22.06.2019 Views

يک تجربه‌ی ناتمام

چند کلمه درباره‌ی نمايشنامه‌ی آموزگاران 
محسن يلفانی

چند کلمه درباره‌ی نمايشنامه‌ی آموزگاران

محسن يلفانی

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

<strong>يک</strong> تجربه ی <strong>ناتمام</strong>‏<br />

چند کلمه درباره ی نمايشنامه ی ‏«آموزگاران»‏<br />

محسن يلفانی<br />

‏*با سپاس از آقای ناصر رجمحجممابىنبىی نژاد برای در اختیار قرار دادن این مبنتبنن از آرشیو ابجنبججمن تئاتر ایران و ‏همھهممچنبنیبنن آقای ‏مجممجحسن یلفابىنبىی برای<br />

اجازه ی بازنشر آن توسط گروه تئاتر ا گزیت.‏


‏«آموزگاران»‏ در دورابىنبىی نوشته و اجرا شد که علاقه و توجه خاصی به سیاست در تئاتر،‏ ‏همھهممچنان<br />

که در ھبرنبررھای ديگر،‏ به وجود آمده بود.‏ منظورم سال ھای آخر دھه چھل است.‏ در توضیح فضای<br />

سیاسی اين سال ھا بايد به ياد آورد که سال ھای میابىنبىی دھه چھل،‏ در ‏بىپبىی چند سال فعالیت و<br />

مبارزه از جانب گروه ھا و گرايش ھای گونا گون،‏ که نقطه پايان آبهنبهھا شکست تظاھرات ١۵ خرداد<br />

١٣۴٢، و فعال مایشابىئبىی شاه با برنامه ھای انقلاب سفیدش بود،‏ در نوعی سکوت و انفعال<br />

سیاسی گذشت و به ‏همھهممبنیبنن علت،‏ سرکوب موضوعیت خود را از دست داد و سانسور تا حدی<br />

ملابميبمم شد و اندک فرصبىتبىی برای عرضه و انتشار آثار و آراء مستقل فراھم آمد.‏ از اواخر دھه چھل،‏<br />

شايد به علت ‏همھهممبنیبنن اندک ‏«گشایش»،‏ موج جديدی از علاقه به امر سیاسی به وجود آمد.‏ نسل<br />

جديدی از فعالان و مبارزان سیاسی به صحنه آمدند که ويژگی برجسته شان تاثبریبرر گرفبنتبنن از<br />

گرايش جھابىنبىی علاقه به آرمان ھا و روش ھای انقلابىببىی و ايده ھای جھان سومی و در ضمن،‏<br />

نکوھش و طرد شیوه ھای مسالمللممت جويانه و قانوبىنبىی مبارزه سیاسی بود.‏<br />

اما در ‏بمنبممايشنامه ھابىیبىی که از دور يا نزد<strong>يک</strong> از اين فضا تاثبریبرر پذیرفته و شھرت ‏«سیاسی»‏ پیدا<br />

کرده و به ‏همھهممبنیبنن علت مورد توجه مردم قرار گرفته بودند،‏ کار بیشبرتبرر به برخی اشارات سربسته و<br />

اظھارات دوبهپبهھلو ختم می شد ‏–چبریبرزی که در ‏همھهممان زمان به تسامح به عنوان نوعی ‏سمسسممبولیسم<br />

سیاسی از آن سخن می گفتند.‏<br />

در آموزگاران،‏ البته بدون قصد و طرحی برای مقابله با آن ‏«سمسسممبولیسم»،‏ امر سیاست و درگبریبرری و<br />

مبارزه سیاسی به صورت <strong>يک</strong>ی از عناصر يا داده ھا و يا مفروضات ‏«ا کسیون»‏ به کار گرفته شده بود<br />

‏_يا سعی شده بود که بشود_‏ و در ضمن ضرورتا جا و مکان اول را ھم در میان موضوع ھا و<br />

مايه ھای ‏بمنبممايشنامه نداشت.‏ بسیاری چبریبرزھای ديگر ھم بود،‏ ‏(مسائل خصوصی،‏ گرفتاری ھای فردی،‏


مشکلات و کشمکش های اداری،‏ روابط خانوادگی يا دوستانه و حبىتبىی اشارابىتبىی به مشکلات<br />

جنسی ‏_البته به گونه ای بسیار خوددارانه و ‏مجممجحجوبانه !). اما جنبه سیاسی ‏بمنبممایشنامه در اجرای<br />

