Ú©Ù ÙÙÛØ³Ù Ø Ø¹Ø§ÙÛ ØªØ±ÛÙ Ø´Ú©Ù Ø¯Ù Ú©Ø±Ø§Ø³Û - Ketab Farsi
Ú©Ù ÙÙÛØ³Ù Ø Ø¹Ø§ÙÛ ØªØ±ÛÙ Ø´Ú©Ù Ø¯Ù Ú©Ø±Ø§Ø³Û - Ketab Farsi
Ú©Ù ÙÙÛØ³Ù Ø Ø¹Ø§ÙÛ ØªØ±ÛÙ Ø´Ú©Ù Ø¯Ù Ú©Ø±Ø§Ø³Û - Ketab Farsi
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
مجله هفته<br />
گاهنامه سیاسی و فرهنگی »مجله هفته« سال ششم شماره 27<br />
شهریور ماه . 1391 سپتامبر 2012<br />
لینک مجله هفته در اینترنت www.hafteh.de<br />
کمونیسم؛<br />
عالیترین شکل<br />
دمکراسی<br />
گفتوگوی »فیدل کاسترو«<br />
و »توماس بورخه« در<br />
مورد پیآمدهای تالشی<br />
سوسیالیسم در اروپا،<br />
تضاد بین شمال و جنوب و<br />
حاکمیت واقعی خلق
فهرست<br />
4<br />
شناخت« »تئوری توضیح تئوریک تدارک 11<br />
حکم« قوهی »نقد : کانت امانوئل ساده، زبان به فلسفه 16<br />
فوکو میشل درسگفتارهای در نئولیبرالیسم، 20<br />
سوسیالیستی و لیبرالی نّت سُ در انسان عمومی مفهوم 29<br />
دمکراسی شکل عالیترین کمونیسم؛ 32<br />
فروید و نیچه ، مارکس دار آیینه فوکو: 35<br />
اسکوالستیک 38<br />
معاصر جهان در دولت محوریت 46<br />
اجمتاعی« »قرارداد : روسو ژاک ژان 50<br />
ژیژک اسالوُی فکری های سرچشمه و مسئله 60<br />
کاپیتال و زندگی دورة واپسین در مارکس 66<br />
)مساوات( اجمتاعی برابری 67<br />
ژیژک از ما خودبیگانگی از یا هگلی خودبیگانگی از 75<br />
سکون و حرکت تیک دیالک 82<br />
لنینیستی مارکسیستی حزب 87<br />
موجود وضع علیه مبارزه ساماندهی در رمسی مذهب جایگاه 91<br />
سرمایهداری حتت کمونیست یک زندگی ابدی: غیرخودی 93 کاالیی توتالیتاریسمِ و انگلی سرمایهداریِ 104<br />
بحران در امپراطوری 108<br />
میکند فقر تولید جهان در ثروت چگونه 109<br />
محور« عدالت « اقتصاد آینده: اقتصاد 114<br />
توطئه« »توهم نظریه پیرامون جستاری »حرامزادگی« از ترس و عریان پادشاه 118<br />
الکانی واقع امر 120<br />
مبب؟ با دمکراسی دمشق، های درس 123<br />
عربی های انقالب یکساله بندی جمع 131<br />
روشنفکرانه مُدگرایی درباب فصلی ورزی اندیشه 133<br />
بعد روز صبح پاریس، 136<br />
ایران به حمله مدافعان علیه اسرائیل در کودتا 137<br />
ما«! پخته نیمه « اقتصاد این و ما 139<br />
نوین های فرصت فراز و آمریکا هژمونی فرود پیرامون نکاتی 2<br />
صفحه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله
فهرست<br />
چرا روشنفکران به مسائل کارگری توجه منیکنند؟ 142<br />
کوه یخ پدر ساالری سرمایه داری را بشکنیم 144<br />
گفتگو با ناصر فکوهی: پولی شدن جامعه و سقوط اجمتاعی و فرهنگی 156<br />
امپریالیسم آمریکا و 160 ۱۸۹۸<br />
مصاحبه رادیو ندا، با دکتر ناصر زرافشان در مورد مسئله جنگ 163<br />
گذار به »دمکراسی« یا »جنگ داخلی«؟ 166<br />
شانزده سال زندگی در آمریکا: گفتگو با آناهیتا 170<br />
نگاهی به وضعیت کارگران باربر 173<br />
زندان 176<br />
چند شعر از فلزبان 177<br />
یاد باغ وطمن 178<br />
ضد انقالبِ آینده، چماقِ پاینده به کاروانی از ضدِ انقالبیهای آینده، از مهدی جامی تا رضا پهلوی 179<br />
سپاه ماه مه 181<br />
طاعون و گرد باد 182<br />
دلتنگی 184<br />
هلنِ درونی »من« و »تو« 185<br />
صفحه 3<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
نظری<br />
تدارک تئوریک توضیح »تئوری شناخت«<br />
پروفسور الفرد کوزینگ<br />
پروفسور مانفرد بور<br />
پروفسور گئورگ کالوس<br />
برگردان شین میم شین<br />
دایره املعارف روشنگری<br />
بخش اول<br />
۱<br />
تصویر به فرم فکری حسی و عقلی اطالق<br />
می شود که ضمیر انسانی بکمک آن، واقعیت<br />
عینی را در روند شناخت منعکس می کند.<br />
تصاویر فکری به دو دسته تقسیم بندی می<br />
شوند:<br />
تصاویر حسی<br />
تصاویر حسی به شرح زیرند:<br />
الفاحساس<br />
بادراک حسی<br />
تتصور<br />
تصاویر عقلی<br />
تصاویر عقلی به شرح زیرند:<br />
الفمفهوم<br />
بقضاوت<br />
تنتیجه<br />
پتئوری و غیره.<br />
تصاویر بمثابه از آن خود کردن واقعیت<br />
عینی در روند شناخت بر بنیان کردوکار<br />
عملی انسان ها بوجود می آیند.تصاویر کپیه<br />
های صرف از واقعیت عینی نیستند، بلکه<br />
»ترجمه« بغرنج و تضادمند عناصر مادی<br />
به عناصر فکری اند.هر تصویری قبل از<br />
همه وحدتی است از عناصر اوبژکتیف و<br />
عناصر سوبژکتیف، که بواسطه کردوکار<br />
سوبژکت شناخت خواص، جنبه ها، جوانب<br />
و روابط واقعیت عینی را منعکس می کند.<br />
دیالک تیک عناصر اوبژکتیف و عناصر<br />
سوبژکتیف در تصاویر اغلب به شرح زیر<br />
تشکیل می شود:محتوای تصاویر از عناصر<br />
اوبژکتیف تشکیل می شود و فرم تصاویر از<br />
عناصر سوبژکتیف.<br />
اما در واقع محتوای تصاویر نیز حاوی<br />
عناصر سوبژکتیف معینی اند و فرم آنها در<br />
تحلیل نهائی بطور اوبژکتیف مشروط می<br />
شود.تصاویر هم بلحاظ محتوا و هم بلحاظ<br />
فرم عمدتا بطور اوبژکتیف تعیین می شوند<br />
و عناصر سوبژکتیف آنها موجب ممانعت از<br />
فونکسیون معرفتی آنها نمی شوند.<br />
انگلس در پاسخ به این پرسش که آیا حواس<br />
ما تصاویر صحیحی از اشیاء مورد نظر<br />
ارائه می دهند، می گوید:»در آن واحد که<br />
ما چیزها را بنا بر خواصی که ما از آنها<br />
ادراک کرده ایم، برای رفع حوایج خود<br />
مورد استفاده قرار می دهیم، در همان آن<br />
ادراکات حسی خود را به محک می زنیم،<br />
۲<br />
صفحه 4<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
به محکی خطا ناپذیر.اگر ادراکات ما خطا<br />
بوده باشند، پس قضاوت ما نیز راجع به<br />
استعمال چنین چیزی باید نادرست باشد و<br />
عمل ما در استفاده از آن باید ناموفق از آب<br />
در آید.«)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۲،<br />
ص ۲۹۶، کلیات لنین، جلد ۱۴، ص ۱۰۳(<br />
انگلس و لنین مؤکدا خاطرنشان می شوند<br />
که منظور از تصاویر نه بازتاب مکانیکی<br />
واقعیت عینی، بلکه روند فعال برای نفوذ<br />
روحی در واقعیت عینی است:<br />
»تصورات انسانی نسبی اند، ولی حقیقت<br />
مطلق از این تصورات نسبی ترکیب می<br />
یابد.این تصورات نسبی پله به پله بسوی<br />
حقیقت مطلق باال می روند و رفته رفته بدان<br />
نزدیکتر می شوند.«)کلیات لنین، جلد ۱۴،<br />
ص ۱۷۱(<br />
بخش دوم<br />
نتیجه عملیات تصویرسازی<br />
اگر ما تصویرسازی را بمثابه یک روند در<br />
نظر نگیریم، بلکه آن را به عنوان رابطه ای<br />
ایستا تلقی کنیم که در آن الف در ب تصویر<br />
خود را نشان می دهد )عرصه متغیر الف<br />
عرصه تصاویر اولیه است و عرصه متغیر<br />
ب عرصه عکس ها و تصاویر(، پس عکس<br />
ها و تصاویر عناصر مجموعه ای را تشکیل<br />
می دهند که تابع مجموعه دیگر است.<br />
اگر پ مجموعه چیزها، خواص و غیره باشد<br />
که از آنها تصویرسازی به عمل می آید،<br />
)پ پریم( مجموعه افکار، مفاهیم، احکام،<br />
تئوری ها و غیره باشد، که تصاویر بر روی<br />
آنها نقش می شوند، آنگاه عناصر مجموعه<br />
دوم )پ پریم( راعکس ها و تصاویر عناصر<br />
مجموعه اول )پ( می نامند.<br />
اگر انسان ها حقیقت مطلق را در اختیار<br />
داشتند، آنگاه هر عنصر مجموعه اول دقیقا<br />
با هر عنصر مجموعه دوم انطباق پیدا می<br />
کرد.اما از آنجا که این امر تنها شامل حال<br />
زیرعرصه های علوم شده و می تواند بشود،<br />
پس مجموعه )پ( مورد تصویربرداری<br />
قرار نمی گیرد، بلکه از آن تصویر برداری<br />
می شود.<br />
اما چون از سوی دیگرکلیه عناصر مجموعه<br />
)پ( مطابق با تصاویر اولیه نیستند )انسان<br />
ها می توانند با استفاده از پراتیک به ابتکار<br />
آزادانه روح به خلق چیزهائی در ذهن خود<br />
نایل آیند که در عالم واقع چیزی منطبق بر آنها<br />
وجود نداشته باشد(، پس در تصویرسازی،<br />
نه تصویر اندازی بر مجموعه )پ پریم(،<br />
بلکه تصویر اندازی در مجموعه )پ پریم(<br />
صورت می گیرد.<br />
بنابرین، عرصه افکار، مفاهیم، احکام،<br />
تئوری ها و غیره وسیعتر است از عرصه<br />
تصاویر واقعیت عینی. سیر تاریخ علوم<br />
نشان می دهد که آفریده های فکری از این<br />
دست نیز در آخرین تحلیل تصاویری بیش<br />
نیستند.<br />
)هندسه غیراقلیدسی و یا جبر غیرکوموتاتیف<br />
در آغاز آفریده های صرف روح بشری<br />
بوده اند که بعدها خود را بمثابه تصاویر<br />
ریاضی امور عینی واقعی نشان داده اند.(<br />
مراجعه کنید به تصویربرداری،<br />
تصویرتئوری<br />
بخش اول<br />
I<br />
تصویرتئوری بطور کلی<br />
تصویرتئوری آموزشی است که بنا بر آن،<br />
شناخت یعنی تصویرسازی از واقعیت عینی<br />
و یا انعکاس واقعیت عینی در ضمیر انسانی.<br />
تصویرتئوری در فرم ماتریالیستی دیالک<br />
تیکی اش هسته مرکزی تئوری شناخت<br />
مارکسیستی لنینیستی را تشکیل می دهد.<br />
این تئوری بر آن است که موضوع شناخت،<br />
یعنی واقعیت عینی، مستقل از سوبژکت<br />
شناسنده و در خارج از او، یعنی مستقل از<br />
انسان اجتماعی وجود دارد و در روند بغرنج<br />
شناخت بوسیله او بر بنیان پراتیک درک<br />
می شود و بصورت تصاویر فکری، یعنی<br />
به صورت احساس ها، ادراکات، مفاهیم،<br />
احکام، تئوری ها و غیره انعکاس می یابد.<br />
این بدان معنی است که چیزهای مادی در<br />
کارخانه مغز انسانی به چیزهای فکری مبدل<br />
می شوند و یا به قول مارکس، »ترجمه«<br />
می شوند.<br />
پاسخ ماتریالیستی به مسئله اساسی فلسفه<br />
بلحاظ معرفتی نظری )یعنی در رابطه با<br />
تئوری شناخت( همزمان به نحوی از انحاء<br />
تصویرتئوری را نیز شامل می شود.<br />
سیر تاریخی تصویرتئوری<br />
۱<br />
در تاریخ فلسفه، فالسفه مختلفی هر کدام در<br />
تکوین تصویرتئوری علمی سهمی ادا نموده<br />
اند که خود گامی در جهت ماتریالیسم دیالک<br />
تیکی و تاریخی بوده است.<br />
دموکریت<br />
دموکریت )۴۶۰ ۳۷۱ ق. م.(<br />
فیلسوف ماتریالیست یونان باستان<br />
از فالسفه پیشاسقراطی<br />
شاگرد لویکیپ و بزرگترین فیلسوف فلسفه<br />
طبیعت<br />
نماینده ماتریالیسم اتمیستی<br />
او کل طبیعت را متشکل از ذرات تقسیم<br />
ناپذیر )اتم( می دانست.<br />
شعار اصلی او:<br />
۲<br />
چیزها فقط به ظاهر رنگ دارند، فقط به<br />
ظاهر شیرین و یا تلخند.<br />
در واقع فقط اتم ها وجود دارند، در فضای<br />
خالی!<br />
تصویرتئوری در فرم ابتدائی آن بوسیله<br />
دموکریت بنیانگذاری شده است.به نظر او<br />
همه چیزها از بهم پیوستن اتم ها پدید می<br />
آیند، اتم هائی که بلحاظ فرم، نظام، جایگاه،<br />
بزرگی و وزن با هم تفاوت دارند.همه چیزها<br />
بطور الینقطع گروه های اتمی )ایدوال( از<br />
خود آزاد می سازند که تصاویر کوچک<br />
و نامرئی چیزها هستند و در برخورد با<br />
اعضای حسی ما شناخت حسی را بوجود<br />
می آورند.<br />
هوبس و جان الک<br />
تصویرتئوری نوسازی و توسعه بعدی خود<br />
را مدیون سنسوئالیسم ماتریالیستی انگلیس و<br />
ماتریالیسم فرانسوی در قرن هجدهم بوده که<br />
پیرو سنسوئالیسم انگلیس بوده است.<br />
مراجعه کنید به سنسوئالیسم )حسگرائی(<br />
تصویرتئوری شناخت با نظریات هوبس و<br />
جان الک راجع به کیفیت های اولیه و ثانویه<br />
پیوند تنگاتنگی داشته که موجب ناپیگیری<br />
های مختلفی در کل تئوری شناخت شده<br />
است.<br />
الف<br />
هوبس<br />
توماس هوبس )۱۵۸۸ ۱۶۷۹(<br />
ریاضی دان، تئوریسن دولتی و فیلسوف<br />
انگلیسی در<br />
عصر جدید آغازین<br />
صفحه 5<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
صفحه 6<br />
۴<br />
۲<br />
کتاب معروف او »هیوال« نام دارد.<br />
هوبس ادراکات )ایده ها( را تصاویر اجسام<br />
مادی در ضمیر انسانی می داند، ولی<br />
احساس رنگ، نور، گرما و صدا به نظر<br />
او تخیالتی اند که از تأثیر ابژکت ها بر<br />
اعضای حسی ما پدید می آیند.)هوبس،<br />
»آموزش مربوط به اجسام«، ۴، ص ۲۵(<br />
ب<br />
جان الک<br />
جان الک )۱۶۳۲ ۱۷۰۴(<br />
فیلسوف انگلیسی<br />
نماینده اصلی امپیریسم<br />
۳<br />
از شخصیت های برجسته روشنگری انگلیس<br />
از تئوریسین های قرارداد اجتماعی<br />
اعالمیه استقالل آمریکا، قانون اساسی<br />
آمریکا و انقالب فرانسه تحت تأثیر فلسفه<br />
سیاسی او بوده اند.<br />
جان الک در نظریه خود راجع به بود<br />
)ماهیت( چیزها میان ایدئالیسم و ماتریالیسم<br />
در نوسان بود.<br />
جان الک در نظریه خود راجع به امکان<br />
شناخت بود )ماهیت( راستین چیزها به<br />
ندانمگرائی )اگنوستیسیسم( گرایش داشت.<br />
جان الک هم ادراک کیفیت های اولیه اجسام<br />
را به همان سان تعبیر می کند.<br />
کیفیت های اولیه مثال بزرگی، فرم، تعداد،<br />
جایگاه و حرکت به نظر او تصاویر واقعیت<br />
عینی اند.ولی او کیفیت های ثانویه مثال<br />
رنگ، صدا، بو، مزه و غیره را بمثابه تأثیر<br />
کیفیت های اولیه بر اعضای حسی ما )حواس<br />
پنجگانه( می داند.)جان الک، »راجع به فهم<br />
بشری«، ۲، ص ۸(<br />
هولباخ و دیدرو<br />
۱<br />
فالسفه ماتریالیست فرانسوی درقرن هجدهم<br />
بویژه هولباخ و دیدرو تصویرتئوری را با<br />
پیگیری بیشتری مطرح می سازند.آنها میان<br />
کیفیت های اولیه و ثانویه فرق اصولی قایل<br />
نمی شوند و احساس ها، ادراکات و ایده ها<br />
را بمثابه تصاویر چیزها با خواص خاص<br />
هر کدام از آنها تلقی می کنند.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
پل هنری تیری د هولباخ )۱۷۲۳ ۱۷۸۹(<br />
از متفکران رادیکال قرن هجدهم و از<br />
همکاران دیدرو و دآلمبر و از مؤلفین دایرة<br />
المعارف )۳۵ جلدی(<br />
آته ئیست، دترمینیست و ماتریالیست<br />
هولباخ می گوید:»چیزهای مادی در خارج<br />
ازشعور انسانی وجود دارند.آنها بر حواس ما<br />
تأثیر می گذارند.در نتیجه تأثیر آنها احساس<br />
ها پدید می آیند.احساس ها در مغز ما مورد<br />
شناسائی قرار می گیرند، به ادراکات بدل<br />
می شوند و به عنوان ایده ها به چیزها نسبت<br />
داده می شوند، چیزهائی که منشاء آنها بوده<br />
اند.هر ایده ای تصویر شیئی است، که منشاء<br />
آن بوده است«)هولباخ، »سیستم طبیعت«،<br />
، ص )۸<br />
دنیس دیدرو )۱۷۱۳ ۱۷۸۴(<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
یکی از خالق ترین اندیشمندان ماتریالیست<br />
روشنگری اروپا و از مؤلفین برجسته دایرة<br />
المعارف<br />
و از همکاران و دوستان دآلمبر، روسو،<br />
کاندیال.<br />
دیدرو می گوید:میان احساس ها ، ادراکات<br />
و تفکر پیوند ارگانیک وجود دارد.همه آنها<br />
فونکسیون های مغز بشر اند و از تأثیر<br />
چیزهای خارج ناشی می شوند.)دیدرو،<br />
»عناصر فیزولوژی«، ص ۳۳( ۲۹، ۱۷،<br />
تصویرتئوری ماتریالیست های انگلیسی و<br />
فرانسوی به سبب خصلت ماهیتا امپیریستی<br />
تئوری شناخت آنها عمدتا به شناخت حسی<br />
محدود می شود.<br />
آنها اگرهم به شناخت عقلی بر می خورند<br />
)که دیدرو در این زمینه تالش وافر داشته(<br />
نمی توانند کیفیت خاص آن را در مقایسه با<br />
شناخت حسی در یابند.<br />
ماتریالیست های فرانسوی برای اثبات<br />
نظریات معرفتی نظری خود، دانش علوم<br />
طبیعی، بویژه فیزیولوژی زمان خود را<br />
مورد استفاده قرار می دهند.<br />
اگرچه در آثار آنان سلسله ای از اندیشه<br />
های ارزشمند راجع به خصلت دیالک<br />
تیکی شناخت یافت می شود، اما علیرغم آن<br />
تصویرتئوری آنان بطور کلی ماهیت غیر<br />
دیالک تیکی دارد<br />
اسپینوزا<br />
۱<br />
سایر عناصر تصویرتئوری ماتریالیستی را<br />
اسپینوزا تدوین می کند.<br />
الفاسپینوزا می گوید:شناخت عبارت است از<br />
تصویرسازی از چیزها و از نظم و ترتیب<br />
چیزها و ریختن تصاویر حاصله در قالب<br />
ایده ها.)اسپینوزا، »اتیک ۲«، تز ۷(<br />
ب<br />
بنظر اسپینوزا، نظام ایده ها، یعنی نظام<br />
مبتنی بر روابط اندیشه ها در ضمیر بشری<br />
باید روابط عینی چیزها را منعکس کند و باید<br />
با آن ها انطباق داشته باشد.<br />
ت<br />
اگر ایده ها با چیزها منطبق باشند، آنگاه<br />
حقیقی محسوب می شوند.)اسپینوزا، »اتیک<br />
،»۱ تز )۶<br />
پ<br />
۲<br />
۵<br />
شناخت باید تصویر واقعی از طبیعت ارائه<br />
دهد.<br />
استفاده اسپینوزا از تصویرتئوری در<br />
شناخت عقلی درمقایسه با یکسونگری<br />
امپیریستی پیشرفتی محسوب می شود و<br />
همراه با نظریات ماتریالیست های فرانسوی<br />
و انگلیسی، منبع تئوریکی مهمی را برای<br />
تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک تیکی<br />
تشکیل می دهد.<br />
مراجعه کنید به امپیریسم در تارنمای دایرة<br />
المعارف روشنگری<br />
برکلی و هیوم<br />
جورج برکلی )۱۶۸۵ ۱۷۵۳(<br />
اسقف، تئولوگ، امپیریست و فیلسوف<br />
ایرلندی انگلیسی<br />
مؤسس ایدئالیسم ذهنی
صفحه 7<br />
۷<br />
۱<br />
۱<br />
۱<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
۱<br />
۲<br />
۳<br />
اندیشه تصویرتئوری از سوی نمایندگان<br />
ایدئالیسم در مبارزه بر ضد تئوری شناخت<br />
ماتریالیستی مورد تحریف ایدئالیستی ذهنی<br />
قرار گرفته است.<br />
برکلی و هیوم تصویرتئوری ذاتی را بنیان<br />
می گذارند که فلسفه معاصر بورژوائی را<br />
همچنان و هنوز تحت تأثیر خود قرار داده<br />
است.<br />
برکلی ایده هائی را که به ذهن می رسند،<br />
یعنی در واقع، احساس ها را بمثابه چیزهای<br />
واقعی تلقی می کند و ایده ها بمعنی محدود<br />
کلمه را یعنی اندیشه ها را بمثابه تصاویر<br />
احساس ها قلمداد می کند.آن سان که اندیشه<br />
ها به نظر او تصاویر احساس ها محسوب<br />
می شوند.)برکلی، »راجع به اصول شناخت<br />
بشری«، ص ) ۳۳<br />
دیوید هیوم )۱۷۱۱ ۱۷۷۶(<br />
فیلسوف، اقتصاددان و تاریخدان<br />
۴<br />
۶<br />
از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان<br />
از اقتصاددان ما قبل اقتصاد کالسیک<br />
معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام<br />
اسمیث<br />
هیوم هم به همان سان، تصورات و یا اندیشه<br />
ها را تصاویر احساس ها و یا ادراکات تلقی<br />
می کند و کل روند تصویرسازی را در همه<br />
فرم های آن، ذاتی شعور می داند.)دیوید<br />
هیوم، »بررسی ئی راجع به فهم بشری«،<br />
ص ) ۲<br />
ماهیت ماتریالیستی تصویرتئوری بوسیله<br />
برکلی و هیوم مورد تحریف ایدئالیستی <br />
ذهنی قرار می گیرد.<br />
مارکس، انگلس و لنین<br />
تصویرتئوری ماتریالیسم دیالک تیکی و<br />
تاریخی که توسط مارکس و انگلس تدوین<br />
و توسط لنین توسعه یافته، به معنی مرحله<br />
کیفی نوینی در پیشرفت تئوری شناخت<br />
ماتریالیستی است.<br />
تصویرتئوری ماتریالیسم دیالک تیکی و<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
تاریخی اندیشه های اصلی درست ماتریالیسم<br />
پیشین را ادامه می دهد، نواقص و معایب<br />
آن را برطرف می سازد و نتایج و مسائل<br />
درست مطروحه از سوی تصویرتئوری<br />
ایدئالیستی را مورد بهره برداری انتقادی<br />
قرار می دهد.<br />
کیفیت نوین تصویر تئوری ماتریالیستی <br />
دیالک تیکی<br />
کیفیت نوین تصویرتئوری ماتریالیستی <br />
دیالک تیکی را می توان در نکات زیرین<br />
دید:<br />
تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک تیکی <br />
بر خالف کلیه تئوری های شناخت دیگر <br />
خصلت و تعین )دترمینیسم( اجتماعی روند<br />
تصویرسازی را در نظر می گیرد.<br />
مراجعه کنید به دترمینیسم و ایندترمینیسم در<br />
تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
پراتیک اجتماعی در فرم های متنوع آن<br />
بنیانی است که روند تصویرسازی در ضمیر<br />
انسانی بر مبنای آن صورت می گیرد.<br />
پراتیک آخرین و تعیین کننده ترین معیار<br />
تعیین درجه انطباق تصاویر با ابژکت هائی<br />
است که مورد تصویرسازی قرار می گیرند.<br />
پراتیک معیار تصحیح و تدقیق پیاپی<br />
تصویرسازی است.<br />
توانائی شناخت انسانی و دستگاهی که بکمک<br />
آن تصویرسازی از واقعیت عینی صورت<br />
می گیرد، نه تنها محصول تکامل بیولوژیکی<br />
و تطبیق انسان با محیط پیرامون خود، بلکه<br />
عالوه بر آن محصول توسعه اجتماعی است.<br />
به قول مارکس، »تشکیل حواس پنجگانه،<br />
)ثمره ی( کار تمامت تاریخ جهان تاکنونی<br />
بوده است.«<br />
موضوع شناخت نیز دمبدم به سبب تغییر<br />
طبیعت از سوی جامعه بشری، خصلت<br />
اجتماعی به خود می گیرد.<br />
چون تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک<br />
تیکی ماتریالیسم تاریخی را نیز بنیان فلسفی<br />
خود قرار داده، می تواند روند تصویرسازی<br />
را در مشروطیت اجتماعی آن درست<br />
ارزیابی کند، در حالی که تصویرتئوری ما<br />
قبل مارکسیستی بلحاظ بنیان فلسفی خویش<br />
فقط می توانست روند تصویرسازی را در<br />
قالب فردی، انفرادی و لذا انتزاعی آن دریابد.<br />
تصویرتئوری مارکسیستی لنینیستی <br />
بر خالف درک ماهیتا غیردیالک تیکی<br />
ماتریالیست های پیشین خصلت دیالک<br />
تیکی روند تصویرسازی را با وضوح تمام<br />
مورد بررسی قرار داده و قرار می دهد.<br />
شناخت نه روندی مکانیکی، بلکه روندی<br />
بغرنج و سرشار از تضادهای دیالک تیکی<br />
است.<br />
روند شناخت از دیالک تیک های زیر<br />
متشکل است:<br />
از وحدت عناصر اوبژکتیف و عناصر<br />
سوبژکتیف<br />
۲از وحدت بی واسطگی و با واسطگی<br />
۳از وحدت درک حسی و درک عقلی<br />
۴از وحدت عام خاص منفرد<br />
۵از وحدت مجرد و مشخص<br />
۶<br />
۱<br />
۲<br />
از وحدت عناصر امپیریکی و عناصر<br />
تئوریکی)عناصر تجربی و عناصر نظری )<br />
و لذا تصاویر واقعیت عینی که در روند<br />
شناخت حاصل می آیند، نه کپیه های<br />
مکانیکی، بلکه »ترجمه« های بغرنج<br />
متناسب با قوانین خودویژه ی کرد و کار<br />
معرفتی انسانی اند<br />
اما میان تصویرها و چیزهای تصویرسازی<br />
شده رابطه روشنی وجود دارد، نوعی<br />
همفرمی )ایزومرفی( که در فرم های<br />
تصویری متفاوت، فرم های متفاوتی به خود<br />
می گیرند.<br />
تصاویر در شناخت عقلی به درجات مختلفی<br />
با عناصر قراردادی، بویژه با عالئم و سیستم
صفحه 8<br />
۳<br />
های عالمتی پیوند دارند.<br />
۳<br />
مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی در<br />
تارنمای دیارة المعارف روشنگری<br />
این تصاویر برای تدوین سیستم های تئوریکی<br />
و برای فرمالیزه کردن آنان ضروری اند.<br />
مراجعه کنید به سمیوتیک<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
موریتس اشلیک )۱۸۸۲ ۱۹۳۶(<br />
فیزیکدان و فیلسوف و مؤسس محفل وینی<br />
مطلق کردن این عالئم قراردادی و تفسیر<br />
ایدئالیستی آنها از سوی نئوپوزیتیویسم به<br />
پیدایش تئوری عالئم شناخت منجر شده که<br />
بنا بر آن، شناخت از تنظیم عالئم مربوط<br />
به واقعیات امور معینی تشکیل می یابد.<br />
)اشلیک، »آموزش شناخت عمومی«، ۱(<br />
تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک تیکی بر<br />
بنیان دستاوردهای علوم طبیعی جدید تدوین<br />
یافته و بنیان های مبتنی بر علوم طبیعی<br />
خود را قبل از همه در نویروفیزیولوژی<br />
و فیزیولوژی کردوکار عصبی عالی و در<br />
نویروسیبرنتیک می یابد.<br />
مراجعه کنید به بازتاب، سیستم عالمتی<br />
جامعه شناسی عامیانه به ساده کردن<br />
تصویرتئوری بمثابه تصویرتئوری مکانیکی<br />
مبادرت می ورزد و بدین طریق روند<br />
تاریخی فکری از آن خود کردن واقعیت<br />
عینی و استقالل نسبی آن را نادیده می گیرد.<br />
*****<br />
۱<br />
۲<br />
انگلس در سال ۱۸۹۰ میالدی در مخالفت<br />
با این طرز برخورد، درنامه ای به کنراد<br />
اشمیت می نویسد:<br />
»فلسفه اما بمثابه تقسیم کار معینی در هر<br />
دوره، مواد فکری معینی در اختیار دارد.<br />
فلسفه این مواد فکری معین را از فلسفه های<br />
پیشین به میراث می برد و بر بنیان این مواد<br />
فکری معین آغاز به کار می کند.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
از این روست که کشورهای بلحاظ اقتصادی<br />
عقب مانده می توانند در زمینه فلسفه<br />
پیشقراول گردند.<br />
به عنوان مثال:<br />
الف<br />
فرانسه در قرن هجدهم درمقایسه با انگلستان<br />
که فلسفه اش مرجع فرانسوی ها بود.<br />
یعنی انگلستان که بلحاظ اقتصادی عقب مانده<br />
تر از فرانسه بود، بلحاظ فلسفی پیشرفته تر<br />
از آن بود. مترجم<br />
ب<br />
۴<br />
و بعدها آلمان در مقایسه با انگلستان و<br />
فرانسه.<br />
یعنی آلمان که بلحاظ اقتصادی عقب مانده<br />
تر از انگلستان و فرانسه بود، بلحاظ فلسفی<br />
پیشرفته تر از آندو بود. مترجم<br />
اما رشد فلسفه در آلمان و فرانسه نیز به<br />
شکوفائی و رونق ادبی آن زمان شباهت<br />
داشت و نتیجه رشد اقتصادی بود.اقتصاد<br />
اینجا مستقیما چیزی را بوجود نمی آورد،<br />
بلکه نحوه تغییر و تکامل مواد فکری به<br />
میراث رسیده را اغلب بطور غیرمستقیم<br />
تعیین می کند، زیرا بازتاب های سیاسی،<br />
حقوقی و اخالقی اند که بزرگترین تأثیر<br />
مستقیم را بر فلسفه می گذارند.«)کلیات<br />
مارکس و انگلس، جلد ۳۷، ص ۴۹۳(<br />
بخش دوم<br />
پروفسور گئورگ کالوس<br />
تصویرتئوری مارکسیستی قبل ازهمه<br />
دستاوردهای ریاضیات، سیبرنتیک،<br />
اطالعتئوری، نویرو سیبرنتیک و غیره<br />
را به خدمت می گیرد تا به فهم عمیقتر و<br />
دقیقتر روند تصویرسازی نایل آید و قادر به<br />
توضیح مسائل زیر باشد:<br />
الف<br />
چرا این تصاویر حالت ایستا و تغییرناپذیر<br />
ندارند؟<br />
ب<br />
چرا و چگونه این تصاویر در تغییر مدام اند؟<br />
ت<br />
چرا تصویرسازی از واقعیت عینی در روند<br />
تغییر مدام خود می تواند هرچه بیشتر بهتر<br />
و دقیقتر صورت گیرد؟<br />
از این رو، تصویرسازی از واقعیت عینی<br />
بمثابه روند پیوند برگشتی جلوه می کند<br />
که در جریان آن کلیه تصاویر مربوط به<br />
اجزاء، جنبه ها و سیستم های واقعیت عینی،<br />
یعنی مدل درونی از محیط زیست، ببرکت<br />
مقایسه پی در پی با واقعیت، که در پراتیک<br />
اجتماعی صورت می گیرد، خود را مرتب<br />
دقیقتر و کاملتر می کند.<br />
مراجعه کنید به پیوند برگشتی<br />
از این نقطه نظر، دستگاه شناخت هر انسان<br />
منفرد بمثابه زیرسیستم دستگاه شناخت کلی<br />
جامعه جلوه گر می شود و هر دو )یعنی<br />
دستگاه شناخت هر انسان منفرد و جامعه(<br />
خصلت سیستم های سیبرنتیکی خودمطلوب<br />
ساز را دارند.<br />
تفاوت تصویرتئوری مارکسیستی با<br />
تصویرتئوری ماتریالیستی ما قبل مارکسیستی<br />
تفاوت تصویرتئوری مارکسیستی با<br />
تصویرتئوری ماتریالیستی ما قبل مارکسیستی<br />
در نکات زیر است:<br />
الف<br />
در تأکید بر خصلت روندین )پروسه ای(<br />
تصویرسازی است:یعنی برعکس مقایسه<br />
ایستای خشک و خالی تصویر با تصویر<br />
اولیه<br />
ب<br />
در توجه ماهیتا عمیقتر به طبیعت تصاویر<br />
است:تصاویر دارای خصلت سمانتیکی اند،<br />
نه ایکونی، آنطور که دموکریت می گفت.<br />
ت<br />
۱<br />
۲<br />
همچنین در درک نوینی از خصلت تجرید و<br />
انتزاع است.<br />
تصویرتئوری مارکسیستی بمثابه آموزش<br />
فلسفی اگر چه جزو علوم منفرد محسوب<br />
نمی شود، اما به دستاوردهای نوین علوم<br />
منفرد و اصول مدون جدید آنها متکی است.<br />
روانشناسی اطالعاتی ، نویروسیبرنتیک و<br />
غیره فوت و فن اجرای آزمایشات در عرصه<br />
تصویرتئوری فلسفی را بدست می دهند.
