13.11.2014 Views

کمونیسم؛ عالی ترین شکل دمکراسی - Ketab Farsi

کمونیسم؛ عالی ترین شکل دمکراسی - Ketab Farsi

کمونیسم؛ عالی ترین شکل دمکراسی - Ketab Farsi

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

مجله هفته<br />

گاهنامه سیاسی و فرهنگی ‏»مجله هفته«‏ سال ششم شماره 27<br />

شهریور ماه . 1391 سپتامبر 2012<br />

لینک مجله هفته در اینترنت www.hafteh.de<br />

کمونیسم؛<br />

عالیترین شکل<br />

دمکراسی<br />

گفتوگوی ‏»فیدل کاسترو«‏<br />

و ‏»توماس بورخه«‏ در<br />

مورد پیآمدهای تالشی<br />

سوسیالیسم در اروپا،‏<br />

تضاد بین شمال و جنوب و<br />

حاکمیت واقعی خلق


فهرست<br />

4<br />

شناخت«‏ ‏»تئوری توضیح تئوریک تدارک 11<br />

حکم«‏ قوهی ‏»نقد : کانت امانوئل ساده،‏ زبان به فلسفه 16<br />

فوکو میشل درسگفتارهای در نئولیبرالیسم،‏ 20<br />

سوسیالیستی و لیبرالی نّت سُ‏ در انسان عمومی مفهوم 29<br />

دمکراسی شکل عالیترین کمونیسم؛ 32<br />

فروید و نیچه ، مارکس دار آیینه فوکو:‏ 35<br />

اسکوالستیک 38<br />

معاصر جهان در دولت محوریت 46<br />

اجمتاعی«‏ ‏»قرارداد : روسو ژاک ژان 50<br />

ژیژک اسالوُی فکری های سرچشمه و مسئله 60<br />

کاپیتال و زندگی دورة واپسین در مارکس 66<br />

‏)مساوات(‏ اجمتاعی برابری 67<br />

ژیژک از ما خودبیگانگی از یا هگلی خودبیگانگی از 75<br />

سکون و حرکت تیک دیالک 82<br />

لنینیستی مارکسیستی حزب 87<br />

موجود وضع علیه مبارزه ساماندهی در رمسی مذهب جایگاه 91<br />

سرمایهداری حتت کمونیست یک زندگی ابدی:‏ غیرخودی 93 کاالیی‏ توتالیتاریسمِ‏ و انگلی‏ سرمایهداریِ‏ 104<br />

بحران در امپراطوری 108<br />

میکند فقر تولید جهان در ثروت چگونه 109<br />

محور«‏ عدالت « اقتصاد آینده:‏ اقتصاد 114<br />

توطئه«‏ ‏»توهم نظریه پیرامون جستاری ‏»حرامزادگی«‏ از ترس و عریان پادشاه 118<br />

الکانی واقع امر 120<br />

مبب؟ با دمکراسی دمشق،‏ های درس 123<br />

عربی های انقالب یکساله بندی جمع 131<br />

روشنفکرانه مُدگرایی درباب فصلی ورزی اندیشه 133<br />

بعد روز صبح پاریس،‏ 136<br />

ایران به حمله مدافعان علیه اسرائیل در کودتا 137<br />

ما«!‏ پخته نیمه « اقتصاد این و ما 139<br />

نوین های فرصت فراز و آمریکا هژمونی فرود پیرامون نکاتی 2<br />

صفحه 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله


فهرست<br />

چرا روشنفکران به مسائل کارگری توجه منیکنند؟ 142<br />

کوه یخ پدر ساالری سرمایه داری را بشکنیم 144<br />

گفتگو با ناصر فکوهی:‏ پولی شدن جامعه و سقوط اجمتاعی و فرهنگی 156<br />

امپریالیسم آمریکا و 160 ۱۸۹۸<br />

مصاحبه رادیو ندا،‏ با دکتر ناصر زرافشان در مورد مسئله جنگ 163<br />

گذار به ‏»دمکراسی«‏ یا ‏»جنگ داخلی«؟ 166<br />

شانزده سال زندگی در آمریکا:‏ گفتگو با آناهیتا 170<br />

نگاهی به وضعیت کارگران باربر 173<br />

زندان 176<br />

چند شعر از فلزبان 177<br />

یاد باغ وطمن 178<br />

ضد انقالبِ‏ آینده،‏ چماقِ‏ پاینده به کاروانی از ضدِ‏ انقالبیهای آینده،‏ از مهدی جامی تا رضا پهلوی 179<br />

سپاه ماه مه 181<br />

طاعون و گرد باد 182<br />

دلتنگی 184<br />

هلنِ‏ درونی ‏»من«‏ و ‏»تو«‏ 185<br />

صفحه 3<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


نظری<br />

تدارک تئوریک توضیح ‏»تئوری شناخت«‏<br />

پروفسور الفرد کوزینگ<br />

پروفسور مانفرد بور<br />

پروفسور گئورگ کالوس<br />

برگردان شین میم شین<br />

دایره املعارف روشنگری<br />

بخش اول<br />

۱<br />

تصویر به فرم فکری حسی و عقلی اطالق<br />

می شود که ضمیر انسانی بکمک آن،‏ واقعیت<br />

عینی را در روند شناخت منعکس می کند.‏<br />

تصاویر فکری به دو دسته تقسیم بندی می<br />

شوند:‏<br />

تصاویر حسی<br />

تصاویر حسی به شرح زیرند:‏<br />

الفاحساس<br />

بادراک حسی<br />

تتصور<br />

تصاویر عقلی<br />

تصاویر عقلی به شرح زیرند:‏<br />

الفمفهوم<br />

بقضاوت<br />

تنتیجه<br />

پتئوری و غیره.‏<br />

تصاویر بمثابه از آن خود کردن واقعیت<br />

عینی در روند شناخت بر بنیان کردوکار<br />

عملی انسان ها بوجود می آیند.تصاویر کپیه<br />

های صرف از واقعیت عینی نیستند،‏ بلکه<br />

‏»ترجمه«‏ بغرنج و تضادمند عناصر مادی<br />

به عناصر فکری اند.هر تصویری قبل از<br />

همه وحدتی است از عناصر اوبژکتیف و<br />

عناصر سوبژکتیف،‏ که بواسطه کردوکار<br />

سوبژکت شناخت خواص،‏ جنبه ها،‏ جوانب<br />

و روابط واقعیت عینی را منعکس می کند.‏<br />

دیالک تیک عناصر اوبژکتیف و عناصر<br />

سوبژکتیف در تصاویر اغلب به شرح زیر<br />

تشکیل می شود:محتوای تصاویر از عناصر<br />

اوبژکتیف تشکیل می شود و فرم تصاویر از<br />

عناصر سوبژکتیف.‏<br />

اما در واقع محتوای تصاویر نیز حاوی<br />

عناصر سوبژکتیف معینی اند و فرم آنها در<br />

تحلیل نهائی بطور اوبژکتیف مشروط می<br />

شود.تصاویر هم بلحاظ محتوا و هم بلحاظ<br />

فرم عمدتا بطور اوبژکتیف تعیین می شوند<br />

و عناصر سوبژکتیف آنها موجب ممانعت از<br />

فونکسیون معرفتی آنها نمی شوند.‏<br />

انگلس در پاسخ به این پرسش که آیا حواس<br />

ما تصاویر صحیحی از اشیاء مورد نظر<br />

ارائه می دهند،‏ می گوید:»در آن واحد که<br />

ما چیزها را بنا بر خواصی که ما از آنها<br />

ادراک کرده ایم،‏ برای رفع حوایج خود<br />

مورد استفاده قرار می دهیم،‏ در همان آن<br />

ادراکات حسی خود را به محک می زنیم،‏<br />

۲<br />

صفحه 4<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


به محکی خطا ناپذیر.اگر ادراکات ما خطا<br />

بوده باشند،‏ پس قضاوت ما نیز راجع به<br />

استعمال چنین چیزی باید نادرست باشد و<br />

عمل ما در استفاده از آن باید ناموفق از آب<br />

در آید.«)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۲،<br />

ص ۲۹۶، کلیات لنین،‏ جلد ۱۴، ص ۱۰۳(<br />

انگلس و لنین مؤکدا خاطرنشان می شوند<br />

که منظور از تصاویر نه بازتاب مکانیکی<br />

واقعیت عینی،‏ بلکه روند فعال برای نفوذ<br />

روحی در واقعیت عینی است:‏<br />

‏»تصورات انسانی نسبی اند،‏ ولی حقیقت<br />

مطلق از این تصورات نسبی ترکیب می<br />

یابد.این تصورات نسبی پله به پله بسوی<br />

حقیقت مطلق باال می روند و رفته رفته بدان<br />

نزدیکتر می شوند.«)کلیات لنین،‏ جلد ۱۴،<br />

ص ۱۷۱(<br />

بخش دوم<br />

نتیجه عملیات تصویرسازی<br />

اگر ما تصویرسازی را بمثابه یک روند در<br />

نظر نگیریم،‏ بلکه آن را به عنوان رابطه ای<br />

ایستا تلقی کنیم که در آن الف در ب تصویر<br />

خود را نشان می دهد ‏)عرصه متغیر الف<br />

عرصه تصاویر اولیه است و عرصه متغیر<br />

ب عرصه عکس ها و تصاویر(،‏ پس عکس<br />

ها و تصاویر عناصر مجموعه ای را تشکیل<br />

می دهند که تابع مجموعه دیگر است.‏<br />

اگر پ مجموعه چیزها،‏ خواص و غیره باشد<br />

که از آنها تصویرسازی به عمل می آید،‏<br />

‏)پ پریم(‏ مجموعه افکار،‏ مفاهیم،‏ احکام،‏<br />

تئوری ها و غیره باشد،‏ که تصاویر بر روی<br />

آنها نقش می شوند،‏ آنگاه عناصر مجموعه<br />

دوم ‏)پ پریم(‏ راعکس ها و تصاویر عناصر<br />

مجموعه اول ‏)پ(‏ می نامند.‏<br />

اگر انسان ها حقیقت مطلق را در اختیار<br />

داشتند،‏ آنگاه هر عنصر مجموعه اول دقیقا<br />

با هر عنصر مجموعه دوم انطباق پیدا می<br />

کرد.اما از آنجا که این امر تنها شامل حال<br />

زیرعرصه های علوم شده و می تواند بشود،‏<br />

پس مجموعه ‏)پ(‏ مورد تصویربرداری<br />

قرار نمی گیرد،‏ بلکه از آن تصویر برداری<br />

می شود.‏<br />

اما چون از سوی دیگرکلیه عناصر مجموعه<br />

‏)پ(‏ مطابق با تصاویر اولیه نیستند ‏)انسان<br />

ها می توانند با استفاده از پراتیک به ابتکار<br />

آزادانه روح به خلق چیزهائی در ذهن خود<br />

نایل آیند که در عالم واقع چیزی منطبق بر آنها<br />

وجود نداشته باشد(،‏ پس در تصویرسازی،‏<br />

نه تصویر اندازی بر مجموعه ‏)پ پریم(،‏<br />

بلکه تصویر اندازی در مجموعه ‏)پ پریم(‏<br />

صورت می گیرد.‏<br />

بنابرین،‏ عرصه افکار،‏ مفاهیم،‏ احکام،‏<br />

تئوری ها و غیره وسیعتر است از عرصه<br />

تصاویر واقعیت عینی.‏ سیر تاریخ علوم<br />

نشان می دهد که آفریده های فکری از این<br />

دست نیز در آخرین تحلیل تصاویری بیش<br />

نیستند.‏<br />

‏)هندسه غیراقلیدسی و یا جبر غیرکوموتاتیف<br />

در آغاز آفریده های صرف روح بشری<br />

بوده اند که بعدها خود را بمثابه تصاویر<br />

ریاضی امور عینی واقعی نشان داده اند.(‏<br />

مراجعه کنید به تصویربرداری،‏<br />

تصویرتئوری<br />

بخش اول<br />

I<br />

تصویرتئوری بطور کلی<br />

تصویرتئوری آموزشی است که بنا بر آن،‏<br />

شناخت یعنی تصویرسازی از واقعیت عینی<br />

و یا انعکاس واقعیت عینی در ضمیر انسانی.‏<br />

تصویرتئوری در فرم ماتریالیستی دیالک<br />

تیکی اش هسته مرکزی تئوری شناخت<br />

مارکسیستی لنینیستی را تشکیل می دهد.‏<br />

این تئوری بر آن است که موضوع شناخت،‏<br />

یعنی واقعیت عینی،‏ مستقل از سوبژکت<br />

شناسنده و در خارج از او،‏ یعنی مستقل از<br />

انسان اجتماعی وجود دارد و در روند بغرنج<br />

شناخت بوسیله او بر بنیان پراتیک درک<br />

می شود و بصورت تصاویر فکری،‏ یعنی<br />

به صورت احساس ها،‏ ادراکات،‏ مفاهیم،‏<br />

احکام،‏ تئوری ها و غیره انعکاس می یابد.‏<br />

این بدان معنی است که چیزهای مادی در<br />

کارخانه مغز انسانی به چیزهای فکری مبدل<br />

می شوند و یا به قول مارکس،‏ ‏»ترجمه«‏<br />

می شوند.‏<br />

پاسخ ماتریالیستی به مسئله اساسی فلسفه<br />

بلحاظ معرفتی نظری ‏)یعنی در رابطه با<br />

تئوری شناخت(‏ همزمان به نحوی از انحاء<br />

تصویرتئوری را نیز شامل می شود.‏<br />

سیر تاریخی تصویرتئوری<br />

۱<br />

در تاریخ فلسفه،‏ فالسفه مختلفی هر کدام در<br />

تکوین تصویرتئوری علمی سهمی ادا نموده<br />

اند که خود گامی در جهت ماتریالیسم دیالک<br />

تیکی و تاریخی بوده است.‏<br />

دموکریت<br />

دموکریت )۴۶۰ ۳۷۱ ق.‏ م.(‏<br />

فیلسوف ماتریالیست یونان باستان<br />

از فالسفه پیشاسقراطی<br />

شاگرد لویکیپ و بزرگترین فیلسوف فلسفه<br />

طبیعت<br />

نماینده ماتریالیسم اتمیستی<br />

او کل طبیعت را متشکل از ذرات تقسیم<br />

ناپذیر ‏)اتم(‏ می دانست.‏<br />

شعار اصلی او:‏<br />

۲<br />

چیزها فقط به ظاهر رنگ دارند،‏ فقط به<br />

ظاهر شیرین و یا تلخند.‏<br />

در واقع فقط اتم ها وجود دارند،‏ در فضای<br />

خالی!‏<br />

تصویرتئوری در فرم ابتدائی آن بوسیله<br />

دموکریت بنیانگذاری شده است.به نظر او<br />

همه چیزها از بهم پیوستن اتم ها پدید می<br />

آیند،‏ اتم هائی که بلحاظ فرم،‏ نظام،‏ جایگاه،‏<br />

بزرگی و وزن با هم تفاوت دارند.همه چیزها<br />

بطور الینقطع گروه های اتمی ‏)ایدوال(‏ از<br />

خود آزاد می سازند که تصاویر کوچک<br />

و نامرئی چیزها هستند و در برخورد با<br />

اعضای حسی ما شناخت حسی را بوجود<br />

می آورند.‏<br />

هوبس و جان الک<br />

تصویرتئوری نوسازی و توسعه بعدی خود<br />

را مدیون سنسوئالیسم ماتریالیستی انگلیس و<br />

ماتریالیسم فرانسوی در قرن هجدهم بوده که<br />

پیرو سنسوئالیسم انگلیس بوده است.‏<br />

مراجعه کنید به سنسوئالیسم ‏)حسگرائی(‏<br />

تصویرتئوری شناخت با نظریات هوبس و<br />

جان الک راجع به کیفیت های اولیه و ثانویه<br />

پیوند تنگاتنگی داشته که موجب ناپیگیری<br />

های مختلفی در کل تئوری شناخت شده<br />

است.‏<br />

الف<br />

هوبس<br />

توماس هوبس )۱۵۸۸ ۱۶۷۹(<br />

ریاضی دان،‏ تئوریسن دولتی و فیلسوف<br />

انگلیسی در<br />

عصر جدید آغازین<br />

صفحه 5<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


صفحه 6<br />

۴<br />

۲<br />

کتاب معروف او ‏»هیوال«‏ نام دارد.‏<br />

هوبس ادراکات ‏)ایده ها(‏ را تصاویر اجسام<br />

مادی در ضمیر انسانی می داند،‏ ولی<br />

احساس رنگ،‏ نور،‏ گرما و صدا به نظر<br />

او تخیالتی اند که از تأثیر ابژکت ها بر<br />

اعضای حسی ما پدید می آیند.)هوبس،‏<br />

‏»آموزش مربوط به اجسام«،‏ ۴، ص ۲۵(<br />

ب<br />

جان الک<br />

جان الک )۱۶۳۲ ۱۷۰۴(<br />

فیلسوف انگلیسی<br />

نماینده اصلی امپیریسم<br />

۳<br />

از شخصیت های برجسته روشنگری انگلیس<br />

از تئوریسین های قرارداد اجتماعی<br />

اعالمیه استقالل آمریکا،‏ قانون اساسی<br />

آمریکا و انقالب فرانسه تحت تأثیر فلسفه<br />

سیاسی او بوده اند.‏<br />

جان الک در نظریه خود راجع به بود<br />

‏)ماهیت(‏ چیزها میان ایدئالیسم و ماتریالیسم<br />

در نوسان بود.‏<br />

جان الک در نظریه خود راجع به امکان<br />

شناخت بود ‏)ماهیت(‏ راستین چیزها به<br />

ندانمگرائی ‏)اگنوستیسیسم(‏ گرایش داشت.‏<br />

جان الک هم ادراک کیفیت های اولیه اجسام<br />

را به همان سان تعبیر می کند.‏<br />

کیفیت های اولیه مثال بزرگی،‏ فرم،‏ تعداد،‏<br />

جایگاه و حرکت به نظر او تصاویر واقعیت<br />

عینی اند.ولی او کیفیت های ثانویه مثال<br />

رنگ،‏ صدا،‏ بو،‏ مزه و غیره را بمثابه تأثیر<br />

کیفیت های اولیه بر اعضای حسی ما ‏)حواس<br />

پنجگانه(‏ می داند.)جان الک،‏ ‏»راجع به فهم<br />

بشری«،‏ ۲، ص ۸(<br />

هولباخ و دیدرو<br />

۱<br />

فالسفه ماتریالیست فرانسوی درقرن هجدهم<br />

بویژه هولباخ و دیدرو تصویرتئوری را با<br />

پیگیری بیشتری مطرح می سازند.آنها میان<br />

کیفیت های اولیه و ثانویه فرق اصولی قایل<br />

نمی شوند و احساس ها،‏ ادراکات و ایده ها<br />

را بمثابه تصاویر چیزها با خواص خاص<br />

هر کدام از آنها تلقی می کنند.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

پل هنری تیری د هولباخ )۱۷۲۳ ۱۷۸۹(<br />

از متفکران رادیکال قرن هجدهم و از<br />

همکاران دیدرو و دآلمبر و از مؤلفین دایرة<br />

المعارف )۳۵ جلدی(‏<br />

آته ئیست،‏ دترمینیست و ماتریالیست<br />

هولباخ می گوید:»چیزهای مادی در خارج<br />

ازشعور انسانی وجود دارند.آنها بر حواس ما<br />

تأثیر می گذارند.در نتیجه تأثیر آنها احساس<br />

ها پدید می آیند.احساس ها در مغز ما مورد<br />

شناسائی قرار می گیرند،‏ به ادراکات بدل<br />

می شوند و به عنوان ایده ها به چیزها نسبت<br />

داده می شوند،‏ چیزهائی که منشاء آنها بوده<br />

اند.هر ایده ای تصویر شیئی است،‏ که منشاء<br />

آن بوده است«)هولباخ،‏ ‏»سیستم طبیعت«،‏<br />

، ص )۸<br />

دنیس دیدرو )۱۷۱۳ ۱۷۸۴(<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

یکی از خالق ترین اندیشمندان ماتریالیست<br />

روشنگری اروپا و از مؤلفین برجسته دایرة<br />

المعارف<br />

و از همکاران و دوستان دآلمبر،‏ روسو،‏<br />

کاندیال.‏<br />

دیدرو می گوید:میان احساس ها ، ادراکات<br />

و تفکر پیوند ارگانیک وجود دارد.همه آنها<br />

فونکسیون های مغز بشر اند و از تأثیر<br />

چیزهای خارج ناشی می شوند.)دیدرو،‏<br />

‏»عناصر فیزولوژی«،‏ ص ۳۳( ۲۹، ۱۷،<br />

تصویرتئوری ماتریالیست های انگلیسی و<br />

فرانسوی به سبب خصلت ماهیتا امپیریستی<br />

تئوری شناخت آنها عمدتا به شناخت حسی<br />

محدود می شود.‏<br />

آنها اگرهم به شناخت عقلی بر می خورند<br />

‏)که دیدرو در این زمینه تالش وافر داشته(‏<br />

نمی توانند کیفیت خاص آن را در مقایسه با<br />

شناخت حسی در یابند.‏<br />

ماتریالیست های فرانسوی برای اثبات<br />

نظریات معرفتی نظری خود،‏ دانش علوم<br />

طبیعی،‏ بویژه فیزیولوژی زمان خود را<br />

مورد استفاده قرار می دهند.‏<br />

اگرچه در آثار آنان سلسله ای از اندیشه<br />

های ارزشمند راجع به خصلت دیالک<br />

تیکی شناخت یافت می شود،‏ اما علیرغم آن<br />

تصویرتئوری آنان بطور کلی ماهیت غیر<br />

دیالک تیکی دارد<br />

اسپینوزا<br />

۱<br />

سایر عناصر تصویرتئوری ماتریالیستی را<br />

اسپینوزا تدوین می کند.‏<br />

الفاسپینوزا می گوید:شناخت عبارت است از<br />

تصویرسازی از چیزها و از نظم و ترتیب<br />

چیزها و ریختن تصاویر حاصله در قالب<br />

ایده ها.)اسپینوزا،‏ ‏»اتیک ۲«، تز ۷(<br />

ب<br />

بنظر اسپینوزا،‏ نظام ایده ها،‏ یعنی نظام<br />

مبتنی بر روابط اندیشه ها در ضمیر بشری<br />

باید روابط عینی چیزها را منعکس کند و باید<br />

با آن ها انطباق داشته باشد.‏<br />

ت<br />

اگر ایده ها با چیزها منطبق باشند،‏ آنگاه<br />

حقیقی محسوب می شوند.)اسپینوزا،‏ ‏»اتیک<br />

،»۱ تز )۶<br />

پ<br />

۲<br />

۵<br />

شناخت باید تصویر واقعی از طبیعت ارائه<br />

دهد.‏<br />

استفاده اسپینوزا از تصویرتئوری در<br />

شناخت عقلی درمقایسه با یکسونگری<br />

امپیریستی پیشرفتی محسوب می شود و<br />

همراه با نظریات ماتریالیست های فرانسوی<br />

و انگلیسی،‏ منبع تئوریکی مهمی را برای<br />

تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک تیکی<br />

تشکیل می دهد.‏<br />

مراجعه کنید به امپیریسم در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

برکلی و هیوم<br />

جورج برکلی )۱۶۸۵ ۱۷۵۳(<br />

اسقف،‏ تئولوگ،‏ امپیریست و فیلسوف<br />

ایرلندی انگلیسی<br />

مؤسس ایدئالیسم ذهنی


صفحه 7<br />

۷<br />

۱<br />

۱<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

اندیشه تصویرتئوری از سوی نمایندگان<br />

ایدئالیسم در مبارزه بر ضد تئوری شناخت<br />

ماتریالیستی مورد تحریف ایدئالیستی ذهنی<br />

قرار گرفته است.‏<br />

برکلی و هیوم تصویرتئوری ذاتی را بنیان<br />

می گذارند که فلسفه معاصر بورژوائی را<br />

همچنان و هنوز تحت تأثیر خود قرار داده<br />

است.‏<br />

برکلی ایده هائی را که به ذهن می رسند،‏<br />

یعنی در واقع،‏ احساس ها را بمثابه چیزهای<br />

واقعی تلقی می کند و ایده ها بمعنی محدود<br />

کلمه را یعنی اندیشه ها را بمثابه تصاویر<br />

احساس ها قلمداد می کند.آن سان که اندیشه<br />

ها به نظر او تصاویر احساس ها محسوب<br />

می شوند.)برکلی،‏ ‏»راجع به اصول شناخت<br />

بشری«،‏ ص ) ۳۳<br />

دیوید هیوم )۱۷۱۱ ۱۷۷۶(<br />

فیلسوف،‏ اقتصاددان و تاریخدان<br />

۴<br />

۶<br />

از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان<br />

از اقتصاددان ما قبل اقتصاد کالسیک<br />

معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام<br />

اسمیث<br />

هیوم هم به همان سان،‏ تصورات و یا اندیشه<br />

ها را تصاویر احساس ها و یا ادراکات تلقی<br />

می کند و کل روند تصویرسازی را در همه<br />

فرم های آن،‏ ذاتی شعور می داند.)دیوید<br />

هیوم،‏ ‏»بررسی ئی راجع به فهم بشری«،‏<br />

ص ) ۲<br />

ماهیت ماتریالیستی تصویرتئوری بوسیله<br />

برکلی و هیوم مورد تحریف ایدئالیستی <br />

ذهنی قرار می گیرد.‏<br />

مارکس،‏ انگلس و لنین<br />

تصویرتئوری ماتریالیسم دیالک تیکی و<br />

تاریخی که توسط مارکس و انگلس تدوین<br />

و توسط لنین توسعه یافته،‏ به معنی مرحله<br />

کیفی نوینی در پیشرفت تئوری شناخت<br />

ماتریالیستی است.‏<br />

تصویرتئوری ماتریالیسم دیالک تیکی و<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

تاریخی اندیشه های اصلی درست ماتریالیسم<br />

پیشین را ادامه می دهد،‏ نواقص و معایب<br />

آن را برطرف می سازد و نتایج و مسائل<br />

درست مطروحه از سوی تصویرتئوری<br />

ایدئالیستی را مورد بهره برداری انتقادی<br />

قرار می دهد.‏<br />

کیفیت نوین تصویر تئوری ماتریالیستی <br />

دیالک تیکی<br />

کیفیت نوین تصویرتئوری ماتریالیستی <br />

دیالک تیکی را می توان در نکات زیرین<br />

دید:‏<br />

تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک تیکی <br />

بر خالف کلیه تئوری های شناخت دیگر <br />

خصلت و تعین ‏)دترمینیسم(‏ اجتماعی روند<br />

تصویرسازی را در نظر می گیرد.‏<br />

مراجعه کنید به دترمینیسم و ایندترمینیسم در<br />

تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

پراتیک اجتماعی در فرم های متنوع آن<br />

بنیانی است که روند تصویرسازی در ضمیر<br />

انسانی بر مبنای آن صورت می گیرد.‏<br />

پراتیک آخرین و تعیین کننده ترین معیار<br />

تعیین درجه انطباق تصاویر با ابژکت هائی<br />

است که مورد تصویرسازی قرار می گیرند.‏<br />

پراتیک معیار تصحیح و تدقیق پیاپی<br />

تصویرسازی است.‏<br />

توانائی شناخت انسانی و دستگاهی که بکمک<br />

آن تصویرسازی از واقعیت عینی صورت<br />

می گیرد،‏ نه تنها محصول تکامل بیولوژیکی<br />

و تطبیق انسان با محیط پیرامون خود،‏ بلکه<br />

عالوه بر آن محصول توسعه اجتماعی است.‏<br />

به قول مارکس،‏ ‏»تشکیل حواس پنجگانه،‏<br />

‏)ثمره ی(‏ کار تمامت تاریخ جهان تاکنونی<br />

بوده است.«‏<br />

موضوع شناخت نیز دمبدم به سبب تغییر<br />

طبیعت از سوی جامعه بشری،‏ خصلت<br />

اجتماعی به خود می گیرد.‏<br />

چون تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک<br />

تیکی ماتریالیسم تاریخی را نیز بنیان فلسفی<br />

خود قرار داده،‏ می تواند روند تصویرسازی<br />

را در مشروطیت اجتماعی آن درست<br />

ارزیابی کند،‏ در حالی که تصویرتئوری ما<br />

قبل مارکسیستی بلحاظ بنیان فلسفی خویش<br />

فقط می توانست روند تصویرسازی را در<br />

قالب فردی،‏ انفرادی و لذا انتزاعی آن دریابد.‏<br />

تصویرتئوری مارکسیستی لنینیستی <br />

بر خالف درک ماهیتا غیردیالک تیکی<br />

ماتریالیست های پیشین خصلت دیالک<br />

تیکی روند تصویرسازی را با وضوح تمام<br />

مورد بررسی قرار داده و قرار می دهد.‏<br />

شناخت نه روندی مکانیکی،‏ بلکه روندی<br />

بغرنج و سرشار از تضادهای دیالک تیکی<br />

است.‏<br />

روند شناخت از دیالک تیک های زیر<br />

متشکل است:‏<br />

از وحدت عناصر اوبژکتیف و عناصر<br />

سوبژکتیف<br />

‎۲‎از وحدت بی واسطگی و با واسطگی<br />

‎۳‎از وحدت درک حسی و درک عقلی<br />

‎۴‎از وحدت عام خاص منفرد<br />

‎۵‎از وحدت مجرد و مشخص<br />

۶<br />

۱<br />

۲<br />

از وحدت عناصر امپیریکی و عناصر<br />

تئوریکی)عناصر تجربی و عناصر نظری )<br />

و لذا تصاویر واقعیت عینی که در روند<br />

شناخت حاصل می آیند،‏ نه کپیه های<br />

مکانیکی،‏ بلکه ‏»ترجمه«‏ های بغرنج<br />

متناسب با قوانین خودویژه ی کرد و کار<br />

معرفتی انسانی اند<br />

اما میان تصویرها و چیزهای تصویرسازی<br />

شده رابطه روشنی وجود دارد،‏ نوعی<br />

همفرمی ‏)ایزومرفی(‏ که در فرم های<br />

تصویری متفاوت،‏ فرم های متفاوتی به خود<br />

می گیرند.‏<br />

تصاویر در شناخت عقلی به درجات مختلفی<br />

با عناصر قراردادی،‏ بویژه با عالئم و سیستم


صفحه 8<br />

۳<br />

های عالمتی پیوند دارند.‏<br />

۳<br />

مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی در<br />

تارنمای دیارة المعارف روشنگری<br />

این تصاویر برای تدوین سیستم های تئوریکی<br />

و برای فرمالیزه کردن آنان ضروری اند.‏<br />

مراجعه کنید به سمیوتیک<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

موریتس اشلیک )۱۸۸۲ ۱۹۳۶(<br />

فیزیکدان و فیلسوف و مؤسس محفل وینی<br />

مطلق کردن این عالئم قراردادی و تفسیر<br />

ایدئالیستی آنها از سوی نئوپوزیتیویسم به<br />

پیدایش تئوری عالئم شناخت منجر شده که<br />

بنا بر آن،‏ شناخت از تنظیم عالئم مربوط<br />

به واقعیات امور معینی تشکیل می یابد.‏<br />

‏)اشلیک،‏ ‏»آموزش شناخت عمومی«،‏ ۱(<br />

تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک تیکی بر<br />

بنیان دستاوردهای علوم طبیعی جدید تدوین<br />

یافته و بنیان های مبتنی بر علوم طبیعی<br />

خود را قبل از همه در نویروفیزیولوژی<br />

و فیزیولوژی کردوکار عصبی عالی و در<br />

نویروسیبرنتیک می یابد.‏<br />

مراجعه کنید به بازتاب،‏ سیستم عالمتی<br />

جامعه شناسی عامیانه به ساده کردن<br />

تصویرتئوری بمثابه تصویرتئوری مکانیکی<br />

مبادرت می ورزد و بدین طریق روند<br />

تاریخی فکری از آن خود کردن واقعیت<br />

عینی و استقالل نسبی آن را نادیده می گیرد.‏<br />

*****<br />

۱<br />

۲<br />

انگلس در سال ۱۸۹۰ میالدی در مخالفت<br />

با این طرز برخورد،‏ درنامه ای به کنراد<br />

اشمیت می نویسد:‏<br />

‏»فلسفه اما بمثابه تقسیم کار معینی در هر<br />

دوره،‏ مواد فکری معینی در اختیار دارد.‏<br />

فلسفه این مواد فکری معین را از فلسفه های<br />

پیشین به میراث می برد و بر بنیان این مواد<br />

فکری معین آغاز به کار می کند.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

از این روست که کشورهای بلحاظ اقتصادی<br />

عقب مانده می توانند در زمینه فلسفه<br />

پیشقراول گردند.‏<br />

به عنوان مثال:‏<br />

الف<br />

فرانسه در قرن هجدهم درمقایسه با انگلستان<br />

که فلسفه اش مرجع فرانسوی ها بود.‏<br />

یعنی انگلستان که بلحاظ اقتصادی عقب مانده<br />

تر از فرانسه بود،‏ بلحاظ فلسفی پیشرفته تر<br />

از آن بود.‏ مترجم<br />

ب<br />

۴<br />

و بعدها آلمان در مقایسه با انگلستان و<br />

فرانسه.‏<br />

یعنی آلمان که بلحاظ اقتصادی عقب مانده<br />

تر از انگلستان و فرانسه بود،‏ بلحاظ فلسفی<br />

پیشرفته تر از آندو بود.‏ مترجم<br />

اما رشد فلسفه در آلمان و فرانسه نیز به<br />

شکوفائی و رونق ادبی آن زمان شباهت<br />

داشت و نتیجه رشد اقتصادی بود.اقتصاد<br />

اینجا مستقیما چیزی را بوجود نمی آورد،‏<br />

بلکه نحوه تغییر و تکامل مواد فکری به<br />

میراث رسیده را اغلب بطور غیرمستقیم<br />

تعیین می کند،‏ زیرا بازتاب های سیاسی،‏<br />

حقوقی و اخالقی اند که بزرگترین تأثیر<br />

مستقیم را بر فلسفه می گذارند.«)کلیات<br />

مارکس و انگلس،‏ جلد ۳۷، ص ۴۹۳(<br />

بخش دوم<br />

پروفسور گئورگ کالوس<br />

تصویرتئوری مارکسیستی قبل ازهمه<br />

دستاوردهای ریاضیات،‏ سیبرنتیک،‏<br />

اطالعتئوری،‏ نویرو سیبرنتیک و غیره<br />

را به خدمت می گیرد تا به فهم عمیقتر و<br />

دقیقتر روند تصویرسازی نایل آید و قادر به<br />

توضیح مسائل زیر باشد:‏<br />

الف<br />

چرا این تصاویر حالت ایستا و تغییرناپذیر<br />

ندارند؟<br />

ب<br />

چرا و چگونه این تصاویر در تغییر مدام اند؟<br />

ت<br />

چرا تصویرسازی از واقعیت عینی در روند<br />

تغییر مدام خود می تواند هرچه بیشتر بهتر<br />

و دقیقتر صورت گیرد؟<br />

از این رو،‏ تصویرسازی از واقعیت عینی<br />

بمثابه روند پیوند برگشتی جلوه می کند<br />

که در جریان آن کلیه تصاویر مربوط به<br />

اجزاء،‏ جنبه ها و سیستم های واقعیت عینی،‏<br />

یعنی مدل درونی از محیط زیست،‏ ببرکت<br />

مقایسه پی در پی با واقعیت،‏ که در پراتیک<br />

اجتماعی صورت می گیرد،‏ خود را مرتب<br />

دقیقتر و کاملتر می کند.‏<br />

مراجعه کنید به پیوند برگشتی<br />

از این نقطه نظر،‏ دستگاه شناخت هر انسان<br />

منفرد بمثابه زیرسیستم دستگاه شناخت کلی<br />

جامعه جلوه گر می شود و هر دو ‏)یعنی<br />

دستگاه شناخت هر انسان منفرد و جامعه(‏<br />

خصلت سیستم های سیبرنتیکی خودمطلوب<br />

ساز را دارند.‏<br />

تفاوت تصویرتئوری مارکسیستی با<br />

تصویرتئوری ماتریالیستی ما قبل مارکسیستی<br />

تفاوت تصویرتئوری مارکسیستی با<br />

تصویرتئوری ماتریالیستی ما قبل مارکسیستی<br />

در نکات زیر است:‏<br />

الف<br />

در تأکید بر خصلت روندین ‏)پروسه ای(‏<br />

تصویرسازی است:یعنی برعکس مقایسه<br />

ایستای خشک و خالی تصویر با تصویر<br />

اولیه<br />

ب<br />

در توجه ماهیتا عمیقتر به طبیعت تصاویر<br />

است:تصاویر دارای خصلت سمانتیکی اند،‏<br />

نه ایکونی،‏ آنطور که دموکریت می گفت.‏<br />

ت<br />

۱<br />

۲<br />

همچنین در درک نوینی از خصلت تجرید و<br />

انتزاع است.‏<br />

تصویرتئوری مارکسیستی بمثابه آموزش<br />

فلسفی اگر چه جزو علوم منفرد محسوب<br />

نمی شود،‏ اما به دستاوردهای نوین علوم<br />

منفرد و اصول مدون جدید آنها متکی است.‏<br />

روانشناسی اطالعاتی ، نویروسیبرنتیک و<br />

غیره فوت و فن اجرای آزمایشات در عرصه<br />

تصویرتئوری فلسفی را بدست می دهند.‏


صفحه 9<br />

۱<br />

۲<br />

۱<br />

I<br />

II<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

سیبرنتیک سیستم های فنی جدیدی را پدید<br />

آورده که دارای خصلت مدل های فنی<br />

جریان تصویرسازی اند.‏<br />

تصویرتئوری مارکسیستی به وسایلی که<br />

بکمک آنها تصویرسازی صورت می گیرد،‏<br />

یعنی به زبان طبیعی،‏ زبان رشته علمی و<br />

زبان هنری توجه جدی مبذول می دارد.‏<br />

تصویرسازی از دیدگاه اطالعتئوری عبارت<br />

است از کد گذاری عالئم محیط زیست.‏<br />

تصویرتئوری مارکسیستی قانونمندی های<br />

این رشته علمی را در نظر می گیرد و به<br />

مطالعه کدهای مختلف می پردازد که در<br />

روند تصویرسازی بوسیله سوبژکت شناسنده<br />

مورد استفاده قرار می گیرند.‏<br />

بخش سوم<br />

آموزش عمومی تصویرسازی<br />

مجموعه )M( بر و یا در مجموعه )M’(<br />

و یا<br />

از مجموعه )M( بر و یا در مجموعه )M’(<br />

تصویرتئوری انتزاعی نه به طبیعت و نوع<br />

عناصر مجموعه ای که از آنها تصویرسازی<br />

به عمل می آید،‏ توجه مبذول می دارد و نه به<br />

طبیعت و نوع عناصر مجموعه تصویرساز.‏<br />

تصویرتئوری انتزاعی فقط به بررسی<br />

روابط ریاضی و یا منطقی میان تصاویر و<br />

تصاویر اولیه می پردازد.‏<br />

مورد خاص تصویرسازی که بلحاظ فلسفی<br />

جالب است،‏ عبارت است از تئوری های<br />

شناخت معینی که شناخت بشری را در<br />

تحلیل نهائی چیزی جز تصاویر ‏)و یا<br />

انعکاسات(‏ واقعیت عینی نمی دانند.‏<br />

اما هر فرم تئوری شناخت یک تصویرتئوری<br />

نیست.‏<br />

آنجا که شناختن به معنی خودشناسی و یا<br />

یادآوری ایده ها ست ‏)افالطون(‏ و یا پیش<br />

شرط آن عناصر معرفتی اند که قبل از هر<br />

تجربه ای وجود دارند ‏)کانت(،‏ آنجا نوع<br />

کامال دیگری از تئوری شناخت مطرح است.‏<br />

از سوی دیگر هر تصویرتئوری یک<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

تصویرتئوری ماتریالیستی نیست،‏ چه برسد<br />

به تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک تیکی.‏<br />

مراجعه کنید به تصویر،‏ تصویرسازی،‏<br />

شناخت،‏ تئوری شناخت<br />

تصویرسازی واقعیت امری است که در<br />

عرصه های مختلف علوم منفرد و فلسفه<br />

از اهمیت بنیادی برخوردار است و موجب<br />

پیدایش تئوری های مختلف شده است.‏<br />

امروزه مفاهیم خاص تصویر در عرصه<br />

های مختلف علوم بنیان خود را بطور مستقیم<br />

یا غیرمستقیم در تئوری مجموعه ها دارند.‏<br />

تصویرسازی از نقطه نظر تئوری مجموعه<br />

ها<br />

تصویرسازی از نقطه نظر تئوری مجموعه<br />

ها دستورالعملی است که به هر عنصر<br />

)x( متعلق به مجموعه )M( بطور روشن<br />

عنصر دیگری بنام )y( از مجموعه )M`(<br />

نسبت داده می شود.این نسبت دادن را<br />

تصویرسازی از )M( در )M`( می نامند.‏<br />

بنا بر این تعریف،‏ توابع ریاضی را می توان<br />

برای مثال جزو تصویرسازی ها محسوب<br />

داشت.این مفهوم تصویرسازی اما خصلت<br />

بسیار عام دارد.‏<br />

تصویرسازی از نقطه نظرهای مختلف<br />

تصویرسازی ها را می توان از نقطه<br />

نظرهای مختلف طبقه بندی کرد:اینجا باید<br />

تصویرسازی های بویژه مهم را یعنی طبقه<br />

تصویرسازی های صریح و بی ابهام را<br />

برجسته کرد.‏<br />

چنین تصویرسازی از )M( در )M`( به<br />

شرط های زیر مطرح می شود:‏<br />

الف<br />

اوال برای هر عنصر از )M( یک و فقط<br />

یک عنصر از )M`( نسبت داده شده باشد.‏<br />

ب<br />

ثانیا با هر عنصر از )M`( یک عنصر از<br />

)M( انطباق داشته باشد.‏<br />

ت<br />

ثالثا با دو عنصر متفاوت از )M( همیشه<br />

دو عنصر متفاوت از )M`( انطباق داشته<br />

باشند.‏<br />

بنابرین مفهوم تصویر در تئوری شناخت را<br />

باید تابع مفهوم عام تصویر تلقی کرد.‏<br />

شناخت از دیدگاه ماتریالیسم دیالک تیکی<br />

شناخت از دیدگاه ماتریالیسم دیالک تیکی<br />

عبارت است از تصویرسازی از چیزها،‏<br />

خواص و غیره واقعیت عینی بر افکار،‏<br />

مفاهیم،‏ احکام و غیره.یعنی سیستمی<br />

ازچیزها،‏ روابط و غیره بر سیستمی از<br />

افکار،‏ مفاهیم،‏ احکام و غیره تصویرسازی<br />

می شوند.‏<br />

بلحاظ سیبرنتیکی کسب هر تصویر فکری<br />

از جهان مادی می تواند به معنی ساختن مدل<br />

درونی از جهان خارج تلقی شود.این مدل<br />

درونی به هیچ وجه مدل ایستائی نیست.‏<br />

بنابرین،‏ در مقابل هم قرار دادن خشک<br />

تصویر و تصویر اولیه فقط در انتزاع مجاز<br />

است.‏<br />

مدل درونی از جهان خارج بیشتر در روند<br />

پیوند برگشتی اطالعاتی با جهان خارج<br />

قرار دارد.تصویرسازی یک روند است.‏<br />

تصاویر ما بنیان های اعمال ما می شوند<br />

‏)مثال پیشگوئی های علمی که عمل ما را<br />

هدایت می کنند(‏ و موفقیت و یا عدم موفقیت<br />

اعمال ما مبنائی برای بهتر کردن تصاویر و<br />

یا سیستم ما از تصاویر است.‏<br />

‏»پیوند برگشتی«‏ دارای ساختار عام<br />

است:واقعیت عینیادراک و احساستبدیل<br />

ادراکات حسی و احساس ها به تصاویر<br />

انتزاعی ‏)مجرد(‏ و یا سیستمی از<br />

تصاویراعمالی که ما در نتیجه سیستم حاصله<br />

خود از تصاویرانجام می دهیم.تأثیرگذاری<br />

بر واقعیت عینی ببرکت اعمال خوددریافت<br />

مجدد نتایج تأثیرگذاری خود در فرم احساس<br />

ها و ادراکاتتصحیح و یا تأیید تصاویر.‏<br />

بنابرین،‏ مفهوم ماتریالیستی دیالک تیکی<br />

تصویر با مفهوم پراتیک پیوندی ناگسستنی<br />

دارد.‏<br />

اغلب ادعا می شود که تصاویر مورد نظر<br />

ماتریالیسم دیالک تیکی با تصاویر اولیه<br />

‏»انطباق دارند.«‏<br />

این انطباق اما انطباقی نیست که مورد نظر<br />

تصویرتئوری ایکونی ما قبل مارکسیستی<br />

است که گویا تصاویر کوچک شده ی<br />

چیزهای واقعی ‏)ایدوال(‏ در مغز ما جا داده


۸<br />

۹<br />

شده اند.‏<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

تصاویر مورد نظر ماتریالیسم دیالک تیکی<br />

بیشتر با محتوای اطالعی،‏ ساختار تصویر<br />

اولیه و تصویر در رابطه قرار دارند.و لذا<br />

تصاویر وحدتی از عناصر اوبژکتیف و<br />

سوبژکتیف اند.‏<br />

مراجعه کنید به دیالک تیک اوبژکت <br />

سوبژکت در تارنمای دایرة المعارف<br />

روشنگری<br />

چون دستگاه شناخت انسانی از فرم های<br />

ادراک،‏ انتقال و استعمال اطالعات خاص<br />

خود برخوردار است و حاوی متد های کد<br />

گذاری و ذخیره کردن اطالعات خاص خود<br />

است.‏<br />

محتوای اطالعاتی دریافت شده و قوانین عام<br />

اطالعتئوری اوبژکتیف ‏)عینی(‏ اند.‏<br />

‏)محتوای شناخت نه در کله سوبژکت<br />

شناسنده،‏ بلکه در اوبژکت شناخت ‏)موضوع<br />

شناخت(‏ است.‏ مترجم(‏<br />

‏)اگر اینجا از محتوای اطالعات صحبت<br />

می شود،‏ منظور فقط محتوای نحوی ‏)سین<br />

تاکتیکی(‏ اطالعات نیست،‏ بلکه محتوای<br />

سمانتیکی و عملی ‏)پراگماتیکی(‏ اطالعات<br />

نیز است.(‏<br />

فرم اطالعات نیز هرگز فقط سوبژکتیف<br />

نیست.‏<br />

قوانین عام کد گذاری،‏ انتقال اطالعات،‏<br />

گنجایش کانال اطالعات ‏)شط اطالعات(،‏<br />

ظرفیت بهم پیوستگی اطالعات و غیره<br />

بنیانی برای سوبژکت مفروض و برای<br />

دستگاه شناخت او محسوب می شوند و<br />

داربستی را تعیین می کنند که در درون آن<br />

گشتاورهای سوبژکتیف بطور کلی امکان<br />

پذیر می گردند.‏<br />

مراجعه کنید به تصویرتئوری،‏ شناخت،‏<br />

اطالعات،‏ سمیوتیک،‏ مجموعه<br />

پایان<br />

‎۵‎تصور غالب به شرح زیر است:‏<br />

الف<br />

دیدن عناصر اوبژکتیف موجود در روند<br />

تصویرسازی در محتوای تصویرسازی<br />

ب<br />

۷<br />

دیدن عناصر سوبژکتیف موجود در روند<br />

تصویرسازی در فرم تصویرسازی<br />

مراجعه کنید به دیالک تیک فرم و محتوا،‏<br />

دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت در تارنمای<br />

دایرة المعارف روشنگری<br />

‎۶‎واقعیت اما از قراری دیگر است:عناصر<br />

سوبژکتیف و عناصر اوبژکتیف هم منسوب<br />

به محتوا هستند و هم منسوب به فرم.)و نه<br />

صرفا منسوب به فرم و یا محتوا.‏ مترجم(‏<br />

دستگاه شناخت سوبژکتیف هر انسان منفرد<br />

و همچنین جامعه بشری از سیل اطالعات<br />

عرضه شده بوسیله محیط زیست دست به<br />

گزینش می زند،‏ یعنی محتوای شناخت را<br />

تحت تأثیر خود قرار می دهد.‏<br />

صفحه 10<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


نظری<br />

حکم«‏<br />

قوهی ‏»نقد : کانت امانوئل ساده،‏ زبان به فلسفه روحی<br />

زهره حکم«‏<br />

قوهی ‏»نقد : کانت امانوئل )۲۲(، ساده،‏ زبان به فلسفه 11<br />

صفحه وفرهنگ<br />

شناسی انسان سایت منبع باشیم<br />

کرده فکر مسئله این به گاهی شاید میکند؟«؛<br />

قضاوت گونه چه ‏»آدمی که تماماً‏<br />

مسئلهای پرسش،‏ این هجده قرن در فیلسسوف<br />

که پرسشی میآمد.‏ شمار به فلسفی )۱۸۰۴ کانت امانوئل همچون ایدهآلیستی آن<br />

به تا میدانست خود وظیفهی ۱۷۱۲(، نماید.‏<br />

تبیین آنرا منابع و مبانی و گوید پاسخ عمدهی<br />

هدف بگوییم باشد بهتر شاید اصال خود،‏<br />

نقادانهی اصطالح به فلسفهی در کانت چارچوب<br />

در فلسفه مبانیِ‏ و مسائل،‏ طرحِ‏ ‏»قوهی<br />

به پرداختن جمله آن از که جدید بود.‏<br />

داوری(‏ ‏)یا حکم«‏ سختکوش<br />

و جدی بسیار متفکری کانت،‏ را<br />

فیلسوف وظیفهی مهمترین و است فکری<br />

زمینههای کلیه در ‏»روشنگری«‏ خواهیم<br />

سخن اینباره در بیشتر ‏)بعد میداند با<br />

مقدماتی آشنایی برای اکنون گفت(.‏ وی<br />

که بگوییم همینقدر وی فلسفی هدف شکلگیری<br />

دربارهی تحقیق صدد در جداً‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله مسلماً‏<br />

‏)و است برآمده ‏)شناخت(‏ ‏»معرفت«‏ همان<br />

ایدآلیستی(.‏ نگرشهای چارچوب در گونه<br />

هر پیششرط که شناختی یا معرفت است<br />

متفکری نخستین اینرو از داوریست؛ و<br />

گفت لبیک کپرنیکی علمی انقالب به که پیشینی«‏<br />

‏»صورتهای و ذهن سازوکار بر این<br />

از استقبال به توجه با شد.‏ متمرکز آن فلسفی<br />

چارچوب ‏)در اکنون علمی،‏ نظریهی محور<br />

دیگر زمین که گونه همان کانتی(‏ فلسفهی<br />

یاری به نمیآید،‏ شمار به جهان گونه<br />

آن میتوانند چیزها و جهان کانت،‏ ذهنی<br />

صورتهای واسطهی ‏)به ذهن که عکس<br />

بر و نباشند میکند(،‏ دریافت خود آنِ‏<br />

از استقاللی شناسی«‏ ‏»شناخت‏ لحاظ به واقعیت<br />

جهان،‏ ‏)فیالمثل،‏ باشند داشته خود آنچه<br />

از غیر به واقعیتی باشد.‏ داشته دیگری میکند(.‏<br />

ادراک ذهن نگرشهای<br />

با همراهی دلیل به کانت بهرحال کپرنیکی<br />

انقالب توانست خود،‏ زمانهی علمی در<br />

بنابراین کند.‏ وارد فلسفه قلمرو به را نخستین<br />

احتماالً‏ کانت فلسفیِ‏ جهانبینی دقت<br />

لطفا میشود.‏ کشف ذهنی فرافکنیهای است<br />

ذهنی ‏»فرافکنی«های از صحبت شود،‏ که<br />

همانگونه هست.‏ که آنچه ‏»انکار«‏ نه و به<br />

آن بسط و خویش شکِ‏ با دکارت میدانیم که<br />

‏»ذهن«اش جز به که رسید استنتاج این میکند،‏<br />

گزارش یقین با آنرا هستیِ‏ و ‏»من«‏ اثبات<br />

و اعتمادند قابل غیر چیزها،‏ مابقی از<br />

دیدیم که همانگونه هم را جهان وجود اصطالح<br />

به خدا،‏ وجود به اعتراف طریق صادق«،‏<br />

و کردار ‏»درست خالقِ‏ بهمنزلهی کرد.‏<br />

ثابت و<br />

جهان منکر رو،‏ هیچ به کانت،‏ آنکه حال دست<br />

هم آن اثبات برای و نمیشود،‏ چیزها امری<br />

در بلکه نمیشود،‏ الوهی امر دامن به تابع<br />

آنرا و میکند مداخله ‏»واقعیت«‏ نام به خواهیم<br />

توضیح میکند.‏ آدمها ذهنی شرایط که<br />

بود درونیای قوانین به معتقد او داد:‏ قوانینی<br />

هستند.‏ آدمی با همواره و پیشاپیش مینامد<br />

ذهنی ‏»صورت«های را آنها وی که برای<br />

که علیت قانون یا و زمان مکان،‏ مانند ضروریاند.‏<br />

و الزم تجربهای هر کسب


12<br />

صفحه تفکراتی<br />

بین فاصل حد او گفت بتوان شاید یقینهای<br />

و عقل به تنها ‏)که دکارت همچون تفکرات<br />

دیگر سوی از و داشتند(‏ باور عقلی به<br />

را ذهن ‏)که الک همچون تجربهگرایی آنهم<br />

میکند.‏ پر میکرد(،‏ تشبیه سفیدی لوح جهان<br />

از انسان ادراک که مضمون این با یا<br />

مکان از فارغ نمیتواند هرگز چیزها،‏ و ما<br />

اینکه یعنی باشد.‏ علیّت قانون یا و زمان چیز<br />

آن کنیم،‏ فکر یا کنیم نگاه که چیز هر به آن<br />

همینطور یا و باشد.‏ مکان بدون نمیتواند در<br />

یا و اندیشه در زمان بدون نمیتواند چیز بدون<br />

که طوری به باشد.‏ داشته وجود ما نگاه که<br />

میرسیم نتیجه این به شکی کوچکترین گسست<br />

قابل غیر عناصرِ‏ از زمان و مکان ابزارهای<br />

جزء اینرو از ذهنی،‏ ادراکِ‏ میآیند.‏<br />

شمار به الزامیِ»معرفت«‏ خصوص<br />

در کانت نظر از برهان همین عین و<br />

جستجو که معنا بدین دارد.‏ وجود علیّ‏ قانون صورت<br />

همچون معلولی،‏ و علت یافتههای یا از<br />

ناگسستنی بخشی فضا و مکان ادراکیِ‏ مثال<br />

عنوان به ذهنیاند.‏ صورتهای خودِ‏ پشت<br />

در شود دیده آنکه بدون را بادکنکی از<br />

که کودکی واکنش بترکانید،‏ کودکی سر طور<br />

به است برخوردار سالمی گوشهای خود<br />

سر پشت به فورا که است این طبیعی ‏»علت«‏<br />

دنبال به عمل این با او کند.‏ نگاه از<br />

آنرا که است معلول(‏ عنوان ‏)به صدایی این<br />

واقعیت است.‏ شنیده گوشهایش طریق این<br />

اگر کانتی نگرشهای نظر از که است انسان<br />

شاید نبودند،‏ ذهنی پیشینیِ‏ قانونهای نمیداشت.‏<br />

هم علمی کنجکاوی هیچ دکارت<br />

‏»منِ«‏ وجود اثبات به توجه با کانت عنوان<br />

به آن،‏ هموارهی داشتن لحاظ ‏)یعنی داشتن<br />

نظر در با همچنین و آگاهی(‏ خود با<br />

همواره که ذهن پیشینیِ‏ ‏»صورت«های و<br />

علیت(‏ و زمان،‏ مکان،‏ ‏)درک آدمیاند حواسی<br />

به اعتماد به توجه با اینها بر عالوه است،‏<br />

ذهنی صورتهای درک به قادر که که<br />

مییابد دست اندیشه این به آنکه ضمن اعتنا<br />

قابل ما(،‏ برای ‏)چیز من«‏ برای ‏»جهان به<br />

که میاندیشد مسئله این به همزمان است،‏ شیوهی<br />

و ذهنی صورتهای وجود واسطهی عنوان<br />

به ما ، چیزها و جهان از انسان درکِ‏ برای<br />

‏»جهان واقعاً‏ بدانیم نمیتوانیم انسان جهان<br />

اینکه بنابراین،‏ است.‏ چگونه خود«‏ هستند،‏<br />

چه خود«‏ ‏»برای فینفسه چیزها و قادر<br />

انسان کانت،‏ گفتهی به که است امری باور<br />

این بر بنابراین نیست.‏ آن ‏»شناخت«‏ به محدودیت<br />

با همراه انسان ‏»معرفتِ«‏ که بود خود،‏<br />

نظریهی با کانت چند هر واقع به است.‏ شیوهی<br />

به شناختِ‏ بین فاصل حد نوعی به نیز<br />

و تجربی(‏ یافتههای به ‏)بدبینی دکارت پر<br />

را الک ‏»تجربه«ی بر مبتنی شناختِ‏ این<br />

برای سنتزی میتوانست حتا و بود کرده 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله با<br />

میبینیم که همانطور اما باشد،‏ نظریه دو ناخواسته<br />

دیگر،‏ شیوهای به میانجیگری،‏ این ‏»ماهیت<br />

خصوص در قدیم فلسفیِ‏ پرسش میکند.‏<br />

احیاء را آن شناسایی ابزارِ‏ و جهان«‏ نوآوریهای<br />

اصطالح به از دیگر یکی از<br />

میباید میکنم فکر ‏)که فلسفه،‏ در کانت … یا و دکارت فیالمثل هفده،‏ قرن متفکران چارچوب<br />

ساختن برپا باشد(،‏ گرفته الهام بود<br />

معتقد دکارت که آوریم یاد به است.‏ نقد ‏»اعتماد«‏<br />

قابل اندیشهای به بتوان آنکه برای بدیهیات<br />

همهی به تا است الزم ‏یافت،‏ دست وی<br />

دیدیم که آنطور اگر حتا کرد.‏ ‏»شک«‏ تردیدِ‏<br />

قابل غیر وجودِ‏ به یافتن دست از بعد چیزها،‏<br />

و جهان اثبات برای اندیشنده«،‏ ‏»منِ‏ گذشتگان<br />

فکریِ‏ چارچوبهای در نو از شکی!‏<br />

کمترین بدون آنهم باشد،‏ درغلطیده حدی<br />

تا گفت میتوان هم کانت خصوص در سروکار<br />

دکارت نوع از ‏»نقد«‏ چارچوب با در<br />

میباید را علتاش و داشت.‏ خواهیم یافت:‏<br />

آنها استفادهی مورد فلسفی«‏ ‏»روشِ‏ فاصلهگرفتن<br />

به قادر که ایدهآلیستیای روش ‏»غایتمندباورانه«ی<br />

عادتوارههای از غایتهایی<br />

نیست.‏ واال یا و متعالی امور که<br />

چیزها و آدمی طبیعت،‏ جهان،‏ دربارهی متعالی<br />

‏»امر به نهایت در روشهایی چنین در عالوه<br />

کانت فلسفهی اما میشود.‏ ختم واال«‏ و در<br />

هم که است برخوردار فضایی از آن بر و<br />

پیشین روشهای از گذر به قادر لحظاتی میشود،‏<br />

آن زبانآورانهی استداللسازیهای استعالیی<br />

پیوند با که است گونهای به هم و منبعی<br />

‏)بهمثابه واال امر به خود درونی شناختِ‏<br />

مسیر تغذیهکنندهی ‏»معرفتی«(،‏ به<br />

میگردد.‏ خود فلسفهی عملیِ‏ عقالنیت یا<br />

اختیار بر مبتنی عقالنیتی به ساده زبان کانت<br />

نظر طبق آن خودِ‏ که ‏»آزاد«‏ ارادهی دست<br />

میشود،‏ برساخته اخالقی غایتی با آدمی،‏<br />

وجدان در اینبار که غایتی مییابد.‏ قوانین<br />

از ذهنی،‏ صورتهای همچون که<br />

میکنند،‏ پیروی خاصی،‏ پیشینی‏ درونی داد.‏<br />

خواهیم توضیح را همه مسلماً‏ نخست<br />

حکم،‏ قوهی نقد بحث گشودن برای غایتشناختی«‏<br />

حاکمهی قوهی ‏»نقد سراغ نقشی<br />

فلسفی لحاظ به که بحثی میرویم.‏ داشته<br />

کانت ‏»روشنگری«‏ اندیشهی در مهم روشنگری(‏<br />

عصر ‏)در وی نظر از است.‏ باشد<br />

رسیده فکری بلوغ به میتواند انسانی باور<br />

خویش وجدان و خود ‏»آزادی«‏ به که به<br />

قادر معرفتی بیانی،‏ به باشد.‏ داشته از<br />

و باشد ‏»آزاد«‏ که است موقعیت درک تشخیصِ‏<br />

قدرت معنای در فلسفی«‏ ‏»اختیار خیر<br />

امور بین چیزها،‏ ویژگیِ‏ و خصوصیات برخوردار<br />

آن نافی و خوشبختی یا و شر یا اخالقی،‏<br />

قانون کانت نظر از بنابراین باشد.‏ ذهنی،‏<br />

صورتهای یا و علّی قوانین همچون اینباره<br />

در چنانکه است.‏ پیشینی امری میگوید:‏<br />

عقلی<br />

شرط عنوان به اخالقی،‏ ‏“قانون و<br />

نفسه به اختیارمان،‏ از استفاده صوری شرط<br />

عنوان به غایتی هیچ به وابستگی بدون غایتی<br />

معهذا است؛ الزامآور ما برای مادی،‏ تعیین<br />

ما برای پیشین،‏ طور به البته را،‏ نهایی ملزم<br />

آن خاطر به تالش به را ما و میکند ممکن<br />

خیر عالیترین غایت این و میسازد ذهنیای<br />

شرط است.‏ جهان در اختیار توسط مفاهیم<br />

کلیهی حسب به ‏)و انسان آن تحت که است<br />

قادر ذیعقلی(‏ متناهیِ‏ موجود هر ما،‏ خود<br />

برای فوق قانون تحت نهایی غایتی عالیترین<br />

نتیجتاً‏ است.‏ خوشبختی کند،‏ وضع تا<br />

باید ما که جهان،‏ در ممکن فیزیکیِ‏ خیر نهایی<br />

غایت عنوان به آنرا میتوانیم که آنجا شرط<br />

تحت است:‏ خوشبختی بخشیم،‏ تحقق به<br />

اخالقیت،‏ قانون با انسان هماهنگی عینیِ‏ بودن.‏<br />

خوشبخت برای شایستگیاش عنوان برای<br />

اخالقی علتی باید ما نتیجتاً،‏ ]...[ خود،‏<br />

تا بپذیریم را جهان(‏ صانع ‏)یک جهان قائل<br />

نهایی غایتی اخالقی،‏ قانون با هماهنگ دومی<br />

پذیرش که اندازه همان به و شویم؛ تا<br />

‏)یعنی اندازه همان به است،‏ ضروری پذیرش<br />

نیز دلیل(‏ همان به و درجه همان که<br />

بپذیریم باید یعنی است،‏ ضروری اولی صص<br />

۱۳۸۱: ‏)کانت،‏ دارد”.‏ وجود خدایی .)۴۳۳<br />

۴۳۲ کانت<br />

خود که اینجاست جالب نکتهی اما کامالً‏<br />

استدالل روشِ‏ این قدمتِ‏ به نسبت به<br />

بعد صفحهی چند اینرو از است.‏ آگاه ‏»تذکر«‏<br />

خودش،‏ گفتهی به خود خوانندهی برهانی<br />

اخالقی برهان این که:”‏ میدهد برهانی<br />

فقط شاید بلکه نیست،‏ جدیداالکتشاف است<br />

شده عرضه جدید صورتی به که باشد ص‎۴۴۳‎‏(.‏<br />

‏….”)همانجا،‏ نوین<br />

چرخش نیمههای در کانت بنابراین،‏ میشود،‏<br />

متوقف کامال تنها نه خویش فلسفیِ‏ فکریِ‏<br />

نگرشهای به سرعت به بلکه میپیوندد.‏<br />

پیشین متفکران فلسفه<br />

درباره واقعیت از نیمی فقط این اما آنرا<br />

زودتر دلیل این به فقط و است.‏ کانت به<br />

حوصله و صبر با تا ساختیم مطرح بپردازیم.‏<br />

او فلسفی ندهی پیشبَرَ‏ مباحث و ایدهآلیستی اندیشهی البالی در که روشی وی<br />

فکریِ‏ استحکام و القیت غایتگرایانه،‏ حتا<br />

‏»دیالکتیک«،‏ زمینهی در ‏)خصوصاً‏ را باشد(‏<br />

کشیده دست آن از راه نیمهی در اگر سازیم.‏<br />

آشکار با<br />

کانت گفتیم،‏ متن ابتدای در که همانگونه


صفحه 13<br />

پیروی از انقالب کپرنیکی قائل به تمایز<br />

در عالم شناخت شد و آنرا با ابهاماتی<br />

نظیر ‏»شناخت برای خود«‏ و ‏»شناخت<br />

برای ما«،‏ در آمیخت.‏ وضعیتی که به نظر<br />

میرسد،‏ در عین اینکه آماده است تا مقدمات<br />

آزادسازیِ‏ متافیزیکی را برسازد،‏ که از قضا<br />

یکی از نشانههای آن میتواند همان چیزی<br />

باشد که باعث میشود تا دوباره پرسش<br />

از ماهیت جهان و چیزها به میان آوریم:‏<br />

همان پرسشهایی که فیالمثل فالسفهی<br />

پیشاسقراطی مطرح میکردند،‏ ‏)نگاه شود به<br />

مباحث شماره ۲ ۱، و ۳(، و در عین حال<br />

باعث میگردد تا ‏»شناخت«،‏ به مجرای<br />

تأملی سابق بر این باز گردد.‏<br />

از نظر کانت کمال طبیعت درونی،‏ از<br />

آنجا که به غایات طبیعی تعلق دارد و این<br />

‏»غایات«‏ همانگونه که گفتیم به باور او<br />

نه امری قابل مشاهده بلکه امری تعقلی و<br />

تأملیست،‏ در نتیجه ‏»طبیعت«‏ به عنوان<br />

موجودی ‏»سازمند«‏ در نظر گرفته میشود.‏<br />

یعنی هستیای که از ‏»غایتی برای خود«‏<br />

برخوردار است.‏ از نظر او بین انسان و<br />

طبیعت و یا انسان و جهان و یا اجزاء متفاوت<br />

جهان و چیزها نسبت به یکدیگر رابطهای<br />

غیرقابل کتمان وجود دارد.‏ رابطهای که<br />

کانت آنرا ‏»سازمند«‏ و یا ‏»متقابل«‏ مینامد:‏<br />

رابطهای فعال و زاینده که هر چند به لحاظ<br />

شناختشناسی مستقل،‏ محدود و غیر قابل<br />

نفوذ به روی دیگری است،‏ اما به لحاظ<br />

‏»هستیشناختی«،‏ چنانچه خواهیم دید،‏ هر<br />

یک برای دیگری از یک‏ طرف ‏»غایت«‏<br />

است و از طرف دیگر ‏»وسیله«ای برای<br />

آن.‏ و ناگفته نماند که این نحوهی استدالل،‏<br />

‏)هر چند با خطوطی نسبتاً‏ کمرنگ و ظریف<br />

ترسیم شده است(‏ پرورشدهندهی همان<br />

نحوهی باشکوه ‏»دیالکتیک«ی است که<br />

قوهی نقادی کانت اساساً‏ بر پایهی آن ریخته<br />

شد و روشی جدید به شمار میآمد.‏ چنانکه به<br />

شیواییِ‏ تمام میگوید:‏<br />

‏“محصول سازمندِ‏ طبیعت،‏ محصولی است<br />

که در آن هر چیز غایت و متقابالً‏ وسیله‏<br />

است.‏ در این محصول هیچ چیز نیست که<br />

عبث،‏ بدون غایت یا قابل انتساب به یک<br />

مکانیسمِ‏ طبیعی کور باشد”‏ ‏)همانجا،‏ ص<br />

۳۳۵(. و یا در خصوص رابطهی انسان و<br />

طبیعت و عدم دسترسی شناخت کامل نسبت<br />

به طبیعت ‏)بهمثابه ابژهای جهت شناخت،‏<br />

کاری که فیالمثل در فلسفهی دکارت میسر<br />

و شدنیست(‏ معتقد است:‏ ‏“چون خود ما به<br />

طبیعت به معنای وسیع کلمه تعلق داریم،‏<br />

‏]شناسایی این طبیعت[‏ حتا بر طبق مماثلتی<br />

دقیقاً‏ متناسب با هنر انسانی نیز قابل تعقل<br />

و تبیین نیست.‏ پس مفهومِ‏ یک چیز ….<br />

مفهومی تقویمی از فاهمه یا عقل نیست،‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

‏]بلکه[‏ … مفهومی تنظیمی برای قوهی<br />

حاکمهی تأملی،‏ برای هدایتِ‏ پژوهش ما<br />

دربارهی اعیانی از این نوع … است.‏ اما<br />

این تأمل،‏ بیش از آنکه در خدمت شناخت<br />

طبیعت یا مبنای نخستین آن باشد،‏ در خدمت<br />

شناخت قوهی عقل عملی در ما ‏]است،‏ همان<br />

عقلی[‏ که علت این غایتمندی را با مماثلت<br />

با آن لحاظ کردیم”‏ ‏)همانجا،‏ ص ۳۳۴(.<br />

معموالً‏ در بحثهایی که از کانت میشود<br />

به این نکات یا اصالً‏ توجه نمیشود یا بهای<br />

چندانی به آنها داده نمیشود؛ اما علت تأکید<br />

بر آنها در بحث حاضر،‏ تنها به این دلیل<br />

است که زمینههای فلسفهی رمانتیسمِ‏ آلمانی<br />

را که در بحثهای بعد دنبال خواهیم کرد،‏ به<br />

وضوح در فلسفهی روشنگرانه و نقد قوهی<br />

حکم کانت ببینیم.‏ چیزی که از آن با نام<br />

‏»کانتی«‏ یاد خواهیم کرد.‏<br />

بهرحال،‏ هر چند کانت در خصوص<br />

حیطهی ‏»شناختِ‏ من«‏ ): در اینجا<br />

بخوانیدش خودآگاهی؛ آنچه ‏»من«‏ به<br />

واسطهی صورتهای پیشینی ذهنیام<br />

از جهان و چیزها میتوانم بفهمم،‏ همانا<br />

‏»چیز برای من«(‏ با ‏»چیزها برای خود«‏<br />

‏)به معنای جهان،‏ طبیعت و چیزها(‏ به<br />

لحاظ شناختشناسی تفاوت قائل میشود،‏<br />

و محدودیت معرفت انسانی را به این تمایز<br />

نسبت میدهد،‏ اما همانگونه که در گفتهی<br />

خودش در باال دیدیم ‏)یعنی آنجا که میگوید<br />

چون خود ما به معنای وسیع کلمه به طبیعت<br />

تعلق داریم…(،‏ این محدودیتِ‏ معرفتی<br />

میتواند،‏ محدودیتی هستیشناسانه جلوه کند.‏<br />

حال آنکه از نظر وی اینگونه نیست.‏ زیرا<br />

با ‏»هستیِ‏ مشترک«ی طرف هستیم که به<br />

ما اجازهی قضاوتهای مطلقاً‏ فراسو رفتن<br />

نمیدهد.‏ به بیانی شاید بتوان گفت منظور<br />

کانت از ‏»نقد قوهی حکم«،‏ بر پا ساختن<br />

چارچوب نقد ادعاهای شناخت در فراسوی<br />

چیزها و بررسی ابزارهای این گونه قضاوت<br />

و پیشداوریهاست.‏ قضاوتهایی که به دلیل<br />

فقدان تأمل،‏ در صدد جدایی بین غایاتِ‏ چیزها<br />

از یکسو و خود چیزها از سوی دیگرند.‏<br />

چنانکه میگوید:‏ ‏“بنابراین،‏ غایتشناسی،‏<br />

به عنوان یک علم،‏ به هیچ آموزهای تعلق<br />

ندارد بلکه فقط به نقد و به نقد یک قوهی<br />

شناختی خاصی،‏ یعنی قوهی حاکمه،‏ متعلق<br />

است…..”)همانجا،‏ ص‎۳۸۹‎‏(.‏ حتا اگر تمام<br />

دستاوردهای اندیشگی خود را همانگونه که<br />

دیدیم،‏ مطابق رسم زمانهی خویش در نهایت<br />

به الهیات گره ‏زند.‏ و بدین ترتیب ‏»فلسفه«‏<br />

را از داشتن قلمروی ‏»برای خود«‏ محروم<br />

‏سازد.‏ چنانکه در ادامه میگوید:‏ ‏“نسبتی که<br />

این علم ‏]غایتشناسی[‏ میتواند در متافیزیک<br />

با الهیات،‏ به مثابه مقدمهی آن،‏ داشته باشد،‏<br />

اعمال میکند”‏ ‏)همانجا،‏ ص‎۳۹۰‎‏(.‏<br />

باری،‏ هرچند به دالیلی ما بحث خود را با<br />

نقد و بررسی کانت در خصوص نقد قوهی<br />

حاکمهی غایتشناختی،‏ آغاز کردیم،‏ اما وی<br />

در کتاباش ‏)نقد قوهی حکم(،‏ نخست به نقد<br />

قوهی حاکمهی زیباشناختی پرداخته است..‏<br />

شاید بهتر باشد در خصوص این قوهی<br />

حاکمه،‏ بحث را از اینجا آغاز کنیم که از<br />

نظر او ما با دو نوع دیدگاه در بررسی امر<br />

زیبا و واال مواجه هستیم.‏ به لحاظ تجربی،‏<br />

عالقه به ‏»زیبایی«‏ همراه است با پیدایش<br />

تمدن و جوامع فرهنگی.‏ در اینباره میگوید:‏<br />

‏“انسانی که در جزیرهای متروک،‏ یکه و تنها<br />

رها شده باشد،‏ نه کلبهاش را خواهد آراست،‏<br />

نه به جستوجوی گلها میرود و نه به طریق<br />

اولی گیاهانی خواهد کاشت تا خود را با آنها<br />

بیآراید.‏ فقط در جامعه است که به خاطرش<br />

خطور میکند نه فقط انسان بلکه به سلیقهی<br />

خود انسانی آراسته باشد ‏):آغاز تمدن(.‏ پس<br />

از این روست که او را کسی میدانیم که هم<br />

مایل،‏ هم مستعد انتقال لذت خود به دیگران<br />

است و به شیئی که نتواند در اشتراک با<br />

دیگران از آن احساس خرسندی کند راضی<br />

نمیشود….‏ ‏)همانجا،‏ ص‎۲۳۰‎‏(.‏<br />

اما قبل از پرداختن به افق دیگر زیبا شناختی<br />

از نظر کانت،‏ ‏)که غیر تجربی است(،‏ و<br />

بر خالف افق تجربی،‏ از منابع دیگری ‏)که<br />

بعدتر با آن آشنا خواهیم شد(‏ تغذیه میشود،‏<br />

الزم است به ‏»احساس مشترک«‏ در جوامع<br />

از دید کانت بپردازیم.‏ احساسی که وی در<br />

البالی گفتههایش در باال از آن یاد کرده<br />

است.‏ طبق توضیح خود وی:‏<br />

‏“از حس مشترک باید ایدهی یک حس<br />

مشترکِ‏ همگانی یعنی یک قوهی داوری<br />

را فهمید که در تأملش تصورهای همهی<br />

انسانهای دیگر را ‏)به نحو پیشین(‏ در اندیشه<br />

به حساب میآورد تا حکم خویش را با<br />

عقل جمعی انسانی سازگار کند و از توهم<br />

برخاسته از شرایط خصوصی ذهنی که به<br />

سهولت میتوانند عینی پنداشته شوند و بر<br />

حکم تأثیری زیانبار مینهند بگریزند ]...[<br />

دستورهای فهم مشترک انسانی … عبارتاند<br />

از ۱٫ با اندیشهی خود اندیشیدن؛ ۲٫ به جای<br />

هر کس دیگر اندیشیدن؛ ۳٫ همیشه هماهنگ<br />

باخود اندیشیدن.‏ اولی دستور طرز تفکر رها<br />

از پیشداوری،‏ دومی دستور طرز تفکر<br />

وسیع و سومی دستور طرز تفکر همساز<br />

‏)بیتناقض(‏ است.‏ اولی دستور خردی است<br />

که هیچگاه منفعل نیست….‏ ‏]و[‏ از همهی<br />

پیشداوریها بزرگتر ‏]و خطاآمیزتر[‏ آن است<br />

که طبیعت را تابع قواعدی که فاهمه به<br />

وسیلهی قانون ماهوی خویش در شالودهی آن<br />

قرار میدهد تصور نکنیم.‏ این همان خرافه<br />

است.‏ ‏]و[‏ رهایی از خرافه،‏ ‏»روشنگری«‏


14<br />

صفحه ۲۲۵،<br />

صص‎۲۲۴‎ دارد….”)همانجا،‏ نام .)۲۲۶<br />

میگیرد<br />

سر زیادی بحثهای کانت سخنان از دارد،‏<br />

اهمیت حاضر بحث برای آنچه اما به<br />

این میبینیم،‏ که همانگونه که است این ‏»حس<br />

از برخاسته لذتِ«‏ و ‏»ذوق اصطالح که<br />

وجودی با کانت،‏ نظر مورد » مشترکِ‏ اما<br />

است،‏ جامعه در رشدش و درک بستر میکند<br />

تبعیت خاصی درونیِ‏ قواعد از ظاهراً‏ مشترکِ‏<br />

حسِ‏ با زیادی تفاوت و فاصله‏ که <br />

فرهنگی خرافههای و عرفی عقالنیتِ‏ نظر<br />

از دارد.‏ روزمره زندگی در اجتماعی یکی<br />

درضمن ‏)که هجدهمی قرن فیلسوف این ‏»روشنگری«‏<br />

فلسفهی داعیانِ‏ مهمترین از لذتِ‏<br />

و ذوق که آنجا از است(،‏ قرن این در هک روشنگرانه‏ و همساز،‏ زیباییشناسانهی مطابق<br />

و است،‏ خرافه و تناقض از فارغ است<br />

استوار ‏»اندیشیه«‏ بر خرد دستورِ‏ هم<br />

دیگری،‏ جای به بتواند که ‏)اندیشهای …(،<br />

و بگیرد نظر در را او هم و بیندیشد قادر<br />

باید است،‏ انتقادی عقالنیتی بر مبتنی تک<br />

تک نقد با را اندیشیدن چارچوب باشد این<br />

بهرحال سازد.‏ پا بر نو از آن عناصر قانونی<br />

از کانت نظر از عقالنی،‏ قوهی دلیل<br />

به که قانونی میکند.‏ تبعیت درونی شده<br />

عجین زیبایی با اخالقی،‏ خیر با پیوندش اکنون<br />

میبینیم که همانگونه بنابراین است.‏ که<br />

خود نظریهی آن از بهرهگیری با کانت ‏)و<br />

دارد نظر در را ‏»آزاد«‏ ‏»اراده«ی میدارد(‏<br />

مفروض آزاد طور به آنرا اصال معطوف<br />

درونیِ‏ قانون از غایتمندانه که آن،‏<br />

غیر امر از آن تشخیص و ‏»خیر«‏ به اخالقی<br />

خیر و زیبا امر بین میکند،‏ پیروی طوری<br />

به میسازد.‏ برقرار درونی رابطهای بگوید:‏<br />

میتواند که است<br />

اخالقی خیر نماد زیبا میگویم:‏ من ‏“پس هر<br />

برای که نسبتی ( حیث این از فقط و دیگران<br />

از آنرا کس هر و است طبیعی انسان،‏ که<br />

است ‏]این[(‏ دارد توقع وظیفه عنوان به است؛<br />

دیگر کسِ‏ هر توافق مدعی و خوشایند به<br />

اعتال و علوّ‏ نوعی از ذهن وسیله بدین انطباعات<br />

طریق از التذاذ صرف قابلیت فوق نیز<br />

را دیگران ارزش و میشود آگاه حسی حاکمهشان<br />

قوهی از مشابهی دستور با موافق شد،‏<br />

اشاره … که همانطور ذوق،‏ میسنجد.‏ آن<br />

برکت به واقع در و است ناظر معقول به یکدیگر<br />

با ما شناختی عالیهی قوای که است طبیعتِ‏<br />

میان آن بدون و میشود هماهنگ میکند،‏<br />

اقامه ذوق،‏ که ادعاهایی و آنها ‏…”)همانجا،‏<br />

برمیخیزد.‏ آشکار تعارضاتِ‏ ص‎۳۰۶‎‏(.‏<br />

امر<br />

به جامعه در آدمی چند هر بنابراین،‏ طبق<br />

اما میشود،‏ عالقهمند واال و زیبا 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله در<br />

میباید آنرا معیارهای کانت گفتهی بهمثابه<br />

که ‏»خود«ی ‏کند.‏ جستوجو خود وظیفهای<br />

آنهم میفهمد؛ آنرا ‏»وظیفه«‏ آیا<br />

جامعه.‏ یک اعضاء تک تک در اخالقی نیست!؟<br />

آشنا نوعی به برایمان سخنان این آن<br />

در را سقراطی ریشههای میتوان آیا در<br />

که است واقعیت این :” داد؟ تشخیص را<br />

زیبایی معیار زیبایی،‏ دربارهی داوری جستوجو<br />

خودمان در پیشین نحو به عموماً‏ زیباشناختی<br />

حاکمهی قوای خودِ‏ و میکنیم زیباست<br />

چیزی آیا که حکم این در که ماست ص‎۳۰۱‎‏(.‏<br />

‏)همانجا،‏ است”‏ قانونگذار نه،‏ یا نیز<br />

و راهنما میتواند که آنچه بیانی به قضاوت<br />

نیز و اخالقی وظیفهی قانونگذار چیزی<br />

باشد،‏ واال و زیبا حقیقی امر کنندهی بتوانیم<br />

اگر بنابراین نیست.‏ آدمی از بیرون در کردن<br />

فرموله‏ برای حکیم سقراط گفتهی از کنیم،‏<br />

استفاده کانت مهم بسیار نظر این بگوییم:‏<br />

عبارت یک در میتوانیم احتماالً‏ میجوشد«.‏<br />

درون از حقیقی ‏»شناخت باشید<br />

رسیده نتیجه این به هم شما اگر حال نوعی<br />

به کانت،‏ حکمِ«‏ قوهی ‏»نقد درک که خورده<br />

گره وی اخالق فلسفهی به میتواند نباشد<br />

بد شاید که است معنی بدین این باشد،‏ کتاب<br />

در وی اخالق بحثهای مهمترین به بیندازیم.‏<br />

نگاهی اخالق«‏ فلسفه‏ ‏»درسهای نگاه<br />

بالی فارغ با خویش کتاب این در کانت را<br />

اخالق فلسفهی از خود خاص تفسیر و تفسیری<br />

در مثال عنوان به میکند.‏ دنبال است:‏<br />

معتقد میدهد،‏ ارائه ‏»خطا«‏ از که خطا<br />

در نمیتواند کس هیچ طبیعی لحاظ ‏“به طبیعی<br />

طور به اخالقی قانون زیرا باشد.‏ موجودی<br />

که جهت آن از کس هیچ برای در<br />

جهت این از نیست.‏ آشنا نا است،‏ عاقل نیست”‏<br />

بیگناه خطایی چنین ارتکاب صورت ‎۱۳۸۰‎‏:ص‎۱۸۱‎‏(.‏<br />

‏)کانت،‏ وجود<br />

رف صِ‏ وی نظر از میبینیم،‏ چنانکه قادر<br />

تنها نه تا کافیست آدمی در ‏»عقالنیت«‏ بلکه<br />

باشد،‏ اخالقی«‏ ‏»قانون شناسایی به بنابراین<br />

شود.‏ شناخته هم متعهد بدان نسبت اخالقی«،‏<br />

‏»قانون بین وی که میبینیم آشکارا مسئولیت«‏<br />

‏»احساس و ‏»عقالنیت«‏ و میسازد.‏ برقرار تفکیکناپذیر رابطهای کدام<br />

هر سراغ به که است معنی بدین این خواهیم<br />

مواجه هم دیگر دوتای با رویم،‏ که سراغ<br />

پیوندی چنین اساس بر اینرو از شد.‏ آدمی<br />

‏»وظیفه«ی یا و مسئولیت«‏ ‏»احساس که<br />

وظیفهای میرویم.‏ چیزها سایر به نسبت از<br />

که ست اخالقی«،‏ ‏»تکلیفی حال عین در میشود.‏<br />

تأیید و شناسایی عقل سوی در<br />

اخالقی تکلیف نوع چندین کانت ایمانوئل انسان<br />

تکالیف ۱٫ میدهد:‏ قرار انسان برابر نسبت<br />

انسان تکالیف ۲٫ خویش.‏ به نسبت قبال<br />

در انسان تکالیف ۳٫ . دیگران به بیجان.‏<br />

و جاندار از اعم دیگر موجودات خویش(،‏<br />

به ‏)نسبت اول نوع تکالیف مورد در تکلیف<br />

تا میکند تالش لحظاتی در کانت متمایز<br />

و جدا حقوقی تکلیف از را اخالقی مهم<br />

مسئلهی اینک او باور به زیرا میسازد.‏ اختیار<br />

و آزادی از ‏»چگونه که است این ‏»نحوهی<br />

این بیانی به کنیم«.‏ استفاده خود میکند<br />

پیدا اهمیت که است آزادی«‏ از استفاده‏ نوع<br />

این کانت نظر به ۱۶۱(. ص ‏)همانجا،‏ اساسی<br />

اصل و شرط ‏“عالیترین تکالیف:‏ که<br />

است شخص ارزش زیرا است.‏ اخالق انسان<br />

]....[ میسازد را اخالقی ارزشهای اختیارند،‏<br />

فاقد چون اشیاء،‏ در میتواند که<br />

موجوداتی در اما کند؛ تصرف و دخل حال<br />

نمیتواند.‏ برخوردارند آزاد ارادهی از شخصیت<br />

کند چنین خود[‏ با رابطه ‏]در اگر طریق<br />

این از و کرده تبدیل شیء به را خود شیء<br />

مانند او با که است داده امکان و اجازه ۱۷۰(. ۱۶۶،<br />

صص ‏“)همانجا،‏ کنند رفتار مایل<br />

که دکارت خالف بر وی اینکه جالب و تلقی<br />

ذهنی امری را ‏»من«‏ یا و ‏»خود«‏ بود و<br />

‏»شناختی«‏ ارزشی ‏»بدن«،‏ برای و کند حیطهی<br />

در کانت نبود،‏ قائل ‏»اخالقی«‏ یا در<br />

خویشتن برای که خویش اخالقی تکالیفِ‏ ‏»بدن«‏<br />

برای خاصی جایگاه میگیرد،‏ نظر از<br />

بخشی چنانکه است.‏ قائل کالبد(‏ ‏)جسم،‏ نسبت<br />

ما عنوانِ»تکالیف تحت را مبحث این است<br />

داده اختصاص آن به خود«‏ بدن به ص‎۲۱۲‎‏(.‏<br />

‏)همانجا،‏ نسبت<br />

اخالقی ‏»تکالیف خصوص در و وی<br />

بدانیم باشد جالب شاید دیگران«،‏ به را<br />

دیگران حقوق به گذاردن حرمت علناً‏ در<br />

یعنی میداند.‏ اخالقی تکلیف عالیترین دیگران،‏<br />

به نسبت اخالقیِ‏ تکالیفِ‏ خصوص ‏»اخالقی«ست<br />

روایتی در آنها ‏»حقوق«‏ این در<br />

چنان تکلیف این میکند.‏ پیدا اهمیت که است<br />

برخوردار قرب و ارج از کانت نظر مربوطه<br />

بخش در آنرا فرصتی هر در که ۲۶۳(.<br />

ص ‏)همانجا،‏ است درآورده بیان به میگوید:‏<br />

آن دربارهی تفصیل به چنانکه دیگران<br />

حقوق اندازهی به چیز هیچ جهان ‏“در مفهومی<br />

اخالق در خیرخواهی نیست.‏ مقدس خیرخواهی<br />

به اقدام که کسی است.‏ زائد نقض<br />

هم را دیگران حقوق اما نمیکند،‏ اگر<br />

و باشد درستکاری انسان میتواند نمیکند داشت<br />

نخواهد وجود فقیری باشند چنین همه دیگران<br />

خیرخواهی و نیکوکاری به نیاز تا را<br />

خود عمر تمام که کسی اما باشد،‏ داشته یک<br />

حقوق فقط و باشد گذرانده نیکوکاری به تضییعِ‏<br />

مورد این باشد،‏ کرده ضایع را نفر


خود<br />

نیکوکاریهای تمام با نمیتواند را حق ۲۸۶(.<br />

ص ‏)همانجا،‏ کند”.‏ جبران انسان<br />

‏»تکالیف باب در کانت بحث باالخره و اهمیت<br />

از نیز دیگر«،‏ موجودات قبال در او<br />

نظر از که اوال است.‏ برخوردار خاصی فقط<br />

بلکه طبیعت،‏ و زمین مالک نه انسان طبیعت<br />

مهمان عنوان به ‏“ما است:‏ ‏»مهمان«‏ برای<br />

آنچه و نشستهایم آن نعمت خوان بر مییابیم.‏<br />

آن در است بایسته ما دنیوی سعادت نعمت<br />

خوان این از که دارد حق کس هر در<br />

وی گردد”)همانجا،ص‎۲۶۱‎‏(.‏ بهرهمند میاندیشد.‏<br />

بشریت«‏ ‏»اخالق به خصوص این فاقد<br />

حیوانات چون کنند،‏ تصور عدهای شاید حق<br />

خصوصاً‏ و آنها درباره میتوان شعورند معتقد<br />

کانت اما کرد،‏ تصمیمگیری حیاتشان با<br />

ما شعور،‏ فقدان همین دلیل به اتفاقاً‏ است،‏ که<br />

حقی میشویم.‏ مواجه آنان طبیعی«‏ ‏»حق میشود<br />

آن مشمول هم انسان طبیعی لحاظ به به<br />

حیوانات قبال در ما ‏“تکلیف یعنی این و انسانهای<br />

قبال در تکلیف مستقیم،‏ غیر طور قابل<br />

طبیعی لحاظ به حیوان چون است.‏ دیگر در<br />

تکلیف مراعات است؛ انسان با قیاس قبال<br />

در تکلیف مراعات معنی به آنها قبال این<br />

ادای طریق از انسان … است انسان تکلیف<br />

و کند خدمت انسانیت به میتواند دین ‏)همانجا،‏<br />

دهد انجام بشریت به نسبت را خود ۳۲۲(.<br />

ص چنین<br />

به بتوان آنکه برای میرسد نظر به اما حقیقی<br />

معنای به میباید بود،‏ آگاه تکالیفی باشیم.‏<br />

داشته آشنایی اخالقی،‏ تکلیف با کلمه میشود<br />

عمل به قادر زمانی تنها که تکلیفی درونی‏<br />

قانون و انسانی آزاد«‏ ‏»ارادهی به که عین<br />

در و کند تبعیت میباید آن از ‏)که شده<br />

واقف باشد(،‏ آن قانونگذار خود حال ‏»خیری<br />

از برساخته تکالیفی و اراده باشد:‏ درونی«؛<br />

در<br />

تکالیفی ‏»انسان کانت نظر از باالخره و اینباره<br />

در او دارد.‏ جان«‏ بی اشیاء قبال نسبت<br />

انسان ویرانگریِ‏ ‏“روحیهی میگوید:‏ واقع<br />

استفاده مورد میتوانند که اشیائی به نباید<br />

کس هیچ است.‏ اخالق خالف شوند،‏ خود<br />

اگر زیرا کند؛ ویران را طبیعت زیبایی کند،‏<br />

استفاده طبیعی پدیدههای از نتواند او میتوانند”)ص‎۳۲۵‎‏(.‏<br />

دیگران اثر<br />

این در کانت که جالبی بسیار حرکت اما ‏»اخالق«‏<br />

که است این میکند،‏ خود جاویدان استعالیی<br />

اصطالح به پود و تار عالرغم را قوهی<br />

‏»نقد کتاب در که ذاتباورانهای و در<br />

بود،‏ کرده دستوپا آن برای حکم«‏ و<br />

‏»زمینی«‏ فضیلتی به شگفت لحظهای تربیت<br />

و تعلیم طریق از آنهم ‏»اجتماعی«‏ از<br />

مسلماً‏ میکند.‏ تبدیل سالم جامعهای در و<br />

هنرمند(‏ و ‏)فیلسوف فرهیختگان وی نظر قدرت<br />

از که کسانیاند همان تحصیلکردگان و خلقت جهان،‏ زیباییهای دربارهی تأمل ‏)همانجا،‏<br />

برخوردارند آفرینش،‏ کامل غایت و<br />

آرام کانت که همانگونه اما ۳۲۵(، ص متوجه<br />

میبرد،‏ پیش را خود استدالل صبور ناشی<br />

تنها فرهیختگی،‏ فضیلتِ‏ که میشویم و تعلیم و تمدن مرحلهی به دستیافتن از و<br />

انضباط مدنیت،‏ بنابراین است.‏ تربیت متوحش،‏<br />

انسان از میتواند تربیت و تعلیم به<br />

بیآنکه آنهم بسازد.‏ فرهیخته انسانی ارزش<br />

وی نظر از که آدمی«‏ ‏»اختیارِ‏ شود.‏<br />

وارد خدشه میشود،‏ تلقی انسان،‏ ذاتیِ‏ میگوید:‏<br />

چنانکه گذاشت<br />

آزاد را انسان طبیعت نمیتوان ‏“پس معادل<br />

انضباط شد.‏ خواهد وحشی وگرنه آزادی<br />

مقابل جهت این از و است اضطرار ذاتی«‏<br />

‏»ارزش اختیار اما است؛ اختیار و به<br />

چنان باید را انضباط پس است.‏ انسان آزادی<br />

و اختیار که کرد القا ‏)جوانها(‏ انسان بر<br />

باید تماماً‏ تربیت بماند….‏ محفوظ او باشد”)‏‎۳۳۵‎‏(.‏<br />

آزادی مبنای تفاوت<br />

میشود مالحظه که همانگونه اما فیلسوف<br />

عنوان به کانت اساسی و بزرگ همچون<br />

فیلسوفی با روشنگری دوران در<br />

او تربیتی و تعلیم نگرشهای و افالطون عصر<br />

نمایندهی عنوان به او که است این پیام<br />

نوعی به ‏»حقطلبانه«،‏ انقالبهای مخاطب<br />

که چند هر است.‏ برابری این آور علمی«ای<br />

‏»محقق یا و ‏»فرهیخته«‏ اصلیاش نمایندگی<br />

را بورژوازی طبقهی که باشد یکدیگر<br />

دوشادوش عصر آن در و میکنند بحث<br />

باری،‏ بودند.‏ ‏»روشنگری«‏ حال در در<br />

کانت امانوئل دلنشین و جذاب کالم با را میبریم:‏<br />

پایان به اینباره که<br />

کند ادعا نمیتواند تنهایی به محققی ‏“هیچ محققان<br />

تمام گرچه است.‏ مردم عامهی بر مقدم دخالت<br />

جهان کلی غایت تحقق در مجموع در مدعی<br />

نمیتواند تنهایی به محققی هیچ دارند،‏ عملی<br />

کار با کارگری هر زیرا باشد؛ امر این غایت<br />

تحقق در محقق یک اندازهی به خود ص‎۳۲۷‎‏(.‏<br />

دارد…”)همانجا،‏ دخالت انسانیت استفاده<br />

زیر کتابهای از متن این نوشتن برای کردهام:‏<br />

ترجمه<br />

حکم،‏ قوهی نقد کانت،‏ ایمانوئل ۱٫ دوم<br />

چاپ نی،‏ نشر رشیدیان،‏ عبدالکریم ۱۳۸۱<br />

اخالق،‏<br />

فلسفه درسهای کانت،‏ امانوئل ۲٫ انتشارات<br />

بیدی،‏ دره‏ صانعی منوچهر ترجمه ،۱۳۸۰<br />

دوم چاپ نگار،‏ و نقش 15<br />

صفحه 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله


نظری<br />

نئولیبرالیسم،‏ در درسگفتارهای میشل فوکو<br />

نوشته زهره روحی<br />

‏»تولد زیست سیاست،‏ درسگفتارهای میشل فوکو….،‏ ترجمه رضا جنفزاده«‏<br />

صفحه 16<br />

مقدمه<br />

درسگفتارهای میشل فوکو ‏)فیلسوف نامدار<br />

فرانسوی(‏ در کلژ دو فرانس ‏)‏‎۱۹۷۸‎<br />

۱۹۷۹( در حال حاضر به کتابی تحت<br />

عنوان ‏»تولد زیست سیاست«‏ تبدیل شده<br />

است؛ مسئلة محوری این درسگفتارها<br />

بررسی تاریخیِ‏ حکمرانیِ‏ عقالنی،‏ بازار و<br />

جامعه است.‏ خود وی در ترسیم چشمانداز<br />

آن سال تحصیلی،‏ درسگفتارها را مطالعة<br />

‏»اقتصاد سیاسی بهمنزلة قاعدة محدودیت<br />

درونیِ‏ خِرَ‏ دِ‏ حکومتی«،‏ معرفی میکند)ص<br />

۲۶(. و همین تعریف کافی است تا بدانیم<br />

بحثهای کتاب،‏ جدا از ‏»لیبرالیسم«‏ و<br />

بررسی تاریخیِ‏ آن نیست.‏ لیبرالیسمی که<br />

هر چند در ‏»واژه«‏ همواره دست به گریبان<br />

وضعیت دو پهلو و ابهامآمیز خویش است،‏<br />

اما فوکو با در نظر گرفتن بسترهای تاریخیِ‏<br />

خاص،‏ تا حد بسیار زیادی موفق به کسب<br />

مقصود از آن شده است.‏ در اینباره میگوید:‏<br />

‏“سعی میکنم ‏»لیبرالیسم«‏ را تحلیل کنم؛<br />

منتها نه بهمنزلة نظریه یا ایدئولوژی،‏ یا<br />

حتا بهمنزلة روشی که ‏»جامعه خودش را<br />

بازنمایی میکند«،‏ بلکه بهمنزلة یک عمل<br />

و ‏»روش انجام امور«در جهت رسیدن به<br />

اهدافی معین و با تنظیم خودش از طریق<br />

بازاندیشیِ‏ مستمر.‏ پس،‏ لیبرالیسم را باید<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

بهمنزلة اصول و روش عقالنیشدنِ‏ عمل<br />

حکمرانی تحلیل کرد”؛)‏‎۴۲۶‎‏(.‏<br />

از سوی دیگر فوکو در این درسگفتارها،‏<br />

مطالعة تحقیقیِ‏ ویژهای دربارة<br />

‏»نئولیبرالیسم«‏ انجام داده و شرایط تاریخی<br />

تکنیکیِ‏ ‏»اقتصاد سیاسیِ‏ نئولیبرالیسم«‏ را<br />

باز نموده است.‏ همان موضوع بسیار مهمی<br />

که در آن سالها ‏)دهة ۷۰ و ۸۰ قرن بیست(‏<br />

بهمنزلة پدیدهای کامالً‏ نو در تکنولوژی<br />

ساختارینِ‏ سرمایهداری،‏ عرض اندام میکرد<br />

و به همین دلیل توجه متفکران بزرگی را در<br />

شناختِ‏ ِ انتقادیِ‏ آن برانگیخته بود.‏<br />

و اما نکتة آخر،‏ شخصیتی که در این<br />

درسگفتارها،‏ با شگفتی با آن مواجه<br />

میشویم،‏ فوکو در مقام ‏»استاد«‏ است:‏<br />

باسواد،‏ باهوش،‏ عالقهمند و با انگیزه؛ و<br />

همچنین متمرکز و کوشا در کار خویش؛<br />

که مطمئناً‏ از کشف این چهرة فوکو،‏ جدا<br />

از کسب فیضِ‏ درسگفتارها،‏ لذت فراوانی<br />

خواهیم برد.‏ بنابراین،‏ هم به دلیل ارزش خود<br />

کتاب،‏ و هم به دلیل جنبش ‏»وال استریت«‏ که<br />

این روزها،‏ علیه سیاستهای نئولیبرالیستی<br />

در ۸۲ شهر ‏)نیویورک،‏ لندن،‏ پاریس،‏<br />

فرانکفورت و…(‏ در جریان است،‏ تالش<br />

خواهم کرد تا بدون هر گونه اظهار نظری،‏<br />

فقط در خدمت انتقال آموزههای با ارزشی<br />

باشم که این استاد بزرگ از نئولیبرالیسم<br />

ارائه داده است.‏<br />

*************<br />

‏“فردی وجود دارد که دربارة ‏»حکومت<br />

مقتصد«‏ صحبت کرده است.‏ متأسفانه<br />

نتوانستم در یادداشتهایم اسم او را پیدا<br />

کنم،‏ اما مطمئنم که به پایان قرن هجده تعلق<br />

دارد….‏ طی این مرحله از حکومت مقتصد<br />

که در قرن هجدهم شروع شد…‏ شاهد توسعة<br />

عمیق و وسیع کردار حکومتی هستیم.‏ این<br />

کردار حکومتی همراه است با آثار منفی،‏<br />

مقاومتها و شورشهایی که میدانیم دقیقاً‏<br />

علیه دخالتهای تجاوزگرانة حکومت مدعیِ‏<br />

مقتصد بودن،‏ سامان یافته است”‏ ‏)ص ۴۸(.<br />

با این گفته درمییابیم که از نظر فوکو،‏<br />

قرن هجده،‏ هم نقطة آغاز حکومتِ‏ مقتصد و<br />

مداخلهگر بود و هم عصر شورش و مقاومت<br />

علیه داعیة اقتصادی و مداخلهگرایانة اقتدار<br />

سیاسیِ‏ آن؛ و مسلماً‏ زمانی که حکومت،‏<br />

اقتدار سیاسیِ‏ خود را در قلمرو اقتصاد به<br />

کار میگیرد ‏)و یا به بیانی آنرا در آنجا منتشر<br />

میکند(،‏ این بدین معنیست که حکومت در<br />

‏»بازار«،‏ رویة جدیدی در پیش گرفته است؛<br />

اما قبل از آن چه؟ به بیانی،‏ بازارها قبل<br />

از این رویة قرن هجدهمی،‏ چگونه مدیریت


17<br />

صفحه در<br />

که رویهای فوکو،‏ نظر طبق میشدند؟ وسطا<br />

قرون و میالدی هفده و شانزده قرون بود.‏<br />

‏»عدالت«‏ بر مبتنی میشد،‏ دنبال میگوید:‏<br />

چنانچه قرون<br />

در آن عام بسیار معنای به ‏“بازار،‏ کلمه<br />

یک در هفده،‏ و شانزده قرن و وسطا وهلة<br />

در البته …. بود.‏ عدالت محل اساساً‏ فوقالعاده<br />

تنظیمات از مملو بازار اول به<br />

توجه با بازار بود:‏ سخت و سفت و فراوان تولید<br />

نوع و میشد،‏ تنظیم شده وارد کاالهای البته<br />

و فروش قواعد مالیاتها،‏ آنها،‏ ریشة و بازار،‏<br />

بنابراین بود.‏ شده تثبیت همه قیمتها بازار<br />

همچنین بود.‏ قواعد از مملو جایگاهی فروشِ‏<br />

قیمت که بود عدالت محل معنی این به نظریهپردازان<br />

دید از هم ‏]آن[‏ در تثبیتشده یا<br />

میشد،‏ تصور عادالنه عمل در هم و میبود.‏<br />

عادالنه قیمتی میبایست درهرحال و<br />

بازرگانان نیازهای با شده،‏ انجام کار با مصرفکنندگان<br />

امکانهای و نیازها با البته بازار<br />

که جایی تا داشت؛ معین رابطهای میبود.‏<br />

توزیعی عدالت ممتاز محل میبایست محصوالت<br />

بعضی مورد در حداقل … محصوالت<br />

جمله از آنها،‏ همة اگرنه اساسی،‏ عدالت<br />

تضمین جهت در بازار قواعد غذایی،‏ حداقل<br />

ترتیب این به میکرد.‏ عمل توزیعی میتوانستند<br />

پولدارترها،‏ مانند فقرا از برخی ۵۲(.<br />

کنند”)ص‎۵۱‎ خرید ضامن<br />

آنچه فوکو،‏ نظر از میبینیم،‏ چنانچه بازار<br />

در ‏»عدالت«‏ اجرای و نگهداری میشد،‏<br />

هفده و شانزده و وسطایی قرون طوری<br />

به بود.‏ آن عملیِ‏ قواعد و فرامین از<br />

مملو بازار»جایگاهی میرسید نظر به که قرن<br />

در جایگاه این اما است.‏ بوده قواعد«‏ مقتصد<br />

حکومتِ‏ قرن نام به قضا از که هجده زیرا<br />

میرود.‏ دست از است،‏ خورده رقم نیز میشود<br />

تالش آن،‏ اواسط در که است قرنی مسلط<br />

فرامین و قوانین راندن بیرون با تا سازند.‏<br />

‏»آزاد«‏ را آنرا نوعی به بازار،‏ در اقتصاددانان<br />

نظر از که قوانینی از آزاد پای<br />

و دست نوعی به آزادسازی،‏ این حامی که<br />

همانگونه اینرو از است.‏ بسته را بازار بازار<br />

برای که تصور این میشود،‏ دیده همین<br />

در شود،‏ گرفته نظر در ‏»طبیعت«ی،‏ این<br />

دربارة فوکو و است.‏ گرفته شکل زمان میگوید:‏<br />

ایام آن در تصور دیگر<br />

بازار هجده،‏ قرن اواسط ‏”در یا<br />

نمیرسید نظر به قانونداری محل طرف،‏<br />

یک از میبود.‏ چنین نمیبایست تابع<br />

عبارتی به یا ‏»طبیعت«‏ تابع بازار میرسید<br />

نظر به خودجوش سازوکارهای به<br />

دستیابی اگر حتا میبود.‏ چنین باید و نباشد،‏<br />

امکانپذیر پیچیده سازوکارهای این برای<br />

تالش که است چنان آنها خودجوشیِ‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله نابودیشان<br />

یا تضعیف به فقط آنها تعدیل اقتصادی<br />

نظریة اهمیت شد….‏ خواهد منجر و<br />

گفتمان در که است نظریهای مقصودم اهمیت<br />

یعنی شده ساخته اقتصاددانان ذهن از<br />

ناشی دقیقاً‏ ارزش،‏ قیمت رابطة نظریة قادر<br />

را اقتصادی نظریة که است واقعیت این خواهد<br />

بنیادین که برگزیند را چیزی میسازد چیزی<br />

که باشد طوری باید بازار که این شد:‏ <br />

۵۲ ‏)ص کند آشکار را حقیقت یک مثل .)۵۳<br />

طریق<br />

از هجده(‏ قرن ‏)در اکنون بنابراین قوای<br />

در تغییر دلیل ‏)به که شگرفی تحول حکومتی<br />

سیاستهای در اجتماعی(‏ نیروهای عدالت<br />

محل نه بازار،‏ دیگر است،‏ داده رخ محل<br />

بلکه آن،‏ اجراییِ‏ ضامنِ‏ قانونهای و که<br />

جریانی است.‏ خود ‏»طبیعیِ«‏ جریان به<br />

که آن خودجوش نفسِ‏ در تأمل ظاهراً‏ ظاهر<br />

قیمت«‏ و ‏»ارزش رابطة واسطة ‏»حقیقت«ی<br />

از خود خودیِ‏ به میشود،‏ اقتصاددانان<br />

توسط که میدارد بر پرده پرتو<br />

در و گشایی رمز بازار،‏ آزادیِ‏ حامی مبادله<br />

میشود:‏ اعمال جدید حکومتی دِ‏ خِرَ‏ ‏»فایده«؛<br />

و ‏»ثروت«‏ عنصر دو اساس بر حکومت<br />

آنکه محض به ظاهراً‏ که عناصری مجهز<br />

‏»فایدهگرایانه«‏ نگرش به را خود تمام<br />

‏”در پس آن از چنانکه شدند.‏ دیده کرد،‏ از<br />

یک هر مورد در و حکومت کنش فرایند مطرح<br />

پرسش این جدید،‏ یا قدیمی نهادهای سودمندند؟<br />

چه برای سودمندند؟ آیا است:‏ کی<br />

میشود؟ تمام کی آنها سودمندی د خِرَ‏ بهرحال ‏)ص‎۶۴‎‏(.‏ میشوند؟”‏ زیانآور فایدهباوری<br />

که کارویژهای کمک با حکومتی میبیند،‏<br />

بازار مبادالت در سودمندی یا و طبیعی«‏<br />

‏»ثروت بگوییم بهتر یا ‏»ثروت«‏ را<br />

، ‏)ص‎۸۹‎‏(‏ مبتنیست متقابل نفع بر که و<br />

حقیقی عناصرِ‏ از یکی عنوان به رسماً‏ آنرا<br />

فوکو میشناسد.‏ مبادله امر ضروری برای<br />

‏”مبادله است:‏ کرده فرموله چنین خرد<br />

عمومی:‏ مراجع برای فایده و ثروت خود<br />

بنیادینِ‏ اصل صورت،‏ این به حکومتی میکند.‏<br />

بندی مفصل را محدودسازیاش دیگر”)ص<br />

سوی در فایده و یکسو در مبادله .)۶۹<br />

نیست<br />

چیزی دیگر حکومت ترتیب،‏ بدین و دیگر«،‏<br />

‏»اشیای و ‏»اتباع«‏ بر بتواند که است<br />

لحظه همین در اتفاقاً‏ و شود.‏ اعمال که<br />

میگیرد شکل پرسشی فوکو نظر به که نام<br />

لیبرالیسم«‏ بنیادین ‏»پرسش میتواند میپرسد:‏<br />

او گیرد.‏ را<br />

چیزها حقیقی ارزش که جامعهای ‏“در فایدهمندیِ‏<br />

ارزشِ‏ میکند،‏ تعیین مبادله به<br />

چیست؟ کنشهایش تمام و ‏»حکومت«‏ پرسشهای<br />

چکیدة پرسش این من،‏ باور آورده<br />

وجود به را لیبرالیسم که است بنیادینی است”)ص‎۷۲‎‏(.‏<br />

رخصت<br />

و بازار آزادی با گفت،‏ میتوان پس طبیعی<br />

اصطالح به وضع آشکاری به دادن متکیست،‏<br />

متقابل ثروتمندی به که آن پاسدار<br />

بتواند که است نیاز حکومتی به اکنون در<br />

موجود طبیعی و خودانگیخته نظم این امر<br />

این از خوبی به فوکو باشد.‏ مبادالت چه<br />

لیبرال آزادیِ‏ این ماهیت که است آگاه و<br />

اسمیت آدام یا و فیزیوکراتها اندیشة در ‏)و<br />

دارد ‏»طبیعت«‏ در ریشه کانت حتا یا وجود<br />

ما ذهنیت در که ‏»حقوقی«‏ فیالمثل نه آزادی<br />

کردار دلیل به وجود این با اما دارد(.‏ معامالت<br />

و روابط منشأ و منبع به تبدیل که تحت<br />

را جدید پدیدة این میشود،‏ بازار در ‏)صص<br />

میکند شناسایی ‏»لیبرالیسم«‏ عنوان .)۹۳<br />

۹۲ لیبرالیستی،‏<br />

پدیدة این اساس بر اینرو،‏ از ‏»فایدة<br />

بهمنزلة حکومت،‏ از که توقعی که:‏<br />

است این میرود حکومت«‏ مستمر،‏<br />

دقیق،‏ دانشی با را خود ‏“سیاست جامعه،‏<br />

در آنچه دربارة متمایز و شفاف میدهد،‏<br />

رخ اقتصادی چرخههای و بازار نه<br />

آن قدرتِ‏ محدودیت بنابراین سازد.‏ مسلح صرفاً‏<br />

بلکه افراد،‏ آزادیِ‏ به احترام گذر از محترم<br />

که اقتصادیای تحلیل گواهی با میشود”)همانجا(.‏<br />

تأمین میشمارد،‏ این<br />

کارویژههای از یکی فوکو نظر از و از<br />

حفاظت بیانی به یا و سیاستگذاری بازارها،‏<br />

‏»طبیعی«‏ اصطالح به سازوکار منتهی<br />

اروپا«‏ جمعیِ‏ دست ‏»ثروتمندی به از<br />

بینیاز که بازاری قبال در زیرا میشود.‏ یا<br />

و طبیعی ذات اساس بر و حکومت دخالتِ‏ ثروت<br />

به میتواند خویش،‏ خودانگیختة نظم میتواند<br />

حکومت،‏ وظیفة یابد،‏ دست فایده و که<br />

باشد این میباید بگوییم است بهتر یا و باشد.‏<br />

بازارها حدود و حد گسترش صدد در است<br />

اندیشه این در اروپایی دولت هر اکنون و<br />

دهد افزایش را خود بازارهای قلمرو تا ترسیم<br />

دیگری از دورتر آنرا مرزهای پهنة صلح<br />

ثروتی چنین الزمة که آنجا از اما کند.‏ حکومتی،‏<br />

سیاستهای پس جنگ،‏ نه و است نامحدود<br />

اقتصادیِ‏ پیشرفت تا است ناگزیر نیز<br />

همسایه حکومت و دولت حال شامل را دست<br />

ثروتمندی به ترتیب بدین و بداند.‏ میگوید:‏<br />

فوکو بیندیشد.‏ اروپا جمعی اروپا<br />

که باشد بار نخستین این است ‏“ممکن جهان<br />

در اقتصادی سوژهای یا واحد بهمنزلة برای<br />

چنین این عبارتی،‏ به میشود.‏ ظاهر جهان<br />

که میکند تصور اروپا بار نخستین این<br />

به و باشد اقتصادیاش قلمرو میتواند


18<br />

صفحه این<br />

شدن عرضه اما میرود….‏ پیش سمت مستلزم<br />

روشنی به جهان در اقتصادی بازی و<br />

نوع لحاظ از جهان بقیة و اروپا تفاوتِ‏ و<br />

اروپا یکسو از عبارتی،‏ به است.‏ شأن در<br />

و بازیگر،‏ بهمنزلة داریم را اروپاییان بازی<br />

‏]این[‏ سهمِ‏ که داریم را جهان دیگر سوی میشود،‏<br />

انجام اروپا در بازی بود.‏ خواهد مسلماً‏<br />

…. است.‏ جهان بازی سهمِ‏ اما نیست.‏<br />

استعمار آغاز سازماندهی…‏ این است.‏<br />

داشته جریان طوالنی سالیان استعمار امپریالیسم<br />

آغاز این که نمیکنم فکر همچنین که<br />

چرا باشد،‏ آن معاصرِ‏ یا مدرن معنای به احتماالً‏<br />

را جدید امپریالیسمِ‏ این شکلگیریِ‏ نوع<br />

آغاز این … میبینیم.‏ نوزده قرن در حکومتی‏<br />

کردار در جهانی محاسبة از جدیدی ۸۵(.<br />

۸۴ است”)صص اروپا مطالباتی<br />

و زمانی خاستگاه با که اکنون را<br />

قرن ‏”دو فوکو قول به شدیم،‏ آشنا لیبرالیسم ‏”طوری<br />

آن را امور بررسی تا میکنیم”‏ رد ‎۱۱۴‎‏(؛<br />

‏)ص بگیریم”‏ نظر در هستند االن که لیبرالیسم<br />

به آن سوی یک وی نظر از که که<br />

میرسد آلمانی نئولیبرال برنامههای و وجود<br />

به بحرانی‏ شرایط تحت نماند،‏ ناگفته با:‏<br />

اینرو از و آمدند توسعة<br />

۱۹۲۹، بحران وایمار،‏ ‏”جمهوری ساختار<br />

تجدید نهایتاً‏ و نازیسم،‏ نقد نازیسم،‏ شکل<br />

مقابل،‏ در دارد.‏ پیوند جنگ از پس با<br />

که است نئولیبرالیسمی آن آمریکایی روزولت<br />

سیاستهای نقد و نیودل به ارجاع جنگ<br />

از بعد خصوص به و میشود،‏ تعریف و کمکها و فدرال مداخلهگرایی برابر در دموکرات<br />

اغلب دولتهای برنامههای سایر توسعه<br />

غیره و جانسون کندی،‏ ترومن،‏ شکلهای<br />

این بین البته یافت.‏ سازمان و من<br />

که دارد وجود پیوندهایی نئولیبرالیسم گرفتهام”‏<br />

قلم را آنها دلبخواهی برش چند با ۱۱۵(.<br />

‏)ص را<br />

ما نازیسم،‏ نقد و جنگ ساختار تجدید و<br />

میبرد گذشته قرن در ۴۰ دهة اواخر به به<br />

فوکو و ۱۹۴۸٫ سال به دقیقتر طور به میکند<br />

استناد نشستی نتایج به مشخص طور )CNR(<br />

مقاومت ملی شورای وسیلة به که توسط<br />

و صورتبندی،‏ سال همان آوریل در قرائت<br />

آوریل ۱۸ در ارهارد لودویگ از<br />

ارهارد که است معتقد فوکو بود.‏ شده کینزی<br />

عیار تمام برنامة برای پیشنهاد بین راه<br />

آنارشیستی،‏ پیشنهادات همچنین و و<br />

آنارشی بین بود:‏ گرفته پیش در میانهای کامل<br />

طور به که ‏)دولتی موریانهای دولت او<br />

میآورد(.‏ در خود کنترل به را اقتصاد دولت<br />

و آنارشی از باید بود:”‏ گفته ‏)ارهارد(‏ دولتی<br />

فقط زیرا کنیم،‏ اجتناب موریانهای تآمین<br />

را شهروندان مسئولیت و آزادی که 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله مردم<br />

نام به مشروع طور به میتواند میکند،‏ میشود<br />

بنابراین ۱۱۸(. بگوید”)ص سخن مسئولیت<br />

و شهروندان آزادی تأمین که دید در<br />

که است چیزی همان آنها،‏ به نسبت سوسیالیست<br />

ناسیونال دولت نازیسم،‏ دورة بهرحال<br />

بود.‏ کرده نقض صریح طور به به<br />

اقتصادی آزادی به ‏»احترام الف(‏ اکنون،‏ نیز،‏<br />

و دولت«؛ سیاسی نمایندگی شرط منزلة ‏»نهاد<br />

یعنی:‏ برنامه این متقابل سویة ب(‏ صورتبندی<br />

مبنای بهمنزلة اقتصادی آزادیِ‏ حکمرانی<br />

چارچوب سیاسی«،‏ حاکمیت میکند.‏<br />

تعیین را جنگ از پس آلمان دولت حاکمیت<br />

آنچه معاصر،‏ آلمان در بیانی به و<br />

اقتصاد میکند«،‏ ‏»تولید فوکو گفتة به را ‏»رشد<br />

سان بدین و است.‏ آن توسعة و رشد آلمان<br />

تاریخیِ‏ آگاهیِ‏ محور اقتصادی«،‏ این<br />

در جالبی بسیار توصیف فوکو میشود.‏ میگوید:‏<br />

وی میکنیم.‏ نقل عیناً‏ که دارد مورد اکنون<br />

اما است،‏ گفته نه آلمان دولت به تاریخ میدهد.‏<br />

اندام عرض اجازة آن به اقتصاد را<br />

معیوب تاریخ جای مستمر اقتصادی رشد از<br />

کلی طور به اقتصادی آزادی میگیرد….‏ کردن<br />

فراموش و دولت رفاه،‏ رشد،‏ طریق ۱۲۴(.<br />

میآید”)ص وجود به تاریخ مرفه،‏<br />

جامعة و اقتصادی رشد بنابراین آلمان<br />

دولت زیست سیاست اصلی چارچوب ایام<br />

همان در قضا از و میکند.‏ تنظیم را یا<br />

فرایبورگ اقتصادی مکتب سوی از لیبرالهایی<br />

‏)منظور نیز ‏»اردولیبرالها«‏ میکردند(‏<br />

Ordoکار مجله پیرامون که است قرار<br />

بررسی مورد دولت و بازار سازوکار بین<br />

که تطبیقی‏ مقایسهای در فوکو بود.‏ گرفته اردولیبرالیستهای<br />

و هجده قرن لیبرالیستهای میگوید:‏<br />

میدهد،‏ انجام آلمان،‏ ذاتی<br />

نقایص دولت که شد معلوم که آنجا ‏“از بازار<br />

پذیرش جای به اردولیبرالها دارد،…‏ نظارت<br />

تحت و دولت با شده تعریف آزادِ‏ معکوس<br />

کامالً‏ را فرمول باید میگویند آن،‏ بخش<br />

سازمان قاعدة را آزاد بازار و کرد میکنم<br />

فکر دانست….‏ دولت تنظیمکنندة و نئولیبرالیسم<br />

در سرنوشتساز و مهم نکتة که<br />

چرا جست.‏ اینجا در میتوان را اخیر چنانکه<br />

امروز،‏ نئولیبرالیسمِ‏ کنیم خیال نباید قدیمی<br />

اشکال تکرار یا احیا گفتهاند،‏ بارها آیا<br />

که است این مسئله است…‏ لیبرال اقتصاد و<br />

شکل قاعده،‏ واقع در میتواند بازار اقتصاد نقایصش،‏<br />

علت به که دولتی برای باشد مدلی آن<br />

به نسبت دلیلی به راست،‏ و چپ از همه ۱۶۶(.<br />

اند…”)صص‎۱۶۷‎ بدگمان که<br />

مهمی اقدامهای از یکی اینرو از ‏»دولت«‏<br />

کلی به تا دادند،‏ انجام نئولیبرالها تقلیل<br />

‏»بازار«‏ از برآمده امری به را آنها<br />

بود.‏ ‏»رقابت«‏ مفهوم تصحیح دهند،‏ به<br />

سرمایهداری،‏ نظام منتقدین همچون اقتصاد«‏<br />

و بازار ‏»طبیعتگرایی پنداشتِ‏ استنتاجات<br />

گرفتن برای نه اما تاختند،‏ دلیل<br />

به عکس به بلکه سرمایهدارانه،‏ ضد اکنون<br />

نهادند.‏ کنار آنرا دانستناش،‏ ناکارآمد بازار<br />

در که آنچه نئولیبرالها،‏ نظر از قواعد<br />

که ‏»بازی«ست نوعی دارد جریان در<br />

‏»رقابت نتیجه در و دارد.‏ را خود خاص بازار«‏<br />

درونیِ‏ ‏»طبیعت از نه را بازار«‏ میکنند.‏<br />

اخذ بازیگران بازیِ«‏ ‏»نحوة از بل میگیرد،‏<br />

صورت بازار در که بازیای پس تا<br />

است الزم دیگری بازیِ‏ گونه هر همچون ‏”برای<br />

بیانی به باشد.‏ استوار ‏»نابرابری«‏ بر و<br />

شاغالن باید باشند،‏ اثرگذار تنظیمها آنکه میگیرند<br />

حقوق زیاد که کسانی …، بیکاران داشته<br />

وجود میگیرند حقوق کم که کسانی و پایین<br />

و باال باید قیمتها همچنین و باشند رود”)ص‎۲۰۲‎‏(.‏<br />

با<br />

بیشتر هرچه گرفتنِ‏ فاصله‏ یعنی این و حال<br />

به بازار واگذاشتن و رفاهی سیاستهای موقعیتهای<br />

نابرابریِ‏ از واهمهای که رقابتی به<br />

ندارد.‏ آن ویرانگر آثار و بازیگران مثابه<br />

به قوانین،‏ نظام ‏”با اکنون فوکو گفتة ۲۴۱(.<br />

داریم”)ص سروکار بازی مقررات عیناً‏<br />

که است آورده هایک از قولی نقل وی نظامِ‏<br />

یک کارویژة میکنیم:”مهمترین نقل خودانگیختة<br />

نظم بر حکمرانی قانونداری،‏ باید<br />

قانون نظامِ‏ است.‏ اقتصادی حیات سازوکار<br />

که کند تقریر و وضع را مقرراتی کند”‏<br />

عمل آن اساس بر توزیع و تولید رقابتی ‏)همانجا(.‏<br />

برای<br />

که معناست این به هایک گفتة این آن<br />

خودانگیختة نظمِ‏ و بازی این قانونِ‏ آنکه هستیم<br />

بازیگرانی نیازمند باشد،‏ اجرا قابل نداشته<br />

جامعه با حمایتی نسبتی هیچگونه که در<br />

مستقل«‏ ‏»بازیگران عنوان به و باشند.‏ پس<br />

شوند.‏ حاضر بازارها بازی میدانهای اجتماعیِ‏<br />

‏»حقوق که است وضعیتی‏ چنین در خصوصی«‏<br />

‏»حقوقی به جامعه«‏ افراد شدن<br />

آزاد با آنکه برای هم آن میشود،‏ متحول شهروندان،‏<br />

و جامعه مسئولیت بار از دولت قابلیت<br />

شدناش،‏ کوچک اصطالح به و کند.‏<br />

پیدا را بازار بازیهای به خدمتگزاری خصوصیسازی<br />

موقعیت این برابر در فوکو و<br />

شرکتی ‏»انسان جامعه،‏ در انسانها شدة در<br />

که ‏)ص‎۲۰۷‎‏(،‏ میبیند را تولیدگر«‏ میکند)ص<br />

زندگی ‏»بنگاه«‏ مثابه به جامعهای فضای<br />

در اجتماعی قوانین بنابراین ۲۰۹(. هویت<br />

اساس بر دیدیم که همانگونه جدید،‏ بازیهاست(‏<br />

پرداختة و ساخته ‏)که صوری و<br />

اختالفات تمامی با آنهم میگیرد شکل موقعیتی<br />

در که بازیگرانی بین که شکایاتی روز<br />

و میگیرد سر میبرند،‏ سر به نابرابر


19<br />

صفحه میشود)صص<br />

افزوده آن حجم بر هم روز به .)۲۴۴<br />

۲۴۳ قواعد«‏<br />

و ‏»بازی میدانیم که همانگونه نبوده<br />

آلمان به مختص فقط نئولیبرالیسیتی،‏ جدید<br />

گفتمانِ‏ این به فوکو چنانکه است،‏ و<br />

ژیسکاردستن توسط فرانسه در حکمرانی بهرحال،‏<br />

دارد.‏ اشارههایی آمریکا دولت یا در<br />

نئولیبرالیسم است معتقد آنکه ضمن او جبهة<br />

با مخالفت طریق را”از خود فرانسه،‏ جنگ<br />

از پس کینزی مشیهای خط ملی،‏ است)ص<br />

کرده تعریف ریزی”،‏ برنامه و ژیسکار<br />

از هم مستقیمی قول نقل ۲۹۵(. خطمشیهای<br />

از فاصلهگیریاش در دستن وی<br />

است.‏ آورده سوسیالیستی برنامهای تعیینکنندة<br />

میگوید:”ویژگی دستن(‏ ‏)ژیسکار که<br />

است بازی قواعد وجود بازار،‏ اقتصاد امکانپذیر<br />

را نامتمرکز تصمیمهای اتخاذ یکسان<br />

همه برای قواعد این میسازد.‏ که<br />

میدهد توضیح فوکو ۲۷۷(. است”)ص بازی<br />

این تا کرد تالش دستن ژیسکار چگونه ‏»بازی<br />

به آمریکاییها از پیروی به البته را جهت<br />

در ظاهر به تا کند تبدیل خاصی«‏ فرد:‏<br />

از حمایت دادنِ‏<br />

دست از خطر با بازیگری ‏”هیچ دستن<br />

ژیسکار نباشد.‏ مواجه خود چیز همه بهتر<br />

شک بدون اما خاص«‏ ‏»بازیِ‏ میگوید ‏]زیرا<br />

خاص«…..؛ ‏»قاعدة میگفت که بود ‏]که[‏<br />

داشت….‏ سر در را منفی مالیات ایدة[‏ از<br />

اینکه برای اجتماعی سود از است عبارت اقتصادی<br />

نظر از و باشد مؤثر اجتماعی نظر سود<br />

باید ساده،‏ خیلی نکند…‏ ایجاد اختالل مالی<br />

تأمین فراگیر اشکال جایگزین را نقدی … کنیم.‏ بخشی کموبیش سودهای تمام و که<br />

دارند وجود افراد از گروهی جامعه در یا<br />

سالخوردگی دلیل ‏)به قطعی طور به یا از<br />

دلیل ‏)به موقتی طور به یا معلولیت(،‏ مصرف<br />

مطلوبِ‏ حد از شغل(‏ دادن دست مالیات<br />

طریق ‏]از نیستند….‏ برخوردار تضمین<br />

فرد مصرف از معینی سطح منفی[‏ با<br />

عبارتی به یا کافی انگیزة با اما میشود،‏ کند<br />

کار بخواهد همیشه چنانکه سرخوردگی؛ دهد”‏<br />

ترجیح سود دریافت به را کار همیشه و .)۲۸۰ ،۲۷۹<br />

‏)صص‎۲۷۸‎‏،‏ که<br />

نقدیای یارانههای طریق از بنابراین به<br />

افرادِ‏ از برخی برای نئولیبرال دولتِ‏ مالیات<br />

این میکند،‏ تعیین درآمد کم اصطالح هم<br />

فوکو که همانگونه یارانه،‏ یا و منفی جهت<br />

در عمال دارد،‏ صریح اشارهای بدان فقر«‏<br />

‏»آثار کردنِ‏ بیاعتبار«‏ و ‏»سست امری<br />

عنوان به فقر اکنون ‏)همانجا(.‏ است مشیِ‏<br />

خط ‏”اگر میشود:‏ شناخته ‏»مطلق«‏ که<br />

کنیم تلقی مشیای خط را سوسیالیستی فاصلة<br />

از برخاسته نسبیِ‏ فقر آثار میخواهد 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله فقیرترین<br />

و گروهها ثروتمندین درآمدهای بین که<br />

است واضح کامال دهد،‏ تقلیل را گروهها نقطة<br />

منفی،‏ مالیات با شده مقرر مشیِ‏ خط ۲۸۱(.<br />

دارد”)ص قرار آن مقابل بر<br />

مبتنی اهداف که است معنی بدین این و رشد<br />

کشورهای در سوسیالیستی مشیِ‏ خط میشوند.‏<br />

گذاشته کنار کلی به غربی یافتة اشتغال<br />

چون هدفی حذف با فیالمثل و ایجاد<br />

میشود،‏ آن جایگزین که آنچه کامل،‏ آن<br />

و سو این به شناور«‏ و سیال ‏»جمعیت کار«‏<br />

‏»نیروی ثابت خصیصة که است سو این<br />

در جالبی بسیار نکتة باری،‏ است.‏ شده خالی<br />

آن گفتن که هست فوکو بحث از بخش فوکو،‏<br />

نظر از که ‏)هرچند نیست لطف از فرانسویِ‏<br />

اروپایی مستمعین برای نکته این است(.‏<br />

بدیهی‏ بسیار کالساش در حاضر اروپایی<br />

نئولیبرالیسم بین عمدهای تفاوت او صرفاً‏<br />

که میبیند آمریکایی نئولیبرالیسم و خصوص<br />

در آنها تاریخی پیشینههای به باشد<br />

بهتر شاید میشود.‏ مربوط ‏»لیبرالیسم«‏ بیاوریم:‏<br />

را او خود کالم عین اهمیت،‏ دلیل به صورتبندیِ‏<br />

زمان در آمریکایی،‏ ‏“لیبرالیسم زمانِ‏<br />

از قبلتر،‏ خیلی یعنی تاریخیاش،‏ برای<br />

فرانسه نمونة خالف بر هجده،‏ قرن موجود<br />

پیش از دولتِ‏ مصلحت نوعی تعدیلِ‏ مدعاهای<br />

آمریکا،‏ در زیرا نیامد،‏ عرصه به دقیقاً‏<br />

اقتصادی،‏ مدعاهای اساساً‏ و لیبرال،‏ این<br />

استقالل برای بودند تاریخیای‏ سرآغاز طی<br />

آمریکا،‏ در لیبرالیسم عبارتی،‏ به کشور.‏ نقش<br />

شبیه تقریباً‏ نقشی استقالل،‏ جنگ دورة کرد….‏<br />

ایفا را ۱۹۴۸ آلمان در لیبرالیسم قرن،‏<br />

دو این طی آمریکا،‏ در اینکه دوم سیاسی<br />

مباحث تمام قلب در همیشه لیبرالیسم ایاالت<br />

در گفت میتوان است؛…‏ داشته قرار تمام<br />

مکرر عنصر لیبرالیسم مسئلة متحده،‏ است.‏<br />

بوده سیاسی انتخابهای و مباحث نوزده،‏<br />

قرن اروپای در بگویم بگذارید یا<br />

ملت وحدت یا سیاسی،‏ بحث مکرر عنصر اما<br />

قانون،‏ حاکمیت یا و بوده،‏ ملت استقالل ‏]خود[‏<br />

مکرر عنصر این متحده،‏ ایاالت در در<br />

نکته سومین است….‏ بوده لیبرالیسم است<br />

این لیبرال مباحثة دائمی بستر این مورد قرن<br />

اواسط از ویژه به لیبرالیسم،‏ نا که کننده<br />

تهدید و اضافی امری بهمنزلة بیستم،‏ که<br />

کرد مطرح را اهدافی که چرا شد؛ ظاهر کرد….‏<br />

تلقی اجتماعیکننده را آنها میتوان نقطة<br />

دو میتوانست نالیبرالیسم نقد بنابراین در<br />

و راست،….‏ طیف در باشد:‏ داشته اتکا نئولیبرالیسم<br />

ابهام ظاهر به چپ….؛ طیف ۲۹۵<br />

‏)صص است…”‏ همین در آمریکایی .)۲۹۶ ،<br />

برای<br />

و آمریکا،‏ تاریخ در لیبرالیسم بنابراین بهمنزلة<br />

امر،‏ بدو همان از آمریکایی،‏ شهروند است.‏<br />

میشده فهمیده و دیده زندگی ضرورت و<br />

‏”بودن از نحوهای فوکو،‏ خود قول به دوره<br />

در که امکاناتی مجموعة اندیشیدن”؛ ‏»یوتوپیایی«‏<br />

موقعیتی به گروهی برای ای بود.‏<br />

یافته دست از<br />

کار ماهیت از که بحثی در فوکو باری،‏ میدهد،‏<br />

ارائه آمریکایی نئولیبرالهای نظر آمریکایی،‏<br />

نئولیبرالهای که است معتقد چالش<br />

به را ‏»کار«ی موقعیت خواستهاند ‏»عامل<br />

به بیتوجه باورشان به که بکشند نگرش<br />

نظر از بیانی به است.‏ بوده کار«‏ عامل<br />

به نه مارکس آمریکایی،‏ نئولیبرال کرده<br />

توجه کار«‏ ‏»نیروی به بلکه کار،‏ باور<br />

به جدید نظرگاه در وانگهی است.‏ فرایندها<br />

تحلیل با اقتصاد علم نئولیبرالیستها و<br />

‏»بازی اساس ‏)بر بلکه ندارد،‏ سروکار تحلیل<br />

صَرفِ‏ میباید،‏ را تحلیلاش آن«(‏ قاعدة انسانی«‏<br />

‏»سرمایة بهمنزلة انسانی«‏ ‏»فعالیت <br />

۳۰۲ کند)صص کمیاب منابع به رسیدن در فریبانة<br />

خود سیاستهای ترتیب بدین و ۳۰۳(. میشود،‏<br />

دیده که همانگونه نئولیبرالیستی نام<br />

به بزرگی مسئلة صورت کردن پاک با در<br />

را،‏ خود سرمایهداری«‏ تولید ‏»شیوة میدهد.‏<br />

جای‏ انسانی«‏ فردِ‏ ‏»خُردِ‏ موقعیت سوی<br />

از پیشتر که انتزاعی کامال موقعیتی ره از دستساختاش،‏ دولت بازیِ‏ قواعد است.‏<br />

گشته تهی تاریخی ساختاری ارتباط ‏»سرمایة<br />

به آدمی تبدیل طریق از آنهم این<br />

فوکو نیکو،‏ و خوب چه و انسانی«؛ کالبد<br />

را نئولیبرالیسم دستپروردة موجود و<br />

سرمایه ‏»کار،‏ اجزا و میکند شکافی میکشد:‏<br />

بیرون آن هیئت از را درآمد«‏ عوامل<br />

تمام از مجموعهای ‏“»سرمایه«‏ قادر<br />

را فردی که است روانی و فیزیکی … کند.‏ کسب را مزد آن یا این تا میسازد عبارتی<br />

به و مزد درآمد،‏ نوعی ‏»کار«‏ آنها،‏<br />

بیان به مزدهاست؛ از مجموعهای در<br />

کار سقوط این است.‏ عواید جریان نوعی مهمی<br />

نسبتاً‏ پیامدهای مسلماً‏ درآمد،‏ و سرمایه مالک<br />

شخص از عمالً‏ سرمایه این … دارد.‏ دیگر،‏<br />

عبارت به است…‏ جداییناپذیر آن است؛<br />

ماشین نوعی واقع در کارگر مهارت جداییناپذیر…‏<br />

کارگر از که است ماشینی اقتصادی،‏<br />

نقد سنتیِ‏ دیدگاه خالف بر و این<br />

به دقیقاً‏ روانشناختی،‏ یا جامعهشناختی به<br />

را کارگر سرمایهداری که نیست معنی نتیجه<br />

یک منزلة به و میکند تبدیل ماشین ۳۰۵(.<br />

۳۰۴ ‏)صص میسازد”‏ بیگانه درمیآورد<br />

تبیین به را چیزی فوکو بهرحال،‏ یعنی<br />

است.‏ شرکتی«‏ ‏»انسان بیانگر که میتواند<br />

گاه که خودی«‏ برای ‏»فردِ‏ همان این<br />

اما خویش؛ نوکر گاه و باشد خود آقای که<br />

هم هرچه ‏»آدمی«‏ که است واقعیت


نظری<br />

20<br />

صفحه در<br />

که آنجا از باشد،‏ اوضاعی چنین مخالف و شاخصها با که میکند زندگی جامعهای میشود،‏<br />

مدیریت ‏»بنگاهها«‏ کارویژههای و<br />

‏»خصوصی بنگاهیست ناگزیر،‏ به هم او رقابت<br />

معرض در همواره که خود«،‏ برای بازی<br />

دور از شدن خارج تهدید همچنین،‏ و وضعیت<br />

میباید مدام اینرو از دارد.‏ قرار و<br />

خود انسانیِ«‏ ‏»سرمایة اصطالح به از<br />

حتا حیث،‏ هر از را خانواده اعضاء و ۳۱۲( ‏)ص پزشکی مراقبتهای جنبة را<br />

یادگیری(‏ و ‏)آموزشی فنی اکتسابی یا نگاه<br />

بازار«‏ استانداردهای ‏»مطلوبِ‏ حد در آن<br />

هر جوامعی چنین در که هرچند بدارد.‏ سنتی<br />

شکل در خانواده اعضاء گسست امکان دارد…..‏<br />

وجود بنگاهها به پیوستناش و آن میپردازد<br />

نئولیبرالیسم به فوکو چند هر باری،‏ اما<br />

انتقادی(‏ نگرشی با دیدیم که همانگونه ‏)آنهم ‏»نئولیبرالیسم«‏<br />

جایگاه که است این واقعیت بهمنزلة<br />

صرفاً‏ او،‏ درسگفتارهای بین در هم<br />

آن است.‏ حکمرانی فنون انواع از یکی به<br />

نوزده قرن از مدرن جهان در که فنونی یکدیگر<br />

کشیدن چالش به طریق از سو،‏ این ‏”نهایتاً‏<br />

خودش،‏ قول به دارند.‏ تکیه هم بر فنون<br />

این کنش میان جز چیست،‏ سیاست و<br />

متفاوت،‏ ارجاع نقاط با حکمرانی مختلف مطرح<br />

حکمرانی مختلف فنون این که مبحثی که<br />

اینجاست در من عقیدة به میسازند؟ ۴۱۹(.<br />

میشود”)ص متولد سیاست ۱۳۹۰<br />

مهر اصفهان کتاب:‏<br />

کامل مشخصات درسگفتارهای<br />

سیاست«،‏ زیست ‏»تولد میشل<br />

نوشته ، ‎۱۹۷۸‎‎۱۹۷۹‎ فرانس دو کلژ انتشارات<br />

، زاده نجف رضا ترجمه فوکو،‏ ۱۳۹۰<br />

، نی 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله و<br />

لیبرالی نّت سُ‏ در انسان عمومی مفهوم سوسیالیستی<br />

انگلیسی<br />

االصل اطریشی اقتصاددان هایک در<br />

‏»آزادی مفهوم چرا که است متعرض تئوری<br />

به روزولت توسط نیاز«‏ با رابطه ‏»حقوق<br />

به مربوط سطر در سپس و درآمد حقوق<br />

جهانی اعالمیه اقتصادی«‏ و اجتماعی ۱۹۴۸<br />

در متحد ملل سازمان مصوب بشر جهانی<br />

اعالمیه از انتقاد در او شد.‏ گنجانده آشکارا<br />

سند ‏»این کند:‏ می تأکید بشر حقوق لیبرالی<br />

سُنّت حقوق درآمیختن برای کوششی از<br />

که است متفاوتی کامالً‏ مفهوم با غربی می<br />

سرچشمه روسیه مارکسیستی انقالب که<br />

ستتامبرینی برداشت برخالف گیرد«.‏ اختالطی<br />

چنین برای را ۱ ویژگی«‏ ‏»کمترین که<br />

دارد درنگ تز این بر هایک است.‏ قایل نمی<br />

روزولت خود و غربی کنونی جامعه سهم<br />

بدون حتی و مارکسیسم سهم بدون تواند شود.‏‎۲‎<br />

درک روسیه«‏ مارکسیستی ‏»انقالب مطرح<br />

پرسش این درنگ بی جا این در برداشت<br />

دو این از یک کدام که گردد می یا<br />

هایک با کیست؟ با حق و است درست باید<br />

سئوال این به پاسخ برای ستتامبرینی؟ از<br />

مارکس که پرداخت انتقادی بررسی به چه<br />

آن آورد.‏ عمل به خود عصر جامعه دارد<br />

قرار توجه مرکز در انتقاد این در است.‏<br />

برابری آزادی-‏ رابطه به مربوط اجتماعی<br />

و اقتصادی شرایط نابرابری زیرا تضمین<br />

رغم به آزادی که شود می باعث صوری<br />

حقوق سطح در تبلور و رسمی های در<br />

مارکس بدهد.‏ دست از را خود اثربخشی این<br />

به هگل است.‏ هگل از متأثر زمینه این بخشیده<br />

ای کننده قانع و روشن چهره مسئله مفرط<br />

گرسنگی از که کسی او گفته به است.‏ برد،‏<br />

می رنج مرگ حد سر تا غذایی بی و حقوق«،‏<br />

کلی ‏»فقدان شرایط در واقع در آخرین<br />

در که دارد قرار شرایطی در یعنی ندارد.‏‎۳‎<br />

بنیادی فرق برده شرایط با تحلیل خود<br />

در گاه واقعیت این به آگاهی البته،‏ آزادی<br />

غیر تصدیق صورت به لیبرالی سُنّت کنستان:‏<br />

ب.‏ گفته به که چنان کند.‏ می بروز سیاسی<br />

حقوق از نباید مُزدبر زحمتکش چرا لوسوردو<br />

نیکو دومه کیوان<br />

. ب : برگردان نگرش<br />

است:‏<br />

روشن کامالً‏ نکته این گردد؟ مند بهره می<br />

زیرا هستند،‏ او وجود صاحبان ‏»مالکان توکویل<br />

کنند«.‏‎۴‎ بیرون کار از را او توانند انگلیس<br />

به سفرش جریان در ۱۸۳۳، در و<br />

مردم توده فقر دهشتناک منظره برابر در تعجب<br />

اظهار این از فاحش بسیار نابرابری آن<br />

برده،‏ جا ‏»این کند:‏ خودداری نتوانست این<br />

و معدودی های ثروت جا آن ارباب،‏ جا میان<br />

بنابراین،‏ زیادی«‏‎۵‎‏.‏ بسیار عده فقر جا نابرابری<br />

میان تر دقیق یا آزادی و برابری مستقیم<br />

رابطه واقعی بردگی و مادی مفرط پرداز<br />

تئوری این بعد،‏ اما دارد.‏ وجود طور<br />

به را شده یاد تز تعجب کمال با لیبرال جنبش<br />

کردن متهم با و گفت ترک ضمنی فرانسه(‏<br />

انقالب آن از پیش ‏)و سوسیالیستی برابری<br />

محراب در آزادی کردن قربانی دهد.‏<br />

می قرار هم روی در رو را دو این جز<br />

چیزی آزادی در که ‏»کسی او گفته به خدمت<br />

بندگی به کند،‏ می جستجو را آن خود با<br />

رابطه در ‏»آزادی واقع،‏ در کند.«‏‎۶‎ می درآمد<br />

تئوری به روزولت توسط که نیاز«‏ غیر<br />

هایک برای همچنین و توکویل برای به<br />

حقیقت در برداشت این است.‏ تحمل قابل باز<br />

نویسندگانی به و متفاوت سیاسی سُنّت یا<br />

سوءظن با لیبرالی سُنّت که گردد می روسو<br />

فرانسه،‏ در نگرد.‏ می آن به خصومت کسی<br />

نخستین هگل آلمان در و ژاکوبنیسم و عمدتاً‏<br />

و گفت سخن مادی«‏‎۷‎ ‏»حقوق از که و<br />

آلمان کالسیک فلسفه میراث که مارکس جمع<br />

را ژاکوبنی و روسویی منبع میراث سُنّت<br />

این برجسته نمایندگان کرد،‏ متحد و اند.‏<br />

متفاوت سیاسی این<br />

در است؟ قرار چه از وضع امروز امّا متحد<br />

ملل سازمان تنها که گفت باید خصوص اجتماعی<br />

‏»حقوق از واضح بیش و کم که نیست این،‏<br />

وجود با کند.‏ می صحبت اقتصادی«‏ و کمی<br />

با هایک خاطر رضای برای توان می از<br />

بحث مورد اصل زدودن جهت در تسامح درباره<br />

همچنین کرد.‏ تالش ‏»واقعی«‏ غرب ایتالیا<br />

جمهوری اساسی قانون غربی واقعیت


که به کمک مؤثر سوسیالیست ها و کمونیست<br />

ها سامان یافت.‏ تردیدهایی برانگیخت و میان<br />

آزادی و زدودن ‏»مانع های نظم اقتصادی<br />

و اجتماعی«‏ که آن را واهی می سازد و<br />

یا چنین خطری را بر می انگیزد،‏ رابطه<br />

برقرار کرد.‏ برای پی کاوی بحث،‏ سازمان<br />

ملل متحد و ایتالیا را کناری می نهیم و<br />

منحصراً‏ به دنیای انگلوساکسن رجوع می<br />

کنیم و نویسنده ای چون رالس را در نظر<br />

می گیریم.‏ این تئوری پرداز آمریکایی که<br />

دقیقاً‏ تبعیت برابری از آزادی را خواستار<br />

است،‏ از اصلی پیروی می کند که آن را در<br />

یک بند محدود کننده مهم به فرمول در آورده<br />

است.‏ او اجرای این اصل را تنها ‏»بر اساس<br />

یک سطح درآمد حداقل«‏ معتبر می داند‎۸‎‏.‏<br />

البته،‏ این فرمول دست کم در جهان سوم<br />

‏)که شامل بزرگ ترین بخش بشریت است(،‏<br />

فاقد اعتبار است؛ حتی اگر معنی ظاهری بند<br />

محدود کننده رالس را در نظر بگیریم،‏ می<br />

بینیم که برتری آزادی نسبت به برابری در<br />

ارتباط با خود کشورهای پیشرفته سرمایه<br />

داری،‏ مخصوصاً‏ ایاالت متحد زیر سئوال<br />

قرار دارد؛ زیرا در این کشور ‏»افزایش<br />

درصد بی چیزان«‏‎۹‎ کتمان ناپذیر است و<br />

در آن وجود منطقه ای مهم فقیرنشین و حتی<br />

گرفتار سوء تغذیه دوام دار شده است ۱۰.<br />

من شخصاً‏ به این اندیشه پایبندم که فرمول<br />

بندی مارکس ‏)و پیش از او هگل(‏ درباره<br />

مسئله مورد بحث بسیار قانع کننده است.‏ و<br />

آن این که پایین تر از یک ‏»سطح درآمد<br />

حداقل«‏ نه تنها برتری آزادی نسبت به<br />

برابری متزلزل می شود و فرو می ریزد،‏<br />

بلکه مسئله بیشتر عبارت از این است که<br />

در این حالت به طور محسوس دیگر آزادی<br />

وجود خارجی ندارد.‏ به عبارت دیگر،‏<br />

برقراری آزادی از برقراری حداقل برابری<br />

جدایی ناپذیر است.‏ در این مفهوم است که<br />

روزولت ‏»آزادی در رابطه با نیاز«‏ را با<br />

دیگر آزادی های اساسی مدنی و سیاسی<br />

پیوند داده است.‏ با این همه،‏ علی رغم<br />

فرمول بندی های متفاوت و کمتر دقیق،‏<br />

بند محدود کننده اصلی که توسط رالسبه<br />

تدوین در آمد،‏ به وضوح نشان می دهد که<br />

برقراری آزادی در واقعیت مشخص در<br />

یک فضای سترون،‏ بدون رابطه با شرایط<br />

زندگی مادی و یک ‏»سطح درآمد حداقل«‏<br />

صورت نمی گیرد.‏ از این رو،‏ مشاهده می<br />

کنیم که اصل ‏»آزادی در رابطه با نیاز«‏ که<br />

هایک به سیاق خود حق دارد،‏ بوی ناخوش<br />

سوسیالیسم و مارکسیسم را از آن استشمام<br />

کند و حتی با رفتار مبالغه آمیز نمونه وار<br />

یک محافظه کار ‏»خطر بلشویسم«‏ را در آن<br />

ببیند،‏ دوباره سر بر می آورد.‏<br />

هایک از روی دقت و نظم منطقی<br />

انکارناپذیری به نویسنده ای چون رالس<br />

با بدگمانی تودارانه ناستوده ای می نگرد<br />

۱۱. خود آمریکا از این آلودگی سوسیالیستی<br />

غرب که تئوری پرداز لیبرال در افشای<br />

آن خستگی نمی شناسد،‏ در امان نیست.‏ به<br />

عالوه در آمریکا این رسم و عادت زشت<br />

که بعد در اروپا رواج یافت،‏ دیده می شود<br />

که از اصطالح ‏»لیبرال«‏ برای نشان دادن<br />

آرزوهایی از سرشت اساساً‏ سوسیالیستی<br />

استفاده می کنند.‏‎۱۲‎ پس باید نویسنده دیگری<br />

را دخالت داد که هایک وقتی ‏»جامعه<br />

بزرگ«‏ ‏)به بیان او(‏ ‏»جامعه باز«‏‎۱۳‎‏)به<br />

بیان پوپر(‏ را ستایش می کند،‏ بی قید و<br />

شرط به او رجوع می کند.‏ از این رو،‏ ما<br />

می توانیم این مطلب را نزدپوپر پی کاوی<br />

کنیم.‏ به گفته او:‏ ‏»حتی هنگامی که دولت از<br />

شهروندان اش در برابر خطر لطمه دیدن از<br />

قهر فیزیکی حمایت می کند ‏)آن طور که در<br />

اساس وضع سیستم سرمایه داری بی لگام آن<br />

را نشان می دهد(،‏ چنانچه از تعدی قدرت<br />

اقتصادی جلوگیری نکند،‏ نمی تواند هدف<br />

هایمان را تحقق بخشد.‏ در دولتی از این<br />

نوع،‏ یعنی دولتی که از حیث اقتصادی قوی<br />

است،‏ به مراتب فارغ از ستمکاری دولتی<br />

است که از حیث اقتصادی ضعیف و بی<br />

بهره از آزادی است.‏ در این شرایط،‏ آزادی<br />

اقتصادی نامحدود می تواند به اندازه آزادی<br />

نامحدود فیزیکی خود مخرب باشد و قدرت<br />

اقتصادی تقریباً‏ مانند قهر فیزیکی خطرناک<br />

باشد.‏ در واقع کسانی که مازاد خوراکی ها را<br />

در اختیار دارند،‏ می توانند کسانی را که بی<br />

بهره از آن هستند بدون توسّل به قهر به بندگی<br />

که ‏»آزادانه«‏ پذیرفته اند،‏ وادارند«.‏‎۱۴‎<br />

بدین ترتیب،‏ پوپر بیهوده مارکس را میان<br />

‏»پیامبران دروغین«‏ طبقه بندی کرده<br />

است.‏ زیرا انتقاد اساسی او از لیبرالیسم از<br />

مارکس سرچشمه می گیرد.‏ از نظر او نه<br />

صفحه 21<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


صفحه 22<br />

تنها اجبار فیزیکی،‏ بلکه اجبار اقتصادی هم<br />

وجود دارد.‏ قدرت اقتصادی انحصاری و<br />

انحصار یا کنترل ‏»مواد خوراکی«‏ امکان<br />

می دهد نسبت به کسانی که این مواد را در<br />

ا ختیار ندارند و در شرایط بی ثباتی مطلق<br />

زندگی می کنند،‏ ‏»تعدی شود«.‏ این افراد<br />

ممکن است از حیث حقوقی کامالً‏ آزاد باشند.‏<br />

بنابراین،‏ آنها با وجود برخورداری از آزادی<br />

برحسب موازین حقوقی دچار ‏»بردگی«‏ می<br />

شوند.‏ در زمینه اصطالح شناسی هم آوایی<br />

ها روشن اند.‏ زیرا ‏»بردگی«‏ که پوپراینجا<br />

پیرامون آن حرف می زند کامالً‏ ‏»بردگی<br />

مُزدبری«‏ را در ذهن تداعی می کند.‏<br />

مارکس درباره وضعیت کارگری زمان خود<br />

راجع به آن صحبت کرده است.‏ بدیهی است<br />

که گزینش های سیاسی دو نویسنده بسیار<br />

متفاوت است.‏ با این همه،‏ با توجه به این<br />

که مسئله عبارت از شکل رابطه اقتصاد و<br />

سیاست است،‏ اتهام زننده ‏»پیامبر دروغین«‏<br />

برای این که به مارکس کمتر بدهکار<br />

شود،‏ دنباله مطلب را نمی گیرد.‏ حال از<br />

دیدی متفاوت،‏ انتقاد اساسی مارکس را در<br />

برخورد با جامعه بورژوایی که محصول<br />

انقالب فرانسه است،‏ مرور کنیم.‏ ‏»انقالب<br />

تبدیل وضعیت های سیاسی به وضعیت<br />

های اجتماعی را به فرجام رساند؛ انقالب<br />

موجب تمایزهای وضعیت های جامعه مدنی،‏<br />

تمایزهای فقط اجتماعی و تمایزهای زندگی<br />

خصوصی را که در زندگی سیاسی بی معنا<br />

هستند،‏ گردید«.‏‎۱۵‎ دولت بورژوایی حتی<br />

در پیشرفته ترین شکل خود و حتی هنگامی<br />

که محدودیت های حق شرکت در انتخابات<br />

را لغو می کند،‏ به ‏»چشم فرو بستن به<br />

این اظهارنظر که اپوزیسیون های واقعی<br />

اپوزیسیون هایی هستند که هیچ چیز سیاسی<br />

ندارند و مزاحم دولت نمی شوند«‏ اکتفا می<br />

کند.‏‎۱۶‎<br />

لیبرالیسم هایک امروز بر این باور است که<br />

قطب بندی بسیار زیاد ثروت و فقر،‏ واقعیتی<br />

است که منحصراً‏ از قلمرو خصوصی<br />

سرچشمه می گیرد.‏ البته،‏ بعد چنین اعتقادی<br />

هر یک به شیوه خود از جانبروزولت،‏<br />

سازمان ملل متحد،‏ قانون اساسی جمهوری<br />

ایتالیا،‏ رالس و پوپر ترک شد.‏ در حالی<br />

که به عقیدههایک استبداد هنگامی آغاز<br />

می گردد که دولت نابرابری های فاحش<br />

در سطح اقتصادی و اجتماعی را به مثابه<br />

امری صرفاً‏ خصوصی تلقی کند.‏ پوپر ‏)آن<br />

طور که اینجا بیان شد(‏ عقیده داشت که عدم<br />

دخالت دولت در سطح نابرابری های فاحش<br />

زمینه ساز رابطه عینی مستبدانه و بندگی<br />

است.‏<br />

وانگهی،‏ هنگامی که پوپر کهنگی پذیری<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

ناگزیر مارکسیسم را با تکیه بر این واقعیت<br />

که دموکراسی های مدرن ‏»بخش بسیار<br />

مهمی«‏ از درخواست های برنامه ای<br />

مانیفست حزب کمونیست را عملی ساختند،‏<br />

نشان می دهد،‏ در واقع وامدار بودن<br />

‏»دموکراسی های مدرن«‏ را به مارکسیسم<br />

می پذیرد.‏ به جاست لحظه ای روی یکی از<br />

این موردها مانند ‏»مالیات بر درآمد به شدت<br />

تصاعدی یا نسبی«‏‎۱۷‎ درنگ کنیم شباهت<br />

اصطالح شناسی به کلی ویژه نزد نویسنده<br />

ای که خود را پرچمدار شفافیت و دقت تحلیل<br />

می نمایاند،‏ به کناری نهیم:‏ در حقیقت،‏ پوپر<br />

از مالیات ‏»به شدت تصاعدی یا نسبی«‏ به<br />

صورتی که این دو یکی هستند،‏ صحبت می<br />

کند.‏ چون او به مانیفست حزب کمونیست<br />

رجوع می کند،‏ می توان پنداشت که در<br />

واقع قصد دارد از Progressivsteuer<br />

یعنی ‏»مالیات قویاً‏ تصاعدی«‏ که مارکس<br />

و انگلس آن را مطالبه می کردند،‏ سخن<br />

گوید.‏‎۱۸‎ از نظر پوپر این درخواست از این<br />

پس بیهوده است،‏ چون در ‏»دموکراسی های<br />

مدرن«‏ وسیعاً‏ تحقق یافته است.‏ وانگهی،‏<br />

هایک نیز در افشای بحران لیبرالیسم و<br />

آلودگی های تحمل ناپذیر سوسیالیستی که<br />

جامعه غربی دستخوش آن است به ‏»وضع<br />

مالیات تصاعدی به مثابه وسیله برای اجرای<br />

باز تقسیم درآمدها به نفع طبقه های بسیار<br />

فقیر«‏ مراجعه می کند.‏‎۱۹‎ هایک در این<br />

خصوص خود را دقیق تر از پوپر نشان می<br />

دهد.‏ زیرا به دشواری می توان از یک سو،‏<br />

افشای مارکس به عنوان ‏»دشمن جامعه باز«‏<br />

و از سوی دیگر قبول آشکار وامدار بودن<br />

‏»جامعه باز«‏ به مانیفست حزب کمونیست<br />

را با هم آشتی داد!‏ در هر حال،‏ هایک<br />

‏»تصمیم انحصاری دولت در عرصه های<br />

تأمین اجتماعی«‏‎۲۰‎ را به حساب سوسیالیسم<br />

و ‏»عدول«‏ از اصولی لیبرالی می گذارد<br />

تا درباره سندیکاهایی که با حذف ‏»تعیین<br />

رقابتی قیمت های«‏ نیروی کار و ویران<br />

کردن این بخش اساسی ‏»اقتصاد و بازار«‏<br />

که ‏»بازار کار رقابتی«‏‎۲۱‎ است،‏ سیستم<br />

لیبرالی را از ریشه ویران می کنند،‏ چیزی<br />

نگوید.‏ البته،‏ می توان مانند دارندورف<br />

از یک ‏»لیبرالیسم جدید«‏ سخن گفت.‏ اما<br />

گذار از ‏»قدیم«‏ به ‏»جدید«‏ به هیچ وجه<br />

بی دردسر نبود.‏ بلکه برعکس،‏ مبارزه های<br />

وسیع اقتصادی و اجتماعی و جذب عناصر<br />

مسلم آموزش مارکس و دیگر نویسندگان<br />

مورد لعن سُنّت لیبرالی را نه خود به خود،‏<br />

بلکه بر اثر تحمیل واقعیت ها ایجاب می<br />

کرد.‏ هنگامی که دارندورف از ‏»حقوق<br />

اجتماعی«‏ حرف می زند،‏ به تکرار مقوله<br />

ای می پردازد که هایک آن را آلوده شدن از<br />

سوسیالیسم و مارکسیسم اعالم داشته است.‏<br />

همچنین هنگامی که دارندورف بیکاری و<br />

فقر را تهدیدی برای ‏»حقوق مدنی«‏‎۲۲‎ که<br />

می توانند این حقوق را به چیز موهومی<br />

بدل کنند،‏ اعالم می دارد،‏ روشن است که<br />

از آموزشمارکس سود می جوید.‏ گاه این<br />

موضوع در سطح خود اصطالح شناسی رخ<br />

می نماید:‏ ‏»برابری در برابر قانون چنانچه<br />

رأی همگانی و دیگر شانس های مشارکت<br />

در صورتی وعده توخالی باقی می مانند<br />

که افراد از موقعیت اجتماعی و اقتصادی<br />

درخور برای استفاده از آنچه قوانین و حقوق<br />

سیاسی بر ایشان مقرر کرده،‏ برخوردار<br />

نباشند.‏ اندیشه شهروندی به تدریج دارای<br />

محتوا شد.‏ شهروندی که مجموعه ای از<br />

حقوق صوری بود،‏ به قانونی تبدیل شد که<br />

نه تنها حقوق انتخاباتی،‏ بلکه درآمد مناسب و<br />

حق زندگی مدنی از جمله وضعیت شهروند<br />

را در هنگامی که بیمار،‏ پیرو بیکار است،‏<br />

در بر می گیرد«.‏‎۲۳‎ اکنون شاهد آنیم که<br />

انتقاد ذی قیمت مارکس از حقوق ‏»صوری«‏<br />

دوباره پدیدار می گردد.‏ بنابراین،‏ اگر درست<br />

است که آزادی و برابری بدون ‏»درآمد<br />

مناسب«،‏ ‏»صوری«‏ باقی می مانند،‏ از آن<br />

این نتیجه عاید می گردد که دموکراسی هنوز<br />

از جمله در کشورهای پیشرفته صنعتی به<br />

کمال نرسیده است.‏ دموکراسی در آن عده از<br />

کشورهای جهان سوم که خود را جزو غرب<br />

و ‏»جهان آزاد«‏ می دانند،‏ همچون سراب<br />

باقی مانده است.‏<br />

هنگامی که دارندورف در پایان دهه پنجاه<br />

نوشت:‏ ‏»وضع اجتماعی یک فرد از این<br />

پس به هدف های اجتماعی که به آن نایل<br />

می گردد،‏ بستگی دارد«،‏‎۲۴‎ به لیبرالیسم<br />

بسیار نزدیک بود.‏ البته،‏ او به سال های<br />

‏»معجزه اقتصادی«‏ متوسل می شود که از<br />

حیث ایدئولوژیک تغییر شکل یافته بود.‏ با<br />

این همه،‏ دارندورف،‏ موضوعی را از سر<br />

گرفت که سُنّت لیبرالی مستقل از مراجعه<br />

به وضعیت تاریخی و اجتماعی معین بسط<br />

داده بود.‏ مثالً‏ ویلهم فُن هومبولت نوشت:‏<br />

‏»خوشبختی که به انسان نسبت داده شده<br />

چیزی جز خوشبختی که نیروی او فراهم<br />

می آورد،‏ نیست«.‏‎۲۵‎ در سُنّت لیبرالی فقر<br />

شایستگی فردی،‏ شانس و سرنوشت،‏ نظم<br />

طبیعی اشیاء و حتی نظم ایزدی شان را<br />

زیر سئوال می برد.‏ با این همه،‏ این سُنّت<br />

تالش می ورزد رابطه های اقتصادی و<br />

اجتماعی و نهادهای سیاسی را نجات دهد.‏<br />

چرا به عقیده توکویل انقالب ۱۸۴۸ فوریه<br />

آشکارا سوسیالیستی،‏ ضد بورژوایی ‏)و ضد<br />

لیبرالی(‏‎۲۶‎ بود؟ به خاطر اینکه در آن وقت<br />

‏»تئوری های اقتصادی و سیاسی«‏ زیادی<br />

وجود داشت که می خواستند این حقیقت را به<br />

باورانند که بدبختی های بشر به عمل قوانین<br />

نه مشیت الهی ارتباط دارد و از این رو،‏ می


صفحه 23<br />

توان با دگرگونی بنیادی جامعه فقر را از<br />

میان برداشت«.‏‎۲۷‎ حتی مقررات قانونی و<br />

کاهش ساعت کار ‏)»دوازده ساعته«(‏ ناشی<br />

از آن به حساب ‏»دکترین های سوسیالیستی«‏<br />

گذاشته شد و بر این اساس ناگزیر محکوم<br />

شناخته شد«.‏‎۲۸‎<br />

توکویل در برابر اراده قراردادن ‏»پیش<br />

بینی و خرد دولت به جای پیش بینی و خرد<br />

فرد«‏ تصریح می کند که ‏»هیچ چیز )…(<br />

وجود ندارد که به دولت اجازه دهد در محیط<br />

صنایع میانجی گری کند«.‏‎۲۹‎ بحث مشهور<br />

۱۲ سپتامبر ۱۸۴۸ این هدف را تعقیب می<br />

کرد که از مجلس مؤسسان رد درخواست<br />

‏»حقوق کار«‏ را کسب کند که قبالً‏ در<br />

روزهای ژوئن به خون کشیده شد و با این<br />

همه در خالل راه های پرپیچ و خم راه خود<br />

را هموار کرد و دیدیم که مثالً‏ در قانون<br />

اساسی جمهوری ایتالیا به بار نشست.‏<br />

البته،‏ اجتماعی شدن بنیادی وسایل تولید که<br />

مارکس پیش بینی و آرزو کرده بود،‏ در<br />

غرب تحقق نیافت و حتی در کشورهای<br />

‏»سوسیالیسم واقعاً‏ موجود«‏ مورد تردید<br />

و زیر عالمت سئوال قرار گرفت.‏ با این<br />

همه،‏ این واقعیت باقی مانده است که آموزش<br />

مارکس هم در غرب و هم در شرق رابطه<br />

میان اقتصاد و سیاست،‏ خصوصی و عمومی<br />

و خود مفهوم آزادی را عمیقاً‏ دگرگون کرده<br />

است.‏<br />

پس،‏ از این قرار هایک حق دارد که آلوده<br />

شدن حقیقی جامعه غربی از سوسیالیسم و<br />

مارکسیسم را اعالم دارد.‏ البته او حتی فراتر<br />

از آن چه نسبت به آن بدگمان است،‏ حق<br />

دارد.‏ خطای او این است که روایتی کامالً‏<br />

آراسته از سُنّت لیبرالی عرضه می کند ‏)و<br />

در این زمینه موافقت عینی با ستتامبرینی<br />

تجدید می گردد(.‏ در دفاع از این تز که طبق<br />

آن ‏»مبارزه علیه همه تبعیض های مبتنی بر<br />

منشاء اجتماعی،‏ ملیت،‏ نژاد،‏ اعتقاد،‏ جنس<br />

و غیره … یکی از برجسته ترین مشخصه<br />

های سُنّت لیبرالی باقی مانده«،‏ هیچ دلیلی<br />

ارائه نشده است.‏ در مورد تزی که بر پایه<br />

آن ‏»لیبرالیسم کالسیک از درخواست های<br />

کارگران«‏ در زمینه ‏»آزادی تشکل«‏‎۳۰‎<br />

حمایت کرده،‏ با همان حالت وجود دارد.‏<br />

در فرانسه،‏ قانون شاپولیه که انجمن های<br />

کارگران را منع می کرد،‏ در سال ۱۸۸۷<br />

لغو گردید و سیستم پارلمانی مبتنی بر رأی<br />

همگانی ‏)جنس مرد(‏ تنها با قانون اساسی<br />

۱۸۷۵ به کار منظم پرداخت.‏‎۳۱‎<br />

در چشم انداز،‏ مبارزه های عظیم جنبش<br />

کارگری و سوسیالیستی وجود داشت که<br />

با کمون پاریس به اوج می رسد.‏ به عقیده<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

هایک ‏»افول دکترین لیبرالی«‏‎۳۲‎ پس از<br />

۱۸۷۰ آغاز می گردد؛ این افول در صحنه<br />

همزمان با ظهور دموکراسی و پدیداری<br />

جنبش سازمان یافته کارگری و سوسیالیستی<br />

است.‏<br />

در حقیقت،‏ سُنّت دمکراتیک سوسیالیستی<br />

هنوز شایستگی بسیار زیادی دارد که به<br />

طور مؤثر برای طرح ریزی مفهوم عمومی<br />

انسان که تا امروز سُنّت لیبرالی از آن بیگانه<br />

مانده،‏ کمک کند.‏ جان الک از ‏»کشتکاران<br />

منطقه آسیای شرقی«‏ که مالک بردگان و<br />

اسب ها بنا بر حقوقی هستند که در جریان<br />

خرید و فروش منظم به دست می آید،‏ به<br />

عنوان یک امر کامالً‏ طبیعی حرف می زند<br />

و حتی در ‏»تاریخ دریانوردی«‏ درباره<br />

تجارت با مستعمره های آفریقایی می خوانیم:‏<br />

‏»کاالهایی که از این کشورها بدست می<br />

آمدند،‏ طال،‏ عاج و بردگان هستند«.‏‎۳۳‎ اگر<br />

می بینیم که الک برده سیاه را در مقوله<br />

‏»کاال«‏ کنار اسب طبقه بندی کرده،‏ یک قرن<br />

بعدادموند بورکه ‏)نویسنده محبوب هایک(‏‎۳۴‎<br />

کارگر کشاورزی یا کارگر مُزدبر را در<br />

مقوله ‏»ابزار گویا«‏ طبقه بندی می کند و<br />

بدین ترتیب،‏ طبق یک تقسیم کالسیک او<br />

را با گاو ‏)ابزار نیمه گویا(‏ و خیش ‏)ابزار<br />

گنگ(‏ مقایسه می کند.‏‎۳۵‎ بدون شک،‏ حتی<br />

مشهورترین نویسنده مانیفست انقالب فرانسه<br />

یعنی سی یس از ‏»بخش بسیار بزرگی از<br />

انسان«‏ به عنوان ‏»ماشین های کار«‏ یا<br />

‏»ابزارهای انسانی تولید«‏ و یا ‏»ابزارهای<br />

دوپا«‏ سخن می گوید.‏ او حتی تا اندازه ای<br />

به نفی آشکار کیفیت انسان می رسد:‏ ‏»سیه<br />

روزانی که وقف کارهای دشوار شده اند و<br />

از تولیدکنندگان لذت های دیگران به شمار<br />

می روند،‏ به زحمت چیزی برای تغذیه تن<br />

رنجور اما به غایت نیازمند خود به کف می<br />

آورند.‏ آیا این است آن چه به عنوان انسان<br />

از آن نام می برند:‏ توده عظیمی افزارهای<br />

دوپا،‏ بدون آزادی،‏ بدون اصول اخالقی و<br />

قوه عقالنی که چیزی جز دستان کم درآمد<br />

و روح شیدا ندارند و فقط رنج بردن نصیب<br />

آنهاست؟ می گویند آنها متحد شده اند!‏ آیا در<br />

میان آن ها حتی یک نفر پیدا می شود که<br />

شایسته ورود به جامعه باشد؟«‏‎۳۶‎<br />

الزم به یادآوری است که همین نام گذاری<br />

مردم شناسانه است که به شالوده ریزی<br />

نظری کتمان حقوق سیاسی غیرمالکان کمک<br />

کرده است.‏ کنستان زحمتکشان را نظر به<br />

کار اجباری شبانه روز به ‏»کودکانی«‏<br />

تشبیه می کند که در وضعیت ‏»وابستگی<br />

ابدی«‏ باقی می مانند.‏‎۳۷‎ آنها به ترتیبی در<br />

شمار انسان ها به حساب می آیند،‏ اما جزو<br />

انسان هایی هستند که بنا بر وضعیت ویژه<br />

شان هرگز به بلوغ نمی رسند.‏ وانگهی،‏<br />

کنستان تفاوت زیادی با سی یس ندارد.‏<br />

هر چند کنستان از ‏»افزارهای انسانی«‏ یا<br />

‏»افزارهای دوپا«‏ حرف نزده،‏ اما درباره<br />

‏»مردم همواره کودک«‏ سخن به میان می<br />

آورد.‏‎۳۸‎<br />

روشی که مارکس بر حسب آن ‏»روی<br />

انسان«‏ به عنوان ‏»وجود نوعی«‏ Gene-<br />

)rique درنگ می کند،‏ تنها در پرتو مبارزه<br />

برای تدوین مفهوم عام انسان می تواند،‏<br />

درک گردد.‏ پیش تر هگل در این باره تأکید<br />

کرده بود:‏ کیفیت انسان نه تنها با بردگی که<br />

او را تا حد ابزار کار تقلیل می دهد،‏ بلکه هم<br />

چنین با گرسنگی که او را به شرایط بردگی<br />

سوق می دهد،‏ نفی شده است.‏‎۳۹‎ مارکس<br />

اغلب بنا بر تأکید روی انسان به عنوان<br />

‏»وجود نوعی«‏ متهم به کُل گرایی Ho-<br />

lisme شده است.‏ من این جا به خاطر ابهام<br />

و نارسایی این مقوله از پی گیری مطلب<br />

باز نمی ایستم.‏ با این همه،‏ نمی توان یادآور<br />

شد که کاپیتال در بسیاری جنبه ها خود را<br />

افشاگر کل گرایی که از اقتصاد سیاسی و<br />

سُنّت لیبرالی عبور می کند،‏ نشان می دهد.‏<br />

به جاست پاره ای از جمله های مورد انتقاد<br />

مارکس را از نظر بگذرانیم:‏ ماندویل گفته<br />

است:‏ ‏»برای خوشبخت کردن جامعه الزم<br />

است که شمار بسیار زیادی از مردم نادان<br />

و بی چیز باقی بمانند«.‏ به عبارت دیگر<br />

‏»مطمئن ترین ثروت بر دوش توده ای از<br />

بی چیزان زحمتکش استوار است«‏‎۴۰‎ آن<br />

چه این جا بیشتر اهمیت دارد،‏ این نیست<br />

که نویسنده محبوب هایک ‎۴۱‎فقر و نادانی<br />

زحمتکشان مُزدبر را چونان امر طبیعی می<br />

نگرد،‏ مهم تر از آن بررسی ساختار شناخت<br />

شناسانه گفتمان ماندویل است.‏ آن چه که<br />

فداکاری توده بی شماری از افراد را می<br />

طلبد،‏ جامعه یا ‏»ثروت«‏ است.‏ یعنی کل<br />

L´universel عظیمی که اکثریت بسیار<br />

زیاد توده مردم را می بلعد.‏ هم چنین دستوت<br />

دوتراسی را در نظر گیریم که مارکس از<br />

او نیز در این باب انتقاد کرده است.‏ به گفته<br />

دوتراسی ‏»ملت های فقیر جایی وجود دارند<br />

که مردم آسوده اند و ملت های ثروتمند جایی<br />

هستند که معموالً‏ مردم فقیرند«.‏‎۴۲‎ ‏»ثروت<br />

ملل«‏ اصطالح مطلوب و مورد استفاده آدام<br />

اسمیت نام جدید این Moloch درنده است<br />

‏)بنا به عقیده رایج Moloch خدای فینیقی ها<br />

و کنعانی هاست که انسان ها را در پای آن<br />

قربانی می کردند(.‏ با این همه،‏ به همان اندازه<br />

می توان آن را مظهر ‏»آزادی«‏ دانست.‏ بر<br />

این اساس،‏ هایک رسالت کامالً‏ آشکار ضد<br />

دولتی و لیبرالی ماندویل را ستایش می کند<br />

و طرف دیگر مدال یعنی کاربرده وار مردم<br />

را ندیده گرفته و آن را مسکوت می گذارد.‏<br />

ماندویل اعتراف می کند که ‏»بخش بسیار<br />

(


صفحه 24<br />

مسکین و ندار ملت«‏ دقیقاً‏ به شیوه بردگان<br />

کار می کنند.‏ چنین وضعی از نظر او درست<br />

و ناگزیر است.‏ قبالً‏ این ‏»ثروت ملل«‏ بود که<br />

فقر اکثریت مردم را ایجاب می کرد و اکنون<br />

‏»آزادی ملت ها«‏ است که نیازمند بردگی<br />

واقعی آن ها است.‏ البته هنوز ضروری<br />

است که اندکی روی ساختار گفتمان مورد<br />

نقد کاپیتال درنگ کرد:‏ خوشبختی،‏ ثروت،‏<br />

آزادی ‏»جامعه«‏ یا ‏»ملت«‏ به بدبختی،‏ فقر<br />

و بردگی عضوهایش نیاز دارد.‏ چرا خصلت<br />

به طور منطقی متضاد این جمله را درک<br />

نمی کنیم؟ موضوع روشن است.‏ به خاطر<br />

این که زحمتکشان مُزدبر به طور واقعی یا<br />

با عنوان کامل در مقوله ‏»جامعه«‏ و ‏»ملت«‏<br />

گنجانده نشده اند.‏ بدین ترتیب مالحظه می<br />

شود که این مقوله یک کُل را تشکیل می<br />

دهد و در نهایت زحمتکشان را فقط برای<br />

این که چونان قربانیان کفاره ای عمل کنند،‏<br />

فرا می خواند.‏<br />

با این همه،‏ با دقت یادآور می شویم که:‏<br />

لیبرالیسم به تقریب اغلب تنها به محروم<br />

کردن ‏»مردم همواره کودک«‏ از حقوق<br />

سیاسی شان اکتفاء نمی کند،‏ بلکه آن ها را<br />

از حقوق مدنی شان نیز محروم می کند..‏<br />

کسی را ستایش می کند که به برکت او<br />

‏»کاربرد خودکامانه قدرت از جانب حکومت<br />

به حداقل می رسد«.‏‎۴۳‎البته،‏ در واقعیت،‏<br />

ماندویل مدافع اخالق از بنیاد الییک،‏ با این<br />

همه،‏ دست کم خواستار آن نیست که ‏»دعای<br />

روز یکشنبه در کلیسا و سرگرمی مذهبی<br />

برای بی چیزان و بی سوادان«‏ اجباری شود<br />

تا به هر رو ‏»مجبور شوند«‏ روز یکشنبه<br />

‏»از دسترسی به هر نوع تفریح در خارج از<br />

کلیسا محروم شوند«.‏‎۴۴‎<br />

در قرن ۱۹ نیز لیبرال های آلمانی روتنک<br />

و ولکر ‏)که مورد عنایت هایک هستند(‏‎۴۵‎<br />

درخواست می کردند برای خشکاندن<br />

‏»سرچشمه«‏ هر نوع انتقاد علیه حق<br />

مالکیت،‏ گدایان و همه کسانی که محروم از<br />

وسیله های معیشت اند به ‏»تدبیر مستقل مقام<br />

های پلیس«‏ برای مدت نامعین در ‏»خانه<br />

های کار اجباری«‏ حبس شوند تا به انضباط<br />

سخت و حتی بی رحمانه خو گیرند.‏‎۴۶‎<br />

ضرورت برقراری محدودیت شدید در<br />

زمینه حقوق مدنی گروه های اجتماعی و<br />

قومی که چیزی خطرناک و ویرانگر شناخته<br />

شده گاه به روشنی به تئوری درآمده است.‏<br />

چنان که لرد پالمرستون مدافع انگلیسی<br />

اصول لیبرالی در عبارت هایی قبول آزادی<br />

مذهی کاتولیک های ایرلندی را بدین ترتیب<br />

رد می کند:‏ ‏»قانون گذاری یک کشور حق<br />

دارد بخشی از اجتماع را از حقوق سیاسی<br />

که آن را برای امنیت و آسایش همه الزم<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

می داند،‏ محروم کند«.‏ در این عبارت به<br />

وضوح سربرآوردن شعار کلیدی کُل گرایی<br />

‏)امنیت و آسایش همه(‏ مشاهده می شود.‏ پس<br />

کُل گرایی نخست نزد سخنگوی طراز اول<br />

لیبرالیسم سربرآورده است،‏ نه مارکس که در<br />

جدل با لرد پالمرستون نظریه پردازان آن را<br />

در خصوص تبعیت کامل توده مردم از کل<br />

موهوم و فریبنده ‏»قانون گذاری«‏ که همانا<br />

طبقه مسلط است،‏ رد کرده است.‏‎۴۷‎<br />

من سهم قاطع جنبش دموکراتیک سوسیالیستی<br />

را در تدارک مفهوم عام انسان ‏)شخص<br />

یا فرد(‏ تصریح کرده ام.‏ نیچه هنگامی که<br />

‏»برابری شخص«‏ را به حساب سوسیالیسم<br />

می گذاشت،‏ مطلب را به روشنی می دید.‏<br />

‏»برابری شخص«‏ که این جا مورد مجادله<br />

است تأییدی است بر این نکته که هر عضو<br />

نوع بشر باید به عنوان شخص نگریسته شود.‏<br />

برعکس،‏ نیچه در یک جدل پرخاشگرانه<br />

علیه سوسیالیسم تأیید کرد که ‏»اکثریت<br />

مردم به هیچ وجه در شمار شخص«‏ به<br />

حساب نمی آیند.‏ ‏»تنها برخی ها جزو افراد<br />

هستند«.‏ همان طور که بورکه هنگام بحث<br />

درباره کشاورزی،‏ زحمتکش مُزدبر را هم<br />

چون ‏»ابزار گنگ«‏ تعریف می کرد،‏ نیچه<br />

هم هنگام بحث درباره صنعت آن را همچون<br />

‏»آلت نقاله«‏ تعریف کرده است که وظیفه<br />

اش انتقال حرکت به ماشین ها و وسیله های<br />

تولید به معنای خاص است.‏ چنان که پیش تر<br />

گفته شد سی یس نیز از زحمتکشان مُزدبر به<br />

عنوان ‏»ماشین های کار«‏ سخن گفته است.‏<br />

عیناً‏ مانند ماندویل که نفی آموزش ‏»مسکین<br />

ترین و فقیرترین بخش ملت«‏ را به ترتیبی<br />

که هیچ مانع در روند بازتولید مردم کارورز<br />

زحمتکش ایجاد نکند،‏ سزاوار می دانست،‏<br />

نیچه عقیده داشت که آموزش عمومی با<br />

برده داری واقعی که عبارت از مُزدبری<br />

به عنوان پیش شرط هر تمدنی است،‏ کامالً‏<br />

منافات دارد.‏‎۴۸‎<br />

بحث های نیچه مختص دوره ای است که<br />

به عقیده هایک نمایشگر ‏»افول دکترین<br />

لیبرالی«‏ در پی گسترش جنبش عمومی<br />

سوسیالیستی است.‏ در جدول با این جنبش<br />

و در کوشش نومیدانه برای بازگشت به این<br />

سوی طرح ریزی مفهوم عمومی انسان نیچه<br />

موفق گردید موضوع ها و انگیزه های نمونه<br />

وار لیبرالیسم یا دست کم لیبرالیسم نخستین<br />

را به نفع خود تکرار کند.‏<br />

در انگلستان،‏ در دوره ای که از میانه قرن<br />

۱۷ تا میانه قرن ۱۸ را در بر می گیرد،‏<br />

رفتار مسلط نسبت به ‏»پرولتاریای جدید<br />

صنعتی«‏ به تصریح تاونی )Tawney( به<br />

قدری سخت و خشن بود که ‏»در زمان ما<br />

مشابه آن را فقط می توان در رفتار فرومایه<br />

ترین استعمارگران سفید نسبت به زحمتکشان<br />

رنگین پوست پیدا کرد.«‏‎۴۹‎ در واقع همان<br />

طور که من کوشش کرده ام آن را نشان دهم<br />

ما شاهد چنین رفتاری در فراتر از انگلستان<br />

و چارچوب زمان مورد اشاره هستیم.‏ دیده<br />

ایم که نخست سی یس،‏ بعد کُنستان از<br />

زحمتکشان مُزدبر به عنوان کودکان ازلی و<br />

ابدی صحبت کرده اند.‏ سپس دگرگونی جالب<br />

مکانی در این استعاره صورت می گیرد.‏ به<br />

عقیده جان استوارت میل شکی وجود ندارد<br />

که زحمتکشان مُزدبر باید از حقوق سیاسی<br />

بهره مند شوند.‏ اما هنگامی که مطرح می<br />

سازد که ‏»افراد مجهز به هوش و تربیت<br />

بهتر از رأی زیادتری بهره مند باشند تا عقیده<br />

شان نفوذ و تأثیر بیشتری داشته باشد«‏‎۵۰‎<br />

مالحظه می شود تبعیضی که از در رانده<br />

شده،‏ دوباره از پنجره وارد می شود.‏ با این<br />

همه،‏ زحمتکشان مُزدبر دیگر حاضر نبودند<br />

که همچون کودکان ازلی و ابدی با آنها رفتار<br />

شود.‏ البته،‏ هر چند این چهره در اروپا به<br />

تدریج محو می گردد،‏ اما در مستعمره ها<br />

و ‏»جامعه های عقب مانده که نژادشان به<br />

مثابه نژاد صغیر نگریسته می شود«‏ دوباره<br />

ظهور می کند.‏ در این وضعیت چگونه باید<br />

رفتار کرد؟ در این باره سخن را بهاستوارت<br />

میل وا می گذاریم.‏ ‏»دشواری هایی که<br />

نخست در برابر پیشرفت طبیعی سربلند می<br />

کند،‏ به حدی زیاد است که به ندرت می توان<br />

بین وسیله های مختلف غلبه بر آنها دست<br />

به انتخاب زد.‏ از این رو،‏ دولتی که در پی<br />

هدف های ترقی خواهانه است،‏ می تواند به<br />

طور قانونی با استفاده از همه وسیله ها تحقق<br />

هدف معینی را ممکن سازد؛ به طوری که<br />

دست یافتن به آن به نحو دیگر ممکن نباشد.‏<br />

هنگامی که با بربرها سروکار داریم،‏ استبداد<br />

شکلی از حکومت قانونی است؛ به شرطی<br />

که هدف عبارت از پیشرفت دادن آنها باشد.‏<br />

پس وسایل بنابر کاربرد واقعی آنها توجیه<br />

می شود.‏ آزادی به عنوان یک اصل در<br />

شرایطی به کار می رود که افراد به موهبت<br />

گفتمان آزاد بین برابرها شایسته بهبود<br />

بخشیدن به وضع خویش اند.‏ بدیهی است که<br />

تا زمانی که این وضع حاصل نگردد،‏ جز<br />

اطاعت مطلق از یک اکبرشاه یا شارلمانی<br />

چیز دیگری برای شان باقی نمی ماند.‏ تازه<br />

اگر شانس یافتن آن را پیدا کنند«.‏ یک چیز<br />

روشن است:‏ آزادی ‏»تنها برای موجودهای<br />

انسانی که استعدادشان به کمال رسیده است،‏<br />

ارزش دارد«.‏‎۵۱‎ در گذشته اکثریت مردم<br />

اروپا چهره کودکان ناتوان از توانایی ادراک<br />

و اراده را مجسم می کردند،‏ بعد این چهره<br />

به مستعمره ها که اکثریت بشریت را تشکیل<br />

می دهند،‏ منتقل گردید.‏ درست است که<br />

مسئله دیگر از این قرار نیست که شرایط<br />

به عنوان یک چیز جاوید نگریسته شود.‏ با


صفحه 25<br />

این همه،‏ نه تنها رسیدن به سن بلوغ موکول<br />

به آینده بسیار دور است،‏ بلکه به ویژه تأیید<br />

و ممیزی رسیدن به سن بلوغ در صالحیت<br />

کسانی بود که بنا بر تعریف و منحصراً‏ خود<br />

را شایسته درک و اراده کردن اعالم می<br />

داشتند.‏ استوارت میل در مورد این خود<br />

اعالم داشتن و این واقعیت که کشورها و<br />

خلق هایی که غرب آنها را سرکوب و غارت<br />

می کند،‏ نه تنها صغیر،‏ بلکه بربر هستند،‏<br />

شک و تردیدی به خود راه نمی دهد.‏ او<br />

نامستقیم حتی جنگ تریاک را توجیه می کند<br />

و این توجیه به نام اصول لیبرالی انجام می<br />

گیرد:‏ ‏»منع وارد کردن تریاک به چین«،‏<br />

‏»آزادی )…( خریدار«‏ را بسی بیش تر<br />

از آزادی ‏»تولیدکننده یا فروشنده نقض می<br />

کند«.‏‎۵۲‎<br />

ما در عصر جنگ دوم تریاک به سر می<br />

بریم.‏ در آغاز جنگ نخست تریاک توکویل<br />

عقیده خود را در عبارت هایی تغزلی این<br />

گونه بیان کرد:‏ ‏»پس سرانجام اینک شاهد<br />

تحرک اروپا در غلبه بر بی تحرکی هستیم!‏<br />

این یک حادثه بزرگی است.‏<br />

مخصوصاً‏ اگر بیندیشیم که این پی آمد،‏ آخرین<br />

حد شماری از رویدادهای هم سرشت است<br />

که به تدریج همه آنها نژاد اروپا را به خارج<br />

از خانه خویش سوق دادند و یکی پس از<br />

دیگری نژادهای دیگر را تابع امپراتوری و<br />

نفوذ خود کردند )…( این بندگی چهار قسمت<br />

از پنج قسمت جهان را در بر می گیرد.‏ پس<br />

از قرن مان و خودمان زیاد بد نگوییم.‏ انسان<br />

ها کوچک ولی حادثه ها بزرگ اند«.‏‎۵۳‎ با<br />

این همه،‏ چون تکویل ناظر دقیق و هشیاری<br />

بود،‏ واقعیت استعمار را در نظر می گرفت.‏<br />

او در این باره نوشت:‏ ‏»ما جامعه مسلمان<br />

را بسیار بدبخت،‏ بی نظم،‏ بی خبر و بربر<br />

کردیم که در گذشته سابقه نداشت«.‏‎۵۴‎ او<br />

به درستی این نکته را دریافت که استعمار<br />

اروپا تا آستانه نسل کُشی پیش رفت.‏ این<br />

خطر وجود دارد که ‏»تاریخ فتح آمریکا«‏‎۵۵‎<br />

تجدید شود.‏ ‏»آری،‏ تن دادن به سرکوبی یا<br />

کُشتار بومیان نه فقط بی رحمانه،‏ بلکه پوچ<br />

و غیرعملی است«.‏ با این همه،‏ در الجزایر<br />

‏»ما توده مردم را کُشتار کرده ایم«‏ که سپس<br />

با تحمیل گرسنگی به این مردم که جنگ<br />

کشورگشایانه آن را ایجاد کرده بود،‏ ادامه<br />

یافت.‏ بدین سان،‏ ‏»مرگ هر یک از آنها<br />

‏)عرب ها(‏ نعمتی«‏ برای افسران و سربازان<br />

ارتش فرانسه بود.‏‎۵۶‎ با وجود این،‏ به رغم<br />

این تأکیدهای بسیار واقع گرایانه،‏ توکویل<br />

بیرون رفتن فرانسه و اروپا را از مستعمره<br />

ها امری تصورناپذیر و غیرقابل دفاع می<br />

دانست.‏ برای توکویل تا پایان عمر اروپا<br />

مترادف با تمدن و مستعمره ها مترادف با<br />

بربریت بود.‏ در ۱۸۵۷ زمانی که واحدهای<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

