The First Epistle to Timothy — رساله اول به ... - Muhammadanism
The First Epistle to Timothy — رساله اول به ... - Muhammadanism
The First Epistle to Timothy — رساله اول به ... - Muhammadanism
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
<strong>رساله</strong><strong>اول</strong><strong>به</strong> تيموتائوس<strong>The</strong> <strong>First</strong> <strong>Epistle</strong> <strong>to</strong> <strong>Timothy</strong>تفسير کتاب مقدس برای ايمانداراننوشتهويليام مک دونالدwww.muhammadanism.orgFebruary 4, 2008Farsiاين كتاب ِ تفسيري <strong>به</strong> منظور درك مفاهيم ِ موجود در كتاب مقدس <strong>به</strong> رشته تحرير در آمده است. درشيوهي نگارش اين كتاب سعي بر آن بوده است كه از اصول ِ صحيح فن تفسير <strong>به</strong>ره جسته و ضمن ِوفادار بودن <strong>به</strong> اصول تفسيرهمچنان متني ساده و روان را ارايه نمايد. بنابراين ، كتاب ِ حاضر انتخابشايسته اي خواهد بود براي مطالعات انفرادي و گروهي ِ كتاب مقدس.Believer’s Bible CommentarybyWilliam MacDonaldThis is a Bible commentary that makes the riches of God’s Word clear and easy for you <strong>to</strong>understand. It is written in a warm, reverent, and devout and scholarly style. It is a good choice foryour personal devotions and Bible study.© 1995 by William MacDonald., Believer’s Bible Commentary,Thomas Nelson Publishers, Nashville, TN, pp. 2383.<strong>—</strong> All Rights Reserved <strong>—</strong>
مقدمه«اين <strong>رساله</strong> براي تيموتائوس مداركي مستند از اقتدار او ارائه ميدهد تا <strong>به</strong> عنوان نمايندة پولس رسول عملنمايد. بنابراين غالب متن اين <strong>رساله</strong> در باب اعمال و زندگي شخصي خود تيموتائوس است.»<strong>—</strong>دي. ادموند هيبرت(D. Edmond Hiebert)الف) جايگاه منحصر <strong>به</strong> فرد در ميان كتب مقدسآن دسته از كساني كه كليسا را از داشتن رسالات شباني <strong>به</strong> عنوان رسالات اصيل پولس رسول محروم ميكننددر واقع <strong>به</strong> ايمان لطمه ميزنند. از نظر ما مشكل آنها چندان در «واژگان غيرپولسي» نيست، چرا كه اين <strong>رساله</strong>سرشار از واژههاي مورد استفاده پولس است. سبك ادبي <strong>رساله</strong> پيش از هر چيز عقايد و تعاليم اين دسته از افراد رازير سؤال ميبرد.هر كس كه بدون چنين تصورات پيش پنداشته متن اين <strong>رساله</strong> را ميخواند آن را حقيقي، زيبا و داراي قوتروحاني مييابد. در حقيقت كساني كه اين <strong>رساله</strong> را از آن پولس نميدانند <strong>به</strong> هنگام مطالعه اين <strong>رساله</strong> اين احساسقوي در آنها شكل ميگيرد كه اجزاي نامههاي اصيل پولس در تار و پود اين كار <strong>به</strong> اصطلاح بينظير تنيده شدهاست! <strong>به</strong> عنوان مثال، ارنست رنان Renan) ،(Ernest محقق شكانديش فرانسوي قرن گذشته، مينويسد: «برخي ازعبارات اين رسالات آن قدر زيبا هستند كه ناخودآگاه اين فكر <strong>به</strong> ذهن شخص خطور ميكند كه جعلكننده برخياز نوشتهجات اصيل پولس را در دست داشته و آنها را در نگارش جعلي خود <strong>به</strong> كار برده است.»چقدر پذيرفتن اين تعليم تقريباً جهاني كليساي <strong>اول</strong>يه ساده است كه اين مكتوبات <strong>—</strong>پولس» هستند!همه <strong>—</strong>«نوشتههاي اصيلدر <strong>اول</strong> تيموتائوس مكاشفات مهمي در مورد خدمات زنان، نظم كليسا و مقامات كليسايي مييابيم. اينكه مردخدا چگونه بايد زيست كند <strong>به</strong> وضوح در نمونة بسيار عالي خود پولس نشان داده شده است.ب) نويسنده<strong>به</strong> مقدمة مبحث رسالات شباني و مقالة مربوط <strong>به</strong> نويسندة <strong>اول</strong> تيموتائوس مراجعه نمائيد.ج) تاريخ نگارشتقريباً تمام محافظهكاران اتفاقنظر دارند كه <strong>اول</strong> تيموتائوس <strong>به</strong> همراه تيطس كه اندكي پس از آن نوشته شده ودوم تيموتائوس كه پيش از مرگ پولس نوشته شده است، از <strong>اول</strong>ين مكتوبات در باب شباني <strong>به</strong> شمار ميآيند.احتمالاً اين <strong>رساله</strong> از يونان نوشته شده است.- ٢ -
پ) كشيشان(25- 17:5)ت) غلامان و ارباان(2-1:6)-6-7معلمان كذ<strong>به</strong> و دلبستگي <strong>به</strong> پولمسئوليتهاي پاياني تيموتائوس(10-3:6)(21-11:6)تفسيرسلامها 1.(2-1:1)1:1پولس پيش از هر چيز خود را رسول عيسي مسيح معرفي ميكند. رسول شخصي است كه فرستاده شدهاست، از اين رو پولس در اينجا فقط ميگويد كه خدا او را <strong>به</strong> كار خدمت انتخاب كرده است. پولس اين <strong>رساله</strong> را<strong>به</strong> حكم نجاتدهندة ما خدا و مسيح عيسي خداوند كه اميد ما است نوشته بود. اين موضوع خود مبين اين امراست كه پولس خود خدمت را <strong>به</strong> عنوان وسيلة امرار معاش برنگزيده است، و نه انسانها او را بر اين كارگماشتهاند. او يك دعوت مشخص از خدا داشت تا بشارت داده، تعليم دهد و رنج ببيند. در اين آيه، خداي پدرنجاتدهندة ما ناميده شده است. معمولاً عهد جديد عيسي خداوند را نجاتدهنده ناميده است. اما هيچ تناقضيوجود ندارد. خدا نجاتدهندة تمام انسانها است چرا كه او براي نجات انسانها اشتياق دارد، او پسر خود رافرستاد تا كار نجات را <strong>به</strong> انجام رساند، و او <strong>به</strong> تمام كساني كه با ايمان عيسي خداوند را ميپذيرند حيات ابديميبخشد. در حقيقت نجاتدهنده مسيح است چرا كه او بر روي صليب رفت و كاري كه لازم بود را انجام داد تاخدا <strong>به</strong> عدالت خود گناهكاران خدانشناس را نجات دهد.خداوند عيسي مسيح در اينجا امبد ما ناميده شده است. اين موضوع تداعي كنندة كولسيان1:27است: «مسيحدر شما، و اميد جلال» تنها اميد ما در رسيدن <strong>به</strong> آسمان تنها در شخص و كار خداوند عيسي يافت ميشود. درحقيقت، تمام آينده روشني كه در كلام خدا <strong>به</strong> روي ما باز ميشود تنها <strong>به</strong> خاطر ارتباط ما با عيسي مسيح <strong>به</strong> ما تعلقميگيرد.همچنين توجه نماييد كه در افسسيان14:2مسيح سلامتي است، و در كولسيان3:42:1او حيات ما است. اينكهمسيح سلامتي ما است، مشكل گناهكاران ما در گذشته را حل ميكند؛ و اينكه مسيح حيات ما است، مشكل قدرتما در زمان حال را حل ميكند؛ و اينكه مسيح اميد ما است، مشكل رهايي ما در آينده را حل ميكند.مخاطب اين نامه تيموتائوس است، كسي كه در اينجا فرزند حقيقي پولس در ايمان (در قلمرو ايمان)است. اين موضوع بيانگر اين مهم است كه تيموتائوس توسط پولس، و احتمالاً <strong>به</strong> هنگام ديدار او او از لستره(اعمال(20- 6:14از لستره ايمان آورده بود (اعمالنجات يافته است. اما برداشت كلي از اعمال اين است كه تيموتائوس پيش از ديدار <strong>اول</strong> پولس(2- 1:16در اين مورد عبارت فرزند حقيقي در ايمان بدين معني است كه- ۴ -
تيموتائوس همان رفتارهاي روحاني و اخلاقي پولس را در خود داشت؛ او از فرزندان حقيقي پولس بود زيرا همانرفتار پولس را منعكس ميكرد.استاك(S<strong>to</strong>ck)ميگويد: «خوشا بحال خادم جوان مسيحي كه رهبرش چنين شخصي است، و خوشابحالرهبر مسيحياي كه كولهبارش پر است از چنين فرزندان حقيقي.»معمولاً تحيات آغازين رسالات عهد جديد «فيض و سلامتي» هستند. در <strong>اول</strong> و دوم تيموتائوس، تيطس و دوميوحنا اين تحيت اندكي وسيعتر شده است: فيض، رحم و سلامتي. تمام اين رسالات خطاب <strong>به</strong> اشخاص نوشتهشدهاند و نه كليساها و اين خود توجيه كنندة افزودن واژه رحم (رحمت) است.فيض <strong>به</strong> معناي تمام منابع الهي است كه براي حيات و خدمت مسيحي ضروري ميباشد. رحمت از حفاظتو مراقب دلسوزانه خدا نسبت <strong>به</strong> كساني كه چندان استوار نيستند سخن ميگويد. سلامتي <strong>به</strong> معناي آرامشدرونياي است كه حاصل توكل كردن <strong>به</strong> خداوند است. اين سه بركت از جانب خداي پدر و خداوند ما مسيحعيسي نازل ميشود. الوهيت مسيح نيز در اين آيه در لفافه بيان شده است چرا كه پولس او را با پدر برابرميشمارد. عبارت خداوند ما عيسي مسيح بر خداوندي مسيح تأكيد ميكند. در حالي كه واژة «نجاتدهنده» بيستو چهار بار در عهد جديد تكرار شده اما واژه «خداوند»در زندگي شخصي خود بكار گيريم.522بار آمده است. مابايد قادر باشيم اين آمار و ارقام را.2مسئوليتي كه پولس <strong>به</strong> تيموتائوس ميسپاردالف) مسئوليت در قبال خاموش ساختن معلمان كذ<strong>به</strong>(20-3:1)(11-3:1)3:1چنين <strong>به</strong> نظر ميرسد كه احتمالاً پس از <strong>اول</strong>ين زنداني شدن پولس در روم، او <strong>به</strong> همراه تيموتائوس ازافسس ديدن كرد. هنگامي كه پولس عازم مكادونيه بود، <strong>به</strong> تيموتائوس گفت براي مدتي در افس بماند. و كلام خدارا تعليم داده و ايمانداران را از وجود معلمان كذ<strong>به</strong> آگاه سازد. گويا پولس از مكادونيه <strong>به</strong> قرنس در جنوب سفرنمود، و احتمالاً از همان شهر اين نامه را براي تيموتائوس نوشت. پولس در آية34:1چنين ميگويد: «همانگونه كهقبلاً هنگامي كه عازم مكادونيه بودم گفتم در افسس بمان، اكنون نيز ميگويم كه چنين كن.» البته نبايد از اين آيهچنين برداشت كرد كه تيموتائوس <strong>به</strong> سمت شباني كليساس افس منصوب شده بود. اين عبارت چنين چيزي را <strong>به</strong>ما نميگويد، بلكه، او مأموريتي موقتي در آنجا داشت، و برخي از افراد را از تعليم دادن آموزههايي كه با ايمانمسيحي تضاد بودند و يا اينكه قصد داشتند <strong>به</strong> آنها بيافزايند منع ميكرد. عمده تعاليم مورد بحث در اينجاشريعتگرايي و ناسيتيزم هستند. هر چند تيموتائوس وسوسه ميشود از زير بار اين مشكلات بگريزد اما پولس <strong>به</strong>او ميگويد كه در آنجا بماند.همچنين تيموتائوس ترغيب ميشود كه <strong>به</strong> افسانهها و نسب نامههاي نامتناهي آنان توجه نكند. مطمئناًدريافتن مقصود از افسانهها و نسبنامهها درا ينجا امري است محال. برخي اين عقايد را با افسانههايي كه در ميانبرخي از معلمان يهودي شايع شده بود مرتبط ميدانند. ديگران بر اين باورند كه آنها اشاراتي هستند <strong>به</strong> افسانهها و- ۵ -
5: 1نسلهاي ناستيكها. جالب است كه بدانيم ويژگيهاي اين فرقههاي دروغين امروزه نيز چنين است. داستانهايتخيلي بسياري در مورد مؤسسان مذاهب دروغين شايع شده است و در مورد مونيسم نسبنامه از جايگاه بسيارمهمي برخوردار است.چنين موضوعات بيارزشي تنها سؤال و ترديد در اذهان افراد ايجاد ميكند. آنها آن تعمير الهي را كه در ايمانشكل ميگيرد را ايجاد نميكنند. تمام نقشة نجات توسط خدا طراحي شده است، كه نه شك و نه مباحثات را درذهن بر ميانگيزاند، بلكه در قلب انسانها ايمان ايجاد ميكند. اين افراد در جماعت افس نبايد توجه خود رامعطوف مفاهيم بيارزش همچون افسانهها و نسبنامهها سازند، بلكه بايد خود را وقف حقايق عظيم ايمان مسيحيسازند، كه بركتي براي انسانها <strong>به</strong> همراه داشته و ايمان در دل شخص خلق ميكند و نه ترديد.شايد مهمترين موضوع در اين آيه اين است كه مقصود از محكم، شريعت موسي و يا ده فرمان نيست،بلكه مسئوليتي كه در آياتآية4 و 35بيان شده است. اين موضوع پولس ميگويد كه هدف يا مسئوليتي كه <strong>به</strong>تيموتائوس سپرد، اين نيست كه راست ديني ايجاد كند بلكه محبت از دل پاك و ضمير صالح و ايمان بيريا.همواره هنگامي كه انجيل فيص خدا بشارت داده ميشود اين چيزها نيز <strong>به</strong> دنبال آن ظاهر ميشوند.بدون ترديد محبت شامل محبت <strong>به</strong> خدا، و ايمانداران و <strong>به</strong> طور كل <strong>به</strong> دنيا است. اين مبحث بايد از دل پاكبجوشد. اگر درون شخصي ناپاك باشد، <strong>به</strong> ندرت محبت حقيقي مسيحي از آن جاري ميشود. اين مبحبت بايدحاصل ضمير صالح باشد، يعني ضميري كه از تخلف بر عليه خدا و انسانها عاري باشد. سرانجام، اين مبحث بايدماحصل ايمان بيريا باشد، يعني ايماني كه نقابي بر چهره ندارد.تعاليم غلط هيچگاه چنين ثمراتي كه پولس ذكر ميكند <strong>به</strong> همراه ندارند، و مسلماً آنها هيچگاه ماحصلافسانهها و نسبنامههاي بيپايان نيستند! اين تعليم فيض خدا است كه دلي پاك، ضمير صالح و ايمان بيريا ايجادميكند، و اينها خود <strong>به</strong> محبت منتج ميشوند.همراه دارد؟6:1سنگ محكي براي تمام تعاليم حقيقي در مقابل ما ميگذارد، <strong>به</strong> عبارتي آيا اين تعليم چنين پيامدهايي <strong>به</strong>برخي از اين چيزها منحرف گشتهاند، <strong>به</strong> عبارتي، از قلبي پاك، يك ضمير صالح و ايماني بيريا. عبارتتوجه نمودهاند يا ميتواند <strong>به</strong> اين معنا باشد كه آنها <strong>به</strong> اشتباه هدفگيري كردهاند و يا اينكه هدف را گم كردهاند.بدون ترديد مقصود در اينجا مفهوم <strong>اول</strong> نيست. بحث بر سر اين نيست كه اين افراد سعي ميكردند <strong>به</strong> اين چيزهابرسند؛ و نه آنها اين چيزها را هدف خود قرار داده بودند. در نتيجه آنها <strong>به</strong> بيهودهگويي توجه نمودهاند. موعظة آنهابيهدف بود؛ نميتوانست انسانها را مقدس سازد.پولس در اين <strong>رساله</strong> مكرراً از واژة برخي استفاده ميكند. هنگامي كه او <strong>اول</strong> تيموتائوس را مينوشت، اينمعملان كذ<strong>به</strong> در كليسا در اقليت بودند. هنگامي كه <strong>به</strong> رسالة دوم تيموتائوس ميرسيم، ميبينيم كه واژة «بعضي»ديگر چندان جايگاه بارزي در متن ندارد. وزنة قدرت تغيير كرده بود. انحراف بسيار وسيعتر شده بود و گويا اقليت<strong>به</strong> اكثريت تبديل شده بود.- ۶ -
7:18:1معملان دروغيني كه در آية قبلي بدان اشاره شد، يهوديگرايي بودند كه در صدد در آميختن يهوديت ومسيحيت، شريعت و فيض بودند. آنها ميگفتند كه ايمان <strong>به</strong> مسيح براي نجات كفايت نميكند. آنها اصرارميورزيدند كه مردان بايد ختنه شوند و در ديگر امور شريعت موسي را نگاه دارند. آنها بر اين باور بودند كهشريعت قاعدة زندگي ايماندار است.اين تعليم غلط همواره در تاريخ كليسا حضور داشته است و اين آفتي است كه امروزه نيز در <strong>به</strong> انحرافكشاندن مسحيت بسيار موفق بوده است. شكل امروزي اين تعليم <strong>به</strong> ما ميگويد گرچه ايمان <strong>به</strong> مسيح براي نجاتلازم است، اما شخص بايد تعميد يابد، <strong>به</strong> عضويت كليسا در آيد، يا شريعت را نگاه دارد، يا توجه نمايد، يا ده يكبدهد، يا برخي از اين قبيل اعمال نيكو را انجام دهد. آن دسته از كساني كه اين شريعتگرايي مدرن را تعليمميدهند از درك اين موضوع ناكام ماندهاند كه نجات با ايمان <strong>به</strong> مسيح مسير ميشود بدون اعمال و شريعت. آنهادر نيافتهاند كه عمل صالح پيامد نجات است و نه علت. هيچ انساني با انجام اين اعمال نيكو مسيحي نميشود،بلكه او اين اعمال نيكو را انجام ميدهد چون او مسيحي است. آنها نميبينند كه مسيح، و نه شريعت، قاعدة زندگيايماندار است. آنها از درك اين موضوع غافل هستند كه انسان نميتواند بدون اينكه زير لعنت باشد زير شريعتقرار گيرد. شريعت تمام كساني را كه نتوانند احكام مقدس آن را بجا آورند <strong>به</strong> مرگ محكوم ميكند و از آنجايي كههيچ انساني قادر نيست شريعت را <strong>به</strong> طور كامل بجا آورد. همه <strong>به</strong> مرگ محكوم هستند. اما مسيح ايمانداران را ازلعنت شريعت رهانيد چرا كه او براي ما لعنت شد.پولس رسول ميگويد كه اين معلمان خود خواندة شريعت نه آنچه خود ميگويند را ميفهمند و نه آنچه كهخود مورد تأكيد قرار ميدهند. آنها نميتوانستند <strong>به</strong> طور عاقلانه از شريعت سخن بگويند زيرا آنها هدف از اعطايشريعت و يا ارتباط ميان ايماندار و شريعت را در نيافته بودند.پولس <strong>به</strong> طور واضح ميگويد كه شريعت <strong>به</strong> خودي خود شكلي ندارد. «شريعت مقدس است و حكممقدس و عادل و نيكو» (روميان.(12:7اما شريعت بايد برحسب شريعت <strong>به</strong> كار گرفته شود. هيچگاه شريعت <strong>به</strong>عنوان وسيلهاي براي نجات اعطا شده است (اعمال 39:13؛ روميان 20:3؛ غلاطيان 21،16:2؛استفادة 3:11).برحسب شريعت از شريعت اين است كه آن را براي محكوميت گناه در موعظه و تعليم <strong>به</strong> كار گرفت. آن نبايدوسيلهاي براي نجات و يا قانون زندگي تلقي شود.گاي كينگ(Guy King)9:1خاطرنشان ساخته است كه شريعت <strong>به</strong> ما سه درس ميدهد: «ما بايد، ما نداريم، مانميتوانيم». هنگامي كه شريعت كار خود را در زندگي گناهكار انجام ميدهد، سپس آن شخص آماده است تا نزدخدا فرياد برآورد: «اي خداوند، با فيض خود مرا نجات بده!» كساني كه تعليم ميدهند شريعت براي نجات ياتقديس ضروري است ثبات ندارد. آنها ميگويند اگر شخصي مسيحي شريعت را زير پا بگذارد، مجازاتش مرگنيست. اين موضوع اقتدار شريعت را ثابت نميكند. شريعت بدون مجازات چيزي نيست جز اندرز نيكو.شريعت <strong>به</strong> جهت عادل موضوع نميشود. اگر شخصي عادل است، ديگر <strong>به</strong> شريعت نيازي ندارد. در موردشخص مسيحي نيز چنين است. هنگامي كه او با فيض خدا نجات مييابد، ديگر نيازي نيست كه براي يك زندگي- ٧ -
