لطفا نخوان ای بانو
به قلم مجید اصغری منتقد گروه تئاتر اگزیت
ارزشگذاری منتقد: بدون ستاره- فاقد ارزش
نقد و بررسی بمنبممایش «بانوی آوازخوان» به دراماتورژی و کارگردابىنبىی علبریبررضا کوشک جلالىللىی
لطفا بجنبجخوان ای بانو...
به قلم مجممججید اصغری منتقد گروه تئاتر ا گزیت
ارزش گذاری منتقد: بدون ستاره‐ فاقد ارزش
پیش نقد:
در این چند سال اخبریبرر در مجممججموعه تئاترشهر که اساسا مجممججموعه ای دولبىتبىی است، بلاتکلیفی و
انفعال در قیمت گذاری بمنبممایش ها در این مرکز خودبمنبممابىیبىی می کند. هنوز هیچ مبرتبرر و معیار مشخصی
برای این نوع قیمت گذاری هردن ببریبرر وجود نداشته و ظاهرا قرار نیست از هیچ بهنبههاد یا کانون و یا
شخصیت های حقیقی و حقوفىقفىی صدای اعبرتبرراضی در این باره شنیده شود. حضرابىتبىی که تا چندی
پیش بجتبجحت شعار فریبنده و ریا کارانه «تئاتر برای همھهممه» پشت مبریبرز ریاست مرکز و معاونت هبرنبررهای
بمنبممایشی وزارت ارشاد نشستند، اینک کجا هستند تا به ما بگویند که منظورشان از«تئاتر» کدام
بوده و این «همھهممه» دقیقا چه کسابىنبىی هستند! حضور بازیگران سلبرببرریبىتبىی، طراحی صحنه و لباس
مفصل، حضور گروه های کُر و موسیقی و... دلیلی بر افزایش قیمت در سالن های دولبىتبىی نیست.
این را بارها و بارها باید تکرار کرد تا این مساله برای دولت و دوستان و انصارش جا بیفتد که
موظف است از تئاتر به اشکال مادی و معنوی جمحجممایت کند. قانون گذار نبریبرز این مهم را تایید و
تصویب کرده و به غبریبرر از وزارت ارشاد، سایر بهنبههادها مانند شهرداری ها نبریبرز باید بسبرتبرر شکل گبریبرری
فضاهای فرهنگی و هبرنبرری در راستای بسط و اعتلای این هبرنبرر را فراهم کنند. این مهم کاملا در
راستای احبرتبررام به حقوق مجممجخاطب در نظر گرفته شده و شاید جای تعجبىببىی نداشته باشد که چرا
این مساله به فراموشی سبرپبررده شده است. چرا که در این فضای نیمه آلوده چبریبرزی که کمبرتبررین
ارزش و مقام را داراست همھهممبنیبنن مجممجخاطب و احبرتبررام به اوست. شخص وزیر کار و رفاه اجتماعی که
تا پاسی از شب بر سر مبریبرزان حقوق کارگران با بمنبمماینده ایشان و کارفرمایان چک و چانه می زد
حتما این مهم را هم لحللححاظ فرموده اند که کارگر مانند سایر اقشار این جامعه از حق و حقوفىقفىی
برابر برخوردار است. پس او نبریبرز با مبریبرزان حقوق دریافبىتبىی خود در طول ماه باید بتواند به راحبىتبىی
به همھهممراه خانواده اش از فضاهای فرهنگی و هبرنبرری استفاده کرده و لذتش را ببرببررد. وقبىتبىی بلیت
بمنبممایشی مانند «بانوی آوازخوان» با مجممجختصات بسیارساده در مجممججموعه ای دولبىتبىی به قیمت
چهل هزارتومان فروخته می شود چند پیامد را با خود به همھهممراه می آورد. اول این که این
ساختار به مجممجحرومیت سازی که به شدت مورد پسند نظام سلطه است می ابجنبججامد. دوم این که
تئاتر را از توده جدا کرده و به پدیده ای بجتبججملی و اخته تبدیل می کند. پرواضح است که اخته
شدن ابزار قدربمتبممند اجتماعی ای چون تئاتر، از نشر آ گاهی، آموزش، رشد و بالندگی فکری
برای همھهممگان جلوگبریبرری می کند. پس نظام اقتصادی تئاتر مساله ای شوخی بردار نیست که به
راحبىتبىی از آن بگذر بمیبمم و جیک مان هم از بابت آشفتگی آن درنیاید. تئاتر به اصطلاح خصوصی
ما که تکلیفش روشن است که چه گندی است، تئاتر دولبىتبىی دیگر چرا به این فضاحت افتاده که
حبىتبىی برای بمنبممایش هابىیبىی ساده با سه چهار بازیگر و مجممجختصر دکور و لباس، چنبنیبنن قیمت های گزافىففىی به
نسبت درآمد عمده مردم روی بمنبممایش ها می گذارند؟! آقایان سعید اسدی، وحید فخرموسوی و
شهرام کرمی باید در این باره پاسخگو باشند.
