09.03.2018 Views

هنر و مبارزه طبقاتی

به قلم الن وودز ترجمه گروه تئاتر اگزیت - شیرین میرزانژاد اسفند ۹۶

به قلم الن وودز
ترجمه گروه تئاتر اگزیت - شیرین میرزانژاد
اسفند ۹۶

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰<br />

Copyright © 2018 Khameneh Multimedia All rights reserved.<br />

هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی<br />

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰<br />

الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

ترجمججممه شبریبررین مبریبررزانژاد


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی<br />

به قلم:‏ الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

ج<strong>و</strong>لای ٢٠٠١<br />

ترجمججممه:‏ شبریبررین مبریبررزانژاد<br />

اسفند ١٣٩۶<br />

٢


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

٣


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

درباره ن<strong>و</strong>یسنده:‏<br />

الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز در سال ١٩۴۴ در س<strong>و</strong>ان سی،‏ <strong>و</strong>لز جن<strong>و</strong> ‏بىببىی در خان<strong>و</strong>اده ای کارگر با سنت های کم<strong>و</strong>نیسبىتبىی ق<strong>و</strong>ی به<br />

دنیا آمد.‏ در سن ١۶ سالگی به س<strong>و</strong>سیالیست های ج<strong>و</strong>ان حزب کارگر پی<strong>و</strong>ست <strong>و</strong> مارکسیست شد.‏ ا<strong>و</strong> در<br />

دانشگاه ساسکس <strong>و</strong> سپس در ص<strong>و</strong>فیه ‏(بلغارستان)‏ <strong>و</strong> دانشگاه د<strong>و</strong>لبىتبىی مسک<strong>و</strong> به ‏بجتبجحصیل فلسفه <strong>و</strong> زبان<br />

ر<strong>و</strong>سی پرداخت.‏ ا<strong>و</strong> ‏بجتبججربه ی گسبرتبررده ای در جنبش های جهابىنبىی کار <strong>و</strong> ‏همھهممبستگی دارد،‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ در آمریکای<br />

لاتبنیبنن،‏ پا کستان،‏ ر<strong>و</strong>سیه <strong>و</strong> نبریبرز اسپانیا که در آبجنبججا در <strong>مبارزه</strong> با دیکتات<strong>و</strong>ری فرانک<strong>و</strong> شرکت کرد.‏ ا<strong>و</strong> عض<strong>و</strong><br />

سندیکای ملی ر<strong>و</strong>زنامه نگاران انگلستان است.‏<br />

آلن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز در کنار تد گرنت‎١‎ یکی از تئ<strong>و</strong>ریسبنیبنن های اصلی گرایش قهرآمبریبرز در بریتانیا در دهه های ١٩٧٠ <strong>و</strong><br />

١٩٨٠ <strong>و</strong> نبریبرز سردببریبرر ‏«میلیتنت اینبرتبررنشنال ری<strong>و</strong>ی<strong>و</strong>»‏‎٢‎ ب<strong>و</strong>د.‏ ا<strong>و</strong> در حال حاضر سردببریبرر سیاسی <strong>و</strong>بسایت ‏مجممجحب<strong>و</strong>ب<br />

Ted Grant ١<br />

٤<br />

Militant International Review ٢


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

‏«در دفاع از مارکسیسم»‏‎٣‎ <strong>و</strong> دببریبرر گرایش جهابىنبىی مارکسیسبىتبىی (IMT) است.‏ ا<strong>و</strong> ن<strong>و</strong>یسنده ی هزاران مقاله،‏<br />

جز<strong>و</strong>ه <strong>و</strong> کتاب است که طیف گسبرتبررده ای از مسائل را از ‏جمججممله سیاست انقلابىببىی <strong>و</strong> ح<strong>و</strong>ادث جاری،‏ اقتصاد،‏<br />

تارتحیتحخ،‏ فلسفه،‏ هبرنبرر،‏ م<strong>و</strong>سیقی <strong>و</strong> علم پ<strong>و</strong>شش می دهد.‏<br />

<strong>و</strong><strong>و</strong>دز در سال ٢٠٠٢ ‏«کمپبنیبنن جهابىنبىی دست ها از <strong>و</strong>نز<strong>و</strong>ئلا ک<strong>و</strong>تاه!»‏ را تأسیس کرد <strong>و</strong> ‏همھهممچنبنیبنن به شدت درگبریبرر<br />

کار کمپبنیبنن دفاعی ابجتبجحادیه های صنفی پا کستان ب<strong>و</strong>ده است.‏ ا<strong>و</strong> ایده ی مارکسیسم انقلابىببىی را به ده ها هزار نفر<br />

در صدها کنفرانس،‏ جلسات ابجتبجحادیه های صنفی <strong>و</strong> دانشگاه های سرتاسر جهان به علا<strong>و</strong>ه ی صدها مصاحبه با<br />

مطب<strong>و</strong>عات ارائه کرده است.‏ ا<strong>و</strong> به چندین زبان صحبت می کند که از ‏جمججممله ی آبهنبهها انگلیسی،‏ اسپانیابىیبىی،‏<br />

فرانس<strong>و</strong>ی،‏ آلمللممابىنبىی،‏ ر<strong>و</strong>سی <strong>و</strong> بلغاری است.‏<br />

از کتاب هابىیبىی که برای <strong>و</strong>ِل رِد‎٤‎ انگلستان <strong>و</strong> <strong>و</strong>ِل رِد آمریکا ن<strong>و</strong>شته است می ت<strong>و</strong>ان به عنا<strong>و</strong>ین ذیل اشاره کرد:‏<br />

‏«لنبنیبنن <strong>و</strong> تر<strong>و</strong>تسکی:‏ آبجنبجچه <strong>و</strong>اقعاً‏ خ<strong>و</strong>اهانش ب<strong>و</strong>دند»؛ <strong>و</strong> ‏«عقل در ش<strong>و</strong>رش:‏ فلسفه ی مارکسیسم <strong>و</strong> علم<br />

مدرن»‏ ‏(که هر د<strong>و</strong> با ‏همھهممکاری تد گرنت فقید به رشته ی ‏بجتبجحریر درآمده ب<strong>و</strong>د)؛ ‏«ب<strong>و</strong>لش<strong>و</strong>یسم:‏ جاده ای به<br />

انقلاب»؛ ‏«مارکسیسم <strong>و</strong> ایالات متحده ی آمریکا»؛ ‏«تارتحیتحخ فلسفه»؛ ‏«ایرلند:‏ ‏جمججممه<strong>و</strong>ری خ<strong>و</strong>اهی <strong>و</strong> انقلاب»؛<br />

‏«انقلاب <strong>و</strong>نز<strong>و</strong>ئلا:‏ یک چشم انداز مارکسیسبىتبىی»؛ ‏«اصلاح طلبىببىی یا انقلاب:‏ مارکسیسم <strong>و</strong> س<strong>و</strong>سیالبریبرزم در<br />

قرن ٢١‐ پاسخی به هایبرنبرز دیبرتبرریش‎٥‎ ». <strong>و</strong><strong>و</strong>دز ‏همھهممچنبنیبنن یکی از ن<strong>و</strong>یسندگان ‏«مارکسیسم چیست؟»‏ ب<strong>و</strong>ده <strong>و</strong><br />

بر ‏مجممججم<strong>و</strong>عه های متعددی مقدمه ن<strong>و</strong>شته است که از ‏جمججممله ی آبهنبهها ‏«چهار اثر کلاسیک مارکسیسم»‏ <strong>و</strong><br />

‏«مارکسیسم <strong>و</strong> آنارشیسم»‏ است.‏ ا<strong>و</strong> در حال حاضر مشغ<strong>و</strong>ل به پایان رساندن کتابىببىی درباره ی مارکسیسم<br />

<strong>و</strong> هبرنبرر است.‏<br />

سخبرنبررابىنبىی ها <strong>و</strong> ن<strong>و</strong>شته های ا<strong>و</strong> به زبان های بسیاری از ‏جمججممله اسپانیابىیبىی،‏ ایتالیابىیبىی،‏ پرتغالىللىی،‏ ی<strong>و</strong>نابىنبىی،‏ آلمللممابىنبىی،‏<br />

دابمنبممارکی،‏ س<strong>و</strong>ئدی،‏ نر<strong>و</strong>ژی،‏ فنلاندی،‏ ر<strong>و</strong>سی،‏ لیت<strong>و</strong>انیابىیبىی،‏ کانت<strong>و</strong>بىنبىی،‏ ترکی،‏ عر ‏بىببىی،‏ فارسی،‏ ارد<strong>و</strong> <strong>و</strong> اند<strong>و</strong>نزی<br />

ترجمججممه شده است.‏<br />

www.marxist.com ٣<br />

: WellRed ٤ انتشارات گرایش جهابىنبىی مارکسیسبىتبىی<br />

٥<br />

Heinz Dietrich ٥


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

آبجنبجچه در اینجا منتشر کرده ابمیبمم مبنتبنن سخبرنبررابىنبىی الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز درباره ی رابطه ی میان هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> ی طبقابىتبىی است.‏<br />

سخبرنبررابىنبىی در مدرسه ی تابستابىنبىی مارکسیسم در بارسل<strong>و</strong>ن ‏(اسپانیا)‏ در ماه ج<strong>و</strong>لای سال ٢٠٠١ ابجنبججام شد.‏<br />

این ‏بجنبجخستبنیبنن باری است که چنبنیبنن م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>عی را در جلسه ای ببنیبنن المللممللی به ‏بجببجحث گذاشته ابمیبمم.‏ شاید این برای<br />

برخی مستلزم ت<strong>و</strong>جیه باشد.‏ برخی هبرنبرر را مسئله ای ثان<strong>و</strong>ی <strong>و</strong> فاقد اهمھهممیت می دانند.‏ با این حال هبرنبرر در <strong>و</strong>اقع<br />

یکی از اساسی ترین جنبه های <strong>و</strong>ضعیت بشری است؛ به قدری اساسی که برخی انسان شناسان معتقدند<br />

می ت<strong>و</strong>ان گفت آغاز گ<strong>و</strong>نه ی بشری با ظه<strong>و</strong>ر هبرنبرر ب<strong>و</strong>ده است.‏<br />

این یک حقیقت است که یکی از ‏بجنبجخستبنیبنن نشانه های جدی ظه<strong>و</strong>ر گ<strong>و</strong>نه ی ما یعبىنبىی ه<strong>و</strong>م<strong>و</strong>سپبنیبنن سپبنیبنن <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د<br />

هبرنبرر است،‏ یعبىنبىی بر<strong>و</strong>ز مشخص <strong>و</strong> قطعی حس زیبابىیبىی شناسی.‏ این نظریه اخبریبرراً‏ به خاطر کشف آثار هبرنبرری<br />

مشخصی متعلق به گ<strong>و</strong>نه ای پیش بشری یعبىنبىی انسان نئاندرتال م<strong>و</strong>رد ‏بجببجحث قرار گرفته است.‏ این ‏بىببىی شک<br />

نشان دهنده ی یک مشخصه ی زیبابىیبىی شناسی است.‏ اما آبجنبجچه در اینجا دار ‏بمیبمم هن<strong>و</strong>ز هبرنبرر نیست،‏ بلکه تنها<br />

نطفه ای است که هبرنبرر می ت<strong>و</strong>اند از آن رشد <strong>و</strong> پیشرفت کند.‏<br />

در <strong>و</strong>اقع ‏ممممممکن است این استدلال مطرح ش<strong>و</strong>د که چنبنیبنن عناصری در گ<strong>و</strong>نه های جان<strong>و</strong>ری دیگر نبریبرز م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د<br />

است،‏ حبىتبىی در گ<strong>و</strong>نه های پست تر.‏ برای مثال مرغ کرتحیتحچ ساز چبریبرزی می سازد که می ت<strong>و</strong>ان نام سازه ی معماری<br />

بر آن ‏بهنبههاد،‏ چبریبرزی که لانه هم نیست.‏ ظاهراً‏ این سازه ها هیچ کارکرد عملی ندارند <strong>و</strong> پرنده ای که این سازه<br />

را می سازد آن را با جزئیابىتبىی ف<strong>و</strong>ق العاده پیچیده تزئبنیبنن می کند.‏ آبهنبهها از چنان ترکیب رنگ هابىیبىی استفاده<br />

می کنند که می ت<strong>و</strong>ان استدلال کرد که نشان دهنده ی حض<strong>و</strong>ر حس زیبابىیبىی شناسی حبىتبىی در این پرندگان<br />

است.‏<br />

اما در <strong>و</strong>اقع سازه های مرغ کرتحیتحچ ساز ‏بىببىی مصرف نیستند؛ آبهنبهها در <strong>و</strong>اقع سازه هابىیبىی بسیار کاربردی اند.‏ این<br />

سازه ها به دست نرها ساخته می ش<strong>و</strong>ند تا ماده ها را به خ<strong>و</strong>د جذب کنند.‏ به عبارت دیگر به هدف<br />

جفت گبریبرری ساخته می ش<strong>و</strong>ند.‏ در قلمر<strong>و</strong> حی<strong>و</strong>انات می ت<strong>و</strong>ان باز هم پدیده های مشابه این را یافت.‏ معم<strong>و</strong>لاً‏ این<br />

نر است که در لباسی با رنگ های پرزرق <strong>و</strong>برق درمی آید تا ماده را که عم<strong>و</strong>ماً‏ در بیشبرتبرر م<strong>و</strong>ارد چندان<br />

جذاب نیست به خ<strong>و</strong>د جلب کند.‏ اما در هر ص<strong>و</strong>رت،‏ تفا<strong>و</strong>بىتبىی اساسی میان این م<strong>و</strong>ارد که در گ<strong>و</strong>نه های<br />

جان<strong>و</strong>ری به <strong>و</strong>ف<strong>و</strong>ر یافت می ش<strong>و</strong>د <strong>و</strong> هبرنبرر انسابىنبىی یافت.‏ این فعالیت ها در گ<strong>و</strong>نه های پست تر غریزی هستند <strong>و</strong> به<br />

‏لحللححاظ ژنتیک برنامه ریزی شده اند.‏ در این م<strong>و</strong>رد مشخصاً‏ برای نیل به هدف جفت گبریبرری.‏<br />

هبرنبرر به عن<strong>و</strong>ان شکلی از ارتباط<br />

این فعالیت حی<strong>و</strong>ابىنبىی ماهیتاً‏ غریزی <strong>و</strong> انفرادی است،‏ در حالىللىی که هبرنبرر انسابىنبىی مشخصات ‏بمتبمماماً‏ متفا<strong>و</strong>بىتبىی دارد.‏<br />

مادرزادی نیست،‏ بلکه باید آم<strong>و</strong>خته ش<strong>و</strong>د،‏ <strong>و</strong> ماهیتاً‏ فعالیبىتبىی ‏جمججممعی است.‏ در <strong>و</strong>اقع هبرنبرر از اشکال ارتباط<br />

انسابىنبىی است،‏ هرچند که عجیب باشد.‏ ظه<strong>و</strong>ر هبرنبرر در کنار فعالیت ت<strong>و</strong>لیدی انسابىنبىی ظه<strong>و</strong>ر می کند:‏ به ط<strong>و</strong>ر<br />

٦


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

مشخص با ت<strong>و</strong>لید ابزار سنگی.‏ حال ا گر ابتدابىیبىی ترین ابزار سنگی را با ابزار سنگی د<strong>و</strong>ران جدید تر مقایسه<br />

کنید،‏ خارق العاده ترین تفا<strong>و</strong>ت را درمی یابید.‏ ابزارهای م<strong>و</strong>خر بسیار تکمیل شده تر،‏ با جزئیات بیشبرتبرر <strong>و</strong><br />

بسیار کامل تر از آبجنبجچه در ‏بمنبمم<strong>و</strong>نه های ا<strong>و</strong>لیه می ت<strong>و</strong>ان دید هستند.‏ چنبنیبنن پیشرفبىتبىی به س<strong>و</strong>ی تکامل عظیم تر در<br />

شکل ابزار سنگی بازتاب دهنده ی تکامل ذهن انسابىنبىی است،‏ از ‏جمججممله آغاز حس زیبابىیبىی شناسی.‏<br />

درباره ی زیبابىیبىی شناسی یا<strong>و</strong>ه پردازی های عرفابىنبىی بسیاری شده است،‏ که یعبىنبىی تشخیص این که چه چبریبرزی<br />

زیبا <strong>و</strong> چه چبریبرزی زشت است.‏ این چبریبرزی که آن را زیبابىیبىی می نامند چیست؟ این در نگاه ا<strong>و</strong>ل ظاهراً‏ عجیب<br />

<strong>و</strong> مرم<strong>و</strong>ز به نظر می رسد.‏ تا به حال از خ<strong>و</strong>د پرسیده اید:‏ زیبابىیبىی چیست؟ ما ‏همھهممه معتقدبمیبمم که می دانیم چه<br />

چبریبرزی زیبا <strong>و</strong> چه چبریبرزی زشت است.‏ اما آیا <strong>و</strong>اقعاً‏ می دانیم؟ ا گر به تارتحیتحخ <strong>و</strong> ارزش های زیبابىیبىی شناسی ج<strong>و</strong>امع<br />

‏مجممجختلف بشری نگاهی بیانداز ‏بمیبمم،‏ بلافاصله مشه<strong>و</strong>د می ش<strong>و</strong>د که چبریبرزی به عن<strong>و</strong>ان مفه<strong>و</strong>م کلی هبرنبرر که قابل<br />

اعمال بر ‏بمتبممام د<strong>و</strong>ران ها <strong>و</strong> ‏بمتبممام ج<strong>و</strong>امع باشد <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د ندارد.‏ ادرا ک انسابىنبىی از زیبابىیبىی تکامل یافته است؛ به<br />

‏همھهممان طریقی که اخلاق <strong>و</strong> مذهب با گذشت هزاران نسل تکامل یافته است.‏ در اینجا لازم است کمی<br />

درباره ی ماتریالیسم تاربجیبجخی صحبت کنم.‏ این تایید می کند که ‏بهنبههایتاً‏ ‐ بر ر<strong>و</strong>ی ‏«بهنبههایتاً»‏ تا کید می کنم‐‏<br />

رشد جامعه <strong>و</strong> فرهنگ بشری اساسی مادی دارد که می ت<strong>و</strong>ان آن را در رشد نبریبرر<strong>و</strong>های م<strong>و</strong>لد جستج<strong>و</strong> کرد.‏<br />

از قضا نشان دادن این ارتباط در اشکال ا<strong>و</strong>لیه ی جامعه ساده تر است تا ج<strong>و</strong>امع متاخر <strong>و</strong> پیچیده تر.‏<br />

این ارتباط میان فرهنگ <strong>و</strong> پایه های اقتصادی جامعه در اشکال ‏بجنبجخستبنیبنن هبرنبرر از ‏همھهممه ر<strong>و</strong>شن تر است.‏ قبیله ی<br />

ماسابىیبىی در شرق آفریقا را به عن<strong>و</strong>ان مثال در نظر بگبریبررید.‏ آبهنبهها زبىنبىی را که گردن بسیار بلندی داشت،‏<br />

جذاب ترین زن می دانستند.‏ برای آنکه به چنبنیبنن نتیجه ای دست یابند،‏ گردن زنان ج<strong>و</strong>ان را تا حد بسیار<br />

غبریبررمعم<strong>و</strong>لىللىی می کشیدند تا ظاهری زرافه مانند ابجیبججاد کنند.‏ این به نظر بسیاری از ما جذاب ‏بمنبممی رسد.‏ اما<br />

می ت<strong>و</strong>ان آن را ت<strong>و</strong>ضیح داد.‏ منشاء این عمل به این ترتیب است:‏ ثر<strong>و</strong>ت جامعه ی ماسابىیبىی از یک س<strong>و</strong> در<br />

‏سمشسممار گله ‏مجممجحاسبه می شد <strong>و</strong> از س<strong>و</strong>ی دیگر در مس که بسیار نادر <strong>و</strong> به ‏همھهممبنیبنن جهت بسیار قیمبىتبىی ب<strong>و</strong>د.‏ زبىنبىی<br />

جذاب ‏سمشسممرده می شد که مقادیر زیادی از حلقه های مسی به بدن خ<strong>و</strong>د <strong>و</strong> خص<strong>و</strong>صاً‏ به د<strong>و</strong>ر گردنش<br />

می آ<strong>و</strong>بجیبجخت.‏ بنابراین زنان با کشیده شدن گردن می ت<strong>و</strong>انستند تعداد بیشبرتبرری از حلقه های مسی را به گردن<br />

بیا<strong>و</strong>یزند.‏<br />

این منشاء این عمل ب<strong>و</strong>د،‏ اما با گذشت د<strong>و</strong>ره های ط<strong>و</strong>لابىنبىی منشاء چنبنیبنن اعمالىللىی فرام<strong>و</strong>ش شده است.‏ با این<br />

حال از طریق آداب <strong>و</strong> رس<strong>و</strong>م <strong>و</strong> سنت ها مردم پذیرفتند که گردن بلند به خ<strong>و</strong>دی خ<strong>و</strong>د جذاب است.‏<br />

می ت<strong>و</strong>ان مثال های مشابه بسیاری را یاد کرد:‏ مثلاً‏ دیگر قبایل آفریقابىیبىی دندان های جل<strong>و</strong> ‏بىیبىی را می کشیدند.‏<br />

این به این علت است که برخی از جان<strong>و</strong>ران نشخ<strong>و</strong>ارکننده ای که پر<strong>و</strong>رش می دادند ‏بمنبمماینده ی ثر<strong>و</strong>ت <strong>و</strong> مقام<br />

ب<strong>و</strong>دند <strong>و</strong> آبهنبهها هم می خ<strong>و</strong>استند خ<strong>و</strong>د را به شکل این جان<strong>و</strong>ران دربیا<strong>و</strong>رند.‏<br />

٧


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

پس چه نتیجه ای می گبریبرر ‏بمیبمم؟ فقط ‏همھهممبنیبنن:‏ اینکه مفه<strong>و</strong>م زیبابىیبىی پدیده ای مطلق نیست،‏ بلکه از نظر تاربجیبجخی<br />

تکامل می یابد <strong>و</strong> به دفعات بسیار تغیبریبرر کرده است.‏ با این حال در این مقطع باید هشداری بدهیم.‏ این<br />

خطر <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد که ر<strong>و</strong>یکرد مکانیکی در پرداخبنتبنن به این پرسش داشته باشیم.‏ مارکس ت<strong>و</strong>ضیح<br />

می دهد که چبریبرزهابىیبىی مانند مذهب <strong>و</strong> هبرنبرر ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>انند مستقیماً‏ به رشد نبریبرر<strong>و</strong>های م<strong>و</strong>لد مرتبط باشند.‏<br />

اینجا نقل ق<strong>و</strong>لىللىی از مارکس دارم که آن را بازگ<strong>و</strong> می کنم:«قلمر<strong>و</strong>های ایدئ<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>ژی که در ه<strong>و</strong>ا شنا<strong>و</strong>رند،‏<br />

می ت<strong>و</strong>انند در ا<strong>و</strong>ج آسمسسممان پر<strong>و</strong>از کنند،‏ از منشاء خ<strong>و</strong>د جدا شده <strong>و</strong> حیات خ<strong>و</strong>دشان را به دست می آ<strong>و</strong>رند،‏<br />

<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>دی مستقل.»‏<br />

مارکس در اینجا از مذهب <strong>و</strong> فلسفه صحبت می کند اما می ت<strong>و</strong>انیم هبرنبرر را نبریبرز به آن بیافزاییم.‏ ا<strong>و</strong> ادامه<br />

می دهد:«این ها دارای پشت<strong>و</strong>انه ی پیش تاربجیبجخی،‏ منشاء پیش تاربجیبجخی هستند.»‏ به عبارت دیگر ریشه هابىیبىی<br />

عمیق در آ گاهی انسابىنبىی دارند که دست کم به صدها هزار سال پیش بازمی گرد.‏ ‏«آبهنبهها م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د هستند <strong>و</strong> در<br />

د<strong>و</strong>ران تاربجیبجخی به تسخبریبرر درمی آیند.»‏<br />

به عبارت دیگر به زبان ر<strong>و</strong>انشناسی ریشه ی هبرنبرر در عمق آ گاهی ‏جمججممعی ما ‏بهنبههفته است؛ به د<strong>و</strong>ره های د<strong>و</strong>ر<br />

تارتحیتحخ <strong>و</strong> پیش از تارتحیتحخ بازمی گردد،‏ درست مانند مذهب.‏ حال ا گر به ‏بجنبجخستبنیبنن اشکال هبرنبرر بنگر ‏بمیبمم،‏ ا<strong>و</strong>لبنیبنن<br />

چبریبرزی که می بینیم این است که بسیار کم از آن بافىقفىی مانده است.‏ ‏بجببجخش عمده ای از این هبرنبرر با استفاده از<br />

م<strong>و</strong>اد ناب<strong>و</strong>د شدبىنبىی ابجیبججاد می شد:‏ چ<strong>و</strong>ب <strong>و</strong> استخ<strong>و</strong>ان یا حبىتبىی پ<strong>و</strong>ست انسان،‏ یعبىنبىی ‏همھهممان خالک<strong>و</strong> ‏بىببىی.‏ می بینم که<br />

برخی از ‏سمشسمما تت<strong>و</strong> دارید.‏ مشخص است که می خ<strong>و</strong>اهید به د<strong>و</strong>ران پیش از تارتحیتحخ بازگردید!‏ چنبنیبنن ن<strong>و</strong>عی از<br />

هبرنبرر تقریباً‏ به ط<strong>و</strong>ر کامل ناپدید شده است،‏ با این حال جسد ‏تحیتحخ زده ی زبىنبىی از د<strong>و</strong>ران پیش از تارتحیتحخ را در<br />

سیبرببرری یافته اند که تت<strong>و</strong>ی پیچیده <strong>و</strong> پر از جزئیابىتبىی بر ر<strong>و</strong>ی بدنش دارد.‏<br />

هبرنبرر غارنشیبىنبىی<br />

امر<strong>و</strong>زه <strong>و</strong>قبىتبىی که به هبرنبرر پیش از تارتحیتحخ فکر می کنیم،‏ بیش از ‏همھهممه یاد نقاشی های دی<strong>و</strong>اری در غار می افتیم،‏<br />

مانند نقاشی های شگفت انگبریبرز منطقه ی د<strong>و</strong>رد<strong>و</strong>ن‎٦‎ فرانسه <strong>و</strong> آلتامبریبررا‎٧‎ در ‏سمشسممال اسپانیا.‏ این نقاشی ها قطعاً‏<br />

می بایست ‏بمنبمماینده ی یکی از بالاترین مقاطع هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ بشری باشد.‏ <strong>و</strong>یژگی های عجیبىببىی نبریبرز دارد که آن<br />

را کاملاً‏ از هبرنبرر پس از آن تفکیک می کند.‏ برای مثال،‏ این ها تقریباً‏ منحصراً‏ نقاشی های حی<strong>و</strong>انات هستند.‏<br />

می ت<strong>و</strong>ابمنبمم بگ<strong>و</strong> ‏بمیبمم عملاً‏ هیچ انسابىنبىی نیست.‏ اما در یکی از نقاشی های فرانس<strong>و</strong>ی نقشی بسیار مرم<strong>و</strong>ز <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د<br />

دارد که شکلی شبه انسابىنبىی دارد:‏ بدن انسان <strong>و</strong> سر گ<strong>و</strong>زن.‏ این به ط<strong>و</strong>ر کلی به عن<strong>و</strong>ان ساحر در نظر گرفته<br />

شده است،‏ ن<strong>و</strong>عی جاد<strong>و</strong>گر.‏<br />

Dordogne ٦<br />

٨<br />

Altamira ٧


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

ا گر هیچ انسابىنبىی نیست،‏ هیچ گلی هم نیست،‏ هیچ گیاهی هم نیست <strong>و</strong> حی<strong>و</strong>انابىتبىی که به تص<strong>و</strong>یر کشیده<br />

شده اند تنها حی<strong>و</strong>انات مشخصی هستند.‏ ‏بجنبجح<strong>و</strong>ه ای که این حی<strong>و</strong>انات به تص<strong>و</strong>یر درآمده اند نبریبرز خارق العاده<br />

است.‏ ‏همھهممچنان به نظر ما زیبا می رسد،‏ ده ها هزار سال بعد.‏ این چبریبرزها به خاطر رئالیسم حبریبررت انگبریبرزشان<br />

برای ما زیبا هستند،‏ چرا که طبیعی هستند <strong>و</strong> آ گاهی زیادی درباره ی آنات<strong>و</strong>می را نشان می دهند که بسیار<br />