نظامی انگلیس جا به جا می شد و به نظر<br />

می رسید که سراسر هند در آستانه شورش<br />

است،‏ توکویل طی نامه ای به دوست انگلیس<br />

اش ریو Reeve که ۱۷ سال پیش هم آوا<br />

با او آغاز جنگ تریاک را ستوده بود،‏ چنین<br />

لحن اضطراب آلودی را بکار برد:‏ سقوط<br />

دوباره هند در ‏»بربریت«‏ برای آینده تمدن<br />

و پیشرفت بشریت مصیبت بار است.‏ با این<br />

همه،‏ می توان با امید منتظر نتیجه های<br />

سرکوبی قاطع بود:‏ ‏»تقریباً‏ امروز هیچ چیز<br />

ناممکن برای ملت انگلیس در صورتی که<br />

همه امکان های اش را بکار گیرد،‏ وجود<br />

ندارد«.‏‎۵۷‎<br />

با رسیدن به این نقطه بسیار آسان است<br />

که در برابر استوارت میل و توکویل تابلو<br />

دهشت انگیز ترسیمی مارکس از سلطه<br />

انگلیس در چین و هند را قرار دهیم.‏ طنز<br />

مارکس درباره ‏»جنگ متمدن ساز«‏ قدرت<br />

های استعماری اکنون بسیار گویا است.‏ در<br />

جنگ تریاک در حالی که چین ‏»نیمه بربر<br />

به اصول قانون اخالقی باور داشت«،‏ طرف<br />

متمدن اصل آزادی تجارت و تمدن لیبرالی<br />

را در برابر آن قرار داد.‏‎۵۸‎ اصلی که جان<br />

استوارت میلبا فصاحت از آن دفاع کرد.‏ اما<br />

سئوال این است که تمدن و بربریت در کدام<br />

طرف قرار دارد؟ اروپا می تواند اطمینان<br />

خود را در زمینه معرفی تمدن در مقیاسی<br />

که هنوز در این سوی مفهوم عام انسان قرار<br />

دارد،‏ حفظ کند.‏ از این رو،‏ اروپا به گفته<br />

توکویل ۵۹ در برابر خشونت ها و ‏»دهشت<br />

های«‏ شورش ها در چین و هند به خشم<br />

در آمده و به رغم همه جنایت هایی که در<br />

مستعمره ها مرتکب می شود به حفظ اعتقاد<br />

خود ادامه می دهد.‏ همان طور که مارکس<br />

گفت:‏ ‏»بی رحمی،‏ مانند همه چیزهای روی<br />

زمین دارای چگونگی هایی است که بر<br />

حسب زمان و مکان فرق می کند.‏ سزار،‏<br />

در عین حال به عنوان نویسنده ای ظریف،‏<br />

در کمال سادگی حکایت می کرد که چگونه<br />

فرمان داد دست راست چندین هزار جنگاور<br />

گُل را قطع کنند«.‏ ۶۰ البته،‏ در این دوره<br />

‏]نام طایفه[‏ گُل مترادف با بربریت بود،‏ حال<br />

آنکه در عصر جان استوارت میل و توکویل<br />

فرانسه متراف با تمدن بود.‏ توکویل خاطر<br />

نشان می کند که در آمریکای لیبرال چنین<br />

‏»ویژگی های عمومی بشریت«‏ را رد می<br />

کنند.‏ آنها وجود چنین ویژگی ها را در نزد<br />

سرخ پوستان قبول ندارند‎۶۱‎ او یادآور می<br />

شود که در الجزایر از دید افسران فرانسوی<br />

‏»عرب ها مانند حیوان های شرورند«.‏‎۶۲‎<br />

همین توکویل فرانسه را در برابر خطر ایجاد<br />

چنین توهم یا ادعا در نزد عرب ها که آنها<br />

می توانند ‏»به شکلی همشهریان و برابرهای<br />

ما باشند«‏ هشدار می داد.‏ اندیشه برابری<br />

انسان نمی تواند تا حد در بر گرفتن ‏»خلق<br />

های نامتمدن«‏ توسعه یابد.‏ با این همه،‏ باز<br />

همین توکویل،‏ گاه گاهی وجود بی رحمی<br />

در رفتار فرانسه در الجزایر را نمی پذیرد<br />

و از سوی دیگر فرانسه را در برابر خطر<br />

تن دادن به ‏»شکیبایی و اغماض«‏ برحذر<br />

می دارد؛ این فضیلت ها برای ‏»مردم نیمه<br />

متمدن«‏ نامفهوم است؛ زیرا آنها فقط می<br />

توانند گفتمان ‏»عدالت درست،‏ اما دقیق«‏<br />

را درک کنند.‏ در هر حال،‏ عرب ها نباید<br />

حتی یک لحظه این توهم را داشته باشند<br />

که فرانسه ‏)و اروپا(‏ می توانند ‏»موضع<br />

سلطه گرانه«‏ خود را ترک کنند.‏ این کار<br />

چیزی جز ‏»شبهه افکنی و ابهام در ذهن<br />

شان و انباشتن آن از مفهوم های اشتباه آمیز<br />

یا خطرناک«‏‎۶۳‎ نخواهد بود.‏ پس مالحظه<br />

می شود که موضوع مردم بدوی هر چند<br />

با تفاوت هایی در ظاهر و تغییر مکان های<br />

جغرافیایی اش دوباره پدیدار می گردد،‏<br />

همواره کم تر به عنوان سایه فکر لیبرالی<br />

همراه آن است و این محدودیت اساسی آن را<br />

نشان می دهد.‏<br />

انسان هایی وجود دارند ‏)البته بعضی وقت<br />

ها فقط ظاهر انسانی دارند(‏ که در واقع برای<br />

آنها آزادی بازیچه و در عین حال زیانبخش<br />

و خطرناک است.‏ همان طور که سی یس<br />

گفته است:‏ ‏»یک اسباب بازی به کودک<br />

بدهید او برای شناختن آن اسباب بازی را می<br />

شکند )…( پس ساختار اجتماعی یک اسباب<br />

بازی برای مردم همواره کودک است«.‏‎۶۴‎<br />

دیده ایم که جان استوارت میل به یکسان<br />

از ‏»نژادهای … صغیر یا بربر«‏ صحبت<br />

می کند.‏ البته،‏ بربرها یا ‏»نیمه متمدن ها«‏<br />

خصوصیتی همچون کودکان دارند.‏ همچنین<br />

کودکانی که در کالن شهرها زندگی می کنند<br />

به آسانی به بربر تبدیل می شوند.‏ قبالً‏ ماله<br />

دوپان درباره روند رادیکال شدن انقالب<br />

فرانسه و پدیدار شدن توده های مردم در<br />

صحنه فریاد برداشته بود که ‏»هون ها«‏ در<br />

میان ما هستند.‏<br />

چهار دهه بعد در پی شورش کارگران<br />

ابریشم کار در لیون،‏ سن مارک ژیراردن<br />

هجوم جدید ‏»بربرها«‏ را جار زد.‏‎۶۵‎ پس<br />

از ژوئن ۱۸۴۸ توکویل نیز ضمن شرح<br />

این نکته که احساس های جمعی زمان امری<br />

واقعی است،‏ شبح ‏»واندال ها و گوت ها«‏<br />

را یادآور شد.‏‎۶۶‎<br />

اگر امروز هنگامی که از حقوق بشر<br />

حرف می زنیم؛ دست کم این مطلب از آن<br />

دستگیرمان می شود که مسئله عبارت از<br />

پیشرفته ترین فرهنگ سیاسی یعنی انسان در<br />

کلیّت آن و انسان با این کیفیّت است.‏ پس


نمی توان از سهم مهمی که سُنّت سیاسی از<br />

روبسپیر تا لنین ‏)انقالب اکتبر(‏ چنین نتیجه ای<br />

را واقعیت بخشد،‏ غافل ماند.‏ زیرا روبسپیر<br />

نخستین کسی است که نسبت به محدودیت<br />

های پرداخت مالیات برای برخورداری از<br />

حق رأی به اعتراض برخاست و بردگی در<br />

مستعمره ها را لغو کرد.‏ لنین ‏)انقالب اکتبر(‏<br />

به روند استعمارزدایی و به رسمیت شناختن<br />

حق تعیین سرنوشت خلق هایی که سابقاً‏<br />

همچون بربر نگریسته می شدند،‏ تحرک<br />

قطعی بخشید.‏ بدیهی است که مالحظه این<br />

واقعیت تاریخی نباید مانع از تدوین ترازنامه<br />

انتقادی بی اغماض در برخورد به این<br />

سُنّت انقالبی گردد.‏ آن چه که خیلی خاص<br />

به مارکس و مارکسیسم مربوط است و<br />

توهمی که در عمق آن می گذرد،‏ مربوط<br />

به کوتاهی مرحله گذار به کمونیسم است<br />

که به طور خیال پردازانه تغییر شکل داده<br />

شده که به یقین موجب نتیجه های وخیمی<br />

شده است.‏ در واقع،‏ همین توهم است که به<br />

چشم پوشیدن یا هنوز بدتر به تلقی مسئله<br />

تضمین های دموکراتیک،‏ یا اگر بپذیریم<br />

مسئله لیبرالی محدودیت های قدرت از هر<br />

سرشتی به عنوان امری صرفاً‏ ‏»صوری«‏<br />

انجامیده است.‏ البته،‏ این فکر خطاست که<br />

این درونمایه بکلی در آثار مارکس و انگلس<br />

حضور ندارد.‏ حتی در این آثار به ستایش<br />

شورانگیز از سُنّت لیبرالی انگلوساکسن<br />

بر می خوریم:‏ به نوشته انگلس در ۱۸۹۲<br />

‏»حقوق انگلیس تنها حقوقی است که دست<br />

نخورده باقی ماند و بهترین بخش آزادی<br />

شخصی،‏ خودمختاری محلی و استقالل<br />

نسبت به هر نوع مداخله خارجی،‏ به استثنای<br />

مداخله دستگاه قضایی به آمریکا و مستعمره<br />

ها منتقل گردید،‏ همه این ها در فرانسه قاره<br />

ای با سلطنت مطلقه از دست رفت و هرگز<br />

به طور کامل بدست نیامد.‏‎۶۷‎<br />

در واقع،‏ موضوع آزادی فردی نیست که<br />

میان مارکس و انگلس از یک سو و سُنّت<br />

لیبرالی از سوی دیگر اختالف ایجاد می<br />

کند؛ برعکس،‏ مسئله شناخت شایستگی فرد<br />

و انسان با همه ویژگی انسان بودن و از<br />

سوی دیگر،‏ خودآگاهی که فارغ از ‏»آزادی<br />

در رابطه با نیاز«‏ است،‏ آزادی مدنی و<br />

سیاسی بازشناخت شایستگی انسان را<br />

در معرض خطر صوری بودن قرار می<br />

دهد،‏ مایه اختالف مورد بحث است.‏ البته،‏<br />

دگرگونی های عمیق سیاسی و اجتماعی که<br />

جامعه های ما با آن مواجه اند،‏ در شکل<br />

هایی بسیار متفاوت با دگرگونی هایی که<br />

مارکس پیش بینی و آرزو کرده بود،‏<br />

گسترش یافته است.‏ با این همه ‏،هایک حق<br />

دارد در نزد روزولت و در سندهای سازمان<br />

ملل متحد و همچنین در شکل ظاهری کنونی<br />

جامعه ‏»لیبرال-‏ دموکراتیک«‏ نفوذ جنبش<br />

دموکراتیک سوسیالیستی و مارکسیسم را<br />

کشف کند.‏ تنظیم یک تزازنامه تاریخی<br />

درست از جهانی که در آن به سر می بریم،‏<br />

برای درک اصطالح های واقعی بحث کنونی<br />

سیاسی اهمیت دارد.‏ آنچه امروز شاهد آن<br />

هستیم،‏ کوشش عظیم برای پالودن جامعه<br />

لیبرال-‏ دموکراتیک از ویژگی ها ‏)یا شمار<br />

بسیار زیادی از ویژگی ها(ی دموکراسی و<br />

هر آن چیزی است که در نتیجه مبارزه های<br />

طوالنی جنبش دموکراتیک-‏ سوسیالیستی<br />

داخل آن شده است.‏ دارندورف در محافظه<br />

کاری جدید به درستی کوشش برای عقب<br />

گرد از ‏»اندیشه حقوق مدنی اجتماعی«‏ و<br />

کوشش برای قطع اندیشه حقوقی این گوهر<br />

اجتماعی را که نتیجه ‏»پاسخ جامعه باز به<br />

مصاف های مبارزه طبقاتی«‏ است،‏ یکسان<br />

می داند.‏‎۶۸‎<br />

بنابراین،‏ علی رغم همه تفاوت ها،‏ محافظه<br />

کاری جدید ناگزیر بار است قدیم و جدید<br />

در زدودن نه فقط جنبش سوسیالیستی،‏ بلکه<br />

همچنین در زدودن آثار انقالب فرانسه و<br />

اندیشه برابری،‏ ‏»دولت رفاه«‏ و غیره هم<br />

فکری دارد.‏‎۶۹‎ گاهی وقت ها راست جدید<br />

آشکارا به سُنّت لیبرالی برای قرار دادن آن<br />

در برابر پدیده پرشمار دنیای مدرن متوسل<br />

می شود.‏ آلن دوبنوآست نوشت:‏ توکویل یکی<br />

از نخستین کسان در کشف تضاد پنهان در<br />

شعاری بوده است که از ۱۷۸۹ برابری<br />

و آزادی را به هم پیوند داد.‏‎۷۰‎ البته ضد<br />

برابری گرایی محافظه کاران جدید به قدر<br />

کافی رادیکال و منطقی در حقوق جدید‎۷۱‎<br />

بنظر نمی رسد.‏ با این همه،‏ درون مایه ای<br />

اساسی وجود دارد که با دو جریان مشترک<br />

است.‏ دوبنوآست در افشای روایت سطحی<br />

عرفی توحید یهودی-‏ مسیحی در مفهوم<br />

عمومی انسان که ‏»تام گرایی برابری<br />

خواهانه را بوجود می آورد،‏ از پا نمی<br />

نشیند.«‏‎۷۲‎ هایک با رجوع به اعالمیه<br />

عمومی حقوق بشر به نوبه خود ‏»مفهوم<br />

حقوق عمومی«‏ را که برای دهقانان و<br />

اسکیموها و شاید برای آدم برفی های زشت<br />

رو ‏»مرخصی نوبتی با دستمزد«‏ تأمین می<br />

کند،‏ به ریشخند می گیرد.‏‎۷۳‎ زدودن میراث<br />

جنبش دموکراتیک سوسیالیستی نمی توانست<br />

با مفهوم انسان و حقوق بشر به این عنوان<br />

برخورد نکند.‏ تنها در این زمینه است که<br />

می توان تز پیشنهادی هایک را در ارتباط<br />

با مسئله گرسنگی در جهان سوم درک کرد:‏<br />

‏»در برابر اضافه جمعیت تنها یک وسیله<br />

پیشگیری وجود دارد:‏ باید تنها خلق هایی<br />

حفظ شوند و رشد نمایند که قادرند خود<br />

غذای خود را تأمین کنند«.‏‎۷۴‎ طبیعی است<br />

که بازگشت به سُنّت لیبرالی کالسیک در<br />

وجه ‏»خالص«‏ و ‏»اصیل«‏ آن مستلزم رد<br />

هر نوع بازتوزیع درآمدها از جمله در سطح<br />

بین المللی است.‏ بدیهی است که این درآمدها<br />

از احسان فردی بدست نمی آیند.‏ گرسنگی<br />

حتی هنگامی که بُعدهای مصیبت بار پیدا<br />

می کند و موجب مرگ میلیون ها نفر می<br />

شود،‏ به رونق زندگی خصوصی کسانی<br />

که از آن رنج نمی برند،‏ ادامه می دهد.‏<br />

بدین ترتیب خلق ها می آموزند که ‏»خود<br />

خویشتن«‏ را تغذیه کنند.‏ البته،‏ میلیون ها<br />

کودک حتی فرصت آموختن نخواهند داشت.‏<br />

پاسخ به این ایراد احتمالی قبالً‏ از جانب یک<br />

نویسنده کالسیک از سُنّت لیبرالی داده شد.‏<br />

به عقیده مالتوس این ‏»به حکومت اخالقی<br />

دنیای ما مربوط می گردد که به خطاهای<br />

پدران در حق کودکان شان کیفر داده شود«،‏<br />

‏»بنا بر قوانین طبیعت،‏ مراقبت کودک<br />

مستقیماً‏ و منحصراً‏ به والدین اش سپرده شده<br />

است«.»‏ او هیچ حقی نسبت به جامعه ندارد<br />

که مطالبه کند«.‏‎۷۵‎ شکی وجود ندارد که<br />

برنامه لیبرالی و نومالتوسیهایک امروز با<br />

خود جنبش لیبرالی برخورد می کند.‏ از دید<br />

هایک این جنبش حق ندارد از سوسیالیسم<br />

و مارکسیسم آلوده شود.‏ من در یک هفته<br />

نامه آلمانی اعتراض های پرشور محفل های<br />

لیبرالی را خواندم که از این اظهار نظر<br />

ریگان سخت برآشفتند:‏ ‏»باید خود را از<br />

این چهره دوگانه وارهانیم«.‏ وقت آن رسیده<br />

است که در برابر مخالفان خود اصطالح<br />

نفرت انگیز ‏»لیبرالیسم«‏ را که دهان مملو<br />

از آن است،‏ دور افکنیم«.‏<br />

یا باید رنالد ریگان را میان مجازترین<br />

سخنگویان جامعه لیبرال دموکراتیک جا داد<br />

یا میان مجازترین مخالفان آن؟ آیا این اظهار<br />

نظرها خود به تنهایی کافی نیستند که در<br />

شکلواره مورد عالقه ستتامبرینی شک ایجاد<br />

کنند؟<br />

پی نوشت ها:‏<br />

F.A. Von Hayek, Law, Leg-F ۱<br />

trad, ,1982 ,islation and Liberty<br />

۳۱۰٫ .p ,1986 ,It. Milano<br />

۲- متنی که این جا ارائه می کنیم نتیجه<br />

بحثی است که در ژوئن ۱۹۸۸ در پزارو<br />

توسط محفل ‏»ایده آ ۸۱« پیرامون فقر و<br />

تناقض های جامعه لیبرال – دمکراتیک در<br />

فکر مخالفانش سازمان داده شد.‏ عنوان آن از<br />

جانب دومنیکو ستتامبرینی ‏)از دانشگاه پیز(‏<br />

القاء شده است.‏<br />

G. W. F. Hegel, Lineamenti -۳<br />

sur :127 & ,di filosofia del dirrito<br />

ce point, cf. D. Losurdo, Diritto<br />

صفحه 26<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


der Wirksamkeit des Staates<br />

zu bestimmen, in gesammelte<br />

Schriften, ed. Dell´ Accademia<br />

,36-1903 ,delle Scienze, Berlin<br />

.117 .vol. I, p<br />

A. de Tocqueville, Souve- -۲۶<br />

nirs, in Oeuvres completes, op.<br />

.92 .et p 31-30 .cit. vol. XII, pp<br />

صفحه 27<br />

.84 .Ibid., p -27<br />

Lettre á G. de Beaumont -28<br />

in oeuvre com- 1848/09/03 du<br />

.p ,2 ,pletes, op. Cit., vol. VIII<br />

.38<br />

Nous citons cette fois d -29<br />

áprès I edition de G. de Beau-<br />

.pp ,9 .vol ,67-1864 ,mont, Paris<br />

.2-551<br />

.New Studies …, trad. It., p -30<br />

.63-162 .et pp 158<br />

A. O. Hirschmann, Shifting -31<br />

Involvments. Private Intrest and<br />

trad. It., Bo- ,1982 ,public Action<br />

Nous .124 .p ,1983 ,1983 ,logna<br />

arrivons á un résultat semblable<br />

si nous prenons l´Angleterre, oú<br />

seulement que 1867 est en c<br />

le Second Reform Bill “étendait<br />

pour la première fois le droit de<br />

vote á d ímportants groupes<br />

de travailleurs et á d´autres<br />

groupes á revenues ba “, Ibid.,<br />

.125 .p<br />

.149 .New Studies …, p -32<br />

Cf. également D. Losurdo, -33<br />

Hegel, Marx e la tradizion lib-<br />

.26 note ,15 .eral, op. Cit., p<br />

II est “grand et clairvoyant” -34<br />

dit Hayek, Cf. Law …, trad. It.,<br />

.32 .p<br />

E. Burke, Thoughts and De- -۳۵<br />

in the ,1795 ,tails on Scarcity<br />

Works of the Right Honourable<br />

,1826 ,Edmund Burke, London<br />

.383 .vol. VII, p<br />

E. – J Sieyés, Ecrits poli- -۳۶<br />

tiques, sous la direction de R.<br />

,236 .p ,1985 ,Zapperi, Paris<br />

Legislation and Liberty, trad., it,<br />

.note ,29 .op. cit., p<br />

K. R. Popper, The open So- -۱۴<br />

,19665 ,ciety and its Enemies<br />

.vol. II, p ,1978 ,trad. It., Roma<br />

t. ,1979 ,trad. Franc., Seuil ;163<br />

Le texte de la traduc- .84 .II, p<br />

tion française est trés different,<br />

dans sa forme, du text de la traduction<br />

italienne commenté par<br />

.)l ́auteur ́ (note de traducteur<br />

K. Marx, Critica della filoso- -۱۵<br />

fia hegeliana del diritto publico,<br />

in opera filosofiche giovanili, a<br />

,cura di G. Della Volpe, roma<br />

Cf. trad. Franc. .94 .p ,1963<br />

Marx Critique du droit politique<br />

hégélien, trad. A. Baraquin, Ed.<br />

G. Della .135 .p ,1975 ,Sociales<br />

allemand Stand Volpe traduit l<br />

par classes, A. Baraquin par<br />

.)état. (Note de traducteur<br />

Die heilige Familie, in K. -16<br />

,Marx- F. Engels, Werke, Berlin<br />

trad. ;101 .sgg., vol. II, p ,1955<br />

Franc. La Sainte Famille, Ed.<br />

.120 .p ,1972 ,Sociales<br />

The open Society, trad. It., -17<br />

.186 .p<br />

Cf. K. Marx – F. Engels, -18<br />

sgg., vol. ,1955 ,Werke, Berlin<br />

.481 .IV, p<br />

.New Studies, trad. It., p -19<br />

.158<br />

.161 .Ibid., p -20<br />

cf. également ;163 .Ibid., p -21<br />

.17-516 .in Law …., trad. It., p<br />

R. Dahrendorf, Class an -22<br />

Class Conflict in Industrial Soci-<br />

,trad. It., Bari ,1959 ,ety, London<br />

.112 .p ,1963<br />

.je souligne ,124 .Ibid., p -23<br />

R. Dahrendorf, Fragmente -24<br />

.122 .…, trad. It., p<br />

W. von Humboldt, Ideen zu -25<br />

einem Versuch, die Gränzen<br />

e violenza: Hegel, it Notrecht e<br />

la tradizione liberale, in Herme-<br />

.136-11 .pp ,1985 ,4 ,neutica<br />

B. Constant, principes de -4<br />

politique, in Oeuveres, éditées<br />

.p ,1957 ,par A. Roulin, Paris<br />

.1149<br />

A. de Tocqueville, Voyages -5<br />

en Angleterre, Irlande, Suisse<br />

et Algérie, in Oeuvres completes,<br />

éditées par J.-P Meyer,<br />

.81 .p ,1985 ,Paris ,2 ,vol. V<br />

A. de Tocqueville, L´ an- A ۶<br />

,cient régime et la revolution, III<br />

Oeuvres completes, op. cit., ,3<br />

.217 .P ,1 ,vol. II<br />

Cf. D. Losurdo, Hegel, -7<br />

Marx e la tradizione liberal. Lib-<br />

,ertá uguaglianza, Stato, Roma<br />

.157 .p ,1988<br />

J. Rawls, A Theory of Jus-J ۸<br />

,trad. It., Milano ,1971 ,tice<br />

.441 .p ,1982<br />

R. Dahrendorf, Fragmente -9<br />

,eines neuen Liberalismus<br />

,1988 ,trad. It., Roma-bari ,1987<br />

.122 .p<br />

10- پروفسور Larry Brown از دانشگاه<br />

هاروارد،‏ رئیس گروه ضربت پزشکان علیه<br />

مسئله گرسنگی افشاء کرده است که بین ۱۸<br />

تا ۲۱ میلیون آمریکایی وجود دارد که به قدر<br />

کافی غذا نمی خورند.‏ بین آن ها ۷ میلیون<br />

کودک اند.‏ رجوع کنید به:‏<br />

Cf. S. Ginzberg, “Bimbi alla<br />

fame negli. USA dei miliardi”,<br />

.1988/10/19 Unitá du dans l<br />

Cf. F. A. von Hayek, Low, -11<br />

Legislation and Liberty, trad. It.,<br />

.note 276 .op. cit., p<br />

F. A. von Hayek, New Stud- -۱۲<br />

ies in philosophy, politics, Eco-<br />

,nomics and the history of Ideas<br />

.p ,1988 ,trad. It., Roma ,1978<br />

.147 .et p 137<br />

est Hayek lui-mème qui C -13<br />

établit une equivalence entre<br />

les deux expressions in Law,<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


Dire sur la question du veto(<br />

Fragment Es-( 75 .royal), p<br />

Fragment( 81 .claves) et p<br />

.)Gréce. Citoyehomme<br />

B. Constant, principes de -37<br />

.politique, in Oeuvres, op. cit., p<br />

.1146<br />

E.-J Sieyés, Ecrits politique, -38<br />

Fragment quand( 80 .op. cit., p<br />

on parle mécanisme. II ne faut<br />

aux méca- adresser qu<br />

صفحه 28<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


سر تیتر<br />

کمونیسم؛ عالیترین شکل دمکراسی<br />

گفتوگوی ‏»فیدل کاسترو«‏ و ‏»توماس بورخه«‏ در مورد پیآمدهای تالشی<br />

سوسیالیسم در اروپا،‏ تضاد بین شمال و جنوب و حاکمیت واقعی خلق<br />

صفحه 29<br />

اواخر آوریل ١۹۹٢، یعنی درست ٢٠<br />

سال پیش،‏ رییسجمهور وقت کوبا ‏»فیدل<br />

کاسترو«‏ و ‏»توماس بورخه«‏ فرمانده<br />

انقالب ساندینیستی نیکاراگوئه،‏ که روز<br />

۳٠ آوریل سال جاری از میان ما رفت،‏<br />

برای یک گفتوگوی ١٠ ساعته در هاوانا<br />

با یکدیگر مالقات کردند.‏ تحت تأثیر آثار<br />

هنوز ملموس تالشی سوسیالیسم در اروپای<br />

شرقی،‏ دو شخصیت انقالبی به بحث و تبادل<br />

نظر نشستند که این تحوالت چه اهمیتی برای<br />

منطقه و برای جهان به طور کل خواهد<br />

داشت.‏ پروتکل این نشست مجموعه ۳٠٠<br />

صفحهای شد که در همان سال در هاوانا<br />

زیر نام maiz« ،»Un grano جملهای<br />

از قهرمان ملی کوبایی،‏ خوزه مارتی:‏ ‏»تمام<br />

شهرت و آوازه جهان روی یک دانه ذرت<br />

جای میگیرد«‏ انتشار یافت.‏ این کتاب به<br />

آلمانی هنوز ترجمه نشده.‏ به مناسب مرگ<br />

توماس بورخه و سالگرد انتشار این کتاب<br />

بخش کوچکی از این کتاب را منتشر میکنیم.‏<br />

*****<br />

توماس بورخه:‏ میتوان گفت که تاکنون کوبا<br />

به نحوی مانند صخره مستحکمی برای ایده<br />

و عمل انقالبی استوار مانده.‏ نمیتوان منکر<br />

شد که سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی<br />

و اروپای شرقی فروریخته است و نمیتوان<br />

منکر شد که کوبا برقرار مانده است.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

‏»منتسکیو«‏ میگفت تاریخ جنجالی است<br />

که به خاطر برخی از وقایع به راه انداخته<br />

میشود،‏ ولی این چیزها واقعیت اند و نه<br />

فقط سروصدا و جنجال،‏ نقطههای اوجی در<br />

تاریخ که نمیتوانند زیر سؤال برده شوند.‏<br />

فیدل،‏ آیا اینمسایل به معنای جای گرفتن در<br />

تاریخ است؟<br />

فیدل کاسترو:‏ توماس،‏ من در این مورد با<br />

تو همنظرم که واقعیت بقای انقالب کوبا تا<br />

لحظه کنونی برای خود یک واقعه واقعاً‏<br />

پراهمیت است.‏<br />

میخواهم بگویم،‏ هنگامی که اردوگاه<br />

سوسیالیستی متالشی شد و کشور ما تنها<br />

کشوری ماند که از طرف امپریالیسم با نفرت<br />

تمام مورد حمله قرار داشت ‏)با اینکه ما تنها<br />

کشور سوسیالیستی نبودیم(،‏ تنها تصمیم ما<br />

برای ادامه کار بسیار مهم بود.‏ نباید فراموش<br />

کنیم که کره یک کشور سوسیالیستی است،‏<br />

چین یک کشور سوسیالیستی است و ویتنام<br />

یک کشور سوسیالیستی با شایستگیهای<br />

فوقالعادهای است.‏ ما تنها کشور سوسیالیستی<br />

نیستیم،‏ ولی در مرکز و کانون خشونت و<br />

تهدید امپریالیسم قرار گرفته ایم و سازوکار<br />

امپریالیسم علیه ما کوباییها و علیه انقالب<br />

کوبا متمرکز شده است.‏<br />

آنها ما را با تمام وسایل مورد حمله قرار<br />

میدهند و این هدف را دنبال میکنند که<br />

انقالب ما را نابود سازند.‏ این واقعیت ساده<br />

که کوبا پس از تالشی اردوگاه سوسیالیستی<br />

و نابودی اتحاد جماهیر شوروی تصمیم<br />

گرفت به راه خود ادامه دهد و همه خطرات<br />

و چالشهای ناشی از آن را با رغبت متحمل<br />

شود،‏ یک واقعه پراهمیت در تاریخ است،‏<br />

اگر انسان با نگاهی عینی به وقایع و یا<br />

ارزشها بنگرد.‏<br />

آنچه که ما کردیم،‏ مهم بود.‏ امیدوارم که<br />

قادر باشیم در آینده نیز به آنچه که تا امروز<br />

انجام داده ایم وفادار بمانیم و میخواهیم<br />

که در مقابل هر نوع تهدید و خطری نیز<br />

وفاداری خود را حفظ کنیم.‏<br />

تو امروز بعدازظهر شاهد بودی که چه تعداد<br />

از مردم آمریکای التین با چه امیدهایی نزد<br />

ما آمدند و از ما خواستند:‏ ‏»مقاومت کنید!‏<br />

مبارزه کنید!«‏ ما هنوز باید ثابت کنیم،‏ تا<br />

چه حد قادریم مقاومت و پیکار کنیم و من<br />

اطمینان دارم که خواهیم توانست مقاومت<br />

کنیم.‏<br />

توماس بورخه:‏ شما بدون شک اطمینان<br />

عمیقی دارید و من هم به آن معتقدم.‏ آیا<br />

به این معنی است که انقالب کوبا آغاز یک<br />

رستاخیز گزینه سوسیالیستی در سطح جهان<br />

است؟


صفحه 30<br />

فیدل کاسترو:‏ فکر میکنم که ما از اصول<br />

مشخصی دفاع میکنیم که در شرایط کنونی<br />

سردرگمی در سطح جهان و در شرایط<br />

سلطه اپورتونیسم بسیار پرارزش و مهم اند.‏<br />

بشریت تاکنون شاهد یک چنین شکوفایی<br />

ارتجاع و قدرت امپراتوری نبوده است.‏<br />

ولی این بدان معنی نیست که این وضعیت<br />

همیشگی و ابدی است،‏ بلکه برعکس.‏ این<br />

امپراتوری به علت وجود انواع تضادها،‏<br />

دچار درماندگی است.‏ ولی ما در اینجا<br />

همنظریم که در حال حاضر برای مردم<br />

مترقی،‏ برای کلیه انسانهای واقعاً‏ دمکرات<br />

و برای کلیه مردم انقالبی،‏ حفظ ارزشها<br />

دارای اهمیت ویژهای است.‏ ولی تصور<br />

میکنم،‏ آنچه که باید رخ دهد،‏ رخ خواهد داد<br />

و دوران دیگری فرا خواهد رسید،‏ زیرا ما<br />

در حال حاضر درست در مرکز یک موج<br />

عظیم ارتجاعی قرار گرفته ایم،‏ ولی پس از<br />

آن یک موج انقالبی در سطح جهان پدید<br />

خواهد آمد.‏ غیر قابل اجتناب است.‏ حال با<br />

ما و یا بدون ما،‏ این موج انقالبی و مترقی<br />

در جهان پدید خواهد آمد.‏ وقتی که میگویم<br />

انقالبی،‏ منظورم اهدافی است که با این ایده<br />

دنبال میگردد و نه شکل مبارزه آن.‏ آن<br />

لحظه فراخواهد رسید که ایدههای مترقی،‏<br />

ایدههای دمکراتیک و عدالتخواهانه مجدداً‏<br />

کفه ترازو را تغییر خواهند داد.‏ حال با ما و<br />

یا بدون ما )…(<br />

توماس بورخه:‏ بدون شک ایاالت متحده<br />

آمریکا و کشورهای همپیمان آن از آنچه<br />

که در آنجا ‏)اتحاد جماهیر شوروی و<br />

اروپای شرقی(‏ رخ داد خوشحال شدند و<br />

یا خوشحالند.‏ یکی از رؤسای کشورهای<br />

اروپایی محرمانه به من گفت که دلش برای<br />

اتحاد جماهیر شوروی تنگ شده،‏ که البته<br />

بیانات شما را تأیید میکند.‏ در اواخر دهه<br />

۸٠ شراکت خالقتر سازمانهای بینالمللی<br />

در مورد مسأله عدالت بسیار مشهود بود.‏<br />

چرا این گرایش شکست خورد؟ و به نظر<br />

شما آیا ممکن است آن را مجدداً‏ احیاء کرد؟<br />

فیدل کاسترو:‏ این درست است که در<br />

سازمان ملل متحد بیش از ده سال پیش<br />

گرایش مثبتی وجود داشت.‏ منشور حقوق و<br />

وظایف اقتصادی کشورها به تصویب رسید.‏<br />

در مورد نظم اقتصاد جهانی نوینی تصمیم<br />

گرفته شد،‏ مؤسسات سازمان ملل در سطوح<br />

مختلف کوشش کردند تا رهیافتهایی برای<br />

معضالت بشری بیابند.‏ آنها توجه خود را<br />

معطوف کودکان،‏ زنان،‏ رشد،‏ فرهنگ،‏<br />

تأمین بهداشتی،‏ محیط زیست،‏ هنر و مسایل<br />

بسیار دیگری کردند.‏ من فکر میکنم که<br />

سازمان ملل متحد رویهمرفته نقش مثبتی<br />

ایفاء کرد،‏ ولی از لحظهای که سازمان ملل<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

متحد و به ویژه شورای امنیت به ابزار<br />

سرکردگی ایاالت متحده آمریکا مبدل شدند،‏<br />

وضعیت نگران کنندهای برای جهان به<br />

وجود آمد.‏<br />

مسایل مختلفی به این امر کمک کردند،‏ تنها<br />

فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و انحالل اتحاد<br />

جماهیر شوروی مقصر نبودند،‏ بلکه وقایعی<br />

چون جنگ خلیج و اشتباهاتی که توسط<br />

برخی از کشورهای جهان سوم صورت<br />

گرفت،‏ مثالً‏ از طرف خود عراق که روی<br />

سینی طال این امکان را به ایاالت متحده<br />

تقدیم کرد تا خود را آقای جهان احساس کند<br />

و در آنجا یک جنگ با تکنولوژی پیشرفته<br />

به راه اندازد و و نقش خود را به عنوان<br />

ژاندارم جهانی توسعه بخشد و در نتیجه با<br />

امکان مانورهای ساده در شورای امنیت<br />

غالب گردد.‏<br />

توماس بورخه:‏ بازهم میپرسم،‏ تحت شرایط<br />

فعلی شما چه تضادهایی را انتظار دارید؟ به<br />

طور مشخص تضاد بین شمال و جنوب در<br />

آینده به چه شکلی بروز خواهد کرد؟<br />

فیدل کاسترو:‏ توماس تو از من سؤالهایی<br />

میپرسی که باید در موردش فکر کنم.‏ من<br />

تمام روز در مورد این مسایل فکر نمیکنم<br />

و زیاد هم وقت ندارم که مسایل را تئوریزه<br />

کنم و یا روی این تمام این مسایل تعمق<br />

کنم،‏ به ویژه در شرایطی که حجم زیادی<br />

از کار عملی در انتظار ماست.‏ ولی با این<br />

حال کوشش میکنم به طور اجمالی برخی از<br />

سؤالهای تو را پاسخ گویم.‏<br />

وضعیتی که جهان در حال حاضر با آن<br />

مواجه است اولین و اصلیترین تضاد،‏<br />

تضاد بین منافع کشورهای جهان سوم و<br />

کشورهای پیشرفته سرمایهداری است.‏ آن<br />

را میتوان به تضاد بین کشورهای ‏»جهان<br />

سوم«‏ و امپریالیسم،‏ هم در سطح اقتصادی و<br />

هم سیاسی تعبیر کرد.‏ تضاد بین کشورهای<br />

‏»جهان سوم«‏ و سرکردگی ایاالت متحده<br />

آمریکا به مراتب گستردهتر خواهد بود،‏<br />

چون کشورهای بسیار دیگری را نیز که به<br />

‏»جهان سوم«‏ تعلق ندارند،‏ در برمیگیرد.‏<br />

یک تضاد مهم دیگر که به نظر من پدید<br />

خواهد آمد،‏ بین قدرتهای اقتصادی بزرگ<br />

سرمایهداری،‏ تضاد بین منافع ایاالت متحده<br />

و منافع ژاپن،‏ و آسیای جنوب شرقی و<br />

همینطور جامعه اقتصادی اروپایی خواهد<br />

بود.‏ اینها تضادهای عمیقی هستند که در<br />

آینده رشد خواهند یافت.‏ )…(<br />

توماس بورخه:‏ تصور میکنید که<br />

نئولیبرالیسم یک دکترین اقتصادی ساده است<br />

و یا اینکه یک پروژه سیاسی برای ابدی<br />

کردن نظم اقتصادی کنونی؟<br />

فیدل کاسترو:‏ نئولیبرالیسم تنها سعی ندارد<br />

نظم اقتصادی کنونی را همیشگی کند،‏ بلکه آن<br />

‏را بدتر،‏ وحشتناکتر و غیرعادالنهتر میکند<br />

و جهان را متناسب با منافع ایاالت متحده<br />

آمریکا و کشورهای پیشرفته سرمایهداری<br />

تنظیم نماید.‏<br />

نئولیبرالیسم ایدئولوژی امپریالیسم در فاز<br />

سرکردگی کامل او در سطح جهان است.‏<br />

این ایدهها باید به بقیه کشورها تحمیل<br />

گردد،‏ ولی کشوری که این ایده را به اجرا<br />

نمیگذارد،‏ ایاالت متحده آمریکاست،‏ زیرا<br />

ایاالت متحده آمریکا از کشورهای ‏»جهان<br />

سوم«‏ و کشورهای آمریکای التین میخواهد<br />

که کسری بودجه نداشته باشند در حالیکه<br />

به خود اجازه داشتن این موقعیت لوکس را<br />

میدهد که بیش از ۴٠٠ میلیارد دالر کسری<br />

بودجه داشته باشد،‏ که آنها را در جهان به<br />

ماشین مفتخوری تبدیل میکند.‏<br />

مثالی بزنم:‏ سیاست ایاالت متحده آمریکا و<br />

صندوق بینالمللی پول به چه چیز شباهت<br />

دارد؟ این سیاست با یک بازی فوتبال<br />

‏)امریکن فوتبال(‏ که ورزش شناخته شدهای<br />

است،‏ شباهت دارد که بین قهرمانان المپیک<br />

و بچههای مهدکودکی انجام میگیرد.‏ ولی<br />

با مقررات مشابه.‏ یعنی آنها از کودکان<br />

مهد کودک میخواهند که برای گل زدن،‏<br />

توپ را از مرکز زمین،‏ ۵٠ متر دورتر تا<br />

دروازه با خود حمل کنند و همین شرایط<br />

نیز برای قهرمانان المپیک صادق است.‏<br />

منصفانه این است که اگر کودکان توپ<br />

را ٢٠ سانت حمل کردند،‏ گل حساب شود<br />

و اگر قهرمانان المپیک آن را ۵٠ متر با<br />

خود بردند،‏ گل محسوب شود.‏ یعنی بازی<br />

باید تحت شرایطی صورت گیرد که برای<br />

دو طرف مشابه نیست.‏ ولی ایاالت متحده<br />

و صندوق بینالمللی پول بازی را با شرایط<br />

مشابه ترتیب میدهند:‏ مبادله آزاد،‏ بدون<br />

پشتیبانی از صنایع ملی.‏<br />

مردم آمریکای التین در قبال این وضعیت<br />

دچار یأس و ناامیدی هستند.‏ من از<br />

شخصیتها و رهبران سیاسی سخن نمیگویم،‏<br />

بلکه منظورم کارشناسان،‏ روشنفکران،‏<br />

نویسندگان،‏ دانشمندان،‏ پزشکان،‏ معلمین و<br />

مهندسین است.‏ من در گردهمآییهای مختلفی<br />

شرکت داشتم که این افراد سخن میگفتند و<br />

تصویری که آنها امروز ترسیم میکنند،‏<br />

توماس،‏ خیلی وحشتناکتر،‏ بیچشماندازتر<br />

است تا ۳٠ سال پیش،‏ یعنی در آغاز انقالب.‏<br />

این تنها مسأله زمان است،‏ زیرا آنها با<br />

این سیاست بمب ساعتی در آمریکای التین


را به کار میاندازند.‏ ما منتظر چه هستیم؟<br />

منتظر آنیم که همه چیز منفجر شود تا ما<br />

در مورد این مسأله به تعمق بنشینیم؟ این راه<br />

آیندهای ندارد و به نظر من این وظیفه مهم<br />

سیاستمداران،‏ نیروهای مترقی و دمکرات<br />

آمریکای التین است که دقت کامل خود را<br />

متوجه آن سازند که چه چیز الزم است.‏ در<br />

غیر این صورت محکوم به بردگی خواهیم<br />

بود.‏ ما محکوم خواهیم بود که تاریخ کشف<br />

آمریکا و کونکیستادورها بار دیگر تکرار<br />

گردد،‏ تا شاید ۵٠٠ سال بعد به خاطر آورده<br />

شود که سیاست نئولیبرالی اعمال شده بود.‏<br />

تصور نمیکنم که این واقعه رخ دهد.‏ در<br />

مدتی کوتاهتر از ۳٠ سال جمعیت ما به<br />

۸٠٠ میلیون نفر خواهد رسید و ۸٠٠ میلیون<br />

انسان را نمیتوان مانند ساس له کرد و آنها<br />

نمیتوانند علیه صدها ملیون انسان،‏ علیه<br />

سرخپوستان جدید که امروز ما هستیم و آنها<br />

قصد تسخیر ما را دارند،‏ تاریخ اکتشاف و<br />

کنکیستادورها را تکرار کنند<br />

توماس بورخه:‏ فیدل،‏ دمکراسی برای شما<br />

چیست؟<br />

فیدل کاسترو:‏ کوتاه بگویم دمکراسی قبل از<br />

هر چیز،‏ به گفته آبراهام لینکلن دولت خلق<br />

به دست خلق و برای خلق است.‏<br />

برای من دمکراسی این است که دولت با<br />

خلق رابطه بسیار نزدیکی داشته باشد،‏<br />

که از خلق برخاسته باشد و پشتیبانی خلق<br />

را به دنبال دارد و هم خود را صرف آن<br />

میکند تا برای خلق و برای منافع خلق<br />

فعالیت و مبارزه کند.‏ برای من دمکراسی<br />

دفاع از حقوق شهروندان است،‏ از جمله حق<br />

استقالل،‏ حق آزادی،‏ حق عزت و مرتبت<br />

ملی،‏ حق برخورداری از احترام.‏ برای من<br />

دمکراسی به معنی برادری بین انسانها،‏<br />

برابری واقعی بین انسانها،‏ داشتن امکانات<br />

مشابه برای انسانها است،‏ برای هر انسان<br />

خردمند و هر موجود اندیشهورزی.‏<br />

به نظر من دمکراسی بورژوایی و<br />

سرمایهداری هیچیک از عناصر فوق را در<br />

نظر نمیگیرد.‏ سؤال میکنم،‏ چگونه میتوان<br />

در کشوری که اقلیت صاحب ثروت عظیمی<br />

است،‏ در حالی که دیگران بیچیزند،‏ از<br />

دمکراسی سخن گفت.‏ کدام برابری،‏ کدام<br />

برادری میتواند بین گدا و میلیونر موجود<br />

باشد.‏ فقرا،‏ مردم بیبضاعت و استثمارشدگان<br />

دارای کدام حق و حقوق اند؟ )…(<br />

توماس بورخه:‏ شما میگویید سیستم کوبایی<br />

دمکراتیکتر از هر سیستم دیگری است.‏<br />

چرا؟<br />

فیدل کاسترو:‏ فکر میکنم که تحت شرایط<br />

نابرابری اجتماعی،‏ تحت شرایط بیعدالتی<br />

اجتماعی،‏ در جوامعی که بین فقیر و غنی<br />

تقسیم شده است،‏ دمکراسی واقعی نمیتواند<br />

ممکن باشد.‏ من فکر میکنم که دمکراسی<br />

تنها در سوسیالیسم میتواند وجود داشته باشد<br />

و معتقدم که باالترین شکل دمکراسی در<br />

کمونیسم وجود خواهد داشت که هنوز به آن<br />

نرسیده ایم.‏<br />

البته میتوان اذعان داشت که این شیوه<br />

حکومتی در کشورهای کالسیک که<br />

دمکراتیک نامیده میشوند،‏ انسانیتر از<br />

شیوه حکومتی است که طبقه استثمارگر در<br />

دورانهای دیگر اعمال میداشت.‏ این شیوهها<br />

مترقیتر از سلطنتهای استبدادی،‏ مترقیتر<br />

از فئودالیسم و حتا مترقیتر از شیوههایی<br />

است که در قرن گذشته اجرا میشد.‏ من<br />

منکر این نیستم.‏ توزیع ثروت اکنون کمی<br />

بیشتر است.‏ اکنون سیاست تخفیف شرایط<br />

بحرانی زندگی استثمار شوندگان و فقرا<br />

اعمال میشود.‏ اکنون برنامههای کمک به<br />

بیکاران بخشی از جامعه را تحت محافظت<br />

قرار میدهد و برخی اقدامات اجتماعی<br />

دیگر.‏ ولی همه اینها پیآمد ترس از انقالب<br />

اجتماعی است،‏ همه اینها عمدتاً‏ نتیجه خطر<br />

به وجود آمدن سوسیالیسم است.‏<br />

از زمانی که سوسیالیسم به وجود آمد،‏<br />

جامعه بورژوازی در تب و تاب جلوگیری<br />

از جنبشهای انقالبی و ترمز کردن تغییرات<br />

اجتماعی است.‏ )…( همۀ این جوامع<br />

بورژوایی-‏ سرمایهداری برپایه ایدئولوژی<br />

انقالب فرانسه بنا گردیدهاند،‏ که به اذعان<br />

مارکس و ما مارکسیستها که همیشه گفته<br />

ایم،‏ نسبت به رژیم فئودالی پیشرفت عظیمی<br />

بود.‏ این انقالب آزادی،‏ برابری و برادری<br />

را پایه و قانون اساسی خود اعالم کرد.‏ کدام<br />

آزادی واقعی میتواند در این جوامع طبقاتی<br />

وجود داشته باشد؟ آزادی فقرا و بینوایان<br />

کدام است؟ چه برادری و چه برابری<br />

میتواند در یک جامعه طبقاتی موجود باشد؟<br />

میخواهم بگویم که جامعه سرمایهداری<br />

نمیتواند دمکراتیک باشد،‏ زیرا تجلی<br />

کامل مبارزه بیامان بین انسانها،‏ تجلی<br />

کامل فقدان برابری و برادری بین انسانها<br />

است.‏ به همین دلیل میگویم که دمکراسی<br />

در سیستم سرمایهداری بیمعنی است )…(<br />

در سیستم سرمایهداری نمیتواند دمکراسی<br />

واقعی وجود داشته باشد.‏ دمکراسی واقعی<br />

تنها در درون جامعه سوسیالیستی ممکن<br />

است.‏<br />

منبع تارنگاشت عدالت<br />

صفحه 31<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


نظری<br />

فروید<br />

و نیچه ، مارکس دار آیینه فوکو:‏ روحی<br />

زهره 32<br />

صفحه در<br />

نیچه دربارهی فوکو میشل سخنرانی نیکو<br />

ترجمه روئایومون،‏ بینالمللی مجمع جهاندیده<br />

افشین سرخوش،‏ ‏»نقش«های<br />

جذابترین از یکی بیشک تأویلگری«‏<br />

فن ‏»مفسر فوکو،‏ میشل فلسفیِ‏ آن،‏<br />

مدرن فرمِ‏ در که هنری فن است.‏ خود<br />

در تصور اسارتِ‏ از را فلسفی تفکرات دروازههای<br />

و میبخشد رهایی مفاهیم،‏ بودگیِ‏ گشوده<br />

و باز را متن و مخاطب بین تعامل آزادسازیِ‏<br />

به توجه با که فرمی میکند:‏ ابزار<br />

روشنگرانهاش،‏ موقعیت و متافیزیکی بار<br />

هر تا تأویلگر،‏ برای است اعتمادی قابل وی<br />

کند،‏ احساس که ضرورتی هر به بنا و ‏»وضعِ‏<br />

گونه هر از فراترشدن به قادر را منظر<br />

این از اعتماد قابل ‏کند.‏ موجود«‏ را<br />

انتقادی نگرش آید،‏ چشم به بیآنکه که شمار<br />

به تأویلگر«‏ اندیشهگیِ‏ ‏»حقوقِ‏ جزء بدون<br />

هم دلیل همین به قضا از و میآورد ‏)تفکری<br />

بنده خدا فکریِ‏ روش گونه هر بخشنامههای<br />

تداعیکنندهی میتواند که دستورات<br />

یا و کلیسایی احکام یا و اداری 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله را<br />

کلمه«‏ و ‏»سخن قلمرو باشد(،‏ نظامی ‏»پرسش«‏<br />

و ساخته همگانی زیستگاهی ترتیب<br />

بدین مینشاند.‏ ‏»حکم«‏ جای به را به<br />

و انسانِبنده جایگزین پرسشگر،‏ انسانِ‏ تردید«‏<br />

قابل ‏»امر به ‏»حقیقت«‏ سان همین پرسش<br />

به یکبار با که امری میشود؛ تبدیل پرسشگری،‏<br />

این همیشگیِ‏ مُجوز آن،‏ گرفتنِ‏ میشود……..‏<br />

صادر مربوط<br />

سخنرانی در فوکو میشل باری،‏ ( روئایومون بینالمللی ‏»مجمع نشستِ‏ به آزادسازِ‏<br />

وجهِ‏ این به »)Royaumont چند<br />

هر که نشستی میپردازد.‏ تأویلگری اتکا<br />

با او اما بود،‏ شده برپا نیچه دربارهی ماهرانه<br />

نیچه،‏ شالودهشکنانهی تأویالت به دربارهی<br />

بحثی به را خویش بحث قلمرو فروید<br />

و نیچه مارکس،‏ نزد تأویل«‏ ‏»فنون حاصل<br />

آزادیِ‏ با که متفکرانی میکند.‏ تبدیل انکار<br />

آنرا نیچه،‏ همچون اگر ‏)حتا مدرنیته از به<br />

کدام هر فکریشان،‏ روش یاری به کنند(،‏ ‏»آیینهداران«‏<br />

صادقانه،‏ تالشی در نوعی،‏ در<br />

فوکو میشل بودهاند.‏ مدرنیته خودشیفتگیِ‏ میگوید:‏<br />

اینباره نیچه<br />

مارکس،‏ ویژه به و نوزدهم ‏“سدهی را<br />

تأویل جدید امکان دیگر بار فروید و امکان<br />

دوباره و دادند قرار ما روی پیش اول<br />

کتاب گذاشتند.‏ پایه را هرمنوتیک یک و<br />

تراژدی تولد همچون متنهایی ‏]و[‏ سرمایه،‏ دیگر<br />

بار رویاها،‏ تأویل و اخالق تبارشناسیِ‏ میدهند.‏<br />

قرار ما روی پیش را تأویل فنون آثار<br />

این که جراحتی نوع و ضربه اثر احتماالً‏ آن<br />

از ناشی آوردند،‏ وارد غرب اندیشهی بر چیزی<br />

ما دیدگان برابر در آثار این که است جایی<br />

در مارکس خود که کردند بازسازی را میخواند”)ص‎۱۱‎‏(.‏<br />

‏»هیروگلیف«‏ آنرا تفسیرگرِ‏<br />

مقام در فوکو سخن معنای در<br />

فروید،‏ و نیچه مارکس،‏ بتشکنیهای مدرن،‏<br />

غرب علمِ«‏ و ‏»عقالنیت خصوص پیشفهمهای<br />

به که میشود فهم قابل زمانی منابعی<br />

همان منظور یابیم.‏ راه سخن این را<br />

خود شناختی،‏ ابزارهای قالب در که است متکی<br />

که میدهد نشان ‏»فن«ی صورت به میباید<br />

که است نشانه‏ و معانی،‏ از انبانی بر


33<br />

صفحه شناختیِ‏<br />

و زبانی آگاهیِ‏ قلمرو در پیشاپیش واسطهی<br />

به تا باشد شده اندوخته مخاطب تفسیر<br />

چگونگی و ادراک نحوهی همانها،‏ بتواند<br />

نقد(‏ حالت در چه و تأیید حالت در ‏)چه درک<br />

برای مثال عنوان به ‏گیرد.‏ صورت یکسو،‏<br />

از ‏»هیروگلیف«‏ از مارکس منظور این<br />

بین دیگر،‏ سوی از فوکو که ارتباطی و است،‏<br />

کرده برقرار خود،‏ گزارهی و واژه عنوان<br />

به آنرا زمانی مارکس بدانیم باید داشته<br />

قصد که میگیرد کار به‏ ‏»تمثیل«‏ را<br />

چیزی از ‏»رمزگشایی«‏ به نیاز باشد چیزی<br />

با رویارویی عبارتی،‏ به دهد.‏ نشان خود<br />

در نهفتهای معنای میرسد نظر به که وقتی<br />

اما است.‏ شده پنهان ما از که دارد با<br />

و میشود کار به دست نیز خود فوکو مارکس<br />

‏»انتقادیِ«‏ متونِ‏ از تأویل و تفسیر تراژدی،‏<br />

‏)تولد نیچه اول(،‏ جلد ‏)سرمایه رویاها(،‏<br />

‏)تأویل فروید و اخالق(‏ تبارشناسی میشود،‏<br />

مواجه ‏»رمزگشا«‏ متونی بهمثابه تأویلگرایان<br />

این جمع به نیز(‏ ‏)خود واقع به جهت<br />

در صرفاً‏ منتها است؛ پیوسته مدرن و آیینهداران؛ آیینهداریِ‏ یا و تفسیرگری کاشف؛<br />

مقام در بگوییم باشد بهتر شاید یا سروکارش<br />

گرچه که تفسیرگر«ی ‏»کاشف سر<br />

از متن گشودگیِ‏ سرشت و تأویل فنِ‏ با خشونتِ‏<br />

به خود اما است،‏ مدرن تأویلگریِ‏ نمیآمیزد.‏<br />

در رمزگشایی عمل از برخاسته ‏)به<br />

حاضر سخنرانیِ‏ متن در حداقل که چرا و<br />

ضمنی صورت به آنهم بار دو یکی جز یا<br />

غصب در قصد از میکند تالش گذرا(‏ یک<br />

هر که کند پرهیز عرصهای تصاحب فروید(‏<br />

و نیچه،‏ ‏)مارکس،‏ متفکران این از خود<br />

تصرف به آنرا خویش،‏ رمزگشایی با روشنی<br />

به وی حال این با درآوردهاند.‏ تأویلِ‏<br />

با همراه اجتنابناپذیر ‏»خشونتِ«‏ میدارد:‏<br />

بیان اینگونه را تأویلگر تأویلگر<br />

قبالً‏ که نیست تأویلشوندهای ‏“هرگز و<br />

خشن رابطهای که طوری به باشد،‏ نبوده برقرار<br />

تأویل در توضیحی اندازه همان به موضوعی<br />

روشنگرِ‏ تأویل،‏ واقع در میشود.‏ کند،‏<br />

عرضه تأویل به را خود منفعالنه که پیش<br />

از تأویلی میتواند فقط تأویل نیست؛ سپس<br />

و کند،‏ غصب خشونت با را موجود گفتهی<br />

به و کند زیرورو و وارونه آنرا باید ‏)ص‎۱۶‎‏(.‏<br />

کند”‏ خُرد چکش ضربهی با نیچه به<br />

نیچه،‏ میکند،‏ تأیید هم فوکو که همانگونه ساختارشکنیِ‏<br />

ویرانکنندهترین ارائهی دلیل نه<br />

غرب،‏ آگاهیِ‏ شناختیِ‏ و دینی اخالقی،‏ اندیشهی<br />

تاریخ تأویلگرِ‏ جنگجوترین فقط اساس<br />

همین بر بلکه میرود،‏ شمار به مدرن غصبکننده‏<br />

مهمترین نوعی به را او میتوان اندیشهای<br />

همان از او کرد.‏ محسوب نیز بزرگ<br />

راز از خوبی به که میگیرد بهره برساختهای<br />

و کلمهها«‏ ‏»جنگافزاری 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله چنانکه<br />

است.‏ بوده باخبر آنها ایدئولوژیکیِ‏ و<br />

برتر طبقات همواره را ‏”واژهها بود معتقد این<br />

بر عالوه ‏)ص‎۱۷‎‏(”.‏ کردهاند ابداع باال میکند<br />

یادآوری نیز را نیچه گفتهی این فوکو ندارند،‏<br />

داللت مدلول یک بر ‏”واژهها که:‏ ‏)همانجا(”.‏<br />

میکنند تحمیل را تأویل یک بلکه روش<br />

از فوکو بررسی و تفسیر در باری،‏ در<br />

تأویل،‏ تحمیلی موقعیت نیچه،‏ اندیشهی میشود.‏<br />

نمایان ‏»حقیقتگویانه«‏ روایتی همین<br />

میگوید:”به اینباره در فوکو چنانچه ‏»تأویلگر«‏<br />

نیچه نظر از که است دلیل ‏»حقیقتگو«‏<br />

تأویلگر ‏»حقیقتگو«ست؛ خواب<br />

در را حقیقتی که دلیل این به نه است از<br />

بلکه آورد،‏ زبان بر تا میکند تسخیر کارکرد<br />

که میکند بیان را تأویلی که آنرو شاید<br />

است.‏ آن کردنِ‏ پنهان حقیقتی هر و قطعیترین نشانهها،‏ بر تأویل تقدم این مدرن<br />

هرمنوتیک در نکته تعیینکنندهترین ۱۸(.<br />

۱۷ باشد”)صص منظور<br />

آیا که میآید پیش پرسش این اکنون توجه<br />

جلبِ‏ و نیچه عبارت این آوردن از فوکو قصد<br />

نیچه بگوید،‏ که است این آن،‏ به مخاطب به<br />

کند؟ متهم چیزی به را ‏»حقیقت«‏ تا داشته ‏»حقیقت«،‏<br />

میدانیم که جایی تا چیزی!؟ چه ظاهر<br />

‏»متهمکننده«‏ مقام در همواره خود پردهپوشیها«،‏<br />

‏»متهمکنندهی است؛ میشده ره متهمکنندهی بگوییم باشد مناسبتر شاید یا و<br />

بپوشاند حقیقت(‏ مقام ‏)در را آن که امری اکنون<br />

اما ‏….؛ آورد درش به آشکاری از درمییابیم<br />

حیرت کمال در فوکو واسطهی به اسطورههای<br />

بیرحم ویرانگر ‏)این نیچه که ‏»حقیقت«‏<br />

کردن متهم به غرب(،‏ فکری است!‏<br />

آورده روی و<br />

طوالنی جدلهای که فوکو باری،‏ کرده<br />

دنبال را ‏»عمق«‏ با نیچه بیوقفهی عمقِ‏<br />

نقد یک نیچه،‏ ‏”نزد است:‏ معتقد است،‏ عمقی<br />

دارد،‏ وجود آگاهی عمق نقدِ‏ آرمانی،‏ فیلسوفان،‏<br />

ابداع منزلهی به را آن او که و ناب جستوجوی عمق،‏ این میکرد؛ افشا که<br />

میدهد نشان نیچه است.‏ حقیقت درونیِ‏ ریا<br />

تسلیم،‏ دربردارندهی ‏»عمق«‏ این چگونه به<br />

تأویلگر که طوری به است؛ پردهپوشی و برای<br />

عمق این نشانههای درنوردیدنِ‏ هنگام پایین<br />

عمودی خط در باید کردنشان،‏ افشا در<br />

درونگی،‏ عمقِ‏ این که دهد نشان و رود در<br />

است؛ میگوید آنچه از غیر چیزی واقع نیچه،‏<br />

قول به و رود پایین باید تأویلگر نتیجه باشد”)ص‎۱۲‎‏(.‏<br />

اعماق«‏ خوب ‏»کاوشگرِ‏ نیچه<br />

همچون تأویلگری بنابراین مخاطبِ‏<br />

فکری(،‏ اسطورههای ‏)شالودهشکنِ‏ ‏»حقیقتِ‏<br />

بیبنیانیِ‏ تا میبرد اعماق به را خود و<br />

‏»حقیقت«‏ مقولههای در اسطوره«ای که<br />

کند باور و ببیند،‏ چشم به را ‏»شناخت«‏ واژه،‏<br />

این خردکنندگی و سنگینی پس در جنسیتی<br />

ایدئولوژیکی،‏ طبقاتی،‏ ‏»قدرت«ی ناظر<br />

فوکوی بهرحال است.‏ نشسته … و نیچه<br />

تأویلی کاوشهای بررسیکنندهی و ما<br />

نگاه برابر در جهان چه ‏”هر میگوید:‏ آنچه<br />

هر که مییابیم در میشود،‏ عمیقتر جز<br />

چیزی است،‏ پرورانده را انسان ‏»عمق«‏ نیست”)ص‎۱۳‎‏(.‏<br />

کودکانه بازی یک که<br />

است این در فوکو حیرتانگیز کشف اما از<br />

کشفشده قدرتِ‏ ‏»مکانمندیِ«‏ دلیل به او این<br />

کشفِ‏ فروید،‏ یا و مارکس نیچه،‏ سوی نیز<br />

را اسطوره«ای ‏»حقیقتِ‏ بزرگِ‏ کاشفانِ‏ داد.‏<br />

خواهیم توضیح میبیند.‏ زده«‏ ‏»قدرت میخوانیم:‏<br />

را اینباره در فوکو کالم اول مکانمندی<br />

این آیا که میپرسم خود ‏”از عمق،‏<br />

با نیچه بازیِ‏ این سطح[،‏ ‏]عمق متفاوتی<br />

ظاهراً‏ بازی با نیست قیاس قابل مفهوم<br />

کرد؟ سطحیگری با مارکس که است؛<br />

مهم بسیار مارکس نزد سطحیگری که<br />

میدهد توضیح سرمایه ابتدای در مارکس فرو<br />

مه در باید او پرسوئس،‏ برخالف چگونه هیوالهایی<br />

نه که دهد نشان واقع به تا رود تمام<br />

زیرا عمیق؛ معماهایی نه دارند وجود از<br />

بورژوازی مفهومسازیِ‏ در که عمقی آن در<br />

دارد،‏ وجود غیره و ارزش سرمایه،‏ پول،‏ باید<br />

قطعاً‏ و نیست.‏ سطحینگری چیزی واقع در<br />

تنها نه فروید که کرد یاد تأویلی فضای از ناخودآگاه،‏<br />

و خودآگاه مشهور مکانشناسیِ‏ توجه<br />

برای که برساخت قواعدی در بلکه آنچه<br />

از روانکاو رمزگشاییِ‏ و روانکاوانه میشود،‏<br />

گفته گفتار ‏»زنجیرهی«‏ جریانِ‏ در همه<br />

این با مکانمندیِ‏ از باید کرد.‏ تنظیم اهمیت<br />

فروید که کرد یاد مادیای کامالً‏ مکانمندیای<br />

بود،‏ قائل آن برای بسیاری باالی<br />

از و برآمده نگاه زیر را بیمار که ‏)همانجا(.‏<br />

میدهد”‏ قرار روانکاو خود<br />

سخنِ‏ پیگیر بیآنکه فوکو بیانی،‏ به نمیخواهد<br />

که دلیل این به ‏)احتماالً‏ شود،‏ تفسیرگری<br />

حد از سخنرانی جلسهی آن در کالم<br />

در نهفته اقتدارِ‏ مکانمندیِ‏ رود(‏ فراتر نیچه،‏<br />

تأویلی«‏ اکتشافی ‏»روش در را آنچه<br />

اما میکند.‏ آشکار فروید و مارکس پیکرهی<br />

که است این میبرد یاد از فوکو،‏ تأویالتِ‏<br />

از که ‏»مکانمندی«هایی قدرتِ‏ نمایان<br />

فروید،‏ و نیچه مارکس،‏ افشاگرایانهی ‏»دستاورد«‏<br />

حتا یا و ‏»ابداع«‏ میشود،‏ بلکه<br />

نیست،‏ موقعیت از آنان تفسیرهای است<br />

فلسفهای پیشینیِ‏ صورت از برخاسته و<br />

نقد بساط باالجبار آن،‏ زمینهی در که به<br />

شود.‏ برپا میباید افشاگرایانه تأویلهای منافع<br />

ساختن برمال جهت دقیقتر،‏ بیانی این<br />

جز به راهی متفکر،‏ برای ایدئولوژیکی،‏


34<br />

صفحه چالشبرانگیز<br />

فکری سالح با که نمیماند باقی ‏»سلطنت<br />

زمان از که شود مکانی عازم خود فکری«،‏<br />

‏»عمق عنوان تحت حقیقت«،‏ راه<br />

سر بر ….، یا و اعتقادی«،‏ ‏»عمق تحمیلی<br />

مسیری است.‏ گرفته قرار انسان نهفته<br />

قدرتزدهی مکانهای از باری با همراه موضعداری<br />

و تحمیلی بار همان کلمات.‏ در بوده<br />

آن ‏)؟(‏ نخستین کاشف نیچه احتماال که شدیم:‏<br />

آشنا آن با باال در قبلتر کمی و است و<br />

برتر طبقات همواره را ‏”واژهها اینکه مدلول<br />

یک بر واژهها ‏]و[‏ کردهاند ابداع باال تحمیل<br />

را تأویل یک بلکه ندارند،‏ داللت میکنند)ص‎۱۷‎‏(”.‏<br />

نیچه<br />

مارکس،‏ که ‏»مکان«ی بنابراین،‏ بهمثابه<br />

‏»حقیقت«‏ افشای برای فروید و مکانِ‏<br />

میشوند،‏ آن وارد تأویلی،‏ امری نآ آزادسازیِ‏ برای که قدرتزدهایست قدرتمدارِ‏<br />

جغرافیاییِ‏ نقاطِ‏ میباید،‏ نخست ‏»سطح«‏<br />

برابرِ‏ در ‏»عمق«،‏ همچون آن به<br />

نهادن ارج فیالمثل انداخت؛ کار از را عظمتی<br />

و ‏»آسمان«‏ با رابطه در ‏»زمین«‏ است.‏<br />

شده ساخته بشری ذهن در آن برای که ‏»آسمان«‏<br />

کردن خوار مسئله مثال،‏ این در نشانههایی‏<br />

کردن ویران بلکه نیست،‏ میان در ایدئولوژیکی<br />

تأویالت از برخی در که است ‏»زمین«‏<br />

خوارداشت به مراتبی«‏ ‏»سلسله و بزرگداشت<br />

عوض در و ‏»زمینیان«‏ و اقدام<br />

آسمانی«‏ ‏»موجودات و ‏»آسمان«‏ نمیگیرد<br />

صورت کار این مسلماً‏ و میکند.‏ خود<br />

که ‏»نشانه«هایی از رویگردانی با جز خود<br />

که معنی بدین دارند.‏ رمزگشایی به نیاز ساختار<br />

مطابق مفهومی و معنا پیشاپیش نیز مکانی«‏<br />

‏»قدرت مطلوبِ‏ مورد ‏»تأویل«ی هستند.‏<br />

آن حامل اساساً‏ و کردهاند کسب را فضای<br />

آن ساحت در که زمانی تا اینرو از جای<br />

هر از بریم،‏ سر به نشانههایش و تأویلی به<br />

همواره کنیم آغاز که کور گردونهی این که<br />

‏»معنا«یی میرسیم.‏ معنا آنهم و معنا یک ایدئولوژیکی<br />

درونیشدهی قدرت میلِ‏ مطابق رقم<br />

را آن جهان در مادی ساختارهای که این<br />

فروید و نیچه مارکس،‏ بهرحال میزنند.‏ را<br />

ایدئولوژیکی ‏»حقیقتساز«‏ گرودونهی کردند.‏<br />

واژگون هم<br />

و مارکس هم میبینیم که همانگونه پس رویگردانی<br />

و زدن پس با فروید،‏ یا و نیچه نسبت<br />

بدگمانی و تأویلی ساختار چنین از در<br />

جدیدی تأویلی روشِ‏ آن،‏ نشانههای به وجود<br />

به مدرن«‏ ‏»تفکر مختلفِ‏ عرصههای ‏»متن«‏<br />

از آن،‏ اساس بر که روشی آوردهاند.‏ تأویلی<br />

عرصهای آن(،‏ اجزاء تمام با ‏)همراه هم<br />

فوکو خود چنانکه برمیسازد.‏ انتقادی مدرن<br />

هرمنوتیک در نکته کنندهترین تعیین در<br />

را نوزده،(‏ قرن در مشخص طور به ‏)و نباشد.‏<br />

نشانه بر مقدم تأویل که میداند این 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله تقلیلگرایانهی<br />

روش بر مبنی نشانههایی آنهم که<br />

شانزده سدهی فیالمثل هرمنوتیکِ‏ داشت:‏<br />

‏»چیزها«،‏ فروکاهیدن به عادت آن<br />

اساسِ‏ بر که ایدئولوژیکی عادتوارهای ارجاع<br />

یکدیگر به را نشانهها همهی میشد واحد<br />

خدایی به تا انسان(‏ تا نبات ‏)از داد اینباره<br />

در روشنی به فوکو بهرحال رسید.‏ میگوید:‏<br />

مارکس<br />

فروید،‏ از پس نوزدهم،‏ سدهی ‏“از بدخواه<br />

نشانه که میرسد نظرم به نیچه،‏ و دوپهلو<br />

شیوهای که است این منظورم میشود؛ ‏»بدسگالی«‏<br />

و بدخواهی از مبهم اندکی و که<br />

آنروست از این و دارد.‏ وجود نشانه در را<br />

خود که است تأویلی پیشاپیش ‏]نیز[‏ نشانه تأویلهاییاند<br />

نشانهها نمیدهد.‏ نشان تأویل نه<br />

و کنند،‏ توجیه را خود میکنند،‏ سعی که ‏)ص‎۱۸‎‏(.‏<br />

برعکس”‏ و<br />

نشانهها به ‏»بدگمانی«‏ این بنابراین،‏ نظری<br />

شدهی چیدهمان پیشاپیشی و تحمیلی معنای در<br />

را تأویل شیوهی که آنهاست حامل چیزی<br />

اما میدهد.‏ تغییر نوزده سدهی این<br />

ندارد،‏ آن به توجهی فوکو ظاهراً‏ که هم<br />

و نیچه هم و مارکس هم که است مسئله این<br />

به اصطالح به پیبردن برای فروید،‏ تا<br />

بودهاند ناچار نیز خود نشانهها،‏ بدسگالیِ‏ بیامیزند،‏<br />

نشانهها همان به را تأویالتشان میتوانستند<br />

چگونه اینصورت غیر در چه این<br />

و یابند!؟ راه آنها از سلبی مضامینی به به<br />

توجه که وجودی با که است حالی در در<br />

فوکو اما دارد،‏ بسیار اهمیت مسئله این را<br />

ما و میاندازد.‏ قلم از آنرا خود تفسیر آیا<br />

که میکند مواجه تردید و پرسش این با زبانآوری<br />

خطر آلودهی را ما بیتوجهی این آنجا<br />

از کنیم تصور فیالمثل اینکه نمیکند!؟ در<br />

آن(‏ متافیزیکی معنای ‏)در ‏»حقیقت«‏ که وجود<br />

ذاتمند و تغییر غیرقابل مطلق،‏ معنای برساختهی<br />

‏»حقایق منکر میتوان پس ندارد،‏ …«<br />

یا و فرهنگی زمانی،‏ زبانی،‏ تاریخی،‏ ‏»نشانه«،‏<br />

فیالمثل که آنجا از یا و شد؛ ساختار<br />

فاقد ، …. و ‏»فرهنگ«‏ ‏»زبان«،‏ عکس<br />

بر و هستند،‏ خود برای و مطلق ….<br />

و تاریخی هرمنوتیکی هستیِ‏ وابستهی هستیساز<br />

واقعیت منکر میتوان خویشاند،‏ نشانهها<br />

کتمانِ‏ قابل غیر نقش و بشری جهانِ‏ برسازنده«‏<br />

‏»شناختِ‏ مختلف قلمروهای در هستیِ‏<br />

بار و مفهوم از که شناختی شد.‏ و<br />

گرفته فاصله متافیزیکیاش،‏ این از پیش خود<br />

بودن انضمامی قلمرو به متواضعانه جدید<br />

موقعیت تجربهی حال در و شده وارد است.‏<br />

خویش و<br />

روشن درک این روی در رو اینک تنها<br />

که گرفتهایم قرار غیراسطورهای ‏»مطلق«ها<br />

از فارغ جهانِ‏ میتوانیم زمانی بپذیریم<br />

آنرا و بفهمیم را کالن؟(‏ ‏)روایتهای ‏»حقیقتِ‏<br />

فقدان هم شد،‏ گفته که همانگونه که آنکه<br />

بدون هم و آوریم تاب را متافیزیکی«‏ تاریخی،‏<br />

فرهنگی،‏ برساختههای دستاورد از تأویلی<br />

فضای بپوشیم،‏ چشم خویش،‏ … و بخشی<br />

را پایانناپذیر)ص‎۱۵‎‏(،‏ و بیوقفه خود<br />

مدرنبودگی وضعیتِ‏ از ناگسستنی جمعبندی<br />

و تأویل نحوهی این آیا اما بدانیم.‏ معرفتِ«‏<br />

و ‏»حقیقت احوالِ‏ و اوضاع از برای<br />

که هست چیزی آن ‏)مدرن(،‏ بشریِ‏ که<br />

فوکویی آنهم باشد،‏ مهم و جالب فوکو در<br />

ماندن جای به میدهد ترجیح اوقات برخی شناخت<br />

در حضور و ‏»برساختگی«ها قلمرو باشد!؟<br />

آیینهگردانها آیینهگردانِ‏ ‏»انضمامی«،‏ باشد:‏<br />

اوهام آیینهی هم گاهی آیینه،‏ آن اگر حتا است<br />

این هرمنوتیک ویژگیِ‏ آخرین ‏“سرانجام مییابد<br />

اجبار این برابر در را خود تأویل،‏ که به<br />

اجبار کند؛ تأویل را خودش بینهایت تا که زمانِ‏<br />

]...[ شود.‏ سرگرفته از همواره اینکه کامالً‏<br />

‏»زمان«‏ این است.‏ رانی دَوَ‏ تأویل،‏ که<br />

بگذرد جایی همان از دوباره است مجبور این<br />

به باور تأویل مرگِ‏ بود…‏ گذشته قبالً‏ نشانههایی<br />

دارند،‏ وجود نشانههایی که است بهمنزلهی<br />

واقعی و آغازین اولیه،‏ نحوی به که وجود<br />

نظاممند و معتبر منسجم،‏ عالمتهایی است<br />

باور این تأویل حیاتِ‏ برعکس،‏ دارند.‏ به<br />

ندارد.‏ وجود تأویلها جز چیزی که بسیاری<br />

که را نکته این که میرسد نظرم کامالً‏<br />

باید میبرند،‏ یاد از معاصرانمان از نشانهشناسی<br />

و ‏»هرمنوتیک ‏]این[که فهمید ‏)ص‎۱۹‎‏(.‏<br />

یکدیگرند«”‏ سرسخت دشمن دو ۱۳۹۰<br />

بهمن اصفهان استفاده<br />

زیر کتاب از متن این نوشتن برای است:‏<br />

شده از<br />

‏)گزیدهای فلسفه تآتر فوکو،‏ میشل ترجمه<br />

کوتاهنوشتها،…(؛ درسگفتارها،‏ نی،‏<br />

نشر جهاندیده،‏ افشین و سرخوش نیکو ۱۳۸۹<br />

محقق<br />

تارنمای منبع


نظری<br />

اسکوالستیک<br />

پروفسور مانفرد بور<br />

برگردان شین میم شین<br />

دایره املعارف روشنگری<br />

صفحه 35<br />

۵<br />

۶<br />

۳<br />

۱<br />

۲<br />

اسکوالستیک نامی است برای آموزش<br />

تئولوژیکی ایدئالیستی عینی که از سوی<br />

ایدئولوگ های کلیسای کاتولیکی در قرون<br />

وسطای اروپا توسعه داده شده است.‏<br />

اسکوالستیک پرنفوذترین آموزش<br />

تئولوژیکی فلسفی جامعه فئودالی اروپا و<br />

ضمنا ایدئولوژی مسلط در آن جامعه بوده<br />

است.‏<br />

دوره تأثیرگذاری اسکوالستیک حدود ۷۰۰<br />

سال )۸۰۰ ۱۴۰۰ میالدی(‏ طول کشیده<br />

است.‏<br />

تشکیل اسکوالستیک بر بنیان مناسبات<br />

اجتماعی فئودالیسم اروپا صورت می گیرد.‏<br />

به قول کالسیک های مارکسیسم،‏ ‏»قرون<br />

وسطی،‏ بطورکلی،‏ بر زمینه ای بایر توسعه<br />

می یابد.‏<br />

تمدن،‏ فلسفه،‏ سیاست و علوم حقوقی قدیم را<br />

بی پروا دور می اندازد،‏ تا همه چیز را از<br />

نو شروع کند.‏<br />

تنها چیزی که از جهان قدیم می پذیرد،‏<br />

عبارت بوده از مسیحیت و چند شهر نیمه<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

ویران بی نصیب از هر نشانه تمدن.‏<br />

در نتیجه،‏ همانند همه مراحل توسعه پیشین،‏<br />

دستگاه روحانیت آموزش فکری را در<br />

انحصار خود در می آورد و بدین طریق خود<br />

آموزش و پرورش ماهیتا خصلت تئولوژیکی<br />

به خود می گیرد.‏<br />

سیاست،‏ حقوق و همه علوم دیگر،‏ در دست<br />

روحانیت به شعبه های صرف تئولوژی<br />

بدل می شوند و با آنها برطبق همان اصول<br />

تئولوژیکی معتبر برخورد می شود:‏<br />

این سیطره بالمنازع تئولوژی برسراسر<br />

عرصه فعالیت فکری،‏ در عین حال،‏ پی آمد<br />

ضرور مقام کلیسا،‏ بمثابه عام ترین مرجع و<br />

ارگان تصمیمگیری در جامعه فئودالی حاکم<br />

بوده است.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۷، ص ۳۴۳(<br />

اسکوالستیک آموزش های خود را در این<br />

چارچوب اجتماعی و ایدئولوژیکی عام<br />

توسعه می دهد.‏‎۴‎<br />

اسکوالستیک درسازگاری با ‏»سیطره<br />

بالمنازع تئولوژی برسراسر عرصه فعالیت<br />

فکری«،‏ بمثابه پی آمد ضرور ‏»مقام<br />

کلیسا،‏ به عنوان عام ترین مرجع و ارگان<br />

تصمیمگیری در جامعه فئودالی حاکم«‏<br />

وظیفه خود را اثبات عقلی سیستم دگم های<br />

کلیسائی می داند که از پاتریستیک ‏)فقه<br />

مسیحیت(‏ به میراث برده است.‏<br />

معنی این امر عبارت است از دمساز کردن<br />

دگم های کلیسا با روایات فلسفی یونانی و<br />

قبل از همه،‏ با فلسفه ارسطوئی شناخته شده<br />

در آن زمان و دفاع از آنها در مقابل نظرات<br />

مؤلفان مخالف ‏»بی دین«.‏<br />

اسکوالستیک در صدد اثبات سه مسئله زیر<br />

بوده است:‏<br />

الف<br />

دگم های ‏)عقیدتی مذهبی(‏ کلیسا معقول اند،‏<br />

یعنی مطابق عقل اند.‏<br />

ب<br />

دگم های ‏)عقیدتی مذهبی(‏ کلیسا بطور<br />

عقلی قابل درک اند.‏<br />

ت<br />

دگم های ‏)عقیدتی مذهبی(‏ کلیسا با فلسفه<br />

عقلی به میراث مانده انطباق دارد.‏


I<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

اسکوالستیک به قول مارتین گرابمن <br />

سودای انجام کارهای زیر را بر سر داشت:‏<br />

الف<br />

اسکوالستیک می خواست ‏»با پیاده کردن<br />

عقل و فلسفه بر حقایق وحیی،‏ فهم مضامین<br />

عقیدتی را امکان پذیر سازد.‏<br />

ب<br />

اسکوالستیک می خواست،‏ حقیقت ماورای<br />

طبیعی را برای ارواح متفکر دسترس پذیر<br />

سازد.‏<br />

ت<br />

اسکوالستیک می خواست تصویر کلی<br />

سیستماتیک و بطور ارگانیک جمع بندی شده<br />

از حقایق الهی بوجود آورد.‏<br />

پ<br />

اسکوالستیک می خواست حتی االمکان<br />

به حل مسائل ناشی از برخورد عقلی بر<br />

مضامین وحیی نایل آید.«‏<br />

‏)گرابمن،‏ ‏»تاریخ«،‏ پیشگفتار(‏<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

اسکوالستیک در جریان تالش برای انجام<br />

این وظیفه به تدوین متدهای خاص آموزش،‏<br />

بررسی و تشریح اقدام کرد که تحت عنوان<br />

‏»متد اسکوالستیکی«‏ وارد تاریخ فلسفه شده<br />

اند.‏<br />

تاریخ نگاری فلسفی بورژوائی وظیفه<br />

مرکزی اسکوالستیک را مبنی بر دفاع از<br />

عقاید مذهبی دگماتیکی خشک با استفاده از<br />

استدالالت فلسفی و تعمیم عقلی درک نمی<br />

کند و متد اسکوالستیکی را بمثابه تعریف<br />

واقعی اسکوالستیک قلمداد می کند.‏<br />

شاخص اسکوالستیک،‏ عبارت بود از<br />

وابستگی کامل به تئولوژی.‏<br />

پطروس دامیانی )۱۰۰۶ ۱۰۷۲(<br />

از متنفذترین کشیشان کاتولیک قرن یازدهم<br />

میالدی<br />

اسکوالستیک ‏)بمثابه آموزش فلسفی نیز(‏<br />

می خواست بقول دامیانی ‏»کلفت تئولوژی«‏<br />

باشد و بود.‏<br />

در چنین رابطه مبتنی بر سرسپردگی و<br />

کلفتی،‏ تئولوژی بررسی های ‏)تئولوژیکی (‏<br />

فلسفی را و سمت و سو و حد و مرز آنها را<br />

تعیین می کرد.‏<br />

در قاموس تئولوژی،‏ آنچه ‏»حقیقی«‏ است<br />

‏)بهتر است بگوییم،‏ آنچه باید حقیقی تلقی<br />

شود(،‏ باید از دگم های کلیسا نشئت گیرد.‏<br />

فلسفه باید بنوبه خود و با وسایل خود<br />

‏»حقیقت«‏ دگم ها را از نو تأیید کند و سپر و<br />

قلخانی باشد در مقابل حمالت آموزش های<br />

‏»کفرآمیز«‏<br />

شاخص های دیگر اسکوالستیک از همین<br />

جا سرچشمه می گرفتند و بشرح زیر بوده<br />

اند:‏<br />

الف<br />

تحقیر تحقیقات تجربی،‏ به لجن کشیدن و بی<br />

اعتبار ساختن آنها.‏<br />

ب<br />

درجا زدن در عملیات مفهومی صرف.‏<br />

ت<br />

اندیشه بازی واقعیتگریز مبتنی بر حدس و<br />

گمان راجع به عامترین و انتزاعی ترین<br />

مفاهیم.‏<br />

پ<br />

عالقه وافر به سیستماتیزه کردن فراگیر ولی<br />

یک بعدی.‏<br />

ث<br />

پیشه کردن خصلت خصمانه و عدم مدارا.‏<br />

اسکوالستیک مکتب یکپارچه،‏ وحدتمند و<br />

کامل نبوده است.‏<br />

اسکوالستیک دارای گروهبندی ها و<br />

جریانات فلسفی مختلف بوده است.‏<br />

تاریخ اسکوالستیک از مبارزات و کشمکش<br />

ها میان این گروهبندی ها و جریانات مکتبی<br />

سرشار است.‏<br />

مراجعه کنید به مشاجره بر سر یونیورسال<br />

ها ‏)مفاهیم عام(،‏ نومینالیسم،‏ رئالیسم<br />

توسعه اسکوالستیک<br />

کلمنس بویمکر )۱۸۵۳ ۱۹۲۴(<br />

فیلسوف کاتولیک آلمانی<br />

تاریخ فلسفه شناس<br />

توسعه اسکوالستیک،‏ بنا بر طبقه بندی<br />

بویمکر،‏ بطور عمده از سه مرحله گذشته<br />

است:‏<br />

الف<br />

اسکوالستیک آغازین )۸۰۰ ۱۲۰۰(<br />

ب<br />

اسکوالستیک متعالی ‏)‏‎۱۱۵۰‎ ۱۳۰۰(<br />

ت<br />

اسکوالستیک واپسین )۱۳۰۰ ۱۴۰۰(<br />

الف<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

اسکوالستیک آغازین )۸۰۰ ۱۲۰۰(<br />

شاخص های اسکوالستیک آغازین ‏)دوره<br />

تشکیل اسکوالستیک(‏ بشرح زیر بوده اند:‏<br />

فرمولبندی روشن مسئله یونیورسال ها<br />

‏)مفاهیم عام(‏ و آغاز مبارزه بر سر آنها<br />

‏)مشاجره بر سر یونیورسال ها(‏<br />

مراجعه کنید به مشاجره بر سر یونیورسال<br />

ها<br />

انتشار کتب ارسطو در باره منطق<br />

تشکیل متد اسکوالستیکی<br />

۱<br />

نمایندگان اصلی اسکوالستیک آغازین بشرح<br />

زیر بوده اند:‏<br />

یوهانس اسکاتوس و یا ازیوگنا<br />

۲<br />

آنسلم فون کانتربری<br />

۳<br />

صفحه 36<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


صفحه 37<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

۷<br />

۳<br />

۴<br />

، ویلهلم فون چامپا<br />

۴<br />

ابالرد<br />

۵<br />

پطروس لومباردوس<br />

ب<br />

۱<br />

اسکوالستیک متعالی ‏)‏‎۱۱۵۰‎ ۱۳۰۰(<br />

توماس فون اکوین )۱۲۲۵ ۱۲۷۴(<br />

ایتالیائی االصل و یکی از پرنفوذترین فالسفه<br />

و تئولوگ های تاریخ<br />

از مهمترین فقهای کلیسای کاتولیک و از<br />

نمایندگان اصلی فلسفه در قرون وسطی<br />

متعالی ‏)اسکوالستیک(‏<br />

میراث معنوی خارق العاده او هنوز هم در<br />

نئوتومیسم و نئواسکوالستیک مؤثر است.‏<br />

کلیسای کاتولیک روم او را جزو قدیسان<br />

تلقی می کند.‏<br />

شاخص های اسکوالستیک متعالی ‏)دوره<br />

رونق اسکوالستیک(‏ بشرح زیر بوده اند:‏<br />

انتشار بقیه کتب ارسطو<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۱<br />

تالش در جهت ترکیب سیستم دگمی کلیسا با<br />

فلسفه ارسطو بکمک متد اسکوالستیکی<br />

مبارزه بر ضد فلسفه یهودی و فلسفه عربی<br />

متمایل به ماتریالیسم<br />

‏»ختم«‏ موقتی مشاجره بر سر یونیورسال ها<br />

‏)مفاهیم عام(‏<br />

نمایندگان اصلی اسکوالستیک متعالی بشرح<br />

زیر بوده اند:‏<br />

الکساندر فون هالس<br />

۲<br />

بونا ونتورا<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

آلبرتوس ماگنوس ‏)آلبرت فون بولشتات(‏<br />

توماس فون اکوین<br />

مراجعه کنید به تومیسم<br />

ت<br />

اسکوالستیک واپسین )۱۳۰۰ ۱۴۰۰(<br />

ویلهلم اوکهام )۱۲۸۵ ۱۳۴۸(<br />

فیلسوف انگلیسی نامدار قرون وسطی<br />

تئولوگ،‏ نویسنده سیاسی مذهبی در<br />

اسکوالستیک واپسین<br />

نماینده اصلی نومینالیسم<br />

موضوعات آثار او:‏<br />

۱<br />

۲<br />

منطق،‏ فلسفه طبیعت،‏ تئوری شناخت،‏ تئوری<br />

علوم،‏ متافیزیک،‏ اتیک،‏ فلسفه سیاسی<br />

شاخص های اسکوالستیک واپسین ‏)دوره<br />

سقوط اسکوالستیک(‏ بشرح زیر بوده اند:‏<br />

شعله ور شدن مجدد مشاجره بر سر<br />

یونیورسال ها ‏)مفاهیم عام(‏<br />

ظهور ویلهلم اوکهام و شروع مبارزه بر ضد<br />

آموزش او<br />

مراجعه کنید به نومینالیسم<br />

۳<br />

۱<br />

۲<br />

انحطاط عظیم متد اسکوالستیکی و تبدیل آن<br />

به مفهومبازی انتزاعی<br />

مرحله اسکوالستیک واپسین،‏ با سقوط<br />

اسکوالستیک مترادف است که با فروپاشی<br />

جامعه فئودالی همراه بوده است.‏<br />

اسکوالستیک با شروع عصرجدید<br />

بورژوائی،‏ هرچه بیشتر از زندگی معنوی<br />

خلق ها رخت بر می بندد.‏<br />

اسکوالستیک اگرچه در قرون بعدی،‏ تحت<br />

حمایت و تبلیغ کلیسای کاتولیک،‏ بطور<br />

رسمی به حیات خود ادامه می دهد،‏ ولی به<br />

معابد و مجامع مذهبی محدود می شود،‏ معابد<br />

و مجامعی که به مراکز ارتجاع ایدئولوژیکی<br />

بدل می شوند.‏<br />

اسکوالستیک در جریان رفرماسیون ستیزی<br />

، در قرن شانزدهم و هفدهم میالدی،‏ در<br />

ایتالیا و اسپانیا ‏)سوارز(‏ برای مدت کوتاهی<br />

اعتبار کسب می کند.‏<br />

اسکوالستیک و کلیسای کاتولیک در دوره<br />

گذار سرمایه داری به مرحله امپریالیسم،‏<br />

بشدت تقویت می شوند.‏<br />

اسکوالستیک در این دوره دو باره احیا<br />

می شود و در هیئت نئواسکوالستیک نفوذ<br />

ایدئولوژیکی کسب می کند.‏<br />

اندیشه بازی واقعیتگریز مبتنی بر حدس و<br />

گمان فرمالیستی بی محتوا و بی اعتنا بر<br />

تجربه اسکوالستیک سبب شده که مفهوم<br />

‏»اسکوالستیک«‏ به معنی توهین آمیزی<br />

بکار رود.‏<br />

مفهوم ‏»اسکوالستیک«‏ بمعنی اندیشه بازی<br />

بی محتوا و مته به خشخاش گذاشتن مفهومی<br />

نیز بکار می رود.‏<br />

مراجعه کنید به نئواسکوالستیک در تارنمای<br />

دایرة المعارف روشنگری<br />

پایان


نظری<br />

معاصر<br />

جهان در دولت محوریت پتراس<br />

جیمز پاکزاد<br />

برگردان:بابک کوخ<br />

38<br />

صفحه پردازان<br />

نظریه از یکی ، پتراس جیمز برخی<br />

متعارف دیدگاه مقاله این در رادیکال،‏ جهانی<br />

فرآیند در دولت نقش افول بر مبنی این<br />

بر و کند می نقد شدت به را اقتصاد شدن در<br />

مهمی نقش ملت – دولت که است باور است<br />

داشته اقتصادی های فعالیت ساماندهی داشت.‏<br />

خواهد و مقدمه<br />

بسیار<br />

که ما زمانه های اسطوره از یکی مورد<br />

صدا سرو بی و بوده فراگیر و شایع در<br />

ما که است ایده این ، گرفته قرار پذیرش میکنیم.‏<br />

زندگی ها ‏–ملت دولت بدون جهانی از<br />

دور این از بیش تواند نمی ادعایی هیچ جهان،‏<br />

مناطق تمام در کند.‏ جلوه حقیقت نو<br />

یا کاپیتالیستی امپریالی،‏ از اعم دولت گسترش<br />

اقداماتش شده،‏ قدرتمند مستعمره مدنی<br />

جامعه و اقتصاد در مداخالتش و یافته در<br />

دولت ویژه به است.‏ مشهود جا همه در دولت<br />

را آن ما که امپریالیستی.‏ کشورهای اندرکار<br />

دست و فعال نامیم می امپریالی فرافکنی<br />

و کشور درون در قدرت تمرکز از<br />

متنوعی اشکال در مرزها از خارج به آن 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله و<br />

است اقتصادی و سیاسی شرایط و نهادها سلطه<br />

از ای گسترده های حوزه طریق بدین امپریالی<br />

دولت است.‏ کرده ایجاد را نفوذ و مسیری<br />

، گشود را مسیر این متحده ایاالت فرانسه<br />

و آلمان هدایت با اروپا اتحادیه که ژاپن<br />

طرف از دیگر سوی از و سو یک از نهادهای<br />

به امپریالی دولت قدرت شد.‏ دنبال المللی<br />

بین صندوق نظیر المللی بین مالی سازمان<br />

آسیا،‏ بانک ، جهانی بانک پول،‏ است.‏<br />

یافته گسترش … و جهانی تجارت تامین<br />

را ها سرمایه اعظم بخش ها دولت این بین<br />

مالی نهادهای روسای و رهبران و تکیه<br />

آنها به و کنند می منصوب را المللی برای<br />

که کنند اجرا را هایی سیاست تا میکنند مطبوع<br />

کشورشان،‏ ملیتی چند های شرکت ها<br />

ملت دولت-‏ بدون جهان مدافعان باشد.‏ نمی<br />

درک سازی جهانی پردازان نظریه یا جدید<br />

اشکال المللی،‏ بین مالی نهادهای کنند دولت-‏<br />

فراسوی در دولت از یافتهای ارتقا یا قدرتشان<br />

که نهادهاییاند بلکه نیستند ها ملت گیرند.‏<br />

می امپریالی های دولت از را غیر<br />

مباحث پیرامون انتقاد و بحث مقاله این پیش<br />

را سازی جهانی های نظریه مستدل و<br />

پردازد می جزییات به سپس و برد می منطقهای<br />

و بومی اقتصادهای و دولت اهمیت می<br />

قرار بررسی مورد معاصر جهان در را توضیحی<br />

مقاله،‏ سوم بخش در همچنین دهد،‏ اقتصادهای<br />

در گرایی دولت رشد دالیل از شود.‏<br />

می عرضه جهان نئولیبرالی بحث<br />

ها”‏ ملت – دولت بدون ‏“جهان اسطوره ها<br />

استدالل و ها ها”‏<br />

دولت-ملت بدون ‏“جهان نظریه مدافعان سازی”‏<br />

جهانی پردازان ‏“نظریه را آنها که دو<br />

و مبهم تصوراتی مجموعه از نامیم می گوناگونی<br />

آنها میان در کنند.‏ می آغاز پهلو خورد؛<br />

می چشم به ظریف های تفاوت و – دولت که کنند می بحث اینگونه برخی تاریخی<br />

نابهنجاری و واپسگرایی یک ملت در<br />

ای پدیده که گویند می دیگران است؛ دیگر<br />

را آن نیز برخی و است افول حال ها<br />

تفاوت این کنند.‏ نمی تلقی واقعیت یک را<br />

آن و زند می دامن ها بحث برانگیختن به بیشتری<br />

اهمیت چه آن اما بخشد،‏ می تداوم که<br />

است مشترکی مفاهیم و تصورات دارد


صفحه 39<br />

نظریه پردازی پیرامون جهانی سازی،‏ از آن<br />

بهره می برد این مفاهیم و تصورات پرسش<br />

برانگیز موارد زیر را شامل می شود:‏<br />

مفهوم اول:‏ شرکت های چند ملیتی،‏ شرکت<br />

های جهانی هستند که هیچ مکان مشخص<br />

و خاصی در هیچ دولت – ملت ویژه ای<br />

ندارند.‏ آنها اقتصاد جهانی جدیدی را شکل<br />

داده اند که جدا از کنترل های ملی است و<br />

بخشی از طبقه حاکمه جدیدند.‏ چنین تصوری<br />

بر این مبنا است که شرکت های بزرگ<br />

مقیاس فعال در تعدادی از کشورها،‏ پیوسته<br />

در حال تحرک اند و در نتیجه می توانند<br />

از پرداخت مالیات و مقررات حوزه های<br />

قضایی ملی بگریزند.‏ درباره این تصور چند<br />

مشکل مفهومی و تجربی وجود دارد.‏<br />

نخست،‏ این واقعیت که شرکت های چند<br />

ملیتی در چندین کشور فعالیت می کنند،‏<br />

از این واقعیت تفکیک ناپذیر است که<br />

سرفرماندهی همه آنها در ایاالت متحده،‏<br />

اتحادیه اروپا و ژاپن قرار دارد؛ جایی که<br />

بخش اعظم تصمیمات راهبردی اتخاذ و تمام<br />

سودها در آنجا متمرکز میشود.‏<br />

دوم،‏ تحرک بر اساس تصمیمات راهبردی<br />

صورت می گیرد که هدایتگران مستقر در<br />

سرفرماندهی،‏ مراکز امپریالی،‏ اتخاذ می<br />

کنند.‏ این تصمیمات بستگی به شرایط سیاسی<br />

و اقتصادی خلق شده ، از سوی دولت<br />

امپریالی و نمایندگانش در نهادهای مالی بین<br />

المللی دارد،‏ تحرک نیز منوط به روابط بین<br />

دولت هاست.‏<br />

سوم،‏ فرار از مالیات ها و قوانین،‏ ممکن<br />

است به دلیل سیاست های دقیق و ظریف در<br />

دولت های امپریالی و بانک های چند ملیتی<br />

آن ها باشد.‏ عدم اعمال قوانین در مقابل نقل<br />

و انتقال درآمدهای غیر مجاز از کشورهای<br />

نو مستعمره به دولت های امپریالی شکلی از<br />

فعالیت دولتی به نفع تمرکز بزرگ-مقیاس<br />

ثروت است که حسابهای خارجی اقتصاد<br />

های امپریالی را برتر و قویتر می کند.‏<br />

سرپیچی شرکت های چند ملیتی از قوانین<br />

دولت نومستعمره بخشی از مجموعه ی<br />

گسترده تری از روابط قدرت است که در<br />

رابطه ی متقابل این دولت و دولت امپریالی<br />

نهفته است.‏<br />

مفهوم دوم:‏ دولت های مبتنی بر دولت-ملت<br />

قدیم جای خود را به دولت جهانی جدیدی داده<br />

اند که از سران نهاد های مالی بین المللی،‏<br />

سازمان تجارت جهانی،‏ و سران شرکت<br />

های چند ملیتی تشکیل شده است.‏ این بحثی<br />

است که مبنای آن بیشتر مجادله ی سطحی<br />

پیرامون مسائل ثانوی است تا یک نگرش<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

تحلیلی عمیق از ساختار قدرت.‏ نهاد های<br />

مالی بین المللی در مکان های جغرافیایی<br />

متعدد برخی تصمیمات مهم تاثیرگذار بر<br />

بخشهای اقتصادی و اجتماعی مهم را اتخاذ<br />

می کنند و این تصمیمات و تصمیم گیران<br />

رابطه ای نزدیک با شرکت های چند ملیتی<br />

و دولت های امپریالی دارند.‏ تمام مقامات<br />

رسمی رده باالی نهادهای مالی بین المللی<br />

گماشته و منصوب شده از سوی دولت های<br />

ملی/‏ امپریالی خود هستند.‏ خط مشی سیاسی<br />

اصلی همه آنها که منجر به اهدای وام<br />

یا تعیین شرایط قرض گیری می شود را<br />

وزرای اقتصاد،‏ دارایی و خزانه داری دولت<br />

های امپریالی تعیین می کنند.‏ بخش اعظم<br />

سرمایه نهادهای مالی بین المللی را دولت<br />

های امپریالی تامین می کنند،‏ نمایندگی و<br />

داشتن نماینده در هیات مدیره نهادهای مالی<br />

بین المللی،‏ بر اساس سهم سرمایه گذاری هر<br />

کشور و در تحلیل نهایی توسط دولت های<br />

امپریالی تعیین میشود.‏ صندوق بین المللی<br />

پول و بانک جهانی،‏ همواره توسط افرادی<br />

از ایاالت متحده و اتحادیه اروپا هدایت شده<br />

اند.‏<br />

نگاه جهانی سازان به قدرت نهادهای مالی<br />

بین المللی بر این بحث استوار است که<br />

نیروی محرکهی نهادها،‏ منابع دولت های<br />

امپریالی نیست.‏ اما با توجه به موارد مذکور،‏<br />

قدرت بینالمللی بر مبنای دولت امپریالی<br />

شکل میگیرد و نه نهادهای فراملی.‏ استدالل<br />

نخست،‏ استقالل نهادهای مالی بین المللی<br />

را بیش از اندازه تخمین میزند و تابعیت<br />

و پیروی آنها از دولت های امپریالی را<br />

دست کم می گیرد.‏ اهمیت حقیقی نهادهای<br />

مالی بین المللی در این است که آنها قدرت<br />

دولت امپریالی را جذب کرده،‏ سپس توسعه<br />

و تعمیق میبخشند و خود بستری برای<br />

رقابت میان دولتهای امپریالی رقیب می<br />

شوند.‏ نهادهای مالی بین المللی بدون آن که<br />

جایگزین دولت های قدیمی شوند جایگاه خود<br />

را تقویت کرده اند<br />

مفهوم سوم:‏ یکی از بحثهای معمول نظریه<br />

پردازان جهانی سازی این است که انقالبی<br />

اطالعاتی بوقوع پیوسته که مرزهای ملی<br />

را از بین برده و اقتصاد جهانی جدیدی را<br />

بوجود آورده است.‏ نظریه پردازان جهانی<br />

سازی این گونه بحث می کنند که انقالب فن<br />

شناختی جدید با فراهم کردن نیرویی جدید<br />

برای توسعه نیروهای مولد،‏ سرمایه داری<br />

را متحول کرده است.‏ این ادعا که فن آوری<br />

اطالعات اقتصادها را با انقالب مواجه و<br />

بنابراین اقتصاد جهانی جدیدی را خلق کرده<br />

که در آن دولت-ملتها و اقتصادهای ملی به<br />

عنصری نامربوط و غیرضروری بدل شده<br />

اند،‏ بسیار مبهم و دو پهلو است.‏<br />

مقایسه رشد بهرهوری در ایاالت متحده طی<br />

نیم قرن گذشته،‏ بحثهای جهانیسازان را<br />

تایید نمی کند.‏ بین سالهای ۱۹۵۳ تا‎۱۹۷۳‎<br />

، یعنی قبل از ظهور انقالب اطالعاتی در<br />

این کشور،‏ بهرهوری به طور متوسط ۲/۶<br />

درصد رشد داشت؛ با ظهور رایانه،‏ رشد<br />

بهرهوری بین ۱۹۷۲ تا‎۱۹۹۵‎ به کمتر از نیم<br />

درصد رسید.‏ حتی در دوره شکوفایی ۱۹۹۵<br />

تا ۱۹۹۹، رشد بهرهوری به ۲/۲ درصد<br />

رسید که هنوز پایین تر از دوره قبل از ظهور<br />

رایانه بود.‏ ژاپن که به طور گسترده رایانه و<br />

ربات را به کار گرفت شاهد یک دهه رکود<br />

و بحران بود.‏ بین سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۱<br />

، بخش فن آوری اطالعات در بحران عمیقی<br />

فرو رفت.‏ دهها هزار نفر اخراج و صدها<br />

بنگاه اقتصادی ورشکست شدند.‏ ارزش سهام<br />

در برخی موارد ۸۰ درصد سقوط کرد و<br />

حباب قمار و سفته بازی که آن را اقتصاد<br />

اطالعاتی نامیده بودند منفجر شد.‏ عالوه بر<br />

این،‏ منبع اصلی رشد بهره وری ادعا شده<br />

از سوی جهانی سازان،‏ رایانه سازی کردن<br />

حوزه تولید بود.‏ مطالعات نشان میدهد که<br />

بهرهوری ناشی از استفاده رایانه در محل<br />

کار،‏ بیشتر در راستای استفاده شخصی است<br />

تا تبادل ایدههای مرتبط با کار.‏ تخمین زده<br />

می شود که بیش از ۶۰ درصد از زمان<br />

استفاده از رایانه در فعالیت هایی صرف می<br />

شود که هیچ ارتباطی با فعالیت شرکتها<br />

ندارد.‏ تولید کنندگان رایانه ۱/۲ درصد از<br />

اقتصاد ایاالت متحده و کمتر از پنج درصد<br />

بورس سرمایه را به خود اختصاص داده اند.‏<br />

عالوه براین،‏ سرشماری جمعیت ایاالت<br />

متحده توضیح دیگری برای نمودارهای<br />

بهرهوری فراهم می کند.‏ پنج میلیون کارگر<br />

این کشور،‏ اغلب مهاجران غیرقانونی هستند<br />

که در دهه ۱۹۹۰ در بازار کار سرریز<br />

شدند.‏ از آنجا که بهرهوری با معیار خروجی<br />

به ازای هر کارگر اندازه گیری می شود،‏<br />

پنج میلیون کارگر شمارش نشده موجب باد<br />

کردن دادهها در زمینه بهره وری می شود و<br />

اگر این عدد در محاسبات وارد شود،‏ نمودار<br />

بهره وری به زیر دو درصد تنزل پیدا می<br />

کند.‏<br />

با افول اقتصاد اطالعاتی و کاهش ارزش<br />

آن در بازار سهام واضح است که انقالب<br />

اطالعاتی،‏ واجد آن نیروی فراگذرنده ای<br />

نیست که اقتصاد دولت های امپریالی عمده<br />

را توصیف و تبیین می کند.‏ این واقعیت که<br />

بیشتر مردم رایانه و نرم افزارهایی دارند تا<br />

برخی شرکتها کنترل بهتری بر ابداعاتشان<br />

داشته باشند به معنای آن نیست که قدرت به<br />

فراسوی دولت-ملت گذر کرده است.‏ مبلغان<br />

فریاد می زنند که انقالب اطالعاتی طبل<br />

تو خالی است،‏ به همین ترتیب در دنیای


صفحه 40<br />

بازارهای سهام سرمایهها به سوی اقتصاد<br />

واقعی جهت گیری کرده و هر چه بیشتر<br />

از بنگاه های با فن آوری برتر خیالی دور<br />

می شوند؛ بنگاه هایی که نه تنها هیچ سودی<br />

نداشته اند،‏ بلکه ضرر فزاینده ای را نیز به<br />

بار آورده اند.‏<br />

مفهوم چهارم:‏ این مفهوم در ارتباط با مفهوم<br />

قبلی است.‏ جهانی سازان این گونه بحث می<br />

کنند که ما در اقتصاد جدیدی زندگی میکنیم<br />

که اقتصاد قدیمی یعنی کارخانهها،‏ معادن،‏<br />

کشاورزی و خدمات اجتماعی را پشت سر<br />

گذاشته است.‏ بر اساس نظر جهانی سازان،‏<br />

بازار یک مردم ساالری واقعی را خلق کرده<br />

که در آن مردم عادی در باره آینده خود<br />

دست به انتخاب می زنند و مزایای جدیدی<br />

که توسط فن آوریهای جدید تولید می شود،‏<br />

رشد باال را تضمین میکند.‏ رکود اوایل<br />

سالهای ‎۲۰۰۰‎و‎۲۰۰۱‎ بی تردید ادعای ایده<br />

سازان و نظریه پردازان اقتصاد جدید را رد<br />

میکند.‏ چرخههای تجاری کماکان در کارند<br />

و عالوه بر آن،‏ این چرخه ها را طبیعت<br />

قمارگونه اقتصاد جدید تشدید می کند.‏ همان<br />

طور که نتایج نشان می دهد اقتصاد جدید<br />

تمام ویژگی های یک اقتصاد قماری بی ثبات<br />

را داراست؛ که با ادعای گزاف بازدهی<br />

باال،‏ به پیش رانده می شود.‏ در نبود سود<br />

و یا حتی درآمد،در نهایت آن چه به عنوان<br />

اقتصاد جدید بازارگرمی شد کالهبرداری<br />

عظیم مالی بود که از طریق آن درآمد باالی<br />

سرمایه گذاران اولیه،‏ به بهای ضرر مالی<br />

سرمایه گذاران بعدی ، انجامید.‏<br />

کارایی جدید وعده داده شده از سوی مبلغان<br />

اقتصاد جدید نمی توانست در برابر منطق<br />

چرخه تجاری سرمایه داری مقاومت کند.‏<br />

تولید به شیوه JUST IN TIME قرار<br />

بود مقدمه رشد مداوم و با ثبات تقاضا باشد.‏<br />

رکود سال ۲۰۰۱ و کاهش ناگهانی در<br />

تقاضا،‏ منتهی به انباشت ابداعات در دست<br />

تولیدکنندگان و فروشندگان و بیکارسازیهای<br />

منتج از آن شد؛ در نتیجه،مشکالت ناشی<br />

از جریان نقدینگی،‏ بدهیهای فزاینده و<br />

ورشکستگیها که همه ویژگی های ‏“اقتصاد<br />

قدیم”‏ بودند از نو پدیدار شدند.‏<br />

روشن است که ‏“اقتصاد جدید”‏ توان عبور<br />

از بحران های سرمایه داری را ندارد و در<br />

حقیقت حتی آسیب پذیرتر هم هست،‏ و از<br />

آنجا که بیشتر جریان نقدینگیاش وابسته به<br />

انتظارات قماربازانه از درآمد باالی مداوم<br />

است،‏ منابع کمتری برای بازگشت و ترمیم<br />

وجود دارد.‏ سقوط سریع درآمدهای تبلیغات<br />

تجاری در ‏“وب سایت ها”‏ و اشباع بازار<br />

رایانه منجر به بحران ساختاری برای<br />

تولیدکنندگان سخت افزار و نرم افزار شد<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

که منتهی به زلزله ویران کننده ای در این<br />

صنعت شد.‏ ارزش کاغذی سرسام آور سهام<br />

به کسری از ارزش آن نزول کرد و شرکت<br />

های مهم ارائه دهنده خدمات اینترنتی برای<br />

زنده ماندن دست و پا می زدند.‏ بهتر است<br />

سخن را کوتاه کنیم چرا که توصیف طبیعت<br />

اقتصاد جدید به درازا می کشد.‏<br />

مفهوم پنجم:‏ برخی نظریه پردازان جهانی<br />

سازی چون تونی نگری،”نظام امپریالی”‏<br />

را در تقابل با دولت های امپریالیستی قرار<br />

می دهند،گویی یکی می تواند بدون دیگری<br />

به حیاتش ادامه دهد.‏ در این استدالل از<br />

آنجا که دولت ها اهمیت ویژه خود را در<br />

برابر شرکت های چند ملیتی قدرتمند حاکم<br />

بر بازار از دست داده اند،‏ این نظام هیچ<br />

مرکزی ندارد.‏ رویکرد نظام جهانی از<br />

نقش طبقه و قدرت نهادهای در تملک دولت<br />

و بانک ها و صنایعی که به آنها جهت<br />

داده شده،‏ باز می ماند.‏ خطرسازتر آن که<br />

نظریه پردازان نظام جهانی از برقراری<br />

ارتباط میان ساختارها،عملیات ها،کدهای<br />

قانونی و ارتباط میان دولت های امپریالی،‏<br />

شرکت های چندملیتی و نهادهای مالی<br />

بین المللی برخاسته از آنها در می مانند.‏<br />

قدرت گسترده آنها منجر به تمرکز سود،‏<br />

منافع،‏ رانت ها و امتیازات در کشور های<br />

امپریالیستی می شود.‏ این نظام برخاسته<br />

از نیرو های ترکیبی دولتهای امپریالی و<br />

شرکت های چند ملیتی است و به مدد همانها<br />

به حیات خویش ادامه میدهد.‏ معموال برای<br />

به دست آوردن تصویری کلی از ویژگیهای<br />

مالکیت و قدرت دولتی،‏ به منظور توصیف<br />

نظام امپریالی،‏ توجه به تضادها و تعارضات<br />

دولت های امپریالیستی رقیب و مبارزات<br />

مردمی برای کسب قدرت دولتی را فراموش<br />

میکنیم.‏ ایده ‏“امپراتوریهای بدون دولت”‏<br />

مشمول همان مشکالتی است که ایده ‏“جهان<br />

بدون دولت – ملت”‏ از آن برخوردار است.‏<br />

این نظریه در استقالل سرمایه از دولت<br />

اغراق می کند و طوطیوار پیش فرض<br />

های غلط ‏“ایده سازان و نظریه پردازان”‏ را<br />

تکرار می کنند که می گویند ‏“بازار”‏ ‏)یا به<br />

بیان نگری-سرمایه داری جمع گرا(‏ بر نظام<br />

امپریالیستی تسلط دارد.‏<br />

مفهوم ششم:‏ جهانی سازان در سطح مفهوم<br />

سازی،‏ در تعریف شکل قدرت،‏ مهمترین<br />

متغییرها در رژیم ها،‏ دولت ها و شکل بندی<br />

های طبقاتی را چنان درهم میآمیزند که در<br />

نتیجه،‏ نمیتوانند ایده قابل دریافتی از تغییر<br />

اجتماعی و اقتصادی داشته باشند.‏ فاحش<br />

ترین سوتفاهمها و اشتباهات در رویکرد<br />

نظام جهانی با تقسیمبندی موسوم به مرکز،‏<br />

پیرامون و نیمه پیرامون نهفته است.‏ این نوع<br />

رده بندی مفهومی ساده انگارانه از اقتصاد<br />

و قدرت جهانی،‏ پویایی روابط طبقاتی را<br />

تابع توزیع و شیوه تقسیم سهم های بازار،‏<br />

آن هم به شیوهای ایستا،‏ می کند.‏ این تقسیم<br />

بندیهای مفهومی،‏ تفاوتهای بنیادی موجود<br />

در منافع طبقاتی ‏)در هرشکل(‏ را در میان<br />

ملت ها پنهان می کند.‏ تفاوت هایی که<br />

تعیین می کند چگونه سهم های بازار در<br />

درون ملتها تقسیم میشود؛ به همین ترتیب<br />

مالکیت اموال و استانداردهای زندگی،‏ و<br />

تفاوتهای میان کشورهای پویا و راکد را<br />

در ابهام فرو میبرد.‏ نکته اساسیتر آن که با<br />

معطوف کردن توجه به جایگاه و موقعیت در<br />

بازار،‏ جهانی سازان یگانه بودن نقش دولت<br />

در حفظ و به چالش کشیدن روابط میان دول<br />

و اقتصادها و تجدید سامان اقتصاد جهانی را<br />

نادیده می گیرند.‏<br />

محوریت دولت<br />

در جهان معاصر”دولت – ملت”‏ در هر دو<br />

شکل امپریالی و نو مستعمره فعالیتهایش<br />

را گسترده و چند برابر کرده است.‏ جدا<br />

از مساله ی نابهنجاری تاریخی،‏ دولت به<br />

عنصری محوری در اقتصاد جهانی و در<br />

میان ملل مختلف بدل شده است.‏ با این حال<br />

فعالیتهای دولت بر اساس ویژگی طبقاتی<br />

اش،‏ چه آنها دولت های امپریالی باشند چه<br />

نو مستعمره،‏ متفاوت است.‏<br />

دولت های امپریالی<br />

در سالهای اخیر،‏ محوریت دولت امپریالی<br />

در حوزه های اصلی سیاسی – اقتصادی،‏<br />

فرهنگی و فعالیت های اقتصادی که جایگاه<br />

قدرت های امپریالی ‏)به ویژه ایاالت متحده(‏<br />

را تحکیم بخشید روشن و آشکار بوده است.‏<br />

مدیریت بحران<br />

طی دهه گذشته بحران های اقتصادی و<br />

مالی مهمی در مناطق گوناگون جهان<br />

بوقوع پیوست.‏ در هر یک از این مثال ها،‏<br />

دولت های امپریالی،‏ به ویژه دولت ایاالت<br />

متحده،‏ برای نجات شرکت های چند ملیتی<br />

و جلوگیری از فروپاشی نظام مالی مداخله<br />

کردهاند.‏ برای مثال،‏ در ۱۹۹۴، هنگامی<br />

که نظام مالی مکزیک در آستانه فروپاشی<br />

بود،کلینتون ۲۰ میلیارد دالر برای دولت<br />

مکزیک فرستاد تا سرمایه گذاران ایاالت<br />

متحده را نجات دهد و ارزش پزو را ثابت<br />

نگهدارد؛ در واقع،‏ وی با این اقدام دست<br />

به مداخله زد.‏ مثال دوم:‏ در خالل بحران<br />

آسیا در سال ۱۹۹۸، ایاالت متحده و دول<br />

اروپایی به ازای حل شدن مساله مالکیت<br />

صنایع مادر در اقتصادهای جنوب شرقی<br />

آسیا،‏ به ویژه کره جنوبی،‏ پرداخت وام چند<br />

میلیارد دالری بانک جهانی و صندوق بین


صفحه 41<br />

المللی پول را تصویب کردند.‏ در بحران<br />

برزیل در سال‎۱۹۹۹‎ و بحران آرژانتین<br />

در سال ، ۲۰۰۱ واشینگتن به نهادهای<br />

مالی بین المللی فشار آورد تا رژیم ها را<br />

ضمانت کنند.‏ در خود ایاالت متحده تهدید<br />

ورشکستگی بانک های سرمایه گذاری بین<br />

المللی مهم،‏ به مداخله بانک مرکزی انجامید.‏<br />

در یک کالم،‏ با فرکانس و منابع بیشتر،‏<br />

دولت امپریالی نقش مسلطی را در مدیریت<br />

بحران ایفا کرده و سرمایه گذاران مهم را<br />

از ورشکستگی نجات داده است؛ همچنین<br />

توانسته است شرکت های چند ملیتی در<br />

حال انحالل را باال کشد و از فروپاشی پولی<br />

جلوگیری کند.‏ به این ترتیب،‏ شرکت های<br />

چند ملیتی و ‏“اقتصاد جهانی”‏ بیش از هر<br />

زمان دیگر وابسته به مداخله دائم و فراگیر<br />

دولت های امپریالی برای مدیریت بحران و<br />

حفظ سود هستند.‏<br />

رقابت امپریالیستی<br />

دولت های امپریالیستی رقیب ، رقابت میان<br />

قدرت های امپریالی رقیب و شرکت های<br />

چند ملیتی را به شکلی ضروری در اولویت<br />

قرار داده اند.‏ برای مثال،‏ دولت امپریالی<br />

ایاالت متحده ‏،جنگی برای گشودن بازارهای<br />

اروپا به روی گوشت آمریکا و صادرات<br />

موز آمریکا از آمریکای جنوبی و مرکزی<br />

را هدایت می کند؛ این در حالی است که<br />

دولت های اروپا و ژاپن با ایاالت متحده بر<br />

سر افزایش عوارض بر مجموعه ای از کاال<br />

های صادراتی از جمله فوالد،منسوجات و<br />

غیره مذاکره می کنند.‏ تجارت و بازارها<br />

را دولت و توافقنامه های دولتی تعریف می<br />

کنند.‏ جهانی سازی،‏ نه تنها محصول رشد<br />

شرکت های چند ملیتی است،‏ بلکه به شکل<br />

گسترده ای مخلوق توافقنامه های دولت با<br />

دولت است.رقابت در روابط سرمایه داری<br />

را دولت هدایت می کند و بر آن تاثیر<br />

میگذارد.‏ بازارها نمی توانند از دولت ها<br />

گذر کنند؛بنابراین،درون مرزهای تعریف<br />

شده دولت عمل می کنند.‏<br />

فتح بازارها<br />

دولت نقش عمیق و گسترده ای در فتح<br />

بازارهای خارجی و حفظ بازارهای محلی<br />

ایفا می کند.‏ مثال،‏ دولت به بخش های<br />

صادراتی یارانه مستقیم و غیر مستقیم می<br />

دهد.‏ در ایاالت متحده،‏ صادر کنندگان<br />

محصوالت کشاورزی از یارانه آب و برق<br />

بهرهمند هستند و یارانه های صادراتی در<br />

قالب معافیت مالیاتی به آنها عرضه و ارائه<br />

می شود.‏ دوم آن که دولت های امپریالی از<br />

طریق نهادهای مالی بین المللی،‏ دولت های<br />

وام گیرنده را در جهان سوم تحت فشار قرار<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

می دهند تا موانع تجاری را کاهش دهند یا<br />

حذف کنند و شرکت ها را از طریق توافقنامه<br />

ها،‏ خصوصی یا غیر ملی کنند.‏ این به<br />

شرکت های چند ملیتی آمریکایی،‏ اروپایی و<br />

ژاپنی اجازه نفوذ به بازارها و خرید شرکت<br />

های بومی و محلی را می دهد.‏ بخش اعظم<br />

صادرات را عوامل و نهاد های دولتی تامین<br />

مالی می کنند.‏<br />

جهانی سازی اگر به خاطر مداخله های<br />

دولت نبود وجود نداشت.‏ بازارها نیز اگر<br />

مداخله انتخاباتی و نظامی یا تهدیدهای<br />

اقتصادی سیاسی یا فشار عوامل بومی دولت<br />

امپریالی نبود گشوده نمی ماند.‏ امپریالیسم<br />

اشکال گوناگونی به خود می گیرد اما اهداف<br />

مشابهی را پیگیری می کند:‏ فتح بازارهای<br />

جهان سوم،‏ نفوذ اقتصادهای رقیب و حفظ<br />

بازارهای داخلی.‏ ایاالت متحده ، اروپا و<br />

ژاپن مجموعه ای از موانع تجاری را در<br />

گستره وسیعی از کاالهای مهم و راهبردی<br />

اعمال می کنند که از جمله می توان به<br />

محدود شدن واردات خودرو بر اثر سهمیه<br />

بندی و به همین ترتیب شکر،‏ منسوجات،‏<br />

فوالد و برخی محصوالت دیگر اشاره<br />

کرد.‏ محدودیت های غیرمعمول،‏ ورود<br />

به بازارهای ایاالت متحده را محدود می<br />

کند،‏ جالب اینجاست که همه آنها بر مبنای<br />

مذاکره دولت ها با یکدیگر اعمال می شوند.‏<br />

در برخی موارد،در معامالت با رژیم<br />

های نومستعمره ای نظیر برزیل در دوره<br />

کاردوزو،‏ دولت ایاالت متحده از دو طرفه<br />

بودن توافقات طفره می رود و خواستار<br />

آزادسازی صنعت انفورماتیک می شود؛ این<br />

در حالی است که آمریکا بر صادرات فوالد<br />

برزیل محدودیت وضع می کند و این اقدام<br />

را بر اساس دستاویز جعلی و ساختگی ‏“آنتی<br />

دامپینگ”‏ صورت می دهد.‏<br />

توافقنامههای تجاری<br />

در تمام توافقنامههای مهم اقتصادی،‏<br />

آزادسازی تجارت و مقررات جدید سرمایه<br />

گذاری در دستور کار دولت ها،‏ مورد<br />

مذاکره قرار می گیرد؛ این مقررات از<br />

طریق دولتها اعمال یا موضوع حک و<br />

اصالح می شود.‏ گات و سازمان تجارت<br />

جهانی که قوانین تجاری و چارچوب شبکه<br />

های تجاری جهانی را ایجاد کرده اند،‏<br />

ساخته و پرداخته دولتها هستند.‏ عالوه بر<br />

این،‏ توافقات تجاری دوجانبه یا پیمان نامه<br />

های چند جانبه منطقه ای نظیر نفتا،‏ لفتا و<br />

غیره را دولت های امپریالی آغاز کرده اند<br />

تا بازار های جدیدی برای شرکت های چند<br />

ملیتی خود جست و جو کنند.‏<br />

دولت امپریالی در هماهنگی و هم افزایی<br />

با شرکت های چندملیتی کشور مطبوعش<br />

عمل می کند.‏ ‏“گسترش بازارها”‏ هیچ ربطی<br />

به شرکت های چند ملیتی که جانشین دولت<br />

های منسوخ میشوند ندارد؛ برعکس،‏ بخش<br />

اعظم حرکت های سرمایه به بازارهای<br />

جدید،‏ به دولتی بستگی دارد که برای ازبین<br />

بردن موانع و در برخی موارد بیثبات کردن<br />

رژیم های ملی دست به مداخله می زند.‏<br />

توافقنامه های سرمایه گذاری<br />

توافقنامه های دوجانبه و چند جانبه جدید،‏<br />

در سطح دولت و با توافق و مشارکت فعال<br />

شرکت های چند ملیتی فرموله می شود.‏<br />

دلیل واضح است:‏ شرکت های چند ملیتی<br />

خواهان مشارکت دولت هستند تا تضمین<br />

کند که سرمایه هایشان مصادره نخواهد شد،‏<br />

مشمول مالیات های ‏)تبعیضی(‏ نمی شود و<br />

در نهایت این که دچار محدودیت در ارسال<br />

سودها به کشور اصلی نمی شوند.دولت<br />

عامل تضمین سرمایه و عنصری مهم در<br />

گسترش سرمایه گذاری شرکت های چند<br />

ملیتی است.‏ در برخی موارد دولت های<br />

امپریالی از نمایندگان خود در نهاد های<br />

مالی بین المللی جهت اعمال کدهای سرمایه<br />

گذاری جدید،‏ همچون شرایط برای”‏ ثبات”‏ یا<br />

وام های توسعه استفاده می کنند.‏<br />

حمایت،‏ یارانه ها و داوری<br />

دولت های امپریالی اتحادیه اروپا موانع<br />

حمایتی قدرتمندی برای محصوالت<br />

کشاورزی خود ایجاد کرده اند.‏ دولت های<br />

ایاالت متحده و اروپا با نرخ های پایین آب<br />

و برق به بخش کشاورزی یارانه می دهند.‏<br />

هزینه های تحقیق و توسعه پیرامون فن<br />

آوری جدید را دولت تامین مالی می کند و<br />

سپس نتایج به شرکت های چند ملیتی انتقال<br />

داده می شود.‏ در هر مرحله از گسترش<br />

شرکت های چند ملیتی در بازار بین المللی (<br />

پیش،‏ در جریان،‏ پس(‏ ، دولت عمیقا درگیر<br />

است.‏ عالوه بر این،‏ هنگامی که شرکت<br />

های ملی غیررقابتی هستند،‏ دولت های<br />

امپریالی،‏ پیشگیری هایی برای محافظت آن<br />

ها از تولیدکنندگان برتر صورت می دهند.‏<br />

ژاپن از تولیدکنندگان برنج حمایت می کند<br />

حتی اگر قیمت آن ده برابر گرانتر برای<br />

مصرف کنندگان تمام شود.ایاالت متحده،‏<br />

در قالب تحقیقات،‏ نرخ آب ارزان و اعطای<br />

وام برای خرید گندم صادراتی آمریکا،‏<br />

به صادرکنندگان محصوالت کشاورزی<br />

کالیفرنیا یارانه های سنگین می دهد.‏<br />

اتحادیه اروپا نیز برای شکل گیری صنایع<br />

با فن آوری باال،‏ کشاورزی و غیره یارانه<br />

پرداخت می کند.‏


صفحه 42<br />

دولت گرایی یا دولت گرایی نو چرخ محور<br />

گسترش جهانی شرکت های چند ملیتی است.‏<br />

دولت رشد کرده،‏ دسترسی اش گسترش یافته<br />

و نقش آن در اقتصاد بین المللی ضروری<br />

است.‏ ادعای تو خالی ” بازار آزاد”‏ که<br />

توسط ایده سازان و نظریه پردازان محافظه<br />

کار مطرح می شود،‏ مورد مصرف جهانی<br />

سازان چپ گرا قرار گرفته است.‏ در حالی<br />

که چپ ها درباره افول نقش دولت سخن<br />

می گویند،‏ راست در پیشبرد فعالیت های<br />

دولتی در راستای منافع بیشتر شرکت های<br />

چند ملیتی فعال است.‏ و در زمانی که چپ<br />

ها از جهانی شدن بازارها سخن می گویند،‏<br />

شرکت های چند ملیتی کشورهای امپریالی<br />

و دولت های آنها بر بازارها چنگ انداخته،‏<br />

حوزه سلطه و کنترلشان را وسیع تر می<br />

کنند.‏ باالتر از همه آن که دولت امپریالی<br />

یک موسسه اقتصادی ساده نیست؛ گسترش<br />

خارجی شرکت های چند ملیتی به شدت<br />

وابسته به نقش سیاسی و نظامی دولت<br />

امپریالی است.‏<br />

گسترش قدرت سیاسی و نظامی دولت<br />

امپریالی<br />

گسترش خارجی شرکت های چند ملیتی با<br />

گسترش سیاسی-نظامی امپریالیسم اروپا-‏<br />

آمریکایی،‏ از طریق ناتو و ارتش های<br />

وابسته در آفریقای جنوبی،‏ آمریکای التین<br />

و آسیا ممکن شده است.‏ در روسیه و شرق<br />

اروپا،‏ دولت های دست نشانده منصوب و<br />

مورد حمایت دوول امپریالی،‏ جهت تملک<br />

صنایع راهبردی،منابع انرژی و…زمینه<br />

سازی کردند.پیروزی دولت امپریالی ایاالت<br />

متحده بر اتحاد جماهیر شوروی انگیزه ای<br />

برای برانداختن دولت های رفاه در اروپا و<br />

آن چه در ایاالت متحده وانمود می شد دولت<br />

رفاه است شد.جنگ های اروپا-آمریکایی در<br />

خلیج فارس و بالکان سلطه دولت امپریالی را<br />

تحکیم کرد و اثرگذاری اش را بر دولت های<br />

ناراضی گسترش داد.‏ بی ثبات کردن رژیم<br />

های کمونیستی پیشین،‏ جنگ های مخرب<br />

علیه رژیم های ملی گرا در آفریقای جنوبی،‏<br />

آمریکای التین و جاهای دیگر درهای این<br />

مناطق را به روی توصیه های نئولیبرالی<br />

گشود.‏ گسترش نظامی – امپریالی مستقیما<br />

به تجهیزات و دم و دستگاه نظامی دولت که<br />

گسترش خارجی شرکت های چند ملیتی را<br />

همراهی و تسریع می کند وابسته است.‏<br />

جهانی سازی از بشکه مهمات-مهمات دولت<br />

امپریالی-‏ بیرون می آید.‏ برای محافظت<br />

بیشتر از سرمایه های بیرون از مرزها،‏<br />

ایاالت متحده و اتحادیه اروپا آموزه ناتوی<br />

جدید را خلق کردند که به جنگ تهاجمی<br />

علیه هر کشوری مشروعیت می بخشید که<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

در درون و خارج از اروپا،منافع اقتصادی<br />

چند ملیتی ها را تهدید کند.ناتو به دولت<br />

های دست نشانده شرق اروپا و برخی<br />

دولت های”در رابطه حسنه”‏ حوزه بالتیک<br />

و جمهوری های پیشین اتحاد شوروی (<br />

گرجستان،‏ قزاقستان و…(‏ توسعه داده شد.‏ به<br />

بیان دیگر هم پیمانان نظامی دولت امپریالی،‏<br />

دولت های بیشتری را دربرگرفتند؛ دولت<br />

هایی با تجهیزات نظامی بیشتر تا عبور امن<br />

شرکت های چندملیتی اروپا-آمریکایی را به<br />

کشورهایشان،‏ و برگشت آزاد جریان سود<br />

به سرفرماندهی در ایاالت متحده و اروپا را<br />

تضمین کنند.‏<br />

دولت و رسانه های جمعی<br />

در حالی که رسانه های جمعی و آثار فرهنگی<br />

سیاسی آن،‏ بیش از هر زمان دیگری از<br />

مرزها عبور کرده،‏ مالکیت و کنترل آن ها<br />

به شدت در دستان شرکت های چند ملیتی<br />

ایاالت متحده و اروپایی ها متمرکز است.‏<br />

پیام ها بشدت همگن و همجنس هستند و منبع<br />

و انگیزه آن ها ، نزدیکی با سیاست سازان<br />

در واشینگتن،‏ برلین،لندن و…‏ است.‏ جریان<br />

های جهانی و کنترل های امپریالی ، امروز<br />

جوهر رسانه های جمعی است.‏ رسانه های<br />

جمعی متعلق به چند ملیتی ها،‏ برای تنظیم<br />

خط سیاسی و تعریف پارامترهای بحث به<br />

مقامات رسمی و دولت های امپریالی رجوع<br />

می کنند و در عین حال سود به جیب می<br />

زنند.‏<br />

در حالی که نویسندگان جهانی ساز اهمیت<br />

دولت های امپریالی را اندکی تصدیق کرده<br />

اند،‏ این طور بحث می کنند که دولت های نو<br />

مستعمره،‏ در برابر شرکت های جهانی که<br />

ظرفیت آنها را برای تصمیم گیری و تنظیم<br />

اقتصاد ملی تحلیل برده اند تباه شده اند.‏<br />

دولت های نو مستعمره:‏ دولت به مثابه<br />

عرصه مبارزه<br />

نقطه شروع هر مباحثه ای پیرامون دولت<br />

های جهان سوم ، بحثی تاریخی است.‏ بیشتر<br />

دولت های جهان سوم سیاست های اقتصادی<br />

و اجتماعی اشان را در سال های ۱۹۴۵ تا<br />

۱۹۷۵ برخالف توصیه های بانک جهانی و<br />

صندوق بین المللی پول تنظیم و اجرا کردند.‏<br />

دلیل اصلی این امر ربط چندانی به حضور<br />

یا عدم حضور اتحاد شوروی نداشت.دلیل<br />

اصلی،‏ طبقات اجتماعی،‏ ائتالف های<br />

سیاسی و ایدئولوژی هایی بود که دولت های<br />

جهان سوم را در آن جهت هدایت می کرد.‏<br />

همچنین،‏ فشار جنبش های توده ای از پایین<br />

نیز نقش مهمی داشت.‏ در خالل این دوره<br />

۳۰ ساله،‏ دولت های امپریالی،‏ به ویژه<br />

ایاالت متحده،‏ دولت های جهان سوم را تحت<br />

فشار قرار دادند تا اقتصادشان را آزادسازی<br />

کنند،‏ بنگاه های دولتی را خصوصی کنند<br />

و…بیشتر دولت های جهان سوم در برابر<br />

این فشارهای امپریالی)‏ که حاال با جهانی<br />

سازی تشدید شده است(‏ مقاومت کردند.‏<br />

دو تحول اساسی این سناریو را وارد مرحله<br />

تازه ای کرد:‏ قدرت های امپریالیستی به<br />

رهبری ایاالت متحده تهاجمی نظامی به راه<br />

انداختند و نیروهای سیاسی نظامی دست<br />

نشانده در آفریقای جنوبی،‏ آمریکای مرکزی<br />

و جنوبی و آسیا را تجهیز کردند تا اقتصاد<br />

را نابود و دولت های ملی گرا و سوسیالیست<br />

مخالف برنامه های لیبرالی را براندازند.‏<br />

تحول دوم مربوط می شود به ظهور یک<br />

طبقه سرمایه دار فراملی در جهان سوم)از<br />

جمله کارچاق کن های سیاسی رده باال(‏ که با<br />

حلقه های مالی بین المللی و سرمایه گذاری<br />

ها و حساب های بانکی خارجی در ارتباط<br />

بوده و خود را به شکل وسیعی در بازارهای<br />

صادراتی درگیر می کردند.‏ این طبقه<br />

سرمایه دار فراملی که از برنامه نئولیبرالی<br />

دولت های امپریالی سهم می برد به طبقه<br />

مسلط در جهان سوم تبدیل شد و به اجرای<br />

سیاست هایی مبادرت کرد که به منافع قدرت<br />

های امپریالی اولویت می داد.‏ آن پویایی که<br />

میان طبقه سرمایه دار فراملی و قدرت های<br />

امپریالی وجود داشت،آن چه به اشتباه جهانی<br />

سازی توصیف شد را خلق کرد.‏ چیزی که<br />

به واقع ظهور یافت،‏ استعمار مجدد جهان<br />

سوم از طریق نقش محوری طبقه سرمایه<br />

دار فراملی در دولت های جهان سوم بود.‏<br />

دولت های جهان سوم از سوی نظریه<br />

پردازان جهانی سازی به عنوان دولت های<br />

بدون قدرت،‏ فاقد ویژگی و خصوصیت<br />

های دولت و ناتوان از مقاومت در برابر<br />

نیروهای جهانی سازی توصیف می شوند.‏<br />

این رویکرد چند مشکل دارد.‏ اول از همه<br />

این که تمام دولت های جهان سوم را در یک<br />

رده قرار می دهد و از تمیز دادن دولت هایی<br />

که در گذشته،‏ ویژگی هایی متفاوت از دولت<br />

های نو مستعمره ای معاصر از خود بروز<br />

داده اند،‏ درمی ماند.‏ دوم آن که،‏ رویکرد<br />

مذکور این حقیقت را به حساب نمی آورد که<br />

دولت های جهان سوم عوامل فعال در توسعه<br />

سیاست هایی بودند که آزادسازی اقتصاد ها<br />

را تسهیل کرد.‏ سوم آن که،‏ نظریه پردازان<br />

جهانی سازی نمی توانند تنوع و گوناگونی<br />

در سیاست دولت های جهان سومی دست<br />

اندر کار برنامه لیبرالی قدرت های امپریالی<br />

را توضیح دهند.‏ چهارم این که،‏ آن ها اهمیت<br />

شکل بندی طبقاتی جدید یعنی طبقه سرمایه<br />

دار فراملی حاکم شده بر دولت و دستور کار<br />

لیبرالی را نادیده می انگارند.‏ پنجم این که ،


صفحه 43<br />

جهانی سازان گستره و عمق مداخله دولتی<br />

در جامعه و اقتصاد لیبرالی را دست کم می<br />

گیرند و دولت ضعیف را معادل نبود دولت<br />

رفاه اجتماعی قلمداد می کنند.‏ در واقع،‏<br />

دولت نو مستعمره ای به همان اندازه دولت<br />

رفاه یا دولت مردم گرا ‏)پوپولیستی(‏ فعال،‏<br />

تنظیم کننده و مداخله گر است اما فعالیت،‏<br />

قوانین و مداخله اش به سوی خدمت به منافع<br />

طبقاتی متفاوت-‏ سرمایه خارجی و طبقه<br />

سرمایه دار فراملی-‏ جهت داده شده است.‏<br />

درحالی که دولت های نومستعمره به نفع<br />

سرمایه داران خارجی،‏ بانکدارها و دولت ها<br />

عمل می کنند،منابع ضروری و ویژگی های<br />

الزمی که این دولت ها را توانا می کند تا<br />

ماموریت شان را به انجام رسانند کسب می<br />

کنند.‏ در حقیقت،‏ بدون یک دولت نومستعمره<br />

قوی اهداف امپریالی متحقق نمی شود.‏ قدرت<br />

در این بافت با ظرفیت فعاالن و نهادهای<br />

دولتی برای اعمال تغییرات ساختاری بنیادی<br />

و تضمین ثبات آن ها در برابر بخش اعظم<br />

جنبش های اجتماعی مردمی،‏ اتحادیه های<br />

کارگری و احزاب سیاسی سنجیده می شود.‏<br />

در حالی که دولت نومستعمره در برابر<br />

تقاضای نهادهای مالی بین المللی ضعیف به<br />

نظر می رسد در قبال اعمال آن تقاضا در<br />

سیاست های ملی قوی است.‏ در حقیقت،‏ از<br />

آن جا که دولت نومستعمره در سیاست های<br />

دولت امپریالی که در ارتباط با شرکت های<br />

چند ملیتی و طبقه سرمایه دار فراملی شکل<br />

می گیرد سهیم است،‏ مفهوم دولت ضعیف<br />

مفهومی دو پهلو است و بنابراین در معنای<br />

تسلیم به نهادهای مالی بین المللی و یا در<br />

معنای زیر سلطه ‏“نیرو های جهانی”‏ بودن<br />

نیست.‏ محوریت دولت های نو مستعمره در<br />

روند های ضد انقالبی لیبرال،‏ در حوزه های<br />

سیاستگذاری مرتبط به هم هویدا می شود.‏<br />

خصوصی سازی<br />

دولت های نومستعمره ضمن کسب مشاوره<br />

از نهادهای مالی بین المللی ، دستور کار<br />

لیبرالی خود را از طریق خصوصی سازی<br />

بنگاه های عمومی مهم و راهبردی اجرا<br />

می کنند.‏ خصوصی سازی نیاز به مداخله<br />

دولتی شدید دارد که از جمله می توان به<br />

این موارد اشاره کرد:‏ ایجاد ائتالف های<br />

سیاسی،‏ سرکوب اتحادیه های کارگری و<br />

اخراج کارگران مبارز،‏ اجتماعی کردن<br />

بدهی بنگاه ها،‏ عمل به توصیه های بانک<br />

های سرمایه گذاری خارجی در سازماندهی<br />

فروش،‏ مداخله برای این که خریداران<br />

صاحب منافع به هنگام خرید منافعشان در<br />

نظر گرفته شود و حذف کنترل نرخ ها و<br />

قیمت ها در صورتی که بنگاه عمومی با<br />

هزینه های ثابتی مشغول به کار بوده باشد.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

تحمیل سیاست های تعدیل ساختاری<br />

سیاست های تعدیل ساختاری لزوما معنایی<br />

فراتر از دو واژه ‏“تعدیل”‏ و ‏“ساختاری”‏<br />

با مضمون اقتصادی دارند و به قدرت<br />

طبقاتی،ثروت و کنترل اشاره دارند.‏ از<br />

آنجایی که سیاست تعدیل ساختاری شامل<br />

تغییر در مالکیت ها)از مالکیت ملی و<br />

عمومی به خصوصی(،‏ اعمال مالیات های<br />

نزولی،‏ تمرکز مجدد درآمد و مالکیت)سیاست<br />

های دستمزدی واپسگرا و رو به نزول،عدم<br />

افزایش میزان حداقل دستمزد،‏ تشویق مجتمع<br />

های کشاورزی بزرگ به بهای نابودی<br />

کشاورزان خرد و روستایی و…(،‏ برداشتن<br />

موانع تعرفه ای)ورشکستگی تولیدکنندگان<br />

داخلی و ملی،اجازه به شرکت های چند ملیتی<br />

برای داشتن سهم بزرگ تری از بازارهای<br />

محلی و…(،کم کردن پرداخت های<br />

اجتماعی برای بهداشت و آموزش و دادن<br />

یارانه های فزاینده به صادرکنندگان است،‏<br />

دولت های نومستعمره در این مورد بسیار<br />

فعال هستند.‏ سیاست تعدیل ساختاری راهبرد<br />

طبقه حاکمه است که توسط طبقه سرمایه دار<br />

فراملی حاکم و سرمایه خارجی علیه اکثریت<br />

تولیدکنندگان،‏ کارگران و کشاورزان بومی<br />

به اجرا در آمده است.‏ این سیاست فقر و<br />

نابرابری را افزایش داده است.‏ برای اجرای<br />

سیاست تعدیل ساختاری نیاز به دولتی قوی<br />

است که خواهان مقاومت در برابر مخالفت<br />

اکثریت باشد،‏ دولتی متعهد به ایدئولوژی<br />

‏)بازار آزاد(‏ که خواستار ایفای نقش تاریخی<br />

اش به مثابه هویتی وابسته باشد و ایده<br />

حاکمیت مردم را در برابر اجرای سیاست<br />

های تعدیل از طریق ابزارهای اقتدارگرایانه<br />

و از مسیر احکام مدیریتی،مردود شمارد.‏<br />

کسی که از رژیم نئولیبرال سخن می گوید<br />

از دولتی قدرتمند سخن می گوید که سیاست<br />

هایش را اعمال و اجرا می کند.‏<br />

انعطاف پذیری نیروی کار<br />

این حسن تعبیری است برای تمرکز قدرت<br />

در دستان کارفرمایان و دولت نومستعمره.‏<br />

بهره گیری از نیروهای کار به اصطالح<br />

جدید و اصالحات در نظام مستمری،‏ سیاست<br />

هایی هستند که به کارفرمایان امکان می دهد<br />

کارگران را بر مبنای قراردادهای سخت<br />

گیرانه و غیرمنصفانه به کار گمارده و آن<br />

ها را با حداقل یا هیچ نوع تسویه حسابی<br />

برای سال های خدمت اخراج کنند.این<br />

نمایانگر تسلیم کامل نیروی کار به سرمایه<br />

است.کارگران حق هیچ گونه اظهارنظر و یا<br />

برخورداری از شرایط ایمنی و بهداشتی را<br />

در ساعت ها و روزهای کاری خود ندارند.‏<br />

قراردادهای سخت گیرانه و غیرمنصفانه<br />

هیچ گونه امنیت شغلی به همراه ندارد<br />

زیرا اشتغال بر مبنای قراردادهای کوتاه<br />

مدت،بدون تعطیالت،مستمری و غیره شکل<br />

گرفته است.‏ خصوصی سازی صندوق<br />

بازنشستگی،میلیاردها دالر را در دستان<br />

بنگاه های سرمایه گذاری خصوصی قرار<br />

داد که هزینه های مدیریتی گزافی دریافت می<br />

کردند.‏ آن ها به سرمایه هنگفتی برای قمار،‏<br />

بورس بازی،‏ تقلب و اختالس دسترسی پیدا<br />

کردند و به این ترتیب تعداد اندکی ثروتمند<br />

شدند و درآمد بازنشستگی میلیون ها تن با<br />

تهدید مواجه شد.‏<br />

اجرای قوانین کار و مستمری نزولی و<br />

قهقرایی نیاز به دولتی قوی دارد که بتواند<br />

علیه بخشهای مردمی جامعه مدنی اقدام کند<br />

و اعتراضات اتحادیه های کارگری قدرتمند<br />

راسرکوب یا در مقابل آن ها بایستد.‏ اعمال<br />

قدرت نیاز به جلب حمایت قوی طبقه سرمایه<br />

دار و پشتیبانی از سوی نهادهای مالی بین<br />

المللی دارد.‏ دولت ضعیف توانایی مقاومت<br />

در برابر فشارهای طبقات فرودست را ندارد<br />

و تسلیم می شود اما دولت قوی اعتراضات<br />

را نادیده می گیرد و اجرای قوانین کار و<br />

مستمری قهقرایی اش را پیش می راند.‏<br />

در بررسی بخش اعظم سیاست های مهمی<br />

که از سوی دولت نومستعمره تعقیب شده<br />

اند،‏ این امر واضح است که چشم انداز و<br />

عمق مداخله از همیشه قوی تر و مستحکم<br />

تر بوده است.‏ تفاوت مهم،‏ در جهت گیری<br />

اقتصادی اجتماعی فعالیت و مداخله دولتی<br />

بوده است.نئودولت گرایی لیبرال شامل<br />

مداخله برای انتقال ثروت و مالکیت به<br />

بخش خصوصی ثروتمند و به ویژه سرمایه<br />

خارجی است.‏ دولت نومستعمره اقتصاد را<br />

آزاد نمی کند بلکه قوانین جدیدی بر سیاست<br />

درآمدی،‏ مستمری ها،‏ روابط کار،‏ سیاست<br />

های وارداتی،‏ جریان سرمایه و…‏ حاکم<br />

می کند.‏ قوانین جدید مورد نظر سرمایه<br />

دار فراملی و سرمایه خارجی نیازمند رژیم<br />

قانونی جدیدی است که در آن ملی گرایی<br />

مردم گرای)پوپولیستی(‏ کار و سرمایه جای<br />

خود را به نمایندگان طبقه حاکمه لیبرال جدید<br />

بدهد.‏<br />

با فروپاشی اقتصاد اجتماعی و رژیم قانونی<br />

قبلی و ایجاد اقتصاد و جامعه لیبرالی جدید،‏<br />

دولت نومستعمره به رغم این که زیر سلطه<br />

دولت امپریالی است ، نقش مداخله گر و<br />

فعالی را ایفا می کند.‏<br />

چرا دولت نقش محوری بازی می کند؟<br />

قدرت های امپریالی و طبقه سرمایه دار<br />

فراملی جهان سوم درک عمل گرایانه تر و<br />

واقع گرایانه تری در قبال مساله محوریت


صفحه 44<br />

دولت-‏ چه امپریالی چه نومستعمره – دارند<br />

تا نظریه پردازان جهانی سازی که وانمود<br />

می کنند در جناح چپ قرار دارند.‏ در حالی<br />

که سخن گویان و مبلغین طبقه حاکم سخن<br />

سرایی های جهانی سازانه را به خورد ما می<br />

دهند در عمل به شکل نزدیکی در راستای<br />

تقویت و گسترش قدرت دولتی کار می کنند<br />

چرا که برای گسترش و حیات منافعشان<br />

ضروری است.‏ دالیل متعددی وجود دارد<br />

که چرا دولت این نقش ضروری را در جهان<br />

معاصر ایفا می کند.‏<br />

نوسان بازارها<br />

اقتصاد جهانی معاصر به شکل عمیقی متاثر<br />

از بخش مالی و فعالیت سفته بازانه است<br />

که بسیار فرار بوده و مدام نیاز به مداخله<br />

دولت برای احتراز از بحران های مالی<br />

ادواری در مناطق ویژه و گسترش آن به<br />

اقتصاد جهانی دارد.‏ بورس بازان بازار<br />

سهام در کشورهای امپریالی،‏ وابسته به نرخ<br />

های بهره ای هستند که بانک مرکزی دولت<br />

تعیین می کند.فروپاشی نظام مالی و بانکی<br />

بستگی به مداخله دولت برای تجدید ساختار<br />

وام های بد بانکی همچون مورد ژاپن،کره<br />

جنوبی و روسیه دارد.‏ اقتصاد های در حال<br />

رکود همچون موارد چین و ژاپن،‏ وابسته<br />

به مداخله دولت برای تحریک رشد هستند.‏<br />

تعداد این مثال ها می تواند چندین برابر شود<br />

اما نکته اصلی این است که حرکت های<br />

فزاینده سرمایه قماری چند برابر شده و نقش<br />

دولت در تالش برای ایجاد ثبات در هرج و<br />

مرج بازار،‏ با هر منبعی که بتواند از منابع<br />

در دسترس به حرکت وادارد،‏ افزایش یافته<br />

است.‏<br />

آزاد سازی مالی<br />

کاهش کنترل دولتی بر معامالت مالی ، نقش<br />

مداخله گر دولت در رفع بحران های نظام<br />

مالی و بنگاه ها را افزایش داده است.‏ نبود<br />

کنترل سرمایه و تبدیل آزاد پول،‏ به معامله<br />

روی پول ها و خروج یک باره سرمایه<br />

در شرایط نامساعد امکان می دهد.‏ در این<br />

موارد دولت با حمایت از پول ها مداخله<br />

کرده است . دولت یا اجازه می دهد پول<br />

شناور باشد یا با باال بردن میزان بهره فرایند<br />

وام دهی را مشکل تر می کند.‏ با توالی و<br />

فشردگی بحران ها،‏ دولت نقش خود را از<br />

پلیس به آتش نشان تغییر داده،‏ آتش نظام<br />

مالی را خاموش می کند.‏<br />

رقابت میان دوول امپریالی<br />

دولت های امپریالی به شکل فزاینده ای در<br />

مبارزه برای کسب سهمی از بازار درگیر<br />

می شوند و از شرکت های چند ملیتی خود<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

دفاع می کنند.‏ دولت های نومستعمره در<br />

پیشبرد اهداف مشترک میان طبقه سرمایه<br />

دار فراملی و شرکت ها و بنگاه های<br />

فراملیتی ، فعال اند.‏ دولت ها،‏ پیرامون<br />

سهمیه های وارداتی مذاکره کرده،‏ رقبا را<br />

به سازمان تجارت جهانی می کشانند،تحریم<br />

ها را سازماندهی می کنند و همه این اقدامات<br />

را در جهت تقویت شرکت های چند ملیتی<br />

کشورشان و به ضرر رقبا انجام می دهند.‏<br />

دولت امپریالی ایاالت متحده در حمایت از<br />

صادرکنندگان دام در برابر اتحادیه اروپا<br />

قرار گرفت و آن را تهدید به تحریم و اقدامات<br />

تالفی جویانه کرد.همچنین ایاالت متحده،‏<br />

واردات محصوالت کشاورزی از کشورهای<br />

استوایی تولیدکننده شکر را محدود کرده<br />

است.‏ در یک کالم،‏ رقابت میان شرکت های<br />

چند ملیتی ملیت های گوناگون،‏ به جنگ و<br />

جدل در میان دولت ها بدل می شود و در<br />

این منازعه دولت ها حرف آخر را می زنند.‏<br />

با توجه به بازارهای شکننده و رکود فزاینده<br />

می توان مداخله و محافظت بیشتر دولت را<br />

انتظار داشت نه کمتر.‏<br />

چشم انداز و عمق تحوالت<br />

هیچ شرکت فراملیتی یا مجموعه ای از آن<br />

ها به خودی خود قدرت و اراده متحول<br />

کردن ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را<br />

به گونه ای ندارد که به سرمایه اجازه دهد به<br />

بازارهای خارجی به صورت فراگیر جریان<br />

پیدا کند.‏ دولت پوسته ای ایجاد می کند که<br />

درون آن سرمایه جریان یابد و مجموعه ای<br />

از قوانین بازی را به تصویب می رساند<br />

که هدایت کننده گسترش در فراسوی مرزها<br />

باشد.‏ با توجه به شکنندگی این ساختارها،‏<br />

دولت باید به شکل مداوم،‏ خود را درگیر<br />

ضمانت سرمایه و ایجاد پشتوانه برای رژیم<br />

های نومستعمره کند.‏<br />

تقویت نهادهای مالی بین المللی<br />

از آن جا که نهادهای مالی بین المللی برای<br />

تعیین رهبران،‏ برنامه ها و اولویت هایشان<br />

مستقیما وابسته به دولت های امپریالی هستند،‏<br />

حمایت دولت های امپریالی،‏ برای اجازه به<br />

نهادهای مالی بین المللی جهت تداوم مداخله<br />

در دولت های نومستعمره،ضروری است.‏<br />

سرمایه نهادهای مالی بین المللی به دولت<br />

های امپریالی وابسته است و بدون آن،‏ آن<br />

ها هیچ وجاهت و قدرتی در اعمال توصیه<br />

نامه هایشان ندارند.‏ درجه وابستگی نهادهای<br />

مالی بین المللی به دولت های امپریالی و<br />

نومستعمره به اندازه ای است که جایگاه<br />

آن ها به مثابه یک مرکز قدرت،‏ بر مبنای<br />

قدرت و اختیاراتی است که از سوی مراکز<br />

امپریالی به آن ها تفویض شده است.‏ به این<br />

دالیل،‏ دولت به مثابه یک ضرورت در<br />

اقتصاد سیاسی جهانی به حیات خود ادامه<br />

داده و خواهد داد.‏ جدا از ته مانده قدرتی که<br />

از گذشته برجای مانده،‏ تداوم حیات دولت به<br />

شکلی ساختاری در نظام امپریالی معاصر<br />

نهفته است.‏<br />

نتیجه<br />

نظریه هایی که از سرمشق ‏)پارادایم(‏ جهانی<br />

سازی آغاز می کنند از توضیح نقش محوری<br />

دولت در اقتصاد سیاسی جهان معاصر درمی<br />

مانند.‏ بنابراین ایده نظام امپریالی آن گونه<br />

که ما می فهمیم چیزی نیست به جز فعالیت<br />

دولت های امپریالی و نقش چندگانه ای که<br />

در گشودن بازارها،‏ برای گسترش شرکت<br />

های چند ملیتی خود ایفا می کنند.‏<br />

نکته نظری اساسی این است که شکل بندی<br />

کنونی قدرت در اقتصاد جهانی بر اساس<br />

نظم ‏“بدون دولت”‏ یا ‏“شرکت های جهانی”‏<br />

نیست،‏ بلکه بر مبنای شرکت های چند ملیتی<br />

است که همکاری نزدیکی با دولت های<br />

امپریالی دارند.‏<br />

نهادهای مالی بین المللی نظیر بانک جهانی<br />

و صندوق بین المللی پول یک دولت جهانی<br />

را تشکیل نمی دهند،بلکه قدرت و سرمایه<br />

خود را از دولت امپریالی کسب می کنند.‏<br />

امپریالیسم و نه جهانی سازی مفهوم کلیدی<br />

برای درک منازعات میان دولت ها و رقابت<br />

های میان شرکتی است.‏<br />

دولت امپریالی و شرکت های چند ملیتی دو<br />

قطب متضاد نیستند بلکه آن ها نیروهایی هم<br />

افزاینده میان نئو دولت گرایی و نئولیبرالیسم<br />

محسوب می شوند.‏ در جهان امروز برخالف<br />

ایدئولوژی نئولیبرال بازار آزاد،‏ سیاست<br />

سازان در دولت های امپریالی و نومستعمره،‏<br />

برندگان و بازندگان را از طریق انگیزه ها،‏<br />

یارانه ها و تعرفه ها گزینش می کنند که<br />

نتیجه آن گسترش گروه های سرمایه داری<br />

بزرگ معین و سقوط بنگاه های کوچک و<br />

متوسط و به همان ترتیب بنگاه های بزرگی<br />

است که از پیوند نزدیک با رژیم برخوردار<br />

نیستند.‏<br />

در میان اقتصاد دانان بورژوا این بحث<br />

مطرح است که آیا مداخالت بزرگ مقیاس<br />

و طوالنی مدت و ضمانت شرکت های<br />

چندملیتی خطری اخالقی است یانه؟،‏ به این<br />

معنا که آیا آگاهی مدیران و رهبران شرکت<br />

ها از ضمانت دولت ها،‏ آن ها را برای”‏ زد<br />

و بند ها و معامالت قماری بی مهابا”‏ جسور<br />

نمی کند.اقتصاددانان اقتصاد جدید هنگامی<br />

که با بحران مواجه شدند،ایدئولوژی بازار<br />

آزادشان را کنار گذاشتند و برای منابع مالی


جهت جلوگیری از ورشکستگی به دولت<br />

روکردند.‏ یکی دیگر از بحث های نئولیبرال<br />

های بنیادگرا این است که سود برمبنای<br />

ریسک در سرمایه گذاری بدست می آید و<br />

بنابراین،‏ اگر دولت ریسک را از بین ببرد<br />

تخصیص بهینه منابع از سوی بازار را<br />

مختل و اقدامات قماربازانه مخرب را تشویق<br />

می کند.‏<br />

مشکل اساسی نظریه جهانی سازی این<br />

است که آن ها به یک پدیده ثانوی می<br />

نگرند.‏ گسترش خارجی شرکت های ملی به<br />

برخی مناطق جغرافیایی منجر می شود که<br />

پیوندهای آن ها با سرفرماندهی این شرکت<br />

های جهانی،‏ که جهانی خرید و فروش می<br />

کنند اما تصمیمات راهبردی اشان پیرامون<br />

سرمایه و فن آوری در سرفرماندهی های<br />

ملی در دولت امپریالی کنترل می شود،‏ دیده<br />

نشود.‏ چند ملیتی درشکل،‏ ملی در محتوی،‏<br />

به ویژه هنگامی که ما پیوند نزدیک میان<br />

سرفرماندهی شرکت های چند ملیتی را با<br />

مقامات ارشد دولت امپریالی تحلیل می کنیم.‏<br />

ادعای جهانی سازان مبنی بر”رژیم جهانی”‏<br />

جدید که مبتنی بر سلطه نهادهای مالی بین<br />

المللی است،‏ بر اساس استنتاج ظاهری<br />

فعالیت بانک جهانی و صندوق بین المللی<br />

پول از شبکه ها و ماتریکس بزرگتر دولت<br />

های امپریالی است که تشکیل دهنده نقطه<br />

نظر واحدی هستند.‏<br />

در نتیجه ، نظریه پردازان جهانی سازی<br />

قدرت نهادهای مالی بین المللی را بیش از<br />

اندازه جلوه داده و قدرت دولت به ویژه دولت<br />

امپریالی را کمتر از اندازه نشان می دهند.‏<br />

است.‏ این در معنای مبارزه طبقاتی درون<br />

یک ملت برای کسب قدرت دولتی جهت حفظ<br />

منابع اقتصادی،‏ مراکز تحقیقات فن شناختی،‏<br />

ابزار تولید و زمین جهت بازتوزیع ثروت و<br />

خلق مجدد بازارهای ملی ضروری است.‏<br />

فعالیت های عمیق و چندگانه ای که دولت<br />

های نومستعمره و امپریالی برای شرکت<br />

های چند ملیتی و طبقه سرمایه دار فراملی<br />

صورت می دهند نشان می دهد که آن،‏<br />

جایگاهی از قدرت،‏ منابع و فعالیت ها است<br />

که می تواند وضع زندگی طبقه زحمتکش را<br />

بهبود بخشد و متحول کند.‏ ایدئولوژی افول یا<br />

ناپدید شدن دولت،‏ یک پرده پوشی امپریالی<br />

است برای منحرف کردن جنبش های مردمی<br />

به سوی نهادهای ثانوی که قدرت شان را از<br />

دولت امپریالی اخذ می کنند.‏<br />

انترناسیونالیسم جهانی سازان چپ حول<br />

وقایع و گردهم آیی های صندوق بین المللی<br />

پول،‏ بانک جهانی و…‏ دور می زند.‏ جایی<br />

که توده های وسیعی از مردم از گروه های<br />

مختلف گرد آمده،‏ اعتراض کرده و پراکنده<br />

می شوند.‏ هرچند ارزش تبلیغی این کار<br />

خوب است،اما این فعالیت ها بنیاد و ساختار<br />

دولت امپریالی و نومستعمره ای را به چالش<br />

نمی گیرند .<br />

انترناسیونالیسم تنها زمانی قوی می شود که<br />

جنبش های سیاسی ملی قوی باشند،‏ جایی که<br />

جنبش های ملی همبستگی بین المللی قدرت<br />

مندی را ساخته باشند.‏<br />

گذار فعالیت دولت از مسائل رفاهی به ارائه<br />

یارانه به شرکت ها و در نظرگرفتن آن<br />

به مثابه ‏“افول دولت”‏ یا ‏“تضعیف دولت”‏<br />

اشتباهات جهانی سازان را پیچیده تر<br />

می کند.‏ همان طور که نشان دادیم دولت<br />

نومستعمره در اجرای دستور کار نئولیبرال<br />

بسیار فعال،‏ مداخله گر و قوی است.‏ با از<br />

دستور کار خارج کردن ‏“دولت”‏ به دلیل<br />

تحت شعاع قرار گرفتن دولت رفاه توسط<br />

دولت نئولیبرالی،‏ جهانی سازان یکی از مهم<br />

ترین حوزه های مبارزه را در ابهام فرو<br />

کردند.‏<br />

همان طور که پیشتر بحث شد،دولت بطور<br />

بالقوه،منابع و ظرفیت و جایگاه راهبردی را<br />

میان تولید کنندگان و اقتصاد جهانی بدست<br />

آورده است.بنابراین مساله،‏ جهانی سازی<br />

مبارزه نیست،‏ بلکه تغییر طبیعت طبقاتی<br />

دولت،‏ شکل بندی مجدد روابط اش با شرکت<br />

های چند ملیتی و طبقه سرمایه دار فراملی<br />

صفحه 45<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


ژان ژاک روسو : ‏»قرارداد اجمتاعی«‏<br />

نوشته:‏ زهره روحی<br />

صفحه 46<br />

قرن هجده میالدی یکی از انقالبیترین<br />

قرنهای اروپاست.‏ قرنی برخوردار از<br />

نظریات اجتماعی و فلسفیِ‏ نو بنیاد و مسلماً‏<br />

غنی از متفکران آزاد اندیش.‏ از همان<br />

ابتدا نامهای درخشانی بر تارک این قرن<br />

درخشیده اند که به عنوان مثال می توان<br />

از ژان ژاک روسو )۱۷۱۲ ۱۷۷۸( یاد<br />

کرد.‏ متفکری که نه تنها برای فرانسویان<br />

تداعیکنندهی انقالب کبیر فرانسه ‏)‏‎۱۷۹۹‎<br />

۱۷۸۹( است،‏ بلکه در سیری از نظریات<br />

فلسفی که به تدریج شکل و اوج و فرودی<br />

خاصی داشته،‏ زیسته است.‏ فیالمثل میتوان<br />

از روسو هم در مقام متفکری ‏»انقالبی«‏<br />

و یا ‏»علیه حکومت«‏ یاد کرد و هم در<br />

مقام برنامه ریز و معمارِ‏ ‏»محافظه کارِ‏<br />

اجتماعی«؛ بدین منظور سراغ مهمترین<br />

اثر وی در این زمینه با عنوان ‏»قرارداد<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

اجتماعی«‏ میرویم که در سال ۱۷۶۲<br />

میالدی منتشر کرده است.‏ کتابی که با<br />

عبارتی کامالً‏ انقالبی آغاز میگردد:‏ ‏”انسان،‏<br />

آزاد تولد یافته و در همه جا به زنجیر کشیده<br />

شده است.”‏ ‏)روسو،‏ ۱۳۴۸: ص ۵(. و ً طبعاً‏<br />

در قرن انقالبیِ‏ هجده،‏ آنچه از نظر روسو<br />

‏)همچون دیدگاه بسیاری از متفکران دیگر(‏<br />

انسان را به زنجیر میکشد،‏ ‏»حکومت«‏<br />

و یا ‏»دولت«ها هستند که با قوانین خود،‏<br />

صرفاً‏ از آدمی تبعیت و اطاعت میطلبند.‏<br />

بهرحال این عبارت روسو در سرمطلع<br />

کتاباش،‏ با توجه به ضرورتهای انقالبیِ‏ آن<br />

عصر،‏ خیلی زود تبدیل به شعاری انقالبی<br />

در سراسر اروپا گشت.‏ اما نکتهای که قبل<br />

از هر چیز الزم است بدانیم،‏ این است که با<br />

وجودیکه روسو به ‏»آزادی«‏ انسان گواهی<br />

میدهد،‏ اما با این حال،‏ این ‏»آزادی«‏ را<br />

نه از حقوق طبیعیِ‏ انسان،‏ بلکه از ‏»نظام<br />

اجتماعیِ«‏ اخذ می کند.‏ بدین مفهوم که از<br />

نظر او بین ‏»آزادی«‏ و ‏»اراده«ی اجتماعی<br />

ارتباط بسیار نزدیکی وجود دارد.‏<br />

برای توضیح شاید بد نباشد از این مسئله آغاز<br />

کنیم که روسو قدیمیترین جوامع را ‏»جوامع<br />

طبیعی«‏ میداند.‏ از نظر او اینگونه جوامع،‏<br />

روابط و اساس خود را بر»احتیاجاتِ«‏<br />

اعضاء خویش قرار میدادند.‏ از اینرو به<br />

گفتهی وی:”…‏ به محض آنکه این احتیاج<br />

قطع شود،‏ پیوندِ‏ طبیعی از بین می رود.‏<br />

‏…]و[‏ اگر همبستگی خود را همچنان حفظ<br />

کنند،‏ دیگر به طور طبیعی نیست،‏ بلکه<br />

به طور ارادی است.‏ و خانواده هم فقط به<br />

طور قراردادی دوام می آورد”‏ ‏)همانجا،‏<br />

صفحه ۶(. بنابراین همانگونه که میبینیم،‏<br />

از نظر روسو ‏»امر ارادی«،‏ امری مبتنی


47<br />

صفحه که<br />

اجتماعی«‏ ‏»قراردادی است:‏ قرارداد بر کنند.‏<br />

می انتخاب آزادانه آنرا افراد،‏ به<br />

‏)یا جامعهی»طبیعی«،‏ در روسو هرچند یا<br />

و ‏»نیاز«‏ خانوادگی(،‏ جوامع خودش قول اما<br />

میداند،‏ اعضا پیوند اساس را ‏»احتیاج«‏ اساس<br />

بر سو یک از روابط این وی نظر از پایهی»عشق<br />

بر دیگر سوی از و ‏»قدرت«‏ اینگونه<br />

در بیانی به است.‏ یافته نظم پدری«‏ داشت<br />

خواهیم سروکار نظامی با جوامع قدرت<br />

با توام عشقی از خانواده رئیس که فرزند(‏<br />

مصلحت و صالح جهت ‏)در تنبیه رئیس<br />

حکم در که پدری است.‏ برخوردار حفاظت<br />

به معطوف را خود تالش خانواده،‏ و<br />

میکند.‏ آنان مصلحت و فرزندان از به<br />

گفت میتوان نسبت همان به بنابراین خانوادهای<br />

رئیسِ‏ با اجتماعی،‏ سازمان لحاظ را<br />

خود زحمات«‏ ‏»اجرت که هستیم مواجه کسب<br />

فرزندان«‏ به پدری ‏»عشق ناحیهی از ‏»فرمانروا«ی<br />

با پدر این تفاوت اما میکند.‏ ‏)که<br />

پدرساالر و دموکراتیک غیر کشورهای بر<br />

هم را او قدرت میشود سعی قضا از تحت<br />

خانواده،‏ اجتماعیِ‏ سازمانهای اساس این<br />

در کنند(،‏ توجیه خانواده«‏ ‏»پدر لوای جایگزین<br />

فرمانروایی”را ‏”لذت وی که است ۷(.<br />

‏)ص است کرده عشق این که<br />

تزی ارتباطیِ«‏ ‏»قلمرو در اگر حال یا<br />

و پدری«‏ ‏»عشقِ‏ خصوص در روسو میدهد،‏<br />

ارائه حاکم فرمانرواییِ«‏ ‏»لذت دیدگاه<br />

در که درمییابیم کنیم،‏ کندوکاو بیشتر رابطهای<br />

قدرت«،‏ ‏»علتِ‏ و ‏»قدرت«‏ وی،‏ دارند.‏<br />

یکدیگر از تفکیک قابل غیر و دیرینه اگر<br />

که است معتقد فیالمثل که طوری به و حق صورت به را قدرتاش قویتر وظیفه<br />

صورت به آنرا از اطاعت همچنین که<br />

نیست قوی آنقدر هرگز نیاورد،‏ در بگوییم<br />

دقیقتر ‏)ص‎۹‎‏(.‏ بماند حاکم همیشه وجودیِ‏<br />

علت روسو میبینیم،‏ که همانگونه عملی<br />

میداند.‏ آن به شدن«‏ ‏»تسلیم را قدرت است<br />

‏»الزامی«‏ بل ارادی،‏ نه وی نظر از که ‏)همانجا(.‏<br />

آشکار<br />

در سعی روسو که چیزی بنابراین ‏»الزام«‏<br />

این توأمان همراه دارد،‏ آن کردن با<br />

همراه قدرت به شدن تسلیم اینکه است:‏ اینکه<br />

است:‏ قدرت آن دانستن ‏»برحق«‏ ‏»صاحب<br />

موقعیت یا و شخص نهایت در ‏»صاحب<br />

جلوهای الزامی طور به قدرت«،‏ ‏»برحق«‏<br />

که آنجا از گویی میکند.‏ پیدا حق«‏ به<br />

قضا،‏ از و است.‏ قدرت«‏ ‏»صاحب است،‏ تأثیرگذار<br />

اما پنهان نکتهی همین وجود دلیل معروف<br />

پرسش روسو،‏ ژاک ژان که است سرزمین<br />

از هجده،‏ قرن نیمه در را خود کبیر<br />

انقالب مهد که ‏)سرزمینی فرانسه حق<br />

چون میدهد:”….و سر است(‏ فرانسه 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله طوری<br />

باید فقط انسان است،‏ قویتر با همیشه حقی<br />

چه این اما باشد.‏ قویتر که کند عمل بین<br />

از شود،‏ می قطع قدرت وقتی که است ‏)همانجا(.‏<br />

رود؟”‏ می که<br />

تاریخی دوره آن اجتماعی شرایط دلیل به را<br />

پرسش این شکلگیری موجبات واقع در فلسفیِ‏<br />

اهمیت همچنین و بود،‏ آورده وجود به این<br />

در بیشتر کمی است الزم آن،‏ برساختهی خواهیم<br />

زودی به زیرا کنیم؛ کندوکاو پرسش روابط<br />

این بر که روسویی نظر از که دید بین<br />

شکنندهای و ظریف مرز کرده،‏ تأمل ‏»جلوهی<br />

و یکسو از قدرت«‏ ‏»برحق امر جلوهی<br />

بین بیانی به ‏)ویا قدرت«‏ برحقِ‏ غیر دارد.‏<br />

وجود قدرت(،‏ مشروع نا و مشروع لحظهای<br />

را ادعایی حق ‏”این میگوید:‏ وی یک<br />

فقط که گویم می من بگیریم.‏ نظر در شود.‏<br />

می منتج آن از توجیه قابل غیر چیز وجود<br />

به را حق ، قدرت آنکه محض به زیرا هر<br />

کند:‏ می تغییر علت با اثر آورد،‏ می حق<br />

از نهد،‏ فراتر پا اش علت از که قدرت ۹(.<br />

‏)ص کند”‏ می تجاوز خود برای<br />

فقط انقالبی،‏ روسوی نظر به و است<br />

مشروع حق و قدرت این از حفاظت میشوند.‏<br />

پا بر اجتماعی«‏ ‏»قراردادهای که به<br />

طبیعی«‏ ‏»حالت از را آدمی که وضعیتی به<br />

را عدالت تا میدهد،‏ سوق مدنی«‏ ‏»حالت جایگزین<br />

را وظیفه«‏ ‏»ندای و غریزه جای روسو<br />

‏)ص‎۲۴‎‏(.‏ کند نفسانی«‏ ‏»شهوات اخالقی<br />

آزادیِ‏ واسطهی به تنها است معتقد گردد<br />

مسلط خود بر میتواند انسان که است است<br />

بردگی نوعی که هوس و هوی از و درآورد<br />

قوانینی از اطاعت به و یابد رهایی ۲۵(.<br />

‏)ص است کرده وضع آنرا خود که رابطهای<br />

چه وی بدانیم بخواهیم اگر اما قوانینِ‏<br />

از ‏)اطاعت اخالقی«،‏ ‏»آزادیِ‏ بین ‏»دولت«،‏<br />

و یکسو از کرده«(‏ وضع ‏»خود وی<br />

که گفت باید است،‏ قائل دیگر سوی از عمومی«‏<br />

‏»ارادهی قراردادن فرادست با ظاهر<br />

به حاکمه،‏ هیئت و دولت به نسبت را<br />

اراده این چنانکه میسازد.‏ متحول آنرا آدمی<br />

مدنیِ‏ اخالقی آزادیِ‏ برساختهی که گرفته<br />

فاصله منظورش همانا ‏)که میداند از<br />

فراتر است(،‏ هوس و هوی بردگی از جامعه<br />

افراد خصوصی و فردی خواستهای و<br />

دولت وضعیتی،‏ چنین در و میدهد قرار ابزارهای<br />

میتوانند صرفاً‏ حاکمه هیئت یا وی<br />

باشند.‏ عمومی«‏ ‏»ارادهی این اجرایی کس<br />

هر دارد حق حاکمه ‏”هیئت میگوید:‏ سرپیچی<br />

عمومی اراده به اطاعت از که را نماید”‏<br />

فرمانبرداری به وادار زور به کند،‏ ‏)ص‎۲۳‎‏(.‏<br />

اقتدارِ‏<br />

دید،‏ خواهیم چنانکه دیگر سوی از چندان<br />

روسو خود برای عمومی«،‏ ی ‏»اراده بیاعتمادی<br />

با گاه که طوری به نیست.‏ روشن و<br />

میکند نگاه مردم مطالبات و خواست به میاندیشد<br />

آنها گمراهی امکان به صریحاً‏ مطالب<br />

است:”از معتقد چنانکه ‏)ص‎۳۴‎‏(.‏ عمومی<br />

اراده که میشود گیری نتیجه پیش عمومی<br />

نفع به همیشه و است درست همیشه که<br />

گرفت نتیجه توان نمی ولی دارد:‏ تمایل میگیرد،‏<br />

مشورت از پس ملت که تصمیماتی خود<br />

نفع همیشه انسان است.‏ صحیح همیشه تشخیص<br />

آنرا همیشه اما میخواهد،‏ را که<br />

همانطور بنابراین نمیدهد”)همانجا(.‏ قدرت<br />

اینکه عین در روسو دیدیم،‏ باال در ‏»ارادهی<br />

به را حکم صدور و فرمان اعتقادی<br />

باطناً‏ اما میکند،‏ واگذار عمومی«‏ ندارد<br />

آن گیریهای تصمیم ‏»عقالنیت«‏ به اینرو<br />

از مینگرد.‏ تردید و شک با بدانها و نظریهپردازهای<br />

همچون تا میشود آن بر اصطالح<br />

به و ‏»دولت«‏ پیشین،‏ محافظهکار دستِ‏<br />

فرا در نوعی به را حاکمه«‏ ‏»هیئت گفتهی<br />

به چنانکه دهد.‏ قرار عمومی ارادهی قرارداد<br />

طبق ‏”دولت،‏ تنها نه خودش:‏ است<br />

اعضاء اموال کلیه صاحب … اجتماعی دولت<br />

که است باور این بر بلکه ۲۶(، ‏)ص چنانکه<br />

است.‏ جامعه افراد آزادی سرچشمهی دولت<br />

نیروی از فقط افراد ‏”آزادی گوید:‏ می همین<br />

از مدنی قوانین و گیرد می سرچشمه پدید<br />

عمومی هیئت با کشور افراد میان رابطه آید”)ص‎۶۷‎‏(.‏<br />

می به<br />

روسو نزد حاکمه«،‏ ‏»هیئت اینرو از تا<br />

مییابد شامخ مقامی سیاسی،‏ حقوق لحاظ این<br />

بر راسخ اعتقادی و اعتماد با که جایی قرارد<br />

طبق که داریم ‏”قبول که:‏ است نظر آن<br />

فقط ملت افراد از یک هر اجتماعی داد را<br />

خود آزادی و دارایی قدرت،‏ از مقدار احتیاج<br />

مورد که دارد می ارزانی جامعه به هیئت<br />

فقط که نمود اقرار باید اما باشد.‏ عموم تعیین<br />

را احتیاج این میزان دارد حق حاکمه نماید”)ص‎۳۷‎‏(.‏<br />

حتا<br />

و تدریجی گذر شاهد ترتیب بدین و ‏»قدرتِ«‏<br />

خصوص در روسو موضعِ‏ تغییر ‏»دولت«‏<br />

عمومی«،‏ ‏»ارادهی برساختهی آنچه<br />

ظاهراً‏ و میشویم.‏ حاکمه«‏ ‏»هیئت و برای<br />

را ابهامآمیز جایی به جا این امکان ‏»قانون«‏<br />

به وی توسل میکند،‏ فراهم روسو اجتماعی.‏<br />

قرارداد پشتوانهی با قانونی است.‏ که<br />

است قانون یک ‏”فقط میگوید:‏ فیالمثل دارد<br />

احتیاج عمومی رضایت به آن تصویب شرکت<br />

زیرا میباشد.‏ اجتماعی قرارداد آن و روی<br />

از باید جامعه یک تشکیل در افراد اما<br />

باشد”)ص‎۱۳۵‎‏(.‏ رغبت و میل کمال دیدیم<br />

روسو نظریات در باال در که همانگونه که<br />

حاکمهای هیئت سوی از ‏»رضایت«‏ این مینگرد،‏<br />

عمومی ارادهی خواست به تردید با روسو<br />

بهرحال شود!‏ وتو میتواند راحتی به


صفحه 48<br />

به یاری ‏»قانون«،‏ چنان به سرعت پیش<br />

میرود که ‏»ارادهی عمومی«‏ را پشت<br />

سر خود جا میگذارد،‏ و همچون افالطون<br />

با چهرهای قیموار به برقراری دستگاه<br />

سانسور،‏ آری میگوید:”عقاید و طرز فکر<br />

مردم را اصالح کنید،‏ اخالق و آداب آنها<br />

خود به خود اصالح خواهد شد”)ص‎۱۶۴‎‏(.‏<br />

و بدین ترتیب وی سانسور را به صورت<br />

امری ضروری برای جامعه تلقی میکند.‏<br />

آنهم از اینرو که چارچوبِ‏ مطلوب آنرا بر<br />

پایهی آموزش و اخالق مدنی قرار میدهد.‏<br />

آنهم برای آنکه بتواند از سانسور،‏ مفهومی<br />

مبتنی بر ‏»قضاوت عمومی«‏ منظور<br />

بدارد.‏ قضاوتی که به مثابه امری تعلیمی<br />

به مردم آموزش داده میشود و میتوان<br />

آنرا به صورتی که مناسب نفع مردم باشد،‏<br />

تنظیم کرد.‏ فیالمثل میگوید:‏ ”……..<br />

همانطور که ابراز اراده عمومی به وسیله<br />

قانون صورت میگیرد،‏ همانطور هم اعالم<br />

قضاوت عمومی به وسیله ‏»سانسور«‏ انجام<br />

مییابد.‏ افکارِ‏ عمومی،‏ نوعی قانون است که<br />

اجرای آن به عهده ‏»سانسر«‏ )Censeur(<br />

یعنی مأمور ‏»سانسور«‏ میباشد و او مانند<br />

حکومت،‏ این افکارِ‏ عمومی را در موارد<br />

خصوصی عملی میسازد….کسی که در<br />

آداب و رسوم قضاوت میکند،‏ در شرافت<br />

قضاوت مینماید و شخصی که در شرافت<br />

قضاوت میکند،‏ افکار عمومی را قانون خود<br />

قرار میدهد…‏ سانسور به وسیله جلوگیری<br />

از فساد افکارِ‏ عمومی،‏ آداب و رسوم را<br />

حفظ می کند و آنرا در موارد پسندیده به<br />

کار میبرد تا درستی آن باقی بماند”)صص<br />

۱۶۴ .)۱۶۵<br />

اما جالب است بدانیم روسو برای جا انداختن<br />

‏»اخالق مدنی«ای که نه تنها سانسور<br />

را روا میدارد،‏ بلکه آنرا به عنوان پیش<br />

شرط قضاوت درست و یا حفاظت از<br />

افکار عمومی،‏ امری واجب میداند،‏<br />

نیازمندِ»مذهب مدنی«‏ است.‏ مذهبی که<br />

اعضاء جامعه نسبت بدان خود را متعهد<br />

احساس میکنند.‏ اصول چنین مذهبی از دید<br />

روسو،‏ به هیچ رو تحتِ‏ سیطرهی احکام<br />

دینی نیست،‏ بلکه به صورت عقاید اجتماعی<br />

تلقی میگردد:‏ افکارِ‏ به اصطالح ‏»عمومی«‏<br />

و ‏»منتشر«‏ بین اعضاء جامعه،‏ جهت<br />

حفاظت از جامعه؛ که در نگرش اجتماعی<br />

سیاسیِ‏ روسو بدون آن غیر ممکن است<br />

کسی عضو مفید جامعه محسوب گردد ‏)ص<br />

۱۷۸(. البته این به معنی مخالفت یا ضدیت<br />

ژان ژاک روسو با ‏»دین«‏ به مفهوم مذهبی<br />

و خاص آن نیست،‏ بلکه نمایانگر مشکل او<br />

با مذاهب در مفهوم عرفی آن است.‏ مذاهبی<br />

که عادت بر آن دارند تا برای رستگاری در<br />

این جهان و دستیابی به آخرتِ‏ پسندیده در<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

جهانی دیگر،‏ احکام و تعهدات شهروندی را<br />

در مرتبهی فروتر از احکام دینی قرار دهند.‏<br />

بنابراین مخالفت روسو با مذهب کاتولیک<br />

بر همین اصل و اساس است.‏ چنانکه معتقد<br />

است،‏ مردم چنین مذاهبی به دلیل رقابت و<br />

خصومتی که بر سر قدرت بین دو نیروی<br />

کلیسای کاتولیک رم و دولتها وجود دارد،‏<br />

خواهی نخواهی به سردرگمی و تشتت<br />

فکری مبتال میشوند.‏ بیماریای که نظام<br />

اجتماعی جامعه و قراردادهای آن را از هم<br />

میپاشاند و در نتیجه کشور را به ضعف<br />

و عدم تمایل به محافظت از سرزمین به<br />

هنگام حملهی دشمن دچار میسازد.‏ بنابراین<br />

چنانکه مالحظه میشود،‏ در نیمه قرن هجده،‏<br />

ژان ژاک روسو با توجه به تجربه تلخِ‏ هزار<br />

سالهی اروپا،‏ اکنون در مقام نظریهپردازِ‏<br />

انقالب کبیر فرانسه و یکی از معماران<br />

بزرگ سازمان اجتماعیِ‏ عصر مدرن،‏ به<br />

مُهر و موم کردنِ‏ داستان قدیمیِ‏ شکافِ‏<br />

قدرت بین کلیسا و دولت اقدام میکند.‏ چنانکه<br />

میگوید:”چون قوانین حکومت کشوری نیز<br />

همواره وجود داشته است،‏ بر اثر بودن دو<br />

قدرت متضاد،‏ یک کشمکش دائمی بر سر<br />

حدود صالحیت حکومت شرع و عرف پیدا<br />

شده که اتخاذ یک سیاست صحیح را در<br />

دولتهای مسیحی غیر ممکن ساخته است.‏ و<br />

هیچوقت مردم نفهمیدهاند آیا باید به پادشاه<br />

اطاعت کنند یا به کشیش”)ص‎۱۷۰‎‏(.‏ وانگهی<br />

وی دین مسیحیت را چندان تأیید نمی کرد،‏<br />

زیرا به باور وی دین مسیح فقط بندگی و<br />

اطاعت را توصیه می کند ‏)ص‎۱۷۷‎‏(……‏<br />

اکنون الزم است لحظهای تأمل کنیم تا<br />

مروری بر مسیر پیموده خویش کنیم و<br />

فیالمثل متوجه این مطلب شویم که روسویی<br />

که در ابتدای این متن،‏ در موضع افشاگرانه،‏<br />

و مطالبه کنندهی قدرت،‏ سخن خود را آغاز<br />

کرده و آنرا رو در روی دولتها و هیئتهای<br />

حاکمه قرار داده بود،‏ به تدریج که در<br />

عالم نظریه،‏ به نیرو و قدرت دست یافت،‏<br />

چنانکه دیدیم،‏ نظریهپردازِ‏ نظریاتی شد که<br />

از آنها جلوه هایی از قدرت زدگی ‏)و نه<br />

دیگر مطالبه کننده(‏ دیده میشود.‏ نظریاتی<br />

که رنگ و بویی از ‏»محافظت«‏ دارد.‏<br />

صریحتر بگوییم:‏ ‏»محافظت از قدرت«؛<br />

با این تفاوت که این ‏»مخافظت«،‏ اینبار،‏<br />

محافظتی ‏»انقالبی«‏ از قدرت است.‏ بنابراین<br />

به نظر میرسد اینکه روسو به مصاف<br />

‏»مذهب«‏ در مفهوم معمول ‏)دینی(‏ میرود،‏<br />

‏)و به فوریّت ‏»مذهب مدنی«‏ را جایگزین آن<br />

میکند(،‏ در امتداد همان برنامهی انقالبیاش<br />

است.‏ تهیه برنامهای برای مدیریت کردن<br />

یک کشور و برپا ساختن دولتی قدرتمند با<br />

اعضایی برخوردار از احساس مسئولیتی<br />

باال نسبت به سرزمین خویش،‏ که به صورت<br />

افرادی یکپارچه،‏ ‏»اراده«ی خود را تحت<br />

قرارداد اجتماعی،‏ به صورت اراده،‏ افکار<br />

و قضاوتی عمومی به کار میاندازند.‏<br />

ارادهای که از طریق هیئت حاکمه و دولت،‏<br />

تصمیماتی را اتخاذ میکند و عملی میسازد<br />

که به نفع عموم باشد.‏<br />

احتماالً‏ لب کالم اندیشهی روسو،‏ با وجود<br />

انقالبی،‏ و جدید بودناش،‏ سابقهای بسیار<br />

قدیمی دارد و معموال فالسفه با توجه<br />

به دیدگاه و افق فکری خود ‏)که متأثر از<br />

مشکالت اجتماعیِ‏ زمانهیشان بوده،(‏<br />

در مقام ‏»نظریه پرداز«،‏ خویشتن را<br />

شایستهی ارائه طرح و نظریه میدانستند.‏<br />

بهرحال روسو در ساختار فکریِ‏ خویش،‏<br />

در ‏»حفاظتِ‏ انقالبی«‏ از ‏»قدرت«،‏ همان<br />

کاری را میکند که توسط پیشینیانِ‏ انقالبیای<br />

همچون پاکدینان ‏)اصالحطلبان دینی(‏<br />

کالونیسم در ژنو و یا فیالمثل کرامول در<br />

انگلستان و یا بعد روبسپیر در فرانسه ‏)بعد<br />

از انقالب کبیر(‏ و یا بعدتر توسط استالین<br />

در انقالب اکتبر روسیه و یا بعدترِ‏ بعدتر،‏<br />

در انقالب ….، انجام گرفت:‏ رد کردن<br />

افراد جامعه از ‏»صافیِ‏ اعتماد«؛ و یا به<br />

بیانی ‏»خودی«‏ و ‏»غیرخودی«‏ کردن افراد<br />

جامعه؛ که همانگونه که در بحثهای قبل<br />

بدان اشاره شد،‏ این تبعید و تنبیهِ‏ ‏»مخالفان«‏<br />

و ‏»عدم تحملِ«‏ آنها ‏)به دلیل فقدان آشنایی<br />

با دموکراسی و خوگیری با آن(‏ سابقهای<br />

بس طوالنی در تاریخ فکری آدمی داشته<br />

است.‏ بهرحال در برنامه سیاسیِ‏ روسو<br />

چنانکه دیدیم،‏ به دلیل اعتقاد نهاییِ‏ وی به<br />

‏»قدرت«‏ ‏)آنهم در مقام هیئت حاکمه(‏ و نه<br />

‏»مردم و تصمیمات همگانی«‏ و در نتیجه<br />

بی اعتمادیِ‏ روسو به ‏»رأی همگان«‏ و<br />

ضرورت ‏»نظارت«‏ بر این رأی،‏ دیر یا<br />

زود سروکلهی چنین ضعفهای بزرگی در<br />

نظریاتش دیده میشود.‏ مجموعه ضعفهایی<br />

که همچون اندیشهی تمامی نظریهپردازانِ‏<br />

پیش از این،‏ چهره و سخن انقالبی شان<br />

تنها می تواند بیانگر دستهای از گروههای<br />

اجتماعی نوبنیاد باشد.‏ نیروهایی که تا<br />

پیش از آن به لحاظ جایگاههای طبقاتی و<br />

منزلتی،‏ فاقد پشتوانههای اعتباری خاص<br />

خود بودهاند….‏<br />

بهرحال،‏ مهم درک این مسئله است که روسو<br />

نیز قادر نمی شود تا اندیشه سیاسی خود را<br />

از گردونهی تکرارِ‏ ‏»تبعید«‏ و ‏»تنبیهِ«‏<br />

غیر همگنان ‏)ناهمانندی(‏ جدا سازد.‏ از<br />

اینرو در برنامه سیاسیِ‏ نظریاتِ‏ خویش،‏<br />

در همان لحظهای که در حال ذکر ارادهی<br />

آزاد و قدرت اختیار افراد جامعه در پذیرش<br />

یا نپذیرفتن ‏»دین مدنی«‏ مورد تأیید خود<br />

است،‏ در عالم نظر،‏ سرگرم تهدید،‏ اخراج<br />

و تبعید شهروندانی است که مایل به پذیرفتن


صفحه 49<br />

آن نیستند.‏ تا جایی که حتا میتواند حکم<br />

اعدام را برای آن گروهی که ‏»تظاهر«‏ به<br />

پذیرفتن دین مدنی کردهاند،‏ اما در باطن آنرا<br />

نپذیرفتهاند،‏ صادر کند.‏ چنانکه می گوید:‏<br />

‏“هیئت حاکمه نمیتواند کسی را مجبور<br />

به پذیرفتن این مذهب نماید،‏ ولی میتواند<br />

آنهایی را که این مذهب را قبول نمیکنند از<br />

کشور اخراج نماید.‏ هیئت حاکمه این قبیل<br />

افراد را به عنوان کافر اخراج نمیکند،‏ بلکه<br />

آنها را به عنوان اشخاصی که از اجتماع<br />

خوششان نمیآید،‏ صادقانه قانون و عدالت<br />

را دوست ندارند و حاضر نیستند در صورت<br />

لزوم جانشان را فدای انجام وظیفه نمایند،‏<br />

بیرون میکند.‏ ‏]و[‏ اگر کسی علناً‏ اصول این<br />

مذهب را پذیرفت ولی با کردار خود نشان<br />

داد که به آن عقیده ندارد،‏ باید محکوم به<br />

مرگ گردد.‏ زیرا او بزرگترین جنایتها را<br />

مرتکب شده.‏ یعنی بر خالف قوانین رفتار<br />

کرده است”‏ ‏)ص‎۱۷۸‎‏(.‏<br />

گمان نمیرود این سخنان نیازی به توضیح<br />

و تفسیر داشته باشد.‏ اما جالب است که وی<br />

با وجودیکه تصریح میکند که این افراد به<br />

عنوان ‏»کافر«‏ از کشور اخراج نمیشوند،‏<br />

اما از آنجا که نفس اخراج به دلیل ‏»مدنیت<br />

دینی«‏ صورت میگیرد ‏)و یا بدان ارجاع داده<br />

میشود(،‏ ‏»اجتماعی بودن«‏ و یا ‏»سازگار<br />

کردن خود با این اجتماع«‏ حکم محتوای<br />

مرجعی به شمار میرود که رویگردانی از<br />

آن در حکم ‏»کافر جامعه«‏ تلقی میشود.‏<br />

پس ‏»دین مدنیِ«‏ روسو،‏ ‏»کافر«‏ هم دارد<br />

حتا اگر روسو با زرنگی آنرا به زبان<br />

نیاورد!‏ بگذریم همانگونه که دیده میشود هم<br />

‏»مرجعیت«‏ و هم ‏»حکم برخاسته«‏ از آن،‏<br />

هر دو بیاعتبار و فاقد مشروعیتاند.‏ آنهم<br />

به این دلیل مهم که هر دو به وسیلهی یک<br />

فرد،‏ حتا اگر آن فرد،‏ فردی انقالبی باشد،‏<br />

صادر شده است.‏ پس،‏ آنچه که روسو در<br />

مقام فیلسوف اجتماعی در قرارداداجتماعی<br />

خویش نوشته است،‏ فقط بیانگر نظریات و<br />

عقاید شخصی اوست:‏ نظریاتی متأثر از<br />

اوضاع اجتماعی سیاسیِ‏ زمانهی او؛ اما<br />

خودِ‏ روش چنانکه به وضوح قابل مشاهده<br />

است،‏ کامالً‏ تقلیدی است.‏ روشی کپی شده از<br />

حکمهای تبعید و اعدامی که در قرون وسطا<br />

به وسیله ادیان انجام میگرفت.‏ منتها اینبار<br />

به نام ‏»مدنیت«‏ و نه فیالمثل به نام ‏»خدا«‏<br />

و یا ‏»دین«؛<br />

در این لحظه اگر بخواهیم به اجمال نکاتی<br />

در خصوص خشونت سیاسی فلسفهی<br />

روسو بیان داریم،‏ شاید بد نباشد از بلوکه<br />

شدن ‏»قدرت«‏ در ساختار فلسفهی سیاسیِ‏<br />

وی بگوییم.‏ واقعیت این است که روسو با<br />

وجود تحسین برخی از خصوصیتهای<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

حکومتهای دموکراسی،‏ خود باور چندانی<br />

بدان ندارد.‏ زیرا معتقد است که این حکومت<br />

عمال مناسب حال خدایان است و نه انسان که<br />

با ضعف و گمراهی درآمیخته است.‏ روسو<br />

که برای انواع حکومت ها شاخصهایی برای<br />

شناسایی و همچنین مالکهایی برای دستیابی<br />

به حکومت دموکراتیک در نظر گرفته است،‏<br />

در نهایت حکومت دموکراتیک را برای<br />

انسانهایی که مستعد گمراهیاند،‏ نفی میکند.‏<br />

وانگهی این حکومت را مناسب سرزمینهای<br />

دارای وسعت نمیداند.‏ زیرا به گفتهی او با<br />

اتکاء به این کوچکی سرزمینهاست که<br />

میتوان به”آسانی مردم را گرد هم جمع<br />

آورد و هر یک از افراد به خوبی سایرین را<br />

می شناسند”)ص ۸۲(. پس میتوان دریافت<br />

که به باور روسو حکومتی می تواند خود<br />

را دموکراتیک معرفی کند که فاقد نمایندگی<br />

باشد.‏ یعنی هر فرد هم رأی دهنده،‏ هم قانون<br />

گذار و هم مجری باشد.‏ بهرحال به باور وی<br />

این نوع از حکومت با ‏»فقدان و یا کمی<br />

تجمل«‏ مواجه است و همین امر برای<br />

همگان گونهای از ‏»برابری اجتماعی«‏<br />

به وجود میآورد و باعث میشود،‏ جامعه<br />

با بسیاری از آسیبهای اجتماعی و مفاسد<br />

اخالقی مواجه نشود.‏ چنانکه معتقد است،‏<br />

بدون برابری در ‏»مقام«‏ و نیز ‏»دارایی«،‏<br />

حقوق و اختیارات چندان دوامی ندارند …<br />

و یا اینکه می گوید:‏ ‏”تجمل یا نتیجهی ثروت<br />

است و یا محرک جمع ‏)انباشت(‏ ثروت.‏<br />

تجمل،‏ ثروتمند و فقیر را فاسد میکند:‏<br />

اولی را به علت داشتن تجمل و دومی را<br />

به واسطه حسرت نداشتن آن.‏ تجمل سبب<br />

میشود انسان میهن خود را در راه آسایش<br />

طلبی و خودخواهی بفروشد.‏ تجمل مردم را<br />

از تابعیت دولت باز میدارد و برخی از آنها<br />

را بنده بعضی دیگر و همه را پیرو عقاید<br />

عمومی و پای بند مراسم جاری می نماید”‏<br />

‏)ص‎۸۲‎‏(.‏<br />

و بدین ترتیب وی طرح آزادی و برابری<br />

را در برنامه اجتماعی خود میگنجاند،‏<br />

اما از آنجا که عالرغم چنین باوری،‏ در<br />

نهایت این حکومت را شایستهی خدایان و<br />

فرشتگان میداند و نه انسان،‏ تالشی برای<br />

تبیین و تثبیت استداللهای ‏»برابری حقوق<br />

اجتماعی«‏ انجام نمیدهد و بدینسان از<br />

واقعی کردن ابزارها و بحثهای نظری<br />

آن در قلمرو روزمره پرهیز میکند.‏ و در<br />

عوض به سمت حکومت آریستوکراسیِ‏<br />

انتخابی روی میآورد.‏ چنانکه معتقد<br />

است:”بهترین و طبیعیترین حکومت این<br />

است که عقالی قوم،‏ سررشته کارهای توده<br />

را در دست بگیرند،‏ به شرط آنکه به نفع<br />

توده حکومت نمایند و نه به نفع خودشان.‏<br />

الزم نیست بدون جهت ادارات را زیاد کنند<br />

و کاری را که به خوبی از عهده صد نفر<br />

شخص برگزیده برمیآید بین بیست هزار<br />

فرد عادی تقسیم نمایند….”‏ ‏)ص‎۸۵‎‏(.‏<br />

به معنایی،‏ ما با ‏»انباشتِ‏ قدرت«ی مواجهایم<br />

که در اختیار گروهی خاص و به اصطالح<br />

‏»گزین«‏ شده قرار گرفته است.‏ گروهی<br />

که ‏»عقالی قوم«اند و از قدرت تشخیص<br />

خوب از بد و چگونگیِ‏ عمل و هزینه کردن<br />

برخوردارند.‏ بنابراین بر اساس انحصاری<br />

کردنِ‏ قوای عقلی به ‏»عقالی قوم«‏ است که<br />

امکان شکلگیری سرچشمههای خشونت به<br />

وجود میآید.‏<br />

بهرحال روسو معتقد است که ‏”هیچگاه<br />

در جهان حکومت دموکراسی به مفهوم<br />

واقعی وجود نداشته و نخواهد داشت.‏ زیرا<br />

بر خالف نظام طبیعی است که اکثریت<br />

افراد ملت فرمان دهند و اقلیت فرمان<br />

برند”)ص‎۸۱‎‏(.‏ وانگهی او هیچ باوری هم به<br />

نظامهای نمایندگی نداشته است.‏ یعنی همان<br />

نوع حکومتی که امروزه بدان دموکراسی<br />

میگوییم.‏ در خاتمه نظر وی در این باره را<br />

میآوریم؛ چنانکه میگوید:‏<br />

‏“همانطور که ملت نمیتواند حق حاکمیت<br />

خود را به دیگری ارزانی دارد همانطور<br />

هم نمیتواند آنرا به دیگری واگذار نماید.‏<br />

زیرا حاکمیت عبارت است از اراده عمومی<br />

و اراده عمومی نمیتواند نماینده داشته<br />

باشد.‏ بنابراین کسانی که به نمایندگی ملت<br />

برگزیده میشوند،‏ نماینده واقعی مردم نیستند<br />

و نمیتوانند باشند.‏ بلکه واسطهی بین ملت<br />

و حکومت هستند …. ملت انگلیس تصور<br />

میکند،‏ آزاد است ولی در اشتباه میباشد.‏ در<br />

حقیقت آزادی واقعی ملت انگلیس منحصر<br />

به همان چند روزی است که مشغول انتخاب<br />

اعضای پارلمان میباشد و به محض اینکه<br />

نمایندگان انتخاب شدند،‏ ملت نه تنها دوباره<br />

بنده میگردد،‏ بلکه هیچ میشود”)صص<br />

.)۱۲۱ ،۱۲۰<br />

اصفهان دی ۱۳۹۰<br />

برای نوشتن این مطلب از کتاب زیر استفاده<br />

کردهام:‏<br />

قرارداد اجتماعی،‏ نوشته ژان ژاک روسو،‏<br />

ترجمه منوچهر کیا،‏ انتشارات دریا،‏ تاریخ<br />

انتشار ۱۳۴۸


نظری<br />

مسئله و سرچشمه های فکری اسالوُی ژیژک<br />

نگارنده : کیانوش دل زنده ، کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی<br />

‏)تربیت معلم(‏<br />

بخش اول :<br />

مسئله و سرچشمه های فکری اسالوُی ژیژک<br />

فصل اول<br />

بحران و مشاهده بی نظمی ؛ عامل محرک برای نظریه پردازی ژیژک<br />

« نظریه سیاسی به مروارید می مانند ،<br />

منظور این است که بدون عامل محرک به<br />

وجود نمی آیند ‏.اکثر نظریه های سیاسی ، یا<br />

اکثر نظریه های حماسی ، برای این نوشته<br />

شده اند که به بعضی از مشکالت واقعی<br />

و مبرم بپردازند ‏«)اسپرینگز ، ۱۳۸۷ :<br />

۴۳( و از این رو است که گام شروع برای<br />

درک و دریافت هر نظریه سیاسی باید کشف<br />

بحران ها و مسائل و مشکالتی باشد که<br />

نظریه پرداز و متفکر سیاسی را واداشته<br />

است که آن را توصیف و در عین حال طبقه<br />

بندی و راه گشایی کند . نظریات سیاسی در<br />

خالء به وجود نمی آیند ، بلکه همواره میل<br />

بر موضوعِ‏ میل قرار می گیرد و این بدان<br />

معنا است که نیازی باید باشد تا نظریه های<br />

سیاسی بدان پاسخ دهند ، در غیر اینصورت<br />

نظریه پردازی کاری بی معنا و بیهوده و<br />

پوچ است ، بنابراین پرسشی که باید در<br />

ابتدا بدان پاسخ داد این است که چه مسائل و<br />

مشکالت و بحران هایی در ارتباط انضمامی<br />

با یک متفکر قرار گرفته است که محرکِ‏<br />

نظریه پردازی او شده است ؟ چه دغدغه و<br />

عیوبی در جامعه او وجود داشته است که او<br />

نتواسته از آن بگذرد ؟ فکر به درمان زمانی<br />

حادث می شود که بیماری قابل چشم پوشی<br />

نباشد ، پس گام نخست برای درک هر نظریه<br />

سیاسی را باید در درک بیماری آن جامعه<br />

جستجو کرد .<br />

‏»اسالوُ‏ ی ژیژک در ۲۱ مارس‎۱۹۴۹‎ در<br />

جمهوری خلق یوگسالوی دیده به جهان<br />

گشود ، در زمانی که آتش جنگ جهانی دوم<br />

تازه پایان یافته بود و دولت کمونیستی با<br />

عنوان جمهوری خلق یوگسالوی زمام امور<br />

را در دست داشت . دولتی مستعجل که در<br />

سال ۱۹۶۳ به رهبری تیتو به جمهوری<br />

فدرال سوسیالیستی یوگسالوی تغییر نام داد<br />

که همچنین با مرگ او هم در سال ۱۹۸۰<br />

بحران و جنگِ‏ خانمان سوز در یوگسالوی<br />

وزیدن گرفت . ۹ سال بعد یعنی در سال<br />

۱۹۸۹ بین یوگسالوی و آلبانی بر سر<br />

منطقه کوزوو درگیری صورت گرفت ، و<br />

سناریویی از بحران ها ؛ بحران اقتصادی<br />

و تورم ، ۱۹۸۹ تنش های مذهبی بین<br />

مسلمانان و کاتولیک ها ، تضعیف حزب<br />

کمونیست و اعالم استقالل زادگاه ژیژک<br />

اسلوونی و سپس صربستان در سال ۱۹۹۱<br />

از خاک یوگسالوی و بعد از آن تجزیه<br />

بوسنی ، هرزگوین و در آخر مونته نگرو<br />

از یوگسالوی ، آتشی که با دخالت نظامی<br />

ناتو و ایالت متحده به صورت موقت پایان<br />

یافت ، ولی تا کنون این کشورهای چند پاره<br />

، با وضعیت نامناسب اقتصادی ، دمکراسی<br />

نیم بند و صوری ، لیبرالیسم وارداتی ،<br />

مشکالت قومی و مذهبی دست به گریبان<br />

هستند . مشکالت و بحران های که جای خود<br />

را صرفا به مشکالتی دیگر داده اند . » (<br />

سایت ویکی پدیا فارسی ) استمرا و بقای<br />

این وضعیت نامطلوب در سرزمین مادری<br />

ژیژک ، شاید یکی از دالیل اصلی نا امیدی<br />

و بدبینی ژیژک به لیبرالیسم نوظهور غربی<br />

، دمکراسی ، … است و شاید بقای همین<br />

مشکالت است که او را متفکری شکاک در<br />

معنای یونانی آن قرار داده است که هیچ راه<br />

رهایی را نیز متصور نمی داند و بخش کثیر<br />

و مهمی از آثار او به استمرار این وضعیت<br />

نامطلوب و چرایی تداوم آن اختصاص یافته<br />

است ؟ و شاید به واسطه ذکر کثرت این<br />

بحران ها ، مشکالت و مصائب است که او<br />

را متفکری پراکنده و غیر منسجم می نامند<br />

، بحران هایی که هر کدام به یک اندازه<br />

موثر و غیر قابل چشم پوشی در آراء او<br />

هستند و سر آخر به واسطهِ‏ کثرت و پیوند<br />

انضمامی این مصائب و مشکالت در سایر<br />

نقاط جهان است که او را پیش از اکادمیک<br />

شدن و در زمان حیات بر محور توجه قرار<br />

داده است . پیوند اپستمولوژیک موجود در<br />

نگاه ژیژک ، ارتباط ذهن و عینی موجود<br />

را می توان این گونه طبقه بندی کرد : اگر<br />

او شکاک و بدبین به نظم موجود است به<br />

واسطه این است که سلطه عریان کمونیسم<br />

قرن بیستمی در کشور او جای خود را به<br />

سلطه مضاعف لیبرالی داده است ، اگر او<br />

به مبحث ایدئولوژی و آگاهی کاذب تاکید می<br />

کند به واسطه این است که او به دنبال پاسخی<br />

برای استمرار و تداوم وضعیت نامطلوب و<br />

عدم آگاهی در بین توده های مردم می گردد<br />

که چگونه حکومت ها با ایدئولوژی و از<br />

خودبیگانگی ، سلطه خود را برقرار می کنند<br />

، اگر او از حمله نظامی آمریکا و ناتو در<br />

افغانستان و عراق گالیه می کند به واسطه<br />

تجربه دخالت نظامی کوزوو است ، اگر او<br />

دمکراسی را دروغ بزرگ سوفسطائیان می<br />

داند به واسطه تجربه تلخِ‏ موجود در کشور<br />

خودش است ، اگر او سلطه لیبرالیسم غربی<br />

را مضاعف می داند به واسطه این است که<br />

او هر بحران را تجربه و از نزدیک لمس<br />

کرده است و اگر او از جنبش وال استریت<br />

و بهار عربی حمایت می کند به واسطه این<br />

است که مشکالت اقتصادی یکی از کانونی<br />

ترین بحران در کشورهای از قبیل اسلوونی<br />

است . به واسطه پیوندهای انضمامی و نگاه<br />

اپیستمولوژیک است که ژیژک در دوران<br />

معاصر بیش تر از هر متفکر آکادمیک دیگر<br />

حرفی برای گفتن دارد . بحران ها و مشکالت<br />

را در آراء ژیژک می توان بر این اوصاف<br />

طبقه بندی کرد:‏ الف : بحران دمکراسی-و<br />

لیبرالیسم غربی ب : بحران های ناشی<br />

از دخالت نظامی آمریکا با اشعاری به نام<br />

حقوق بشر و ترویج دمکراسی خواهی و<br />

سر آخر هم ج : علت استمرار این بحران<br />

صفحه 50<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


‏)ژیژک ، گزیده مقاالت : نظریه ، سیاست ،<br />

دین : ۱۳۸۹ )۲۴۹ :<br />

صفحه 51<br />

ها و تداوم آن در از خودبیگانگی یا آن گونه<br />

خود که ژیژک تعبیر می کند کلبی مسلکی یا<br />

همان شبح واالی ایدئولوژی .<br />

الف : بحران سرمایه داری ، دمکراسی<br />

انضمامی و لیبرالیسم وارداتی<br />

ضدیت او با سرمایه داری در ادامه همان<br />

بحرانی است که مارکس یکصدسال قبل تر<br />

از او پیش بینی کرده بود اینکه نظم موجود<br />

که بر مبنای بازار و مالکیت خصوصی<br />

قرار گرفته است ، عدالت را تامین نمی کند<br />

و نمی توان در بلند مدت به این مسیر ادامه<br />

داد . از منظر او بازار هیچ راه حلی ارائه<br />

نمی دهد . و از منظر او آن وجه از کمونیسم<br />

مهم است که درتقابل با نظم موجود قرار می<br />

گیرد « در درجه اول ، نبرد اصل امروز<br />

مبارزه برای اموال مشترکی است که باید<br />

از آنها محافظت کرد و در درجه دوم نه<br />

دولت و نه بازار در این مورد راه حلی ارائه<br />

نمی دهند«)‏ سایت هفته : مصاحبه ژیژک<br />

با روزنامه اومانیته(‏ . جهانی که ژیژک<br />

که در سیطره سرمایه داری می بیند جهانی<br />

است که هر روز هم در حال بدتر شدن<br />

است به مصداق کالمش ‏»عصر تاریکی<br />

برای بشر در حال نازل شدن است ، عصری<br />

که به قیامت مانند شده است و چهار سوار<br />

روز قیامتش عبارتند از ‏»بحران جهانی<br />

محیط زیست ، نظام اقتصادی نامتوازن ،<br />

انقالب بیوژنتیک و شکاف های گسترش<br />

یابنده اجتماعی «) سایت هفته : مقاله ژیژک<br />

فیلسوف پرهیاهو ) روح های سرگردانی که<br />

به صورت مجازی در استخوان نفوذ می<br />

کنند و جامعه را از ریشه بر می اندازند<br />

روح هایی که موجودیت مجازی آن را می<br />

توان به صحنه نمایش معرفی نمود که در<br />

آن ‏»حقیقت غایی جهان معنویت زدود ه ی<br />

منفعت طلب سرمایه دار عبارت است از<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

