09.04.2018 Views

هنر و سرمایه‌داری

به قلم: الن وودز ترجمه گروه تئاتر اگزیت - شیرین میرزانژاد

به قلم: الن وودز
ترجمه گروه تئاتر اگزیت - شیرین میرزانژاد

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

هبرنبرر <strong>و</strong> سرمایه داری<br />

به قلم:‏ الن <strong>و</strong><strong>و</strong>دز<br />

ترجمججممه گر<strong>و</strong>ه تئاتر ا گزیت ‐ شبریبررین مبریبررزانژاد<br />

از س<strong>و</strong>ی ‏مجممججله ی ایرابىنبىی ‏«صحنه معاصر»‏ از من درخ<strong>و</strong>است شده<br />

است که مقاله ای برای <strong>و</strong>یژه نامه ی ‏«هبرنبرر <strong>و</strong> سرمایه « بن<strong>و</strong>یسم.‏ من<br />

اخبریبرراً‏ با این نشریه که نشریه ای تئ<strong>و</strong>ریک درباره ی هبرنبرر <strong>و</strong> به ط<strong>و</strong>ر<br />

مشخص هبرنبرر صحنه ای است آشنا شده ام.‏ فکر می کنم علاقه ی<br />

ر<strong>و</strong>زافز<strong>و</strong>ن به اندیشه های مارکسیسبىتبىی در میان ج<strong>و</strong>انان،‏ هبرنبررمندان<br />

<strong>و</strong> ر<strong>و</strong>شنفکران در ایران،‏ پیشرفبىتبىی بسیار چشمگبریبرر است <strong>و</strong><br />

خ<strong>و</strong>شحالمللمم که می ت<strong>و</strong>ابمنبمم در این مبحث مهم سهیم باشم.‏<br />

!1


!<br />

یک بار تاجری به شاعر انگلیسی رابرت گری<strong>و</strong>ز‎١‎ گفت:«در شاعری پ<strong>و</strong>لىللىی نیست»‏ <strong>و</strong> ا<strong>و</strong> در ج<strong>و</strong>اب<br />

گفته ب<strong>و</strong>د:«نه،‏ اما در پ<strong>و</strong>ل هم شاعری نیست.»‏ قضا<strong>و</strong>ت قاطعانه ی من این است که سرمایه داری،‏<br />

خص<strong>و</strong>صاً‏ در د<strong>و</strong>ران ز<strong>و</strong>ال کهنسالىللىی اش عمیقاً‏ نسبت به هبرنبرر دسمشسممنانه است.‏ سرمایه دارها هبرنبرر را ط<strong>و</strong>ری<br />

می بینند که هر چبریبرز دیگری را می بینند:‏ یک کالا.‏ آبهنبهها قیمت یک اثر هبرنبرری را می دانند،‏ اما نه ارزش<br />

آن را.‏ برای آبهنبهها هبرنبرر <strong>و</strong> هبرنبررمندان مانند هر کالای دیگری قابل خرید <strong>و</strong> فر<strong>و</strong>ش هستند.‏<br />

هنگامی که هبرنبررمند بزرگ هلندی <strong>و</strong>رمبریبرر درگذشت،‏ ‏همھهممسرش ‏مجممججب<strong>و</strong>ر شد چند نقاشی به جا مانده از ا<strong>و</strong><br />

را به نان<strong>و</strong>ا بفر<strong>و</strong>شد تا از پس هزینه ها برآید.‏ به ‏همھهممبنیبنن ترتیب،‏ <strong>و</strong>ن گ<strong>و</strong>گ در ‏بمتبممام ط<strong>و</strong>ل عمرش تنها یک<br />

نقاشی فر<strong>و</strong>خت.‏ حال نقاشی های عالىللىی ‏(<strong>و</strong> حبىتبىی نقاشی های نه چندان عالىللىی)‏ به قیمت های هنگفت در<br />

حراجی های لندن <strong>و</strong> نی<strong>و</strong>ی<strong>و</strong>رک فر<strong>و</strong>خته می ش<strong>و</strong>ند.‏ هبرنبرر در دنیای مدرن صرفاً‏ م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع دلالىللىی است:‏<br />

عرصه ی سرمایه گذاری بسیار س<strong>و</strong>دآ<strong>و</strong>ر <strong>و</strong> امن.‏<br />

منجی جهان اثر لئ<strong>و</strong>نارد<strong>و</strong> دا<strong>و</strong>ینچی ۴۵٠ میلی<strong>و</strong>ن دلار در نی<strong>و</strong>ی<strong>و</strong>رک خریده شد<br />

در گذشته برخی افراد ثر<strong>و</strong>بمتبممند مانند خان<strong>و</strong>اده ی مدبجیبجچی در فل<strong>و</strong>رانس حامیان سخا<strong>و</strong>بمتبممند هبرنبرر ب<strong>و</strong>دند.‏<br />

درست است،‏ آبهنبهها آنقدر پ<strong>و</strong>ل داشتند که ‏بمنبممی دانستند با آن چه کنند،‏ اما برخی از آبهنبهها دست کم<br />

علاقه ای به هبرنبرر داشتند <strong>و</strong> نسبت به آثاری که سفارش می دادند درک <strong>و</strong> قدردابىنبىی نشان می دادند.‏<br />

اما امر<strong>و</strong>ز،‏ شخصیت های گمنام که تلفبىنبىی در مزایده شرکت کرده <strong>و</strong> میلی<strong>و</strong>ن ها دلار برای نقاشی<br />

پیکاس<strong>و</strong> پیشنهاد می کنند،‏ آن را از ر<strong>و</strong>ی عشق به هبرنبرر ابجنبججام ‏بمنبممی دهند.‏<br />

اغلب نقاشی هابىیبىی که به این ترتیب به دست آمده اند،‏ هرگز ت<strong>و</strong>سط عم<strong>و</strong>م <strong>و</strong> شاید حبىتبىی خ<strong>و</strong>د خریدار<br />

دیده ‏بمنبممی ش<strong>و</strong>ند.‏ آبهنبهها در گا<strong>و</strong>صند<strong>و</strong>ق بانکی س<strong>و</strong>ییسی دفن می ش<strong>و</strong>ند؛ به ‏همھهممان اندازه ی آثار باستابىنبىی<br />

!2<br />

Robert Graves ١


شگفت انگبریبرز هبرنبرری که از س<strong>و</strong>ی <strong>و</strong>حشیان داعشی در عراق <strong>و</strong> س<strong>و</strong>ریه منفجر شده <strong>و</strong> یا با خا ک<br />

یکسان شده است،‏ برای انسانیت از دست می ر<strong>و</strong>ند.‏ شاید بت<strong>و</strong>انیم بیافزاییم که ‏بمتبممام این آثار از<br />

نظر فبریبرزیکی ناب<strong>و</strong>د نشده اند.‏ بسیاری از آبهنبهها با دقت برداشته شده <strong>و</strong> به خارج از کش<strong>و</strong>ر قاچاق<br />

شده اند <strong>و</strong> در خفا به ‏«هبرنبررد<strong>و</strong>ستان»‏ ثر<strong>و</strong>بمتبممند آمریکابىیبىی که این آثار را ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن بیچارگابىنبىی که در<br />

زندان های زیرزمیبىنبىی داعش هستند،‏ به اسارت می گبریبررند،‏ فر<strong>و</strong>خته شده اند.‏ <strong>و</strong>حشیان <strong>و</strong> ناب<strong>و</strong>دگران<br />

<strong>و</strong>اقعی هبرنبرر در نی<strong>و</strong>ی<strong>و</strong>رک <strong>و</strong> لندن یافت می ش<strong>و</strong>ند.‏<br />

ادبیات <strong>و</strong> انقلاب<br />

از نظر تاربجیبجخی ادبیات <strong>و</strong> شعر اغلب ‏مجممجحملی برای پیشرفته ترین <strong>و</strong> انقلابىببىی ترین اندیشه ها ب<strong>و</strong>ده اند.‏<br />

مارکس پرسی شلی‎١‎ شاعر بزرگ انقلابىببىی انگلیسی را که به طرز دلحللحخراشی در ج<strong>و</strong>ابىنبىی درگذشت<br />

بسیار ‏بجتبجحسبنیبنن می کرد.‏ در میان آثارش شاهکارهابىیبىی انقلابىببىی ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن ش<strong>و</strong>رش اسلام <strong>و</strong> بالمللمماسکه ی<br />

آنارشی را می یابیم.‏ اثر د<strong>و</strong>م تقبیح خشمنا ک قتل عام مردان،‏ زنان <strong>و</strong> ک<strong>و</strong>دکان به دست د<strong>و</strong>لت<br />

استبدادی <strong>و</strong> اربجتبججاعی است.‏<br />

!<br />

اشعار انقلابىببىی پرسی شلی قدرت خ<strong>و</strong>د را امر<strong>و</strong>ز ‏همھهممچنان حفظ کرده است<br />

در ١۶ آ گ<strong>و</strong>ست ١٨١٩ در میدان سنت پیبرتبرر منچسبرتبرر،‏ ۶٠،٠٠٠ معبرتبررض به ص<strong>و</strong>رت صلح آمبریبرز گرد<br />

هم آمدند تا خ<strong>و</strong>استار آزادی <strong>و</strong> رهابىیبىی از فقر ش<strong>و</strong>ند.‏ آبهنبهها در ر<strong>و</strong>یدادی که به عن<strong>و</strong>ان قتل عام پیبرتبررل<strong>و</strong><br />

شناخته شد به طرز <strong>و</strong>حشیانه ای م<strong>و</strong>رد ‏جمحجممله ی س<strong>و</strong>اره نظام قرار گرفتند.‏ در آن ر<strong>و</strong>ز ‏بجتبجخمبنیبنن زده<br />

!3<br />

Percy Shelley ١


می ش<strong>و</strong>د که ١٨ نفر از ‏جمججممله چهار زن <strong>و</strong> یک ک<strong>و</strong>دک در اثر زخم ‏سمشسممشبریبرر <strong>و</strong> لگدمال شدن جان<br />

باختند.‏ نزدیک به هفتصد مرد،‏ زن <strong>و</strong> ک<strong>و</strong>دک به شدت زجمخجممی شدند.‏<br />

د<strong>و</strong>لت ‏[حزب حا کم]‏ ت<strong>و</strong>ری ‏بهنبههایتاً‏ مسئ<strong>و</strong>ل این قتل عام ب<strong>و</strong>د <strong>و</strong> <strong>و</strong>یسک<strong>و</strong>نت کَسِلرِی‎١‎ رهبرببرر حزب ت<strong>و</strong>ری<br />