صفحه 9<br />
۱<br />
۲<br />
۱<br />
I<br />
II<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
سیبرنتیک سیستم های فنی جدیدی را پدید<br />
آورده که دارای خصلت مدل های فنی<br />
جریان تصویرسازی اند.<br />
تصویرتئوری مارکسیستی به وسایلی که<br />
بکمک آنها تصویرسازی صورت می گیرد،<br />
یعنی به زبان طبیعی، زبان رشته علمی و<br />
زبان هنری توجه جدی مبذول می دارد.<br />
تصویرسازی از دیدگاه اطالعتئوری عبارت<br />
است از کد گذاری عالئم محیط زیست.<br />
تصویرتئوری مارکسیستی قانونمندی های<br />
این رشته علمی را در نظر می گیرد و به<br />
مطالعه کدهای مختلف می پردازد که در<br />
روند تصویرسازی بوسیله سوبژکت شناسنده<br />
مورد استفاده قرار می گیرند.<br />
بخش سوم<br />
آموزش عمومی تصویرسازی<br />
مجموعه )M( بر و یا در مجموعه )M’(<br />
و یا<br />
از مجموعه )M( بر و یا در مجموعه )M’(<br />
تصویرتئوری انتزاعی نه به طبیعت و نوع<br />
عناصر مجموعه ای که از آنها تصویرسازی<br />
به عمل می آید، توجه مبذول می دارد و نه به<br />
طبیعت و نوع عناصر مجموعه تصویرساز.<br />
تصویرتئوری انتزاعی فقط به بررسی<br />
روابط ریاضی و یا منطقی میان تصاویر و<br />
تصاویر اولیه می پردازد.<br />
مورد خاص تصویرسازی که بلحاظ فلسفی<br />
جالب است، عبارت است از تئوری های<br />
شناخت معینی که شناخت بشری را در<br />
تحلیل نهائی چیزی جز تصاویر )و یا<br />
انعکاسات( واقعیت عینی نمی دانند.<br />
اما هر فرم تئوری شناخت یک تصویرتئوری<br />
نیست.<br />
آنجا که شناختن به معنی خودشناسی و یا<br />
یادآوری ایده ها ست )افالطون( و یا پیش<br />
شرط آن عناصر معرفتی اند که قبل از هر<br />
تجربه ای وجود دارند )کانت(، آنجا نوع<br />
کامال دیگری از تئوری شناخت مطرح است.<br />
از سوی دیگر هر تصویرتئوری یک<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
تصویرتئوری ماتریالیستی نیست، چه برسد<br />
به تصویرتئوری ماتریالیستی دیالک تیکی.<br />
مراجعه کنید به تصویر، تصویرسازی،<br />
شناخت، تئوری شناخت<br />
تصویرسازی واقعیت امری است که در<br />
عرصه های مختلف علوم منفرد و فلسفه<br />
از اهمیت بنیادی برخوردار است و موجب<br />
پیدایش تئوری های مختلف شده است.<br />
امروزه مفاهیم خاص تصویر در عرصه<br />
های مختلف علوم بنیان خود را بطور مستقیم<br />
یا غیرمستقیم در تئوری مجموعه ها دارند.<br />
تصویرسازی از نقطه نظر تئوری مجموعه<br />
ها<br />
تصویرسازی از نقطه نظر تئوری مجموعه<br />
ها دستورالعملی است که به هر عنصر<br />
)x( متعلق به مجموعه )M( بطور روشن<br />
عنصر دیگری بنام )y( از مجموعه )M`(<br />
نسبت داده می شود.این نسبت دادن را<br />
تصویرسازی از )M( در )M`( می نامند.<br />
بنا بر این تعریف، توابع ریاضی را می توان<br />
برای مثال جزو تصویرسازی ها محسوب<br />
داشت.این مفهوم تصویرسازی اما خصلت<br />
بسیار عام دارد.<br />
تصویرسازی از نقطه نظرهای مختلف<br />
تصویرسازی ها را می توان از نقطه<br />
نظرهای مختلف طبقه بندی کرد:اینجا باید<br />
تصویرسازی های بویژه مهم را یعنی طبقه<br />
تصویرسازی های صریح و بی ابهام را<br />
برجسته کرد.<br />
چنین تصویرسازی از )M( در )M`( به<br />
شرط های زیر مطرح می شود:<br />
الف<br />
اوال برای هر عنصر از )M( یک و فقط<br />
یک عنصر از )M`( نسبت داده شده باشد.<br />
ب<br />
ثانیا با هر عنصر از )M`( یک عنصر از<br />
)M( انطباق داشته باشد.<br />
ت<br />
ثالثا با دو عنصر متفاوت از )M( همیشه<br />
دو عنصر متفاوت از )M`( انطباق داشته<br />
باشند.<br />
بنابرین مفهوم تصویر در تئوری شناخت را<br />
باید تابع مفهوم عام تصویر تلقی کرد.<br />
شناخت از دیدگاه ماتریالیسم دیالک تیکی<br />
شناخت از دیدگاه ماتریالیسم دیالک تیکی<br />
عبارت است از تصویرسازی از چیزها،<br />
خواص و غیره واقعیت عینی بر افکار،<br />
مفاهیم، احکام و غیره.یعنی سیستمی<br />
ازچیزها، روابط و غیره بر سیستمی از<br />
افکار، مفاهیم، احکام و غیره تصویرسازی<br />
می شوند.<br />
بلحاظ سیبرنتیکی کسب هر تصویر فکری<br />
از جهان مادی می تواند به معنی ساختن مدل<br />
درونی از جهان خارج تلقی شود.این مدل<br />
درونی به هیچ وجه مدل ایستائی نیست.<br />
بنابرین، در مقابل هم قرار دادن خشک<br />
تصویر و تصویر اولیه فقط در انتزاع مجاز<br />
است.<br />
مدل درونی از جهان خارج بیشتر در روند<br />
پیوند برگشتی اطالعاتی با جهان خارج<br />
قرار دارد.تصویرسازی یک روند است.<br />
تصاویر ما بنیان های اعمال ما می شوند<br />
)مثال پیشگوئی های علمی که عمل ما را<br />
هدایت می کنند( و موفقیت و یا عدم موفقیت<br />
اعمال ما مبنائی برای بهتر کردن تصاویر و<br />
یا سیستم ما از تصاویر است.<br />
»پیوند برگشتی« دارای ساختار عام<br />
است:واقعیت عینیادراک و احساستبدیل<br />
ادراکات حسی و احساس ها به تصاویر<br />
انتزاعی )مجرد( و یا سیستمی از<br />
تصاویراعمالی که ما در نتیجه سیستم حاصله<br />
خود از تصاویرانجام می دهیم.تأثیرگذاری<br />
بر واقعیت عینی ببرکت اعمال خوددریافت<br />
مجدد نتایج تأثیرگذاری خود در فرم احساس<br />
ها و ادراکاتتصحیح و یا تأیید تصاویر.<br />
بنابرین، مفهوم ماتریالیستی دیالک تیکی<br />
تصویر با مفهوم پراتیک پیوندی ناگسستنی<br />
دارد.<br />
اغلب ادعا می شود که تصاویر مورد نظر<br />
ماتریالیسم دیالک تیکی با تصاویر اولیه<br />
»انطباق دارند.«<br />
این انطباق اما انطباقی نیست که مورد نظر<br />
تصویرتئوری ایکونی ما قبل مارکسیستی<br />
است که گویا تصاویر کوچک شده ی<br />
چیزهای واقعی )ایدوال( در مغز ما جا داده
۸<br />
۹<br />
شده اند.<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
تصاویر مورد نظر ماتریالیسم دیالک تیکی<br />
بیشتر با محتوای اطالعی، ساختار تصویر<br />
اولیه و تصویر در رابطه قرار دارند.و لذا<br />
تصاویر وحدتی از عناصر اوبژکتیف و<br />
سوبژکتیف اند.<br />
مراجعه کنید به دیالک تیک اوبژکت <br />
سوبژکت در تارنمای دایرة المعارف<br />
روشنگری<br />
چون دستگاه شناخت انسانی از فرم های<br />
ادراک، انتقال و استعمال اطالعات خاص<br />
خود برخوردار است و حاوی متد های کد<br />
گذاری و ذخیره کردن اطالعات خاص خود<br />
است.<br />
محتوای اطالعاتی دریافت شده و قوانین عام<br />
اطالعتئوری اوبژکتیف )عینی( اند.<br />
)محتوای شناخت نه در کله سوبژکت<br />
شناسنده، بلکه در اوبژکت شناخت )موضوع<br />
شناخت( است. مترجم(<br />
)اگر اینجا از محتوای اطالعات صحبت<br />
می شود، منظور فقط محتوای نحوی )سین<br />
تاکتیکی( اطالعات نیست، بلکه محتوای<br />
سمانتیکی و عملی )پراگماتیکی( اطالعات<br />
نیز است.(<br />
فرم اطالعات نیز هرگز فقط سوبژکتیف<br />
نیست.<br />
قوانین عام کد گذاری، انتقال اطالعات،<br />
گنجایش کانال اطالعات )شط اطالعات(،<br />
ظرفیت بهم پیوستگی اطالعات و غیره<br />
بنیانی برای سوبژکت مفروض و برای<br />
دستگاه شناخت او محسوب می شوند و<br />
داربستی را تعیین می کنند که در درون آن<br />
گشتاورهای سوبژکتیف بطور کلی امکان<br />
پذیر می گردند.<br />
مراجعه کنید به تصویرتئوری، شناخت،<br />
اطالعات، سمیوتیک، مجموعه<br />
پایان<br />
۵تصور غالب به شرح زیر است:<br />
الف<br />
دیدن عناصر اوبژکتیف موجود در روند<br />
تصویرسازی در محتوای تصویرسازی<br />
ب<br />
۷<br />
دیدن عناصر سوبژکتیف موجود در روند<br />
تصویرسازی در فرم تصویرسازی<br />
مراجعه کنید به دیالک تیک فرم و محتوا،<br />
دیالک تیک اوبژکت و سوبژکت در تارنمای<br />
دایرة المعارف روشنگری<br />
۶واقعیت اما از قراری دیگر است:عناصر<br />
سوبژکتیف و عناصر اوبژکتیف هم منسوب<br />
به محتوا هستند و هم منسوب به فرم.)و نه<br />
صرفا منسوب به فرم و یا محتوا. مترجم(<br />
دستگاه شناخت سوبژکتیف هر انسان منفرد<br />
و همچنین جامعه بشری از سیل اطالعات<br />
عرضه شده بوسیله محیط زیست دست به<br />
گزینش می زند، یعنی محتوای شناخت را<br />
تحت تأثیر خود قرار می دهد.<br />
صفحه 10<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
نظری<br />
حکم«<br />
قوهی »نقد : کانت امانوئل ساده، زبان به فلسفه روحی<br />
زهره حکم«<br />
قوهی »نقد : کانت امانوئل )۲۲(، ساده، زبان به فلسفه 11<br />
صفحه وفرهنگ<br />
شناسی انسان سایت منبع باشیم<br />
کرده فکر مسئله این به گاهی شاید میکند؟«؛<br />
قضاوت گونه چه »آدمی که تماماً<br />
مسئلهای پرسش، این هجده قرن در فیلسسوف<br />
که پرسشی میآمد. شمار به فلسفی )۱۸۰۴ کانت امانوئل همچون ایدهآلیستی آن<br />
به تا میدانست خود وظیفهی ۱۷۱۲(، نماید.<br />
تبیین آنرا منابع و مبانی و گوید پاسخ عمدهی<br />
هدف بگوییم باشد بهتر شاید اصال خود،<br />
نقادانهی اصطالح به فلسفهی در کانت چارچوب<br />
در فلسفه مبانیِ و مسائل، طرحِ »قوهی<br />
به پرداختن جمله آن از که جدید بود.<br />
داوری( )یا حکم« سختکوش<br />
و جدی بسیار متفکری کانت، را<br />
فیلسوف وظیفهی مهمترین و است فکری<br />
زمینههای کلیه در »روشنگری« خواهیم<br />
سخن اینباره در بیشتر )بعد میداند با<br />
مقدماتی آشنایی برای اکنون گفت(. وی<br />
که بگوییم همینقدر وی فلسفی هدف شکلگیری<br />
دربارهی تحقیق صدد در جداً 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله مسلماً<br />
)و است برآمده )شناخت( »معرفت« همان<br />
ایدآلیستی(. نگرشهای چارچوب در گونه<br />
هر پیششرط که شناختی یا معرفت است<br />
متفکری نخستین اینرو از داوریست؛ و<br />
گفت لبیک کپرنیکی علمی انقالب به که پیشینی«<br />
»صورتهای و ذهن سازوکار بر این<br />
از استقبال به توجه با شد. متمرکز آن فلسفی<br />
چارچوب )در اکنون علمی، نظریهی محور<br />
دیگر زمین که گونه همان کانتی( فلسفهی<br />
یاری به نمیآید، شمار به جهان گونه<br />
آن میتوانند چیزها و جهان کانت، ذهنی<br />
صورتهای واسطهی )به ذهن که عکس<br />
بر و نباشند میکند(، دریافت خود آنِ<br />
از استقاللی شناسی« »شناخت لحاظ به واقعیت<br />
جهان، )فیالمثل، باشند داشته خود آنچه<br />
از غیر به واقعیتی باشد. داشته دیگری میکند(.<br />
ادراک ذهن نگرشهای<br />
با همراهی دلیل به کانت بهرحال کپرنیکی<br />
انقالب توانست خود، زمانهی علمی در<br />
بنابراین کند. وارد فلسفه قلمرو به را نخستین<br />
احتماالً کانت فلسفیِ جهانبینی دقت<br />
لطفا میشود. کشف ذهنی فرافکنیهای است<br />
ذهنی »فرافکنی«های از صحبت شود، که<br />
همانگونه هست. که آنچه »انکار« نه و به<br />
آن بسط و خویش شکِ با دکارت میدانیم که<br />
»ذهن«اش جز به که رسید استنتاج این میکند،<br />
گزارش یقین با آنرا هستیِ و »من« اثبات<br />
و اعتمادند قابل غیر چیزها، مابقی از<br />
دیدیم که همانگونه هم را جهان وجود اصطالح<br />
به خدا، وجود به اعتراف طریق صادق«،<br />
و کردار »درست خالقِ بهمنزلهی کرد.<br />
ثابت و<br />
جهان منکر رو، هیچ به کانت، آنکه حال دست<br />
هم آن اثبات برای و نمیشود، چیزها امری<br />
در بلکه نمیشود، الوهی امر دامن به تابع<br />
آنرا و میکند مداخله »واقعیت« نام به خواهیم<br />
توضیح میکند. آدمها ذهنی شرایط که<br />
بود درونیای قوانین به معتقد او داد: قوانینی<br />
هستند. آدمی با همواره و پیشاپیش مینامد<br />
ذهنی »صورت«های را آنها وی که برای<br />
که علیت قانون یا و زمان مکان، مانند ضروریاند.<br />
و الزم تجربهای هر کسب
12<br />
صفحه تفکراتی<br />
بین فاصل حد او گفت بتوان شاید یقینهای<br />
و عقل به تنها )که دکارت همچون تفکرات<br />
دیگر سوی از و داشتند( باور عقلی به<br />
را ذهن )که الک همچون تجربهگرایی آنهم<br />
میکند. پر میکرد(، تشبیه سفیدی لوح جهان<br />
از انسان ادراک که مضمون این با یا<br />
مکان از فارغ نمیتواند هرگز چیزها، و ما<br />
اینکه یعنی باشد. علیّت قانون یا و زمان چیز<br />
آن کنیم، فکر یا کنیم نگاه که چیز هر به آن<br />
همینطور یا و باشد. مکان بدون نمیتواند در<br />
یا و اندیشه در زمان بدون نمیتواند چیز بدون<br />
که طوری به باشد. داشته وجود ما نگاه که<br />
میرسیم نتیجه این به شکی کوچکترین گسست<br />
قابل غیر عناصرِ از زمان و مکان ابزارهای<br />
جزء اینرو از ذهنی، ادراکِ میآیند.<br />
شمار به الزامیِ»معرفت« خصوص<br />
در کانت نظر از برهان همین عین و<br />
جستجو که معنا بدین دارد. وجود علیّ قانون صورت<br />
همچون معلولی، و علت یافتههای یا از<br />
ناگسستنی بخشی فضا و مکان ادراکیِ مثال<br />
عنوان به ذهنیاند. صورتهای خودِ پشت<br />
در شود دیده آنکه بدون را بادکنکی از<br />
که کودکی واکنش بترکانید، کودکی سر طور<br />
به است برخوردار سالمی گوشهای خود<br />
سر پشت به فورا که است این طبیعی »علت«<br />
دنبال به عمل این با او کند. نگاه از<br />
آنرا که است معلول( عنوان )به صدایی این<br />
واقعیت است. شنیده گوشهایش طریق این<br />
اگر کانتی نگرشهای نظر از که است انسان<br />
شاید نبودند، ذهنی پیشینیِ قانونهای نمیداشت.<br />
هم علمی کنجکاوی هیچ دکارت<br />
»منِ« وجود اثبات به توجه با کانت عنوان<br />
به آن، هموارهی داشتن لحاظ )یعنی داشتن<br />
نظر در با همچنین و آگاهی( خود با<br />
همواره که ذهن پیشینیِ »صورت«های و<br />
علیت( و زمان، مکان، )درک آدمیاند حواسی<br />
به اعتماد به توجه با اینها بر عالوه است،<br />
ذهنی صورتهای درک به قادر که که<br />
مییابد دست اندیشه این به آنکه ضمن اعتنا<br />
قابل ما(، برای )چیز من« برای »جهان به<br />
که میاندیشد مسئله این به همزمان است، شیوهی<br />
و ذهنی صورتهای وجود واسطهی عنوان<br />
به ما ، چیزها و جهان از انسان درکِ برای<br />
»جهان واقعاً بدانیم نمیتوانیم انسان جهان<br />
اینکه بنابراین، است. چگونه خود« هستند،<br />
چه خود« »برای فینفسه چیزها و قادر<br />
انسان کانت، گفتهی به که است امری باور<br />
این بر بنابراین نیست. آن »شناخت« به محدودیت<br />
با همراه انسان »معرفتِ« که بود خود،<br />
نظریهی با کانت چند هر واقع به است. شیوهی<br />
به شناختِ بین فاصل حد نوعی به نیز<br />
و تجربی( یافتههای به )بدبینی دکارت پر<br />
را الک »تجربه«ی بر مبتنی شناختِ این<br />
برای سنتزی میتوانست حتا و بود کرده 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله با<br />
میبینیم که همانطور اما باشد، نظریه دو ناخواسته<br />
دیگر، شیوهای به میانجیگری، این »ماهیت<br />
خصوص در قدیم فلسفیِ پرسش میکند.<br />
احیاء را آن شناسایی ابزارِ و جهان« نوآوریهای<br />
اصطالح به از دیگر یکی از<br />
میباید میکنم فکر )که فلسفه، در کانت … یا و دکارت فیالمثل هفده، قرن متفکران چارچوب<br />
ساختن برپا باشد(، گرفته الهام بود<br />
معتقد دکارت که آوریم یاد به است. نقد »اعتماد«<br />
قابل اندیشهای به بتوان آنکه برای بدیهیات<br />
همهی به تا است الزم یافت، دست وی<br />
دیدیم که آنطور اگر حتا کرد. »شک« تردیدِ<br />
قابل غیر وجودِ به یافتن دست از بعد چیزها،<br />
و جهان اثبات برای اندیشنده«، »منِ گذشتگان<br />
فکریِ چارچوبهای در نو از شکی!<br />
کمترین بدون آنهم باشد، درغلطیده حدی<br />
تا گفت میتوان هم کانت خصوص در سروکار<br />
دکارت نوع از »نقد« چارچوب با در<br />
میباید را علتاش و داشت. خواهیم یافت:<br />
آنها استفادهی مورد فلسفی« »روشِ فاصلهگرفتن<br />
به قادر که ایدهآلیستیای روش »غایتمندباورانه«ی<br />
عادتوارههای از غایتهایی<br />
نیست. واال یا و متعالی امور که<br />
چیزها و آدمی طبیعت، جهان، دربارهی متعالی<br />
»امر به نهایت در روشهایی چنین در عالوه<br />
کانت فلسفهی اما میشود. ختم واال« و در<br />
هم که است برخوردار فضایی از آن بر و<br />
پیشین روشهای از گذر به قادر لحظاتی میشود،<br />
آن زبانآورانهی استداللسازیهای استعالیی<br />
پیوند با که است گونهای به هم و منبعی<br />
)بهمثابه واال امر به خود درونی شناختِ<br />
مسیر تغذیهکنندهی »معرفتی«(، به<br />
میگردد. خود فلسفهی عملیِ عقالنیت یا<br />
اختیار بر مبتنی عقالنیتی به ساده زبان کانت<br />
نظر طبق آن خودِ که »آزاد« ارادهی دست<br />
میشود، برساخته اخالقی غایتی با آدمی،<br />
وجدان در اینبار که غایتی مییابد. قوانین<br />
از ذهنی، صورتهای همچون که<br />
میکنند، پیروی خاصی، پیشینی درونی داد.<br />
خواهیم توضیح را همه مسلماً نخست<br />
حکم، قوهی نقد بحث گشودن برای غایتشناختی«<br />
حاکمهی قوهی »نقد سراغ نقشی<br />
فلسفی لحاظ به که بحثی میرویم. داشته<br />
کانت »روشنگری« اندیشهی در مهم روشنگری(<br />
عصر )در وی نظر از است. باشد<br />
رسیده فکری بلوغ به میتواند انسانی باور<br />
خویش وجدان و خود »آزادی« به که به<br />
قادر معرفتی بیانی، به باشد. داشته از<br />
و باشد »آزاد« که است موقعیت درک تشخیصِ<br />
قدرت معنای در فلسفی« »اختیار خیر<br />
امور بین چیزها، ویژگیِ و خصوصیات برخوردار<br />
آن نافی و خوشبختی یا و شر یا اخالقی،<br />
قانون کانت نظر از بنابراین باشد. ذهنی،<br />
صورتهای یا و علّی قوانین همچون اینباره<br />
در چنانکه است. پیشینی امری میگوید:<br />
عقلی<br />
شرط عنوان به اخالقی، “قانون و<br />
نفسه به اختیارمان، از استفاده صوری شرط<br />
عنوان به غایتی هیچ به وابستگی بدون غایتی<br />
معهذا است؛ الزامآور ما برای مادی، تعیین<br />
ما برای پیشین، طور به البته را، نهایی ملزم<br />
آن خاطر به تالش به را ما و میکند ممکن<br />
خیر عالیترین غایت این و میسازد ذهنیای<br />
شرط است. جهان در اختیار توسط مفاهیم<br />
کلیهی حسب به )و انسان آن تحت که است<br />
قادر ذیعقلی( متناهیِ موجود هر ما، خود<br />
برای فوق قانون تحت نهایی غایتی عالیترین<br />
نتیجتاً است. خوشبختی کند، وضع تا<br />
باید ما که جهان، در ممکن فیزیکیِ خیر نهایی<br />
غایت عنوان به آنرا میتوانیم که آنجا شرط<br />
تحت است: خوشبختی بخشیم، تحقق به<br />
اخالقیت، قانون با انسان هماهنگی عینیِ بودن.<br />
خوشبخت برای شایستگیاش عنوان برای<br />
اخالقی علتی باید ما نتیجتاً، ]...[ خود،<br />
تا بپذیریم را جهان( صانع )یک جهان قائل<br />
نهایی غایتی اخالقی، قانون با هماهنگ دومی<br />
پذیرش که اندازه همان به و شویم؛ تا<br />
)یعنی اندازه همان به است، ضروری پذیرش<br />
نیز دلیل( همان به و درجه همان که<br />
بپذیریم باید یعنی است، ضروری اولی صص<br />
۱۳۸۱: )کانت، دارد”. وجود خدایی .)۴۳۳<br />
۴۳۲ کانت<br />
خود که اینجاست جالب نکتهی اما کامالً<br />
استدالل روشِ این قدمتِ به نسبت به<br />
بعد صفحهی چند اینرو از است. آگاه »تذکر«<br />
خودش، گفتهی به خود خوانندهی برهانی<br />
اخالقی برهان این که:” میدهد برهانی<br />
فقط شاید بلکه نیست، جدیداالکتشاف است<br />
شده عرضه جدید صورتی به که باشد ص۴۴۳(.<br />
….”)همانجا، نوین<br />
چرخش نیمههای در کانت بنابراین، میشود،<br />
متوقف کامال تنها نه خویش فلسفیِ فکریِ<br />
نگرشهای به سرعت به بلکه میپیوندد.<br />
پیشین متفکران فلسفه<br />
درباره واقعیت از نیمی فقط این اما آنرا<br />
زودتر دلیل این به فقط و است. کانت به<br />
حوصله و صبر با تا ساختیم مطرح بپردازیم.<br />
او فلسفی ندهی پیشبَرَ مباحث و ایدهآلیستی اندیشهی البالی در که روشی وی<br />
فکریِ استحکام و القیت غایتگرایانه، حتا<br />
»دیالکتیک«، زمینهی در )خصوصاً را باشد(<br />
کشیده دست آن از راه نیمهی در اگر سازیم.<br />
آشکار با<br />
کانت گفتیم، متن ابتدای در که همانگونه
صفحه 13<br />
پیروی از انقالب کپرنیکی قائل به تمایز<br />
در عالم شناخت شد و آنرا با ابهاماتی<br />
نظیر »شناخت برای خود« و »شناخت<br />
برای ما«، در آمیخت. وضعیتی که به نظر<br />
میرسد، در عین اینکه آماده است تا مقدمات<br />
آزادسازیِ متافیزیکی را برسازد، که از قضا<br />
یکی از نشانههای آن میتواند همان چیزی<br />
باشد که باعث میشود تا دوباره پرسش<br />
از ماهیت جهان و چیزها به میان آوریم:<br />
همان پرسشهایی که فیالمثل فالسفهی<br />
پیشاسقراطی مطرح میکردند، )نگاه شود به<br />
مباحث شماره ۲ ۱، و ۳(، و در عین حال<br />
باعث میگردد تا »شناخت«، به مجرای<br />
تأملی سابق بر این باز گردد.<br />
از نظر کانت کمال طبیعت درونی، از<br />
آنجا که به غایات طبیعی تعلق دارد و این<br />
»غایات« همانگونه که گفتیم به باور او<br />
نه امری قابل مشاهده بلکه امری تعقلی و<br />
تأملیست، در نتیجه »طبیعت« به عنوان<br />
موجودی »سازمند« در نظر گرفته میشود.<br />
یعنی هستیای که از »غایتی برای خود«<br />
برخوردار است. از نظر او بین انسان و<br />
طبیعت و یا انسان و جهان و یا اجزاء متفاوت<br />
جهان و چیزها نسبت به یکدیگر رابطهای<br />
غیرقابل کتمان وجود دارد. رابطهای که<br />
کانت آنرا »سازمند« و یا »متقابل« مینامد:<br />
رابطهای فعال و زاینده که هر چند به لحاظ<br />
شناختشناسی مستقل، محدود و غیر قابل<br />
نفوذ به روی دیگری است، اما به لحاظ<br />
»هستیشناختی«، چنانچه خواهیم دید، هر<br />
یک برای دیگری از یک طرف »غایت«<br />
است و از طرف دیگر »وسیله«ای برای<br />
آن. و ناگفته نماند که این نحوهی استدالل،<br />
)هر چند با خطوطی نسبتاً کمرنگ و ظریف<br />
ترسیم شده است( پرورشدهندهی همان<br />
نحوهی باشکوه »دیالکتیک«ی است که<br />
قوهی نقادی کانت اساساً بر پایهی آن ریخته<br />
شد و روشی جدید به شمار میآمد. چنانکه به<br />
شیواییِ تمام میگوید:<br />
“محصول سازمندِ طبیعت، محصولی است<br />
که در آن هر چیز غایت و متقابالً وسیله<br />
است. در این محصول هیچ چیز نیست که<br />
عبث، بدون غایت یا قابل انتساب به یک<br />
مکانیسمِ طبیعی کور باشد” )همانجا، ص<br />
۳۳۵(. و یا در خصوص رابطهی انسان و<br />
طبیعت و عدم دسترسی شناخت کامل نسبت<br />
به طبیعت )بهمثابه ابژهای جهت شناخت،<br />
کاری که فیالمثل در فلسفهی دکارت میسر<br />
و شدنیست( معتقد است: “چون خود ما به<br />
طبیعت به معنای وسیع کلمه تعلق داریم،<br />
]شناسایی این طبیعت[ حتا بر طبق مماثلتی<br />
دقیقاً متناسب با هنر انسانی نیز قابل تعقل<br />
و تبیین نیست. پس مفهومِ یک چیز ….<br />
مفهومی تقویمی از فاهمه یا عقل نیست،<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
]بلکه[ … مفهومی تنظیمی برای قوهی<br />
حاکمهی تأملی، برای هدایتِ پژوهش ما<br />
دربارهی اعیانی از این نوع … است. اما<br />
این تأمل، بیش از آنکه در خدمت شناخت<br />
طبیعت یا مبنای نخستین آن باشد، در خدمت<br />
شناخت قوهی عقل عملی در ما ]است، همان<br />
عقلی[ که علت این غایتمندی را با مماثلت<br />
با آن لحاظ کردیم” )همانجا، ص ۳۳۴(.<br />
معموالً در بحثهایی که از کانت میشود<br />
به این نکات یا اصالً توجه نمیشود یا بهای<br />
چندانی به آنها داده نمیشود؛ اما علت تأکید<br />
بر آنها در بحث حاضر، تنها به این دلیل<br />
است که زمینههای فلسفهی رمانتیسمِ آلمانی<br />
را که در بحثهای بعد دنبال خواهیم کرد، به<br />
وضوح در فلسفهی روشنگرانه و نقد قوهی<br />
حکم کانت ببینیم. چیزی که از آن با نام<br />
»کانتی« یاد خواهیم کرد.<br />
بهرحال، هر چند کانت در خصوص<br />
حیطهی »شناختِ من« ): در اینجا<br />
بخوانیدش خودآگاهی؛ آنچه »من« به<br />
واسطهی صورتهای پیشینی ذهنیام<br />
از جهان و چیزها میتوانم بفهمم، همانا<br />
»چیز برای من«( با »چیزها برای خود«<br />
)به معنای جهان، طبیعت و چیزها( به<br />
لحاظ شناختشناسی تفاوت قائل میشود،<br />
و محدودیت معرفت انسانی را به این تمایز<br />
نسبت میدهد، اما همانگونه که در گفتهی<br />
خودش در باال دیدیم )یعنی آنجا که میگوید<br />
چون خود ما به معنای وسیع کلمه به طبیعت<br />
تعلق داریم…(، این محدودیتِ معرفتی<br />
میتواند، محدودیتی هستیشناسانه جلوه کند.<br />
حال آنکه از نظر وی اینگونه نیست. زیرا<br />
با »هستیِ مشترک«ی طرف هستیم که به<br />
ما اجازهی قضاوتهای مطلقاً فراسو رفتن<br />
نمیدهد. به بیانی شاید بتوان گفت منظور<br />
کانت از »نقد قوهی حکم«، بر پا ساختن<br />
چارچوب نقد ادعاهای شناخت در فراسوی<br />
چیزها و بررسی ابزارهای این گونه قضاوت<br />
و پیشداوریهاست. قضاوتهایی که به دلیل<br />
فقدان تأمل، در صدد جدایی بین غایاتِ چیزها<br />
از یکسو و خود چیزها از سوی دیگرند.<br />
چنانکه میگوید: “بنابراین، غایتشناسی،<br />
به عنوان یک علم، به هیچ آموزهای تعلق<br />
ندارد بلکه فقط به نقد و به نقد یک قوهی<br />
شناختی خاصی، یعنی قوهی حاکمه، متعلق<br />
است…..”)همانجا، ص۳۸۹(. حتا اگر تمام<br />
دستاوردهای اندیشگی خود را همانگونه که<br />
دیدیم، مطابق رسم زمانهی خویش در نهایت<br />
به الهیات گره زند. و بدین ترتیب »فلسفه«<br />
را از داشتن قلمروی »برای خود« محروم<br />
سازد. چنانکه در ادامه میگوید: “نسبتی که<br />
این علم ]غایتشناسی[ میتواند در متافیزیک<br />
با الهیات، به مثابه مقدمهی آن، داشته باشد،<br />
اعمال میکند” )همانجا، ص۳۹۰(.<br />
باری، هرچند به دالیلی ما بحث خود را با<br />
نقد و بررسی کانت در خصوص نقد قوهی<br />
حاکمهی غایتشناختی، آغاز کردیم، اما وی<br />
در کتاباش )نقد قوهی حکم(، نخست به نقد<br />
قوهی حاکمهی زیباشناختی پرداخته است..<br />
شاید بهتر باشد در خصوص این قوهی<br />
حاکمه، بحث را از اینجا آغاز کنیم که از<br />
نظر او ما با دو نوع دیدگاه در بررسی امر<br />
زیبا و واال مواجه هستیم. به لحاظ تجربی،<br />
عالقه به »زیبایی« همراه است با پیدایش<br />
تمدن و جوامع فرهنگی. در اینباره میگوید:<br />
“انسانی که در جزیرهای متروک، یکه و تنها<br />
رها شده باشد، نه کلبهاش را خواهد آراست،<br />
نه به جستوجوی گلها میرود و نه به طریق<br />
اولی گیاهانی خواهد کاشت تا خود را با آنها<br />
بیآراید. فقط در جامعه است که به خاطرش<br />
خطور میکند نه فقط انسان بلکه به سلیقهی<br />
خود انسانی آراسته باشد ):آغاز تمدن(. پس<br />
از این روست که او را کسی میدانیم که هم<br />
مایل، هم مستعد انتقال لذت خود به دیگران<br />
است و به شیئی که نتواند در اشتراک با<br />
دیگران از آن احساس خرسندی کند راضی<br />
نمیشود…. )همانجا، ص۲۳۰(.<br />
اما قبل از پرداختن به افق دیگر زیبا شناختی<br />
از نظر کانت، )که غیر تجربی است(، و<br />
بر خالف افق تجربی، از منابع دیگری )که<br />
بعدتر با آن آشنا خواهیم شد( تغذیه میشود،<br />
الزم است به »احساس مشترک« در جوامع<br />
از دید کانت بپردازیم. احساسی که وی در<br />
البالی گفتههایش در باال از آن یاد کرده<br />
است. طبق توضیح خود وی:<br />
“از حس مشترک باید ایدهی یک حس<br />
مشترکِ همگانی یعنی یک قوهی داوری<br />
را فهمید که در تأملش تصورهای همهی<br />
انسانهای دیگر را )به نحو پیشین( در اندیشه<br />
به حساب میآورد تا حکم خویش را با<br />
عقل جمعی انسانی سازگار کند و از توهم<br />
برخاسته از شرایط خصوصی ذهنی که به<br />
سهولت میتوانند عینی پنداشته شوند و بر<br />
حکم تأثیری زیانبار مینهند بگریزند ]...[<br />
دستورهای فهم مشترک انسانی … عبارتاند<br />
از ۱٫ با اندیشهی خود اندیشیدن؛ ۲٫ به جای<br />
هر کس دیگر اندیشیدن؛ ۳٫ همیشه هماهنگ<br />
باخود اندیشیدن. اولی دستور طرز تفکر رها<br />
از پیشداوری، دومی دستور طرز تفکر<br />
وسیع و سومی دستور طرز تفکر همساز<br />
)بیتناقض( است. اولی دستور خردی است<br />
که هیچگاه منفعل نیست…. ]و[ از همهی<br />
پیشداوریها بزرگتر ]و خطاآمیزتر[ آن است<br />
که طبیعت را تابع قواعدی که فاهمه به<br />
وسیلهی قانون ماهوی خویش در شالودهی آن<br />
قرار میدهد تصور نکنیم. این همان خرافه<br />
است. ]و[ رهایی از خرافه، »روشنگری«
14<br />
صفحه ۲۲۵،<br />
صص۲۲۴ دارد….”)همانجا، نام .)۲۲۶<br />
میگیرد<br />
سر زیادی بحثهای کانت سخنان از دارد،<br />
اهمیت حاضر بحث برای آنچه اما به<br />
این میبینیم، که همانگونه که است این »حس<br />
از برخاسته لذتِ« و »ذوق اصطالح که<br />
وجودی با کانت، نظر مورد » مشترکِ اما<br />
است، جامعه در رشدش و درک بستر میکند<br />
تبعیت خاصی درونیِ قواعد از ظاهراً مشترکِ<br />
حسِ با زیادی تفاوت و فاصله که <br />
فرهنگی خرافههای و عرفی عقالنیتِ نظر<br />
از دارد. روزمره زندگی در اجتماعی یکی<br />
درضمن )که هجدهمی قرن فیلسوف این »روشنگری«<br />
فلسفهی داعیانِ مهمترین از لذتِ<br />
و ذوق که آنجا از است(، قرن این در هک روشنگرانه و همساز، زیباییشناسانهی مطابق<br />
و است، خرافه و تناقض از فارغ است<br />
استوار »اندیشیه« بر خرد دستورِ هم<br />
دیگری، جای به بتواند که )اندیشهای …(،<br />
و بگیرد نظر در را او هم و بیندیشد قادر<br />
باید است، انتقادی عقالنیتی بر مبتنی تک<br />
تک نقد با را اندیشیدن چارچوب باشد این<br />
بهرحال سازد. پا بر نو از آن عناصر قانونی<br />
از کانت نظر از عقالنی، قوهی دلیل<br />
به که قانونی میکند. تبعیت درونی شده<br />
عجین زیبایی با اخالقی، خیر با پیوندش اکنون<br />
میبینیم که همانگونه بنابراین است. که<br />
خود نظریهی آن از بهرهگیری با کانت )و<br />
دارد نظر در را »آزاد« »اراده«ی میدارد(<br />
مفروض آزاد طور به آنرا اصال معطوف<br />
درونیِ قانون از غایتمندانه که آن،<br />
غیر امر از آن تشخیص و »خیر« به اخالقی<br />
خیر و زیبا امر بین میکند، پیروی طوری<br />
به میسازد. برقرار درونی رابطهای بگوید:<br />
میتواند که است<br />
اخالقی خیر نماد زیبا میگویم: من “پس هر<br />
برای که نسبتی ( حیث این از فقط و دیگران<br />
از آنرا کس هر و است طبیعی انسان، که<br />
است ]این[( دارد توقع وظیفه عنوان به است؛<br />
دیگر کسِ هر توافق مدعی و خوشایند به<br />
اعتال و علوّ نوعی از ذهن وسیله بدین انطباعات<br />
طریق از التذاذ صرف قابلیت فوق نیز<br />
را دیگران ارزش و میشود آگاه حسی حاکمهشان<br />
قوهی از مشابهی دستور با موافق شد،<br />
اشاره … که همانطور ذوق، میسنجد. آن<br />
برکت به واقع در و است ناظر معقول به یکدیگر<br />
با ما شناختی عالیهی قوای که است طبیعتِ<br />
میان آن بدون و میشود هماهنگ میکند،<br />
اقامه ذوق، که ادعاهایی و آنها …”)همانجا،<br />
برمیخیزد. آشکار تعارضاتِ ص۳۰۶(.<br />
امر<br />
به جامعه در آدمی چند هر بنابراین، طبق<br />
اما میشود، عالقهمند واال و زیبا 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله در<br />
میباید آنرا معیارهای کانت گفتهی بهمثابه<br />
که »خود«ی کند. جستوجو خود وظیفهای<br />
آنهم میفهمد؛ آنرا »وظیفه« آیا<br />
جامعه. یک اعضاء تک تک در اخالقی نیست!؟<br />
آشنا نوعی به برایمان سخنان این آن<br />
در را سقراطی ریشههای میتوان آیا در<br />
که است واقعیت این :” داد؟ تشخیص را<br />
زیبایی معیار زیبایی، دربارهی داوری جستوجو<br />
خودمان در پیشین نحو به عموماً زیباشناختی<br />
حاکمهی قوای خودِ و میکنیم زیباست<br />
چیزی آیا که حکم این در که ماست ص۳۰۱(.<br />
)همانجا، است” قانونگذار نه، یا نیز<br />
و راهنما میتواند که آنچه بیانی به قضاوت<br />
نیز و اخالقی وظیفهی قانونگذار چیزی<br />
باشد، واال و زیبا حقیقی امر کنندهی بتوانیم<br />
اگر بنابراین نیست. آدمی از بیرون در کردن<br />
فرموله برای حکیم سقراط گفتهی از کنیم،<br />
استفاده کانت مهم بسیار نظر این بگوییم:<br />
عبارت یک در میتوانیم احتماالً میجوشد«.<br />
درون از حقیقی »شناخت باشید<br />
رسیده نتیجه این به هم شما اگر حال نوعی<br />
به کانت، حکمِ« قوهی »نقد درک که خورده<br />
گره وی اخالق فلسفهی به میتواند نباشد<br />
بد شاید که است معنی بدین این باشد، کتاب<br />
در وی اخالق بحثهای مهمترین به بیندازیم.<br />
نگاهی اخالق« فلسفه »درسهای نگاه<br />
بالی فارغ با خویش کتاب این در کانت را<br />
اخالق فلسفهی از خود خاص تفسیر و تفسیری<br />
در مثال عنوان به میکند. دنبال است:<br />
معتقد میدهد، ارائه »خطا« از که خطا<br />
در نمیتواند کس هیچ طبیعی لحاظ “به طبیعی<br />
طور به اخالقی قانون زیرا باشد. موجودی<br />
که جهت آن از کس هیچ برای در<br />
جهت این از نیست. آشنا نا است، عاقل نیست”<br />
بیگناه خطایی چنین ارتکاب صورت ۱۳۸۰:ص۱۸۱(.<br />
)کانت، وجود<br />
رف صِ وی نظر از میبینیم، چنانکه قادر<br />
تنها نه تا کافیست آدمی در »عقالنیت« بلکه<br />
باشد، اخالقی« »قانون شناسایی به بنابراین<br />
شود. شناخته هم متعهد بدان نسبت اخالقی«،<br />
»قانون بین وی که میبینیم آشکارا مسئولیت«<br />
»احساس و »عقالنیت« و میسازد. برقرار تفکیکناپذیر رابطهای کدام<br />
هر سراغ به که است معنی بدین این خواهیم<br />
مواجه هم دیگر دوتای با رویم، که سراغ<br />
پیوندی چنین اساس بر اینرو از شد. آدمی<br />
»وظیفه«ی یا و مسئولیت« »احساس که<br />
وظیفهای میرویم. چیزها سایر به نسبت از<br />
که ست اخالقی«، »تکلیفی حال عین در میشود.<br />
تأیید و شناسایی عقل سوی در<br />
اخالقی تکلیف نوع چندین کانت ایمانوئل انسان<br />
تکالیف ۱٫ میدهد: قرار انسان برابر نسبت<br />
انسان تکالیف ۲٫ خویش. به نسبت قبال<br />
در انسان تکالیف ۳٫ . دیگران به بیجان.<br />
و جاندار از اعم دیگر موجودات خویش(،<br />
به )نسبت اول نوع تکالیف مورد در تکلیف<br />
تا میکند تالش لحظاتی در کانت متمایز<br />
و جدا حقوقی تکلیف از را اخالقی مهم<br />
مسئلهی اینک او باور به زیرا میسازد. اختیار<br />
و آزادی از »چگونه که است این »نحوهی<br />
این بیانی به کنیم«. استفاده خود میکند<br />
پیدا اهمیت که است آزادی« از استفاده نوع<br />
این کانت نظر به ۱۶۱(. ص )همانجا، اساسی<br />
اصل و شرط “عالیترین تکالیف: که<br />
است شخص ارزش زیرا است. اخالق انسان<br />
]....[ میسازد را اخالقی ارزشهای اختیارند،<br />
فاقد چون اشیاء، در میتواند که<br />
موجوداتی در اما کند؛ تصرف و دخل حال<br />
نمیتواند. برخوردارند آزاد ارادهی از شخصیت<br />
کند چنین خود[ با رابطه ]در اگر طریق<br />
این از و کرده تبدیل شیء به را خود شیء<br />
مانند او با که است داده امکان و اجازه ۱۷۰(. ۱۶۶،<br />
صص “)همانجا، کنند رفتار مایل<br />
که دکارت خالف بر وی اینکه جالب و تلقی<br />
ذهنی امری را »من« یا و »خود« بود و<br />
»شناختی« ارزشی »بدن«، برای و کند حیطهی<br />
در کانت نبود، قائل »اخالقی« یا در<br />
خویشتن برای که خویش اخالقی تکالیفِ »بدن«<br />
برای خاصی جایگاه میگیرد، نظر از<br />
بخشی چنانکه است. قائل کالبد( )جسم، نسبت<br />
ما عنوانِ»تکالیف تحت را مبحث این است<br />
داده اختصاص آن به خود« بدن به ص۲۱۲(.<br />
)همانجا، نسبت<br />
اخالقی »تکالیف خصوص در و وی<br />
بدانیم باشد جالب شاید دیگران«، به را<br />
دیگران حقوق به گذاردن حرمت علناً در<br />
یعنی میداند. اخالقی تکلیف عالیترین دیگران،<br />
به نسبت اخالقیِ تکالیفِ خصوص »اخالقی«ست<br />
روایتی در آنها »حقوق« این در<br />
چنان تکلیف این میکند. پیدا اهمیت که است<br />
برخوردار قرب و ارج از کانت نظر مربوطه<br />
بخش در آنرا فرصتی هر در که ۲۶۳(.<br />
ص )همانجا، است درآورده بیان به میگوید:<br />
آن دربارهی تفصیل به چنانکه دیگران<br />
حقوق اندازهی به چیز هیچ جهان “در مفهومی<br />
اخالق در خیرخواهی نیست. مقدس خیرخواهی<br />
به اقدام که کسی است. زائد نقض<br />
هم را دیگران حقوق اما نمیکند، اگر<br />
و باشد درستکاری انسان میتواند نمیکند داشت<br />
نخواهد وجود فقیری باشند چنین همه دیگران<br />
خیرخواهی و نیکوکاری به نیاز تا را<br />
خود عمر تمام که کسی اما باشد، داشته یک<br />
حقوق فقط و باشد گذرانده نیکوکاری به تضییعِ<br />
مورد این باشد، کرده ضایع را نفر
خود<br />
نیکوکاریهای تمام با نمیتواند را حق ۲۸۶(.<br />
ص )همانجا، کند”. جبران انسان<br />
»تکالیف باب در کانت بحث باالخره و اهمیت<br />
از نیز دیگر«، موجودات قبال در او<br />
نظر از که اوال است. برخوردار خاصی فقط<br />
بلکه طبیعت، و زمین مالک نه انسان طبیعت<br />
مهمان عنوان به “ما است: »مهمان« برای<br />
آنچه و نشستهایم آن نعمت خوان بر مییابیم.<br />
آن در است بایسته ما دنیوی سعادت نعمت<br />
خوان این از که دارد حق کس هر در<br />
وی گردد”)همانجا،ص۲۶۱(. بهرهمند میاندیشد.<br />
بشریت« »اخالق به خصوص این فاقد<br />
حیوانات چون کنند، تصور عدهای شاید حق<br />
خصوصاً و آنها درباره میتوان شعورند معتقد<br />
کانت اما کرد، تصمیمگیری حیاتشان با<br />
ما شعور، فقدان همین دلیل به اتفاقاً است، که<br />
حقی میشویم. مواجه آنان طبیعی« »حق میشود<br />
آن مشمول هم انسان طبیعی لحاظ به به<br />
حیوانات قبال در ما “تکلیف یعنی این و انسانهای<br />
قبال در تکلیف مستقیم، غیر طور قابل<br />
طبیعی لحاظ به حیوان چون است. دیگر در<br />
تکلیف مراعات است؛ انسان با قیاس قبال<br />
در تکلیف مراعات معنی به آنها قبال این<br />
ادای طریق از انسان … است انسان تکلیف<br />
و کند خدمت انسانیت به میتواند دین )همانجا،<br />
دهد انجام بشریت به نسبت را خود ۳۲۲(.<br />
ص چنین<br />
به بتوان آنکه برای میرسد نظر به اما حقیقی<br />
معنای به میباید بود، آگاه تکالیفی باشیم.<br />
داشته آشنایی اخالقی، تکلیف با کلمه میشود<br />
عمل به قادر زمانی تنها که تکلیفی درونی<br />
قانون و انسانی آزاد« »ارادهی به که عین<br />
در و کند تبعیت میباید آن از )که شده<br />
واقف باشد(، آن قانونگذار خود حال »خیری<br />
از برساخته تکالیفی و اراده باشد: درونی«؛<br />
در<br />
تکالیفی »انسان کانت نظر از باالخره و اینباره<br />
در او دارد. جان« بی اشیاء قبال نسبت<br />
انسان ویرانگریِ “روحیهی میگوید: واقع<br />
استفاده مورد میتوانند که اشیائی به نباید<br />
کس هیچ است. اخالق خالف شوند، خود<br />
اگر زیرا کند؛ ویران را طبیعت زیبایی کند،<br />
استفاده طبیعی پدیدههای از نتواند او میتوانند”)ص۳۲۵(.<br />
دیگران اثر<br />
این در کانت که جالبی بسیار حرکت اما »اخالق«<br />
که است این میکند، خود جاویدان استعالیی<br />
اصطالح به پود و تار عالرغم را قوهی<br />
»نقد کتاب در که ذاتباورانهای و در<br />
بود، کرده دستوپا آن برای حکم« و<br />
»زمینی« فضیلتی به شگفت لحظهای تربیت<br />
و تعلیم طریق از آنهم »اجتماعی« از<br />
مسلماً میکند. تبدیل سالم جامعهای در و<br />
هنرمند( و )فیلسوف فرهیختگان وی نظر قدرت<br />
از که کسانیاند همان تحصیلکردگان و خلقت جهان، زیباییهای دربارهی تأمل )همانجا،<br />
برخوردارند آفرینش، کامل غایت و<br />
آرام کانت که همانگونه اما ۳۲۵(، ص متوجه<br />
میبرد، پیش را خود استدالل صبور ناشی<br />
تنها فرهیختگی، فضیلتِ که میشویم و تعلیم و تمدن مرحلهی به دستیافتن از و<br />
انضباط مدنیت، بنابراین است. تربیت متوحش،<br />
انسان از میتواند تربیت و تعلیم به<br />
بیآنکه آنهم بسازد. فرهیخته انسانی ارزش<br />
وی نظر از که آدمی« »اختیارِ شود.<br />
وارد خدشه میشود، تلقی انسان، ذاتیِ میگوید:<br />
چنانکه گذاشت<br />
آزاد را انسان طبیعت نمیتوان “پس معادل<br />
انضباط شد. خواهد وحشی وگرنه آزادی<br />
مقابل جهت این از و است اضطرار ذاتی«<br />
»ارزش اختیار اما است؛ اختیار و به<br />
چنان باید را انضباط پس است. انسان آزادی<br />
و اختیار که کرد القا )جوانها( انسان بر<br />
باید تماماً تربیت بماند…. محفوظ او باشد”)۳۳۵(.<br />
آزادی مبنای تفاوت<br />
میشود مالحظه که همانگونه اما فیلسوف<br />
عنوان به کانت اساسی و بزرگ همچون<br />
فیلسوفی با روشنگری دوران در<br />
او تربیتی و تعلیم نگرشهای و افالطون عصر<br />
نمایندهی عنوان به او که است این پیام<br />
نوعی به »حقطلبانه«، انقالبهای مخاطب<br />
که چند هر است. برابری این آور علمی«ای<br />
»محقق یا و »فرهیخته« اصلیاش نمایندگی<br />
را بورژوازی طبقهی که باشد یکدیگر<br />
دوشادوش عصر آن در و میکنند بحث<br />
باری، بودند. »روشنگری« حال در در<br />
کانت امانوئل دلنشین و جذاب کالم با را میبریم:<br />
پایان به اینباره که<br />
کند ادعا نمیتواند تنهایی به محققی “هیچ محققان<br />
تمام گرچه است. مردم عامهی بر مقدم دخالت<br />
جهان کلی غایت تحقق در مجموع در مدعی<br />
نمیتواند تنهایی به محققی هیچ دارند، عملی<br />
کار با کارگری هر زیرا باشد؛ امر این غایت<br />
تحقق در محقق یک اندازهی به خود ص۳۲۷(.<br />
دارد…”)همانجا، دخالت انسانیت استفاده<br />
زیر کتابهای از متن این نوشتن برای کردهام:<br />
ترجمه<br />
حکم، قوهی نقد کانت، ایمانوئل ۱٫ دوم<br />
چاپ نی، نشر رشیدیان، عبدالکریم ۱۳۸۱<br />
اخالق،<br />
فلسفه درسهای کانت، امانوئل ۲٫ انتشارات<br />
بیدی، دره صانعی منوچهر ترجمه ،۱۳۸۰<br />
دوم چاپ نگار، و نقش 15<br />
صفحه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله
نظری<br />
نئولیبرالیسم، در درسگفتارهای میشل فوکو<br />
نوشته زهره روحی<br />
»تولد زیست سیاست، درسگفتارهای میشل فوکو….، ترجمه رضا جنفزاده«<br />
صفحه 16<br />
مقدمه<br />
درسگفتارهای میشل فوکو )فیلسوف نامدار<br />
فرانسوی( در کلژ دو فرانس )۱۹۷۸<br />
۱۹۷۹( در حال حاضر به کتابی تحت<br />
عنوان »تولد زیست سیاست« تبدیل شده<br />
است؛ مسئلة محوری این درسگفتارها<br />
بررسی تاریخیِ حکمرانیِ عقالنی، بازار و<br />
جامعه است. خود وی در ترسیم چشمانداز<br />