؛1مقدس زير ده فرمان قرار گيرد. ترس از مجازات نيست كه زندگي مسيحي را مقدس ميسازد، بلكه محبت <strong>به</strong>نجاتدهنده كه در راه ما بر روي جلبت جان خود را نهاد.پولس <strong>به</strong> توصيف افرادي كه شريعت براي آنها عطا شد ميپردازد. بسياري از مفسران كتاب مقدس خاطرنشانساختهاند كه ميان اين توصيف و خود ده فرمان ارتباط تناتنگي وجود دارد. ده فرما <strong>به</strong> دو بخش تقسيم شده است:چهار فرمان <strong>اول</strong> در مورد وظيفة انسان نسبت <strong>به</strong> خدا است (الهي)، در حالي كه شش فرمان ديگر در مورد مسئوليتدر قبال همسايه است (عدالت). عبارات بعدي <strong>به</strong> نظردر مورد قسمت <strong>اول</strong> ده فرمان است: براي سركشان و طاغيانو بيدينان و گناهكاران و ناپاكان و حرامكاران....10:111:1عبارت قاتلان مردم با فرمان ششم مرتبط است: قتل مكن. دراينجا مقصود از قاتلان مردم، قاتلان است، و نه كساني كه برحسب اتفاق و ناخواسته ديگران را كشتهاند.واژههاي زانيان و لواط توصيفكنندة نا همجنس خواهان و همجنس بازان است. اينها با فرمان هممرتبط هستند: «زنا مكن». واژة مردم دزدان با فرمان هشتم مرتبط است: «دزدي مكن» دروغگويان و قسم دروغخوران با فرمان نهم مرتبط هستند: «بر همساية خود شهادت دروغ مده».عبارت آخر «و براي هر عمل ديدرگي كه برخلاف تعليم صحيح باشد» مستقيماً با فرمان دهم در ارتباطنيستند. بلكه <strong>به</strong> نظر بازنگرياي <strong>به</strong> تمام فرامين است و در واقع آنها را خلاصه ميكند.بسيار دشوار است كه <strong>به</strong> طور قطع بگوييم اين آيه با مطالب آيات قبل مرتبط باشد. شايد مقصود اينباشد كه آموزة عميقي كه در آيةآيات1010-8ذكر شد برحسب انجيل است و يا شايد بدين معنا باشد كه پولس آنچه دردر مورد شريعت گفته است همه كاملاً مطابق با انجيلي است كه او بشارت داده است و يا شايدمقصود اين باشد كه هر آنچه پولس در آيات10- 3در مورد معلمان كذ<strong>به</strong> گفته است بر طبق پيغام انجيل است. درحالي كه درست است كه انجيل پرجلال است، اما تأكيد در اينجا بر اين حقيقت قرار دارد كه انجيل <strong>به</strong> طرزفوقالعادهاي جلال (ترجمة تحتالفظي پرجلال) خدا را بيان ميكند. انجيل <strong>به</strong> ما ميگويد كه چگونه همان خداييكه قدوس، عادل و منصف است از سويي ديگر خداي فيض، رحمت و محبت نيز است. محبت او آن چيزي كهقدوسيت او ايجاب ميكند را فراهم ميكند؛ حال كساني كه خداوند عيسي را ميپذيرند حيات جاوداني مييابند.اين انجيلي است كه <strong>به</strong> پولس رسول سپرده شده بود. كانون توجه آن خداوند عيسي مسيح جلال يافته است و<strong>به</strong> انسانها ميگويد كه او نه تنها نجاتدهنده بلكه خداوند نيز است.ب) شكرگزاري براي فيض حقيقي خدا(17-12)12:1پولس در عبارات قبل از معلمان كذ<strong>به</strong>اي كه در صدد تحميل شريعت بر ايمانداران افس بودند سخنگفت. حال او ايمان آوردن خود را <strong>به</strong> ياد ميآرود. ايمان او نيز ماحصل نگاه داشتن شريعت نبود، بلكه فيض خدا،پولس مرد عادلي نبود بلكه سر دسته گناهكاران، آيات17-12<strong>به</strong> نظر تجربة خود پولس در استفادة مشروع ازشريعت را <strong>به</strong> تصوير ميكشد. شريعت براي او راه نجات نبود، بلكه وسيلهاي براي محكوميت گناه.- ٨ -
پيش از هر چيز او <strong>به</strong> شكرگزاري از عيسي مسيح <strong>به</strong> خاطر فيض پرتوان او ميپردازد. تأكيد بر اين نيست كهپولس طرسوسي براي خداوند چه كرد بلكه بر آن چيزي كه خداوند براي او انجام داد، پولس هيچگاه نميتوانستفراموش كند كه خداوند عيسي نه تنها او را نجات داد بلكه او را امين شمرد، او را <strong>به</strong> خدمت خود گماشت.شريعت هيچگاه نميتوانست چنين فيضي از خود نشان دهد. بلكه، شرايط دشوار آن گناهكاري همچون سوس را<strong>به</strong> مرگ محكوم ميكرد.بود.- ٩ -13:1اين آيه <strong>به</strong> طور واضح <strong>به</strong> ما ميگويد كه پولس قبل از محكوميت خود ده فرمان زير را زير پا گذاشتهاو ميگويد كه سابقاً او كفرگو و مضر و سقطگو بود.او در مورد مسيحيان و رهبرآنها، عيسي سخنانشريرانهاي ميگفت. او <strong>به</strong> عنوان مضر مسيحيان را <strong>به</strong> قتل ميرساند زيرا گمان ميكرد اين فرقة جديد تهديدي براييهوديت <strong>به</strong> شمار ميرود. او براي انجام نقشههاي خود بر عليه مسيحيان خشونت اعمال كرده و اعمال شرمآوريانجام ميداد. گرچه در متن انگليسي چندان واضح نيست، اما در سه واژة كفرگو، مضر و سقطگو يك سير صعوديشرارت ميتوان مشاهده نمود. گناه <strong>اول</strong> تنها با سخن سر و كار دارد. گناه دوم نشاندهندة شكنجه و آزار ديگران <strong>به</strong>خاطر اعتقادات مذهبي آنان است. گناه سوم مفهوم قساوت و بدرفتاري را در خود دارد.اما پولس رحم يافت. او مجازاتي را كه مستحق او بود را متحمل نشد زيرا كه آنها در جهالت در بيايمانيكرد. او <strong>به</strong> هنگام جفا رساندن بر مسيحيان گمان ميبرد كه خدا را خدمت ميكند. از آنجايي كه مذهب اجداد اوپرستش خداي حقيقي را <strong>به</strong> او تعليم ميداد، او <strong>به</strong> اين نتيجه رسيده بود كه ايمان مسيحي برخلاف يهود عهد عتيقاست. او با تمام غيرت و توان خود در صدد بود با كشتن مسيحيان خد ارا تكريم نمايد.بسياري بر اين باورند كه غيرت و اشتياق و صداقت براي خدا بسيار مهم هستند. اما پولس <strong>به</strong> ما نشان ميدهدكه غيرت كافي نيست. در حقيقت اگر، مردي در اشتباه است غيرت او اشتباهات او را بيشتر ميكند. هرچه بيشترغيرت داشته باشد، بيشتر زيان ميرساند!نبودگفت.14:1پولس نه تنها از مجازاتي كه سزاوار آن بود گريخت (رحمت)، بلكه محبتي بينهايت ديد كه سزاوار آن(في ض ). هر جا كه گناه او زيادتر شد، فيض خدا نيز بسيار افزونتر شد (روميان 20:5)15:1اين حقيقت كه فيض خداوند بيهود بر پولس قرار نگرفته بود در اين عبارت كاملاً مشهود است: «با ايمان ومحبتي كه در مسيح عيسي است». فيضي كه بر پولس قرار گرفته بود با ايمان و محبتي كه در مسيح عيسي است،همراه بود. مسلماً اين عبارت بدان معنا است كه همانگونه كه فيض از سوي خداوند است، ايمان و محبت هم ازاو سرچشمه ميگيرد. اما هنگامي اين موضوع براي ما روشنتر خواهد شد كه پي ببريم فيض خدا نه تنها از سويپولس رد نشد، بلكه او با توكل بر خداوند عيسي و با محبت <strong>به</strong> اين مبارك كه قبلاً از او تنفر بود <strong>به</strong> فيض او پاسخاين <strong>اول</strong>ين سخن امين از «سخنان امين» در رسالات شبان است. اين سخن امين است زيرا كلام خداست،او كه نه ميتواند اشتباه كند و نه دروغ بگويد.انسانها ميتوانند با اعتماديبيچون و چرا اين عبارت را باورنمايند. در حقيقت، باور نداشتن آن غيرمعقول و نابخردانه است. اين حقيقت لايق قبول تام است زيرا در مورد همهكاربرد دارد، آنچه كه خدا براي همه انجام داده را بيان ميكند، و هدية نجات را براي همه <strong>به</strong> ارمغان ميآورد.
مسيح عيسي تأكيدي است بر الوهيت خداوندمان.كسي كه از آسمان <strong>به</strong> زمين آمد ابتدا خدا- ١٠ -بود و (مسيح)سپس انسان (عيسي). از ليت نجاتدهنده در عبارت <strong>به</strong> اين دنيا آمد مشخص است بيت لحم آغاز وجود او نبود. اواز ازل با خداي پدر ساكن بود، اما همچون انساني براي مأموريت خاصي پا <strong>به</strong> اين جهان گذاشت. تاريخ بر اينحقيقت كه او <strong>به</strong> اين جهان آمد شهادت ميهد. چرا او آمد؟ تا گناهكاران را نجات بخشد. او نيامد تا انسانهايخوب را نجات بخشد (گرچه انسان خوبي هم نبود!) و نه آناني را كه شريعت را <strong>به</strong> طور كامل نگاه ميدارند نجاتبخشد (گرچه كسي نبود كه شريعت را <strong>به</strong> طور كامل نگاه دارد!)اينجا ما <strong>به</strong> عمق تفاوت ميان مسيحيت و ديگر تعاليم پي ميبريم. مذاهب دروغين <strong>به</strong> انسان ميگويند كه اوميتواند كاري انجام دهد تا رضايت خدا را جلب كند. انجيل <strong>به</strong> انسان ميگويد كه او گناهكار است، او گم شدهاست، قادر نيست خود را نجات بخشد، و تنها راه رسيدن <strong>به</strong> <strong>به</strong>شت براي او عمل نيابتي خداوند عيسي بر رويصليب است.تعليم شريعتي كه پولس در آيات قبل شرح دادنفس را پرورش ميدهد.شريعت آن چيزي را كهانسان انتظار دارد را <strong>به</strong> وي ميگويد، يعني اينكه او خود ميتواند <strong>به</strong> نجات خويش نائل شود. اما انجيل تأكيد ميكندكه تمام جلال كار نجات يابد تنها <strong>به</strong> مسيح داده شود، و اينكه انسان كاري نميكند جز گناه كردن، و تنها خداوندعيسي نجات ميبخشد.روح خدا پولس را <strong>به</strong> جايي هدايت نمود كه پي برد او بزرگترين گناهكار است، يا برخي آن را چنين ترجمهكردهاند: «پيشكسوت گناهكاران». اگر او بزرگترين گناهكاران نبود، پس مطمئناً او در رديف <strong>اول</strong> قرار ميگرفت.توجه نماييد كه عنوان «بزرگترين گناهكار» <strong>به</strong> انساني كه در بتپرستي و يا بيبند و باري سبقت ميگيرد نسبتداده نميشود، بلكه <strong>به</strong> انسان بسيار مذهبي، كسي كه در يك خانوادة راست دين يهودي پرورش يافته است! گناه اوتعليمي بود؛ او كلام خدا در مورد شخصيت و كار خداوند عيسي مسيح را نميپذيرفت.بزرگترين گناه است.همچنين بايد توجه نمود كه او ميگويد كه من بزرگترينآنهامقدسين كساني هستند كه گناهكار بودن خود را هيچگاه فراموش نميكنند.در <strong>اول</strong> قرنتياندر افسسيان<strong>اول</strong>9:15(كه حدود سال578:3تيموتائوس(كه حدود سال6010:1هستم نه«بودم»بلكه هستم.نپذيرفتن پسر خداروحانيترينم نوشته شده است)، پولس خود را «كهترين رسولان» مينامد. سپسم نوشته شده است) خود را «كمتر از كمترين همة مقديس» مينامد. حال دركه چند سال بعد نوشته شد، خود را بزرگترين گناهكار مينامد.پيشرفت پولس در فروتني مسيحي را شاهد هستيم.بود.ترجمة داربي(Darby)اينجا ما خلاصهاي ازاز عبارت «كه من بزرگترين آنها هستم» چنين است «كه من <strong>اول</strong>ين آنها هستم». گوييچنين <strong>به</strong> نظر ميرسد كه او بدترين گناهكاري است كه تا كنون زندگي كرده، اما او <strong>اول</strong>ين گناهكار از امت اسرائيل<strong>به</strong> بياني ديگر، ايمان آوردن اوسايهاي از ايمان آوردن است اسرائيل در آينده است.او طفل سقط شده بود(<strong>اول</strong> تيموتائوس 8:10)، چرا كه او پيش از قوم خود اسرائيل تولد تازه يافت همانگونه كه او با مكاشفة مستقيم ازآسمان و جدايي از دخالت انسان ايمان آورد، شايد بقيت اسرائيل نيز در دورة مصيبت عظيم چنين نجات بيابند، <strong>به</strong>نظر ميرسد كه اين تفسير با واژههاي «<strong>اول</strong>» و «نمونه» در آية16تأييد ميشود.
16:11اين نشان ميدهد كه چرا پولس رحمت يافت. چنين شد تا او حلم عيسي مسيح در او ظاهر شود.درست است كه او بزرگترين گناهكار بود، اما اكنون فيض خستگيناپذير خداوند را ظاهر ميسازد. همانگونه كهويليام كلي(William Kelly)گفته است، «او نمونة زنده و ظاهركنندة محبت الهي است كه وراي خشنترين اعمالظاهر ميشود، و حلم الهي كه خصومت بي وقفه و بيثبات را از پاي در ميآورد.»پولس يك نمونه بود. در صنعت چاپ، نمونه <strong>به</strong> منزلة <strong>اول</strong>ين نمونة چاپي است. ايمان آوردن پولس نيزنمونهاي از ايمان اسرائيل خواهد بود، هنگامي كه نجات دهندهاي از جهيون ظاهر خواهد شد (روميان(26:1117:1اين آيه در مفهوم كليتر بدين معناست كه نااميدي جايي ندارد، مهم نيست كه چقدر شرير باشند. آنهاميتوانند خود را چنين تسلي دهند كه از آنجايي كه خداوند بزرگترين گناهكار را نجات داده است، آنها نيزميتوانند با توجه <strong>به</strong> فيض و رحمت بيابند. آنها با ايمان آوردن <strong>به</strong> او وارث حيات جاوداني خواهند بود.پولس با انديشيدن <strong>به</strong> رفتار خارقالعادة خدا با او در فيض، ناگهان اين سرود حمد را سر ميدهد. دشواربتوان دريافت كه مخاطب او در اينجا خداي پدر است يا خداوند عيسي. عبارت پادشاه سرمدي در اينجا <strong>به</strong> نظر <strong>به</strong>خداوند عيسي اشاره دارد زيرا او «شاه شاهان، رب الارباب» ناميده شده است (مكاشفه.(16:19با اين حال <strong>به</strong> نظرمي‹سد واژة ناديده <strong>به</strong> پدر اشاره داشته باشد، چرا كه خداوند عيسي با چشمان انساني قابل رؤيت بود. اين حقيقتكه ما نميتوانيم تشيخيص دهيم كه كدام يك از شخصيتهاي الوهيت در اينجا مدنظر است خود مبين برابريمطلق آنها است.پادشاه سرمدي در اينجا باقي (فناناپذير) ناميده شده است. اين خود نشان دهندة ماهيت فسادناپذير وفناناپذيراست. ماهيت خدا ناديده است. انسان در عهد عتيق جلوههايي از خدا را ديد، و خداوند عيسي خدا را <strong>به</strong> شكليقابل رؤيت بر ما آشكار ساخت، اما اين حقيقت همواره <strong>به</strong> قوت خود باقي است كه خدا براي چشمان انسان قابلرؤيت نيست. سپس خداي حكيم وحيد را پيش رو داريم. تحليل آخر اينكه، تمام حكمت از سوي خدا سرچشمهميگيرد (يعقوب.(5:1وپ) اعلام مجدد مسئوليت تيموتائوس(20-18:1)18:1ترديدي نيست وصيتي كه در اينجا از آن سخن <strong>به</strong> ميان آمده است، مسئوليتي است كه پولس در آيات35<strong>به</strong> تيموتائوس سپرده است، اينكه معلمان دروغين را توبيخ نمايد، پولس براي اينكه فرزند خود تيموتائوس راترغيب نمايد شرايطي كه او را <strong>به</strong> خدمت مسيحي هدايت كرد را <strong>به</strong> او يادآوري ميكند.<strong>به</strong> نظر مقصود از عبارت برحسب نبوتهايي كه سابقاً بر تو شد، اين است كه هنگامي كه پولس قبلاًتيموتائوس را ملاقات كرده بود، نبياي از ميان كليسا برخاسته بود و اعلان كرده بود كه بايد تيموتائوس در خدمتخداوند <strong>به</strong> كار گرفته شود. نبي سخنگوي خدا بود و در مورد برخي از اعمال خاص از خدا مكاشفاتي مييافت، واين مكاشفات را با كليسا در ميان ميگذاشت. تيموتائوس جوان با سخنان نبوتي براي خدمت جدا شده بود و نقش- ١١ -