در ‏مجممججلس ع<strong>و</strong>ام مدافع اقدامات تندِ‏ سرک<strong>و</strong>ب سیاسی که در ‏بىپبىی آن ابجنبججام شد ب<strong>و</strong>د.‏ شلی بالمللمماسکه ی<br />

آنارشی را به عن<strong>و</strong>ان اعبرتبرراضی پرش<strong>و</strong>ر علیه این قتل عام ن<strong>و</strong>شت.‏ این شعر ابهتبههام نامه ای ق<strong>و</strong>ی علیه<br />

د<strong>و</strong>لت <strong>و</strong> نبریبرر<strong>و</strong>های سرک<strong>و</strong>ب است.‏ در این شعر چنبنیبنن می خ<strong>و</strong>انیم:‏<br />

در راه کشتار را دیدم‐‏<br />

نقابىببىی ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن کسلری داشت‐‏<br />

ظاهری فریبنده،‏ <strong>و</strong> در عبنیبنن حال عب<strong>و</strong>س<br />

هفت سگ شکاری به دنبال ا<strong>و</strong>:‏<br />

‏همھهممگی فربه ب<strong>و</strong>دند،‏ <strong>و</strong> شاید<br />

در سرسبرپبرردگی ست<strong>و</strong>دبىنبىی<br />

چرا که تک تک،‏ <strong>و</strong> د<strong>و</strong> به د<strong>و</strong><br />

قلب انسان ها را ‏[برایشان]‏ می انداخت تا بدرند<br />

‏[قلب هابىیبىی]‏ که از زیر ردایش ببریبرر<strong>و</strong>ن می آ<strong>و</strong>رد.‏<br />

سپس فریب آمد،‏ <strong>و</strong> بر تن داشت،‏<br />

‏همھهممچ<strong>و</strong>ن الدن‎٢‎ ، جامه ای خز د<strong>و</strong>زی شده؛<br />

اشک های درشتش،‏ چ<strong>و</strong>ن خ<strong>و</strong>ب می گریست<br />

تبدیل به سنگ آسیاب می شدند ‏همھهممچنان که فر<strong>و</strong>می ربجیبجخت.‏<br />

<strong>و</strong> ک<strong>و</strong>دکان خردی که<br />

گرد پاهایش جست <strong>و</strong>خبریبرز می کردند،‏<br />

<strong>و</strong> فکر می کردند هر قطره اشکی ج<strong>و</strong>اهری است،‏<br />

مغزهایشان به <strong>و</strong>سیله ی آبهنبهها ناب<strong>و</strong>د می شد.‏<br />

Viscount Castlereagh ١<br />

!4<br />

Eldon ٢


امر<strong>و</strong>ز،‏ این ابیات پس از بالغ بر ٢٠٠ سال که از ن<strong>و</strong>شته شدن شان می گذرد،‏ به هیچ <strong>و</strong>چه قدرت<br />

خ<strong>و</strong>د را در اعجاب <strong>و</strong> برانگیخبنتبنن خشم انقلابىببىی از دست نداده اند.‏ این تصادفىففىی نیست که ‏همھهممبنیبنن چند<br />

ماه پیش رهبرببرر دست چبىپبىی حزب کارگر بریتانیا جرمی ک<strong>و</strong>رببنیبنن‎١‎ د<strong>و</strong> بند پایابىنبىی این شعر عالىللىی را برای<br />

‏جمججممعیت پرش<strong>و</strong>ر ج<strong>و</strong>انان در فستی<strong>و</strong>ال پاپ گلستنبرببرری نقل ق<strong>و</strong>ل کرد:‏<br />

مردان انگلستان،‏ مبریبرراث داران افتخار،‏<br />

قهرمانان داستان نان<strong>و</strong>شته،‏<br />

شبریبررخ<strong>و</strong>ارگان یک مادرِ‏ ت<strong>و</strong>انا،‏<br />

امیدهای ا<strong>و</strong>،‏ <strong>و</strong> امیدهای یکدیگر؛<br />

به پا خبریبرزید ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن شبریبرر که از خ<strong>و</strong>اب برمی خبریبرزد<br />

در ‏سمشسمماری شکست ناپذیر،‏<br />

زبجنبججبریبررهایتان را بر زمبنیبنن فر<strong>و</strong> ریزید ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن شبنم<br />

که در هنگام خ<strong>و</strong>اب بر ‏سمشسمما نشسته است‐‏<br />

‏سمشسمما بسیارید ‏‐آبهنبهها اندک.‏<br />

هزاران ج<strong>و</strong>ابىنبىی که به این ابیات الهللهھام ‏بجببجخش گ<strong>و</strong>ش می کردند،‏ از ر<strong>و</strong>حیه ی انقلابىببىی خ<strong>و</strong>د غرق شادی<br />

ب<strong>و</strong>دند.‏ آبهنبهها به فستی<strong>و</strong>ال آمده ب<strong>و</strong>دند تا به م<strong>و</strong>سیقی پاپ گ<strong>و</strong>ش کنند،‏ اما برافر<strong>و</strong>خته از ش<strong>و</strong>ر انقلابىببىی از<br />

آبجنبججا رفتند.‏ در اینجا به ر<strong>و</strong>شبىنبىی قدرت شعر را در برافر<strong>و</strong>خبنتبنن آتش در قلب مردان <strong>و</strong> زنان می بینیم.‏<br />

این قدربىتبىی است که با گذر زمان ‏مجممجح<strong>و</strong> ‏بمنبممی ش<strong>و</strong>د،‏ بلکه احتمالاً‏ ق<strong>و</strong>ی تر می ش<strong>و</strong>د.‏<br />

<strong>و</strong>ردز<strong>و</strong>رث <strong>و</strong> انقلاب فرانسه<br />

چند سال پیش از آنکه شلی این ابیات را بن<strong>و</strong>یسد،‏ شاعر شهبریبرر انگلیسی <strong>و</strong>یلیام <strong>و</strong>ردز<strong>و</strong>رث‎٢‎ شعر<br />

عالىللىی خ<strong>و</strong>د،‏ ‏«پیش درآمد»‏ را سر<strong>و</strong>د.‏ در آن زمان <strong>و</strong>ردز<strong>و</strong>رث در کنار بسیاری از ن<strong>و</strong>یسندگان <strong>و</strong><br />

شعرای انگلستان،‏ مسح<strong>و</strong>ر انقلاب کببریبرر فرانسه ب<strong>و</strong>د.‏ ا<strong>و</strong> در ج<strong>و</strong>ابىنبىی از فرانسه ی انقلابىببىی دیدن کرد <strong>و</strong><br />

در ‏بجتبججلیل ‏بجتبججربه ی خ<strong>و</strong>د این ابیات را ن<strong>و</strong>شت:‏<br />

Jeremy Corbyn ١<br />

!5<br />

William Wordsworth ٢


!<br />

سعادبىتبىی ب<strong>و</strong>د در آن صبح زنده ب<strong>و</strong>دن،‏<br />

اما ج<strong>و</strong>ان ب<strong>و</strong>دن سعادبىتبىی بسیار ‏[بیشبرتبرر]!‏ آه!‏ آن د<strong>و</strong>ران،‏<br />

که در آن شی<strong>و</strong>ه ی ضعیف،‏ مبتذل <strong>و</strong> بازدارنده ی<br />

عرف،‏ قان<strong>و</strong>ن <strong>و</strong> مص<strong>و</strong>بات یکباره<br />

ت<strong>و</strong>جه کش<strong>و</strong>ری عاشق را به خ<strong>و</strong>د جلب کرد!‏<br />

<strong>و</strong>درز<strong>و</strong>رث بعدها در زندگی اش به دنبال ظه<strong>و</strong>ر ناپلئ<strong>و</strong>ن بناپارت از انقلاب فرانسه ناامید شد.‏<br />

بسیاری دیگر از ر<strong>و</strong>شنفکران راه ا<strong>و</strong> را دنبال کردند <strong>و</strong> حبىتبىی ‏مجممجحافظه کارابىنبىی اربجتبججاعی شدند.‏ اما یک<br />

نفر در تضادی آشکار،‏ متمایز از این جریان قرار گرفته است:‏ شاعر بزرگ اسکاتلندی رابرت برنز‎١‎ .<br />

علبریبررغم دیگر شعرا <strong>و</strong> ن<strong>و</strong>یسندگان آن د<strong>و</strong>ران،‏ برنز از خان<strong>و</strong>اده ای ثر<strong>و</strong>بمتبممند <strong>و</strong> اشرافىففىی یا حبىتبىی طبقه ی<br />

مت<strong>و</strong>سط نب<strong>و</strong>د.‏ ا<strong>و</strong> که فرزند مزرعه داری خرده پا <strong>و</strong> فقبریبرر ب<strong>و</strong>د،‏ دنیای فقر <strong>و</strong> کار سخت را می شناخت.‏ ا<strong>و</strong><br />

از طریق نب<strong>و</strong>غ ذابىتبىی خ<strong>و</strong>د،‏ از میان رده های شاعران بزرگ زمان خ<strong>و</strong>د،‏ یا هر زمان دیگر،‏ قد<br />

برافراشت.‏<br />

<strong>و</strong>یلیام <strong>و</strong>ردز<strong>و</strong>رث از انقلاب فرانسه الهللهھام گرفته ب<strong>و</strong>د.‏<br />

برنز جدا از اینکه شاعری پرش<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>د،‏ دم<strong>و</strong>کرات انقلابىببىی شجاع <strong>و</strong> ثابت قدمی نبریبرز ب<strong>و</strong>د.‏ در آثار ا<strong>و</strong><br />

مکرراً‏ ارجاعابىتبىی خصمانه <strong>و</strong> گزنده به م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>عات م<strong>و</strong>رد تنفرش را می یابیم:‏ زمبنیبنن داران،‏ پادشاهان،‏<br />

!6<br />

Robert Burns ١


کشیش ها <strong>و</strong> <strong>و</strong>کلا.‏ برای مثال،‏ در شعر بلند طبرنبرزش ‏«بمتَبمم ا<strong>و</strong>شَنبرتِبرر»‏‎١‎ چنبنیبنن می خ<strong>و</strong>انیم.‏‎٢‎ این ابیات به<br />

زبان ب<strong>و</strong>می برنز،‏ اسکاتلندی جن<strong>و</strong> ‏بىببىی ن<strong>و</strong>شته شده است.‏ ‏[ترجمججممه ی فارسی آن از]‏ زبان انگلیسی<br />

