نقد و بررسی نمایش «سوختن» به کارگردانی علیرضا آرا و علیرضا اولیایی
پشت به استبداد یا رو به آن به قلم مجید اصغری، منتقد گروه تئاتراگزیت ارزشگذاری منتقد: نیمستاره- ضعیف
پشت به استبداد یا رو به آن
به قلم مجید اصغری، منتقد گروه تئاتراگزیت
ارزشگذاری منتقد: نیمستاره- ضعیف
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
و اما نقد این هفته:
بمنبممایش «سوخبنتبنن» در تلاش است تا گزاره ای را به فرم برساند که تقریبا در اجرایش با شکست
کامل مواجه شده است. آن گزاره به این مهم اشاره دارد که «رستگاری حقیقی الزاما از طریق
کلیسا (بجتبجحریفی) به دست بمنبممی آید». موضوع خوب و به روزی که یقینا باید بجتبججربه شده باشد تا در
مجممجخاطب اثر بگذارد. خلاء بجتبججربه زیسبىتبىی، فقدان بزرگی را در بمنبممایش پدید آورده و همھهممه چبریبرز را
سرسری از سر گذرانده است. از بازی های افتضاح دوستان روی صحنه گرفته تا نوع نگاه
کارگردانان به مساله عشق و همھهممچنبنیبنن استبداد در کلیسا. «سوخبنتبنن» و فعل آن با درد توأم
است. این درد و حس شدن آن از سوی مجممجخاطب در کجای بمنبممایش پرداخت شده است؟! در
طول بمنبممایش ما نه مسیح را می بینیم و نه مردمی که برای شفا به سمسسممت چشمه می روند و فقط
حرف شان است و حرف. بمنبممایش به قدری رادیو بىیبىی ست که در طول بمنبممایش چشم هایتان را
ببندید نبریبرز چبریبرز خاصی را از دست بجنبجخواهید داد. طراحی صحنه نبریبرز به وضع موجود بمنبممایش کمکی
بمنبممی کند و تلاش دارد با بمنبممادسازی (که پدیده ای ست راتحیتحج تا سانسور را دور بزند) و با خطوط
قرمزرنگ، حد و مرز کلیسا و حکومت استبدادی اش را به ما نشان دهد اما اتفافىقفىی علیه آن رخ
بمنبممی دهد. همھهممه آن چه در بمنبممایش می بینیم اعم از عشق و حبىتبىی ابمیبممان به خدا و مسیح در دل این
خطوط بمنبممایش داده و ساخته می شوند. در واقع از نگاه مؤلفان حبىتبىی عشق هم توان مقابله با
خرافه و استبداد را ندارد. آیا آن چه می ماند چبریبرزی جز یأس و ناامیدی ست؟! ناامیدی همھهممه آن
چبریبرزی ست که یک حکومت استبدادی برای مردمانش می خواهد. من از کارگردانان بمنبممایش
می پرسم: ا گر عشق و دوست داشبنتبنن یکدیگر که میلی انسابىنبىی، طبیعی و ابجتبجحادبرانگبریبرز است را
فدابىیبىی قدربىتبىی مستبد، دیکتاتور و زورگو نشان دهیم، دیگر چه برای مان می ماند جهت ادامه
راه و استمرار مبارزه؟! ا گر واقعیت چنبنیبنن است (که نیست) حقیقت ماجرا چگونه است؟! آیا
این عشق که ظاهرا یک طرفه به بمنبممایش گذاشته شد، تناسبىببىی با حقیقت ندارد؟! ا گر نداشته باشد
که «سوخبنتبنن» سراسر تباهی ست و مانند یک دور باطل می ماند. مباحثه ی میان پدرجوان و
اسقف بزرگ نبریبرز به جابىیبىی منتهی بمنبممی شود. پدر جوان در ابتدای بمنبممایش مانند مومبىنبىی ست که تنها به
ابمیبممان عشق مسلح نشده است. مواجهه او با مری (سوگل خلیق) باید این خلاء را پر کرده و وی