سلطانپور،‏ و به نظر من در نوعی ‏همھهممکاری و حبىتبىی تبابىنبىی با ‏بمتبمماشا گر،‏ که در جستجو و منتظر اشارات و<br />

‏«پیام ھای»‏ سیاسی بود،‏ تقويت شد.‏ از طرف ديگر،‏ اجرای ‏بمنبممايشنامه ‏(دی ماه ١٣۴٩) با اوج گبریبرری<br />

نسبىببىی فعالیت ھای سیاسی و تظاھرات دانشجويان و معلمان ‏همھهممزمان شد.‏ در چنبنیبنن فضا ‏بىيبىی بود كه<br />

در شب يازدھم اجرا،‏ ھنگامی كه من به تئاتر رفتم،‏ دوستان خبرببرر دادند كه مأموران ساوا ک<br />

وارد تئاتر شده و سلطانپور را دستگبریبرر كرده اند و دنبال من می گردند.‏ به مسئولان سالن ھم<br />

اعلام كرده بودند كه بايد ‏بمنبممايش متوقف شود.‏ به اين ترتیب ‏بمنبممايش توقیف شد و من ھم فردای<br />

آن شب به رشت بازگشتم.‏ در آن موقع من در رشت دببریبرر بودم و برای بازی در آموزگاران موقتا<br />

از رئیس دببریبررستان مرخصی گرفته و از دوست قدبميبممی ام پرويز خضرابىئبىی خواھش کرده بودم به<br />

جای من سر کلاس ھا حاضر شود.‏ به ‏همھهممبنیبنن علت بود که می بايست خود را ھر چه زودتر به رشت<br />

می رساندم تا گرفتاری ای برای رئیس دببریبررستان پیش نیايد.‏ رجمحجممابىنبىی نژاد،‏ که در ‏«آموزگاران»‏<br />

بازی می کرد و در ضمن مشغول آماده کردن ‏بمنبممايشنامه ی ‏«حسنک وزير»‏ سلطانپور برای اجرا<br />

بود،‏ به ياد می آورد که در جلسه ی ‏بمتبممرين خبرببرر دستگبریبرری سلطانپور را به او اطلاع می دھند.‏ او<br />

بلافاصله خود را به تئاتر ‏(سالن ابجنبججمن ايران و آمر<strong>يک</strong>ا)‏ می رساند.‏ هنگامی که عده ای از<br />

دانشجویان برای ‏بمتبمماشای ‏بمنبممایش به ‏مجممجحل اجرا می آیند،‏ رجمحجممابىنبىی نژاد به آبهنبهها اطلاع می دهد که سلطانپور<br />

دستگبریبرر و ‏بمنبممایشنامه توقیف شده است.‏ دانشجويان در صدد اعبرتبرراض ‏(شکسبنتبنن شیشه ها و آتش<br />

زدن ابجنبججمن ایران و آمریکا)‏ برمی آیند.‏ رجمحجممابىنبىی نژاد با ‏بمنبمماینده ی دانشجویان صحبت می کند و برای او<br />

توضیح می دهد که فعلا علت دستگبریبرری سلطانپور معلوم نیست و تظاھرات دانشجویان ‏ممممممکن<br />

است وضعیت او را دشوارتر کند.‏ با توضیحات رجمحجممابىنبىی نژاد دانشجویان و دیگر کسابىنبىی که برای<br />

‏بمتبمماشای ‏بمنبممایش آمده بودند و غلغله ای برپا کرده بودند،‏ ضمن دادن شعارهابىیبىی ‏مجممجحل را ترک می کنند.‏<br />

من دو روز بعد در رشت،‏ در اتاق دفبرتبرر دببریبررستان ‏مجممجحمدرضا شاه،‏ دستگبریبرر شدم.‏ ‏همھهممراه با سلطانپور<br />

سه ماھی در زندان ھای قزل قلعه و قصر گذراندبميبمم.‏ در آن سال ها ھنوز سرکوب ساوا ک خیلی<br />

شدید نشده بود.‏ دو بار در دادگاه نظامی برای اجرای اين تئاتر ‏مجممجحا كمه شدبمیبمم و سرابجنبججام ھركدام<br />

