

Surĉevale li alcelis al la foro!<br />

Sur klarakvo la ĉielo speguliĝis,<br />

blua fumo ŝvebis, montoj sunbruliĝis.<br />

Edzinaj ĉevaloj pro la vip-minaco<br />

plirapidis al gepatra la palaco.<br />

La filino tuj rakontis al patrino,<br />

Kiel nigriĝis pro Thuc nun la destino.<br />

Diris ŝi: “Se tiam montrus mi ĵaluzon,<br />

Li hontus sed tio ne havus ian uzon.<br />

Do, la kapon mi turnis indiferente,<br />

Tamen preparante planon ruz-silente.<br />

Ĝis Lam Tri longdaŭrus la vojaĝ' surtere,<br />

pli rapide atingeblus ĝi surmar.<br />

Boaton havigis mi kaj servdungitojn,<br />

por ĉi tien tiri ŝin, la kateniton.<br />

De miaj punoj ne restos ŝi imuna,<br />

Ŝi iĝos freneza por sufero puna.<br />

Unue mistraktoj ilin ja sufokos,<br />

Post tio, ĉiuj laŭvice ilin mokos!"<br />

Plaĉis al patrino Hoan la ruza plano,<br />

ŝi ordonis helpi al Hoan tuj per mano.<br />

Barko forta kontraŭ vento, kontraŭ nubo,<br />

sur kiu Ĥujen kaj Un servis nun sen dubo.<br />

Pri l’ misio ili bone informiĝis,<br />

Boatiri ĝis Te ĉiu plentaŭgiĝis.<br />

De kiam Kjeŭ plu post la kurtenoj sidis,<br />

la ĉagrenon inter sentoj ŝi dividis.<br />

La gepatroj kline al morus' similas.<br />

Kiel zorgi ilin, nu, tre malfacilas.<br />

Hararo mallonga ŝultron jam atingis,<br />

Amoĵur' iama; sorto ĝin estingis.<br />

D-ro K. Sayadpour<br />

Printempo 2013


ایپمزادشان بهار 1392<br />

IREA-Komitato Sinprezentas<br />

Mi naskiĝis en la jaro 1964 en Tehrano. En la<br />

jaro 1981 mi komencis lerni E-on.<br />

Simin Emrani:<br />

Instrui E-on unuafoje mi eksperimentis pri la<br />

kurso de infanoj kiel instru-helpantino en la jaro<br />

1986 kaj aktivis pri E-o movado divers-kampe de<br />

tiam ĝis nun. Mi klopodas pridiri la bazajn.<br />

En la jaro 1989 aliĝis al UEA kaj tiam miaj e-kursoj okazis laŭ skeĉo-metodo en kiuj mi instruis,<br />

kaj en la jaro 1997 aliĝo al ILEI kaj ĝia sekcio en Irano -IRLEI- sed ĉi-foje kiel gvidanto de<br />

koresponda kurso tra la lando. Mi estis feliĉa, ĉar mi povis honori al miaj lernantoj inter kiuj ekz-e<br />

forte flamis la talento de Saeed Borhani en la direkto de UEA- projekto "La Lingvo de Paco". Li<br />

okupiĝis instrui E-on al la rifuĝintoj afganaj en sia urbo Mashhad kaj ankaŭ la kursojn en sia<br />

universitato. Kaj ankaŭ kelkaj aliaj.<br />

En la jaro 2003 la sezon-revuo Esp- persa "<strong>Irana</strong> Esperantisto" ricevis ŝtatan permesilon. Mi kiel<br />

unu el redakcianoj ĉi-terene kaj nun rete kiel ĉefredaktorino respondecas.<br />

En la jaro 2004 mi jesis kunlaboron pri la perso-Esperanta vortaro kies aŭtoro estis la majstro s-<br />

ro Aref Azari honora membro de UEA kaj honora eksprezidanto de IREA (<strong>Irana</strong> <strong>Esperanto</strong> <strong>Asocio</strong>).<br />

Post ĉi tiu parto la registaro de IREA proponis min la postenon kiel ĝenerala sekretario (2003-<br />

2009). En la jaro 2007 printempe, mi estis akceptita oficiale kiel IREano (Internacia Rajtigita<br />