مادیت زدایی از خود ‏)زندگی واقعی ) و<br />

تبدیل آن به نمایشی شبح گون «) ژیژک ، به<br />

برهوت حقیقت خوش آمدید : ۱۳۸۸ :۱۹-<br />

)۲۰<br />

نزاع او با سرمایه داری را می توان به<br />

سهولت در آثار او مشاهده کرد ، نزاعی که<br />

او در طبقه بندی یک فیلسوف مارکسیست<br />

قرار می دهد . طبقه بندی که شاید نتوان<br />

بر سر نئومارکسیت بودن یا کالسیک<br />

مارکسیست بودن یا حتی هگلیست بودن ، یا<br />

پست مدرن بودن او به وفاق رسید . ولی در<br />

ضدیت او با سرمایه داری هیچ شکی وجود<br />

ندارد . از منظر ژیژک همه برخوردهای<br />

واقعی پیوندهای آشکار با سرمایه داری<br />

جهانی دارند و برخورد تمدن ها دروغی<br />

است بر سرپوش گذاشتن بر منافع اقتصادی<br />

. ‏»وحشتناک ترین قصابی ها ‏)در رواندا ،<br />

کنگو،‏ و سیرالئون(‏ نه تنها در درون یک<br />

تمدن واحد رخ دادند ‏–و هنوز رخ می دهد –<br />

بلکه پیوندهای آشکاری نیز با کنش و واکنش<br />

منافع اقتصاد جهانی دارند . » ‏)پیشین ، به<br />

برهوت حقیقت خوش آمدید : ۵۲(<br />

دغدغه دیگر او لیبرالیسم است ، این که مدینه<br />

فاضله لیبرال تا زمانی که قلمرو عمومی و<br />

خصوصی را از یکدیگر متمایز گرداند و<br />

به هر فرد و جماعتی این امکان را دهد<br />

تا آزادنه به دنبال انوع مختلف امور جزئی<br />

گردند ناکام و خشونت آمیز است . از منظر<br />

او شکاف محصول یک ساختار اجتماعی<br />

خاص است و نمی توان امور جزئی را از<br />

امور کلی تفکیک کرد . مشکل این است<br />

که رویای لیبرالی از منظر ژیژک این را<br />

نمی تواند درک کند که « حتی شخصی ترین<br />

و خصوصی ترین شیوه های تجربه ذهنی ِ<br />

نفس از پیش به واسطه ی شکل و صورت<br />

غالب مناسبات اجتماعی تعیین یافته اند . »<br />

دغدغه ای دیگری که ژیژک آن را بحران<br />

و دُهشتناک می پندارد دمکراسی انضمامی<br />

است . آن نوع دمکراسی که می خواهد همه<br />

تنوع ها را در زیر عبارتی به نام زیست<br />

جهان از بین ببرد . از منظر او این نوع<br />

دمکراسی یک برنامه خیالبافانه است و از<br />

دل این نوع دمکراسی چیزی جزء نسخ و<br />

مسخ کامل تنوع به وجود نمی آید . سوژه<br />

دمکراسی بدین منوال یک تک افتادگی<br />

محض است . ‏»تهی شده از هر محتوایی ،<br />

آزاد شده از هر تعلقی ، رها گشته از تمامی<br />

بندها و پیوندهای مادی نشانه یک سوژه<br />

دمکراتیک است . » ‏)همان :۳۰۵( از منظر<br />

ژیژک مشکل پاره کردن پیوندهای انضمامی<br />

نیست ، آن گونه که همه سوژه ها در یک<br />

دیگ در هم جوش ذوب می کند ، بلکه<br />

مشکل این باور اشتباه است . که گمان بریم<br />

می توان این بندهای انضمامی بودن را پاره<br />

کرد . توهم این نوع از دمکراسی خواهی<br />

به باور ژیژک ماهیت صوری دارد . زیرا<br />

تا زمانی که بازار ، مبادله هم ارز در این<br />

نوع دمکراسی وجود داشته باشد چیزی جز<br />

استمثار که تصاحب ارزشِ‏ اضافی است<br />

از آن بیرون نمی آید . و به واسطه همین<br />

صوری بودن است که او پیشنهاد می کند<br />

‏»باید بساط خودِ‏ دمکراسی صوری را برچید<br />

و جایش را به صورت ها و قالب های برتر<br />

دمکراسی داد . » ‏)همان :۳۱۳( دمکراسی<br />

واقعی که مطمحِ‏ نظر ژیژک است،‏ خود به<br />

خود موجبات تفکر ضد آمریکایی را فراهم<br />

می آورد دولت دکتر محمد مصدق در سال<br />

۱۹۵۳ گویای همین امر است ، دولتی که نه<br />

در آن بنیادگرایی وجود داشت و نه حتا تهدید<br />

اتحاد جماهیر شوروی ‏»صرفا یک هشیاری<br />

دمکراتیک ساده بود مبنی براین که کشور


صفحه 52<br />

ما باید منابع نفتی خود را در اختیار داشته<br />

باشد و بر انحصار شرکت های نفتی پایان<br />

داد . ‏«)ژیژک ، به برهوت حقیقت خوش<br />

آمدید : )۵۳<br />

ب : مخالفت با دخالت نظامی آمریکا در<br />

امور داخلی کشورها<br />

ژیژک معتقد است که « بوش یا بن الدن<br />

انتخاب ما نیست : هر دو آنها علیه ما هستند<br />

.« ‏)همان :۶۲( و اساسا این واقعیت است که<br />

سرمایه داری جهانی یک خود یک تمامیت<br />

است . از خودش و از دیگری خودش ، یعنی<br />

آن نیروهایی که با تکیه بر بنیان ایدئولوژیک<br />

بنیادگرایانه در برابر ما مقاومت می کنند<br />

. او به همین واسطه است که منطق جنگ<br />

های اقماری امریکا پس از ۱۱ سپتامبر<br />

را از بینان طرد می کند . او منطق جنگ<br />

آمریکا را خیلی خالصه در منافع اقتصادی<br />

آن می جوید و باور دارد سه هزار مرده<br />

در ۱۱ سپتامبر در برابر ملیون ها انسانی<br />

که در رواندا ، کنگو و جاهای دیگر کشته<br />

شدند رقمی نیست . اگرچه باید نگاه اخالقی<br />

داشت و در برابر هر کشته ای نیز به یک<br />

انداز احساس تاسف کرد ولی او می گوید<br />

، نباید در این جنایات وقحیانه شریک هم<br />

شد . ‏»هرچند تروریزم همه ما را در آتش<br />

خود می سوزاند ، اما جنگ آمریکا جنگ ما<br />

نیست ، بلکه جنگی است در درون خود عالم<br />

سرمایه . » ‏)همان )۶۶:<br />

ج : استمرار بحران در روبنای ساخت نظام<br />

سرمایه داری<br />

برای هگل همیشه دغدغه بوده است که چرا<br />

بندگان با وجود آن که می دانند در زیر سلطه<br />

خدایگان هستند و میل خدایگان بر آن ها<br />

تحمیل می شود همواره خدایگان را تمکین<br />

می کنند؟ پاسخی که هگل بدان می رسد و<br />

در کتاب خدایگان و بندگان می توان دریافت<br />

، این است که جهان نمادین موجبات رابطه<br />

خدایگان و بندگان را تداوم و هموار می کند<br />

. چیزی که بعدها مارکس آن را آگاهی کاذب<br />

یا همان ایدئولوژی می داند و الکان هم به<br />

تاسی از هگل جهان نمادین . جهان نمادین<br />

حد فاصله ی است که سوژه به واسطه آن<br />

با واقعیت روبرو می شود . اگرچه همواره<br />

خودآگاهی در مقاطع تاریخی به مانند شبحی<br />

پرواز می کند ولی بالخره یک جایی جهان<br />

نمادین را دچار بحران می کند و بندگان<br />

متوجه می شوند که باید به پا خیزند ، ولی<br />

از آنجایی که در نگاه هگلف هر مفهومی ،<br />

مفهوم قبل از خود را نیز در بردارد ، بندگان<br />

هم که اینک از خدایان هستند جهان نمادین<br />

دیگری برای خود ایجاد می کنند و موجبات<br />

سلطه دیگری را . ژیژک در ادامه هگل،‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

مارکس و الکان بر همین باور است . که<br />

اگرچه امر واقع همواره در حال وزیدن است<br />

و سوژه با آبژه تماما همتراز نمی شوند و<br />

بالخره روزی همین گپ یا زائده یا امرواقع<br />

خودش را نمایان می کند . ولیکن ، از انجایی<br />

که نمی توان بیرون از جهان نمادین واقعیت<br />

را درک کرد ، این وضعیت از خودبیگانگی<br />

تداوم پیدا می کند . این روایت هگلی از<br />

جهان نمادین ، کلبی مسلکی ، اید ئولوژی<br />

جای بسیاری مهمی در آراء ژیژک یافته<br />

است و از همین رو او را می توان در زمره<br />

متفکران مارکسیستی همانند لوکاچ و مکتب<br />

فرانکفورت و … دانست که نقش بسیاری<br />

مهمی به روبنا می دهند ، عاملی که نقش<br />

اصلی و بسیار مهمی در تداوم وضعیت<br />

اسفناک استمثار ایفا می کند ‏.شهرت ژیژک<br />

در عالم نظریه زمانی آغاز شد که او در<br />

سال ۱۹۸۹ کتابی با عنوان ابژه واالی اید<br />

ئولوژی که به فارسی عینیت اید ئولوژی<br />

ترجمه شده است نوشت و این نظریه در باب<br />

آگاهی کاذب را بسط داد .<br />

ژیژک به تاسی از ‏)اسلوتردیک ، ۱۹۸۳ )<br />

‏–که نویسنده کتاب نقد عقل کلبی است کارکرد<br />

ایدئولوژی را کلبی مسلکانه می داند او معتقد<br />

است ‏»وجه غالب ایدئولوژی در عصر ما<br />

یک کارکرد کلبی مسلکانه است » ‏)ژیژک ،<br />

عینیت ایدئولوژی ،۱۳۸۹ ) ۷۳ : آنگونه که<br />

این مارکس در باب آنها نمی دانند چه کار<br />

می کنند ، اما آن کار را انجام می دهند را به<br />

‏»آنان به خوبی می دانند که چه کار می کنند<br />

، اما با این وجود آن کار را انجام می دهند<br />

«) مایرس ، ۱۳۸۵ ) :۹۱ بر عکس می کند<br />

. چون او معتقد است ‏»شخص کلبی مسلک<br />

کامال از فاصله میان نقاب ایدئولوژیک و<br />

واقعیت اجتماعی آگاهی دارد ، منتها همچنان<br />

بر حفظ این نقاب اصرار می ورزد«‏ ‏)پیشین<br />

، عینیت ایدئولوژی : ۷۳ ) در واقع معتقد<br />

است رسیدن به آگاهی تنها موید به وجود<br />

آمدن پراتیک جمعی برای رسیدن نمی شود<br />

. زیرا ، اساسا تکوین سوژگی و دستیابی به<br />

هویت درپیوند یک ماسک یا به دست آوردن<br />

یک پرسونای کاذب است . « تنها اصالت<br />

در دسترس ما اصالت جعل هویت ، اصالت<br />

‏))جدی گرفتن عمل ‏)ژست(‏ مان (( ، است<br />

.« ( ژیژک ، از نشانگان خود لذت ببرید ،<br />

) ۷۰ : ۱۳۸۹<br />

فصل دوم<br />

سرچشمه های فکری اسالوُ‏ ی ژیژک<br />

‏»آثار ژیژک از سه حوزه اصلی و از سه<br />

متفکر تاثیر گرفته اند : فلسفه ، سیاست<br />

و روان کاوی / هگل ، مارکس ، الکان .<br />

هرچند ایده ها و روش ها و تاثیرات کلی هر<br />

یک از این متفکران در کتاب های ژیژک با<br />

یکدیگر هم پوشی پیدا می کنند ، اما به طور<br />

کلی می توان گفت فلسفه هگل نوع یا روش<br />

اندیشیدنی را که ژیژک پیدا کرده است زیر<br />

نفوذ خود دارد ، آثار مارکس انگیزه یا دلیلی<br />

برای کتاب های او فراهم می آورد و روان<br />

کاوی الکانی چارچوب واژگان مفهومی را<br />

برای پرداختن به موضوعات تحلیل های<br />

او در اختیارش قرار می دهند .« ‏)مایرز ،<br />

) ۲۷ : ۱۳۸۵<br />

هر سه متفکر نامبرده به نحوی در ارتباط با<br />

یکدیگر قرار می گیرند . و هگل نقطه وصل<br />

آنها با یکدیگر به شمار می رود . هگل در<br />

بخشهایی از پدیدار شناسی جان در باب<br />

خدایگان و بنده ، طرحی را در می اندازد<br />

که بعد از او مارکس و الکان آن را بسط می<br />

دهند و هر کدام از موضعی خاص بدان می<br />

پردازند . نقطه ی وفاقی که ژیژک هم به آن<br />

متصل است . و گام های خود را بر شانه<br />

های الکان و مارکس می گذارد که آنها پیش<br />

از او بر شانه های هگل استوار کرده اند .<br />

تونی مایرس معتقد است « هوشمندی و<br />

بصیرت ژیژک تا حدود زیادی بر پاردایم<br />

های الکانی و تلفیق حس آمیز انه ی آن با<br />

هگل و مارکس استوار است . » ‏)مایرس ،<br />

:۱۵۳( ۱۳۸۵ اما هر یک از سه متفکر<br />

نام برده در افکار ژیژک جایگاهی خاص<br />

پیدا می کنند . به نحوی که هر یک از سه<br />

متفکرین هگل ، مارکس ، الکان ، هگل و<br />

مارکس و الکان خاص ژیژک اند . و در<br />

واقع « سهم نوآورانه ژیژک در تاریخ<br />

روشنفکری غرب در تلفیق فوق العاده ای<br />

است که او از نظریه روان کاوی الکان ،<br />

فلسفه قاره ای ‏)و به طور اخص قرائت ضد<br />

ماهیت باورانه اش از هگل و نظریه سیاسی<br />

مارکسیستی ارائه کرده است . او به وضوح<br />

این اندیشه متعالی را با نمونه های برگرفته<br />

از ادبیات و فرهنگ عامه پسند ترسیم می<br />

کند که تنها شکسپیر ، واگنر یا کافکا را در<br />

بر نمی گیرد ؛ بلکه فیلم نوآر ، سلایر های<br />

آبکی تلویزونی ، کارتون ها و لطیفه های<br />

مستهجنی را نیز شامل می شود که در حوزه<br />

ابتذال قرار دارند . » ‏)ژیژک ، هنر امر<br />

متعالی مبتذل ، ۱۳۸۶ ) ۷ :<br />

هگل<br />

هگل در بخش های با نام خدایگان و بندگان<br />

در کتاب پدیدار شناسی جان طرحی را در<br />

می اندازد که مارکس و الکان و ژیژک تا<br />

کنون به صورت زنجیر وار آن را ادامه<br />

دادند ، اگرچه تعدیل های صورت گرفته<br />

و هر کدام با گرایش خاص با افکار هگل<br />

آمیزش کرده اند . هگل برای ژیژک هگلِ‏


صفحه 53<br />

خدایگان و بنده است . هگل در خدایگان و<br />

بنده طرحی را ارائه می دهد که تا کنون در<br />

فلسفه ژیژک ادامه پیدا کرده است به نحوی<br />

که مفاهیم آن مانند ، میل ، دیگری ، از<br />

خودبیگانی ، ‏)عدم توازن میان ذهن و عین(‏<br />

، و گفتمانی مانند تئوری تکرار ، در تمامی<br />

گفتمان ژیژک موج می زند .<br />

الف : میل ‏/دیگری<br />

هگل در خدایگان و بندگان ارباب را در مقابل<br />

بنده قرار می دهد و معتقد است ، « وجود<br />

انسانی صورت نمی بندد مگر به موجب<br />

آرزوئی که موضوعش آرزوی دیگری باشد<br />

یعنی در حسب آخر ، به موجب آرزوی<br />

شناخته شدن قدر خود از جانب دیگران .<br />

پس وجود انسانی صورت نمی بندد مگر<br />

آنکه دست کم دو آرزو از چنین آرزوهایی<br />

با هم روبرو شوند . و چون هر یک از<br />

دو موجود برخوردار از چنین آرزوئی آماده<br />

است که در طلب برآوردن آرزوی خود تا<br />

فرجام کار پیش رود ، یعنی آماده است تا<br />

جان خود ‏–و در نتیجه ، جان دیگری را<br />

به خطر اندازد تا قدرتش از جانب دیگری<br />

شناخته شود و خویشتن را به نام برترین<br />

ارزش بر دیگری تحمیل کند ، برخورد آنان<br />

جز نبردی تا پای جان چیز دیگر نتواند بود<br />

. » ‏)هگل ، :۱۳۷۸ )۳۵- ۳۴ هگل معتقد<br />

است آنکه از مرگ نمی ترسد ارباب می<br />

شود . این دستاورد هگلی در آراء الکان<br />

و ژیژک از مفاهیم بنیانی و اساسی است .<br />

نقش دیگری در برداشتی روانکاوانه یکی<br />

از مراحل تکوین سوژه در مرحله آینه ی<br />

الکان و ژیژک است . همانگونه که هگل<br />

معتقد است خدایگان بودن زمانی اتفاق می<br />

افتد که بندگان آن را به رسمیت بشناسند ،<br />

ژیژک هم به این نظر معتقد است « رعایا<br />

خیال می کنند که با شخصی به عنوان پادشاه<br />

طرف هستند ، زیرا گمان می برند او به<br />

ذات خویش از پیش شاه بوده حال آنکه در<br />

واقع این شخص تنها تا حدی شاه بوده است<br />

که رعایا او را شاه قلمداد کنند ‏«)اسالوی<br />

ژیژک ، کژنگریستن ، :۱۳۸۸ )۶۸ دیگری<br />

از نظر ژیژک به دو قسم کوچک و بزرگ<br />

تقسیم می شود . ‏»ژیژک در همه آثارش<br />

به تمایزی که الکان بین دیگری کوچک و<br />

دیگری بزرگ قائل بود اشاره می کند .<br />

دیگری کوچک که به o کوچک نوشته می<br />

شود ، همواره دیگری خیالی است . اشاره<br />

دارد به جدا پنداری در درون خودمان ، یا<br />

دقیق تر ، در درون خودها یا اگوهای ما<br />

.))» از قول الکان همان نگاه دیگری در<br />

مرحله آئینه ای است . که با نقل از جمله ی<br />

مشهور آرتور رمبو خالصه اش می کند .<br />

من کسی دگر است«‏ ‏)دالی ، ۱۳۸۷: ۳۳<br />

) (( دیگری بزرگ که در زبان انگلیسی با<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

O بزرگ نوشته می شود اشاره دارد به<br />

نظم نمادین به صورتی که تک تک سوژه ها<br />

تجربه اش می کنند ، یا به سوژه ی دیگری تا<br />

آنجا که آن سوژه مظهر امر نمادین است . به<br />

عنوان مثال ، قانون نهادی است که بخشی از<br />

نظم نمادین را تشکیل می دهد ، پس بنابرین<br />

دیگری است . به همین سان ، یک پلیس<br />

نیز ، چون مظهر یا نماینده ی نهاد قانون<br />

است ، دیگری است . دیگر بودگی او از<br />

این واقعیت ناشی می شود که او یک مظهر<br />

یا نماینده ی قانون است بنابرین ، دیگری<br />

بودگی او ریشه ای تر است دیگری بودگی<br />

مربوط به امر خیالی ، چون نمی توانیم او<br />

را به واسطه ی فرایند هویت یابی در خود<br />

ادغام کنیم . ‏«)مایرس،‏ ‎۳۷‎‏(در ۱۳۸۵: واقع<br />

به نظر هگل من ناب نداریم . من و دیگری<br />

دو وجه الینکف هستند . همان گونه که در<br />

باال بدان اشاره شد ، الکان و ژیژک هم چنین<br />

برداشتی دارند . رابطه من و دیگری تقابل<br />

دو اصل است ‏.چون سوژه موضوع میل<br />

سوژه دیگر است و بلعکس . پس منازعه بر<br />

سر تحقق میل است . و همانگونه که الکان و<br />

ژیژک معتقدند میل و ساختار میل اساسا به<br />

طرف دیگری است . « میل ما همیشه میل<br />

دیگری و هم از دیگری نشات می گیرد و هم<br />

به سمت آن هدایت می شود ‏–نکته گیج کننده<br />

این است که ما هرگز نمی توانیم مطمئن<br />

باشیم که این دیگری از ما چه می خواهد و<br />

از ما انتظار می رود که چه باشیم ‏«)ژیژک<br />

، هنر امر متعالی مبتذل : ۱۳۸۶:۱۴(<br />

ب : از خودبیگانی<br />

مفهوم از خودبیگانگی هگل یکی دیگر<br />

از مفاهیم مشترک میان مارکس ، الکان ،<br />

ژیژک است . مارکس از این واژه به عنوان<br />

آگاهی کاذب نام می برد یا همان ایدئولوژی<br />

و الکان با عنوان جهان نمادین و ژیژک هم<br />

با استفاده از برداشت الکان از خودبیگانگی<br />

را جهان نمادین یا ایدئولوژی می نامد .<br />

سوالی که هگل مطرح می کند این است<br />

چرا بندگان اجازه می دهند موضوع میل<br />

ارباب باقی بمانند و یا به عبارتی از آنها<br />

به نفع خود کار بکشد ؟ هگل معتقد است<br />

به واسطه جهان نمادین . جهان نمادین به<br />

بردگان نه تنها این امکان را می دهد که<br />

وضعیت دهُشتناک را تحمل کنند بلکه حتی<br />

اربابان به واسطه همین از خودبیگانگی یا<br />

جهان نمادین است که رابطه ارباب و بنده<br />

را تداوم بخشند . « بنده باید آرزوی خویش<br />

را رها کند و آرزوی دیگری را بر آورد :<br />

او باید ارج دیگری را بشناسد بی آنکه ارج<br />

خود او شناخته شود . » ‏)هگل ، ۱۳۸۷:<br />

۳۶( و هگل تداوم این وضعیت را در از<br />

خودبیگانگی یا جهان نمادین می داند . «<br />

یک شخص در برابر شخص دیگر و در<br />

مقام ضد او پدیدار می شود . . . . آگاهیهایی<br />

هستند که در مرتبه زندگی حیوانی فرو مانده<br />

اند ، زیرا موضوعی که به عنوان جز من<br />

وجود دارد در حالت زندگی حیوان تعیین<br />

یافته است . آنان عالوه بر این ، صوری از<br />

آگاهی هستند که هنوز برای یکدیگر حرکت<br />

جدلی ، تجرید محض را انجام نداده اند یعنی<br />

هنوز از هرگونه وجود بی میانجی یکسره<br />

نگسسته اند تا به مرحله آگاهی محض و منفی<br />

خودسان برسند ، یا به سخن دیگر هنوز هیچ<br />

یک از ایشان به دیگری نشان نداده است<br />

که به طور محض برای خود یعنی در مقام<br />

خوداگاهی وجود دارد . » ‏)هگل ، ۱۳۸۷:<br />

۴۱-۴۰( این نوع از خودبیگانگی را می<br />

توان با برداشت روانکاوانه اینگونه در نظر<br />

گرفت که سوژه اساسا با قاب و فانتزی<br />

می تواند به حیات خود ادامه دهد و این از<br />

خودبیگانگی همان پرسونای کاذب است که<br />

سوژه ها به صورت دارند . ‏»سوژه ها به<br />

وسیله فانتزی میل خود را شکل می دهند<br />

؛ فانتزی مکمل میل است . با فانتزی می<br />

آموزیم که چگونه میل بورزیم و به مثابه<br />

سوژه های میل ورز ساخته شویم . ژیژک<br />

می نویسد : فضای فانتزی به صورت سطح<br />

خالی به صورت نوعی پرده برای نمایش<br />

امیال عمل می کند . جذابیت روانکاوی<br />

ژیژک برای مطالعه فیلم در همین نکته است<br />

. فانتزی مضوع یا میزانسن میل است . لذتی<br />

که از فانتزی می بریم نه ناشی از دستیابی به<br />

ابژه ، بلکه حاصل روی صحنه آوردن میل<br />

است . » ( هومر ، ۱۳۹۰ )۱۲۱ : ژیژک<br />

معتقد است کارکرد ایدئولوژی با اگاهی<br />

کاذب ما را اسیر خود ساخته ، اگرچه شاید<br />

او از این موضع قدری فاصله گرفته باشد و<br />

معتقد باشد ممکن است سوژه ها به اگاهی<br />

هم رسیده باشند و بدانند وضعیتی که در آن<br />

زندگی می کنند بی معنی و پوچ است و نباید<br />

اینگونه باشد ولی کلبی مسلکی خود بخشی<br />

از جهان نمادین سوژه ها را تشکیل می دهد<br />

. مخلص کالم آنکه ‏»خیال پردازی ما پایه<br />

درک مان از واقعیت است و این به نوبه خود<br />

مقاوت در برابر امر واقعی است » ‏)ژیژک<br />

، هنر امر متعالی مبتذل ، ۱۳۸۶ ۱۸( : این<br />

پرسونای کاذب الکانی و یا از خودبیگانگی<br />

هگلی اساسا بخشی از هویت سوژه ها برای<br />

زیست در جهان با دیگری است .<br />

‏»نخست وانمود می کنیم که فالن چیز هستیم<br />

، به گونه ای عمل می کنیم که گویی همان<br />

هستیم ، تا جایی که ، قدم به قدم به طور<br />

بالفعل همان می شویم-‏ به راحتی می توان<br />

در این پارادکس منطق ‏))عادت((‏ پاسکالی<br />

را تشخیص داد ‏))چنان عمل کن که گویی<br />

باور داری آنگاه باور خود به خود خواهد<br />

آمد (( . بُعد اجرایی ای که در این جا دست


صفحه 54<br />

در کار است تشکیل شده است که از کفایت<br />

نمادین ‏))نقاب((‏ : به چهره زدن یک نقاب<br />

ما را بالفعل همان می سازد که وانمود می<br />

کنیم هستیم . به عبارت دیگر ، نتیجه ای<br />

که می توان از این دیالکتیک گرفت کامال<br />

نقطه ای مقابل حکمت مقبول است و آن<br />

این که هر عمل انسانی ‏)انجام یک کار ،<br />

کردار ) در نهایت صرفا یک عمل ‏)ژست ،<br />

تظاهر ) است : تنها اصالت در دسترس ما<br />

اصالت جعل هویت ، اصالت ‏))جدی گرفتن<br />

عمل ‏)ژست(‏ مان (( ، است . ‏)ژیژک ، از<br />

نشانگان خود لذت ببرید ، ۱۳۸۹ ) ۷۰ :<br />

ج : عدم توازن میان ذهن و عین هگل و<br />

برخورد امر واقع با جهان نمادین ژیژک و<br />

الکان<br />

به باور هگل بنده می تواند در یک جهان پر<br />

از ظلم و ستم زندگی کند ولی احساس رهایی<br />

کند ، این رهایی که مدنظر هگل است و<br />

ژیژک هم آن در امر واقع الکانی جستجو<br />

می کند یک امر دورنی است . بندگان نه تنها<br />

وضع موجود را تحمل می کنند بلکه حتی<br />

ستمی هم که بر آنها می شود افراد در درون<br />

آن می توانند احساس آرامش کنند . ولی نقطه<br />

ای که محور بحث این جستار است در یک<br />

شکاف پدیدار می شود . شکافی میان ذهن و<br />

عین / میان خوداگاهی که مانند روح وزیدن<br />

گرفت است و از خودبیگانگی که به صورت<br />

یک ماسک بر صورت سوژه ها قرار گرفته<br />

است . اصطحکاک میان سوژه و ابژه یا همان<br />

عین و ذهن بالخره وضعیت را دچار شکاف<br />

و ترک می کند . یک جایی آدمها متوجه<br />

می شوند که این جهان نمادینی که داشتند<br />

یک جهان متوهمانه ای بوده از نظر هگل<br />

شکل دیگری از جهان نمادین شکل می گیرد<br />

که در مبحث تئوری تکرار بسط داده می<br />

شود . ژیژک و الکان هم همواره بدین نحو<br />

بحث می کنند ، امر واقع یک موجود نامسما<br />

است که قابل نامیدن نیست ولی از آنجایی که<br />

سوژه و ابژه برهم کامل هموار نمی شوند<br />

شکافی به وجود می آید ‏.»پس امر واقع هم<br />

زمان هم هسته ای سخت و نفوذناپذیر است<br />

که در برابر نهادینه شدن مقاومت می کند<br />

و هم موجودیت واهیِ‏ محضی است که فی<br />

نفسه هیچ ثبات هستی شناسانه ای ندارد . به<br />

محض این که می کوشیم تا در ایجابیت آن<br />

به چنگش آوریم ، به چیزی مبدل می شود<br />

که در مقام امری ناکام ، از دست رفته و در<br />

سایه ، ایستادگی می کند و خود را ناپدید می<br />

سازد . » ‏)ژیژک ، امرواقع الکانی ، ۱۳۹۰<br />

: ۵۸( اما این خود نیز سر آغاز است چرا<br />

چون این پیشامد و این شکاف از برخورد<br />

میان امر واقع که می توان همان خوداگاهی<br />

هگلی نیز نامیدش با جهان نمادین یا همان<br />

از خودبیگانگی موجبات رخداد را فراهم<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

می آورد . ‏»پیشامد امر واقعی روند بی<br />

پایان تعبیر و تفسیر را به جریان می اندازد<br />

، کوششی نوامیدوار برای ربط دادن شبکه<br />

نمادین پیشگویی ها به وقایع ‏)زندگی واقعی<br />

ما ) ناگهان همه چیز معنا می یابد و اگر معنا<br />

وضوح نداشته باشد ، سبب تنها این است که<br />

بخشی از آن پنهان و در پرده مانده است<br />

و چشم در راه فراخوانی ماست ‏.))نشانه((‏<br />

را خود چیزها به ما می دهند ، نشانه نشان<br />

می دهد که الاقل در یک نقطه معین ، می<br />

توان بر مغاکی که امر واقعی را از شبکه<br />

نمادین جدا می کند پل زد : نشان می دهد که<br />

خود امر واقعی به درخواست دال پاسخ می<br />

دهد . در لحظه ای وقوع بحران اجتماعی<br />

به صورت نشانه هایی خبر دهنده از آینده<br />

تعبیر می شوند . » ‏)ژیژک ، کژنگریستن ،<br />

)۶۶ : ۱۳۸۸<br />

د:‏ تئوری تکرار هگلی ، بازگشت جهان<br />

نمادین ژیژک<br />

همانطور که پیش از این گفته شد هگل معتقد<br />

است حتی اگر بندگان در مسیر تاریخ بر<br />

اربابان پیروز شوند باید ارباب بودن خود<br />

را به دیگری حواله کنند و بدین نحو از<br />

خودبیگانه خود را به رسمیت بشناسند . این<br />

حواله کردن ارباب بودن به دیگری از آنجا<br />

ناشی می شود که ارباب بودن بذات نیست<br />

بلکه در گروی به رسیمت شناختن بندگان<br />

است و بدین نحو جهان نمادین تکرار می<br />

گردد . ژیژک این بحث هگلی از تئوری<br />

تکرار را در مقاله سوژه قلقلکی و نیز بخش<br />

های زیادی از کتاب عینیت ایدئولوژی<br />

را به تئوری تکرار اختصاص می دهد<br />

. به عبارتی شکاف میان سوژه و ابژه یا<br />

همان شکاف هگلی ، همان چیزی است که<br />

بازگشت آینده یا تئوری تکرار را ممکن<br />

می کند . « عارضه ها کشانه هایی هستند<br />

بی معنا ، کشانه هایی که معنای آنها قابلِ‏<br />

کشف یا استخراج از اعماق پنهان گذشته<br />

نیست بلکه باید آن را به گونه ای پسا کنشی<br />

بازسازی کرد ‏–کار واکاوی فرآوردن<br />

حقیقت است ، یعنی چارچوبی داللی که محل<br />

و معنای نمادین عارضه ها به دست می دهد<br />

. به محض کشانه ها از پیش فراداده نیست<br />

: این معنا مداوما به همراه وادیسهای شبکه<br />

دالها تغییر می کند . هر گسست ِ تاریخی<br />

، هر پیدایش یک کالن ‏–دالِ‏ نو ، پسا<br />

کنشگرانه معنای تمامی سنت را دگرگون<br />

می کند . روایت گذشته را بازسازی می کند<br />

، خوانشی متفاوت و تازه از آن به دست<br />

می دهد . » ‏)ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ،<br />

۱۱۲( ۱۳۸۹: البته اسالوی ژیژک در این<br />

که تئوری تکرار بازگشت از خودبیگانگی<br />

، سلطه و استیال است قدری فراتر می<br />

رود و در باب نفی در نفی هگل یا همان<br />

تئوری تکرار اینگونه می گوید : نفی در<br />

نفی معادل بازگشت امر سرکوب شده است<br />

. « نفی در نفی یعنی همان ماتریس منطقی<br />

شکست ضروری ِ طرح یا پروژه سوژه.‏ »<br />

‏)ژیژک ‏،گزیده مقاالت ، نظریه،‏ سیاست،‏<br />

دین ۱۳۸۹، )۵۲ :<br />

الکان<br />

الکان برای ژیژک همه چیز است . از مفاهیم<br />

گرفته تا رسالت و هدفی که او با تشریح آراء<br />

الکان برای خود متصور شده است . اگرچه<br />

بسیاری از منتقدین معتقد هستند الکان ژیژک<br />

الکان سه ساحت سه گانه است ، ولی باید<br />

اذعان کرد ، که هگل و مارکس برای ژیژک<br />

ابتدا از فیلتر الکان عبور کرده اند . از این<br />

رو فرایند سوژه شدن ، و ارتباط سوژه ها با<br />

یکدیگر که آغازی برا تسلف از نوع هگلی<br />

آن به حساب می آید کامال الکانی است . هابز<br />

سوژه ها را شرور می دانست و الک و رسو<br />

در جهت های مخالف . پس آغاز فلسفیدن<br />

ابتدا با تعریف سوژه و تکوین هویت شروع<br />

می شود . بنابراین»‏ نظریه الکان درباره ی<br />

روند تکوین هویت و تشکل سوژه بشری بر<br />

مدار سه مفهوم بنیادی می گردد که ناظر به<br />

سه وجه اساسی آدمی است : نمادین ‏/خیالی /<br />

واقعی«‏ ( دالی ، ۱۳۸۷ ) ۲۵ :<br />

‏-حیث خیالی : که هسته اولی آن همان مرحله<br />

آینه ی است<br />

‏-ساحت رمز اشارت که حاکی از آن است که<br />

تنها آدمی واجد زبان تکلم است<br />

- حیث واقع که همواره با ساحت رمز و<br />

اشارت در تعارض باقی می ماند . ‏)موللی ،<br />

)۱۶-۱۹ :۱۳۸۷<br />

از این رو این ساحت را اینگونه می توان<br />

توضیح داد هر چند که ژیژک خود باز به<br />

تقسیم بندی دست می زند و این سه ساحت<br />

را به تنهایی کافی نمی داند و او هر کدام<br />

از این سه ساحت را به سه قسم تقسیم می<br />

کند . امر خیالی نمادین ، امر خیالی خیالی<br />

، امر خیالی واقعی ، امر واقعی واقعی ،<br />

امر واقعی نمادین ، امر واقعی خیالی ، امر<br />

نمادین نمادین ، امر نمادین خیالی و امر<br />

نمادین خیالی .<br />

« ساحت نمادین اشاره به عرصه زبان دارد<br />

و مشخصا همان ساحت داللت و کارکرد دال<br />

هاست . ساحت خیالی مبتنی است بر رابطه<br />

تحریف آمیز نفس با جهان که پایه تصویر<br />

است و الکان برای تشریح ساخت آن از<br />

مرحله آینه حرف می زند . ساحت واقعی ،<br />

افق و محدوده ی واقعیت خاص او را تعیین<br />

می کند چرا که حیث واقعی از حیطه نمادین


صفحه 55<br />

بیرون می ماند چون نامیدنی نیست ، حیث<br />

واقعی در حقیقت امری الیتغیر و متشکل از<br />

عناصری است که هرگز نمی توان له آنها<br />

حالت نمادین کالمی داد . الکان به طور<br />

مشخص به کابوس ها و ضایعه های روحی<br />

و روانی اشاره می کند . ‏)دالی ، ۱۳۸۷:<br />

) ۲۶<br />

الف : امر خیالی الکانی در نگاه ژیژک<br />

امر خیالی و نمادین در تفکر ژیزک جایگاه<br />

بسیار زیاد و مهمی دارند چون او براساس<br />

این دو ساحت ، آگاهی کاذب را در می<br />

اندازد و این دو ساحت را عاملی برای از<br />

خودبیگانگی سوژه می داند ، از خودبیگانگی<br />

سلطه را فراهم می آورد ولی در عین حال<br />

تاکید می کند که عدم حضور آن ها زیست<br />

برای سوژه ها را غیر ممکن می کند ، چون<br />

درک امر واقع دهشتناک و خطرناک است و<br />

سوژه ها توان درک آن را ندارند .<br />

« امر خیالی ، در یک سطح اشاره به<br />

فرایندی دارد که از طریق آن خود )ego(<br />

نطفه می بندد و متولد می شود . این فرایند<br />

عموما مرحله ی آینه ای نامیده می شود .<br />

مرحله ی آینه ای وقتی آغاز می شود که<br />

انسان هنوز نوزاد به حساب می آید و حدود<br />

شش ماه از زندگی او می گذرد . چنانکه<br />

الکان به ما یادآوری می کند ، انسان زودتر<br />

از موعد به دنیا می آیند به این معنا که تا چند<br />

سالی از عمرشان نگذرد قادر به هماهنگ<br />

کردن حرکاتشان نیستند . نوزادان از طریق<br />

یکی شدن با تصویری از خودشان در آینه<br />

‏)چه یک آینه ی واقعی ، چه آینه ی یک<br />

انسان دیگر ‏(بر این مشکل فائق می آیند . در<br />

مقایسه با احساس های آزارنده و تا حدودی<br />

گنگ حاکی از به هم ریختگی ای که نوزادان<br />

در بدن های خودشان حس می کنند ، این<br />

تصویر ، انگاره ای معقول از خودش به<br />

عنوان بدنی کامال هماهنگ و وحدت یافته<br />

به نوزاد ارائه می دهد . این تصویر با این<br />

کار طرح تحول آینده ی کودک را در می<br />

اندازد و احساس خوشایند یکپارچگی ، یا به<br />

به عبارت دیگر ، یک ‏“خود یا اگو”‏ را به<br />

او ارزانی می دارد . این فرایند یکی شدن یا<br />

انطباق هویت هر چند داستانی ثبات بخش به<br />

نظر می رسد ، اما در واقع همچون نیرویی<br />

به شدت بوالهوس یا دمدمی در وجود کودک<br />

النه می گزیند و مدام خود همان پاکنهادی<br />

و وحدتی را که کودک می خواهد بروز<br />

بدهد ، متزلزل می کند . هم هویت شدنی که<br />

قدرت هایی را به خود می گیرد که کودک<br />

هنوز فاقد آنهاست ، به طور ذاتی دچار از<br />

هم گسیختگی می شود و شکاف بین خودش<br />

و تصویرش آن را پاره پاره می کند . بدین<br />

ترتیب تا ابد تالش خواهد کرد تا دیگری را<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

وادار به پذیرش همانِ‏ ‏“خودش”‏ کند . همواره<br />

همان بخشی از ما که به دنبال تمامیت و<br />

وحدت است باقی می ماند و همیشه در تالش<br />

است تا بر شکافی که قبل از هر چیز آن را<br />

پدید آورد ، غلبه کند . بنابرین ، امر خیالی<br />

، در این معنای وسیع تر ، نامی است برای<br />

جست و جوی بی وقفه به دنبال نفس ، برای<br />

فرآیند ادغام هر چه بیشتر موارد همتاسازی<br />

و شباهت به قصد تقویت حکایت وحدت<br />

خویش ‏.متاسفانه الکان در عین حال بر آن<br />

است که دوران مظهر اوج خیالی انسان است<br />

. زیرا عصر مدرن عصری است که در آن<br />

آدم ها دلمشغول خودشان شده اند و در این<br />

گمان اند که خود و آفریده های شان بر جهان<br />

تقدم دارند ». ( مایرس ، ۱۳۸۵ )۳۶-۳۵ :<br />

از این رو که مرحله آئینه ی مرحله تکوین<br />

فرایند سوژه شدن است الزم است در اینجا<br />

بدان توجه شود که ژیژک آن را چگونه<br />

تعبیر می کند :<br />

مرحله آئینه ای : در این مرحله که طفل<br />

برای نخستین بار به شناخت تصویر در در<br />

آئینه نائل می آید و به درک وجود خود به<br />

عنوان من دسترسی پیدا می کند . کشف من<br />

نفسانی all.daslcheng ego همراه با<br />

احساسی مملو از خود بزرگ بینی پارنویست<br />

که از این پس هسته اصلی حیث خیالی او را<br />

تشکیل خواهد داد ، حیث خیالی – همچنان<br />

که از نام آن بر می آید ‏–مبتنی بر غفلت فرد<br />

از وجود راستین خود و متکی بر رابطه ای<br />

مستوری نسبت به نفس اوست » ‏.)موللی ،<br />

) ۱۶-۱۷ : ۱۳۸۷<br />

تقسیم بندی ژیژک را از این ساحت می توان<br />

اینگونه تقسیم کرد : ‏»خیالی ‏ِواقعی : خیالی<br />

که جای امر واقع را می گیرد و خودِ‏ پرده<br />

‏/تصویری که همچون تله عمل می کند .<br />

‏/خیالی ِ نمادین : همان نمادهای یونگی ،<br />

معجونی از صور ازلی یونگی ، مذاهب<br />

و عرفان های شرق دور . ‏/خیالی ‏ِخیالی<br />

: همان نگاه دیگری در مرحله آئینه ی . »<br />

‏)دالی ، ،۱۳۸۷ )۳۴-۳۰<br />

ب : امر نمادین الکانی در نگاه ژیژک<br />

« امر نمادین شاید بلند پروازترین نظم در<br />

بین نظم های سه گانه باشد چون گستره ی<br />

آن شامل همه چیز از زبان تا قانون می شود<br />

و همه ساختارهای اجتماعی ما بین این دو<br />

را در خود جای می دهد . بدین ترتیب ، امر<br />

نمادین بر سازنده بخش مهمی از آن چیزی<br />

است که معموال ‏)واقعیت ) می نامیم . امر<br />

نمادین چارچوب غیر شخصی جامعه است<br />

، عرصه ای که در آن ما جایگاه خود به<br />

عنوان عضوی از جماعتی متشکل از انسان<br />

های هم نوع را به دست می آوریم ، به<br />

عنوان مثال : بسیاری از آدم ها حتا پیش از<br />

تولدشان در امر نمادین جای می گیرند ، و<br />

متعلق به یک خانواده ، یک گروه اجتماعی<br />

‏–اقتصادی ، یک جنسیت ، یک نژاد و غیره<br />

هستند . با اینکه این سخن به نظر توصیفی<br />

مثبت می رسد ، اما الکان نشان می دهد که<br />

ما در عین حال زندانی امر نمادین هستیم<br />

آنجا که می گوید آنچه این سامان را یکپارچه<br />

می سازد زنجیره ی داللتگر یا آن چیزی<br />

است که او قانون دال می نامد . ‏)مایرس ،<br />

)۳۷-۳۶ : ۱۳۸۵<br />

این عدم فراروی از امر نمادین ، برگرفته از<br />

بازتقریر گفتمان تئوری تکرار هگل است ،<br />

اینکه اساسا سوژه نمی تواند از زندان نمادها<br />

و نشانه ها بیرون بیاید به این دلیل که از<br />

بُعد زبان شناختانه سوژه ها اسیر دال هستند<br />

و نمی توانند فراتر روند . زیرا زبان قادر<br />

نیست نامی برای امر واقع بیابد و آن را<br />

نمادین کند . زیرا واژه ها همواره بر تجربه<br />

زیستن استوار هستند و باید به زبان هگلی به<br />

مقدمه پیش از خود بازگردند .<br />

‏»دنیای که در آن سوژه در صور خیال یا<br />

نوزادی خود گم شده است . این ‏))تصاویر ((<br />

خیالی بازنمایی تجربه زیسته اند ، پیش از آن<br />

که تجربه مزبور در قالب زبان بیگانه شده<br />

باشد . ما با ورود به ساحت کامل زبان ، یا<br />

عرصه نمادین ، خود را در دام این صور<br />

خیال اسیر می کنیم . سوژه با نام گذاری بر<br />

یک چیز از آن فاصله می گیرد . هنگامی<br />

که بر آن نام می گذارد ، در واقع به انکار<br />

آن چیزی که هست بر می خیزد رسیدن به<br />

عرصه نمادین ذهن را تثبیت می کند و آن را<br />

از قید تفکیک نشده صور خیال رهایی می<br />

بخشد . این عرصه میانجی خود و خود و<br />

میان خود و شی است . چناچه شخص امکان<br />

ورود به عرصه نمادین را نداشته باشد .<br />

نمی تواند فردیت خود را محقق سازد ، چون<br />

الزمه تحقق فردیت فرق گذاری است . الکان<br />

در مورد ارزش ورود به سامان نمادین<br />

دیدگاهی دو پهلو داشت . از جهت مثبت ،<br />

ورود به این عرصه فردیت را امکان پذیر<br />

می سازد و همین امر باعث برتری انسان بر<br />

طبیعت شده است . از جهت منفی ، دقیقا به<br />

این دلیل که فرد ، خود را با طبیعت بیگانه<br />

می کند و نوعی ناخوداگاه خلق می کند تا<br />

بتواند با استفاده از آن خود طبیعی خود را<br />

سرکوب کند و فرد مصنوعی تر می شود<br />

و از حقیقت و واقعیت خود بیشتر فاصله می<br />

گیرد . و وارد نظامی از جبرباوری سفت و<br />

سخت می شود .<br />

هنگامی که سوژه به عرصه نمادین وارد<br />

می شود ، در واقع فرد وارد نظامی مستقر


صفحه 56<br />

با قواعد و ساختارهای خاص خود می شود<br />

، سوژه در چهارچوب زبان قالب ریزی<br />

می شود.‏ منطق مناسبات میان نشانه ها به<br />

جای تجربه زیسته واقعی می نشیند . فرد<br />

به زندانی سامان خود مختار نشانه ها تبدیل<br />

می شود . ‏«)پامر ، ۱۳۸۸ ۴۷۲-۴۷۱ :<br />

) در واقع آنچه در این منطق سلطه محور<br />

؛ در مرحله نمادین سرکوب می شود و<br />

به ناخوداگاه رانده می شود ، غرایز زیست<br />

شناختی نیست ، چرا که آنها قبال به واژگان<br />

ترجمه شده اند . این واژگان یا دال ها هستند<br />

که به ناخوداگاه رانده می شوند . ‏))ناخوداگاه<br />

زنجیری از دال هاست (( در زبان و اندیشه<br />

خوداگاه آنچه مورد تاکید قرار دارد عینیت<br />

مدلول ‏)یا عینیت معنا ) است . این تاکید ،<br />

خالقیت دال)واژه ) را پنهان می کند . همان<br />

بازگشت سرکوب در برداشتی که ژیژک از<br />

نفی در نفی هگل دارد این جا در آراء الکان<br />

معنی می دهد .<br />

تقسیم بندی ژیژک از این وضعیت عبارتند<br />

از : « نمادینِ‏ واقعی : دالی است که تا حد<br />

فرمولی بی معنا تنزل یافته است . ‏/نمادینِ‏<br />

خیالی : به مانند ِ نمادهای یونگی ‏./نمادینِ‏<br />

نمادین : هم چون کالم و خودِ‏ زبان که<br />

سرشار از معناست . » ‏)دالی ، ۱۳۸۷ :<br />

)۳۲<br />

ج : امرواقع الکانی در نگاه ژیژک<br />

نظم واقعی توضیح دهنده ی عرصه هایی از<br />

زندگی است که نمی توان آنها را شناخت .<br />

البته ، به یک اعتبار امر واقعی یعنی همه<br />

چیز ، چون ، چنانکه پیشتر دیدیم ، همه ی<br />

دانش ما درباره ی جهان به وساطت زبان<br />

حاصل می شود . ما هرگز به چیزی به طور<br />

مستقیم وقوف پیدا نمی کنیم . به این اعتبار<br />

، امر واقعی همان جهان است پیش از آنکه<br />

به واسطه ی زبان تکه تکه شده باشد . به<br />

عبارتی ژیژک ، همان منطق هگل را باز در<br />

این جا پی می گیرد که بنده توان رسیدن به<br />

خودآگاهی را ندارد ، و نمی تواند بی واسطه<br />

با دیگری روبرو شود ، از این رو است که<br />

باید واسطه ی در اندازد و این واسطه که<br />

نمی گذارد سوژه به ذات خودش و دیگری<br />

پی ببرد همان آگاهی کاذب یا جهان نمادین<br />

است . به همین منوال می توان گفت آن روح<br />

یا آن جان یا آن خوداگاهی که هگل درک<br />

نشدنی می داند ، ژیژک در آراء الکان می<br />

یابد و آن چیزی نیست جز همین امر واقعی<br />

. این سه ساحت در ارتباط با یکدیگر هستند<br />

، بشر برای درک امر واقع باید به جهان<br />

نمادین پناه ببرد تا پس از گذر امر واقع از<br />

جهان نمادین به واقعیت برسد .<br />

». امر نمادین روی امر واقعی کار می کند<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

؛ به قول الکان ، برشی را در ان ایجاد می<br />

کند ، به هزاران راه جورواجور آن را تکه<br />

تکه می کند . در واقع ، یکی از راه هایی<br />

که از طریق آن می توانید امر واقعی را باز<br />

بشناسید عبارت است از دقت در این که چه<br />

زمانی فالن چیز نسبت به نمادین شدن بی<br />

تفاوت است . ما وقتی وارد سامان یا نظم<br />

یا حیث نمادین می شویم که به این طریق<br />

نامگذاری یا طبقه بندی می شویم ، اما پیش<br />

از آن در نظم واقعی هستیم . به عنوان مثال<br />

ایدز به خودی خود بی معنی است و همه ی<br />

این تفاسیر درباره آن ، تالش هایی هستند<br />

برای نمادین کردن آن ، می توان گفت تالش<br />

هایی برای حدس زدن پیامی در امر واقعی<br />

در حالی که هیچ پیامی در کار نیست و چون<br />

امر واقعی بی معنی و مهمل است امر واقعی<br />

صرفا هست ، و معنا تنها در بطن واقعیت<br />

نظم نمادین یافتنی است ‏)مایرس ،۱۳۸۵ :<br />

) ۴۲-۴۰<br />

واقعیِ‏ نمادین : ‏»دالی که به ضابطه ای<br />

بی معنی مووّ‏ ل شده است . ‏/واقعیِ‏ واقعی<br />

: چیزی مخوف و فیجع که مفهومِ‏ وحشت<br />

و ترس را در فیلم های ترسناک افاده می<br />

کند ‏/واقعیِ‏ خیالی : چیزی مروموز و دست<br />

نیافتنی که چون رد پای از امرِ‏ واال در اشیاء<br />

نفوذ می کند و از خود پُرشان می کند . »<br />

‏)دالی ، :۱۳۸۷ )۳۱<br />

مارکس<br />

مارکس متفکری است که بحث از<br />

خودبیگانگی هگل را در تمامی مباحث<br />

خود دنبال کرده است . در لوئی بناپارت از<br />

منظر سیاسی و کاپیتال از منظر اقتصادی<br />

. ضمن آن که او هم مانند هگل به دیگری<br />

معتقد بود و از همین رو است که پرولتاریا<br />

در مقابل بورژوازیی قرار می دهد . او هم<br />

به مانند هگل معتقد است جهان نمادین ، یا<br />

همان آگاهی کاذب ، ایدئولوژی طبقه مسلط<br />

است که موجبات استمرار استثمار تود ها را<br />

فراهم می آورد . « به گمان مارکس ما به<br />

ضرورت خلق می کنیم . او عنوان هوموفابر<br />

‏)انسان سازنده ) را بر هومو ساپینز ‏)انسان<br />

داننده ) ترجیح می داد زیرا دانستن ما وابسته<br />

به فعالیتمان است . به عقیده مارکس ما تا<br />

حدود زیادی همان چیزی هستیم که می سازیم<br />

. او در تضاد با هگل مطرح می کند این<br />

آگاهی انسان نیست که هستی اجتماعی آنها<br />

را تعیین می کند ، بلکه به عکس ، این هستی<br />

اجتماعی آنها است که آگاهی شان را تعیین<br />

می کند . مارکس بخش عمده سال های خود<br />

را به توصیف ساختار سرمایه داری با همه<br />

تضاد های دورنی آن ‏)خاطرات دیالکتیک<br />

هگلی(‏ پرداخت . تاکید سرمایه داری بر<br />

رقابت ، به عکس خود ، یعنی انحصار منجر<br />

خواهد شد ؛ پیامد این وضع ، سقوط شماری<br />

از اعضای پیشین نخبگان اقتصادی به مرتبه<br />

تهیدستان خواهد بود ؛ نیاز دایم سرمایه داری<br />

به منابع تازه موادخام ، نیروی کار ارزان و<br />

محل ریختن زباله های تولیداتش ، به جنگ<br />

امپریالیستی در میان دولت های سرمایه<br />

درای منجر خواهد شد ؛ نیاز سرمایه داری<br />

به حل بیکاری ، باعث تزریق پول بیشتر در<br />

نظام و بروز تورم خواهد شد ، و نیاز به حل<br />

مساله تورم باعث افزایش بی کاری خواهد<br />

شد . » ‏)پامر ، ۱۳۸۸ ۳۳۰- ۳۱۶ : )<br />

غایت ژیژک هم به همین نحو است . و غایت<br />

او مارکس است . مارکس از خودبیگانگی و<br />

ایدئولوژی ، مارکس محبوب ژیژک است .<br />

در واقع مارکس در تفکر ژیژک یعنی هستی<br />

شناختی ، یعنی سیاست،‏ یعنی دغدغه ، یعنی<br />

ضدیت با سرمایه داری . مارکس در تفکر<br />

ژیژک یک متفکر ارتدوکس صرفا اقتصادی<br />

نیست ، همانگونه که هگل در تفکر مارکس<br />

نداشت . بلکه ژیژک نگاهی اپستمولوژیک<br />

به مارکس دارد . و شاید ژیژک آمده است<br />

برداشت انتولوژیک و انگلسی لنین از<br />

مارکس را تغییر دهد . و بدین نحو است<br />

که او راه رهایی خود را در تئوری تکرار<br />

لنین می جوید . یک لنین اخالقی که در عین<br />

حال هم منتقد کمونیسم قرن بیستم هم هست<br />

این بار در قامت ژیژک حلول کرده است .<br />

ژیژک به دنبال مسائل اقتصادی ارتدوکس<br />

در مارکس نیست . او نگاهی روان کاوانه از<br />

مارکس را پی می گیرد . و بدین نحو است<br />

که ژیژک به چپ های معاصر می تازد<br />

که با ریاکاری صرفا امر محالی را جستجو<br />

می کنند . در واقع ژیژک با اعالم اینکه<br />

بدون شرمندگی مارکسیست است ، اعتقاد<br />

راسخ خود را به حقیقت و ارزش نهفته در<br />

انتقاد مارکس از سرمایه داری ، و به ایمان<br />

به امکان شیوه ای بهتر ، شیوه ای بدیل ،<br />

برای سازمان دهی جامعه ، می پذیرد . در<br />

واقع ، منصفانه اگر ژیژک تفسیر خود از<br />

دیالکتیک هگل را به عنوان ابزاری برای<br />

، مثال توضیح نحوه کار اید ئولوژی به کار<br />

می گیرد . « انتقاد مارکس از سرمایه داری<br />

دقیقا دلیلی است بر اینکه ژیژک اصال چرا<br />

می نویسد ؟ بنابراین تاثیر مارکس را می<br />

توان به صورت انگیزه برای گونه ای خاص<br />

از تفکر در آثار ژیژک می توان یافت .<br />

این نوع تفکر که گاهی پراکسیس خوانده می<br />

شود ، صرفا به دنبال طبقه بندی یا منعکس<br />

کردن تجربه نیست ، بلکه بیشتر به دنبال<br />

تغییر است . این کار ممکن است پروژه جاه<br />

طلبانه ای بنماید که برای بسط آن باید یک<br />

چندین کتاب نوشته شود ، اما میدان نبرد<br />

ژیژک قلمرو ایده ها و فرهنگ یا روبنا،‏<br />

است . از نظر مارکسیست ها ، کل هدف


صفحه 57<br />

روبنا ‏–که شامل خانواده ، نظام آموزش ،<br />

حکومت ، ورزش و هنرهاست ‏–عبارت<br />

است از تضمین بازتولید شیوه موجود<br />

سازمان دهی اقتصادی ‏–چیزی که مارکس<br />

زیربنا می نامید ، که در اینجا سرمایه داری<br />

است . ‏)مایرس ، ۱۳۸۵ )۳۱-۳۰ :<br />

برداشتی ژیژک از مارکس دارد ، برداشتی<br />

اپیستمولوژیک است بدین نحو « راهگشا<br />

است که بدانیم برداشت ژیژک از اقتصاد<br />

برداشتی لوکاچی و فرانکفورتی دارد با<br />

وجود اینکه به مارکسیسم غربی به شدت نقد<br />

دارد معترف است که برداشت این متفکران<br />

بهترین و راهگشا ترین ایده است . به زبان<br />

خود او : این ایده می گوید اقتصاد صرفا<br />

حوزه ای در میان حوزه های اجتماعی<br />

نیست . بینش اساسی نقد مارکسیستی اقتصاد<br />

سیاسی ‏–بت وارگی کاالیی و از این دست –<br />

این است که اقتصاد شان اجتماعی استعالیی<br />

دارد . اقتصاد ماتریسی مولد برای پدیده<br />

هایی فراهم می آورد که در نگاه اول هیچ<br />

ربطی به اقتصاد ندارد . برای مثال ، می<br />

توانیم از شی وارگی یا کاالیی شدن فرهنگ<br />

سیاست حرف بزنیم . اقتصاد سرمایه دارانه<br />

در سطح فرم ، دامنه ای جهان شمول دارد .<br />

بنابرین ساختار یافتن جهانی ساحت آنچه در<br />

اقتصاد سرمایه دارانه ادامه می یابد برای<br />

من جالب است . این فقط حوزه ای در میان<br />

حوزه های دیگر نیست . او دلیل خود را با<br />

پسامدرن ها در همین نکته جستجو می کند<br />

: جنسیت ، مبارزه ی قومی ، هر چیز دیگر<br />

، و بعد طبقه . طبقه تنها یکی از اعضای<br />

این مجموعه نیست . ما برای طبقه ، البته<br />

مبارزه ی اقتصادی ضد سرمایه دارانه را<br />

می خوانیم . ‏)دالی ، :۱۳۸۷ ) ۱۹۸<br />

با استمداد از دو واژه کلیدی در افکار مارکس<br />

می توان مارکس را در افکار ژیژک ، که<br />

به قول مایرس سیاست اش از برای مارکس<br />

آمده است بازشناسی کرد . این دو واژه<br />

عبارتند از : بت وارگی – ایدئولوژی .<br />

پس از طرح کلی از این دو واژه کلیدی ،<br />

تلقی ژیژک را در استفاده مکرر از این دو<br />

واژه تبیین می کنیم.‏ اگرچه طرح مباحث<br />

این چنینی در فراخور این سطور نمی گنجد<br />

، ولیکن طرح آن در حد بضاعا گریز ناپذیر<br />

است از این رو که تقدیر آدمیان ایجاب می<br />

کند پرسش های از خود بپرسد که توان پاسخ<br />

گویی به آن را ندارند .<br />

بت وارگی کاالیی :<br />

مارکس در کتاب سرمایه بت وارگی را<br />

اینگونه روایت می کند ‏:»کاال در نگاه نخست<br />

چیزی بدیهی و پیش پا افتاده به نظر می<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

رسد . اما تحلیل ان نشان می دهد که چیزی<br />

است بسیار پیچیده و تو در تو ، سرشار از<br />

ظرایف متافیزیکی و قلمبه بافی های پر<br />

مدعای هستی شناسانه . تا آن جایی که<br />

کاال ارزش مصرفی است ، هیچ چیز اسرار<br />

آمیزی در آن نیست ، خواه آن را از این<br />

نظر مالحظه کنیم که به واسطه ی ویژگی<br />

هایش نیازهای انسانی را برآورده می کند و<br />

خواه از این نظرکه این ویژگی ها محصول<br />

کار انسانی است . بنابرین سرشت راز آمیز<br />

کاال از ارزش مصرفی آن سرچشمه نمی<br />

گیرد . از محتوای تعینات ارزش هم ناشی<br />

نمی شود . زیرا در وهله نخست ، هر قدر<br />

هم انواع مفید کارها یا فعالیت مولد تنوع<br />

داشته باشند ، این حقیقتی فیزیولوژیک است<br />

که آن کارکردهای سازواره ی انسان اند در<br />

وهله دوم آنجا که مسئله به مبنای تعیین مقدار<br />

ارزش مربوط می شود ، یعنی مقدار زمانی<br />

که صرف نیروی بدنی یا کمیت کار می شود<br />

، تمایز قایل شدن بین این کمیت ‏)از یک<br />

سو ) و کیفیت کار ‏)از سوی دیگر ) حتی<br />

به نحو آشکار تری ممکن است . راز رمز<br />

شکل کاال صرفا در این امر نهفته است که<br />

این شکل کاال صرفا در این امر نهفته است<br />

که این شکل سرشت اجتماعی کار انسان را<br />

در چشم او همچون شی ء وار خود این<br />

محصوالت همچون اجتماعیات یافتن ویژگی<br />

طبیعی چیزها نمایان می سازد و از همین<br />

رو رابطه اجتماعی تولید کنندگان را با کل<br />

کار به صورت رابطه اجتماعی بی اشیاء<br />

که خارج از انسان وجود دارد ، در نظر او<br />

جلوه می دهد . از این راه بده بستان است که<br />

محصوالت کار به کاال یه چیزی محسوس<br />

اما فراسوی حواس یا به چیزی اجتماعیش<br />

تبدیل می شود . تنها رابطه اجتماعی خود<br />

انسان هاست که در اینجا و نزد آنان شکل<br />

شبح وار رابطه اشیاء را به خود گرفته است<br />

. بنابراین برای یافتن همانندی ها یا تمثیلی<br />

از این دست باید گریزی به وادی مه آلود<br />

مذهب بزنیم . آنجا آفریده های سر انسان<br />

همچون پیکره های قائم به ذات نمودار می<br />

شوند که گویی حیاتی از آن خویش دارند و<br />

با یکدیگر و با انسان ها در رابطه اند . چنین<br />

اند محصوالت دست انسان ها در جهان کاال.‏<br />

من این را بت وارگی می نامم ، سرشتی<br />

که به محض تولید محصوالت کار به مثابه<br />

کاال ، خود را به آن می چسباند و بنابرین از<br />

تولید کاالیی جدایی ناپذیر است . » ‏)مارکس<br />

، ۱۳۸۶ )۱۰۲-۱۰۰ : به عبارتی مارکس<br />

به روایت کوالکفسکی می خواهد بگوید : «<br />

انتقال بازار در روابط اجتماعی ، و ارزش<br />

مادی بخشی موجب از خود بیگانگی می<br />

شود در واقع می خواهد بگوید ما با این کار<br />

به عنوان مثال وقتی انسان جنسی را با پول<br />

مبادله می کند در واقع روح انسانی یا همان<br />

فراینده کارش را به ابژه انتقال می دهد و<br />

بدین نحو موجب این می شود که کاال از فرد<br />

بیگانه گشته و برای خود به تنهایی دارای<br />

شخصیت گردد و بر این حسب است که فرد<br />

از کاالی دست خودش شکست می خورد و<br />

قربانی شی ء انگاری ای می شود که برای<br />

روابط اجتماعی واقعیتی عینی قائل است و<br />

به تعبیر کوالکفسکی بت وارگی کاالیی بدین<br />

معنی است که انسان نتواند فراورده های<br />

کار خود را آن چنان که هست ‏–یعنی به<br />

عنوان فراورده های کار خود ‏–درک کند و<br />

ناخواسته به جای اعمال قدرت انسانی مطیع<br />

آن گردد ‏)کوالکفسکی ، :۱۳۸۵ ) ۳۲۸<br />

ژیژک از خودبیگانگی و هم اید ئولوژی را<br />

از مارکس به ارث می برد و در واقع با<br />

به روز رسانی آن سعی می کند ، در یک<br />

عصر پساایدئولوژیکی که سوژه دکارتی<br />

با انتقادات پسامدرنیته زیر آبش زده شده<br />

است و هیچ حقیقتی مفروض فرض نمی<br />

شود و هم چنین ناخوداگاه آدمی به صورت<br />

ناخوداگاه آنها را در همان ناخوداگاه آدمی<br />

انباشت می کند ، بدون اینکه بخواهد از آن<br />

رونمایی کند ، ژیژک این مطلوب سازی<br />

و یا همان به روز رسانی را با استمداد از<br />

واژگان الکانی و با یک منطق هگلی انجام<br />

می دهد ، بهترین کتاب در این زمینه عینیت<br />

ایدئولوژی است که به تازگی علی بهروزی<br />

آن را ترجمه کرده است کتابی که الکالئو<br />

ان را شاهکار می داند و گلین دالی آن را<br />

در زمره کتاب های کالسیک ، کتابی که<br />

بسیاری از متفکران علت شهرت ژیژک را<br />

بدان منتصب می دانند .<br />

ژیژک در کتاب عینیت ایدئولوژی فتیش<br />

انگاری کاال را ‏))یک نسبت معین اجتماعی<br />

میان انسانها ، که در چشم انها ، شکل موهوم<br />

نسبتی میان اشیا ء را به خود می گیرد ((<br />

( مارکس ، ۱۳۸۶: ‎۱۲۵‎‏(ارزش یک کاالی<br />

معین ، فعلیت مظهری است از یک شبکه<br />

مناسبات اجتماعی در بین فرآوردگان انوع<br />

کاال ها ، صورت خاصه ‏))شبه طبیعی ((<br />

چیزی دیگر ‏))کاال ، پول (( را می گیرد<br />

و بدین ترتیب ، می گوییم که ارزش فالن<br />

کاال برابر است با چنین و چنان مبلغ پول<br />

. ‏)ژیژک ، عینیت ایدولوژی ، ۱۳۸۹ :<br />

) ۶۵ تا اینجا ژیژک همان گفتمان ما را در<br />

باال تکرار می کند ولی به یکباره با طرح<br />

مدعایی از دل این نظر از سایر راویان<br />

مارکس فاصله می گیرد ، وی می گوید :<br />

« مختصه ماهوی فیتش انگاری کاال همان<br />

جانشینی مشهور اشیاء به جای آادمها نیست<br />

‏))نسبتی میان انسانها شکل رابطه ای میان<br />

اشیاء را به خود می گیرد (( این مختصه<br />

در واقع یک جور دُشناخت است . یک جور<br />

خلط کردن نسبتی معین در درون یک شبکه


صفحه 58<br />

ساختاری با یکی از عناصر آن شبکه ؛ آنچه<br />

در واقع معلول ساختاری شبکه متاسبات بین<br />

عناصر است به صورت خاصیت بالواسطه<br />

یکی از عناصر نمودار می شود ، انچنان که<br />

گویی این خاصیت در خارج از نسبتش با<br />

عناصر دیگر باز هم وجود دارد . » ‏)همان<br />

)<br />

مارکس این نکته را به صراحت در ارتباط با<br />

شکل ساده ‏))بروزِ‏ ارزش ‏((متذکر می شود<br />

. کاالی)‏ الف ‏(تنها در صورتی می تواند<br />

ارزش خود را بروز دهد که خود را به یک<br />

کاالی دیگر کاالی)‏ ب ) ، منتسب گرداند . و<br />

بدین ترتیب کاالی اخیر تبدیل می شود به هم<br />

ارز کاالی الف:‏ در مناسبه ارزش ، صورت<br />

طبیعی کاالی ب ‏)ارزش استفاده ی آن ،<br />

خواص محسوس و بداشته آن ) نقش صورت<br />

ارزشی کاالی ‏)الف(‏ را بازی می کند ؛ به<br />

عبارت دیگر ، جسم ب تبدیل می شود به این<br />

ارزش برای الف . هر خویشتن انسانی تنها<br />

با بازتاب یافتن در انسان دیگر ‏–یعنی از آن<br />

حیث که این انسان دیگر انگاره و خیالی از<br />

وحدت او را ارائه می کند ‏–می تواند به خود<br />

هویتی دست یابد : بدین ترتیب ‏))هویت (( و<br />

‏))غیریت (( دقیقا الزم و ملزومند . ان کاالی<br />

دیگر ‏)ب ‏(تنها به شرطی هم ارز خواهد بود<br />

که الف به عنوان صورت ظاهری ارزش ب<br />

با آن مناسبه داشته باشد ، یعنی کاالی ب تنها<br />

در محدوده این مناسبه ممکن است هم ارز<br />

شمرده شود ، اما این ظاهر فتیش انگاری<br />

در همینجا نهفته است ‏.مصداق این گفتار را<br />

می توان در مثال هگلی یافت ‏))شاه بودن<br />

(( معلولی است از شبکه مناسبات اجتماعی<br />

میان یک ‏))َاه (( و اتباع او ؛ اما-و دشناخت<br />

فتیش انگارانه در همین جاست ‏–از نظر<br />

شرکت کنندگان د این علقه اجتماعی ، این<br />

نسبت به شکلی وارونهِ‏ تاب ظاهر می شود<br />

: آنها می اندیشند اتباعی هستند که احترامات<br />

ملوکانه را نسبت به شاه مرعی می داند زیرا<br />

که شاه پیشاپیش و فی نفسه ، و در خارج<br />

از مناسبه با اتباعش ، شاه است ؛ انگار که<br />

تعین ‏))شاه بودن (( خاصه طبیعی شخص<br />

شاه باشد . ابلهی فکر می کند شاه است ابله<br />

تر از شاهی نیست که خودش را حقیقتا شاه<br />

می داند ‏)یعنی خود را بالواسطه با عنوان<br />

‏)شاهی(‏ یکی می انگارد .<br />

اما این نوع اول فتیش انگاری است جوامعی<br />

که فتیش انگاری کاال حاکم است ، و رابطه<br />

انسانها کامال فتیش زده شده اند و نوع دیگر<br />

آن که با ان همقران نیست ، جوامعی است که<br />

در آن فتیش انگاری کاال در جوامع سرمایه<br />

داری مناسبات میان انسانها مسلما فتیش وار<br />

نیست ؛ آنچه در اینجا با آن روبرو هستیم<br />

مناسبات فی مابین اشخاصی ‏))آزاد((‏ است<br />

که هرکدام نفع نفسانی خود را دنبال می<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

کنند . فتیش انگای در ‏))مناسبات فی مابین<br />

انسانها (( قرار دارد ‏–یعنی جوامع ماقبل<br />

سرمایه داری ‏–فتیش انگاری کاال هنوز<br />

توسعه نیافته است ، زیرا تولید طبیعی غالب<br />

است نه فراوری برای بازار . چیزی که به<br />

تعبیر هگلی آن ژیژک مناسبات سیادت و<br />

اطاعت می نامد ، یعنی ، دقیقا همان رابطه<br />

آقایی و بندگی در مفهوم هگلی . ‏))مناسبات<br />

اجتماعی فی مابین افراد ، به جای اینکه<br />

به صورت مناسبات متقابل خودشان ظاهر<br />

شوند ، در تحت شکل مناسبات اجتماعی فی<br />

مابین اشیاء مستتر می شوند ‏((-در واقع ،<br />

این تعریفی است دقیق از عارضه هیستریک<br />

، از ‏))هیستری تبدیلی (( مختص سرمایه<br />

داری . ‏)ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ،<br />

) ۶۹-۶۵ :۱۳۸۹<br />

ایدئولوژی :<br />

مارکس مقوله اید ئولوژی را در انتقادهای<br />

خودش به ایدئالیسم آلمانی و دو متفکر<br />

شاخص هگل در مقدمه نقد فلسفه حق هگل و<br />

همچنین تزهای فویر باخ به کار برد وی بر<br />

این باور بود که از اسمان باید به زمین امد و<br />

این توهم کاذب را از بین برد که سوژه مقدم<br />

است ، بلکه این ابژه است که تععین کننده<br />

است این خانواده زمینی است که اگر اصالح<br />

شود خانواده مقدس هم به طریقی از اولی<br />

درست می شود . در واقع او می گفت هگل<br />

اشتباه می کند آگاهی هستی بخش و تعیین<br />

کننده نیست بلکه این هستی و زندگی عینی<br />

انسان هاست که آگاهی و اشکال مختلف را<br />

ایجاد می کند . در واقع می توان این گونه<br />

گفت خودبیگانگی و بت وارگی مقدم است بر<br />

اید ئولوژی این از خودبیگانی و بت وارگی<br />

است که اگاهی کاذب ‏)اید ئولوژی ) را به<br />

وجود می آورد نه اید ئولوژی بت وارگی<br />

و از خودبیگانی ، اگرچه ان را استمرار می<br />

بخشد ولی ایجاد کننده آن نیست . به نحوی<br />

که<br />

« بیگانگی به عنوان وضعیتی عینی ، آگاهی<br />

کاذب را پدید می آورد و به همین علت رفع<br />

بیگانگی ، به مفهوم از بین بردن آگاهی<br />

کاذب نیست . به صورت کلی مارکس دو<br />

نقد بر مکتب ایده ئالیسم وارد می نماید .<br />

اولین نقد این است که ایده آلیست ها هر گونه<br />

شرح ماتریالیستی از ایده های فلسفی خویش<br />

را انکار می کنند و دوم اینکه ایده الیست ها<br />

معتقدند که تغییر اجتماعی صرفا می تواند با<br />

واژگونی آگاهی مردم ، بدون در نظر گرفتن<br />

شرایط مادی پدید می آید . » ‏)و.وود ،<br />

)۲۳۷ :۱۳۸۷<br />

در واقع اکثریت غریب به اتفاق متفکران اید<br />

ئولوژی را در تفکر مارکس وارونه سازی<br />

و آگاهی کاذب قلمداد می کنند . به نحوی که<br />

ایدئولوژی به عنوان روبنا شرایط بت وارگی<br />

و بیگانگی را در جامعه مدرن پنهان می کند<br />

و جامعه را به شکل وراونه نشان می دهد<br />

. همان برداشت اپستمولوژیکی که فاصله<br />

ژیژک را با چپ های ارتدوکس در تقریر<br />

مارکس فاصله گذاری می کند . درواقع ،<br />

ژیژک ، همانطور که در قسمت بت وارگی<br />

ذکرش آمده است تلقی خاص خود را از<br />

مفاهیم مارکسیستی دارد وی معتقد است<br />

این برداشت که اید ئولوژی یعنی اگاهی<br />

کاذب تلقی نادرست و از مد افتاده است .<br />

در این باره وی اظهار می کند : مقدماتی<br />

ترین تعریف از اید ئولوژی احتماال این گفته<br />

مارکس است در سرمایه است « wissen<br />

)) das nicht aber sie tune s sie<br />

(( ‏–))نمی دانند چیست ، اما انجامش می<br />

دهند (( مفهوم اید ئولوژی فی نفسه مستلزم<br />

نوعی ساده لوحی اساسی و استوارنده است<br />

، بدین معنی که اید ئولوژی در مورد پیش<br />

فرضهای وجودی و شرایط))‏ فعلی (( خود<br />

دچار دشناخت است ، و فاصله و تباعدی<br />

را میان به اصطالح واقعیت اجتماعی و<br />

وانموده تحریف شده ما ‏)یعنی آگاهی کاذب<br />

ما ) از آن برقرار می دارد و به همین دلیل<br />

است که این آگاهی ساده لوحانه (( را می<br />

توان مورد بررسی انتقادی موسوم به ‏))نقد<br />

اید ئولوژی قرار داد ‏.در واقع ، مسئله اصلی<br />

دیدن این نکته است که اصوال ‏))واقعیت ((<br />

نمی تواند بدون این به اصطالح فریفتاری<br />

ایدئولوژیک خود را باز فرآورده سازد .<br />

نقاب ایدئولوژیک تنها وضع واقعی امور<br />

را پنهان نمی کند بلکه این تحریف در ذات<br />

امور کتابت شده است . بدین جهت است که<br />

باید استعاره های ساده انگاری را که حاکی<br />

از نقاب برداشتن و پس زدن به اصطالح<br />

پرده هایی هستند که واقعیت برهنه را مستور<br />

می کنند ‏،خالصه آنکه روان کاوی ، اگر<br />

به هر حال قرار باشد ژست نقاب برگرفتن<br />

را بگیرد ، کارش را با این لطیفه مشهور<br />

آلفونس آله ، که الکان نقل می کند ، نزدیکی<br />

بیشتری دارد : یک نفر اشاره ای می کند<br />

به یک زن ، وحشت زده فریاد می زند که<br />

‏))نگاه کنید چه افتضاحی ، زنک زیر لباس<br />

هایش لخت لخت است ‏.)ژیژک ، عینیت<br />

ایدئولوژی ، ۱۳۸۹: ۷۳-۷۲( اما ژیژک<br />

سوال می کند با گذار از این مفاهیم کالسیک<br />

اید ئولوژی به مثابه آگاهی ساده لوحانه هنوز<br />

در جهان امروزی صادق است ؟ نقد سنتی<br />

اید ئولوژی در مقابل این عقل کلبی مسلکی<br />

کارساز نیست . او پاسخ می دهد « پس آیا<br />

چاره ای جز پذیرش این امر نداریم که ما ،<br />

همزمان با سلطه عقل کلبی ، در جهانی به<br />

اصطالح ‏))فرا ایدئولوژیک (( قرار گرفته<br />

ایم ؟ حتی آدرنو هم به این نتیجه رسید ،


ایدئولوژی دروغ خشک و خالی نیست بلکه<br />

دروغی است که مدعی راست گرفته شدن<br />

است . اما ایدئولوژی تمامیت خواه دیگر<br />

چنین ادعا و تظاهری ندارد ، دیگر حتی<br />

واضعان این اید ئولوژی هم نمی خواهند<br />

که کسی آنها را جدی بگیرد ‏–ایدئولوژی<br />

تمامیت خواه صرفا ابزاری است خارجی در<br />

جهت اهداف سودجویانه ، حکومت این اید<br />

ئولوژی نه ناشی از حقانیت آن بلکه مدیون<br />

سودجویی و خشونتی غیر ایدئولوژیک است<br />

. ‏«)همان :۷۵ ) پس به زبان خیلی ساده<br />

آنگونه که مایرس به زبان ساده ژیژک را<br />

روایت می کند : « این تعاریف غلط است<br />

که ما نمی دانیم که با رفت امد هر روزه ی<br />

خود به دانشگاه به گونه ای بر می آییم که<br />

‏)در مقام کارگر ، مدیر ، و سرمایه گذار )<br />

نظام سرمایه دارانه را باز تولید می کنیم ،<br />

و به همین دلیل است که این کار برای ما<br />

خوشایند است . بلکه درست آن است که به<br />

زبان ژیژکی بگویم : ما پیشاپش می دانیم که<br />

نسخه تحریف شده ای از واقعیت به می رسد<br />

. ما پیشاپیش می دانیم که وقتی به دانشگاه<br />

می رویم به صورتی بار می اییم که سیستم<br />

را سرپا نگه داریم . به عبارت دیگر ما<br />

چنانکه ژیژک به پیروی از نظریه پرداز<br />

آلمانی پیتر اسلوتردایک می گوید : سوژه<br />

هایی کلبی مشرب هستیم . بنابرین به جای<br />

فرمول : انها می دانند چه کار می کنند ،<br />

اما آن کار را انجام می دهند بنویسم آنها به<br />

خوبی می دانند که چه کار می کنند ، اما<br />

هنوز آن کار را می کنند . در واقع آنچه در<br />

اینجا از چشم ما دور می ماند ، نه واقعیت<br />

وضعیت ، بلکه توهمی است که آن را می<br />

سازد . » ‏)مایرس ، ۱۳۸۵ )۹۲-۹۰ :<br />

در پشت سر آن کلی ؛ « افشای صورت<br />

بهره کشی سرمایه ای در پشت سر حقوق<br />

عام بشری ؛ افشای مناسبات تاریخا معین و<br />

محدود خویشاوندی در پشت سر ‏))خانواده<br />

تک هسته ای (( به مثابه یک ثابت مافوق<br />

تاریخی و هکذا . » ‏)همان ۱۰۵(<br />

در انتها ژیژک تفاوت خود و حلقه وابسته<br />

به او معروف به حلقه)الکانی اسلونیایی )<br />

را با سایر دیگر مارکسیست ها در تبین<br />

اید ئولوژی و بت وارگی این گونه بیان<br />

می کند : از چشم انداز مارکسیسم غالب<br />

، دیدانداز ایدئولوژیک دید اندازی جزئی<br />

نگر است که کلیت مناسبات احتماعی را<br />

نادیده می گیرد ، و حال آنکه ، ‏))چشم انداز<br />

الکانی (( ایدئولوژی یعنی کلیتی مبتنی بر<br />

امحای نشانه های غیر ممکن بودن آن . این<br />

اختالفات متناظر است با اختالفی که ایده<br />

فرویدی و مارکسی در باب فتیش انگاری<br />

را از یکدیگر متمایز می کند ‏:فتیش در نزد<br />

مارکسیسم شبکه بداشته مناسبات اجتماعی را<br />

پنهان می دارد ، و حال آنکه فتیش در نزد<br />

فروید پنهان کننده کمبودی است ‏)اختگی )<br />

که شبکه نمادین برگرد ان منعقد می شود .<br />

‏)ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ، ۱۳۸۹ ۱۰۴ :<br />

) و هدف نقد ایدئولوژی نیز عبارت است<br />

از رد این محیطیت ، و افشای فرد بورژوا<br />

صفحه 59<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


نظری<br />

مارکس در واپسین دورة زندگی و کاپیتال<br />

میکاییل ر.‏ کراتکه<br />

برگردان:‏ ب.‏ کیوان<br />

مبناسبت سالروز تولد مارکس در ۵ ماه مه ۱۸۱۸<br />

صفحه 60<br />

مارکس پس از . ۱۸۶۷<br />

دیگر هیچ چیز پیش نمی رود.‏<br />

بنا بر یک گزارش عامه پسند که چندین<br />

زندگی نامه به آن گواهی می دهند،‏ مارکس<br />

در دوران پیری که همة توان کاری را<br />

از دست داده بود،‏ زیر آماج نومیدی قرار<br />

گرفت.‏ او به نزدیک ترین دوستان اش،‏<br />

چون انگلس،‏ می گفت:‏ پیشرفت هایی دارد<br />

و در طرح بزرگش پیش می رود.‏ گاهی<br />

اعالم می کرد که کتاب II کاپیتال به زودی<br />

آماده خواهد بود.‏ در واقع،‏ او وضعیت<br />

واقعی دست نوشته های ناتمام اش را از آن<br />

ها پنهان می کرد.‏ واقعیت این بود که او<br />

تقریباً‏ همیشه از بیماری در تب و تاب بود.‏<br />

و عالوه بر این،‏ اغلب به کارهای سیاسی،‏<br />

کارهای ‏»شورای عمومی انجمن بین المللی<br />

زحمتکشان«‏ نخستین انترناسیونال می<br />

پرداخت.‏ با این همه،‏ از سوی دیگر،‏ پس از<br />

۱۸۷۰، او دیگر همان گرفتاری های مالی<br />

را که طی بیش از ۲۰ سال او را آزار می<br />

داد،‏ نداشت.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

پس از ۱۸۶۷ او دیگر اثر بزرگی انتشار<br />

نداد و تقریباً‏ هیچ چیز دربارة نقد اقتصاد<br />

سیاسی ننوشت،‏ جز یک فصل دربارة<br />

‏»تاریخ اقتصاد سیاسی«‏ در آنتی دورینگ<br />

انگلس و روایتی توده ای از کتاب I کاپیتال<br />

نوشتة یوهان موس.‏ اما با بازبینی و<br />

بازنویسی او که در ۱۸۷۶ منتشر شد )۱(،<br />

در ادبیات زندگی نامه نویسی این واپسین<br />

دورة زندگی او به ویژه به عنوان دورة<br />

ناکامی نگریسته شده است.‏ مارکس به دلیل<br />

های گوناگون،‏ شاهکارش،‏ کاپیتال را به<br />

سامان نرساند.‏ او بازمانده از کار و گردن<br />

نهاده به ناکامی،‏ تصدیق کرد که در به فرجام<br />

رساندن طرح بزرگ نقد اقتصادی اش از<br />

توان الزم برخوردار نیست.‏ با این همه،‏ او<br />

کاپیتال را از جذابیت یک شاهکار ناتمام و<br />

ناکامل لبریز کرد.‏ البته،‏ این امر تا اندازه ای<br />

آزادی عمل برای نظرورزی های خطرناک<br />

که مدت درازی درمارکس شناسی آکادمیک<br />

مد روز بود،‏ فراهم کرد.‏<br />

به اعتبار کارهای جاری در چارچوب<br />

MEGA از این پس می توان ایده ای<br />

بسیار مشخص و بسیار دقیق از کار علمی<br />

مارکس طی واپسین دورة زندگی اش بدست<br />

داد.در ظرف چند سال،‏ اغلب دست نوشته<br />

ها،‏ یادداشت های کتاب خوانی های اش و<br />

کلکسیون های مدرک های جمع آوری شده<br />

تاریخ این دوره منتشر شد.‏ بدون شک،‏<br />

این اقدام داوری دربارة مارکس زمان<br />

سالخوردگی را دگرگون می کند و پایة<br />

جدیدی برای داوری کردن بهتر دربارة<br />

اثرها و به ویژه نقد اقتصاد سیاسی اش فراهم<br />

می آورد.‏ چرا؟ برای این که مارکس به تأیید<br />

هزاران صفحه از نوشته های اش طرح<br />

بزرگ خود را رها نکرد.‏ او مانند پانزده<br />

سال پیش با همان شور و شوق و ولع به کار<br />

ادامه داد.‏ او چیزی منتشر نکرد و هنگامی<br />

که دربارة تئوری ارزش اش بین هواداران و<br />

مخالفان او بحث در گرفت،‏ بنظر می رسید<br />

که خاموشی گزید )۲(. با این همه،‏ همة<br />

نوشته های انتشار یافتة او گواه بر کوشش<br />

های بی وقفه اش برای هدایت کردن درست<br />

کاپیتال و به ویژه برای فراهم کردن روایتی<br />

کامل و بی نقص دربارة آن است.‏ کمابیش<br />

واپسین کالم موجز امّا بسیار افشاگر مارکس<br />

در دورة پیری را دربارة کاپیتال در ۱۸۸۱<br />

یادآور می شویم.‏ او به دوست و همکارش<br />

دانیل سون نوشت:‏ ‏»باید همه چیز را به


صفحه 61<br />

طور کامل مرور کرد«.‏ در واقع،خود این<br />

اندیشه ده سال زودتر،‏ در ۱۸۷۱، در بیان<br />

آمده بود )۳(. این در هنگامی بود که او<br />

کار کردن جدی هم زمان در زمینة ترجمة<br />

فرانسه و روایت جدید آلمانی کتاب I کاپیتال<br />

را آغاز نهاد.‏ می توان گفت که او در عرصة<br />

روایت جدید نقد اقتصاد سیاسی،‏ پنجمین آن،‏<br />

گام نهاد که هنوز بیشتر با روایت آغازین آن<br />

در ۱۸۵۷ ۵۸ فاصله مند است.‏<br />

● راه دراز به سوی کاپیتال<br />

یادآور می شویم که خواندن کاپیتال آسان<br />

نیست.‏ مسئله آشکارا عبارت از یک شاهکار<br />

ناتمام است.‏ به عالوه،‏ کاپیتال یک نوع<br />

تئوری و یک نوع توضیح علمی به ندرت<br />

مشهود و اندک فهمیده تا روزگار ما است.‏<br />

آن چه بر دشواری می افزاید،‏ این است که<br />

تنها یک کاپیتال وجود ندارد،‏ بلکه چندین<br />

کاپیتال وجود دارد.‏ مارکس طرح نقد اقتصاد<br />

سیاسی اش را از ۱۸۴۴ تا پایان عمر ادامه<br />

داد.‏ پس از چند چرکنویس کوتاه دربارة<br />

سیستم پولی که اکنون در دفترهای یادداشت<br />

های قرائت مشهورش زیر نام Londoner<br />

Heftوجود دارد،‏ او نوشتن دست نوشته<br />

های طوالنی از – ۱۸۵۷ دست نوشته های<br />

پژوهشی و دست نوشته های ویرایشی را<br />

آغاز نهاد.‏ در دوره های معینی،‏ او دربارة<br />

دیگر موضوع ها – مثالً‏ در ۱۸۶۰ ‏)جدل<br />

با فوگ(‏ یا در ۱۸۷۱ ‏)بیان نامه شورای<br />

عمومی A.L.T دربارة جنگ داخلی در<br />

فرانسه(‏ – را نوشت.‏ البته،‏ او نوشتن را<br />

تا ۱۸۸۱ ۸۲ قطع نکرد )۴(. پس ما چهار<br />

یا پنج روایت متفاوت از نقد اقتصاد سیاسی<br />

مارکس در دست داریم.‏ روایت نخست که<br />

به گروند ریسه شهرت دارد،‏ در ۱۸۵۷ ۵۸<br />

نوشته شد.‏ او در ۱۸۵۸ ۵۹ متن معروف<br />

‏»دربارة نقد اقتصاد سیاسی«‏ را نوشت و<br />

منتشر کرد.‏ سپس در سال های ۱۸۶۱ ۶۳<br />

فعالیت تازه ای را آغاز کرد که به نگاشتن<br />

سومین روایت – که در اساس یک دست<br />

نوشتة پژوهشی است،‏ انجامید.‏ بخشی از این<br />

روایت به ‏»تئوری ارزش اضافی«‏ شهرت<br />

دارد )۵(. طی این دوره،‏ مارکس برنامة<br />

آغازین خود ‏)برنامة تدوین شش کتاب از<br />

تاریخ ۱۸۵۸( را تغییر داد و از آن جا به<br />

ساختار شرح آن چه که آن را زیر عنوان<br />

Das Kapital می شناسیم راه یافت.‏ در<br />

۱۸۶۴، ۶۵ مارکس نخستین روایت از سه<br />

کتاب کاپیتال،‏ کم یا بیش در نظم وارونه ‏)بر<br />

پایة کتاب )III را نوشت.‏ این دست نوشته ها،‏<br />

بجز دست نوشتة کتاب I که مارکس بنا بر<br />

دو روایت متفاوت در ۱۸۶۵ ۶۶ بازنویسی<br />

و بازنگاری کرد،‏ ناتمام ماند.‏ دومین روایت<br />

تنها روایتی است که آن را به فرجام رساند؛<br />

و سرانجام به روایتی رسید که برای او<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

مناسب بنظر می رسید.‏ پس از انتشار کتاب<br />

I در ۱۸۶۷، مارکس کارهای اش را در<br />

دو سو دنبال کرد.‏ از یک سو،‏ به ویژه در<br />

۱۸۷۱ ۷۲ این متن را چندین بار نوشت و<br />

اصالح کرد.‏ از سوی دیگر،‏ به کار کردن<br />

روی درونمایه کتاب های II و III ادامه<br />

داد،‏ بی آن که برنامه آن را با بازنویسی و<br />

افزودن چرکنویس ها و دیگر دست نوشته<br />

ها در متن های تاکنون نوشته شده در ۶۵<br />

۱۸۶۴ تغییر دهد )۶(. همه این متن ها<br />

که برای نخستین بار در MEGA² انتشار<br />

یافت،‏ با کوهی از یادداشت های کتابخوانی<br />

و سندهایی که تا فرجام زندگی گردآورد،‏ به<br />

ما اندیشه ای از آن چه که واپسین روایت<br />

کاپیتال،‏ پنجمین روایت نقد اقتصاد سیاسی<br />

اش بود،‏ آن طور که آن را در واپسین دورة<br />

زندگی اش بررسی کرد،‏ ارائه می کند.‏<br />

میان این روایت های مختلف گُسست<br />

روشنی وجود ندارد.‏ حتی دگرگونی مشهور<br />

برنامه ۱۸۶۳ فقط یک جهش ایجاد نکرد،‏<br />

بلکه گامی حساب شده بود )۷(. نکته های<br />

خودنقدی بسیار بنیادی در دست نوشتة ۵۸<br />

۱۸۵۷ وجود دارد.‏ در این دست نوشته<br />

ضمن کوشش در معرفی سیستم مقوله های<br />

اقتصادی روش ‏»دیالک تیک«‏ مارکس با<br />

محدودیت های خاص این روش برخورد می<br />

کند و به شیوة توضیح منظمی می رسد که<br />

بنظر او مناسب با فرضیه های علم اجتماعی،‏<br />

تاریخی و سیاسی مانند اقتصاد سیاسی است.‏<br />

او نقد خود از هگل و سبک تصنعی هگلی<br />

را اصالح کرد و آن را به پیش راند و بیش<br />

از پیش از دیالک تیک بدون اعتدال فاصله<br />

گرفت و سرانجام به یک دیالک تیک بسیار<br />

فروکاسته و سنجیده رسید و این به عنوان<br />

لغزش به عامه فهم کردن و همه پسند شدن<br />

تئوری وی نیست.‏ او نسبت به دست نوشته<br />

ها،‏ به ویژه نسبت به دست نوشتة ۱۸۵۷ ۵۸<br />

بسیار خرده گیر بود.در صورتی که برخی<br />

مارکسیست ها امروز آن را چونان روایت<br />

کامل اثرش می نگرند.‏ البته،‏ او خود عقیدة<br />

دیگری داشت.‏ دست نوشتة ۱۸۵۷ ۵۸ گامی<br />

به جلو را نشان می دهد؛ زیرا نویسندة آن<br />

به ویژه دربارة روش توضیح مناسب تئوری<br />

عام و روشمند بسیار آموخته است.‏ مهم ترین<br />

درسی که او به خاطر سپرد،‏ این است که<br />

باید از کرانمندی های ناگزیر روش دیالک<br />

تیک آگاهی یافت و حتی ازظاهر ساخت پیش<br />

از تجربه پرهیز کرد.با عزیمت از آن جا،‏<br />

مارکس دست به پژوهش و اصالح،‏ بررسی<br />

و بازشناسی می زند.‏ دست نوشته های ۵۸<br />

۱۸۵۷، دست نوشته های ۱۸۶۱ ۶۳ و حتی<br />

دست نوشته های ۱۸۶۴ ۶۵ بیشتر دست<br />

نوشته های پژوهشی هستد تا دست نوشته<br />

های ویرایشی.‏ پس از ۱۸۶۷ این کار پایان<br />

نیافته است.‏ البته،‏ بر عکس،‏ مارکس در<br />

پایان سال های ۷۰ ‏)و حتی در ۱۸۸۲( به<br />

خواندن و بازخواندن کاپیتال ادامه می دهد و<br />

در آن اشتباه هایی پیدا می کند.‏<br />

همانطور که ریمون آرون در دهة ۶۰ ‏)قرن<br />

۲۰( مطرح کرد،‏ می توان از خود پرسید:‏<br />

چرا مارکس کاپیتال را طی تقریباً‏ ۱۵ سال<br />

پس از انتشار کتابI در ۱۸۶۷ به پایان<br />

نرساند)‏‎۸‎‏(.‏ به یقین ابتالء به انواع بیماری<br />

ها،‏ به ویژه بیماری های حاد،‏ خستگی و<br />

فرسودگی،‏ فاجعه های خانوادگی مانع کار<br />

او بود.‏ با این همه،‏ در دوره های معینی،‏<br />

فرصت خواندن،‏ کارکردن،‏ گردآوردن و<br />

بررسی کردن انبوهی از سندها بدست می<br />

آمد،‏ حتی هنگامی که بنظر می رسید قادر به<br />

نوشتن نیست.‏ در هر حال تالش بازنایستادنی<br />

او بنا بر نیازهایی بود که اثر بزرگ اش آن<br />

را می طلبید.‏ بنابراین،‏ این موضوع راه را<br />

برای بررسی بسیار نزدیک باز می گذارد.‏<br />

پس از انتشار کتاب I در سپتامبر ۱۸۶۷<br />

مارکس تقریباً‏ بی درنگ به کار می پردازد<br />

و طی سال ۱۸۶۸ در نامه هایی به انگلس<br />

و دیگر دوستان اش خط های مهم برنامه و<br />

ساختار آن برای کتاب های II وIII راتایید<br />

می کند.‏ سپس به دنبال کردن کار سخت و<br />

درازمدت بررسی و بازبینی دست نوشته<br />

هایی می پردازد که ظرف سه یا چهارسال<br />

پیش فراهم آورده بود.‏ چون او به آن چه که<br />

آن را به عنوان یک کار ویرایشی در طی<br />

کار چند ماهه،‏ شاید یک ساله می نگریست،‏<br />

متوجه مسئله های زیادی در دست نوشته<br />

های ناتمام اش شد.‏ در آن وقت چه می<br />

توانست بکند؟ او بررسی های اش را دوباره<br />

آغاز می کند و مدت زیادی در موزة بریتانیا<br />

Museum( )British مستقر می شود<br />

و در آن جا مجموعه وسیعی از رونوشت<br />

ها،‏ یادداشت های کتابخوانی ها،‏ آمارها و<br />

نیز رونوشت های گزارش های رسمی ‏)با<br />

تفسیرهای خاص اش(‏ در مجموع بیش از<br />

۷۰۰ صفحه تدارک می بیند.‏ به عالوه،‏ طی<br />

شش ماه و این بار به کمک دخترش ژنی<br />

)Jenny( مجموعة گسترده ای از مقاله های<br />

بریده شده در روزنامه ها فراهم می آورد.‏<br />

همة این کارها بر موضوعی استوار است<br />

که می اندیشید کامالً‏ بر وضعیت پول،‏ شکل<br />

های گوناگون آن،‏ بازارهای مالی و بحران<br />

های آن ها – و به ویژه بحران های جدید<br />

مالی،‏ یعنی پدیده هایی که با بحران ۱۸۶۶<br />

آشکار شد،‏ تسلط دارد.مارکس درست همان<br />

کاری را که در سال های ۵۰ با بررسی<br />

های اش دربارة بحران ۱۸۵۷ ۵۸ در اوج<br />

آن انجام داد،‏ این بار در ۱۸۶۸ ۶۹ صرف<br />

تدوین یک رشته جزوه های مشهورش<br />

دربارة پول و مسئله های پولی کرد.‏ چیز


صفحه 62<br />

بسیار برجسته این است که ده سال بعد در<br />

۱۸۷۸، مارکس این شاهکار را نوسازی<br />

می کند.‏ طی چند ماه،‏ او باز چند جزوه<br />

دربارة تئوری و تاریخ رابطه های پولی در<br />

کشورهای بسیار مهم سرمایه داری آن دوره<br />

از جمله ایاالت متحد و روسیه نگاشت )۹(.<br />

و باز به کار ادامه داد.‏ بین دسامبر ۱۸۷۸<br />

و مارس ۱۸۷۹، او از یک مجموعة وسیع<br />

از انتشار های جدید دربارة بحران های<br />

پولی نسخه برداری کرد و اطالعات خود را<br />

اکنونی و به روز کرد )۱۰(. با این اشاره<br />

اکنون می توان یکی از ماده های اساسی<br />

بررسی های اش پول،‏ اعتبار،‏ سیستم بانک<br />

ها و پدیده های بازارهای مالی،‏ به ویژه<br />

بحران های پولی از ۱۸۶۸ را اعالم کرد.‏<br />

کشف طال در کالیفرنیا نظر مارکس را به<br />

خود جلب کرد و او را به تحلیل نتیجه های<br />

این پدیده در ۱۸۵۰ سوق داد.‏ از ۱۸۶۸<br />

مشاهده و بررسی پدیده جدیدی را آغاز کرد<br />

که مربوط به گذار از سیستم پولی بین المللی<br />

به معیار مشهور طال است.‏ این پدیده کامالً‏<br />

خود را با مضمون تئوری پول او سازگار<br />

نشان داد.‏ باز نمود پیشاپیش آن در فصل<br />

سوم کتاب I کاپیتال به روشنی دیده می<br />

شود )۱۱(. دگرگونی پول در سرمایه داری<br />

مدرن،‏ گذار سیستم پولی از پول کاالیی به<br />

جانشین آن اعتبار و پول اعتباری در همة<br />

شکل های آن،‏ و البته در مقیاس ملی همان<br />

طور در مقیاس جهانی در حقیقت روندی<br />

تاریخی است که در آن زمان جریان داشت.‏<br />

انگلیس،‏ بنا براین،‏ کشوری بسیار پیشرفته<br />

در ارتباط با تبدیل سیستم پولی به یک سیستم<br />

اعتباری زیر سُلطه بانک های خصوصی<br />

و بیش از پیش بین المللی است؛ همان طور<br />

که پیشرفته ترین کشور در صنایع بزرگ<br />

و تجارت مهم بین المللی است.‏ مارکس به<br />

ویژه شکل بندی نظام معیار طال راکه به<br />

کشف راز آن نایل آمده بود،بر رسی کرد.‏<br />

در واقع،‏ این معیار استرلینگ،‏ نخستین پول<br />

ملی است که درصدد کسب نقش پول جهانی<br />

بود.‏ او به روشنی دریافت که همة انواع سند<br />

های انگلیسی وظیفه های پول را در مقیاس<br />

جهانی بر عهده می گیرند.‏ بنابراین،‏ بازار<br />

مالی لندن،‏ وام عمومی انگلیس در همة شکل<br />

های آن به محور و نقطة مرکزی سیستم<br />

مالی جهان تبدیل می شود.‏<br />

رانت مالی موضوع اساسی دیگر بررسی<br />

های مارکس است.‏ از آغاز دهة هفتاد او<br />

به بررسی ها دربارة کشاورزی و کشت<br />

شناسی پرداخت.‏ طی بیش از دوازده سال،‏<br />

او توسعه های کشاورزی مدرن،‏ بیش از<br />

پیش سرمایه داری،‏ حتی صنعتی در روسیه<br />

و ایاالت متحد را کشف و بررسی کرد.‏ از<br />

این رو،اهمیت پژوهش های اش را در زمینة<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

کشاورزی توسعه داد.و با شروع بررسی<br />

توسعه های کشاورزی در روسیه از زمان<br />

اصالح های دهة ۶۰ ‏)آزادی زمین بسته<br />

های روسیه(‏ به تدریج به یک رشته کارهای<br />

تطبیقی دربارة دگرگونی ها در کشاورزی<br />

بسیار مهم کشورهای سرمایه داری دست<br />

می یازد.‏ به عالوه،‏ او کشاورزی کشورهای<br />

مستعمره چون ایرلند یا هند را بررسی می<br />

کند و بدین ترتیب،‏ کنکاش دربارة کشورهای<br />

واقع در خارج و حاشیه های اقتصاد دنیای<br />

سرمایه داری صنعتی را آغاز می نهد و<br />

بدون درنگ به بررسی کشت شناسی،‏<br />

حتی شیمی کشاورزی معاصر می پردازد<br />

و به بررسی های اش دربارة انقالب ها و<br />

نوسازی های فنی جدید ادامه می دهد.‏ در این<br />

چارچوب است که او به طور جدی نسبت به<br />

توسعة کشاورزی آمریکا که قبالً‏ شناخت تا<br />

اندازه ای گسترده از زمان جنگ داخلی از<br />

آن داشت،‏ عالقمند می شود.‏ از نظر مارکس<br />

ایاالت متحد و به ویژه ایالت های نیمه غربی<br />

در این مورد نمونة جذاب هستند.‏ او در آن<br />

جا پیدایش کشاورزی صنعتی،‏ شکلی از<br />

کشاورزی سرمایه داری را مشاهده می کند<br />

که هنوز پیشرفته تر از کشاورزی انگلیس<br />

است.‏ این هنوز یک انقالب کشاورزی در<br />

حال به فرجام رسیدن در دنیای سرمایه داری<br />

بود که سرانجام به دگرگونی ساختار بازار<br />

جهانی انجامید.‏ همة این ها در تباین شدید با<br />

رکود،‏ حتی افول کشاورزی در روسیه بود.‏<br />

از ۱۸۷۲، مارکس به بررسی جدی توسعة<br />

جدید سرمایه داری صنعتی و کشاورزی در<br />

روسیه پرداخت.‏ از این زمان،‏ او متقاعد<br />

شد که راه های توسعة سرمایه داری در<br />

جهان شمارمند است و مدل کالسیک انقالب<br />

صنعتی،‏ مدل انگلیس فقط برای کشورهای<br />

اروپای غربی معتبر است )۱۲(. به یقین،‏<br />

هنگامی که پژوهشگری مانند مارکس به<br />

چنین نتیجه گیری می رسد،‏ در می یابیم<br />

که دریافت او از تئوری عام سرمایه داری<br />

مدرن ما را به تمیز برخی دگرگونی ها فرا<br />

می خواند<br />

● مارکس در راه روایت نهایی سرمایه<br />

آیا دنبال کردن خواندن و باز خواندن هزاران<br />

صفحه از گزیده ها،‏ یادداشت های کتابخوانی<br />

ها،‏ چرک نویس ها،‏ کلکسیون های سندهای<br />

گوناگون که از مارکس در واپسین دورة<br />

زندگی باقی مانده آسان است؟ آیا بین همة<br />

بررسی هایی که طی واپسین سال های<br />

عمرش صورت گرفته و کار سترگ ناتمام<br />

اش،نقد اقتصاد سیاسی رابطه و پیوستگی<br />

وجود دارد؟ اگر همة این نوشته ها منحصر<br />

به طرح های اثرهای فرجام نیافته باشند،‏ یا<br />

این که فقط باقی مانده های فکر پراشتهایی<br />

باشند که حرص کتاب های بی شمار را در<br />

او برانگیخته،‏ چنین قرائتی به یقین بسیار<br />

کسل کننده است.‏ در مجموع این گزیده ها و<br />

دست نوشته ها تقریباً‏ به همان اندازة مجموع<br />

جزوه های بررسی که مارکس در گذشته<br />

تدوین کرد،‏ پرحجم است.‏ به ویژه در آن<br />

مجموعة بسیار وسیعی از داده های آماری<br />

وجود دارد که مارکس تا آن زمان دربارة<br />

روسیه،‏ ایاالت متحد و دیگر کشورهای<br />

سرمایه داری گردآورده بود.‏<br />

به عقیدة من و بنا بر تجربه ای که من از آن<br />

ها دارم،‏ دنبال کردن کار مارکس در بررسی<br />

های اش طی واپسین سال های عمر او کسل<br />

کننده نیست.‏ در واقع بین آن ها یک پیوستگی<br />

و انسجام وجود دارد.‏ ما در آن ها پیوندهای<br />

آشکار با کاری را ردیابی می کنیم که برای<br />

نگارش و اصالح دست نوشته های اش که<br />

برای کتاب های IIو III پیش بینی شده بود،‏<br />

گسترش می دهد.‏ اغلب این ها،‏ در مجموع<br />

یک دهم،‏ در طی این سال ها نوشته شده<br />

است.‏ طوالنی ترین شان بین دسامبر ۱۸۶۸<br />

و ژوئیه ۱۸۷۰ ‏)دومین روایت کامل(،‏ سپس<br />

در ۱۸۷۷ ۷۸ و ۱۸۸۰ ۸۱ بوده اند که<br />

سومین روایت تا اندازه ای کامل را به ما<br />

ارائه می کنند.‏ در واقع،‏ مارکس،‏ راه حل<br />

های جدیدی برای مسئله های تا اندازه ای<br />

شناخته را جستجو می کند و به تصحیح<br />

کارهای خود،‏ بازنویسی و نه فقط بازخوانی<br />

کاپیتال می پردازد،‏ گاه شناسی می تواند،‏ در<br />

این مورد کمک کند.‏ در اغلب موردها رابطة<br />

زمانی بین بررسی های مارکس و کوشش<br />

های او برای باز نویسی یا کامل کردن،‏ حتی<br />

اغلب بازنویسی دست نوشته های اش برای<br />

کتاب های II و III وجود دارد.‏ این رابطه ها<br />

به قدر کافی روشن است.‏ مارکس آن گونه<br />

که در جزوه های واپسین سال های اش،‏<br />

بنظر می رسد،‏ حتی در شرایط خاص طرح<br />

بزرگ نقد اقتصاد سیاسی،‏ تغییر حالت نداده<br />

است.‏ او هرگز به پژوهشگر جنتلمنی که تنها<br />

برای خوشآمدش هر چه پیش آید پژوهش می<br />

کند،‏ تبدیل نشد.‏ او کامالً‏ به آن چه که می کند<br />

و می پژوهد آگاه است.‏ در مثل هنگامی که<br />

بررسی های ریاضی اش را در سال های<br />

۱۸۸۰ ۸۲ آغاز می کند به راستی از سوژه<br />

اش منحرف نمیشود.و کوشش های اش را<br />

در تحلیل رابطه ها میان دگرگونی های نرخ<br />

اضافه ارزش و نرخ سود کافی نمی داند.و<br />

می کوشد ‏»قانون های گردش«را در آن<br />

بیابد )۱۳(. از این رو،‏ شروع به پژوهش<br />

بهترین روش های تحلیل و توضیح کرد و<br />

حساب فاضله را کشف نمود و بکاربستن آن<br />

را هم زمان در برابر دیگر اقتصاددانان که<br />

تحلیل نهایی Analyse Marginale را<br />

ابداع کردند!‏ آغاز نهاد.‏<br />

در چندین نوبت او به بررسی پول،‏ دگرگونی


صفحه 63<br />

های تازه در سیستم پولی انگلیس و بین<br />

المللی می پردازد – و هم زمان به نگارش<br />

یا بازنویسی متن ها برای کتاب II ‏)در ۶۹<br />

۱۸۶۸ و ۱۸۷۷( ۷۸ – مبادرت می کند.‏<br />

البته،‏ پژوهش های او بسی فراتر از سوژه<br />

هایی است که در چارچوب تئوری عام به<br />

بحث در می آیند و موضوع شرح منظم در<br />

سطح تحلیل گردش سرمایه صنعتی قرار می<br />

گیرند!‏ یک دلیل مناسب برای این موازی<br />

بودن بین بررسی ها و کارهای نگارش<br />

مربوط به این واقعیت است که در دریافت<br />

او،‏ گردش سرمایه اهمیت دوگانه برای<br />

تئوری پول دارد.‏ این گردش سرمایه،گردش<br />

و هم چنین رکود پول در اقتصادهای سرمایه<br />

داری را توضیح می دهد و به پایة شکل<br />

های آغازین اعتبار که پشتوانة سرمایه داری<br />

مدرن است،‏ کمک می کند.‏ بنابراین،‏ ما در<br />

واپسین دست نوشتة دراز مارکس برای<br />

کتاب – II در مقایسه با نخستین دست نوشته<br />

برای این کتاب از تاریخ – ۱۸۶۴ ۶۵ پایه<br />

های تئوری اعتبار بسیار روشن و مدرن را<br />

می یابیم.‏ بدون شک،‏ مارکس آن چه را که<br />

بسیاری از مارکسیست ها هنوز نمی دانند،‏<br />

می دانسته است.‏ کتاب II مرحلة اساسی<br />

برای توضیح منظم و تکوینی تئوری پول<br />

مدرن اش بود.‏<br />

مارکس در ۱۸۶۷ ۶۸ به اصالح دست<br />

نوشته کتاب III که از تاریخ ۱۸۶۴ ۶۵<br />

شروع می شود،‏ دست می یازد.‏ در مجموع<br />

او در مدت کوتاه به نگارش ۱۱ دست نوشته<br />

مربوط به مقوله های سود،‏ نرخ سود،‏ سود<br />

متوسط،‏ قیمت،‏ بهای تولید و قیمت بازار<br />

می پردازد.‏ عالوه بر این،‏ در درازترین<br />

دست نوشته ها،‏ او سه بار برای مشخص<br />

کردن ‏»قانون«‏ های گوناگون نرخ سود در<br />

همة راستاها و بنا بر همه گوناگونی های<br />

ممکن عامل های مهم کوشش به عمل می<br />

آورد.‏ در چندین نوبت،‏ در همان دست نوشته<br />

ها،‏ او برای یافتن فرمول های مناسب که<br />

قانون های رانت تفاضلی،‏ یا توسعه آن در<br />

درازمدت را بیان می دارند،‏ به تالش بر می<br />

خیزد.‏ ‏»قانون«‏ های جدید البته مارکسی با<br />

اندیشه های ریکاردویی متفاوت است.‏ نتیجة<br />

این کار:‏ ساختار جدید برهان آوری برای<br />

بخش I کتاب III است که در آن مارکس<br />

از آن زمان به یک ‏»عمل مشخص«‏ جدید<br />

سرمایه داری روزمره:‏ پدیده های قیمت و<br />

سود چنان که هر یک از سرمایه داران آن<br />

ها را تمیز می دهند،‏ می پردازد )۱۴(. و<br />

هم زمان بررسی کردن فن های حسابداری<br />

تجاری،‏ حتی شرح و بسط های فن های<br />

بانکی را آغاز می نهد؛شرح و بسط هایی که<br />

چندین بار طی سال های بعد تکرار می کند.‏<br />

کمی بعد،‏ از ۱۸۷۰ او کار کردن دوباره<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

روی متن کتاب I را چندین بار،‏ برای<br />

چاپ دوم آلمانی ۱۸۷۲ و به ویژه برای<br />

ترجمة فرانسه آغاز کرد که به چاپ واقعی<br />

فرانسه که در جزوه هایی در ۱۸۷۲ ۷۵<br />

منتشر گردید،‏ تبدیل شد.‏ مارکس این چاپ<br />

راکه خودش شمار زیادی از قطعه های آن<br />

رانگاشت و باز نویسی کرد،بسیار ارج می<br />

نهاد و برای آن ارزش علمی خاصی قایل<br />

بود.‏ به عقیده او و بنا بر پژوهش های اش،‏<br />

روایت فرانسوی باید پایة همة چاپ های<br />

آیندة کتاب I کاپیتال باشد )۱۵(. پس می<br />

توان پنداشت که از ۱۸۷۳ مارکس به روایت<br />

جدید کاپیتال،‏ روایتی که چند عنصر آن را<br />

قبالً‏ آفریده بود،‏ می اندیشید.‏ البته،‏ چرخش<br />

قطعی برای کامیابی همة اثر وی از زمان<br />

انتشار جلد II ‏)با کتاب های II و )III کاپیتال<br />

بود.‏<br />

سرانجام،‏ او چندین دست نوشته برای کتاب<br />

II می نگارد.‏ در مجموع ۸ دست نوشته که<br />

درازترین و مدون ترین آن مانند دست نوشتة<br />

VIIIدر ۱۸۸۰ ۸۱ به انگلس به عنوان متن<br />

پایه برای چاپ کتاب II مارکس پس از مرگ<br />

وی کمک کرد.مارکس در آن جدول های<br />

خاص اقتصادی اش را نه برای نخستین بار،‏<br />

بلکه به شکل بسیار ظریف می نمایاند ، در<br />

این کتاب او از شناخته ترین فرمول های<br />

جبری استفاده می کند.‏ این اثر به پایان نمی<br />

رسد و در نتیجه جدول های اقتصادی اش<br />

ناتمام می ماند.‏ البته،‏ این تحلیل روند کلی<br />

گردش و بازتولید،‏ از جمله انباشت سرمایة<br />

اجتماعی،‏ در مجموع،‏ به ویژه در نزد<br />

اقتصاددانان،‏ به عنوان یکی از شگرف ترین<br />

دستاوردها نگریسته شده است.‏ فراموش<br />

نکنیم که این مارکس ‏»سالخورده«‏ است که<br />

به آفرینش این کار نمایان در ۱۸۸۰ ۸۱ نایل<br />

آمد.‏ و باز می بینیم که یک رابطة زمانی<br />

با دیگر کارها و بررسی ها وجود دارد.‏<br />

سه سال پیش از آن )۱۸۷۷( او یک فصل<br />

دربارة تاریخ اقتصاد سیاسی برای کمک به<br />

انگلس در جدل او با دورینگ نوشت.‏ در<br />

این چارچوب بررسی جدول های اقتصادی<br />

کنه را در روایت های مختلف شان از سر<br />

گرفت.‏ فصل او برای آنتی دورینگ در واقع<br />

شرح مفصل جدول های فیزیوکرات ها است.‏<br />

می توان پنداشت که این در هنگامی است که<br />

نخستین روایت اش از یک جدول اقتصادی<br />

را ترک می کند روایتی که در دست نوشتة<br />

۱۸۶۱ ۶۳ وجود دارد و اندیشیدن جدی به<br />

شکل مناسب توضیح برای تحلیل خاص اش<br />

از گردش و بازتولید سرمایة کلی اجتماعی<br />

را آغاز می نهد.‏<br />

مارکس برای کتاب III چند دست نوشته<br />

بین ۱۸۷۱ و ۱۸۸۲ نگاشت.‏ این متن ها<br />

برای نخستین بار در ۲۰۰۳ در جلد II/۱۴<br />

MEGA منتشر شد.‏ این ها چرکنویس ها<br />

دربارة سوژه های نخستین فصل این کتاب<br />

پیرامون مقوله های سود،‏ نرخ سود و بهای<br />

تولید هستند که به تمرین های ریاضی شباهت<br />

زیادی دارند.‏ مارکس آن طور که او را در<br />

این چرکنویس ها می بینیم،‏ هنوز رابطه<br />

های منطقی در شکل ‏»قانون عام«‏ بین نرخ<br />

اضافه ارزش و نرخ سود را جستجو می<br />

کند.‏ رابطه هایی بین این دست نوشته ها و<br />

بررسی های اقتصاد سیاسی که هم زمان به<br />

ادامة آن ها می پردازد،‏ وجود دارد.‏ البته،‏ او<br />

ترکیب های گوناگون ‏)هم نوسانی های عامل<br />

های تعیین کنندة نرخ سود(‏ به طور منطقی<br />

ممکن یا تصور پذیر را تحلیل می کند.‏ هم<br />

چنین او می کوشد ترکیب هایی بیابد که<br />

مفهوم مُعین اقتصادی داشته باشند؛ روی این<br />

اصل جستجوی این ترکیب ها را در تاریخ<br />

و توسعه های معاصر سرمایه داری صنعتی<br />

و کشاورزی در چند بخش از جهان را آغاز<br />

می نهد.‏ بنظر می رسد که او سراسر فصل<br />

نهایی را برای نخستین بخش کتاب III شبیه<br />

فصلی که ‏»قانون«‏ های نرخ اضافه ارزش،‏<br />

فصل XVII کتاب I را معرفی می کند،‏<br />

بررسی کرده باشد.‏ نویسندة طرح علمی تا<br />

اندازه ای بلندپروازانه،‏ هم زمان به پژوهش<br />

واقعیت ها و داده های تاریخی و آماری که<br />

استوار بر توسعة نرخ های بهره و توسعة<br />

نرخ های رانت های ارضی است،‏ می<br />

پردازد.‏<br />

● مسئله ها و کشف ها<br />

دست نوشته های کاپیتال که از مارکس<br />

باقی مانده مسئله هایی را مطرح می کنند<br />

که به طور رضایت بخش بررسی نشده اند.‏<br />

از جمله اند شرح منظم و کلی یک تئوری،‏<br />

امّا هم زمان تاریخمند )۱۶(. با این همه،‏<br />

بررسی ها و یادداشت های کتابخوانی<br />

واپسین دوره زندگی او نشانه هایی به ما<br />

ارایه می کنند.‏ بنظر می رسد که مارکس از<br />

این مسئله ها کامالً‏ آگاه بود و حتی به طور<br />

جدی به پژوهش راه حل های استوارتر از<br />

راه حل هایی که تا آن زمان یافته بود،‏ می<br />

پردازد.‏<br />

به یک نمونه اشاره می کنیم.‏ در ۱۸۶۴ ۶۵<br />

مارکس نزد دوستان اش،‏ به ویژه انگلس<br />

با مباهات دربارة یافتن یک راه حل علمی<br />

پایدار برای مسئله قدیمی رانت ارضی<br />

مطلق،‏ معمایی که اقتصاددانان کالسیک<br />

هرگز نتوانستند به حل کردن آن نایل آیند،‏<br />

سخن گفت.‏ راه حل او از این قرار است:‏<br />

کشاورزی به طور کلی،‏ همة کشاورزان<br />

یک اقتصاد سرمایه دارانه از سرمایة متغیر<br />

و نیروی کار نسبت به سرمایة ثابت بیش<br />

از میانگین مجموع اقتصاد استفاده می کنند.‏


صفحه 64<br />

از این رو،‏ آن هااز سرمایه بکار رفته<br />

اضافه ارزشی بیش از میانگین کل سرمایة<br />

اجتماعی تولید می کنند.‏ عالوه بر این،‏ با<br />

مسدود کردن رقابت،‏ و بنا بر این دسترسی<br />

دیگر تولیدکنندگان – کشاورزان بالقوه به<br />

کشاورزی،‏ مالکان و کشاورزان سرمایه دار<br />

در این بخش به حفظ دست کم بخشی از این<br />

اضافه ارزش باال نایل می آیند.‏ از این رو،‏<br />

همة مالکان و بخش بزرگی از کشاورزان نه<br />

فقط رانت های تفاضلی،‏ بلکه هم چنین رانت<br />

ارضی مطلق بدست می آورند.‏<br />

مارکس از این راه حل خرسند بود،‏ امّا از<br />

هنگامی که او به بررسی توسعة کشاورزی<br />

در ایاالت متحد ‏)از ۱۸۷۲( دست یازید،‏<br />

متوجه شد که راه حل او چندان که گمان<br />

کرده بود،‏ استوار نیست.‏ در واقع او در مورد<br />

ایاالت متحد بر اساس یک بررسی مفصل،‏<br />

وجود یک کشاورزی سر شاراز دگرگونی<br />

را تأیید می کند:‏ کشاورزی هنوز ابتدایی<br />

معیشتی زیر چشمان او به یک کشاورزی<br />

صنعتی،‏ مکانیزه،‏ سازمان یافته بنا بر مدل<br />

خاص کارخانه تبدیل شد.بدین ترتیب او شاهد<br />

پیدایش یک کشاورزی سرمایه داری است<br />

که در آن ترکیب ارگانیک سرمایه بکار رفته<br />

با شتاب رشد می کند و در این رشد بی وقفه<br />

پیش می رود.‏ بنابراین،‏ برای او تصور یک<br />

کشاورزی سرمایه داری کامالً‏ توسعه یافته<br />

که در آن ترکیب ارگانیک سرمایه این سان<br />

پیش رفته یا حتی پیش رفته تر از میانگین<br />

کل سرمایه اجتماعی باشد،‏ آسان است.‏ در<br />

این حالت پایه برای رانت ارضی مطلق در<br />

ارتباط با تولید اضافه ارزش ناپدید می گردد.‏<br />

در این وضعیت،‏ مارکس به بر رسی و<br />

تحلیل کشاورزی ای می پردازد که در آن<br />

رقابت هرگز متوقف نمی گردد.‏ تنها به<br />

خاطر این که تبدیل زمین ها به کاال،‏ تجاری<br />

شدن مالکیت ارضی در آن جا بسی پیشرفته<br />

تر از همه جا در اروپا است.‏ در چنین حالتی<br />

نویسندة ما چه می کند؟ او به روشنی می بیند<br />

که راه حل اش در مسئله رانت ارضی مطلق<br />

به عنوان راه حل عمومی معتبر نیست.‏ این<br />

یک تحلیل و یک راه حل مناسب برای دورة<br />

معینی بود.‏ امّا در همه جای دنیای سرمایه<br />

داری و برای تمام دورة سرمایه داری مدرن<br />

مصداق ندارد.‏ این یک حقیقت تاریخی گذرا<br />

است که با توسعه سرمایه داری کشاورزی<br />

زود سپری شده است.‏ مارکس اکنون دریافته<br />

بود که پایة علمی برای تزهای ریکاردویی<br />

دربارة پیشرفت و واگشت کشاورزی وجود<br />

ندارد.‏ از این رو،‏ او طی سال های دراز<br />

به مطالعه و بررسی کشاورزی مدرن و<br />

حتی پایه های شیمی کشاورزی پرداخت.‏<br />

توسعة تکنولوژی کشاورزی عامل قطعی<br />

و ویرانگری است که همه عامل ها و همة<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

واقعیت های ‏»طبیعی«‏ و تغییر ناپذیر<br />

در کشاورزی را وارونه می کند.‏ کشف<br />

تکنولوژی جدید انتقال برق به مسافت های<br />

دور عامل جدیدی را اضافه می کند:‏ بنابراین،‏<br />

بخشی از رانت موسوم به ‏»موقعیت«‏ به<br />

تدریج که در همه جا متداول گردید،‏ محو<br />

می گردد.‏ به شرطی که رقابت میان سرمایه<br />

داران و مالکان آزاد باشد – و تجاری شدن<br />

زمین ها کامل باشد.‏ در ۱۸۸۱ پس از سال<br />

ها بررسی،‏ مارکس از این پس همة اجزاء<br />

را برای روش جدید تحلیل کشاورزی متمایل<br />

به کشاورزی – صنعت در مقیاس بزرگ در<br />

سرمایه داری مدرن در دست دارد.‏<br />

چون مسئله عبارت از راه حل جدیدی است<br />

که راه حل مارکس پس از کشف کشاورزی<br />

سرمایه داری و صنعتی شده اش در ایاالت<br />

متحد بود.‏ من فقط یک سمت گیری ممکن در<br />

آن تشخیص می دهم.‏ این سمت گیری بسی<br />

تاریخمندتر از سمت گیری است که ما از<br />

دست نوشتة ۱۸۶۴ ۶۵ می شناسیم.‏ از این<br />

رو،‏ من فکر می کنم که بررسی های مارکس<br />

دربارة کشاورزی در روسیه به او برای<br />

نگارش متن کتاب III کمک کرده است.‏ در<br />

روایت نهایی کاپیتال،‏ چنان که می توان آن<br />

را تصور کرد،‏ ایاالت متحد به احتمال جای<br />

کشور سرمایه داری مدل را برای کشاورزی<br />

در قرن ۱۹ داشت.‏ در این وقت روسیه به<br />

عنوان مثال مخالف بکار می رفت )۱۷(.<br />

وضعیت کشاورزی به بازارها و حتی به<br />

بازار جهانی مربوط بود،‏ امّا بدون شکل های<br />

صنعتی و بدون شکل های مالکیت ارضی<br />

ویژة مناسب برای سرمایه داری مدرن.‏ همه<br />

چیز این جا موافق با نگرش عمومی مارکس<br />

بود:‏ یعنی شرایطی مقدماتی برای هر یک از<br />

رابطه های اقتصادی سرمایه داری به معنی<br />

خاص وجود دارد،‏ شرایطی که از سرمایه<br />

داری به وجود نیامده اند،‏ بلکه مقدم بر آن<br />

هستند – مانند پول و کاال،‏ مانند تجارت<br />

‏)و حتی تجارت بین المللی(‏ ، مانند وجود<br />

طبقه ای از زحمتکشان و قرینه منطقی و<br />

تاریخی آن،‏ نهاد مالکیت ارضی اکنون در<br />

شکل مدرن آن،بی بهره از همة گونه های<br />

حقوق استفاده مشترک .)Commons(<br />

همة این شرایط در چارچوب سرمایه داری<br />

مدرن دگرگون می شوند:‏ پول مثل کاال،‏<br />

زحتمکش مثل مالکیت ارضی.‏ از این رو،‏<br />

تئوری عمومی سرمایه داری مارکس یک<br />

تئوری تاریخمندانه در دو راستا است:‏ یکی<br />

در راستای پیش از تاریخ سرمایه داری<br />

‏)که جزء تاریخ معاصر در مقیاس جهانی<br />

) است و دیگری در راستای تاریخ خاص<br />

سرمایه داری،‏ راه های گوناگون توسعة<br />

سرمایه داری و گرایش های مهم تاریخی<br />

است که ‏»قانون های گرایشی«‏ مشهور آن<br />

باید روشن شود.‏<br />

سال های – ۱۸۸۲ ۱۸۶۸، باز هم مرحله ای<br />

در مسیر فکری مارکس هنگامی که نویسندة<br />

ما در مارس ۱۸۸۳ درگذشت،‏ کار مداوم<br />

برای انجام دادن و باز انجام دادن کاپیتال<br />

را به پایان نرسانده بود.‏ با این همه،‏ او تل<br />

برجسته ای از بررسی ها و دست نوشته ها<br />

باقی گذاشت.‏<br />

آن چه مربوط به کتاب I است،‏ او فهرستی<br />

از اصالح ها که از ۱۸۷۷ آغاز گردید،‏ به<br />

ویژه به منظور انتقال قطعه هایی از چاپ<br />

فرانسه ۱۸۷۲ ۷۵ به سومین چاپ آلمانی<br />

در حال تدارک که در واقع در ۱۸۸۳ منتشر<br />

شد،‏ باقی گذاشت )۱۸(. به عالوه،‏ او همان<br />

طور که به دانیل سون در ۱۸۸۱ یادآور شد<br />

)۱۹(. قصد داشت کتاب I را بسی عمیق<br />

تر اصالح کند.‏ آن چه او می خواست در<br />

فحوای کالم و بنا بر وضع کارهای اش<br />

بگوید،‏ آن را پس از انتشار کتاب های II<br />

و III تکرار کرد.‏ البته،‏ در پرتو همه آن<br />

چه که او می خواست آن را در روایت های<br />

نهایی شان بگنجاند،‏ آماده برای انتشار بود.‏<br />

در آن چه که مربوط به کتاب II است،‏ او<br />

یک بسته از دست نوشته ها ‏)در مجموع<br />

۱۰ تا،‏ که ۹ تای آن ها مربوط به دورة<br />

۱۸۶۸(، ۱۸۸۱ از جمله دو روایت کم یا<br />

بیش کامل از متن کامل ‏)بقیه تنها مربوط<br />

به چند قطعه یا چند فصل است(،‏ به عالوه،‏<br />

کمیت زیادی جزوه از یادداشت ها و قطعه<br />

ها که او برای کار دوباره از ۱۸۷۷ ۷۸<br />

آغاز کرد،‏ بجا گذاشت.در آن چه که مربوط<br />

به کتاب III است،‏ تنها یک دهم دست نوشته<br />

ها که بین ۱۸۶۸ و ۱۸۸۱ نگاشته شد وجود<br />

دارد که اغلب آن ها فقط چرکنویس های تا<br />

اندازه ای کوتاه هستندکه طوالنی ترین آن ها<br />

۱۳۲ صفحه است.‏ همه از رابطة بین نرخ<br />

اضافه ارزش و نرخ سود بحث می کنند.‏<br />

بنابراین،‏ این ها دست نوشته های پژوهش و<br />

نه نگارش او برای نخستین بخش کتاب III<br />

است.‏ اکثریت مهمی از نوشته های دیگر او<br />

در تاریخ این دوره،رونوشت ها،‏ یادداشت<br />

های کتابخوانی،‏ بریده ها،‏ کلکسیون های<br />

سندهای آماری هستند.‏ با این همه،‏ آن ها<br />

رابطه های تا اندازه ای روشن با بخش های<br />

مختلف کتاب ،III به ویژه با بخش مشهور V<br />

را نشان می دهند که بهره،‏ اعتبار،‏ سرمایة<br />

بانکی و پول اعتباری را نمایش می دهند.‏<br />

بخش VI به رانت ارضی اختصاص داده<br />

شده است.‏<br />

می توان این جا شیوه زنی ریمون آرون<br />

را تکرار کرد:‏ اگر من مارکسیست بودم با<br />

همه این ها چه می کردم؟ بهتر بگویم:‏ اگر<br />

من مارکس در ۱۸۸۳ بودم و اگر هنوز در


صفحه 65<br />

سالمت کافی بودم،‏ با همة کاغذهای زیر<br />

دست،‏ همه بررسی های انجام یافته از کاپیتال<br />

چه می ساختم؟ این یک باریک اندیشی ناب<br />

است.‏ امّا در دست نوشته های باقی مانده از<br />

مارکس به قدر کافی نشانه هایی برای بهتر<br />

شدن اندیشة راهنماکه برای کارهایش فراهم<br />

کرده بود وجود دارد که اگر فرصت باز هم<br />

تندرست زیستن طی چند سال را داشت،‏ می<br />

توانست ازآن هااستفاده کند.‏ در این صورت،‏<br />

کاپیتال بازسازی شده و تکمیل شده به وسیلة<br />

مارکس کتابی به مراتب غنی تر از کتابی<br />

است که می شناسیم.‏ بدیهی است که این<br />

کتاب می توانست شامل ‏»قانون های عام«‏<br />

خیلی کم تر و احتیاط های زیادتر در آن<br />

چه که مربوط به صحت آن ها است،باشد.‏<br />

علیت های بسیار زیاد کامالً‏ ویژه خواه بنا بر<br />

‏»محیط های ملی«‏ ‏)یا نمونه مسلط سرمایه<br />

داری(،‏ خواه بنا بر ‏»محیط های تاریخی«‏<br />

گوناگون که در آن شکل های مختلف سرمایه<br />

داری صنعتی،‏ کشاورزی و تجاری نمودار<br />

می شوند،‏ وجود داشت.‏ توضیح های بسیار<br />

زیادی در ارتباط با توسعه سرمایه داری که<br />

بنا بر نمونه های گوناگون ثبات و هم چنین<br />

در ارتباط با ‏»دگرگونی های«‏ الزم،‏ چه<br />

گرایش های عمومی،‏ چه شکل های آغازین<br />

بررسی شده وجود خواهد داشت.‏ پس،‏<br />

کاپیتال کتابی بسیار زیاد تاریخمند شده،‏ امّا<br />

نه فقط تاریخی،‏ و هنوز کم تر تاریخ گرایانه<br />

می شود.‏ کتابی که بخش های تاریخ مدلل<br />

سرمایه داری مدرن را در بر دارد وباز<br />

هم بیشتر دگرگونی های ساختاری را در<br />

آن چه که مربوط به نظام پولی،‏ شکل های<br />

رانت ارضی،‏ شکل های مالکیت و مدیریت<br />

سرمایه و غیره است،توضیح می دهد.‏<br />

البته،‏ مارکس از روش تکوینی ( Géné-<br />

)tique ‏»توسعه«‏ مقوله ها چشم نمی پوشد؛<br />

امّا در جریان کار پیگیر در پانزده سال<br />

واپسین اش،‏ موفق به درک بیش از پیش<br />

روشن ‏»کرانمندی های روش دیالک تیک«‏<br />

نشد.‏ در سال ۱۸۸۲، مجموعه وسیعی از<br />

شناخت های تجربی و تئوریک در اختیار<br />

او بود.‏ می توان پنداشت که او از شناخت<br />

ها و امکان های تحلیلی اش برای دادن<br />

بُعدی بسیار ‏»تاریخی«به مقوله های تئوری<br />

عام اش سود می جوید.‏ برهان آوری اش<br />

دگرگون شده و بسیار بغرنج و پیچیده تر از<br />

گذشته می شود.اما الزم به یادآوری است<br />

که کاپیتال هرگز کتاب آسان برای خواندن<br />

نبوده است.‏<br />

ویسنده:‏ میکاییل ر.‏ کراتکه:‏ اقتصاددان و<br />

جامعه شناس،‏ پروفسور اقتصاد سیاسی در<br />

دانشگاه آمستردام،‏ همکار .MEGA نویسندة<br />

کتاب های:‏ ‏»بحران ها و سرمایه داری«‏ در<br />

نزد مارکس،‏ کُلن،‏ ۱۹۷۵، نقد ‏»امور مالی<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

دولت«،‏ هامبورگ،‏ ۱۹۸۴، ‏»کشف دوبارة<br />

طبقه ها«،‏ هامبورگ برلین،‏ ۱۹۹۸، تاریخ<br />

اقتصاد جهان،‏ هامبورگ،‏ ۲۰۰۴، دربارة<br />

»۱۸ برومر«،‏ هامبورگ برلین،‏ ۲۰۰۵.<br />

پی نوشت:‏<br />

۱ در هر دو مورد نام نویسندة همکار<br />

مارکس ذکر نشده است.‏ رجوع کنید به متن<br />

ها در /۲۷ I MEGAصص ۴۱۱ ۴۲۵<br />

و متن های مقدماتی مارکس در این فصل<br />

صص ‎۱۳۱‎؛ ۲۱۶ ۸/MEGA II صص<br />

۷۳۳. ۷۸۷ MEGA( اشاره به مجموعه<br />

آثار مارکس و انگلس است(‏<br />

۲ در مکاتبه خصوصی اش چند چیز را<br />

یادآوری می کند که می توانند احتیاط اش را<br />

نسبت به این بحث ها بیان کنند.‏ مثالً‏ بنگرید<br />

به نامه او به انگلس در ۴ دسامبر‎۱۸۸۲‎‏.‏ در<br />

این نامه او به بحث دربارة تئوری ارزش<br />

اش در روزنامه Italien Plébe مراجعه<br />

می کند:‏ همه سخن های احمقانه را نقل کرده<br />

اند ۱۲۳( ص MEW) [MEW ۳۵ اشاره<br />

به آثار مارکس و انگلس است[.‏<br />

۳ بنگرید به دو نامة مارکس به دانیل سون<br />

در ۱۳ ژوئن ۱۸۷۱ و ۱۳ دسامبر ۱۸۸۱<br />

,.۳۵ et MEW ۳۲۱ ,.P ,.۳۳ MEW[<br />

]۲۴۶ .P<br />

۴ یادداشت های کتابخوانی دربارة آدولف<br />

واگنر در بهار ۱۸۸۱. آخرین دست نوشته<br />

برای کتاب IIدر تابستان ۱۸۸۱ است.‏<br />

۵ بخشی از این دست نوشته پژوهشی،‏<br />

حاشیه روی های مارکس دربارة تاریخ<br />

اقتصاد سیاسی،‏ تا اندازه ای اغلب با نقدهای<br />

مفصل طوالنی نوشته های اقتصاددانان<br />

بزرگ کالسیک به ویژه آدام اسمیت و<br />

ریکاردو که توسط کائوتسکی در سه جلد<br />

)۱۹۱۰ ۱۹۰۵( زیر عنوان تئوری ها<br />

دربارة اضافه ارزش منتشر گردید،‏ در سه<br />

جلد در انتشارات سوسیال ۱۹۷۴ ۱۹۷۶ به<br />

چاپ رسیده است.‏ الزم بود تا ۱۹۸۳ برای<br />

چاپ مجموع دست نوشته در شکل آغازین<br />

آن در MEGA جدید انتظار کشید،‏ آن را<br />

در ۶ جلد در ۳/MEGA II مالحظه کرد(.‏<br />

۶ در ارتباط با ساختار کتاب،‏ عمده ترین<br />

دگرگونی ها به کتاب I مربوط می شود،‏ مهم<br />

ترین افزوده ها در بخش III کتاب II و در<br />

بخش I کتاب III وجود دارد.‏<br />

۷ در واقع مارکس هرگز به کلی از برنامه<br />

۶ جلد کتاب چشم نپوشید.‏ البته او ساختار<br />

اثر را که به طور کلی دو گانگی هگلی<br />

سرمایه در برابر سرمایه های فردی را به<br />

عنوان اصل سازماندهی اثر ترک می کند،‏<br />

تغییرداد.‏ از این رو،‏ او ساختار شرح کاپیتال<br />

رادوباره اصالح می کند.‏ بین ۱۸۶۳ و<br />

۱۸۸۲ او از اهمیت و کرانمندی های تئوری<br />

عمومی سرمایه داری اش آگاه بود.‏ در مورد<br />

مسئله هایی که در کتاب III به عنوان اعتبار،‏<br />

تجارت،‏ رانت ارضی بررسی شد،‏ راه حل<br />

قطعی و رضایت بخش آن ها را نیافت.‏ بدون<br />

شک او تصمیم گرفت باز نمودن کتاب اش<br />

دربارة سرمایه را توسعه دهد که در آن به<br />

طرح آغازین جای کمی داده شده.‏ مثالً،‏ مقوله<br />

بازار جهانی اکنون آشکارا در کتاب I مانند<br />

قطعة مربوط به پول جهانی ‏)یا همگانی(‏ در<br />

فصل ۳ بیان شده است.‏ هم چنین به سراسر<br />

فصل در باره ‏»اختالف ها در نرخ های<br />

مزدهای ملی«‏ فصل ۲۲ کتاب I بنگرید.‏<br />

۸ بنگرید به ریمون آرون،‏ ‏»مارکسیسم<br />

مارکس«.‏ پاریس،‏ ۲۰۰۲، صفحة ۳۹۰<br />

۹ این یادداشت های بازخوانی و قطعه های<br />

گزیده ۱۸۶۸ ۶۹ و ۱۸۷۸ ۷۹ در ،IISG<br />

آمستردام Marx Engels Nachlass<br />

)(MEN وجود دارد.‏ نخستین جزوه بزرگ<br />

مارکس دربارة پول و اعتبار از نوامبر<br />

۱۸۵۴ تا ژانویه ۱۸۵۷ طول کشید.‏ بنگرید<br />

به IISG، .MEN<br />

۱۰ این جزوه ها در ،IISG آمستردام،‏<br />

MEN وجود دارد.‏ همة این جزوه ها در<br />

بخش MEGA IV منتشر شده اند.‏<br />

۱۱ پایان این فصل،‏ پول اعتباری در شکل<br />

بسیار ابتدایی پدیدار شده و آینده های توسعة<br />

سیستم پولی تا اکنون بیان شده اند.‏ برای<br />

همة کسانی که قادرند تفسیر کنند از آغاز<br />

کامالً‏ روشن است که تئوری پول مارکس<br />

یک تئوری فلزگرایانه یا کاهش یافته به شکل<br />

پول کاالیی نیست،‏ بلکه تئوری سیستم پولی<br />

مدرن است،‏ آن گونه که با سرمایه داری<br />

مدرن که پیرامون سیستم بانکی و بازارهای<br />

مالی گردش می کند،نمودار گردید.‏<br />

۱۲ آن که چه مارکس در بیان شفاهی می<br />

پذیرد.‏ از ‎۱۸۷۲‎او از خود در برابر تفسیر<br />

نقد ش از افسانه انباشت ابتدایی اش،‏ گرانبها<br />

برای اقتصاددانان کالسیک،‏ دفاع می کند<br />

که در واقع فرمولی عام است که از فلسفة<br />

تاریخ نتیجه می شود.‏ متأسفانه او آشکارا<br />

به اعتراض برنخاست.‏ مگر در چند نامه<br />

خصوصی که تا مدت دراز پس از مرگ او<br />

ناشناخته باقی مانده است.‏<br />

۱۳ همان طور که او خود در دست نوشته<br />

۱۸۷۵ آن را گفته است:‏ قانون های نرخ<br />

سود ‏»قانون های حرکت«،‏ قانون های<br />

تنوع این نرخ در ارتباط با تنوع یک رشته


نظری<br />

۱<br />

عامل های تعیین کننده،‏ هستند.‏ ‏)بنگرید به<br />

۱۴/MEGA II صص .)۱۲۸ ۲۹<br />

۱۴ این یازده دست نوشته ۱۸۶۷ ۶۸ در جلد<br />

۴.۳/MEGA II منتشر شده است.‏<br />

۱۵ روایت فرانسوی در تغییرها،‏ افزوده ها،‏<br />

گسترش متن آغازین آلمانی که اغلب روی<br />

مسئله های مطرح شده در کتاب های بعدی<br />

کاپیتال تکیه می کنند غنی است.‏ از این رو،‏<br />

اکنون توسط دوستان و هواداران اش مورد<br />

توجه قرار گرفته است.‏ مثالً‏ مارکس در آن<br />

برای نخستین بار اعالم کرد که او رابطه<br />

های کمی بین نرخ اضافه ارزش و نرخ<br />

سود و رابطه ها میان قیمت ها و ارزش ها<br />

را توضیح می دهد.‏ در واقع،‏ مارکس در<br />

جریان نگارش دوباره و بازنویسی روایت<br />

کتاب I در فرانسه،‏ در فکر مسئله های کتاب<br />

های ( II و )III بود.‏<br />

۱۶ به ویژه بخش ها یا قطعه های تاریخ<br />

مدلل که تقریباً‏ همه جا در کاپیتال،‏ از جمله<br />

در فصل های نخست کتاب I وجود دارد.‏<br />

برخی ها و تا اندازه ای اغلب اقتصاددانان<br />

آن ها را ‏»توهم هایی«‏ می دانند که به آسانی<br />

می توان از آن ها چشم پوشید.‏ این یک<br />

اشتباه جدی است.‏ از نظر مارکس این ها<br />

عنصرهای تشکیل دهنده و ضرور توضیح<br />

آن هستند.‏ عنصرهایی که هم زمان کرانمندی<br />

های روش دیالک تیک و گشایش ها به سوی<br />

تئوری سیاسی و حتی به سوی تئوری دولت<br />

را تشکیل می دهند.‏ بنگرید به رابطه ها<br />

بین تاریخ،‏ تاریخ مدلل و تئوری عمومی<br />

سرمایه داری در نزد مارکس:‏ میکاییل ر.‏<br />

کراتکه،‏ ‏»سرمایه داری به عنوان سیستم<br />

جهانی«،قانون های عمومی و تنوع سرمایه<br />

داران،افزوده های دیگران،در پژوهش های<br />

مارکس و انگلس ۲۰۰۴ NF<br />

۱۷ در یادداشت هایی که به چاپ دوم کتاب<br />

I در ۱۸۷۲ افزود،‏ مارکس اعالم کرد<br />

که او انقالب کشاورزی در ایرلند را که<br />

به وسیله قدرت امپراتوری بریتانیا تحمیل<br />

شد،‏ هم زمان با دگرگونی ها در سرمایه<br />

داری کشاورزی انگلیس بررسی کرده است<br />

‏)بنگرید به ۶/MEGA II صص ۶۹۵<br />

۶۴۳(. انقالب کشاورزی صنعتی در ایاالت<br />

متحد و انقالب صنعتی در روسیه که به<br />

وسیله دولت رهبری و به پیش رانده شد،‏ به<br />

مراتب در بافت تاریخ معاصر سرمایه داری<br />

جای دارد.‏<br />

۱۸ بنگرید به ۸/MEGA II صص .۵ ۳۶<br />

۱۹ بنگرید به نامة مارکس به دانیل سون در<br />

۱۳ دسامبر MEW( ۱۸۸۱ ۳۵ ص .)۲۴۶<br />

برابری اجمتاعی ‏)مساوات(‏<br />

پروفسور ولفگانگ ایشهورن<br />

برگردان شین میم شین<br />

دایره املعارف روشنگری<br />

• برابری اجتماعی عبارت است از اصل بلحاظ تاریخی و طبقاتی مشخصا تعیین شده در<br />

زمینه تشکیل روابط اجتماعی میان طبقات،‏ گروه ها و افراد مختلف جامعه که انسان ها بر<br />

طبق معیارهای معینی برابر تلقی می شوند:‏<br />

• برابری در مقابل خدا<br />

۲<br />

• برابری در مقابل قانون<br />

۳<br />

• برابری در تملک وسایل تولید<br />

۴<br />

I<br />

• برابری در امکان شرکت در اداره دولتی حیات اجتماعی<br />

• این معیارها همیشه در تحلیل نهائی بیانگرمنافع و خواست های نیروهای طبقاتی اند.‏<br />

برابری بورژوائی<br />

• اصل بورژوائی دمکراتیک برابری که شعار مبارزه بر ضد فئودالیسم بوده و<br />

نقش تاریخی مهمی بازی کرده،‏ به برابری قضائی و سیاسی محدود می شود و باید با<br />

دوامنابرابری اقتصادی ناشی از استثمار،‏ فرمال ‏)صوری(‏ بماند.‏<br />

• ‏)ما هرگز نباید فرمال را با فرمالیته یکسان تلقی کنیم.‏<br />

• فرمال در دیالک تیک فرم و محتوا تعیین می شود و به نوبه خود بر محتوا تأثیر متقابل<br />

می گذارد.‏ مترجم(‏<br />

• به قول لنین،‏ ‏»تا زمانی که استثمار طبقه ای بوسیله طبقه دیگر بطور کلی ریشه کن<br />

نشده،‏ برابری واقعی و حقیقی نمی تواند وجود داشته باشد.«‏<br />

• ‏)کلیات لنین،‏ جلد ۲۸، ص ۲۵۱(<br />

• این اصل در نظام سرمایه داری هرگز بطور قطعی تحقق نیافته،‏ همانطور که نفی<br />

برابرحقوقی ملی و نفی برابرحقوقی زنان در کاپیتالیسم نشان می دهد.‏<br />

• و باالخره تحت شرایط سرمایه داری انحصاری دولتی با تعمیق قطب بندی میان<br />

استثمارگران و استثمارشوندگان،‏ این اصل با از بین بردن آزادی های بورژوائی <br />

دمکراتیک آشکارا زیرپا گذاشته می شود.‏<br />

صفحه 66<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


نظری<br />

از خودبیگانگی هگلی یا از خودبیگانگی ما از ژیژک<br />

نگارنده : کیانوش دل زنده ، کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی<br />

‏)تربیت معلم(‏<br />

صفحه 67<br />

فلسفه خوانی ایرانی سال هاست که با مُد<br />

ها دست به گریبان است ، فیلسوف ها می<br />

آیند و می روند بی آنکه پیوند انضمامی با<br />

شرایط این جغرافیایِ‏ فکری پیدا کنند ، و<br />

آنقدر جغرافیایِ‏ خوانش ما از فُالسفه سلیقه<br />

ای و زودگذر است که فیلسوفی چون ژیژک<br />

، که در قید حیات است ، این روزها قدیمی<br />

پنداشته می شود . علت های بسیاری می<br />

توان در این باره آورد ۱- داشتن نگاه سلیقه<br />

ی به متفکران به جای پرداخت به سیر تفکر<br />

۲- بهره برداری از صفت نو بودن برای<br />

پنهان داشتن بی سوادی و کهولت توانایمان<br />

در تعمق ۳- خوانش سیاسی از رهیافت<br />

فلسفه ی برای رسیدن به رهایی به جای<br />

خوانش فلسفه سیاسی برای فلسفه سیاسی ۴-<br />

جو پذیری و بازاری کردن فلسفه به عنوان<br />

ره آورد پُز های روشنفکری و هزاران دلیل<br />

دیگر که شرایط فعلی را نه پیش بلکه در پس<br />

عقب تر می برد .<br />

در همین راستا تحلیل پیش رو ؛ اگرچه<br />

ممکن است گفتمان جدید و کشف نشده ی<br />

از ژیژک را به ما ارائه ندهد ، ولی ، از<br />

این رو به نگارش در آمده که ضمن ارائه<br />

درک روشن از ریشه های فکری این متفکر<br />

و خوانش او از متفکران پیش از خود ، ما<br />

را از هر گونه جو پذیری فکری و سلیقه<br />

ای مبرا کند . به همین دلیل این مقاله ما را<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

یاری می دهد تا بتوانیم ژیژک را در یک<br />

پروبلماتیک فکری درک کنیم نه مقطعی و<br />

سلیقه ای . این مقاله درصدد است به این<br />

سوال اصلی پاسخ دهد : که آیا ژیژک در<br />

فرایند ایده آلیسم آلمانی گام بر می دارد ؟<br />

و چه نسبتی با متفکرین پیش از خود در این<br />

چهارچوبه فکری دارد ؟ و سواالتی نظیر<br />

این که اپیستمه گفتمان ژیژک با سرچشمه ها<br />

فکری خود در کجا نهفته است ؟ و متفکرینی<br />

نظیر هگل و مارکس و الکان که در نگاه<br />

مایرس ریشه های فکری او را تشکیل می<br />

دهند ، در نگاه این متفکر چگونه روایت<br />

می شوند .<br />

فرض بر این است که هگل با گفتمان ‏“از<br />

خودبیگانگی”‏ همانگونه که خود را در<br />

مارکس و الکان نهادینه کرده است ، در<br />

ژیژک هم وجود دارد و او در راستای<br />

نگرشی که به از خودبیگانگی هگلی دارد<br />

خوانشی جدیدی را ارائه می دهد ، این<br />

فرض از آن جهت اهمیت دارد که بدانیم<br />

مایرس برخالف این ادعا معتقد است مرکز<br />

ثقل ژیژک نه هگل و مارکس بلکه الکان<br />

است و هگل صرفاً‏ یک متدلوژی بیشتر در<br />

تفکر ژیژک نیست .<br />

از این رو این مقاله ضمن کلیاتی برای<br />

شروع بحث ، سه متفکر تاثیر گذار را از<br />

نگاه ژیژک می گذراند و سپس نقاط افتراقی<br />

و انضمامی را تشریح می کند که چگونه<br />

می توان به یک برداشت پروبماتیک از<br />

اندیشه ژیژک رسید .<br />

‏»آثار ژیژک از سه حوزه اصلی و از سه<br />

متفکر تاثیر گرفته اند : فلسفه ، سیاست<br />

و روان کاوی / هگل ، مارکس ، الکان .<br />

هرچند ایده ها و روش ها و تاثیرات کلی هر<br />

یک از این متفکران در کتاب های ژیژک با<br />

یکدیگر هم پوشی پیدا می کنند ، اما به طور<br />

کلی می توان گفت فلسفه هگل نوع یا روش<br />

اندیشیدنی را که ژیژک پیدا کرده است زیر<br />

نفوذ خود دارد ، آثار مارکس انگیزه یا دلیلی<br />

برای کتاب های او فراهم می آورد و روان<br />

کاوی الکانی چارچوب واژگان مفهومی را<br />

برای پرداختن به موضوعات تحلیل های او<br />

در اختیارش قرار می دهند .« ‏)مایرس ،<br />

) ۲۷ : ۱۳۸۵<br />

هر سه متفکر نامبرده به نحوی در ارتباط با<br />

یکدیگر قرار می گیرند . و هگل نقطه وصل<br />

آنها با یکدیگر به شمار می رود . هگل در<br />

بخشهایی از پدیدار شناسی جان در باب<br />

خدایگان و بنده ، طرحی را در می اندازد<br />

که بعد از او مارکس و الکان آن را بسط می<br />

دهند و هر کدام از موضعی خاص بدان می<br />

پردازند . نقطه ی وفاقی که ژیژک هم به آن


صفحه 68<br />

متصل است . و گام های خود را بر شانه<br />

های الکان و مارکس می گذارد که آنها پیش<br />

از او بر شانه های هگل استوار کرده اند .<br />

تونی مایرس معتقد است « هوشمندی و<br />

بصیرت ژیژک تا حدود زیادی بر پاردایم<br />

های الکانی و تلفیق حس آمیز انه ی آن با<br />

هگل و مارکس استوار است . » ‏)مایرس ،<br />

:۱۵۳( ۱۳۸۵ اما هر یک از سه متفکر<br />

نام برده در افکار ژیژک جایگاهی خاص<br />

پیدا می کنند . به نحوی که هر یک از سه<br />

متفکرین هگل ، مارکس ، الکان ، هگل و<br />

مارکس و الکان خاص ژیژک اند . و در<br />

واقع « سهم نوآورانه ژیژک در تاریخ<br />

روشنفکری غرب در تلفیق فوق العاده ای<br />

است که او از نظریه روان کاوی الکان ،<br />

فلسفه قاره ای ‏)و به طور اخص قرائت ضد<br />

ماهیت باورانه اش از هگل و نظریه سیاسی<br />

مارکسیستی ارائه کرده است . او به وضوح<br />

این اندیشه متعالی را با نمونه های برگرفته<br />

از ادبیات و فرهنگ عامه پسند ترسیم می<br />

کند که تنها شکسپیر ، واگنر یا کافکا را در<br />

بر نمی گیرد ؛ بلکه فیلم نوآر ، سلایر های<br />

آبکی تلویزونی ، کارتون ها و لطیفه های<br />

مستهجنی را نیز شامل می شود که در حوزه<br />

ابتذال قرار دارند . » ‏)ژیژک ، هنر امر<br />

متعالی مبتذل ، ۱۳۸۶ ) ۷ :<br />

هگل<br />

هگل در بخش های با نام خدایگان و بندگان<br />

در کتاب پدیدار شناسی جان طرحی را در<br />

می اندازد که مارکس و الکان و ژیژک تا<br />

کنون به صورت زنجیر وار آن را ادامه<br />

دادند ، اگرچه تعدیل های صورت گرفته<br />

و هر کدام با گرایش خاص با افکار هگل<br />

آمیزش کرده اند . هگل برای ژیژک هگلِ‏<br />

خدایگان و بنده است . هگل در خدایگان و<br />

بنده طرحی را ارائه می دهد که تا کنون در<br />

فلسفه ژیژک ادامه پیدا کرده است به نحوی<br />

که مفاهیم آن مانند ، میل ، دیگری ، از<br />

خودبیگانی ، ‏)عدم توازن میان ذهن و عین(‏<br />

، و گفتمانی مانند تئوری تکرار ، در تمامی<br />

گفتمان ژیژک موج می زند .<br />

الف : میل ‏/دیگری<br />

هگل در خدایگان و بندگان ارباب را در مقابل<br />

بنده قرار می دهد و معتقد است ، « وجود<br />

انسانی صورت نمی بندد مگر به موجب<br />

آرزوئی که موضوعش آرزوی دیگری باشد<br />

یعنی در حسب آخر ، به موجب آرزوی<br />

شناخته شدن قدر خود از جانب دیگران .<br />

پس وجود انسانی صورت نمی بندد مگر<br />

آنکه دست کم دو آرزو از چنین آرزوهایی<br />

با هم روبرو شوند . و چون هر یک از<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

دو موجود برخوردار از چنین آرزوئی آماده<br />

است که در طلب برآوردن آرزوی خود تا<br />

فرجام کار پیش رود ، یعنی آماده است تا<br />

جان خود ‏–و در نتیجه ، جان دیگری را<br />

به خطر اندازد تا قدرتش از جانب دیگری<br />

شناخته شود و خویشتن را به نام برترین<br />

ارزش بر دیگری تحمیل کند ، برخورد آنان<br />

جز نبردی تا پای جان چیز دیگر نتواند بود<br />

. » ‏)هگل ، :۱۳۷۸ )۳۵- ۳۴ هگل معتقد<br />

است آنکه از مرگ نمی ترسد ارباب می<br />

شود . این دستاورد هگلی در آراء الکان<br />

و ژیژک از مفاهیم بنیانی و اساسی است .<br />

نقش دیگری در برداشتی روانکاوانه یکی<br />

از مراحل تکوین سوژه در مرحله آینه ی<br />

الکان و ژیژک است . همانگونه که هگل<br />

معتقد است خدایگان بودن زمانی اتفاق می<br />

افتد که بندگان آن را به رسمیت بشناسند ،<br />

ژیژک هم به این نظر معتقد است « رعایا<br />

خیال می کنند که با شخصی به عنوان پادشاه<br />

طرف هستند ، زیرا گمان می برند او به<br />

ذات خویش از پیش شاه بوده حال آنکه در<br />

واقع این شخص تنها تا حدی شاه بوده است<br />

که رعایا او را شاه قلمداد کنند ‏«)اسالوی<br />

ژیژک ، کژنگریستن ، :۱۳۸۸ )۶۸ دیگری<br />

از نظر ژیژک به دو قسم کوچک و بزرگ<br />

تقسیم می شود . ‏»ژیژک در همه آثارش<br />

به تمایزی که الکان بین دیگری کوچک و<br />

دیگری بزرگ قائل بود اشاره می کند .<br />

دیگری کوچک که به o کوچک نوشته می<br />

شود ، همواره دیگری خیالی است . اشاره<br />

دارد به جدا پنداری در درون خودمان ، یا<br />

دقیق تر ، در درون خودها یا اگوهای ما<br />

.))» از قول الکان همان نگاه دیگری در<br />

مرحله آئینه ای است . که با نقل از جمله ی<br />

مشهور آرتور رمبو خالصه اش می کند .<br />

من کسی دگر است«‏ ‏)دالی ، ۱۳۸۷: ۳۳<br />

) (( دیگری بزرگ که در زبان انگلیسی با<br />

O بزرگ نوشته می شود اشاره دارد به<br />

نظم نمادین به صورتی که تک تک سوژه ها<br />

تجربه اش می کنند ، یا به سوژه ی دیگری تا<br />

آنجا که آن سوژه مظهر امر نمادین است . به<br />

عنوان مثال ، قانون نهادی است که بخشی از<br />

نظم نمادین را تشکیل می دهد ، پس بنابرین<br />

دیگری است . به همین سان ، یک پلیس<br />

نیز ، چون مظهر یا نماینده ی نهاد قانون<br />

است ، دیگری است . دیگر بودگی او از<br />

این واقعیت ناشی می شود که او یک مظهر<br />

یا نماینده ی قانون است بنابرین ، دیگری<br />

بودگی او ریشه ای تر است دیگری بودگی<br />

مربوط به امر خیالی ، چون نمی توانیم او<br />

را به واسطه ی فرایند هویت یابی در خود<br />

ادغام کنیم . ‏«)مایرس،‏ ‎۳۷‎‏(در ۱۳۸۵: واقع<br />

به نظر هگل من ناب نداریم . من و دیگری<br />

دو وجه الینکف هستند . همان گونه که در<br />

باال بدان اشاره شد ، الکان و ژیژک هم چنین<br />

برداشتی دارند . رابطه من و دیگری تقابل<br />

دو اصل است ‏.چون سوژه موضوع میل<br />

سوژه دیگر است و بلعکس . پس منازعه بر<br />

سر تحقق میل است . و همانگونه که الکان و<br />

ژیژک معتقدند میل و ساختار میل اساسا به<br />

طرف دیگری است . « میل ما همیشه میل<br />

دیگری و هم از دیگری نشات می گیرد و هم<br />

به سمت آن هدایت می شود ‏–نکته گیج کننده<br />

این است که ما هرگز نمی توانیم مطمئن<br />

باشیم که این دیگری از ما چه می خواهد و<br />

از ما انتظار می رود که چه باشیم ‏«)ژیژک<br />

، هنر امر متعالی مبتذل : ۱۳۸۶:۱۴(<br />

ب : از خودبیگانی<br />

مفهوم از خودبیگانگی هگل یکی دیگر<br />

از مفاهیم مشترک میان مارکس ، الکان ،<br />

ژیژک است . مارکس از این واژه به عنوان<br />

آگاهی کاذب نام می برد یا همان ایدئولوژی<br />

و الکان با عنوان جهان نمادین و ژیژک هم<br />

با استفاده از برداشت الکان از خودبیگانگی<br />

را جهان نمادین یا ایدئولوژی می نامد .<br />

سوالی که هگل مطرح می کند این است<br />

چرا بندگان اجازه می دهند موضوع میل<br />

ارباب باقی بمانند و یا به عبارتی از آنها<br />

به نفع خود کار بکشد ؟ هگل معتقد است<br />

به واسطه جهان نمادین . جهان نمادین به<br />

بردگان نه تنها این امکان را می دهد که<br />

وضعیت دهُشتناک را تحمل کنند بلکه حتی<br />

اربابان به واسطه همین از خودبیگانگی یا<br />

جهان نمادین است که رابطه ارباب و بنده<br />

را تداوم بخشند . « بنده باید آرزوی خویش<br />

را رها کند و آرزوی دیگری را بر آورد :<br />

او باید ارج دیگری را بشناسد بی آنکه ارج<br />

خود او شناخته شود . » ‏)هگل ، ۱۳۸۷:<br />

۳۶( و هگل تداوم این وضعیت را در از<br />

خودبیگانگی یا جهان نمادین می داند . «<br />

یک شخص در برابر شخص دیگر و در<br />

مقام ضد او پدیدار می شود . . . . آگاهیهایی<br />

هستند که در مرتبه زندگی حیوانی فرو مانده<br />

اند ، زیرا موضوعی که به عنوان جز من<br />

وجود دارد در حالت زندگی حیوان تعیین<br />

یافته است . آنان عالوه بر این ، صوری از<br />

آگاهی هستند که هنوز برای یکدیگر حرکت<br />

جدلی ، تجرید محض را انجام نداده اند یعنی<br />

هنوز از هرگونه وجود بی میانجی یکسره<br />

نگسسته اند تا به مرحله آگاهی محض و منفی<br />

خودسان برسند ، یا به سخن دیگر هنوز هیچ<br />

یک از ایشان به دیگری نشان نداده است<br />

که به طور محض برای خود یعنی در مقام<br />

خوداگاهی وجود دارد . » ‏)هگل ، ۱۳۸۷:<br />

۴۱-۴۰( این نوع از خودبیگانگی را می<br />

توان با برداشت روانکاوانه اینگونه در نظر<br />

گرفت که سوژه اساسا با قاب و فانتزی<br />

می تواند به حیات خود ادامه دهد و این از<br />

خودبیگانگی همان پرسونای کاذب است که


صفحه 69<br />

سوژه ها به صورت دارند . ‏»سوژه ها به<br />

وسیله فانتزی میل خود را شکل می دهند<br />

؛ فانتزی مکمل میل است . با فانتزی می<br />

آموزیم که چگونه میل بورزیم و به مثابه<br />

سوژه های میل ورز ساخته شویم . ژیژک<br />

می نویسد : فضای فانتزی به صورت سطح<br />

خالی به صورت نوعی پرده برای نمایش<br />

امیال عمل می کند . جذابیت روانکاوی<br />

ژیژک برای مطالعه فیلم در همین نکته است<br />

. فانتزی مضوع یا میزانسن میل است . لذتی<br />

که از فانتزی می بریم نه ناشی از دستیابی به<br />

ابژه ، بلکه حاصل روی صحنه آوردن میل<br />

است . » ( هومر ، ۱۳۹۰ )۱۲۱ : ژیژک<br />

معتقد است کارکرد ایدئولوژی با اگاهی<br />

کاذب ما را اسیر خود ساخته ، اگرچه شاید<br />

او از این موضع قدری فاصله گرفته باشد و<br />

معتقد باشد ممکن است سوژه ها به اگاهی<br />

هم رسیده باشند و بدانند وضعیتی که در آن<br />

زندگی می کنند بی معنی و پوچ است و نباید<br />

اینگونه باشد ولی کلبی مسلکی خود بخشی<br />

از جهان نمادین سوژه ها را تشکیل می دهد<br />

. مخلص کالم آنکه ‏»خیال پردازی ما پایه<br />

درک مان از واقعیت است و این به نوبه خود<br />

مقاوت در برابر امر واقعی است » ‏)ژیژک<br />

، هنر امر متعالی مبتذل ، ۱۳۸۶ ۱۸( : این<br />

پرسونای کاذب الکانی و یا از خودبیگانگی<br />

هگلی اساسا بخشی از هویت سوژه ها برای<br />

زیست در جهان با دیگری است .<br />

‏»نخست وانمود می کنیم که فالن چیز هستیم<br />

، به گونه ای عمل می کنیم که گویی همان<br />

هستیم ، تا جایی که ، قدم به قدم به طور<br />

بالفعل همان می شویم-‏ به راحتی می توان<br />

در این پارادکس منطق ‏))عادت((‏ پاسکالی<br />

را تشخیص داد ‏))چنان عمل کن که گویی<br />

باور داری آنگاه باور خود به خود خواهد<br />

آمد (( . بُعد اجرایی ای که در این جا دست<br />

در کار است تشکیل شده است که از کفایت<br />

نمادین ‏))نقاب((‏ : به چهره زدن یک نقاب<br />

ما را بالفعل همان می سازد که وانمود می<br />

کنیم هستیم . به عبارت دیگر ، نتیجه ای<br />

که می توان از این دیالکتیک گرفت کامال<br />

نقطه ای مقابل حکمت مقبول است و آن<br />

این که هر عمل انسانی ‏)انجام یک کار ،<br />

کردار ) در نهایت صرفا یک عمل ‏)ژست ،<br />

تظاهر ) است : تنها اصالت در دسترس ما<br />

اصالت جعل هویت ، اصالت ‏))جدی گرفتن<br />

عمل ‏)ژست(‏ مان (( ، است . ‏)ژیژک ، از<br />

نشانگان خود لذت ببرید ، ۱۳۸۹ ) ۷۰ :<br />

ج : عدم توازن میان ذهن و عین هگل و<br />

برخورد امر واقع با جهان نمادین ژیژک و<br />

الکان<br />

به باور هگل بنده می تواند در یک جهان پر<br />

از ظلم و ستم زندگی کند ولی احساس رهایی<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

کند ، این رهایی که مدنظر هگل است و<br />

ژیژک هم آن در امر واقع الکانی جستجو<br />

می کند یک امر دورنی است . بندگان نه تنها<br />

وضع موجود را تحمل می کنند بلکه حتی<br />

ستمی هم که بر آنها می شود افراد در درون<br />

آن می توانند احساس آرامش کنند . ولی نقطه<br />

ای که محور بحث این جستار است در یک<br />

شکاف پدیدار می شود . شکافی میان ذهن و<br />

عین / میان خوداگاهی که مانند روح وزیدن<br />

گرفت است و از خودبیگانگی که به صورت<br />

یک ماسک بر صورت سوژه ها قرار گرفته<br />

است . اصطحکاک میان سوژه و ابژه یا همان<br />

عین و ذهن بالخره وضعیت را دچار شکاف<br />

و ترک می کند . یک جایی آدمها متوجه<br />

می شوند که این جهان نمادینی که داشتند<br />

یک جهان متوهمانه ای بوده از نظر هگل<br />

شکل دیگری از جهان نمادین شکل می گیرد<br />

که در مبحث تئوری تکرار بسط داده می<br />

شود . ژیژک و الکان هم همواره بدین نحو<br />

بحث می کنند ، امر واقع یک موجود نامسما<br />

است که قابل نامیدن نیست ولی از آنجایی که<br />

سوژه و ابژه برهم کامل هموار نمی شوند<br />

شکافی به وجود می آید ‏.»پس امر واقع هم<br />

زمان هم هسته ای سخت و نفوذناپذیر است<br />

که در برابر نهادینه شدن مقاومت می کند<br />

و هم موجودیت واهیِ‏ محضی است که فی<br />

نفسه هیچ ثبات هستی شناسانه ای ندارد . به<br />

محض این که می کوشیم تا در ایجابیت آن<br />

به چنگش آوریم ، به چیزی مبدل می شود<br />

که در مقام امری ناکام ، از دست رفته و در<br />

سایه ، ایستادگی می کند و خود را ناپدید می<br />

سازد . » ‏)ژیژک ، امرواقع الکانی ، ۱۳۹۰<br />

: ۵۸( اما این خود نیز سر آغاز است چرا<br />

چون این پیشامد و این شکاف از برخورد<br />

میان امر واقع که می توان همان خوداگاهی<br />

هگلی نیز نامیدش با جهان نمادین یا همان<br />

از خودبیگانگی موجبات رخداد را فراهم<br />

می آورد . ‏»پیشامد امر واقعی روند بی<br />

پایان تعبیر و تفسیر را به جریان می اندازد<br />

، کوششی نوامیدوار برای ربط دادن شبکه<br />

نمادین پیشگویی ها به وقایع ‏)زندگی واقعی<br />

ما ) ناگهان همه چیز معنا می یابد و اگر معنا<br />

وضوح نداشته باشد ، سبب تنها این است که<br />

بخشی از آن پنهان و در پرده مانده است<br />

و چشم در راه فراخوانی ماست ‏.))نشانه((‏<br />

را خود چیزها به ما می دهند ، نشانه نشان<br />

می دهد که الاقل در یک نقطه معین ، می<br />

توان بر مغاکی که امر واقعی را از شبکه<br />

نمادین جدا می کند پل زد : نشان می دهد که<br />

خود امر واقعی به درخواست دال پاسخ می<br />

دهد . در لحظه ای وقوع بحران اجتماعی<br />

به صورت نشانه هایی خبر دهنده از آینده<br />

تعبیر می شوند . » ‏)ژیژک ، کژنگریستن ،<br />

)۶۶ : ۱۳۸۸<br />

د:‏ تئوری تکرار هگلی ، بازگشت جهان<br />

نمادین ژیژک<br />

همانطور که پیش از این گفته شد هگل معتقد<br />

است حتی اگر بندگان در مسیر تاریخ بر<br />

اربابان پیروز شوند باید ارباب بودن خود<br />

را به دیگری حواله کنند و بدین نحو از<br />

خودبیگانه خود را به رسمیت بشناسند . این<br />

حواله کردن ارباب بودن به دیگری از آنجا<br />

ناشی می شود که ارباب بودن بذات نیست<br />

بلکه در گروی به رسیمت شناختن بندگان<br />

است و بدین نحو جهان نمادین تکرار می<br />

گردد . ژیژک این بحث هگلی از تئوری<br />

تکرار را در مقاله سوژه قلقلکی و نیز بخش<br />

های زیادی از کتاب عینیت ایدئولوژی<br />

را به تئوری تکرار اختصاص می دهد<br />

. به عبارتی شکاف میان سوژه و ابژه یا<br />

همان شکاف هگلی ، همان چیزی است که<br />

بازگشت آینده یا تئوری تکرار را ممکن<br />

می کند . « عارضه ها کشانه هایی هستند<br />

بی معنا ، کشانه هایی که معنای آنها قابلِ‏<br />

کشف یا استخراج از اعماق پنهان گذشته<br />

نیست بلکه باید آن را به گونه ای پسا کنشی<br />

بازسازی کرد ‏–کار واکاوی فرآوردن<br />

حقیقت است ، یعنی چارچوبی داللی که محل<br />

و معنای نمادین عارضه ها به دست می دهد<br />

. به محض کشانه ها از پیش فراداده نیست<br />

: این معنا مداوما به همراه وادیسهای شبکه<br />

دالها تغییر می کند . هر گسست ِ تاریخی<br />

، هر پیدایش یک کالن ‏–دالِ‏ نو ، پسا<br />

کنشگرانه معنای تمامی سنت را دگرگون<br />

می کند . روایت گذشته را بازسازی می کند<br />

، خوانشی متفاوت و تازه از آن به دست<br />

می دهد . » ‏)ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ،<br />

۱۱۲( ۱۳۸۹: البته اسالوی ژیژک در این<br />

که تئوری تکرار بازگشت از خودبیگانگی<br />

، سلطه و استیال است قدری فراتر می<br />

رود و در باب نفی در نفی هگل یا همان<br />

تئوری تکرار اینگونه می گوید : نفی در<br />

نفی معادل بازگشت امر سرکوب شده است<br />

. « نفی در نفی یعنی همان ماتریس منطقی<br />

شکست ضروری ِ طرح یا پروژه سوژه.‏ »<br />

‏)ژیژک ‏،گزیده مقاالت ، نظریه،‏ سیاست،‏<br />

دین ۱۳۸۹، )۵۲ :<br />

الکان<br />

الکان برای ژیژک همه چیز است . از مفاهیم<br />

گرفته تا رسالت و هدفی که او با تشریح آراء<br />

الکان برای خود متصور شده است . اگرچه<br />

بسیاری از منتقدین معتقد هستند الکان ژیژک<br />

الکان سه ساحت سه گانه است ، ولی باید<br />

اذعان کرد ، که هگل و مارکس برای ژیژک<br />

ابتدا از فیلتر الکان عبور کرده اند . از این<br />

رو فرایند سوژه شدن ، و ارتباط سوژه ها با<br />

یکدیگر که آغازی برا تسلف از نوع هگلی


صفحه 70<br />

آن به حساب می آید کامال الکانی است . هابز<br />

سوژه ها را شرور می دانست و الک و رسو<br />

در جهت های مخالف . پس آغاز فلسفیدن<br />

ابتدا با تعریف سوژه و تکوین هویت شروع<br />

می شود . بنابراین»‏ نظریه الکان درباره ی<br />

روند تکوین هویت و تشکل سوژه بشری بر<br />

مدار سه مفهوم بنیادی می گردد که ناظر به<br />

سه وجه اساسی آدمی است : نمادین ‏/خیالی /<br />

واقعی«‏ ( دالی ، ۱۳۸۷ ) ۲۵ :<br />

‏-حیث خیالی : که هسته اولی آن همان مرحله<br />

آینه ی است<br />

‏-ساحت رمز اشارت که حاکی از آن است که<br />

تنها آدمی واجد زبان تکلم است<br />

- حیث واقع که همواره با ساحت رمز و<br />

اشارت در تعارض باقی می ماند . ‏)موللی ،<br />

)۱۶-۱۹ :۱۳۸۷<br />

از این رو این ساحت را اینگونه می توان<br />

توضیح داد هر چند که ژیژک خود باز به<br />

تقسیم بندی دست می زند و این سه ساحت<br />

را به تنهایی کافی نمی داند و او هر کدام<br />

از این سه ساحت را به سه قسم تقسیم می<br />

کند . امر خیالی نمادین ، امر خیالی خیالی<br />

، امر خیالی واقعی ، امر واقعی واقعی ،<br />

امر واقعی نمادین ، امر واقعی خیالی ، امر<br />

نمادین نمادین ، امر نمادین خیالی و امر<br />

نمادین خیالی .<br />

« ساحت نمادین اشاره به عرصه زبان دارد<br />

و مشخصا همان ساحت داللت و کارکرد دال<br />

هاست . ساحت خیالی مبتنی است بر رابطه<br />

تحریف آمیز نفس با جهان که پایه تصویر<br />

است و الکان برای تشریح ساخت آن از<br />

مرحله آینه حرف می زند . ساحت واقعی ،<br />

افق و محدوده ی واقعیت خاص او را تعیین<br />

می کند چرا که حیث واقعی از حیطه نمادین<br />

بیرون می ماند چون نامیدنی نیست ، حیث<br />

واقعی در حقیقت امری الیتغیر و متشکل از<br />

عناصری است که هرگز نمی توان له آنها<br />

حالت نمادین کالمی داد . الکان به طور<br />

مشخص به کابوس ها و ضایعه های روحی<br />

و روانی اشاره می کند . ‏)دالی ، ۱۳۸۷:<br />

) ۲۶<br />

الف : امر خیالی الکانی در نگاه ژیژک<br />

امر خیالی و نمادین در تفکر ژیزک جایگاه<br />

بسیار زیاد و مهمی دارند چون او براساس<br />

این دو ساحت ، آگاهی کاذب را در می<br />

اندازد و این دو ساحت را عاملی برای از<br />

خودبیگانگی سوژه می داند ، از خودبیگانگی<br />

سلطه را فراهم می آورد ولی در عین حال<br />

تاکید می کند که عدم حضور آن ها زیست<br />

برای سوژه ها را غیر ممکن می کند ، چون<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

درک امر واقع دهشتناک و خطرناک است و<br />

سوژه ها توان درک آن را ندارند .<br />

« امر خیالی ، در یک سطح اشاره به<br />

فرایندی دارد که از طریق آن خود )ego(<br />

نطفه می بندد و متولد می شود . این فرایند<br />

عموما مرحله ی آینه ای نامیده می شود .<br />

مرحله ی آینه ای وقتی آغاز می شود که<br />

انسان هنوز نوزاد به حساب می آید و حدود<br />

شش ماه از زندگی او می گذرد . چنانکه<br />

الکان به ما یادآوری می کند ، انسان زودتر<br />

از موعد به دنیا می آیند به این معنا که تا چند<br />

سالی از عمرشان نگذرد قادر به هماهنگ<br />

کردن حرکاتشان نیستند . نوزادان از طریق<br />

یکی شدن با تصویری از خودشان در آینه<br />

‏)چه یک آینه ی واقعی ، چه آینه ی یک<br />

انسان دیگر ‏(بر این مشکل فائق می آیند . در<br />

مقایسه با احساس های آزارنده و تا حدودی<br />

گنگ حاکی از به هم ریختگی ای که نوزادان<br />

در بدن های خودشان حس می کنند ، این<br />

تصویر ، انگاره ای معقول از خودش به<br />

عنوان بدنی کامال هماهنگ و وحدت یافته<br />

به نوزاد ارائه می دهد . این تصویر با این<br />

کار طرح تحول آینده ی کودک را در می<br />

اندازد و احساس خوشایند یکپارچگی ، یا به<br />

به عبارت دیگر ، یک ‏“خود یا اگو”‏ را به<br />

او ارزانی می دارد . این فرایند یکی شدن یا<br />

انطباق هویت هر چند داستانی ثبات بخش به<br />

نظر می رسد ، اما در واقع همچون نیرویی<br />

به شدت بوالهوس یا دمدمی در وجود کودک<br />

النه می گزیند و مدام خود همان پاکنهادی<br />

و وحدتی را که کودک می خواهد بروز<br />

بدهد ، متزلزل می کند . هم هویت شدنی که<br />

قدرت هایی را به خود می گیرد که کودک<br />

هنوز فاقد آنهاست ، به طور ذاتی دچار از<br />

هم گسیختگی می شود و شکاف بین خودش<br />

و تصویرش آن را پاره پاره می کند . بدین<br />

ترتیب تا ابد تالش خواهد کرد تا دیگری را<br />

وادار به پذیرش همانِ‏ ‏“خودش”‏ کند . همواره<br />

همان بخشی از ما که به دنبال تمامیت و<br />

وحدت است باقی می ماند و همیشه در تالش<br />

است تا بر شکافی که قبل از هر چیز آن را<br />

پدید آورد ، غلبه کند . بنابرین ، امر خیالی<br />

، در این معنای وسیع تر ، نامی است برای<br />

جست و جوی بی وقفه به دنبال نفس ، برای<br />

فرآیند ادغام هر چه بیشتر موارد همتاسازی<br />

و شباهت به قصد تقویت حکایت وحدت<br />

خویش ‏.متاسفانه الکان در عین حال بر آن<br />

است که دوران مظهر اوج خیالی انسان است<br />

. زیرا عصر مدرن عصری است که در آن<br />

آدم ها دلمشغول خودشان شده اند و در این<br />

گمان اند که خود و آفریده های شان بر جهان<br />

تقدم دارند ». ( مایرس ، ۱۳۸۵ )۳۶-۳۵ :<br />

از این رو که مرحله آئینه ی مرحله تکوین<br />

فرایند سوژه شدن است الزم است در اینجا<br />

بدان توجه شود که ژیژک آن را چگونه<br />

تعبیر می کند :<br />

مرحله آئینه ای : در این مرحله که طفل<br />

برای نخستین بار به شناخت تصویر در در<br />

آئینه نائل می آید و به درک وجود خود به<br />

عنوان من دسترسی پیدا می کند . کشف من<br />

نفسانی all.daslcheng ego همراه با<br />

احساسی مملو از خود بزرگ بینی پارنویست<br />

که از این پس هسته اصلی حیث خیالی او را<br />

تشکیل خواهد داد ، حیث خیالی – همچنان<br />

که از نام آن بر می آید ‏–مبتنی بر غفلت فرد<br />

از وجود راستین خود و متکی بر رابطه ای<br />

مستوری نسبت به نفس اوست » ‏.)موللی ،<br />

) ۱۶-۱۷ : ۱۳۸۷<br />

تقسیم بندی ژیژک را از این ساحت می توان<br />

اینگونه تقسیم کرد : ‏»خیالی ‏ِواقعی : خیالی<br />

که جای امر واقع را می گیرد و خودِ‏ پرده<br />

‏/تصویری که همچون تله عمل می کند .<br />

‏/خیالی ِ نمادین : همان نمادهای یونگی ،<br />

معجونی از صور ازلی یونگی ، مذاهب<br />

و عرفان های شرق دور . ‏/خیالی ‏ِخیالی<br />

: همان نگاه دیگری در مرحله آئینه ی . »<br />

‏)دالی ، ،۱۳۸۷ )۳۴-۳۰<br />

ب : امر نمادین الکانی در نگاه ژیژک<br />

« امر نمادین شاید بلند پروازترین نظم در<br />

بین نظم های سه گانه باشد چون گستره ی<br />

آن شامل همه چیز از زبان تا قانون می شود<br />

و همه ساختارهای اجتماعی ما بین این دو<br />

را در خود جای می دهد . بدین ترتیب ، امر<br />

نمادین بر سازنده بخش مهمی از آن چیزی<br />

است که معموال ‏)واقعیت ) می نامیم . امر<br />

نمادین چارچوب غیر شخصی جامعه است<br />

، عرصه ای که در آن ما جایگاه خود به<br />

عنوان عضوی از جماعتی متشکل از انسان<br />

های هم نوع را به دست می آوریم ، به<br />

عنوان مثال : بسیاری از آدم ها حتا پیش از<br />

تولدشان در امر نمادین جای می گیرند ، و<br />

متعلق به یک خانواده ، یک گروه اجتماعی<br />

‏–اقتصادی ، یک جنسیت ، یک نژاد و غیره<br />

هستند . با اینکه این سخن به نظر توصیفی<br />

مثبت می رسد ، اما الکان نشان می دهد که<br />

ما در عین حال زندانی امر نمادین هستیم<br />

آنجا که می گوید آنچه این سامان را یکپارچه<br />

می سازد زنجیره ی داللتگر یا آن چیزی<br />

است که او قانون دال می نامد . ‏)مایرس ،<br />

)۳۷-۳۶ : ۱۳۸۵<br />

این عدم فراروی از امر نمادین ، برگرفته از<br />

بازتقریر گفتمان تئوری تکرار هگل است ،<br />

اینکه اساسا سوژه نمی تواند از زندان نمادها<br />

و نشانه ها بیرون بیاید به این دلیل که از<br />

بُعد زبان شناختانه سوژه ها اسیر دال هستند


صفحه 71<br />

) ۴۲-۴۰<br />

و نمی توانند فراتر روند . زیرا زبان قادر<br />

نیست نامی برای امر واقع بیابد و آن را<br />

نمادین کند . زیرا واژه ها همواره بر تجربه<br />

زیستن استوار هستند و باید به زبان هگلی به<br />

مقدمه پیش از خود بازگردند .<br />

‏»دنیای که در آن سوژه در صور خیال یا<br />

نوزادی خود گم شده است . این ‏))تصاویر ((<br />

خیالی بازنمایی تجربه زیسته اند ، پیش از آن<br />

که تجربه مزبور در قالب زبان بیگانه شده<br />

باشد . ما با ورود به ساحت کامل زبان ، یا<br />

عرصه نمادین ، خود را در دام این صور<br />

خیال اسیر می کنیم . سوژه با نام گذاری بر<br />

یک چیز از آن فاصله می گیرد . هنگامی<br />

که بر آن نام می گذارد ، در واقع به انکار<br />

آن چیزی که هست بر می خیزد رسیدن به<br />

عرصه نمادین ذهن را تثبیت می کند و آن را<br />

از قید تفکیک نشده صور خیال رهایی می<br />

بخشد . این عرصه میانجی خود و خود و<br />

میان خود و شی است . چناچه شخص امکان<br />

ورود به عرصه نمادین را نداشته باشد .<br />

نمی تواند فردیت خود را محقق سازد ، چون<br />

الزمه تحقق فردیت فرق گذاری است . الکان<br />

در مورد ارزش ورود به سامان نمادین<br />

دیدگاهی دو پهلو داشت . از جهت مثبت ،<br />

ورود به این عرصه فردیت را امکان پذیر<br />

می سازد و همین امر باعث برتری انسان بر<br />

طبیعت شده است . از جهت منفی ، دقیقا به<br />

این دلیل که فرد ، خود را با طبیعت بیگانه<br />

می کند و نوعی ناخوداگاه خلق می کند تا<br />

بتواند با استفاده از آن خود طبیعی خود را<br />

سرکوب کند و فرد مصنوعی تر می شود<br />

و از حقیقت و واقعیت خود بیشتر فاصله می<br />

گیرد . و وارد نظامی از جبرباوری سفت و<br />

سخت می شود .<br />

هنگامی که سوژه به عرصه نمادین وارد<br />

می شود ، در واقع فرد وارد نظامی مستقر<br />

با قواعد و ساختارهای خاص خود می شود<br />

، سوژه در چهارچوب زبان قالب ریزی<br />

می شود.‏ منطق مناسبات میان نشانه ها به<br />

جای تجربه زیسته واقعی می نشیند . فرد<br />

به زندانی سامان خود مختار نشانه ها تبدیل<br />

می شود . ‏«)پامر ، ۱۳۸۸ ۴۷۲-۴۷۱ :<br />

) در واقع آنچه در این منطق سلطه محور<br />

؛ در مرحله نمادین سرکوب می شود و<br />

به ناخوداگاه رانده می شود ، غرایز زیست<br />

شناختی نیست ، چرا که آنها قبال به واژگان<br />

ترجمه شده اند . این واژگان یا دال ها هستند<br />

که به ناخوداگاه رانده می شوند . ‏))ناخوداگاه<br />

زنجیری از دال هاست (( در زبان و اندیشه<br />

خوداگاه آنچه مورد تاکید قرار دارد عینیت<br />

مدلول ‏)یا عینیت معنا ) است . این تاکید ،<br />

خالقیت دال)واژه ) را پنهان می کند . همان<br />

بازگشت سرکوب در برداشتی که ژیژک از<br />

نفی در نفی هگل دارد این جا در آراء الکان<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

معنی می دهد .<br />

تقسیم بندی ژیژک از این وضعیت عبارتند<br />

از : « نمادینِ‏ واقعی : دالی است که تا حد<br />

فرمولی بی معنا تنزل یافته است . ‏/نمادینِ‏<br />

خیالی : به مانند ِ نمادهای یونگی ‏./نمادینِ‏<br />

نمادین : هم چون کالم و خودِ‏ زبان که<br />

سرشار از معناست . » ‏)دالی ، ۱۳۸۷ :<br />

)۳۲<br />

ج : امرواقع الکانی در نگاه ژیژک<br />

نظم واقعی توضیح دهنده ی عرصه هایی از<br />

زندگی است که نمی توان آنها را شناخت .<br />

البته ، به یک اعتبار امر واقعی یعنی همه<br />

چیز ، چون ، چنانکه پیشتر دیدیم ، همه ی<br />

دانش ما درباره ی جهان به وساطت زبان<br />

حاصل می شود . ما هرگز به چیزی به طور<br />

مستقیم وقوف پیدا نمی کنیم . به این اعتبار<br />

، امر واقعی همان جهان است پیش از آنکه<br />

به واسطه ی زبان تکه تکه شده باشد . به<br />

عبارتی ژیژک ، همان منطق هگل را باز در<br />

این جا پی می گیرد که بنده توان رسیدن به<br />

خودآگاهی را ندارد ، و نمی تواند بی واسطه<br />

با دیگری روبرو شود ، از این رو است که<br />

باید واسطه ی در اندازد و این واسطه که<br />

نمی گذارد سوژه به ذات خودش و دیگری<br />

پی ببرد همان آگاهی کاذب یا جهان نمادین<br />

است . به همین منوال می توان گفت آن روح<br />

یا آن جان یا آن خوداگاهی که هگل درک<br />

نشدنی می داند ، ژیژک در آراء الکان می<br />

یابد و آن چیزی نیست جز همین امر واقعی<br />

. این سه ساحت در ارتباط با یکدیگر هستند<br />

، بشر برای درک امر واقع باید به جهان<br />

نمادین پناه ببرد تا پس از گذر امر واقع از<br />

جهان نمادین به واقعیت برسد .<br />

». امر نمادین روی امر واقعی کار می کند<br />

؛ به قول الکان ، برشی را در ان ایجاد می<br />

کند ، به هزاران راه جورواجور آن را تکه<br />

تکه می کند . در واقع ، یکی از راه هایی<br />

که از طریق آن می توانید امر واقعی را باز<br />

بشناسید عبارت است از دقت در این که چه<br />

زمانی فالن چیز نسبت به نمادین شدن بی<br />

تفاوت است . ما وقتی وارد سامان یا نظم<br />

یا حیث نمادین می شویم که به این طریق<br />

نامگذاری یا طبقه بندی می شویم ، اما پیش<br />

از آن در نظم واقعی هستیم . به عنوان مثال<br />

ایدز به خودی خود بی معنی است و همه ی<br />

این تفاسیر درباره آن ، تالش هایی هستند<br />

برای نمادین کردن آن ، می توان گفت تالش<br />

هایی برای حدس زدن پیامی در امر واقعی<br />

در حالی که هیچ پیامی در کار نیست و چون<br />

امر واقعی بی معنی و مهمل است امر واقعی<br />

صرفا هست ، و معنا تنها در بطن واقعیت<br />

نظم نمادین یافتنی است ‏)مایرس ،۱۳۸۵ :<br />

واقعیِ‏ نمادین : ‏»دالی که به ضابطه ای<br />

بی معنی مووّ‏ ل شده است . ‏/واقعیِ‏ واقعی<br />

: چیزی مخوف و فیجع که مفهومِ‏ وحشت<br />

و ترس را در فیلم های ترسناک افاده می<br />

کند ‏/واقعیِ‏ خیالی : چیزی مروموز و دست<br />

نیافتنی که چون رد پای از امرِ‏ واال در اشیاء<br />

نفوذ می کند و از خود پُرشان می کند . »<br />

‏)دالی ، :۱۳۸۷ )۳۱<br />

مارکس<br />

مارکس متفکری است که بحث از<br />

خودبیگانگی هگل را در تمامی مباحث<br />

خود دنبال کرده است . در لوئی بناپارت از<br />

منظر سیاسی و کاپیتال از منظر اقتصادی<br />

. ضمن آن که او هم مانند هگل به دیگری<br />

معتقد بود و از همین رو است که پرولتاریا<br />

در مقابل بورژوازیی قرار می دهد . او هم<br />

به مانند هگل معتقد است جهان نمادین ، یا<br />

همان آگاهی کاذب ، ایدئولوژی طبقه مسلط<br />

است که موجبات استمرار استثمار تود ها را<br />

فراهم می آورد . « به گمان مارکس ما به<br />

ضرورت خلق می کنیم . او عنوان هوموفابر<br />

‏)انسان سازنده ) را بر هومو ساپینز ‏)انسان<br />

داننده ) ترجیح می داد زیرا دانستن ما وابسته<br />

به فعالیتمان است . به عقیده مارکس ما تا<br />

حدود زیادی همان چیزی هستیم که می سازیم<br />

. او در تضاد با هگل مطرح می کند این<br />

آگاهی انسان نیست که هستی اجتماعی آنها<br />

را تعیین می کند ، بلکه به عکس ، این هستی<br />

اجتماعی آنها است که آگاهی شان را تعیین<br />

می کند . مارکس بخش عمده سال های خود<br />

را به توصیف ساختار سرمایه داری با همه<br />

تضاد های دورنی آن ‏)خاطرات دیالکتیک<br />

هگلی(‏ پرداخت . تاکید سرمایه داری بر<br />

رقابت ، به عکس خود ، یعنی انحصار منجر<br />

خواهد شد ؛ پیامد این وضع ، سقوط شماری<br />

از اعضای پیشین نخبگان اقتصادی به مرتبه<br />

تهیدستان خواهد بود ؛ نیاز دایم سرمایه داری<br />

به منابع تازه موادخام ، نیروی کار ارزان و<br />

محل ریختن زباله های تولیداتش ، به جنگ<br />

امپریالیستی در میان دولت های سرمایه<br />

درای منجر خواهد شد ؛ نیاز سرمایه داری<br />

به حل بیکاری ، باعث تزریق پول بیشتر در<br />

نظام و بروز تورم خواهد شد ، و نیاز به حل<br />

مساله تورم باعث افزایش بی کاری خواهد<br />

شد . » ‏)پامر ، ۱۳۸۸ ۳۳۰- ۳۱۶ : )<br />

غایت ژیژک هم به همین نحو است . و غایت<br />

او مارکس است . مارکس از خودبیگانگی و<br />

ایدئولوژی ، مارکس محبوب ژیژک است .<br />

در واقع مارکس در تفکر ژیژک یعنی هستی<br />

شناختی ، یعنی سیاست،‏ یعنی دغدغه ، یعنی<br />

ضدیت با سرمایه داری . مارکس در تفکر


صفحه 72<br />

ژیژک یک متفکر ارتدوکس صرفا اقتصادی<br />

نیست ، همانگونه که هگل در تفکر مارکس<br />

نداشت . بلکه ژیژک نگاهی اپستمولوژیک<br />

به مارکس دارد . و شاید ژیژک آمده است<br />

برداشت انتولوژیک و انگلسی لنین از<br />

مارکس را تغییر دهد . و بدین نحو است<br />

که او راه رهایی خود را در تئوری تکرار<br />

لنین می جوید . یک لنین اخالقی که در عین<br />

حال هم منتقد کمونیسم قرن بیستم هم هست<br />

این بار در قامت ژیژک حلول کرده است .<br />

ژیژک به دنبال مسائل اقتصادی ارتدوکس<br />

در مارکس نیست . او نگاهی روان کاوانه از<br />

مارکس را پی می گیرد . و بدین نحو است<br />

که ژیژک به چپ های معاصر می تازد<br />

که با ریاکاری صرفا امر محالی را جستجو<br />

می کنند . در واقع ژیژک با اعالم اینکه<br />

بدون شرمندگی مارکسیست است ، اعتقاد<br />

راسخ خود را به حقیقت و ارزش نهفته در<br />

انتقاد مارکس از سرمایه داری ، و به ایمان<br />

به امکان شیوه ای بهتر ، شیوه ای بدیل ،<br />

برای سازمان دهی جامعه ، می پذیرد . در<br />

واقع ، منصفانه اگر ژیژک تفسیر خود از<br />

دیالکتیک هگل را به عنوان ابزاری برای<br />

، مثال توضیح نحوه کار اید ئولوژی به کار<br />

می گیرد . « انتقاد مارکس از سرمایه داری<br />

دقیقا دلیلی است بر اینکه ژیژک اصال چرا<br />

می نویسد ؟ بنابراین تاثیر مارکس را می<br />

توان به صورت انگیزه برای گونه ای خاص<br />

از تفکر در آثار ژیژک می توان یافت .<br />

این نوع تفکر که گاهی پراکسیس خوانده می<br />

شود ، صرفا به دنبال طبقه بندی یا منعکس<br />

کردن تجربه نیست ، بلکه بیشتر به دنبال<br />

تغییر است . این کار ممکن است پروژه جاه<br />

طلبانه ای بنماید که برای بسط آن باید یک<br />

چندین کتاب نوشته شود ، اما میدان نبرد<br />

ژیژک قلمرو ایده ها و فرهنگ یا روبنا،‏<br />

است . از نظر مارکسیست ها ، کل هدف<br />

روبنا ‏–که شامل خانواده ، نظام آموزش ،<br />

حکومت ، ورزش و هنرهاست ‏–عبارت<br />

است از تضمین بازتولید شیوه موجود<br />

سازمان دهی اقتصادی ‏–چیزی که مارکس<br />

زیربنا می نامید ، که در اینجا سرمایه داری<br />

است . ‏)مایرس ، ۱۳۸۵ )۳۱-۳۰ :<br />

برداشتی ژیژک از مارکس دارد ، برداشتی<br />

اپیستمولوژیک است بدین نحو « راهگشا<br />

است که بدانیم برداشت ژیژک از اقتصاد<br />

برداشتی لوکاچی و فرانکفورتی دارد با<br />

وجود اینکه به مارکسیسم غربی به شدت نقد<br />

دارد معترف است که برداشت این متفکران<br />

بهترین و راهگشا ترین ایده است . به زبان<br />

خود او : این ایده می گوید اقتصاد صرفا<br />

حوزه ای در میان حوزه های اجتماعی<br />

نیست . بینش اساسی نقد مارکسیستی اقتصاد<br />

سیاسی ‏–بت وارگی کاالیی و از این دست –<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

