روزنامهنگاری انتقادی و مطالعات اجرا
سید حسین رسولی، کارشناس ارشد کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر؛ روزنامهنگار و منتقد تئاتر و سینما از مجموعه گفت و گوهای گروه تئاتر اگزیت چهار شهریور ۱۳۹۸، تهران
سید حسین رسولی، کارشناس ارشد کارگردانی تئاتر از دانشگاه هنر؛ روزنامهنگار و منتقد تئاتر و سینما
از مجموعه گفت و گوهای گروه تئاتر اگزیت
چهار شهریور ۱۳۹۸، تهران
- No tags were found...
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
ر<strong>و</strong>زنامه نگاری <strong>انتقادی</strong> <strong>و</strong> <strong>مطالعات</strong> <strong>اجرا</strong><br />
ما در جستج<strong>و</strong>ی نظریه <strong>و</strong> فرم ر<strong>و</strong>زنامه نگاری <strong>انتقادی</strong> در م<strong>و</strong>اجهه با <strong>اجرا</strong>های ر<strong>و</strong>ی صحنه<br />
هستیم پس با این هدف کلیدی به دنبال چهار فا کت<strong>و</strong>ر اصلی در هنگام بمتبمماشای <strong>اجرا</strong> هستیم<br />
که به ترتیب پیش ر<strong>و</strong> است:<br />
١ دغدغه <strong>اجرا</strong>؛<br />
٢ انضمامی ب<strong>و</strong>دن <strong>و</strong> امر ر<strong>و</strong>زمره؛<br />
٣ فرم <strong>اجرا</strong> (رئالیسم <strong>و</strong> نات<strong>و</strong>رالیسم در برابر فرمالیسم به مثابه ماشبنیبنن ت<strong>و</strong><br />
خالىللىی)؛<br />
۴ امر سیاسی (اختگی سیاسی یا بازگشت امر سیاسی).
از س<strong>و</strong>ی دیگر، باید ببنیبنن ان<strong>و</strong>اع نقد <strong>و</strong> همھهممچنبنیبنن درام، تئاتر <strong>و</strong> <strong>اجرا</strong> تفا<strong>و</strong>ت قائل شد <strong>و</strong> با<br />
چارچ<strong>و</strong>ب نظری مشخص، مداخله ای جدی در <strong>اجرا</strong>ها کرد زیرا که فضای رسانه <strong>و</strong> نقد به<br />
شدت خنبىثبىی <strong>و</strong> اخته شده <strong>و</strong> در بیشبرتبرر م<strong>و</strong>اقع در خدمت طبقه تن آسا <strong>و</strong> فلسفه پ<strong>و</strong>ل درآمده<br />
است. شر<strong>و</strong>ع بجببجحث با سه جمججممله قابل تامل <strong>و</strong> مهم از سه ن<strong>و</strong>یسنده <strong>و</strong> کارگردان تئاتر است:<br />
گ<strong>و</strong>ته:<br />
«دش<strong>و</strong>ارترین کار چیست؟ آن چه آسان ترین کار پنداشته می ش<strong>و</strong>د: دیدنِ<br />
آن چه در برابر دیدگان ماست.»<br />
داری<strong>و</strong> ف<strong>و</strong>:<br />
«تئاتر بیش از هر چبریبرز باید نسبت به زمانه خ<strong>و</strong>د <strong>و</strong> اتفاقابىتبىی که بیخ گ<strong>و</strong>شش رخ<br />
می دهد، احساس مس<strong>و</strong><strong>و</strong>لیت کرده <strong>و</strong> <strong>و</strong>ا کنش نشان بدهد». ا<strong>و</strong> به هنگام دریافت<br />
ن<strong>و</strong>بل ادبیات هم گفت: «به تئاتر نیامدم که همھهمملت بازی کنم بلکه آمدم که<br />
تلخک باشم.»<br />
آنت<strong>و</strong>نن آرت<strong>و</strong>:<br />
«تص<strong>و</strong>ر <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د اثری هبرنبرری جدا از زندگی <strong>و</strong>اقعی غبریبرر ممممممکن است».<br />
پرسش های اساسی:<br />
«<strong>و</strong>ظیفه ر<strong>و</strong>زنامه نگاری <strong>انتقادی</strong> در قبال <strong>اجرا</strong>های تئاتری چیست؟» <strong>و</strong> «آیا تناسبىببىی از نظر<br />
مناسبات اجتماعی ت<strong>و</strong>لید در قبال نقدها <strong>و</strong> <strong>اجرا</strong>ها در ایران <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد؟»<br />
نکته: نظریه <strong>انتقادی</strong> <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>زنامه نگاری <strong>انتقادی</strong> چیست؟<br />
جمججممع گزاره هابىیبىی مشخص <strong>و</strong> دسته بندی شده درباره یک م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع را نظریه می دانند <strong>و</strong> هدف<br />
کلی همھهممه گزاره ها نیل به دانش نظام مند عام است. س<strong>و</strong>مبنیبنن اصل ر<strong>و</strong>ش دکارت (گفتار در<br />
ر<strong>و</strong>ش) چنبنیبنن است: «تاملات خ<strong>و</strong>د را با نظم <strong>و</strong> ترتیب بىپبىی بگبریبرر بمیبمم... در میان چبریبرزهابىیبىی که<br />
نسبت به یکدیگر ت<strong>و</strong>الىللىی طبیعی ندارند، نظمی بیابیم، حبىتبىی ا گر خیالىللىی باشد». بجتبججربه گرایان<br />
هم اعتقاد دارند که فقط استقراهای کامل <strong>و</strong> بىببىی نقص می ت<strong>و</strong>انند گزاره های ا<strong>و</strong>لیه <strong>و</strong> اساسی <strong>و</strong><br />
برای یک نظریه را در اختیار ما بگذارند. مثلا نظریه نشانه شناسی ساختارگرای س<strong>و</strong>س<strong>و</strong>ر بر
اساس اصل «نظامی از تفا<strong>و</strong>ت های قراردادی» شکل گرفته است <strong>و</strong> در آن چند د<strong>و</strong>گانه سازی<br />
اساسی مانند دال <strong>و</strong> مدل<strong>و</strong>ل، همھهممنشیبىنبىی <strong>و</strong> جانشیبىنبىی، در زمابىنبىی <strong>و</strong> هم زمابىنبىی اتفاق می افتد که<br />
فمینیست ها هم بر همھهممبنیبنن اساس د<strong>و</strong>گانه مرد/زن <strong>و</strong> طرفداران نظریه پسااستعماری <strong>و</strong><br />
شرق شناسی هم د<strong>و</strong>گانه های مرکز/حاشیه، شرق/غرب <strong>و</strong> اصیل/مهاجر را ساختند <strong>و</strong><br />
طرفداران نظریه سیاه هم سفید/سیاه را. اغلب آنان تلاش کردند بجتبجحت تاثبریبرر اندیشه های<br />
ژا ک دریدا <strong>و</strong> نظریه ساخت گشابىیبىی <strong>و</strong> دکانسبرتبررا کشن این د<strong>و</strong>گانه ها را معک<strong>و</strong>س کنند <strong>و</strong> بجببجخش<br />
مغف<strong>و</strong>ل را مرجح بپندارند.<br />
ما کس ه<strong>و</strong>رکهابمیبممر در بىپبىی ن<strong>و</strong>شت «نظریه سنبىتبىی <strong>و</strong> نظریه <strong>انتقادی</strong>» می ن<strong>و</strong>یسد: «در مقاله پیشبنیبنن به<br />
د<strong>و</strong> شی<strong>و</strong>ه ی شناخت اشاره کردم: یکی مبتبىنبىی است بر گفتار در ر<strong>و</strong>ش [دکارت]، دیگری بر<br />
نقد مارکس از اقتصاد سیاسی. نظریه در معنای سنبىتبىی آن، که دکارت آن را بىپبىی ریزی کرد <strong>و</strong><br />
در همھهممه جا در تعقیب عل<strong>و</strong>م بجتبجخصصی شده به کار رفت، بجتبججربه را در پرت<strong>و</strong> پرسش هابىیبىی سامان<br />
می بجببجخشد که از دل زندگی در جامعه امر<strong>و</strong>زی ببریبرر<strong>و</strong>ن می آیند... از طرف دیگر، نظریه<br />
<strong>انتقادی</strong> جامعه، انسان ها را در مقام ت<strong>و</strong>لید کنندگان شی<strong>و</strong>ه ی زندگی تاربجیبجخی خاصشان در<br />
بمتبممامیت آن، ابژه <strong>و</strong> م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع خ<strong>و</strong>د قرار می دهد. <strong>و</strong>ضعیت های <strong>و</strong>اقعی ای که نقطه شر<strong>و</strong>ع علم اند<br />
صرفا به مبرنبرزله آن داده هابىیبىی تلقی بمنبممی ش<strong>و</strong>ند که بنا است تایید ش<strong>و</strong>ند <strong>و</strong> طبق ق<strong>و</strong>انبنیبنن احتمال<br />
پیش بیبىنبىی گردند.» <strong>و</strong>ی در ادامه تا کید می کند: «کار در جامعه همھهممان فعالیت بنیادی است، <strong>و</strong><br />
شکل طبقابىتبىی این کار، مهر خ<strong>و</strong>د را بر کل الگ<strong>و</strong>های <strong>و</strong>ا کنش بشری، از جمججممله نظریه می زند.»<br />
نظریه <strong>انتقادی</strong> بر اساس این جمججممله پایابىنبىی <strong>و</strong> نقد ر<strong>و</strong>ش دکارت <strong>و</strong> اندیشه پ<strong>و</strong>زیتی<strong>و</strong>یسبىتبىی<br />
ر<strong>و</strong>شنگری شکل گرفته است. ه<strong>و</strong>رکهابمیبممر در ادامه تا کید می کند: «نه تنها قیاس نظریه<br />
<strong>انتقادی</strong> با اقتصاد سیاسی بلکه مقایسه آن با اقتصادگرابىیبىی در عمل نبریبرز خصلت فلسفی اش را<br />
آشکار می کند. نبرببررد علیه همھهمماهنگی های م<strong>و</strong>ه<strong>و</strong>م لیبرببررالیسم <strong>و</strong> افشای تناقضات در<strong>و</strong>بمنبمماندگار آن<br />
<strong>و</strong> نبریبرز افشای تناقضات در<strong>و</strong>بىنبىی خصلت انبرتبرزاعی تص<strong>و</strong>ر لیبرببررالیسبىتبىی آزادی، شفاها در اقصی نقاط<br />
عالمللمم شر<strong>و</strong>ع شده <strong>و</strong> به شعارهابىیبىی اربجتبججاعی بدل گشته اند. اقتصاد باید بنده بشر باشد، نه بشر<br />
بنده اقتصاد: این شعار دقیقا از دهان همھهممان کسابىنبىی ببریبرر<strong>و</strong>ن می آید که مرادشان از <strong>و</strong>اژه اقتصاد<br />
<strong>و</strong>لىللىی نعمتان خ<strong>و</strong>دشان است.» حالا ا گر بجببجخ<strong>و</strong>اهیم ر<strong>و</strong>زنامه نگاری <strong>انتقادی</strong> را شناساسی کنیم<br />
باید به پیگبریبرری نظریه <strong>انتقادی</strong> در شی<strong>و</strong>ه نگارش <strong>و</strong> اندیشه یک ر<strong>و</strong>زنامه نگار نظر بینداز بمیبمم که<br />
سه کار اساسی دارد: پرسه زبىنبىی، مشاهده، بیان بجتبججربه زندگی ر<strong>و</strong>زمره <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>ایت شکل طبقابىتبىی<br />
کار. در ابتدای امر، به نظریه <strong>انتقادی</strong> <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>ایت شکل طبقابىتبىی کار پرداخیتم اجازه بدهید تا<br />
کمی بجببجحث پرسه زبىنبىی را باز کنم <strong>و</strong> سپس در میان جلسه به زندگی ر<strong>و</strong>زمره ببرپبررداز بمیبمم.