به دو ماه حبس قابل خريد ) ! ( ‏مجممجحكوم شدبميبمم.‏<br />

می شود گفت ‏بمنبممايشنامه به خودی خود عناصری از مبارزه جو ‏بىیبىی و ‏مجممجخالفت در برابر وضع موجود و<br />

در برابر رژ ‏بميبمم داشت.‏ يكی از شخصیت ھای ‏بمنبممايشنامه <strong>يک</strong> مبارز سیاسی بود و با <strong>يک</strong> گروه ‏مجممجخفی<br />

‏همھهممکاری می کرد.‏ البته ما،‏ يا به عباربىتبىی ‏بمتبمماشا گر،‏ ‏همھهممراه با ديگر شخصیت ھای ‏بمنبممايشنامه،‏ ھنگامی<br />

متوجه فعالیت سیاسی او می شو ‏بمیبمم که او دستگبریبرر شده و مأموران ساوا ک خانه او را تفتیش<br />

كرده و كتاب ھايش را برده اند.‏ اما ‏بمنبممايشنامه بیشبرتبرر داستان زندگی چند دببریبرر و آموزگار جوان<br />

بود و طبیعتا در آن دوران روحیه ‏مجممجخالفت با رژ ‏بميبمم و وضع موجود و ناخرسندی در میان آموزگاران


و دببریبرران بسیار راتحيتحج بود.‏ می شود گفت که در آن دوره ‏همھهممه ‏مجممجخالف بودند.‏ و طبیعتا کسابىنبىی كه<br />

‏بجتبجحصیلابىتبىی داشتند بیش از ديگران.‏ دلايل روشبىنبىی ھم برای اين ‏مجممجخالفت وجود داشت.‏ به ويژه<br />

از جانب آموزگاران و دببریبرران كه در آن دوره نسبت به کسابىنبىی كه ‏همھهممان ‏بجتبجحصیلات و ‏بجتبججارب را<br />

داشتند از تبعیض ھای بیشبرتبرری رتحنتحج می بردند،‏ و از اين طرف ھم جای شكايت برایشان بافىقفىی<br />

می ماند.‏ اما باز ھم بايد بگو ‏بميبمم که سلطانپور در اجرای خودش اين جنبه ھا را خیلی تقويت كرده<br />

بود.‏ برای ‏بمنبممونه،‏ او صحنه ای را كه من كم و بیش به شیوه ای طبرنبرزآمبریبرز نوشته بودم،‏ با تابلوبىئبىی كاملا<br />

جدی و ھیجان انگبریبرز پايان داد.‏ در اين صحنه از اختلافىففىی که ببنیبنن چند نفر از دببریبرران و رئیس<br />

فرھنگ پیش آمده صحبت می شود و در پايان صحنه،‏ اين دببریبرران به ياد فعالیت ھای دوران<br />

دانشجو ‏بىيبىی شان،‏ به گونه ای مسخره آمبریبرز و در نوعی parodie در ‏همھهممان اتاق مسکوبىنبىی شان<br />

دست به تظاھرات می زنند.‏ شعارھابىیبىی ھم كه می دھند در واقع مضحكه است،‏ بیشبرتبرر برای خنده<br />

و بازی...‏ اما اين صحنه به وسیله ی سلطانپور شدت و خشونت ويژه ای پیدا كرد.‏ و در پايان،‏<br />

يكی از آموزگاران يك لوله ‏بجببجخاری برمی داشت و مانند مسلسل به سوی ديگران شلیك<br />

می کرد.‏ اين نوع دخالت ھا و تأ كیدھای سلطانپور ‏_که به عنوان کارگردان حق او بود و من<br />

ھم طبعا ‏مجممجخالفبىتبىی با آن نداشتم _ ‏بمنبممايشنامه را از آبجنبجچه بود تندتر كرد.‏ و گمان می كنم اين<br />

شگردھا به مذاق دانشجويان ‏بمتبمماشاچی خیلی خوش می آمد و بر عكس مسئولان سازمان امنیت<br />

را ‏بجتبجحريك و متوجه كرده بود كه چنبنیبنن ‏بمنبممايشنامه ‏«مجممجخرب و ضاله ای»‏ در حال اجرا است.‏<br />

پیش از آموزگاران ‏بمنبممايشنامه تک پرده ای ‏«کارمندھای روز ‏جمججممعه»‏ را نوشتم.‏ نوعی دست گرمی<br />