قابل ت<strong>و</strong>جه است.‏ به قدری دقیق است که هر رباط،‏ هر رگ <strong>و</strong> هر عضله به دقت به تص<strong>و</strong>یر کشیده شده<br />

است.‏<br />

اما با این که این نقاشی های شگفت انگبریبرز به نظر ما زیبا می رسند،‏ برای ما از ‏همھهممان ‏لحللححاظ که برای مردم آن<br />

زمان که آن را کشیده یا به آن نگاه می کردند زیبا ب<strong>و</strong>ده زیبا نیست.‏ منظ<strong>و</strong>رم را کمی بعد ت<strong>و</strong>ضیح می دهم.‏<br />

اما بگذارید به نکته ای که در ابتدای ‏بجببجحثم اشاره کردم بازگردبمیبمم <strong>و</strong> این فکر برخی از مردم که هبرنبرر<br />

امری حیابىتبىی نیست،‏ که هبرنبرر مهم نیست،‏ که هبرنبرر برای طبقه ی کارگر نیست.‏ آیا این <strong>و</strong>اقعاً‏ درست است؟<br />

خب،‏ بگذارید ببینیم.‏ فقط سعی کنید دنیا را بد<strong>و</strong>ن هبرنبرر تص<strong>و</strong>ر کنید،‏ دنیابىیبىی بد<strong>و</strong>ن م<strong>و</strong>سیقی،‏ دنیابىیبىی بد<strong>و</strong>ن<br />

رقص <strong>و</strong> آ<strong>و</strong>از،‏ دنیابىیبىی بد<strong>و</strong>ن شعر.‏ فقط برای یک دقیقه آن را تص<strong>و</strong>ر کنید <strong>و</strong> بلافاصله خ<strong>و</strong>اهید دید که هبرنبرر<br />

چقدر برای ت<strong>و</strong>ده ها اهمھهممیت دارد،‏ نه فقط برای ر<strong>و</strong>شنفکران،‏ بلکه برای ‏همھهممه.‏<br />

آبجنبجچه که قطعاً‏ حقیقت دارد این است که در جامعه ی طبقابىتبىی خص<strong>و</strong>صاً‏ در جامعه ی غر ‏بىببىی امر<strong>و</strong>ز هبرنبرر به<br />

ابجنبجحصار طبقات ‏ممممممتاز درآمده است.‏ به شکل گسبرتبررده ای خارج از دسبرتبررس ت<strong>و</strong>ده هابىیبىی قرار گرفته است که در<br />

رقت آ<strong>و</strong>رترین شرایط،‏ نه تنها از نظر مادی بلکه از نظر معن<strong>و</strong>ی زندگی می کنند.‏ سرمایه داری ا کبرثبرریت<br />

مردم را به شرایط زندگی زشت،‏ ‏بجتبجحقبریبرر شده <strong>و</strong> از خ<strong>و</strong>د بیگانه ‏مجممجحک<strong>و</strong>م می کند.‏ متاسفانه این حقیقت دارد<br />

که زنان <strong>و</strong> مردان می ت<strong>و</strong>انند به چنبنیبنن شرایطی عادت کنند.‏ در <strong>و</strong>اقع ن<strong>و</strong>ع بشر می ت<strong>و</strong>اند تقریباً‏ به ‏همھهممه چبریبرز<br />

عادت کند.‏<br />

یک برده می ت<strong>و</strong>اند زبجنبججبریبررهایش را د<strong>و</strong>ست بدارد.‏ مردم به خانه های بد،‏ به غذای بد عادت می کنند <strong>و</strong><br />

کم کم فکر می کنند که این غذای بد،‏ این برنامه های تل<strong>و</strong>یزی<strong>و</strong>بىنبىی بد،‏ م<strong>و</strong>سیقی بد،‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ م<strong>و</strong>سیقی بد،‏<br />

فیلم های بد <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>زنامه های بد را د<strong>و</strong>ست دارند.‏ آبهنبهها کم کم با<strong>و</strong>ر می کنند که ‏بمتبممام این ها را آزادانه انتخاب<br />

کرده اند.‏ لایبنیتس‎٨‎ فیلس<strong>و</strong>ف ‏جمججممله ای مشابه این گفته ب<strong>و</strong>د که ا گر یک س<strong>و</strong>زن مغناطیسی می ت<strong>و</strong>انست فکر<br />

کند،‏ معتقد ب<strong>و</strong>د که از ر<strong>و</strong>ی اراده ی آزاد خ<strong>و</strong>د ‏سمشسممال را نشان می دهد.‏ در <strong>و</strong>اقع شرایط ما به گ<strong>و</strong>نه ایست که<br />

این ها <strong>و</strong> بسیاری چبریبرزهای دیگر را که حقیقت ندارند با<strong>و</strong>ر کنیم.‏<br />

این برای طبقه ی حا کم بسیار مناسب است.‏ ت<strong>و</strong>ده ها تش<strong>و</strong>یق می ش<strong>و</strong>ند که این شرایط فقر مادی <strong>و</strong> فرهنگی<br />

را بپذیرند،‏ در حالىللىی که طبقه ی حا کم در خانه های زیبا زندگی می کنند،‏ در تئاتر ‏بمنبممایش های بسیار خ<strong>و</strong>ب<br />

می بینند،‏ ‏(گاهی ا<strong>و</strong>قات)‏ کتاب های بسیار خ<strong>و</strong>ب می خ<strong>و</strong>انند،‏ به تعطیلابىتبىی بسیار عالىللىی می ر<strong>و</strong>ند <strong>و</strong> در<br />

٩<br />

Leibnitz ٨


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

داد.‏<br />

رست<strong>و</strong>ران های گرانقیمت غذا می خ<strong>و</strong>رند.‏ پس طبیعتاً‏ معتقدند که هر آشغالىللىی برای ت<strong>و</strong>ده ها به قدر کافىففىی خ<strong>و</strong>ب<br />

است.‏ این طبیعی است.‏ آبجنبجچه که جای تاسف دارد این است که اعضای طبقه ی کارگر ‏‐حبىتبىی آبهنبهها که<br />

پیشرفته ترند‐‏ به این با<strong>و</strong>ر رسیده اند که این <strong>و</strong>ضعیت ام<strong>و</strong>ر طبیعی <strong>و</strong> حبىتبىی کاملاً‏ رضایتبخش است.‏<br />

من معم<strong>و</strong>لاً‏ درباره ی پیشینه ی خان<strong>و</strong>اده ی خ<strong>و</strong>دم صحبت ‏بمنبممی کنم،‏ اما در اینجا صحبت خ<strong>و</strong>اهم کرد.‏ تنها<br />

یک کلام درباره ی پدربزرگم می گ<strong>و</strong> ‏بمیبمم که مرد خ<strong>و</strong> ‏بىببىی ب<strong>و</strong>د:‏ یک کارگر کارخانه ی ف<strong>و</strong>لاد اهل <strong>و</strong>لز <strong>و</strong> یک<br />

کم<strong>و</strong>نیست.‏ من در خانه ی ا<strong>و</strong> در یک ناحیه ی پر<strong>و</strong>لبرتبرری در س<strong>و</strong>ان سی‎٩‎ بزرگ شدم.‏ ‏همھهممیشه در آن خانه<br />

کتاب ب<strong>و</strong>د،‏ از ‏جمججممله کتاب های مارکسیسبىتبىی مانند آنبىتبىی د<strong>و</strong>رینگ انگلس.‏ م<strong>و</strong>سیقی کلاسیک خص<strong>و</strong>صاً‏ اپرای<br />

ایتالیابىیبىی هم ب<strong>و</strong>د که کارگران <strong>و</strong>لزی که معم<strong>و</strong>لاً‏ خ<strong>و</strong>اننده های خ<strong>و</strong> ‏بىببىی هم ب<strong>و</strong>دند بسیار طرفدارش ب<strong>و</strong>دند.‏<br />

پدربزرگم که <strong>و</strong>قبىتبىی هن<strong>و</strong>ز مدرسه ای ب<strong>و</strong>دم مرا با مارکسیسم آشنا کرد،‏ یک بار چبریبرزی به من گفت که هرگز<br />

فرام<strong>و</strong>شش نکرده ام.‏ ا<strong>و</strong> گفت:«هیچ چبریبرز برای طبقه ی کارگر زیادی خ<strong>و</strong>ب نیست.»‏ شخصاً‏ بسیار خشمگبنیبنن<br />

می ش<strong>و</strong>م <strong>و</strong>قبىتبىی می شن<strong>و</strong>م که مردم،‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ طبقه ی مت<strong>و</strong>سط می گ<strong>و</strong>یند که کارگران به فرهنگ علاقه ای<br />

ندارند.‏ ‏بمتبممام تارتحیتحخ نشان می دهد که این نادرست است،‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ تارتحیتحخ انقلاب ها که آن را نشان خ<strong>و</strong>اهم<br />

اما این بیگانگی،‏ این تفکیک میان زندگی <strong>و</strong>اقعی <strong>و</strong> هبرنبرر <strong>و</strong> این جدابىیبىی بزرگ که بسیاری از کارگران عادی<br />

را نسبت به هبرنبرر مظن<strong>و</strong>ن می کند را می بینید.‏ ‏«من این را د<strong>و</strong>ست ندارم،‏ این م<strong>و</strong>سیقی را د<strong>و</strong>ست ندارم،‏<br />

اپرا را د<strong>و</strong>ست ندارم.»‏ علتش این است که درکش ‏بمنبممی کنند،‏ <strong>و</strong> درکش ‏بمنبممی کنند چ<strong>و</strong>ن فرصت آن را<br />

نداشته اند که با آن آشنا ش<strong>و</strong>ند.‏ آبهنبهها به این هبرنبرر دسبرتبررسی کمی داشته <strong>و</strong> یا اصلاً‏ دسبرتبررسی نداشته اند.‏ با این<br />

حال این تفکیک میان هبرنبرر <strong>و</strong> زندگی ‏همھهممیشه <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د نداشته است.‏ در جامعه ی ‏بجنبجخستبنیبنن هبرنبرر ‏بجببجخشی از<br />

زندگی هر زن <strong>و</strong> مردی ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong> ‏بجببجخش مهمی نبریبرز ب<strong>و</strong>د.‏<br />

بگذارید به یک تفکر،‏ یک تفکر بسیار غلط که از س<strong>و</strong>ی هبرنبررمندان ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ا <strong>و</strong> خرده ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ا مطرح می ش<strong>و</strong>د<br />

ببرپبرردازم:«هبرنبرر برای هبرنبرر».‏ این تفکری بسیار راتحیتحج است که هبرنبرر را چبریبرزی در آسمسسممان تلقی می کند که با زندگی<br />

هیچ ارتباطی ندارد،‏ چبریبرزی که برای خ<strong>و</strong>دش <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد،‏ در انز<strong>و</strong>ابىیبىی باشک<strong>و</strong>ه از زندگی <strong>و</strong>اقعی <strong>و</strong> جامعه.‏<br />

‏همھهممان ط<strong>و</strong>ر که فیلس<strong>و</strong>ف ماتریالیست ر<strong>و</strong>س چرنیش<strong>و</strong>سکی اشاره کرده است،‏ چنبنیبنن عباربىتبىی ‏بىببىی معناست.‏ به<br />

‏همھهممان اندازه ‏بىببىی معناست که ‏«بجنبججاری برای ‏بجنبججاری».‏<br />

هبرنبرر برای چبریبرزی است <strong>و</strong> ‏همھهممیشه ‏همھهممبنیبنن ط<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>ده است.‏ قدبمیبممی ترین هبرنبرر برای چه ب<strong>و</strong>ده است؟ نقاشی های غار<br />

برای چه ب<strong>و</strong>ده اند؟ در اینجا با ا<strong>و</strong>لبنیبنن معما ر<strong>و</strong>بر<strong>و</strong> می ش<strong>و</strong> ‏بمیبمم چرا که این نقاشی ها مانند نقاشی قدبمیبممی بالای<br />

ش<strong>و</strong>مینه برای تزئبنیبنن صرف نب<strong>و</strong>ده اند.‏ آبهنبهها به هیچ <strong>و</strong>جه تزئیبىنبىی نب<strong>و</strong>ده اند <strong>و</strong> این را به راحبىتبىی می ت<strong>و</strong>ان اثبات کرد.‏<br />

آبهنبهها در عمیق ترین <strong>و</strong> د<strong>و</strong>ر از دسبرتبررس ترین گ<strong>و</strong>دی های دی<strong>و</strong>ار غار در سیاهی کامل کشیده شده ب<strong>و</strong>دند،‏ که<br />

١٠<br />

Swansea ٩


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

ا گر بت<strong>و</strong>انید تکن<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>ژی آن د<strong>و</strong>ران را تص<strong>و</strong>ر کنید،‏ شگفت انگبریبرزتر هم هست.‏ کسابىنبىی که این نقاشی ها را<br />

کشیدند باید ‏بجتبجحت شرایطی دش<strong>و</strong>ار می خزیدند <strong>و</strong> در زیر ن<strong>و</strong>ر لرزان <strong>و</strong> پرد<strong>و</strong>د مشعلی ساخته شده از چر ‏بىببىی<br />

حی<strong>و</strong>ابىنبىی کار می کردند که ا گر درنگ کرده تا به آن فکر کنید بسیار حبریبررت انگبریبرز است.‏<br />

علتش چیست؟ مردم در جابىیبىی که این نقاشی ها کشیده می شد زندگی ‏بمنبممی کردند.‏ احتمالاً‏ اصلاً‏ در غار<br />

زندگی ‏بمنبممی کردند یا ا گر زندگی می کردند،‏ در قسمت ببریبرر<strong>و</strong>بىنبىی آن ب<strong>و</strong>د که کمی ن<strong>و</strong>ر داشت.‏ این هبرنبرر برای هبرنبرر<br />

نب<strong>و</strong>د،‏ هبرنبرر برای هدفىففىی بسیار عملی،‏ اقتصادی <strong>و</strong> اجتماعی ب<strong>و</strong>د.‏ در <strong>و</strong>اقع می ت<strong>و</strong>ان گفت که در این مقطع هبرنبرر،‏<br />

علم <strong>و</strong> مذهب یکی ب<strong>و</strong>دند.‏ آبهنبهها با هم درآمیخته ب<strong>و</strong>دند.‏<br />

این ها ج<strong>و</strong>امع شکارگر‐گردآ<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>دند که به شکار حی<strong>و</strong>انابىتبىی متکی ب<strong>و</strong>دند که به تص<strong>و</strong>یر کشیده می شد <strong>و</strong><br />

با<strong>و</strong>رشان این ب<strong>و</strong>د که با نقاشی حی<strong>و</strong>ان،‏ به شکارچی قدرت غلبه بر حی<strong>و</strong>ان اعطا می شد.‏ به عبارت دیگر<br />

هبرنبرر جاد<strong>و</strong> ب<strong>و</strong>د،‏ با جاد<strong>و</strong> درآمیخته ب<strong>و</strong>د،‏ <strong>و</strong> جاد<strong>و</strong> نسخه ی پیش از تارتحیتحخ علم ب<strong>و</strong>د،‏ تلاشی از س<strong>و</strong>ی مردان <strong>و</strong><br />

زنان برای درک <strong>و</strong> سلطه بر ‏مجممجحیط.‏ می ت<strong>و</strong>اند این هم باشد که ‏بجببجخشی از افس<strong>و</strong>ن هبرنبرر حبىتبىی تا د<strong>و</strong>ران کن<strong>و</strong>بىنبىی<br />

‏همھهممبنیبنن است،‏ که جزبىئبىی از این جاد<strong>و</strong> هن<strong>و</strong>ز بافىقفىی مانده است.‏<br />

‏همھهممبنیبنن امر درباره ی م<strong>و</strong>سیقی <strong>و</strong> رقص هم صدق می کند.‏ م<strong>و</strong>سیقی از رقص زاده شد <strong>و</strong> رقص های مردم<br />

باستان ‏همھهممیشه ‏جمججممعی ب<strong>و</strong>د،‏ آبهنبهها افراد جدا گانه ای نب<strong>و</strong>دند که ‏بجببجخرامند <strong>و</strong> تانگ<strong>و</strong> یا هیپ هاپ یا ‏بمنبممی دابمنبمم،‏ هر<br />

رقصی که امر<strong>و</strong>ز باب است را برقصند.‏ فکر می کنم ‏بجتبججزیه ی جامعه ی مدرن را می ت<strong>و</strong>ان در این <strong>و</strong>اقعیت<br />

دید که مردم این چنبنیبنن به تنهابىیبىی می خرامند.‏ آبهنبهها حبىتبىی هنگام رقص به یکدیگر نگاه هم ‏بمنبممی کنند،‏ آبهنبهها به<br />

در<strong>و</strong>ن دنیای ک<strong>و</strong>چک خ<strong>و</strong>دشان ‏بجتبججزیه شده اند؛ در گذشته اینط<strong>و</strong>ر نب<strong>و</strong>د.‏ خب،‏ احتمالاً‏ ‏سمشسمما با سلیقه ی من<br />

در زمینه ی م<strong>و</strong>سیقی <strong>و</strong> رقص ‏مجممجخالفید،‏ اما می خ<strong>و</strong>اهم نتیجه ی مهمی در اینجا بگبریبررم.‏<br />

نکته این است:‏ ا<strong>و</strong>لبنیبنن رقص ها رقص های ‏جمججممعی ب<strong>و</strong>دند،‏ ‏همھهممیشه ‏بمتبممام جامعه را در بر می گرفتند <strong>و</strong> ‏همھهممیشه<br />

مرب<strong>و</strong>ط به یک فعالیت ت<strong>و</strong>لیدی ب<strong>و</strong>دند.‏ رقص های ب<strong>و</strong>میان آمریکا را در نظر بگبریبررید که حرکات پرندگان <strong>و</strong><br />

ب<strong>و</strong>فال<strong>و</strong> ها <strong>و</strong> دیگر حی<strong>و</strong>انابىتبىی که شکارشان می کردند را تقلید می کردند.‏ در اینجا یک فعالیت اجتماعی مهم<br />

<strong>و</strong> ضر<strong>و</strong>ری دار ‏بمیبمم،‏ نه کاری ‏بجتبججملی.‏<br />

منشاء شعر چه؟ شعر احتمالاً‏ قدبمیبممی ترین هبرنبررهاست <strong>و</strong> ریشه در ج<strong>و</strong>امعی چندان د<strong>و</strong>ر دارد که هیچ<br />

مستندی از آن به جا ‏بمنبممانده است.‏ این تصادفىففىی نیست،‏ چرا که ن<strong>و</strong>شبنتبنن پدیده ای نسبتاً‏ جدید است که تنها<br />

حد<strong>و</strong>د ۵٠٠٠ سال است که <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد.‏ امر<strong>و</strong>زه تص<strong>و</strong>ر جامعه ای بد<strong>و</strong>ن رادی<strong>و</strong>،‏ تل<strong>و</strong>یزی<strong>و</strong>ن،‏ اینبرتبررنت،‏ کتاب،‏<br />

یا ر<strong>و</strong>زنامه بسیار دش<strong>و</strong>ار است.‏ با این حال فرهنگ بشری باید از نسلی به نسل دیگر دست به دست ش<strong>و</strong>د،‏<br />

<strong>و</strong>گرنه از دست می ر<strong>و</strong>د.‏ ما انسان ها مانند جان<strong>و</strong>ران پست تر نیستیم.‏ ما متفا<strong>و</strong>تیم چ<strong>و</strong>ن ‏همھهممه ی آبجنبجچه<br />

می دانیم،‏ حس زیبابىیبىی شناسی <strong>و</strong> دانش مان،‏ مذهب <strong>و</strong> علم مان،‏ ق<strong>و</strong>اعد رفتاری مان،‏ سنت ها <strong>و</strong><br />

١١


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

اخلاقیات مان،‏ ‏بمتبممام این دانش گسبرتبررده <strong>و</strong> پیچیده ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند آن گ<strong>و</strong>نه که درباره ی دیگر حی<strong>و</strong>انات صدق<br />

می کند به ص<strong>و</strong>رت ژنتیک منتقل ش<strong>و</strong>د.‏<br />

‏بمتبممام این اطلاعات می بایست آم<strong>و</strong>خته ش<strong>و</strong>د،‏ <strong>و</strong> این بد<strong>و</strong>ن کمک ن<strong>و</strong>شبنتبنن بسیار دش<strong>و</strong>ار است.‏ فرام<strong>و</strong>ش نکنید<br />

که ق<strong>و</strong>اعد ج<strong>و</strong>امع ‏بجنبجخستبنیبنن که ما به غلط آن را بد<strong>و</strong>ی می نامیم،‏ ق<strong>و</strong>اعد بسیار پیچیده ای ب<strong>و</strong>دند.‏ ن<strong>و</strong>شبنتبنن<br />

<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د نداشت <strong>و</strong> با این حال ‏بمتبممام این ر<strong>و</strong>ایات ق<strong>و</strong>می،‏ این ر<strong>و</strong>ایات قبیله ای پیچیده <strong>و</strong> افسانه ها باید از نسلی<br />

به نسل بعد منتقل می شد.‏ این چگ<strong>و</strong>نه ابجنبججام می شد؟ تنها یک راه <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د داشت:‏ شفاهی.‏ این منشاء<br />

چبریبرزی است که ما آن را شعر ‏جمحجمماسی می نامیم که در این د<strong>و</strong>ران یعبىنبىی د<strong>و</strong>ران بربریت معم<strong>و</strong>ل ب<strong>و</strong>د.‏<br />

‏بهببههبرتبررین مثال ‏همھهممان است که به نام ه<strong>و</strong>مر ن<strong>و</strong>شته شده است،‏ هر چند قطعیبىتبىی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د ندارد که ه<strong>و</strong>مر اصلاً‏<br />

<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د داشته است.‏ اشعاری اعجاب انگبریبرز است <strong>و</strong> به سنت شفاهی کهن شگفت انگبریبرزی تعلق دارد.‏ این<br />

سنت باستابىنبىی کارکردی عملی داشت.‏ برای مثال،‏ ا گر ‏بجنبجخستبنیبنن کتاب ایلیاد را ‏بجببجخ<strong>و</strong>انید،‏ ق<strong>و</strong>اعد رفتار با<br />

زندانیان جنگی را خ<strong>و</strong>اهید یافت؛ پس از آن ق<strong>و</strong>اعد مسابقه ی ارابه رابىنبىی <strong>و</strong> نبریبرز شرح جالبىببىی از آغاز جامعه ی<br />

طبقابىتبىی را خ<strong>و</strong>اهید یافت که به ر<strong>و</strong>شبىنبىی ‏بمتبممام بیان شده است.‏<br />

دنیای ایلیاد <strong>و</strong> ا<strong>و</strong>دیسه جامعه ای است که ت<strong>و</strong>سط ر<strong>و</strong>سای قبایل مانند آ گاممممممن<strong>و</strong>ن حکمرابىنبىی می ش<strong>و</strong>د،‏ اما<br />

عناصری از دم<strong>و</strong>کراسی ابتدابىیبىی قبیله ای نبریبرز در آن حض<strong>و</strong>ر دارد.‏ در اینجا مناظرابىتبىی می یابید که افراد در آن<br />

خ<strong>و</strong>دشان را با زبابىنبىی مستقیم <strong>و</strong> غبریبررپارلمللممابىنبىی بر<strong>و</strong>ز می دهند،‏ مانند جابىیبىی که آشیل از رئیس قبیله اش،‏<br />

پادشاهش ‏‐نقل به مضم<strong>و</strong>ن می کنم‐‏ با عن<strong>و</strong>ان ‏«سگ ص<strong>و</strong>رت»‏ <strong>و</strong> القابىببىی از این قبیل یاد می کند.‏ در این<br />

جامعه شخصی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د داشت به نام رامشگر ١٠ ‏(که اتفاقاً‏ <strong>و</strong>اژه ای <strong>و</strong>لزی است،‏ <strong>و</strong> در <strong>و</strong>اقع مردم کلتیک‎١١‎<br />

این ‏بهنبههاد را تا مدت های مدید حفظ کردند).‏<br />

<strong>و</strong>ظیفه ی رامشگر قبیله حفظ مبریبرزان انب<strong>و</strong>هی از اطلاعات <strong>و</strong> بازگ<strong>و</strong> کردن شان در مناسبت های خاص در<br />

مقابل ‏بمتبممام قبیله یا طایفه ب<strong>و</strong>د.‏ امر<strong>و</strong>زه حبىتبىی آن دسته از ما که حافظه ی بسیار خ<strong>و</strong> ‏بىببىی دار ‏بمیبمم هم ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>انیم<br />

‏بمتبممام آن ابیات را به خاطر بسپار ‏بمیبمم اما در آن ر<strong>و</strong>زگار برای برخی افراد مشخص این کار بسیار معم<strong>و</strong>ل ب<strong>و</strong>د.‏<br />

به عن<strong>و</strong>ان راهی برای به خاطر سبرپبرردن این انب<strong>و</strong>ه اطلاعات،‏ از ترفندهابىیبىی استفاده می کردند:‏ ریتم هابىیبىی<br />

مشخص،‏ تکرارهابىیبىی مشخص <strong>و</strong> <strong>و</strong>سایل مشخص دیگر،‏ قافیه <strong>و</strong> سجع،‏ استعاره،‏ تشبیه ‏همھهممگی به کار گرفته<br />

می شدند تا در به خاطر سبرپبرردن به آبهنبهها کمک کند.‏ این منشاء شعر است.‏<br />

البته که ما در حال حاضر در مرحله ی جامعه ی طبقابىتبىی قرار دار ‏بمیبمم.‏ <strong>و</strong> در طبیعت هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ تغیبریبرری به<br />

<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د آمده است.‏ راب س<strong>و</strong><strong>و</strong>ل‎١٢‎<br />

دیر<strong>و</strong>ز به خ<strong>و</strong> ‏بىببىی ت<strong>و</strong>ضیح داد که چط<strong>و</strong>ر کم<strong>و</strong>نبریبرزم قبیله ای ابتدابىیبىی قدبمیبمم<br />

bard ١٠<br />

celtic ١١<br />

١٢<br />

Rob Sewell ١٢


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

سرنگ<strong>و</strong>ن شد <strong>و</strong> جامعه شر<strong>و</strong>ع به تقسیم شدن میان د<strong>و</strong> طبقه کرد.‏ این به معنای تغیبریبرری بنیادین در ‏همھهممه<br />

چبریبرز ب<strong>و</strong>د،‏ در جایگاه زنان،‏ در مذهب.‏ در <strong>و</strong>اقع ا گر اساطبریبرر ی<strong>و</strong>نابىنبىی را به دقت مطالعه کنید خ<strong>و</strong>اهید دید که<br />

اغلب اسط<strong>و</strong>ره های ی<strong>و</strong>نابىنبىی بر اساس یک چبریبرز هستند:‏ سرنگ<strong>و</strong>بىنبىی مادرسالاری <strong>و</strong> جایگزیبىنبىی آن با جامعه ی<br />

پدرسالار.‏<br />

‏بجنبجخستبنیبنن ج<strong>و</strong>امع خدا نداشتند،‏ بلکه الهللهھه داشتند،‏ می بینید که م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع قدبمیبممی ترین ‏مجممججسمه ها ‏همھهممگی زنان<br />

هستند،‏ به اصطلاح <strong>و</strong>ن<strong>و</strong>س های د<strong>و</strong>ره ی پارینه سنگی.‏ از س<strong>و</strong>ی دیگر خدایان المللممپ خدایان مذکر هستند<br />

که بازتاب دهنده ی جامعه ای است که مردان بر آن مسلط هستند.‏<br />

برده داری <strong>و</strong> فرهنگ<br />

‏بجنبجخستبنیبنن شکل جامعه ی طبقابىتبىی جامعه ی برده داری است،‏ ت<strong>و</strong>ده ها در حد برده تقلیل یافته اند.‏ برای ما<br />

برده داری به نظر چبریبرز بدی می رسد،‏ چبریبرزی به غایت مبرنبرزجر کننده.‏ اما هگل که فیلس<strong>و</strong>فىففىی بسیار اندیشمند <strong>و</strong><br />

عمیق ب<strong>و</strong>د نکته ای را که در ادامه می آید خاطرنشان کرد.‏ ا<strong>و</strong> گفت:«انسان نه چندان از بردگی،‏ بلکه از<br />

طریق برده داری است که آزاد می ش<strong>و</strong>د.»‏ این کلامی بسیار پرمعناست.‏ چرا که ا گر به پیشرفت جامعه ی<br />

بشری فکر کنید،‏ آبجنبجچه جلب ت<strong>و</strong>جه می کند آهستگی مفرط پیشرفت ا<strong>و</strong>لیه ی ماست.‏ برای میلی<strong>و</strong>ن ها سال،‏ ما<br />