آن سال تحصیلی، درسگفتارها را مطالعة<br />
»اقتصاد سیاسی بهمنزلة قاعدة محدودیت<br />
درونیِ خِرَ دِ حکومتی«، معرفی میکند)ص<br />
۲۶(. و همین تعریف کافی است تا بدانیم<br />
بحثهای کتاب، جدا از »لیبرالیسم« و<br />
بررسی تاریخیِ آن نیست. لیبرالیسمی که<br />
هر چند در »واژه« همواره دست به گریبان<br />
وضعیت دو پهلو و ابهامآمیز خویش است،<br />
اما فوکو با در نظر گرفتن بسترهای تاریخیِ<br />
خاص، تا حد بسیار زیادی موفق به کسب<br />
مقصود از آن شده است. در اینباره میگوید:<br />
“سعی میکنم »لیبرالیسم« را تحلیل کنم؛<br />
منتها نه بهمنزلة نظریه یا ایدئولوژی، یا<br />
حتا بهمنزلة روشی که »جامعه خودش را<br />
بازنمایی میکند«، بلکه بهمنزلة یک عمل<br />
و »روش انجام امور«در جهت رسیدن به<br />
اهدافی معین و با تنظیم خودش از طریق<br />
بازاندیشیِ مستمر. پس، لیبرالیسم را باید<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
بهمنزلة اصول و روش عقالنیشدنِ عمل<br />
حکمرانی تحلیل کرد”؛)۴۲۶(.<br />
از سوی دیگر فوکو در این درسگفتارها،<br />
مطالعة تحقیقیِ ویژهای دربارة<br />
»نئولیبرالیسم« انجام داده و شرایط تاریخی<br />
تکنیکیِ »اقتصاد سیاسیِ نئولیبرالیسم« را<br />
باز نموده است. همان موضوع بسیار مهمی<br />
که در آن سالها )دهة ۷۰ و ۸۰ قرن بیست(<br />
بهمنزلة پدیدهای کامالً نو در تکنولوژی<br />
ساختارینِ سرمایهداری، عرض اندام میکرد<br />
و به همین دلیل توجه متفکران بزرگی را در<br />
شناختِ ِ انتقادیِ آن برانگیخته بود.<br />
و اما نکتة آخر، شخصیتی که در این<br />
درسگفتارها، با شگفتی با آن مواجه<br />
میشویم، فوکو در مقام »استاد« است:<br />
باسواد، باهوش، عالقهمند و با انگیزه؛ و<br />
همچنین متمرکز و کوشا در کار خویش؛<br />
که مطمئناً از کشف این چهرة فوکو، جدا<br />
از کسب فیضِ درسگفتارها، لذت فراوانی<br />
خواهیم برد. بنابراین، هم به دلیل ارزش خود<br />
کتاب، و هم به دلیل جنبش »وال استریت« که<br />
این روزها، علیه سیاستهای نئولیبرالیستی<br />
در ۸۲ شهر )نیویورک، لندن، پاریس،<br />
فرانکفورت و…( در جریان است، تالش<br />
خواهم کرد تا بدون هر گونه اظهار نظری،<br />
فقط در خدمت انتقال آموزههای با ارزشی<br />
باشم که این استاد بزرگ از نئولیبرالیسم<br />
ارائه داده است.<br />
*************<br />
“فردی وجود دارد که دربارة »حکومت<br />
مقتصد« صحبت کرده است. متأسفانه<br />
نتوانستم در یادداشتهایم اسم او را پیدا<br />
کنم، اما مطمئنم که به پایان قرن هجده تعلق<br />
دارد…. طی این مرحله از حکومت مقتصد<br />
که در قرن هجدهم شروع شد… شاهد توسعة<br />
عمیق و وسیع کردار حکومتی هستیم. این<br />
کردار حکومتی همراه است با آثار منفی،<br />
مقاومتها و شورشهایی که میدانیم دقیقاً<br />
علیه دخالتهای تجاوزگرانة حکومت مدعیِ<br />
مقتصد بودن، سامان یافته است” )ص ۴۸(.<br />
با این گفته درمییابیم که از نظر فوکو،<br />
قرن هجده، هم نقطة آغاز حکومتِ مقتصد و<br />
مداخلهگر بود و هم عصر شورش و مقاومت<br />
علیه داعیة اقتصادی و مداخلهگرایانة اقتدار<br />
سیاسیِ آن؛ و مسلماً زمانی که حکومت،<br />
اقتدار سیاسیِ خود را در قلمرو اقتصاد به<br />
کار میگیرد )و یا به بیانی آنرا در آنجا منتشر<br />
میکند(، این بدین معنیست که حکومت در<br />
»بازار«، رویة جدیدی در پیش گرفته است؛<br />
اما قبل از آن چه؟ به بیانی، بازارها قبل<br />
از این رویة قرن هجدهمی، چگونه مدیریت
17<br />
صفحه در<br />
که رویهای فوکو، نظر طبق میشدند؟ وسطا<br />
قرون و میالدی هفده و شانزده قرون بود.<br />
»عدالت« بر مبتنی میشد، دنبال میگوید:<br />
چنانچه قرون<br />
در آن عام بسیار معنای به “بازار، کلمه<br />
یک در هفده، و شانزده قرن و وسطا وهلة<br />
در البته …. بود. عدالت محل اساساً فوقالعاده<br />
تنظیمات از مملو بازار اول به<br />
توجه با بازار بود: سخت و سفت و فراوان تولید<br />
نوع و میشد، تنظیم شده وارد کاالهای البته<br />
و فروش قواعد مالیاتها، آنها، ریشة و بازار،<br />
بنابراین بود. شده تثبیت همه قیمتها بازار<br />
همچنین بود. قواعد از مملو جایگاهی فروشِ<br />
قیمت که بود عدالت محل معنی این به نظریهپردازان<br />
دید از هم ]آن[ در تثبیتشده یا<br />
میشد، تصور عادالنه عمل در هم و میبود.<br />
عادالنه قیمتی میبایست درهرحال و<br />
بازرگانان نیازهای با شده، انجام کار با مصرفکنندگان<br />
امکانهای و نیازها با البته بازار<br />
که جایی تا داشت؛ معین رابطهای میبود.<br />
توزیعی عدالت ممتاز محل میبایست محصوالت<br />
بعضی مورد در حداقل … محصوالت<br />
جمله از آنها، همة اگرنه اساسی، عدالت<br />
تضمین جهت در بازار قواعد غذایی، حداقل<br />
ترتیب این به میکرد. عمل توزیعی میتوانستند<br />
پولدارترها، مانند فقرا از برخی ۵۲(.<br />
کنند”)ص۵۱ خرید ضامن<br />
آنچه فوکو، نظر از میبینیم، چنانچه بازار<br />
در »عدالت« اجرای و نگهداری میشد،<br />
هفده و شانزده و وسطایی قرون طوری<br />
به بود. آن عملیِ قواعد و فرامین از<br />
مملو بازار»جایگاهی میرسید نظر به که قرن<br />
در جایگاه این اما است. بوده قواعد« مقتصد<br />
حکومتِ قرن نام به قضا از که هجده زیرا<br />
میرود. دست از است، خورده رقم نیز میشود<br />
تالش آن، اواسط در که است قرنی مسلط<br />
فرامین و قوانین راندن بیرون با تا سازند.<br />
»آزاد« را آنرا نوعی به بازار، در اقتصاددانان<br />
نظر از که قوانینی از آزاد پای<br />
و دست نوعی به آزادسازی، این حامی که<br />
همانگونه اینرو از است. بسته را بازار بازار<br />
برای که تصور این میشود، دیده همین<br />
در شود، گرفته نظر در »طبیعت«ی، این<br />
دربارة فوکو و است. گرفته شکل زمان میگوید:<br />
ایام آن در تصور دیگر<br />
بازار هجده، قرن اواسط ”در یا<br />
نمیرسید نظر به قانونداری محل طرف،<br />
یک از میبود. چنین نمیبایست تابع<br />
عبارتی به یا »طبیعت« تابع بازار میرسید<br />
نظر به خودجوش سازوکارهای به<br />
دستیابی اگر حتا میبود. چنین باید و نباشد،<br />
امکانپذیر پیچیده سازوکارهای این برای<br />
تالش که است چنان آنها خودجوشیِ 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله نابودیشان<br />
یا تضعیف به فقط آنها تعدیل اقتصادی<br />
نظریة اهمیت شد…. خواهد منجر و<br />
گفتمان در که است نظریهای مقصودم اهمیت<br />
یعنی شده ساخته اقتصاددانان ذهن از<br />
ناشی دقیقاً ارزش، قیمت رابطة نظریة قادر<br />
را اقتصادی نظریة که است واقعیت این خواهد<br />
بنیادین که برگزیند را چیزی میسازد چیزی<br />
که باشد طوری باید بازار که این شد: <br />
۵۲ )ص کند آشکار را حقیقت یک مثل .)۵۳<br />
طریق<br />
از هجده( قرن )در اکنون بنابراین قوای<br />
در تغییر دلیل )به که شگرفی تحول حکومتی<br />
سیاستهای در اجتماعی( نیروهای عدالت<br />
محل نه بازار، دیگر است، داده رخ محل<br />
بلکه آن، اجراییِ ضامنِ قانونهای و که<br />
جریانی است. خود »طبیعیِ« جریان به<br />
که آن خودجوش نفسِ در تأمل ظاهراً ظاهر<br />
قیمت« و »ارزش رابطة واسطة »حقیقت«ی<br />
از خود خودیِ به میشود، اقتصاددانان<br />
توسط که میدارد بر پرده پرتو<br />
در و گشایی رمز بازار، آزادیِ حامی مبادله<br />
میشود: اعمال جدید حکومتی دِ خِرَ »فایده«؛<br />
و »ثروت« عنصر دو اساس بر حکومت<br />
آنکه محض به ظاهراً که عناصری مجهز<br />
»فایدهگرایانه« نگرش به را خود تمام<br />
”در پس آن از چنانکه شدند. دیده کرد، از<br />
یک هر مورد در و حکومت کنش فرایند مطرح<br />
پرسش این جدید، یا قدیمی نهادهای سودمندند؟<br />
چه برای سودمندند؟ آیا است: کی<br />
میشود؟ تمام کی آنها سودمندی د خِرَ بهرحال )ص۶۴(. میشوند؟” زیانآور فایدهباوری<br />
که کارویژهای کمک با حکومتی میبیند،<br />
بازار مبادالت در سودمندی یا و طبیعی«<br />
»ثروت بگوییم بهتر یا »ثروت« را<br />
، )ص۸۹( مبتنیست متقابل نفع بر که و<br />
حقیقی عناصرِ از یکی عنوان به رسماً آنرا<br />
فوکو میشناسد. مبادله امر ضروری برای<br />
”مبادله است: کرده فرموله چنین خرد<br />
عمومی: مراجع برای فایده و ثروت خود<br />
بنیادینِ اصل صورت، این به حکومتی میکند.<br />
بندی مفصل را محدودسازیاش دیگر”)ص<br />
سوی در فایده و یکسو در مبادله .)۶۹<br />
نیست<br />
چیزی دیگر حکومت ترتیب، بدین و دیگر«،<br />
»اشیای و »اتباع« بر بتواند که است<br />
لحظه همین در اتفاقاً و شود. اعمال که<br />
میگیرد شکل پرسشی فوکو نظر به که نام<br />
لیبرالیسم« بنیادین »پرسش میتواند میپرسد:<br />
او گیرد. را<br />
چیزها حقیقی ارزش که جامعهای “در فایدهمندیِ<br />
ارزشِ میکند، تعیین مبادله به<br />
چیست؟ کنشهایش تمام و »حکومت« پرسشهای<br />
چکیدة پرسش این من، باور آورده<br />
وجود به را لیبرالیسم که است بنیادینی است”)ص۷۲(.<br />
رخصت<br />
و بازار آزادی با گفت، میتوان پس طبیعی<br />
اصطالح به وضع آشکاری به دادن متکیست،<br />
متقابل ثروتمندی به که آن پاسدار<br />
بتواند که است نیاز حکومتی به اکنون در<br />
موجود طبیعی و خودانگیخته نظم این امر<br />
این از خوبی به فوکو باشد. مبادالت چه<br />
لیبرال آزادیِ این ماهیت که است آگاه و<br />
اسمیت آدام یا و فیزیوکراتها اندیشة در )و<br />
دارد »طبیعت« در ریشه کانت حتا یا وجود<br />
ما ذهنیت در که »حقوقی« فیالمثل نه آزادی<br />
کردار دلیل به وجود این با اما دارد(. معامالت<br />
و روابط منشأ و منبع به تبدیل که تحت<br />
را جدید پدیدة این میشود، بازار در )صص<br />
میکند شناسایی »لیبرالیسم« عنوان .)۹۳<br />
۹۲ لیبرالیستی،<br />
پدیدة این اساس بر اینرو، از »فایدة<br />
بهمنزلة حکومت، از که توقعی که:<br />
است این میرود حکومت« مستمر،<br />
دقیق، دانشی با را خود “سیاست جامعه،<br />
در آنچه دربارة متمایز و شفاف میدهد،<br />
رخ اقتصادی چرخههای و بازار نه<br />
آن قدرتِ محدودیت بنابراین سازد. مسلح صرفاً<br />
بلکه افراد، آزادیِ به احترام گذر از محترم<br />
که اقتصادیای تحلیل گواهی با میشود”)همانجا(.<br />
تأمین میشمارد، این<br />
کارویژههای از یکی فوکو نظر از و از<br />
حفاظت بیانی به یا و سیاستگذاری بازارها،<br />
»طبیعی« اصطالح به سازوکار منتهی<br />
اروپا« جمعیِ دست »ثروتمندی به از<br />
بینیاز که بازاری قبال در زیرا میشود. یا<br />
و طبیعی ذات اساس بر و حکومت دخالتِ ثروت<br />
به میتواند خویش، خودانگیختة نظم میتواند<br />
حکومت، وظیفة یابد، دست فایده و که<br />
باشد این میباید بگوییم است بهتر یا و باشد.<br />
بازارها حدود و حد گسترش صدد در است<br />
اندیشه این در اروپایی دولت هر اکنون و<br />
دهد افزایش را خود بازارهای قلمرو تا ترسیم<br />
دیگری از دورتر آنرا مرزهای پهنة صلح<br />
ثروتی چنین الزمة که آنجا از اما کند. حکومتی،<br />
سیاستهای پس جنگ، نه و است نامحدود<br />
اقتصادیِ پیشرفت تا است ناگزیر نیز<br />
همسایه حکومت و دولت حال شامل را دست<br />
ثروتمندی به ترتیب بدین و بداند. میگوید:<br />
فوکو بیندیشد. اروپا جمعی اروپا<br />
که باشد بار نخستین این است “ممکن جهان<br />
در اقتصادی سوژهای یا واحد بهمنزلة برای<br />
چنین این عبارتی، به میشود. ظاهر جهان<br />
که میکند تصور اروپا بار نخستین این<br />
به و باشد اقتصادیاش قلمرو میتواند
18<br />
صفحه این<br />
شدن عرضه اما میرود…. پیش سمت مستلزم<br />
روشنی به جهان در اقتصادی بازی و<br />
نوع لحاظ از جهان بقیة و اروپا تفاوتِ و<br />
اروپا یکسو از عبارتی، به است. شأن در<br />
و بازیگر، بهمنزلة داریم را اروپاییان بازی<br />
]این[ سهمِ که داریم را جهان دیگر سوی میشود،<br />
انجام اروپا در بازی بود. خواهد مسلماً<br />
…. است. جهان بازی سهمِ اما نیست.<br />
استعمار آغاز سازماندهی… این است.<br />
داشته جریان طوالنی سالیان استعمار امپریالیسم<br />
آغاز این که نمیکنم فکر همچنین که<br />
چرا باشد، آن معاصرِ یا مدرن معنای به احتماالً<br />
را جدید امپریالیسمِ این شکلگیریِ نوع<br />
آغاز این … میبینیم. نوزده قرن در حکومتی<br />
کردار در جهانی محاسبة از جدیدی ۸۵(.<br />
۸۴ است”)صص اروپا مطالباتی<br />
و زمانی خاستگاه با که اکنون را<br />
قرن ”دو فوکو قول به شدیم، آشنا لیبرالیسم ”طوری<br />
آن را امور بررسی تا میکنیم” رد ۱۱۴(؛<br />
)ص بگیریم” نظر در هستند االن که لیبرالیسم<br />
به آن سوی یک وی نظر از که که<br />
میرسد آلمانی نئولیبرال برنامههای و وجود<br />
به بحرانی شرایط تحت نماند، ناگفته با:<br />
اینرو از و آمدند توسعة<br />
۱۹۲۹، بحران وایمار، ”جمهوری ساختار<br />
تجدید نهایتاً و نازیسم، نقد نازیسم، شکل<br />
مقابل، در دارد. پیوند جنگ از پس با<br />
که است نئولیبرالیسمی آن آمریکایی روزولت<br />
سیاستهای نقد و نیودل به ارجاع جنگ<br />
از بعد خصوص به و میشود، تعریف و کمکها و فدرال مداخلهگرایی برابر در دموکرات<br />
اغلب دولتهای برنامههای سایر توسعه<br />
غیره و جانسون کندی، ترومن، شکلهای<br />
این بین البته یافت. سازمان و من<br />
که دارد وجود پیوندهایی نئولیبرالیسم گرفتهام”<br />
قلم را آنها دلبخواهی برش چند با ۱۱۵(.<br />
)ص را<br />
ما نازیسم، نقد و جنگ ساختار تجدید و<br />
میبرد گذشته قرن در ۴۰ دهة اواخر به به<br />
فوکو و ۱۹۴۸٫ سال به دقیقتر طور به میکند<br />
استناد نشستی نتایج به مشخص طور )CNR(<br />
مقاومت ملی شورای وسیلة به که توسط<br />
و صورتبندی، سال همان آوریل در قرائت<br />
آوریل ۱۸ در ارهارد لودویگ از<br />
ارهارد که است معتقد فوکو بود. شده کینزی<br />
عیار تمام برنامة برای پیشنهاد بین راه<br />
آنارشیستی، پیشنهادات همچنین و و<br />
آنارشی بین بود: گرفته پیش در میانهای کامل<br />
طور به که )دولتی موریانهای دولت او<br />
میآورد(. در خود کنترل به را اقتصاد دولت<br />
و آنارشی از باید بود:” گفته )ارهارد( دولتی<br />
فقط زیرا کنیم، اجتناب موریانهای تآمین<br />
را شهروندان مسئولیت و آزادی که 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله مردم<br />
نام به مشروع طور به میتواند میکند، میشود<br />
بنابراین ۱۱۸(. بگوید”)ص سخن مسئولیت<br />
و شهروندان آزادی تأمین که دید در<br />
که است چیزی همان آنها، به نسبت سوسیالیست<br />
ناسیونال دولت نازیسم، دورة بهرحال<br />
بود. کرده نقض صریح طور به به<br />
اقتصادی آزادی به »احترام الف( اکنون، نیز،<br />
و دولت«؛ سیاسی نمایندگی شرط منزلة »نهاد<br />
یعنی: برنامه این متقابل سویة ب( صورتبندی<br />
مبنای بهمنزلة اقتصادی آزادیِ حکمرانی<br />
چارچوب سیاسی«، حاکمیت میکند.<br />
تعیین را جنگ از پس آلمان دولت حاکمیت<br />
آنچه معاصر، آلمان در بیانی به و<br />
اقتصاد میکند«، »تولید فوکو گفتة به را »رشد<br />
سان بدین و است. آن توسعة و رشد آلمان<br />
تاریخیِ آگاهیِ محور اقتصادی«، این<br />
در جالبی بسیار توصیف فوکو میشود. میگوید:<br />
وی میکنیم. نقل عیناً که دارد مورد اکنون<br />
اما است، گفته نه آلمان دولت به تاریخ میدهد.<br />
اندام عرض اجازة آن به اقتصاد را<br />
معیوب تاریخ جای مستمر اقتصادی رشد از<br />
کلی طور به اقتصادی آزادی میگیرد…. کردن<br />
فراموش و دولت رفاه، رشد، طریق ۱۲۴(.<br />
میآید”)ص وجود به تاریخ مرفه،<br />
جامعة و اقتصادی رشد بنابراین آلمان<br />
دولت زیست سیاست اصلی چارچوب ایام<br />
همان در قضا از و میکند. تنظیم را یا<br />
فرایبورگ اقتصادی مکتب سوی از لیبرالهایی<br />
)منظور نیز »اردولیبرالها« میکردند(<br />
Ordoکار مجله پیرامون که است قرار<br />
بررسی مورد دولت و بازار سازوکار بین<br />
که تطبیقی مقایسهای در فوکو بود. گرفته اردولیبرالیستهای<br />
و هجده قرن لیبرالیستهای میگوید:<br />
میدهد، انجام آلمان، ذاتی<br />
نقایص دولت که شد معلوم که آنجا “از بازار<br />
پذیرش جای به اردولیبرالها دارد،… نظارت<br />
تحت و دولت با شده تعریف آزادِ معکوس<br />
کامالً را فرمول باید میگویند آن، بخش<br />
سازمان قاعدة را آزاد بازار و کرد میکنم<br />
فکر دانست…. دولت تنظیمکنندة و نئولیبرالیسم<br />
در سرنوشتساز و مهم نکتة که<br />
چرا جست. اینجا در میتوان را اخیر چنانکه<br />
امروز، نئولیبرالیسمِ کنیم خیال نباید قدیمی<br />
اشکال تکرار یا احیا گفتهاند، بارها آیا<br />
که است این مسئله است… لیبرال اقتصاد و<br />
شکل قاعده، واقع در میتواند بازار اقتصاد نقایصش،<br />
علت به که دولتی برای باشد مدلی آن<br />
به نسبت دلیلی به راست، و چپ از همه ۱۶۶(.<br />
اند…”)صص۱۶۷ بدگمان که<br />
مهمی اقدامهای از یکی اینرو از »دولت«<br />
کلی به تا دادند، انجام نئولیبرالها تقلیل<br />
»بازار« از برآمده امری به را آنها<br />
بود. »رقابت« مفهوم تصحیح دهند، به<br />
سرمایهداری، نظام منتقدین همچون اقتصاد«<br />
و بازار »طبیعتگرایی پنداشتِ استنتاجات<br />
گرفتن برای نه اما تاختند، دلیل<br />
به عکس به بلکه سرمایهدارانه، ضد اکنون<br />
نهادند. کنار آنرا دانستناش، ناکارآمد بازار<br />
در که آنچه نئولیبرالها، نظر از قواعد<br />
که »بازی«ست نوعی دارد جریان در<br />
»رقابت نتیجه در و دارد. را خود خاص بازار«<br />
درونیِ »طبیعت از نه را بازار« میکنند.<br />
اخذ بازیگران بازیِ« »نحوة از بل میگیرد،<br />
صورت بازار در که بازیای پس تا<br />
است الزم دیگری بازیِ گونه هر همچون ”برای<br />
بیانی به باشد. استوار »نابرابری« بر و<br />
شاغالن باید باشند، اثرگذار تنظیمها آنکه میگیرند<br />
حقوق زیاد که کسانی …، بیکاران داشته<br />
وجود میگیرند حقوق کم که کسانی و پایین<br />
و باال باید قیمتها همچنین و باشند رود”)ص۲۰۲(.<br />
با<br />
بیشتر هرچه گرفتنِ فاصله یعنی این و حال<br />
به بازار واگذاشتن و رفاهی سیاستهای موقعیتهای<br />
نابرابریِ از واهمهای که رقابتی به<br />
ندارد. آن ویرانگر آثار و بازیگران مثابه<br />
به قوانین، نظام ”با اکنون فوکو گفتة ۲۴۱(.<br />
داریم”)ص سروکار بازی مقررات عیناً<br />
که است آورده هایک از قولی نقل وی نظامِ<br />
یک کارویژة میکنیم:”مهمترین نقل خودانگیختة<br />
نظم بر حکمرانی قانونداری، باید<br />
قانون نظامِ است. اقتصادی حیات سازوکار<br />
که کند تقریر و وضع را مقرراتی کند”<br />
عمل آن اساس بر توزیع و تولید رقابتی )همانجا(.<br />
برای<br />
که معناست این به هایک گفتة این آن<br />
خودانگیختة نظمِ و بازی این قانونِ آنکه هستیم<br />
بازیگرانی نیازمند باشد، اجرا قابل نداشته<br />
جامعه با حمایتی نسبتی هیچگونه که در<br />
مستقل« »بازیگران عنوان به و باشند. پس<br />
شوند. حاضر بازارها بازی میدانهای اجتماعیِ<br />
»حقوق که است وضعیتی چنین در خصوصی«<br />
»حقوقی به جامعه« افراد شدن<br />
آزاد با آنکه برای هم آن میشود، متحول شهروندان،<br />
و جامعه مسئولیت بار از دولت قابلیت<br />
شدناش، کوچک اصطالح به و کند.<br />
پیدا را بازار بازیهای به خدمتگزاری خصوصیسازی<br />
موقعیت این برابر در فوکو و<br />
شرکتی »انسان جامعه، در انسانها شدة در<br />
که )ص۲۰۷(، میبیند را تولیدگر« میکند)ص<br />
زندگی »بنگاه« مثابه به جامعهای فضای<br />
در اجتماعی قوانین بنابراین ۲۰۹(. هویت<br />
اساس بر دیدیم که همانگونه جدید، بازیهاست(<br />
پرداختة و ساخته )که صوری و<br />
اختالفات تمامی با آنهم میگیرد شکل موقعیتی<br />
در که بازیگرانی بین که شکایاتی روز<br />
و میگیرد سر میبرند، سر به نابرابر
19<br />
صفحه میشود)صص<br />
افزوده آن حجم بر هم روز به .)۲۴۴<br />
۲۴۳ قواعد«<br />
و »بازی میدانیم که همانگونه نبوده<br />
آلمان به مختص فقط نئولیبرالیسیتی، جدید<br />
گفتمانِ این به فوکو چنانکه است، و<br />
ژیسکاردستن توسط فرانسه در حکمرانی بهرحال،<br />
دارد. اشارههایی آمریکا دولت یا در<br />
نئولیبرالیسم است معتقد آنکه ضمن او جبهة<br />
با مخالفت طریق را”از خود فرانسه، جنگ<br />
از پس کینزی مشیهای خط ملی، است)ص<br />
کرده تعریف ریزی”، برنامه و ژیسکار<br />
از هم مستقیمی قول نقل ۲۹۵(. خطمشیهای<br />
از فاصلهگیریاش در دستن وی<br />
است. آورده سوسیالیستی برنامهای تعیینکنندة<br />
میگوید:”ویژگی دستن( )ژیسکار که<br />
است بازی قواعد وجود بازار، اقتصاد امکانپذیر<br />
را نامتمرکز تصمیمهای اتخاذ یکسان<br />
همه برای قواعد این میسازد. که<br />
میدهد توضیح فوکو ۲۷۷(. است”)ص بازی<br />
این تا کرد تالش دستن ژیسکار چگونه »بازی<br />
به آمریکاییها از پیروی به البته را جهت<br />
در ظاهر به تا کند تبدیل خاصی« فرد:<br />
از حمایت دادنِ<br />
دست از خطر با بازیگری ”هیچ دستن<br />
ژیسکار نباشد. مواجه خود چیز همه بهتر<br />
شک بدون اما خاص« »بازیِ میگوید ]زیرا<br />
خاص«…..؛ »قاعدة میگفت که بود ]که[<br />
داشت…. سر در را منفی مالیات ایدة[ از<br />
اینکه برای اجتماعی سود از است عبارت اقتصادی<br />
نظر از و باشد مؤثر اجتماعی نظر سود<br />
باید ساده، خیلی نکند… ایجاد اختالل مالی<br />
تأمین فراگیر اشکال جایگزین را نقدی … کنیم. بخشی کموبیش سودهای تمام و که<br />
دارند وجود افراد از گروهی جامعه در یا<br />
سالخوردگی دلیل )به قطعی طور به یا از<br />
دلیل )به موقتی طور به یا معلولیت(، مصرف<br />
مطلوبِ حد از شغل( دادن دست مالیات<br />
طریق ]از نیستند…. برخوردار تضمین<br />
فرد مصرف از معینی سطح منفی[ با<br />
عبارتی به یا کافی انگیزة با اما میشود، کند<br />
کار بخواهد همیشه چنانکه سرخوردگی؛ دهد”<br />
ترجیح سود دریافت به را کار همیشه و .)۲۸۰ ،۲۷۹<br />
)صص۲۷۸، که<br />
نقدیای یارانههای طریق از بنابراین به<br />
افرادِ از برخی برای نئولیبرال دولتِ مالیات<br />
این میکند، تعیین درآمد کم اصطالح هم<br />
فوکو که همانگونه یارانه، یا و منفی جهت<br />
در عمال دارد، صریح اشارهای بدان فقر«<br />
»آثار کردنِ بیاعتبار« و »سست امری<br />
عنوان به فقر اکنون )همانجا(. است مشیِ<br />
خط ”اگر میشود: شناخته »مطلق« که<br />
کنیم تلقی مشیای خط را سوسیالیستی فاصلة<br />
از برخاسته نسبیِ فقر آثار میخواهد 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله فقیرترین<br />
و گروهها ثروتمندین درآمدهای بین که<br />
است واضح کامال دهد، تقلیل را گروهها نقطة<br />
منفی، مالیات با شده مقرر مشیِ خط ۲۸۱(.<br />
دارد”)ص قرار آن مقابل بر<br />
مبتنی اهداف که است معنی بدین این و رشد<br />
کشورهای در سوسیالیستی مشیِ خط میشوند.<br />
گذاشته کنار کلی به غربی یافتة اشتغال<br />
چون هدفی حذف با فیالمثل و ایجاد<br />
میشود، آن جایگزین که آنچه کامل، آن<br />
و سو این به شناور« و سیال »جمعیت کار«<br />
»نیروی ثابت خصیصة که است سو این<br />
در جالبی بسیار نکتة باری، است. شده خالی<br />
آن گفتن که هست فوکو بحث از بخش فوکو،<br />
نظر از که )هرچند نیست لطف از فرانسویِ<br />
اروپایی مستمعین برای نکته این است(.<br />
بدیهی بسیار کالساش در حاضر اروپایی<br />
نئولیبرالیسم بین عمدهای تفاوت او صرفاً<br />
که میبیند آمریکایی نئولیبرالیسم و خصوص<br />
در آنها تاریخی پیشینههای به باشد<br />
بهتر شاید میشود. مربوط »لیبرالیسم« بیاوریم:<br />
را او خود کالم عین اهمیت، دلیل به صورتبندیِ<br />
زمان در آمریکایی، “لیبرالیسم زمانِ<br />
از قبلتر، خیلی یعنی تاریخیاش، برای<br />
فرانسه نمونة خالف بر هجده، قرن موجود<br />
پیش از دولتِ مصلحت نوعی تعدیلِ مدعاهای<br />
آمریکا، در زیرا نیامد، عرصه به دقیقاً<br />
اقتصادی، مدعاهای اساساً و لیبرال، این<br />
استقالل برای بودند تاریخیای سرآغاز طی<br />
آمریکا، در لیبرالیسم عبارتی، به کشور. نقش<br />
شبیه تقریباً نقشی استقالل، جنگ دورة کرد….<br />
ایفا را ۱۹۴۸ آلمان در لیبرالیسم قرن،<br />
دو این طی آمریکا، در اینکه دوم سیاسی<br />
مباحث تمام قلب در همیشه لیبرالیسم ایاالت<br />
در گفت میتوان است؛… داشته قرار تمام<br />
مکرر عنصر لیبرالیسم مسئلة متحده، است.<br />
بوده سیاسی انتخابهای و مباحث نوزده،<br />
قرن اروپای در بگویم بگذارید یا<br />
ملت وحدت یا سیاسی، بحث مکرر عنصر اما<br />
قانون، حاکمیت یا و بوده، ملت استقالل ]خود[<br />
مکرر عنصر این متحده، ایاالت در در<br />
نکته سومین است…. بوده لیبرالیسم است<br />
این لیبرال مباحثة دائمی بستر این مورد قرن<br />
اواسط از ویژه به لیبرالیسم، نا که کننده<br />
تهدید و اضافی امری بهمنزلة بیستم، که<br />
کرد مطرح را اهدافی که چرا شد؛ ظاهر کرد….<br />
تلقی اجتماعیکننده را آنها میتوان نقطة<br />
دو میتوانست نالیبرالیسم نقد بنابراین در<br />
و راست،…. طیف در باشد: داشته اتکا نئولیبرالیسم<br />
ابهام ظاهر به چپ….؛ طیف ۲۹۵<br />
)صص است…” همین در آمریکایی .)۲۹۶ ،<br />
برای<br />
و آمریکا، تاریخ در لیبرالیسم بنابراین بهمنزلة<br />
امر، بدو همان از آمریکایی، شهروند است.<br />
میشده فهمیده و دیده زندگی ضرورت و<br />
”بودن از نحوهای فوکو، خود قول به دوره<br />
در که امکاناتی مجموعة اندیشیدن”؛ »یوتوپیایی«<br />
موقعیتی به گروهی برای ای بود.<br />
یافته دست از<br />
کار ماهیت از که بحثی در فوکو باری، میدهد،<br />
ارائه آمریکایی نئولیبرالهای نظر آمریکایی،<br />
نئولیبرالهای که است معتقد چالش<br />
به را »کار«ی موقعیت خواستهاند »عامل<br />
به بیتوجه باورشان به که بکشند نگرش<br />
نظر از بیانی به است. بوده کار« عامل<br />
به نه مارکس آمریکایی، نئولیبرال کرده<br />
توجه کار« »نیروی به بلکه کار، باور<br />
به جدید نظرگاه در وانگهی است. فرایندها<br />
تحلیل با اقتصاد علم نئولیبرالیستها و<br />
»بازی اساس )بر بلکه ندارد، سروکار تحلیل<br />
صَرفِ میباید، را تحلیلاش آن«( قاعدة انسانی«<br />
»سرمایة بهمنزلة انسانی« »فعالیت <br />
۳۰۲ کند)صص کمیاب منابع به رسیدن در فریبانة<br />
خود سیاستهای ترتیب بدین و ۳۰۳(. میشود،<br />
دیده که همانگونه نئولیبرالیستی نام<br />
به بزرگی مسئلة صورت کردن پاک با در<br />
را، خود سرمایهداری« تولید »شیوة میدهد.<br />
جای انسانی« فردِ »خُردِ موقعیت سوی<br />
از پیشتر که انتزاعی کامال موقعیتی ره از دستساختاش، دولت بازیِ قواعد است.<br />
گشته تهی تاریخی ساختاری ارتباط »سرمایة<br />
به آدمی تبدیل طریق از آنهم این<br />
فوکو نیکو، و خوب چه و انسانی«؛ کالبد<br />
را نئولیبرالیسم دستپروردة موجود و<br />
سرمایه »کار، اجزا و میکند شکافی میکشد:<br />
بیرون آن هیئت از را درآمد« عوامل<br />
تمام از مجموعهای “»سرمایه« قادر<br />
را فردی که است روانی و فیزیکی … کند. کسب را مزد آن یا این تا میسازد عبارتی<br />
به و مزد درآمد، نوعی »کار« آنها،<br />
بیان به مزدهاست؛ از مجموعهای در<br />
کار سقوط این است. عواید جریان نوعی مهمی<br />
نسبتاً پیامدهای مسلماً درآمد، و سرمایه مالک<br />
شخص از عمالً سرمایه این … دارد. دیگر،<br />
عبارت به است… جداییناپذیر آن است؛<br />
ماشین نوعی واقع در کارگر مهارت جداییناپذیر…<br />
کارگر از که است ماشینی اقتصادی،<br />
نقد سنتیِ دیدگاه خالف بر و این<br />
به دقیقاً روانشناختی، یا جامعهشناختی به<br />
را کارگر سرمایهداری که نیست معنی نتیجه<br />
یک منزلة به و میکند تبدیل ماشین ۳۰۵(.<br />
۳۰۴ )صص میسازد” بیگانه درمیآورد<br />
تبیین به را چیزی فوکو بهرحال، یعنی<br />
است. شرکتی« »انسان بیانگر که میتواند<br />
گاه که خودی« برای »فردِ همان این<br />
اما خویش؛ نوکر گاه و باشد خود آقای که<br />
هم هرچه »آدمی« که است واقعیت
نظری<br />
20<br />
صفحه در<br />
که آنجا از باشد، اوضاعی چنین مخالف و شاخصها با که میکند زندگی جامعهای میشود،<br />
مدیریت »بنگاهها« کارویژههای و<br />
»خصوصی بنگاهیست ناگزیر، به هم او رقابت<br />
معرض در همواره که خود«، برای بازی<br />
دور از شدن خارج تهدید همچنین، و وضعیت<br />
میباید مدام اینرو از دارد. قرار و<br />
خود انسانیِ« »سرمایة اصطالح به از<br />
حتا حیث، هر از را خانواده اعضاء و ۳۱۲( )ص پزشکی مراقبتهای جنبة را<br />
یادگیری( و )آموزشی فنی اکتسابی یا نگاه<br />
بازار« استانداردهای »مطلوبِ حد در آن<br />
هر جوامعی چنین در که هرچند بدارد. سنتی<br />
شکل در خانواده اعضاء گسست امکان دارد…..<br />
وجود بنگاهها به پیوستناش و آن میپردازد<br />
نئولیبرالیسم به فوکو چند هر باری، اما<br />
انتقادی( نگرشی با دیدیم که همانگونه )آنهم »نئولیبرالیسم«<br />
جایگاه که است این واقعیت بهمنزلة<br />
صرفاً او، درسگفتارهای بین در هم<br />
آن است. حکمرانی فنون انواع از یکی به<br />
نوزده قرن از مدرن جهان در که فنونی یکدیگر<br />
کشیدن چالش به طریق از سو، این ”نهایتاً<br />
خودش، قول به دارند. تکیه هم بر فنون<br />
این کنش میان جز چیست، سیاست و<br />
متفاوت، ارجاع نقاط با حکمرانی مختلف مطرح<br />
حکمرانی مختلف فنون این که مبحثی که<br />
اینجاست در من عقیدة به میسازند؟ ۴۱۹(.<br />
میشود”)ص متولد سیاست ۱۳۹۰<br />
مهر اصفهان کتاب:<br />
کامل مشخصات درسگفتارهای<br />
سیاست«، زیست »تولد میشل<br />
نوشته ، ۱۹۷۸۱۹۷۹ فرانس دو کلژ انتشارات<br />
، زاده نجف رضا ترجمه فوکو، ۱۳۹۰<br />
، نی 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله و<br />
لیبرالی نّت سُ در انسان عمومی مفهوم سوسیالیستی<br />
انگلیسی<br />
االصل اطریشی اقتصاددان هایک در<br />
»آزادی مفهوم چرا که است متعرض تئوری<br />
به روزولت توسط نیاز« با رابطه »حقوق<br />
به مربوط سطر در سپس و درآمد حقوق<br />
جهانی اعالمیه اقتصادی« و اجتماعی ۱۹۴۸<br />
در متحد ملل سازمان مصوب بشر جهانی<br />
اعالمیه از انتقاد در او شد. گنجانده آشکارا<br />
سند »این کند: می تأکید بشر حقوق لیبرالی<br />
سُنّت حقوق درآمیختن برای کوششی از<br />
که است متفاوتی کامالً مفهوم با غربی می<br />
سرچشمه روسیه مارکسیستی انقالب که<br />
ستتامبرینی برداشت برخالف گیرد«. اختالطی<br />
چنین برای را ۱ ویژگی« »کمترین که<br />
دارد درنگ تز این بر هایک است. قایل نمی<br />
روزولت خود و غربی کنونی جامعه سهم<br />
بدون حتی و مارکسیسم سهم بدون تواند شود.۲<br />
درک روسیه« مارکسیستی »انقالب مطرح<br />
پرسش این درنگ بی جا این در برداشت<br />
دو این از یک کدام که گردد می یا<br />
هایک با کیست؟ با حق و است درست باید<br />
سئوال این به پاسخ برای ستتامبرینی؟ از<br />
مارکس که پرداخت انتقادی بررسی به چه<br />
آن آورد. عمل به خود عصر جامعه دارد<br />
قرار توجه مرکز در انتقاد این در است.<br />
برابری آزادی- رابطه به مربوط اجتماعی<br />
و اقتصادی شرایط نابرابری زیرا تضمین<br />
رغم به آزادی که شود می باعث صوری<br />
حقوق سطح در تبلور و رسمی های در<br />
مارکس بدهد. دست از را خود اثربخشی این<br />
به هگل است. هگل از متأثر زمینه این بخشیده<br />
ای کننده قانع و روشن چهره مسئله مفرط<br />
گرسنگی از که کسی او گفته به است. برد،<br />
می رنج مرگ حد سر تا غذایی بی و حقوق«،<br />
کلی »فقدان شرایط در واقع در آخرین<br />
در که دارد قرار شرایطی در یعنی ندارد.۳<br />
بنیادی فرق برده شرایط با تحلیل خود<br />
در گاه واقعیت این به آگاهی البته، آزادی<br />
غیر تصدیق صورت به لیبرالی سُنّت کنستان:<br />
ب. گفته به که چنان کند. می بروز سیاسی<br />
حقوق از نباید مُزدبر زحمتکش چرا لوسوردو<br />
نیکو دومه کیوان<br />
. ب : برگردان نگرش<br />
است:<br />
روشن کامالً نکته این گردد؟ مند بهره می<br />
زیرا هستند، او وجود صاحبان »مالکان توکویل<br />
کنند«.۴ بیرون کار از را او توانند انگلیس<br />
به سفرش جریان در ۱۸۳۳، در و<br />
مردم توده فقر دهشتناک منظره برابر در تعجب<br />
اظهار این از فاحش بسیار نابرابری آن<br />
برده، جا »این کند: خودداری نتوانست این<br />
و معدودی های ثروت جا آن ارباب، جا میان<br />
بنابراین، زیادی«۵. بسیار عده فقر جا نابرابری<br />
میان تر دقیق یا آزادی و برابری مستقیم<br />
رابطه واقعی بردگی و مادی مفرط پرداز<br />
تئوری این بعد، اما دارد. وجود طور<br />
به را شده یاد تز تعجب کمال با لیبرال جنبش<br />
کردن متهم با و گفت ترک ضمنی فرانسه(<br />
انقالب آن از پیش )و سوسیالیستی برابری<br />
محراب در آزادی کردن قربانی دهد.<br />
می قرار هم روی در رو را دو این جز<br />
چیزی آزادی در که »کسی او گفته به خدمت<br />
بندگی به کند، می جستجو را آن خود با<br />
رابطه در »آزادی واقع، در کند.«۶ می درآمد<br />
تئوری به روزولت توسط که نیاز« غیر<br />
هایک برای همچنین و توکویل برای به<br />
حقیقت در برداشت این است. تحمل قابل باز<br />
نویسندگانی به و متفاوت سیاسی سُنّت یا<br />
سوءظن با لیبرالی سُنّت که گردد می روسو<br />
فرانسه، در نگرد. می آن به خصومت کسی<br />
نخستین هگل آلمان در و ژاکوبنیسم و عمدتاً<br />
و گفت سخن مادی«۷ »حقوق از که و<br />
آلمان کالسیک فلسفه میراث که مارکس جمع<br />
را ژاکوبنی و روسویی منبع میراث سُنّت<br />
این برجسته نمایندگان کرد، متحد و اند.<br />
متفاوت سیاسی این<br />
در است؟ قرار چه از وضع امروز امّا متحد<br />
ملل سازمان تنها که گفت باید خصوص اجتماعی<br />
»حقوق از واضح بیش و کم که نیست این،<br />
وجود با کند. می صحبت اقتصادی« و کمی<br />
با هایک خاطر رضای برای توان می از<br />
بحث مورد اصل زدودن جهت در تسامح درباره<br />
همچنین کرد. تالش »واقعی« غرب ایتالیا<br />
جمهوری اساسی قانون غربی واقعیت
که به کمک مؤثر سوسیالیست ها و کمونیست<br />
ها سامان یافت. تردیدهایی برانگیخت و میان<br />
آزادی و زدودن »مانع های نظم اقتصادی<br />
و اجتماعی« که آن را واهی می سازد و<br />
یا چنین خطری را بر می انگیزد، رابطه<br />
برقرار کرد. برای پی کاوی بحث، سازمان<br />
ملل متحد و ایتالیا را کناری می نهیم و<br />
منحصراً به دنیای انگلوساکسن رجوع می<br />
کنیم و نویسنده ای چون رالس را در نظر<br />
می گیریم. این تئوری پرداز آمریکایی که<br />
دقیقاً تبعیت برابری از آزادی را خواستار<br />
است، از اصلی پیروی می کند که آن را در<br />
یک بند محدود کننده مهم به فرمول در آورده<br />
است. او اجرای این اصل را تنها »بر اساس<br />
یک سطح درآمد حداقل« معتبر می داند۸.<br />
البته، این فرمول دست کم در جهان سوم<br />
)که شامل بزرگ ترین بخش بشریت است(،<br />
فاقد اعتبار است؛ حتی اگر معنی ظاهری بند<br />
محدود کننده رالس را در نظر بگیریم، می<br />
بینیم که برتری آزادی نسبت به برابری در<br />
ارتباط با خود کشورهای پیشرفته سرمایه<br />
داری، مخصوصاً ایاالت متحد زیر سئوال<br />
قرار دارد؛ زیرا در این کشور »افزایش<br />
درصد بی چیزان«۹ کتمان ناپذیر است و<br />
در آن وجود منطقه ای مهم فقیرنشین و حتی<br />
گرفتار سوء تغذیه دوام دار شده است ۱۰.<br />
من شخصاً به این اندیشه پایبندم که فرمول<br />
بندی مارکس )و پیش از او هگل( درباره<br />
مسئله مورد بحث بسیار قانع کننده است. و<br />
آن این که پایین تر از یک »سطح درآمد<br />
حداقل« نه تنها برتری آزادی نسبت به<br />
برابری متزلزل می شود و فرو می ریزد،<br />
بلکه مسئله بیشتر عبارت از این است که<br />
در این حالت به طور محسوس دیگر آزادی<br />
وجود خارجی ندارد. به عبارت دیگر،<br />
برقراری آزادی از برقراری حداقل برابری<br />
جدایی ناپذیر است. در این مفهوم است که<br />
روزولت »آزادی در رابطه با نیاز« را با<br />
دیگر آزادی های اساسی مدنی و سیاسی<br />
پیوند داده است. با این همه، علی رغم<br />
فرمول بندی های متفاوت و کمتر دقیق،<br />
بند محدود کننده اصلی که توسط رالسبه<br />
تدوین در آمد، به وضوح نشان می دهد که<br />
برقراری آزادی در واقعیت مشخص در<br />
یک فضای سترون، بدون رابطه با شرایط<br />
زندگی مادی و یک »سطح درآمد حداقل«<br />
صورت نمی گیرد. از این رو، مشاهده می<br />
کنیم که اصل »آزادی در رابطه با نیاز« که<br />
هایک به سیاق خود حق دارد، بوی ناخوش<br />
سوسیالیسم و مارکسیسم را از آن استشمام<br />
کند و حتی با رفتار مبالغه آمیز نمونه وار<br />
یک محافظه کار »خطر بلشویسم« را در آن<br />
ببیند، دوباره سر بر می آورد.<br />
هایک از روی دقت و نظم منطقی<br />
انکارناپذیری به نویسنده ای چون رالس<br />
با بدگمانی تودارانه ناستوده ای می نگرد<br />
۱۱. خود آمریکا از این آلودگی سوسیالیستی<br />
غرب که تئوری پرداز لیبرال در افشای<br />
آن خستگی نمی شناسد، در امان نیست. به<br />
عالوه در آمریکا این رسم و عادت زشت<br />
که بعد در اروپا رواج یافت، دیده می شود<br />
که از اصطالح »لیبرال« برای نشان دادن<br />
آرزوهایی از سرشت اساساً سوسیالیستی<br />
استفاده می کنند.۱۲ پس باید نویسنده دیگری<br />
را دخالت داد که هایک وقتی »جامعه<br />
بزرگ« )به بیان او( »جامعه باز«۱۳)به<br />
بیان پوپر( را ستایش می کند، بی قید و<br />
شرط به او رجوع می کند. از این رو، ما<br />
می توانیم این مطلب را نزدپوپر پی کاوی<br />
کنیم. به گفته او: »حتی هنگامی که دولت از<br />
شهروندان اش در برابر خطر لطمه دیدن از<br />
قهر فیزیکی حمایت می کند )آن طور که در<br />
اساس وضع سیستم سرمایه داری بی لگام آن<br />
را نشان می دهد(، چنانچه از تعدی قدرت<br />
اقتصادی جلوگیری نکند، نمی تواند هدف<br />
هایمان را تحقق بخشد. در دولتی از این<br />
نوع، یعنی دولتی که از حیث اقتصادی قوی<br />
است، به مراتب فارغ از ستمکاری دولتی<br />
است که از حیث اقتصادی ضعیف و بی<br />
بهره از آزادی است. در این شرایط، آزادی<br />
اقتصادی نامحدود می تواند به اندازه آزادی<br />
نامحدود فیزیکی خود مخرب باشد و قدرت<br />
اقتصادی تقریباً مانند قهر فیزیکی خطرناک<br />
باشد. در واقع کسانی که مازاد خوراکی ها را<br />
در اختیار دارند، می توانند کسانی را که بی<br />
بهره از آن هستند بدون توسّل به قهر به بندگی<br />
که »آزادانه« پذیرفته اند، وادارند«.۱۴<br />
بدین ترتیب، پوپر بیهوده مارکس را میان<br />
»پیامبران دروغین« طبقه بندی کرده<br />
است. زیرا انتقاد اساسی او از لیبرالیسم از<br />
مارکس سرچشمه می گیرد. از نظر او نه<br />
صفحه 21<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
صفحه 22<br />
تنها اجبار فیزیکی، بلکه اجبار اقتصادی هم<br />
وجود دارد. قدرت اقتصادی انحصاری و<br />
انحصار یا کنترل »مواد خوراکی« امکان<br />
می دهد نسبت به کسانی که این مواد را در<br />
ا ختیار ندارند و در شرایط بی ثباتی مطلق<br />
زندگی می کنند، »تعدی شود«. این افراد<br />
ممکن است از حیث حقوقی کامالً آزاد باشند.<br />
بنابراین، آنها با وجود برخورداری از آزادی<br />
برحسب موازین حقوقی دچار »بردگی« می<br />
شوند. در زمینه اصطالح شناسی هم آوایی<br />
ها روشن اند. زیرا »بردگی« که پوپراینجا<br />
پیرامون آن حرف می زند کامالً »بردگی<br />
مُزدبری« را در ذهن تداعی می کند.<br />
مارکس درباره وضعیت کارگری زمان خود<br />
راجع به آن صحبت کرده است. بدیهی است<br />
که گزینش های سیاسی دو نویسنده بسیار<br />
متفاوت است. با این همه، با توجه به این<br />
که مسئله عبارت از شکل رابطه اقتصاد و<br />
سیاست است، اتهام زننده »پیامبر دروغین«<br />
برای این که به مارکس کمتر بدهکار<br />
شود، دنباله مطلب را نمی گیرد. حال از<br />
دیدی متفاوت، انتقاد اساسی مارکس را در<br />
برخورد با جامعه بورژوایی که محصول<br />
انقالب فرانسه است، مرور کنیم. »انقالب<br />
تبدیل وضعیت های سیاسی به وضعیت<br />
های اجتماعی را به فرجام رساند؛ انقالب<br />
موجب تمایزهای وضعیت های جامعه مدنی،<br />
تمایزهای فقط اجتماعی و تمایزهای زندگی<br />
خصوصی را که در زندگی سیاسی بی معنا<br />
هستند، گردید«.۱۵ دولت بورژوایی حتی<br />
در پیشرفته ترین شکل خود و حتی هنگامی<br />
که محدودیت های حق شرکت در انتخابات<br />
را لغو می کند، به »چشم فرو بستن به<br />
این اظهارنظر که اپوزیسیون های واقعی<br />
اپوزیسیون هایی هستند که هیچ چیز سیاسی<br />
ندارند و مزاحم دولت نمی شوند« اکتفا می<br />
کند.۱۶<br />
لیبرالیسم هایک امروز بر این باور است که<br />
قطب بندی بسیار زیاد ثروت و فقر، واقعیتی<br />
است که منحصراً از قلمرو خصوصی<br />
سرچشمه می گیرد. البته، بعد چنین اعتقادی<br />
هر یک به شیوه خود از جانبروزولت،<br />
سازمان ملل متحد، قانون اساسی جمهوری<br />
ایتالیا، رالس و پوپر ترک شد. در حالی<br />
که به عقیدههایک استبداد هنگامی آغاز<br />
می گردد که دولت نابرابری های فاحش<br />
در سطح اقتصادی و اجتماعی را به مثابه<br />
امری صرفاً خصوصی تلقی کند. پوپر )آن<br />
طور که اینجا بیان شد( عقیده داشت که عدم<br />
دخالت دولت در سطح نابرابری های فاحش<br />
زمینه ساز رابطه عینی مستبدانه و بندگی<br />
است.<br />
وانگهی، هنگامی که پوپر کهنگی پذیری<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
ناگزیر مارکسیسم را با تکیه بر این واقعیت<br />
که دموکراسی های مدرن »بخش بسیار<br />
مهمی« از درخواست های برنامه ای<br />
مانیفست حزب کمونیست را عملی ساختند،<br />
نشان می دهد، در واقع وامدار بودن<br />
»دموکراسی های مدرن« را به مارکسیسم<br />
می پذیرد. به جاست لحظه ای روی یکی از<br />
این موردها مانند »مالیات بر درآمد به شدت<br />
تصاعدی یا نسبی«۱۷ درنگ کنیم شباهت<br />