19:1آيندة او <strong>به</strong> عنوان خادم عيسي مسيح آشكار شده بود. اگر او وسوسه ميشد كه دلسرد شده و يا در كار خداوندنااميد شود، بايد اين نبوتها را <strong>به</strong> ياد ميآورد و بدين سان براي جنگ نيكوي ايمان برانگيخته ميشد.او در اين نبرد بايد ايمان و ضمير صالح را نگاه دارد. تنها كافي نيست كه از نظر تعليمي ايمان مسيحيدرستي داشته باشد، ممكن است شخص بسيار راست دين باشد، اما ضمير صالح نداشته باشد.هاميلتون اسميت(Hamil<strong>to</strong>n Smith)20:1مينويسد:«آن دسته از افرادي كه در انظار همگان عطاي خاصي مييابند، بايد آگاه باشند كه مبادا در بحبوحة مشغلههايدائمي، بشارتهاي هميشگي و خدمات عمومي در ميان انسانها راز زندگي در خدا ترسي را در حضور خداناديده انگارند. آيا كتاب مقدس <strong>به</strong> ما هشدار نميدهد كه ممكن است با بلاغت و شيوايي بسيار موعظه نماييم، اماچيزي نباشيم؟ آن چيزي كه براي خدا ثمر ميآورد، و در روز واپسين پاداش درخشاني خواهد داشت، زندگي درخداترسي است كه از آن خدمات حقيقي جاري ميشود.برخي از افراد در روزگار پولس ضمير صالح را از خود دور كرده بودند و از اين رو در ايمان دچار شكستهكشتي (كشتي شكستگي) شده بودند. آنها <strong>به</strong> دريانورد احمقي تشبيه شدهاند كه قطبنماي خود را <strong>به</strong> درون دريامياندازد.آنهايي كه دچار كشتي شكستگي ايمان شده بدوند ايمانداران حقيقي بودند، اما ضمير صالح را حفظ نكردهبودند. زندگي مسيحي آنان همچون كشتي مجللي عازم دريا شد، اما بجاي اينكه با پرچمي افراشته و محمولهاي پر<strong>به</strong> بندر باز گردند، آنها <strong>به</strong> صخرهها برخوردند و غرق شدند و براي خود شرمندگي <strong>به</strong> بار آوردند.ما نميدانيم كه هيمينائوس و اسكندر همان كساني هستند كه در دوم تيموتائوسذكر 4:4 و 17:2شدهاند و نيز از هويت كفر آنان چيزي نميدانيم. تنها چيزي كه ميدانيم اين است كه آنها ضمير صالح را تركنموده و كفر گفتند. <strong>به</strong> نظر در عهد جديد كفر گفتن هميشه <strong>به</strong> معناي اهانت <strong>به</strong> خدا نيست. بلكه همچنين برايتوصيف ايراد سخنان شرارت بار و فحشآميز بر عليه دگير ايمانداران نيز <strong>به</strong> كار رفته است. همچنين ميتواند برايتوصيف زندگي اين افراد و نيز سخنان آنها <strong>به</strong> كار رفته باشد. ترديدي نيست كه آنها با شكسته شدن كشتي ايمانشانباعث شدهاند ديگران <strong>به</strong> طريق حقيقت اهانت كنند، و بدينسان زندگي آن تبديل شده <strong>به</strong> كفر هميشه زنده.تجر<strong>به</strong> آنان همچون يك تراژدي مسيحيان درخشان و مؤثر است كه از مسير اصلي منحرف شده و ضميرصالح آنها را سركوب نموده است.پولس رسول ميگويد كه او اين مردان را <strong>به</strong> شيطان سپرده است. برخي از محققان در اين عبارات اشارهايكوچك <strong>به</strong> اخراج از كليسا يافتهاند. آنها چنين برداشت كردهاند كه پولس اين دو شخص را از كليساي محلي اخراجكرد، تا اين عمل باعث تو<strong>به</strong> و احيا مشاركت آنان با خداوند و قوم او شود. مشكل اين ديدگاه اين است كه اخراجاز كليسا بر عهدة كليساي محلي بود و نه يك رسول. در اقرتيانقرنتيان توصيهم يكند چنين كاري بكنند.5پولسس فرد زناكار را اخراج نميكند، بلكه <strong>به</strong>تفسير مهم ديگر از اين عبارت اين است كه سپردن <strong>به</strong> شيطان قدرتي بود كه تنها <strong>به</strong> رسولان عطا شده بود وامروزه ديگر كسي چنين قدرتي ندارد چون ديگر رسولي نداريم. بر طبق اين ديدگاه، رسولان قدرت داشتند فرد- ١٢ -
گناهكار را <strong>به</strong> شيطان بسپارند تا دچار رنجهاي جسمي شود، و يا در نهايت بميرد، <strong>به</strong> مانند حنانيا و سفيره (اعمال.(11-1:5پر واضح است كه در اينجا انضباط <strong>به</strong> قصد احيا صورت ميگيرد تا تأديت شده ديگر كفر نگويند.مسأله بر سر لعنت كردن نيست بلكه تنبيه آن افراد.الف) دربارة دعا.3تعاليمي در باب حيات كليسا(20-18:1)(7-1:2)1:22:2پولس بحث در مورد <strong>اول</strong>ين مسئوليت تيموتائوس در مورد معلمان كذ<strong>به</strong> را <strong>به</strong> پايان رسانيد و اكنون <strong>به</strong> موضوعدعا ميپردازد. معمولاً همه اتفاقنظر دارند كه اين عبارت در مورد دعاي دستهجمعي است. گرچه چيزي در آننيست كه آن را از زندگي خصوصي روحاني شخص متمايز سازد.دعا براي جميع مردم هم يك افتخار است و هم يك وظيفه. اين تنها يك افتخار براي ماست كه همگام باخدا <strong>به</strong> همنوعان خود بيانديشيم. و نيز اين وظيفة ماست، زيرا ما نسبت <strong>به</strong> همه اين دين را داريم كه خبر خوشنجات را <strong>به</strong> گوش آنها برسانيم.پولس چهار جن<strong>به</strong> از دعا را نام ميبرد <strong>—</strong> صلوات، دعاها، مناجات و شكرها. تمايز سه دعاي <strong>اول</strong> كمي دشواراست. صلوات (درخواستها) <strong>به</strong> مفهوم امروزي همان درخواست صميمانه است، اما در اينجا مفهوم فراتر ازتقاضايي خاص براي نيازهاي خاص است. واژهاي كه در اينجا دعا ترجمه شده است يك واژة بسيار عام است، كهاشكال مختلف نزديك شدن <strong>به</strong> خدا را شامل ميشود. مناجات (شفاعتها) توصيفكنندة آن دسته ازدرخواستهايي است كه ما براي ديگران نزد خدا مطرح ميكنيم. شكرها توصيفكنندة آن شكل از دعا است كه مافيض و محبت خداوندمان را در آن بازگو ميكنيم و قلب خود را از سپاس از او لبريز ميسازيم.ما اين آيه را با اين عبارت خلاصه ميكنيم كه ما <strong>به</strong> هنگام دعا كردن براي جميع مردم، بايد فروتن، شكرگزار،خوشبين و سپاسگزار باشيم.در اينجا <strong>به</strong> طور خاص پادشاهان و جميع صاحبان منصب ذكر شدهاند. اينها بايد در دعاهاي ما ازجايگاه خاصي برخوردار باشند. پولس در جايي ديگر <strong>به</strong> ما يادآوري ميكند كه حاكمان حاضر از سوي خدامنصوب شدهاند (روميان(1:13و آنها براي خيرت ما خدا را خدمت ميكنند (روميان.(4:13هنگامي كه <strong>به</strong> ياد ميآوريم اين موضوع در روزگار سلطنت نرون نوشته شده است. اين آيه براي ما جلوةخاصي مييابد. جفاي سختي كه توسط اين حاكم شرير بر مسيحيان عارض شد اين حقيقت را تحت تأثير قرارنداد كه مسيحيان بايد براي سران حكومت خود دعا نمايند. عهد جديد تعليم ميدهد كه يك مسيحي بايد <strong>به</strong>حكومت وقت احترام بگذارد، مگر زماني كه حكومت وي را <strong>به</strong> نااطاعتي وا دارد. در چنين موردي مسئوليت درقبال خدا در درجة <strong>اول</strong> اهميت قرار دارد. شخص مسيحي نبايد در طغيان و سركشي بر عليه حكومت شركتجويد. او تنها بايد از پذيرش هر فرماني كه بر كلام خدا است سر باز زند و سپس بدون هيچ اعتراضي تن <strong>به</strong>مجازات دهد.- ١٣ -
علت اينكه پولس ميگويد براي حاكمان خود دعا كنيد اين است كه با كمال دينداري و وقار، عمر خود رابسر بريم. اين <strong>به</strong> صلاح ما است كه حكومت وقت پايدار باشد و كشور از گزند انقلاب، جنگ داخلي، شورش وهرج و مرج در امان باشد.- ١۴ -3:2اينكه ما بايد براي جميع مردم دعا كنيم، چه پادشاهان و چه كساني كه بر مسند قدرت هستند، نيكو وپسنديده است در حضور نجات دهندة ما خدا. اين در خود نيكو است و پسنديده در حضور نجاتدهندة ما خدا.عنواني كه پولس در اينجا <strong>به</strong> خدا ميدهد بسيار مهم است. خواستة خدا نجات تمام انسانها است. از اين رو دعاكردن براي جميع مردم <strong>به</strong> منزلة اشاعة ارادة خدا در اين زمينه است.4:2آنچه كه ما در آيه3نجات يابند (حزقيال 11:33؛ يوحنا 16:3؛ دوم پطرسخاطرنشان ساختيم در اينجا دوباره شرح داده ميشود. خدا ميخواهد جميع مردم(9:3از اين رو براي جميع مردم در هر جا دعا كنيم.اين آيه جن<strong>به</strong>هاي الهي و انساني نجات را <strong>به</strong> تصوير ميكشد. نيمة <strong>اول</strong> آيه مبين اين موضوع است كه انسانبايد نجات يابد. فعل در اينجا مجهول است؛ انسان بايد نزد او بيايد، او كه گفت: «من راه، راستي و حيات هستم».اين جنبة انساني است.بايد خاطرنشان ساخت كه اين آيه تعليم نجات جهانشمول را تعليم نميدهد. گرچه خدا ميخواهد كه جميعمردم نجايت يابند، ليكنهمةانسانها نجات نخواهند يافت.ارادةخدا در ابتدا اين نبود كه بنياسرائيل سي وهشت سال در بيابان سرگردان شوند؛ اما آنها چنين كردند. او اجازه داد چنين شود، اما آن راه بركتي كه او براي آنهادر نظر گرفته بود محسوب نميشد.5:2ارتباط اين آيه با مطالب قبل كاملاً روشن است.با اينحال، <strong>به</strong> نظر مفهوم اين باشد:خدا واحد است؛بنابراين، او خداي تمام انسانها است، و هنگامي كه براي تمام انسانها دعا ميشود بايد خطاب <strong>به</strong> او ايراد شود. او<strong>به</strong> عنوان خداي واحد خواستار نجات تمام انسانها است.پرستندگان خود علاقه داشت.شود.اگر او يكي از خدايان بسيار بود، آنگاه فقط <strong>به</strong>دوم اينكه، در ميان خدا و انسان يك متوسطي است. در اين صورت، انسان از طريق ديگري نميتواند <strong>به</strong> خدانزديك شود. يك متوسط كسي است كه <strong>به</strong> عنوان يك واسطه و يا ميانجي عمل ميكند كه در واقع بين دو نفر قرارگرفته و با هر دو نفر ارتباط برقرار ميكند. خدا ميتواند از طريق مسيح كه خود انسان است، <strong>به</strong> انسانها نزديكپولس ميانجي را انساني كه عيسي مسيح باشد ميشناسد. اين الوهيت عيسي خداوند را انكار نميكند. او براياينكه بتواند متوسطي ميان خدا و انسان باشد بايد هم خدا باشد و هم انسان. خداوند عيسي از ازل خدا بود، اما درآخوري در بيتلحم انسان شد. او معرف نسل بشر است. اين حقيقت كه او هم خدا است و هم انسان در نام عيسيمسيح نمايان است.تجسم بر او نهاده شد.مسيح او را <strong>به</strong> عنوان مسح شدةخدا معرفي ميكند، يعني مسيحا.عيسي نامي است كه دراين آيه پاسخي مقتدر <strong>به</strong> اين آموزه است كه ميگويند مريم باكره مبارك يا فرشتگان يا قديسين ميانجي ميانخدا و انسان هستند. تنها يك ميانجي وجود دارد، و نام او عيسي مسيح است.
غيره5 آية...6:27:2پيغام عهد عتيق و عهد جديد را <strong>به</strong> اختصار بيان ميكند. خداي واحد پيغامي بود كه در عهد عتيق <strong>به</strong>اسرائيل سپرده شد؛ يك متوسط پيغامي بود كه در عهده جديد <strong>به</strong> كليسا سپرده شد. همانگونه كه اسرائيل با پرستشبتها در مقابل مسئوليت خود ناكام ماند، كليسا نيز با معرفي كردن ديگر ميانجيها <strong>—</strong> مريم، قديسين، روحانيون ودر مقابل مسئوليت خود قصور ورزيده است.تأكيد بر اين است كه خدا ميخواهد همة انسانها نجات يابند، در اينجا اين موضوع با اين حقيقت كهعيسي مسيح خود را در راه هم فدا كرد جلوة پررنگ تري <strong>به</strong> خود ميگيرد. فديه <strong>به</strong>ايي است كه در قبال آزاد كردنشخص ديگر پرداخته ميشود. توجه نمائيد كه اين فديه براي همه است. اين بدان معنا است كه كار خداوند عيسيبر روي صليب جلجت براي نجات تمام گناهكاران كافي است. مقصود در اينجا اين نيست كه همه نجات مييابند،زيرا ارادة انسان نيز در آن شريك است.اين آيه يكي از آيات بسياري است كه تعليم ميدهد مرگ مسيح يك مرگ نيابتي بوده است. او در راه همة مامرد. اينكه آيا همه اين را ميپذيرند بحث ديگري است، اما اين حقيقت همچنان بر قوت خود باقي است كه كارنجاتبخش مسيح براي همه ما كافي بود.شهادتي در زمان معين بدين معنا سات كه عمل نيابتي مسيح در طول زمان شهادت خود را ثابت ميكند. همانخدايي كه خواستار نجات تمام انسانها است راه نجات را براي همه مهيا ساخته است. و فرمان داده كه پيغامانجيل حتي تا روزگار ما نيز تداوم يابد. تما اينها مقرر شده است تا صبر بينهايت خدا را براي نجات بشر نشاندهد.پولس <strong>به</strong> عنوان كلام آخر در باب اشتياق خدا براي نجات انسانها، ميگويد كه او واعظ و رسول و معلمامتها مقرر شده است. پس امتها <strong>به</strong> مانند امروز، قسمت بيشتري از جمعيت جهان را تشكيل ميدادند. پولسبراي قسمت كوچكي از نسل بشر فرستاده نشد بلكه براي امتهاي غيريهود.او خود را واعظ، رسول و معلم مينامد، يك واعظ <strong>به</strong> طور تحتالفظي <strong>به</strong> معناي منادي، يا ندا دهندة انجيلاست. وظايف يك رسول تا حدي وسيعتر است او نه تنها انجيل را موعظه ميكند بلكه كليسا تأسيس ميكند،كليساها را در اموري همچون نظم و انضباط راهنمايي ميكند، و <strong>به</strong> عنوان كسي كه از سوي خداوند عيسي مسيحفرستاده شده است با اقتدار سخن ميگويد. يك معلم كلام خدا را <strong>به</strong> شكلي براي مردم قابل فهم باشد تشريحميكند.پولس براي اينكه بر سخن خود تأكيد نمايد با اين عبارت ادعاي خود در مورد اينكه معام امتها است راتصديق مينمايد، «در مسيح راست ميگويم و دروغ ني» عبارت «در ايمان و راستي» ميتواند بيانگر روش صادقانهو وفادارانة وي در خدمت تعليم او باشد، اما احتمالاً اين عبارت توصيفكنندة محتواي تعليم او باشد. <strong>به</strong> بيانيديگر، او امتها را در اموري همچون ايمان و راستي تعليم ميداد.دربارة ب)مردان و زنان(15-8:2)- ١۵ -
8:29:2حال موضوع دعاي جمعي از سر گرفته ميشود، و اكنون توجه ما <strong>به</strong> سوي كساني كه بايد قوم خدا را دردعا هدايت نمايند جلب ميشود. عبارت آغازين اين مبحث بيانگر اشتياق وافر پولس <strong>به</strong> اين موضوع است.در زبان اصلي عهد جديد دو واژه وجود دارد كه ميتوان آنها را مردان ترجمه كرد. يك واژه <strong>به</strong> معناي بشر <strong>به</strong>طور كل است، در حالي كه ديگري <strong>به</strong> معناي مردان در مقابل زنان است. در اينجا واژة دوم <strong>به</strong> كار گرفته شده است.تعليم پولس در اينجا اين است كه دعا بايد توسط مردان هدايت شود تا زنان و مقصود تمام مردان است و نه فقطمشايخ.عبارت در هر جا ميتواند بدين معنا باشد كه هر شخص مسيحي بايد در هر زماني دعا كند مهم نيست كهكجا باشد. اما از آنجايي كه <strong>به</strong> نظر موضوع بحث دعاي جمعي است، <strong>به</strong>تر آن است كه مقصود اين آيه را چنينتلقي كنيم كه هرجا كه گروهي از مسيحيان متشكل از زنان و مردان براي دعا جمع ميشوند. مردان بايد دعا راهدايت كنند و نه زنان.كساني كه در جمع دعا ميكنند بايد داراي سه ويژگي باشند. <strong>اول</strong> از همه بايد دستها برافرازند. تأكيد دراينجا بيشتر بر زندگي شخص است و نه حالت فيزيكي وي. دستهاي او بايد مقدس باشند. دستها در اينجااستعارهاي است از روش زندگي شخص. دوم اينكه او بايد بدون غيظ باشد. اين موضوع بيانگر تناقضي است كهدر اين عمل نهفته است، اينكه شخص از يك سو <strong>به</strong> خشم آيد، و از سويي ديگر در جماعت محلي برخاسته و <strong>به</strong>نمايندگي از طرف كساني كه در آنجا جمع شدهاند با خدا سخن گويد. سرانجام اينكه او بايد بدون جدال باشد.مقصود ميتواند اين باشد كه او <strong>به</strong> توانايي و اشتياق خدا <strong>به</strong> شنيدن دعاي آنان و پاسخ دادن <strong>به</strong> آن ايمان دارد. ماميتوانيم اين ويژگيها را چنين خلاصه نماييم كه انسان بايد منعكس كنندة تقدس و پاكي دروني خود، محبت وسلامتي نسبت <strong>به</strong> ديگران و ايمان ترديد ناپذير نسبت <strong>به</strong> خدا باشد.پولس رسول كه در آية قبل از ويژگيهاي مرداني كه بايد دعاي جمعي را هدايت نمايند سخن گفتهاست، اكنون <strong>به</strong> ويژگيهاي زناني كه <strong>به</strong> هنگام دعا در جماع حضور دارند ميپردازد. پيش از هر چيز، او ميگويد كهآنها بايد خويشتن را بيارايند <strong>به</strong> لباس مزين <strong>به</strong> حيا و پرهيز. ژان كريسستوم(John Chrysos<strong>to</strong>m)يا يوحناي دهانطلائي تعريفي از لباس مزين <strong>به</strong> حيا <strong>به</strong> دست ميدهد كه <strong>به</strong> ندرت بتوان تعريفي كاملتر از آن يافت:«پس لباس مزين <strong>به</strong> حيا چيست؟ چنين لباسي آنها را <strong>به</strong> شايستگي و <strong>به</strong> طور كامل ميپوشاند، و نه با آرايههايزائد؛ چرا كه <strong>اول</strong>ي شايسته است و ديگري ني. كدام، آيا شما با گيسوان آراسته و آرايههاي طلايي <strong>به</strong> خدا نزديكميشويد؟ آيا <strong>به</strong> مجلس رقص آمدهايد؟ تا <strong>به</strong> يك مجلس عروسي؟ يا يك كارنال؟ شايد چنين آرايهاي گران<strong>به</strong>امناسب باشند: اما در اينجا <strong>به</strong> هيچ يك از آنها نيازي نيست. شما براي دعا آمدهايد، براي طلبيدن بخشش برايگناهانتان، براي طلب بخشش براي تخلفاتتان، براي استدعا نمودن از خداوند و.... <strong>به</strong> دور از چنين رياكاري!»مقصود از حيا در اينجا اجتناب از هر چيزي كه موجب شرم ميشود است. اين واژه مفهوم معتدل وملاحظهكار را در خود دارد. پرهيز بدين معنا است كه زن بايد در لباس پوشيدن معتدل باشد. از يك سو، نبايد با<strong>به</strong> تن كردن لباسهاي فاخر و گرانقيمت توجه ديگران را <strong>به</strong> خود جلب نمايند. شايد اين كار تحسين ديگران رابرانگيزد و يا حتي موجب حسادت در كساني شود كه براي پرستش خدا آمدهاند. از سويي ديگر، نبايد با پوشيدن- ١۶ -