به منظ<strong>و</strong>ر شناخت نظریه پرسه زبىنبىی <strong>و</strong> پرسه زدن چهار کتاب را پیشنهاد می دهم<br />
که خ<strong>و</strong>اندن آبهنبهها راهگشاست:<br />
١-«نقاش زندگی مدرن» ن<strong>و</strong>شته شارل ب<strong>و</strong>دلر که در بجببجخشی از کتاب آمده است: «برای یک<br />
پرسه زن، برای یک ناظر احساسابىتبىی، سکبىنبىی گزیدن در میان اجتماع، <strong>و</strong> در فراز <strong>و</strong> فر<strong>و</strong>د<br />
هیاه<strong>و</strong>، جریان شتابان <strong>و</strong> بىببىی کران آن، منبع لایتناهی لذت <strong>و</strong> سعادت است؛ اینکه به رغم<br />
د<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>دن از خانه همھهممه جا را خانه خ<strong>و</strong>د بداند... بمتبمماشا گر، شاهزاده ای است که هر کجا<br />
می ر<strong>و</strong>د از ناشناس ب<strong>و</strong>دن خ<strong>و</strong>یش لذت می برد»؛<br />
٢‐مارشال برمن در فصلی به نام «ب<strong>و</strong>دلر: مدرنیسم در خیابان» در کتاب «بجتبججربه مدرنیته؛<br />
یا هر آبجنبجچه سخت <strong>و</strong> است<strong>و</strong>ار است د<strong>و</strong>د می ش<strong>و</strong>د <strong>و</strong> به ه<strong>و</strong>ا می ر<strong>و</strong>د» به بجتبججربه پرسه زبىنبىی<br />
می پردازد. ا<strong>و</strong> می ن<strong>و</strong>یسد: «شارل ب<strong>و</strong>دلر... هبرنبررمندی است که بیش از هر کس دیگر در قرن<br />
ن<strong>و</strong>زدهم در آ گاه ساخبنتبنن زنان <strong>و</strong> مردان عصر خ<strong>و</strong>یش به ه<strong>و</strong>یت مدرنشان نقش داشت.<br />
مدرنیته، زندگی مدرن، هبرنبرر مدرن‐این ها اصطلاحابىتبىی است که پی<strong>و</strong>سته در آثار ب<strong>و</strong>دلر تکرار<br />
می ش<strong>و</strong>د؛ د<strong>و</strong> بمنبمم<strong>و</strong>نه از مقالات عالىللىی ا<strong>و</strong>، مقاله ک<strong>و</strong>تاه «قهرمان گری زندگی مدرن» <strong>و</strong> مقاله بلندتر<br />
«نقاش زندگی مدرن» (منتشر شده در ١٨۶٣) سرفصل ها <strong>و</strong> دست<strong>و</strong>ر بجببجحث را برای برای<br />
اندیشه <strong>و</strong> هبرنبرر ١٠٠ سال بعدی معبنیبنن ساخت»؛<br />
٣-«پاساژها» ن<strong>و</strong>شته <strong>و</strong>البرتبرر بنیامبنیبنن <strong>و</strong> بجتبجحلیل آن ت<strong>و</strong>سط تری ایگلت<strong>و</strong>ن در کتاب «<strong>و</strong>البرتبرر بنیامبنیبنن یا<br />
به س<strong>و</strong>ی نقدی انقلابىببىی». در بجببجخشی از کتاب ایگلت<strong>و</strong>ن آمده است: «پرسه زن [فلان<strong>و</strong>ر]‐ آن<br />
بازمانده ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ای در حال ز<strong>و</strong>ال که بىببىی هدف قدم می زند <strong>و</strong> از نظر بنیامبنیبنن در پس پشت<br />
مت<strong>و</strong>ن ب<strong>و</strong>دلر این چنبنیبنن بزرگ جل<strong>و</strong>ه گر می ش<strong>و</strong>د‐برخ<strong>و</strong>ردی با ام<strong>و</strong>ر دارد که تا حد<strong>و</strong>دی شبیه<br />
بمتبممثیل گر است»؛<br />
۴-«پرسه زبىنبىی <strong>و</strong> زندگی ر<strong>و</strong>زمره ایرابىنبىی» ن<strong>و</strong>شته عباس کاظمی. در بجببجخشی از کتاب آمده است:<br />
«قدم زدن، اتلاف <strong>و</strong>قت است <strong>و</strong> پرسه زدن، نفس زندگی» یا «بد<strong>و</strong>ن پاساژ، پرسه زن<br />
ناخشن<strong>و</strong>د خ<strong>و</strong>اهد ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong> بد<strong>و</strong>ن پرسه زن، پاساژی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د بجنبجخ<strong>و</strong>اهد داشت».<br />
انکار نگاه خ<strong>و</strong>ش باشانه نسبت به <strong>و</strong>ضعیت م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د در نظریه <strong>انتقادی</strong><br />
تئ<strong>و</strong>د<strong>و</strong>ر آد<strong>و</strong>رن<strong>و</strong> می گ<strong>و</strong>ید: «پس از فجایعی مثل آش<strong>و</strong>یتس، این با<strong>و</strong>ر خنده دار می بمنبمماید که<br />
تارتحیتحخ، طبق طرحی <strong>و</strong>احد به س<strong>و</strong>ی جهابىنبىی بهببههبرتبرر به پیش می ر<strong>و</strong>د. پس از این حادثه، دیگر از<br />
«اثبات» بمنبممی ت<strong>و</strong>ان سخن گفت!» فریدریش د<strong>و</strong>ربمنبممات هم می گ<strong>و</strong>ید: «تنها کمدی می ت<strong>و</strong>اند
ت<strong>و</strong>جیه کننده م<strong>و</strong>قعیت ما باشد. دنیا ما را به <strong>و</strong>رطه عجیب <strong>و</strong> مسخره کشانده است. راه ما<br />
همھهممان ط<strong>و</strong>ر که در سیاست به بمببممب ابمتبمم رسیده، در تئاتر نبریبرز به کمدی ختم می ش<strong>و</strong>د.» ج<strong>و</strong>رج<strong>و</strong><br />
آ گامبنببنن هم می گ<strong>و</strong>ید: «د<strong>و</strong>ب<strong>و</strong>ر همھهمم<strong>و</strong>اره به نقل ق<strong>و</strong>لىللىی از مارکس ارجاع می داد. مارکس می گفت:<br />
«شرایط ناامیدانه جامعه ای که من در آن زندگی می کنم، در<strong>و</strong>بمنبمم را سرشار از امید کرده<br />
است». هر تفکر رادیکالىللىی، در منتهاالیه <strong>و</strong>ضعیت ناامیدی قرار دارد. «سیم<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>ی» می گفت:<br />
«مردمی که قلبشان را با امیدهای <strong>و</strong>اهی گرم نگاه می دارند د<strong>و</strong>ست ندارم». برای من، این<br />
حرف درباره اندیشه <strong>و</strong> تفکر هم صادق است: شجاعتِ ناامیدی. آیا این بالا ترین مرتبه<br />
امید <strong>و</strong> خ<strong>و</strong>ش بیبىنبىی نیست؟».<br />
١‐فرم نقد١<br />
علمی تر شدن نقد (یا ر<strong>و</strong>زنامه نگاری)، از نیمه د<strong>و</strong>م قرن بیستم، در دانشگاه ها رشد کرد.<br />
نقد در قرن بیستم بیشبرتبرر امری مجممجحافظه کارانه ب<strong>و</strong>د، آرت<strong>و</strong>ر دانت<strong>و</strong> ارزشیابىببىی را <strong>و</strong>ظیفه گالری دار<br />
می دانست نه منتقد.<br />
گاهی سه فرم برای نقد مشخص شده است:<br />
در ن<strong>و</strong>ع ا<strong>و</strong>ل، جزئیات در نظر گرفته بمنبممی ش<strong>و</strong>د، بیشبرتبرر از اینکه بجتبجحلیلی باشد بر پایه ت<strong>و</strong>صیف <strong>و</strong><br />
ارزشیابىببىی است<strong>و</strong>ار است؛<br />
در ن<strong>و</strong>ع د<strong>و</strong>م، ارزشیابىببىی به اختصار ص<strong>و</strong>رت می گبریبررد؛<br />
در ن<strong>و</strong>ع س<strong>و</strong>م، نقد بر مجممجح<strong>و</strong>ریت مبنتبنن (به مثابه هر چبریبرز <strong>و</strong> <strong>اجرا</strong>بىیبىی) شکل می گبریبررد. این نقد س<strong>و</strong>م<br />
به کارکرد کلاسیک نقد لطمات جدی <strong>و</strong>ارد کرده است زیرا که در این ن<strong>و</strong>ع، کار منتقد این<br />
است که اثر را د<strong>و</strong>باره کشف؛ معابىنبىی <strong>و</strong> کارکرد های جدیدی را هم از آن استخراج کند.<br />
٢‐فرم نقد٢<br />
چنان چه هبرنبررمند، مجممجخاطب، اثر هبرنبرری <strong>و</strong> مناسبات اجتماعی ت<strong>و</strong>لید اثر هبرنبرری را چهار ضلع مربع<br />
ت<strong>و</strong>لید <strong>و</strong> ادراك هبرنبرر بدانیم ، در یك بررسی تاربجیبجخی ، با چهار گر<strong>و</strong>ه از منتقدان ر<strong>و</strong>به ر<strong>و</strong><br />
می ش<strong>و</strong> بمیبمم :<br />
1. منتقدابىنبىی كه در جست <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>ی پیام هبرنبررمند ب<strong>و</strong>ده اند؛<br />
2. منتقدابىنبىی كه به ساختار <strong>و</strong> <strong>و</strong>یژگی های ص<strong>و</strong>ری اثر هبرنبرری ت<strong>و</strong>جه داشته اند (دغدغه یافبنتبنن<br />
قصد هبرنبررمند را نداشته اند)؛
3. منتقدابىنبىی كه به آن چه هبرنبررپذیر (خ<strong>و</strong>اننده ، بیننده <strong>و</strong> شن<strong>و</strong>نده ( از اثر هبرنبرری درك می كند،<br />
اهمھهممیت داده اند؛<br />
۴. منتقدابىنبىی که در جستج<strong>و</strong>ی زمینه اجتماعی مبنتبنن هبرنبرری هستند <strong>و</strong> گاهی می پرسند آن اثر چه<br />
چبریبرزهابىیبىی را نگفت <strong>و</strong> <strong>و</strong>ابسته به چه جریان خاصی است (خدای پنهان گلدمن، آلت<strong>و</strong>سر،<br />
پبریبررماشری <strong>و</strong> گرامشی).<br />