پیشرفبىتبىی بسیار کند ‏‐<strong>و</strong> به طرز دردنا کی کند‐‏ داشته ابمیبمم.‏ بعد شر<strong>و</strong>ع به حرکت می کند.‏ با چه؟ با<br />

جامعه ی برده داری.‏ ‏بمتبممدن ما از برده داری می آید.‏<br />

ارسط<strong>و</strong> تقریباً‏ ٢۵٠٠ سال پیش گفته ب<strong>و</strong>د:«انسان زمابىنبىی به فلسفه می پردازد که نیازهای زندگی اش تامبنیبنن<br />

شده باشد.»‏ نکته ای بسیار مهم!‏ ا<strong>و</strong> ادامه می دهد:«در نتیجه ریاضیات <strong>و</strong> ستاره شناسی در مصر به این<br />

دلیل کشف شد که کاهنان ‏مجممججب<strong>و</strong>ر نب<strong>و</strong>دند کار کنند.»‏ آبهنبهها از ضر<strong>و</strong>رت کار کردن رها شده ب<strong>و</strong>دند.‏ به ق<strong>و</strong>ل<br />

ن<strong>و</strong>یسنده ی مارکسیست،‏ پل لافارژ<br />

١٣<br />

، ‏بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری زنان <strong>و</strong> مردان این مهم ترین حق<br />

را به دست می آ<strong>و</strong>رند:‏ حق بیکار ب<strong>و</strong>دن،‏ حق این که هیچ کاری نکنند.‏ این حق هم ا کن<strong>و</strong>ن امتیاز تعداد<br />

کمی از استثمارکنندگان ثر<strong>و</strong>بمتبممند است <strong>و</strong> استفاده ی خ<strong>و</strong> ‏بىببىی هم از آن می کنند!‏ برخی از آبهنبهها <strong>و</strong>قت شان را به<br />

دراز کشیدن در ساحل دریای کارائیب می گذرانند.‏ اما نه ‏همھهممه شان.‏ اغلب مردم ترجیح می دهند از<br />

<strong>و</strong>قت آزادشان استفاده ی ‏بهببههبرتبرری بکنند،‏ <strong>و</strong> این اساس پیشرفت هبرنبرر،‏ علم <strong>و</strong> ‏بمتبممام فرهنگ به ط<strong>و</strong>ر کلی است.‏<br />

طبقه ی کاهنان در مصر باستان <strong>و</strong>قت لازم برای فکر کردن را داشتند:‏ می ت<strong>و</strong>انستند به ستارگان نگاه کنند<br />

<strong>و</strong> ا کتشافات مهمی ابجنبججام دهند.‏ این پایه ی فرهنگ مصری است.‏ بر ‏همھهممبنیبنن اساس تفکیک عمده ی جامعه به<br />

طبقات را به <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د می آ<strong>و</strong>رد که در آن برای ا<strong>و</strong>لبنیبنن بار هبرنبرر از ت<strong>و</strong>ده ها جدا می ش<strong>و</strong>د،‏ کاملاً‏ جدای از زندگی.‏<br />

مبنای هبرنبرر مصر چیست؟ از س<strong>و</strong> ‏بىیبىی ‏بىببىی ‏بهنبههایت بسیار پیشرفته تر از پیشرفته ترین هبرنبررهای پیشبنیبنن،‏ اما ‏همھهممچنان<br />

١٣<br />

Paul Lafargue ١٣


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

هبرنبرر برای هبرنبرر هم نیست:‏ قطعاً‏ هبرنبرر برای چبریبرزی است.‏ هدف <strong>و</strong> علت <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>دی اش را دارد.‏ اما ‏[هدف <strong>و</strong><br />

علتش]‏ چیست؟<br />

ا<strong>و</strong>لاً‏ هبرنبرر مذهبىببىی است،‏ <strong>و</strong> بنابراین هبرنبرری بسیار ‏مجممجحافظه کار است.‏ به علا<strong>و</strong>ه عمدتاً‏ هبرنبرر گمنام است.‏<br />

آفرینش های هبرنبرری بزرگی ب<strong>و</strong>ده است،‏ بله،‏ اما نام آبهنبهها که خلق شان کرده اند را ‏بمنبممی دانیم.‏ رامبرببرراند مصری<br />

<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د ندارد،‏ پیکاس<strong>و</strong>ی مصری <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د ندارد <strong>و</strong> علتش هم این است که هبرنبرر هم اشبرتبررا کی <strong>و</strong> اجتماعی ب<strong>و</strong>د،‏<br />

نه فردی.‏ این <strong>و</strong>ظیفه ی طبقه ی کاهن ب<strong>و</strong>د که هبرنبرر را کنبرتبررل کند.‏ آبهنبهها ب<strong>و</strong>دند که مطلقاً‏ ‏بمتبممام ق<strong>و</strong>اعدش را تعیبنیبنن<br />

می کردند،‏ هبرنبررمندان ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>انستند یک میلیمبرتبرر فراتر بر<strong>و</strong>ند.‏ ‏همھهممبنیبنن رژ ‏بمیبمم بازدارنده است که فقدان عجیب<br />

رشد هبرنبرر مصر را در گذر د<strong>و</strong>ران هزار ساله ت<strong>و</strong>جیه می کند.‏ با اینکه ‏بهببههبرتبررین ت<strong>و</strong>لیداتش مسلماً‏ بسیار عالىللىی<br />

هستند،‏ اما به ‏بجنبجح<strong>و</strong>ی فاقد آن زندگی هبرنبرر ی<strong>و</strong>نان است.‏<br />

این هبرنبرر است که به س<strong>و</strong>ی خلق تص<strong>و</strong>یر یک انسان هدف گبریبرری شده است:‏ خدا‐شاه،‏ که در آن اهرام<br />

عظیم <strong>و</strong> آن ‏مجممججسمه های ستبرببرر گرامی داشته شده است.‏ در م<strong>و</strong>زه ی بریتانیا می ت<strong>و</strong>انید یک دست یکی از<br />

فراعنه را بیابید <strong>و</strong> این دست به تنهابىیبىی به بزرگی یک انسان یا شاید کمی بزرگ تر است.‏ این هبرنبرر چبریبرزی را<br />

می گ<strong>و</strong>ید.‏ این چبریبرزی است که می گ<strong>و</strong>ید:«من شاهم،‏ من قدربمتبممندم،‏ ‏سمشسمما هیچ نیستید.‏ پس ‏سمشسمما ‏همھهمم<strong>و</strong>اره مرا<br />

پرستش کرده <strong>و</strong> از من اطاعت خ<strong>و</strong>اهید کرد.»‏<br />

‏همھهممبنیبنن پیام در هبرنبرر آش<strong>و</strong>ری نبریبرز یافت می ش<strong>و</strong>د که به خاطر نب<strong>و</strong>د سنگ در ببنیبنن النهرین عمدتاً‏ نقش برجسته<br />

است.‏ اغلب این آثار خص<strong>و</strong>صیبىتبىی جنگا<strong>و</strong>رانه دارند.‏ اما پیام ‏همھهممان است.‏ نقاشی های بسیار زنده ای از شاه<br />

در حال شکار <strong>و</strong> کشبنتبنن شبریبررها از داخل ارابه <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد.‏ آبهنبهها نشان دهنده ی دانش دقیقی از آنات<strong>و</strong>می<br />

هستند.‏ می ت<strong>و</strong>انیم ‏بمتبممام عضلات <strong>و</strong> رباط ها را در باز<strong>و</strong>ان قدربمتبممند پادشاه که شبریبرر را بد<strong>و</strong>ن هیچ رجمحجممی<br />

سلاخی می کند ببینیم.‏ خ<strong>و</strong>ن از شبریبرری زجمخجممی ف<strong>و</strong>ران می زند <strong>و</strong> شبریبرری دیگر با تبریبررهای متعدد بر جا<br />

میخک<strong>و</strong>ب شده است.‏ این تص<strong>و</strong>یری از قدرت است،‏ نامجممجحد<strong>و</strong>د <strong>و</strong> سبریبرری ناپذیر.‏<br />

‏همھهممبنیبنن تفکر در صحنه های جنگ نبریبرز جای گرفته است.‏ شاه ارتشش را علیه یک شهر رهبرببرری می کند.‏ شهر<br />

<strong>و</strong>یران شده است،‏ زنان،‏ ک<strong>و</strong>دکان <strong>و</strong> حی<strong>و</strong>انات به عن<strong>و</strong>ان غنیمت برده می ش<strong>و</strong>ند در حالىللىی که اسرای مرد بر<br />

ر<strong>و</strong>ی زان<strong>و</strong>ان شان در مقابل ‏بجتبجخت پادشاه طلب رحم می کند.‏ اما رجمحجممی در کار نیست.‏ در کنار ‏بجتبجخت<br />

پادشاهی تلّی از سرهای بریده قرار دارد <strong>و</strong> اسرای دیگر را نبریبرز می بینیم که زنده زنده پ<strong>و</strong>ست شان کنده<br />

می ش<strong>و</strong>د.‏ این هبرنبرر سند جامعه ای مشخص است:‏ حک<strong>و</strong>مبىتبىی بسیار نظامی <strong>و</strong> مستبد که ت<strong>و</strong>سط خدا‐شاه اداره<br />

می ش<strong>و</strong>د که ‏همھهممچنان که دسمشسممنانش را زیر پا خرد می کند می خندد.‏ یک تص<strong>و</strong>یر بالاتر از ‏بمتبممام تصا<strong>و</strong>یر دیگر<br />

قرار دارد:‏ تص<strong>و</strong>یر شاه.‏<br />

در عهد باستان مهم ترین پیشرفت ها را در هبرنبرر کلاسیک ی<strong>و</strong>نان می بینیم.‏ در آتن باستان ابزار ت<strong>و</strong>لید،‏ علم<br />

<strong>و</strong> فن به بالاترین حد ‏ممممممکن در د<strong>و</strong>ران باستان رسید.‏ البته ‏بمتبممام این دستا<strong>و</strong>ردها بر اساس کار بردگان ب<strong>و</strong>د،‏<br />

١٤


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

اما برای ‏جمججممعیت آزاد آتن آزادی حقیقی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د داشت.‏ ر<strong>و</strong>ح این آزادی به ‏بجنبجح<strong>و</strong>ی م<strong>و</strong>جب تسری این هبرنبرر<br />

می شد،‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ در ‏مجممججسمه های اعجاب انگبریبرزش.‏<br />

این هبرنبرر مانند هبرنبرر مصر نیست.‏ این چبریبرزی کاملاً‏ متفا<strong>و</strong>ت است.‏ در اینجا برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار شک<strong>و</strong>فابىیبىی عظیم<br />

بیان بشری،‏ فرهنگ بشری <strong>و</strong> هبرنبرر بشری را می بینیم که ‏‐البته به شکلی نارس‐‏ تص<strong>و</strong>ری به ما می دهد از<br />

اینکه آینده در س<strong>و</strong>سیالبریبرزم چگ<strong>و</strong>نه خ<strong>و</strong>اهد ب<strong>و</strong>د.‏ در اینجا برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار هبرنبرر در ‏مجممجحت<strong>و</strong>ایش حقیقتاً‏ انسابىنبىی<br />

می ش<strong>و</strong>د.‏ ذهن مردم فراتر از مرزهای ‏مجممجحد<strong>و</strong>د مذهب رفته است.‏ فلسفه ی ی<strong>و</strong>نان دیگر به خدایان نیازی<br />

ندارد تا کائنات را ت<strong>و</strong>ضیح دهد:‏ ‏بمتبممام معنای فلسفه ی ی<strong>و</strong>نان تلاشی است برای یافبنتبنن ت<strong>و</strong>ضیحی برای طبیعت<br />

بد<strong>و</strong>ن خدایان.‏<br />

فقط به دستا<strong>و</strong>ردهای خارق العاده ی ‏مجممججسمه سازی ی<strong>و</strong>نان نگاه کنید.‏ این نقطه ی ا<strong>و</strong>ج پیشرفت هبرنبرر انسابىنبىی<br />

برای بسیاری از مردم است.‏ متاسفانه ‏بجببجخش اعظم آن ناب<strong>و</strong>د شده است،‏ البته نه به دست بربرها،‏ بلکه به<br />

دست مسیحیابىنبىی که به عمد مبریبرزان عمده ای از این هبرنبرر را خراب کرده <strong>و</strong> از ببنیبنن بردند.‏ اما از این هبرنبرر<br />

حبریبررت انگبریبرز هن<strong>و</strong>ز به مقدار کافىففىی در دسبرتبررس ما هست تا زیبابىیبىی <strong>و</strong> معنایش را قدردابىنبىی کنیم.‏<br />

به ‏بمتبممامی ‏سمشسمما ت<strong>و</strong>صیه می کنم،‏ حبىتبىی به آبهنبههابىیبىی که عادت ندارند به گالری های هبرنبرری بر<strong>و</strong>ند،‏ که به یک گالری<br />

بر<strong>و</strong>ید <strong>و</strong> مدبىتبىی در مقابل یکی از این ‏مجممججسمه ها بایستید.‏ برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار احساس خ<strong>و</strong>اهید کرد که در<br />

حض<strong>و</strong>ر یک آفرینش انسابىنبىی حقیقی،‏ هبرنبرر انسابىنبىی حقیقی قرار دارید.‏ به نظر می رسد که این ‏مجممججسمه ها با ما<br />

سخن می گ<strong>و</strong>یند،‏ با<strong>و</strong>رتان ‏بمنبممی ش<strong>و</strong>د که این ها از سنگ ساخته شده اند.‏ با این حال ‏بمتبمماماً‏ رئالیسبىتبىی نیستند،‏<br />

آبجنبجچه در اینجا دارید به ط<strong>و</strong>ر دقیق رئالیسم نیست.‏ ما شکل انسان را دار ‏بمیبمم،‏ زیبابىیبىی بدن عریان هم<br />

مردان <strong>و</strong> هم زنان.‏ اما <strong>و</strong>اقعاً‏ هبرنبرر ایده آل شده است.‏ آن ‏بجببجخشی از تفکر <strong>و</strong> فلسفه ی ی<strong>و</strong>نان را بازتاب می دهد<br />

که ایده آلیسم در آن نقش بسیار بزرگی را در آثار افلاط<strong>و</strong>ن <strong>و</strong> فیثاغ<strong>و</strong>رس ایفا می کرد.‏ فیثاغ<strong>و</strong>رس معتقد<br />

ب<strong>و</strong>د که ریاضیات <strong>و</strong> هارم<strong>و</strong>بىنبىیِ‏ مبتبىنبىی بر اعداد اساس ‏همھهممه چبریبرز ب<strong>و</strong>دند <strong>و</strong> این با<strong>و</strong>ر برای مدبىتبىی ط<strong>و</strong>لابىنبىی تاثبریبرر<br />

شگرفىففىی بر تفکر ی<strong>و</strong>نابىنبىی داشت.‏ بنابراین هبرنبرر ی<strong>و</strong>نابىنبىی بسیار ‏همھهمماهنگ ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong> ‏بمتبممامی نسبت ها در آن به دقت<br />

رعایت می شد.‏ این امر درباره ی معماری کلاسیک ی<strong>و</strong>نان نبریبرز صدق می کند.‏<br />

هبرنبرر رم ادامه ی هبرنبرر ی<strong>و</strong>نان است اما بسیار رئالیسبىتبىی تر.‏ در این مقطع البته با تغیبریبرری بنیادین ر<strong>و</strong>بر<strong>و</strong> هستیم.‏<br />

تارتحیتحخ هبرنبرر،‏ پیشرفت تارتحیتحخ بشری را دقیقاً‏ بازتاب ‏بمنبممی دهد‐‏ <strong>و</strong> ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند بازتاب دهد.‏ این برداشت نادرسبىتبىی<br />

است که هیچ ارتباطی با مارکسیسم ندارد.‏ برای مثال،‏ نه این امر لز<strong>و</strong>ماً‏ صادق است که چ<strong>و</strong>ن نبریبرر<strong>و</strong>های<br />

م<strong>و</strong>لد افزایش می یابند،‏ هبرنبرر هم الزاماً‏ جان تازه ای می گبریبررد ‏(همھهممان ط<strong>و</strong>ر که تارتحیتحخ نیم قرن گذشته به خ<strong>و</strong> ‏بىببىی<br />

نشان داده است)،‏ <strong>و</strong> نه این درست است که د<strong>و</strong>ره ی ‏بجببجحران <strong>و</strong> اف<strong>و</strong>ل اقتصادی ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند هبرنبرر عالىللىی ت<strong>و</strong>لید کند.‏<br />

گاه در د<strong>و</strong>ران رک<strong>و</strong>د در اجتماع با رشد عجیب دیالکتیکی ر<strong>و</strong>بر<strong>و</strong> می ش<strong>و</strong> ‏بمیبمم که در آن آ گاهی انسان به<br />

در<strong>و</strong>ن خ<strong>و</strong>د بازمی گردد <strong>و</strong> این می ت<strong>و</strong>اند نتاتحیتحج بسیار مهم هبرنبرری <strong>و</strong> فلسفی در بر داشته باشد.‏ این حقیقت<br />

١٥


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

دارد که در ‏بجتبجحلیل اخبریبرر،‏ ‏بمتبممام فرهنگ انسابىنبىی به رشد نبریبرر<strong>و</strong>های م<strong>و</strong>لد بستگی دارد.‏ <strong>و</strong> یک فر<strong>و</strong>پاشی عم<strong>و</strong>می<br />

به ناچار در پایان به معنای فر<strong>و</strong>پاشی عم<strong>و</strong>می فرهنگ انسابىنبىی نبریبرز خ<strong>و</strong>اهد ب<strong>و</strong>د.‏<br />

قر<strong>و</strong>ن تاریک<br />

داستان ک<strong>و</strong>تاه شگفت انگبریبرزی از جک لندن‎١٤‎<br />

گرنت‎١٥‎<br />

ن<strong>و</strong>یسنده ی س<strong>و</strong>سیالیست آمریکابىیبىی هست که بسیار ‏مجممجحب<strong>و</strong>ب تد<br />

است.‏ عن<strong>و</strong>انش ‏«طاع<strong>و</strong>ن سرخ»‏ است <strong>و</strong> تص<strong>و</strong>یری <strong>و</strong>حشتنا ک از آینده است.‏ جامعه ای را ت<strong>و</strong>صیف<br />

می کند که ‏بمتبممام بیماری ها در آن ریشه کن شده است <strong>و</strong> بیماری ناشناخته ی جدیدی که دار<strong>و</strong> ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند<br />

کنبرتبررلش کند به <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د آمده <strong>و</strong> ‏بجببجخش عمده ی ‏جمججممعیت کره ی زمبنیبنن را می کشد.‏ در نتیجه،‏ ‏بمتبممدن سق<strong>و</strong>ط<br />

می کند.‏<br />

این یک داستان ک<strong>و</strong>چک ه<strong>و</strong>سمشسممندانه است،‏ یک داستان ک<strong>و</strong>تاه،‏ چرا که رابطه ی میان نبریبرر<strong>و</strong>های م<strong>و</strong>لد <strong>و</strong><br />

فرهنگ را نشان می دهد.‏ اغلب مردم این را دست کم می گبریبررند.‏ با این حال فر<strong>و</strong>پاشی نبریبرر<strong>و</strong>های م<strong>و</strong>لد ‐<br />

علم،‏ صنعت،‏ تکن<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>ژی‐‏ تاثبریبرری شدید دارد.‏ تنها در یک نسل،‏ ک<strong>و</strong>دکابىنبىی که بعد از فاجعه به دنیا آمدند<br />

معتقد ب<strong>و</strong>دند که <strong>و</strong>قبىتبىی پدربزرگ شان ‏‐دانشمندی که از <strong>و</strong>یرابىنبىی بزرگ جان به در برده ب<strong>و</strong>د‐‏ سعی می کند<br />

به آبهنبهها ت<strong>و</strong>ضیح دهد که جامعه ای <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د داشت که در آن ماشبنیبنن <strong>و</strong> قطار <strong>و</strong> ه<strong>و</strong>اپیما ب<strong>و</strong>د،‏ ‏[گفته هایش]‏<br />

افسانه ای خیالىللىی <strong>و</strong> مسخره است.‏ حبىتبىی خاطره ی ‏بمتبممدن در حال ‏بجتبجحلیل رفبنتبنن است.‏ در حالىللىی که پدربزرگ پبریبرر<br />

‏همھهممچنان به زبان انگلیسی صحیح صحبت می کند،‏ ن<strong>و</strong>ه ها دیگر به زبابىنبىی سلیس صحبت ‏بمنبممی کنند.‏ آبهنبهها با<br />

صداهابىیبىی گنگ ارتباط برقرار می کنند،‏ چرا که دیگر نیازی به صحبت کردن به زبان پیچیده <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د ندارد.‏<br />

خط تاربجیبجخی سبریبرری صع<strong>و</strong>دی دارد،‏ اما سبریبرر نز<strong>و</strong>لىللىی را هم می شناسد،‏ ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن زمابىنبىی که امبرپبررات<strong>و</strong>ری رم<br />

سرنگ<strong>و</strong>ن شد.‏ در پایان،‏ رم به دست بربرها ناب<strong>و</strong>د نشد؛ آبهنبهها فقط آخرین فشار را <strong>و</strong>ارد کردند.‏ رم به<br />

دست تضادهای داخلی خ<strong>و</strong>دش ناب<strong>و</strong>د شد.‏ در نتیجه ی تضادهای داخلی نظام برده داری،‏ فر<strong>و</strong>پاشی<br />

نبریبرر<strong>و</strong>های م<strong>و</strong>لد رخ داد.‏ مسیحیان ‏بجنبجخستبنیبنن ‏بمنبمماینده ی جنبشی انقلابىببىی <strong>و</strong> کم<strong>و</strong>نیسبىتبىی ب<strong>و</strong>دند که مدافعان نظام<br />

فاسد قدبمیبمم با انزجار از آن به عن<strong>و</strong>ان مذهب زنان <strong>و</strong> برده ها یاد می کردند.‏ چنان که اغلب در جنبش های<br />

انقلابىببىی فقرا <strong>و</strong> ‏مجممجحر<strong>و</strong>مان پیش می آید،‏ مسیحیان ‏بجنبجخستبنیبنن که به دنیا به عن<strong>و</strong>ان شر پشت کرده ب<strong>و</strong>دند <strong>و</strong> از<br />

زندگی ‏بجتبججملابىتبىی طبقات ثر<strong>و</strong>بمتبممند ‏‐«مادر هرزگی ها <strong>و</strong> پلیدی های زمبنیبنن»‐‏ برائت جسته ب<strong>و</strong>دند،‏ سرشار از<br />

ر<strong>و</strong>حیه ای راسخ ب<strong>و</strong>دند که عمیقاً‏ در برابر هبرنبرر،‏ فرهنگ <strong>و</strong> علم خصمانه ب<strong>و</strong>د.‏<br />

در این د<strong>و</strong>ران،‏ حد<strong>و</strong>د قرن پنجم،‏ بزرگ ترین جنبش مردمی ‏بمتبممام تارتحیتحخ بشری رخ داد.‏ با جابجببججابىیبىی قبایل<br />

ژرمن <strong>و</strong> اسلا<strong>و</strong> به س<strong>و</strong>ی غرب،‏ جامعه ی برده داری قدبمیبمم سق<strong>و</strong>ط کرد،‏ هرچند که در حقیقت به هر حال در<br />

Jack London ١٤<br />

١٦<br />

Ted Grant ١٥


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

حال فر<strong>و</strong>پاشی ب<strong>و</strong>د.‏ <strong>و</strong> ‏همھهممراه با این فر<strong>و</strong>پاشی،‏ فر<strong>و</strong>پاشی کامل فرهنگ نبریبرز رخ داد.‏ من فکر می کنم تص<strong>و</strong>ر<br />

عمق این فر<strong>و</strong>پاشی دش<strong>و</strong>ار است.‏ بگذارید تنها یک <strong>و</strong>اقعیت به ‏سمشسمما بگ<strong>و</strong> ‏بمیبمم که بسیار گ<strong>و</strong>یای ‏[<strong>و</strong>ضعیت]‏ قر<strong>و</strong>ن<br />

<strong>و</strong>سطی است.‏ در سال ١۵٠٠، پس از صدها سال ‏بىببىی ت<strong>و</strong>جهی،‏ جاده هابىیبىی که به دست رمی ها ساخته شده<br />

ب<strong>و</strong>د ‏همھهممچنان ‏بهببههبرتبررین جاده های قاره ی ار<strong>و</strong>پا ب<strong>و</strong>دند.‏ سایر جاده ها اغلب چنان در <strong>و</strong>ضعیت خرابىببىی ب<strong>و</strong>دند که<br />

غبریبررقابل استفاده ب<strong>و</strong>دند.‏ ‏بمتبممام بنادر ار<strong>و</strong>پابىیبىی نبریبرز تا قرن ١٨ که ‏بجتبججارت شر<strong>و</strong>ع به جان گرفبنتبنن کرد ‏همھهممبنیبنن<br />

<strong>و</strong>ضعیت را داشتند.‏<br />

از ‏جمججممله ی هبرنبررهای گمشده بنّابىیبىی ب<strong>و</strong>د.‏ در ‏بمتبممام آلمللممان،‏ هلند،‏ انگلستان <strong>و</strong> اسکاندینا<strong>و</strong>ی در ط<strong>و</strong>ل ١٠ قرن<br />

عملاً‏ هیچ ساختمان سنگی جز کلیسا ساخته نشد.‏ به عبارت دیگر در نتیجه ی فر<strong>و</strong>پاشی نبریبرر<strong>و</strong>های م<strong>و</strong>لد،‏<br />

اف<strong>و</strong>ل کامل فرهنگی رخ داده ب<strong>و</strong>د.‏ ‏بجتبجحت شرایط چنبنیبنن فر<strong>و</strong>پاشی <strong>و</strong>حشتنا کی،‏ چرا از <strong>و</strong>ضعیت ت<strong>و</strong>ده ها گفته<br />

ش<strong>و</strong>د؟ بگذارید چکیده ای را از ن<strong>و</strong>یسنده ی قر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>سطابىیبىی نقل ق<strong>و</strong>ل کنم،‏ راهبىببىی به نام الفریک‎١٦‎<br />

<strong>و</strong>ینچسبرتبرر که کتابىببىی درباره ی آم<strong>و</strong>زش مکالمللممه ی لاتبنیبنن ن<strong>و</strong>شت:‏<br />

استاد:‏ مرد شخم زن،‏ چه می کبىنبىی؟ کارت را چگ<strong>و</strong>نه ابجنبججام می دهی؟<br />

در<br />

شا گرد:‏ من بسیار سخت کار می کنم،‏ آقا.‏ هنگام سحر ببریبرر<strong>و</strong>ن می ر<strong>و</strong>م تا گا<strong>و</strong>های نر را به مزرعه ببرببررم <strong>و</strong><br />

آبهنبهها را به گا<strong>و</strong>آهن ببندم.‏ هر چه زمستان سخت باشد هم از ترس اربابمببمم جرأت ‏بمنبممی کنم در خانه ‏بمببممابمنبمم؛ <strong>و</strong><br />

<strong>و</strong>قبىتبىی که به گا<strong>و</strong> افسار زدم <strong>و</strong> تیغه ی خیش را آماده کردم <strong>و</strong> ‏مجممجحکم به خیش بستم،‏ هر ر<strong>و</strong>ز باید یک<br />

جریب یا بیشبرتبرر را شخم بزبمنبمم.‏<br />

استاد:‏ آیا کسی را هم با خ<strong>و</strong>د داری؟<br />

شا گرد:‏ پسری دارم که گا<strong>و</strong> را با مهمبریبرز می راند،‏ <strong>و</strong> ا کن<strong>و</strong>ن به خاطر سرما <strong>و</strong> فریاد زدن صدایش گرفته<br />

است.‏<br />

استاد:‏ در ط<strong>و</strong>ل ر<strong>و</strong>ز چه کار دیگری باید ابجنبججام دهی؟<br />

شا گرد:‏ بسیار بیشبرتبرر از این.‏ باید آخ<strong>و</strong>ر گا<strong>و</strong>ها را از کاه پر کنم <strong>و</strong> به آبهنبهها آب بدهم <strong>و</strong> سرگبنیبنن ها را ببریبرر<strong>و</strong>ن<br />

ببرببررم.‏<br />

استاد:‏ <strong>و</strong> این کار سخت است؟<br />

شا گرد:‏ بله،‏ سخت است،‏ چ<strong>و</strong>ن آزاد نیستم.‏<br />

ظه<strong>و</strong>ر نظام فئ<strong>و</strong>دالىللىی ‏همھهممراه با د<strong>و</strong>ران ط<strong>و</strong>لابىنبىی ایستابىیبىی فرهنگی ب<strong>و</strong>د.‏ به استثناء د<strong>و</strong> اخبرتبرراع،‏ آسیاب آبىببىی <strong>و</strong><br />