10:211:2لباسهاي ژنده و كهنه توجه ديگران را <strong>به</strong> خود جلب نمايد. <strong>به</strong> نظر كتاب مقدس در مورد پوشش بدن يك خطمشي معتدل و ميانهرو را تعليم ميدهد.برخي از افراطكاريهايي كه بايد از آن اجتناب شود از اين قبيل هستند، زلفها و مراواريد و رخت گران<strong>به</strong>ا.مقصود از زلفها در اينجا لزوماً گيسوان معمولي نيست، بلكه آرايش غليظ و مفصل سر است. استفاده ازجواهرآلات و لباسهاي گران<strong>به</strong>ا <strong>به</strong> عنوان وسيلهاي براي خودنمايي <strong>به</strong> هنگام دعا كاملاً ناشايست است.جن<strong>به</strong> مثبت آرايش زنان در اين آيه مطرح ميشود. آرايشي كه مناسب زناني كه دعوي دينداري ميكننددر بروز اعمال صالحه در آنان ديده ميشود. چنين آرايشي ديگران را از ارتباط با خدا منحرف نميسازد، بلكهمشاركت را ترغيب ميكند و نه موجب حسادت و رشك ميشود، بلكه تنها ديگران را <strong>به</strong> پيروي از الگو تشويقميكند. اعمال صالحه يك مفهوم بارز در رسالات شباني <strong>به</strong> شمار ميآيند، و شكل دهندة يك توازن لازم برايآموزة درست است.در مورد سهم او در كليسا، زن با سكوت، <strong>به</strong> كمال اطاعت تعليم ميگيرد. اين خود با ستون ديگر كتابمقدس در اين مورد سازگاري دارد (<strong>اول</strong> قرنتيان 15-3:11؛ <strong>اول</strong> قرنتيان34:14، <strong>اول</strong>35:14). قرنتيان12:2هنگامي كه پولس ميگويد: زن را اجازت نميدهم كه تعليم دهد، او با الهام از خدا اين سخن راميگويد. آنچنانكه برخي ميگويند اين آيه معرف نظر شخصي پولس نيست. خداست كه دستور ميدهد زن دركليسا بر سر خدمات عمومي گماشته نشود. تنها استثنا در اين مورد اين است كه اجازه دارند <strong>به</strong> كودكان (دومتيموتائوس(15:3و زنان جوانتر (تيطس(4:213:214:2تعليم دهند و زن نبايد بر شوهر خود مسلط شود. اين بدان معنااست كه او نبايد بر مرد مسلط يابد، بلكه بايد در سكوت بماند. شايد <strong>به</strong>تر آن است كه بگوييم قسمت آخر اين آيهمحدود <strong>به</strong> جماعت محلي است. اين يك اصل اساسي در رفتار خدا با انسان است كه مرد سر زن قرار داده شدهاست و زن مطيع وي. اين بدان معنا نيست كه زن حقيرتر است، چنين تفسيري اشتباه است. بلكه بدين معنا استكه اين برخلاف ارادة خدا است كه زن بر مرد اقتدار و تسلط داشته باشد.پولس براي اثبات اين موضوع <strong>به</strong> خلقت آدم و حوا ميپردازد. آدم <strong>اول</strong> ساخته شد و بعد حوا. نظم <strong>اول</strong>يهخلقت بسيار مهم بود، خدا با خلق كردن انسان در وهلة <strong>اول</strong>، خواست او را سر قرار دهد، كسي كه بايد هدايتكند، و كسي كه اقتدار دارد. اين حقيقت كه زن دوم خلق شد بيانگر اين امر است كه او بايد مطيع شوهر خودباشد. پولس با اتكا بر نظم خلقت، بر اين عقيده كه اين موضوع مربوط <strong>به</strong> كليساي محلي است خط بطلان ميكشد.دليل دوم اشاره دارد <strong>به</strong> ورود گناه <strong>به</strong> نسل بشر. ما <strong>به</strong> جاي اينكه مستقيماً <strong>به</strong> آدم نزديك شود، با دروغ ووسوسههاي خود نزد حوا رفت. بر طبق رأي خدا، حوا نبايد مستقل عمل ميكرد. او بايد نزد آدم رفته و موضوع رابا آن در ميان ميگذاشت. <strong>به</strong> جاي آن، او اجازه داد تسليم وسوسة شيطان شده و در تقصير گرفتار شود.جالب توجه است كه معلمان دروغين امروزه بسيار مايل هستند هنگامي كه زن در خانه تنها است و شوهراحتمالاً <strong>به</strong> محل كار خود رفته است. <strong>به</strong> خانهها بروند.- ١٧ -
هن«15:2لايليآدم فريب نخورد. چنين <strong>به</strong> نظر ميرسد كه با چشمان باز گناه كرد. برخي چنين ميگويند كه هنگامي آدم ديدكه حوا در گناه گرفتار شده، خواست با او متحد شود و از اين رو خود را در دام گناه انداخت. اما كتاب مقدسچنين نميگويد. بلكه فقط ميگويد زن فريب خورد، اما آدم فريب نخورد.اين آيه يكي از دشوارترين آيات در رسالات شباني <strong>به</strong> شمار ميآيد، و تفسيرهاي بسياري در اين زمينهارائه شده است. برخي ميپندارند كه اين تنها يك وعده از سوي خدا است كه يك مادر مسيحي با عمل زاييدنرستگار ميشود. با اين حال چنين تفسيري هميشه درست نيست، زيرا برخي از مسيحيان مؤمن و سر سپرده نيز <strong>به</strong>هنگام زاييدن در گذشتهاند، ديگران بر اين باور هستند كه زاييدن در اينجا اشارهاي است <strong>به</strong> تولد مسيح و زنانميتوانند توسط آن كسي كه از زن مولود شد نجات يابند. با اينحال، <strong>به</strong> نظر چنين تفسيري با چارچوب متن جوردر نميآيد، زيرا مردان نيز <strong>به</strong> همين طريق نجات مييابند. هيچ كس نميتواند بگويد كه اين آيه بدين معنا است زنبا مادر فزندان شدن، نجات ابدي را كسب ميكند؛ چرا كه اين ميشود نجات از راه اعمال، و آن هم يك عملغيرمعمول!ما اين تفسير را منطقيترين تفسير از اين عبارت ميدانيم. پيش از هر چيز، نجات در چارچوب اين متن اشاره<strong>به</strong> نجات جان او ندارد، بلكه <strong>به</strong> نجات موقعيت او در كليسا. ممكن است از سخنان پولس در عبارات قبل چنينتصور شود كه زنان در اهداف و نقشههاي خدا جايي ندارند؛ و هيچ كاره هستند، اما پولس با اين ادعا مخالفاست. گرچه درست است كه هيچ خدمتي در كليسا <strong>به</strong> زن سپرده نشده است؛ اما او يك خدمت بسيار مهم دارد،خدا فرمان داده كه جايگاه زن در خانه است، و <strong>به</strong> طور خاص در خدمت پرورش كودكان براي جلال خداوندعيسي مسيح. <strong>به</strong> مادر رهبران كليساهاي امروزه بيانديشيد! اين زنان هيچگاه براي بشارت انجيل از منبر بالا نرفتند،بلكه فرزندانشان را براي ندا پرورش دادهاند، تا آنجايي كه <strong>به</strong> موضوع پر ثمر بودن براي خدا مربوط است آنها واقعاًنجات يافتهاند.(Lilley)مينويسد:گامي كه در مقصد طبيعي خود را <strong>به</strong> عنوان يك همسر و مادر ميپذيرد، قادر خواهد بود از عواقب گناه نجاتيافته و جايگاهي مؤثر در كليسا كسب نمايد، اين سرسپردگي و پذيرش هرچه بيشتر با ثمرة شخصيت تقديسشده مسيحي نمايان ميشود.»شايد در اينجا اين سؤال <strong>به</strong> ذهن خطور كند: «تكليف آن دسته از زناني كه ازدواج نميكنند چيست؟» پاسخاين است كه مقصود خدا در اين عبارت <strong>به</strong> طور كل زنان است. غالب زنان مسيحي ازدواج ميكنند و بچه ميآورند.در مورد استثنائات بايد گفت كه خدمات مفيد بسياري است كه <strong>به</strong> آنها سپرده ميشود كه با اين حال نه در خدماتعمومي شركت ميجويند و نه بر مردان اقتدار مييابند.<strong>به</strong> عبارت پاياني آية15توجه نماييد: اما <strong>به</strong> زاييدن رستگار خواهد شد، اگر در ايمان و مبحث و قدوسيت وتقوا ثابت بمانند. اين تها يك وعدة بلاشرط نيست. مفهوم در اينجا اين است كه اگر شوهر و زن ميخواهند يكشهادت قوي از خود <strong>به</strong> جاي بگذارند، بايد مسيح را در خانه محترم شمرده، و فرزندان خود را در ترس وهوشياري نسبت <strong>به</strong> خداوند پرورش دهند، سپس جايگاه زن نجات خواهد يافت. اما اگر زندگي والدين، يك- ١٨ -
زندگي بيدقت، دنيوي بوده و پرورش فرزندان خود را ناديده انگارند، پس اين فرزندان ممكن است از مسيح وكليسا دور شوند. در چنين موردي، زن آن شأن و منزلتي كه خدا براي او در نظر گرفته است را كسب نخواهد كرد.مگذاريد كسي چنين فكر كند كه چون خدمت زن در منزل بوده و از انظار پنهان، از خدماتي كه ديگرانميبينند اهميت كمتري دارد. <strong>به</strong> درتسي گفته شده است: «دستاني كه گهواره را تكان ميدهنده بر دنيا حكومتميكنند.» در روز واپسين، در مقابل تخت داوري مسيح، وفاداري است كه ارزش دارد، و اين چيزي است كه همدر خانهها ميتوان آن را يافت و هم بر منبرها.پ) دربارة مشايخ و شماسان(13-1:3)1:3دومين سخن امين در <strong>اول</strong> تيموتائوس در مورد كار اسقفان در كليساي محلي است. اسقف يك مردمسيحي با تجر<strong>به</strong> و عاقل است كه در نظارت الهي بر حيات روحاني جماعت محلي همكاري ميكند. او با حكومتكردن بر ميراث خدا نظارت نميكند، بلكه او الگوي روحانياي كه از خود بر جاي ميگذارد هدايت ميكند.امروزه، «اسقف» معرف يك مقام كليسايي است كه بر جماعتهاي محلي بسياري تسلط دارد. اما در عهدجديد همواره چندين اسقف در يك كليسا وجود داشت (اعمال 14:23؛ اعمال17:20اسقف همان ناظر است. همان واژهاي كه در اين آيه اسقف ترجمه شده در اعمالاست. اسقف يا ناظر همان شيخ است. همان مرداني كه در اعمالناظران ناميده شدهاند (همچنين ر.ك تيطسفيلپيان 1:1؛ يعفوب.(14:528:2017:20«ناظر» ترجمه شدهشيخ ناميده شدهاند. در اعمال28:20.(7:1يافت نميشود. چرا كه واژة «مشايخ» ترجمه واژة يونانيو «كشيش» همه <strong>به</strong> يك شخص اشاره دارد.در حقيقت، واژهمشايخ همان كشيشان هستند، البته گرچه واژة اخير در عهد جديدpresbuterospresbuterosاست. پس واژههاي «اسقف»، «ناظر»، «شيخ»كه در اينجا «شيخ» ترجمه شده گاهي براي اشاره <strong>به</strong> يك شخص مسنتر دركليسا <strong>به</strong> كار رفته و لزوماً براي اشاره <strong>به</strong> كسي كه رهبر كليسا است <strong>به</strong> كار نميرود (<strong>اول</strong> تيموتائوس1:5، يوناني)،اما در غالب مواقع «شيخ» توصيفكنندة شخصي است كه امور شباني در كليساي محلي <strong>به</strong> او سپرده شده است.عهد جديد وجود اسقفان و مشايخ را در هر كليساي محلي پيشبيني ميكند (فيلپيان.(1:1نيست كه بگوييم يك كليسا بدون وجود اسقفان نميتواند <strong>به</strong> حيات خود ادامه دهد. از تيطس5:1در كريت كليساهاي نوپايي وجود داشتند كه هنوز كسي درآنجا <strong>به</strong> سمت شيخي انتصاب نشده بود.تنها روح قدوس خدا ميتواند از شخص، شيخ بسازد. اين موضوع در اعمال28:20با اينحال درستپر واضح استمشخص است. روحالقدس باري بر دل شخص مينهد، كه اين كار خطير را <strong>به</strong> عهده گرفته و نيز خود را براي آن آماده ميسازد. غيرممكن است كه با رأي دادن <strong>به</strong> شخص يا انتصاب آن از وي يك اسقف بسازيم. مسئوليت جماعتي محلي اين استكه اشخاصي را كه توسط روحالقدس <strong>به</strong> سمت شيخصي انتصاب شدهاند را بشناسد. درست است كه ما در كتابتيطس <strong>به</strong> انتصاب مشايخ بر ميخوريم. اما در آنجا موضوع بر سر انتخاب از ميان كساني بود كه صلاحيت يكشيخ را داشتند. در آن هنگام مسيحيان هنوز عهد جديد را <strong>به</strong> شكل، <strong>به</strong> صورت يك نسخة چاپي كه هم اكنون ما در- ١٩ -
دسترس داريم، نداشتند. از اين رو، آنها صلاحيتهاي دقيق مشايخ را نميدانستند. از اين رو پولس تيطس را با ايناطلاعات نزد آنها فرستاد و <strong>به</strong> او گفت كه از ميان كساني كه توسط روحالقدس براي اين كار اختصاص يافتهاند،كساني را جدا سازد.انتصاب مشايخ توسط كليساي محلي احتمالاً كاملاً غير رسمي بوده است.ميدانستند كه چه كساني مشايخبودند.آنهاخواهند شد زيرا كهاز سويي ديگر تشايد هم انتصاب مشايخمشخص يعني انتصاب مشايخ گرد هم جمع ميشدند.يك روال- ٢٠ -با صلاحيتهاي مشايخ دررسميتر بود.1غالباً مسحيان <strong>به</strong> طور غير اراديآشنا 1 تيطس و 3 تيموشايد كليساي محلي براي اين هدفدر چنين مواردي، روال كار معمولاً چنين بود كه عباراتمربوطه از كتاب مقدس خوانده ميشد، بر آنها تأمل ميشد، و سپس اين بر عهدة مسيحيان كليساي محلي بود كهتعيين كند چه كسي در جماعت <strong>به</strong> سمت شيخي برگزيده شود. سپس نامها براي تمامي اعضا قرائت ميشد. اگركليسايي شخصي را شايستة مقام شخيصيي ندانست سپس تنها منبع براي انتخاب اين بود كه دعا شود تا خداوندخدو مرداني را در روزهاي آينده براي اين مسئوليت برخيزاند.كتاب مقدس تعداد معيني براي مشايخ يك كليساي محلي مشخص نميكند، البته گرچه هميشه چندين نفرشيخ ميبينيم. موضوع تنها بر سر اين است كه چند نفر در اين زمينه <strong>به</strong> هدايت روحالقدس پاسخ ميگويند.اگر كسي منصب اسقفي را بخواهد، كار نيكو ميطلبد. همواره اين فكر در ذهن نقش ميبندد كه اين يك مقاموالاي كليسايي است، كه مسئوليت چنداني بر روي شخص نيست، در حالي كه در حقيقت نظارت يك خدمتحقير در ميان قوم خداست، چرا كه آن «كار» است.2:3صلاحيتهاي اسقف در آيات7- 2ذكر شدهاند.آنهابر چهار شرط مهم تأكيد دارند:شخصيت فردي،شهادت خانواده، قابليت تعليم دادن، كمي هم تجر<strong>به</strong>. براي كساني كه ميخواهند در كليساي محلي نظارت روحانيانجام دهند معيارهايي از سوي خدا قرار داده شده است.برخي امروزه چنين استدلال ميكنند كه هيچ كسنميتواند <strong>به</strong> چنين معيارهايي برسد. با اين حال چنين چيزي درست نيست. چنين استدلالي اقتدار كلام خدا را زيرسؤال ميبرد و اجازه ميدهد كساني كه <strong>به</strong> سمت اسقفي برگزيده شوند كه هيچگاه از سوي روحالقدس شايستگياين كار را نيافته باشد.اسقف بايد بيملامت باشد.اين بدان معنا است كه هيچ اتهام عمل اشتباه بر وي وارد نيامده باشد. البته اينبدان معنا نيست كه او بايد بيگناه باشد، بلكه اگرا و اشتباهي نسبت <strong>به</strong> انسان يا خدا مرتكب ميشوددرست كردن آن برآيد. او بايد بيعيب باشد، نه تنها نيك نام باشد، بلكه شايستة آن نيز باشد.در صدددوم اينكه، صاحب يك زن باشد. اين شرط را <strong>به</strong> طرق گوناگون تفسير كردهاند. برخي ميگويند كه اسقف بايدازدواج كرده باشد، استدلال آنها اين است كه اگر مسائل خانوادگي پيش بيايد، يك مرد مجرد <strong>به</strong> اندازة كافي برايرويارويي با اين مشكلات تجر<strong>به</strong> ندارد. اگر اين عبارت بدان معنا است كه يك اسقف بايد ازدواج كرده باشد، پسبايد چنين استدلال شود كه در آيه4يك شيخ حتماً بايد فرزند هم داشته باشد.ديگران بر اين باورند كه صاحب يك زن بدين معنا است كه اگر همسر <strong>اول</strong> اسقف در گذشته باشد، او ديگرنبايد ازدواج كند. اين يك تفسير بسيار خشك است كه احتمالاً بر تقسد ازدواج تأكيد دارد.
تفسير سوم اين است كه اين عبارت بدان معنا است كه اسقف نبايد طلاق گرفته باشد.بسيار دارد، گرچه <strong>به</strong> نظر بعيد ميرسد كه اين تفسير كاملي باشد.- ٢١ -اين ديدگاه ارزشديدگاه ديگر اين است كه نبايد هيچ اتهامي مبني بر خيانت و يا ختلاف در روابط زناشويي او گزارش شدهباشد. زندگي اخلاقي او بايد عاري از ترديد و سؤال باشد. مسلماً اين تفسير درست است، حال معناي اين عبارتهرچه باشد.آنها كند،تفسير آخر اين است كه يك اسقف نبايد داراي چندين همسر باشد. چنين تفسيري براي ما عجيب است، امااين ملاك مهمي <strong>به</strong> شمار ميآيد. امروزه در زمينههاي خدمتي، غالباً رخ ميدهد كه يك مرد چند زنه نجات مييابد.شايد او <strong>به</strong> هنگام ايمان آوردن چهار همسر داشته باشد. پس او درخواست تعميد ميكند و ميخواهد <strong>به</strong> عضويتكليساي محلي درآيد. خادمين در چنين موردي بايد چه كنند؟ شخصي ميگويد كه او بايد سه همسر خود را ترككند. با اين حال چنين عملي مشكلاتي <strong>به</strong> بار خواهد آورد. يك مشكل اين است كه او خواهد پرسيد كدام يك راكنار بگذارد. او همه را دوست دارد و خانهاي براي آنها مهيا كرده است. همچنين اگر او سه همسر ديگر را تركخودفروشي دهند.چگونه معيشت خود را تأمين كنند.و ممكن است برخي ازآنهابراي گذران زندگي خود تن <strong>به</strong>راهحل خدا براي حل چنين مشكلاتي اين نيست كه گناهي را با گناهان وخيمتر ديگر درمانكند. خادمين مسيحي اين مشكل را چنين حل ميكنند كه اجازه ميدهند شخص تعميد يافته و <strong>به</strong> عضويت كليسايمحلي در آيد، اما تا مادامي كه او داراي چند همسر است نميتوان در كليسا وي را <strong>به</strong> مقام شيخي انتصاب كرد.هشيار در اينجا نه تنها اشارهاي است <strong>به</strong> غذا و مشروبات بلكه <strong>به</strong> اجتناب از افراطكاري در امور روحاني نيزاشاره دارد.خردمند بدين معنا سات كه اين شخص خوشگذران و سبكسر نباشد.ملاحظهكار باشد.سنگينتر است». (جامعهاو جدي، پرتلاش، نكتهسنج و«مگسهاي مرده روغن عطار را متعفن و فاسد ميسازد، و اندك حماقتي از حكمت و عزت(1:10اسقف بايد صاحب نظام باشد، يعني اينكه منظم باشد.مهماننواز بدين معنا است كه او غري<strong>به</strong>ها را دوست دارد. درب خانة او هم <strong>به</strong> روي ايمانداران و هم <strong>به</strong> رويبي ايمانان باز است، و در پي اين است <strong>به</strong> كساني كه زير سقف خانة او جمع ميشوند بركت برساند.شيخ بايد راغب <strong>به</strong> تعليم باشد. هنگامي كه او <strong>به</strong> مشكلات روحاني بر ميخورد بايد قادر باشد <strong>به</strong> كلام خدامراجعه كرده و ارادة خدا را در اين امور بيان كند. او بايد قادر باشد گلة خدا را خوراك دهد (<strong>اول</strong> پطرسبراي مقابله با كساني كه تعاليم غلط ميآورند از كتاب مقدس استفاده كند(اعمال(2:5(31-29:20والبته اين موضوعلزوماً بدان معنا نيست كه اسقف بايد عطاي تعليم داشته باشد، بلكه او بايد بتواند در خدمات خود چه در خانه وچه در جماعت آموزههاي ايمان را بيان كرده و <strong>به</strong> درستي كلام حقيقت را با ديگران در ميان بگذارد، و حاضر ومشتاق است كه آن را انجام دهد.3:3واژة ميگسار يعني معتاد <strong>به</strong> مشروبات الكلي. اسقف نبايد ميگسار باشد چرا كه باعث مرافعه ميشود، يعنيمرافعة پر از فحش و ناسزاگويي.