منتقد نباید خ<strong>و</strong>د را در مقام راهنما <strong>و</strong> مشا<strong>و</strong>ر هبرنبررمند تص<strong>و</strong>ر كند. گفتمان نقد هبرنبرری در بهببههبرتبررین <strong>و</strong><br />
مطل<strong>و</strong>ب ترین شكل خ<strong>و</strong>د آشكاركردن ژرفای پی<strong>و</strong>ند با اثر هبرنبرری است . هدفِ نقدِ هبرنبرری فقط<br />
شناساندن اثر هبرنبرری نیست ، بلكه ن<strong>و</strong>عی مداخله <strong>و</strong> گفت <strong>و</strong>گ<strong>و</strong> در آفرینش اثر هبرنبرری<br />
است . ی<strong>و</strong>لی<strong>و</strong>س ر<strong>و</strong>پ ، پدربزرگ كَته كُل<strong>و</strong>یتس ، از همھهممان زمابىنبىی كه ن<strong>و</strong>ه اش مداد به دست گرفت <strong>و</strong><br />
طراحی كرد، به ا<strong>و</strong> هشدار داد كه مهارت تعهد می آ<strong>و</strong>رد. منتقد نیمه مستقل امر<strong>و</strong>ز باید هم<br />
تاب <strong>و</strong>ت<strong>و</strong>ان دشنام شنیدن از س<strong>و</strong>ی اجتماع را داشته باشد <strong>و</strong> هم از س<strong>و</strong>ی هبرنبررمندان را.<br />
آد<strong>و</strong>رن<strong>و</strong> می ن<strong>و</strong>یسد: «هبرنبرر به معنای آشبىتبىی نیست». گرایش به تسامح <strong>و</strong> بىببىی انسجامی در نقد <strong>و</strong> هبرنبرر<br />
رشد چشم گبریبرری داشته است که ر<strong>و</strong>زنامه نگار تئاتر باید در این زمینه پژ<strong>و</strong>هش کند.<br />
٣‐چرا می گ<strong>و</strong>ییم تئاتر مثلا خص<strong>و</strong>صی ایران با مشکلات فرا<strong>و</strong>ابىنبىی ر<strong>و</strong>به ر<strong>و</strong> است<br />
<strong>و</strong> این پر<strong>و</strong>بلم ها در کجاست؟<br />
مصرف متظاهرانه <strong>و</strong> فراغت افراطی، افی<strong>و</strong>ن طبقه تن آسا شده است (انب<strong>و</strong>هی از<br />
<strong>اجرا</strong>های فرمالیسبىتبىی <strong>و</strong> مفرح تئاتری <strong>و</strong> ت<strong>و</strong>جه به عاملان <strong>و</strong> مجممجخاطبان)<br />
٣-١ ت<strong>و</strong>رستبنیبنن <strong>و</strong>بلن: طبقه تن آسا <strong>و</strong> مصرف متظاهرانه<br />
ت<strong>و</strong>رستبنیبنن <strong>و</strong>بلن در ا<strong>و</strong>اخر قرن ن<strong>و</strong>زدهم، برخلاف آن، دیدگاه دیگری را مطرح کرد. ا<strong>و</strong> در<br />
نظریه اش با نام «نظریه طبقه ی تن آسا» (1898)، جامعه ای را به تص<strong>و</strong>یر می کشد که<br />
سرچشمه های اصلی مصرف در آن، تظاهر <strong>و</strong> تقلید است که در بالای آن، طبقه ی مالکان قرار<br />
دارد، طبقه ای عقیم که از کار کردن دیگران لذت می برد <strong>و</strong> ناز <strong>و</strong> نعمت خ<strong>و</strong>دش را به<br />
<strong>و</strong>سیله ی مصرف بمنبممایش می دهد، این بمنبممایش از طریق ج<strong>و</strong>اهرات <strong>و</strong> لباسهای گران قیمت <strong>و</strong><br />
آخرین مُد <strong>و</strong> یا ت<strong>و</strong>سط سبک زندگی <strong>و</strong> تفربجیبجحابىتبىی همھهممچ<strong>و</strong>ن مسافرت، کلاس زبان <strong>و</strong> یا<br />
اسب س<strong>و</strong>اری نشان داده می ش<strong>و</strong>د. به نظر <strong>و</strong>بلن، مصرف چشمگبریبرر، تن آسابىنبىی چشمگبریبرر <strong>و</strong> بمنبممایش<br />
چشمگبریبرر بمنبممادهای بلندپایگی، <strong>و</strong>سایلی هستند که انسان ها با آبهنبهها می ک<strong>و</strong>شند تا در چشم<br />
همھهممسایگان شان برتر جل<strong>و</strong>ه کنند <strong>و</strong> در ضمن برای خ<strong>و</strong>دشان نبریبرز ارزش بیشبرتبرری قائل ش<strong>و</strong>ند.
«آداب <strong>و</strong> شی<strong>و</strong>ه های زندگی اشراف منشانه با ضابطه تن آسابىنبىی <strong>و</strong> مصرف چشمگبریبرر سازگاری<br />
دارند، مصرف چشمگبریبرر کالاهای گران قیمت، <strong>و</strong>سیله کسب آبر<strong>و</strong>مندی برای بجنبججیب زادگان<br />
تن آسان است. فراغت خ<strong>و</strong>دبمنبممایانه <strong>و</strong> مصرف خ<strong>و</strong>دبمنبممایانه که مصرف خ<strong>و</strong>دبمنبممایانه م<strong>و</strong>قعیبىتبىی است<br />
که در شهرهای بزرگ ممممممکن است، جابىیبىی که گمینشافت که در آن هرکسی دیگری را<br />
می شناسد، با گزلشافت که در آن کسی دیگری را بمنبممی شناسد، جایگزین شده است. مصرف<br />
خ<strong>و</strong>دبمنبممایانه ی کالاها شی<strong>و</strong>ه ی مناسبىببىی برای ارائه ی ثر<strong>و</strong>ت به دیگران است.<br />
٣-٢ بجببجحث د<strong>و</strong>لت <strong>و</strong> شکل دهی فضای عم<strong>و</strong>می تئاتر<br />
به ق<strong>و</strong>ل بهببههر<strong>و</strong>ز صفدری در مقاله «<strong>و</strong>رزش، افی<strong>و</strong>ن ت<strong>و</strong>ده ها»:<br />
«ف<strong>و</strong>تبال، بمنبممایش یک «بازیِ جمججممعی» صرف نیست، بلکه سیاسبىتبىی است برای قالب دهیِ<br />
رانش های ت<strong>و</strong>ده ها، ابزاری است برای کنبرتبررل اجتماعی <strong>و</strong> ن<strong>و</strong>عی مسم<strong>و</strong>م سازی ایده ئ<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>ریک<br />
است که بمتبممامی فضای جامعه را اشباع کرده است.» تئاتر هم چنبنیبنن شده است؛ پس باید ضد<br />
تئاترهای تن آسا <strong>و</strong> رانبىتبىی با اندیشه ای شُل ب<strong>و</strong>د. اندیشه شُل چیست؟ صفدری می ن<strong>و</strong>یسد:<br />
«کلمه «شُل» (molle) تلمیحی است از عبارتِ les grandes têtes molles که<br />
ل<strong>و</strong>تره آم<strong>و</strong>ن در یکی از نامه هایش به کار برده ب<strong>و</strong>د. بعدها کاربرد این عبارت در مبنتبنن های نقد<br />
رادیکال معنای طعنه آمبریبرز خاصی به این اصطلاح بجببجخشید. پیش تر در زیرن<strong>و</strong>یسی در کتاب<br />
فرتحنتحچ تئ<strong>و</strong>ری <strong>و</strong> آ<strong>و</strong>اتارهایش آن را چنبنیبنن ت<strong>و</strong>ضیح داده ب<strong>و</strong>دبمیبمم: «عبارت ت<strong>و</strong>صیفی «کله گنده های<br />
<strong>و</strong>ارفته» با بارِ بجتبجحقبریبررآمبریبرز نسبت به ر<strong>و</strong>شنفکران پرمدعا <strong>و</strong> سست عنصر به کار می ر<strong>و</strong>د. در این جا<br />
نبریبرز «تبارشناسی اندیشه شل»، تداعی کننده همھهممان شُل <strong>و</strong> <strong>و</strong>ِل ب<strong>و</strong>دن، <strong>و</strong>ارفتگی <strong>و</strong> بىببىی انسجامی<br />
در تفکر جریانِ پست مدرن است. آغازگر بجتبجحلیل این مفه<strong>و</strong>م هم میگل یا میکل اَم<strong>و</strong>ر<strong>و</strong>س،<br />
مت<strong>و</strong>لد ١٩۴٩، تارتحیتحخ شناس <strong>و</strong> تئ<strong>و</strong>ریسبنیبننِ آنارشیست اسپانیابىیبىی است که م<strong>و</strong>ضعی نزدیک به نقدِ<br />
سیت<strong>و</strong>اسی<strong>و</strong>نیسبىتبىی <strong>و</strong> جریان های ضدصنعبىتبىی دارد.»<br />
۴‐صنعت فرهنگی<br />
از نظر آد<strong>و</strong>رن<strong>و</strong> صنایع فرهنگی علا<strong>و</strong>ه بر اینکه انسان هابىیبىی شبیه به مردگان متحرک (بجببجخ<strong>و</strong>انید<br />
بمتبمماشا گران تئاتر) ابجیبججاد می کنند <strong>و</strong> جامعه ای ت<strong>و</strong>ده ای به <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د می آ<strong>و</strong>رند که بط<strong>و</strong>ر<br />
خستگی ناپذیر سرگرم ش<strong>و</strong>نده است، ایدئ<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>ژی های طرفدار سرمایه داری را نبریبرز اشاعه<br />
می دهند. پیام هابىیبىی درباره لز<strong>و</strong>م همھهممرنگ جمججمماعت ب<strong>و</strong>دن، مصرف کردن، سختک<strong>و</strong>شی در<br />
کسب <strong>و</strong> کار <strong>و</strong> دستا<strong>و</strong>رد انفرادی ، از <strong>و</strong>یژگی های مجممجحص<strong>و</strong>لات فرهنگی هستند (آد<strong>و</strong>رن<strong>و</strong> <strong>و</strong><br />
ه<strong>و</strong>رکهابمیبممر، 39) 1384، انسان ها این حقیقت را دریافته اند که <strong>و</strong>سایل تبلیغابىتبىی <strong>و</strong> تداببریبرر
سیاسی به راه ص<strong>و</strong>اب بمنبممی ر<strong>و</strong>ند ، هرچند انسان ها نا گزیر از شنیدن <strong>و</strong> خ<strong>و</strong>اندن آن هستند. این<br />
<strong>و</strong>سایل ارتباط جمججممعی به ط<strong>و</strong>ر مجممجخفی ببنیبنن هبرنبرر، سیاست، مذهب، فلسفه <strong>و</strong> بجتبججارت همھهمماهنگی ابجیبججاد<br />