بادی،‏ در حد<strong>و</strong>د هزار سال <strong>و</strong>اقعاً‏ هیچ اخبرتبرراعی ابجنبججام نشد.‏ <strong>و</strong> حال ‏بمتبممام فرهنگ ‏بجتبجحت سلطه ی کلیسای<br />

کات<strong>و</strong>لیک ب<strong>و</strong>د.‏ البته اشاره ی من به فرهنگ ار<strong>و</strong>پابىیبىی است،‏ چرا که متاسفانه فرصت ندارم که به فرهنگ<br />

جهابىنبىی ببرپبرردازم.‏ زمان زیادی می برد.‏ مسئله ی فرهنگ آسیا،‏ خا<strong>و</strong>رمیانه،‏ آفریقا <strong>و</strong> آمریکای لاتبنیبنن را<br />

١٧<br />

Aelfric ١٦


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

می بایست در فرصت دیگری باز کنیم.‏ ‏همھهممبنیبنن بس که رک<strong>و</strong>د فرهنگی در ار<strong>و</strong>پای قر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>سطی در جهان<br />

اسلام صادق نب<strong>و</strong>د.‏ هنگامی که ار<strong>و</strong>پای مسیحی غرق در بربریت ب<strong>و</strong>د،‏ در کش<strong>و</strong>رهای اسلامی خا<strong>و</strong>رمیانه <strong>و</strong><br />

اسپانیای ‏بجتبجحت سلطه ی مسلمانان پیشرفت های علمی <strong>و</strong> هبرنبرری چشمگبریبرری ص<strong>و</strong>رت می گرفت که بعدها به<br />

بار<strong>و</strong>ری فرهنگ ار<strong>و</strong>پا کمک کرد.‏ بسیاری از یافته های عرب ها <strong>و</strong> ایرابىنبىی ها نبریبرز به ن<strong>و</strong>به ی خ<strong>و</strong>د ریشه در هند<br />

داشت.‏<br />

با این حال،‏ در اینجا به رشد سرمایه داری می پرداز ‏بمیبمم که به عن<strong>و</strong>ان یک پدیده ی عمدتاً‏ ار<strong>و</strong>پابىیبىی آغاز شد.‏<br />

از مشخصات قر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>سطی در ار<strong>و</strong>پا،‏ دیکتات<strong>و</strong>ری فرهنگی کلیسا است که نفی کامل فرهنگ کلاسیک ب<strong>و</strong>د.‏<br />

هبرنبرر ی<strong>و</strong>نان <strong>و</strong> رم شکل انسابىنبىی را گرامی می داشت.‏ هبرنبرر مسیحی فئ<strong>و</strong>دال نه تنها شکل انسابىنبىی،‏ بلکه جهان <strong>و</strong><br />

‏بمتبممام فعالیت های حیابىتبىی انسانیت را پس می زند.‏ چشم زنان <strong>و</strong> مردان را به س<strong>و</strong>ی آسمسسممان ها می گرداند،‏ به ما<br />

می آم<strong>و</strong>زد که این جهان،‏ جهان اهر ‏بمیبممنان <strong>و</strong> شیاطبنیبنن است،‏ شر است،‏ <strong>و</strong> بدن شر است،‏ ر<strong>و</strong>ابط میان زن <strong>و</strong><br />

مرد شر است.‏ زنان مشخصاً‏ به دیده ی شر نگریسته می شدند،‏ از ‏همھهممان کتاب ا<strong>و</strong>ل خلقت ‏[در ابجنبججیل]‏ به ما<br />

می گ<strong>و</strong>ید که ‏بمتبممام زیان های ن<strong>و</strong>ع بشر از زنان می آید ‏(«گناه ‏بجنبجخستبنیبنن»).‏<br />

م<strong>و</strong>سیقی اساساً‏ در کلیساها ‏ممممممن<strong>و</strong>ع شد.‏ نقل ق<strong>و</strong>لىللىی از سنت ت<strong>و</strong>ماس می آ<strong>و</strong>رم که در کتابش ‏«س<strong>و</strong>ما تئ<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>ژیکا»‏<br />

درباره ی شر سازها هشدار می دهد.‏ ا<strong>و</strong> چنبنیبنن می گ<strong>و</strong>ید:«سازها از عبادت <strong>و</strong> از کلیساها خارج شدند،‏ چرا<br />

که شکل بدن را دارند.‏ آبهنبهها دابمئبمماً‏ مزاحم ذهن می ش<strong>و</strong>ند <strong>و</strong> حبىتبىی انسان را به لذت جنسی تش<strong>و</strong>یق می کنند.»‏<br />

چه فکر <strong>و</strong>حشتنا کی،‏ انسان را به لذت جنسی تش<strong>و</strong>یق کنند!‏<br />

نقطه ی ا<strong>و</strong>ج این فرهنگ،‏ این هبرنبرر،‏ کلیساهای قر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>سطی،‏ کلیساهای گ<strong>و</strong>تیک،‏ باز مانند ‏مجممججسمه های مصری<br />

فراعنه بیانیه ای ساخته شده از سنگ است.‏ <strong>و</strong>ارد یکی از این کلیساها می ش<strong>و</strong>ید <strong>و</strong> بلافاصله صدایتان را<br />

پایبنیبنن می آ<strong>و</strong>رید،‏ تاریک است،‏ ن<strong>و</strong>ر تنها از پنجره های شیشه ای گاه رنگی <strong>و</strong>ارد می ش<strong>و</strong>د،‏ تنها رنگی که در<br />

آبجنبججا <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد.‏ تص<strong>و</strong>یری عرفابىنبىی از تاریکی ر<strong>و</strong>ح،‏ <strong>و</strong> این بناهای عظیم که به بالا اشاره می کنند،‏ به<br />

آسمسسممان ها اشاره می کنند،‏ ط<strong>و</strong>ری طراحی شده اند که زنان <strong>و</strong> مردان احساس ک<strong>و</strong>چک <strong>و</strong> ‏بىببىی اهمھهممیت ب<strong>و</strong>دن کنند.‏<br />

بسیاری از مردم این هبرنبرر را ‏بجتبجحسبنیبنن می کنند ‏‐هر چند شخصاً‏ برای من جالب نیست.‏ از نظر من هبرنبرری<br />

عمیقاً‏ غبریبررانسابىنبىی است‐‏ بیابىنبىی سنگی از بیگانه سازی انسانیت از <strong>و</strong>ضعیت انسابىنبىی خ<strong>و</strong>دش.‏<br />

‏بجببجحران فئ<strong>و</strong>دالیسم<br />

در ‏بمتبممام این د<strong>و</strong>ران میلی<strong>و</strong>ن ها مرد <strong>و</strong> زن ‏بجتبجحت سلطه ی این دیکتات<strong>و</strong>ری معن<strong>و</strong>ی به دنیا آمدند،‏ زندگی<br />

کردند <strong>و</strong> مردند.‏ حبىتبىی ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>انستند درک کنند که در کلیساها چه گفته می ش<strong>و</strong>د،‏ چ<strong>و</strong>ن به لاتبنیبنن گفته<br />

می شد.‏ با این حال ببریبرر<strong>و</strong>ن از کلیسا خ<strong>و</strong>رشید می درخشید،‏ پرندگان می خ<strong>و</strong>اندند،‏ زنان <strong>و</strong> مردان عشق<br />

١٨


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

می <strong>و</strong>رزیدند،‏ رقص <strong>و</strong> م<strong>و</strong>سیقی ادامه یافت <strong>و</strong> ‏بهنبههایتاً‏ تغیبریبرری در ‏مجممجحت<strong>و</strong>ای طبقابىتبىی جامعه با پیامدهای مهم هبرنبرری<br />

دار ‏بمیبمم.‏<br />

حال در مرحله ی اخبریبرر فئ<strong>و</strong>دالیسم،‏ ا<strong>و</strong>اخر قر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>سطی،‏ شاید از قرن سبریبرزده به بعد جامعه <strong>و</strong>ارد ‏بجببجحرابىنبىی<br />

جدی می ش<strong>و</strong>د.‏ <strong>و</strong> هنگامی که یک جامعه <strong>و</strong>ارد این ن<strong>و</strong>ع از ‏بجببجحران می ش<strong>و</strong>د،‏ می ت<strong>و</strong>اند مدبىتبىی ط<strong>و</strong>لابىنبىی د<strong>و</strong>ام<br />

بیا<strong>و</strong>رد.‏ این فرآیند خطی مستقیم نیست،‏ بلکه می ت<strong>و</strong>اند افت <strong>و</strong> خبریبرزهابىیبىی داشته باشد،‏ اما ‏همھهممگی در<br />

راستای ‏همھهممان اف<strong>و</strong>ل کلی.‏<br />

در چنبنیبنن د<strong>و</strong>ره هابىیبىی،‏ مردم احساس می کنند که جامعه در ‏بجببجحران است،‏ نه فقط به دلایل اقتصادی،‏ <strong>و</strong> حبىتبىی<br />

می ش<strong>و</strong>د بگ<strong>و</strong> ‏بمیبمم نه عمدتاً‏ به دلایل اقتصادی.‏ احساس عم<strong>و</strong>می فر<strong>و</strong>پاشی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد،‏ ‏بجببجحران اخلاقیات،‏<br />

‏بجببجحران خان<strong>و</strong>اده،‏ ‏بجببجحران کلیسا،‏ ‏بجببجحران اعتقاد،‏ ‏بجببجحران علم،‏ ‏بجببجحران هبرنبرر.‏ در ا<strong>و</strong>اخر قر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>سطی هم این امر<br />

صادق ب<strong>و</strong>د.‏ تغیبریبرری عمده در میان رتحنتحج عم<strong>و</strong>می،‏ سق<strong>و</strong>ط،‏ جنگ ها،‏ بیماری های ‏همھهممه گبریبرر <strong>و</strong> قحطی در حال<br />

<strong>و</strong>ق<strong>و</strong>ع ب<strong>و</strong>د.‏ بسیاری از مردم معتقد ب<strong>و</strong>دند که پایان جهان دارد فرا می رسد،‏ <strong>و</strong> در <strong>و</strong>اقع،‏ داشت فرا<br />

می رسید.‏ نه پایان جهان به معنای <strong>و</strong>اقعی کلمه،‏ بلکه پایان فئ<strong>و</strong>دالیسم،‏ فر<strong>و</strong>پاشی نظام فئ<strong>و</strong>دالىللىی.‏ این فکر<br />

پایان جهان در هبرنبرر در آثار ف<strong>و</strong>ق العاده بدیع پیبرتبرر بر<strong>و</strong>گل‎١٧‎ <strong>و</strong> بیش از ‏همھهممه هبریبرر<strong>و</strong>نیم<strong>و</strong>س ب<strong>و</strong>ش‎١٨‎ بر<strong>و</strong>ز یافته<br />

است که می ت<strong>و</strong>ان در م<strong>و</strong>زه ی پراد<strong>و</strong> در مادرید اسپانیا آن را یافت.‏<br />

ظه<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی<br />

البته مسئله ی تعیبنیبنن کننده در اینجا ظه<strong>و</strong>ر طبقه ی انقلابىببىی جدید ب<strong>و</strong>د که جامعه ی کهن ، نظام اجتماعی ،<br />

با<strong>و</strong>رها <strong>و</strong> مذهبش را به چالش می کشید.‏ ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی شهرها به تدرتحیتحج،‏ تکه به تکه مکابىنبىی برای خ<strong>و</strong>د در<br />

جامعه ی فئ<strong>و</strong>دالىللىی فتح کرد.‏ به ‏همھهممان ترتیبىببىی که طبقه ی کارگر مدرن از طریق سازماندهی جنبش کارگری<br />

جابىیبىی در جامعه برای خ<strong>و</strong>د حک می کند.‏<br />

ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی شهرها را به شکل ‏بهنبههادهابىیبىی ‏مجممججزا برقرار کرد،‏ نه بر اساس کشا<strong>و</strong>رزی <strong>و</strong> مناسبات قدبمیبمم فئ<strong>و</strong>دال،‏<br />

بلکه بر اساس ‏بجتبججارت،‏ بازرگابىنبىی،‏ پ<strong>و</strong>ل <strong>و</strong> <strong>و</strong>ام.‏ آبهنبهها سبک زندگی جدیدی را گسبرتبررش دادند <strong>و</strong> در کنار آن به<br />

تدرتحیتحج سلائق جدید <strong>و</strong> مفاهیم هبرنبرری جدید <strong>و</strong> مهم تر از ‏همھهممه مذهبىببىی جدید یعبىنبىی پر<strong>و</strong>تستانبریبرزم ظه<strong>و</strong>ر کرد.‏<br />

آیا تا به حال فکر کرده اید که تفا<strong>و</strong>ت نظری بنیادین میان کات<strong>و</strong>لیسبریبرزم <strong>و</strong> پر<strong>و</strong>تستانبریبرزم چیست؟ بسیاری از<br />

مردم ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>انند به این پرسش پاسخ دهند،‏ اما پاسخ بسیار ساده است.‏ مذهب کات<strong>و</strong>لیک رستگاری از<br />

طریق اعمال را آم<strong>و</strong>زش می دهد،‏ اما مذهب پر<strong>و</strong>تستان رستگاری از طریق ابمیبممان را آم<strong>و</strong>زش می دهد.‏ به<br />

بیابىنبىی ناشیانه ‏‐اما به شی<strong>و</strong>ه ای که ماهیت طبقابىتبىی این تفا<strong>و</strong>ت را آشکار می کند‐‏ ابمیبممان بسیار ارزان است،‏<br />

Pieter Bruegel the Elder ١٧<br />

١٩<br />

Hyeronimus Bosch ١٨


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

هزینه ای ندارد،‏ در حالىللىی که اعمال معم<strong>و</strong>لاً‏ تا حدی گران هستند.‏ معنای طبقابىتبىی آن چیست؟ درست در<br />

قلب تفا<strong>و</strong>ت میان ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی <strong>و</strong> اشرافیت فئ<strong>و</strong>دالىللىی جای می گبریبررد.‏<br />

‏بجتبجحت سلطه ی نظام فئ<strong>و</strong>دالىللىی،‏ نظامی مبتبىنبىی بر کشا<strong>و</strong>رزی،‏ نیازی به ن<strong>و</strong>آ<strong>و</strong>ری نب<strong>و</strong>د،‏ نیازی به سرمایه گذاری بر<br />

ر<strong>و</strong>ی فنا<strong>و</strong>ری اطلاعات یا هر چبریبرز مشابه دیگری نب<strong>و</strong>د ‏(حبىتبىی ا گر فرض کنیم که در دسبرتبررس ب<strong>و</strong>د).‏ علت این<br />

است که زمبنیبنن داران فئ<strong>و</strong>دال انب<strong>و</strong>هی از نبریبرر<strong>و</strong>ی کار رعایای ‏بىببىی زمبنیبنن را در اختیار داشتند که عملاً‏ برده<br />

ب<strong>و</strong>دند،‏ به زمبنیبنن زبجنبججبریبرر شده ب<strong>و</strong>دند،‏ هر چند رسمسسمماً‏ آزاد ب<strong>و</strong>دند.‏ <strong>و</strong> ا گر نبریبرر<strong>و</strong>ی کار ارزان داشته باشید،‏<br />

احتیاجی به ماشبنیبنن آلات ندارید تا ‏بهببههره <strong>و</strong>ری را افزایش دهید.‏ پس برای چه زجمحجممت ن<strong>و</strong>آ<strong>و</strong>ری به خ<strong>و</strong>د بدهید؟<br />

در جامعه ی برده داری هم <strong>و</strong>ضعیت مشابهببههی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د داشت.‏ هر چند که ی<strong>و</strong>نانیان اسکندریه م<strong>و</strong>ت<strong>و</strong>ر ‏بجببجخاری<br />

اخبرتبرراع کرده ب<strong>و</strong>دند که <strong>و</strong>اقعاً‏ کار می کرد،‏ اما در حد یک اسباب بازی <strong>و</strong> کنجکا<strong>و</strong>ی بد<strong>و</strong>ن کاربرد عملی بافىقفىی<br />

ماند.‏<br />

اما ا گر نیازی به سرمایه گذاری ‏مجممججدد نب<strong>و</strong>د،‏ این س<strong>و</strong>ال پیش می آید که طبقه ی حا کم با مازاد چه می کرد؟<br />

البته که ‏همھهممیشه می ت<strong>و</strong>ان ‏بجببجخشش کرد،‏ <strong>و</strong> برخی از آنان <strong>و</strong>اقعاً‏ این کار را می کردند.‏ برخی از این افراد<br />

بسیار سخا<strong>و</strong>بمتبممند ب<strong>و</strong>دند‐‏ امکانش را داشتند که باشند.‏ یا می ت<strong>و</strong>انید آن را خرج لباس ها <strong>و</strong> ج<strong>و</strong>اهرات<br />

فخرفر<strong>و</strong>شانه <strong>و</strong> چبریبرزهابىیبىی از این قبیل کنید‐‏ که اغلب اشراف <strong>و</strong> ‏همھهممسران شان این کار را می کردند.‏ یا<br />

می ت<strong>و</strong>انید آن را به کلیسا بدهید.‏ تا ا گر زندگی خیلی بدی داشتید،‏ چنان که بسیاری از آبهنبهها داشتند،‏<br />

کشیش ها تا پانصد سال برای ر<strong>و</strong>ح تان دعا کنند،‏ تا بلیت درجه یک به قلمر<strong>و</strong> پادشاهی ‏بهببههشت برایتان<br />

تضمبنیبنن ش<strong>و</strong>د.‏<br />

به ‏همھهممبنیبنن علت است که کلیسای قر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>سطی می ت<strong>و</strong>انست با پ<strong>و</strong>لىللىی که از اشراف می گبریبررد،‏ از پس هزینه های<br />

ساخت کلیساهای عظیم برآید.‏ در <strong>و</strong>اقع ابجنبججیل درباره ی اینکه کلیسا یک ساختمان باشد هیچ نگفته<br />

است.‏ عیسی مسیح در جابىیبىی می گ<strong>و</strong>ید:«هر کجا که د<strong>و</strong> یا سه نفر از ‏سمشسمما به نام من گرد هم آیید،‏ من ‏همھهممابجنبججا<br />

هستم.»‏ این ‏همھهممان معنابىیبىی است که کلمه ی کلیسا در زبان لاتبنیبنن دارد:‏ ecclesia به معنای گرد آمدن،‏ به<br />

هیچ <strong>و</strong>جه ساختمان نیست.‏<br />

پس هنگامی که فردی به نام ل<strong>و</strong>تر پیدا شد <strong>و</strong> ابجنبججیل را به آلمللممابىنبىی ترجمججممه کرد ‏‐<strong>و</strong> از قضا آلمللممابىنبىی بسیار خ<strong>و</strong> ‏بىببىی<br />

که زبان ادبىببىی مدرن را پایه ریزی کرد‐‏ <strong>و</strong> مردم شر<strong>و</strong>ع به خ<strong>و</strong>اندن ابجنبججیل کردند،‏ این آغاز انقلاب ب<strong>و</strong>د.‏<br />

پر<strong>و</strong>تستان ها قصد کردند که اساس را بر این ابجنبججیل قرار دهند نه هیچ چبریبرز دیگر.‏ این کلام خدا ب<strong>و</strong>د که<br />

مستقیماً‏ بر انسان آشکار شده ب<strong>و</strong>د.‏ می گفتند:«ا گر ابمیبممان داشته باشیم،‏ ا گر به عیسی مسیح اعتقاد داشته<br />

باشیم از طریق ابجنبججیل ‏بجنبججات می یابیم».‏ <strong>و</strong> این پیامی بسیار انقلابىببىی در آن د<strong>و</strong>ران ب<strong>و</strong>د.‏<br />

این ‏جمحجممله ای ر<strong>و</strong> در ر<strong>و</strong> به کلیسا،‏ به این دیکتات<strong>و</strong>ری معن<strong>و</strong>ی ب<strong>و</strong>د؛ این ب<strong>و</strong>ر<strong>و</strong>کراسی عظیم که بسیار پرهزینه،‏<br />

اسرافکار <strong>و</strong> فاسد از هر نظر ب<strong>و</strong>د؛ این ر<strong>و</strong>حانیت نفرت انگبریبرز که ‏بىببىی دلیل از آبهنبهها مالیات می گرفت.‏ به یاد داشته<br />

٢٠


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

باشیم که در اینجا از آبجنبجچه مارکس درباره ی د<strong>و</strong>ران انباشت بد<strong>و</strong>ی ثر<strong>و</strong>ت ت<strong>و</strong>صیف می کند حرف می زنیم.‏<br />

ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>اها می خ<strong>و</strong>استند پ<strong>و</strong>ل شان را برای مقاصد سرمایه گذاری حفظ کنند.‏<br />

د<strong>و</strong> قرن بعد،‏ شعار انقلابی<strong>و</strong>ن آمریکابىیبىی ‏«نفی مالیات بد<strong>و</strong>ن ‏بمنبممایندگی»‏‎١٩‎ ب<strong>و</strong>د،‏ در حالىللىی که در قرن ١٩،<br />

لیبرببررال ها ‏«د<strong>و</strong>لت ارزان!»‏‎٢٠‎ را طلب می کردند.‏ اما ‏بجنبجخستبنیبنن شعار ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>اها ‏«مذهب ارزان!»‏‎٢١‎ ب<strong>و</strong>د.‏ ما به<br />

این ‏همھهممه کلیسا <strong>و</strong> این ‏همھهممه کشیش <strong>و</strong> این ‏همھهممه اسقف <strong>و</strong> این ‏همھهممه پاپ نیازی ندار ‏بمیبمم‐‏ این ایده ی اصلی ب<strong>و</strong>د.‏ <strong>و</strong><br />

این هم البته به خ<strong>و</strong>دی خ<strong>و</strong>د بیان زیبابىیبىی شناسی هبرنبرری هم داشت.‏<br />

انقلاب ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی<br />

پی<strong>و</strong>ریبنتبنن های بریتانیا لباس های مشکی بسیار ساده می پ<strong>و</strong>شیدند.‏ این به خ<strong>و</strong>دی خ<strong>و</strong>د بیانیه ای انقلابىببىی علیه<br />

ثر<strong>و</strong>بمتبممندان،‏ علیه ‏بمتبممام این فخرفر<strong>و</strong>شی،‏ این آراستگی افراطی،‏ این ج<strong>و</strong>اهرات،‏ این فساد ب<strong>و</strong>د.‏ تل<strong>و</strong>تحیتحح انقلابىببىی<br />

<strong>و</strong>اضحی داشت.‏ سرمایه داری بر خلاف فئ<strong>و</strong>دالیسم یا جامعه ی برده داری،‏ برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار در تارتحیتحخ<br />

درباره ی حق<strong>و</strong>ق انسان،‏ حق<strong>و</strong>ق فرد م<strong>و</strong>عظه می کند.‏ فردگرابىیبىی <strong>و</strong> سرمایه داری در <strong>و</strong>اقع جدابىیبىی ناپذیرند.‏ <strong>و</strong><br />

این نتیجه ی مهمی در هبرنبرر دارد،‏ برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار در تارتحیتحخ بشر،‏ چرا که ‏بمتبممام یا تقریباً‏ ‏بمتبممام هبرنبررهای پیشبنیبنن<br />

هبرنبرر گمنام ب<strong>و</strong>دند.‏<br />

در اینجا ظه<strong>و</strong>ر هبرنبررمندان بزرگ را شاهدبمیبمم،‏ کسابىنبىی که به عن<strong>و</strong>ان فرد برابمیبممان شناخته شده هستند.‏ شر<strong>و</strong>ع<br />

آن از قرن چهاردهم <strong>و</strong> پانزدهم.‏ در ایتالیای ‏سمشسممالىللىی <strong>و</strong> بعدها در هلند،‏ شاهد آغاز آن د<strong>و</strong>ران شگفت انگبریبرز<br />

تارتحیتحخ بشریت هستیم که آن را رنسانس می نامیم.‏ این هبرنبرر چه <strong>و</strong>یژگی جدیدی دارد؟ در م<strong>و</strong>رد فلاندرها<br />

‎٢٢‎افرادی مثل برادران فان آیک‎٢٣‎<br />

را دار ‏بمیبمم،‏ ه<strong>و</strong>برت <strong>و</strong> ژان فان آیک که م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>عات مذهبىببىی را به شی<strong>و</strong>ه ای<br />

ن<strong>و</strong> نقاشی می کردند.‏ آبهنبهها مذهبىببىی ب<strong>و</strong>دند،‏ اما ‏بمتبممام ‏مجممجحت<strong>و</strong>ای این نقاشی ها متفا<strong>و</strong>ت از هبرنبرر پیشبنیبنن ب<strong>و</strong>د.‏<br />

ا گر به این هبرنبرر فلاندرها نگاه کنید،‏ زنان <strong>و</strong> مردان <strong>و</strong>اقعی را می بینید،‏ انسان د<strong>و</strong>باره به هبرنبرر باز می گردد.‏<br />

در فلسفه معادل این را در ظه<strong>و</strong>ر ا<strong>و</strong>مانیسم می بینیم که ‏همھهممان تفکر ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی حق<strong>و</strong>ق افراد را بیان می کند.‏<br />

این ت<strong>و</strong>سط افرادی چ<strong>و</strong>ن اراسمسسمم<strong>و</strong>س‎٢٤‎ <strong>و</strong> سر ت<strong>و</strong>ماس م<strong>و</strong>ر‎٢٥‎ ارائه شد.‏ مکاتب فکری جدید بیش از ‏همھهممه<br />

No taxation without representation ١٩<br />

Cheap Government ٢٠<br />

Cheap religion ٢١<br />

:Flanders ٢٢ ناحیه ای در شمال غرب ار<strong>و</strong>پا که اکن<strong>و</strong>ن میان بلژیک،‏ فرانسه <strong>و</strong> هلند تقسیم شده است <strong>و</strong> زبان شان هلندی است.‏<br />

Hubert van Eyck ٢٣<br />

Jan van Eyck<br />

Erasmus ٢٤<br />

٢١<br />

Sir Thomas More ٢٥


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

‏مجممجحص<strong>و</strong>ل ایتالیا ب<strong>و</strong>دند که هبرنبرر در آن به بالاترین نقطه ی ا<strong>و</strong>ج خ<strong>و</strong>د پس از د<strong>و</strong>ران ی<strong>و</strong>نان رسید.‏ این بر<strong>و</strong>ز<br />

مستقیم ظه<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی ب<strong>و</strong>د.‏<br />

این مفه<strong>و</strong>م انقلابىببىی انسان به عن<strong>و</strong>ان فرد در آثار کسابىنبىی چ<strong>و</strong>ن ب<strong>و</strong>تیچلی‎٢٦‎<br />

به شکلی عالىللىی بر<strong>و</strong>ز می یابد.‏ ت<strong>و</strong>لد<br />

<strong>و</strong>ن<strong>و</strong>س یکی از بزرگ ترین نقاط ا<strong>و</strong>ج ‏بمتبممام نقاشی هاست.‏ این نقاشی زیبا هیچ ارتباطی به قر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>سطی یا<br />

مسیحیت ندارد.‏ س<strong>و</strong>ژه ای صرفاً‏ بت پرستانه است:‏ الهللهھه ی عشق،‏ آفر<strong>و</strong>دیت در حال زایش از میان م<strong>و</strong>ج ها.‏<br />

در مرکز،‏ فرم م<strong>و</strong>نث است،‏ بدبىنبىی عریان،‏ م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>عی که از س<strong>و</strong>ی کلیسای قر<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>سطی م<strong>و</strong>رد تکفبریبرر ب<strong>و</strong>د،‏<br />

کلیسابىیبىی که بدن را شر می دانست <strong>و</strong> زن را منشاء گناه ‏بجنبجخستبنیبنن.‏ از آن س<strong>و</strong> در اینجا گرامیداشت باشک<strong>و</strong>ه<br />

بدن انسان را دار ‏بمیبمم.‏ این ج<strong>و</strong>هر انسابىنبىی،‏ خ<strong>و</strong>د زندگی،‏ راهش را به پیش باز می کند،‏ ‏همھهممان گ<strong>و</strong>نه که در<br />

د<strong>و</strong>ران ی<strong>و</strong>نان باستان کرده ب<strong>و</strong>د.‏<br />