.... مقصود از نه4:35:35 آيةزننده اين است كه اين شخص با ديگران <strong>به</strong> درگيري فيزيكي نميپردازد <strong>به</strong> عنوان مثال اگر اوارباب است هيچگاه غلام خود را نميزند.عبارت طماع سود بيع در برخي از نسخ قديمي يافت نميشوند، اما در اكثر نسخ وجود دارند. دلبستگي <strong>به</strong>پول ثمرات شرارتباري در كليسا و نيز در دنيا <strong>به</strong> بار خواهد آورد.يك شيخ بايد حليم باشد. او براي كار در كليسا نياز <strong>به</strong> صبر، شكيبايي و روح ملايم دارد.او نبايد جنگجو، ستيزهجو باشد و بر سر هر موضوع كوچكي <strong>به</strong> بحث بپردازد. او بر حقوق خود تأكيدنميورزد بلكه خونسرد و دمساز است.يك اسقف نبايد زرپرست باشد، يعني اينكه نبايد دلبستگي <strong>به</strong> پول داشته باشد. در اينجا تأكيد بر روي واژة«دلبستگي» است. او با زندگي روحاني قوم خدا سر و كار دارد و نميپذيرد كه اشتياق <strong>به</strong> ماديات او را از كار بازدارد.شخص براي اينكه <strong>به</strong> عنوان يك ناظر انتصاب شود بايد مدبر اهل خانة خود <strong>به</strong> نيكويي باشد و فرزندانخويش را مطيع خود گرداند. اين شرط تا هنگمي پا برجا است كه فرزندان شخص در خانة وي باشند. هنگامي كهاز نزد وي رفته و تشكيل خانواده دادند ديگر فرصتي براي اطاعت فرزندان از وي وجود ندارد. اگر مردي مدبر اهلخانة خود <strong>به</strong> نيكويي باشد، ديگر نيازي <strong>به</strong> سختگيري بيجا و يا تسأهل بيدليل نيست.دليل اين موضوع روشن است. تا هنگامي كه مردي نتواند اهل خانه’ خود را تدبير نمايد، چگونه ميتوانانتظار داشت كه كليساي خدا را نگاهباني نمايد، تعداد نفرات در خانة او كمتر است. همه <strong>به</strong> او وابسته هستند، واكثر اعضاي خانواده بسيار جوانتر از او، از سويي ديگر تعداد اعضاي كليسا بسيار بيشتر خواهد بود و با توجه <strong>به</strong>افزايش اين تعداد خلق و خوها نيز متنوع و متفاوت خواهد بود. مشخص است كه اگر مردي شايستگي مديريتبر تعداد اندك را نداشته باشد، صلاحيت ادارة تعداد بيشتر را نخواهد داشت.بسيار مهم است زيرا كه كار يك شيخ را شرح ميدهد. وظيفة او نگاهباني از كليساي خدا است. توجهنمائيد كه نميگويد بر كليساي خدا حكومت ميكند. شيخ يك فرد مستبد نيست، و نه حتي يك حاكم بخشنده،بلكه كسي كه قوم خدا را هدايت ميكنمد، همچون شباني كه گوسفندان را هدايت ميكند.تنها در يك جاي ديگر عبارت «نگاهباني كردن» در كل عهد جديد <strong>به</strong> كار رفته و آن هم در داستان سامرينيكو (لوقا.(34:10مشايخ كليساي خدا قرار گيرد.6:3همان محبت و توجهي كه سامري نيكو از خود نسبت <strong>به</strong> قرباني راهزنان نشان داد بايد سرلوحةو نه جديدالايمان. شخصي كه <strong>به</strong> تازكي <strong>به</strong> مسيح ايمان آورده، و يا شخصي كه در ايمان جوان است،شايستة منصب اسقفي نيست. اين كار مستلزم مردان با تجر<strong>به</strong> و بافهم در ايمان است. خطر در اينجاست كه ممكناست شخص نو ايمان غرور كرده و سپس <strong>به</strong> حكم ابليس بيفتد. مقصود از حكم ابليس داورياي كه شيطان برانسان ميآورد نيست، بلكه داورياي كه <strong>به</strong> خاطر غرور بر خود شيطان قرار ميگيرد. او <strong>به</strong> دنبال مقام والايي استكه شايستة آن نيست، و در نتيجه پست خواهد شد.- ٢٢ -
- ٢٣ -7:3اسقف بايد مردي نيكنام در جامعه باشد. مقصود از آناني كه خارجند همان اطرافيان بيايمان است. بدوناين نيك نامي، او بازيچة اتهامات ديگران شده و در دام ابليس گرفتار ميشود. اين اتهامات هم ميتواند از سويبيايمامنان باشد و هم ايمانداران. دام ابليس همان دامي است كه شيطان براي كساني ميگستراند كه زندگيشان بااعتقادشان مغايرت دارد. هرگاه كه شيطان انسانها را در دام خود گرفتار ميسازد آنها را مورد استهزاء و نكوهشقرار ميدهد.8:3اكنون پولس رسول <strong>به</strong> ويژگيهاي شماسان ميپردازد. در عهد جديد شماس كسي است كه فقط خدمتميكند. معمولاً چنين ميپندارند كه وظيفة شماس رسيدگي <strong>به</strong> امور گذرا و دنيوي كليساي محلي است. در حالي كهاسقفان براي حيات روحاني تدبير ميانديشند. اين برداشت از وظايف شماسان عموماً بر مبناي اعمالاستوار 5- 1:6است، جايي كه مردان براي امر توزيع روزانة اعانات ميان بيوهزنان كليسا انتخاب شدند. در حقيقت، اسم «شماس»در اين عبارات <strong>به</strong> كار نرفته است، اما شكل فعل آن در آيه2ترك كرده، مائدهها را خدمت كنيم» (تحتالفظي شماس كنيم).<strong>به</strong> كار رفته است: «شايسته نيست كه ما كلام خدا راصلاحيتهاي شماسان بسيار شبيه <strong>به</strong> صلاحيتهاي اسقفان است، اگرچه <strong>به</strong> مانند ويژگيهاي اسقف سخت وخشك نيست. يكي از تفاوتهاي قابل توجه اين است كه نيازي نيست شماس راغب <strong>به</strong> تعليم باشد.شماسان بايد با وقار، متين و شايستة احترام باشند، آنها نبايد دو زبان باشند، يعني نبايد <strong>به</strong> اشخاص مختلف درزمانهاي مختلف گزارشهايي ضد و نقيض بيان كنند. آنها بايد هميشه يك جور باشند.آنها نبايد راغب <strong>به</strong> شراب زياده باشند. عهد جديد نوشيدن شراب را براي اهداف درماني و <strong>به</strong> عنوان نوشيدنيدر كشورهايي كه آب شرب آنها آلوده است، منع نكرده است. اما با اين حال تنها استفادة متعادل از آن جايز شمردهشده است، مسيحيان همچنين بايد <strong>به</strong> وجهة خود در اين زمينه توجه داشته باشند. در حالي كه شايد در برخي ازكشورها نوشيدن شراب براي مسيحيان بدون اينكه حتي يك تأثير منفي هم داشته باشد، جايز باشد، اما ممكن استدر برخي كشورها وقتي بيايمانان ببينند كه مسيحيان در نوشيدن شراب افراط ميكنند، لغزش بخورند. از اين رو،اگرچه استفاده از شراب مجاز است اما نبايد در آن افراط كرد.شماسان نبايد طماع سود قبيح باشند.همانگونه كه قبلاً هم گفته شد احتمالاً يكي از وظايف شماسحسابرسي <strong>به</strong> امور مالي كليساي محلي است. اين كار او را در معرض اين وسوسه قرار ميدهد كه مبادا او چشمطمع <strong>به</strong> پول داشته باشد. شايد وسوسه شود كه <strong>به</strong> خود كمك كند. يهودا آخرين خزانهداري نبود كه <strong>به</strong> خاطر پول<strong>به</strong> خداوند خيانت كرد!9:3شماسان بايد دارندگان سر ايمان در ضمير پاك باشند.آنها يعني اينكهبايد در تعليم و زندگي بيعيبباشند. آنها نه تنها بايد حقيقت را بدانند، بلكه بايد با آن زيست نمايند. سر ايمان توصيفي از ايمان مسيحي است.بسياري از آموزههاي مسحيت در دورة عهد عتيق <strong>به</strong> صورت راز نگاه داشته شد اما سپس توسط رسولان و انبيايعهد جديد آشكار گرديد. <strong>به</strong> همين دليل واژة سر در اينجا <strong>به</strong> كار گرفته شده است.10:3شماسان نيز <strong>به</strong> مانند مشايخ بايد ابتدا آزموده شوند. يعني اينكه براي مدتي تحت نظر باشند و حتي شايدمسئوليتهاي كوچكتري نيز در كليسا <strong>به</strong>آنهاسپرده شود. هنگامي كه ثابت نمودند قابل اعتماد و امين هستند،
سپس مسئوليتهاي سنگينتري <strong>به</strong> آنها سپرده شود. سپس كار شماسي بكنند، يا، «بگذاريد خدمت كنند» <strong>به</strong> ماننداسقفان، تأكيد زياد بر مقام كليسايي نيست بلكه بر خدمت <strong>به</strong> خداوند و قوم او.هرگاه شخصي در زندگي خصوصي خود و نيز زندگي جمعي بيعيب يافت شد، آنگاه ميتوان <strong>به</strong> او اجازه داد<strong>به</strong> عنوان شماس خدمت كند. بيعيب در اينجا اشارهاي است <strong>به</strong> صلاحيتهايي كه ذكر شده است.در اينجا <strong>به</strong>تر است برخي از كساني را كه در كليساي محلي <strong>به</strong> عنوان شماس شناخته ميشوند نام ببريم. مسلماًخزانهدار كليسا يكي از آنها است، همچنين منشي، مدير كانون شادي و راهنمايان.- ٢۴ -11:3پر واضح است كه مقصود در اين آيه زنان شماسان است، يا زنان اسقفان و شماسان. همسر آن دسته ازخادميني كه مسئوليتي در كليسا <strong>به</strong> آنها سپرده ميشود مسلماً بايد از زنان مسيحي نيكنام و صادق باشند تا بتواننددر خدمت <strong>به</strong> شوهران خود كمك كنند.با اين حال واژهاي كه براي «زنان» <strong>به</strong> كار رفته را ميتوان «زنان» (<strong>به</strong> معناي عام) تلقي كرد. اگر اين ترجمه رابپذيريم ميتوانيم زنان خادمه را <strong>به</strong> اين تفسير بيافزاييم.عنوانمثال، روميانكند. در روميان1:162:16فيبي را <strong>به</strong> عنوان خادمةدر كليساي <strong>اول</strong>يه از اين قبيل زنان <strong>به</strong> چشم ميخورند <strong>به</strong>(همان واژه شماس <strong>به</strong> كار رفته است)كليساي كنخريه معرفيسرنخي از نوع خدمتي كه اين زنان انجام ميدادند <strong>به</strong> دست ميدهد، در آنجا پولس ميگويدفيبي زني است كه «بسياري را و خود مرا نيز معاونت مينمود».هر تفسيري را كه بپذيريم، اين زنان بايد باوقار، متين و محترم باشند. آنها نبايد غيبتگو باشند، وقت خود راصرف غيبت كردن در مورد ديگران كنند و <strong>به</strong> نيت بدنام كردن ديگران اخبار غلط و مغرضانه شايع نمايند. آنها بايدهشيار، خوشيتندار باشند.سرانجام اينكه بايد در هر امري امين باشند. البته اين آيه بدان معنا نيست كه بايد فقط در ايمان مسيحي امينباشند، بلكه قابل اعتماد، وفادار، شايستة اعتماد باشند. آنها بايد قادر باشند كه رازهاي خانوادگي و سر افراد را پيشخود نگاه دارند.12:3اكنون پولس <strong>به</strong> موضوع شماسان باز ميگردد. او ابتدا تصريح ميكند كه آنان بايد صاحب يك زن باشند.تفسيرهاي مختلف اين عبارت در توضيحات مربوط <strong>به</strong> آيه2نيز <strong>به</strong> مانند اسقفان بايد در روابط زناشويي خود عاري از ملامت باشند.بيان شده است. فقط كافي است كه بگوئيم شماسانآنها نيز بايد فرزندان و اهل خانة خويش را نيكو تدبير نمايند. عهد جديد كوتاهي در انجام اين كار را يكعيب ميداند.البته مقصود اين نيست كه مردان بايد مستبد و سلطهجو باشند، بلكه مقصود اين است كه فرزندانآنان مطيع باشند و بر حقيقت شهادت دهند.13:3عبارت «آناني كه كار شماسي را نيكو كرده باشند، درجة خوب براي خويشتن تحصيل ميكنند» <strong>به</strong> خوبيدر استيفان و فيلپس ديده ميشود. در اعمال5:6از اين دو نفر در ميان شماساني كه انتخاب شدند ياد شده است.كاري كه <strong>به</strong> آنها سپردند كه هدايا را در ميان بيوهزنان كليسا توزيع كنند. هنگامي كه آنان را در انجام وظايف خودامين بودند. <strong>به</strong> نظر روح خدا آنها را <strong>به</strong> حوزههاي جديد خدمتي هدايت نمود؛ زيرا در ادامه كتاب اعمال ميبينيم كهفيليپس <strong>به</strong> عنوان يك بشر خدمت ميكند و استيفان <strong>به</strong> عنوان يك معلم. شخصي كه با امانداري خدمتي را انجام
ميدهد، هر چند كوچك ديري نخواهد پاييد كه شهادت نيكويي از خود <strong>به</strong> جاي گذاشته و ميتوان در مورد ديگرخدمات <strong>به</strong> او اعتماد كرد.علاوه بر اين، <strong>به</strong> فيليپس و استيفان جلادت كامل در ايماني كه <strong>به</strong> مسيح عيسي است عطا شد. بدون ترديدمقصود اين است كه براي شهادت دادن <strong>به</strong> مسيح، در تعليم و در دعا آزادي عظيمي خواهند يافت. مسلماً اينموضوع در خطابة مشهود استيفان پيش از <strong>به</strong> شهادت رسيدن كاملاً مشهود است.ت) دربارة رفتار در كليسا(16-14:3)14:315:316:3.(15پولس رسول عبارات قبل را <strong>به</strong> اين اميد كه <strong>به</strong> زودي تيموتائوس را خواهد ديد نوشته بود. با اينحال ازاين را <strong>به</strong> تو مينويسم نه تنها اشارهاي است <strong>به</strong> سخناني كه قبل از اين نوشته، بلكه <strong>به</strong> عبارات بعدي نيز اشاره دارد.پولس ميدانست كه ممكن است اين ديدار <strong>به</strong> تأخير بينجامد، يا حتي اينكه ديگر نتواند <strong>به</strong> افس برود. درحقيقت ما نميدانيم كه آيا او ميتوانست تيموتائوس را در افس ملاقات كند. و اگر او تأخير ميكرد، ميخواستكه تيموتائوس بداند كه چگونه بايد ايمانداران در خانة خدا رفتار كنند.پولس در آيات قبل شرح داد كه چگونه اسقفان، شماسان، و همسران آنها بايد رفتار كنند. حال او شرحميدهد كه رفتار عموم مسيحيان در خانة خدا بايد چگونه باشد.خانة خدا در اينجا «كليساي خداي حي و ستون و بنياد راستي» تعريف شده است. خدا در عهد عتيق در خيمهو هيكل ساكن بود. اما در عهد جديد او در كليسا ساكن است. اين مكان كليساي خداي حي ناميده شده است، واين با معبدي كه در آن بتهاي بيجان هستند تفاوت دارد.كليسا در اينجا ستون و بنياد راستي ناميده شده است. ستون نه تنها براي مستحكم نمودن بناي ساختمان <strong>به</strong> كارميرفت، بلكه معمولاً در معابر عمومي ستونهايي بنا ميشد تا اعلاميهها را بر آن نصب كنند. پس آن يك مناديبود. كليسا بر روي زمين واحدي است كه خدا آن را براتي اعلان و نمايش راستي برگزيده است. آن بنياد راستينيز است. در اينجا بنياد مفهوم پي و يا اساس ساختمان را در خود دارد. اين امر كليسايي را توصيف ميكند كهوظيفة دفاع و حمايت از حقيقت خدا <strong>به</strong> وي سپرده شده است.اين آيه بسيار دشوار است. يكي از دشواريهاي اين آيه اين است كه چه ارتباطي با آيات قبل دارد. يكعقيده اين است كه در اينجا ما مظهري از حقيقت را پيشرو داريم، اين حقيقت كه كليسا ستون و بنياد است (آيهعقيده ديگر اين است كه آيه الگو و قدرتي از دينداري <strong>به</strong> دست ميدهد كه پولس تأكيد ميكند آن جزئيناگسستني از رفتار مسيحي در خانة خدا است. جي. ان. داربي گفته است:«غالباً ميگويند و يا چنين تفسير ميكنند كه اين آيه از سر الوهيت سخن ميگويد، يا سر خود شخص مسيح. امااين سر دينداري است، يا سري كه <strong>به</strong> واسطة آن دينداير حقيقي نمايان ميشود سرچشمة الهي تمام آن چيزهاييكه در انسان پارسايي ناميده ميشود و... دينداري از معرفت تجسم، مرگ، قيام و صعود عيسي مسيح سرچشمهميگيرد ... خدا چنين مكشوف ميشود؛ و در ماندن در اين (معرفت) دينداري جاري ميشود.»- ٢۵ -
يمتيمت)هنگامي كه پولس ميگويد سر دينداري عظيم است، مقصود او اين نيست كه اين بسيار اسرارآميز است، بلكهحقيقت ناشناختة گذشته در مورد شخص و كار خداوند بسيار شگفتانگيز و خارقالعاده است.«خدا در جسم ظاهر شد»، اشارهاي است <strong>به</strong> عيسي خداوند، و <strong>به</strong> طور خاص <strong>به</strong> تجسم او. دينداري حقيقيبراي <strong>اول</strong>ين بار <strong>به</strong> هنگام تولد نجات دهنده همچون يك نوزاد در آخوري در بيت لحم در جسم ظاهر شد.آيا در روح تصديق كرده شده <strong>به</strong> معناي «تصديق شده در روح بشري خود» است؟ يا <strong>به</strong> معناي «تصديق كردهشده توسط روحالقدس» است؟ ما معناي دوم را از آيه استنباط ميكنيم. روح قدوس خدا او را <strong>به</strong> هنگام تعميد17-15:3)، تبديل هيئت5:17)، قيام)4) (روميان3:1،و صعود (يوحنا(10:16تأييد نمود.فرشتگان خداوند را <strong>به</strong> هنگام تولدش، وسوسه، رنج او در باغ جتيسماني، قيام و صعود مشاهده نمودند.او از روز پنطيكاست <strong>به</strong> بعد، در ميان امتها موعظه كرد. اين اعلان نه تنها در ميان يهوديان بلكه تا <strong>به</strong>اقصينقاط جهان انتشار يافت.در دنيا ايمان آورده توصيف كنندة اين حقيقت است كه از ميان هر قوم و ملتي، عدهاي <strong>به</strong> خداوند عيسيايمان آوردهاند. اين آيه نميگويد «بر دنيا ايمان آورده». گرچه اين اعلان در تمام دنيا گسترش يافت، با اينحال تنهاعدهاي اين پيغام را پذيرفتند.عموماً بر اين باورند كه <strong>به</strong> جلال بالا برده شد اشاره دارد <strong>به</strong> صعود او <strong>به</strong> آسمان پس از تكميل كار نجات، و نيزاشارهاي است <strong>به</strong> وضعيت كنوني او. وينسنت (Vincent) خاطرنشان ميسازد كه اين آيه ميگويد «<strong>به</strong> جلال بالا بردهشد» و نه «در جلال». يعني اينكه «<strong>به</strong> همراه جلال و شكوه، همچون يك فرماندة پيروزمند بالا برده شد.»برخي اين فهرست وقايع را برحسب ترتيب زماني بيان ميكنند. <strong>به</strong> عنوان مثال، آنها ميگويند در جسم ظاهرشد <strong>به</strong> تجسم اشاره دارد؛ در روح تصديق كرده شد اشارهاي است <strong>به</strong> مرگ، تدفين و قيام مسيح؛ فرشتگان مهشودگرديد توصيفكنندة صعود او <strong>به</strong> آسمان است <strong>به</strong> امتها موعظه كرده و در دنيا ايكان آورده وقايع پس از صعود اوهستند؛ و سرانجام، <strong>به</strong> جلال بالا برده شد اشارهاي است <strong>به</strong> روز واپسين هنگامي كه تمام فديهشدگان او گرد همميآيند، از مردگان برخاسته <strong>به</strong> همراه او <strong>به</strong> جلال بالا برده خواهند شد. بر طبق اين ديدگاه بنابراين، تنها پس از اينوقايع سر دينداري كامل خواهد شد.با اين حال ما دليلي نميبينيم كه اين ترتيب، زماني باشد. برخي ميگويند اين آيه جزئي از سرود مسيحيمربوط <strong>به</strong> قرون <strong>اول</strong>يه است، اگر چنين باشد، اين آيه بسيار شبيه <strong>به</strong> سرود انجيلي «يك روز» است:با زندگيش، مرا محبت نمود، با مرگش نجاتم دادتدفين شد، تا گناهان مرا برداردبرخاست، و تا <strong>به</strong> ابد آزادانه عادل گرديد:روزي خواهد آمد آه، روز پر جلال!- چارلز مارش(Charles H. Marsh)ارتداد در كليسا(16-1:4).4- ٢۶ -