مدرن از این قرار است:‏<br />

زبان سه <strong>و</strong>کیل،‏ پشت <strong>و</strong> ر<strong>و</strong> شده،‏<br />

با در<strong>و</strong>غ ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن لباس گدایان د<strong>و</strong>خته شده؛<br />

قلب سه کشیش،‏ گندیده،‏ سیاه ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن سرگبنیبنن<br />

متعفن،‏ زننده،‏ نشسته در هر گ<strong>و</strong>شه.‏<br />

در شعر ‏مجممجختصر اما ‏بمتبممسخرآمبریبرز <strong>و</strong> گزنده اش ‏«شکرگزاری برای یک پبریبرر<strong>و</strong>زی ملی»‏ برنز ببریبرزاری ‏بمتبممام<br />

خ<strong>و</strong>د را نسبت به تب میهن پرسبىتبىی که در ط<strong>و</strong>ل جنگ های ط<strong>و</strong>لابىنبىی علیه فرانسه ی انقلابىببىی ‏بمتبممام بریتانیا<br />

را در بر گرفته ب<strong>و</strong>د نشان می دهد:‏<br />

ای ریا کاران!‏ این است ش<strong>و</strong>خ طبعی تان؟<br />

که مردان <strong>و</strong> زنان را کشتار کنید <strong>و</strong> خدا را شکر بگ<strong>و</strong>یید!‏<br />

دست بردارید،‏ به خاطر شرم!‏ بیش از این ادامه ندهید؛<br />

خدا<strong>و</strong>ند شکرتان بابت کشتار را ‏بمنبممی پذیرد!‏<br />

برخلاف <strong>و</strong>ردز <strong>و</strong>رث،‏ برنز هیچ گاه اشتیاق خ<strong>و</strong>د را نسبت به انقلاب فرانسه از دست نداد<br />

:Tam o’Shanter ١ کالهی که اعضای جنبش راستافار بر سر می گذاشتند.‏ جنبش راستافار جنبشی مذهبی ب<strong>و</strong>د که پادشاه<br />

<strong>و</strong>قت اتی<strong>و</strong>پی هایله سالسی را مسیح می دانست <strong>و</strong> بر این با<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>د که سیاهپ<strong>و</strong>ستان ق<strong>و</strong>م برگزیده هستند که در نهایت به <strong>و</strong>طن خ<strong>و</strong>د در<br />

آفریقا بازمی گردند.‏ ‏-مترجم<br />

٢ در منت اصلی شعر به زبان اسکاتلندی <strong>و</strong> انگلیسی آمده است که در اینجا تنها ترجمه ی فارسی آن ن<strong>و</strong>شته شده است.‏ ‏-مترجم<br />

!7


رابرت برنز ابمیبممان خ<strong>و</strong>د به انقلاب فرانسه را تا پایان عمرش حفظ کرد <strong>و</strong> در دفاع از آن صرتحیتحح ب<strong>و</strong>د.‏<br />

تنها ‏جمحجممایت طرفداران اشرافىففىی اش ب<strong>و</strong>د که ا<strong>و</strong> را از حبس یا بدتر از آن ‏بجنبججات داد.‏ با این حال،‏ د<strong>و</strong>لت<br />

با ‏مجممجحر<strong>و</strong>م کردن ا<strong>و</strong> از دفبرتبرری راحت در خدمات عم<strong>و</strong>می انتقامش را از ا<strong>و</strong> گرفت.‏ ا<strong>و</strong> عمرش را در<br />

حالىللىی به پایان رساند که ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن پدرش در شرایط سخبىتبىی که <strong>و</strong>ضعیت آسیب پذیر سلامتش را به<br />

خطر می انداخت بر ر<strong>و</strong>ی زمبنیبنن کار می کرد <strong>و</strong> در ‏بهنبههایت جانش را گرفت.‏<br />

تئاتر انقلابىببىی<br />

در تئاتر،‏ شعر <strong>و</strong> نبرثبرر بعد <strong>و</strong> معنای جدیدی می یابند.‏ رابطه ی میان شاعر <strong>و</strong> فرد خ<strong>و</strong>اننده،‏ رابطه ی<br />

میان د<strong>و</strong> ابمتبمم ماهیتاً‏ نامرتبط است.‏ تئاتر زندگی جدیدی به کلام مکت<strong>و</strong>ب می ‏بجببجخشد که بالاخره از<br />

بندهای ‏مجممجحد<strong>و</strong>د ادبیات مکت<strong>و</strong>ب می گریزد <strong>و</strong> چشم ها را به خ<strong>و</strong>د خبریبرره می کند تا با ‏مجممجخاطبىببىی گسبرتبررده تر<br />

به شی<strong>و</strong>ه ای بسیار عیبىنبىی تر <strong>و</strong> ‏بىببىی <strong>و</strong>اسطه تر ر<strong>و</strong>بر<strong>و</strong> ش<strong>و</strong>د.‏<br />

این امر برای ادبیات آزادی عمل بسیار بیشبرتبرری را نسبت به آبجنبجچه در شکل مکت<strong>و</strong>ب ‏ممممممکن است<br />

فراهم می کند.‏ تئاتر قدرت بسیار بیشبرتبرری در اعجاب،‏ تاثبریبررگذاری <strong>و</strong> سرگرم کنندگی دارد.‏<br />

ژانرهای اصلی آن به ط<strong>و</strong>ر سنبىتبىی تراژدی <strong>و</strong> کمدی ب<strong>و</strong>د،‏ هر چند که نابغه ای چ<strong>و</strong>ن شکسپبریبرر ت<strong>و</strong>انست<br />

این د<strong>و</strong> را با تاثبریبرری عالىللىی در هم بیامبریبرزد.‏ بنابراین پتانسیل استفاده از تئاتر برای مقاصد سیاسی <strong>و</strong><br />

انقلابىببىی بسیار ر<strong>و</strong>شن است.‏<br />

حبىتبىی در کهن ترین شکل،‏ تئاتر برای انتقال پیامی معبنیبنن استفاده می شده است.‏ در تراژدی ی<strong>و</strong>نابىنبىی<br />

پیام ضدجنگ قدربمتبممندی را در زنان تر<strong>و</strong>ا اثر ‏بمنبممایشنامه ن<strong>و</strong>یس ی<strong>و</strong>نابىنبىی ا<strong>و</strong>ریپید می یابیم.‏ این ‏بمنبممایشنامه<br />

که در سال ۴١۵ پیش از میلاد در ط<strong>و</strong>ل جنگ پل<strong>و</strong>پبرنبرزی خلق شده است،‏ اغلب به عن<strong>و</strong>ان شرحی<br />

بر تسخبریبرر جزیره ی مل<strong>و</strong>س در دریای اژه به دست آتن <strong>و</strong> به دنبال آن کشتار <strong>و</strong> اسارت سا کنانش<br />

تفسبریبرر می ش<strong>و</strong>د.‏ ا گر این تفسبریبرر صحیح باشد،‏ قطعاً‏ بیانیه ی سیاسی بسیار شجاعانه <strong>و</strong> جس<strong>و</strong>رانه ای<br />

ب<strong>و</strong>ده است.‏ این ‏بمنبممایشنامه تسلط <strong>و</strong> ستمگری بر زنان اسبریبرر شده را به عریان ترین <strong>و</strong> تکان دهنده ترین<br />

شکل ‏ممممممکن نشان می دهد.‏ ‏همھهممانند ‏بمتبممام ‏بمنبممایشنامه های عالىللىی،‏ بیش از ٢٠٠٠ سال بعد هم ذره ای<br />

از قدرت تکان دهندگی اش را از دست نداده است.‏<br />

!8


!<br />

زنان تر<strong>و</strong>ا اثر ‏بمنبممایشنامه ن<strong>و</strong>یس ی<strong>و</strong>نابىنبىی ا<strong>و</strong>ریپید،‏ یک مبنتبنن ضدجنگ کهن <strong>و</strong> قدربمتبممند است.‏<br />

در سطحی ‏بمتبمماماً‏ متفا<strong>و</strong>ت کمدی های آریست<strong>و</strong>فان پیام سیاسی به ‏همھهممان اندازه صربجیبجحی داشت.‏<br />

‏بمنبممایشنامه هابىیبىی که به دست ما رسیده است حا<strong>و</strong>ی نقدی گزنده بر جامعه ی ی<strong>و</strong>نان عصر خ<strong>و</strong>د،‏ آداب <strong>و</strong><br />

رس<strong>و</strong>م <strong>و</strong> سیاست <strong>و</strong> حبىتبىی فلسفه اش است.‏ مشخص ترین پیام سیاسی آریست<strong>و</strong>فان مرب<strong>و</strong>ط به<br />

جنگ های خ<strong>و</strong>نبنیبنن <strong>و</strong> ط<strong>و</strong>لابىنبىی میان آتن <strong>و</strong> اسپارتا است.‏ چهار ‏بمنبممایشنامه از ‏بمنبممایشنامه های ا<strong>و</strong><br />

درخ<strong>و</strong>است های مشتاقانه برای صلح است.‏<br />

با این حال،‏ علبریبررغم ‏بمنبممایشنامه های ا<strong>و</strong>ریپید،‏ در آثار آریست<strong>و</strong>فان هیچ اخلاقیات یا اص<strong>و</strong>ل <strong>و</strong>الابىیبىی را<br />

‏بمنبممی یابیم.‏ آریست<strong>و</strong>فان از نظر سیاسی ‏مجممجحافظه کار <strong>و</strong> دسمشسممن سرسخت دم<strong>و</strong>کراسی آتبىنبىی ب<strong>و</strong>د که آن را<br />

منشاء ‏بمتبممام شرها می دانست.‏ ‏بمنبممایشنامه های ا<strong>و</strong> حا<strong>و</strong>ی ‏جمحجمملات ک<strong>و</strong>بنده ی بسیاری به مردم آتن ب<strong>و</strong>د که<br />

آبهنبهها را صرفاً‏ فریب خ<strong>و</strong>ردگابىنبىی در دستان ع<strong>و</strong>ام فریبان ‏بىببىی اخلاق می دانست.‏ احتمالاً‏ میل ا<strong>و</strong> به صلح<br />

با اسپارتا نشان دهنده ی ن<strong>و</strong>عی ‏همھهممدلىللىی با نظام سیاسی ‏مجممجحافظه کار <strong>و</strong> تندر<strong>و</strong> در آن کش<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>د.‏ در هر<br />