این نقاشی آزادی ای در خ<strong>و</strong>د دارد،‏ آن گ<strong>و</strong>نه که جسم <strong>و</strong> ام<strong>و</strong>اج کشیده شده اند،‏ حبىتبىی باد که در طرزی که<br />

لباس های لطیف تارمانند حرکت می کنند ‏بجتبججلی یافته است.‏ این یک بیانیه ی انقلابىببىی است،‏ نفی کامل ‏بجتبجحجر<br />

پیشبنیبنن،‏ یا<strong>و</strong>ه های عرفابىنبىی مذهبىببىی پیشبنیبنن.‏ تاریکی پیشبنیبنن به ط<strong>و</strong>ر کامل تبعید شده است.‏ اینجا ‏همھهممه ن<strong>و</strong>ر<br />

است.‏ هیچ چبریبرز ثابت نیست،‏ ‏همھهممه چبریبرز حرکت می کند،‏ می رقصد <strong>و</strong> می خندد.‏ اینجا بالاخره غبریبررانسابىنبىی ب<strong>و</strong>دن<br />

هبرنبرر پایان می یابد،‏ <strong>و</strong>اقعاً‏ هبرنبرر انسابىنبىی است.‏<br />

این تغیبریبرری اساسی در برداشت انسان از جهان <strong>و</strong> جایگاه ما در آن را بازتاب می دهد.‏ این ‏همھهممان دیدگاه<br />

جس<strong>و</strong>رانه است که در علم منجر به عصر جدید ‏بجتبجحقیقات <strong>و</strong> آزمایشات شد <strong>و</strong> در سیاست مستقیماً‏ منجر به<br />

تضاد ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی قیام کننده علیه اربجتبججاع کات<strong>و</strong>لیک فئ<strong>و</strong>دال شد.‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ در هلند،‏ که ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی در حال<br />

ابجنبججام <strong>مبارزه</strong> ی انقلابىببىی قهرمانانه علیه قدرت اربجتبججاعی اصلی در اسپانیا ب<strong>و</strong>د که می ت<strong>و</strong>ان آن را با امبرپبرریالیسم<br />

آمریکابىیبىی کن<strong>و</strong>بىنبىی مقایسه کرد.‏<br />

ش<strong>و</strong>رش هلند<br />

ش<strong>و</strong>رش هلندِ‏ اسپانیابىیبىی مانند جنگ <strong>و</strong>یتنام <strong>و</strong> انقلاب ر<strong>و</strong>سیه در یک ترکیب <strong>و</strong>احد ب<strong>و</strong>د.‏ این جنگی ‏بىببىی رجمحجممانه<br />

ب<strong>و</strong>د،‏ جنگی انقلابىببىی که در مقطعی از آن پادشاه اسپانیا ‏بمتبممام ‏جمججممعیت هلند را با برخی استثنائات ‏مجممجحک<strong>و</strong>م به<br />

مرگ کرد.‏ این د<strong>و</strong>رابىنبىی ب<strong>و</strong>د که در آن داشبنتبنن ابجنبججیل در خانه جرمی ب<strong>و</strong>د که ‏مجممججازاتش مرگ به<br />

<strong>و</strong>حشتنا ک ترین شی<strong>و</strong>ه ی ‏ممممممکن ب<strong>و</strong>د.‏ هر کس که مرتد شناخته می شد ‏‐یعبىنبىی هر کس که با کلیسای<br />

کات<strong>و</strong>لیک م<strong>و</strong>افق نب<strong>و</strong>د‐‏ زنده زنده س<strong>و</strong>زانده می شد،‏ اما ا گر اعبرتبرراف کامل می کردید <strong>و</strong> ت<strong>و</strong>به می کردید <strong>و</strong> از<br />

پر<strong>و</strong>تستانبریبرزم برائت می جستید،‏ مادر مقدس کلیسا رأفت نشان می داد.‏ مردان سر از تن شان جدا می شد<br />

<strong>و</strong> زنان زنده به گ<strong>و</strong>ر می شدند.‏<br />

٢٢<br />

Botticelli ٢٦


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

پس از د<strong>و</strong>رابىنبىی ط<strong>و</strong>لابىنبىی ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی هلندی م<strong>و</strong>فق شد از اسپانیا جدا ش<strong>و</strong>د.‏ این امر،‏ شک<strong>و</strong>فابىیبىی ‏بجتبججارت،‏<br />

بازرگابىنبىی،‏ رفاه <strong>و</strong> ‏همھهممچنبنیبنن هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ را آغاز کرد.‏ این هبرنبرر هلند <strong>و</strong>یژگی های خاصی داشت.‏ بسیاری از<br />

این شاهکارهای هلندی ر<strong>و</strong>حیه ی آس<strong>و</strong>دگی کامل،‏ صلح <strong>و</strong> آرامش را می دمیدند.‏ این چه معنابىیبىی دارد؟ این<br />

ریشه در د<strong>و</strong>ران پیشبنیبنن دارد.‏ ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>اهای هلندی،‏ این تاجران ق<strong>و</strong>ی بنیه <strong>و</strong> کامیاب،‏ پس از <strong>مبارزه</strong> ی<br />

‏بىببىی رجمحجممانه علیه اسپانیا فضابىیبىی برای تنفس می خ<strong>و</strong>استند،‏ د<strong>و</strong>رابىنبىی از آرامش که بت<strong>و</strong>انند از صلح،‏ سک<strong>و</strong>ت،‏<br />

آرامش <strong>و</strong> آسایش جدید لذت ببرببررند.‏ این ‏همھهممان چبریبرزی است که اغلب این نقاشی ها می رسانند:‏ جامعه ای<br />

کاملاً‏ نظم یافته <strong>و</strong> باثبات.‏<br />

‏همھهممچنبنیبنن ‏بجنبجخستبنیبنن بار در تارتحیتحخ است که هبرنبرر <strong>و</strong>اقعاً‏ زندگی عادی را به تص<strong>و</strong>یر می کشد،‏ <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د عادی آرام<br />

ر<strong>و</strong>زمره ی ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی.‏ در اینجا زنان گیس<strong>و</strong>ان شان را شانه می زنند،‏ ارگ ک<strong>و</strong>چک شان را می ن<strong>و</strong>ازند یا نامه ای<br />

را می خ<strong>و</strong>انند‐‏ ‏همھهممانند نقاشی های <strong>و</strong>رمبریبرر<br />

٢٧<br />

، یکی از بزرگ ترین ‏بمنبممایندگان این مکتب.‏ ماهیت بسیار معم<strong>و</strong>لىللىی<br />

این مناظر پاسخگ<strong>و</strong>ی نیاز ر<strong>و</strong>ابىنبىی بسیار عمیقی است.‏ ضمناً،‏ حبىتبىی در اینجا مسئله ی اقتصاد <strong>و</strong> طبقه خ<strong>و</strong>د را<br />

نشان می دهد.‏<br />

ن<strong>و</strong>عی جدید از نقاشی پا به عرصه ی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د می گذارد:‏ طبیعت ‏بىببىی جان.‏ این معم<strong>و</strong>لاً‏ متشکل از مبریبرزهابىیبىی<br />

است پر از غذاهای نسبتاً‏ خ<strong>و</strong>ب،‏ قرقا<strong>و</strong>ل،‏ تنگ های شراب،‏ سیب <strong>و</strong> می<strong>و</strong>ه های لذیذ دیگر.‏ می<strong>و</strong>ه ها به قدری<br />

زیبا هستند که به راسبىتبىی دل تان می خ<strong>و</strong>اهد دست دراز کرده،‏ یکی از سیب ها را برداشته <strong>و</strong> آن را ‏بجببجخ<strong>و</strong>رید.‏<br />

این پیام تاجر م<strong>و</strong>فق هلندی است که می گ<strong>و</strong>ید:«من اینجا هستم!‏ من از راه رسیده ام،‏ ببینید از پس چه<br />

هزینه هابىیبىی برمی آبمیبمم.‏ ببینید در آشبرپبرزخانه ام چه دارم!»‏ حبىتبىی نقاشی گل ها هم پایه ی اقتصادی دارد،‏ چرا<br />

که این د<strong>و</strong>ره ی ‏بجنبجخستبنیبنن ‏بجببجحران اقتصادی احتکار است،‏ رس<strong>و</strong>ابىیبىی لاله های هلندی،‏ که ‏همھهممه گل می خ<strong>و</strong>استند<br />

<strong>و</strong> گل قیمت بالابىیبىی داشت.‏<br />

پ<strong>و</strong>ل <strong>و</strong> هبرنبرر<br />

مبنای این هبرنبرر جدید این است که طبقه ی مصرف کننده ی جدیدی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد،‏ تاجر م<strong>و</strong>فق با خانه ای<br />

بزرگ ، دی<strong>و</strong>ارهای بسیاری که نیاز داشت پ<strong>و</strong>شانده ش<strong>و</strong>د.‏ نقاشی ها ‏همھهممه جا ب<strong>و</strong>دند،‏ نقاشی ها در مغازه ها،‏<br />

میخانه ها <strong>و</strong> مسافرخانه ها ب<strong>و</strong>دند.‏ در اینجا هبرنبرر به دیده ی معمابىیبىی بزرگ به معنای ‏«هبرنبرر برای هبرنبرر»‏ نگریسته<br />

‏بمنبممی شد.‏ به عن<strong>و</strong>ان یک ‏بجتبججارت در نظر گرفته می شد،‏ درست مانند ‏بمتبممام ‏بجتبججارت های دیگر.‏ <strong>و</strong>رمبریبرر تصا<strong>و</strong>یر<br />

بسیاری را از شهر م<strong>و</strong>طن خ<strong>و</strong>د دلفت‎٢٨‎<br />

نقاشی کرد.‏ یک نان<strong>و</strong>ای اهل دلفت <strong>و</strong>اقعاً‏ د<strong>و</strong> نقاشی از <strong>و</strong>رمبریبرر داشت<br />

که ا کن<strong>و</strong>ن میلی<strong>و</strong>ن ها پ<strong>و</strong>ند ارزش دارد.‏ <strong>و</strong> علت اینکه نان<strong>و</strong>ا این د<strong>و</strong> نقاشی را داشت این ب<strong>و</strong>د که ‏[تابل<strong>و</strong>ها]‏<br />

Vermeer ٢٧<br />

٢٣<br />

Delft ٢٨


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

پ<strong>و</strong>ل نان را می پرداختند:‏ <strong>و</strong>رمبریبرر ت<strong>و</strong>انابىیبىی خرید نان نداشت.‏ ا<strong>و</strong> در فقر مرد،‏ ‏همھهممانند بسیاری از هبرنبررمندان،‏ <strong>و</strong><br />

‏بجتبججارت بزرگ از ‏مجممجحل نقاشی های آبهنبهها درآمد میلی<strong>و</strong>بىنبىی کسب می کند.‏<br />

البته که با ظه<strong>و</strong>ر سرمایه داری،‏ عناصر مهم پ<strong>و</strong>ل،‏ حرص <strong>و</strong> طمع <strong>و</strong> عطش ‏بمتبمملک اشیاء را می بینید.‏ در<br />

انگلستان در قرن ١٧ انقلاب ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی رخ داد.‏ در اینجا ‏همھهممان نزاع میان اندیشه ی هبرنبرری <strong>و</strong> مذهبىببىی ن<strong>و</strong> <strong>و</strong><br />

مطلق گرابىیبىی فئ<strong>و</strong>دال را می بینیم.‏ به نقاشی های شاه چارلز ا<strong>و</strong>ل اثر <strong>و</strong>ن دایک ٢٩ نقاش هلندی نگاه کنید که<br />

بسیاری از آبهنبهها در نشنال گالری هستند.‏ نقاشی های بسیار زیبابىیبىی هستند از شخصیت های اشرافىففىی آراسته به<br />

ج<strong>و</strong>اهرات <strong>و</strong> لباس های مرغ<strong>و</strong>ب.‏ دسمشسممنان شان،‏ پی<strong>و</strong>ریبنتبنن ها لباس های سیاه می پ<strong>و</strong>شیدند <strong>و</strong> ساده می زیستند.‏<br />

این ها د<strong>و</strong> مفه<strong>و</strong>م ‏مجممجختلف زیبابىیبىی شناسی هستند <strong>و</strong> د<strong>و</strong> گ<strong>و</strong>نه اخلاقیات ‏مجممجختلف،‏ مبتبىنبىی بر د<strong>و</strong> طبقه ی متخاصم.‏<br />

رخدادی مشه<strong>و</strong>ر ذهنیت متفا<strong>و</strong>ت این د<strong>و</strong> طبقه را به تص<strong>و</strong>یر می کشد؛ هنگامی که الی<strong>و</strong>ر کرام<strong>و</strong>ل‎٣٠‎<br />

انقلابىببىی<br />

انگلیسی سفارش داد تص<strong>و</strong>یرش را نقاشی کنند.‏ ا<strong>و</strong> انقلابىببىی ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ای بسیار خ<strong>و</strong> ‏بىببىی ب<strong>و</strong>د،‏ اما خ<strong>و</strong>ش قیافه ترین<br />

مرد جهان نب<strong>و</strong>د.‏ کرام<strong>و</strong>ل به هبرنبررمند گفت:«مرا ‏همھهممان ط<strong>و</strong>ر که هستم بکش،‏ با زگیل ها <strong>و</strong> ‏همھهممه چبریبرز.»‏<br />

ر<strong>و</strong>حیه ی هبرنبرری جدیدی در جریان ب<strong>و</strong>د.‏ انقلاب انگلیس ن<strong>و</strong>یسندگان بزرگی را به <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د آ<strong>و</strong>رد،‏ ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن<br />

جان میلت<strong>و</strong>ن‎٣١‎ ن<strong>و</strong>یسنده ی ‏«بهببههشت گمشده»،‏ <strong>و</strong> اندر<strong>و</strong> مار<strong>و</strong>ل‎٣٢‎ شاعر بزرگ پبریبرر پی<strong>و</strong>ریبنتبنن.‏ اما <strong>و</strong>قت ندارم که<br />

<strong>و</strong>ارد جزئیات ش<strong>و</strong>م.‏<br />

رژ ‏بمیبمم کهن <strong>و</strong> انقلاب فرانسه<br />

ا گر به فرانسه نگاه کنیم،‏ د<strong>و</strong>باره نزاع د<strong>و</strong> طبقه را می بینیم <strong>و</strong> نزاع د<strong>و</strong> فرهنگ بر<strong>و</strong>ز یافته در هبرنبرر.‏ البته<br />

تکرار می کنم،‏ نباید تلاش کرد که ر<strong>و</strong>ابط دقیق برقرار کرد،‏ این اشتباه است.‏ با این حال گاه به شکلی<br />

عجیب <strong>و</strong> پیچیده می ت<strong>و</strong>ان خط<strong>و</strong>ط کلی کمرنگ مناسبات اجتماعی بر<strong>و</strong>ز یافته در هبرنبرر را دید.‏ نه ‏همھهممیشه.‏<br />

فقط گاهی.‏ گاه می ت<strong>و</strong>انید این را حبىتبىی در م<strong>و</strong>اردی غبریبررمجممجحتمل چ<strong>و</strong>ن باغبابىنبىی ببینید.‏ تا به حال به <strong>و</strong>رسای در<br />

فرانسه رفته اید؟ شاید به باغ های مشه<strong>و</strong>رش نگاه کرده باشید.‏ فرم های هندسی،‏ خط<strong>و</strong>ط مستقیم.‏<br />

این ایده چه را بازتاب می دهد؟ این یک بیانیه هم هست.‏ پادشاهی فئ<strong>و</strong>دال مطلقه ی فرانسه تلاش<br />

می کرد ‏همھهممه چبریبرز را سخت کنبرتبررل کند،‏ حبىتبىی طبیعت را.‏ باغ های <strong>و</strong>رسای ایده ای را بیان می کنند:‏ اینکه ما<br />

می ت<strong>و</strong>انیم ‏همھهممه چبریبرز را کنبرتبررل کنیم،‏ می ت<strong>و</strong>انیم حبىتبىی طبیعت را کنبرتبررل کنیم،‏ حبىتبىی درختان،‏ حبىتبىی<br />

ر<strong>و</strong>دخانه ها،‏ حبىتبىی ‏جمچجممن ها باید از ما اطاعت کنند.‏ ‏بجتبججلی هبرنبرری این ایده کلاسیسیسم است که تلاش می کند<br />

Van Dyke ٢٩<br />

Oliver Cromwell ٣٠<br />

John Milton ٣١<br />

٢٤<br />

Andrew Marvell ٣٢


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

ق<strong>و</strong>اعد انعطاف ناپذیری را برای درام برقرار کند،‏ بر اساس س<strong>و</strong>ءبرداشت از آبجنبجچه که ارسط<strong>و</strong> ن<strong>و</strong>شته ب<strong>و</strong>د.‏<br />

درام می بایست در ٢۴ ساعت،‏ در یک مکان رخ دهد،‏ ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>انید کمدی را با تراژدی در هم بیامبریبرزید.‏<br />

آبهنبهها به شکسپبریبرر که ا<strong>و</strong> را یک <strong>و</strong>حشی نادان می پنداشتند می خندیدند،‏ چرا که کمدی <strong>و</strong> تراژدی را با هم<br />

درآمیخته ب<strong>و</strong>د.‏<br />

کمی پیش از انقلاب،‏ د<strong>و</strong>لت فرانسه <strong>و</strong>رشکست شده ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong> زمبنیبنن زیر پای پادشاهی می لرزید.‏ بنابراین به<br />

‏بجنبجح<strong>و</strong>ی انتظار می رفت که خص<strong>و</strong>صیت هبرنبرر طبقه ی حا کم در این د<strong>و</strong>ران می بایست دارای مقادیر زیادی از<br />

عنصر فرار از <strong>و</strong>اقعیت باشد.‏ دنیای غبریبرر<strong>و</strong>اقعی که در نقاشی های <strong>و</strong>ات<strong>و</strong>‎٣٣‎<br />

بازتابىببىی <strong>و</strong>فادارانه از دنیابىیبىی ر<strong>و</strong>یابىیبىی<br />

ب<strong>و</strong>د که طبقه ی حا کم فاسد <strong>و</strong> فلک زده ی فرانسه در <strong>و</strong>اقع در آن زندگی می کردند.‏ ماری آنت<strong>و</strong>انت ٣٤<br />

دست<strong>و</strong>ر داده ب<strong>و</strong>د ‏«مزرعه ‏»ای در املا کش بسازند که در آن مانند یک چ<strong>و</strong>پان لباس می پ<strong>و</strong>شید.‏ در ‏همھهممبنیبنن<br />

حبنیبنن،‏ در دنیای <strong>و</strong>اقعی،‏ چ<strong>و</strong>پان های <strong>و</strong>اقعی فرانس<strong>و</strong>ی از دش<strong>و</strong>اری هابىیبىی رتحنتحج می بردند که در دنیای مصن<strong>و</strong>عی<br />

ماری آنت<strong>و</strong>انت هیچ بازتابىببىی ‏بمنبممی یافت.‏<br />

‏همھهممان جن<strong>و</strong>ن کنبرتبررل ‏همھهممه چبریبرز،‏ <strong>و</strong> نبریبرز این دنیای ر<strong>و</strong>یابىیبىی در سال ١٧٨٩ فر<strong>و</strong>ربجیبجخت.‏ انقلاب فرانسه ‏همھهممه چبریبرز را<br />

زیر<strong>و</strong>ر<strong>و</strong> کرد.‏ زمینه ی انقلاب فرانسه پیش تر ت<strong>و</strong>سط <strong>مبارزه</strong> ی ایدئ<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>ژیک خص<strong>و</strong>صاً‏ در قلمر<strong>و</strong> فلسفه آماده<br />

شده ب<strong>و</strong>د.‏ انقلاب این <strong>مبارزه</strong> را به هبرنبرر آ<strong>و</strong>رد که بد<strong>و</strong>اً‏ در قالب نئ<strong>و</strong>کلاسیسیسم در آثار دا<strong>و</strong>ید ٣٥ هبرنبررمند<br />

انقلابىببىی بزرگ <strong>و</strong> بعدها در رمانتیسیسم ‏بجتبججلی یافت.‏<br />

‏ممممممکن است بگ<strong>و</strong>یید که چه تفا<strong>و</strong>بىتبىی میان کلاسیسیسم پیشبنیبنن <strong>و</strong> کلاسیسیسم جدید است؟ یک تفا<strong>و</strong>ت<br />

دارد.‏ کلاسیسیسم سلطنبىتبىی مبتبىنبىی بر هبرنبرر فاسد امبرپبررات<strong>و</strong>ری رم ب<strong>و</strong>د،‏ کلاسیسیسم انقلاب فرانسه به<br />

‏جمججممه<strong>و</strong>ری رم بازمی گشت <strong>و</strong> خصلبىتبىی انقلابىببىی داشت.‏ از ر<strong>و</strong>حیه ی قهرمانانه <strong>و</strong> فدا کاری برای مصلحت مشبرتبررک<br />

یعبىنبىی <strong>و</strong>طن پرسبىتبىی برافر<strong>و</strong>خته می شد.‏ این ها کیفیابىتبىی ب<strong>و</strong>د که ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی انقلابىببىی به آن نیاز داشت تا رژ ‏بمیبمم<br />

قدبمیبمم را برانداخته <strong>و</strong> در مقابل ‏مجممججم<strong>و</strong>ع قدرت پادشاهی های ار<strong>و</strong>پا قدرت را در دست نگه دارد.‏<br />

Jean-Antoine Watteau ٣٣<br />

Marie Antoinette ٣٤<br />

٢٥<br />

Jacques-Louis David ٣٥


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

آثار انقلاب فرانسه<br />

انقلاب فرانسه تاثبریبرر بسیاری داشت،‏ نه تنها در فرانسه،‏ بلکه در مقیاسی جهابىنبىی.‏ در انگلستان ‏مجممججم<strong>و</strong>عه ای<br />

‏بمتبممام از شعرای بزرگ،‏ برخی از بزرگ ترین شعرای انگلستان،‏ بایر<strong>و</strong>ن‎٣٦‎ ، شلی‎٣٧‎ ، <strong>و</strong>ردز<strong>و</strong>رث‎٣٨‎ ، ک<strong>و</strong>لرتحیتحج‎٣٩‎ ،<br />

رابرت برنز‎٤٠‎در اسکاتند،‏ <strong>و</strong>یلیام بلیک‎٤١‎ ، ن<strong>و</strong>یسنده ای بسیار مبتکر <strong>و</strong> هبرنبررمندی که به قدری پیشرفته ب<strong>و</strong>د<br />

که در د<strong>و</strong>ران خ<strong>و</strong>د دی<strong>و</strong>انه تلقی می شد.‏ ا گر درست به یاد بیا<strong>و</strong>رم،‏ پایان عمرش را در آسایشگاه ر<strong>و</strong>ابىنبىی<br />

سبرپبرری کرد.‏ <strong>و</strong> ا کن<strong>و</strong>ن به عن<strong>و</strong>ان هبرنبررمند <strong>و</strong> ن<strong>و</strong>یسنده ای بزرگ شناخته می ش<strong>و</strong>د.‏<br />

‏بمتبممام این ن<strong>و</strong>یسندگان بزرگ مشتاقانه انقلاب فرانسه را پشتیبابىنبىی می کردند،‏ هر چند که کاری خطرنا ک ب<strong>و</strong>د.‏<br />

در بریتانیا سرک<strong>و</strong>ب <strong>و</strong>حشتنا کی در جریان ب<strong>و</strong>د.‏ <strong>و</strong>یلیام بلیک ن<strong>و</strong>شته ب<strong>و</strong>د که ا گر عیسی مسیح در بریتانیا<br />

زنده ب<strong>و</strong>د،‏ به زندان انداخته می شد.‏ <strong>و</strong>یلیام <strong>و</strong>ردز<strong>و</strong>رث در د<strong>و</strong>ران انقلاب حض<strong>و</strong>ر داشت،‏ در فرانسه ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong><br />

در شعر عالىللىی خ<strong>و</strong>د،‏ پیش درآمد،‏ ابیات شگفت انگبریبرز زیر را ن<strong>و</strong>شت:‏<br />

‏«سعادبىتبىی ب<strong>و</strong>د در آن صبح زنده ب<strong>و</strong>دن،‏ اما ج<strong>و</strong>ان ب<strong>و</strong>دن سعادبىتبىی بسیار ‏[بیشبرتبرر].»‏<br />

بعدها هنگامی که م<strong>و</strong>ج انقلابىببىی فر<strong>و</strong>کش کرد <strong>و</strong> بناپارتیست های ‏مجممجخالف قدرت را به دست گرفتند،‏ <strong>و</strong>ردز<strong>و</strong>رث<br />

<strong>و</strong> ک<strong>و</strong>لرتحیتحج جنبش را ترک کردند.‏ پس از دچار شدن انقلاب ر<strong>و</strong>سیه به ضدانقلاب استالیبىنبىی هم اتفافىقفىی مشابه<br />

این افتاد.‏ اما ‏همھهممه تسلیم نشدند.‏ شلی شاعری شگفت آ<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>د که به طرز غم انگبریبرزی ج<strong>و</strong>ان مرگ شد.‏<br />

مارکس،‏ شلی را که مطلقاً‏ بر عقاید انقلابىببىی اش است<strong>و</strong>ار ب<strong>و</strong>د،‏ ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن شاعر بزرگ اسکاتلندی رابرت برنز<br />

بسیار ‏بجتبجحسبنیبنن می کرد.‏<br />

تنها در بریتانیا نب<strong>و</strong>د که ن<strong>و</strong>یسندگان <strong>و</strong> شعرای شناخته شده از انقلاب فرانسه الهللهھام گرفتند.‏ در آلمللممان،‏ گ<strong>و</strong>ته<br />

<strong>و</strong> شیلر مشتاقانه انقلاب فرانسه را پذیرفتند <strong>و</strong> در عرصه ی م<strong>و</strong>سیقی،‏ بزرگ ترین نابغه ی م<strong>و</strong>سیقی در ط<strong>و</strong>ل<br />

تارتحیتحخ،‏ ل<strong>و</strong>د<strong>و</strong>یگ <strong>و</strong>ان بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن تا پایان عمرش هرگز در پشتیبابىنبىی از ایده آل های انقلاب فرانسه تردید نکرد.‏<br />

‏ممممممکن است ببرپبررسید که آیا امکان دارد که ایده ی آن انقلاب را در م<strong>و</strong>سیقی متجلی کرد؟ پاسخ می دهم<br />

بله.‏ بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن یک انقلابىببىی م<strong>و</strong>سیقابىیبىی ب<strong>و</strong>د که الهللهھامش را از انقلاب بر می گرفت.‏ هر یک از ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی های بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن را<br />

با هر آبجنبجچه پیش تر آمده مقایسه کنید،‏ بلافاصله مت<strong>و</strong>جه می ش<strong>و</strong>ید که کاملاً‏ جدید است.‏ <strong>و</strong> این در ذات ‏بمتبممام<br />

هبرنبررهای عالىللىی است که باید چبریبرزی ن<strong>و</strong> باشد،‏ چبریبرزی که حرفىففىی ن<strong>و</strong> به ما بزند.‏<br />

Byron ٣٦<br />

Shelley ٣٧<br />

Wordsworth ٣٨<br />

Coleridge ٣٩<br />

Robert Burns ٤٠<br />

٢٦<br />

William Blake ٤١


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

بعضی از ‏سمشسمما شاید داستان ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی س<strong>و</strong>م بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن را،‏ که نامش ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىتبىی ار<strong>و</strong>یکا‎٤٢‎<br />

یعبىنبىی ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی یک قهرمان<br />

است،‏ بدانید.‏ این خ<strong>و</strong>د ر<strong>و</strong>حیه ی انقلاب فرانسه در م<strong>و</strong>سیقی است.‏ شک دارید،‏ فکر می کنید که از<br />

خ<strong>و</strong>دم در می آ<strong>و</strong>رم؟ اما این <strong>و</strong>اقعیبىتبىی کاملاً‏ مستند است!‏ بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن فکر می کرد که ناپلئ<strong>و</strong>ن ادامه ای بر<br />

انقلاب فرانسه است <strong>و</strong> می خ<strong>و</strong>است ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی س<strong>و</strong>مش را به ا<strong>و</strong> تقدبمیبمم کند.‏ در <strong>و</strong>اقع قرار ب<strong>و</strong>د نامش ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىتبىی<br />

ناپلئ<strong>و</strong>ن باشد.‏<br />

هنگامی که در میانه ی ن<strong>و</strong>شبنتبنن آن ب<strong>و</strong>د،‏ شنید که ناپلئ<strong>و</strong>ن به عن<strong>و</strong>ان امبرپبررات<strong>و</strong>ر تاجگذاری کرده است.‏ به<br />