کرده اند؛ از این قرار ارزش های فرهنگی به شکل کالای ر<strong>و</strong>زمره در آمده، به ابتذال گراییده<br />
است <strong>و</strong> آن آهنگ ر<strong>و</strong>حابىنبىی به فر<strong>و</strong>ش س<strong>و</strong>دا گرانه مبدل گردیده است. در این شرایط تنها<br />
چبریبرزی که به حساب می آید، ارزش های مبادلابىتبىی (بجببجخ<strong>و</strong>انید پشت پرده تئاتر زیرا که در برابر<br />
صحنه پ<strong>و</strong>لىللىی نیست) است ) مارک<strong>و</strong>زه،1359، 89(<br />
۵‐متافبریبرزیک مرگ<br />
گئ<strong>و</strong>رگ ز بمیبممل می ن<strong>و</strong>یسد: «در هر عصری پر<strong>و</strong>رش در<strong>و</strong>بىنبىی ترین بعد زندگی در پی<strong>و</strong>ند نزدیک<br />
است با معابىنبىی که آن عصر به مرگ می دهد. اینکه ما چگ<strong>و</strong>نه مرگ <strong>و</strong> زندگی را درک<br />
می کنیم، صرفا د<strong>و</strong> جنبه از نگرشی اساسا <strong>و</strong>احد است.» (ز بمیبممل، ٣۵٣) همھهممچنبنیبنن «مرزهای<br />
این م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د صرفا مکابمنبممند نیست، زمابمنبممند هم هست.» (ز بمیبممل، ٣۵۴) این بجببجحث دقیقا همھهممان<br />
اصل «انضمامی ب<strong>و</strong>دن» را مطرح می کند. آیا تئاترهای ما به زندگی ر<strong>و</strong>زمره انسان ایرابىنبىی امر<strong>و</strong>ز<br />
می پردازد <strong>و</strong> زندگی <strong>و</strong> مرگ ا<strong>و</strong> را در زمان <strong>و</strong> مکان مشخص هدف می گبریبررد یا به قاجار <strong>و</strong><br />
بهپبههل<strong>و</strong>ی <strong>و</strong> ایران باستان <strong>و</strong> مکابىنبىی انبرتبرزاعی نظر دارند؟ فلسفه هبرنبرر ز بمیبممل در بجببجحث <strong>مطالعات</strong> <strong>اجرا</strong><br />
به شدت کارگشا است. ا<strong>و</strong> مقالات <strong>و</strong> کتاب های مهمی مانند «رامبرببرراند: جستاری فلسفی درباره<br />
هبرنبرر» (١٩١٧)، «گ<strong>و</strong>ته» (١٩١٣)، «دگرگ<strong>و</strong>بىنبىی های فرم فرهنگی» (١٩١۶)، «فرهنگ<br />
زنانه» (١٩٠٢) <strong>و</strong>... تارتحیتحخ به مثابه دگرگ<strong>و</strong>بىنبىی فرم های فرهنگی در نظریه ز بمیبممل مهم است؛ ا<strong>و</strong><br />
حبىتبىی فرهنگ جنسیت زده را مطرح کرده است <strong>و</strong> می گ<strong>و</strong>ید فرهنگ سرشبىتبىی مردانه دارد. ز بمیبممل<br />
در ١٩١۴ در زمینه «ضر<strong>و</strong>رت بازاندیشی در عل<strong>و</strong>م انسابىنبىی» بجببجحث های مهمی مطرح کرده<br />
است. <strong>و</strong>ی به جای بررسی تابل<strong>و</strong>ها، قاب تابل<strong>و</strong>ها <strong>و</strong> دستگبریبرره درها را هم بررسی کرده است.<br />
بنابراین می ت<strong>و</strong>ان در کنار پرسش جان برجر: «شی<strong>و</strong>ه های دیدن»؛ بگ<strong>و</strong>ییم: «شی<strong>و</strong>ه های<br />
ندیدن» هم مهم است.<br />
۶‐جامعه بمنبممایش<br />
صفدری در مصاحبه ای می گ<strong>و</strong>ید: «باید معادلِ فارسی نسبتا مناسبىببىی برای کلمه ی<br />
«سیت<strong>و</strong>اسی<strong>و</strong>نیست» به کار ببرببرر بمیبمم. درست است که situation را می ت<strong>و</strong>انیم <strong>و</strong>ضعیت، جایگاه
<strong>و</strong> م<strong>و</strong>قعیت ترجمججممه کنیم. اما من معادلِ «م<strong>و</strong>قعیت» را ترجیح می دهم <strong>و</strong> بنابراین<br />
«م<strong>و</strong>قعیت ساز» را هم معادل مناسب تری برای «سیت<strong>و</strong>اسی<strong>و</strong>نیست» به فارسی می دابمنبمم. <strong>و</strong><br />
«جنبشِ م<strong>و</strong>قعیت سازان» معادل بهببههبرتبرری است زیرا معنای «<strong>و</strong>ضعیت گرا» چبریبرزی مثل «کنار<br />
آمدن با <strong>و</strong>ضع» را به ذهن متبادر می کند، در ص<strong>و</strong>ربىتبىی که سیت<strong>و</strong>اسی<strong>و</strong>نیست ها، کاملا برعکس،<br />
خ<strong>و</strong>اهانِ ساخبنتبننِ م<strong>و</strong>قعیت <strong>و</strong> <strong>و</strong>ضعیتِ یکسره متفا<strong>و</strong>بىتبىی ب<strong>و</strong>دند. بمنبممایش همھهممچ<strong>و</strong>ن پدیده ای که هم<br />
از لحللححاظ ر<strong>و</strong>ان شناسی <strong>و</strong> هم از لحللححاظِ اجتماعی مستقیما در بجتبجخاصم با م<strong>و</strong>قعیت است تعریف<br />
شده است. الگ<strong>و</strong>ی بمنبممایش رابطه ای است که آثار هبرنبرری به ط<strong>و</strong>ر سنبىتبىی با مجممجخاطب برقرار می کنند،<br />
یعبىنبىی اثری را به بمتبمماشا <strong>و</strong> در معرض امعان گذاشبنتبنن. <strong>و</strong>اژگان <strong>و</strong> ارجاع های د<strong>و</strong>ب<strong>و</strong>ر بیان گر این<br />
م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع است که کهن الگ<strong>و</strong>ی بمنبممایش را بازبمنبمم<strong>و</strong>دِ تئاتری می داند، یعبىنبىی représentation<br />
.théatrale دُب<strong>و</strong>ر در همھهممبنیبنن گزارش می ن<strong>و</strong>یسد: «فقط بجتبججربه ابجنبججام شده ت<strong>و</strong>سط برت<strong>و</strong>لت برشت<br />
است که، به خاطر زیر س<strong>و</strong>ال بردنِ مضم<strong>و</strong>نِ کلاسیکِ بمنبممایش، به م<strong>و</strong>قعیت سازی هابىیبىی که امر<strong>و</strong>زه<br />
مدِ نظرِ ماست نزدیک است.» <strong>و</strong>ی سپس ادامه می دهد: «ساخبنتبننِ م<strong>و</strong>قعیت در فراس<strong>و</strong>ی<br />
جریانِ مدرنِ مضم<strong>و</strong>نِ بمنبممایش آغاز می ش<strong>و</strong>د. به آسابىنبىی می ت<strong>و</strong>ان دید که تا چه حد خ<strong>و</strong>دِ اصلِ<br />
بمنبممایش، یعبىنبىی اصلِ عدمِ دخالت، به ازخ<strong>و</strong>دبیگانگیِ جهانِ کهنه <strong>و</strong>ابسته است.» گئ<strong>و</strong>رگ<br />
ل<strong>و</strong>کاچ در کتاب «تارتحیتحخ <strong>و</strong> آ گاهی طبقابىتبىی» در سال ١٩٢٣ ن<strong>و</strong>شت که مکانیکی شدنِ ت<strong>و</strong>لید<br />
«کارگر را تبدیل می کند به بمتبمماشا گرِ نات<strong>و</strong>انِ هر آن چه بر سر زندگابىنبىی اش می آید». ل<strong>و</strong>کاچ <strong>و</strong>اژه<br />
بمتبمماشا گر spectateur را چندین بار در این کتاب به کار می برد.<br />
رائ<strong>و</strong>ل <strong>و</strong>نه گم (م<strong>و</strong>قعیت گرا <strong>و</strong> نزدیک به گی دُب<strong>و</strong>ر) در «رساله زندگی دابىنبىی» می ن<strong>و</strong>یسد:<br />
«به نظر می رسد خ<strong>و</strong>ب است خلطِ معنای عالمللمما برقرارمانده میان تئاتر <strong>و</strong> زندگی، م<strong>و</strong>رد بجببجحث<br />
قرار نگبریبررد؛ گ<strong>و</strong> بىیبىی طبیعی است که من صد بار در ر<strong>و</strong>ز از این که خ<strong>و</strong>دم باشم دست بردارم<br />
<strong>و</strong> در پ<strong>و</strong>ستِ شخصیت هابىیبىی بجببجخزم که بمنبممی خ<strong>و</strong>اهم نه دل مشغ<strong>و</strong>لىللىی ها <strong>و</strong> نه معنایشان را برعهده<br />
گبریبررم. […] در زندگیِ ر<strong>و</strong>زمره، نقش ها فرد را اشباع می کنند، ا<strong>و</strong> را از آن چه هست <strong>و</strong> از<br />
آن چه می خ<strong>و</strong>اهد به راسبىتبىی باشد د<strong>و</strong>ر می سازند؛ نقش ها ازخ<strong>و</strong>دبیگانگیِ حک شده در زیسته<br />
فرد هستند.»<br />
٧‐مفه<strong>و</strong>م امر سیاسی<br />
دغدغه اصلی اسمشسممیت، فلسفیدن در باب «امر سیاسی» است. در حالیکه عم<strong>و</strong>م جریان<br />
نظری غر بىببىی متاثر از اندیشه ی<strong>و</strong>نان باستان با طبیعت بشر <strong>و</strong> جامعه آغاز به اندیشیدن
می کند، اسمشسممیت، کاری به کار این د<strong>و</strong> ندارد <strong>و</strong> از <strong>و</strong>اقعیت نظم <strong>و</strong> ضر<strong>و</strong>رت حا کمیت برای حفظ<br />
آن صحبت به میان می آ<strong>و</strong>رد. فىففىی ال<strong>و</strong>اقع، <strong>و</strong>ضعیت مدرن <strong>و</strong> انسان مدرن برای ا<strong>و</strong> مفر<strong>و</strong>ض<br />
انگاشته شده است. <strong>و</strong>ی امر سیاسی را ذاتا مبتبىنبىی بر بمتبممایز د<strong>و</strong>ست/دسمشسممن می داند. این یعبىنبىی<br />
امر سیاسی در یک امر رقاببىتبىی بلکه فراتر از آن، در امر حیابىتبىی (مرب<strong>و</strong>ط به تنازع بقا) معنا می<br />
یابد. زمابىنبىی که «دیگری» تبدیل به بازیگری ش<strong>و</strong>د که حض<strong>و</strong>ر ا<strong>و</strong> مانع دسبرتبررسی یا بهببههب<strong>و</strong>د منافع<br />