يستميينمونة اين تعليم را در قانون ممنوعيت ازدواج كشيشها و راه<strong>به</strong>ها ميتوان مشاهده نمود. با اين حال، واضحتربگوئيم، اين آيه اشاره دارد <strong>به</strong> تعليم معتقدين <strong>به</strong> تزكية روح كه پيوند روحاني ناميده شدهاند كه طي آن، بر طبقپولاك(A.J. Pollock)«پيوند ازدواج استهزاء ميشود و طي جنبة عملي آن، مردان و زنان اغوا ميشوند. از والدينمشروع خود جدا شده تا با پيوند روحاني خود يك ارتباط شوم و نامشروع شكل دهند». همچنين ميتوانيم ديدگاهعلم مسيحي(Christian Science)را در مورد ازدواج ذكر كنيم. مؤسس آن، آقاي اديكرده، نوشته است:تا هنگامي كه ميآموزيم خدا، پدر همه است، ازدواج تداوم خواهد داشتدر ميان ما بود، اكنون نبايد از آن حمايت شود.(Eddy)...4:4كه سه بار ازدواجازدواج، كه زماني يك حقيقت مسلمدومين تعليم غلط شياطين احتراز از برخي خوراكها است. چنين تعليمي در ميان معتقدني <strong>به</strong> تزكية روحيافت ميشود، كساني كه ادعا ميكنند خوردن گوشت حيوانات شخص را از ارتباط با ارواح باز ميدارد، همچنيندر ميان عارفان و هندوها ترس از قرباني كردن هر موجود زنده وجود دارد، زيرا بر اين باورند كه جان انسان <strong>به</strong>وجود حيوان و ديگر مخلوقات ميرود.ضمير ربطي «كه» هم ميتواند <strong>به</strong> ازدواج اشاره داشته باشد و هم <strong>به</strong> خوراكها. هر دو را خدا خلق كرده تا باشكرگزاري در آن سهيم شويم. او آنها را تنها براي نجات نيافتگان مقرر نكرده است بلكه همچنين براي مؤمنين وعارفين حق.هر مخلق خدا نيكو است. هم خوراكها و هم ازدواج مخلوق خدا هستند، و اگر <strong>به</strong> شكرگزاري پذيرفتهشود نبايد آن را رد كرد. او ازدواج را براي تكثير حيات مقرر كرد (ر.ك پيدايش 28:1)، و غذا را براي تداوم حيات3:9). (پيدايش5:419:7؛ اعمالكلام خدا خوراك و ازدواج را براي استفادة انسان تخصيص داده است. پس غذا در پيدايش 3:9؛ مرقس،14:1015؛ و <strong>اول</strong> قرنتيان(26 ،25:10تقديس شده است. ازدواج <strong>اول</strong> قرنتيان4:13 و عبرانيان 7تقديس شده است.همچنين آنها توسط دعا، تقديس ميشوند. ما بايد قبل از تن<strong>اول</strong> كردن خوراك سر خود را خم نموده و خدا رابراي غذا شكر كنيم (نگاه كنيد متي 19:14؛ اعمال.(35:27ما با اين عمل از خداوند ميخواهيم غذا را تقديسنمايد كه قوتي باشد در جان ما تا بتوانيم او را <strong>به</strong>تر خدمت نماييم. ما بايد قبل از ازدواج دعا نماييم كه خدا ايناتّحاد را براي جلال خود، براي بركت ديگران، و براي خيريت عروس و داماد مبارك گرداند.شكرگزاري براي غذا در حضور غيرايمانداران شهادتي بسيار نيكو است. اين دعاي شكرگزاري نبايد ظاهري وطولاني باشد، اما همچنين نبايتلاش كنيم كه شكرگزاري از خدا براي خوراكمان را پنهان نما.ب)تعاليمي سازنده در راستاي مقابله با ارتداد قريب الوقوع(16-6:4)- ٢٨ -
6:4تيموتائوس با تعليم اين امور كه در آيات5- 17:4ذكر شده است <strong>به</strong> برادران خادم نيكوي مسيح عيسيخواهد بود. همانگونه كه قبلاً گفتيم، واژة خادم <strong>به</strong> معناي «خدمتكار» است. او خادمي خواهد بود، تربيت يافته دركلام ايمان و تعليم خوب كه تا كنون <strong>به</strong> دقت پيروي كرده است.پولس در اين قسمت خدمت مسيحي را <strong>به</strong> يك رقابت ورزشي تشبيه ميكند. او در آيةرژيم مناسبي 6براي كسي كه مسيح را خدمت ميكند معرفي ميكند او بايد از كلام ايمان و تعليم نيكو تغذيه شود. او در آية7از رياضتي سخن ميگويد كه هدفش دينداري است.پولس رسول <strong>به</strong> تيموتائوس توصيه ميكند كه از افسانههاي حرام عجوزها احتراز نمايد. او نبايد با آنهابجنگد و يا وقت زيادي صرف آنها نمايد. بلكه بايد، از آنها دوري جويد، و آنها را حقير شمارد. افسانههاي حرامعجوزها ما را <strong>به</strong> ياد (فرقة) علم مسيحي مياندازد، كه مؤسس آن يك زن بود و <strong>به</strong> نظر <strong>به</strong> طور خاص براي زنانكهنسال جذّاب است، و <strong>به</strong> جاي حقيقت افسانهها را تعليم ميدهد.<strong>به</strong>تر است كه او <strong>به</strong> عوض هدر دادن وقتش بر روي افسانهها و اسطورهها، خود را وقف رياضت در دينداريبكند. چنين رياضتي شامل مطالعة كتابمقدس، دعا، عبادت، و بشارت <strong>به</strong> ديگران ميباشد. استاك(Eugene S<strong>to</strong>ck)8:49:410:411:4چنين ميگويد: «چيزي <strong>به</strong> مفهوم جريان حركت <strong>به</strong> سوي دينداري وجود ندارد؛ آن "جريان آب" بر خلاف ماست.»براي اين كار رياضت و تلاش ضروري است.در اينجا دو نوع رياضت با هم مقايسه شدهاند. رياضت بدني براي بدن فوائد خاصي دارد، اما اين فوائدمحدود و كم دوام هستند. از سويي ديگر، دينداري براي روح، جان، و جسم مفيد است، و نه تنها براي اين زمانبلكه براي ابديت نيز است. دينداري براي اين زندگي شادي عظيم <strong>به</strong> همراه ميآورد، و براي زندگي آينده وعدةپاداشي درخشان و شريك شدن در جلال آن حيات را <strong>به</strong> ارمغان ميآورد.عموماً بر اين باورند كه اين آيه اشارهاي است <strong>به</strong> دينداري در آية قبل. اين حقيقت كه دينداري دارايارزش ابدي و وسيع است يك سخن امين است و لايق قبول تام. اين سومين سخن امين در اين <strong>رساله</strong> است.زيرا كه براي اين زحمت و بياحترامي ميكشيم. پولس ميگويد كه هدف غايي اين است و او براي اينهدف هرچه در توان دارد <strong>به</strong> كار ميبندد. <strong>به</strong> نظر چنين هدفي در زندگي بيايمانان بيارزش است. اما شخصمسيحي وراي امور فاني اين دنيا را ميبيند و بر خداي زنده اميدوار است. اين اميد هيچگاه كمرنگ نخواهد شد. بنا<strong>به</strong> اين دليل كه او خداي زنده است كه جميع مردمان عليالخصوص مؤمنين را نجات دهنده است. خدا نجاتدهندة جميع مردمان است چرا كه او آنها را در امور روزمرة زندگي خود حفظ ميكند. اما او نجاتدهندة جمعمردمان نيز است چرا كه همانگونه كه قبلاً هم گفتيم او براي نجات جميع مردمان تدارك لازم را ديده است اونجاتدهندة <strong>به</strong> طور خاص ايمان دارند زيرا از تدارك او <strong>به</strong>رهمند ميشوند. ميتوانيم بگوييم كه او نجاتدهندةبالقوة تمام انسانها و نجاتدهندة واقعي ايمانداران است.احتمالاً مقصود از اين امور آن چيزهايي است كه پولس در آيات10-6چنين مفاهيمي را حكم كرده و تعليم دهد و دائماً آنها را براي قوم خدا مطرح نمايد.گفته است. تيموتائوس بايد- ٢٩ -
- ٣٠ -12:4<strong>به</strong> هنگام نگارش ايننامه احتمالاًتيموتائوسبين سي تا سي و پنج سالسن داشته است.برخلافبرخي از مشايخ جماعت افس، او مرد نسبتاً جواني بود. <strong>به</strong> همين دليل پولس در اينجا ميگويد، «هيچكس جواني راتو را حقير نشمارد.»البته مقصود اين نيست كهتيموتائوسخود را تبديل <strong>به</strong> يك بت سازد و از تيغ انتقاد مبرا.بلكه، مقصود اين است كه نبايد <strong>به</strong> كسي فرصت انتقاد دهد. او ميتواند براي ايمانداران نمونه باشد و بدينوسيلهمجال انتقاد <strong>به</strong> حق را هم ندهد.مقصود از در كلام سخنانتيموتائوساست.سخنان او هميشه بايد معرف فرزندباشد.او نه تنها از بيانسخنان منع شده احتراز خواهد كرد، بلكه كلامي كه براي شنوندگان بنا كننده نباشد را نيز بر زبان نخواهد آورد.در سيرت اشاره دارد <strong>به</strong> رفتار او. رفتار او نبايد ماية سرافكندگي نام مسيح شود.مقصود از در محبت اين است كه محبت بايد انگيزة رفتار باشد، همچنين روحي كه از اين طريق منتقلميشود و هدفي كه آن در پي دارد.دارد.بسياري از نسخ امروزي و تفسيرهايي كه از اين متن <strong>به</strong> عمل آمده فاقد عبارت «در روح» هستند. با اين حالواژة روح در غالب متون <strong>اول</strong>يه آمده است. گايكينگ با درك عميق از اين عبارت از اين حقيقت انتقاد ميكند كه:«اشتياق يكي از خصوصياتي است كه در كمال تعجب از طبيعت بسياري از مسيحيان رخت بربسته است. همهبراي سابقة فوتبال يا يك مبارزة انتخاباتي اشتياق فراوان دارند، اما براي خدمت خدا اشتياق بسيار اندك است.اشتياق وافر مسيحيان پيرو مكتب علم، شاهدان يهوه، كمونيستها چقدر باعث شرمندگي ما ميشود. جاي آنغيرت آتشيني كه زماني كليسا با آن مأمنوس بود خالي است. اين روح عالي تيموتائوس را در امر تثبيت جايگاه وپيشبرد اين خطمشي بسيار كمك خواهد نمود.«احتمالاً مقصود از در ايمان،«در وفاداري»عصمت نه تنها بايد خصوصيت اعمال او را شكل ده بلكه انگيزههاي او نيز.13:4است، و درواقع مفهوم قابليت اعتماد و پايبند بودن را در خوداحتمالاً اين آيه در درجة <strong>اول</strong> <strong>به</strong> كليساي محلي اشاره دارد، تا زندگي شخصي تيموتائوس. او بايد خودرا <strong>به</strong> قرائت عمومي كتاب مقدس، نصيحت و تعليم يا آموزه بسپارد.در اينجا يك ترتيب مشخص <strong>به</strong> چشمميخورد. پولس ابتدا بر قرائت عمومي كلام خدا تأكيد ميكند. اين امر <strong>به</strong> طور خاص در آن زمان ضروري بود،چرا كه تعداد كلام مكتوب خدا بسيار محدود بود. افراد كمي نسخة كلام را داشتند. تيموتائوس پس از قرائت كلامخدا، بايد ايمانداران را بر مبناي آنچه كه قرائت شد نصحيت ميكرد، و سپس بايد حقايق عظيم كلام خدا را تعليمميداد.اين آيه غميا باب8را در ذهن ما تداعي ميكند، و <strong>به</strong> طور خاص آيةصداي روشن خواندند و تفسير كردند تا آنچه را كه ميخواندند بفهمند.»:8«پس كتاب توراتخدا را <strong>به</strong>با اين حال، نبايد مفهوم دعاي شخصي را از اين ايه متمايز دانست. قبل از اينكه تيموتائوس بخواهد نصحيتكند و كلام خدا را <strong>به</strong> ديگران تعليم دهد، خود بايد اين امر را در زندگي شخصي خود عملي كند.14:4كلام دقيقاً <strong>به</strong> ما نميگويد كه چه كرامتيتيموتائوس <strong>به</strong> (عطا)عطا شده است <strong>—</strong>بشارت، شباني ياتعليم. حال و هواي اين <strong>رساله</strong> اين تصور را تقويت ميبخشد كه او احتمالاً يك معلم شبان بوده است. با اينحال
ما ميدانيم كه اين كرامت <strong>به</strong> وسيلة نبوت و با نهادن دستهاي كشيشان <strong>به</strong> او عطا شده است. در وهلة <strong>اول</strong> اينكرامت <strong>به</strong> وسيلةنبوت عطا شده است.نموده كه روح خدا عطايي <strong>به</strong>تيموتائوساين عبارت بدان معنا است كه زماني نبياي در كليسا برخاسته و اعلانبخشيده است نبي اين عطا را نبخشيده بلكه تنها آن را اعلان نمودهاست. اين موضوع با نهادن دستهاي كشيشان همراه بوده است. براي ديگر بايد تأكيد نماييم كه مشايخ يا كشيشانقدرت بخشيدن عطا <strong>به</strong>تيموتائوسرا نداشتند.روحالقدس در او انجام داده بود را <strong>به</strong> رسميت شناختند.اين روال در اعمالبلكه آنها با گذاشتن دستها بر او، <strong>به</strong> طرز نمادين آنچه كه- ٣١ -13.(36:1ديده ميشود. در آية 2، روحالقدس برنابا و شاؤل را براي كار خاصي انتخاب نمود.شايد توسط نبي اين كلام منتقل شد. آنگاه روزه گرفته و دعا كردند و دستها برايشان گذارده، روانه نمودند (آيةاين خطمشي امروزه نيز از سوي بسياري از جوامع مسيحي دنبال ميشود. هنگامي كه بر كشيشان مبرهن شدكه شخصي عطاي خاصي از روحالقدس يافته است، آنها آن شخص را <strong>به</strong> كار خداوند ميسپارند، و بدينوسيلهاعتماد خود بروي و عمل روحالقدس در زندگي او را تأييد مينمايند. دستگذاري آنها عطايي <strong>به</strong> وي نميبخشدبلكه تنها تأييد ميكنند كه اين عمل توسط روح خدا انجام شده است.ميان دستگذاري كشيشان برتيموتائوسدر اينجا و دستگذاري پولس برتيموتائوس دوم در تيموتائوستفاوتي وجود دارد. در اين دستگذاري، اين عمل نه جنبة رسمي دارد و نه مسئوليتي در قبال عطايي كه <strong>به</strong>تيموتائوس بخشيده شده دارد. بلكه تنها نمادي از مشاركت با او در خدمتش است. در مورد دوم، پولس <strong>به</strong> عنوانيك رسول مجرايي براي نزول عطا برروي بود.كرد.15:4احتمالاًعبارت در اين امور تأملنما را ميتوانمقصود هم در انيجا اين است، زيرا«زحمات اين امور را متحمل شود»عبارت بعديياميگويد در اينجا راسخ باشي«<strong>به</strong> خود گير»نيز ترجه(خود را كاملاً <strong>به</strong>اينها بسپارد). پولس تيموتائوس را تشويق مينمايد خود را تمام و كمال <strong>به</strong> كار خداوند بسپارد. او بايد تمام هموغم خود را بر اين كار بنهد. پس با اين روش، ترقي او بر همه ظاهر ميشود. پولس نميخواهد كه در خدمتمسيحي يك وضعيت ثابت داشته و همه چيز بر وفق مرا پيش رود.خداوند ترقي نمايد.16:4<strong>به</strong> ترتيبي كه در اينجا ارايه شده توجه نماييد.تيموتائوسبلكه او ميخواهد كهبايد ابتدا خويشتنتيموتائوسدر اموررا احتياط كند و سپستعليم را. اين موضوع بر اهميت زندگي شخصي در زندگي تمام خادمين مسيح تأكيد مينمايد. اگر زندگي او اشتباهباشد اما در تعليم دادن بسيار راسخ و راست دين، هيچ فايدهاي ندارد.پينك دبليو. اي.(A.W. Pink)<strong>به</strong> درستيگفته است: «اگر اجازه دهيم خدمت پرستش را تخت فشار قرار داده و رشد زندگي روحاني شخص را تحت تأثيرقرار دهد، آنگاه دامي خواهد بود براي شرير.»پولس مينويسد كهتيموتائوسبا قائم بون در اين امور، يعني، قرائت كلام،نصيحت و تعليم، خود را وشنوندگان خود را نجات خواهد داد. مقصود از نجات در اينجا نجات جانها نيست. اين باب با توصيفي از معلماندروغين كه در ميان قوم خدا رعب و وحشت ايجاد كرده بودند آغاز شد.پولس <strong>به</strong>تيموتائوس ميگويد كه با
پايبند بودن <strong>به</strong> يك زندگي ديندارانه و كلام خدا، خود را از دام اين معلمان دروغين رهايي خواه دبخشيد و همشنوندگان خود را..5تعاليمي خاص در مورد اقشار گوناگون ايماندارانالف) گروههاي گوناگون سني(2:6-1:5)(2-1:5)1:52:5اين آيه ما را با رفتار تيموتائوس نسبت <strong>به</strong> اعضاي خانوادة مسيحي آشنا ميسازد، خانوادهاي كه ميخواهددر ميان آنان خدمت كند. تيموتائوس كه جوانتر بود و شايد هم كمي پرخاشگر وسوسه ميشد در مقابل افراد پيرناشكيبا و پرخاشگر باشد؛ از اين رو، <strong>به</strong> او تذكر داده ميشود مرد پير را توبيخ نمايد، بلكه چون پدر او را نصيحتكند. شايسته نيست كه او <strong>به</strong> عنوان مردي جوانتر بر چنين اشخاصي پرخاش نمايد.همچنين اين خطر وجود داشت كه اين خادم جوان مسيحي نسبت <strong>به</strong> جوانان ديدگاهي سلطهجويانه اتخاذنمايد. از اين رو پولس <strong>به</strong> او ميگويد كه او بايد با جوانان همچون برادران خود رفتار نمايد؛ او بايد همچو يكي ازآنها باشد و نه اينكه خود را برتر از آنها بداند.با زنان پير بايد همچون مادران رفتار شود همراه با صحبت، و احترامي كه شايستة آنان است.عفت بايد از ويژگي رفتار او با زنان جوان باشد. او نه تنها بايد از آنچه كه كاملاً گناهآلود است اجتناب نمايد،بلكه از اعمال و رفتارهاي نسنجيدهاي كه جلوة بد دارند نيز پرهيز نمايد.ب) بيوهزنان(16-3:5)3:5پولس از آيات16-3<strong>به</strong> موضوع بيوه زنان در كليساي محلي و رفتاري كه نسبت <strong>به</strong> آنها بايد ادا شودميپردازد.پيش از هر چيز، كليسا بايد بيوهزنان را كه اگر فيالحقيقه بيوه هستند محترم دارد. محترم در اينجا نه تنهاحاوي مفهوم احترام بلكه مفهوم كمك مالي را نيز دربر دارد. يك بيوة حقيقي كسي است كه هيچ وسيلة امرارمعاش ندارد و براي رزق و روزي چشم اميد <strong>به</strong> سوي خداوند دارد. او هيچ خويشاوندي ندارد كه <strong>به</strong> او كمكنمايد.5-4:52:6طبقة دوم از بيوهزنان در اين آيه توصيف شدهاند. اينها كساني هستند كه فرزندان يا نوادهها دارند. درچنين موردي، فرزندان بايد بياموزن كه با جبران تمام زحماتي كه مادرشان (يا مادربزرگشان) در حق آنها انجامداهد است دينداري عملي را در خانه نشان دهند. اين آيه <strong>به</strong> طور واضح <strong>به</strong> ما ميآموزد كه دينداري در خانه آموختهميشود. اين واقعاً شهادت بدي براي ايمان مسيحي است كه با صداي بلند از مذهب شخصي سخن گوييم پسآنهايي را كه توسط پيوندهاي طبيعي با ما در ارتباطند را ناديده انگاريم.در نظر خدا پسنديده است كه مسيحيان از اجداد خود كه استطاعت مالي ندارند مراقبت نمايند. درافسسيانپولس <strong>به</strong> طور واضح تعليم ميدهد: «پدر و مادر خود را احترام نما، كه اين حكم <strong>اول</strong> با وعده است.» همانگونه- ٣٢ -
كه قبلاً هم گفتيم، بيوة حقيقي كسي است كه هيچ منبع درآمدي ندارد و براي نان روزانة خود همواره چشم اميد<strong>به</strong> سوي خدا دارد.- ٣٣ -7-6:5نقطة مقابل بيوة ديندار آيه5كسي است كه تن <strong>به</strong> عياشي ميدهد. بر سر اين موضوع كه آيا چنين زنييك ايماندار حقيقي است يا شخصي متظاهر اختلافنظر وجود دارد. ما معتقديم كه او يك مسيحي واقعي است اما <strong>به</strong> وضع بد گذشته دچار شده است از نظر رابطه با خدا و مفيد بودن براي خدا چنين شخصي مرده است.تيموتائوس8:5بايد در برابر چنين بيوهزناني كه تن <strong>به</strong> عياشي ميدهند هوشيار باشد و <strong>به</strong> مسيحيان تعليم دهد كه ازكساني مراقبت نمايند كه با آنها رابطة خويشاوندي داشته و تهيدست هستند.اهميت تدبير براي خويشان وعليالخصوص اهل خانه درجه يك در اينجا مورد تأكيد قرار گرفته است.تصور ورزيدن در اين امور برابر است با انكار ايمان. ايمان مسيحي دائماً اصرار ميورزد كه ايمانداران حقيقي بايديكديگررا كمك كنند.هنگامي كه يك مسيحي در انجام اين امر كوتاهي ورزد، او منكر همان حقيقتي است كهمسيحيت تعليم ميدهد. چنين شخصي پستتر از بيايمان است چرا كه بسياري از بيايمانان <strong>به</strong> خويشاوندان خودكمك ميكنند. همچنين بايد گفت كه يك شخص مسيحي با تصور ورزيدن در اين امر باعث شرمندگي نام خداوندميشود، كاري كه يك بيايمان هم انجام نميدهد.9:5از اين آيه در مييابيم كه در هر كليساي محلي فهرستي از اسامي ثبت ميشد، كه بيانگر بيوهزناني بود كهتوسط كليسا مراقبت و حمايت ميشدند. پولس در اينجا تصريح ميكند كه نام هر بيوهزني كه ثبت ميشود نبايدكمتر از شصت ساله باشد.عبارت يك شوهر كرده باشد همان مشكلات مربوط <strong>به</strong> ازدواج اسقفان و شماسان را مطرح ميكند. در مورداين موضوع نيز همان تفسيرها ارايه شده است. بيگمان مقصود اين است كه زندگي او عاري از سرزنش و هر سوءظني مبني بر انجام اعمال غيراخلاقي باشد.10:5مشهور باشد.براي ثبت نام بيوهزن، او بايد <strong>به</strong> انجام اعمال صالحه كه بايد از ويژگيهاي ايماندار روحاني <strong>به</strong> شمار آيدترديدي نيست كه مقصود از عبارت اگر فرزندان پرورده باشد اين است كه او بايد آنها را طوري تربيت سادةفرزندان چندان فايدهاي ندارد، بلكه خوب تربيت كرن مهم است.يكي ديگر از نشانههاي بيوهزن ديندار اين است كه او نسبت <strong>به</strong> غربا مهماننواز است. در عهد جديد بارها وبارها بزرگواري مهماننوازي ذكر شده و مورد تحسين قرار گرفته است.شستن پايهاي مهمان يكي از وظايف غلام بود. پس بيگمان مقصود در اينجا اين است كه بيوهزن خدماتبسيار پرزحمتي براي ديگر ايمانداران كشيده باشد. اما همچنين ميتواند مقصود شستن پايهاي مقدسين <strong>به</strong> شكلروحاني باشد، شستن با كلام خدا. البته مقصود خدمت عمومي نيست بلكه تنها مقصود ديدار از خانهةا و استفاده ازكلام خدا است <strong>به</strong> شكلي كه ايمانداران را از آلودگيهايي كه در كار روزانه بدان آغشته شدهآند بشويد.دارند.كمك <strong>به</strong> زحمتكشان اشارهاي است <strong>به</strong> انجام اعمال رحيمانه در حق كساني كه بيمار، عزادار يا در تنگنا قرار