سرعت قلمش را برداشت <strong>و</strong> نام ناپلئ<strong>و</strong>ن را از صفحه ی نت خط زد.‏ این صفحه ی کاغذ هن<strong>و</strong>ز م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د است<br />

<strong>و</strong> می ت<strong>و</strong>انید آن را در م<strong>و</strong>زه ببینید،‏ <strong>و</strong> می ت<strong>و</strong>انید ببینید که آن قدر با عصبانیت آن را خط زده ب<strong>و</strong>د که کاغذ را<br />

س<strong>و</strong>راخ کرد.‏ ا<strong>و</strong> نام ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی را به ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی ار<strong>و</strong>یکا تغیبریبرر داد،‏ به یاد یک قهرمان.‏<br />

حال،‏ شاید بسیاری از ‏سمشسمما م<strong>و</strong>سیقی کلاسیک را د<strong>و</strong>ست نداشته باشید.‏ حیف.‏ اما دع<strong>و</strong>ت تان می کنم که<br />

فقط به د<strong>و</strong> ثانیه ی ا<strong>و</strong>ل این ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی گ<strong>و</strong>ش کنید.‏ این انقلاب در م<strong>و</strong>سیقی است.‏ پیش از آن مردم ‏‐البته<br />

مردم ثر<strong>و</strong>بمتبممند،‏ به کنسرت ‏سمسسممف<strong>و</strong>نیک می رفتند،‏ می نشستند،‏ خ<strong>و</strong>اب شان می برد،‏ شاید،‏ یا چند ن<strong>و</strong>ای دلنشبنیبنن<br />

را س<strong>و</strong>ت می زدند <strong>و</strong> به خانه می رفتند.‏ این کار را با بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن ‏بمنبممی ش<strong>و</strong>د کرد.‏ ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی ار<strong>و</strong>یکا با د<strong>و</strong> ضربه ی<br />

سنگبنیبنن آغاز می ش<strong>و</strong>د،‏ مانند مشبىتبىی که بر مبریبرز یا بر در می ک<strong>و</strong>بد.‏ م<strong>و</strong>سیقی نیست،‏ آهنگ نیست،‏ فراخ<strong>و</strong>ابىنبىی برای<br />

ت<strong>و</strong>جه است،‏ یا به بیان ‏بهببههبرتبرر،‏ فراخ<strong>و</strong>ابىنبىی برای مسلح شدن.‏<br />

‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی پنجم بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن شناخته شده تر است،‏ با ‏بمتبممی بسیار مشه<strong>و</strong>ر آغاز می ش<strong>و</strong>د.‏ باز هم <strong>و</strong>اقعاً‏ آهنگ نیست.‏<br />

نیک<strong>و</strong>لاس هارنانک<strong>و</strong>رت‎٤٣‎<br />

رهبرببرر ارکسبرتبرر آلمللممابىنبىی گفته است:«این م<strong>و</strong>سیقی نیست،‏ آش<strong>و</strong>ب گری سیاسی است.‏<br />

دارد به ما می گ<strong>و</strong>ید:‘این دنیا بد است،‏ این دنیا نادرست است،‏ ما باید تغیبریبررش دهیم.‏ بر<strong>و</strong> ‏بمیبمم!‘»‏ این<br />

هرنانک<strong>و</strong>رت است که این را می گ<strong>و</strong>ید،‏ نه من.‏ <strong>و</strong> در <strong>و</strong>اقع،‏ اخبریبرراً‏ جان الی<strong>و</strong>ت گاردنر‎٤٤‎<br />

رهبرببرر ارکسبرتبرر انگلیسی<br />

دریافته است که ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی پنجم بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن بر اساس آهنگ های انقلابىببىی فرانسه است.‏ بله،‏ م<strong>و</strong>سیقی می ت<strong>و</strong>اند<br />

‏بجتبججلی ‏بجببجخش انقلاب باشد،‏ <strong>و</strong> ‏بجتبججلی ‏بجببجخش انقلاب هم هست.‏<br />

این رابطه ی میان هبرنبررمند <strong>و</strong> اجتماع رابطه ای دیالکتیکی است.‏ هبرنبرر می بایست از فرد برآید،‏ یا به عباربىتبىی<br />

از قلب برآید.‏ اما ‏ممممممکن است ‏لحللححظابىتبىی باشد که تضادهای در<strong>و</strong>بىنبىی شخص بت<strong>و</strong>اند با تضادهای اجتماعی گسبرتبررده<br />

مصادف ش<strong>و</strong>د.‏ <strong>و</strong> این می ت<strong>و</strong>اند هبرنبرری عالىللىی به <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د بیا<strong>و</strong>رد،‏ ‏همھهممان ط<strong>و</strong>ر که در م<strong>و</strong>رد بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن صادق ب<strong>و</strong>د.‏<br />

زندگی شخصی بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن پر از تراژدی ب<strong>و</strong>د.‏ ا<strong>و</strong> در سن ٢٨ سالگی شر<strong>و</strong>ع به ناشن<strong>و</strong>ا شدن کرد.‏ تا هنگامی<br />

که ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی ‏بهنبههم اش،‏ ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی کر بزرگش را ساخت،‏ کاملاً‏ ناشن<strong>و</strong>ا ب<strong>و</strong>د.‏<br />

Eroica ٤٢<br />

Nicholas Harnancourt ٤٣<br />

٢٧<br />

John Elliot Gardener ٤٤


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

این یک زندگی پر از رتحنتحج ب<strong>و</strong>د،‏ که البته در م<strong>و</strong>سیقی اش هم بازتاب یافته است.‏ اما بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن نابغه ب<strong>و</strong>د،‏ <strong>و</strong> در<br />

جابىیبىی که ‏[هر]‏ فرد دیگری به این خاطر ناب<strong>و</strong>د می شد،‏ بته<strong>و</strong><strong>و</strong>ن نه تنها ناب<strong>و</strong>د نشد،‏ بلکه بر <strong>و</strong>ضعیت شخصی<br />

خ<strong>و</strong>د فائق آمده <strong>و</strong> در م<strong>و</strong>سیقی اش نه تنها مشکل شخصی خ<strong>و</strong>د،‏ بلکه ‏بمتبممام تضادهای بزرگ <strong>و</strong> تنگناهای<br />

پیش ر<strong>و</strong>ی انسانیت رتحنتحج کشیده را بیان کرد.‏<br />

رمانتیسیسم<br />

گرایش هبرنبرری غالب در نیمه ی ا<strong>و</strong>ل قرن ن<strong>و</strong>زدهم رمانتیسیسم ب<strong>و</strong>د.‏ معنای رمانتیسیسم چیست؟ ‏بمنبمماینده ی<br />

چه چبریبرزی است؟<br />

در سال های ١٧٨٩-١٧٩٣ جهش بزرگ انقلابىببىی در فرانسه را شاهدبمیبمم که آینده ای ‏بهببههبرتبرر برای ‏بمتبممام ن<strong>و</strong>ع<br />

بشر را بر مبنای آزادی،‏ برابری <strong>و</strong> برادری ن<strong>و</strong>ید می داد.‏ این ها شعارهابىیبىی پرطمطراق هستند که ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی از<br />

آن استفاده می کرد تا ت<strong>و</strong>ده ها را به <strong>مبارزه</strong> برانگبریبرزد،‏ اما با ت<strong>و</strong>جه به سطح عم<strong>و</strong>می نبریبرر<strong>و</strong>های م<strong>و</strong>لد،‏ انقلاب<br />

فرانسه منتهی به یک انقلاب ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی شد،‏ <strong>و</strong> تنها می ت<strong>و</strong>انست به انقلابىببىی ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی منتهی ش<strong>و</strong>د.‏<br />

با تثبیت حا کمیت ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی،‏ ‏بمتبممام ر<strong>و</strong>یاهای هبرنبررمندان <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>شنفکران که با انقلاب به هیجان آمده ب<strong>و</strong>دند بر<br />

باد رفت،‏ <strong>و</strong> در ر<strong>و</strong>شنابىیبىی سرد ر<strong>و</strong>ز ‏مجممجح<strong>و</strong> شد.‏ به جای ایده آل های آزادی،‏ برابری <strong>و</strong> برادری،‏ حا کمیت<br />

بانکدار،‏ تاجر <strong>و</strong> پ<strong>و</strong>ل ساز را داشتند.‏ جامعه ‏بجتبجحت سلطه ی طمع سنگدلانه ی ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی ب<strong>و</strong>د،‏ که چنان که<br />

اشاره کردم در رمان های بالزا ک به خ<strong>و</strong> ‏بىببىی نشان داده شده اند.‏<br />

بسیاری از هبرنبررمندان <strong>و</strong> ن<strong>و</strong>یسندگان در <strong>و</strong>ا کنش به این امر تلاش کردند که آلبرتبررناتی<strong>و</strong>ی انقلابىببىی پیش ر<strong>و</strong> قرار<br />

دهند.‏ آبهنبهها خش<strong>و</strong>نبىتبىی آشبىتبىی ناپذیر نسبت به ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی <strong>و</strong> حا کمیت پ<strong>و</strong>ل داشتند.‏ <strong>و</strong> البته هبرنبرر ‏همھهمم<strong>و</strong>اره باید برای<br />

آزادی بک<strong>و</strong>شد.‏ هبرنبرر حقیقی می بایست آزادانه آبجنبجچه را بیان کند که در در<strong>و</strong>ن <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد،‏ نه آبجنبجچه را که از<br />

ببریبرر<strong>و</strong>ن از س<strong>و</strong>ی هر چبریبرزی ‏[هر کسی]‏ ‏بجتبجحمیل شده باشد،‏ چرا که چنبنیبنن هبرنبرری لز<strong>و</strong>ماً‏ هبرنبرر بدی است.‏ <strong>و</strong> بنابراین<br />

هبرنبرر کنبرتبررل د<strong>و</strong>لت را ‏بمنبممی پذیرد،‏ ‏همھهممان گ<strong>و</strong>نه که دیکتات<strong>و</strong>ری مذهب <strong>و</strong> کلیسا را پس می زند.‏ ‏همھهممچنبنیبنن استبداد<br />

بازار را هم ‏بمنبممی پذیرد،‏ که دسمشسممن سرسخت هبرنبرر <strong>و</strong> خلاقیت است.‏<br />

در دهه های آغازین قرن ن<strong>و</strong>زدهم ‏‐تا شکست انقلاب ١٨۴٨‐ بسیاری از شعرا <strong>و</strong> ن<strong>و</strong>یسندگان مشه<strong>و</strong>ر<br />

فرانسه غرائز انقلابىببىی داشتند.‏ دلا کر<strong>و</strong>ا‎٤٥‎ ، گ<strong>و</strong>تیه‎٤٦‎ ، د<strong>و</strong>میه‎٤٧‎ ، ب<strong>و</strong>دلر‎٤٨‎ ، ‏همھهممگی با انقلاب ١٨۴٨ ‏همھهممدل<br />

ب<strong>و</strong>دند <strong>و</strong> در آن شرکت داشتند.‏ ضمناً،‏ حال که درباره ی این م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع صحبت می کنیم،‏ بگذارید مطلبىببىی<br />

Eugène Delacroix ٤٥<br />

Armand Gautier ٤٦<br />

Honoré-Victorin Daumier ٤٧<br />

٢٨<br />

Charles Pierre Baudelaire ٤٨


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

غبریبررمنتظره بگ<strong>و</strong> ‏بمیبمم.‏ یکی از کسابىنبىی که فعالانه در انقلاب آلمللممان شرکت داشت،‏ آهنگساز ج<strong>و</strong>ابىنبىی به نام<br />

ربجیبجچارد <strong>و</strong>ا گبرنبرر ب<strong>و</strong>د.‏ ا<strong>و</strong> در آن زمان د<strong>و</strong>ست نزدیک با ک<strong>و</strong>نبنیبنن آنارشیست ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong> مقاله ای بسیار خ<strong>و</strong>ب <strong>و</strong> ط<strong>و</strong>لابىنبىی<br />

ن<strong>و</strong>شته ب<strong>و</strong>د با عن<strong>و</strong>ان ‏«س<strong>و</strong>سیالبریبرزم <strong>و</strong> هبرنبرر»‏ که ت<strong>و</strong>ضیح می دهد هبرنبرر <strong>و</strong> م<strong>و</strong>سیقی <strong>و</strong>اقعی با سرمایه داری<br />

سازش ناپذیرند.‏<br />

بله،‏ اغلب هبرنبررمندان خلاق طرف طبقه ی کارگر ب<strong>و</strong>دند،‏ طرف انقلاب ١٨۴٨. اما خرده ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی طبقه ای<br />

بسیار ناپایدار است.‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ ر<strong>و</strong>شنفکران ناپایدارند.‏ هنگامی که انقلاب شکست خ<strong>و</strong>رد،‏ آبهنبهها افسرده<br />

شدند،‏ به سرعت ‏بمتبممام ابمیبممان شان به طبقه ی کارگر را از دست دادند <strong>و</strong> به در<strong>و</strong>ن خ<strong>و</strong>د فر<strong>و</strong> رفتند.‏ این<br />

منشاء تاربجیبجخی به اصطلاح تئ<strong>و</strong>ری ‏«هبرنبرر برای هبرنبرر»‏ است که در ابتدا به آن اشاره کردم.‏<br />

جنبش م<strong>و</strong>س<strong>و</strong>م به ‏سمسسممبلیسم اساساً‏ ت<strong>و</strong>سط ب<strong>و</strong>دلر شاعر بزرگ خلق شد.‏ اما ا<strong>و</strong> یکی از کسابىنبىی ب<strong>و</strong>د که ‏بمتبممام<br />

امیدش به انقلاب را پس از سال ١٨۴٨ از دست داد،‏ به در<strong>و</strong>ن خ<strong>و</strong>د عقب نشیبىنبىی کرد <strong>و</strong> عمدتاً‏ درباره ی<br />

م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>عابىتبىی چ<strong>و</strong>ن سکس <strong>و</strong> عرفان می ن<strong>و</strong>شت،‏ که این امر ‏همھهممیشه درباره ی ر<strong>و</strong>شنفکران پس از شکست هر<br />

انقلاب صادق است.‏ خ<strong>و</strong>اهید دید که ‏همھهممبنیبنن پدیده بارها تکرار شده است.‏<br />

مثالىللىی از ‏بجتبججربه ی شخصی خ<strong>و</strong>دم می زبمنبمم.‏ در زمان انقلاب سال ١٩٧۵ در پرتغال ب<strong>و</strong>دم.‏ در آن د<strong>و</strong>ران<br />

پس از ۵٠ سال دیکتات<strong>و</strong>ری فاشیسبىتبىی،‏ جنبش عظیم کارگری در جریان ب<strong>و</strong>د.‏ <strong>و</strong>ارد خیابان های لیسب<strong>و</strong>ن<br />

که می شدید،‏ ‏جمججممعیت صدها تن از مردم را می دیدید که با ش<strong>و</strong>ر ‏بجببجحث های سیاسی می کردند <strong>و</strong> دکه های<br />

کتابفر<strong>و</strong>شی پر از آثار مارکس،‏ لنبنیبنن،‏ تر<strong>و</strong>تسکی <strong>و</strong> مائ<strong>و</strong> تسه ت<strong>و</strong>نگ ب<strong>و</strong>دند.‏ بعدها د<strong>و</strong>باره به آبجنبججا رفتم،‏ چند<br />

سال پس از شکست انقلاب،‏ کتاب های چپ ‏همھهممگی ناپدید شده ب<strong>و</strong>دند <strong>و</strong> جایشان را پ<strong>و</strong>رن<strong>و</strong>گرافىففىی،‏ کتاب های<br />

مذهبىببىی <strong>و</strong> کتاب های عرفابىنبىی گرفته ب<strong>و</strong>د.‏<br />

پس از شکست انقلاب بسیار عادی است که شاهد ظه<strong>و</strong>ر جریان های فرهنگی اربجتبججاعی باشیم.‏ سپس<br />

هنگامی که انقلاب ‏بجتبجحت تاثبریبرر ‏بجببجحران عمیق اجتماعی به <strong>مبارزه</strong> بازمی گردد،‏ ‏همھهممان حرارت سابق را در میان<br />

ر<strong>و</strong>شنفکران می بینید.‏ اما متاسفانه ‏مجممججب<strong>و</strong>رم داستابمنبمم را کمی ک<strong>و</strong>تاه کنم.‏ چرا که لازم است به جایگاه هبرنبرر<br />

در حال حاضر ببرپبررداز ‏بمیبمم.‏ ‏همھهممچنبنیبنن باید سعی کنیم ببینیم که آیا ارتباطی میان هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> ی طبقابىتبىی<br />

هست؟<br />

هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> ی طبقابىتبىی<br />

‏ممممممکن است که به این پرسش پاسخ های ‏مجممجختلفی داد.‏ ا گر از من ببرپبررسید،‏ که آیا باید ‏بمتبممام هبرنبرر را از جایگاه<br />

تئ<strong>و</strong>ری مارکسیسم <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> ی طبقابىتبىی قضا<strong>و</strong>ت کنیم،‏ می گ<strong>و</strong> ‏بمیبمم مسخره است.‏ هبرنبرر لز<strong>و</strong>ماً‏ انقلابىببىی نیست <strong>و</strong><br />

‏ممممممکن است هبرنبرری عالىللىی پیدا کرد که ایده های ‏مجممجحافظه کارانه یا اربجتبججاعی را بازتاب دهد.‏ بگذارید یک مثال<br />

بزبمنبمم.‏<br />

٢٩


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

ن<strong>و</strong>یسنده ی فرانس<strong>و</strong>ی ا<strong>و</strong>ن<strong>و</strong>ره د<strong>و</strong> بالزا ک رمان ن<strong>و</strong>یس م<strong>و</strong>رد علاقه ی مارکس،‏ ‏مجممجحافظه کار سیاسی ب<strong>و</strong>د،‏ در <strong>و</strong>اقع<br />

از پادشاهی ‏جمحجممایت می کرد.‏ با این حال مارکس اشاره می کند که ن<strong>و</strong>یسنده ی بزرگی ب<strong>و</strong>د،‏ چنان رئالیست<br />

بزرگی که می ت<strong>و</strong>ان از آثارش درباره ی تارتحیتحخ نیمه ی ا<strong>و</strong>ل قرن ن<strong>و</strong>زده فرانسه بسیار بیشبرتبرر از هر منبع دیگری<br />

آم<strong>و</strong>خت <strong>و</strong> نتاتحیتحج انقلابىببىی گرفت.‏<br />

در تارتحیتحخ قرن بیستم هبرنبرر در م<strong>و</strong>اردی اندیشه های انقلابىببىی را متجلی کرده است.‏ برای مثال،‏ نقاشی که شاید<br />

‏همھهممه ی ‏سمشسمما د<strong>و</strong>ستش نداشته باشید،‏ پابل<strong>و</strong> پیکاس<strong>و</strong>،‏ فردی سیاسی نب<strong>و</strong>د،‏ اما کسی ب<strong>و</strong>د که در خا ک فرهنگی<br />

حاصلخبریبرز اسپانیا در ابتدای قرن اخبریبرر رشد کرده ب<strong>و</strong>د.‏ این زمابىنبىی ب<strong>و</strong>د که اسپانیا در التهاب ب<strong>و</strong>د.‏ پیکاس<strong>و</strong><br />

د<strong>و</strong>ست فدریک<strong>و</strong> گارسیا ل<strong>و</strong>رکا ب<strong>و</strong>د که گرایشات چپ داشت.‏ ل<strong>و</strong>رکا،‏ شاید بزرگ ترین شاعر مدرن اسپانیا،‏<br />

در سال ١٩٣۶ به دست فاشیست ها کشته شد.‏<br />

در این کش<strong>و</strong>ر ‏[اسپانیا]‏ ‏مجممججم<strong>و</strong>عه ای از هبرنبررمندان،‏ ن<strong>و</strong>یسندگان <strong>و</strong> م<strong>و</strong>سیقی دانان ب<strong>و</strong>دند که از التهاب عم<strong>و</strong>می<br />

جامعه متاثر ب<strong>و</strong>ده <strong>و</strong> در انقلاب ١٩٣١-١٩٣٧ شرکت داشتند،‏ برخی به شی<strong>و</strong>ه ی نظامی.‏ به ط<strong>و</strong>ر مشخص<br />

به میگل هرناندز‎٤٩‎<br />

زندگی اش پایان داد.‏<br />

فکر می کنم،‏ شاعر بزرگی که از طبقات زجمحجممتکش آمده ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong> در زندان فاشیست ها به<br />

بگذارید ‏لحللححظه ای به این تعصب اجمحجممقانه ی طبقه ی مت<strong>و</strong>سط بازگردبمیبمم که ‏[می گ<strong>و</strong>ید]‏ ت<strong>و</strong>ده ها به فرهنگ<br />

علاقمند نیستند.‏ تا حد مشخصی فکر می کنم قدری حقیقت در این گفته <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد.‏ چرا که ت<strong>و</strong>ده ها<br />

احساس می کنند فرهنگ ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی ابجنبجحصار طبقه ی حا کم است <strong>و</strong> برای ما نیست.‏ چبریبرزی بیگانه است،‏ به<br />

مردم عادی تعلق ندارد.‏ بله ، این فکر <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد.‏ <strong>و</strong> این گاه منجر به عدم پذیرش هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ از<br />

س<strong>و</strong>ی مردم عادی می ش<strong>و</strong>د.‏ بله درست است،‏ اما این درباره ی سیاست هم درست است.‏ معم<strong>و</strong>لاً‏ ت<strong>و</strong>ده ها<br />

علاقه ای به سیاست نشان ‏بمنبممی دهند،‏ ‏بجتبجحت شرایط عادی جامعه ی طبقابىتبىی،‏ ت<strong>و</strong>ده ها مسائل مهم را به کس<br />

دیگری می سپارند:‏ عض<strong>و</strong> ش<strong>و</strong>رای ‏مجممجحلی،‏ مسئ<strong>و</strong>ل سندیکا،‏ عض<strong>و</strong> پارلمللممان <strong>و</strong> غبریبرره.‏<br />

پس هنگامی که می گ<strong>و</strong>ییم ت<strong>و</strong>ده ها به فرهنگ علاقه ندارند،‏ ‏همھهممه ی آبجنبجچه می گ<strong>و</strong>ییم این است که ‏بجتبجحت<br />

شرایط عادی جامعه ی طبقابىتبىی ت<strong>و</strong>ده ها فکر کردن به ط<strong>و</strong>ر کلی را به شخص دیگری می سپارند.‏ اما ‏همھهممان<br />

ط<strong>و</strong>ر که تر<strong>و</strong>تسکی ت<strong>و</strong>ضیح می دهد،‏ ج<strong>و</strong>هره ی انقلاب دقیقاً‏ این است که ت<strong>و</strong>ده ی عظیم زنان <strong>و</strong> مردان<br />

شر<strong>و</strong>ع به شرکت در سیاست می کنند.‏ آبهنبهها شر<strong>و</strong>ع به تغیبریبرر می کنند،‏ خ<strong>و</strong>د را تا سطح انسان های <strong>و</strong>اقعی بالا<br />

می کشند،‏ کشف می کنند که نیازها <strong>و</strong> علائقی دارند که پیش تر بر آن <strong>و</strong>اقف نب<strong>و</strong>دند؛ که ذهبىنبىی دارند،‏<br />

شخصیبىتبىی دارند،‏ کرامت انسابىنبىی دارند،‏ ر<strong>و</strong>ح دارند.‏ ‏بمتبممام این ها در انقلاب پدیدار می ش<strong>و</strong>د.‏<br />

میگل هرناندز به جبهه رفت تا اشعار انقلابىببىی اش را برای سربازان ‏جمججممه<strong>و</strong>ری خ<strong>و</strong>اه در سنگرها ‏بجببجخ<strong>و</strong>اند.‏ ا<strong>و</strong> ‏همھهممه<br />

جا با ش<strong>و</strong>فىقفىی فرا<strong>و</strong>ان از س<strong>و</strong>ی کارگران <strong>و</strong> دهقانان ر<strong>و</strong>بر<strong>و</strong> می شد.‏ علاقه به فرهنگ در قلب <strong>و</strong> ذهن ت<strong>و</strong>ده ها<br />

٣٠<br />

Miguel Hernadez ٤٩


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

حض<strong>و</strong>ر دارد،‏ اما به دست این جامعه ی طبقابىتبىی ناعادلانه <strong>و</strong> <strong>و</strong>حشی سرک<strong>و</strong>ب <strong>و</strong> خرد شده است.‏ <strong>و</strong> یک<br />

گرایش مارکسیسبىتبىی حقیقی باید مت<strong>و</strong>جه این م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع باشد،‏ باید مت<strong>و</strong>جه اهمھهممیت آن باشیم <strong>و</strong> آن را گرامی<br />

بدار ‏بمیبمم.‏<br />

بازتاب انقلاب را به شکلی پیچیده در چبریبرزهابىیبىی چ<strong>و</strong>ن س<strong>و</strong>ررئالیسم می یابیم.‏ جنبش دادائیسم در ‏همھهممان<br />

زمان جنبش س<strong>و</strong>ررئالیسم را در حد<strong>و</strong>د جنگ جهابىنبىی ا<strong>و</strong>ل پیش بیبىنبىی کرده ب<strong>و</strong>د،‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ در آلمللممان که تبىنبىی<br />

چند از هبرنبررمندان <strong>و</strong> ن<strong>و</strong>یسندگان برجسته ش<strong>و</strong>رشی علیه میلیتاریسم <strong>و</strong> سرمایه داری برپا کرده ب<strong>و</strong>دند.‏ آبهنبهها<br />

آثاری برجسته خلق کردند،‏ مشخصاً‏ کسابىنبىی چ<strong>و</strong>ن ج<strong>و</strong>رج گر<strong>و</strong>ز‎٥٠‎ ، کرت <strong>و</strong>ایل‎٥١‎ ، برت<strong>و</strong>لت برشت‎٥٢‎ را در<br />

ذهن دارم.‏ د<strong>و</strong> نفر اخبریبرر با ‏همھهممکاری یکدیگر اپرای سه پ<strong>و</strong>لىللىی Dreigroschenoper) (Der را ن<strong>و</strong>شتند<br />

که با آهنگ مشه<strong>و</strong>ر Messer) Mack the Knife (Meckie آغاز می ش<strong>و</strong>د.‏<br />

آهنگ های این اپرا حا<strong>و</strong>ی ‏جمججمملات شگفت انگبریبرزی هستند،‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ ‏جمججمملابىتبىی که آن را به پایان می برند:‏<br />

“Denn die eine sind im Dunkel,<br />

Und die and're sind im Licht,<br />

Und mann siehet die im Lichte,<br />

Die im Dunkel sieht mann nicht.”<br />

‏[چ<strong>و</strong>ن بعضی از مردم در تاریکی زندگی می کنند <strong>و</strong> بعضی از مردم در ر<strong>و</strong>شنابىیبىی زندگی می کنند،‏ آبهنبههابىیبىی<br />

را که در ر<strong>و</strong>شنابىیبىی زندگی می کنند می بینید،‏ آبهنبهها که در تاریکی زندگی می کنند را ‏بمنبممی بینید.]‏<br />

جنبش دادائیست ها <strong>و</strong> س<strong>و</strong>ررئالیست ها تضادهای در<strong>و</strong>ن جامعه ی سرمایه داری را از راه مدی<strong>و</strong>م کاریکات<strong>و</strong>ر<br />

گزنده بیان می کرد.‏ تر<strong>و</strong>تسکی پتانسیل انقلابىببىی این هبرنبرر <strong>و</strong> ادبیات را درک کرده ب<strong>و</strong>د،‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ به عن<strong>و</strong>ان<br />

سلاحی علیه ‏بمتبممامیت خ<strong>و</strong>اهی در هبرنبرر <strong>و</strong> جامعه ‏(هم فاشیسم <strong>و</strong> هم استالینیسم).‏ ا<strong>و</strong> علاقه ی بسیاری به<br />

جنبش س<strong>و</strong>ررئالیست نشان داد،‏ <strong>و</strong> در <strong>و</strong>اقع به ‏همھهممراه آندره برت<strong>و</strong>ن‎٥٣‎<br />

درباره ی هبرنبرر <strong>و</strong> انقلاب ن<strong>و</strong>شت.‏<br />

س<strong>و</strong>ررئالیست فرانس<strong>و</strong>ی مانیفسبىتبىی<br />

حبىتبىی ک<strong>و</strong>بیسم هم به طریقی چبریبرزی درباره ی جامعه را بازتاب می دهد.‏ چه را بازتاب می دهد؟ جنگ ها <strong>و</strong><br />