فرد، یا تدا<strong>و</strong>م «ه<strong>و</strong>یت» را در خطر اندازد به عن<strong>و</strong>ان دسمشسممن شناسابىیبىی می گردد. از منظر ا<strong>و</strong><br />
دع<strong>و</strong>ت مسیح به بجببجخشیدن مرب<strong>و</strong>ط به نظم در<strong>و</strong>بىنبىی کش<strong>و</strong>رهاست <strong>و</strong> این عاقلانه نیست که در<br />
<strong>و</strong>ضعیت ببنیبنن المللممللی که بجببجخشیدن بالق<strong>و</strong>ه مسا<strong>و</strong>ی با ناب<strong>و</strong>دی است، بجببجخشیدبىنبىی در کار باشد. د<strong>و</strong>ست<br />
<strong>و</strong> دسمشسممن ما کدام ن<strong>و</strong>ع تئاتر است؟ پس دیگر مفاهیمی چ<strong>و</strong>ن م<strong>و</strong>لف <strong>و</strong> اندیشه فردگرای لیبرببررال<br />
<strong>و</strong> نسبىببىی گرابىیبىی مهم نیست. اینجا دسمشسممنابىنبىی هستند که ما را به مثابه دیگری می بینند <strong>و</strong> در تلاش<br />
هستند با اغ<strong>و</strong>ا <strong>و</strong> پ<strong>و</strong>ل <strong>و</strong> رانت مسبریبرر ر<strong>و</strong>زنامه نگاری <strong>انتقادی</strong> را منحرف کنند. به نظر اسمشسممیت<br />
همھهممبنیبنن که گر<strong>و</strong>ه بندی سیاسی شکل می گبریبررد احتمال <strong>و</strong>ق<strong>و</strong>ع جنگ نبریبرز به <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د می آید <strong>و</strong><br />
استخدام مفاهیم ارزشی <strong>و</strong> مجممجحرک مانند حقیقت <strong>و</strong> عدالت بیشبرتبرر یک حقه است. <strong>و</strong>ی از این<br />
ر<strong>و</strong> دست اندازی لیبرببررالیسم مداخله گر به مفاهیمی مانند آزادی <strong>و</strong> انسانیت را در آن سالهللهھا<br />
(دهه های بجنبجخست قرن بیستم) بر همھهممبنیبنن اساس مرد<strong>و</strong>د <strong>و</strong> خطرنا ک می سمشسممرد.<br />
٨‐ زیبابىیبىی شناسی امر ر<strong>و</strong>زمره<br />
فهرسبىتبىی از اشیا <strong>و</strong> فعالیت ر<strong>و</strong>زمره <strong>و</strong> «سیاست های کارخانه مجممجحس<strong>و</strong>سات» (مفه<strong>و</strong>م م<strong>و</strong>رد استفاده<br />
ژا ک رانسبریبرر در کتاب سیاست <strong>و</strong>رزی زیبابىیبىی شناسی) را در نظر بگبریبررید که درباره ت<strong>و</strong>زیع امر<br />
مجممجحس<strong>و</strong>س است. در <strong>و</strong>اقع، ساختار قدرت تعیبنیبنن می کند صدای افرادی خاص شنیده <strong>و</strong><br />
تص<strong>و</strong>یرشان هم دیده ش<strong>و</strong>د. مفاهیمی مانند «سلبرببرریبىتبىی» <strong>و</strong> «ستاره» <strong>و</strong> «استاد (اعطابىیبىی بهنبههاد<br />
قدرت)» اینجا معنا می یابد. اینجا باید به ق<strong>و</strong>ل فرمالیسبىتبىی چ<strong>و</strong>ن شکل<strong>و</strong>فسکی در مقاله «هبرنبرر<br />
چ<strong>و</strong>نان شگرد»، آشنابىیبىی زدابىیبىی از امر ر<strong>و</strong>زمره <strong>و</strong> کارخانه مجممجحس<strong>و</strong>سات ص<strong>و</strong>رت بگبریبررد <strong>و</strong> صداها <strong>و</strong><br />
تصا<strong>و</strong>یر <strong>و</strong> اشیابىیبىی دیگر ه<strong>و</strong>یدا ش<strong>و</strong>د. مثلا به جای چگ<strong>و</strong>نه دیدن (کتاب جان برگر) به پرسش<br />
چگ<strong>و</strong>نه ندیدن ببرپبررداز بمیبمم یا جای خ<strong>و</strong>انش <strong>و</strong> مطالعه تابل<strong>و</strong>های نقاشی رامبرببرراند به قاب تابل<strong>و</strong>های<br />
ا<strong>و</strong> نظر بینداز بمیبمم <strong>و</strong> حبىتبىی هبرنبررمندابىنبىی گم نام را معرفىففىی <strong>و</strong> بجتبجحلیل کنیم. در حقیقت، ملال <strong>و</strong><br />
یکن<strong>و</strong>اخبىتبىی در زندگی ر<strong>و</strong>زمره رخنه کرده <strong>و</strong> باید آن را ساخت گشابىیبىی کرد نه اینکه در دام<br />
آن افتاد. «زیبابىیبىی شناسی منفی» هم مطرح می ش<strong>و</strong>د که زشبىتبىی، انزجار <strong>و</strong> گر<strong>و</strong>تسک در آن کلید<br />
بجببجحث است. آیا <strong>اجرا</strong>های زشت (از منظر جامعه سرمایه سالار) دار بمیبمم؟ آیا قهرمان مبرنبرزجر کننده<br />
دار بمیبمم؟ (مانند کارا کبرتبرر «پر<strong>و</strong>فس<strong>و</strong>ر» در سریال سرقت پ<strong>و</strong>ل heist» («money که ق<strong>و</strong>انبنیبنن
جامعه سرمایه داری را به هم می ریزد <strong>و</strong> حالا باید با ا<strong>و</strong> همھهممذات پنداری کنیم؟ آیا قهرمان<br />
منفی است؟ (مانند فیلم «ست<strong>و</strong>ان بد» به کارگردابىنبىی آبل فرارا).<br />
٨-١ امر ر<strong>و</strong>زمره در جامعه پسا انقلابىببىی<br />
آیا اشیابىیبىی مانند کرا<strong>و</strong>ات <strong>و</strong> پیکان <strong>و</strong> مفاهیمی مانند اضطراب مرگ پدر (برنامه ک<strong>و</strong>دک «هاچ<br />
زنب<strong>و</strong>ر عسل» <strong>و</strong> اتفاقات د<strong>و</strong>ران دفاع مقدس) <strong>و</strong> همھهممچنبنیبنن سرک<strong>و</strong>ب شادی، به تبع آن افزایش<br />
خش<strong>و</strong>نت <strong>و</strong> مرگ انگاری به <strong>و</strong>اسطه خ<strong>و</strong>دکشی در جامعه ما در دهه ١٣۶٠ مهم ب<strong>و</strong>د؟ ا گر<br />
مهم ب<strong>و</strong>د جایگاه آن در <strong>اجرا</strong>ها چط<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>د؟ در حال حاضر چه اشیا <strong>و</strong> مفاهیمی در دهه<br />
١٣٩٠ مهم شده است؟ بنابراین مطالعه کتاب «امر ر<strong>و</strong>زمره در جامعه پسا انقلابىببىی» ن<strong>و</strong>شته<br />
عباس کاظمی بسیار راهگشاست.<br />
<strong>و</strong>یلیام هَزلیت می ن<strong>و</strong>یسد: «بد<strong>و</strong>ن کمک پیش دا<strong>و</strong>ری <strong>و</strong> عادت قادر بجنبجخ<strong>و</strong>اهم ب<strong>و</strong>د از این س<strong>و</strong>ی<br />
اتاق به س<strong>و</strong>ی دیگر آن بر<strong>و</strong>م».<br />
نیکلاس اَبِرکرامبىببىی هم در کتاب «درآمدی بر جامعه شناسی» در بجببجخش «<strong>و</strong>اقعیت زندگی<br />
ر<strong>و</strong>زمره» می ن<strong>و</strong>یسد: «برای تک تک شخصیت های فیلم «ر<strong>و</strong>ز م<strong>و</strong>ش خرما» هر ر<strong>و</strong>ز دقیقا مثل<br />
ر<strong>و</strong>زهای قبل است. تنها قهرمان فیلم از این امر خبرببرر دارد. اما دیگران بىببىی آن که ر<strong>و</strong>یدادهای<br />
ر<strong>و</strong>زهای قبل را به خاطر داشته باشند، تص<strong>و</strong>ر می کنند که ر<strong>و</strong>ز جدیدی آغاز کرده اند. نتیجه<br />
این است که هیچ چ<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>چرابىیبىی در زندگی ر<strong>و</strong>زمره بمنبممی ش<strong>و</strong>د.» (َبِرکرامبىببىی، ١۵) ١٣٩٣، آیا در<br />
تئاترها شاهد زندگی ر<strong>و</strong>زمره هستیم؟ نگاه <strong>انتقادی</strong> به زندگی ر<strong>و</strong>زمره <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد؟<br />
آشنابىیبىی زدابىیبىی می ش<strong>و</strong>د؟ ر<strong>و</strong>یدادهای سر<strong>و</strong>نشت ساز (از نظر آلن بدی<strong>و</strong>) شکل می گبریبررد؟ قهرمان به<br />
آخر خط رسیده است <strong>و</strong> باید کار کند؟ بهنبههاد خان<strong>و</strong>اده چه؟ <strong>انتقادی</strong> به زمینه اجتماعی مطرح<br />
می ش<strong>و</strong>د؟ امر سیاسی کجای کار است؟ فرم <strong>اجرا</strong> به خ<strong>و</strong> بىببىی طراحی شده <strong>و</strong> چیدمان اطلاعات<br />
ر<strong>و</strong>ابىیبىی چگ<strong>و</strong>نه است؟ ر<strong>و</strong>زنامه نگار <strong>انتقادی</strong> در جهان چبریبرزی را کشفی بمنبممی کند <strong>و</strong> با <strong>و</strong>یر<strong>و</strong>س ها <strong>و</strong><br />
اعداد ریاضی هم کاری ندارد بلکه در میانه زندگی ر<strong>و</strong>زمره، ببریبرر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong> در<strong>و</strong>ن <strong>اجرا</strong> را<br />
کند<strong>و</strong>کا<strong>و</strong> می کند <strong>و</strong> آن را بدبهیبههی بمنبممی سمشسممارد؛ پس کلید بجببجحث «مداخله <strong>و</strong> سپس رهابىیبىی از امر<br />
بدبهیبههی <strong>و</strong> آ گاهی کاذب» است.<br />
٩‐کتاب دست های آل<strong>و</strong>ده <strong>و</strong> مفه<strong>و</strong>م «نقدی گزنده به اخلاقیات» ن<strong>و</strong>شته<br />
سی.ک<strong>و</strong>دی
