12.07.2015 Views

The First Epistle to Timothy — رساله اول به ... - Muhammadanism

The First Epistle to Timothy — رساله اول به ... - Muhammadanism

The First Epistle to Timothy — رساله اول به ... - Muhammadanism

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

<strong>رساله</strong><strong>اول</strong><strong>به</strong> تيموتائوس<strong>The</strong> <strong>First</strong> <strong>Epistle</strong> <strong>to</strong> <strong>Timothy</strong>تفسير کتاب مقدس برای ايمانداراننوشتهويليام مک دونالدwww.muhammadanism.orgFebruary 4, 2008Farsiاين كتاب ِ تفسيري <strong>به</strong> منظور درك مفاهيم ِ موجود در كتاب مقدس <strong>به</strong> رشته تحرير در آمده است.‏ درشيوهي نگارش اين كتاب سعي بر آن بوده است كه از اصول ِ صحيح فن تفسير <strong>به</strong>ره جسته و ضمن ِوفادار بودن <strong>به</strong> اصول تفسيرهمچنان متني ساده و روان را ارايه نمايد.‏ بنابراين ، كتاب ِ حاضر انتخابشايسته اي خواهد بود براي مطالعات انفرادي و گروهي ِ كتاب مقدس.‏Believer’s Bible CommentarybyWilliam MacDonaldThis is a Bible commentary that makes the riches of God’s Word clear and easy for you <strong>to</strong>understand. It is written in a warm, reverent, and devout and scholarly style. It is a good choice foryour personal devotions and Bible study.© 1995 by William MacDonald., Believer’s Bible Commentary,Thomas Nelson Publishers, Nashville, TN, pp. 2383.<strong>—</strong> All Rights Reserved <strong>—</strong>


مقدمه‏«اين <strong>رساله</strong> براي تيموتائوس مداركي مستند از اقتدار او ارائه ميدهد تا <strong>به</strong> عنوان نمايندة پولس رسول عملنمايد.‏ بنابراين غالب متن اين <strong>رساله</strong> در باب اعمال و زندگي شخصي خود تيموتائوس است.»‏<strong>—</strong>دي.‏ ادموند هيبرت(D. Edmond Hiebert)الف)‏ جايگاه منحصر <strong>به</strong> فرد در ميان كتب مقدسآن دسته از كساني كه كليسا را از داشتن رسالات شباني <strong>به</strong> عنوان رسالات اصيل پولس رسول محروم ميكننددر واقع <strong>به</strong> ايمان لطمه ميزنند.‏ از نظر ما مشكل آنها چندان در ‏«واژگان غيرپولسي»‏ نيست،‏ چرا كه اين <strong>رساله</strong>سرشار از واژههاي مورد استفاده پولس است.‏ سبك ادبي <strong>رساله</strong> پيش از هر چيز عقايد و تعاليم اين دسته از افراد رازير سؤال ميبرد.‏هر كس كه بدون چنين تصورات پيش پنداشته متن اين <strong>رساله</strong> را ميخواند آن را حقيقي،‏ زيبا و داراي قوتروحاني مييابد.‏ در حقيقت كساني كه اين <strong>رساله</strong> را از آن پولس نميدانند <strong>به</strong> هنگام مطالعه اين <strong>رساله</strong> اين احساسقوي در آنها شكل ميگيرد كه اجزاي نامههاي اصيل پولس در تار و پود اين كار <strong>به</strong> اصطلاح بينظير تنيده شدهاست!‏ <strong>به</strong> عنوان مثال،‏ ارنست رنان Renan) ،(Ernest محقق شكانديش فرانسوي قرن گذشته،‏ مينويسد:‏ ‏«برخي ازعبارات اين رسالات آن قدر زيبا هستند كه ناخودآگاه اين فكر <strong>به</strong> ذهن شخص خطور ميكند كه جعلكننده برخياز نوشتهجات اصيل پولس را در دست داشته و آنها را در نگارش جعلي خود <strong>به</strong> كار برده است.»‏چقدر پذيرفتن اين تعليم تقريباً‏ جهاني كليساي <strong>اول</strong>يه ساده است كه اين مكتوبات <strong>—</strong>پولس»‏ هستند!‏همه <strong>—</strong>‏«نوشتههاي اصيلدر <strong>اول</strong> تيموتائوس مكاشفات مهمي در مورد خدمات زنان،‏ نظم كليسا و مقامات كليسايي مييابيم.‏ اينكه مردخدا چگونه بايد زيست كند <strong>به</strong> وضوح در نمونة بسيار عالي خود پولس نشان داده شده است.‏ب)‏ نويسنده<strong>به</strong> مقدمة مبحث رسالات شباني و مقالة مربوط <strong>به</strong> نويسندة <strong>اول</strong> تيموتائوس مراجعه نمائيد.‏ج)‏ تاريخ نگارشتقريباً‏ تمام محافظهكاران اتفاقنظر دارند كه <strong>اول</strong> تيموتائوس <strong>به</strong> همراه تيطس كه اندكي پس از آن نوشته شده ودوم تيموتائوس كه پيش از مرگ پولس نوشته شده است،‏ از <strong>اول</strong>ين مكتوبات در باب شباني <strong>به</strong> شمار ميآيند.‏احتمالاً‏ اين <strong>رساله</strong> از يونان نوشته شده است.‏- ٢ -


پ)‏ كشيشان(25- 17:5)ت)‏ غلامان و ارباان(2-1:6)-6-7معلمان كذ<strong>به</strong> و دلبستگي <strong>به</strong> پولمسئوليتهاي پاياني تيموتائوس(10-3:6)(21-11:6)تفسيرسلامها 1.(2-1:1)1:1پولس پيش از هر چيز خود را رسول عيسي مسيح معرفي ميكند.‏ رسول شخصي است كه فرستاده شدهاست،‏ از اين رو پولس در اينجا فقط ميگويد كه خدا او را <strong>به</strong> كار خدمت انتخاب كرده است.‏ پولس اين <strong>رساله</strong> را<strong>به</strong> حكم نجاتدهندة ما خدا و مسيح عيسي خداوند كه اميد ما است نوشته بود.‏ اين موضوع خود مبين اين امراست كه پولس خود خدمت را <strong>به</strong> عنوان وسيلة امرار معاش برنگزيده است،‏ و نه انسانها او را بر اين كارگماشتهاند.‏ او يك دعوت مشخص از خدا داشت تا بشارت داده،‏ تعليم دهد و رنج ببيند.‏ در اين آيه،‏ خداي پدرنجاتدهندة ما ناميده شده است.‏ معمولاً‏ عهد جديد عيسي خداوند را نجاتدهنده ناميده است.‏ اما هيچ تناقضيوجود ندارد.‏ خدا نجاتدهندة تمام انسانها است چرا كه او براي نجات انسانها اشتياق دارد،‏ او پسر خود رافرستاد تا كار نجات را <strong>به</strong> انجام رساند،‏ و او <strong>به</strong> تمام كساني كه با ايمان عيسي خداوند را ميپذيرند حيات ابديميبخشد.‏ در حقيقت نجاتدهنده مسيح است چرا كه او بر روي صليب رفت و كاري كه لازم بود را انجام داد تاخدا <strong>به</strong> عدالت خود گناهكاران خدانشناس را نجات دهد.‏خداوند عيسي مسيح در اينجا امبد ما ناميده شده است.‏ اين موضوع تداعي كنندة كولسيان1:27است:‏ ‏«مسيحدر شما،‏ و اميد جلال»‏ تنها اميد ما در رسيدن <strong>به</strong> آسمان تنها در شخص و كار خداوند عيسي يافت ميشود.‏ درحقيقت،‏ تمام آينده روشني كه در كلام خدا <strong>به</strong> روي ما باز ميشود تنها <strong>به</strong> خاطر ارتباط ما با عيسي مسيح <strong>به</strong> ما تعلقميگيرد.‏همچنين توجه نماييد كه در افسسيان14:2مسيح سلامتي است،‏ و در كولسيان3:42:1او حيات ما است.‏ اينكهمسيح سلامتي ما است،‏ مشكل گناهكاران ما در گذشته را حل ميكند؛ و اينكه مسيح حيات ما است،‏ مشكل قدرتما در زمان حال را حل ميكند؛ و اينكه مسيح اميد ما است،‏ مشكل رهايي ما در آينده را حل ميكند.‏مخاطب اين نامه تيموتائوس است،‏ كسي كه در اينجا فرزند حقيقي پولس در ايمان ‏(در قلمرو ايمان)‏است.‏ اين موضوع بيانگر اين مهم است كه تيموتائوس توسط پولس،‏ و احتمالاً‏ <strong>به</strong> هنگام ديدار او او از لستره‏(اعمال(20- 6:14از لستره ايمان آورده بود ‏(اعمالنجات يافته است.‏ اما برداشت كلي از اعمال اين است كه تيموتائوس پيش از ديدار <strong>اول</strong> پولس(2- 1:16در اين مورد عبارت فرزند حقيقي در ايمان بدين معني است كه- ۴ -


تيموتائوس همان رفتارهاي روحاني و اخلاقي پولس را در خود داشت؛ او از فرزندان حقيقي پولس بود زيرا همانرفتار پولس را منعكس ميكرد.‏استاك(S<strong>to</strong>ck)ميگويد:‏ ‏«خوشا بحال خادم جوان مسيحي كه رهبرش چنين شخصي است،‏ و خوشابحالرهبر مسيحياي كه كولهبارش پر است از چنين فرزندان حقيقي.»‏معمولاً‏ تحيات آغازين رسالات عهد جديد ‏«فيض و سلامتي»‏ هستند.‏ در <strong>اول</strong> و دوم تيموتائوس،‏ تيطس و دوميوحنا اين تحيت اندكي وسيعتر شده است:‏ فيض،‏ رحم و سلامتي.‏ تمام اين رسالات خطاب <strong>به</strong> اشخاص نوشتهشدهاند و نه كليساها و اين خود توجيه كنندة افزودن واژه رحم ‏(رحمت)‏ است.‏فيض <strong>به</strong> معناي تمام منابع الهي است كه براي حيات و خدمت مسيحي ضروري ميباشد.‏ رحمت از حفاظتو مراقب دلسوزانه خدا نسبت <strong>به</strong> كساني كه چندان استوار نيستند سخن ميگويد.‏ سلامتي <strong>به</strong> معناي آرامشدرونياي است كه حاصل توكل كردن <strong>به</strong> خداوند است.‏ اين سه بركت از جانب خداي پدر و خداوند ما مسيحعيسي نازل ميشود.‏ الوهيت مسيح نيز در اين آيه در لفافه بيان شده است چرا كه پولس او را با پدر برابرميشمارد.‏ عبارت خداوند ما عيسي مسيح بر خداوندي مسيح تأكيد ميكند.‏ در حالي كه واژة ‏«نجاتدهنده»‏ بيستو چهار بار در عهد جديد تكرار شده اما واژه ‏«خداوند»‏در زندگي شخصي خود بكار گيريم.‏522بار آمده است.‏ مابايد قادر باشيم اين آمار و ارقام را.2مسئوليتي كه پولس <strong>به</strong> تيموتائوس ميسپاردالف)‏ مسئوليت در قبال خاموش ساختن معلمان كذ<strong>به</strong>(20-3:1)(11-3:1)3:1چنين <strong>به</strong> نظر ميرسد كه احتمالاً‏ پس از <strong>اول</strong>ين زنداني شدن پولس در روم،‏ او <strong>به</strong> همراه تيموتائوس ازافسس ديدن كرد.‏ هنگامي كه پولس عازم مكادونيه بود،‏ <strong>به</strong> تيموتائوس گفت براي مدتي در افس بماند.‏ و كلام خدارا تعليم داده و ايمانداران را از وجود معلمان كذ<strong>به</strong> آگاه سازد.‏ گويا پولس از مكادونيه <strong>به</strong> قرنس در جنوب سفرنمود،‏ و احتمالاً‏ از همان شهر اين نامه را براي تيموتائوس نوشت.‏ پولس در آية34:1چنين ميگويد:‏ ‏«همانگونه كهقبلاً‏ هنگامي كه عازم مكادونيه بودم گفتم در افسس بمان،‏ اكنون نيز ميگويم كه چنين كن.»‏ البته نبايد از اين آيهچنين برداشت كرد كه تيموتائوس <strong>به</strong> سمت شباني كليساس افس منصوب شده بود.‏ اين عبارت چنين چيزي را <strong>به</strong>ما نميگويد،‏ بلكه،‏ او مأموريتي موقتي در آنجا داشت،‏ و برخي از افراد را از تعليم دادن آموزههايي كه با ايمانمسيحي تضاد بودند و يا اينكه قصد داشتند <strong>به</strong> آنها بيافزايند منع ميكرد.‏ عمده تعاليم مورد بحث در اينجاشريعتگرايي و ناسيتيزم هستند.‏ هر چند تيموتائوس وسوسه ميشود از زير بار اين مشكلات بگريزد اما پولس <strong>به</strong>او ميگويد كه در آنجا بماند.‏همچنين تيموتائوس ترغيب ميشود كه <strong>به</strong> افسانهها و نسب نامههاي نامتناهي آنان توجه نكند.‏ مطمئناً‏دريافتن مقصود از افسانهها و نسبنامهها درا ينجا امري است محال.‏ برخي اين عقايد را با افسانههايي كه در ميانبرخي از معلمان يهودي شايع شده بود مرتبط ميدانند.‏ ديگران بر اين باورند كه آنها اشاراتي هستند <strong>به</strong> افسانهها و- ۵ -


5: 1نسلهاي ناستيكها.‏ جالب است كه بدانيم ويژگيهاي اين فرقههاي دروغين امروزه نيز چنين است.‏ داستانهايتخيلي بسياري در مورد مؤسسان مذاهب دروغين شايع شده است و در مورد مونيسم نسبنامه از جايگاه بسيارمهمي برخوردار است.‏چنين موضوعات بيارزشي تنها سؤال و ترديد در اذهان افراد ايجاد ميكند.‏ آنها آن تعمير الهي را كه در ايمانشكل ميگيرد را ايجاد نميكنند.‏ تمام نقشة نجات توسط خدا طراحي شده است،‏ كه نه شك و نه مباحثات را درذهن بر ميانگيزاند،‏ بلكه در قلب انسانها ايمان ايجاد ميكند.‏ اين افراد در جماعت افس نبايد توجه خود رامعطوف مفاهيم بيارزش همچون افسانهها و نسبنامهها سازند،‏ بلكه بايد خود را وقف حقايق عظيم ايمان مسيحيسازند،‏ كه بركتي براي انسانها <strong>به</strong> همراه داشته و ايمان در دل شخص خلق ميكند و نه ترديد.‏شايد مهمترين موضوع در اين آيه اين است كه مقصود از محكم،‏ شريعت موسي و يا ده فرمان نيست،‏بلكه مسئوليتي كه در آياتآية4 و 35بيان شده است.‏ اين موضوع پولس ميگويد كه هدف يا مسئوليتي كه <strong>به</strong>تيموتائوس سپرد،‏ اين نيست كه راست ديني ايجاد كند بلكه محبت از دل پاك و ضمير صالح و ايمان بيريا.‏همواره هنگامي كه انجيل فيص خدا بشارت داده ميشود اين چيزها نيز <strong>به</strong> دنبال آن ظاهر ميشوند.‏بدون ترديد محبت شامل محبت <strong>به</strong> خدا،‏ و ايمانداران و <strong>به</strong> طور كل <strong>به</strong> دنيا است.‏ اين مبحث بايد از دل پاكبجوشد.‏ اگر درون شخصي ناپاك باشد،‏ <strong>به</strong> ندرت محبت حقيقي مسيحي از آن جاري ميشود.‏ اين مبحبت بايدحاصل ضمير صالح باشد،‏ يعني ضميري كه از تخلف بر عليه خدا و انسانها عاري باشد.‏ سرانجام،‏ اين مبحث بايدماحصل ايمان بيريا باشد،‏ يعني ايماني كه نقابي بر چهره ندارد.‏تعاليم غلط هيچگاه چنين ثمراتي كه پولس ذكر ميكند <strong>به</strong> همراه ندارند،‏ و مسلماً‏ آنها هيچگاه ماحصلافسانهها و نسبنامههاي بيپايان نيستند!‏ اين تعليم فيض خدا است كه دلي پاك،‏ ضمير صالح و ايمان بيريا ايجادميكند،‏ و اينها خود <strong>به</strong> محبت منتج ميشوند.‏همراه دارد؟6:1سنگ محكي براي تمام تعاليم حقيقي در مقابل ما ميگذارد،‏ <strong>به</strong> عبارتي آيا اين تعليم چنين پيامدهايي <strong>به</strong>برخي از اين چيزها منحرف گشتهاند،‏ <strong>به</strong> عبارتي،‏ از قلبي پاك،‏ يك ضمير صالح و ايماني بيريا.‏ عبارتتوجه نمودهاند يا ميتواند <strong>به</strong> اين معنا باشد كه آنها <strong>به</strong> اشتباه هدفگيري كردهاند و يا اينكه هدف را گم كردهاند.‏بدون ترديد مقصود در اينجا مفهوم <strong>اول</strong> نيست.‏ بحث بر سر اين نيست كه اين افراد سعي ميكردند <strong>به</strong> اين چيزهابرسند؛ و نه آنها اين چيزها را هدف خود قرار داده بودند.‏ در نتيجه آنها <strong>به</strong> بيهودهگويي توجه نمودهاند.‏ موعظة آنهابيهدف بود؛ نميتوانست انسانها را مقدس سازد.‏پولس در اين <strong>رساله</strong> مكرراً‏ از واژة برخي استفاده ميكند.‏ هنگامي كه او <strong>اول</strong> تيموتائوس را مينوشت،‏ اينمعملان كذ<strong>به</strong> در كليسا در اقليت بودند.‏ هنگامي كه <strong>به</strong> رسالة دوم تيموتائوس ميرسيم،‏ ميبينيم كه واژة ‏«بعضي»‏ديگر چندان جايگاه بارزي در متن ندارد.‏ وزنة قدرت تغيير كرده بود.‏ انحراف بسيار وسيعتر شده بود و گويا اقليت<strong>به</strong> اكثريت تبديل شده بود.‏- ۶ -


7:18:1معملان دروغيني كه در آية قبلي بدان اشاره شد،‏ يهوديگرايي بودند كه در صدد در آميختن يهوديت ومسيحيت،‏ شريعت و فيض بودند.‏ آنها ميگفتند كه ايمان <strong>به</strong> مسيح براي نجات كفايت نميكند.‏ آنها اصرارميورزيدند كه مردان بايد ختنه شوند و در ديگر امور شريعت موسي را نگاه دارند.‏ آنها بر اين باور بودند كهشريعت قاعدة زندگي ايماندار است.‏اين تعليم غلط همواره در تاريخ كليسا حضور داشته است و اين آفتي است كه امروزه نيز در <strong>به</strong> انحرافكشاندن مسحيت بسيار موفق بوده است.‏ شكل امروزي اين تعليم <strong>به</strong> ما ميگويد گرچه ايمان <strong>به</strong> مسيح براي نجاتلازم است،‏ اما شخص بايد تعميد يابد،‏ <strong>به</strong> عضويت كليسا در آيد،‏ يا شريعت را نگاه دارد،‏ يا توجه نمايد،‏ يا ده يكبدهد،‏ يا برخي از اين قبيل اعمال نيكو را انجام دهد.‏ آن دسته از كساني كه اين شريعتگرايي مدرن را تعليمميدهند از درك اين موضوع ناكام ماندهاند كه نجات با ايمان <strong>به</strong> مسيح مسير ميشود بدون اعمال و شريعت.‏ آنهادر نيافتهاند كه عمل صالح پيامد نجات است و نه علت.‏ هيچ انساني با انجام اين اعمال نيكو مسيحي نميشود،‏بلكه او اين اعمال نيكو را انجام ميدهد چون او مسيحي است.‏ آنها نميبينند كه مسيح،‏ و نه شريعت،‏ قاعدة زندگيايماندار است.‏ آنها از درك اين موضوع غافل هستند كه انسان نميتواند بدون اينكه زير لعنت باشد زير شريعتقرار گيرد.‏ شريعت تمام كساني را كه نتوانند احكام مقدس آن را بجا آورند <strong>به</strong> مرگ محكوم ميكند و از آنجايي كههيچ انساني قادر نيست شريعت را <strong>به</strong> طور كامل بجا آورد.‏ همه <strong>به</strong> مرگ محكوم هستند.‏ اما مسيح ايمانداران را ازلعنت شريعت رهانيد چرا كه او براي ما لعنت شد.‏پولس رسول ميگويد كه اين معلمان خود خواندة شريعت نه آنچه خود ميگويند را ميفهمند و نه آنچه كهخود مورد تأكيد قرار ميدهند.‏ آنها نميتوانستند <strong>به</strong> طور عاقلانه از شريعت سخن بگويند زيرا آنها هدف از اعطايشريعت و يا ارتباط ميان ايماندار و شريعت را در نيافته بودند.‏پولس <strong>به</strong> طور واضح ميگويد كه شريعت <strong>به</strong> خودي خود شكلي ندارد.‏ ‏«شريعت مقدس است و حكممقدس و عادل و نيكو»‏ ‏(روميان.(12:7اما شريعت بايد برحسب شريعت <strong>به</strong> كار گرفته شود.‏ هيچگاه شريعت <strong>به</strong>عنوان وسيلهاي براي نجات اعطا شده است ‏(اعمال ‎39:13‎؛ روميان ‎20:3‎؛ غلاطيان ‎21،16:2‎؛استفادة 3:11).برحسب شريعت از شريعت اين است كه آن را براي محكوميت گناه در موعظه و تعليم <strong>به</strong> كار گرفت.‏ آن نبايدوسيلهاي براي نجات و يا قانون زندگي تلقي شود.‏گاي كينگ(Guy King)9:1خاطرنشان ساخته است كه شريعت <strong>به</strong> ما سه درس ميدهد:‏ ‏«ما بايد،‏ ما نداريم،‏ مانميتوانيم».‏ هنگامي كه شريعت كار خود را در زندگي گناهكار انجام ميدهد،‏ سپس آن شخص آماده است تا نزدخدا فرياد برآورد:‏ ‏«اي خداوند،‏ با فيض خود مرا نجات بده!»‏ كساني كه تعليم ميدهند شريعت براي نجات ياتقديس ضروري است ثبات ندارد.‏ آنها ميگويند اگر شخصي مسيحي شريعت را زير پا بگذارد،‏ مجازاتش مرگنيست.‏ اين موضوع اقتدار شريعت را ثابت نميكند.‏ شريعت بدون مجازات چيزي نيست جز اندرز نيكو.‏شريعت <strong>به</strong> جهت عادل موضوع نميشود.‏ اگر شخصي عادل است،‏ ديگر <strong>به</strong> شريعت نيازي ندارد.‏ در موردشخص مسيحي نيز چنين است.‏ هنگامي كه او با فيض خدا نجات مييابد،‏ ديگر نيازي نيست كه براي يك زندگي- ٧ -