ص<strong>و</strong>رت،‏ در آثار آریست<strong>و</strong>فان هبرنبرر کمدی به ‏همھهممان ا<strong>و</strong>جی می رسد که رقبای ا<strong>و</strong>،‏ تراژدین های صحنه ی<br />

آتن،‏ به آن دست یافته ب<strong>و</strong>دند.‏<br />

!9


شکسپبریبرر <strong>و</strong> ایبسن<br />

هبرنبرر ‏بمنبممایشی با آثار شکسپبریبرر به سطحی <strong>و</strong>اقعاً‏ عالىللىی می رسد که تا کن<strong>و</strong>ن چبریبرزی با آن برابری نکرده<br />

است،‏ چه رسد به آنکه از آن پیشی بگبریبررد.‏ در اینجا شعر <strong>و</strong> تئاتر در یک فرم هبرنبرری در هم<br />

می آمبریبرزند.‏ هر ‏جمججممله از این ‏بمنبممایشنامه های عالىللىی،‏ شعری در بالاترین سط<strong>و</strong>ح است.‏ این به هیچ <strong>و</strong>جه<br />

از تاثبریبرر دراماتیک ‏بمنبممایشنامه ها ‏بمنبممی کاهد.‏ کاملاً‏ برعکس،‏ تاثبریبرر دراماتیک با تص<strong>و</strong>یرسازی شاعرانه<br />

حبىتبىی ق<strong>و</strong>ی تر نبریبرز شده است.‏<br />

این ن<strong>و</strong>شتار جای بسط ‏بجتبجحلیل آثار شکسپبریبرر نیست ‏(در جای دیگری به آن مبادرت کرده ام).‏ قطعاً‏<br />

در این قضا<strong>و</strong>ت تزلزل ناپذیرم تنها نیستم که شکسپبریبرر بزرگ ترین ن<strong>و</strong>یسنده ی ‏بمتبممام د<strong>و</strong>ران ها ب<strong>و</strong>ده<br />

است.‏ اما از آبجنبججا که تکیه ی اصلی این مقاله مرب<strong>و</strong>ط به رابطه ی میان سیاست ‏(<strong>و</strong> به خص<strong>و</strong>ص سیاست<br />

انقلابىببىی)‏ <strong>و</strong> ادبیات است،‏ باید اشاره کنم که چنبنیبنن رابطه ای با اینکه می ت<strong>و</strong>اند در برخی از آثار<br />

شکسپبریبرر یافت ش<strong>و</strong>د،‏ اهمھهممیت عمده ای ندارد.‏<br />

درباره ی ر<strong>و</strong>یکرد شکسپبریبرر نسبت به انقلاب،‏ می ت<strong>و</strong>ان از بعضی مت<strong>و</strong>ن مثلاً‏ در هبرنبرری پنجم ‏بجببجخش ٢<br />

<strong>و</strong> ژ<strong>و</strong>لی<strong>و</strong>س سزار،‏ نتاتحیتحج مشخصی گرفت،‏ اما چنبنیبنن نتابجیبججی می بایست خصلبىتبىی مشخصاً‏ منفی داشته<br />

باشد.‏ خاطرات جنگ های خ<strong>و</strong>نبنیبنن داخلی که به عن<strong>و</strong>ان جنگ های گل های سرخ شناخته می ش<strong>و</strong>د در<br />

د<strong>و</strong>ران شکسپبریبرر هن<strong>و</strong>ز در ذهن مردم حض<strong>و</strong>ری عمده داشت <strong>و</strong> مردم طبقه ی اجتماعی ا<strong>و</strong> ر<strong>و</strong>یکرد<br />

مساعدی نسبت به بازگشت به ‏بجتبجح<strong>و</strong>لات سیاسی <strong>و</strong> اجتماعی نداشتند.‏ از این بعد دیدگاه شکسپبریبرر<br />

‏مجممجحافظه کارانه ب<strong>و</strong>د،‏ هر چند که در زمینه ی هبرنبرر <strong>و</strong> ادبیات یک انقلابىببىی بزرگ <strong>و</strong> مبتکری جس<strong>و</strong>ر ب<strong>و</strong>د.‏<br />

شکسپبریبرر در زمینه ی هبرنبرر انقلابىببىی ب<strong>و</strong>د،‏ گرچه برخی از دیدگاه های سیاسی اش ‏مجممجحافظه کارانه ب<strong>و</strong>د<br />

!10


در قرن ١٩ آثار ‏بمنبممایشنامه ن<strong>و</strong>یس نر<strong>و</strong>ژی هبرنبرریک ایبسن را دار ‏بمیبمم.‏ این ‏بمنبممایشنامه ها می ت<strong>و</strong>انند به مبریبرزان<br />

بسیاری ماهیت <strong>و</strong> مشکلات جامعه ی نر<strong>و</strong>ژ در آن د<strong>و</strong>ران <strong>و</strong> خص<strong>و</strong>صاً‏ ‏بىببىی فرهنگی ک<strong>و</strong>ته بینانه <strong>و</strong><br />

اخلاقیات ریا کارانه ی طبقه ی مت<strong>و</strong>سط نر<strong>و</strong>ژ را ر<strong>و</strong>شن کنند.‏ ایبسن این مسائل را در ‏بمنبممایشنامه های<br />

خ<strong>و</strong>د م<strong>و</strong>رد نقدی نافذ <strong>و</strong> ک<strong>و</strong>بنده قرار می دهد.‏<br />

این ‏بمنبممایشنامه ها در آن زمان ار<strong>و</strong>پا را تکان داده <strong>و</strong> با نقض اخلاقیات م<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د <strong>و</strong>حشت زده کرد.‏<br />

ایبسن در ‏بمنبممایشنامه هابىیبىی چ<strong>و</strong>ن ‏«خانه عر<strong>و</strong>سک»‏ به م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع رهابىیبىی زنان می پردازد.‏ در اینجا زبىنبىی<br />

بالاخره از بندهای خفقان آ<strong>و</strong>ر ازد<strong>و</strong>اجی نا کام می گریزد.‏ صدای دری که پشت سر خ<strong>و</strong>د می ک<strong>و</strong>بد<br />

‏سمسسممبلی قدربمتبممند از زندابىنبىی است که پشت سر می گذارد.‏ این ‏بمنبممایشنامه ‏مجممجحک<strong>و</strong>میت <strong>و</strong>یرانگر ارزش های<br />

ریا کارانه ی قرن ١٩ است که تلاش می کرد بردگی زنان برای مردان را در لباس <strong>و</strong>ضعیت طبیعی،‏<br />

غبریبررقابل تغیبریبرر <strong>و</strong> خدادادیِ‏ ام<strong>و</strong>ر بپ<strong>و</strong>شاند.‏<br />

در ‏«دسمشسممن مردم»‏ شخصیت اصلی دکبرتبرر استکمان درمی یابد که سیستم ‏بجتبجخلیه ی آب ‏جمحجممام آل<strong>و</strong>ده<br />

شده است.‏ ا<strong>و</strong> به چندین نفر از اعضای جامعه هشدار می دهد <strong>و</strong> در ابتدا بابت این یافته ی خ<strong>و</strong>د<br />

قدردابىنبىی <strong>و</strong> ‏جمحجممایت می بیند.‏ اما صبح فردا،‏ برادرش که شهردار شهر نبریبرز هست،‏ به ا<strong>و</strong> می گ<strong>و</strong>ید که باید<br />

شهادتش را پس بگبریبررد،‏ چرا که هزینه ی تعمبریبررات بالاست <strong>و</strong> در هر حال شهردار هم از یافته ی ا<strong>و</strong><br />

متقاعد نشده است.‏<br />

شهردار اذهان عم<strong>و</strong>می را علیه برادرش بسیج می کند <strong>و</strong> حامیان سابقش یکی یکی ا<strong>و</strong> را ترک<br />

می کنند.‏ از آبجنبججا که ا<strong>و</strong> ‏بمنبممی پذیرد افکارش را انکار کند،‏ از س<strong>و</strong>ی جامعه ی ‏مجممجحبرتبررم طبقه ی مت<strong>و</strong>سط<br />

طرد می ش<strong>و</strong>د.‏ خانه اش <strong>و</strong>یران می ش<strong>و</strong>د <strong>و</strong> به ‏همھهممراه دخبرتبررانش اخراج می ش<strong>و</strong>د.‏ ا<strong>و</strong> دسمشسممن مردم شده<br />

است.‏<br />

‏بمنبممایشنامه های هبرنبرریک ایبسن بسیاری از مسائل قرن ١٩ جامعه ی نر<strong>و</strong>ژ را م<strong>و</strong>رد نقد قرار می داد<br />

!11


سالهللهھا بعد،‏ هنگامی که انقلابىببىی بزرگ لئ<strong>و</strong>ن تر<strong>و</strong>تسکی در تبعید اجباری در نر<strong>و</strong>ژ زندگی می کرد،‏ بر<br />

ر<strong>و</strong>ی ‏بمنبممایشنامه های عالىللىی ایبسن تامل کرد.‏ ا<strong>و</strong> که از س<strong>و</strong>ی حزب کارگر حا کم در نر<strong>و</strong>ژ<br />

‏«دم<strong>و</strong>کراتیک»‏ پذیرفته شده ب<strong>و</strong>د،‏ به ز<strong>و</strong>دی خ<strong>و</strong>د را در شرایطی بسیار بدتر از آبجنبجچه پیش تر در<br />

فرانسه داشت یافت.‏ با ‏مجممجحر<strong>و</strong>میت از ارتباط با دنیای ببریبرر<strong>و</strong>ن،‏ ‏ممممممن<strong>و</strong>عیت از ن<strong>و</strong>شبنتبنن <strong>و</strong> یا حبىتبىی اظهار نظر<br />

درباره ی مسائل خارجی در د<strong>و</strong>رابىنبىی که استالبنیبنن مشغ<strong>و</strong>ل برپابىیبىی ‏مجممجحا کمات مهیب مسک<strong>و</strong> ب<strong>و</strong>د،‏ عملاً‏ در<br />

حبس خانگی به سر می برد.‏<br />

شی<strong>و</strong>ه ی عمیق <strong>و</strong> صادقانه ی ‏بمنبممایشنامه ن<strong>و</strong>یس بزرگ نر<strong>و</strong>ژی قرن ١٩ در تقبیح صرتحیتحح ریا کاری ای که در<br />

کل شاخصه ی خرده ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی اسکاندینا<strong>و</strong>ی <strong>و</strong> به ط<strong>و</strong>ر مشخص خرده ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی ‏«پیشر<strong>و</strong>»‏ <strong>و</strong><br />