و اما نقد:
شاید کمبرتبرر کارگردابىنبىی مانند کوشک جلالىللىی تا این اندازه در آثارش به مساله جنگ و حواشی
پبریبررامون آن در تئاتر ایران پرداخته است. جنگ هابىیبىی که ریشه در نفرت، تعصب و خشم دارند
و می توانند بمتبممام ارزش ها و مظاهر انسابىنبىی مانند عشق را نبریبرز به ورطه نابودی بکشانند. اما این
گزاره می تواند مجممجحتوای دهان پرکبىنبىی برای یک بمنبممایش باشد اما کارگردان را چه به حرّافىففىی. وی باید
خود را در ورطه عمل به این گزاره نشان داده و درونیات ذهبىنبىی خود نسبت به دغدغه اش را
به فرم برساند. عنوان «بانوی آوازخوان» در کنار پوسبرتبرری بىببىی ربط نسبت به اثر، کار را کمی برای
مجممجخاطب گیج می کند. زاویه مدیوم از یک زن در بسبرتبرری سیاه که پبریبرراهبىنبىی سفید به تن کرده و
صورتش نبریبرز با پارچه ای به همھهممبنیبنن رنگ پوشیده شده است. دماغک بیبىنبىی دلقک روی صورت زن
نبریبرز قرار دارد. این تصویر نه بمنبممادین است و نه بمتبممثیلی از یک موقعیت دراماتیک. چنان پرت وپلا
نسبت به عنوان اثر است که از چهارچوب آن خارج شده و به پدیده ای دیگر تبدیل شده
است. بانوی آوازخوان قرار است روایت یک زن خواننده را بازگو کند یا یک زن مبارز به نام
نوال مروان را. فقدان دانش دراماتورژی از همھهممبنیبنن نام گذاری سطحی و ابتدابىیبىی سرریز می کند و
به مشکلی اساسی در اثر تبدیل می شود. کارگردان چنان به بمنبممادپروری در اثرش علاقمند
است که صحنه را پر از سطل کرده و وسایل نوال را با سطل جابه جا می کند. وسیله یا ابزاری
که بر اساس قواعد و چهارچوب بمنبممایش تعریف نشده باشد، به هیچ وجه به بمنبمماد تبدیل بمنبممی شود
چرا که ما دیگر با مبنتبنن «آتش سوزی ها»ی وجدی معود طرف نیستیم و اثر کوشک جلالىللىی دارد
چبریبرزی ورای آن مبنتبنن به ما بجتبجحویل می دهد. فاصله گذاری نصفه ونیمه برشبىتبىی و دوسویه کردن
صحنه به بهببههانه نزدیکی با فضای تعزیه با توجیه بومی سازی کمپوزیسیون هیچ ربطی به اثر
نداشته و ضربه جدی ای به کلیت کار وارد کرده است. در این دراماتورژی شخصیت اصلی
چنان منقطع شده که از عشقش فقط یک دنبال بازی مسخره درآمده و از مبارزاتش چهارتا
شعار آبکی. بازی بد سیما تبریبررانداز که بازیگری را صرفا به حفظ مبنتبنن تقلیل داده، نور علی نوری
است مزین بر صحنه. البته که تبریبررانداز مقصر نیست. بازی که از هوا ساخته و پرداخته بمنبممی شود.