؛‎1‎مقدس زير ده فرمان قرار گيرد.‏ ترس از مجازات نيست كه زندگي مسيحي را مقدس ميسازد،‏ بلكه محبت <strong>به</strong>نجاتدهنده كه در راه ما بر روي جلبت جان خود را نهاد.‏پولس <strong>به</strong> توصيف افرادي كه شريعت براي آنها عطا شد ميپردازد.‏ بسياري از مفسران كتاب مقدس خاطرنشانساختهاند كه ميان اين توصيف و خود ده فرمان ارتباط تناتنگي وجود دارد.‏ ده فرما <strong>به</strong> دو بخش تقسيم شده است:‏چهار فرمان <strong>اول</strong> در مورد وظيفة انسان نسبت <strong>به</strong> خدا است ‏(الهي)،‏ در حالي كه شش فرمان ديگر در مورد مسئوليتدر قبال همسايه است ‏(عدالت).‏ عبارات بعدي <strong>به</strong> نظردر مورد قسمت <strong>اول</strong> ده فرمان است:‏ براي سركشان و طاغيانو بيدينان و گناهكاران و ناپاكان و حرامكاران....10:111:1عبارت قاتلان مردم با فرمان ششم مرتبط است:‏ قتل مكن.‏ دراينجا مقصود از قاتلان مردم،‏ قاتلان است،‏ و نه كساني كه برحسب اتفاق و ناخواسته ديگران را كشتهاند.‏واژههاي زانيان و لواط توصيفكنندة نا همجنس خواهان و همجنس بازان است.‏ اينها با فرمان هممرتبط هستند:‏ ‏«زنا مكن».‏ واژة مردم دزدان با فرمان هشتم مرتبط است:‏ ‏«دزدي مكن»‏ دروغگويان و قسم دروغخوران با فرمان نهم مرتبط هستند:‏ ‏«بر همساية خود شهادت دروغ مده».‏عبارت آخر ‏«و براي هر عمل ديدرگي كه برخلاف تعليم صحيح باشد»‏ مستقيماً‏ با فرمان دهم در ارتباطنيستند.‏ بلكه <strong>به</strong> نظر بازنگرياي <strong>به</strong> تمام فرامين است و در واقع آنها را خلاصه ميكند.‏بسيار دشوار است كه <strong>به</strong> طور قطع بگوييم اين آيه با مطالب آيات قبل مرتبط باشد.‏ شايد مقصود اينباشد كه آموزة عميقي كه در آيةآيات1010-8ذكر شد برحسب انجيل است و يا شايد بدين معنا باشد كه پولس آنچه دردر مورد شريعت گفته است همه كاملاً‏ مطابق با انجيلي است كه او بشارت داده است و يا شايدمقصود اين باشد كه هر آنچه پولس در آيات10- 3در مورد معلمان كذ<strong>به</strong> گفته است بر طبق پيغام انجيل است.‏ درحالي كه درست است كه انجيل پرجلال است،‏ اما تأكيد در اينجا بر اين حقيقت قرار دارد كه انجيل <strong>به</strong> طرزفوقالعادهاي جلال ‏(ترجمة تحتالفظي پرجلال)‏ خدا را بيان ميكند.‏ انجيل <strong>به</strong> ما ميگويد كه چگونه همان خداييكه قدوس،‏ عادل و منصف است از سويي ديگر خداي فيض،‏ رحمت و محبت نيز است.‏ محبت او آن چيزي كهقدوسيت او ايجاب ميكند را فراهم ميكند؛ حال كساني كه خداوند عيسي را ميپذيرند حيات جاوداني مييابند.‏اين انجيلي است كه <strong>به</strong> پولس رسول سپرده شده بود.‏ كانون توجه آن خداوند عيسي مسيح جلال يافته است و<strong>به</strong> انسانها ميگويد كه او نه تنها نجاتدهنده بلكه خداوند نيز است.‏ب)‏ شكرگزاري براي فيض حقيقي خدا(17-12)‎12:1‎پولس در عبارات قبل از معلمان كذ<strong>به</strong>اي كه در صدد تحميل شريعت بر ايمانداران افس بودند سخنگفت.‏ حال او ايمان آوردن خود را <strong>به</strong> ياد ميآرود.‏ ايمان او نيز ماحصل نگاه داشتن شريعت نبود،‏ بلكه فيض خدا،‏پولس مرد عادلي نبود بلكه سر دسته گناهكاران،‏ آيات17-12<strong>به</strong> نظر تجربة خود پولس در استفادة مشروع ازشريعت را <strong>به</strong> تصوير ميكشد.‏ شريعت براي او راه نجات نبود،‏ بلكه وسيلهاي براي محكوميت گناه.‏- ٨ -


پيش از هر چيز او <strong>به</strong> شكرگزاري از عيسي مسيح <strong>به</strong> خاطر فيض پرتوان او ميپردازد.‏ تأكيد بر اين نيست كهپولس طرسوسي براي خداوند چه كرد بلكه بر آن چيزي كه خداوند براي او انجام داد،‏ پولس هيچگاه نميتوانستفراموش كند كه خداوند عيسي نه تنها او را نجات داد بلكه او را امين شمرد،‏ او را <strong>به</strong> خدمت خود گماشت.‏شريعت هيچگاه نميتوانست چنين فيضي از خود نشان دهد.‏ بلكه،‏ شرايط دشوار آن گناهكاري همچون سوس را<strong>به</strong> مرگ محكوم ميكرد.‏بود.‏- ٩ -13:1اين آيه <strong>به</strong> طور واضح <strong>به</strong> ما ميگويد كه پولس قبل از محكوميت خود ده فرمان زير را زير پا گذاشتهاو ميگويد كه سابقاً‏ او كفرگو و مضر و سقطگو بود.‏او در مورد مسيحيان و رهبرآنها،‏ عيسي سخنانشريرانهاي ميگفت.‏ او <strong>به</strong> عنوان مضر مسيحيان را <strong>به</strong> قتل ميرساند زيرا گمان ميكرد اين فرقة جديد تهديدي براييهوديت <strong>به</strong> شمار ميرود.‏ او براي انجام نقشههاي خود بر عليه مسيحيان خشونت اعمال كرده و اعمال شرمآوريانجام ميداد.‏ گرچه در متن انگليسي چندان واضح نيست،‏ اما در سه واژة كفرگو،‏ مضر و سقطگو يك سير صعوديشرارت ميتوان مشاهده نمود.‏ گناه <strong>اول</strong> تنها با سخن سر و كار دارد.‏ گناه دوم نشاندهندة شكنجه و آزار ديگران <strong>به</strong>خاطر اعتقادات مذهبي آنان است.‏ گناه سوم مفهوم قساوت و بدرفتاري را در خود دارد.‏اما پولس رحم يافت.‏ او مجازاتي را كه مستحق او بود را متحمل نشد زيرا كه آنها در جهالت در بيايمانيكرد.‏ او <strong>به</strong> هنگام جفا رساندن بر مسيحيان گمان ميبرد كه خدا را خدمت ميكند.‏ از آنجايي كه مذهب اجداد اوپرستش خداي حقيقي را <strong>به</strong> او تعليم ميداد،‏ او <strong>به</strong> اين نتيجه رسيده بود كه ايمان مسيحي برخلاف يهود عهد عتيقاست.‏ او با تمام غيرت و توان خود در صدد بود با كشتن مسيحيان خد ارا تكريم نمايد.‏بسياري بر اين باورند كه غيرت و اشتياق و صداقت براي خدا بسيار مهم هستند.‏ اما پولس <strong>به</strong> ما نشان ميدهدكه غيرت كافي نيست.‏ در حقيقت اگر،‏ مردي در اشتباه است غيرت او اشتباهات او را بيشتر ميكند.‏ هرچه بيشترغيرت داشته باشد،‏ بيشتر زيان ميرساند!‏نبودگفت.‏14:1پولس نه تنها از مجازاتي كه سزاوار آن بود گريخت ‏(رحمت)،‏ بلكه محبتي بينهايت ديد كه سزاوار آن‏(في ض ). هر جا كه گناه او زيادتر شد،‏ فيض خدا نيز بسيار افزونتر شد ‏(روميان 20:5)15:1اين حقيقت كه فيض خداوند بيهود بر پولس قرار نگرفته بود در اين عبارت كاملاً‏ مشهود است:‏ ‏«با ايمان ومحبتي كه در مسيح عيسي است».‏ فيضي كه بر پولس قرار گرفته بود با ايمان و محبتي كه در مسيح عيسي است،‏همراه بود.‏ مسلماً‏ اين عبارت بدان معنا است كه همانگونه كه فيض از سوي خداوند است،‏ ايمان و محبت هم ازاو سرچشمه ميگيرد.‏ اما هنگامي اين موضوع براي ما روشنتر خواهد شد كه پي ببريم فيض خدا نه تنها از سويپولس رد نشد،‏ بلكه او با توكل بر خداوند عيسي و با محبت <strong>به</strong> اين مبارك كه قبلاً‏ از او تنفر بود <strong>به</strong> فيض او پاسخاين <strong>اول</strong>ين سخن امين از ‏«سخنان امين»‏ در رسالات شبان است.‏ اين سخن امين است زيرا كلام خداست،‏او كه نه ميتواند اشتباه كند و نه دروغ بگويد.‏انسانها ميتوانند با اعتماديبيچون و چرا اين عبارت را باورنمايند.‏ در حقيقت،‏ باور نداشتن آن غيرمعقول و نابخردانه است.‏ اين حقيقت لايق قبول تام است زيرا در مورد همهكاربرد دارد،‏ آنچه كه خدا براي همه انجام داده را بيان ميكند،‏ و هدية نجات را براي همه <strong>به</strong> ارمغان ميآورد.‏


مسيح عيسي تأكيدي است بر الوهيت خداوندمان.‏كسي كه از آسمان <strong>به</strong> زمين آمد ابتدا خدا- ١٠ -بود و ‏(مسيح)‏سپس انسان ‏(عيسي).‏ از ليت نجاتدهنده در عبارت <strong>به</strong> اين دنيا آمد مشخص است بيت لحم آغاز وجود او نبود.‏ اواز ازل با خداي پدر ساكن بود،‏ اما همچون انساني براي مأموريت خاصي پا <strong>به</strong> اين جهان گذاشت.‏ تاريخ بر اينحقيقت كه او <strong>به</strong> اين جهان آمد شهادت ميهد.‏ چرا او آمد؟ تا گناهكاران را نجات بخشد.‏ او نيامد تا انسانهايخوب را نجات بخشد ‏(گرچه انسان خوبي هم نبود!)‏ و نه آناني را كه شريعت را <strong>به</strong> طور كامل نگاه ميدارند نجاتبخشد ‏(گرچه كسي نبود كه شريعت را <strong>به</strong> طور كامل نگاه دارد!)‏اينجا ما <strong>به</strong> عمق تفاوت ميان مسيحيت و ديگر تعاليم پي ميبريم.‏ مذاهب دروغين <strong>به</strong> انسان ميگويند كه اوميتواند كاري انجام دهد تا رضايت خدا را جلب كند.‏ انجيل <strong>به</strong> انسان ميگويد كه او گناهكار است،‏ او گم شدهاست،‏ قادر نيست خود را نجات بخشد،‏ و تنها راه رسيدن <strong>به</strong> <strong>به</strong>شت براي او عمل نيابتي خداوند عيسي بر رويصليب است.‏تعليم شريعتي كه پولس در آيات قبل شرح دادنفس را پرورش ميدهد.‏شريعت آن چيزي را كهانسان انتظار دارد را <strong>به</strong> وي ميگويد،‏ يعني اينكه او خود ميتواند <strong>به</strong> نجات خويش نائل شود.‏ اما انجيل تأكيد ميكندكه تمام جلال كار نجات يابد تنها <strong>به</strong> مسيح داده شود،‏ و اينكه انسان كاري نميكند جز گناه كردن،‏ و تنها خداوندعيسي نجات ميبخشد.‏روح خدا پولس را <strong>به</strong> جايي هدايت نمود كه پي برد او بزرگترين گناهكار است،‏ يا برخي آن را چنين ترجمهكردهاند:‏ ‏«پيشكسوت گناهكاران».‏ اگر او بزرگترين گناهكاران نبود،‏ پس مطمئناً‏ او در رديف <strong>اول</strong> قرار ميگرفت.‏توجه نماييد كه عنوان ‏«بزرگترين گناهكار»‏ <strong>به</strong> انساني كه در بتپرستي و يا بيبند و باري سبقت ميگيرد نسبتداده نميشود،‏ بلكه <strong>به</strong> انسان بسيار مذهبي،‏ كسي كه در يك خانوادة راست دين يهودي پرورش يافته است!‏ گناه اوتعليمي بود؛ او كلام خدا در مورد شخصيت و كار خداوند عيسي مسيح را نميپذيرفت.‏بزرگترين گناه است.‏همچنين بايد توجه نمود كه او ميگويد كه من بزرگترينآنهامقدسين كساني هستند كه گناهكار بودن خود را هيچگاه فراموش نميكنند.‏در <strong>اول</strong> قرنتياندر افسسيان<strong>اول</strong>9:15‏(كه حدود سال578:3تيموتائوس‏(كه حدود سال6010:1هستم نه‏«بودم»‏بلكه هستم.‏نپذيرفتن پسر خداروحانيترينم نوشته شده است)،‏ پولس خود را ‏«كهترين رسولان»‏ مينامد.‏ سپسم نوشته شده است)‏ خود را ‏«كمتر از كمترين همة مقديس»‏ مينامد.‏ حال دركه چند سال بعد نوشته شد،‏ خود را بزرگترين گناهكار مينامد.‏پيشرفت پولس در فروتني مسيحي را شاهد هستيم.‏بود.‏ترجمة داربي(Darby)اينجا ما خلاصهاي ازاز عبارت ‏«كه من بزرگترين آنها هستم»‏ چنين است ‏«كه من <strong>اول</strong>ين آنها هستم».‏ گوييچنين <strong>به</strong> نظر ميرسد كه او بدترين گناهكاري است كه تا كنون زندگي كرده،‏ اما او <strong>اول</strong>ين گناهكار از امت اسرائيل<strong>به</strong> بياني ديگر،‏ ايمان آوردن اوسايهاي از ايمان آوردن است اسرائيل در آينده است.‏او طفل سقط شده بود‏(<strong>اول</strong> تيموتائوس 8:10)، چرا كه او پيش از قوم خود اسرائيل تولد تازه يافت همانگونه كه او با مكاشفة مستقيم ازآسمان و جدايي از دخالت انسان ايمان آورد،‏ شايد بقيت اسرائيل نيز در دورة مصيبت عظيم چنين نجات بيابند،‏ <strong>به</strong>نظر ميرسد كه اين تفسير با واژههاي ‏«<strong>اول</strong>»‏ و ‏«نمونه»‏ در آية16تأييد ميشود.‏


16:11اين نشان ميدهد كه چرا پولس رحمت يافت.‏ چنين شد تا او حلم عيسي مسيح در او ظاهر شود.‏درست است كه او بزرگترين گناهكار بود،‏ اما اكنون فيض خستگيناپذير خداوند را ظاهر ميسازد.‏ همانگونه كهويليام كلي(William Kelly)گفته است،‏ ‏«او نمونة زنده و ظاهركنندة محبت الهي است كه وراي خشنترين اعمالظاهر ميشود،‏ و حلم الهي كه خصومت بي وقفه و بيثبات را از پاي در ميآورد.»‏پولس يك نمونه بود.‏ در صنعت چاپ،‏ نمونه <strong>به</strong> منزلة <strong>اول</strong>ين نمونة چاپي است.‏ ايمان آوردن پولس نيزنمونهاي از ايمان اسرائيل خواهد بود،‏ هنگامي كه نجات دهندهاي از جهيون ظاهر خواهد شد ‏(روميان(26:1117:1اين آيه در مفهوم كليتر بدين معناست كه نااميدي جايي ندارد،‏ مهم نيست كه چقدر شرير باشند.‏ آنهاميتوانند خود را چنين تسلي دهند كه از آنجايي كه خداوند بزرگترين گناهكار را نجات داده است،‏ آنها نيزميتوانند با توجه <strong>به</strong> فيض و رحمت بيابند.‏ آنها با ايمان آوردن <strong>به</strong> او وارث حيات جاوداني خواهند بود.‏پولس با انديشيدن <strong>به</strong> رفتار خارقالعادة خدا با او در فيض،‏ ناگهان اين سرود حمد را سر ميدهد.‏ دشواربتوان دريافت كه مخاطب او در اينجا خداي پدر است يا خداوند عيسي.‏ عبارت پادشاه سرمدي در اينجا <strong>به</strong> نظر <strong>به</strong>خداوند عيسي اشاره دارد زيرا او ‏«شاه شاهان،‏ رب الارباب»‏ ناميده شده است ‏(مكاشفه.(16:19با اين حال <strong>به</strong> نظرمي‹سد واژة ناديده <strong>به</strong> پدر اشاره داشته باشد،‏ چرا كه خداوند عيسي با چشمان انساني قابل رؤيت بود.‏ اين حقيقتكه ما نميتوانيم تشيخيص دهيم كه كدام يك از شخصيتهاي الوهيت در اينجا مدنظر است خود مبين برابريمطلق آنها است.‏پادشاه سرمدي در اينجا باقي ‏(فناناپذير)‏ ناميده شده است.‏ اين خود نشان دهندة ماهيت فسادناپذير وفناناپذيراست.‏ ماهيت خدا ناديده است.‏ انسان در عهد عتيق جلوههايي از خدا را ديد،‏ و خداوند عيسي خدا را <strong>به</strong> شكليقابل رؤيت بر ما آشكار ساخت،‏ اما اين حقيقت همواره <strong>به</strong> قوت خود باقي است كه خدا براي چشمان انسان قابلرؤيت نيست.‏ سپس خداي حكيم وحيد را پيش رو داريم.‏ تحليل آخر اينكه،‏ تمام حكمت از سوي خدا سرچشمهميگيرد ‏(يعقوب.(5:1وپ)‏ اعلام مجدد مسئوليت تيموتائوس(20-18:1)18:1ترديدي نيست وصيتي كه در اينجا از آن سخن <strong>به</strong> ميان آمده است،‏ مسئوليتي است كه پولس در آيات35<strong>به</strong> تيموتائوس سپرده است،‏ اينكه معلمان دروغين را توبيخ نمايد،‏ پولس براي اينكه فرزند خود تيموتائوس راترغيب نمايد شرايطي كه او را <strong>به</strong> خدمت مسيحي هدايت كرد را <strong>به</strong> او يادآوري ميكند.‏<strong>به</strong> نظر مقصود از عبارت برحسب نبوتهايي كه سابقاً‏ بر تو شد،‏ اين است كه هنگامي كه پولس قبلاً‏تيموتائوس را ملاقات كرده بود،‏ نبياي از ميان كليسا برخاسته بود و اعلان كرده بود كه بايد تيموتائوس در خدمتخداوند <strong>به</strong> كار گرفته شود.‏ نبي سخنگوي خدا بود و در مورد برخي از اعمال خاص از خدا مكاشفاتي مييافت،‏ واين مكاشفات را با كليسا در ميان ميگذاشت.‏ تيموتائوس جوان با سخنان نبوتي براي خدمت جدا شده بود و نقش- ١١ -


19:1آيندة او <strong>به</strong> عنوان خادم عيسي مسيح آشكار شده بود.‏ اگر او وسوسه ميشد كه دلسرد شده و يا در كار خداوندنااميد شود،‏ بايد اين نبوتها را <strong>به</strong> ياد ميآورد و بدين سان براي جنگ نيكوي ايمان برانگيخته ميشد.‏او در اين نبرد بايد ايمان و ضمير صالح را نگاه دارد.‏ تنها كافي نيست كه از نظر تعليمي ايمان مسيحيدرستي داشته باشد،‏ ممكن است شخص بسيار راست دين باشد،‏ اما ضمير صالح نداشته باشد.‏هاميلتون اسميت(Hamil<strong>to</strong>n Smith)20:1مينويسد:‏‏«آن دسته از افرادي كه در انظار همگان عطاي خاصي مييابند،‏ بايد آگاه باشند كه مبادا در بحبوحة مشغلههايدائمي،‏ بشارتهاي هميشگي و خدمات عمومي در ميان انسانها راز زندگي در خدا ترسي را در حضور خداناديده انگارند.‏ آيا كتاب مقدس <strong>به</strong> ما هشدار نميدهد كه ممكن است با بلاغت و شيوايي بسيار موعظه نماييم،‏ اماچيزي نباشيم؟ آن چيزي كه براي خدا ثمر ميآورد،‏ و در روز واپسين پاداش درخشاني خواهد داشت،‏ زندگي درخداترسي است كه از آن خدمات حقيقي جاري ميشود.‏برخي از افراد در روزگار پولس ضمير صالح را از خود دور كرده بودند و از اين رو در ايمان دچار شكستهكشتي ‏(كشتي شكستگي)‏ شده بودند.‏ آنها <strong>به</strong> دريانورد احمقي تشبيه شدهاند كه قطبنماي خود را <strong>به</strong> درون دريامياندازد.‏آنهايي كه دچار كشتي شكستگي ايمان شده بدوند ايمانداران حقيقي بودند،‏ اما ضمير صالح را حفظ نكردهبودند.‏ زندگي مسيحي آنان همچون كشتي مجللي عازم دريا شد،‏ اما بجاي اينكه با پرچمي افراشته و محمولهاي پر<strong>به</strong> بندر باز گردند،‏ آنها <strong>به</strong> صخرهها برخوردند و غرق شدند و براي خود شرمندگي <strong>به</strong> بار آوردند.‏ما نميدانيم كه هيمينائوس و اسكندر همان كساني هستند كه در دوم تيموتائوسذكر 4:4 و 17:2شدهاند و نيز از هويت كفر آنان چيزي نميدانيم.‏ تنها چيزي كه ميدانيم اين است كه آنها ضمير صالح را تركنموده و كفر گفتند.‏ <strong>به</strong> نظر در عهد جديد كفر گفتن هميشه <strong>به</strong> معناي اهانت <strong>به</strong> خدا نيست.‏ بلكه همچنين برايتوصيف ايراد سخنان شرارت بار و فحشآميز بر عليه دگير ايمانداران نيز <strong>به</strong> كار رفته است.‏ همچنين ميتواند برايتوصيف زندگي اين افراد و نيز سخنان آنها <strong>به</strong> كار رفته باشد.‏ ترديدي نيست كه آنها با شكسته شدن كشتي ايمانشانباعث شدهاند ديگران <strong>به</strong> طريق حقيقت اهانت كنند،‏ و بدينسان زندگي آن تبديل شده <strong>به</strong> كفر هميشه زنده.‏تجر<strong>به</strong> آنان همچون يك تراژدي مسيحيان درخشان و مؤثر است كه از مسير اصلي منحرف شده و ضميرصالح آنها را سركوب نموده است.‏پولس رسول ميگويد كه او اين مردان را <strong>به</strong> شيطان سپرده است.‏ برخي از محققان در اين عبارات اشارهايكوچك <strong>به</strong> اخراج از كليسا يافتهاند.‏ آنها چنين برداشت كردهاند كه پولس اين دو شخص را از كليساي محلي اخراجكرد،‏ تا اين عمل باعث تو<strong>به</strong> و احيا مشاركت آنان با خداوند و قوم او شود.‏ مشكل اين ديدگاه اين است كه اخراجاز كليسا بر عهدة كليساي محلي بود و نه يك رسول.‏ در اقرتيانقرنتيان توصيهم يكند چنين كاري بكنند.‏5پولسس فرد زناكار را اخراج نميكند،‏ بلكه <strong>به</strong>تفسير مهم ديگر از اين عبارت اين است كه سپردن <strong>به</strong> شيطان قدرتي بود كه تنها <strong>به</strong> رسولان عطا شده بود وامروزه ديگر كسي چنين قدرتي ندارد چون ديگر رسولي نداريم.‏ بر طبق اين ديدگاه،‏ رسولان قدرت داشتند فرد- ١٢ -