آنت<strong>و</strong>بىنبىی ترالِپ رمابىنبىی با عن<strong>و</strong>ان «طریقی که ا کن<strong>و</strong>ن زندگی می کنیم» دارد که «نقدی گزنده» به<br />
اخلاقیات ا<strong>و</strong>اخر د<strong>و</strong>ره <strong>و</strong>یکت<strong>و</strong>ریاست. در آبجنبججا لیدی کاربِری (شخصیت اصلی) اعتقاد دارد<br />
«کردارهای ست<strong>و</strong>دبىنبىی افراد قدربمتبممند، تن به مق<strong>و</strong>لات راتحیتحج اخلاق بمنبممی دهد.» (ک<strong>و</strong>دی، ١٣٩۵،<br />
١٢) طرفداران نظریه دست های آل<strong>و</strong>ده اعتقاد دارند برخی غایات خ<strong>و</strong>ب مستلزم پبریبرر<strong>و</strong>ی از<br />
اعمال شر است. (این مفه<strong>و</strong>م خ<strong>و</strong>د دیالکتیکی است <strong>و</strong> ا گر با اندیشه هگل مببىتبىی بر «ر<strong>و</strong>یابىیبىی<br />
د<strong>و</strong> حق در تراژدی» آمیخته ش<strong>و</strong>د شاهد درامی قدربمتبممند خ<strong>و</strong>اهیم ب<strong>و</strong>د.) پس پرسش این<br />
است که مفه<strong>و</strong>م دست های آل<strong>و</strong>ده در درام <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد؟ آیا برخی شخصیت ها باید با<br />
dilemma (د<strong>و</strong> راهی حاداخلافىقفىی <strong>و</strong> انتخاب ببنیبنن د<strong>و</strong> حق) م<strong>و</strong>اجه می ش<strong>و</strong>ند؟ در «<strong>مطالعات</strong><br />
درام» این مفه<strong>و</strong>م بسیار مهم است <strong>و</strong> باید فن شعر ارسط<strong>و</strong> <strong>و</strong> فلسفه هبرنبرر هگل بازخ<strong>و</strong>ابىنبىی <strong>و</strong><br />
بجتبجحلیل ش<strong>و</strong>د.<br />
١٠‐فلسفه پ<strong>و</strong>ل به زعم گئ<strong>و</strong>رگ ز بمیبممل <strong>و</strong> چیسبىتبىی کارگردان در <strong>مطالعات</strong> <strong>اجرا</strong><br />
گئ<strong>و</strong>رگ ز بمیبممل در کتاب «فلسفه پ<strong>و</strong>ل» می ن<strong>و</strong>یسد:<br />
«درست همھهممان ط<strong>و</strong>ر که ما گزاره هابىیبىی را صادق تص<strong>و</strong>ر می کنیم در حالىللىی که می دانیم صدقشان<br />
خارج از تص<strong>و</strong>ر ماست همھهممانط<strong>و</strong>ر هم ما حس می کنیم که اشیا، افراد <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>یدادها نه تنها از نظر<br />
ما ارزسمشسممند شناخته می ش<strong>و</strong>ند بلکه همھهممچنان ارزسمشسممند هستند ا گر هیچ کس هم قدر آبهنبهها را<br />
نشناسد» یا «ارزشی که به هر شیبىئبىی، شخصی، رابطه ای ضمیمه می ش<strong>و</strong>د مقتضی تایید <strong>و</strong><br />
تصدیق است.» در <strong>مطالعات</strong> <strong>اجرا</strong> باید به ارزش اشیاء، افراد <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>یدادها در یک پی<strong>و</strong>ستار<br />
کلی ت<strong>و</strong>جه کرد <strong>و</strong> پرسش کرد که ارزش به خ<strong>و</strong>دی خ<strong>و</strong>د <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد یا تایید <strong>و</strong> صدفىقفىی ص<strong>و</strong>رت<br />
گرفته است؟ ز بمیبممل می ن<strong>و</strong>یسد که باید به جای چیسبىتبىی فلسفه از چیسبىتبىی فیلس<strong>و</strong>ف سخن به<br />
میان بیا<strong>و</strong>ر بمیبمم. ا گر این گزاره را درباره تئاتر به کار ببرببرر بمیبمم، چنبنیبنن می ش<strong>و</strong>د: «به جای چیسبىتبىی<br />
تئاتر از چیسبىتبىی کارگردان سخن به میان بیا<strong>و</strong>ر بمیبمم.» زیرا به ق<strong>و</strong>ل ز بمیبممل: «فیلس<strong>و</strong>ف (بجببجخ<strong>و</strong>انید<br />
کارگردان <strong>اجرا</strong>) است که مساله <strong>و</strong> پاسخ آن را تعیبنیبنن می کند.» بنابراین، کارگردان مس<strong>و</strong><strong>و</strong>ل <strong>و</strong><br />
پاسخگ<strong>و</strong>ی اصلی <strong>اجرا</strong> است. (این بجببجحث، یک دیالکتیک جدی با مفه<strong>و</strong>م کلیت جامعه مصرفىففىی<br />
را شکل می دهد <strong>و</strong> اینجا کارگردان در برابر مناسبات ت<strong>و</strong>لید اجتماعی تئاتر قرار می گبریبررد.)<br />
١٠-١ د<strong>و</strong>ن ژ<strong>و</strong>ان شناخت<br />
هانری ل<strong>و</strong>فه <strong>و</strong>ر <strong>و</strong> درباره مفه<strong>و</strong>م «د<strong>و</strong>ن ژ<strong>و</strong>انِ شناخت» صحبت کرده است <strong>و</strong> این امر برای<br />
ر<strong>و</strong>زنامه نگار <strong>انتقادی</strong> <strong>و</strong> مطالعه کننده <strong>اجرا</strong> مهم است. این عن<strong>و</strong>انِ پیش درآمدی است که
میشل تره بیچ Michel Trébitsch بر کتابِ «نیچه» هانری ل<strong>و</strong>فه <strong>و</strong>ر ن<strong>و</strong>شته است. د<strong>و</strong>ن<br />
ژ<strong>و</strong>انِ شناخت، صفبىتبىی است که استفان تس<strong>و</strong>ایک به نیچه داده <strong>و</strong> هانری ل<strong>و</strong> فه <strong>و</strong>ر با علاقه ی<br />
خاصی آن را به کار می برده است. تس<strong>و</strong>ایگ سبکِ نیچه را در تقابل با سبکِ فیلس<strong>و</strong>فانِ آلمللممابىنبىیِ<br />
پیش از ا<strong>و</strong> قرار می دهد <strong>و</strong> نظرش این است که ا گر امان<strong>و</strong>ئل کانت <strong>و</strong> پس از ا<strong>و</strong> شلینگ، فیشته،<br />
هگل <strong>و</strong> ش<strong>و</strong>پنها<strong>و</strong>ر، رابطه ای با شناخت برقرار کرده اند که قابل قیاس با رابطه ای زناش<strong>و</strong> بىیبىی<br />
است، نیچه را می ت<strong>و</strong>ان به یک د<strong>و</strong>ن ژ<strong>و</strong>انِ شناخت تشبیه کرد که برایش «آن چه مهم است<br />
سرزندگیِ جا<strong>و</strong>دانه است <strong>و</strong> نه زندگیِ جا<strong>و</strong>دانه». از نظر تس<strong>و</strong>ایگ، <strong>و</strong>یژگی کانت <strong>و</strong> دیگران<br />
عشق به حقیقت است، «عشقی صادقانه، باد<strong>و</strong>ام، کاملا <strong>و</strong>فادارانه. اما این عشق از<br />
ار<strong>و</strong>تیسم، از میلِ مشتعلِ گداخبنتبنن <strong>و</strong> گداخته شدن یکسره عاری است؛ آن ها در حقیقت،<br />
در حقیقتِ متعلق به خ<strong>و</strong>دشان، همھهممسر <strong>و</strong> نعمبىتبىی تضمبنیبنن شده می بینند که تنها به <strong>و</strong>قتِ مرگ از<br />
آن جدا می ش<strong>و</strong>ند <strong>و</strong> هرگز به آن بىببىی <strong>و</strong>فابىیبىی بمنبممی کنند. رابطه کانت با <strong>و</strong>اقعیت رابطه ای مبتبىنبىی بر<br />
یقبنیبننِ زناش<strong>و</strong> بىیبىی است. چبریبرزی که یادآ<strong>و</strong>ر خان<strong>و</strong>ار <strong>و</strong> ام<strong>و</strong>رِ خانگی است. کانت <strong>و</strong> فیلس<strong>و</strong>فانِ آلمللممابىنبىیِ<br />
پس از ا<strong>و</strong> خانه خ<strong>و</strong>دشان را ساخته اند؛ <strong>و</strong> نامزدشان را در آن جا داده اند. آن ها با چبریبرره دسبىتبىی<br />
برای ارزسمشسممندکردن زمبنیبنن های اطرافِ خانه کار می کنند. در نقطه ی مقابل، نیچه از طبع <strong>و</strong><br />
سرشبىتبىی دیگر است. برای ا<strong>و</strong> احساسِ شناخبنتبنن در قطبِ مقابلِ احساسِ زناش<strong>و</strong> بىیبىی است.<br />
ر<strong>و</strong>یکردِ ا<strong>و</strong> در رابطه با حقیقت ر<strong>و</strong>یکردی جن زده <strong>و</strong> دی<strong>و</strong>آسا است. شیفتگیِ مرتعشی است<br />
«با نفَسی س<strong>و</strong>زان، حریص <strong>و</strong> عصبىببىی، که هیچ گاه ارضا بمنبممی ش<strong>و</strong>د <strong>و</strong> ته بمنبممی کشد، با رسیدن به<br />
هیچ نتیجه ای بازبمنبممی ایستد <strong>و</strong> پرسمسسممانِ بىببىی صبرببررانه <strong>و</strong> سرکش اش را فراس<strong>و</strong>ی هر پاسخی دنبال<br />
می کند.<br />
١٠-٢ هبرنبرر <strong>و</strong> قدرت<br />
در مطالبىببىی که بهببههر<strong>و</strong>ز صفدری ن<strong>و</strong>شته است به نکات جالبىببىی بر می خ<strong>و</strong>ر بمیبمم؛ در حقیقت، با اتکا به<br />
«تارتحیتحخِ هبرنبررِ مدرن <strong>و</strong> حرفه ای، به مثابه بهنبههادِ رسمسسممیِ مستقر در دانشگاه ها، مطب<strong>و</strong>عات <strong>و</strong> م<strong>و</strong>زه ها<br />
خیلی ز<strong>و</strong>د مت<strong>و</strong>جه می ش<strong>و</strong> بمیبمم که «هبرنبرر همھهممیشه طرفِ قدرت را گرفته است.» در ار<strong>و</strong>پا، از زمان<br />