این است که اقتصاد شان اجتماعی استعالیی<br />

دارد . اقتصاد ماتریسی مولد برای پدیده<br />

هایی فراهم می آورد که در نگاه اول هیچ<br />

ربطی به اقتصاد ندارد . برای مثال ، می<br />

توانیم از شی وارگی یا کاالیی شدن فرهنگ<br />

سیاست حرف بزنیم . اقتصاد سرمایه دارانه<br />

در سطح فرم ، دامنه ای جهان شمول دارد .<br />

بنابرین ساختار یافتن جهانی ساحت آنچه در<br />

اقتصاد سرمایه دارانه ادامه می یابد برای<br />

من جالب است . این فقط حوزه ای در میان<br />

حوزه های دیگر نیست . او دلیل خود را با<br />

پسامدرن ها در همین نکته جستجو می کند<br />

: جنسیت ، مبارزه ی قومی ، هر چیز دیگر<br />

، و بعد طبقه . طبقه تنها یکی از اعضای<br />

این مجموعه نیست . ما برای طبقه ، البته<br />

مبارزه ی اقتصادی ضد سرمایه دارانه را<br />

می خوانیم . ‏)دالی ، :۱۳۸۷ ) ۱۹۸<br />

با استمداد از دو واژه کلیدی در افکار مارکس<br />

می توان مارکس را در افکار ژیژک ، که<br />

به قول مایرس سیاست اش از برای مارکس<br />

آمده است بازشناسی کرد . این دو واژه<br />

عبارتند از : بت وارگی – ایدئولوژی .<br />

پس از طرح کلی از این دو واژه کلیدی ،<br />

تلقی ژیژک را در استفاده مکرر از این دو<br />

واژه تبیین می کنیم.‏ اگرچه طرح مباحث<br />

این چنینی در فراخور این سطور نمی گنجد<br />

، ولیکن طرح آن در حد بضاعا گریز ناپذیر<br />

است از این رو که تقدیر آدمیان ایجاب می<br />

کند پرسش های از خود بپرسد که توان پاسخ<br />

گویی به آن را ندارند .<br />

بت وارگی کاالیی :<br />

مارکس در کتاب سرمایه بت وارگی را<br />

اینگونه روایت می کند ‏:»کاال در نگاه نخست<br />

چیزی بدیهی و پیش پا افتاده به نظر می<br />

رسد . اما تحلیل ان نشان می دهد که چیزی<br />

است بسیار پیچیده و تو در تو ، سرشار از<br />

ظرایف متافیزیکی و قلمبه بافی های پر<br />

مدعای هستی شناسانه . تا آن جایی که<br />

کاال ارزش مصرفی است ، هیچ چیز اسرار<br />

آمیزی در آن نیست ، خواه آن را از این<br />

نظر مالحظه کنیم که به واسطه ی ویژگی<br />

هایش نیازهای انسانی را برآورده می کند و<br />

خواه از این نظرکه این ویژگی ها محصول<br />

کار انسانی است . بنابرین سرشت راز آمیز<br />

کاال از ارزش مصرفی آن سرچشمه نمی<br />

گیرد . از محتوای تعینات ارزش هم ناشی<br />

نمی شود . زیرا در وهله نخست ، هر قدر<br />

هم انواع مفید کارها یا فعالیت مولد تنوع<br />

داشته باشند ، این حقیقتی فیزیولوژیک است<br />

که آن کارکردهای سازواره ی انسان اند در<br />

وهله دوم آنجا که مسئله به مبنای تعیین مقدار<br />

ارزش مربوط می شود ، یعنی مقدار زمانی<br />

که صرف نیروی بدنی یا کمیت کار می شود<br />

، تمایز قایل شدن بین این کمیت ‏)از یک<br />

سو ) و کیفیت کار ‏)از سوی دیگر ) حتی<br />

به نحو آشکار تری ممکن است . راز رمز<br />

شکل کاال صرفا در این امر نهفته است که<br />

این شکل کاال صرفا در این امر نهفته است<br />

که این شکل سرشت اجتماعی کار انسان را<br />

در چشم او همچون شی ء وار خود این<br />

محصوالت همچون اجتماعیات یافتن ویژگی<br />

طبیعی چیزها نمایان می سازد و از همین<br />

رو رابطه اجتماعی تولید کنندگان را با کل<br />

کار به صورت رابطه اجتماعی بی اشیاء<br />

که خارج از انسان وجود دارد ، در نظر او<br />

جلوه می دهد . از این راه بده بستان است که<br />

محصوالت کار به کاال یه چیزی محسوس<br />

اما فراسوی حواس یا به چیزی اجتماعیش<br />

تبدیل می شود . تنها رابطه اجتماعی خود<br />

انسان هاست که در اینجا و نزد آنان شکل<br />

شبح وار رابطه اشیاء را به خود گرفته است<br />

. بنابراین برای یافتن همانندی ها یا تمثیلی<br />

از این دست باید گریزی به وادی مه آلود<br />

مذهب بزنیم . آنجا آفریده های سر انسان<br />

همچون پیکره های قائم به ذات نمودار می<br />

شوند که گویی حیاتی از آن خویش دارند و<br />

با یکدیگر و با انسان ها در رابطه اند . چنین<br />

اند محصوالت دست انسان ها در جهان کاال.‏<br />

من این را بت وارگی می نامم ، سرشتی<br />

که به محض تولید محصوالت کار به مثابه<br />

کاال ، خود را به آن می چسباند و بنابرین از<br />

تولید کاالیی جدایی ناپذیر است . » ‏)مارکس<br />

، ۱۳۸۶ )۱۰۲-۱۰۰ : به عبارتی مارکس<br />

به روایت کوالکفسکی می خواهد بگوید : «<br />

انتقال بازار در روابط اجتماعی ، و ارزش<br />

مادی بخشی موجب از خود بیگانگی می<br />

شود در واقع می خواهد بگوید ما با این کار<br />

به عنوان مثال وقتی انسان جنسی را با پول<br />

مبادله می کند در واقع روح انسانی یا همان<br />

فراینده کارش را به ابژه انتقال می دهد و<br />

بدین نحو موجب این می شود که کاال از فرد<br />

بیگانه گشته و برای خود به تنهایی دارای<br />

شخصیت گردد و بر این حسب است که فرد<br />

از کاالی دست خودش شکست می خورد و<br />

قربانی شی ء انگاری ای می شود که برای<br />

روابط اجتماعی واقعیتی عینی قائل است و<br />

به تعبیر کوالکفسکی بت وارگی کاالیی بدین<br />

معنی است که انسان نتواند فراورده های<br />

کار خود را آن چنان که هست ‏–یعنی به<br />

عنوان فراورده های کار خود ‏–درک کند و<br />

ناخواسته به جای اعمال قدرت انسانی مطیع<br />

آن گردد ‏)کوالکفسکی ، :۱۳۸۵ ) ۳۲۸<br />

ژیژک از خودبیگانگی و هم اید ئولوژی را<br />

از مارکس به ارث می برد و در واقع با<br />

به روز رسانی آن سعی می کند ، در یک<br />

عصر پساایدئولوژیکی که سوژه دکارتی


صفحه 73<br />

با انتقادات پسامدرنیته زیر آبش زده شده<br />

است و هیچ حقیقتی مفروض فرض نمی<br />

شود و هم چنین ناخوداگاه آدمی به صورت<br />

ناخوداگاه آنها را در همان ناخوداگاه آدمی<br />

انباشت می کند ، بدون اینکه بخواهد از آن<br />

رونمایی کند ، ژیژک این مطلوب سازی<br />

و یا همان به روز رسانی را با استمداد از<br />

واژگان الکانی و با یک منطق هگلی انجام<br />

می دهد ، بهترین کتاب در این زمینه عینیت<br />

ایدئولوژی است که به تازگی علی بهروزی<br />

آن را ترجمه کرده است کتابی که الکالئو<br />

ان را شاهکار می داند و گلین دالی آن را<br />

در زمره کتاب های کالسیک ، کتابی که<br />

بسیاری از متفکران علت شهرت ژیژک را<br />

بدان منتصب می دانند .<br />

ژیژک در کتاب عینیت ایدئولوژی فتیش<br />

انگاری کاال را ‏))یک نسبت معین اجتماعی<br />

میان انسانها ، که در چشم انها ، شکل موهوم<br />

نسبتی میان اشیا ء را به خود می گیرد ((<br />

( مارکس ، ۱۳۸۶: ‎۱۲۵‎‏(ارزش یک کاالی<br />

معین ، فعلیت مظهری است از یک شبکه<br />

مناسبات اجتماعی در بین فرآوردگان انوع<br />

کاال ها ، صورت خاصه ‏))شبه طبیعی ((<br />

چیزی دیگر ‏))کاال ، پول (( را می گیرد<br />

و بدین ترتیب ، می گوییم که ارزش فالن<br />

کاال برابر است با چنین و چنان مبلغ پول<br />

. ‏)ژیژک ، عینیت ایدولوژی ، ۱۳۸۹ :<br />

) ۶۵ تا اینجا ژیژک همان گفتمان ما را در<br />

باال تکرار می کند ولی به یکباره با طرح<br />

مدعایی از دل این نظر از سایر راویان<br />

مارکس فاصله می گیرد ، وی می گوید :<br />

« مختصه ماهوی فیتش انگاری کاال همان<br />

جانشینی مشهور اشیاء به جای آادمها نیست<br />

‏))نسبتی میان انسانها شکل رابطه ای میان<br />

اشیاء را به خود می گیرد (( این مختصه<br />

در واقع یک جور دُشناخت است . یک جور<br />

خلط کردن نسبتی معین در درون یک شبکه<br />

ساختاری با یکی از عناصر آن شبکه ؛ آنچه<br />

در واقع معلول ساختاری شبکه متاسبات بین<br />

عناصر است به صورت خاصیت بالواسطه<br />

یکی از عناصر نمودار می شود ، انچنان که<br />

گویی این خاصیت در خارج از نسبتش با<br />

عناصر دیگر باز هم وجود دارد . » ‏)همان<br />

)<br />

مارکس این نکته را به صراحت در ارتباط با<br />

شکل ساده ‏))بروزِ‏ ارزش ‏((متذکر می شود<br />

. کاالی)‏ الف ‏(تنها در صورتی می تواند<br />

ارزش خود را بروز دهد که خود را به یک<br />

کاالی دیگر کاالی)‏ ب ) ، منتسب گرداند . و<br />

بدین ترتیب کاالی اخیر تبدیل می شود به هم<br />

ارز کاالی الف:‏ در مناسبه ارزش ، صورت<br />

طبیعی کاالی ب ‏)ارزش استفاده ی آن ،<br />

خواص محسوس و بداشته آن ) نقش صورت<br />

ارزشی کاالی ‏)الف(‏ را بازی می کند ؛ به<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

عبارت دیگر ، جسم ب تبدیل می شود به این<br />

ارزش برای الف . هر خویشتن انسانی تنها<br />

با بازتاب یافتن در انسان دیگر ‏–یعنی از آن<br />

حیث که این انسان دیگر انگاره و خیالی از<br />

وحدت او را ارائه می کند ‏–می تواند به خود<br />

هویتی دست یابد : بدین ترتیب ‏))هویت (( و<br />

‏))غیریت (( دقیقا الزم و ملزومند . ان کاالی<br />

دیگر ‏)ب ‏(تنها به شرطی هم ارز خواهد بود<br />

که الف به عنوان صورت ظاهری ارزش ب<br />

با آن مناسبه داشته باشد ، یعنی کاالی ب تنها<br />

در محدوده این مناسبه ممکن است هم ارز<br />

شمرده شود ، اما این ظاهر فتیش انگاری<br />

در همینجا نهفته است ‏.مصداق این گفتار را<br />

می توان در مثال هگلی یافت ‏))شاه بودن<br />

(( معلولی است از شبکه مناسبات اجتماعی<br />

میان یک ‏))َاه (( و اتباع او ؛ اما-و دشناخت<br />

فتیش انگارانه در همین جاست ‏–از نظر<br />

شرکت کنندگان د این علقه اجتماعی ، این<br />

نسبت به شکلی وارونهِ‏ تاب ظاهر می شود<br />

: آنها می اندیشند اتباعی هستند که احترامات<br />

ملوکانه را نسبت به شاه مرعی می داند زیرا<br />

که شاه پیشاپیش و فی نفسه ، و در خارج<br />

از مناسبه با اتباعش ، شاه است ؛ انگار که<br />

تعین ‏))شاه بودن (( خاصه طبیعی شخص<br />

شاه باشد . ابلهی فکر می کند شاه است ابله<br />

تر از شاهی نیست که خودش را حقیقتا شاه<br />

می داند ‏)یعنی خود را بالواسطه با عنوان<br />

‏)شاهی(‏ یکی می انگارد .<br />

اما این نوع اول فتیش انگاری است جوامعی<br />

که فتیش انگاری کاال حاکم است ، و رابطه<br />

انسانها کامال فتیش زده شده اند و نوع دیگر<br />

آن که با ان همقران نیست ، جوامعی است که<br />

در آن فتیش انگاری کاال در جوامع سرمایه<br />

داری مناسبات میان انسانها مسلما فتیش وار<br />

نیست ؛ آنچه در اینجا با آن روبرو هستیم<br />

مناسبات فی مابین اشخاصی ‏))آزاد((‏ است<br />

که هرکدام نفع نفسانی خود را دنبال می<br />

کنند . فتیش انگای در ‏))مناسبات فی مابین<br />

انسانها (( قرار دارد ‏–یعنی جوامع ماقبل<br />

سرمایه داری ‏–فتیش انگاری کاال هنوز<br />

توسعه نیافته است ، زیرا تولید طبیعی غالب<br />

است نه فراوری برای بازار . چیزی که به<br />

تعبیر هگلی آن ژیژک مناسبات سیادت و<br />

اطاعت می نامد ، یعنی ، دقیقا همان رابطه<br />

آقایی و بندگی در مفهوم هگلی . ‏))مناسبات<br />

اجتماعی فی مابین افراد ، به جای اینکه<br />

به صورت مناسبات متقابل خودشان ظاهر<br />

شوند ، در تحت شکل مناسبات اجتماعی فی<br />

مابین اشیاء مستتر می شوند ‏((-در واقع ،<br />

این تعریفی است دقیق از عارضه هیستریک<br />

، از ‏))هیستری تبدیلی (( مختص سرمایه<br />

داری . ‏)ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ،<br />

) ۶۹-۶۵ :۱۳۸۹<br />

مارکس مقوله اید ئولوژی را در انتقادهای<br />

خودش به ایدئالیسم آلمانی و دو متفکر<br />

شاخص هگل در مقدمه نقد فلسفه حق هگل و<br />

همچنین تزهای فویر باخ به کار برد وی بر<br />

این باور بود که از اسمان باید به زمین امد و<br />

این توهم کاذب را از بین برد که سوژه مقدم<br />

است ، بلکه این ابژه است که تععین کننده<br />

است این خانواده زمینی است که اگر اصالح<br />

شود خانواده مقدس هم به طریقی از اولی<br />

درست می شود . در واقع او می گفت هگل<br />

اشتباه می کند آگاهی هستی بخش و تعیین<br />

کننده نیست بلکه این هستی و زندگی عینی<br />

انسان هاست که آگاهی و اشکال مختلف را<br />

ایجاد می کند . در واقع می توان این گونه<br />

گفت خودبیگانگی و بت وارگی مقدم است بر<br />

اید ئولوژی این از خودبیگانی و بت وارگی<br />

است که اگاهی کاذب ‏)اید ئولوژی ) را به<br />

وجود می آورد نه اید ئولوژی بت وارگی<br />

و از خودبیگانی ، اگرچه ان را استمرار می<br />

بخشد ولی ایجاد کننده آن نیست . به نحوی<br />

که<br />

« بیگانگی به عنوان وضعیتی عینی ، آگاهی<br />

کاذب را پدید می آورد و به همین علت رفع<br />

بیگانگی ، به مفهوم از بین بردن آگاهی<br />

کاذب نیست . به صورت کلی مارکس دو<br />

نقد بر مکتب ایده ئالیسم وارد می نماید .<br />

اولین نقد این است که ایده آلیست ها هر گونه<br />

شرح ماتریالیستی از ایده های فلسفی خویش<br />

را انکار می کنند و دوم اینکه ایده الیست ها<br />

معتقدند که تغییر اجتماعی صرفا می تواند با<br />

واژگونی آگاهی مردم ، بدون در نظر گرفتن<br />

شرایط مادی پدید می آید . » ‏)و.وود ،<br />

)۲۳۷ :۱۳۸۷<br />

در واقع اکثریت غریب به اتفاق متفکران اید<br />

ئولوژی را در تفکر مارکس وارونه سازی<br />

و آگاهی کاذب قلمداد می کنند . به نحوی که<br />

ایدئولوژی به عنوان روبنا شرایط بت وارگی<br />

و بیگانگی را در جامعه مدرن پنهان می کند<br />

و جامعه را به شکل وراونه نشان می دهد<br />

. همان برداشت اپستمولوژیکی که فاصله<br />

ژیژک را با چپ های ارتدوکس در تقریر<br />

مارکس فاصله گذاری می کند . درواقع ،<br />

ژیژک ، همانطور که در قسمت بت وارگی<br />

ذکرش آمده است تلقی خاص خود را از<br />

مفاهیم مارکسیستی دارد وی معتقد است<br />

این برداشت که اید ئولوژی یعنی اگاهی<br />

کاذب تلقی نادرست و از مد افتاده است .<br />

در این باره وی اظهار می کند : مقدماتی<br />

ترین تعریف از اید ئولوژی احتماال این گفته<br />

مارکس است در سرمایه است « wissen<br />

)) das nicht aber sie tune s sie<br />

(( ‏–))نمی دانند چیست ، اما انجامش می<br />

دهند (( مفهوم اید ئولوژی فی نفسه مستلزم<br />

نوعی ساده لوحی اساسی و استوارنده است<br />

ایدئولوژی :


صفحه 74<br />

، بدین معنی که اید ئولوژی در مورد پیش<br />

فرضهای وجودی و شرایط))‏ فعلی (( خود<br />

دچار دشناخت است ، و فاصله و تباعدی<br />

را میان به اصطالح واقعیت اجتماعی و<br />

وانموده تحریف شده ما ‏)یعنی آگاهی کاذب<br />

ما ) از آن برقرار می دارد و به همین دلیل<br />

است که این آگاهی ساده لوحانه (( را می<br />

توان مورد بررسی انتقادی موسوم به ‏))نقد<br />

اید ئولوژی قرار داد ‏.در واقع ، مسئله اصلی<br />

دیدن این نکته است که اصوال ‏))واقعیت ((<br />

نمی تواند بدون این به اصطالح فریفتاری<br />

ایدئولوژیک خود را باز فرآورده سازد .<br />

نقاب ایدئولوژیک تنها وضع واقعی امور<br />

را پنهان نمی کند بلکه این تحریف در ذات<br />

امور کتابت شده است . بدین جهت است که<br />

باید استعاره های ساده انگاری را که حاکی<br />

از نقاب برداشتن و پس زدن به اصطالح<br />

پرده هایی هستند که واقعیت برهنه را مستور<br />

می کنند ‏،خالصه آنکه روان کاوی ، اگر<br />

به هر حال قرار باشد ژست نقاب برگرفتن<br />

را بگیرد ، کارش را با این لطیفه مشهور<br />

آلفونس آله ، که الکان نقل می کند ، نزدیکی<br />

بیشتری دارد : یک نفر اشاره ای می کند<br />

به یک زن ، وحشت زده فریاد می زند که<br />

‏))نگاه کنید چه افتضاحی ، زنک زیر لباس<br />

هایش لخت لخت است ‏.)ژیژک ، عینیت<br />

ایدئولوژی ، ۱۳۸۹: ۷۳-۷۲( اما ژیژک<br />

سوال می کند با گذار از این مفاهیم کالسیک<br />

اید ئولوژی به مثابه آگاهی ساده لوحانه هنوز<br />

در جهان امروزی صادق است ؟ نقد سنتی<br />

اید ئولوژی در مقابل این عقل کلبی مسلکی<br />

کارساز نیست . او پاسخ می دهد « پس آیا<br />

چاره ای جز پذیرش این امر نداریم که ما ،<br />

همزمان با سلطه عقل کلبی ، در جهانی به<br />

اصطالح ‏))فرا ایدئولوژیک (( قرار گرفته<br />

ایم ؟ حتی آدرنو هم به این نتیجه رسید ،<br />

ایدئولوژی دروغ خشک و خالی نیست بلکه<br />

دروغی است که مدعی راست گرفته شدن<br />

است . اما ایدئولوژی تمامیت خواه دیگر<br />

چنین ادعا و تظاهری ندارد ، دیگر حتی<br />

واضعان این اید ئولوژی هم نمی خواهند<br />

که کسی آنها را جدی بگیرد ‏–ایدئولوژی<br />

تمامیت خواه صرفا ابزاری است خارجی در<br />

جهت اهداف سودجویانه ، حکومت این اید<br />

ئولوژی نه ناشی از حقانیت آن بلکه مدیون<br />

سودجویی و خشونتی غیر ایدئولوژیک است<br />

. ‏«)همان :۷۵ ) پس به زبان خیلی ساده<br />

آنگونه که مایرس به زبان ساده ژیژک را<br />

روایت می کند : « این تعاریف غلط است<br />

که ما نمی دانیم که با رفت امد هر روزه ی<br />

خود به دانشگاه به گونه ای بر می آییم که<br />

‏)در مقام کارگر ، مدیر ، و سرمایه گذار )<br />

نظام سرمایه دارانه را باز تولید می کنیم ،<br />

و به همین دلیل است که این کار برای ما<br />

خوشایند است . بلکه درست آن است که به<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

زبان ژیژکی بگویم : ما پیشاپش می دانیم که<br />

نسخه تحریف شده ای از واقعیت به می رسد<br />

. ما پیشاپیش می دانیم که وقتی به دانشگاه<br />

می رویم به صورتی بار می اییم که سیستم<br />

را سرپا نگه داریم . به عبارت دیگر ما<br />

چنانکه ژیژک به پیروی از نظریه پرداز<br />

آلمانی پیتر اسلوتردایک می گوید : سوژه<br />

هایی کلبی مشرب هستیم . بنابرین به جای<br />

فرمول : انها می دانند چه کار می کنند ،<br />

اما آن کار را انجام می دهند بنویسم آنها به<br />

خوبی می دانند که چه کار می کنند ، اما<br />

هنوز آن کار را می کنند . در واقع آنچه در<br />

اینجا از چشم ما دور می ماند ، نه واقعیت<br />

وضعیت ، بلکه توهمی است که آن را می<br />

سازد . » ‏)مایرس ، ۱۳۸۵ )۹۲-۹۰ :<br />

در انتها ژیژک تفاوت خود و حلقه وابسته<br />

به او معروف به حلقه)الکانی اسلونیایی )<br />

را با سایر دیگر مارکسیست ها در تبین<br />

اید ئولوژی و بت وارگی این گونه بیان<br />

می کند : از چشم انداز مارکسیسم غالب<br />

، دیدانداز ایدئولوژیک دید اندازی جزئی<br />

نگر است که کلیت مناسبات احتماعی را<br />

نادیده می گیرد ، و حال آنکه ، ‏))چشم انداز<br />

الکانی (( ایدئولوژی یعنی کلیتی مبتنی بر<br />

امحای نشانه های غیر ممکن بودن آن . این<br />

اختالفات متناظر است با اختالفی که ایده<br />

فرویدی و مارکسی در باب فتیش انگاری<br />

را از یکدیگر متمایز می کند ‏:فتیش در نزد<br />

مارکسیسم شبکه بداشته مناسبات اجتماعی را<br />

پنهان می دارد ، و حال آنکه فتیش در نزد<br />

فروید پنهان کننده کمبودی است ‏)اختگی )<br />

که شبکه نمادین برگرد ان منعقد می شود .<br />

‏)ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ، ۱۳۸۹ ۱۰۴ :<br />

) و هدف نقد ایدئولوژی نیز عبارت است<br />

از رد این محیطیت ، و افشای فرد بورژوا<br />

در پشت سر آن کلی ؛ « افشای صورت<br />

بهره کشی سرمایه ای در پشت سر حقوق<br />

عام بشری ؛ افشای مناسبات تاریخا معین و<br />

محدود خویشاوندی در پشت سر ‏))خانواده<br />

تک هسته ای (( به مثابه یک ثابت مافوق<br />

تاریخی و هکذا . » ‏)همان ۱۰۵(<br />

فهرست منابع<br />

اسپرینگز ، توماس:‏ فهم نظریه های سیاسی<br />

، فرهنگ رجایی ‏،تهران ، انتشارات آگه ،<br />

سال ۱۳۸۷<br />

برلین ، آیزا : کارل مارکس ، رضا رضایی<br />

، تهران ، نشر ماهی ، سال ۱۳۸۷<br />

میلر ، پیتر : سوژه ، استیال و قدرت ، نیکو<br />

سرخوش ، افشین جهان دیده ، تهران ، نشر<br />

نی ، سال ۱۳۸۸<br />

پامر ، دونالد : نگاهی به فلسفه ( سبک کردن<br />

بار سنگین فلسفه ) ، عباس مخبر ، نشر<br />

مرکز ، سال ۱۳۸۸<br />

دالی ، گلین : گشودن فضای فلسفه ، مجتبا<br />

گل محمدی ، تهران ، گام نو ، سال ۱۳۸۵<br />

ژیژک ، اسالوُ‏ ی : گزیده مقاالت : نظریه<br />

، سیاست ، دین ، مراد فرهادپور ، مازیار<br />

اسالمی ، امید مهرگان ، تهران ، گام نو ،<br />

سال ۱۳۸۹<br />

____ : عینیت ایدئولوژی ، علی بهروزی<br />

، تهران ، طرح نو ، سال ۱۳۸۹<br />

____: وحشت از اشک های واقعی ، فتاح<br />

محمدی ، زنجان ، هزاره ی سوم ، سال<br />

۱۳۸۸<br />

____ : آنچه همیشه می خواستید درباره<br />

الکان بدانید ‏)اما می ترسیدید از هیچکاک<br />

بپرسید ، مهدی پارسا ، تهران ، گام نو ،<br />

سال ۱۳۸۵<br />

____ : الکان به روایت ژیژک ، فتاح<br />

محمدی ، زنجان ، نشره هزارهی سوم ،<br />

سال ۱۳۹۰<br />

____ : هنر امر متعالی مبتذل ، مازیار<br />

اسالمی ، تهران ، نشر نی ، سال ۱۳۸۶<br />

____ : به برهوت حقیقت خوش آمدید ،<br />

فتاح محمدی ، زنجان ، نشر هزاره ی سوم<br />

، سال ۱۳۸۸<br />

____ : سینما به روایت ژیژک ، سعید<br />

نوری ، تهران ، روزبهان،‏ سال ۱۳۸۹<br />

____ : امر واقع الکانی ، مهدی سلیمی ،<br />

تهران ، انتشارات رشد آموزش ‏،سال ۱۳۹۰<br />

____ : از نشانگان خود لذت ببرید ! ، فتاح<br />

محمدی ، زنجان ، نشره هزاره ی سوم ،<br />

سال ۱۳۸۹<br />

____: کژ نگریستن ، مازیار اسالمی ،<br />

صالح نجفی ‏،تهران ، رخ داد نو ، سال<br />

۱۳۸۸<br />

الکالئو،ارنستو ، ژیژک ، اسالوُ‏ ی ، در<br />

ستایش پوپولیسم ، محمدی ایزدی ، عباس<br />

ارض پیما ، تهران ، رخ داد نو ‏،سال ۱۳۸۸<br />

کوالکوفسکی ، لشک : جریان های اصلی در<br />

مارکسیسم ‏)عصر طالیی(‏ ، عباس میالنی ،<br />

تهران،‏ آگاه ، سال ۱۳۸۶<br />

مایرس ، تونی : اسالوی ژیژک ، فتاح<br />

محمدی ، زنجان ، نشر هزاره ی سوم ،<br />

سال ۱۳۸۵


نظری<br />

مارکس ، کارل : سرمایه ‏)نقدی بر اقتصاد<br />

سیاسی ) ، حسن مرتضوی ، تهران ،<br />

انتشارات آگه ، سال ۱۳۸۸<br />

و.وود ، آلن : کارل مارکس ، شهناز مسمّی<br />

پرست ، تهران ، ققنوس ، سال ۱۳۸۷<br />

هگل ، گئورک ویلهلم فریدریش : پدیدار<br />

شناسی جان ، باقر پرهام ، تهران ، انتشارت<br />

کندکاو ، سال‎۱۳۹۰‎<br />

هگل ، گئورک ویلهلم فریدریش : خدایگان<br />

و بنده ، حمید عنایت ، تهران ، انتشارات<br />

خوارزمی ، سال ۱۳۸۷<br />

موللی ، کرامت : مبانی روانکاوی ‏)فروید-‏<br />

الکان(‏ ، تهران ، نشر نی ‏،سال ۱۳۸۷<br />

دیالک تیک حرکت و سکون<br />

پروفسور گونتر کروبر<br />

برگردان شین میم شین<br />

دایره املعارف روشنگری<br />

I<br />

حرکت<br />

صفحه 75<br />

۱<br />

هومر ، شون : ژاک الکان ، محمدعلی<br />

جعفری ، سید محمد ابراهیم طاهائی ، تهران<br />

، ققنوس ، سال ۱۳۸۸<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

پروفسور گونتر کروبر<br />

برگردان شین میم شین<br />

دایره المعارف روشنگری<br />

هراکلیت )۵۵۰ ۴۸۰ ق.‏ م.(‏<br />

فیلسوف ماقبل سقراطی یونان<br />

افق فلسفی هراکلیت<br />

تجربه و دانش<br />

شدن و فنا شدن<br />

وحدت و تضاد<br />

کائنات و آتش<br />

کلمه و روح<br />

دولتشهر و حقوق مدنی<br />

انسان و خدا<br />

عقل و جهل<br />

جمالت قصار:‏<br />

در هیچ رودی نمی توان دو بار شنا کرد!‏<br />

مبارزه،‏ پدر همه چیزها ست!‏<br />

حرکت نحوه وجود و صفت مشخصه ذاتی<br />

ماده را تشکیل می دهد.‏<br />

نه ماده می تواند بدون حرکت وجود داشته<br />

باشد و نه حرکت می تواند بدون ماده معنی<br />

داشته باشد.‏<br />

عام ترین معنی فلسفی مقوله ‏»حرکت«،‏<br />

عبارت است از تغییر بطور کلی!‏<br />

اندیشه حرکت در فلسفه جهان باستان<br />

اندیشه حرکت و تغییر مدام جهان،‏ در فلسفه<br />

شرق باستان،‏ هندوستان و چین وجود داشته<br />

است.‏<br />

درک دیالک تیکی عامیانه و ماتریالیستی <br />

عامیانه ی کالسیک حرکت،‏ در یونان باستان<br />

در قرن ششم تا سوم قبل از میالد شکل می<br />

گیرد،‏ که بنا بر آن،‏ جهان از جوهر ازلی<br />

پدید آمده است:‏<br />

جوهر ازلی را تالس آب،‏ آناکسی منس هوا،‏<br />

آناکسی مندر اپایرون و هراکلیت آتش قلمداد<br />

می کند.‏<br />

به نظر آنان این مواد ‏)آب،‏ هوا،‏ اپایرون و<br />

آتش(‏ پس ازتغییر و تبدیل خود،‏ سرانجام به<br />

جوهر ازلی برمی گردند.‏<br />

هراکلیت<br />

۲<br />

هراکلیت برای اولین بار،‏ حرکت،‏ یعنی<br />

جریان و تغییر الینقطع کلیه چیزها را به یک<br />

اصل فلسفی ارتقا می دهد و علت حرکت را<br />

در مبارزه اضداد می داند.‏<br />

الئات ها<br />

زنون کیتونی )۴۹۰ ۴۳۰ ق.‏ م(‏<br />

از شاگردان پارمنیدس و از فالسفه ماقبل<br />

سقراطی<br />

مخترع هنر استدالل از طریق کشف تناقض<br />

در گفتار حریف<br />

فن یاد شده را دیالک تیک می نامیدند.‏


صفحه 76<br />

۶<br />

۳<br />

تضادمندی واقعی دیالک تیکی حرکت را<br />

الئات ها،‏ بویژه زنون البته به عنوان یک<br />

تناقضمندی منطقی مطرح می کنند.‏<br />

زنون بر آن بوده،‏ که حرکت یعنی بودن و<br />

نبودن همزمان،‏ در مکان واحد.‏<br />

و چون چنین ادعائی ضد و نقیض است،‏ پس<br />

او به این نتیجه می رسد که حرکت محال<br />

است.‏<br />

پوتاگوریسم<br />

۴<br />

پارمنیدس مؤسس مکتب الئات ها<br />

فلسفه پوتاگوری،‏ که سمتگیری مبتنی بر<br />

ریاضیات داشته،‏ برخالف فلسفه طبیعت<br />

معروف به فلسفه یونی،‏ وجود تغییرناپذیر<br />

را به جای شدن در کانون تفکر فلسفی خود<br />

قرار می دهد.‏<br />

و پارمنیدس بنیانگذار مکتب الئات ها <br />

وجود محض،‏ تغییرناپذیر،‏ بی زمان و بی<br />

مکان را به عنوان تنها چیز واقعی قلمداد<br />

می کند.‏<br />

فالسفه طبیعت<br />

دموکریت )۴۶۰ ۳۷۱ ق.‏ م.(‏<br />

فیلسوف ماتریالیست یونان باستان<br />

از فالسفه پیشا سقراطی<br />

شاگرد لویکیپ و بزرگترین فیلسوف فلسفه<br />

طبیعت<br />

نماینده ماتریالیسم اتمیستی<br />

او کل طبیعت را متشکل از ذرات تقسیم<br />

ناپذیر ‏)اتم(‏ می دانست.‏<br />

شعار اصلی او:‏<br />

چیزها فقط به ظاهر رنگ دارند،‏ فقط به<br />

ظاهر شیرین و یا تلخند.‏<br />

در واقع فقط اتم ها وجود دارند،‏ در فضای<br />

خالی!‏<br />

انکار حرکت اما با حرکت و تغییر مدام<br />

آشکار در طبیعت و حیات انسانی در تضاد<br />

قرار داشته است.‏<br />

از این رو فلسفه طبیعت در یونان باستان،‏<br />

دوباره به نظریه هراکلیتی حرکت روی می<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

آورد و در آموزش اتمیستی خود بدان دامنه<br />

و وسعت می بخشد:‏<br />

بنا بر این آموزش،‏ پیدایش کیفیت های<br />

مختلف،‏ نتیجه قاطی شدن و جدا شدن اتم<br />

ها ست که در نتیجه تصادم و برخورد آنها<br />

صورت می گیرد و حرکت ذاتی عناصر<br />

اولیه و یا اتم ها ست.‏<br />

لویکیپ<br />

۵<br />

لویکیپ و دموکریت برخالف زنون بر آن<br />

بوده اند که در جوار اتم ها ‏)اتم های تجزیه<br />

ناپذیر(‏ فضاهای خالی وجود دارد.‏<br />

و حرکت ‏)یعنی رقت،‏ غلظت و رشد(‏ نتیجه<br />

پرشدن فضاهای خالی یاد شده بوسیله اتم ها<br />

ست.‏<br />

ارسطو<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

ارسطو با رد نظریه زنون ‏)که حرکت را<br />

محال می دانست(‏ پیوست زمان و مکان را<br />

درمرکزتوجه خود قرار می دهد.‏<br />

بنظر ارسطو،‏ حرکت واقعی نه فقط به معنی<br />

تغییر جا ‏)جاری شدن اتم ها به فضاهای<br />

خالی(،‏ بلکه همچنین به معنی تغییرات کمی<br />

و کیفی است.‏<br />

ارسطو در پاسخ به ایراد زنون مبنی بر این<br />

که ‏»یک جسم درحال حرکت،‏ نمی تواند در<br />

زمان واحد،‏ در مکان واحد باشد و نباشد،‏<br />

این یک تناقض منطقی است و لذا محال<br />

است«،‏ اعالم می کند که حرکت به معنی<br />

وسیع کلمه عبارت است از گذار از بالقوه<br />

به بالفعل،‏ گذار از امکان به واقعیت.‏<br />

و در حیطه این گذار،‏ تناقض یاد شده ‏)یعنی<br />

بودن و نبودن همزمان در یک مکان(‏<br />

اعتباری ندارد.‏<br />

همانند افالطون که در مخالفت با تئوری<br />

ماتریالیستی اتمیستی،‏ باعث و بانی حرکت<br />

را روح جهانی خود جنبان می انگاشت ،<br />

ارسطو نیز بدین طریق فرضیه ایدئالیستی<br />

خود را مطرح می سازد که بنا بر آن،‏ جهان<br />

عرصه بروز ماده بی فرم و بی تغییر از<br />

سوئی و فرم های سلسله مراتبی گوناگون<br />

از سوی دیگر است و خدا عالی ترین فرم<br />

ها ست.‏<br />

بنظر ارسطو خدا بمثابه عالی ترین فرم ها،‏<br />

محرک اولیه بی حرکت و ساکن است.‏<br />

خدا تعیین کننده سمت و سوی هستی است.‏<br />

خدا اصل خارجی و لذا محرک واقعی است.‏<br />

ارسطو بدین طریق بطور متافیزیکی،‏<br />

ماده را از حرکت جدا می کند.‏<br />

اپیکور<br />

اپیکور )۳۴۱ ۲۷۱ ق.‏ م.(‏<br />

مؤسس مکتب اپیکوریسم<br />

۷<br />

۱<br />

اپیکور منشاء الهی و ماورای جهانی قائل<br />

شدن به حرکت را و تعیین هر نوع هدف<br />

برای آن را رد می کند و تئوری ماتریالیستی<br />

اتمیستی را دوباره مطرح می سازد.‏<br />

با این تفاوت که او در مغایرت با تئوری<br />

دموکریت،‏ مبنی بر ‏»گردباد«‏ اتم ها و قلمداد<br />

کردن اولین برخورد اتم ها بمثابه علت اولیه<br />

حرکت،‏ تئوری انحراف اتم ها در سقوط آزاد<br />

را فرمولبندی می کند و هر نوع هدفمندی<br />

برای حرکت اتم ها را رد می کند و برای آن<br />

گشتاوری از تصادف عینی قائل می شود.‏<br />

نظریات رایج درفلسفه یونان باستان راجع به<br />

چند و چون حرکت در مجموع خصلت کم<br />

و بیش حدس و گمان داشته اند.‏<br />

نظریات ماتریالیستی مربوطه نیز فاقد پایه و<br />

شالوده مبتنی بر علوم طبیعی بوده اند.‏<br />

حرکت و سکون در فلسفه اسکوالستیک<br />

فلسفه اسکوالستیکی قرون وسطی هم به<br />

سبب ضعف علوم طبیعی در توضیح ماهیت<br />

فرم های مختلف حرکت و هم به سبب<br />

جانبداری تئولوژیکی ‏)ممنوعیت عدول از<br />

نظریات ارسطو(‏ نمی تواند به رشد و توسعه<br />

کیفی آموزش حرکت خدمت کند.‏<br />

یوهانس بوریدان )۱۳۰۰ ۱۳۵۸(<br />

از فالسفه،‏ فیزیکدانان و منطقیون<br />

اسکوالستیک<br />

در اسکوالستیک واپسین و در محافل نوپای<br />

نومینالیسم به سبب ابراز عالقه به علوم<br />

طبیعی تصوری رواج می یابد،‏ که گویا<br />

حرکت زمینی و سماوی نتیجه مبارزه میان


صفحه 77<br />

۲<br />

۲<br />

۸<br />

مقاومت هوا و برخورد و ارتعاش اتم ها<br />

ست.‏ ‏)بوریدان(‏<br />

نیکوالس کوزانوس )۱۴۰۱ ۱۴۶۴(<br />

فیلسوف،‏ تئولوگ،‏ ریاضی دان،‏ کاردینال<br />

از نخستین هومانیست های آلمانی<br />

در دوره گذار از قرون وسطای واپسین به<br />

عصر جدید آغازین<br />

در فلسفه کوزانوس و در فلسفه طبیعت<br />

ایتالیا ‏)کاردانوس،‏ تلستوس،‏ برونو(‏ در<br />

اوایل عصرجدید،‏ حرکت و سکون،‏ شدن و<br />

فنا شدن بمثابه تضادهای واقعی مورد توجه<br />

قرار می گیرند و تضادمندی وجود چیزهای<br />

واقعی مطرح می گردد.‏<br />

تضاد در آن زمان به عنوان نیروی محرکه<br />

کاینات تصور می شود که ناشی از خدا ست<br />

و خدا کل مطلق است که اضداد در او در<br />

همدیگر ذوب می شوند.‏<br />

حرکت و سکون در عصر جدید<br />

۱<br />

با پیشرفت علوم طبیعی مسئله پیوند ماده و<br />

حرکت بار دیگر موضوع پژوهش فلسفی<br />

قرار می گیرد.‏<br />

در سایه پیشرفت شتابان علم مکانیک که<br />

تحت تأثیر نیازهای فنی در دوره مانوفاکتور<br />

و شیوه تولیدی سرمایه داری نوپا قرار<br />

داشته،‏ درک مکانیکی ماتریالیستی از<br />

حرکت رواج می یابد.‏<br />

بنا بر آن،‏ حرکت مکانیکی،‏ یعنی تغییر جا،‏<br />

تنها فرم حرکت است و انواع دیگر تغییر از<br />

این حرکت ناشی می شوند.‏<br />

توماس هوبس<br />

توماس هوبس )۱۵۸۸ ۱۶۷۹(<br />

ریاضی دان،‏ تئوریسن دولتی و فیلسوف<br />

انگلیسی در<br />

عصر جدید آغازین<br />

کتاب معروف او ‏»هیوال«‏ نام دارد.‏<br />

حرکت بنظر هوبس عبارت است از جا<br />

عوض کردن مدام اجسام.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

دکارت<br />

رنه دکارت )۱۵۹۶ ۱۶۵۰(<br />

۳<br />

فیلسوف،‏ ریاضی دان و عالم علوم طبیعی<br />

از مؤسسین راسیونالیسم مدرن عصر جدید<br />

آغازین<br />

تفکر راسیونالیستی او را کارتزیانیسم نیز<br />

می نامند.‏<br />

دکارت به وجود ایده های مادرزاد باور<br />

داشت.‏<br />

حرکت بنظر دکارت عبارت است از<br />

انتقال یک جسم از مجاورت چیزهای ثابت<br />

که با آن در تماس قرار دارند،‏ به جوار<br />

چیزهای دیگر.‏<br />

خالصه کردن حرکت در حرکت مکانیکی<br />

‏)یعنی در جا عوض کردن چیزها(‏ مشخصه<br />

کلیه جریانات ماتریالیسم بورژوائی در قرن<br />

۱۷ و ۱۸ بوده است.‏<br />

این طرز تفکر نمی توانست نظریه<br />

تئولوژیکی تلنگر اولیه و ‏»از خارج از<br />

ماده«‏ را رد کند.‏<br />

نیوتون<br />

اسحاق نیوتون )۱۶۴۲ ۱۷۲۷(<br />

۴<br />

فیزیکدان،‏ ریاضی دان،‏ ستاره شناس،‏<br />

کیمیاگر،‏ فیلسوف و کارمند دولتی<br />

سرگردان میان تئولوژی طبیعی،‏ علوم<br />

طبیعی و فلسفه<br />

از این رو ست که نیوتون اعالم می کند که<br />

کلیه حرکت ها در جهان،‏ مثال حرکت سیاره<br />

ها به دور خورشید،‏ بر طبق قوانین مکانیکی<br />

صورت می گیرند و باعث و بانی همه آنها<br />

تلنگر اولیه الهی بوده است.‏<br />

توالند<br />

جان توالند )۱۶۷۰ ۱۷۲۲(<br />

آزاداندیش روشنگری از ایرلند<br />

تغییر مذهب از کاتولیسیسم به پروتستانتیسم<br />

تحصیلکرده فلسفه و تئولوژی<br />

از پیروان جان الک<br />

مؤلف ‏»نامه های سرنا«‏ )۱۷۰۴(<br />

کتابش تحت عنوان ‏»مسیحیت غیر<br />

اسرارآمیز«‏ در سال ۱۶۹۷ در دابلین علنا<br />

سوزانده شد<br />

از طرفداران پانته ئیسم<br />

ماتریالیست های انگلیسی و فرانسوی درقرن<br />

۱۸ میالدی می کوشند،‏ با تأکید بر جنبش<br />

درونی ماده و تفکیک ناپذیری حرکت از<br />

ماده،‏ خود را از دست این استنتاج تئولوژیکی<br />

خالص سازند:‏<br />

توالند حرکت را ‏»خصیصه ماهوی ماده«‏<br />

می نامد و اعالم می کند که ‏»جنبش برای<br />

ماده امری ضرور و ناگزیر است و ماده<br />

بدون خود جنبی قابل تصور نیست.«‏<br />

‏)نامه شماره ۵ به سرنا(‏<br />

۵<br />

هولباخ<br />

پل هنری تیری د هولباخ )۱۷۲۳ ۱۷۸۹(<br />

از متفکران رادیکال قرن هجدهم و از<br />

همکاران دید رو و دآلمبر و از مؤلفین دایرة<br />

المعارف )۳۵ جلدی(‏<br />

آته ئیست،‏ دترمینیست و ماتریالیست<br />

هولباخ حرکت را ‏»شیوه وجودی ماده می<br />

نامد که از ماهیت و ذات ماده ناشی می<br />

شود.«‏<br />

‏)سیستم طبیعت،‏ ص ۲۵(<br />

۶<br />

المتری<br />

ژولیان المتری )۱۷۰۹ ۱۷۵۱(<br />

پزشک،‏ فیلسوف<br />

پیگیرترین ماتریالیست عصر روشنگری<br />

آثار:‏<br />

‏»قصه های طبیعت روح«‏ )۱۷۴۵(<br />

‏»انسان بمثابه ماشین«‏ )۱۷۴۷(<br />

دیدرو،‏ المتری،‏ هلوه تیوس و ماتریالیست<br />

های دیگر در آن زمان نظر همانندی دارند<br />

و تلنگر اولیه الهی و تئوری فضاهای خالی<br />

مطلق را مورد انتقاد قرار می دهند.‏


صفحه 78<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

درک مکانیکی حرکت اگرچه با این برخورد<br />

دیالک تیکی زیر عالمت سؤال می رود،‏<br />

ولی ماتریالیسم مکانیکی نمی تواند از عهده<br />

رد قانع کننده آن برآید.‏<br />

ایراد اصلی ماتریالیسم مکانیکی در آن بود<br />

که آن قوانین مکانیک کالسیک را شامل حال<br />

همه انواع حرکت که با حرکت مکانیکی<br />

تفاوت کیفی دارند،‏ می دانست و بدین طریق<br />

فرق اساسی موجود میان طبیعت و جامعه را<br />

منکر می شد.‏<br />

توضیح صریح خصلت دیالک تیکی حرکت<br />

و بویژه درک آن به عنوان خودجنبی ماده،‏<br />

بوسیله الیب نیتس و بویژه هگل صورت<br />

گرفت.‏<br />

الیب نیتس از موضع ایدئالیسم عینی ‏)در<br />

مخالفت با نظریه دکارت(‏ پیوند کلی و<br />

ناگسستنی حرکت و ماده را مورد تأکید قرار<br />

می دهد.‏<br />

او در مغایرت با دکارت و اسپینوزا به<br />

مفهوم ماده،‏ مفهوم نیروی کوشا و اصل خود<br />

کوشی را اضافه می کند.‏<br />

بنظر الیب نیتس،‏ مونادها یعنی جواهر ساده<br />

دستخوش تغییر مدام اند و این تغییر از اصل<br />

درونی آنها ناشی می شود.‏<br />

الیب نیتس این اصل درونی را قوه محرکه<br />

عشق ‏)طلب(‏ می نامد.‏<br />

‏)الیب نیتس،‏ ‏»مونادئولوژی«،‏ ۱۱، ۱۰،<br />

)۱۸ ،۱۵<br />

۱<br />

لنین در این نظریات الیب نیتس علیرغم<br />

ایدئالیسم او ‏»دیالک تیک خودویژه و<br />

ژرفی«‏ را می بیند.‏<br />

هگل نیز به همان سان تمامت واقعیت عینی<br />

را بمثابه روندی در حرکت و تغییر مدام<br />

می بیند.‏<br />

حرکت بنظر هگل نه فقط حرکت مکانیکی،‏<br />

بلکه در وهله اول خودجنبی،‏ حیاتمندی و<br />

محرکه است.‏<br />

لنین درک دیالک تیکی هگل از حرکت را<br />

هسته مرکزی فلسفه او می نامد و چنین شرح<br />

می دهد:‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

‏»جنبش و خودجنبی،‏ حرکت خود کوش<br />

‏)مستقل(،‏ خودپو،‏ ذاتا ضرور.‏<br />

تغییر،‏ جنبش و حیاتمندی،‏ اصل هر خود<br />

جنبی،‏ قوه محرکه حرکت و کردوکار،‏ ضد<br />

وجود مرده.«‏<br />

‏)کلیات لنین،‏ جلد ۳۸، ص ۱۳۱(<br />

۲<br />

اصل و سرچشمه درونی خود جنبی را هگل<br />

در تضاد دیالک تیکی می داند:‏<br />

تضاد دیالک تیکی ‏»ریشه هر جنبش و<br />

حیاتمندی است.‏<br />

فقط اگر چیزی تضادی در درون خود داشته<br />

باشد،‏ به جنبش می آید ، محرکه و کردوکار<br />

پیدا می کند.«‏<br />

‏)کلیات لنین،‏ جلد ۴، ص ۵۴۶(<br />

۳<br />

۴<br />

حرکت زوال و رستاخیز مکان است در<br />

زمان و زوال و رستاخیز زمان است در<br />

مکان!‏<br />

بنظر هگل،‏ حرکت با ماده در پیوند بی<br />

واسطه قرار دارد.‏<br />

زیرا حرکت ‏»زوال و رستاخیز مکان است<br />

در زمان و زوال و رستاخیز زمان است در<br />

مکان.«‏<br />

در حالیکه واقعیت که در آن زمان و<br />

مکان به یکدیگر فرا می روند ‏»وحدت بی<br />

واسطه،‏ یکسان و موجود هر دو است«،‏ که<br />

بمثابه ماده خود نمائی می کند.‏<br />

‏)هگل،‏ ‏»دایرة المعارف«‏ پاارگراف ) ۲۶۱<br />

کارل پرسون )۱۸۵۷ ۱۹۳۶(<br />

ریاضی دان انگلیس<br />

مؤلف آثار بیشمار<br />

گرامر علم<br />

حرکت بمثابه وحدت پیوست و گسست زمان<br />

و مکان،‏ خود تضادمند است.‏<br />

چنین ایده های دیالک تیکی مهم در باره چند<br />

و چون حرکت اما در سیستم ایدئالیستی<br />

الیب نیتس و هگل در فرم مخدوش و عرفانی<br />

مطرح می شوند و نمی توانند برای علوم<br />

مفید واقع شوند.‏<br />

چون وقتی هگل دنیا را تجسم ‏)جسمیت<br />

یافتن(‏ ایده مطلق قلمداد می کند،‏ پس حرکت<br />

جهان نیز نمی تواند چیزی بیش از حرکت<br />

و خودبالی این ایده مطلق و بنابرین بیش از<br />

یک روند فکری باشد.‏<br />

و یا وقتی ما همانند برکلی چیزهای واقعی<br />

را فقط مجموعه ای از احساسات سوبژکتیف<br />

تصور کنیم،‏ پس باید سرچشمه حرکت آنها<br />

نیز ناگزیر در سوبژکت باشد.‏<br />

این موضع ایدئالیسم ذهنی در ماخیسم از<br />

صراحت خاصی گذرانده می شود:‏<br />

‏»همه چیزها در حرکت اند،‏ اما تنها در<br />

درون مفاهیم.«‏<br />

‏)پرسون،‏ ‏»گرامر علم«(‏<br />

تئوری ماتریالیستی دیالک تیکی حرکت<br />

تئوری ماتریالیستی دیالک تیکی حرکت،‏<br />

هم از محدودیت های مکانیکی و هم از<br />

تحریف های ایدئالیستی آزاد است.‏<br />

این تئوری با پدیده ها و روندهای اوبژکتیف<br />

زیر در پیوند بوده است:‏<br />

الف<br />

با تغییرات اجتماعی عظیم در قرن نوزدهم<br />

که کشف قوانین عام حرکت اجتماعی را<br />

امکان پذیر می سازند.‏<br />

ب<br />

۱<br />

با کشفیات علوم طبیعی در اواسط قرن<br />

نوزدهم و اوایل قرن بیستم،‏ که از خودویژگی<br />

کیفی فرم های مختلف حرکت ماده پرده<br />

برمی دارند و پیوند درونی آنها را بیشتر و<br />

بیشتر آشکار می سازند.‏<br />

مراجعه کنید به فرم های حرکت ماده در<br />

تارنمای دیارة المعارف روشنگری<br />

تئوری ماتریالیستی دیالک تیکی حرکت،‏<br />

امروزه تنها آموزش فلسفی حرکت است که<br />

با شناخت رشد یابنده علوم طبیعی و علوم<br />

اجتماعی مدرن همخوانی دارد.‏<br />

از دیدگاه ماتریالیسم دیالک تیکی،‏ حرکت <br />

به معنی وسیع کلمه عبارت است از شیوه<br />

وجودی و خصیصه ذاتی ماده،‏ کلیه تغییرات<br />

حاصله در کیهان و روندهای مربوطه،‏ از<br />

تغییر جا تا تفکر.‏


صفحه 79<br />

۹<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

۷<br />

۸<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص<br />

)۳۵۴<br />

توسعه یکی از فرم های خاص حرکت سیستم<br />

های مادی است که در جریان آن اوبژکت<br />

ها،‏ خواص و پیوندهای کیفیتا نوینی پدید می<br />

آیند.‏<br />

مفهوم فلسفی حرکت،‏ همانند مفهوم فلسفی<br />

ماده،‏ حاصل یک انتزاع است.‏<br />

فرم های مشخصی از حرکت،‏ به شکل<br />

محسوس،‏ یعنی قابل درک برای حواس<br />

وجود دارند.‏<br />

مفهوم فلسفی حرکت را نمی توان با این و یا<br />

آن فرم حرکت ‏)مثال حرکت مکانیکی(‏ یکی<br />

گرفت،‏ همانطور که مفهوم فلسفی ماده را<br />

نمی توان با این و یا آن فرم مشخص آن<br />

‏)مثال جنس و میدان(‏ عوضی گرفت.‏<br />

مفهوم فلسفی حرکت خصلت عام دارد،‏ یعنی<br />

وجه مشترک کلیه فرم های محسوس حرکت<br />

را شامل می شود.‏<br />

‏»حرکت اگر آن را در مورد چیزها،‏ پدیده<br />

ها و سیستم های مادی در نظر گیریم <br />

عبارت است از تغییر بطور کلی.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص<br />

)۵۱۳<br />

سرچشمه حرکت و تغییر فرم های مشخص<br />

ماده را تضادهای درونی آن،‏ ‏»مبارزه«‏<br />

روندها و گرایشات متضاد آن تشکیل می<br />

دهند.‏<br />

حرکت ماده از این رو به تلنگر اولیه<br />

‏)الهی(‏ نیازی ندارد.‏<br />

خود جنبی ماده علت نهائی حرکت آن است.‏<br />

مراجعه کنید به قانون وحدت و ‏»مبارزه«‏<br />

اضداد<br />

هگل در رابطه با اپوری الئات ها اعالم می<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

کند:‏<br />

‏»ما باید به دیالکتیسین های قدیم،‏ که به<br />

تضادهائی ‏)تناقضات(‏ اشاره می کنند،‏ که<br />

در حرکت نمودار می گردد،‏ بگوئیم،‏ که از<br />

این تضادها نمی توان به این نتیجه رسید که<br />

حرکت وجود ندارد.‏<br />

بلکه این حقیقت امر برعکس حاکی از آن<br />

است که حرکت خود تضاد موجود است.«‏<br />

‏)هگل،‏ جلد ۴، ص ۵۴۷(<br />

‏)اپوری عبارت است از محال بودن حل<br />

مسئله ای فلسفی به دلیل وجود تضادها در<br />

خود واقعیت امر و یا در مفاهیمی که برای<br />

توضیح آن الزم اند.‏ مترجم(‏<br />

حرکت مطروحه در اپوری های زنونی جا<br />

به جائی مکانیکی بوده است.‏<br />

خصلت تضادمند ‏)تناقضمند(‏ که در مورد<br />

جا به جائی مکانیکی ماده صادق است،‏ در<br />

مورد فرم های عالی تر حرکت ماده،‏ بمراتب<br />

شدیدتر بروز می کند.‏<br />

به قول مارکس،‏ ‏»اگر جا به جائی مکانیکی<br />

ساده حاوی تضاد است،‏ آنگاه باید دید که در<br />

فرم های عالی تر حرکت ماده چه ولوله و<br />

چه غوغا ست.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص<br />

)۱۱۲<br />

به عنوان مثال،‏ تضادی که بنیان هستی کلیه<br />

موجودات زنده است،‏ یعنی تضاد سوخت و<br />

ساز و تضاد توارث و تطبیق که در توسعه<br />

و تکامل ارگانیسم نقش تعین کننده بازی می<br />

کند:‏<br />

‏»زندگی عبارت است از آنچه که در خود<br />

چیزها و روندها وجود دارد.‏<br />

زندگی عبارت است از تضاد تشکیل شونده<br />

و حل شونده.‏<br />

به محض اینکه تضاد بس کند،‏ زندگی نیز<br />

بس خواهد کرد و مرگ فرا خواهد رسید.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص<br />

)۱۱۳<br />

‏)در حکم باال دیالک تیک سوخت و ساز<br />

و دیالک تیک توارث و تطبیق مطرح می<br />

شود.‏<br />

ساز عبارت است از روند تبدیل مواد غذائی<br />

خورده شده به مواد خاص ارگانیسم.‏<br />

سوخت عبارت است از تجزیه و مصرف<br />

مواد خاص ارگانیسم،‏ که با آزادسازی<br />

انرژی همراه است.‏<br />

مثال تکه تکه کردن زنجیرهای چربی،‏ قندی<br />

و پروتئینی و کسب انرژی.‏ مترجم(‏<br />

ماده از این رو جوهر مرده و منجمدی<br />

نیست.‏<br />

وجود ماده از سوئی بسته به تنوع فرم<br />

های حرکت و توسعه مشخص آن امکان<br />

پذیر است و از سوی دیگر،‏ حرکت ‏»در<br />

خود«،‏ فی نفسه و مستقل و گسیخته از ماده<br />

وجود ندارد.‏<br />

هر آنچه که وجود دارد،‏ عبارت از حرکت<br />

ماده است،‏ در تنوع فرم ها و صور مشخص<br />

آن.‏<br />

از این رو،‏ احکامی از قبیل ‏»جهان عبارت<br />

است از ماده در حال جنبش«‏ و یا ‏»جهان<br />

عبارت است از حرکت مادی«‏ معنی یکسانی<br />

دارند.‏<br />

‏)کلیات لنین،‏ جلد ۱۴، ص ۲۷۰(<br />

۱۰<br />

ماتریالیسم دیالک تیک که درک دیالک<br />

تیکی حرکت را به عنوان خود جنبی ماده<br />

با مونیسم ‏)یکتاگرائی(‏ ماتریالیستی بی چون<br />

و چرا پیوند می دهد،‏ بر آن است که حرکت<br />

گسیخته و مجزا از ماده قابل تصور نیست<br />

و گرنه انسان به منجالب ایدئالیسم فلسفی<br />

سقوط خواهد کرد.‏<br />

الف<br />

قبول حرکت و انکار همزمان وجود ماده<br />

منجر بدان می شود که ما تنها حرکت<br />

احساسات،‏ تصورات،‏ مفاهیم و … را<br />

بپذیریم،‏ یعنی به باتالق ایدئالیسم ذهنی سقوط<br />

کنیم.‏<br />

ب<br />

قبول وجود ماده و انکار همزمان حرکت آن<br />

ما را به منجالب ایدئالیسم عینی پرتاب می<br />

کند.‏<br />

زیرا نتیجه حاصل از این نظر این است که<br />

حرکت چیزی در خارج از ماده است و ماده<br />

برای حرکت خود به تلنگر اولیه الهی نیاز<br />

دارد.‏<br />

تأکید ماتریالیسم دیالک تیک بر پیوند


صفحه 80<br />

I<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

۷<br />

۸<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

ناگسستنی ماده و حرکت با علوم طبیعی<br />

مدرن مطابقت دارد.‏<br />

بنا بر تئوری نسبیت،‏ انرژی و جرم در<br />

فرمول c2( )E = m . ‏)انرژی برابر است<br />

با جرم ضربدر مربع سرعت نور(‏ همواره<br />

پیوسته با هم عرض اندام می کنند.‏<br />

زیرا حرکت فیزیکی وابسته به انرژی است<br />

و جرم فرم مخصوصی از ماده است.‏<br />

این تئوری فیزیکی صحت تز فلسفی مبنی<br />

بر پیوند ناگسستنی حرکت و ماده را اثبات<br />

می کند.‏<br />

لنین نشان می دهد که هرنوع کوششی برای<br />

جدا کردن انرژی ‏)و یا حرکت(‏ از ماده،‏<br />

بلحاظ فیزیکی بی ثمر خواهد بود و بلحاظ<br />

فلسفی به ایدئالیسم منجر خواهد شد.‏<br />

مراجعه کنید به انرژی و انرژتیک<br />

جدا کردن ماده از حرکت یعنی ترک موضع<br />

ماتریالیستی و رد دستاوردهای علوم طبیعی<br />

مدرن.‏<br />

نتیجه حاصل از پیوند ناگسستنی ماده و<br />

حرکت عبارت است از اینکه حرکت نه خلق<br />

کردنی است و نه نابود کردنی،‏ ماده نیز<br />

همین سان.‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص ۵۵(<br />

معنی فیزیکی کمی این تز فلسفی عبارت<br />

است از قانون بقاء انرژی.‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص ۵۵(<br />

معنی فیزیکی کیفی آن عبارت است از<br />

امکان تبدیل فرمی از حرکت ماده به فرم<br />

های کیفی دیگر آن.‏<br />

نادیده گرفتن این جنبه کیفی به نتایج وخیمی<br />

در جهان بینی منجر می شود و راه را بویژه<br />

برای یاوه هائی از قبیل مرگ گرمائی کاینات<br />

هموار می سازد.‏<br />

‏)مرگ گرمای کاینات فرضیه ای راجع به<br />

حالت پایانی کاینات است.‏<br />

در چنین حالتی در همه جا درجه حرارت<br />

نازل یکسانی حاکم می شود،‏ آن سان که<br />

روندهای ترمودینامیکی دیگر نمی توانند<br />

صورت گیرند.‏ مترجم(‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

مراجعه کنید به مرگ گرمای کاینات<br />

اگر حرکت بطور کمی باقی،‏ خلق ناپذیر و<br />

فنا ناپذیر باشد،‏ ولی تبدیل فرم های کیفی<br />

مختلف آن به یکدیگر امکان پذیر نباشد،‏<br />

اگرماده فاقد نیروی الزم برای تولید فرم های<br />

کیفیتا مختلف حرکت باشد،‏ پس ناچار برای<br />

تولید هرکدام از فرم های حرکت به یک اکت<br />

و عمل آفرینش جداگانه احتیاج خواهد داشت.‏<br />

اگرما آفرینش مکرر را رد کنیم و بپذیریم<br />

که ماده تنها یکبار در طول هستی بی زمان<br />

و نا محدود خویش امکان آن را یافته که<br />

حرکات خود را متمایز سازد و کلیه فرم های<br />

کیفی حرکتی خود را پدید آورد و باقی اوقات<br />

را به حرکت مکانیکی ‏)جا به جائی خشک<br />

و خالی(‏ اکتفا کند،‏ معنی آن عبارت از این<br />

خواهد بود که ‏»ماده فانی و حرکت موقتی و<br />

ناپایداراست.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص<br />

)۳۲۵<br />

هر دو مورد یاد شده به ایدئالیسم فلسفی<br />

منتهی می شوند و با ماتریالیسم قاطع و<br />

پیگیر ناسازگار اند.‏<br />

بنابرین باید فنا ناپذیری حرکت را هم به<br />

معنی کمی آن و هم به معنی کیفی آن دانست.‏<br />

یعنی حرکت نه از نظر کمی نابود شدنی<br />

است و نه از نظر کیفی.‏<br />

حرکت بمثابه خصیصه ذاتی ماده دارای<br />

خصلتی مطلق است.‏<br />

این بدان معنی نیست که بلحاظ هر سیستم<br />

مختصات در مکان مطلق،‏ حرکت مطلق<br />

وجود دارد،‏ بلکه بدان معنی است که هیچ<br />

ماده ای نمی تواند بدون حرکت وجود داشته<br />

باشد.‏<br />

خصلت مطلق حرکت از تبدیل پذیری فرم<br />

های کیفی خاص حرکت ماده به یکدیگر<br />

نتیجه گرفته می شود،‏ که وجود و رابطه<br />

متقابل شان نسبت بهم نسبی است.‏<br />

حرکت بنا برین عبارت است از وحدت<br />

اضداد مطلق و نسبی.‏<br />

‏)حرکت خود دیالک تیک مطلق و نسبی<br />

است.‏ مترجم(‏<br />

خصلت مطلق حرکت در تضاد با خصلت<br />

نسبی سکون نیز هست.‏<br />

‏»هر سکونی و هر تعادلی نسبی است و تنها<br />

در رابطه با این و یا آن فرم معین حرکت<br />

ماده معنی پیدا می کند.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص ۵۵(<br />

تعریف دیگری از مقوله حرکت<br />

تعریف دیگری از مقوله حرکت بر آن است،‏<br />

که حرکت چیزی جز گذار از یک تعادل به<br />

تعادل دیگر نیست.‏<br />

به عبارت دیگر،‏ حرکت نسبی،‏ موقتی و<br />

حالت خاصی از سکون است.‏<br />

این نظریه تعادل و سکون را مطلق می<br />

انگارد.‏<br />

‏)در این تحریف مقوله حرکت،‏ دیالک تیک<br />

حرکت و سکون وارونه می شود:‏<br />

سکون مطلق و حرکت نسبی تلقی می شود.‏<br />

مترجم(‏<br />

اثبات بطالن این نظریه<br />

۱<br />

مجموعه تجارب علمی،‏ تولیدی و اجتماعی<br />

حاکی از بطالن این نظریه است.‏<br />

بطالن آن را اما می توان پس از تأملی کوتاه<br />

اثبات کرد:‏<br />

برای اینکه هر سیستم مادی در حالت تعادل<br />

قرار گیرد،‏ باید شرایط معینی فراهم آید.‏<br />

این شرایط تعادل اما وقتی فراهم می آید،‏<br />

که تناسب آوت پوت و این پوت سیستم بلحاظ<br />

زمانی ثابت بماند.‏<br />

بنابرین می توان به عیان دریافت که حالت<br />

تعادل فقط برای مدت معینی و تحت شرایط<br />

معینی پدید می آید و دوام می یابد،‏ یعنی<br />

نسبی است.‏<br />

‏)دیالک تیک این پوت و آوت پوت بیانگر<br />

رابطه هر سیستم پویا ‏)دینامیک(‏ و یا رابطه<br />

عناصر هر سیستم پویا با محیط پیرامون<br />

است.‏<br />

این پوت عبارت است از تأثیر محیط پیرامون


صفحه 81<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

بر سیستم و یا بر عنصری از سیستم.‏<br />

آوت پوت عبارت است از تأثیر سیستم و<br />

یا عنصری از سیستم بر محیط پیرامون.‏<br />

مترجم(‏<br />

هر سیستم مادی اما حداقل دارای یک<br />

شیوه رفتار معین است که آن را در نهایت <br />

از مجموعه حاالت خاص سیستم،‏ که کیفیت<br />

آن را تعیین می کنند،‏ خارج می سازد.‏<br />

و لذا هر سیستمی فقط می تواند برای مدت<br />

معینی و فقط تحت شرایط معینی در قبال<br />

اختالالت داخلی و خارجی ثبات خود را حفظ<br />

کند.‏<br />

وقتی این اختالالت غالب آیند،‏ سیستم تغییر<br />

کیفی می یابد.‏<br />

عالوه بر این،‏ سیستم هائی نیز وجود دارند<br />

که اصال حالت تعادل نمی شناسند.‏<br />

سیستم های مادی در جهان اصوال چنان<br />

ساخته شده اند که حداقل برای مدت معینی<br />

می توانند ثبات خود را حفظ کنند.‏<br />

اگر چنین نمی بود،‏ جهان در بهترین حالت<br />

به هرج و مرج و یا کائوس استاتیکی فاقد<br />

مراحل سکون نسبی مبدل می گردید.‏<br />

مراحل تعادل سیستم های مادی نیز مطلقا<br />

منجمد و ساکن نیستند.‏<br />

تعادل سیستم های پویای ‏)دینامیک(‏ مادی ‏)و<br />

ما در واقعیت امر با چنین سیستم هائی سر<br />

و کار داریم:‏ مثال اتم ها،‏ سیستم سیاره ها،‏<br />

ارگانیسم ها،‏ سیستم های اجتماعی(‏ تعادل<br />

پویائی است.‏<br />

عناصر منفرد سیستم در مرحله سکون نسبی<br />

کل آن در تأثیر متقابل بی وقفه با یکدیگر و<br />

با محیط پیرامون خویش قرار دارند.‏<br />

‏»هر تعادلی یا سکون نسبی است و یا حرکتی<br />

است در تعادل،‏ به همان سان که سیاره ها.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص<br />

)۵۷۶<br />

حرکت نه فقط وحدت اضداد مطلق و نسبی<br />

است،‏ بلکه همچنین وحدت پیوست و گسست<br />

‏)تداوم و شکست(‏ است که حاکی از پیوند<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

حرکت با خواص تضادمند رابطه زمان و<br />

مکان است.‏<br />

مراجعه کنید به دیالک تیک پیوست و گسست<br />

‏)تداوم و شکست(،‏ تریاد ماده زمان مکان<br />

در تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

آموزش ماتریالیستی دیالک تیکی حرکت و<br />

آموزش ماتریالیستی دیالک تیکی فرم های<br />

حرکت ماده آغازگاه علمی عینی برای طبقه<br />

بندی علوم را تشکیل می دهند.‏<br />

بنا بر این آموزش،‏ باید از فرم اصلی حرکت<br />

و از پیوند عینی واقعی آن آغاز به حرکت<br />

کند.‏<br />

مراجعه کنید به فرم های حرکت ماده در<br />

تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

آموزش حرکت برای زندگی و عمل اجتماعی<br />

مردم اهمیت ویژه ای دارد:‏<br />

چون آموزش حرکت جامعه بشری را به<br />

عنوان جزئی از پیوند کلی جهان مادی تلقی<br />

می کند،‏ یعنی هم برای طبیعت و هم برای<br />

جامعه بشری قوانین حرکت و توسعه عینی<br />

اما کیفیتا خودویژه قائل می شود و اثبات<br />

می کند که جامعه و طبیعت در حرکت و<br />

توسعه الینقطع قرار دارند،‏ از این رو،‏ در<br />

جهت شناخت قانونمندی های توسعه جامعه<br />

و استفاده آگاهانه از آنان و در جهت واقعیت<br />

بخشیدن آگاهانه به تحوالت اجتماعی به نفع<br />

پیشرفت جامعه سمتگیری می کند.‏<br />

مراجعه کنید به توسعه،‏ تغییر،‏ ماده،‏ سکون<br />

در تارنمای دیارة المعارف روشنگری<br />

پایان<br />

۱<br />

سکون ضد دیالک تیکی حرکت است.‏<br />

حرکت مطلق است،‏ سکون اما خصلت<br />

نسبی دارد.‏<br />

دلیل نسبی بودن سکون عبارت است از<br />

اینکه هر حالت مبتنی بر سکون و یا تعادل<br />

با یک حالت مبتنی بر حرکت پیوند دارد و<br />

تنها در پیوند با آن است که می تواند وجود<br />

داشته باشد.‏<br />

مثال در مکانیک تنها وقتی صحبت از سکون<br />

جسمی معنا پیدا می کند که معلوم شود که<br />

این حکم دررابطه با کدام سیستم مختصات<br />

صادر می شود.‏<br />

جسمی که در روی زمین در حالت سکون<br />

قرار دارد،‏ نمی تواند در سکون مطلق باشد.‏<br />

زیرا،‏ آن جسم در چرخش زمین دور مدار<br />

خود،‏ در چرحش زمین دور خورشید و<br />

درحرکت های کیهانی دیگر سهیم است.‏<br />

زیرا در آن جسم حرکت گرمائی مولکول<br />

ها،‏ حرکت الکترون ها و ذرات هسته ای<br />

دیگر صورت می گیرد.‏<br />

سکون به معنی وسیع کلمه،‏ بیانگر استواری<br />

چیزها و پدیده ها در حرکت و توسعه شان<br />

است.‏<br />

سکون به معنی وسیع کلمه،‏ نیز نمی تواند<br />

بطور مطلق و مجزا از حرکت وجود داشته<br />

باشد و همواره با فرم مشخصی از حرکت<br />

پیوند دارد.‏<br />

دلیل نسبی بودن سکون عالوه بر این <br />

عبارت از این است،‏ که سکون بلحاظ زمانی<br />

موقتی و گذرا ست،‏ سکون تنها تحت شرایط<br />

معینی می تواند وجود داشته باشد.‏<br />

حرکت اما بمثابه فرم وجودی عام ماده،‏<br />

مطلق و جاوید است.‏<br />

سکون مطلق تنها آنجا امکان پذیر است که<br />

حرکتی وجود نداشته باشد،‏ یعنی ماده ای<br />

وجود نداشته باشد.‏<br />

اما چون چنین شرایطی هیچگاه و هیچ جا<br />

وجود ندارد،‏ پس در جهان مادی نیز حاالت<br />

سکون مطلق یافت نمی شوند.‏<br />

سکون شرط مهمی برای تمیز در روند<br />

توسعه ماده است.‏<br />

هر مرحله در توسعه ماده از مرحله نازلتر<br />

به مرحله عالی بوسیله نوع جدیدی ازتعادل<br />

پویا ‏)دینامیک(‏ هم در درون جسم وهم میان<br />

جسم و محیط پیرامون آن مشخص می شود.‏<br />

الف<br />

مطلق کردن تئوریکی سکون<br />

مطلق کردن تئوریکی سکون ناگزیر به<br />

تصورات مذهبی و ایدئالیستی در باره<br />

موجودی ماورای طبیعی،‏ غیرمادی و<br />

تغییرناپذیر منجر می شود که هر حرکت


نظری<br />

صفحه 82<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

۷<br />

جهان آغاز و انجامش را در آن می یابد.‏<br />

ب<br />

انکار سکون<br />

هنری لوئی برگسون )۱۸۵۹ ۱۹۴۱(<br />

فیلسوف و برنده جایزه نوبل برای ادبیات<br />

از نمایندگان برجسته فلسفه حیات<br />

‏)اگزیستانسیالیسم(‏<br />

انکار سکون از سوی دیگر منجر به<br />

رالتیویسم ‏)نسبیت گرائی(‏ افراطی می شود<br />

که بنا بر آن همه چیز در تغییر الینقطع است<br />

و در این روند الینقطع نقاط ثبات نسبی و<br />

حاالت ساکن متصور نیست.‏<br />

بنظر برگسون،‏ حرکت و توسعه روند پیوسته<br />

و الینقطع محض و فاقد قطع ‏)گسست(‏ و<br />

مراحل و حاالت مبتنی بر سکون نسبی است.‏<br />

مراجعه کنید به رالتیویسم ‏)نسبیت گرائی(‏<br />

در تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

گشتاور سکون نسبی در توسعه پدیده ها،‏<br />

امکان آن را پدید می آورد که بتوان آنها را<br />

بمثابه پدیده های نسبتا مستقل در نظر گرفت.‏<br />

بدین طریق جمع بندی فکری گروه های<br />

ثابت و معینی از چیزها در فرم مفاهیم امکان<br />

پذیر می گردد و به قول لنین امکان تدوین<br />

قوانین علمی بمثابه ‏»تصاویر ساکن پدیده<br />

ها«‏ فراهم می آید.‏<br />

ت<br />

انکار ثبات نسبی<br />

انکار ثبات نسبی چیزها،‏ سیستم ها و غیره<br />

بلحاظ معرفتی نظری منجر به اگنوستیسیسم<br />

‏)ندانمگرائی(‏ می شود.‏<br />

مراجعه کنید به اگنوستیسیسم ‏)ندانمگرائی(‏<br />

در تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

از دیدگاه اگنوستیسیسم ‏)ندانمگرائی(،‏ هر<br />

حکم علمی بی معنی است،‏ زیرا در لحظه<br />

صدور حکم،‏ شیئی که حکم در باره اش<br />

صادر می شود،‏ تغییر یافته و لذا چیزها<br />

هرگز قابل شناسائی نیستند.‏<br />

مراجعه کنید به تغییر،‏ ماده در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

پایان<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

حزب مارکسیستی لنینیستی<br />

پروفسور ماتهویس کالین<br />

برگردان شین میم شین<br />

سایت دایره املعارف روشنگری<br />

حزب مارکسیستی لنینیستی،‏ اردوی<br />

پیشاهنگ ‏)پیشقراول(‏ آگاه و سازمان یافته<br />

طبقه کارگر و توده های خلق،‏ یعنی بخش<br />

پیشرفته،‏ آگاه و بدرجه عالی سازمان یافته<br />

طبقه کارگر و متحدین آن است.‏<br />

مبانی تئوریکی حزب مارکسیستی لنینیستی<br />

مارکسیسم لنینیسم است.‏<br />

حزب باید بتواند مبارزه طبقه کارگر را<br />

در وحدت با کلیه زحمتکشان در راه محو<br />

سرمایه داری،‏ ساختمان سوسیالیسم و<br />

کمونیسم و برقراری صلح رهبری کند.‏<br />

حزب باید در صفوف خود آگاهترین<br />

نیروهای طبقه کارگر و انسان های متعلق به<br />

اقشار زحمتکش دیگر را،‏ که موضع طبقه<br />

کارگر را دارند،‏ متحد سازد.‏<br />

حزب مارکسیستی لنینیستی بنا بر ماهیت<br />

خویش حزبی طبقاتی است.‏<br />

حزب مارکسیستی لنینیستی بنا بر ماهیت<br />

خویش،‏ یکی از گردان های پیشاهنگ بین<br />

المللی پرولتاریا ست.‏<br />

مارکس و انگلس اثبات کرده اند،‏ که پرولتاریا<br />

برای محو سرمایه داری و استقرار کمونیسم،‏<br />

به یک حزب سیاسی مستقل نیاز مبرم دارد.‏<br />

طبقه کارگر باید برای انجام انقالب<br />

سوسیالیستی دارای مشخصات زیر باشد:‏<br />

الف<br />

طبقه کارگر باید به شناخت دقیق قوانین<br />

جامعه نایل آید.‏<br />

ب<br />

طبقه کارگر باید شیوه عمل تاریخی معین<br />

قوانین جامعه را فراگیرد.‏<br />

ت<br />

۸<br />

۹<br />

طبقه کارگر باید خود را بلحاظ سیاسی<br />

سازمان دهد.‏<br />

در غیر این صورت،‏ طبقه کارگر نخواهد<br />

توانست،‏ مقاومت بورژوازی را در هم شکند<br />

و جامعه سوسیالیستی را بنا کند.‏<br />

همه کارگران نمی توانند در جامعه سرمایه<br />

داری تئوری و تجارب انقالبی را فراگیرند،‏<br />

وفادار به امر طبقه کارگر،‏ شجاع،‏ با پشتکار<br />

و سمج و سرسخت باشند.‏<br />

پیشرفته ترین بخش طبقه کارگر در حزب<br />

مارکسیستی لنینیستی متحد می شوند.‏<br />

برای اینکه پرولتاریا بتواند رسالت<br />

تاریخی خود را جامه عمل بپوشاند،‏ حزب<br />

مارکسیستی لنینیستی موظف به انجام<br />

وظایف زیر است:‏<br />

الف<br />

حزب باید پرولتاریا و متحدین او را به<br />

معنای انقالبی کلمه تربیت کند.‏<br />

ب<br />

حزب باید پرولتاریا و متحدین او را بطرزی<br />

بی عیب و نقص سازمان دهد!‏<br />

ت<br />

حزب باید پرولتاریا و متحدین او را منضبط


۳<br />

۱<br />

۲<br />

سازد.‏<br />

پ<br />

حزب باید پرولتاریا را در مبارزه انقالبی به<br />

خاطر احراز قدرت رهبری کند.‏<br />

ث<br />

ج<br />

ح<br />

خ<br />

حزب باید در گذار از سرمایه داری به<br />

سوسیالیسم راهنما و هادی خلق باشد.‏<br />

حزب باید لیاقت و قدرت رهبری دولت<br />

سوسیالیستی را داشته باشد.‏<br />

یکی از مهمترین وظایف حزب بردن<br />

مارکسیسم لنینیسم به میان خلق است.‏<br />

رهبری بوسیله حزب مارکسیستی <br />

لنینیستی یکی از قانونمندی های عام انقالب<br />

سوسیالیستی و گذار از سرمایه داری به<br />

کمونیسم را تشکیل می دهد.‏<br />

ببرکت کار ارزشمند مارکس و انگلس جنبش<br />

کارگری با کمونیسم علمی جوش می خورد.‏<br />

مارکس و انگلس،‏ ‏»اتحادیه کمونیست ها«‏<br />

را بنیانگذاری می کنند و به توصیه ‏»اتحادیه<br />

کمونیست ها«‏ به تألیف اثر ماندگار خود<br />

تحت عنوان ‏»مانیفست حزب کمونیستی«‏<br />

می پرازند.‏<br />

در مانیفست حزب کمونیستی،‏ قوانین اساسی<br />

و آماج های کمونیسم بطور علمی اثبات می<br />

شوند:‏<br />

مارکس و انگلس،‏ در این اثر خود اثبات<br />

می کنند که پرولتاریا تنها بکمک یک حزب<br />

انقالبی کمونیستی،‏ که جهان بینی علمی را<br />

راهنمای عمل خود قرار می دهد،‏ می تواند<br />

به انجام رسالت تاریخی جهانی خویش نایل<br />

آید و قانونمندی عینی گذار از سرمایه داری<br />

به سوسیالیسم را جامه عمل بپوشاند.‏<br />

بنیانگذاری حزب کمونیستی از سوی مارکس<br />

و انگلس نتیجه نهائی ضرور فلسفه و جهان<br />

بینی ماتریالیستی دیالک تیکی و تاریخی<br />

کیفیتا نوینی بوده که خود تدوین کرده بودند.‏<br />

تنها بوسیله این حزب،‏ که اعضایش ‏»از<br />

لحاظ تئوریکی قبل از بقیه توده پرولتاریا به<br />

شرایط،‏ جریان و نتایج عام جنبش پرولتری<br />

وقوف دارند«،‏ می توان جهان بینی علمی را<br />

به میان طبقه کارگر برد و با آن به وحدت<br />

رساند،‏ جهان بینی ئی که به اثبات همه جانبه<br />

رسالت تاریخی جهانی طبقه کارگر می<br />

پردازد.‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۴، ص ۴۷۴(<br />

تنها بوسیله این حزب،‏ که ‏»منافعی مجزا از<br />

منافع کل پرولتاریا«‏ ندارد،‏ می توان فلسفه<br />

مارکسیستی را به ‏»مغز اندیشنده«‏ ی گذار<br />

بلحاظ تاریخی ناگزیر بشریت از سرمایه<br />

داری به سوسیالیسم بدل ساخت و پرولتاریا<br />

را به ‏»قلب«‏ این گذار!‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۴، ص ۴۷۴(<br />

تغییر جهان که به عنوان وظیفه فلسفه نوین،‏<br />

از سوی مارکس و انگلس در یازدهمین<br />

صفحه 83<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


صفحه 84<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

تز اثر درخشان شان تحت عنوان ‏»تزهای<br />

فویرباخ«‏ فرمولبندی شده،‏ تنها در آموزش<br />

مارکسی حزب،‏ به اثبات سیاسی مشخص<br />

خود دست می یابد.‏<br />

زیرا همانطور که مارکس نشان می دهد،‏<br />

تنها از طریق حزب مارکسیستی می توان<br />

سوسیالیسم علمی را به میان پرولتاریا برد،‏<br />

با پرولتاریا به وحدت رساند و او را به<br />

شناخت و تحقق رسالت تاریخی خویش قادر<br />

ساخت.‏<br />

از این رو،‏ شناخت علمی رسالت تاریخی<br />

پرولتاریا در آموزش حزب است که به پایه<br />

ریزی تئوریکی و علمی کامل خود دست می<br />

یابد.‏<br />

تنها در هیئت حزب کمونیستی است که فلسفه<br />

مارکسیستی فرم و قالب سیاسی و سازمانی<br />

ضرور خود را بدست می آورد و تنها در<br />

این حزب است،‏ که فلسفه مارکسیستی می<br />

تواند هم به ابزار شناخت علمی جهان و هم<br />

به ابزار تغییر انقالبی جهان مبدل شود<br />

به این دلیل است که سرتاسر زندگی مارکس<br />

و انگلس،‏ قبل از همه،‏ وقف تدوین تئوری<br />

و ایجاد و تحکیم حزب کارگری انقالبی می<br />

شود.‏<br />

مارکس و انگلس بطور پیگیر و خستگی<br />

ناپذیر بر ضد انحرافات اپورتونیستی<br />

مبارزه می کنند و بر اساس مارکسیسم و<br />

انترناسیونالیسم پرولتری به بنیانگذاری<br />

حزب سوسیال دمکرات آلمان،‏ به عنوان<br />

حزب کارگری نمونه وار اقدام می نمایند.‏<br />

در اواخر قرن نوزدهم میالدی،‏ سرمایه<br />

داری وارد آخرین مرحله خود،‏ یعنی<br />

امپریالیسم می شود.‏<br />

با ورود سرمایه داری به مرحله امپریالیسم،‏<br />

تضادهای آن حدت می یابند.‏<br />

برای طبقه کارگر شرایط الزم برای<br />

امحای سرمایه داری و استقرار دیکتاتوری<br />

پرولتاریا فراهم می آید.‏<br />

بدلیل پیدایش شرایط نوین،‏ انجام دو وظیفه<br />

اساسی ضرورت مبرم کسب می کند:‏<br />

الف<br />

توسعه و تکامل خالقانه تئوری طبقه کارگر،‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

بویژه آموزش انقالب سوسیالیستی<br />

ب<br />

۱<br />

تأسیس حزبی که قادر به رهبری پرولتاریا<br />

در اتحاد با دیگر زحمتکشان باشد.‏<br />

هر دو وظیفه یاد شده را لنین به عهده می<br />

گیرد و به انجام می رساند.‏<br />

‏»لنین،‏ بمثابه بزرگترین رهبر انقالب<br />

پرولتری،‏ بمثابه رهبر حزب بلشویکی ‏)حزب<br />

پیشاهنگ طبقه کارگر،‏ حزب طراز نوین،‏<br />

حزب انقالب سوسیالیستی و دیکتاتوری<br />

پرولتاریا،‏ حزب ساختمان سوسیالیسم و<br />

کمونیسم و عالی ترین فرم سازمان اجتماعی<br />

سیاسی طبقه کارگر(‏ وارد تاریخ شده است.‏<br />

زندگی و کار لنین را نمی توان از مبارزه<br />

طبقه کارگر و حزب کمونیست جدا کرد.‏<br />

لنین بروشنی دریافته بود که بدون حزب<br />

مارکسیستی انقالبی،‏ نه پیروزی انقالب<br />

سوسیالیستی امکان پذیر است و نه ساختمان<br />

سوسیالیسم و کمونیسم.«‏<br />

‏)مصوبات کمیته مرکزی حزب کمونیست<br />

شوروی،‏ بمناسبت صدمین سالگرد تولد<br />

لنین(‏<br />

لنین در آثار زیرین خود،‏ در مبارزه بر ضد<br />

جریانات اپوتونیستی گوناگون،‏ به فرمولبندی<br />

مشخصات حزب طراز نوین،‏ بر پایه آموزش<br />

مارکس و انگلس،‏ می پردازد:‏<br />

‏»چه باید کرد؟«‏<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

I<br />

1<br />

‏»یک گام به پیش،‏ دو گام به پس«‏<br />

‏»دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقالب<br />

دموکراتیک«‏<br />

‏»رادیکالیسم چپ«،‏ کودکی کمونیسم<br />

لنین مشخصات حزب طراز نوین را به شرح<br />

زیر تعیین می کند:‏<br />

حزب،‏ پیشقراول آگاه طبقه کارگر است.‏<br />

در آن بهترین نیروهای طبقه کارگر سازمان<br />

می یابند.‏<br />

اعضای حزب به تئوری مستدل علمی راجع<br />

به وظایف و آماج های طبقه کارگر وقوف<br />

دارند که در برنامه حزب برای کل دوره<br />

تاریخی هر کشور تعیین می شود.‏<br />

وظایف اعضای حزب به شرح زیرند:‏<br />

الف<br />

فراگرفتن تئوری انقالبی<br />

ب<br />

مطالعه مصوبات حزب و تالش برای اجرای<br />

آنها<br />

ت<br />

II<br />

1<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

آشنا کردن همه زحمتکشان همیشه و همه<br />

جا با آماج های حزب.‏<br />

حزب،‏ پیشقراول سازمان یافته طبقه کارگر<br />

است.‏<br />

هر عضو حزب باید عضو فعال حوزه،‏<br />

بمثابه سازمان پایه ای حزب باشد.‏<br />

حزب سیستم یکپارچه این سازمان های پایه<br />

ای ست.‏<br />

حزب کل یکپارچه و منسجمی است و لذا<br />

قادر به راهنمائی و رهبری نقشه مند مبارزه<br />

طبقه کارگر و متحدان آن است.‏<br />

III<br />

1<br />

حزب طبقه کارگر دارای سازمان های<br />

متعددی از جمله به شرح زیر است:‏<br />

الف


صفحه 85<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

۷<br />

۸<br />

سازمان جوانان<br />

ب<br />

سازمان زنان<br />

ت<br />

سازمان ورزشی<br />

پ<br />

سازمان سندیکائی و غیره.‏<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

۷<br />

حزب طبقه کارگر،‏ عالی ترین فرم سازمان<br />

طبقاتی پرولتاریا ست و رهبری همه سازمان<br />

های پرولتری دیگر را بدست دارد.‏<br />

حزب از طریق این سازمان ها پیوند<br />

تنگاتنگ خود را با زحمتکشان حفظ می کند،‏<br />

پیوندی که برای حزب از اهمیت حیاتی <br />

مماتی برخوردار است.‏<br />

حزب نماینده منافع زحمتکشان است.‏<br />

حزب باید بر پایه تجارب خود به اقناع<br />

زحمتکشان بپردازد،‏ یعنی آنها را به<br />

طرفداری از سوسیالیسم سوق دهد.‏<br />

فرقه گرائی از هر نوع برای حزب زیانبار<br />

است و حزب با هر نوع از فرقه گرائی<br />

بیگانه است.‏<br />

حزب توده ها را آموزش می دهد و همزمان<br />

از توده ها می آموزد:‏<br />

خالقیت خلق سرچشمه الیزالی برای غنای<br />

دانش و تجربه حزب است!‏<br />

IV<br />

1<br />

اصل اساسی سازمان حزبی را سانترالیسم<br />

دموکراتیک ‏)مرکزیت دموکراتیک(‏ تشکیل<br />

می دهد.‏<br />

مراجعه کنید به سانترالیسم دموکراتیک در<br />

تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

پرولتاریا در مبارزه برای کسب قدرت،‏<br />

سالحی جز سازمان ندارد.‏<br />

ساختمان سازمانی حزب بر بنیان آماج ها و<br />

وظایف آن صورت می گیرد.‏<br />

مسائل سازمانی در تعیین انقالبی بودن<br />

واقعی هر حزب نیز نقش تعیین کننده ای<br />

بازی می کنند.‏<br />

حزب منافع کل طبقه را نمایندگی می کند.‏<br />

حزب انبوهه بیشماری از عملیات منفرد<br />

کارگران را به صورت مبارزه مشترک<br />

جمعبندی می کند و اراده واحد طبقه کارگر<br />

را به وجود می آورد.‏<br />

‏)حزب مجموعه عملیات منفرد کارگان را<br />

بسان جویبارهایئ به آسیاب واحدی روانه<br />

می سازد تا گندم طبقاتی واحدی آرد شود.‏<br />

مترجم(‏<br />

برای انجام این امر به رهبری مرکزی و<br />

انضباط آهنینی نیاز مبرم است.‏<br />

کلیه اعضای حزب موظف به انجام وظایف<br />

زیر اند:‏<br />

الف<br />

شرکت در تدوین مصوبات حزبی<br />

ب<br />

در خدمت حزب قرار دادن دانش و تجارب<br />

گرد آمده در مبارزه طبقاتی خود و دیگران<br />

ت<br />

کشف نواقص و عیوب کار حزبی<br />

پ<br />

۹<br />

آزمایش و امتحان راه های تازه،‏ یعنی انتقاد<br />

و انتقاد از خود<br />

همه اعضای حزب موظف به اجرای<br />

مصوبات تصویب شده اند.‏<br />

۱۰<br />

مصوبات حزبی بیانگر اراده اکثریت<br />

اعضای حزب است.‏<br />

۱۱<br />

همه اعضای حزب ‏)اگر هم تعدادی از آنها<br />

نسبت به صحت مصوبات اقناع نشده باشند(‏<br />

موظف به اجرای مصوبات حزبی اند.‏<br />

۱۲<br />

این انضباط آگاهانه که بر وحدت<br />

ایدئولوژیکی حزب استوار است،‏ حزب را<br />

از سازمانمندی ضرور برخوردار می سازد<br />

و عمل آماجگرا،‏ یکپارچه و وحدتمند حزبی<br />

را امکان پذیر می سازد.‏<br />

۱۳<br />

بدین طریق است که سانترالیسم دموکراتیک<br />

گشتاورهای زیر را در خود وحدت می<br />

بخشد:‏<br />

الف<br />

دموکراسی را<br />

ب<br />

شرکت همه اعضای حزب در تدوین<br />

مصوبات و غیره را<br />

ت<br />

انضباط بی خلل و خارائین حزبی را<br />

پ<br />

اجرای مصوبات حزبی بوسیله همه اعضای<br />

حزب را<br />

۱۴<br />

اگر تعدادی از اعضای حزب مصوبات<br />

حزبی را برسمیت نشناسند،‏ به تشکیل<br />

گروهی با انضباط خاص خود اقدام می کنند<br />

و بدین طریق فراکسیونی را به وجود می<br />

آورند.‏<br />

کردوکار فراکسیون ها به تضعیف حزب<br />

منجر می شود.‏<br />

۱۵<br />

برای حفظ وحدت انقالبی حزب،‏ بر ضد<br />

فراکسیونیسم،‏ مجازاتی تا درجه اخراج


۷<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

تعیین می شود.‏<br />

۱۶<br />

در اساسنامه حزب مارکسیستی لنینیستی<br />

اصول سانترالیسم دموکراتیک حاکم اند.‏<br />

۱۷<br />

V<br />

1<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

تنظیم روابط میان اعضای حزب،‏ الگوئی<br />

برای تنظیم روابط در جامعه کمونیستی را<br />

بصورت نطفه ای نمودار می سازد.‏<br />

حزب آموزش مارکسیسم لنینیسم را با در<br />

نظر گرفتن وظایف مشخص هر کشور به<br />

کار می بندد.‏<br />

حزب مارکسیستی لنینیستی به مسائل تازه<br />

زندگی پاسخ می دهد و راه علمی آینده را به<br />

طبقه کارگر و مجموعه خلق نشان می دهد.‏<br />

حزب ضمنا به جمع آوری تجارب جدید<br />

اقدام می کند و سهم خود را در جهت تعمیق<br />

تئوری مارکسیسم لنینیسم ادا می کند.‏<br />

حزب باید همواره دو جریان خصمانه را در<br />

نظر گیرد:‏<br />

الف<br />

اوال رویزیونیسم مدرن را که ویژگی های<br />

ملی عمل را در مقابل قانونمندی های عام<br />

گذار به کمونیسم عمده می کند.‏<br />

مراجعه کنید به رویزیونیسم در تارنمای<br />

دایرة المعارف روشنگری<br />

ب<br />

ثانیا دگماتیسم ‏)جزمگرائی(‏ را که قانونمندی<br />

های عام را عمده می کند و شرایط مشخص،‏<br />

تجارب مردم و تغییرات حاصله در زندگی<br />

را نادیده می گیرد.‏<br />

مراجعه کنید به دگماتیسم در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

نبرد رهائی بخش پرولتاریا تنها زمانی می<br />

تواند موفقیت آمیز باشد،‏ که بصورت بین<br />

المللی صورت گیرد و گردان های ملی<br />

طبقه کارگر تکالیف خود را در پیوند با<br />

پرولتاریای جهانی انجام دهند.‏<br />

پرولتاریا می تواند و باید خود را در مقیاس<br />

بین المللی متحد سازد و در مقیاس ملی بر<br />

ضد بورژوازی مبارزه کند.‏<br />

شعار مارکس و انگلس،‏ تحت عنوان<br />

‏»پرولتاریای همه کشورها متحد شوید!«،‏<br />

بیانگر اصل اساسی انترناسیونالیسم<br />

سوسیالیستی بوده است.‏<br />

با ساختمان سوسیالیسم در تعدادی از<br />

کشورها،‏ انترناسیونالیسم پرولتری به<br />

انترناسیونالیسم سوسیالیستی توسعه می یابد.‏<br />

در اواسط قرن نوزدهم جنبش کمونیستی از<br />

چند صد نفر انقالبی تشکیل می یافت ولی<br />

طبقه کارگر در اتحاد با دیگر زحمتکشان،‏<br />

تحت رهبری احزاب کارگری و کمونیستی،‏<br />

در عرض صد سال به نیروی عظیم و<br />

جهاندگرگونسازی توسعه یافت و در سال<br />

۱۹۶۰ میالدی در ۸۷ کشور جهان احزاب<br />

کارگری و کمونیستی با ۳۶ میلیون نفر<br />

عضو بوجود آمدند.‏<br />

در قرن نوزدهم،‏ کمونیسم یک تئوری<br />

صرف بود.‏<br />

در قرن بیستم بر اساس آموزش کمونیسم<br />

در تعدادی از کشورها ساختمان سوسیالیسم<br />

بطرز موفقیت آمیزی صورت گرفت و در<br />

اتحاد شوروی شالوده های کمونیسم ریخته<br />

شد.‏<br />

اردوگاه سوسیالیستی به عامل مهمی در<br />

جهان بدل شد.‏<br />

آرمان های کمونیستی و تحقق آنها در<br />

کشورهای سوسیالیستی کلیه خلق ها را جذب<br />

کمونیسم کرد.‏<br />

رهبری بین المللی احزاب مارکسیستی<br />

لنینیستی بدست حزب کمونیست اتحاد<br />

شوروی بود.‏<br />

برسمیت شناختن نقش رهبری آن از نقش<br />

تاریخی اش در مبارزه رهائی بخش بین<br />

المللی طبقه کارگر و متحدان آن نشأت می<br />

گرفت.‏<br />

حزب کمونیست شوروی در روسیه انقالب<br />

سوسیالیستی را به انجام رسانده بود،‏<br />

ساختمان سوسیالیسم را پیروزمندانه تحقق<br />

بخشیده بود و در برنامه جدید حزب ایجاد<br />

پایه های کمونیسم را برنامه ریزی کرده بود.‏<br />

این حزب در مبارزه برای رهائی طبقه<br />

کارگر بین المللی بانی خدمات بزرگی بود<br />

و در مبارزه بر ضد دشمنان رنگارنگ به<br />

مجربترین و پوالدین ترین حزب بدل شده<br />

بود و سرمشقی برای هر حزب مارکسیستی<br />

لنینیستی بود.‏<br />

با پیروزی سوسیالیسم در اتحاد شوروی،‏<br />

این حزب به حزب همه خلق بدل شده بود و<br />

در ساختمان کمونیسم اهمیت هرچه بیشتری<br />

احراز کرده بود.‏<br />

کسب اهمیت هرچه بیشتر از سوی این حزب<br />

در عوامل زیر بود:‏<br />

الف<br />

در ‏»مقیاس هرچه وسیعتر عمل و در<br />

بغرنجی هر چه بیشتر وظایف حزب در<br />

ساختمان کمونیسم،‏ که سطح عالی تر رهبری<br />

سیاسی و سازمانی را الزامی می ساخت.‏<br />

ب<br />

در فعالیت خالقانه هرچه بیشتر توده ها،‏<br />

جلب میلیون ها زحمتکش جدید به اداره امور<br />

دولتی و تولیدی<br />

ت<br />

در تکمیل هرچه بیشتر دموکراسی<br />

سوسیالیستی<br />

پ<br />

در اهمیت روز افزون سازمان های اجتماعی<br />

ث<br />

ج<br />

در اهمیت روز افزون تئوری کمونیسم علمی<br />

و توسعه خالقانه آن در تبلیغات<br />

در ضرورت تربیت کمونیستی هر چه بیشتر<br />

زحمتکشان<br />

VI<br />

1<br />

صفحه 86<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


نظری<br />

ح<br />

در مبارزه هرچه شدیدتر در راه غلبه بر<br />

بقایای ایدئولوژی های کهنه در شعور توده<br />

ها«‏<br />

‏)برنامه حزب کمونیست شوروی(‏<br />

جایگاه مذهب رمسی در ساماندهی<br />

مبارزه علیه وضع موجود<br />

حزب متحده سوسیالیستی آلمان،‏ قوی ترین<br />

حزب مارکسیستی لنینیستی در آلمان بود.‏<br />

این حزب در سال ۱۹۴۶ میالدی با اتحاد<br />

حزب کمونیست آلمان و حزب سوسیال <br />

دموکرات آلمان بوجود آمده بود و بهترین<br />

سنن طبقه کارگر آلمان را تجسم می بخشید.‏<br />

این حزب آموزش مارکسیسم لنینیسم را با<br />

در نظر گرفتن شرایط مشخص در آلمان،‏<br />

خالقانه به کار بسته بود.‏<br />

صفحه 87<br />

تحت رهبری این حزب،‏ در آلمان شرقی<br />

اولین دولت کارگری دهقانی تشکیل و<br />

سوسیالیسم به پیروزی رسیده بود.‏<br />

این بزرگترین دستاورد این حزب محسوب<br />

می شد.‏<br />

در آلمان غربی،‏ پس از ممنوع اعالم کردن<br />

حزب کمونیست آلمان،‏ حزب کمونیست<br />

جدیدی تشکیل یافته است.‏<br />

مراجعه کنید به طبقه کارگر،‏ جنبش کارگری،‏<br />

مارکسیسم لنینیسم،‏ سوسیالیسم و کمونیسم<br />

پایان<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

متن پیش رو نگاهی است انتقادی به نوشته<br />

اخیر دوست ارجمندم علی علیزاده و تحلیل<br />

گیرای او از ماجرای ترانه شاهین نجفی و<br />

پیامدهای آن)‏‎۱‎‏(.‏ به نظر می رسد دغدغه<br />

کلی نوشتار فوق ضرورت پرهیز از<br />

دامچاله ‏»دین ستیزی«‏ است ‏)همان ستیزی<br />

که امروزه از سوی پوپولیست های راست<br />

و چپ به سان آماج کالن مبارزاتی تبلیغ<br />

می شود(.‏ به رغم همدلی با این دغدغه و<br />

نیز همسویی با رویکرد تحلیلیِ‏ ماتریالیستیِ‏<br />

اتخاذ شده در این نوشتار،‏ که بر تقدم هستی<br />

اجتماعی تاکید می ورزد،‏ با نحوه ترکیب<br />

و سنتز مالحظاتِ‏ مجزا،‏ یعنی با رهیافت<br />

کلی متن همسو نیستم.‏ در بندهای پایین<br />

ضمن اشاره به مهمترین بخش این تفاوت<br />

ها،‏ سعی می کنم بر برخی پیچیدگی هایی<br />

تاکید کنم که به واسطه ادغام نهاد مذهب در<br />

ساحت سیاسی،‏ فرایند جستجوی یک رهیافت<br />

مبارزاتی بدیل را دشوار می سازند:‏<br />

یک(‏ علیزاده با بیان موجز اینکه ارتجاعی<br />

و غیر انسانی بودنِ‏ صدور حکم ارتداد/‏<br />

اعدام بدیهی است،‏ توجه خود را سریعا به<br />

استدالل هایی در رد رویکردهای سیاسی<br />

‏»دین ستیز«‏ معطوف می کند؛ چرا که از<br />

دید او توهین مذهبیِ‏ مفروض ‏)گرفته شده(‏<br />

در ترانه شاهین نجفی نشانگر رویکرد ‏»دین<br />

ستیز«‏ مولف این ترانه است.‏ به گمان من<br />

مشکل اساسی از همین جا آغاز می شود:‏<br />

چون آنچه موجب می شود که به رغم<br />

ارتجاعی بودنِ‏ آشکارِ‏ حربه تکفیر/ارتداد،‏<br />

چنین پدیده ای هنوز هم به سهولتِ‏ گذشته<br />

مکرر شود و حتی از اقبال بخش قابل توجهی<br />

از شهروندانِ‏ ‏»اهل رسانه«‏ هم برخوردار<br />

امین حصوری<br />

شود آن است که انحصار حق داوری در این<br />

حوزه همواره به ‏»مذهبی ها«‏ واگذار شده<br />

است تا درجه رنجش پذیری آنها مالک تعیین<br />

مرزهای ‏»توهین مذهبی«‏ قرار گیرد ‏)رویه<br />

ای که در ادامه با هم ارز گرفتن ‏»توهین<br />

مذهبی«‏ و ‏»دین ستیزی«،‏ خواه ناخواه پدیده<br />

تکفیر را امری ‏»طبیعی«‏ قلمداد می کند(.‏<br />

به بیان دیگر تمرکز یافتن نوشته علیزاده<br />

بر ضرورت گذار از دین ستیزی ‏)در پهنه<br />

مبارزه با ساختار ستم حاکم بر ایران(،‏ بر<br />

این پیش فرض استوار است که ترانه شاهین<br />

نجفی مصداقی از کنش سیاسی دین ستیزانه<br />

بوده است.‏ چنین پیش فرضی متاسفانه<br />

تاییدی است ضمنی ‏)هر چند ناخواسته(‏ بر<br />

گفتمان قدرتی که با مین گذاری مذهبی در<br />

پهنه ادبیات و هنر،‏ تالش می کند استیالی<br />

قواعد ‏»زبانی«‏ خود بر این حوزه ها را<br />

‏)همانند سایر حوزه های زیست جمعی(‏ حفظ<br />

و پاسداری کند.‏ این پیش فرض از یکسو حق<br />

داوری مطلق در مورد مصداق های ‏»توهین<br />

مذهبی«‏ را گشاده دستانه به جبهه ای واگذار<br />

می کند که کماکان حق صدور حکم ارتداد/‏<br />

اعدام را در انحصار خود دارد؛ و از سوی<br />

دیگر همصدا با جبهه یاد شده،‏ به طور<br />

ضمنی هر آنچه که ‏»توهین مذهبی«‏ تلقی<br />

شود را مصداقی از ‏»دین ستیزی«‏ قلمداد<br />

می کند.‏ با توجه به اشارات کمابیش مستقیم<br />

متن،‏ این جهش شتابزده ‏)در متن(‏ از صدور<br />

حکم ارتداد/اعدام به نقد رویکرد سیاسی<br />

دین ستیز را می توان بر این زمینه تاریخی<br />

استوار دانست که در دهه اخیر گفتمان<br />

جهانی نئولیبرالیستی اشاعه اسالم هراسی و<br />

اسالم ستیزی را نیز به بخشی از مصالح<br />

پیشروی خود بدل کرده است ‏)در کنار


صفحه 88<br />

شبح تروریسم،‏ جنگ های بشر دوستانه و<br />

غیره(.‏ بر چنین بستری نویسنده تالش کرده<br />

تا نسبت به خطرات چنین دامی هشدار دهد،‏<br />

هر چند به نظر می رسد خلق ترانه شاهین<br />

نجفی و مضمون آن را نیز پیشاپیش متاثر از<br />

چنین کانتکستی تلقی کرده و بازخوردهای<br />

فرهنگی/اجتماعی آن را نیز تنها در پیوند با<br />

همین بستر دیده است.‏<br />

با این حال نباید از یاد برد که اهمیت سیاسی<br />

رویداد مورد بحث،‏ در صدور حکم اعدام<br />

برای یک هنرمند و به واسطه آن تجدید<br />

و تحکیم مرزکشی نواحی مقدسه/ممنوعه<br />

در بیان هنری است)‏‎۲‎‏(؛ رویدادی که به<br />

موهن ترین شکلی بار دیگر حضور مسلط<br />

ساختارهای دیرینه قدرت در دورترین پهنه<br />

های حیات فرهنگی جامعه و در هم آمیختگی<br />

این ساختارها با مذهب را نمایان می کند.‏<br />

بنابراین مرکز ثقل یک کنش سیاسی بدیل در<br />

این رابطه می توانست تمرکز بر مکانیزم<br />

تکرار چنین پدیده هایی باشد ‏)با نگاهی برون<br />

دینی و غیر دین شناسانه(‏ و یا دعوت به تامل<br />

درباره گره گاه های پیوند قدرت سیاسی و<br />

مذهب و دیالکتیک میان این دو.‏ درحالیکه<br />

متن علیزاده از مخاطبان دعوت می کند با<br />

تمرکز بر حوزه های اصیل تر و بنیادی تر<br />

مبارزه،‏ موقتا به این مکانیزم ناپایدار مرتد<br />

ساز بی اعتنا بمانند تا موجب ایجاد واگرایی<br />

و تقابل در صفوف مردم ‏)سوژه های<br />

بالقوه مبارزه(‏ و به بیراهه کشده شدن روند<br />

مبارزات نشوند.‏ از این نظر چنین دعوتی را<br />

می توان همانند ‏»دعوت به سیاست فردا با<br />

گریز از سیاست امروز«‏ تلقی کرد.‏<br />

دو(‏ علیزاده ‏»دین ستیزی«‏ را انحرافی در<br />

روند مبارزه با کلیت دستگاه حاکمیت تلقی<br />

می کند که از دید او واکنشی از سر شکست<br />

است ‏)شکست در درک کلیت حاکمیت و<br />

نیز در مواجهه مستقیم با آن(.‏ او به درستی<br />

بر آن است که ‏»دین ستیزی«‏ کلیت نظام<br />

‏)هستی و ماهیت بنیادی آن(‏ و پایه های<br />

تداومش را به چهره مذهبی نظام ‏)مطابق با<br />

داعیه حاکمان(‏ تقلیل می دهد.‏ اما رهیافتی<br />

که مولف در واکنش به این تقلیل گرایی پیش<br />

می نهد،‏ خود به شکل دیگری تقلیل گرایانه<br />

است:‏ چون طبق بیان او عامل مذهب نه در<br />

قدرت یابی نظام و نه در دوام آن ‏)چندان(‏<br />

موثر نبوده/نیست.‏ به عبارتی علیزاده این<br />

بار کلیت نظام را در انتزاع از عامل مذهب<br />

بازسازی می کند و با این کار پیوستگی<br />

و درهم تنیدگی تاریخی/امروزی مناسبات<br />

قدرت ‏)در ایران(‏ با عامل مذهب را نادیده<br />

می گیرد؛ یعنی کارکردهای ایدئولوژیک<br />

مذهب شیعه در استقرار و تداوم هژمونی<br />

طبقات مسلط در ایران را بی اهمیت تلقی می<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

کند ‏)با تاکید بر سویه های مادی تر ماشین<br />

سرکوب(.‏ به بیان دیگر علیزاده در اتخاذ<br />

رویکرد ماتریالیستی/مارکسیستی نسبت به<br />

موضوع ‏)که وجه برجسته نوشته اوست(،‏<br />

عمال میان ساحت های زیربنا و روبنا دیوار<br />

چینی قائل می شود و خواسته یا ناخواسته به<br />

خوانشی ارتدوکس از نظریه مارکسیِ‏ جامعه<br />

تن می دهد )۳(.<br />

اما پدیده ای که در متن علیزاده به ‏»دین<br />

ستیزی«‏ تعبیر شده است را نمی توان تماما<br />

در چنین تصویری خالصه نویسی و ساده<br />

سازی کرد.‏ نخست آنکه جایگاه دین/مذهب<br />

در ساختار حکومت نمی تواند مستقل از<br />

کارکردهای توجیه گرانه و سرکوب گرانه<br />

اش در روابط قدرت درک شود،‏ چرا که<br />

مذهب همواره بخش مهمی از ایدئولوژی<br />

رسمی حاکم را تشکیل داده و در پیوندی<br />

ارگانیک با آن بوده است؛ ایدئولوژی ای<br />

که ‏)به مثابه زبان هنجاری تکثر یافته(‏ هم<br />

تداوم روبنای سیاسی را ممکن ساخته و هم<br />

مجوز سرکوب ‏»دگر خواهان«‏ و ناراضیان<br />

و مخالفان را فراهم کرده است.‏ در این میان<br />

کارکرد مذهب در بسیج اجتماعی نیروهای<br />

هوادار حکومت نیز خود بخشی مهم و<br />

الزامی از فرآیند سرکوب است.‏ اهمیت نقش<br />

ایدئولوژیک مذهب در بسیج سیاسی را به<br />

راحتی می توان در سرمایه گذاری عظیم و<br />

همیشگی حکومت در جهت حفظ و بازسازی<br />

تصویر مذهبی اش دریافت ‏]به عنوان آخرین<br />

نمونه از این گونه سرمایه گذاری ها،‏ می<br />

توان به مصوبه اخیر مجلس در معافیت<br />

مساجد و حسینیه ها از پرداخت هزینه های<br />

آب و برق و گاز ارجاع داد)‏‎۴‎‏(؛ رویداد<br />

سنخ نمایی که باید در ادامه روند گسترش<br />

نقش روحانیت در سیستم آموزشی،‏ نوسازی<br />

و افزایش تعداد حسینیه ها و امامزاده ها و<br />

سیاهه انبوهی نظایر آنها دیده شود[.‏<br />

وانگهی بدون در نظر گرفتن المان مذهب،‏<br />

تحلیل تاریخی پدیده هایی چون ظهور و<br />

رشد سرطانی خمینیسم و توان عظیم بسیج<br />

اجتماعی همبسته با آن ناممکن است ‏)میان<br />

قداست امامان شیعه و شبه قداستِ‏ نائب امام<br />

و نظریه والیت فقیه و فرادستی مطلق و نقد<br />

ناپذیریِ‏ سیاسیِ‏ ولی فقیه ارتباط آشکاری<br />

وجود دارد؛ مستقل از اینکه کل بساط والیت<br />

فقیه در خدمت منافع چه طبقه نوظهوری و<br />

بسط چه اشکال معینی از مناسبات سرمایه<br />

دارانه قرار گرفته باشد(.‏<br />

بر این اساس،‏ با اینکه فروکاستن ‏)ذهنی(‏<br />

کلیت حاکمیت ایران در قالب ‏»حکومت<br />

مذهبی«‏ بی گمان به ظهور اشکالی از واکنش<br />

های تقلیل گرایانه می انجامد که دارای سویه<br />

های محتملِ‏ دین ستیزانه اند،‏ اما به طور کلی<br />

واکنش منفی نسبت به مذهب رسمی،‏ لزوما<br />

ناشی از ناتوانی در درک ماهیت حکومت<br />

و تفکیک آن از صورت ظاهرش نیست؛<br />

بلکه به عکس می تواند ناشی از درک عینی<br />

‏)تجربی(‏ وجه سرکوبگر مذهبِ‏ حکومتی و<br />

کارکرد موثر آن در برپایی/استمرار ساختار<br />

قدرت موجود و ماشین سرکوب آن باشد.‏<br />

به این اعتبار ترکیب ‏»دین ستیزی«‏ مفهوم<br />

نارسایی است برای بیان دقیق دغدغه ای<br />

که علیزاده در نوشته اش طرح می کند.‏<br />

در عین حال نمی توان انکار کرد واکنش<br />

به ستم و تبعیض و سرکوبی که عموما در<br />

پوشش مذهب رسمی تحقق می یابد می تواند<br />

مستقیما همین پوشش گفتمانیِ‏ قدرت را هدف<br />

قرار دهد و تنها به همین هدف بسنده کند.‏<br />

اما چنین واکنشی هم بخشی از نتایجِ‏ گریز<br />

ناپذیر شرایط تقابل در مناسبات سلطه است؛<br />

چون از دید ‏»ستمدیده«،‏ میانجیِ‏ برقراری<br />

و تداوم سلطه بخشی جدایی ناپذیر از فرآیند<br />

سلطه است ‏)کما اینکه بی شک واجد المان<br />

های ‏»مناسبی«‏ برای رسانش سلطه است(.‏<br />

در این میان حتی اگر میانجی سلطه وزنی<br />

بیش از حد واقعی اش بیابد و خود به عنوان<br />

عامل اصلی سلطه نگریسته شود،‏ بیش از<br />

آنکه قابل نکوهش باشد،‏ قابل پیش بینی<br />

است ‏)به دلیل دیرپایی و شدت این سلطه/‏<br />

سرکوب(؛ و درست به همین خاطر ‏)به جای<br />

تحقیر یا انکار آن(‏ باید به جستجوی راههایی<br />

برای تعمیق این ستیز و جذب و ادغام بهینه<br />

‏)مفصل بندی(‏ آن در پهنه های کالن تر<br />

مبارزه بر آمد.‏<br />

سه(‏ بدون شک نقش موثر مذهب در حفظ<br />

روبنای سیاسی و وزن زیاد آن در ایدئولوژی<br />

رسمی،‏ مناسبتی جدی دارد با گستردگی<br />

باورهای مذهبی در میان مردم.‏ اما به راستی<br />

تا چه حد می توان میان ‏»مذهب مردم«‏ و<br />

‏»مذهب حاکمیت«‏ تمایز قائل شد؟ ظاهرا<br />

قائل بودن به جدیت این تمایز موجب می<br />

شود که بسیاری ‏)با تکیه بر رویکردی<br />

اخالقی(‏ توهین به باورهای مذهبی مردم<br />

را مرز قاطعی در گستره آزادی بیان و<br />

نیز قید مهمی بر راههای ‏»مجاز«‏ مبارزه<br />

با یک حاکمیت مذهبی به شمار آورند.‏ جدا<br />

از اینکه حاکمیت همواره در پوشش دفاع<br />

از حرمتِ‏ باورهای مذهبی مردم،‏ از قداست<br />

مرزهای ایدئولوژیک خود پاسداری می<br />

کند،‏ باید گفت میان مذهب مردم و مذهب<br />

رسمی حاکمیت،نه جدایی،‏ بلکه رابطه ای<br />

دو سویه و دیالکتیکی برقرار است.‏ سطح<br />

این رابطه و وسعت ادغام مرزهای این دو<br />

قلمرو مذهبی از یکسو تابعی است از میزان<br />

اتکای حکومت به مذهب ‏)وزن مذهب در<br />

ایدئولوژی رسمی و یا میزان درهم آمیختگی<br />

آن دو(؛ و از سوی دیگر به چگونگی


موازنه قوا میان حاکمیت و مردم ‏)میزان<br />

استیالی حکومت بر جنبش های اجتماعی(‏<br />

بستگی دارد.‏ بر این مبنا در کانتکست حیات<br />

اجتماعی در سیطره یک حکومت قدرتمندِ‏<br />

مذهبی ‏)بر پایه درک حداکثری از مذهب(،‏<br />

می توان گفت ‏»مذهب حکومت«‏ سویه<br />

تعیین کننده تر در این رابطه دیالکتیکی<br />

است.‏ یعنی در شرایطی که حاکمیت از منابع<br />

مالی و توان سرکوب باالیی برخوردار است<br />

‏)از جمله سرکوب نرم افزاری در حوزه<br />

های تربیتی و آموزشی و رسانه ای(،‏ و با<br />

گذار به دوران بلوغ حکومت،‏ بیش از آنکه<br />

‏»مذهب حکومت«‏ رنگ ‏»مذهب مردم«‏<br />

را پذیرفته باشد،‏ ‏»مذهب مردم«‏ به رنگ<br />

‏»مذهب حکومت«‏ درآمده است.‏ به عبارت<br />

دیگر تار و پود مذهب رسمی چنان در بدنه<br />

جامعه گسترده شده که تفکیک این دو حوزه<br />

مذهب از یکدیگر ناممکن و تالشی انتزاعی<br />

است.‏ در اینجا کارکرد مذهب رسمی ‏)مذهب<br />

حکومت(‏ یکسان سازی و پوشاندن شکاف<br />

های اجتماعی و طبقاتی از طریق گستردن<br />

یک چتر کالنِ‏ همبستگی مذهبی است ‏)چتری<br />

از یکرنگی کذایی که به اجبار ‏»بی مذهبان«‏<br />

و ‏»کم مذهبان«‏ را نیز در بر می گیرد(.‏<br />

تداوم این پیوستگی صوری مذهبی،‏ مفهومی<br />

از ‏»ملت«‏ را جعل می کند که در اتحادی<br />

فرودست با ‏»مذهب حکومت«‏ قرار دارد<br />

و می توان آن را ‏»امت«‏ نامید.‏ برسازی<br />

مفهوم جعلی امت و قرار دادن آن بر فراز<br />

جامعه این امکان سرکوبگرانه را در اختیار<br />

حاکمیت قرار می دهد تا شکاف های واقعی<br />

موجود را انکار کند و هر گونه ایستادگی بر<br />

سر آنها را به بهانه تفرقه افکنی و مخالفت با<br />

‏»خواست ملت«‏ سرکوب کند.‏ در این معنا<br />

در کنار همه راههایی که اقتدار حکومت و<br />

پایه های مادی قدرت آن را به چالش می<br />

کشند،‏ قداست زدایی از اسطوره های مذهب<br />

رسمی و آزاد سازی زبان نیز بخشی الزم<br />

از فرایند روشنگرانه ایست که باید برای<br />

سست کردن مالط ایدئولوژیک حاکمیت طی<br />

شود ‏)می توان در شیوه های بهینه پی گیری<br />

این روشنگری بحث کرد،‏ اما دشوار بتوان<br />

ضرورت آن را انکار کرد و یا آن را به<br />

دورانی پس از مرحله ی مبارزات مادی تر<br />

و زیربنایی تر موکول کرد(.‏<br />

در حالیکه تداوم یگانگی کاذب تحمیل شده بر<br />

جامعه عموما با توهین به باورهای مذهبیِ‏<br />

بخشی از مردم ‏)که به مثابه ‏»امت«،‏ تمام<br />

مردم تلقی می شوند(‏ به خطر می افتد و<br />

یکپارچگی ‏»امت«‏ با به چالش گرفتن حوزه<br />

مقدساتِ‏ رسمی ترک بر می دارد،‏ تبعیض<br />

دیرپا و ستم سیستماتیک نسبت به سایر بخش<br />

های مردم،‏ غالبا توسط آنهایی که به دلیل<br />

باورهای مذهبیِ‏ مشابه،‏ این یگانگی کذایی<br />

را باور کرده و به رسمیت شناخته اند نادیده<br />

گرفته می شود.‏ وانگهی امتیازات محسوس و<br />

نامحسوسی که ‏»مذهب رسمی«‏ برای همان<br />

بخش از مردم می آفریند،‏ موجب می شود<br />

که ماهیت مذهبیِ‏ این ستم ها و تبعیض ها از<br />

سوی اغلب آنان مورد شناسایی قرار نگیرد<br />

و الجرم با سکوتی ‏»همگانی«‏ همراهی<br />

شود ‏)وجود اشکالی از سرکوب نسبت به<br />

آن دسته از مخالفان سیاسی که با حاکمان<br />

اشتراک مذهب دارند،‏ منافاتی با این مشاهده<br />

کلی ندارد(.‏<br />

چهار(‏ با در نظر گرفتن مواجهه اجتماعی<br />

گریزناپذیری که ستم سیستماتیک در پوشش<br />

مذهب بر می انگیزد،‏ واکنش های نقادانه –<br />

اعتراضی نسبت به آن را باید در یک پیوستار<br />

زمانی ‏)شامل عناصر مرتبط با هم و متاثر<br />

از امکانات مقطعیِ‏ موجود(‏ مالحظه کرد.‏<br />

از این لحاظ ترانه اخیر شاهین نجفی را پیش<br />

از هر چیز باید متاثر از ‏»کمپین یادآوری<br />

امام نقی به شیعیان«‏ و در ادامه آن ببینیم و<br />

جایگاه و کارکرد فرهنگی-اجتماعی آن را<br />

نیز در چنین پس زمینه ای ارزیابی کنیم.‏ به<br />

گمان من وجه مشخصه این کمپین ‏)و عامل<br />

اصلی اقبال نسبی آن(‏ این بوده که به جای نقد<br />

عقالنی مقدسات و نفی مستقیم خرافات تثبیت<br />

شده رسمی،‏ به سالح طنز متوسل شده است.‏<br />

به بیان دیگر در شرایطی که گستره نامحدود<br />

سیطره مقدسات هیج حوزه ی فرهنگی –<br />

اجتماعی را بیرون از قلمرو اقتدار آنها قرار<br />

نمی دهد،‏ کمپین یاد شده با تظاهر به پذیرش<br />

این اقتدار هنجاری و سپس به بازی گرفتن<br />

آن،‏ ادبیات خاص خود را خلق کرده تا پهنه<br />

ی تازه ای از مبارزه فرهنگی را بگشاید.‏<br />

می توان گفت حداقل کارکرد این کمپین این<br />

بوده که در حوزه زبان ‏)گیریم در سطح<br />

اجتماعی محدود و در میان طیف های سنی<br />

معین(‏ اقتدار اجتماعی مقدسات مالوف را به<br />

چالش گرفته است،‏ تا لکنت ترس خورده ی<br />

زبان،‏ کمتر از پیش مانع تفکر آزاد و بیان<br />

آزادانه آن گردد.‏ در این میان آن رویکرد<br />

ظاهرا اخالقی که در قالب پایبندی به ادب و<br />

احترام به عقاید دیگران چنین حرکت هایی<br />

را بیهوده یا مضر ارزیابی می کند،‏ عمال<br />

نقش برجسته زبان در میانجی گری روابط<br />

قدرت/سلطه را نادیده می گیرد ‏)در اینجا در<br />

حوزه رسانش و بازتولید المان های قدرتی<br />

که ‏»مقدسات رسمی«‏ برسازنده هنجاری<br />

آنها هستند(.‏ ضمن آنکه این نوع اخالق<br />

گرایی تنها هنگامی تا حدی موجه ‏)و کمتر<br />

متناقض(‏ می نماید که همزمان و با وزن<br />

یکسان از ضرورت احترام به عقاید همگان،‏<br />

با همه گوناگونی و تنوع و تنافر درونی<br />

آنها دفاع کند ‏)که البته این یک هم خود به<br />

تناقضات تازه ای می انجامد،‏ چون اصول<br />

موضوعه بسیاری از مجموعه باورها و<br />

اعتقادات در نفی و ضدیت با یکدیگر تعریف<br />

شده اند(،‏ نه آنکه در عمل فقط از ضرورت<br />

احترام به عقایدِ‏ مجاز بخش رسمی جامعه دم<br />

بزند)‏‎۵‎‏(.‏ در چنین شرایطی،‏ این رویکرد را<br />

صرفا می توان بازگشت به رتوریک کهنه<br />

ای دانست که خاستگاه واقعی آمریت خود را<br />

با گزاره های موجه نمایی از جنس ‏»نباید<br />

حرف بد بزنیم!«‏ پنهان می دارد.‏ در هر<br />

حال اگر وزن اصلی این ماجرا به راستی در<br />

غیر انسانی بودن حکم ارتداد بدانیم،‏ باید در<br />

نظر داشت که حکم ارتداد خود ثمره اجتناب<br />

ناپذیری از پاسداری رسمی از حوزه قداست<br />

ها و نیز تایید عمومی بر عادی بودن چنین<br />

روندی است.‏ بنابراین در این مورد معین<br />

دشوار بتوان ضرورتِ‏ سانتی مانتالِ‏ توهین<br />

نکردن به دیگران را با مخالفت با صدور<br />

حکم ارتداد ‏)و اعدام(‏ جمع کرد.‏<br />

پنج(‏ ظهور تاریخی و انکشاف مناسبات<br />

سرمایه دارانه در مناطق مختلف جهان<br />

محصول انطباق منطق سرمایه با مختصات<br />

منطقه ای ‏)ملی/محلی(‏ در هر دوره تاریخی<br />

است.‏ در این صورت المان های فرهنگی و<br />

محیطی ‏)از جمله مذهب(‏ می توانند بسته به<br />

نحوه ترکیب آنها در گسترش سرمایه داری،‏<br />

در مسیر تحوالت آتی آن جذب و ادغام<br />

شوند؛ همان طور که به لحاظ تاریخی رایج<br />

بودن پروتستانیسم در برخی نواحی اروپا<br />

به انکشاف و بسط مناسبات سرمایه داری<br />

در این مناطق یاری رساند.‏ برای مثال اگر<br />

مطابق رهیافت ‏»سطوح تحلیلی«‏ رابرت<br />

آلبریتون)‏‎۶‎‏(‏ به موضوع بنگریم،‏ منطق<br />

سرمایه در هر مرحله معین از سیر سرمایه<br />

داری،‏ در اشکالِ‏ تاریخیِ‏ معینی در در سطح<br />

جهانی و پیرو آن در یک جامعه/منطقه معین<br />

ظهور ‏)فعلیت(‏ می یابد.‏ مشخصا در مورد<br />

ایران،‏ حضور غالب مذهب شیعه اگر چه<br />

در تناقض،‏ کشاکش و ناهمزمانی با رشد<br />

مناسبات سرمایه دارانه در این کشور بوده<br />

است،‏ اما در نهایت متولیان این مذهب<br />

‏)حاکمان فعلی(‏ سرکردگی مناسبات جدید<br />

تولیدی ‏)از جمله جایگاه ایران در تقسیم کار<br />

جهانی و در بازار جهانی(‏ را در شکل های<br />

بیمارگونه و خاص کشور ایران پذیرفته اند،‏<br />

گیریم با رویه های سیاسی گاه نامتعارف.‏<br />

لذا بر مبنای رهیافت تحلیلی یاد شده عامل<br />

مذهب در عمل منافاتی با رشد مناسبات<br />

سرمایه دارانه در این کشور نداشته است،‏<br />

بلکه خصلت های درونی و پتانسیل های<br />

اجتماعی آن ‏)در کنار سایر شاخص های<br />

بومی موثر(‏ موجب شد تا در پیوند با مرحله<br />

تاریخی سرمایه داری جهانی،‏ اشکال تاریخا<br />

معینی را به چگونگی فعلیت یابی منطق<br />

سرمایه در این کشور تحمیل کند.‏ برای مثال<br />

صفحه 89<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


05/2012/persian/viewpoints<br />

html.129-post<br />

مذهب شیعه در چگونگی برآمدن و ساخت<br />

دولت،‏ در ماهیت و کارکردهای ایدئولوژی<br />

طبقات مسلط و نیز در تعیین ساختار حقوقی<br />

جامعه و نظایر آن موثر واقع می شود.‏<br />

در عین حال مذهب در جایگاه ایدئولوژی<br />

رسمی دولتی ‏)در همسویی با منافع طبقات<br />

فرادست(‏ تصویر راز ورزانه ای از مناسبات<br />

اقتصادی/سیاسی حاکم بر جامعه عرضه کند<br />

و از قضا به دلیل پایگاه اجتماعی گسترده<br />

خود ‏)در ایران امروز(،‏ چنین کارکردی را<br />

به طور موثرتری اجرا می کند.‏ همچنین<br />

به دلیل پیوندی که میان تبلیغات و سرمایه<br />

گذاری های مذهبی با توان حکومت در بسیج<br />

نیروها و آرایش قوایِ‏ اجتماعی وجود دارد،‏<br />

مذهب نقش ویژه ای در نحوه چینش نیروهای<br />

اجتماعی و باز توزیع فرصت ها و ثروت<br />

و تولیدات مادی جامعه در میان الیه های<br />

مختلف اجتماع دارد.‏ تصادفی نیست که منابع<br />

عمده اقتصادی کشور در انحصار نهادهایی<br />

با خاستگاه مذهبی ‏)چون سپاه پاسداران،‏ بیت<br />

رهبری،‏ آستان قدس رضوی و نظایر آنها(‏<br />

قرار دارد؛ یعنی نهادها و شبکه هایی که<br />

بلوک های مسلط در طبقه اقتصادی حاکم را<br />

شکل می دهند،‏ همگی پیوندهای محکمی با<br />

مذهب رسمی و حوزه مقدسات آن دارند.‏ به<br />

این اعتبار در شرایط حاضر عامل مذهب<br />

را نمی توان از کلیت نظام سرمایه داری در<br />

ایران و کارکردهای ستمگرانه آن تفکیک<br />

کرد و به همین خاطر هم نمی توان راه مقابله<br />

با دومی را مستقل از شیوه مواجهه با اولی<br />

پنداشت.‏<br />

اما در مورد روایت مارکس از گل های<br />

منقش بر زنجیرهای محکومان:‏ بی تردید در<br />

نبود این نقشینه ها نیز فرودستان کماکان در<br />

بند زنجیرها باقی خواهند ماند و لذا حذف<br />

آنها به خودی خود دستاوردی نیست.‏ اما می<br />

توان پرسید پس کارکرد آنها چیست؟ کار<br />

آنها پنهان کردن ماهیت زنجیرها برای خو<br />

کردن به حضور دایمی آنهاست ‏)همان نقشی<br />

که روابط تولیدی مستقر بر عهده ایدئولوژی<br />

مسلط می نهد(.‏ بنابراین شکستن زنجیرها و<br />

رهایی از قید آنها پیش از هر چیز مستلزم<br />

فرویختن ‏»توهم رهایی«‏ و درک روشن<br />

واقعیت اسارت است.‏<br />

در بازخوردهای رسانه ای موضوع ترانه<br />

شاهین نجفی،‏ متاسفانه بحث ها عمدتا حول<br />

پرسش ناساز و بیهوده ‏»توهین آمیز بودن یا<br />

نبودن ترانه«‏ تمرکز یافته است.‏ در مورد<br />

بازتاب های حکم ارتداد،‏ نخست مصاحبه<br />

بی بی سی فارسی با شاهین نجفی توجهم<br />

را جلب کرد که ‏)در کمال شگفتی(‏ بیشتر<br />

به بازجویی شباهت داشت،‏ چون مجری<br />

برنامه با شیوه کمابیش وقیحانه ای اصرار<br />

داشت به نجفی و بینندگان ثابت کند که در<br />

این ترانه به عقاید شیعیان توهین شده است.‏<br />

از بد حادثه با مقاله علیزاده نیز در همان بی<br />

بی سی فارسی مواجه شدم و شاید ذهنیتم از<br />

آن مصاحبه موجب شد تا در نوشته او توجهم<br />

به فقدان سویه هایی جلب شود که باید در<br />

نقد ساختارهایی گفته می شد که چرخه مرتد<br />

سازی را تداوم می بخشند ‏)یعنی حوزه های<br />

پاسدار مقدسات(.‏<br />

تبیینی که علیزاده از نقش مذهب در ساختار<br />

کلی مناسبات حاکم بر ایران عر ضه می کند،‏<br />

به خوانش مارکسیزم ارتدوکس از رابطه<br />

میان زیربنا و روبنا نزدیک می شود،‏ جایی<br />

که این دو حوزه در سطح واقعیت انضمامی<br />

قابل تفکیک قلمداد می شوند.‏ برای مثال<br />

در یادداشت فوق پیوند میان ایدئولوژی و<br />

هژمونی ‏)نزد گرامشی(‏ و یا رابطه فوکویی<br />

میان قدرت و گفتمان نادیده گرفته شده است.‏<br />

مساجد کشور از پرداخت هزینه های آب،‏<br />

برق و گاز معاف شدند:‏<br />

ir/fa/.http://www.webgardi2030<br />

17734/news<br />

بهنام دارایی زاده / مقدسات و شاخص آزادی<br />

بیان:‏<br />

http://www.radiozamaneh.<br />

com/society/human-<br />

14247/12/05/2012/rights<br />

رابرت آلبریتون/‏ دیالکتیک و واسازی در<br />

اقتصاد سیاسی/ترجمه:‏ فروغ اسدپور<br />

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱<br />

http://sarbalaee.blogspot.<br />

html.20_blog-post/05/2012/de<br />

پانوشت:‏<br />

علی علیزاده/‏ دین ستیزی به مثابه افیون توده<br />

ها:‏<br />

http://www.bbc.co.uk/blogs/<br />

صفحه 90<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


نظری<br />

غیرخودی ابدی:‏ زندگی یک کمونیست حتت سرمایهداری<br />

صفحه 91<br />

منبع:‏ فرانتالین<br />

نویسنده:‏ پرابهات پاتنایک<br />

برگردان:‏ ع.‏ سهند<br />

تارنگاشت عدالت<br />

جورج لوکاس)گئورگ لوکاچ(،‏ فیلسوف<br />

مارکسیست معروف،‏ گفته است که از نقطه<br />

نظر برخورد به زندگی،‏ موضع لنین یک<br />

تغییر اساسی از انقالبیون پیش از او بود.‏<br />

اوجین لِواین Levine( )Eugen رهبر<br />

حکومت کوتاه ‏»باواریا شوروی«،‏ علیرغم<br />

اینکه ۱۳ سال از لنین جوانتر بود،‏ و نماد<br />

برخورد پیش از لنین است،‏ این گفته معروف<br />

را دارد که:‏ ‏»ما کمونیستها مرده های<br />

بمرخصی آمده ایم!«‏ براساس این برداشت،‏<br />

زندگی یک کمونیست،‏ همیشه تحت سایه<br />

مرگ قریبالوقع میگذشت.‏ این به معنی<br />

جانبداری از زُهدگرایی نبود؛ و لِواین که<br />

زمانی که فقط ۳۶ سال از عمرش میگذشت<br />

اعدام شد زاهد نبود؛ اما این بمعنی جانبداری<br />

از یک فلسفه شخصی بود که خاموش شدن<br />

زندگی در راه آرمان انقالبی را تحقق عالی<br />

آن میدانست.‏<br />

لنین هم زاهد نبود.‏ او عاشق بتهوون بود،‏<br />

شطرنج بازی میکرد،‏ در تپهها پیاده<br />

رویهای طوالنی میکرد،‏ و خواندن نه<br />

فقط کالسیکهای روسی،‏ بلکه کالسیکهای<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

دیگر از آنجمله جک لندن ( Lon- Jack<br />

)don را دوست داشت.‏ اما برای او معنی<br />

زندگی در خود زندگی است،‏ بشرط آنکه<br />

به آرمان انقالبی اختصاص یابد.‏ مرگ یک<br />

فداکاری عالی نیست که شخص به استقبال<br />

آن برود بلکه پایانی بود که تا آنجا که ممکن<br />

است،‏ دقیقاً‏ بهخاطر طوالنیتر کردن خدمت<br />

شخص به آرمان انقالبی،‏ باید به عقب انداخته<br />

شود.‏ لذا،‏ او از شادی انبوه جزییات زندگی<br />

لذت میبرد،‏ از بازی با کودکان زینویف<br />

)Zinoviev( در بخشهای مجاور کرملین،‏<br />

از واقعاً‏ نگران بودن از اینکه آیا رفیق اینسا<br />

آرماند Armand( )Inessa در زمستان<br />

مسکو لباس به اندازه کافی گرم پوشیده است.‏<br />

اما برخورد لنین به زندگی هر قدر از برخورد<br />

لِواین متفاوت به نظر برسد،‏ محتوای واقعی<br />

زندگی آنها-‏ تحت تعقیب پلیس مخفی قرار<br />

داشتن،‏ سالهای طوالنی تبعید در سیبری<br />

‏)لِواین نیز،‏ که در یک خانواده یهودی در<br />

سنت پیترزبورگ بدنیا آمد،‏ در جنبش انقالبی<br />

روسیه غسل تعمید یافت(،‏ بحثهای تُند و<br />

خسته کننده با رفقا،‏ و رویاویی با خشونت<br />

دهشتناک جنگ داخلی-‏ بندرت متفاوت<br />

بود.‏ امروزه شرایط آنچنان متفاوت است<br />

که حتا اگر یک کمونیست بخواهد برخورد<br />

لنین به زندگی را داشته باشد،‏ مجبور است<br />

زندگی را داشته باشد که شدیداً‏ با زندگی لنین<br />

متفاوت است.‏ آن زندگی چگونه خواهد بود؟<br />

در اینجا پرسش تجربی کمونیستها چگونه<br />

تحت سرمایهداری زندگی میکنند مورد نظر<br />

من نیست،‏ بلکه تقاضاهای تئوریکی است<br />

که آن زندگی در مقابل آنها قرار میدهد.‏<br />

پراکسیس ‏)کردمان(‏ سیاسی یک حزب<br />

کمونیست که مجبور است در درون یک<br />

جامعه سرمایهداری،‏ جایی که در آن هیچ<br />

چشم انداز نزدیکی از فرارفتن انقالبی از<br />

نظام وجود ندارد،‏ موضوع بحث زیادی بوده<br />

است.‏ بالعکس،‏ تضادهایی که در آن بستر در<br />

برابر زندگی خصوصی یک فعال کمونیست<br />

قرار دارند بندرت بحث شده اند.‏<br />

ایثار نسبت به یک آرمان انقالبی البته<br />

نمیتواند مانند کار اداری یک شغل ‏»نُه تا<br />

پنج«‏ باشد.‏ یک فعال کمونیست نمیتواند<br />

بسادگی در ساعات مشخصی خاموش<br />

شود و خود را در جهانی از خریدن<br />

سبزیجات،‏ سلایرهای تلویزیونی و بحثهای<br />

روشنفکرانه محلی غرق کند.‏ درگیر بودن<br />

در یک تالش برای فرارفتن از نظام،‏ بدون<br />

تردید مجموعه ای از وظائف روزمره را<br />

میطلبد که با آنچه یک کارمند اداری درگیر<br />

آن است تفاوتی ندارد.‏ اما این،‏ هم انجام<br />

این وظائف و هم آنچه شخص طی ساعات<br />

‏»خارج از وظائف«‏ برای مطلع شدن از<br />

شور فرارفتن از نظام انجام میدهد،‏ و حتا<br />

شخص عادی را با ژرفترین معنا میآراید،‏<br />

را میطلبد.‏ و آن شور باید از برخورد ‏»نُه<br />

تا پنج«‏ که نشانگر یک زندگی از خودبیگانه<br />

است جلوگیری کند.‏<br />

اما اگر این شور،‏ که باید زندگی یک<br />

کمونیست را متمایز کند و برخوردهای لنین<br />

و لِواین ‏)گرچه هر یک معنای متفاوتی به<br />

آن دادند(‏ برآن قرار داشت،‏ موجب انزوای


صفحه 92<br />

فعال کمونیست از زندگی روزمره عادی<br />

مردم شود،‏ آنوقت خطر نداشتن ارتباط با<br />

آنها و نتیجتاً‏ مطرح نبودن پیش میآید.‏<br />

اینکه مردم چه فکر میکنند،‏ وضعیت خود<br />

را چگونه میبینند،‏ یک داده مهم برای<br />

تئوری کمونیستی،‏ و نتیجتاً‏ برای فرمولبندی<br />

پراکسیس کمونیستی است.‏ از اینرو،‏ مطلع<br />

شدن از دغدغههای روزمره مردم اساسی<br />

است؛ و بدین خاطر هیچ گزینه ای برای<br />

مشارکت خود شخص در زندگی روزمره<br />

وجود ندارد.‏ نشستهای حزبی که نور زندگی<br />

روزمره مردم مستقیماً‏ وارد نشود،‏ و جایی<br />

که تنها گروهی ‏»تئوریسینهای«‏ متعهد با<br />

هم حرف میزنند جای آنرا پُر نمیکند؛<br />

همینطور هم اطالعات صرفاً‏ بدست آمده<br />

از طریق منابع حزبی،‏ زیرا یک گرایش<br />

غیرقابل اجتناب برای کادرهای پائین وجود<br />

دارد که آنچه رهبران دوست دارند بشنوند را<br />

به آنها بگویند.‏ و اتکاء روی ‏»رسانههای<br />

همگانی«،‏ که عمدتاً‏ تحت کنترل منافع<br />

سرمایه بزرگ قرار دارند،‏ برای سنجش<br />

خُلق و خوی عمومی،‏ پیامدهایی آشکارا<br />

منفی برای جنبش دارد.‏<br />

حتا نظرات عناصر دلسور در میان نخبگان،‏<br />

شالوده لرزانی برای فرمولبندی یک<br />

پراکسیس کمونیستی مناسب است.‏ داستان<br />

جالبی راجع به گروهی از انقالبیون هند،‏<br />

که خاستگاه اریستوکراتیک و مرفه داشتند<br />

وجود دارد،‏ که جهت تقاضای کمک از<br />

شوروی برای مبارزه آزادی هند به مالقات<br />

لنین رفتند.‏ لنین که برای مدتی به نظرات<br />

آنها گوش داده بود پرسید آیا شخصی که<br />

خاستگاه پرولتری داشته باشد در بین آنها<br />

هست.‏ دیدارکنندگان دستهای خود را بهم<br />

مالیدند،‏ با هم مشورت کردند و سرانجام<br />

تصمیم گرفتند شخصی که از همه به خواست<br />

لنین نزدیکتر بود راننده هندی خودروی<br />

بود که آنها را به دفتر لنین آورده بود.‏ آنها<br />

تصمیم خود را با لنین در میان گذاشتند و<br />

لنین خواست که راننده به مالقات آنها آورده<br />

شود؛ و موقعی که او وارد اتاق شد،‏ لنین<br />

به باقی هیأت نمایندگی پشت کرد و یک<br />

گفتوگوی طوالنی پیرامون وضعیت سیاسی<br />

هند با راننده داشت!‏ عمل کمونیستی مناسب<br />

نه فقط اینگونه گپهای گاه و بی گاه،‏ بلکه<br />

ارتباط مستمر با مردم عادی را میطلبد.‏ این<br />

تنها از طریق مشارکت فعالین کمونیست در<br />

زندگی روزمره که آنها را در ارتباط با<br />

مردم قرار میدهد حاصل میشود.‏<br />

بنابراین یک تضاد منحصر بفرد زندگی<br />

یک کمونیست را تحت سرمایهداری احاطه<br />

میکند.‏ غرق بودن در زندگی روزمره<br />

شور انقالبی را تهی میکند،‏ برخورد به<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

فعالیتهای انقالبی بعنوان یک شغل ‏»نُه<br />

تا پنج«‏ دشمن پراکسیس صحیح است.‏<br />

همینطور است محدود ماندن صِ‏ رف به حلقه<br />

مسحور کننده همتایان انقالبی،‏ زیرا این یا به<br />

قراردادن افکار واهی خود،‏ یا رفقای خود<br />

درباره خُلق و خوی مردم بجای خُلق و خوی<br />

واقعی مردم منتهی میشود،‏ یا به تکرار<br />

سخنان رسانههای سرمایهداری درباره<br />

ارزیابی از خُلق و خوی مردم میانجامد.‏<br />

بنابراین یک کمونیست الزم است هم در<br />

زندگی روزمره شرکت کند و هم در عینحال<br />

یک چشم انداز ‏»غیرخودی«‏ دربارۀ آن را<br />

حفظ نماید.‏ این شرط با رفتار دوگانه،‏ مانند<br />

درگیرشدن شدید فعال کمونیست با رفقا طی<br />

ساعات مشخص روز،‏ و سپس عقبنشینی به<br />

یک دنیای خصوصی برای تجدید قوای خود<br />

تأمین نمیشود؛ بالعکس آن رفتار دوگانه<br />

گسست از زندگی روزمره طی دو مرحله<br />

را بدنبال دارد.‏<br />

ممکن است گفته شود که موضوع مورد<br />

بحث در اینجا چیزی ویژه خواص است،‏<br />

اینکه مشکالتی که جنبش کمونیستی در هند<br />

امروز با آن روبهرو است با مشکالتی که از<br />

درگیربودن یا درگیرنبودن یک کمونیست در<br />

زندگی روزمره در یک جامعه سرمایهداری<br />

ناشی میشوند،‏ کامالً‏ تفاوت دارند.‏ در<br />

اینمورد اختالف نظری وجود ندارد:‏ جنبش<br />

کمونیستی در هند امروز باید با مسئله کاست<br />

و دیگر گروهها درگیر شود،‏ باید پراکسیس<br />

سیاسی خود را برای تشکیل یک جبهه متحد<br />

از گروههای اجتماعی فوقالعاده مستأصل<br />

تنظیم نماید؛ باید نه فقط بشیوه ای مشروط،‏<br />

بلکه بعنوان یک پیوند اساسی با چشم انداز<br />

خود از سوسیالیسم،‏ از حقوق دموکراتیک<br />

مردم دفاع کند؛ باید برای برداشتن مهار<br />

از خالقیت مردم،‏ از آنجمله کادرهای<br />

خود تالش نماید؛ و باید در میان کادرهای<br />

خود که بیش از آنچه تاکنون راجع به آن<br />

حرف زده ایم مقدماتی است،‏ در جاهایی که<br />

‏»بدیهایی«‏ مانند فساد،‏ ‏»ساتراپ ایسم«‏<br />

محلی و مقام پرستی نیاز به توجه ویژه<br />

دارند،‏ اقدام به ‏»اصالح«‏ نماید.‏<br />

با این وجود،‏ گرچه همه اینها درست<br />

است،‏ اما مسئله زندگی یک کمونیست تحت<br />

سرمایهداری،‏ موضوع مهمی است،‏ که<br />

نمیتوان بسادگی آرزوی ناپدید شدن آنرا<br />

کرد.‏ بعالوه،‏ این موضوعی نیست که توجه<br />

زیاد تئوری پردازی کالسیک مارکسیستی<br />

را جلب کرده باشد.‏ مارکس و لنین بخش<br />

عمده زندگی خود را با این برداشت که یک<br />

انقالب اروپایی قریبالوقع بود،‏ گذراندند.‏ هر<br />

دو،‏ موقعی که راجع به چشم اندازهای یک<br />

انقالب اروپایی دلسرد شدند توجه خود را<br />

بسمت شرق معطوف کردند،‏ اما این برداشت<br />

که روزهای سرمایهداری رو به پایان است<br />

را رها نکردند.‏ این،‏ برداشت عمومی جنبش<br />

کمونیستی نیز بوده است.‏ این برداشت ممکن<br />

است امروز بیش از هر زمان دیگری در<br />

گذشته معتبر باشد؛ با این وجود،‏ به قابلیت<br />

دوام سرمایهداری نباید کم بها داد،‏ در هر<br />

مورد موضوع چگونه یک کمونیست تحت<br />

سرمایهداری باید هم در زندگی روزمره<br />

درگیر شود و هم بیرون از آن باقی بماند<br />

نیاز به بررسی دارد.‏<br />

http://www.telegraphindia.<br />

jsp/opinion/sto-/1120508/com<br />

jsp#.T6pCsOj-.15461475_ry<br />

dw4


اقتصادی<br />

کاالیی‏<br />

توتالیتاریسمِ‏ و انگلی‏ سرمایهداریِ‏ 93<br />

صفحه ‌م گِ‏ وَنِهِ‏ رائول‏ صفدری<br />

بهروز ترجمه فرهنگ<br />

و شناسی انسان هب مصرف‏ اولویتِ‏ از آزاد:‏ مبادلهی‏ جباریتِ‏ سودآور<br />

‏بیهودگیِ‏ و طبیعت‏ استثمارِ‏ سیستمِ‏ بهمثابه‏ اقتصاد بوده‏<br />

انگلی‏ سازمانِ‏ یک‏ همواره‏ انسان،‏ است.‏<br />

نیروی‏<br />

استخراجِ‏ ضمنِ‏ اقتصاد این،‏ وجود با قابلِ‏<br />

سودی‏ کسبِ‏ و زندگی‏ نیروی‏ از کار ‌هک را‏ کسانی بقای‏ متقابالً‏ ‏سرمایه،‏ به تبدیل‏ میکرده‏<br />

تأمین‏ پیوسته‏ میکردهاند تولیدش‏ است.‏<br />

بخشی‏<br />

سرمایهداری‏ ۱۹۷۰ سالهای‏ تا بخشِ‏<br />

دیگر ‏عبارت‏ به سودهایش،‏ از زا هم‏ و فرد از هم‏ که‏ را آنچه‏ از اندکی‏ جامعه‏<br />

و فرد در دوباره‏ میدزدید،‏ جامعه‏ ‌هک حال‏ عین‏ در او کرد.‏ می سرمایهگذاری‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله دوخ های‏ نیازمندی تا میداد مجال‏ بهپرولتر ضامنِ‏<br />

که‏ کاری‏ توانِ‏ از و سازد برآورده‏ را و ‏نوا کند،‏ نگهداری‏ بود سرمایه‏ افزایشِ‏ و بینوایی‏ پایهی‏ بر را کسی‏ چند مکنتِ‏ میساخت.‏<br />

بنا کسان‏ شمارِ‏ بیشترین مسکنتِ‏ ِبسک با پرولتاریا که‏ ظاهریای‏ شکستهای‏ به<br />

اجتماعی‏ امتیازاتِ‏ و دستمزد افزایشِ‏ سرمایهداری‏<br />

میکرد،‏ تحمیل‏ ‏سرمایهداری‏ ‏پیروزیهای‏<br />

به را آنها تمام‏ کاردانیِ‏ با چهگونه‏<br />

میدانست‏ او میساخت.‏ تبدیل‏ خود بهموقع‏<br />

مذاکراتِ‏ با را مطالباتی‏ خشونتِ‏ و سیاسی‏ بوروکراسیهای‏ تسلطِ‏ سازد،‏ آرام‏ اعتالی‏<br />

که‏ کارگری،‏ جنبشِ‏ بر را سندیکایی‏ تقویت‏<br />

میکردند،‏ سد مهارت‏ با را جنبش‏ این‏ مصرفی‏<br />

شالودهی‏ حال‏ عین‏ در و کند،‏ درآمدِ‏<br />

با پرولتاریا آن‏ در که‏ بریزد را تودهای‏ کند.‏<br />

خرج‏ بیشتر افزونتر هرگونه‏<br />

۱۹۸۰ سالهای‏ از سرمایهداری اما این‏<br />

از است.‏ نهاده کنار را اقتصادی‏ پویاییِ‏ هب دست‏ و نمیکند تازهای‏ حرکتِ‏ دیگر رو های‏<br />

واحد تعداد از نمیزند،‏ جدید ‏اقداماتِ‏ میخزد،‏<br />

خود ‏الک‏ به میکاهد،‏ تولیدیاش‏ ‌هب را کارگران‏ و میبندد را کارخانهها رد دیروز تا که‏ پولی‏ میکشاند.‏ بیکاری‏ پروژهای‏<br />

با پیوند در اقتصادی‏ پروژهای‏ راهِ‏ اکنون‏<br />

میشد،‏ صرف‏ اجتماعی‏ بقای‏ برای‏ در<br />

و شده بورس‏ بازارِ‏ سوداگریِ‏ جذبِ‏ میشود.‏<br />

بازتولید بسته‏ مدارهای‏ به<br />

اما است‏ کار حاصلِ‏ سوداگری‏ پولِ‏ ‌لوپ این‏ نمیگردد.‏ باز کار ‏عرصهی‏ ور همین‏ از است‏ شده‏ ‏»غیراجتماعی«‏ عمیقتر<br />

پیوسته‏ اجتماعی‏ شکافِ‏ و فاصله‏ شهروندانی‏<br />

میان‏ شکاف‏ و فاصله‏ میشود،‏ با<br />

نااستوارتر روزبهروز بقایی‏ درگیرِ‏ تصمیمگیرند-‏<br />

‏اصطالح‏ به یا حکومتگران‏ نیرو<br />

سرمایهای‏ انتزاعیِ‏ منطقِ‏ از که‏ گانی‏ ِمغو همّ‏ هرگونه‏ با رابطهاش‏ که‏ میگیرند است.‏<br />

شده‏ قطع‏ اجتماعی‏ جایی‏<br />

خودش‏ در جز دیگر سرمایه‏ زا او انگلوارهگیِ‏ نمیکند.‏ سرمایهگذاری‏ ‌هدش مبدل‏ ساختاری‏ بهحالتِ‏ کارکردی‏ حالتِ‏ است.‏<br />

بیهودگیِ‏<br />

هنگفتِ‏ رشدِ‏ و مصرفگرایی‏ شدهاند<br />

استحالهای‏ محرکهی‏ نیروی‏ سودآور،‏ ‌هک ای‏ سرمایه صورتِ‏ از را سرمایه‏ که‏ میشد<br />

بازتولید مصرفی‏ کاالهای‏ تولیدِ‏ با دوخ که‏ است‏ درآورده‏ سرمایهای‏ بهصورتِ‏ مدارِ‏<br />

براساسِ‏ و مالی‏ نقدینگیِ‏ همچون‏ را


94<br />

صفحه میکند.‏<br />

تولید بورس‏ سوداگریِ‏ مستقلِ‏ ارزیابیِ‏<br />

پیش‏ مدتها از ما اینکه‏ نه‏ مگر مصرفکننده‏<br />

‏رفتار به نسبت‏ را خود منفیِ‏ بیمعنا<br />

و مهمل‏ را آن‏ دیگر و گذاشتهایم‏ کنار ‌یتقو که‏ مصرفکنندهای‏ همان‏ نمیدانیم؟ استحکام،‏<br />

بهخاطرِ‏ نه‏ میخرد کفش‏ جفت‏ یک‏ ‌نیا‌ به بلکه‏ آن،‏ دوامِ‏ و راحتی‏ مرغوبیت،‏ ‌کی با که‏ آن،‏ باالی‏ قیمتِ‏ که‏ است‏ خاطر ار آن‏ مییابد،‏ افزایش‏ قانوناً‏ تبلیغاتی‏ گفتارِ‏ تحمیل‏<br />

باشد یکی‏ مُد با باید که‏ چیزی‏ همچون‏ باال<br />

بسیار را آن‏ بازنمودِ‏ درجهی‏ میکند،‏ نمایشی،‏<br />

تشخّصی‏ معتبر،‏ ظاهری‏ میبَرد،‏ وجودی‏<br />

میبخشد،‏ ‏آن‏ به انتزاعی‏ وجودی‏ و زا جدا یکسره‏ و ساختگی‏ نیازهایی‏ از که‏ میکند.‏<br />

پیروی‏ شده‏ زیسته‏ واقعیتِ‏ کاربردیِ‏<br />

ارزشِ‏ عامِ‏ تحقیرِ‏ ترتیب،‏ این‏ به‏ بیماهیتشدگیای‏<br />

آن‏ سرچشمهی‏ چیزها اقب برای‏ ضروری‏ کاالهای‏ تولید که‏ است‏ بیماهیت-‏<br />

همین‏ و است.‏ ساخته‏ ضایع‏ را ‌هتخاس معین‏ قیمتی‏ با کاالیی‏ انسان‏ از ‏شدگی،‏ است.‏<br />

انداخته‏ ارزش‏ از را زنده‏ موجودِ‏ و پاسخگوییِ‏<br />

با خدمات‏ و خوراکیها تکثیرِ‏ مسکوت‏<br />

و سوددهی‏ بهالزامات‏ پیش‏ از بیش‏ انسان،‏<br />

واقعیِ‏ نیازهای‏ روزافزونِ‏ نهادنِ‏ زندگانیِ‏<br />

برای‏ الزم‏ کارِ‏ هرگونه‏ سرانجام‏ ‌کی فرایند این‏ ساخت.‏ سترون‏ را روزمره‏ اداره‏<br />

وظیفهاش‏ که‏ آورده‏ پدید انگلی‏ کارِ‏ کاهشِ‏<br />

جنونِ‏ سرحدِ‏ تا که‏ است‏ پولی‏ کردن‏ خود<br />

جوهرِ‏ از دنیا،‏ سراسر در پول‏ ارزشِ‏ رد نرخگذاری‏ هیاهوی‏ آیا میکند.‏ تغذیه‏ تکرارِ‏<br />

انتزاعی‏ بهطورِ‏ بورس‏ بازارهای‏ دامپروریهای‏<br />

در که‏ نیست‏ چیزی‏ همان‏ تغذیهشده‏<br />

دامهای‏ که‏ آنجا میگذرد؟ صنعتی‏ شیوعِ‏<br />

دردشان‏ اعماقِ‏ از خود فضوالتِ‏ با آنها<br />

بتواند که‏ میطلبند ‏مدد به را امراضی‏ کند؟<br />

خالص‏ دنیا و خود ِ شَرّ‏ از را ‏سوی‏<br />

به کاال کاربردیِ‏ ارزشِ‏ که‏ هنگامی‏ بینهایت‏<br />

بهسویِ‏ آن‏ مبادلهای‏ ارزشِ‏ و صفر ‏مرحلهی‏<br />

به سرمایهداری‏ میکند،‏ میل‏ میرسد.‏<br />

انگلیاش‏ حکم‏<br />

مالی‏ و سوداگر سرمایهداریِ‏ منطقِ‏ رد پول‏ صرفکردنِ‏ ‏جایِ‏ به که‏ میکند همگانیشان‏<br />

فایدهی‏ که‏ اقداماتی‏ و مؤسسات‏ ‏سودآور<br />

به است،‏ کممنفعت‏ و پُرهزینه‏ زا پس‏ رَد.‏ آوَ‏ روی‏ بیفایده‏ چیزهایی‏ ساختنِ‏ عامالمنفعه‏<br />

اقداماتِ‏ بهاینگونه‏ گاهی‏ رو چه‏ ‌نآ از میشود؟ داده‏ مهلتی‏ و فرصت‏ نیز اختیارِ‏<br />

در مناسبی‏ بهانهی‏ کار این‏ که‏ رو یارانههایی‏<br />

و کمکها تا میگذارد کارفرمایان‏ نصیبِ‏<br />

سودی‏ هرچند که‏ کنند تصاحب‏ را سرمایهی‏<br />

حجمِ‏ بر اما نمیسازد کارخانه‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله میافزاید.‏<br />

مالی‏ چیزهای‏<br />

امروزه‏ که‏ است‏ علت‏ این‏ به‏ مصلحتهای‏<br />

‏»بهخاطرِ‏ حیاتی‏ و ضروری‏ میشوند.‏<br />

قربانی‏ بودجهای«‏ میروند<br />

بین‏ از کشاورزی‏ طبیعیِ‏ محصوالت‏ که‏<br />

صنعتی‏ کند،‏ رشد غذایی‏ موادِ‏ صنعتِ‏ تا تقلبی،‏<br />

سبزیجاتِ‏ تا میگیرد اعانه‏ دولت‏ از جایگزین-‏<br />

شیمیایی،‏ سموم‏ از آکنده‏ حبوباتِ‏ ‌یاهرذب آلوده،‏ میوههای‏ بیمزه،‏ ‏های‏ گوشتِ‏<br />

و ژنتیک‏ لحاظِ‏ از دستکاریشده‏ ار اسارتگاهی‏ دامپروریهای‏ در جنونزده‏ کند.‏<br />

بازار روانهی‏ و بساز توسطِ‏ شده‏ قطعه‏ قطعه‏ منازلِ‏ ساکنان‏<br />

و کرده‏ بتنسازی‏ را مناظر بفروشها مسموم‏<br />

مواد آلودگیِ‏ براثرِ‏ هم‏ وقتی‏ را،‏ آن‏ میکند.‏<br />

دچار بهافسردگی‏ باشند،‏ نشده‏ اب درس‏ کالسهای‏ و میشوند بسته‏ مدارس‏ خشونتی‏<br />

موجبِ‏ حد از بیش‏ شاگردانِ‏ تعداد زا پشتیبانی‏ ‏اش‏ خاصیت که‏ گتووارهاند پارانویایِ‏<br />

و ترس‏ بازارِ‏ عوامفریبانه،‏ کودنیِ‏ است.‏<br />

سرکوبگرانه‏ میروند<br />

میان‏ از چنان‏ فلزسازی‏ مجتمعهای‏ زا کماهمیتتر چدن‏ و آهن‏ انگار که‏ ادارهکردنِ‏<br />

برای‏ که‏ است‏ دالّلی‏ شرکتهای‏ میشوند.‏<br />

فراخوانده‏ انتفاعی‏ ورشکستگیهای‏ و دارویی‏ پتروشیمی،‏ هستهای،‏ صنایعِ‏ تباهشدهی‏<br />

تنِ‏ از که‏ هدف‏ این‏ با تنها ژنتیک،‏ دنروآ بهچنگ‏ نهایی‏ سودی‏ زمین‏ و انسانها طبیعی‏<br />

انرژیهای‏ تکمیلِ‏ و توسعه‏ مانعِ‏ میشوند.‏<br />

رد نساجی‏ بخشِ‏ شدنِ‏ متروک‏ و وانهاده‏ محصوالتشان‏<br />

کیفیتِ‏ سابقاً‏ که‏ مناطقی‏ کودکان‏<br />

شدید استثمارِ‏ توجیهگرِ‏ داشت‏ شهرت‏ است.‏<br />

شده‏ سوم‏ جهانِ‏ پرولترهای‏ و آشنایی‏<br />

ارتباطات،‏ عمومی،‏ ترابریِ‏ وضعِ‏ است.‏<br />

منوال‏ ‏همین‏ به نیز گفتوشنود و ِلوپ های‏ دوک که‏ انتزاعیای‏ سیستمهای‏ به<br />

را خود پوچِ‏ تاروپودِ‏ میریسند،‏ مرده‏ تحمیل‏<br />

روزمره‏ زندگانیِ‏ انضمامیِ‏ ‏واقعیات‏ بوروکراسیِ‏<br />

یک‏ یوغِ‏ زیر در میکنند.‏ کارگران،‏<br />

بقای‏ مسئلهی‏ بینالمللی،‏ و ملی‏ ‌طقف میدهند،‏ تشکیل‏ را آینده‏ بیکارانِ‏ که‏ است.‏<br />

قیمت‏ مسئلهی‏ بیهودگی‏<br />

مدیریتِ‏ شیوهی‏ جهانی‏ بوروکراسیِ‏ است‏<br />

سودآور انگلیِ‏<br />

مرحلهی‏ واردِ‏ هنگامی‏ از اقتصاد ات واداشت‏ را تودهها که‏ شد محض‏ زا تمتع‏ برای‏ چندان‏ نه‏ مصرفکردنشان‏ افزودن‏<br />

برای‏ بلکه‏ آمده،‏ ‏دست‏ به های‏ نعمت میشود.‏<br />

مالی‏ بازارِ‏ نصیبِ‏ که‏ باشد سهمی‏ بر و بودجهها کردنِ‏ اداره‏ فقط‏ ابتدا در آنچه‏ ِقطنم که‏ بهمیزانی‏ بود،‏ تبلیغاتی‏ دروغهای‏ تسخیر<br />

را منافع‏ پولی‏ سوداگریِ‏ دیوانهوارِ‏ ‌هک شد تبدیل‏ غولپیکری‏ ‏سازمانِ‏ به کرد،‏ زا انبوهی‏ بر حکومتکردن‏ وظیفهاش‏ است.‏<br />

زیانآور و بیهوده‏ خدماتِ‏ اُرگانهای‏<br />

و ملیتی‏ چند شرکتهای‏ پول،‏<br />

بینالمللیِ‏ صندوقِ‏ نمایندگیشان‏ این‏<br />

از تشکیالتی‏ و تجارت،‏ جهانیِ‏ سازمانِ‏ پروتوپالسمی‏<br />

پارچهای‏ در را سیّاره‏ قماش‏ وظیفهای‏<br />

انجامِ‏ ‏بهانهی‏ به که‏ فروپوشاندهاند .‌تسا کشانده‏ خفّت‏ و بهخفگی‏ را آن‏ قیموار خویِ‏<br />

از برخاسته‏ که‏ مافیایی‏ نوع‏ کهنِ‏ نظامِ‏ بود دهقانپیشگان‏ محتالِ‏ و زمخت‏ آزمند،‏ و مردم‏ مجموعهی‏ و مییابد قوام‏ دیگر بارِ‏ ‌هک مردمی‏ فرامیگیرد،‏ را اجتماعی‏ طبقات‏ اقب ادامهی‏ برای‏ تا کرده‏ محکومشان‏ ناامنی‏ شوند.‏<br />

متوسل‏ کلک‏ و دوز بههزار رهبرانِ‏<br />

سویِ‏ از شده‏ موعظه‏ مرتباً‏ دُگمِ‏ اب چیز،‏ همه‏ بر سود اولویتِ‏ بر مبنی‏ جامعه‏ بیربطِ‏<br />

و مهمل‏ اصولِ‏ آشکاری‏ کلبیمنشیِ‏ رد که‏ تجارتی‏ میدهد،‏ شیوع‏ را تجارت‏ گران‏<br />

‏بهایی‏ به فروش‏ غیرقابلِ‏ چیزِ‏ هر آن‏ میشود.‏<br />

فروخته‏ وجه‏ بهبهترین‏ و خریده‏ دارودستههای‏<br />

تا بینالمللی‏ سازمانهای‏ از تا<br />

فشار صنفیِ‏ های‏ گروه از شهری،‏ راهزنیِ‏<br />

شبکهی‏ شرکتها«،‏ ‏»بازبینهای‏ ناچیزِ‏<br />

درآمدِ‏ تا است‏ آن‏ پیِ‏ در غولآسایی‏ صندوقِ‏<br />

و بستاند آنها از را شهروندان‏ قماربازانِ‏<br />

که‏ کند پُر را جهانیای‏ کازینوی‏ ‏بازی‏<br />

به خودکفا«‏ ‏»پولِ‏ با آن‏ در حرفهای‏ محکوم‏<br />

با و مشغولاند،‏ کامپیوتری‏ رولتِ‏ با ثروتِ‏<br />

بر ‏بیکاری‏ به کارگر هزاران‏ ساختنِ‏ متقاعد<br />

ابلهانه‏ که‏ کارگرانی‏ میافزایند؛ خود ‌یکی کارفرمایان‏ منافعِ‏ با منافعشان‏ که‏ شدهاند است.‏<br />

اقتصاد<br />

یک‏ فشارِ‏ زیرِ‏ دولت،‏ که‏ درحالی‏ دنیا<br />

فراگیرش‏ فسادِ‏ قانقاریای‏ که‏ توتالیتر است،‏<br />

فروریختن‏ حالِ‏ در کرده،‏ مبتال را شکوفا<br />

بسیار نومانکالتوراى‏ همان‏ وارثانِ‏ ‏سوی‏<br />

به اینک‏ استالینی‏ های‏ امپراتوری در هجوم‏<br />

کاالیی‏ دموکراسیِ‏ امپراتوریِ‏ قابل‏<br />

مجموع‏ در که‏ رویدادی‏ آوردهاند.‏ اواخرِ‏<br />

همان‏ از که‏ چرا بود،‏ هم‏ پیشبینی‏ بلشویکی‏<br />

بوروکراسیِ‏ نطفهی‏ نوزده‏ قرنِ‏ کارگری‏<br />

جنبشِ‏ تیزاسیونِ‏ بوروکرا فرایندِ‏ در بود.‏<br />

نهفته‏ بر<br />

مدیریت«‏ ‏»کارشناسانِ‏ همهجا،‏ در


95<br />

صفحه چنگ‏<br />

هستند شکوفا هنوز که‏ شرکتهایی‏ آنها،‏<br />

بازدهیِ‏ بهبودِ‏ ‏بهانهی‏ به و میاندازند تحمیل‏<br />

با و میدهند،‏ کاهش‏ را دستمزدها سرانجام‏<br />

آنها بر ریاضت‏ و مشقّت‏ کردنِ‏ کارشناسانی‏<br />

چنین‏ میکنند.‏ اخراج‏ را کارکنان‏ شرکت‏<br />

یک‏ پویاییِ‏ هنگفت،‏ مواجبِ‏ گرفتنِ‏ با ار ورشکستگیاش‏ میپاشند،‏ هم‏ از را ‌نآ کردنِ‏ متالشی‏ از و میکنند برنامهریزی‏ میزنند.‏<br />

‏جیب‏ به سوداگری‏ برای‏ کافی‏ پولِ‏ مختلف‏<br />

مناطقِ‏ و شهرها سطحِ‏ در آنچه‏ ِ کلّ‏ وضعیت‏ از تصویری‏ میشود مشاهده‏ است.‏<br />

سیّاره‏ حقارتآمیزِ‏<br />

برخوردِ‏ و مالی‏ شبکههای‏ استبداد ‏مسئلهی‏<br />

به آنها فورمَتشدهی‏ کارمندانِ‏ ‌یفاک ‏اندازهی‏ به آن،‏ ساکنانِ‏ و سیّاره‏ بقای‏ مصرفگرا<br />

دموکراسیهای‏ که‏ میدهد نشان‏ تبلیغاتِ‏<br />

و خوشباشانه‏ سادهلوحیِ‏ ظاهر زیرِ‏ ‏انسان‏<br />

به نسبت‏ تحقیری‏ چه‏ بشردوستانه،‏ رد را آن‏ چگونه‏ و میدهند تراوش‏ خود از اکنون‏<br />

بهویژه‏ میدمند خود کلبیمنشیِ‏ شیپورِ‏ رگا کاکایی،‏ هیچ‏ و است‏ حساب‏ حساب‏ که‏ محسوب‏<br />

برادر نباشد،‏ معاملهشان‏ شریکِ‏ نمیشود.‏<br />

پنج‏<br />

مردمانِ‏ پس‏ این‏ از سود سرِ‏ بر مسابقه‏ زا میدارد.‏ نگاه‏ رمق‏ و بیخون‏ را قاره‏ خود<br />

بازشناختنِ‏ از آگاهی‏ حتا که‏ پرولترها اب دادهاند دست‏ از هم‏ را پرولتر بهمثابه‏ ‌توعد گلویشان،‏ بر قرض‏ دشنهی‏ نهادنِ‏ بپردازند.‏<br />

را نیستی‏ و فنا هزینهی‏ که‏ میشود دنیایی،‏<br />

و ناسوتی‏ مصرفگرایانهی‏ بهشتِ‏ تضمیناش‏<br />

اعتباری‏ کارتِ‏ یک‏ دیروز تا که‏ هب و میشود فرادنیایی‏ دیگر بار میکرد،‏ قسطی‏<br />

خوشبختیِ‏ بازمیگردد.‏ الهوت‏ ‏عالمِ‏ آخرتِ‏<br />

بهعالمِ‏ و وامینهد را زمینیاش‏ تحققِ‏ تنها<br />

که‏ میکند رجعت‏ مذاهب‏ غبارآلودِ‏ مرگاند<br />

و انصراف‏ استدعا،‏ اهلِ‏ که‏ کسانی‏ مییابند.‏<br />

دست‏ بهآن‏ عامالمنفعه،‏<br />

بخشهای‏ بر زدن‏ حراج‏ چوبِ‏ انگلی‏<br />

‏اقتصادِ‏ به مذهبی‏ راستی‏ به جایگاهی‏ ایدئولوژیها،‏<br />

و کلیساها است.‏ بخشیده‏ کاالیی‏<br />

تفاوتزداییِ‏ از را خوراکشان‏ که‏ زا مدفوع‏ همچون‏ میلُمبانند،‏ و میگیرند و گری‏ قشری عفونتِ‏ و چرک‏ مجرای‏ میشوند.‏<br />

خارج‏ معامالتی‏ انتگریسمِ‏ اسالمیستها،‏<br />

چچنها،‏ یوگسالوها،‏ حاشیهنشینها،‏<br />

ییها،‏ سومالیا کالوینیستها،‏ مافیاها<br />

همهی‏ چندملیتیها،‏ ملتپرستان،‏ فقر<br />

میکنند.‏ عمل‏ سود حداکثرِ‏ قانونِ‏ براساسِ‏ باید<br />

پس‏ میافزاید،‏ چیزها ارزشِ‏ بر فالکت‏ و ‌نآ الغای‏ پیِ‏ در که‏ را هرچه‏ داد،‏ رواجاش‏ میخواهد<br />

که‏ را هرکس‏ و کرد ویران‏ است‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله ‌نیا از عبرت‏ با تا کرد تهدید نیفتد آن‏ بهدام‏ و زائد محافظتی‏ بهایِ‏ باید که‏ بداند ترس‏ بپردازد.‏<br />

خویش‏ دشمنِ‏ بهبدترین‏ را غیرالزم‏ رد که‏ تروریسمی‏ و شانتاژ ترتیب‏ این‏ به‏ ثمربخش‏<br />

بهطورِ‏ سیسیلی‏ زمیندارِ‏ چند گذشته‏ بیهودگیِ‏<br />

توسطِ‏ بودند گذاشته‏ ‏اجرا به .دش داده‏ بسط‏ زمین‏ بهسراسرِ‏ بوروکراتیزه‏ زا ترس‏ بهای‏ بندهوار تمکینی‏ با هرکس‏ طریق‏<br />

همین‏ از خود که‏ میپردازد را زوالی‏ است.‏<br />

سهیم‏ نگاهداریاش‏ در ناامنی‏<br />

میدهد،‏ افزایش‏ را ناامنی‏ ترس‏ روابطِ‏<br />

سرکوب‏ د،‏ رَ‏ آوَ‏ می ‏وجود به سرکوب‏ هب ارعاب‏ و نفرت‏ میکند.‏ ویران‏ را عاطفی‏ مهمالنه‏<br />

سرسپردگیِ‏ یک‏ از میپیوندند.‏ ‏هم‏ نمیتراود،‏<br />

ابلهانه‏ سرکشیِ‏ یک‏ جز چیزی‏ ات گرفته‏ فوتبال‏ ی مسابقه از بهانهای‏ هر و بیانِ‏<br />

برای‏ فرصتی‏ میتواند قومی‏ رقابتِ‏ باشد.‏<br />

سرکشی‏ این‏ گر<br />

معامله بوروکراسیِ‏ جهان،‏ سراسر در ‌هک است‏ نشسته‏ مسخرهای‏ و خونین‏ قمارِ‏ پایِ‏ ثمرده‏<br />

را فالکت‏ و فقر بازارِ‏ ترس‏ آن،‏ در میسازد.‏<br />

بیکاری‏<br />

و انگلی‏ کارِ‏ سودآور<br />

بیهودگیِ‏ از ساختن‏ سرمایه‏ بس‏ از کشانده،‏<br />

ناچیز و چیز هر بهمصرفِ‏ را همه‏ حقوقیِ‏<br />

ضمانتِ‏ ‏یک‏ به نیز را پیشه‏ و شغل‏ خرجکردنِ‏<br />

برای‏ که‏ داده‏ کاهش‏ رف‏ صِ‏ است.‏<br />

ضروری‏ گرایانه‏ مصرف ارزشِ‏<br />

از مصرف‏ و تولید کردنِ‏ تهی‏ با انتفاعی‏<br />

ولعِ‏ و حرص‏ کاربردیشان،‏ است.‏<br />

نهاده‏ بنا هیچی‏ بر را غایتاش‏ منفعتطلبیِ‏<br />

که‏ شده‏ روشن‏ همگان‏ بر فروپاشیِ‏<br />

موجبِ‏ کوتاهمدت،‏ در لگامگسیخته‏ میشود.‏<br />

درازمدت‏ در جهانی‏ مالیِ‏ ‌هک اقتصادی‏ چنین‏ که‏ نیست‏ شگفتآور پس‏ رد و ندارد خودش‏ جز کاربردی‏ پول‏ آن‏ در رد باشد توانسته‏ است،‏ شناور بیوزنی‏ حالتِ‏ ‌نآ بهترویج‏ کرده‏ آلوده‏ را روحها که‏ هرکجا هب راه‏ مطمئنترین‏ که‏ بپردازد فنایی‏ احساس‏ است.‏<br />

مرگ‏ ‏سوی‏ زج فاصلهای‏ دیگر بیکاری‏ و کار میانِ‏ و نیست،‏ بیکاری‏ حقِ‏ تا حقوق‏ فاصلهی‏ ‌هک دائماند ‏کاهشِ‏ به محکوم‏ چنان‏ دو این‏ یکدیگر<br />

دوشبهدوشِ‏ بیکاران‏ و کارگران‏ قرار<br />

دورریختنی‏ اشیای‏ پرتابِ‏ سکویِ‏ در گرفتهاند.‏<br />

حد<br />

از بیش‏ کارِ‏ با کارفرمایان‏ ازاین پیش افزونکاری‏<br />

از یعنی‏ کارگران،‏ از کشیدن‏ شدهاند<br />

سوداگر که‏ حال‏ میاندوختند.‏ ثروت‏ میآورند.‏<br />

‏دست‏ به ثروت‏ بیکاری‏ رشدِ‏ از ‌هک میکردند مجبور را کارگران‏ زمانی‏ آنها<br />

سپس‏ کنند.‏ تولید زندهمانی‏ و بقا برای‏ مستهلک‏<br />

و مصروف‏ را خود که‏ واداشتند را امروزه‏<br />

اما کنند.‏ مصرف‏ بتوانند تا سازند ‌ندش توانگر برای‏ کارفرمایان‏ که‏ کاری‏ تنها هب را تهیدستی‏ و فقر که‏ است‏ این‏ بکنند باید ‌یوس‌ به بکشانند:‏ تحمّل‏ آستانهی‏ از ‏فراتر مرگ.‏<br />

تسالهای‏ با موعودی‏ ارضِ‏ مالی‏<br />

سرمایهداریِ‏ در ذینفعان‏ چرا وانگهی‏ حقهبازیِ‏<br />

میراثخوارانِ‏ این‏ باشند؟ معذب‏ پیرامون-‏<br />

در لیبرال‏ حقهبازیِ‏ و استالینی‏ و کرده‏ تمکین‏ برآشفتگیِ‏ جز چیزی‏ با ‏شان‏ همواره‏<br />

که‏ ناتوانی،‏ از برخاسته‏ هایِ‏ شورش است،‏<br />

کرده‏ تأمین‏ را سرکوب‏ سنّتِ‏ توفیقِ‏ نیستند.‏<br />

مواجه‏ ‌هک کسانی‏ همان‏ چهگونه‏ که‏ نمیبینیم‏ مگر کارخانههای‏<br />

میبندند،‏ را ها کارخانه اکثرِ‏ اتوماتیک‏<br />

کارکنان‏ راندنِ‏ بیرون‏ با را دیگر گسترشِ‏<br />

از که‏ کسانی‏ همان‏ میسازند،‏ میکنند<br />

کسب‏ فزاینده‏ سهامهای‏ سودِ‏ بیکاری‏ سیستمِ‏<br />

قربانیانِ‏ که‏ دهند می حق‏ ‏خود به و ‌لگنا ساختهاند برپا خودشان‏ که‏ را انگلیای‏ میدهند<br />

شغل‏ ایجادِ‏ وعدهی‏ که‏ هربار بنامند،‏ انتخاب‏<br />

نو از و میگیرند قرار تشویق‏ موردِ‏ میشوند؟<br />

زا کممنفعتتر افزونکاری‏ که‏ دم‏ آن‏ از ساختنِ‏<br />

منقرض‏ شد،‏ بورسی‏ سوداگریِ‏ دیوارِ‏<br />

و در گردید.‏ برنامهریزی‏ تلویحاً‏ کار ار نکته‏ این‏ بداهتِ‏ مانده‏ متروک کارخانههای‏ نمیشود<br />

کاری‏ اما میکنند.‏ اعالن‏ هرروز مصرفگرایی‏<br />

وقتی‏ از که‏ آنانی‏ کرد!‏ پرولتر<br />

از کرده‏ تبدیلشان‏ ‏»مشتری«‏ به بهخاطر<br />

میشوند،‏ تُرشرو خود شدنِ‏ نامیده‏ ِمتیر و بهشرایط‏ تن‏ بهکاهش‏ رو دستمزدی‏ ‌لاس پنجاه‏ کارگریِ‏ جنبشِ‏ که‏ میدهند کاری‏ طوقِ‏<br />

اینان‏ میزد.‏ باز سر آن‏ قبولِ‏ از پیش‏ رب ار پاداش‏ و بیارج‏ کارهای‏ مشقّتبارترین‏ میشوند<br />

مشاغلی‏ خواستارِ‏ و مینهند گردن‏ هب مصمّم‏ خودشان‏ اگر صورت،‏ ‏هر به که‏ آنها<br />

از بعد ماه‏ چند نباشند،‏ آنها کردنِ‏ ‏اداره‏ میشود.‏<br />

ستانده‏ چگونه‏<br />

که‏ کرد خواهند حیرت آیندگان‏ روزی‏ ‌یارب طوالنی‏ چنین‏ ‏مدتی‏ به انسان‏ اینهمه‏ اب کارفرما که‏ کردهاند خم‏ کمر کاری‏ انجامِ‏ .‌تسا میبرده‏ آن‏ از ننگینی‏ سودِ‏ بیشرمی‏ ‌یشخب الاقل‏ که‏ میپنداشتهاند چنین‏ البد گذاریهای‏<br />

‏سرمایه به شیشده‏ کالّ‏ منافعِ‏ از آنها<br />

پیامدِ‏ که‏ مییابد اختصاص‏ ثمربخشی‏ خواهد<br />

نمود شغلی‏ و اجتماعی‏ زمینههای‏ در یافت.‏


96<br />

صفحه ‌هک نیست‏ این‏ آیا اسفناکتر عوض در افزونکاریِ‏<br />

با هنوز همیشگی‏ استثمارشدگانِ‏ عُشریه‏<br />

فرمایان‏ کار خیریهی‏ بهصندوقِ‏ خود زج خزانه‏ این‏ از که‏ حالی‏ در میپردازند ابزار<br />

برای‏ دیناری‏ ‏کاهش‏ به رو دستمزدی‏ نمیشود؟<br />

خارج‏ ‌نیا بیحسی،‏ و بیحالی‏ این‏ انفعال،‏ این‏ تکاندادنِ‏<br />

ضرورتِ‏ بر ‌ رخوتناک،‏ نابیناییِ‏ ایجاد<br />

طریقِ‏ از انگلی‏ سرمایهداریِ‏ یوغِ‏ محیطِ‏<br />

و زندگی‏ جامعه،‏ برای‏ مفید مؤسساتِ‏ میکند.‏<br />

سنگینی‏ سخت‏ زیست،‏ ‌هک بود آن‏ بر پرولتری‏ آگاهیِ‏ که‏ دورانی‏ در بردگی،‏<br />

از یعنی‏ پرولتاریا،‏ بندِ‏ از را خود خود<br />

در را کار از انتقاد نطفهی‏ برهاند،‏ میپرورانْد.‏<br />

یک‏<br />

در مالی‏ سرمایهداریِ‏ ماندنِ‏ مسدود شعور<br />

و هوشمندی‏ این‏ بیمفر،‏ و بسته‏ جهانِ‏ پسروی‏<br />

و اجتماعی‏ رکودِ‏ کرد.‏ ویران‏ را مناسبی‏<br />

بسترِ‏ که‏ زراعی،‏ روحیهی‏ بهسوی‏ کینهی‏<br />

دلچرکینی،‏ نامعقول،‏ ترسِ‏ برای‏ هب فقط‏ نه‏ است،‏ حماقت‏ و آمیز حسادت کنده‏<br />

خود از زحمتکشیدن،‏ خرفتیِ‏ و ‏منگی‏ خالقیت،‏<br />

و لذت‏ ممنوعیتِ‏ و روزمره‏ شدنِ‏ بلکه‏<br />

است،‏ بخشیده‏ اعتبار و ارزش‏ دوباره‏ کمبودش‏<br />

که‏ کرده‏ تبدیل‏ ‏افیونی‏ به را کار بروزِ‏<br />

و آسیبدیدگی‏ و اضطراب‏ موجبِ‏ داروهای‏<br />

بازارِ‏ که‏ میشود بیمارگون‏ حاالتی‏ ،تسا ساخته‏ سودآور بهشدت‏ را آرامبخش‏ زندگیِ‏<br />

‏این‏ به آنقدر علیلی‏ حالتِ‏ این و ادعای‏<br />

هرگونه‏ که‏ بخشیده‏ گیرایی‏ نادلچسب‏ رنج‏<br />

بیشتر را او بیمار از مسمومیتزدایی‏ میدهد.‏<br />

اربابان‏<br />

لزجی،‏ اُمتگراییِ‏ که‏ است‏ چنین‏ منقرض‏<br />

و میدارند گرامی‏ را کار که‏ را باید<br />

قاعدتاً‏ که‏ بردگان،‏ کنارِ‏ در میسازند،‏ مقابلاش‏<br />

در تضرع‏ با اما باشند متنفر کار از غیرطبیعی‏<br />

وحدتی‏ آیینِ‏ در میزنند،‏ زانو است.‏<br />

آورده‏ گرد یکجا بهکی؟<br />

تا آخر برابرِ‏<br />

در که‏ بجایی‏ پرسشهای‏ معدود از یکی‏ ایآ که‏ است‏ این‏ دارد قرار جوامع‏ و افراد نقطهنظرِ‏<br />

از بودنشان‏ بیهوده‏ بهخاطرِ‏ ایشان‏ نیز،‏<br />

انسانیت‏ لحاظِ‏ از سرمایهدارانه،‏ منافعِ‏ دستِ‏<br />

که‏ پُرنویدی‏ زندگیِ‏ نقطهنظرِ‏ از یعنی‏ ،‌هدرک سلب‏ ایشان‏ از را آن‏ محاسبه‏ یخبستهی‏ بودنشان‏<br />

محکوم‏ آیا میدانند.‏ بیهوده‏ را خود بدون‏<br />

و زائد بردگانی‏ همچون‏ ‏زیستن‏ به کشفِ‏<br />

با تا نه‏ یا انگیزد برمی را آنها کاربرد هرکس‏<br />

در که‏ خالقیتی‏ شگفتآورِ‏ استعدادِ‏ دهند.‏<br />

نجات‏ را دیگران‏ و خود هست،‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله کار<br />

انسان‏ از سریعتر و بهتر ماشینها ‌هک نیست‏ مسرّتبخش‏ آیا بهتر!‏ چه‏ میکنند؟ ها<br />

میلیون عملِ‏ اختیارِ‏ کارها شدنِ‏ خودکار زا سرانجام‏ تا بازگرداند ‏آنها به را انسان‏ حرکاتِ‏<br />

ماللتِ‏ کارخانهها،‏ فرسایندهی‏ چنگِ‏ خالص‏<br />

بقا،‏ رنجِ‏ و اضطراب‏ و مکانیکی،‏ شوند؟<br />

آزاد<br />

فردِ‏ بهعنوانِ‏ را خود که‏ بیاموزد هرکس‏ زا ضرورتاً‏ باشد داشته‏ دوست‏ آفریننده‏ و و ‏کارفرما،‏ به انقیاد زحمت،‏ و کار بردگیِ‏ زندگی‏<br />

ساعت‏ هشت‏ حداقل‏ دادنِ‏ دست‏ از ‌نآ است‏ این‏ است.‏ بیزار روزمره،‏ بهطور عصرِ‏<br />

و الغا را کار که‏ راستینی‏ آموزشِ‏ کرد.‏<br />

خواهد افتتاح‏ را ابداعکنندگان‏ کاالیی‏<br />

توتالیتاریسمِ‏ اسارتگاهیِ‏ دنیایِ‏ جوامعِ‏<br />

که‏ قدیم‏ دهقانیِ‏ جماعتِ‏ روحیهی‏ تغییرناپذیریِ‏<br />

چنبرهی‏ در را صنعتی‏ ماقبلِ‏ صنعتیشده‏<br />

جوامعِ‏ در همواره‏ د،‏ میفشرْ‏ خود دوخ منافعِ‏ جوامع‏ این‏ که‏ این‏ بهمحض‏ نیز،‏ پیش‏<br />

در حمایتی‏ سیاستی‏ و دیده‏ خطر در را است.‏<br />

برآورده‏ سر گرفتهاند،‏ تمامِ‏<br />

زمینهی‏ که‏ اقتصادیای‏ تکاملِ‏ پایانِ‏ در ساخت،‏<br />

فراهم‏ را کاالیی‏ گسترشِ‏ آزادیهای‏ سرطانی‏<br />

رشدی‏ با سرمایهدارانه‏ انگلوارگیِ‏ مسدود<br />

با و فراگرفت‏ را زمین‏ سراسرِ‏ گردانید.‏<br />

فلج‏ بهکلی‏ را آن‏ خویش‏ در ماندنِ‏ ‌مک دستِ‏ کاالییِ‏ فتحِ‏ پایهی‏ بر پیروزی‏ این‏ ارزشِ‏<br />

که‏ چرا میکند عمل‏ تناقضآمیزی‏ ‌هک درحالی‏ حکمفرماست‏ سیّاره‏ بر کاالیی‏ میگوید.‏<br />

ترک‏ را آن‏ کاربرد ارزشِ‏ انتزاعی‏<br />

بهسویِ‏ آزادیها که‏ حال‏ همان‏ در ناملموس‏<br />

بهغایت‏ را آنها که‏ میکنند فروکش‏ محصور<br />

بستهای‏ مدارِ‏ در پول‏ میسازد،‏ نباشد<br />

سهیم‏ بازتولیدش‏ در هرچه‏ که‏ میماند میگردد.‏<br />

طرد آنجا از اورال‏<br />

از را افق‏ سوداگرانه‏ نقدینهی‏ افزایشِ‏ سیاهی‏<br />

سایهی‏ است.‏ کرده‏ مسدود آمازون‏ تا سایهای‏<br />

شبیهِ‏ تقصیر،‏ احساسِ‏ و ارعاب‏ از افراد<br />

بر میگستراندند،‏ گذشته‏ در ادیان‏ که‏ برابرِ‏<br />

در را آنها و شده‏ مستولی‏ جوامع‏ و سیاهی‏<br />

این‏ میتواند که‏ روشناییای‏ تنها زندگی،‏<br />

کاالسوزِ‏ شعلهی‏ یعنی‏ بزداید،‏ را است.‏<br />

گردانیده‏ زرهپوش‏ زنجیرِ‏<br />

و غل‏ که‏ آزاد،‏ مبادلهی‏ تکثیرِ‏ ،دوب گشوده‏ هم‏ از اندکی‏ را زراعی‏ رژیمهای‏ توتالیتاریسمِ‏<br />

زنجیرهای‏ بستِ‏ و چفت‏ اکنون‏ رد دیگر قارهی‏ چهار تا اروپا از را جهانی‏ تاللؤشان‏<br />

که‏ تابلوهایی‏ میبندد.‏ سفت‏ همهجا هب یک‏ میکرد روشن‏ را بازارگرا اقتصادِ‏ ‌نادیم توهّم‏ بهظلمتِ‏ و میشوند خاموش‏ ‏یک‏ ار سلطهاش‏ کهن‏ تاریکاندیشیِ‏ تا میدهند قریبالوقوع‏<br />

مرگی‏ احساسِ‏ سازد.‏ احیا ‌هک میگردد تعویقیای‏ مرگِ‏ آن‏ جانشینِ‏ جوامعِ‏<br />

‏]ادونیسم[ِ‏ خوشباشی و پرستی لذت .دوب داده‏ خو بهآن‏ را انسانها مصرفی‏ تمرکزِ‏<br />

منطقیِ‏ پیامدِ‏ کاالیی‏ بربریتِ‏ تمرکزِ‏ تعهدگریزیِ‏<br />

مرحلهی‏ در خود بر کاال است.‏<br />

آن‏ اجتماعیِ‏ سلطنتکردن‏<br />

مدعیِ‏ که‏ انتزاعی‏ قدرت‏ این‏ است،‏<br />

بورس‏ نرخِ‏ براساسِ‏ زمین‏ سرتاسر بر الزمه‏<br />

تغییراتِ‏ با را آغازینی‏ شرایطِ‏ همان‏ بود،‏<br />

خدایی‏ جباریتِ‏ بسترِ‏ که‏ میگیرد سر از دوخ باید انسان‏ که‏ آسمانی‏ اقتصادی‏ یعنی‏ دیگری‏<br />

چشمداشتِ‏ بیآنکه‏ کند آن‏ قربانیِ‏ را باشد.‏<br />

داشته‏ خدایان‏ بختکیِ‏ همدردیِ‏ جز جامعهی‏<br />

خود کمالِ‏ مرحلهی‏ در کاال دایرهی‏ میکند.‏<br />

احاطه‏ را اسارتگاهی‏ متمرکزِ‏ و<br />

جبر دیگر بارِ‏ بسته،‏ جهانِ‏ بازگشتِ‏ با آزادیهای‏<br />

که‏ میشوند پدیدار زورهایی‏ ار آنها مصرفگرایی،‏ از ناشی‏ ساختگیِ‏ رانده<br />

بیرون تجربی واقعیاتِ‏ از نگوییم اگر دور<br />

روحی‏ واقعیاتِ‏ از دستکم‏ باری بود بود.‏<br />

کرده‏ بهصورتِ‏<br />

را آن‏ مالی‏ سوداگریِ‏ که‏ دنیایی‏ بُعدِ‏<br />

در متناقض‏ بهطور درآورده،‏ هزارتکّه‏ ،‌نآ در که‏ میشود خالصه‏ شهری‏ دولت بربریتِ‏<br />

و آشفتگی‏ در یافتن‏ جریان‏ با سود انساندوستانهی‏<br />

گفتارِ‏ یک‏ با قبیلهای،‏ رقابتِ‏ میکند.‏<br />

همزیستی‏ توخالی‏ مطلقاً‏ انفجارِ‏<br />

یک‏ معرضِ‏ در که‏ انگلی،‏ اقتصادِ‏ برخاسته‏<br />

ترسهای‏ بدترین‏ شبحِ‏ است،‏ درونی‏ ِصاخ که‏ را هراسی‏ محاصره‏ روحیهی‏ از ‌تحت جوامعِ‏ بر است‏ کهن‏ جماعتهای‏ میدهد.‏<br />

بسط‏ خود سیطرهی‏ دچارِ‏<br />

خزیدهای‏ خود الکِ‏ در اجتماعِ‏ هر رد هرچه‏ از است،‏ درونی‏ و بیرونی‏ انزجارِ‏ دوخ ذهنِ‏ در میترسد،‏ میرود راه‏ تاریکی‏ نفوذِ‏<br />