گناهكار را <strong>به</strong> شيطان بسپارند تا دچار رنجهاي جسمي شود،‏ و يا در نهايت بميرد،‏ <strong>به</strong> مانند حنانيا و سفيره ‏(اعمال.(11-1:5پر واضح است كه در اينجا انضباط <strong>به</strong> قصد احيا صورت ميگيرد تا تأديت شده ديگر كفر نگويند.‏مسأله بر سر لعنت كردن نيست بلكه تنبيه آن افراد.‏الف)‏ دربارة دعا.3تعاليمي در باب حيات كليسا(20-18:1)(7-1:2)1:22:2پولس بحث در مورد <strong>اول</strong>ين مسئوليت تيموتائوس در مورد معلمان كذ<strong>به</strong> را <strong>به</strong> پايان رسانيد و اكنون <strong>به</strong> موضوعدعا ميپردازد.‏ معمولاً‏ همه اتفاقنظر دارند كه اين عبارت در مورد دعاي دستهجمعي است.‏ گرچه چيزي در آننيست كه آن را از زندگي خصوصي روحاني شخص متمايز سازد.‏دعا براي جميع مردم هم يك افتخار است و هم يك وظيفه.‏ اين تنها يك افتخار براي ماست كه همگام باخدا <strong>به</strong> همنوعان خود بيانديشيم.‏ و نيز اين وظيفة ماست،‏ زيرا ما نسبت <strong>به</strong> همه اين دين را داريم كه خبر خوشنجات را <strong>به</strong> گوش آنها برسانيم.‏پولس چهار جن<strong>به</strong> از دعا را نام ميبرد <strong>—</strong> صلوات،‏ دعاها،‏ مناجات و شكرها.‏ تمايز سه دعاي <strong>اول</strong> كمي دشواراست.‏ صلوات ‏(درخواستها)‏ <strong>به</strong> مفهوم امروزي همان درخواست صميمانه است،‏ اما در اينجا مفهوم فراتر ازتقاضايي خاص براي نيازهاي خاص است.‏ واژهاي كه در اينجا دعا ترجمه شده است يك واژة بسيار عام است،‏ كهاشكال مختلف نزديك شدن <strong>به</strong> خدا را شامل ميشود.‏ مناجات ‏(شفاعتها)‏ توصيفكنندة آن دسته ازدرخواستهايي است كه ما براي ديگران نزد خدا مطرح ميكنيم.‏ شكرها توصيفكنندة آن شكل از دعا است كه مافيض و محبت خداوندمان را در آن بازگو ميكنيم و قلب خود را از سپاس از او لبريز ميسازيم.‏ما اين آيه را با اين عبارت خلاصه ميكنيم كه ما <strong>به</strong> هنگام دعا كردن براي جميع مردم،‏ بايد فروتن،‏ شكرگزار،‏خوشبين و سپاسگزار باشيم.‏در اينجا <strong>به</strong> طور خاص پادشاهان و جميع صاحبان منصب ذكر شدهاند.‏ اينها بايد در دعاهاي ما ازجايگاه خاصي برخوردار باشند.‏ پولس در جايي ديگر <strong>به</strong> ما يادآوري ميكند كه حاكمان حاضر از سوي خدامنصوب شدهاند ‏(روميان(1:13و آنها براي خيرت ما خدا را خدمت ميكنند ‏(روميان.(4:13هنگامي كه <strong>به</strong> ياد ميآوريم اين موضوع در روزگار سلطنت نرون نوشته شده است.‏ اين آيه براي ما جلوةخاصي مييابد.‏ جفاي سختي كه توسط اين حاكم شرير بر مسيحيان عارض شد اين حقيقت را تحت تأثير قرارنداد كه مسيحيان بايد براي سران حكومت خود دعا نمايند.‏ عهد جديد تعليم ميدهد كه يك مسيحي بايد <strong>به</strong>حكومت وقت احترام بگذارد،‏ مگر زماني كه حكومت وي را <strong>به</strong> نااطاعتي وا دارد.‏ در چنين موردي مسئوليت درقبال خدا در درجة <strong>اول</strong> اهميت قرار دارد.‏ شخص مسيحي نبايد در طغيان و سركشي بر عليه حكومت شركتجويد.‏ او تنها بايد از پذيرش هر فرماني كه بر كلام خدا است سر باز زند و سپس بدون هيچ اعتراضي تن <strong>به</strong>مجازات دهد.‏- ١٣ -


علت اينكه پولس ميگويد براي حاكمان خود دعا كنيد اين است كه با كمال دينداري و وقار،‏ عمر خود رابسر بريم.‏ اين <strong>به</strong> صلاح ما است كه حكومت وقت پايدار باشد و كشور از گزند انقلاب،‏ جنگ داخلي،‏ شورش وهرج و مرج در امان باشد.‏- ١۴ -3:2اينكه ما بايد براي جميع مردم دعا كنيم،‏ چه پادشاهان و چه كساني كه بر مسند قدرت هستند،‏ نيكو وپسنديده است در حضور نجات دهندة ما خدا.‏ اين در خود نيكو است و پسنديده در حضور نجاتدهندة ما خدا.‏عنواني كه پولس در اينجا <strong>به</strong> خدا ميدهد بسيار مهم است.‏ خواستة خدا نجات تمام انسانها است.‏ از اين رو دعاكردن براي جميع مردم <strong>به</strong> منزلة اشاعة ارادة خدا در اين زمينه است.‏4:2آنچه كه ما در آيه3نجات يابند ‏(حزقيال ‎11:33‎؛ يوحنا ‎16:3‎؛ دوم پطرسخاطرنشان ساختيم در اينجا دوباره شرح داده ميشود.‏ خدا ميخواهد جميع مردم(9:3از اين رو براي جميع مردم در هر جا دعا كنيم.‏اين آيه جن<strong>به</strong>هاي الهي و انساني نجات را <strong>به</strong> تصوير ميكشد.‏ نيمة <strong>اول</strong> آيه مبين اين موضوع است كه انسانبايد نجات يابد.‏ فعل در اينجا مجهول است؛ انسان بايد نزد او بيايد،‏ او كه گفت:‏ ‏«من راه،‏ راستي و حيات هستم».‏اين جنبة انساني است.‏بايد خاطرنشان ساخت كه اين آيه تعليم نجات جهانشمول را تعليم نميدهد.‏ گرچه خدا ميخواهد كه جميعمردم نجايت يابند،‏ ليكنهمةانسانها نجات نخواهند يافت.‏ارادةخدا در ابتدا اين نبود كه بنياسرائيل سي وهشت سال در بيابان سرگردان شوند؛ اما آنها چنين كردند.‏ او اجازه داد چنين شود،‏ اما آن راه بركتي كه او براي آنهادر نظر گرفته بود محسوب نميشد.‏5:2ارتباط اين آيه با مطالب قبل كاملاً‏ روشن است.‏با اينحال،‏ <strong>به</strong> نظر مفهوم اين باشد:‏خدا واحد است؛بنابراين،‏ او خداي تمام انسانها است،‏ و هنگامي كه براي تمام انسانها دعا ميشود بايد خطاب <strong>به</strong> او ايراد شود.‏ او<strong>به</strong> عنوان خداي واحد خواستار نجات تمام انسانها است.‏پرستندگان خود علاقه داشت.‏شود.‏اگر او يكي از خدايان بسيار بود،‏ آنگاه فقط <strong>به</strong>دوم اينكه،‏ در ميان خدا و انسان يك متوسطي است.‏ در اين صورت،‏ انسان از طريق ديگري نميتواند <strong>به</strong> خدانزديك شود.‏ يك متوسط كسي است كه <strong>به</strong> عنوان يك واسطه و يا ميانجي عمل ميكند كه در واقع بين دو نفر قرارگرفته و با هر دو نفر ارتباط برقرار ميكند.‏ خدا ميتواند از طريق مسيح كه خود انسان است،‏ <strong>به</strong> انسانها نزديكپولس ميانجي را انساني كه عيسي مسيح باشد ميشناسد.‏ اين الوهيت عيسي خداوند را انكار نميكند.‏ او براياينكه بتواند متوسطي ميان خدا و انسان باشد بايد هم خدا باشد و هم انسان.‏ خداوند عيسي از ازل خدا بود،‏ اما درآخوري در بيتلحم انسان شد.‏ او معرف نسل بشر است.‏ اين حقيقت كه او هم خدا است و هم انسان در نام عيسيمسيح نمايان است.‏تجسم بر او نهاده شد.‏مسيح او را <strong>به</strong> عنوان مسح شدةخدا معرفي ميكند،‏ يعني مسيحا.‏عيسي نامي است كه دراين آيه پاسخي مقتدر <strong>به</strong> اين آموزه است كه ميگويند مريم باكره مبارك يا فرشتگان يا قديسين ميانجي ميانخدا و انسان هستند.‏ تنها يك ميانجي وجود دارد،‏ و نام او عيسي مسيح است.‏


غيره5 آية...6:27:2پيغام عهد عتيق و عهد جديد را <strong>به</strong> اختصار بيان ميكند.‏ خداي واحد پيغامي بود كه در عهد عتيق <strong>به</strong>اسرائيل سپرده شد؛ يك متوسط پيغامي بود كه در عهده جديد <strong>به</strong> كليسا سپرده شد.‏ همانگونه كه اسرائيل با پرستشبتها در مقابل مسئوليت خود ناكام ماند،‏ كليسا نيز با معرفي كردن ديگر ميانجيها <strong>—</strong> مريم،‏ قديسين،‏ روحانيون ودر مقابل مسئوليت خود قصور ورزيده است.‏تأكيد بر اين است كه خدا ميخواهد همة انسانها نجات يابند،‏ در اينجا اين موضوع با اين حقيقت كهعيسي مسيح خود را در راه هم فدا كرد جلوة پررنگ تري <strong>به</strong> خود ميگيرد.‏ فديه <strong>به</strong>ايي است كه در قبال آزاد كردنشخص ديگر پرداخته ميشود.‏ توجه نمائيد كه اين فديه براي همه است.‏ اين بدان معنا است كه كار خداوند عيسيبر روي صليب جلجت براي نجات تمام گناهكاران كافي است.‏ مقصود در اينجا اين نيست كه همه نجات مييابند،‏زيرا ارادة انسان نيز در آن شريك است.‏اين آيه يكي از آيات بسياري است كه تعليم ميدهد مرگ مسيح يك مرگ نيابتي بوده است.‏ او در راه همة مامرد.‏ اينكه آيا همه اين را ميپذيرند بحث ديگري است،‏ اما اين حقيقت همچنان بر قوت خود باقي است كه كارنجاتبخش مسيح براي همه ما كافي بود.‏شهادتي در زمان معين بدين معنا سات كه عمل نيابتي مسيح در طول زمان شهادت خود را ثابت ميكند.‏ همانخدايي كه خواستار نجات تمام انسانها است راه نجات را براي همه مهيا ساخته است.‏ و فرمان داده كه پيغامانجيل حتي تا روزگار ما نيز تداوم يابد.‏ تما اينها مقرر شده است تا صبر بينهايت خدا را براي نجات بشر نشاندهد.‏پولس <strong>به</strong> عنوان كلام آخر در باب اشتياق خدا براي نجات انسانها،‏ ميگويد كه او واعظ و رسول و معلمامتها مقرر شده است.‏ پس امتها <strong>به</strong> مانند امروز،‏ قسمت بيشتري از جمعيت جهان را تشكيل ميدادند.‏ پولسبراي قسمت كوچكي از نسل بشر فرستاده نشد بلكه براي امتهاي غيريهود.‏او خود را واعظ،‏ رسول و معلم مينامد،‏ يك واعظ <strong>به</strong> طور تحتالفظي <strong>به</strong> معناي منادي،‏ يا ندا دهندة انجيلاست.‏ وظايف يك رسول تا حدي وسيعتر است او نه تنها انجيل را موعظه ميكند بلكه كليسا تأسيس ميكند،‏كليساها را در اموري همچون نظم و انضباط راهنمايي ميكند،‏ و <strong>به</strong> عنوان كسي كه از سوي خداوند عيسي مسيحفرستاده شده است با اقتدار سخن ميگويد.‏ يك معلم كلام خدا را <strong>به</strong> شكلي براي مردم قابل فهم باشد تشريحميكند.‏پولس براي اينكه بر سخن خود تأكيد نمايد با اين عبارت ادعاي خود در مورد اينكه معام امتها است راتصديق مينمايد،‏ ‏«در مسيح راست ميگويم و دروغ ني»‏ عبارت ‏«در ايمان و راستي»‏ ميتواند بيانگر روش صادقانهو وفادارانة وي در خدمت تعليم او باشد،‏ اما احتمالاً‏ اين عبارت توصيفكنندة محتواي تعليم او باشد.‏ <strong>به</strong> بيانيديگر،‏ او امتها را در اموري همچون ايمان و راستي تعليم ميداد.‏دربارة ب)‏مردان و زنان(15-8:2)- ١۵ -


8:29:2حال موضوع دعاي جمعي از سر گرفته ميشود،‏ و اكنون توجه ما <strong>به</strong> سوي كساني كه بايد قوم خدا را دردعا هدايت نمايند جلب ميشود.‏ عبارت آغازين اين مبحث بيانگر اشتياق وافر پولس <strong>به</strong> اين موضوع است.‏در زبان اصلي عهد جديد دو واژه وجود دارد كه ميتوان آنها را مردان ترجمه كرد.‏ يك واژه <strong>به</strong> معناي بشر <strong>به</strong>طور كل است،‏ در حالي كه ديگري <strong>به</strong> معناي مردان در مقابل زنان است.‏ در اينجا واژة دوم <strong>به</strong> كار گرفته شده است.‏تعليم پولس در اينجا اين است كه دعا بايد توسط مردان هدايت شود تا زنان و مقصود تمام مردان است و نه فقطمشايخ.‏عبارت در هر جا ميتواند بدين معنا باشد كه هر شخص مسيحي بايد در هر زماني دعا كند مهم نيست كهكجا باشد.‏ اما از آنجايي كه <strong>به</strong> نظر موضوع بحث دعاي جمعي است،‏ <strong>به</strong>تر آن است كه مقصود اين آيه را چنينتلقي كنيم كه هرجا كه گروهي از مسيحيان متشكل از زنان و مردان براي دعا جمع ميشوند.‏ مردان بايد دعا راهدايت كنند و نه زنان.‏كساني كه در جمع دعا ميكنند بايد داراي سه ويژگي باشند.‏ <strong>اول</strong> از همه بايد دستها برافرازند.‏ تأكيد دراينجا بيشتر بر زندگي شخص است و نه حالت فيزيكي وي.‏ دستهاي او بايد مقدس باشند.‏ دستها در اينجااستعارهاي است از روش زندگي شخص.‏ دوم اينكه او بايد بدون غيظ باشد.‏ اين موضوع بيانگر تناقضي است كهدر اين عمل نهفته است،‏ اينكه شخص از يك سو <strong>به</strong> خشم آيد،‏ و از سويي ديگر در جماعت محلي برخاسته و <strong>به</strong>نمايندگي از طرف كساني كه در آنجا جمع شدهاند با خدا سخن گويد.‏ سرانجام اينكه او بايد بدون جدال باشد.‏مقصود ميتواند اين باشد كه او <strong>به</strong> توانايي و اشتياق خدا <strong>به</strong> شنيدن دعاي آنان و پاسخ دادن <strong>به</strong> آن ايمان دارد.‏ ماميتوانيم اين ويژگيها را چنين خلاصه نماييم كه انسان بايد منعكس كنندة تقدس و پاكي دروني خود،‏ محبت وسلامتي نسبت <strong>به</strong> ديگران و ايمان ترديد ناپذير نسبت <strong>به</strong> خدا باشد.‏پولس رسول كه در آية قبل از ويژگيهاي مرداني كه بايد دعاي جمعي را هدايت نمايند سخن گفتهاست،‏ اكنون <strong>به</strong> ويژگيهاي زناني كه <strong>به</strong> هنگام دعا در جماع حضور دارند ميپردازد.‏ پيش از هر چيز،‏ او ميگويد كهآنها بايد خويشتن را بيارايند <strong>به</strong> لباس مزين <strong>به</strong> حيا و پرهيز.‏ ژان كريسستوم(John Chrysos<strong>to</strong>m)يا يوحناي دهانطلائي تعريفي از لباس مزين <strong>به</strong> حيا <strong>به</strong> دست ميدهد كه <strong>به</strong> ندرت بتوان تعريفي كاملتر از آن يافت:‏‏«پس لباس مزين <strong>به</strong> حيا چيست؟ چنين لباسي آنها را <strong>به</strong> شايستگي و <strong>به</strong> طور كامل ميپوشاند،‏ و نه با آرايههايزائد؛ چرا كه <strong>اول</strong>ي شايسته است و ديگري ني.‏ كدام،‏ آيا شما با گيسوان آراسته و آرايههاي طلايي <strong>به</strong> خدا نزديكميشويد؟ آيا <strong>به</strong> مجلس رقص آمدهايد؟ تا <strong>به</strong> يك مجلس عروسي؟ يا يك كارنال؟ شايد چنين آرايهاي گران<strong>به</strong>امناسب باشند:‏ اما در اينجا <strong>به</strong> هيچ يك از آنها نيازي نيست.‏ شما براي دعا آمدهايد،‏ براي طلبيدن بخشش برايگناهانتان،‏ براي طلب بخشش براي تخلفاتتان،‏ براي استدعا نمودن از خداوند و....‏ <strong>به</strong> دور از چنين رياكاري!»‏مقصود از حيا در اينجا اجتناب از هر چيزي كه موجب شرم ميشود است.‏ اين واژه مفهوم معتدل وملاحظهكار را در خود دارد.‏ پرهيز بدين معنا است كه زن بايد در لباس پوشيدن معتدل باشد.‏ از يك سو،‏ نبايد با<strong>به</strong> تن كردن لباسهاي فاخر و گرانقيمت توجه ديگران را <strong>به</strong> خود جلب نمايند.‏ شايد اين كار تحسين ديگران رابرانگيزد و يا حتي موجب حسادت در كساني شود كه براي پرستش خدا آمدهاند.‏ از سويي ديگر،‏ نبايد با پوشيدن- ١۶ -


10:211:2لباسهاي ژنده و كهنه توجه ديگران را <strong>به</strong> خود جلب نمايد.‏ <strong>به</strong> نظر كتاب مقدس در مورد پوشش بدن يك خطمشي معتدل و ميانهرو را تعليم ميدهد.‏برخي از افراطكاريهايي كه بايد از آن اجتناب شود از اين قبيل هستند،‏ زلفها و مراواريد و رخت گران<strong>به</strong>ا.‏مقصود از زلفها در اينجا لزوماً‏ گيسوان معمولي نيست،‏ بلكه آرايش غليظ و مفصل سر است.‏ استفاده ازجواهرآلات و لباسهاي گران<strong>به</strong>ا <strong>به</strong> عنوان وسيلهاي براي خودنمايي <strong>به</strong> هنگام دعا كاملاً‏ ناشايست است.‏جن<strong>به</strong> مثبت آرايش زنان در اين آيه مطرح ميشود.‏ آرايشي كه مناسب زناني كه دعوي دينداري ميكننددر بروز اعمال صالحه در آنان ديده ميشود.‏ چنين آرايشي ديگران را از ارتباط با خدا منحرف نميسازد،‏ بلكهمشاركت را ترغيب ميكند و نه موجب حسادت و رشك ميشود،‏ بلكه تنها ديگران را <strong>به</strong> پيروي از الگو تشويقميكند.‏ اعمال صالحه يك مفهوم بارز در رسالات شباني <strong>به</strong> شمار ميآيند،‏ و شكل دهندة يك توازن لازم برايآموزة درست است.‏در مورد سهم او در كليسا،‏ زن با سكوت،‏ <strong>به</strong> كمال اطاعت تعليم ميگيرد.‏ اين خود با ستون ديگر كتابمقدس در اين مورد سازگاري دارد ‏(<strong>اول</strong> قرنتيان ‎15-3:11‎؛ <strong>اول</strong> قرنتيان34:14، <strong>اول</strong>35:14). قرنتيان12:2هنگامي كه پولس ميگويد:‏ زن را اجازت نميدهم كه تعليم دهد،‏ او با الهام از خدا اين سخن راميگويد.‏ آنچنانكه برخي ميگويند اين آيه معرف نظر شخصي پولس نيست.‏ خداست كه دستور ميدهد زن دركليسا بر سر خدمات عمومي گماشته نشود.‏ تنها استثنا در اين مورد اين است كه اجازه دارند <strong>به</strong> كودكان ‏(دومتيموتائوس(15:3و زنان جوانتر ‏(تيطس(4:213:214:2تعليم دهند و زن نبايد بر شوهر خود مسلط شود.‏ اين بدان معنااست كه او نبايد بر مرد مسلط يابد،‏ بلكه بايد در سكوت بماند.‏ شايد <strong>به</strong>تر آن است كه بگوييم قسمت آخر اين آيهمحدود <strong>به</strong> جماعت محلي است.‏ اين يك اصل اساسي در رفتار خدا با انسان است كه مرد سر زن قرار داده شدهاست و زن مطيع وي.‏ اين بدان معنا نيست كه زن حقيرتر است،‏ چنين تفسيري اشتباه است.‏ بلكه بدين معنا استكه اين برخلاف ارادة خدا است كه زن بر مرد اقتدار و تسلط داشته باشد.‏پولس براي اثبات اين موضوع <strong>به</strong> خلقت آدم و حوا ميپردازد.‏ آدم <strong>اول</strong> ساخته شد و بعد حوا.‏ نظم <strong>اول</strong>يهخلقت بسيار مهم بود،‏ خدا با خلق كردن انسان در وهلة <strong>اول</strong>،‏ خواست او را سر قرار دهد،‏ كسي كه بايد هدايتكند،‏ و كسي كه اقتدار دارد.‏ اين حقيقت كه زن دوم خلق شد بيانگر اين امر است كه او بايد مطيع شوهر خودباشد.‏ پولس با اتكا بر نظم خلقت،‏ بر اين عقيده كه اين موضوع مربوط <strong>به</strong> كليساي محلي است خط بطلان ميكشد.‏دليل دوم اشاره دارد <strong>به</strong> ورود گناه <strong>به</strong> نسل بشر.‏ ما <strong>به</strong> جاي اينكه مستقيماً‏ <strong>به</strong> آدم نزديك شود،‏ با دروغ ووسوسههاي خود نزد حوا رفت.‏ بر طبق رأي خدا،‏ حوا نبايد مستقل عمل ميكرد.‏ او بايد نزد آدم رفته و موضوع رابا آن در ميان ميگذاشت.‏ <strong>به</strong> جاي آن،‏ او اجازه داد تسليم وسوسة شيطان شده و در تقصير گرفتار شود.‏جالب توجه است كه معلمان دروغين امروزه بسيار مايل هستند هنگامي كه زن در خانه تنها است و شوهراحتمالاً‏ <strong>به</strong> محل كار خود رفته است.‏ <strong>به</strong> خانهها بروند.‏- ١٧ -