برای نوشبنتبنن آموزگاران.‏ اين ‏بمنبممايشنامه را ناصر رجمحجممابىنبىی نژاد در جنگی به نام ‏«کتاب روز»‏ چاپ<br />

کرد.‏ در ‏همھهممان شماره،‏ يا در <strong>يک</strong>ی از شماره ھای بعدی ‏«کتاب روز»‏ در آ گھی مانندی خبرببرر از<br />

انتشار قريب الوقوع ‏بمنبممايشنامه ای با نام ‏«در کنار زند گی»‏ دادم،‏ که ‏همھهممان آموزگاران بود.‏<br />

سلطانپور دست نويس ‏بمنبممايشنامه را خواند و پیشنھاد کرد که به وسیله ابجنبججمن تئاتر ايران<br />

اجرا شود و خودش کارگردابىنبىی آن را به عھده بگبریبررد.‏ من طبعا با خوشحالىللىی ھر چه بیشبرتبرر قبول


کردم.‏ ضمن ‏همھهممان گفتگوھای اول کار از من خواست که نام ‏بمنبممايشنامه را تغیبریبرر دھم.‏ به نظر<br />

من عنوان ‏«در کنار زندگی»‏ بد نبود.‏ آمبریبرزه ای از ابهببهھام و ‏بجتبجخیل و تواضع که در ضمن به زندگی<br />

نه چندان ‏«جدی»‏ شخصیت ھای ‏بمنبممايشنامه اشاره داشت.‏ سلطانپور می گفت که آدم ھای<br />

‏بمنبممايشنامه نه در کنار زندگی که در مبنتبنن زندگی حضور دارند.‏ می گفت مگر ديگران که شغل<br />

يا موقعیت ظاھرا مھم تر يا ‏بهببهھبرتبرری دارند چه می کنند که اين معلم ھا را در کنار زندگی فرض کنیم.‏<br />

در آن سال ھا رابطه من با سلطانپور،‏ ‏همھهممچون ‏همھهممان روزھای اولىللىی که در سال‎١٣۴٠‎در کلاس<br />

ھبرنبررپیشگی آناھیتا با ھم آشنا و بلافاصله دوست شدبمیبمم،‏ عمیقا اعتمادآمبریبرز و سرشار از يگانگی<br />

در تشخیص ھا و سلیقه ھا بود.‏ پس نظر او را پذيرفتم و قرار شد نام ‏بمنبممايشنامه را تغیبریبرر<br />

دھیم و پس از جر و ‏بجببجحث و جستجوی فراوان،‏ بر سر نام آموزگاران توافق کردبميبمم و اين اشکال<br />

حقوفىقفىی يا اداری را ھم ناديده گرفتیم که ا کبرثبرر شخصیت ھای ‏بمنبممايشنامه،‏ برحسب تعريف وزارت<br />

آموزش و پرورش،‏ که احتمالا امروز ھم جاری و ساری است،‏ ‏«دببریبرر»‏ به حساب می آمدند و نه<br />

‏«آموزگار».‏ <br />

رابطه دوستانه و اعتمادآمبریبرز من با سلطانپور باعث شد تا دست او را در اجرای ‏بمنبممايشنامه کاملا باز<br />

بگذارم و اغلب پیشنھادھايش را بپذيرم.‏ بايد تصرتحيتحح کنم که در آبجنبجچه از آموزگاران به خاطر<br />

مانده،‏ نقش و تاثبریبرر اوست که مھم تر و تعیبنیبنن کننده تر است.‏ درباره رابطه دوستانه و اعتمادآمبریبرز<br />

میان ‏بمنبممايشنامه نويس و کارگردان،‏ و تاثبریبرر آن در اجرای ھر ‏بمنبممايش،‏ با توجه به جا و مقامی که ھر<br />

<strong>يک</strong> در اين کار برای خود قائلند،‏ فراوان می توان گفت.‏ من از اين موھبت در ‏همھهممکاری با ناصر<br />

رجمحجممابىنبىی نژاد و ابراهیم مکی و بعدھا در ‏همھهممکاری با تینوش نظم جو،‏ برخوردار بوده ام.‏ مواردی نبریبرز<br />

پیش آمده است که ‏بمنبممايشنامه ام را از کارگردان پس گرفته و از اجرای آن صرف نظر کرده ام.‏


تا آبجنبججا که به ياد دارم روزنامه ھا و ‏مجممججله ھای آن زمان درباره ‏«آموزگاران»‏ چبریبرزی ننوشتند.‏ گمان<br />

