نقد و بررسی نمایش «پینوکیو» به نویسندگی و کارگردانی محمدرضا محمودی
مقتولی به نام فروپاشی به قلم مجید اصغری، منتقد گروه تئاتراگزیت ارزشگذاری منتقد: یکونیم ستاره- قابل تامل
مقتولی به نام فروپاشی
به قلم مجید اصغری، منتقد گروه تئاتراگزیت
ارزشگذاری منتقد: یکونیم ستاره- قابل تامل
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
نقد و بررسی بمنبممایش «پینوکیو» به نویسندگی و کارگردابىنبىی مجممجحمدرضا مجممجحمودی
مقتولىللىی به نام فروپاشی
به قلم مجممججید اصغری، منتقد گروه تئاترا گزیت
ارزش گذاری منتقد: یک ونیم ستاره‐ قابل تامل
پیش نقد:
باری، تئاتر مهم است. حداقل برای حقبریبرر و دببریبرر بجتبجحریریه ی ا گزیت که در طول این سه سال که
صفحه ی نقد تئاتر در این گروه پا گرفته، با همھهممه سخبىتبىی ها و دشواری ها، طعنه ها و کنایه ها و
سوخت و سوزهایش حبىتبىی برای هفته ای پشت نقد را خالىللىی نکرده و نتیجه ی این استمرار و
پافشاری بر اصول می دهد نقد و بررسی بیش از صد و سی بمنبممایش و ترجمججممه و انتشار ده ها مقاله
ببنیبنن المللممللی در حوزه های مجممجختلف تئاتر که تا کنون همھهممه تولیدات به صورت رایگان در اختیار عموم
مردم و علاقمندان قرار گرفته است. پس همھهممیشه جمحجممایت از تئاترالزاما به معنای جمحجممایت از
گیشه ی آن نیست! برخی مدام دم از روشن ماندن چراغ کم سوی تئاتر می زنند و بمنبممی دانند
که این روشبىنبىی به گشادتر شدن جیب برخی بهتبههیه کنندگان می ابجنبججامد. همھهممان بهتبههیه کنندگابىنبىی که از
همھهممه ترفندها برای جذب حدا کبرثبرری مجممجخاطب استفاده کرده و در این ایام خوف و خطر خیابابىنبىی،
دم از بجتبجخفیف های ویژه می زنند. راستش را بجببجخواهید این گونه از تئاتر که هیچ سنخیبىتبىی با این
اجتماع و بجتبجحولاتش نداشته و گاه حبىتبىی در موضع سرکوب گر نبریبرز قرار می گبریبررد پشبریبرزی برای ما
ارزش ندارد. در روزگاری که مقام های کشوری و لشگری در صحبت های پوپولیسبىتبىی خود از
حق اعبرتبرراض مردم سخن به میان می آورند اما در عمل آن را نامجممجحبرتبررم می سمشسممرند، تئاتری را چه
به جمحجممایت از گیشه تئاتر! از چه می ترسید؟! از این که در تارتحیتحخ بنویسند که هبرنبرر تئاتر، این مبریبرراث
چندین هزارساله بشری در پایبریبرز سال ٩٨ خورشیدی در ایران برای همھهممیشه چشم از دنیا فرو
بست چرا که در اوج اعبرتبرراضات مردمی در ا کبرثبرر شهرها و خیابان های ایران، کسی نبود که
بلیت های بجتبجخفیف دار این هبرنبرر والا را بهتبههیه کرده و به بمتبمماشای آثار فاخر حضرات بنشیند؟ این
تئاتری که دوستان دست وپا کرده اند بیشبرتبرر شبیه به یک عجوز ه ی پبریبرر و نابینابىیبىی می ماند که
ناله کنان در کوی و بازار به گدابىیبىی روزگار می گذراند. اما این زندیق ترجمحجممی بربمنبممی انگبریبرزد چرا که
می داند کی و کجا خودش را به کوری و ناتوابىنبىی بزند.
بىپبىی نوشت:
مطلب فوق به وضعیت کلی این روزهای تئاتر و برخی صاحبان، هبرنبررمندان و منتقدانش اشاره
داشته و الزاما ارتباط مستقیم با بمنبممایش «پینوکیو» ندارد.
و اما نقد این هفته:
بىببىی تردید شنیدن عنوان «پینوکیو» ما را به یاد همھهممان شخصیت مجممجحبوب و دوست داشتبىنبىی کارتوبىنبىی
می اندازد که از چوب ساخته شده و کم کم مراحل انسان واقعی شدن را طی می کند. در این
مسبریبرر هم دوستابىنبىی دارد و هم دسمشسممنابىنبىی که دوستان او را به مسبریبرری درست و شریف هدایت
کرده و دسمشسممنان به نبریبررنگ و دغل بازی. اما این شخصیت یک ویژگی جالب دارد که آن را از همھهممه
متمایز می کند و آن این که هر گاه دروغ می گوید، بیبىنبىی چو بىببىی اش درازتر از حد معمول شده و
رسوایش می کند. در بمنبممایش مجممجحمودی نه پینوکیو بىیبىی هست و نه انسان هابىیبىی چو بىببىی اما مؤلفه های آن
روایت در اثرش کارساز شده اند. به عنوان مثال دروغ و پنهان کاری در موقعیت های مجممجختلف
از زبان افراد گونا گون گفته شده اما عامل رسوا کننده ای مانند بزرگ شدن بیبىنبىی نیست که
هدایت گر باشد. فرم تو در توی روایت نبریبرز وضعیت را هم برای مجممجخاطب و هم برای بازیگران
پیچیده تر می کند. در این شرایط امید به رستگاری به حداقل خود رسیده و اساسا کارکردش
را از ببنیبنن می برد. چبریبرزی که در انتهای این هزارتو می ماند چبریبرزی نیست جز روزمرگی و عادت.