Ekzamenantaro) depende al IRLEI / UEA.<br />

Miaj proponoj estas samaj kiel miaj pasintaj agadoj pri la movado ankaŭ en nia lando.<br />

Mia nomo estas Ahmad Reza Mamduhi. Mi<br />

naskiĝis en 1960. Mi eklernis <strong>Esperanto</strong>n 16- aŭ<br />

17-jaraĝe ĉefe helpe de anglalingvaj<br />

Ahmad Reza Mamdoohi:<br />

memlernolibroj kaj vortaroj.<br />

Mi estis la unua ĉefdelegito de UEA en Irano<br />

en la 1980aj jaroj. Ankaux nun mi estas<br />

ĉefdelegito de UEA en Irano. Mi estis la prezidanto de la <strong>Irana</strong> <strong>Esperanto</strong>-<strong>Asocio</strong> dum du sinsekvaj<br />

periodoj.<br />

Mi estas membro de UEA, IREA kaj Internacia Rajtigita Ekzamenantaro (IRE). Mi verkis<br />

perslingvan lernolibron por lerni/instrui <strong>Esperanto</strong>n, nomatan "La plej facila lingvo de la<br />

mondo" (en la persa: Asantarin Zabane Donja). Ĝi aperis en Tehrano per Arviĝ-eldonejo en 2005.<br />

Mia dua libro estas perslingva enciklopedieto pri <strong>Esperanto</strong> titolita "La Fenomeno <strong>Esperanto</strong>: la<br />

solvo de la internacia lingvo-problemo" (en la persa: Padideje <strong>Esperanto</strong>: rahe-halle moŝkele<br />

zabane bejnol-melali). Ĝia ĉefa kerno estas kompleta traduko de la fame konata verko de la<br />

karmemora William Auld nomata La fenomeno <strong>Esperanto</strong>, eldonita en 1987 okaze de 100-jariĝo<br />

de <strong>Esperanto</strong> sur ĉ. 100 paĝoj. Ĝiaj aldonitaj partoj ekz-e estas pri historieto de <strong>Esperanto</strong> en la<br />

mondo kaj Irano, biografieto de d-ro Zamenhof, eldiraĵoj de mondaj famuloj pri <strong>Esperanto</strong>, la<br />

ekesto kaj evoluado de planlingvoj, instruadeto de <strong>Esperanto</strong>, kaj Volapuk kaj Loglan kiel ekz-oj<br />

de antaŭ- kaj post-Esperantaj planlingvoj, ... Ĝi aperis en Tehrano per Arviĝ-eldonejo en 2006.<br />

Mi kontribuis/as ankaŭ al <strong>Irana</strong> Esperantisto, la dulingva sezon-revuo en E-o kaj la persa. Mi ankaŭ<br />

prelegas de tempo al tempo kadre de preleg-serio organizata far d-ro Keyhan Sayadpour.<br />

Mi kredas ke ju pli pasas la tempo, des pli bezonata farigxas <strong>Esperanto</strong> kiel internacia komunlingvo.<br />

32<br />

32<br />

printempo 2013


زادشان 1392<br />

ایپم<br />

بهار<br />

Estante en cifera epoko, mi kredas ke ni bezonas agi pleje cifere en cxiu tereno: de varbado kaj<br />

instruado pere de interreto kaj eposxto, tra eldonado de diversspecaj materialoj en kaj pri nia<br />

lingvo, gxis praktika utiligado de <strong>Esperanto</strong> por diversaj celoj.<br />

Mi kredas ke ni, la E-istaro, riĉigu <strong>Esperanto</strong>n tiel multe - precipe en interreto - ke ekzistu en ĝi<br />

valoraj respondoj al onies plej-serĉataj demandoj. Tiel oni certe elspezus sufiĉe da tempo por lerni<br />