و خوردن،‏ پشت‏ از خنجر رخنه،‏ وهمِ‏ دشمنی‏<br />

میپروراند،‏ را دشمن‏ حیلهگرانهی‏ اصالتِ‏<br />

طبقه،‏ نژاد،‏ کردنِ‏ تباه‏ صددِ‏ در که‏ است.‏<br />

اجتماع‏ سنّتِ‏ و ناب،‏ گرفته،‏<br />

‏دندان‏ به چاقو مردِ‏ یهودی،‏ شیطان،‏ آغلی‏<br />

‏درونِ‏ به گرگ،‏ و شهوانی‏ افعیِ‏ سازش-‏<br />

شبانانِ‏ بهاغوای‏ آن‏ در که‏ میخزند انحراف،‏<br />

ی خوره دچارِ‏ و بیرحم‏ ‏ناپذیر،‏ ‌هک میافتد ‏راه‏ به مرگباری‏ هیستریِ‏ سیلِ‏ خلقِ‏<br />

نجاتِ‏ برای‏ تا میسازد متقاعد را رمه‏ بزنند<br />

تزلزل‏ بی ابدی،‏ لعنتِ‏ از خدا برگزیدهی‏ بکشند.‏<br />

بیپروا و


ملیتپرستی،‏<br />

بیگانههراسی،‏ نژادپرستی،‏ پاکیِ‏<br />

که‏ برمیخیزد ناسالم‏ اعتقادِ‏ این‏ از همه‏ لجنزاری‏<br />

و ناپاک‏ ‏مادّیتی‏ به آسمانی‏ روحِ‏ و گناه‏ وسوسه،‏ محلِ‏ که‏ یافته‏ تنزل‏ زمینی‏ رد نیز علت‏ ‏همین‏ به درست‏ و خطاست،‏ دارد.‏<br />

قرار االهی‏ خشمِ‏ معرضِ‏ بهکامرانی‏<br />

میلِ‏ از مکافات‏ زنجیرهای‏ با دین ماهرانهترین‏<br />

این‏ میکرد.‏ جلوگیری‏ آسایش‏ و امیال‏<br />

واپسرانیِ‏ از سود کسبِ‏ برای‏ شیوه‏ و آنها،‏ مخرّبِ‏ طغیانهای‏ و وارهیدگی‏ و بازخریدِ‏<br />

و مرگ‏ بازارِ‏ از ترفیعی‏ پشتیبانیِ‏ بود.‏<br />

گناه‏ فرازمینی‏<br />

مدعیِ‏ که‏ اقتصادی‏ دینیِ‏ شکلِ‏ خصومت‏<br />

‏زمین‏ به سرسختانه‏ و است‏ بودن‏ جزمیاتِ‏<br />

و مناسک‏ با همراه‏ میورزد،‏ تاریکاندیشیهای‏<br />

از نوع‏ بدترین‏ عامیانه،‏ میدارد.‏<br />

گسیل‏ نیز را دینیاورانه‏ نیز<br />

و گتوها تعدادِ‏ بر جهانی‏ معاملهگریِ‏ ساختنِ‏<br />

سودآور که‏ ییای‏ مافیا سازمانهای‏ ‌لاح افزاید.‏ می است‏ صالحیتشان‏ در آنها رد اجتماعی‏ شیرازهی‏ گسیختنِ‏ هم‏ از که‏ تماماً‏<br />

آن‏ از ناشی‏ فقرِ‏ ازدیادِ‏ و سیّاره‏ سطحِ‏ ایآ میکند،‏ عمل‏ عدهای‏ شدنِ‏ ثروتمند بهسودِ‏ هب هم‏ که‏ نیز،‏ سرکوب‏ و بزهکاری‏ بازارِ‏ مربوط‏<br />

حومهها بهناامنیِ‏ هم‏ و شهرها ‏امنیت‏ زا سرمایهسازی‏ خدمتِ‏ در عاملی‏ میشود،‏ نیست؟<br />

بینالمللی‏ نقدینهی‏ در<br />

جهان‏ سراسرِ‏ فقیرانِ‏ و ثروتمندان‏ ‌هک شدهاند داشته‏ نگاه‏ متخاصمی‏ گتوهای‏ است‏<br />

اسارتگاهی‏ شهرنشینیِ‏ یک‏ از بخشی‏ آدمیگری‏<br />

احساسِ‏ هرگونه‏ رقابت‏ قوانینِ‏ و است.‏<br />

کرده‏ طرد ای‏ نشینی شهر چنین از را تشکیالتِ‏<br />

و پلیس‏ کارمندیِ‏ تشکیالتِ‏ در<br />

و یکدیگرند مکملِ‏ تبهکاران‏ دارودستهایِ‏ ‌مه‌ به بینظمی‏ و نظم‏ از واحدی‏ دیالکتیکِ‏ هب مالل‏ و خشونت‏ همهجا میگردند.‏ متصل‏ ِبلاق در و میزند،‏ دامن‏ مرگ‏ ‏بازتابهای‏ ‌مدرم بیربط،‏ و پوچ‏ بیش‏ از بیش‏ ستیزههای‏ مشترکی<br />

کُشانهی‏ خود عزمِ‏ با ناگهان‏ که‏ را،‏ میاندازد.‏<br />

هم‏ بهجانِ‏ درمیآیند،‏ بهحرکت‏ ِحلص پشتوانهی‏ محلی‏ جنگهای‏ بربریتِ‏ بربریت‏<br />

این‏ حافظِ‏ که‏ است‏ مسلحانهای‏ هب که‏ جوامعی‏ در حرمان‏ احساسِ‏ است.‏ ِشتآ درآمدهاند،‏ زراعی‏ پسرویهای‏ ‏انقیادِ‏ گمان<br />

که‏ میسازد ور شعله را قساوتهایی‏ هرچقدر<br />

شدهاند.‏ خاموش‏ همیشه‏ برای‏ رفت می دینی،‏<br />

پلیدِ‏ بازخیزهای‏ متعال،‏ روحِ‏ که‏ هم‏ دیگر<br />

بخشد تقدّس‏ را ناسیونالیستی‏ و قبیلهای‏ ‌هک دستی‏ تنها امروزه‏ نمیخورد:‏ گول‏ کسی‏ اقتصاد<br />

دستِ‏ میشکند هم‏ در را سرنوشتها است.‏<br />

انسانی‏<br />

موجودِ‏ و شده‏ اقتصادی‏ انسانِ‏ میانِ‏ و شهروند است.‏ شده‏ قطع‏ ارتباط‏ پلهای‏ اوست‏<br />

نمایندگیِ‏ عهدهدارِ‏ که‏ سیاسیای‏ کفیلِ‏ رگید سوی‏ از نمیزنند.‏ حرف‏ زبان‏ بهیک‏ هب سرسپردگیشان‏ و احزاب‏ کلیانتلیسمِ‏ دژهایی‏<br />

و سربسته‏ اماکنی‏ مالی،‏ ‏انگلصفتیِ‏ است.‏<br />

ساخته‏ برپا پنداربافی‏ و خودبینی‏ از ‌یزیچ معاملهگری‏ جز که‏ سیاستمدارانی‏ از<br />

مصون‏ اماکن این در را خود نمیبینند چنین‏<br />

در رایج‏ گفتمانِ‏ و میپندارند قوانین‏ واقعیتهای‏<br />

با تماسی‏ هیچ‏ دیگر جاهایی‏ ندارد.‏<br />

انسانی‏ واقعیتهای‏ بهویژه‏ و اجتماعی‏ همانقدر<br />

مدنی‏ جامعهی‏ و دولتها میانِ‏ گوشتِ‏<br />

کبابِ‏ تبلیغِ‏ میانِ‏ که‏ دارد وجود تفاوت‏ میآید.‏<br />

ماشینی‏ دامهای‏ سرِ‏ بر آنچه‏ و گاو اسارتگاه‏<br />

شبیه‏ اماکنی‏ در حیوانات‏ پرورشِ‏ ‌نآ رد که‏ شده‏ جامعهای‏ ‏الگوی‏ به تبدیل‏ چیزها<br />

و موجودات‏ کیفیتِ‏ پول‏ فرمانرواییِ‏ است.‏<br />

فروکاسته‏ عدد‏ یک‏ سطحِ‏ تا را ماکیان‏<br />

و خوک‏ از دامها،‏ گرفتنِ‏ طاعون‏ بزرگِ‏<br />

مجتمعهای‏ در که‏ گوسفند،‏ و گاو تا درهم‏<br />

طاقتفرسا و تنگ‏ شرایطی‏ در صنعتی‏ ‌هچ اینکه‏ بر است‏ آشکاری‏ اعالنِ‏ میلولند،‏ ،‌ ماهیتزدایی این‏ در مهلکی‏ خطرهای‏ تسریع‏<br />

را آن‏ سود افزایشِ‏ الزامِ‏ پیوسته‏ که‏ است.‏<br />

نهفته‏ میکند،‏ بهدردخور،‏<br />

و مفید چیزهای‏ منظمِ‏ شدنِ‏ کمیاب‏ و بیهوده‏ چیزهای‏ شدنِ‏ تکثیر با توأم‏ که‏ احساسِ‏<br />

دهی‏ سود ‏نامِ‏ به میرود،‏ پیش‏ مضر حالِ‏<br />

مساعدِ‏ که‏ میدهد شیوع‏ را ای‏ خالء است.‏<br />

خودکشانه‏ رفتارهای‏ همهی‏ تخصیصیافته‏<br />

جاهای‏ تعدادِ‏ از بهروز روز عمومی،‏<br />

ترابریِ‏ همگانی،‏ وسایلِ‏ ‏تولیدِ‏ به گذاری‏<br />

سرمایه همگانی،‏ خدماتِ‏ مدارس،‏ کمکهای‏<br />

اولویت،‏ دارای‏ بخشهای‏ در جنگلها،‏<br />

طبیعی،‏ محصوالتِ‏ اجتماعی،‏ قابلِ‏<br />

های‏ زمین آشامیدنی،‏ آبِ‏ پاک،‏ هوای‏ کاسته‏<br />

زیبایی‏ و دلانگیزی‏ گیا،‏ زیا،‏ کشت،‏ میشود.‏<br />

راهها<br />

نفت‏ بازارِ‏ دیکتاتوریِ‏ که‏ همانگونه‏ و ساخته‏ اشباع‏ خودروها از را جادهها و ‌هک را رانندگانی‏ را،‏ رانندگان‏ طریق‏ بدین‏ ‌ناشدرد ‏هیچ‏ به که‏ ‏جایی‏ به رسیدن‏ برای‏ و زمان‏ ‏بیتحرکیِ‏ به اند،‏ شتاب در نمیخورد همانگونه‏<br />

است؛ کرده‏ محکوم‏ خالی‏ مکانی‏ گنجایش،‏<br />

از بیش‏ جمعیتِ‏ با شهرهای‏ نیز زا بیش‏ شاگردانِ‏ تعداد با درس‏ کالسهای‏ فقیرانِ‏<br />

و خوابیده‏ ثروتهای‏ ازدیادِ‏ حد،‏ امپراتوریِ‏<br />

یک‏ همه‏ و همه‏ کرده،‏ تمکین‏ محتوماش‏<br />

سرنوشتِ‏ که‏ ساخته‏ برپا کمّیت‏ است.‏<br />

فروپاشی‏ ِملع براساسِ‏ را مردم‏ بقای‏ بودجه‏ محاسبهی‏ ایدز،‏<br />

بیماری‏ در که‏ میکند تعیین‏ آماری‏ قومی،‏<br />

خوردهای‏ و زد رُواندا،‏ کشتارهای‏ و قحطی‏ جنایتکاری،‏ شهری،‏ خشونتِ‏ کمتوجهی‏<br />

تا مییابد مناسبی‏ شیوهی‏ گرسنگی،‏ جمعیت‏<br />

مصنوعیِ‏ تمرکزهای‏ و ولد و بهزاد سازد.‏<br />

متعادل‏ مرگ‏ طریقِ‏ از را ترجمانِ‏<br />

بهترین‏ زنده‏ موجودِ‏ آماریِ‏ بازنمودِ‏ .‌تسا کمّی‏ شیءِ‏ ‏یک‏ به انسانی‏ وجودِ‏ تقلیلِ‏ ار دل‏ حالِ‏ و شور و سخاوت‏ بازنمود این‏ ‏»علمیِ«‏<br />

بیاعتناییِ‏ با و میگیرد ‏سخره‏ به هرکس‏<br />

در را اضطرابآور احساسِ‏ این‏ خود موازنهی‏<br />

یا ترازو در که‏ میکند ایجاد نیست.‏<br />

بیش‏ قیمتی‏ بازارها سرنوشتهای‏<br />

‌ ی نامه تراز آماری بازنمودِ‏ سودهای<br />

ی وثیقه و است شده‏ قلب‏ و جعل‏ اجمالی-‏<br />

داشتنِ‏ حقِ‏ که‏ ای‏ بستانکارانه هب کسالت،‏ و ‏مالل‏ به زندگی‏ نوعِ‏ ‏ترین‏ هب غضبناک،‏ ‏تمکینِ‏ به فالکت،‏ و ‏فقر اب ‏جنگ‏ تحقیر،‏ بیگانههراسی،‏ ‏نژادپرستی،‏ ‌هک جنگی‏ میکند؛ پرداخت‏ دیگران،‏ با و خود نفرتِ‏<br />

جز ندارد دیگری‏ توجیهِ‏ و انگیزه‏ هیچ‏ افتادن‏<br />

احساسِ‏ زاییدهی‏ که‏ فروکشناپذیری‏ دوخ راه‏ سرِ‏ بر شخص‏ که‏ است‏ ‏دامی‏ به است.‏<br />

نهاده‏ بقاست.‏<br />

جنگِ‏ تشدیدکنندهی‏ کمّیشده‏ اجتماعِ‏ ار شکست‏ و توفیق‏ رذلِ‏ اخالقِ‏ رقابتگری‏ است.‏<br />

دوانده‏ نیز مدارس‏ پیِ‏ و ‏رگ‏ به حتا چند-‏<br />

دلِ‏ در چه‏ ضعیف‏ بر قوی‏ حقِ‏ استیالیِ‏ گانگستریِ‏<br />

باندهای‏ بینِ‏ در چه‏ و ملیتیها این‏<br />

است.‏ برقرار شهر حومهی‏ محالتِ‏ ِحلاس هم‏ و است‏ بازرگانان‏ حربهی‏ هم‏ حق‏ خود<br />

قربانیانِ‏ که‏ درشتی‏ و ریز بزهکارانِ‏ خواستِ‏<br />

چرخهی‏ و دور میکنند.‏ ارعاب‏ را ‌کی آبشخورِ‏ کامرانی،‏ در ناتوانی‏ و قدرت‏ زا نفرت‏ جز چیزی‏ که‏ است‏ دائمی‏ حرمانِ‏ نمیروید.‏<br />

آن‏ از مرگ‏ جاذبهی‏ و زندگان‏ رسیدن‏<br />

کارش‏ تنها که‏ جسمی‏ شدنِ‏ مکانیکی‏ ‌یحور رشددهندهی‏ است،‏ انتفاعی‏ ‏کمالِ‏ به محاسباتِ‏<br />

و اَعمال‏ با که‏ است‏ عضالنی‏ مالی‏<br />

سرمایهداریِ‏ توسطِ‏ که‏ مافیاییای‏ دارد.‏<br />

کامل‏ انطباقِ‏ قانونیشده،‏ تهی‏<br />

خود گوهرِ‏ از کمّیشده‏ هوشمندیِ‏ معنا<br />

فاقدِ‏ و بیدروپیکر اخباری‏ و میگردد تلنباری‏<br />

میدهد.‏ تحویل‏ ‏سفاهت‏ ی پدیده به و تخیّل‏ بر را راه‏ انتزاعی‏ شناختهای‏ از و عالئم‏ وحشیانهی‏ تکثیرِ‏ بندد.‏ می آفرینندگی‏ دانایی‏<br />

و علم‏ سیبرنتیکیِ‏ شبکههای‏ اطالعات‏ تفکر<br />

میکند،‏ سردرگم‏ را انتخاب‏ آکَنَد،‏ می را ار انسان‏ و میکشاند،‏ ‏بیراهه‏ به را تعمق‏ و منحرف‏<br />

جهان‏ و بهخویشتن‏ آگاهی‏ مسیرِ‏ از 97<br />

صفحه 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله


میسازد.‏<br />

بینشِ‏<br />

میکُشد.‏ را ابداع‏ توانِ‏ کمّیشده‏ تصویرِ‏ افتاده‏<br />

پیشپا و عادی‏ را انسانیتزدایی‏ آماری‏ میگرداند.‏<br />

که‏<br />

عرصهای هر در حد،‏ از بیش‏ اشباعِ‏ و مییابد تعادل‏ مازادها تخریبِ‏ با باشد،‏ ار تخریب‏ فضایلِ‏ مازادها ادارهی‏ سیاستِ‏ میسازد.‏<br />

برقرار شَوندِ‏<br />

کاال اسارتگاهیِ‏ دنیایِ‏ سان‏ بدین‏ رب ابتدا از که‏ را تمدنی‏ قیامتآسایِ‏ بنا<br />

سود راه‏ در زندگی‏ مطلقِ‏ قربانیکردنِ‏ ‌گرم همان‏ که‏ کانونی‏ نقطهای‏ در بود،‏ شده‏ میسازد.‏<br />

متمرکز است‏ مطلق‏ ‌هِم و شب‏ تاریکیِ‏ وقتی‏ که‏ شود گفته‏ شاید بهوضعیتی‏<br />

خود امیالِ‏ قبالِ‏ در را کسی‏ هر چه‏<br />

نفر چند بصیرتِ‏ از کشانده‏ هوا در پا رب قمار بستن!‏ شرط‏ است؟ ساخته‏ کاری‏ نهادن‏<br />

آن‏ گروِ‏ در دل‏ و بهار فرارسیدنِ‏ سرِ‏ زمستان.‏<br />

چلهی‏ در درخت‏ همچون‏ مذهبِ‏<br />

و آخرالزمانی‏ روحیهی‏ زمین،‏ تاراجِ‏ اقتصاد<br />

مفرطِ‏<br />

و حاد مرحلهی‏ انگلی‏ سرمایهداریِ‏ سیستمِ‏<br />

حال،‏ این‏ با است.‏ طبیعت‏ استثمارِ‏ فرسودنِ‏<br />

با توأم‏ قیمت‏ ‏هر به سودجوییِ‏ شعلهافروزیهای‏<br />

پرتوِ‏ در زمین‏ سیّارهی‏ هب انسانها عجیبِ‏ تمایلِ‏ بیرحمانهاش‏ نیز<br />

را دارند دوست‏ آنچه‏ کردنِ‏ ‏تارومار میدهد.‏<br />

نشان‏ لیدبت ‏طال به با ‌ شاه میداس ‌ که‏ همانگونه‏ بهمردن‏<br />

را خود میکرد لمس‏ آنچه‏ هر کردنِ‏ میساخت،‏<br />

محکوم‏ برهوتی‏ ثروتی‏ وفورِ‏ در طرحِ‏<br />

حاملِ‏ خود در نیز انگلی‏ سرمایهداریِ‏ آدمیان‏<br />

بودناش‏ عالمگیر که‏ است‏ زوالی‏ میسازد.‏<br />

عاصی‏ و مسحور همزمان‏ را ‌هک است‏ یی‏ شکستها صرفاً‏ پیروزیهایش‏ غضبِ‏<br />

میکند.‏ وارد خویش‏ بر انسانیت‏ ‏غرقشدنی‏<br />

به را جایش‏ اجتماعی‏ مبارزاتِ‏ استثمارشوندگان‏<br />

و استثمارکنندگان‏ که‏ داده‏ آن‏<br />

در یکصدا پایگانی‏ تشریفاتِ‏ رعایتِ‏ با میروند.‏<br />

فرو و میخوانند الحمد خود برای‏ خیرهکننده‏<br />

چنین‏ بداهتی‏ با هیچگاه‏ تاکنون‏ بیشتر<br />

مردم‏ تودهی‏ که‏ بود نگردیده‏ آشکار ات بمیرند زانوزده‏ ‏حالتِ‏ به دارند آمادگی‏ زندگی‏<br />

رزمندگی‏ با ایستاده‏ قامتِ‏ با اینکه‏ کنند.‏<br />

اقلیمی،‏<br />

نظمِ‏ خوردنِ‏ بههم‏ زمین،‏ اضمحاللِ‏ صیدِ‏<br />

براثرِ‏ دریایی‏ جاندارانِ‏ رفتنِ‏ بین‏ از امراضِ‏<br />

شیوعِ‏ سمّی،‏ غذاییِ‏ موادِ‏ بیرویه،‏ مصونی،‏<br />

نارساییهای‏ غریب،‏ و عجیب‏ خشونتگریهای‏<br />

شهری،‏ های‏ گتو شکلگیریِ‏ جدیدی‏<br />

تکراریِ‏ صورتِ‏ مقصود،‏ و بیدلیل‏ ار قدیمی‏ آخرالزمانیِ‏ روحیهی‏ همان‏ از که‏<br />

بار هر استثماری‏ اقتصادِ‏ که‏ سازند می ‏]موتاسیون[‏<br />

دگردیسی‏ بحرانِ‏ ‏ورطهی‏ به میسازد.‏<br />

رؤیت‏ قابل‏ افق‏ در را آن‏ میافتد،‏ ‌موش اکنونی‏ از حفظشده‏ عامدانه‏ ترسِ‏ و توانِ‏<br />

بیهوشساختنِ‏ با شومتر،‏ آیندهای‏ و آنها<br />

شرطیکردنِ‏ با تمکنکنندگان،‏ زندگیِ‏ بهفکرِ‏<br />

که‏ چنان‏ تحملناکردنیها تحملِ‏ برای‏ زندگانیِ‏<br />

‏یک‏ به زودتر هرچه‏ دادنِ‏ فیصله‏ ترسی‏<br />

باشند،‏ چیز همه‏ از محروم‏ و مهمل‏ سوداگرانه‏<br />

سرمایهای‏ انباشتِ‏ راهِ‏ در که‏ است‏ میرود.‏<br />

بهکار قربانیکردنِ‏<br />

خویش‏ کردنِ‏ قربانی‏ اب را کفارهای‏ قربانیانِ‏ روانپاالیانهی‏ مذهبِ‏<br />

میسازد.‏ عالمگیر آن،‏ کردنِ‏ روحانی‏ متعصبِ‏<br />

مریدانِ‏ از فزایندهای‏ شمارِ‏ اقتصاد ناآگاه‏<br />

انتخاب‏ این‏ از بیشترشان‏ که‏ را،‏ خود واقعیِ‏<br />

حزبِ‏ در بیخیالاند،‏ آن‏ قبالِ‏ در و .د رَ‏ میآوَ‏ گرد گلهوار مرگ‏ صرب،‏<br />

قبایلِ‏ از رواندا،‏ تا الجزایر از ورزشکار،‏<br />

دستههای‏ تا چچن،‏ کروات،‏ زاپوروگهای‏<br />

یا فاشیستها اورانژیستها،‏ فراخوانی‏<br />

یتطلبی‏ هوّ‏ بازتابِ‏ همهجا قزاق،‏ اهنت و کودکان،‏ زنان،‏ مردان،‏ بهکشتنِ‏ است‏ بهآمیختنِ‏<br />

ساله‏ هزاران‏ تمایلِ‏ همان‏ انگیزهاش‏ هب آن،‏ از گذشتن‏ و انصراف‏ با خود،‏ خونِ‏ جهانی‏<br />

قربانیگریِ‏ محرابِ‏ بر دیگران‏ ‏خونِ‏ روبروست‏<br />

مانع‏ با کامرانی‏ که‏ هرکجا است.‏ برخوردارند.‏<br />

آزادی‏ از مرگ‏ و رنج‏ فقط‏ خیریهی‏<br />

بازارِ‏ برای‏ همیشه‏ فالکت‏ و فقر روحیهی‏<br />

برای‏ است.‏ بوده‏ سودآور مذاهب‏ خواری‏<br />

از مساعدتر چیزی‏ چه‏ مذهبی‏ هب چنان‏ که‏ بینوایانی‏ زبونیِ‏ تسلیمشدگان،‏ دریوزگیِ‏<br />

که‏ شدهاند متقاعد خویش‏ ‏ناتوانیِ‏ ترجیح‏<br />

نجاتیافتن‏ برای‏ خود بهاقدامِ‏ را امداد میدهند.‏<br />

که‏<br />

ولدگرایانه،‏ و-‏ زاد-‏ تکثیرِ‏ یکسو در رد را آن‏ اسالمی‏ و مسیحی‏ نهادهای‏ جنایتکارانه‏<br />

سوم‏ جهان‏ پُرجمعیتِ‏ کشورهای‏ گرسنگی،‏<br />

و قحطی‏ اینکه‏ تا میکنند ترغیب‏ طبیعی«‏<br />

‏»بهطور دوباره‏ کشتار،‏ و جنگ‏ سوی‏<br />

در سازد؛ برقرار را جمعیت‏ تعادلِ‏ کشورهای‏<br />

در بینوایی‏ و فقر ایجادِ‏ دیگر اعمالشده‏<br />

آزادگذاریِ‏ سیاستِ‏ که‏ شده‏ صنعتی‏ ناشی‏<br />

هرجومرجِ‏ متداول،‏ لیبرالیسمِ‏ سوی‏ از روحیهی‏<br />

و بیهوده‏ محصوالتِ‏ سودآوریِ‏ از ‌نآ‌ به ناگزیر تقدیر یک‏ از سیمایی‏ انگلی،‏ بخشیدهاند.‏<br />

و خویش‏ قربانیکردنِ‏ ‏انسان‏ به که‏ خدایی‏ اقتصاد<br />

قربانیِ‏ میکند سفارش‏ را دیگران‏ ور همین‏ از میبخشد.‏ تقدّس‏ را انسان‏ شدنِ‏ ‌نآ شیوعِ‏ که‏ است‏ تخریبی‏ اصلِ‏ حاملِ‏ خدا دینی،‏<br />

فرقههای‏ قیامتگراییِ‏ در امروزه‏ را میکنیم.‏<br />

مشاهده‏ تروریستها و ملتپرستان‏ زندگان‏<br />

مطلقِ‏ کردنِ‏ قربانی‏ مطلق‏ اقتصادِ‏ میطلبد.‏<br />

را و ایمان‏ بیرقِ‏ زیرِ‏ دیروز تا که‏ آدمکشانی‏ ار پاکسازنده‏ فرشتگان‏ نقشِ‏ ایدئولوژی‏ بردن،‏<br />

بین‏ از برای‏ اکنون‏ داشتند برعهده‏ محنت،‏<br />

و فالکت‏ اشاعهی‏ و کردن‏ ارعاب‏ مافیایی‏<br />

و دینی‏ کلیانتلیسمِ‏ ضروریاتِ‏ از که‏ نیاز<br />

هم‏ دستاویز و ‏بهانه‏ به حتا دیگر است،‏ ندارند.‏<br />

رب انگلی‏ سرمایهداریِ‏ منطقِ‏ که‏ هرکجا در بطالن‏<br />

مهرِ‏ دینی‏ باورهای‏ و ایدئولوژیها گذشته‏<br />

در که‏ انگیزههایی‏ آن‏ از دیگر کوبیده،‏ هب تعصبزده‏ فکرِ‏ یا گرسنگیکشیده‏ جسمِ‏ ‌چیه میکردند،‏ عرضه‏ جنایت‏ و ‏خشونت‏ اجرب که‏ چیزی‏ تنها است.‏ نمانده‏ باقی‏ اثری‏ ‌نآ رد که‏ است‏ طغیانی‏ و عقدهگشایی‏ مانده‏ زا میشود.‏ دفع‏ جنّ‏ همچون‏ خالء از خوف‏ آفریدنِ‏<br />

و زیستن‏ از انصراف‏ که‏ ورطهای زج چیزی‏ میکند حفر هرکس‏ در خویش‏ عالمگیر<br />

دهشتِ‏ یک‏ ویرانگرِ‏ نعرهی‏ برآید.‏<br />

نمیتواند دچارِ‏<br />

که‏ را شخصی‏ قدیم‏ اسکاندیناویاییهای‏ هرچه‏<br />

خود سرسامِ‏ در و شده‏ آدمکشی‏ جنونِ‏ ‌ناریو و میکشت‏ رسید می بهدستاش‏ که‏ را مینامیدند.‏<br />

bersek ک«‏ ‏»بِرسِ‏ میکرد،‏ و ادیان،‏ احزاب،‏ رفتنِ‏ میان‏ از با حال‏ مشروعیت‏<br />

‏بربریت‏ به که‏ آرمانهایی‏ میتوان‏<br />

میبخشیدند،‏ آسوده‏ وجدانِ‏ و سیاسیِ‏<br />

تعهداتِ‏ باقیماندهی‏ را ‏»برسکیسم«‏ دانست.‏<br />

آن‏ وحشیِ‏ حالتِ‏ در دیروز به<br />

اشتیاق‏ با را خود وظیفه‏ سربازانِ‏ بیشترِ‏ افکندند.‏<br />

۱۹۱۴ جنگِ‏ های‏ سالخی اولین‏ ‏کامِ‏ موافق‏<br />

قربانیِ‏ میلیونها فاشیسم‏ و کمونیسم‏ درآوردند.‏<br />

مطیع‏ سپاهیانِ‏ بهصورتِ‏ را این‏<br />

از آورد.‏ ‏بار به شهید هزاران‏ تروریسم‏ اب همراه‏ را زندگی‏ امیدهای‏ که‏ گردابی‏ پس‏ میکشد<br />

خود بهکامِ‏ زندهمانی‏ امیدهای‏ آخرین‏ دیگر<br />

جسد جهانشمولِ‏ جاذبهی‏ استتارِ‏ برای‏ گذشته‏ پارهپورههای‏ جز پرچمی‏ هیچ‏ ندارد.‏<br />

هستیهای‏<br />

احتضارِ‏ است‏ ممکن‏ چگونه‏ هبور سیّارهی‏ یک‏ سرنوشتِ‏ در افسونباخته‏ ار انتحاری‏ و خودکُشانه‏ دلیلِ‏ برترین‏ ‏مرگ‏ ‌نیا چرخدندههای‏ که‏ دلیلی‏ همان‏ نکند،‏ کشف‏ راهش‏<br />

سرِ‏ بر را هرچه‏ که‏ ماشینی‏ ماشین‏ 98<br />

صفحه 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله


99<br />

صفحه ‌نآ میبودند قادر اگر میکند خُرد مییابد انگلی‏<br />

سرمایهداریِ‏ میکردند.‏ تولید هم‏ را را،‏<br />

دین‏ مخرّبِ‏ ذاتِ‏ خود،‏ مطلقخواهیِ‏ در ‌ققحت میکند،‏ تولیدش‏ اقتصاد که‏ بدانسان‏ حاملِ‏<br />

ابرِ‏ ‏»چون‏ که‏ اقتصادی‏ میبخشد؛ است.‏<br />

مرگ‏ حاملِ‏ رگبار«‏ رسانهای‏<br />

ارتباطاتِ‏ واعظانِ‏ که‏ هنگامی‏ آیا مغلوبِ‏<br />

که‏ مردمی‏ برای‏ خطبه‏ ایرادِ‏ با به<br />

آنان‏ اعتمادِ‏ خواهانِ‏ مالیاند بوروکراسیِ‏ ام خداست،‏ با ادارهاش‏ که‏ میشوند ‏اقتصادی‏ credo quia<br />

همان‏ از جدیدی‏ صورتِ‏ با نیستیم؟<br />

روبهرو absurdum ‌هک نیست‏ ما چشمِ‏ برابرِ‏ در واقعیت‏ این‏ آیا زا ویران‏ و یغمازده‏ قارههای‏ تمامِ‏ مردمانِ‏ فقر<br />

در میسازند مجبور را سود گردبادِ‏ ‌هک منظور ‏این‏ به فقط‏ روند فرو فالکت‏ و مفهومی‏<br />

یعنی‏ پرداختها«،‏ ‏»موازنهی‏ یومالحساب،‏<br />

ترازوی‏ که‏ اسطورهای‏ همانقدر یابد؟<br />

تعادل‏ فرجامِ‏<br />

در که‏ نیستیم‏ ماهیتزداییای‏ شاهد آیا شدتی‏<br />

و دقت‏ چنان‏ با خویش‏ بیربطِ‏ منطقِ‏ ِدننام که‏ پول‏ بزودی‏ که‏ میشود برده‏ پیش‏ تنها<br />

گنوسیان‏ ناشناختنیِ‏ و ناملموس‏ خدای‏ و بهآدم‏ نیازی‏ دیگر میکند،‏ عمل‏ خود برای‏ داشت؟<br />

نخواهد عالم‏ مجبور<br />

را پرولتاریا سرمایهداری‏ دیروز تا دستمزد،‏<br />

برای‏ نان،‏ لقمه‏ یک‏ برای‏ میکرد ار خود ماندن،‏ زنده‏ و مصرفکردن‏ برای‏ و نان‏ قیمتِ‏ افزایشِ‏ پرولتاریا کند.‏ قربانی‏ حتا<br />

که‏ اکنون‏ و پذیرفت‏ را دستمزد کاهشِ‏ ‌تسا حاضر نیست‏ شده‏ تضمین‏ نیز بقایاش‏ .دنک قربانی‏ مابهازایی‏ بیهیچ‏ را خود بهعنوانِ‏<br />

شدن‏ نابود از پس‏ دین‏ ترتیب،‏ این‏ به‏ اقتصادِ‏<br />

طریقِ‏ از زراعی،‏ سیستمِ‏ پسماندهی‏ قدیمِ‏<br />

روحانیِ‏ ‏قدرتِ‏ به تازهای‏ جانِ‏ موجود مبادلهی‏<br />

آن‏ در که‏ اقتصادی‏ میبخشد،‏ خود جوامع‏<br />

در آزادکننده‏ نقشی‏ سابقاً‏ که‏ آزاد و میچرخد بسته‏ مداری‏ در بود یافته‏ تشکیل‏<br />

را اسارتگاهی‏ جدیدِ‏ دنیای‏ آخرین‏ میدهد.‏<br />

ِکرت با دین‏ گویی‏ که‏ است‏ چنان‏ اوضاع‏ منسوخ‏<br />

کیشِ‏ یک‏ اماکنِ‏ و کلیساها معابد،‏ اوأم انتزاعکنندهای‏ جنبشِ‏ آن‏ در شده،‏ زندهاش‏<br />

انسانیتِ‏ از را آدمی‏ هر که‏ گزیده‏ ‌کی ‏سودِ‏ به را زندگی‏ فنای‏ و میکند جدا گویی‏<br />

میاندوزد.‏ خزانهاش‏ در آسمانی‏ بانکِ‏ خفاشگونهی‏<br />

خدای‏ که‏ کیهانی،‏ مرگِ‏ بالهای‏ سترون‏<br />

و درمانده‏ زمینی‏ بر جهانی‏ اقتصادِ‏ هب بشریت‏ تمامی‏ پروازِ‏ منادی‏ گسترانیده،‏ زمانِ‏<br />

پایانِ‏ منادی‏ است،‏ آسمانی‏ اقالیمِ‏ ‏سوی‏ واهیِ‏<br />

امیدِ‏ و انسان‏ بیخردیِ‏ دُگمِ‏ در نقشبسته‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله تودههایی‏<br />

مرگ،‏ از پس‏ بهرستگاریِ‏ تودهها ‌گنم جهانشمول‏ تمکینِ‏ زبورخوانیهای‏ که‏ است.‏<br />

ساخته‏ خرفتشان‏ و رد متأسفانه‏ که‏ مذهبی،‏ رفتارِ‏ تقویتِ‏ برای‏ ‌هچ است،‏ مشترک‏ الادریون‏ و مؤمنان‏ نزد اقتصادی؟<br />

بهنظمِ‏ جهانشمول‏ انقیادی‏ از بهتر ضرورتِ‏<br />

در که‏ تحملی‏ غیرقابل‏ ‏فالکتِ‏ به دوب نهفته‏ کردن‏ زندگی‏ ‏جای‏ به زندهماندن‏ افزوده‏<br />

نیز سیّارهای‏ منابعِ‏ تخریبِ‏ خطرِ‏ اکنون‏ ‌هک زین بقایی‏ همان‏ حتا که‏ آنچنان‏ است.‏ شده‏ انسانیتاش‏ ابتدا و چیز همه‏ بشر نوعِ‏ تضمینشده‏<br />

دیگر بود،‏ کرده‏ آن‏ قربانیِ‏ را ‌مکاح مردم‏ میانِ‏ در که‏ چیزی‏ تنها و نیست‏ ‌تسا قربانیگونهای‏ طردشدگیِ‏ احساسِ‏ است‏ مرگی‏<br />

پذیرشِ‏ یعنی‏ پاداش،‏ و عوض‏ بدون‏ رضا.‏<br />

روی‏ از اسالمی‏<br />

جبرگراییِ‏ از امروزه‏ که‏ استقبالی‏ آیا دارد؟<br />

تسلیم‏ و تمکین‏ همین‏ جز علتی‏ میشود ‌تسا مشهود همهجا در که‏ تسلیمی‏ و تمکین‏ برنامه-‏<br />

تخریبِ‏ از ناشی‏ مختلف‏ جوامعِ‏ در و قربانی<br />

و اولویتمند بخشهای‏ شدهی‏ ‏ریزی بینالمللی‏<br />

مالیِ‏ گریِ‏ سودا راهِ‏ در آنها ‏کردنِ‏ اجتماعی‏<br />

پروژهی‏ روزافزونِ‏ زوالِ‏ است.‏ ار آن‏ دینی‏ هر که‏ آهستهای‏ ‏خودکشیِ‏ به .‌تسا بخشیده‏ ناگهانی‏ شتابی‏ میکند موعظه‏ و پاکی‏ ضدیتِ‏ برمبنای‏ ذهنیتاش‏ با فساد،‏ پروژهی‏<br />

ندارد.‏ فقر از بهتر ضامنی‏ ناپاکی،‏ کشاورزیِ‏<br />

ترابری،‏ مسکن،‏ مدارس،‏ تخریبِ‏ ‏حالِ‏<br />

به مفید صنعتِ‏ تخریبِ‏ نیز و طبیعی،‏ ِتنس با که‏ است‏ مسلّمی‏ پروژهی‏ جامعه،‏ مناسبی‏<br />

بسترِ‏ که‏ دینی،‏ ظلمتگستریِ‏ کهنِ‏ ،‌تسا معامالتی‏ پاختهای‏ و ساخت‏ برای‏ است.‏<br />

یافته‏ مجدد پیوندِ‏ مادی،‏<br />

منافعِ‏ که‏ بوده‏ آن‏ بر همواره‏ دین‏ معنویت‏<br />

‏نامِ‏ به آنها نکوهشِ‏ ضمنِ‏ را ‌هچ ترتیب‏ ‏این‏ به کند.‏ اداره‏ روحانیت،‏ و و مرگ‏ خیرات،‏ و فقر بازارِ‏ از که‏ سودها است.‏<br />

نبرده‏ آن،‏ بازخریدِ‏ و گناه‏ آخرت،‏ عبرانی،‏<br />

پروتستان،‏ مسیحی،‏ کیشهای‏ ادیانِ‏<br />

پسماندههای‏ دیگر و بودایی‏ اسالمی،‏ پایهی‏<br />

بر که‏ ندارند این‏ از ابایی‏ قدیم‏ بزرگِ‏ حیاتِ‏<br />

کوچک‏ زدوبندهای‏ و کلیانتلیسم‏ سیاستمداران‏<br />

اگر اما بگذرانند.‏ را انگلیشان‏ ار جوازش‏ که‏ میکنند رفتار ای‏ کلبیمنشی با گرفتهاند<br />

انتخابکنندگانی‏ انبوهِ‏ مسامحهی‏ از واگذار<br />

سیاسی‏ بهنمایندگانِ‏ را قدرتشان‏ که‏ روحانیت‏<br />

دارودستهی‏ عوض‏ در کردهاند،‏ و برجاست‏ پا خود ریاکاریِ‏ سنتِ‏ در همچنان‏ معنویتاش‏<br />

مطهرِ‏ ردای‏ زیرِ‏ را دنائتهایش‏ میپوشاند.‏<br />

هب کشیشان‏ از گوناگونی‏ خیلِ‏ که‏ این‏ اقتصادی‏<br />

‏ستمِ‏ به اعتراض‏ حتا و ‏نکوهش‏ ِحور مذهب‏ نیست.‏ جدیدی‏ پدیدهی‏ بپردازند استثماریاش‏<br />

قراردادِ‏ که‏ است‏ اقتصادی‏ آن‏ نهاده‏<br />

بنا آسمانی‏ وکالتِ‏ یک‏ استمرارِ‏ بر را اب مبارزه‏ در بردگی‏ ‏سالحِ‏ به توسل‏ با و مذهب‏<br />

میکند.‏ احیا را آن‏ پیوسته‏ توتالیتاریسم‏ نیز،‏<br />

سرتافتگی‏ و براندازی‏ موضعِ‏ در حتا آفرینشِ‏<br />

که‏ رفتاری‏ هر است.‏ زانوزدن‏ عینِ‏ ‌کی کند منع‏ و تحقیر را انسان‏ توسطِ‏ انسان‏ است.‏<br />

انکارناپذیر مذهبیِ‏ رفتارِ‏ بازرگانی‏<br />

مذهبِ‏ بهسودِ‏ که‏ تقدیرگرایی‏ این‏ و امان‏<br />

در نیز را رقیبانش‏ اردوی‏ میکند عمل‏ ‌هک نمایانهای‏ محنت گزارشِ‏ است.‏ نگذاشته‏ کِشداری‏<br />

کیفِ‏ با وحشی«‏ ‏»سودِ‏ خردهگیرانِ‏ دارویی<br />

همچون‏ بصیرت‏ از میدهند،‏ ارائه‏ ظلمتی‏<br />

وثیقهیِ‏ و میکند استفاده‏ خوابآور خویش‏<br />

امکاناتِ‏ دیدنِ‏ از را فرد که‏ میشود خواستِ‏<br />

رهایی،‏ توانِ‏ ریشهای،‏ انسانیتِ‏ یعنی‏ بازمیدارد.‏<br />

آفریدن،‏ استعدادِ‏ و زندگیکردن‏ وانهاده‏<br />

بازار بهدینِ‏ را میدان‏ دین‏ بازارِ‏ افولِ‏ آخرین‏<br />

مالی‏ سوداگریِ‏ االهیاتِ‏ علمای‏ است.‏ ‏]باورکردنی[‏<br />

معتبر خدایی‏ پولدارِ‏ کشیشانِ‏ اینها،‏<br />

هستند.‏ ‏]بستانکار[‏ اعتبار دارای‏ و آویختنِ‏<br />

بهدار برای‏ شجاع،‏ ملیهی‏ ژان‏ مانندِ‏ خود<br />

احشای‏ و امعاء جز چیزی‏ خویش‏ ندارند!‏<br />

‌نید کردنِ‏ ویران‏ از پس‏ اقتصاد سان،‏ بدین‏ دیگر<br />

بارِ‏ را آن‏ بیستم،‏ قرنِ‏ در نهاد بهمثابه‏ ‌نیا و میسازد.‏ مستقر ذاتیاش‏ جنبهی‏ از ‌هک میدهد انجام‏ امر این‏ پابهپای‏ را کار بهمثابه‏<br />

شدن‏ مضمحل‏ با سرمایهگذاریها یک‏<br />

وارِ‏ مضحکه تقلیدِ‏ با و زمینی،‏ اقتصادِ‏ شبکههای‏<br />

انتزاعِ‏ طریقِ‏ از آسمانی‏ تشکیالتِ‏ اقداماتِ‏<br />

بسترِ‏ از بهتدریج‏ بیربط،‏ مالیِ‏ میشوند.‏<br />

خارج‏ عامالمنفعه‏ ضرباهنگِ‏<br />

با جز بیقلب‏ جهانِ‏ این‏ قلبِ‏ نمیتپد.‏<br />

مالی‏ گردشِ‏ انقالبی‏<br />

پروژهی‏ و بوروکراتیک‏ روحِ‏ هب اعتراض‏ که‏ است‏ نداشته سابقه‏ هیچگاه‏ رسیده‏<br />

اعتراض‏ فقرِ‏ از حدی‏ ‏چنین‏ به ‏فقر قبالً‏<br />

که‏ انسانیای‏ مطالباتِ‏ از بخش‏ آن‏ باشد.‏ همپا<br />

بود نهفته‏ کارگری‏ جنبشِ‏ مطالباتِ‏ در احزاب‏<br />

در بوروکراتیک‏ تصلّبِ‏ شیوعِ‏ با این‏<br />

از دفاع‏ نمایندگیِ‏ که‏ سندیکاهایی‏ و و خشک‏ اندکاندک‏ داشتند،‏ را خواستهها است.‏<br />

گردیده زایل‏ ‌هک ‏هنگامی‏ به درست‏ که‏ آورید یاد به‏ گذار<br />

حالِ‏ در خصوصی‏ سرمایهداریِ‏ ‌نیا چگونه‏ بود دولتی‏ ‏سرمایهداریِ‏ به تولید<br />

وسایلِ‏ کردنِ‏ دولتی‏ برای‏ بوروکراسی‏


100<br />

صفحه بوروکراسی‏<br />

همین‏ مگر میکرد؟ مبارزه‏ به<br />

را پرولتاریا انقالب،‏ پرچمِ‏ زیرِ‏ که‏ نبود جمعیِ‏<br />

مالکیتِ‏ برای‏ نبرد در وظیفه‏ ‏خدمتِ‏ کارگری‏<br />

دولتِ‏ یک‏ استقرارِ‏ و کار ابزارهای‏ کلبیانهترین‏<br />

‏»کمونیسم«‏ که‏ دولتی‏ گماشت،‏ اختیارش‏<br />

در را نقابها پیشبینیترین‏ قابل‏ و دستسازان‏<br />

آلتِ‏ همان‏ وارثانِ‏ امروزه‏ و نهاد؟ همان‏<br />

درگاهِ‏ در شغل‏ بهدریوزگیِ‏ را تودهها اب را سودشان‏ که‏ میکنند ترغیب‏ کسانی‏ میدهند.‏<br />

افزایش‏ تودهها حذفِ‏ زا میتوانند چگونه‏ ادعایی‏ انقالبیهای‏ ‌هن هیچگاه‏ آنها بگریزند؟ وارگی‏ انگل چنگِ‏ ‌هدرک اسیرشان‏ که‏ اقتصادیای‏ چشماندازِ‏ از ‌هک مکانیکیای‏ جسمِ‏ از نه‏ و میشوند،‏ خارج‏ رد و کرده‏ ‏]صرفهجویی[‏ اقتصادی‏ را آنها ِلاح‌ به وی‏ کجرَ‏ و راستکیشی‏ نوسانهای‏ است.‏<br />

ساخته‏ رها تعلیق‏ گذشته‏<br />

ثمراتِ‏ جز دیگر ایدئولوژیک‏ بازارِ‏ ‌نیا ادارهی‏ ندارد.‏ عرضه‏ برای‏ چیزی‏ اختیارِ‏<br />

در منطقی‏ خیلی‏ بهطورِ‏ نیز ثمرات‏ دیرزمانی‏<br />

که‏ قرارمیگیرد مافیاهایی‏ انواعِ‏ تخصص‏<br />

سودآور بیهودگیِ‏ رشتهی‏ در است‏ اند.‏<br />

یافته سیاسی‏<br />

ایدئولوژیهای‏ روزافزونِ‏ مسخرگیِ‏ ‌شیپ انتخاباتیای‏ مصرفگراییِ‏ ‏موازاتِ‏ به پارلمانی‏<br />

دموکراسیِ‏ آن‏ در که‏ میرود اندازه‏<br />

‏همان‏ به ناتوانیِ‏ با را خود ناتوانیِ‏ میدهد.‏<br />

تسال توتالیتر لیسمهای‏ پوپو شدیدِ‏ طبیعیِ‏<br />

مسیرِ‏ در چپ‏ و راست‏ مشترکِ‏ فسادِ‏ افراطی‏<br />

راستِ‏ که‏ میریزد آبی‏ بهجوی‏ خود هب و میگیرد را آن‏ است،‏ کار این‏ خبرهی‏ که‏ میدهد.‏<br />

قرار استفاده‏ موردِ‏ خود ‏سودِ‏ براثرِ‏<br />

که رفتارهایی بر کودکانه‏ پَسرویِ‏ یک‏ شده-‏<br />

گمراه مسلط اقتصادِ‏ شدنِ‏ اجتماعی‏ غیر بندگیِ‏<br />

دیرینِ‏ بازتابهای‏ است.‏ شده اند،چیره رد را ایدئولوژیها بیدزدهترین‏ اختیاری‏ گردآورده‏<br />

سیاسی‏ پوچیِ‏ و هیچی گودهای است.‏<br />

نئوکورپوراتیسم‏<br />

نئوکمونیسم،‏ نئولیبرالیسم،‏ نئوناسیونالیسم،‏<br />

، نو[‏ ‏گراییِ‏ ‏]صنف ِقبط همگی،‏ که‏ دینی،‏ جدیدِ‏ فرقههای‏ سنتی‏<br />

ادیانِ‏ ویرانهی‏ از پروتستانی،‏ الگوی‏ که‏<br />

تعویضی‏ قابلِ‏ دکورِ‏ در سربرآوردهاند،‏ ‌یب برافراشته،‏ همهجا در مالی‏ سرمایهداریِ‏ اهنت میروند.‏ هم‏ ‏مصافِ‏ به اعتقادی‏ هیچ‏ ار آن‏ جسارتِ‏ هنوز رسانهای‏ دلقکبازیِ‏ کلیانتلیسمی‏<br />

مقواییِ‏ بشقابهای‏ در که‏ دارد پذیرایی‏<br />

آنها از د،‏ میخورَ‏ آخوری‏ هر از که‏ کند.‏<br />

ِدزن جست؟ باید کجا را انقالبی‏ پروژهی‏ یک‏ ناقصالخلقهی‏<br />

اخالفِ‏ این‏ ها،‏ تروتسکیست 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله نزدِ‏<br />

کارگری؟ شوراهای‏ و کرونشتات‏ جالدِ‏ پلپوتها؟<br />

سایرِ‏ و مائو وارثِ‏ چپگراهای‏ اکثرشان‏<br />

دلمشغولیِ‏ که‏ لیبِرتِر]آزاده[هایی‏ نزدِ‏ افتخارآمیزِ‏<br />

مدفوعاتِ‏ بهصورتِ‏ شدن،‏ ول‏ ِحول این‏ از گوشهای‏ روی‏ سیتواسیونیسم،‏ است؟<br />

زدوده‏ تغییرِ‏<br />

یک‏ با رابطه‏ در که‏ مسائلی‏ و پرسشها پاسخهای‏<br />

در نمیتواند است‏ مطرح‏ تمدن‏ چگونه‏<br />

بیابد.‏ حل‏ راهِ‏ ‏گذشته‏ به مربوط‏ سیاستمداران،‏<br />

اقتصاددانان،‏ است‏ ممکن‏ تمام‏<br />

همچنین‏ و بوروکراتها،‏ سوداگران،‏ ‌صاخشا قبیل‏ این‏ با مبارزهشان‏ در که‏ کسانی‏ راهحلی‏<br />

بتوانند میکنند،‏ رفتار اینها خودِ‏ مثلِ‏ وقتی‏<br />

دهند ارائه‏ قبول‏ قابل‏ انسانی‏ لحاظِ‏ از بهمقصدِ‏<br />

خود بیلیاقتیِ‏ بر سوارشدن‏ فرطِ‏ از و کینهتوزی‏ براثرِ‏ ماتحتشان‏ بیچارگی‏ است؟<br />

شده‏ چرمین‏ زندگی‏ تحقیرِ‏ بهروشنی‏<br />

امر این‏ همیشه‏ برای‏ بار یک‏ باید و انقالبی‏ پروژههای‏ که:‏ باشد مسجّل‏ قرین‏<br />

شکست‏ با جز بهامروز تا اصالحطلبی‏ زا ناخواسته،‏ یا خواسته‏ که،‏ چرا نبودهاند رد و کردهاند پیروی‏ کاالیی‏ تکاملِ‏ مقتضیاتِ‏ و ‌بصغ را آنها که‏ بوده‏ تکامل‏ این‏ سرشت‏ آغاز<br />

در آنها که‏ هم‏ هرچقدر کند،‏ مصادره‏ ‌ملاع و آدم‏ تغییرِ‏ برای‏ راستین‏ ارادهای‏ از باشند.‏<br />

بوده‏ برخوردار هب سالم‏ جانِ‏ انقالبیِ‏ آگاهیِ‏ از مقدار همان‏ پایانِ‏<br />

که‏ ‏این‏ به بود امیدی‏ پرتوِ‏ برده،‏ ‏در همچون‏<br />

آن‏ خردهگیرانِ‏ سوی‏ از کهنه‏ جهانِ‏ گیرد.‏<br />

قرار استقبال‏ موردِ‏ نو جهانی‏ طلوعِ‏ نشد!‏<br />

چنین اما طرفدارانِ‏<br />

که‏ شده‏ دیده‏ بارها که‏ همانطور دیکتاتوری‏<br />

یک‏ علیهِ‏ شجاعانه‏ آزادی،‏ میان‏<br />

از دیکتاتوری‏ که‏ همین‏ و میجنگند میگردند،‏<br />

ویالن‏ باطل‏ و عاطل‏ رفت‏ ‌هدید انقالبیای‏ رسالتهای‏ هم‏ همانطور هب مطلق‏ قدرتی‏ انتسابِ‏ با که‏ میشود چریکیِ‏<br />

جنگِ‏ اقتصادی،‏ لیتاریسمِ‏ ‏توتا ‌قفا در چون‏ کنند.‏ می توجیه‏ را پساهنگشان‏ ‌کی آخرالزمانیِ‏ ابرهای‏ جز چیزی‏ دیدشان‏ ‏بیکفایتیِ‏<br />

به نمیبینند،‏ درمانناپذیر آلودگیِ‏ رد ‏مردن‏ به و میبخشند وجهه‏ خود عادیِ‏ ار خویش‏ با وداع‏ تا میکنند افتخار مبارزه‏ بسپارند.‏<br />

فراموشی‏ به ار روزانهشان‏ هستیِ‏ که‏ دامی‏ از آگاه‏ آنها تمکین‏<br />

و غضب‏ از مالطی‏ در ساخته،‏ اسیر رنجِ‏<br />

عاملِ‏ اینهمه،‏ با میزنند.‏ دستوپا باشد،‏<br />

خفقانآور شرایطِ‏ آنکه‏ از بیش‏ آنها رفتارهای‏<br />

و عقاید یعنی‏ خودشان‏ کهنهپرستیِ‏ و بهشکل‏ را آنها که‏ است‏ گرایانهای‏ گذشته‏ درمیآورد.‏<br />

نفرتانگیز جامعهی‏ یک‏ شمایلِ‏ ِسپ ‏»دنیا شعارِ‏ به‏ آنها لگامگسیختهی‏ لختیِ‏ آزمندیِ‏<br />

زبانِ‏ وردِ‏ که‏ سراب«‏ چه‏ دریا چه‏ ما ادعاییِ‏<br />

پایانِ‏ میبخشد.‏ حقانیت‏ است،‏ مالی‏ پایانیافته‏<br />

جهانِ‏ یک‏ ایدئولوژیِ‏ صرفاً‏ جهان،‏ ‏جایِ‏<br />

به عالمگیر احتضارِ‏ تدارکِ‏ آیا است.‏ شدن‏<br />

سهیم‏ نو،‏ جهانی‏ آفرینشِ‏ راهِ‏ در کوشش‏ نیست؟<br />

احتضار این‏ در اغلب‏<br />

امتناع،‏ و انزجار عصیان،‏ گفتمانِ‏ رد عجز توجیهِ‏ برای‏ عذری‏ همچون‏ رب انسانی‏ جامعهی‏ یک‏ مطالبهی‏ بنانهادنِ‏ میرود.‏<br />

بهکار زندگیخواهی‏ پایهی‏ استحالهی‏<br />

و مرام‏ تغییر که‏ شده‏ رسم‏ آنها<br />

دستیافتنِ‏ و ۱۹۶۸ ادعاییِ‏ انقالبیونِ‏ دستگاهِ‏<br />

در درخشان‏ شغلیِ‏ زندگیِ‏ ‏یک‏ به گیرد.‏<br />

قرار ریشخند موردِ‏ بوروکراتیک،‏ آنان‏<br />

از خوردهتر فریب یا موذیتر اما بلیغِ‏<br />

سخنانِ‏ با که،‏ هستند سیاسیای‏ مبارزانِ‏ حمایت‏<br />

برای‏ بهانهای‏ را انتقاد شورشگرانه،‏ دادهاند.‏<br />

قرار آن‏ الغای‏ پوششِ‏ در تمکین‏ از روحیهی‏<br />

همان‏ بازگشتِ‏ شاهدِ‏ ترتیب‏ این‏ به‏ افزودنِ‏<br />

با اینک‏ که‏ هستیم‏ نچایفیستی‏ قدیمیِ‏ ِیعدم داشت،‏ هم‏ قبالً‏ که‏ بهرذالتی‏ مضحکه‏ سرمایه-‏<br />

که‏ است‏ چیزی‏ همان‏ کردنِ‏ ویران‏ خود<br />

کارکردِ‏ اثرِ‏ بر درست‏ انگلی‏ ‏داریِ‏ ‏سوزاندن‏<br />

به ترغیب‏ میکند.‏ ویران‏ را آن‏ ‏سالحِ‏<br />

به توسل‏ ‏جای‏ به مدارس‏ غارتِ‏ و کاالییای‏<br />

منطقِ‏ شکستنِ‏ درهم‏ برای‏ زندگی‏ زا فقط‏ و فقط‏ آنهاست،‏ خرابیِ‏ عاملِ‏ که‏ مافیایی‏<br />

و فاشیستی‏ بنیادگرایانه،‏ رفتاری‏ ،‌خرس گفتارش‏ میخواهد حال‏ میشود،‏ ناشی‏ باشد.‏<br />

سفید یا سیاه،‏ نیهیلیسمی‏<br />

فرازِ‏ بر تمسخر و نفرت‏ پرچمهای‏ ‌نآ در معامالت‏ خدای‏ که‏ است‏ اهتزاز در میشناسد.‏<br />

باز را خود درگاهِ‏ مقرّبانِ‏ بهآسانی‏ هب آموختن،‏ زندگی‏ ‏جای‏ به که‏ کسانی‏ از راظتنا راهِحلی‏ چه‏ میکنند تمکین‏ ‏مردن‏ داشت؟<br />

میتوان‏ بهحزبِ‏<br />

نیست‏ تخریب‏ بهفکرِ‏ جز که‏ کسی‏ سهیم‏<br />

نابودسازیای‏ در او دارد.‏ تعلق‏ مرگ‏ منافعاش‏<br />

مادهاولیهی‏ انگلی‏ اقتصادِ‏ که‏ است‏ برای‏<br />

مقدّسان‏ اقلیمِ‏ میکند.‏ استخراج‏ آن‏ از را باوری‏<br />

قیامت محتاجِ‏ ش ترورَ‏ و ارعاب‏ تحمیلِ‏ ‌سدقت برحق‏ آرمانی‏ با که‏ انقالبیونی‏ است.‏ زا میزنند.‏ دستوپا خون‏ باتالقِ‏ در یافتهاند کاری‏<br />

چه‏ فساد حمایتِ‏ بدون‏ فسادناپذیران‏ است؟<br />

ساخته‏ روحانیون‏<br />

عضویتِ‏ یادآوریِ‏ با گذشته‏ در خیانتِ‏<br />

از صحبت‏ سرکوبگر،‏ جامعهی‏ در هولدرلین‏<br />

که‏ بود زمان‏ آن‏ در میشد.‏ آنان‏ که:‏<br />

برآرد بانگ‏ میتوانست‏


101<br />

صفحه کشیشان‏<br />

و عالیجنابان‏ باندِ‏ قلب‏ صمیمِ‏ از ‏»من‏ شمارم.‏<br />

می حقیر را ریقح را نابغهای‏ آنان،‏ از بیشتر بهمراتب‏ اما بهخطر<br />

آنها با را خود حیثیتِ‏ که‏ میشمارم‏ میاندازد.«‏<br />

رد بیمایگی‏ که‏ جامعهای‏ در امروزه‏ اما زیباییشناسی‏<br />

و هنر پشتِ‏ حتا دیگر خالقیت‏ کجایند؟<br />

نابغهها شود،‏ پنهان‏ نمیتواند هم‏ ‌نآ در چیز همه‏ که‏ آشفتهای‏ نظمِ‏ این‏ در زج عهدی‏ بههیچ‏ وفاداری‏ و میشود معامله‏ ار خائنان‏ ندارد،‏ وجود مبادالتی‏ معاهدهی‏ جست؟<br />

باید کجا اقتصاد<br />

کُنترپوانِ‏ همواره‏ نفیکننده‏ عنصرِ‏ اقتصاد<br />

که‏ انتقادیای‏ همسازیِ‏ نا است،‏ بوده‏ ساخته‏<br />

آن‏ با را واریاسیونهایش‏ پیشدرآمدِ‏ رما این‏ سرمایهداری‏ انگلیِ‏ مرحلهی‏ است.‏ ‌هار از کودنِ‏ هر که‏ کرده‏ تبدیل‏ بهکاالیی‏ را ‌تواکذ ‏نشانهی‏ به را آن‏ میتواند رسیدهای‏ نابودیِ‏<br />

با ناماش‏ که‏ اروستراته‏ همچون‏ بخرد.‏ رد آنچه‏ خورده،‏ گره‏ هنری‏ زیباییِ‏ یک‏ ‌تسا امتناعی‏ بیشعوریِ‏ است‏ اشاعه‏ حالِ‏ و زن‏ از نفرت‏ ترور،‏ بربریت،‏ جِ‏ مروّ‏ که‏ بهروحیهی‏<br />

بازگشت‏ مناظر،‏ تخریبِ‏ کودک،‏ آزارِ‏<br />

و تعقیب‏ فرقهگرایی،‏ نظامی،‏ و مذهبی‏ است.‏<br />

جانوران‏ و انسان‏ و خونریزی‏ مبنای‏ بر زیباییشناسیای‏ بازارِ‏<br />

بالی‏ دفعِ‏ بهشکلِ‏ سازانه،‏ پاک اغتشاشِ‏ رسد،‏<br />

می ‏فروش‏ به بالقوه‏ جنایتکارانِ‏ شامِ‏ زا آسان‏ بسیار که‏ است‏ محصولی‏ این‏ و حساسیتِ‏<br />

که‏ بهمیزانی‏ میشود.‏ ساخته‏ مالل‏ جامعه‏<br />

در را زندگانی‏ خودفرمانیِ‏ پالودهتری‏ وحشیِ‏<br />

گروههای‏ میکند،‏ مطالبه‏ طبیعت‏ و ‌هک آمیزی‏ جنون خشمِ‏ با کهن‏ جهانِ‏ از باقیمانده‏ رضامندانه‏<br />

تمکینِ‏ با که‏ است‏ کسانی‏ شاخصِ‏ میزنند.‏<br />

بهضدِحمله‏ دست‏ میمیرند،‏ میپرورانَد<br />

بدبختی‏ بدبختی‏ که‏ زمانی‏ از همواره‏<br />

د،‏ رَ‏ میآوَ‏ ‏بار به سوگ سوگ و تأمین‏<br />

فروشانی‏ فضل تنها را مرگ‏ پیروزیِ‏ ‌مسج‌یب بودن،‏ بینشاط‏ غصهی‏ که‏ کردهاند اه‌نآ خوره‏ چون‏ بودن،‏ بیحیات‏ بودن،‏ ره در پیوسته‏ آنها است.‏ میخورده‏ را قیلو<br />

با همراه‏ اقتصاد،‏ بازگشتنِ‏ خود به کساندرگونه،‏<br />

هایی‏ وناله آه و وار ایوب قالهایی‏ فنا،‏<br />

در شدن‏ غرق‏ عالم،‏ و آدم پوچیِ‏ فریادِ‏ اند.‏<br />

سرداده راگنارُک‏ و آخرالزمان،‏ قرنِ‏<br />

دومِ‏ نیمهی‏ از رونقیافته‏ فلسفیِ‏ عسرتِ‏ زا جدا تفکر تفالهی‏ آخرین‏ جز چیزی‏ بیستم‏ طبیعی‏<br />

ظاهرِ‏ آن‏ از اکنون‏ که‏ نبوده‏ زندگان‏ میپوشانْد،‏<br />

را بیماهیتشدگیاش‏ که‏ نیز است.‏<br />

گشته‏ عاری‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله کیفی‏<br />

غالباً‏ نفی‏ عنصرِ‏ غمبارِ‏ گزارشِ‏ در و سخنچینان‏ حضورِ‏ دارد.‏ وجود نهانی‏ تروریسمِ‏<br />

وارثانِ‏ عزازیل،‏ بزهای‏ لودهندگانِ‏ مبارزانِ‏<br />

و خطیبان‏ هیئتِ‏ در که‏ آنانی‏ فکریِ‏ خلق‏<br />

زمامدارِ‏ و تودهها رهبر را خود سیاسی،‏ راستِ‏<br />

تا گرفته‏ افراطی‏ چپِ‏ از میدانستند،‏ حقیقی‏<br />

مسئوالنِ‏ تقبیحِ‏ میکند.‏ بیداد افراطی،‏ ‌هک را شرایطی‏ اسفناک،‏ وضعِ‏ یک‏ کاذبِ‏ یا ‌ضوع شده‏ آنها رسیدن‏ ‏قدرت‏ به موجبِ‏ ِخسف از ارزان‏ ‏قیمتی‏ به را همه‏ و نمیکند و زندگی‏ تا میدارد معاف‏ گذشته‏ رفتارهای‏ نکند.‏<br />

تغییر جامعه‏ اب موجودی‏ که‏ مرگ«،‏ ‏»زندهباد فریادِ‏ ار آن‏ بیشعوری‏ و ددخویی‏ مضاعفِ‏ سرشتِ‏ ‌طقف داده،‏ اشاعه‏ خود فرمانِ‏ زیرِ‏ عرصهی‏ در استالینها،‏<br />

فرانکوها،‏ سوی‏ از جنگی‏ ای‏ نعره است.‏<br />

نبوده‏ مردم‏ خیرخواهانِ‏ دیگر و رد براندازی‏ بوروکراتهای‏ عذابِ‏ احساسِ‏ به<br />

شورش‏ بنیادگرایانِ‏ غضبِ‏ و زندگی‏ قبالِ‏ تبلیغشان‏<br />

و ترغیب‏ که‏ میدهد نشان‏ کافی‏ ‏قدر رد خودبهخود که‏ جهانی‏ ویرانکردنِ‏ برای‏ ننگین‏<br />

شعارِ‏ همان‏ در است،‏ ویرانشدن‏ حالِ‏ میشود.‏<br />

خالصه‏ اندیشه-‏<br />

انگلوارگیِ‏ و کاالیی‏ انساندوستی ‏]انتلکتوئل[‏<br />

ورزانه‏ و فاشیسم‏ ملت،‏ خدا،‏ ‏افتخارِ‏ به دیروز تا هب پس،‏ این‏ از میکردند.‏ کشتار کمونیسم‏ ِتلآ مافیاهای‏ که‏ است‏ انساندوستی‏ ‏نامِ‏ آماده‏<br />

وراثت‏ علمِ‏ و مردمفریبانه‏ سازیِ‏ دست ار آنچه‏ سود جراحیِ‏ چاقوی‏ با تا میشوند مانده<br />

زنده‏ جامعه‏ در و طبیعت‏ در هنوز که‏ سازند.‏<br />

ریشهکن‏ است‏ و لذت‏ یا خویشکامی‏ از را انسان‏ هرآنچه‏ ‏جهانِ‏<br />

به میسازد جدا خویش‏ از بهرهمندی‏ تهیشده‏<br />

اندیشهی‏ میپیوندد.‏ زدوبند و معامله‏ هب تازه‏ خدمتِ‏ در خودبهخود تنآگاهی،‏ از میگیرد.‏<br />

قرار انگلی‏ رسیدگیِ‏ ‏دوران‏ بود<br />

ها ایده آسمانِ‏ از اطاعتی اصلِ‏ روح،‏ در االهی<br />

حقِ‏ و عصیان‏ انسانیِ‏ حقِ‏ همزمان که کردنِ‏<br />

نشست‏ میداشت.‏ مقرّر را آن‏ سرکوبِ‏ جامعه‏<br />

گردِ‏ بر قدرت،‏ سلسلهمراتبِ‏ تدریجیِ‏ ‌نآ پسِ‏ در که‏ کشیده‏ حفاظتی‏ توریِ‏ نوعی‏ نامطیع‏<br />

و مطیع‏ و میلولد کِرم‏ همچون‏ سود میبلعد.‏<br />

بهیکسان‏ را قدرتطلبانه‏<br />

ارادهی‏ اقتصادی‏ پویاییِ‏ غیابِ‏ ‌هک هرکجا میگرداند.‏ بیرمق‏ و سست‏ را تأخیر<br />

خود ظهورِ‏ در زندگیطلبانه‏ ارادهی‏ و ‏خواری‏ به انرژیها یخزدگیِ‏ دارد،‏ مزد<br />

و عایدی‏ آنچه‏ مقابلِ‏ در تدریجی‏ تسطیحِ‏ میپردازند،‏<br />

مزد که‏ آنهایی‏ و دارد دربر میانجامد.‏<br />

بوده‏<br />

االهیات‏ عاصیِ‏ کنیزِ‏ همواره‏ فلسفه‏ امروزه‏<br />

که‏ اقتصادی،‏ االهیاتِ‏ پس است:‏ است.‏<br />

نبخشیده‏ بهبود را آن‏ وضعِ‏ دارد،‏ سلطه‏ ارزشهای‏<br />

و پدرساالرانه روحیهی‏ فروپاشیِ‏ روح‏<br />

‏زوالِ‏ به قدرت‏ خواستِ‏ از برآمده‏ بهمثابه‏<br />

نیز،‏ اندیشهورزی‏ است.‏ انجامیده دوجوم زندهی‏ مادهی‏ از شده‏ جدا اندیشهی‏ امان‏<br />

در افول‏ این‏ از فرد،‏ و اجتماع‏ پیکرِ‏ در همواره‏<br />

که‏ چیزی‏ ‏همان‏ به آشکارا‏ و نمانده اب همراه‏ که‏ فعالیتی‏ است:‏ گردیده‏ مبدل‏ بوده‏ چرخدندانهی‏<br />

یک‏ حدِ‏ به را تن‏ دستی،‏ فعالیتِ‏ کاهد.‏<br />

فرومی اقتصادی‏ هم‏<br />

از انجامد.‏ می درونی‏ ‏انفجارِ‏ به انسداد همیشه‏<br />

بزرگ‏ ریهای‏ امپراتو گسیختنِ‏ است.‏<br />

پیوسته‏ ‏وقوع‏ به آنها درونِ‏ از ‌مور امپراتوریِ‏ ‏حیاتِ‏ به که‏ تهاجمهایی‏ کردند<br />

فتح‏ را دولتی‏ ویرانههای‏ دادند خاتمه‏ درونیاش،‏<br />

نزاعهای‏ بوروکراسیاش،‏ که‏ به<br />

مسلحِ‏ استبدادِ‏ سوداگرانهاش،‏ بندگیِ‏ زا پیش‏ مدتها از را آن‏ ‏سخنچینیاش،‏ بلوکِ‏<br />

منوال،‏ ‏همین‏ به بود.‏ درآورده‏ پا هجومِ‏<br />

برابرِ‏ در مقاومت‏ بدون‏ هم‏ استالینی‏ دموکراتیک‏<br />

هامبورگرِ‏ وحشیانِ‏ مسالمتآمیزِ‏ آورد.‏<br />

فرود تسلیم‏ سرِ‏ لیبرال‏ و نیز<br />

انگلی‏ سرمایهداریِ‏ کاالییِ‏ امپراتوریِ‏ ‌ینورد ‏انفجارِ‏ به محکوم‏ مشابه‏ بهگونهای‏ ‌هک دارد وقت‏ آنقدر آن‏ از پیش‏ اما است،‏ ذهنیتی‏<br />

با را آنها و سازد سست‏ را مغزها زا که‏ ذهنیتی‏ بیاکَند،‏ نمپذیر و اسفنجگونه‏ ‌هک آنچنان‏ زندگی،‏ از ستوه‏ و عمومی‏ منگیِ‏ تراوش‏<br />

دارد،‏ ‏یاد به کمتر تاریخ‏ را نظیرش‏ میکند.‏<br />

قادر<br />

حتا دیگر ‏]اینتلیجنسیا[‏ روشنفکر طبقهی‏ انتقادیاش‏<br />

روحیهی‏ که‏ کند کتمان‏ نیست‏ رادیکالیتهای‏<br />

بر پوشاندن‏ مبدل‏ لباسِ‏ صرفاً‏ دریافت‏<br />

نمایش‏ انکسارهای‏ خالل‏ از که‏ است‏ میشود.‏<br />

دوخ مدارهای‏ در سیاسی‏ ایدئولوژیهای‏ یکسره‏<br />

‏]اتوپارودی[‏ ‏سازی‏ مضحکه نوعی‏<br />

در نیز شان نمایندگان رفتهاند،‏ تحلیل‏ سرشتِ‏<br />

در که‏ کردهاند گیر اسکیزوفرنی‏ ات وامیدارد را آنها و کاالست‏ مسدودِ‏ دنیای‏ بدانند<br />

را مالی‏ شامورتیبازیهایِ‏ چیزِ‏ همه‏ مردم‏<br />

نااستوارِ‏ پیش‏ از بیش‏ بقای‏ شرایطِ‏ از و ندانند.‏<br />

هیچ‏ کسانی‏<br />

و میشود منفجر درون‏ از کهنه‏ دنیای‏ ساختنِ‏<br />

در بیاعتنایی‏ یا بیکفایتی‏ با که‏ را دنیایی‏<br />

چنین‏ به آن،‏ با مقابله‏ در نو دنیایی‏ کشید.‏<br />

خواهد خود بهدنبالِ‏ میبخشند،‏ حقانیت‏ استوارکردنِ‏<br />

پا باید پس‏ این‏ از بنابراین،‏


ید<br />

خلعِ‏ باشد،‏ هدف‏ زمینی‏ واقعیاتِ‏ در مجدد هب است‏ سال‏ هزاران‏ که‏ آسمانی‏ وکالتی‏ از ‌یرس کارِ‏ یعنی‏ فکریاش،‏ کارکردِ‏ و ‏روح‏ .‌تسا شده‏ سپرده‏ میکشد،‏ کار تن‏ از که‏ بهمثابه‏<br />

زیستهها از آگاهی‏ از خارج‏ جزوِ‏<br />

اندیشهای‏ هر زندگیخواهی،‏ براندازانهای‏<br />

شکلِ‏ بههر و است‏ قدرتخواهی‏ میتراود.‏<br />

آن‏ از ستم‏ شود،‏ ظاهر که‏ هم‏ مرتکبِ‏<br />

میتواند مطمئناً‏ زندگی‏ از جانبداری‏ ‏]حزبِ‏<br />

مرگ‏ از جانبداری‏ شود.‏ ‏خطاهایی‏ باشد،‏<br />

محق‏ خواه‏ و برخطا خواه‏ مرگ[،‏ نمیشناسد.‏<br />

بربریت‏ جز چیزی‏ نداریم.‏<br />

خودمان‏ جز دیگری‏ دشمنِ‏ پس‏ ازین‏ اقتصاد<br />

خدمتِ‏ در کلماتی‏ و انتزاع‏ حاکمیتِ‏ آنها<br />

از اقتصاد بهرهبرداری‏ و ‌هک کسانی‏ برای‏ همواره‏ کلمات‏ که‏ وجودی‏ با راک میپرداختهاند آنها بابتِ‏ از بهتری‏ مزدِ‏ مقابلِ‏<br />

در علمکردن‏ قد از هیچگاه‏ اما کردهاند،‏ شعر<br />

جذابیتِ‏ بازنایستادهاند.‏ خود اربابانِ‏ براندازنده،‏<br />

نیروی‏ از برخورداری‏ بهخاطرِ‏ تصلّب‏<br />

که‏ کلماتی‏ ‏به توانسته‏ اوقات‏ بیشتر ضروریاش‏<br />

ریاکاریِ‏ و قدرت‏ نشانِ‏ و مهر ببخشد.‏<br />

دوباره‏ حیاتِ‏ بوده،‏ کوبیده‏ آنها بر را ‌یکی ۱۹۱۷ شورایی‏ انقالبِ‏ دلِ‏ از میبایست‏ ات میشد زاده‏ توتالیتر رژیمهای‏ بدترین‏ از شوروی‏<br />

‏های‏ جمهوری ملیِ‏ امپریالیسمِ‏ رد براندازی‏ بهنیروهای‏ را خود زبانِ‏ بتواند بیرگ‏<br />

زبانی‏ یعنی‏ کند،‏ تحمیل‏ جهان‏ سطحِ‏ استخوانبندیِ‏<br />

با زبانی‏ دستور رمق،‏ و قادر<br />

که‏ نظامی‏ ونحوی‏ صرف و بوروکراتیک‏ پرچمِ‏<br />

زیرِ‏ را خواهانه‏ رهایی جنبشهای‏ باشد بگمارد.‏<br />

بهخدمت‏ گوالگی‏ کمونیسمی‏ نئولیبرالیسم‏<br />

که‏ تشریفاتیای‏ زبانِ‏ یا نو زبانِ‏ درست‏<br />

میگیرد ‏ریشخند به وقاحت‏ با را آن‏ زا جهانی‏ بوروکراسیِ‏ که‏ است‏ زبانی‏ همان‏ ‌نیا و میکند.‏ تحمیل‏ رسانهای‏ بندهصفتیِ‏ راهِ‏ استالینی‏<br />

بوروکراسیِ‏ از چیزی‏ بوروکراسی‏ فورمالیسمِ‏<br />

بهخاطرِ‏ آنکه‏ جز ندارد کم‏ جبّار،‏<br />

یک‏ بلهوسیهای‏ از نه‏ دموکراتیکاش‏ بورسی‏<br />

سیستمِ‏ یک‏ مزاجیِ‏ دمدمی‏ از بلکه‏ میکند.‏<br />

تبعیت‏ ‌هک اسارتگاهوارهای‏ دنیایِ‏ ترتیب،‏ این‏ به‏ است‏<br />

آزاد مبادلهی‏ دیکتاتوریِ‏ حاصلِ‏ ره که‏ میدهد تشکیل‏ انتزاعی‏ سیستمی‏ ‌کی او از تا برمیکَند خودش‏ از را انسانی‏ زبانِ‏<br />

رو،‏ این‏ از هم‏ بسازد.‏ بازاری‏ شیءِ‏ کلماتی‏<br />

و زیستهشده‏ واقعیاتِ‏ از سیستم‏ این‏ میشود.‏<br />

دورتر هردم‏ آنهایند بیانگرِ‏ که‏ برای‏<br />

الزم‏ خدماتِ‏ و تولیدی‏ وسایلِ‏ همانندِ‏ تجاربِ‏<br />

از حاصل‏ کلماتِ‏ اجتماعی،‏ پیشرفتِ‏ جایشان‏<br />

و میشوند ریخته‏ دور نیز زیستهشده‏ اب بیمعناییشان‏ که‏ میدهند ‏اشکالی‏ به را میشود.‏<br />

بَزک‏ تبلیغاتی‏ ارزشافزودهی‏ اگرچه<br />

و است‏ رفته‏ میان‏ از پرولتاریا نبودهاند،‏<br />

پُرشمار چنین‏ هیچگاه‏ پرولترها عزمِ‏<br />

و خود بردهوارِ‏ جایگاهِ‏ ظاهراً‏ کم‏ دست کردهاند.‏<br />

فراموش‏ را آن‏ از شدن‏ خالص‏ کالهبرداران‏<br />

و بازان‏ سفته از نشانی‏ دیگر هب مدیران‏ و ادارهکنندگان‏ که‏ چرا نیست‏ ‌هکلب بوروکراتها با نه‏ دیگر آمدهاند،‏ ‏میان‏ دیگر<br />

داریم.‏ سروکار تصمیمگیرندگان‏ با اب نه‏ عملکنندگان،‏ با بلکه‏ کارگران‏ با نه‏ دانشجویان‏<br />

با نه‏ متصدیان،‏ با که‏ کارمندان‏ متقاضیانِ‏<br />

با که‏ بیکاران‏ با نه‏ مشتریان،‏ با که‏ اب بلکه‏ زمینداران‏ و دهقانان‏ با نه‏ شغل،‏ کلهگندههای‏<br />

شاملِ‏ مخلوطی‏ یعنی‏ کشاورزان،‏ ‌هک خردهپایی‏ زارعانِ‏ و صنعت‏ و کشت‏ خویشاند،‏<br />

محصوالتِ‏ کیفیتِ‏ دلواپسِ‏ بلکه‏<br />

بینالمللها با نه‏ دیگر داریم،‏ سروکار بدبینایان‏<br />

با بلکه‏ نابینایان‏ با نه‏ چندملیتیها،‏ با داریم.‏<br />

سروکار گرفته‏<br />

فرا را همهجا مرغوب‏ تکلّفِ‏ این‏ ،‌نآ ‏تبعِ‏ به هم‏ ارتش‏ حتا که‏ بهطوری‏ ار غیرنظامی‏ گروهی‏ نامترقبهی‏ بمبارانِ‏ کلمهی‏<br />

مینامد.‏ جانبی«‏ ‏»خسارتِ‏ یک‏ ‏این‏<br />

به و شده‏ استثمارگر جایگزینِ‏ ثروتمند ‌شقن یک‏ جانشینِ‏ وضعیت‏ یک‏ وقتی‏ ترتیب‏ میتواند<br />

که‏ کارکردی‏ و نقش‏ شد،‏ کارکرد و قدیمی‏<br />

پیشفرضِ‏ ‏همان‏ به آنگاه‏ شود،‏ لغو و ثروتمند وجودِ‏ آن‏ بهموجبِ‏ که‏ برمیگردیم‏ است.‏<br />

همیشگی‏ امری‏ فقیر ‏»نوکرِ‏<br />

مانندِ‏ اصطالحی‏ که‏ خوشنودند همه‏ نوکرانِ‏<br />

سوءاستفادهی‏ موردِ‏ که‏ امپریالیسم«،‏ مسخره‏<br />

و منسوخ‏ داشت،‏ قرار استالینیسم‏ کاپیتالیسمِ‏<br />

سرسپردگانِ‏ خیلِ‏ و گردیده‏ رد که‏ بهگوشی‏ حلقه‏ غالمانِ‏ این را،‏ انگلی‏ فرهنگ،‏<br />

اجتماع،‏ سیاست،‏ اقتصاد،‏ عرصهی‏ کشاورزی،‏<br />

آموزش،‏ روزنامهنگاری،‏ نمیتوان‏<br />

دارند،‏ جوش‏ و جنب‏ امنیت،‏ و نامید.‏<br />

کاالیی‏ امپریالیسمِ‏ نوکرانِ‏ مؤدبانه‏ زا پیوسته‏ که‏ فکری‏ طرزِ‏ و زبان‏ شکلگیریِ‏ زمینهی‏<br />

هم‏ میشود،‏ دورتر روزانه‏ زندگیِ‏ است،‏<br />

بربریت‏ جِ‏ مروّ‏ که‏ را،‏ انتزاع‏ رشدِ‏ ‌نآ تحمل‏ موجبِ‏ که‏ را فراموشیای‏ هم‏ و میسازد.‏<br />

فراهم‏ میگردد بازتابهای‏<br />

خدمتِ‏ در مدام‏ انتزاع‏ اگر و بیگانههراسی‏ امنیتی،‏ پارانویای‏ مرگ،‏ ‌هک است‏ سبب‏ ‏این‏ به میگیرد قرار نفرت‏ میدهد.‏<br />

پرورش‏ را زندگی‏ از جدا اندیشهای‏ نیز‏<br />

کلمات ی شده مالیم حالتِ‏ سان‏ همین‏ به‏ را<br />

ناانسانیت‏ دوستانه‏ انسان شفقتِ‏ پوششِ‏ زیرِ‏ همسیمای‏<br />

زبانی‏ ی پدیده این‏ میسازد.‏ پنهان‏ اما بیرحمانه‏ که‏ اسارتگاهی‏ است‏ دنیایی‏ بس‏<br />

از میکند،‏ عمل‏ آشکار سبعیتِ‏ بدونِ‏ زیادهرویهای‏<br />

از نیاز بی نفسه فی زیادهرویِ‏ است.‏<br />

فاحش‏ هب بخشیدن‏ تقدّس‏ هالهی‏ روال،‏ همین‏ بر و کودکها مهدِ‏ کردنِ‏ حذف‏ مجالِ‏ ‏کودک‏ میسازد.‏<br />

فراهم‏ را آموزش‏ کیفیتِ‏ دادنِ‏ تنزل‏ نامیدن‏<br />

‏ِسوم‏ سنّ‏ اشخاصِ‏ را سالخوردگان‏ مقرریِ‏<br />

میدهد اجازه‏ امور ‏اولیای‏ به محقرِ‏<br />

خانههای‏ دهند،‏ کاهش‏ را بازنشستگی‏ ‏جای‏<br />

به و ببرند بین‏ از را سالمندان‏ پذیرشِ‏ بسازند.‏<br />

احتضارخانه آنها کلماتِ‏<br />

رسانهایِ‏ موجِ‏ با متقابل‏ ارتباطِ‏ در مطالباتِ‏<br />

‏گذشتهی‏ به که‏ کلماتی‏ از ‌ مُدِروز،‏ ‌ناش بازگشت و شدهاند رانده‏ واپس‏ ممنوع‏ ناتماممانده‏<br />

کارهای‏ گرفتنِ‏ سر از ‏معنیِ‏ به است.‏<br />

جاری‏ مبهم‏ ترسی‏ است،‏ فقط‏<br />

کارگری‏ شوراهای‏ یا سویتها از تقلبیِ‏<br />

حافظهی‏ در آنها لنینیستیِ‏ کاریکاتورِ‏ کمونیته-‏<br />

تالشهای‏ است،‏ غالب‏ جمعی‏ در<br />

آراگون‏ و کاتالونیا همبستگیطلبِ‏ های ‌هک خودگردانیطلبانهای‏ تجاربِ‏ و ۱۹۳۶، بوروکراتهای‏<br />

توسط‏ و زد جرقه‏ بارها مغلوبِ‏<br />

شد،‏ خفه‏ نطفه‏ در کارگری‏ جنبشِ‏ است.‏<br />

بیخبری‏ و جهل‏ زباله‏<br />

چون‏ خوشبختی‏ حقِ‏ و رهایی‏ کلماتِ‏ ‌هک انسانهایی‏ همچون‏ میشوند،‏ ریخته‏ دور عرصهی‏<br />

از حتا سود و بهرهوری‏ محاسباتِ‏ میرانَد.‏<br />

بیرونشان‏ هم‏ ساده‏ بقای‏ ندارد<br />

آیندهای‏ چون‏ مالی‏ سرمایهداریِ‏ آن‏<br />

لوحِ‏ و بروبد را گذشته‏ بساطِ‏ میخواهد ِندوب مدرن‏ وثیقهی‏ آنکه‏ برای‏ او بزداید.‏ را مسدود<br />

و منجمد هم‏ که‏ اکنونی‏ شود،‏ اکنون‏ دوخ مکانِ‏ در پول‏ مدارِ‏ هم‏ و است‏ زمان‏ در را<br />

خود تاریخِ‏ دارد نیاز ساخته،‏ محصورش‏ و بوده‏ او زایشِ‏ عاملِ‏ که‏ تاریخی‏ بزداید،‏ شد.‏<br />

خواهد او قاتلِ‏ روشنفکرِ‏<br />

طبقهی‏ در که‏ است‏ سبب‏ بدین‏ کلماتِ‏<br />

استعمالِ‏ با که‏ طبقهای‏ بندهصفت،‏ ات نهاده‏ او پیروزیِ‏ گروِ‏ در دل‏ حریف،‏ پایانِ‏<br />

از سخنگفتن‏ گردد،‏ نصیباش‏ صدقهای‏ نشانهی‏<br />

آن،‏ بودنِ‏ معنا و بیربط‏ و جهان‏ پایانِ‏<br />

میشود.‏ محسوب‏ لیاقت‏ و تشخّص‏ اقتصادی.‏<br />

تهیمغزسازیِ‏ شعور:‏ و حافظه‏ خدایی‏<br />

و آفرینش‏ ‏افسانهی‏ به اعتقاد زندهباد ِزور شش‏ در را سرمایهداری‏ و جهان‏ که‏ کرد!‏<br />

تولید غیرتعطیل‏ 102<br />

صفحه 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله


103<br />

صفحه بشردوستانهی‏<br />

مارکِ‏ بازاری‏ دموکراسیِ‏ است‏<br />

کاالیی‏ توتالیتاریسمِ‏ نهفته‏<br />

ستمگرانهی‏ زورِ‏ اعمالِ‏ و اجبار هب دعوت‏ در بهنوعی‏ تولید ضرورتِ‏ در ‌ظاحل از و تبلیغاتی‏ جذابیتهای‏ که‏ ‏مصرف،‏ هب ضرورتی‏ شدهاش‏ برنامهریزی‏ روانی‏ ‌یلکش میپوشانید،‏ را آمرانه‏ شدت‏ ‏همان‏ کرد.‏<br />

پیدا شده‏ حل‏ و تخفیفیافته‏ الزامِ‏<br />

اثرِ‏ بر شده‏ ایجاد انتخابِ‏ آزادیِ‏ توهّمِ‏ بهجای‏<br />

ناچیز،‏ و چیز هر فروختن‏ اقتصادیِ‏ دموکراسیِ‏<br />

یک‏ آهنین‏ دستکشِ‏ با دموکراسیِ‏ خالصه‏<br />

ارزشِ‏ آن‏ در که‏ نشاند سلفسرویسی‏ اهمیتِ‏<br />

قیمت،‏ یک‏ در اشیا و اشخاص‏ شدهی‏ وظیفهی‏<br />

بهجز اخالقی،‏ وظیفهی‏ هرگونه‏ برداشت.‏<br />

میان‏ از را پرداختن‏ ‌هک شد ترفیعی‏ کارزارِ‏ یک‏ درگیرِ‏ دولت‏ خودِ‏ سیاست‏<br />

است«‏ پادشاه‏ ‏»مشتری‏ شعارِ‏ آن،‏ در خوشباشیِ‏<br />

و کمتر ایدئولوژیِ‏ ‏سوی‏ به را سنّتی‏<br />

ارزشهای‏ داد.‏ سوق‏ بیشتر مصرفیِ‏ قدرت،‏<br />

سلسلهمراتب،‏ ملت،‏ ارتش،‏ کلیسا،‏ برابرِ‏<br />

در خانوادگی،‏ اقتدارِ‏ کار،‏ ایثار،‏ welfare[<br />

رفاه‏ دولتِ‏ کشورهای‏ که‏ سیلی‏ نیاوردند.‏<br />

تاب‏ کرد غرق‏ خود در را ]state برابرِ‏<br />

در ای‏ پدرساالرانه اقتدارِ‏ هیچ‏ اگر ره که‏ سوپرمارکتی‏ جوامعِ‏ آسانگیریِ‏ اینشرط‏<br />

به تنها است‏ مجاز آنها در چیزی‏ نیاورد،‏<br />

تاب‏ شود پرداخته‏ بهایاش‏ که‏ آلودگیِ‏<br />

برابرِ‏ در نیز مصرفی‏ اقالمِ‏ کیفیتِ‏ دوام‏<br />

مبادله‏ ارزشِ‏ بهویروسِ‏ کاربرد ارزشِ‏ نیاورد.‏<br />

پرداختی‏<br />

قیمتِ‏ که‏ گردید آشکار زود خیلی‏ قیمتِ‏<br />

خوشبختی،‏ قسطیِ‏ فروشِ‏ ازاءِ‏ در است.‏<br />

جوهر هرگونه‏ از تهیشده‏ هستیِ‏ یک‏ زا رضایت‏ احساس‏ ۱۹۶۰، سالهای‏ همان‏ از بهنارضایتیِ‏<br />

قرائن،‏ تمام‏ برخالفِ‏ مصرف،‏ پیوند<br />

سرپوشیدهای‏ چنان‏ و ژرف‏ چنان‏ سیتواسیونیستها،‏<br />

بهاستنثنای‏ که‏ بود خورده‏ آن‏<br />

طریقِ‏ از که‏ ۱۹۶۸، آشوبِ‏ با اکثراً‏ رفاهِ‏<br />

با جامعهای‏ از امتناع‏ و رویگردانی‏ اب بود،‏ شده‏ بیان‏ بسیار طنینِ‏ و جال با کاالیی‏ کردند.‏<br />

برخورد نافهمی‏ و تعجب‏ پذیرفت‏<br />

را امر این‏ باید روزی‏ باالخره‏ ۱۹۶۸ مه‏ ماه‏ در اماکن‏ اشغالِ‏ جنبشِ‏ که:‏ ‏حکمِ‏<br />

به که‏ بود انقالبی‏ آخرین‏ فرانسه،‏ در و پیوست‏ ‏وقوع‏ به اقتصادی‏ دگردیسیِ‏ یک‏ انسان‏<br />

پیشرفتِ‏ آن‏ در که‏ بود انقالبی‏ اولین‏ شد.‏<br />

کاال پیشرفتِ‏ جایگزینِ‏ هب نزدیک‏ که‏ انقالب،‏ این‏ رادیکالیتهی‏ آشکارگرِ‏<br />

پس‏ این‏ از ماند،‏ پوشیده‏ سال‏ ‏سی‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله فراگذشتن‏<br />

آن‏ در که‏ است‏ اجتماعی‏ پروژهای‏ ‌هک ‏تکاملی‏ به دیگر بارِ‏ زندهمانی‏ و بقا از ،‌هدوب گسیخته‏ سال‏ هزار ده‏ بهمدتِ‏ رشتهاش‏ سود<br />

تولیدکنندهی‏ انسانِ‏ گذرِ‏ و د میخورَ‏ پیوند رقممیزند.‏<br />

انسانیت‏ آفرینندهی‏ بهانسانِ‏ را ۱۹۶۸ از که‏ سنّتی‏ بهارزشهای‏ اعتراض‏ دگردیسیِ‏<br />

از متأثر هنوز میگیرد،‏ منشأ ‌نیا در یأس‏ سبب‏ بههمین‏ و است‏ اقتصادی‏ هب ار آن‏ گاه‏ که‏ کرده‏ خانه‏ چنان‏ اعتراض‏ میگمارد.‏<br />

اختناق‏ ‏خدمتِ‏ واپسرانی،‏<br />

مبادله،‏ ایثار،‏ کار،‏ از امتناع‏ هرچقدر<br />

ایدئولوژیها،‏ و دولت‏ قدرت،‏ رظن‌ به رسواییبرانگیز و قبیح‏ عملی‏ هم‏ است‏<br />

اقتصادی‏ مقتضیاتِ‏ تابعِ‏ تلویحاً‏ آید زا و میکند سلب‏ تولید از را اولویّت‏ که‏ خالء<br />

امپراتوریِ‏ مصرف‏ امپراتوریِ‏ نیهیلیسمِ‏<br />

از پدرساالری‏ واژگونیِ‏ میسازد.‏ سرچشمه‏<br />

هرجومرجی‏ روحِ‏ و تعمیمیافته‏ ارزشها<br />

تمامی‏ قوای‏ تحلیلِ‏ آن‏ در که‏ میگیرد ارزشِ‏<br />

یگانه،‏ ارزشی‏ جهانیِ‏ سیطرهی‏ زیرِ‏ میپذیرد.‏<br />

صورت‏ کاالیی،‏ براندازانه‏<br />

کهنه‏ بهجهانِ‏ اعتراض‏ در آنچه‏ گیرافتاد.‏<br />

دوگانه‏ انکاری‏ چنبرِ‏ در بود زا ‌هک کسانی‏ انقالبینمای‏ گفتارِ‏ که‏ است‏ رسم‏ بهمال‏<br />

آن‏ در و میکنند انتقاد مسلط‏ جامعهی‏ اما شود.‏ گرفته‏ بهریشخند میرسند،‏ مقام‏ و گزمگانِ‏<br />

میکند؟ متهم‏ را آنها چهکسی‏ غالباً‏ ‌یبزح نفیگری،‏ نگهبانِ‏ سگهای‏ براندازی،‏ اب تا است‏ آن‏ پیِ‏ در که‏ دلچرکینی‏ سراسر عاطفیای‏<br />

هیجاناتِ‏ کالم،‏ یا بمب‏ تروریسمِ‏ ماشینیشدنِ‏<br />

و مَنِشی‏ فروبستگیِ‏ اثرِ‏ بر که‏ را برنامهی‏<br />

با منطبق‏ کامالً‏ پدیدهی‏ دو یعنی‏ تن،‏ فروکوفته‏<br />

انگلی‏ سرمایهداریِ‏ خودویرانگریِ‏ بکشاند.‏<br />

بهطغیان‏ شدهاند،‏ عظیمی‏<br />

بذرافشانیِ‏ ۱۹۶۸ مه‏ ماهِ‏ در اما زا ‌هک برخاکی‏ دانهاش‏ هر که‏ گرفت‏ صورت‏ رویش‏<br />

بهانتظارِ‏ میشد بارور بذرافشانی‏ این‏ نشست.‏<br />

ِهار از تا است‏ مجاز که‏ بُرد پی‏ تن‏ آنگاه‏ زا رهاشده‏ فضایی‏ زمین‏ با وحدتاش‏ برای‏<br />

جایی‏ بیافریند،‏ آسمان‏ و روح‏ یوغِ‏ تلطیفِ‏<br />

و پاالیش‏ با سرانجام‏ که‏ خوشیهایی‏ رادیکالیتهی‏<br />

دارد جا اما باشند.‏ همنوا زندگی‏ ‌نآ غصبشدهی‏ بُعدِ‏ از پروژهای‏ چنین‏ ‌لکش تا است‏ آن‏ بر که‏ بُعدی‏ گردد،‏ متمایز سرمایهداری‏<br />

تا دهد پروژه‏ ‏این‏ به جدیدی‏ آماده‏<br />

بقایش‏ تأمینِ‏ برای‏ را خود بتواند ‏ارزشِ‏<br />

به بازگشت‏ که‏ سرمایهداریای‏ کند،‏ انسان‏<br />

ترفیعِ‏ ویران،‏ زمینِ‏ بازسازیِ‏ کاربرد،‏ شهروندی‏<br />

و سرمایه،‏ گرانبهاترین‏ بهمثابه‏ دولت‏ جانشینِ‏ انجمنهای‏ بهمثابه‏ را انجامِ‏<br />

در روزبهروز که‏ دولتی‏ میکند،‏ تبلیغ‏ حمایتِ‏<br />

و زدوبند یعنی‏ خود،‏ مأموریتِ‏ میشود.‏<br />

ناکاراتر مافیایی،‏ ِتاجن که‏ کاال،‏ ‏برای‏ که‏ ایدهها،‏ این‏ همهی‏ است،‏<br />

یافته‏ امور انسانیکردنِ‏ در را خود زا حال‏ عین‏ در میکنند ترسیم‏ نوگشتی زمستانی-‏<br />

یخبندانِ‏ که‏ میشوند منتج‏ اقتصادی‏ میسازد.‏<br />

پنهان‏ را بهاری‏ ‏اش‏ بهسودِ‏<br />

خواه‏ آن،‏ آگاهیِ‏ و تن‏ از جدا ایدههای‏ باشند،‏<br />

ایجابیت‏ خدمتِ‏ در یا کنند کار سلبیّت‏ هب ‌هک بهاین‏ بسته‏ و میگردند تهی‏ فضایی‏ در توسطِ‏<br />

یا بخورند پیوند زرهپوشانه‏ ‏رفتارهایی‏ بازآفریده‏<br />

انسانیت‏ جستوجوی‏ در افرادی‏ میدهند.‏<br />

معنا تغییرِ‏ شوند،‏ زندگیِ‏<br />

بدون‏ نیز ایدهها ثمربخشترین‏ گوهرِ‏<br />

از بخشد،‏ کالبد ‏آنها به که‏ سرشاری‏ معیارِ‏<br />

یگانه‏ پس‏ این‏ از میگردند.‏ تهی‏ خود است.‏<br />

انسانیشدن‏ پیشرفت،‏


اقتصادی<br />

امپراطوری در بحران<br />

صفحه 104<br />

دنیای جوان<br />

برگردان ناهید جعفرپور<br />

پشت پرده:‏ با کاهش سلطه جهانی ایاالت<br />

متحده آمریکا توازن جهانی قدرت میان<br />

کشورهای سرمایه داری هم تغییر می کند<br />

در دهم مارس روزنامه یونگه ولت و بنیاد<br />

مارکس انگلس کنفرانسی را با نام ” ایورو<br />

امپریالیسم تهاجمی”‏ برگزار نمودند.‏ در این<br />

کنفرانس که بیش از ۷۰ نفر شرکت داشتند<br />

سخنرانان بیشماری سخنرانی نمودند از<br />

جمله اقتصادان مارکسیست راینر روپ که<br />

سخنرانی اش در زیر بفارسی برگردانده می<br />

شود.‏<br />

‏“بحران اقتصادی که از چهارسال پیش آغاز<br />

گشته است،‏ نمی خواهد پایان پذیرد.‏ ریشه<br />

های این بحران بسیار عمیق تر از داستان<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

حرص بانکها و عدم وجود مقررات و تمامی<br />

آن توجیهاتی است که برای گول زدن بیان می<br />

شوند.‏ بلکه مشکل واقعی در سیستم سرمایه<br />

داری نهفته است.‏ پیش زمینه بحران کنونی<br />

که باعث شده است تا میلیون ها انسانهای<br />

سخت کوش و زحمتکش موجودیتشان دچار<br />

خطر گردند،‏ به سال ۱۹۷۱ بر می گردد.‏<br />

در این سال سنگ بنای تغییر ساختمان<br />

اقتصاد مالی غربی چیده شد.‏ در واقع این<br />

ساختمان جدید به قمارخانه ای بسیار عالی<br />

برای افزایش پول تبدیل گشت بطوری که در<br />

حرکت دهه گذشته همواره طبقات جدیدی از<br />

آن لبریز از اندوخته مالی گشت.‏ این مسئله تا<br />

جائی پیش رفت که در نهایت در سال ۲۰۰۸<br />

تولید انفجار نمود.‏<br />

سال ۱۹۷۱ در واقع بیان گر آغاز فاز دوم<br />

توسعه اقتصادی غرب در دوره پس از جنگ<br />

بود و همانطور که پل ولکر رئیس سابق<br />

بانک فدرال ذخیره ارزی ایاالت متحده<br />

آمریکا توصیف می کند”‏ در این سال همه<br />

چیز با انحالل استاندارد طال توسط ریچارد<br />

نیکسون رئیس جمهور ایاالت متحده آمریکا<br />

و از بین بردن سیستم ارزی بعد از جنگ<br />

برتون وود که در سال ۱۹۴۴ بجای سیستم<br />

پولی با نرخ ارزی ثابت که گام بگام در<br />

جهت ‏“فروپاشی کنترل شده اقتصاد جهانی”‏<br />

ایجاد شده بود،‏ آغاز گشت”.‏<br />

این تغییر ساختار رهبری شده از سوی<br />

واشنگتن ضرورتی بود که توسط آن<br />

هژمونی زمان بعد از جنگ ایاالت متحده را<br />

برقرار نگاه میداشت.‏ زیرا که این امر دیگر<br />

با روش های قدیمی یعنی بازیافت هوشمندانه<br />

مازاد مالی آمریکا در اروپا و کشورهای<br />

آسیائی امکان پذیر نبود.‏ افزایش مازاد مالی<br />

در موازنه با بیالن پرداختی و بودجه ایاالت<br />

متحده در هردو دهه بعد از جنگ سرانجام<br />

در پایان دهه ۶۰ باعث کسری بودجه ای<br />

عظیم گشت.‏ صادرات سرمایه از ایاالت<br />

متحده آمریکا که در واقع تسمه چرخاندن<br />

اقتصاد پر رونق سرمایه داری غرب بود در<br />

سال ۱۹۷۱ دچار خلل شد و متوقف گردید.‏<br />

اعتراف به این مسئله در واقع به مفهوم پایان<br />

رهبریت اقتصادی و همچنین سیاسی آمریکا<br />

بر سایر کشور های غرب بود.‏<br />

پایان یک مدل تجارت<br />

رهبری واشنگتن بجای اینکه با اقدامات


صفحه 105<br />

صرفه جویانه کسری بودجه ایاالت متحده را<br />

جبران نماید بازی خطرناکی را آغاز نمود<br />

و بدینوسیله کسری بودجه را همواره بیشتر<br />

و بیشتر نمود.‏<br />

چه کسی می بایست برای این کسری بودجه<br />

بپردازد؟ مابقی کشورهای جهان!‏ چگونه؟<br />

با کمک انتقال دائمی سرمایه که از این<br />

مقطع بطور اجتناب ناپذیر و مداوم بر فراز<br />

سرتاسر اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام<br />

بسوی آمریکای شمالی جاری شد.‏ دو برابر<br />

بودجه اقتصاد آمریکا ( بیالن تجاری و<br />

بودجه دولت(‏ مثل یک جاروی برقی غول<br />

پیکر آنهم بمدت ده ها سال مکیده شد.‏ دالر<br />

این کاغذ سبز برای تولید کنندگان کشورهای<br />

دیگر مانند طال و حتی بهتر از طال بود.‏<br />

زیرا که ظاهرا پولی قابل اعتماد و همزمان<br />

با خود سود هم به ارمغان می آورد.‏ به دالر<br />

به عنوان ضامنی برای روزهای بد ( ذخیره<br />

ارزی(‏ نگاه می شد و یا قیمت واردات با آن<br />

پرداخت می شد.‏ بخصوص برای پرداخت<br />

مواد اولیه از کشورهای دیگر.‏ گرچه این<br />

فعالیت برای تنظیم بودجه خشن ترین نوع<br />

عدم تعادل اقتصادی را در مقیاس جهانی<br />

برقرار می نمود اما برای منفعت برندگان<br />

آن چیزی مانند توازن جهانی را معنی می<br />

داد.‏ سیستم بین المللی بسرعت شتاب گرفت<br />

و باعث بیدار شدن جریان های تجاری و<br />

مالی نامتقارن شد.‏ حتی برای مدتی طوالنی<br />

که ظاهرا ثبات و رشد برقرار بود،‏ طبقه<br />

رهبری کننده در کشورهای که در این امر<br />

سهیم بودند سود های فراوان حاصل نمودند<br />

و همزمان برای بخش هائی از طبقه کارگر<br />

هم رفاه افزایش یافت.‏<br />

این مکانیسم باعث شد تا برخی از اقتصادها<br />

بخصوص در آلمان،‏ ژاپن و کشورهای تولید<br />

کننده نفت و بعد ها چین پشت سر هم کاال<br />

و خدماتی تولید کنند که بازار عظیم و قوی<br />

و لبریز از قدرت خرید آمریکا همواره با<br />

شتاب جذب می نمود.‏ تقریبا ۷۰ درصد<br />

منفعت کشورهای نامبرده در جهان مجددا<br />

به آمریکا جاری شدند و از آنجا توسط وال<br />

استریت به سرمایه گذاری مستقیم از سوی<br />

آمریکا در سایر کشورهای جهان به شکل<br />

سهام و محصوالت مالی پر ماجرا تبدیل شد.‏<br />

همانطور که گفتیم این پل ولکر بود که با<br />

بینش بزرگش تصمیات دشواری را که در<br />

سال ۱۹۷۱ در مقابل ایاالت متحده آمریکا<br />

قرار داشت را شناخت:‏ آنها یا می بایست<br />

بخاطر اقدامات صرفه جوئی اقتصادی و<br />

کاهش تجارت ایاالت متحده و کسری بودجه<br />

از محدوده نفوذ اقتصادی و ژئوپلیتیکی خود<br />

عقب نشینی نمایند و یا از طریق تغییرات<br />

در وال استریت و بازیافت مازاد مالی<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

کشورهای مشتری آمریکا هژمونی خود<br />

را بیشتر و بیشتر تقویت نمایند.‏ بعالوه این<br />

واقعیت هم که دالر آمریکا از بعد از جنگ<br />

جهانی در سرتاسر جهان نقش ارز ذخیره را<br />

بازی می کرد برای آمریکا کمک بزرگی در<br />

جهت نیل به اهدافش بود.‏<br />

در چهار دهه بعدی ایاالت متحده آمریکا<br />

توانست تسلط جهانی خویش را تا جائی<br />

گسترش دهد که تنها ابر قدرت بزرگ جهان<br />

گردد و این همه اعتبار را بدون اینکه تالش<br />

بزرگی از خود نشان دهد،‏ بدست آورد و بر<br />

بیشماری از ابزار های مالی ماجراجویانه و<br />

انبوه بزرگی از قروضی که همواره بیشتر و<br />

بیشتر میشد،‏ فرود آید.‏<br />

واشنگتن همزمان قادر بود توپ و تفنگ<br />

و کره را با هم داشته باشد آنهم به وفور.‏ و<br />

حال همه این نعمات در اثر بحران کنونی<br />

درخطر قرار دارد.‏ خانه کاغذی چندین طبقه<br />

از هم فروپاشیده شده است و بازسازی مجدد<br />

آن ممکن نیست.‏ زیرا که مشتریان جهانی<br />

آمریکا انگشتشان سوخته است.‏ دروغ فاش<br />

شده است و اعتماد از بین رفته است.‏<br />

طبیعتا همواره هنوز کشورهائی هم وجود<br />

دارند مثل چین که بخاطر عدم وجود<br />

جایگزین بخشی از مازاد سرمایه خود را<br />

به دالر آمریکا بکار می گیرد.‏ اما این روند<br />

خارج از دالر آمریکا و خارج از دارائی<br />

های آمریکا همه جا ادامه دارد.‏ چین اما<br />

همزمان برای مثال آموخته است که باید<br />

برای محافظت خود در برابر چنین توسعه<br />

ای تقاضای بازار داخلی اش را تقویت کند.‏<br />

رهبریت پکن از این روی تالش می کند<br />

تغییرات ساختاری ضروری را انجام دهد<br />

تا بتواند بیشتر برای بازار داخلی اش تولید<br />

کند.‏ در ژاپن حتی این مازاد بکلی از بین<br />

رفته است.‏ آنها برای یک کسری تجارت<br />

خارجی قابل توجه در بازار داخلی خود جای<br />

باز کرده اند.‏ این همه به این معنی است که<br />

کسری بودجه دوقلوی مداوم و سرسام آور<br />

آمریکا می بایست هر چه بیشتر از طریق<br />

چاپ اسکناس توسط بانک فدرال تامین مالی<br />

گردد.‏ مسئله ای که مجددا شکست جهانی<br />

دالر آمریکا را شتاب بیشتر می دهد.‏<br />

پیامد های گسترده<br />

بحران ناشی از تغییرات ساختاری در پویائی<br />

اقتصادی جهانی پیامدهای گسترده ای به<br />

همراه خواهد آورد که خود را در چند سال<br />

آینده و یا بهتر بگوئیم دهه های آینده بعنوان<br />

تغییرات پایدار در روبنای سیاسی،‏ اجتماعی<br />

و ایدئولوژیکی نشان خواهد داد.‏<br />

در اینجا برخی از روند ها و ویژگی های<br />

کلیدی این تغییر قریب الوقوع شناسائی می<br />

شود.‏ روند ها و ویژگی های کلیدی که در<br />

ساختارهای جدید اقتصادی،‏ ائتالف ها و<br />

اتحاد های جدید و همچنین ناسازگاری ها<br />

بین کشورهای غربی و همچنین بین قدرت<br />

اصلی امپریالیستی فعلی یعنی آمریکا و اتباع<br />

اروپائی اش آشکار می گردد.‏<br />

در ابتدا باید متذکر شویم که پیش روی غالب<br />

کشورهای غرب سال های بسیاری است که<br />

زجر اقتصادی و اجتماعی قرار دارد.‏ این<br />

تصویر ترسناک در مقابله با با اقتصاد پر<br />

رونق و جوامع کشورهائی چون برزیل،‏<br />

روسیه،‏ هند و چین است.‏ این بحران تنها<br />

اقتصاد غرب را مورد هدف قرار نداده<br />

است بلکه روبنای ایدئولوژیکی این کشورها<br />

را هم همچنین.‏ نئولیبرالیسم غربی و به<br />

همراهش تمامی سیستم اقتصادی بی اعتبار<br />

گشته است.‏<br />

با این حال رهبران سیاسی گیج کشورهای<br />

غربی دقیقا مثل سابق به لحاظ ایدئولوژیکی<br />

به سیستم سابق و مکانیسم ها و راه حل های<br />

آن چسبیده اند.‏ راه حل هائی برای بحران<br />

بدهی از طریق بدهی بیشتر.‏ بدین طریق<br />

اثرات بحران همواره وخیم تر می شود و<br />

همزمان نخبگان مرتبا از واقعیت ها و نیاز<br />

های توده ها دور تر می گردند.‏ این مسئله<br />

باعث شده است تا در سرتاسر اروپا نخبگان<br />

سیاسی مشروعیت خویش را از دست بدهند<br />

و این خود پیامدهای بی ثباتی را برای سیستم<br />

سیاسی بهمراه آورده است.‏<br />

همزمان ایاالت متحده آمریکا بعنوان محور<br />

اصلی این سیستم از داخل و از خارج رو به<br />

زوال است.‏ فقر سریع طبقه متوسط آمریکا<br />

که تا به امروز به مراتب مهمترین ستون<br />

مناسبات رهبری کننده بوده است هم دلیل<br />

دیگر زوال آمریکاست.‏<br />

محققان روند ایاالت متحده آمریکا بر این<br />

ارزیابی هستند که در سال های آینده افزایش<br />

قابل توجهی ای از ناآرامی های شدید<br />

اجتماعی در آمریکا پدید خواهد آمد:‏ جرالد<br />

سلینگ رئیس موسسه ‏“روند های تحقیقاتی”‏<br />

پیش بینی شرایطی جنگ داخلی مانند را که<br />

انسجام دولت را زیر سئوال ببرد،‏ می نماید.‏<br />

این که آیا دولت آمریکا با توجه به این چالش<br />

ها برای انحراف از مشکالت سیاست داخلی<br />

اش سیاست جنگ های جدید را پیشه خواهد<br />

نمود و یا تغییراتی را در داخل آمریکا به<br />

وجود خواهد آورد تا بدین وسیله به مشکالت<br />

خود رسیدگی نماید ؟ در حال حاضر بسختی<br />

می توان ارزیابی نمود.‏ اما با کاهش تدریجی<br />

قیمت دالر زوال آن بعنوان ارز ذخیره شتاب


صفحه 106<br />

می یابد و این مسئله باعث می شود تا بقیه<br />

جهان دیگر اوراق قرضه آمریکا را نخرند.‏<br />

این به آن معنی است که واشنگتن باید برای<br />

جنگ هایش خود بپردازد و دیگر نخواهد<br />

توانست مرتبا سایر نقاط جهان را بمباران<br />

کند.‏ برای آمریکا بمانند تمامی کشورهای<br />

دیگر این آلترناتیو وجود دارد که یا توپ را<br />

بخواهد یا کره.‏ زمانهائی که داشتن هر دوی<br />

این ها ممکن بود دیگر بسر آمده است.‏<br />

منطقه یورو در آستانه زوال<br />

همچنین منطقه یورو در آستانه زوال قرار<br />

دارد و بخاطر نارسائی های ساختاری یورو<br />

یا به یک بیماری طوالنی مدت و یا به مرگ<br />

ناگهانی محکوم است.‏ این پول مشترک اروپا<br />

تنها تحت دو شرط غیر واقعی می تواند زنده<br />

بماند:‏<br />

۱/ زیر انگشت شست دیکتاتور بودجه<br />

برلینی که باال تر از سایر کشورهای منطقه<br />

یورو است قرار بگیرد که این خود یک پیش<br />

شرط دارد که کشورهای شریک به اردکی<br />

مطیع تبدیل شوند و با وجود بخشا ده ها سال<br />

فقر سر خود را بلند نکنند.‏<br />

۲/ یک اروپای واقعا فدرال ایجاد شود که<br />

در آن آلمان کشورهای کمتر مولد منطقه<br />

یورو را برای مدت های طوالنی پشتیبانی<br />

مالی نماید و برای کسری بودجه آنها حرکت<br />

کند.‏ اگر مشکالتی را که در حال حاضر<br />

در جمهوری فدرال آلمان بخاطر توازن مالی<br />

ایالت ها وجود دارد مشاهده نمائیم،‏ برای مثال<br />

میان بایرن ثروتمند و زارلند و ماکلنبورگ<br />

فقیر در این صورت فورا روشن می گردد<br />

که در یک بعد وسیع اروپائی که تالش های<br />

بزرگتر مالی نیاز است این امر اصال امکان<br />

پذیر نخواهد بود.‏ همزمان ناآرامی های<br />

اجتماعی فزاینده در بیشتر کشورهای منطقه<br />

یورو نشان می دهند که در این کشورها مردم<br />

نمی خواهند در مقابل آلمان دیکتاتور یورو<br />

نئولیبرال و انهدام خدمات اجتماعی مرتبط با<br />

آن سر تعظیم فرود آورند.‏<br />

حتی تنها ایده مثبت اروپائی در پی مشکالت<br />

یورو برای بخش بزرگی از مردم اتحادیه<br />

اروپا تبدیل به یک تهدید شده است <br />

تهدیدی برای حاکمیت ملی آنها،‏ سازمانهای<br />

اجتماعیشان و پیروزی ها و تالش های<br />

اجتماعیشان.‏<br />

اینکه در حال حاضر پولی که در نزد مردم<br />

سرتاسر اروپا محبویتش را بعنوان پول<br />

مشترک اروپا از دست داده است ونه تنها<br />

از سوی سرمایه آلمان بلکه همچنین از سوی<br />

نخبگان کشورهای دیگر باید نجات داده<br />

شود،‏ بیشتر دالئیل سیاسی و اقتصادی دارد.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

یورو ازهمان آغاز خلقش ابزاری بود برای<br />

اجبار اروپا به وحدت اما این ابزار به لحاظ<br />

اقتصادی توسعه نیافته و ناپخته بود و تا به<br />

امروز هم همانطور باقی مانده است.‏<br />

نظرات و ارزیابی ها از زمان تصویب یورو<br />

نشان می دهند که طراحان این پول بطور<br />

عمده به این عالقمند بودند که به قیومیت<br />

نفرت انگیز واشنگتن خاتمه دهند و در آینده<br />

بعنوان اتحادیه اروپا با آمریکا در نفوذ و<br />

تقسیم جهان همطراز باشند.‏<br />

تا زمانی که آب و هوای زیبا برقرار بود<br />

یورو به لحاظ اقتصادی توسعه ای با شکوه<br />

داشت.‏ در اروپا به واقع هم در سال های<br />

اول بنظر می رسید که یورو به تحکیم اروپا<br />

یاری رسانده است و در بازار های جهانی با<br />

موفقیت توانست به مشکالت آمریکا بیافزاید<br />

و دالر را بعنوان ارز ذخیره بازار دچار<br />

مشکل سازد.‏ در عین حال اتحادیه اروپا با<br />

سیاست ” امنیت و دفاع از هویت”‏ بازوئی<br />

نظامی برای انجام عملیات نظامی در جهان<br />

گشت و با تکیه بر تجربیات جنگ های<br />

مشترک در یوگسالوی در سال ۱۹۹۹<br />

بزودی مذاکرات میان بروکسل،‏ واشنگتن<br />

و ناتو در باره عملیات مشترک دیگر برای<br />

مداخله در سایر نقاط جهان آغاز گشت.‏<br />

بازگشت استعمار<br />

در دسامبر ۲۰۰۶ جیمی شیا کارشناس<br />

جنگ کوزوو و مدیر برنامه ریزی ناتو در<br />

یک نشست عمومی ” کمیته امنیت و دفاع”‏<br />

پارلمان اروپا در بروکسل زمانی که اعالم<br />

تقسیم کار بهتر میان اتحادیه اروپا و اتحادیه<br />

کشورهای اقیانوس اطلس را نمود،‏ توجه ها<br />

را بخود جلب نمود.‏<br />

جیمی شیا در باره این تقسیم کار گفت که<br />

در مرحله نخست اتحادیه اروپا باید در آینده<br />

مراقب جنبه های غیر نظامی منافع امنیتی<br />

مشترک باشد و وظایف نظامی به عهده ناتو<br />

قرار گیرد.‏ بصورت منطقه ای باید آفریقا<br />

مستعمره اسبق تحت نظر بروکسل باشد و<br />

خاورمیانه بزرگ تحت نظر ناتو.‏<br />

این تقسیم کار جدید تمامی قاره ها تحت<br />

رهبری کشورهای غربی نشان می دهد که<br />

از زمان فروپاشی سوسیالیسم واقعا موجود<br />

در سال ۱۹۹۱ یک مرمت محافظه کارانه<br />

انجام گرفته است که همزمان روندی درست<br />

بمانند اوج استعمار در قرن ۱۹ را به پیش<br />

خواهد برد.‏<br />

در عین حال میتوان دررفتار طبقه حاکم<br />

همان استکبار استعماری گذشته را دید<br />

که درست با همان ادعاهای مغرورانه و<br />

ادعاهای سلطه جویانه حقوق دیگران را<br />

زیر پای پایمال می کند و همان سیاست<br />

زور قلدوری و سیاست زور اسلحه را به<br />

پیش می برد.‏ در واقع قدرت های غربی در<br />

فضای اتحادیه اروپا و ناتو یک همتای مدرن<br />

برای کنگره برلین در سال ۱۸۸۷ و کنگره<br />

وین در سال ۱۸۱۵ خلق نمودند.‏ درست<br />

بمانند زمانی که مجموعه قاره آفریقا توسط<br />

استعمارگران غربی تقسیم شده بود.‏<br />

با این حال مداخالت نظامی خوشبینانه دهه<br />

گذشته در پی بحران مالی و کمبود ذخایر،‏<br />

اکنون برای فضای شک و تردید جای باز<br />

نموده و این درس دردناک باعث شد تا که<br />

جنگ های برای نظم جهانی رهبری شده<br />

از سوی ناتو و آمریکا در تمامی جوانب<br />

شکست بخورند و حتی عواقب بسیار بدی<br />

را بدنبال داشته باشند.‏ برای این منظورهیچ<br />

مثالی بهتر از جنگ افغانستان و عراق و این<br />

آخری یعنی جنگ لیبی نیست.‏<br />

درگزارش ساالنه ۲۰۱۱ موسسه علوم<br />

اجتماعی ارتش آلمان که همین اخیرا<br />

منتشر شده است،‏ در باره شکست غرب در<br />

هندوکش و حتی در باره یک ” از دست دادن<br />

کل سیاست جهان”‏ )….( برای کشورهای<br />

صنعتی جهان که نظم جهان را در دست<br />

دارند،‏ صحبت می شود.‏ در زمینه مضمون<br />

نظرات سال گذشته زبیگنیو برژینسکی<br />

مطرح شده است که می گوید جنگ ساالران<br />

غربی با قدرت نظامی برترشان با وجود<br />

اینکه کشورهای سرکش را منهدم می کنند<br />

اما در برابر خواست و اراده مردم سیاست<br />

را نمی توانند کنترل کنند.‏ در تاریخ بشریت<br />

هیچگاه به اندازه امروز کنترل سیاست<br />

اینگونه سخت نبوده است.‏<br />

طبیعتا سال ها طول خواهد کشید تا<br />

سیاستمداران آمریکائی و لوبی های<br />

اسرائیلی که بی توقف فریاد ” ریختن بمب<br />

بر سر ایران”‏ را می زنند،‏ به این شناخت<br />

و یافته ها برسند.‏ آنها که از یک بیماری<br />

روانی رنج می برند اعتقاد دارند که آمریکا<br />

درست بمانند گذشته هنوز هم قدرتمند است<br />

و حتی هنوز تشخیص نداده اند که کشورشان<br />

ورشکسته است.‏<br />

دیگران این موضوع را به وضوح می بینند.‏<br />

نامیک کمال رئیس حزب دمکرات ترکیه<br />

مدتها پیش هشدار داده است که یک جنگ<br />

از سوی آمریکا بر علیه ایران می تواند<br />

فروپاشی ایاالت متحده را شتاب دهد و این<br />

کشور را به زوال برساند.‏<br />

همچنین رئیس آکادمی دیپلماتیک وزارت<br />

امور خارجه روسیه که سال های طوالنی


متخصص آمریکا و مشاور کرملین ایگور<br />

پانارین بوده است،‏ پیش بینی می کند که در<br />

این دهه فروپاشی اقتصادی و اخالقی ایاالت<br />

متحده آمریکا اتفاق خواهد افتاد و کشور به<br />

یک جنگ داخلی فرو خواهد رفت و این<br />

مسئله منجر به تقسیم آمریکا به سه یا چهار<br />

قسمت خواهد شد.‏<br />

آیا پانارین و کلنته محقق روند آمریکائی<br />

هر دو خیال بافند؟ و یا واقعا در این نظریه<br />

حقیقتی نهفته است که این جامعه ای که در<br />

حال حاضر مهاجران آمده از همه جهان را<br />

در خود جا داده است دیگر زمین محکمی<br />

ندارد و شاید آنقدر محکم نیست که در<br />

مقابل نیروهای گریز از مرکز مقاومت<br />

کند . نیروهائی که به خاطر زوال اخالقی<br />

سیاستمداران و نخبگان اقتصادی و بخاطر<br />

بی چشم اندازی توده ها آزاد می گردند؟<br />

به این پرسش امروز نمی توانیم پاسخی<br />

بدهیم اما من مطمئنم که ما تنها کسی نیستیم<br />

که این پرسش را از خود می کند.‏ تنها این<br />

واقعیت که در باره چنین تم هائی اندیشه می<br />

شود اعتبار ایاالت متحده آمریکا را متزلزل<br />

می نماید و در نتیجه سیاست بین المللی<br />

اش را هم همچنین.‏ همین حاال هم بسیاری<br />

از نمایندگان سرمایه اروپائی از خود این<br />

پرسش کلیدی را می کنند که کدام مزایائی در<br />

آینده این مناسبات تنگانگ با آمریکا خواهد<br />

داشت؟ هزینه های سیاسی،‏ اقتصادی و<br />

نظامی ای که آمریکای قدرت کاهش یافته<br />

همچنان از اتباع اروپائی اش درخواست می<br />

کند،‏ برای آنان فایده ای دارد؟<br />

باشد و یا به زوال برسد.‏ نخبگان روی این<br />

موضوع سخت کار کرده اند.‏ مسئله ای که<br />

باز هم نشان می دهد که چرا آنها حاضر به<br />

نجات یورو هستند.‏ حتی برای نجات یورو<br />

حاضرند ثبات اجتماعی و صلح داخلی<br />

مردم اروپا را بخطر بیاندازند.‏ همزمان<br />

آزادی عمل کشورهای اروپا بطور فزاینده<br />

ای توسط شوک های اقتصادی و اجتماعی<br />

محدود می گردد.‏ شوک هائی که تاثیراتش<br />

بر ساختار های سیاسی هنوز قابل پیش بینی<br />

نیست )..…( ​<br />

یوهان گالتونگ برنده جایزه آلترناتیو نوبل<br />

صلح که فروپاشی شوروی را دقیقا پیش<br />

بینی نموده بود از این حرکت می کند که<br />

امپراتوری آمریکا تا سال ۲۰۲۰ فرو خواهد<br />

پاشید.‏ این ارزیابی بر اساس پیش بینی های<br />

واقعبینانه منابع اقتصادی دیگر ارائه شده<br />

است.‏ پرسش اینجاست که آیا یورو نصف<br />

زمان اعالم شده سرپا خواهد بود؟ زیرا که تا<br />

کنون هیچکدام از مشکالتی که بحران بدنبال<br />

آورده است ذره ای هم حل نشده است.‏ این<br />

مسئله می تواند نقشه های سرمایه آلمانی را<br />

که خواهان اروپائی که از برلین رهبری<br />

شود را به هم خواهد زد.‏<br />

چه زمانی مناسب تر است تا سیستم همکاری<br />

های امپریالیستی را که در آن اروپائی ها<br />

نقش شرکای جوان را بازی می کنند،‏ ترک<br />

نمود و بعنوان رقیب علنی با واشنگتن وارد<br />

عمل شد؟<br />

پاسخ به این پرسش و پرسش های مشابه آن<br />

در طول سال های آینده روابط با آمریکا را<br />

در بعد وسیعی تغییر می دهد.‏ البته این مسئله<br />

در کل اروپا یکسان نخواهد بود بلکه بیشتر<br />

یک روند توسعه مخالف انتظار می رود.‏<br />

همین حاال مشهود است که در بین کشورهای<br />

اروپائی بخشی هنوز تمایل به آمریکا دارند<br />

و بخش دیگری تنها بدنبال منافع ملی خویش<br />

هستند.‏ اما در نهایت این توسعه وابسته است<br />

به این مسئله که با چه سرعتی یورو سقوط<br />

می کند و تا چه حد تک تک کشورهای<br />

اروپائی از آن لطمه خواهند خورد.‏<br />

با یورو بعنوان بندی برای انسجام سیاسی در<br />

داخل اروپا،‏ پروژه مشترک ” هویت امنیتی<br />

و دفاعی”‏ اتحادیه اروپا هم می تواند سر پا<br />

صفحه 107<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


اقتصادی<br />

میکند<br />

فقر تولید جهان در ثروت چگونه 108<br />

صفحه پارنتی<br />

مایکل پاکزاد<br />

بابک برگردان:‏ توضیح<br />

را آن باید که است کار در ‏»رازی«‏ گذشته<br />

قرن نیم طی که است چگونه داد:‏ سرمایهگذاری<br />

توجه قابل افزایش باوجود خارجی<br />

کمکهای چندملیتی،‏ شرکتهای هب بینالمللی نهادهای وامهای ارایهی و دست<br />

فقر مسالهی با هنوز فقیر،‏ کشورهای میکنیم؟<br />

نرم پنجه و با<br />

میبرند سر به فقر در که افرادی تعداد جهان<br />

جمعیت رشد میزان از بیش سرعتی این<br />

میتوان چگونه است.‏ افزایش حال در داد؟<br />

توضیح را واقعیت ایاالت<br />

بانکهای و صنایع گذشته قرن نیم طی شکل<br />

به غربی(‏ شرکتهای دیگر ‏)و متحده و<br />

آفریقا آسیا،‏ فقیر مناطق در توجهی قابل سوم«‏<br />

‏»جهان اصطالح به یا التین آمریکای شرکتهای<br />

کردهاند.‏ سرمایهگذاری به اقدام سود<br />

و غنی طبیعی منابع خاطر به چندملیتی کار،‏<br />

نیروی پایین دستمزد از ناشی باالی مقررات<br />

و قوانین مالیات،‏ اخذ نظام فقدان و<br />

کارگران برای مزایا زیستمحیطی،‏ شغلی،‏<br />

ایمنی و سالمت به مربوط هزینههای شدهاند.‏<br />

مناطق این جذب مالیاتی<br />

تخفیف طریق از متحده ایاالت دولت از<br />

خارج در شرکتها سرمایهگذاری برای تخصیص<br />

یارانه سرمایه فرار این به کشور تغییر<br />

هزینههای از برخی حتی و میدهد باوجود<br />

اقدام این میپردازد؛ نیز را مکان کشور<br />

این کارگری اتحادیههای نارضایتی هستند.‏<br />

مشاغلشان رفتن بین از شاهد که است کارهای<br />

و کسب چندملیتی،‏ شرکتهای کرده<br />

خارج دور از را سوم جهان در بومی میآورند.‏<br />

چنگ به ‏را آنها بازارهای و که<br />

آمریکایی صنعت و کشت کارتلهای طرز<br />

به آمریکایی مالیاتدهندگان قبل از اضافه<br />

میکنند دریافت یارانه توجهی قابل دیگر<br />

در را آن و کرده دامپ را خود تولید محصوالت<br />

قیمت از پایینتر کشورها همان<br />

میرسانند.‏ فروش به بومی کشاورزان میکند<br />

توصیف کوک کریستوفر که طور به<br />

کشورها این در را زمینها بهترین آنها 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله غصب<br />

عمالً‏ صادرات هدف با کشت منظور تکمحصولی<br />

کشت معمول مطابق میکنند.‏ دفع<br />

سموم زیادی مقادیر از استفاده مستلزم برای<br />

محدودتری هرچه مساحت و است آفات محصوالت<br />

از دیگر گونهی صدها رشد تغذیه<br />

را بومی جمعیت که ارگانیگ غذایی میگذارد.‏<br />

جای بر میکند زمینهایشان<br />

از بومی جمعیت کردن آواره با بازار<br />

شرکتها آنها،‏ از خودکفایی سلب و افراد<br />

که میکنند خلق کار نیروی از عظیمی حاشیهی<br />

به که میشود شامل را ناامیدی کار<br />

یافتن صورت در و شدهاند رانده شهرها فراوانی<br />

زحمت ناچیز دستمزدی ازای به قانون<br />

ناقض حتی که دستمزدی میکشند؛ کشورهاست.‏<br />

آن در دستمزد حداقل کمپانیهای<br />

کارگران هائیتی در مثال برای جی.سی.‏<br />

و والمارت دیزنی،‏ نظیر بزرگ میگیرند.‏<br />

دستمزد سنت ۱۱ ساعتی پنی کشورهایی<br />

معدود از یکی متحده ایاالت کار<br />

منع بینالمللی پیمان امضای از که است این<br />

است.‏ کرده امتناع اجباری کار و کودکان کار<br />

نیروی از استفاده از ناشی موضعگیری در<br />

آمریکایی شرکتهای سوی از کودکان متحدهی<br />

ایاالت خود در و سوم جهان سراسر کودکان<br />

که است کشوری آمریکا آمریکاست.‏ و<br />

تلفات معرض در باال میزان به ساله ۱۲ حداقلهای<br />

از اغلب و داشته قرار جراحت کمتری<br />

دستمزد قانون،‏ سوی از شده تعیین شرکتهای<br />

که اندوختهای میکنند.‏ دریافت کشورهای<br />

در ارزان کار قبل از بزرگ پایینتر<br />

قیمت به میکنند کسب خارجی مکانهای<br />

در کاالهایشان مشتریان برای آنکه<br />

برای شرکتها نمیشود.‏ منتهی دیگر کنند<br />

پسانداز بیشتری پول مشتریانشان نمیکنند<br />

منتقل دوردست مناطق به را کارشان سود<br />

حاشیه افزایش برای را اقدام این بلکه که<br />

کفشهایی ۱۹۹۰ در میدهند.‏ انجام خود کار<br />

ساعت ۱۲ با اندونزیایی کودکان توسط تولید<br />

دستمزد سنت ۱۳ ساعتی و روز در بود<br />

دالر ۲/۶۰ تنها آن هزینه کل و میشد بیشتر<br />

یا دالر ۱۰۰ به متحده ایاالت در ایاالت<br />

خارجی کمکهای میشد.‏ فروخته شرکتهای<br />

سرمایهگذاری با معموالً‏ متحده ایاالت<br />

است.‏ هماهنگ و همگام چندملیتی زیربنایی<br />

تاسیسات ساخت برای متحده نظیر<br />

سوم جهان در شرکتها نیاز مورد یارانه<br />

پاالیشگاهها و بزرگراهها بنادر،‏ به<br />

شده ارایه کمکهای میدهد.‏ تخصیص نوعی<br />

ایجاد با همراه سومی جهان دولتهای برای<br />

باید اغلب کمکها این است.‏ وابستگی شود<br />

هزینه متحده ایاالت محصوالت خرید کشورهای<br />

که است آن مستلزم همچنین و برای<br />

سرمایهگذاری هنگام به دریافتکننده و<br />

شوند قایل اولویت آمریکایی کمپانیهای و<br />

کاال مصرف از را خود سیاق و روش تغییر<br />

وارداتی کاالهای به داخلی غذایی مواد بدهی،‏<br />

به کمکها این عمالً‏ نتیجه در و دهند میزند.‏<br />

دامن بیشتر گرسنگی و وابستگی هرگز<br />

مالی کمکهای از توجهی قابل بخش به<br />

مستقیماً‏ و نمیبیند را خورشید طلوع دریافتکننده<br />

کشورهای رسمی مقامات جیب از<br />

دست این از کمکهایی میشود.‏ سرازیر ۱۹۴۴،<br />

در میشود،‏ تامین نیز دیگری منابع صندوق<br />

و جهانی بانک ملل،‏ سازمان در<br />

رای قدرت کرد.‏ ایجاد را پول بینالمللی کشورهای<br />

سهم تناسب به سازمان دو هر ترتیب<br />

این به میشود.‏ تعیین کننده تامین تامین<br />

بزرگترین عنوان به متحده ایاالت ردههای<br />

در و است مسلط صدای کننده،‏ قرار<br />

بریتانیا و فرانسه ژاپن،‏ آلمان،‏ بعدی پنهان<br />

شکلی به پول بینالمللی صندوق دارند.‏ وزرای<br />

و بانکداران از منتخبی گروههای با هستند<br />

ثروتمند کشورهای از اغلب که دارایی میکند.‏<br />

همکاری صندوق<br />

و جهانی بانک که میرسد نظر به کشورها<br />

به توسعه جهت در پول بینالمللی میافتد<br />

اتفاق بهواقع آنچه اما میکنند،‏ کمک بانک<br />

از فقیری کشور است.‏ دیگری داستان وام<br />

اقتصادش از جنبههایی ساختن برای جهانی صادرات<br />

میزان کاهش دلیل به اما میگیرد؛ آن<br />

سنگین بهرهی نمیتواند دیگر دلیل هر یا وام<br />

دوباره باید بنابراین کند بازپرداخت را پول.‏<br />

بینالمللی صندوق از بار این و بگیرد تعدیل<br />

‏»برنامه نیز پول بینالمللی صندوق اما کشورهای<br />

که میکند تحمیل را ساختاری«‏ شرکتهای<br />

مالیاتی معافیت به را مقروض حمایت<br />

عدم و دستمزدها کاهش ملیتی،‏ چند واردات<br />

برابر در داخلی اقتصادی بنگاههای مقروض<br />

کشورهای میکند.‏ ملزم خارجی تحت<br />

اقتصادشان خصوصیسازی برای و<br />

ناچیزی بهای به و میگیرند قرار فشار خطآهن<br />

معادن،‏ فساد به آمیخته شکلی با شرکتهای<br />

به را دولتی تاسیسات دیگر و میشوند<br />

مجبور آنها میفروشند.‏ خصوصی


اقتصادی<br />

و<br />

درخت آخرین قطع تا را جنگلهایشان معدنکاوی<br />

و حفاری برای را زمینهایشان زیستمحیطی<br />

مخرب آثار به توجه بدون مقروض<br />

کشورهای بگذارند.‏ اختیار در آن بهداشت،‏<br />

به مربوط یارانههای باید همچنین مواد<br />

و نقل و حمل پرورش،‏ و آموزش بازپرداخت<br />

منظور به و کرده قطع را غذایی و کنند خویش مردم هزینه کمتر بدهیها،‏ طریق<br />

از درآمد کسب برای الزام دلیل به روز<br />

به روز کشاورزی محصوالت صدور کاهش<br />

خود،‏ جمعیت تغذیه برای تواناییشان که<br />

است ترتیب این به و میکند پیدا بیشتری واقعی<br />

دستمزدهای سوم،‏ جهان سراسر در فلک<br />

به سر کشورها بدهی و کرده پیدا کاهش تمام<br />

تقریباً‏ که است رسیده نقطهای به و زده صرف<br />

فقیر کشورهای صادراتی درآمدهای فقیرتر<br />

به خود این و میشود آن بازپرداخت بیشتر<br />

کاهش به و مقروض کشورهای شدن ختم<br />

مردم نیازهای تامین برای تواناییها میشود.‏<br />

احمدسیف<br />

عدالت<br />

« اقتصاد آینده:‏ اقتصاد محور«‏<br />

تهاجمی<br />

های پیشروی آمدهای پی از یکی بود<br />

این اخیر درسالهای نئولیبرالی دیدگاه چندان<br />

نه ادراکات پیشگاه در عدالت که شد.‏<br />

قربانی اقتصادی ‏»کارآئی«‏ از روشنی نداری<br />

و فقر پیرامونی کشورهای در فقط نه خالف<br />

بر بلکه،‏ گرفت شدت نابرابری و از<br />

کشورهای در حتی نئولیبرالها،‏ ادعاهای گسترش<br />

شاهد نیز پیشرفته اقتصادی لحاظ حرف<br />

عرصه در ایم.‏ بوده نابرابری و فقر ولی<br />

بپیوندد تاریخ به فقر است قرار ادعا،‏ و سرانجامی<br />

چنین به رسیدن مکانیسم فقط نه همین<br />

بلکه،‏ شود،‏ نمی روشن و نیست روشن در<br />

بود.‏ جذاب بسیار ایران مردم اکثریت گمان<br />

به که ام نوشته تفصیل به دیگر،‏ جای شعارهای<br />

این اگرچه جمهور رئیس من،‏ موثری<br />

سیاست ولی است داده را جذاب گفتن<br />

همه،‏ این با ندارد.‏ آنها به رسیدن برای ای<br />

جامعه به رسیدن و عدالت مقوله که دارد هدف<br />

چنان هم نباشد،‏ نابرابر همه این که توجه<br />

مورد باید که است محترمی و مقدس است<br />

این اساسی پرسش بگیرد.‏ قرار همگان دست<br />

ای جامعه چنین به توان می چگونه که یافت؟<br />

از<br />

تری افزون روزه هر تعداد به را ادعا ونداری<br />

فقر به انسانی جوامع در که انسانها به<br />

راستی به تا بگوئید شوند می گرفتارتر در<br />

که ایران در بخندند.‏ شما گیس و ریش حداقل،‏<br />

اقتصاد درحوزه گذشته سال ۲۰ بوده<br />

نئولیبرالی تفکرات تاز و تاخت عرصه یکی<br />

گمان،‏ بی نداری و فقر گسترش است،‏ ۵<br />

در نژاد احمدی آقای پیروزی عوامل از من<br />

که بگویم جا همین است.‏ بوده پیش سال نه<br />

انتخابات آن که دانم می دیگران مانند نیز به<br />

نیز این همه،‏ این با ولی آزاد نه بودو سالم شعارهای<br />

حداقل که دارد واقعیت من گمان این<br />

برای عدالت«‏ « باره در نژاد احمدی نوشته<br />

این در دارم که ناچیزی بضاعت با دهم.‏<br />

جواب پرسش این به کنم می سعی پرسش<br />

پرسش،‏ این که بگویم جا همین این<br />

که کسی آن هر از و است بسیاردشواری دارم.‏<br />

کمک تقاضای خواند می را صفحات کند<br />

برخورد نویسم می که چه آن به لطفا خبر<br />

من به را خود انتقادات و نظریات و کار<br />

بر که کس آن ام گفته همیشه من بدهد.‏ و<br />

است من عدوی نه نویسد،‏ می انتقاد من است.‏<br />

من دوست بهترین بلکه من،‏ انکار نه نقطه.‏<br />

یا<br />

موافق مارکسیستی مفاهیم و مقوالت با چه 109<br />

صفحه 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله


صفحه 110<br />

مخالف باشیم واقعیت این است که در جامعه<br />

ای تقسیم شده به طبقات زندگی می کنیم.‏ نمی<br />

دانم آیا شاهدی هم الزم است یا این که بر سر<br />

این نکته خیلی کلی توافق داریم!‏ در امریکا،‏<br />

جناب بیل گیتس و ۳۴ کهن سالی که در یک<br />

مرکز سالمندان در نئوارلئان کشته شدند از<br />

یک « طبقه«‏ نیستند.‏ و یا درایران خودمان،‏<br />

آقای رفسنجانی و کروبی و رفیق دوست و<br />

عسگر اوالدی و کسانی که یکی دو سال پیش<br />

در خیابان های تهران یخ زدند،‏ نیز از یک<br />

طبقه نمی توانند باشند.‏ البته این نمونه های<br />

بدیهی را فقط برای اشکارتر ساختن نکته<br />

مدنظرم آورده ام و امیدوارم که حداقل برسر<br />

این نکته،‏ توافق کافی وجود داشته باشد.‏<br />

وقتی از طبقه و از جامعه طبقاتی حرف می<br />

زنم طبیعتا منظورم « تفاوت هائی«‏ است<br />

که در جامعه انسانی در پیوند با مناسبات<br />

قدرت برروی نظام تولید اجتماعی وجود<br />

دارد.‏ منظورم از « نظام اجتماعی«‏ هم<br />

در این محدوده نظامی است که در تحت آن<br />

نظام انسانها برای یک دیگر کاال وخدمات<br />

دیگر تولید می کنند و درگیر مبادله می<br />

شوند.‏ برای بیش از صد سال،‏ حداقل در<br />

میان متفکران چپ اندیش ادعا بر این بود<br />

که اداره جامعه انسانی براساس اصولی که<br />

مارکس و انگلس پایه گذاری کرده بودند،‏ می<br />

تواند به چنین سرانجامی – عدالت-‏ منجر<br />

شود.‏ برای بیش از ۷۰ سال،‏ ادعا بر این<br />

بود که در شوروی سابق و بخش بزرگی از<br />

اروپای شرقی براین اساس کوشیده بودند.‏ کم<br />

نیستند کسانی که با اشاره به فروپاشی آن چه<br />

که در این جوامع وجود داشت،‏ به این نتیجه<br />

رسیده اند-‏ اگرچه گاه رسما و علنا به زبان<br />

نمی آورند-‏ که رسیدن به آن چنان جامعه ای<br />

غیر ممکن است وبهتر است به آن چه که<br />

داریم « راضی«‏ باشیم.‏ دربهترین حالت می<br />

توان،‏ با اندکی « اصالح«‏ شرایط را برای<br />

اکثریت « قابل تحمل«‏ کرد.‏ و به خصوص<br />

در میان ایرانی ها،‏ هستند کسانی که برای<br />

مثال به مدل سوسیال دموکراسی در سوئد<br />

و یا سوئیس اشاره می کنند و حتی به طور<br />

خنده داری ادعا می کنند که اگر ایران را<br />

سه ماه به آنها بسپارید به شما یک « سوئیس<br />

دیگر«‏ تحویل می دهند!‏<br />

قصدم در این نوشتار پرداختن به این<br />

ادعاهانیست.‏ البته باید بگویم که من باچنین<br />

باوری-‏ غیر ممکن بودن-‏ همراه نیستم و آن<br />

را قبول ندارم.‏<br />

از منظری که من به دنیا می نگرم به گمان<br />

من برای این که بفهمیم نظام اقتصادی مسلط<br />

کنونی-‏ یعنی اقتصاد سرمایه ساالری-‏<br />

چگونه کار می کند باید راههای متفاوتی که<br />

گروههای مختلف اجتماعی بر فرایند تولید و<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

تخصیص منابع در جامعه اعمال قدرت می<br />

کنند را بشناسیم.‏ به عبارت دیگر،‏ بر مبنای<br />

قدرتی که بر فرایند تولید اجتماعی اعمال<br />

می شود جامعه ای که در آن زندگی می کنیم<br />

جامعه ای طبقاتی است.‏ همان گونه که گفتم<br />

در ایران خودمان رفسنجانی و عسگراوالدی<br />

و رفیق دوست و کارتن خوابهائی که در<br />

خیابان های تهران یخ زده بودند به یک<br />

اندازه بر این فرایند اعمال قدرت نمی کردند.‏<br />

این یک نکته.‏<br />

قبل از ادامه بحث،‏ بالفاصله با پرسش<br />

دیگری روبرو می شویم.‏ وقتی از قدرت<br />

سخن می گوئیم که اساس تقسیم جامعه به<br />

طبقات است این قدرت چه قدرتی است؟ این<br />

جاست که با همه اعتقاد و احترامی که به<br />

مارکس دارم،‏ معتقدم نگرش مارکس برای<br />

پاسخ گوئی به این پرسش اساسی کافی نیست<br />

و به یک معنا،‏ با درس آموزی از خود او<br />

باید،‏ به بررسی جوامع امروزین دست زد.‏<br />

به عقیده مارکس،‏ اساس تناقض طبقاتی در<br />

یک جامعه سرمایه داری،‏ مالکیت عوامل<br />

تولید است.‏ براین مبنا،‏ دریک جامعه سرمایه<br />

داری تنها دو طبقه عمده و اساسی خواهیم<br />

داشت.‏ یک،‏ کسانی که مالک عوامل تولید<br />

هستند،‏ طبقه سرمایه دار و کسانی که مالک<br />

عوامل تولید در این نظام نیستند،‏ طبقه کارگر<br />

یا پرولتاریا که دقیقا به خاطر مالک نبودن،‏<br />

مجبورند قابلیت خویش برای کارکردن را به<br />

طبقه مالک ابزار تولید بفروشند.‏ دلیل ساده و<br />

سرراستش هم این است که پرولتاریا به غیر<br />

از فروش نیروی کار خویش،‏ هیچ امکان<br />

دیگری برای بقا ندارد.‏<br />

نکته ای که باید مورد توجه قرار بگیرد عدم<br />

تفکیک کار از کارگر است.‏ یعنی اگرچه<br />

شما به عنوان یک کارگر،‏ ساعاتی از روز<br />

خود را به کارفرمائی می فروشید ولی نمی<br />

توانید این قابلیت کار کردن را « انبار«‏ کنید<br />

ویا بدون حضور خویش،‏ آن چه را که باید،‏<br />

انجام بدهید.‏ پرسش بعدی این است که آیا<br />

کارگربه شدت و حدتی کار خواهد کرد که<br />

برای صاحب سرمایه سودآور باشد؟ پاسخ<br />

این پرسش مستقیم و سرراست نیست.‏ به<br />

نظر مارکس،‏ توانائی یک کارگر برای کار<br />

و آن چه او واقعا برای سرمایه دار انجام می<br />

دهد،‏ به واقع علت اصلی برخورد طبقاتی بین<br />

این دو گروه در یک جامعه سرمایه داری<br />

است.‏ یعنی آن چه که مبارزه طبقاتی می<br />

نامیم چیزی نیست به غیر از این که سرمایه<br />

دار می کوشد،‏ از حداکثر این ظرفیت-‏ یعنی<br />

قابلیت یک کارگر برای کار-‏ استفاده نماید<br />

و کارگر نیز طبیعتا،‏ ترجیح می دهد که<br />

چنین نکند.‏ این که در عمل،‏ این تقابل به چه<br />

صورت هائی بروز می کند در این نوشتار<br />

مد نظر من نیست اگرچه موضوع بسیار<br />

مهمی است.‏<br />

با این حساب،‏ اگر قدرت و شیوه اعمال<br />

قدرت برفرایند تولید اجتماعی را منشاء تقسیم<br />

جامعه به طبقات بدانیم،‏ در آن صورت،‏ باید<br />

در این دیدگاه مارکسی اندکی تجدید نظر<br />

کنیم.‏ منظورم از تجدید نظر این است که آیا،‏<br />

درست است که هم چنان براین نظر باشیم<br />

که یک جامعه نمونه وار سرمایه داری تنها<br />

دوطبقه اصلی دارد؟ پاسخ من به این سئوال<br />

منفی است.‏<br />

بدون این که بخواهم به تفصیل در این باره<br />

بنویسم،‏ به دالیل گوناگون-‏ از جمله به خاطر<br />

فرایند رقابت و هم چنین دانش بشر به صرفه<br />

جوئی های ناشی از مقیاسEconomies<br />

of scale بنگاه های سرمایه داری از<br />

نظر اندازه رشد حیرت انگیزی کرده و به<br />

صورت شرکت های غول پیکر در آمدند.‏<br />

یکی از تحوالتی که رشد بنگاه به دنبال<br />

آورد این بود که بین مالکیت بنگاه و کنترل<br />

کنندگان آن تفکیکی پیش آمدو این تفکیک<br />

باعث شد که به گمان من،‏ « طبقه سوم«‏<br />

در جامعه سرمایه داری به وجود آید.‏ برای<br />

سادگی کار آنها را « مدیران حرفه ای«‏<br />

بنگاه های سرمایه داری می نامم.‏ این طبقه<br />

مدیران حرفه ای،‏ از آن جا که اغلب صاحب<br />

عوامل تولید نیستند،‏ به کارگران « تشابه«‏<br />

دارند ولی به تعبیری که از مارکس داریم<br />

پرولتاریا نیستند چون برآنها اعمال قدرت<br />

می کنند.‏ در ضمن تفاوت دیگرشان این است<br />

که بر فرایند تولید اجتماعی اعمال قدرت و<br />

کنترل می کنند.‏ درعین حال،‏ اگر چه با<br />

سرمایه داران تفاوت دارند،‏ چون مالک<br />

عوامل تولید نیستند،‏ ولی در عین،‏ به خاطر<br />

قدرتی که بر فرایند تولید اعمال می کنند،‏<br />

به آنها « شبیه » می شوند.‏ وظیفه عمده<br />

مدیران حرفه ای کنترل فرایند کار است و<br />

از طریق کنترل این فرایند،‏ البته که طبقه<br />

کارگر به همان تعبیر کالسیک را کنترل<br />

می کنند.‏ اگرچه کسانی چون بیل گیتس و یا<br />

ریچارد برانسون سرمایه دارهستند ولی کم<br />

نیستند مدیران شرکت های غول پیکر که به<br />

این معنا،‏ مالکیت قابل توجهی ندارند.‏ البته<br />

در میان این گروه که من با اندکی تسامح<br />

آن را « مدیران حرفه ای«‏ نامیده ام،‏ می<br />

توان به بانکداران،‏ حقوق دانان،‏ مهندسان<br />

ارشد،‏ معماران ارشد هم اشاره کرد.‏ بگویم<br />

و بگذرم که در واقعیت زندگی البته که بین<br />

مدیران حرفه ای وصاحبان سرمایه تضادو<br />

تناقض پیش می آیدوهم چنین این مدیران با<br />

کارگران نیز تناقض و تضاد دارند.‏ آن چه<br />

که دربنگاههای بزرگ به صورت « ارایه<br />

سهام«‏ به مدیران انجام می گیرد،‏ به واقع<br />

کوششی برای تخفیف این تناقض با سرمایه<br />

داران است)‏ البته این مبحث بسیار گسترده


صفحه 111<br />

است که از آن می گذرم به اصطالح،‏ مشکل<br />

پرینسیپال-اجنت در اقتصاد(‏<br />

مدیران حرفه ای اگرچه مالک ابزارهای<br />

تولید نیستند ولی تصمیم گیرنده اند.‏ یعنی<br />

این مدیران اند که تصمیم می گیرند چه<br />

تولید شود؟ و آنچه که قرار است تولید شود،‏<br />

چگونه باید تولید شود؟ و بعالوه،‏ کنترل<br />

نیروی کار دریک واحد تولیدی در حیطه<br />

قدرت این مدیران است.‏ منشاء قدرت این<br />

مدیران اگرچه مالکیت عوامل تولید نیست،‏<br />

ولی در موارد متفاوت می تواند میزان<br />

آموزش،‏ تجربه کاری،‏ ارتباط،‏ دانش مرتبط<br />

با قدرت و تولید منشاء قدرت آنها باشد.‏ کسی<br />

که برای سالیان برای یک بنگاه بزرگ تحلیل<br />

مالی ارایه می دهد،‏ آن قدر دانش مشخص و<br />

حساس انباشت می کند که می تواند به او «<br />

موقعیت ویژه ای«‏ بدهد.‏ ولی اگر من و شما<br />

در همان بنگاه دربان باشیم البته که چنین<br />

دانشی انباشت نمی کنیم.‏<br />

پس با این توضیحات،‏ بگویم و بگذرم که<br />

اگر می خواهیم برای رسیدن به یک جامعه<br />

عادالنه مبارزه کنیم،‏ به باور من،‏ تنها حذف<br />

مالکیت خصوصی کافی نیست.‏ یا به عبارت<br />

دیگر،‏ باید نظامی تدوین کنیم که اگرچه<br />

وظایف مدیران حرفه ای در آن انجام می<br />

گیرد ولی مدیران حرفه ای به تعبیری که در<br />

سرمایه ساالری داریم،‏ درآن وجود نخواهد<br />

داشت.‏ یعنی مقابله با قدرت مدیران حرفه<br />

ای برروی طبقه کارگر هم به اندازه حذف<br />

مالکیت خصوصی مهم است.‏ تا آنجا که من<br />

می فهمم اگر از پرداختن به این مقوله غفلت<br />

کنیم،‏ این طبقه مدیران حرفه ای این قابلیت و<br />

توانائی را دارد که اگرچه مالکیت ندارد ولی<br />

به صورت،‏ طبقه حاکمه در آید.‏ و به نظر من<br />

این آن چیزی است که در شوروی سابق و<br />

دیگر کشورهای اروپای شرقی وجود داشت<br />

و یا امروزه در کوبا وجود دارد.‏ اعضای<br />

آن چه که من « مدیران حرفه ای«‏ نامیده<br />

ام در این کشورها،‏ در وجوه عمده اعضای<br />

حزب کمونیست این کشورها بودند.‏ شماری<br />

از پژوهش گران با توجه به موقعیت طبقه<br />

کارگر در این جوامع،‏ یعنی تداوم بهره کشی<br />

و مقید بودن و آزاد نبودن این طبقه،‏ اقتصاد<br />

این جوامع را « سرمایه داری دولتی«‏<br />

خوانده اند.‏ من با چنین تعبیری موافق نیستم.‏<br />

در این جوامع،‏ « ارتش ذخیره بیکاران«‏<br />

که یکی از مکانیسم های نظام سرمایه داری<br />

برای کنترل کارگران است وجود نداشت.‏ در<br />

اقتصاد شوروی سابق،‏ یاحتی کوبا به زمانه<br />

فعلی،‏ انباشت سرمایه شخصی از طریق<br />

رقابت در بازار هم وجود ندارد و نداشت.‏<br />

آن چه که باید ازتجربه « سوسیالیسم«‏ در<br />

شوروی سابق و اروپای شرقی و یا حتی در<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

کوبا آموخت،‏ این است که طبقه کارگر در<br />

این جوامع هم چنان مقید و غیر آزاد باقی<br />

مانده و تحت بهره کشی قرار گرفت و می<br />

گیرد،‏ باوجودی که نظام اقتصادی شان فاقد<br />

یک طبقه حاکمه سرمایه داربود و هست.‏<br />

دلیل این امرهم همان طور که پیشتر گفته<br />

بودم این بود که از بررسی طبقه « مدیران<br />

حرفه ای«‏ غفلت کرده بودیم.‏ و باز آن چه<br />

که از این تجربه آموختنی است این که باید<br />

در فکر نظامی باشیم که تضاد بین « مدیران<br />

حرفه ای«‏ و پرولتاریا را به نفع پرولتاریا<br />

حل کند.‏<br />

این که این چه گونه نظامی باید باشد،‏ نکته<br />

ای است که به آن خواهم پرداخت..‏<br />

این بربریت مدرن نه،‏ پس چی؟<br />

درصفحات قبلی تا به این جا رسیده بودیم که<br />

دریک اقتصاد نمونه وار سرمایه داری با<br />

سه گروه و یا سه طبقه روبرو هستیم.‏<br />

- مالکان سرمایه،‏ سرمایه داران<br />

- مدیران حرفه ای-‏ که فرایند کار را در<br />

کنترل دارند.‏<br />

- کارگران،‏ طبقه کارگر یا پرولتاریا که<br />

مالک سرمایه نیستند و ناچارند برای گذران<br />

زندگی نیروی کار خویش را بفروشند.‏<br />

لغو مالکیت خصوصی اگرچه تضاد بین<br />

سرمایه داران و پرولتاریا را حذف می کند<br />

ولی ضرورتا آن را به نفع کارگران حل نمی<br />

کند.‏ و گفتیم آن چه که نیاز داریم حل تناقض<br />

وتضاد بین مدیران حرفه ای و کارگران<br />

به نفع کارگران است.‏ برخالف آن چه که<br />

ازتحلیل های کالسیک مارکسی به دست می<br />

آید اگر از حل تضاد بین کارگران و مدیران<br />

حرفه ای غفلت کنیم،‏ نتیجه به احتمال زیاد<br />

باز تولید نظامی خواهد بود که در شوروی<br />

سابق و یادراروپای شرقی داشتیم.‏ در این<br />

نظام همان گونه که پیشتر هم گفته بودیم<br />

اگرچه این جوامع طبقه حاکمه سرمایه دار<br />

نداشت ولی طبقه کارگر هم چنان در قید و<br />

بند بود و مورد بهره کشی قرار می گرفت.‏<br />

به سخن دیگر،‏ این احتمال را مطرح کرده<br />

بودیم که آن چه را که ما با اندکی تسامح «<br />

مدیران حرفه ای«‏ خوانده بودیم،‏ اگر چه<br />

مالک ابزار تولید نیست ولی می تواند به<br />

صورت « طبقه حاکمه«‏ در آید.‏<br />

برای حل این مسئله از این پیش گزاره آغاز<br />

می کنیم که جامعه انسانی ساختاری دارد که<br />

در آن با مناسبات قدرت روبرو هستیم و این<br />

مناسبات بر مبنای قدرت است که اگر تحت<br />

کنترل قرار نگیرد،‏ سر از نابرابری در می<br />

آورد.‏<br />

طبقه به تعریفی که در متون کالسیک<br />

مارکسی داریم،‏ اساس بینان اقتصادی جامعه<br />

است ولی در این نگرشی که در این جا مورد<br />

توجه من است،‏ این مفهوم از طبقه ، تنها<br />

مقوله با اهمیت در ساختار اجتماعی نیست<br />

و تنها علت تداوم بهره کشی هم نمی تواند<br />

باشد.‏ در جوامع انسانی،‏ نابرابری و بهره<br />

کشی به شکل وصورت های گوناگون در<br />

می آید.‏ برای نمونه،‏ ستم ملی،‏ و ستم جنسی<br />

که بر نیمه ای از جمعیت یک جامعه ( زنان(‏<br />

اعمال می شود،‏ به آن مفهوم کالسیک از<br />

طبقه ارتباط چندانی ندارد.‏ نژاد پرستی هم<br />

از همین مقوله است.‏ البته که پرسش به حقی<br />

است که بکوشیم تا رابطه ساختار اقتصادی<br />

را با این انواع بهره کشی و ستم مشخص<br />

کنیم ولی به گمان من،‏ اگر می خواهیم برای<br />

رفع این مشکالت راه حلی پیدا نمائیم باید از<br />

مفهوم کالسیک مارکسی و از اساسی بودن<br />

اساس اقتصادی فراتر برویم.‏ باید تکرار کنم<br />

که منظورم به هیچ وجه کم اهمیت دادن به<br />

تحلیل طبقاتی به همان شیوه کالسیک و یا<br />

غفلت از بررسی ساختار اقتصادی نیست.‏<br />

بلکه می گویم که این وجوه دیگر نیز اهمیت<br />

زیادی دارند و باید مورد ارزیابی وبررسی<br />

قرار بگیرند.‏<br />

آن چه که در این جا اهمیت پیدا می کند عمل<br />

وشراکت مستقیم همه گروه ها و طبقات تحت<br />

ستم یک جامعه سرمایه داری برای ایجاد<br />

تغییرات اجتماعی است.‏ اشغال کارخانه<br />

از سوی کارگران اگرچه الزم است ولی<br />

به خودی خود کافی نیست از سوی دیگر،‏<br />

آن چه که الزم است ایجاد توافقی منطقی<br />

بین این گروهها و طبقات تحت ستم در یک<br />

جامعه سرمایه داری است.‏ به سخن دیگر،‏<br />

جنبشی برای رهائی کارگران از قیدوبند<br />

های سرمایه داری اگر بخواهد به ستم کشی<br />

زنان و یا مقوله مسئله ملی و یا نژادپرستی<br />

بی توجه و یا حتی کم توجه باشد،‏ بعید است<br />

بتواند به اهداف خود برسد.‏ و به همین نحو<br />

است،‏ نهضتی برای رهائی زنان.‏ پوشش<br />

نظری به واقع مهم نیست ولی اگر چننن<br />

نهضتی به مسئله ملی و یا مسئله بهره کشی<br />

کارگران توجه نکند،‏ بعید است در ایجاد<br />

جامعه ای عاری از ستم موفق باشد.‏<br />

منظورم این است که برخالف دیدگاه های<br />

سنتی مان،‏ ستم کشی اجتماعی مقوله ای<br />

چند بعدی است و به همین دلیل،‏ همراهی و<br />

همکاری همه کسانی که به شکل و صورتی<br />

مورد بهره کشی قرار می گیرند برای تغییر<br />

وضعیت الزم است.‏<br />

واما مشخصات این جامعه آینده کدام است؟


صفحه 112<br />

جامعه مطلوب آینده:‏<br />

گفتیم که برای رسیدن به عدالت و به جامعه<br />

ای به واقع « عدالت محور«‏ شراکت<br />

اکثریت مردم برای ایجاد تغییرات الزم<br />

ضروری است.‏ یعنی می خواهم بگویم که<br />

عدالت اجتماعی به مفهومی که مد نظر من<br />

است با چند تا شعار جذاب و یا حتی سیاست<br />

هائی برای بزک کردن نظام سرمایه داری<br />

موجود به دست نمی آید.‏ پس اجازه بدهید قبل<br />

از ادامه بحث،‏ مشخصات کلی این جامعه<br />

مطلوب را به اختصار بیان کنم.‏<br />

به نظر من جامعه مطلوب آینده باید جامعه<br />

ای باشد که در آن بین گروه های گوناگون<br />

اجتماعی همبستگی وجود دارد.‏ منظورم از<br />

همبستگی تعریف و احترام به حداقلی از<br />

معیارهای اجتماعی-‏ برای همگان-‏ است.‏<br />

نهادهائی که ایجاد می کنیم باید برای فعالیت<br />

ها و کنش هائی باشد که منافع همگانی دارد<br />

نه این که تنهابخشی از جامعه به قیمت ستم<br />

بر بخش های دیگر،‏ بار خود را می بندد.‏<br />

خصلت دیگر این جامعه مطلوب ا زنظر من،‏<br />

کثرت گرائی است.‏ یعنی اگرچه این جامعه<br />

معیارهای اجتماعی دارد ولی در این جامعه<br />

اصول بحث ناپذیر و منحصر به فردی که<br />

دیگران ناچار به پذیرش آن باشند موجود<br />

نیست.‏ همین جا بگویم که منظورم از کثرت<br />

گرائی،‏ تنوع فرهنگی و زبانی و هنری<br />

است.‏ یعنی همه فرهنگ های موجود در یک<br />

سرزمین در موقعیتی برابر فرصت رشد و<br />

تعالی پیدا می کنند.‏ اگرچه برای سادگی کار،‏<br />

یک « زبان ملی«‏ داریم ولی زبان های ملل<br />

دیگر نیز از امکانات برابر برای رشد و<br />

گسترش برخوردارند.‏ منظورم از کثرت<br />

گرائی در این جا،‏ این است که مردم امکانات<br />

انتخاب بیشتری دارند و این انتخاب ها نیز نه<br />

با قوانین از باال بلکه برمبنای ارجحیت های<br />

شخصی افراد مشخص می شود.‏<br />

آن چه که به گمان من برای پیشبرد کارها<br />

الزم است سازمان های خود گردان عمومی<br />

است.‏ این سازمان ها هم یک وجه مشخصا<br />

طبقاتی دارد،‏ یعنی سازمان های کارگری<br />

به مسایل مشخص کارگری می پردازد.‏ در<br />

عین حال،‏ برای رهائی از انسان از هر<br />

قید وبندی که هست،‏ و هم خوان با وجود<br />

همبستگی،‏ این شوراها ازمبارزه برای رفع<br />

ستم کشی جنسی نیز غفلت نمی کند.‏ سازمان<br />

های خود گردان زنان،‏ اگرچه در وجه عمده<br />

به مسایل زنان توجه دارد ولی به همان دالیل<br />

پیش گفته،‏ در حوزه رفع ستم کشی ملی هم<br />

مبارزه می کند.‏ سازمان های منطقه ای و<br />

ملی که موضوع اصلی اش رفع ستم ملی<br />

است ولی به مسایل کارگری و زنان نیز می<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

پردازد.‏<br />

سازمان های خود گردان طبقاتی نه فقط باید<br />

بر فرایند تولید و تخصیص منابع در اقتصاد<br />

کنترل اعمال نماید بلکه به همان اندازه مهم،‏<br />

باید از چگونگی کارکرد نظام اقتصادی با<br />

اطالع باشد.‏ باید بداند که مردمی که در<br />

یک جامعه مشخص زندگی می کنند چه<br />

ارجحیت هائی دارند و چرا چنین ارجحیت<br />

هائی هست؟ البته اقتصاد دانان بورژوائی<br />

ادعا دارند که یکی از محاسن بیشمار نظام<br />

تخصیص مبتنی بربازار این است که به<br />

ارجحیت های مصرف کنندگان پاسخ می<br />

دهد و به گمان این همکاران،‏ پاسخ بازار نیز<br />

باعث بهینه سازی تولید و استفاده از منابع<br />

می شود.‏ بدون این که بخواهم وارد جزئیات<br />

بشوم باید یادآوری کنم که « مصرف کننده«‏<br />

و ‏»مردم«‏ به گمان من دو مقوله متفاوت<br />

اند.‏ شما اگر در یک اقتصاد مبتنی با بازار،‏<br />

پول نداشته باشید،‏ اصال به حساب نمی آیئد<br />

تا کسی و یا سازمانی به ارجحیت های شما<br />

توجه نماید.‏ آن چه که با اندکی تسامح و شاید<br />

هم با فریب کاری در هم مخلوط می شود<br />

مقوله « نیاز«‏ و « تقاضا«‏ است.‏ اگر چه<br />

برای « تقاضا«‏ داشتن « نیازمند«‏ بودن الزم<br />

است ولی این دو بر هم منطبق نیستند.‏ برای<br />

این که نکته ام روشن شود مثالی می زنم که<br />

اتفاقا راست هم هست.‏ من االن سالهاست که<br />

به یک اتوموبیل صفر کیلومتر « نیاز«‏ دارم<br />

ولی این « تقاضا ‏«ی من برای آن نیست و<br />

تاثیری هم بر فرایند تولید و بازار اتوموبیل<br />

های صفر کیلومتر ندارد،‏ چون پول اش را<br />

ندارم.پس بر گردم به نکته ای که داشتم می<br />

گفتم که شناختن ارجحیت های مردم-‏ یا به<br />

عبارت دیگر-‏ نیازهای مردم آن چیزی است<br />

که مد نظر من بود.‏<br />

خصلت سوم جامعه مطلوب آینده،‏ از منظری<br />

که من به دنیا می نگرم،‏ عدالت و برابری<br />

است.‏ در عرصه اقتصاد،‏ معیارمان میزان<br />

درآمد و امکانات شرکت در فعالیت های<br />

اقتصادی است.‏ البته مبنای توزیع فرآورده<br />

های که در یک اقتصاد تولید می شود<br />

موضوعی است که باید با بحث و بگومگو و<br />

سرانجام توافق حل شود.‏ نمی توان از پیش،‏<br />

شیوه توزیع را تعیین کرد.‏<br />

خصلت چهارم این جامعه آینده،‏ نیز به حوزه<br />

تصمیم گیری و قدرت مربوط می شود.‏ من<br />

نظرم برمدیریت بر خود است یعنی به غیر<br />

از موارد استثنائی،‏ افراد باید در پیوند باهرآن<br />

چه که بر کمیت و کیفیت زندگی شان تاثیر<br />

می گذارد،‏ حق اظهار نظر و تصمیم گیری<br />

داشته باشند.‏ این که شماچه نوع پیراهنی<br />

می پوشید به من مربوط نیست ولی این که<br />

شما در شورای شهر چه می کنیدو یا عنوان<br />

شهردار و استاندار و … چه تصمیماتی می<br />

گیرید نباید بدون نظرخواستن ازمن وامثال<br />

منی باشد که این تصمیمات شما بر زندگی<br />

ماتاثیر خواهد گذاشت.‏<br />

همین جا بگویم در یک جامعه نمونه وار<br />

سرمایه داری،‏ این چهار خصلت یا اصوال<br />

وجود ندارندو به رسمیت شناخته نمی شوند<br />

و یا کاریکاتوری از آنها را به مردم ارایه<br />

می دهند.‏ در این جا نه نیازهای مردم،‏ بلکه<br />

سودآوری تعیین کننده تخصیص منابع و<br />

امکانات است.‏ همان گونه که در یادداشت<br />

پیشین ذکر کرده بودم کسانی چون آقای بیل<br />

گیتس و یا آقای رفسنجانی و یک امریکائی و<br />

یا ایرانی معمولی در موقعیتی برابر نیستند.‏<br />

شکل سازمانی آن چه که باید اتفاق بیفتد،‏<br />

به گمان من شوراهای کارگری و شوراهای<br />

مصرف کنندگان است که درسطوح مختلف<br />

باید ایجاد شود.‏ یکی از راههائی که می توان<br />

از ظهور « مدیران حرفه ای«‏ جلوگیری<br />

کرد این است که هیچ کس تنها یک کار نمی<br />

کند.‏ اگر چه مقوله تخصص مهم است و الزم<br />

ولی در کنار کارهای تخصصی هر فردویا<br />

هر گروه،‏ مسئولیت های دیگر هم بین کسانی<br />

که در یک واحد یا بنگاه کار می کنند تقسیم<br />

می شود.‏ از سوئی شراکت در مسئولیت ها<br />

باعث می شود که کارها به بهترین صورت<br />

ممکن انجام گیرد و در ثانی،‏ تقسیم بندی<br />

های کنونی-‏ مدیران مدیریت می کنند و<br />

کارگران کار-‏ دیگر به وجود نخواهد آمد.‏ به<br />

یک معنا،‏ همگان هم کارگرندو هم به جای<br />

خویش»‏ مدیر«.‏ به سخن دیگر،‏ می خواهم<br />

این را بگویم که دراین جامعه آینده،‏ با حذف<br />

مالکیت خصوصی،‏ از شر طبقه سرمایه دار<br />

خالص می شویم و با تقسیم مسئولیت های<br />

انحصاری فردی و شراکت در تصمیم گیری<br />

ها،‏ محملی برای ظهور « مدیران حرفه<br />

ای«‏ نیز باقی نخواهیم گذاشت.‏ یعنی در این<br />

جامعه،‏ اگر بخواهم از مفاهیم امروزین بهره<br />

بگیرم،‏ ما یک طبقه بیشتر نخواهیم داشت.‏<br />

همه ما هم کارگریم هم « مدیر«.‏ هم در<br />

کلیت خویش،‏ مالک ابزار تولیدیم و هم در<br />

کلیت خویش،‏ گارگر.‏<br />

آن چه که در این اقتصاد مبنای توزیع<br />

فرآورده ها،‏ قرار می گیرد،‏ میزان کار<br />

وزحمتی است که هرکس برای اداره این<br />

جامعه می کشد.‏ البته کسانی که قادر به<br />

کار نیستند،‏ به میزان نیاز خویش،‏ حق بهره<br />

مندی خواهند داشت ( چیزی شبیه به بیمه<br />

بیکاری که در نظام های سوسیال دموکراسی<br />

کنونی موجود است(.‏<br />

برای تخصیص منابع در این اقتصاد،‏ نظام<br />

های موجود-‏ تخصیص از طریق بازار،‏ به


صفحه 113<br />

شیوه ای که در اقتصاد های سرمایه داری<br />

صورت می گیرد و یا برنامه ریزی متمرکز-‏<br />

نظامی که در شوروی سابق وجود داشت-‏<br />

هیچ کدام به اعتقاد من سودمند نیستند.‏<br />

تخصیص منابع از طریق بازار با همه<br />

ادعاهای مدافعان این شیوه تخصیص نه<br />

فقط « بهینه«‏ نیست که خودسر و غیر<br />

کارآمد است.‏ برخالف ادعائی که می شود<br />

به نیازهای مردم پاسخ نمی دهد.‏ دربهترین<br />

حالت،‏ منعکس کننده خواسته های طبقه<br />

حاکمه در این جوامع است.‏ به عنوان<br />

معترضه می گویم بنگرید به ایران خودمان،‏<br />

در شرایطی که به گفته خود مسئوالن جمع<br />

کثیری از مردم زیر خط فقر زندگی می کنند،‏<br />

به واردات اتوموبیل های بنز ۱۵۰ میلیون<br />

تومانی دست می زند!‏ یادر همین امریکا که<br />

قراراست یک « نمونه موفق«‏ باشد،‏ اگرچه<br />

حداقل ۴۵ میلیون نفراز جمعیت اش فقیرند<br />

ولی صدها میلیارددالر در مسابقات تسلیحاتی<br />

و یا فضائی به هدر می رود)‏ پیش خودمان<br />

بماند،‏ این طوفان کاترینا هم بد جوری،‏<br />

آبروی این نمونه موفق را برد!(‏ درحوزه<br />

های دیگر،‏ نیز اگر حساسیتی نشان بدهد به<br />

تقاضا حساسیت نشان می دهد که تازه،‏ این<br />

تقاضا،‏ نه ضرورتا نیاز مردم بطور کلی،‏<br />

بلکه نیازآن بخشی است که پول هم دارند.‏<br />

نیازهای مردم کم پول وبی پول در این<br />

معادالت جائی ندارد.‏ از سوی دیگر،‏ منطق<br />

عملکردش،‏ منطق انتخاب طبیعی داروین و<br />

یا به عبارتی،‏ قانون جنگل است که قوی<br />

ضعیف را می بلعد و قوی تر می شود ( آن<br />

چه که نئولیبرال های وطنی رقابت بازار<br />

آزاد می نامند به واقع عنوان مودبانه همین<br />

قانون جنگل است(.‏ با نظام برنامه ریزی<br />

متمرکز-‏ مدل شوروی سابق هم موافق<br />

نیستم چون همان گونه که در شوروی دیده<br />

بودیم نتیحه اش دگرسان کردن گردانندگان<br />

بوروکراسی به صورت طبقه حاکمه جدید<br />

است که عملکردی شبیه عملکرد « مدیران<br />

حرفه ای«‏ داشته اند.‏ گمان من بر این<br />

است که ما نیاز به یک فرایند مذاکره به<br />

اصطالح تعاونی داریم که باید بین شوراهای<br />

کارگری و مصرف کنندگان انجام بگیرد.‏<br />

شورای های مصرف کنندگان از نیارها<br />

سخن خواهند گفت و در توافق با شوراهای<br />

کارگری،‏ تولید وچگونگی تخصیص منابع<br />

برای برآوردن بیشترین نیازمصرف کنندگان<br />

تنظیم می شود.‏ برخالف وضعیتی که در<br />

شوروی وجود داشت،‏ واحد های تولیدی<br />

بدون توجه به نیازهای مصرف کنندگان<br />

اهداف تولیدی نخواهند داشت.‏ در نظر داشته<br />

باشیم که با تقسیم مسئولیت ها که پیشتر به آن<br />

اشاره کردم،‏ تولید کنندگان به عنوان مصرف<br />

کنندگان در شوراهای مصرف کنندگان هم<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

اعمال نظر خواهند کرد و به همین ترتیب،‏<br />

مصرف کنندگان نیز به عنوان کارگران در<br />

شوراهای کارگری حضور خواهند داشت.‏<br />

این تقسیم مسئولیت و رسیدن به یک توازن<br />

منطقی باعث می شود که تضاد و تناقضی<br />

که در نظام شوروی سابق وجود داشت در<br />

این جا پیش نیاید.‏<br />

حاال با این توضیحات،‏ تازه می رسیم به<br />

اولین چهارراه چکنم.‏<br />

برای رسیدن به این چنین جامعه ای،‏ چه<br />

باید کرد؟<br />

چه باید بکنیم؟<br />

صفحات پیشین را با این پرسش به پایان برده<br />

بودم که:‏<br />

برای رسیدن به این چنین جامعه ای،‏ چه<br />

باید کرد؟<br />

پاسخی که مارکسیست های رسمی به این<br />

پرسش می دهند،‏ تشکیل حزب طبقه کارگر،‏<br />

یعنی یک حرب کمونیستی،‏ برای ساختمان<br />

سوسیالیسم است.‏<br />

اگرچه بعید نمی دانم که با عکس العمل نه<br />

چندان دوستانه خوانندگان روبرو شوم-‏ به<br />

خصوص خوانندگانی که برهمان مبنای<br />

قدیمی خویش باقی مانده اند-‏ ولی من با<br />

این پاسخ موافق نیستم.‏ بگویم و بگذرم که<br />

دراین تردیدی ندارم که مدافعان این دیدگاه،‏<br />

با صداقت و جدیت خواهان ایجاد»‏ جامعه<br />

ای مدرن و عدالت محور«‏ اند ولی،‏ به<br />

اعتقاد من،‏ پای بندی به چنین نگرشی،‏ مارا<br />

با همان خطری روبرو می کند که در قبل از<br />

انقالب اکتبر موضوع بحث و جدل بین لنین<br />

و پلخانف بود.‏ اگرچه در کنفرانس استکهلم<br />

در‎۱۹۰۶‎ پلخانف « بحث«‏ را به لنین باخت<br />

ولی دوسه سالی بعد از انقالب اکتبر این<br />

لنین بود که به صحت دیدگاه پلخانف اذغان<br />

کرده بود.)‏ برای این مباحثات،‏ نگاه کنید به<br />

فصل « باز خوانی مختصری از نوشته های<br />

لنین«‏ در کتاب من:‏ استبداد،‏ مسئله مالکیت<br />

و انباشت سرمایه درایران،‏ نشررسانش،‏<br />

تهران ۱۳۸۰(<br />

در قدم اول به گمان من،‏ مبارزه ما،‏ مبارزه<br />

ای فرهنگی خواهد بود برای شناسائی و<br />

افشای همه نهادهائی که بخشی از ابزارهای<br />

ظهور وپیدایش نظام سرکوبگر کنونی اند.‏ ما<br />

باید اگاهانه برای تغییر « آگاهی کاذبی«‏ که<br />

هست و می کوشد در پوشش های مختلف،‏<br />

همه نابرابری ها و ستمگری ها را توجیه<br />

نماید مبارزه کنیم.‏ اجازه بدهید چند تا نمونه<br />

بدهم.‏<br />

در میان خودما،‏ به دالیلی که برای من<br />

روشن نیست،‏ مردان ایرانی،‏ در وجه عمده<br />

به مسایل زنان کم توجه اگر نگویم بی توجه<br />

اند و در وجه عمده،‏ در مبارزه زنان برای<br />

آزادی شراکت ندارند.‏ دیدگاه های مردساالر<br />

و حتی در موارد زیادی زن ستیز،‏ نه فقط<br />

حفظ می شود بلکه با شوخ و شنگی و به<br />

گمان من بامسئولیت گریزی،‏ به آن حتی<br />

دامن زده می شود.‏ البته بگویم وقتی از<br />

مبارزه فرهنگی در این حوزه ها حرف می<br />

زنم،‏ باید یادآوری کنم که بخش قابل توجهی<br />

از زنان نیز باید رسوبات ذهنی خویش را<br />

خانه تکانی بکنند.‏<br />

در خصوص مسایل مربوط به ملت ها،‏<br />

هنوز دیدگاه غالب در میان ما این است که<br />

همین که ملتی در ایران خواهان حق برابربا<br />

دیگرملت ها شد-‏ که بدون دسترسی به آن،‏<br />

آزادی و رهائی ایران غیر ممکن است-‏<br />

صدای وا ملتا و واایرانا از هزار گوشه بلند<br />

می شود و فعاالن مسایل ملی به « تجزیه<br />

طلبی«‏ متهم می شوند.‏ بدون پرده پوشی<br />

باید گفت که این شیوه رفتار قبل از آن که<br />

نشانه « وطن دوستی«‏ و « حفاظت از<br />

یک پارچگی«‏ ایران باشد،‏ ترجمان ذهنیت<br />

استبداد زده و سرکوب گری است که هنوز<br />

هم چنان با خود حفظ کرده ایم.‏<br />

از هر کوششی،‏ هر چقدر جزئی که باعث<br />

بهبود وضعیت مردم بشود باید حمایت کرد<br />

ولی در همین حد متوقف نشد.‏ به عبارت<br />

دیگر،‏ همان بحث های قدیمی که آیا می<br />

توان از رفرم حمایت کرد بدون این که<br />

رفرمیست شد؟ حسن این نگرش این است<br />

که همراه با این بهبود نسبی،‏ می توان در<br />

سطح گسترده تری دست به سازمان دهی زد<br />

و همراه با گسترش نفوذ اجتماعی،‏ خواهان<br />

تغییرات ریشه ای تر و گسترده تر شد.‏ به<br />

تجربه تاریخ،‏ نگرش همه یا هیچ که اغلب بر<br />

خود پوششی انقالبی هم می پوشاند درنهایت،‏<br />

هیچ دست آورد قابل لمسی ندارد.‏ باید هسته<br />

های اولیه نهادهائی که برای اداره جامعه<br />

مدرن الزم است ایجاد شود و بر همان اساس<br />

اداره شود.‏ در این نهادها،‏ نه رئیس خواهیم<br />

داشت و نه مرئوس و درکنار مسئولیت های<br />

خاص و تخصصی،‏ به قول معروف همگان<br />

همه کار می کنند.‏ حسن این کار،‏ این است<br />

که نه فقط برای اداره این جامعه نوینی که<br />

برای ساختن اش مبارزه می کنیم تجربه می<br />

اندوزیم بلکه در این فرایند هم چنان یاد می<br />

گیریم چگونه کمبودهایش را برطرف کنیم.‏<br />

عملکرد مثبت و مفید این نهادها،‏ موثر ترین<br />

شیوه تبلیغ و بسیج برای این دیدگاه تازه<br />

است.‏ ما باید از همین ابتدا راه بپذیریم هیچ<br />

عاملی موثرتر از کردار ما برروی ذهنیت<br />

توده ها اثر مثبت و یا منفی نخواهد گذاشت.‏


نقد و بررسی<br />

صفحه 114<br />

می توان همایش های متعدد برگزارکرد.‏<br />

می توان نشریه های متعدد انترنتی وکاغذی<br />

داشت ولی آنچه درنهایت نقش تعیین کننده<br />

ای خواهدداشت عمل ما در تغییر این ذهنیت<br />

است تا پذیرای مختصات جامعه نوینی باشد<br />

که برای رسیدن به آن مبارزه می کنیم.‏<br />

اگرچه د رسالهای اخیر شاهد رشد نهضت<br />

های تک موضوعی بوده ایم ولی مبارزه<br />

برای ساختن جامعه ای نوین باید تا سرحد<br />

امکان همه گیر و در برگیرنده باشد.‏ به<br />

عنوان نمونه می گویم،‏ دیدگاهی که نهضت<br />

مستقل زنان و یا ملیت ها را به رسمیت<br />

نشناسد و حقانیت آنها را به « آینده«‏ موکول<br />

نماید،‏ بعید است در عمل از حمایت زنان<br />

ویا ملیت ها برخوردار باشد.‏ این جامعه<br />

نوینی که مد نظر من است تنها می تواند با<br />

شراکت بیشترین تعداد مردم و بیشترین گروه<br />

های اجتماعی و فرهنگی ایجاد شود.‏ نگاهی<br />

به تجربه خود ما نشان می دهد که در این<br />

عرصه چه مقدار کار روی دست های ما<br />

مانده است که باید انجام بدهیم.‏<br />

بدیهی است در نهادهائی که از هم اکنون<br />

تشکیل می دهیم نه تقسیم کار براساس<br />

جنسیت وجود دارد ونه تبعیض بر اساس<br />

ملیت و نژاد-‏ یا بهتر گفته باشم،‏ نباید وجود<br />

داشته باشد.‏ یعنی از هم اکنون،‏ نه فقط<br />

برابری و آزادی را تبلیغ می کنیم که تمرین<br />

هم خواهیم کرد.‏<br />

اگرچه اقتصاد بسیار مهم است ولی آگاهانه<br />

می کوشیم که بهای پرداختن به ساختار<br />

اقتصادی و مسایل اقتصادی را با غفلت از<br />

مسایل فرهنگی و اجتماعی نپردازیم.‏ یعنی<br />

می خواهم بگویم که جنبشی که باید آغاز<br />

شود باید همه گیرباشد تا این قابلیت را داشته<br />

باشد که از حمایت همگانی برخوردارشود.‏<br />

البته همین جا بگویم،‏ وقتی از « همگان«‏<br />

سخن می گویم منظورم مشخصا،‏ آن همه ای<br />

است که به شکل وصورت های مختلف در<br />

این جوامع امروزین تحت ستم کشی قرار<br />

دارد.‏ اعتقادم بر این است که بدون جلب<br />

توجه همگانی،‏ احتمال پیروزی بسیار بسیار<br />

اندک است و تازه در صورت « پیروزی«‏<br />

با جنبش و نهضتی که اکثریت را در بر<br />

نگیرد،‏ نتیجه اش باز سازی همین نظامی<br />

است که نه مقبول است و نه مطلوب.‏<br />

پس به قول معروف،‏ باید بپذیریم که به واقع<br />

« کشتی بان را سیاستی دیگر باید…..«‏<br />

I.Seyf@hotmail.co.uk<br />

http://www.globalissues. ۱<br />

causes-of-poverty/2/org/issue<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

2 البته درباره « انتخابات«‏ اخیر چیزی<br />

ندارم که بگویم جز این که هرچه می کنم<br />

سراز رمز و رازش در نمی آورم.‏<br />

۳ برای اطالعات بیشتر بنگرید به http://<br />

/07/2005/niaak.blogspot.com<br />

html1.09_blog-post البته این نوشته<br />

دو قسمت دیگر هم دارد که درهمین وبالگ<br />

هست.‏<br />

پادشاه عریان و ترس از ‏»حرامزادگی«‏<br />

جستاری پیرامون نظریه ‏»توهم توطئه«‏<br />

مقدمه:‏ در نگاه ‏»واقع گرای«‏ طیفی از<br />

روشنفکران وطنی،‏ رویدادها یا روندهای<br />

اجتماعی-‏ سیاسی و تاریخی بایستی به دور<br />

از دخالت زمینه ها و ‏»عوامل خارجی«‏ و<br />

تنها با در نظر گرفتن عوامل و بسترهای<br />

درونی/‏ داخلیِ‏ مرتبط تحلیل و ارزیابی<br />

شوند.‏ دامنه این رویکرد،‏ تحلیل حوادثی در<br />

مقیاس کوچکتر را هم در بر می گیرد؛ جایی<br />

که برای مثال سخن گفتن از نقش عوامل<br />

حکومتی در یک ‏»اتفاق«‏ ‏)نظیر کشته شدن<br />

یک وکیل دادگستری در سانحه رانندگی،‏<br />

درست پس از تهدیدات و فشارهای سیستم<br />

امنیتی برای انصراف وی از وکالت یک<br />

زندانی سیاسی(،‏ در صورتی که فاقد پشتوانه<br />

اسناد و مدارک ‏»موثق«‏ باشد،‏ مصداقی از<br />

غلبه ی ‏»توهم توطئه«‏ انگاشته می شود.‏<br />

این رویکرد ‏»ناب گرایانه«‏ که مدعی واقع<br />

بینی و پرهیز از توهمات ‏»توطئه نگرانه«‏<br />

است،‏ مدتهاست که به یک متدولوژی<br />

رایج در بینش نظری و تحلیل های<br />

سیاسی-اجتماعی بسیاری از فرهیختگان و<br />

روشنفکران ما مبدل شده است.‏ در همین<br />

راستا پرهیز از ‏»توهم توطئه«‏ به مشخصه<br />

ثابتی در مشی کلی غالب بر رسانه های مین<br />

استریم در فضای مجازی و ماهواره ای نیز<br />

بدل شده است.‏ وفاداران به پارادایم یاد شده،‏<br />

در بررسی یک رویداد تاریخی یا یک پدیده<br />

سیاسی هرگونه تحلیلِ‏ در بردارنده ی ‏»عامل<br />

خارجی/بیرونی«‏ را با تکیه بر مردود بودن<br />

شاخص های فکریِ‏ ‏»توطئه اندیشی«،‏<br />

مردود و بی نیاز از تامل اعالم می دارند و<br />

نگرش های در بردارنده آن را غیر علمی و<br />

امین حصوری<br />

عوامانه ‏-و لذا بی اعتبار-‏ معرفی می کنند.‏<br />

با این حال تجربیات و شواهد فراوانی وجود<br />

دارد که نشان می دهند معیار فوق می تواند<br />

به راحتی در جهت حذف و سرکوب نگرش<br />

های نقادانه و کانالیزه کردن جریان اندیشه<br />

سیاسی مورد استفاده ‏)ابزاری(‏ قرار گیرد.‏<br />

از این رو الزم است مفهوم ‏»توهم توطئه«‏<br />

و نیز رویکرد ناب گرایانه ی گریزان از<br />

آن مورد بازکاوی دقیق تر قرار گیرد تا<br />

از مرزهای توهم اندکی ابهام زدایی شود؛<br />

ضرورت این واکاوی به ویژه از آن روست<br />

که در این گونه استنادهای نفی آمیز،‏ خود<br />

نظریه توطئه بسط معنایی بی حسابی یافته<br />

است.‏ به طور مشخص،‏ در حالیکه گرایش<br />

عامه به توطئه انگاریِ‏ رویدادها عموما<br />

محصول شفاف نبودن فضای عمومی حول<br />

یک پدیده یا پاسخگو نبودنِ‏ سیاستمداران<br />

نسبت به عملکردهایشان در آن زمینه است،‏<br />

در رویکرد نابگرایانه مورد بحث،‏ این زمینه<br />

های عینی نادیده گرفته شده و سطح بیرونی<br />

واقعیت به طور نابجایی تعمیم داده می شود<br />

تا هر گونه تردید و گمانه زنی در ‏»روایت<br />

های جا افتاده«‏ و مرسوم،‏ ناشی از جهل و<br />

عوامزدگی قلمداد شود.‏<br />

۱- نگاه تاریخی<br />

مقبولیت مفهوم توهم توطئه )۱( ، Con-<br />

،spiracy Theory و استنادهای<br />

روشنفکرانه به آن از سوی طیفی از<br />

روشنفکران و اندیشمندان ایرانی ‏)به مثابه<br />

ی یک معیار سلبی در تحلیل های نظری و<br />

ارزیابی های تاریخی و سیاسی(،‏ در حقیقت<br />

واکنش به ساده سازی ها و نگاه تقلیل گرایانه<br />

موجود در بینش عوام زده در دوره هایی از


صفحه 115<br />

تاریخ معاصر ماست که رد آن را به سادگی<br />

می توان تا سال های پیش از ۵۷ و حتا<br />

پس از آن یافت ‏)در دوره پس از انقالب<br />

۵۷، دشمن تراشی های ایدیولوژیک دستگاه<br />

تبلیغاتی حاکم،‏ چنین واکنش هایی را توجیه<br />

و تشدید کرده اند(.‏<br />

به لحاظ پیشینه ی تاریخی می توان گفت<br />

شیوه ی نگرش دشمن مدار و توطئه محور<br />

که در دوره ای اقبال زیادی داشت،‏ خود<br />

محصول عینی و زاده ی ناگزیرِ‏ دورانی بود<br />

که عامل خارجی نقش آشکار و تعیین کننده<br />

ای در سرنوشت سیاسی و وضعیت کالن<br />

اجتماعی کشور داشت.‏ به بیان دیگر شیوه<br />

ی نگرش یاد شده بازتاب عوامانه و تعمیم<br />

گرایانه ی حضور یک ‏»واقعیت تاریخیِ«‏<br />

دردناک ‏-وضعیت نیمه مستعمره گی ایران-‏<br />

در دوره ای نسبتا طوالنی به وسعت تقریبی<br />

دو قرن بود.‏ ‏)از اوایل دوره ی قاجار کمتر<br />

روند و رویدادی در ایران بود که نمایندگان<br />

دولت های روس و انگلیس نقش موثری<br />

در آن ایفا نکرده باشند؛ نقشی که با زوال<br />

تدریجی حکومت قاجار و فروپاشی تدریجی<br />

اقتصاد کشور،‏ هرچه پررنگ تر و تعیین<br />

کننده تر گردید(.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

از سوی دیگر نیروهای داخلی موثر در<br />

حیات سیاسی کشور،‏ یعنی دستگاه حاکمیت و<br />

روحانیت و تا حدی هم روشنفکران،‏ با بهره<br />

گیری از بار منفیِ‏ واژه ی ‏»اجنبی«‏ نزد<br />

توده ی مردم،‏ که تا حدی ریشه در ‏“دیگری<br />

ستیزی”‏ نهفته در مذهب اسالم داشت،‏ برای<br />

توجیه اقدامات یا کوتاهی های خود و یا برای<br />

تحریک و بسیج مردم در جهت خواسته های<br />

خود به دفعات بهره برداری می کردند و<br />

بدین ترتیب زمینه ی عمومی برای گسترش<br />

و باور پذیریِ‏ بیشتر تحلیل های فراگیر و<br />

مطلق گرایانه ی مبتنی بر حضور قاطع<br />

‏»دست بیگانه«‏ در همه ی امور و شئونات<br />

کشور فراهم گردید؛ طوری که دخالت<br />

بیگانه به عنوان یک ‏»پیش فرض«‏ ثابت،‏<br />

کارکردی مانوس و پایدار برای تراوشات<br />

فکری اصحاب سیاست و نویسندگان و تحلیل<br />

گران سیاسی روزنامه ها و همچنین در<br />

ادبیات روزمره ی مخاطبان آنها یافت.‏ طبعا<br />

عوام زدگیِ‏ پیامد این مفهوم سازی،‏ به تدریج<br />

هسته ی واقعیت نهفته ی در آن را چنان<br />

لوث و سخیف ساخت که همانند یک پس<br />

زمینه ی تصویری ثابت،‏ بی نیاز از توجه<br />

و تامل گردید.‏ این امر الجرم به گونه ای از<br />

‏»عادی سازی«‏ معضل و پذیرش عمومی<br />

این واقعیت دردناک تاریخی انجامید)‏‎۲‎‏(،‏ آن<br />

هم در دوره ای که اتفاقا دامنه ی حضور و<br />

نفوذ عامل خارجی در پهنه ی سیاست ایران<br />

هر چه بیشتر تثبیت می شد؛ از سوی دیگر<br />

بسامد زیاد و عوامانه نگاه توطئه اندیش در<br />

فضای عمومی،‏ به مرور زمینه های یک<br />

واکنش نظری افراطی را نسبت به نگرش<br />

توطئه محور فراهم کرد؛ این واکنش همان<br />

است که در قالب انتقادیِ‏ ‏»تئوری توطئه«‏<br />

فرمول بندی شده و پیشاپیش همه ی امکانات<br />

و احتماالت دخالت و تاثیر گذاری عامل<br />

خارجی/بیرونی را در مفهوم منفی ‏»توهم«‏<br />

گنجانده و از دور اعتبار خارج می سازد.‏<br />

بنابراین می توان گفت در اینجا با دو نوع<br />

مطلق نگری روبرو هستیم ‏:یکی ‏»مطلق<br />

نگری عوامانه«‏ ی به جا مانده از یک<br />

سنت تاریخی دراز در اندیشه ورزی سیاسی<br />

ایرانیان،‏ که با فروکاستن تمامی پدیده های<br />

سیاسی به عامل خارجی،‏ نقش عوامل و<br />

زمینه های داخلی و مسئولیت فردی و<br />

اجتماعی شهروندان را در روند تحوالت و<br />

رویدادها نادیده می گیرد و نگاه انتقادی به<br />

درون را به حاشیه می راند ‏)یا به طور مشابه<br />

در تحلیل روابط میان حاکمیت و مردم(؛<br />

دیگری ‏»مطلق نگری روشنفکرانه«،‏ با<br />

سابقه ای نه چندان زیاد،‏ که در واکنش به


116<br />

صفحه ‏»واقع<br />

معیار بر تاکید با و عوامانه نگاه آن یک<br />

را خارجی/بیرونی عامل نقش بینی«،‏ و<br />

راند می حاشیه به یا انگاشته نادیده سره و<br />

درونی عوامل متقابل تاثیرات به آنکه بی کیشوت<br />

‏»دون دهد،‏ نشان توجهی بیرونی عوامل<br />

سازی چاره و شناسایی بر وار«‏ مطلق<br />

که توضیح این با کند.‏ می تاکید داخلی ی<br />

دوره در که شده یاد ی عوامانه نگری نخبگان<br />

عمومی اقبال از خود حیات آغازین برخوردار<br />

نیز آنان توسط رواج و گسترش و نیز<br />

و مرداد ۲۸ کودتای وقوع با بعدها بود،‏ سیاسی<br />

ادبیات به ‏»امپریالیسم«‏ مفهوم ورود سطح<br />

در مارکسیست،‏ جریانات سوی از ما در<br />

طبع به و یافت ای تازه حیات دیگری نیز<br />

را مخالف های واکنش دیگر،‏ سوی کرد.‏<br />

تشدید که<br />

روشنفکرانه رویکرد از نوع این بنابراین آشکاری<br />

های پدیده خود،‏ افراطی تعمیم در منظر<br />

از تنها هم را مرداد ۲۸ کودتای چون ‏)و<br />

کند می ارزیابی آن وقوع داخلیِ‏ بسترهای از<br />

شاخصی عنوان به را آن تاریخی نقش یا گیری<br />

جهت در خارجی عامل گذاریِ‏ تاثیر سوی<br />

به کشور سیاسی-اجتماعیِ‏ حیات آتی در<br />

دهد(،‏ می جلوه کمرنگ تباهی و انحطاط مارکسیستیِ‏<br />

ادبیات به است واکنشی حال عین و<br />

۵۷ انقالب از پیش های دهه ای کلیشه نیز<br />

اینک هم آن.‏ از پس آغازین های سال خارجی<br />

سیاست دستگاه از انتقاد گونه هر از<br />

سهولت به آن،‏ عملکردهای و آمریکا آمریکا<br />

‏»هیستری برچسب با بسیاری سوی کلی<br />

طور به و شود می مواجه ستیزی«‏ دنیای<br />

به نسبت چپ انتقادی رویکردهای ذهنی/‏<br />

توهمات از ناشی تنها کاپیتالیستی،‏ نیاز<br />

بی لذا و شود می قلمداد آنها ایدئولوژیک گرایش<br />

تقابل عرصه در عبارتی به تعمق.‏ از جهانیِ‏<br />

شدنِ‏ فراگیر دوران در و سیاسی های داعیه<br />

‏)با موجود ‏»نظم«‏ مدافع های گفتمان هم<br />

توطئه«‏ ‏»توهم ایدئولوژیک(،‏ فرا های اعتبار<br />

برای که است ابزارهایی از یکی گرفته<br />

کار به چپ های گفتمان از زدایی شود.‏<br />

می واقعیت<br />

گزینشی دیدنِ‏ یا بینی واقع ۲- ‏»توهم<br />

ی نظریه به توسل من گمان به اخیر<br />

های سال در که شیوهای به توطئه«‏ اعالم<br />

‏)و اساس از بحثی دانستن بیپایه برای فضای<br />

در آن(‏ حول گفتگو پایان تلویحیِ‏ صورت<br />

خود یافته،‏ رواج روشنفکری کاذب(‏<br />

پنداشت معنای ‏)به توهم از دیگری توهم<br />

‏»توهم را آن بتوان شاید که است،‏ این<br />

بر سو یک از که چرا نامید؛ توطئه«‏ جهانی<br />

در ما که است استوار ناگفته فرضِ‏ در<br />

میکنیم.‏ زندگی توطئه از عاری و شفاف ی<br />

ساله ۵۰-۶۰ تاریخ بر مروری حالیکه 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله پلید<br />