هن«‏15:2لايليآدم فريب نخورد.‏ چنين <strong>به</strong> نظر ميرسد كه با چشمان باز گناه كرد.‏ برخي چنين ميگويند كه هنگامي آدم ديدكه حوا در گناه گرفتار شده،‏ خواست با او متحد شود و از اين رو خود را در دام گناه انداخت.‏ اما كتاب مقدسچنين نميگويد.‏ بلكه فقط ميگويد زن فريب خورد،‏ اما آدم فريب نخورد.‏اين آيه يكي از دشوارترين آيات در رسالات شباني <strong>به</strong> شمار ميآيد،‏ و تفسيرهاي بسياري در اين زمينهارائه شده است.‏ برخي ميپندارند كه اين تنها يك وعده از سوي خدا است كه يك مادر مسيحي با عمل زاييدنرستگار ميشود.‏ با اين حال چنين تفسيري هميشه درست نيست،‏ زيرا برخي از مسيحيان مؤمن و سر سپرده نيز <strong>به</strong>هنگام زاييدن در گذشتهاند،‏ ديگران بر اين باور هستند كه زاييدن در اينجا اشارهاي است <strong>به</strong> تولد مسيح و زنانميتوانند توسط آن كسي كه از زن مولود شد نجات يابند.‏ با اينحال،‏ <strong>به</strong> نظر چنين تفسيري با چارچوب متن جوردر نميآيد،‏ زيرا مردان نيز <strong>به</strong> همين طريق نجات مييابند.‏ هيچ كس نميتواند بگويد كه اين آيه بدين معنا است زنبا مادر فزندان شدن،‏ نجات ابدي را كسب ميكند؛ چرا كه اين ميشود نجات از راه اعمال،‏ و آن هم يك عملغيرمعمول!‏ما اين تفسير را منطقيترين تفسير از اين عبارت ميدانيم.‏ پيش از هر چيز،‏ نجات در چارچوب اين متن اشاره<strong>به</strong> نجات جان او ندارد،‏ بلكه <strong>به</strong> نجات موقعيت او در كليسا.‏ ممكن است از سخنان پولس در عبارات قبل چنينتصور شود كه زنان در اهداف و نقشههاي خدا جايي ندارند؛ و هيچ كاره هستند،‏ اما پولس با اين ادعا مخالفاست.‏ گرچه درست است كه هيچ خدمتي در كليسا <strong>به</strong> زن سپرده نشده است؛ اما او يك خدمت بسيار مهم دارد،‏خدا فرمان داده كه جايگاه زن در خانه است،‏ و <strong>به</strong> طور خاص در خدمت پرورش كودكان براي جلال خداوندعيسي مسيح.‏ <strong>به</strong> مادر رهبران كليساهاي امروزه بيانديشيد!‏ اين زنان هيچگاه براي بشارت انجيل از منبر بالا نرفتند،‏بلكه فرزندانشان را براي ندا پرورش دادهاند،‏ تا آنجايي كه <strong>به</strong> موضوع پر ثمر بودن براي خدا مربوط است آنها واقعاً‏نجات يافتهاند.‏(Lilley)مينويسد:‏گامي كه در مقصد طبيعي خود را <strong>به</strong> عنوان يك همسر و مادر ميپذيرد،‏ قادر خواهد بود از عواقب گناه نجاتيافته و جايگاهي مؤثر در كليسا كسب نمايد،‏ اين سرسپردگي و پذيرش هرچه بيشتر با ثمرة شخصيت تقديسشده مسيحي نمايان ميشود.»‏شايد در اينجا اين سؤال <strong>به</strong> ذهن خطور كند:‏ ‏«تكليف آن دسته از زناني كه ازدواج نميكنند چيست؟»‏ پاسخاين است كه مقصود خدا در اين عبارت <strong>به</strong> طور كل زنان است.‏ غالب زنان مسيحي ازدواج ميكنند و بچه ميآورند.‏در مورد استثنائات بايد گفت كه خدمات مفيد بسياري است كه <strong>به</strong> آنها سپرده ميشود كه با اين حال نه در خدماتعمومي شركت ميجويند و نه بر مردان اقتدار مييابند.‏<strong>به</strong> عبارت پاياني آية15توجه نماييد:‏ اما <strong>به</strong> زاييدن رستگار خواهد شد،‏ اگر در ايمان و مبحث و قدوسيت وتقوا ثابت بمانند.‏ اين تها يك وعدة بلاشرط نيست.‏ مفهوم در اينجا اين است كه اگر شوهر و زن ميخواهند يكشهادت قوي از خود <strong>به</strong> جاي بگذارند،‏ بايد مسيح را در خانه محترم شمرده،‏ و فرزندان خود را در ترس وهوشياري نسبت <strong>به</strong> خداوند پرورش دهند،‏ سپس جايگاه زن نجات خواهد يافت.‏ اما اگر زندگي والدين،‏ يك- ١٨ -


زندگي بيدقت،‏ دنيوي بوده و پرورش فرزندان خود را ناديده انگارند،‏ پس اين فرزندان ممكن است از مسيح وكليسا دور شوند.‏ در چنين موردي،‏ زن آن شأن و منزلتي كه خدا براي او در نظر گرفته است را كسب نخواهد كرد.‏مگذاريد كسي چنين فكر كند كه چون خدمت زن در منزل بوده و از انظار پنهان،‏ از خدماتي كه ديگرانميبينند اهميت كمتري دارد.‏ <strong>به</strong> درتسي گفته شده است:‏ ‏«دستاني كه گهواره را تكان ميدهنده بر دنيا حكومتميكنند.»‏ در روز واپسين،‏ در مقابل تخت داوري مسيح،‏ وفاداري است كه ارزش دارد،‏ و اين چيزي است كه همدر خانهها ميتوان آن را يافت و هم بر منبرها.‏پ)‏ دربارة مشايخ و شماسان(13-1:3)1:3دومين سخن امين در <strong>اول</strong> تيموتائوس در مورد كار اسقفان در كليساي محلي است.‏ اسقف يك مردمسيحي با تجر<strong>به</strong> و عاقل است كه در نظارت الهي بر حيات روحاني جماعت محلي همكاري ميكند.‏ او با حكومتكردن بر ميراث خدا نظارت نميكند،‏ بلكه او الگوي روحانياي كه از خود بر جاي ميگذارد هدايت ميكند.‏امروزه،‏ ‏«اسقف»‏ معرف يك مقام كليسايي است كه بر جماعتهاي محلي بسياري تسلط دارد.‏ اما در عهدجديد همواره چندين اسقف در يك كليسا وجود داشت ‏(اعمال ‎14:23‎؛ اعمال17:20اسقف همان ناظر است.‏ همان واژهاي كه در اين آيه اسقف ترجمه شده در اعمالاست.‏ اسقف يا ناظر همان شيخ است.‏ همان مرداني كه در اعمالناظران ناميده شدهاند ‏(همچنين ر.ك تيطسفيلپيان ‎1:1‎؛ يعفوب.(14:528:2017:20‏«ناظر»‏ ترجمه شدهشيخ ناميده شدهاند.‏ در اعمال28:20.(7:1يافت نميشود.‏ چرا كه واژة ‏«مشايخ»‏ ترجمه واژة يونانيو ‏«كشيش»‏ همه <strong>به</strong> يك شخص اشاره دارد.‏در حقيقت،‏ واژهمشايخ همان كشيشان هستند،‏ البته گرچه واژة اخير در عهد جديدpresbuterospresbuterosاست.‏ پس واژههاي ‏«اسقف»،‏ ‏«ناظر»،‏ ‏«شيخ»‏كه در اينجا ‏«شيخ»‏ ترجمه شده گاهي براي اشاره <strong>به</strong> يك شخص مسنتر دركليسا <strong>به</strong> كار رفته و لزوماً‏ براي اشاره <strong>به</strong> كسي كه رهبر كليسا است <strong>به</strong> كار نميرود ‏(<strong>اول</strong> تيموتائوس1:5، يوناني)،‏اما در غالب مواقع ‏«شيخ»‏ توصيفكنندة شخصي است كه امور شباني در كليساي محلي <strong>به</strong> او سپرده شده است.‏عهد جديد وجود اسقفان و مشايخ را در هر كليساي محلي پيشبيني ميكند ‏(فيلپيان.(1:1نيست كه بگوييم يك كليسا بدون وجود اسقفان نميتواند <strong>به</strong> حيات خود ادامه دهد.‏ از تيطس5:1در كريت كليساهاي نوپايي وجود داشتند كه هنوز كسي درآنجا <strong>به</strong> سمت شيخي انتصاب نشده بود.‏تنها روح قدوس خدا ميتواند از شخص،‏ شيخ بسازد.‏ اين موضوع در اعمال28:20با اينحال درستپر واضح استمشخص است.‏ روحالقدس باري بر دل شخص مينهد،‏ كه اين كار خطير را <strong>به</strong> عهده گرفته و نيز خود را براي آن آماده ميسازد.‏ غيرممكن است كه با رأي دادن <strong>به</strong> شخص يا انتصاب آن از وي يك اسقف بسازيم.‏ مسئوليت جماعتي محلي اين استكه اشخاصي را كه توسط روحالقدس <strong>به</strong> سمت شيخصي انتصاب شدهاند را بشناسد.‏ درست است كه ما در كتابتيطس <strong>به</strong> انتصاب مشايخ بر ميخوريم.‏ اما در آنجا موضوع بر سر انتخاب از ميان كساني بود كه صلاحيت يكشيخ را داشتند.‏ در آن هنگام مسيحيان هنوز عهد جديد را <strong>به</strong> شكل،‏ <strong>به</strong> صورت يك نسخة چاپي كه هم اكنون ما در- ١٩ -


دسترس داريم،‏ نداشتند.‏ از اين رو،‏ آنها صلاحيتهاي دقيق مشايخ را نميدانستند.‏ از اين رو پولس تيطس را با ايناطلاعات نزد آنها فرستاد و <strong>به</strong> او گفت كه از ميان كساني كه توسط روحالقدس براي اين كار اختصاص يافتهاند،‏كساني را جدا سازد.‏انتصاب مشايخ توسط كليساي محلي احتمالاً‏ كاملاً‏ غير رسمي بوده است.‏ميدانستند كه چه كساني مشايخبودند.‏آنهاخواهند شد زيرا كهاز سويي ديگر تشايد هم انتصاب مشايخمشخص يعني انتصاب مشايخ گرد هم جمع ميشدند.‏يك روال- ٢٠ -با صلاحيتهاي مشايخ دررسميتر بود.‏1غالباً‏ مسحيان <strong>به</strong> طور غير اراديآشنا 1 تيطس و 3 تيموشايد كليساي محلي براي اين هدفدر چنين مواردي،‏ روال كار معمولاً‏ چنين بود كه عباراتمربوطه از كتاب مقدس خوانده ميشد،‏ بر آنها تأمل ميشد،‏ و سپس اين بر عهدة مسيحيان كليساي محلي بود كهتعيين كند چه كسي در جماعت <strong>به</strong> سمت شيخي برگزيده شود.‏ سپس نامها براي تمامي اعضا قرائت ميشد.‏ اگركليسايي شخصي را شايستة مقام شخيصيي ندانست سپس تنها منبع براي انتخاب اين بود كه دعا شود تا خداوندخدو مرداني را در روزهاي آينده براي اين مسئوليت برخيزاند.‏كتاب مقدس تعداد معيني براي مشايخ يك كليساي محلي مشخص نميكند،‏ البته گرچه هميشه چندين نفرشيخ ميبينيم.‏ موضوع تنها بر سر اين است كه چند نفر در اين زمينه <strong>به</strong> هدايت روحالقدس پاسخ ميگويند.‏اگر كسي منصب اسقفي را بخواهد،‏ كار نيكو ميطلبد.‏ همواره اين فكر در ذهن نقش ميبندد كه اين يك مقاموالاي كليسايي است،‏ كه مسئوليت چنداني بر روي شخص نيست،‏ در حالي كه در حقيقت نظارت يك خدمتحقير در ميان قوم خداست،‏ چرا كه آن ‏«كار»‏ است.‏2:3صلاحيتهاي اسقف در آيات7- 2ذكر شدهاند.‏آنهابر چهار شرط مهم تأكيد دارند:‏شخصيت فردي،‏شهادت خانواده،‏ قابليت تعليم دادن،‏ كمي هم تجر<strong>به</strong>.‏ براي كساني كه ميخواهند در كليساي محلي نظارت روحانيانجام دهند معيارهايي از سوي خدا قرار داده شده است.‏برخي امروزه چنين استدلال ميكنند كه هيچ كسنميتواند <strong>به</strong> چنين معيارهايي برسد.‏ با اين حال چنين چيزي درست نيست.‏ چنين استدلالي اقتدار كلام خدا را زيرسؤال ميبرد و اجازه ميدهد كساني كه <strong>به</strong> سمت اسقفي برگزيده شوند كه هيچگاه از سوي روحالقدس شايستگياين كار را نيافته باشد.‏اسقف بايد بيملامت باشد.‏اين بدان معنا است كه هيچ اتهام عمل اشتباه بر وي وارد نيامده باشد.‏ البته اينبدان معنا نيست كه او بايد بيگناه باشد،‏ بلكه اگرا و اشتباهي نسبت <strong>به</strong> انسان يا خدا مرتكب ميشوددرست كردن آن برآيد.‏ او بايد بيعيب باشد،‏ نه تنها نيك نام باشد،‏ بلكه شايستة آن نيز باشد.‏در صدددوم اينكه،‏ صاحب يك زن باشد.‏ اين شرط را <strong>به</strong> طرق گوناگون تفسير كردهاند.‏ برخي ميگويند كه اسقف بايدازدواج كرده باشد،‏ استدلال آنها اين است كه اگر مسائل خانوادگي پيش بيايد،‏ يك مرد مجرد <strong>به</strong> اندازة كافي برايرويارويي با اين مشكلات تجر<strong>به</strong> ندارد.‏ اگر اين عبارت بدان معنا است كه يك اسقف بايد ازدواج كرده باشد،‏ پسبايد چنين استدلال شود كه در آيه4يك شيخ حتماً‏ بايد فرزند هم داشته باشد.‏ديگران بر اين باورند كه صاحب يك زن بدين معنا است كه اگر همسر <strong>اول</strong> اسقف در گذشته باشد،‏ او ديگرنبايد ازدواج كند.‏ اين يك تفسير بسيار خشك است كه احتمالاً‏ بر تقسد ازدواج تأكيد دارد.‏


تفسير سوم اين است كه اين عبارت بدان معنا است كه اسقف نبايد طلاق گرفته باشد.‏بسيار دارد،‏ گرچه <strong>به</strong> نظر بعيد ميرسد كه اين تفسير كاملي باشد.‏- ٢١ -اين ديدگاه ارزشديدگاه ديگر اين است كه نبايد هيچ اتهامي مبني بر خيانت و يا ختلاف در روابط زناشويي او گزارش شدهباشد.‏ زندگي اخلاقي او بايد عاري از ترديد و سؤال باشد.‏ مسلماً‏ اين تفسير درست است،‏ حال معناي اين عبارتهرچه باشد.‏آنها كند،‏تفسير آخر اين است كه يك اسقف نبايد داراي چندين همسر باشد.‏ چنين تفسيري براي ما عجيب است،‏ امااين ملاك مهمي <strong>به</strong> شمار ميآيد.‏ امروزه در زمينههاي خدمتي،‏ غالباً‏ رخ ميدهد كه يك مرد چند زنه نجات مييابد.‏شايد او <strong>به</strong> هنگام ايمان آوردن چهار همسر داشته باشد.‏ پس او درخواست تعميد ميكند و ميخواهد <strong>به</strong> عضويتكليساي محلي درآيد.‏ خادمين در چنين موردي بايد چه كنند؟ شخصي ميگويد كه او بايد سه همسر خود را ترككند.‏ با اين حال چنين عملي مشكلاتي <strong>به</strong> بار خواهد آورد.‏ يك مشكل اين است كه او خواهد پرسيد كدام يك راكنار بگذارد.‏ او همه را دوست دارد و خانهاي براي آنها مهيا كرده است.‏ همچنين اگر او سه همسر ديگر را تركخودفروشي دهند.‏چگونه معيشت خود را تأمين كنند.‏و ممكن است برخي ازآنهابراي گذران زندگي خود تن <strong>به</strong>راهحل خدا براي حل چنين مشكلاتي اين نيست كه گناهي را با گناهان وخيمتر ديگر درمانكند.‏ خادمين مسيحي اين مشكل را چنين حل ميكنند كه اجازه ميدهند شخص تعميد يافته و <strong>به</strong> عضويت كليسايمحلي در آيد،‏ اما تا مادامي كه او داراي چند همسر است نميتوان در كليسا وي را <strong>به</strong> مقام شيخي انتصاب كرد.‏هشيار در اينجا نه تنها اشارهاي است <strong>به</strong> غذا و مشروبات بلكه <strong>به</strong> اجتناب از افراطكاري در امور روحاني نيزاشاره دارد.‏خردمند بدين معنا سات كه اين شخص خوشگذران و سبكسر نباشد.‏ملاحظهكار باشد.‏سنگينتر است».‏ ‏(جامعهاو جدي،‏ پرتلاش،‏ نكتهسنج و‏«مگسهاي مرده روغن عطار را متعفن و فاسد ميسازد،‏ و اندك حماقتي از حكمت و عزت(1:10اسقف بايد صاحب نظام باشد،‏ يعني اينكه منظم باشد.‏مهماننواز بدين معنا است كه او غري<strong>به</strong>ها را دوست دارد.‏ درب خانة او هم <strong>به</strong> روي ايمانداران و هم <strong>به</strong> رويبي ايمانان باز است،‏ و در پي اين است <strong>به</strong> كساني كه زير سقف خانة او جمع ميشوند بركت برساند.‏شيخ بايد راغب <strong>به</strong> تعليم باشد.‏ هنگامي كه او <strong>به</strong> مشكلات روحاني بر ميخورد بايد قادر باشد <strong>به</strong> كلام خدامراجعه كرده و ارادة خدا را در اين امور بيان كند.‏ او بايد قادر باشد گلة خدا را خوراك دهد ‏(<strong>اول</strong> پطرسبراي مقابله با كساني كه تعاليم غلط ميآورند از كتاب مقدس استفاده كند‏(اعمال(2:5(31-29:20والبته اين موضوعلزوماً‏ بدان معنا نيست كه اسقف بايد عطاي تعليم داشته باشد،‏ بلكه او بايد بتواند در خدمات خود چه در خانه وچه در جماعت آموزههاي ايمان را بيان كرده و <strong>به</strong> درستي كلام حقيقت را با ديگران در ميان بگذارد،‏ و حاضر ومشتاق است كه آن را انجام دهد.‏3:3واژة ميگسار يعني معتاد <strong>به</strong> مشروبات الكلي.‏ اسقف نبايد ميگسار باشد چرا كه باعث مرافعه ميشود،‏ يعنيمرافعة پر از فحش و ناسزاگويي.‏


.... مقصود از نه4:35:35 آيةزننده اين است كه اين شخص با ديگران <strong>به</strong> درگيري فيزيكي نميپردازد <strong>به</strong> عنوان مثال اگر اوارباب است هيچگاه غلام خود را نميزند.‏عبارت طماع سود بيع در برخي از نسخ قديمي يافت نميشوند،‏ اما در اكثر نسخ وجود دارند.‏ دلبستگي <strong>به</strong>پول ثمرات شرارتباري در كليسا و نيز در دنيا <strong>به</strong> بار خواهد آورد.‏يك شيخ بايد حليم باشد.‏ او براي كار در كليسا نياز <strong>به</strong> صبر،‏ شكيبايي و روح ملايم دارد.‏او نبايد جنگجو،‏ ستيزهجو باشد و بر سر هر موضوع كوچكي <strong>به</strong> بحث بپردازد.‏ او بر حقوق خود تأكيدنميورزد بلكه خونسرد و دمساز است.‏يك اسقف نبايد زرپرست باشد،‏ يعني اينكه نبايد دلبستگي <strong>به</strong> پول داشته باشد.‏ در اينجا تأكيد بر روي واژة‏«دلبستگي»‏ است.‏ او با زندگي روحاني قوم خدا سر و كار دارد و نميپذيرد كه اشتياق <strong>به</strong> ماديات او را از كار بازدارد.‏شخص براي اينكه <strong>به</strong> عنوان يك ناظر انتصاب شود بايد مدبر اهل خانة خود <strong>به</strong> نيكويي باشد و فرزندانخويش را مطيع خود گرداند.‏ اين شرط تا هنگمي پا برجا است كه فرزندان شخص در خانة وي باشند.‏ هنگامي كهاز نزد وي رفته و تشكيل خانواده دادند ديگر فرصتي براي اطاعت فرزندان از وي وجود ندارد.‏ اگر مردي مدبر اهلخانة خود <strong>به</strong> نيكويي باشد،‏ ديگر نيازي <strong>به</strong> سختگيري بيجا و يا تسأهل بيدليل نيست.‏دليل اين موضوع روشن است.‏ تا هنگامي كه مردي نتواند اهل خانه’‏ خود را تدبير نمايد،‏ چگونه ميتوانانتظار داشت كه كليساي خدا را نگاهباني نمايد،‏ تعداد نفرات در خانة او كمتر است.‏ همه <strong>به</strong> او وابسته هستند،‏ واكثر اعضاي خانواده بسيار جوانتر از او،‏ از سويي ديگر تعداد اعضاي كليسا بسيار بيشتر خواهد بود و با توجه <strong>به</strong>افزايش اين تعداد خلق و خوها نيز متنوع و متفاوت خواهد بود.‏ مشخص است كه اگر مردي شايستگي مديريتبر تعداد اندك را نداشته باشد،‏ صلاحيت ادارة تعداد بيشتر را نخواهد داشت.‏بسيار مهم است زيرا كه كار يك شيخ را شرح ميدهد.‏ وظيفة او نگاهباني از كليساي خدا است.‏ توجهنمائيد كه نميگويد بر كليساي خدا حكومت ميكند.‏ شيخ يك فرد مستبد نيست،‏ و نه حتي يك حاكم بخشنده،‏بلكه كسي كه قوم خدا را هدايت ميكنمد،‏ همچون شباني كه گوسفندان را هدايت ميكند.‏تنها در يك جاي ديگر عبارت ‏«نگاهباني كردن»‏ در كل عهد جديد <strong>به</strong> كار رفته و آن هم در داستان سامرينيكو ‏(لوقا.(34:10مشايخ كليساي خدا قرار گيرد.‏6:3همان محبت و توجهي كه سامري نيكو از خود نسبت <strong>به</strong> قرباني راهزنان نشان داد بايد سرلوحةو نه جديدالايمان.‏ شخصي كه <strong>به</strong> تازكي <strong>به</strong> مسيح ايمان آورده،‏ و يا شخصي كه در ايمان جوان است،‏شايستة منصب اسقفي نيست.‏ اين كار مستلزم مردان با تجر<strong>به</strong> و بافهم در ايمان است.‏ خطر در اينجاست كه ممكناست شخص نو ايمان غرور كرده و سپس <strong>به</strong> حكم ابليس بيفتد.‏ مقصود از حكم ابليس داورياي كه شيطان برانسان ميآورد نيست،‏ بلكه داورياي كه <strong>به</strong> خاطر غرور بر خود شيطان قرار ميگيرد.‏ او <strong>به</strong> دنبال مقام والايي استكه شايستة آن نيست،‏ و در نتيجه پست خواهد شد.‏- ٢٢ -


