Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
سینما<br />
گزارش خیریه<br />
مرکز ٣ و کودک هزار ٣ با مادری بدرالملوک بین<br />
قبل ٧٥سال »بدرالملوکامام« شکری: میترا - شهروند روزنامه با<br />
گرفت تصمیم بود، فراهم برایش دنیا در که شرایطی و موقعیت هر زندگیشان<br />
به کسی کمتر شاید که آنهایی شود. یتیمهمراه بچههای دارد،<br />
را خودش مشکالت سالگیاست، ٩٥ آستانه در حاال پرداختهبود.او وبابچهها<br />
پیدانکند حضور کارش محل خیریههای در که روزینیست اما و میچرخند اطرافش و میآید بچهها صدای طرف همه از نزند. حرف کسی<br />
آن با کمی خانم، بدرالملوک اما روزها این میکنند. صحبت بااو این<br />
و دستداده از را یارش او دارد. تفاوت میشناختم قبل چندسال که عزادارشاست.<br />
روزها میبرم<br />
فقدان این از که رنجی میگوید:<br />
جمله هماننخستین در میکنم، شروع کهبااو را صحبتم باورکردنی<br />
اصال میخندم. کوه؟« بریم هفته این بیای میکنی »وقت بتواند<br />
دارد که استخوانی پوکی وضع با وسال سن این در زن یک نیست خنده<br />
میام«. »چرانیام؟حتما میگویم خودمنمیآورم. روی کوهبرود.به برم؟«<br />
میتونم کجا مریضی همه این با کردم...من »چاخان میدهد سر میافتد.<br />
جوانیاش یاد یگیرد. م را دلش غم، یکهو خندهها، همین بین و میکرد طی را کوهها خم و پیچ پر مسیر همسرش با که وقت آن میبرد.<br />
حظ باعث<br />
که بحرانی داد. رخ شخصی بحران یک من برای گذشته »سال همسر؛<br />
کنم.فقدان راانتخاب شخصیامیکی زندگی و وظیفه میشدبین نیا کردهام. تجربهاش سالها این تمام در من که بود ضربهای بزرگترین نیست.<br />
گفتنی که اثریگذاشت چنان من اعصاب و قلب روی فقدان واسطه<br />
این به من و میآمد نباید که آمد وجود به من برای حالتهایی بردم.«<br />
زیادی رنج و ابهر میبردیم را همسرم »باید میگوید: را رنجهایش از گوشه یک کهسه<br />
بود این رسوم و رسم کردیم. هم را کار همین میکردیم. دفن داشتم.بالفاصلهبعداز<br />
هم دیگری وظیفه من عزابگیریم،اما و روزبمانیم داشتند.<br />
آنروزاردو تهران.بچهها کردیم،برگشتم دفن را همسرم اینکه را<br />
مادرهایشان ٣٠بچهبا شود. خراب چیز همه نمیتوانستماجازهبدهم زدم.بعد<br />
کف دردلمبودبرایشان که غمی تمام خواندند.با شعر بردیمباغ. وظیفه<br />
شخصی، زندگی و وظیفه منبین سریعبرگشتمابهر. هم ازاردو بود،<br />
شخصیام زندگی در که مسألهای برایجبران بعد و کردم راانتخاب تربیت<br />
کودک هزاران من همسر کردم. عزاداری دوباره و برگشتم ابهر به هم<br />
را خودش حتیاسم بود،اماایناواخر نوشته چندینکتاب بود، کرده سختبود.«<br />
خیلی من خاطرنمیآورد.اینبرای به نمیکشم<br />
تالش از دست آلزایمر<br />
به مبتال که همسرش از مراقبت با را روزش امام خانم قبال یکویژگی<br />
که بچههایی به میزد گرهاش هم بعد و میکرد شروع بود، او<br />
روزهای اغلب زلزلهزده. و دستتنگ و هستند یتیم دارند؛ مشترک میگذرد.<br />