امر که میدهد نشان جهان و ایران اخیر مناسبات<br />

از بسیاری در هم هنوز ‏»توطئه«‏ ار بیشرمانهاش حضور کالن،‏ حوزههای جهانی<br />

فرآیند برای بیآنکه است؛ کرده حفظ پسامدرن<br />

ملزومات و اطالعات تبادل شدنِ‏ کند!‏<br />

خرد ای تره چندان جهانی«‏ ی ‏»دهکده کار<br />

و ساز از بخشی اساسا توطئه چون زمانی<br />

تا دلیل همین به و است ‏»سلطه«‏ توطئه<br />

ضرورت از دارد،‏ حضور سلطه که کاسته<br />

قدرتمداران برای آن ‏»جذابیت«‏ و توطئه<br />

سیاسی،‏ ساحت در اگر نمیشود.‏ فرآیندهای<br />

و روابط از ای مجموعه را و<br />

دولتمردان که بدانیم پنهانی نیمه یا پنهان خود<br />

خاص اهداف تحقق برای قدرتمداران داشتن<br />

نگه دور ‏)برای شوند می متوسل بدان آن(،‏<br />

مسیر در گری دخالت و آگاهی از مردم سیستم<br />

از توجهی قابل بخش که است واضح و<br />

سیاسی های بستان – بده و امنیتی های توطئه<br />

اجرای و طرح خدمت در اقتصادی،‏ دولتمردان<br />

روابط در خواه دارند؛ قرار ها میان<br />

مناسبات در خواه و کشور یک درون های<br />

گری البی یا و مختلف ملل دولتمردان ملیتی.‏<br />

چند های شرکت پایان بی معنای<br />

به مردمی سیاست که جایی واقع در مردم<br />

نام به تنها ‏)و نیست برقرار واقعی طور<br />

به توطئه شود(،‏ می حکومت آنان بر عرصه<br />

پنهانِ‏ ی نیمه ناپذیری اجتناب برای<br />

دیگر بیان به سازد.‏ می را سیاست کنترل<br />

و فرودستان به موجود«‏ ‏»نظم تحمیل جدایی<br />

بخشی توطئه آنان،‏ های نارضایتی مبهم<br />

مرزهایی با شود،‏ می سیاست از ناپذیر چنین<br />

ما ی زمانه در آنکه طرفه ناروشن.‏ و سیاسی<br />

عرف در بودن شایع دلیل به وضعی امری<br />

کمابیش همگان سوی از کشورها،‏ از<br />

بسیاری در و شود می انگاشته بدیهی خود<br />

به هم قانونی بوی و رنگ ها حوزه های<br />

سازمان هدایت تحت ‏)مثال گیرد می نظیر<br />

کشورهایی در که جایی تا امنیتی(،‏ توطئه،‏<br />

پیشبرد و تدارک ملزومات آمریکا در<br />

آمیزند.‏ می هم در ملی«‏ ‏»منافع مقوله با های<br />

سویه دادن نشان برای تالش معنا این سیاسی،‏<br />

رویدادهای و روندها آمیز توطئه کارکردهای<br />

و توطئه سیستماتیک اشکال به ‏)برای<br />

حقایق تحریف جهت در آنها بیرونی به<br />

که آنچه نه دارد،‏ نظر مردم(‏ تمکین های<br />

طلبی جاه یا طینتی بد به سنتی طور همدستی<br />

یا و نفوذ صاحب افراد از تعدادی و<br />

سیاستمداران از معدودی تبهکارانه های شود![.‏<br />

می داده نسبت ثروتمندان دیگری<br />

ناگفتهی فرض پیش دیگر سوی از توطئه«‏<br />

‏»توهم نظریهی به توسل در که در<br />

نبایستی ما اساسا که است آن دارد،‏ وجود زمانی<br />

تا کنیم،‏ زنی گمانه و شک ‏»چیزها«‏ ‏»گمان«‏<br />

صحت در قاطع«‏ ‏»دالیلی که به<br />

که است آن واقعیت اما نیافتهایم.‏ خود در<br />

مستتر گرایی«‏ ‏»عقل ی دغدغه رغم روندی<br />

خالف دقیقا درکی چنین نگاه،‏ این ‏»علمی«‏<br />

های کنکاش مسیر در که است پژوهش<br />

روند در که چرا میشود:‏ طی مشاهده<br />

های تناقض به بنا عموما علمی،‏ یک<br />

بیرونی نمودهای یا کارکردها در شده ماهیت<br />

به پیشینی دسترسیِ‏ الزام بدون پدیده،‏ به<br />

منتسب رایجِ‏ نظریهی اعتبار آن،‏ درونی ‏)رویهای<br />

میشود گرفته چالش به پدیده آن ‏»روش<br />

با مغایر شاید بودنش شهودی که نظریهای<br />

سپس برسد(؛ نظر به علمی«‏ بیرونی<br />

تناقضات آن توضیح برای جایگزین و<br />

دقیق ماهیت به دسترسی میشود.‏ ارائه دیرتر<br />

بسیار نوعا پدیده آن درونی ساختارِ‏ و<br />

مشاهده ابزارهای و روشهای ارتقاء با و در<br />

تئوریک دانش کیفی رشد و اندازهگیری میافتد.‏<br />

اتفاق حیطه آن اما<br />

سیاسی،‏ – اجتماعی امور ی حوزه در امید<br />

هیچ گاهی که اینجاست مضاعف مشکل دالیل<br />

و شواهد به دسترسی برای امکانی و ندارد.‏<br />

وجود حکمی اثبات برای ‏»قطعی«‏ ‏»ساحت<br />

کارکردهای تجلی حوزهها این چون تنگاتنگ<br />

پیوند در حداقل یا و هستند قدرت«‏ فرآیند<br />

ساحتی،‏ چنین در دارند؛ قرار آن با پسند(‏<br />

‏)محکمه مستند اطالعات به دسترسی است<br />

قدرت های بازی قواعد مشمول خود نیز بنابراین<br />

دارد.‏ را خود خاص محدودیتهای و به<br />

نسبت تشکیک علنیِ‏ اعالم که رویکردی چالش<br />

به و عمومی(‏ ی حوزه ‏)در ای پدیده مستلزم<br />

را آن مورد در رایج نظر کشیدن متقن<br />

مستنداتِ‏ و مدارک داشتن دست در پوزیتیویستی<br />

نگاهی نوعی اسیر میداند،‏ ‏)که<br />

انسانی علوم حوزهی در تنها نه که است را<br />

سیاسی و اجتماعی ساحتهای از بحث سیاست،‏<br />

ی حوزه در ویژه به و بردارد(‏ در کمابیش<br />

هم تجربی علوم ی حوزه در بلکه است.‏<br />

شده منسوخ اینکه<br />

از پیش من گمان به اساس این بر ‏»اتهام«‏<br />

مثابه به آمیز تشکیک‏ نظرهای با است<br />

بهتر و میتوانیم نماییم،‏ رویارویی فضای<br />

در پرسش طرح بهسان را آنها ‏»پرسش<br />

این روند در کنیم.‏ قلمداد همگانی مرتبط<br />

مشاهدات و شواهد نخست افکنی«،‏ نمودهای<br />

یا عام روند در موجود تناقضات با ‏)هر<br />

سیاسی یا اجتماعی پدیدهی یک بیرونی با<br />

بودنش عام دلیل به که عمومی«‏ ‏»چیز تشریح<br />

و بیان دارد(‏ پیوند هم عامه منافع پیرامون<br />

اندیشی هم به دیگران و شوند می سپس<br />

میشوند،‏ دعوت مشاهدات این اعتبار فراگیر<br />

به نسبی توافق و باور صورت در دیگران<br />

مشاهداتی،‏ چنین صحت و بودن دالیل<br />

پیرامون همگانی بحثی به خواه نا خواه تناقضات<br />

یا نارساییها آن بروز زمینههای و


صفحه 117<br />

وارد خواهند شد.‏ در چنین روندی قضاوت<br />

و داوری نهاییِ‏ فرد ‏»پرسش افکن«‏ نقش<br />

محوری نخواهد داشت،‏ جز آنکه تازگی یا<br />

‏»ناساز بودنِ«‏ آن ایجاد تشکیک میکند ‏)که<br />

این دومی خود وابسته به اهمیت و اعتبار<br />

مشاهداتی است که ارائه میشود(.‏<br />

بنابراین ایجاد تشکیک در باورهای عمومیِ‏<br />

تثبیت شده بر مبنای مشاهدات و داوری های<br />

شخصی)تا زمانی که دامنه اش به حریم<br />

خصوصی افراد کشیده نشود(‏ نه تنها غیر<br />

عقالنی و ‏»عوامانه«‏ نیست،‏ بلکه حتی در<br />

مواردی برای دسترسی به شواهد مستند<br />

جهت روشن شدن زوایای پنهان واقعیت،‏<br />

بسیار ضروری و گریز ناپذیر است.‏<br />

۳- رسانه ها و پرهیز از توهم توطئه<br />

رسانه های بزرگ بر عرف های پذیرفته<br />

شده در حوزه اطالع رسانی تکیه دارند و از<br />

این نظر پا در نظم موجود دارند.‏ از سوی<br />

دیگر اشکال گوناگونِ‏ نفوذ حلقه های قدرت<br />

در رسانه ها ‏)و نقش رسانه ها در بازتولید<br />

نظم مستقر(،‏ دامنه نقش آفرینی انتقادی و<br />

هنجار شکن رسانه های توده ای را محدود<br />

می سازد.‏ بدیهی است که این رسانه ها بنا<br />

به تعاریف و انتظارات متعارف،‏ ناچارند بر<br />

مصالح و مواد خام و گونه هایی از تحلیل<br />

تکیه کنند که به قدر کافی مستند و قابل دفاع<br />

و به لحاظ شیوه تحلیل،‏ مسبوق به سابقه باشد.‏<br />

بنابراین روایت هایی که رسانه های بزرگ<br />

از تاریخ یا و وقایع جاری و رویدادهای<br />

سیاسی ارائه می دهند،‏ در نوع خود کالن<br />

روایت های رسمی و پذیرفته شده ای هستند<br />

که بدیهی بودن نظم موجود،‏ پیش فرض<br />

بنیادی آنهاست ‏)با چنین پیش زمینه ای و<br />

به واسطه پیچیدگی مکانیسم های اثر گذاری<br />

رسانه ها بر مخاطبان انبوه،‏ عموما نیازی<br />

به سانسور اخبار و حتی نظرات ناسازگار<br />

هم وجود ندارد(.‏ بر این اساس رسانه های<br />

بزرگ خواه نا خواه از هر آنچه که پیش<br />

فرض های بنیادی صحت نظم موجود را به<br />

چالش بگیرند،‏ فاصله می گیرند؛ در عوض<br />

چنین رویکردهایی توطئه محور پنداشته می<br />

شوند،‏ چرا که به دنبال دالیلی موهوم برای<br />

زیر سوال بردن ساختارهای کالنِ‏ مالوف<br />

و واقعیت های ‏»بدیهی«‏ و هنجارهای عام<br />

پذیرفته شده هستند.‏ وانگهی زیبنده ی رسانه<br />

های بزرگ نیست که در تحلیل ها و گزارش<br />

هایشان در مظان اتهام به ‏»توهم توطئه«‏<br />

قرار گیرند.‏<br />

اما تا جایی که به پی گیریِ‏ مستقل،‏ غیر<br />

رسمی و آزادانه ی ‏»امر عمومی«‏ مربوط<br />

می شود،‏ رسانههای مردمی میبایست<br />

انحصار ‏»رسانه های بزرگ«‏ بر ‏»امر<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

حقیقی«‏ را به چالش بگیرند و دقیقا به<br />

همین خاطر،‏ یعنی برای روشن کردن همه<br />

ی جوانب ‏»امور«‏ و ارائهی قرائتهای<br />

متنوع تری از ‏»امر واقع«،‏ باید بر امکانات<br />

آلترناتیوی که با رشد تکثر گرایی و حفظ<br />

خصلت چند صدایی آنها همبسته است،‏ تکیه<br />

کنند.‏ تنها با پایبندی به این گونه ‏»موازین«‏<br />

و گسترش چنین رویه ایست که میتوان به<br />

شکستن جو تک صداییِ‏ تحمیل شده از سوی<br />

‏»روایت های غالب«‏ ‏)به مدد رسانه های<br />

انحصاری(‏ امید داشت.‏<br />

در این میان فرو کوفتن پرسشگری و ‏»شک<br />

گرایی«)‏Skepticism‏(‏ با تکیه بر موازین<br />

ارتدوکس یا درک ناقصی از ملزومات<br />

خردگرایی)به طور مشخص با توسل به<br />

سالح ‏»توهم توطئه«(،‏ مرعوب کردن<br />

کسانی است که قادر نیستند بخش هایی از<br />

روایت های همگانی شده را بپذیرند؛ مرعوب<br />

کردن آنهایی که بحث عمومی پیرامون این<br />

مقوالت را برای مدد جویی از خرد جمعی و<br />

امکانات نهفته در تکثر یابیِ‏ سوژه ی تحقیق،‏<br />

ضروری حس می کنند.‏ این روند حذف شدن<br />

‏)گم شدن(‏ نظرات مخالف/متفاوت و یک<br />

دست شدگی ‏-خواسته یا ناخواستهی-‏ فضای<br />

رسانهای و گفتمان های عمومی،‏ به مراتب<br />

زیانبار تر از آن است که دعوت به تامل در<br />

مورد سناریوهایی را بپذیریم که پی گیری<br />

آنها ممکن است به فرجام معینی نرسد و تنها<br />

در حد طرح پرسش هایی باز باقی بمانند.‏<br />

با این همه شک کردن و پرسشگری در<br />

روایت های بزرگ و قلمروهای ممنوعه و<br />

جسارت در تصور و جستجو و برساختن<br />

بخش هایی از تصویر واقعیت که عامدانه<br />

پوشانده و یا مخدوش شده اند،‏ غالبا پاسخی<br />

از پیش آماده در فضای عمومیِ‏ متاخر دارد<br />

که همان ‏»توهم توطئه«‏ است؛ با غلبه ی<br />

چنین نگاهی آنچه در نهایت قربانی می شود،‏<br />

اصل موضوع مورد تردید و انتفاد،‏ یعنی<br />

نارسایی یا ناکارآمدیِ‏ یک ‏»چیز عمومی«‏<br />

است.‏ به راستی چه دشوار است بر هم زدن<br />

نسبت دیرینه میان ‏»حقیقت«‏ و اقتدار!‏<br />

توضیح:‏ این مطلب در پایئز ۲۰۱۰ برای<br />

انتشار در نشریه اینترنتی منجنیق نوشته شد<br />

و با وقفه ای یکساله،‏ در زمستان ۲۰۱۲<br />

در شماره دوم منجنیق )۳( منتشر گردید.‏ در<br />

متن فوق پاره ای ویرایش ها نسبت به متن<br />

اولیه انجام شده است.‏<br />

پانوشت:‏<br />

در سایت ویکیپدیا تئوری توطئه این گونه<br />

توصیف شده است:‏<br />

تئوری توطئه یا توهم توطئه اصطالحی است<br />

که در ابتدا،‏ وصفی برای هر ادعای دسیسه<br />

گری بود.‏ با این وجود،‏ امروزه،‏ تئوری<br />

توطئه فقط در این معنا به کار میرود:‏<br />

تئوری ای که رویدادی کنونی یا تاریخی<br />

را نتیجهٔ‏ نقشهٔ‏ مخفیانهٔ‏ گروهی دسیسه گر<br />

‏)عموماً‏ قدرتمند(‏ می داند.‏<br />

در تعریفی دیگر،‏ تئوری توطئه عبارتست<br />

از نداشتن اعتقاد یا باورنکردن شکل ظاهری<br />

رویدادهای سیاسی،‏ اجتماعی و اقتصادی.‏<br />

تئوری توطئه در شکل حاد آن بیانگر این<br />

است که تمامی بدبختیهای عالم در پی اعمال<br />

گروهی از افراد پرنفوذ و معموالً‏ پنهان است.‏<br />

در بیان این مفهوم گفته میشود گروههای<br />

کوچک و تیزهوشی دارای امکانات سیاسی،‏<br />

مالی،‏ نظامی،‏ روانی و علمی در پس تمام<br />

حوداث خوب و بد این دنیا هستند.‏<br />

برخی از افراد معتقد هستند هیچ اتفاق<br />

سیاسی،‏ مالی و اقتصادی در این دنیا بدون<br />

دلیل پشتپرده اتفاق نمیافتد بلکه همواره<br />

افرادی در پس پردههای اینگونه رخدادها<br />

هستند که اینگونه مسائل را هدایت میکنند.‏<br />

به تئوریهای توطئه اغلب با دیدی شکاک<br />

نگاه میشود؛ زیرا اغلب این تئوریها<br />

مدرک کافی یا معتبری برای اثبات شدن<br />

ندارند.‏<br />

کارکرد اجتماعی این فرآیند ‏»عادی سازیِ‏<br />

معضالت و ناهنجاری ها«‏ ، همانند خو<br />

کردن تدریجی مردم به آمار تکان دهنده ی<br />

جرم و جنایت و سرکوب است که در سالیان<br />

اخیر به دلیل وقوع زیاد آن ها به موازات<br />

بازتاب مکرر و سطحی و غیر تحلیلی و نا<br />

پی گیر آن در رسانه ها شاهد آن هستیم.‏<br />

نسخه پی دی اف شماره دوم منجنیق در این<br />

نشانی قابل دریافت است:‏<br />

http://www.divshare.com/<br />

3b6-16623830/download


جامعه شناسی<br />

صفحه 118<br />

کتاب امرواقع الکانی ترجمه مهدی سلیمی<br />

برگرفته از سخنرانی اسالوُ‏ ی ژیژک در<br />

کنفرانس ‏»ژاک الکان:‏ تلویزیون«‏ The(<br />

)Lacanian Real: Television به<br />

تاریخ ۱۰ آوریل ۱۹۸۷ در نیویورک<br />

است.‏ این اثر که در قالب مجموعه کتاب<br />

های پرتاب های فکر منتشر می شود،‏ چنان<br />

که امیر هوشنگ افتخاری راد دبیر این<br />

مجموعه ها اشاره می کند:‏ گاه واجد ایده<br />

هایی نا متعارف،‏ گاه شرح و تفسیر هدف<br />

مند،‏ گاه قطعه – نوشته هایی گسسته،‏ اعم<br />

از ترجمه یا تألیف هستند که معطوف به یک<br />

نفی متعین تاریخی در مقابل نفی ایدئالیستی<br />

یا شرح و توصیف یک فکر در مقام سیستم<br />

و ایدئولوژی ناب می باشند.‏<br />

در بخش یادداشت مترجم،‏ مهدی سلیمی به<br />

خوانش های متعدد از آثار ژاک الکان،‏ از<br />

نیمه دوم قرن بیستم به بعد اشاره می کند که<br />

نشان دهنده وسعت تأثیر نظریات او بر حوزه<br />

های مختلف تفکر است:‏ آلتوسر بر این باور<br />

است که سوژه ای که الکان طرح ریزی می<br />

کند همخوان با سوژه ای است که مارکس<br />

از دل روش ماتریالیسم تاریخی خود بیرون<br />

می کشد.‏ الکالئو و موفه امر واقع الکانی<br />

را،‏ در ارتباط آن با ساحت ایدئولوژیک –<br />

اجتماعی،‏ در ایده خود از آنتاگونیسم ارائه<br />

کرده اند،‏ به طوری که امر واقع موجب از<br />

میان رفتن شکاف موجود در امر اجتماعی<br />

می شود و به آنتاگونیسم واحدی متشکل از<br />

مردم دست می یابیم.‏ خوانش ژیژک و به<br />

طور کلی مکتب اسلوونی،‏ اغلب به سویه<br />

های سیاسی و فلسفی نظریات الکان معطوف<br />

است.‏ در این کنفرانس نیز ژیژک با ابزار<br />

روانکاوی الکان به سراغ مسائل روزمره و<br />

پدیده هایی آشنا همچون تلویزیون می رود و<br />

به بررسی زمینه های ایدئولوژیک و سیاسی<br />

این پدیده می پردازد.‏<br />

در بخش الکان:‏ دو درس درباره تلویزیون<br />

این سؤال توسط ژیژک مطرح می شود<br />

که:‏ از پدیده تلویزیون چه چیزی راجع به<br />

آموزه های الکان می توان آموخت؟ در<br />

درس اول این بخش با عنوان:‏ روانکاوی<br />

روان شناسی نیست،‏ ژیژک بیان می کند<br />

که اگر در کار الکان،‏ غنای تمام حاالت<br />

متفاوت سوژگانی شدن Subjectiviza-<br />

)tion خود را بکاهیم و خالصه کنیم،‏ اگر<br />

همه غنای تجربه ‏»اکنون«‏ از طریق زندگی<br />

افراد در مقام سوژه – موقعیت هایشان را<br />

کنار بگذاریم،‏ آنچه بر جای می ماند یک<br />

مکان خالی است که ‏»قبالً«‏ با این غنا پر<br />

شده بود و این خأل اصلی،‏ این فقدان ساختار<br />

نمادین،‏ همان سوژه است،‏ سوژه اسم داللت.‏<br />

ژیژک در ادامه این درس اضافه می کند:‏<br />

سوژه می کوشد خود را،‏ با یک بازنمایی<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

امر واقع الکانی<br />

سید محمد صدرالغروی<br />

انسان شناسی و فرهنگ<br />

داللت کننده،‏ بیان کند؛ و در بازنمایی ناکام<br />

می ماند.‏ اینجا،‏ به جای غنا،‏ با یک فقدان<br />

رو به رو هستیم و این خأل،‏ که به واسطه<br />

همین شکست گشوده شده،‏ همان سوژه اسم<br />

داللت است.‏<br />

در درس دوم این بخش با عنوان:‏ فقط<br />

دو بار می میرید!‏ ژیژک به مفهوم ابژه<br />

در نظریه الکان می پردازد که فقدان اسم<br />

داللت را پر می کند و یک خأل مرکزی<br />

در دیگریِ‏ بزرگِ‏ مستقر در ساختار نمادین<br />

است.‏ بنا بر خوانش ژیژک،‏ هر کس باید<br />

دو بار بمیرد،‏ همان تئوری تکرار هگلی<br />

در تاریخ است.‏ ژیژک بر این باور است<br />

که تصویر بدنِ‏ متعالیِ‏ مستقر میان این دو<br />

مرگ را می توان پیشتر نزد ارباب کالسیک<br />

جامعه پیشا بورژوازی مشاهده کرد؛ مثالً‏<br />

چنین پنداشته می شد که شاه،‏ در پسِ‏ بدن<br />

عادی خویش،‏ بدنی اسرار آمیز دارد،‏ بدنی<br />

که دولت را تشخص می بخشد.‏ بدن فرا<br />

جسمیت یافته )trans-substantiated(<br />

ارباب کالسیک نتیجه مکانیسمی پیشتر<br />

نمایشی است که مارکس شرح داده است:‏<br />

ما سوژه ها بر این تصوریم که رفتارمان با<br />

شاه در مقام شاهی اش به واسطه این است<br />

که او در ذات خود شاه است،‏ اما واقعیت<br />

امر این است که شاه بودن او به این خاطر<br />

است که ما همچون یک شاه با او رفتار می<br />

کنیم و این حقیقت که قدرت کاریزماتیک<br />

شاه نتیجه آیینی در ساحت نمادین است که<br />

سوژه ها آن را اجرا می کنند،‏ باید مخفی<br />

بماند:‏ ما،‏ در مقام سوژه،‏ قربانی این توهم<br />

هستیم که شاه پیش از این در ذات خود شاه<br />

است.‏ لذا ارباب کالسیک فرمانروایی اش را<br />

به یک اتوریته غیر اجتماعی و بیرونی،‏ از<br />

قبیل خدا یا یک رخداد اسطوره ای پیش و<br />

غیره،‏ ارجاع می دهد،‏ و به خود،‏ در مقام<br />

یک ارباب،‏ مشروعیت می بخشد.‏ به محض<br />

برداشتن نقاب از این مکانیسم نمایشی که به<br />

او اقتداری کاریزماتیک می بخشد،‏ قدرتش<br />

را از کف می دهد.‏ در ادامه این درس<br />

ژیژک به رهبر توتالیتر اشاره می کند که<br />

از طریق دور و چرخه ارجاعی refer-(<br />

،)ring قدرت خود را مشروعیت می بخشد.‏<br />

نقطه ارجاع رهبر توتالیتر،‏ یعنی آنچه او<br />

برای مشروعیت بخشیدن به فرمانروایی<br />

اش بدان ارجاع می دهد ‏)مردم،‏ ملت و<br />

…( تنها از طریق خود رهبر تعیین می<br />

شود.‏ در ادامه بنا به نظر ژیژک،‏ تعریف<br />

الکانیِ‏ دموکراسی بدین صورت خواهد<br />

بود:‏ یک نظام سیاسی – اجتماعی که مردم<br />

در آن وجود ندارند،‏ مردم به عنوان یک<br />

واحد مستقل هستی ندارند،‏ آنها در نماینده<br />

یگانه خود تجسم یافته اند.‏ از این رو،‏<br />

خصیصه بنیادین یک نظام دموکراتیک این<br />

است که مکان قدرت،‏ به واسطه ضرورت<br />

ساختاری اش،‏ مکانی خالی است.‏ در یک<br />

نظام دموکراسی،‏ فرمانروایی بر عهده مردم<br />

است،‏ اما از آنجا که مردم نمی توانند بدون<br />

واسطه بر خود حکومت کنند،‏ مکان قدرت<br />

همواره باید مکانی خالی باقی بماند.‏<br />

در ادامه و در بخش رانه مرگ،‏ ژیژک بر<br />

این باور است که در سطح همین تفاوت ما<br />

بینِ‏ دو مرگ،‏ همین مکان خالی در قلب<br />

دیگری other( )the است که باید امر<br />

غامضِ‏ رانه مرگ را تعیین کنیم.‏ در تقسیم<br />

بندی ژیژک از مراحل مختلف آموزه های<br />

الکان با ارجاع به رانه مرگ و اسم داللت،‏<br />

در دوره اول این دیدگاه الکان مطرح می<br />

شود که هر واژه،‏ یک چیز است،‏ همین<br />

که واقعیت نمادینه شود،‏ یا در یک شبکه<br />

نمادین گرفتار آید،‏ خودِ‏ چیز بیشتر در کلمه<br />

و در مفهوم آن حضور می یابد تا در واقعیتِ‏<br />

بالفصل فیزیکی خویش.‏ در دوره دوم،‏ رانه<br />

مرگ به وسیله خودِ‏ نظم نمادین هویت می<br />

یابد:‏ به زبان الکان،‏ رانه مرگ چیزی نیست<br />

جز نقابی بر صورت نظم نمادین.‏ رکن تعیین<br />

کننده دوره سوم آموزه های الکان،‏ تأکید بر<br />

امر واقع به جای امر نمادین است.‏<br />

در بخش ممنوعیت امر محال،‏ ژیژک با<br />

اشاره به الکان که می گوید دستور اخالقی<br />

حالتی از حضور امر واقع در امر نمادین<br />

است:‏ mun- Fiat justitia, et pereat<br />

dus یعنی:‏ عدالت باید اجرا شود،‏ حتی اگر<br />

به قیمت نابودی جهان تمام شود،‏ ‏)جمله ای<br />

منسوب به نخستین فردیناند روم(،‏ آن را یک<br />

سویه از امر واقع الکانی می داند.‏ به عقیده<br />

ژیژک با پیشرفت آموزه های الکان در دهه<br />

های شصت و هفتاد،‏ منظور وی از امر واقع<br />

موجودیتی است که باید ساختار پیدا کند تا پس<br />

از آن،‏ بتوانیم کژدیسی ها و پیچیدگی های<br />

ساختار نمادین را توضیح دهیم.‏ در ادامه این<br />

بخش ژیژک به تعریف ابژه امر واقع می<br />

پردازد:‏ علتی که فی نفسه هستی ندارد؛ به<br />

این معنا که تنها در رشته ای از آثار خود<br />

حاضر است،‏ اما همیشه به شیوه ای جا به<br />

جا و کژدیسه.‏ الکالئو و موفه اولین کسانی<br />

بودند که این منطق از امر واقع را در ارتباط<br />

(


صفحه 119<br />

آن با ساحت ایدئولوژیک – اجتماعی در ایده<br />

خود از آنتاگونیسم ارائه کردند:‏ آنتاگونیسم<br />

یک جوهر محال است،‏ یک حد خاص که<br />

فی نفسه هیچ است،‏ و به طرز پس نگرانه<br />

ای از طریق یک سری آثار خویش ساخته<br />

می شود.‏ در نهایت ژیژک نتیجه می گیرد<br />

که امر واقع گرچه وجود ندارد اما دارای<br />

یک سلسله ویژگی هاست.‏ امر واقع معادل<br />

ژوئی سانس است:‏ آثار ژوئی سانس وجود<br />

ندارد،‏ بلکه نا ممکن و محال است،‏ اما آثار<br />

تروماتیک بسیاری تولید می کند.‏<br />

ژیژک در بخش آزادی به منزله امر واقع،‏<br />

بر اساس آموزه های الکان آزادی را از<br />

منظر دیگری نگاه می کند:‏ آزادی،‏ گزینش<br />

آزاد،‏ یعنی نقطه ای از امر واقع و امر<br />

محال.‏ در تفسیر این بخش مهدی سلیمی<br />

اشاره می کند:‏ آزادی به مثابه حیث واقع<br />

محال،‏ یعنی انتخابی که در واقع پیشتر از<br />

اینها از ما گرفته شده است و ما در جهان<br />

نمادین است که توهمی از آزادی داریم.‏<br />

بنا بر خوانش ژیژک از الکان در رابطه<br />

بین سوژه و اجتماع،‏ همواره نقطه choix<br />

force ‏)گزینش اجباری(‏ وجود دارد.‏ در<br />

چنین نقطه ای اجتماع به سوژه می گوید:‏ تو<br />

برای انتخاب آزادی،‏ اما به شرطی که چیز<br />

درست را انتخاب کنی؛ اما اگر راه نادرست<br />

را انتخاب کنی،‏ آزادی انتخاب را از دست<br />

خواهی داد!‏<br />

بخش بعدی کتاب به همرویدادی تضادها<br />

coincidentia oppositorum / co-(<br />

)incidence of opposites اختصاص<br />

دارد.‏ بنا به اشاره مترجم،‏ همرویدادی هم<br />

معنی انطباق را می رساند و هم معنی هم<br />

زمان رخ دادن چیزهای منطبق را با خود<br />

به همراه دارد.‏ به بیان ژیژک امر واقع هم<br />

زمان هم هسته ای سخت و نفوذ ناپذیر است<br />

که در برابر نمادینه شدن مقاومت می کند<br />

و هم موجودیت واهیِ‏ محضی است که فی<br />

نفسه هیچ ثبات هستی شناسانه ای ندارد.‏<br />

ککان از نمادین شدن امر واقع symbol-<br />

)ization of the real سخن می گوید،‏<br />

یعنی یک امر واقع که به یک معنا بر نظام<br />

نمادین تقدم دارد و متعاقباً‏ به محض آنکه<br />

در شبکه نمادین گرفتار شود،‏ به وسیله آن،‏<br />

ساختار می یابد.‏ لمر واقع،‏ در عین حال،‏<br />

محصول فرایند نمادین شدن است،‏ مازادی<br />

که از نمادین شدن می گریزد و به تعبیری،‏<br />

توسط نمادین شدن خودش تولید می شود.‏<br />

این فرایند هم زمان مازاد و پس مانده ای<br />

تولید می کند که در حقیقت همان مازاد –<br />

ژوئی سانس )surplus-jouissance(<br />

است.‏ در حالت دوم،‏ امر واقع فاقد هیچ<br />

چیزی نیست،‏ یک شکاف،‏ و یک گشودگی<br />

در مرکز نظم نمادین است.‏ این همان فقدانی<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

است که نظم نمادین حول آن ساختار می<br />

یابد.‏ ابژه امر واقع،‏ در معنای الکانی اش،‏<br />

ابژه ای متعالی object( )sublime<br />

است،‏ ابژه ای که در نظام نمادین،‏ تحقق<br />

یک فقدان درون ‏»دیگری«‏ است.‏ در حالت<br />

سوم،‏ وضعیت امر واقع هم زمان هم احتمال<br />

محض است و هم ثبات منطقی.‏ در حالت<br />

چهارم،‏ امر واقع مازاد quod بر quid یا<br />

یک ایجابیت محض ورای مجموعه ای از<br />

ویژگی ها و توصیف هاست.‏ این همرویدادی<br />

بالفصل تضادها یا حتی این دترمیناسیون<br />

های متناقض هستند که امر واقع الکانی را<br />

تعریف می کنند.‏ به این ترتیب می توانیم بین<br />

وضعیت های دوگانگی متناقض سه ساحت<br />

خیالی،‏ نمادین،‏ و واقعی تمایز قائل شویم.‏<br />

در رابطه خیالی،‏ دو قطب متضاد،‏ مکمل<br />

یکدیگرند.‏ رابطه نمادین به صورت افتراقی<br />

)differential( است.‏ امر واقع همچون<br />

یک نقطه همرویدادی و انطباق بالفصل<br />

قطب های متضاد تعریف می شود.‏<br />

در بخش بعدی کتاب و در یک نگاه الکانی،‏<br />

ابژه به مثابه امر واقع تنها یک حدّ‏ معین<br />

limit( )certain است:‏ می توان پشت<br />

سرش گذاشت،‏ اما نمی توان به آن رسید.‏<br />

در آموزه های الکان،‏ دست کم سه گونه<br />

ابژه قابل تشخیص است.‏ نخست اینکه خود<br />

مؤثر ‏»هیچ چیز«‏ نیست،‏ مکان خالی است.‏<br />

نوع دیگری از ابژه،‏ حضور مادی پاره<br />

ای از واقعیت است.‏ این ابژه یک باقیمانده<br />

است،‏ پس مانده ای است که نمی توان آن<br />

را به شبکه ای از مناسبات صوری درخور<br />

ساختار نمادین فرو کاست،‏ اما در یک<br />

موقعیت تناقض آمیز،‏ هم زمان،‏ شرط ایجابی<br />

برای پابرجایی ساختار صوری است.‏ نوع<br />

سوم ابژه،‏ از یک حضور مادی سرکوبگر و<br />

عظیم برخوردار است.‏ صرفاً‏ تجسم صامتی<br />

از یک ژوئی سانس محال است.‏<br />

در بخش سوژه ای که قرار است … ژیژک<br />

راز سوژه را راز انتقال )transference(<br />

خویشتن می داند:‏ برای تولید معانی تازه،‏<br />

ضروری است که هستی سوژه در دیگری<br />

فرض شده باشد.‏ در سوژه ای که قرار است<br />

معتقد باشد supposed( The subject<br />

)to believe نکته تعیین کننده اینجاست<br />

که این دیگری که معتقد فرض شده است<br />

در واقع اصالً‏ وجود ندارد.‏ برای نشان دادن<br />

تأثیراتِ‏ او در واقعیت،‏ کافی است وجود او<br />

توسط دیگران فرض شود.‏ دومین مفهوم<br />

در این مجموعه مفاهیم،‏ سوژه ای است<br />

که قرار است لذت ببرد subject( The<br />

.)supposed to enjoy jouir اینجا نیز<br />

سوژه فی نفسه وجود ندارد و برای نشان<br />

دادن آثارش،‏ کافی است به واسطه دیگری<br />

دارای هستی فرض شود.‏ آخرین مفهوم<br />

سوژه ای است که قرار است میل بورزد<br />

The subject assumed to de-(<br />

.)sire معنای فرمول الکانی چنین است:‏<br />

میل هیستریک،‏ میل دیگری است.‏ این<br />

مفاهیم در تحلیل مکانیسم ایدئولوژیکی مفید<br />

واقع می شوند.‏<br />

در بخش درهای دو گانه قانون،‏ ژِ‏ یژک نتیجه<br />

می گیرد که قانون – که در نگاه سنتی کلیتی<br />

ناب و خنثی است – آلوده به یک نیروی<br />

حیاتی شرم آور است و خصوصیات یک<br />

کوالژ ناسازگار و متناقض را به خود می<br />

گیرد که تحت نفوذ ژوئی سانس قرار دارد.‏<br />

در بخش قانون شرم آور،‏ به خطر توتالتر<br />

واقعی اشاره می شود که زمانی بروز می<br />

کند که قانون دیگر نمی خواهد مرده بماند.‏<br />

بخش پایانی کتاب با عنوان دو فقدان به این<br />

مسأله اشاره دارد که هیچ حقیقتی درباره<br />

حقیقت وجود ندارد.‏ قانون هیچ تکیه گاهی<br />

در حقیقت ندارد:‏ قانون بی آنکه باشد،‏<br />

ضروری است.‏<br />

چاپ اول کتاب امر واقع الکانی اثر اسالوی<br />

ژیژک و ترجمه مهدی سلیمی را انتشارات<br />

رشد آموزش با تیراژ ۱۱۵۰ نسخه در سال<br />

۱۳۹۰ و با قیمت ۲۵۰۰ تومان منتشر کرده<br />

است.‏<br />

http://sadrolgharavi.blogfa.com<br />

(


خاورمیانه<br />

درس های دمشق،‏ دمکراسی با مبب؟<br />

بیژن چهررازی<br />

صفحه 120<br />

چند دقیقه قبل از ساعت ۸ صبح دو انفجار<br />

کوچک و یک انفجار بزرگ شهر دمشق<br />

را می لرزاند،‏ محله ‏“غزاض”‏ محله ای<br />

مانند تمام محالت پر رفت و آمد شهر است<br />

انفجار زمانی صورت می گیرد که بچه ها به<br />

مدرسه می روند و کارمندان به اداراتشان.‏<br />

بنابر اظهارات شاهدان عینی،‏ انفجار بمب<br />

ها که با فاصله زمانی،‏ ابتدا ۲ انفجار<br />

کوچک پشت سر هم و سپس یک انفجار<br />

بزرگ صورت می گیرد که یاد آور نوع<br />

بمب گذاری ها در عراق و یا بمباران هوائی<br />

ناتو در جنگ لیبی بوده است،‏ در لیبی نیز<br />

ابتدا نقطه ای توسط هواپیماهای ناتو بمباران<br />

می شد و وقتی مردم و نیروهای انتظامی و<br />

حالل احمر به کمک زخمی ها می شتافتند<br />

هواپیما های ناتو دوباره به بمباران همان<br />

محل دست می زدند تا اینبار تعداد زیادی از<br />

ماموران انتظامی و مردم را قربانی راکت<br />

های دمکراسی گستر خود سازند.‏<br />

این انفجارات نیز با همین روش توانست ۵۵<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

کشته و ۳۷۰ زخمی از خود بجا بگذارد.‏<br />

متخصصین سوری خنثی بمب برآورد کرده<br />

اند که بمب اصلی که می بایستی حدودا یک<br />

تن وزن داشته باشد تا بتواند چنین ویرانی را<br />

بوجود آورد.‏<br />

در سوریه نیز مانند کشورمان ایران پس<br />

ازهر حادثه و یا بمبگذاری بازار شایعات<br />

داغ می شود.‏ در حالیکه رسانه های دولتی<br />

و محافل نزدیک به حزب بعث سوریه<br />

بمبگذاری ها را به تروریست ها و اربابان<br />

خارجی آنها نسبت می دهند،‏ رسانه های<br />

غربی)بی بی سی و سی ان ان(‏ و تلویزیون<br />

عربی الجزیرا از دست پنهان رژیم سخن به<br />

میان می آورد.‏<br />

طبق معمول برای هر دو سناریو می توان<br />

شواهدی یافت،‏ برای سناریوی تبلیغ شده از<br />

سوی دولت سوریه می توان بر روش بمب<br />

گذاری و محل انفجار آن تکیه کرد،‏ بمب در<br />

جلوی ساختمان سازمان اطالعات و امنیت<br />

سوریه معروف به ‏“بخش فلسطین”‏ منفجر<br />

شد و بیشترین تعداد کشته شدگان را کارمندان<br />

امنیتی همین اداره تشکیل می دهند.‏<br />

اپوزیسیون سوریه یا حداقل آن بخش که<br />

معتقد است بمبگذاری کار خود رژیم بوده،‏<br />

به عکس بر حجم یک تنی بمب تکیه می زند<br />

و معتقد است که مشگل لجستیکی حمل و<br />

نقل یک بمب یک تنی در محله ای که بشدت<br />

تحت مراقبت نیروهای انتظامی است عمال<br />

دخالت یک بمبگذار غیر خودی را ناممکن<br />

می سازد.‏<br />

اینکه رژیم های خاورمیانه برای رسیدن به<br />

اهداف خود دست به چنین بمبگذاری هائی<br />

می زنند همانقدر ممکن است که همتایان<br />

غربی و کشورهای ‏“دمکرات وآزاد”‏ و یا<br />

متحدین محلی آنان.‏ امروز برای ناظران بی<br />

طرف شکی نیست که آمران بمب گذاری<br />

های دمشق را باید در ریاض و دوحه<br />

جستجو کرد.‏


صفحه 121<br />

وضعیت فعلی سوریه<br />

پیش از آنکه بحث درباره بمب گذاری را<br />

ادامه دهیم یک نگاه کوتاه به وضعیت سوریه<br />

خواهیم انداخت،‏ پس از یورش گسترده<br />

نیروهای مسلح که از سوی کشورهای<br />

غربی عضو ناتو و ترکیه حمایت نظامی و<br />

از سوی عربستان و قطر حمایت مالی و<br />

رسانه ای می شدند به شهرهای خمص و<br />

چند شهر کوچک تر عمال سوریه وارد جنگ<br />

داخلی غیر رسمی شد،‏ بر خالف تبلیغات<br />

رسانه های ماین استریم غرب و عربی مانند<br />

الجزیرا و العربیه،‏ تنها،‏ سرکوب اعتراضات<br />

بخشی کوچکی از سنی های توسط نیروهای<br />

انتظامی موجب شعله ور شدن این جنگ نشد،‏<br />

بلکه این اعتراضات با همکاری و مهندسی<br />

غرب و ترکیه و شیوخ قطری و سعودی<br />

از مدتی قبل طراحی و سازماندهی شده بود<br />

و از همان ابتدا با حمله نیروهای میلیشیای<br />

وابسته به انها شکل مسلحانه بخود گرفت و<br />

به دلیل بکارگیری همین روش مسلحانه از<br />

سوی غرب بودکه اعتراضات توده ای و<br />

مردمی مخالفان متوقف شد و عمال آنها مردم<br />

معترض را به خانه هایشان فرستادند و مانع<br />

رشد اعتراضات مردمی گشتند.‏<br />

پس از باال گرفتن موج اعتراضات در<br />

کشورهای شمال آفریقا،‏ که به ‏“بهار عربی”‏<br />

شهرت یافت،‏ در سوریه نیز شوری از<br />

اعتراضات و خواست به تغییرات بوجود آمد،‏<br />

رژیم سوریه با نگرانی به این اعتراضات<br />

نگاه می کرد و مترصد سرکوب آن بود.‏<br />

ریشه اصلی مخالفت ها در آن دوران سیاست<br />

های نئولیبرالی و فساد دستگاه اداری و مالی<br />

کشور بود،‏ جالب است بدانیم رژیم سوریه<br />

در بوجود اوردن وضعیت فوق تنها نبود و<br />

از حمایت دستگاه مالی و نظامی دولت رجب<br />

طیب اردوغان و ارتش ترکیه و حمایت های<br />

بی دریغ سارکوزی برخورداربود.‏<br />

در واقع نابودی اقتصاد راه رشد ‏“غیر<br />

سرمایه داری”‏ در سوریه با ورود ترکیه<br />

به اقتصاد این کشور و ورود متخصصین<br />

سوری تحصیل کرده در آمریکا و همکاری<br />

مستقیم آنان با ترکیه،‏ خصوصی سازی های<br />

گسترده بانک ها و مراکز تولیدی و سپردن<br />

تمامی قرارداد ها به شرکت های ترک آغاز<br />

می گردد.‏<br />

عقب نشینی از اقتصاد ‏“دولتی”‏ موجب باز<br />

شدن بازار ها و باال رفتن مصرف گردید<br />

همه جا از کاالهای ترکیه ای اعم از لباس،‏<br />

مواد غذائی یا وسایل خانگی انباشته شد،‏<br />

بانک های خصوصی به آسانی به وام دادن<br />

به مصرف کنندگان پرداختند،‏ در کنار این<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

تحوالت سیاست های نئولیبرالی جایگزین<br />

سیاست های قبلی شد،‏ امکانات پزشگی و<br />

تحصیلی و امتیازات دیگر اجتماعی جایش<br />

را به بخش خصوصی داد و سوری ها را<br />

با مشگالت جدیدی از جمله،‏ مخارج بهداشت<br />

و پزشگی ، گرانی غیر قابل پیش بینی و<br />

بدهکاری گسترده مصرف کنندگان روبرو<br />

ساخت.‏<br />

این سیاست جیب الیت خاصی را پر کرد و<br />

به فاصله طبقاتی دامن زد،‏ رشد نارضایتی<br />

ها و گسترش فساد مالی نگرانی هائی را در<br />

هیئت حاکمه پدید آورد.‏ متخصصینی که در<br />

ارتباط با ترک ها در راس امور دولتی بودند<br />

دستگیر و بقیه به ترکیه گریختند.‏ شرکت<br />

های ترکیه ای یکی پس از دیگری دولتی<br />

و یا تعطیل شدند،‏ ترک ها کشور را ترک<br />

کردند و ورود کاال ها از ترکیه متوقف شد.‏<br />

ترکیه از مدافع رژیم اسد به دشمن آن مبدل<br />

شد و تهدیدات بر علیه ان آغاز شد،‏ بسیاری<br />

از تغییرات اقتصادی دوباره تغییر یافت و<br />

تعدادی از تعزیه گردانان نئولیبرال دستگیر<br />

وبه جرم سو استفاده های مالی محاکمه شدند.‏<br />

بر قیمت ها دوباره توسط دولت افسار زده<br />

شد تا جلوی نارضایتی عمومی گرفته شود.‏<br />

ولی سیستم نئولیبرال اینبار با همکاری بانک<br />

جهانی و صندوق بین المللی پول و بدون<br />

ترکیه به کار خود ادامه داد.‏<br />

بنابراین نارضایتی ها در وهله اول ریشه<br />

اقتصادی داشته و هنوز هم دارند،‏ دامن زدن<br />

به اختالفات مذهبی و قومی بخشی از سیاست<br />

امپریالیستی در منطقه بوده و انحراف آشکار<br />

اذهان عمومی از حقایق سوریه می باشد.‏<br />

پس از رشد نارضایتی ها و باال گرفتن<br />

درگیری ها مسلحانه در خمص و چند شهر<br />

مرزی نزدیک به لبنان،‏ کشورهای همسایه<br />

از جمله ترکیه و اردن با پشتیبانی کشورهای<br />

ناتو به سازماندهی نیروهای مذهبی ‏“سنی-‏<br />

وهابی”‏ دست زدند،‏ که از تجربیات گسترده<br />

ای در افغانستان و لیبی برخوردار بودند و<br />

بخشی از آنها با القاعده و بخشی دیگر با<br />

نیروهای وابسته به لیبی ارتباط داشتند.آنها<br />

توانستند درمدت کوتاهی با حمالت مسلحانه،‏<br />

بمب گذاری و گروگان گیری و ایجاد محیط<br />

ترس و ترور محالتی از این شهرها را در<br />

اختیار بگیرند و در آن شهر ها حکومت<br />

‏“خالفت اسالمی”‏ را بر قرار کنند.‏<br />

دولت سوریه و ارتش به بهانه مبارزه با<br />

این دارودسته های وابسته و تروریست در<br />

شهر های بزرگ جو فشار و دستگیری<br />

اپوزیسیون را گسترش داد و با حمله وسیع و<br />

گسترده توانست شهرها را از دست افراطیون<br />

مذهبی مسلح خارج سازد از دو طرف تعداد<br />

نامعلومی کشته و زخمی شدند اما نیروهای<br />

سلفی و القاعده ای با خانواده های خود راهی<br />

ترکیه و لبنان واردن شدند،‏ امروز آنچه تحت<br />

عنوان ‏“مقاومت گسترده”‏ مردمی در برابر<br />

رژیم سوریه،‏ در رسانه های غرب برنمائی<br />

می شود ماهها است که برچیده شده و عمال<br />

محدود به عملیات تروریستی مانند بمبگذاری<br />

اخیر می شود که این روش را می توان راه<br />

کار جدید مبارزه اپوزیسیون مسلح وابسته به<br />

خارج در سوریه نامید.‏<br />

دیو چو بیرون رود فرشته براید؟<br />

سوریه بر خالف لیبی برخوردار از یک<br />

جامعه وسیع شهرنشین و سکوالر در<br />

کناریک رژیم سکوالر است،‏ در سوریه<br />

ملل و مذاهب مختلفی زندگی می کنند،‏ ولی<br />

در عین حال بیشترین رفرم ها در مقایسه با<br />

دیگر کشورهای عربی مشابه هم در این<br />

کشور صورت گرفته است.‏<br />

پس از آزادی هزاران تن از زندانیان سیاسی<br />

در همان اوایل باال گرفتن شورش ها،‏ دولت<br />

سوریه موفق شد در یک رفراندم قانون<br />

اساسی را به انتخاب بگذارد وبا شرکت<br />

وسیع مردم آنرا تصویب کند.‏ در اثر این<br />

تحوالت اقلیت کرد سوریه اگر چه نتوانست<br />

در قانون اساسی جدید به عنوان یک اقلیت<br />

ملی شناخته شود اما آنها توانستند از تابعیت<br />

سوری و حقوق شهروندی برخوردار شوند!‏<br />

احزاب سیاسی که خود را به قانون اساسی<br />

جدید متعهد کردند اجازه فعالیت یافتند و<br />

هژمونی حزب بعث از قانون اساسی حذف<br />

گردید.‏ روزنامه ها و مطبوعات از آزادی کم<br />

نظیری برخوردار شدند،‏ البته این تغییرات<br />

شامل آندسته از لپوزیسیون می شد که خود<br />

را متعهد به قانون اسلسی تازه تصویب شده<br />

میکرد.‏<br />

۷ می نیز انتخابات مجلس با بیش از ۷۰۰۰<br />

کاندیدا و با نظارت ناظران انتخابی داخلی<br />

و خارجی و خبرنگاران صورت گرفت<br />

که نتایج قطعی آن هنوز ناروشن است.‏ با<br />

شکست حمالت افراطیون مذهبی،‏ برای<br />

اولین بار اپوزیسیون واقعی پا به میدان نهاد،‏<br />

بخشی از این اپوزیسیون انتخابات انجام شده<br />

را به دلیل اینکه آزاد نیست و یا به این خاطر<br />

که انها قانون اساسی جدید را به رسمیت<br />

نمی شناسند تحریم کردند و بخشی از احزاب<br />

سیاسی مخالف هم با وجود انتقاد به نحوه<br />

انتخابات و قانون اساسی ترجیح دادند در آن<br />

شرکت کنند.‏<br />

استقبال از انتخابات وسیع بود واین امر مؤید<br />

آن است که اکثریت مردم سوریه بی توجه به


آنکه از چه مذهب و قومی هستند نشان دادند<br />

که خواستار یک حکومت مذهبی نیستندو<br />

با دخالت خارجی مخالفند واز تروریست<br />

های القاعده ای دفاع نمی کنند اما در عین<br />

حال خواستار تغییرات از درون و با اتکا<br />

به نیروی خود می باشند دراین روند نقش<br />

برجسته زنان و احزاب کمونیست سوریه<br />

کامال آشکار است.‏<br />

این نکته نباید به فراموشی سپرده شود که<br />

نتایج انتخابات چندان تعجب آور نخواهد<br />

بود در کشوری که چندین دهه است یک<br />

حزب حکومت می کند انتخاب کردن خود<br />

یک مشگل است بویژه که تحت چنین شرایط<br />

پر تشنجی این انتخابات برگزار می گردد.‏<br />

از یک سو برای بعضی ها مانند زنان،‏<br />

اقلیت های مذهبی و روشنفکران و جوانان<br />

شرکت در انتخابات یک وظیفه میهنی است<br />

نه به دلیل دفاع از رژیم بعثی بلکه بدلیل<br />

ایستادن در برابر هجوم افراطیون مذهبی<br />

و تروریست های وهابی و ا زسوی دیگر<br />

برای بسیاری از احزاب تازه تاسیس شده<br />

‏)خود زمانی بخشی از حزب بعث بودند(‏<br />

که نمایندگانشان را به مجلس ارسال خواهند<br />

کرد در پیش گرفتن یک سیاست مستقل از<br />

بعثیون سهل نخواهد بود.‏ با توجه به این<br />

نکات تعجب آور نخواهد بود که در پارلمان<br />

جدید سوریه،‏ با زهم چهره های آشنای بعثی<br />

و یا چهره های جدیدی را مشاهده می کنیم<br />

که هنوز بعثی می اندیشند.‏<br />

کوفی عنان و ناظران سازمان ملل<br />

ماموریت کوفی عنان و ناظرانش به یک<br />

ماجرای کمدی – تراژیک تبدیل شده است،‏<br />

آنان که قرار بود با ارسال نیروهای ناظر بر<br />

آتش بس به محافظت از جان و مال نیروهای<br />

سلفی و القاعده ای وابسته به غرب بپردازند<br />

و آنان را از زیر حمالت ارتش سوریه<br />

نجات دهند تا انها توان بازسازی خود را<br />

داشته باشند،‏ به واسطه وتوی چین و روسیه<br />

و طوالنی شدن مذاکرات و جلسات سازمان<br />

ملل بسیار دیر وارد معرکه سوریه شدند.‏<br />

آنها زمانی به خمص رسیدند که قضیه<br />

سرکوب افراطیون مسلح،‏ توسط ارتش<br />

سوریه فیصله یافته بود و عملیات تروریستی<br />

پراکنده ی که هنوز ادامه داشت دیگر آسیب<br />

و تهدید جدی برای نظام محسوب نمی شد.‏<br />

ماموریت کوفی عنان در راستای حفاظت از<br />

افراطیون مذهبی بود و از همان ابتدا جنبه<br />

ی پروپاگاندا برای غرب را داشت و حاال<br />

که آتش خاموش شده بود عمال بی فایده و<br />

بی نتیجه بود.‏ به همین دلیل نیز عنان در<br />

چند روز اخیر به مرحله دوم طرح وارد<br />

شده و حمله و شانتاژ به سوریه را سر فصل<br />

مصاحبه و سخنرانی هایش قرار داده.‏<br />

ایرادات غیر منطقی مانند ‏“چرا ارتش شهر<br />

ها را ترک نمیکند؟”‏ در حالی صورت می<br />

گیرد که هنوز بمب گذاری های پراکنده ادامه<br />

دارد و عنان میداند خروج ارتش از مناطقی<br />

مانند خمص معادل ورود دوباره نیروهای<br />

مسلح از مرزهای ترکیه و لبنان است.‏<br />

مشگالت بانکی مون و عنان یکی دو تا<br />

نیست،‏ در آمریکا فصل مبارزات انتخاباتی<br />

است و مردم آمریکا از هرچه جنگ و اخبار<br />

مربوط به افغانستان و عراق و ایران و<br />

سوریه است حالشان بهم می خورد و اوباما<br />

هم خیال ریسک کردن در انتخابات را ندارد.‏<br />

بی عالقه گی آمریکا به دخالت نظامی در<br />

سوریه در چند ماه گذشته ترمز باال گرفتن<br />

درگیری ها را فعال کشیده است.‏ از طرف<br />

دیگرنیکال سارکوزی جنگ افروز کوچک<br />

اروپا با تیپای نیمی از فرانسوی ها از الیزه<br />

به سواحل جنوب فرانسه پرتاپ شد و شعله<br />

جنک افروزی زیر دیگ آش سوریه پائین<br />

کشیده شد.‏<br />

چین و روسیه بر سر مواضع خود ایستاده<br />

اند و این تصور که آنها بزودی در برابر<br />

فشار آمریکا کوتاه خواهند آمده رنگ باخته<br />

است.‏ با بازگشت پوتین به کرملین بی شک<br />

کار کنار آمدن با روسیه اگر سخت تر نشود<br />

آسانتر نخواهد شد.‏<br />

اما این گمان که توطئه ها پایان گرفته از<br />

بنیان نادرست و خام است.‏ بار سنگین توطئه<br />

بر علیه سوریه تا روشن شدن نتیجه انتخابات<br />

در آمریکا فعال بر دوش عربستان و قطر و<br />

ترکیه قرار داده شده است.‏<br />

با شکست جنگ وبزرگ داخلی در سوریه،‏<br />

رهبران وهابی دو کشور عمال با این مشگل<br />

مواجه اند که اپوزیسیون مسلح قابل توجهی<br />

در سوریه وجود ندارد،‏ آنها یا کشته شه<br />

اند یا از کشور گریخته اند بنابر این مسلح<br />

کردن وسیع فعال ناممکن است،‏ اما عملیات<br />

بمبگذاری یا آدم ربائی و ترور فعال در<br />

دستور کار سران سه کشور در باال نامبرده<br />

شده قرار دارد.‏<br />

اپوزیسیون سیاسی طرفدار دخالت نیروهای<br />

خارجی که مخالف هر گونه مذاکره با رژیم<br />

سوریه می باشد و مرکزاش در استانبول<br />

قرار دارد علیرغم حمایت های غرب و<br />

ترکیه و پول عربستان و قطر،‏ شدیدا پراکنده<br />

و غیر قابل اعتماد است.‏ مجموعه ای است<br />

از فرصت طلبان سیاسی با سوابق همکاری<br />

با رژیم سوریه و یا دول غربی که از حمایت<br />

هیچ توده ای در داخل کشور برخوردار<br />

نیستند . در میان آنان هیچ شخصیت برجسته<br />

و یا محبوبی وجود ندارند و اکثریت آنان<br />

حتی بسار بد نامند.‏<br />

اما دول عربی و غرب بی کار ننشسته اند<br />

و مشغول سر هم بندی چلبی های جدیدند،‏<br />

‏“نوال الدوالیبی”‏ یکی از همین عتیقه های<br />

زیر خاکی است که با پول آل سعود مشغول<br />

تجارت و چاپیدن در آن کشور بوده و قرار<br />

است رهبری اپوزیسیون دست نشانده را به<br />

عهده گیرد.‏<br />

‏“نوال الدوالیبی”‏ پسر ‏“معروف الدوالیبی”‏<br />

است که این آخری در سال های پنجاه<br />

میالدی از طریق انتخابات آزاد در سوریه به<br />

نخست وزیری رسید بود اما پس از به قدرت<br />

رسیدن حزب بعث سوریه مجبور به ترک<br />

کشور و اقامت در عربستان شد.‏<br />

‏“نوال الدوالیبی”‏ اخیرا اعالم یک دولت در<br />

تبعید و در حال ‏“گذار”‏ کرده که مرکب از<br />

۳۵ عضو است که نام آنها به دالیل امنیتی<br />

اعالم نشده است!‏<br />

مطبوعات عرب زبان اما به این ادعا شک<br />

دارند و معتقدند پیدا کردن چند وزیر خوشنام<br />

در این کابینه مشگل اصلی ‏“نوال الدوالیبی”‏<br />

است که خود نیز از سوابق نه چندان<br />

درخشانی برخوردار است.‏ هدف فوری این<br />

‏“دولت”‏ فراهم آوردن مستقیم حمله نظامی<br />

‏“جامعه جهانی”‏ به سوریه برای به کرسی<br />

نشاندن خواسته های ملت و کشور مستقل<br />

سوریه اعالم شده!!‏<br />

‏“نوال الدوالیبی”‏ در عین حال ‏“شورای ملی<br />

سوریه”‏ را که مرکزش در استانبول است را<br />

به دلیل اینکه نمایندگی مردم سوریه را نمی<br />

کند به رسمیت نمی شناسد.‏<br />

اینکه دولت در تبعید و در حال گذار ‏“نوال<br />

الدوالیبی”‏ تا چه حد نمایندگی مردم سوریه<br />

را می کند را می توان از درخواست حمله<br />

و اشغال سوریه این دارودسته خائن و<br />

شارالتان حدس زد.‏<br />

قاهره – یازده می ۲۰۱۲<br />

این مطلب با کمک و همیاری همکارم آلبرت<br />

القدیر نگاشته شده است<br />

صفحه 122<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


خاورمیانه<br />

جمع بندی یکساله انقالب های عربی<br />

نویسنده:‏ مسیرامین<br />

مترجم:‏ کوثر آلی علی محمره<br />

منبع ما ‏:جامعه شناسی ایران<br />

بنیادگرایی در پس فراخوان به ‏“جهل و تاریکی”‏ مطرح شده توسط ‏“رشید رضا”‏ و”اخوان المسملین”و برای تکمیل ان پدید امد،‏ سلفی ها)بنیاد<br />

گرایان(‏ بصورت علنی”ازادی”‏ و ‏“دموکراسی”‏<br />

را نفی می کنند.‏ اینان معتقدند ازادی،‏ علت وجودی انسان ‏}از نظر انان انسان بصورت عبدا.‏ ‏)بنده(‏ افریده شده است{‏ را که برای بندگی<br />

خالق افریده شده،‏ نفی میکند.‏<br />

انچه در پی می اید تاملی است بر انقالب های عربی در پی تحوالت یکسا ل اخیر.‏<br />

۱_ پیروزی اسالم سیاسی در انتخابات تونس<br />

انتخابات تونس ‏)اکتبر‎۲۰۱۱‎‏(‏ راه برای بوجود امدن بلوک سیاسی دست راستی که اکثریت مجلسی که قرار است قانون اساسی جدید را<br />

تدوین نماید،‏ هموار نمود.‏ این بلوک سیاسی،‏ از حزب النهضه ‏)اخوان المسلمین(‏ و شخصیت های مستقلی که خود را رهروان ‏“بورقیبه”می<br />

دانند اما در حقیقت وابسته به نظام بن علی بودند،‏ تشکیل شده است.‏ نظام جدید ممکن است برخی دگرگونی های دموکراتیک ‏)احترام به<br />

تعدد احزاب وازادی بیان وتوقف سرکوب شدید پلیسی(‏ و کنشهای اجتماعی ‏)حقوق زنان،‏ سکوالریسم،‏ اموزش و دولت(‏ را در چارچوب<br />

برنامه توسعه اقتصادی پیشین،‏ در پی گیرد.‏<br />

جنبش انقالبی در تونس هیچگاه شیوه توسعه اقتصادی اتخاذ شده در دوران”بن علی”را نه تنها مورد انتقاد قرار نداده بلکه در چارچوب<br />

فرامین ‏“بانک جهانی”!!‏ صرفا به سرکوب شدید پلیسی و رانت های اعطا شده به خانواده ‏“بن علی”‏ اعتراض داشته است.‏ افکار عمومی در<br />

صفحه 123<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


صفحه 124<br />

تونس ‏)به استثنای نیروهای چپ که به حاشیه<br />

رانده شده بودند(،‏ هرگز این نکته را که چنین<br />

شیوه ‏“توسعه اقتصادی”‏ ‏)وابسته(‏ زمینه را<br />

برای بحرانی شدن اوضاع اجتماعی و قیام<br />

مردمی فراهم می نماید،‏ درک ننمودند.‏ بلوک<br />

جدید حاکم مسیر توسعه ای را که ‏“بورقیبه”‏<br />

در پیش گرفته بود نه تنها اصالح ننمود،‏<br />

بلکه بدلیل ‏“ظاهر اسالمی”‏ چنین توسعه ای،‏<br />

تعارضی با ان ندارد.‏<br />

پس از ان،‏ پیروزی جریانات ‏“اسالمگرا”‏ را<br />

در مقیاسی وسیع تر در مصر شاهد بودیم.‏ از<br />

این پیروزی و رساتر شدن شعار ‏“اسالمیزه”‏<br />

کردن جامعه چه دستاوردهایی می توان توقع<br />

داشت؟ برای پاسخ به این سوال باید دالیل<br />

این پیروزی انتخاباتی را بررسی نمود.‏<br />

پیش از این،‏ به موضوع تاثیر ‏“ناصریسم”‏<br />

در غیرسیاسی نمودن جامعه از طریق قلع<br />

و قمع احزاب و سازمانهای ترقیخواه بر این<br />

‏“پیروزی”ها اشاره کرده ام.‏ ‏“ناصریسم”‏ در<br />

اتخاذ این روش تنها نبوده بلکه غالب نظام<br />

های ملی موج اول ‏“بیداری جنوب”‏ از این<br />

شیوه پیروی نمودند.‏ از یاد نبریم که نظام<br />

های سوسیالیستی نیز در اتخاذ این شیوه ها<br />

‏)نهایتا پس از عبور از مرحله دموکراتیک<br />

انقالب و تثبیت نظام(‏ با دیگران همراهی<br />

نمودند.‏<br />

مخرج مشترک در این موارد،‏ حذف<br />

رویکردهای دموکراتیک است و منظور من<br />

از بیان این موضوع وضع عالمت تساوی<br />

بین ‏“دموکراسی”‏ و”مهندسی انتخابات<br />

چند حزبی”‏ نیست.‏ منظور،‏ به کار گرفتن<br />

دموکراسی به معنای صحیح انست،‏ یعنی<br />

احترام به ‏“پلورالیسم”‏ در افکار و برنامه<br />

های سیاسی و قبول تشکیالت و سازمانهای<br />

سیاسی وابسته به ان،‏ چرا که پلورالیسم<br />

سیاسی الزمه دموکراسی است.‏ دموکراسی<br />

بدون ازادی بیان برای دگراندیشان و مخالفان<br />

سیاسی نمی تواند نهادینه شود.‏ در نظر<br />

نگرفتن چنین حقی ‏)ازادی بیان و تشکیالت<br />

سیاسی مخالف نظام(‏ سبب غیرسیاسی شدن<br />

جامعه شده و نهایتا ‏“فاجعه”‏ بدنبال خواهد<br />

اورد.‏<br />

برامد چنین فاجعه ای را در گذشته،‏<br />

‏)بصورت خصلت دینی و غیره(‏ دیده ایم.‏<br />

همانگونه که نمود ان را در پذیرش پروژه<br />

‏“جامعه مصرفی”‏ که بر اساس گرایش های<br />

‏“فرد گرایانه”‏ قوام یافته می توان مشاهده<br />

نمود.‏ گرایش هایی که در میان اقشار متوسط<br />

جامعه ‏)که از توسعه بهره مند بودند(‏ رسوخ<br />

کرده و حتی در میان توده های فقیر خواهان<br />

رفاه ‏)در حداقل ان(‏ رشد یافت.‏ این گرایش<br />

ها در غیاب هرگونه الترناتیو حقیقی بروز<br />

پیدا کرد.‏ در نهایت،‏ اینگونه گرایش ها را<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

نمی توان غیرطبقاتی و نه،‏ غیرقانونی نامید.‏<br />

‏“پاکسازی سیاسی”‏ در جامعه های اسالمی<br />

به صورت ‏“بازگشت”‏ ظاهری به ‏“اسالم”‏<br />

خود را نشان داد.‏ در نتیجه گفتمان حاکم<br />

بر این جامعه ها ‏)بازگشت به اسالم(‏ در<br />

دوران”ناصریسم”‏ ‏)خصوصا در زمان<br />

سادات و مبارک(،‏ همسو با ‏“گفتمان<br />

حاکمان”‏ تنها گفتمان مجاز به شمار امد.‏<br />

این گفتمان بمنظور جلوگیری و ممانعت از<br />

ظهور ‏“الترناتیو”‏ مبتنی بر تعمیق گرایش<br />

های سوسیالیستی مورد بهره برداری قرار<br />

گرفت.‏ پس از ان ‏“سادات”‏ و ‏“مبارک”‏<br />

این گفتمان دینی را بمنظور همراهی وتایید<br />

وخامت اوضاع معیشتی مردم که ناشی از<br />

تسلیم و خضوع حکومت های مصری به<br />

سیاست های ‏“جهانی سازی امپریالیستی”‏<br />

بود؛ تشویق و تقویت نمودند.‏ همانطوی<br />

که پیش از این اعالم نمودم،‏ اسالم سیاسی<br />

هرگز در مصر در صف اپوزیسیون نبوده و<br />

همیشه،‏ جزیی از نظام حاکم بود.‏<br />

برشماری دالیل پیروزی ‏“اسالم سیاسی”‏<br />

در درجه نخست نیاز به شرح چگونگی<br />

برتری یافتن ‏“جهانی سازی امپریالیستی”‏<br />

از یکطرف و باالرفتن شعارهای”اخوان<br />

المسلمین”‏ از جانب دیگر،‏ دارد.‏<br />

بحرانی که پروژه ‏“جهانی سازی”‏ را در<br />

برگرفت،‏ تورم مهار گسیخته ای را در<br />

بخشهای”بی هدف”‏ ‏)غیر سازمان یافته(‏<br />

اقتصادی و اجتماعی باعث گردید.‏ در<br />

شرایط و موقعیت مصر این بخش از اقتصاد<br />

و جامعه مهمترین عوامل معیشتی اکثریت<br />

مردم می باشند ‏)بر طبق امار رسمی %۶۰(.<br />

سازمان های تشکیالتی ‏“اسالم سیاسی”‏ در<br />

چنین شرایطی از قدرت باالیی برای مانور<br />

برخوردارند.‏ موفقیت ‏“اخوان المسلمین”‏<br />

در حوزه هایی این چنین،‏ خود باعث باال<br />

رفتن میزان فعالیت در بخشهای اقتصادی –<br />

اجتماعی مذکور شده و درنتیجه باز تولید<br />

انها را سبب گردید.‏<br />

فرهنگ سیاسی به کار رفته توسط ‏“اخوان”‏<br />

در کمال سادگی است.‏ این فرهنگ،‏<br />

‏“مشروعیت اسالمی”‏ را به اصل مالکیت<br />

خصوصی و روابط بازار ‏“ازاد”‏ اضافه<br />

می نماید.‏ فرهنگ مذکور عدم توانایی این<br />

بخش را برای توسعه اقتصاد ملی،‏ بدلیل<br />

خصوصیاتی که در واقع همان خصوصیات<br />

ابتدایی ‏“اقتصاد بازار”میباشد،‏ در نظر نمی<br />

گیرد.‏<br />

پشتیبانی مالی”‏ شیوخ خلیج”‏ که بصورت<br />

وسیعی با تزریق پول برای شکوفایی این<br />

تشکیالت بکار می رود در نهایت بصورت<br />

قروض ساده و یا کمک های بالعوض در<br />

نظر گرفته می شود.‏ ‏“موسسات نیکوکاری”‏<br />

و ‏“مراکز درمانی”‏ را هم به یمن کمکهای<br />

مالی ‏“خلیج”،‏ باید به این بخش اضافه نمود.‏<br />

انچه مسلم است،‏ ‏“خلیج”‏ قصد ندارد در باال<br />

بردن قدرت تولید در اقتصاد مصر سرمایه<br />

گذاری نماید ‏)مانند احداث کارخانه ها و<br />

…( و صرفا به افزایش حجم و”توسعه”‏<br />

این اقتصاد ‏“پست”‏ نظر دارد.‏ اما رونق<br />

اقتصاد در مصر به سلطه ‏“خلیج”‏ ‏)این<br />

سلطه بر مبنای اسالمی کردن جامعه شکل<br />

گرفته است(‏ و سلطه ایاالت متحده امریکا<br />

‏)با فرض مصر وابسته درگیر با فقر روز<br />

افزون(‏ و سلطه اسرائیل ( با فرض مصر<br />

ناتوان در برابر توسعه طلبی صهیونیستی(‏<br />

پایان خواهد داد.‏<br />

این خصوصیت برای نظامی که در پس<br />

پرده شعارهای”اسالمی”‏ با سرخم نمودن به<br />

سرمایه داری امپریالیستی مردم خود را به<br />

سمت فقر می کشاند،‏ مختص مصر نیست.‏ این<br />

خصوصیت مشترک اغلب کشورهای عرب<br />

و اسالمی است.‏ عملکرد این خصوصیت را<br />

در ایران هنگامی که ‏“اندیشه خمینی”‏ راه<br />

را برای غلبه ‏“اقتصاد بازار”‏ هموار نمود،‏<br />

دیدیم.‏ خصوصیتی که سبب گردید ‏“سومالی”‏<br />

بعنوان یک کشور از گردونه کشورهای<br />

تشکیل دهنده جهان معاصر حذف گردد.‏<br />

در چنین شرایطی،‏ استیالی”اسالم سیاسی”‏<br />

بر حکومت در مصر)و کشورهای دیگر(‏<br />

چه پیامد هایی دارد؟<br />

هم اینک گفتمانی ساده لوحانه ‏)و به عبارتی<br />

در نهایت ساده لوحی(‏ جهان رسانه ای<br />

‏“غالب”‏ را در نوردیده و چنین ترویج می<br />

کند که:‏ ‏“پیروزی اسالم سیاسی به دلیل<br />

هویت ذاتی جامعه ما امری ناگزیر است،‏<br />

این واقعیت علیرغم عدم اعتراف به ان توسط<br />

برخی جریان ها،‏ خود را بر شرایط موجود<br />

تحمیل نمود”.‏ چنین گفتمانی این حقیقت را<br />

که ‏“غیرسیاسی نمودن جامعه”‏ امری برنامه<br />

ریزی شده بوده و بدون ان امکان موفقیت<br />

‏“اسالم سیاسی”‏ وجود نداشته است،‏ ندیده می<br />

گیرد.‏<br />

بر این مقوله،‏ موضوع دیگری که می توان<br />

ان را چنین خالصه نمود،‏ باید اضافه نماییم:‏<br />

‏“این موفقیت ها خطری ندارند چرا که موقت<br />

هستند و نظامی که از پی انها می اید محکوم<br />

به شکست است وسرانجام توده ها از چنین<br />

نظامی فاصله خواهند گرفت.”‏ گویی ‏“اخوان<br />

المسلمین”‏ از جمله کسانی هستند که اصول<br />

دموکراسی را در صورتی که علیه منافع<br />

انها باشند،‏ می پذیرند!‏ به نظر می رسد نظام<br />

حاکم بر واشنگتن چنین نظریه ای را ‏)البته


صفحه 125<br />

به صورت ظاهری(‏ پذیرفته است.‏ بر اینها<br />

افکار عمومی ساخته و پرداخته جهان رسانه<br />

ای ‏“غالب”‏ را نیز باید اضافه نمود.‏<br />

برخی از روشنفکران عرب و مصری نیز<br />

ظاهرا از روی ‏“فرصت طلبی”‏ و یا روشن<br />

نبودن مواضعشان مروج چنین گفتمانی<br />

هستند.‏ نه باید چنین پنداشت.‏ باید بدانیم،‏ در<br />

صورتی که ‏“اسالم سیاسی”‏ بر مسند قدرت<br />

نشیند اگر نه برای ‏“ابد”‏ که برای مدتی<br />

طوالنی ‏)حداقل ۵۰ سال همانگونه که در<br />

ایران دیدیم(‏ خواهد ماند.‏ در این مرحله که<br />

من انرا ‏“مرحله انتقالی”‏ می نامم،‏ ملت های<br />

دیگر راه پیشرفت را در پیش خواهند گرفت<br />

و ما در نهایت در پایین ترین ردیف خواهیم<br />

ماند.‏<br />

به همین دلیل،‏ من به اخوان المسلمین بعنوان<br />

یک ‏“حزب اسالمی”‏ نگاه نمی کنم.‏ نگاه<br />

من به اینان،‏ اوال ‏–به عنوان یک حزب<br />

ارتجاعی و واپسگرا ست،‏ ثانیا در صورت<br />

استیال بر قدرت سیاسی،‏ بهترین ضامن برای<br />

حفظ قدرت نظام امپریالیستی،‏ خواهد بود.‏<br />

درباره بنیادگرایی ‏)سلفی ها(‏<br />

بنیادگرایی در پس فراخوان به ‏“جهل و<br />

تاریکی”‏ مطرح شده توسط ‏“رشید رضا”‏<br />

)۱( و ‏“اخوان المسملین”‏ و برای تکمیل ان<br />

پدید امد،‏ سلفی ها ‏)بنیاد گرایان(‏ بصورت<br />

علنی ‏“ازادی”‏ و در پس ان ‏“دموکراسی”‏<br />

را نفی می کنند.‏ اینان معتقدند ازادی،‏ علت<br />

وجودی انسان ‏}از نظر انان انسان بصورت<br />

عبدا.‏ ‏)بنده(‏ افریده شده است{‏ را که برای<br />

بندگی خالق افریده شده،‏ نفی میکند.‏ بدیهی<br />

است که مروجین و صاحبان چنین اندیشه<br />

ای هرگز چگونگی رسیدن به افریدگار این<br />

‏“جهان مدرن”‏ را به ما نشان نمی دهند.‏ ایا<br />

می توان ‏)بعنوان مثال(‏ از او ‏)افریدگار(‏ در<br />

مورد قبول یا عدم قبول ‏“افزایش دستمزدها”‏<br />

سوال نمود؟ چنین پنداری راه را برای<br />

برپایی ‏“دیکتاتوری والیت فقیه”‏ همانگونه<br />

که در ایران صورت گرفت بازمی نماید.‏ در<br />

انجا روحانیون خود را بعنوان تنها کسانی که<br />

منحصرا دارای این ‏“قدرت شناخت”‏ هستند،‏<br />

معرفی کردند!‏ سلفی ها دشمنان ‏“مدرنیته”‏ ای<br />

هستند که به حق ‏“نواوری”‏ برای اداره امور<br />

دنیا شناخته شده است.‏ و نواوری ‏“ازادی”‏ و<br />

‏“خرد نقاد”‏ را می طلبد که مورد قبول سلفی<br />

ها نمی باشد.‏<br />

در پاسخ به ادعای رهبران ‏“سلفی”‏ در مورد<br />

قبول ‏“دنیای مدرن”‏ و وابستگی به ان از<br />

طریق اموزش و بکارگیری کامپیوتر و<br />

‏“مدیریت ” ‏)انهم با استفاده از کتب و جزوات<br />

اهدایی امریکا!(‏ چه می توان گفت؟ چنین<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

ادعاهایی یک کمدی اشکار است.‏ قدرت<br />

برتر ‏)منظورم سرمایه داری امپریالیستی<br />

مسلط(‏ به ‏“نوکر”‏ نیاز دارد.‏ نوکرانی که<br />

دارای چنین ‏“هنر”هایی باشند و نه بیشتر.‏<br />

اقای دانلپ ‏)مشاور انگیسی اموزشی در<br />

زمان اشغال(‏ این موضوع را به خوبی درک<br />

و به همین دلیل ان را بعنوان پروژه ای<br />

اموزشی در مدارس مصر به اجرا گذارد!‏<br />

مدرنیته از قبول اصل ‏“ازادی”‏ وعبوراز<br />

اینگونه قید و بندها،‏ به عنوان نخستین شرط<br />

باالبردن قدرت ‏“ملت”‏ برای پیروی از جهان<br />

مدرن بصورت توانا و پیگیر می باشد،‏ اغاز<br />

می گردد.‏<br />

۲- ایا امکانی برای ‏“اصالحات دموکراتیک”‏<br />

در الجزایر وجود دارد؟<br />

مصر و الجزایر در دوره ‏“باندونگ”‏ و ‏“عدم<br />

تعهد”‏ بعنوان دو کشور عربی نقش رهبری<br />

کننده و بارزی در موج اول ‏“بیداری جنوب”‏<br />

ایفا نمودند.‏ مهمترین دست اوردهای موفقیت<br />

امیز اینان،‏ پایه ریزی جامعه هایی بود که<br />

بحق می توان انها را جامعه های ‏“پس از<br />

استعمار”‏ نامید.‏ پایه ریزی این جامعه ها<br />

با موفقیت های اقتصادی و اجتماعی ترقی<br />

خواهانه مشخصی ‏)علیرغم محدودیت های<br />

بسیار(‏ همراه بود.‏ اما به رغم همه امیدواری<br />

ها برای رسیدن به رهایی،‏ در ادامه راه،‏<br />

روند این تغییرات متوقف گردید.‏ و نهایتا<br />

هر دو کشور به شکل خطرناکی به لیست<br />

کشورهای تحت سلطه استعمار بازگشتند.‏<br />

به نظر می رسد مدل ‏“الجزایری”‏ از موقیت<br />

بهتری نسبت به ‏“نمونه”‏ مصری خویش<br />

برخوردار است.‏ در الجزایر به دلیل وجود<br />

دو گرایش در طبقه حاکم ‏)گرایش ‏“ملی”‏ و<br />

گرایش ‏“کمپرادور”(‏ در مقابل بازگشت به<br />

دوران ‏“استعمار”‏ هنوز هم می توان موانعی<br />

مشاهده کرد.‏ اگرچه در برخی موارد،‏<br />

مشارکت هر دو گرایش را در فراهم نمودن<br />

‏“شرایط”‏ برای تکوین شخصیتی وابسته به<br />

طبقه حاکم می توان دید.‏ این وضعیت در<br />

مصر کامال متفاوت است.‏ در دوران سادات-‏<br />

مبارک طبقه حاکم بطور کلی خصوصیات<br />

‏“ملی”‏ خود را از دست داد.‏<br />

برای تفاوت های فوق به دو دلیل می توان<br />

اشاره نمود:‏<br />

جنگ رهایی بخش در الجزایر مولود طبیعی<br />

رویکرد عمیق اجتماعی-ایدئو لوژیک بود.‏<br />

بر خالف ان در مصر ‏“ناصریسم”،‏ برامد<br />

گسترش موج مبارزات رهایی بخش بعد از<br />

انقالب ۱۹۱۹ بوده که با نوسانات بسیار و<br />

پس از ژرفش نوین مبارزات رهایبخش،‏<br />

بعد از جنگ جهانی دوم تعمیق شد و به<br />

بار نشست.‏ کودتای سال ۱۹۵۲ از تعمیق<br />

این جنبش جلوگیری نمود.‏ اما انقالب سال<br />

۱۹۵٣ برمبنای گرایش به راست صورت<br />

گرفت.‏ این گرایش،‏ بر اساس ‏“ابتکارات<br />

باالیی ها”‏ از حضور توده ها در جنبش<br />

جلوگیری نمود.‏<br />

از سوی دیگر این نکته را در مورد تاثیرات<br />

ویرانگر ‏“میراث استعماری”‏ فرانسه در<br />

الجزایر باید مدنظر قرار داد که جامعه<br />

‏“سنتی”‏ الجزایر به دلیل گرایش جامعه جدید<br />

‏“الجزایر ازاد”‏ به ‏“پوپ لیسم”،‏ فرو پاشید.‏<br />

در نهایت در کلیه کشورهای عربی ‏)بجز<br />

در مصر(،‏ عدالت اجتماعی در صدر<br />

مطالبات و خواسته های مردم جلوه نمود.‏<br />

در مصر برخالف سایر کشورهای عربی،‏<br />

پروژه ‏“جنبش بیداری و تحول خواهی”‏ از<br />

دوره محمدعلی پاشا به بعد توسط باالیی ها<br />

‏)طبقات حاکم(‏ به پیش برده شد.‏ در مصر<br />

رهبران ‏“اریستوکرات”‏ جنبش،‏ با دعوت<br />

مردم به مدرنیسم بتدریج به ‏“بورژوازی<br />

اریستوکرات”‏ متحول گردیدند.‏<br />

این شرایط مختلف،‏ زمینه های متفاوتی<br />

را در کشورهای فوق برای رویارویی با<br />

چالش جدید یعنی ظهور ‏“اسالم سیاسی”‏<br />

پدید اورد.‏ ‏“حسین باللو”‏ در کتاب در حال<br />

انتشار ‏]دموکراسی در الجزایر:‏ اصالح یا<br />

انقالب[،‏ چگونگی عدم موفقیت و شکست<br />

زودهنگام ‏“اسالم سیاسی”‏ را به تبع ‏“عریان<br />

شدن چهره زشت ان”،‏ شرح می دهد.‏ این<br />

بدان معنا نیست که ‏“اسالم سیاسی”‏ در این<br />

دیار به تاریخ پیوسته و امکان ظهور مجدد<br />

ان وجود ندارد.‏ اگرچه بین الجرایر و مصر<br />

از این منظر تفاوتی بسیار است چرا که<br />

در مصر ‏“اسالم سیاسی”‏ در میان افکار<br />

عمومی از مشروعیت بیشتری برخوردار<br />

است.‏ در مصر و برای ادامه سلطه سرمایه<br />

داری وابسته،‏ هم پیمانی میان ‏“اسالم<br />

سیاسی”‏ و ‏“بورژوازی کمپرادور”‏ همچنان<br />

نقش برجسته ای دارد.‏ به همین دلیل و در<br />

برخورد با چالشهای عصر حاضر در دو<br />

کشور،‏ تحوالت متباینی را حداقل در کوتاه<br />

مدت می توان پیش بینی نمود.‏<br />

من امکان انجام اصالحات ‏“کنترل شده”‏ را<br />

از ‏“داخل”‏ در الجزایر دور از ذهن نمی<br />

بینم.‏ می توان برای این ‏“احتمال”‏ درصدی<br />

از واقعیت در نظر گرفت.‏ بر خالف ان<br />

در مصر هیچگونه الترناتیوی در مقابل<br />

‏]رویارویی ‏"جنبش مردمی"‏ با ائتالف<br />

ارتجاعی ‏"اسالمی - کمپرادوری"[‏ وجود<br />

ندارد.‏ مصر و الجزایر دو کشور عربی<br />

هستند که می توان کاندیداتوری انها را<br />

برای پیوستن به کشورهای ‏“نوظهور”‏ پیش


صفحه 126<br />

بینی نمود.‏ به همین ترتیب می توان انتظار<br />

داشت که به عنوان دو نمونه ‏“غم انگیز”‏<br />

عدم موفقیت برای رسیدن به چنین سطحی<br />

از انها یاد نمود.‏ اگرچه مسئولیت طبقات<br />

حاکم در این ‏“شکست”‏ اشکار است،‏ اما در<br />

نظر نگرفتن مسئولیت جامعه،‏ روشنفکران و<br />

مبارزان جنبشهای سیاسی در ان نیز،‏ صحیح<br />

نمی باشد.‏<br />

در خصوص کشورهای مغرب عربی<br />

‏)مراکش و…(،‏ چنین اذعان می شود که:‏<br />

‏“مراکش اصالحات دموکراتیک را با روش<br />

های مسالمت امیز ومرحله ای به پیش می<br />

برد”.‏ از خواننده این مطلب اجازه می خواهم<br />

شک و تردیدهایم را در این خصوص اعالم<br />

نمایم.‏ تحول دموکراتیک برنامه ریزی شده<br />

به امر ‏“پادشاه”‏ در چارچوب ‏“سرمایه داری<br />

وابسته”،‏ امری دور از دسترس است.‏ اضافه<br />

می کنم:‏ ‏“تا زمانیکه مردم مراکش اصل سلطه<br />

نظام ‏“سلطنتی – دینی”‏ را ‏]پادشاه بعنوان<br />

‏"امیر المومنین"[‏ پذیرا باشند؛ اصالحات<br />

محدود و کنترل شده،‏ هرگز راهی به سوی<br />

دموکراسی واقعی نخواهند یافت.‏ باشد که<br />

‏“مراکشی ها”‏ دلیل اصلی مشکل ‏“صحرا”‏<br />

را متوجه شوند.‏ چرا که مردم ازاده ‏“صحرا”‏<br />

به برداشت دیگری از ‏“اسالم”‏ معتقد هستند<br />

و ان،‏ عدم کرنش به هیچ ‏“بنده”‏ خدایی حتی<br />

اگر ‏“پادشاه”‏ باشد،‏ می باشد.‏<br />

٣- فاجعه در سوریه<br />

نظام بعثی در سوریه،‏ در گذشته به مجموعه<br />

ای از رویکردهای ملی-‏ مردمی ‏)هر چند<br />

غیردموکراتیک(‏ به تاسی از ‏“ناصریسم”‏<br />

در دوران ‏“باندونگ”‏ روی اورد.‏ پس از<br />

روشن شدن دستاوردهای این اقدامات؛ حافظ<br />

اسد،‏ پروژه عقب نشینی و سمت گیری به<br />

راست ‏)سیاست درهای باز(‏ را ضمن حفظ<br />

گرایشات ملی گرایانه و ضد استعماری در<br />

پیش گرفت.‏ این همان راهی بود که ‏“ناصر”‏<br />

پس از شکست سال ۱۹۶۷ در پیش گرفت.‏<br />

تاریخ،‏ بیهودگی این حرکت را اشکار نمود.‏<br />

در مصر پس از مرگ ناصر در سال<br />

۱۹۷۰، این راه به تسلیم بدون قید و شرط در<br />

برابر ائتالف ارتجاعی ایاالت متحده امریکا،‏<br />

خلیج و اسرائیل منتهی گردید.‏ در سوریه<br />

سیاست ‏“درهای باز”‏ به همان سرنوشتی<br />

دچار گردید؛ که کشورهای دیگر دچار ان<br />

شدند.‏ منظورم،‏ زوال و بهم ریختگی سریع<br />

و خطرناک شرایط اجتماعی طبقات مردمی<br />

است،‏ و در نتیجه مشروعیت نظام نیز دچار<br />

‏“فرسایش”‏ شد.‏<br />

نظام حاکم در سوریه در رویارویی با<br />

اعتراضات،‏ شیوه سرکوب را برگزید.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

‏“اخوان”‏ از فرصت استفاده نموده خود<br />

را به عنوان نیروی ‏“اپوزیسیون”‏ مطرح<br />

کردند.‏ پروژه ای به رهبری ‏“استعمار”‏ و<br />

هم پیمانانش به ظاهر با شعار ‏“رهایی مردم<br />

سوریه از دیکتاتور”‏ اما در واقع با انگیزه<br />

فروپاشی کشور سوریه همانگونه که در<br />

عراق و لیبی اتفاق افتاد؛ کلید زده شد.‏<br />

اینجا،‏ روابط عمیق بین منافع ائتالف ‏“سه<br />

گانه”‏ خود را نشان می دهد.‏ برای واشنگتن<br />

مهمترین ‏“هدف”،‏ فروپاشی پیمان ایران<br />

– سوریه – حزب هللا می باشد.‏ پیمانی<br />

که مهمترین مانع امریکا برای برقراری<br />

سلطه بر”منطقه”‏ است؛ اما برای اسرائیل ،<br />

هدف تجزیه سوریه به دولت های کوچک<br />

‏“فرقه گرا”‏ می باشد.‏ برای”خلیج”‏ مهمترین<br />

هدف برپایی ‏“دیکتاتوری سنی”‏ با الهام از<br />

‏“وهابیگری”‏ است،‏ حتی اگر این دیکتاتوری<br />

به قیمت قتل عام ‏“علوی”ها،‏ ‏“دروزی”ها و<br />

یا ‏“مسیحیان”‏ صورت گیرد.‏<br />

در مقابله با این خطر هراسناک نظام<br />

‏“بشار”،‏ از هرگونه واکنش اصولی ومناسب<br />

که بی شک همان خودداری از ‏“بکارگیری<br />

خشونت”‏ و انجام ‏“اصالحات حقیقی”‏ می<br />

باشد،‏ عاجز است.‏<br />

یگانه راه حل مورد قبول و مطلوب،‏ گشودن<br />

راه مذاکرات حقیقی است که اولین شرط<br />

برپایی یک جبهه دموکراتیک و قوی می<br />

باشد.‏ جبهه ای که علیرغم وجود ساختارها و<br />

اجزا ان،‏ کوشش می شود با خاموش نمودن<br />

صدایش،‏ وجود ان نیز،‏ ندیده گرفته شود.‏<br />

استراتژیِ‏ ایالت متحده : الگوی پاکستانی<br />

سه قدرتی که در تمام طول مدت پسرفت<br />

جنبش ‏)یعنی از ۱۹۶۷ تا ۲۰۱۱( بر صحنه<br />

خاورمیانه مسلط بودند،‏ عبارتند از ایاالت<br />

متحده سرکرده آن نظام،‏ عربستان سعودی و<br />

اسرائیل.‏ سه هم پیمان خیلی نزدیک که هر<br />

سه گرفتار وحشت مشترک از پیدایش یک<br />

مصر دموکراتیک بودند.‏ زیرا یک چنین<br />

مصری فقط میتوانست ضد امپریالست و<br />

طرفدار رفاه مردم باشد،‏ از لیبرالیسم جهانی<br />

شده فاصله میگرفت،‏ عربستان سعودی و<br />

کشورهای خلیج را از اعتبار می انداخت،‏<br />

همبستگی خلقهای عرب را احیا و آنها را<br />

دوباره بیدار میکرد و اسرائیل را وادار<br />

میکرد دولت فلسطین را به رسمیت بشناسد.‏<br />

مصر،‏ در استراتژی ایاالت متحده برای<br />

کنترل جهان یک سنگ بنا است.‏ هدف<br />

منحصر به فرد واشنگتن و هم پیمانان او،‏<br />

اسرائیل و عربستان سعودی،‏ سقط جنین<br />

جنبش دموکراتیک مصر است،‏ و به این<br />

منظور آنان میخواهند یک ‏»رژیم اسالمی«‏<br />

را تحت رهبری اخوان المسلمین به مصر<br />

تحمیل کنند که برای آنان تنها راه دائمی<br />

کردن انقیاد مصر است.‏ ‏»سخنرانی های<br />

دموکراتیک«‏ اوباما تنها برای فریب یک<br />

افکارعمومی ساده لوح و در درجه اول<br />

افکار عمومی ایاالت متحده و اروپا ایراد<br />

میشوند.‏<br />

درباره الگوی ترکیه بسیار گفتگو میشود برای<br />

اینکه حکومتی از سوی اخوان المسلیمن را<br />

‏)»که تغییر مسلک داده و هوادار دموکراسی<br />

شده است!«(‏ توجیه کنند و به آن مشروعیت<br />

بخشند.‏ اما این هم فقط خاکی است که به<br />

چشم مخاطبان می پاشند.‏ زیرا ارتش ترکیه<br />

که همیشه در پشت صحنه حاضر است،‏<br />

اگر چه یقینا غیر دموکراتیک و عالوه بر<br />

آن،‏ هم پیمان وفادار ناتو است،‏ اما هم چنان<br />

به عنوان تضمین کننده ‏»سکوالریزم«‏ در<br />

ترکیه باقی مانده است.‏ طرح واشنگتن که<br />

هیالری کلینتون ، اوباما و اطاق های فکری<br />

که در خدمت آنها هستند آنرا به طور آشکار<br />

و علنی بیان کردند،‏ از الگوی پاکستان الهام<br />

گرفته است:‏ یک ارتش ‏»اسالمی«‏ در پشت<br />

صحنه،‏ و یک دولت ‏»غیر نظامی«‏ که<br />

بوسیله یک یا چند حزب اسالمی ‏»انتخاب<br />

شده«‏ کشور را اداره میکند.‏<br />

بدیهی است در این فرض،‏ تسلیم و اطاعت<br />

حکومت ‏»اسالمی«‏ مصر از موارد<br />

اساسی ‏)دائمی کردن لیبرالیسم اقتصادی و<br />

باصطالح خودشان ‏»قراردادهای صلحی«‏<br />

که به اسرائیل اجازه میدهد سیاست گسترش<br />

سرزمینی خود را ادامه دهد(‏ تالفی خواهد<br />

شد و بعنوان نوعی جبران عوام فریبانه،‏ این<br />

حکومت اجازه خواهد داشت اجرای طرح<br />

های خود در زمینه ‏»اسالمی کردن دولت<br />

و سیاست«‏ و ترور قبطی ها را ادامه دهد!‏<br />

آنچه واشنگتن برای مصر طراحی کرده<br />

است یک چنین دموکراسی باشکوهی است.‏<br />

بدیهی است عربستان سعودی از اجرا و<br />

انجام این طرح با همه ی منابع ‏)مالی(‏ خود<br />

پشتیبانی میکند.‏ زیرا ریاض خیلی خوب<br />

میداند که سرکردگی منطقه ای اش ‏)در جهان<br />

عرب و مسلمان(‏ مستلزم این است که مصر<br />

وزن و اعتباری نداشته باشد.‏ و وسیله و راه<br />

رسیدن به این هدف ‏»اسالمی کردن دولت و<br />

سیاست«‏ در مصر است؛ یعنی در واقعیت<br />

و عمل،‏ اسالمی کردن با الگوی وهابی ها<br />

با همه نتایج و آثار آن از جمله برنامه های<br />

انحرافی تعصب آمیز و خرافی آنان برای<br />

قبطی ها و انکار حقوق برابر برای زنان.‏<br />

آیا این نوع اسالمی کردن ممکن است؟ شاید،‏<br />

اما به قیمت خشونت های افراطی و شدید.‏<br />

میدان جنگ،‏ اصل دوم قانون اساسی رژیم<br />

سرنگون شده است.‏ این اصل که تصریح


صفحه 127<br />

میکند ‏»شریعت منشا قانون است«‏ در تاریخ<br />

سیاسی مصر یک بدعت است.‏ زیرا نه در<br />

قانون اساسی سال ۱۹۳۲ و نه در قانون<br />

اساسی رژیم ناصر تصور چنین چیزی هم<br />

وجود نداشت.‏ این سادات بود که این اصل<br />

را با حمایت سه جانبه واشنگتن )» باید به<br />

سنت ها احترام گذارد!«(‏ و ریاض )» قانون<br />

اساسی ما قرآن است«(‏ و اورشلیم ‏)»کشور<br />

اسراییل یک کشور یهودی است«(‏ در قانون<br />

اساسی خود گنجاند.‏<br />

پروژه اخوان المسلمین،‏ همان گونه که الحاقیه<br />

آنان به اصل دوم قانون اساسی سادات/مبارک<br />

هم نشان میدهد،‏ همچنان مثل گذشته تاسیس و<br />

استقرار یک دولت تئوکراتیک است.‏ عالوه<br />

بر این،‏ تازه ترین برنامه این سازمان هم این<br />

دیدگاه قرون وسطایی را با پیشنهاد تشکیل<br />

یک ‏»شورای علما«‏ که اختیار داشته باشد با<br />

بررسی هر گونه قانون پیشنهادی از انطباق<br />

آن با مقررات شریعت اطمینان حاصل کند،‏<br />

تایید و تقویت میکند.‏ این شورای مذهبی<br />

قانون اساسی،‏ شبیه آن شورایی است که<br />

در ایران باالتر از ‏»قدرت انتخابی«‏ است<br />

و بر آن نظارت میکند.‏ این رژیم مبتنی بر<br />

یک ابر حزب مذهبی واحد است و در آن<br />

کلیه احزاب هوادار سکوالریزم غیر قانونی<br />

میشوند.‏ و به این ترتیب هواداران این<br />

احزاب مانند غیر مسلمانان ‏)قبطی ها(‏ از<br />

زندگی سیاسی کنار گذارده میشوند،‏ علیرغم<br />

تمام این ها مقامات رسمی واشنگتن و اروپا<br />

چنان بحث میکنند که گویا اعالمیه فرصت<br />

طلبانه و کاذبانه اخیر اخوان المسلمین را<br />

مبنی بر اینکه طرح تئوکراتیک خود را کنار<br />

میگذارند ‏)بدون اینکه هیچ تغییری در برنامه<br />

رسمی خود داده باشند!(‏ میتوان جدی گرفت.‏<br />

آیا متخصصین ‏»سیا«‏ نمیتوانند چیزی به<br />

زبان عربی بخوانند؟ نتیجه گیری چنان<br />

روشن است که هیچگونه طفره ای از آن<br />

نمیتوان رفت:‏ واشنگتن ترجیح میدهد اخوان<br />

المسلمین به قدرت برسند،‏ که ماندن مصر<br />

را در قبضه قدرت ایاالت متحده و در دامن<br />

جهانی سازی نولیبرالی برای آنها تضمین<br />

میکند؛ تا اینکه دموکرات ها به قدرت برسند<br />

که به احتمال زیاد جایگاه فرودست مصر<br />

را به چالش خواهد کشید.‏ حزب آزادی و<br />

عدالت هم که اخیرا،‏ آشکارا به تقلید از<br />

الگوی ترکیه تاسیس شده است،‏ چیزی جز<br />

آلت دست اخوان المسلمین نیست.‏ اعالم کرده<br />

اند قبطی ها هم در این حزب به عضویت<br />

پذیرفته خواهند شد )!( که معنایش این است<br />

که اگر قبطی ها حق ‏»مشارکت«‏ در حیات<br />

سیاسی کشور خود را میخواهند،‏ باید دولت<br />

تئوکراتیک اسالمی را که در برنامه اخوان<br />

المسلیمن گنجانده شده است،‏ بپذیرند.‏ اخوان<br />

المسلمین که حالت تهاجمی بخود گرفته<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

است در حال راه انداختن ‏»سندیکاها«،‏<br />

‏»سازمانهای دهقانی«‏ و ‏»فهرستی طوالنی<br />

از احزاب سیاسی«‏ با نامهای گوناگون است<br />

که تنها هدف همه آنها تفرقه انداختن در جبهه<br />

های واحد کارگری و دهقانی و دموکراتیکی<br />

است که در حال ساخته شدن اند،‏ و البته<br />

بسود بلوک ضد انقالبی.‏<br />

آیا جنبش دموکراتیک مصر قادر خواهد<br />

بود در آینده اصل مورد بحث را از قانون<br />

اساسی جدید حذف کند؟ به این سوال تنها<br />

در صورتی میتوانیم پاسخ دهیم که به عقب<br />

برگردیم و منازعات سیاسی ایدئولوژیک و<br />

فرهنگی را که در طول تاریخ مصر جدید<br />

جریان داشته است،‏ بررسی کنیم.‏<br />

در واقع میتوان دید که دوره های پیشرفت<br />

و اعتالی جنبش با تنوع عقاید و نظراتی<br />

که به طور باز و آشکار ابراز و بیان میشده<br />

و مذهب را ‏)که همیشه در جامعه حضور<br />

دارد(‏ در پسزمینه رها میکرده،‏ مشخص<br />

میشود.‏<br />

وضع طی دو سوم نخست سده نوزدهم<br />

‏)یعنی از محمد علی تا خدیو اسماعیل(‏ چنین<br />

بود.‏ موضوعات و بحث های تجددطلبانه<br />

‏)بیشتر در قالب یک استبداد روشنگرانه<br />

تا دموکراتیک(‏ در این دوره ها بر صحنه<br />

غالب بود.‏ از سال ۱۹۲۰ تا سال ۱۹۷۰ هم<br />

وضع بر همین منوال بود.‏ برخورد دیدگاه ها<br />

بین ‏»بورژوا دموکرات ها«‏ و ‏»کمونیست<br />

ها«‏ که بطور گسترده ای پیش صحنه را در<br />

اشغال خود داشتند تا پیدایش ناصریسم،‏ باز<br />

و آزاد است.‏ ناصر این مباحثات را قطع و<br />

خاموش کرد و یک گفتمان پوپولیستی،‏ پان<br />

عربی،‏ گرچه در عین حال ‏»تجدد خواه«‏ را<br />

جایگزین آن کرد.‏ تضادهای این نظام راه<br />

را برای بازگشت اسالم سیاسی باز کرد.‏<br />

در مراحل پسرفت و انحطاط جنبش هم<br />

می بینیم که به عکس این گونه تنوع عقاید<br />

محو میشود و جا را برای پیروی از عقاید<br />

و آداب قرون وسطایی که به عنوان تفکر<br />

اسالمی ارائه میشود باز میکند،‏ عقاید و<br />

آدابی که حق انحصاری گفتمانی که قدرت<br />

آن را مجاز شناخته است را من غیر حق<br />

به خود اختصاص داده اند.‏ از ۱۸۸۰ تا<br />

۱۹۲۰ بریتانیائی ها به طرق مختلف این<br />

مسیر انحرافی را از جمله با تبعید همه<br />

متفکرین و کنشگران تجددخواه مصری که<br />

از زمان محمد علی پاشا به بعد تربیت شده<br />

بودند ‏)عمدتا به نوبی‎۱‎‏(‏ ایجاد کردند.‏ اما این<br />

را نیز مالحظه می کنیم که ‏»اپوزیسیونی«‏<br />

که در مقابل اشغالگری بریتانیا بوجود می<br />

آید هم خود را در صف این نگرش قرون<br />

وسطایی قرار میدهد.‏ نهضت که بوسیله<br />

افغانی‎۲‎ آغاز و بوسیله محمد عبده پیگیری<br />

شد،‏ بخشی از این مسیر انحرافی است که<br />

با آن توهمات واهی و فریب آمیز عثمانی<br />

هایی پیوند داشت که حزب ناسیونالسیت<br />

جدید مصطفی کمال و محمد فرید نماینده آن<br />

بودند.‏ نباید تعجبی داشته باشد اگر در حوالی<br />

پایان آن دوران این مسیر انحرافی به نوشته<br />

های ماورا ارتجاعی رشید رضا منجر شود<br />

که بعداً‏ حسن البنا بنیانگزار اخوان المسلمین<br />

آنرا میگیرد و مورد استفاده قرار میدهد.‏<br />

همین وضع دوباره در دوره ی پسرفت<br />

و انحطاط جنبش بین سال های ۱۹۷۰ تا<br />

۲۰۱۰ هم تکرار شد.‏ گفتمان رسمی قدرت<br />

‏)سادات و مبارک(‏ که کامالً‏ اسالمگرا بود،‏<br />

‏)همانطور که وارد کردن شریعت در قانون<br />

اساسی و واگذاری اختیارات اساسی به<br />

اخوان المسلمین از سوی آنها این موضوع<br />

را ثابت میکند.(‏ در عین حال گفتمان یک<br />

اپوزیسیون ساختگی،‏ بعنوان تنها اپوزیسیون<br />

قابل تحمل بود،‏ گفتمانی که در مساجد وعظ<br />

میشد.‏ بخاطر همین وضع ممکن است تصور<br />

شود که اصل دوم قانون اساسی در ‏»افکار<br />

عمومی«‏ ‏)یا آنطور که در بین امریکایی<br />

ها مصطلح است،‏ در میان مردم کوچه و<br />

خیابان(‏ ریشه های محکمی دارد.‏ آثار<br />

ویرانگر غیر سیاسی کردن مردم را که طی<br />

دوره های پسرفت و انحطاط جنبش بطور<br />

نظام یافته و روش مند به جامعه تحمیل<br />

میشود،‏ نباید دست کم گرفت.‏ باال رفتن<br />

دوباره از شیبی که براحتی از آن به پایین<br />

لغزیده ای،‏ هرگز آسان نیست.‏ اما این کار<br />

غیر ممکن هم نیست.‏ مجادالت جاری در<br />

مصر تصریحاً‏ یا تلویحاً‏ بر مسئله و بعد<br />

ادعائی ‏»فرهنگی«‏ ‏)یعنی عمالً‏ اسالمی(‏ این<br />

چالش متمرکز است.‏ و عالئمی وجود دارند<br />

که جهت گیری مثبتی را نشان می دهند:‏ این<br />

جنبش بحث آزاد را اجتناب ناپذیر ساخته<br />

است.‏ تنها چند هفته وقت کافی بود تا شعار<br />

اخوان المسلمین ‏»اسالم راه حل ما است«‏ از<br />

همه ی تظاهرات و تجمعات ناپدید شود،‏ و<br />

تنها خواسته های مشخصی راجع به تغییرات<br />

عینی و ملموس در جامعه ‏)آزادی بیان عقاید<br />

و تشکیل سندیکاها و احزاب سیاسی و دیگر<br />

سازمان های اجتماعی،‏ بهسازی دستمزدها<br />

و حقوق کار،‏ دسترسی به زمین،‏ مدرسه<br />

و بهداشت،‏ ردّ‏ خصوصی سازی ها و در<br />

خواست ملی کردن واحد های اقتصادی و<br />

غیره(‏ در صحنه بماند.‏ یک نشانه دیگر که<br />

گمراه کننده نیست:‏ در انتخابات سازمان<br />

دانشجویان،‏ جایی که پنج سال پیش ‏)یعنی<br />

زمانی که گفتمان اخوان المسلمین تنها شکل<br />

مجاز اپوزیسیون ادعائی بود،‏ نامزدهای<br />

این جماعت در آن یک اکثریت قاطع %۸۰<br />

بدست آورده بودند.(‏ این بار در انتخابات ماه<br />

آوریل،‏ سهم آنان به %۲۰ از آراء کاهش


صفحه 128<br />

یافت.‏ با این حال طرف دیگر هم بنوبه ی خود<br />

میداند چگونه در برابر ‏»خطر دموکراسی«‏<br />

واکنش نشان داده و آنرا دفع کند.‏ تغییرات<br />

جزئی و بی اهمیت در قانون اساسی مبارک<br />

‏)که هنوز معتبر و در حال اجرا است(‏ و از<br />

طرف کمیته ای منحصراً‏ متشکل از اسالم<br />

گرایان برگزیده ی فرماندهی عالی ارتش<br />

پیشنهاد و در یک رفراندوم شتابزده در ماه<br />

آوریل تصویب شده است،‏ طبعاً‏ اصل دوم<br />

قانون اساسی رژیم گذشته را دست نزده<br />

است.‏ ‏)رسماً‏ با %۲۳ رأی منفی و اکثریت<br />

رأی مثبت از طریق تقلب انتخاباتی و شانتاژ<br />

سنگین و گسترده ای که بوسیله ی مساجد<br />

صورت گرفت و طی آن اهالی را در<br />

محظور قرار میدادند و از آنها در قالب حق<br />

السکوت رأی می گرفتند.(‏ انتخابات ریاست<br />

جمهوری و مجلس مقننه که در چهارچوب<br />

این قانون اساسی صورت میگیرد قرار<br />

است در سپتامبر و اکتبر ۲۰۱۱ انجام شود.‏<br />

جنبش دموکراتیک برای یک دوره ‏»گذار<br />

دموکراتیک«‏ طوالنی تر مبارزه میکند<br />

که طی آن این امکان وجود داشته باشد که<br />

گفتمان این جنبش عمالً‏ به آن الیه های وسیع<br />

مسلمان طبقات پایین تر برسد که رویداد های<br />

جاری آنها را بالتکلیف و سر در گم ساخته<br />

و هنوز از چگونگی آنها سر در نمی آورند.‏<br />

اما اوباما به محض این که خیزش مردمی<br />

آغاز شد،‏ تصمیم خود راگرفت:‏ یک گذار<br />

کوتاه مدت تنظیم شده و دستوری ‏)یعنی بدون<br />

هیچگونه تهدیدی نسبت به دستگاه حاکمه(‏ و<br />

انتخاباتی که منجر به پیروزی اسالم گرایان<br />

شود.‏ همانطور که همه میدانند،‏ ‏»انتخابات«‏<br />

در مصر هم مثل هر جای دیگری در جهان،‏<br />

بهترین راه برقراری دموکراسی نیست،‏ بلکه<br />

غالباً‏ بهترین راه برای تعیین یک حد نهایی<br />

برای پیشروی های دموکراتیک است.‏<br />

و سرنجام،‏ چند کلمه پیرامون ‏»فساد مالی«.‏<br />

گفتمان مسلط ‏»رژیم انتقالی«‏ بر محکومیت<br />

فساد مالی،‏ همراه با تهدیداتی دائر بر تعقیب<br />

قضائی آن،‏ تأکید میکند ‏)مبارک،‏ همسر او<br />

و برخی دیگر از اطرافیانش بازداشت شده<br />

اند،‏ اما باید صبر کنیم و ببینیم در عمل به<br />

چه نتیجه ای منجر خواهد شد(.‏ البته از این<br />

گفتمان،‏ بویژه از طرف اکثریت ساده لوح<br />

افکار عمومی استقبال میشود.‏ اما آنان از<br />

تجزیه و تحلیل ریشه ای و عمیق این پدیده<br />

خودداری میکنند و نمی خواهند مردم بفهمند<br />

که ‏»فساد مالی«‏ ‏)که در مواعظ اخالقی<br />

امریکائی،‏ یک انحراف اخالقی فردی معرفی<br />

میشود(‏ یک جزء ذاتی و ضروری شکل<br />

گیری بورژوازی است.‏ و این امر منحصر<br />

به مصر و بطور کلی کشور های جنوب<br />

نیست که اگر یک بورژوازی کمپرادور<br />

بخواهد در آنجا شکل بگیرد،‏ تنها راه برای<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

تحقق این امر،‏ یکی شدن با دستگاه قدرت و<br />

دولت است.‏ من تأکید میکنم که در مرحله ی<br />

سرمایه داری انحصاری تعمیم یافته،‏ فساد<br />

مالی بصورت یکی از اجزاء طبیعی و ذاتی<br />

تشکیل دهنده ی روند بازتولید انباشت آن در<br />

آمده است:‏ رانت جوئی انحصارات مستلزم<br />

این است که دولت شریک جرم فعال آنان<br />

باشد.‏ گفتمان ایدئولوژیک آن ‏)»ویروس<br />

لیبرال«(‏ اعالم میکند ‏»دست های دولت از<br />

اقتصاد کوتاه«‏ در حالی که عمل آن ‏»دولت<br />

در خدمت انحصارات«‏ است.‏<br />

منطقه ی توفان ها<br />

مائو اشتباه نمیکرد هنگامی که تأکید میورزید<br />

که سرمایه داری ‏)واقعا ً موجود،‏ یعنی بنا به<br />

سرشت خود،‏ امپریالیستی(‏ چیزی ندارد که به<br />

خلق های سه قاره بدهد ‏)یعنی به کشورهای<br />

پیرامونی که آسیا،‏ افریقا و امریکای التین را<br />

شامل میشوند-‏ این ‏»اقلیتی«‏ که ۸۵ درصد<br />

جمعیت کره ی خاک را تشکیل میدهند!(،‏ و<br />

بنا بر این جنوب ‏»منطقه ی توفان ها«‏ را<br />

تشکیل میدهد،‏ یعنی منطقه ی شورش های<br />

پی در پی ای را که بطور بالقوه ‏)اما فقط<br />

بطور بالقوه(‏ آبستن پیشروی های انقالبی در<br />

جهت عبور دادن جامعه از سرمایه داری و<br />

اعتالی آن به سوی سوسیالیسم هستند.‏<br />

‏»بهار عرب«‏ در فهرست این واقعیت قرار<br />

می گیرد.‏ این مورد،‏ یک مورد از شورش<br />

های اجتماعی است که حامل امکان بالقوه<br />

ی تبلور جایگزینه های عینی و مشخصی<br />

است که در بلند مدت میتوان آنها را در یک<br />

چشم انداز سوسیالیستی قرار داد.‏ به همین<br />

دلیل است که نظام سرمایه داری،‏ سرمایه<br />

ی انحصاراتی که در مقیاس جهانی مسلّط<br />

اند،‏ نمی تواند رشد و تکامل این جنبش ها<br />

را تحمل کند.‏ سرمایه ی انحصاری کلیه<br />

ی طرق و وسائل ممکن را،‏ از فشارهای<br />

اقتصادی و مالی گرفته تا تهدیدات نظامی،‏<br />

برای بی ثباتی بسیج خواهد کرد.‏ بر حسب<br />

اوضاع و احوال،‏ هم از گزینه های قالبی<br />

فاشیستی یا شبه فاشیستی و هم از تحمیل<br />

شدن دیکتاتوری های نظامی به این کشورها<br />

پشتیبانی خواهد کرد.‏ کلمه ای از آنچه اوباما<br />

میگوید را نباید باور کرد.‏ اوباما همان بوش<br />

است با زبانی دیگر.‏ یک فریب دائمی در<br />

زبان همه ی رهبران مثلث امپریالیستی<br />

‏)ایاالت متحده،‏ اروپای غربی و ژاپن(‏ تعبیه<br />

شده است.‏<br />

من قصد ندارم در این مقاله هریک از جنبش<br />

های جاری در دنیای عرب ‏)تونس،‏ لیبی،‏<br />

سوریه،‏ یمن و غیره(‏ را چندان با تفصیل<br />

بررسی کنم.‏ زیرا اجزاء تشکیل دهنده جنبش<br />

در هریک از این کشورها با کشورهای دیگر<br />

تفاوت دارند،‏ درست همانطور که شکل های<br />

ادغام آنها در جهانی سازی امپریالیستی<br />

و ساختارهای رژیم های مستقر در این<br />

کشورها با هم تفاوت دارند.‏<br />

شورش تونس شلیک آغاز حرکت بود و<br />

بطور یقین مصری ها را قویا ً تحت تأثیر<br />

قرار داد و آنها را تشجیع کرد.‏ از طرف<br />

دیگر جنبش تونس یک مزیت مشخص<br />

داشت.‏ اسالمگرایانی که از تبعید خود از<br />

انگلستان برگشته اند مطمئنا ً نمی توانند نیمه<br />

سکوالریزمی را که به وسیله ی بورقبیه<br />

ایجاد شد زیر سوال ببرند.‏ اما در همین حال<br />

به نظر نمی رسد جنبش تونس بتواند الگوی<br />

توسعه ی برون گرائی را هم،‏ که ذاتا ً با<br />

جهانی سازی لیبرالی سرمایه داری همراه<br />

است،‏ به چالش بکشد.‏<br />

لیبی،‏ نه تونس است،‏ نه مصر.‏ گروه حاکم<br />

‏)قذافی(‏ و نیروهائی که با آن می جنگند به<br />

هیچ وجه شبیه همتایان تونسی یا مصری<br />

خود نیستند.‏ قذافی هرگز چیزی بیش از یک<br />

دلقک نبوده است که تهی بودن فکرش در<br />

‏»کتاب سبز«‏ او نمایان است.‏ او که در یک<br />

جامعه ی هنوز کهن عمل میکرد،‏ میتوانست<br />

راحت به خود اجازه دهد که امروز<br />

سخنرانی های پی در پی ‏»ناسیونالیستی<br />

و سوسیالیستی«‏ ایراد کند ‏-که چندان<br />

ربطی هم به واقعیت نداشت-‏ و روز بعد<br />

از ‏»لیبرالیسم«‏ جانبداری کند.‏ او برای<br />

‏»خوشایند غربی ها!«‏ این کار را میکرد.‏<br />

گوئی انتخاب لیبرالیسم هیچگونه تأثیری<br />

در جامعه بجا نمی گذارد،‏ امّا چنین تأثیری<br />

را بجا گذاشت و به شکل خیلی معمولی و<br />

مبتذلی،‏ دشواریها و شرایط زندگی اکثریت<br />

مردم را خراب تر کرد.‏ آنگاه این دشواری<br />

ها شرایط را برای انفجاری فراهم کرد که<br />

همه از آن اطالع دارند و اسالم سیاسی این<br />

کشور و ناحیه گرایان خودمختاری طلب<br />

گوناگون فورا ً از آن بهره برداری کردند.‏<br />

زیرا لیبی در گذشته هم هیچگاه واقعا ً به<br />

صورت یک ملت واحد وجود نداشته است.‏<br />

لیبی یک منطقه ی جغرافیائی است که<br />

مغرب و مشرق عربی را از یکدیگر جدا<br />

می کند.‏ مرز میان این دو دقیقا ً از وسط<br />

لیبی می گذرد.‏ سیرنائیکا از لحاظ تاریخی<br />

یونانی و هلنی بود،‏ سپس مشرقین شد.‏ اما<br />

تریپولیتانیا رمی بود و مغربین شد.‏ بنا به این<br />

واقعیت در این کشور همیشه پایگاهی برای<br />

ناحیه گرائی ‏)رژینونالیسم(‏ وجود داشته و<br />

این پدیده همیشه در لیبی قوی بوده است.‏<br />

هیچ کس واقعا ً نمیداند اعضای شورای<br />

انتقالی ملی بنغازی چه کسانی هستند،‏ ممکن<br />

است در میان آنان دموکرات هائی هم وجود<br />

داشته باشند،‏ اما یقینا ً اسالم گرایان-‏ و از<br />

بدترین نوع آنان-‏ و ناحیه گرایان در این


صفحه 129<br />

شورا حضور دارند.‏<br />

‏»جنبش«‏ از همان آغاز در لیبی شکل یک<br />

شورش مسلحانه را به خود گرفت که با ارتش<br />

می جنگید،‏ نه یک موج تظاهرات مدنی را.‏<br />

از طرف دیگر این شورش مسلحانه برای<br />

نجات خود فورا ً از ناتو دعوت به مداخله<br />

کرد.‏ به این ترتیب فرصت برای مداخلهی<br />

نظامی قدرتهای امپریالیستی به آنان پیشکش<br />

شد.‏ به طور یقین هدفی که آنان تعقیب می<br />

کنند نه ‏»حمایت از غیر نظامیان«‏ است و<br />

نه ‏»دموکراسی«.‏ آنان کنترل بر میدانهای<br />

نفتی و به دست آوردن یک پایگاه نظامی<br />

بزرگ را در این کشور میخواهند.‏ البته از<br />

زمانی که قذافی به آغوش ‏»لیبرالیسم«‏ پناه<br />

برد،‏ شرکت های نفتی غربی بر نفت لیبی<br />

تسلط پیدا کرده بودند.‏ امّا با وجود قذافی<br />

هرگز کسی نمی توانست از هیچ چیز مطمئن<br />

باشد.‏ از کجا معلوم بود که او ناگهان تغییر<br />

عقیده ندهد و فردا چینی ها یا هندی ها را<br />

وارد بازی خود نکند؟ امّا مسئله ی دیگری<br />

وجود دارد که حادتر و مهم تر است.‏ در<br />

۱۹۶۹ قذافی از بریتانیائی ها و امریکائی<br />

ها خواست پایگاه هائی را که آنان از فردای<br />

جنگ جهانی دوم در این کشور در اختیار<br />

داشتند تخلیه و ترک کنند.‏ امروز،‏ ایاالت<br />

متحده برای انتقال افریکوم ‏)فرماندهی<br />

نظامی ایاالت متحده برای افریقا که بخش<br />

مهمی از آرایش الزم برای سلطه ی نظامی<br />

این کشور بر جهان است،‏ امّا تاکنون ناگزیر<br />

بوده اند آنرا در اشتوتگارت مستقر کنند!(‏ به<br />

محلی در افریقا نیاز دارد.‏ اتحادیه¬ی افریقا<br />

از قبول این خواسته سر باز میزند و تاکنون<br />

هیچ کشور افریقائی جرأت نکرده است چنین<br />

کاری بکند.‏ یک پیشخدمت مطیع که در<br />

تریپولی ‏)یا در بنغازی(‏ مستقر شود،‏ بدون<br />

شک میتواند همهی خواسته های واشنگتن<br />

و هم پیمانان فرودست آن در ناتو را اجابت<br />

کند.‏<br />

اجزاء تشکیل دهندهی شورش در سوریه<br />

تاکنون برنامه های خود را اعالم نکرده<br />

اند.‏ بی شک،‏ گرایش به راست رژیم بعثی<br />

که مشی سیاسی خود را تغییر داده و به<br />

لیبرالیسم نو پیوسته و به تنهایی در برابر<br />

اشغال جوالن از طرف اسرائیل موضع<br />

غیرفعال گرفته است،‏ منشأ انفجار مردمی<br />

است.‏ اما مداخلهی ‏»سی.آی.ا«‏ را هم نباید<br />

نادیده گرفت:‏ از گروه هایی صحبت میکنند<br />

که از اردن،‏ از مناطق مرزی همجوار آن<br />

کشور با سوریه به دیره نفوذ کرده اند.‏ بعید<br />

نیست بسیج اخوان المسلمین که در پس<br />

شورش های چند سال قبل حما و حمس بوده<br />

اند،‏ بخشی از توطئهی واشنگتن باشد که<br />

درصدد است به اتحاد سوریه و ایران که<br />

برای حمایت از حزب هللا در لبنان و حماس<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

در غزه اهمیت اساسی دارد،‏ پایان دهد.‏<br />

در یمن،‏ وحدت این بر شکست نیروهای<br />

ترقی خواهی بنا شد که بر کشور مستقل<br />

یمن جنوبی حکومت میکردند.‏ آیا جنبش یمن<br />

موجب تجدید حیات آن نیروها خواهد شد؟<br />

عدم اطمینانی که در این زمینه وجود دارد،‏<br />

دلیل تردیدهای واشنگتن و دولت های عرب<br />

خلیج ‏[فارس]‏ است.‏<br />

در بحرین،‏ شورش با مداخلهی ارتش<br />

عربستان سعودی و کشتار مردم در نطفه<br />

خفه شد.‏ بدون این که در رسانه های مسلط<br />

‏)از جمله الجزیره(‏ چیز چندانی در مورد آن<br />

بگویند.‏ اینجا هم مثل همیشه معیار دوگانه در<br />

کار بوده است.‏<br />

‏»شورش اعراب«‏ اگرچه این بهار عرب<br />

فقط یکی از نمودهای آن و تازه ترین آنها<br />

است،‏ تنها مورد و مثالی نیست که بی ثباتی<br />

ذاتی این ‏»منطقه طوفان ها«‏ را نشان میدهد.‏<br />

یک موج نخستین از ‏»انقالب ها«،‏ اگر<br />

آن ها را چنین بنامیم،‏ برخی دیکتاتوری<br />

ها را در آسیا ‏)فیلیپین و اندونزی(‏ و آفریقا<br />

‏)مالی(‏ که به وسیلهی امپریالیسم و بلوک<br />

های ارتجاع بومی در این کشورها مستقر<br />

شده بودند،‏ جاروب و از صحنه خارج کرد.‏<br />

اما ایاالت متحده و اروپا توانستند در این<br />

کشورها پویائی و پتانسیل آن جنبش های<br />

مردمی را-‏ که در مواردی از لحاظ امواج<br />

عظیمی از اعتراضات مردمی که برانگیخته<br />

بودند،‏ جنبش های عظیمی بودند-‏ در نطفه<br />

خفه کنند.‏ ایاالت متحده و اروپا میخواهند<br />

در جهان عرب هم آنچه در مالی،‏ اندونزی<br />

و فیلیپین روی داد تکرار کنند،‏ یعنی ‏»همه<br />

چیز را تغییر دهند برای آن که هیچ چیز تغییر<br />

نکند!«.‏ در آن کشورها پس از آن که جنبش<br />

های مردمی از شر دیکتاتورهایشان خالص<br />

شدند،‏ قدرت های امپریالیستی با روی کار<br />

آوردن حکومت هایی که با لیبرالیسم نو و<br />

منافع سیاست خارجی آنان هماهنگ هستند،‏<br />

برای حفظ منافع اساسی خود اقدام کردند.‏<br />

قابل توجه است که در کشورهای مسلمان<br />

‏)مالی و اندونزی(‏ آنان اسالم سیاسی را<br />

برای رسیدن به این هدف بسیج کردند.‏<br />

اما به عکس،‏ موج جنبش های رهایی بخشی<br />

که آمریکای جنوبی را درنوردید امکان<br />

پیشرفت هایی واقعی را در سه جهت فراهم<br />

کرد.‏ دموکراتیزه کردن دولت و جامعه؛<br />

اتخاذ مواضع ضد امپریالیستی و ورود این<br />

کشورها به مسیر اصالحات اجتماعی ترقی<br />

خواهانه و حرکت در این مسیر.‏<br />

گفتمان رسانه های مسلط ‏»شورش های<br />

دموکراتیک«‏ جهان سوم را با شورش هایی<br />

مقایسه میکنند که پس از فروریختن دیوار<br />

برلین به ‏»سوسیالیسم«‏ اروپای شرقی پایان<br />

داد،‏ این چیزی جز یک خدعهی ساده و<br />

خالص نیست،‏ زیرا دالیل شورش های مورد<br />

بحث هر چه که بود ‏)و قابل درک هم بود(،‏<br />

آن شورش ها در چشم انداز الحاق آن منطقه<br />

به قدرت های امپریالیستی اروپای غربی<br />

‏)در وهلهی اول به سود آلمان(‏ و به وسیلهی<br />

همین قدرت ها قرار میگرفت.‏<br />

در واقع کشورهای اروپای شرقی که جایگاه<br />

آنان،‏ از آن زمان به بعد،‏ تا حد جایگاه یکی<br />

از ‏»کشورهای پیرامونی«‏ اروپای توسعه<br />

یافتهی سرمایه داری تنزل یافت،‏ تازه در<br />

آستانهی شورش های اصیل و واقعی خود<br />

هستند که در آینده آنها را تجربه خواهند کرد.‏<br />

نشانه های هشدار دهندهی این شورش ها از<br />

هم اکنون،‏ به ویژه در یوگسالوی سابق،‏ قابل<br />

رویت است.‏<br />

شورش هایی که بالقوه آبستن پیشرفت های<br />

انقالبی هستند،‏ تقریباً‏ در همه جا و به ویژه<br />

در آن سه قاره ای که امروز هم مانند گذشته،‏<br />

بلکه بیش از هر زمان دیگر،‏ به صورت<br />

منطقهی توفان باقی مانده اند،‏ قابل پیش بینی<br />

است؛ و این واقعیت بر سر تا پای آن گفتمان<br />

مشمئز کننده ای که ‏»سرمایه داری ابدی«‏<br />

و ثبات و صلح و پیشرفت حاصل از آن را<br />

تبلیغ میکند،‏ داغ باطل زده است.‏<br />

امّا این شورش ها برای اینکه به پیشرفت<br />

های انقالبی تبدیل شوند،‏ باید بر موانع و<br />

مشکالت بسیاری غلبه کنند:‏ از یک طرف<br />

باید بر ضعف خود جنبش فائق آیند،‏ بین<br />

اجزاء تشکیل دهندهی جنبش همگرایی<br />

های مثبت بوجود آورند،‏ استراتژی های<br />

موثر و کارآمدی را تحت ضابطه کشیده و<br />

به اجرا درآورند؛ ولی از سوی دیگر هم<br />

باید مانع مداخالت مثلث امپریالیستی ‏)و از<br />

جمله مداخالت نظامی آن(‏ شوند.‏ هرگونه<br />

مداخلهی نظامی ایاالت متحده و ناتو در<br />

امور کشورهای جنوب،‏ به هر بهانه که باشد<br />

و این بهانه هر قدر خوش ظاهر باشد-‏ مثل<br />

مداخالت ‏»بشردوستانه«-‏ باید ممنوع اعالم<br />

و از آن جلوگیری شود.‏ امپریالیسم نه پیشرفت<br />

اجتماعی را برای این کشورهای تحمل میکند<br />

و نه دموکراسی را.‏ وقتی امپریالیسم نبرد را<br />

ببرد،‏ پیشخدمت هایی که به قدرت میگمارد،‏<br />

خود تازه دشمنان دموکراسی خواهند بود.‏<br />

برای ‏»چپ«‏ اروپا تنها میتوان عمیقاً‏ متأسف<br />

بود که،‏ حتی در مواردی که ادعای رادیکال<br />

بودن دارد،‏ دیگر نمی فهمد امپریالیسم واقعاً‏<br />

چیست و هر گونه درک و شناختی را در این<br />

زمینه از دست داده است.‏<br />

گفتمانی که در حال حاضر مسلط است،‏


خواهان اجرای ‏»حقوق بین الملل«ی است<br />

که هرگاه حقوق بنیادی مردمی لگدمال شود،‏<br />

اصوالً‏ مداخله را مجاز شمارد.‏ اما شرایط<br />

الزم برای آن که پیشرفت در این جهت را<br />

امکان پذیر کند،‏ فراهم نیست.‏ ‏»جامعه بین<br />

المللی«‏ وجود خارجی ندارد.‏ این جامعه در<br />

سفیر ایاالت متحده خالصه میشود که سفرای<br />

کشورهای اروپایی هم به طور اتوماتیک از<br />

او تبعیت میکنند.‏ آیا باید فهرست طوالنی<br />

این مداخالت را که باید به آن ها صفتی بدتر<br />

از فالکت آور و سیاه اطالق کرد،‏ با نتایج<br />

جنایت بار آنها ‏)مثالً‏ عراق را(‏ در اینجا ذکر<br />

کرد؟<br />

آیا باید در اینجا دوباره اصل ‏»معیارهای«‏<br />

دوگانه را یادآوری کرد که در همهی این<br />

موارد به کار می رود؟ ‏)بدیهی است که<br />

انسان به حقوق لگدمال شدهی فلسطینی ها<br />

و پشتیبانی بی قید و شرط امپریالیسم از<br />

اسرائیلی ها و دیکتاتورهای بیشماری فکر<br />

می کند که در آفریقا هنوز هم مورد حمایت<br />

هستند.(‏<br />

بهار مردم جنوب و خزان سرمایه داری<br />

‏»بهار«‏ خلق های عرب،‏ مانند بهاری که<br />

اکنون دو دهه است خلق های آمریکای التین<br />

آنرا تجربه میکنند-‏ و من مجموع اینها را<br />

موج دوم بیداری خلق های جنوب می نامم-‏<br />

شکل های گوناگونی را به خود میگیرد که<br />

از انفجاراتی که علیه رژیم های خودکامه<br />

صورت میگیرد-‏ رژیم هایی که راه گسترش<br />

نولیبرالی را در پیش گرفتند و دقیقاً‏ به همین<br />

دلیل مورد معارضه مردم خود قرار گرفتند-‏<br />

تا ‏»کشورهای نوپدیدی«‏ که نظم بین المللی<br />

جاری را به چالش کشیده اند،‏ همه را شامل<br />

می شود.‏ موج اول این بیداری در قرن بیستم<br />

بوجود آمد و تا زمان ضد حمله ای که از<br />

سوی سرمایه داری/‏ امپریالیسم نولیبرال<br />

علیه آن صورت گرفت،‏ ادامه داشت.‏ به<br />

این ترتیب،‏ اکنون این بهارها با ‏»خزان<br />

سرمایه داری«-‏ با انحطاط سرمایه داری<br />

انحصارات جهانی شده،‏ مالی شده و عمومیت<br />

یافته-‏ تقارن یافته است.‏ این جنبش ها هم<br />

مانند جنبش های قرن پیش،‏ حرکت خود را<br />

با به چنگ آوردن دوباره استقالل خلق ها<br />

و کشورهای پیرامونی نظام آغاز میکنند<br />

و مجدداً‏ ابتکار عمل در تغییر جهان را به<br />

دست میگیرند.‏ به این ترتیب،‏ این جنبش ها<br />

پیش از هر چیز جنبش هایی ضدامپریالیستی<br />

هستند و بنابراین فقط به طور بالقوه ضد<br />

سرمایه داری هستند.‏ اگر این جنبش ها موفق<br />

به همگرایی با دیگر جنبش های بیداری<br />

مجدد،‏ یعنی جنبش کارگران کشورهای<br />

کانونی امپریالیسم بشوند،‏ میتوانند یک چشم<br />

انداز اصیل سوسیالیستی را در مقیاس تمامی<br />

بشریت پیش روی آن بگشایند.‏ اما این امر<br />

به هیچ وجه یک ‏»ضرورت تاریخی«‏ از<br />

پیش مقرر شده و محتوم نیست.‏ انحطاط و<br />

زوال سرمایه داری هم می تواند راه را بر<br />

یک گذار طوالنی به سوی سوسیایسم بازکند<br />

و هم می تواند بشریت را به مسیر توحش<br />

عمومی سوق دهد.‏ طرح جاری ایاالت متحده<br />

برای کنترل نظامی کرهی خاک به وسیلهی<br />

نیروهای مسلح این کشور و هم پیمانان<br />

فرودست آن در ناتو،‏ انحطاط دموکراسی<br />

در خود کشورهای کانونی امپریالیستی،‏<br />

و مخالفت با دموکراسی در کشورهای<br />

شورشی جنوب از موضع قرون وسطایی<br />

گذشته گرایانه ‏)که شکل توهمات نیمه مذهبی<br />

‏»بنیادگرایانه«‏ ای را به خود میگیرند که به<br />

وسیلهی اسالم سیاسی،‏ هندوییسم سیاسی و<br />

بودیسم سیاسی ترویج می شود(‏ همگی در<br />

جهت همان نتیجهی هراس انگیز ‏)توحش<br />

عمومی(‏ عمل میکند.‏ از این رو،‏ در زمان<br />

حاضر مبارزه در راه دموکراتیزه کردن<br />

سکوالر جامعه برای چشم انداز رهایی<br />

مردمی،‏ برای مقابله با چشم انداز توحش<br />

عمومی دارای اهمیت اساسی است.‏<br />

‏“پایان”‏<br />

- ناحیه ای در آفریقا در نیمه شمالی سودان<br />

فعلی ( که بخشی از مصر زیر سلطه<br />

انگلیسی ها بود )<br />

۲- سید جمال الدین اسدآبادی در کشورهای<br />

عربی موسوم به افغانی است<br />

)۱( رشید رضا ( ۱۹٣۵-۱٨۶۵( متولد<br />

لبنان-‏ روزنامه نگار،‏ نویسنده و از پیشگامان<br />

اندیشه سلفی و موسس ماهنامه معروف<br />

‏“المنار”‏ که مدت ٣۵ سال در مصر منتشر<br />

می شد.‏ حسن بنا موسس ‏“اخوان المسلمین”‏<br />

تحت تاثیر افکار رشید رضا بود.‏ وی در<br />

مصر از دنیا رفت.-‏ مترجم<br />

منبع:‏ سایت شخصی نویسنده در ‏“الحوار<br />

المتدن”‏<br />

صفحه 130<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


جامعه شناسی<br />

اندیشه ورزی فصلی درباب مُدگرایی روشنفکرانه<br />

نگارنده : کیانوش دل زنده<br />

صفحه 131<br />

جامعه مُدی محصول جامعه سرمایه دارانه<br />

است . نظامی که تحت پوشش نگرش<br />

اقتصادی همه چیز را مارک می زند و طبقه<br />

بندی می کند . از اندیشه ، ادبیات گرفته تا<br />

سلیقه ها فردی . روحی که در این نظام<br />

در جریان است ، اقتصاد است . منطق این<br />

نظام هم مبتنی بر خرید فروش است . پس<br />

چه بهتر ارزان بخریم و گران بفروشیم .<br />

اما چگونه نظام سرمایه دارانه ؛ جامعه مُدی<br />

را پرورش می دهد ؟ نظام سرمایه دارانه ،<br />

همیشه در تقاطع دو خط قرار گرفته است ،<br />

مرکز یا سنترال که مبتنی بر سالیق همگانی<br />

است نقطه تصادم این تقاطع است . بدین<br />

نحو ، تحت پوشش این مرکز یا سنترال<br />

است که با مدها و جریانات یکنواخت فکری<br />

، فلسفی و غیره مواجه می شویم . گروه<br />

های حاشیه ای ، توسط این نقاط مرکزی<br />

مورد هجمه و آماج حمالت قرار می گیرد<br />

و با پسوندهای نظیر جواد ، دهاتی ، دِمُده<br />

…. به حاشیه می روند . به همین واسطه<br />

اگر در نظام سرمایه دارانه با اقسام ، انواع<br />

، گرایش ها و دسته ها و غیره … مواجه<br />

هم شویم ، آنها توسط یک منطق بازاری<br />

مبتنی بر این مرکز گرایی ساخت و قالب<br />

بندی می شوند ‏.اما با این وجود ، نظام<br />

سرمایه دارانه برای باز تولید و فروش ،<br />

نیازمند آن است که دست به نوآوری بزند ،<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

ضمن آن که باید سالیق گوناگون را به دلیل<br />

ناتوانی و عدم امکانات ، تحت پوشش قرار<br />

دهد مجبور است ، به صورت فصلی یا<br />

قرادادی بخشی از عالیق را مبتنی بر بازار<br />

خرید خود تبلیغ کند .<br />

‏»مُد به معنای تقلید از یک الگوی معین<br />

است و بنابراین نیاز به سازگاری اجتماعی<br />

را برآورده می کند ؛ مُد فرد را به همان<br />

مسیری می اندازد که همگان آن را طی می<br />

کنند ، مد شرایطی را فراهم می آورد که<br />

کردارهای همه ی افراد در یک سرمشق<br />

واحد جای گیرد . در عین حال ، به همان<br />

اندازه ، مد نیاز به تشخیص و تمایز را نیز<br />

ارضا می کند ، بعنی گرایش به تفاوت داشتن<br />

و تغییر . » ‏)زیمل(‏<br />

در راستای همین ادعای زیمل که در باال<br />

نقل شد ، می توان به این برداشت رسید در<br />

نظام سرمایه دارانه ما هیچ سوژه ای را نمی<br />

توانیم نام ببریم که خارج از این منطق قرار<br />

بگیرد ، چرا که اگر کسی به عنوان مثال<br />

شلوار جین می پوشد یا سیگار بهمن می کشد<br />

و معتقد است بیخیال و بی قید بند به زندگی<br />

است خود در یک فیگور و قاب فانتزی<br />

دوست دارد خود را اینگونه تلبیغ کند .<br />

این وضعیت صرفاً‏ محدود به کاالهای<br />

اقتصادی نمی شود ، در بازار اندیشه و<br />

روبناهای جامعه نظیر ادبیات ، شعر ، اندیشه<br />

، فلسفه و سیاست … ما با این رویکرد<br />

مواجه هستیم ، جالب ، حتی ، آلترناتیو یا<br />

سن تز نظام سرمایه دارانه هم توسط این<br />

نظام تهیه می شود و گروهی از اندیشمندان<br />

به اصطالح مخالف همین نظام سرمایه<br />

داری در دام این ویژگی نظام سرمایه دارانه<br />

استحاله می شوند . جامعه مُدی چنین جامعه<br />

است ، جامعه ای که در چهارچوب نظام<br />

سرمایه دارانه حتی اگر آنتی تزی هم تولید<br />

کند ، آن آنتی تز ، را از خود نظام سرمایه<br />

دارانه وام گرفت می گیرد . به همین دلیل<br />

اپوزسیون خارج از این نظام سرمایه دارانه<br />

، نمی تواند فارق از چهارچوب و بازی و<br />

استراتژی که نظام سرمایه دارانه چیده است<br />

به ایفای نقش بپردازد . نگاهی ساده و اجمالی<br />

به جامعه کتاب خوان و نویسنده ایرانی این<br />

وضعیت را بهتر ترسیم می کند .<br />

سیستم نشر و ترجمه در ایران مبتنی بر<br />

همین مُدها شکل می گیرد ، هرازگاهی می<br />

توان در عالم اندیشه فیلسوف یا متفکری را<br />

دید که به یکباره تبلیغ می شود و با اقبال<br />

عجیبی از سوی اقشار کتابخوان روبرو می<br />

شود در این میان متقکرانِخارجی نظیر ،<br />

هانتیگتون ، هابرماس ، فوکو ، ژیژک ،


صفحه 132<br />

الکان ، دلوز .. مثال زدنی هستند . یا حتی<br />

، در میان اندیش مندان ایرانی افرادی نظیر<br />

ملکیان ، سیدجواد طباطبایی یا قبل تر احمد<br />

فردید ، دکتر علی شریعتی … با استقبال<br />

های اینچنینی روبرو شده اند .<br />

در دسته بندی های سیاسی هم این مُد گرایی<br />

را می توان مشاهده کرد . حتی سبک نوشتار<br />

و گفتمان جامعه روشنفکری ما،‏ از این مُد<br />

گرایی در امان نبوده و نیست . نگاهی<br />

گذرا به وبالگ ها یا تکست های فیس بوک<br />

به سهولت به ما نشان می دهد که چقدر<br />

نوشتارها یا دغدغه ها به صورت فصلی و<br />

مقطعی شبیه به یکدیگر می شود . به همین<br />

اعتبار ، می توان این گونه خالصه کرد که<br />

الگوهای مشترک مصرفِ‏ فرهنگی ، سلیقه<br />

و مد است نه شکل های سنتی تر اجتماع یا<br />

مبانی اندیشه ای .<br />

. چرایی این مسئله خود می تواند آغازی<br />

باشد که چرا مثالً‏ دلوز یا ژیژک در ایران<br />

مطرح می شوند و دیگران نمی شوند ‏،بحث<br />

این یادداشت این نیست که آنها متفکران کم<br />

مایه ای هستند یا به اشتباه بر اساس چنین<br />

فرایندهای مدگرایی معروف شده اند ‏.بحث<br />

این است که چرا ما مقطعی ، سکته ای ،<br />

کوتاه مدت ، … یک متفکر یا اندیشه را<br />

تعقیب می کنیم ؟ علت های بسیاری را می<br />

توان در این باره ذکر کرد که شاید شروعی<br />

باشد برای بازخودشناسی جامعه خودمان .<br />

‎۱‎‏-تبلیغ یک یا دو جریان فکری . دو یا چند<br />

موسسه و نشر در کنار دستگاه عریض و<br />

طویل هستند که به شدت به این وضعیت<br />

دامن می زنند و فکرها را قالبی و مقطعی<br />

پرورش می دهند . مراد پروری در اندیشه<br />

ایرانی از زمان قدیم بوده است ، ولی در<br />

سالهای اخیر وقتی مشاهده می کنیم که در<br />

دو یا سه سال یک متفکر به یک باره مد می<br />

شود و در سال دیگر از مد می افتد با یک<br />

سوال روبرو می شویم نکند این موسسات یا<br />

افراد از بازار نشر سوبسیت می گیرند یا این<br />

که اساساً‏ عده ای سودجو قصد دارند بدین<br />

نحو خود را مطرح کنند .<br />

۲- علت دیگر را می توان ، ارتباط<br />

انضمامی البته به صورت تبلغیاتی این<br />

متفکران با جامعه ایرانی دانست . در این<br />

باره فوکو ، هابرماس ، ژیژک مثال زدنی<br />

تر از بقیه هستند . عالقه این متفکران به<br />

مسائل ایران ، که آنهم متاسفانه از نوشتن دو<br />

یا چند مقاله سرایت نمی کند گویای این امر<br />

است . پرداختن به هانتیگتون که صحبت از<br />

جنگ تمدن ها می کند و تز گفتگوی تمدن<br />

های دولت اصالحات در مقابل این تز ،<br />

هانتیگتون را به یک باره با جامعه ما پیوند<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

می زند . یا مقاله ژیژک و مصاحبه او با<br />

رادیو بی بی سی فارسی یا فوکو و عالقه او<br />

به ایران و انقالب ایران یا حتی هابرماس<br />

که در ایران حضور پیدا می کند و آرامش<br />

دوستدار که با او از در مناظره می آید آنها<br />

را بیشتر از هر متفکر دیگر با جامعه ما<br />

پیوند می زند .<br />

۳- نداشتن آلترناتیو رهایی بخش و بومی .<br />

گفتمان رهایی بخش در میان متفکران نام<br />

برده یک خط حائل یکسان است . شاید به<br />

واسطه همین دغدغه مشترک است که اقبال<br />

به سمت گفتمان این متفکران شدت می یابد<br />

و شاید به دلیل ناکامی و عدم توانایی در<br />

استخراج این گفتمان است که میل به آنها هم<br />

کاهش می یابد .<br />

۴- شاید بتوان ، نداشتن بار تئوریک قوی<br />

و تاریخچه معرفتی را هم بدان اضافه کرد .<br />

هیچ گفتمانی به صورت ریشه ای پرداخت<br />

نمی شود ، در جامعه ای که پدیدارشناسی<br />

جان در سال ۸۸ ترجمه شده است و کمی<br />

قبل تر از آن هستی زمان ، و ترجمه کتب<br />

بدون ترتیب زمانی این سوال را پیش می<br />

آورد : صحبت از ژیژک و فوکو در<br />

چنین جامعه ای ؟ کتاب سیاسی ژیژک<br />

تحت عنوان به برهوت حقیقت خوش آمدید<br />

! یا کتب سینمایی او ، تحت عنواینی هنر<br />

امر متعالی و مبتذل چرا باید پیشتر از کتاب<br />

عینیت ایدئولوژی که پایه و اساس گفتمان او<br />

را تشکیل می دهد زودتر ترجمه شود و آن<br />

هم با چنین استقبالی روبرو شود ؟ زمانی که<br />

مانیفست تفکر ژیژک بدون دریافت صحیح<br />

آن کتاب امری مسخره و بی معنی و غیر<br />

ممکن است ؟<br />

فاجعه تر آن که اسپینوزا ، مارکس حتی<br />

کانت هنوز به درستی درک نشده است .<br />

این اقبال به متفکران جدید سوال برانگیز<br />

و شاید از عجایب جامعه ما باشد و بتوان<br />

این دلیل را ضمیمه کرد چرایی پرداخت<br />

به متفکران جدید معاصر ضمن آن که ما<br />

را برای پز های روشنفکری تسلیح می کند<br />

می تواند عیب ها و ضعف ها ما را پنهان<br />

سازد و اگر کسی هم در این رابطه انتقاد<br />

کرد کافی است بگویم آنها قدیمی شده است و<br />

اینچنین از جنگ پیروز آیم و رقیب را خلع<br />

سالح کنیم .<br />

۵- سخت خوان بودن متون کالسیک و<br />

کالسیک خوانی نکردن و دیر هضم بودن<br />

گفتمان عمیق فلسفی .<br />

۶- دل زدگی از نگاه آکادمیک که در متون<br />

کالسیک وامانده است و نوعی دلسردی را<br />

در میان قشرهای فرهیخته دامن زده است<br />

. علت آن را هم می توان ضمن تکراری<br />

بودت عدم پیوند انضمامی با شرایط فعلی و<br />

معاصر دانست .<br />

۷- سنگینی نگاه سیاسی بر پدیده های ذهنی<br />

و انتزاعی . این نگرش همواره پرنده اقبال<br />

خود را به سمت اندیشه هایی پرواز می دهد<br />

که بتواند برداشت سیاسی از آنها بکند،‏ از<br />

این رو ؛ برداشت کاربردی و اقتصادی که<br />

مبتنی بر سود و هزینه است مستولی می یابد<br />

و مترادفاً‏ به همین واسطه هست که فیلسوفان<br />

سیاسی در ایران با اقبال بیشتری مواجه می<br />

شوند تا فیلسوفانی که کمتر گفتمان سیاسی<br />

دارند .<br />

- ۸ نگاه کاالیی و شی ء به اندیشه و روبناها<br />

که در باال به تفسیر توضیح داده شد .<br />

به همین منظور اگر هویت قشر روشنفکر<br />

و کتابخوان ایرانی را امری برساخته تلقی<br />

کرد نه امری از پیش داده شده ، ما با آسیب<br />

جدی در عرصه فکری و اندیشه روبرو<br />

هستیم . نوعی کاال زدگی که ضمن ادراک<br />

به شناخت درد ، از درمان و ارائه راهکار<br />

برای رفع بیماری ناتوان است . ضمن آنکه ،<br />

جامعه مدُی ، با چرخش از این پادفرهنگ به<br />

پادفرهنگ دیگر ضمن خودارضایی سوژه<br />

ها ، عالوه بر آنکه نمی تواند آلترناتیو رهایی<br />

بخش ارائه کند در تدوین و تکریم و تکوین<br />

وضعیت اسف انگیز و فاجعه بار فعلی ،<br />

دخیل است و اگر هم اندیشه یا تفکری را<br />

تحت عنوان آنتی تز یا درمان گر معرفی کند<br />

صرفاً‏ یک از خودبیگانگی و نگاه مقطعی و<br />

کوتاه مدت است که برای این آمده است که<br />

بیاید و دیگری جایش را بگیرد و در این دید<br />

بازدید ، سوژه ها صرفاً‏ ارضا شوند . در<br />

واقع ، سوژه صرفاً‏ به دنبال لذت شخصی<br />

است نه حرکت جمعی و بنیادی .<br />

نگرش مک دونالدی نه تنها کسب کار و<br />

رستوران را تحت تاثیر قرار میدهد بلکه<br />

همۀ عرصه های فرهنگی ، سیاسی ، را در<br />

می نوردد و بدین نحو ، ضمن آنکه ما می<br />

دانیم شرایط فعلی شرایط اسف انگیزی است<br />

برای ترمیم و اصالح یا تغییر آن کوششی<br />

نمی کنیم ‏،می توان معترف شد سوژهِ‏ نظام<br />

مُدی یک سوژه کلبی مسلک است که اگر<br />

بداند صرفاً‏ می داند و نمی تواند پُلی میان<br />

دانش و عمل خود بیابد . به عبارتی ‏»مد ،<br />

عرصه هستی شناختی است و در تقابل با<br />

مُد است که سوبژکتویته ها حقیقتاً‏ ساخته می<br />

شود . در گفتار روزمره ما با بدنی مواجه<br />

هستیم که مبتنی بر لباسی که پوشیده است<br />

معنی و داللت دارد ‏.«یا حتی ، می توان<br />

به این نتیجه هم رسید ، داشتن رویکرد این<br />

چنینی به اندیشه و بسترهای فکری صرفاً‏


سیاسی<br />

صفحه 133<br />

برای پرداخت و تبلیغ هویت است نه ، رسالت<br />

اجتماعی . همانطور که یک لباس ، ضمن<br />

نشان دادن رفاه ، شان اجتماعی و تحصیلی<br />

… را هم مشخص می کند ، پرداختن به<br />

یک اندیشه خاص ، صرفاً‏ برای نشان دادن<br />

هویت و مسائل و انگیزه های شخصی است<br />

تا رسالت های اجتماعی و بنیادی .<br />

در پایان ؛ ‏»کسانی که می توانند … قواعد<br />

را در قبضه ی اختیار خویش گیرند … تا<br />

معنای آن را وارونه کنند و آنها را علیه<br />

کسانی نشانه گیری کنند که این قواعد را ابتدا<br />

هم آنان تحمیل کرده بودند . » ‏)فوکو(‏ شاید<br />

اگر ضرورتی در حضور این همه متون و<br />

اندیشه و دست نوشته های شخصی که به<br />

صورت عجیب ، یکسان ، در وبالگ ها<br />

و سایت ها تکثیر شده اند ، نبینیم ، اشتباه<br />

نکرده باشیم ، چرا که ممکن است ، از علل<br />

بی شماری تشکیل شده باشد . که پررنگ<br />

ترین آن در انضمام با وحدت های ساختگی<br />

چیزها قرار می گیرد که خبر از سلطه<br />

ساختارها یا گروهای می دهد . در همین<br />

راستا است که قدرت ، استیالی خود را به<br />

معرفت هم سرایت داده است ، آیا در جهان<br />

نئولیبرال امروز می توان ساختاری توتالیتر<br />

، سودجوتر از نظام سرمایه نام برد که برای<br />

بازتولید خود ، حتی آنتی تز خود را به<br />

صورت مدی و فصلی به ما عرضه می کند<br />

؟ که متاسفانه در همین بازی کودکانه ،<br />

قشر روشنفکر بر سر یکدیگر بزند ، غافل<br />

از اینکه ، با سالح هایی که نظام سرمایه<br />

دارانه می دهد صرفاً‏ در حد تخیل خود دُن<br />

کیشوتی ، بیشتر نیست که به جنگ آسیاب<br />

بادی می رود .<br />

پ‎۱‎ – خواننده محترم ، این متن در شمارگان<br />

آتی تکمیل و عرضه می شود . نوشته پیش<br />

رو ، صرفا از آن جهت منتشر شده است ، تا<br />

ضمن کسب سالیق ، نظر دوستان و صاحب<br />

نظران به نوعی بازخودشناسی برسد .<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

پاریس،‏ صبح روز بعد<br />

بیژن چهررازی<br />

فرانسوی ها بازهم انتخابات ریاست<br />

جمهوری در کشورشان را به یک سیرک<br />

پر سرو صدا تبدیل کردند و با همین<br />

روش توانستند بر خالف بسیاری از دیگر<br />

کشورهای اروپائی که در آنها نیز انتخاباتی<br />

مشابه صورت می گیرد،‏ خود را مرکز<br />

توجهات مطبوعات و رسانه های بین المللی<br />

قرار دهند.‏<br />

با وجود آنکه چه در انتخابات قبلی ریاست<br />

جمهوری و چه در این انتخابات نباید منتظر<br />

تحوالت و نتایج تکاندهنده ای میبودیم،‏ اما<br />

دستگاه پروپاگاندای تبلیغاتی ‏“ملت کبیر”‏<br />

فرانسه ازهیچ کاری برای جلب توجه<br />

جهانیان به این ‏“تحول تاریخی”‏ کوتاهی<br />

نکرد.‏<br />

اینکه از همان ابتدا قرار است به جای فیل<br />

یک موش زائیده شود برای آنها که همراه این<br />

سیرک باال و پائین می پرند و همراهی خود<br />

را با آن نشان می دهند از همان ابتدا مسئله<br />

ای کناری است.‏ برای هورا کشان حرفه ای<br />

در خارج و داخل فرانسه هر بار اما بهانه<br />

ای پیدا می شود تا با ‏“قلب و روح”‏ وسط<br />

میدان بپرند و زیر سونامی از پرچم های سه<br />

رنگ و نشانه های چپ ، راست ، لیبرال<br />

، سندیکای ، فمنیستی و یوپی ها به خیابان<br />

بریزند و ‏“پیروزی”‏ مردم!‏ را جشن بکیرند،‏<br />

اینبار هم بهانه ‏“شکست سارکو”‏ بود.‏<br />

سارکوزی شخصیتی نامطلوب که مانند اشعه<br />

لیزر تیز و برنده بوده و جامعه را با سرعتی<br />

باور نکردنی و با وقاحتی بی سابقه به دو<br />

نیم می کرد،‏ فرانسه با عزت و عظمت و<br />

فرانسه آشغال کله ها!‏ فرانسه ای که باید<br />

توسط فیگوری کوته بین و مشکوک با آب<br />

فشار قوی از آلودگی ها و آشغال کله ها پاک<br />

می شد،‏ باید فرانسه ای را تداعی می کرد که<br />

ساکنان الجزایری ها،‏ مراکشی ها،‏ آفریقائی<br />

ها و سریالنکائی ها در آن احساس فرانسوی<br />

بودن نکنند!‏ فرانسه ای که باید همسایه گردن<br />

کلفت و خر پولش را سرمشق قرار می داد،‏<br />

فرانسه ای که در آن الیت مالی از امتیازاتی<br />

برخودار باشد که برای آدم های معمولی<br />

دست نیافتنی باشد.‏<br />

در آلمان سال هاست خارجی ها راسر<br />

جایشان نشانده اند.‏ بیشتر آنها مثل سگ جان<br />

می کنند کارگران خارجی کارها و وظایفی<br />

را به عهده دارند که با این دستمزد کمتر<br />

آلمانی حاضر به انجام این وظایف است.‏<br />

کارگران خارجی تا آخر عمرشان نه احساس<br />

آلمانی بودن دارند و نه جامعه ‏“متمدن”‏ آلمان<br />

حاضر است آنها را خودی بخواند،‏ هر کسی<br />

سر جایش و هر جائی به همان اندازه که<br />

نظام طبقاتی برایش تعیین می کند!‏ برای<br />

نمونه،‏ بیش ازدو میلیون ترک ساکن آلمان<br />

در خیابان،‏ مدرسه ، محل کار و ادارات<br />

دولتی توهین و تحقیر های نژادپرستانه و<br />

ضد مسلمانان را تحمل می کنند و با صبر<br />

و برد باری زنجیر های اسارت را بر دوش<br />

می کشند و اگر فرصتی هم بدستشان رسید با<br />

تریکوی تیم ملی فوتبال آلمان و پرچم آلمان<br />

و ترکیه به خیابان ها می ریزند تا تعهد و<br />

مراتب تشکر خود را برای استفاده از نعمات


صفحه 134<br />

زندگی در این جامعه نشان دهند و بار دیگر<br />

نشان دهند صلح و همزیستی فقط زمانی به<br />

دهان مهاجرین که هر کسی سرجایش بنشیند<br />

و رعایت قوانین و ادآب رسوم جاری آن<br />

مملکت بنماید.‏<br />

مشگالت مهاجران و کارت همیشه برنده<br />

ی ‏“مهاجهرت-‏ اسالم”‏ در فرانسه اما اینبار<br />

برای پیروزی یکی از کاندیداها به تنهائی<br />

کافی نبود.‏ ‏“گراند ناسیون”‏ مشکالت دیگری<br />

داشت،‏ سیستم سرمایه داری مثل خر در<br />

گل گیر کرده زیر ضربان تیز شالق هایش<br />

بدن برده های سرمایه داری را می شکافد<br />

و سارکو بر این بدن های آش و الش می<br />

خندید.‏<br />

اینبار گرانی،‏ مشگالت مسکن در شهر های<br />

بزرگ و بیکاری گلوی فرانسه را می فشرد<br />

و سارکوزی که خود دست نشانده همان<br />

دست هائی بود که گلو مملکت را می فشرد،‏<br />

زنجیر پاره کرده بود و برای رد گم کردن و<br />

انحراف افکار عمومی با پشتیبانی صمیمانه<br />

رسانه های گروهی کشور،‏ به لیبی و ساحل<br />

عاج لشگر می کشید و یا هر وقت تشخیص<br />

می داد مسلمانان را مانند فیل به هوا می<br />

کرد.‏<br />

مشگالت الینحل ناشی از بحران یورو)بحران<br />

سرمایه داری(‏ و کشورهای بحرانزده به حد<br />

نتایج ناشی از دخالت دولت های اروپائی<br />

در بازار و یا سودجوئی مشت کوچکی دالل<br />

مالی بی همه چیز تقلیل یافت .<br />

سارکوزی که گنجشک را رنگ می کرد و<br />

به جای قناری می فروخت،‏ راه حل برون<br />

رفت از بحران را نیز در جیب بغلش داشت<br />

نسخه جهانشمول کیف کش های سرمایه این<br />

بود که برای ‏“نجات”‏ آنها!‏ بایستی مردم از<br />

حقوق خود دست بشویند تا اربابان واقعی<br />

سارکوزی و مرکل همچنان به غارت دست<br />

بزنند،‏ راه حل های مشابه در همه جا.‏<br />

مردم که بازندگان واقعی این فساد و<br />

فریبکاری سیستم سرمایه داری بودند غارت<br />

و تهدید می شوند،‏ اما سارکو و شرکا با آس<br />

تهدید به ورشکستگی اقتصادی کشور و با<br />

استفاده از جمله معروف ‏“قیصر”‏ کشیش<br />

زاده آلمانی آنگال مرکل که:‏<br />

‏”اگر یورو سقوط کند،‏ اروپا سقوط خواهد<br />

کرد”‏ و با ارکستر خود فروخته مطبوعات و<br />

رسانه های ‏“معتبر”‏ مردم را در این کشور<br />

ها به گروگان گرفتند،‏ سیاست تفرقه بینداز و<br />

ممالک را بچاپ آنان منجر به ایجاد دشمنی<br />

عمیقی مابین مردم کشورهای ‏“بحران زده”‏<br />

و کشورهای ‏“غارتگر”‏ شده است،‏ استقالل<br />

مالی و سیاسی کشور هائی مانند یونان مدت<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

هاست مالخور شده است و قیصر آلمان<br />

یک اب هم رویش نوشیده است.‏ کا را به<br />

جائی رساندند که گوساله سامری خود ساخته<br />

شان یعنی مجلس نمایندگان مردم محدوده ی<br />

تصمیم گیری اش از یک پارلمان محلی نیز<br />

کمتر شد.‏ به جای ‏“نمایندگان”‏ مردم،‏ این<br />

موسسات مالی اند که برای مردم تصمیم می<br />

گیرند.‏<br />

سارکوزی که خود محصول تولیدی همین<br />

موسسات مالی بودو سیاست نئولیبرالی<br />

غارت هرچه بیشتر مردم به نفع بانک ها را<br />

به پیش برد و هر گاه نیز خرش در گل گیر<br />

می کرد از صندوق جادوگری ‏“اروپا ی آزاد”‏<br />

کارت ایجاد هراس و وحشت توسط مسلمان<br />

و خارجی ها با کمک خالصانه سازمان های<br />

اطالعاتی فرانسه و نفوذی هایش بیرون می<br />

کشید و مهاجران به شیاطین تروریستی بدل<br />

می شدند که سوپرمن کوتوله ما با رشادت<br />

و از خودگذشتگی بی مثالی در برابر آنها<br />

می ایستاد و آنها را سر جایشان می نشاند و<br />

یا برای زدودن رد پای سازمان های امنیتی<br />

اش،‏ آنان را به دیار نیستی می فرستاد.‏<br />

‏)وقایع رسوای تولوز(‏<br />

سارکوزی در زمینه سیاست خارجی فرانسه<br />

رابه دنبالچه سیاست آمریکا مبدل ساخت و<br />

در رقابت بی رحمانه ای با بریتانیا برای<br />

تبدیل شدن به متحد درجه اول یانکی ها<br />

در اروپا از هیچ پلیدی و دریوزه گی چشم<br />

نپوشید.‏<br />

حمالت نظامی به لیبی و دخالت سیاسی<br />

نظامی در ساخل عاج،‏ تهدیدات گسترده<br />

فلسطینی ها و حمایت یک جانبه از سیاست<br />

های فاشیستی و راسیستی دولت اسرائیل،‏<br />

فرستادن نیروهای نظامی به سوریه و<br />

سازماندهی مخالفان در آن کشور و ارسال<br />

اسلحه برای مخالفان و ادامه سیاست<br />

اشغالگرانه در افغانستان در کارنامه ۵ ساله<br />

سارکوزی مانند لکه های ننگی ثبت شده اند.‏<br />

سیاست ترک ستیزی و ممانعت از ورود<br />

ترکیه به ‏“اروپا”‏ و روغن ریختن به آتش<br />

قتل عام ارامنه با آمدن سارکوزی به صحنه<br />

سیاست فرانسه اوج تازه ای گرفت.‏<br />

‏​سارکوزی در زمینه ‏“انرژی هسته ای”‏ ایران<br />

در خط مقدم جبهه متحد آمریکا و اسرائیل<br />

بود و از هر تهدید و توطئه ای بر علیه<br />

ایران و در دفاع از سیاست های امپریالیستی<br />

و ماجراجویانه اسرائیل کوتاهی نکرد این<br />

درحالی بود که سارکوزی نه تنها بر استفاده<br />

انرژی هسته ای در فرانسه اصرار می کرد<br />

بلکه حتی یک گام هم در جهت کمتر کردن<br />

سهم انرژی هسته ای در تولید برق داخلی<br />

فرانسه نیز بر نداشت.‏<br />

با این مقدمه گذرا میرسیم به رئیس جمهور<br />

جدید آقای سوسیالیست ‏“اوالند”،‏ مردی که<br />

انتخاب شد تا وضعیت فرانسه را به قبل از<br />

سارکوزی برگرداند!‏ گوئی تاریخ فرانسه<br />

یک مرحله جدید یافته است ‏“سالهای سیاه<br />

سارکو!”.‏<br />

اینکه اوالند چه قول هائی به انتخاب<br />

کنندگانش داده است مورد بررسی من نیست<br />

آنچه واقعا در حد قدو قواره اوالند است برای<br />

من مهمتر است.‏<br />

فرانسو اوالند بدون شک در اولین اقدام از<br />

آنچه سارکوزی در طول این ۵ سال ویران<br />

کرده فاصله خواهد گرفت،‏ اوالند اعالم کرده<br />

که می خواهد پرزیدنت تمام فرانسوی ها<br />

باشد و نه مانند سارکوزی پرزیدنت متمولین<br />

و درندگان جامعه بی شک برای نشان دادن<br />

این ادعا باید پیاده شد و با مردم راه رفت،‏<br />

اوالند در این زمینه هم مستعد است و با<br />

تجربه،‏ اوالند سارکوزی نیست،‏ اما همچین<br />

کامال بی سارکو هم نمی شود،‏ اوالند در<br />

زمینه سیاست های اقتصادی داخلی با فشار<br />

موسسات مالی گردن کلفتی دست به گریبان<br />

خواهد شد که وی را بر سر یک دو راهی<br />

قرار می دهند:‏<br />

یا ادامه پیمان مالی ‏“مرکوزی”‏ به اسمی<br />

و رنگی دیگر که شامل همان پیشنهادات<br />

معمول مبتنی بر کاستن از نفوذ دولت و در<br />

اقتصاد و جامعه،‏ کم و یا قطع کردن امتیازات<br />

اجتماعی که حاصل سال ها مبارزه اقتصادی<br />

کارگران و اقشار مختلف طبقه متوسط به<br />

بهانه کاستن از هزینه های دولتی است.‏<br />

یا سرنوشتی که در انتظار کشور های خاطی<br />

مانند یونان است!‏<br />

سناریو پر قدرت تر از آن است که اوالند<br />

توان مقاومت داشته باشد یا در دسته اول بازی<br />

کن یا برو به جهنم!‏ راستش طبقه متوسط و<br />

سندیکاها و چپ فرانسه هم گوشی دستشان<br />

است آنها نیز در این دایره شیطانی از ما<br />

بهترون همانقدر گرفتارند که اوالند بحث بر<br />

سر ترک یورو یا جمع بساط بانک ها نیست<br />

بحث بر سر کنترل و همکاری است،‏ بحث<br />

بر سر کمک به مردم یونان و رسوا کردن<br />

سیاست های خانمان برداز بانک های آلمانی<br />

و فرانسوی نیست بحث بر سر همکاری<br />

مساوی و شناسائی حقوق ‏“گراند ناسیون”‏ از<br />

سوی همسایه قلدر شمالی است،‏ البته عقل<br />

اوالند هم در این حد قد می دهد که بداند<br />

زورش به آلمان نمی رسد اما او قطعا تمام<br />

توانش را به کار خواهد گرفت تا وضعیت<br />

ناگوار فرانسه را از دنباله رو سیاست های


مرکل به شریک و متحد با امتیازات ویژه<br />

تغییر دهد ویا خداقل ظاهر اش را اینگونه<br />

نشان دهد.‏ بکار گرفتن ‏“یورو بوند”‏ برای<br />

اوالند می تواند بیشتر جنبه تاکتیکی داشته<br />

باشد تا سیاستی قابل اتکا.‏<br />

در زمینه حل مشکالت داخلی فرانسه باید<br />

به این نکته اشاره کرد که ممکن است<br />

سارکوزی در نحوه اجرای برنامه هایش<br />

یک ویژه گی خاص و وقاحت آمیزی داشت<br />

که با ‏“فرهنگ”‏ حکومت کردن در فرانسه<br />

کمی غریب بنظر می آمد و در آن گرایشات<br />

امر و نهی فئودالی قابل تشخیص بود،‏ اما<br />

محتوی سیاست های سارکوزی برای اوالند<br />

دست نخورده باقی خواهد ماند،‏ سیاست های<br />

نئولیبرالی حزب ‏“سوسیالیست”‏ فرانسه از<br />

نوع حزب سوسیال دمکرات آلمان بوده و<br />

جای بازی زیادی برای رویا های عدالت<br />

خواهانه نخواهد گذاشت.‏<br />

البته با شکست سارکوزی سیاست سندیکا<br />

زدائی وی و محافظه کاران نیز به بایگانی<br />

سپرده خواهد شد اما نباید انتظار تغییرات<br />

جدی در افزایش دستمزد ها و شرایط استخدام<br />

را داشت،‏ بی شک یک مبارزه طوالنی<br />

سندیکائی برای رسیدن به خواسته های عقب<br />

افتاده اقتصادی کارگران در انتظار اتحادیه<br />

های کارگری خواهد بود.‏<br />

یکی از دالیل انتخاب اوباما در انتخابات<br />

ریاست جمهوری آمریکا کمتر برنامه<br />

سیاسی و اجتماعی وی و حزبش که سیاست<br />

های خانمان برانداز جورج بوش و حزب<br />

جمهوریخواه امریکا بود،‏ افتضاحات بوش<br />

در طول دو دوره ریاست جمهوری وی<br />

چنان فضائی را در داخل و خارج آمریکا<br />

آفرید که پیروزی اوبا ما را بسیار آسان تر<br />

از آنچه ممکن بود نمود.‏ سفر های انتخاباتی<br />

اوباما به اروپا و استقبال گسترده از وی و<br />

دریافت غیر منتظره جایزه صلح نوبل و<br />

سخنرانی وی در قاهره و ‏…همه و همه اما<br />

نتوانست تغییری در این واقعیت که اوباما<br />

نماینده طبقه ای است که سیاستی امپریالیستی<br />

را تعقیب می کند ایجاد کند.‏<br />

تجربه اوباما و کارنامه دوره اول ریاست<br />

جمهوری وی می تواند درس خوبی برای<br />

اوالند باشدو باید منتظر شد و دید اوالند تا<br />

چه حد از همتای امپریالیستش آموخته است<br />

قاهره – پاریس ۷ می<br />

فرانسه تا قبل از ‏“سالهای سیاه سارکو!”‏ در<br />

خاورمیانه از اعتباری برخودار بود،‏ این<br />

کشور در برابر اسرائیل سنتا از سیاستی<br />

مستقلتر از بقیه کشور های متحد آمریکا<br />

برخوردار بود و در میان کشور های عربی<br />

همیشه نقش میانجی را بر عهده داشت با<br />

جلوس سارکوزی این سیاست نه تنها تعطیل<br />

شد که از محتوی تغییر یافت.‏<br />

سارکوزی چنان به دفاع از سیاست های<br />

اسرائیل دست زد که میان مطبوعات عربی<br />

حتی شایع شد وی مامور موساد است،‏ اوالند<br />

بی شک نقطه پایانی به سیاست یک سویه<br />

سارکوزی در مورد اعراب نخواهد نهاد اما<br />

اسرائیل دیگر روی حمایت بی پایان فرانسه<br />

نمی تواند حسابی باز کند.‏<br />

دیدار نماینده اوالند،‏ لوران فابیوس با شیخ<br />

فطر و دادن اطمینان مبنی بر عدم تغییر<br />

سیاست نزدیکی با شیوخ خلیج فارس از<br />

یک سو و ادامه فشار بر سوریه از سوی<br />

دیگر خیال مفتخوران شیخ نشین عرب را<br />

از اوالند وسیاست ‏“جدید”‏ راحت کرده است.‏<br />

اوالند به تعدیل سیاست های سارکوزی در<br />

منطقه دست خواهد زد ولی آنرا به قبل از<br />

‏“سالهای سیاه سارکو!”‏ بر نخواهد گرداند.‏<br />

اوالند اوباما الیت؟<br />

صفحه 135<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


خاورمیانه<br />

کودتا در اسرائیل علیه مدافعان حمله به ایران<br />

یونگه ولت ‏-گزینش و ترجمه رضا نافعی<br />

صفحه 136<br />

در برخی از کشورها رئیس جمهور را<br />

دستگیر و دفترکار او و فرستنده های<br />

تلویزیونی را اشغال و قانون اساسی را<br />

ملغی اعالم می کنند.‏ پس از آن اعالمیه<br />

شماره یک را منتشر می سازند و در آن<br />

اعالم می دارند که ضرورت عاجل حکم می<br />

کرد که برای نجات ملت دست بکار شوند و<br />

قول می دهند که دموکراسی و انتخابات و<br />

غیره و غیره را به اجرا بگذارند ‏.در دیگر<br />

کشورها کار را مخفیانه انجام می دهند.‏ این<br />

افسران را معموال » خونتا » می خوانند.‏<br />

» خونتا یک واژه اسپانیائی است که معنی<br />

کمیته می دهد و ژنرالهای آمریکای جنوبی<br />

آنرا بکار می بردند.‏ نام این شیوه در آلمان<br />

و سوئیس ‏»پوچ«‏ است . ( در زبان فارسی<br />

این اعمال را کودتا می خوانند.‏ م(‏<br />

وجه مشترک در تقریبا تمام این عملیات<br />

ضربه ای این است که عامالن آن برای<br />

فریب مردم پای جنگ را بمیان می کشند.‏<br />

سیاستگران بدون تردید متهم به بی جرئتی و<br />

شکست طلبی می گردند،‏ متهم می گردند به<br />

این قادر به دفاع از حیثیت ملی نبوده اند و<br />

سخنان دیگری از این دست..‏ اما در اسرائیل<br />

این طور نیست.‏ آنچه ما امروز در اسرائیل<br />

شاهد آن هستیم این است که گروهی از ژنرال<br />

های ارتش چه آنها هنوز بر سر کارند و چه<br />

آنها که در گذشته صاحب منصب بوده اند و<br />

رؤسای سازمانهای اطالعاتی همه با هم به<br />

بپاخاسته اند و زبان به اعتراض گشوده اند.‏<br />

همه آنها اظهارات دولت را مبنی بر آغاز<br />

جنگ علیه ایران محکوم می کنند و برخی<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

از آنان این غفلت دولت را نیز محکوم می<br />

کنند که باب مذاکرات صلح با فلسطینی ها را<br />

باز نکرده است.‏<br />

سیاستگران بی کفایت<br />

آغاز گر این شورش شخصی بود که کسی<br />

اصال فکرش را هم نمی کرد : مه ایر داگان،‏<br />

رئیس سابق موساد.‏ داگان هشت سال،‏ یعنی<br />

بیشتر از اغلب همکاران خود،‏ در رأس این<br />

سازمان بود،‏ که می توان آنرا با دستگاه ام<br />

‏.آی .۶ . انگلیس مقایسه کرد که ویژه امور<br />

اطالعاتی در خارج کشوراست . واژه »<br />

موساد » یعنی موسسه.‏ تا کنون هیچکس<br />

داگان را متهم به صلح دوستی نکرده است.‏<br />

در زمان ریاست او بر موساد،‏ این سازمان<br />

دست به عملیات ضربتی متعددی زده بود<br />

از جمله علیه دانشمندان ایرانی و حمالت<br />

اینترنتی.‏ این شخص که دست پروده آریل<br />

شارون است به هواداری از شدید ترین<br />

سیاست های تعرضی معروف بوده است.‏ و<br />

امروز که بازنشسته شده است با شدیدترین<br />

الفاظ با نقشه های دولت برای حمله به<br />

تاسیسات اتمی ایران مخالفت می کند.‏ او<br />

با الفاظی صریح گفت:‏ ‏»این احمقانه ترین<br />

فکری است که من در طول عمر خود شنیده<br />

ام.«‏<br />

هفته گذشته،‏ رئیس سابق » شین بت »، روی<br />

دست داگان بلند شد . شین بت ( سازمان<br />

امنیت اسرائیل برای درون کشور است که<br />

با ام.‏ آی.‏ ۵٫ انگلیس قابل مقایسه است(‏ کار<br />

این سازمان در درجه اول زیر نظر داشتن<br />

فلسطینی ها در خاک اسرائیل و در مناطق<br />

اشغالی است . یو وال دیسکین،‏ رئیس<br />

سابق این سازمان که اخیرا بازنشسته شده<br />

است ، قبال شش سال در رأس این سازمان<br />

قرارداشت و معروف بود به رئیس خاموش<br />

این سازمان.‏ او را با موهای تراشیده شده<br />

اش،‏ فقط هنگام ورود و خروج از موسسه<br />

می شد دید.‏ او را پدر » قتل های هدفمند »<br />

می دانند و سازمان او متهم بوده است به این<br />

که به شدت و وسعت دست به شکنجه می<br />

زده است.‏ تا کنون کسی او را به این متهم<br />

نکرده است که با عرب ها رفتاری مالیم<br />

داشته است.‏<br />

اینک او نظرش را اعالم کرده است.‏ و<br />

برای بیان نظراتش محلی بسیار غیر معمول<br />

را انتخاب کرد : پاتوق ده بیست نفر از<br />

بازنشستگان را در کافه ای در یک شهر<br />

کوچک . بنظر دیسکین و کیست که از او<br />

مطلع تر باشد؟ امروز رهبری اسرائیل<br />

در دست دو سیاستگر بی کفایت قرار دارد<br />

که اسیر توهمات آخرزمانی هستند و از<br />

درک واقعیت بسیار بدورند.‏ نقشه آنها که<br />

می خواهند به ایران حمله کنند منجر به<br />

یک فاجعه جهانی خواهد شد.‏ این سیاست نه<br />

تنها با شکست مواجه خواهد شد و نخواهد<br />

توانست مانع تولید بمب توسط ایران گردد،‏<br />

بلکه برعکس موجب خواهد شد که ایران<br />

بر تالشهای خود بیافزاید و پیش برود با<br />

این تفاوت که این بار ازحمایت جهانی نیز<br />

برخوردار حواهد بود.‏<br />

دیسکین از داگان هم جلو تر می رود.‏ او


صفحه 137<br />

گفت تنها عاملی که مانع مذاکرات صلح با<br />

فلسطینی هاست ، خود نتانیاهو است.‏ اسرائیل<br />

می تواند با محمود عباس به صلح دست یابد.‏<br />

او این موقعیت تاریخی را از دست می دهد<br />

و با این کار بر سر اسرائیل فاجعه نازل<br />

می کند.‏<br />

کارشناس شماره یک و رسمی اسرائیل<br />

برای شناخت فلسطینی ها دیسکین بوده<br />

است.‏ سازمان او تمام دالئل ، گزارش های<br />

جاسوسی،‏ نتایج بازجوئی ها و اطالعات<br />

حاصل از شنود ها را در اختیار داشت.‏<br />

دیسکین برای آن که جای هیچ شک و<br />

تردیدی در سخنان خود باقی نگذارد گفت<br />

او نتانیاهو و اهود باراک را از نزدیک می<br />

شناسد و اعتمادی به آنها ندارد و آنها را فاقد<br />

شایستگی الزم برای بیرون بردن یک ملت<br />

از بحران میداند.‏ او همچنین گفت که آنها<br />

مردم اسرائیل را آگاهانه گمرا ه می کنند<br />

و این را هم ناگفته نگذاشت که آنها زندگی<br />

بسیار پر تجملی دارند.‏<br />

حمله متقابل<br />

هر کسی که فکر می کرد این دو با اتهاماتشان<br />

تنها خواهند ماند و مجموعه رؤسای<br />

سازمانهای امنیتی در گذشته و امروز یک<br />

صدا علیه آنها بپا خواهند خواست و اتهامات<br />

آن دو را محکوم خواهند کرد،‏ سرش به<br />

سنگ خورد.‏ رسانه ها به نقل قول از آن<br />

کارشناسان پرداختند ویکی بعد از دیگری<br />

سخنان آن دو را در کلیتش مورد تائید قرار<br />

دادند،‏ البته به سبک خودشان.‏ حتی یک نفر<br />

از آنها نیز نه به بحث در باره نظرات آنها<br />

پرداخت و نه آن نظرات را تکذیب کرد.‏<br />

رئیس کنونی ستاد ارتش و رؤسای کنونی<br />

موساد و شین بت اعالم کردند که آنها نیز<br />

نظرات آن دونفر را در مورد ایران تایید می<br />

کنند.‏ تقریبا تمام رؤسای پیشین و از جمله<br />

رؤسای پیشین ستاد ارتش در همین اواخر،‏<br />

به رسانه گفتند که آنها نیز با آن دو هم<br />

نظرند.‏ ناگهان در اسرائیل یک جبهه واحد<br />

از رؤسای با تجربه سازمانهای اطالعاتی<br />

علیه جنگ با ایران پدید آمد.‏<br />

طولی نکشید که حمله متقابل شروع شد.‏<br />

آتشباری تمام عیار مرکب از سیاستگران<br />

و نویسندگان خورده پای رسانه ها بمیدان<br />

آورده شد.‏ کار آنها همان بود که هر وقت<br />

اسرائیل با مسائل و یا استدالل های جدی<br />

روبرو می شود به آن متوسل می گردد.‏<br />

هیچ کدام از آنها به اظهار نظر در بارۀ<br />

اصل مسئله نپرداختند،‏ بلکه توجه را به<br />

جزئیات بی اهمتی سوق دادند و آنوقت دست<br />

به قلمفرسائی های بی پایان زدند.‏ تقریبا هیچ<br />

یک از آنها پاسخی برای رد کردن ادعای<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

اقتصادی<br />

افسران اسرائیلی نداشتند . نه در مورد<br />

پیشنهاد حمله به ایران و نه در مورد مسئله<br />

فلسطینی ها.‏ . آنها بجای پاسخ دادن به<br />

مسائل طرح شده گویندگان را مورد حمله<br />

قرار دادند.‏ گفتند داگان و دیسکین اوقاتشان<br />

تلخ شده،‏ چون قرارداد خدمت آنها تمدید نشده<br />

است.‏ گفتند آنها احساس می کنند که تحقیر<br />

شده اند،‏ و با این سخنان می خواهند دلخوری<br />

شخصی را جبران کنند و حرفشان ناشی<br />

از بدجنسی و انتقامجوئی است.‏ اگر آنها به<br />

نخست وزیر اعتماد ندارند چرا وقتی که<br />

سرکار بودند بلند نشدند و حرفشان را نزدند؟<br />

چرا قبال این حرف ها را نزدند؟ اگر مسئله،‏<br />

مسئله مرگ و زندگی است پس چرا صبر<br />

کردند و همانوقت نگفتند؟<br />

مردی که مشاوران امنیتی او را متهم به داشتن<br />

اعتقادات آخرزمانی و ظهور نجات دهنده<br />

می کنند،‏ در هفته گذشته با مصیبتی شخصی<br />

روبرو شد.‏ پدر او بن صیهون نتانیاهو<br />

در سن ۱۰۲ سالگی درگذشت.‏ تردیدی<br />

نیست که پدر بر پسر نفوذ زیادی داشت.‏ او<br />

مورخ بود و تمام زندگی روشنفکرانه اش<br />

بر یک موضوع متمرکز بود:‏ تفتیش عقاید<br />

اسپانیائی فصل دردناکی درتاریخ یهود و<br />

قابل قیاس با هولوکاست.‏ بن صیهون نتانیاهو<br />

از راستگراین افراطی بود،‏ و مقهور این<br />

فکر که ممکن است یهودیان درهر لحظه<br />

بکلی نابود شوند و به همین دلیل هیچ فرد<br />

غیر یهودی قابل اعتماد نیست.‏ پدر بسیار<br />

تلخکام و سر خورده بود.‏ جامعه آکادمیک<br />

اورشلیم ( بیت المقدس(‏ او را هیچگاه بعنوان<br />

مورخ نپذیرفته و نظرات او را رد کرده<br />

بود.‏ مجموعه این عوامل در ساختن خصلت<br />

و جهان بینی » بی بی » موٍثر بوده اند.‏<br />

این که بنیامین نتانیاهو امروز دائم از دومین<br />

هوالکاستی که در راه است سخن می گوید<br />

و از این می گوید که وظیفه تاریخی او<br />

پیشگیری از این واقعه است،‏ فقط یک حیله<br />

سیاسی برای منحرف کردن اذهان از مسئله<br />

فلسطین و یا تضمین ادامه حیات سیاسی<br />

خود نیست.‏ گرچه این فکر هراسناک است<br />

ولی ممکن است او واقعا به آن اعتقاد<br />

داشته باشد.‏ آنوقت تصویری که به ذهن آدمی<br />

می آید درست همان چیزی است که یووال<br />

دیسکین ترسیم کرده است:‏ خیالپردازی<br />

اسیر هوالکاست و فاقد ارتباط با واقعیت،‏<br />

بی اعتماد به هر غیر یهودی،‏ که می کوشد<br />

تا پا درجای پای پدر یکدنده و افراطگرای<br />

خود بگذارد رویهم رفته شخصی است<br />

خطرناک و نامناسب برای هدایت یک ملت<br />

و بدر بردن آن از یک بحران واقعی . ولی<br />

همین شخص ، آنگونه که نظرخواهی ها<br />

نشان می دهند،‏ در انتخاباتی که چهار ماه<br />

دیگر صورت می گیرد،‏ برنده خواهد شد.‏<br />

ما و این اقتصاد «<br />

نیمه پخته ما«!‏<br />

احمد سیف<br />

وقتی مدتی پیش در روزنامه ایران ‏»تدابیر<br />

دولت براى ساماندهى قیمت ها«‏ )۱(<br />

را خواندم یاد یک مثالی افتادم که اغلب<br />

درسرکالس درس خودم-‏ با اندکی تغییر<br />

البته-‏ از آن استفاده می کنم.‏<br />

به دانشجویان می گویم که اگر شما به من<br />

یک سیخ کباب برگ خام بدهید،‏ من می<br />

دانم با آن چه باید بکنم!‏ یا می گذارمش در<br />

یخچال و فریزر که درروز وشبی دیگر،‏ آن<br />

را کباب کرده و نوش جان بکنم و یا این که<br />

به محض دریافت،‏ همین کار را می کنم.‏<br />

به همین نحو،‏ اگر به من یک سیخ کباب<br />

برگ پخته بدهید با آن هم می دانم چه باید<br />

بکنم.‏ اگر شام و نهار نخورده باشم،‏ جای<br />

همه شما خالی،‏ می نشینم و این کباب برگ<br />

پخته را با مخلفات دیگر نوش جان می کنم.‏<br />

و اما،‏ اگر به من یک سیخ کباب برگ نیمه<br />

پخته بدهید،‏ نمی دانم با آن چه کنم.‏ نه خام<br />

است که بگذارمش در یخچال برای فرصتی<br />

دیگر،‏ و نه پخته است که هم اکنون قابل<br />

خوردن باشد.‏ می ماند الی دست من،‏ بدون<br />

استفاده.‏<br />

حاال شده کار برنامه های اقتصادی دولت<br />

فخیمه،‏ یعنی نه خام،‏ خام است و نه پخته،‏<br />

پخته،‏ نیم پخته است که نه می شود منجمدش<br />

کرد و نه می شود آن را خورد.‏ از سوئی،‏<br />

روزی نیست که اندر فواید اجرای اصل ۴۴<br />

داستان پردازی نکنند ووعده واگذاری این<br />

بانک یا آن شرکت بیمه را ندهند و بعد نکوشند<br />

سر همگان را با وعده های مکرر در باره<br />

یک « انقالب اقتصادی«‏ نبرند.‏ درکنارش،‏<br />

ولی از نماینده مجلس بگیر تا مسئول روزنامه<br />

ذوب شده در والیت اش و همین طور رئیس<br />

جمهورش،‏ برعلیه « سرمایه داری«‏ و «<br />

سرمایه داران زالوصفت«داد سخن و قلم می<br />

دهند و درک نمی کنند انگار که این جا به<br />

واقع دارند از مثلثی چهارگوش سخن می<br />

گویند.‏ مگر امکان دارد که با این شعارهای<br />

چپ و راست،‏ این اصل را آن گونه که ادعا<br />

می شود،‏ اجرا کرد.‏ اگرهم غرض،‏ به واقع<br />

« اختصاصی سازی«‏ باشد،‏ که آن مبحث<br />

دیگری است.‏ برای این که حرف بی سند


138<br />

صفحه به<br />

کیهان سرمقاله از جمله این باشم،‏ نزده های<br />

تروریست با ‏»چرا گویاست:‏ کفایت قدر عرصه<br />

در حاکم داران سرمایه و اقتصادی جدی<br />

برخورد سرمایه حاکمیت و اقتصاد )۲(۲<br />

کنید؟«‏ نمی در<br />

مجلس وکالی از یکی ادعای هم این ارشد<br />

مسؤولین رده در ‏»آنانکه قبل:‏ دوره با<br />

و داشتند قرار مجلس و دولت در اقتصادی و<br />

اقتصادی قواعد کارکرد نوع از اطالع عدم اقتصادی<br />

تئوری تولید شرایط به نسبت جهل در<br />

و کشور اقتصاد امروز متحول دنیای در آزمون<br />

اسیر را مردم تودههای زندگی واقع ۳ کردهاند«‏ سرمایهداری روشهای خطای و آقای<br />

تودیع مراسم در هم جمهور رئیس آقای نظام<br />

و آزاد بازار « گوید،‏ می مظاهری نفع<br />

به بزرگ دروغ یک داری سرمایه است«‏‎۴‎<br />

متخلفان و دزدها حسابی<br />

حرف اگر من،‏ حساب حرف واما،‏ اسالمی<br />

اگرجمهوری که است این باشد،‏ و<br />

جمهور رئیس آقای نظر این با واقع به در<br />

است،‏ همراه مجلس پیشین وکیل آن یا چه<br />

۴۴ اصل اجرای آمد پی صورت،‏ آن این<br />

با یعنی بود؟ خواهد اقتصادی نظام نوع است<br />

قرار چه بیفتد-‏ اتفاق اگر ها-‏ واگذاری قرار<br />

راستائی چه در ایران اقتصاد و بشود بطور<br />

و فخیمه اگردولت گردد؟ متحول است اسالمی<br />

جمهوری در قدرت صاحبان کلی آن<br />

نباید،‏ دیگر که دارند را دیدگاه همین هم را<br />

ها وعده آن و بزنند را دیگرشان حرفهای کارآئی<br />

افزایش برای که این حداقل بدهند.‏ با<br />

را اقتصاد بتوانند که بکوشند دولت نهاد اداره<br />

ایران مردم نفع به کمتری های هزینه ۴۴<br />

اصل واقع به خواهند می اگرهم نماید.‏ که<br />

کنند،‏ پیاده شود،‏ می ادعا که گونه آن را خواهم<br />

می بزنند.‏ نباید حرفها این از دیگر از<br />

یکی که بکنم جلب نکته این به را توجه شدن<br />

بیشتر اندیشی«‏ درهم « این آمدهای پی نتیجه<br />

و است ایران دراقتصاد سیاسی ریسک ویک<br />

هزار درکنار هم-‏ بیشتر سیاسی ریسک فرار<br />

به سرمایه تشویق گمان بی دیگر-‏ زیان صورت<br />

به نحو همین به و ۵ است کشور از می<br />

را سرمایه ورود جلوی موثر ترمزی مکرر<br />

موارد در قلم این صاحب اگرچه گیرد.‏ واگذاری<br />

که است داشته اشاره نکته این به مشکالت<br />

حالل را سازی خصوصی و است<br />

این نکته ولی داند نمی ایران اقتصادی اجرای<br />

در واقع به اسالمی اگرجمهوری که به<br />

و شود می ادعا که صورتی به ۴۴ اصل که<br />

است مصمم شود،‏ می ادعا که منظوری این<br />

و حضرات این حال به فکری یک باید اصالحات<br />

هم شود نمی یعنی بکند.‏ ها ادعا این<br />

نتیجه هم و گرفت پیش در دارانه سرمایه به<br />

تنها که بزرگ دروغ یک را اصالحات 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله هم<br />

را این نامید.‏ است،‏ متخلفان و دزدان نفع اندیشی،‏<br />

هم در این نتیجه که بگذرم و بگویم دولت<br />

نقش مدافع من هم که است شده این و<br />

دوستان هم و آید می در دادم دراقتصاد موافق<br />

اقتصاد در دولت نقش با که همکارانی می<br />

درست هم مان دوی هر احتماال و نیستند نکته<br />

همین دیگری زبان به اگر یا گوئیم.‏ نظامی<br />

داریم،‏ درایران ما چه آن بگویم،‏ را ندارد.‏<br />

قرابتی دو این از کدام هیچ با که است است<br />

مشخص و معلوم آن در دولت نقش نه خارجی<br />

و داخلی خصوصی بخش به نه و منظورم<br />

که البته دهد-‏ می کشیدن نفس امکان عاشقان<br />

مجموعه این هم خصوصی بخش از توجهی<br />

قابل شماره که نیست درایران رانت می<br />

در را کارآفرینان«‏ « ادای هم آنها از آورند.‏<br />

است.‏<br />

دیگری جای در ولی من اصلی نگرانی براساس<br />

که این جای به درایران ما یعنی،‏ استراتژی<br />

یک جامعه نیازهای و ها قابلیت گیری<br />

پی را اقتصادی درازمدت و مدت میان بدون<br />

هم اغلب و روزانه بطور واقع به کنیم،‏ و<br />

کنیم.‏ می پردازی سیاست دورنما،‏ هیچ ما<br />

اقتصادی اوضاع که ندارد تعجبی که البته شود.‏<br />

می تر آمیز مخاطره هرروزه درذهن<br />

که گویم می را نکته این دارم درواقع دولت<br />

اقتصادی نقش نه ما،‏ پردازان سیاست نظام<br />

جایگاه نه و است روشن و مشخص نادرستی<br />

یا درستی برسر توان می بازار.‏ جایگاه<br />

باید ولی کرد جدل و بحث الگوها این توجه<br />

با و شناخت درستی به را کدام هر مشکل<br />

کرد.‏ پردازی سیاست جایگاه این به سیاست<br />

که است این من گمان به هم دیگر تنها<br />

اسالمی،‏ درجمهوری اقتصادی پردازی هر<br />

و هروزیر بلکه ندارد متولی سازمان یک همین<br />

که داند می محق را خود قدرتی صاحب و<br />

کرده شرکت فرایند دراین بختکی هللا طور شاید<br />

نماید.‏ پردازی سیاست بالبداهه بطور ام<br />

دیده کم مثال،‏ عنوان به ولی کنم می اشتباه کارگری<br />

های سیاست باره در کار وزیر که در<br />

دیگر،‏ سوی از بگوید.‏ حدیث و حرف قدرت<br />

صاحبان که ام دیده مکررحتی موارد دولت<br />

سوی از کاالها مستقیم گذاری قیمت از عملی<br />

مشکالت به کاری فعال اند.‏ گفته سخن این<br />

نظرم ولی ندارم ها سیاست این اجرای «<br />

عمل در سیاست،‏ این آمد پی که است )adverse<br />

selection( گزینشی«‏ کژ درفرایند<br />

یعنی هاست.‏ واگذاری درفرایند که<br />

مانند می باقی کسانی فقط هم ها واگذاری به<br />

احتماال و اندیشند می خواری رانت به تنها ها<br />

دارائی ارزش کردن نقد و خریدن ارزان دوش<br />

از باری بخواهند که این نه اندیشند می بردارند.‏<br />

ایران محتضر و مریض اقتصاد این<br />

از بسیاری که بگذرم و بگویم البته حمایت<br />

« پوشش،‏ در مخرب،‏ های سیاست شود.‏<br />

می ارایه کننده«‏ مصرف از که<br />

این است مطرح من برای که سئوالی برای<br />

کافی و الزم شرایط کردن فراهم بدون کننده<br />

ازمصرف شود می مگر تولید،‏ افزایش از<br />

حمایت سال را امسال البته کرد؟ حمایت فخیمه<br />

دولت ولی اند گذاشته نام داخلی تولید نرخ<br />

حساب به میلیارددالریعنی ۲۴ هم از<br />

کمتر اندکی مه(‏ )۲ تهران دربازار دالر بودجه<br />

واردات برای ملیاردتومان-‏ ۴۱۰۰۰ یادداشته<br />

به اگر پیش چندی یا است.‏ گذاشته خور<br />

ماست ایران دریائی نیروی وقتی باشید چه<br />

با بود گرفته را دریائی دزدان از تعدادی از<br />

حمایت به هم را روایت این تابی و آب کشتی<br />

که درحالی بودند زده گره داخلی تولید چند<br />

حامل بود گرفته قرار حمله مورد که ای بود.‏<br />

ایران مقصد به وارداتی محصول هزار نمی<br />

را آقایان منطق و دارم گیر من دانم نمی دارید!‏<br />

گرفتاری من مثل هم شما یا فهمم http://www.iran-newspaper.-۱<br />

html/iraneco-/870126/1387/com<br />

htm#s833592.nomic2<br />

http://alef.ir//content/-2<br />

/24319/view<br />

http://alef.ir//content/-3<br />

/24253/view<br />

http://www.bbc.co.uk/persian/-4<br />

ka-_081006/10/2008/iran/story<br />

ahmadinejad.shtml<br />

http://shahabnews.com/-5<br />

htm.0nok49noy5k14.vdca


اقتصادی<br />

نکاتی پیرامون فرود هژمونی آمریکا و فراز فرصت های نوین<br />

صفحه 139<br />

– ۱ در گذشته های نه چندان دور کشور<br />

آمریکا از اعتبار نسبی و قابل توجهی در<br />

سراسر جهان برخوردار بود . دولتمردان<br />

خیلی از کشورها نه فقط در اروپای غربی<br />

بلکه حتی در بعضی از کشورهای پیرامونی<br />

( جهان سوم ) یا بطور مستقیم و داوطلبانه و<br />

یا تحت تاثیر نفوذ و پرستیژ آمریکا عموما ”<br />

دوستان ” و یا ” پیروان وفادار ” آن محسوب<br />

می شدند . شایان توجه است که در دوره<br />

سال های ۱۹۵۰ تا ( ۱۹۷۵ که به دوره<br />

بیست و پنج ساله هژمونی آمریکا در جهان<br />

معروف است ) تعداد زیادی از کشورهای<br />

متعلق به سه قاره ( آسیا ، آفریقا ، آمریکای<br />

التین ) در مقابل رقابت های خانمانسوز بین<br />

شوروی و آمریکا موضع ” بی طرفی ” و<br />

یا ” غیر متعهد ” اتخاذ می کردند . در این<br />

دوره بیست و پنج ساله که دوره اوجگیری<br />

” جنگ سرد ” نیز محسوب می گردد ،<br />

برتری بین المللی آمریکا در گستره های<br />

متعدد دیپلماسی ، تجارت ، اقتصاد ، سیاست<br />

، فرهنگ و….‏ در بخش بزرگی از جهان<br />

به آمریکا یک موقعیت هژمونیکی داده بود<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