همھهممان مساله ای که مجممجحمودی به آن آ گاهی داشته و از زبان یکی از بازیگران به آن اشاره
می کند. گو بىیبىی مجممجحمودی می خواهد تذکری به مجممجخاطب دهد که خودش را در دام این هزارتو
نینداخته و به وضعیت موجود عادت نکند. نقش ها مدام میان بازیگران عوض می شود. یکی
گاه در جایگاه پلیسی سرکوب گر و مداخله جو در امور شخصی مردم قرار می گبریبررد و در
لحللححظه ای بعد می شود متهمی که باید در مورد مسائل شخصی خود به یک بازجو جواب پس
بدهد. بارها صحبت از قتل و کشته شدن فردی به میان می آید اما آیا فرم اجرابىیبىی در بىپبىی پیدا
کردن قاتل دست و پا می زند؟ به هیچ وجه. آن چه برای مؤلف اهمھهممیت داشته «روابط» است تا
جنجال در بىپبىی یک ماجرای جنابىیبىی. یکی ظلم می کند و دیگری ظلم می پذیرد. یکی کمک
می کند و در جواب مجممجحبت می بیند. یکی توپ می اندازد و توقع بازپس گبریبرری آن را دارد. همھهممه
این ها در دو لاین نوری در بمنبممایش رخ می دهند. لایه ای نزدیک به مجممجخاطب و لایه ای دورتر از
آن. مانند یک بزرگراه که دو لاین رفت و برگشت دارد. صحنه عمق نداشته و همھهممه چبریبرز در
سطح اتفاق می افتد. مبریبرزانسن های تک بعدی جریان می یابند و فعل عادت سازی را به جریان
می اندازند. دیالوگ ها در سطحی ترین حالات روزمره بیان شده و قرار نیست اطلاعات خاصی
به مجممجخاطب منتقل شود. این وضعیت مجممجخاطب را وادار کرده تا بیشبرتبرر به جزییات دقت کرده بلکه
در لابه لای پیچیدگی های این دو لاین اطلاعابىتبىی از ماجرا نصیبش شود. این تشنه نگاه داشبنتبنن
مجممجخاطب با عادی سازی جواب داده و هر عنصر تازه به یک ا کتشاف بزرگ می ماند. صحنه تنها
شدن مادر با همھهممکلاسی دخبرتبررش را به یاد بیاورید. در این صحنه آن دخبرتبرر حقایقی را به مادر
دوستش می گوید که گو بىیبىی همھهممان عامل بزرگ شدن بیبىنبىی است. همھهممان رسوا کننده و همھهممان
هدایت گر. موقعی که می خواهد حقایق را مطرح کند مجممجخاطب صدای شان را بمنبممی شنود و تنها
عامل ببریبرروبىنبىی بمنبممایش که صدابىیبىی مانند یک آژیر است از سوی کارگردان وارد فضا می شود. صدای
آژیر مانع شنیدن حقایق شده اما به نکته ای منحصربه فرد در بمنبممایش تبدیل می شود. ما به
عنوان مجممجخاطب با پلیس سرکوب گر وجوه مشبرتبررکی پیدا می کنیم. این که ظاهرا هر دو در مقامی
قرار می گبریبرر بمیبمم که می خواهد دریابد که حقیقت ماجرا چیست. پلیس از متهمان می خواهد هر
آن چه بمنبممی توانند به زبان بیاورند را بنویسند یا نقاشی کنند. پس ما باید ناخواسته خود را در
میان نقاشی هابىیبىی که روی سلفون هابىیبىی ظریف که هر آن احتمال پارگی در آن ها وجود دارد یافته
و حقایق را دریابیم. نقاشی هابىیبىی که در پوسبرتبرر و بروشور اثر آمده هم به ساده ترین و
کودکانه ترین شکل ممممممکن کشیده شده و کاربردی شده اند. نقش یک خانه و کودکابىنبىی که بازی
می کنند. اما ماژیکی که با آن نقاشی می شود قرمز به رنگ خون بوده و پس از لحللححظابىتبىی همھهممه آن
نقش ها مانند قطره های خون بر روی سلفون از هم می پاشند. دست آنان که نقاشی کشیده اند
هم چنان قرمز می شود که گو بىیبىی در یک جنایت و قتلی هولنا ک دست داشته اند. «فروپاشی»
همھهممان قتلی ست که رخ داده. دیگر نه خانواده ای هست و نه همھهممسایه ی مهربابىنبىی. نه رابطه ای و نه
رفاقبىتبىی. همھهممه به مو بىیبىی بند است مانند سلفوبىنبىی که بمنبممایش را احاطه کرده. این مهم در بمنبممایش به فرم
رسیده و جای تبرببرریک به جناب مجممجحمودی دارد. قطعا دغدغه ای چنان مهم و خطبریبرر با درایت،
آ گاهی و علم از خلاقیت های هبرنبرری این چنبنیبنن مفید و کاربردی به بار می نشیند.
۶ آذر ١٣٩٨
پینوکیو