است، بهخودش نزدیک وسالشان سن که همکارانی با همراه باعث<br />
دیگر مشکالت و درد کمر درد، پا شکسته، زانوی قلبی، ناراحتی کس<br />
هر خودش قول به دستبکشد. تالش همهسال این از او نشده باشد.»سال<br />
داشته ٥٠سال فوقش میکند فکر نداند، را سالش و سن که و آمدند خیلیها دیدهام. دنیا این در چیزها خیلی آمدم. دنیا به ١٣٠٤ آدمها<br />
کهاز خوبیاست فقط که میگویم شمابااطمینان منبه رفتند.اما در<br />
االن تا میکند حساب انگشتی سر که طور آن میماند. یادگار به و رشد کودک ازسههزار بیش بوده، آن از عضوی که موسسههایی جای<br />
در که دارم دختر یک دنیا این تمام از خودم اما یافتهاند. تربیت آنها<br />
از یکی دارد. فرزند دو او میکند. زندگی خاکی کره این از دیگری اینجا<br />
نتیجهام و نوه است. ایران پسرش اما میکند، زندگی خارج آنهاخوشاست.«<br />
دلمبه و میکنند زندگی کودکی<br />
سههزار و دختر یک این بر عالوه خانم بدرالملوک البته در<br />
»من است: هم دیگر نفر چند مادر گرفته، را بالشان و پر زیر که قبول<br />
خواندگی فرزند به را دختر چند زندگیام مختلف دورههای قبل<br />
چندسال کردم. بزرگشان و آوردم خودم خانه به را آنها کردم. دکتراست.<br />
خانم خودش برای که بود دخترهایم یکیاز عروسی هم رنگ<br />
برایم زندگی میرسد من به خبری بچهها این از وقت هر نم به گاهی و نیستند من نزدیک خیلیهایشان میشود. دیگری روزهاکه<br />
نمیشود.این قطع تلفنیشان تماسهای میزنند،اما سر دراتاقم<br />
میروم، خانه خیریهبه هستم،بعداز تنها و رفته دنیا همسرماز تابتوانمبا<br />
یگذارم م دستم کنار را تلفن و میخوانم کتاب مینشینم، کنم.«<br />
صحبت آسودهبابچههایم خیال هم<br />
دست در دست از<br />
شد. آغاز جا همان از »امام« خانم غیررسمی مددکاری شکل خودش<br />
درس کالس بچههای به گرفت تصمیم که جایی همان به<br />
کمکش شکل اینکه برای گرفت تصمیم روز یک او کمککند. آموزشگاه<br />
یک و رابفروشد داشت که چیزی هر مستمرباشد، بچهها و گذراند شکل همین به را زندگیاش از دهه چهار به بسازد.نزدیک شد.<br />
تهران راهی رسید دورانبازنشستگیاش که بعد شکل<br />
آن از اصال من نبود. استراحت برای تهران به من »آمدن مجتمع<br />
یک هم تهران در کنم. کهبتوانماستراحت آدمهایینیستم کار<br />
وارد جدیتری شکل به و ساختم خیرین کمک با رفاهی کمک<br />
بچهها به میکردم سعی خانه در خودم شدم.اوایل مددکاری بدهم.<br />
جا تکه یک ندارند، زندگی برای سرپناهی که آنهایی به کنمو اختصاص<br />
آنها به را خانهام از قسمتی شد، زیاد بچهها تعداد که بعد همه<br />
رسید. همسایهها و فامیل گوش به کار این آوازه رفته رفته دادم. گرفتو<br />
شکل وقتها همان مااز مجموعه کردن. کمک به کردند شروع شد.«<br />
تعداداعضایشاضافه به و بزرگتر روز هر زلزلهبم<br />
رخ<br />
زلزلهناراحتکنندهبم که شد دایر زمانی خانمامام خیریه موسسه زمانکمکهای<br />