E-on. Esperante tiun tagon, ni pliigu kontribuaĵojn kvante kaj kvalite!<br />

Mia nomo estas Saeid Nami, Mi estas 59<br />

jaraĝa. Tiu ĉi lingvo (<strong>Esperanto</strong>) influis al mi per<br />

konatiĝi kun la aliaj kulturoj de diversaj landoj en<br />

Saeid Nami:<br />

la mondo. Fakte <strong>Esperanto</strong> malfermis novan<br />

fenestron por mi.<br />

Mi esperantistiĝis preskaŭ antaŭ 5 jaroj.<br />

Kompreneble mi scias ke mi estas ankoraŭ komencanto, eble tio estas unu el la kialoj ke mi estis<br />

ne tute aktiva, kaj ankaŭ alia kialo estas ke mi loĝas en urbeto Ramsaro. Tamen mi deziras<br />

kandidati por komitataneco. Interalie, nuntempe mi estas skribanto la vortaron de karmemora<br />

Azari(<strong>Esperanto</strong>-Persa) per la softvaro (Microsoft Excel). Mi esperas fini tiun frue.<br />

Do, mi sube skribas tion kion mi klopodos realigi kaze de elektiĝo kiel komitatano:<br />

1- Agi por progreso kaj sukceso de nia asocio.<br />

2- Kunlabori kun aliaj komitatanoj.<br />

3- Laŭ eble partopreni en komitat-kunsidoj.<br />

33<br />

33<br />

En 1967 mi naskiĝis en urbo Maŝhad, kie mi<br />

pasis plejmulton da mia vivo. Mi studis<br />

D-ro Keyhan Sayadpour:<br />

ĝeneralan medicinon en Maŝhad kaj diplomiĝis<br />

en 1992. Post militservo kaj la servo en foraj<br />

regionoj, mi akceptiĝis por specialista kurso pri<br />

pediatrio (infanmedicino) kaj diplomiĝis en 2000.<br />

Mi edziĝis kun d-ino Mahsan Seifoddin. Ekde 2002 mi translokiĝis al Tehrano kaj studis<br />

subspecialistan kurson pri pediatria kardiologio(infanaj kormalsanoj). Nun mi laboras kiel<br />

universitata profesoro en Teherana Universitato de Medicinaj Sciencoj (Infana Medicina Centro).<br />

Mi eklernis E-on en 1985. Jen resumo de miaj agadoj:<br />

Organize: Prezidanto de IREA, Ĉefdelegito de UEA en Irano, fakdelegito de UEA, vicprezidanto<br />

de UMEA, organizanto de "esperantaj prelegoj"<br />

Literature: Nova Talento dum belartaj konkursoj de UEA, reviziinto de la libroj "Trezoro de<br />

araba literaturo" kaj "La Rakonto pri Kieu", kolektinto de la poemaro "Versoj de Persoj",<br />

tradukanto de "Golestan"<br />

Miaj planoj: Realigi la projekton "E-domo", reaktivigi IREJOn, daŭrigi la pasintajn aktivadojn.<br />

Mi esperantistiĝis antau 25 jaroj, mi nun estas<br />

46 jaraĝa. Tio signifas ke preskaŭ duonon de mia<br />

vivo, mi pasigis kun <strong>Esperanto</strong>. Dum tiuj ĉi jaroj,<br />

Hamzeh Shafiee:<br />

mi kiel ĉiuj aliaj iranaj esperantistoj revis kaj<br />

klopodis pri la progreso de la lingvo en Irano.<br />

Dum la pasintaj tri jaroj, la nuna komitato faris<br />

preskau nenion. Mi bedauras pro tio. Tio estas la<br />

kialo por mia kandidatiĝo por komitataneco.<br />

Do, mi sube skribas tion kion mi klopodos realigi kaze de elektiĝo kiel komitatano:<br />

1– Reguligi komitat-kunsidojn, au minimume virtualajn komitat-kunsidojn pere de interreto.<br />

2- Labori por starigo de provincaj filioj, tiel ke niaj amikoj en provincoj instigu al pli da kunlaboro.<br />