- ٢٣ -7:3اسقف بايد مردي نيكنام در جامعه باشد.‏ مقصود از آناني كه خارجند همان اطرافيان بيايمان است.‏ بدوناين نيك نامي،‏ او بازيچة اتهامات ديگران شده و در دام ابليس گرفتار ميشود.‏ اين اتهامات هم ميتواند از سويبيايمامنان باشد و هم ايمانداران.‏ دام ابليس همان دامي است كه شيطان براي كساني ميگستراند كه زندگيشان بااعتقادشان مغايرت دارد.‏ هرگاه كه شيطان انسانها را در دام خود گرفتار ميسازد آنها را مورد استهزاء و نكوهشقرار ميدهد.‏8:3اكنون پولس رسول <strong>به</strong> ويژگيهاي شماسان ميپردازد.‏ در عهد جديد شماس كسي است كه فقط خدمتميكند.‏ معمولاً‏ چنين ميپندارند كه وظيفة شماس رسيدگي <strong>به</strong> امور گذرا و دنيوي كليساي محلي است.‏ در حالي كهاسقفان براي حيات روحاني تدبير ميانديشند.‏ اين برداشت از وظايف شماسان عموماً‏ بر مبناي اعمالاستوار 5- 1:6است،‏ جايي كه مردان براي امر توزيع روزانة اعانات ميان بيوهزنان كليسا انتخاب شدند.‏ در حقيقت،‏ اسم ‏«شماس»‏در اين عبارات <strong>به</strong> كار نرفته است،‏ اما شكل فعل آن در آيه2ترك كرده،‏ مائدهها را خدمت كنيم»‏ ‏(تحتالفظي شماس كنيم).‏<strong>به</strong> كار رفته است:‏ ‏«شايسته نيست كه ما كلام خدا راصلاحيتهاي شماسان بسيار شبيه <strong>به</strong> صلاحيتهاي اسقفان است،‏ اگرچه <strong>به</strong> مانند ويژگيهاي اسقف سخت وخشك نيست.‏ يكي از تفاوتهاي قابل توجه اين است كه نيازي نيست شماس راغب <strong>به</strong> تعليم باشد.‏شماسان بايد با وقار،‏ متين و شايستة احترام باشند،‏ آنها نبايد دو زبان باشند،‏ يعني نبايد <strong>به</strong> اشخاص مختلف درزمانهاي مختلف گزارشهايي ضد و نقيض بيان كنند.‏ آنها بايد هميشه يك جور باشند.‏آنها نبايد راغب <strong>به</strong> شراب زياده باشند.‏ عهد جديد نوشيدن شراب را براي اهداف درماني و <strong>به</strong> عنوان نوشيدنيدر كشورهايي كه آب شرب آنها آلوده است،‏ منع نكرده است.‏ اما با اين حال تنها استفادة متعادل از آن جايز شمردهشده است،‏ مسيحيان همچنين بايد <strong>به</strong> وجهة خود در اين زمينه توجه داشته باشند.‏ در حالي كه شايد در برخي ازكشورها نوشيدن شراب براي مسيحيان بدون اينكه حتي يك تأثير منفي هم داشته باشد،‏ جايز باشد،‏ اما ممكن استدر برخي كشورها وقتي بيايمانان ببينند كه مسيحيان در نوشيدن شراب افراط ميكنند،‏ لغزش بخورند.‏ از اين رو،‏اگرچه استفاده از شراب مجاز است اما نبايد در آن افراط كرد.‏شماسان نبايد طماع سود قبيح باشند.‏همانگونه كه قبلاً‏ هم گفته شد احتمالاً‏ يكي از وظايف شماسحسابرسي <strong>به</strong> امور مالي كليساي محلي است.‏ اين كار او را در معرض اين وسوسه قرار ميدهد كه مبادا او چشمطمع <strong>به</strong> پول داشته باشد.‏ شايد وسوسه شود كه <strong>به</strong> خود كمك كند.‏ يهودا آخرين خزانهداري نبود كه <strong>به</strong> خاطر پول<strong>به</strong> خداوند خيانت كرد!‏9:3شماسان بايد دارندگان سر ايمان در ضمير پاك باشند.‏آنها يعني اينكهبايد در تعليم و زندگي بيعيبباشند.‏ آنها نه تنها بايد حقيقت را بدانند،‏ بلكه بايد با آن زيست نمايند.‏ سر ايمان توصيفي از ايمان مسيحي است.‏بسياري از آموزههاي مسحيت در دورة عهد عتيق <strong>به</strong> صورت راز نگاه داشته شد اما سپس توسط رسولان و انبيايعهد جديد آشكار گرديد.‏ <strong>به</strong> همين دليل واژة سر در اينجا <strong>به</strong> كار گرفته شده است.‏10:3شماسان نيز <strong>به</strong> مانند مشايخ بايد ابتدا آزموده شوند.‏ يعني اينكه براي مدتي تحت نظر باشند و حتي شايدمسئوليتهاي كوچكتري نيز در كليسا <strong>به</strong>آنهاسپرده شود.‏ هنگامي كه ثابت نمودند قابل اعتماد و امين هستند،‏


سپس مسئوليتهاي سنگينتري <strong>به</strong> آنها سپرده شود.‏ سپس كار شماسي بكنند،‏ يا،‏ ‏«بگذاريد خدمت كنند»‏ <strong>به</strong> ماننداسقفان،‏ تأكيد زياد بر مقام كليسايي نيست بلكه بر خدمت <strong>به</strong> خداوند و قوم او.‏هرگاه شخصي در زندگي خصوصي خود و نيز زندگي جمعي بيعيب يافت شد،‏ آنگاه ميتوان <strong>به</strong> او اجازه داد<strong>به</strong> عنوان شماس خدمت كند.‏ بيعيب در اينجا اشارهاي است <strong>به</strong> صلاحيتهايي كه ذكر شده است.‏در اينجا <strong>به</strong>تر است برخي از كساني را كه در كليساي محلي <strong>به</strong> عنوان شماس شناخته ميشوند نام ببريم.‏ مسلماً‏خزانهدار كليسا يكي از آنها است،‏ همچنين منشي،‏ مدير كانون شادي و راهنمايان.‏- ٢۴ -11:3پر واضح است كه مقصود در اين آيه زنان شماسان است،‏ يا زنان اسقفان و شماسان.‏ همسر آن دسته ازخادميني كه مسئوليتي در كليسا <strong>به</strong> آنها سپرده ميشود مسلماً‏ بايد از زنان مسيحي نيكنام و صادق باشند تا بتواننددر خدمت <strong>به</strong> شوهران خود كمك كنند.‏با اين حال واژهاي كه براي ‏«زنان»‏ <strong>به</strong> كار رفته را ميتوان ‏«زنان»‏ ‏(<strong>به</strong> معناي عام)‏ تلقي كرد.‏ اگر اين ترجمه رابپذيريم ميتوانيم زنان خادمه را <strong>به</strong> اين تفسير بيافزاييم.‏عنوانمثال،‏ روميانكند.‏ در روميان1:162:16فيبي را <strong>به</strong> عنوان خادمةدر كليساي <strong>اول</strong>يه از اين قبيل زنان <strong>به</strong> چشم ميخورند <strong>به</strong>‏(همان واژه شماس <strong>به</strong> كار رفته است)‏كليساي كنخريه معرفيسرنخي از نوع خدمتي كه اين زنان انجام ميدادند <strong>به</strong> دست ميدهد،‏ در آنجا پولس ميگويدفيبي زني است كه ‏«بسياري را و خود مرا نيز معاونت مينمود».‏هر تفسيري را كه بپذيريم،‏ اين زنان بايد باوقار،‏ متين و محترم باشند.‏ آنها نبايد غيبتگو باشند،‏ وقت خود راصرف غيبت كردن در مورد ديگران كنند و <strong>به</strong> نيت بدنام كردن ديگران اخبار غلط و مغرضانه شايع نمايند.‏ آنها بايدهشيار،‏ خوشيتندار باشند.‏سرانجام اينكه بايد در هر امري امين باشند.‏ البته اين آيه بدان معنا نيست كه بايد فقط در ايمان مسيحي امينباشند،‏ بلكه قابل اعتماد،‏ وفادار،‏ شايستة اعتماد باشند.‏ آنها بايد قادر باشند كه رازهاي خانوادگي و سر افراد را پيشخود نگاه دارند.‏12:3اكنون پولس <strong>به</strong> موضوع شماسان باز ميگردد.‏ او ابتدا تصريح ميكند كه آنان بايد صاحب يك زن باشند.‏تفسيرهاي مختلف اين عبارت در توضيحات مربوط <strong>به</strong> آيه2نيز <strong>به</strong> مانند اسقفان بايد در روابط زناشويي خود عاري از ملامت باشند.‏بيان شده است.‏ فقط كافي است كه بگوئيم شماسانآنها نيز بايد فرزندان و اهل خانة خويش را نيكو تدبير نمايند.‏ عهد جديد كوتاهي در انجام اين كار را يكعيب ميداند.‏البته مقصود اين نيست كه مردان بايد مستبد و سلطهجو باشند،‏ بلكه مقصود اين است كه فرزندانآنان مطيع باشند و بر حقيقت شهادت دهند.‏13:3عبارت ‏«آناني كه كار شماسي را نيكو كرده باشند،‏ درجة خوب براي خويشتن تحصيل ميكنند»‏ <strong>به</strong> خوبيدر استيفان و فيلپس ديده ميشود.‏ در اعمال5:6از اين دو نفر در ميان شماساني كه انتخاب شدند ياد شده است.‏كاري كه <strong>به</strong> آنها سپردند كه هدايا را در ميان بيوهزنان كليسا توزيع كنند.‏ هنگامي كه آنان را در انجام وظايف خودامين بودند.‏ <strong>به</strong> نظر روح خدا آنها را <strong>به</strong> حوزههاي جديد خدمتي هدايت نمود؛ زيرا در ادامه كتاب اعمال ميبينيم كهفيليپس <strong>به</strong> عنوان يك بشر خدمت ميكند و استيفان <strong>به</strong> عنوان يك معلم.‏ شخصي كه با امانداري خدمتي را انجام


ميدهد،‏ هر چند كوچك ديري نخواهد پاييد كه شهادت نيكويي از خود <strong>به</strong> جاي گذاشته و ميتوان در مورد ديگرخدمات <strong>به</strong> او اعتماد كرد.‏علاوه بر اين،‏ <strong>به</strong> فيليپس و استيفان جلادت كامل در ايماني كه <strong>به</strong> مسيح عيسي است عطا شد.‏ بدون ترديدمقصود اين است كه براي شهادت دادن <strong>به</strong> مسيح،‏ در تعليم و در دعا آزادي عظيمي خواهند يافت.‏ مسلماً‏ اينموضوع در خطابة مشهود استيفان پيش از <strong>به</strong> شهادت رسيدن كاملاً‏ مشهود است.‏ت)‏ دربارة رفتار در كليسا(16-14:3)14:315:316:3.(15پولس رسول عبارات قبل را <strong>به</strong> اين اميد كه <strong>به</strong> زودي تيموتائوس را خواهد ديد نوشته بود.‏ با اينحال ازاين را <strong>به</strong> تو مينويسم نه تنها اشارهاي است <strong>به</strong> سخناني كه قبل از اين نوشته،‏ بلكه <strong>به</strong> عبارات بعدي نيز اشاره دارد.‏پولس ميدانست كه ممكن است اين ديدار <strong>به</strong> تأخير بينجامد،‏ يا حتي اينكه ديگر نتواند <strong>به</strong> افس برود.‏ درحقيقت ما نميدانيم كه آيا او ميتوانست تيموتائوس را در افس ملاقات كند.‏ و اگر او تأخير ميكرد،‏ ميخواستكه تيموتائوس بداند كه چگونه بايد ايمانداران در خانة خدا رفتار كنند.‏پولس در آيات قبل شرح داد كه چگونه اسقفان،‏ شماسان،‏ و همسران آنها بايد رفتار كنند.‏ حال او شرحميدهد كه رفتار عموم مسيحيان در خانة خدا بايد چگونه باشد.‏خانة خدا در اينجا ‏«كليساي خداي حي و ستون و بنياد راستي»‏ تعريف شده است.‏ خدا در عهد عتيق در خيمهو هيكل ساكن بود.‏ اما در عهد جديد او در كليسا ساكن است.‏ اين مكان كليساي خداي حي ناميده شده است،‏ واين با معبدي كه در آن بتهاي بيجان هستند تفاوت دارد.‏كليسا در اينجا ستون و بنياد راستي ناميده شده است.‏ ستون نه تنها براي مستحكم نمودن بناي ساختمان <strong>به</strong> كارميرفت،‏ بلكه معمولاً‏ در معابر عمومي ستونهايي بنا ميشد تا اعلاميهها را بر آن نصب كنند.‏ پس آن يك مناديبود.‏ كليسا بر روي زمين واحدي است كه خدا آن را براتي اعلان و نمايش راستي برگزيده است.‏ آن بنياد راستينيز است.‏ در اينجا بنياد مفهوم پي و يا اساس ساختمان را در خود دارد.‏ اين امر كليسايي را توصيف ميكند كهوظيفة دفاع و حمايت از حقيقت خدا <strong>به</strong> وي سپرده شده است.‏اين آيه بسيار دشوار است.‏ يكي از دشواريهاي اين آيه اين است كه چه ارتباطي با آيات قبل دارد.‏ يكعقيده اين است كه در اينجا ما مظهري از حقيقت را پيشرو داريم،‏ اين حقيقت كه كليسا ستون و بنياد است ‏(آيهعقيده ديگر اين است كه آيه الگو و قدرتي از دينداري <strong>به</strong> دست ميدهد كه پولس تأكيد ميكند آن جزئيناگسستني از رفتار مسيحي در خانة خدا است.‏ جي.‏ ان.‏ داربي گفته است:‏‏«غالباً‏ ميگويند و يا چنين تفسير ميكنند كه اين آيه از سر الوهيت سخن ميگويد،‏ يا سر خود شخص مسيح.‏ امااين سر دينداري است،‏ يا سري كه <strong>به</strong> واسطة آن دينداير حقيقي نمايان ميشود سرچشمة الهي تمام آن چيزهاييكه در انسان پارسايي ناميده ميشود و...‏ دينداري از معرفت تجسم،‏ مرگ،‏ قيام و صعود عيسي مسيح سرچشمهميگيرد ... خدا چنين مكشوف ميشود؛ و در ماندن در اين ‏(معرفت)‏ دينداري جاري ميشود.»‏- ٢۵ -


يمتيمت)هنگامي كه پولس ميگويد سر دينداري عظيم است،‏ مقصود او اين نيست كه اين بسيار اسرارآميز است،‏ بلكهحقيقت ناشناختة گذشته در مورد شخص و كار خداوند بسيار شگفتانگيز و خارقالعاده است.‏‏«خدا در جسم ظاهر شد»،‏ اشارهاي است <strong>به</strong> عيسي خداوند،‏ و <strong>به</strong> طور خاص <strong>به</strong> تجسم او.‏ دينداري حقيقيبراي <strong>اول</strong>ين بار <strong>به</strong> هنگام تولد نجات دهنده همچون يك نوزاد در آخوري در بيت لحم در جسم ظاهر شد.‏آيا در روح تصديق كرده شده <strong>به</strong> معناي ‏«تصديق شده در روح بشري خود»‏ است؟ يا <strong>به</strong> معناي ‏«تصديق كردهشده توسط روحالقدس»‏ است؟ ما معناي دوم را از آيه استنباط ميكنيم.‏ روح قدوس خدا او را <strong>به</strong> هنگام تعميد17-15:3)، تبديل هيئت5:17)، قيام)4) ‏(روميان‎3:1‎‏،‏و صعود ‏(يوحنا(10:16تأييد نمود.‏فرشتگان خداوند را <strong>به</strong> هنگام تولدش،‏ وسوسه،‏ رنج او در باغ جتيسماني،‏ قيام و صعود مشاهده نمودند.‏او از روز پنطيكاست <strong>به</strong> بعد،‏ در ميان امتها موعظه كرد.‏ اين اعلان نه تنها در ميان يهوديان بلكه تا <strong>به</strong>اقصينقاط جهان انتشار يافت.‏در دنيا ايمان آورده توصيف كنندة اين حقيقت است كه از ميان هر قوم و ملتي،‏ عدهاي <strong>به</strong> خداوند عيسيايمان آوردهاند.‏ اين آيه نميگويد ‏«بر دنيا ايمان آورده».‏ گرچه اين اعلان در تمام دنيا گسترش يافت،‏ با اينحال تنهاعدهاي اين پيغام را پذيرفتند.‏عموماً‏ بر اين باورند كه <strong>به</strong> جلال بالا برده شد اشاره دارد <strong>به</strong> صعود او <strong>به</strong> آسمان پس از تكميل كار نجات،‏ و نيزاشارهاي است <strong>به</strong> وضعيت كنوني او.‏ وينسنت (Vincent) خاطرنشان ميسازد كه اين آيه ميگويد ‏«<strong>به</strong> جلال بالا بردهشد»‏ و نه ‏«در جلال».‏ يعني اينكه ‏«<strong>به</strong> همراه جلال و شكوه،‏ همچون يك فرماندة پيروزمند بالا برده شد.»‏برخي اين فهرست وقايع را برحسب ترتيب زماني بيان ميكنند.‏ <strong>به</strong> عنوان مثال،‏ آنها ميگويند در جسم ظاهرشد <strong>به</strong> تجسم اشاره دارد؛ در روح تصديق كرده شد اشارهاي است <strong>به</strong> مرگ،‏ تدفين و قيام مسيح؛ فرشتگان مهشودگرديد توصيفكنندة صعود او <strong>به</strong> آسمان است <strong>به</strong> امتها موعظه كرده و در دنيا ايكان آورده وقايع پس از صعود اوهستند؛ و سرانجام،‏ <strong>به</strong> جلال بالا برده شد اشارهاي است <strong>به</strong> روز واپسين هنگامي كه تمام فديهشدگان او گرد همميآيند،‏ از مردگان برخاسته <strong>به</strong> همراه او <strong>به</strong> جلال بالا برده خواهند شد.‏ بر طبق اين ديدگاه بنابراين،‏ تنها پس از اينوقايع سر دينداري كامل خواهد شد.‏با اين حال ما دليلي نميبينيم كه اين ترتيب،‏ زماني باشد.‏ برخي ميگويند اين آيه جزئي از سرود مسيحيمربوط <strong>به</strong> قرون <strong>اول</strong>يه است،‏ اگر چنين باشد،‏ اين آيه بسيار شبيه <strong>به</strong> سرود انجيلي ‏«يك روز»‏ است:‏با زندگيش،‏ مرا محبت نمود،‏ با مرگش نجاتم دادتدفين شد،‏ تا گناهان مرا برداردبرخاست،‏ و تا <strong>به</strong> ابد آزادانه عادل گرديد:‏روزي خواهد آمد آه،‏ روز پر جلال!‏- چارلز مارش(Charles H. Marsh)ارتداد در كليسا(16-1:4).4- ٢۶ -


يستميينمونة اين تعليم را در قانون ممنوعيت ازدواج كشيشها و راه<strong>به</strong>ها ميتوان مشاهده نمود.‏ با اين حال،‏ واضحتربگوئيم،‏ اين آيه اشاره دارد <strong>به</strong> تعليم معتقدين <strong>به</strong> تزكية روح كه پيوند روحاني ناميده شدهاند كه طي آن،‏ بر طبقپولاك(A.J. Pollock)‏«پيوند ازدواج استهزاء ميشود و طي جنبة عملي آن،‏ مردان و زنان اغوا ميشوند.‏ از والدينمشروع خود جدا شده تا با پيوند روحاني خود يك ارتباط شوم و نامشروع شكل دهند».‏ همچنين ميتوانيم ديدگاهعلم مسيحي(Christian Science)را در مورد ازدواج ذكر كنيم.‏ مؤسس آن،‏ آقاي اديكرده،‏ نوشته است:‏تا هنگامي كه ميآموزيم خدا،‏ پدر همه است،‏ ازدواج تداوم خواهد داشتدر ميان ما بود،‏ اكنون نبايد از آن حمايت شود.‏(Eddy)...4:4كه سه بار ازدواجازدواج،‏ كه زماني يك حقيقت مسلمدومين تعليم غلط شياطين احتراز از برخي خوراكها است.‏ چنين تعليمي در ميان معتقدني <strong>به</strong> تزكية روحيافت ميشود،‏ كساني كه ادعا ميكنند خوردن گوشت حيوانات شخص را از ارتباط با ارواح باز ميدارد،‏ همچنيندر ميان عارفان و هندوها ترس از قرباني كردن هر موجود زنده وجود دارد،‏ زيرا بر اين باورند كه جان انسان <strong>به</strong>وجود حيوان و ديگر مخلوقات ميرود.‏ضمير ربطي ‏«كه»‏ هم ميتواند <strong>به</strong> ازدواج اشاره داشته باشد و هم <strong>به</strong> خوراكها.‏ هر دو را خدا خلق كرده تا باشكرگزاري در آن سهيم شويم.‏ او آنها را تنها براي نجات نيافتگان مقرر نكرده است بلكه همچنين براي مؤمنين وعارفين حق.‏هر مخلق خدا نيكو است.‏ هم خوراكها و هم ازدواج مخلوق خدا هستند،‏ و اگر <strong>به</strong> شكرگزاري پذيرفتهشود نبايد آن را رد كرد.‏ او ازدواج را براي تكثير حيات مقرر كرد ‏(ر.ك پيدايش 28:1)، و غذا را براي تداوم حيات3:9). ‏(پيدايش5:4‎19:7‎؛ اعمالكلام خدا خوراك و ازدواج را براي استفادة انسان تخصيص داده است.‏ پس غذا در پيدايش ‎3:9‎؛ مرقس،14:10‎15‎؛ و <strong>اول</strong> قرنتيان(26 ،25:10تقديس شده است.‏ ازدواج <strong>اول</strong> قرنتيان4:13 و عبرانيان 7تقديس شده است.‏همچنين آنها توسط دعا،‏ تقديس ميشوند.‏ ما بايد قبل از تن<strong>اول</strong> كردن خوراك سر خود را خم نموده و خدا رابراي غذا شكر كنيم ‏(نگاه كنيد متي ‎19:14‎؛ اعمال.(35:27ما با اين عمل از خداوند ميخواهيم غذا را تقديسنمايد كه قوتي باشد در جان ما تا بتوانيم او را <strong>به</strong>تر خدمت نماييم.‏ ما بايد قبل از ازدواج دعا نماييم كه خدا ايناتّحاد را براي جلال خود،‏ براي بركت ديگران،‏ و براي خيريت عروس و داماد مبارك گرداند.‏شكرگزاري براي غذا در حضور غيرايمانداران شهادتي بسيار نيكو است.‏ اين دعاي شكرگزاري نبايد ظاهري وطولاني باشد،‏ اما همچنين نبايتلاش كنيم كه شكرگزاري از خدا براي خوراكمان را پنهان نما.ب)‏تعاليمي سازنده در راستاي مقابله با ارتداد قريب الوقوع(16-6:4)- ٢٨ -


6:4تيموتائوس با تعليم اين امور كه در آيات5- 17:4ذكر شده است <strong>به</strong> برادران خادم نيكوي مسيح عيسيخواهد بود.‏ همانگونه كه قبلاً‏ گفتيم،‏ واژة خادم <strong>به</strong> معناي ‏«خدمتكار»‏ است.‏ او خادمي خواهد بود،‏ تربيت يافته دركلام ايمان و تعليم خوب كه تا كنون <strong>به</strong> دقت پيروي كرده است.‏پولس در اين قسمت خدمت مسيحي را <strong>به</strong> يك رقابت ورزشي تشبيه ميكند.‏ او در آيةرژيم مناسبي 6براي كسي كه مسيح را خدمت ميكند معرفي ميكند او بايد از كلام ايمان و تعليم نيكو تغذيه شود.‏ او در آية7از رياضتي سخن ميگويد كه هدفش دينداري است.‏پولس رسول <strong>به</strong> تيموتائوس توصيه ميكند كه از افسانههاي حرام عجوزها احتراز نمايد.‏ او نبايد با آنهابجنگد و يا وقت زيادي صرف آنها نمايد.‏ بلكه بايد،‏ از آنها دوري جويد،‏ و آنها را حقير شمارد.‏ افسانههاي حرامعجوزها ما را <strong>به</strong> ياد ‏(فرقة)‏ علم مسيحي مياندازد،‏ كه مؤسس آن يك زن بود و <strong>به</strong> نظر <strong>به</strong> طور خاص براي زنانكهنسال جذّاب است،‏ و <strong>به</strong> جاي حقيقت افسانهها را تعليم ميدهد.‏<strong>به</strong>تر است كه او <strong>به</strong> عوض هدر دادن وقتش بر روي افسانهها و اسطورهها،‏ خود را وقف رياضت در دينداريبكند.‏ چنين رياضتي شامل مطالعة كتابمقدس،‏ دعا،‏ عبادت،‏ و بشارت <strong>به</strong> ديگران ميباشد.‏ استاك(Eugene S<strong>to</strong>ck)8:49:410:411:4چنين ميگويد:‏ ‏«چيزي <strong>به</strong> مفهوم جريان حركت <strong>به</strong> سوي دينداري وجود ندارد؛ آن ‏"جريان آب"‏ بر خلاف ماست.»‏براي اين كار رياضت و تلاش ضروري است.‏در اينجا دو نوع رياضت با هم مقايسه شدهاند.‏ رياضت بدني براي بدن فوائد خاصي دارد،‏ اما اين فوائدمحدود و كم دوام هستند.‏ از سويي ديگر،‏ دينداري براي روح،‏ جان،‏ و جسم مفيد است،‏ و نه تنها براي اين زمانبلكه براي ابديت نيز است.‏ دينداري براي اين زندگي شادي عظيم <strong>به</strong> همراه ميآورد،‏ و براي زندگي آينده وعدةپاداشي درخشان و شريك شدن در جلال آن حيات را <strong>به</strong> ارمغان ميآورد.‏عموماً‏ بر اين باورند كه اين آيه اشارهاي است <strong>به</strong> دينداري در آية قبل.‏ اين حقيقت كه دينداري دارايارزش ابدي و وسيع است يك سخن امين است و لايق قبول تام.‏ اين سومين سخن امين در اين <strong>رساله</strong> است.‏زيرا كه براي اين زحمت و بياحترامي ميكشيم.‏ پولس ميگويد كه هدف غايي اين است و او براي اينهدف هرچه در توان دارد <strong>به</strong> كار ميبندد.‏ <strong>به</strong> نظر چنين هدفي در زندگي بيايمانان بيارزش است.‏ اما شخصمسيحي وراي امور فاني اين دنيا را ميبيند و بر خداي زنده اميدوار است.‏ اين اميد هيچگاه كمرنگ نخواهد شد.‏ بنا<strong>به</strong> اين دليل كه او خداي زنده است كه جميع مردمان عليالخصوص مؤمنين را نجات دهنده است.‏ خدا نجاتدهندة جميع مردمان است چرا كه او آنها را در امور روزمرة زندگي خود حفظ ميكند.‏ اما او نجاتدهندة جمعمردمان نيز است چرا كه همانگونه كه قبلاً‏ هم گفتيم او براي نجات جميع مردمان تدارك لازم را ديده است اونجاتدهندة <strong>به</strong> طور خاص ايمان دارند زيرا از تدارك او <strong>به</strong>رهمند ميشوند.‏ ميتوانيم بگوييم كه او نجاتدهندةبالقوة تمام انسانها و نجاتدهندة واقعي ايمانداران است.‏احتمالاً‏ مقصود از اين امور آن چيزهايي است كه پولس در آيات10-6چنين مفاهيمي را حكم كرده و تعليم دهد و دائماً‏ آنها را براي قوم خدا مطرح نمايد.‏گفته است.‏ تيموتائوس بايد- ٢٩ -