اصطالح شناسی به کلی ویژه نزد نویسنده<br />
ای که خود را پرچمدار شفافیت و دقت تحلیل<br />
می نمایاند، به کناری نهیم: در حقیقت، پوپر<br />
از مالیات »به شدت تصاعدی یا نسبی« به<br />
صورتی که این دو یکی هستند، صحبت می<br />
کند. چون او به مانیفست حزب کمونیست<br />
رجوع می کند، می توان پنداشت که در<br />
واقع قصد دارد از Progressivsteuer<br />
یعنی »مالیات قویاً تصاعدی« که مارکس<br />
و انگلس آن را مطالبه می کردند، سخن<br />
گوید.۱۸ از نظر پوپر این درخواست از این<br />
پس بیهوده است، چون در »دموکراسی های<br />
مدرن« وسیعاً تحقق یافته است. وانگهی،<br />
هایک نیز در افشای بحران لیبرالیسم و<br />
آلودگی های تحمل ناپذیر سوسیالیستی که<br />
جامعه غربی دستخوش آن است به »وضع<br />
مالیات تصاعدی به مثابه وسیله برای اجرای<br />
باز تقسیم درآمدها به نفع طبقه های بسیار<br />
فقیر« مراجعه می کند.۱۹ هایک در این<br />
خصوص خود را دقیق تر از پوپر نشان می<br />
دهد. زیرا به دشواری می توان از یک سو،<br />
افشای مارکس به عنوان »دشمن جامعه باز«<br />
و از سوی دیگر قبول آشکار وامدار بودن<br />
»جامعه باز« به مانیفست حزب کمونیست<br />
را با هم آشتی داد! در هر حال، هایک<br />
»تصمیم انحصاری دولت در عرصه های<br />
تأمین اجتماعی«۲۰ را به حساب سوسیالیسم<br />
و »عدول« از اصولی لیبرالی می گذارد<br />
تا درباره سندیکاهایی که با حذف »تعیین<br />
رقابتی قیمت های« نیروی کار و ویران<br />
کردن این بخش اساسی »اقتصاد و بازار«<br />
که »بازار کار رقابتی«۲۱ است، سیستم<br />
لیبرالی را از ریشه ویران می کنند، چیزی<br />
نگوید. البته، می توان مانند دارندورف<br />
از یک »لیبرالیسم جدید« سخن گفت. اما<br />
گذار از »قدیم« به »جدید« به هیچ وجه<br />
بی دردسر نبود. بلکه برعکس، مبارزه های<br />
وسیع اقتصادی و اجتماعی و جذب عناصر<br />
مسلم آموزش مارکس و دیگر نویسندگان<br />
مورد لعن سُنّت لیبرالی را نه خود به خود،<br />
بلکه بر اثر تحمیل واقعیت ها ایجاب می<br />
کرد. هنگامی که دارندورف از »حقوق<br />
اجتماعی« حرف می زند، به تکرار مقوله<br />
ای می پردازد که هایک آن را آلوده شدن از<br />
سوسیالیسم و مارکسیسم اعالم داشته است.<br />
همچنین هنگامی که دارندورف بیکاری و<br />
فقر را تهدیدی برای »حقوق مدنی«۲۲ که<br />
می توانند این حقوق را به چیز موهومی<br />
بدل کنند، اعالم می دارد، روشن است که<br />
از آموزشمارکس سود می جوید. گاه این<br />
موضوع در سطح خود اصطالح شناسی رخ<br />
می نماید: »برابری در برابر قانون چنانچه<br />
رأی همگانی و دیگر شانس های مشارکت<br />
در صورتی وعده توخالی باقی می مانند<br />
که افراد از موقعیت اجتماعی و اقتصادی<br />
درخور برای استفاده از آنچه قوانین و حقوق<br />
سیاسی بر ایشان مقرر کرده، برخوردار<br />
نباشند. اندیشه شهروندی به تدریج دارای<br />
محتوا شد. شهروندی که مجموعه ای از<br />
حقوق صوری بود، به قانونی تبدیل شد که<br />
نه تنها حقوق انتخاباتی، بلکه درآمد مناسب و<br />
حق زندگی مدنی از جمله وضعیت شهروند<br />
را در هنگامی که بیمار، پیرو بیکار است،<br />
در بر می گیرد«.۲۳ اکنون شاهد آنیم که<br />
انتقاد ذی قیمت مارکس از حقوق »صوری«<br />
دوباره پدیدار می گردد. بنابراین، اگر درست<br />
است که آزادی و برابری بدون »درآمد<br />
مناسب«، »صوری« باقی می مانند، از آن<br />
این نتیجه عاید می گردد که دموکراسی هنوز<br />
از جمله در کشورهای پیشرفته صنعتی به<br />
کمال نرسیده است. دموکراسی در آن عده از<br />
کشورهای جهان سوم که خود را جزو غرب<br />
و »جهان آزاد« می دانند، همچون سراب<br />
باقی مانده است.<br />
هنگامی که دارندورف در پایان دهه پنجاه<br />
نوشت: »وضع اجتماعی یک فرد از این<br />
پس به هدف های اجتماعی که به آن نایل<br />
می گردد، بستگی دارد«،۲۴ به لیبرالیسم<br />
بسیار نزدیک بود. البته، او به سال های<br />
»معجزه اقتصادی« متوسل می شود که از<br />
حیث ایدئولوژیک تغییر شکل یافته بود. با<br />
این همه، دارندورف، موضوعی را از سر<br />
گرفت که سُنّت لیبرالی مستقل از مراجعه<br />
به وضعیت تاریخی و اجتماعی معین بسط<br />
داده بود. مثالً ویلهم فُن هومبولت نوشت:<br />
»خوشبختی که به انسان نسبت داده شده<br />
چیزی جز خوشبختی که نیروی او فراهم<br />
می آورد، نیست«.۲۵ در سُنّت لیبرالی فقر<br />
شایستگی فردی، شانس و سرنوشت، نظم<br />
طبیعی اشیاء و حتی نظم ایزدی شان را<br />
زیر سئوال می برد. با این همه، این سُنّت<br />
تالش می ورزد رابطه های اقتصادی و<br />
اجتماعی و نهادهای سیاسی را نجات دهد.<br />
چرا به عقیده توکویل انقالب ۱۸۴۸ فوریه<br />
آشکارا سوسیالیستی، ضد بورژوایی )و ضد<br />
لیبرالی(۲۶ بود؟ به خاطر اینکه در آن وقت<br />
»تئوری های اقتصادی و سیاسی« زیادی<br />
وجود داشت که می خواستند این حقیقت را به<br />
باورانند که بدبختی های بشر به عمل قوانین<br />
نه مشیت الهی ارتباط دارد و از این رو، می
صفحه 23<br />
توان با دگرگونی بنیادی جامعه فقر را از<br />
میان برداشت«.۲۷ حتی مقررات قانونی و<br />
کاهش ساعت کار )»دوازده ساعته«( ناشی<br />
از آن به حساب »دکترین های سوسیالیستی«<br />
گذاشته شد و بر این اساس ناگزیر محکوم<br />
شناخته شد«.۲۸<br />
توکویل در برابر اراده قراردادن »پیش<br />
بینی و خرد دولت به جای پیش بینی و خرد<br />
فرد« تصریح می کند که »هیچ چیز )…(<br />
وجود ندارد که به دولت اجازه دهد در محیط<br />
صنایع میانجی گری کند«.۲۹ بحث مشهور<br />
۱۲ سپتامبر ۱۸۴۸ این هدف را تعقیب می<br />
کرد که از مجلس مؤسسان رد درخواست<br />
»حقوق کار« را کسب کند که قبالً در<br />
روزهای ژوئن به خون کشیده شد و با این<br />
همه در خالل راه های پرپیچ و خم راه خود<br />
را هموار کرد و دیدیم که مثالً در قانون<br />
اساسی جمهوری ایتالیا به بار نشست.<br />
البته، اجتماعی شدن بنیادی وسایل تولید که<br />
مارکس پیش بینی و آرزو کرده بود، در<br />
غرب تحقق نیافت و حتی در کشورهای<br />
»سوسیالیسم واقعاً موجود« مورد تردید<br />
و زیر عالمت سئوال قرار گرفت. با این<br />
همه، این واقعیت باقی مانده است که آموزش<br />
مارکس هم در غرب و هم در شرق رابطه<br />
میان اقتصاد و سیاست، خصوصی و عمومی<br />
و خود مفهوم آزادی را عمیقاً دگرگون کرده<br />
است.<br />
پس، از این قرار هایک حق دارد که آلوده<br />
شدن حقیقی جامعه غربی از سوسیالیسم و<br />
مارکسیسم را اعالم دارد. البته او حتی فراتر<br />
از آن چه نسبت به آن بدگمان است، حق<br />
دارد. خطای او این است که روایتی کامالً<br />
آراسته از سُنّت لیبرالی عرضه می کند )و<br />
در این زمینه موافقت عینی با ستتامبرینی<br />
تجدید می گردد(. در دفاع از این تز که طبق<br />
آن »مبارزه علیه همه تبعیض های مبتنی بر<br />
منشاء اجتماعی، ملیت، نژاد، اعتقاد، جنس<br />
و غیره … یکی از برجسته ترین مشخصه<br />
های سُنّت لیبرالی باقی مانده«، هیچ دلیلی<br />
ارائه نشده است. در مورد تزی که بر پایه<br />
آن »لیبرالیسم کالسیک از درخواست های<br />
کارگران« در زمینه »آزادی تشکل«۳۰<br />
حمایت کرده، با همان حالت وجود دارد.<br />
در فرانسه، قانون شاپولیه که انجمن های<br />
کارگران را منع می کرد، در سال ۱۸۸۷<br />
لغو گردید و سیستم پارلمانی مبتنی بر رأی<br />
همگانی )جنس مرد( تنها با قانون اساسی<br />
۱۸۷۵ به کار منظم پرداخت.۳۱<br />
در چشم انداز، مبارزه های عظیم جنبش<br />
کارگری و سوسیالیستی وجود داشت که<br />
با کمون پاریس به اوج می رسد. به عقیده<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
هایک »افول دکترین لیبرالی«۳۲ پس از<br />
۱۸۷۰ آغاز می گردد؛ این افول در صحنه<br />
همزمان با ظهور دموکراسی و پدیداری<br />
جنبش سازمان یافته کارگری و سوسیالیستی<br />
است.<br />
در حقیقت، سُنّت دمکراتیک سوسیالیستی<br />
هنوز شایستگی بسیار زیادی دارد که به<br />
طور مؤثر برای طرح ریزی مفهوم عمومی<br />
انسان که تا امروز سُنّت لیبرالی از آن بیگانه<br />
مانده، کمک کند. جان الک از »کشتکاران<br />
منطقه آسیای شرقی« که مالک بردگان و<br />
اسب ها بنا بر حقوقی هستند که در جریان<br />
خرید و فروش منظم به دست می آید، به<br />
عنوان یک امر کامالً طبیعی حرف می زند<br />
و حتی در »تاریخ دریانوردی« درباره<br />
تجارت با مستعمره های آفریقایی می خوانیم:<br />
»کاالهایی که از این کشورها بدست می<br />
آمدند، طال، عاج و بردگان هستند«.۳۳ اگر<br />
می بینیم که الک برده سیاه را در مقوله<br />
»کاال« کنار اسب طبقه بندی کرده، یک قرن<br />
بعدادموند بورکه )نویسنده محبوب هایک(۳۴<br />
کارگر کشاورزی یا کارگر مُزدبر را در<br />
مقوله »ابزار گویا« طبقه بندی می کند و<br />
بدین ترتیب، طبق یک تقسیم کالسیک او<br />
را با گاو )ابزار نیمه گویا( و خیش )ابزار<br />
گنگ( مقایسه می کند.۳۵ بدون شک، حتی<br />
مشهورترین نویسنده مانیفست انقالب فرانسه<br />
یعنی سی یس از »بخش بسیار بزرگی از<br />
انسان« به عنوان »ماشین های کار« یا<br />
»ابزارهای انسانی تولید« و یا »ابزارهای<br />
دوپا« سخن می گوید. او حتی تا اندازه ای<br />
به نفی آشکار کیفیت انسان می رسد: »سیه<br />
روزانی که وقف کارهای دشوار شده اند و<br />
از تولیدکنندگان لذت های دیگران به شمار<br />
می روند، به زحمت چیزی برای تغذیه تن<br />
رنجور اما به غایت نیازمند خود به کف می<br />
آورند. آیا این است آن چه به عنوان انسان<br />
از آن نام می برند: توده عظیمی افزارهای<br />
دوپا، بدون آزادی، بدون اصول اخالقی و<br />
قوه عقالنی که چیزی جز دستان کم درآمد<br />
و روح شیدا ندارند و فقط رنج بردن نصیب<br />
آنهاست؟ می گویند آنها متحد شده اند! آیا در<br />
میان آن ها حتی یک نفر پیدا می شود که<br />
شایسته ورود به جامعه باشد؟«۳۶<br />
الزم به یادآوری است که همین نام گذاری<br />
مردم شناسانه است که به شالوده ریزی<br />
نظری کتمان حقوق سیاسی غیرمالکان کمک<br />
کرده است. کنستان زحمتکشان را نظر به<br />
کار اجباری شبانه روز به »کودکانی«<br />
تشبیه می کند که در وضعیت »وابستگی<br />
ابدی« باقی می مانند.۳۷ آنها به ترتیبی در<br />
شمار انسان ها به حساب می آیند، اما جزو<br />
انسان هایی هستند که بنا بر وضعیت ویژه<br />
شان هرگز به بلوغ نمی رسند. وانگهی،<br />
کنستان تفاوت زیادی با سی یس ندارد.<br />
هر چند کنستان از »افزارهای انسانی« یا<br />
»افزارهای دوپا« حرف نزده، اما درباره<br />
»مردم همواره کودک« سخن به میان می<br />
آورد.۳۸<br />
روشی که مارکس بر حسب آن »روی<br />
انسان« به عنوان »وجود نوعی« Gene-<br />
)rique درنگ می کند، تنها در پرتو مبارزه<br />
برای تدوین مفهوم عام انسان می تواند،<br />
درک گردد. پیش تر هگل در این باره تأکید<br />
کرده بود: کیفیت انسان نه تنها با بردگی که<br />
او را تا حد ابزار کار تقلیل می دهد، بلکه هم<br />
چنین با گرسنگی که او را به شرایط بردگی<br />
سوق می دهد، نفی شده است.۳۹ مارکس<br />
اغلب بنا بر تأکید روی انسان به عنوان<br />
»وجود نوعی« متهم به کُل گرایی Ho-<br />
lisme شده است. من این جا به خاطر ابهام<br />
و نارسایی این مقوله از پی گیری مطلب<br />
باز نمی ایستم. با این همه، نمی توان یادآور<br />
شد که کاپیتال در بسیاری جنبه ها خود را<br />
افشاگر کل گرایی که از اقتصاد سیاسی و<br />
سُنّت لیبرالی عبور می کند، نشان می دهد.<br />
به جاست پاره ای از جمله های مورد انتقاد<br />
مارکس را از نظر بگذرانیم: ماندویل گفته<br />
است: »برای خوشبخت کردن جامعه الزم<br />
است که شمار بسیار زیادی از مردم نادان<br />
و بی چیز باقی بمانند«. به عبارت دیگر<br />
»مطمئن ترین ثروت بر دوش توده ای از<br />
بی چیزان زحمتکش استوار است«۴۰ آن<br />
چه این جا بیشتر اهمیت دارد، این نیست<br />
که نویسنده محبوب هایک ۴۱فقر و نادانی<br />
زحمتکشان مُزدبر را چونان امر طبیعی می<br />
نگرد، مهم تر از آن بررسی ساختار شناخت<br />
شناسانه گفتمان ماندویل است. آن چه که<br />
فداکاری توده بی شماری از افراد را می<br />
طلبد، جامعه یا »ثروت« است. یعنی کل<br />
L´universel عظیمی که اکثریت بسیار<br />
زیاد توده مردم را می بلعد. هم چنین دستوت<br />
دوتراسی را در نظر گیریم که مارکس از<br />
او نیز در این باب انتقاد کرده است. به گفته<br />
دوتراسی »ملت های فقیر جایی وجود دارند<br />
که مردم آسوده اند و ملت های ثروتمند جایی<br />
هستند که معموالً مردم فقیرند«.۴۲ »ثروت<br />
ملل« اصطالح مطلوب و مورد استفاده آدام<br />
اسمیت نام جدید این Moloch درنده است<br />
)بنا به عقیده رایج Moloch خدای فینیقی ها<br />
و کنعانی هاست که انسان ها را در پای آن<br />
قربانی می کردند(. با این همه، به همان اندازه<br />
می توان آن را مظهر »آزادی« دانست. بر<br />
این اساس، هایک رسالت کامالً آشکار ضد<br />
دولتی و لیبرالی ماندویل را ستایش می کند<br />
و طرف دیگر مدال یعنی کاربرده وار مردم<br />
را ندیده گرفته و آن را مسکوت می گذارد.<br />
ماندویل اعتراف می کند که »بخش بسیار<br />
(
صفحه 24<br />
مسکین و ندار ملت« دقیقاً به شیوه بردگان<br />
کار می کنند. چنین وضعی از نظر او درست<br />
و ناگزیر است. قبالً این »ثروت ملل« بود که<br />
فقر اکثریت مردم را ایجاب می کرد و اکنون<br />
»آزادی ملت ها« است که نیازمند بردگی<br />
واقعی آن ها است. البته هنوز ضروری<br />
است که اندکی روی ساختار گفتمان مورد<br />
نقد کاپیتال درنگ کرد: خوشبختی، ثروت،<br />
آزادی »جامعه« یا »ملت« به بدبختی، فقر<br />
و بردگی عضوهایش نیاز دارد. چرا خصلت<br />
به طور منطقی متضاد این جمله را درک<br />
نمی کنیم؟ موضوع روشن است. به خاطر<br />
این که زحمتکشان مُزدبر به طور واقعی یا<br />
با عنوان کامل در مقوله »جامعه« و »ملت«<br />
گنجانده نشده اند. بدین ترتیب مالحظه می<br />
شود که این مقوله یک کُل را تشکیل می<br />
دهد و در نهایت زحمتکشان را فقط برای<br />
این که چونان قربانیان کفاره ای عمل کنند،<br />
فرا می خواند.<br />
با این همه، با دقت یادآور می شویم که:<br />
لیبرالیسم به تقریب اغلب تنها به محروم<br />
کردن »مردم همواره کودک« از حقوق<br />
سیاسی شان اکتفاء نمی کند، بلکه آن ها را<br />
از حقوق مدنی شان نیز محروم می کند..<br />
کسی را ستایش می کند که به برکت او<br />
»کاربرد خودکامانه قدرت از جانب حکومت<br />
به حداقل می رسد«.۴۳البته، در واقعیت،<br />
ماندویل مدافع اخالق از بنیاد الییک، با این<br />
همه، دست کم خواستار آن نیست که »دعای<br />
روز یکشنبه در کلیسا و سرگرمی مذهبی<br />
برای بی چیزان و بی سوادان« اجباری شود<br />
تا به هر رو »مجبور شوند« روز یکشنبه<br />
»از دسترسی به هر نوع تفریح در خارج از<br />
کلیسا محروم شوند«.۴۴<br />
در قرن ۱۹ نیز لیبرال های آلمانی روتنک<br />
و ولکر )که مورد عنایت هایک هستند(۴۵<br />
درخواست می کردند برای خشکاندن<br />
»سرچشمه« هر نوع انتقاد علیه حق<br />
مالکیت، گدایان و همه کسانی که محروم از<br />
وسیله های معیشت اند به »تدبیر مستقل مقام<br />
های پلیس« برای مدت نامعین در »خانه<br />
های کار اجباری« حبس شوند تا به انضباط<br />
سخت و حتی بی رحمانه خو گیرند.۴۶<br />
ضرورت برقراری محدودیت شدید در<br />
زمینه حقوق مدنی گروه های اجتماعی و<br />
قومی که چیزی خطرناک و ویرانگر شناخته<br />
شده گاه به روشنی به تئوری درآمده است.<br />
چنان که لرد پالمرستون مدافع انگلیسی<br />
اصول لیبرالی در عبارت هایی قبول آزادی<br />
مذهی کاتولیک های ایرلندی را بدین ترتیب<br />
رد می کند: »قانون گذاری یک کشور حق<br />
دارد بخشی از اجتماع را از حقوق سیاسی<br />
که آن را برای امنیت و آسایش همه الزم<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
می داند، محروم کند«. در این عبارت به<br />
وضوح سربرآوردن شعار کلیدی کُل گرایی<br />
)امنیت و آسایش همه( مشاهده می شود. پس<br />
کُل گرایی نخست نزد سخنگوی طراز اول<br />
لیبرالیسم سربرآورده است، نه مارکس که در<br />
جدل با لرد پالمرستون نظریه پردازان آن را<br />
در خصوص تبعیت کامل توده مردم از کل<br />
موهوم و فریبنده »قانون گذاری« که همانا<br />
طبقه مسلط است، رد کرده است.۴۷<br />
من سهم قاطع جنبش دموکراتیک سوسیالیستی<br />
را در تدارک مفهوم عام انسان )شخص<br />
یا فرد( تصریح کرده ام. نیچه هنگامی که<br />
»برابری شخص« را به حساب سوسیالیسم<br />
می گذاشت، مطلب را به روشنی می دید.<br />
»برابری شخص« که این جا مورد مجادله<br />
است تأییدی است بر این نکته که هر عضو<br />
نوع بشر باید به عنوان شخص نگریسته شود.<br />
برعکس، نیچه در یک جدل پرخاشگرانه<br />
علیه سوسیالیسم تأیید کرد که »اکثریت<br />
مردم به هیچ وجه در شمار شخص« به<br />
حساب نمی آیند. »تنها برخی ها جزو افراد<br />
هستند«. همان طور که بورکه هنگام بحث<br />
درباره کشاورزی، زحمتکش مُزدبر را هم<br />
چون »ابزار گنگ« تعریف می کرد، نیچه<br />
هم هنگام بحث درباره صنعت آن را همچون<br />
»آلت نقاله« تعریف کرده است که وظیفه<br />
اش انتقال حرکت به ماشین ها و وسیله های<br />
تولید به معنای خاص است. چنان که پیش تر<br />
گفته شد سی یس نیز از زحمتکشان مُزدبر به<br />
عنوان »ماشین های کار« سخن گفته است.<br />
عیناً مانند ماندویل که نفی آموزش »مسکین<br />
ترین و فقیرترین بخش ملت« را به ترتیبی<br />
که هیچ مانع در روند بازتولید مردم کارورز<br />
زحمتکش ایجاد نکند، سزاوار می دانست،<br />
نیچه عقیده داشت که آموزش عمومی با<br />
برده داری واقعی که عبارت از مُزدبری<br />
به عنوان پیش شرط هر تمدنی است، کامالً<br />
منافات دارد.۴۸<br />
بحث های نیچه مختص دوره ای است که<br />
به عقیده هایک نمایشگر »افول دکترین<br />
لیبرالی« در پی گسترش جنبش عمومی<br />
سوسیالیستی است. در جدول با این جنبش<br />
و در کوشش نومیدانه برای بازگشت به این<br />
سوی طرح ریزی مفهوم عمومی انسان نیچه<br />
موفق گردید موضوع ها و انگیزه های نمونه<br />
وار لیبرالیسم یا دست کم لیبرالیسم نخستین<br />
را به نفع خود تکرار کند.<br />
در انگلستان، در دوره ای که از میانه قرن<br />
۱۷ تا میانه قرن ۱۸ را در بر می گیرد،<br />
رفتار مسلط نسبت به »پرولتاریای جدید<br />
صنعتی« به تصریح تاونی )Tawney( به<br />
قدری سخت و خشن بود که »در زمان ما<br />
مشابه آن را فقط می توان در رفتار فرومایه<br />
ترین استعمارگران سفید نسبت به زحمتکشان<br />
رنگین پوست پیدا کرد.«۴۹ در واقع همان<br />
طور که من کوشش کرده ام آن را نشان دهم<br />
ما شاهد چنین رفتاری در فراتر از انگلستان<br />
و چارچوب زمان مورد اشاره هستیم. دیده<br />
ایم که نخست سی یس، بعد کُنستان از<br />
زحمتکشان مُزدبر به عنوان کودکان ازلی و<br />
ابدی صحبت کرده اند. سپس دگرگونی جالب<br />
مکانی در این استعاره صورت می گیرد. به<br />
عقیده جان استوارت میل شکی وجود ندارد<br />
که زحمتکشان مُزدبر باید از حقوق سیاسی<br />
بهره مند شوند. اما هنگامی که مطرح می<br />
سازد که »افراد مجهز به هوش و تربیت<br />
بهتر از رأی زیادتری بهره مند باشند تا عقیده<br />
شان نفوذ و تأثیر بیشتری داشته باشد«۵۰<br />
مالحظه می شود تبعیضی که از در رانده<br />
شده، دوباره از پنجره وارد می شود. با این<br />
همه، زحمتکشان مُزدبر دیگر حاضر نبودند<br />
که همچون کودکان ازلی و ابدی با آنها رفتار<br />
شود. البته، هر چند این چهره در اروپا به<br />
تدریج محو می گردد، اما در مستعمره ها<br />
و »جامعه های عقب مانده که نژادشان به<br />
مثابه نژاد صغیر نگریسته می شود« دوباره<br />
ظهور می کند. در این وضعیت چگونه باید<br />
رفتار کرد؟ در این باره سخن را بهاستوارت<br />
میل وا می گذاریم. »دشواری هایی که<br />
نخست در برابر پیشرفت طبیعی سربلند می<br />
کند، به حدی زیاد است که به ندرت می توان<br />
بین وسیله های مختلف غلبه بر آنها دست<br />
به انتخاب زد. از این رو، دولتی که در پی<br />
هدف های ترقی خواهانه است، می تواند به<br />
طور قانونی با استفاده از همه وسیله ها تحقق<br />
هدف معینی را ممکن سازد؛ به طوری که<br />
دست یافتن به آن به نحو دیگر ممکن نباشد.<br />
هنگامی که با بربرها سروکار داریم، استبداد<br />
شکلی از حکومت قانونی است؛ به شرطی<br />
که هدف عبارت از پیشرفت دادن آنها باشد.<br />
پس وسایل بنابر کاربرد واقعی آنها توجیه<br />
می شود. آزادی به عنوان یک اصل در<br />
شرایطی به کار می رود که افراد به موهبت<br />
گفتمان آزاد بین برابرها شایسته بهبود<br />
بخشیدن به وضع خویش اند. بدیهی است که<br />
تا زمانی که این وضع حاصل نگردد، جز<br />
اطاعت مطلق از یک اکبرشاه یا شارلمانی<br />
چیز دیگری برای شان باقی نمی ماند. تازه<br />
اگر شانس یافتن آن را پیدا کنند«. یک چیز<br />
روشن است: آزادی »تنها برای موجودهای<br />
انسانی که استعدادشان به کمال رسیده است،<br />
ارزش دارد«.۵۱ در گذشته اکثریت مردم<br />
اروپا چهره کودکان ناتوان از توانایی ادراک<br />
و اراده را مجسم می کردند، بعد این چهره<br />
به مستعمره ها که اکثریت بشریت را تشکیل<br />
می دهند، منتقل گردید. درست است که<br />
مسئله دیگر از این قرار نیست که شرایط<br />
به عنوان یک چیز جاوید نگریسته شود. با
صفحه 25<br />
این همه، نه تنها رسیدن به سن بلوغ موکول<br />
به آینده بسیار دور است، بلکه به ویژه تأیید<br />
و ممیزی رسیدن به سن بلوغ در صالحیت<br />
کسانی بود که بنا بر تعریف و منحصراً خود<br />
را شایسته درک و اراده کردن اعالم می<br />
داشتند. استوارت میل در مورد این خود<br />
اعالم داشتن و این واقعیت که کشورها و<br />
خلق هایی که غرب آنها را سرکوب و غارت<br />
می کند، نه تنها صغیر، بلکه بربر هستند،<br />
شک و تردیدی به خود راه نمی دهد. او<br />
نامستقیم حتی جنگ تریاک را توجیه می کند<br />
و این توجیه به نام اصول لیبرالی انجام می<br />
گیرد: »منع وارد کردن تریاک به چین«،<br />
»آزادی )…( خریدار« را بسی بیش تر<br />
از آزادی »تولیدکننده یا فروشنده نقض می<br />
کند«.۵۲<br />
ما در عصر جنگ دوم تریاک به سر می<br />
بریم. در آغاز جنگ نخست تریاک توکویل<br />
عقیده خود را در عبارت هایی تغزلی این<br />
گونه بیان کرد: »پس سرانجام اینک شاهد<br />
تحرک اروپا در غلبه بر بی تحرکی هستیم!<br />
این یک حادثه بزرگی است.<br />
مخصوصاً اگر بیندیشیم که این پی آمد، آخرین<br />
حد شماری از رویدادهای هم سرشت است<br />
که به تدریج همه آنها نژاد اروپا را به خارج<br />
از خانه خویش سوق دادند و یکی پس از<br />
دیگری نژادهای دیگر را تابع امپراتوری و<br />
نفوذ خود کردند )…( این بندگی چهار قسمت<br />
از پنج قسمت جهان را در بر می گیرد. پس<br />
از قرن مان و خودمان زیاد بد نگوییم. انسان<br />
ها کوچک ولی حادثه ها بزرگ اند«.۵۳ با<br />
این همه، چون تکویل ناظر دقیق و هشیاری<br />
بود، واقعیت استعمار را در نظر می گرفت.<br />
او در این باره نوشت: »ما جامعه مسلمان<br />
را بسیار بدبخت، بی نظم، بی خبر و بربر<br />
کردیم که در گذشته سابقه نداشت«.۵۴ او<br />
به درستی این نکته را دریافت که استعمار<br />
اروپا تا آستانه نسل کُشی پیش رفت. این<br />
خطر وجود دارد که »تاریخ فتح آمریکا«۵۵<br />
تجدید شود. »آری، تن دادن به سرکوبی یا<br />
کُشتار بومیان نه فقط بی رحمانه، بلکه پوچ<br />
و غیرعملی است«. با این همه، در الجزایر<br />
»ما توده مردم را کُشتار کرده ایم« که سپس<br />
با تحمیل گرسنگی به این مردم که جنگ<br />
کشورگشایانه آن را ایجاد کرده بود، ادامه<br />
یافت. بدین سان، »مرگ هر یک از آنها<br />
)عرب ها( نعمتی« برای افسران و سربازان<br />
ارتش فرانسه بود.۵۶ با وجود این، به رغم<br />
این تأکیدهای بسیار واقع گرایانه، توکویل<br />
بیرون رفتن فرانسه و اروپا را از مستعمره<br />
ها امری تصورناپذیر و غیرقابل دفاع می<br />
دانست. برای توکویل تا پایان عمر اروپا<br />
مترادف با تمدن و مستعمره ها مترادف با<br />
بربریت بود. در ۱۸۵۷ زمانی که واحدهای<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
نظامی انگلیس جا به جا می شد و به نظر<br />
می رسید که سراسر هند در آستانه شورش<br />
است، توکویل طی نامه ای به دوست انگلیس<br />
اش ریو Reeve که ۱۷ سال پیش هم آوا<br />
با او آغاز جنگ تریاک را ستوده بود، چنین<br />
لحن اضطراب آلودی را بکار برد: سقوط<br />
دوباره هند در »بربریت« برای آینده تمدن<br />
و پیشرفت بشریت مصیبت بار است. با این<br />
همه، می توان با امید منتظر نتیجه های<br />
سرکوبی قاطع بود: »تقریباً امروز هیچ چیز<br />
ناممکن برای ملت انگلیس در صورتی که<br />
همه امکان های اش را بکار گیرد، وجود<br />
ندارد«.۵۷<br />
با رسیدن به این نقطه بسیار آسان است<br />
که در برابر استوارت میل و توکویل تابلو<br />
دهشت انگیز ترسیمی مارکس از سلطه<br />
انگلیس در چین و هند را قرار دهیم. طنز<br />
مارکس درباره »جنگ متمدن ساز« قدرت<br />
های استعماری اکنون بسیار گویا است. در<br />
جنگ تریاک در حالی که چین »نیمه بربر<br />
به اصول قانون اخالقی باور داشت«، طرف<br />
متمدن اصل آزادی تجارت و تمدن لیبرالی<br />
را در برابر آن قرار داد.۵۸ اصلی که جان<br />
استوارت میلبا فصاحت از آن دفاع کرد. اما<br />
سئوال این است که تمدن و بربریت در کدام<br />
طرف قرار دارد؟ اروپا می تواند اطمینان<br />
خود را در زمینه معرفی تمدن در مقیاسی<br />
که هنوز در این سوی مفهوم عام انسان قرار<br />
دارد، حفظ کند. از این رو، اروپا به گفته<br />
توکویل ۵۹ در برابر خشونت ها و »دهشت<br />
های« شورش ها در چین و هند به خشم<br />
در آمده و به رغم همه جنایت هایی که در<br />
مستعمره ها مرتکب می شود به حفظ اعتقاد<br />
خود ادامه می دهد. همان طور که مارکس<br />
گفت: »بی رحمی، مانند همه چیزهای روی<br />
زمین دارای چگونگی هایی است که بر<br />
حسب زمان و مکان فرق می کند. سزار،<br />
در عین حال به عنوان نویسنده ای ظریف،<br />
در کمال سادگی حکایت می کرد که چگونه<br />
فرمان داد دست راست چندین هزار جنگاور<br />
گُل را قطع کنند«. ۶۰ البته، در این دوره<br />
]نام طایفه[ گُل مترادف با بربریت بود، حال<br />
آنکه در عصر جان استوارت میل و توکویل<br />
فرانسه متراف با تمدن بود. توکویل خاطر<br />
نشان می کند که در آمریکای لیبرال چنین<br />
»ویژگی های عمومی بشریت« را رد می<br />
کنند. آنها وجود چنین ویژگی ها را در نزد<br />
سرخ پوستان قبول ندارند۶۱ او یادآور می<br />
شود که در الجزایر از دید افسران فرانسوی<br />
»عرب ها مانند حیوان های شرورند«.۶۲<br />
همین توکویل فرانسه را در برابر خطر ایجاد<br />
چنین توهم یا ادعا در نزد عرب ها که آنها<br />
می توانند »به شکلی همشهریان و برابرهای<br />
ما باشند« هشدار می داد. اندیشه برابری<br />
انسان نمی تواند تا حد در بر گرفتن »خلق<br />
های نامتمدن« توسعه یابد. با این همه، باز<br />
همین توکویل، گاه گاهی وجود بی رحمی<br />
در رفتار فرانسه در الجزایر را نمی پذیرد<br />
و از سوی دیگر فرانسه را در برابر خطر<br />
تن دادن به »شکیبایی و اغماض« برحذر<br />
می دارد؛ این فضیلت ها برای »مردم نیمه<br />
متمدن« نامفهوم است؛ زیرا آنها فقط می<br />
توانند گفتمان »عدالت درست، اما دقیق«<br />
را درک کنند. در هر حال، عرب ها نباید<br />
حتی یک لحظه این توهم را داشته باشند<br />
که فرانسه )و اروپا( می توانند »موضع<br />
سلطه گرانه« خود را ترک کنند. این کار<br />
چیزی جز »شبهه افکنی و ابهام در ذهن<br />
شان و انباشتن آن از مفهوم های اشتباه آمیز<br />
یا خطرناک«۶۳ نخواهد بود. پس مالحظه<br />
می شود که موضوع مردم بدوی هر چند<br />
با تفاوت هایی در ظاهر و تغییر مکان های<br />
جغرافیایی اش دوباره پدیدار می گردد،<br />
همواره کم تر به عنوان سایه فکر لیبرالی<br />
همراه آن است و این محدودیت اساسی آن را<br />
نشان می دهد.<br />
انسان هایی وجود دارند )البته بعضی وقت<br />
ها فقط ظاهر انسانی دارند( که در واقع برای<br />
آنها آزادی بازیچه و در عین حال زیانبخش<br />
و خطرناک است. همان طور که سی یس<br />
گفته است: »یک اسباب بازی به کودک<br />
بدهید او برای شناختن آن اسباب بازی را می<br />
شکند )…( پس ساختار اجتماعی یک اسباب<br />
بازی برای مردم همواره کودک است«.۶۴<br />
دیده ایم که جان استوارت میل به یکسان<br />
از »نژادهای … صغیر یا بربر« صحبت<br />
می کند. البته، بربرها یا »نیمه متمدن ها«<br />
خصوصیتی همچون کودکان دارند. همچنین<br />
کودکانی که در کالن شهرها زندگی می کنند<br />
به آسانی به بربر تبدیل می شوند. قبالً ماله<br />
دوپان درباره روند رادیکال شدن انقالب<br />
فرانسه و پدیدار شدن توده های مردم در<br />
صحنه فریاد برداشته بود که »هون ها« در<br />
میان ما هستند.<br />
چهار دهه بعد در پی شورش کارگران<br />
ابریشم کار در لیون، سن مارک ژیراردن<br />
هجوم جدید »بربرها« را جار زد.۶۵ پس<br />
از ژوئن ۱۸۴۸ توکویل نیز ضمن شرح<br />
این نکته که احساس های جمعی زمان امری<br />
واقعی است، شبح »واندال ها و گوت ها«<br />
را یادآور شد.۶۶<br />
اگر امروز هنگامی که از حقوق بشر<br />
حرف می زنیم؛ دست کم این مطلب از آن<br />
دستگیرمان می شود که مسئله عبارت از<br />
پیشرفته ترین فرهنگ سیاسی یعنی انسان در<br />
کلیّت آن و انسان با این کیفیّت است. پس
نمی توان از سهم مهمی که سُنّت سیاسی از<br />
روبسپیر تا لنین )انقالب اکتبر( چنین نتیجه ای<br />
را واقعیت بخشد، غافل ماند. زیرا روبسپیر<br />
نخستین کسی است که نسبت به محدودیت<br />
های پرداخت مالیات برای برخورداری از<br />
حق رأی به اعتراض برخاست و بردگی در<br />
مستعمره ها را لغو کرد. لنین )انقالب اکتبر(<br />
به روند استعمارزدایی و به رسمیت شناختن<br />
حق تعیین سرنوشت خلق هایی که سابقاً<br />
همچون بربر نگریسته می شدند، تحرک<br />
قطعی بخشید. بدیهی است که مالحظه این<br />
واقعیت تاریخی نباید مانع از تدوین ترازنامه<br />
انتقادی بی اغماض در برخورد به این<br />
سُنّت انقالبی گردد. آن چه که خیلی خاص<br />
به مارکس و مارکسیسم مربوط است و<br />
توهمی که در عمق آن می گذرد، مربوط<br />
به کوتاهی مرحله گذار به کمونیسم است<br />
که به طور خیال پردازانه تغییر شکل داده<br />
شده که به یقین موجب نتیجه های وخیمی<br />
شده است. در واقع، همین توهم است که به<br />
چشم پوشیدن یا هنوز بدتر به تلقی مسئله<br />
تضمین های دموکراتیک، یا اگر بپذیریم<br />
مسئله لیبرالی محدودیت های قدرت از هر<br />
سرشتی به عنوان امری صرفاً »صوری«<br />
انجامیده است. البته، این فکر خطاست که<br />
این درونمایه بکلی در آثار مارکس و انگلس<br />
حضور ندارد. حتی در این آثار به ستایش<br />
شورانگیز از سُنّت لیبرالی انگلوساکسن<br />
بر می خوریم: به نوشته انگلس در ۱۸۹۲<br />
»حقوق انگلیس تنها حقوقی است که دست<br />
نخورده باقی ماند و بهترین بخش آزادی<br />
شخصی، خودمختاری محلی و استقالل<br />
نسبت به هر نوع مداخله خارجی، به استثنای<br />
مداخله دستگاه قضایی به آمریکا و مستعمره<br />
ها منتقل گردید، همه این ها در فرانسه قاره<br />
ای با سلطنت مطلقه از دست رفت و هرگز<br />
به طور کامل بدست نیامد.۶۷<br />
در واقع، موضوع آزادی فردی نیست که<br />
میان مارکس و انگلس از یک سو و سُنّت<br />
لیبرالی از سوی دیگر اختالف ایجاد می<br />
کند؛ برعکس، مسئله شناخت شایستگی فرد<br />
و انسان با همه ویژگی انسان بودن و از<br />
سوی دیگر، خودآگاهی که فارغ از »آزادی<br />
در رابطه با نیاز« است، آزادی مدنی و<br />
سیاسی بازشناخت شایستگی انسان را<br />
در معرض خطر صوری بودن قرار می<br />
دهد، مایه اختالف مورد بحث است. البته،<br />
دگرگونی های عمیق سیاسی و اجتماعی که<br />
جامعه های ما با آن مواجه اند، در شکل<br />
هایی بسیار متفاوت با دگرگونی هایی که<br />
مارکس پیش بینی و آرزو کرده بود،<br />
گسترش یافته است. با این همه ،هایک حق<br />
دارد در نزد روزولت و در سندهای سازمان<br />
ملل متحد و همچنین در شکل ظاهری کنونی<br />
جامعه »لیبرال- دموکراتیک« نفوذ جنبش<br />
دموکراتیک سوسیالیستی و مارکسیسم را<br />
کشف کند. تنظیم یک تزازنامه تاریخی<br />
درست از جهانی که در آن به سر می بریم،<br />
برای درک اصطالح های واقعی بحث کنونی<br />
سیاسی اهمیت دارد. آنچه امروز شاهد آن<br />
هستیم، کوشش عظیم برای پالودن جامعه<br />
لیبرال- دموکراتیک از ویژگی ها )یا شمار<br />
بسیار زیادی از ویژگی ها(ی دموکراسی و<br />
هر آن چیزی است که در نتیجه مبارزه های<br />
طوالنی جنبش دموکراتیک- سوسیالیستی<br />
داخل آن شده است. دارندورف در محافظه<br />
کاری جدید به درستی کوشش برای عقب<br />
گرد از »اندیشه حقوق مدنی اجتماعی« و<br />
کوشش برای قطع اندیشه حقوقی این گوهر<br />
اجتماعی را که نتیجه »پاسخ جامعه باز به<br />
مصاف های مبارزه طبقاتی« است، یکسان<br />
می داند.۶۸<br />
بنابراین، علی رغم همه تفاوت ها، محافظه<br />
کاری جدید ناگزیر بار است قدیم و جدید<br />
در زدودن نه فقط جنبش سوسیالیستی، بلکه<br />
همچنین در زدودن آثار انقالب فرانسه و<br />
اندیشه برابری، »دولت رفاه« و غیره هم<br />
فکری دارد.۶۹ گاهی وقت ها راست جدید<br />
آشکارا به سُنّت لیبرالی برای قرار دادن آن<br />
در برابر پدیده پرشمار دنیای مدرن متوسل<br />
می شود. آلن دوبنوآست نوشت: توکویل یکی<br />
از نخستین کسان در کشف تضاد پنهان در<br />
شعاری بوده است که از ۱۷۸۹ برابری<br />
و آزادی را به هم پیوند داد.۷۰ البته ضد<br />
برابری گرایی محافظه کاران جدید به قدر<br />
کافی رادیکال و منطقی در حقوق جدید۷۱<br />
بنظر نمی رسد. با این همه، درون مایه ای<br />
اساسی وجود دارد که با دو جریان مشترک<br />
است. دوبنوآست در افشای روایت سطحی<br />
عرفی توحید یهودی- مسیحی در مفهوم<br />
عمومی انسان که »تام گرایی برابری<br />
خواهانه را بوجود می آورد، از پا نمی<br />
نشیند.«۷۲ هایک با رجوع به اعالمیه<br />
عمومی حقوق بشر به نوبه خود »مفهوم<br />
حقوق عمومی« را که برای دهقانان و<br />
اسکیموها و شاید برای آدم برفی های زشت<br />
رو »مرخصی نوبتی با دستمزد« تأمین می<br />
کند، به ریشخند می گیرد.۷۳ زدودن میراث<br />
جنبش دموکراتیک سوسیالیستی نمی توانست<br />
با مفهوم انسان و حقوق بشر به این عنوان<br />
برخورد نکند. تنها در این زمینه است که<br />
می توان تز پیشنهادی هایک را در ارتباط<br />
با مسئله گرسنگی در جهان سوم درک کرد:<br />
»در برابر اضافه جمعیت تنها یک وسیله<br />
پیشگیری وجود دارد: باید تنها خلق هایی<br />
حفظ شوند و رشد نمایند که قادرند خود<br />
غذای خود را تأمین کنند«.۷۴ طبیعی است<br />
که بازگشت به سُنّت لیبرالی کالسیک در<br />
وجه »خالص« و »اصیل« آن مستلزم رد<br />
هر نوع بازتوزیع درآمدها از جمله در سطح<br />
بین المللی است. بدیهی است که این درآمدها<br />
از احسان فردی بدست نمی آیند. گرسنگی<br />
حتی هنگامی که بُعدهای مصیبت بار پیدا<br />
می کند و موجب مرگ میلیون ها نفر می<br />
شود، به رونق زندگی خصوصی کسانی<br />
که از آن رنج نمی برند، ادامه می دهد.<br />
بدین ترتیب خلق ها می آموزند که »خود<br />
خویشتن« را تغذیه کنند. البته، میلیون ها<br />
کودک حتی فرصت آموختن نخواهند داشت.<br />
پاسخ به این ایراد احتمالی قبالً از جانب یک<br />
نویسنده کالسیک از سُنّت لیبرالی داده شد.<br />
به عقیده مالتوس این »به حکومت اخالقی<br />
دنیای ما مربوط می گردد که به خطاهای<br />
پدران در حق کودکان شان کیفر داده شود«،<br />
»بنا بر قوانین طبیعت، مراقبت کودک<br />
مستقیماً و منحصراً به والدین اش سپرده شده<br />
است«.» او هیچ حقی نسبت به جامعه ندارد<br />
که مطالبه کند«.۷۵ شکی وجود ندارد که<br />
برنامه لیبرالی و نومالتوسیهایک امروز با<br />
خود جنبش لیبرالی برخورد می کند. از دید<br />
هایک این جنبش حق ندارد از سوسیالیسم<br />
و مارکسیسم آلوده شود. من در یک هفته<br />
نامه آلمانی اعتراض های پرشور محفل های<br />
لیبرالی را خواندم که از این اظهار نظر<br />
ریگان سخت برآشفتند: »باید خود را از<br />
این چهره دوگانه وارهانیم«. وقت آن رسیده<br />
است که در برابر مخالفان خود اصطالح<br />
نفرت انگیز »لیبرالیسم« را که دهان مملو<br />
از آن است، دور افکنیم«.<br />
یا باید رنالد ریگان را میان مجازترین<br />
سخنگویان جامعه لیبرال دموکراتیک جا داد<br />
یا میان مجازترین مخالفان آن؟ آیا این اظهار<br />
نظرها خود به تنهایی کافی نیستند که در<br />
شکلواره مورد عالقه ستتامبرینی شک ایجاد<br />
کنند؟<br />
پی نوشت ها:<br />
F.A. Von Hayek, Law, Leg-F ۱<br />
trad, ,1982 ,islation and Liberty<br />
۳۱۰٫ .p ,1986 ,It. Milano<br />
۲- متنی که این جا ارائه می کنیم نتیجه<br />
بحثی است که در ژوئن ۱۹۸۸ در پزارو<br />
توسط محفل »ایده آ ۸۱« پیرامون فقر و<br />
تناقض های جامعه لیبرال – دمکراتیک در<br />
فکر مخالفانش سازمان داده شد. عنوان آن از<br />
جانب دومنیکو ستتامبرینی )از دانشگاه پیز(<br />
القاء شده است.<br />
G. W. F. Hegel, Lineamenti -۳<br />
sur :127 & ,di filosofia del dirrito<br />
ce point, cf. D. Losurdo, Diritto<br />
صفحه 26<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
der Wirksamkeit des Staates<br />
zu bestimmen, in gesammelte<br />
Schriften, ed. Dell´ Accademia<br />
,36-1903 ,delle Scienze, Berlin<br />
.117 .vol. I, p<br />
A. de Tocqueville, Souve- -۲۶<br />
nirs, in Oeuvres completes, op.<br />
.92 .et p 31-30 .cit. vol. XII, pp<br />
صفحه 27<br />
.84 .Ibid., p -27<br />
Lettre á G. de Beaumont -28<br />
in oeuvre com- 1848/09/03 du<br />
.p ,2 ,pletes, op. Cit., vol. VIII<br />
.38<br />
Nous citons cette fois d -29<br />
áprès I edition de G. de Beau-<br />
.pp ,9 .vol ,67-1864 ,mont, Paris<br />
.2-551<br />
.New Studies …, trad. It., p -30<br />
.63-162 .et pp 158<br />
A. O. Hirschmann, Shifting -31<br />
Involvments. Private Intrest and<br />
trad. It., Bo- ,1982 ,public Action<br />
Nous .124 .p ,1983 ,1983 ,logna<br />
arrivons á un résultat semblable<br />
si nous prenons l´Angleterre, oú<br />
seulement que 1867 est en c<br />
le Second Reform Bill “étendait<br />
pour la première fois le droit de<br />
vote á d ímportants groupes<br />
de travailleurs et á d´autres<br />
groupes á revenues ba “, Ibid.,<br />
.125 .p<br />
.149 .New Studies …, p -32<br />
Cf. également D. Losurdo, -33<br />
Hegel, Marx e la tradizion lib-<br />
.26 note ,15 .eral, op. Cit., p<br />
II est “grand et clairvoyant” -34<br />
dit Hayek, Cf. Law …, trad. It.,<br />
.32 .p<br />
E. Burke, Thoughts and De- -۳۵<br />
in the ,1795 ,tails on Scarcity<br />
Works of the Right Honourable<br />
,1826 ,Edmund Burke, London<br />
.383 .vol. VII, p<br />
E. – J Sieyés, Ecrits poli- -۳۶<br />
tiques, sous la direction de R.<br />
,236 .p ,1985 ,Zapperi, Paris<br />
Legislation and Liberty, trad., it,<br />
.note ,29 .op. cit., p<br />
K. R. Popper, The open So- -۱۴<br />
,19665 ,ciety and its Enemies<br />
.vol. II, p ,1978 ,trad. It., Roma<br />
t. ,1979 ,trad. Franc., Seuil ;163<br />
Le texte de la traduc- .84 .II, p<br />
tion française est trés different,<br />
dans sa forme, du text de la traduction<br />
italienne commenté par<br />
.)l ́auteur ́ (note de traducteur<br />
K. Marx, Critica della filoso- -۱۵<br />
fia hegeliana del diritto publico,<br />
in opera filosofiche giovanili, a<br />
,cura di G. Della Volpe, roma<br />
Cf. trad. Franc. .94 .p ,1963<br />
Marx Critique du droit politique<br />
hégélien, trad. A. Baraquin, Ed.<br />
G. Della .135 .p ,1975 ,Sociales<br />
allemand Stand Volpe traduit l<br />
par classes, A. Baraquin par<br />
.)état. (Note de traducteur<br />
Die heilige Familie, in K. -16<br />
,Marx- F. Engels, Werke, Berlin<br />
trad. ;101 .sgg., vol. II, p ,1955<br />
Franc. La Sainte Famille, Ed.<br />
.120 .p ,1972 ,Sociales<br />
The open Society, trad. It., -17<br />
.186 .p<br />
Cf. K. Marx – F. Engels, -18<br />
sgg., vol. ,1955 ,Werke, Berlin<br />
.481 .IV, p<br />
.New Studies, trad. It., p -19<br />
.158<br />
.161 .Ibid., p -20<br />
cf. également ;163 .Ibid., p -21<br />
.17-516 .in Law …., trad. It., p<br />
R. Dahrendorf, Class an -22<br />
Class Conflict in Industrial Soci-<br />
,trad. It., Bari ,1959 ,ety, London<br />
.112 .p ,1963<br />
.je souligne ,124 .Ibid., p -23<br />
R. Dahrendorf, Fragmente -24<br />
.122 .…, trad. It., p<br />