ن.ناظمی<br />

که با استفاده از آن دولت های آمریکا می<br />

توانستند بدون توسل به حمله و تجاوز نظامی<br />

حتی دموکراتیک ترین دولت های موجود در<br />

کشورهای جهان سوم که خواهان گسست از<br />

محور نظام امپریالیستی بودند را ، سرنگون<br />

سازند .<br />

– ۲ ولی امروز آمریکا تمام ابعاد و مولفه<br />

های برتری خود را از دست داده و تنها<br />

گستره ای که از طریق آن می تواند موقعیت<br />

هژمونیکی فرتوت و ” بی ربط ” و مصنوعی<br />

خود را حفظ کند،‏ گستره نظامی – مالی است<br />

. بررسی پیچ و خم های روابط آمریکا با<br />

کشورهای مختلف جهان از ” شرکاء ” ، ”<br />

دوستان ” و ” متحدین ” گرفته تا ” رقبا ” و<br />

مخالفین و دشمنانش نشان می دهد که تقریبا<br />

هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که با<br />

آمریکا در تالقی ، تضاد و اختالف نباشد .<br />

آنچه که شایان توجه بیشتر است این است که<br />

آمریکا حتی قادر نیست که به این تالقی ها<br />

، تضادها و مخالفت ها به نوبه خود سمت و<br />

سو داده و حداقل کنترل و یا مدیریت بخشی<br />

از آنها را به عهده بگیرد . بررسی چند و<br />

چون روابط آمریکا با کشورهای مختلف<br />

جهان در سه ماه گذشته ( پائیز ) ۲۰۱۱ به<br />

خوبی نشان می دهد که در این مدت آمریکا<br />

در تالقی ، مجادله ، تضاد و مخالفت با چین<br />

، پاکستان ، عربستان سعودی ، اسرائیل ،<br />

ایران ، آلمان و اکثر کشورهای آمریکای<br />

التین بوده و در هیچ کدام از این رویاروئی<br />

ها نتوانسته طرف مقابل را از سیاست های<br />

جاری خود راضی نگهدارد .<br />

– ۳ سفر اوباما به استرالیا و سخنرانی اش<br />

در پارلمان آن کشور دقیقا نشان داد که دولت<br />

آمریکا می خواهد چین را در اقیانوس آرام<br />

به طور جدی به چالش بطلبد . اوباما در<br />

سخنرانی خود تاکید کرد که آمریکا تصمیم<br />

گرفته که با ایجاد و تاسیس یک پایگاه نظامی<br />

در آن کشور به حضور قوی نظامی خودش<br />

در منطقه ” نوار اقیانوس آرام ” جامه عمل<br />

بپوشاند . در این راستا ، او اعالم کرد که


صفحه 140<br />

آمریکا بالفاصله ۲۵۰ نفر ” کاله سبزهای<br />

نظامی ” را روانه پایگاه هوائی استرالیا در<br />

بندر داروین ساخته و در سال ۲۰۱۲ تعداد<br />

آنها را به ۲۵۰۰ نفر افزایش خواهد داد .<br />

اظهارات اوباما نشان می دهد که آمریکا<br />

با این که می خواهد ( ویا زیر فشار است<br />

) نیروهای نظامی خود را از عراق تخلیه<br />

کند،‏ ولی در عوض برنامه دارد که حضور<br />

نظامی خود را به منطقه بزرگ آسیا –<br />

اقیانوسیه گسترش دهد . افزایش تمایالت و<br />

خواسته های ضد جنگ و ضد مداخله در<br />

بین مردم آمریکا که به خاطر تشدید بیکاری<br />

و نا امنی در آمریکا خواهان کاهش هزینه<br />

های دولتی حتی در گستره نظامی هستند ،<br />

نشان می دهد که آمریکا بقای موقعیت خود<br />

را فقط می تواند از طریق افزایش پایگاههای<br />

نظامی آن هم در بخشی از جهان برای مدتی<br />

تامین کند .<br />

– ۴ هیئت حاکمه آمریکا به نمایندگی<br />

اولیگوپولی های مالی تر شده تالش می کند<br />

که با سیاست مهار و تحدید چین ( دومین<br />

اقتصاد بزرگ جهان و بزرگترین طلبکار<br />

آمریکا ) آن کشور را تحریک کرده و بدین<br />

وسیله ازدیاد هزینه های سرسام آور نظامی<br />

خود را مورد توجیه قراردهد . در واقع<br />

حضور اوباما در کنفرانس کشورهای آسیا –<br />

اقیانوسیه و سفرش به اندونزی در ماه نوامبر<br />

۲۰۱۱ و سفر هیالری کلینتون به برمه (<br />

میانمار ) در ماه دسامبر ۲۰۱۱ و سپس<br />

دامن زدن به اختالفات بین چین و کشورهای<br />

همجوار چین – فلیپین ، ویتنام ، ژاپن و…‏<br />

بر سر مالکیت بر جزایر ” دریای جنوب<br />

چین ” در راستای تحریک چین و سپس<br />

توجیه ازدیاد هزینه های نظامی در انظار<br />

و افکار مردم جهان به ویژه مردم آمریکا ،<br />

است . با این که سیاست های تهاجمی رژیم<br />

اوباما علیه چین ضرورتا به یک خطر جدید<br />

علیه صلح جهانی ختم نمی شود ولی مجموع<br />

پیآمدهای پروژه های جنگی و سیاست های<br />

مداخله جویانه آمریکا در امور کشورهای<br />

پیرامونی از یک سو و<br />

توسل به”‏ برنامه های تحریک آمیز”‏ به ویژه<br />

سیاست مهار و تحدید رقبای آمریکا ( چین<br />

و روسیه ) از سوی دیگر می تواند شرایط<br />

را برای بروز جنگ های عمومی حداقل در<br />

سطح منطقه ای آماده سازد .<br />

– ۵ در همین سه ماه گذشته ( پائیز ۲۰۱۱<br />

) رژیم اوباما دست به افزایش حضور و<br />

نفوذ نظامی بیشتر آمریکا در کشورهای<br />

هم مرز و هم جوار روسیه زده است . که<br />

ابعاد آن کمتر از سیاست های تحریک آمیز<br />

علیه چین نیست . تاسیس پایگاههای نظامی<br />

هوائی مسلح به موشک های دوربرد و<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

رادارهای پیشرفته در لهستان ، رومانی ،<br />

ترکیه ، جمهوری چک و بلغارستان درعین<br />

حال که ” تحریک آمیز ” هستند حکایت از<br />

مهار کامل روسیه که یک کشور ” دو قاره<br />

ای ” از نظر ارضی است ، از سوی رژیم<br />

اوباما می کند . مضافا رژیم اوباما با گشایش<br />

و گسترش پایگاههای نظامی در کشورهای<br />

آسیای مرکزی ( تاجیکستان ، ازبکستان<br />

، قرقیزستان و … ) که کشورهای هم<br />

جوار روسیه هستند در صدد برآمده است<br />

که تالش های جنگ افروزانه خود را از<br />

منطقه خاورمیانه بزرگ و آسیای جنوبی (<br />

افغانستان و پاکستان ) به مرزهای آسیائی<br />

روسیه نیز گسترش دهد . در راستای<br />

سیاست تحدید کامل روسیه ، هیئت حاکمه<br />

آمریکا با حمله نظامی به کشورهای عراق و<br />

لیبی که مهم ترین شرکای تجاری و اقتصادی<br />

روسیه در خاورمیانه و آفریقای شمالی بودند<br />

، عمال به روابط تجاری بین المللی روسیه<br />

صدمه زده است . عکس العمل این رقبا در<br />

مقابل تالش های آمریکا مطلقا سکوت و یا<br />

بی توجهی همراه با ریشخند و مسخره بوده<br />

است : مثل این که بگویند اوضاع رو به رشد<br />

در جهان به نفع آنها و به ضرر موقعیت<br />

آمریکاست . هم چین و هم روسیه از جهانی<br />

تر شدن سرمایه خرسند هستند ولی آنها این<br />

گلوبالیزاسیون را منهای هژمونی آمریکا می<br />

خواهند . آگاهی از افول و فرود قدرقدرتی<br />

آمریکا در سطح جهانی فقط محدود به رقبای<br />

تازه به دوران رسیده آمریکا ( اقتصاد های<br />

نوظهور ) نمی گردد .<br />

– ۶ در پاکستان به خاطر سرپیچی های<br />

دولت زرداری – گیالنی از فرامین آمریکا<br />

به ویژه در مورد اوضاع افغانستان احتمال<br />

قوی می رود که آمریکا به یک کودتای<br />

نظامی علیه دولت غیر نظامی پاکستان دست<br />

بزند ( روزنامه ‏“واشنگتن پست”‏ ۲۳ دسامبر<br />

) ۲۰۱۱ . علت اصلی این امر دقیقا به خاطر<br />

مرز نسبتا طوالنی پاکستان با کشور چین و<br />

روابط نزدیک دولت پاکستان با چین است<br />

که در سال های اخیر محکمتر و دوستانه<br />

تر گشته است . واال مبارزه علیه طالبان و<br />

تروریسم لولوخرخره هایی هستند که آمریکا<br />

از آنها در بیست سال گذشته ( از پایان دوره<br />

جنگ سرد به این سو ) استفاده کرده که<br />

با روی کار آوردن رژیم های کمپرادور<br />

در کشورهای پیرامونی از افول موقعیت<br />

هژمونیکی خود در منطقه استراتژیکی<br />

خاورمیانه – اقیانوس هند جلوگیری کند .<br />

در حال حاضر تقویت جایگاه و موقعیت<br />

بخشی از بنیادگرایان دینی توسط ” سیا ”<br />

در پاکستان و افغانستان نه تنها به جناح های<br />

مختلف درون اولیگارشی دو حزبی آمریکا<br />

( که در ارکان رژیم اوباما مشغول رقابت<br />

باهم هستند ) فرصت داده که پاکستان را به<br />

جوالنگاه درگیریهای ” نیابتی ” خود تبدیل<br />

سازند بلکه در سه ماه گذشته این احتمال را<br />

به وجود آورده است که پاکستان به عنوان<br />

” سکوی پرش ” آمریکا در جهت پیشبرد<br />

هدف نهائی آمریکا ( تحدید چین ) مورد<br />

استفاده قرار گیرد . فعل و انفعاالت و اشتعال<br />

تضادهای سیاسی و دیپلوماتیک بین آمریکا<br />

و پاکستان در طول سال – ۲۰۱۱ دستگیری<br />

و قتل ناگهانی اوسامه بن الدن ، بمباران<br />

بخش های مرزی پاکستان و کشتار مردم<br />

غیر نظامی پاکستان توسط هواپیماهای بدون<br />

خلبان ( پهباد نظامی ) آمریکائی و باالخره<br />

شیوع خبر کودتای احتمالی علیه دولت<br />

پاکستان توسط نظامیان طرفدار آمریکا در<br />

ارتش پاکستان – نشان می دهند که فعالیت<br />

های مشترک بعضی از بنیادگرایان اسالمی<br />

با بخشی از نظامیان ارتش در پاکستان<br />

و رابطه نیابتی آنان با جناح های درون<br />

اولیگارشی های حکومتی در آمریکا و<br />

کشورهای عضو ” ناتو ” سبب بی ثباتی و<br />

آشفتگی در کشور پاکستان گشته و شرایط<br />

گسترش جنگ از افعانستان به پاکستان ( که<br />

همسایه و دوست چین است ) را آماده ساخته<br />

است . اگر رژیم اوباما نتواند توسط اتحاد<br />

نامقدس بین بنیادگرایان و بخشی از ارتش<br />

و سازمان امنیت پاکستان دولت سکوالر و<br />

قانونی زرداری – گیالنی را از طریق کودتا<br />

سرنگون ساخته و ” تبیین و تثبیت شریعت<br />

اسالمی ” را جایگزین آن دولت سازد ، در<br />

آن صورت بعید نیست که اوباما به بهانه<br />

این که مرزهای پاکستان ” خطرناکترین<br />

منطقه در جهان ” است جنگ ساخت<br />

آمریکا در افغانستان را به طور آشکار و<br />

برمالتر به سرتاسر پاکستان گسترش دهد .<br />

شایان توجه است که سیاست مداخله گرایانه<br />

آمریکا در پاکستان که روزانه با حمله های<br />

هوائی هواپیماهای بی خلبان خود حاکمیت<br />

دولت زرداری – گیالنی را به روشنی به<br />

زیر سئوال می کشد به موازات گسترش<br />

نظامیگری های رژیم اوباما در منطقه<br />

اقیانوس پاسیفیک ( آرام ) به پیش برده می<br />

شود که هدف نهائی شان تحدید چین است .<br />

– ۷ چرخش در سیاست نظامی آمریکا (<br />

گسترش نظامیگری و تحریکات جنگ<br />

افروزانه از منطقه خاورمیانه – عراق –<br />

و آسیای جنوبی – افغانستان – به نوار<br />

اقیانوس آرام و دریای شمال چین از یک<br />

سو و به مرزهای روسیه در اروپای شرقی<br />

از سوی دیگر ) توازن قدرت اتمی – هسته<br />

ای را به نفع آمریکا در سطح جهان تغییر<br />

نخواهد داد . این حرکت های صرفا نظامی،‏<br />

احتمال قوی دارد که به همکاریهای نزدیک<br />

و استقرار محوری منطقه ای بین چین و


صفحه 141<br />

روسیه دامن بزند . آن روزگارانی که در آن<br />

سیاست استراتژیکی نیکسون – کی سینجر<br />

‏)‘تفرقه بینداز و حکومت کن “( در اشتعال<br />

اختالفات و تالقی های شوروی و چین توده<br />

ای در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نقش ایفاء<br />

می کرد ، به تاریخ پیوسته و فکر تکرار<br />

آن در پرتو واقعیات حاکم بر اوضاع رو<br />

به رشد در جهان قرن بیست و یکم تنها<br />

از مخیله موجودی می تواند تراوش بکند<br />

که در بستر موت به هذیان گویی افتاده<br />

و به دوره بی ربطی و کهولت عمر خود<br />

رسیده است . اولیگارشی دو حزبی حاکم<br />

در شکم هیوالی نظام سرمایه به ” بازار<br />

جهانی ” صرفا با ” عینک عدسی ” جنگ و<br />

نظامیگری نگاه کرده و راه حل مسائل جهان<br />

را مطلقا از طریق جنگ و زور نظامی<br />

می بیند . اعمال ‏“جهالت زور”‏ و جنگ<br />

افروزی علیرغم پیروزی های آنی و موقتی<br />

آمریکا در صحنه های جنگ باعث گشته<br />

که آمریکا مشروعیت و اعتبار و پرستیژ<br />

سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و…‏ خود را<br />

که روزگاری در گذشته بین مردم داشته<br />

امروزه از دست بدهد . افول بی اعتباری و<br />

فرود هژمونی آمریکا از یک سو و توسل<br />

آمریکا به جهالت زور و تجاوزات جنگی<br />

از سوی دیگر به درجه ای رسیده که خیلی<br />

از کشورها مثل پاکستان ، آلمان ، فلسطین و<br />

اکثر کشورهای آمریکای التین نیز به سوی<br />

رویاروئی و رودرروئی با آمریکا سوق داده<br />

شوند .<br />

– ۸ فرود و ریزش موقعیت هژمونیکی<br />

آمریکا و عکس العمل طبقه حاکمه مبنی بر<br />

تشدید نظامیگری ، گسترش جنگ های ”<br />

ساخت آمریکا ” ، اتخاذ سیاست های تحریک<br />

آمیز علیه چین و روسیه در مرزهای آنان<br />

جهان ما را با خطر بروز جنگ های فراگیر<br />

حداقل منطقه ای و قاره ای و وقوع ”<br />

هولوکاست های هسته ای ” مواجهه ساخته<br />

است . عامل اصلی این وضع بحران عمیق<br />

ساختاری نظام جهانی سرمایه است که<br />

امروز تحت سرکردگی آمریکا توسط ” پنج<br />

انحصار بزرگ ” مالی تر شده ، اداره می<br />

گردد . این سرمایه داری انحصاری مالی<br />

تر و جهانی تر گشته شکل و حیات زالووار<br />

خود را همچنان در سرتاسر جهان رشد<br />

و گسترش می دهد . در این روند نه تنها<br />

مردمان کشورهای پیرامونی از آمریکای<br />

التین و جزایر کارائیب گرفته تا خاورمیانه ،<br />

آفریقای شمالی و….‏ در مقابل این ” هیوال ”<br />

به پا خاسته اند بلکه کارگران و دیگر زحمت<br />

کشان کشورهای مرکز ( شمال گلوبال<br />

) نیز باالخره با توسل به جنبش های فتح<br />

و تسخیر،‏ خواهان سرنگونی و انهدام این<br />

هیوال گشته اند . قرائن چنین حکم می کند<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

که توده های مردم هم در کشورهای مرکز و<br />

هم در کشورهای پیرامونی ( ۹۹ در صدیها<br />

) متحدا این دفعه نمی خواهند مسئولیت و<br />

کفالت نجات نظام سرمایه و تقسیم دوباره<br />

ثروت جهان را بین ( ۱ در صدیها ) بپذیرند .<br />

گفته می شود که توهم زدائی توده های مردم<br />

جهان نسبت به اعتبار و مشروعیت سیاسی و<br />

حتی قدرقدرتی نظامی آمریکا نقش بزرگی<br />

در حرکت مردم جهان به سوی ایجاد جهانی<br />

دیگر و بهتری ایفاء می کند . این حرکت<br />

که در امواج خروشان بیداری و رهائی از<br />

” بهار عربی ” در میدان تحریر در قاهره<br />

گرفته تا جنبش فتح و تسخیر وال استریت<br />

در نیویورک و ۱۳۰ شهر دیگر آمریکا<br />

و‎۹۰‎شهر در پنج قاره جهان به طور روزانه<br />

دیده می شود . براستی و به حق چالشگران<br />

ضد نظام و در راس آنها مارکسیست ها را<br />

به یک چالش جدید تاریخی کشیده است .<br />

– ۹ تعمیق و گسترش رکود اقتصادی که<br />

حداقل تا سالها به روند خود در سراسر<br />

جهان ادامه خواهد داد به بیکاری مزمن ،<br />

بی خانمانی های گسترده تر و نا امنی های<br />

فراگیرتر در شهرها ، قصبه ها ، روستاها ،<br />

زاغه ها و کوخ های جهان دامن خواهد زد .<br />

از سوی دیگر اوضاع رو به رشد در سراسر<br />

جهان نشان می دهد که توده های مردم به ویژه<br />

زحمت کشان و تهی دستان هم در کشورهای<br />

پیرامونی و هم در کشورهای مرکز به شکل<br />

های متعدد و گوناگون دست به مقاومت ،<br />

نافرمانی و مبارزه علیه نظام جهانی زده<br />

اند . این وضع امر برنامه ریزی از طرف<br />

چالشگران ضد نظام منجمله مارکسیست<br />

ها را بیش از پیش ضروری ساخته است<br />

. اگر نیروهای ضد نظام و جنبش چپ (<br />

کمونیست ها ، سوسیالیست ها و….‏ ) برای<br />

این فرصتی که به وجود آمده است ، برنامه<br />

و استراتژی نداشته باشند،‏ مناسبات و ارتباط<br />

خود با بشریت زحمت کش و تهی دست<br />

جهان را بیش از پیش از دست خواهند داد .<br />

این امر مسلما شرایط را برای نفوذ و اشاعه<br />

بیشتر اندیشه های بنیادگرائی دینی و امت<br />

گرائی های مذهبی از یک سو و بازگشت و<br />

رسوخ اندیشه های پانیستی – شوونیستی (<br />

که جملگی تبعات پروسه حرکت جهانی تر<br />

و مالی تر شده سرمایه داری انحصاری در<br />

فاز کنونی هستند ) را در بین توده های مردم<br />

فراهم ساخته و آنها را هم چنان در زندان<br />

های توهمات خانواده گی برای مدتی هم که<br />

شده محبوس نگاه خواهد داشت .<br />

– ۱۰ در تحت این شرایط پر از تالطم ،<br />

نیروهای چپ ضد نظام چه کار می توانند و<br />

باید انجام دهند ؟ جواب مناسب به این پرسش<br />

باید بر اساس تحلیل نیروهای چپ از خطرات<br />

و فرصت های نوینی باشد که اوضاع روبه<br />

رشد در مقابل نیروهای چالشگر ضد نظام<br />

قرار داده است . باید هوشیارانه و به درستی<br />

به محیط زیست و نیروبندیهای میدان اصلی<br />

کارزار توجه کرد . این کارزار در حال<br />

حاضر بین سرکردگان داووس = جی ۲۰<br />

( یک در صدیها ) و چالشگران ضد نظام<br />

جهانی در کنار کارگران ، زحمتکشان و<br />

تهیدستان شهر و روستا ( ۹۹ در صدیها ) در<br />

سراسر جهان به پیش می رود . سرکردگان<br />

داووس که فرمانبر اولیگوپولی های مالی<br />

– انحصاری هستند می خواهند با اتحاد<br />

خود و پس از عبور از بحران ساختاری<br />

کنونی ” نظمی نوین ” که شکاف براندازه<br />

تر’‏ استثمارگرتر و از نظر طبقاتی هیرارشی<br />

تر خواهد بود ، بنا نهند . در تقابل جدید و<br />

تاریخی با یک در صدیها نیروهای چپ و<br />

دیگر چالشگران ضد نظام باید و ضروری<br />

است که با اتحاد خود جهانی دیگر و ” بهتر<br />

” که دموکراتیک تر و برابری طلب تر با<br />

چشم اندازهای سوسیالیستی باشد ، بنا سازند<br />

. در این نبرد طوالنی که سالها و دهه ها<br />

طول خواهد کشید ، انتخاب چپ ها برخالف<br />

فازهای پیشین نباید بین بد و بدتر باشد .<br />

به عبارت دیگر نظام جهانی سرمایه نه تنها<br />

قادر به حل بحران های منبعث از عملکرد<br />

حرکت خود در سطح کشوری ، منطقه ای و<br />

جهانی نیست بلکه ” اقتضای طبیعتش ” کلیت<br />

آن را باالخره به یک ” بحران ” در زندگی<br />

انسانی تبدیل کرده است . به قول معروف این<br />

نظام به ” بن بست ” تاریخی خود رسیده که<br />

حتی با تزریق ” ویژگی های چینی ” و تعبیه<br />

و تنظیم گلوبالیزاسیون ” منهای هژمونی<br />

آمریکا ” هم نمی شود جلوی ورشکستگی<br />

این نظام فرتوت و ” بی ربط ” را گرفت<br />

. الجرم کارزار بین ” یک در صدی ها ”<br />

و ” ۹۹ در صدی ها ” امروز دقیقا بر سر<br />

انتخاب یکی از دو نظام ( در ابعاد جهانی )<br />

است که اساسا با هم تفاوت دارند .<br />

– ۱۱ بنابراین چالشگران ضد نظام که به<br />

طور مستقیم و غیر مستقیم مطالبات معیشتی<br />

و خواسته های طبقاتی اجتماعی نیروهای<br />

کار و زحمت و تهیدستان شهر و روستا را<br />

بیان و یا حتی در بعضی از مناطق جهان<br />

نمایندگی می کنند ، باید به سرعت به ترویج<br />

و تبلیغ انتخاب و آلترناتیو خود هم در سطح<br />

ملی و منطقه ای و هم در سطح بین المللی<br />

و جهانی بپردازند . در پروسه این کارزار<br />

چپ ها باید اول در جهت مبارزه وسیع<br />

علیه امواج کاال سازی سرکردگان نظام (<br />

سیاست های فالکت بار خصوصی سازی و<br />

لغو سوبسیدها ) هم در کشورهای مرکز و<br />

هم در کشورهای پیرامونی به پیش روند .<br />

به موازات این حرکت ، چپ باید در جهت<br />

ارتقاء مبارزه وسیع برای کسب ” عدالت


نقد و بررسی<br />

صفحه 142<br />

بین المللی ” ( حق تعیین سرنوشت ملی در<br />

راه گسست از نظام جهانی حاکم فعلی ) در<br />

کشورهای پیرامونی تالش کند . بدون مبارزه<br />

برای کسب ” عدالت جهانی ” امکان مبارزه<br />

برای توسعه دموکراتیزاسیون و استقرار<br />

مولفه های عدالت اجتماعی و بهزیستی<br />

زمین نمی تواند در کشورهای جهان میسر<br />

گردد . چپ ها به ویژه چپ های رادیکال<br />

( کمونیست ها ، سوسیالیست ها ) بی باکانه<br />

و با جسارت تاریخی بیشتر در عین حال که<br />

به ” خانه تکانی ” خود در جهت استقرار ”<br />

اردوی متحد ” خود تالش می ورزند باید<br />

در این برهه تاریخی که احتماال بیست تا<br />

سی سال طول خواهد کشید به ترویج و تبلیغ<br />

این حکم امیدوار کننده در بین توده های<br />

مردم بپردازند که : گذار ” ۹۹ در صدی<br />

های ” مردم جهان به دنیای بهتر پر از راه<br />

های پر پیچ و خم و دشوار خواهد بود ،<br />

اما کسب پیروزی انسان در استقرار زندگی<br />

بهتر امروز از امکانات و فرصت های نوین<br />

و قابل توجهی برخوردار است که از نظر<br />

تاریخی کم سابقه و حتی بی نظیر می باشد .<br />

ن.ناظمی فروردین ۱۳۹۱<br />

منابع و مآخذ<br />

– ۱ روزنامه ‏“واشنگتن پست ‏“شماره ۲۳ و<br />

۲۵ دسامبر . ۲۰۱۱<br />

– ۲ امانوئل والرشتاین ، ” آمریکا در<br />

رویاروئی با همه ” ، در نشریه اینترنتی :<br />

۱۵ www.Binghamton.deu دسامبر<br />

. ۲۰۱۱<br />

– ۳ ویلیام تاب ” چهار بحران نظام جهانی<br />

سرمایه ” ، در مجله ‏“مانتلی ریویو”‏ ، شماره<br />

، ۵ اکتبر . ۲۰۰۸<br />

– ۴ جمیس پتراس ” رویاروئی اوباما با چین<br />

و روسیه ” ، در نشریه اینترنتی ” گلوبال<br />

ریسرچ ” ، ۱۰ دسامبر . ۲۰۱۱<br />

– ۵ علی طارق ، ” دوئل : پاکستان در<br />

سر راه پرواز قدرقدرتی آمریکا ” ، لندن ،<br />

. ۲۰۰۸<br />

– ۶ امانوئل والرشتاین ، ” افغانستان –<br />

پاکستان جنگ اوباما ” در نشریه اینترنتی<br />

، www.Binghamton.deu آوریل<br />

۲۰۰۹٫<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

چرا روشنفکران به مسائل کارگری<br />

توجه منیکنند؟<br />

به عقیدهی من،‏ برای پاسخ به این سؤال<br />

که چرا روشنفکران به مسائل و مشکالت<br />

جامعهی کارگری توجهی نمیکنند باید<br />

به سؤال عمدهتری پاسخ داد.‏ چه شد که<br />

گفتمان نئولیبرالی به گفتمان مسلط در میان<br />

روشنفکران ایرانی بدل شد؟ پاسخ به این<br />

سؤال بسیار راهگشا است.‏<br />

به نظر من،‏ مسلط شدن گفتمان نئولیبرالی در<br />

میان روشنفکران نتیجهی تعامل و اثر متقابل<br />

چهار عامل است:‏<br />

۱- پایگاه طبقاتی روشنفکر.‏<br />

۲- فروپاشی شوروی و کشورهای بلوک<br />

شرق و افول جنبش چپ.‏<br />

۳- فقدان تشکلهای مستقل کارگری.‏<br />

۴- تمرکز بر شکاف سنت و مدرنیسم در<br />

ایران با نگاه به سنتهای لیبرالی.‏<br />

در ایران بیشتر روشنفکران به طبقه متوسط<br />

و نیمهمرفه تعلق دارند.‏ طبیعتاً‏ پایگاه طبقاتی<br />

این روشنفکران جایگاه ویژهای در تعیین<br />

مطالبات و دغدغههایشان داشته است.‏<br />

مطالبات و دغدغههایی که بسیاری از آنها<br />

اگرچه با منافع طبقه کارگر در تضاد نیست،‏<br />

اما در عین حال بیانگر اولویتهای طبقهی<br />

کارگر هم محسوب نمیشود.‏ میدانم که با<br />

اظهار نظرهایی از این دست ممکن است<br />

به اکونومیسم متهم شوم.‏ مخالفان دیدگاه<br />

فوق،‏ بر استقالل نسبی روشنفکران از پایگاه<br />

اقتصادیشان تأکید میکنند و برای اثبات<br />

نظر خود دهها مثال از نظریهپردازان داخلی<br />

بابک پاکزاد<br />

و خارجی چپ که مثالً‏ پدرشان بانکدار یا<br />

کارخانهدار یا زمیندار بوده است میآورند<br />

و یا حتی واضحتر از آن از چریکهای<br />

جانبرکفی سخن میگویند که بدون توجه به<br />

موقعیت اقتصادی،‏ تحصیالت،‏ و … قدم در<br />

راه بیبرگشت نهادند.‏<br />

اینکه روشنفکر مستقل از پایگاه اقتصادی<br />

است،‏ هم درست است و هم درست نیست.‏<br />

درست است به دلیل اینکه عالوه بر پیشینهی<br />

زندگی و طبقهی اقتصادی،‏ اجتماعی،‏<br />

فرهنگی که روشنفکر به آن تعلق دارد و از<br />

آن قطعاً‏ تأثیر میپذیرد،‏ سپهر فکری مسلط<br />

عصر نیز نقش عمدهای در تعلقات فکری<br />

او بازی میکند.‏ مارکس نیز در مانیفست<br />

اشاره میکند که هنگامی که مبارزهی<br />

طبقاتی به اوج خود میرسد و نظم کهنه در<br />

حال فروپاشی است بسیاری از روشنفکرانِ‏<br />

طبقات مسلط به جنبش طبقهی کارگر<br />

میپیوندند.‏ در دوران جنگ سرد،‏ مارکسیسم<br />

برای روشنفکران سپهر فکری مسلط عصر<br />

به شمار میرفت.‏ تحلیل طبقاتی از مناسبات<br />

اجتماعی با تأکید بر منافع طبقهی کارگر<br />

یکی از اصول و بنیانهای تفکر مارکسیستی<br />

است.‏ بدیهی است که مسلط شدن چنین<br />

اندیشهای بر فضای فکری و کنش اجتماعی،‏<br />

به سرعت مسائل و مشکالت طبقهی کارگر<br />

را در اولویت قرار داده و نیروی اجتماعی<br />

قابل مالحظهای را در راستای دستیابی به<br />

آن مطالبات بسیج میکند.‏ در ایران اندیشهی<br />

سوسیالیستی و سازمانهای حامل آن اندیشه<br />

در شکل دادن به آگاهان طبقاتی و سازماندهی<br />

طبقهی کارگر مدرن نقش عمدهای ایفا کردند


143<br />

صفحه طبقهی<br />

جنبش نوزایی و فرود فراز،‏ و اندیشهی<br />

نوزایی و فرود فراز،‏ با کارگر این<br />

بسیاری است.‏ بوده همراه سوسیالیستی بیشتر<br />

را نوزایی و فرود و فراز در همزمانی دنبالهروی<br />

و کرده تلقی وابستگی نوعی احزاب<br />

و سازمانها از کارگر طبقهی جدی<br />

منتقد و کرده نکوهش را سوسیالیستی طبقهی<br />

قبال در احزاب قیممابانهی شیوههای طبقهی<br />

اگر دارند اعتقاد و هستند کارگر با<br />

میکرد حفظ را خود عمل استقالل کارگر سوسیالیستی،‏<br />

اندیشهی اقبال و احزاب افول مستقل<br />

نهادهای میتوانست کارگر طبقهی فرایند<br />

در جدی نقشی و کند حفظ را خود بخش<br />

با نویسنده کند.‏ ایفا جامعه تحوالت در<br />

است،‏ موافق گروه این استداللهای اول ایفا<br />

قیممابانه نقشی احزاب مواقع بسیاری بود<br />

شده دنبالهرو نیز کارگر طبقهی و کرده به<br />

هم سختی ضربات دلیل همین به البته و استدالل<br />

دوم بخش با اما شد.‏ وارد جنبش را<br />

خود استقالل طبقه اگر اینکه بر مبنی آنها،‏ کشاندن<br />

حاشیه به و رفتن کنار میکرد،‏ حفظ تشکلهای<br />

نابودی به سوسیالیستی احزاب من<br />

مخالفم.‏ نمیشد،‏ منجر کارگری مستقل تنها<br />

کارگری مستقل تشکل که باورم این بر اقتصادی<br />

اجتماعی،‏ سیاسی،‏ فضای یک در باشد.‏<br />

نقش ایفاگر میتواند مساعد فرهنگیِ‏ و اندازه<br />

همان به تاریخ که است این واقعیت کرد،‏<br />

ثابت را حزبی قیممآبی منفی نقش که و سازمانده و برانگیزنده آگاهیبخش،‏ نقش جنبش<br />

برای چپ احزاب و جنبش فضاساز رابطهی<br />

به ما نگاه کرد.‏ ثبت هم را کارگری جنبشهای<br />

با چپ سازمانهای و احزاب سفیدِ‏<br />

و سیاه نگاه یک به نباید کارگری سازمانها<br />

احزاب،‏ شود.‏ محدود غیرتاریخی الزم<br />

اکسیژن و فضا چپ طیف روشنفکران و کارگری<br />

مستقل جنبش بالندگی و تنفس برای فراز<br />

در همزمانی این لذا میکنند فراهم را ‏»وابستگی<br />

به نباید را نوزایی و فرود و که<br />

داد نشان هم واقعیت داد.‏ تقلیل صرف«‏ مستقل<br />

تشکلهای فعال،‏ جنبش یک غیاب در دستیابی<br />

و جنبش یک ایجاد به قادر کارگری خود<br />

ساختن مطرح حداقل،‏ یا و مطالبات به نبودند.‏<br />

تعیینکننده وزنهی یک عنوان به مسلط<br />

فکری سپهر که نقشی از تاکنون روشنفکران<br />

اندیشهی به شکلدادن در عصر که<br />

داد نشان باید حال گفتیم،‏ سخن داشت را<br />

خود چگونه روشنفکران طبقاتی پایگاه مسلط<br />

فکری سپهر که هنگامی میدهد.‏ نشان میشود،‏<br />

بحران وارد یا خورده ضربه عصر مرحلهی<br />

وارد نیز روشنفکران همزمان مسلط<br />

فکری سپهر محتوای میشوند.‏ گذار اقتصادی،‏<br />

شرایط چون عواملی را بعدی پایگاه<br />

گذار،‏ دورهی فرهنگی اجتماعی،‏ در<br />

علمی انقالبهای و اندیشهورزان طبقاتی زمانی<br />

در دقیقاً‏ میکند.‏ تعیین گذار دورهی 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله میشود<br />

بحران دچار مسلط فکری سپهر که در<br />

روشنفکران طبقاتی پایگاه که است پررنگ<br />

تصمیمگیریهایشان و تفکر شیوهی میگردد.‏<br />

کلیدی نقش ایفاگر حتی و میشود روشنفکران<br />

مورد در حداقل موضوع این ثابت<br />

تجربه به ایرانی چپ و مارکسیست میرود<br />

فرو مه در همهچیز وقتی است.‏ شده راهنما<br />

چراغ که است طبقاتی غریزهی این چپ<br />

روشنفکران عمدهی بخش میشود.‏ روشنفکران<br />

حتی و غربی حتی و ایرانی آن<br />

مسلط فکری سپهر بحران با شرق بلوک بازگشتند<br />

خویش طبقاتی غریزهی به عصر نوینی<br />

طبقاتی آگاهی به جهانی جو کمک با و لیبرال،‏<br />

نظریهپردازان به و یافتند دست فروپاشی<br />

شدند.‏ بدل پستمدرن و نئولیبرال بود.‏<br />

بحران این اوج شرق بلوک و شوروی چپ<br />

روشنفکران از تعداد آن هنگامه این در نیز<br />

بودند پایبند خود اعتقادات به هنوز که از<br />

مستقلی تشکل هیچ حضور عدم دلیل به برای<br />

خارجی ازای به ما هیچ کارگران،‏ خود<br />

اندیشهی کردن تودهگیر و سازماندهی حلقههای<br />

و محافل در نتیجه در و نیافتند و<br />

محدود مطبوعاتی،‏ حداکثر و روشنفکری و<br />

کارگری مستقل تشکل فقدان شدند.‏ ایزوله نتیجهی<br />

تنها کارگر طبقهی شدن دنبالهرو یا به<br />

آن عمدهی بخش بلکه نبود احزاب عملکرد چنانچه<br />

بود.‏ کارگر طبقه خود ضعف خاطر تشکلهای<br />

همزمان و احزاب که هنگامی اجتماعی<br />

اثر و شدند رانده حاشیه به کارگری مشکالت<br />

تناسب به دادند،‏ دست از را خود کارگر<br />

طبقهی بالقوهی نیروی و معضالت و طبقهی<br />

سوی از اندکی تالشهای ایران،‏ در صورت<br />

خود سازماندهی برای کارگر مانده<br />

عقیم عمالً‏ تاکنون که تالشهایی گرفت،‏ ایجاد<br />

در کارگر طبقهی ضعف این است.‏ روشنفکران<br />

جذب و خود برای مستقل تشکل جنینی<br />

حیات یک داشتن حداقل و مستقل چپ گسترش<br />

برای فضا که دورانهایی برای محافل<br />

در که شد آن به منجر است آماده گرایشات<br />

بر روشنفکری تمایالت نیز چپ به<br />

منجر و کند غلبه مردمگرا و کارگری را<br />

طبقاتی تحلیل که گردد اندیشههایی رشد بود<br />

چنین کردهاند.‏ بایگانی کتابخانه قفسه‏ در کارگری<br />

جنبش و چپ روشنفکران وضعیت خرداد،‏<br />

دوم جنبش خرداد.‏ دوم آستانهی در بود<br />

باال در مقامات اصالحطلبانه تحرکات جنبش<br />

این شد.‏ مواجه مردمی اقبال با که خصلت<br />

مرگ هنگام تا حتی و انتها به تا طبیعی<br />

نداد.‏ دست از را خود باالی از دوم<br />

تبع به سیاسی فضای شدن باز که است کارگران<br />

فعالیت برای خوبی امکان خرداد،‏ نه<br />

اما کرد فراهم آنان مدافع روشنفکران و و<br />

بود توجه قابل باقیمانده روشنفکران تعداد فراوان<br />

که آنچه کارگری،‏ مستقل فعاالن نه پستمدرن<br />

و نئولیبرال لیبرال روشنفکر بود که<br />

کسانی بود.‏ دینی روشنفکر پوشش در بودند،‏<br />

گرفته خط پوپر چون متفکرانی از با<br />

آزادی و عدالت داشت اعتقاد که متفکری میان<br />

بخواهیم اگر و نمیشوند جمع همدیگر رأی<br />

آزادی به کنم انتخاب را یکی دو آن این<br />

در که دولتی درسخواندگان این میدهم.‏ مسلح<br />

تا داشتند فرصت کافی قدر به سالها برای<br />

شوند،‏ قدیم و جدید تئوریهای انواع به برای<br />

آلترناتیوهایی اجتماعی مناسبات تحلیل طبقاتی<br />

مبارزهی بر تأکید و طبقاتی تحلیل تقابل<br />

چون مفاهیمی از آنها کردند.‏ مطرح نسبیت<br />

دینی،‏ دموکراسی مدرنیته،‏ و سنت البته<br />

که میبردند بهره … و دینی معرفت در به<br />

میداد،‏ توضیح هم را واقعیتها برخی از<br />

و شد مردمپسند لیبرالی گفتمان جهت همین پایگاه<br />

دولتی قدرت و رسانهای انحصار طریق شعارهای<br />

طریق از آنها کرد.‏ پیدا تودهای سیاسی،‏<br />

لیبرالیسم مردمپسند و درست افسارگسیختهی<br />

و نادرست سیاستهای جای<br />

به و کردند پیاده را اقتصادی لیبرالیسم تحقق<br />

دینی نئولیبرالیسم به دینی دموکراسی کارگری<br />

مستقل جنبش باقیمانده و بخشیدند حالت<br />

در را آنان مدافع روشنفکری جنبش و بود<br />

این دادند.‏ قرار صرف واکنش و تدافع و<br />

کارگر از روشنفکر جدایی دلیل داستان قرار<br />

این به داستان اما و کارگری گفتمان ماند.‏<br />

نخواهد


زنان<br />

کوه یخ پدر ساالری سرمایه داری را بشکنیم<br />

صفحه 144<br />

در باره نویسنده:‏<br />

ماریا میز متولد ۱۹۳۱ پروفسور جامعه<br />

شناسی در دانشگاه کلن آلمان و از فعاالن<br />

جنبش زنان ، جنبش اقتصادی و هم چنین<br />

جنبش بر علیه جهانی سازی نئولیبرالی (<br />

کنسرن ساالر(‏ می باشد.‏ از خانم ماریا میز<br />

تا کنون کتوب و مقاالت بیشماری علنی گشته<br />

است.‏<br />

در ابتدا می خواهم یک مسئله ای را روشن<br />

کنم : دوستان من ورونیکا بنهولد و کلودیا<br />

فون ورل هوف و من آثار رزا لوگزامبورگ<br />

بخصوص کتاب مهمش بنام”‏ انباشت سرمایه”‏<br />

راتقریبا ۳۰ سال پیش کشف کردیم.‏ در این<br />

زمان ما بعنوان فمنیست بدنبال سئواالتی<br />

بودیم که در آثار مارکس و انگلس و دیگر<br />

مردان تئوریسین چپ،‏ جوابی برای آن پیدا<br />

نکرده بودیم.‏<br />

سئواالت ما مثال چنین بودند:‏<br />

۱/ چرا کار خانگی زنان چه در سرمایه<br />

داری و چه در تئوری و عمل مارکسیست<br />

ارزشی ندارد؟<br />

۲/ چرا کشورهای آسیا،‏ آفریقا و آمریکای<br />

جنوبی با وجود اینکه به لحاظ سیاسی<br />

مستعمره نیستند اما همواره مستعمره های<br />

اقتصادی متروپل های امپریالیستی اروپا و<br />

آمریکای شمالی و همچنین ژاپن باقی مانده<br />

اند؟<br />

۳/ طبیعت و مشکل زیست محیطی:‏ چگونه<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

نویسنده ماریا میز<br />

‏​برگردان ناهید جعفرپور<br />

می توانند زنان و ملت های بیگانه آزاد بشوند<br />

زمانی که از آنان بعنوان ذخایر طبیعی قابل<br />

استثمار سوء استفاده می شود؟<br />

البته رزا لوگزامبورک این سئواالت را به<br />

این صورت طرح ننمود.‏ او فمنیست نبود<br />

و با وجود دوستی اش با کالرا ستینگ<br />

بنیان گذار و رهبر جنبش کارگران زن<br />

آلمان،‏ اما رزا اهمیت چندانی به تالش های<br />

کالرا برای تجهیز زنان پرولتاریا نمی داد.‏<br />

بنظر حزب سوسیال دمکرات آلمان کالرا<br />

ستینگ و جنبش سوسیالیستی زنان می<br />

بایست خود را با ساختار خانواده کوچک و<br />

امنیت مادران،‏ کودکان و تم های این چنینی<br />

زنان مشغول سازند.‏ در حزب اما از رائی<br />

برخوردار نبود.‏ اوانس می نویسد ‏“این دلیل<br />

بزرگی بود که چرا زنی فعال انقالبی چون<br />

رزا لوگزامبورگ کاری به کار جنبش زنان<br />

نداشت”.‏<br />

( اوانس ،۱۹۷۹ صفحه )۳۱۹<br />

رزا می خواست درست و حسابی درگیر<br />

سیاست باشد مسئله ای که آنزمان و حتی<br />

امروز هم بعنوان مسئله ای مردانه دیده می<br />

شود.‏ رزا به این دلیل کمی بی توجه ای به<br />

کالرا می کرد چرا که وی تنها با مسئله زنان<br />

درگیر بود.‏ او در نامه ای که به لئو یوگیشس<br />

می نویسد می گوید:‏<br />

‏“کالرا خوب است اما کارهایش باعث<br />

میشوند که اواز مسائل پرت باشد.‏ او تنها<br />

خودش را با مشکل زنان درگیر نموده و<br />

به مسائل عمومی و کلی توجه ای ندارد”.‏ (<br />

اوانس ۱۹۷۹، صفحه ۳۲۰(<br />

همانطور که می بینیم برای رزا لوگزامبورگ<br />

هم مسئله زنان مسئله ای عمومی و کلی<br />

نبود.‏ حتی او رابطه ای میان مشکل زنان<br />

و مسائلی که از آن بعنوان مسائل عمومی<br />

و کلی نام می برد نمی دید.‏ برای مثال<br />

استعمارو خشونت بیرحمانه قدرت های<br />

سرمایه داری بر علیه ملت های بومی،‏<br />

نظامیگری و گسترش جنگ ها و……‏<br />

حتی او در مقابل افکار ضد فمنیستی<br />

پرولتاریائی هم اهمیتی نمی داد و عکس<br />

العمل نشان نمی داد.‏ مثال کایوتسکی اعتقاد<br />

داشت ” رفیق لوگزامبورگ همه چیز را به<br />

هم می ریزد چون ازمنطق عقالنی کمی<br />

برخوردار است”.‏<br />

(ff 127 .S ,۱۹۸۵ Neusü(<br />

همچنین ب بل که کتابی قطور در باره زن<br />

در سوسیالیسم نوشته است در سال ۱۹۱۰ در<br />

باره رزا و کالرا به کایوتسکی می نویسد:‏<br />

‏“در باره زنان یک مسئله عجیب وجود دارد.‏<br />

اگر جائی در باره عشق بازی هایشان و یا<br />

عالقه هایشان ویا خودخواهیشان صحبت<br />

شود و یا مورد توجه قرار نگیرند و یا دلخور


صفحه 145<br />

بشوند پس عاقالنه ترین راهی را که انتخاب<br />

می کنند این است که آن آدم را در حاشیه<br />

قرار می دهند و تا ابد دشمن وی می شوند.‏<br />

عشق و نفرت رادر کنار هم قرار دادن<br />

طرزتفکری عاقالنه و متعادل نیست”.‏<br />

( اوانس ،۱۹۷۹ صفحه )۵۲<br />

اینها همه جمالت معروفی است که در باره<br />

زنان در مغز مردان وجود دارد.‏ اینکه زنان<br />

عقالنی فکر نمی کنند و طرز تفکری متعادل<br />

ندارند.‏<br />

رزا لوگزامبورگ می خواست کار عمومی<br />

سیاسی کند و نمی خواست خود را در گوشه<br />

مسئله زنان بکشاند.‏ از این رو همانطوری<br />

که دوست ما کریستل نوی سو که ۱۰ سال<br />

پیش چشم از جهان پوشید می نویسد”‏ وی<br />

خود را در حیطه کله های مردانه آنزمان<br />

سوسیال دمکراسی آلمان با اعتقاداتشان به<br />

دانش و برنامه عقالنی و عملی انقالب سپرد.‏<br />

)284 .S ,۱۹۸۵ Neusü)<br />

چه تعداد از زنان سازمان های چپ تا به<br />

امروز بعنوان زن تالش نموده اند خشم خود<br />

را از رفقای مردشان بدلیل مهم بودن کار<br />

عمومی مشترکشان در خود خفه کنند.‏<br />

بنابراین بعنوان فمنیست چیزی نتوانستیم از<br />

رزالوگزامبورگ یاد بگیریم.‏ ولی از آنجا که<br />

ما هم چون جنبش نوین زنان در ابتدای<br />

راه برای پیدا کردن راه حلی برای مشکالت<br />

تئوری و عملی زنان بودیم ، چاره ای دیگر<br />

نداشتیم جز بررسی عمقی و بنیانی سئواالت<br />

در باال ذکر شده.‏<br />

از این رو بزودی برای ما روشن شد<br />

همانطور که انگلس بدرستی مطرح نموده<br />

است،‏ انسانها در ابتدا قبل از اینکه بخواهند<br />

تاریخ را بسازند و تولید کنند باید بصورت<br />

مادی ابراز وجود کنند.‏ این بودن و ابراز<br />

وجود کردن همینطوری از آسمان نمی افتد<br />

بلکه این زنان و مادران هستند که انسانها را<br />

به وجود می آورند و این به وجود آوردن<br />

بسادگی در اثر یک آکت ناآگاهانه و ناخواسته<br />

طبیعت انجام نمی پذیرد بلکه نتیجه یک کار<br />

و تالش است.)‏ ماریا میز ، ۱۹۹۲/۱۹۸۳<br />

صفحه ) ۱۶۴<br />

زنان زحمات بیشمار متحمل می شوند تا اینکه<br />

این موجود کوچک بزرگ شود و در نهایت<br />

در یک کارخانه و یا اداره بتواند نیروی کار<br />

خود را بفروشد.‏ نیروی کاری که نه خود این<br />

انسان بلکه بخش بزرگ آنرا مادرش تولید<br />

نموده است.‏ حال از خود سئوال می کنیم<br />

چگونه است که این کار بزرگ مادران و<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

همچنین کار خانه داری برای سرمایه داری<br />

از ارزش فاقد است؟ چرا تولیدی را که یک<br />

ماشین انجام می دهد دارای ارزش است و<br />

تولیدی را که مادری انجام می دهد و انسان<br />

را به وجود می آورد بی ارزش است؟ چرا<br />

کاری که برای ساختن اجناس بکار می رود<br />

تولید و فراوری نام دارد اما کار یک زن<br />

خانه دار و یک مادر باز تولید و تکثیر نام<br />

دارد؟<br />

زمانی که ما در آثار مارکس به دنبال پاسخی<br />

برای این سئواالت می گشتیم،‏ بزودی<br />

فهمیدیم که او هم درست روی این مقوله از<br />

همان واژه های کاری استفاده نموده است<br />

که اقتصادانانی مثل آدام اسمیت استفاده می<br />

کنند.‏ به این مفهوم که تولید به مفهوم تولید<br />

اجناس است.‏ اجناسی که در رد و بدل شدن<br />

خود ارزش اضافه تولید می نمایند.‏ تنها کار،‏<br />

بعنوان سازنده و بارور شناخته می شود و<br />

باعث پدیدار شدن این ارزش اضافی می<br />

گردد.‏ کاری که زنان انجام می دهند تنها باز<br />

تولید است.‏ بخصوص باز تولید نیروی کار.‏<br />

سرمایه برای تولید ارزش اضافه احتیاج<br />

مداوم به انسانهای جدید،‏ زنده ، سالم ،<br />

قدرتمند ، بالغ،‏ سیر و بلحاظ جنسی ارضاء<br />

شده دارد که بتوان نیروی کار را از آنان<br />

مکید.‏ اما کاری را که برای خلق این چنین<br />

انسانهائی صرف می شود را تنها تکراری<br />

احمقانه می داند.‏ درست مثل اینکه بزرگ<br />

کردن یک انسان در طبیعت بمانند بهار و<br />

تابستان و پائیز و زمستان بخودی خود انجام<br />

می پذیرد و در این باز تولید دائما تکراری<br />

هیچ چیز جدیدی به وجود نمی آید و تنها<br />

تکرار مکررات است.‏ چیزی جدید و نو مثل<br />

مدل اتومبیل ها،‏ نسل کامپیوتر ها ، مواد<br />

غذائی ژنتیک دستکاری شده و باالخره<br />

اجناس تولیدی که ارزش اضافه تولید می<br />

کنند.‏<br />

ما اصال ضدییتی با آن چیزی که بنام<br />

بازتولید خوانده می شود نداشتیم.‏ تنها من<br />

بیشتر اصرار داشتم که این خود،‏ واقعی<br />

ترین تولید است یعنی تولید زندگی و یا این<br />

خود اساسی مادی است که نقطه مقابل تولید<br />

اجناس و مهمترین دلیل باال رفتن منفعت<br />

و سود است.‏ اما این هم کافی نبود که به<br />

این برسیم که اقتصاد سرمایه داری ارزشی<br />

برای کار خانگی و بخصوص کار مادران<br />

قائل نیست.‏ این کافی نبود که این حقیقت را<br />

تنها به شرارت مردان مختصر کنیم و یا مثل<br />

برخی از مردان چپ تالش نمائیم این پدیده<br />

را بعنوان بقایای جامعه فئودالی تفسیر نمائیم.‏<br />

پس چرا سرمایه به این کار بی ارزش ،<br />

ناپرداختنی و بی مزد احتیاج دارد؟ در اینجا<br />

رزا لوگزامبورگ به ما کمک نمود.‏ زمانیکه<br />

بحث ” انباشت سرمایه”‏ را نمود . او این<br />

کار اصلی اقتصادیش را زمانی نوشت که به<br />

لحاظ سیاسی و تئوری با امپریالیسم در گیر<br />

شد و بر علیه جنگ افروزی امپراطوری<br />

پادشاهی آلمان جنگید.‏ این کار بزرگ رزا در<br />

سال ۱۹۱۳ در بیرون از آلمان نوشته شد.‏ او<br />

در این اثر به مارکس انتقاد می کند که او در<br />

جلد دوم کاپیتال یعنی در روند دائمی و ابدی<br />

انباشت سرمایه که امروز به آن رشد می<br />

گویند،‏ خود را تنها با استثمار طبقه مزد بگیر<br />

توسط سرمایه مشغول می کند.‏ سرمایه داری<br />

کامال پیشرفته به اعتقاد مارکس احتیاجی به<br />

خشونت اضافی خارج از مناسبات اقتصادی<br />

و خارج از بخش هائی که تحت استثمارش<br />

قرار دارد)‏ بگو مستعمرات(‏ ، ندارد.‏ از آنجا<br />

که سرمایه دار به کارگران هرگز تمامی<br />

ارزش اضافی را که آنان تولید نموده اند از<br />

طریق مزد نمی پردازد بلکه تنها بخشی را<br />

می دهد که کارگران برای باز تولید نیروی<br />

کاراحتیاج دارند،‏ بنابر این به اعتقاد مارکس<br />

در پایان هر دایره تولید همواره بیش از آنچه<br />

که سرمایه گذاری شده است برای سرمایه<br />

دار باقی می ماند به این مفهوم که در این<br />

پروسه کار/تولید/فروش ارزش اضافی<br />

زیادی نصیب سرمایه دار می گردد که وی<br />

مجددا آنرا برای دستیابی به ارزش اضافی<br />

بیشتری سرمایه گذاری می نماید.‏<br />

رزا لوگزامبورگ اشاره می کند که ‏“سرمایه<br />

برای اینکه بتواند حرکت انباشتگی دائمی<br />

اش را حفظ نماید،‏ احتیاج به ابزار تولید<br />

بیشتر،‏ مواد اولیه و خام بیشتر،‏ نیروی کار<br />

بیشتر و باالخره بازار های بیشتر خواهد<br />

داشت.‏ رزا این مسئله را “ اشکال تولید<br />

غیر سرمایه داری”‏ می نامد.‏ اشکالی که<br />

همچنین سرمایه در پیشرفته ترین شکلش<br />

اگر که بخواهد رشد کند و انباشت سرمایه<br />

داشته باشد،‏ مرتبا به آن نیاز خواهد داشت<br />

.)…….( همانطور که می بینیم که سرمایه<br />

داری هم در بهترین شکوفائی خود وابسته<br />

به وجود اقشار و جوامع غیر سرمایه داری<br />

است”.)‏ رزا لوگزامبورگ ، ۱۹۷۵/۱۹۱۳،<br />

صفحه ) ۳۱۳<br />

این جوامع و اقشار ” غیر سرمایه داری”‏<br />

سنتا دهقانان انگلستان و اروپا و همچنین<br />

سرخ پوستان آمریکا و برده گان زن و<br />

مرد آفریقا و کاربیک و آمریکا و در نهایت<br />

تمامی مستعمره هائی بودند که سرمایه غربی<br />

توانسته بود بر آنها تسلط یابد.‏<br />

رزا لوگزامبورگ به این نتیجه می رسد که<br />

استثمار و تاراج این اقشار و جوامع ” غیر<br />

سرمایه داری”‏ آنطوری که مارکس استثمار<br />

سرمایه داری را تعریف می کند یعنی از


صفحه 146<br />

طریق مناسبات متمدنانه سرمایه مزد که<br />

احتیاج به خشونت های خارج از اقتصاد<br />

ندارد،‏ نبوده.‏ بلکه توسط خشونت بیرحمانه<br />

مستقیم،‏ فتح ، جنگ ، و…..‏ می باشد.‏<br />

مارکس بر این اعتقاد بود که این خشونت<br />

مستقیم به بروز و تولد و همچنین پیش زمینه<br />

سرمایه داری واقعی بر می گردد که وی<br />

آنرا پریود ” انباشت ابتدائی سرمایه”‏ نام<br />

نهاده است.‏ رزا لوگزامبورگ اما توجه<br />

را به این جلب می نماید که این خشونت<br />

مرتبا ضروری است:‏ از سالها پیش تنها<br />

از طریق توسعه و بسط قلمروهای تولیدی<br />

جدید و کشور های جدید این موجودیت و<br />

توسعه سرمایه داری امکان پذیر بوده است.‏<br />

از سوی دیگراین توسعه و بسط قلمروهای<br />

تولیدی جدید همچنین به یک تصادم میان<br />

سرمایه و اشکال مختلف جوامع غیر سرمایه<br />

داری هم منجر می گردد.‏ از این رو خشونت<br />

، جنگ و انقالب ها رخ می دهند.‏ ( رزا<br />

لوگزامبورگ ۱۹۷۵ /۱۹۱۳ صفحه .)۵۱۸<br />

بدین صورت سرمایه داری پیشرفته برای<br />

اینکه بتواند به این انباشت سرمایه همچنان<br />

ادامه دهد نیازبه متدهائی دارد که باعث ”<br />

انباشت ابتدائی سرمایه”‏ بوده است و این<br />

متد ها چیز دیگری نیست اال خشونت.‏ یکی<br />

دیگر از نکات قابل توجه در این تحقیق رزا<br />

لوگزامبورک این است که سرمایه داری از<br />

آغاز تا پایان بر مبنای غارت تمامی جهان<br />

عمل نموده و می نماید.‏ بقول والراشتاین این<br />

خود یک ” سیستم جهانی است”.‏<br />

‏“….سرمایه بدون ابزار تولید و نیروی کار<br />

مجموعه این کره خاکی نمی تواند عمل نماید.‏<br />

به این لحاظ برای جلوگیری از موانع بر سر<br />

راه جنب و جوش انباشت سرمایه به نیروی<br />

کار تمامی سکنه کره زمین احتیاج دارد.‏<br />

از این رو مناسبات اجتماعی رهبری کننده<br />

غیرسرمایه داری می تواند در شعبه های<br />

تولیدی کشورهای مختلف سد راه پیشرفت<br />

سرمایه باشد.‏ از سوی دیگر برخا مناسبات<br />

عقب افتاده و خشونت بار هم توانسته اند<br />

انباشتگی به وجود آورند که تصور آن حتی<br />

برای کشورهای با سرمایه داری پیشرفته هم<br />

غیر ممکن بوده است.‏ ‏)همان کتاب صفحه<br />

)۳۱۴<br />

زمانی که من این تحقیقات رزا را مطالعه<br />

نمودم فورا به کشورهای جنوب جهان و<br />

آسیای شرقی و کشور های به اصطالح ببری<br />

مثل کره جنوبی،‏ تایلند،‏ مالزی،‏ فکر کردم که<br />

تا همین چند سال اخیر درجه رشدشان چنان<br />

بود که کشورهای اصلی سرمایه داری از<br />

حسادت در حال ترکیدن بودند.‏ من همچنین<br />

به خشونت فکر کردم از همه مهمتر خشونت<br />

بر علیه زنان جوان و زنان کارگر مناطق<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

محصور تولیدی بنگالدش ، هنگ کنگ ،<br />

تایلند،‏ هندوستان و بهتر بگویم تمامی این<br />

منطقه که من در سال ۱۹۹۷ خودم تک تک<br />

از آنها دیدن نمودم.‏ خشونت و از همه مهمتر<br />

خشونت بر علیه زنان در این منطقه که من<br />

اسمشان را مستعمره های جدید می گذارم<br />

در واقع از نعمات انباشت سرمایه است.‏<br />

رزا لوگزامبورگ خشونت را خوب تعریف<br />

می کند.‏ این خشونت همین طوری ساده از<br />

طریق سادیسم مردانه به وجود نیامده است.‏<br />

اصال طبیعی نیست و بقول مارکس ” درد<br />

زایمانی”‏ است که با خون و اشک،‏ سرمایه<br />

داری را بدنیا آورده است)…..(‏<br />

مارکس در ادامه می گوید”بعدا وقتی بطور<br />

کامل زائیده شد،‏ احتیاجی دیگر به خشونت<br />

ندارد و به صورتی صلح آمیز و تولیدگرا<br />

عمل خواهد نمود حتی اگر هم کمی بر<br />

علیه نیروی کار منهدم کننده است اما دیگر<br />

احتیاجی به قتل های زنجیره ای نخواهد<br />

داشت”.‏<br />

رزا لوگزامبورگ در اینجا مخالفت با این<br />

تز مارکس نموده و می گوید”‏ اینطوری<br />

نیست.‏ خشونت در سرتاسر جهان خود را<br />

گسترش داده است.‏ در طول زمان تسلیحات<br />

عظیم تولید و تکسیر شدند و می شوند.‏ یک<br />

جنگ استعماری همه کشورها را تعقیب<br />

می کند.‏ تمامی قبیله های آفریقائی بسرعت<br />

منهدم شدند.‏ …. این لحظه تولد نباید اینقدر<br />

طوالنی مدت باشد.‏ ۴۰۰ سال و هنوز هم<br />

خون و خون ریزی همه جا را در بر گرفته<br />

است”.‏<br />

زنان بعنوان آخرین مستعمره یا خانگی شدن<br />

کار<br />

همانطور که گفته شد،‏ رزا لوگزامبورگ به<br />

مسئله زنان فکر نمی کرد.‏ اما تجزیه تحلیل<br />

وی در باره انباشت سرمایه چشمان من و<br />

دوستانم را گشود و ما به ارزش و جایگاه<br />

کار خانگی زنان در سرمایه داری پی بردیم.‏<br />

این کار که رزا از آن بعنوان ‏“اشکال غیر<br />

سرمایه داری”‏ نام می برد و دهقانان و<br />

مستعمرات و …. را در آن کاتاگوری جا<br />

می دهد،‏ به هیچ وجه ارزشی ندارد و مولد<br />

نیست و درست مثل طبیعت و بعنوان ثروتی<br />

طبیعی در خدمت بشریت قرار می گیرد و<br />

با هیچ حقوق کاری و قرار داد مزدی تامین<br />

امنیتی نمی شود و در حقیقت ۲۴ ساعت<br />

روز در خدمتگذاری حاضر است و برای<br />

سرمایه ارزان ترین و از لحاظ سیاسی بی<br />

دردسر ترین شکل بازتولید نیروی کار است.‏<br />

افزون بر این من در تحقیقات خودم در باره<br />

زنان بافنده و لبه دوز هندی به این نتیجه<br />

رسیدم که کار خانگی همچنین ارزان ترین<br />

و بی دردسر ترین شکل کار تولیدی است.)‏<br />

ماریا میز سال ۱۹۸۲(<br />

اگر ما اقتصاد را از منظر زنان و کار زنان<br />

مشاهده نمائیم و اگر کار خانگی زنان را به<br />

این مشاهداتمان اضافه کنیم ، سپس خواهیم<br />

دید که %۵۰ جمعیت جهان ، %۶۵ درصد<br />

کار تولیدی جهان را بعهده دارند و تنهااز<br />

%۱۰ درآمد مزدی جهان برخوردارند.)‏<br />

صالح ‎۱۹۹۷‎صفحه ۷۷(<br />

این امر از این جهت امکان پذیر است که<br />

کار خانگی زنان و در نهایت کار مادران<br />

بعنوان کار شناخته نشده و نامرئی تلقی می<br />

شود.‏ این نامرئی سازی کار مادران و کار<br />

خانگی زنان که برای بقا و ادامه زندگی<br />

زنان،‏ ملت های تحت ستم ، طبقات و اقوام<br />

از ضروریات است،‏ بخشی از سیاست<br />

استعماری پدرساالرانه ای است که در<br />

سرمایه داری به نقطه اوج خود رسیده است.‏<br />

همچنین این نامرئی سازی توسط سوسیالیسم<br />

موجود هم از بین نرفت.‏ همانطوری که من<br />

در تحقیقاتم در سال ۱۹۸۸ نتیجه گیری نمودم<br />

، در انباشت سوسیالیستی هم کار استعماری<br />

و کار خانگی به حساب نیامده است.‏ تعریف<br />

جدید تقسیم کار بر مبنای جنسیت در سرمایه<br />

داری،‏ بخصوص تعریف زن بعنوان خانه<br />

دار حاصل طرزتفکر ذاتی مردانه نیست<br />

بلکه ضروریتی ساختاری در روند انباشت<br />

سرمایه سرمایه داری است.‏<br />

فمنیست ها ثابت نموده اند که زن خانه داری<br />

که باعث ‏“بازتولید”‏ نیروی کار مرد مزدبگیر<br />

می شود کمک به تولید ارزش اضافه می<br />

نماید.‏ مزد کار زن خانه دار هیچگاه پرداخته<br />

نمی شود و در محاسبات درآمد های ناخالص<br />

اجتماعی به حساب آورده نمی شود.‏ حتی<br />

کار خانگی هیچگاه بعنوان کار تعریف نشده<br />

و تنها از آن بعنوان خودمختاری زنانه و یا<br />

‏“عشق”‏ نام برده می شود.‏ این کار به لحاظ<br />

زمانی نامحدود بوده و بنظر می رسد که<br />

بمانند خورشید و هوا و یا ذخایر طبیعی و یا<br />

بهتر بگویم ” ثروتی آزاد”‏ است که براحتی<br />

و بسادگی در اختیار مرد و سرمایه داران<br />

قرار دارد.‏<br />

طبق تجزیه و تحلیل فمنیستی این کار خانگی<br />

بی مزد به همراه کار دهقانان خرد بخصوص<br />

در کشور های جهان سوم و استثمارآنان،‏ راز<br />

موفقیت انباشت سرمایه را بیان می نماید.‏<br />

Federici ,1973 Dalla Costa(<br />

,Bock & Duden1977 ,1975<br />

Bennholdt- ,1992 v. Werlhof<br />

,1986 Mies ,1983 Thomsen<br />

)1989 Waring


صفحه 147<br />

در این میان بدون ( کارخانگی(‏ بین المللی<br />

زنان،‏ رشد تولیدی و رشد اقتصادی در<br />

کشورهای شمال جهان پایدار نخواهد بود.‏<br />

Bennholdt-Thomsen, Mies, v.(<br />

)1992/1983 Werlhof<br />

من واژه خانه دارشدن زنان و یا بهتر بگویم<br />

‏“کار خانگی”‏ رادر سال های ۷۹/۱۹۷۸<br />

در رابطه با تحقیقاتم در باره زنان لبه دوز<br />

نارساپور،‏ درجنوب هند لمس نمودم.‏ هیئت<br />

های مذهبی شوتلندی در قرن ۱۹ صنعت لبه<br />

دوزی را در این منطقه براه انداختند و به<br />

زنان فقیر روستا ها یاد دادند در خانه بکار<br />

لبه دوزی بپردازند.‏ سپس این لبه دوزی ها<br />

دراروپا و آمریکا و استرالیا بفروش می<br />

رسیدند.‏ این زنان تنها بخش کوچکی از<br />

حداقل دست مزدی را که به طور معمول<br />

کارگران زراعی دریافت می نمودند،‏ به<br />

عنوان مزد خود دریافت می نمودند که<br />

چیزی در حدود ۰،۵۸ روپیه بود.‏ استثمار<br />

این زنان که بر اساس سری دوزی یا تک<br />

دوزی کار می نمودند،‏ امکان پذیر بود چون<br />

صادر کنندگان که در این فاصله میلیونر شده<br />

بودند،‏ به این زنان به چشم خانه دارانی می<br />

نگریستند که در هر حال در خانه بسر برده<br />

و می توانستند ازوقت های آزاد خود برای<br />

تولید استفاده نمایند.‏<br />

از این رو ” کار خانگی”‏ تنها به مفهوم<br />

بازتولید بی مزد نیروی کار از طریق کار<br />

خصوصی در خانه نبوده ( خانه داری(‏<br />

بلکه همچنین ارزانترین شکل کار تولیدی<br />

در شکل ” کار خانگی”‏ یا مناسبات کاری<br />

مشابه مخصوص زنان می باشد.)‏ ماریا میز<br />

)۸۲/۱۹۸۱<br />

اختصاص دادن خانه داری ‏“کار خانگی”‏<br />

به زنان هیچگاه مورد سئوال قرار نگرفته<br />

است.‏ حتی زمانی که زنان شاغل و یا<br />

سرپرست خانوار بوده و می باشند.‏ در دهه<br />

اخیر طبق آمار تعداد زنانی که تنها نان<br />

آور خانوار می باشند در سرتاسر جهان<br />

بخصوص در کشور های جنوب جهان روز<br />

بروز افزایش یافته و می یابد.‏ دستمزد زنان<br />

در سرتاسر جهان کمتر از دستمزد مردان<br />

برای کار برابر است.‏ در آلمان زنان ۶۰ تا<br />

%۷۰ مزد مردان را برای کار برابر دریافت<br />

می نمایند.‏ علت این اختالف در دستمزدها را<br />

کافرمایان چنین بیان می نمایند:”‏ از آنجا که<br />

مردان سرپرستان اصلی خانواده می باشند<br />

و مسئول تغذیه خانواده می باشند،‏ لذا درآمد<br />

زنان باید تکمیل کننده درآمد مردان باشد”.‏<br />

زنان عمدتا درمشاغلی که از امنیت های<br />

الزم شغلی برخوردار است استخدام نمی<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

شوند زیرا که کارفرمایان انتظار دارند که<br />

زنان به هنگام بارداری و یا زمان های<br />

بحرانی جسمی)‏ درد های ماهانه مخصوص<br />

زنان(‏ به گوشه خانه ها و پشت اجاق گاز<br />

ها پناه برند.‏<br />

در دسته بندی ‏“مشاغل ناچیز”‏ و یا ” گروه<br />

مشاغل با مزد کم”‏ در مرحله نخست،‏ زنان<br />

خانه دار منظور می باشند.‏ زیرا که این گونه<br />

زنان با اولین تغییر و تحوالت کاری براحتی<br />

اولین کسانی خواهند بود که از کاراخراج می<br />

شوند.‏ همچنین ارتقاء شغلی زنان در مقایسه<br />

با مردان از درصدی پائین برخوددار است.‏<br />

این امر حتی برای مشاغل باال با مدارک<br />

عالیه دانشگاهی هم صادق است.‏ برای مثال<br />

در سطوح مشاغل دانشگاهی غالبا مدیریت<br />

های کلیدی به عهده مردان می باشد و در<br />

مواردی هیچ زنی در این بخش ها استخدام<br />

نمی گردد.‏<br />

تجزیه و تحلیل ” خانگی شدن کار”‏ کامل<br />

نخواهد بود اگر که ما این مسئله را در رابطه<br />

با ‏“استعماری شدن”‏ و یا آنطور که امروزه<br />

مرسوم است ” تقسیم کار بین المللی”‏ بررسی<br />

ننمائیم.‏<br />

دو روند”‏ خانگی شدن کار”‏ و ” استعماری<br />

شدن”‏ را نمی توان بعنوان پدیده هائی که تنها<br />

در فواصل زمانی قرن ۱۸ و ۱۹ اجرا می<br />

شد،‏ خالصه نمود.این دو روند در حقیقت<br />

مکمل یکدیگر بوده و در هم ادغام می<br />

گردند.‏ طبقه سرمایه داران اروپائی ، بدون<br />

فتح مستعمرات و استثمار ذخایر طبیعی و<br />

معدنی این مستعمرات و همچنین نیروی کار<br />

انسانی موجود در این مستعمرات،‏ هرگز<br />

نمی توانستند انقالب صنعتی را آغاز نمایند:‏<br />

بدون این مستعمرات دانشمندان هرگز نمی<br />

توانستند سرمایه دارانی را پیدا نمایند که<br />

بتوانند اختراعات خویش را در اختیارشان<br />

بگذارند.‏ افزون بر این طبقه بورژوازی<br />

حقوق بگیر از پول کافی برخوردار نبود<br />

که بتواند”‏ زن خانه دارغیر شاغل”‏ و ”<br />

خدمتکار”‏ را به خدمت بگیرد.‏ کارگران هم<br />

در همین دوره زندگی بسیار سختی را می<br />

گذراندند.‏<br />

بین المللی شدن ” کار خانگی”‏<br />

امروز اما دیگر بسیار واضح شده است که<br />

کشف ” کار خانگی توسط خانه داران”‏ نه<br />

تنها بهترین روش برای پائین بردن هزینه<br />

بازتولید نیروی کار بوده و هست بلکه زنان<br />

خانه دار واقعی ترین و بهترین نیروی کار<br />

در تولید اجناس می باشند.‏<br />

این مسئله را می توان در کشورهای جهان<br />

سوم براحتی مالحظه نمود.از اواسط سال<br />

های هفتاد به بعد شرکت های بزرگ تولیدی<br />

غربی مراکز تولیدی خود را به این کشور<br />

ها منتقل نموده اند.‏ صنایع پارچه بافی،‏<br />

الکترونیک،‏ تولید اسباب بازی و غیره در<br />

این کشور ها متمرکزند.‏ در حدود %۸۰<br />

نیروی کار در این کارخانه جات بازار<br />

جهانی،‏ زنان جوان ومجرد می باشند.‏<br />

دستمزد این زنان چیزی در حدود %۱۰<br />

دستمزد زنان در کشور های صنعتی است.‏<br />

عالمت مشخصه این کشور ها بعنوان کشور<br />

های مزد ارزان تنها در نیروی کار زنان<br />

جوان و مجرد و چابکی قرار دارد که غالبا<br />

از هیچگونه امنیت های شغلی برخوردار<br />

نبوده و در هیچ اتحادیه کارگری سازماندهی<br />

نشده اند.‏ در صورت ازدواج و بچه دار شدن<br />

این زنان سریعا از سوی کارفرما اخراج<br />

خواهند شد.‏ اکثرا در قرار داد های کاری<br />

این زنان قید می شود که حق ازدواج و بچه<br />

دار شدن نخواهند داشت.‏<br />

شکل کالسیک ‏“کارخانگی”‏ کارگر تولیدی<br />

بازار جهانی،‏ تولید در خانه است.‏ جائی<br />

که زنان کار خانه داری و وظیفه رسیدگی<br />

به امور روزمره خانواده و همچنین تولید<br />

محصوالت بازار جهانی را با هم انجام می<br />

دهند.‏ در این صورت زنان از هیچگونه<br />

تامینات اجتماعی برخوردار نبوده و برای<br />

کار طوالنی مدت مزدی ناچیز دریافت<br />

می نمایند.‏ ( تاکید از مترجم:‏ در ایران این<br />

روش بسیار متداول است مثال کارخانه جات<br />

بهداشتی و البسه و …… از این شکل کار<br />

استفاده می نمایند . بطور مثال زنان خانه<br />

دار در مقابل ۱۰۰ عدد نوار بهداشتی که در<br />

خانه چرخ و بسته بندی نمایند مبلغی ناچیز<br />

در موقع تحویل دادن جنس دریافت می کنند.‏<br />

ابزار کار و مواد اولیه بصورت هفتگی یا<br />

ماهانه به خانه زنان منتقل می گردد.‏ افزون<br />

بر این شرکت های خصوصی بیشماری در<br />

تهران و شهرستان های بزرگ کار های<br />

تولیدیشان عمدتا در خانه ها تولید می گردد(.‏<br />

هم چنین در سایر بخش های تولیدی چون<br />

کار زراعی و تجارتی کار های خدماتی<br />

از طریق نیروی کار زنانه طبق مدل کار<br />

توسط خانه داران انجام می پذیرد.)‏ ورلهوف<br />

۱۹۸۵، ماریا میز ۱۹۸۸(<br />

جهانی سازی اقتصاد و ” خانگی شدن کار”‏<br />

تمام آن چیزهائی که ما طی چند ده در باره<br />

رابطه استثمار کارخانگی نیروی کار زنانه<br />

و انباشت سرمایه نوشتیم،‏ امروز خود را<br />

بطوری عیان در عصر جهانی سازی اقتصاد<br />

نشان می دهد و اهمیت پیدا می کند.‏ حتی می<br />

شود گفت که در عصر جهانی سازی اقتصاد<br />

این شکل استثمار مدلی برای استثمار کار


صفحه 148<br />

بطور کل گشته است.‏<br />

امروز مناسبات معمولی کار دیگر مناسبات<br />

میان یک ” کارگرآزاد مزدبگیر مردانه”،‏ با<br />

سرمایه نیست بلکه میان کارگران زن خانه<br />

دار”‏ انعطاف پذیر”‏ و ” بی امنیت ” و”‏ جهان<br />

سومی ” و ” معضل دار”،‏ با سرمایه است.‏<br />

به هیچ وجه نباید تعجب کنیم اگر که سرمایه<br />

داران از این مدل کار تعریف و تمجید<br />

نمایند.‏ کلودیا ورهوف از کریستین لوتز که<br />

ناشر مجله مدیران سوئیس است ( مجله ایم<br />

پولس(‏ نقل قول می نماید که وی در حالیکه<br />

از پایان ‏“کار مزدی آزاد”‏ استقبال می نماید<br />

در یکی از سرمقاله هایش می نویسد:”‏ آینده<br />

کار زنانه است.‏ آینده ای که خواهان رشد<br />

تخصص های زنانه است”.‏ ( لوتز ۱۹۹۷<br />

نقل قول ورلهوف ۱۹۹۹ صفحه ۸۱(<br />

بدین صورت سرمایه داران هم همان چیزی<br />

را می گویند که کلودیا ورل هوف در سال<br />

۱۹۸۳ بعنوان آینده نیروی کار نوشت.‏ یعنی<br />

” کارخانگی”‏ زنانه به جای نیروی کار<br />

مردانه.‏ کلودیا در مقاله اش بنام ” پرولتاریا<br />

مرد،‏ زنده باد زن خانه دار”‏ ثابت نمود که<br />

حال دیگر کارگر مرد با امنیت های مزدی<br />

و سازمانداده شده در اتحادیه کارگری که<br />

واقعی ترین نیروی کار برای سرمایه را<br />

بیان می کرد جایش را به زنان خانه دار می<br />

دهد.‏ نیروی کار این زن خانه دار بر عکس<br />

پرولتاریا ، انعطافپذیر تر و در هر ساعت<br />

آماده بکار تر و ارزان تر،‏ قابل اطمینان تر<br />

است و در مواقع بحرانی برای سرمایه گران<br />

تمام نشده و باعث فشار نخواهد شد.‏ حتی<br />

نیروی کار مردانه هم در آینده به این شکل<br />

” کارخانگی”‏ عمل خواهد نمود.)‏ ورل هوف<br />

۱۹۸۳ و چاپ جدید ۱۹۹۲(<br />

سال ‎۱۹۸۴/۱۹۸۳‎این استراتژی مجددا تحت<br />

عنوان ” انعطاف پذیر شدن کار”‏ مورد بحث<br />

قرار گرفت و بعنوان نتیجه ضروری تغییر<br />

کار براساس موازین اقتصادی از طریق<br />

چیپس و کامپیوتر مورد تائید قرار گرفت.‏<br />

رکس رود،‏ وزیر اقتصاد سابق،‏ همان زمان<br />

پیشنهاد نمودکه در فضای اقتصاد آلمان یک<br />

” بخش کار ارزان قیمت”‏ ایجاد گردد.‏<br />

بعد از اتفاقاتی که بعدا پیش آمد به هیچ وجه<br />

دیگربرای ما تعجب آور نیست از اینکه<br />

بشنویم که رکس رود منظورش آنزمان<br />

از ایجاد ” بخش کار ارزان قیمت”‏ به طور<br />

خاص زنان بود.‏ زیرا که زنان بواسطه<br />

کار”‏ خانه داریشان”‏ بهترین و مناسب ترین<br />

نیروی کار این بخش می باشند.‏ اماآنچیزی<br />

هم که رکس رود به آن اشاره نکرد،‏ امروز<br />

از طریق پیمان ” مای”‏ و سازمان تجارت<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

جهانی کامال روشن شده است:‏ تمام جهان،‏<br />

همچنین کشور های صنعتی باید به یک<br />

محدوده واحد آزاد تجاری تبدیل گردند.‏ نمونه<br />

هایش را ما امروز در آسیا و مکزیک می<br />

بینیم.)‏ ماریا میز،‏ ورل هوف ۱۹۹۸(<br />

با وجود اینکه سرمایه داری تقریبا از زمان<br />

شروع مستعمراتش بعنوان سیستمی جهانی<br />

عمل نموده است:‏ همانطور که مارکس و<br />

رزالوگزامبورگ و والراشتاین ثابت نمودند،‏<br />

اما سخنان امروز در باره جهانی شدن)‏ بگو<br />

جهانی سازی(‏ در رسانه ها همانی است که<br />

از اواخر سالهای ۸۰ از سوی نهاد هائی<br />

چون پیمان عمومی گمرک و پیمان تجاری<br />

گات و پیمان های چندملیتی از طریق نهاد<br />

هائی چون ” مای”‏ ، بانک جهانی،‏ صندوق<br />

بین المللی پول و وزیر اقتصاد آمریکا به<br />

اجرا در آمد.‏ نقطه پایانی مذاکرات تجاری ”<br />

گات”‏ در سال ۱۹۹۵ ایجاد سازمان تجاری<br />

جهانی بود.‏<br />

هر آنچه که در باال در باره ” بین المللی<br />

شدن کار خانگی”‏ گفته شد،‏ مخصوصا برای<br />

بررسی موفقیت روند فعلی جهانی سازی،‏<br />

یعنی تاسیس کارخانه جات بازار جهانی<br />

در محدوده های آزاد تولیدی در آسیا و ”<br />

ماکوآالس”‏ های مکزیکو،‏ از اهمیت بسزائی<br />

برخوردار است.‏ این حقیقت که مزد ها در<br />

این مناطق آزاد تجاری و کارخانه های بازار<br />

جهانی این چنین ارزان بوده و هست تنها از<br />

این بابت نیست که در حدود %۸۰ نیروی<br />

کار این صنایع نیروی کار جوان و مجرد<br />

زن می باشد بلکه دلیل ارزانی این دستمزدها<br />

این است که در تعرفه دستمزدی،‏ این زنان<br />

در ردیف زنان خانه دار قرار می گیرند.‏<br />

لذا مزدی که شامل این دختران مجرد و<br />

جوان می شود همان مزدی است که زنان<br />

خانه دار برای کار تولیدی در خانه دریافت<br />

می نمایند.‏ از سوی دیگر این زنان دقیقا به<br />

لحاظ تخصص در کار خانگی استخدام می<br />

شوند : دست های چابک،‏ زرنگی،‏ دقت،‏<br />

داشتن هنر خیاطی و این واقعیت که بعد از<br />

ازدواج می توان آنها را اخراج نمود.‏ بدین<br />

صورت کارفرمایان از تمامی مزایای دوران<br />

بارداری و امنیت های دوران بارداری و<br />

شیردهی خالص شده و با اخراج کارگران<br />

زنی که قصد ازدواج دارند در این هزینه<br />

ها صرفه جوئی می نمایند.‏ مهمتر از همه<br />

اینکه در این کارخانه جات وجود اتحادیه<br />

های کارگری ممنوع می باشد.‏ صد درصد<br />

سود این کارخانه جات صادر می گردد.‏<br />

از آنجا که اکثر کارگران زن این کارحانه<br />

جات از خانواده های فقیر می آیند،‏ از حقوق<br />

خود مطلع نبوده و هیچگونه تجربه ای در<br />

مبارزات کاری نداشته و هر گونه مزاحمت<br />

و تبعیض جنسی را تحمل نموده و از امنیت<br />

های سالمتی و بهداشتی که در کشورهای<br />

صنعتی به آن توجه می گردد،‏ محروم می<br />

باشند.‏ بطور مثال در کره جنوبی کارگران<br />

زن تا زمانی که سطح تولیدشان به سطح<br />

تولید مورد قبول کارفرما نمی رسید در<br />

کارگاه تولیدی محبوس می شدند.‏<br />

مدل کوه یخ اقتصاد پدرساالری سرمایه<br />

داری<br />

یک چنین مدل اقتصادی را می توان برای<br />

بهتر درک کردن با کوه یخی مقایسه نمود که<br />

در اقیانوسی شناور است و تنها قله این کوه<br />

یخی که بیان کننده سرمایه و کارمزدی است<br />

از آب نمایان است.‏ این سرمایه و کارمزدی<br />

را ما اقتصاد مرئی نام می گذاریم.‏ کار<br />

خانگی ، کار غیر دستمزدی ، کار دهقانان<br />

خرد ، دستفروشان و دیگر مشاغل پست و<br />

خارج از تعرفه های مزدی که به عنوان<br />

اقتصاد خوانده نشده و در هیچ آماری منظور<br />

نگشته است،‏ بیان کننده بخش درون آبی این<br />

کوه یخ یعنی بخش ‏“اقتصاد نامرئی”‏ است.‏<br />

کار بخش های غیر رسمی ، مستعمره ها)‏<br />

بخش های نامرئی(‏ ، طبیعت و تولیداتش همه<br />

و همه به این بخش “ اقتصاد نامرئی”‏ تعلق<br />

دارد و دقیقا موضوع اصلی همین جا است:‏<br />

تمامی هزینه هائی را که سرمایه نمی خواهد<br />

تقبل نماید به این بخش ” اقتصاد نامرئی”‏<br />

واگذار می نماید.‏<br />

در این مدل کوه یخی اقتصاد،‏ هر گونه<br />

رهبری اقتصادی که قابل رویت است و<br />

از طریق تولید محصوالت و تجارت هدفی<br />

جز رشد اقتصادی و سود بیشتر وافزایش<br />

سرمایه ندارد بعنوان ‏“اقتصاد مرئی”‏ خوانده<br />

می شود.‏ تامین نیاز های انسانی در این<br />

انباشت تولیدات و پول مسئله ای جانبی و<br />

کم اهمیت است.‏ تنها بخش ‏“اقتصاد مرئی”‏<br />

در مجموعه محاسبات ملی ، بعنوان درآمد<br />

ناخالص اجتماعی و درآمد ناخالص تولیدات<br />

داخلی ( که مجموعه درآمد های ناخالص<br />

اجتماعی ساالنه از تولیدات و خدماتی که<br />

به پول تبدیل شده اند را در برمی گیرد(به<br />

حساب می آید.‏<br />

( وارینگ )۱۹۸۹<br />

البته این به هیچ وجه بیان کننده مجموعه<br />

اقتصاد سرمایه داری نیست بلکه تنها بخش<br />

مرئی آن است.‏ اما این بخش مرئی اقتصاد<br />

تغذیه خود را از بخش نامرئی می گیرد.‏<br />

در مجموع تمامی فعالیت های بخش اقتصاد<br />

نامرئی حرکت طبیعی و زندگی مستقل خود<br />

را داشته و”در ظاهر”‏ نباید کمک به افزایش<br />

ارزش سرمایه نمایند.‏<br />

از این جهت طبق نظرکلودیا ورل هوف،‏


صفحه 149<br />

هر آنچه که برای سرمایه مفت و مجانی<br />

است بعنوان ذخیره طبیعی شناخته می شود.‏<br />

در حالیکه به انسانها تلقین میشود که زندگی<br />

اقتصادی بطور واقعی در قله کوه یخی یعنی<br />

بخش مرئی در جریان است،‏ دراقتصاد پولی<br />

بخش اقتصاد نامرئی و بهتر بگوئیم بخش<br />

زیر آب کوه یخی وابسته به بخش اقتصاد<br />

مرئی و یا قله کوه یخی است.‏ قاعدتا طبق<br />

داده های تئوریزه شده سرمایه داری زمانی<br />

خواهد رسید که همه در مسیر حرکت<br />

بسوی توسعه به این بخش اقتصاد مرئی<br />

خواهند پیوست.‏ به سوی کار مزدی،‏ کار<br />

زیر پوشش قوانین کار،‏ با حقوقی مکفی و<br />

امنیت های شغلی و….‏ اما در این کوه یخی<br />

اقتصاد،‏ برای همه حرکت در جهت توسعه<br />

وجود ندارد ( شاید برای برخی(‏ بلکه کامال<br />

برعکس بخش های پائینی و نامرئی این کوه<br />

یخ اقتصادی وظیفه تامین مالی بخش اقتصاد<br />

مرئی رابعهده دارند.‏ از این رو این بخش<br />

نامرئی را ما ‏“مستعمرات”‏ می خوانیم.‏ بدون<br />

این زمینه و بستراستعماری،‏ سرمایه داری<br />

وجود نخواهد داشت.‏<br />

سازی بخش اقتصاد نامرئی را مرئی می<br />

سازد جهانی<br />

آنچه که در اثر تاثیر جهانی سازی بطور<br />

واقعی اتفاق افتاده و می افتد آن چیزی نیست<br />

که همه انتظارش را داشتند.‏ یعنی اینکه تحت<br />

تاثیر جهانی سازی جهان بسوی توسعه مثبت<br />

حرکت نماید بلکه برعکس:‏ هر روزه در<br />

جهان کارگران زن و مرد مزدبگیر بیشماری<br />

در بخش اقتصاد مرئی کار خود را از دست<br />

می دهند و به بخش اقتصاد نامرئی پرتاب<br />

می شوند.‏ کارگران مشاغل با قرار داد های<br />

بلند مدت نامحدود بیکار شده و جای آنها را<br />

کارگران روز مزد و فصلی وکارگران با<br />

قرار داد محدود می گیرند.‏ کار در کارخانه<br />

ها جای خود را به کار در خانه ها می دهد.‏<br />

مشاغل با امنیت کاری سازمان یافته در<br />

اتحادیه های کارگری جای خود را به کار<br />

خانگی بدون امنیت های کاری و حقوقی<br />

می دهد.‏ امروزه به این شکل کار”‏ مناسبات<br />

کاری مسئله دار”‏ می گویند.‏<br />

دقیقا شرایط امروز جهان عکس آن چیزی<br />

است که دراقتصاد سرمایه داری تئوریزه<br />

شده و به ما تلقین می گردد:‏ اینکه انعکاسی<br />

از باال به پائین وجود دارد و با زبانی ساده<br />

ترثروت از قله کوه یخ به دامنه کوه یخ منتقل<br />

شده و در نتیجه اوضاع جهان بر وفق مراد<br />

خواهد شد.‏ بلکه برعکس؛ واقعیت ها چیز<br />

دیگری را بیان میکنند.‏ واقعیت این است که<br />

مرتبا ثروت در قله این کوه یخی انباشته می<br />

شود و اقشار مختلف زیر آب این کوه یخی<br />

آنچنان زیر فشار اقتصادی قرار می گیرند<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

که باالخره از بین می روند.‏<br />

در گزارش کمیسیون سازمان ملل متحد در<br />

سال ۱۹۹۶ آمده است که رشد جهانی باعث<br />

گشته است که سهم ثروتمندان جهان که در<br />

حدود %۲۰ جمعیت جهان را تشکیل می<br />

دهند،‏ از درآمدهای جهان در فاصله ۳۰ سال<br />

گذشته از %۷۰ به %۸۵ برسد.‏ در حالیکه<br />

در همین فاصله سهم %۲۰ فقیر ترین مردم<br />

جهان از همین درآمدها از % ۲/۳ به %۱/۴<br />

رسیده است.‏ همچنین همین کمیسیون در<br />

سال ۱۹۹۸ گزارش می دهد که امروزدرآمد<br />

حقیقی در ۱۰۰ کشور جهان پائین تر از<br />

۱۰ سال پیش می باشد و فاصله طبقاتی<br />

میان ثروتمندان و فقیران کشورها،‏ طبقات<br />

و جوامع روز بروز بیشتر می گردد.‏ در<br />

پدرساالری سرمایه داری جهانی ، برابری<br />

برای همه وجود نخواهد داشت.‏ حتی بانک<br />

جهانی هم به این مسئله اقرار می نماید<br />

زمانی که می گوید:”‏ نابرابری درمزدها ،<br />

درآمدها و رفاه اجتماعی انعکاس ضروری<br />

گذار از اقتصاد سوسیالیستی به اقتصاد<br />

سرمایه داریست.‏<br />

A Global Poverty Gap”, in:“(<br />

,1996 July .20 ,The Economist<br />

)36 .S<br />

جهانی سازی بدون ” چهره مردانه”‏<br />

انسانها تا مقطع فروریزی دیوار برلین<br />

در این خیال بسر می بردند که تولید برای<br />

صادرات ( از طریق بردن صنایع به محدوده<br />

های آزاد تجاری(‏ در جهان سوم ، نه تنها<br />

به جوامع مصرفی کشورهای ثروتمند جهان<br />

کمک خواهد نمود بلکه این مسئله به نفع خود<br />

کشورهای جنوب جهان هم خواهد بود.‏ یعنی<br />

اینکه باالخره زمانی سطح اقتصادی جهان به<br />

سطح مثال کشوری چون سوئد خواهد رسید،‏<br />

اما با تغییر ساختاری اقتصادنئولیبرالی که<br />

تقریبا از سال ۱۹۹۰ بشدت به اجرا درآمد<br />

بزودی کامال برای همگان مشخص شد که<br />

این خوش بینی رویا و خیالی باطل بیش<br />

نبوده است.‏<br />

در فاز کنونی جهانی سازی،‏ روندهائی<br />

که از اواسط سال های هفتاد آغاز گشت<br />

دیگر به اجرا در نیامد.‏ بدین صورت<br />

استراتژی شهرک های صنعتی تولیدی در<br />

کشور های ” مزدارزان”‏ از طریق قانون<br />

” گات”‏ و همچنین سازمان تجارت جهانی،‏<br />

در تمامی کشورهای جهان به مرحله اجرا<br />

درآمد.‏ گذشته از این نه تنها صنایعی که<br />

کارگرانش از دستمزد باالئی برخوردار<br />

بودند به ‏“کشورهای مزدارزان”‏ منتقل شدند،‏<br />

بلکه همچنین صنایع سنگینی چون صنایع<br />

ذوب آهن،‏ کشتی سازی و اتومبیل سازی<br />

و…..‏ که مستقیما اثرات مخرب در محیط<br />

زیست دارند،‏ به این کشورهای مزد ارزان<br />

منتقل شدند.‏ همچنین از طریق تکنولوژی<br />

الکترونیکی این امکان به وجود آمد تا<br />

انتقال کامل بخش خدماتی به این کشورهای<br />

مزدارزان سهل تر گردد.‏ بدین طریق تعدادی<br />

از شرکت های هواپیمائی جهان شروع به<br />

صدور صورتحساب های خوداز هندوستان<br />

نموده و شرکت های ‏“سوفت ور”‏ هندی هم<br />

وارد رقابت موفقیت آمیزی با شرکت های<br />

همسان آمریکائی و اروپائی خود گشتند.‏<br />

قابل توجه این است که برای کشورهای<br />

قدیمی صنعتی،‏ نتایج این تغییر ساختار<br />

جدیدجهانی،‏ تنها به حذف محل کار زنان<br />

ختم نمی شود،‏ بلکه مردان مزد بگیر با<br />

قرار دادهای طوالنی مدت هم محل کار خود<br />

را از دست داده و خواهند داد.‏ این کامال<br />

عجیب است که نه سیاستمداران و نه اتحادیه<br />

های کارگری ، پیامدهای یک چنین سیاست<br />

جهانی سازی را که از طریق بانک جهانی<br />

، پیمان مای ، پیمان گات ، سازمان تجارت<br />

جهانی و کنسرن های چندملیتی ، زندگی<br />

کارگران،‏ مصرف کنندکان و محیط زیست<br />

را مورد ضرب قرار داده است،‏ نادیده گرفته<br />

و حتی امروز هم نادیده می گیرند.‏<br />

تمامی کشور های صنعتی،‏ اقتصاد جهانی<br />

سازی و گشودن در های کلیه بازار های<br />

جهان را،‏ بعنوان حرکتی مثبت وحرکت به<br />

پیش ارزیابی می نمایند ( یا حداقل غیر قابل<br />

برگشت می دانند(‏ . تمامی دولت های این<br />

کشورها از قانون گات و سازمان تجارت<br />

جهانی استقبال نموده و به این دو قانون رای<br />

مثبت داده اند.‏ اگر هم اعتراضی وجود داشته<br />

است از سوی برخی کشور های فقیر و یا<br />

مثال دهقانان هندوستان بوده است.‏<br />

بنظر می رسد که بسیاری بر این باورند که<br />

” تجارت آزاد”‏ به مفهوم آزادی در تجارت<br />

تک تک انسانها است.‏ در حالیکه هر بچه<br />

ای هم دیگر می داند که تجارت آزاد سرمایه<br />

داری چگونه عمل می نماید.‏ اینکه سرمایه<br />

تنها در آنجائی فعالیت خواهد نمود که ارزان<br />

ترین دستمزدها را بپردازد،‏ محیط زیست<br />

را بدون ترس از مجازات تا نهایت مورد<br />

استثمار قرار دهد و از سازماندهی اتحادیه<br />

ای،‏ خبری نباشد.‏<br />

در سال ۱۹۹۴ طبق تحقیقات پام وودال<br />

دستمزد ناخالص کارگران تولیدی مرد در<br />

هرساعت در کشورهای:‏ آلمان ۲۵ دالر<br />

آمریکائی،‏ آمریکا ۱۶ دالر آمریکائی،‏<br />

لهستان ۱/۴۰ دالر آمریکائی،‏ مکزیکو‎۲/۴۰‎<br />

دالر آمریکائی و هندوستان،‏ چین و اندونزی


Hang, Fung Kwok Kin, Hung<br />

Sent Lin, Ng Chun Hung, Pun<br />

.S ,1995 ,Ngai, Wong Man Wan<br />

.)54<br />

.<br />

۰/۵۰ دالر آمریکائی بوده است.)‏ وودال<br />

) ۱۹۹۴<br />

آنچه که پام وودال به آن نپرداخته است این<br />

واقعیت است که ارزانترین نیروی کار جهان<br />

در همین سالها و همچنان سال های بعد تر<br />

همچنان زنان بوده و می باشند.‏ آنهم زنانی که<br />

” کارخانگی”‏ نموده و یا تعرفه دستمزدیشان<br />

همسان کار زنان خانه دار است.‏<br />

تغییر ساختاری جهان،‏ اثرات مستقیم خود<br />

را در تمامی کشور ها ، تمامی شعبه های<br />

اقتصادی و در نهایت کشاورزی و مناسبات<br />

کاری جهان بجای گذاشته است.‏ این تغییر<br />

ساختاری جهان،‏ بیشتر از همه زندگی زنان<br />

را شدیدا مورد هدف قرار داده است.‏ به ویژه<br />

زنانی که در کارخانه جات بازار جهانی<br />

‏)پارچه بافی،‏ صنایع الکترونیکی،‏ صنایع<br />

کفش و اسباب بازی سازی(‏ که عمدتا برای<br />

صادرات تولید می نمایند،‏ کار می کنند.‏<br />

زنان کارگر محدوده آزاد تجاری کره<br />

جنوبی)‏ کارخانه جات بازار جهانی در<br />

محدوده آزاد تجاری این کشور(‏ تا همین<br />

اواخر امید داشتند که بتوانند از طریق<br />

مبارزات کارگری،‏ حداقل به یک نیمچه<br />

مناسبات کاری انسانی طبق قوانین سازمان<br />

بین المللی ” البور”‏ دست یابند.‏ اما آنها با<br />

کمال تعجب با خبر شدند که شرکت های<br />

محل کارشان یا کشور آنان را ترک نموده<br />

اند و مثال به کشورهای مزد ارزان تری<br />

چون بنگالدش و یا چین نقل مکان نموده<br />

اند و یا این شرکت ها کارگران زن ارزانتر<br />

چینی راازهنگ کنگ به این کارخانه جات<br />

وارد نموده و کارگران معترض را اخراج<br />

می نمایند.‏<br />

این استراتژی،‏ یعنی بکار گیری نیروی کار<br />

زنانه هر چه ارزانتر،‏ دلیلی بسیار واضح و<br />

روشن برای ” خانگی شدن”‏ مداوم کار در<br />

جهانی سازی نئولیبرالی است.‏<br />

کمیته زنان آسیا در سال ، ۱۹۹۵ نتیجه یک<br />

بررسی جامع در مورد پیامدهای تغییرات<br />

ساختاری جهان بر روی زندگی شغلی،‏<br />

اجتماعی ، اقتصادی و خصوصی زنان<br />

کارگر صنایع بازار جهانی در آسیا و از<br />

همه مهمتر محدوده های تجاری تولید برای<br />

صادرات در کشورهای فلیپین ، کره جنوبی<br />

، هنگ کنگ ، سنگاپور و بنگالدش را<br />

منتشر نمود.‏ در این کار تحقیقی،‏ نویسنده<br />

گان زن،‏ در باره رشد تبعیضات جنسی ،<br />

استخدام مردان زیر قرار داد های طوالنی<br />

مدت،‏ استخدام زنان تنها بصورت نیمه وقت<br />

و محروم از امنیت های شغلی و هم چنین عدم<br />

استخدام زنان متاهل به دلیل صرفه جوئی<br />

در هزینه های دوران بارداری و دوران<br />

شیردهی و همچنین ادعای کارفرمایان مبنی<br />

بر عدم تمرکز کامل این زنان به هنگام<br />

کاربه لحاظ داشتن مسئولیت همسر و خانواده<br />

و…..‏ ‏،اطالعات بسیار جامعی را داده اند.‏<br />

)31 .S ,1995 )CAW(<br />

اما عدم استخدام زنان کارگر متاهل به هیچ<br />

وجه به این مفهوم نیست که این زنان بایداز<br />

سوی شوهران خود تغذیه شوند و یا بهتر<br />

بگوئیم دیگر در خدمت سرمایه،‏ کار تولیدی<br />

ننمایند،‏ بلکه این فشار بر روی زنان کارگر<br />

محدوده آزاد تجاری کشورهای فوق تنها<br />

بدین دلیل انجام پذیرفت که زنان از بخش<br />

کار نیمه وقت استخدامی همراه با امنیت های<br />

شغلی خارج شده و به بخش تولیدی عاری از<br />

امنیت های شغلی بصورت تمام روز یعنی<br />

” کارخانگی”‏ پرتاب شوند.‏ بدین صورت<br />

شرکت های بازار جهانی با نقل و انتقال<br />

کارخانه جات خود به کشور های ارزانتر<br />

کارگران زن را تحت فشاری بیحد قرار داده<br />

اند.‏ در این صورت کار استخدامی تمام وقت<br />

زنان به کار نیمه وقت ، کار روزمزدی،‏ کار<br />

پیمانی کار با امنیت شغلی به کار عاری از<br />

امنیت های شغلی تبدیل شده و درنهایت تولید<br />

به خانه های زنان کارگر منتقل می گردد.‏<br />

در نتیجه زنان کارگر متاهل مجبورند در<br />

کنار کار خانه داری و سرپرستی کودکان و<br />

سالمندان خانواده به کار تولیدی در خانه هم<br />

بپردازند و یا اجبارابه طور ساعتی به یک<br />

طریقی به کار خدماتی بپردازند.‏<br />

در حدود %۷۰ زنان اخراجی از کارخانه<br />

جات بازار جهانی،‏ در بخش های خدماتی<br />

هر از گاهی بکار مشغول شده اند)‏ مک<br />

دونالد،‏ رستوران های ایتالیائی و کارگاه های<br />

ماکارونی سازی ، ماگزیم،‏ سوپرمارکت ها ،<br />

خدمتکار در خانه ها و کارگر زن تمیز کننده<br />

ادارات و بیمارستانها و …….<br />

سرمایه داران و کارفرمایان آشکارا و<br />

آگاهانه تغییر ساختار مناسبات کاری را بر<br />

مبنای استراتژی جنسیتی پدرساالرانه پی<br />

ریزی نموده اند:”روند های کار به نحوی<br />

تقسیم بندی می شوند که دستمزد کارگران<br />

تنها بصورت ساعتی و روزمزدی پرداخت<br />

خواهد شد.‏ بدین ترتیب تعرفه دستمزدی<br />

بخودی خود بعنوان تعرفه دستمزدی زنانه<br />

محاسبه خواهد شد.‏ دستمزد زنان متاهل برای<br />

کارتولیدی خانگی در این تغییر ساختاری<br />

کار بسیار پائین تر از دختران مجرد خواهد<br />

بود.‏ زیرا که سرمایه دار زنان متاهل را<br />

وابسته به دستمزد همسرانشان می داند.‏<br />

مجموعه بررسی های سازمان زنان آسیا بما<br />

نشان می دهند که نه تنها تمایل به ” خانگی<br />

کردن کار”‏ در جهانی سازی نئولیبرالی<br />

بشدت در حال وقوع است بلکه در اثر این<br />

استراتژی،‏ وضعیت شغلی و شرایط زندگی<br />

زنان بطور کل دچار نابسامانی و وخیم تر<br />

شدن،‏ گشته است.‏ در نتیجه این وضعیت<br />

وخیم زنان ، روز بروز مردان بیشتری<br />

همسران و خانواده خود را رها نموده و<br />

از خود سلب مسئولیت نسبت به همسر و<br />

فرزندان نشان می دهند.‏ ” کارخانگی زنان”‏<br />

برای سرمایه داری بهترین استراتژی در<br />

جهت پائین آوردن هزینه های کاری می<br />

باشد و برای زنان جهان بخصوص زنان<br />

آسیا فاجعه ای بیش نیست.‏<br />

این روند برای ما در اروپا چه مفهومی<br />

خواهد داشت؟<br />

شما می توانید بگوئید،‏ بسیار خوب.‏ این<br />

روند در آسیا،‏ کره جنوبی ، هنگ کنگ و<br />

…. در جریان است به ما چه ربطی دارد؟<br />

مشکل ما در اینجا این است که روندی را که<br />

اکنون در حال اجراست نمی فهمیم؟ با توجه<br />

به این مسئله که سرمایه در اینجا استراتژی<br />

دیگری را به اجرا درمیاورد تا در کشور<br />

های ” مزد ارزان”.‏<br />

کار کوچک با دستمزد ۶۳۰ مارک در آلمان<br />

هم اکنون جای خود را به کار کوچک ۵۰۰<br />

یوروئی داده است.‏ این تعرفه دستمزدی از<br />

سوی کمیسیون هارتس چهار پیشنهاد شده و<br />

در حقیقت از همان منطق و پروژه تعرفه<br />

دستمزدی ” کار خانگی”‏ حرکت می نماید.‏<br />

بر اساس این پروژه جدید قانون کار،‏<br />

دستمزد یک کارگر زن نباید بیشتر از هزینه<br />

بازتولید ش باشد،‏ زیرا کار زنان تنها بعنوان<br />

” اضافه”‏ بر درآمد سرپرست اصلی خانوار<br />

یعنی مردان به حساب آورده می شود.‏<br />

امروزه ‏“سرپرست اصلی خانواده”‏ کیست؟<br />

با توجه به جهانی سازی و لیبرالیزه شدن<br />

بازار جهانی وابسته به تغییرات ساختاری<br />

شرح داده شده در مقاله حاضر،‏ انعطاف<br />

پذیر سازی و بطور مشخص ” خانگی شدن<br />

Yenk( Chan Kit Wa, Fong نیروی کار”،‏ دیگردر اشکال سنتی چون<br />

صفحه 150<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


صفحه 151<br />

‏“استراتژی اتحادیه ای”‏ کافی نخواهد بود.‏<br />

در واقع این استراتژی هیچگاه برای زنان<br />

کافی نبوده است.‏ این استراتژی نه تنها بر<br />

مبنای جدائی سرمایه داری پدرساالرانه میان<br />

‏“مشاغل با مزد”‏ و کار”خانه داری بیمزد”‏ بنا<br />

گردیده است بلکه همچنین بر این باور است<br />

که مدل جامعه سرمایه داری غرب و الگوی<br />

تولید و مصرف جامعه سرمایه داری غرب<br />

، مدلی در جهت پیشرفت بسوی توسعه و<br />

تکامل همگان خواهد بود و کلیه جوامع ،<br />

طبقات ، نژاد ها ، ملت ها و باالخره زنان<br />

باید یکی بعد از دیگری به سطح طبقات<br />

ثروتمند کشور های ثروتمند برسند.‏ زنان<br />

باید به لحاظ کیفی با مردان صاحب امتیاز<br />

‏“برابر”‏ گردند.‏<br />

استراتژیی که تنها خواهان تقسیمات ظاهری<br />

شیرینی است:‏ مثال تقسیم از باال به پائین و<br />

یا دادن سهم بیشتری به زنان بدون اینکه از<br />

خود سئوال کنند که اصوال این کک شیرینی<br />

چه جوری پخته شده است و محتویات اولیه<br />

اش چه بوده است و یا چه شرایطی برای<br />

پختن یک کک شیرینی الزم است و ….<br />

یک چنین استراتژیی از واقعیت ها برای<br />

خودش رویا می سازد.‏<br />

با توجه به استراتژی جدید سرمایه داری<br />

پدرساالرانه در سرتاسر جهان،‏ برای زنان<br />

و مردان دیگر کافی نخواهد بود که بر بستر<br />

رشد اقتصادی موجود هم چنان خواهان<br />

محل های کار با دستمزد مناسب وامنیت<br />

های قانونی باشند.‏ در یک اقتصاد سرمایه<br />

داری جهانی شده،‏ خواسته ها و احقاق حقوق<br />

و مبارزات کارگران مشخص می تواند با<br />

انتقال کارخانه جات به کشورهای مزد<br />

ارزان ، بکار گیری نیروی کار ارزانتر از<br />

کشورها و مناطق دیگر ، همچنین از طریق<br />

استثمار طبیعت و جنگ افروزی سیاست<br />

های نواستعماری و…‏ زیر پا گذاشته شود.‏<br />

ما باید چاره جوئی کنیم و مدل اقتصادی<br />

دیگری را جایگزین اقتصاد سرمایه داری<br />

پدرساالرانه نمائیم.‏ ما احتیاج به اقتصادی<br />

خواهیم داشت که برای اینکه دیگران شیرینی<br />

بیشتری بخورند،‏ نان کسی را نرباید.‏ یک<br />

چنین اقتصادی نمی تواند رشدی پایدار داشته<br />

باشد)‏ حال چه از طبیعتی سرمایه داری و<br />

یا از طبیعتی سوسیالیستی برخوردار باشد(،‏<br />

اگر بر استثمار زنان ، طبیعت و ملت های<br />

بیگانه و به استعمار کشاندن آنان،‏ متکی<br />

باشد.)‏ ماریا میز ۱۹۸۸(<br />

یک چنین اقتصادی همچنین نمی تواند از<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

طریق ‏“تکامل و توسعه اقتصاد موجود”‏ و یا<br />

تقسیم خشک و خالی ” ثروت اجتماعی”‏ به<br />

واقعیت بپیوندد.‏ همانطوری که بسیاری هنوز<br />

فکر می کنند که،‏ تولید ” ثروت اجتماعی”‏<br />

همواره متاثر از خشونت،‏ دزدی و استثمار<br />

انسان و طبیعت است.‏<br />

یک چنین اقتصادی برخالف جهت گیری<br />

رشد ، نواستعماری،‏ سرمایه داری و<br />

پدرساالری اقتصادی و اجتماعی ، باید از<br />

اساس بر مبنای محور ها و اصول و قواعدی<br />

دیگری بنا گردد.‏<br />

در این راه نه تنها مرزهای کره خاکیمان<br />

نقشی اساسی بازی نمی کنند بلکه قواعد ”<br />

زندگی بهتر”‏ ، نقد مصرف گرائی،احترام به<br />

طبیعت و خلق مناسبات جدید میان:‏ انسانها<br />

و طبیعت ، زنان و مردان ، شهرها و روستا<br />

ها ، ملت های متفاوت،‏ نژادهای متفاوت و<br />

همچنین اقوام متفاوت در ایجاد این اقتصاد<br />

نقش خواهد داشت.‏<br />

vgl. Bennholdt-Thomsen,(<br />

Mies/ ,1992 Mies, v. Werlhof<br />

.)1995 Shiva<br />

برای اینکه بتوانیم منطق چنین اقتصادی<br />

راطرح ریزی نمائیم،‏ در ابتدا ضروری<br />

است که ما واقعیت ها را از نگاهی دیگر<br />

مورد بررسی قرار دهیم.‏ ما نام این نگاه<br />

دیگر را ” کوه یخ سرمایه داری پدرساالرانه<br />

را بشکنیم و موجودیت جدیدی برای زندگی<br />

جهان خلق کنیم”‏ گذاشته ایم .<br />

کوه های یخ مثل کوه های دیگر<br />

نیستند،همچنانکه رشد کوه های یخ از نوک<br />

تا اقشار پائینی از طریق یخ زدگی آب ادامه<br />

دارد و در حقیقت تمامی کوه یخ رشد می<br />

کند)‏ هم بخش مرئی و هم بخش نامرئی(.‏<br />

دقیقا در کوه یخ سرمایه داری پدرساالرانه<br />

هم ‏،همین روند ادامه دارد.‏<br />

آنچه که ما هم اکنون در سرتاسر جهان لمس<br />

می کنیم،‏ یک چنین روند یخ زدگی اجتماعی<br />

و همچنین مناسبات و قواعد ی است که<br />

تا کنون باعث شده اند که انسانها خود در<br />

خدمت انباشت سرمایه داری ، تکه پاره شدن<br />

انسانیت را تجربه نمایند و از خود بیگانگی<br />

در این انسانها رشد نماید:‏ در خانواده،‏<br />

همسایگی،‏ دوستی و همبستگی های محلی<br />

و ……<br />

حتی قوانین دولت رفاه از طریق جهانی<br />

سازی نئولیبرالی و تبدیل همه چیز و تمامی<br />

مناسبات و روابط به مناسبات ‏“پولی و<br />

کاالئی”،‏ دچار یخ زدگی شده است.‏ مثال<br />

واضح ترین یخ زدگی را می توان در روند<br />

سیاستی مشاهده نمود که تالش می نماید<br />

تمامی انسانها را سهامدار نماید تا اینکه این<br />

انسانها کلمه به کلمه زندگیشان به این کوه<br />

یخی وابسته گردد.‏<br />

دراین کوه یخ نمی توان تغییرو تحوالت<br />

انقالبی به وجود آورد.‏ اگر انسان تالش کند<br />

بخش های تحتانی کوه یخ را به بخش های<br />

باالئی منتقل کند و برعکس،‏ باز هم کوه<br />

های یخ جدیدی شکل می گیرند و این خود<br />

شاید دلیلی باشد بر اینکه چرا تا کنون<br />

تمامی انقالب ها مجددا به سوی نوعی جدید<br />

از استثمار و نظم رهبریت سرمایه داری<br />

بازگشت نموده است.‏ البته نباید فراموش<br />

نمود که کوه های یخ هم هیچگونه ثباتی<br />

نداشته و همواره از هم دیگرجدا شده و تکه<br />

تکه می شوند ( با وجود اینکه مجددا شکل<br />

اصلی خود را می یابند(.‏<br />

کوه های یخ با هم شروع می کنند به آب<br />

شدن.‏ در کوه یخ اقتصاد هم همینطور<br />

است.‏ در این صورت از بحران ها ، تداخل<br />

کنسرن ها،‏ ورشکستگی ، فروپاشی شرکت<br />

ها،‏ و …….. نام برده می شود.‏ در یک<br />

چنین بحران هائی نه تنها سرمایه نابود می<br />

گردد بلکه تمامی انسانهائی هم که زندگی<br />

شان به این کوه یخی وابسته است به ناگهان<br />

موجودیت مادی و اساس و بنیان زندگی خود<br />

را از دست می دهند:‏ پیشگیری های دوران<br />

سالمندی ، محل های کار،‏ چشم اندازهای<br />

آینده و..‏ در این صورت ترس و ناامیدی<br />

بجای امنیت زندگی ظهور می نمایند.‏<br />

همانطور که می دانیم یک چنین فروپاشی<br />

هائی تنها در کشور های توسعه نیافته رخ<br />

نمی دهند بلکه غالبا کشورهای سرمایه داری<br />

پیشرفته صنعتی ای هم چون آمریکا،‏ اروپا و<br />

ژاپن به آن دچار می شوند.‏<br />

‏“نگهبانان”‏ این کوه یخ اقتصادی اعالم می<br />

دارند که”‏ این فروپاشی ها چیزی نیستند جز<br />

بحران های عادی اقتصادی و در نتیجه در<br />

شش ماه آینده و یا در یکسال آینده مجددا<br />

وضعیت اقتصادی شکوفا خواهد شد و مجددا<br />

محل های جدید کار ایجاد خواهد شد و ثروت<br />

درجامعه جاری می گردد”.‏<br />

منطق این کوه یخی اقتصاد یعنی اینکه<br />

پول،‏ پول میآورد و باز هم این پول،‏ پول<br />

بیشتر و بیشتری میانجامد و یا بهتر بگویم<br />

گسترش سود و ادامه انباشت پول،‏ زمینه<br />

ذهنی صاحبان اقتصاد است.‏ این منطق تنها<br />

در کله های سودجویان قله کوه یخی وجود<br />

نداشته بلکه این منطق کله های بازندگان


بخش تحتانی کوه یخی را هم)‏ با وجود اینکه<br />

بسیاری می بینند و می فهمند که وعده و<br />

وعید های کوه یخ اقتصاد و سیاستمداران<br />

پوچ و غیر واقعی است،‏ اما از آنجا که<br />

آلترناتیو دیگری برای سیستم اقتصادی<br />

رهبری کننده ندارند(‏ زیر تسلط خود قرار<br />

میدهد.‏ این قضیه را می توانیم بخوبی در<br />

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ببینیم.‏<br />

کورتن ‏/پرالس/سیلویا این حالت هوشیاری<br />

را نوعی خلسه و ازخود بیخودشدن نام می<br />

نهند که از ” امپراطوری”‏ شروع می شود و<br />

از اینکه انسانها مجددا اقتصاد و فرهنگ و<br />

سیاست خود را خود تعیین نمایند،‏ جلوگیری<br />

می نماید.‏<br />

چگونه می توانیم خود را از این منطق کوه<br />

یخی و کوه یخ اقتصاد آزاد سازیم؟<br />

جواب ما:‏ ما باید کوه یخ سرمایه داری<br />

پدرساالرانه را بشکنیم و همزمان موجودیت<br />

و ماهیتی جدید در زندگی جهان بنا سازیم.‏<br />

چگونه؟<br />

از طریق بیدار شدن از خلسه این امپراطوری<br />

و از طریق گرمی دادن به آب و هوای<br />

اجتماعی.‏ اما چگونه به این گرمی و بیداری<br />

می رسیم؟<br />

در ابتدا از این طریق که ما تالش کنیم دروغ<br />

های بازیگران جهان را افشا کرده و اثبات<br />

کنیم که این آنها نیستند که به زندگی انسانها<br />

امنیت می بخشند بلکه همواره دهقانان خرد<br />

و تولید کنندگان خرد اقتصاد محلی،‏ مولدین<br />

تغذیه انسانها در روی کره زمین می باشند.‏<br />

کورتن می نویسد:”اکثریت مردم روی زمین<br />

هنوز هم موادغذائی خود و محله خود را<br />

در مزارع مستقل و غیر وابسته تولید می<br />

نمایند”.‏ در این جا حتی وجود کنسرن های<br />

جهانی موجود نتوانسته است تاثیر بگذارد.‏<br />

ما می بینیم که مثال در آرژانتین بعد از<br />

فروپاشی اقتصاد نئولیبرالی،‏ انسانها مجددا<br />

به یک نوع موجودیت اقتصادی خودگردان<br />

بازگشت نموده اند و این کامال طبیعی است.‏<br />

زیرا که این انسانها برای ادامه بقا ، هیچ راه<br />

دیگری جز این در برابر خود نمی یابند.‏<br />

درست همین قاعده در مورد انسانهائی که<br />

در سیستم اقتصادی سرمایه داری شوروی<br />

سابق زندگی می کنند صادق است.‏ همچنین<br />

کوبا هم برای خودش یک اقتصاد خودگردان<br />

بنا نموده است.‏<br />

شاید بگوئید ‏:آوردن چنین مثال هائی احتماال<br />

این برداشت را به وجود می آورد که گویا<br />

این اقتصاد خودگردان درست ترین است.‏<br />

البته این شکل از اقتصاد غالبا برای مقابله<br />

با بحران ها ضروریست.‏ اما باید دانست که<br />

یک چنین راه حلی را نمی توان به عنوان<br />

آلترناتیو این کوه یخی اقتصاد دانست.‏<br />

بنظر من هم یک چنین منطقی کامال درست<br />

است و در واقعیت هم ما باید از خود<br />

سئوال کنیم که چگونه میتوان جابجائی های<br />

ضروری در خودآگاهی اجتماعی و همچنین<br />

تجارت صورت داد تا بتوان به چشم انداز<br />

یک آلترناتیو مناسب برای این کوه یخ<br />

اقتصادی دست یافت.)‏ کورتن اسم این روند<br />

را خودکشی اقتصادی نامیده است(.‏ حال من<br />

تالش می کنم به پرسش فوق از منظر خودم<br />

پاسخ دهم:‏<br />

بنظر من تنها کسانی می توانند بدنبال<br />

آلترناتیو هائی برای جانشینی سیستم غالب<br />

باشند که به این رسیده باشند که این سیستم<br />

به وعده و وعید هایش هیچگاه عمل نکرده<br />

و نخواهد کرد.‏ در این روند نه تنها برخی<br />

بازنده این اقتصاد خواهند بود بلکه در نهایت<br />

اکثریت مردم روی این کره زمین هم قربانی<br />

خواهند شد.‏ از این رو این سیستم مشروعیت<br />

خود را از دست داده است.‏<br />

اولین قدم بسوی یک آلترناتیو این است که<br />

این سیستم را تجزیه و تحلیل دگراندیشانه<br />

نمائیم . این تجزیه و تحلیل دگراندیشانه<br />

نباید تنها در سطح یک نقد و انتفاد ظاهری<br />

باشد بلکه بیشتر باید بطور سیستماتیک<br />

انجام پذیرد.‏ در یک چنین بررسیی باید<br />

در مقابل این سیستم قرار گرفت و ابتدا از<br />

انعکاسات خارجی اش شروع نمود و جهان<br />

بینی آنرا برای حل معضالت جهان زیر ذره<br />

بین قرار داد و به اساس بنیانی جهان بینی<br />

اش پی برد و مجموعه مناسبات و روابط<br />

و نهاد هائی که این جهان بینی را به پیش<br />

می برند،‏ مورد سئوال قرار داد . والدن<br />

بلو اقتصاد دان فلیپینی می گوید:”‏ با یک<br />

بررسی دگراندیشانه میتوان این سیستم و<br />

مشروعیتش را رد نمود.‏ بیرون آمدن از<br />

خلسه جمعی ؛ ابتدا با دگراندیشی آغاز می<br />

گردد”.‏<br />

اعتراضات جنبش بین المللی بر علیه<br />

نئولیبرالیسم و جهانی سازی سرمایه داری،‏<br />

این روند ‏“سلب مشروعیت”‏ را در سرعتی<br />

باال در بسیاری از مناطق این کره خاکی به<br />

پیش برده است.‏ این دقیقا همان چیزی است<br />

که من ‏“جهانی شدن از پائین”‏ نام می نهم.‏<br />

بررسی های دگراندیشانه و سلب مشروعیت<br />

از این سیستم،‏ تنها زمانی موفقیت آمیز می<br />

باشند که اوال از دیدگاه های متفاوت مورد<br />

بررسی قرار گیرند و ثانیا این دیدگاه ها به<br />

همه منتقل شوند و بدینوسیله روی دیگر ”<br />

زندگی خوب”‏ و مناسبات اقتصادی دیگر با<br />

اساس و بنیان هایی دیگر در جلو چشمان<br />

همگان قرار گیرد.‏ من و دوستانم این دیدگاه<br />

های دیگر را ” دیدگاه های پایه ای”‏ نام نهاده<br />

ایم.‏<br />

Bennholdt-Thomsen/Mies/v.(<br />

Bennholdt- ,1983 Werlhof<br />

)1997 Thomsen/Mies<br />

مبنای این ‏“دیدگاه های پایه ای”‏ با نگاهی<br />

دیگربه اقتصاد آغاز می گردد.‏ ما بر این<br />

باوریم که ما هم اکنون و همه جا باید شروع<br />

نمائیم،‏ اقتصادی دیگر را بنا سازیم.‏ سپس<br />

قدم دوم تغییر سیاسی خواهد بود و نه بر<br />

عکس.‏<br />

دیدگاه از پایه بعنوان دیدگاه آینده<br />

ما در آن سالها یعنی سال ۱۹۸۳ واژه<br />

دیدگاه”‏ ازپایه “) جهانی شدن از پائین بدنبال<br />

خود احتیاج به بدیلی اقتصادی ، سیاسی ،<br />

اجتماعی از پایه و از پائین را دارد(‏ را بکار<br />

نبردیم تا بدان وسیله تنها توضیحی برای<br />

استثمار کار بی مزد و از همه مهمتر کار<br />

زنان در جامعه صنعتی بدهیم بلکه همچنین<br />

از این جهت به این کار دست زدیم چون<br />

می خواستیم راه خروجی از رویاهای<br />

جامعه مصرفی و جامعه تولید کننده کاالهای<br />

مصرفی،‏ پیدا نمائیم.‏ جامعه ای که بر بستر<br />

استثمار زنان و استثمار ذخایر طبیعی بر<br />

پاست.‏ ما در آن زمان به این رسیدیم که<br />

درواقعیت،‏ سوسیالیسم علمی هم در مقابل<br />

استثمار زنان و طبیعت و مستعمرات دیگر<br />

چیزی برای گفتن ندارد.)‏ میز ۱۹۸۸(<br />

یک هدف اقتصادی دیگر<br />

ما می خواستیم با واژه ” دیدگاه از پایه “،<br />

مدلی دیگر از اقتصاد را بیان کنیم.‏ مدلی که<br />

” زندگی خوب”‏ را دیگر بعنوان پول ثروت<br />

کاالئی در سوپر مارکت ها نخواهد دید و با<br />

آن اختالف و مرزبندی دارد.‏ ما میخواستیم<br />

بدیل اقتصادی را ارائه دهیم که برای رسیدن<br />

به اهدافش زنان،‏ طبیعت و ملت های بیگانه<br />

را به مستعمره خود تبدیل نخواهد نمود.‏<br />

بررسی ها و دست یافته های بخش زیست<br />

محیطی بما نشان دادند که مدل ” زندگی<br />

خوب”‏ سرمایه داری نه تنها نمی تواند برای<br />

تمامی انسانهای این کره خاکی به واقعیت<br />

تبدیل شود بلکه حتی تمامی کسانی هم که تا<br />

کنون بهره وران اصلی این ” زندگی خوب”‏<br />

بوده و می باشند،‏ را راضی نخواهد نمود.‏<br />

صفحه 152<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


صفحه 153<br />

‏“دیدگاه ازپایه ” در مقابل می تواند،‏ ما و<br />

طبیعت درون و برون ما را از ” منطق بیمار<br />

رشد سیستم صنعتی”‏ آزاد نماید.‏ طبیعتا هنوز<br />

هم تردید های فراوانی وجود دارد که آیا این<br />

دیدگاه می تواند تنها امید ما برای خروج<br />

از این سیستم باشد یانه.‏ زیرا که در اثر<br />

وابستگی کار پایه ای به رشد و منطق ارزش<br />

اضافه،‏ در سرتاسر جهان تولید پایه ای<br />

ارزش خود را از دست داده است.)‏ تولیدات<br />

صنایع خرد و تولیدات کشاورزان خرد بی<br />

ارزش شده است(.‏ این مدل تولید پایه ای از<br />

اساس و به لحاظ فرهنگی،‏ اخالقی و روحی<br />

و روانی مورد غارت قرار گرفته است و<br />

همواره طوری جلوه شده است که گویا این<br />

نوع کارتولیدی،‏ فشاری طاقت فرسا ، عقب<br />

گردی و متعلق به دوران عصر حجر،‏ بر<br />

سر راه پیشرفت و توسعه ( بگو پیشرفت و<br />

توسعه سرمایه داری(‏ بوده است.‏ از سوی<br />

دیگر همانطور که دیدیم این ” پیشرفت و<br />

توسعه”‏ به هژمونی کارمزدی وابسته است و<br />

تنها شیوه ای است که پول ساز است و باید<br />

برای ما امکان خرید اجناس را میسر سازد و<br />

وابستگی ما را به طبیعت از بین ببرد.‏<br />

درست در همین پروسه ” پیشرفت”‏ ،<br />

خودآگاهی ما هم از بین رفته است و از<br />

خود بیگانگی گسترش یافته است.‏ دانستن<br />

این مسئله که ما انسانها نه تنها بخشی از<br />

طبیعت می باشیم بلکه همکاری با طبیعت<br />

در ما و در اطراف زندگی ما شرایطی را<br />

ایجاد می نماید که برای یک زندگی خوب<br />

ضروریست،‏ از ابتدائی ترین شرایط خود<br />

آگاهیست.‏ در این راه رسیدن به خودآگاهی<br />

مجدد،‏ باید نگاهمان را تغییر دهیم و دیدگاه<br />

و چشم انداز دیگری را که بر مبنی تمرکز<br />

اقتصادی جنس پول ثروت بنا نشده است ،<br />

بلکه برای یک زندگی بهتر تمامی موجودات<br />

روی کره خاکی ( انسانها حیوانات گیاهان<br />

) ضروریست،‏ برگزینیم.‏<br />

یک زندگی خوب احتیاج به مناسبات خوب<br />

با خود ما ، میان زنان و مردان ، میان گروه<br />

های محلی ، میان انسان و طبیعت و میان<br />

ملت های متفاوت دارد.زمانیکه ما از خود<br />

سئوال می کنیم که چگونه این بخش اعظم<br />

انسانی که در اقتصاد نامرئی و یا بهتر بگویم<br />

بخش زیر آب کوه یخی اقتصاد،‏ زندگی می<br />

نمایند،‏ به حیات خود ادامه می دهند؟ به این<br />

نتیجه خواهیم رسید که بسیاری ازاین بخش<br />

ها تنها از طریق همین مناسبات پایه ای قادر<br />

خواهند بود به زندگی خود ادامه دهند.‏ این<br />

بخش تحتانی زیر آب کوه یخ اقتصاد می<br />

تواند بسیار خوب بدون بخش مرئی و قله این<br />

کوه یخی زندگی کند.‏ در حالیکه بخش مرئی<br />

کوه یخ اقتصاد هرگز بدون این بخش تحتانی<br />

قادر به ادامه حیات نیست.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

اصول دیگر<br />

اگر ما بطور جدی به این دگراندیشی و چشم<br />

انداز پایه ای فکر می کنیم ، در این صورت<br />

باید اصول بنیانی منطق کوه یخ اقتصاد را<br />

زیر عالمت سئوال برده و برایش بدیلی<br />

دیگر جایگزین نمائیم.‏ این خود به این مفهوم<br />

است که باید اصول بنیانی سرمایه داری<br />

پدرساالرانه را رد کنیم و برای جایگزینی<br />

اصول بنیانی دیدگاه ازپایه بکوشیم.‏ مثال<br />

بجای رشد اقتصادی دائمی به باز سازی<br />

اقتصادی معقول با محدودیت های مشخص<br />

بکوشیم.‏<br />

این ” محدودیت ها”‏ تنها به بخش زیست<br />

محیطی خالصه نمی شوند،‏ بلکه همچنین<br />

از طبیعتی اقتصادی و اجتماعی بر خوردار<br />

می باشند.‏ باید توجه نمود که نیاز های ما<br />

انسانها هم محدود می باشند.‏ من به کمک<br />

ماکس نف فرق میان نیاز ها و ارضاء نیاز<br />

ها را مشخص نمودم.‏ اقتصاد سرمایه داری<br />

ارضاء تمامی نیاز های ما را به تولید و<br />

مصرف اجناس وابسته نموده است و این به<br />

این مفهوم است که مثال من وقتی تشنه هستم<br />

آب نخورم بلکه آبجو و یا کوکا کوال بخورم.‏<br />

آنچه که از هیچ محدودیتی بر خوردار<br />

نیست،‏ تولید و فروش یک چنین نیاز هائی<br />

است.)‏ ماریا میز ۱۹۸۸(<br />

باید بجای خودخواهی های فردی بعنوان<br />

مهمترین انگیزه کار اقتصادی،‏ تفاهم و<br />

همبستگی و رفاه عمومی در نظر گرفته<br />

شود.‏<br />

در حال حاضر سرمایه داری جهانی<br />

نئولیبرالی از طریق منطق خشونت بار<br />

بازار به تجزیه تمامی مناسبات و نهادهائی<br />

که تا کنون هنوز پابرجا بوده اند پرداخته<br />

تا بدینوسیله بتواند تک تک این نهاد ها<br />

رادر مقابل اثرات غیر بشری منطق انباشت<br />

محافظت نماید.‏ سازمان تجارت جهانی و<br />

قانون گاتس همچنین باقیمانده های دولت<br />

اجتماعی و رفاه همگان را بر خالف خواست<br />

عموم جاروب نمود.‏<br />

تشریک مساعی و کارمشترک اجتماعی<br />

بجای رقابت جهانی<br />

برنامه رهبریت اقتصادی جهان بر محور<br />

منطق رقابت های نئولبرالی استوار است.‏<br />

این منطق،‏ ساختار آموزشی دانشگاهی و<br />

دبیرستانی را تعیین نموده و همچنین رابطه<br />

میان تک تک شاهرگ های اقتصادی زمان<br />

حال و طرح های اقتصادی آینده و رابطه<br />

اش را نسبت بدیگران و همچنین تصمیمات<br />

اقتصادی بخش بخش اجتماعات ، کشورها<br />

و بلوک های اقتصادی را مشخص و<br />

سازماندهی می نماید.‏ اتفاقا برای مشخص<br />

نمودن این مناسبات جنگ ها پدید می آیند.‏<br />

اما تشریک مساعی و کار اشتراکی در<br />

اقتصاد به حفظ ذخایر جهان کمک نموده و<br />

در زمان کار صرفه جوئی می کند و انسان<br />

را از شکل کاالئی بیرون آورده و مناسبات<br />

دیگری میان انسان ها به وجود می آورد<br />

و به ارضاء نیاز های واقعی انسانها می<br />

پردازد وبجای جدائی میان اخالق و اقتصاد<br />

، مجددا شکلی جدید از ‏“اقتصاد اخالقی”‏ را<br />

پدید می آورد.‏<br />

جدائی میان اخالق و اقتصاد همزمان با<br />

راهیابی اقتصاد ملی درعلوم طبیعی در قرن<br />

۱۸، اتفاق افتاد.‏ اقتصاد می بایست بمانند<br />

قوانین علوم طبیعی بی ارزش شود و تنها<br />

ازعقیده جزمی علوم طبیعی خودش،‏ یعنی<br />

خواهش و تقاضا تبعیت نماید.ارزش های<br />

اخالقی،‏ یعنی ارزش هائی که همزیستی<br />

اجتماعی را بشردوستانه و متمدن می<br />

ساخت،‏ می بایست توسط نهادهائی خارج از<br />

اقتصاد ضمانت شوند:‏ چون خانواده ، دولت<br />

و…..‏<br />

نئولیبرالیسم نه تنها این ‏“مراجع اخالقی”‏ را<br />

از بین برد بلکه ارزش هائی را هم که تا<br />

کنون این مراجع اخالقی برایشان سر پا بود<br />

منهدم نمود.‏<br />

اگر ما می خواهیم که این مسئله را بعنوان<br />

” قانون طبیعت”‏ نشناسیم ، باید اقتصادی<br />

را به بنا سازیم که یک چنین ارزش های<br />

‏“بشردوستانه”‏ ای را برای منافع اقتصادی<br />

قربانی ننماید بلکه در هر قدم تولید و<br />

مصرف این روند اقتصادی به این ارزش ها<br />

بیاندیشد.‏ یک ” اقتصاد اخالقی”‏ نوین به هیچ<br />

وجه به معنی اخالقیات نیست،‏ بلکه بیشتر به<br />

مفهوم بناسازی اقتصاد بر بستر اجتماع است<br />

با زبانی ساده تر باید بگویم به مفهوم اقتصاد<br />

اجتماعی که بر مبنی ضروریات و نیاز های<br />

مشترک و بنیان های اولیه زندگی آن اجتماع<br />

عمل می نماید.‏ ( پوالیانی ۱۹۵۷، ماریا میز<br />

)۱۹۹۴<br />

بجای تبدیل نمودن تمامی مناسبات و روابط<br />

و….‏ به اجناس رهاسازی زندگی یا رها<br />

سازی شیوه تولید پایه ای از زیر یوغ رژیم<br />

های استعماری این کوه یح اقتصادی.‏ اما<br />

شیوه تولیدی پایه ای به چه مفهوم است؟<br />

تعریف:‏<br />

تولید ازپایه ( موجودیتی(‏ یا تولید برای<br />

زندگی،‏ کلیه کارهائی را در بر می گیرد که<br />

به هنگام تولید هدفی دیگر جز تولید برای<br />

ضروری ترین نیاز های بشری و نیاز های


صفحه 154<br />

اولیه زندگی انسانها را ندارد.از این رو واژه<br />

‏“تولید ازپایه ” در مقابل تولید اجناس و تولید<br />

برای ارزش اضافه قرار می گیرد و درست<br />

نقطه عکس آن است.‏ در ” تولید ازپایه ”<br />

هدف تنها ” زندگی ” است در حالیکه در روند<br />

تولید اجناس هدف تنها ” پول”‏ و همواره پول<br />

بیشتر و بیشتر است و بقول کارل مارکس<br />

تولید برای”‏ انباشت سرمایه”‏ است.‏ در روند<br />

تولید سرمایه داری ” زندگی”‏ تنها انعکاسی<br />

جانبی است.‏ از مشخصات بارز روند تولید<br />

سرمایه داری،‏ این است که هر آنچه را که<br />

میخواهد بطور کامل مورد استثمار قرار دهد<br />

از آن بعنوان ذخایر طبیعی و ” ثروت های<br />

آزاد”‏ نام می برد.‏ در این راستا کار خانگی<br />

زنان درست بمانند کار دهقانان خرد و کار<br />

مستعمرات بعنوان تولیدی طبیعی به حساب<br />

آورده میشود.)‏ ماریا میز ۱۹۹۷(<br />

اما این تعریف از ” تولید از پایه ” هرگزبه<br />

این مفهوم نیست که دیگر هیچ جنسی برای<br />

پول و مبادله تولید نگردد،‏ بلکه به این مفهوم<br />

است که پروسه تولید در جهت تولید اجناسی<br />

که برای زندگی مفیدند باقی بماند و ازمنطق<br />

رشد و انباشت سرمایه جدا شود.‏ تولید زندگی<br />

در جامعه سرمایه داری از ارزش فاقد است<br />

و تنها برای رسیدن به پول تولید میشود.‏<br />

اینگونه پول سازی مطلق ، در اقتصاد قدیمی<br />

چندان جذابیتی نداشت اما در سیستم جدید<br />

مجددا به عنوان تنها هدف شمرده می شود.‏<br />

در هر حال اساس تولید ازپایه با اساس تولید<br />

سرمایه داری و تولید فئودالی و پدر ساالری<br />

مرزبندی داشته و در تقابل است.‏ در تولید<br />

ازپایه بجای تولید برای تجارت)‏ تنها برای<br />

صادرات(‏ تولید برای نیاز های محلی و<br />

منطقه ای و برای زندگی بهتر انسانها در<br />

این محله و منطقه و…‏ انجام می پذیرد.‏<br />

تنها زمانی که تولیدات احتیاجات محله یا<br />

منطقه را برآورده نمود،‏ آنزمان مازاد آن<br />

صادر خواهد شد.‏ از این طریق می توان از<br />

اینکه دهقانان خرد و یا تولیدگران خرد دچار<br />

گرسنگی شوند جلوگیری نمود.‏ زیرا که<br />

آنان مجبورند محصوالت لوکس چون گل،‏<br />

لباس های ورزشی و…‏ برای ثروتمندان<br />

کشورهای ثروتمند تولید نمایند.‏<br />

,2000 Hines ,2001 vgl. Shiva(<br />

,1997 Müller ,2002.Korten et al<br />

)2001<br />

دیدگاه ازپایه در ابتدا دراقتصاد کوچک<br />

قابل لمس محلی ( موضعی(‏ به اجرا درآمده<br />

و اساس و پایه اش محکم می گردد.‏ تنها<br />

ازطریق این پایه های محلی است که می<br />

توان این بنیان های اقتصاد را به اجرا<br />

درآورد وآزمایش نمود و مورد کنترل قرار<br />

داد.‏ از همه مهمتر اینکه در یک چنین<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

اقتصاد محلی به این پی خواهیم برد که آیا<br />

تولید ، تجارت،‏ حمل و نقل و…‏ عدالت مند<br />

است یا نه.‏ تنها در این روند محلی است<br />

که به مشکالت و خطراتی که برای محیط<br />

زیست ، تنوع زندگی انسانی و..‏ پی خواهیم<br />

برد و باالخره در این شکل اقتصاد محلی در<br />

ابتدا پی خواهیم برد که چگونه باید مناسبات<br />

کاری برقرار باشد و یا اینکه مزدها و قیمت<br />

ها در یک رابطه عادالنه با هم قرار دارند<br />

یا نه و در نهایت در این روند اقتصادی پی<br />

خواهیم برد که رابطه میان زنان و مردان<br />

چگونه است و چگونه باید باشد؟<br />

بنیان های دمکراتیکی چون : خود گردانی و<br />

خود سازماندهی ، خود اداره نمودن ، خود<br />

تصمیم گیری و…‏ تنها در اقتصاد محلی<br />

قابل اجراست و پایدار است.‏ از همه مهمتر<br />

که در محالت این بنیان های دمکراتیک از<br />

طریق مالحظات سیاسی محدود نمی گردند<br />

و از طریق سیاست نمایندگی در محالت<br />

اداره می گردند و بدین طریق بهترین متد<br />

برای جلوگیری از برگشت یک چنین اقتصاد<br />

محلی به مناسبات ماقبل مدرنیته ومناسبات<br />

پدرسارانه فئودالی به وجود می آید.‏<br />

در یک اقتصاد جهانی سازی حتی نشانه های<br />

حضور دمکراسی به یک مناسبات فئودالی<br />

و پدرساالرانه تبدیل می شود و کار برده گی<br />

مجددا به اجرا در می آید.‏ زیرا که تنها یک<br />

ارزش در جامعه وجود دارد و آنهم منفعت با<br />

هر قیمتی است.‏<br />

الویت های دیگر<br />

یک چنین تغییرساختاری اقتصادی احتیاج به<br />

الویت های دیگر دارد.‏ برای مثال:‏<br />

کشاورزی قبل از صنعت:‏ از آنجا که مواد<br />

غذائی همواره از زمین بر می خیزد و به<br />

صورت محلی یا منطقه ای کاشت و برداشت<br />

می شود،‏ از این رو بخش کشاورزی نمی<br />

تواند ازمدل امروزی صنعت پیروی نماید.‏<br />

درشرایط کنونی تمامی توجه صنایع به بازار<br />

جهانی است.‏ کشاورزان خرد باید تقویت<br />

شوند تا اینکه انسانهای بیشتری بتوانند در<br />

این بخش به کارو فعالیت بپردازند.‏<br />

اتحادیه های تولید کنندگان مصرف کنندگان،‏<br />

می توانند برای تولید کنندگان خرد درآمدی<br />

منظم را مقرر نموده و برای مصرف<br />

کنندگان دسترسی به تغذیه ای سالم و دیگر<br />

محصوالت تولیدی را فراهم سازند.‏ افزون<br />

بر این ایجاد احساس مسئولیت نسبت به<br />

زمین در نزد تولیدگران و مصرف کنندگان<br />

از وظایف مهم دیگر این اتحادیه هاست .<br />

نوربرگ هودگه ، در این باره پیشنهادات<br />

زیر را نموده اند:‏<br />

نه به اقتصاد سرمایه داری ، رفتن بسوی<br />

اقتصادی عملی و بدون تمرکز<br />

از بین بردن کمک های نقدی زراعی که<br />

به تاجران زراعی این قدرت را می دهد تا<br />

دهقانان خردی را که برای بازار های محلی<br />

تولید می نمایند،‏ خانه خراب و از هستی<br />

ساقط سازنند.‏<br />

خواست تغییر ساختار های اقتصاد زراعی<br />

خواست تحقیق در باره متدهای زراعی<br />

قدیمی پایدار چه در بخش زراعی شمال و<br />

چه در بخش زراعی جنوب جهان<br />

شرکت دهقانان در این تحقیفات ( نوربرگ<br />

/ هودگه/گویرینگ/‏ پج ۲۰۰۱(<br />

بسیاری از خواسته های باال را می توان در<br />

قطعنامه اتحادیه دهقانان خرد سراسر جهان<br />

مشاهده نمود.‏ این سازمان بهتر و روشن<br />

تر از هر سازمان دیگری در جهان جامعه<br />

متمدن جهانی را فرموله نموده است.‏ اینکه<br />

تولیدات غذائی ، آب ، آموزش و بهداشت،‏<br />

تنوع بیولوژی وژنتیکی موجودات کره<br />

خاکی نباید عامل دست تجارت آزاد جهانی<br />

سازی نئولیبرالی گردد.‏ اینکه سازمان<br />

تجارت جهانی باید از این بخش ها بیرون<br />

برود.‏ اینکه دهقانان خرد باید در تولید بخش<br />

غذائی خودمختارباشند.‏ ( ماریا میز ۲۰۰۱(<br />

تمامی این خواست ها نیازبه یک مناسبات<br />

جدید میان شهر و روستا دارد.‏ شهر ها نباید<br />

تنها مکان هائی باشند که زندگی ، فرهنگ و<br />

آزادی در آنها در جریان است.‏ ما همانطور<br />

که به شهر ها نیاز داریم به روستا ها هم<br />

نیازمندیم.‏ از این رو شهرها را باید به روستا<br />

ها و روستا ها را به شهر ها تبدیل نمود.)‏<br />

ماریا میز ‎۱۹۹۷‎‏/مایر ۲۰۰۲(<br />

تقسیم کار و مناسبات دیگر<br />

از همه مهمتر اینکه برای کار،‏ ارزش<br />

گذاری دیگری ضروریست.‏ ارزش گذاری<br />

که به درآمد پولی وابسته نباشد.‏ یک چنین<br />

ارزش گذاری جدیدی از کار هرگز نخواهد<br />

توانست در اقتصاد پیاده شود اگر ما به<br />

مناسبات و سلسله مراتب مستعمراتی قدیمی<br />

تقسیم کار بچسبیم.‏ این ارزش گذاری جدید<br />

بصورت زیر می باشد:‏<br />

تقسیم کار و رابطه میان زنان و مردان<br />

تقسیم کار میان کارهای فکری و کارهای<br />

یدی


für Hillary, Frauenoffensive,<br />

München<br />

Bennholdt-Thomsen, Veronika,<br />

Nicholas Faraclas, Claudia<br />

)2001( v.Werlhof<br />

There is An Alternative: Subsistence<br />

And Worldwide Resistence<br />

to Corporate Globalization<br />

Zed Boos, London, Spinifex<br />

Melbourne, St Martin’s Press<br />

chst aufنUSA. (Erscheint demn<br />

)Deutsch<br />

LOCAL- )2000( Hines,Colin<br />

IZATION A Global Manifesto,<br />

Earthscan, London<br />

Korten, David C./ Nicanor<br />

)2002( Perlas/Vandana Shiva<br />

Global Civil Society: The Path<br />

Ahead, Discussion Paper, No-<br />

Draft. (Wird in dem ,20 vember<br />

Buch des IFG „Alternatives to<br />

Economic Globalisation” ers-<br />

)cheinen<br />

Patriarchat )1988( Mies, Maria<br />

und Kapital.Frauen in der Internationalen<br />

Arbeitsteilung, Rotpunktverlag,<br />

Zürich<br />

Brauchen )1994( Mies, Maria<br />

wir eine neue „Moral Econoض,‏kologie<br />

my”? In: Politische<br />

Vorsorgendes„ ,6 Sonderheft<br />

Wirtschaften” München<br />

Global- )2001( Mies, Maria<br />

isierung von unten. Der Kampf<br />

gegen die Herrschaft der<br />

Konzerne<br />

صفحه 155<br />

EVA/Rotbuch Hamburg<br />

Meyer-Renschhausen, Elisarten<br />

derنDie G )2002( beth<br />

Frauen.Zur sozialen Bedeutung<br />

von KleinstlaNDWIRTSCHAFT<br />

IN Stadt und Land weltweit,<br />

Centaurus Verlag, Herbolzheim<br />

Von der)1998( Müller,Christa<br />

konomie zum ض-‏glo lokalen<br />

uerlicheنbalisierten Dorf.B <br />

تقسیم کار میان زراعت و صنعت<br />

جوامع پایه ای گذشته طبق مناسبات فئودالی<br />

و پدر ساالری سازماندهی شده بود.‏ رهبریت<br />

طبقاتی غالبا از طریق نهاد ها و ایدئولوژی<br />

هائی چون مذاهب پدرساالرانه انتخاب و<br />

پشتیبانی می شد.‏<br />

زمانیکه ما از موجودیت از پایه سخن می<br />

گوئیم ، بسیاری بیم ناک می شوند که گویا<br />

این خود بازگشت به مناسبات اشکال رهبری<br />

ماقبل مدرنیته است.‏ بهترین ابزار مقابله با<br />

یک چنین واهمه هائی ، مبارزه آگاهانه زنان<br />

و مردان بر علیه مناسبات پدرساالرانه است<br />

و این مبارزه می تواند با تغییر ساختارسلسله<br />

مراتب ها ومبارزه با تقسیم کار بر مبنی<br />

جنسیت آغاز گردد.‏<br />

در یک جامعه پایه ای نه تنها زنان باید کار<br />

کنند،‏ مردان باید کار کنند بلکه مردان همچون<br />

زنان باید کار پایه ای ، ضروری برای<br />

اجتماع ، بی مزد در خانه و در جامعه را هم<br />

انجام دهند.‏ زمانی که نیمی از انسانها به این<br />

کار ( کار بی مزد خانه داری و …( بعنوان<br />

فشار ، کاربدون منزلت و بی وقار و خوار و<br />

…. نگاه نکنند آنزمان می توانیم بگوئیم که<br />

می توان مناسبات جنسیتی را تغییر داد.‏ البته<br />

این خود با سیاست کنونی جنسیتی فرق می<br />

کند.‏ اینکه امروزه مرتبا تالش می شود در<br />

باره برابر سازی زنان و مردان در رابطه<br />

با شغل ، سیاست و آموزش وعده و وعید<br />

داده شود به هیچ وجه به این مفهوم نیست که<br />

مناسبات پدرساالرانه جهانی سازی سرمایه<br />

داری زیر عالمت سئوال برده شده است.‏ تنها<br />

برابر سازی کافی نیست.‏ فراموش نکنیم که<br />

مناسبات جنسیتی مناسباتی استعماری است.‏<br />

در یک جامعه پایه ای مردان باید از اینکه<br />

هویتی جنگجویانه به خود می دهند دست بر<br />

دارند این مسئله عمیق ترین علت خشونت<br />

در جوامع ما است.‏ در یک جامعه ازپایه<br />

مردان به هیچ وجه عالقه و وقت برای این<br />

بازی های جنگ جویانه نخواهند داشت.‏<br />

در یک جامعه ازپایه ارزش گذاری میان<br />

کارفکری و کاریدی جایگاهی ندارد.‏ از<br />

بین بردن رابطه تاکنونی میان زراعت و<br />

صنعت نه تنها باعث تغییرات اساسی در<br />

بخش زراعی خواهد شد بلکه همچنین باعث<br />

تغییرات در صنعت و علم و تکنولوژی می<br />

گردد.‏ تولیدات صنعتی هم چون تولیدات<br />

کشاورزی می باید بجای برآوردن خواست<br />

های منفعت طلبانه بازار های جهانی به<br />

ارضاء نیاز های اقتصادی منطقه ای و<br />

محلی بپردازند.‏ در همین مسیر هم تحقیقات<br />

علمی جهتش تغییر خواهد نمود.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

از بین بردن تقسیم کار سلسله مراتبی و<br />

استعماری به هیچ وجه به مفهوم پایان تقسیم<br />

کار و پایان اجتماعی شدن در کلیت نخواهد<br />

بود.‏ اگر این نوع تقسیم کار از منطق انباشت<br />

سرمایه رها گردد ، آنزمان تمامی کسانی<br />

که در پروسه کار سهیمند ، توانائی های<br />

خود را نشان خواهند داد.‏ این خود بهترین<br />

شکل حفظ تنوع در جامعه و جلوگیری از<br />

هرگونه یکطرفه و یک بعدی شدن بیولوژی<br />

و فرهنگی است.‏<br />

تغییر ساختاراقتصاد محلی و منطقه ای در<br />

شمال و جنوب جهان در جهت منطق ضد<br />

سرمایه داری و ضدپدرساالری و پدید آوردن<br />

اقتصادی از پایه باعث تغییرات ساختاری در<br />

جهان هم خواهد شد.‏ هر چه بیشتراقتصاد<br />

های کم و بیش خودگردان که از مناطق شبیه<br />

خودشان کاالهائی را که به نیاز های اصلی<br />

شان تکیه دارد وارد نمایند ، این کارشان<br />

به کوچک شدن و در نهایت محو سازمان<br />

تجارت جهانی خواهد انجامید . آنها همچنین<br />

در این راه ، هدر رفتن ذخایر ، حمل و نقل<br />

، زباله کارتون های بسته بندی ، استفاده از<br />

شیمی در کشاورزی و صنعت را به حدی<br />

زیاد پائین خواهند آورد.‏ در این صورت یک<br />

فرهنگی،‏ از هر نوعش دیگر وجود نخواهد<br />

داشت.‏ همچنین روز بروز اقتصاد تنها برای<br />

صادرات ضعیف تر خواهد شد.‏ آلمان مثال<br />

ازاین مقام و نگرش ” صنعتی تام”‏ بیرون<br />

خواهد آمد.‏ در این صورت آن چیزی هم که<br />

از تجارت جهانی باقی خواهد ماند باید طبق<br />

منطق تجارت عادالنه سازماندهی گردد و<br />

این به آن مفهوم خواهد بود که دیگر کشور<br />

های ” مزد ارزان ” وجود نخواهند داشت.‏<br />

مسلما یک چنین تغییر ساختاری در اقتصاد،‏<br />

سیاستی دیگر و شکل دیگری از دمکراسی<br />

را بدنبال خواهد آورد.‏ واندانا شیوا این<br />

دمکراسی جدید را دمکراسی زندگی یا<br />

دمکراسی از پایه نام نهاد ه است.‏ در این<br />

گونه دمکراسی تنها انسانها به حساب آورده<br />

نمی شوند بلکه تمامی موجودات و طبیعت را<br />

هم در بر می گیرد.)‏ شیوا/ماریا میز ۲۰۰۱(<br />

منابع:‏<br />

Bennholdt-Thomsen, Veronika,<br />

Maria Mies, Claudia v. Welhof<br />

Frauen, die letzte )1992/1983(<br />

Kolonie, Zur Hausfrauisierung<br />

der Arbeit Rotpunktverlag,<br />

Zürich<br />

Bennholdt-Thomsen,Veronika,<br />

Die Sub- )1997( Maria Mies<br />

sistenzperspektive: Eine Kuh


جامعه شناسی<br />

گفتگو با ناصر فکوهی:‏ پولی شدن<br />

جامعه و سقوط اجمتاعی و فرهنگی<br />

نگار حسینی<br />

berlebensstrategien zwischen<br />

Weltmarktintegration und Regionalisierung,<br />

Campus, Frankfurt<br />

New York<br />

Die inter- )2002( Müller,Christa<br />

rten von Gِttingenنnationalen G<br />

Norberg-Hodge, Helena,Peter<br />

)2001(Goering, John Page<br />

From the Ground up.Rethinking<br />

Industrial Agriculture, Zed<br />

Books, London<br />

صفحه 156<br />

The Econ- „ )1957( Polyani,Karl<br />

omy as Instituted Process” in<br />

ders. Et al. Trade andMarket in<br />

the Early Empires, New York<br />

The Great )1978( Polyani Karl<br />

Transformation.Politische und<br />

ِkonomische Ursprünge von Gesellschaften<br />

und Wirtschaftssystemen,<br />

Suhrkamp,Frankfurt<br />

Plenar- )2000( Shiva,Vandana<br />

t vonنvortrag an der Universit<br />

Auf- .10.11.2000 Melbourne am<br />

gezeichnet und versandt von<br />

Diverse Women for Diversity<br />

http:www.abc.net. au/specials/<br />

shivahiva.htm<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

انسان شناسی و فرهنگ<br />

یک-‏ در سال های اخیر بیش از گذشته با<br />

پدیده ای به نام نوکیسگی مواجه هستیم.‏<br />

افرادی که در زمان کوتاهی توانسته اند<br />

ثروتمند شوند بیش از پیش<br />

دیده می شوند و البته اقبال به چنین شیوه ای<br />

از زندگی نیز در میان مردم به وفور به چشم<br />

می خورد.‏ چه چیز در جامعه ایرانی تغییر<br />

کرده است که<br />

نوکیسگی بیشتر دیده می شود و اقبال به آن<br />

بیشتر است؟<br />

ابتدا بگوئیم که پدیده نوکیسه گی یعنی رسیدن<br />

به ثروت زیاد در یک نسل و با حرکت از<br />

موقعیتی بسیار پایین،‏ و تمایل به هزینه<br />

کردن این ثروت بادآورده به صورت هایی<br />

کامال خود نمایانه،‏ خاص ایرانی نیست<br />

و دارای مشخصاتی روشن بوده و مثال<br />

های زیادی دارد که شناخت آنهاها ما را<br />

در درک این پدیده در ایران نیز یاری می<br />

کند.‏ نوکیسگی را در فرانسهnouveaux<br />

riches ‏)یا اصطالحا:‏ ثروتمندان جدید(‏ می<br />

نامند و همین واژه نیز تقریبا در تمام زبان<br />

های اروپایی رایج شده است و باید به واژه<br />

دیگری که این روزها زیاد می شنویم یعنی<br />

‏»فقر زدگان جدید«‏ که در فرانسه به آن<br />

nouveaux pauvres می گویند و در<br />

انگلیسی new poor یعنی کسانی که به<br />

دنبال بحران های اقتصادی سی سال اخیر<br />

در جهان به فقر کشیده شده و نقطه حرکتشان<br />

برعکس موقعیتی از رفاه بوده است؛ نیز<br />

اشاره کرد.‏<br />

اصطالح دوم،‏ مفهومی نسبتا جدید است که<br />

اشاره به موقعیت کارکنان و نه کارگرانی<br />

دارد که به دنبال بحران های اقتصادی از<br />

دهه ۱۹۸۰ به فقر کشیده شدند و گاه از<br />

آنهاها با عنوان تحصیلگردگان فقر زده<br />

نیز یاد می شود و من در اینجا وارد بحث<br />

در این موضوع نمی شوم.‏ اما اصطالح<br />

نخست به فرانسه بین دو جنگ جهانی بر می<br />

گردد که در آن موقعیت جنگ اول جهانی<br />

و سوء استفاده از آن به وسیله گروهی از<br />

سوداگران،‏ و بعدها همین موقعیت پس از<br />

جنگ جهانی دوم،‏ به زایش قشری اجتماعی<br />

دامن زد که پیش از جنگ بسیار فقیر بودند و<br />

جنگ به آنهاها کمک کرد که با سوء استفاده<br />

و اختالس و احتکار و غیره به ثروت های<br />

کالنی برسند و عقده ای که نسبت به گذشته<br />

خود داشتند،‏ آنهاها را وا می داشت که دائما<br />

این ثروت را به رخ دیگران بکشند و این<br />

کار در حقیقت نوعی کنش بود ناشی از<br />

وحشت آنها از احتمال بازگشت به وضعیت<br />

قبلی شان.‏<br />

چنین نوکیسه گانی پس از انقالب روسیه و<br />

جنگ داخلی آن،‏ پس از اصالحات اقتصادی<br />

در چین و گردش به راست در اقتصاد این<br />

کشور،‏ و پس از فرو پاشی شوروی پیشین<br />

و فروغلطیدن این کشور در دامان مافیاهای<br />

بزرگ و کوچک و تبدیل شدنش به مرکز<br />

بزرگ خالفکاری و جنایت در جهان،‏ در<br />

آن نقاط نیز تکرار شد.‏ مثال های بسیار<br />

زیاد دیگر را کنار می گذارم تا بگویم،‏


صفحه 157<br />

این پدیده تقریبا همواره مشخصات جامعه<br />

شناختی یکسانی داشته است:‏ یک گروه فقیر<br />

اجتماعی که در عین حال دچار فروپاشی<br />

اخالقی شده و یا در خود این فرایند دچار<br />

این فروپاشی می شود،‏ از یک موقعیت<br />

بحران در ساختارهای عمومی ‏)جنگ،‏<br />

انقالب…(‏ استفاده می کند تا به ثروت های<br />

باالی اقتصادی دست یابد،‏ اما فاقد سرمایه<br />

های دیگر اجمتماعی و فرهنگی ‏)به تعبیر<br />

بوردیویی این واژگان(‏ است و در نتیجه در<br />

نسل خود و حتی در نسل های پس از خود<br />

از نوعی هراس ‏)فوبیا(‏ رنج می برد:‏ هراس<br />

بازگشت به وضعیت پیشین،‏ و برای این کار<br />

هم مستقیم و غیر مستقیم دست به دخالت<br />

در نظام اجتماعی و کمک به ایجاد اشکال<br />

متفاوت نظام های آمرانه و فاسد ‏)پوپولیسم،‏<br />

فاشیسم،‏ توتالیتاریسم(‏ می کند و هم گرایش<br />

به نوعی نمادگرایی آیینی و مناسکی را<br />

که در انسان شناسی به آن پتالچ می گویند<br />

‏)مراسمی که در آنها تعمدا ثروت ها سوزانده<br />

می شوند و یا از میان می روند چیزی معادل<br />

‏»بریز و بپاش«‏ در زبان عامیانه ما است(‏<br />

پیدا می کند که در اصطالح مدرن جامعه<br />

شناسی به آن ‏»خود نمایی«‏ می گویند.‏<br />

از این مقدمه منطورم آن بود که ریشه های<br />

پدیده نوکیسگی در ایران بسیار قدیمی است<br />

زیرا کشور ما که عمدتا پهنه ای کشاورزی<br />

یا عشایری شبانی ‏)دام پروری(‏ بوده است،‏<br />

به ارزش های کار و زحمت برای رسیدن<br />

به ثروت قدر باالیی از لحاظ اجتماعی می<br />

داده است.‏ اما در برخی از موارد گروه های<br />

عشایری با به قدرت رسیدن سیاسی در این<br />

پهنه وسوسه شده،‏ و اسکان یافته و خود را<br />

به ‏»خاندان«‏ و ‏»سلطنت«‏ و ‏»پادشاهی«‏<br />

و غیره تبدیل کرده و نخستین نوکیسگان ما<br />

همین پادشاهان تاریخی هستند که پس از<br />

فروپاشی نظام های کاستی در ایران باستان<br />

به وجود می آیند و آخرین نمونه های آنها<br />

نیز دو ‏»سلسله«‏ قاجار و پهلوی هستند که<br />

هر دو ریشه های پایین اجتماعی داشتند،‏ اما<br />

با استفاده ابزاری از قدرت و وابسته کردن<br />

و واگذاری گسترده ‏»امتیازات«‏ کشور به<br />

کشورهای دیگر ‏)از جمله خاک ایران(‏ برای<br />

خود ثروت و ‏»احترام«‏ ایجاد می کردند.‏<br />

اما در دوره مدرن پدیده نوکیسگی به پیدا<br />

شدن نفت و ورود گسترده ثروت نفتی به<br />

کشور از اواخر دهه ۱۳۳۰ و به ویژه از<br />

نیمه دهه ۱۳۴۰ تا زمان انقالب مربوط می<br />

شود.‏ و پس از آن نیز بحران های اجتماعی<br />

بزرگی چون انقالب ۱۳۵۷، جنگ تحمیلی<br />

با عراق،‏ و باال رفتن ناگهانی قیمت های نفت<br />

در ده سال اخیر بحران های دیگری بوده<br />

اند که به این پدیده دامن زده اند.‏ و این امر<br />

تقریبا با همان منطق و همان سازوکارهایی<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

که در سایرمثال ها به آن اشاره کردم.‏ ورود<br />

گسترده پول،‏ از کار افتادن ارزش های<br />

اخالقی مربوط به کار و زحمت و تالش<br />

برای معیشت،‏ خودنمایی ناشی از هراس به<br />

بازگشت به موقعیت پیشین.‏ دالیل بنابراین تا<br />

حد زیادی روشن هستند اما آنچه مسئله را در<br />

ایران پیجیده می کند،‏ تداخل این موضوع با<br />

بسیاری دیگر از مسائل اقتصادی و اجتماعی<br />

در ایران و جهان ، پدیده هایی نظیر آلوده<br />

شدن همه جنبه های زندگی از علم و دانش<br />

گرفته تا هنر و فرهنگ به پول،‏ اقتصاد زیر<br />

زمینی،‏ شستشوی پول های کثیف،‏ فساد<br />

اداری و مالی،‏ بحران های آنومی،‏ تنش<br />

میان سبک های زندگی و ایدئولوژی زدگی<br />

و سیاست زدیگی زندگی اجتماعی است.‏<br />

دو-‏ آیا در جایی که به هر حال ثروتمند بودن<br />

چیز خوبی است،‏ اساسا آن چه ما نوکیسگی<br />

تلقی می کنیم؛ پدیده مذمومی است یا خیر؟<br />

چون به هر حال،‏ صرف داشتن ثروت مسئله<br />

منفی ای نیست.‏ اما پدیده سریع پولدار شدن<br />

چه تبعاتی ممکن است برای جامعه ایرانی<br />

داشته باشد؟<br />

مشکل دقیقا در این گزاره است که خود<br />

ناشی از جوی است که نوکیسگی ایجاد<br />

می کند:‏ به عبارت دیگر ‏»ثروتمند بودن<br />

لزوما خوب نیست«.‏ اگر موضوع را ازدید<br />

سنت و اخالق ما ایرانیان به ویژه درایران<br />

مرکزی،‏ که ایرانی کویری،‏ خشک و بسیار<br />

سرسخت برای زندگی است،‏ ببینیم و کمی<br />

بیشتر با ریش سپیدانی که هنوز باقی مانده<br />

اند،‏ صحبت کنیم،‏ متوجه می شویم که هیچ<br />

وقت به شما نخواهند گفت ‏:»ثروتمند بودن<br />

بهر حال خوب است«.‏ در ایران و در جهان<br />

تا پیش از دوران مدرن اصوال ‏»پول«‏ و<br />

‏»ثروت«‏ تا حد زیادی تابو بود و افراد ولو<br />

آنکه ثروتمند بودند به دالیل مختلف تالش<br />

می کردند که این ثروت را به رخ دیگران<br />

نکشند)مگر در قالب های مناسکی(.‏ در<br />

روستاهاهای ما،‏ هنوز تا چند دهه پیش،‏ یک<br />

ثروتمند را به سختی می توانستید از یک<br />

فرد غیر ثروتمند،‏ تشخیص دهید،‏ زیرا همه<br />

تالش می کردند شبیه به هم باشند تا انسجام<br />

اجتماعی حفظ شود.‏ در فرهنگ ما ‏»ثروت«‏<br />

زمانی خوب بود که راه رسیدن به آن راهی<br />

سخت و بر اساس مهارت و تالش و کوشش<br />

و به عبارت دیگر و دینی کلمه ‏»حالل«‏ بود.‏<br />

و ثروت ناپاک یا ‏»حرام«‏ هرگز نه مورد<br />

احترام بود و نه چندان کسی به دنبالش بود.‏<br />

بسیاری حتی اگر کوچکترین شکی نسبت<br />

به ‏»حالل«‏ بودن پولی داشتند به سراعش<br />

نمی رفتند و وارد کردن آن را به زندگی<br />

خود چون نفرینی می دانستند که ممکن بود<br />

نسل اندر نسل آنها را به مصیبت بکشد.‏ اما<br />

این باورها در اروپا با پروتستانتیسم و در<br />

نزد ما با استعمار و سپس مدرنیسم ناشی<br />

از استعمار که مدرنیسمی آسیبزا بود،‏ کم<br />

رنگ شدند و ما را به وضعیتی رساندند<br />

که شاهدش هستیم یعنی وضعیتی که افراد<br />

هر چند بسیار ادعای سالمت نفس می کنند<br />

اما در بسیاری از موارد حاضرند چشم بر<br />

پاکی یا ناپاکی ثروتی که به دستشان می<br />

آید،‏ ببندند و زندگی مادی را بر همه چیز<br />

ترجیح می دهند.‏ زندان های ما امروز آکنده<br />

از کسانی است که قربانی این وضعیت شده<br />

اند یا به صورت فاعل یعنی با کاله برداری<br />

ازد یگران یا با تن دادن به سازوکارهایی<br />

چون مهریه های سنگین و وورود به بازی<br />

های مالی خطرناکی که عاقبتشان را به آنجا<br />

رسانده است.‏ بنابراین وقتی از تبعات در<br />

این مورد می پرسید،‏ باید بگویم که متاسفانه<br />

تبعات این ثروت های بادآورده،‏ از میان رفتن<br />

دین و اخالق و سقوط اجتماعی و فرهنگی<br />

جامعه است . جامعه ای که ارزش های<br />

معنوی خود را در درجه دوم،‏ حال نگوئیم<br />

درجه آخر،‏ اولویت در کنش های اجتماعی<br />

اش قرار دهد،‏ بی شک محکوم به سقوط<br />

اخالقی است و جامعه ای که دین و ایمان و<br />

اخالق حال چه از نوع دینی اش چه از نوع<br />

مدنی و سکوالرش نداشته باشد،‏ بی شک<br />

محکوم به فنای مادی و معنوی است.‏ هر<br />

چند من معتقد نیستم که ما امروز در چنین<br />

موقعیت برگشت ناپذیری قرار گرفته باشیم،‏<br />

بلکه بر این باورم که هنوز بسیاری ازمردم<br />

ما آمادگی آن را د ارند که متوجه خطری<br />

که این رویکردها تهدیدشان می کند بشوند،‏<br />

و خود را از مهلکه نجات دهند.‏ این مهلکه<br />

نیز در جهان امروز چیزی جز نولیبرالیسم و<br />

اقتصادی مالی و پولی و ثروت های ناشی از<br />

آن نیست،‏ الگویی که متاسفانه بسیاری تالش<br />

در اشاعه آن در کشور ما دارند و الگویی<br />

که بسیاری از به اصطالح ‏»روشنفکران«‏<br />

ما که از دنیا و تاریخ بی خبرند باخ ود<br />

را ب هبی خبری می زنند،‏ به شدت متمایل<br />

به رواجش هستند زیرا توهم دارند که با<br />

رواج یافتن آن مشکالتشان حل می شود.‏<br />

به این ترتیب است که می بینید که در<br />

اروپا و آمریکا تمام تالش های روشنفکران<br />

و مردم آگاه بر آن است که سیاستمدارانی<br />

چون بوش،‏ برلوسکونی و سارکوزی را از<br />

عرصه سیاست بیرون برانند و در کشور ما<br />

متاسفانه هنوز چه بسیار ‏»روشنفکرانی«‏ که<br />

مدرنیته مطلوب خود را در گرو پیروی از<br />

چنین آدم ها و چنین سیاست هایی می دانند.‏<br />

سه-‏ به نظر می رسد که آدم هایی که یک<br />

شبه و در زمان کوتاه به ثروت زیادی رسیده<br />

اند،‏ تبدیل به الگویی برای نسل جوان شده<br />

اند،‏ چرا افرادی که در زمان معقول توانسته<br />

اند مال و منالی جمع کنند،‏ تبدیل به الگو


صفحه 158<br />

نمی شوند و جوانان به دنبال چنین الگوهایی<br />

هستند؟<br />

طبیعی است که چنین باشد.‏ جوانان بنا بر<br />

دالیل بیولوژیک،‏ روان شناختی و فرهنگی،‏<br />

بسیار مستعد هستند که به این راه بیافتند و<br />

از این الگو پیروی کنند.‏ چگونه می توان<br />

از جوان یا نوجوانی که دوستان خود را می<br />

بیند که با کمترین زحمت سوار بر شیک<br />

ترین ماشین ها شده اند و بهترین خانه و<br />

موقعیت مادی را برای خود فراهم کرده اند،‏<br />

واداشت که این الگو را نادیده بگیرد و به<br />

پدر بزرگ خود فکر کند که برای کاشتن و<br />

سبز کردن یک ساقه سبز در کویر به مثابه<br />

یک موفقیت بزرگ در زندگی اش فکر می<br />

کرد و از آن لذت می برد.‏ به گمان من،‏<br />

جامعه و مسئوالن و سیاستگزاران و به ویژه<br />

نسلی که در موقعیت والدین قرار گرفته اند<br />

در اینجا مقصرند،‏ زیرا نه تنها در حال بر<br />

باد دادن خود هستند،‏ بلکه نسل جوان را نیز<br />

که می تواند امید آینده باشد نیز بر باد می<br />

دهند.‏ برای بسیاری از جوان ها امروز،‏ کار<br />

هیچ نوع ارزشی ندارد و هیچ لذتی از انجام<br />

کار نمی برند.‏ در حالی که ارزش قائل شدن<br />

به کار به مثابه کار و نه به مثابه ابزاری<br />

برای تولید پول ، بلکه به عنوان راهی<br />

برای آفرینش و شکوفا ساختن استعدادها<br />

در خود و بهره رساندن به جامعه است که<br />

می تواند مدرنیته و زندگی بهتر و آسوده تر<br />

و با کیفیت تری برای این جوانان و برای<br />

ما به ارمغان آورد.‏ نشستن در ماشین شیک<br />

و پر سرعت که کنترلی بر آن نداشته باشیم<br />

همواره می تواند ما را به ته دره هدایت کند،‏<br />

در حالی که پیمودن راهی دراز و سخت که<br />

در هر تکه ای از آن چیزی بیاموزیم،‏ بی<br />

شک به ما قدرت باالیی برای لذت بردن از<br />

زندگی خواهد داد.‏<br />

چهار-‏ آیا فقیرتر شدن جامعه ایران و پر<br />

رنگ شدن اختالف طبقاتی در سال های<br />

اخیر در ایجاد روحیه اقبال به نوکیسگی<br />

موثر بوده است؟<br />

در اینجا و در سایر نقاط جهان همانگونه که<br />

گفتم این پدیده همواره د ر خود نوعی هراس<br />

را حمل می کند:‏ هراس از بازگشت احتمالی<br />

به وضعیت پیشین.‏ به دلیل این هراس کنش<br />

های فرد نوکیسه گاه بسیار غیر منطقی و<br />

به دور از عقل می آید و برای آنکه آنها<br />

را بفهمیم ضرورت دارد،‏ آنها را درون<br />

چارچوب معنایی این هراس قرار دهیم.‏ در<br />

چنین حالتی افزایش فاصله طبقاتی و بزرگ<br />

شدن شکاف بدین هراس دامن می زند،‏<br />

چرا که ‏»فقرای دیروزی«‏ به چشم خود<br />

می بیننند که چه وضعیتی هولناکی داشته<br />

اند.‏ اینجا است که می توان میان مفهومی<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

که در ابتدای این گفتگو مطرح شد یعنی<br />

‏»فقر زدگی جدید«‏ با نوکیسگی رابطه ای<br />

را مشاهده کرد.‏ این رابطه به این صورت<br />

است که هر اندازه میزان شکنندگی موقعیت<br />

های اجتماعی بیشتر می شود،‏ نوکیسگان<br />

هراس بیشتری پیدا می کنند.‏ حال پرسش<br />

در آن است که چرا این هراس به واکنش<br />

های دیگری مثل افزایش انگیزه پس انداز<br />

منجر نمی شود؟ دلیل آن است که اوال برای<br />

پس انداز کردن و به خصوص شیوه های<br />

پس انداز عقالنی و قابل اعتماد باید افزون<br />

بر درآمدی که بتوان پس اندازش کرد،‏ از<br />

فرهنگ باالیی در زمینه های اجتماعی و<br />

فرهنگی نیز برخوردار بود که نوکیسگان<br />

فاقد آن هستند و در ایران چنین سرمایه های<br />

باالیی را بیشتر در طبقه متوسط با سرمایه<br />

باالی فرهنگی می بینیم.‏ و ثانیا به این دلیل<br />

که افزایش شکاف ، با افزایش تسهیل<br />

دسترسی به ثروت همراه بوده است و این<br />

خود رفتار خودنمایانه را بیشتر می کند .<br />

در سال های بحران اقتصاد مالی و اقتصادی<br />

در اروپا و آمریکا نیز ما شاهد این موقعیت<br />

بودیم به این صورت که در حالی که مصرف<br />

در طبقات متوسط و پایین کاهش یافته و به<br />

اصلی ترین محصوالت ‏)مسکن و غدا(‏<br />

محدود می شود،‏ مصرف در طبقه باالی<br />

این جوامع که امروزه بیشتر برون آمده از<br />

بازی های بورس و سرمایه داری مالی بوده<br />

و به همین نوکیسگان خودمان شباهت دارند،‏<br />

در اجناس لوکس و صرفا نمایشی به شدت<br />

باال رفته است.‏<br />

پنج-‏ بسیاری از نهادهای رسمی نیز<br />

برخوردی دارند که یک شبه پولدار شدن را<br />

تبلیغ می کند.‏ برای مثال جوایز بانک ها،‏<br />

موسسات مخابراتی یا لوازم خانگی بسیار<br />

کالن و وسوسه کننده شده است.‏ آیا فعالیتهای<br />

دولتی و نهادی هم در ایجاد روحیه اقبال به<br />

پولدار شدن یک شبه موثر است؟<br />

صد در صد ای همان روند و رویکرد<br />

نولیبرالی است که به آن اشاره کردم.‏<br />

این روند در ده سال اخیر به شدت تقویت<br />

شده است اما شروع آن را درست باید در<br />

سوداگری های دوران جنگ . پس از آن<br />

دانست که گرایش های مصرف و ثروت مند<br />

شدن های سهل و ساده را تبلیغ می کردند.‏<br />

در سال های اخیر با افزایش قارچ وار بانک<br />

ها و پولی کردن همه روابط ما خود را با<br />

خطرات بی شماری روبرو کرده ایم.‏ شما به<br />

این اشاره کردید که رسانه ها تبلیغ یک شبه<br />

پولدار شدن را می کنند اما تبلیغ عناصری<br />

بسیار بدتر از این را نیز در خود دارند که<br />

مستقیما به اخالق و شرف انسانی و حتی<br />

موجودیت فیزیکی انسان ها یورش می برند.‏<br />

در این تبلیعات کودکانی را می بینید که از<br />

‏»نرخ بهره«‏ باالتر یا پایین تر بانک ها<br />

صحبت می کنند،‏ پیرمردان و پیرزنانی که<br />

در فکر باز کردن حساب هستند تا در قرعه<br />

کشی این وآن بانک شرکت کنند،‏ از جوایزی<br />

اسطوره ای مثل اسکناس به ارتفاع یک<br />

ساختمان و پول و سکه های طال و غیره<br />

و غیره بهره ببرند و از این هم بدتر با<br />

مسابقات و شوهای تلویزیونی سخیفی که با<br />

صحنه و نورپردازی های کامال آمریکایی<br />

و مجلل و رنگارنگ به اصطالح ‏»زیبا«ی<br />

خود که ما در اروپا تنها در نوعی رسانه<br />

های عامه پسند در زنجیره های تلویزیونی<br />

‏»برلوسکونی«‏ ‏)نخست وزیر فاسد و مافیایی<br />

پیشین ایتالیا(‏ با آن روبرو هستیم،‏ برخورد<br />

می کنیم،‏ که موضوع آنها صرفا برای آنکه<br />

بتوانند وجود خود را توجیه کنند مسائل<br />

اخالقی و گاه حتی آشنایی شرکت کنندگان<br />

به مسائل دینی و احادیث و غیره است.‏ انواع<br />

و اقسام مسابقاتی که اروز در کشور ما انجام<br />

می شود،‏ معنای این کار ها یعنی آلوده کردن<br />

مقدس ترین ارزش های یک جامعه به کثیف<br />

ترین عناصری که در جهان امروز وجود<br />

دارد و باید جدا از این روند اجتناب کرد.‏<br />

دقت کنید:‏ معنای این حرف آن نیست که باید<br />

فقر و نداری و بیچارگی را در تلویزیون<br />

تبلیغ کرد،‏ حرفی که معموال به صورت<br />

کلیشه ای هر بار اعتراضی در این زمینه<br />

می شود ، به بیان در می آید . معنای این<br />

حرف آن نیست که باید به سراغ تلویزیون<br />

ها و رسانه های شوروی پیشین و دولت<br />

های استبدادی کمونیستی رفت،‏ ادعایی که<br />

باز برای خالص شدن از بار انتقاد در این<br />

زمینه مطرح می شود؛ معنای این حرف<br />

آن است که با ارزش ها و مقدسات و همه<br />

میراث ارزشمندی که مردم ما در طول<br />

هزاران سال به دست آورده اند،‏ نباید بازی<br />

کرد و آنها را با روابط فاسد و آلوده ای<br />

چون پول سهل الوصول ، بی باوری به<br />

ارزش کار،‏ تبلیغ لوکس زندگی کردن به<br />

مثابه بهترین نوع زندگی و غیره بازی کرد.‏<br />

نگاهی به سلایر ها و فیلم های داستانی که<br />

در طول سال های اخیر ساخته شده است<br />

بیاندازید:‏ در کجا جهان می توان این اندازه<br />

تمایل به ثروت و گریز از اخالق جز در<br />

حرف و شعار الیه های سطحی نمایش و<br />

فیلم را دید.‏ این حاصل همان فرایندی است<br />

که همه چیز را پولی می خواهد و همه چیز<br />

را پولی می کند و هیچ توجهی به آن ندارد<br />

که این فرایند حاصلی جز نابودی ندارد.‏<br />

ببینید بر سر برلوسکونی،‏ بوش،‏ و ظاهرا و<br />

امیدوارم سارکوزی در انتخابات پیش رویش<br />

‏)رئیس جمهور کنونی فرانسه(‏ چه آمد.‏ ببینیم<br />

جوامعی که نظام های ارزشی و اخالقی خود<br />

را با نظام های بانکی و پولی تعویض کردند


صفحه 159<br />

، به چه سرنوشتی دچار شدند و اندکی از<br />

فرایندهای جهانی و تاریخی بیاموزیم تا عقل<br />

خود را به دست جریان های نولیبرال و<br />

فاسیدی که حتی توانایی اندیشیدن به آینده<br />

مناسبی برای خود را نیز ندارند،‏ ندهیم.‏<br />

شش-‏ در اوایل انقالب داشتن ثروت پدیده<br />

خوبی نبود،‏ بعد از جنگ البته کمی به ثروت<br />

نگاه مثبتی پیدا شد و همین نگاه مثبت در<br />

سالهای اخیر به قدری تشدید شده که گاهی<br />

دیده میشود به یک ارزش و جایگزین برای<br />

روابط انسانی و عاطفی تبدیل شده است.‏ آیا<br />

با این تحلیل موافق هستید و آن را دارای چه<br />

مضراتی برای جامعه ایران میدانید؟<br />

فکر می کنم پاسخ شما را در باال دادم.‏<br />

انقالب اصوال خود واکنشی شدید بر علیه<br />

تمایل قدرت حاکم یران به پولی کردن همه<br />

چیز ، به از میان بردن ارزش های اخالقی<br />

و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به سود<br />

منافع مالی بود . شاه،‏ در سال های آخر<br />

حکومت خود آنقدر از پول های حاصل از<br />

افزایش درآمد نفتی برخوردار بود که تصور<br />

می کرد همه کس وهمه چیز را می تواند<br />

بخرد و با وقاحتی که فقط از یک نوکیسه می<br />

توان سراغ گرفت،‏ گویی از ملک شخصی<br />

اش صحبت می کند،‏ به مردم پیشنهاد می<br />

داد که هر کس از موقعیت کشور راضی<br />

نیست،‏ بیاید و پاسپورت خودش را بگیرد<br />

و برود . این بالهت تاریخی،‏ با یک انقالب<br />

برگ اجتماعی پاسخ گرفت،‏ شاه بود که<br />

مجبور شد بدون پاسپورت برود و همچون<br />

شاهان پیش از خویش در این قرن در<br />

فالکت و غربت بمیرد.و البته فرو رفتن<br />

کشور در بحران انقالبی هزینه های زیادی<br />

از جمله ی جنگ بزرگ تحمیلی را در پی<br />

داشت اما ما را به نوعی بلوغ رساند که<br />

امروز شما در کشورهای عربی که در حال<br />

تغییر دموکراتیک هستند،‏ نمی بینید.‏ چون<br />

آنها هنوز در ابتدای راهی هستند که ما<br />

سی سال است آغاز کرده ایم.‏ بنابراین بیائیم<br />

و از تجربیات گذشته و از هزینه های<br />

فراوان و سختی که تحمل کرده ایم،‏ از جنگ<br />

و هزاران شهید آن درس بگیریم و به خود<br />

بیائیم و تا دیر نشده است از حرکت بیشتر<br />

جامعه در جهت پولی و مالی شدن روابط<br />

و فراگیر شدن دزدی و اختالس و فساد<br />

و غیره جلوگیری کنیم،‏ این کار به نظر من<br />

سخت است اما هنوز ممکن است و می<br />

تواند از خالل باز شدن فضا،‏ سپردن امور<br />

به دست مدیران توانا،‏ قابل و مورد اعتماد،‏<br />

درک جهان و ورود به آن از موضع قدرت<br />

ولی بر اساس قواعد بازی و نه با شعار و<br />

هیاهو و ادعا هایی که هرگز نمی توانستند و<br />

نمی توانند جامه عمل بپوشند،‏ و راه هایی از<br />

این قبیل انجام بگیرد که بسیاری از دلسوزان<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

برای جامعه و آینده کشور دائما تکرار می<br />

کنند،‏ اما جوی که نظام های نولیبرال و پول<br />

پرستانه حاکم کرده اند غباری ایجاد کرده که<br />

همه را دچار نوعی وهم زدگی کرده و نمی<br />

خواهند و یا نمی توانند ببینند که به سوی چه<br />

دره خطرناکی در حال حرکت هستند.‏<br />

هفت-‏ گاهی دیده میشود که حوزه اخالق<br />

حرفهای نیز با توجه بیش از حد به پول و<br />

ثروت آسیب میبیند؛ مثال پزشکان به جای<br />

این که به بهبود بیمار<br />

بیندیشند به پولی که او میتواند پرداخت کند،‏<br />

فکر میکنند.‏ به همین ترتیب شاید وکال،‏<br />

مهندسان و حتی سیاستمداران نیز بیشتر<br />

به پول فکر میکنند.‏ یکی از خصوصیات<br />

نوکیسگان این است که فکر میکنند همه<br />

چیز را میشود با پول خرید حتی انسانیترین<br />

مسایل را.‏ آیا میتوان گفت که با مادی شدن<br />

زندگیها و پررنگ شدن نقش پول،‏ اخالق<br />

آسیب میبیند؟<br />

بسیار مثال خوبی زدید.‏ پولی شدن روابط<br />

سبب شده است که پا کترین و مورد احترام<br />

ترین حرفه ها نیز خدشه دار شوند.‏ حرفه<br />

پزشکی یکی از این موارد است.‏ هزاران<br />

هزار پزشک دلسوز و اخالق مند در این<br />

کشور در بدترین شرایط مشعول به کار<br />

هستند اما تعداد اندکی از آنها با رفتاری که<br />

صرفا با تمایل به پولدار شدن هر چه سریع<br />

تر و با کمترین هزینه البته برای خودشان و<br />

نه بیماران،‏ قابل توجیه است،‏ آبروی دیگران<br />

را به بازی گرفته اند.‏ آیا درست است که<br />

گفته شود گروهی از پزشکان به ‏»برج<br />

سازان«‏ پایتخت تبدیل شده اند و در اتاق<br />

عمل به جای نگرانی به حال بیماری که<br />

جانش در دستان آنها است به قرض ها ویا<br />

سودهایی فکر می کنند که در کوچه وخیابان<br />

انتظارشان را می کشد و یا به باال و پایین<br />

رفتن قیمیت ارز؟ آیا این امر در دراز مدت<br />

به سود حتی همین گروه اندک خواهد بود؟<br />

الگوی پزشکی آمریکایی که چنین در ایران<br />

تبلیغ می شود به کجا جز به نوعی اضمحالل<br />

در خود رسیده است؟ و ایا می تواند مدلی<br />

برای توسعه پزشکی در سایر نقاط جهان<br />

قرار بگیرد.‏ امروز بسیاری از افراد از<br />

مراجعه به پزشکان می ترسند،‏ زیرا بر این<br />

گمانند که ممکن است این مراجعه آغازی<br />

باشد در چرخه ای که آنها را دائما فقیر تر<br />

کرده و حتی سالمتشان را از میان ببرد.‏ آیا<br />

این فکر و گمان ها در دراز مدت به سود<br />

حتی کسانی هست که به صورت مقطعی از<br />

این وضعیت سود می برند؟ مشکل بسیاری<br />

از ما آن است که با کوته اندیشی تنها به<br />

موقعیت های کوتاه مدت کنش های خود<br />

فکر می کنیم و با توهمات خویش از فکر<br />

کردن به اثرات میان و دراز مدت این کنش<br />

ها که در بسیاری موارد بسیار روشن هستند،‏<br />

امتناع می کنیم.‏ البته آنچه در حوزه پزشکی<br />

گفتیم در تقریبا تمامی حرفه های دیگر نیز<br />

کمتر یا بیشتر قابل تعمیم است.‏<br />

این گفتگو در چارچوب همکاری انسان<br />

شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق انجام<br />

گرفته است و در ویژه نامه ‏»نوکیسگی«‏<br />

پنجشنبه ۷ اردیبهشت این روزنامه منتشر<br />

شده است.‏


تاریخی<br />

امپریالیسم آمریکا و ۱۸۹۸<br />

صفحه 160<br />

تاریخنگاران معموال به سال ۱۸۹۸، همچون<br />

نقطه عطفی در تاریخ ایاالت متحده و تاریخ<br />

جهان مینگرند.‏ پیروزی ایاالت متحده در<br />

جنگ آمریکا-‏ اسپانیا نقطه آغاز ظهور<br />

خوی تجاوزگرانه امپریالیسم یانکی در<br />

صحنه جهانی بود که با دست و پا کردن<br />

اقمار و امپراطوری غیر رسمیاش تکامل<br />

یافت.‏ در سال ۱۸۹۸، درست شبیه بیشتر<br />

دوران ها،‏ هیچ دوره ای آغاز یا خاتمه پیدا<br />

نکرد؛ بلکه ۱۸۹۸ بیانگر سالی است که در<br />

آن تحوالت مهمی آشکار گشت که تنها با<br />

مراجعه دقیق به وقایعی که به جنگ منتهی<br />

شد و رویدادهایی که بالفاصله پس از آن به<br />

وقوع پیوست،‏ اهمیت فوق العاده آن پدیدار<br />

میگردد.‏ اما قبل از هر چیز باید به این<br />

نکته اشاره کرد که عبارت جنگ آمریکا-‏<br />

اسپانیا عبارت صحیحی نیست،‏ این کامال<br />

صحیح است که اسپانیا و آمریکا طی جنگی<br />

با یکدیگر درگیر شدند،‏ اما مردم کوبا،‏<br />

پرتوریکو و فیلیپین نیز علیه اسپانیا و ایاالت<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

هوبارت اسپالدینگ<br />

برگردان:‏ بابک پاکزاد<br />

متحده به مبارزه برخاستند.‏ بنابراین از این<br />

منازعه باید تحت عنوان جنگ اسپانیا-‏ کوبا-‏<br />

پرتوریکو-‏ فیلیپین و آمریکا نام برد.‏ البته<br />

از این جنگ تحت این عنوان یاد نمیکنند<br />

چرا که امپریالیستها تمایل دارند تاریخی<br />

که نمیخواهند مردم از آن آگاه شوند را به<br />

نوعی پنهان کنند.‏ مقاله حاضر برخی دالیل<br />

این نکته را که چرا حقیقت تا کنون پنهان<br />

مانده است آشکار می کند.‏<br />

پس از پایان جنگ در ۱۸۶۵، نخبگان مالی<br />

و صنعتی در ایاالت متحده به مثابه طبقهای<br />

پیشرو و شکوفا ظهور کردند.‏ اقتصاد به<br />

سرعت توسعه و گسترش یافت و صنعت<br />

به مثابه بخش مسلط جایگزین کشاورزی شد<br />

اما اقتصاد به شکل مداوم و بی وقفه رشد<br />

صعودی پیدا نکرد و رکود به مشخصه عمده<br />

نیمی از سالهای ۱۸۷۳ تا‎۱۸۹۷‎ بدل شد.‏<br />

این رکود شدید که برای برخی شاهدان آن<br />

عصر به مرور زمان شدیدتر و شدیدتر نیز<br />

میشد ثبات نظام را تهدید و نارضایتی فزاینده<br />

اجتماعی را تقویت میکرد.‏ در این سالها<br />

میلیونها نفر شغل خویش را از دست داده و<br />

نتوانستند برای خود کار دیگری جستجو کنند؛<br />

کارگران و کشاورزان به تشکیل اتحادیههای<br />

کارگری و سازمانهای کشاورزی مبادرت<br />

ورزیدند و شورشهای متعددی در جای<br />

جای کشور به وقوع پیوست چنان که اوایل<br />

قرن نوزدهم به عصر اعتصابات گسترده<br />

کارگران در معادن،‏ بنادر و کارخانهها بدل<br />

شد.‏ این دوره همچنین عصری بود که در<br />

آن کشاورزان خرد و متوسط،‏ آمریکاییهای<br />

آفریقایی تبار و سفیدها همه برای کسب


صفحه 161<br />

حقوق خویش به جوش و خروش پرداختند.‏<br />

برخی از متفکران معاصر اعتقاد داشتند اگر<br />

راهی برای برون رفت و یا انتقال بحران<br />

پیدا نشود تنش های اجتماعی داخلی موجود<br />

میتواند به شکل قریب الوقوعی به یک<br />

جنگ طبقاتی منجر شود؛ از این رو برخی<br />

فعاالنه درصدد برآمدند تا راهی برای برون<br />

رفت از این چرخه مخرب پیدا کنند.‏ در دهه<br />

۱۸۹۰ برنامه ریزان طبقه حاکم،‏ کامیابی<br />

و پیشرفت مداوم و پایدار ایاالت متحده و<br />

امنیت نظام سرمایه داری را در ‏“توسعه و<br />

گسترش حوزه های تحت نفوذ”‏ یافتند.‏<br />

تا زمان جنگ مردم امر ‏“گسترش حوزه های<br />

تحت نفوذ”‏ را پدیده ای کامال در سطح و<br />

ابعاد قاره میدیدند؛ مرزهای طبیعی ایاالت<br />

متحده از آتالنتیک تا پاسیفیک و بعدها تا<br />

آالسکا که در ۱۸۶۷ به این کشور ضمیمه<br />

گشت گسترده بود.‏ بعد از دهه ۱۸۶۰ دو<br />

تحول عمده به وقوع پیوست.‏ اول اینکه<br />

مردم شروع به وسیع تر کردن چشم انداز<br />

خود کردند چنانکه تا ۱۸۹۸ دیگر برخی<br />

تصور می کردند محدوده ایاالت متحده نه<br />

تنها مجمع الجزایر کاراییب بلکه هاوایی و<br />

به همین ترتیب مکانهای دیگری در آسیا<br />

را نیز دربرمیگیرد و دوم اینکه سیاست<br />

خارجی ایاالت متحده لحن تجاوزگرانهتری به<br />

خود گرفت که نشان از اراده این کشور برای<br />

برخورد با دیگر قدرتها نظیر بریتانیای کبیر<br />

داشت که درگیر مسایلی چون مسایل نژادی<br />

در اقمار خود،‏ گسترش و اداره امپراطوری<br />

و تجارت بود.‏ به منظور گسترش حوزههای<br />

تحت نفوذ،‏ ایاالت متحده به نیرویی جهت<br />

حمایت از اقداماتاش و تهدید دیگران احتیاج<br />

داشت و به همین دلیل در کنار ایده گسترش<br />

حوزه های تحت نفوذ ایده برخورداری از<br />

یک نیروی دریایی قدرتمند نیز مطرح شد<br />

اما با این اوصاف تا قبل از ۱۸۹۰ نیروی<br />

دریایی در وضعیت بسیار بدی قرار داشت<br />

و ارتش نیز که تعداد سربازان آن تنها به ۲۵<br />

هزار نفر میرسید با حداقل امکانات تجهیز<br />

شده بود.‏ در چنین شرایطی،‏ تجار حاکم بر<br />

بازار و بعضی از اعضای کنگره اعتقاد<br />

داشتند که تداوم پیشرفت و نیک بختی ملی به<br />

گسترش و توسعه مناطق تجاری تحت نفوذ،‏<br />

وابسته است که در معنای منازعه برسر<br />

بازارها و مواد خام اولیه بود.‏ یک نیروی<br />

دریایی قوی در دو اقیانوس میتوانست برای<br />

این منظور پوشش تدافعی و تهاجمی الزم<br />

را فراهم و یک کانال در آمریکای مرکزی<br />

میتوانست این دو ناوگان را به هم متصل<br />

کند از این رو ایاالت متحده به منظور<br />

حفاظت از کانال مورد نظر به پایگاههای<br />

استراتژیک در کشورهای حوزه کاراییب<br />

احتیاج داشت.‏ نمایندگان توسعهطلب کنگره<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