- ٣٠ -12:4<strong>به</strong> هنگام نگارش ايننامه احتمالاً‏تيموتائوسبين سي تا سي و پنج سالسن داشته است.‏برخلافبرخي از مشايخ جماعت افس،‏ او مرد نسبتاً‏ جواني بود.‏ <strong>به</strong> همين دليل پولس در اينجا ميگويد،‏ ‏«هيچكس جواني راتو را حقير نشمارد.»‏البته مقصود اين نيست كهتيموتائوسخود را تبديل <strong>به</strong> يك بت سازد و از تيغ انتقاد مبرا.‏بلكه،‏ مقصود اين است كه نبايد <strong>به</strong> كسي فرصت انتقاد دهد.‏ او ميتواند براي ايمانداران نمونه باشد و بدينوسيلهمجال انتقاد <strong>به</strong> حق را هم ندهد.‏مقصود از در كلام سخنانتيموتائوساست.‏سخنان او هميشه بايد معرف فرزندباشد.‏او نه تنها از بيانسخنان منع شده احتراز خواهد كرد،‏ بلكه كلامي كه براي شنوندگان بنا كننده نباشد را نيز بر زبان نخواهد آورد.‏در سيرت اشاره دارد <strong>به</strong> رفتار او.‏ رفتار او نبايد ماية سرافكندگي نام مسيح شود.‏مقصود از در محبت اين است كه محبت بايد انگيزة رفتار باشد،‏ همچنين روحي كه از اين طريق منتقلميشود و هدفي كه آن در پي دارد.‏دارد.‏بسياري از نسخ امروزي و تفسيرهايي كه از اين متن <strong>به</strong> عمل آمده فاقد عبارت ‏«در روح»‏ هستند.‏ با اين حالواژة روح در غالب متون <strong>اول</strong>يه آمده است.‏ گايكينگ با درك عميق از اين عبارت از اين حقيقت انتقاد ميكند كه:‏‏«اشتياق يكي از خصوصياتي است كه در كمال تعجب از طبيعت بسياري از مسيحيان رخت بربسته است.‏ همهبراي سابقة فوتبال يا يك مبارزة انتخاباتي اشتياق فراوان دارند،‏ اما براي خدمت خدا اشتياق بسيار اندك است.‏اشتياق وافر مسيحيان پيرو مكتب علم،‏ شاهدان يهوه،‏ كمونيستها چقدر باعث شرمندگي ما ميشود.‏ جاي آنغيرت آتشيني كه زماني كليسا با آن مأمنوس بود خالي است.‏ اين روح عالي تيموتائوس را در امر تثبيت جايگاه وپيشبرد اين خطمشي بسيار كمك خواهد نمود.«‏احتمالاً‏ مقصود از در ايمان،‏‏«در وفاداري»‏عصمت نه تنها بايد خصوصيت اعمال او را شكل ده بلكه انگيزههاي او نيز.‏13:4است،‏ و درواقع مفهوم قابليت اعتماد و پايبند بودن را در خوداحتمالاً‏ اين آيه در درجة <strong>اول</strong> <strong>به</strong> كليساي محلي اشاره دارد،‏ تا زندگي شخصي تيموتائوس.‏ او بايد خودرا <strong>به</strong> قرائت عمومي كتاب مقدس،‏ نصيحت و تعليم يا آموزه بسپارد.‏در اينجا يك ترتيب مشخص <strong>به</strong> چشمميخورد.‏ پولس ابتدا بر قرائت عمومي كلام خدا تأكيد ميكند.‏ اين امر <strong>به</strong> طور خاص در آن زمان ضروري بود،‏چرا كه تعداد كلام مكتوب خدا بسيار محدود بود.‏ افراد كمي نسخة كلام را داشتند.‏ تيموتائوس پس از قرائت كلامخدا،‏ بايد ايمانداران را بر مبناي آنچه كه قرائت شد نصحيت ميكرد،‏ و سپس بايد حقايق عظيم كلام خدا را تعليمميداد.‏اين آيه غميا باب8را در ذهن ما تداعي ميكند،‏ و <strong>به</strong> طور خاص آيةصداي روشن خواندند و تفسير كردند تا آنچه را كه ميخواندند بفهمند.»‏:8‏«پس كتاب توراتخدا را <strong>به</strong>با اين حال،‏ نبايد مفهوم دعاي شخصي را از اين ايه متمايز دانست.‏ قبل از اينكه تيموتائوس بخواهد نصحيتكند و كلام خدا را <strong>به</strong> ديگران تعليم دهد،‏ خود بايد اين امر را در زندگي شخصي خود عملي كند.‏14:4كلام دقيقاً‏ <strong>به</strong> ما نميگويد كه چه كرامتيتيموتائوس <strong>به</strong> ‏(عطا)‏عطا شده است <strong>—</strong>بشارت،‏ شباني ياتعليم.‏ حال و هواي اين <strong>رساله</strong> اين تصور را تقويت ميبخشد كه او احتمالاً‏ يك معلم شبان بوده است.‏ با اينحال


ما ميدانيم كه اين كرامت <strong>به</strong> وسيلة نبوت و با نهادن دستهاي كشيشان <strong>به</strong> او عطا شده است.‏ در وهلة <strong>اول</strong> اينكرامت <strong>به</strong> وسيلةنبوت عطا شده است.‏نموده كه روح خدا عطايي <strong>به</strong>تيموتائوساين عبارت بدان معنا است كه زماني نبياي در كليسا برخاسته و اعلانبخشيده است نبي اين عطا را نبخشيده بلكه تنها آن را اعلان نمودهاست.‏ اين موضوع با نهادن دستهاي كشيشان همراه بوده است.‏ براي ديگر بايد تأكيد نماييم كه مشايخ يا كشيشانقدرت بخشيدن عطا <strong>به</strong>تيموتائوسرا نداشتند.‏روحالقدس در او انجام داده بود را <strong>به</strong> رسميت شناختند.‏اين روال در اعمالبلكه آنها با گذاشتن دستها بر او،‏ <strong>به</strong> طرز نمادين آنچه كه- ٣١ -13.(36:1ديده ميشود.‏ در آية 2، روحالقدس برنابا و شاؤل را براي كار خاصي انتخاب نمود.‏شايد توسط نبي اين كلام منتقل شد.‏ آنگاه روزه گرفته و دعا كردند و دستها برايشان گذارده،‏ روانه نمودند ‏(آيةاين خطمشي امروزه نيز از سوي بسياري از جوامع مسيحي دنبال ميشود.‏ هنگامي كه بر كشيشان مبرهن شدكه شخصي عطاي خاصي از روحالقدس يافته است،‏ آنها آن شخص را <strong>به</strong> كار خداوند ميسپارند،‏ و بدينوسيلهاعتماد خود بروي و عمل روحالقدس در زندگي او را تأييد مينمايند.‏ دستگذاري آنها عطايي <strong>به</strong> وي نميبخشدبلكه تنها تأييد ميكنند كه اين عمل توسط روح خدا انجام شده است.‏ميان دستگذاري كشيشان برتيموتائوسدر اينجا و دستگذاري پولس برتيموتائوس دوم در تيموتائوستفاوتي وجود دارد.‏ در اين دستگذاري،‏ اين عمل نه جنبة رسمي دارد و نه مسئوليتي در قبال عطايي كه <strong>به</strong>تيموتائوس بخشيده شده دارد.‏ بلكه تنها نمادي از مشاركت با او در خدمتش است.‏ در مورد دوم،‏ پولس <strong>به</strong> عنوانيك رسول مجرايي براي نزول عطا برروي بود.‏كرد.‏15:4احتمالاً‏عبارت در اين امور تأملنما را ميتوانمقصود هم در انيجا اين است،‏ زيرا‏«زحمات اين امور را متحمل شود»‏عبارت بعديياميگويد در اينجا راسخ باشي‏«<strong>به</strong> خود گير»‏نيز ترجه‏(خود را كاملاً‏ <strong>به</strong>اينها بسپارد).‏ پولس تيموتائوس را تشويق مينمايد خود را تمام و كمال <strong>به</strong> كار خداوند بسپارد.‏ او بايد تمام هموغم خود را بر اين كار بنهد.‏ پس با اين روش،‏ ترقي او بر همه ظاهر ميشود.‏ پولس نميخواهد كه در خدمتمسيحي يك وضعيت ثابت داشته و همه چيز بر وفق مرا پيش رود.‏خداوند ترقي نمايد.‏16:4<strong>به</strong> ترتيبي كه در اينجا ارايه شده توجه نماييد.‏تيموتائوسبلكه او ميخواهد كهبايد ابتدا خويشتنتيموتائوسدر اموررا احتياط كند و سپستعليم را.‏ اين موضوع بر اهميت زندگي شخصي در زندگي تمام خادمين مسيح تأكيد مينمايد.‏ اگر زندگي او اشتباهباشد اما در تعليم دادن بسيار راسخ و راست دين،‏ هيچ فايدهاي ندارد.‏پينك دبليو.‏ اي.‏(A.W. Pink)<strong>به</strong> درستيگفته است:‏ ‏«اگر اجازه دهيم خدمت پرستش را تخت فشار قرار داده و رشد زندگي روحاني شخص را تحت تأثيرقرار دهد،‏ آنگاه دامي خواهد بود براي شرير.»‏پولس مينويسد كهتيموتائوسبا قائم بون در اين امور،‏ يعني،‏ قرائت كلام،‏نصيحت و تعليم،‏ خود را وشنوندگان خود را نجات خواهد داد.‏ مقصود از نجات در اينجا نجات جانها نيست.‏ اين باب با توصيفي از معلماندروغين كه در ميان قوم خدا رعب و وحشت ايجاد كرده بودند آغاز شد.‏پولس <strong>به</strong>تيموتائوس ميگويد كه با


پايبند بودن <strong>به</strong> يك زندگي ديندارانه و كلام خدا،‏ خود را از دام اين معلمان دروغين رهايي خواه دبخشيد و همشنوندگان خود را.‏.5تعاليمي خاص در مورد اقشار گوناگون ايماندارانالف)‏ گروههاي گوناگون سني(2:6-1:5)(2-1:5)1:52:5اين آيه ما را با رفتار تيموتائوس نسبت <strong>به</strong> اعضاي خانوادة مسيحي آشنا ميسازد،‏ خانوادهاي كه ميخواهددر ميان آنان خدمت كند.‏ تيموتائوس كه جوانتر بود و شايد هم كمي پرخاشگر وسوسه ميشد در مقابل افراد پيرناشكيبا و پرخاشگر باشد؛ از اين رو،‏ <strong>به</strong> او تذكر داده ميشود مرد پير را توبيخ نمايد،‏ بلكه چون پدر او را نصيحتكند.‏ شايسته نيست كه او <strong>به</strong> عنوان مردي جوانتر بر چنين اشخاصي پرخاش نمايد.‏همچنين اين خطر وجود داشت كه اين خادم جوان مسيحي نسبت <strong>به</strong> جوانان ديدگاهي سلطهجويانه اتخاذنمايد.‏ از اين رو پولس <strong>به</strong> او ميگويد كه او بايد با جوانان همچون برادران خود رفتار نمايد؛ او بايد همچو يكي ازآنها باشد و نه اينكه خود را برتر از آنها بداند.‏با زنان پير بايد همچون مادران رفتار شود همراه با صحبت،‏ و احترامي كه شايستة آنان است.‏عفت بايد از ويژگي رفتار او با زنان جوان باشد.‏ او نه تنها بايد از آنچه كه كاملاً‏ گناهآلود است اجتناب نمايد،‏بلكه از اعمال و رفتارهاي نسنجيدهاي كه جلوة بد دارند نيز پرهيز نمايد.‏ب)‏ بيوهزنان(16-3:5)3:5پولس از آيات16-3<strong>به</strong> موضوع بيوه زنان در كليساي محلي و رفتاري كه نسبت <strong>به</strong> آنها بايد ادا شودميپردازد.‏پيش از هر چيز،‏ كليسا بايد بيوهزنان را كه اگر فيالحقيقه بيوه هستند محترم دارد.‏ محترم در اينجا نه تنهاحاوي مفهوم احترام بلكه مفهوم كمك مالي را نيز دربر دارد.‏ يك بيوة حقيقي كسي است كه هيچ وسيلة امرارمعاش ندارد و براي رزق و روزي چشم اميد <strong>به</strong> سوي خداوند دارد.‏ او هيچ خويشاوندي ندارد كه <strong>به</strong> او كمكنمايد.‏5-4:52:6طبقة دوم از بيوهزنان در اين آيه توصيف شدهاند.‏ اينها كساني هستند كه فرزندان يا نوادهها دارند.‏ درچنين موردي،‏ فرزندان بايد بياموزن كه با جبران تمام زحماتي كه مادرشان ‏(يا مادربزرگشان)‏ در حق آنها انجامداهد است دينداري عملي را در خانه نشان دهند.‏ اين آيه <strong>به</strong> طور واضح <strong>به</strong> ما ميآموزد كه دينداري در خانه آموختهميشود.‏ اين واقعاً‏ شهادت بدي براي ايمان مسيحي است كه با صداي بلند از مذهب شخصي سخن گوييم پسآنهايي را كه توسط پيوندهاي طبيعي با ما در ارتباطند را ناديده انگاريم.‏در نظر خدا پسنديده است كه مسيحيان از اجداد خود كه استطاعت مالي ندارند مراقبت نمايند.‏ درافسسيانپولس <strong>به</strong> طور واضح تعليم ميدهد:‏ ‏«پدر و مادر خود را احترام نما،‏ كه اين حكم <strong>اول</strong> با وعده است.»‏ همانگونه- ٣٢ -


كه قبلاً‏ هم گفتيم،‏ بيوة حقيقي كسي است كه هيچ منبع درآمدي ندارد و براي نان روزانة خود همواره چشم اميد<strong>به</strong> سوي خدا دارد.‏- ٣٣ -7-6:5نقطة مقابل بيوة ديندار آيه5كسي است كه تن <strong>به</strong> عياشي ميدهد.‏ بر سر اين موضوع كه آيا چنين زنييك ايماندار حقيقي است يا شخصي متظاهر اختلافنظر وجود دارد.‏ ما معتقديم كه او يك مسيحي واقعي است اما <strong>به</strong> وضع بد گذشته دچار شده است از نظر رابطه با خدا و مفيد بودن براي خدا چنين شخصي مرده است.‏تيموتائوس8:5بايد در برابر چنين بيوهزناني كه تن <strong>به</strong> عياشي ميدهند هوشيار باشد و <strong>به</strong> مسيحيان تعليم دهد كه ازكساني مراقبت نمايند كه با آنها رابطة خويشاوندي داشته و تهيدست هستند.‏اهميت تدبير براي خويشان وعليالخصوص اهل خانه درجه يك در اينجا مورد تأكيد قرار گرفته است.‏تصور ورزيدن در اين امور برابر است با انكار ايمان.‏ ايمان مسيحي دائماً‏ اصرار ميورزد كه ايمانداران حقيقي بايديكديگررا كمك كنند.‏هنگامي كه يك مسيحي در انجام اين امر كوتاهي ورزد،‏ او منكر همان حقيقتي است كهمسيحيت تعليم ميدهد.‏ چنين شخصي پستتر از بيايمان است چرا كه بسياري از بيايمانان <strong>به</strong> خويشاوندان خودكمك ميكنند.‏ همچنين بايد گفت كه يك شخص مسيحي با تصور ورزيدن در اين امر باعث شرمندگي نام خداوندميشود،‏ كاري كه يك بيايمان هم انجام نميدهد.‏9:5از اين آيه در مييابيم كه در هر كليساي محلي فهرستي از اسامي ثبت ميشد،‏ كه بيانگر بيوهزناني بود كهتوسط كليسا مراقبت و حمايت ميشدند.‏ پولس در اينجا تصريح ميكند كه نام هر بيوهزني كه ثبت ميشود نبايدكمتر از شصت ساله باشد.‏عبارت يك شوهر كرده باشد همان مشكلات مربوط <strong>به</strong> ازدواج اسقفان و شماسان را مطرح ميكند.‏ در مورداين موضوع نيز همان تفسيرها ارايه شده است.‏ بيگمان مقصود اين است كه زندگي او عاري از سرزنش و هر سوءظني مبني بر انجام اعمال غيراخلاقي باشد.‏10:5مشهور باشد.‏براي ثبت نام بيوهزن،‏ او بايد <strong>به</strong> انجام اعمال صالحه كه بايد از ويژگيهاي ايماندار روحاني <strong>به</strong> شمار آيدترديدي نيست كه مقصود از عبارت اگر فرزندان پرورده باشد اين است كه او بايد آنها را طوري تربيت سادةفرزندان چندان فايدهاي ندارد،‏ بلكه خوب تربيت كرن مهم است.‏يكي ديگر از نشانههاي بيوهزن ديندار اين است كه او نسبت <strong>به</strong> غربا مهماننواز است.‏ در عهد جديد بارها وبارها بزرگواري مهماننوازي ذكر شده و مورد تحسين قرار گرفته است.‏شستن پايهاي مهمان يكي از وظايف غلام بود.‏ پس بيگمان مقصود در اينجا اين است كه بيوهزن خدماتبسيار پرزحمتي براي ديگر ايمانداران كشيده باشد.‏ اما همچنين ميتواند مقصود شستن پايهاي مقدسين <strong>به</strong> شكلروحاني باشد،‏ شستن با كلام خدا.‏ البته مقصود خدمت عمومي نيست بلكه تنها مقصود ديدار از خانهةا و استفاده ازكلام خدا است <strong>به</strong> شكلي كه ايمانداران را از آلودگيهايي كه در كار روزانه بدان آغشته شدهآند بشويد.‏دارند.‏كمك <strong>به</strong> زحمتكشان اشارهاي است <strong>به</strong> انجام اعمال رحيمانه در حق كساني كه بيمار،‏ عزادار يا در تنگنا قرار


11:512:5جان كلام اينكه براي اينكه نام بيوهزن در فهرست جماعت محلي ثبت گردد بايد از هر كار نيكو پيروي كردهباشد.‏درك اين آيه بسيار دشوار است اما <strong>به</strong> نظر مقصود اين باشد؛ <strong>به</strong> طور كلي اشتباه است كه <strong>به</strong> بيوه زنانجوان در كليسا مسئوليتي سپرده شود.‏ آنها كه جوان هستند،‏ احتمالاً‏ خواهش نكاح دوبارة خواهند داشت.‏ البته اينموضوع فيالنفسه اشتباه نيست،‏ اما ممكن است اين خواهش آن قدر قوي باشد كه اين بيوه زنان جوان تن <strong>به</strong>ازدواج با بيايمان در دهند.‏ پولس موضوع را سركشي از مسيح ميخواند.‏ هنگامي كه بحث انتخاب ميان ازدواج بابيايمان و ازدواج نكرن <strong>به</strong> خاطر محبت <strong>به</strong> مسيح و اطاعت از كلام او پيش ميآيد،‏ بيوهزن جوان مايل <strong>به</strong> ازدواجاست.‏ مسلماً‏ اين موضوع باعث شرمساري كليسايي خواهد بود كه او را كمك ميكرده است.‏مقصود از ملزم شدن در اينجا عذاب و فلاكت ابدي نميباشد،‏ بلكه مقصود تنها اين است كه اين داوريو الزام <strong>به</strong> خاطر اين است كه ايمان نخست را برطرف كردهاند.‏ زماني او اقرار ميكرد <strong>به</strong> عيسي مسيح خداوند وفادارو سرسپردة اوست،‏ اما اكنون فرصت ازدواج مييابد آن هم با كسي كه مسيح را دوست ندارد،‏ وفاداري و تعهد خونسبت <strong>به</strong> مسيح را فراموش كرده در پي يك بيايمان ميرود،‏ و <strong>به</strong> داماد آسماني خيانت ميكند.‏پولس بيوه زنان جوان را <strong>به</strong> خاطر ازدواج كردن <strong>به</strong> باد انتقاد نميگيرد.‏ در حقيقت او آنها را <strong>به</strong> ازدواج تشويقمينمايد ‏(آيه.(14روحاني را ترك ميكنند.‏13:514:515:5او تنها مشكلي كه در اين امر ميبيند آفت روحاني آنهاست،‏ اينكه براي ازدواج با يك مرد اصولاگر كليساي محلي بخواهد مسئوليت كامل كمك مالي <strong>به</strong> بيوهزنان جوان را متقبل شود باعث ترغيب آنها<strong>به</strong> بيهودهگويي ميشود.‏ آنها <strong>به</strong> جاي اينكه <strong>به</strong> مسئوليتهاي خود بپردازند،‏ بيهودهگو و فضول خواهند شد،‏ و بااموري سرگرم ميشوند كه اصلاً‏ <strong>به</strong> آنها ارتباطي ندارد.‏ هيچ اقدامي از سوي كليساي محلي نبايد ترغيب كنندةچنين رفتاري باشد،‏ همانگونه كه قبلاً‏ هم گفتيم،‏ چنين امري باعث ميشود شهادت نامطلوبي از مسيحيت <strong>به</strong> جاگذاشته شود.‏پس پولس <strong>به</strong> عنوان يك اصل كلي ميگويد،‏ <strong>به</strong>تر است زنان جوان نكاح شوند و <strong>اول</strong>اد بزايند،‏ و يكزندگي مسيحي بيملامت تشكيل دهند.‏ مسلماً‏ پولس دريافته بود كه براي هر بيوة جواني امكان ازدواج وجودندارد.‏ معمولاً‏ مردان در اين زمينه پيشقدم ميشوند.‏ اما او فقط يك اصل كلي مطرح ميكند كه بتوان در صورتامكان از آن پيروي نمود.‏خصم،‏ يا شيطان،‏ دائماً‏ <strong>به</strong>انهاي است كه مسيحيت را بدنام سازد،‏ و پولس در اينجا هشدار ميدهد كه مباداچنين امور مشروعي باعث مذمت شيطان شود.‏آنچه پولس در اينجا دربارة بيوهزنان جوان ميگويد تنها حدس و گمان نيست.‏ بلكه رخ داده بود.‏بعضي <strong>به</strong> عقب شيطان برگشته بودند،‏ چرا كه <strong>به</strong> خداي شيطان گوش فراداده بودند و يك زوج،‏ بيايمان انتخابكرده و از كلام خداوند نااطاعاتي كرده بودند.‏- ٣۴ -