می کنم ا گر ‏«آموزگاران»‏ توقیف ‏بمنبممی شد و نويسنده و کارگردانش از شانس دستگبریبرری و<br />

زندان و ‏مجممجحا کمه به ابهتبهھام ‏«بجتبجحریک مردم به مسلح شدن»‏ ‏مجممجحروم می ماندند،‏ کار بررسی و انتقاد از<br />

آن سبریبرر طبیعی خود را – تا حدی که در ايران آن روز می شد انتظار داشت – طی می کرد،‏<br />

و در نتیجه از حرف و سخن ھای زائد و اغلب ‏بىببىی ربطی که درباره آن گفته شد،‏ پرھبریبرز می شد.‏<br />

‏بمنبممايشنامه نويس ھم،‏ آزاد از تعببریبرر و تفسبریبررهابىیبىی که ‏بجتبجحت تاثبریبرر توقیف و دستگبریبرری از آن شد،‏<br />

می توانست با وقوف بیشبرتبرری بر کار خود تأمل کند و ضعف ھا و نارسابىئبىی ھای آن را دريابد.‏ تنھا در<br />

سال های اخبریبرر بوده است که من چند اشاره ای،‏ خالىللىی از رودربايسبىتبىی و از سر علاقه و نگرابىنبىی به<br />

نفس کار تئاتر،‏ درباره اين ‏بمنبممايشنامه نگون ‏بجببجخت دیده ام،‏ که آن ھم باز زير تاثبریبرر ‏بجببجختک دابمئبممی<br />

سانسور تک زبابىنبىی و خوددارانه بوده است.‏<br />

با اين حال هم در آن زمان مصطفی شعاعیان نقد مفصلی بر آموزگاران نوشت و شبىببىی ‏جمججممعی<br />

از ما را ‏(من،‏ سلطانپور و سیاوش کسرابىئبىی ‏_گمان می کنم رجمحجممابىنبىی نژاد <strong>يک</strong>ی ديگر از دوره ھای<br />

زندان خود را می گذرانید)‏ به خانه اش دعوت کرد.‏ در اتافىقفىی بیشبرتبرر زير‐زمیبىنبىی تا رو‐زمیبىنبىی در<br />

<strong>يک</strong>ی از خانه ھای قدبميبممی و سنبىتبىی ‏بهتبهھران از ما پذيرابىئبىی کرد و در حالىللىی که استکان ھای ما را دم به<br />

دم از عرق پر می کرد و بشقاب ھای کتلت را که مادرش از زير پرده رد می کرد،‏ جلوی ما<br />

می گذاشت،‏ نقد بسیار مفصلش را برابميبممان خواند.‏ متاسفانه جزئیات نقدش را به ياد ندارم.‏ اما به<br />

خو ‏بىببىی به ياد دارم که در برابر نکته سنجی ھا و بار<strong>يک</strong> بیبىنبىی ھا و موشکافىففىی ھای جراح مآبانه اين<br />

انقلابىببىی ھوشمند و شریف،‏ که نوشبنتبنن و اجرای ‏بمنبممايشنامه را ‏بمتبممام و کمال به جای <strong>يک</strong> ا کسیون<br />

سیاسی گرفته بود،‏ چگونه عرق شرم از پیشابىنبىی ام سرازير بود.‏ ‏(رجمحجممابىنبىی نژاد قول داده است که<br />

نقد شعاعیان را که فقط در خارج از کشور امکان انتشار يافت،‏ به دست بیاورد و به علاقمندان<br />

عرضه کند.)‏<br />

اسمسسمماعیل خوبىئبىی نبریبرز درباره ‏«آموزگاران»‏ اظھار نظری کرد که با وجود کوتاه و ‏مجممجختصر بودنش ‏_و<br />

شايد به ‏همھهممبنیبنن علت_‏ ھیچ وقت فراموشش نکرده ام.‏ گفتگوی ما در شبىببىی صورت گرفت که ‏بمنبممايش<br />

توقیف شده بود.‏ آن شب را برای پرھبریبرز از دستگبریبرر شدن به اتفاق چند نفر از دوستان با ‏همھهممراھی و<br />

در واقع با راھنمابىئبىی خوبىئبىی،‏ تا صبح در خیابان ھای ‏بهتبهھران گذراندبميبمم.‏ حرف خوبىئبىی اين بود که<br />