11:512:5جان كلام اينكه براي اينكه نام بيوهزن در فهرست جماعت محلي ثبت گردد بايد از هر كار نيكو پيروي كردهباشد.درك اين آيه بسيار دشوار است اما <strong>به</strong> نظر مقصود اين باشد؛ <strong>به</strong> طور كلي اشتباه است كه <strong>به</strong> بيوه زنانجوان در كليسا مسئوليتي سپرده شود. آنها كه جوان هستند، احتمالاً خواهش نكاح دوبارة خواهند داشت. البته اينموضوع فيالنفسه اشتباه نيست، اما ممكن است اين خواهش آن قدر قوي باشد كه اين بيوه زنان جوان تن <strong>به</strong>ازدواج با بيايمان در دهند. پولس موضوع را سركشي از مسيح ميخواند. هنگامي كه بحث انتخاب ميان ازدواج بابيايمان و ازدواج نكرن <strong>به</strong> خاطر محبت <strong>به</strong> مسيح و اطاعت از كلام او پيش ميآيد، بيوهزن جوان مايل <strong>به</strong> ازدواجاست. مسلماً اين موضوع باعث شرمساري كليسايي خواهد بود كه او را كمك ميكرده است.مقصود از ملزم شدن در اينجا عذاب و فلاكت ابدي نميباشد، بلكه مقصود تنها اين است كه اين داوريو الزام <strong>به</strong> خاطر اين است كه ايمان نخست را برطرف كردهاند. زماني او اقرار ميكرد <strong>به</strong> عيسي مسيح خداوند وفادارو سرسپردة اوست، اما اكنون فرصت ازدواج مييابد آن هم با كسي كه مسيح را دوست ندارد، وفاداري و تعهد خونسبت <strong>به</strong> مسيح را فراموش كرده در پي يك بيايمان ميرود، و <strong>به</strong> داماد آسماني خيانت ميكند.پولس بيوه زنان جوان را <strong>به</strong> خاطر ازدواج كردن <strong>به</strong> باد انتقاد نميگيرد. در حقيقت او آنها را <strong>به</strong> ازدواج تشويقمينمايد (آيه.(14روحاني را ترك ميكنند.13:514:515:5او تنها مشكلي كه در اين امر ميبيند آفت روحاني آنهاست، اينكه براي ازدواج با يك مرد اصولاگر كليساي محلي بخواهد مسئوليت كامل كمك مالي <strong>به</strong> بيوهزنان جوان را متقبل شود باعث ترغيب آنها<strong>به</strong> بيهودهگويي ميشود. آنها <strong>به</strong> جاي اينكه <strong>به</strong> مسئوليتهاي خود بپردازند، بيهودهگو و فضول خواهند شد، و بااموري سرگرم ميشوند كه اصلاً <strong>به</strong> آنها ارتباطي ندارد. هيچ اقدامي از سوي كليساي محلي نبايد ترغيب كنندةچنين رفتاري باشد، همانگونه كه قبلاً هم گفتيم، چنين امري باعث ميشود شهادت نامطلوبي از مسيحيت <strong>به</strong> جاگذاشته شود.پس پولس <strong>به</strong> عنوان يك اصل كلي ميگويد، <strong>به</strong>تر است زنان جوان نكاح شوند و <strong>اول</strong>اد بزايند، و يكزندگي مسيحي بيملامت تشكيل دهند. مسلماً پولس دريافته بود كه براي هر بيوة جواني امكان ازدواج وجودندارد. معمولاً مردان در اين زمينه پيشقدم ميشوند. اما او فقط يك اصل كلي مطرح ميكند كه بتوان در صورتامكان از آن پيروي نمود.خصم، يا شيطان، دائماً <strong>به</strong>انهاي است كه مسيحيت را بدنام سازد، و پولس در اينجا هشدار ميدهد كه مباداچنين امور مشروعي باعث مذمت شيطان شود.آنچه پولس در اينجا دربارة بيوهزنان جوان ميگويد تنها حدس و گمان نيست. بلكه رخ داده بود.بعضي <strong>به</strong> عقب شيطان برگشته بودند، چرا كه <strong>به</strong> خداي شيطان گوش فراداده بودند و يك زوج، بيايمان انتخابكرده و از كلام خداوند نااطاعاتي كرده بودند.- ٣۴ -
يمت16:5اكنون <strong>به</strong> بحث دربارة وظيفة خويشاوندان در مراقبت از بيوههاي خود پرداخته ميشود. اگر مرد يا زنمؤمن در خانواده بيوهاي دارد كه نياز <strong>به</strong> كمك دارد، پس ايماندار بايد اين مسئوليت را متقبل شود تا كليسا بتواند <strong>به</strong>مراقبت از كساني بپردازد كه در تنگنا قرار داشته و هيچ خويشاوند نزديكي ندارند.تمام اين عبارات، يعني آيات 16-3، <strong>به</strong> ما ميگويد كه كليسا تحت شرايط خاص بايد چگونه عمل نمايد، نهاينكه اگر شرايط مخففه (تخفيف دهنده)اي وجود دارد يا اگر قادر است كه چنين و چنان كند وارد عمل شود.طول اين پاراگراف بيانگر اين امر است كه اين موضوع در نظر روحالقدس بسيار پراهميت است، ليكن امروزه ازسوي بسياري از جوامع مسيحي ناديده انگاشته ميشود.تثنيهپ) كشيشان(25-17:5)17:5ادامة اين باب <strong>به</strong> موضوع كشيشان ميپردازد. پولس در وهلة <strong>اول</strong> اين قائده را مطرح ميكند كه كشيشانيكه نيكو پيشوايي كردهاند، بايد مستحق حرمت مضاعف باشند. <strong>به</strong>تر است پيشوايي را «رهبري كردن» ترجمه كرد(داربي). در اينجا موضوع بر سر تسلط نيست، بلكه الگو بودن. چنين كشيشاني مستحق حرمت مضاعف هستند.احتمالاً مقصود از حرمت همان احترام قايل شدن است، اما مفهوم پرداخت مالي نيز در آن نهفته است.(6:15)حرمت مضاعف هر دو مفهوم را دربر دارد. قبل از هر چيز، او <strong>به</strong> خاطر كارش مستحق است از سوي قوم خدامورد احترام واقع شود، اما اگر وقت او كاملاً در اين كار صرف ميشود، او مستحق دريافت كمك مالي نيز است.احتمالاً آناني كه در كلام و تعليم محنت ميكشند كساني هستند كه وقت زيادي را صرف موعظه و تعليم ميكنند وبدينسان قادر نيستند در جايي <strong>به</strong> طور مداوم مشغول <strong>به</strong> كار شوند.18:54:25در اينجا دو آيه از كتاب مقدس <strong>به</strong> عنوان دليلي براي پرداخت مزد <strong>به</strong> كشيش ارايه شده است. آيه <strong>اول</strong>است، و آيه دوم از لوقا7:1019:5گرفته شده است. اين آيه <strong>به</strong> طور خاص الهامي بودن كتاب مقدس را بر ماروشن ميسازد. پولس يك آيه از عه عتيق و كي هم از عهد جديد گرفته، آنها را در كنار هم و در يك سطح قرارميدهد، هر دو را <strong>به</strong> كتاب مربوط ميداند. مبرهن است كه پولس مكتوبات عهد جديد را ني زداراي همان اقتدارعهد عتيق ميداند.اين كلام <strong>به</strong> ما تعليم ميدهد گاوي كه در امر برداشت محصول مورد استفاده قرار ميگيرد نبايد از خوردنخرمن منع شود. همچنين يك مزدور مستحق دريافت قسمتي از ثمرة كار خود است. در مورد كشيشان نيز وضعيت<strong>به</strong> همين صورت است. عليرغم اين حقيقت كه ممكن است كار آنها بدني نباشد، با اين حال آنها مستحق حمايتمالي از طرف قوم خدا هستند.از آنجايي كه كشيشان در كليسا داراي مسئوليت هستند، آنها <strong>به</strong> طور خاص هدف تهاجم شيطان قراردارند. از اين رو روح خدا براي محافظت آنها در برابر اتهامات ناروا اقدامي انجام ميدهد. اين اصل مطرح شدهاست كه تا هنگامي كه اتهام با شهادت دو يا سه شاهد تأييد نشود هيچ اقدام انضباطي نبايد بر عليه يك كشيش- ٣۵ -
20:5صورت گيرد. در حقيقت،اين اصل براي تمام اعضا كاربرد دارد، اما در اينجا در مورد كشيشان مورد تأكيد قرارميگيرد، زيرا كه هميشه خطر اتهام ناروا آنها را تهديد ميكند.در مواردي كه گناه كشيشي ثابت شود <strong>به</strong> طوري كه باعث لطمه زدن <strong>به</strong> وجهة كليسا شود، چنين مرديبايد در حضور ديگران توبيخ شود. اين عمل جدي بودن گناه در خدمت مسيحي را بر ايمانداران روشن ميسازد ودرس عبرتي در زنگي ديگران ميشود.برخي از مفسران بر اين باورند كه آية2021:522:523:5<strong>به</strong> طور خاص براي كشيشان كاربرد ندارد، بلكه براي تمام مسيحيان.مسلماً اين اصل براي تمام مسيحيان كاربرد دارد، اما چارچوب متن آن را <strong>به</strong> كشيشان مربتط ميسازد.<strong>به</strong> هنگام اعمال تنبيه انضباطي در كليساي محلي، از دو خطر بايد اجتناب ورزيد. خطر <strong>اول</strong> غرض ورزيو، ديگري طرفداري است. بسيار سهل است كه ناعادلانه بر شخصي غرض ورزي كنيم. همچنين طرفداري ازشخصي خاص، <strong>به</strong> خاطر ثروت، جايگاهي كه در اجتماع دارد و يا شخصيت او بسيار سهل است. از اين رو پولسبا جديت تمام تيموتائوس را در حضور خدا و مسيح عيسي و نيز در حضور فرشتگان برگزيده اين مسئوليت را <strong>به</strong>تيموتائوس ميسپارد كه تا هنگامي كه حقايق روشن نشوند و يا بدون طرفداري از شخص خاصي تنها <strong>به</strong> خاطراينكه دوست او و يا شخص معروفي است بر شخصي قضاوت نكند. هر اتهامي بايد در حضو رخدا و خداوندعيسي و نيز در حضور فرشتگان رسيدگي شود. فرشتگان ناظران بر دنيايي كه ما در آن زندگي ميكنيم هستند، وآنها بر عدالت كامل در امور انضباطي كليسا واقف هستند. فرشتگان برگزيده كساني هستند كه در گناه و طغيانبرعليه خدا شركت نجسته، بلكه وضعيت <strong>اول</strong>يه خود را حفظ كردهاند.هنگامي كه اشخاص معروف <strong>به</strong> عضويت كليسا درميآيند، گاهي اوقات اين ميل وجود دارد كه <strong>به</strong>سرعت مسئوليتي در كليسا <strong>به</strong> آنها سپرده شود. در اينجا پولس <strong>به</strong> تيموتائوس هشدار ميدهد كه در <strong>به</strong> كار گرفتناعضاي جديد عجله نكند و نيز نبايد با كسناي كه شخصيت آنها بر او ناشناخته است شريك گردد، مبادا با اين كاردر نگاهان آنها شريك شود. نه تنها او بايد خود را از نظر اخلاقي پاك نگاه دارد بلكه از همكاري با گناهان ديگراننيز بري باشد.مشخص نيست كه اين ايه چگونه با آيات قبل ارتباط دارد. شايد پولس رسول خردمندانه پيشبينيميكرد كه درگيري تيموتائوس در مسايل و مشكلات جماعت تأثير نامطلوب بر او خواهد گذاشت. اگر چنينباشد، تيموتائوس <strong>اول</strong>ين و آخرين شخصي نبود كه از چنين موضوعي رنج ميبرد! <strong>به</strong> احتمال قريب <strong>به</strong> يقينتيموتائوس نيز يكي از قربانيان آب آلوده بود كه هنوز هم در بسياري از نقاط دنيا متد<strong>اول</strong> است. اين نصيحت پولسكه، «ديگر آشامندة آب فقط مباش» بدينمعناست كه تيموتائوس نبايد آب را بدون شرابي كم ميل نمايد. پولساستفادة شرابي كم <strong>به</strong>ت شكمش و نيز ضعفهاي بسيار را <strong>به</strong> او توصيه ميكند. اين آيه تنها استفادة دارويي ازشراب را توصيه ميكند و نبايد <strong>به</strong> عنوان <strong>به</strong>انهاي براي افراط در نوشيدن آن <strong>به</strong> كار گرفته شود.ترديدي نيست كه مقصود در اينجا شراب واقعي است و نه آب انگور. بعيد است كه در آن زمان آب انگورهم بوده باشد، زيرا آب انگور توسط عمل پاستوريزه كردن انجام ميشود، فرايندي كه در آن زمان هنوز ناشناخته- ٣۶ -
24:5بود. اين حقيقت كه مقصود شراب واقعي بوده است <strong>به</strong> طور تلويحي در عبارت «شرابي كم» بيان شده است. اگرشراب واقعي نبود، پس نيازي نبود كه حتماً ذكر شود اندك شرابي ميل شود.اين آيه همچنين موضوع شفاي الهي را پررنگتر ميسازد. گرچه پولس خود يك رسول بود، و بيگمان اينقدرت را داشت كه تمام امراض را شفا دهد، اما با اين حال همواره از اين قدرت استفاده نميكند. او در اينجااستفادة شراب را براي درد شكم تأييد ميكند.<strong>به</strong> نظر پولس در اين آيه دوباره <strong>به</strong> موضوع مطرح شده در آيةهشدار ميدهد كه براي دست گذاشتن بر اشخاص عجله نكند. آية2225 و 2425:5ميپردازد، جايي كه <strong>به</strong> تيموتائوساين موضوع را بيشتر شرح ميدهند.گناهان بعضي آشكار است و آن قدر مبرهن است كه ميتوان آنها را <strong>به</strong> شخصي تشبيه كرد كه شيپور <strong>به</strong> دهاندر جلوي مردي گام برميدارند و تمام طول مسافت راه را ته <strong>به</strong> محكمة داوري صدا در داده او را گناهكار اعلانميكنند. اما موضوع اصلاً اين نيست. بعضي كه گناهكار هستند چندي بعد گناهشان آشكار خواهد شد.در مودر قشر <strong>اول</strong>، شايد شخص مستي را در ذهن تصور نماييم كه ماهيشتان بر تمام جامعه آشكار است ازسويي ديگر، ميتوان شوهري را تصور نمود كه با زني ديگر رابطهاي عاشقانه برقرار كرده است. ممكن استجماعت اين موضوع را نداند، اما بعدها اين رسوايي برملا شود.اين موضوع تا حدي در مورد اشخاص نيكوكار هم صادق است. مسلماً زماني برخي همچون انسناخوبي جلوهگر ميشوند. برخي ميانهرو و گوشهگير، و تنها در گذر زمان است كه نيكويي آنان آشكار ميشود. ازاين عبارات چنين ميآموزيم كه نبايد در برخورد <strong>اول</strong> بر شخص قضاوت نماييم، بلكه اجازه دهيم زمان ماهيتواقعي او را مشخص كند.ت) غلامان و اربابان(2-1:6)1:6اكنون بحث دربارة رفتار غلامان مطرح ميشود. آنها غلاماني ناميده شدهاند كه زير يوغ هستند، يعني زيريوغ بردگي. پيش از هر چيز، پولس دربارة غلاماني سخن ميگويد كه آقاياني بيايمان دارند. آيا غلامان در چنينموردي بايد با آقايان خود رفتار وقيحانهاي داشته باشند؟ آيا بايد شورش كرده و فرار كنند؟ آيا تا آنجايي كه ممكناست بايد كار كمتري انجام دهند؟ برخلاف تمام اينها، آنها بايد آقايان خويش را لايق كمال احترام بدانند. يعنياينكه براي آنها احترام قايل شده، با وفاداري و در كمال اطاعت كار كنند، و <strong>به</strong> طور كلي بيشتر در پي اين باشند كهكمك كنند تا اينكه مانع ايجاد نمايند. انگيزةبزرگ براي انجام چنين خدمت مداوم اين است كه نام مسيح در مياناست. اگر يك بردة مسيحي با خشونت و طغيانگري رفتار نمايد، پس آقايش <strong>به</strong> نام خدا و ايمان مسيحي را كفرخواهد گفت. او <strong>به</strong> اين نتيجه خواهد رسيد كه ايمانداران بيارزش هستند.تاريخ كليسا مبين اين موضوع است كه معمولاً <strong>به</strong>اي بردگان مسيحي بيشتر از يگر بردهها بود. اگر اربابي دريك مزايدة برده درمييافت كه يكي از غلامان مسيحي است، معمولاً مايل بود پول بيشتري براي خريد آن برده- ٣٧ -
2:6بپردازد، چرا كه ميدانست آن برده با وفاداري كامل او را خدمت خواهد نمود. اين امر بر ايمان مسيحي ارجمينهاد.غالباً بيان شده است كه در عهد جديد نظام بردهداري از سوي مسيحيت مورد نكوهش قرار نگرفته است. بااين حال، ميبينيم كه با گسترش پيغام و تعاليم مسيحيت، نظام بردهداري نيز رو <strong>به</strong> انقراض نهاده شد.هر ايماندار حقيقي بايد بداند كه او غلام عيسي مسيح است. او <strong>به</strong> <strong>به</strong>ايي خريده شده است؛ و ديگر از آن خودنيست. او <strong>به</strong> عيسي مسيح تعلق دارد روح، جان، جسم و هرچه كه دارد از اوست.اين آيه <strong>به</strong> غلاماني ميپردازد كه آقايان مؤمن دارند. بيگمان اين غلامان همواره وسوه ميشدند كه اربابانخود را خوار شمارند. بعيد نبود كه در جماعت محلي <strong>به</strong> هنگام مشاركت در روز خداوند <strong>به</strong> جهت شكستن نان(اعمال 7:20)، اربابان مسيحي و غلامان مسيحي دور يك منبر بنشينند <strong>—</strong> و همه در عيسي مسيح برادر. اما غلاماننبايد در اين مراسم ميپنداشتند كه تمايزات اجتماعي زندگي برداشته شده است. صرف اينكه يك ارباب مسيحيباشد بدين منزله نيست كه غلام <strong>به</strong> او احترام نگذاشته و او را خدمت ننمايد. اين حقيقت كه ارباب يك ايماندار ويك برادر محبوب است بايد غلام را بر آن دارد كه او را وفادارانهتر خدمت نمايد.اربابان مسيحي در اينجا نه تنها ايماندران وفادار و محبوب ناميده شدهاند، بلكه آناني كه در اين احسانشاركند. عموماً از اين آيه چنين برداشت كرهاند كه آنها نيز در بركات نجات سهيم هستند. با اين حال، از اينعبارت ميتوان چنين دريافت كه از آنجايي كه هم غلامان و هم اربابان <strong>به</strong> انجام اعمال نيكو علاقه دارند، آنها بايددر كنار يكديگر خدمت نموده، هريك ديگري را كمك نمايد.بدون ترديد عبارت <strong>به</strong> اين معاني تعليم و نصيحت فرما اشارهاي است <strong>به</strong> تعاليم قبلي در مورد غلامان مسيحي.مسلماً مصداق امروزي اين ارتباط را ميتوان در روابط كارفرما و كارمند مشاهده كرد..6معلمان كذ<strong>به</strong> و دلبستگي <strong>به</strong> پول(10-3:6)3:66:4اكنون پولس توجه خود را <strong>به</strong> سوي كساني معطوف ميدارد كه عادت دارند آموزههاي عجيب و غريب دركليسا تعليم دهند. اين مردان كلام صحيح را قبول نميكنند. مصقود از صحيح در اينجا كلاما سلامتيبخش است.اينها كلامي بودند كه از زبان خداوند، عيسي مسيح هنگامي كه برروي زمين بود صادر ميگشت و نيز در انجايليافت ميشوند. اين كلام همان بدنة كلي تعليمي است كه در عهد جديد يافت ميشود. اين تعليمي است كه <strong>به</strong>طريق دينداري است چرا كه اين كلام رفتار الهي را ترغيب و ايجاب ميكند.چنين افرادي مغرور هستند. آنها ادعا ميكند دانش برتري دارند، اما در حقيقت چيزي نميدانند.همانگونه كه پولس قبلاً گفت، آنها نميدانند در مورد چه سخن ميگويند.آنها شيفتة مباحثات و مجادلات هستند. واژة <strong>به</strong> كار رفته براي ديوانه در متن اصلي <strong>به</strong> معناي بيمار بودن است.اين افراد سلامتي روحاني ندارند، و <strong>به</strong> جاي تعليم كلام مفيد، همانگونه كه در آيه قبل ذكر شد، واژههايي را تعليم- ٣٨ -
ميهند كه مقدسين را بيمار ميكنند. آنها سؤالات گوناگوني مطرح ميكنند كه روح را بنا نميكند و در مباحثاتتقلا و تلاش ميكنند .از آنجايي كه موضوع بحث آموزههاي كتاب مقدس نيست، نميشود <strong>به</strong> طور قطع آنها را تفهيم نمايند.تعاليم آنها حسد، نزاع، كفر و ظنون شر را پديد ميآورد. لنسكي(Lenski)5:6ميگويد:«در مجادلات و لفاظيهاي آنها، يكي بر ديگري حسد ميورزد چرا كه ميبيند ديگري مهارت بيشتري از خودنشان ميدهد؛ و وقتي رقابت آغاز ميشود نزاع شدت ميگيرد؛ در نتيجه كار <strong>به</strong> توهين و ناسزاگويي ميكشد، يعنيانتقادها در لا<strong>به</strong>لاي كلام مقدس ايراد ميشوند.»اين منازعات از مردم فاسدالعقل سرچشمه ميگيرد، يعني اذهان بيمار. لنسكي با صراحت اظهار ميدارد:«وضعيت بيمارگونة عقل، فساد و از همپاشيدگي را شامل ميشود قوة ذهني ديگردر زمينة اخلاقي و روحاني <strong>به</strong>طور عادي عمل نميكند. آنها در برابر حقيقت <strong>به</strong> طور طبيعي واكنش نشان نميدهند. در حقيقت واقعيت و بيانآن با اين هدف مطرح ميشود كه پذيرفته شود. <strong>به</strong> طور خاص حقايق نجاتبخش و الهي انجيل بايد چنين تأثيريداشته باشند؛ دروغ، سفسطه، تحريفها همه با اين هدف بيان ميشوند كه رد شوند، كه همه در زمينة اخلاقي وروحاني است... هنگامي كه حقيقت بيان ميشود ذهن فاسد فقط <strong>به</strong> دنبال اعتراض است؛ هنگامي كه چيزي خلافحقيقت بيان ميشود، ذهن تنها <strong>به</strong> دنبال دلايلي براي پذيرش اين اختلاف است.»همچنين اين افراد مرتد از حق هستند.حقيقتي كه زماني با آن مأنوس بودند دور شدهاند.اين افراد ميپندارند كه دينداري سود است.زماني آنها با حقيقت آشنايي دارند،ظاهراً، آنها تعليم مذهباما <strong>به</strong> خاطر نپذيرفتن نور،لذا،ازرا پيشة خود ميدانند كه در آن براياندك كاري مزد خوبي عايدشان ميشود. «آنها مقدسترين خدمت را <strong>به</strong> حرفهاي پرسود تبديل كردهاند.»اين موضوع نه تنها يادآور شبانان مزدور است كه در جامعة خادمين مسيحي كار ميكنند و هيچ علاقهاي <strong>به</strong>حقيقت ندارند، بلكه منفعت طلبياي كه امروزه در مسيحيت بسيار رواج يافته است را در ذهن ما تدعي ميكنند <strong>—</strong>فروش عفو، بازيهاي قرعهكشي، بازها و غيره.رياكاران خدانشناسي برحذر باشيم.6:6از چنين اشخاص اعراض نما، بر ما حكم ميشود كه از چنينهمانگونه كه آية قبل تعريف اشتباه سود را براي ما شرح داد، اين آيه معناي كلام را بيان ميكند. تركيبدينداري با قناعت سود عظيمي است. دينداري بدون قناعت يك شهادت يكطرفه از خود برجاي ميگذارد. قناعتبدون دينداري نيز شخص را <strong>به</strong> هيچوجه مسيحي نميكند. اما ديندار بودن از يك سو و با شرايط ساختن از سوييديگر چيزي است كه نميتوان آن را با پول خريد.7:6اين باب شباهت بسياري با تعاليم خداوند عيسي در موعظة سر كوه دارد. آيةميآورد كه براي تأمين نيازهاي خود <strong>به</strong> پدر آسماني توكل نماييم.7تعليم عيسي را <strong>به</strong> ياد مادستان ما در سه زمان از زندگي خالي است: <strong>به</strong> هنگام تولد، هنگامي كه نزد عيسي ميآييم، و <strong>به</strong> هنگام مرگ.اين آيه تولد و مرگ را <strong>به</strong> ما يادآوري ميكند. در اين دنيا هيچ نياورديم و واضح است كه از آن هيچ نميتوانيم برد.- ٣٩ -