يمت16:5اكنون <strong>به</strong> بحث دربارة وظيفة خويشاوندان در مراقبت از بيوههاي خود پرداخته ميشود.‏ اگر مرد يا زنمؤمن در خانواده بيوهاي دارد كه نياز <strong>به</strong> كمك دارد،‏ پس ايماندار بايد اين مسئوليت را متقبل شود تا كليسا بتواند <strong>به</strong>مراقبت از كساني بپردازد كه در تنگنا قرار داشته و هيچ خويشاوند نزديكي ندارند.‏تمام اين عبارات،‏ يعني آيات 16-3، <strong>به</strong> ما ميگويد كه كليسا تحت شرايط خاص بايد چگونه عمل نمايد،‏ نهاينكه اگر شرايط مخففه ‏(تخفيف دهنده)اي وجود دارد يا اگر قادر است كه چنين و چنان كند وارد عمل شود.‏طول اين پاراگراف بيانگر اين امر است كه اين موضوع در نظر روحالقدس بسيار پراهميت است،‏ ليكن امروزه ازسوي بسياري از جوامع مسيحي ناديده انگاشته ميشود.‏تثنيهپ)‏ كشيشان(25-17:5)17:5ادامة اين باب <strong>به</strong> موضوع كشيشان ميپردازد.‏ پولس در وهلة <strong>اول</strong> اين قائده را مطرح ميكند كه كشيشانيكه نيكو پيشوايي كردهاند،‏ بايد مستحق حرمت مضاعف باشند.‏ <strong>به</strong>تر است پيشوايي را ‏«رهبري كردن»‏ ترجمه كرد‏(داربي).‏ در اينجا موضوع بر سر تسلط نيست،‏ بلكه الگو بودن.‏ چنين كشيشاني مستحق حرمت مضاعف هستند.‏احتمالاً‏ مقصود از حرمت همان احترام قايل شدن است،‏ اما مفهوم پرداخت مالي نيز در آن نهفته است.(6:15)حرمت مضاعف هر دو مفهوم را دربر دارد.‏ قبل از هر چيز،‏ او <strong>به</strong> خاطر كارش مستحق است از سوي قوم خدامورد احترام واقع شود،‏ اما اگر وقت او كاملاً‏ در اين كار صرف ميشود،‏ او مستحق دريافت كمك مالي نيز است.‏احتمالاً‏ آناني كه در كلام و تعليم محنت ميكشند كساني هستند كه وقت زيادي را صرف موعظه و تعليم ميكنند وبدينسان قادر نيستند در جايي <strong>به</strong> طور مداوم مشغول <strong>به</strong> كار شوند.‏18:54:25در اينجا دو آيه از كتاب مقدس <strong>به</strong> عنوان دليلي براي پرداخت مزد <strong>به</strong> كشيش ارايه شده است.‏ آيه <strong>اول</strong>است،‏ و آيه دوم از لوقا7:1019:5گرفته شده است.‏ اين آيه <strong>به</strong> طور خاص الهامي بودن كتاب مقدس را بر ماروشن ميسازد.‏ پولس يك آيه از عه عتيق و كي هم از عهد جديد گرفته،‏ آنها را در كنار هم و در يك سطح قرارميدهد،‏ هر دو را <strong>به</strong> كتاب مربوط ميداند.‏ مبرهن است كه پولس مكتوبات عهد جديد را ني زداراي همان اقتدارعهد عتيق ميداند.‏اين كلام <strong>به</strong> ما تعليم ميدهد گاوي كه در امر برداشت محصول مورد استفاده قرار ميگيرد نبايد از خوردنخرمن منع شود.‏ همچنين يك مزدور مستحق دريافت قسمتي از ثمرة كار خود است.‏ در مورد كشيشان نيز وضعيت<strong>به</strong> همين صورت است.‏ عليرغم اين حقيقت كه ممكن است كار آنها بدني نباشد،‏ با اين حال آنها مستحق حمايتمالي از طرف قوم خدا هستند.‏از آنجايي كه كشيشان در كليسا داراي مسئوليت هستند،‏ آنها <strong>به</strong> طور خاص هدف تهاجم شيطان قراردارند.‏ از اين رو روح خدا براي محافظت آنها در برابر اتهامات ناروا اقدامي انجام ميدهد.‏ اين اصل مطرح شدهاست كه تا هنگامي كه اتهام با شهادت دو يا سه شاهد تأييد نشود هيچ اقدام انضباطي نبايد بر عليه يك كشيش- ٣۵ -


20:5صورت گيرد.‏ در حقيقت،اين اصل براي تمام اعضا كاربرد دارد،‏ اما در اينجا در مورد كشيشان مورد تأكيد قرارميگيرد،‏ زيرا كه هميشه خطر اتهام ناروا آنها را تهديد ميكند.‏در مواردي كه گناه كشيشي ثابت شود <strong>به</strong> طوري كه باعث لطمه زدن <strong>به</strong> وجهة كليسا شود،‏ چنين مرديبايد در حضور ديگران توبيخ شود.‏ اين عمل جدي بودن گناه در خدمت مسيحي را بر ايمانداران روشن ميسازد ودرس عبرتي در زنگي ديگران ميشود.‏برخي از مفسران بر اين باورند كه آية2021:522:523:5<strong>به</strong> طور خاص براي كشيشان كاربرد ندارد،‏ بلكه براي تمام مسيحيان.‏مسلماً‏ اين اصل براي تمام مسيحيان كاربرد دارد،‏ اما چارچوب متن آن را <strong>به</strong> كشيشان مربتط ميسازد.‏<strong>به</strong> هنگام اعمال تنبيه انضباطي در كليساي محلي،‏ از دو خطر بايد اجتناب ورزيد.‏ خطر <strong>اول</strong> غرض ورزيو،‏ ديگري طرفداري است.‏ بسيار سهل است كه ناعادلانه بر شخصي غرض ورزي كنيم.‏ همچنين طرفداري ازشخصي خاص،‏ <strong>به</strong> خاطر ثروت،‏ جايگاهي كه در اجتماع دارد و يا شخصيت او بسيار سهل است.‏ از اين رو پولسبا جديت تمام تيموتائوس را در حضور خدا و مسيح عيسي و نيز در حضور فرشتگان برگزيده اين مسئوليت را <strong>به</strong>تيموتائوس ميسپارد كه تا هنگامي كه حقايق روشن نشوند و يا بدون طرفداري از شخص خاصي تنها <strong>به</strong> خاطراينكه دوست او و يا شخص معروفي است بر شخصي قضاوت نكند.‏ هر اتهامي بايد در حضو رخدا و خداوندعيسي و نيز در حضور فرشتگان رسيدگي شود.‏ فرشتگان ناظران بر دنيايي كه ما در آن زندگي ميكنيم هستند،‏ وآنها بر عدالت كامل در امور انضباطي كليسا واقف هستند.‏ فرشتگان برگزيده كساني هستند كه در گناه و طغيانبرعليه خدا شركت نجسته،‏ بلكه وضعيت <strong>اول</strong>يه خود را حفظ كردهاند.‏هنگامي كه اشخاص معروف <strong>به</strong> عضويت كليسا درميآيند،‏ گاهي اوقات اين ميل وجود دارد كه <strong>به</strong>سرعت مسئوليتي در كليسا <strong>به</strong> آنها سپرده شود.‏ در اينجا پولس <strong>به</strong> تيموتائوس هشدار ميدهد كه در <strong>به</strong> كار گرفتناعضاي جديد عجله نكند و نيز نبايد با كسناي كه شخصيت آنها بر او ناشناخته است شريك گردد،‏ مبادا با اين كاردر نگاهان آنها شريك شود.‏ نه تنها او بايد خود را از نظر اخلاقي پاك نگاه دارد بلكه از همكاري با گناهان ديگراننيز بري باشد.‏مشخص نيست كه اين ايه چگونه با آيات قبل ارتباط دارد.‏ شايد پولس رسول خردمندانه پيشبينيميكرد كه درگيري تيموتائوس در مسايل و مشكلات جماعت تأثير نامطلوب بر او خواهد گذاشت.‏ اگر چنينباشد،‏ تيموتائوس <strong>اول</strong>ين و آخرين شخصي نبود كه از چنين موضوعي رنج ميبرد!‏ <strong>به</strong> احتمال قريب <strong>به</strong> يقينتيموتائوس نيز يكي از قربانيان آب آلوده بود كه هنوز هم در بسياري از نقاط دنيا متد<strong>اول</strong> است.‏ اين نصيحت پولسكه،‏ ‏«ديگر آشامندة آب فقط مباش»‏ بدينمعناست كه تيموتائوس نبايد آب را بدون شرابي كم ميل نمايد.‏ پولساستفادة شرابي كم <strong>به</strong>ت شكمش و نيز ضعفهاي بسيار را <strong>به</strong> او توصيه ميكند.‏ اين آيه تنها استفادة دارويي ازشراب را توصيه ميكند و نبايد <strong>به</strong> عنوان <strong>به</strong>انهاي براي افراط در نوشيدن آن <strong>به</strong> كار گرفته شود.‏ترديدي نيست كه مقصود در اينجا شراب واقعي است و نه آب انگور.‏ بعيد است كه در آن زمان آب انگورهم بوده باشد،‏ زيرا آب انگور توسط عمل پاستوريزه كردن انجام ميشود،‏ فرايندي كه در آن زمان هنوز ناشناخته- ٣۶ -


24:5بود.‏ اين حقيقت كه مقصود شراب واقعي بوده است <strong>به</strong> طور تلويحي در عبارت ‏«شرابي كم»‏ بيان شده است.‏ اگرشراب واقعي نبود،‏ پس نيازي نبود كه حتماً‏ ذكر شود اندك شرابي ميل شود.‏اين آيه همچنين موضوع شفاي الهي را پررنگتر ميسازد.‏ گرچه پولس خود يك رسول بود،‏ و بيگمان اينقدرت را داشت كه تمام امراض را شفا دهد،‏ اما با اين حال همواره از اين قدرت استفاده نميكند.‏ او در اينجااستفادة شراب را براي درد شكم تأييد ميكند.‏<strong>به</strong> نظر پولس در اين آيه دوباره <strong>به</strong> موضوع مطرح شده در آيةهشدار ميدهد كه براي دست گذاشتن بر اشخاص عجله نكند.‏ آية2225 و 2425:5ميپردازد،‏ جايي كه <strong>به</strong> تيموتائوساين موضوع را بيشتر شرح ميدهند.‏گناهان بعضي آشكار است و آن قدر مبرهن است كه ميتوان آنها را <strong>به</strong> شخصي تشبيه كرد كه شيپور <strong>به</strong> دهاندر جلوي مردي گام برميدارند و تمام طول مسافت راه را ته <strong>به</strong> محكمة داوري صدا در داده او را گناهكار اعلانميكنند.‏ اما موضوع اصلاً‏ اين نيست.‏ بعضي كه گناهكار هستند چندي بعد گناهشان آشكار خواهد شد.‏در مودر قشر <strong>اول</strong>،‏ شايد شخص مستي را در ذهن تصور نماييم كه ماهيشتان بر تمام جامعه آشكار است ازسويي ديگر،‏ ميتوان شوهري را تصور نمود كه با زني ديگر رابطهاي عاشقانه برقرار كرده است.‏ ممكن استجماعت اين موضوع را نداند،‏ اما بعدها اين رسوايي برملا شود.‏اين موضوع تا حدي در مورد اشخاص نيكوكار هم صادق است.‏ مسلماً‏ زماني برخي همچون انسناخوبي جلوهگر ميشوند.‏ برخي ميانهرو و گوشهگير،‏ و تنها در گذر زمان است كه نيكويي آنان آشكار ميشود.‏ ازاين عبارات چنين ميآموزيم كه نبايد در برخورد <strong>اول</strong> بر شخص قضاوت نماييم،‏ بلكه اجازه دهيم زمان ماهيتواقعي او را مشخص كند.‏ت)‏ غلامان و اربابان(2-1:6)1:6اكنون بحث دربارة رفتار غلامان مطرح ميشود.‏ آنها غلاماني ناميده شدهاند كه زير يوغ هستند،‏ يعني زيريوغ بردگي.‏ پيش از هر چيز،‏ پولس دربارة غلاماني سخن ميگويد كه آقاياني بيايمان دارند.‏ آيا غلامان در چنينموردي بايد با آقايان خود رفتار وقيحانهاي داشته باشند؟ آيا بايد شورش كرده و فرار كنند؟ آيا تا آنجايي كه ممكناست بايد كار كمتري انجام دهند؟ برخلاف تمام اينها،‏ آنها بايد آقايان خويش را لايق كمال احترام بدانند.‏ يعنياينكه براي آنها احترام قايل شده،‏ با وفاداري و در كمال اطاعت كار كنند،‏ و <strong>به</strong> طور كلي بيشتر در پي اين باشند كهكمك كنند تا اينكه مانع ايجاد نمايند.‏ انگيزةبزرگ براي انجام چنين خدمت مداوم اين است كه نام مسيح در مياناست.‏ اگر يك بردة مسيحي با خشونت و طغيانگري رفتار نمايد،‏ پس آقايش <strong>به</strong> نام خدا و ايمان مسيحي را كفرخواهد گفت.‏ او <strong>به</strong> اين نتيجه خواهد رسيد كه ايمانداران بيارزش هستند.‏تاريخ كليسا مبين اين موضوع است كه معمولاً‏ <strong>به</strong>اي بردگان مسيحي بيشتر از يگر بردهها بود.‏ اگر اربابي دريك مزايدة برده درمييافت كه يكي از غلامان مسيحي است،‏ معمولاً‏ مايل بود پول بيشتري براي خريد آن برده- ٣٧ -


2:6بپردازد،‏ چرا كه ميدانست آن برده با وفاداري كامل او را خدمت خواهد نمود.‏ اين امر بر ايمان مسيحي ارجمينهاد.‏غالباً‏ بيان شده است كه در عهد جديد نظام بردهداري از سوي مسيحيت مورد نكوهش قرار نگرفته است.‏ بااين حال،‏ ميبينيم كه با گسترش پيغام و تعاليم مسيحيت،‏ نظام بردهداري نيز رو <strong>به</strong> انقراض نهاده شد.‏هر ايماندار حقيقي بايد بداند كه او غلام عيسي مسيح است.‏ او <strong>به</strong> <strong>به</strong>ايي خريده شده است؛ و ديگر از آن خودنيست.‏ او <strong>به</strong> عيسي مسيح تعلق دارد روح،‏ جان،‏ جسم و هرچه كه دارد از اوست.‏اين آيه <strong>به</strong> غلاماني ميپردازد كه آقايان مؤمن دارند.‏ بيگمان اين غلامان همواره وسوه ميشدند كه اربابانخود را خوار شمارند.‏ بعيد نبود كه در جماعت محلي <strong>به</strong> هنگام مشاركت در روز خداوند <strong>به</strong> جهت شكستن نان‏(اعمال 7:20)، اربابان مسيحي و غلامان مسيحي دور يك منبر بنشينند <strong>—</strong> و همه در عيسي مسيح برادر.‏ اما غلاماننبايد در اين مراسم ميپنداشتند كه تمايزات اجتماعي زندگي برداشته شده است.‏ صرف اينكه يك ارباب مسيحيباشد بدين منزله نيست كه غلام <strong>به</strong> او احترام نگذاشته و او را خدمت ننمايد.‏ اين حقيقت كه ارباب يك ايماندار ويك برادر محبوب است بايد غلام را بر آن دارد كه او را وفادارانهتر خدمت نمايد.‏اربابان مسيحي در اينجا نه تنها ايماندران وفادار و محبوب ناميده شدهاند،‏ بلكه آناني كه در اين احسانشاركند.‏ عموماً‏ از اين آيه چنين برداشت كرهاند كه آنها نيز در بركات نجات سهيم هستند.‏ با اين حال،‏ از اينعبارت ميتوان چنين دريافت كه از آنجايي كه هم غلامان و هم اربابان <strong>به</strong> انجام اعمال نيكو علاقه دارند،‏ آنها بايددر كنار يكديگر خدمت نموده،‏ هريك ديگري را كمك نمايد.‏بدون ترديد عبارت <strong>به</strong> اين معاني تعليم و نصيحت فرما اشارهاي است <strong>به</strong> تعاليم قبلي در مورد غلامان مسيحي.‏مسلماً‏ مصداق امروزي اين ارتباط را ميتوان در روابط كارفرما و كارمند مشاهده كرد.‏.6معلمان كذ<strong>به</strong> و دلبستگي <strong>به</strong> پول(10-3:6)3:66:4اكنون پولس توجه خود را <strong>به</strong> سوي كساني معطوف ميدارد كه عادت دارند آموزههاي عجيب و غريب دركليسا تعليم دهند.‏ اين مردان كلام صحيح را قبول نميكنند.‏ مصقود از صحيح در اينجا كلاما سلامتيبخش است.‏اينها كلامي بودند كه از زبان خداوند،‏ عيسي مسيح هنگامي كه برروي زمين بود صادر ميگشت و نيز در انجايليافت ميشوند.‏ اين كلام همان بدنة كلي تعليمي است كه در عهد جديد يافت ميشود.‏ اين تعليمي است كه <strong>به</strong>طريق دينداري است چرا كه اين كلام رفتار الهي را ترغيب و ايجاب ميكند.‏چنين افرادي مغرور هستند.‏ آنها ادعا ميكند دانش برتري دارند،‏ اما در حقيقت چيزي نميدانند.‏همانگونه كه پولس قبلاً‏ گفت،‏ آنها نميدانند در مورد چه سخن ميگويند.‏آنها شيفتة مباحثات و مجادلات هستند.‏ واژة <strong>به</strong> كار رفته براي ديوانه در متن اصلي <strong>به</strong> معناي بيمار بودن است.‏اين افراد سلامتي روحاني ندارند،‏ و <strong>به</strong> جاي تعليم كلام مفيد،‏ همانگونه كه در آيه قبل ذكر شد،‏ واژههايي را تعليم- ٣٨ -


ميهند كه مقدسين را بيمار ميكنند.‏ آنها سؤالات گوناگوني مطرح ميكنند كه روح را بنا نميكند و در مباحثاتتقلا و تلاش ميكنند .از آنجايي كه موضوع بحث آموزههاي كتاب مقدس نيست،‏ نميشود <strong>به</strong> طور قطع آنها را تفهيم نمايند.‏تعاليم آنها حسد،‏ نزاع،‏ كفر و ظنون شر را پديد ميآورد.‏ لنسكي(Lenski)5:6ميگويد:‏‏«در مجادلات و لفاظيهاي آنها،‏ يكي بر ديگري حسد ميورزد چرا كه ميبيند ديگري مهارت بيشتري از خودنشان ميدهد؛ و وقتي رقابت آغاز ميشود نزاع شدت ميگيرد؛ در نتيجه كار <strong>به</strong> توهين و ناسزاگويي ميكشد،‏ يعنيانتقادها در لا<strong>به</strong>لاي كلام مقدس ايراد ميشوند.»‏اين منازعات از مردم فاسدالعقل سرچشمه ميگيرد،‏ يعني اذهان بيمار.‏ لنسكي با صراحت اظهار ميدارد:‏‏«وضعيت بيمارگونة عقل،‏ فساد و از همپاشيدگي را شامل ميشود قوة ذهني ديگردر زمينة اخلاقي و روحاني <strong>به</strong>طور عادي عمل نميكند.‏ آنها در برابر حقيقت <strong>به</strong> طور طبيعي واكنش نشان نميدهند.‏ در حقيقت واقعيت و بيانآن با اين هدف مطرح ميشود كه پذيرفته شود.‏ <strong>به</strong> طور خاص حقايق نجاتبخش و الهي انجيل بايد چنين تأثيريداشته باشند؛ دروغ،‏ سفسطه،‏ تحريفها همه با اين هدف بيان ميشوند كه رد شوند،‏ كه همه در زمينة اخلاقي وروحاني است...‏ هنگامي كه حقيقت بيان ميشود ذهن فاسد فقط <strong>به</strong> دنبال اعتراض است؛ هنگامي كه چيزي خلافحقيقت بيان ميشود،‏ ذهن تنها <strong>به</strong> دنبال دلايلي براي پذيرش اين اختلاف است.»‏همچنين اين افراد مرتد از حق هستند.‏حقيقتي كه زماني با آن مأنوس بودند دور شدهاند.‏اين افراد ميپندارند كه دينداري سود است.‏زماني آنها با حقيقت آشنايي دارند،‏ظاهراً،‏ آنها تعليم مذهباما <strong>به</strong> خاطر نپذيرفتن نور،‏لذا،‏ازرا پيشة خود ميدانند كه در آن براياندك كاري مزد خوبي عايدشان ميشود.‏ ‏«آنها مقدسترين خدمت را <strong>به</strong> حرفهاي پرسود تبديل كردهاند.»‏اين موضوع نه تنها يادآور شبانان مزدور است كه در جامعة خادمين مسيحي كار ميكنند و هيچ علاقهاي <strong>به</strong>حقيقت ندارند،‏ بلكه منفعت طلبياي كه امروزه در مسيحيت بسيار رواج يافته است را در ذهن ما تدعي ميكنند <strong>—</strong>فروش عفو،‏ بازيهاي قرعهكشي،‏ بازها و غيره.‏رياكاران خدانشناسي برحذر باشيم.‏6:6از چنين اشخاص اعراض نما،‏ بر ما حكم ميشود كه از چنينهمانگونه كه آية قبل تعريف اشتباه سود را براي ما شرح داد،‏ اين آيه معناي كلام را بيان ميكند.‏ تركيبدينداري با قناعت سود عظيمي است.‏ دينداري بدون قناعت يك شهادت يكطرفه از خود برجاي ميگذارد.‏ قناعتبدون دينداري نيز شخص را <strong>به</strong> هيچوجه مسيحي نميكند.‏ اما ديندار بودن از يك سو و با شرايط ساختن از سوييديگر چيزي است كه نميتوان آن را با پول خريد.‏7:6اين باب شباهت بسياري با تعاليم خداوند عيسي در موعظة سر كوه دارد.‏ آيةميآورد كه براي تأمين نيازهاي خود <strong>به</strong> پدر آسماني توكل نماييم.‏7تعليم عيسي را <strong>به</strong> ياد مادستان ما در سه زمان از زندگي خالي است:‏ <strong>به</strong> هنگام تولد،‏ هنگامي كه نزد عيسي ميآييم،‏ و <strong>به</strong> هنگام مرگ.‏اين آيه تولد و مرگ را <strong>به</strong> ما يادآوري ميكند.‏ در اين دنيا هيچ نياورديم و واضح است كه از آن هيچ نميتوانيم برد.‏- ٣٩ -