آن »من پاشید: غم گرد ایران تمام به که زلزلهای داد. و شد تمام کارم که زمانی میکردم. پخش و میبردم بم به را مردمی بودند،<br />
من سالهاکنار این در که دوستانی با دیگر با برگشتم، تهران به تصمیمگرفتیمموسسههایخیریهدایرکنیمتابتوانیمدراینمواقعبیش<br />
ازپیشمثمرثمرباشیم.<br />
میکنیم.<br />
کار و هستیم هم کنار سالها آن از مجموعه، اعضای تمام داریم.زلزله<br />
ایران بزرگ شهرهای در شعبه هشت تقریبا حاضر درحال همراهی،<br />
این گرامیداشت برای هم ما و کرد جمع یکدیگر کنار را ما بم میزبانشان<br />
کرج ودر میکنیم دعوت را زلزلهزده مرتبهبچههای دو درسال هستیم.«<br />
مرکز<br />
سه هیأتمدیره اصلی اعضای جزو و رئیس حاضر درحال او ایران<br />
ازشهرهای برخی در آنها از کدام هر و است کرج و تهران در خیریه داراالکرام<br />
عامالمنفعه و خیریه موسسه »ازاعضای میگوید: دارند.او شعبه کهکاراصلیاش<br />
هستم کوثر مهر و پویا سلوک حضرتابوالفضلالعباس، دانشآموزان<br />
درمانیاز و فرهنگی،بهداشتی آموزشی، همهجانبه حمایت تحتپوششماناست.«<br />
حواسمانبهبچههااست<br />
خانوادهها<br />
و طوریبهبچهها میکنند سعی همیشه میگوید خانمامام خاص<br />
کاردلیل این برای و نشوند ماجرا متوجه آنها که برسانند کمک را<br />
فرزندش دست مادری که دیدهایم وقتها »خیلی دارد: را خودش یولج میشود آنجامجبور میرود، مرکزی یا موسسه به و میگیرد ماجرا<br />
این بدهند. قرار اختیارش در چیزی تا کند البه و عجز بچه چشم نوجوانی<br />
سنین در که آنهایی خصوصا بچهها، روحیه به است ممکن کافی<br />
یتیم،بهاندازه کودکان کند.این وارد جبرانناپذیری ضربه هستند، باایناشتباهات<br />
نباید دیدهاند، پدرضربه نداشتن دلیل به عاطفی نظر از » کنیم. سختتر رابرایشان زندگی سهوی، کم<br />
مبالغ همکارانشاز و خانمامام خیریه موسسههای مالی حمایت تورم<br />
بهپای هم هنوز چند هر شده، بیشتر مبلغ روزها شد،امااین شروع روزهانمیرسد.<br />
گرانیاین و بودیم<br />
»مدد« فکر در خانوادگی خانوادهایبرمیگردد<br />
دوانده،به ریشه زن دراین که رفتارهایی خیلیاز و میکرد طبابت گذشته در مادربزرگش است. کرده رشد آن در که در<br />
همیشه تا بود داده هم دست به دست اینها بود. جماعت امام پدرش زمان<br />
آن که خانمامامهم مطرحباشد. دیگران کردنبه کمک خانهبحث شکلی<br />
هر به کمکها این در میکرد سعی همیشه بود، وسال سن کم کند.<br />
پیدا ورود ممکناست که چند<br />
شغل، انتخاب در بود. ما زندگی شکل همین نتیجه »معلمی شوم.به<br />
معلم گرفتم تصمیم درنهایت داشتم،اما مدنظر را کاری حیطه میشد.<br />
پر شکل این به زندگیام روزهای اغلب و میدادم درس بچهها و همکارمبود که مردی با کردم. ازدواج هم معلمی از بعد چندسال نآ که جایی میکردیم. زندگی قم در ما میفهمید. را من دغدغههای بود.«<br />
محسوس آن در کامال فقر زمان 27 2019<br />
ژوئن خرداد1398- شانزدهم شماره نیماتایمز