‏«لیبرببررال»‏ ‏(که امر<strong>و</strong>ز می ت<strong>و</strong>ان گفت س<strong>و</strong>سیال دم<strong>و</strong>کرات)‏ ب<strong>و</strong>د،‏ برای تر<strong>و</strong>تسکی بسیار جالب ب<strong>و</strong>د.‏ در<br />

پس نقاب خندان لببریبررالبریبرزم،‏ ‏همھهمم<strong>و</strong>اره چهره ی کریه اربجتبججاع ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی را می بینیم.‏ هر که جسارت<br />

داشته باشد که این نقاب را بدرد خ<strong>و</strong>د به خ<strong>و</strong>د به عن<strong>و</strong>ان دسمشسممن مردم ‏مجممجحک<strong>و</strong>م می ش<strong>و</strong>د.‏<br />

هبرنبرر سیاسی<br />

ن<strong>و</strong>یسنده ی آلمللممابىنبىی برت<strong>و</strong>لت برشت در جابىیبىی اشاره می کند:«اینکه هبرنبرر ‏«غبریبررسیاسی»‏ ش<strong>و</strong>د،‏ تنها به این<br />

معناست که با ‏«گر<strong>و</strong>ه حا کمه»‏ ‏همھهممدست ش<strong>و</strong>د.»‏ البته این برای هبرنبرر ‏ممممممکن است که به کلی از اظهار<br />

نظر سیاسی پرهبریبرز کند،‏ خ<strong>و</strong>د را در بسبرتبرری از گل های خ<strong>و</strong>شب<strong>و</strong> غرق کند،‏ چشمانش را به ر<strong>و</strong>ی<br />

<strong>و</strong>اقعیت زشت سرک<strong>و</strong>ب <strong>و</strong> ‏بهببههره کشی که آن را احاطه کرده است ببندد.‏ اما هبرنبرری که به خ<strong>و</strong>د <strong>و</strong>فادار<br />

است،‏ بیش از ‏همھهممه،‏ هبرنبرر عالىللىی،‏ ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند نسبت به سرن<strong>و</strong>شت ن<strong>و</strong>ع بشر ‏بىببىی تفا<strong>و</strong>ت باشد.‏<br />

این به این معنا نیست که هبرنبرر باید تا حد تبلیغات خام تبرنبرزل یابد.‏ تبلیغات به عرصه ی سیاست<br />

تعلق دارد که در آن نقشی مهم ایفاء می کند.‏ اما سیاست عرصه ی طبیعی هبرنبرر نیست.‏ هبرنبررمند باید<br />

احساسات قلب <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>ح را بیان کند.‏ این احساسات ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند از س<strong>و</strong>ی تاثبریبررات ببریبرر<strong>و</strong>بىنبىی دیکته ش<strong>و</strong>د،‏<br />

چه سیاسی،‏ چه مذهبىببىی <strong>و</strong> چه پ<strong>و</strong>لىللىی.‏ با این حال،‏ احساسات هبرنبررمندانه می ت<strong>و</strong>اند درام <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د انسابىنبىی<br />

را در قدربمتبممندترین شکل بازتاب دهد.‏<br />

برای آنکه هبرنبرر بت<strong>و</strong>اند حقیقتاً‏ آزاد ش<strong>و</strong>د،‏ برای آنکه فرهنگ بت<strong>و</strong>اند به ملک خص<strong>و</strong>صی ب<strong>و</strong>دن عده ای<br />

اندک پایان دهد <strong>و</strong> حقیقتاً‏ انسابىنبىی ش<strong>و</strong>د،‏ ابتدا ضر<strong>و</strong>ری است که قی<strong>و</strong>د بردگی،‏ ‏بهببههره کشی <strong>و</strong> سرک<strong>و</strong>ب را<br />

متلاشی کند.‏ به ‏همھهممبنیبنن دلیل است که هبرنبرر ا گر ‏بجببجخ<strong>و</strong>اهد به خ<strong>و</strong>د <strong>و</strong>فادار باشد،‏ باید هبرنبرر انقلابىببىی باشد.‏ <strong>و</strong><br />

‏همھهممان گ<strong>و</strong>نه که در م<strong>و</strong>رد پیکاس<strong>و</strong> دیده ابمیبمم،‏ هبرنبرر انقلابىببىی می ت<strong>و</strong>اند به سطح نب<strong>و</strong>غ دست یابد.‏<br />

در زمینه ی ادبیات <strong>و</strong> تئاتر،‏ می ت<strong>و</strong>انیم ‏بمنبمم<strong>و</strong>نه هابىیبىی از ن<strong>و</strong>یسندگابىنبىی را نقل کنیم که با م<strong>و</strong>فقیت کار انقلابىببىی<br />

را با دستا<strong>و</strong>رد های عالىللىی هبرنبرری ترکیب کردند.‏ مایا ک<strong>و</strong>فسکی از سنبنیبنن ج<strong>و</strong>ابىنبىی عض<strong>و</strong> فعال حزب<br />

ب<strong>و</strong>لش<strong>و</strong>یک در ر<strong>و</strong>سیه ب<strong>و</strong>د.‏ در شعر ا<strong>و</strong> می ت<strong>و</strong>انیم ترکیب عالىللىی ش<strong>و</strong>ر انقلابىببىی با بالاترین سط<strong>و</strong>ح ‏ممممممکن<br />

!12


دستا<strong>و</strong>ردهای شعری را ببینیم.‏ ا<strong>و</strong> ‏همھهممچنبنیبنن ‏بمنبممایشنامه های م<strong>و</strong>فقی چ<strong>و</strong>ن ‏«ساس»‏ را ن<strong>و</strong>شت <strong>و</strong><br />

پ<strong>و</strong>سبرتبررهابىیبىی را با سبک کانسبرتبررا کتی<strong>و</strong>یست خلق کرد که این شاخه ی هبرنبرری را به بالاترین سطح<br />

دست یافته در ‏بمتبممام زمان ها چه پیش از آن <strong>و</strong> چه تا کن<strong>و</strong>ن برد.‏<br />

این تصادفىففىی نیست که شعر مایا ک<strong>و</strong>فسکی به دنبال انقلاب ا کتبرببرر،‏ تاثبریبرری ق<strong>و</strong>ی بر ذهن میلی<strong>و</strong>ن ها<br />

کارگر <strong>و</strong> دهقان عادی ر<strong>و</strong>سیه گذاشت.‏ این عمل بزرگ رهابىیبىی ‏بجببجخشی ت<strong>و</strong>ده ها را الهللهھام ‏بجببجخشید تا نه تنها<br />

در سیاست،‏ بلکه در فرهنگ نبریبرز مشارکت کنند.‏ شک<strong>و</strong>فابىیبىی شگرف هبرنبرر،‏ شعر <strong>و</strong> م<strong>و</strong>سیقی در دهه ی<br />

١٩٢٠ زیر بقایای سنگبنیبنن ب<strong>و</strong>ر<strong>و</strong>کراسی استالینیست خفه شد.‏ خ<strong>و</strong>دکشی مایا ک<strong>و</strong>فسکی در سال<br />

١٩٣٠ ‏بىببىی شک اعبرتبرراضی علیه ضدانقلاب سیاسی استالینیسبىتبىی ب<strong>و</strong>د.‏<br />

مثال برجسته ی دیگر م<strong>و</strong>رد برت<strong>و</strong>لت برشت ب<strong>و</strong>د.‏ برشت ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن مایا ک<strong>و</strong>فسکی مارکسیسبىتبىی راسخ<br />

ب<strong>و</strong>د که از ‏بمنبممایش هایش استفاده می کرد تا ببریبررجمحجممانه سرمایه داری را تقبیح کند.‏ در ‏بمنبممایش هابىیبىی چ<strong>و</strong>ن<br />

‏«اپرای سه پ<strong>و</strong>لىللىی»،‏ ‏«ماها گ<strong>و</strong>بىنبىی»‏ <strong>و</strong> ‏«هفت گناه کببریبرره»‏ ‏(که ه<strong>و</strong>سمشسممندانه به دست ‏همھهممکار بااستعداد برشت<br />

کرت <strong>و</strong>یل‎١‎ آهنگسازی شده است)،‏ جامعه ی ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ابىیبىی را درباره ی ریا کاری <strong>و</strong> اخلاقیات<br />

بازخ<strong>و</strong>است می کند.‏ برشت بیش از ‏همھهممه به خاطر تئاترهای ‏بجتبججر ‏بىببىی اش <strong>و</strong> نظریه ی انقلاب دراماتیک<br />

خ<strong>و</strong>د مشه<strong>و</strong>ر است.‏ اما ا<strong>و</strong> شاعر برجسته ای نبریبرز هست که ١۵٠٠ شعر ن<strong>و</strong>شته است.‏ در میان آبهنبهها<br />

شعر ‏«پرسش های کارگری کتابجببجخ<strong>و</strong>ان»‏ را می یابیم که ارزش آن را دارد که به ط<strong>و</strong>ر کامل آن را<br />

بازگ<strong>و</strong> کنیم:‏<br />

چه کسی شهر هفت در<strong>و</strong>ازه ی تب را ساخت؟<br />

در کتاب ها نام پادشاهان را می یابید.‏<br />

آیا پادشاهان ‏بجتبجخته سنگ ها را بر د<strong>و</strong>ش کشیدند؟<br />

<strong>و</strong> بابل که بارها <strong>و</strong>یران شد.‏<br />

چه کسی بارها آن را برپا کرد؟ در کدام یک از خانه های<br />

شهر طلابىیبىی درخشان لیما،‏ سازندگانش زندگی می کردند؟<br />

شبىببىی که دی<strong>و</strong>ار چبنیبنن به ابمتبممام رسید،‏ بنایانش کجا رفتند؟ رم بزرگ<br />

پر از طاق های پبریبرر<strong>و</strong>زی است.‏ چه کسی آبهنبهها را برپا داشت؟ بر چه کسی<br />

سزارها پبریبرر<strong>و</strong>ز شدند؟ آیا ببریبرزانس،‏ که در سر<strong>و</strong>دها بسیار ست<strong>و</strong>ده شده است،‏<br />

تنها قصر برای سا کنانش داشت؟ حبىتبىی در آتلانتیس افسانه ای<br />

شبىببىی که اقیان<strong>و</strong>س آن را به کام خ<strong>و</strong>د فر<strong>و</strong> برد<br />