W. von Humboldt, Ideen zu -25<br />
einem Versuch, die Gränzen<br />
e violenza: Hegel, it Notrecht e<br />
la tradizione liberale, in Herme-<br />
.136-11 .pp ,1985 ,4 ,neutica<br />
B. Constant, principes de -4<br />
politique, in Oeuveres, éditées<br />
.p ,1957 ,par A. Roulin, Paris<br />
.1149<br />
A. de Tocqueville, Voyages -5<br />
en Angleterre, Irlande, Suisse<br />
et Algérie, in Oeuvres completes,<br />
éditées par J.-P Meyer,<br />
.81 .p ,1985 ,Paris ,2 ,vol. V<br />
A. de Tocqueville, L´ an- A ۶<br />
,cient régime et la revolution, III<br />
Oeuvres completes, op. cit., ,3<br />
.217 .P ,1 ,vol. II<br />
Cf. D. Losurdo, Hegel, -7<br />
Marx e la tradizione liberal. Lib-<br />
,ertá uguaglianza, Stato, Roma<br />
.157 .p ,1988<br />
J. Rawls, A Theory of Jus-J ۸<br />
,trad. It., Milano ,1971 ,tice<br />
.441 .p ,1982<br />
R. Dahrendorf, Fragmente -9<br />
,eines neuen Liberalismus<br />
,1988 ,trad. It., Roma-bari ,1987<br />
.122 .p<br />
10- پروفسور Larry Brown از دانشگاه<br />
هاروارد، رئیس گروه ضربت پزشکان علیه<br />
مسئله گرسنگی افشاء کرده است که بین ۱۸<br />
تا ۲۱ میلیون آمریکایی وجود دارد که به قدر<br />
کافی غذا نمی خورند. بین آن ها ۷ میلیون<br />
کودک اند. رجوع کنید به:<br />
Cf. S. Ginzberg, “Bimbi alla<br />
fame negli. USA dei miliardi”,<br />
.1988/10/19 Unitá du dans l<br />
Cf. F. A. von Hayek, Low, -11<br />
Legislation and Liberty, trad. It.,<br />
.note 276 .op. cit., p<br />
F. A. von Hayek, New Stud- -۱۲<br />
ies in philosophy, politics, Eco-<br />
,nomics and the history of Ideas<br />
.p ,1988 ,trad. It., Roma ,1978<br />
.147 .et p 137<br />
est Hayek lui-mème qui C -13<br />
établit une equivalence entre<br />
les deux expressions in Law,<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
Dire sur la question du veto(<br />
Fragment Es-( 75 .royal), p<br />
Fragment( 81 .claves) et p<br />
.)Gréce. Citoyehomme<br />
B. Constant, principes de -37<br />
.politique, in Oeuvres, op. cit., p<br />
.1146<br />
E.-J Sieyés, Ecrits politique, -38<br />
Fragment quand( 80 .op. cit., p<br />
on parle mécanisme. II ne faut<br />
aux méca- adresser qu<br />
صفحه 28<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
سر تیتر<br />
کمونیسم؛ عالیترین شکل دمکراسی<br />
گفتوگوی »فیدل کاسترو« و »توماس بورخه« در مورد پیآمدهای تالشی<br />
سوسیالیسم در اروپا، تضاد بین شمال و جنوب و حاکمیت واقعی خلق<br />
صفحه 29<br />
اواخر آوریل ١۹۹٢، یعنی درست ٢٠<br />
سال پیش، رییسجمهور وقت کوبا »فیدل<br />
کاسترو« و »توماس بورخه« فرمانده<br />
انقالب ساندینیستی نیکاراگوئه، که روز<br />
۳٠ آوریل سال جاری از میان ما رفت،<br />
برای یک گفتوگوی ١٠ ساعته در هاوانا<br />
با یکدیگر مالقات کردند. تحت تأثیر آثار<br />
هنوز ملموس تالشی سوسیالیسم در اروپای<br />
شرقی، دو شخصیت انقالبی به بحث و تبادل<br />
نظر نشستند که این تحوالت چه اهمیتی برای<br />
منطقه و برای جهان به طور کل خواهد<br />
داشت. پروتکل این نشست مجموعه ۳٠٠<br />
صفحهای شد که در همان سال در هاوانا<br />
زیر نام maiz« ،»Un grano جملهای<br />
از قهرمان ملی کوبایی، خوزه مارتی: »تمام<br />
شهرت و آوازه جهان روی یک دانه ذرت<br />
جای میگیرد« انتشار یافت. این کتاب به<br />
آلمانی هنوز ترجمه نشده. به مناسب مرگ<br />
توماس بورخه و سالگرد انتشار این کتاب<br />
بخش کوچکی از این کتاب را منتشر میکنیم.<br />
*****<br />
توماس بورخه: میتوان گفت که تاکنون کوبا<br />
به نحوی مانند صخره مستحکمی برای ایده<br />
و عمل انقالبی استوار مانده. نمیتوان منکر<br />
شد که سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی<br />
و اروپای شرقی فروریخته است و نمیتوان<br />
منکر شد که کوبا برقرار مانده است.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
»منتسکیو« میگفت تاریخ جنجالی است<br />
که به خاطر برخی از وقایع به راه انداخته<br />
میشود، ولی این چیزها واقعیت اند و نه<br />
فقط سروصدا و جنجال، نقطههای اوجی در<br />
تاریخ که نمیتوانند زیر سؤال برده شوند.<br />
فیدل، آیا اینمسایل به معنای جای گرفتن در<br />
تاریخ است؟<br />
فیدل کاسترو: توماس، من در این مورد با<br />
تو همنظرم که واقعیت بقای انقالب کوبا تا<br />
لحظه کنونی برای خود یک واقعه واقعاً<br />
پراهمیت است.<br />
میخواهم بگویم، هنگامی که اردوگاه<br />
سوسیالیستی متالشی شد و کشور ما تنها<br />
کشوری ماند که از طرف امپریالیسم با نفرت<br />
تمام مورد حمله قرار داشت )با اینکه ما تنها<br />
کشور سوسیالیستی نبودیم(، تنها تصمیم ما<br />
برای ادامه کار بسیار مهم بود. نباید فراموش<br />
کنیم که کره یک کشور سوسیالیستی است،<br />
چین یک کشور سوسیالیستی است و ویتنام<br />
یک کشور سوسیالیستی با شایستگیهای<br />
فوقالعادهای است. ما تنها کشور سوسیالیستی<br />
نیستیم، ولی در مرکز و کانون خشونت و<br />
تهدید امپریالیسم قرار گرفته ایم و سازوکار<br />
امپریالیسم علیه ما کوباییها و علیه انقالب<br />
کوبا متمرکز شده است.<br />
آنها ما را با تمام وسایل مورد حمله قرار<br />
میدهند و این هدف را دنبال میکنند که<br />
انقالب ما را نابود سازند. این واقعیت ساده<br />
که کوبا پس از تالشی اردوگاه سوسیالیستی<br />
و نابودی اتحاد جماهیر شوروی تصمیم<br />
گرفت به راه خود ادامه دهد و همه خطرات<br />
و چالشهای ناشی از آن را با رغبت متحمل<br />
شود، یک واقعه پراهمیت در تاریخ است،<br />
اگر انسان با نگاهی عینی به وقایع و یا<br />
ارزشها بنگرد.<br />
آنچه که ما کردیم، مهم بود. امیدوارم که<br />
قادر باشیم در آینده نیز به آنچه که تا امروز<br />
انجام داده ایم وفادار بمانیم و میخواهیم<br />
که در مقابل هر نوع تهدید و خطری نیز<br />
وفاداری خود را حفظ کنیم.<br />
تو امروز بعدازظهر شاهد بودی که چه تعداد<br />
از مردم آمریکای التین با چه امیدهایی نزد<br />
ما آمدند و از ما خواستند: »مقاومت کنید!<br />
مبارزه کنید!« ما هنوز باید ثابت کنیم، تا<br />
چه حد قادریم مقاومت و پیکار کنیم و من<br />
اطمینان دارم که خواهیم توانست مقاومت<br />
کنیم.<br />
توماس بورخه: شما بدون شک اطمینان<br />
عمیقی دارید و من هم به آن معتقدم. آیا<br />
به این معنی است که انقالب کوبا آغاز یک<br />
رستاخیز گزینه سوسیالیستی در سطح جهان<br />
است؟
صفحه 30<br />
فیدل کاسترو: فکر میکنم که ما از اصول<br />
مشخصی دفاع میکنیم که در شرایط کنونی<br />
سردرگمی در سطح جهان و در شرایط<br />
سلطه اپورتونیسم بسیار پرارزش و مهم اند.<br />
بشریت تاکنون شاهد یک چنین شکوفایی<br />
ارتجاع و قدرت امپراتوری نبوده است.<br />
ولی این بدان معنی نیست که این وضعیت<br />
همیشگی و ابدی است، بلکه برعکس. این<br />
امپراتوری به علت وجود انواع تضادها،<br />
دچار درماندگی است. ولی ما در اینجا<br />
همنظریم که در حال حاضر برای مردم<br />
مترقی، برای کلیه انسانهای واقعاً دمکرات<br />
و برای کلیه مردم انقالبی، حفظ ارزشها<br />
دارای اهمیت ویژهای است. ولی تصور<br />
میکنم، آنچه که باید رخ دهد، رخ خواهد داد<br />
و دوران دیگری فرا خواهد رسید، زیرا ما<br />
در حال حاضر درست در مرکز یک موج<br />
عظیم ارتجاعی قرار گرفته ایم، ولی پس از<br />
آن یک موج انقالبی در سطح جهان پدید<br />
خواهد آمد. غیر قابل اجتناب است. حال با<br />
ما و یا بدون ما، این موج انقالبی و مترقی<br />
در جهان پدید خواهد آمد. وقتی که میگویم<br />
انقالبی، منظورم اهدافی است که با این ایده<br />
دنبال میگردد و نه شکل مبارزه آن. آن<br />
لحظه فراخواهد رسید که ایدههای مترقی،<br />
ایدههای دمکراتیک و عدالتخواهانه مجدداً<br />
کفه ترازو را تغییر خواهند داد. حال با ما و<br />
یا بدون ما )…(<br />
توماس بورخه: بدون شک ایاالت متحده<br />
آمریکا و کشورهای همپیمان آن از آنچه<br />
که در آنجا )اتحاد جماهیر شوروی و<br />
اروپای شرقی( رخ داد خوشحال شدند و<br />
یا خوشحالند. یکی از رؤسای کشورهای<br />
اروپایی محرمانه به من گفت که دلش برای<br />
اتحاد جماهیر شوروی تنگ شده، که البته<br />
بیانات شما را تأیید میکند. در اواخر دهه<br />
۸٠ شراکت خالقتر سازمانهای بینالمللی<br />
در مورد مسأله عدالت بسیار مشهود بود.<br />
چرا این گرایش شکست خورد؟ و به نظر<br />
شما آیا ممکن است آن را مجدداً احیاء کرد؟<br />
فیدل کاسترو: این درست است که در<br />
سازمان ملل متحد بیش از ده سال پیش<br />
گرایش مثبتی وجود داشت. منشور حقوق و<br />
وظایف اقتصادی کشورها به تصویب رسید.<br />
در مورد نظم اقتصاد جهانی نوینی تصمیم<br />
گرفته شد، مؤسسات سازمان ملل در سطوح<br />
مختلف کوشش کردند تا رهیافتهایی برای<br />
معضالت بشری بیابند. آنها توجه خود را<br />
معطوف کودکان، زنان، رشد، فرهنگ،<br />
تأمین بهداشتی، محیط زیست، هنر و مسایل<br />
بسیار دیگری کردند. من فکر میکنم که<br />
سازمان ملل متحد رویهمرفته نقش مثبتی<br />
ایفاء کرد، ولی از لحظهای که سازمان ملل<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
متحد و به ویژه شورای امنیت به ابزار<br />
سرکردگی ایاالت متحده آمریکا مبدل شدند،<br />
وضعیت نگران کنندهای برای جهان به<br />
وجود آمد.<br />
مسایل مختلفی به این امر کمک کردند، تنها<br />
فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم و انحالل اتحاد<br />
جماهیر شوروی مقصر نبودند، بلکه وقایعی<br />
چون جنگ خلیج و اشتباهاتی که توسط<br />
برخی از کشورهای جهان سوم صورت<br />
گرفت، مثالً از طرف خود عراق که روی<br />
سینی طال این امکان را به ایاالت متحده<br />
تقدیم کرد تا خود را آقای جهان احساس کند<br />
و در آنجا یک جنگ با تکنولوژی پیشرفته<br />
به راه اندازد و و نقش خود را به عنوان<br />
ژاندارم جهانی توسعه بخشد و در نتیجه با<br />
امکان مانورهای ساده در شورای امنیت<br />
غالب گردد.<br />
توماس بورخه: بازهم میپرسم، تحت شرایط<br />
فعلی شما چه تضادهایی را انتظار دارید؟ به<br />
طور مشخص تضاد بین شمال و جنوب در<br />
آینده به چه شکلی بروز خواهد کرد؟<br />
فیدل کاسترو: توماس تو از من سؤالهایی<br />
میپرسی که باید در موردش فکر کنم. من<br />
تمام روز در مورد این مسایل فکر نمیکنم<br />
و زیاد هم وقت ندارم که مسایل را تئوریزه<br />
کنم و یا روی این تمام این مسایل تعمق<br />
کنم، به ویژه در شرایطی که حجم زیادی<br />
از کار عملی در انتظار ماست. ولی با این<br />
حال کوشش میکنم به طور اجمالی برخی از<br />
سؤالهای تو را پاسخ گویم.<br />
وضعیتی که جهان در حال حاضر با آن<br />
مواجه است اولین و اصلیترین تضاد،<br />
تضاد بین منافع کشورهای جهان سوم و<br />
کشورهای پیشرفته سرمایهداری است. آن<br />
را میتوان به تضاد بین کشورهای »جهان<br />
سوم« و امپریالیسم، هم در سطح اقتصادی و<br />
هم سیاسی تعبیر کرد. تضاد بین کشورهای<br />
»جهان سوم« و سرکردگی ایاالت متحده<br />
آمریکا به مراتب گستردهتر خواهد بود،<br />
چون کشورهای بسیار دیگری را نیز که به<br />
»جهان سوم« تعلق ندارند، در برمیگیرد.<br />
یک تضاد مهم دیگر که به نظر من پدید<br />
خواهد آمد، بین قدرتهای اقتصادی بزرگ<br />
سرمایهداری، تضاد بین منافع ایاالت متحده<br />
و منافع ژاپن، و آسیای جنوب شرقی و<br />
همینطور جامعه اقتصادی اروپایی خواهد<br />
بود. اینها تضادهای عمیقی هستند که در<br />
آینده رشد خواهند یافت. )…(<br />
توماس بورخه: تصور میکنید که<br />
نئولیبرالیسم یک دکترین اقتصادی ساده است<br />
و یا اینکه یک پروژه سیاسی برای ابدی<br />
کردن نظم اقتصادی کنونی؟<br />
فیدل کاسترو: نئولیبرالیسم تنها سعی ندارد<br />
نظم اقتصادی کنونی را همیشگی کند، بلکه آن<br />
را بدتر، وحشتناکتر و غیرعادالنهتر میکند<br />
و جهان را متناسب با منافع ایاالت متحده<br />
آمریکا و کشورهای پیشرفته سرمایهداری<br />
تنظیم نماید.<br />
نئولیبرالیسم ایدئولوژی امپریالیسم در فاز<br />
سرکردگی کامل او در سطح جهان است.<br />
این ایدهها باید به بقیه کشورها تحمیل<br />
گردد، ولی کشوری که این ایده را به اجرا<br />
نمیگذارد، ایاالت متحده آمریکاست، زیرا<br />
ایاالت متحده آمریکا از کشورهای »جهان<br />
سوم« و کشورهای آمریکای التین میخواهد<br />
که کسری بودجه نداشته باشند در حالیکه<br />
به خود اجازه داشتن این موقعیت لوکس را<br />
میدهد که بیش از ۴٠٠ میلیارد دالر کسری<br />
بودجه داشته باشد، که آنها را در جهان به<br />
ماشین مفتخوری تبدیل میکند.<br />
مثالی بزنم: سیاست ایاالت متحده آمریکا و<br />
صندوق بینالمللی پول به چه چیز شباهت<br />
دارد؟ این سیاست با یک بازی فوتبال<br />
)امریکن فوتبال( که ورزش شناخته شدهای<br />
است، شباهت دارد که بین قهرمانان المپیک<br />
و بچههای مهدکودکی انجام میگیرد. ولی<br />
با مقررات مشابه. یعنی آنها از کودکان<br />
مهد کودک میخواهند که برای گل زدن،<br />
توپ را از مرکز زمین، ۵٠ متر دورتر تا<br />
دروازه با خود حمل کنند و همین شرایط<br />
نیز برای قهرمانان المپیک صادق است.<br />
منصفانه این است که اگر کودکان توپ<br />
را ٢٠ سانت حمل کردند، گل حساب شود<br />
و اگر قهرمانان المپیک آن را ۵٠ متر با<br />
خود بردند، گل محسوب شود. یعنی بازی<br />
باید تحت شرایطی صورت گیرد که برای<br />
دو طرف مشابه نیست. ولی ایاالت متحده<br />
و صندوق بینالمللی پول بازی را با شرایط<br />
مشابه ترتیب میدهند: مبادله آزاد، بدون<br />
پشتیبانی از صنایع ملی.<br />
مردم آمریکای التین در قبال این وضعیت<br />
دچار یأس و ناامیدی هستند. من از<br />
شخصیتها و رهبران سیاسی سخن نمیگویم،<br />
بلکه منظورم کارشناسان، روشنفکران،<br />
نویسندگان، دانشمندان، پزشکان، معلمین و<br />
مهندسین است. من در گردهمآییهای مختلفی<br />
شرکت داشتم که این افراد سخن میگفتند و<br />
تصویری که آنها امروز ترسیم میکنند،<br />
توماس، خیلی وحشتناکتر، بیچشماندازتر<br />
است تا ۳٠ سال پیش، یعنی در آغاز انقالب.<br />
این تنها مسأله زمان است، زیرا آنها با<br />
این سیاست بمب ساعتی در آمریکای التین
را به کار میاندازند. ما منتظر چه هستیم؟<br />
منتظر آنیم که همه چیز منفجر شود تا ما<br />
در مورد این مسأله به تعمق بنشینیم؟ این راه<br />
آیندهای ندارد و به نظر من این وظیفه مهم<br />
سیاستمداران، نیروهای مترقی و دمکرات<br />
آمریکای التین است که دقت کامل خود را<br />
متوجه آن سازند که چه چیز الزم است. در<br />
غیر این صورت محکوم به بردگی خواهیم<br />
بود. ما محکوم خواهیم بود که تاریخ کشف<br />
آمریکا و کونکیستادورها بار دیگر تکرار<br />
گردد، تا شاید ۵٠٠ سال بعد به خاطر آورده<br />
شود که سیاست نئولیبرالی اعمال شده بود.<br />
تصور نمیکنم که این واقعه رخ دهد. در<br />
مدتی کوتاهتر از ۳٠ سال جمعیت ما به<br />
۸٠٠ میلیون نفر خواهد رسید و ۸٠٠ میلیون<br />
انسان را نمیتوان مانند ساس له کرد و آنها<br />
نمیتوانند علیه صدها ملیون انسان، علیه<br />
سرخپوستان جدید که امروز ما هستیم و آنها<br />
قصد تسخیر ما را دارند، تاریخ اکتشاف و<br />
کنکیستادورها را تکرار کنند<br />
توماس بورخه: فیدل، دمکراسی برای شما<br />
چیست؟<br />
فیدل کاسترو: کوتاه بگویم دمکراسی قبل از<br />
هر چیز، به گفته آبراهام لینکلن دولت خلق<br />
به دست خلق و برای خلق است.<br />
برای من دمکراسی این است که دولت با<br />
خلق رابطه بسیار نزدیکی داشته باشد،<br />
که از خلق برخاسته باشد و پشتیبانی خلق<br />
را به دنبال دارد و هم خود را صرف آن<br />
میکند تا برای خلق و برای منافع خلق<br />
فعالیت و مبارزه کند. برای من دمکراسی<br />
دفاع از حقوق شهروندان است، از جمله حق<br />
استقالل، حق آزادی، حق عزت و مرتبت<br />
ملی، حق برخورداری از احترام. برای من<br />
دمکراسی به معنی برادری بین انسانها،<br />
برابری واقعی بین انسانها، داشتن امکانات<br />
مشابه برای انسانها است، برای هر انسان<br />
خردمند و هر موجود اندیشهورزی.<br />
به نظر من دمکراسی بورژوایی و<br />
سرمایهداری هیچیک از عناصر فوق را در<br />
نظر نمیگیرد. سؤال میکنم، چگونه میتوان<br />
در کشوری که اقلیت صاحب ثروت عظیمی<br />
است، در حالی که دیگران بیچیزند، از<br />
دمکراسی سخن گفت. کدام برابری، کدام<br />
برادری میتواند بین گدا و میلیونر موجود<br />
باشد. فقرا، مردم بیبضاعت و استثمارشدگان<br />
دارای کدام حق و حقوق اند؟ )…(<br />
توماس بورخه: شما میگویید سیستم کوبایی<br />
دمکراتیکتر از هر سیستم دیگری است.<br />
چرا؟<br />
فیدل کاسترو: فکر میکنم که تحت شرایط<br />
نابرابری اجتماعی، تحت شرایط بیعدالتی<br />
اجتماعی، در جوامعی که بین فقیر و غنی<br />
تقسیم شده است، دمکراسی واقعی نمیتواند<br />
ممکن باشد. من فکر میکنم که دمکراسی<br />
تنها در سوسیالیسم میتواند وجود داشته باشد<br />
و معتقدم که باالترین شکل دمکراسی در<br />
کمونیسم وجود خواهد داشت که هنوز به آن<br />
نرسیده ایم.<br />
البته میتوان اذعان داشت که این شیوه<br />
حکومتی در کشورهای کالسیک که<br />
دمکراتیک نامیده میشوند، انسانیتر از<br />
شیوه حکومتی است که طبقه استثمارگر در<br />
دورانهای دیگر اعمال میداشت. این شیوهها<br />
مترقیتر از سلطنتهای استبدادی، مترقیتر<br />
از فئودالیسم و حتا مترقیتر از شیوههایی<br />
است که در قرن گذشته اجرا میشد. من<br />
منکر این نیستم. توزیع ثروت اکنون کمی<br />
بیشتر است. اکنون سیاست تخفیف شرایط<br />
بحرانی زندگی استثمار شوندگان و فقرا<br />
اعمال میشود. اکنون برنامههای کمک به<br />
بیکاران بخشی از جامعه را تحت محافظت<br />
قرار میدهد و برخی اقدامات اجتماعی<br />
دیگر. ولی همه اینها پیآمد ترس از انقالب<br />
اجتماعی است، همه اینها عمدتاً نتیجه خطر<br />
به وجود آمدن سوسیالیسم است.<br />
از زمانی که سوسیالیسم به وجود آمد،<br />
جامعه بورژوازی در تب و تاب جلوگیری<br />
از جنبشهای انقالبی و ترمز کردن تغییرات<br />
اجتماعی است. )…( همۀ این جوامع<br />
بورژوایی- سرمایهداری برپایه ایدئولوژی<br />
انقالب فرانسه بنا گردیدهاند، که به اذعان<br />
مارکس و ما مارکسیستها که همیشه گفته<br />
ایم، نسبت به رژیم فئودالی پیشرفت عظیمی<br />
بود. این انقالب آزادی، برابری و برادری<br />
را پایه و قانون اساسی خود اعالم کرد. کدام<br />
آزادی واقعی میتواند در این جوامع طبقاتی<br />
وجود داشته باشد؟ آزادی فقرا و بینوایان<br />
کدام است؟ چه برادری و چه برابری<br />
میتواند در یک جامعه طبقاتی موجود باشد؟<br />
میخواهم بگویم که جامعه سرمایهداری<br />
نمیتواند دمکراتیک باشد، زیرا تجلی<br />
کامل مبارزه بیامان بین انسانها، تجلی<br />
کامل فقدان برابری و برادری بین انسانها<br />
است. به همین دلیل میگویم که دمکراسی<br />
در سیستم سرمایهداری بیمعنی است )…(<br />
در سیستم سرمایهداری نمیتواند دمکراسی<br />
واقعی وجود داشته باشد. دمکراسی واقعی<br />
تنها در درون جامعه سوسیالیستی ممکن<br />
است.<br />
منبع تارنگاشت عدالت<br />
صفحه 31<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
نظری<br />
فروید<br />
و نیچه ، مارکس دار آیینه فوکو: روحی<br />
زهره 32<br />
صفحه در<br />
نیچه دربارهی فوکو میشل سخنرانی نیکو<br />
ترجمه روئایومون، بینالمللی مجمع جهاندیده<br />
افشین سرخوش، »نقش«های<br />
جذابترین از یکی بیشک تأویلگری«<br />
فن »مفسر فوکو، میشل فلسفیِ آن،<br />
مدرن فرمِ در که هنری فن است. خود<br />
در تصور اسارتِ از را فلسفی تفکرات دروازههای<br />
و میبخشد رهایی مفاهیم، بودگیِ گشوده<br />
و باز را متن و مخاطب بین تعامل آزادسازیِ<br />
به توجه با که فرمی میکند: ابزار<br />
روشنگرانهاش، موقعیت و متافیزیکی بار<br />
هر تا تأویلگر، برای است اعتمادی قابل وی<br />
کند، احساس که ضرورتی هر به بنا و »وضعِ<br />
گونه هر از فراترشدن به قادر را منظر<br />
این از اعتماد قابل کند. موجود« را<br />
انتقادی نگرش آید، چشم به بیآنکه که شمار<br />
به تأویلگر« اندیشهگیِ »حقوقِ جزء بدون<br />
هم دلیل همین به قضا از و میآورد )تفکری<br />
بنده خدا فکریِ روش گونه هر بخشنامههای<br />
تداعیکنندهی میتواند که دستورات<br />
یا و کلیسایی احکام یا و اداری 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله را<br />
کلمه« و »سخن قلمرو باشد(، نظامی »پرسش«<br />
و ساخته همگانی زیستگاهی ترتیب<br />
بدین مینشاند. »حکم« جای به را به<br />
و انسانِبنده جایگزین پرسشگر، انسانِ تردید«<br />
قابل »امر به »حقیقت« سان همین پرسش<br />
به یکبار با که امری میشود؛ تبدیل پرسشگری،<br />
این همیشگیِ مُجوز آن، گرفتنِ میشود……..<br />
صادر مربوط<br />
سخنرانی در فوکو میشل باری، ( روئایومون بینالمللی »مجمع نشستِ به آزادسازِ<br />
وجهِ این به »)Royaumont چند<br />
هر که نشستی میپردازد. تأویلگری اتکا<br />
با او اما بود، شده برپا نیچه دربارهی ماهرانه<br />
نیچه، شالودهشکنانهی تأویالت به دربارهی<br />
بحثی به را خویش بحث قلمرو فروید<br />
و نیچه مارکس، نزد تأویل« »فنون حاصل<br />
آزادیِ با که متفکرانی میکند. تبدیل انکار<br />
آنرا نیچه، همچون اگر )حتا مدرنیته از به<br />
کدام هر فکریشان، روش یاری به کنند(، »آیینهداران«<br />
صادقانه، تالشی در نوعی، در<br />
فوکو میشل بودهاند. مدرنیته خودشیفتگیِ میگوید:<br />
اینباره نیچه<br />
مارکس، ویژه به و نوزدهم “سدهی را<br />
تأویل جدید امکان دیگر بار فروید و امکان<br />
دوباره و دادند قرار ما روی پیش اول<br />
کتاب گذاشتند. پایه را هرمنوتیک یک و<br />
تراژدی تولد همچون متنهایی ]و[ سرمایه، دیگر<br />
بار رویاها، تأویل و اخالق تبارشناسیِ میدهند.<br />
قرار ما روی پیش را تأویل فنون آثار<br />
این که جراحتی نوع و ضربه اثر احتماالً آن<br />
از ناشی آوردند، وارد غرب اندیشهی بر چیزی<br />
ما دیدگان برابر در آثار این که است جایی<br />
در مارکس خود که کردند بازسازی را میخواند”)ص۱۱(.<br />
»هیروگلیف« آنرا تفسیرگرِ<br />
مقام در فوکو سخن معنای در<br />
فروید، و نیچه مارکس، بتشکنیهای مدرن،<br />
غرب علمِ« و »عقالنیت خصوص پیشفهمهای<br />
به که میشود فهم قابل زمانی منابعی<br />
همان منظور یابیم. راه سخن این را<br />
خود شناختی، ابزارهای قالب در که است متکی<br />
که میدهد نشان »فن«ی صورت به میباید<br />
که است نشانه و معانی، از انبانی بر
33<br />
صفحه شناختیِ<br />
و زبانی آگاهیِ قلمرو در پیشاپیش واسطهی<br />
به تا باشد شده اندوخته مخاطب تفسیر<br />
چگونگی و ادراک نحوهی همانها، بتواند<br />
نقد( حالت در چه و تأیید حالت در )چه درک<br />
برای مثال عنوان به گیرد. صورت یکسو،<br />
از »هیروگلیف« از مارکس منظور این<br />
بین دیگر، سوی از فوکو که ارتباطی و است،<br />
کرده برقرار خود، گزارهی و واژه عنوان<br />
به آنرا زمانی مارکس بدانیم باید داشته<br />
قصد که میگیرد کار به »تمثیل« را<br />
چیزی از »رمزگشایی« به نیاز باشد چیزی<br />
با رویارویی عبارتی، به دهد. نشان خود<br />
در نهفتهای معنای میرسد نظر به که وقتی<br />
اما است. شده پنهان ما از که دارد با<br />
و میشود کار به دست نیز خود فوکو مارکس<br />
»انتقادیِ« متونِ از تأویل و تفسیر تراژدی،<br />
)تولد نیچه اول(، جلد )سرمایه رویاها(،<br />
)تأویل فروید و اخالق( تبارشناسی میشود،<br />
مواجه »رمزگشا« متونی بهمثابه تأویلگرایان<br />
این جمع به نیز( )خود واقع به جهت<br />
در صرفاً منتها است؛ پیوسته مدرن و آیینهداران؛ آیینهداریِ یا و تفسیرگری کاشف؛<br />
مقام در بگوییم باشد بهتر شاید یا سروکارش<br />
گرچه که تفسیرگر«ی »کاشف سر<br />
از متن گشودگیِ سرشت و تأویل فنِ با خشونتِ<br />
به خود اما است، مدرن تأویلگریِ نمیآمیزد.<br />
در رمزگشایی عمل از برخاسته )به<br />
حاضر سخنرانیِ متن در حداقل که چرا و<br />
ضمنی صورت به آنهم بار دو یکی جز یا<br />
غصب در قصد از میکند تالش گذرا( یک<br />
هر که کند پرهیز عرصهای تصاحب فروید(<br />
و نیچه، )مارکس، متفکران این از خود<br />
تصرف به آنرا خویش، رمزگشایی با روشنی<br />
به وی حال این با درآوردهاند. تأویلِ<br />
با همراه اجتنابناپذیر »خشونتِ« میدارد:<br />
بیان اینگونه را تأویلگر تأویلگر<br />
قبالً که نیست تأویلشوندهای “هرگز و<br />
خشن رابطهای که طوری به باشد، نبوده برقرار<br />
تأویل در توضیحی اندازه همان به موضوعی<br />
روشنگرِ تأویل، واقع در میشود. کند،<br />
عرضه تأویل به را خود منفعالنه که پیش<br />
از تأویلی میتواند فقط تأویل نیست؛ سپس<br />
و کند، غصب خشونت با را موجود گفتهی<br />
به و کند زیرورو و وارونه آنرا باید )ص۱۶(.<br />
کند” خُرد چکش ضربهی با نیچه به<br />
نیچه، میکند، تأیید هم فوکو که همانگونه ساختارشکنیِ<br />
ویرانکنندهترین ارائهی دلیل نه<br />
غرب، آگاهیِ شناختیِ و دینی اخالقی، اندیشهی<br />
تاریخ تأویلگرِ جنگجوترین فقط اساس<br />
همین بر بلکه میرود، شمار به مدرن غصبکننده<br />
مهمترین نوعی به را او میتوان اندیشهای<br />
همان از او کرد. محسوب نیز بزرگ<br />
راز از خوبی به که میگیرد بهره برساختهای<br />
و کلمهها« »جنگافزاری 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله چنانکه<br />
است. بوده باخبر آنها ایدئولوژیکیِ و<br />
برتر طبقات همواره را ”واژهها بود معتقد این<br />
بر عالوه )ص۱۷(”. کردهاند ابداع باال میکند<br />
یادآوری نیز را نیچه گفتهی این فوکو ندارند،<br />
داللت مدلول یک بر ”واژهها که: )همانجا(”.<br />
میکنند تحمیل را تأویل یک بلکه روش<br />
از فوکو بررسی و تفسیر در باری، در<br />
تأویل، تحمیلی موقعیت نیچه، اندیشهی میشود.<br />
نمایان »حقیقتگویانه« روایتی همین<br />
میگوید:”به اینباره در فوکو چنانچه »تأویلگر«<br />
نیچه نظر از که است دلیل »حقیقتگو«<br />
تأویلگر »حقیقتگو«ست؛ خواب<br />
در را حقیقتی که دلیل این به نه است از<br />
بلکه آورد، زبان بر تا میکند تسخیر کارکرد<br />
که میکند بیان را تأویلی که آنرو شاید<br />
است. آن کردنِ پنهان حقیقتی هر و قطعیترین نشانهها، بر تأویل تقدم این مدرن<br />
هرمنوتیک در نکته تعیینکنندهترین ۱۸(.<br />
۱۷ باشد”)صص منظور<br />
آیا که میآید پیش پرسش این اکنون توجه<br />
جلبِ و نیچه عبارت این آوردن از فوکو قصد<br />
نیچه بگوید، که است این آن، به مخاطب به<br />
کند؟ متهم چیزی به را »حقیقت« تا داشته »حقیقت«،<br />
میدانیم که جایی تا چیزی!؟ چه ظاهر<br />
»متهمکننده« مقام در همواره خود پردهپوشیها«،<br />
»متهمکنندهی است؛ میشده ره متهمکنندهی بگوییم باشد مناسبتر شاید یا و<br />
بپوشاند حقیقت( مقام )در را آن که امری اکنون<br />
اما ….؛ آورد درش به آشکاری از درمییابیم<br />
حیرت کمال در فوکو واسطهی به اسطورههای<br />
بیرحم ویرانگر )این نیچه که »حقیقت«<br />
کردن متهم به غرب(، فکری است!<br />
آورده روی و<br />
طوالنی جدلهای که فوکو باری، کرده<br />
دنبال را »عمق« با نیچه بیوقفهی عمقِ<br />
نقد یک نیچه، ”نزد است: معتقد است، عمقی<br />
دارد، وجود آگاهی عمق نقدِ آرمانی، فیلسوفان،<br />
ابداع منزلهی به را آن او که و ناب جستوجوی عمق، این میکرد؛ افشا که<br />
میدهد نشان نیچه است. حقیقت درونیِ ریا<br />
تسلیم، دربردارندهی »عمق« این چگونه به<br />
تأویلگر که طوری به است؛ پردهپوشی و برای<br />
عمق این نشانههای درنوردیدنِ هنگام پایین<br />
عمودی خط در باید کردنشان، افشا در<br />
درونگی، عمقِ این که دهد نشان و رود در<br />
است؛ میگوید آنچه از غیر چیزی واقع نیچه،<br />
قول به و رود پایین باید تأویلگر نتیجه باشد”)ص۱۲(.<br />
اعماق« خوب »کاوشگرِ نیچه<br />
همچون تأویلگری بنابراین مخاطبِ<br />
فکری(، اسطورههای )شالودهشکنِ »حقیقتِ<br />
بیبنیانیِ تا میبرد اعماق به را خود و<br />
»حقیقت« مقولههای در اسطوره«ای که<br />
کند باور و ببیند، چشم به را »شناخت« واژه،<br />
این خردکنندگی و سنگینی پس در جنسیتی<br />
ایدئولوژیکی، طبقاتی، »قدرت«ی ناظر<br />
فوکوی بهرحال است. نشسته … و نیچه<br />
تأویلی کاوشهای بررسیکنندهی و ما<br />
نگاه برابر در جهان چه ”هر میگوید: آنچه<br />
هر که مییابیم در میشود، عمیقتر جز<br />
چیزی است، پرورانده را انسان »عمق« نیست”)ص۱۳(.<br />
کودکانه بازی یک که<br />
است این در فوکو حیرتانگیز کشف اما از<br />
کشفشده قدرتِ »مکانمندیِ« دلیل به او این<br />
کشفِ فروید، یا و مارکس نیچه، سوی نیز<br />
را اسطوره«ای »حقیقتِ بزرگِ کاشفانِ داد.<br />
خواهیم توضیح میبیند. زده« »قدرت میخوانیم:<br />
را اینباره در فوکو کالم اول مکانمندی<br />
این آیا که میپرسم خود ”از عمق،<br />
با نیچه بازیِ این سطح[، ]عمق متفاوتی<br />
ظاهراً بازی با نیست قیاس قابل مفهوم<br />
کرد؟ سطحیگری با مارکس که است؛<br />
مهم بسیار مارکس نزد سطحیگری که<br />
میدهد توضیح سرمایه ابتدای در مارکس فرو<br />
مه در باید او پرسوئس، برخالف چگونه هیوالهایی<br />
نه که دهد نشان واقع به تا رود تمام<br />
زیرا عمیق؛ معماهایی نه دارند وجود از<br />
بورژوازی مفهومسازیِ در که عمقی آن در<br />
دارد، وجود غیره و ارزش سرمایه، پول، باید<br />
قطعاً و نیست. سطحینگری چیزی واقع در<br />
تنها نه فروید که کرد یاد تأویلی فضای از ناخودآگاه،<br />
و خودآگاه مشهور مکانشناسیِ توجه<br />
برای که برساخت قواعدی در بلکه آنچه<br />
از روانکاو رمزگشاییِ و روانکاوانه میشود،<br />
گفته گفتار »زنجیرهی« جریانِ در همه<br />
این با مکانمندیِ از باید کرد. تنظیم اهمیت<br />
فروید که کرد یاد مادیای کامالً مکانمندیای<br />
بود، قائل آن برای بسیاری باالی<br />
از و برآمده نگاه زیر را بیمار که )همانجا(.<br />
میدهد” قرار روانکاو خود<br />
سخنِ پیگیر بیآنکه فوکو بیانی، به نمیخواهد<br />
که دلیل این به )احتماالً شود، تفسیرگری<br />
حد از سخنرانی جلسهی آن در کالم<br />
در نهفته اقتدارِ مکانمندیِ رود( فراتر نیچه،<br />
تأویلی« اکتشافی »روش در را آنچه<br />
اما میکند. آشکار فروید و مارکس پیکرهی<br />
که است این میبرد یاد از فوکو، تأویالتِ<br />
از که »مکانمندی«هایی قدرتِ نمایان<br />
فروید، و نیچه مارکس، افشاگرایانهی »دستاورد«<br />
حتا یا و »ابداع« میشود، بلکه<br />
نیست، موقعیت از آنان تفسیرهای است<br />
فلسفهای پیشینیِ صورت از برخاسته و<br />
نقد بساط باالجبار آن، زمینهی در که به<br />
شود. برپا میباید افشاگرایانه تأویلهای منافع<br />
ساختن برمال جهت دقیقتر، بیانی این<br />
جز به راهی متفکر، برای ایدئولوژیکی،
34<br />
صفحه چالشبرانگیز<br />
فکری سالح با که نمیماند باقی »سلطنت<br />
زمان از که شود مکانی عازم خود فکری«،<br />
»عمق عنوان تحت حقیقت«، راه<br />
سر بر ….، یا و اعتقادی«، »عمق تحمیلی<br />
مسیری است. گرفته قرار انسان نهفته<br />
قدرتزدهی مکانهای از باری با همراه موضعداری<br />
و تحمیلی بار همان کلمات. در بوده<br />
آن )؟( نخستین کاشف نیچه احتماال که شدیم:<br />
آشنا آن با باال در قبلتر کمی و است و<br />
برتر طبقات همواره را ”واژهها اینکه مدلول<br />
یک بر واژهها ]و[ کردهاند ابداع باال تحمیل<br />
را تأویل یک بلکه ندارند، داللت میکنند)ص۱۷(”.<br />
نیچه<br />
مارکس، که »مکان«ی بنابراین، بهمثابه<br />
»حقیقت« افشای برای فروید و مکانِ<br />
میشوند، آن وارد تأویلی، امری نآ آزادسازیِ برای که قدرتزدهایست قدرتمدارِ<br />
جغرافیاییِ نقاطِ میباید، نخست »سطح«<br />
برابرِ در »عمق«، همچون آن به<br />
نهادن ارج فیالمثل انداخت؛ کار از را عظمتی<br />
و »آسمان« با رابطه در »زمین« است.<br />
شده ساخته بشری ذهن در آن برای که »آسمان«<br />
کردن خوار مسئله مثال، این در نشانههایی<br />
کردن ویران بلکه نیست، میان در ایدئولوژیکی<br />
تأویالت از برخی در که است »زمین«<br />
خوارداشت به مراتبی« »سلسله و بزرگداشت<br />
عوض در و »زمینیان« و اقدام<br />
آسمانی« »موجودات و »آسمان« نمیگیرد<br />
صورت کار این مسلماً و میکند. خود<br />
که »نشانه«هایی از رویگردانی با جز خود<br />
که معنی بدین دارند. رمزگشایی به نیاز ساختار<br />
مطابق مفهومی و معنا پیشاپیش نیز مکانی«<br />
»قدرت مطلوبِ مورد »تأویل«ی هستند.<br />
آن حامل اساساً و کردهاند کسب را فضای<br />
آن ساحت در که زمانی تا اینرو از جای<br />
هر از بریم، سر به نشانههایش و تأویلی به<br />
همواره کنیم آغاز که کور گردونهی این که<br />
»معنا«یی میرسیم. معنا آنهم و معنا یک ایدئولوژیکی<br />
درونیشدهی قدرت میلِ مطابق رقم<br />
را آن جهان در مادی ساختارهای که این<br />
فروید و نیچه مارکس، بهرحال میزنند. را<br />
ایدئولوژیکی »حقیقتساز« گرودونهی کردند.<br />
واژگون هم<br />
و مارکس هم میبینیم که همانگونه پس رویگردانی<br />
و زدن پس با فروید، یا و نیچه نسبت<br />
بدگمانی و تأویلی ساختار چنین از در<br />
جدیدی تأویلی روشِ آن، نشانههای به وجود<br />
به مدرن« »تفکر مختلفِ عرصههای »متن«<br />
از آن، اساس بر که روشی آوردهاند. تأویلی<br />
عرصهای آن(، اجزاء تمام با )همراه هم<br />
فوکو خود چنانکه برمیسازد. انتقادی مدرن<br />
هرمنوتیک در نکته کنندهترین تعیین در<br />
را نوزده،( قرن در مشخص طور به )و نباشد.<br />
نشانه بر مقدم تأویل که میداند این 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله تقلیلگرایانهی<br />
روش بر مبنی نشانههایی آنهم که<br />
شانزده سدهی فیالمثل هرمنوتیکِ داشت:<br />
»چیزها«، فروکاهیدن به عادت آن<br />
اساسِ بر که ایدئولوژیکی عادتوارهای ارجاع<br />
یکدیگر به را نشانهها همهی میشد واحد<br />
خدایی به تا انسان( تا نبات )از داد اینباره<br />
در روشنی به فوکو بهرحال رسید. میگوید:<br />
مارکس<br />
فروید، از پس نوزدهم، سدهی “از بدخواه<br />
نشانه که میرسد نظرم به نیچه، و دوپهلو<br />
شیوهای که است این منظورم میشود؛ »بدسگالی«<br />
و بدخواهی از مبهم اندکی و که<br />
آنروست از این و دارد. وجود نشانه در را<br />
خود که است تأویلی پیشاپیش ]نیز[ نشانه تأویلهاییاند<br />
نشانهها نمیدهد. نشان تأویل نه<br />
و کنند، توجیه را خود میکنند، سعی که )ص۱۸(.<br />
برعکس” و<br />
نشانهها به »بدگمانی« این بنابراین، نظری<br />
شدهی چیدهمان پیشاپیشی و تحمیلی معنای در<br />
را تأویل شیوهی که آنهاست حامل چیزی<br />
اما میدهد. تغییر نوزده سدهی این<br />
ندارد، آن به توجهی فوکو ظاهراً که هم<br />
و نیچه هم و مارکس هم که است مسئله این<br />
به اصطالح به پیبردن برای فروید، تا<br />
بودهاند ناچار نیز خود نشانهها، بدسگالیِ بیامیزند،<br />
نشانهها همان به را تأویالتشان میتوانستند<br />
چگونه اینصورت غیر در چه این<br />
و یابند!؟ راه آنها از سلبی مضامینی به به<br />
توجه که وجودی با که است حالی در در<br />
فوکو اما دارد، بسیار اهمیت مسئله این را<br />
ما و میاندازد. قلم از آنرا خود تفسیر آیا<br />
که میکند مواجه تردید و پرسش این با زبانآوری<br />
خطر آلودهی را ما بیتوجهی این آنجا<br />
از کنیم تصور فیالمثل اینکه نمیکند!؟ در<br />
آن( متافیزیکی معنای )در »حقیقت« که وجود<br />
ذاتمند و تغییر غیرقابل مطلق، معنای برساختهی<br />
»حقایق منکر میتوان پس ندارد، …«<br />
یا و فرهنگی زمانی، زبانی، تاریخی، »نشانه«،<br />
فیالمثل که آنجا از یا و شد؛ ساختار<br />
فاقد ، …. و »فرهنگ« »زبان«، عکس<br />
بر و هستند، خود برای و مطلق ….<br />
و تاریخی هرمنوتیکی هستیِ وابستهی هستیساز<br />
واقعیت منکر میتوان خویشاند، نشانهها<br />
کتمانِ قابل غیر نقش و بشری جهانِ برسازنده«<br />
»شناختِ مختلف قلمروهای در هستیِ<br />
بار و مفهوم از که شناختی شد. و<br />
گرفته فاصله متافیزیکیاش، این از پیش خود<br />
بودن انضمامی قلمرو به متواضعانه جدید<br />
موقعیت تجربهی حال در و شده وارد است.<br />
خویش و<br />
روشن درک این روی در رو اینک تنها<br />
که گرفتهایم قرار غیراسطورهای »مطلق«ها<br />
از فارغ جهانِ میتوانیم زمانی بپذیریم<br />
آنرا و بفهمیم را کالن؟( )روایتهای »حقیقتِ<br />
فقدان هم شد، گفته که همانگونه که آنکه<br />
بدون هم و آوریم تاب را متافیزیکی« تاریخی،<br />
فرهنگی، برساختههای دستاورد از تأویلی<br />
فضای بپوشیم، چشم خویش، … و بخشی<br />
را پایانناپذیر)ص۱۵(، و بیوقفه خود<br />
مدرنبودگی وضعیتِ از ناگسستنی جمعبندی<br />
و تأویل نحوهی این آیا اما بدانیم. معرفتِ«<br />
و »حقیقت احوالِ و اوضاع از برای<br />
که هست چیزی آن )مدرن(، بشریِ که<br />
فوکویی آنهم باشد، مهم و جالب فوکو در<br />
ماندن جای به میدهد ترجیح اوقات برخی شناخت<br />
در حضور و »برساختگی«ها قلمرو باشد!؟<br />
آیینهگردانها آیینهگردانِ »انضمامی«، باشد:<br />
اوهام آیینهی هم گاهی آیینه، آن اگر حتا است<br />
این هرمنوتیک ویژگیِ آخرین “سرانجام مییابد<br />
اجبار این برابر در را خود تأویل، که به<br />
اجبار کند؛ تأویل را خودش بینهایت تا که زمانِ<br />
]...[ شود. سرگرفته از همواره اینکه کامالً<br />
»زمان« این است. رانی دَوَ تأویل، که<br />
بگذرد جایی همان از دوباره است مجبور این<br />
به باور تأویل مرگِ بود… گذشته قبالً نشانههایی<br />
دارند، وجود نشانههایی که است بهمنزلهی<br />
واقعی و آغازین اولیه، نحوی به که وجود<br />
نظاممند و معتبر منسجم، عالمتهایی است<br />
باور این تأویل حیاتِ برعکس، دارند. به<br />
ندارد. وجود تأویلها جز چیزی که بسیاری<br />
که را نکته این که میرسد نظرم کامالً<br />
باید میبرند، یاد از معاصرانمان از نشانهشناسی<br />
و »هرمنوتیک ]این[که فهمید )ص۱۹(.<br />
یکدیگرند«” سرسخت دشمن دو ۱۳۹۰<br />
بهمن اصفهان استفاده<br />
زیر کتاب از متن این نوشتن برای است:<br />
شده از<br />
)گزیدهای فلسفه تآتر فوکو، میشل ترجمه<br />
کوتاهنوشتها،…(؛ درسگفتارها، نی،<br />
نشر جهاندیده، افشین و سرخوش نیکو ۱۳۸۹<br />
محقق<br />
تارنمای منبع
نظری<br />
اسکوالستیک<br />
پروفسور مانفرد بور<br />
برگردان شین میم شین<br />
دایره املعارف روشنگری<br />
صفحه 35<br />
۵<br />
۶<br />
۳<br />
۱<br />
۲<br />
اسکوالستیک نامی است برای آموزش<br />
تئولوژیکی ایدئالیستی عینی که از سوی<br />
ایدئولوگ های کلیسای کاتولیکی در قرون<br />
وسطای اروپا توسعه داده شده است.<br />
اسکوالستیک پرنفوذترین آموزش<br />
تئولوژیکی فلسفی جامعه فئودالی اروپا و<br />
ضمنا ایدئولوژی مسلط در آن جامعه بوده<br />
است.<br />
دوره تأثیرگذاری اسکوالستیک حدود ۷۰۰<br />
سال )۸۰۰ ۱۴۰۰ میالدی( طول کشیده<br />
است.<br />
تشکیل اسکوالستیک بر بنیان مناسبات<br />
اجتماعی فئودالیسم اروپا صورت می گیرد.<br />
به قول کالسیک های مارکسیسم، »قرون<br />
وسطی، بطورکلی، بر زمینه ای بایر توسعه<br />
می یابد.<br />
تمدن، فلسفه، سیاست و علوم حقوقی قدیم را<br />
بی پروا دور می اندازد، تا همه چیز را از<br />
نو شروع کند.<br />
تنها چیزی که از جهان قدیم می پذیرد،<br />
عبارت بوده از مسیحیت و چند شهر نیمه<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
ویران بی نصیب از هر نشانه تمدن.<br />
در نتیجه، همانند همه مراحل توسعه پیشین،<br />
دستگاه روحانیت آموزش فکری را در<br />
انحصار خود در می آورد و بدین طریق خود<br />
آموزش و پرورش ماهیتا خصلت تئولوژیکی<br />
به خود می گیرد.<br />
سیاست، حقوق و همه علوم دیگر، در دست<br />
روحانیت به شعبه های صرف تئولوژی<br />
بدل می شوند و با آنها برطبق همان اصول<br />
تئولوژیکی معتبر برخورد می شود:<br />
این سیطره بالمنازع تئولوژی برسراسر<br />
عرصه فعالیت فکری، در عین حال، پی آمد<br />
ضرور مقام کلیسا، بمثابه عام ترین مرجع و<br />
ارگان تصمیمگیری در جامعه فئودالی حاکم<br />
بوده است.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۷، ص ۳۴۳(<br />
اسکوالستیک آموزش های خود را در این<br />
چارچوب اجتماعی و ایدئولوژیکی عام<br />
توسعه می دهد.۴<br />
اسکوالستیک درسازگاری با »سیطره<br />
بالمنازع تئولوژی برسراسر عرصه فعالیت<br />
فکری«، بمثابه پی آمد ضرور »مقام<br />
کلیسا، به عنوان عام ترین مرجع و ارگان<br />
تصمیمگیری در جامعه فئودالی حاکم«<br />
وظیفه خود را اثبات عقلی سیستم دگم های<br />
کلیسائی می داند که از پاتریستیک )فقه<br />
مسیحیت( به میراث برده است.<br />
معنی این امر عبارت است از دمساز کردن<br />
دگم های کلیسا با روایات فلسفی یونانی و<br />
قبل از همه، با فلسفه ارسطوئی شناخته شده<br />
در آن زمان و دفاع از آنها در مقابل نظرات<br />
مؤلفان مخالف »بی دین«.<br />
اسکوالستیک در صدد اثبات سه مسئله زیر<br />
بوده است:<br />
الف<br />
دگم های )عقیدتی مذهبی( کلیسا معقول اند،<br />
یعنی مطابق عقل اند.<br />
ب<br />
دگم های )عقیدتی مذهبی( کلیسا بطور<br />
عقلی قابل درک اند.<br />
ت<br />
دگم های )عقیدتی مذهبی( کلیسا با فلسفه<br />
عقلی به میراث مانده انطباق دارد.