ی<strong>و</strong>نان باستان تا کن<strong>و</strong>ن، قدرتِ حک<strong>و</strong>مبىتبىی هیچ گاه قدرتِ حک<strong>و</strong>متِ مردم نب<strong>و</strong>ده است بلکه<br />
قدرتِ امبرپبررات<strong>و</strong>ران، پادشاهان، اربابان، پاپ ها، <strong>و</strong> سپس بانک داران <strong>و</strong> ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازیِ کات<strong>و</strong>لیک ب<strong>و</strong>ده<br />
است. م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>دیتِ هبرنبرر همھهمم<strong>و</strong>اره به اقتصادِ کالابىیبىیِ جامعه ای که در آن می بالیده <strong>و</strong>ابسته ب<strong>و</strong>ده<br />
است، «هبرنبرر هیچ گاه بد<strong>و</strong>ن قیمت نب<strong>و</strong>ده است.» <strong>و</strong> به دش<strong>و</strong>اری می ت<strong>و</strong>ان آثارِ هبرنبرری ای را تص<strong>و</strong>ر
کرد که به هیچ ر<strong>و</strong> کالا نباشن... اما «آن چه تازگی دارد این نیست که هبرنبرر یک کالاست، بلکه<br />
این است که امر<strong>و</strong>زه هبرنبرر آ گاهانه <strong>و</strong> عامدانه خ<strong>و</strong>د را چنبنیبنن بازمی شناسد».<br />
١١‐<strong>مطالعات</strong> <strong>اجرا</strong><br />
مارك ف<strong>و</strong>رتبريبرر در كتاب «نظريه در تئاتر» اعتقاد دارد كه درام در حكم <strong>و</strong>اژگان ر<strong>و</strong>ي كاغذ<br />
است <strong>و</strong> تئاتر به مثابه بمنبممايش ر<strong>و</strong>ي صحنه، اما جايگاه <strong>اجرا</strong> گسبرتبررده تر است؛ <strong>اجرا</strong> به مفه<strong>و</strong>م<br />
كش دار آن به هر فعاليت <strong>اجرا</strong>بىيبىي انسان چ<strong>و</strong>ن اعبرتبرراضات خيابابىنبىي، دادگاه هاي جنابىيبىي،<br />
انتخابات، آيبنيبنن هاي مذهبىببىي <strong>و</strong>... دلالت دارد. اغلب <strong>اجرا</strong>ها بر بدن انسان، رخداد <strong>و</strong> د<strong>و</strong>ري از<br />
مبنتبنن مي پردازند. با اين تفاسبريبرر بايد درام را بجببجخشي از تئاتر <strong>و</strong> تئاتر را هم بجببجخشي از <strong>اجرا</strong> به<br />
مفه<strong>و</strong>م گسبرتبررده آن بدانيم. تفكر راديكال <strong>اجرا</strong>بىيبىي هم به انديشه آنت<strong>و</strong>نن آرت<strong>و</strong> برمي گردد كه<br />
مي گ<strong>و</strong>يد: «همھهممه ن<strong>و</strong>شته ها آشغال هستند.»<br />
١١-١ آنت<strong>و</strong>نن آرت<strong>و</strong><br />
جن<strong>و</strong>ن، دلیل ب<strong>و</strong>دن آرت<strong>و</strong> ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong> احساس می کرد که <strong>و</strong>ظیفه دارد جامعه را ز خ<strong>و</strong>اب غفلت<br />
نسبت به حقایق متعالىللىی بیدار کند <strong>و</strong> معتقد ب<strong>و</strong>د این امر تنها از طریق تئاتر عملی می ش<strong>و</strong>د <strong>و</strong><br />
تئاتر را درمانگاه، مکتب <strong>و</strong> رسانه انقلاب خ<strong>و</strong>د می دانست. ا<strong>و</strong> می ن<strong>و</strong>یسد: «تئاتر تنها مامن <strong>و</strong><br />
آخرین ابزار جمججممعی بافىقفىی مانده ما برای تاثبریبررگذاری مستقیم بر ساختار جسمابىنبىی است. در<br />
د<strong>و</strong>ران ر<strong>و</strong>اج لذت ج<strong>و</strong> بىیبىی های پست <strong>و</strong> بیمارگ<strong>و</strong>ن (نظبریبرر آبجنبجچه ما را اسبریبرر کرده)، تئاتر از راه بدن<br />
می ت<strong>و</strong>اند بر این کامجممجج<strong>و</strong> بىیبىی پست جمحجممله کند <strong>و</strong> قدرت مقا<strong>و</strong>مت را از آبهنبهها بگبریبررد.»<br />
طغیان آرت<strong>و</strong> علیه «دیکتات<strong>و</strong>ری کلمات» ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong> می ن<strong>و</strong>یسد: «ما تئاتر را صرفا بازبابىتبىی مادی از<br />
مبنتبنن می دانیم، تا جابىیبىی که هر چبریبرزی خارج از مبنتبنن را... متعلق به کار <strong>اجرا</strong> <strong>و</strong> چبریبرزی فر<strong>و</strong>تر از<br />
مبنتبنن می پندار بمیبمم». به ق<strong>و</strong>ل مارتبنیبنن اسلبنیبنن، ایده اصلی آرت<strong>و</strong> «درهم شکسبنتبنن زبان برای لمللممس<br />
زندگی» است.<br />
ر<strong>و</strong>برت لیچ در کتاب «<strong>مطالعات</strong> تئاتر» در فصل <strong>اجرا</strong> می ن<strong>و</strong>یسد:<br />
پیبرتبرر بر<strong>و</strong>ک کتاب معر<strong>و</strong>ف خ<strong>و</strong>د یعبىنبىی «فضای خالىللىی» را با این جمججممله مبهم به پایان می برد:<br />
«بمنبممایش بازی است». <strong>و</strong> بازی جای خ<strong>و</strong> بىببىی برای آغاز ت<strong>و</strong>جه به <strong>اجرا</strong> است، چرا که بازی چبریبرزی
است که همھهممه بجتبججربه کرده ابمیبمم <strong>و</strong> همھهممسابىنبىی شگفت آ<strong>و</strong>ری با درام <strong>و</strong> تئاتر دارد.» ا<strong>و</strong> در جای<br />
دیگری می گ<strong>و</strong>ید: «ما نقش های گ<strong>و</strong>نا گ<strong>و</strong>بىنبىی در م<strong>و</strong>قعیت های مجممجختلف بازی می کنیم.»<br />
اریکا فیشبرتبرر‐لیچ هم سه مفه<strong>و</strong>م <strong>اجرا</strong>، امر <strong>اجرا</strong>بىیبىی <strong>و</strong> <strong>اجرا</strong>بىیبىی ب<strong>و</strong>دن را ص<strong>و</strong>رت بندی کرد. <strong>و</strong>ی<br />
نظراتش را به عرصه مد، طراحی، ل<strong>و</strong>ازم آرایش <strong>و</strong> تبلیغات که در ذات امری <strong>اجرا</strong>بىیبىی اند؛<br />
تعمیم داد، این عرصه ها نیاز به شکلی از صحنه دارند. جشن<strong>و</strong>اره های خیابابىنبىی، کارنا<strong>و</strong>ال ها،<br />
ر<strong>و</strong>یدادهای <strong>و</strong>رزشی <strong>و</strong> اجتماعات سیاسی همھهممه مثال هابىیبىی از ام<strong>و</strong>ر <strong>اجرا</strong>بىیبىی هستند <strong>و</strong> این ها<br />
فضاهای همھهممگابىنبىی را دست کم در برهه ای از زمان تغیبریبرر می دهند <strong>و</strong> اجتماعات خ<strong>و</strong>د را<br />
می آفرینند. بنابراین، به سخبىتبىی می ت<strong>و</strong>ان <strong>اجرا</strong>های هبرنبرری <strong>و</strong> غبریبرر هبرنبرری را از هم جدا کرد.<br />
ر<strong>و</strong>برت لیچ می ن<strong>و</strong>یسد: «<strong>اجرا</strong> مجممجخالف ر<strong>و</strong>ال بمنبممایش مبتبىنبىی بر مبنتبنن ب<strong>و</strong>د».<br />
جان کیج گفته است: «تئاتر در ذهن بیننده است».<br />
در بهنبههایت ر<strong>و</strong>برت لیچ درباره مبنتبنن بمنبممایش می ن<strong>و</strong>یسد: «مبنتبنن بمنبممایشی راهی س<strong>و</strong>ی برپابىیبىی بمنبممایش<br />
است».<br />
١١-٢ گئ<strong>و</strong>رگ ل<strong>و</strong>کاچ<br />
ل<strong>و</strong>کاچ در نامه ای درباره شکسپبریبرر به یان کات (ن<strong>و</strong>یسنده کتاب شکسپبریبرر معاصر ما) می ن<strong>و</strong>یسد:<br />
«در بجتبجحلیل سمشسمما امر ن<strong>و</strong>‐اخلاق ن<strong>و</strong> <strong>و</strong> تص<strong>و</strong>یر انسان ن<strong>و</strong> از انسان رُنسانسی‐یکسره نادیده گرفته<br />
شده است... بجتبجحلیلی زنده <strong>و</strong> پرش<strong>و</strong>ر از همھهمملت به دست داده اید بىببىی آنکه نامی از ه<strong>و</strong>راشی<strong>و</strong><br />
ببرببررید... تصادفىففىی نیست که در بجتبجحلیل تان از بمنبممایش های ر<strong>و</strong>می ، ژ<strong>و</strong>لی<strong>و</strong>س سزار یکسره غایب<br />
است، چرا که شخصیت بر<strong>و</strong>ت<strong>و</strong>س در فهم <strong>و</strong> درک شکسپبریبرر از رنسانس، هم در زمینه<br />
سیاست <strong>و</strong> هم در زمینه د<strong>و</strong>سبىتبىی <strong>و</strong> عشف، سهمی اساسی دارد؛ <strong>و</strong> نبریبرز در بجتبجحلیل سمشسمما سبریبرر بجتبجح<strong>و</strong>ل<br />
نگرش شکسپبریبرر نسبت به مردم <strong>و</strong> طبقات فر<strong>و</strong>دست به کلی نادیده انگاشته شده است. این<br />
نگرش در شاه لبریبرر جل<strong>و</strong>ه گر شده است.<br />
<strong>و</strong>ی در کتاب گفت <strong>و</strong>گ<strong>و</strong>هابىیبىی با ل<strong>و</strong>کاچ اشاره می کند: «ا گر بک<strong>و</strong>شیم کارا کبرتبررهای ه<strong>و</strong>مر را در<br />
مقام انسان های معاصر بفهمیم، صرفا مهمل مجممجحض ت<strong>و</strong>لید خ<strong>و</strong>اهیم کرد؛ بر عکس، ما ه<strong>و</strong>مر <strong>و</strong><br />
دیگر شاعران باستان را به مثابه گذشته خ<strong>و</strong>دمان بجتبججربه می کنیم.»