3- Agi por progreso kaj sukceso de nia asocio.<br />

Printempo 2013


De:<br />

ایپمزادشان بهار 1392<br />

Gazetara Komuniko: “Justa Komunikado”<br />

Islando, Rejkjaviko<br />

Kaj …<br />

Ĝis:<br />

Antaŭaj numeroj disponeblas<br />

Nomo:<br />

Familia Nomo:<br />

De numero:<br />

Adreso:<br />

Poŝt-kodo:<br />

E-poŝto:<br />

Ĝis numero:<br />

Sendu la peton al la adreso:<br />

E-poŝto: info@espero.ir<br />

Telefono:<br />

Bonan legadon,<br />

<strong>Irana</strong> Esperantisto<br />

Ĉe www.espero.ir troveblas.<br />

<strong>Esperanto</strong>-parolantoj kampanjos dum 2013 por<br />

lingva justeco per la slogano "Justa<br />

Komunikado", kunlige kun la 98a Universala<br />

Kongreso de <strong>Esperanto</strong>, kiu okazos en la prestiĝa<br />

Centro Harpa, Rejkjaviko, Islando, kun ĉirkaŭ<br />

1.000 partoprenantoj el pli ol 50 landoj. La<br />

Kongreso havos la saman temon.<br />

Post mallonga periodo de 125 jaroj <strong>Esperanto</strong><br />

nun estas inter la plej uzataj 100 lingvoj, el 6.800<br />

lingvoj parolataj en la mondo. Ĝi estas la 30a<br />

plej uzata lingvo en Vikipedio el 285 lingvoj<br />

(11a de februaro 2013). <strong>Esperanto</strong> estas uzata<br />

inter la lingvoj elektitaj de Google, Skype,<br />

Firefox, Ubuntu kaj Facebook. Google Translate,<br />

la traduka programo de Google, lastatempe<br />

aldonis la lingvon al sia prestiĝa listo de 64<br />

lingvoj. Ankaŭ la hodiaŭaj tuŝekranaj<br />

poŝtelefonoj kapablas uzi la <strong>Esperanto</strong>n.<br />

<strong>Esperanto</strong> estas oficiale instruata en 150<br />

universitatoj kaj aliaj institucioj de supera<br />

instruado, kaj en 600 elementaj kaj bazgradaj<br />

lernejoj en 28 landoj. Ĝi havas riĉan literaturon<br />

konsistantan el pli ol 50.000 titoloj, kun novaj<br />

eldonaĵoj aperantaj ĉiusemajne. Krom plurlandaj<br />

podkastaj radioelsendoj ekzistas ankaŭ 24-hora<br />

radiostacio kun la nomo "Muzaiko" kaj ankaŭ<br />

reta televido en Ĉinujo.<br />

La progreso de <strong>Esperanto</strong> estis bremsata pro<br />

antaŭjuĝoj kaj pro manko de scio, ignoro de<br />

faktoj pri la temo. Adolf Hitler kaj Joseph Stalin<br />

persekutis <strong>Esperanto</strong>-parolantojn. Ambaŭ homoj<br />

malaperis, <strong>Esperanto</strong> restis, kreskis, evoluis kaj<br />

estas hodiaŭ vigle uzata por interpopola<br />

komunikado inter miloj kaj miloj da personoj en<br />

pli ol 100 landoj de la mondo.<br />

UEA estas en konsulta partnereco kun<br />

Unesko, ĝuas oficialajn rilatojn kun Unuiĝintaj<br />

Nacioj kaj ankaŭ kun la Konsilantaro de Eŭropo.<br />

<strong>Esperanto</strong> ebligas en interetna komunikado<br />

neŭ tralan kaj justan diskutnivelon,<br />

interkompreniĝ on, tiel protektante la<br />

ekzistorajtojn de minoritataj kaj indiĝenaj<br />

lingvoj, traktante ĉiujn lingvojn sur egala bazo,<br />

kaj respektante la kulturan kaj lingvan<br />

diversecojn de ties parolantoj.<br />

34<br />

34<br />

printempo 2013


زادشان 1392<br />

ایپم<br />

بهار<br />

Kultura sezon-revuo en la persa kaj <strong>Esperanto</strong> N-ro: 5, Dua serio, Printempo 2013<br />

Monda tago de akvo<br />

Voĉlega programo ankaŭ por <strong>Esperanto</strong><br />

35<br />

Floroj el florejo (Golestan) de Sadio<br />

Scienca kaj Teknika <strong>Esperanto</strong>-Biblioteko<br />

Internacia Verko : “Kjeŭ”<br />

E@I lanĉis prikomputilan blogon<br />

Printempo 2013

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!