سبيتشرواسكندر كبير پيش از مرگ خود گفت: «هنگامي كه مردم و خواستيد مرا در تابوت بگذاريد، <strong>به</strong> دور دستان منپارچهاي نپيچيد، بگذاريد بيرون باشند تا همه ببينند كه دستانم خالي است.»(Beats)8:6در اين مورد ميگويد:«آري، آن دستاني كه زماني پرافتخارترين عصاي پادشاهي دنيا و پيروزمندانهترين شمشير را در دست داشت؛ كهزماني از نقره و طلا پر بود؛ كه زماني قدرت داشت زنگي را ببخشد يا بازستاند، <strong>به</strong> هنگام مرگ «خالي» بود.»قناعت يعني شخص از احتياجات <strong>اول</strong>ية زندگي راضي باشد. پدر آسماني ما ميداند كه ما نياز <strong>به</strong> خوراك وپوشاك داريم و وعده داده كه اين نياز ما را تأمين نمايد.زندگي بيايمانان غالباً حول تأمين خوراك و پوشاكميگردد. شخص مسيحي در درجة <strong>اول</strong> بايد ملكوت خدا و عدالت او را بطلبد و خدا نيازهاي <strong>اول</strong>ية او را برطرفخواهد كرد.واژة پوشاك در اينجا <strong>به</strong> معناي پوشش است و ميتواند شامل مكاني براي زندگي و نيز لباس براي پوشيدنباشد. ما بايد <strong>به</strong> خوراك، پوشاك و مكاني براي زندگي قناعت كنيم.16-9 آيات 9:6نيست، بلكه در حسرت آن بودن است.در مورد خواهش سيريناپذير براي ثروتمند شدن سخن ميگويد.آناني كه ميخواهند دولتمند شوند افرادي هستندپوشاك و مكاني براي زندگي قانع نيستند، بلكه ميخواهند بيشتر داشته باشند.بسيارگناه آنان ثروتمند بودنكهتنها <strong>به</strong> خوراك،خواهش ثروتمند شدن انسان را در تجر<strong>به</strong> گرفتار ميسازد. او براي رسيدن <strong>به</strong> اين هدف، وسوسه ميشود باهايي همچون حقهبازي و فريبكار خود را پيش برد.چنين روشهايي شامل قماربازي، سفتهبازي،كلاهبرداري، شهادت دروغ، دزدي و حتي قتل است. چنين انساني حتي در دام يا تله گرفتار ميشود. اين خواهشآن قدر قوي ميشود كه نميتواند خود را از آن رهايي بخشد. شايد او <strong>به</strong> خود چنين ميگويد كه هرگاه حساببانكياش <strong>به</strong> تراز مطلوبي رسيد از اين كارها دست خواهد كشيد. اما او نميتواند. هنگامي كه <strong>به</strong> اين هدف ميرسد،خواهش او بيشتر ميشود. علاقه <strong>به</strong> ثروت همچنين ترس و دغدغة خاطر <strong>به</strong> همراه دارد كه اين خود جان انسان راعذاب ميدهد.افرادي كه ميخواهند ثروتمند شونددر انواع شهوات بيفهم گرفتارميشوند.هميشه ميل«چشم و همچشمي كردن» وجود دارد. آنها براي اينكه در اجتماع <strong>به</strong> جايگاه مطلوبي برسند، غالباً حاضرند برخي ازارزشهاي پر<strong>به</strong>اي زندگي را فدا كنند.آنها در شهوات مضر نيز گرفتار ميشوند. طمع براي كسب ثروت انسانها را بر آن ميدارد سلامتي جسم وجان خود را <strong>به</strong> خطر بيندازند.درواقع،اين پاياني استماديات ميشوند كه در تباهي و هلاكت غرق ميشوند.موضوع كه جان آنها نخواهد مرد، باز ميدارد. بارنز(Barnes)كه <strong>به</strong> سوي آن سوق داده ميشوند.تقلاي بيوقفه براي رسيدن <strong>به</strong> طلا،هشدار ميدهد:سرگرم آن قدر آنهاآنها را از درك اين«تباهي كامل شده است. خوشبختي، شرافت، حيثيت، جان كاملاً تباه شده است. علاقة رايج <strong>به</strong> ثروتمند شدنشخص را <strong>به</strong> قطاري از حماقتهابياري از اعضاي خانواده بشر تباه شدهاند!»رهسپار ميسازد كه همه چيز را در اين دنيا و آخرت تباه ميسازد. پ سسب كه- ۴٠ -
10:6طمع ريشه همه بدهيها است <strong>—</strong> البته مقصود اين نيست كه تمام بديها در دنيا از طمع سرچشمهميگيرد. بلكه مسلماً اين يكي از بسيار منابع شرارت است. <strong>به</strong> عنوان مثال، طمع انسان را <strong>به</strong> سوي حسادت، نزاع،دزدي، خيانت،عنان گسيختگي، خدا را فراموش كردن، خودخواهي، اختلاس و غيره سوق ميدهد.ميتوان از ثروت در خدمت خداوند و بسياري راههاي ديگر كه پيامدهاي خوبي دارد استفاده كرد. اما در اينجاعلاقه بيش از حد <strong>به</strong> ثروت است كه <strong>به</strong> گناه ميانجامد.يكي از پيامدهاي بد طمع در اينجا ذكر شده است، و آن دور شدن از ايمان مسيحي است. انسانها در تقلايرسيدن <strong>به</strong> طلا و ثروت، امور روحاني را ناديده ميانگارند و دشوار ميتوان گفت كه آيا واقعاً آنها نجات يافتهاند ياخير.نه تنها آنان ارزشهاي روحاني را از دست دادهاند، بلكه خود را <strong>به</strong> اقسام دردها سفتهاند. دردها در اينجا <strong>به</strong>طمع براي ثروت ارتباط داده شده است! زندگي تباه شده يك تراژدي است. از دست دادن فرزند يك درد است.اين يك درد است كه ببينيم ثروت شخصي يك ش<strong>به</strong> <strong>به</strong> باد فنا ميرود. از اينكه خدا را بدون نجات يا با دستانخالي ملاقات كرد بايد ترسيد.اسقف رايل(J.C. Ryle)اين موضوع را <strong>به</strong> اختصار بيان ميكند:«در حقيقت، پول يكي از ارضا ناكنندهترين ثروتها است. آن برخي از نگرانيها را برميدارد، اما ترديدي نيستكه دلهره و اضطراب بسياري نيز <strong>به</strong> همراه دارد. <strong>به</strong> دست آوردنش دردسر است. حفظ كردنش پر از اضطراب. دراستفاده از آن وسوسهها بسيار است. در سوء استفاده از آن گناه. از دست دادنش موجب غم ميشود. خلاصييافتن از آن بس دشوار است. دو سوم تقلاها، نزاعها،دعواها حقوقي در جهان هم يك علت دارد <strong>—</strong> پول!»زماني ثروتمندترين مرد دنيا، مالك چاههاي نفت، پالايشگاهها، مخازن، خط لوله و نيز هتلها، يك شركتبيمه، يك شركت بازرگاني و نيز شركت هواپيمايي بود. اما ملك700آكري خود را با محافظان، سگهاي وحشي،نردههاي استيل، نورافكنها، زنگها و آژيرها احاطه كره بود. او علاوه بر ترس از هواپيما و كشتي، از بيماري،كهولت و بيكسي و مرگ نيز ميترسيد. او تنها و نااميد بود و اذعان ميداشت كه پول خوشبختي نميآورد..7مسئوليتهاي پاياني تيموتائوس(21-11:6)11:6تيموتائوس در اينجا يك مرد خدا خطاب شده است. در عهد عتيق اين لقب <strong>به</strong> انبيايي داده ميشد كهرفتارشان آسماني بود. شايد اين آيه ميخواهد بگويد كه تيموتائوس عطاي نبوت داشت. نقطة مقابل مرد خدا، «مردگناه» است كه در دوم تسالونيكيان2يافت ميشو. مرد گناه همان مظهر گناه خواهد بود. هر رفتار او انسان را <strong>به</strong> يادگناه مياندازد. تيموتائوس بايد مرد خا باشد، مردي كه خدا را در ذهن انسانها تداعي ميكن و خدا را جلالميدهد.تيموتائوس در خدمت خود براي مسيح بايد از غرور (آيهشهوات بيفهم و مضر (آية4)، ناپاكي(آيه 5)، روح ناراضي (آيات،(8- 6،(9و دلبستگي <strong>به</strong> ثروت بگريزد (آيه.(10او بايد شخصيت مسيحي را در خود- ۴١ -
پرورش دهد،تنها چيزي كه با خود <strong>به</strong> آسمان ميبرد.دينداري، ايمان، محبت، صبر، تواضع.در اينجا اجزاي شخصيت مسيحي ذكر شدهاند:- ۴٢ -عدالت،مقصود از عدالت انصاف داشتن در روابط با ديگران است. دينداري يعني شبيه خدا بود. شايد ايمان را بتوانوفاداري يا وابسته بودن معنا كرد.محبت از دوست داشتن خا و يگر انسانها سخن ميگويد.استواري و تحمل در مشكلات است، و تواضع يعني طبع فروتن و مهربان داشتن.12:6صبر <strong>به</strong> معنايتيموتائوس نه تنها بايد برگيزد و پيروي نمايد، بلكه همچنين او بايد بجنگد. در اينجا واژة جنگيدن <strong>به</strong>معناي نبرد كردن نيست بلكه رقابت كردن. اين واژه بايد معنايي ميدان جنگ را در خود ندارد بلكه ميدان رقابت.مقصود از جنگ نيكويي ايمان، همان ايمان مسيحي است و رقابتي كه در آن نهفته. تيموتائوس بايد در اين مسابقهخوب بدود. او بايد حيات جاوداني را <strong>به</strong> دست آورد. البته مقصود اين نيست كه او بايد براي نجات بجنگد. چرا كهاو نجات را دارد، بلكه مقصود در اينجا اين است كه هر روزه در آن حيات جاوداني كه از آن او است زيستنمايد.تيموتائوس<strong>به</strong> هنگام ايمان آوردن <strong>به</strong> اين حيات جاوداني فرا خوانده شد.او همچنين اعتراف نيكو كرده درحضور گواهان بسيار. احتمالاً اين اشارهاي است <strong>به</strong> تعميد او، اگرچه شايد مقصود شهات ايمان او <strong>به</strong> عيني مسيحخداوند باشد.13:6اكنون پولس مسئوليت خطيري را برعهدة تيموتائوس ميگذارد، و اين كار را در حضور دو شاهد بزرگانجام ميدهد. <strong>اول</strong> اين مسئوليت در حضور آن خداي كه همه را زندگي ميبخشد <strong>به</strong> او سپرده ميشود. شايد پولس<strong>به</strong> هنگام نگارشاين ناو برايتيموتائوسميدانست كه شايد روزي زندگي خود را در راه اعترافنام خداوندعيسي فدا كند. اگر موضوع اين بود، پس براي اين جنگجوي جوان ين زخوب بود كه <strong>به</strong> ياد داشته باشد كه خداتنها كسي است كه هم را زندگي ميبخشد. حتي اگر انسانها ميتوانستند تيموتائوس با بكشند، با اين حال ايمان او<strong>به</strong> شخصي بود كه مردگان را برميخيزاند.دوم اينكه اين مسئوليت در حضور مسيح عيسي سپرده ميشود. او الگوي عالي اعتراف نيكو بود. او در پيشپنطيوس پيلاطس اعتراف نيكو نمود. گرچه شايد اين اشارهاي باشد <strong>به</strong> تمام سخنان و اعمال نجاتدهنده در حضوروالي روحي، اما شايد هم <strong>به</strong> طور خاص اشاره داشته باشد <strong>به</strong> سخن او در يوحنا:37:18«از اين جهت من متولدشدم و <strong>به</strong> جهت اين در جهان آمدم تا <strong>به</strong> راستي شهادت دهم، و هركه از راستي است سخن مرا ميشنود.»شهادت محكم و استوار براي تيموتائوس الگويي در شهادت دادن <strong>به</strong> راستي بود.14:6اينتيموتائوس مسئول بود كه اين وصيت را حفظ كند. برخي بر اين باورند كه اين عبارت اشارهاي است <strong>به</strong>جنگ نيكويي كه در بالا ذكر شد. ديگران ميگويند مقصود حفظ كردن تمام مسئوليتي است كه پولس در اين <strong>رساله</strong><strong>به</strong> تيموتائوس سپرده است. برخي ديگر اين توصيه را پيغام انجيل، يا مكاشفة خدا كه در كلام خدا عطا شده است،ميدانند. ما ميدانيم كه اين مسئوليت، حفظ كردن راستي ايمان مسيحي است.عبارت بيداغ و ملامت <strong>به</strong> تيموتائوس ربط دارد تا <strong>به</strong> وصيت. تيموتائوس بايد در حفظ كردن اين وصيت، بايدشهادتي را حفظ كند كه <strong>به</strong> داغ بوده و بيملامت باشد.
15:6ما در عهد جديد ميبينيم كه ظهور خداوند عيسي مسيح دائماً در حضور ايمانداران رخ داده است. وفاداري <strong>به</strong>مسيح در اين دنيا در داوري مسيح پاداش خواهد يافت. در عوض، اين پاداشها <strong>به</strong> هنگام بازگشت مسيح بررويزمين و برقراري پادشاهي او ظاهر خواهند شد و در آن هنگام پيامدهاي وفاداري و خيانت <strong>به</strong> طور واضح روشنخواهد شد.محققين كتاب مقدس هنوز نميتوانند <strong>به</strong> طور قطع بگويند كه آيا مرجع ضماير در اين آيه و آيةبعديخداي پدر است يا خداوند عيسي مسيح. <strong>به</strong> هر حال <strong>به</strong> نظر آيةمكاشفه1514:17<strong>به</strong> عيسي خداوند اشاره دارد، زيرا او دربا اطمينان شاه شاهان و رب الارباب ناميده شده است. از سويي ديگر <strong>به</strong> نظر آية<strong>به</strong> خداي پدر اشاره دارد.در هر صورت، <strong>به</strong> نظر معناي آية161516:6<strong>به</strong> طور خاصچنين است: هنگامي كه خداوند عيسي مسيح را براي سلطنت <strong>به</strong> زمينبازگردد، تمام انسانها در خواهند يافت كه او متبارك و قاد روحيد است. ظاهر او نشان خواهد كرد چه كسي ملكحقيقي است. در آن هنگام پولس <strong>به</strong> تيموتائوس چنين نوشت كه خداوند عيسي مطرود است و هنوز هم. اما روزيخواهد آمد كه بر همه مبرهن خواهد شد كه او شاه تمام كساني است كه سلطنت ميكنند و او ارباب تمام كسانياست كه همچون ارباب حكومت ميكنند.متبارك نه تنها <strong>به</strong> معناي كسي است كه شايستگي پرستش را دارد، بلكه كسي كه در خود كمال بركت را دارد.<strong>به</strong> هنگام ظاهر شدن مسيح، همچنين انسانها درخواهند يافت تنها خدا لايموت و فناناپذير است. يعنياينكه او تنها كسي است كه ذاتاً فناناپذير است. فناناپذيري فرشتگان امري است كه <strong>به</strong> آنها عطا شده، و ايمانداران<strong>به</strong> هنگام قيامت بدنهايي خواهند يافت كه فناناپذير است (<strong>اول</strong> قرنتيان 53:15؛ <strong>اول</strong> قرنتيان 15:54)، اما تنها خدا درذات خود فناناپذير است.سپس ميخوانيم خدا در نوري است كه نزديك آن نتوان شد. مقصود جلال روشن و نوراني است كه گردتخت خدا را احاطه كرده است. وضعيت انسان در مقابل اين جلال و شكوه محو خواهد شد. تنها كساني كه درمحبوب پذيرفته شده و در مسيح كامل شدهاند ميتوانند بدون اينكه آسيبي ببينند <strong>به</strong> خدا نزديك شوند.ذات واجب الوجود خدا مانع از آن ميشود كه انسان او را ببيند يا بتواند او را ببيند. در عهد عتيق، انسانهاتجليات خدا را مشاهده ميكردند كه ظهور الهي(<strong>The</strong>ophany)17:6ناميده شده است. اما در عهد جديد خدا كاملاً خودرا در شخص پسر محبوب خود، عيسي مسيح خداوند مكشوف ساخت.با اين حال، اين موضوع هنوز هم صحت دارد كه خدا را <strong>به</strong> چشم نميتوان ديد.اكرام و قدرت تا ابدالآباد تنها سزاوار اوست، و پولس مسئوليتهاي تيموتائوس را با اين اداي احترام پايانميدهد.پولس در آيات قبل <strong>به</strong> تفصيل در مورد كساني كه طمع ثروت دارند سخن گفت. در اينجا او <strong>به</strong>دولتمندان ميپردازد، تيموتائوس بايد <strong>به</strong> آنها امر فرمايد كه بلند پروازي نكنند. اين وسوسة ثروتمندان است. آنهاقشر كم درآمد جامعه را همچون بيفرهنگان و نافرهيختگان مينگرند. مسلماً اين صحت ندارد. ثروت بسيار داشتن- ۴٣ -
18:619:6در عهد عتيق نشان بركت خدا بود اما در عهد جديد چنين نيست. در حالي كه ثروت در شريعت نشاني از لطفالهي بود، در دورة جديد بركت بسيار رنج است.دولتمندان نبايد <strong>به</strong> ثروت ناپايدار اميد ببندند. ثروت اين قابليت را دارد كه بال در بياورد و بپرد. در حالي كهثروت بسيار در ظاهر امنيت ميآورد، اما حقيقت اين است كه تنها كلام خدا در اين دنيا اطمينان ميآورد.از اين رو دولتمندان ترغيب ميشوند <strong>به</strong> خداي زنده كه همه چيز را دولتمندانه براي تمتع <strong>به</strong> ما عطا ميكند،توكل كنند. يكي از بزرگترين دامهاي ثروت اين است كه دشوار است آن را داشت اما <strong>به</strong> آن توكل نكرد. درحقيقت اين نوعي بتپرستي است. اين انكاركننده اين حقيقت است كه خدا تنها كسي است كه همه چيز رادولتمندانه براي تمتع <strong>به</strong> ما عطا ميكند. اين عبارت اخير زندگي مجلل را محكوم نميكند، بلكه تنها ميگويد خدامنشأ شادي حقيقي است و ماديات نميتواند چنين چيزي ايجاد كند.<strong>به</strong> مسيحيان يادآوري ميشود كه ثروتي كه دارند از آن خودشان نيست، بلكه آنها ناظران بر آن هستند.آنها مسئول هستند كه از آن براي جلال خدا و براي سعادت برادران و خواهران خود سود جويند. آنها بايد ازثروت براي انجام اعمال صالحه استفاده كرده و با گشادهدستي در آن فقيران و نيازمندان را سهيم كنند.قاعده زندگي جان و سلي اين بود: «هركار خوبي كه ميتواني انجام ده، با تمام وسايلي كه در اختيار داري، باتمام روشهايي كه ميتواني، در هر مكاني كه ميتواني، در هر زماني كه ميتواني، <strong>به</strong> تمام مردم، تا هنگامي كهميتواني.»مقصود از گشادهدستي اين است كه او بايد اين آمادگي را داشته باشد كه هر جا كه خدا نشان داد از آناستفاده كند.اين آيه مؤكد اين حقيقت است كه ميتوانيم <strong>به</strong> گونهاي ثروت و ماديات را در اين زندگي <strong>به</strong> كار گيريمكه پاداش جاوداني خود را <strong>به</strong> دست آوريم. ميتوانيم اكنون پسانداز خود را در كار خدمت خداوند <strong>به</strong> كار بنديم،تا با اين كار براي خود اساس نيكو <strong>به</strong> جهت عالم آينده بنهيم. با اين كار <strong>به</strong> حيات جاوداني كه حيات واقعي استدست مييابيم.20:6 حال <strong>به</strong> توصيه پاياني پولس <strong>به</strong> تيموتائوس ميرسيم. او ترغيب ميشود از آن چيزي كه <strong>به</strong> او سپرده شدهاست محافظت <strong>به</strong> عمل آورد. احتمالاً مقصود آموزههاي راستين ايمان مسيحي است. در اينجا مقصود جانتيموتائوس يا نجات او نيست، بلكه حقيقت انجيل فيض خدا است. حقيقت مانند پول سپرده شده در بانك، <strong>به</strong>تيموتائوس سپرده شد تا از آن حفاظت نمايد، «كامل، جامع و بدون اينكه آسيبي <strong>به</strong> آن برسد.»او بايد از بيهوهگوييهاي حرام و از مباحثات معرفت دروغ اجتناب نمايد. بيهودهگوييهاي حرام يا وراجيكردن يعني سخن گفتن در مورد اموري كه مفيد نيستند.پولس ميدانست كه تيموتائوس با تعاليم بسياري مواجه خواهد شد كه در ظاهر حقيقت <strong>به</strong> نظر ميرسيدند امادر حقيقت مخالف مكاشفه مسيحي هستند. اسقف مول(Moule)مينويسد:- ۴۴ -
«گنوسيهاي زمان پولس ادعا ميكردند شاگردان خود را هدايت خواهند نمود تا <strong>به</strong> فراسوي يك ايماندار معموليگام بردارند، <strong>به</strong> سوي يك حلقة برتر كه در آنجا اسرار وجودي را در خواهند يافت، و با چنين معرفتي، از بردگيماده رهايي يافته، با آزادي در دنياي روح گام مينهند.»تيموتائوس بايد از تمام اين چيزها دوري ميكرد.مصداق اين عقيده را امروزه پيش از هر چيز در فرقههاي دروغيني همچون «دانش مسيحي»اين مكتب ادعا ميكند كه در شخصيت مسيحي باشيم و نيز معرفت حقيقي را داشته باشيم،ناميده شده است. اين نه مسيحيت است نه دانش!مشاهده ميكنيم .اما <strong>به</strong> دروغ چنينهمچنين اين آيه در مورد انواع علوم طبيعي كه امروزه در مدارس ما تدريس ميشود كاربرد دارد. در حقيقت،هيچ يافتة علمي درستي با كتاب مقدس تضا ندارد، زيرا اسرار علم توسط همان كسي در جهان قرار داده شد كهكتاب مقدس را نوشت، يعني خود خدا.اما بسياري از حقايق <strong>به</strong> اصطلاح علمي در حقيقت چيز ينيستندتئوريهاي اثبات نشده. هر فرضيهاي كه با كتاب مقدس در تضاد است بايد رد شود.21:6جزپولس پي برده بود كه مسيحيان با اين تعاليم غلط <strong>به</strong> بيراهه رفته و منحرف گشتهاند. اين آيات پايانيخطرات بزرگ نخ<strong>به</strong>گرايي، خردگرايي، مدرنيسم، ليبراليسم و هر اسم ديگري كه مسيح را ناديده ميانگارد، بر ماروشن ميسازد.فيض با تو باد. اين دعا از «ويژگيهاي» نگارش پولس است، زيرا تنها فيض خدا است كه ميتواند قوم او رادر «سختيها و تنگيها» حفظ نمايد. آمين- ۴۵ -