در پایان باید اشاره کنم ما باید به کتاب «چرا باید کلاسیک ها را خ<strong>و</strong>اند» ن<strong>و</strong>شته ایتال<strong>و</strong> کال<strong>و</strong>ین<strong>و</strong><br />
هم رج<strong>و</strong>ع کنیم تا تفا<strong>و</strong>ت آثار کلاسیک سنبىتبىی با کلاسیک مدرن را دریابیم <strong>و</strong> آبهنبهها را از آثار<br />
آ<strong>و</strong>انگارد <strong>و</strong> بجتبججربه گرا جدا کنیم <strong>و</strong> مطالعه هر کدام از این دسته ها احتیاج به ریزه کاری ها <strong>و</strong><br />
شرایط خاصی دارد.<br />
سید حسبنیبنن رس<strong>و</strong>لىللىی، کارشناس ارشد کارگردابىنبىی تئاتر از دانشگاه هبرنبرر؛ ر<strong>و</strong>زنامه نگار <strong>و</strong> منتقد<br />
تئاتر <strong>و</strong> سینما<br />
از مجممججم<strong>و</strong>عه گفت <strong>و</strong> گ<strong>و</strong>های گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت<br />
۴ شهری<strong>و</strong>ر ١٣٩٨، بهتبههران
منابع اصلی در بجببجخش نظریه اجتماعی <strong>و</strong> سیاسی:<br />
آد<strong>و</strong>رن<strong>و</strong>، تئ<strong>و</strong>د<strong>و</strong>ر <strong>و</strong> ه<strong>و</strong>رکهابمیبممر، ما کس (١٣٨٩)، دیالکتیک ر<strong>و</strong>شنگری، ترجمججممه: مراد فرهادپ<strong>و</strong>ر<br />
<strong>و</strong> امید مهرگان، بهتبههران: گام ن<strong>و</strong>.<br />
اسمشسممیت، کارل (١٣٩٣)، مفه<strong>و</strong>م امر سیاسی، ترجمججممه: یاشار جبریبررابىنبىی <strong>و</strong> رس<strong>و</strong>ل بمنبممازی، بهتبههران:<br />
انتشارات ققن<strong>و</strong>س.<br />
پاترس<strong>و</strong>ن، مارک (١٣٩٨)، مصرف <strong>و</strong> زندگی ر<strong>و</strong>زمره، ترجمججممه: جمججممال مجممجحمدی <strong>و</strong> نرگس ابمیبممان،<br />
بهتبههران: نشر بىنبىی.<br />
دُب<strong>و</strong>ر، گی (١٣٩٢)، جامعه بمنبممایش، ترجمججممه: بهببههر<strong>و</strong>ز صفدری، چاپ د<strong>و</strong>م، بهتبههران: نشر آ گه.<br />
ز بمیبممل، گئ<strong>و</strong>رگ (١٣٩۵)، «متافبریبرزیک مرگ» در کتاب گئ<strong>و</strong>رگ ز بمیبممل؛ گزیده مقالات، ترجمججممه:<br />
شاپ<strong>و</strong>ر بهببههیان، بهتبههران: انتشارات دنیای اقتصاد.<br />
-(١٣٩۶)، فلسفه پ<strong>و</strong>ل، ترجمججممه: شهناز مسمی پرست، بهتبههران: بنگاه ترجمججممه <strong>و</strong> نشر کتاب پارسه.<br />
سایت<strong>و</strong>، ی<strong>و</strong>ریک<strong>و</strong> (١٣٩۶)، زیبابىیبىی شناسی امر ر<strong>و</strong>زمره، ترجمججممه: کا<strong>و</strong>ه بهببههبهابىنبىی، بهتبههران: انتشارات<br />
ققن<strong>و</strong>س.<br />
کاظمی، عباس (١٣٩۶)، امر ر<strong>و</strong>زمره در جامعه پسا انقلابىببىی، چاپ س<strong>و</strong>م، بهتبههران: فرهنگ<br />
جا<strong>و</strong>ید.<br />
ک<strong>و</strong>دی،سی.آ.ج (١٣٩۵)، دست های آل<strong>و</strong>ده، ترجمججممه: مر بمیبمم خدادادی، بهتبههران: انتشارات<br />
ققن<strong>و</strong>س.<br />
گدار، فیلیپ <strong>و</strong> دیگرا (١٣٩۶)، در ستایش تن آسابىیبىی، ترجمججممه: بهببههر<strong>و</strong>ز صفدری <strong>و</strong> س<strong>و</strong>سن نیازی،<br />
بهتبههران: انتشارات کلاغ.<br />
مارکس، کارل (١٣٨٧)، گزیده ن<strong>و</strong>شته های کارل مارکس، گرینش ت.ب. بات<strong>و</strong>م<strong>و</strong>ر، ترجمججممه:<br />
پر<strong>و</strong>یز بابابىیبىی، بهتبههران: انتشارات نگاه.<br />
مارک<strong>و</strong>زه، هربرت (١٣۶٢)، انسان تک ساحبىتبىی، ترجمججممه: مجممجحسن م<strong>و</strong>یدی، بهتبههران: امبریبررکببریبرر.<br />
<strong>و</strong>بلن، ت<strong>و</strong>رستبنیبنن، (١٣٩۶)، طبقه تن آسا، ترجمججممه : فرهنگ ارشاد، چاپ ششم، بهتبههران: نشر بىنبىی.
منابع <strong>مطالعات</strong> <strong>اجرا</strong>:<br />
آرت<strong>و</strong>، آنت<strong>و</strong>ن (١٣٨٨)، تئاتر <strong>و</strong> همھهممزادش، ترجمججممه: نسرین خطاط، بهتبههران: نشر قطره.<br />
آرت<strong>و</strong>، آنت<strong>و</strong>ن <strong>و</strong> دیگران (١٣٩٢)، تئاتر <strong>و</strong> هبرنبرر <strong>اجرا</strong>، ترجمججممه: علبریبررضا امبریبررحاجبىببىی، بهتبههران: نشر<br />
قطره.<br />
آلت<strong>و</strong>سر، ل<strong>و</strong> بىیبىی <strong>و</strong> دیگران (١٣٩٨)، دفبرتبرر <strong>مطالعات</strong> تئاتر١، بهتبههران: اداره کل هبرنبررهای بمنبممایشی.<br />
بنیامبنیبنن، <strong>و</strong>البرتبرر (١٣٩۴)، فهم برشت، ترجمججممه: نیما عیسی پ<strong>و</strong>ر، بهتبههران: نشر بیدگل.<br />
پینک<strong>و</strong>س، تئ<strong>و</strong> (١٣٩٣)، گفتگ<strong>و</strong>هابىیبىی با ل<strong>و</strong>کاچ، ترجمججممه: امید مهرگان، بهتبههران: نشر ثالث.<br />
تر<strong>و</strong>تسکی، لئ<strong>و</strong>ن (١٣٩۵)، «ادبیات <strong>و</strong> انقلاب» در مقاله «اهمھهممیت خ<strong>و</strong>دآیبنیبنن ب<strong>و</strong>دن؛ به س<strong>و</strong>ی<br />
دفاع مارکسیسبىتبىی از هبرنبرر برای هبرنبرر»، ن<strong>و</strong>شته: جکس<strong>و</strong>ن تحپتحچ، ترجمججممه: فریبرببررز همھهممابىیبىی، سایت<br />
پر<strong>و</strong>بلماتیکا.<br />
ف<strong>و</strong>رتیه، مارک (١٣٨٨)، نظریه در تئاتر، ترجمججممه: فرزان سج<strong>و</strong>دی <strong>و</strong> نر بمیبممان افشاری، بهتبههران:<br />
انتشارات س<strong>و</strong>ره مهر.<br />
کال<strong>و</strong>ین<strong>و</strong>، ایتال<strong>و</strong> (١٣٨٩)، چرا باید کلاسیک ها را خ<strong>و</strong>اند، ترجمججممه : آزیتا همھهممپارتیان، بهتبههران: نشر<br />
قطره.<br />
ل<strong>و</strong>کاچ، جرج (١٣٩۴)، «نامه ای درباره شکسپبریبرر» (به یان کات) در کتاب جرج ل<strong>و</strong>کاچ؛<br />
ن<strong>و</strong>یسنده، نقد <strong>و</strong> فرهنگ، ترجمججممه: علی ا کبرببرر معص<strong>و</strong>م بیگی، بهتبههران: انتشارات نگاه.<br />
فیشر لیشته، اریکا (١٣٩٧)، درآمد راتلج بر <strong>مطالعات</strong> تئاتر <strong>و</strong> <strong>اجرا</strong>، ترجمججممه شبریبررین بزرگمهر<br />
<strong>و</strong> سحر مشگبنیبنن قلم، بهتبههران: دانشگاه هبرنبرر.