غریقان ‏همھهممچنان بر سر بردگان شان فریاد می کردند.‏<br />

اسکندر ج<strong>و</strong>ان هند را فتح کرد.‏<br />

!13<br />

Kurt Weill ١


!<br />

آیا تنها ب<strong>و</strong>د؟<br />

سزار ‏«گل»ها را مغل<strong>و</strong>ب کرد.‏<br />

آیا حبىتبىی یک آشبرپبرز هم ‏همھهممراه خ<strong>و</strong>د نداشت؟<br />

فیلیپ اسپانیا اشک ربجیبجخت <strong>و</strong>قبىتبىی نا<strong>و</strong>گان دریابىیبىی اش<br />

غرق شد.‏ آیا ا<strong>و</strong> تنها کسی ب<strong>و</strong>د که گریست؟<br />

فردریک د<strong>و</strong>م جنگ هفت ساله را پبریبرر<strong>و</strong>ز شد.‏ چه کسی<br />

جز ا<strong>و</strong> پبریبرر<strong>و</strong>ز شد؟<br />

هر صفحه یک پبریبرر<strong>و</strong>زی.‏<br />

چه کسی برای پبریبرر<strong>و</strong>زمندان آشبرپبرزی می کرد؟<br />

هر ده سال یک مرد بزرگ.‏<br />

چه کسی ‏بهببههایش را می پرداخت؟<br />

ر<strong>و</strong>ایات بسیار.‏<br />

پرسش های بسیار.‏<br />

با این حال،‏ ‏بىببىی شک برشت بیش از ‏همھهممه به خاطر آثار دراماتیکش در یادها مانده است.‏ ا<strong>و</strong> نظریه ی<br />

تئاتر ‏بمتبمماماً‏ جدیدی را بسط داد که با عن<strong>و</strong>ان اثر فاصله گذاری ‏(به آلمللممابىنبىی<br />

(Verfremdungseffekt شناخته می ش<strong>و</strong>د،‏ که ‏بمنبمماینده ی شی<strong>و</strong>ه ای غبریبررمعم<strong>و</strong>ل در استفاده از<br />

تئاتر است.‏ ا<strong>و</strong> آن را این گ<strong>و</strong>نه ت<strong>و</strong>صیف می کند:«بازی به شی<strong>و</strong>ه ای که ‏مجممجخاطب به دش<strong>و</strong>اری بت<strong>و</strong>اند با<br />

شخصیت های ‏بمنبممایش هم ذات پنداری کند.‏ پذیرش یا رد اعمال <strong>و</strong> بیانات آبهنبهها به جای ناخ<strong>و</strong>دآ گاه<br />

‏مجممجخاطب که تا پیش از این معم<strong>و</strong>ل ب<strong>و</strong>ده است،‏ قرار است در سطحی آ گاهانه رخ دهد.»‏<br />

پیام سازش ناپذیر برشت <strong>و</strong> <strong>و</strong>یل در ظه<strong>و</strong>ر <strong>و</strong> سق<strong>و</strong>ط شهر ماها گ<strong>و</strong>بىنبىی م<strong>و</strong>جب اعبرتبرراض میان ‏مجممجخاطبان طبقه ی مت<strong>و</strong>سط شد<br />

!14


با ناب<strong>و</strong>دی ت<strong>و</strong>همھهممی که به <strong>و</strong>سیله ی آن ‏مجممجخاطب ناخ<strong>و</strong>دآ گاه با اندیشه ها <strong>و</strong> انگبریبرزه های بازیگران ‏بمنبممایش<br />

هم ذات پنداری می کند،‏ برشت ما را <strong>و</strong>امی دارد که درباره ی ‏مجممجحت<strong>و</strong>ای <strong>و</strong>اقعی آبجنبجچه برایشان ‏بمنبممایش<br />

داده می ش<strong>و</strong>د فکر کنند.‏ این امر گاه منجر به ‏بجتبججربه ای ناخ<strong>و</strong>شایند می ش<strong>و</strong>د.‏ اما برشت به عن<strong>و</strong>ان یک<br />

‏بمنبممایشنامه ن<strong>و</strong>یش انقلابىببىی کمبرتبرر علاقه ای به آن داشت که کاری کند که ‏مجممجخاطب احساس راحبىتبىی کند.‏<br />

به یاد دارم که سال ها پیش <strong>و</strong>قبىتبىی ماها گ<strong>و</strong>بىنبىی در لندن به ر<strong>و</strong>ی صحنه آمده ب<strong>و</strong>د،‏ فریادهای اعبرتبرراض<br />

علاقمندان تئاتر از طبقه ی مت<strong>و</strong>سط را که احساسات شان از پیام سازش ناپذیر آن جربجیبجحه دار شده<br />

ب<strong>و</strong>د برآ<strong>و</strong>رده ب<strong>و</strong>د.‏ در جابىیبىی یکی از شخصیت های ‏بمنبممایش در صف اعدام قرار دارد <strong>و</strong> تنها با پرداخت<br />

مبلغ مشخصی می ت<strong>و</strong>اند ‏بجنبججات یابد.‏ بازیگری به جل<strong>و</strong>ی صحنه آمد <strong>و</strong> مستقیماً‏ با ‏مجممجخاطبان ر<strong>و</strong>بر<strong>و</strong> شد <strong>و</strong><br />

از آبهنبهها خ<strong>و</strong>است که برای ‏بجنبججات جان یک انسان ایثار مالىللىی لازم را ابجنبججام دهند.‏<br />

طبیعتاً‏ هیچ اعانه ای در راه نب<strong>و</strong>د،‏ در حالىللىی که ‏جمججمماعت حبریبررت زده ی لندن دست در جیب شان<br />

می کردند تا مطمبنئبنن ش<strong>و</strong>ند که کیف پ<strong>و</strong>ل شان هن<strong>و</strong>ز سر جایش است.‏ متعاقباً‏ این ماجرا به عن<strong>و</strong>ان<br />

‏«ت<strong>و</strong>هیبىنبىی به ن<strong>و</strong>ع بشر»‏ ‏مجممجحک<strong>و</strong>م شد.‏ ا گر قصد هرگ<strong>و</strong>نه ت<strong>و</strong>هیبىنبىی ب<strong>و</strong>د،‏ هدف آن نه بشریت به ط<strong>و</strong>ر کلی،‏<br />

بلکه تنها خرده ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>اهای خسیس <strong>و</strong> خ<strong>و</strong>دخ<strong>و</strong>اه تئاترد<strong>و</strong>ست لندن ب<strong>و</strong>د که ‏جمحجممله ی خشم<br />

درستکارانه شان به من نشان داد که تبریبرر تبریبرز برشت به درسبىتبىی به هدفش زده ب<strong>و</strong>د.‏<br />

ادبیات،‏ شرق <strong>و</strong> غرب<br />

از جهات بسیاری شرق از غرب فرهنگی تر است.‏ در حالىللىی که شعر در غرب امر<strong>و</strong>زه در قرق<br />

تعدادی ‏مجممجحد<strong>و</strong>د است <strong>و</strong> اغلب از س<strong>و</strong>ی مردم عادی با س<strong>و</strong>ءظن نگریسته می ش<strong>و</strong>د،‏ در شرق<br />

‏همھهممچنان سنبىتبىی ‏مجممجحب<strong>و</strong>ب <strong>و</strong> زنده بافىقفىی مانده است.‏ ‏همھهممانند شعر،‏ تئاتر در کش<strong>و</strong>رهای مسلمان هبرنبرری است با<br />

سابقه ی ط<strong>و</strong>لابىنبىی.‏ شعرای ر<strong>و</strong>زگار گذشته درباری ب<strong>و</strong>دند،‏ ملازمان فئ<strong>و</strong>دالىللىی از رده ای نامشخص که<br />

<strong>و</strong>ظیفه شان این ب<strong>و</strong>د که هر گاه <strong>و</strong>لىللىی نعمت شان می خ<strong>و</strong>است با خ<strong>و</strong>ش طبعی ا<strong>و</strong> سرگرم ش<strong>و</strong>د یا سر ذ<strong>و</strong>ق<br />

بیاید دم دست باشند.‏ در اغلب ‏بمنبمم<strong>و</strong>نه ها شاعران دربار بردگان سلطان مطلق بر ‏بجتبجخت ب<strong>و</strong>دند.‏<br />

با این حال به نظر من این گ<strong>و</strong>نه می رسد که ر<strong>و</strong>یکرد ایرانیان به شعر ‏همھهمم<strong>و</strong>اره ‏مجممجحت<strong>و</strong>ابىیبىی ماهیتاً‏<br />

اجتماعی <strong>و</strong> انتقادی داشته است.‏ به من گفته اند که امر<strong>و</strong>ز در ‏بمتبممام زمینه های هبرنبرر ایرابىنبىی اتفاقات<br />

بسیار جالبىببىی در حال <strong>و</strong>ق<strong>و</strong>ع است.‏ متاسفانه باید به ‏بىببىی خبرببرری تاسف آ<strong>و</strong>ری درباره ی جزئیات این<br />

م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>ع اعبرتبرراف کنم.‏ ‏بجببجخشی از آن ناشی از این <strong>و</strong>اقعیت است که در غرب ت<strong>و</strong>جهی نا کافىففىی به<br />

فرهنگ عالىللىی شرق شده است،‏ نه تنها در حال حاضر،‏ بلکه حبىتبىی در گذشته.‏<br />

در کتاب های درسی تا امر<strong>و</strong>ز اسکندر مقد<strong>و</strong>بىنبىی به عن<strong>و</strong>ان مردی بزرگ به تص<strong>و</strong>یر کشیده شده است<br />

که ار<strong>و</strong>پا را از بربرهای ایرابىنبىی ‏«بجنبججات»‏ داد.‏ کلمه ای درباره ی هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ متعالىللىی ایران باستان<br />

گفته نشده است که به فرازهابىیبىی شگفت آ<strong>و</strong>ر دست یافته ب<strong>و</strong>د،‏ آن هم در زمابىنبىی که مردم مقد<strong>و</strong>نیه<br />

چ<strong>و</strong>پان هابىیبىی فقبریبرر ب<strong>و</strong>دند <strong>و</strong> پدر اسکندر ‏(که در میان ی<strong>و</strong>نانیان به عن<strong>و</strong>ان فیلیپ بربر شناخته می شد)‏<br />

در تقلای آم<strong>و</strong>خبنتبنن زبان ی<strong>و</strong>نابىنبىی ب<strong>و</strong>د.‏ ف<strong>و</strong>ج های ی<strong>و</strong>نابىنبىی‐مقد<strong>و</strong>بىنبىیِ‏ غارتگر چنان ‏بجتبجحت تاثبریبرر عجایب<br />