انقلاب ها ‏بمنبمماینده ی تلاطمات عمده هستند که ‏همھهممه چبریبرز را دگ<strong>و</strong>گ<strong>و</strong>ن می کنند،‏ زندگی مردم را تغیبریبرر<br />

می دهند،‏ <strong>و</strong> ذهنیت شان را.‏ ک<strong>و</strong>بیسم بازتاب دهنده ی تغیبریبرری عمیق در شی<strong>و</strong>ه ای است که مردم به ط<strong>و</strong>ر<br />

کلی جهان را می دیدند.‏ پیش از سال ١٩١۴ د<strong>و</strong>ران ط<strong>و</strong>لابىنبىی قدرت گرفبنتبنن تدربجیبججی سرمایه داری ب<strong>و</strong>د.‏<br />

George Grosz ٥٠<br />

Kurt Weil ٥١<br />

Berthold Brecht ٥٢<br />

٣١<br />

André Breton ٥٣


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

کمی شبیه د<strong>و</strong>رابىنبىی ب<strong>و</strong>د که ما به تازگی از آن گذشته ابمیبمم.‏ اشتغال کامل،‏ م<strong>و</strong>فقیت <strong>و</strong> این فکر که این <strong>و</strong>ضعیت<br />

می ت<strong>و</strong>اند تا ابد ادامه داشته باشد.‏ <strong>و</strong> سپس نا گهان این ر<strong>و</strong>یا متلاشی می ش<strong>و</strong>د،‏ این ت<strong>و</strong>هم به دست آسیب<br />

جنگ جهابىنبىی ا<strong>و</strong>ل <strong>و</strong> انقلاب ر<strong>و</strong>سیه ‏مجممجح<strong>و</strong> می ش<strong>و</strong>د.‏ سپس انقلاب آلمللممان <strong>و</strong> انقلاب ‏مجممججارستان <strong>و</strong> ظه<strong>و</strong>ر فاشیسم<br />

در ایتالیا از راه رسید.‏ که ‏بمتبممامی آبهنبهها دنیای مردم را هزارپاره می کنند.‏ فرآیند ر<strong>و</strong>ابىنبىی حبىتبىی ‏مجممجحافظه کارترین<br />

افراد هم تغیبریبرر کرد.‏ چگ<strong>و</strong>نه می ش<strong>و</strong>د این در هبرنبرر بازتاب نیابد؟<br />

بیایید ‏لحللححظه ای درباره ی هبرنبرر پیش از جنگ جهابىنبىی ا<strong>و</strong>ل بیاندیشیم.‏ گرایش غالب امبرپبررسی<strong>و</strong>نیسم ب<strong>و</strong>د که در<br />

فرانسه در دهه ی آخر قرن ١٩ مت<strong>و</strong>لد شده ب<strong>و</strong>د.‏ من شخصاً‏ امبرپبررسی<strong>و</strong>نیسم را د<strong>و</strong>ست دارم.‏ ایده ی جهابىنبىی<br />

آس<strong>و</strong>ده <strong>و</strong> آرام را منتقل می کند،‏ جهابىنبىی از گل ها <strong>و</strong> آفتاب <strong>و</strong> پیک نیک در علفزار.‏ پس از جنگ جهابىنبىی ا<strong>و</strong>ل<br />

چگ<strong>و</strong>نه هبرنبررمندان می ت<strong>و</strong>انستند به چنبنیبنن جهابىنبىی بازگردند؟ چگ<strong>و</strong>نه می ت<strong>و</strong>انستند حبىتبىی ‏[امکان]‏ آن را در نظر<br />

بگبریبررند؟<br />

ا گر به نقاشی های ا<strong>و</strong>لیه ی پیکاس<strong>و</strong> نگاه کنید،‏ به تص<strong>و</strong>یر درآمدن جهان مردم به حاشیه رانده شده ی فقبریبرر<br />

را می بینید که با کمالىللىی تکنیکی <strong>و</strong> درکی از ت<strong>و</strong>ده ها ابجنبججام شده است.‏ یک نقاشی را در نظر دارم،‏ از<br />

دخبرتبرری بندباز بر ر<strong>و</strong>ی یک ت<strong>و</strong>پ بزرگ.‏ در پیش زمینه مرد عظیم الحللحجثه ی <strong>و</strong>رزشکاری با باز<strong>و</strong>ان ستبرببرر بر<br />

ر<strong>و</strong>ی یک بل<strong>و</strong>ک بزرگ نشسته است.‏ دخبرتبرر به نظر می رسد که به ‏بجنبجح<strong>و</strong>ی شنا<strong>و</strong>ر است،‏ به نظر می رسد که بر<br />

جاذبه غلبه کرده است.‏ در حالىللىی که اجزاء دیگر حس ت<strong>و</strong>ده ای سنگبنیبنن <strong>و</strong> نبریبرر<strong>و</strong>ی جاذبه را که به پایبنیبنن<br />

می کشد القاء می کنند.‏<br />

این <strong>و</strong>جه تکنیکی <strong>و</strong> تقریباً‏ هندسی به تدرتحیتحج حیات خ<strong>و</strong>د را در پیش می گبریبررد <strong>و</strong> مکتبىببىی جدید می سازد.‏<br />

پیکر انسان به ص<strong>و</strong>ربىتبىی عادی که عادت کرده ابمیبمم آن را رئالیسم ت<strong>و</strong>صیف کنیم ‏بمنبممایش داده ‏بمنبممی ش<strong>و</strong>د.‏ فرم<br />

انسابىنبىی از ز<strong>و</strong>ایای ‏مجممجختلف نشان داده می ش<strong>و</strong>د،‏ به ‏بجنبجح<strong>و</strong>ی که در زندگی ر<strong>و</strong>زمره ‏ممممممکن نب<strong>و</strong>د.‏ ‏ممممممکن است کسی<br />

بگ<strong>و</strong>ید که این هبرنبرر نیست.‏ مردم این گ<strong>و</strong>نه نیستند؛ چط<strong>و</strong>ر می ش<strong>و</strong>د یک پا آبجنبججا باشد <strong>و</strong> یک دست اینجا <strong>و</strong><br />

ص<strong>و</strong>رت ر<strong>و</strong> به هر د<strong>و</strong> طرف باشد؟<br />

هرچند،‏ هدف هبرنبرر ‏‐همھهممانند فلسفه‐‏ تنها این نیست که چبریبرزها را ‏همھهممان ط<strong>و</strong>ر که هستند ‏‐یا به نظر می رسند<br />

باشند‐‏ منتقل کند.‏ <strong>و</strong>ظیفه ی <strong>و</strong>اقعی هر د<strong>و</strong>،‏ هم هبرنبرر <strong>و</strong> هم فلسفه این است که به دنیای ما<strong>و</strong>رای ظاهر<br />

رس<strong>و</strong>خ کرده،‏ نقاب را بدرد <strong>و</strong> <strong>و</strong>اقعیت <strong>و</strong> مردم را آنگ<strong>و</strong>نه که <strong>و</strong>اقعاً‏ هستند نشان دهد.‏<br />

می دانید،‏ این پیکاس<strong>و</strong> نب<strong>و</strong>د که شر<strong>و</strong>ع به تقسیم انسان به اجزاء تشکیل دهنده اش کرد.‏ در د<strong>و</strong>ران<br />

١٩١۴ تا ١٩١٨ میلی<strong>و</strong>ن ها انسان در پ<strong>و</strong>شش ی<strong>و</strong>نیفرم ت<strong>و</strong>سط تیغ <strong>و</strong> م<strong>و</strong>اد منفجره ی ق<strong>و</strong>ی به اجزاء تشکیل<br />

دهنده شان تکه تکه شدند.‏ ا گر این هبرنبرر تکان دهنده است،‏ بسیار کمبرتبرر از جامعه ی قرن ٢٠ <strong>و</strong> ٢١<br />

تکان دهنده است.‏<br />

٣٢


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

یک نقاشی مشخص از پیکاس<strong>و</strong> را در نظر دارم که نامش ‏«پرتره ی یک بان<strong>و</strong>»‏ است.‏ لطفاً‏ ت<strong>و</strong>جه داشته<br />

باشید،‏ نه پرتره ی یک زن،‏ بلکه پرتره ی یک بان<strong>و</strong>.‏ تص<strong>و</strong>یر پیکر زبىنبىی است که اعضاء جنسی ا<strong>و</strong> به شدت<br />

اغراق شده اند،‏ پستان ها <strong>و</strong> مابقی،‏ <strong>و</strong> ا گر نگاه کنید،‏ این پیکر دست ندارد.‏ چرا این بان<strong>و</strong> دست ندارد؟<br />

چ<strong>و</strong>ن کار ‏بمنبممی کند.‏ تنها کارکرد یک بان<strong>و</strong> در طبقات بالای اجتماع دقیقاً‏ به عن<strong>و</strong>ان حی<strong>و</strong>ان ت<strong>و</strong>لید مثل کننده<br />

است.‏ ضمناً‏ پیکاس<strong>و</strong> یک بار بر ر<strong>و</strong>ی در اتاق مطالعه اش ن<strong>و</strong>شت:«‏gentilhomme «.Je ne suis en<br />

من یک جنتلمن نیستم.‏ می ت<strong>و</strong>ابمنبمم ادامه دهم،‏ اما یک مقدار <strong>و</strong>قت زیادی می گبریبررد.‏<br />

بزرگ ترین نقاشی پیکاس<strong>و</strong> ‏بىببىی شک شاهکارش گ<strong>و</strong>ئرنیکا ب<strong>و</strong>د.‏ این شاید قدربمتبممندترین مانیفست هبرنبرری در<br />

تارتحیتحخ باشد.‏ پیکاس<strong>و</strong> در مقطعی گفت:‏ هبرنبرر برای تزئبنیبنن نیست،‏ هبرنبرر باید سلاحی برای <strong>مبارزه</strong> باشد.‏ <strong>و</strong><br />

گ<strong>و</strong>ئرنیکا که ت<strong>و</strong>صیه می کنم با دقت به آن نگاه کنید،‏ <strong>و</strong>حشت ‏بمببممباران باسک را بیان می کند.‏ این ‏بهببههبرتبررین<br />

ن<strong>و</strong>ع هبرنبرر مبارز است.‏ این نشان می دهد که هبرنبرر می ت<strong>و</strong>اند مبارز باشد.‏<br />

هبرنبررمندان مبارزی چ<strong>و</strong>ن دیه گ<strong>و</strong> ری<strong>و</strong>را ٥٤ <strong>و</strong> دیگران در قرن بیستم ب<strong>و</strong>ده اند.‏ آیا این مسئ<strong>و</strong>لیت ما نیست که<br />

‏‐در کنار فعالیت سندیکابىیبىی مان،‏ فعالیت ج<strong>و</strong>انان <strong>و</strong> سایر فعالیت ها‐‏ تلاش کنیم که به هبرنبررمندان <strong>و</strong><br />

ن<strong>و</strong>یسندگان مدرن دسبرتبررسی پیدا کنیم <strong>و</strong> آبهنبهها را به متحدین مبارز طبقه ی کارگر تبدیل کنیم؟ من معتقدم<br />

که هبرنبرر می ت<strong>و</strong>اند نقشی انقلابىببىی ایفاء کند <strong>و</strong> ما باید خ<strong>و</strong>د را پذیرا <strong>و</strong> مشتاق برقراری دیال<strong>و</strong>گ با ‏بهببههبرتبررین<br />

هبرنبررمندان نشان دهیم:‏ تا آبهنبهها را به خدمت فعال طبقه ی کارگر درآ<strong>و</strong>ر ‏بمیبمم.‏<br />

هبرنبرر <strong>و</strong> انقلاب ا کتبرببرر<br />

لئ<strong>و</strong>ن تر<strong>و</strong>تسکی جابىیبىی ن<strong>و</strong>شت که انقلاب نبریبرر<strong>و</strong>ی ‏مجممجحرکه ی تارتحیتحخ است.‏ <strong>و</strong> گ<strong>و</strong>اه شگفت انگبریبرز آن خ<strong>و</strong>د انقلاب<br />

ا کتبرببرر ب<strong>و</strong>د.‏ انقلاب ر<strong>و</strong>سیه عملی رهابىیبىی ‏بجببجخش برای انسان ب<strong>و</strong>د که از هر جهت زمبنیبنن را به لرزه درآ<strong>و</strong>رد.‏ نه<br />

تنها رهابىیبىی پر<strong>و</strong>لتاریا،‏ بلکه رهابىیبىی زنان،‏ رهابىیبىی ملل سرک<strong>و</strong>ب شده،‏ ‏بهیبهه<strong>و</strong>دیان،‏ <strong>و</strong> بله،‏ خ<strong>و</strong>د هبرنبرر.‏<br />

انقلاب ا کتبرببرر هبرنبرر را رها کرد.‏ بر خلاف ‏بهتبههمت های دسمشسممنان ب<strong>و</strong>لش<strong>و</strong>یسم،‏ هرگز تلاشی از س<strong>و</strong>ی ب<strong>و</strong>لش<strong>و</strong>یک ها<br />

برای ‏بجتبجحمیل خط<strong>و</strong>ط حز ‏بىببىی بر هبرنبرر ص<strong>و</strong>رت نگرفت.‏ دهه ی پس از ا کتبرببرر،‏ سال های مناظره ، ‏بجتبججربه <strong>و</strong> ن<strong>و</strong>آ<strong>و</strong>ری<br />

آزاد <strong>و</strong> پرش<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>د.‏ چه کهکشابىنبىی از استعداد هبرنبرری در سال های پس از انقلاب خص<strong>و</strong>صاً‏ در دهه ی ١٩٢٠<br />

طل<strong>و</strong>ع کرد.‏ شک<strong>و</strong>فابىیبىی شگفت انگبریبرزی در فرهنگ <strong>و</strong> هبرنبرر در جریان ب<strong>و</strong>د.‏ اشعار این شاعر بزرگ انقلابىببىی<br />

مایا ک<strong>و</strong>فسکی ‏‐ب<strong>و</strong>لش<strong>و</strong>یکی از سال ١٩٠۵‐ دار ‏بمیبمم که ا<strong>و</strong> را پسر طبل ن<strong>و</strong>از انقلاب می نامیدند.‏<br />

پس از انقلاب ا کتبرببرر،‏ آغاز رنسانسی شگفت انگبریبرز ‏[ب<strong>و</strong>د].‏ در تئاتر با مبریبرره<strong>و</strong>لد،‏ در سینما با آیزنشتاین که<br />

شخصاً‏ فکر می کنم بزرگ ترین کارگردان سینما در ‏بمتبممام تارتحیتحخ است،‏ در م<strong>و</strong>سیقی با ش<strong>و</strong>ستا ک<strong>و</strong><strong>و</strong>تحیتحچ ‏‐کسی<br />

٣٣<br />

Diego Rivera ٥٤


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

که بد<strong>و</strong>ن انقلاب ر<strong>و</strong>سیه هرگز یک نت م<strong>و</strong>سیقی را هم ‏بمنبممی ن<strong>و</strong>شت <strong>و</strong> کسی که ‏بجنبجخستبنیبنن ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی اش را در سال<br />

١٩٢٨ در سن ٢۶ سالگی ن<strong>و</strong>شت،‏ ا گر حافظه ام یاری کند.‏<br />

ن<strong>و</strong>یسندگان مبتکری <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د داشتند چ<strong>و</strong>ن آیزا ک بابل<br />

٥٥<br />

، ن<strong>و</strong>یسنده ی ‏بهیبهه<strong>و</strong>دی که ‏«س<strong>و</strong>اران سرخ»‏ را ن<strong>و</strong>شت،‏<br />

اثری عالىللىی درباره ی جنگ داخلی.‏ مایا ک<strong>و</strong>فسکی که پیش تر اشاره کردم،‏ <strong>و</strong> افراد دیگری که ب<strong>و</strong>لش<strong>و</strong>یک<br />

نب<strong>و</strong>دند اما در ‏[سایه ی]‏ انقلاب رشد کردند.‏<br />

اما این گل زیبا <strong>و</strong> خ<strong>و</strong>شب<strong>و</strong> زیر چکمه ی استالینیسم له شد.‏ مبریبرره<strong>و</strong>لد در ارد<strong>و</strong>گاه اسرا مرد،‏ بابل در ارد<strong>و</strong>گاه<br />

اسرا مرد،‏ مایا ک<strong>و</strong>فسکی خ<strong>و</strong>دکشی کرد،‏ ماندلشتام‎٥٦‎<br />

از جنایات استالینیسم در عرصه ی فرهنگ است.‏<br />

در ارد<strong>و</strong>گاه اسرا مرد،‏ <strong>و</strong> الىللىی آخر.‏ این ها تنها برخی<br />

هبرنبرر <strong>و</strong> س<strong>و</strong>سیالبریبرزم<br />

حال می بینیم که نسبتاً‏ ‏[صحبت هابمیبمم را]‏ زیاد ادامه داده ام <strong>و</strong> هن<strong>و</strong>ز به یک چهارم آبجنبجچه قصد داشتم هم<br />

نبرپبررداخته ام.‏ اما می خ<strong>و</strong>اهم با یک ایده درباره ی هبرنبرر ‏بجتبجحت حا کمیت س<strong>و</strong>سیالبریبرزم ‏[بجببجحث را]‏ به پایان ببرببررم.‏<br />

<strong>و</strong>ظیفه ی اصلی ما،‏ مبرببررم ترین <strong>و</strong>ظیفه ی ما سرنگ<strong>و</strong>بىنبىی سرمایه داری است،‏ چرا که ادامه ی سرمایه داری نه<br />

تنها حیات اقتصادی را ‏بهتبههدید می کند،‏ بلکه ‏بهتبههدیدی مرگبار برای چشم انداز آینده ی ‏بمتبممدن <strong>و</strong> فرهنگ انسابىنبىی<br />

نبریبرز هست.‏ چرا که علبریبررغم ‏بمتبممام پیشرفت های اعجاب آ<strong>و</strong>ر ‏بمتبممدن بشری ده هزارساله،‏ فرهنگ <strong>و</strong> ‏بمتبممدن بشری<br />

تنها <strong>و</strong>اقعاً‏ یک لایه ی نازک هستند.‏<br />

‏بمتبممدن در <strong>و</strong>اقع بسیار آسیب پذیر است <strong>و</strong> زیر این پ<strong>و</strong>سته ی نازک فرهنگ،‏ نبریبرر<strong>و</strong>های بربریت بد<strong>و</strong>ی ‏همھهممچنان<br />

<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد.‏ این را در آلمللممان هیتلر دیدید <strong>و</strong> باز هم اخبریبرراً‏ در بالکان دیده ابمیبمم.‏ آینده ی فرهنگ <strong>و</strong> ‏بمتبممدن<br />

بشری در معرض خطری جدی است،‏ مگر آنکه طبقه ی کارگر قدرت را در دستان خ<strong>و</strong>د بگبریبررد.‏ اما این<br />

مسئله ر<strong>و</strong>ی دیگری هم دارد.‏<br />

در شرایط مدرن،‏ با رشد عظیم نبریبرر<strong>و</strong>های م<strong>و</strong>لد،‏ علم <strong>و</strong> تکن<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>ژی،‏ یک انقلاب س<strong>و</strong>سیالیسبىتبىی به سرعت<br />

منجر به انقلاب فرهنگی می ش<strong>و</strong>د،‏ که مشابهببههش هرگز در تارتحیتحخ بشریت دیده نشده است.‏ یکی از<br />

بزرگ ترین جنایات سرمایه داری این است که نب<strong>و</strong>غ،‏ خلاقیت <strong>و</strong> پتانسیل مردم عادی را سرک<strong>و</strong>ب می کند.‏<br />

ا کبرثبرریت مردم هرگز این فرصت را نداشته اند که خ<strong>و</strong>د را آزادانه رشد دهند.‏ تر<strong>و</strong>تسکی گفته است:«چند<br />

ارسط<strong>و</strong> دارد خ<strong>و</strong>ک چرابىنبىی می کند؟»‏ <strong>و</strong> می افزاید:«<strong>و</strong> چند خ<strong>و</strong>ک چران بر مسند قدرت نشسته است؟»‏<br />

صدها سال هبرنبرر در ابجنبجحصار افرادی معد<strong>و</strong>د ب<strong>و</strong>ده است.‏ برای ا کبرثبرریت عمده،‏ ‏[هبرنبرر]‏ به عن<strong>و</strong>ان چبریبرزی مرم<strong>و</strong>ز،‏<br />

دش<strong>و</strong>ار <strong>و</strong> مطلقاً‏ غبریبرر قابل دسبرتبررسی نشان داده شده است.‏ هبرنبررمند به عن<strong>و</strong>ان م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>دی خاص نشان داده<br />

Isaac Babel ٥٥<br />

٣٤<br />

Osip Emilyevich Mandelshtam ٥٦


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

می ش<strong>و</strong>د که منحصراً‏ استعداد مادرزادی دارد <strong>و</strong> مانند بقیه ی ما نیست.‏ حال،‏ به هیچ <strong>و</strong>جه انکار ‏بمنبممی کنم<br />

که عنصری ژنتیک در ساختار ما است که پتانسیل مشخصی برای رشد به ما می دهد.‏ این هم مشخص<br />

است که هر کسی ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند مثلاً‏ م<strong>و</strong>تزارت ش<strong>و</strong>د.‏ اما این بیانات چبریبرزی را ت<strong>و</strong>جیه ‏بمنبممی کند.‏<br />

ساختار ژنتیکی م<strong>و</strong>تزارت این پتانسیل را به ا<strong>و</strong> داد که آهنگسازی بزرگ ش<strong>و</strong>د.‏ اما ‏مجممجحیطی که در آن رشد<br />

کرد نقشی تعیبنیبنن کننده در ‏بجتبجحقق این پتانسیل داشت.‏ پدرش آهنگسازی شناخته شده ب<strong>و</strong>د،‏ لئ<strong>و</strong>پ<strong>و</strong>لد<br />

م<strong>و</strong>تزارت که برای فرزندش آرز<strong>و</strong>های بسیاری داشت.‏ از سنبنیبنن بسیار کم پسرش را تش<strong>و</strong>یق می کرد که به<br />

م<strong>و</strong>سیقی علاقمند ش<strong>و</strong>د.‏ آن م<strong>و</strong>تزارت،‏ م<strong>و</strong>تزارت ک<strong>و</strong>دک پتانسیل آن را داشت که آهنگسازی بزرگ ش<strong>و</strong>د،‏ در<br />

این شکی نیست.‏ اما آیا کسی جداً‏ معتقد است که ا گر م<strong>و</strong>تزارت به جای آن که فرزند آهنگسازی م<strong>و</strong>فق<br />

مت<strong>و</strong>لد ش<strong>و</strong>د،‏ دهقابىنبىی هندی مت<strong>و</strong>لد می شد،‏ ‏سمسسممف<strong>و</strong>بىنبىی می ن<strong>و</strong>شت؟ البته که نه.‏<br />

یک شاعر انگلیسی قرن ٥٧١٠<br />

‏«بسیار گ<strong>و</strong>هر ناب <strong>و</strong> درخشان را<br />

غارهای تاریک اقیان<strong>و</strong>س پنهان کرده است<br />

بسیار گل در خفا شک<strong>و</strong>فا شده<br />

این ابیات را ن<strong>و</strong>شته است:‏<br />

<strong>و</strong> عطرش را در ه<strong>و</strong>ای انز<strong>و</strong>ا تلف کرده است.»‏<br />

این بیت ها چه خ<strong>و</strong>ب اتلاف استعداد انسابىنبىی را ‏بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری نشان می دهد!‏<br />

ا گر تعریفی اساسی از س<strong>و</strong>سیالبریبرزم می خ<strong>و</strong>اهید،‏ من به ‏سمشسمما می گ<strong>و</strong> ‏بمیبمم.‏ این است که ‏بمتبممام ت<strong>و</strong>ان بالق<strong>و</strong>ه ی ن<strong>و</strong>ع<br />

بشر را ‏مجممجحقق کنیم.‏ ا گر به تارتحیتحخ بشریت نگاه کنیم،‏ این م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع جلب ت<strong>و</strong>جه می کند که تعداد ن<strong>و</strong>ابغی<br />

چ<strong>و</strong>ن م<strong>و</strong>تزارت بسیار کم است.‏ از میان هزاران میلی<strong>و</strong>ن مرد <strong>و</strong> زن که در سیاره ی ما زندگی کرده اند،‏<br />

‏بمنبممی گ<strong>و</strong> ‏بمیبمم که ‏بمتبممام آبهنبهها باید مثل م<strong>و</strong>تزارت می شدند‐‏ این غلط است.‏ اما در میان این افراد بسیاری ن<strong>و</strong>ابغ<br />

بالق<strong>و</strong>ه در عرصه های ‏مجممجختلف <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارند،‏ در این ک<strong>و</strong>چک ترین شکی نیست.‏<br />

به سال های مدرسه تان فکر کنید.‏ چند نفر از ‏بجببجچه های مدرسه تان را می شناسید که در شرایط متفا<strong>و</strong>ت<br />

می ت<strong>و</strong>انستند دکبرتبرر،‏ ن<strong>و</strong>یسنده،‏ آهنگساز،‏ رقصنده،‏ ف<strong>و</strong>تبالیست،‏ م<strong>و</strong>سیقیدان ش<strong>و</strong>ند؟ <strong>و</strong> به کجا رسیدند؟ ما ‏همھهممه<br />

با این ر<strong>و</strong>یا آغاز می کنیم،‏ این ط<strong>و</strong>ر نیست؟ اما خیلی ز<strong>و</strong>د بر پایه ی سرمایه داری این ر<strong>و</strong>یا در مردم<br />

متلاشی می ش<strong>و</strong>د.‏ ‏بجتبجحقبریبرر می ش<strong>و</strong>ند،‏ تا حدی که برخی از آبهنبهها مثل حی<strong>و</strong>انات می ش<strong>و</strong>ند.‏ پتانسیل در<strong>و</strong>ن آبهنبهها در<br />

سن پایبنیبنن ناب<strong>و</strong>د می ش<strong>و</strong>د.‏ معنای در<strong>و</strong>بىنبىی س<strong>و</strong>سیالبریبرزم بازگرداندن این پتانسیل انسابىنبىی به شک<strong>و</strong>فابىیبىی است.‏<br />

رفقا،‏ معنای در<strong>و</strong>بىنبىی س<strong>و</strong>سیالبریبرزم این نیست که برای خرده نان ‏بجببججنگیم،‏ این چبریبرزی نیست که برایش <strong>مبارزه</strong><br />

می کنیم.‏ این تنها ‏بجنبجخستبنیبنن گام است،‏ البته گامی بسیار مهم.‏ ابجنبججیل می گ<strong>و</strong>ید:«انسان ‏بمنبممی بایست تنها با نان<br />

زندگی کند.»‏ <strong>و</strong> در <strong>و</strong>اقع انسان ها هرگز با نان تنها زندگی نکرده اند.‏ <strong>و</strong> در جامعه ی س<strong>و</strong>سیالیسبىتبىی،‏ مردان <strong>و</strong><br />

٣٥<br />

Thomas Gray ٥٧


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

زنان از کمب<strong>و</strong>د،‏ از فقر رها خ<strong>و</strong>اهند شد <strong>و</strong> زمان لازم را خ<strong>و</strong>اهند داشت تا خ<strong>و</strong>د را به عن<strong>و</strong>ان انسان های<br />

آزاد پر<strong>و</strong>رش دهند.‏ برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار،‏ آزاد خ<strong>و</strong>اهند ب<strong>و</strong>د تا شخصیت شان را پر<strong>و</strong>رش دهند،‏ خ<strong>و</strong>د را از نظر<br />

جسمی <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>ابىنبىی پر<strong>و</strong>رش دهند.‏<br />

فقط مقادیر عظیم ت<strong>و</strong>ان بالق<strong>و</strong>ه ی خلاقه ای را که آزاد می ش<strong>و</strong>د تص<strong>و</strong>ر کنید!‏ کاری می کند که دستا<strong>و</strong>ردهای<br />

رنسانس امری ناچبریبرز به نظر برسند.‏ هبرنبرر برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار در تارتحیتحخ د<strong>و</strong>باره ‏بجببجخشی از زندگی خ<strong>و</strong>اهد شد،‏ نه<br />

حبس شده در م<strong>و</strong>زه ها،‏ تر<strong>و</strong>تسکی می گ<strong>و</strong>ید م<strong>و</strong>زه،‏ ارد<strong>و</strong>گاه اسارت هبرنبرر است.‏ هبرنبرر باید از این زندان آزاد<br />

شده <strong>و</strong> به زندگی <strong>و</strong>صل ش<strong>و</strong>د.‏<br />