‏بمنبممايشنامه در آخرين صحنه خود ‏لحللححن يا زبان يا شیوه ‏«توصیفی»‏ را کنار می گذارد و ‏لحللححبىنبىی<br />

‏«دستوری»‏ به خود می گبریبررد.‏ و منظورش ھم صحنه ای بود که در آن ‏«حسبنیبنن»‏ با وجود خستگی<br />

و سرخوردگی و نیاز به تفرتحيتحح و عرق خوری،‏ ‏بجتبجحت تاثبریبرر اندرزھا و راھنمابىئبىی ھای ساده دلانه ‏«رضا»‏<br />

قرار می گبریبررد،‏ از رفبنتبنن به کافه ‏همھهممراه با دوستانش صرف نظر می کند و تصمیم می گبریبررد در کنار


‏«رضا»‏ ‏بمببمماند و ‏همھهممراه با او کار ‏«مطالعه»‏ را شروع کند.‏ _ در آن روزگار ‏«مطالعه»‏ اولبنیبنن گام به<br />

سوی اقدام و مبارزه سیاسی بود.‏ من ايراد خوبىئبىی را نپذيرفتم و به او پاسخ دادم که ما حق<br />

ندار ‏بميبمم ‏بمتبمماشاچی را بعد از اين که اين ‏همھهممه ما را ‏بجتبجحمل و ‏همھهممراھی می کند و در ‏همھهممه ی زير و بالاھای<br />

‏بمنبممايشنامه شر<strong>يک</strong> می شود،‏ به حال خود رھا کنیم و از او ‏بجببجخواھیم که به ‏همھهممان توصیف و تعريف و<br />

تصویری که ما ارائه داده ابميبمم،‏ قناعت کند و لازم است که راه ھای ديگری را،‏ به جز پناه بردن به<br />

کافه و عرق خوری،‏ پیش رويش قراردھیم.‏ با اين حال در ته دل می دانستم که حق با خوبىئبىی<br />

است.‏ چرا که،‏ ‏همھهممچنان که بعدھا دريافتم و اين دريافت را آويزه گوش خود قرار دادم،‏ تئاتر<br />

بیش از آن که مدرسه ای برای آموزش و اندرز و راھنمابىئبىی باشد،‏ معبدی است برای آشنابىئبىی و<br />

خودشناسی و تشفی و تزکیه و رستگاری.‏ <br />

در بازنگری ‏بمنبممايشنامه ‏«آموزگاران»،‏ که کمبرتبرر فرصت و يا رغبت آن پیش می آيد،‏ بیش از ھر چبریبرز<br />

ضعف ھا و نقص ھای آن است که آزارم می دھد.‏ به خصوص که اين ‏بمنبممايشنامه بسیاری از<br />

عناصر و اجزای <strong>يک</strong> ‏بمنبممايشنامه خوب را در برداشت:‏ ھفت شخصیت که،‏ از <strong>يک</strong> سو،‏ در<br />

تعادل با ھم و <strong>يک</strong> سابىنبىی نسبىببىی موقعیت اجتماعی و شغلی شان،‏ ‏همھهمماهنگی و ‏«وحدت»‏ ‏بمنبممايشنامه<br />

را تضمبنیبنن می کردند و،‏ از سوی ديگر،‏ با تفاوت ھا و تعارض ھایشان،‏ امکان پیشرفت ا کسیون و<br />

کشمکش را فراھم می آوردند.‏ زمان ‏بمنبممايشنامه نبریبرز،‏ که <strong>يک</strong> سال ‏بجتبجحصیلی را در برمی گرفت،‏<br />

می توانست نوعی انسجام سمفونیک برای آن ابجيبججاد کند:‏ پائبریبرز و ‏جمججممع کردن شمعدابىنبىی ھا ‏(پرده<br />

اول)،‏ زمستان و سرما و برف و ‏بجببجخاری ‏(پرده دوم)،‏ سنگبنیبنن شدن بار سال ‏بجتبجحصیلی و<br />

خستگی ھا و عرق خوری ھا و دعواھا ‏(پرده سوم)،‏ و سرابجنبججام پایان سال و تعطیلی که در عبنیبنن<br />

حال،‏ رھابىئبىی و آسایش و از دست رفتگی و احساس بیھودگی را به ‏همھهممراه می آورد ‏(پرده چھارم).‏ و<br />