I<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
اسکوالستیک به قول مارتین گرابمن <br />
سودای انجام کارهای زیر را بر سر داشت:<br />
الف<br />
اسکوالستیک می خواست »با پیاده کردن<br />
عقل و فلسفه بر حقایق وحیی، فهم مضامین<br />
عقیدتی را امکان پذیر سازد.<br />
ب<br />
اسکوالستیک می خواست، حقیقت ماورای<br />
طبیعی را برای ارواح متفکر دسترس پذیر<br />
سازد.<br />
ت<br />
اسکوالستیک می خواست تصویر کلی<br />
سیستماتیک و بطور ارگانیک جمع بندی شده<br />
از حقایق الهی بوجود آورد.<br />
پ<br />
اسکوالستیک می خواست حتی االمکان<br />
به حل مسائل ناشی از برخورد عقلی بر<br />
مضامین وحیی نایل آید.«<br />
)گرابمن، »تاریخ«، پیشگفتار(<br />
۱<br />
۲<br />
۳<br />
اسکوالستیک در جریان تالش برای انجام<br />
این وظیفه به تدوین متدهای خاص آموزش،<br />
بررسی و تشریح اقدام کرد که تحت عنوان<br />
»متد اسکوالستیکی« وارد تاریخ فلسفه شده<br />
اند.<br />
تاریخ نگاری فلسفی بورژوائی وظیفه<br />
مرکزی اسکوالستیک را مبنی بر دفاع از<br />
عقاید مذهبی دگماتیکی خشک با استفاده از<br />
استدالالت فلسفی و تعمیم عقلی درک نمی<br />
کند و متد اسکوالستیکی را بمثابه تعریف<br />
واقعی اسکوالستیک قلمداد می کند.<br />
شاخص اسکوالستیک، عبارت بود از<br />
وابستگی کامل به تئولوژی.<br />
پطروس دامیانی )۱۰۰۶ ۱۰۷۲(<br />
از متنفذترین کشیشان کاتولیک قرن یازدهم<br />
میالدی<br />
اسکوالستیک )بمثابه آموزش فلسفی نیز(<br />
می خواست بقول دامیانی »کلفت تئولوژی«<br />
باشد و بود.<br />
در چنین رابطه مبتنی بر سرسپردگی و<br />
کلفتی، تئولوژی بررسی های )تئولوژیکی (<br />
فلسفی را و سمت و سو و حد و مرز آنها را<br />
تعیین می کرد.<br />
در قاموس تئولوژی، آنچه »حقیقی« است<br />
)بهتر است بگوییم، آنچه باید حقیقی تلقی<br />
شود(، باید از دگم های کلیسا نشئت گیرد.<br />
فلسفه باید بنوبه خود و با وسایل خود<br />
»حقیقت« دگم ها را از نو تأیید کند و سپر و<br />
قلخانی باشد در مقابل حمالت آموزش های<br />
»کفرآمیز«<br />
شاخص های دیگر اسکوالستیک از همین<br />
جا سرچشمه می گرفتند و بشرح زیر بوده<br />
اند:<br />
الف<br />
تحقیر تحقیقات تجربی، به لجن کشیدن و بی<br />
اعتبار ساختن آنها.<br />
ب<br />
درجا زدن در عملیات مفهومی صرف.<br />
ت<br />
اندیشه بازی واقعیتگریز مبتنی بر حدس و<br />
گمان راجع به عامترین و انتزاعی ترین<br />
مفاهیم.<br />
پ<br />
عالقه وافر به سیستماتیزه کردن فراگیر ولی<br />
یک بعدی.<br />
ث<br />
پیشه کردن خصلت خصمانه و عدم مدارا.<br />
اسکوالستیک مکتب یکپارچه، وحدتمند و<br />
کامل نبوده است.<br />
اسکوالستیک دارای گروهبندی ها و<br />
جریانات فلسفی مختلف بوده است.<br />
تاریخ اسکوالستیک از مبارزات و کشمکش<br />
ها میان این گروهبندی ها و جریانات مکتبی<br />
سرشار است.<br />
مراجعه کنید به مشاجره بر سر یونیورسال<br />
ها )مفاهیم عام(، نومینالیسم، رئالیسم<br />
توسعه اسکوالستیک<br />
کلمنس بویمکر )۱۸۵۳ ۱۹۲۴(<br />
فیلسوف کاتولیک آلمانی<br />
تاریخ فلسفه شناس<br />
توسعه اسکوالستیک، بنا بر طبقه بندی<br />
بویمکر، بطور عمده از سه مرحله گذشته<br />
است:<br />
الف<br />
اسکوالستیک آغازین )۸۰۰ ۱۲۰۰(<br />
ب<br />
اسکوالستیک متعالی )۱۱۵۰ ۱۳۰۰(<br />
ت<br />
اسکوالستیک واپسین )۱۳۰۰ ۱۴۰۰(<br />
الف<br />
۱<br />
۲<br />
۳<br />
اسکوالستیک آغازین )۸۰۰ ۱۲۰۰(<br />
شاخص های اسکوالستیک آغازین )دوره<br />
تشکیل اسکوالستیک( بشرح زیر بوده اند:<br />
فرمولبندی روشن مسئله یونیورسال ها<br />
)مفاهیم عام( و آغاز مبارزه بر سر آنها<br />
)مشاجره بر سر یونیورسال ها(<br />
مراجعه کنید به مشاجره بر سر یونیورسال<br />
ها<br />
انتشار کتب ارسطو در باره منطق<br />
تشکیل متد اسکوالستیکی<br />
۱<br />
نمایندگان اصلی اسکوالستیک آغازین بشرح<br />
زیر بوده اند:<br />
یوهانس اسکاتوس و یا ازیوگنا<br />
۲<br />
آنسلم فون کانتربری<br />
۳<br />
صفحه 36<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
صفحه 37<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
۷<br />
۳<br />
۴<br />
، ویلهلم فون چامپا<br />
۴<br />
ابالرد<br />
۵<br />
پطروس لومباردوس<br />
ب<br />
۱<br />
اسکوالستیک متعالی )۱۱۵۰ ۱۳۰۰(<br />
توماس فون اکوین )۱۲۲۵ ۱۲۷۴(<br />
ایتالیائی االصل و یکی از پرنفوذترین فالسفه<br />
و تئولوگ های تاریخ<br />
از مهمترین فقهای کلیسای کاتولیک و از<br />
نمایندگان اصلی فلسفه در قرون وسطی<br />
متعالی )اسکوالستیک(<br />
میراث معنوی خارق العاده او هنوز هم در<br />
نئوتومیسم و نئواسکوالستیک مؤثر است.<br />
کلیسای کاتولیک روم او را جزو قدیسان<br />
تلقی می کند.<br />
شاخص های اسکوالستیک متعالی )دوره<br />
رونق اسکوالستیک( بشرح زیر بوده اند:<br />
انتشار بقیه کتب ارسطو<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۱<br />
تالش در جهت ترکیب سیستم دگمی کلیسا با<br />
فلسفه ارسطو بکمک متد اسکوالستیکی<br />
مبارزه بر ضد فلسفه یهودی و فلسفه عربی<br />
متمایل به ماتریالیسم<br />
»ختم« موقتی مشاجره بر سر یونیورسال ها<br />
)مفاهیم عام(<br />
نمایندگان اصلی اسکوالستیک متعالی بشرح<br />
زیر بوده اند:<br />
الکساندر فون هالس<br />
۲<br />
بونا ونتورا<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
آلبرتوس ماگنوس )آلبرت فون بولشتات(<br />
توماس فون اکوین<br />
مراجعه کنید به تومیسم<br />
ت<br />
اسکوالستیک واپسین )۱۳۰۰ ۱۴۰۰(<br />
ویلهلم اوکهام )۱۲۸۵ ۱۳۴۸(<br />
فیلسوف انگلیسی نامدار قرون وسطی<br />
تئولوگ، نویسنده سیاسی مذهبی در<br />
اسکوالستیک واپسین<br />
نماینده اصلی نومینالیسم<br />
موضوعات آثار او:<br />
۱<br />
۲<br />
منطق، فلسفه طبیعت، تئوری شناخت، تئوری<br />
علوم، متافیزیک، اتیک، فلسفه سیاسی<br />
شاخص های اسکوالستیک واپسین )دوره<br />
سقوط اسکوالستیک( بشرح زیر بوده اند:<br />
شعله ور شدن مجدد مشاجره بر سر<br />
یونیورسال ها )مفاهیم عام(<br />
ظهور ویلهلم اوکهام و شروع مبارزه بر ضد<br />
آموزش او<br />
مراجعه کنید به نومینالیسم<br />
۳<br />
۱<br />
۲<br />
انحطاط عظیم متد اسکوالستیکی و تبدیل آن<br />
به مفهومبازی انتزاعی<br />
مرحله اسکوالستیک واپسین، با سقوط<br />
اسکوالستیک مترادف است که با فروپاشی<br />
جامعه فئودالی همراه بوده است.<br />
اسکوالستیک با شروع عصرجدید<br />
بورژوائی، هرچه بیشتر از زندگی معنوی<br />
خلق ها رخت بر می بندد.<br />
اسکوالستیک اگرچه در قرون بعدی، تحت<br />
حمایت و تبلیغ کلیسای کاتولیک، بطور<br />
رسمی به حیات خود ادامه می دهد، ولی به<br />
معابد و مجامع مذهبی محدود می شود، معابد<br />
و مجامعی که به مراکز ارتجاع ایدئولوژیکی<br />
بدل می شوند.<br />
اسکوالستیک در جریان رفرماسیون ستیزی<br />
، در قرن شانزدهم و هفدهم میالدی، در<br />
ایتالیا و اسپانیا )سوارز( برای مدت کوتاهی<br />
اعتبار کسب می کند.<br />
اسکوالستیک و کلیسای کاتولیک در دوره<br />
گذار سرمایه داری به مرحله امپریالیسم،<br />
بشدت تقویت می شوند.<br />
اسکوالستیک در این دوره دو باره احیا<br />
می شود و در هیئت نئواسکوالستیک نفوذ<br />
ایدئولوژیکی کسب می کند.<br />
اندیشه بازی واقعیتگریز مبتنی بر حدس و<br />
گمان فرمالیستی بی محتوا و بی اعتنا بر<br />
تجربه اسکوالستیک سبب شده که مفهوم<br />
»اسکوالستیک« به معنی توهین آمیزی<br />
بکار رود.<br />
مفهوم »اسکوالستیک« بمعنی اندیشه بازی<br />
بی محتوا و مته به خشخاش گذاشتن مفهومی<br />
نیز بکار می رود.<br />
مراجعه کنید به نئواسکوالستیک در تارنمای<br />
دایرة المعارف روشنگری<br />
پایان
نظری<br />
معاصر<br />
جهان در دولت محوریت پتراس<br />
جیمز پاکزاد<br />
برگردان:بابک کوخ<br />
38<br />
صفحه پردازان<br />
نظریه از یکی ، پتراس جیمز برخی<br />
متعارف دیدگاه مقاله این در رادیکال، جهانی<br />
فرآیند در دولت نقش افول بر مبنی این<br />
بر و کند می نقد شدت به را اقتصاد شدن در<br />
مهمی نقش ملت – دولت که است باور است<br />
داشته اقتصادی های فعالیت ساماندهی داشت.<br />
خواهد و مقدمه<br />
بسیار<br />
که ما زمانه های اسطوره از یکی مورد<br />
صدا سرو بی و بوده فراگیر و شایع در<br />
ما که است ایده این ، گرفته قرار پذیرش میکنیم.<br />
زندگی ها –ملت دولت بدون جهانی از<br />
دور این از بیش تواند نمی ادعایی هیچ جهان،<br />
مناطق تمام در کند. جلوه حقیقت نو<br />
یا کاپیتالیستی امپریالی، از اعم دولت گسترش<br />
اقداماتش شده، قدرتمند مستعمره مدنی<br />
جامعه و اقتصاد در مداخالتش و یافته در<br />
دولت ویژه به است. مشهود جا همه در دولت<br />
را آن ما که امپریالیستی. کشورهای اندرکار<br />
دست و فعال نامیم می امپریالی فرافکنی<br />
و کشور درون در قدرت تمرکز از<br />
متنوعی اشکال در مرزها از خارج به آن 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله و<br />
است اقتصادی و سیاسی شرایط و نهادها سلطه<br />
از ای گسترده های حوزه طریق بدین امپریالی<br />
دولت است. کرده ایجاد را نفوذ و مسیری<br />
، گشود را مسیر این متحده ایاالت فرانسه<br />
و آلمان هدایت با اروپا اتحادیه که ژاپن<br />
طرف از دیگر سوی از و سو یک از نهادهای<br />
به امپریالی دولت قدرت شد. دنبال المللی<br />
بین صندوق نظیر المللی بین مالی سازمان<br />
آسیا، بانک ، جهانی بانک پول، است.<br />
یافته گسترش … و جهانی تجارت تامین<br />
را ها سرمایه اعظم بخش ها دولت این بین<br />
مالی نهادهای روسای و رهبران و تکیه<br />
آنها به و کنند می منصوب را المللی برای<br />
که کنند اجرا را هایی سیاست تا میکنند مطبوع<br />
کشورشان، ملیتی چند های شرکت ها<br />
ملت دولت- بدون جهان مدافعان باشد. نمی<br />
درک سازی جهانی پردازان نظریه یا جدید<br />
اشکال المللی، بین مالی نهادهای کنند دولت-<br />
فراسوی در دولت از یافتهای ارتقا یا قدرتشان<br />
که نهادهاییاند بلکه نیستند ها ملت گیرند.<br />
می امپریالی های دولت از را غیر<br />
مباحث پیرامون انتقاد و بحث مقاله این پیش<br />
را سازی جهانی های نظریه مستدل و<br />
پردازد می جزییات به سپس و برد می منطقهای<br />
و بومی اقتصادهای و دولت اهمیت می<br />
قرار بررسی مورد معاصر جهان در را توضیحی<br />
مقاله، سوم بخش در همچنین دهد، اقتصادهای<br />
در گرایی دولت رشد دالیل از شود.<br />
می عرضه جهان نئولیبرالی بحث<br />
ها” ملت – دولت بدون “جهان اسطوره ها<br />
استدالل و ها ها”<br />
دولت-ملت بدون “جهان نظریه مدافعان سازی”<br />
جهانی پردازان “نظریه را آنها که دو<br />
و مبهم تصوراتی مجموعه از نامیم می گوناگونی<br />
آنها میان در کنند. می آغاز پهلو خورد؛<br />
می چشم به ظریف های تفاوت و – دولت که کنند می بحث اینگونه برخی تاریخی<br />
نابهنجاری و واپسگرایی یک ملت در<br />
ای پدیده که گویند می دیگران است؛ دیگر<br />
را آن نیز برخی و است افول حال ها<br />
تفاوت این کنند. نمی تلقی واقعیت یک را<br />
آن و زند می دامن ها بحث برانگیختن به بیشتری<br />
اهمیت چه آن اما بخشد، می تداوم که<br />
است مشترکی مفاهیم و تصورات دارد
صفحه 39<br />
نظریه پردازی پیرامون جهانی سازی، از آن<br />
بهره می برد این مفاهیم و تصورات پرسش<br />
برانگیز موارد زیر را شامل می شود:<br />
مفهوم اول: شرکت های چند ملیتی، شرکت<br />
های جهانی هستند که هیچ مکان مشخص<br />
و خاصی در هیچ دولت – ملت ویژه ای<br />
ندارند. آنها اقتصاد جهانی جدیدی را شکل<br />
داده اند که جدا از کنترل های ملی است و<br />
بخشی از طبقه حاکمه جدیدند. چنین تصوری<br />
بر این مبنا است که شرکت های بزرگ<br />
مقیاس فعال در تعدادی از کشورها، پیوسته<br />
در حال تحرک اند و در نتیجه می توانند<br />
از پرداخت مالیات و مقررات حوزه های<br />
قضایی ملی بگریزند. درباره این تصور چند<br />
مشکل مفهومی و تجربی وجود دارد.<br />
نخست، این واقعیت که شرکت های چند<br />
ملیتی در چندین کشور فعالیت می کنند،<br />
از این واقعیت تفکیک ناپذیر است که<br />
سرفرماندهی همه آنها در ایاالت متحده،<br />
اتحادیه اروپا و ژاپن قرار دارد؛ جایی که<br />
بخش اعظم تصمیمات راهبردی اتخاذ و تمام<br />
سودها در آنجا متمرکز میشود.<br />
دوم، تحرک بر اساس تصمیمات راهبردی<br />
صورت می گیرد که هدایتگران مستقر در<br />
سرفرماندهی، مراکز امپریالی، اتخاذ می<br />
کنند. این تصمیمات بستگی به شرایط سیاسی<br />
و اقتصادی خلق شده ، از سوی دولت<br />
امپریالی و نمایندگانش در نهادهای مالی بین<br />
المللی دارد، تحرک نیز منوط به روابط بین<br />
دولت هاست.<br />
سوم، فرار از مالیات ها و قوانین، ممکن<br />
است به دلیل سیاست های دقیق و ظریف در<br />
دولت های امپریالی و بانک های چند ملیتی<br />
آن ها باشد. عدم اعمال قوانین در مقابل نقل<br />
و انتقال درآمدهای غیر مجاز از کشورهای<br />
نو مستعمره به دولت های امپریالی شکلی از<br />
فعالیت دولتی به نفع تمرکز بزرگ-مقیاس<br />
ثروت است که حسابهای خارجی اقتصاد<br />
های امپریالی را برتر و قویتر می کند.<br />
سرپیچی شرکت های چند ملیتی از قوانین<br />
دولت نومستعمره بخشی از مجموعه ی<br />
گسترده تری از روابط قدرت است که در<br />
رابطه ی متقابل این دولت و دولت امپریالی<br />
نهفته است.<br />
مفهوم دوم: دولت های مبتنی بر دولت-ملت<br />
قدیم جای خود را به دولت جهانی جدیدی داده<br />
اند که از سران نهاد های مالی بین المللی،<br />
سازمان تجارت جهانی، و سران شرکت<br />
های چند ملیتی تشکیل شده است. این بحثی<br />
است که مبنای آن بیشتر مجادله ی سطحی<br />
پیرامون مسائل ثانوی است تا یک نگرش<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
تحلیلی عمیق از ساختار قدرت. نهاد های<br />
مالی بین المللی در مکان های جغرافیایی<br />
متعدد برخی تصمیمات مهم تاثیرگذار بر<br />
بخشهای اقتصادی و اجتماعی مهم را اتخاذ<br />
می کنند و این تصمیمات و تصمیم گیران<br />
رابطه ای نزدیک با شرکت های چند ملیتی<br />
و دولت های امپریالی دارند. تمام مقامات<br />
رسمی رده باالی نهادهای مالی بین المللی<br />
گماشته و منصوب شده از سوی دولت های<br />
ملی/ امپریالی خود هستند. خط مشی سیاسی<br />
اصلی همه آنها که منجر به اهدای وام<br />
یا تعیین شرایط قرض گیری می شود را<br />
وزرای اقتصاد، دارایی و خزانه داری دولت<br />
های امپریالی تعیین می کنند. بخش اعظم<br />
سرمایه نهادهای مالی بین المللی را دولت<br />
های امپریالی تامین می کنند، نمایندگی و<br />
داشتن نماینده در هیات مدیره نهادهای مالی<br />
بین المللی، بر اساس سهم سرمایه گذاری هر<br />
کشور و در تحلیل نهایی توسط دولت های<br />
امپریالی تعیین میشود. صندوق بین المللی<br />
پول و بانک جهانی، همواره توسط افرادی<br />
از ایاالت متحده و اتحادیه اروپا هدایت شده<br />
اند.<br />
نگاه جهانی سازان به قدرت نهادهای مالی<br />
بین المللی بر این بحث استوار است که<br />
نیروی محرکهی نهادها، منابع دولت های<br />
امپریالی نیست. اما با توجه به موارد مذکور،<br />
قدرت بینالمللی بر مبنای دولت امپریالی<br />
شکل میگیرد و نه نهادهای فراملی. استدالل<br />
نخست، استقالل نهادهای مالی بین المللی<br />
را بیش از اندازه تخمین میزند و تابعیت<br />
و پیروی آنها از دولت های امپریالی را<br />
دست کم می گیرد. اهمیت حقیقی نهادهای<br />
مالی بین المللی در این است که آنها قدرت<br />
دولت امپریالی را جذب کرده، سپس توسعه<br />
و تعمیق میبخشند و خود بستری برای<br />
رقابت میان دولتهای امپریالی رقیب می<br />
شوند. نهادهای مالی بین المللی بدون آن که<br />
جایگزین دولت های قدیمی شوند جایگاه خود<br />
را تقویت کرده اند<br />
مفهوم سوم: یکی از بحثهای معمول نظریه<br />
پردازان جهانی سازی این است که انقالبی<br />
اطالعاتی بوقوع پیوسته که مرزهای ملی<br />
را از بین برده و اقتصاد جهانی جدیدی را<br />
بوجود آورده است. نظریه پردازان جهانی<br />
سازی این گونه بحث می کنند که انقالب فن<br />
شناختی جدید با فراهم کردن نیرویی جدید<br />
برای توسعه نیروهای مولد، سرمایه داری<br />
را متحول کرده است. این ادعا که فن آوری<br />
اطالعات اقتصادها را با انقالب مواجه و<br />
بنابراین اقتصاد جهانی جدیدی را خلق کرده<br />
که در آن دولت-ملتها و اقتصادهای ملی به<br />
عنصری نامربوط و غیرضروری بدل شده<br />
اند، بسیار مبهم و دو پهلو است.<br />
مقایسه رشد بهرهوری در ایاالت متحده طی<br />
نیم قرن گذشته، بحثهای جهانیسازان را<br />
تایید نمی کند. بین سالهای ۱۹۵۳ تا۱۹۷۳<br />
، یعنی قبل از ظهور انقالب اطالعاتی در<br />
این کشور، بهرهوری به طور متوسط ۲/۶<br />
درصد رشد داشت؛ با ظهور رایانه، رشد<br />
بهرهوری بین ۱۹۷۲ تا۱۹۹۵ به کمتر از نیم<br />
درصد رسید. حتی در دوره شکوفایی ۱۹۹۵<br />
تا ۱۹۹۹، رشد بهرهوری به ۲/۲ درصد<br />
رسید که هنوز پایین تر از دوره قبل از ظهور<br />
رایانه بود. ژاپن که به طور گسترده رایانه و<br />
ربات را به کار گرفت شاهد یک دهه رکود<br />
و بحران بود. بین سال های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۱<br />
، بخش فن آوری اطالعات در بحران عمیقی<br />
فرو رفت. دهها هزار نفر اخراج و صدها<br />
بنگاه اقتصادی ورشکست شدند. ارزش سهام<br />
در برخی موارد ۸۰ درصد سقوط کرد و<br />
حباب قمار و سفته بازی که آن را اقتصاد<br />
اطالعاتی نامیده بودند منفجر شد. عالوه بر<br />
این، منبع اصلی رشد بهره وری ادعا شده<br />
از سوی جهانی سازان، رایانه سازی کردن<br />
حوزه تولید بود. مطالعات نشان میدهد که<br />
بهرهوری ناشی از استفاده رایانه در محل<br />
کار، بیشتر در راستای استفاده شخصی است<br />
تا تبادل ایدههای مرتبط با کار. تخمین زده<br />
می شود که بیش از ۶۰ درصد از زمان<br />
استفاده از رایانه در فعالیت هایی صرف می<br />
شود که هیچ ارتباطی با فعالیت شرکتها<br />
ندارد. تولید کنندگان رایانه ۱/۲ درصد از<br />
اقتصاد ایاالت متحده و کمتر از پنج درصد<br />
بورس سرمایه را به خود اختصاص داده اند.<br />
عالوه براین، سرشماری جمعیت ایاالت<br />
متحده توضیح دیگری برای نمودارهای<br />
بهرهوری فراهم می کند. پنج میلیون کارگر<br />
این کشور، اغلب مهاجران غیرقانونی هستند<br />
که در دهه ۱۹۹۰ در بازار کار سرریز<br />
شدند. از آنجا که بهرهوری با معیار خروجی<br />
به ازای هر کارگر اندازه گیری می شود،<br />
پنج میلیون کارگر شمارش نشده موجب باد<br />
کردن دادهها در زمینه بهره وری می شود و<br />
اگر این عدد در محاسبات وارد شود، نمودار<br />
بهره وری به زیر دو درصد تنزل پیدا می<br />
کند.<br />
با افول اقتصاد اطالعاتی و کاهش ارزش<br />
آن در بازار سهام واضح است که انقالب<br />
اطالعاتی، واجد آن نیروی فراگذرنده ای<br />
نیست که اقتصاد دولت های امپریالی عمده<br />
را توصیف و تبیین می کند. این واقعیت که<br />
بیشتر مردم رایانه و نرم افزارهایی دارند تا<br />
برخی شرکتها کنترل بهتری بر ابداعاتشان<br />
داشته باشند به معنای آن نیست که قدرت به<br />
فراسوی دولت-ملت گذر کرده است. مبلغان<br />
فریاد می زنند که انقالب اطالعاتی طبل<br />
تو خالی است، به همین ترتیب در دنیای
صفحه 40<br />
بازارهای سهام سرمایهها به سوی اقتصاد<br />
واقعی جهت گیری کرده و هر چه بیشتر<br />
از بنگاه های با فن آوری برتر خیالی دور<br />
می شوند؛ بنگاه هایی که نه تنها هیچ سودی<br />
نداشته اند، بلکه ضرر فزاینده ای را نیز به<br />
بار آورده اند.<br />
مفهوم چهارم: این مفهوم در ارتباط با مفهوم<br />
قبلی است. جهانی سازان این گونه بحث می<br />
کنند که ما در اقتصاد جدیدی زندگی میکنیم<br />
که اقتصاد قدیمی یعنی کارخانهها، معادن،<br />
کشاورزی و خدمات اجتماعی را پشت سر<br />
گذاشته است. بر اساس نظر جهانی سازان،<br />
بازار یک مردم ساالری واقعی را خلق کرده<br />
که در آن مردم عادی در باره آینده خود<br />
دست به انتخاب می زنند و مزایای جدیدی<br />
که توسط فن آوریهای جدید تولید می شود،<br />
رشد باال را تضمین میکند. رکود اوایل<br />
سالهای ۲۰۰۰و۲۰۰۱ بی تردید ادعای ایده<br />
سازان و نظریه پردازان اقتصاد جدید را رد<br />
میکند. چرخههای تجاری کماکان در کارند<br />
و عالوه بر آن، این چرخه ها را طبیعت<br />
قمارگونه اقتصاد جدید تشدید می کند. همان<br />
طور که نتایج نشان می دهد اقتصاد جدید<br />
تمام ویژگی های یک اقتصاد قماری بی ثبات<br />
را داراست؛ که با ادعای گزاف بازدهی<br />
باال، به پیش رانده می شود. در نبود سود<br />
و یا حتی درآمد،در نهایت آن چه به عنوان<br />
اقتصاد جدید بازارگرمی شد کالهبرداری<br />
عظیم مالی بود که از طریق آن درآمد باالی<br />
سرمایه گذاران اولیه، به بهای ضرر مالی<br />
سرمایه گذاران بعدی ، انجامید.<br />
کارایی جدید وعده داده شده از سوی مبلغان<br />
اقتصاد جدید نمی توانست در برابر منطق<br />
چرخه تجاری سرمایه داری مقاومت کند.<br />
تولید به شیوه JUST IN TIME قرار<br />
بود مقدمه رشد مداوم و با ثبات تقاضا باشد.<br />
رکود سال ۲۰۰۱ و کاهش ناگهانی در<br />
تقاضا، منتهی به انباشت ابداعات در دست<br />
تولیدکنندگان و فروشندگان و بیکارسازیهای<br />
منتج از آن شد؛ در نتیجه،مشکالت ناشی<br />
از جریان نقدینگی، بدهیهای فزاینده و<br />
ورشکستگیها که همه ویژگی های “اقتصاد<br />
قدیم” بودند از نو پدیدار شدند.<br />
روشن است که “اقتصاد جدید” توان عبور<br />
از بحران های سرمایه داری را ندارد و در<br />
حقیقت حتی آسیب پذیرتر هم هست، و از<br />
آنجا که بیشتر جریان نقدینگیاش وابسته به<br />
انتظارات قماربازانه از درآمد باالی مداوم<br />
است، منابع کمتری برای بازگشت و ترمیم<br />
وجود دارد. سقوط سریع درآمدهای تبلیغات<br />
تجاری در “وب سایت ها” و اشباع بازار<br />
رایانه منجر به بحران ساختاری برای<br />
تولیدکنندگان سخت افزار و نرم افزار شد<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
که منتهی به زلزله ویران کننده ای در این<br />
صنعت شد. ارزش کاغذی سرسام آور سهام<br />
به کسری از ارزش آن نزول کرد و شرکت<br />
های مهم ارائه دهنده خدمات اینترنتی برای<br />
زنده ماندن دست و پا می زدند. بهتر است<br />
سخن را کوتاه کنیم چرا که توصیف طبیعت<br />
اقتصاد جدید به درازا می کشد.<br />
مفهوم پنجم: برخی نظریه پردازان جهانی<br />
سازی چون تونی نگری،”نظام امپریالی”<br />
را در تقابل با دولت های امپریالیستی قرار<br />
می دهند،گویی یکی می تواند بدون دیگری<br />
به حیاتش ادامه دهد. در این استدالل از<br />
آنجا که دولت ها اهمیت ویژه خود را در<br />
برابر شرکت های چند ملیتی قدرتمند حاکم<br />
بر بازار از دست داده اند، این نظام هیچ<br />
مرکزی ندارد. رویکرد نظام جهانی از<br />
نقش طبقه و قدرت نهادهای در تملک دولت<br />
و بانک ها و صنایعی که به آنها جهت<br />
داده شده، باز می ماند. خطرسازتر آن که<br />
نظریه پردازان نظام جهانی از برقراری<br />
ارتباط میان ساختارها،عملیات ها،کدهای<br />
قانونی و ارتباط میان دولت های امپریالی،<br />
شرکت های چندملیتی و نهادهای مالی<br />
بین المللی برخاسته از آنها در می مانند.<br />
قدرت گسترده آنها منجر به تمرکز سود،<br />
منافع، رانت ها و امتیازات در کشور های<br />
امپریالیستی می شود. این نظام برخاسته<br />
از نیرو های ترکیبی دولتهای امپریالی و<br />
شرکت های چند ملیتی است و به مدد همانها<br />
به حیات خویش ادامه میدهد. معموال برای<br />
به دست آوردن تصویری کلی از ویژگیهای<br />
مالکیت و قدرت دولتی، به منظور توصیف<br />
نظام امپریالی، توجه به تضادها و تعارضات<br />
دولت های امپریالیستی رقیب و مبارزات<br />
مردمی برای کسب قدرت دولتی را فراموش<br />
میکنیم. ایده “امپراتوریهای بدون دولت”<br />
مشمول همان مشکالتی است که ایده “جهان<br />
بدون دولت – ملت” از آن برخوردار است.<br />
این نظریه در استقالل سرمایه از دولت<br />
اغراق می کند و طوطیوار پیش فرض<br />
های غلط “ایده سازان و نظریه پردازان” را<br />
تکرار می کنند که می گویند “بازار” )یا به<br />
بیان نگری-سرمایه داری جمع گرا( بر نظام<br />
امپریالیستی تسلط دارد.<br />
مفهوم ششم: جهانی سازان در سطح مفهوم<br />
سازی، در تعریف شکل قدرت، مهمترین<br />
متغییرها در رژیم ها، دولت ها و شکل بندی<br />
های طبقاتی را چنان درهم میآمیزند که در<br />
نتیجه، نمیتوانند ایده قابل دریافتی از تغییر<br />
اجتماعی و اقتصادی داشته باشند. فاحش<br />
ترین سوتفاهمها و اشتباهات در رویکرد<br />
نظام جهانی با تقسیمبندی موسوم به مرکز،<br />
پیرامون و نیمه پیرامون نهفته است. این نوع<br />
رده بندی مفهومی ساده انگارانه از اقتصاد<br />
و قدرت جهانی، پویایی روابط طبقاتی را<br />
تابع توزیع و شیوه تقسیم سهم های بازار،<br />
آن هم به شیوهای ایستا، می کند. این تقسیم<br />
بندیهای مفهومی، تفاوتهای بنیادی موجود<br />
در منافع طبقاتی )در هرشکل( را در میان<br />
ملت ها پنهان می کند. تفاوت هایی که<br />
تعیین می کند چگونه سهم های بازار در<br />
درون ملتها تقسیم میشود؛ به همین ترتیب<br />
مالکیت اموال و استانداردهای زندگی، و<br />
تفاوتهای میان کشورهای پویا و راکد را<br />
در ابهام فرو میبرد. نکته اساسیتر آن که با<br />
معطوف کردن توجه به جایگاه و موقعیت در<br />
بازار، جهانی سازان یگانه بودن نقش دولت<br />
در حفظ و به چالش کشیدن روابط میان دول<br />
و اقتصادها و تجدید سامان اقتصاد جهانی را<br />
نادیده می گیرند.<br />
محوریت دولت<br />
در جهان معاصر”دولت – ملت” در هر دو<br />
شکل امپریالی و نو مستعمره فعالیتهایش<br />
را گسترده و چند برابر کرده است. جدا<br />
از مساله ی نابهنجاری تاریخی، دولت به<br />
عنصری محوری در اقتصاد جهانی و در<br />
میان ملل مختلف بدل شده است. با این حال<br />
فعالیتهای دولت بر اساس ویژگی طبقاتی<br />
اش، چه آنها دولت های امپریالی باشند چه<br />
نو مستعمره، متفاوت است.<br />
دولت های امپریالی<br />
در سالهای اخیر، محوریت دولت امپریالی<br />
در حوزه های اصلی سیاسی – اقتصادی،<br />
فرهنگی و فعالیت های اقتصادی که جایگاه<br />
قدرت های امپریالی )به ویژه ایاالت متحده(<br />
را تحکیم بخشید روشن و آشکار بوده است.<br />
مدیریت بحران<br />
طی دهه گذشته بحران های اقتصادی و<br />
مالی مهمی در مناطق گوناگون جهان<br />
بوقوع پیوست. در هر یک از این مثال ها،<br />
دولت های امپریالی، به ویژه دولت ایاالت<br />
متحده، برای نجات شرکت های چند ملیتی<br />
و جلوگیری از فروپاشی نظام مالی مداخله<br />
کردهاند. برای مثال، در ۱۹۹۴، هنگامی<br />
که نظام مالی مکزیک در آستانه فروپاشی<br />
بود،کلینتون ۲۰ میلیارد دالر برای دولت<br />
مکزیک فرستاد تا سرمایه گذاران ایاالت<br />
متحده را نجات دهد و ارزش پزو را ثابت<br />
نگهدارد؛ در واقع، وی با این اقدام دست<br />
به مداخله زد. مثال دوم: در خالل بحران<br />
آسیا در سال ۱۹۹۸، ایاالت متحده و دول<br />
اروپایی به ازای حل شدن مساله مالکیت<br />
صنایع مادر در اقتصادهای جنوب شرقی<br />
آسیا، به ویژه کره جنوبی، پرداخت وام چند<br />
میلیارد دالری بانک جهانی و صندوق بین
صفحه 41<br />
المللی پول را تصویب کردند. در بحران<br />
برزیل در سال۱۹۹۹ و بحران آرژانتین<br />
در سال ، ۲۰۰۱ واشینگتن به نهادهای<br />
مالی بین المللی فشار آورد تا رژیم ها را<br />
ضمانت کنند. در خود ایاالت متحده تهدید<br />
ورشکستگی بانک های سرمایه گذاری بین<br />
المللی مهم، به مداخله بانک مرکزی انجامید.<br />
در یک کالم، با فرکانس و منابع بیشتر،<br />
دولت امپریالی نقش مسلطی را در مدیریت<br />
بحران ایفا کرده و سرمایه گذاران مهم را<br />
از ورشکستگی نجات داده است؛ همچنین<br />
توانسته است شرکت های چند ملیتی در<br />
حال انحالل را باال کشد و از فروپاشی پولی<br />
جلوگیری کند. به این ترتیب، شرکت های<br />
چند ملیتی و “اقتصاد جهانی” بیش از هر<br />
زمان دیگر وابسته به مداخله دائم و فراگیر<br />
دولت های امپریالی برای مدیریت بحران و<br />
حفظ سود هستند.<br />
رقابت امپریالیستی<br />
دولت های امپریالیستی رقیب ، رقابت میان<br />
قدرت های امپریالی رقیب و شرکت های<br />
چند ملیتی را به شکلی ضروری در اولویت<br />
قرار داده اند. برای مثال، دولت امپریالی<br />
ایاالت متحده ،جنگی برای گشودن بازارهای<br />
اروپا به روی گوشت آمریکا و صادرات<br />
موز آمریکا از آمریکای جنوبی و مرکزی<br />
را هدایت می کند؛ این در حالی است که<br />
دولت های اروپا و ژاپن با ایاالت متحده بر<br />
سر افزایش عوارض بر مجموعه ای از کاال<br />
های صادراتی از جمله فوالد،منسوجات و<br />
غیره مذاکره می کنند. تجارت و بازارها<br />
را دولت و توافقنامه های دولتی تعریف می<br />
کنند. جهانی سازی، نه تنها محصول رشد<br />
شرکت های چند ملیتی است، بلکه به شکل<br />
گسترده ای مخلوق توافقنامه های دولت با<br />
دولت است.رقابت در روابط سرمایه داری<br />
را دولت هدایت می کند و بر آن تاثیر<br />
میگذارد. بازارها نمی توانند از دولت ها<br />
گذر کنند؛بنابراین،درون مرزهای تعریف<br />
شده دولت عمل می کنند.<br />
فتح بازارها<br />
دولت نقش عمیق و گسترده ای در فتح<br />
بازارهای خارجی و حفظ بازارهای محلی<br />
ایفا می کند. مثال، دولت به بخش های<br />
صادراتی یارانه مستقیم و غیر مستقیم می<br />
دهد. در ایاالت متحده، صادر کنندگان<br />
محصوالت کشاورزی از یارانه آب و برق<br />
بهرهمند هستند و یارانه های صادراتی در<br />
قالب معافیت مالیاتی به آنها عرضه و ارائه<br />
می شود. دوم آن که دولت های امپریالی از<br />
طریق نهادهای مالی بین المللی، دولت های<br />
وام گیرنده را در جهان سوم تحت فشار قرار<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
می دهند تا موانع تجاری را کاهش دهند یا<br />
حذف کنند و شرکت ها را از طریق توافقنامه<br />
ها، خصوصی یا غیر ملی کنند. این به<br />
شرکت های چند ملیتی آمریکایی، اروپایی و<br />
ژاپنی اجازه نفوذ به بازارها و خرید شرکت<br />
های بومی و محلی را می دهد. بخش اعظم<br />
صادرات را عوامل و نهاد های دولتی تامین<br />
مالی می کنند.<br />
جهانی سازی اگر به خاطر مداخله های<br />
دولت نبود وجود نداشت. بازارها نیز اگر<br />
مداخله انتخاباتی و نظامی یا تهدیدهای<br />
اقتصادی سیاسی یا فشار عوامل بومی دولت<br />
امپریالی نبود گشوده نمی ماند. امپریالیسم<br />
اشکال گوناگونی به خود می گیرد اما اهداف<br />
مشابهی را پیگیری می کند: فتح بازارهای<br />
جهان سوم، نفوذ اقتصادهای رقیب و حفظ<br />
بازارهای داخلی. ایاالت متحده ، اروپا و<br />
ژاپن مجموعه ای از موانع تجاری را در<br />
گستره وسیعی از کاالهای مهم و راهبردی<br />
اعمال می کنند که از جمله می توان به<br />
محدود شدن واردات خودرو بر اثر سهمیه<br />
بندی و به همین ترتیب شکر، منسوجات،<br />
فوالد و برخی محصوالت دیگر اشاره<br />
کرد. محدودیت های غیرمعمول، ورود<br />
به بازارهای ایاالت متحده را محدود می<br />
کند، جالب اینجاست که همه آنها بر مبنای<br />
مذاکره دولت ها با یکدیگر اعمال می شوند.<br />
در برخی موارد،در معامالت با رژیم<br />
های نومستعمره ای نظیر برزیل در دوره<br />
کاردوزو، دولت ایاالت متحده از دو طرفه<br />
بودن توافقات طفره می رود و خواستار<br />
آزادسازی صنعت انفورماتیک می شود؛ این<br />
در حالی است که آمریکا بر صادرات فوالد<br />
برزیل محدودیت وضع می کند و این اقدام<br />
را بر اساس دستاویز جعلی و ساختگی “آنتی<br />
دامپینگ” صورت می دهد.<br />
توافقنامههای تجاری<br />
در تمام توافقنامههای مهم اقتصادی،<br />
آزادسازی تجارت و مقررات جدید سرمایه<br />
گذاری در دستور کار دولت ها، مورد<br />
مذاکره قرار می گیرد؛ این مقررات از<br />
طریق دولتها اعمال یا موضوع حک و<br />
اصالح می شود. گات و سازمان تجارت<br />
جهانی که قوانین تجاری و چارچوب شبکه<br />
های تجاری جهانی را ایجاد کرده اند،<br />
ساخته و پرداخته دولتها هستند. عالوه بر<br />
این، توافقات تجاری دوجانبه یا پیمان نامه<br />
های چند جانبه منطقه ای نظیر نفتا، لفتا و<br />
غیره را دولت های امپریالی آغاز کرده اند<br />
تا بازار های جدیدی برای شرکت های چند<br />
ملیتی خود جست و جو کنند.<br />
دولت امپریالی در هماهنگی و هم افزایی<br />
با شرکت های چندملیتی کشور مطبوعش<br />
عمل می کند. “گسترش بازارها” هیچ ربطی<br />
به شرکت های چند ملیتی که جانشین دولت<br />
های منسوخ میشوند ندارد؛ برعکس، بخش<br />
اعظم حرکت های سرمایه به بازارهای<br />
جدید، به دولتی بستگی دارد که برای ازبین<br />
بردن موانع و در برخی موارد بیثبات کردن<br />
رژیم های ملی دست به مداخله می زند.<br />
توافقنامه های سرمایه گذاری<br />
توافقنامه های دوجانبه و چند جانبه جدید،<br />
در سطح دولت و با توافق و مشارکت فعال<br />
شرکت های چند ملیتی فرموله می شود.<br />
دلیل واضح است: شرکت های چند ملیتی<br />
خواهان مشارکت دولت هستند تا تضمین<br />
کند که سرمایه هایشان مصادره نخواهد شد،<br />
مشمول مالیات های )تبعیضی( نمی شود و<br />
در نهایت این که دچار محدودیت در ارسال<br />
سودها به کشور اصلی نمی شوند.دولت<br />
عامل تضمین سرمایه و عنصری مهم در<br />
گسترش سرمایه گذاری شرکت های چند<br />
ملیتی است. در برخی موارد دولت های<br />
امپریالی از نمایندگان خود در نهاد های<br />
مالی بین المللی جهت اعمال کدهای سرمایه<br />
گذاری جدید، همچون شرایط برای” ثبات” یا<br />
وام های توسعه استفاده می کنند.<br />
حمایت، یارانه ها و داوری<br />
دولت های امپریالی اتحادیه اروپا موانع<br />
حمایتی قدرتمندی برای محصوالت<br />
کشاورزی خود ایجاد کرده اند. دولت های<br />
ایاالت متحده و اروپا با نرخ های پایین آب<br />
و برق به بخش کشاورزی یارانه می دهند.<br />
هزینه های تحقیق و توسعه پیرامون فن<br />
آوری جدید را دولت تامین مالی می کند و<br />
سپس نتایج به شرکت های چند ملیتی انتقال<br />
داده می شود. در هر مرحله از گسترش<br />
شرکت های چند ملیتی در بازار بین المللی (<br />
پیش، در جریان، پس( ، دولت عمیقا درگیر<br />
است. عالوه بر این، هنگامی که شرکت<br />
های ملی غیررقابتی هستند، دولت های<br />
امپریالی، پیشگیری هایی برای محافظت آن<br />
ها از تولیدکنندگان برتر صورت می دهند.<br />
ژاپن از تولیدکنندگان برنج حمایت می کند<br />
حتی اگر قیمت آن ده برابر گرانتر برای<br />
مصرف کنندگان تمام شود.ایاالت متحده،<br />
در قالب تحقیقات، نرخ آب ارزان و اعطای<br />
وام برای خرید گندم صادراتی آمریکا،<br />
به صادرکنندگان محصوالت کشاورزی<br />
کالیفرنیا یارانه های سنگین می دهد.<br />
اتحادیه اروپا نیز برای شکل گیری صنایع<br />
با فن آوری باال، کشاورزی و غیره یارانه<br />
پرداخت می کند.