!15


پرسپ<strong>و</strong>لیس قرار گرفته ب<strong>و</strong>دند که ‏لحللححظه ای برای به آتش کشیدن آن درنگ نکردند.‏ ‏بمتبممام این ها برای<br />

مردم ایران به خ<strong>و</strong> ‏بىببىی آشناست اما برای اغلب مردم غرب که اسکندر ‏همھهممچنان برایشان ‏«کببریبرر»‏<br />

است کتابىببىی نا گش<strong>و</strong>ده است.‏<br />

با این حال عمده مشکلی که دارم زبان است.‏ هبرنبررهای بصری را می ت<strong>و</strong>ان بد<strong>و</strong>ن داشبنتبنن هیچ گ<strong>و</strong>نه<br />

مهارت زبابىنبىی درک کرد.‏ لازم نیست هلندی صحبت کنیم یا ‏بجببجخ<strong>و</strong>انیم تا نقاشی های <strong>و</strong>ن گ<strong>و</strong>گ را<br />

‏بجتبجحسبنیبنن کنیم.‏ از این ‏لحللححاظ نقاشی <strong>و</strong> ‏مجممججسمه سازی ‏(<strong>و</strong> ‏همھهممچنبنیبنن م<strong>و</strong>سیقی)‏ تقریباً‏ در جذابیت شان فرا گبریبرر<br />

هستند.‏ اما در ادبیات <strong>و</strong> خص<strong>و</strong>صاً‏ شعر،‏ عالىللىی ترین شکل ادبیات <strong>و</strong>ضع متفا<strong>و</strong>ت است.‏<br />

شعر ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند ترجمججممه ش<strong>و</strong>د.‏ ترجمججممه ی شعر،‏ ناب<strong>و</strong>د کردن آن به عن<strong>و</strong>ان شعر است.‏ تنها د<strong>و</strong> امکان<br />

<strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد.‏ می ت<strong>و</strong>ان آن را ترجمججممه ی ‏بجتبجحت اللفظی کرد،‏ کلمه به کلمه،‏ که آنگاه ‏بمتبممام کیفیات شعری<br />

آن از ببنیبنن می ر<strong>و</strong>د.‏ یا می ت<strong>و</strong>ان به زبابىنبىی دیگر آن را باز آفریبىنبىی کرد که در این م<strong>و</strong>رد ‏ممممممکن است<br />

شعری خ<strong>و</strong>ب یا حبىتبىی عالىللىی خلق کرد،‏ اما چبریبرزی ‏بمتبمماماً‏ متفا<strong>و</strong>ت از اصل آن است.‏<br />

با این حال م<strong>و</strong>فقیت هابىیبىی نسبىببىی از طریق کار معد<strong>و</strong>د مبرتبررجمججممان ت<strong>و</strong>انا به دست آمده است.‏ برخی از<br />

زیباترین اشعار زبان انگلیسی از رباعیات عمر خیام با ترجمججممه ی دلپذیر اد<strong>و</strong>ارد فیبرتبرزجرالد است.‏<br />

معتقدم که جزبىئبىی از جاد<strong>و</strong>ی شعر اصلی در ترجمججممه ی فیبرتبرزجرالد منتقل شده است.‏ اما کاملاً‏ آ گاهم<br />

که اشعار فیبرتبرزجرالد هر چقدر هم که عالىللىی باشند،‏ رباعیات خیام نیستند،‏ بلکه چبریبرزی ‏بمتبمماماً‏<br />

متفا<strong>و</strong>ت اند.‏<br />

تا جابىیبىی که می دابمنبمم،‏ خیام شخصیبىتبىی برجسته ب<strong>و</strong>د،‏ از بسیاری جهات شبیه ن<strong>و</strong>ابغ رنسانس غرب،‏ اما<br />

چندین قرن پیش از آن.‏ ‏همھهممچ<strong>و</strong>ن لئ<strong>و</strong>نارد<strong>و</strong> دا<strong>و</strong>ینچی دانشمندی جامع الاطراف ب<strong>و</strong>د.‏ آثار ا<strong>و</strong> در ‏همھهممان<br />

قرن ١١ عرصه های ستاره شناسی،‏ ریاضیات،‏ فلسفه <strong>و</strong> شعر را پ<strong>و</strong>شش می داد.‏<br />

با اینکه قادر نیستم شعرش را به زبان اصلی ‏بجببجخ<strong>و</strong>ابمنبمم،‏ <strong>و</strong>اضح است که این شعری سرشار از زیبابىیبىی<br />

شگرف است که لذت را با حسی عمیق <strong>و</strong> تاثبریبررگذار از شکنندگی <strong>و</strong> ناپایداری عمر ترکیب کرده<br />

است.‏ خیام در شی<strong>و</strong>ه ی طبرنبرز ه<strong>و</strong>سمشسممندانه،‏ م<strong>و</strong>ز<strong>و</strong>ن <strong>و</strong> مل<strong>و</strong>دراماتیک نه تنها احساسابىتبىی ق<strong>و</strong>ی را<br />

برمی انگبریبرزد،‏ بلکه از طریق این ها بر فلسفه ی عقل گرا <strong>و</strong> خدانابا<strong>و</strong>رش که بسیار از زمانه ی خ<strong>و</strong>د<br />

جل<strong>و</strong>تر ب<strong>و</strong>د نبریبرز تا کید می <strong>و</strong>رزد.‏ جدا از ارزش های ذابىتبىی شاعرانه <strong>و</strong> فلسفی،‏ این ادبیات کهن فارسی<br />

به خاطر خصلت منتقدانه <strong>و</strong> عصیان گرش جالب است.‏ خیام در کنار درخ<strong>و</strong>است پرش<strong>و</strong>رش از<br />

انسان ها به گرامیداشت زندگی <strong>و</strong> استفاده از این زمان ‏مجممجحد<strong>و</strong>د بر ر<strong>و</strong>ی زمبنیبنن به ‏بهببههبرتبررین شکل ‏ممممممکن<br />

‏‐که اغلب از طریق تص<strong>و</strong>یرسازی شراب که ‏بمنبمماد ش<strong>و</strong>ر <strong>و</strong> زندگی <strong>و</strong> نبریبرز خ<strong>و</strong>د شراب است <strong>و</strong> از س<strong>و</strong>ی<br />

ر<strong>و</strong>حانیت ‏ممممممن<strong>و</strong>ع شده ب<strong>و</strong>د منتقل شده است‐‏ خاری در چشم ساختار مذهبىببىی ب<strong>و</strong>د.‏ <strong>و</strong> شعر فارسی<br />

بد<strong>و</strong>ن عشق،‏ شراب <strong>و</strong> میخانه کجا می ت<strong>و</strong>انست باشد؟<br />

!16


حافظ نبریبرز شاعری ب<strong>و</strong>د که از لذت عشق <strong>و</strong> شراب می سر<strong>و</strong>د اما گاه به ریا کاری مذهبىببىی نبریبرز ‏جمحجممله<br />

می کرد.‏ ا<strong>و</strong> به خاطر اشعارش مشه<strong>و</strong>ر است،‏ اما درباره ی سیاست <strong>و</strong> مذهب نبریبرز می ن<strong>و</strong>شت.‏ زبان تبریبرز ا<strong>و</strong><br />

سخت به ریا کاری مذهبی<strong>و</strong>ن <strong>و</strong> قدربمتبممندان حا کم در قرن ١۴ انتقاد می کرد.‏<br />

از این مثال ها ‏(باید مثال های بسیار دیگری باشد که متاسفانه اطلاعی ندارم)‏ ر<strong>و</strong>شن است که از<br />

د<strong>و</strong>ران بسیار قدبمیبمم،‏ ادبیات فارسی حا<strong>و</strong>ی عناصر انتقادی،‏ سازش ناپذیر <strong>و</strong> عصیان گر ب<strong>و</strong>ده است.‏<br />

شعرای بزرگ فارسی استفاده از طبرنبرز را به عن<strong>و</strong>ان سلاحی سیاسی تکامل ‏بجببجخشیدند.‏ <strong>و</strong> این سلاح<br />

قدرت اثرگذاری اش را در ایران ر<strong>و</strong>زگار مدرن حفظ کرده است.‏<br />

آیا هبرنبرر آینده ای دارد؟<br />

شاید بزرگ ترین نقاشی قرن بیستم گ<strong>و</strong>ئرنیکای پیکاس<strong>و</strong> ب<strong>و</strong>د که آن را در <strong>و</strong>ا کنش به خش<strong>و</strong>نت های<br />

جنگ داخلی اسپانیا <strong>و</strong> جنایات فاشیسم کشید.‏ هیچ کس ‏بمنبممی ت<strong>و</strong>اند این اثر بزرگ را تبلیغات صرف<br />

ت<strong>و</strong>صیف کند.‏ با این حال پیام سیاسی ر<strong>و</strong>شن <strong>و</strong> بسیار قدربمتبممندی را در بر دارد.‏ این نقاشی،‏<br />

مستقیماً‏ از نسل اثر سیاه قلمِ‏ به ‏همھهممان اندازه قدربمتبممند از نقاش بزرگ اسپانیابىیبىی گ<strong>و</strong>یا با عن<strong>و</strong>ان فجایع<br />

جنگ است.‏<br />

این آثارِ‏ بسیار قدربمتبممند هبرنبرری ‏مجممجحص<strong>و</strong>ل <strong>و</strong>ا کنش های عمیقاً‏ احساس شده ی هبرنبررمند نسبت به سرن<strong>و</strong>شت<br />

نا گ<strong>و</strong>ار مردان زنان در جنگ های خ<strong>و</strong>نبنیبنن زمانه ی خ<strong>و</strong>د ب<strong>و</strong>ده اند.‏ من مکرراً‏ از خ<strong>و</strong>د می پرسم که<br />

آثار هبرنبرری هم سنگ امر<strong>و</strong>زی آن آثار کجا هستند؟ دنیای ما با جنگ های دابمئبممی،‏ کشتارهای خ<strong>و</strong>نبنیبنن،‏<br />

پا کسازی ق<strong>و</strong>میبىتبىی <strong>و</strong> خش<strong>و</strong>نت در مقیاس ‏بىببىی سابقه از هم دریده شده است.‏ ا گر ‏بجببجخ<strong>و</strong>اهیم تنها یک<br />

مثال را در نظر بگبریبرر ‏بمیبمم،‏ در جنگ های داخلی دهشتنا ک در کنگ<strong>و</strong> دست کم پنج میلی<strong>و</strong>ن مرد،‏ زن<br />