وقبىتبىی شخصیت درست و درمابىنبىی برای ایفای نقش وجود ندارد دیگر بازی ای دربمنبممی آید جز چند
اشک و لبخند مبرتبرزورانه. به شخصیت سودا در اثر نگاه کنید. از کجا آمد، چگونه این همھهممه مدت
در کنار نوال بود و در بهنبههایت معلوم نشد که چه بر سرش آمد. به روایت بجتبججاوز پسر به مادر در
سلول زندان را به یاد بیاورید. ماجرای بجتبججاوز هولنا ک است؟ قطعا. چگونه اجرا می شود؟ با
چند دیالوگ از زبان سرایدار. قطعا پسر نوال برای ما مساله نیست و نه حبىتبىی قباحت رابطه
جنسی مادر و فرزندی. عمق فاجعه برای نوال، پیامدهای مبارزه با جهل و تعصب است. این
پیامدها با درد همھهممراه است. این درد چگونه بمنبممایش داده می شود؟ با چند دیالوگ از زبان
سرایدار. اوه چه خلاقانه!
صحنه ای از بمنبممایش هست که گفته می شود نوال مروان از اتوبوس می ترسد چرا که او را به یاد
خاطره ای وحشتنا ک می اندازد. خاطره این چنبنیبنن است:«نوال به همھهممراه مسلمانان سوار اتوبوس
شده است. در میان راه برخی از متعصبان مسیحی به اتوبوس جمحجممله می کنند. نوال مبارزعلیه
خشونت ما با هزار بدبجببجخبىتبىی به متجاوزان ثابت می کند که مسیحی است. باری با این راهکار او
جان سالمللمم به در می برد و راوی به رگبار بسته شدن اتوبوس و سرنشینانش می شود.» به واقع
چه نتیجه ای می توان از این شخصیت به دست آورد؟! کاش در حد و اندازه همھهممان آوازخوابىنبىی
بافىقفىی می ماند و سودا او را وارد دنیای رپ و هیپ هاپ می کرد. این طوری نه توهیبىنبىی به مجممجخاطب
می شد و نه تعریف مان از زن مبارز و ساختار دراماتورژی نوین تغیبریبرر پیدا می کرد.
پس نقد:
همھهممان به که توده ملت به بمتبمماشای این آثار بمنبممی روند. اصلا حواسم نبود که مسئولبنیبنن مربوطه فکر
اعصاب و روان خلق را هم لحللححاظ فرموده اند.
٢٠ تبریبررماه ١٣٩٨
بانوی آوازخوان
تئاترشهر ‐ سالن قشقابىیبىی
از تبریبرر ١٣٩٨
بهببهها: ۴٠,٠٠٠ و ٣٠,٠٠٠ تومان
نویسنده: وجدی معووض
مبرتبررجم، دراماتورژ و کارگردان: علبریبررضا
کوشک جلالىللىی
بازیگران: سیما تبریبررانداز، فرناز رهنما، سام
کبودوند، مجممجحمد صدیقی مهر
مجممججری طرح و بهتبههیه کننده: سیما تبریبررانداز
آهنگ سازی و اجرای موسیقی: کیارش
اعتمادسیفی
طراح صحنه: امید ا کبرببرری
طراح لباس: مقدی شامبریبرریان
دستیار اول کارگردان و برنامه ریز: پژمان
عبدی
دستیار دراماتورژ: شادی معظمی
دستیار دوم کارگردان: سروش قریشی
منشی صحنه: پگاه مجممجحمودوند
مدیر صحنه: جمحجممیدرضا جدیدی
ویدیو: بهببههنام بجنبججم الدین
طراح پوسبرتبرر و بروشور: مصطفی پبریبررهادی
مشاور رسانه ای و مدیر روابط عمومی و تبلیغات: سارا حدادی you studio
عکاس: زهرا عرب نژاد
دستیاران صحنه: مهشید فقبریبرری، رومینا زاهدی
ساخت و اجرای د کور: کیوان ضیائپور