سبيتشرواسكندر كبير پيش از مرگ خود گفت:‏ ‏«هنگامي كه مردم و خواستيد مرا در تابوت بگذاريد،‏ <strong>به</strong> دور دستان منپارچهاي نپيچيد،‏ بگذاريد بيرون باشند تا همه ببينند كه دستانم خالي است.»‏(Beats)8:6در اين مورد ميگويد:‏‏«آري،‏ آن دستاني كه زماني پرافتخارترين عصاي پادشاهي دنيا و پيروزمندانهترين شمشير را در دست داشت؛ كهزماني از نقره و طلا پر بود؛ كه زماني قدرت داشت زنگي را ببخشد يا بازستاند،‏ <strong>به</strong> هنگام مرگ ‏«خالي»‏ بود.»‏قناعت يعني شخص از احتياجات <strong>اول</strong>ية زندگي راضي باشد.‏ پدر آسماني ما ميداند كه ما نياز <strong>به</strong> خوراك وپوشاك داريم و وعده داده كه اين نياز ما را تأمين نمايد.‏زندگي بيايمانان غالباً‏ حول تأمين خوراك و پوشاكميگردد.‏ شخص مسيحي در درجة <strong>اول</strong> بايد ملكوت خدا و عدالت او را بطلبد و خدا نيازهاي <strong>اول</strong>ية او را برطرفخواهد كرد.‏واژة پوشاك در اينجا <strong>به</strong> معناي پوشش است و ميتواند شامل مكاني براي زندگي و نيز لباس براي پوشيدنباشد.‏ ما بايد <strong>به</strong> خوراك،‏ پوشاك و مكاني براي زندگي قناعت كنيم.‏16-9 آيات 9:6نيست،‏ بلكه در حسرت آن بودن است.‏در مورد خواهش سيريناپذير براي ثروتمند شدن سخن ميگويد.‏آناني كه ميخواهند دولتمند شوند افرادي هستندپوشاك و مكاني براي زندگي قانع نيستند،‏ بلكه ميخواهند بيشتر داشته باشند.‏بسيارگناه آنان ثروتمند بودنكهتنها <strong>به</strong> خوراك،‏خواهش ثروتمند شدن انسان را در تجر<strong>به</strong> گرفتار ميسازد.‏ او براي رسيدن <strong>به</strong> اين هدف،‏ وسوسه ميشود باهايي همچون حقهبازي و فريبكار خود را پيش برد.‏چنين روشهايي شامل قماربازي،‏ سفتهبازي،‏كلاهبرداري،‏ شهادت دروغ،‏ دزدي و حتي قتل است.‏ چنين انساني حتي در دام يا تله گرفتار ميشود.‏ اين خواهشآن قدر قوي ميشود كه نميتواند خود را از آن رهايي بخشد.‏ شايد او <strong>به</strong> خود چنين ميگويد كه هرگاه حساببانكياش <strong>به</strong> تراز مطلوبي رسيد از اين كارها دست خواهد كشيد.‏ اما او نميتواند.‏ هنگامي كه <strong>به</strong> اين هدف ميرسد،‏خواهش او بيشتر ميشود.‏ علاقه <strong>به</strong> ثروت همچنين ترس و دغدغة خاطر <strong>به</strong> همراه دارد كه اين خود جان انسان راعذاب ميدهد.‏افرادي كه ميخواهند ثروتمند شونددر انواع شهوات بيفهم گرفتارميشوند.‏هميشه ميل‏«چشم و همچشمي كردن»‏ وجود دارد.‏ آنها براي اينكه در اجتماع <strong>به</strong> جايگاه مطلوبي برسند،‏ غالباً‏ حاضرند برخي ازارزشهاي پر<strong>به</strong>اي زندگي را فدا كنند.‏آنها در شهوات مضر نيز گرفتار ميشوند.‏ طمع براي كسب ثروت انسانها را بر آن ميدارد سلامتي جسم وجان خود را <strong>به</strong> خطر بيندازند.‏درواقع،‏اين پاياني استماديات ميشوند كه در تباهي و هلاكت غرق ميشوند.‏موضوع كه جان آنها نخواهد مرد،‏ باز ميدارد.‏ بارنز(Barnes)كه <strong>به</strong> سوي آن سوق داده ميشوند.‏تقلاي بيوقفه براي رسيدن <strong>به</strong> طلا،‏هشدار ميدهد:‏سرگرم آن قدر آنهاآنها را از درك اين‏«تباهي كامل شده است.‏ خوشبختي،‏ شرافت،‏ حيثيت،‏ جان كاملاً‏ تباه شده است.‏ علاقة رايج <strong>به</strong> ثروتمند شدنشخص را <strong>به</strong> قطاري از حماقتهابياري از اعضاي خانواده بشر تباه شدهاند!»‏رهسپار ميسازد كه همه چيز را در اين دنيا و آخرت تباه ميسازد.‏ پ سسب كه- ۴٠ -


10:6طمع ريشه همه بدهيها است <strong>—</strong> البته مقصود اين نيست كه تمام بديها در دنيا از طمع سرچشمهميگيرد.‏ بلكه مسلماً‏ اين يكي از بسيار منابع شرارت است.‏ <strong>به</strong> عنوان مثال،‏ طمع انسان را <strong>به</strong> سوي حسادت،‏ نزاع،‏دزدي،‏ خيانت،عنان گسيختگي،‏ خدا را فراموش كردن،‏ خودخواهي،‏ اختلاس و غيره سوق ميدهد.‏ميتوان از ثروت در خدمت خداوند و بسياري راههاي ديگر كه پيامدهاي خوبي دارد استفاده كرد.‏ اما در اينجاعلاقه بيش از حد <strong>به</strong> ثروت است كه <strong>به</strong> گناه ميانجامد.‏يكي از پيامدهاي بد طمع در اينجا ذكر شده است،‏ و آن دور شدن از ايمان مسيحي است.‏ انسانها در تقلايرسيدن <strong>به</strong> طلا و ثروت،‏ امور روحاني را ناديده ميانگارند و دشوار ميتوان گفت كه آيا واقعاً‏ آنها نجات يافتهاند ياخير.‏نه تنها آنان ارزشهاي روحاني را از دست دادهاند،‏ بلكه خود را <strong>به</strong> اقسام دردها سفتهاند.‏ دردها در اينجا <strong>به</strong>طمع براي ثروت ارتباط داده شده است!‏ زندگي تباه شده يك تراژدي است.‏ از دست دادن فرزند يك درد است.‏اين يك درد است كه ببينيم ثروت شخصي يك ش<strong>به</strong> <strong>به</strong> باد فنا ميرود.‏ از اينكه خدا را بدون نجات يا با دستانخالي ملاقات كرد بايد ترسيد.‏اسقف رايل(J.C. Ryle)اين موضوع را <strong>به</strong> اختصار بيان ميكند:‏‏«در حقيقت،‏ پول يكي از ارضا ناكنندهترين ثروتها است.‏ آن برخي از نگرانيها را برميدارد،‏ اما ترديدي نيستكه دلهره و اضطراب بسياري نيز <strong>به</strong> همراه دارد.‏ <strong>به</strong> دست آوردنش دردسر است.‏ حفظ كردنش پر از اضطراب.‏ دراستفاده از آن وسوسهها بسيار است.‏ در سوء استفاده از آن گناه.‏ از دست دادنش موجب غم ميشود.‏ خلاصييافتن از آن بس دشوار است.‏ دو سوم تقلاها،‏ نزاعها،دعواها حقوقي در جهان هم يك علت دارد <strong>—</strong> پول!»‏زماني ثروتمندترين مرد دنيا،‏ مالك چاههاي نفت،‏ پالايشگاهها،‏ مخازن،‏ خط لوله و نيز هتلها،‏ يك شركتبيمه،‏ يك شركت بازرگاني و نيز شركت هواپيمايي بود.‏ اما ملك700آكري خود را با محافظان،‏ سگهاي وحشي،‏نردههاي استيل،‏ نورافكنها،‏ زنگها و آژيرها احاطه كره بود.‏ او علاوه بر ترس از هواپيما و كشتي،‏ از بيماري،‏كهولت و بيكسي و مرگ نيز ميترسيد.‏ او تنها و نااميد بود و اذعان ميداشت كه پول خوشبختي نميآورد.‏.7مسئوليتهاي پاياني تيموتائوس(21-11:6)11:6تيموتائوس در اينجا يك مرد خدا خطاب شده است.‏ در عهد عتيق اين لقب <strong>به</strong> انبيايي داده ميشد كهرفتارشان آسماني بود.‏ شايد اين آيه ميخواهد بگويد كه تيموتائوس عطاي نبوت داشت.‏ نقطة مقابل مرد خدا،‏ ‏«مردگناه»‏ است كه در دوم تسالونيكيان2يافت ميشو.‏ مرد گناه همان مظهر گناه خواهد بود.‏ هر رفتار او انسان را <strong>به</strong> يادگناه مياندازد.‏ تيموتائوس بايد مرد خا باشد،‏ مردي كه خدا را در ذهن انسانها تداعي ميكن و خدا را جلالميدهد.‏تيموتائوس در خدمت خود براي مسيح بايد از غرور ‏(آيهشهوات بيفهم و مضر ‏(آية4)، ناپاكي‏(آيه 5)، روح ناراضي ‏(آيات،(8- 6،(9و دلبستگي <strong>به</strong> ثروت بگريزد ‏(آيه.(10او بايد شخصيت مسيحي را در خود- ۴١ -


پرورش دهد،‏تنها چيزي كه با خود <strong>به</strong> آسمان ميبرد.‏دينداري،‏ ايمان،‏ محبت،‏ صبر،‏ تواضع.‏در اينجا اجزاي شخصيت مسيحي ذكر شدهاند:‏- ۴٢ -عدالت،‏مقصود از عدالت انصاف داشتن در روابط با ديگران است.‏ دينداري يعني شبيه خدا بود.‏ شايد ايمان را بتوانوفاداري يا وابسته بودن معنا كرد.‏محبت از دوست داشتن خا و يگر انسانها سخن ميگويد.‏استواري و تحمل در مشكلات است،‏ و تواضع يعني طبع فروتن و مهربان داشتن.‏12:6صبر <strong>به</strong> معنايتيموتائوس نه تنها بايد برگيزد و پيروي نمايد،‏ بلكه همچنين او بايد بجنگد.‏ در اينجا واژة جنگيدن <strong>به</strong>معناي نبرد كردن نيست بلكه رقابت كردن.‏ اين واژه بايد معنايي ميدان جنگ را در خود ندارد بلكه ميدان رقابت.‏مقصود از جنگ نيكويي ايمان،‏ همان ايمان مسيحي است و رقابتي كه در آن نهفته.‏ تيموتائوس بايد در اين مسابقهخوب بدود.‏ او بايد حيات جاوداني را <strong>به</strong> دست آورد.‏ البته مقصود اين نيست كه او بايد براي نجات بجنگد.‏ چرا كهاو نجات را دارد،‏ بلكه مقصود در اينجا اين است كه هر روزه در آن حيات جاوداني كه از آن او است زيستنمايد.‏تيموتائوس<strong>به</strong> هنگام ايمان آوردن <strong>به</strong> اين حيات جاوداني فرا خوانده شد.‏او همچنين اعتراف نيكو كرده درحضور گواهان بسيار.‏ احتمالاً‏ اين اشارهاي است <strong>به</strong> تعميد او،‏ اگرچه شايد مقصود شهات ايمان او <strong>به</strong> عيني مسيحخداوند باشد.‏13:6اكنون پولس مسئوليت خطيري را برعهدة تيموتائوس ميگذارد،‏ و اين كار را در حضور دو شاهد بزرگانجام ميدهد.‏ <strong>اول</strong> اين مسئوليت در حضور آن خداي كه همه را زندگي ميبخشد <strong>به</strong> او سپرده ميشود.‏ شايد پولس<strong>به</strong> هنگام نگارشاين ناو برايتيموتائوسميدانست كه شايد روزي زندگي خود را در راه اعترافنام خداوندعيسي فدا كند.‏ اگر موضوع اين بود،‏ پس براي اين جنگجوي جوان ين زخوب بود كه <strong>به</strong> ياد داشته باشد كه خداتنها كسي است كه هم را زندگي ميبخشد.‏ حتي اگر انسانها ميتوانستند تيموتائوس با بكشند،‏ با اين حال ايمان او<strong>به</strong> شخصي بود كه مردگان را برميخيزاند.‏دوم اينكه اين مسئوليت در حضور مسيح عيسي سپرده ميشود.‏ او الگوي عالي اعتراف نيكو بود.‏ او در پيشپنطيوس پيلاطس اعتراف نيكو نمود.‏ گرچه شايد اين اشارهاي باشد <strong>به</strong> تمام سخنان و اعمال نجاتدهنده در حضوروالي روحي،‏ اما شايد هم <strong>به</strong> طور خاص اشاره داشته باشد <strong>به</strong> سخن او در يوحنا:37:18‏«از اين جهت من متولدشدم و <strong>به</strong> جهت اين در جهان آمدم تا <strong>به</strong> راستي شهادت دهم،‏ و هركه از راستي است سخن مرا ميشنود.»‏شهادت محكم و استوار براي تيموتائوس الگويي در شهادت دادن <strong>به</strong> راستي بود.‏14:6اينتيموتائوس مسئول بود كه اين وصيت را حفظ كند.‏ برخي بر اين باورند كه اين عبارت اشارهاي است <strong>به</strong>جنگ نيكويي كه در بالا ذكر شد.‏ ديگران ميگويند مقصود حفظ كردن تمام مسئوليتي است كه پولس در اين <strong>رساله</strong><strong>به</strong> تيموتائوس سپرده است.‏ برخي ديگر اين توصيه را پيغام انجيل،‏ يا مكاشفة خدا كه در كلام خدا عطا شده است،‏ميدانند.‏ ما ميدانيم كه اين مسئوليت،‏ حفظ كردن راستي ايمان مسيحي است.‏عبارت بيداغ و ملامت <strong>به</strong> تيموتائوس ربط دارد تا <strong>به</strong> وصيت.‏ تيموتائوس بايد در حفظ كردن اين وصيت،‏ بايدشهادتي را حفظ كند كه <strong>به</strong> داغ بوده و بيملامت باشد.‏


15:6ما در عهد جديد ميبينيم كه ظهور خداوند عيسي مسيح دائماً‏ در حضور ايمانداران رخ داده است.‏ وفاداري <strong>به</strong>مسيح در اين دنيا در داوري مسيح پاداش خواهد يافت.‏ در عوض،‏ اين پاداشها <strong>به</strong> هنگام بازگشت مسيح بررويزمين و برقراري پادشاهي او ظاهر خواهند شد و در آن هنگام پيامدهاي وفاداري و خيانت <strong>به</strong> طور واضح روشنخواهد شد.‏محققين كتاب مقدس هنوز نميتوانند <strong>به</strong> طور قطع بگويند كه آيا مرجع ضماير در اين آيه و آيةبعديخداي پدر است يا خداوند عيسي مسيح.‏ <strong>به</strong> هر حال <strong>به</strong> نظر آيةمكاشفه1514:17<strong>به</strong> عيسي خداوند اشاره دارد،‏ زيرا او دربا اطمينان شاه شاهان و رب الارباب ناميده شده است.‏ از سويي ديگر <strong>به</strong> نظر آية<strong>به</strong> خداي پدر اشاره دارد.‏در هر صورت،‏ <strong>به</strong> نظر معناي آية161516:6<strong>به</strong> طور خاصچنين است:‏ هنگامي كه خداوند عيسي مسيح را براي سلطنت <strong>به</strong> زمينبازگردد،‏ تمام انسانها در خواهند يافت كه او متبارك و قاد روحيد است.‏ ظاهر او نشان خواهد كرد چه كسي ملكحقيقي است.‏ در آن هنگام پولس <strong>به</strong> تيموتائوس چنين نوشت كه خداوند عيسي مطرود است و هنوز هم.‏ اما روزيخواهد آمد كه بر همه مبرهن خواهد شد كه او شاه تمام كساني است كه سلطنت ميكنند و او ارباب تمام كسانياست كه همچون ارباب حكومت ميكنند.‏متبارك نه تنها <strong>به</strong> معناي كسي است كه شايستگي پرستش را دارد،‏ بلكه كسي كه در خود كمال بركت را دارد.‏<strong>به</strong> هنگام ظاهر شدن مسيح،‏ همچنين انسانها درخواهند يافت تنها خدا لايموت و فناناپذير است.‏ يعنياينكه او تنها كسي است كه ذاتاً‏ فناناپذير است.‏ فناناپذيري فرشتگان امري است كه <strong>به</strong> آنها عطا شده،‏ و ايمانداران<strong>به</strong> هنگام قيامت بدنهايي خواهند يافت كه فناناپذير است ‏(<strong>اول</strong> قرنتيان ‎53:15‎؛ <strong>اول</strong> قرنتيان 15:54)، اما تنها خدا درذات خود فناناپذير است.‏سپس ميخوانيم خدا در نوري است كه نزديك آن نتوان شد.‏ مقصود جلال روشن و نوراني است كه گردتخت خدا را احاطه كرده است.‏ وضعيت انسان در مقابل اين جلال و شكوه محو خواهد شد.‏ تنها كساني كه درمحبوب پذيرفته شده و در مسيح كامل شدهاند ميتوانند بدون اينكه آسيبي ببينند <strong>به</strong> خدا نزديك شوند.‏ذات واجب الوجود خدا مانع از آن ميشود كه انسان او را ببيند يا بتواند او را ببيند.‏ در عهد عتيق،‏ انسانهاتجليات خدا را مشاهده ميكردند كه ظهور الهي(<strong>The</strong>ophany)17:6ناميده شده است.‏ اما در عهد جديد خدا كاملاً‏ خودرا در شخص پسر محبوب خود،‏ عيسي مسيح خداوند مكشوف ساخت.‏با اين حال،‏ اين موضوع هنوز هم صحت دارد كه خدا را <strong>به</strong> چشم نميتوان ديد.‏اكرام و قدرت تا ابدالآباد تنها سزاوار اوست،‏ و پولس مسئوليتهاي تيموتائوس را با اين اداي احترام پايانميدهد.‏پولس در آيات قبل <strong>به</strong> تفصيل در مورد كساني كه طمع ثروت دارند سخن گفت.‏ در اينجا او <strong>به</strong>دولتمندان ميپردازد،‏ تيموتائوس بايد <strong>به</strong> آنها امر فرمايد كه بلند پروازي نكنند.‏ اين وسوسة ثروتمندان است.‏ آنهاقشر كم درآمد جامعه را همچون بيفرهنگان و نافرهيختگان مينگرند.‏ مسلماً‏ اين صحت ندارد.‏ ثروت بسيار داشتن- ۴٣ -


18:619:6در عهد عتيق نشان بركت خدا بود اما در عهد جديد چنين نيست.‏ در حالي كه ثروت در شريعت نشاني از لطفالهي بود،‏ در دورة جديد بركت بسيار رنج است.‏دولتمندان نبايد <strong>به</strong> ثروت ناپايدار اميد ببندند.‏ ثروت اين قابليت را دارد كه بال در بياورد و بپرد.‏ در حالي كهثروت بسيار در ظاهر امنيت ميآورد،‏ اما حقيقت اين است كه تنها كلام خدا در اين دنيا اطمينان ميآورد.‏از اين رو دولتمندان ترغيب ميشوند <strong>به</strong> خداي زنده كه همه چيز را دولتمندانه براي تمتع <strong>به</strong> ما عطا ميكند،‏توكل كنند.‏ يكي از بزرگترين دامهاي ثروت اين است كه دشوار است آن را داشت اما <strong>به</strong> آن توكل نكرد.‏ درحقيقت اين نوعي بتپرستي است.‏ اين انكاركننده اين حقيقت است كه خدا تنها كسي است كه همه چيز رادولتمندانه براي تمتع <strong>به</strong> ما عطا ميكند.‏ اين عبارت اخير زندگي مجلل را محكوم نميكند،‏ بلكه تنها ميگويد خدامنشأ شادي حقيقي است و ماديات نميتواند چنين چيزي ايجاد كند.‏<strong>به</strong> مسيحيان يادآوري ميشود كه ثروتي كه دارند از آن خودشان نيست،‏ بلكه آنها ناظران بر آن هستند.‏آنها مسئول هستند كه از آن براي جلال خدا و براي سعادت برادران و خواهران خود سود جويند.‏ آنها بايد ازثروت براي انجام اعمال صالحه استفاده كرده و با گشادهدستي در آن فقيران و نيازمندان را سهيم كنند.‏قاعده زندگي جان و سلي اين بود:‏ ‏«هركار خوبي كه ميتواني انجام ده،‏ با تمام وسايلي كه در اختيار داري،‏ باتمام روشهايي كه ميتواني،‏ در هر مكاني كه ميتواني،‏ در هر زماني كه ميتواني،‏ <strong>به</strong> تمام مردم،‏ تا هنگامي كهميتواني.»‏مقصود از گشادهدستي اين است كه او بايد اين آمادگي را داشته باشد كه هر جا كه خدا نشان داد از آناستفاده كند.‏اين آيه مؤكد اين حقيقت است كه ميتوانيم <strong>به</strong> گونهاي ثروت و ماديات را در اين زندگي <strong>به</strong> كار گيريمكه پاداش جاوداني خود را <strong>به</strong> دست آوريم.‏ ميتوانيم اكنون پسانداز خود را در كار خدمت خداوند <strong>به</strong> كار بنديم،‏تا با اين كار براي خود اساس نيكو <strong>به</strong> جهت عالم آينده بنهيم.‏ با اين كار <strong>به</strong> حيات جاوداني كه حيات واقعي استدست مييابيم.‏20:6 حال <strong>به</strong> توصيه پاياني پولس <strong>به</strong> تيموتائوس ميرسيم.‏ او ترغيب ميشود از آن چيزي كه <strong>به</strong> او سپرده شدهاست محافظت <strong>به</strong> عمل آورد.‏ احتمالاً‏ مقصود آموزههاي راستين ايمان مسيحي است.‏ در اينجا مقصود جانتيموتائوس يا نجات او نيست،‏ بلكه حقيقت انجيل فيض خدا است.‏ حقيقت مانند پول سپرده شده در بانك،‏ <strong>به</strong>تيموتائوس سپرده شد تا از آن حفاظت نمايد،‏ ‏«كامل،‏ جامع و بدون اينكه آسيبي <strong>به</strong> آن برسد.»‏او بايد از بيهوهگوييهاي حرام و از مباحثات معرفت دروغ اجتناب نمايد.‏ بيهودهگوييهاي حرام يا وراجيكردن يعني سخن گفتن در مورد اموري كه مفيد نيستند.‏پولس ميدانست كه تيموتائوس با تعاليم بسياري مواجه خواهد شد كه در ظاهر حقيقت <strong>به</strong> نظر ميرسيدند امادر حقيقت مخالف مكاشفه مسيحي هستند.‏ اسقف مول(Moule)مينويسد:‏- ۴۴ -


‏«گنوسيهاي زمان پولس ادعا ميكردند شاگردان خود را هدايت خواهند نمود تا <strong>به</strong> فراسوي يك ايماندار معموليگام بردارند،‏ <strong>به</strong> سوي يك حلقة برتر كه در آنجا اسرار وجودي را در خواهند يافت،‏ و با چنين معرفتي،‏ از بردگيماده رهايي يافته،‏ با آزادي در دنياي روح گام مينهند.»‏تيموتائوس بايد از تمام اين چيزها دوري ميكرد.‏مصداق اين عقيده را امروزه پيش از هر چيز در فرقههاي دروغيني همچون ‏«دانش مسيحي»‏اين مكتب ادعا ميكند كه در شخصيت مسيحي باشيم و نيز معرفت حقيقي را داشته باشيم،‏ناميده شده است.‏ اين نه مسيحيت است نه دانش!‏مشاهده ميكنيم .اما <strong>به</strong> دروغ چنينهمچنين اين آيه در مورد انواع علوم طبيعي كه امروزه در مدارس ما تدريس ميشود كاربرد دارد.‏ در حقيقت،‏هيچ يافتة علمي درستي با كتاب مقدس تضا ندارد،‏ زيرا اسرار علم توسط همان كسي در جهان قرار داده شد كهكتاب مقدس را نوشت،‏ يعني خود خدا.‏اما بسياري از حقايق <strong>به</strong> اصطلاح علمي در حقيقت چيز ينيستندتئوريهاي اثبات نشده.‏ هر فرضيهاي كه با كتاب مقدس در تضاد است بايد رد شود.‏21:6جزپولس پي برده بود كه مسيحيان با اين تعاليم غلط <strong>به</strong> بيراهه رفته و منحرف گشتهاند.‏ اين آيات پايانيخطرات بزرگ نخ<strong>به</strong>گرايي،‏ خردگرايي،‏ مدرنيسم،‏ ليبراليسم و هر اسم ديگري كه مسيح را ناديده ميانگارد،‏ بر ماروشن ميسازد.‏فيض با تو باد.‏ اين دعا از ‏«ويژگيهاي»‏ نگارش پولس است،‏ زيرا تنها فيض خدا است كه ميتواند قوم او رادر ‏«سختيها و تنگيها»‏ حفظ نمايد.‏ آمين- ۴۵ -

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!