صفحه 42<br />
دولت گرایی یا دولت گرایی نو چرخ محور<br />
گسترش جهانی شرکت های چند ملیتی است.<br />
دولت رشد کرده، دسترسی اش گسترش یافته<br />
و نقش آن در اقتصاد بین المللی ضروری<br />
است. ادعای تو خالی ” بازار آزاد” که<br />
توسط ایده سازان و نظریه پردازان محافظه<br />
کار مطرح می شود، مورد مصرف جهانی<br />
سازان چپ گرا قرار گرفته است. در حالی<br />
که چپ ها درباره افول نقش دولت سخن<br />
می گویند، راست در پیشبرد فعالیت های<br />
دولتی در راستای منافع بیشتر شرکت های<br />
چند ملیتی فعال است. و در زمانی که چپ<br />
ها از جهانی شدن بازارها سخن می گویند،<br />
شرکت های چند ملیتی کشورهای امپریالی<br />
و دولت های آنها بر بازارها چنگ انداخته،<br />
حوزه سلطه و کنترلشان را وسیع تر می<br />
کنند. باالتر از همه آن که دولت امپریالی<br />
یک موسسه اقتصادی ساده نیست؛ گسترش<br />
خارجی شرکت های چند ملیتی به شدت<br />
وابسته به نقش سیاسی و نظامی دولت<br />
امپریالی است.<br />
گسترش قدرت سیاسی و نظامی دولت<br />
امپریالی<br />
گسترش خارجی شرکت های چند ملیتی با<br />
گسترش سیاسی-نظامی امپریالیسم اروپا-<br />
آمریکایی، از طریق ناتو و ارتش های<br />
وابسته در آفریقای جنوبی، آمریکای التین<br />
و آسیا ممکن شده است. در روسیه و شرق<br />
اروپا، دولت های دست نشانده منصوب و<br />
مورد حمایت دوول امپریالی، جهت تملک<br />
صنایع راهبردی،منابع انرژی و…زمینه<br />
سازی کردند.پیروزی دولت امپریالی ایاالت<br />
متحده بر اتحاد جماهیر شوروی انگیزه ای<br />
برای برانداختن دولت های رفاه در اروپا و<br />
آن چه در ایاالت متحده وانمود می شد دولت<br />
رفاه است شد.جنگ های اروپا-آمریکایی در<br />
خلیج فارس و بالکان سلطه دولت امپریالی را<br />
تحکیم کرد و اثرگذاری اش را بر دولت های<br />
ناراضی گسترش داد. بی ثبات کردن رژیم<br />
های کمونیستی پیشین، جنگ های مخرب<br />
علیه رژیم های ملی گرا در آفریقای جنوبی،<br />
آمریکای التین و جاهای دیگر درهای این<br />
مناطق را به روی توصیه های نئولیبرالی<br />
گشود. گسترش نظامی – امپریالی مستقیما<br />
به تجهیزات و دم و دستگاه نظامی دولت که<br />
گسترش خارجی شرکت های چند ملیتی را<br />
همراهی و تسریع می کند وابسته است.<br />
جهانی سازی از بشکه مهمات-مهمات دولت<br />
امپریالی- بیرون می آید. برای محافظت<br />
بیشتر از سرمایه های بیرون از مرزها،<br />
ایاالت متحده و اتحادیه اروپا آموزه ناتوی<br />
جدید را خلق کردند که به جنگ تهاجمی<br />
علیه هر کشوری مشروعیت می بخشید که<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
در درون و خارج از اروپا،منافع اقتصادی<br />
چند ملیتی ها را تهدید کند.ناتو به دولت<br />
های دست نشانده شرق اروپا و برخی<br />
دولت های”در رابطه حسنه” حوزه بالتیک<br />
و جمهوری های پیشین اتحاد شوروی (<br />
گرجستان، قزاقستان و…( توسعه داده شد. به<br />
بیان دیگر هم پیمانان نظامی دولت امپریالی،<br />
دولت های بیشتری را دربرگرفتند؛ دولت<br />
هایی با تجهیزات نظامی بیشتر تا عبور امن<br />
شرکت های چندملیتی اروپا-آمریکایی را به<br />
کشورهایشان، و برگشت آزاد جریان سود<br />
به سرفرماندهی در ایاالت متحده و اروپا را<br />
تضمین کنند.<br />
دولت و رسانه های جمعی<br />
در حالی که رسانه های جمعی و آثار فرهنگی<br />
سیاسی آن، بیش از هر زمان دیگری از<br />
مرزها عبور کرده، مالکیت و کنترل آن ها<br />
به شدت در دستان شرکت های چند ملیتی<br />
ایاالت متحده و اروپایی ها متمرکز است.<br />
پیام ها بشدت همگن و همجنس هستند و منبع<br />
و انگیزه آن ها ، نزدیکی با سیاست سازان<br />
در واشینگتن، برلین،لندن و… است. جریان<br />
های جهانی و کنترل های امپریالی ، امروز<br />
جوهر رسانه های جمعی است. رسانه های<br />
جمعی متعلق به چند ملیتی ها، برای تنظیم<br />
خط سیاسی و تعریف پارامترهای بحث به<br />
مقامات رسمی و دولت های امپریالی رجوع<br />
می کنند و در عین حال سود به جیب می<br />
زنند.<br />
در حالی که نویسندگان جهانی ساز اهمیت<br />
دولت های امپریالی را اندکی تصدیق کرده<br />
اند، این طور بحث می کنند که دولت های نو<br />
مستعمره، در برابر شرکت های جهانی که<br />
ظرفیت آنها را برای تصمیم گیری و تنظیم<br />
اقتصاد ملی تحلیل برده اند تباه شده اند.<br />
دولت های نو مستعمره: دولت به مثابه<br />
عرصه مبارزه<br />
نقطه شروع هر مباحثه ای پیرامون دولت<br />
های جهان سوم ، بحثی تاریخی است. بیشتر<br />
دولت های جهان سوم سیاست های اقتصادی<br />
و اجتماعی اشان را در سال های ۱۹۴۵ تا<br />
۱۹۷۵ برخالف توصیه های بانک جهانی و<br />
صندوق بین المللی پول تنظیم و اجرا کردند.<br />
دلیل اصلی این امر ربط چندانی به حضور<br />
یا عدم حضور اتحاد شوروی نداشت.دلیل<br />
اصلی، طبقات اجتماعی، ائتالف های<br />
سیاسی و ایدئولوژی هایی بود که دولت های<br />
جهان سوم را در آن جهت هدایت می کرد.<br />
همچنین، فشار جنبش های توده ای از پایین<br />
نیز نقش مهمی داشت. در خالل این دوره<br />
۳۰ ساله، دولت های امپریالی، به ویژه<br />
ایاالت متحده، دولت های جهان سوم را تحت<br />
فشار قرار دادند تا اقتصادشان را آزادسازی<br />
کنند، بنگاه های دولتی را خصوصی کنند<br />
و…بیشتر دولت های جهان سوم در برابر<br />
این فشارهای امپریالی) که حاال با جهانی<br />
سازی تشدید شده است( مقاومت کردند.<br />
دو تحول اساسی این سناریو را وارد مرحله<br />
تازه ای کرد: قدرت های امپریالیستی به<br />
رهبری ایاالت متحده تهاجمی نظامی به راه<br />
انداختند و نیروهای سیاسی نظامی دست<br />
نشانده در آفریقای جنوبی، آمریکای مرکزی<br />
و جنوبی و آسیا را تجهیز کردند تا اقتصاد<br />
را نابود و دولت های ملی گرا و سوسیالیست<br />
مخالف برنامه های لیبرالی را براندازند.<br />
تحول دوم مربوط می شود به ظهور یک<br />
طبقه سرمایه دار فراملی در جهان سوم)از<br />
جمله کارچاق کن های سیاسی رده باال( که با<br />
حلقه های مالی بین المللی و سرمایه گذاری<br />
ها و حساب های بانکی خارجی در ارتباط<br />
بوده و خود را به شکل وسیعی در بازارهای<br />
صادراتی درگیر می کردند. این طبقه<br />
سرمایه دار فراملی که از برنامه نئولیبرالی<br />
دولت های امپریالی سهم می برد به طبقه<br />
مسلط در جهان سوم تبدیل شد و به اجرای<br />
سیاست هایی مبادرت کرد که به منافع قدرت<br />
های امپریالی اولویت می داد. آن پویایی که<br />
میان طبقه سرمایه دار فراملی و قدرت های<br />
امپریالی وجود داشت،آن چه به اشتباه جهانی<br />
سازی توصیف شد را خلق کرد. چیزی که<br />
به واقع ظهور یافت، استعمار مجدد جهان<br />
سوم از طریق نقش محوری طبقه سرمایه<br />
دار فراملی در دولت های جهان سوم بود.<br />
دولت های جهان سوم از سوی نظریه<br />
پردازان جهانی سازی به عنوان دولت های<br />
بدون قدرت، فاقد ویژگی و خصوصیت<br />
های دولت و ناتوان از مقاومت در برابر<br />
نیروهای جهانی سازی توصیف می شوند.<br />
این رویکرد چند مشکل دارد. اول از همه<br />
این که تمام دولت های جهان سوم را در یک<br />
رده قرار می دهد و از تمیز دادن دولت هایی<br />
که در گذشته، ویژگی هایی متفاوت از دولت<br />
های نو مستعمره ای معاصر از خود بروز<br />
داده اند، درمی ماند. دوم آن که، رویکرد<br />
مذکور این حقیقت را به حساب نمی آورد که<br />
دولت های جهان سوم عوامل فعال در توسعه<br />
سیاست هایی بودند که آزادسازی اقتصاد ها<br />
را تسهیل کرد. سوم آن که، نظریه پردازان<br />
جهانی سازی نمی توانند تنوع و گوناگونی<br />
در سیاست دولت های جهان سومی دست<br />
اندر کار برنامه لیبرالی قدرت های امپریالی<br />
را توضیح دهند. چهارم این که، آن ها اهمیت<br />
شکل بندی طبقاتی جدید یعنی طبقه سرمایه<br />
دار فراملی حاکم شده بر دولت و دستور کار<br />
لیبرالی را نادیده می انگارند. پنجم این که ،
صفحه 43<br />
جهانی سازان گستره و عمق مداخله دولتی<br />
در جامعه و اقتصاد لیبرالی را دست کم می<br />
گیرند و دولت ضعیف را معادل نبود دولت<br />
رفاه اجتماعی قلمداد می کنند. در واقع،<br />
دولت نو مستعمره ای به همان اندازه دولت<br />
رفاه یا دولت مردم گرا )پوپولیستی( فعال،<br />
تنظیم کننده و مداخله گر است اما فعالیت،<br />
قوانین و مداخله اش به سوی خدمت به منافع<br />
طبقاتی متفاوت- سرمایه خارجی و طبقه<br />
سرمایه دار فراملی- جهت داده شده است.<br />
درحالی که دولت های نومستعمره به نفع<br />
سرمایه داران خارجی، بانکدارها و دولت ها<br />
عمل می کنند،منابع ضروری و ویژگی های<br />
الزمی که این دولت ها را توانا می کند تا<br />
ماموریت شان را به انجام رسانند کسب می<br />
کنند. در حقیقت، بدون یک دولت نومستعمره<br />
قوی اهداف امپریالی متحقق نمی شود. قدرت<br />
در این بافت با ظرفیت فعاالن و نهادهای<br />
دولتی برای اعمال تغییرات ساختاری بنیادی<br />
و تضمین ثبات آن ها در برابر بخش اعظم<br />
جنبش های اجتماعی مردمی، اتحادیه های<br />
کارگری و احزاب سیاسی سنجیده می شود.<br />
در حالی که دولت نومستعمره در برابر<br />
تقاضای نهادهای مالی بین المللی ضعیف به<br />
نظر می رسد در قبال اعمال آن تقاضا در<br />
سیاست های ملی قوی است. در حقیقت، از<br />
آن جا که دولت نومستعمره در سیاست های<br />
دولت امپریالی که در ارتباط با شرکت های<br />
چند ملیتی و طبقه سرمایه دار فراملی شکل<br />
می گیرد سهیم است، مفهوم دولت ضعیف<br />
مفهومی دو پهلو است و بنابراین در معنای<br />
تسلیم به نهادهای مالی بین المللی و یا در<br />
معنای زیر سلطه “نیرو های جهانی” بودن<br />
نیست. محوریت دولت های نو مستعمره در<br />
روند های ضد انقالبی لیبرال، در حوزه های<br />
سیاستگذاری مرتبط به هم هویدا می شود.<br />
خصوصی سازی<br />
دولت های نومستعمره ضمن کسب مشاوره<br />
از نهادهای مالی بین المللی ، دستور کار<br />
لیبرالی خود را از طریق خصوصی سازی<br />
بنگاه های عمومی مهم و راهبردی اجرا<br />
می کنند. خصوصی سازی نیاز به مداخله<br />
دولتی شدید دارد که از جمله می توان به<br />
این موارد اشاره کرد: ایجاد ائتالف های<br />
سیاسی، سرکوب اتحادیه های کارگری و<br />
اخراج کارگران مبارز، اجتماعی کردن<br />
بدهی بنگاه ها، عمل به توصیه های بانک<br />
های سرمایه گذاری خارجی در سازماندهی<br />
فروش، مداخله برای این که خریداران<br />
صاحب منافع به هنگام خرید منافعشان در<br />
نظر گرفته شود و حذف کنترل نرخ ها و<br />
قیمت ها در صورتی که بنگاه عمومی با<br />
هزینه های ثابتی مشغول به کار بوده باشد.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
تحمیل سیاست های تعدیل ساختاری<br />
سیاست های تعدیل ساختاری لزوما معنایی<br />
فراتر از دو واژه “تعدیل” و “ساختاری”<br />
با مضمون اقتصادی دارند و به قدرت<br />
طبقاتی،ثروت و کنترل اشاره دارند. از<br />
آنجایی که سیاست تعدیل ساختاری شامل<br />
تغییر در مالکیت ها)از مالکیت ملی و<br />
عمومی به خصوصی(، اعمال مالیات های<br />
نزولی، تمرکز مجدد درآمد و مالکیت)سیاست<br />
های دستمزدی واپسگرا و رو به نزول،عدم<br />
افزایش میزان حداقل دستمزد، تشویق مجتمع<br />
های کشاورزی بزرگ به بهای نابودی<br />
کشاورزان خرد و روستایی و…(، برداشتن<br />
موانع تعرفه ای)ورشکستگی تولیدکنندگان<br />
داخلی و ملی،اجازه به شرکت های چند ملیتی<br />
برای داشتن سهم بزرگ تری از بازارهای<br />
محلی و…(،کم کردن پرداخت های<br />
اجتماعی برای بهداشت و آموزش و دادن<br />
یارانه های فزاینده به صادرکنندگان است،<br />
دولت های نومستعمره در این مورد بسیار<br />
فعال هستند. سیاست تعدیل ساختاری راهبرد<br />
طبقه حاکمه است که توسط طبقه سرمایه دار<br />
فراملی حاکم و سرمایه خارجی علیه اکثریت<br />
تولیدکنندگان، کارگران و کشاورزان بومی<br />
به اجرا در آمده است. این سیاست فقر و<br />
نابرابری را افزایش داده است. برای اجرای<br />
سیاست تعدیل ساختاری نیاز به دولتی قوی<br />
است که خواهان مقاومت در برابر مخالفت<br />
اکثریت باشد، دولتی متعهد به ایدئولوژی<br />
)بازار آزاد( که خواستار ایفای نقش تاریخی<br />
اش به مثابه هویتی وابسته باشد و ایده<br />
حاکمیت مردم را در برابر اجرای سیاست<br />
های تعدیل از طریق ابزارهای اقتدارگرایانه<br />
و از مسیر احکام مدیریتی،مردود شمارد.<br />
کسی که از رژیم نئولیبرال سخن می گوید<br />
از دولتی قدرتمند سخن می گوید که سیاست<br />
هایش را اعمال و اجرا می کند.<br />
انعطاف پذیری نیروی کار<br />
این حسن تعبیری است برای تمرکز قدرت<br />
در دستان کارفرمایان و دولت نومستعمره.<br />
بهره گیری از نیروهای کار به اصطالح<br />
جدید و اصالحات در نظام مستمری، سیاست<br />
هایی هستند که به کارفرمایان امکان می دهد<br />
کارگران را بر مبنای قراردادهای سخت<br />
گیرانه و غیرمنصفانه به کار گمارده و آن<br />
ها را با حداقل یا هیچ نوع تسویه حسابی<br />
برای سال های خدمت اخراج کنند.این<br />
نمایانگر تسلیم کامل نیروی کار به سرمایه<br />
است.کارگران حق هیچ گونه اظهارنظر و یا<br />
برخورداری از شرایط ایمنی و بهداشتی را<br />
در ساعت ها و روزهای کاری خود ندارند.<br />
قراردادهای سخت گیرانه و غیرمنصفانه<br />
هیچ گونه امنیت شغلی به همراه ندارد<br />
زیرا اشتغال بر مبنای قراردادهای کوتاه<br />
مدت،بدون تعطیالت،مستمری و غیره شکل<br />
گرفته است. خصوصی سازی صندوق<br />
بازنشستگی،میلیاردها دالر را در دستان<br />
بنگاه های سرمایه گذاری خصوصی قرار<br />
داد که هزینه های مدیریتی گزافی دریافت می<br />
کردند. آن ها به سرمایه هنگفتی برای قمار،<br />
بورس بازی، تقلب و اختالس دسترسی پیدا<br />
کردند و به این ترتیب تعداد اندکی ثروتمند<br />
شدند و درآمد بازنشستگی میلیون ها تن با<br />
تهدید مواجه شد.<br />
اجرای قوانین کار و مستمری نزولی و<br />
قهقرایی نیاز به دولتی قوی دارد که بتواند<br />
علیه بخشهای مردمی جامعه مدنی اقدام کند<br />
و اعتراضات اتحادیه های کارگری قدرتمند<br />
راسرکوب یا در مقابل آن ها بایستد. اعمال<br />
قدرت نیاز به جلب حمایت قوی طبقه سرمایه<br />
دار و پشتیبانی از سوی نهادهای مالی بین<br />
المللی دارد. دولت ضعیف توانایی مقاومت<br />
در برابر فشارهای طبقات فرودست را ندارد<br />
و تسلیم می شود اما دولت قوی اعتراضات<br />
را نادیده می گیرد و اجرای قوانین کار و<br />
مستمری قهقرایی اش را پیش می راند.<br />
در بررسی بخش اعظم سیاست های مهمی<br />
که از سوی دولت نومستعمره تعقیب شده<br />
اند، این امر واضح است که چشم انداز و<br />
عمق مداخله از همیشه قوی تر و مستحکم<br />
تر بوده است. تفاوت مهم، در جهت گیری<br />
اقتصادی اجتماعی فعالیت و مداخله دولتی<br />
بوده است.نئودولت گرایی لیبرال شامل<br />
مداخله برای انتقال ثروت و مالکیت به<br />
بخش خصوصی ثروتمند و به ویژه سرمایه<br />
خارجی است. دولت نومستعمره اقتصاد را<br />
آزاد نمی کند بلکه قوانین جدیدی بر سیاست<br />
درآمدی، مستمری ها، روابط کار، سیاست<br />
های وارداتی، جریان سرمایه و… حاکم<br />
می کند. قوانین جدید مورد نظر سرمایه<br />
دار فراملی و سرمایه خارجی نیازمند رژیم<br />
قانونی جدیدی است که در آن ملی گرایی<br />
مردم گرای)پوپولیستی( کار و سرمایه جای<br />
خود را به نمایندگان طبقه حاکمه لیبرال جدید<br />
بدهد.<br />
با فروپاشی اقتصاد اجتماعی و رژیم قانونی<br />
قبلی و ایجاد اقتصاد و جامعه لیبرالی جدید،<br />
دولت نومستعمره به رغم این که زیر سلطه<br />
دولت امپریالی است ، نقش مداخله گر و<br />
فعالی را ایفا می کند.<br />
چرا دولت نقش محوری بازی می کند؟<br />
قدرت های امپریالی و طبقه سرمایه دار<br />
فراملی جهان سوم درک عمل گرایانه تر و<br />
واقع گرایانه تری در قبال مساله محوریت
صفحه 44<br />
دولت- چه امپریالی چه نومستعمره – دارند<br />
تا نظریه پردازان جهانی سازی که وانمود<br />
می کنند در جناح چپ قرار دارند. در حالی<br />
که سخن گویان و مبلغین طبقه حاکم سخن<br />
سرایی های جهانی سازانه را به خورد ما می<br />
دهند در عمل به شکل نزدیکی در راستای<br />
تقویت و گسترش قدرت دولتی کار می کنند<br />
چرا که برای گسترش و حیات منافعشان<br />
ضروری است. دالیل متعددی وجود دارد<br />
که چرا دولت این نقش ضروری را در جهان<br />
معاصر ایفا می کند.<br />
نوسان بازارها<br />
اقتصاد جهانی معاصر به شکل عمیقی متاثر<br />
از بخش مالی و فعالیت سفته بازانه است<br />
که بسیار فرار بوده و مدام نیاز به مداخله<br />
دولت برای احتراز از بحران های مالی<br />
ادواری در مناطق ویژه و گسترش آن به<br />
اقتصاد جهانی دارد. بورس بازان بازار<br />
سهام در کشورهای امپریالی، وابسته به نرخ<br />
های بهره ای هستند که بانک مرکزی دولت<br />
تعیین می کند.فروپاشی نظام مالی و بانکی<br />
بستگی به مداخله دولت برای تجدید ساختار<br />
وام های بد بانکی همچون مورد ژاپن،کره<br />
جنوبی و روسیه دارد. اقتصاد های در حال<br />
رکود همچون موارد چین و ژاپن، وابسته<br />
به مداخله دولت برای تحریک رشد هستند.<br />
تعداد این مثال ها می تواند چندین برابر شود<br />
اما نکته اصلی این است که حرکت های<br />
فزاینده سرمایه قماری چند برابر شده و نقش<br />
دولت در تالش برای ایجاد ثبات در هرج و<br />
مرج بازار، با هر منبعی که بتواند از منابع<br />
در دسترس به حرکت وادارد، افزایش یافته<br />
است.<br />
آزاد سازی مالی<br />
کاهش کنترل دولتی بر معامالت مالی ، نقش<br />
مداخله گر دولت در رفع بحران های نظام<br />
مالی و بنگاه ها را افزایش داده است. نبود<br />
کنترل سرمایه و تبدیل آزاد پول، به معامله<br />
روی پول ها و خروج یک باره سرمایه<br />
در شرایط نامساعد امکان می دهد. در این<br />
موارد دولت با حمایت از پول ها مداخله<br />
کرده است . دولت یا اجازه می دهد پول<br />
شناور باشد یا با باال بردن میزان بهره فرایند<br />
وام دهی را مشکل تر می کند. با توالی و<br />
فشردگی بحران ها، دولت نقش خود را از<br />
پلیس به آتش نشان تغییر داده، آتش نظام<br />
مالی را خاموش می کند.<br />
رقابت میان دوول امپریالی<br />
دولت های امپریالی به شکل فزاینده ای در<br />
مبارزه برای کسب سهمی از بازار درگیر<br />
می شوند و از شرکت های چند ملیتی خود<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
دفاع می کنند. دولت های نومستعمره در<br />
پیشبرد اهداف مشترک میان طبقه سرمایه<br />
دار فراملی و شرکت ها و بنگاه های<br />
فراملیتی ، فعال اند. دولت ها، پیرامون<br />
سهمیه های وارداتی مذاکره کرده، رقبا را<br />
به سازمان تجارت جهانی می کشانند،تحریم<br />
ها را سازماندهی می کنند و همه این اقدامات<br />
را در جهت تقویت شرکت های چند ملیتی<br />
کشورشان و به ضرر رقبا انجام می دهند.<br />
دولت امپریالی ایاالت متحده در حمایت از<br />
صادرکنندگان دام در برابر اتحادیه اروپا<br />
قرار گرفت و آن را تهدید به تحریم و اقدامات<br />
تالفی جویانه کرد.همچنین ایاالت متحده،<br />
واردات محصوالت کشاورزی از کشورهای<br />
استوایی تولیدکننده شکر را محدود کرده<br />
است. در یک کالم، رقابت میان شرکت های<br />
چند ملیتی ملیت های گوناگون، به جنگ و<br />
جدل در میان دولت ها بدل می شود و در<br />
این منازعه دولت ها حرف آخر را می زنند.<br />
با توجه به بازارهای شکننده و رکود فزاینده<br />
می توان مداخله و محافظت بیشتر دولت را<br />
انتظار داشت نه کمتر.<br />
چشم انداز و عمق تحوالت<br />
هیچ شرکت فراملیتی یا مجموعه ای از آن<br />
ها به خودی خود قدرت و اراده متحول<br />
کردن ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را<br />
به گونه ای ندارد که به سرمایه اجازه دهد به<br />
بازارهای خارجی به صورت فراگیر جریان<br />
پیدا کند. دولت پوسته ای ایجاد می کند که<br />
درون آن سرمایه جریان یابد و مجموعه ای<br />
از قوانین بازی را به تصویب می رساند<br />
که هدایت کننده گسترش در فراسوی مرزها<br />
باشد. با توجه به شکنندگی این ساختارها،<br />
دولت باید به شکل مداوم، خود را درگیر<br />
ضمانت سرمایه و ایجاد پشتوانه برای رژیم<br />
های نومستعمره کند.<br />
تقویت نهادهای مالی بین المللی<br />
از آن جا که نهادهای مالی بین المللی برای<br />
تعیین رهبران، برنامه ها و اولویت هایشان<br />
مستقیما وابسته به دولت های امپریالی هستند،<br />
حمایت دولت های امپریالی، برای اجازه به<br />
نهادهای مالی بین المللی جهت تداوم مداخله<br />
در دولت های نومستعمره،ضروری است.<br />
سرمایه نهادهای مالی بین المللی به دولت<br />
های امپریالی وابسته است و بدون آن، آن<br />
ها هیچ وجاهت و قدرتی در اعمال توصیه<br />
نامه هایشان ندارند. درجه وابستگی نهادهای<br />
مالی بین المللی به دولت های امپریالی و<br />
نومستعمره به اندازه ای است که جایگاه<br />
آن ها به مثابه یک مرکز قدرت، بر مبنای<br />
قدرت و اختیاراتی است که از سوی مراکز<br />
امپریالی به آن ها تفویض شده است. به این<br />
دالیل، دولت به مثابه یک ضرورت در<br />
اقتصاد سیاسی جهانی به حیات خود ادامه<br />
داده و خواهد داد. جدا از ته مانده قدرتی که<br />
از گذشته برجای مانده، تداوم حیات دولت به<br />
شکلی ساختاری در نظام امپریالی معاصر<br />
نهفته است.<br />
نتیجه<br />
نظریه هایی که از سرمشق )پارادایم( جهانی<br />
سازی آغاز می کنند از توضیح نقش محوری<br />
دولت در اقتصاد سیاسی جهان معاصر درمی<br />
مانند. بنابراین ایده نظام امپریالی آن گونه<br />
که ما می فهمیم چیزی نیست به جز فعالیت<br />
دولت های امپریالی و نقش چندگانه ای که<br />
در گشودن بازارها، برای گسترش شرکت<br />
های چند ملیتی خود ایفا می کنند.<br />
نکته نظری اساسی این است که شکل بندی<br />
کنونی قدرت در اقتصاد جهانی بر اساس<br />
نظم “بدون دولت” یا “شرکت های جهانی”<br />
نیست، بلکه بر مبنای شرکت های چند ملیتی<br />
است که همکاری نزدیکی با دولت های<br />
امپریالی دارند.<br />
نهادهای مالی بین المللی نظیر بانک جهانی<br />
و صندوق بین المللی پول یک دولت جهانی<br />
را تشکیل نمی دهند،بلکه قدرت و سرمایه<br />
خود را از دولت امپریالی کسب می کنند.<br />
امپریالیسم و نه جهانی سازی مفهوم کلیدی<br />
برای درک منازعات میان دولت ها و رقابت<br />
های میان شرکتی است.<br />
دولت امپریالی و شرکت های چند ملیتی دو<br />
قطب متضاد نیستند بلکه آن ها نیروهایی هم<br />
افزاینده میان نئو دولت گرایی و نئولیبرالیسم<br />
محسوب می شوند. در جهان امروز برخالف<br />
ایدئولوژی نئولیبرال بازار آزاد، سیاست<br />
سازان در دولت های امپریالی و نومستعمره،<br />
برندگان و بازندگان را از طریق انگیزه ها،<br />
یارانه ها و تعرفه ها گزینش می کنند که<br />
نتیجه آن گسترش گروه های سرمایه داری<br />
بزرگ معین و سقوط بنگاه های کوچک و<br />
متوسط و به همان ترتیب بنگاه های بزرگی<br />
است که از پیوند نزدیک با رژیم برخوردار<br />
نیستند.<br />
در میان اقتصاد دانان بورژوا این بحث<br />
مطرح است که آیا مداخالت بزرگ مقیاس<br />
و طوالنی مدت و ضمانت شرکت های<br />
چندملیتی خطری اخالقی است یانه؟، به این<br />
معنا که آیا آگاهی مدیران و رهبران شرکت<br />
ها از ضمانت دولت ها، آن ها را برای” زد<br />
و بند ها و معامالت قماری بی مهابا” جسور<br />
نمی کند.اقتصاددانان اقتصاد جدید هنگامی<br />
که با بحران مواجه شدند،ایدئولوژی بازار<br />
آزادشان را کنار گذاشتند و برای منابع مالی
جهت جلوگیری از ورشکستگی به دولت<br />
روکردند. یکی دیگر از بحث های نئولیبرال<br />
های بنیادگرا این است که سود برمبنای<br />
ریسک در سرمایه گذاری بدست می آید و<br />
بنابراین، اگر دولت ریسک را از بین ببرد<br />
تخصیص بهینه منابع از سوی بازار را<br />
مختل و اقدامات قماربازانه مخرب را تشویق<br />
می کند.<br />
مشکل اساسی نظریه جهانی سازی این<br />
است که آن ها به یک پدیده ثانوی می<br />
نگرند. گسترش خارجی شرکت های ملی به<br />
برخی مناطق جغرافیایی منجر می شود که<br />
پیوندهای آن ها با سرفرماندهی این شرکت<br />
های جهانی، که جهانی خرید و فروش می<br />
کنند اما تصمیمات راهبردی اشان پیرامون<br />
سرمایه و فن آوری در سرفرماندهی های<br />
ملی در دولت امپریالی کنترل می شود، دیده<br />
نشود. چند ملیتی درشکل، ملی در محتوی،<br />
به ویژه هنگامی که ما پیوند نزدیک میان<br />
سرفرماندهی شرکت های چند ملیتی را با<br />
مقامات ارشد دولت امپریالی تحلیل می کنیم.<br />
ادعای جهانی سازان مبنی بر”رژیم جهانی”<br />
جدید که مبتنی بر سلطه نهادهای مالی بین<br />
المللی است، بر اساس استنتاج ظاهری<br />
فعالیت بانک جهانی و صندوق بین المللی<br />
پول از شبکه ها و ماتریکس بزرگتر دولت<br />
های امپریالی است که تشکیل دهنده نقطه<br />
نظر واحدی هستند.<br />
در نتیجه ، نظریه پردازان جهانی سازی<br />
قدرت نهادهای مالی بین المللی را بیش از<br />
اندازه جلوه داده و قدرت دولت به ویژه دولت<br />
امپریالی را کمتر از اندازه نشان می دهند.<br />
است. این در معنای مبارزه طبقاتی درون<br />
یک ملت برای کسب قدرت دولتی جهت حفظ<br />
منابع اقتصادی، مراکز تحقیقات فن شناختی،<br />
ابزار تولید و زمین جهت بازتوزیع ثروت و<br />
خلق مجدد بازارهای ملی ضروری است.<br />
فعالیت های عمیق و چندگانه ای که دولت<br />
های نومستعمره و امپریالی برای شرکت<br />
های چند ملیتی و طبقه سرمایه دار فراملی<br />
صورت می دهند نشان می دهد که آن،<br />
جایگاهی از قدرت، منابع و فعالیت ها است<br />
که می تواند وضع زندگی طبقه زحمتکش را<br />
بهبود بخشد و متحول کند. ایدئولوژی افول یا<br />
ناپدید شدن دولت، یک پرده پوشی امپریالی<br />
است برای منحرف کردن جنبش های مردمی<br />
به سوی نهادهای ثانوی که قدرت شان را از<br />
دولت امپریالی اخذ می کنند.<br />
انترناسیونالیسم جهانی سازان چپ حول<br />
وقایع و گردهم آیی های صندوق بین المللی<br />
پول، بانک جهانی و… دور می زند. جایی<br />
که توده های وسیعی از مردم از گروه های<br />
مختلف گرد آمده، اعتراض کرده و پراکنده<br />
می شوند. هرچند ارزش تبلیغی این کار<br />
خوب است،اما این فعالیت ها بنیاد و ساختار<br />
دولت امپریالی و نومستعمره ای را به چالش<br />
نمی گیرند .<br />
انترناسیونالیسم تنها زمانی قوی می شود که<br />
جنبش های سیاسی ملی قوی باشند، جایی که<br />
جنبش های ملی همبستگی بین المللی قدرت<br />
مندی را ساخته باشند.<br />
گذار فعالیت دولت از مسائل رفاهی به ارائه<br />
یارانه به شرکت ها و در نظرگرفتن آن<br />
به مثابه “افول دولت” یا “تضعیف دولت”<br />
اشتباهات جهانی سازان را پیچیده تر<br />
می کند. همان طور که نشان دادیم دولت<br />
نومستعمره در اجرای دستور کار نئولیبرال<br />
بسیار فعال، مداخله گر و قوی است. با از<br />
دستور کار خارج کردن “دولت” به دلیل<br />
تحت شعاع قرار گرفتن دولت رفاه توسط<br />
دولت نئولیبرالی، جهانی سازان یکی از مهم<br />
ترین حوزه های مبارزه را در ابهام فرو<br />
کردند.<br />
همان طور که پیشتر بحث شد،دولت بطور<br />
بالقوه،منابع و ظرفیت و جایگاه راهبردی را<br />
میان تولید کنندگان و اقتصاد جهانی بدست<br />
آورده است.بنابراین مساله، جهانی سازی<br />
مبارزه نیست، بلکه تغییر طبیعت طبقاتی<br />
دولت، شکل بندی مجدد روابط اش با شرکت<br />
های چند ملیتی و طبقه سرمایه دار فراملی<br />
صفحه 45<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
ژان ژاک روسو : »قرارداد اجمتاعی«<br />
نوشته: زهره روحی<br />
صفحه 46<br />
قرن هجده میالدی یکی از انقالبیترین<br />
قرنهای اروپاست. قرنی برخوردار از<br />
نظریات اجتماعی و فلسفیِ نو بنیاد و مسلماً<br />
غنی از متفکران آزاد اندیش. از همان<br />
ابتدا نامهای درخشانی بر تارک این قرن<br />
درخشیده اند که به عنوان مثال می توان<br />
از ژان ژاک روسو )۱۷۱۲ ۱۷۷۸( یاد<br />
کرد. متفکری که نه تنها برای فرانسویان<br />
تداعیکنندهی انقالب کبیر فرانسه )۱۷۹۹<br />
۱۷۸۹( است، بلکه در سیری از نظریات<br />
فلسفی که به تدریج شکل و اوج و فرودی<br />
خاصی داشته، زیسته است. فیالمثل میتوان<br />
از روسو هم در مقام متفکری »انقالبی«<br />
و یا »علیه حکومت« یاد کرد و هم در<br />
مقام برنامه ریز و معمارِ »محافظه کارِ<br />
اجتماعی«؛ بدین منظور سراغ مهمترین<br />
اثر وی در این زمینه با عنوان »قرارداد<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
اجتماعی« میرویم که در سال ۱۷۶۲<br />
میالدی منتشر کرده است. کتابی که با<br />
عبارتی کامالً انقالبی آغاز میگردد: ”انسان،<br />
آزاد تولد یافته و در همه جا به زنجیر کشیده<br />
شده است.” )روسو، ۱۳۴۸: ص ۵(. و ً طبعاً<br />
در قرن انقالبیِ هجده، آنچه از نظر روسو<br />
)همچون دیدگاه بسیاری از متفکران دیگر(<br />
انسان را به زنجیر میکشد، »حکومت«<br />
و یا »دولت«ها هستند که با قوانین خود،<br />
صرفاً از آدمی تبعیت و اطاعت میطلبند.<br />
بهرحال این عبارت روسو در سرمطلع<br />
کتاباش، با توجه به ضرورتهای انقالبیِ آن<br />
عصر، خیلی زود تبدیل به شعاری انقالبی<br />
در سراسر اروپا گشت. اما نکتهای که قبل<br />
از هر چیز الزم است بدانیم، این است که با<br />
وجودیکه روسو به »آزادی« انسان گواهی<br />
میدهد، اما با این حال، این »آزادی« را<br />
نه از حقوق طبیعیِ انسان، بلکه از »نظام<br />
اجتماعیِ« اخذ می کند. بدین مفهوم که از<br />
نظر او بین »آزادی« و »اراده«ی اجتماعی<br />
ارتباط بسیار نزدیکی وجود دارد.<br />
برای توضیح شاید بد نباشد از این مسئله آغاز<br />
کنیم که روسو قدیمیترین جوامع را »جوامع<br />
طبیعی« میداند. از نظر او اینگونه جوامع،<br />
روابط و اساس خود را بر»احتیاجاتِ«<br />
اعضاء خویش قرار میدادند. از اینرو به<br />
گفتهی وی:”… به محض آنکه این احتیاج<br />
قطع شود، پیوندِ طبیعی از بین می رود.<br />
…]و[ اگر همبستگی خود را همچنان حفظ<br />
کنند، دیگر به طور طبیعی نیست، بلکه<br />
به طور ارادی است. و خانواده هم فقط به<br />
طور قراردادی دوام می آورد” )همانجا،<br />
صفحه ۶(. بنابراین همانگونه که میبینیم،<br />
از نظر روسو »امر ارادی«، امری مبتنی
47<br />
صفحه که<br />
اجتماعی« »قراردادی است: قرارداد بر کنند.<br />
می انتخاب آزادانه آنرا افراد، به<br />
)یا جامعهی»طبیعی«، در روسو هرچند یا<br />
و »نیاز« خانوادگی(، جوامع خودش قول اما<br />
میداند، اعضا پیوند اساس را »احتیاج« اساس<br />
بر سو یک از روابط این وی نظر از پایهی»عشق<br />
بر دیگر سوی از و »قدرت« اینگونه<br />
در بیانی به است. یافته نظم پدری« داشت<br />
خواهیم سروکار نظامی با جوامع قدرت<br />
با توام عشقی از خانواده رئیس که فرزند(<br />
مصلحت و صالح جهت )در تنبیه رئیس<br />
حکم در که پدری است. برخوردار حفاظت<br />
به معطوف را خود تالش خانواده، و<br />
میکند. آنان مصلحت و فرزندان از به<br />
گفت میتوان نسبت همان به بنابراین خانوادهای<br />
رئیسِ با اجتماعی، سازمان لحاظ را<br />
خود زحمات« »اجرت که هستیم مواجه کسب<br />
فرزندان« به پدری »عشق ناحیهی از »فرمانروا«ی<br />
با پدر این تفاوت اما میکند. )که<br />
پدرساالر و دموکراتیک غیر کشورهای بر<br />
هم را او قدرت میشود سعی قضا از تحت<br />
خانواده، اجتماعیِ سازمانهای اساس این<br />
در کنند(، توجیه خانواده« »پدر لوای جایگزین<br />
فرمانروایی”را ”لذت وی که است ۷(.<br />
)ص است کرده عشق این که<br />
تزی ارتباطیِ« »قلمرو در اگر حال یا<br />
و پدری« »عشقِ خصوص در روسو میدهد،<br />
ارائه حاکم فرمانرواییِ« »لذت دیدگاه<br />
در که درمییابیم کنیم، کندوکاو بیشتر رابطهای<br />
قدرت«، »علتِ و »قدرت« وی، دارند.<br />
یکدیگر از تفکیک قابل غیر و دیرینه اگر<br />
که است معتقد فیالمثل که طوری به و حق صورت به را قدرتاش قویتر وظیفه<br />
صورت به آنرا از اطاعت همچنین که<br />
نیست قوی آنقدر هرگز نیاورد، در بگوییم<br />
دقیقتر )ص۹(. بماند حاکم همیشه وجودیِ<br />
علت روسو میبینیم، که همانگونه عملی<br />
میداند. آن به شدن« »تسلیم را قدرت است<br />
»الزامی« بل ارادی، نه وی نظر از که )همانجا(.<br />
آشکار<br />
در سعی روسو که چیزی بنابراین »الزام«<br />
این توأمان همراه دارد، آن کردن با<br />
همراه قدرت به شدن تسلیم اینکه است: اینکه<br />
است: قدرت آن دانستن »برحق« »صاحب<br />
موقعیت یا و شخص نهایت در »صاحب<br />
جلوهای الزامی طور به قدرت«، »برحق«<br />
که آنجا از گویی میکند. پیدا حق« به<br />
قضا، از و است. قدرت« »صاحب است، تأثیرگذار<br />
اما پنهان نکتهی همین وجود دلیل معروف<br />
پرسش روسو، ژاک ژان که است سرزمین<br />
از هجده، قرن نیمه در را خود کبیر<br />
انقالب مهد که )سرزمینی فرانسه حق<br />
چون میدهد:”….و سر است( فرانسه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله طوری<br />
باید فقط انسان است، قویتر با همیشه حقی<br />
چه این اما باشد. قویتر که کند عمل بین<br />
از شود، می قطع قدرت وقتی که است )همانجا(.<br />
رود؟” می که<br />
تاریخی دوره آن اجتماعی شرایط دلیل به را<br />
پرسش این شکلگیری موجبات واقع در فلسفیِ<br />
اهمیت همچنین و بود، آورده وجود به این<br />
در بیشتر کمی است الزم آن، برساختهی خواهیم<br />
زودی به زیرا کنیم؛ کندوکاو پرسش روابط<br />
این بر که روسویی نظر از که دید بین<br />
شکنندهای و ظریف مرز کرده، تأمل »جلوهی<br />
و یکسو از قدرت« »برحق امر جلوهی<br />
بین بیانی به )ویا قدرت« برحقِ غیر دارد.<br />
وجود قدرت(، مشروع نا و مشروع لحظهای<br />
را ادعایی حق ”این میگوید: وی یک<br />
فقط که گویم می من بگیریم. نظر در شود.<br />
می منتج آن از توجیه قابل غیر چیز وجود<br />
به را حق ، قدرت آنکه محض به زیرا هر<br />
کند: می تغییر علت با اثر آورد، می حق<br />
از نهد، فراتر پا اش علت از که قدرت ۹(.<br />
)ص کند” می تجاوز خود برای<br />
فقط انقالبی، روسوی نظر به و است<br />
مشروع حق و قدرت این از حفاظت میشوند.<br />
پا بر اجتماعی« »قراردادهای که به<br />
طبیعی« »حالت از را آدمی که وضعیتی به<br />
را عدالت تا میدهد، سوق مدنی« »حالت جایگزین<br />
را وظیفه« »ندای و غریزه جای روسو<br />
)ص۲۴(. کند نفسانی« »شهوات اخالقی<br />
آزادیِ واسطهی به تنها است معتقد گردد<br />
مسلط خود بر میتواند انسان که است است<br />
بردگی نوعی که هوس و هوی از و درآورد<br />
قوانینی از اطاعت به و یابد رهایی ۲۵(.<br />
)ص است کرده وضع آنرا خود که رابطهای<br />
چه وی بدانیم بخواهیم اگر اما قوانینِ<br />
از )اطاعت اخالقی«، »آزادیِ بین »دولت«،<br />
و یکسو از کرده«( وضع »خود وی<br />
که گفت باید است، قائل دیگر سوی از عمومی«<br />
»ارادهی قراردادن فرادست با ظاهر<br />
به حاکمه، هیئت و دولت به نسبت را<br />
اراده این چنانکه میسازد. متحول آنرا آدمی<br />
مدنیِ اخالقی آزادیِ برساختهی که گرفته<br />
فاصله منظورش همانا )که میداند از<br />
فراتر است(، هوس و هوی بردگی از جامعه<br />
افراد خصوصی و فردی خواستهای و<br />
دولت وضعیتی، چنین در و میدهد قرار ابزارهای<br />
میتوانند صرفاً حاکمه هیئت یا وی<br />
باشند. عمومی« »ارادهی این اجرایی کس<br />
هر دارد حق حاکمه ”هیئت میگوید: سرپیچی<br />
عمومی اراده به اطاعت از که را نماید”<br />
فرمانبرداری به وادار زور به کند، )ص۲۳(.<br />
اقتدارِ<br />
دید، خواهیم چنانکه دیگر سوی از چندان<br />
روسو خود برای عمومی«، ی »اراده بیاعتمادی<br />
با گاه که طوری به نیست. روشن و<br />
میکند نگاه مردم مطالبات و خواست به میاندیشد<br />
آنها گمراهی امکان به صریحاً مطالب<br />
است:”از معتقد چنانکه )ص۳۴(. عمومی<br />
اراده که میشود گیری نتیجه پیش عمومی<br />
نفع به همیشه و است درست همیشه که<br />
گرفت نتیجه توان نمی ولی دارد: تمایل میگیرد،<br />
مشورت از پس ملت که تصمیماتی خود<br />
نفع همیشه انسان است. صحیح همیشه تشخیص<br />
آنرا همیشه اما میخواهد، را که<br />
همانطور بنابراین نمیدهد”)همانجا(. قدرت<br />
اینکه عین در روسو دیدیم، باال در »ارادهی<br />
به را حکم صدور و فرمان اعتقادی<br />
باطناً اما میکند، واگذار عمومی« ندارد<br />
آن گیریهای تصمیم »عقالنیت« به اینرو<br />
از مینگرد. تردید و شک با بدانها و نظریهپردازهای<br />
همچون تا میشود آن بر اصطالح<br />
به و »دولت« پیشین، محافظهکار دستِ<br />
فرا در نوعی به را حاکمه« »هیئت گفتهی<br />
به چنانکه دهد. قرار عمومی ارادهی قرارداد<br />
طبق ”دولت، تنها نه خودش: است<br />
اعضاء اموال کلیه صاحب … اجتماعی دولت<br />
که است باور این بر بلکه ۲۶(، )ص چنانکه<br />
است. جامعه افراد آزادی سرچشمهی دولت<br />
نیروی از فقط افراد ”آزادی گوید: می همین<br />
از مدنی قوانین و گیرد می سرچشمه پدید<br />
عمومی هیئت با کشور افراد میان رابطه آید”)ص۶۷(.<br />
می به<br />
روسو نزد حاکمه«، »هیئت اینرو از تا<br />
مییابد شامخ مقامی سیاسی، حقوق لحاظ این<br />
بر راسخ اعتقادی و اعتماد با که جایی قرارد<br />
طبق که داریم ”قبول که: است نظر آن<br />
فقط ملت افراد از یک هر اجتماعی داد را<br />
خود آزادی و دارایی قدرت، از مقدار احتیاج<br />
مورد که دارد می ارزانی جامعه به هیئت<br />
فقط که نمود اقرار باید اما باشد. عموم تعیین<br />
را احتیاج این میزان دارد حق حاکمه نماید”)ص۳۷(.<br />
حتا<br />
و تدریجی گذر شاهد ترتیب بدین و »قدرتِ«<br />
خصوص در روسو موضعِ تغییر »دولت«<br />
عمومی«، »ارادهی برساختهی آنچه<br />
ظاهراً و میشویم. حاکمه« »هیئت و برای<br />
را ابهامآمیز جایی به جا این امکان »قانون«<br />
به وی توسل میکند، فراهم روسو اجتماعی.<br />
قرارداد پشتوانهی با قانونی است. که<br />
است قانون یک ”فقط میگوید: فیالمثل دارد<br />
احتیاج عمومی رضایت به آن تصویب شرکت<br />
زیرا میباشد. اجتماعی قرارداد آن و روی<br />
از باید جامعه یک تشکیل در افراد اما<br />
باشد”)ص۱۳۵(. رغبت و میل کمال دیدیم<br />
روسو نظریات در باال در که همانگونه که<br />
حاکمهای هیئت سوی از »رضایت« این مینگرد،<br />
عمومی ارادهی خواست به تردید با روسو<br />
بهرحال شود! وتو میتواند راحتی به
صفحه 48<br />
به یاری »قانون«، چنان به سرعت پیش<br />
میرود که »ارادهی عمومی« را پشت<br />
سر خود جا میگذارد، و همچون افالطون<br />
با چهرهای قیموار به برقراری دستگاه<br />
سانسور، آری میگوید:”عقاید و طرز فکر<br />
مردم را اصالح کنید، اخالق و آداب آنها<br />
خود به خود اصالح خواهد شد”)ص۱۶۴(.<br />
و بدین ترتیب وی سانسور را به صورت<br />
امری ضروری برای جامعه تلقی میکند.<br />
آنهم از اینرو که چارچوبِ مطلوب آنرا بر<br />
پایهی آموزش و اخالق مدنی قرار میدهد.<br />
آنهم برای آنکه بتواند از سانسور، مفهومی<br />
مبتنی بر »قضاوت عمومی« منظور<br />
بدارد. قضاوتی که به مثابه امری تعلیمی<br />
به مردم آموزش داده میشود و میتوان<br />
آنرا به صورتی که مناسب نفع مردم باشد،<br />
تنظیم کرد. فیالمثل میگوید: ”……..<br />
همانطور که ابراز اراده عمومی به وسیله<br />
قانون صورت میگیرد، همانطور هم اعالم<br />
قضاوت عمومی به وسیله »سانسور« انجام<br />
مییابد. افکارِ عمومی، نوعی قانون است که<br />
اجرای آن به عهده »سانسر« )Censeur(<br />
یعنی مأمور »سانسور« میباشد و او مانند<br />
حکومت، این افکارِ عمومی را در موارد<br />
خصوصی عملی میسازد….کسی که در<br />
آداب و رسوم قضاوت میکند، در شرافت<br />
قضاوت مینماید و شخصی که در شرافت<br />
قضاوت میکند، افکار عمومی را قانون خود<br />
قرار میدهد… سانسور به وسیله جلوگیری<br />
از فساد افکارِ عمومی، آداب و رسوم را<br />
حفظ می کند و آنرا در موارد پسندیده به<br />
کار میبرد تا درستی آن باقی بماند”)صص<br />
۱۶۴ .)۱۶۵<br />
اما جالب است بدانیم روسو برای جا انداختن<br />
»اخالق مدنی«ای که نه تنها سانسور<br />
را روا میدارد، بلکه آنرا به عنوان پیش<br />
شرط قضاوت درست و یا حفاظت از<br />
افکار عمومی، امری واجب میداند،<br />
نیازمندِ»مذهب مدنی« است. مذهبی که<br />
اعضاء جامعه نسبت بدان خود را متعهد<br />
احساس میکنند. اصول چنین مذهبی از دید<br />
روسو، به هیچ رو تحتِ سیطرهی احکام<br />
دینی نیست، بلکه به صورت عقاید اجتماعی<br />
تلقی میگردد: افکارِ به اصطالح »عمومی«<br />
و »منتشر« بین اعضاء جامعه، جهت<br />
حفاظت از جامعه؛ که در نگرش اجتماعی<br />
سیاسیِ روسو بدون آن غیر ممکن است<br />
کسی عضو مفید جامعه محسوب گردد )ص<br />
۱۷۸(. البته این به معنی مخالفت یا ضدیت<br />
ژان ژاک روسو با »دین« به مفهوم مذهبی<br />
و خاص آن نیست، بلکه نمایانگر مشکل او<br />
با مذاهب در مفهوم عرفی آن است. مذاهبی<br />
که عادت بر آن دارند تا برای رستگاری در<br />
این جهان و دستیابی به آخرتِ پسندیده در<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
جهانی دیگر، احکام و تعهدات شهروندی را<br />
در مرتبهی فروتر از احکام دینی قرار دهند.<br />
بنابراین مخالفت روسو با مذهب کاتولیک<br />
بر همین اصل و اساس است. چنانکه معتقد<br />
است، مردم چنین مذاهبی به دلیل رقابت و<br />
