06.12.2019 Views

نقد و بررسی نمایش «اسمش این نیست» به کارگردانی آرزو خرم‌نیا

بودن درغیاب نبودن و نبودن درغیاب بودن به قلم مجید اصغری منتقد گروه تئاتر اگزیت ارزش گذاری منتقد: یک‌ونیم ستاره - قابل تامل

بودن درغیاب نبودن و نبودن درغیاب بودن

به قلم مجید اصغری منتقد گروه تئاتر اگزیت
ارزش گذاری منتقد: یک‌ونیم ستاره - قابل تامل



SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

نقد و بررسی ‏بمنبممایش ‏«اسمسسممش این نیست»‏ به کارگردابىنبىی آرزو خرم نیا

بودن درغیاب نبودن و نبودن درغیاب بودن

به قلم ‏مجممججید اصغری،‏ منتقد گروه تئاترا گزیت

ارزش گذاری منتقد:‏ یک ونیم ستاره‐‏ قابل تأمل


وقبىتبىی با اثری مواجه هستیم که نویسنده ندارد،‏ تا کیدی است بر تغیبریبرر نقطه ی شروع.‏ به چه

معنا؟ یعبىنبىی پدیده ای را دگرگون آزمودن و ‏بجتبججربه کردن.‏ نوعی سرخوشی توأم با نشاط

درآمیخته با جنون.‏ یعبىنبىی تغیبریبرر ساختارهای تئاتر حبىتبىی در پشت صحنه و حبىتبىی در ایده و ذهن.‏

معمولا برای ساخت یک ‏بمنبممایش نیاز به ‏بمنبممایشنامه ای ست که بر اساس آن نقش ها مشخص و

‏بمتبممرینات آغاز می شود.‏ بر اساس ‏همھهممان ‏بمنبممایشنامه صحنه و لباس تولید و مبریبرزانسن ها شکل اجرابىیبىی

به خود می گبریبررد.‏ بازیگران در جابىیبىی مشخص ایستاده،‏ دیالوگ هایشان را ادا کرده و در صورت

لزوم صحنه را ترک و دوباره به آن بازمی گردند.‏ در پایان به آوانسن آمده و رو به ‏بمتبمماشا گران

تعظیم می کنند.‏ پس از پایان دوره ‏بمنبممایش به خانه هایشان بازمی گردند تا خود را برای ‏بمنبممایش و

نقش جدید آماده کنند.‏ اما در ‏بمنبممایش ‏«اسمسسممش این نیست»‏ حکایت وارونه است.‏ مبریبرزان آمادگی

مشخص نیست.‏ نقشی مشخص وجود ندارد و مبریبرزانسن ها بر اساس نقش ها نقطه گذاری

نشده اند.‏ فرآیند فردی در ‏بمنبممایش معنا ندارد و ‏همھهممه چبریبرز حکایت از یک کلیت دارد که ‏بمنبممی توان

آن را به صورت جز ‏بىیبىی ‏بجتبججزیه و ‏بجتبجحلیل کرد.‏ طراحی لباس،‏ گر ‏بمیبمم،‏ قصه پردازی،‏ بازیگری بر

اساس متدهای روسی و تکنیک های غر ‏بىببىی و…‏ در اثر گم شده است.‏ جدا دیدن هر یک از

این عناصر در اثر ‏ممممممکن نیست و چون با ذات اثر سنخیت دارد،‏ به دل نشسته و آزار ‏بمنبممی دهد.‏

کارگردان و عوامل اجرابىیبىی و به ویژه بازیگران به یک پیکر تبدیل شده و آن پیکر است که

خود را به ما عرضه می دارد.‏ آن پیکر،‏ جوابىنبىی ست مایوس،‏ افسرده اما پرجنب وجوش که گو ‏بىیبىی

در بن بست دغدغه ها و مسائل پبریبرراموبىنبىی اش گبریبرر افتاده است.‏ برهم ربجیبجختگی دنیای دروبىنبىی این

جوان گواه بر شرایط و ضوابط دنیای ببریبرروبىنبىی اوست.‏ استعاره ای که دوستان دست به طراحی آن

زده اند به شدت کار می کند چرا که گو ‏بىیبىی هر روز ‏بجتبججربه اش کرده و آن را در پوست و گوشت

خود حس می کنند.‏ اپبریبرزود خلاق مبرتبررو را می گو ‏بمیبمم.‏ فضاسازی آن به شدت ناامن و نامطمبنئبنن

است.‏ نورها قطع و وصل می شوند.‏ ‏لحللححظه ای غفلت باعث از دست رفبنتبنن منافع می شود.‏ آیا زیست

در این فضا ترسنا ک نیست؟ راننده این قطار ‏همھهممان جوان و ‏همھهممان پیکر واحد است که با

مسافران صحبت می کند.‏ مسافران دست به تشویش می زنند،‏ یکدیگر را هل می دهند و عرصه

را بر یکدیگر تنگ می کنند.‏ اساسا این ‏مجممججموعه،‏ شخصیت بنیادی جوان را بر ما رسوا می کند.‏

در مبرتبررو دستفروشی به میان مسافران می آید.‏ او پیش از این که وارد مبرتبررو شود،‏ در گوشه ای از