اين ‏همھهممه در فضای <strong>يک</strong> شھر کوچک و دور افتاده سال های دھه چھل،‏ که خود دنیای مستقل و<br />

کوچک و ‏جمججممع و جوری بود،‏ می توانست به نوبه خود مايه انسجام و استحکام ‏بمنبممايشنامه<br />

شود.‏ اما خامی وناشی گری،‏ که در بیست و ھفت سالگی ‏همھهممچنان دوام آورده بود،‏ باعث شد تا<br />

نتوابمنبمم از اين اجزا و عناصر آماده و مناسب چنان که بايد استفاده کنم.‏ احاطه و تسلط<br />

لازم بر شخصیت ھا،‏ برای پرورش و ارائه شان،‏ وجود نداشت.‏ به رغم اين که ‏همھهممگی را<br />

در زندگی واقعی شناخته و ‏بجتبججربه کرده بودم،‏ از بینش و آ گاھی و به خصوص از اعتماد به<br />

نفس برای پرداخت شان ‏مجممجحروم بودم،‏ و در نتیجه جرأت و حبىتبىی تصور به کار گرفبنتبنن ‏بجتبجخیل در<br />

تقويت رفتار و گفتارشان نداشتم.‏ فقدان ‏بجتبجخیل و ابداع،‏ حادثه و سبریبرر دراماتیک ‏بمنبممايشنامه را از<br />

قدرت انداخته بود و آن را به امر عادی و پیش پا افتاده تبديل کرده بود.‏ بیش از ھر چبریبرز ضعف<br />

زبان،‏ رنگ پريدگی و کم جابىنبىی گفتگوھا و تنگنا و فقر واژگابىنبىی ‏بمنبممايشنامه را از جذابیت و گبریبررابىئبىی و<br />

کشش ‏مجممجحروم می کرد.‏


*<br />

<br />

در سال ١٣۵٨، که اندک امکان و فرصبىتبىی فراھم آمده بود،‏ فروشنده آخرين نسخه ھای <strong>يک</strong>ی از<br />

چاپ ھای ‏بىببىی نام و نشان آموزگاران را با خواھش و ‏بمتبممنا وادار کردم تا کتاب ھا را از ببنیبنن ببرببررد.‏ و<br />

مبنتبنن تصحیح و اصلاح شده ای از آن به ناشر اولیه اش،‏ ‏«انتشارات رز»،‏ دادم.‏ اما حبىتبىی اين مبنتبنن<br />

ھم ديبىنبىی را که نسبت به آن داشتم ادا نکرد و داغ خامی و ناشی گری <strong>يک</strong> سیاه مشق ‏همھهممچنان<br />

بر پیشابىنبىی آموزگاران بافىقفىی ماند.‏ <br />

اخبریبررا فرصبىتبىی پیش آمد و توانستم دو ‏بمنبممايشنامه تک پرده ای ‏«تله»‏ و ‏«مرد متوسط»‏ را بازنويسی<br />

کنم،‏ و به خیال خودم آثار غبنببنن خامی و جوابىنبىی _ ‏بهببهھبرتبرر است بگو ‏بميبمم کودکی _ را از آبهنبهھا بزدابميبمم.‏<br />

آيا بار ديگر چنبنیبنن فرصبىتبىی برای آموزگاران فراھم خواھد آمد؟‏<br />

‏مجممجحسن یلفابىنبىی<br />

ژوئیه ٢٠١٠<br />

قسمت هابىیبىی از این مبنتبنن،‏ که با ‏بهببههره گرفبنتبنن از حافظه ی ‏بىببىی نظبریبرر ناصر رجمحجممابىنبىی نژاد نوشته شده،‏ در<br />

گفتگو ‏بىیبىی با تینوش نظم جو،‏ ‏(در یک خانواده ی ایرابىنبىی،‏ نشر ‏بىنبىی،‏ ‏بهتبههران،‏ ١٣٨٧) آمده است.‏<br />

*


از راست به چپ:‏<br />

ایستاده:‏ رضا بابک،‏ علی زریبىنبىی،‏ مسعود سلطانپور،‏ حسن عسگری‏<br />

پشت مبریبرز:‏ سعید سلطانپور،‏ ‏مجممجحسن یلفابىنبىی،‏ ناصر رجمحجممابىنبىی نژاد‏<br />

نشسته:‏ ا کبرببرر زبجنبججانپور

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!