<strong>و</strong> ک<strong>و</strong>دک کشتار شدند.‏ با این حال این قسا<strong>و</strong>ت ها حبىتبىی در صفحه ی ا<strong>و</strong>ل ر<strong>و</strong>زنامه هم قرار ‏بمنبممی گبریبررند.‏<br />

‏همھهممچنان که ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی در عرصه ی فلسفه حرفىففىی برای گفبنتبنن ندارد،‏ در عرصه های هبرنبرر <strong>و</strong> م<strong>و</strong>سیقی نبریبرز<br />

بسیار پیش از این هرگ<strong>و</strong>نه ادعابىیبىی را مببىنبىی بر به ر<strong>و</strong>ز ب<strong>و</strong>دن رها کرده است،‏ چه برسد به عالىللىی ب<strong>و</strong>دن.‏<br />

ا گر امر<strong>و</strong>ز هبرنبرر اصلاً‏ معنابىیبىی داشته باشد،‏ انتظار می ر<strong>و</strong>د که در مقابل این پرسش ها حرفىففىی برای گفبنتبنن<br />

داشته باشد.‏ اما ما بیه<strong>و</strong>ده در هبرنبرر امر<strong>و</strong>ز به دنبال هم سنگ مدرن گ<strong>و</strong>ئرنیکای پیکاس<strong>و</strong> یا فجایع<br />

جنگ گ<strong>و</strong>یا هستیم.‏ در ع<strong>و</strong>ض،‏ هبرنبررمندان ما در بریتانیا <strong>و</strong>قت شان را صرف ت<strong>و</strong>لید آثاری درباره ی<br />

م<strong>و</strong>ض<strong>و</strong>عات چنان جالبىببىی چ<strong>و</strong>ن ‏بجتبجختخ<strong>و</strong>اب نامرتب یا ک<strong>و</strong>سه ای در فرمالدئید می کنند.‏ هبرنبرر در د<strong>و</strong>ران ما<br />

به چنبنیبنن سط<strong>و</strong>ح پیش پاافتاده ای تبرنبرزل کرده است.‏<br />

!17


!<br />

گ<strong>و</strong>ئرنیکای مدرن کجاست؟<br />

آیا این یعبىنبىی هدف هبرنبرر به طرز غبریبررقابل بازگشبىتبىی از دست رفته است؟ گرفبنتبنن چنبنیبنن نتیجه ای سق<strong>و</strong>ط<br />

در ن<strong>و</strong>ع بدبیبىنبىی <strong>و</strong> نیهیلیسم هبرنبرری ای است که ‏بىببىی شک فرا گبریبررترین حالبىتبىی است که امر<strong>و</strong>ز در رده های<br />

ب<strong>و</strong>رژ<strong>و</strong>ازی <strong>و</strong> طفیلی های طبقه ی مت<strong>و</strong>سط آن است.‏ اما مارکسیسم بنا به ماهیتش خ<strong>و</strong>ش ببنیبنن <strong>و</strong> انقلابىببىی<br />

است.‏ ما به د<strong>و</strong>ر از بدبیبىنبىی نسبت به چشم اندازهای هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ به ط<strong>و</strong>ر کلی،‏ بسیار به نقشی که<br />

می ت<strong>و</strong>اند هم امر<strong>و</strong>ز <strong>و</strong> هم در آینده ایفاء کند مطمبنئبنن هستیم.‏<br />

مارکسیست ها به هیچ <strong>و</strong>جه دستا<strong>و</strong>ردهای بزرگ به دست آمده ت<strong>و</strong>سط هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ در ط<strong>و</strong>ل ٢٠٠٠<br />

سال اخبریبرر ‏بمتبممدن بشری را رد ‏بمنبممی کنند.‏ اما مت<strong>و</strong>جهیم که در ‏بمتبممام این د<strong>و</strong>ران راه فرهنگ به ر<strong>و</strong>ی<br />

ا کبرثبرریت غالب مردان <strong>و</strong> زنان بسته ب<strong>و</strong>ده است.‏ در ‏بمتبممام این د<strong>و</strong>ران هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ در ابجنبجحصار اقلیبىتبىی<br />

‏ممممممتاز ب<strong>و</strong>ده است،‏ ‏همھهممان اقلیت ‏ممممممتازی که از مزایای ثر<strong>و</strong>ت <strong>و</strong> آم<strong>و</strong>زش ‏بهببههره مند ب<strong>و</strong>ده <strong>و</strong> در نتیجه<br />

حک<strong>و</strong>مت <strong>و</strong> سرن<strong>و</strong>شت مردم را کنبرتبررل می کردند.‏<br />

‏بمتبممام تارتحیتحخ نشان می دهد که هبرنبرر بنا به ماهیت خ<strong>و</strong>د انقلابىببىی است.‏ زیر لایه ی ببریبرر<strong>و</strong>بىنبىی،‏ هبرنبرر عالىللىی ‏همھهمم<strong>و</strong>اره<br />

به دنبال آن است که خ<strong>و</strong>د را از سنت های پ<strong>و</strong>سیده رها کرده <strong>و</strong> راه هابىیبىی جدید در نگاه کردن به<br />

جهان بیابد.‏ هبرنبرر درگبریبرر جستج<strong>و</strong>ی ‏بىببىی پایان حقیقت است.‏ به ‏همھهممبنیبنن علت نسبت به ‏بمتبممام اشکال<br />

ریا کاری،‏ در<strong>و</strong>غ <strong>و</strong> فریب خصمانه است.‏ ا گر هبرنبرر مدرن می خ<strong>و</strong>اهد از تنگنابىیبىی که خ<strong>و</strong>د را در آن<br />

می یابد برهد،‏ باید با سیستم برخ<strong>و</strong>رد کند.‏<br />

تلاطمات سیاسی <strong>و</strong> اجتماعی اخبریبرر در ایران به ناچار الهللهھام ‏بجببجخش نسلی جدید از شاعران،‏<br />

ن<strong>و</strong>یسندگان <strong>و</strong> ‏بمنبممایشنامه ن<strong>و</strong>یسابىنبىی خ<strong>و</strong>اهد ب<strong>و</strong>د که آثارشان ر<strong>و</strong>یدادهای جامعه را بازتاب خ<strong>و</strong>اهد داد.‏<br />

امر<strong>و</strong>ز بیش از هر زمان دیگر،‏ برای ن<strong>و</strong>یسندگان ایرابىنبىی غبریبررممممممکن است که خ<strong>و</strong>د را از <strong>و</strong>اقعیت<br />

اجتماعی جدا کنند.‏ نسل جدید راه ها <strong>و</strong> <strong>و</strong>سائلی خ<strong>و</strong>اهد یافت تا احساسات،‏ افکار <strong>و</strong> خ<strong>و</strong>استه های<br />

!18


ت<strong>و</strong>ده ها را بیان کند.‏ در ابجنبججام این امر به سنت های غبىنبىی ادبىببىی <strong>و</strong> هبرنبرری گذشته باز خ<strong>و</strong>اهند گشت <strong>و</strong><br />

نفس حیابىتبىی ن<strong>و</strong> را در آن خ<strong>و</strong>اهند دمید.‏<br />

دیالکتیک به ما می گ<strong>و</strong>ید که دیر یا ز<strong>و</strong>د ‏همھهممه چبریبرز برعکس خ<strong>و</strong>اهد شد.‏ تارتحیتحخ عم<strong>و</strong>ماً‏ می ت<strong>و</strong>اند گاه<br />

چرخه ای پایان ناپذیر به نظر برسد که در آن ر<strong>و</strong>یدادهابىیبىی که در گذشته دیده شده اند تکرار<br />

می ش<strong>و</strong>د.‏ در این نظر عنصری از حقیقت <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د دارد،‏ اما نابمتبممام <strong>و</strong> نتیجتاً‏ نادرست است.‏ چرخ تارتحیتحخ<br />

‏همھهمم<strong>و</strong>اره در حال چرخش است.‏ اما در ‏بمتبممام انقلاب هایش،‏ هرگز به نقطه ی آغازین خ<strong>و</strong>د باز<br />

‏بمنبممی گردد.‏ تارتحیتحخ تکرار می ش<strong>و</strong>د،‏ اما ‏همھهممیشه در سطح کیفی بالاتری پایان می پذیرد که غبىنبىی از ‏بمتبممام<br />

‏مجممجحت<strong>و</strong>ای انباشته شده ی گذشته است.‏<br />

این ملاحظات نه تنها بر رشد ج<strong>و</strong>امع،‏ بلکه بر هبرنبرر <strong>و</strong> فرهنگ نبریبرز قابل اطلاق است.‏ در گذشته،‏<br />

ایران د<strong>و</strong>ره های دستا<strong>و</strong>ردهای هبرنبرری عالىللىی را ‏بجتبججربه کرده است که به دنبالش د<strong>و</strong>ره های اف<strong>و</strong>ل <strong>و</strong> حبىتبىی<br />

بربریت آمده است.‏ اما ت<strong>و</strong>ان خارق العاده ی مردم ایران <strong>و</strong> هبرنبررمندان،‏ ن<strong>و</strong>یسندگان <strong>و</strong> ر<strong>و</strong>شنفکرانش<br />

‏بىببىی کم <strong>و</strong>کاست بافىقفىی می ماند.‏ در آینده این پتانسیل ایران را قادر خ<strong>و</strong>اهد ساخت که چنان بر بلندای<br />

دستا<strong>و</strong>ردهای فرهنگی صع<strong>و</strong>د کنند که ‏بمتبممام افتخارات گذشته را در تاریک ترین سایه ها قرار دهد.‏<br />

امر<strong>و</strong>ز بیش از هر زمان دیگر هبرنبررمند حقیقی به دنبال ابجتبجحاد ک<strong>و</strong>شش های خلاقه ی شخصی خ<strong>و</strong>د با<br />

ک<strong>و</strong>شش های ت<strong>و</strong>ده ی استثمار شده <strong>و</strong> مردم سرک<strong>و</strong>ب شده است تا جامعه را تغیبریبرر دهند <strong>و</strong> دنیابىیبىی ‏بهببههبرتبرر<br />

بسازند.‏ یقیناً‏ هیچ فرم هبرنبرری <strong>و</strong>الاتر از این <strong>و</strong>ج<strong>و</strong>د ‏بجنبجخ<strong>و</strong>اهد داشت.‏<br />

لندن<br />

۴ آ<strong>و</strong>ریل ٢٠١٨<br />

!19

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!