هبرنبرر <strong>و</strong> آینده<br />

در آغاز قرن ٢١ انسانیت با مسئله ای بسیار مهم ر<strong>و</strong>بر<strong>و</strong> است،‏ مسئله ی به اصطلاح جهابىنبىی شدن.‏ این امر<br />

به ‏همھهممان اندازه ی بعد اقتصادی،‏ بعدی فرهنگی دارد.‏ البته ما به عن<strong>و</strong>ان مارکسیست،‏ انبرتبررناسی<strong>و</strong>نالیست<br />

هستیم،‏ باید از هر گ<strong>و</strong>نه آثار تعصب ملی رها باشیم.‏ مارکس <strong>و</strong> انگلس هم در مانیفست ت<strong>و</strong>ضیح داده اند<br />

که رشد سرمایه داری گرایشی به س<strong>و</strong>ی اقتصاد جهابىنبىی ابجیبججاد می کند که از در<strong>و</strong>ن آن در ‏بهنبههایت فرهنگی<br />

جهابىنبىی برمی خبریبرزد.‏<br />

این تا حدی یک <strong>و</strong>اقعیت است.‏ در ط<strong>و</strong>ل ٢٠ یا ٣٠ سال دگرگ<strong>و</strong>بىنبىی عظیمی در مقیاس جهابىنبىی رخ داده<br />

است.‏ عملاً‏ ا کن<strong>و</strong>ن به هر کجا که بر<strong>و</strong>ید،‏ خص<strong>و</strong>صاً‏ در کش<strong>و</strong>رهای ت<strong>و</strong>سعه یافته،‏ <strong>و</strong> ‏همھهممچنبنیبنن به ط<strong>و</strong>ر فزاینده ای<br />

در کش<strong>و</strong>رهای ت<strong>و</strong>سعه نیافته ج<strong>و</strong>انان لباس های یکسابىنبىی می پ<strong>و</strong>شند،‏ به م<strong>و</strong>سیقی یکسابىنبىی گ<strong>و</strong>ش می کنند،‏ <strong>و</strong><br />

گرایشی عم<strong>و</strong>می به س<strong>و</strong>ی ن<strong>و</strong>عی استانداردسازی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد.‏ این خ<strong>و</strong>ب است یا بد؟ باید مراقب باشیم که<br />

در م<strong>و</strong>قعیت ملی گرایانه <strong>و</strong> ‏بىببىی تفا<strong>و</strong>ت به فرهنگ های دیگر قرار نگبریبرر ‏بمیبمم.‏ چرا که پا کسازی عرصه،‏ پا کسازی<br />

زباله های انب<strong>و</strong>ه ‏بهنبههایتاً‏ باید منجر به فرهنگ انسابىنبىی جهابىنبىی ‏بجتبجحت حا کمیت س<strong>و</strong>سیالبریبرزم ش<strong>و</strong>د.‏ هرچند،‏ ‏بجتبجحت<br />

سلطه ی نظام سرمایه داری،‏ آبجنبجچه که این ‏«فرهنگ»‏ جهابىنبىی از آن متشکل است،‏ سلطه ی فرهنگی زمجممجخت بر<br />

ر<strong>و</strong>ی سیاره ت<strong>و</strong>سط امبرپبرریالیسم قدربمتبممند <strong>و</strong>احدی است که ‏بمتبممام فرهنگ های دیگر را برای مصلحت س<strong>و</strong>د از<br />

ببنیبنن می برد.‏ <strong>و</strong> این ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند خ<strong>و</strong>ب باشد.‏<br />

ضمناً،‏ کسی به کلمات ‏«م<strong>و</strong>سیقی کارگری»‏ یا ‏«هبرنبرر کارگری»‏ اشاره کرد.‏ در <strong>و</strong>اقع چنبنیبنن چبریبرزی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د ندارد.‏<br />

مارکس مدت ها پیش ت<strong>و</strong>ضیح داد که اندیشه های مقدم در هر د<strong>و</strong>ران اندیشه های طبقه ی حا کم هستند.‏<br />

<strong>و</strong> تر<strong>و</strong>تسکی ت<strong>و</strong>ضیح داده است که پر<strong>و</strong>لتاریا به خاطر شرایط زندگی اش ‏بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری<br />

‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند پیش از انقلاب فرهنگ خ<strong>و</strong>د را خلق کند.‏ از س<strong>و</strong>ی دیگر،‏ پس از انقلاب س<strong>و</strong>سیالیسبىتبىی فرهنگ<br />

کارگری <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د ‏بجنبجخ<strong>و</strong>اهد داشت،‏ بلکه فرهنگی س<strong>و</strong>سیالیسبىتبىی <strong>و</strong> حقیقتاً‏ انسابىنبىی خ<strong>و</strong>اهد ب<strong>و</strong>د.‏<br />

٣٦


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

رفقا ما باید چشمان مان را بالاتر ببرببرر ‏بمیبمم <strong>و</strong> افق هابمیبممان را کمی بازتر کنیم.‏ ما باید مت<strong>و</strong>جه باشیم که از میان<br />

این آشفتگی کن<strong>و</strong>بىنبىی،‏ ‏بجببجحران کن<strong>و</strong>بىنبىی،‏ ‏بجتبجحلیل رفبنتبنن کن<strong>و</strong>بىنبىی سیاره ، ‏بمتبممدن جدیدی در حال آماده شدن است.‏ در<br />

ط<strong>و</strong>ل تارتحیتحخ،‏ هنگامی که یک نظام اقتصادی <strong>و</strong> اجتماعی <strong>و</strong>ارد ‏بجببجحران می ش<strong>و</strong>د،‏ این <strong>و</strong>اقعیت خ<strong>و</strong>د را به<br />

اشکال گ<strong>و</strong>نا گ<strong>و</strong>بىنبىی نشان می دهد:‏ به شکل ‏بجببجحران خان<strong>و</strong>اده،‏ ‏بجببجحران اخلاقیات،‏ ‏بجببجحران مذهب،‏ ‏بجببجحران فرهنگ.‏<br />

<strong>و</strong> ‏بمتبممام این عناصر هم ا کن<strong>و</strong>ن ‏بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارند.‏<br />

این یک بیماری عم<strong>و</strong>می،‏ ن<strong>و</strong>عی اف<strong>و</strong>ل <strong>و</strong> فساد است که هبرنبرر را هم ‏بجتبجحت تاثبریبرر قرار می دهد.‏ فقط به هبرنبرری که<br />

ا کن<strong>و</strong>ن ت<strong>و</strong>لید می کنند نگاه کنید.‏ من فکر می کنم که ذهن بازی دارم،‏ طرفدار ‏بجتبججربه ی هبرنبرری هستم،‏ به<br />

ایده های جدید علاقمندم،‏ اما <strong>و</strong>قبىتبىی ‏بمنبممایشگاهی هبرنبرری در لندن افتتاح می ش<strong>و</strong>د که گ<strong>و</strong>سفندی را نشان<br />

می دهد،‏ گ<strong>و</strong>سفند مرده ای در فرمالدئید،‏ <strong>و</strong> به عن<strong>و</strong>ان هبرنبرر ارائه می ش<strong>و</strong>د،‏ آنگاه حبریبررت می کنم.‏<br />

من فکر می کنم این یکی از نشانه های فساد است <strong>و</strong> مردم پ<strong>و</strong>ل زیادی را بابت آن خرج می کنند.‏<br />

انگلیسی ها ضرب المللممثلی قدبمیبممی دارند که می گ<strong>و</strong>ید:«جابىیبىی که چرک باشد مس هم هست.»‏ ‏[م:‏ جابىیبىی که کار<br />

کثیف برای ابجنبججام دادن باشد،‏ پ<strong>و</strong>ل هم هست.]‏ در دنیای هبرنبرری سرمایه داری فاسد که در آن فض<strong>و</strong>لات<br />

هست،‏ پ<strong>و</strong>ل هم هست.‏ ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>اها مثل ‏همھهممیشه از هر چبریبرزی پ<strong>و</strong>ل درمی آ<strong>و</strong>رند!‏<br />

ا گر هبرنبرر ‏بمنبممایانگر ن<strong>و</strong>عی آینه باشد ‏‐که هست <strong>و</strong> جامعه بازتاب خ<strong>و</strong>د را می ت<strong>و</strong>اند در آن ببیند‐‏ پس این<br />

بازتاب بسیار <strong>و</strong>فادارانه ای از جامعه ی ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ای قرن ٢١ است.‏ این ‏بمنبمماینده ی ‏بجببجحران فرهنگ <strong>و</strong> تبرنبرزل ‏بهنبههابىیبىی<br />

آن است.‏ اما حبىتبىی ‏همھهممبنیبنن هبرنبرر هم به ‏بجنبجح<strong>و</strong>ی چبریبرزی به ما می گ<strong>و</strong>ید،‏ می گ<strong>و</strong>ید که فرهنگ ‏بجتبجحت سلطه ی نظام<br />

سرمایه داری دیگر ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند رشد کند.‏ این پیام <strong>و</strong> به دنبال آن <strong>و</strong>ظیفه ای که ا کن<strong>و</strong>ن به عهده ی پر<strong>و</strong>لتاریا<br />

گذاشته می ش<strong>و</strong>د بسیار جدی است،‏ ‏همھهممانند <strong>و</strong>ظیفه ی ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی در قر<strong>و</strong>ن ١٧ <strong>و</strong> ١٨، شامل پا کسازی ‏بمتبممام<br />

زباله های بر سر راه <strong>و</strong> آماده کردن راه برای نظام اجتماعی جدید است.‏<br />

این تنها یک مسئله ی اقتصادی نیست،‏ تا کید می کنم،‏ بلکه چ<strong>و</strong>ن سرمایه داران ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>انند از پتانسیل<br />

عظیمی که برای رشد صنایع،‏ کشا<strong>و</strong>رزی،‏ علم <strong>و</strong> تکن<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>ژی <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد استفاده کنند،‏ این <strong>و</strong>ظیفه ی طبقه ی<br />

کارگر است که کنبرتبررل جامعه را به دست بگبریبررد.‏ ‏همھهممبنیبنن که طبقه ی کارگر قدرت را در دستانش بگبریبررد،‏<br />

پتانسیلی نامجممجحد<strong>و</strong>د برای رشد انسان بر مبنای اقتصاد برنامه ریزی شده ی س<strong>و</strong>سیالیسبىتبىی پیش ر<strong>و</strong> ‏بمیبممان پدیدار<br />

می ش<strong>و</strong>د.‏<br />

این چبریبرزی است که برایش می جنگیم.‏ می جنگیم،‏ نه فقط برای رهابىیبىی اقتصادی پر<strong>و</strong>لتاریا،‏ بلکه برای<br />

ر<strong>و</strong>ح ن<strong>و</strong>ع بشر می جنگیم.‏ برای جامعه ای می جنگیم که در آن ت<strong>و</strong>ان بالق<strong>و</strong>ه ی ‏همھهممگان بت<strong>و</strong>اند به ط<strong>و</strong>ر کامل<br />

به فعل برسد.‏ <strong>و</strong> آزاد از <strong>و</strong>ابستگی ‏بجتبجحقبریبررآمبریبرز به بردگی سرمایه داری،‏ بالاخره می ت<strong>و</strong>انیم خ<strong>و</strong>د را در حد<br />

قامت حقیقی انسابىنبىی مان ارتقاء ‏بجببجخشیم <strong>و</strong> به س<strong>و</strong>ی ستارگان دست یاز ‏بمیبمم.‏<br />

٣٧


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

در یک جامعه ی س<strong>و</strong>سیالیسبىتبىی مردم شهرهای زیبا می سازند،‏ با ‏بجتبجخریب هی<strong>و</strong>لاهای زشت،‏ آل<strong>و</strong>ده <strong>و</strong> شل<strong>و</strong>غی<br />

که شهرهابمیبممان به آن تبدیل شده اند،‏ آن را از ن<strong>و</strong> می سازند.‏ مردم می ت<strong>و</strong>انند <strong>و</strong> باید حق آن را داشته باشند<br />

که در خانه های زیبا زندگی کنند،‏ <strong>و</strong> شرایط انسابىنبىی حقیقی ابجیبججاد ش<strong>و</strong>د که در آن زندگی کنند.‏ زندگی<br />

ر<strong>و</strong>زمره در خانه،‏ ‏مجممجحل کار،‏ <strong>و</strong> حبىتبىی در خیابان ها زیبا خ<strong>و</strong>اهد شد.‏ معماری دیگر سیندرلای هبرنبررها ‏بجنبجخ<strong>و</strong>اهد<br />

ب<strong>و</strong>د ‏[م:‏ مغف<strong>و</strong>ل ‏بجنبجخ<strong>و</strong>اهد ماند]،‏ بلکه به شدت م<strong>و</strong>رد ‏بجببجحث قرار خ<strong>و</strong>اهد گرفت.‏ اعتبار <strong>و</strong> جایگاه مهمی را باز<br />

خ<strong>و</strong>اهد یافت که در ی<strong>و</strong>نان باستان از آن ‏بهببههره می برد.‏<br />

هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ <strong>و</strong> علم بیش از پیش شک<strong>و</strong>فا خ<strong>و</strong>اهد شد <strong>و</strong> مهم تر از ‏همھهممه،‏ <strong>و</strong>الاترین هبرنبرر،‏ مهم ترین هبرنبرر،‏ هبرنبرر<br />

خ<strong>و</strong>د زندگی.‏ زیبا کردن زندگی بزرگ ترینِ‏ اهداف است،‏ چرا که تنها یک زندگی دار ‏بمیبمم.‏ ما به عن<strong>و</strong>ان<br />

ماتریالیست های دیالکتیک زندگی پس از مرگ را ‏بمنبممی پذیر ‏بمیبمم.‏ این به ما بستگی دارد که اطمینان حاصل<br />

کنیم که نه تنها زندگی مردم دیگر ‏بهتبههی <strong>و</strong> ‏بىببىی معنا نیست،‏ بلکه ‏همھهممه قادرند ‏بهنبههایت ‏بهببههره را از زندگی ببرببررند <strong>و</strong><br />

هنگامی که زمانش فرا برسد،‏ بد<strong>و</strong>ن حسرت از آن جدا ش<strong>و</strong>ند.‏<br />

این به ق<strong>و</strong>ل انگلس ‏«پرش بشریت از قلمر<strong>و</strong> ضر<strong>و</strong>رت به قلمر<strong>و</strong> آزادی»‏ خ<strong>و</strong>اهد ب<strong>و</strong>د.‏ این هدفىففىی است که<br />

برایش می جنگیم،‏ تنها هدفىففىی که ارزش جنگیدن دارد.‏ الهللهھام گرفته <strong>و</strong> مسلح به این اندیشه ها،‏ ما پبریبرر<strong>و</strong>ز<br />

خ<strong>و</strong>اهیم شد.‏<br />

بارسل<strong>و</strong>ن،‏ ج<strong>و</strong>لای ٢٠٠١<br />

‏بىپبىی ن<strong>و</strong>شت:‏<br />

گفته های ف<strong>و</strong>ق تنها طرحی ساده از م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>عی بزرگ <strong>و</strong> پیچیده است.‏ برای اینکه حق مطلب ادا ش<strong>و</strong>د،‏ یک<br />

ر<strong>و</strong>ز کامل <strong>و</strong>قت لازم دارم تا شر<strong>و</strong>ع کنم <strong>و</strong> یک هفته زمان نیاز دار ‏بمیبمم که ‏بجببجحث کنیم.‏ اما کاملاً‏ ‏ممممممکن<br />

است که در پایان کتابىببىی درباره ی این م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع ابجیبججاد کنیم که آن گ<strong>و</strong>نه که شایسته است عمل کند.‏<br />

ارنست فیشر‎٥٨‎<br />

مارکسیست اتریشی این س<strong>و</strong>ال را مطرح کرد که هبرنبرر چه معنابىیبىی دارد.‏ هبرنبرر چیست؟ <strong>و</strong><br />

اظهار داشت که انسانیت در هبرنبرر در ‏بىپبىی یک زندگی ‏بمتبممام می ک<strong>و</strong>شد.‏ این چه معنابىیبىی دارد؟ در جامعه ی<br />

طبقابىتبىی زنان <strong>و</strong> مردان ‏بمتبممام نیستیم.‏ در ‏بهببههبرتبررین م<strong>و</strong>ارد تنها انسان های نیمه ‏‐بجتبجحقق یافته هستیم.‏ <strong>و</strong> با اینکه<br />

مردم <strong>و</strong>اقعاً‏ این را درک ‏بمنبممی کنند،‏ اغلب مردم احساس می کنند که در زندگی ت<strong>و</strong>انابىیبىی هایشان را به ط<strong>و</strong>ر<br />

کامل به فعل نرسانده اند.‏ آبهنبهها ‏بمنبممی فهمند چرا،‏ اما احساس می کنند که چبریبرزی در زندگی شان کم است،‏ یا<br />

‏بهببههبرتبرر بگ<strong>و</strong> ‏بمیبمم انگار ‏«چبریبرزی گم کرده ام».‏<br />

٣٨<br />

Ernst Fischer ٥٨


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

برای ا کبرثبرریت مردم مسئله ی بزرگ این نیست که ‏«آیا پس از مرگ زندگی هست؟»‏ مسئله این است که<br />

‏«آیا پیش از مرگ زندگی هست؟»‏ این فکری است که مردم را شکنجه می دهد.‏ <strong>و</strong>قبىتبىی مردم درنگ<br />

می کنند تا به زندگی شان بیندیشند،‏ از خ<strong>و</strong>د می پرسند:«آیا ‏همھهممه اش ‏همھهممبنیبنن است؟ آیا این ‏بمتبممام زندگی<br />

است؟»‏ علبىتبىی که منتظر زندگی پس از مرگ هستند این است که <strong>و</strong>اقعاً‏ زندگی نکرده اند.‏ این جابىیبىی است<br />

که هبرنبرر <strong>و</strong>ارد می ش<strong>و</strong>د.‏ به مردم اجازه می دهد ر<strong>و</strong>یاپردازی کنند،‏ افقی بازتر به آبهنبهها ارائه می کند.‏ ر<strong>و</strong>یا<br />

می پردازند که ا<strong>و</strong>ضاع می ت<strong>و</strong>اند ‏بهببههبرتبرر باشد،‏ زندگی می ت<strong>و</strong>اند ‏بهببههبرتبرر باشد.‏<br />

زنان <strong>و</strong> مردان که هیچ عشقی در زندگی شان ندارند به سینما می ر<strong>و</strong>ند <strong>و</strong> این داستان های اجمحجممقانه را ‏بمتبمماشا<br />

می کنند،‏ چرا که به دنبال عشق،‏ احساس <strong>و</strong> ش<strong>و</strong>ر انسابىنبىی حقیقی هستند.‏ آبهنبهها به رنگ ها جذب می ش<strong>و</strong>ند<br />

چ<strong>و</strong>ن زندگی شان ‏بىببىی رنگ است.‏ حبىتبىی به افی<strong>و</strong>ن مذهب جذب می ش<strong>و</strong>ند چ<strong>و</strong>ن در دنیابىیبىی ‏بىببىی ر<strong>و</strong>ح زندگی<br />

می کنند.‏ درباره ی ت<strong>و</strong>ده ها حرف می زبمنبمم،‏ تنها از ر<strong>و</strong>شنفکران ‏بمنبممی گ<strong>و</strong> ‏بمیبمم.‏ بسیاری از مردم به سینما می ر<strong>و</strong>ند،‏<br />

بسیاری از مردم این برنامه های مهیب تل<strong>و</strong>یزی<strong>و</strong>ن را ‏بمتبمماشا می کنند که در انگلستان با نام اپرای صاب<strong>و</strong>بىنبىی<br />

opera) (soap می شناسند.‏ این ها جایگزین های بسیار بدی برای زندگی <strong>و</strong>اقعی هستند،‏ که میلی<strong>و</strong>ن ها<br />

نفر آن را ‏بمتبمماشا می کنند چ<strong>و</strong>ن برای خ<strong>و</strong>د زندگی ای ندارند.‏<br />

در سینما،‏ یا در مقابل صفحه ی تل<strong>و</strong>یزی<strong>و</strong>ن حد<strong>و</strong>د یک ساعت ا کشن را می بینند،‏ هیجان را می بینند،‏ که به<br />

آبهنبهها کمی آسایش از کسالت ملال آ<strong>و</strong>ر صرف خا کسبرتبرری حیات شان ‏بجتبجحت سلطه ی نظام سرمایه داری<br />

می دهد.‏ این اهمھهممیت هبرنبرر است:‏ ر<strong>و</strong>یابىیبىی است که هر چند مبهم،‏ می گ<strong>و</strong>ید بشر <strong>و</strong>اقعاً‏ می ت<strong>و</strong>اند زندگی داشته<br />

باشد <strong>و</strong> اظهار می دارد که در در<strong>و</strong>ن قلب شان،‏ زنان <strong>و</strong> مردان در طلب ن<strong>و</strong>ع دیگری از زندگی هستند،‏<br />

چبریبرزی ‏بهببههبرتبرر از آبجنبجچه که دارند.‏<br />

بنابراین به ‏بجنبجح<strong>و</strong>ی ‏بمتبممام هبرنبررها بالق<strong>و</strong>ه اصل انقلاب را در خ<strong>و</strong>د دارند چرا که ‏بمنبممایانگر نارضایبىتبىی از آبجنبجچه <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د<br />

دارد است.‏ البته که ‏مجممجحد<strong>و</strong>دیت های هبرنبرر را درک می کنیم،‏ درک می کنیم که برای ما ‏مجممجحد<strong>و</strong>ده ی ضر<strong>و</strong>ری<br />

<strong>مبارزه</strong> نیست.‏ تنها یک ‏مجممجحد<strong>و</strong>ده ی دیگر است که باید تفسبریبرر کرده <strong>و</strong> تلاش برای مداخله در آن کنیم،‏<br />

تلاش کنیم که ن<strong>و</strong>عی ارتباط <strong>و</strong> دیال<strong>و</strong>گ با ‏بهببههبرتبررین هبرنبررمندان ابجیبججاد کنیم.‏<br />

تضادهابىیبىی که از طریق هبرنبرر مطرح می ش<strong>و</strong>ند ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>انند از طریق هبرنبرر حل ش<strong>و</strong>ند،‏ چرا که این ها تضادهای<br />

جامعه هستند که در هبرنبرر بازتاب یافته اند،‏ اما تنها می ت<strong>و</strong>انند از طریق <strong>مبارزه</strong> ی انقلابىببىی در جامعه حل<br />

ش<strong>و</strong>ند.‏ بنابراین،‏ جستج<strong>و</strong>ی مدا<strong>و</strong>م آزادی <strong>و</strong> حقیقت در هبرنبرر ‏بهنبههایتاً‏ می بایست به س<strong>و</strong>ی راه انقلاب اجتماعی <strong>و</strong><br />

اندیشه ها <strong>و</strong> برنامه ی مارکسیسم منتهی ش<strong>و</strong>د.‏<br />

٣٩


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

‏بهتبههران<br />

اسفند ماه<br />

١٣٩۶<br />

٤٠


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

•<br />

•<br />

•<br />

شبریبررین مبریبررزانژاد حق<strong>و</strong>ق دان،‏ مبرتبررجم،‏ پژ<strong>و</strong>هشگر <strong>و</strong> عض<strong>و</strong><br />

ثابت هیئت اجرابىیبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت می باشد.‏<br />

آثاری که تا کن<strong>و</strong>ن ت<strong>و</strong>سط <strong>و</strong>ی به فارسی ترجمججممه شده است<br />

عبارتند از:‏<br />

• ٣ ‏بمنبممایشنامه ‏(اما،‏ مارکس در س<strong>و</strong>ه<strong>و</strong>،‏ دخبرتبرر <strong>و</strong>ن<strong>و</strong>س)‏ اثر<br />

ها<strong>و</strong>ارد زین<br />

‏•اندیشه های کارل مارکس اثر الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

• ‏بمنبممایشنامه یک خاطره،‏ یک م<strong>و</strong>ن<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>گ،‏ یک فریاد <strong>و</strong> یک<br />

نیایش گردآ<strong>و</strong>ری ای<strong>و</strong> انسلر <strong>و</strong> مالىللىی د<strong>و</strong>یل<br />

‏•بمنبممایشنامه من م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>دی احساسابىتبىی هسم اثر ای<strong>و</strong> انسلر<br />

• شازده ک<strong>و</strong>چ<strong>و</strong>ل<strong>و</strong> اثر آنت<strong>و</strong>ان د<strong>و</strong>سنت ا گز<strong>و</strong>پری<br />

• ارج ‏بهنبههادن به مقا<strong>و</strong>مت ‐ چگ<strong>و</strong>نه زنان در ر<strong>و</strong>ابط خص<strong>و</strong>صی<br />

در برابر آزار مقا<strong>و</strong>ت می کنند ، ‏بهتبههیه شده ت<strong>و</strong>سط سرپناه<br />

اضطراری زنان کلگری ) کانادا)‏<br />

درباره د<strong>و</strong> برداشت ر<strong>و</strong>انکا<strong>و</strong>انه از شازده ک<strong>و</strong>چ<strong>و</strong>ل<strong>و</strong> اثر آنت<strong>و</strong>ان د<strong>و</strong>سنت ا گز<strong>و</strong>پری به قلم کریستبنیبنن<br />

د<strong>و</strong>لار<strong>و</strong>ش ک<strong>و</strong>داما<br />

باز هم مبنتبنن <strong>و</strong> بسبرتبرر آن ‐ اجرای ‏بمنبممایش ‏«مهاجران»‏ اسلا<strong>و</strong>مبریبرر مر<strong>و</strong>ژک در است<strong>و</strong>دی<strong>و</strong> ‐ تئاتر ‏«چلا<strong>و</strong>ک»‏<br />

مسک<strong>و</strong> به قلم س<strong>و</strong>زان ک<strong>و</strong>ستانز<strong>و</strong><br />

ترجمججممه پنجاه <strong>و</strong> د<strong>و</strong> مقاله ‏بجتبجخصصی تئاتر برای نشریه ‏«صحنه معاصر»‏ گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت<br />

‏همھهممچنبنیبنن ‏مجممججم<strong>و</strong>عه مقالات ‏«تئاتر در ساختار نظام سرمایه داری»‏ را به رشته ‏بجتبجحریر درآ<strong>و</strong>رده است.‏<br />

<strong>و</strong>ی برنده رتبه ا<strong>و</strong>ل ترجمججممه در مسابقه مطب<strong>و</strong>عابىتبىی ابجنبججمن منتقدان،‏ ن<strong>و</strong>یسندگان <strong>و</strong> پژ<strong>و</strong>هشگران خانه تئاتر ایران در<br />

سال ١٣٩۶ گردیده است.‏<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

از سال ١٣٩٢ بعن<strong>و</strong>ان دستیار کارگردان در چهارده اجرای صحنه ای رپرت<strong>و</strong>ار گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت ‏همھهممکاری داشته<br />

است که عبارتند از:‏<br />

مهاجران اثر اسلا<strong>و</strong>یر مر<strong>و</strong>ژک<br />

‏بمنبممایش ‏همھهمملت در ر<strong>و</strong>ستای مرد<strong>و</strong>ش سفلی اثر ای<strong>و</strong><strong>و</strong> برشان<br />

مارکس در س<strong>و</strong>ه<strong>و</strong> اثر ها<strong>و</strong>ارد زین<br />

یک خاطره،‏ یک م<strong>و</strong>ن<strong>و</strong>ل<strong>و</strong>گ،‏ یک فریاد <strong>و</strong> یک نیایش گردآ<strong>و</strong>ری ای<strong>و</strong> انسلر <strong>و</strong> مالىللىی د<strong>و</strong>یل<br />

شازده ک<strong>و</strong>چ<strong>و</strong>ل<strong>و</strong> اثر آنت<strong>و</strong>ان د<strong>و</strong>سنت ا گز<strong>و</strong>پری<br />

ماهی سیاه ک<strong>و</strong>چ<strong>و</strong>ل<strong>و</strong> اثر صمد ‏بهببههرنگی<br />

مبرتبررسک ‏(چهار صند<strong>و</strong>ق)‏ اثر ‏بهببههرام بیضابىیبىی<br />

نردبان ‏(زا<strong>و</strong>یه)‏ اثر غلامجممجحسبنیبنن ساعدی<br />

من م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>دی احساسابىتبىی هستم اثر ای<strong>و</strong> انسلر<br />

٤١


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

٤٢


هبرنبرر <strong>و</strong> <strong>مبارزه</strong> طبقابىتبىی گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

دیگر انتشارات گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت<br />

www.exittheatre.ir<br />

٤٣

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!