رای به سرمایه گذاری در جهت حمایت<br />

و تحقق این ایده دادند.‏ در دهه ۱۸۸۰ و<br />

۱۸۹۰ نیروی دریایی بازسازی و به چیزی<br />

معادل ناوگان مشهور بریتانیای کبیر تبدیل<br />

شد.‏ در ۱۸۹۸ نیروی دریایی نقش بسیار<br />

عمده و مهمی برعهده گرفت و یک کانال<br />

میان اقیانوسی به یک برنامه سیاسی کلیدی<br />

بدل شد.‏ همانطور که میدانیم پس از پدید<br />

آمدن جمهوری پاناما در ۱۹۰۲ که با تشویق<br />

و حمایت از شورشیان جداییخواه بر علیه<br />

کلمبیا بوقوع پیوست ایاالت متحده ساختن<br />

کانال را آغاز و در ۱۹۱۴ آن را افتتاح کرد.‏<br />

حال با توجه به بافت وسیع تری که جنگ<br />

در آن گسترش یافت به آن دسته از اتفاقات<br />

می پردازیم که بالفاصله پس از آن بوقوع<br />

پیوست.‏ در ۱۸۹۴ نبرد آزادیبخش ملی به<br />

شکل درازمدت و فرسایشی علیه اسپانیا در<br />

کوبا آغاز شد چنان که در اواخر سال ۱۸۹۸<br />

دیگر مشخص شده بود که نیروهای مردمی<br />

تحت فرماندهی)‏P.R.C‏(در جنگ از برتری<br />

کامل برخوردارند.‏ )P.R.C( مردم را به<br />

کوبایی آزاد و کوبا برای کوباییها دعوت می<br />

کرد و هم زمان علیه استعمارگران اسپانیایی<br />

از یک سو و از سوی دیگر نخبگان محلی<br />

که خواستار استقالل بودند اما در عین حال<br />

تداوم امتیازات اجتماعی و اقتصادی اشان را<br />

نیز دو دستی چسبیده بودند مبارزه می کرد.‏<br />

از این رو به وضوح روشن است که مبارزه<br />

مردم بیانگر یک نبرد طبقاتی و هم زمان<br />

یک نبرد ضد استعماری و ضد امپریالیستی<br />

بود.‏ به تدریج در افکار عمومی احساسی<br />

قوی مبنی بر مداخلهی ایاالت متحده در<br />

کوبا بوجود آمد.‏ برخی از وجه اقتصادی به<br />

قضیه مینگریستند و بر ضرورت حفظ ۵۰<br />

میلیون دالر سرمایه گذاری از یک سو و<br />

از سوی دیگر بر حفظ مبادالت بازرگانی<br />

با جزیره که بالغ بربیش از ۱۰۰ میلیون<br />

دالر ارزیابی می شد تاکید نموده مداخله را<br />

آسان ترین مسیر برای تسریع نفوذ اقتصادی<br />

ایاالت متحده قلمداد می کردند و بقیه نیز<br />

چنین بحث می کردند که آمریکا باید در<br />

جهت رهایی مردمی که با قدرت استعماری<br />

اروپا مبارزه می کنند بشتابد.‏ مطبوعات نیز<br />

جار و جنجال به پا کرده،‏ افکار عمومی<br />

را با انتشار داستان هایی از شرارت های<br />

بی پایان اسپانیا که بخش اعظم آنها کذب<br />

بود بمباران می کردند.‏ در فوریه ۱۸۹۸<br />

ناو USS Maine در بندر هاوانا غرق<br />

شد و همراه با آن صدها آمریکایی که بیشتر<br />

آنها از خدمه آفریقایی-‏ آمریکایی بودند جان<br />

باختند.‏ پس از این واقعه ایاالت متحده دست<br />

های اسپانیا را در این ماجرا دخیل دانسته<br />

طی اولتیماتومی این کشور را تهدید کرد.‏<br />

چندی نگذشت که اسپانیا کامال تسلیم شد اما<br />

این اقدام خیلی دیر صورت گرفت چرا که<br />

پرزیدنت ویلیام مکینلی قبال در ماه آوریل<br />

باب مخاصمه را باز کرده بود و همانطور<br />

که یک مورخ برجستهی روابط کوبا-‏ آمریکا<br />

نوشت ‏“به ظاهر جنگ علیه اسپانیا بود اما<br />

در حقیقت علیه کوبایی ها”.‏<br />

جنگ در مدت کوتاهی به پایان رسید و<br />

در پاییز ۱۸۹۸ ایاالت متحده،‏ کوبا ،<br />

پورتوریکو،‏ گوام و بخش هایی از فیلیپین<br />

را اشغال کرد و قرارداد صلح پاریس که<br />

در دسامبر به امضا رسید به این دستاوردها<br />

جنبه رسمی داد.‏ این نکته اهمیت دارد که<br />

هیچ نمایندهای از سرزمین های اشغالی بر<br />

سر میز مذاکره حضور نداشت و به رغم<br />

این که مساله حاکمیت ملی در میان بود،‏<br />

ایاالت متحده حتی با یک نفر از شهروندان<br />

کشورهای مذکور مشورت نکرد.‏ حال سوال<br />

این است که آمریکا چگونه با مناطق اشغالی<br />

جدید خود رفتار کرد؟ برای پاسخ به این<br />

سوال نیاز داریم برسر این که چگونه دولت<br />

و توسعه طلبان،‏ جنگ را به افکار عمومی<br />

قالب کردند و چرا بخش هایی از جامعه<br />

از آن حمایت کردند بحث کنیم.‏ جنگ ها و<br />

سیاست های اقتصادی – اجتماعی فراگیر<br />

چه در خارج از مرزها و چه در داخل<br />

همواره نیاز به مشروعیت دارند از این رو<br />

این اقدامات را اغلب به آن چه ‏“حقایق واال”‏<br />

و یا اصول انکار ناشدنی نام مینهند متصل<br />

می کنند.‏ ما پیرامون مباحثات اقتصادی<br />

تحت عناوینی چون جستجوی بازار و مواد<br />

اولیه و فرصت های سرمایه گذاری به بحث<br />

پرداختیم و همچنین انتخاب استراتژیکی را<br />

که حول محور نیاز به یک نیروی دریایی<br />

قوی جهت حفاظت از مناسبات تجاری و<br />

سرمایه گذاری ها دور می زد و منجر به<br />

این نتیجه منطقی می شد که ایاالت متحده<br />

به پایگاه های نظامی در سراسر جهان نیاز<br />

دارد مورد ارزیابی قرار دادیم.‏ لزوم امنیت<br />

کانال نشان می داد که یک کارائیب آرام تا<br />

چه اندازه از اهمیت برخوردار است و به<br />

همین منظور در مدت کوتاهی بالفاصله پس<br />

از جنگ،‏ ایاالت متحده پایگاه گوانتانامو را<br />

در کوبا بر پا نموده،‏ دست به ساخت چندین<br />

پایگاه نظامی در پرتوریکو زد که برخی از<br />

آن ها تا امروز فعال بوده و به حضور خود<br />

در کشور مذکور ادامه می دهند.‏ دلیل تعجیل<br />

آمریکا در اقداماتش آن بود که برخی اعتقاد<br />

داشتند اگر ایاالت متحده به سرعت وارد<br />

عمل نشود دیگر قدرت های امپریالیستی<br />

نظیر ‏)بریتانیا،آلمان،فرانسه و روسیه(‏ نقاط<br />

کلیدی در جهان را به اشغال خود درآورده<br />

و تجارت جهانی را به انحصار خویش<br />

درخواهند آورد.‏<br />

البته بحث های نه چندان ملموس دیگری نیز


صفحه 162<br />

وجود داشت که قدرتمندترین آنها بر محور<br />

مذهب،‏ فرهنگ و نژاد دور می زد.‏ برخی<br />

فکر می کردند که ایاالت متحده مسئولیت<br />

مسیحی کردن جهان را بر دوش دارد و<br />

برای برخی از جماعت مذهبی این در معنای<br />

ترغیب کردن دیگران به آیین پروتستان بود.‏<br />

به زعم آن ها آمریکا ماموریت و وظیفه<br />

متمدن سازی اقوام بدوی را بر عهده دارد<br />

و باید در جهت تحقق آن تالش کند که البته<br />

در عمل به آمریکایی شدن ملل مورد نظر<br />

انجامید.‏ در کوبا،پورتوریکو و فیلیپین،‏<br />

ایاالت متحده نظام تحصیلی را به شیوه<br />

مطلوب خود سامان داد.‏ برای مثال بچه های<br />

فیلیپین که در آب و هوای استوایی زندگی<br />

می کردند درباره دیک وجین که برف بازی<br />

میکردند و یا ‏)س(‏ مثل سیب میوه ای که<br />

در آن منطقه یافت نمی شد مطالبی یاد می<br />

گرفتند.‏ در مدارس کوبا تاریخ ایاالت متحده<br />

تدریس می شد نه تاریخ کوبا،‏ قطعا اشغال<br />

گران آمریکایی نمی خواستند جوانان کوبایی<br />

چیزی درباره آزادی کوبا بیاموزند.‏<br />

در پورتوریکو نیز آنها مواد آموزشی<br />

نوجوانان و جوانان را بر پایه ذوق و سلیقه<br />

آمریکاییها شکل دادند.‏<br />

داروینیسم اجتماعی که نظریه مسلط عصر<br />

بود بر اساس مدل ماتریالیستی اروپا محور،‏<br />

می آموخت که آن نژادهایی که پیشرفت<br />

چشمگیری داشته اند،‏ به دلیل برتری طبیعی<br />

اشان به چنین پیشرفت هایی دست یافته اند.‏<br />

چنانکه در همان سال ها یک پروفسور علوم<br />

سیاسی دانشگاه کلمبیا نوشت:‏ ‏“ماموریت<br />

ایجاد و برقراری تمدن سیاسی جهان مدرن<br />

به نژاد انگلوساکسون تفویض گردیده است”.‏<br />

چنین ایده هایی که از سوی نخبگان نیز<br />

حمایت می شد روحیات نژاد پرستانه را در<br />

میان مردم و ارتش اشغالگر تقویت کرد.‏<br />

در ایاالت متحده اغلب بر سر این موضوع<br />

توافق داشتند که آمریکا باید مناطق کوچک<br />

نظیر پورتوریکو،‏ گوام یا ویک آیلند را که<br />

در مدت کوتاهی پس از پایان جنگ آنها را<br />

اشغال کرده بود همچنان تحت عنوان پایگاه<br />

حفظ کند ‏)اگرچه در مورد پورتوریکو برخی<br />

مالحظات استراتژیک و اقتصادی وارد<br />

معادالت می شد.(‏<br />

کوبا و فیلیپین نیز مسیرهایی متفاوت با<br />

آنچه آمریکا در نظر داشت برگزیدند و به<br />

این ترتیب خود را به اثبات رسانده و به<br />

مرکز مناقشه بدل شدند.‏ ایاالت متحده رسما<br />

هرگونه قصد و نیتی مبنی بر ضمیمه کردن<br />

کوبا به کشورش را انکار می کرد اما پس از<br />

ضرب شست نشان دادن به اسپانیا و شکست<br />

نیرو های مردمی،‏ دروازه های اقتصاد کوبا<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

را به روی سرمایه گذاران آمریکایی گشود<br />

و کشور را از نظر سیاسی به نخبگان محلی<br />

واگذار کرد.‏ زمانی که کاندیداهای مورد<br />

حمایت ایاالت متحده در نخستین انتخابات<br />

شکست خوردند وزارت خارجه تصمیم<br />

گرفت با تحمیل یک ماده الحاقی تحت عنوان<br />

شرط استقالل ، جزیره را به یک کشور<br />

تحت الحمایه بدل کرده و قیمومیت آن را<br />

برعهده گیرد.‏ این ماده اختیارات کوبا را در<br />

استقراض و یا معاهدات خارجی محدود کرده<br />

و به خصوص به ایاالت متحده به صورت<br />

یک جانبه اختیار مداخله در هر زمان را<br />

میداد و سر آخر آن که طی یک ماده با<br />

باز شدن دروازه های کوبا،‏ دو اقتصاد را<br />

در یک شبکه به هم ملحق می کرد.‏ کوبا<br />

تا ۱۹۵۹ یعنی تا زمانی که نهایتا انقالب<br />

به آرمان آزادی کوبا جامه عمل پوشاند<br />

مستعمره غیر رسمی آمریکا باقی ماند.‏<br />

در فیلیپین هم ساکنان جزیره وقتی دریافتند<br />

اشغال گران تمایلی به ترک جزیره ندارند<br />

شورش کردند.جنگ چهار سال به طول<br />

انجامید.‏ به منظور مقابله با آرزوی آزادی<br />

که در دل مردمی که در آستانه رهایی بودند<br />

شعله ور شده بود؛ایاالت متحده بیش از هفتاد<br />

هزار نیرو یعنی چیزی حدود چهار برابر<br />

نیروهایی که در منازعه ۱۸۹۸ روانه جنگ<br />

کرده بود به منطقه گسیل داشت.‏<br />

نکته تعجب برانگیز اینجاست که تعداد<br />

بیشتری از نفرات ایاالت متحده نسبت به<br />

۱۸۹۸ در این منازعه خونین جان باختند.‏<br />

به تصویب کنگره اشغال گران منظما از<br />

ابزار شکنجه بهرهبرده و سربازان آمریکایی<br />

به فرمان افسران،‏ مردان و زنان و کودکان<br />

را به شالق می بستند.‏ قتل عام میالی در<br />

ویتنام فقط و فقط کار یک ستوان دیوانه<br />

آمریکایی نبود بلکه تنها نمونه ای از لیست<br />

طویل وحشیگری هایی بود توسط ارتش<br />

ایاالت متحده در فیلیپین ، سانتو دمینگو و<br />

جاهای دیگر که به وقوع پیوسته بود.‏ به رغم<br />

قولهای مبنی بر استقالل ، ایاالت متحده<br />

نهایتا در ۱۹۴۶ بود که از جزیره خارج شد.‏<br />

البته بسیاری از مردم ایاالت متحده این<br />

تحرکات امپریالیسم را تایید نمیکردند.‏<br />

بخشهایی از طبقه کارگر از نیروهای<br />

مردمی در کوبا حمایت می کردند،‏<br />

اتحادیههای کارگری مخالف جنگ بودند و<br />

بیشتر روزنامه های کارگری آن زمان بر<br />

این نکته تاکید میکردند که این کارگران<br />

هستند که لشگر ها را تغذیه کرده و بخش<br />

اعظم مالیات ها را می پردازند در حالی که<br />

این سرمایه داران هستند که از این رویدادها<br />

سود برده و روز به روز از امکانات بیشتری<br />

بهره مند می شوند.‏<br />

سربازان آفریقایی-‏ آمریکایی نیز از کشتن<br />

فیلیپینیها که به تحکیم پایههای یک حکومت<br />

نژادپرست در کشورشان میانجامید ابراز<br />

انزجار میکردند.‏ آنها دوست نداشتند تحت<br />

فرماندهی افسران سفید پوستی که فیلیپینیها<br />

را سیاه خطاب میکردند بجنگند؛ چرا که<br />

برای سربازان آفریقایی-‏ آمریکایی این<br />

تناقض به اندازه کافی جدی بود تا از جنگ<br />

علیه خارجیها سر باز زنند.‏<br />

در اواخر ۱۸۹۸ گروه های ضد امپریالیستی<br />

در ایاالت متحده شکل گرفتند و تظاهرات<br />

گستردهای علیه ضمیمه کردن و اشغال<br />

کشورهای دیگر سازماندهی کردند.‏<br />

گستردگی این اعتراضات تا اندازه ای بود<br />

که در هر تظاهرات بیش از صد هزار نفر<br />

حضور پیدا میکردند.‏ به این ترتیب روحیات<br />

ضد امپریالیستی بر فضای حاکم بر آن زمان<br />

مسلط شد.‏ البته این گروهها در کسب آزادی<br />

برای پورتوریکو و فیلیپین شکست خوردند<br />

اما به مبنایی برای اقدامات ضد جنگ و<br />

اعتراضات ضد امپریالیستی در جنگ ویتنام<br />

بدل شدند.‏ حضور چنین جنبش هایی به ما<br />

خاطر نشان می سازد که حرکتهای ضد<br />

استعماری و ضد امپریالیستی ریشه های<br />

عمیقی در جامعه ایاالت متحده دارد.‏<br />

وقایع ۱۸۹۸ هنگامی که آن را تنها بخشی<br />

از یک تصویر بزرگ تر به حساب آوریم<br />

معنای بیشتری پیدا می کند.‏ در عرض چند<br />

دهه ایاالت متحده این اعتماد را پیدا کرد که<br />

در صحنه جهانی به عنوان یک قدرت اصلی<br />

یعنی کشوری که فاتح یک امپراطوری<br />

رسمی و غیر رسمی است و در آینده توسعه<br />

بیشتری پیدا خواهد کرد عرض اندام کند.‏ در<br />

این سالها آمریکا توانست کنترل مستقیم و<br />

غیر مستقیم خود را بر پورتوریکو،‏ کوبا،‏<br />

فیلیپین،گوام،‏ ویک آیلند،‏ پاناما و کانال و<br />

به همین ترتیب هاوایی اعمال کند همچنین<br />

توانست نیروی نظامی و به ویژه نیروی<br />

دریایی خویش را بازسازی و توسعه دهد.‏<br />

در این سال آمریکا به یک صادر کننده مهم<br />

سرمایه و یک نیروی پیشروی تجاری در<br />

قاره آمریکا و در دیگر نقاط بدل شد و بنا<br />

به همه این دالیل است که در این بافت باید<br />

تاریخ ۱۸۹۸ را به عنوان نقطه تالقی تمام<br />

این دستاوردها به خاطر سپرد.‏<br />

در قرن حاضر در برخی موارد و در<br />

بعضی جنبهها امور کمی تغییر کرده است.‏<br />

امپراطوری ایاالت متحده گسترش بیشتری<br />

پیدا کرده و شیوه اداره آن نیز از کنترل<br />

مستقیم به کنترل غیرمستقیم تغییر شکل داده<br />

‏)البته پورتوریکو و گوام جزو استثناها به<br />

شمار می روند(‏ اما هنوز این مداخله نظامی<br />

است که چهره سیاست خارجی ایاالت متحده


ایران<br />

را ترسیم می کند.‏ ‏)به عنوان نمونه میتوان<br />

از سه مورد اخیر یعنی خلیج فارس،گرانادا<br />

و پاناما نام برد(.‏ مطبوعات نیز به همان<br />

ترتیب جار و جنجال به پا کرده و افکار<br />

عمومی را آماده می کنند.‏ سیاست خارجی<br />

ایاالت متحده هنوز بر اساس تصور برتری<br />

فرهنگی آمریکا عمل کرده و ذهنیت ما علیه<br />

آنها را بارور میکند.‏ آیا این طرز تفکر در<br />

آینده تغییر خواهد کرد؟ آیا ایاالت متحده خود<br />

را در کنار مردمی که خود سرنوشت خویش<br />

را تعیین می کنند قرار خواهد داد؟ آشکار<br />

است که تا نظام حاکم بر آمریکا زیر و زبر<br />

نشده این کشور قادر به این کار نخواهد بود<br />

چرا که مردمی که سرنوشت خویش را به<br />

دست گرفته باشند حتی اگر کوچک ترین<br />

ملیت را دربرگیرند هر نظام حامی اقلیتی را<br />

که اکثریتی را استثمار می کند تهدید میکنند.‏<br />

پایان<br />

‏*هوبارت اسپالدینگ استاد تاریخ در دانشگاه<br />

بروکلین و دارای آثار و مقاالت متعدد در<br />

زمینه تاریخ آمریکای التین است.‏ متن حاضر<br />

سخنرانی وی به مناسبت سالگرد استقالل<br />

پورتوریکو است که در سال ۱۹۹۸ ایراد<br />

گردیده.‏ اسپالدینگ در این سخنرانی سعی<br />

کرده است ظهور و شکل گیری امپریالیسم<br />

و ساز و کارهای بنیادی آن را تشریح کند.‏<br />

مصاحبه رادیو ندا،‏ با دکتر ناصر<br />

زرافشان در مورد مسئله جنگ<br />

پیاده و تنظیم از احمد مزارعی و مجله هفته<br />

سوال:‏ آقای زرافشان،‏ زمنجنیق فلک سنگ فتنه میبارد،‏ ما هر روز شاهد کوبیده شدن طبل<br />

جنگ و فالکت بیشتر برای مردم ایران هستیم،‏ بعنوان اولین پرسش:‏<br />

بنظر شما هدف آمریکا ازپس این تهدیدها و تحریمها بر علیه ایران چیست؟<br />

جواب:‏ خب ، مطلب روشن است،‏ اما پیش از پرداختن به موضوع،‏ من در اینجا،‏ منظورم،‏<br />

ایران و ملت ایران است و کاری به کار رژیم سیاسی حاکم ندارم،‏ بر اساس آنچه در این<br />

میان بر سر مردم ایران میاید،‏ زیر بنای اقتصادی و ثروتهای این مردم و آینده آنها،‏ بر این<br />

اساس این مسائل مطرح میکنم و کاری بکار رژیم سیاسی حاکم ندارم،‏ سرزمینی وجود<br />

داردبا هزاران سال تاریخ و مردمی که با تاریخ هزاران ساله متمادی زندگی کرده اند،‏ سنگها<br />

خورده و سنگرها شکسته اند و نظامی وجود دارد که سی سال است بر ایران حاکم است،‏<br />

روزگاری آمده،‏ حاکم شده و روزگاری هم خواهد رفت،‏ بنابراین اگر کسانی که نتوانند،‏ این<br />

دو را ازیکدیگر تشخیص دهند و نتوانند بفهمند در صورت بروز چنین جنگی،‏ چه بر سر<br />

ایران،‏ چه بر سر مردم ایران و زیر بنای اقتصادی و اجتماعی این کشور می آید،‏ صالحیت<br />

اظهار نظر در این باره را ندارد،‏ اما اگر میدانند،‏ و می فهمند که این جنگ برای ایران،‏<br />

برای مردم ایران،‏ یعنی چه،‏ از این هم آگاهند،‏ اما بروی خودشان نمیاورند،‏ مردم فروشند،‏<br />

خیانتکارانی هستند که برای دستمالی قیصریه ای را به آتش میکشند،‏ سیاست قدرتهای<br />

امپریالیستی به ویرانی کشیدن کشورهای نفتی است،‏ بخصوص تاکید می کنم کشورهای<br />

نفتی که ثروتی دارند و این ثروت شدیدا مورد نیاز قدرت های امپریالیستی است،‏ سیاست<br />

این قدرتها به ویراتی کشیدن کشورهای نفتی است،‏ تا هنگامی که چنین جنگهائی به پایان<br />

برسد،‏ هم تا چند دهه جامعه ویران شده ناگذیر باشد برای ابتدائی ترین نیازهای خودش<br />

را،‏ که درون این کشورها تماما منابع طبیعی است و در مورد کشورهای نفتی همین نفت و<br />

درآمد حاصله از آن را،‏ از روی اجبار،‏ ناگذیر باشد،‏ در معرض غارت همین قدرت های<br />

امپریالیستی قرار دهد.‏<br />

بنابراین من به موضوع از این دریچه نگاه میکنم که چنین جنگی برای ایران،‏ برای سرزمین<br />

و مردم ایران،‏ که امپریالیست ها،‏ در آستین دارند،‏ چنین اهدافی را دنبال می کنند،‏ تاکید<br />

می کنم روی قدرت های امپریالیستی،‏ اگر فرصتی بود با هر کسی که در این زمینه حرفی<br />

داشته باشد،‏ بحث خواهم کرد.‏<br />

اما قدرت های امپریالیستی هم با تغییر و بردن حسن و حسین این کشورها که ثروت نفتی<br />

دارند،‏ کاری ندارند،‏ به عراق نگاه کنید،‏ عراق را له کرده اند،‏ نه آب،‏ نه برق،‏ نه ارتباطات،‏<br />

نه خدمات شهری،‏ نه پاالیشگاه،‏ نه نیروگاه،‏ نه خط انتقال نیرو،‏ نه هیچی در عراق نیست،‏<br />

کسانی رفته اند،‏ ما اینجا تنگ گوشمان است و در جریان آن هستیم و میدانیم که تا ۵۰ سال<br />

دیگر عراق مجبور است آن ته مانده ای که از درآمد نفتی خود،‏ بعد از خوردن ها و بردن ها<br />

میماند،‏ بدهد،‏ برای اینکه برگردد به وضعیت ده سال پیش،‏ این است قضیه،‏ تحول اجتماعی،‏<br />

اینرا امروز هر بچه ای میداند،‏ من نمیدانم؟<br />

این تبلیغات بچه گانه که آمریکائی ها و پادو های ایرانیشان میکنند را از کجا میگیرند،‏ فکر<br />

میکنند با چه کسانی طرفند درون ایران،‏ تحول اجتماعی اصلی در اینجاست،‏ هر پدیده ای<br />

تحول اصلی و درستش تحت تاثیر نیروهائی است که از درونش میجوشد و حرکت می کند،‏<br />

در هر جامعه ای تحول باید بدست مردم همان جامعه ودر سایه رشد و پیشرفت آن جامعه و<br />

نیروهای آن جامعه تحقق پیدا کند و از بیرون و با ویران کردن آن جامعه هیچ چیز ساخته<br />

نمیشود،‏ بخصوص در مورد تحول اجتماعی.‏<br />

جنگ ویرانی با خود میاورد و ویرانی،‏ پسرفت و عقب ماندگی بدنبال خودش دارد،‏ جنگ<br />

صفحه 163<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


صفحه 164<br />

قهقرا به بار میاورد،‏ بنابرین<br />

یاوه هائی که از ناحیه<br />

آمریکائیها و متحدین آنها<br />

در اروپای غربی و نوکران<br />

وطنی آنها عنوان میشود،‏<br />

ذره ای ارزش تجزیه و<br />

تحلیل دقیق،‏ درست و<br />

خردمندانه را ندارد و صرفا<br />

سرپوشی است بر تجاوز و<br />

جنایت.‏ اروپای غربی که از<br />

خودش نه اراده و استقاللی<br />

دارد و نه استراتژی و<br />

برنامه مستقل و مشخص،‏<br />

حتی برای حفظ امنیت<br />

خودش هم دیگر سال هاست<br />

مستقال عمل نمیکندو آن را به آمریکائی ها<br />

واگزار کرده است در شرایط فعلی،‏ جامعه<br />

جهانی یعنی سفیر آمریکا و چهارتا سفیر<br />

کشور های اروپائی که کورکورانه از وی<br />

تبعیت میکنند،‏ شورای امنیت هم یعنی اطاق<br />

جنگ آقایان که در آنجا نشسته و خطوط کلی<br />

برنامه های تجاوزات نظامیشان را هم آهنگ<br />

میکنند و حقوق بشر هم یعنی پوششی برای<br />

تجاوز به کشور های دیگر و لگدمالی کردن<br />

ابتدائی ترین هنجار های حقوق بین الملل که<br />

از آن سو استفاده میکنند.‏<br />

همه بیادداریم که جورج بوش یاوه هائی<br />

را میخواست زیر نام جنگ پیشگیرانه به<br />

کرسی بنشاند،‏ که همه هنجارهای حقوق<br />

بین الملل را که محصول یکصدسال مبارزه<br />

انسان ها بود،‏ از میان میبرد،‏ اوباما و وزیر<br />

خارجه اش همین کار را با پیش کشیدن<br />

شعارهای توخالی تر و یاوه تری مثل حمایت<br />

بشردوستانه و امثال آن انجام میدهند.‏ اما<br />

بقول صاحبنظری که گفته بود،‏ آنچه بوش<br />

با هیاهو و جنجال و شعار های جنگ طلبانه<br />

پیش میبرد،‏ اوباما جنجال نمی کند،‏ هیاهو<br />

براه نمی اندازد،‏ مدال صلح هم دریافت<br />

داشته،‏ ولی دقیقا همان برنامه ها را بشکل<br />

دیگری دارد ادامه میدهد،‏ در هر صورت<br />

این خالصه و چکیده دالیل مخالفت ما نیز با<br />

جنگ از این منظر است.‏ اما بنظر من ضمن<br />

اینکه جواب سئوال بدرازا کشید،‏ بگمان من،‏<br />

باید با دو محور و دو قالب این موضوع را<br />

بررسی کردو یکی موضعگیری ما در قبال<br />

این جنگ،‏ دالیل مخالفت ما با این جنگ<br />

تحت هر شرایطی و باید با هر چه نیرو در<br />

توان داریم با آن و احتمال بروزش مقابله<br />

کنیم و دیگری بررسی اینکه،‏ آیا چنین جنگی<br />

شدنی است،‏ آیا آمریکائی ها و متحدین آنها<br />

امکان راه انداختن چنین جنگی و پیروز<br />

شدن در آن را دارند؟<br />

من در این زمینه هم نظر دارم و شخصا<br />

گمان میکنم که تبلیغات و تهدیدات آنها بیشتر<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

رجزخوانی است.‏ ما ایرانیها،‏ خود ملت<br />

شاهنامه و شاهنامه خوان هستیم که زمین<br />

را به آسمان و آسمان را به زمین می دوزیم<br />

و هفت طبقه زمین و آسمان را گردو خاک<br />

کرده به هوا میفرستیم و از این صحبتها،‏<br />

من گمان نمی کنم که این رجزخوانی ها<br />

بخرج مردم ایران برود،‏ نه اینکه آمریکا و<br />

غرب در شرایط فعلی و بنا به دالیلی که<br />

اگر فرصت بود خدمتتان عرض خواهم کرد،‏<br />

توان اینکار را ندارندکه در منطقه بر علیه<br />

ایران دست به جنگ بزنند.‏<br />

سوال:‏ آقای زرافشان،‏ ممنون از توضیح<br />

جامعتان که در واقع و پیشاپیش به برخی از<br />

سئواالتی که در ذهن داشتم و قصد طرح آنرا<br />

با شما داشتم پاسخ دادید و تاکید موکدی که<br />

روی نقش مردم داشتید،‏ یکی از سئوالهای<br />

بنده هم اینست که در این مناقشات سیاسی<br />

که میان آمریکا و متحدانش با جمهوری<br />

اسالمی،‏ درمیان است،‏ هر دو طرف<br />

میکوشند،‏ در واقع مردم رادر این میان<br />

قربانی کنند،‏ پرسش من این است که چگونه<br />

میتوان این طرف سوم،‏ یا جبهه سوم و یا هر<br />

اسم دیگری که میشود رویش گذاشت،‏ آنچنان<br />

چنان نیرومندش کرد تا بتواند در حل بحران<br />

و نجات کشور نقش آفرین باشد؟<br />

جواب:بخشی که وظیفه ماست و اتفاقا هم فقط<br />

تنها وظیفه ماست،‏ اگر در زمینه تحوالت<br />

اجتماعی چیزی به گردن ما باشد،‏ که هست<br />

وتحوالتی که باید صورت بگیرد،‏ که باید<br />

بگیرد،‏ این وظیفه هیچکس بجز مردم این<br />

مملکت نیست،‏ اینرا در صحبت دیگری که با<br />

شما داشتم خدمتتان عرض کردم و این دین ما<br />

به تاریخ خودمان است،‏ دینی که که تاکنون<br />

معوق مانده و بجز ما کس دیگری مسئول<br />

پرداختن این دین نیست،‏ بله پرداخت این دین<br />

در شناسنامه ما بوده و بگردن ما هم هست،‏<br />

نه دیگران،‏ نه آمریکائیها،‏ و تا آنجائیکه به<br />

نیروهای اجتماعی مربوط میشود،‏ تقویت<br />

این طرف سوم،‏ بلی،‏ این طرف سوم است<br />

که باید صورت حساب<br />

نهائی را پرداخت کند.‏<br />

امروزه کوشش زیادی<br />

بکار برده میشود تا<br />

هر نوع بحث و تحلیلی<br />

را بیندازند در یکی از<br />

این دو قالب،‏ یا قالبی<br />

که دستگاه قدرت در<br />

جمهوری اسالمی آن را<br />

مطرح میکند،‏ یا قالبی<br />

که غرب از طریق<br />

تبلیغات سرسام آورش<br />

آن را مطرح می نماید،‏<br />

اما دراین میان طرف<br />

سومی،‏ یعنی مردمی<br />

وجود دارند که حساب نهائی را آنان پرداخت<br />

میکنند این طرف سوم غیر از آنانی است که<br />

در تهران،‏ واشنگتن و تل آویو نشسته اند،‏ بله<br />

ما باید این جبهه سوم را فعال کنیم،‏ اما سوای<br />

نیروهای اجتماعی و ذهنی،‏ من میخواهم<br />

عرض کنم که اگر چنان اتفاقی بیفتد،‏ ایران<br />

عراق نیست،‏ ایران لیبی،‏ افغانستان،‏ اکراین<br />

و گرجستان نیست،‏ ایران تجربه تاریخی ۲۸<br />

مرداد و تحوالت قبل و بعد آنهم در حافظه<br />

تاریخیش وجود دارد،‏ از طرفی تحوالت<br />

اجتماعی،‏ جنگ و عینیت زندگی،‏ آن تجربه<br />

ای را ممکن است در عرصه ذهنیت در<br />

یکسال بدست آید،‏ در هنگام تحوالت در<br />

یکروز میتوان به بسیاری تجربیات دست<br />

یافت و مسائل جامعه را حل و فصل کرد،‏<br />

در جریان تحوالت اجتماعی جامعه به<br />

بسیاری از تابوها داغ باطل میزند و سریعا<br />

راه خودش را پیدامیکند.‏ اما من عرض کردم<br />

که اینروزها فکر همه ما درگیراین مسائل<br />

هست و بنظر من بنابه مجموعه ای از مسائل<br />

فکر نمی کنم که این قصه از مرحله رجز<br />

خوانی،‏ بویژه رجزخوانیهائی که اینها دارند<br />

و در زمینه راه انداختن جنگ روانی،‏ بسیار<br />

پیشرفته اند،‏ اوضاع و احوال از همین سطح<br />

موجود جلوتر نخواهد رفت،‏ شما وضعیت<br />

آمریکا،‏ وضعیت اروپا اوضاع اقتصادی و<br />

نظامی آنها را نگاه کنید،‏ وقتی خوب توجه<br />

کنید گمان میکنیم باین نتیجه برسید حضرات<br />

بخش از تبلیغات خود را برای سرپوش<br />

گذاشتن بروی بحرانهای داخلی و مسائل و<br />

گرفتاریهای بسیار عمیق و سنگین خودشان،‏<br />

براه انداخته و باین دلیل بر طبل جنگ<br />

میکوبند،‏ همین یکی دو روز پیش بود که<br />

دولت انگلستان اعالم کرد که ۲۰۰۰۰ نفر<br />

از نیروهای ارتش خود را خواهد کاست،‏<br />

زیرادر این زمینه با مشگل اقتصادی روبرو<br />

هستندپیش از این همین اتفاق در در آمریکا<br />

افتاد،‏ حضرات در داخل با جنبشهای مردمی<br />

ضد سرمایه داری روبرو هستند،‏ سیستم


سرمایه داری که سیاستمداران اروپائی<br />

اینگونه با ذلت بردگی آنرا میکنند،‏ همه<br />

اینها جلوی چشم شماست که مخالفان چگونه<br />

به تظاهرات و اعتراضات دست میزنند<br />

و شمابهتر از ما در درون اروپا شاهد<br />

اعتراضات هستید.‏<br />

از سوی دیگر تحوالت دیگر خارج از<br />

اروپا و آمریکا،‏ از هفت،‏ هشت سال پیش<br />

از آمریکای التین آغاز و بعد به خاورمیانه<br />

و آفریقا و آسیا کشیده شد و شما در جریان<br />

آن هستید،‏ اینها شوخی نیست،‏ منتقل شدن<br />

مرکز اقتصادی جهان از غرب به شرق،‏<br />

اینها شوخی و تعارف نیست،‏ بنابراین وقتی<br />

مجموعه این شرایط را در نظر بگیرید<br />

متوجه خواهید شد،‏ توی همین منطقه را<br />

بنده عرض میکنم،‏ نه عراق له شده و نه<br />

افغانستان که اینچنین به اشغال نظامی درآمده<br />

و چه بر سرش آمده و حتی همین پاکستان<br />

متحد دیرینه آمریکا ، در صورت هر پیش<br />

آمدی در این منطق،‏ اینها همه برای آمریکا<br />

مسئله خواهندشد،‏ اصال اینجور نیست.‏<br />

سوال:‏ آقای زرافشان،‏ اگر بنظرشما تبلیغات<br />

نظامی،‏ رجزخوانی هست ولی جنگ<br />

اقتصادی و تحریم ها،‏ یک واقعیتی هست که<br />

خون مردم را در شیشه کرده است،‏ با توجه<br />

به این قضیه،‏ پرسش این است که،‏ آیا میشود<br />

با جنگ مخالفت کرد بدون اینکه با تحریم<br />

اقتصادی نیز مخالفت کنی؟<br />

این سوال را از این جهت میکنم که بعضیها<br />

با حمله نظامی موافق نیستند ولی از تحریم<br />

های اقتصادی با توجیهاتی دفاع می کنند.‏<br />

جواب:نه بهیچ وجه،‏ آنهم توجه و تامل نکردن<br />

در عمق قضیه است و از کوته نظری است،‏<br />

مردم ایران نکبت،‏ رنج و گرفتاریهای این<br />

تحریم ها را دارند تحمل میکنند،‏ تمام بار<br />

این تحریمها به مردم منتقل میشود.‏ منتها من<br />

میخواهم عرض کنم،‏ حدود ۱۸-۱۷ درصد<br />

نفت ایران به طور مشخص،‏ در مورد نفت،‏<br />

حاال تحریمهای دیگر سر جای خودش،‏ ولی<br />

این یک قلم که بر سرش بسیار غوغا کرده<br />

اند و بی بی سی و صدای آمریکا گلوی خود<br />

را پاره کردند که اتحادیه اروپا نفت را تحریم<br />

کرده اندو …<br />

۱۸-۱۷ درصد نفت ایران را اروپامیخریده<br />

است،‏ اوال نکته ای میخواهم عرض کنم،‏<br />

پیش از آنکه سراغ مسئله نفت برویم،‏<br />

میخواهیم اینرا بگویم که اینبار حضرات،‏<br />

یعنی اروپا و آمریکا خودشان دست به تحریم<br />

زده اند،‏ و فشارهائی که بر ایران وارد<br />

میاورند عملکرد خود اروپا و آمریکا و نه<br />

سازمان ملل متحد میباشد.‏ و این نشاندهنده<br />

اینستکه دیگر شورای نمیتواند مورد استفاده<br />

آنان قرار بگیردو یا بسیاری کشورهای دیگر<br />

جهان موافق سیاست تحریم اروپا و آمریکا<br />

نیستند.‏ اگر خاطرتان باشد در اوائل سال ۸۹،<br />

حدود دو سال پیش قطعنامه ای به شورای<br />

امنیت بردند که بر علیه ایران بود و تصویب<br />

کردند،‏ سناریو اینچنین بود که بنام شورای<br />

امنیت و جامعه جهانی سرپوشی برای تجاوز<br />

به ایران درست کنند،‏ اما مجموعه چیزی<br />

که اکنون اتفاق افتاده،‏ این شرایط پیش آمده<br />

که حاال اروپای از نفس افتاده،‏ قاره ای که<br />

منابع و امکاناتش به ته کشیده شده،‏ آنچنان<br />

که اکنون امکان ندارد مثل سابق و با جیب<br />

و امکانات بقیه دنیا خودش را اداره بکند و<br />

اکنون و اینچنین بهمراهی با آمریکائیها که<br />

از خودشان مسئله دار تر هستند،‏ بیکدیگر<br />

آویزان شده اند و اروپا خود به تنهائی تحریم<br />

می کند،‏ می بینید که از شورای امنیت<br />

ملل خبری نیست و این نشاندهنده آن است<br />

که همانندمورد مسئله عراق،‏ که توانستند<br />

از طریق ملل متحد و جامعه جهانی عمل<br />

کنند،‏ اکنون دیگر امکان آنرا ندارند،‏ چون<br />

میدانید،‏ اینان در حقیقت به اهداف خودشان<br />

سرپوش جامعه جهانی میدادند،‏ دیگر این<br />

توانائی را ندارند که همان سناریو را در<br />

مورد ایران باجرا درآورند،‏ حاال شرایط ما<br />

را بیاد دوره جنگ سرد میاندازد.‏ برای اینکه<br />

در این منطقه آسیا،‏ قدرتهای بزرگی وجود<br />

دارند،‏ هم چون چینیها،‏ روسها و میدانند که<br />

سرانجام این قصه به کجا خواهد انجامید و<br />

بطور اعالم نشده هر روز بیشتر شباهت<br />

دوره جنگ سرد پیدا میکند،‏ بهر صورت<br />

مسئله جامعه جهانی دیگر مطرح نیست.‏<br />

من بنوعی میبینم که اینبار چین،‏ روسیه و<br />

آمریکای التین در یک طرف قرار گرفته<br />

و آمریکا و اروپا هم در طرف دیگر جهان<br />

قرار دارند و اگر در این مسئله تعمق کنید<br />

بوضوح خواهید دید.‏ از طرفی در مورد نفت<br />

میخواهم عرض کنم که در همین چهار،‏ پنج<br />

روز گذشته،‏ شاهدافزایش قیمت نفت بودیم و<br />

شما اگر قلم و کاغذی بدست بگیرید و حسابی<br />

سر انگشتی بکنید،‏ بعلت همین شوکی که به<br />

بازار نفت وارد شد،‏ قیمت ها تو همین یک<br />

هفته پس از تحریم اروپا،‏ قیمت نفت رفت<br />

باال و همین افزایش قیمت نفت،‏ جبران آن<br />

۱۷-۱۶ درصد رو میکند.‏<br />

عالوه بر این کشورهائی که اقتصاد رو<br />

به توسعه دارند و هنوز از نظر اقتصادی<br />

نفس دارند،‏ تقاضای نفت آنها هر روز<br />

بیشتر میشود،‏ اروپائیها خوب میدانند که<br />

تنها جایگزین نفت و گاز برایشان روسیه<br />

است،‏ در عین حال اینرا هم میدانند که<br />

روسیه با آنها تعارف ندارد،‏ بنابراین خیال<br />

نمی کنم،‏ این سالح که یکبار در زمان زنده<br />

یاد مصدق)آدم را یاد آن دوره ها میاندازد(‏<br />

بریتانیا این شمشیر را از نیام بر کشید،‏ فکر<br />

نمیکنم اینبار چندان برائی داشته باشد.‏<br />

البته آقای زرافشان،‏ صرفا تحریم نفت نیست<br />

که در این رابطه،‏ خب،‏ چین و هند که<br />

بیشترین وارد کننده نفت از ایران هستند،‏ در<br />

واقع برای کاهش دادن واردات خود،‏ اقدامی<br />

نکردند،‏ یعنی با اتحادیه اروپا در تحریم<br />

نفتی همراهی نکردند،‏ اروپا در تحریم نفت،‏<br />

خود دچار بحران است،‏ از جمله بیشترین<br />

صادرات نفت به سه کشور بحران زده اروپا<br />

ارسال میشود،‏ اما مسئله مهمتر برای ایران،‏<br />

مسدود شدن مبادالت ارزی و تحریم بانک<br />

مرکزی میباشد،‏ در حقیقت آثار این تحریمها<br />

به نقد میشود در کاهش یافتن شدید ارزش<br />

پول ملی و افزایش یافتن قیمت دالر مشاهده<br />

کرد،‏ یعنی این تبعات،‏ فشار مضاعفی بر<br />

روی مردم ایران میاورد.‏<br />

فرمایش شما کامال متین است،‏ همینطور<br />

هست،‏ اما من میخواهم بگویم،‏ این فشارها<br />

نتیجه معکوس خواهد داشت یعنی مردم<br />

وقتی احساس بکنندکه در نهایت انتهای خط<br />

تحریمهاست که بصورت وخامت شرایط<br />

زندگی خودشان درآمده و به خودشان<br />

فشار میاورد،‏ واکنش نشان میدهند و اتفاقا<br />

یک جورهائی یک الیه هائی از جامعه<br />

را برمیگردونه به موضع حمایت از نظام<br />

سیاسی حاکم.‏<br />

کسانیکه بیرون نشسته اند و طراحی میکنند،‏<br />

من نمی دانم چگونه فکر میکنند،‏ فکر میکنم،‏<br />

اروپا،‏ با ذلت و چشم بسته از آمریکا تبعیت<br />

میکند واال اروپا مجموعا با حساب اقتصادی،‏<br />

در وضعیتی نیست که این تحریمها،‏ کمکش<br />

کند،‏ کمکی به شرایط بحرانی آنها بکند،‏ اما<br />

همانطور که گفتید فشار روی مردم میاورد<br />

و مردم را وادار میکند به مقاومت کردن،‏<br />

میدانید هر کجا که فشار وارد بشود مقاومت<br />

بر می انگیزد و من دارم آثارش را می بینم،‏<br />

شرایط ز​ندگی روزبروز دارد سخت تر و<br />

خراب تر میشود،‏ اما مردم هم دارند آماده<br />

میشوند.‏<br />

تشکر مجری محترم رادیو ندا و تشکر<br />

متقابل آقای زرافشان<br />

صفحه 165<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


ایران<br />

داخلی«؟<br />

‏»جنگ یا ‏»دمکراسی«‏ به گذار 166<br />

صفحه واقعأ<br />

‏»سوسیالیسم اردوگاه که زمانی تا ایاالت<br />

دولت بود،‏ فرونپاشیده موجود«‏ اسالمی<br />

جمهوری رژیم با آمریکا متحده رژیم<br />

این زیرا میرفت،‏ راه بهعصا دست سرشتی<br />

دارای خود دینی باورهای بهخاطر ‏»کمربند<br />

از مهم جزئی و بود کمونیستی ضد از<br />

یکی یعنی میشد،‏ محسوب سبز«‏ ایدئولوژی<br />

با که بود مسلمانی کشورهای کمونیستی<br />

ایدئولوژی برابر در اسالمی ایستاده<br />

موجود«‏ واقعأ ‏»سوسیالیسم اردوگاه ایران<br />

جنگ دوران در نیز دلیل بههمین بود.‏ سقوط<br />

خواستار متحدینش و آمریکا عراق،‏ و بهقدرت<br />

از زیرا نبودند،‏ اسالمی رژیم ‏»سوسیالیسم«‏<br />

هوادار که نیروهائی رسیدن آن<br />

در همچنین میترسیدند.‏ بودند،‏ روسی کرد<br />

اعالن کیسینجر هنری آقای دوران باشد]‏‎۱‎‏[‏<br />

داشته برندهای نباید جنگ این که نظامی<br />

کمکهای نتیجهی در که دیدیم و رژیمهای<br />

به متحدینش و آمریکا آمپریالیسم خمینی<br />

آیتهللا و شد نیز چنین عراق و ایران سرانجام<br />

بیحاصل جنگ سال هشت از پس نوشید.‏<br />

را آتشبس زهر«‏ ‏»جام به<br />

آمریکا متحده ایاالت آنکه از پس اما الاقل<br />

و گشت بدل جهان ابرقدرت یگانه احمدینژاد<br />

محمود جمهوری ریاست از پس ایران<br />

رژیم ضداسرائیلی ماهیت به ‏»غرب«‏ را<br />

خود کار احمدینژاد زیرا برد،‏ پی بهتر نابودی<br />

خواست و ‏»هولوکاست«‏ نفی با آن<br />

از کرد.‏ آغاز اسرائیل جعلی«‏ ‏»دولت حتی<br />

و اسرائیل،‏ آمریکا،‏ متحده ایاالت پس کنونی<br />

نظام دگرگونی خواهان اروپا اتحادیه 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله صاحلی<br />

منوچهر جمهوری<br />

که باورند این بر زیرا گشتند،‏ ایران خود<br />

ایدئولوژیک باورهای بر بنا اسالمی در<br />

آنها ‏»نامشروع«‏ و ‏»مشروع«‏ منافع دلیل<br />

بههمین میکند.‏ تهدید را خاورمیانه رژیم<br />

ساختن ناتوان برای کشورها این نیز بهره<br />

گوناگونی اهرمهای و امکانها از ایران میگیرند.‏<br />

‏»غرب«‏<br />

اوباما،‏ باراک آمدن کار روی با دامنه<br />

به ایران رژیم درآوردن پا از برای و<br />

نفتی اقتصادی،‏ سیاسی،‏ تحریمهای شدت<br />

به خود پولی و مالی سیستم حتی در<br />

ایران کنونی اقتصادی محاصره افزود.‏ فقط<br />

و است بیسابقه جهان معاصر تاریخ دوم<br />

و یکم جهانی جنگهای دوران در تحریمهائی<br />

چنین از متخاصم کشورهای یکدیگر<br />

ضد جنگی ابزارهای بهمثابه کردهاند.‏<br />

استفاده داشتن<br />

با آمریکا متحده ایاالت همچنین همسایهی<br />

کشورهای در نظامی پایگاههای افغانستان<br />

پایگاه(،‏ )۳ پاکستان همچون ایران عربستان<br />

)۱۰(، کویت )۵(، عراق )۴(، متحده<br />

امارات )۱(، قطر )۱(، سعودی ابعاد<br />

به میکوشد )۳( بحرین و )۱( عربی بیافزاید.]‏‎۲‎‏[‏<br />

ایران به خود نظامی فشار در<br />

نیز ترکیه در موشکی دفاع سپر استقرار آن،‏<br />

از فراتر دارد.‏ قرار هدفی چنین خدمت مدرنترین<br />

بخشیدن و فروختن با ‏»غرب«‏ نیروی<br />

حمله اسرائیل به جنگی سالحهای و<br />

صنایع به کشور این دریائی و هوائی و ممکن را ایران هستهای نیروگاههای است.‏<br />

ساخته محتمل گروهها<br />

۲۰۰۱ سپتامبر ۱۱ رخداد از پس ‏»پژاک«‏<br />

همچون تازهای سازمانهای و و<br />

بلوچستان در ‏»جندهللا«‏ کردستان،‏ در زیر<br />

از ناگهان به خوزستان در ‏»االحواز«‏ مناطق<br />

در مسلحانه جنگ شدند سبز بته بنا<br />

آن،‏ کنار در کردند.‏ آغاز را ایران مرزی از<br />

بخشی هرش،‏ سیمور نوشته تازهترین بر ۲۰۰۵<br />

از خلق«‏ مجاهدین ‏»سازمان اعضاء صحرای<br />

در اوباما جمهوری ریاست آغاز تا تعلیمات<br />

آمریکائی کارشناسان توسط نوادا ترور<br />

در افراد همین و دیدهاند خرابکاری در<br />

خرابکاری در ایران،‏ هستهای دانشمندان لولههای<br />

انفجار همچنین و نظامی تأسیسات دست<br />

ایران همسایه کشورهای به نفت داشتهاند.]‏‎۳‎‏[‏<br />

بیش<br />

دارای خود اسرائیل دولت که آن با و<br />

مدرنترین و اتمی کالهک ۲۰۰ از خطرناک<br />

تهدیدی به و ارتش مجهزترین است،‏<br />

گشته بدل خود همسایگان برای کرد<br />

اعالن بارها میالدی نو سال آغاز با دیگری<br />

‏»هولوکاست«‏ از جلوگیری برای هستهای<br />

تأسیسات ‏»پیشگیرانه«‏ اقدامی در اوباما<br />

باراک کرد.‏ خواهد بمباران را ایران ‏»آپیک«‏<br />

در خود سخنرانی آخرین در نیز آمریکاست،‏<br />

یهودان البی بزرگترین که ‏»پیشگیرانه«‏<br />

بمباران در اسرائیل حق


167<br />

صفحه گفت<br />

و پذیرفت را ایران هستهای تأسیسات ایران<br />

هستهای صنایع نابودی با رابطه در ایران<br />

دولتمردان از و نمیزند بلوف خواهیم<br />

بمبارانتان یا و شوید ‏»تسلیم خواست این<br />

که شد مدعی حال این با کرد«،]‏‎۴‎‏[‏ مذاکره<br />

طریق از میتوان هنوز را مشکل ایران<br />

رهبران به حال عین در او کرد.‏ حل آخرین<br />

استانبول مذاکرات که داد هشدار مشکل<br />

این ‏»صلحآمیز«‏ حل برای فرصت سوم<br />

هزاره که ‏»غرب«‏ ترتیب این به است.‏ کرد،‏<br />

آغاز خود جنگافروزانه سیاست با را همچون<br />

نیز را ایران مشکل میخواهد اینک سوریه<br />

و لیبی عراق،‏ افغانستان،‏ بغرنجهای کند!!‏<br />

فصل«‏ و ‏»حل دیگری جنگ با آمریکا<br />

و اسرائیل احتمالی حمله با رابطه در آمریکا<br />

دولت گذشته ماه چند در ایران،‏ به فارس<br />

خلیج در را خود هواپیمابر ناو دو هم<br />

نیز سومی هواپیمابر ناو و ساخت مستقر است.‏<br />

حرکت در فارس خلیج بهسوی اینک فرانسه<br />

و انگلیس دولتهای آمریکا،‏ کنار در خلیج<br />

به خود دریائی نیروهای اعزام با نیز حمله<br />

برای کافی نظامی نیروی از فارس بخشی<br />

یا و تمامی اشغال ایران،‏ به احتمالی تنگه<br />

شدن مسدود از جلوگیری و ما میهن از برخوردارند.‏<br />

هرمز بارها<br />

آمریکا امنیتی سازمانهای که آن با اتمی<br />

بمب ساخت پروژه ایران کردهاند اعالن خاتمی<br />

جمهوری ریاست دوران در را خود عالئمی<br />

هیچ زمان آن از و نهاد کنار به نشده<br />

یافت ایران در اتم بمب تولید بر مبتنی فتوای<br />

چندین در خامنهای آیتهللا و است،‏ مبانی<br />

مخالف را اتمی بمب ساخت حکومتی آمریکا<br />

و اسرائیل حال این با دانست،‏ اسالم میکوشند<br />

و میکوبند جنگ طبل بر همچنان احتمالی<br />

حمله برای را جهان عمومی افکار سازند.‏<br />

آماده ایران به خود رژیم<br />

که آن برای متحدینش و آمریکا خود<br />

خواستهای برابر در را ایران دامنه<br />

به اخیر ماه چند در درآورند،‏ بهزانو ایران<br />

علیه خود مالی و اقتصادی تحریمهای این<br />

در که تیری آخرین و افزودند بسیار خرید<br />

تحریم یعنی داشتند،‏ ترکش در زمینه در<br />

که کردند پرتاب نیز را ایران گاز و نفت جدی<br />

رکودی دچار ایران اقتصاد آن نتیجهی مردم<br />

و است یافته افزایش بیکاری شده،‏ با<br />

زودی به نیز عراق مردم همچون ایران خواهند<br />

روبهرو داروئی و غذائی مواد کمبود میتوانند<br />

تن میلیونها بلکه و هزاران و شد تحریمهای<br />

این درازمدت ادامه نتیجه در دهند.‏<br />

دست از را خود جان ویرانگر و<br />

افغانستان در ‏»غرب«‏ که تجربهای با و وسعت بهخاطر آورد،‏ بهدست عراق 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله ارتش<br />

نظامی توان همچنین و ایران جمعیت بهخوبی<br />

نامتقارن جنگ شیوههای با که ایران به<br />

‏»غرب«‏ نظامی حمله احتمال آشناست،‏ بسیار<br />

ما میهن تمامی اشغال هدف با ایران ایران<br />

هستهای نهادهای به حمله است.‏ اندک نخواهد<br />

والئی رژیم سقوط موجب نیز تا<br />

گشت خواهد سبب حادثه این بلکه شد،‏ نزدیکتر<br />

دینی استبدادی حکومت به مردم تکیه<br />

با ‏»غرب«‏ نیز دلیل بههمین شوند.‏ با<br />

میپندارد سوریه اینک و لیبی تجربه بر میتواند<br />

ایران در داخلی جنگ انداختن راه برای<br />

یابد.‏ دست خود نهائی هدفهای به را<br />

ایرانیان یعنی داخلی،‏ جنگ ‏»غرب«‏ پروژه<br />

ارزانترین انداختن،‏ هم ‏جان به لیبی<br />

در که همانگونه است.‏ رژیم تغییر ساختن<br />

مسدود با توانست ‏»غرب«‏ دیدیم،‏ بانکهای<br />

در لیبی دولت بانکی حسابهای لیبی<br />

آزادیبخش«‏ ‏»ارتش پولها آن با خود،‏ ویران<br />

با و کند خود سالحهای به مجهز را را<br />

کشور آن لیبی،‏ زیرساختهای ساختن سازد.‏<br />

وابسته بهخود دهه چندین برای متحده<br />

ایاالت و اسرائیل کارشناسان همچنین پروژه<br />

روی بر که است سالی‏ چند آمریکا برای<br />

میکنند.‏ کار ایران در داخلی جنگ از<br />

و خاورمیانه کشورهای تقسیم نقشه نمونه در<br />

کوچکتر کشور چند به ایران جمله آن بحث<br />

به آمریکا سنای کمیسیونهای از یکی از<br />

برخی نیز پیش سال چند شد.]‏‎۵‎‏[‏ گذاشته سازمانهای<br />

اسرائیل هوادار سناتورهای آمریکا<br />

کنگره به را ایران اقوام به وابسته مسلحانه<br />

فعالیت آن از پس کردند.‏ دعوت که<br />

سیاسی ‏»گروههای«‏ و ‏»سازمانها«‏ برخی<br />

خواستهای و منافع نمایندگی مدعی‏ در<br />

ایرانند،‏ مختلف ‏»ملیتهای«‏ و اقوام از اما<br />

د.‏ افزوده شدت به ایران مرزی مناطق با<br />

ایران مردم زیرا ماند،‏ بینتیجه تالشها این افغانستان<br />

رخدادهای ایران،‏ انقالب از تجربه به<br />

و ندادند تلهها این به دم عراق حوادث و وابسته<br />

سازمانهای اعضاء که نشدند بدل آبی ضد<br />

ساختاری دارای همگی که ‏»غرب«‏ به شنا<br />

ماهی چون آن در بتوانند دمکراتیکاند،‏ کنند.‏<br />

هدف<br />

که دریافت میتوان بهروشنی پس رژیم<br />

سرنگونی اسرائیل ویژه به و ‏»غرب«‏ این<br />

تحقق برای آنها است.‏ ایران کنونی بتواند<br />

که نیازمندند ‏»اپوزیسیونی«‏ به هدف کند.‏<br />

پیاده ایران در را دلخواهشان‏ پروژه یکپارچهای<br />

پیکره ایران اپوزیسیون اما نیروهای<br />

هم اپوزیسیون این درون در نیست.‏ نیروهای<br />

هم و دمکرات و آزادیخواه پیکره<br />

به نگاهی دارند.‏ وجود ضددمکرات که<br />

میدهد نشان انیراننشین اپوزیسیون ایران<br />

اپوزیسیون سازمان نیرومندترین که<br />

میدهد تشکیل خلق«‏ ‏»مجاهدین را متکی<br />

و ضددمکراتیک ساختاری دارای اما<br />

است.‏ استبدادی دینی ایدئولوژی بر دمکراتیک<br />

ضد چهره که نیز سازمان همین ملی<br />

‏»شورای که دورانی در را خود و<br />

نمایاند بود،‏ شده تأسیس تازه مقاومت«‏ آن<br />

به که اپوزیسیونی سازمانهای دیگر از هژمونی<br />

یا خواست بودند،‏ پیوسته ‏»شورا«‏ کار<br />

‏دنبال به یا و بپذیرند را سازمان این در<br />

کامل بهطور اینک که آن با روند،‏ خود دارد<br />

قرار ‏»غرب«‏ امنیتی نهادهای اختیار سیاسی<br />

و مالی کمکهای گونه همه از و تحقق<br />

برای است مدعی است،‏ بهرهمند آنها میکند.‏<br />

مبارزه ایران در ‏»دمکراسی«‏ هک سلطنتطلب مختلف سازمانهای همچنین ایرانند<br />

به پهلوی سلطنت بازگشت خواهان به<br />

مرداد ۲۸ کودتای با فراریش شاه که قانون<br />

برخالف پس آن از و بازگشت قدرت در<br />

را سلطنت و حکومت مشروطه اساسی در<br />

اختناق و استبداد گسترش با و آمیخت هم از<br />

بتواند بهتر تا شد منطقه«‏ ‏»ژاندارم درون ایاالت<br />

رهبری به ‏»غرب«‏ نامشروع منافع ایران<br />

مردم به اینک کند،‏ پشتیبانی متحده قدرت<br />

به بازگشت صورت در میدهند وعده داشت.‏<br />

خواهند دمکراتیک رفتاری سیاسی خود<br />

مصاحبه تازهترین در پهلوی رضا اما ‏خواست<br />

دولت آن از اسرائیل«‏ ‏»رادیو با به<br />

ایران،‏ هستهای تأسیسات به حمله بهجای ایران«]‏‎۶‎‏[‏<br />

مردم خود از ارتشی ‏»تجهیز میخواهد<br />

او دیگر،‏ بهعبارت بپردازد.‏ یعنی<br />

نظامی«،‏ ‏»گزینه از بهرهگیری با اسرائیل<br />

توسط که ارتشی با داخلی«‏ ‏»جنگ والیت<br />

رژیم است،‏ شده تجهیز ‏»غرب«‏ و هواداری<br />

همچنین درآورد.‏ پا از را فقیه زدن<br />

الس و فدرالیسم پروژه از پهلوی رضا ‏»جنگ<br />

پروژه به نیز قومی سازمانهای با بخش<br />

آن زیرا دارد،‏ ربط ایران در داخلی«‏ واژه<br />

که کردستان«‏ دمکرات ‏»حزب از بخش<br />

آن و کرد حذف خود نام از را ایران ‏»غرب«‏<br />

با همکاری پی در که ‏»کومله«‏ از شرکت<br />

برای را خود آمادگی بارها است،‏ کردهاند.‏<br />

اعالن ایران داخلی جنگ در خلق«،‏<br />

‏»مجاهدین میتوان ترتیب بهاین کرد«‏<br />

‏»احزاب از برخی ‏»سلطنتطلبان«،‏ سال<br />

چند در که را قومی سازمانهای دیگر و ویژهایدر<br />

امکانات از برخورداری با اخیر نیروهائی<br />

آمدهاند،‏ بهوجود کشور از خارج ‏»جنگ<br />

پروژه تحقق در میتوانند که دانست به<br />

اسالمی رژیم سرنگونی هدف با داخلی«‏ که<br />

شرطی به‏ آنهم رسانند،‏ یاری ‏»غرب«‏ نظام<br />

دگرگونی از پس باشد حاضر ‏»غرب«‏ خواستهای<br />

تمامی یا و بخشی ایران سیاسی که<br />

آنجا از اما سازد.‏ برآورده را آنها متفاوتند،‏<br />

بسیار نیروها این خواستهای با<br />

بتواند که است جبههای به نیاز بنابراین برای<br />

را زمینه مشترکی برنامه تصویب


صفحه 168<br />

همکاری آنها هموار سازد.‏<br />

اما ‏»مجاهدین خلق«‏ نیروئی تمامیتخواه‏<br />

است و حاضر بهتقسیم قدرت با دیگر نیروهای<br />

سیاسی نیست.‏ همچنین سلطنتطلبان چون<br />

میپندارند مردم ایران گویا حسرت دوران<br />

‏»سلطنت پهلوی«‏ را میخورند و آن گذشته<br />

را بر وضعیت کنونی ترجیح میدهند،‏ حاضر<br />

به همکاری با ‏»مجاهدین«‏ نیستند.‏ فراتر از<br />

آن،‏ اسرائیل و آمریکا میدانند که این هر دو<br />

گروه در میان مردم ایران و بهویژه جوانان<br />

پائینتر از ۳۰ سال که اکثریت جمعیت<br />

کشور را تشکیل میدهند،‏ بدنامند.‏ پس برای<br />

آن که بتوان جبههای را بهوجود آورد که<br />

نیروهای بدنام بتوانند ستون فقرات ائتالف<br />

سیاسی دلخواه امپریالیسم را تشکیل دهند و<br />

در زیر یک چتر و ستاد فرماندهی مشترک<br />

‏»جنگ داخلی«‏ علیه رژیم ایران را آغاز<br />

کنند،‏ به نیروهائی نیاز است که ‏»خوشنامند«‏<br />

و باید نقش ‏»محلل«‏ یا ‏»واسطه«‏ را بازی<br />

کنند.‏ بخشی از ‏»دمکرات«های ایران با<br />

شرکت در کنفرانسهای لندن،‏ پاریس،‏ کلن،‏<br />

استکهلم و واشنگتن میپندارد با برخورداری<br />

از پشتیبانی غرب میتواند موجب تحول<br />

دمکراتیک در ایران گردد،‏ اما نقش واقعی<br />

آنان ایجاد فضای مناسب برای آغاز همکاری<br />

‏»مجاهدین خلق«،‏ ‏»سلطنتطلبان«‏ و<br />

گروههای قومی است.‏ بهعبارت دیگر،‏ با<br />

پادرمیانی این واسطههای بهظاهر خوشنام<br />

‏»ازدواج سیاسی«‏ شاهزاده رضا پهلوی با<br />

خانم مریم عضدانلو میتواند تحقق یابد.]‏‎۷‎‏[‏<br />

در کنار این تالشها،‏ برنامهریزان<br />

‏»غرب«‏ کوشیدند در حوزه سیاسی نیز<br />

نیروهای مخالف رژیم اسالمی را با خود<br />

همراه سازند.‏ در حال حاضر تقریبأ تمامی<br />

سازمانهای سیاسی ایران که دارای<br />

سرشتی ضددمکراتیکاند،‏ کم و بیش با<br />

‏»غرب«همکاری میکنند و بخشی از آنان<br />

در رابطه با منافع این کشورها در ایران<br />

به خرابکاری و ترور مشغولند.‏ در کنار<br />

آن دولتهای ‏»غرب«‏ با ایجاد پروژههای<br />

دانشگاهی مختلف همچون پروژههای<br />

‏»دمکراسی برای ایران«‏ میکوشند<br />

بخش دیگری از نیروهای آکادمیک ایران<br />

را که خواهان تحقق ایرانی دمکرات و<br />

سکوالرند،‏ با سیاست ضدایرانی خود همراه<br />

سازند.‏ برگزاری کنفرانسهای مختلف در<br />

لندن،‏ پاریس،‏ کلن،‏ استکهلم و اینک در<br />

واشنگتن نشان میدهد که در این حوزه نیز<br />

بهموفقیتهای کوچکی دست یافتهاند.‏<br />

با این حال برگزاری کنفرانس واشنگتن<br />

در روزهای ۷ و ۸ آوریل آشکار ساخت<br />

برنامهای که توسط برخی برای بخشی از<br />

اپوزیسیون انیراننشین تدارک دیده شده بود،‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

با شکستی سخت روبهرو شد.‏ در این نوشته<br />

دالئل این شکست موشکافی شده است:‏<br />

یکم آن که یک تیم هفت نفره گویا از ۷۰ تن<br />

برای شرکت در این کنفرانس دعوت کرده<br />

بود،‏ اما به روایتی فقط ۲۰ تن]‏‎۸‎‏[‏ از دعوت<br />

شدگان در این کنفرانس شرکت کردند.‏<br />

عکسها و فیلمهائی که از این کنفرانس پخش<br />

شدهاند،‏ نشان میدهند که بیشتر صندلیهای<br />

سالن کنفرانس خالی بودند.‏ با این حال<br />

خبرنگار ‏»صدای آمریکا«‏ در ۵ گزارش‏<br />

خود مدعی شد که در آن کنفرانس ۷۰ تن<br />

حضور داشتهاند.‏ بهعبارت دیگر،‏ خبرنگار<br />

این برنامه درباره تعداد شرکتکنندگان این<br />

کنفرانس به مردم دروغ گفت.‏<br />

دو دیگر آن که برخی از اعضاء سازمانهای<br />

‏»چریکهای فدائیان خلق-‏ اکثریت«،‏<br />

‏»اتحاد فدائیان خلق«،‏ و ‏»جمهوریخواهان<br />

دمکرات و الئیک«‏ که در گذشته بهصورت<br />

فردی در کنفرانسهای مشابهای شرکت<br />

کرده و این بار نیز به این کنفرانس<br />

دعوت شده بودند،‏ گویا بنا بر تصمیمهای<br />

تشکیالتی از شرکت در کنفرانس واشنگتن<br />

خودداری کردند،‏ زیرا در نقدهائی که در<br />

رابطه با شرکت اعضاء این سازمانها در<br />

کنفرانسهای پیشین نوشته شدند،‏ نشان داده<br />

شد افرادی که عضو یک سازمان سیاسی<br />

هستند و در یکچنین نشستهائی به صورت<br />

فردی شرکت میکنند،‏ نمیتوانند هویت<br />

سازمانی خود را انکار کنند،‏ زیرا وابستگی<br />

به یک سازمان سیاسی پیراهن نیست که<br />

بتوان آن را از تن درآورد و در هر محفلی<br />

و کنفرانسی پیراهن مناسب دیگری را به<br />

تن کرد.‏ ‏»دالالن سیاسی«‏ نیز با تکیه بهاین<br />

واقعیت،‏ شرکت اعضاء سازمانهای ‏»چپ«‏<br />

و ‏»جمهوریخواه«‏ را بهحساب همکاری آن<br />

سازمانها با سلطنتطلبان و کسانی نهادند<br />

که سیاست را به کاالی سیاسی بدل ساختهاند<br />

و بهسود اسرائیل و ایاالت متحده آمریکا<br />

در میان اپوزیسیون انیراننشین البیگری<br />

میکنند.‏<br />

سه دیگر آن که هیئت برگزارکننده کنفرانس<br />

واشنگتن گفته بود هزینه این سمینار توسط<br />

ایرانیان ‏»دموکراسی خواه«‏ و کسانی که به<br />

کنفرانس دعوت شدهاند،‏ تأمین خواهد شد.‏<br />

اما سخنگوی هیئت برگزارکننده در مصاحبه<br />

با برنامه افق ‏»صدای آمریکا«‏ گفت با<br />

بودجهای که در اختیار داشتند،‏ نمیتوانستند<br />

با بیش از ۶۰ تن کنفرانس را تشکیل دهند.‏<br />

‏»ایرانیان دمکراسی خواه«‏ نیز پدیدهای<br />

مهآلود و ناشناخته است.‏ از سوی دیگر،‏ هر<br />

چند آقای شهریار آهی عضو کمیته برگذار<br />

کننده این کنفرانس نبوده است،‏ اما او در<br />

این گونه نشستها رضا پهلوی را نمایندگی<br />

می کند،‏ شاهزادهای که در تازهترین<br />

موضعگیریهایش ‏»از اسرائیل خواست تا<br />

‏“منابع مالی،‏ تکنولوژیکی و منابع دیگری”‏<br />

را در اختیار مخالفان رژیم ایران قرار<br />

دهند!!«]‏‎۹‎‏[‏<br />

چهار دیگر آن که چون برخی از<br />

شرکتکنندگان در کنفرانس واشنگتن به<br />

نارسیسم،‏ یعنی خودشیفتگی بیمارگونه<br />

و آلوده به نخوتی فزاینده دچارند،‏ پس<br />

میپندارند هر کاری که میکنند،‏ باید کاری<br />

باشد کارستان.‏ به همین دلیل برخی از این<br />

خانمها و آقایان خود را ‏»استراتژیستهای«‏<br />

اپوزیسیون برونمرزی رژیم جمهوری<br />

اسالمی]‏‎۱۰‎‏[‏ نامیدند که پس از ۳۰ سال به<br />

این در و آن در زدن و از این ریسمان به<br />

آن ریسمان آویزان شدن،‏ با آن که نتوانستهاند<br />

یک کنفرانس ۷۰ نفره را سازماندهی کنند،‏<br />

اما مدعیاند که گویا در کنفرانس واشنگتن<br />

توانستهاند اسم رمزی را بیابند که میتواند<br />

موجب شکستن ‏»طلسم«‏ جمهوری اسالمی<br />

و فروپاشی آن رژیم ضد مردمی و واپسگرا<br />

در ایران گردد.‏ بهعبارت دیگر،‏ این خانمها<br />

و آقایان میکوشند به ما بباورانند که هرگاه<br />

از سیاست و کارکردهای آنها پیروی کنیم،‏<br />

از ‏»در باغ سبز«‏ فاصله چندانی نخواهیم<br />

داشت.‏<br />

پنج دیگر آن که در این کنفرانس چند پروژه<br />

مورد بررسی قرار گرفتند که مهمترین آنها<br />

عبارتند از برگزاری ‏»انتخابات دیجیتالی«‏<br />

برای ایرانیان برونمرز با هدف تعیین<br />

نمایندگان سیاسی خود که گویا باید ‏»»کنگره<br />

ملی در تبعید«‏ را تشکیل دهند.‏ در گام<br />

بعدی این ‏»کنگره«‏ باید ‏»دولت موقت در<br />

تبعید«‏ را برگزیند تا چنین ‏»دولتی«‏ بتواند<br />

با برخورداری از ‏»مشروعیت دیجیتالی«‏<br />

خود را نماینده واقعی مردم ایران بنامد و<br />

در محافل بینالمللی موی دماغ رژیم والیت<br />

فقیه گردد.‏ بهعبارت دیگر،‏ برخی از همین<br />

نارسیستها خود را از هم اکنون آماده<br />

اشغال کرسیهای ‏»کنگره ملی در تبعید«‏<br />

و وزارتخانههای ‏»دولت موقت در تبعید«‏<br />

کردهاند.‏ گویا در کنفرانس اوالف پالمه در<br />

استکهلم یکی از همین نارسیستها از زبان<br />

چند تن دیگر نامزدی خود را برای اشغال<br />

مقام ‏»ریاست‏ جمهوری دولت موقت در<br />

تبعید«‏ اعالن کرد!‏<br />

شش دیگر آن که در این کنفرانس در<br />

مورد تحقق ‏»انتخابات آزاد«،‏ ‏»اتحاد<br />

نیروهای جمهوریخواه«‏ و پیشبرد<br />

‏»پروژه اصالحات«‏ در ایران نیز<br />

طرحهائی ارائه شدند،‏ اما از آنجا که تعداد<br />

‏»استراتژیستهای!!«‏ شرکتکننده در این<br />

سمینار اندک بود،‏ گویا قرار شد در آینده


169<br />

صفحه بسیج<br />

و دیگری کنفرانسهای برگزاری با پیگیری<br />

پروژهها این بیشتری ‏»نخبگان!!«‏ شوند.‏<br />

گونه<br />

این تعطیل یا و ادامه حال،‏ هر در است<br />

مذاکراتی دستاورد به منوط کنفرانسها نمایندگان<br />

میان استانبول شهر در اینک که است،‏<br />

شده آغاز ۵+۱ کشورهای و ایران خواهان<br />

که اسرائیل دولت برخالف زیرا صنعتی<br />

و علمی نهادهای کامل تعطیلی در<br />

غرب هدف است،‏ ایران در هستهای جلوگیری<br />

و هستهای صنایع مهار کوتاهزمان ایران<br />

حکومت توسط اتمی بمب تولید از به<br />

خاورمیانه در نظامی قوای توازن تا است دیگر<br />

سوی از نشود.‏ دگرگون اسرائیل زیان داشتن<br />

بهخاطر ایران که میداند ‏»غرب«‏ ژئوپلتیک<br />

موقعیت و گاز و نفت غنی منابع سیاست<br />

در مهم بازیگران از یکی خود ویژه نمیتوان<br />

را دولتی چنین و است خاورمیانه در<br />

بهجنگ تهدید و تحریم با درازمدت در کردن<br />

میلیتاریزه حتی کرد.‏ منزوی منطقه دنبال<br />

آمریکا سوی از که خاورمیانه]‏‎۱۱‎‏[‏ نخواهد<br />

باز مشکل این از گرهای نیز میشود کرد.‏<br />

جدید<br />

اعضاء با دیدار در خامنهای سخنان که<br />

این بر مبنی نظام«‏ مصلحت ‏»شورای برمیتاباند<br />

را نظام جمعی«‏ ‏»خرد شورا آن ‏»بن<br />

میتواند که است نهادی یگانه و بردارد،]‏‎۱۲‎‏[‏<br />

میان از را نظام بست«های یافتن<br />

پی در اسالمی رژیم که میسازد آشکار پروژه<br />

بنبست از آمدن بیرون برای حلی راه نوشتههای<br />

بر بنا همچنین است.‏ خویش اتمی نیز<br />

۵+۱ کشورهای گویا غرب رسانههای غنیسازی<br />

با و هستند حلی راه یافتن پی در نخواهند<br />

مخالفت درصد ۵ غلظت به اورانیوم ۲۰<br />

اورانیوم تولید ایران که آن شرط به کرد،‏ کیلو<br />

۱۰۰ و سازد متوقف را خود درصد غلظت<br />

این با موجود شده غنی اورانیویوم دهد.‏<br />

انتقال دیگری کشور به ایران از را است،‏<br />

طرف دو هر سود به راهحل یک یافتن حتی<br />

غرب،‏ کارشناسان بررسی بر بنا زیرا نفتخیز<br />

کشورهای دیگر و عربستان اگر تحریم<br />

خود نفت تولید بردن باال با بتوانند تحریم<br />

این باز کنند،‏ جبران را ایران نفت خواهد<br />

جهان در نفت قیمت باالرفتن سبب میلیارد<br />

۱۰۰۰ تا ۶۰۰ بین هزینهای و شد کرد.‏<br />

خواهد تحمیل جهان اقتصاد به را دالر و<br />

جهان اقتصاد رکود موجب تحولی چنین جهان<br />

سراسر در بیکاری درصد رفتن باال موجب<br />

تحریمها،‏ تحقق همچنین شد.‏ خواهد خواهد<br />

ایران در شدید فقر و اقتصادی بحران ماه<br />

در انتخابات به توجه با بنابراین،‏ گشت.‏ آمریکا،‏<br />

در نوامبر ماه در و فرانسه در مه دست<br />

حکومت سوی از فقط ایران بمباران است.‏<br />

محتمل اسرائیل راستی 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله ایران،‏<br />

میهنپرست اپوزیسیون ترتیب بهاین منافع<br />

بر را مردم منافع که نیروهائی یعنی میدهند<br />

ترجیح خود فردی و گروهی زودگذر باید<br />

ایرانند،‏ بالزده مردم بهروزی خواهان و از<br />

باید یکسو از ما بجنگند.‏ جبهه چند در پرده<br />

کنونی رژیم استبدادی و ریاکار چهره زنان<br />

تنفروشی و فقر دین بهنام که برداریم داده<br />

گسترش کشور سراسر در را دختران و سرپوش<br />

پی در صیغه قانون تصویب با و گیراست.‏<br />

همهجا فحشائی بر شرعی نهادن نهادهای<br />

مهمترین سپردن با که رژیمی مصرف<br />

و تولید پاسداران سپاه به ملی اقتصاد نموده<br />

سپاه جنگی نیازهای به وابسته را ملی پروژه<br />

پیشبرد برای که رژیمی است.‏ دوش<br />

بر را سرسامآوری هزینه خود هستهای که<br />

هزینهای است،‏ نهاده ایران بالزده مردم تولید<br />

و پرورش و آموزش بخش در هرگاه موجب<br />

میتوانست میشد،‏ سرمایهگذاری مردم<br />

زندگی بهبودی و اقتصادی رشد واقعی<br />

اپوزیسیون دیگر سوی از گردد.‏ البیهای<br />

دست در زندگیاش کلید که ایران سر<br />

بر بلکه و نیست اسرائیل و ‏»غرب«‏ نظامی<br />

مالی،‏ امکانات به و ایستاده‏ خود پای و است ندوخته‏ چشم ‏»غرب«‏ رسانهای و وضعیت<br />

در ایران در حاکم اختناق بهخاطر و چشمگیر بهفعالیتهای نمیتواند کنونی جنجالآفرینی<br />

با باید زند،‏ دست جنجالآفرین مبارزه<br />

وابسته و خودفروش اپوزیسیون افراد،‏<br />

این ده باد بر ایران سیاستهای و برای<br />

که کند افشاء را سازمانها و گروهها راه<br />

پی در حتی سیاسی قدرت به دستیابی ایرانند.‏<br />

در داخلی جنگ انداختن که<br />

آنجا از ایران میهنپرست اپوزیسیون قرار<br />

اجتماعی طبقات و اقشار با ارتباط در بازتاب<br />

را آنها منافع و خواستها و دارد میداند<br />

زیرا ندارد،‏ بیمی آینده از میدهد،‏ کنونی<br />

طبقاتی توازن در دگرگونی کمترین فقیه<br />

والیت بر متکی حاکمه هیئت بهزیان که<br />

طبقاتی واقعی مبارزه و شد خواهد تمام اختناق<br />

خاکستر زیر در آتشی همچون اینک شعلهور<br />

است،‏ پنهان کنونی جبار حکومت سوزاند.‏<br />

خواهد را رژیم این و شد خواهد ملی<br />

منافع که سیاستمدارانی و سازمانها و<br />

گروهی تنگنظرانه منافع قربانی را ایران رژیم<br />

با زاویه این از و نمودهاند خود فردی ایران<br />

آینده در نقشی میکنند،‏ مبارزه کنونی داشت.‏<br />

نخواهند ۲۰۱۱<br />

آوریل ۱۵ ویراستاری آخرین


جامعه شناسی<br />

شانزده سال زندگی در آمریکا:‏ گفتگو با آناهیتا<br />

زهره روحی<br />

صفحه 170<br />

ز.‏ ر:‏ تشکر از اینکه دعوت به مصاحبه را<br />

پذیرفتید.‏ لطفا خودتان را معرفی بفرمایید<br />

آناهیتا:‏ آناهیتا هستم متولد سال ۱۳۳۱، دارای<br />

لیسانس پرستاری و فوق لیسانس مدیریت<br />

پرستاری از دانشگاه علوم پزشکی ایران<br />

‏.قبل از مهاجرت به مدت ۱۸ سال در تهران<br />

شاغل بودم.‏ ۹ سال در موسسات توانبخشی<br />

و اتاق عمل بیمارستان های مختلف و ‎۹‎سال<br />

دیگر در دانشکده پرستاری با عنوان مدرس<br />

خدمت میکردم.‏ ‎۲۲‎سال پیش ازدواج کردم<br />

‏.حاصل این ازدواج یک دختر ۲۱ ساله می<br />

باشد که در حال حاضر در امریکا مشغول<br />

به تحصیل در دانشگاه است . همسرم ۵ سال<br />

پیش دار فانی را وداع گفت.‏<br />

ز.‏ ر:‏ لطفا بفرمایید در چه سالی اقدام به<br />

مهاجرت کردید،‏ به کدام کشور و مدت چند<br />

سال در آنجا زندگی کردید،‏ و اگر شاغل<br />

بودید لطفا از شغل خود بگویید.‏<br />

آناهیتا : در سال ۱۹۹۶ همراه با شوهر و<br />

دخترم به آمریکا مهاجرت کردم و مدت ۱۶<br />

سال در آن کشور اقامت داشتم . در آنجا<br />

شغل های مختلفی را عهده دار شدم.‏ از کار<br />

در شرکتهای کامپیوتری تا کلینیک های<br />

سالمتی و زیبایی و نیز کار در موسسات<br />

یوگا با مسئولیتهای گوناگون.‏<br />

ز.‏ ر:‏ علت انتخاب کشور آمریکا برای<br />

مهاجرت چه بود؟ آیا کشور دیگری هم در<br />

آن زمان بود که مایل به مهاجرت به آنجا<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

باشید؟<br />

آناهیتا : شوهرم به همراه خانواده اش از<br />

سالیان قبل از انقالب مقیم آمریکا شده بودند<br />

. شوهرم به ایران برگشته بود تا در اینجا<br />

زندگی کند ولی بعد از ازدواج و بچه دار<br />

شدنمان تصمیم گرفت که دوباره به آمریکا<br />

برگردد .<br />

ز.‏ ر:‏ آیا هیچگاه پیش آمده بود که زمانی<br />

که در کلینیکهای سالمتی و زیبایی کار<br />

میکردید،‏ تجربهی شغلیتان در ایران<br />

‏)بیمارستان و توانبخشی(،‏ به شما کمکی<br />

کرده باشد؟ لطفا در صورت مثبت بودن<br />

پاسخ مثال یا خاطره ای را تعریف کنید.‏<br />

آناهیتا:‏ بله.میدانید که مهاجرت در سن<br />

باالی ۳۰ یا ۴۰ همیشه با مشکالت عمیق<br />

تری همراه است که یکی از آنها ندانستن<br />

زبان آن کشور است منظورم زبانی است<br />

که نه تنها بشود با آن ‏،احتیاجات روزمره<br />

خود را برطرف کرد بلکه بتوان با مردم<br />

آن کشور نیزارتباط و دوستی برقرار نمود<br />

بطوریکه ندانستن بعضی از لغات و یا داشتن<br />

لهجه خارجی باعث از دست دادن اعتماد<br />

بنفس شخص و یا گوشه گیر شدن او نشود<br />

‏.بسیاری از مهاجرین سالمند را میتوان در<br />

آنجا دید که ترجیح می دهند فقط با هموطنان<br />

خود که همزبان او هستند معاشرت و یا داد<br />

و ستد کنند که متاسفانه به علت محدودیت<br />

انتخاب گاهی از مواقع دچار مشکل می<br />

شوند.‏ مساله دیگر اعتماد مراجعه کننده به<br />

شما به عنوان یک خارجی است که گاهی<br />

اوقات ممکن است این اعتماد را درآنها نبینید<br />

. با توجه به این مطالب ، تجاربم این اعتماد<br />

بنفس را به من می داد تابتوانم با مراجعین<br />

راحت تر برخورد کنم و با اطالعاتی که در<br />

جنبه امور بهداشتی داشتم حتی در صورت<br />

لزوم به آنها راهنمایی هایی هم می کردم .<br />

خاطره ای هم دارم که برایتان تعریف میکنم.‏<br />

یکروز خانمی که به آنجا مراجعه کرده بود<br />

دچار ضعف شدیدی شد بطوریکه برای چند<br />

دقیقه کامال از حال رفت . همکارانم که خیلی<br />

دستپاچه شده بودند بالفاصله به اورژانس<br />

تلفن کردند من متوجه شدم که عالئمی که<br />

آن خانم دارد معموال عالئم کسانی است که<br />

مرض قند دارند وگاهی اوقات دچار کاهش<br />

شدید قند خون می شوند،‏ به همین علت<br />

اقداماتی را که الزم بود انجام دادم بطوریکه<br />

به هنگام ورود کارکنان اورژانس حال آن<br />

خانم خوب شده بود .<br />

ز.ر : آیا ممکن است درباره محیط ‏)یا<br />

محیطهای(‏ کاری خود و همچنین رابطه تان<br />

با همکارانی که داشتید بگویید.‏ ‏)فی المثل آیا<br />

هنوز هم با آنها ارتباط دارید؟(‏<br />

آناهیتا:‏ من مدت چندین سال در ایالت<br />

کارولینای شمالی زندگی می کردم . در آنجا<br />

تعداد مهاجرین در مقایسه با ایالتهای بزرگی<br />

مثل کالیفرنیا و یا نیویورک بسیار کم است،‏<br />

در نتیجه در اغلب موارد من تنها خارجی<br />

محسوب می شدم ناگفته نماند موسساتی که


صفحه 171<br />

من در آنها کار می کردم اغلب شرکتهای<br />

کوچکی بودند ، شک ندارم که در شرکتهای<br />

بزرگ وضع فرق می کرد و تعداد خارجیان<br />

بیشتر بود . به هر حال در طی مدت کارم<br />

در آن ایالت فقط یکبار با یک نفر اهل ترکیه<br />

و یک بار دیگر با یک ویتنامی و یک ژاپنی<br />

و یک تایلندی در محیط های مختلف همکار<br />

شدم ‏.البته چیزی که قابل ذکر است این است<br />

که در امریکا همه به نوعی مهاجر هستند<br />

حتی اگر در آنجا به دنیا آمده باشند.‏ خیلی از<br />

آنها ایتالیایی ، یونانی ، و…‏ هستند که پدر<br />

و مادر و یا پدر بزرگ و مادر بزرگشان<br />

به امریکا مهاجرت کرده است و بعضی از<br />

آنان هنوز در خانه با پدر بزرگ و مادر<br />

بزرگشان به زبان مادری خود صحبت می<br />

کنند و عادات غذایی خاص خود را دارند<br />

. به همین دلیل امریکایی ها به بودن با<br />

خارجی و کار کردن با آنان عادت دارند و<br />

حتی مطابق قانون تمام شرکتهای بازرگانی<br />

موظف هستند سهمیه معینی را به استخدام<br />

اقلیت ها اختصاص دهند که این امر شامل<br />

خارجیان هم می شود . همانطور که گفتم در<br />

اغلب موارد بیشترین همکاران من آمریکایی<br />

بودند که البته همیشه در ابتدا برای شناساندن<br />

خودم به عنوان یک ایرانی مجبور بودم که<br />

توضیحات زیادی بدهم مثال اینکه ما ایرانی<br />

ها عرب نیستیم و زبان ما فارسی است و همه<br />

مردهای ایرانی زنهایشان را کتک نمی زنند<br />

و مستبد و زورگو نیستند و بسیاری از آنان<br />

به اشتراک نظر در امور خانوادگی اعتقاد<br />

دارند . ویا زنهای ایرانی مجبور نیستند با ده<br />

قدم فاصله پشت سر شوهرهایشان راه بروند!‏<br />

زنها در ایران نه تنها می توانند تحصیل کنند<br />

بلکه بیشتر آنان تحصیالت دانشگاهی دارند<br />

و….غیره . میدانید،‏ اطالعات عمومی و<br />

جغرافیایی آمریکاییان در مورد سایر نقاط<br />

جهان بسیار کم است . وقتی که بعد از چند<br />

سال اقامت در آن ایالت تصمیم گرفتیم که<br />

برای زندگی کردن به کالیفرنیا برویم در<br />

آنجا وضع بکلی فرق می کرد . مردم خیلی<br />

آگاه تر بودند و ایرانی ها را خیلی خوب<br />

می شناختند ‏)بخصوص درلس آنجلس(‏ در<br />

محیط های کاریم حد اقل با یک ایرانی<br />

همکار بودم . تعداد خارجیان بیشتر بود<br />

بخصوص مکزیکی.‏ باید این را هم اضافه<br />

کنم که درتمام مدت کارم ‏)در هر دو ایالت<br />

) هیچوقت بخاطر خارجی بودن از حق و<br />

حقوقی محروم نشدم و همیشه مبنای حق و<br />

حقوق بر نوع کار و تجربه و میزان کار و<br />

یا خوب کار کردن استوار بود . رابطه من<br />

در بیشتر محیط های کاریم با سایر همکاران<br />

بسیار خوب و دوستانه بود . هنوز با تعدادی<br />

از همکارانم که اغلب آنها آمریکایی هستند<br />

ارتباط دارم و به مناسبتهای مختلفی مثل<br />

کریسمس و چیزهایی مثل آن با یکدیگر<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

صحبت می کنیم .<br />

ز.‏ ر : آیا در آن ایام به ایران رفت و آمد<br />

میکردید؟ در مالقاتی که با اقوام و دوستان<br />

داشتید در خصوص زندگی شما و خانواده<br />

تان در آمریکا چه چیزی بیشتر برایشان<br />

جالب بود؟ و در صورت امکان لطفا<br />

بفرمایید آیا هیچگاه با پرسشهایی برخورد<br />

داشتید که موجب رنجش شما یا همسر و<br />

فرزندتان بشود؟ اگر چنین تجربیاتی داشته<br />

اید ممنون می شوم،‏ ضمن ذکر نمونه ای ،<br />

از موقعیت احساسی تان هم بگویید<br />

آناهیتا:‏ متاسفانه در طول مدت اقامتم به<br />

عللی که از حوصله این مصاحبه خارج است<br />

نتوانستم به ایران بیایم . طبعا جوابی برای<br />

این سئوال ندارم.‏ اما گرچه پاسخی برای<br />

آن ندارم ولی اگر زحمت نمیشود توضیح<br />

بیشتری برای من بدهید.‏<br />

ز.‏ ر:‏ مثال زمانی که خانواده یا دوستان با<br />

توجه به شنیده های خود ، بیآنکه قصد و<br />

غرض آزار دهندهای داشته باشند،‏ سئواالتی<br />

نظیر اینکه آیا با برخورد نژاد پرستانه و<br />

مزاحمت های آن مواجه شدهاید یا نه،‏<br />

ناخواسته وخیم بودن موقعیت مهاجران را<br />

یادآوری میکنند.‏ میخواهیم ببینیم آن فشاری<br />

که وقتی مهاجر به دیدن خانوادهاش می آمد<br />

و یا میآید مجبور به تحمل است،‏ چیست و<br />

چگونه است.‏ فشارهایی که در بسیاری از<br />

موارد در عالم صمیمیت به زبان میآورند<br />

اما مایل به گفتن آن در مصاحبه نیستند.‏<br />

بعضی از مهاجران عزیز تجربه های قابل<br />

تأملی در این مورد دارند که البته هرگز<br />

دلشان نمی خواهد خانواده و یا دوستانشان<br />

چیزی درباره آنها بدانند.‏ اینکه فیالمثل به<br />

خاطر دین و ملیت و یا به دلیل رنگ مو<br />

، پوست و ندانستن زبان و یا لهجه ای که<br />

قادر به پنهان کردنش نیستند ، مورد کم<br />

توجهی و یا مشکوک بودن در فروشگاه و<br />

یا سینما،‏ محل کار و یا … قرار گرفته اند<br />

. مردم ایران با این موارد از طریق برنامه<br />

هایی که صدا و سیما چند سال پیش تهیه<br />

کرده است،‏ آشنا هستند،‏ ولی آنچه در آن<br />

برنامه ها گفته نشد و در نتیجه مخاطبان آن<br />

برنامهها از تجربهی حقیقی مهاجران دور<br />

ماندند،‏ احساس شکست و غربت آنها نزد<br />

خانواده هایشان است . اینکه با برخی از<br />

پرسشهایشان بار دیگر آنها را وادار به<br />

ساختن هویتی قابل قبول،‏ اما کاذب میکنند.‏<br />

هویتی مغایر با آنچه صدا و سیما ارائه کرده<br />

و خانواده و یا اقوام برای انکار آن عمیقاً‏<br />

ضد آنرا مطالبه میکنند:‏ ثروتمند،‏ خوشبخت<br />

و در امنیت و رفاه کامل…؛ به بیانی تحت<br />

فشار قرار گرفتنِ‏ دوباره در ساختن هویتی<br />

که دست کمی از فشاری که در جامعهای که<br />

به آن مهاجرت کرده‏ اند،‏ ندارد.‏<br />

آناهیتا : تشکر از اینکه زحمت کشیده و<br />

جواب سئوال من را به روشنی دادید.‏ شاید<br />

من آدم خوش شانسی بودم که با اشخاص نژاد<br />

پرست برخوردی نداشتم ولی این حقیقت را<br />

که افراد نژاد پرست در آمریکا وجود دارند<br />

کتمان نمی کنم . حتی رسانه های آمریکا<br />

نیز هر چند وقت یکبار حادثه ای را باز<br />

گو می کنند که دال بر اعمال نژاد پرستانه<br />

است از خشونت پلیسها با افراد سیاه پوست<br />

گرفته.‏ تا کتک زدن فردی بیگناه در محلهای<br />

مسکونی فقط به صرف خارجی بودن …<br />

ولی این امر فقط شامل مسلمانان نیست<br />

و برای مثال مکزیکی ها هم همانقدر در<br />

معرض اتهام هستند که بقیه….‏ همانطور که<br />

در یکی از جوابهایم شرح دادم نزدیک شدن<br />

من به آمریکاییان زیاد ساده نبود و مستلزم<br />

توضیحات زیادی بود تا تصویرغلطی راکه<br />

از یک زن ایرانی داشتند کامال از بین ببرم<br />

. مساله ای که بیشتر اوقات باعث سوء تعبیر<br />

می شود این است که همه زنان مسلمان را<br />

در جامعه غربی به یک چشم می نگرند<br />

در صورتی که من وشما بخوبی میدانیم که<br />

یک زن مسلمان ایرانی با یک زن مسلمان<br />

افغانی و یا عرب در عربستان سعودی از<br />

هر نظر با هم فرق می کنند.‏ بر میگردم<br />

بر سر این بحث که تصویر یک مهاجر<br />

در نظر هموطنان کسی است که در رفاه<br />

کامل و با خوشبختی زندگی می کند . همه<br />

خوب می دانیم که این مطلب حقیقت ندارد<br />

و زندگی در هر کجای این دنیا مشکالت<br />

خاص خودش را دارد . مسلم است که هر<br />

مهاجری به هر علتی ممکن است احساس<br />

حقارت کند مثال دکتری که در مملکت خود<br />

دارای مقام و جایگاه خودش بوده حاال در<br />

آنجا مدرکش را به هیچ می گیرند و او باید<br />

به عنوان یک داروخانه چی و یا شغلی دیگر<br />

در آنجا امرار معاش کند مسلما تحقیر آمیز<br />

است حتی خود من که با مدرک فوق لیسانس<br />

بایستی با مشاغلی پایینتر از مدرکی که داشتم<br />

کار می کردم احساس خوشایندی نداشتم<br />

ولی می توانیم و یا می توانستیم با دوباره<br />

درس خواندن و امتحانهای مکرر به جایگاه<br />

خودمان برسیم و نمی شود تقصیر آن را به<br />

گردن آن مملکت انداخت .<br />

ز.‏ ر:‏ ارتباط شما و خانواده تان با جامعه<br />

ایرانی مقیم آمریکا تا چه حد بود؟ در جشنها<br />

ویا برنامه های مختلف فرهنگی شرکت می<br />

کردید؟<br />

آناهیتا:‏ در این مورد همانطور که اشاره<br />

کردم به علت کم بودن ایرانیان در آن ایا<br />

لت انتخاب دوستی که با خلق و خو و نوع<br />

زندگی ما سازگار باشد مشکل بود بنا براین


صفحه 172<br />

نمی توانستیم با همه دوستی نزدیک داشته<br />

باشیم و ارتباط ما به یکی دو خانواده محدود<br />

می شد . ولی در مواقع نوروز و سیزده بدر<br />

تقریبا همه ایرانیان دور یکدیگر جمع میشدیم<br />

و این گرد همایی برای ما و بخصوص بچه<br />

ها بسیار خوب بود و فرصتی به آنها می داد<br />

تا با فرهنگ و رسوم کشورمان آشنا شوند .<br />

ز.‏ ر:‏ لطفا بفرمایید در روز چند ساعت کار<br />

می کردید و وضعیت استخدامی تان چگونه<br />

بود؟<br />

آناهیتا : وضعیت استخدامی من بطور<br />

قراردادی بود و روزانه هشت ساعت کار می<br />

کردم . وضعیت استخدام در اکثر موسسات<br />

خصوصی قراردادی است و این به آن معنی<br />

است که هر روزی که نتوانی کار کنی حقوق<br />

نخواهی داشت . بطور کلی امنیت شغلی در<br />

امریکا معنایی ندارد و هر لحظه ممکن است<br />

که به هرعلتی ولو بی اهمیت از کار بیکار<br />

شوی ‏.دیگر اینکه هر دقیقه از ساعت کار<br />

بایستی مشغول به کار باشی حتی اگر در<br />

آن لحظه واقعا کاری برای انجام دادن هم<br />

نباشد باید به طریقی خودت را سرگرم کاری<br />

کنی ، چون دیدن شما که برای لحظه ای<br />

بیکار نشسته ای می تواند دلیل خوبی برای<br />

اخراجت باشد . بطور کلی برای هر کسی<br />

که در آمریکا کار میکند همیشه نگرانی<br />

از بیکار شدن وجود دارد و متاسفانه به<br />

علت سرمایه داری بودن جامعه کارفرمایان<br />

از حق و حقوق بسیاری برخوردارند و بر<br />

عکس کار کنان یا کارمندان کمترین حق را<br />

دارند و در صورت بیکار شدن اگر خیلی<br />

خوش شانس باشند می توانند به مدت شش<br />

ماه حقوق بیکاری بگیرند .<br />

ز.‏ ر:‏ لطفا بفرمایید اوقات فراغت خود را<br />

چگونه میگذراندید؟<br />

آناهیتا:‏ چون من به طبیعت بسیار عالقه<br />

دارم تا زمانیکه دخترم کوچک بود بیشتر<br />

اوقاتمان به رفتن پارک و یا لب دریا و این<br />

گونه تفریحات می گذشت.‏ ولی وقتی دخترم<br />

بزرگتر شد به اقتضای سن نو جوانی بیشتر<br />

ما را به مراکز خرید و یا سینما می کشاند .<br />

رفتن به فستیوالهای گوناگون هم یکی دیگر<br />

از تفریحات ما بود . خود من شخصا ترجیح<br />

میدادم ( هنوز هم ترجیح می دهم ) اوقات<br />

فراغتم را به تمرین یوگا و خواندن کتاب و<br />

گاهی ترجمه کردن بپردازم .<br />

ز.‏ ر:‏ شانزده سال زندگی در سرزمینی دیگر<br />

مسلماً‏ مدت زمان زیادی است و به نظر<br />

میرسد در عادت های ‏مان تأثیر میگذارد.‏<br />

آیا شما از چنین تجربه ای برخوردار هستید؟<br />

‏)در صورت مثبت بودن پاسخ(‏ اولین باری<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

که متوجه این تغییر شدید چه زمانی و در<br />

چه موردی بود؟<br />

آناهیتا : عادات غذایی یکی ازعاداتی است که<br />

در من تغییر یافته است . آشنایی با غذاهای<br />

ملل دیگر و تنوع رستورانها که اغلب اوقات<br />

خود مهاجرین آن را اداره می کنند باعث<br />

شده که در انتخاب غذا کمتر سخت گیر باشم<br />

و هر غذای تازه ای را به سادگی امتحان<br />

کنم . عادت دیگر نحوه برخوردم با سایر<br />

افراد است ‏.و وقتیکه برای اولین بار به<br />

ایران برگشتم متوجه این تغییر در خود شدم<br />

. احساس می کنم که برخوردم با مردم بسیار<br />

راحت تر شده است و از تعارفات معمول<br />

کمتر استفاده می کنم . یکی از خصوصیت<br />

هایی که در آمریکاییان وجود دارد و من<br />

آنرا بسیار می پسندیدم سادگی و رو راست<br />

بودن آنهاست به عبارت دیگر آنها زندگیشان<br />

را همانگونه که هست به شما نشان می دهند<br />

و سعی در مخفی کردن کمبود های خود<br />

ندارند بنابراین در رابطه با یکدیگر نیازی<br />

به تظاهر کردن ندارند و من احساس می کنم<br />

که این خصوصیت کم و بیش در من شکل<br />

گرفته است ، گرچه گاهی از مواقع در این<br />

باره با انتقاد نزدیکان مواجه می شوم.‏<br />

ز.‏ ر:‏ معموالً‏ زمانی که حتا برای سفری<br />

کوتاه به شهری دیگر میرویم،‏ اگر این سفر<br />

کمی طوالنی شود،‏ احساس دلتنگی امری<br />

غریب نیست.‏ بر این اساس با دلتنگیهای<br />

تان چگونه کنار میآمدید ‏)دلتنگی برای<br />

خانواده،‏ دوستان،‏ شهر و دیار و یا …( آنهم<br />

به مدت شانزده سال؟<br />

آناهیتا:‏ دلتنگی ها بسیار بود . از همان سال<br />

اول بخاطر تازه بودن محیط ونا آشنا بودن با<br />

همه چیز ؛ از آب وهوا و بو و مزه غذا ها<br />

گرفته تا عادت کردن به فروشگاه ها و نحوه<br />

خرید مایحتاج روزانه و آشنا شدن به قوانین<br />

، یادگرفتن چگونگی پرداخت قبضهای آب<br />

و برق و غیره….‏ و باالتر از همه اینها<br />

آشنایی به لهجه و نحوه صحبت کردن آنها<br />

. همه اینها مرا وا میداشت که بیاد ایران<br />

باشم و مدام تواناهایی خودم را به عنوان یک<br />

فرد بالغ و مسئول که در ایران چگونه عمل<br />

می کرد و اینجا چگونه ، با یکدیگر مقایسه<br />

می کردم.‏ میدیدم که دارم هویت خودم را از<br />

دست می دهم و تبدیل به کودکی شده بودم<br />

که تازه زبان باز کرده و دارد زندگی را<br />

تاتی تاتی می کند . مردم ایالت کارولینای<br />

جنوبی انگلیسی را با لهجه خاص جنوبی<br />

صحبت می کنند که فهم آن حتی برای خود<br />

آمریکاییان ساکن ایالتهای شمال و غرب نیز<br />

دشوار است چه برسد برای کسی که انگلیسی<br />

زبان مادری او نیست . گاهی اتفاق می افتاد<br />

که برای کاری می بایست به اداره ای زنگ<br />

میزدم ‏)مثال بیایند و اینترنت را وصل کنند<br />

و یا چیزی شبیه به این ) در آخر مکالمه نه<br />

من می فهمیدم که آنها چه گفتند و احتماال نه<br />

آنها می فهمیدند که من چه در خواستی داشتم<br />

! وقتی که مکالمه رو در رو باشد حداقل<br />

میشود با حرکات دست و صورت منظور<br />

خود را فهماند ولی در مکالمه تلفنی فقط کالم<br />

شنیده می شود . به هر حال هر کار کوچک<br />

و بی اهمیتی می توانست به مشگلی دست و<br />

پا گیر مبدل شود و مرا ناامید و دلتنگ نماید<br />

و هوای برگشتن را در دلم بیدار کند . البته<br />

شوهرم چون از ۱۸ سالگی مقیم آمریکا بود<br />

مشکالت مرا نداشت و به من در مواردی<br />

کمک می کرد ولی این کمکها نمی توانست<br />

دایم باشد و من نمی خواستم برای هر چیز<br />

کوچکی دست به دامان او بشوم . دو سال<br />

اول در این تب و تابها گذشت کم کم به همه<br />

چیز آشنا شدم و هر سال امیدوار بودم که<br />

شرایط مناسب شود و بتوانیم برای دیدار<br />

اقوام و دوستان به ایران سری بزنیم ولی هر<br />

بار مانعی ناخواسته پیدا میشد وسفر به سال<br />

بعد موکول می گشت . در طی این سالها فقط<br />

دلم به تلفنهایی که از ایران داشتم خوش بود<br />

ولی گاهی خبرها شاد نبود و می شنیدم که<br />

فالن دوست و یا کسی از اقوام از دنیا رفته<br />

است و غم ندیدن آن شخص برای یک بار<br />

دیگر در دلم می نشست .<br />

هوای آنجا هم با هوای ایران متفاوت بود<br />

بارندگی های بسیار شدید داشت که گاهی<br />

به توفانهای سهمگینی تبدیل می شد . در<br />

آن روزهای بارانی دلم برای بارانهای نم<br />

نم بهاری و عصرهای آرام پائیزی تهران<br />

تنگ میشد . بیاد کوهنوردی هایم بادوستان<br />

در درکه و دارآباد می افتادم . و به محض<br />

اینکه آواز شهرام ناظری از ضبط بلند می<br />

شد اشکهای من هم روان می شد . سعی<br />

می کردم که در منزلمان تا آنجا که ممکن<br />

است همه چیز به سبک ایرانی باشد ‏.همه<br />

با هم فارسی حرف می زدیم ، بخصوص<br />

با دخترمان . امید تنها چیزی بود که مرا<br />

به جلو می راند می دانستم که باالخره این<br />

جدایی روزی به پایان خواهد رسید .<br />

ز.‏ ر:‏ آیا قبل از مهاجرت به آمریکا،‏<br />

تصوری از آنجا داشتید؟ آیا این تصور بعد<br />

از سالها اقامت در آنجا تغییر کرد؟ ( نگاه<br />

مثبت یا منفی مهم نیست شما میتوانید یا هر<br />

دو مورد و یا هر کدام را که مایل باشید ذکر<br />

بفرمایید و ممنون می شوم با ذکر مثال آنرا<br />

توضیح دهید(‏ .<br />

آناهیتا:‏ راستش را بخواهید قبل از رفتنم به<br />

آمریکا اصال این کشور را دوست نداشتم .<br />

در مقایسه این کشور با کشورهای اروپایی<br />

، اروپا را ترجیح می داد م چون فکر می


کارگری<br />

صفحه 173<br />

کردم که اروپا از تاریخ و فرهنگ غنی تری<br />

برخوردار است . بعد از رفتن و دیدن آنجا<br />

هنوز هم همین عقیده دارم . ولی در مورد<br />

مردم ، فکر می کنم آمریکاییان در مقایسه<br />

با اروپایی ها مهربانتر هستند و به کمک<br />

کردن به سایرین اشتیاق بیشتری دارند . و<br />

به علت اینکه خودشان زمانی مهاجر بوده اند<br />

با مهاجرین بهتربرخورد می کنند .<br />

زندگی در آمریکا با شتاب زیادی همراه است<br />

. همه چیز در آنجا سرعت دارد از رانندگی<br />

در بزرگراهها گرفته تا انجام دیگر کار ها<br />

از طریق کامپیوتر و حتی غذا خوردن که<br />

اغلب فست فود است . مردم آمریکا خیلی<br />

کار می کنند . اغلب فروشگاه ها و موسسات<br />

حتی در روزهای تعطیل باز هستند . به علت<br />

قراردادی بودن کارمندان ، از مرخصی های<br />

طوالنی خبری نیست و حد اکثر یک هفته<br />

در سال می توانی مرخصی داشته باشی .<br />

بنابراین بعد از مدتی آدم احساس می کند<br />

که تبدیل به ماشین شده است . از دید و باز<br />

دیدهای دوست وفامیل که در ایران رواج<br />

دارد در آنجا خبری نیست چون نه کسی را<br />

داری و نه وقتش را .<br />

مسافتها همه طوالنی است به همین علت<br />

داشتن ماشین و رانندگی کردن از ملزومات<br />

زندگی در آنجاست ‏.گاهی وقتها آرزو می<br />

کنی که ایکاش حاال که هوس یک خوردنی<br />

کرده ای می توانستی به سر کوچه بپری و<br />

از سوپری یک بستنی بگیری ! ولی این فقط<br />

یک آرزو است چون باید سوار ماشین شوی<br />

و دو سه کیلو متر رانندگی کنی تا به مرکز<br />

خرید برسی . در آنجا نیمی از عمر آدم در<br />

ماشین صرف می شود .<br />

ز.‏ ر:‏ سرکار خانم آناهیتای عزیز،‏ در<br />

پایان ضمن تشکر مجدد برای همکاری<br />

صمیمانهی شما،‏ لطفا اگر مطلب خاصی در<br />

مورد موضوع مهاجرت دارید بفرمایید.‏<br />

آناهیتا:‏ مهاجرت در سنین جوانی مانند<br />

کاشتن نهال تازه ای است که به راحتی در<br />

خاک جدید ریشه می گیرد و رشد میکند.‏<br />

ولی در میانسالی به درختی میماند که در<br />

خاک خودش ریشه گرفته،‏ ریشه کن کردن<br />

و کاشتن دوباره آن در خاکی دیگر با سختی<br />

هایی همراه است . آنها به سختی ریشه می<br />

گیرند.‏ و گاهی هم ممکن است اصال ریشه<br />

نگیرند .<br />

به هرحال منهم از اینکه به من فرصت دادید<br />

تاتجربیات خودم را با شما در میان بگذارم<br />

متشکرم و امیدوارم که برای خوانندگان ،<br />

این مطالب سودمند باشد.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

این گفتگو در فروردین ۱۳۹۱ انجام شده است.‏<br />

چنانچه در خارج از ایران زندگی می کنید و تجربه ای نسبتا طوالنی در این زمینه داشته<br />

اید و یا پس از اقامتی طوالنی به ایران بازگشته اید و تمایل دارید از این تجربه با خوانندگان<br />

انسان شناسی و فرهنگ سخن بگوئید با بخش ‏»دیاسپورای ایرانی«‏ سایت تماس بگیرید.‏<br />

‏)منظور سایت انسان شناسی و فرهنگ است-‏ توضیح از مجله هفته(‏ گفتگو ها به صورت<br />

اینترنتی انجام می شود.‏ هویت شما نیز می تواند در سایت محفوط بماند<br />

نگاهی به وضعیت کارگران باربر<br />

‏)ویژه نامه کانون مدافعان حقوق کارگر به مناسبت روزجهانی کارگر‎۱۳۹۱‎‏(‏<br />

حسن موسوی<br />

از شمالی ترین نقاط شهر تهران تا میدان میوه و تره بار در اتوبان آزادگان،‏ از ترمینال غرب<br />

تا بازار و مولوی و میدان گل در جنوب شرقی تهران،‏ هزاران نفر مشغول به کار هستند که<br />

هیچ کس به آنها توجه واعتنایی نمی کند مگر در زمانی که بار سنگینی بر روی زمین مانده<br />

باشد.‏ اینان کارگران باربر هستند.‏ تقریبا درهیچ کدام از نمونه گیری های آماری رسمی و<br />

غیررسمی نشانی از آنها دیده نمی شود.‏ در تحقیقات جامعه شناختی،‏ بررسی ها ی علمی و<br />

… هیچ چیزی که نمایانگر وضعیت آنها باشد،‏ یا نیست یا اگر هم باشد به هیچ دردی نمی<br />

خورند.‏ به این خاطر تصمیم گرفتیم نگاهی داشته باشیم به زحمتکشان این قشر.‏<br />

کارگران باربر به همراه کارگران ساختمانی و کشاورزان بی زمین از قدیمی ترین الیه ها<br />

و بخش های کارگران ایران هستند.‏ شاید بتوان کارگران باربر را جزئی از زیر مجموعه<br />

حمل و نقل دانست.‏ طیف متنوع و بسیار پراکنده ی آنان در کلیه مراکز تجاری و حمل و نقل<br />

و…‏ زیر فشار یکی از دشوارترین کارها روزگار می گذرانند.‏ این مجموعه هزاران نفری<br />

در چند دسته ی کلی قرار می گیرند:‏<br />

دسته ی اول کسانی هستند که در موسسات و بنگاه های باربری و انبارهای بزرگ کاال<br />

و شرکت های بارگیری و تخلیه بار و اثاث کشی منازل و امثالهم کار می کنند.‏ اینان<br />

زحمتکشانی هستند که سال ها قبل معموال از روستاهای استان ایالم،‏ جنوب کردستان،‏<br />

آذربایجان و مناطق دور افتاده ی روستایی لرستان،‏ کرمانشاه و…‏ به شهرهای بزرگ آمده<br />

و ساکن شده اند و شغل و کار نسبتا با ثباتی برای خود دست و پا کرده اند و به مرور زمان<br />

اقوام و دوستان و همسایگان قبلی را همکار خود کرده اند.‏ در صد خیلی کمی از آن ها از<br />

بیمه ؛ خانه و کاشانه برخوردارند.‏ ساعات کار و نظم و ترتیب خاصی به طور نسبی …<br />

دارند.‏ ‏)بیشتر آن هایی که در باربری ها کار می کنند به هیچ وجه شامل این برخورداری<br />

نسبی نیستند(‏ در بین آن ها کارگران افغانی هم وجود دارند که به اصطالح به صورت<br />

غیرقانونی کار می کنند.‏ ‏)به خصوص در انبارهای بزرگ(‏<br />

دسته ی دوم کسانی هستند که با داشتن یک گاری دستی و یا چهارچرخه در مراکز تجاری<br />

به خصوص در بازار و مناطق مرکزی شهر بارها را جابه جا می کنند.‏ این ها بارها را از<br />

معابر تنگ و شلوغ مرکزی بر روی چرخ گذاشته و نهایتا با حمل روی دست و کتف وکمر<br />

به صاحبانشان تحویل می دهند.‏ این زحمتکشان با توجه به نوع کار خود از هیچ امکان ‏)به<br />

معنای درست و کامل کلمه ) و تامین اجتماعی و…‏ برخوردار نیستند.‏ و بدترین وضعیت<br />

را از هر نظردارند و کارگران افغانی سیه روزترین آن هاهستند.‏ به این دسته ‏“چرخی”‏ هم<br />

می گویند.‏<br />

دسته ی سوم کارگران به اصطالح زبر و زرنگ تر هستند که اغلب با هم فامیل نزدیک و<br />

دوست هستند و به صورت دسته های چند نفره و کنتراتی کار تخلیه بارهای بسیار زیاد و<br />

حجیم را قبول می کنند.‏ به خاطر این که تردد کامیون های مخصوص حمل آجر و سیمان<br />

و…‏ در طور روز و در بیشتر نقاط شمالی و مرکزی و پر ترافیک تهران ممنوع است،‏<br />

شبانه کار می کنند و با تجمع در محل های تخلیه و بارگیری کلیدی،‏ سفارشات را انجام می


صفحه 174<br />

دهند.‏ مثال دو یا سه تریلر حامل ۲۰ یا ۲۵<br />

تن سیمان و یا حدود ۴ یا ۵ کامیون حامل<br />

ضایعات فلزی یا کاشی و یا سایر مصالح و<br />

کامیون های میوه و لوازم یدکی و منزل و…‏<br />

را در کمترین زمان ممکن تخلیه و جابه جا<br />

می کنند.‏ یا در بازار آهن،‏ گمرک ها و …<br />

کار تخلیه بارهایی رابه عهده می گیرند که<br />

باید با دست تخلیه شوند.‏ اینان به هیچ وجه<br />

ساعت کار ندارند حتا علی رغم شبکاری<br />

های متعدد در طول روز هم کار کرده و<br />

هیچ تعطیالتی هم ندارند.‏ مگر همه جا و<br />

همه چیز در تعطیلی مطلق باشد که چنین<br />

وضعیتی به ندرت پیش می آید.‏ نکته ی قابل<br />

طرح این است که هیچ گونه دیوار چین و یا<br />

تقسیم بندی معینی ا ین گونه کارگران را از<br />

یکدیگر متمایز نمی کند و آنان دائما در حال<br />

تغییر و تحول و جابه جایی در کار و شغل<br />

شان هستند.‏<br />

اگر رونق اقتصادی درکار باشد و فعالیت<br />

های تجاری و بخصوص صنعت ساختمان<br />

فعال باشد درآمد اغلب آنان از سطح دستمزد<br />

متوسط یک کارگر معمولی مثال در یک<br />

فروشگاه و یا شرکت و بیمارستان بیشتر<br />

است.‏ آنقدر که می توانندعالوه بر تامین<br />

مخارج خویش مازاد و پس اندازی را برای<br />

خانواده در شهر و روستای خود بفرستند.‏ به<br />

هر حال با هر جان کندنی هم که باشد این<br />

کار را می کنند.‏ باالخره ۲ یا ۳ شیفت کار<br />

می کنند!!‏ اصال به این امید به تهران آمده<br />

اند.‏ اما امان از روزی که سایه شوم بحران<br />

و رکود ‏)مثال شرایط سال های اخیر(‏ بر<br />

فعالیت های اقتصادی افتاده باشد.‏ آن وقت<br />

وضعیت اسف بار ، آنان را چنان به رقابت<br />

وادار می سازد که گویا درمیدان جنگ<br />

حضور دارند.‏ ‏)حقیقتا یافتن کار برای آنان<br />

معنایی جز جنگ برای زنده ماندن ندارد(‏<br />

به جز درصد بسیار پایینی که دارای<br />

تحصیالتی در حد دبیرستان و نهایتا دیپلمه<br />

هستند،‏ سواد بیشترشان در حد دوره ی<br />

ابتدایی و راهنمایی است.‏ در میان آن هایی<br />

که پا به سن گذاشته اند،‏ افغان ها معموال بی<br />

سوادتر هستند و از هیچ نوع آموزشی بهره<br />

نگرفته و به خاطر شغل و گرفتاری های<br />

خاص خودشان ‏)به خصوص نحوه تفکرات<br />

تحمیل شده به آنان(‏ دنبال آن نیز نیستند.‏<br />

بگذریم که سرمایه داری اصال هیچ دریچه<br />

ای،‏ حتا به صورت ریزترین منفذی هم،‏ در<br />

چشم انداز آن ها برای کسب آگاهی در هیچ<br />

سطح و موردی بوجود نیاورده است.‏ این<br />

عدم آگاهی بسیار وسیع و فوق العاده هم<br />

هست و در همه جا آثار و عواقب آن مشاهده<br />

می شود.حمل بار اقتضا می کند که بار بر<br />

دوش ‏ِنیروی کار جوان و سالم حمل شود.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

نوجوانان کرد،‏ لر و افغانی از زمانی که به<br />

محیط کار و بازار پا می گذارند ، ارتباطشان<br />

با هر نوع آموزش وتربیتی به طور کامل<br />

قطع می شود.‏ صحبت از ممنوعیت کار<br />

کودکان و…‏ برای آن ها هیچ توجیهی ندارد.‏<br />

زیرا به آن ها به چشم نان آور نگریسته می<br />

شود.‏ به جز آموزش های ساده ای که در<br />

اثر تجربه در زندگی روزمره ی تکراری و<br />

یا انتقال تجربه های دوستان و همکاران و<br />

همسن و ساالنشان چیز دیگری نمی آموزند.‏<br />

این آموزش ها قاعدتا بسیار محدود و سطحی<br />

می باشد و عمدتا برای چگونه بار بردن و<br />

صحبت هایی برای طی کردن و دریافت<br />

پول حمل بار و امثال آن کسب می کنند.‏<br />

هیچ بهره ای از تخصص و ازمهارت های<br />

زندگی اجتماعی هم ندارند.‏<br />

افراد بسیار کم سن و سال در این حرفه زیاد<br />

هستند که استخوان بندی،‏ اعضا و اندام آن<br />

ها هنوز برای حمل بارهای سنگین بسیار<br />

نحیف است و مطمئنا در آینده دچار مشکالت<br />

فراوانی می شوند.‏ هیچ نهاد و شخص و<br />

مسوولی توجهی به آن ها نداشته و ندارد.‏<br />

تالش این زحمتکشان نوجوان برای رفع نیاز<br />

های ابتدایی زندگی باعث شده که به عواقب<br />

و بیماری های ناشی از سختی این کار<br />

بی توجه باشند.‏ بعضا کارگران بزرگسال<br />

درگفته های خود عنوان می کنند که کاش<br />

وضعیت مالی و خانوادگی آنان طوری بود<br />

که کار نمی کردند اما در عمل هیچ کاری<br />

از دستشان ساخته نیست و در عمل تغییری<br />

حاصل نمی شود.‏ متاسفانه عده ای این کار<br />

را برای آینده آنان مفید می دانند!!؟<br />

نداشتن هر گونه بیمه و تامین اجتماعی و یا<br />

ساعات کار مشخص و بی ثباتی،‏ عدم هر<br />

نوع آموزش ‏)حتا برای صحیح و کم خطر<br />

کردن حمل این همه بار سنگین و…(‏ کم<br />

سوادی و یا بی سوادی از مختصات عمومی<br />

و بارز این دسته از کارگران است.همچنین<br />

سوءتغذیه و عدم بهداشت مناسب نیز وجه<br />

کامال آشکار زندگی این زحمتکشان است.‏<br />

به خاطر کار سنگین آن ها باید حداقل ۳ تا<br />

۴ هزار کالری انرژی دریافت کنند،‏ معهذا<br />

می بینیم که معموال صبحانه ای نیست یا<br />

در حد نان و پنیر و چای و عمدتا بسیار با<br />

عجله و سرپایی خورده می شود.‏ نهارهای<br />

دیرموقع که به آن ها شکم پرکن باید گفت نه<br />

غذا.‏ میوه،‏ سبزی،‏ لبنیات که اصال در اقالم<br />

مصرفی روزانه یا وجود ندارد یا بسیار کم<br />

است.‏ ‏)به خصوص بعد از حذف یارانه ها و<br />

گران شدن شیر و ماست و..(‏<br />

گرانی غذاهای آماده و عدم دسترسی به<br />

رستوران های ارزان،‏ سالم و مفید ‏)که اصال<br />

یافت نمی شود(‏ و ده ها معضل و تنگنای<br />

عملی و ذهنی و نیز نوعی حسابگری ذاتی<br />

این شغل ، به خصوص برای کارگران مجرد<br />

است که وقت و حوصله ی غذا درست کردن<br />

را ندارند.‏ این مسایل باعث شده که این<br />

کارگران علی رغم جوانی و بنیه به ظاهر<br />

قوی،‏ از انواع و اقسام مشکالت گوارشی،‏<br />

دهانی و دندانی و..‏ در رنج وعذاب باشند.‏<br />

جالب این که تا کامال از پا نیفتند به پزشک<br />

و درمانگاه مراجعه نمی کنند.‏ اکثر مواقع<br />

فقط مسکن های مختلف و در موارد جدی تر<br />

با داروهای قدیمی و توصیه شده دیگران آن<br />

هم بدون توجه به تاریخ مصرف و…‏ خود<br />

را معالجه می کنند!!‏ حساب کنید چقدر وضع<br />

باید وخیم باشد که حاضر باشند پولی را که<br />

خانواده روی آن حساب خاص باز کرده،‏ به<br />

دکتر و داروخانه و درمانگاه بپردازند!؟<br />

عالوه بر مسایل فوق تعداد کثیری از آن<br />

ها از میان سالی،‏ که برای خیلی از آن ها<br />

زودتر از سایر همساالنشان شروع می شود،‏<br />

انواع دردهای استخوانی،‏ روماتیسمی،زانو<br />

درد،‏ کمردردهای جوراجور،سیاتیک و<br />

دیسک آرتروز گردن و…‏ را با خود دارند.‏<br />

سرمایه داری برای آنان وضعیت رقت<br />

انگیزی را پدید آورده است که قادر به هیچ<br />

نوع انتخاب آزاد و درستی نیستند.‏ دائما باید<br />

فقط به اجبارها تن داده و حداکثر شاید گاهی<br />

حق انتخاب بین بعضی از اجبارها برای شان<br />

وجود داشته باشد.‏ آن چنان در این سیستم<br />

گیر افتاده اند که فقط یک راه پیش روی آن<br />

ها خودنمایی می کند:‏ تا می توان باید کار<br />

کرد.‏ شاید بعدا نوبت زندگی برسد.‏<br />

رابطه ی این کارگران با جسم خود بسیار<br />

تعجب آور و باورنکردنی است.‏ از نظر<br />

اغلب آنان از این جسم باید آنقدر کار کشید<br />

تا مستهلک شود و رمقی برای آن نماند.‏<br />

هرگونه تاخیر و درنگی دراین مسیر به<br />

معنای از دست دادن درآمدی است که تاثیر<br />

آن در روز و ماه و…شاید به راحتی جبران<br />

پذیر نباشد.‏ شرایط دشوار کار چنان است که<br />

بی اختیار به یادگفته ی شاملو می افتیم:‏<br />

‏“هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود<br />

برنخاست که من به زندگی نشستم”)‏ مجموعه<br />

آثار صفحه ‎۴۱۵‎‏(وضعیت مسکن آنان نیز<br />

از جنس کارشان است.‏ بیشتر در ورامین،‏<br />

قرچک،‏ پاکدشت،‏ شوش،مولوی،‏ اطراف<br />

بازار،‏ شهرک های جاده ساوه و اسالم شهر<br />

و … اقامت دارند.‏ از دسته ی اول تعداد<br />

زیادی درهمان باربری ها و انبارها زندگی<br />

می کنند و چون هزینه اجاره و آب و برق<br />

و … نمی دهند راضی و خشنود هم هستند.‏<br />

اما هر وقت از وضع خود گله می کنند و<br />

پای درد دلشان بنیشینی این وضعیت را به<br />

‏“زندگی النه سگی”‏ تشبیه می کنند.‏ چون


صفحه 175<br />

در اتاقک های بسیار کوچک ‏)عمدتا فلزی<br />

و دکه مانند(‏ با کمترین امکانات دوره ای<br />

طوالنی را سپری می کنند و به ندرت از<br />

باربری و محوطه ی انبار دور می شوند و<br />

به جایی می روند.‏<br />

مجردها و کارگرانی که همسر و فرزندانشان<br />

در شهرستان هستند،‏ به صورت دسته های<br />

چند نفره اتاق یا اتاق هایی از یک حیاط قدیمی<br />

اجاره کرده و تمام مخارج و کارها را بین<br />

خود تقسیم می کنند.‏ به جز مقداری خرت و<br />

پرت ، یک یخچال،‏ تلویزیون کوچک ، و در<br />

صورت مساعد بودن جو،‏ حتما یک ماهواره<br />

و مقداری رختخواب و لوازم خوراک پزی<br />

و یک زیرانداز وسایل چندانی ندارند.‏ بعد از<br />

فراغت از کار،‏ خانه همان جایی است که به<br />

آن پناه می برند.‏ شام می خورند،‏ اگر مجالی<br />

باشد و یا خستگی امان دهد،‏ با هم صحبت<br />

و شوخی می کنند و از اخبار مختلف مطلع<br />

می شوند و به موزیک و آهنگ های محلی<br />

گوش می دهند.‏ ‏..این نهایت زندگی کردن<br />

آن هاست.‏<br />

نکته ی قابل توجه این است که معموال اهالی<br />

یک شهر و یا یک روستا و محل با هم خانه<br />

می گیرند.‏ به ندرت مشاهده می شود که مثال<br />

۳ کارگر کرد با یک کارگر افغان و یا یک<br />

کارگر ترک زیر یک سقف زندگی کنند،‏ حتا<br />

برای مدت کوتاه.‏ مسایل محلی و قومی و<br />

خویشاوندی برایشان بسیار قابل اهمیت و<br />

پررنگ است.‏<br />

به مسایل مذهبی کمتر توجه می کنند،‏ اما<br />

در حرف و در ذهن خود را ظاهرا پای بند<br />

و مقید نشان می دهند.‏ به خصوص مسلمان<br />

وغیر مسلمان و شیعه و سنی در حرف ها<br />

بسیار خود را نشان می دهد.‏ اما در خیلی<br />

مواقع درعمل برایشان به صورت یک مانع<br />

و..‏ مطرح نیست.‏ همان طور که اشاره<br />

شد مسایل قومی و قبیله ای و زبان محلی<br />

ومادری برایشان اهمیت بیشتری دارد.‏ با<br />

همکاران و دوستان خود فقط به زبان محلی<br />

صحبت می کنند.‏ که البته بسیار طبیعی ست.‏<br />

کامال واضح است که این زندگی بسته و<br />

یکنواخت تا چه میزان می تواند بر روی<br />

روان و آرامش … انسان تاثیر منفی<br />

داشته باشد.‏ افرادی محروم از همه چیز<br />

فاقد کمترین شادی و تفریحات و دلخوشی،‏<br />

دلتنگ دیگران و دور از خانواده واقعا<br />

مستعد بیشترین افسردگی،‏ پرخاشگری و<br />

اضطراب ، خشونت و روی آوری به انواع<br />

مواد مخدر و الکل هستند.به خصوص که<br />

تنها منبع آگاهی دهنده به آنان،‏ تلویزیون<br />

وسلایر های تهوع آور و فلیم های هندی<br />

و امثال آن است.‏ صفحه حوادث روزنامه<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

ها و نشریات ورزشی زرد از معدود کانال<br />

های محتمل ارتباطی آنان با دنیای بیرون از<br />

خودشان است.‏<br />

اگر پای صحبت های آن ها نشسته به جمع<br />

بندی خواسته ها پرداخته و به آرزوها و<br />

تقاضاهای آنان دقت کنیم داشتن یک شغل<br />

با درآمد نسبتا مکفی و آبرومند به خصوص<br />

اگر هم بیمه باشند برایشان یک اولویت<br />

همیشگی محسوب می شود.‏ کار برای آنان<br />

همه چیز است و می پندارند با داشتن آن<br />

می توانند هر کاری بکنند و خالصه از رنج<br />

زندگی خالص شوند.‏ با این که کارگران<br />

متاهل عمیقا در گیر و دار معیشت خانواده<br />

و افراد تحت تکفل شان هستند،‏ اما کارگران<br />

مجرد بسیار عجله دارند تا به وضعی برسند<br />

که بتوانند پا جای پای آنان بگذارند.‏ بازگشت<br />

به شهر و دیار،‏ ازدواج و تشکیل خانواده<br />

قسمت بسیار مهم رویاهای آنان را تشکیل<br />

می دهد.به خاطر وضعیت و ماهیت بی ثبات<br />

شغلی این کارگران بسیار پراکنده و درعین<br />

حال سخت تشکل پذیرند.‏ داشتن کارفرماهای<br />

متعدد حتا در طول یک روز باعث شده که<br />

کمتر دیدگاه طبقاتی در آنان شکل بگیرد.‏ به<br />

جز درصد اندکی از کارگران کرد که به<br />

خاطر دوستان و اقوام و آشنایان و سنت های<br />

مبارزاتی جا افتاده ، تا حدودی استثنا هستند.‏<br />

بیشترشان خود را افرادی منزوی،‏ محکوم<br />

شده و بدبخت می پندارند که درنتیجه ی عدم<br />

اعتماد به نفس مشهود آنان است.‏<br />

یک روز برای بردن یک بار نسبتا سنگین<br />

با چرخی جوانی برخورد کردم که از همان<br />

نگاه اول مشخص بود با همه ی باربران<br />

فرق دارد.‏ بعد از صحبت فهمیدم که ۲۰<br />

ساله و دانشجوی ترم دوم پزشکی است.‏<br />

وقتی متعجبانه از چرایی وضعیت تحصیلی<br />

و رابطه آن با کارش پرسیدم گفت چون پدرم<br />

به خاطر بار بردن زیاد زمینگیر شده و ما<br />

پول و آهی در بساط نداریم من برای کمک<br />

به خرج خانواده در اوقات بیکاری بار می<br />

برم و وقتی اصرار مرا برای ادامه ی این<br />

گفت و گو و مشخصا انتخاب این شغل دید،‏<br />

گفت:‏ می خواهم توی یک شرکت کار کنم<br />

یا به تدریس خصوصی بپردازم.‏ فعال جور<br />

نشده و چون پدرم بیمه و از کارافتادگی و<br />

بازنشستگی ندارد،‏ خودم کار می کنم…‏ در<br />

ادامه گفت:‏<br />

کالس سوم راهنمایی بودم که پدرم با این<br />

که کمر درد داشت و خیلی مریض احوال<br />

بود برای تامین مخارج ما،‏ خود را به آب و<br />

آتش می زد تا یک روز سر پول با یک نفر<br />

دعوا کرد….‏ من و بابا هر دو کتک خوردیم<br />

و توهین شنیدیم.‏ از جمله به بابا می گفت:‏<br />

‏“حمال بی شعور”)‏ با عرض معذرت فراوان<br />

از کارگران باربر(‏ از آن موقع این توهین<br />

و تحقیر از مغز من بیرون نرفته که هیچ،‏<br />

هزار بار دیگر هم آن را از خیلی ها شنیدم.‏<br />

هر زن و مردی که از آن بدتر آدم نباشد،‏ هر<br />

وقت می خواهد توهین کند،‏ این را می گوید؛<br />

هر کس هم که بچه اش درس نمی خواند<br />

می گوید:”‏ مگر می خواهی حمال شوی”.‏<br />

این باعث شد که من با جدیت و انگیزه ی<br />

فراوان درس بخوانم تا برای خودم و امثال<br />

پدرم کاری کنم که فعال اول راه هستم.‏ رشته<br />

ی پزشکی قبول شدم…‏<br />

بعد از کلی صحبت دیگر پرسیدم به جز کتاب<br />

های درسی چه می خوانی؟ گفت:‏ هر وقت<br />

بتوانم کتاب هم میخوانم به تازگی کتابی از<br />

یکی از دانشجویان گرفته ام که خیلی خوشم<br />

آمد.‏ اسم کتاب را پرسیدم.‏ گفت پابرهنه<br />

ها.‏ نوشته ی زاهاریا استانکو با ترجمه<br />

ی شاملو.‏ انگار دنیا را به من داده اند.‏<br />

با ذوق زدگی خاصی گفتم اگر وقت داری<br />

برویم با هم ناهار بخوریم؟ با نگاهی پر از<br />

سوال و تعجب گفت:‏ شما هم می خواهی به<br />

من ترحم کنی؟ زود متوجه شخصیت قوی<br />

و پرصالبت و غرور جوانی اش شدم.‏ با<br />

یک چرخش برق آسا و درعین حال موذیانه<br />

گفتم:‏ شاید امروز درآمد خوبی داشته ای و<br />

من مهمانت شوم.‏ خندید و گفت نه!‏ کار و<br />

بارخوب نبوده.‏ باید بروم خانه کار دارم.‏<br />

دستانش را به گرمی فشردم و برایش آرزوی<br />

موفقیت کردم.‏<br />

هر گاه در موقعیت های مختلف که به این<br />

کارگران ، چگونگی آگاه سازی و متشکل<br />

شدن آن ها فکر می کنم یاد این خاطره می<br />

افتم که جوانه های امید به آینده ی بهتر را در<br />

من زنده می کند و مجددا به خود اطمینان می<br />

دهم که در بطن همین شرایط دشوار عناصر<br />

کامال آشکاری از جنس پوست و گوشت<br />

همین انسان های دربند دیده می شود که<br />

نهایتا آزادی و برابری را به دستان خودشان<br />

فراهم می آورند.‏<br />

آگاهی آدمی مانند رودخانه است.‏ هنگامی که<br />

از سرچشمه های زالل سرازیر شده در مسیر<br />

خویش و به طور طبیعی تمام موجودات زنده<br />

و محیط را،‏ هر یک به شکل و ترتیبی،‏ بهره<br />

ور می سازد و مسلما کارگران باربر هم از<br />

این امر مستثنی نخواهند بود و آنگاه که طبقه<br />

ی کارگر آگاه و متشکل شود چه فرخنده<br />

روزی خواهد بود!‏ فروردین ۹۱<br />

.http://kanoonmodafean1<br />

blog-/05/2012/blogspot.com<br />

html.05_post


شعر و ادبیات<br />

زندان<br />

احمد سیف<br />

پیشکش به احمد شاملو<br />

دهانهای دوخته<br />

و دشنه های پنهان درآستین رفاقت<br />

دوستی های آشکار<br />

رفاقت های بربادرفته و باخته درقماری بی سرانجام<br />

دراین زندگانی گم و گیج و مسلول که رنگ و لعاب زندان دارد<br />

زندان،‏<br />

مگر فقط توالی آن میله های موازیست؟<br />

زندان<br />

مگر فقط به هیبت یک گور<br />

یک گور کوچک و نمناک،‏ تعریف می شود؟<br />

که می نشینی این سان گیج!‏<br />

با انتظاری به عمق تمامی رفاقت های بربادرفته<br />

دراین زمانه ی خودفروش و هرجائی<br />

زندان مگر فقط توالی آن میله های موازیست؟<br />

زندان درون شیارهای کج پیچ مغزمن<br />

درزخمدار و پاره،‏ سینه ی لبریز کینه ات<br />

و درچشمهای منتظر اوست که مانند غده ای بدخیم،‏ ریشه می<br />

گیرد.‏<br />

زندان دارد درون مغز من،‏ آری من،‏ ریشه می گیرد<br />

اما من،‏ این گونه دردمند و الکن این گونه بی خیال<br />

درزندان شیشه ای مغز خسته ام<br />

با چشمهای خیس<br />

با چشمهای تار ودرهم و برهم<br />

حیران نشسته ام<br />

و آبشار نگاهم می ریزد این گونه بی دریغ<br />

افسوس می خورم،‏ افسوس<br />

برمن،‏ برما،‏ چه رفته ست؟<br />

که این گونه بی امان<br />

دردشت قلب خویش،‏<br />

دشنه می کاریم<br />

تا خرمن خرمن،‏ قفس درو کنیم<br />

برمن،‏ برما چه رفته ست؟<br />

خرمن خرمن قفس درو می کنیم<br />

از این دشته کاشتن ها و کاشتن ها و کاشتن ها<br />

و خود نمی دانیم،‏ و نمی دانیم که نمی دانیم<br />

زندان،‏ قفس،‏ و میله های موازی<br />

و این نی زاردشنه ها<br />

برمن،‏ برما چه رفته ست؟<br />

که سایه های ما چندی ست….‏ شاید همیشه بود<br />

با دشنه های زهرآلود درمشت های هراسان<br />

شانه های لرزان ما را به کمین نشسته ست.‏<br />

من را،‏ مارا چه می شود؟<br />

هیهات!‏ هیهات!‏<br />

که عشق های ما حتی،‏ نوزادهای بی سر<br />

نوزادهای بی زبان و کورنفرت می زایند<br />

و نفرت های مان<br />

به قدر نادانی مان بزرگ است و همه جا گستر<br />

من را،‏ مارا….‏ چه می شود؟<br />

زندان<br />

قفس<br />

زندان مگر فقط توالی آن میله های موازیست؟<br />

۲۰ اکتیر ۱۹۹۰<br />

برتلی از شقاوت و تنهائی<br />

صفحه 176<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


شعر و ادبیات<br />

چند شعر از فلزبان<br />

دستمزد ۹۱<br />

ز ریش ِ به دم ِ تیغ<br />

داده از بیخ<br />

چه مانده که ؟<br />

با افزایش پوشالی دستمزد –<br />

به ریشمان می خندند.‏<br />

آه…‏<br />

به دم ّ تیغ اگر<br />

تفرقه را –<br />

می دادیم.‏<br />

۱۵ فروردین ۹۱<br />

‏“نگاه”‏<br />

در میدان ِ شهر<br />

در بازار<br />

در دکه های کوچک پس کوچه ها<br />

به اقتدارِ‏ بی چون و چرای –<br />

قیمت ها اندیشم<br />

به سنگر-‏<br />

به جنگ –<br />

به خاکریزهای ۲۸ هزار تومانی<br />

به دست های خالی و باد،‏<br />

به آسمان نگاه می کنم<br />

و سفره های کوچک ِ خالی –<br />

که باد –<br />

به رقصشان آورده<br />

به رقص می اندیشم<br />

و روزگار –<br />

که به رقصمان آورده.‏<br />

۱۵ فروردین ۹۱<br />

‏“گزارش”‏<br />

پرسید:‏<br />

زندان چه گونه بود؟<br />

گفتم:‏<br />

تلنگری نخوردم و خونم –<br />

زمین نریخت.‏<br />

خون زبان منصور<br />

جان نحیف محمود<br />

بیماری رضا<br />

و اسارت مددی<br />

من راست گفته بودم،‏<br />

اما –<br />

آبرویم نداشته ام –<br />

افتاد بر زمین؛<br />

در تصادفم با<br />

اتوبوس ِ واحدی.‏<br />

۷ آذر ۹۰<br />

صفحه 177<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


شعر و ادبیات<br />

یاد باغ وطمن<br />

صفحه 178<br />

برزین آذرمهر<br />

رفته چندی که فرو ریخته شب بر بدنش،‏<br />

تب اندوه گرفته همه رگهای تنش؛<br />

کرده پنهان غم خود با همهٔ‏ غوغا که در اوست،‏<br />

شده بیگانه هم از غیر وهم از خویشتنش؛<br />

به فرو بستگی شب شده کارش همه عمر،‏<br />

گره بر کار فرو بسته فتاده چو منش؛<br />

خانه خامو شیش این بار زمانی ست مدید،‏<br />

با فرو خفته چراغی به رواق سخنش.‏<br />

با همه سختی راهی که زمستان طی کرد،‏<br />

گل نیاورده بنفشه به بهار چمنش ؛<br />

باغ غارت زدهاش را گل بهتی است غریب،‏<br />

با مه آلوده مهی بر سر شاخ کهنش؛<br />

بارها رفت که کوته کند این شام دراز،‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

ره بریدند ولی بر یلِ‏ دشمن شکنش؛<br />

نه بهاری فرارسته از آن دانه که کشت<br />

نه گیاهی که کند چاره ی زخم کهنش؛<br />

خون دل می خورد ازطعنه ی دونان هرشب<br />

اورمزدیش نه تا برکشد از اهرمنش ؛<br />

در شب تیره از این است که می ریزد خون ،<br />

از دو چشمان تر و نرگس ژاله فکنش<br />

نه هواییش دگر مانده به دل عطر اندود،‏<br />

نه نوا یی ش به جز زاری بو م و زغنش…‏<br />

چشمش از گردش شب بار تماشا که گرفت،‏<br />

مو جی افتاد به دریای شکن در شکنش ؛<br />

خنده زد بر لب ایوان افق دختر ابر،‏<br />

تاج ماهش به سر و ترمه ی شب پیر هنش؛<br />

عطر مه ریخت سر انگشت نسیمش بر خاک،‏<br />

گوئی آویخته پیراهن ‏ٔگل بر رسنش.‏<br />

به دلم بود که دریابدم این آتش شوق،‏


شعر و ادبیات<br />

بنده ی غم چه کند گر نرهد از محنش؛<br />

دل ال له مگر از غصه ی من برد نصیب،‏<br />

که سر افکنده به دامن ، شده خونین کفن اش؛<br />

مرغ باران خبری داشت مگر از غم من،‏<br />

که فرو ریخته خونابه ی شب از دهنش؛<br />

عجبی نیست اگر گمشده مرغی امشب ،<br />

همچو من یاد کند تلخ ز باغ وطنش…‏<br />

ضد انقالبِ‏ آینده،‏ چماقِ‏ پاینده به کاروانی از ضدِ‏ انقالبیهای<br />

آینده،‏ از مهدی جامی تا رضا پهلوی<br />

آیا اجازهی آن به من داده شد<br />

که تیغِ‏ تیزِ‏ فرورفته در کالبدم را<br />

بیرون کِشم،‏ بِشکنم،‏<br />

و یا حتی،‏ تیزتر کُنم<br />

صفحه 179<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


و لجوجانه آنرا<br />

و زهرِ‏ دردش را<br />

پذیرا باشم؟!‏<br />

من مُختارم؟!‏<br />

اگرهم باشم،‏ مختاری̊‏ کمرشکسته‎ام<br />

گوژ،‏ گوژ<br />

همه جانم<br />

چگونه سر برآرم؟!‏<br />

درمتنِ‏ کدام پیشرفت،‏ جایِ‏ مرا خالی<br />

کردهاند؟!‏<br />

کابوسزادهی فرهنگِ‏ ‏»پنجاه ونُه«‏<br />

گشتهام؛<br />

‏)مَردگانی معلق‏ بر روی رود<br />

کابوسِ‏ کارون،‏ جوشان به خون<br />

کابوسِ‏ تهران،‏ اصفهان،‏ رشت،‏ اهواز…‏<br />

با ضامنِ‏ بمب در زهردندانِ‏ ضدِ‏ انقالب<br />

‏»انفجارِ‏ نور«‏ در سنگرِ‏ بندی کارگرها،‏<br />

پرولتاریا(‏<br />

سرشکسته،‏<br />

تاریخ درمن،‏ به تعلیق<br />

باری ز نیش بر دوشم میگذارد،‏<br />

چگونه سربرآرم؟!‏<br />

خاطرهی آن جنازهها<br />

جهان را بایست،‏<br />

بازمیایستاند<br />

و شرَی از انقالب<br />

درهر رگش می ساخت<br />

اما حافظه به خاطره تن نداد<br />

این اقبالِ‏ ماست انگار،‏<br />

تکرارِ‏ تاریخ<br />

از کمونِ‏ پاریس تا به تهران<br />

تا به امروزکه<br />

زندگی،‏ توهمِ‏ نخبهگانی شده است<br />

که سازگاری را<br />

بی چون و چرا<br />

ربطِ‏ عقالنی میدهند!‏<br />

که ‏»به جهان سازگار باش،‏ که جهانِ‏<br />

سازگار از اوست«…‏<br />

به پروردگارانِ‏ متعالی چنگ بینداز<br />

و ستیز وُ‏ روحِ‏ قهرآمیزت را<br />

آرام،‏<br />

خفه کن!‏<br />

عصرِ‏ ‏»اعتدالِ‏ بزرگ«‏ فرا رسید!‏<br />

مگر خوابی،‏ نمی‎بینی؟!‏<br />

سگ اصحابِ‏ کهف هم،‏<br />

خبرِ‏ آنرا،‏ وق می زند:‏<br />

‏)عصرِ‏ انقالب گذشت!‏<br />

تا زنده باشد،‏<br />

ضدِ‏ انقالبِ‏ انقالبی(‏<br />

که تا بارِ‏ دیگر قبضه شویم!؟…‏<br />

□<br />

آن تیغ تیز را اما<br />

فراموش نکن<br />

هنوز در کالبد است!‏<br />

گواه بر اینکه رواداریِ‏ سازش بر قهر<br />

مقدم است<br />

آن تیغ تیزِ‏ سازگاری،‏ سقط کنندگی<br />

ضدِ»زنده باد انقالب!«‏<br />

هنوز در کالبد است،‏<br />

گواهیِ‏ دروغ می دهد،‏<br />

خلسهگون<br />

چماق به پشت دارد<br />

وقتش باشد،‏ تیغِ‏ تیز میکشد،‏<br />

بعد می گوید:‏<br />

سازش بر قهر،‏ مقدم است!‏<br />

تا آن تیغ‏ هنوز<br />

در کالبد فرو ماند.‏<br />

فراموشش نکن…‏<br />

علی سالکی<br />

۹۱/۱/۲۳<br />

شعر و ادبیات<br />

صفحه 180<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


برزین آذرمهر<br />

به باغ ِ خرم ِ گیتی بهار می آید<br />

بهار ِ مردم ِ چشم انتظار می آید<br />

به ماه ‏ِخرم ‏ِاردیبهشت ِ خرم پی<br />

به دیده پرچم و گل بیشمار می آید<br />

پی بهار طبیعتبه شادی ِ نو روز<br />

بهار دیگری از فصل کار می آید<br />

به مو سمی که جهان می شود دوباره<br />

جوان<br />

شعر و ادبیات<br />

سپاه ماه مه<br />

خروش و هلهله صدها هزار می آید<br />

زمشتهای گره گشته از صالبت ِ خشم<br />

نوید ِ روشنی از کارزار می آید<br />

پی سیاهی شبهای پر هراس ِ نبرد<br />

پگاه ِ معجزه و افتخار می آید<br />

گذشته چون شب تاریک در کشاکش رزم<br />

سپیده با رخ ِ خورشید وار می آید<br />

زیورشی که به شب می برد به نام ِ بشر<br />

که دیدگان خرد اشکبارمی آید<br />

مگو که کار جهان شد به کام سرمایه<br />

مگو که همت ما نا به کار می آید<br />

حقیقتی ست که در زیر ابر بیباران<br />

بهار ِ هستی ما سوگوار می آید<br />

تعجبی نه اگر زیر یوغ ِ سرمایه<br />

سپیده مان به نظر شام تار می آید<br />

چنان ز”کار مجرد”‏ تهی شدم از خویش<br />

که کار در نظرم چوب دار می آید<br />

منه زدست سالحی که بر گرفتی چند<br />

که بینبرد توشب ماندگار می آید<br />

سپاه ‏ِماه ‏ِمه از هر کنار می آید<br />

به هر کران که نظر می کنم به روی جهان<br />

ز ذره ذره ی جان عطر کار می آید<br />

زهم گسیخته گویی بساط ِ اهریمن<br />

که اورمزد ِ زمان شهسوار می آید<br />

سپاه کار،‏ سپاه ‏ِجهانی زحمت<br />

دوباره بر سر ِ سکوی کار می آید<br />

ز اللههای دمیده به کشتزار نبرد<br />

سپاه ظلم و ستم تارو مار می آید<br />

چو داد ریشه دوانده به شوره زار ِ ستم<br />

درخت سبز عدالت به بار می آید<br />

مگو که لشکرشب گشته چیره بر عالم<br />

نگر که شیر ِ سحر،‏ شب شکار می آید<br />

به شوق نور فشاندن به قلب تاریکی<br />

چو شعله ملتهب و بیقرار می آید<br />

مده عنان به سرافکندگی دور شکست<br />

بهار سرخ به گیتی‏ دوباره گردد با ز<br />

بهار ِ کار در این روزگار می آید<br />

بکو ب پا و به میدان شهر دست افشان<br />

که بر اریکه ی قدرت نگار می آید<br />

سپاه صلح بخوانش،‏ سپاه ِ رستاخیز<br />

که او هماره ترا غمگسار می آید<br />

صفحه 181<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


شعر و ادبیات<br />

در خاکِ‏ میهنم!‏ مسعود دلیجانی<br />

اسکلت هایی مغموم<br />

از واژگانی متروک،‏<br />

که زمانی شادابی<br />

ِ کالم را<br />

از دور دستِ‏<br />

آسمان سیراب می کردند.‏<br />

حیران و مضطرب!‏<br />

در اندام ِ اربابانی جا خوش کرده<br />

اند<br />

که پیش از تولدِ‏<br />

خود<br />

با مرگ هم<br />

آغوش بوده اند.‏<br />

اربابانی محبوس<br />

در پریروز ِ پندارهای ِ سپری<br />

طاعون و گرد باد<br />

واژه هایی سرگردان<br />

که قرنهاست در اذهانی سرگشته<br />

ابدی<br />

خشکیده اند.‏<br />

و از آنروست<br />

به گرد خویش می چرخند<br />

با روح ِ<br />

و سالهاست در انجمادی<br />

که با شادی بیگانه اند<br />

با لبخند بیگانه اند<br />

با زایش بیگانه اند<br />

و با هر شوری بر بستر ِ پر<br />

هیاهوی ِ زیستن<br />

بر جای<br />

و اندام زندهء خویش را<br />

با بوی ِ نای ِ مردگانی تطهیر می<br />

کنند<br />

ِ خویش<br />

شور خفته اند.‏<br />

اربابانی محصور<br />

که قرن هاست در گور<br />

بی<br />

در خیاالتی بی فردا<br />

که با چشمانی هراسان<br />

از مسیری می گذرند<br />

بی<br />

فانوس!‏<br />

و تنها جرقه ای که تیرگی ِ انقباض را<br />

در تنگنای ِ باور آنان<br />

تکانه<br />

ایست!‏<br />

که از لب هایی به غایت پژمرده<br />

هذیان هایی به بیرون سر ریز می<br />

کنند<br />

که در قرابتی است<br />

عجین<br />

بیگانه!‏<br />

و با هر آنچه بوی ِ نیستی میدهد<br />

مأ نوس!‏<br />

چیدن ِ برق ِ طالیی ِ سودی است،‏<br />

افزوده !<br />

بر پیکر ِ خونبار ِ هر<br />

سرمایه ای که بروید.‏<br />

صفحه 182<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


شعر و ادبیات<br />

و حیرتا !<br />

که میل رهایی<br />

با رونقی دوباره<br />

به جوانیِ‏ از دست رفته خویش<br />

سیاه می کنند.‏<br />

در بازوان ِ ورزیدهء کار را<br />

با شالق ِ بردگی<br />

بر آورند<br />

گستاخ!‏<br />

فریادی<br />

تا افسردگی را<br />

بر پیشانی ِ پر چین ِ رزمی بنشانند<br />

بر هم می ساید.‏<br />

در برون میهنم،‏<br />

کر کسها<br />

که از خشم<br />

دندان ِ طغیان<br />

کرکس هایی فرتوت<br />

با حلقه ای بر گردِ‏ سودا<br />

گرانی هراسیده<br />

که کوه های ِ یخی ِ اموالشان<br />

****<br />

در بحرانِ‏ گرمایی مدام فزاینده<br />

و زمین را در زیرِ‏ سایهء شوم بالهای ِ آهنی<br />

خویش<br />

اسارتی بکشانند<br />

سر فکنده!‏<br />

” ما را نگر!‏<br />

از خشم<br />

های آسوده !<br />

که خاموش ماندگانیم<br />

و بی هیچ تاملی در چشم<br />

به<br />

****<br />

بی هیچ سایهء تکانه ای<br />

بر پلک<br />

در گسستِ‏ دست های ِ زاینده<br />

شود.‏<br />

ذوب می<br />

که چون جویی هزار پاره<br />

به هرز می رود<br />

با بال هایی در هم سرشته<br />

چنگال هایی در هم تنیده<br />

و منقار هایی<br />

خاموش!”‏<br />

و غوغای ِ هر رویشی<br />

خون خشنود،‏<br />

از طعم ِ گس ِ<br />

چون تصویری هراسناک<br />

بر جای خشکیده اند.‏<br />

تا در لحظهء اقدام<br />

صفحه 183<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


شعر و ادبیات<br />

دلتنگی<br />

احمد سیف<br />

نیاک<br />

من به اندازه ی یک پیرزنی فاحشه تنها هستم<br />

و به اندازه ی ابری گریان،‏ غمگینم<br />

و به اندازه ی آنان که مرا ازخدا می ترسانند<br />

دل ناپاک<br />

من دلم سخت گرفته ست<br />

و زبیدادزمان دل رنجورم<br />

من ز بی مهری یاران،‏ همه تا نیمه ی راه<br />

دائما درفکرم<br />

من از این که همه صورتها<br />

مثل یخ سرد است و چه شیشه بی روح<br />

من از این سال شماری منحوس<br />

فصل هایش همه افتادن برگ است و خزان<br />

جان بیمارم<br />

من دلم می پیچد<br />

حالت قی دارم<br />

و دلم می طلبد قی بکنم زندگی را<br />

که نشسته ست به مانند غذائی مانده برروی دلم<br />

حالت قی دارم<br />

حالت استفراغ<br />

من،‏ به اندازه ی لبخند زنی فاحشه معصومم<br />

و به اندازه ی یک پیرزنی فاحشه تنها هستم<br />

من دلم سخت گرفته ست…‏<br />

خسته ام،‏ خسته و جان برلب<br />

صفحه 184<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391


ادبیات<br />

و شعر ‏»تو«‏<br />

و ‏»من«‏ درونی هلنِ‏ نویسنده<br />

وبسایت منبع - روحی زهره نوشته 185<br />

صفحه بارانی«،‏<br />

قشنگ روز ‏»یک بررسی و نقد شهال<br />

ترجمه اشمیت،‏ امانوئل اریک اثر حائری<br />

داستان:‏<br />

خالصهی میشویم؛<br />

آشنا سیسالهگیاش‏ در ‏»هلن«،‏ با بخواهد<br />

اگر که مجردی سیسالهی زنِ‏ است<br />

مجبور آورد،‏ یاد به را خود کودکیِ‏ ‏»وسواس«ها<br />

از انبانی و پوشش در را آن کس<br />

هر و چیز هر از ‏»عیبجویی«ها و عوض<br />

به او کودکی دوران آورد.‏ یاد به میل<br />

و بینظمی در غوطهخوردن و بیخیالی و<br />

زیر و ریختن بهم در کودکانه کششِ‏ و از<br />

دلتنگی و نارضایتی با جهان،‏ کردن زبر نوجوانی<br />

در بود.‏ شده سپری ‏»بینظمی«‏ و<br />

ماندند هلن با کودکی وسواسهای این در<br />

تعیینکننده نقشی بزرگسالی در حتا ای و دوستیها در هلن ارتباطگیری شیوهی پیدا<br />

آدمها سایر به نسبت قضاوتهایش حتا با<br />

هلن که نبود عجیب هیچ بنابراین کردند.‏ عشاق،‏<br />

و دوستان با رابطه‏ بسیاریِ‏ وجود پایدار<br />

عشقی تجربهی به بود نتوانسته هنوز روال<br />

این میرسد نظر به اما یابد.‏ دست ‏»آنتوان«‏<br />

با آشناییاش و سیسالگی‏ تا فقط رشتهی<br />

تحصیلکرده جوان مرد داشت.‏ ادامه با<br />

باالخره و است هلن دلباختهی که حقوق احساس<br />

البته هم هلن میکند.‏ ازدواج او او<br />

کند.‏ زندگی آنتوان بدون نمیتواند میکند نگاه<br />

و خوشبینی او.‏ با متفاوت است مردی همان<br />

چیزها،‏ و آدمها به آنتوان اعتمادآمیز هلن<br />

وجود در نداشته همواره و خالی وجه این<br />

دربارهی اشمیت امانوئل اریک است.‏ ‏»عاشقانه«ی<br />

احساس یا و ‏»عشق«‏ از رخداد نمیآورد.‏<br />

میان به سخنی آنتوان به نسبت هلن از<br />

خبر که کلیدیای عبارت در آن جای به این<br />

به فقط میدهد،‏ دیگری«‏ به ‏»وابستگی لحظه<br />

این در بگوید:”….‏ که میکند بسنده که<br />

این نخست شد:‏ مسلم اصل دو زن برای میخورد،‏<br />

حرص واقعاً‏ ‏)آنتوان(‏ مرد از ترک<br />

را او هرگز میشد اگر اینکه دوم و ۱۰(.<br />

و نمیکرد”)صص‎۹‎ دیگر،‏<br />

چیزی یا بود عشق سر از هلن 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله شده<br />

برطرف خُلقیاش مشکالتِ‏ بیآنکه ظاهراً‏<br />

میکند،‏ ازدواج آنتوان با باشد،‏ مشکالت،‏<br />

این حلِ‏ جای به میگیرد،‏ تصمیم امانوئل<br />

قول به یا پنهان خود درون را آنها به<br />

نزدیک ترتیب بدین و کند.‏ زندانی اشمیت سوی<br />

از مزاحمت هرگونه بدون سال هفده زندانیشدهاش<br />

خودِ‏ عیبجوییهای و وسواس میکند<br />

زندگی وی با تفاهم و آرامش کمال در خوشبختی<br />

این میشوند.‏ فرزند دو صاحب و آنتوان<br />

غیرمنتظرهی مرگ زمان تا تفاهم و هم<br />

هلن انرژی منبع او،‏ مرگ با دارد.‏ ادامه دچار<br />

شدیدی افسردگی به و میافتد کار از در<br />

که فرزندان سال چند از پس میشود.‏ خود<br />

مادر روحی مشکل و افسردگی ابتدا بازگشت<br />

از میدادند،‏ نسبت پدر مرگ به را سرگرم<br />

و میکنند امید قطع هلن ‏»سالمتی«‏ بدون<br />

هلن روزی میشوند.‏ خود زندگی تصمیم<br />

‏»سالمتی«‏ برای انگیزهای هرگونه با<br />

سفرها،‏ این از یکی در میگیرد.‏ سفر به گفتگو<br />

اولین همان در و میشود آشنا مردی رد شاید که مییابد دست‏ تحولی ثمرهی به آنتوان<br />

با کردن زندگی سالها نتیجه نگاه،‏ یک باشد.‏<br />

بوده *****************************<br />

‎۱۹۶۰‎‏(‏<br />

( اشمیت امانوئل اریک آثار لطافت معاصر<br />

فیلسوف و نمایشنامهنویس نویسنده،‏ نویسندهی<br />

وی ندارد.‏ معرفی به نیاز فرانسوی فلسفی<br />

متون چگونه میداند که است توانایی تبدیل<br />

لذت عرصه و نقاشی بومی به را خود غایت<br />

به شعری دفتر حتا شاید یا و کند از<br />

غنی حال عین در و ساده ساده؛ و جذاب قضا<br />

از و بشری.‏ مسائلِ‏ پیچیدهترین طرح بارانی«،‏<br />

قشنگ روز ‏»یک کوتاه داستان زیبا<br />

حال عین در و ساده آنهاست:‏ از یکی اریک<br />

کوتاه،‏ داستان این در اثرگذار؛ و که<br />

میرود توهماتی جنگ به اشمیت امانوئل سعادتِ‏<br />

و لذت شنیدنِ‏ و دیدن از را آدمی که<br />

‏»زندگی«ای میدارد.‏ باز زمینی زندگیِ‏ هستی<br />

عالم ‏»معجزه«ی بزرگترین فینفسه توهماتِ‏<br />

آنکه به مشروط البته است.‏ حقیقت و مدتی<br />

برای کمال،‏ و زیبایی فهمیدهی غلط به نگرشهای<br />

از بتواند آدمی و بیفتد کار از ‏»کمال«‏<br />

دربارهی پیشتر که سلطه،‏ بر مبتنی بگیرد.‏<br />

فاصله دادهاند خوردش به ‏»عیب<br />

و ‏»عبوس«‏ شخصیتِ‏ داستان،‏ این در جوانیِ‏<br />

و نوجوانی کودکی،‏ دوران ‏جو«ی میتواند<br />

آنتوان،‏ با ازدواج از قبل تا هلن،‏ و ‏»تمامیتخواه«‏ نگرشهای بارز نمونهی آدمهایی<br />

از دسته آن نمونهی باشد.‏ کمالگرای خصوصیاتِ‏<br />

در پیش و پس کمی با که مشترک<br />

موقعیت یک در همگی شخصیتی،‏ برساختگی<br />

ویژگیهای و میبرند‏ سر به به<br />

که میگیرند غلطی تصور از را خود بلکه<br />

نیست،‏ فردی یا و شخصی رو هیچ به<br />

متصل اجتماعی،‏ هستیِ‏ هر مثابه به روحیهی<br />

این بهرحال اجتماعیست.‏ منابعی به<br />

مسلماً‏ که سلطهجو کمالگرای و آرمانی آسیبپذیر<br />

فینفسه بودناش،‏ تکساحتی‏ دلیل هم<br />

خیلی ما که هلن)‏ شخصیت در است،‏ با<br />

مواجه هنگام به نمیدانیم(‏ چیزی آن از بروز<br />

صورتِ‏ به ارتباطی سرخوردگیهای فقدان<br />

یا و رضایت عدم همچون نشانههایی به<br />

میشود.‏ پدیدار لذت،‏ و سعادت احساس لذت<br />

کسب از ناکامی و نارضایتی،‏ معنایی که<br />

نیست اختیاری و ارادی امری هلن در بلکه<br />

شود.‏ چیره آن بر تصمیم با بتواند درک<br />

زیستی نگرشی افقی بهمثابه میباید آن<br />

حذف برای اساس همین بر و شود.‏ جدیدی<br />

ادراکیِ‏ زمانی پروسهی در میباید اگر<br />

شاید تا بگذراند سر از آنرا شود،‏ وارد همانند<br />

روزی باشد،‏ برخوردار اقبال از بهمنزلهی<br />

و بشکافد آنرا ابریشم کرم پیلهی از<br />

زندگی ‏»پروانه«‏ همچون جدیدی موجود بگیرد….‏<br />

سر میتوان<br />

احتماالً‏ ‏»آنتوان«،‏ مورد در اما و قوانین<br />

نقضکنندهی بزرگترین او گفت تصورات<br />

آرمانیِ‏ نمونههای و کمالگرای نگاهِ‏<br />

و خوشبینی است.‏ هلن ذهنی شگفتی<br />

جداً‏ چیز همه به آنتوان مالطفتآمیز جاهایی<br />

در حتا شاید واقع در است.‏ آور سادهدلی<br />

دربارهی هلن نظر با کنیم احساس افقی<br />

عقیدهایم.‏ هم وی مضحک خوشبینی و جهتی<br />

است،‏ شده پرورده آن در آنتوان که حتا<br />

یا هلن نگرشی فضای با مخالف کامال که<br />

دارد متعارفی تصورات با اوقات گاهی همینقدر<br />

است.‏ افتاده ‏»جا«‏ مخاطب برای ذهنیِ‏<br />

افقهای‏ در پنجرهای هیچ که بگوییم هلن<br />

نمیشود.‏ باز یکدیگر روبروی آندو


صفحه 186<br />

که رابطهاش با آنتوان نسبت به سایر عشاقِ‏<br />

خود بیشتر از معمول به طول انجامیده و از<br />

طرفی هم مدام با خواستگاری آنتوان مواجه<br />

میشود،‏ تصمیم میگیرد لیستی از معایب<br />

وی تهیه کند ولی ظاهراً‏ هیچکدام برای<br />

قطع فوری رابطه کافی به نظر نمیرسند،‏<br />

شاید برای آنکه این خصوصیاتِ‏ بیشائبه و<br />

صمیمانه به نوعی میتوانند زندگی و نفس<br />

کشیدن را برای هلن قابل تحمل و امکانپذیر<br />

کنند.‏ مثل بالهایی که برای بیرون کشیده شدن<br />

از باطالق عیبجوییها بدانها نیازمند است.‏<br />

امانوئل اشمیت مینویسد:‏<br />

‏“اما سادگیاش هم برای هلن آرامشبخش<br />

بود:‏ هلن در مجامع نخست ابتذال آدمها را<br />

میدید،‏ تنگنظریهایشان،‏ بیغیرتیشان،‏<br />

حسادتشان،‏ عدم اطمینانشان،‏ ترسشان<br />

را.‏ شاید به این دلیل که این احساسات در<br />

وجود خودش بود،‏ خیلی زود آنها را نزد<br />

بقیه مییافت.‏ در حالی که برای آنتوان آدمها<br />

نیات واال و انگیزههای ارزشمند و آرمانگرا<br />

داشتند،‏ انگار که هیچوقت آنتوان درِ‏ قابلمهی<br />

هیچ مغزی را باز نکرده بود تا ببیند که<br />

چه گَندی درش است و در آن چه معجونی<br />

میجوشد”)ص‎۱۳‎‏(.‏<br />

بنابراین،‏ هلن نه تنها رابطهاش را با آنتوان<br />

به هم نمیزند بلکه تصمیم میگیرد چهار<br />

روز تعطیلی ماه مه را با وی به سفر برود.‏<br />

آنها عازم سرزمین الند میشوند و در هتلی<br />

در کنار جنگل کاج و ساحل شنیِ‏ سفید اقامت<br />

میکنند.‏ محلی که به پیشنهاد آنتوان انتخاب<br />

شده بود.‏ چرا که اگر به میل و انتخاب هلن<br />

بود،‏ بنا به عادت همیشگی برای ‏»حمام<br />

آفتاب«،‏ سواحل مدیترانه را انتخاب میکرد؛<br />

بهرحال پیشنهاد آنتوان به نظرش جالب ‏آمد<br />

شاید چون با مسئولیت فردی دیگر،‏ فرصت<br />

مناسبی برای دیدن محلی جدید پیدا کرده بود.‏<br />

اما در همان اولین روز سفر هنوز صبحانه را<br />

تمام نکرده بودند که طوفانی از راه میرسد.‏<br />

میشود حدس زد که این بارندگی برای هلنی<br />

که تعطیالت را مترادف با ‏»حمام آفتاب«‏<br />

میدانست،‏ نمیتوانست رضایت بخش باشد.‏<br />

احساس او کامال مغایر با احساس آنتوانی<br />

است که از آب و هوای کوهستانی و حوادث<br />

غافلگیرکنندهی آن استقبال میکند.‏ اریک<br />

امانوئل اشمیت این تناقض احساسی را<br />

اینگونه به تصویر میکشد:‏ ‏”درست وقتی که<br />

هلن حس میکرد پشت میلههای باران زندانی<br />

است و مجبور است ساعات کسالتآوری را<br />

بگذراند،‏ آنتوان با چنان ولعی روز را آغاز<br />

میکرد که انگار با آسمانی آبی و درخشان<br />

طرف است:‏ ‏»امروز یک روز قشنگ<br />

بارانی است«.‏ هلن از او پرسید چطور یک<br />

روز بارانی می تواند زیبا باشد؟”‏ ‏)ص‎۱۴‎‏(.‏<br />

مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />

پرسش هلن،‏ به هیچ وجه پرسشی کلیشهای<br />

نیست.‏ چرا که باید به عنوان موقعیتی در نظر<br />

گرفته شود که چهار روز تعطیلی میباید در<br />

آن سپری شود،‏ بنابراین سرنوشت تعطیالت<br />

را رقم میزند.‏ تعطیالتی که طبیعی است<br />

توقع خوشگذشتن از آن داشته باشیم.‏ یعنی<br />

بتوانیم هرگاه که دلمان خواست از هتل خارج<br />

شویم،‏ قدم بزنیم و بدون هر گونه ممانعتِ‏<br />

آب و هوایی برای ساعات و روزهایمان<br />

تصمیمگیری کنیم.‏ اگر این موارد به نظر<br />

عاقالنه رسد و تصور روزهای بارانی در<br />

ایام تعطیلی به نظر غمانگیز و کسالتآور<br />

رسد،‏ پس معلوم میشود الگوهایی که از<br />

‏»زیبا«یی در ذهن داریم،‏ با الگوهایی که<br />

آنتوان به کمک آنها یک روز بارانی را،‏<br />

‏»روزی قشنگ و زیبا«‏ تعریف میکند،‏<br />

متفاوت است.‏ اما آیا الگوهای زیباشناختی<br />

هلن و یا آنتوان،‏ مبتنی بر ‏»خود«اند یا<br />

آنکه مبتنی بر افقی هستند که آن دو در آن<br />

زیستهاند؟ فیالمثل چه عامل یا عواملی سبب<br />

میشوند تا تصور هلن از یک روز زیبا،‏<br />

روزی ‏»درخشان«‏ در مفهوم درخشندگیِ‏<br />

خورشید طالیی در آسمان آبی،‏ همراه با<br />

ساحل و دریایی آرام و آبی باشد.‏ آیا این<br />

اجزاء را که ترسیم کنندهی یک روز زیبا<br />

در تعطیالتاند،‏ آب و هوای شهر پاریس که<br />

هلن در آن زندگی میکند،‏ ساخته و پرداخته<br />

است یا فرهنگ و جایگاهِ‏ اجتماعیای‏ که<br />

هلن در آن پرورش یافته و هماکنون در<br />

آن به سر میبرد؟ الگوهایی که اگر دقت<br />

کنیم خواهیم دید،‏ از پشتوانههای قدمتدارِ‏<br />

اسطورههای دینی بیبهره نیست.‏ و احتماالً‏<br />

از همینروست که بسیاری از آژانسهای<br />

توریستی در نهان تالش میکنند تا با اتکاء به<br />

منابع و یا میراث ذهنی بشریت،‏ از تصاویرِ‏<br />

ذهنیِ‏ ‏»بهشت«‏ وام گیرند و بدین ترتیب<br />

با دستکاری در تصاویر ذهنی و مفاهیم<br />

ارتباطی آن،‏ خود را به ‏»ناخودآگاه«‏ آدمها<br />

برسانند و از ‏»تعطیالت«‏ مفهومی همردیف<br />

و تداعیکنندهی بهشتی برسازند که در ذهن<br />

از آنها سراغ داریم:‏ توقع رفتن به سرزمینی<br />

خوش آب و هوا،‏ و خوش منظره به معنیِ‏<br />

گرم و آفتابی بهمثابه ساحلی با آسمان و<br />

دریایی آبی و خورشیدی طالیی.‏ تصویری<br />

از کمال و بینقصی آب و هوا؛ تصویری<br />

نمادین از انسانِ‏ فارغ از درد و رنجِ‏ زندگی<br />

‏….؛ بدون ذرهای نگرانی،‏ حتا برای آب و<br />

هوا….!‏<br />

اما این مفهومسازی در تصورات ذهنیِ‏ آنتوان<br />

وجود ندارد.‏ این سخن بدین معنی نیست که<br />

ذهن وی به الگوهای متضادِ‏ تصویرهای<br />

بهشتی دلخوش کرده است و فیالمثل روز<br />

بارانی را به روز آفتابی ترجیح میدهد،‏ بلکه<br />

فقط به این معنی است که آنتوان به دلیل همان<br />

خوشبینیای که دارد با هر چیزی که مواجه<br />

شود،‏ نخست نقاط مثبت آنرا میبیند و بعد<br />

هم چنان بدان مشغول میشود که فرصتی<br />

برای منفیها باقی نمیماند.‏ برای همین هم<br />

فرقی نمیکند که برای تعطیالت به کجا رود؛<br />

ذهن و روحیهی وی آماده است تا بر اساس<br />

دادههای موجود،‏ خود،‏ موقعیت مورد دلخواه<br />

را بسازد.‏ بله کلمهی رسا و درستِ‏ توصیف<br />

وضعیت آنتوان همین است:‏ ‏»ساختن«.‏ به<br />

واقع او خالق و سازندهی موقعیتهای خود<br />

است.‏ برای همین هم بدون هرگونه الفزنی<br />

و یا بزرگنمایی از قدرت خالقیت خویش،‏<br />

به سادگی در پاسخ به این پرسشِ‏ هلن که<br />

چطور یک روز بارانی میتواند زیبا باشد،‏<br />

زیباییِ‏ نهفته در این روز را اینگونه توصیف<br />

میکند:‏<br />

“ ‏]آنتوان[‏ از رنگهای گوناگونی ‏]گفت[‏<br />

که آسمان،‏ درختان و سقفِ‏ خانهها به خود<br />

میگیرد و آنها عنقریب وقت گردش خواهند<br />

دید،‏ از نیروی وحشی اقیانوس،‏ از چتری<br />

که آنها را هنگام قدم زدن به هم نزدیکتر<br />

میکند،‏ از شادیِ‏ پناه بردن به اتاق برای<br />

صرف یک چای داغ،‏ از لباسهایی که کنار<br />

آتش خشک میشوند،‏ از رخوتی که به همراه<br />

دارد،‏ از فرصتی که خواهند داشت تا چندین<br />

بار با هم درآمیزند،‏ از صحبتهای زیر<br />

ملحفه دربارهی زندگی و گذشته،‏ از بچههایی<br />

که از ترسِ‏ طبیعت سراسیمه به چادری پناه<br />

میبرند…..هلن گوش میداد.‏ سعادتی که<br />

آنتوان حس میکرد از نظر هلن فردی و<br />

انتزاعی مینمود.‏ حسش نمیکرد.‏ با این حال<br />

خوشبختیِ‏ انتزاعی بهتر از نبودن خوشبختی<br />

است.‏ سعی کرد حرفهای آنتوان را باور کند.‏<br />

آن روز هلن تصمیم گرفت که دنیا را از نگاه<br />

آنتوان ببیند ‏)صص‎۱۴‎ ۱۵(”.<br />

‏“با این حال خوشبختیِ‏ انتزاعی،‏ بهتر از<br />

نبودن خوشبختی است”؛ آیا راز موفقیت<br />

زندگی زناشویی هلن در همین عبارت نهفته<br />

است؟ به واقع هلن ‏»خودِ«‏ عاصی و همواره<br />

نقنقویی را که هرگز نتوانسته بود او را به<br />

سعادت برساند،‏ در وجودِ‏ خود پنهان میکند،‏<br />

و به جای آن بخش دیگری از وجودش<br />

را همچون کودکی محروم از سعادت و<br />

خوشبختی به ‏»نگاه آنتوان«‏ میسپارد.‏<br />

آری به نظر میرسد هلن به راستی خود<br />

را به نگاه آنتوان وامیگذارد.‏ اما نه فقط<br />

برای آن روز،‏ بلکه برای همیشه.‏ زیرا در<br />

همان سفر به درخواست خواستگاری مجدد<br />

آنتوان،‏ پاسخ مثبت میدهد.‏ در بازگشت<br />

به پاریس،‏ نامزدیِ‏ خود را به خانوادهها و<br />

دوستان اعالم میکنند.‏ و بالفاصله پس از<br />

آن،‏ همه آشنایانِ‏ هلن از ‏»تغییر در وجود«‏<br />

او میگویند.‏ تغییری که هلن خود میدانست<br />

وجودی واقعی ندارد.‏ مگر آنکه از نهان او


187<br />

صفحه هلنِ‏<br />

کردنِ‏ زندانی منظورشان و داشته خبر را<br />

او قضاوت چنانکه باشد.‏ بوده ناراضی میدهد:‏<br />

گواهی اینگونه خویش دربارهی با<br />

پوزهبند.‏ یک بود؟ داده او به چه ‏”آنتوان میداد<br />

نشان کمتر را دندانهایش پوزهبند آن هم<br />

هنوز میکرد….‏ پنهان را افکارش و بالفاصله<br />

میشد،‏ آشنا جدیدی آدم با وقتی تنها<br />

میشد….‏ ضعفهایش یا حماقت متوجه درون<br />

در و میزیست،‏ وجودش سطح در همه<br />

دائم که بود کرده زندانی را زنی خود،‏ میشمرد…..‏<br />

خوار را کس همه و چیز به<br />

و میکوفت مشت سلولش دیوارهای به هلن<br />

میزد.‏ فریاد سلولش دریچهی از عبث به<br />

بود شده تبدیل خوشبختیاش تضمین برای زندان”)ص‎۲۳‎‏(.‏<br />

نگهبان که<br />

نیست هلن فقط این بدانیم،‏ نباشد بد شاید ‏»تضمینِ‏<br />

برای اشمیت امانوئل اریک قول به زندانِ«‏<br />

نگهبان به تبدیل خوشبختیاش،‏ آگاهی<br />

سرکوبِ‏ ‏»پدیدهی است؛ شده خویش خود<br />

کردن زندانی یا و خودسانسوری«‏ و دیگر<br />

پارهی از نگهبانی و خویشتن دست به پنهان<br />

عرف نگاه از میباید که وجودی هلن<br />

وسیلهی به که نیست پدیدهای بماند،‏ بشر،‏<br />

نیاکان دست به بلکه باشد،‏ شده ابداع زمانی<br />

به است.‏ شده آغاز پیشتر خیلی از که<br />

تحوالتی اساس بر آدمی که برمیگردد انداک<br />

اندک آمد پدید اش زندگی ساختار در و<br />

بگیرد،‏ فاصله حیوانیاش خوی از توانست وجود<br />

میبایست که دستیابد تصور این به فرهنگِ‏<br />

تأیید مورد پرورشیافتهی ذهنیِ‏ و<br />

فرهنگی(‏ سرنمونهای متعالی،‏ ): واال ‏»خود«‏<br />

عنوان به را خود زمانهی عرفِ‏ خویش<br />

وجودی خصلتهای و کند شناسایی را<br />

… و حسادت غضب،‏ شهوت،‏ فیالمثل آن<br />

در که زمانهای اخالق و فرهنگ دین،‏ که عنوان<br />

به نمیکردند،‏ تأیید میکرد،‏ زندگی سرکوب<br />

خود در انسانی،‏ غیر خصوصیات پنهان<br />

دیگران چشم از را آنها حداقل یا کند سرکوب<br />

یا و ‏»خودسانسوری«‏ بنابراین کند.‏ گفت<br />

میتوان که است پدیدهای خود،‏ سوی از است.‏<br />

بوده همراه فرهنگی رشد با به<br />

برداشتن قدم حال در هلن منظر،‏ این از بدان<br />

ساحت این در که آنچیزیاست سمت طبق<br />

اگر زیرا میشود.‏ گفته فرهیختگی برای<br />

باید همواره انسان قدیمی،‏ قرارداد خصوصیات<br />

از برخی تعالی،‏ به دستیافتن آغوش<br />

با نیز هلن کشد،‏ بند به را خویش بنابراین<br />

میزند.‏ دست فداکاری‏ چنین به باز بلکه<br />

هلن،‏ نه او گفت میتوان نوعی به میکند.‏<br />

زندانی را آزاردهندهاش ویژگیهای اینجا<br />

در ما که است معنی بدین سخن این آیا اما و انداختهایم فاصله ویژگیهایاش و هلن بین ما<br />

نه.‏ مسلما کردهایم؟ تصور ذاتمند را آنها که<br />

انداختهایم فاصله افقی آن و هلن بین فقط 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله که<br />

را چیزی هر یا و کس هر آنجا از وی همخوانی<br />

سلیقهاش با یا و نیست او خود مثل این<br />

با میکند.‏ انکار و نفی اکراه با ندارد،‏ بند<br />

‏»به یا و ‏»زندانی«‏ میکنم،‏ تصور حال منفیِ‏<br />

خصوصیات مورد در اگر حتا کشیدن«‏ که<br />

آنجا از شود،‏ اعمال هلن اینجا در و آدمی آن<br />

گروی در ‏)هلن(‏ آدمی وجود از بخشی باشد.‏<br />

رنج و درد از فارغ نمیتواند است،‏ وجودیِ«‏<br />

‏»پارادوکسِ‏ عنوان به باید پس آنرا<br />

اگر حتا کرد.‏ گفتوگو دربارهاش انسان بدانیم.‏<br />

خوشبختیاش و هلن برعلیه چون<br />

فیلسوفی از که همانگونه بهرحال،‏ با<br />

هلن میرود،‏ انتظار اشمیت امانوئل نگاه<br />

و افق از جدایی در دادن رضایت خالء<br />

در منفیاش،‏ خصوصیات پروراندهی آنتوان<br />

نگاه به را خود بلکه نمیشود،‏ رها به<br />

که کاری میزند.‏ گره او(‏ ذهنیِ‏ ‏)افق است.‏<br />

گرفته انجام اشمیت سوی از زیبایی را<br />

آنتوان که افقی در گرفته پناه هلن اکنون میآموزد<br />

اول قدم در داده،‏ رشد خود در ای و چهره دربارهی فیالمثل را عقیدهاش بدارد.‏<br />

نگه خود برای دیگران خصوصیات آنرا<br />

وجه هیچ به پیشتر که کاری یعنی از<br />

‏)ناشی زبانهایش زخم با و نمیدانست میکرد<br />

گمان ‏)؟((‏ وخودشیفتگی خودپسندی دیگران<br />

تمسخر و بلند صدای با دارد اجازه ۱۹ ۱۸، ۱۷، ۱۶،<br />

‏)صص کند قضاوت را برای<br />

سعادتی هنوز ظاهراً‏ حال این با اما (. کار<br />

این از هنوز زیرا نیست.‏ کار در هلن رضایت<br />

به دیگران(‏ بودن متفاوت ‏)تجربهی نمییابد:‏<br />

دست با<br />

زندگی[‏ سالها از ‏]پس همچنان ‏“آنتوان و<br />

بود او تماشای محو عشق از مملو نگاهی زن<br />

من«.‏ زندگی ‏»زن میکرد:‏ زمزمه دائم این<br />

خب زندگیاش؟ زن میگفت:‏ زندانی میداد:‏ جواب نگهبان نیست.‏ تحفهای که نبود،‏<br />

کار در سعادتی بله.‏ غنیمته«.‏ ‏»خودش خوشبختی<br />

میماند.‏ خوشبختی به ظاهرش خوشبختی<br />

دیگری،‏ ورای از مصنوعی خبر<br />

هلن به وقتی همه[‏ این ‏]با زورکی….‏ از<br />

است رفته حال از باغ در آنتوان که رسید ‏)ص‎۲۴‎‏(.‏<br />

کشید”‏ نعرهای دل ته زندانی<br />

هلنِ‏ میکشد،‏ کسی چه را نعره این که<br />

هلنی عبارتی به یا زندانبان؟ هلن یا خوشبختیِ‏<br />

به سال همه این از پس هنوز و<br />

است نگرفته خو مصنوعی اصطالح به همین<br />

که هلنی یا و میگیرد؟ تمسخر به آنرا ‏»غنیمت«‏<br />

را ظاهری و سطحی خوشبختیِ‏ ‏»نعره«ی<br />

این ظاهراً‏ بهرحال میداند!؟ از<br />

هلنِ‏ انسانیِ‏ واکنش آخرین اعتراضآمیز،‏ اشمیت<br />

امانوئل که اینگونه است.‏ بیگانه خود آن<br />

از میکند،‏ تعریف را او زندگیِ‏ داستان میرود<br />

فرو خود در کمال و تمام هلن پس از<br />

نگهبانی صرف را مراقبتاش تمام و سلولهای<br />

در اینک که میکند هلنی دو هر یک<br />

هیچ ‏”دیگر شدهاند:‏ زندانی هم از جدا اراده<br />

هلن نداشت.‏ زدن حرف حق آندو از نکند.‏<br />

فکر تا گیرد پیش در سکوت بود کرده کند<br />

فکر آنتوان از پیش هلنِ‏ مانند نمیبایست آنتوان<br />

زمانِ‏ هلن مانند نمیبایست همچنین و و<br />

بود،‏ شده سپری زمانشان دو هر کند.‏ فکر نمیدید<br />

سومی هلن خلق قدرت خود در هلن ۲۶(.<br />

۲۵ ‏”)صص امانوئل<br />

اریک که است همینی مسئله بله،‏ ‏»خلق<br />

میکند:‏ اشاره بدان درستی به اشمیت از<br />

استفاده با باشد بهتر شاید یا سوم«؛ هلنِ‏ ‏»عمیق«‏<br />

درک بگوییم اشمیت امانوئل کلمات ‏)در<br />

‏»حقیقی«‏ و برابر»ظاهری«(،‏ ‏)در که<br />

سرزمینی افق ‏»مصنوعیِ«(‏ برابر فقط<br />

چون بود.‏ شده پرورده آن در ‏»آنتوان«‏ هلین<br />

تا برسد درکی چنین به هلن بود کافی افق<br />

این درک بهرحال،‏ کند.‏ ‏»خلق«‏ را سوم زیرا<br />

دارد حیاتی کامال وضعیتی هلن برای دیگر<br />

است داده دست از را آنتوان که حال اشمیت<br />

قول به موقعیت همان در ماندن توان حیات<br />

زمان تا زیرا ندارد هم را ‏»سطحی«‏ حضور<br />

به مشروط آنجا در هلن بقای آنتوان،‏ در<br />

وجودش که کسی همان یعنی بود.‏ وی داشت<br />

ریشه افق«‏ ‏»سرزمین این اعماق این<br />

تمامی در کلمه دقیق معنای به هلن و نگاه<br />

‏»آویزان«‏ وزنی گونه هر بدون سالها پنهان<br />

و مخفی گونهای به بتواند تا بود،‏ او سطحی<br />

در شده هم اگر حتا او نگاه ورای از با<br />

اما کند.‏ نگاه چیزها و جهان به ظاهری،‏ در<br />

داشته ریشه تکیهگاه آن آنتوان،‏ مرگ بتواند<br />

تا ندارد وجود دیگر سرزمین این نگه<br />

سرپا را هلن ظاهری سطوح همان در راه<br />

دو هلن میرسد نظر به اینرو از بدارد.‏ و<br />

خصوصیات به بازگشت یا ندارد بیشتر میدانیم<br />

تجربه به بنا که پیشین،‏ رفتار نحوهی زمانمند<br />

دلیل به نعلی به نعل بازگشتِ‏ چنین ندارد.‏<br />

وجود اصال آدمی بودن مکانمند و خویش<br />

دستآوردهی به تجربیات با هلن زیرا دیگر<br />

آنتوان،‏ با سالهاش هفده زندگی اثر در تصور<br />

به که هلنی ‏)همان نیست.‏ قبلی هلن آن دست<br />

صورت همان به امانوئل بحث قابل هلن<br />

درون زندان در نکرده تغییر و نخورده راه<br />

اما و … است(‏ زندگی حال در همچنان مگر<br />

تا کند تالشی و جهد که است این دیگر که<br />

سرزمینی افق گسترهی به نیز خود اندازد.‏<br />

چنگ بود،‏ آن مقیم آنتوان شروع<br />

برای حداقل مسیر،‏ این در هلن همینقدر<br />

دهد.‏ انجام خاصی عمل نیست الزم خالء<br />

دام به تا دهد گیر آن به را خود که نیفتد<br />

نهیلیستی نگرشهای جاذبهی قدرت خود<br />

نازک الیهای در اگر حتا است.‏ کافی وناتوانی<br />

ضعف دلیل به یعنی دهد.‏ گیر را


188<br />

صفحه را<br />

‏»سکوت«‏ مسیر شود ناگزیر روحی اشمیت<br />

امانوئل که مسیری گیرد.‏ پیش در که<br />

بگوید خود مخاطب به میکند فراموش پیلهی<br />

‏»میبافد«،‏ هلن آنچه سکوت این در حتا<br />

واسطهاش به باید که پیلهای است.‏ خود بیآنکه<br />

باشد،‏ هم ناخودآگاه صورتی به اگر رود،‏<br />

فرو خود در شود،‏ ‏»خود«‏ دلمشغول جهان<br />

و چیزها نظارهی به سکوت در و روحیِ‏<br />

سفرهای واسطهی به تا شود.‏ مشغول ‏»خویشتن«‏<br />

بتواند روزی عاقبت خود پیاپی آزاردهنده<br />

چندپارگیهای از فارغ خودِ‏ در را تمامی<br />

طی در که هلنی‏ ‏»زایش«‏ ‏»بزاید«:‏ تولدش<br />

اما شود،‏ زاده بوده الزم سالها این به<br />

بیگانگیهایش خود از دلیل به همواره در<br />

ناتوانی دلیل به نخست بود:‏ افتاده تأخیر ‏)و<br />

خودشیفتگی نگرش از خود کردن جدا به<br />

سپس و آن(،‏ ساحتیِ‏ تک فکری ساختار با<br />

که افقی آنتوان:‏ نگاه به وابستگی دلیل آنتوان،‏<br />

برای بودناش اصیل و ممتاز تمام زیرا<br />

برساند؛ اصالت به را هلن نمیتوانست خود<br />

وجود از و درآمیزد آن با نبود قادر هلن آنرا<br />

بتواند راه این از تا بیفزاید بدان چیزی آن<br />

سطحیِ‏ الیهی از اینرو از برگیرد.‏ در در<br />

آنتوان که ‏)کاری رود فراتر نمیتوانست بود(.‏<br />

خبره آن هلن<br />

زیرا میکرد،‏ فرق وضع اکنون اما آماده<br />

خویش،‏ روحیِ‏ سلوکِ‏ و سیر در که<br />

شود افقی گسترهی از بخشی تا میشد بنابراین،‏<br />

میکرد.‏ طلوع آن از آنتوان نگاه ادامه<br />

را آنتوان راه او میشود.‏ سفر عازم نه<br />

مگر میاندیشد چنین خود با میدهد.‏ عالقه<br />

چیز یک به تنها کارش جز ‏”به اینکه به<br />

زندگی که حاال بود.‏ سفر هم آن و داشت من<br />

برسد،‏ آرزویش به بود نداده مجال او ۲۷(.<br />

‏)ص کنم عملی را خواستهاش میتوانم بازگشت<br />

نه سفر از او قصد بدانیم باید اما رابطهی<br />

یافتن به امید نه و زندگیست به برای<br />

صرفاً‏ او بلکه ‏)همانجا(؛ عاشقانه در<br />

معنایی به میرود.‏ سفر به ‏»آنتوان«،‏ است،‏<br />

کرده پیشه که سکوتی و خود پیلهی واگذاشتن<br />

با که میرسد روشن نقطهی این به آنتوان<br />

خواستههای وقف را خود هلن،‏ دو هر برایش<br />

ابتدا در است طبیعی که مسیری ‏کند!‏ عمل<br />

ناشیانه صورتی به حتا و باشد ناآشنا میکند<br />

طی او که پروسهای ترتیب بدین ‏کند؛ که<br />

میشود سپری صادقانهای شفافیت آن در طوریکه:‏<br />

به زند.‏ سر میتواند هلن از فقط مجللی<br />

هتل از رفتن در سفر مفهوم او ‏”برای زمین<br />

کرهی روی در دیگری مجلل هتل به بزرگترین<br />

در ترتیب بدین میشد.‏ خالصه آمریکا<br />

روسیه،‏ هند،‏ هتلهای مجللترین و برابر<br />

در بار هر گزید.‏ اقامت خاورمیانه و پخش<br />

برنامه جدیدی زبان به که تلویزیونی خواب<br />

به دست در بافتنی کاموای میکرد،‏ 1391<br />

شهریور 27 شماره هفته مجله برای<br />

میکرد مجبور را خود هربار میرفت.‏ در<br />

زیرا کند اسمنویسی گردشگری تورهای سرزنشش<br />

آنتوان البد صورت این غیر به<br />

را او میکرد کشف آنچه اما میکرد.‏ دیدگانش<br />

به بیشتری فروغ و نمیآورد وجد کارتپستالهای<br />

تصاویر فقط نمیبخشید نظرش<br />

در بعدی سه صورت به را هتلها هلن<br />

بس….؛ و همین میکرد،‏ زنده چرمی<br />

چمدان هفت در را زیستش ناتوانی جایی<br />

به جا فقط میکشید.‏ خود با آبیرنگ در<br />

کوتاه اقامت دیگر،‏ نقطهی به نقطهای از سر<br />

کمی موقتاً‏ سفر مشکالت و فرودگاهها،‏ میکرد<br />

حس مواقع این در میآورد:‏ ذوقش ‏]فارغ<br />

است….‏ وقوع حال در ماجرایی که و<br />

باربرها تاکسیها،‏ بیرونی دنیای نظم از جدید،‏<br />

محلهای به ورود و جابهجایی ...[ کشف<br />

گفتن،‏ سخن ضرورت عزیمت،‏ رستوران<br />

در غذا انتخاب گوناگون،‏ پولهای دو<br />

هر که بود شده باعث تالطمها این ]....[ دیگر<br />

شوند.‏ کشته سلولهایشان در زندانی زن<br />

آن نه نمیاندیشید،‏ درونش در کسی مرگِ‏<br />

این و آنتوان.‏ همسر نه و عبوس،‏ گوارا<br />

و آرامشبخش برایش مطلق تقریباً‏ ۲۸(.<br />

‏)صص‎۲۷‎ بود”‏ از<br />

آمده بیرون هلنِ‏ با ما اکنون بیانی،‏ به قدرت<br />

با هلنی روبروییم.‏ خویش پیلهی به<br />

تازه نگاهِ‏ این اینرو از زندگیاش.‏ خلق متکی<br />

که آنجا از گذارده،‏ قدم وجود عرصهی نشیبهای<br />

و فراز در هلن خودِ‏ تجربیات بر زا نمونهای میتواند است،‏ سفرهایاش است،‏<br />

کامل که معنا این به نه باشد.‏ ‏»کمال«‏ دلیل<br />

این به و معنا این به فقط بل هیچوجه؛ به نمیبیند<br />

کلیشهای موقعیتهای در را کمال که او<br />

نمیجوید.‏ بیروحی تصاویر چنان در و و میفهمد ‏»تالش«هایش نفس در را کمال تجربه<br />

که گونه همان به آنرا آنکه مهمتر فارغ<br />

چیزی را کمال یعنی میفهمد.‏ میکند،‏ اصال<br />

و نمیداند تجربیاش موقعیتهای از اینک<br />

بهرحال نمیکند.‏ فکر دربارهاش از<br />

را نهفته ‏»زیبایی«های چگونه میداند بیرون<br />

ذهنی عادتوارههای تاریکیهای برای<br />

صرفا و ادعایی گونه هر بدون و کشد زندگی<br />

جلوههای کشفِ‏ به خویش دل شادمانیِ‏ وی<br />

نظر از زندگی گفت بتوان شاید بپردازد.‏ شده<br />

تنظیم و چیده«‏ قبل از ‏»بستهای دیگر چهل<br />

سن در که هنگامی اینرو از نیست.‏ ‏)در<br />

‏»کپ«‏ هتل تراس در سالگی هشت و نابهنگام<br />

و است ایستاده جنوبی(‏ آفریقای مواجه<br />

باران سنگین قطرات و طوفان با و سادگی به باشد متوجه بیآنکه میشود،‏ کنار<br />

در که تنهایی مرد به پاسخ در شگفتی مزخرف<br />

از خود با کنان نجوا و ایستاده او میگوید:‏<br />

میزند،‏ حرف هوا بودن هوای<br />

‏»چه گفت نباید میکنید،‏ اشتباه نه “ قشنگ<br />

روز ‏»یک گفت باید بلکه مزخرفی!«‏ بارانیه«.‏<br />

نگاهش<br />

دقت با و برگشت هلن طرف به مرد این<br />

در میرسید.‏ صادق نظر به هلن کرد.‏ ‏»نخست<br />

شد:‏ مسلم اصل دو مرد برای لحظه میخواست<br />

را زن این وجود تمام با اینکه ترک<br />

را او هرگز میشد،‏ اگر اینکه دوم و ‏)ص‎۳۱‎‏(.‏<br />

نمیکرد«”‏ ۱۳۹۰<br />

بهمن اصفهان استفاده<br />

زیر کتاب از متن این نوشتن برای است:‏<br />

شده مجموعه<br />

بارانی«،‏ قشنگ روز ‏»یک ترجمه<br />

اشمیت،‏ امانوئل اریک اثر داستان،‏ پنجم<br />

چاپ قطره،‏ انتشارات حائری،‏ شهال ۱۳۹۰


مجله هفته و شما<br />

توضیحاتی برای مطالب ارسالی<br />

به مجله هفته و استفاده از مطالب<br />

مندرج در هفته<br />

رفقا و دوستان عزیز،‏ ‏“مجله هفته”‏<br />

در نظر دارد به نشریه ای اینترنتی<br />

تبدیل شود که منعکس کننده نظرات<br />

سازمان ها کمونیست و افراد مستقل<br />

کمونیست و فعاالن کارگری ایران<br />

باشد،‏ شما کمونیست ها و چپ های<br />

انقالبی ایرانی می توانید ما را با<br />

ارسال مقاالت و مطالب خود در این<br />

امر یاری رسانید.‏ لطفا توجه داشته<br />

باشید که مطالب خود را فقط به فرم<br />

فایل دوک)‏ MS-Word (DOC ارسال<br />

فرمائید،‏ از انتشار،مطالب به فرم<br />

های دیگر به دالیل فنی معذوریم.‏<br />

‏“مجله هفته”‏ به هیچ حزب و سازمان<br />

تعلق ندارد،‏ اما بی طرف نیست.‏<br />

مسئولیت هر مطلب منتشر شده با<br />

نویسنده آن می باشد!‏ و ‏“مجله هفته”‏<br />

هیچ نوع مسئولیت در برابرانتشار<br />

آن به عهده منی گیرد ‏“مجله هفته”‏<br />

در انتخاب و انتشار مطالب ارسالی<br />

کامال آزاد می باشد.‏ توضیحاتی<br />

برای استفاده ازمطالب مندرج در<br />

مجله هفته هدف ما از انتشار این<br />

مطالب گام کوچکی در جهت اگاهی<br />

و روشنگری سوسیالیستی است از این<br />

جهت انتشار متام مطالب منتشر شده<br />

در هفته چه با ذکر منبع و چه بدون<br />

ذکر آن کامال آزاد می باشد.‏ اما از<br />

آجنا که بسیاری از مطالب مجله هفته<br />

از منابع دیگری است لطفا به ذکر<br />

منابع اصلی توجه داشته باشید

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!