صحنه مشغول امورابىتبىی روزمره اعم از شال عوض کردن و یا کرم زدن به دست و صورت


خود است.‏ ‏همھهممان قدر تکراری و ‏همھهممان قدر مضحک.‏ کارگردان این امور را در آوانسن ابجنبججام

می دهد تا در ‏بمنبممابىیبىی نزدیک و واضح نسبت به ‏مجممجخاطبان،‏ تا کیدی بر این عمل تکراری و

خسته کننده داشته باشد.‏ دستفروش وارد مبرتبررو شده و به مسافران شال عرضه می کند اما به

جای تبلیغ برای ‏مجممجحصولاتش،‏ از احساسات دروبىنبىی اش نسبت به شرایط اسف باری که در آن قرار

گرفته می گوید.‏ دلش می خواهد از این روزمرگی خلاص شود و حبىتبىی به خودکشی هم فکر

می کند.‏ مسافران نبریبرز به سرعت شال های او را خریداری می کنند.‏ در این صحنه یک رخداد

خلاقانه با ساده ترین مبریبرزانسن و ابزار صورت گرفته است.‏ ‏همھهممان طور که عارض شدم،‏ ما در

طول ‏بمنبممایش در حال ‏بمتبمماشای پیچیدگی های دروبىنبىی یک فرد هستیم.‏ در درون این فرد فرآیندی

ملموس و روزمره مانند مبرتبررو،‏ مسافران و دستفروشان ساخته شده است.‏ ما از این ساختار نبریبرز

گذار کرده و وارد ذهنیات و درونیات زن دستفروش می شو ‏بمیبمم.‏ اما این ساختار پایدار ‏بمنبممی ماند

چرا که درونیات جوان سست و ناپایدار است.‏ ‏بجببجخشی از وجود او به دنبال ساختاری تازه و

نظمی پایدار است.‏ ‏همھهممان بازی قطعه ها که روی هم چیده می شود و باز فرو می ریزد.‏ ‏بجببجخشی

دیگر طالب رقص و حبىتبىی نوعی خودبمنبممابىیبىی است.‏ ‏بجببجخشی دیگر طالب آموزش است مانند دستور

آشبرپبرزی و ‏بجببجخشی دیگر طالب پبریبرروزی مانند بازی اسم فامیل.‏ در بازی هم از دغدغه ها دور

نیست و ‏بمنبممی تواند پنهانش کند.‏ پانتومیم بازی می کند و عناویبىنبىی که باید با ‏بمنبممایش آن ها را القا

دهد بدین شرح هستند:«مجممججرم،‏ قربابىنبىی،‏ ناظر»‏ یا ‏«هیچ چبریبرز بافىقفىی ‏بمنبممی ماند جز هیچی».‏ گروه

بازیگران این فرصت را داشته اند که خود را بیان کرده و ‏بجببجخشی از این کل و پیکر واحد

باشند.‏ اساسا قرار نیست چشمگبریبرر باشند و از طرفىففىی قرار نیست وقت ‏مجممجخاطب را تلف کنند.‏ آن ها

در فرآیندی ا کسبرپبرر ‏بمیبممنتال قرار گرفته اند که در صحنه برایشان بسیار تازه و جدید است اما در

زندگی روزمره بسیار خسته کننده و تکراری.‏ این فرآیند تکراری به نوعی خود را در پوسبرتبرر اثر

هم به ‏بمنبممایش می گذارد.‏ ‏بمنبممایشی از بودن ها و نبودن ها در یک پیکر واحد که خود به سه انسان

‏مجممججزا بدل گشته است.‏ هم مفرد است و هم ‏جمججممع.‏ هم هست و هم نیست و این سرآغازی است

بر یافبنتبنن هویبىتبىی جدید و تلاشی است بر تثبیت آن.‏ ثبات مساله است گرچه ‏همھهممه ی تلاش ها برای

دستیابىببىی به آن،‏ بیهوده و عبث جلوه می کند.‏ سادگی در پرداخت چنبنیبنن اثری که در شرایطی

سخت برای دانشجویان به روی صحنه آمده،‏ نشانگر ‏بمتبممرینات زیاد و ابجتبجحاد میان عوامل گروه

است.‏ کاری ‏جمججممعی برای رسیدن به یک پیکر واحد و مستقل.‏ بدون تردید ‏جمحجممایت و هدایت


کارگردان از عوامل اجرابىیبىی به ویژه بازیگران جوان ‏بمنبممایش،‏ از اهمھهممیت ویژه ای برخوردار است.‏

جسارت،‏ پشتوانه به روی صحنه آوردن چنبنیبنن آثاری است که نه سعی می کنند نسخه موفقیت

در تئاتر را از دیگران بگبریبررند و نه در تلاش هستند تا چبریبرزی غبریبرر از آن چه هستند را به ‏مجممجخاطب

عرضه کنند.‏ خلوص چنبنیبنن آثاری است که در این وانفسا مانند آبىببىی خنک و گوارا به جان

می نشیند.‏

١۴ آذر ١٣٩٨


اسمسسممش این نیست









Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!