خصومتی که بر سر قدرت بین دو نیروی<br />
کلیسای کاتولیک رم و دولتها وجود دارد،<br />
خواهی نخواهی به سردرگمی و تشتت<br />
فکری مبتال میشوند. بیماریای که نظام<br />
اجتماعی جامعه و قراردادهای آن را از هم<br />
میپاشاند و در نتیجه کشور را به ضعف<br />
و عدم تمایل به محافظت از سرزمین به<br />
هنگام حملهی دشمن دچار میسازد. بنابراین<br />
چنانکه مالحظه میشود، در نیمه قرن هجده،<br />
ژان ژاک روسو با توجه به تجربه تلخِ هزار<br />
سالهی اروپا، اکنون در مقام نظریهپردازِ<br />
انقالب کبیر فرانسه و یکی از معماران<br />
بزرگ سازمان اجتماعیِ عصر مدرن، به<br />
مُهر و موم کردنِ داستان قدیمیِ شکافِ<br />
قدرت بین کلیسا و دولت اقدام میکند. چنانکه<br />
میگوید:”چون قوانین حکومت کشوری نیز<br />
همواره وجود داشته است، بر اثر بودن دو<br />
قدرت متضاد، یک کشمکش دائمی بر سر<br />
حدود صالحیت حکومت شرع و عرف پیدا<br />
شده که اتخاذ یک سیاست صحیح را در<br />
دولتهای مسیحی غیر ممکن ساخته است. و<br />
هیچوقت مردم نفهمیدهاند آیا باید به پادشاه<br />
اطاعت کنند یا به کشیش”)ص۱۷۰(. وانگهی<br />
وی دین مسیحیت را چندان تأیید نمی کرد،<br />
زیرا به باور وی دین مسیح فقط بندگی و<br />
اطاعت را توصیه می کند )ص۱۷۷(……<br />
اکنون الزم است لحظهای تأمل کنیم تا<br />
مروری بر مسیر پیموده خویش کنیم و<br />
فیالمثل متوجه این مطلب شویم که روسویی<br />
که در ابتدای این متن، در موضع افشاگرانه،<br />
و مطالبه کنندهی قدرت، سخن خود را آغاز<br />
کرده و آنرا رو در روی دولتها و هیئتهای<br />
حاکمه قرار داده بود، به تدریج که در<br />
عالم نظریه، به نیرو و قدرت دست یافت،<br />
چنانکه دیدیم، نظریهپردازِ نظریاتی شد که<br />
از آنها جلوه هایی از قدرت زدگی )و نه<br />
دیگر مطالبه کننده( دیده میشود. نظریاتی<br />
که رنگ و بویی از »محافظت« دارد.<br />
صریحتر بگوییم: »محافظت از قدرت«؛<br />
با این تفاوت که این »مخافظت«، اینبار،<br />
محافظتی »انقالبی« از قدرت است. بنابراین<br />
به نظر میرسد اینکه روسو به مصاف<br />
»مذهب« در مفهوم معمول )دینی( میرود،<br />
)و به فوریّت »مذهب مدنی« را جایگزین آن<br />
میکند(، در امتداد همان برنامهی انقالبیاش<br />
است. تهیه برنامهای برای مدیریت کردن<br />
یک کشور و برپا ساختن دولتی قدرتمند با<br />
اعضایی برخوردار از احساس مسئولیتی<br />
باال نسبت به سرزمین خویش، که به صورت<br />
افرادی یکپارچه، »اراده«ی خود را تحت<br />
قرارداد اجتماعی، به صورت اراده، افکار<br />
و قضاوتی عمومی به کار میاندازند.<br />
ارادهای که از طریق هیئت حاکمه و دولت،<br />
تصمیماتی را اتخاذ میکند و عملی میسازد<br />
که به نفع عموم باشد.<br />
احتماالً لب کالم اندیشهی روسو، با وجود<br />
انقالبی، و جدید بودناش، سابقهای بسیار<br />
قدیمی دارد و معموال فالسفه با توجه<br />
به دیدگاه و افق فکری خود )که متأثر از<br />
مشکالت اجتماعیِ زمانهیشان بوده،(<br />
در مقام »نظریه پرداز«، خویشتن را<br />
شایستهی ارائه طرح و نظریه میدانستند.<br />
بهرحال روسو در ساختار فکریِ خویش،<br />
در »حفاظتِ انقالبی« از »قدرت«، همان<br />
کاری را میکند که توسط پیشینیانِ انقالبیای<br />
همچون پاکدینان )اصالحطلبان دینی(<br />
کالونیسم در ژنو و یا فیالمثل کرامول در<br />
انگلستان و یا بعد روبسپیر در فرانسه )بعد<br />
از انقالب کبیر( و یا بعدتر توسط استالین<br />
در انقالب اکتبر روسیه و یا بعدترِ بعدتر،<br />
در انقالب ….، انجام گرفت: رد کردن<br />
افراد جامعه از »صافیِ اعتماد«؛ و یا به<br />
بیانی »خودی« و »غیرخودی« کردن افراد<br />
جامعه؛ که همانگونه که در بحثهای قبل<br />
بدان اشاره شد، این تبعید و تنبیهِ »مخالفان«<br />
و »عدم تحملِ« آنها )به دلیل فقدان آشنایی<br />
با دموکراسی و خوگیری با آن( سابقهای<br />
بس طوالنی در تاریخ فکری آدمی داشته<br />
است. بهرحال در برنامه سیاسیِ روسو<br />
چنانکه دیدیم، به دلیل اعتقاد نهاییِ وی به<br />
»قدرت« )آنهم در مقام هیئت حاکمه( و نه<br />
»مردم و تصمیمات همگانی« و در نتیجه<br />
بی اعتمادیِ روسو به »رأی همگان« و<br />
ضرورت »نظارت« بر این رأی، دیر یا<br />
زود سروکلهی چنین ضعفهای بزرگی در<br />
نظریاتش دیده میشود. مجموعه ضعفهایی<br />
که همچون اندیشهی تمامی نظریهپردازانِ<br />
پیش از این، چهره و سخن انقالبی شان<br />
تنها می تواند بیانگر دستهای از گروههای<br />
اجتماعی نوبنیاد باشد. نیروهایی که تا<br />
پیش از آن به لحاظ جایگاههای طبقاتی و<br />
منزلتی، فاقد پشتوانههای اعتباری خاص<br />
خود بودهاند….<br />
بهرحال، مهم درک این مسئله است که روسو<br />
نیز قادر نمی شود تا اندیشه سیاسی خود را<br />
از گردونهی تکرارِ »تبعید« و »تنبیهِ«<br />
غیر همگنان )ناهمانندی( جدا سازد. از<br />
اینرو در برنامه سیاسیِ نظریاتِ خویش،<br />
در همان لحظهای که در حال ذکر ارادهی<br />
آزاد و قدرت اختیار افراد جامعه در پذیرش<br />
یا نپذیرفتن »دین مدنی« مورد تأیید خود<br />
است، در عالم نظر، سرگرم تهدید، اخراج<br />
و تبعید شهروندانی است که مایل به پذیرفتن
صفحه 49<br />
آن نیستند. تا جایی که حتا میتواند حکم<br />
اعدام را برای آن گروهی که »تظاهر« به<br />
پذیرفتن دین مدنی کردهاند، اما در باطن آنرا<br />
نپذیرفتهاند، صادر کند. چنانکه می گوید:<br />
“هیئت حاکمه نمیتواند کسی را مجبور<br />
به پذیرفتن این مذهب نماید، ولی میتواند<br />
آنهایی را که این مذهب را قبول نمیکنند از<br />
کشور اخراج نماید. هیئت حاکمه این قبیل<br />
افراد را به عنوان کافر اخراج نمیکند، بلکه<br />
آنها را به عنوان اشخاصی که از اجتماع<br />
خوششان نمیآید، صادقانه قانون و عدالت<br />
را دوست ندارند و حاضر نیستند در صورت<br />
لزوم جانشان را فدای انجام وظیفه نمایند،<br />
بیرون میکند. ]و[ اگر کسی علناً اصول این<br />
مذهب را پذیرفت ولی با کردار خود نشان<br />
داد که به آن عقیده ندارد، باید محکوم به<br />
مرگ گردد. زیرا او بزرگترین جنایتها را<br />
مرتکب شده. یعنی بر خالف قوانین رفتار<br />
کرده است” )ص۱۷۸(.<br />
گمان نمیرود این سخنان نیازی به توضیح<br />
و تفسیر داشته باشد. اما جالب است که وی<br />
با وجودیکه تصریح میکند که این افراد به<br />
عنوان »کافر« از کشور اخراج نمیشوند،<br />
اما از آنجا که نفس اخراج به دلیل »مدنیت<br />
دینی« صورت میگیرد )و یا بدان ارجاع داده<br />
میشود(، »اجتماعی بودن« و یا »سازگار<br />
کردن خود با این اجتماع« حکم محتوای<br />
مرجعی به شمار میرود که رویگردانی از<br />
آن در حکم »کافر جامعه« تلقی میشود.<br />
پس »دین مدنیِ« روسو، »کافر« هم دارد<br />
حتا اگر روسو با زرنگی آنرا به زبان<br />
نیاورد! بگذریم همانگونه که دیده میشود هم<br />
»مرجعیت« و هم »حکم برخاسته« از آن،<br />
هر دو بیاعتبار و فاقد مشروعیتاند. آنهم<br />
به این دلیل مهم که هر دو به وسیلهی یک<br />
فرد، حتا اگر آن فرد، فردی انقالبی باشد،<br />
صادر شده است. پس، آنچه که روسو در<br />
مقام فیلسوف اجتماعی در قرارداداجتماعی<br />
خویش نوشته است، فقط بیانگر نظریات و<br />
عقاید شخصی اوست: نظریاتی متأثر از<br />
اوضاع اجتماعی سیاسیِ زمانهی او؛ اما<br />
خودِ روش چنانکه به وضوح قابل مشاهده<br />
است، کامالً تقلیدی است. روشی کپی شده از<br />
حکمهای تبعید و اعدامی که در قرون وسطا<br />
به وسیله ادیان انجام میگرفت. منتها اینبار<br />
به نام »مدنیت« و نه فیالمثل به نام »خدا«<br />
و یا »دین«؛<br />
در این لحظه اگر بخواهیم به اجمال نکاتی<br />
در خصوص خشونت سیاسی فلسفهی<br />
روسو بیان داریم، شاید بد نباشد از بلوکه<br />
شدن »قدرت« در ساختار فلسفهی سیاسیِ<br />
وی بگوییم. واقعیت این است که روسو با<br />
وجود تحسین برخی از خصوصیتهای<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
حکومتهای دموکراسی، خود باور چندانی<br />
بدان ندارد. زیرا معتقد است که این حکومت<br />
عمال مناسب حال خدایان است و نه انسان که<br />
با ضعف و گمراهی درآمیخته است. روسو<br />
که برای انواع حکومت ها شاخصهایی برای<br />
شناسایی و همچنین مالکهایی برای دستیابی<br />
به حکومت دموکراتیک در نظر گرفته است،<br />
در نهایت حکومت دموکراتیک را برای<br />
انسانهایی که مستعد گمراهیاند، نفی میکند.<br />
وانگهی این حکومت را مناسب سرزمینهای<br />
دارای وسعت نمیداند. زیرا به گفتهی او با<br />
اتکاء به این کوچکی سرزمینهاست که<br />
میتوان به”آسانی مردم را گرد هم جمع<br />
آورد و هر یک از افراد به خوبی سایرین را<br />
می شناسند”)ص ۸۲(. پس میتوان دریافت<br />
که به باور روسو حکومتی می تواند خود<br />
را دموکراتیک معرفی کند که فاقد نمایندگی<br />
باشد. یعنی هر فرد هم رأی دهنده، هم قانون<br />
گذار و هم مجری باشد. بهرحال به باور وی<br />
این نوع از حکومت با »فقدان و یا کمی<br />
تجمل« مواجه است و همین امر برای<br />
همگان گونهای از »برابری اجتماعی«<br />
به وجود میآورد و باعث میشود، جامعه<br />
با بسیاری از آسیبهای اجتماعی و مفاسد<br />
اخالقی مواجه نشود. چنانکه معتقد است،<br />
بدون برابری در »مقام« و نیز »دارایی«،<br />
حقوق و اختیارات چندان دوامی ندارند …<br />
و یا اینکه می گوید: ”تجمل یا نتیجهی ثروت<br />
است و یا محرک جمع )انباشت( ثروت.<br />
تجمل، ثروتمند و فقیر را فاسد میکند:<br />
اولی را به علت داشتن تجمل و دومی را<br />
به واسطه حسرت نداشتن آن. تجمل سبب<br />
میشود انسان میهن خود را در راه آسایش<br />
طلبی و خودخواهی بفروشد. تجمل مردم را<br />
از تابعیت دولت باز میدارد و برخی از آنها<br />
را بنده بعضی دیگر و همه را پیرو عقاید<br />
عمومی و پای بند مراسم جاری می نماید”<br />
)ص۸۲(.<br />
و بدین ترتیب وی طرح آزادی و برابری<br />
را در برنامه اجتماعی خود میگنجاند،<br />
اما از آنجا که عالرغم چنین باوری، در<br />
نهایت این حکومت را شایستهی خدایان و<br />
فرشتگان میداند و نه انسان، تالشی برای<br />
تبیین و تثبیت استداللهای »برابری حقوق<br />
اجتماعی« انجام نمیدهد و بدینسان از<br />
واقعی کردن ابزارها و بحثهای نظری<br />
آن در قلمرو روزمره پرهیز میکند. و در<br />
عوض به سمت حکومت آریستوکراسیِ<br />
انتخابی روی میآورد. چنانکه معتقد<br />
است:”بهترین و طبیعیترین حکومت این<br />
است که عقالی قوم، سررشته کارهای توده<br />
را در دست بگیرند، به شرط آنکه به نفع<br />
توده حکومت نمایند و نه به نفع خودشان.<br />
الزم نیست بدون جهت ادارات را زیاد کنند<br />
و کاری را که به خوبی از عهده صد نفر<br />
شخص برگزیده برمیآید بین بیست هزار<br />
فرد عادی تقسیم نمایند….” )ص۸۵(.<br />
به معنایی، ما با »انباشتِ قدرت«ی مواجهایم<br />
که در اختیار گروهی خاص و به اصطالح<br />
»گزین« شده قرار گرفته است. گروهی<br />
که »عقالی قوم«اند و از قدرت تشخیص<br />
خوب از بد و چگونگیِ عمل و هزینه کردن<br />
برخوردارند. بنابراین بر اساس انحصاری<br />
کردنِ قوای عقلی به »عقالی قوم« است که<br />
امکان شکلگیری سرچشمههای خشونت به<br />
وجود میآید.<br />
بهرحال روسو معتقد است که ”هیچگاه<br />
در جهان حکومت دموکراسی به مفهوم<br />
واقعی وجود نداشته و نخواهد داشت. زیرا<br />
بر خالف نظام طبیعی است که اکثریت<br />
افراد ملت فرمان دهند و اقلیت فرمان<br />
برند”)ص۸۱(. وانگهی او هیچ باوری هم به<br />
نظامهای نمایندگی نداشته است. یعنی همان<br />
نوع حکومتی که امروزه بدان دموکراسی<br />
میگوییم. در خاتمه نظر وی در این باره را<br />
میآوریم؛ چنانکه میگوید:<br />
“همانطور که ملت نمیتواند حق حاکمیت<br />
خود را به دیگری ارزانی دارد همانطور<br />
هم نمیتواند آنرا به دیگری واگذار نماید.<br />
زیرا حاکمیت عبارت است از اراده عمومی<br />
و اراده عمومی نمیتواند نماینده داشته<br />
باشد. بنابراین کسانی که به نمایندگی ملت<br />
برگزیده میشوند، نماینده واقعی مردم نیستند<br />
و نمیتوانند باشند. بلکه واسطهی بین ملت<br />
و حکومت هستند …. ملت انگلیس تصور<br />
میکند، آزاد است ولی در اشتباه میباشد. در<br />
حقیقت آزادی واقعی ملت انگلیس منحصر<br />
به همان چند روزی است که مشغول انتخاب<br />
اعضای پارلمان میباشد و به محض اینکه<br />
نمایندگان انتخاب شدند، ملت نه تنها دوباره<br />
بنده میگردد، بلکه هیچ میشود”)صص<br />
.)۱۲۱ ،۱۲۰<br />
اصفهان دی ۱۳۹۰<br />
برای نوشتن این مطلب از کتاب زیر استفاده<br />
کردهام:<br />
قرارداد اجتماعی، نوشته ژان ژاک روسو،<br />
ترجمه منوچهر کیا، انتشارات دریا، تاریخ<br />
انتشار ۱۳۴۸
نظری<br />
مسئله و سرچشمه های فکری اسالوُی ژیژک<br />
نگارنده : کیانوش دل زنده ، کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی<br />
)تربیت معلم(<br />
بخش اول :<br />
مسئله و سرچشمه های فکری اسالوُی ژیژک<br />
فصل اول<br />
بحران و مشاهده بی نظمی ؛ عامل محرک برای نظریه پردازی ژیژک<br />
« نظریه سیاسی به مروارید می مانند ،<br />
منظور این است که بدون عامل محرک به<br />
وجود نمی آیند .اکثر نظریه های سیاسی ، یا<br />
اکثر نظریه های حماسی ، برای این نوشته<br />
شده اند که به بعضی از مشکالت واقعی<br />
و مبرم بپردازند «)اسپرینگز ، ۱۳۸۷ :<br />
۴۳( و از این رو است که گام شروع برای<br />
درک و دریافت هر نظریه سیاسی باید کشف<br />
بحران ها و مسائل و مشکالتی باشد که<br />
نظریه پرداز و متفکر سیاسی را واداشته<br />
است که آن را توصیف و در عین حال طبقه<br />
بندی و راه گشایی کند . نظریات سیاسی در<br />
خالء به وجود نمی آیند ، بلکه همواره میل<br />
بر موضوعِ میل قرار می گیرد و این بدان<br />
معنا است که نیازی باید باشد تا نظریه های<br />
سیاسی بدان پاسخ دهند ، در غیر اینصورت<br />
نظریه پردازی کاری بی معنا و بیهوده و<br />
پوچ است ، بنابراین پرسشی که باید در<br />
ابتدا بدان پاسخ داد این است که چه مسائل و<br />
مشکالت و بحران هایی در ارتباط انضمامی<br />
با یک متفکر قرار گرفته است که محرکِ<br />
نظریه پردازی او شده است ؟ چه دغدغه و<br />
عیوبی در جامعه او وجود داشته است که او<br />
نتواسته از آن بگذرد ؟ فکر به درمان زمانی<br />
حادث می شود که بیماری قابل چشم پوشی<br />
نباشد ، پس گام نخست برای درک هر نظریه<br />
سیاسی را باید در درک بیماری آن جامعه<br />
جستجو کرد .<br />
»اسالوُ ی ژیژک در ۲۱ مارس۱۹۴۹ در<br />
جمهوری خلق یوگسالوی دیده به جهان<br />
گشود ، در زمانی که آتش جنگ جهانی دوم<br />
تازه پایان یافته بود و دولت کمونیستی با<br />
عنوان جمهوری خلق یوگسالوی زمام امور<br />
را در دست داشت . دولتی مستعجل که در<br />
سال ۱۹۶۳ به رهبری تیتو به جمهوری<br />
فدرال سوسیالیستی یوگسالوی تغییر نام داد<br />
که همچنین با مرگ او هم در سال ۱۹۸۰<br />
بحران و جنگِ خانمان سوز در یوگسالوی<br />
وزیدن گرفت . ۹ سال بعد یعنی در سال<br />
۱۹۸۹ بین یوگسالوی و آلبانی بر سر<br />
منطقه کوزوو درگیری صورت گرفت ، و<br />
سناریویی از بحران ها ؛ بحران اقتصادی<br />
و تورم ، ۱۹۸۹ تنش های مذهبی بین<br />
مسلمانان و کاتولیک ها ، تضعیف حزب<br />
کمونیست و اعالم استقالل زادگاه ژیژک<br />
اسلوونی و سپس صربستان در سال ۱۹۹۱<br />
از خاک یوگسالوی و بعد از آن تجزیه<br />
بوسنی ، هرزگوین و در آخر مونته نگرو<br />
از یوگسالوی ، آتشی که با دخالت نظامی<br />
ناتو و ایالت متحده به صورت موقت پایان<br />
یافت ، ولی تا کنون این کشورهای چند پاره<br />
، با وضعیت نامناسب اقتصادی ، دمکراسی<br />
نیم بند و صوری ، لیبرالیسم وارداتی ،<br />
مشکالت قومی و مذهبی دست به گریبان<br />
هستند . مشکالت و بحران های که جای خود<br />
را صرفا به مشکالتی دیگر داده اند . » (<br />
سایت ویکی پدیا فارسی ) استمرا و بقای<br />
این وضعیت نامطلوب در سرزمین مادری<br />
ژیژک ، شاید یکی از دالیل اصلی نا امیدی<br />
و بدبینی ژیژک به لیبرالیسم نوظهور غربی<br />
، دمکراسی ، … است و شاید بقای همین<br />
مشکالت است که او را متفکری شکاک در<br />
معنای یونانی آن قرار داده است که هیچ راه<br />
رهایی را نیز متصور نمی داند و بخش کثیر<br />
و مهمی از آثار او به استمرار این وضعیت<br />
نامطلوب و چرایی تداوم آن اختصاص یافته<br />
است ؟ و شاید به واسطه ذکر کثرت این<br />
بحران ها ، مشکالت و مصائب است که او<br />
را متفکری پراکنده و غیر منسجم می نامند<br />
، بحران هایی که هر کدام به یک اندازه<br />
موثر و غیر قابل چشم پوشی در آراء او<br />
هستند و سر آخر به واسطهِ کثرت و پیوند<br />
انضمامی این مصائب و مشکالت در سایر<br />
نقاط جهان است که او را پیش از اکادمیک<br />
شدن و در زمان حیات بر محور توجه قرار<br />
داده است . پیوند اپستمولوژیک موجود در<br />
نگاه ژیژک ، ارتباط ذهن و عینی موجود<br />
را می توان این گونه طبقه بندی کرد : اگر<br />
او شکاک و بدبین به نظم موجود است به<br />
واسطه این است که سلطه عریان کمونیسم<br />
قرن بیستمی در کشور او جای خود را به<br />
سلطه مضاعف لیبرالی داده است ، اگر او<br />
به مبحث ایدئولوژی و آگاهی کاذب تاکید می<br />
کند به واسطه این است که او به دنبال پاسخی<br />
برای استمرار و تداوم وضعیت نامطلوب و<br />
عدم آگاهی در بین توده های مردم می گردد<br />
که چگونه حکومت ها با ایدئولوژی و از<br />
خودبیگانگی ، سلطه خود را برقرار می کنند<br />
، اگر او از حمله نظامی آمریکا و ناتو در<br />
افغانستان و عراق گالیه می کند به واسطه<br />
تجربه دخالت نظامی کوزوو است ، اگر او<br />
دمکراسی را دروغ بزرگ سوفسطائیان می<br />
داند به واسطه تجربه تلخِ موجود در کشور<br />
خودش است ، اگر او سلطه لیبرالیسم غربی<br />
را مضاعف می داند به واسطه این است که<br />
او هر بحران را تجربه و از نزدیک لمس<br />
کرده است و اگر او از جنبش وال استریت<br />
و بهار عربی حمایت می کند به واسطه این<br />
است که مشکالت اقتصادی یکی از کانونی<br />
ترین بحران در کشورهای از قبیل اسلوونی<br />
است . به واسطه پیوندهای انضمامی و نگاه<br />
اپیستمولوژیک است که ژیژک در دوران<br />
معاصر بیش تر از هر متفکر آکادمیک دیگر<br />
حرفی برای گفتن دارد . بحران ها و مشکالت<br />
را در آراء ژیژک می توان بر این اوصاف<br />
طبقه بندی کرد: الف : بحران دمکراسی-و<br />
لیبرالیسم غربی ب : بحران های ناشی<br />
از دخالت نظامی آمریکا با اشعاری به نام<br />
حقوق بشر و ترویج دمکراسی خواهی و<br />
سر آخر هم ج : علت استمرار این بحران<br />
صفحه 50<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
)ژیژک ، گزیده مقاالت : نظریه ، سیاست ،<br />
دین : ۱۳۸۹ )۲۴۹ :<br />
صفحه 51<br />
ها و تداوم آن در از خودبیگانگی یا آن گونه<br />
خود که ژیژک تعبیر می کند کلبی مسلکی یا<br />
همان شبح واالی ایدئولوژی .<br />
الف : بحران سرمایه داری ، دمکراسی<br />
انضمامی و لیبرالیسم وارداتی<br />
ضدیت او با سرمایه داری در ادامه همان<br />
بحرانی است که مارکس یکصدسال قبل تر<br />
از او پیش بینی کرده بود اینکه نظم موجود<br />
که بر مبنای بازار و مالکیت خصوصی<br />
قرار گرفته است ، عدالت را تامین نمی کند<br />
و نمی توان در بلند مدت به این مسیر ادامه<br />
داد . از منظر او بازار هیچ راه حلی ارائه<br />
نمی دهد . و از منظر او آن وجه از کمونیسم<br />
مهم است که درتقابل با نظم موجود قرار می<br />
گیرد « در درجه اول ، نبرد اصل امروز<br />
مبارزه برای اموال مشترکی است که باید<br />
از آنها محافظت کرد و در درجه دوم نه<br />
دولت و نه بازار در این مورد راه حلی ارائه<br />
نمی دهند«) سایت هفته : مصاحبه ژیژک<br />
با روزنامه اومانیته( . جهانی که ژیژک<br />
که در سیطره سرمایه داری می بیند جهانی<br />
است که هر روز هم در حال بدتر شدن<br />
است به مصداق کالمش »عصر تاریکی<br />
برای بشر در حال نازل شدن است ، عصری<br />
که به قیامت مانند شده است و چهار سوار<br />
روز قیامتش عبارتند از »بحران جهانی<br />
محیط زیست ، نظام اقتصادی نامتوازن ،<br />
انقالب بیوژنتیک و شکاف های گسترش<br />
یابنده اجتماعی «) سایت هفته : مقاله ژیژک<br />
فیلسوف پرهیاهو ) روح های سرگردانی که<br />
به صورت مجازی در استخوان نفوذ می<br />
کنند و جامعه را از ریشه بر می اندازند<br />
روح هایی که موجودیت مجازی آن را می<br />
توان به صحنه نمایش معرفی نمود که در<br />
آن »حقیقت غایی جهان معنویت زدود ه ی<br />
منفعت طلب سرمایه دار عبارت است از<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
مادیت زدایی از خود )زندگی واقعی ) و<br />
تبدیل آن به نمایشی شبح گون «) ژیژک ، به<br />
برهوت حقیقت خوش آمدید : ۱۳۸۸ :۱۹-<br />
)۲۰<br />
نزاع او با سرمایه داری را می توان به<br />
سهولت در آثار او مشاهده کرد ، نزاعی که<br />
او در طبقه بندی یک فیلسوف مارکسیست<br />
قرار می دهد . طبقه بندی که شاید نتوان<br />
بر سر نئومارکسیت بودن یا کالسیک<br />
مارکسیست بودن یا حتی هگلیست بودن ، یا<br />
پست مدرن بودن او به وفاق رسید . ولی در<br />
ضدیت او با سرمایه داری هیچ شکی وجود<br />
ندارد . از منظر ژیژک همه برخوردهای<br />
واقعی پیوندهای آشکار با سرمایه داری<br />
جهانی دارند و برخورد تمدن ها دروغی<br />
است بر سرپوش گذاشتن بر منافع اقتصادی<br />
. »وحشتناک ترین قصابی ها )در رواندا ،<br />
کنگو، و سیرالئون( نه تنها در درون یک<br />
تمدن واحد رخ دادند –و هنوز رخ می دهد –<br />
بلکه پیوندهای آشکاری نیز با کنش و واکنش<br />
منافع اقتصاد جهانی دارند . » )پیشین ، به<br />
برهوت حقیقت خوش آمدید : ۵۲(<br />
دغدغه دیگر او لیبرالیسم است ، این که مدینه<br />
فاضله لیبرال تا زمانی که قلمرو عمومی و<br />
خصوصی را از یکدیگر متمایز گرداند و<br />
به هر فرد و جماعتی این امکان را دهد<br />
تا آزادنه به دنبال انوع مختلف امور جزئی<br />
گردند ناکام و خشونت آمیز است . از منظر<br />
او شکاف محصول یک ساختار اجتماعی<br />
خاص است و نمی توان امور جزئی را از<br />
امور کلی تفکیک کرد . مشکل این است<br />
که رویای لیبرالی از منظر ژیژک این را<br />
نمی تواند درک کند که « حتی شخصی ترین<br />
و خصوصی ترین شیوه های تجربه ذهنی ِ<br />
نفس از پیش به واسطه ی شکل و صورت<br />
غالب مناسبات اجتماعی تعیین یافته اند . »<br />
دغدغه ای دیگری که ژیژک آن را بحران<br />
و دُهشتناک می پندارد دمکراسی انضمامی<br />
است . آن نوع دمکراسی که می خواهد همه<br />
تنوع ها را در زیر عبارتی به نام زیست<br />
جهان از بین ببرد . از منظر او این نوع<br />
دمکراسی یک برنامه خیالبافانه است و از<br />
دل این نوع دمکراسی چیزی جزء نسخ و<br />
مسخ کامل تنوع به وجود نمی آید . سوژه<br />
دمکراسی بدین منوال یک تک افتادگی<br />
محض است . »تهی شده از هر محتوایی ،<br />
آزاد شده از هر تعلقی ، رها گشته از تمامی<br />
بندها و پیوندهای مادی نشانه یک سوژه<br />
دمکراتیک است . » )همان :۳۰۵( از منظر<br />
ژیژک مشکل پاره کردن پیوندهای انضمامی<br />
نیست ، آن گونه که همه سوژه ها در یک<br />
دیگ در هم جوش ذوب می کند ، بلکه<br />
مشکل این باور اشتباه است . که گمان بریم<br />
می توان این بندهای انضمامی بودن را پاره<br />
کرد . توهم این نوع از دمکراسی خواهی<br />
به باور ژیژک ماهیت صوری دارد . زیرا<br />
تا زمانی که بازار ، مبادله هم ارز در این<br />
نوع دمکراسی وجود داشته باشد چیزی جز<br />
استمثار که تصاحب ارزشِ اضافی است<br />
از آن بیرون نمی آید . و به واسطه همین<br />
صوری بودن است که او پیشنهاد می کند<br />
»باید بساط خودِ دمکراسی صوری را برچید<br />
و جایش را به صورت ها و قالب های برتر<br />
دمکراسی داد . » )همان :۳۱۳( دمکراسی<br />
واقعی که مطمحِ نظر ژیژک است، خود به<br />
خود موجبات تفکر ضد آمریکایی را فراهم<br />
می آورد دولت دکتر محمد مصدق در سال<br />
۱۹۵۳ گویای همین امر است ، دولتی که نه<br />
در آن بنیادگرایی وجود داشت و نه حتا تهدید<br />
اتحاد جماهیر شوروی »صرفا یک هشیاری<br />
دمکراتیک ساده بود مبنی براین که کشور
صفحه 52<br />
ما باید منابع نفتی خود را در اختیار داشته<br />
باشد و بر انحصار شرکت های نفتی پایان<br />
داد . «)ژیژک ، به برهوت حقیقت خوش<br />
آمدید : )۵۳<br />
ب : مخالفت با دخالت نظامی آمریکا در<br />
امور داخلی کشورها<br />
ژیژک معتقد است که « بوش یا بن الدن<br />
انتخاب ما نیست : هر دو آنها علیه ما هستند<br />
.« )همان :۶۲( و اساسا این واقعیت است که<br />
سرمایه داری جهانی یک خود یک تمامیت<br />
است . از خودش و از دیگری خودش ، یعنی<br />
آن نیروهایی که با تکیه بر بنیان ایدئولوژیک<br />
بنیادگرایانه در برابر ما مقاومت می کنند<br />
. او به همین واسطه است که منطق جنگ<br />
های اقماری امریکا پس از ۱۱ سپتامبر<br />
را از بینان طرد می کند . او منطق جنگ<br />
آمریکا را خیلی خالصه در منافع اقتصادی<br />
آن می جوید و باور دارد سه هزار مرده<br />
در ۱۱ سپتامبر در برابر ملیون ها انسانی<br />
که در رواندا ، کنگو و جاهای دیگر کشته<br />
شدند رقمی نیست . اگرچه باید نگاه اخالقی<br />
داشت و در برابر هر کشته ای نیز به یک<br />
انداز احساس تاسف کرد ولی او می گوید<br />
، نباید در این جنایات وقحیانه شریک هم<br />
شد . »هرچند تروریزم همه ما را در آتش<br />
خود می سوزاند ، اما جنگ آمریکا جنگ ما<br />
نیست ، بلکه جنگی است در درون خود عالم<br />
سرمایه . » )همان )۶۶:<br />
ج : استمرار بحران در روبنای ساخت نظام<br />
سرمایه داری<br />
برای هگل همیشه دغدغه بوده است که چرا<br />
بندگان با وجود آن که می دانند در زیر سلطه<br />
خدایگان هستند و میل خدایگان بر آن ها<br />
تحمیل می شود همواره خدایگان را تمکین<br />
می کنند؟ پاسخی که هگل بدان می رسد و<br />
در کتاب خدایگان و بندگان می توان دریافت<br />
، این است که جهان نمادین موجبات رابطه<br />
خدایگان و بندگان را تداوم و هموار می کند<br />
. چیزی که بعدها مارکس آن را آگاهی کاذب<br />
یا همان ایدئولوژی می داند و الکان هم به<br />
تاسی از هگل جهان نمادین . جهان نمادین<br />
حد فاصله ی است که سوژه به واسطه آن<br />
با واقعیت روبرو می شود . اگرچه همواره<br />
خودآگاهی در مقاطع تاریخی به مانند شبحی<br />
پرواز می کند ولی بالخره یک جایی جهان<br />
نمادین را دچار بحران می کند و بندگان<br />
متوجه می شوند که باید به پا خیزند ، ولی<br />
از آنجایی که در نگاه هگلف هر مفهومی ،<br />
مفهوم قبل از خود را نیز در بردارد ، بندگان<br />
هم که اینک از خدایان هستند جهان نمادین<br />
دیگری برای خود ایجاد می کنند و موجبات<br />
سلطه دیگری را . ژیژک در ادامه هگل،<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
مارکس و الکان بر همین باور است . که<br />
اگرچه امر واقع همواره در حال وزیدن است<br />
و سوژه با آبژه تماما همتراز نمی شوند و<br />
بالخره روزی همین گپ یا زائده یا امرواقع<br />
خودش را نمایان می کند . ولیکن ، از انجایی<br />
که نمی توان بیرون از جهان نمادین واقعیت<br />
را درک کرد ، این وضعیت از خودبیگانگی<br />
تداوم پیدا می کند . این روایت هگلی از<br />
جهان نمادین ، کلبی مسلکی ، اید ئولوژی<br />
جای بسیاری مهمی در آراء ژیژک یافته<br />
است و از همین رو او را می توان در زمره<br />
متفکران مارکسیستی همانند لوکاچ و مکتب<br />
فرانکفورت و … دانست که نقش بسیاری<br />
مهمی به روبنا می دهند ، عاملی که نقش<br />
اصلی و بسیار مهمی در تداوم وضعیت<br />
اسفناک استمثار ایفا می کند .شهرت ژیژک<br />
در عالم نظریه زمانی آغاز شد که او در<br />
سال ۱۹۸۹ کتابی با عنوان ابژه واالی اید<br />
ئولوژی که به فارسی عینیت اید ئولوژی<br />
ترجمه شده است نوشت و این نظریه در باب<br />
آگاهی کاذب را بسط داد .<br />
ژیژک به تاسی از )اسلوتردیک ، ۱۹۸۳ )<br />
–که نویسنده کتاب نقد عقل کلبی است کارکرد<br />
ایدئولوژی را کلبی مسلکانه می داند او معتقد<br />
است »وجه غالب ایدئولوژی در عصر ما<br />
یک کارکرد کلبی مسلکانه است » )ژیژک ،<br />
عینیت ایدئولوژی ،۱۳۸۹ ) ۷۳ : آنگونه که<br />
این مارکس در باب آنها نمی دانند چه کار<br />
می کنند ، اما آن کار را انجام می دهند را به<br />
»آنان به خوبی می دانند که چه کار می کنند<br />
، اما با این وجود آن کار را انجام می دهند<br />
«) مایرس ، ۱۳۸۵ ) :۹۱ بر عکس می کند<br />
. چون او معتقد است »شخص کلبی مسلک<br />
کامال از فاصله میان نقاب ایدئولوژیک و<br />
واقعیت اجتماعی آگاهی دارد ، منتها همچنان<br />
بر حفظ این نقاب اصرار می ورزد« )پیشین<br />
، عینیت ایدئولوژی : ۷۳ ) در واقع معتقد<br />
است رسیدن به آگاهی تنها موید به وجود<br />
آمدن پراتیک جمعی برای رسیدن نمی شود<br />
. زیرا ، اساسا تکوین سوژگی و دستیابی به<br />
هویت درپیوند یک ماسک یا به دست آوردن<br />
یک پرسونای کاذب است . « تنها اصالت<br />
در دسترس ما اصالت جعل هویت ، اصالت<br />
))جدی گرفتن عمل )ژست( مان (( ، است<br />
.« ( ژیژک ، از نشانگان خود لذت ببرید ،<br />
) ۷۰ : ۱۳۸۹<br />
فصل دوم<br />
سرچشمه های فکری اسالوُ ی ژیژک<br />
»آثار ژیژک از سه حوزه اصلی و از سه<br />
متفکر تاثیر گرفته اند : فلسفه ، سیاست<br />
و روان کاوی / هگل ، مارکس ، الکان .<br />
هرچند ایده ها و روش ها و تاثیرات کلی هر<br />
یک از این متفکران در کتاب های ژیژک با<br />
یکدیگر هم پوشی پیدا می کنند ، اما به طور<br />
کلی می توان گفت فلسفه هگل نوع یا روش<br />
اندیشیدنی را که ژیژک پیدا کرده است زیر<br />
نفوذ خود دارد ، آثار مارکس انگیزه یا دلیلی<br />
برای کتاب های او فراهم می آورد و روان<br />
کاوی الکانی چارچوب واژگان مفهومی را<br />
برای پرداختن به موضوعات تحلیل های<br />
او در اختیارش قرار می دهند .« )مایرز ،<br />
) ۲۷ : ۱۳۸۵<br />
هر سه متفکر نامبرده به نحوی در ارتباط با<br />
یکدیگر قرار می گیرند . و هگل نقطه وصل<br />
آنها با یکدیگر به شمار می رود . هگل در<br />
بخشهایی از پدیدار شناسی جان در باب<br />
خدایگان و بنده ، طرحی را در می اندازد<br />
که بعد از او مارکس و الکان آن را بسط می<br />
دهند و هر کدام از موضعی خاص بدان می<br />
پردازند . نقطه ی وفاقی که ژیژک هم به آن<br />
متصل است . و گام های خود را بر شانه<br />
های الکان و مارکس می گذارد که آنها پیش<br />
از او بر شانه های هگل استوار کرده اند .<br />
تونی مایرس معتقد است « هوشمندی و<br />
بصیرت ژیژک تا حدود زیادی بر پاردایم<br />
های الکانی و تلفیق حس آمیز انه ی آن با<br />
هگل و مارکس استوار است . » )مایرس ،<br />
:۱۵۳( ۱۳۸۵ اما هر یک از سه متفکر<br />
نام برده در افکار ژیژک جایگاهی خاص<br />
پیدا می کنند . به نحوی که هر یک از سه<br />
متفکرین هگل ، مارکس ، الکان ، هگل و<br />
مارکس و الکان خاص ژیژک اند . و در<br />
واقع « سهم نوآورانه ژیژک در تاریخ<br />
روشنفکری غرب در تلفیق فوق العاده ای<br />
است که او از نظریه روان کاوی الکان ،<br />
فلسفه قاره ای )و به طور اخص قرائت ضد<br />
ماهیت باورانه اش از هگل و نظریه سیاسی<br />
مارکسیستی ارائه کرده است . او به وضوح<br />
این اندیشه متعالی را با نمونه های برگرفته<br />
از ادبیات و فرهنگ عامه پسند ترسیم می<br />
کند که تنها شکسپیر ، واگنر یا کافکا را در<br />
بر نمی گیرد ؛ بلکه فیلم نوآر ، سلایر های<br />
آبکی تلویزونی ، کارتون ها و لطیفه های<br />
مستهجنی را نیز شامل می شود که در حوزه<br />
ابتذال قرار دارند . » )ژیژک ، هنر امر<br />
متعالی مبتذل ، ۱۳۸۶ ) ۷ :<br />
هگل<br />
هگل در بخش های با نام خدایگان و بندگان<br />
در کتاب پدیدار شناسی جان طرحی را در<br />
می اندازد که مارکس و الکان و ژیژک تا<br />
کنون به صورت زنجیر وار آن را ادامه<br />
دادند ، اگرچه تعدیل های صورت گرفته<br />
و هر کدام با گرایش خاص با افکار هگل<br />
آمیزش کرده اند . هگل برای ژیژک هگلِ
صفحه 53<br />
خدایگان و بنده است . هگل در خدایگان و<br />
بنده طرحی را ارائه می دهد که تا کنون در<br />
فلسفه ژیژک ادامه پیدا کرده است به نحوی<br />
که مفاهیم آن مانند ، میل ، دیگری ، از<br />
خودبیگانی ، )عدم توازن میان ذهن و عین(<br />
، و گفتمانی مانند تئوری تکرار ، در تمامی<br />
گفتمان ژیژک موج می زند .<br />
الف : میل /دیگری<br />
هگل در خدایگان و بندگان ارباب را در مقابل<br />
بنده قرار می دهد و معتقد است ، « وجود<br />
انسانی صورت نمی بندد مگر به موجب<br />
آرزوئی که موضوعش آرزوی دیگری باشد<br />
یعنی در حسب آخر ، به موجب آرزوی<br />
شناخته شدن قدر خود از جانب دیگران .<br />
پس وجود انسانی صورت نمی بندد مگر<br />
آنکه دست کم دو آرزو از چنین آرزوهایی<br />
با هم روبرو شوند . و چون هر یک از<br />
دو موجود برخوردار از چنین آرزوئی آماده<br />
است که در طلب برآوردن آرزوی خود تا<br />
فرجام کار پیش رود ، یعنی آماده است تا<br />
جان خود –و در نتیجه ، جان دیگری را<br />
به خطر اندازد تا قدرتش از جانب دیگری<br />
شناخته شود و خویشتن را به نام برترین<br />
ارزش بر دیگری تحمیل کند ، برخورد آنان<br />
جز نبردی تا پای جان چیز دیگر نتواند بود<br />
. » )هگل ، :۱۳۷۸ )۳۵- ۳۴ هگل معتقد<br />
است آنکه از مرگ نمی ترسد ارباب می<br />
شود . این دستاورد هگلی در آراء الکان<br />
و ژیژک از مفاهیم بنیانی و اساسی است .<br />
نقش دیگری در برداشتی روانکاوانه یکی<br />
از مراحل تکوین سوژه در مرحله آینه ی<br />
الکان و ژیژک است . همانگونه که هگل<br />
معتقد است خدایگان بودن زمانی اتفاق می<br />
افتد که بندگان آن را به رسمیت بشناسند ،<br />
ژیژک هم به این نظر معتقد است « رعایا<br />
خیال می کنند که با شخصی به عنوان پادشاه<br />
طرف هستند ، زیرا گمان می برند او به<br />
ذات خویش از پیش شاه بوده حال آنکه در<br />
واقع این شخص تنها تا حدی شاه بوده است<br />
که رعایا او را شاه قلمداد کنند «)اسالوی<br />
ژیژک ، کژنگریستن ، :۱۳۸۸ )۶۸ دیگری<br />
از نظر ژیژک به دو قسم کوچک و بزرگ<br />
تقسیم می شود . »ژیژک در همه آثارش<br />
به تمایزی که الکان بین دیگری کوچک و<br />
دیگری بزرگ قائل بود اشاره می کند .<br />
دیگری کوچک که به o کوچک نوشته می<br />
شود ، همواره دیگری خیالی است . اشاره<br />
دارد به جدا پنداری در درون خودمان ، یا<br />
دقیق تر ، در درون خودها یا اگوهای ما<br />
.))» از قول الکان همان نگاه دیگری در<br />
مرحله آئینه ای است . که با نقل از جمله ی<br />
مشهور آرتور رمبو خالصه اش می کند .<br />
من کسی دگر است« )دالی ، ۱۳۸۷: ۳۳<br />
) (( دیگری بزرگ که در زبان انگلیسی با<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
O بزرگ نوشته می شود اشاره دارد به<br />
نظم نمادین به صورتی که تک تک سوژه ها<br />
تجربه اش می کنند ، یا به سوژه ی دیگری تا<br />
آنجا که آن سوژه مظهر امر نمادین است . به<br />
عنوان مثال ، قانون نهادی است که بخشی از<br />
نظم نمادین را تشکیل می دهد ، پس بنابرین<br />
دیگری است . به همین سان ، یک پلیس<br />
نیز ، چون مظهر یا نماینده ی نهاد قانون<br />
است ، دیگری است . دیگر بودگی او از<br />
این واقعیت ناشی می شود که او یک مظهر<br />
یا نماینده ی قانون است بنابرین ، دیگری<br />
بودگی او ریشه ای تر است دیگری بودگی<br />
مربوط به امر خیالی ، چون نمی توانیم او<br />
را به واسطه ی فرایند هویت یابی در خود<br />
ادغام کنیم . «)مایرس، ۳۷(در ۱۳۸۵: واقع<br />
به نظر هگل من ناب نداریم . من و دیگری<br />
دو وجه الینکف هستند . همان گونه که در<br />
باال بدان اشاره شد ، الکان و ژیژک هم چنین<br />
برداشتی دارند . رابطه من و دیگری تقابل<br />
دو اصل است .چون سوژه موضوع میل<br />
سوژه دیگر است و بلعکس . پس منازعه بر<br />
سر تحقق میل است . و همانگونه که الکان و<br />
ژیژک معتقدند میل و ساختار میل اساسا به<br />
طرف دیگری است . « میل ما همیشه میل<br />
دیگری و هم از دیگری نشات می گیرد و هم<br />
به سمت آن هدایت می شود –نکته گیج کننده<br />
این است که ما هرگز نمی توانیم مطمئن<br />
باشیم که این دیگری از ما چه می خواهد و<br />
از ما انتظار می رود که چه باشیم «)ژیژک<br />
، هنر امر متعالی مبتذل : ۱۳۸۶:۱۴(<br />
ب : از خودبیگانی<br />
مفهوم از خودبیگانگی هگل یکی دیگر<br />
از مفاهیم مشترک میان مارکس ، الکان ،<br />
ژیژک است . مارکس از این واژه به عنوان<br />
آگاهی کاذب نام می برد یا همان ایدئولوژی<br />
و الکان با عنوان جهان نمادین و ژیژک هم<br />
با استفاده از برداشت الکان از خودبیگانگی<br />
را جهان نمادین یا ایدئولوژی می نامد .<br />
سوالی که هگل مطرح می کند این است<br />
چرا بندگان اجازه می دهند موضوع میل<br />
ارباب باقی بمانند و یا به عبارتی از آنها<br />
به نفع خود کار بکشد ؟ هگل معتقد است<br />
به واسطه جهان نمادین . جهان نمادین به<br />
بردگان نه تنها این امکان را می دهد که<br />
وضعیت دهُشتناک را تحمل کنند بلکه حتی<br />
اربابان به واسطه همین از خودبیگانگی یا<br />
جهان نمادین است که رابطه ارباب و بنده<br />
را تداوم بخشند . « بنده باید آرزوی خویش<br />
را رها کند و آرزوی دیگری را بر آورد :<br />
او باید ارج دیگری را بشناسد بی آنکه ارج<br />
خود او شناخته شود . » )هگل ، ۱۳۸۷:<br />
۳۶( و هگل تداوم این وضعیت را در از<br />
خودبیگانگی یا جهان نمادین می داند . «<br />
یک شخص در برابر شخص دیگر و در<br />
مقام ضد او پدیدار می شود . . . . آگاهیهایی<br />
هستند که در مرتبه زندگی حیوانی فرو مانده<br />
اند ، زیرا موضوعی که به عنوان جز من<br />
وجود دارد در حالت زندگی حیوان تعیین<br />
یافته است . آنان عالوه بر این ، صوری از<br />
آگاهی هستند که هنوز برای یکدیگر حرکت<br />
جدلی ، تجرید محض را انجام نداده اند یعنی<br />
هنوز از هرگونه وجود بی میانجی یکسره<br />
نگسسته اند تا به مرحله آگاهی محض و منفی<br />
خودسان برسند ، یا به سخن دیگر هنوز هیچ<br />
یک از ایشان به دیگری نشان نداده است<br />
که به طور محض برای خود یعنی در مقام<br />
خوداگاهی وجود دارد . » )هگل ، ۱۳۸۷:<br />
۴۱-۴۰( این نوع از خودبیگانگی را می<br />
توان با برداشت روانکاوانه اینگونه در نظر<br />
گرفت که سوژه اساسا با قاب و فانتزی<br />
می تواند به حیات خود ادامه دهد و این از<br />
خودبیگانگی همان پرسونای کاذب است که<br />
سوژه ها به صورت دارند . »سوژه ها به<br />
وسیله فانتزی میل خود را شکل می دهند<br />
؛ فانتزی مکمل میل است . با فانتزی می<br />
آموزیم که چگونه میل بورزیم و به مثابه<br />
سوژه های میل ورز ساخته شویم . ژیژک<br />
می نویسد : فضای فانتزی به صورت سطح<br />
خالی به صورت نوعی پرده برای نمایش<br />
امیال عمل می کند . جذابیت روانکاوی<br />
ژیژک برای مطالعه فیلم در همین نکته است<br />
. فانتزی مضوع یا میزانسن میل است . لذتی<br />
که از فانتزی می بریم نه ناشی از دستیابی به<br />
ابژه ، بلکه حاصل روی صحنه آوردن میل<br />
است . » ( هومر ، ۱۳۹۰ )۱۲۱ : ژیژک<br />
معتقد است کارکرد ایدئولوژی با اگاهی<br />
کاذب ما را اسیر خود ساخته ، اگرچه شاید<br />
او از این موضع قدری فاصله گرفته باشد و<br />
معتقد باشد ممکن است سوژه ها به اگاهی<br />
هم رسیده باشند و بدانند وضعیتی که در آن<br />
زندگی می کنند بی معنی و پوچ است و نباید<br />
اینگونه باشد ولی کلبی مسلکی خود بخشی<br />
از جهان نمادین سوژه ها را تشکیل می دهد<br />
. مخلص کالم آنکه »خیال پردازی ما پایه<br />
درک مان از واقعیت است و این به نوبه خود<br />
مقاوت در برابر امر واقعی است » )ژیژک<br />
، هنر امر متعالی مبتذل ، ۱۳۸۶ ۱۸( : این<br />
پرسونای کاذب الکانی و یا از خودبیگانگی<br />
هگلی اساسا بخشی از هویت سوژه ها برای<br />
زیست در جهان با دیگری است .<br />
»نخست وانمود می کنیم که فالن چیز هستیم<br />
، به گونه ای عمل می کنیم که گویی همان<br />
هستیم ، تا جایی که ، قدم به قدم به طور<br />
بالفعل همان می شویم- به راحتی می توان<br />
در این پارادکس منطق ))عادت(( پاسکالی<br />
را تشخیص داد ))چنان عمل کن که گویی<br />
باور داری آنگاه باور خود به خود خواهد<br />
آمد (( . بُعد اجرایی ای که در این جا دست
صفحه 54<br />
در کار است تشکیل شده است که از کفایت<br />
نمادین ))نقاب(( : به چهره زدن یک نقاب<br />
ما را بالفعل همان می سازد که وانمود می<br />
کنیم هستیم . به عبارت دیگر ، نتیجه ای<br />
که می توان از این دیالکتیک گرفت کامال<br />
نقطه ای مقابل حکمت مقبول است و آن<br />
این که هر عمل انسانی )انجام یک کار ،<br />
کردار ) در نهایت صرفا یک عمل )ژست ،<br />
تظاهر ) است : تنها اصالت در دسترس ما<br />
اصالت جعل هویت ، اصالت ))جدی گرفتن<br />
عمل )ژست( مان (( ، است . )ژیژک ، از<br />
نشانگان خود لذت ببرید ، ۱۳۸۹ ) ۷۰ :<br />
ج : عدم توازن میان ذهن و عین هگل و<br />
برخورد امر واقع با جهان نمادین ژیژک و<br />
الکان<br />
به باور هگل بنده می تواند در یک جهان پر<br />
از ظلم و ستم زندگی کند ولی احساس رهایی<br />
کند ، این رهایی که مدنظر هگل است و<br />
ژیژک هم آن در امر واقع الکانی جستجو<br />
می کند یک امر دورنی است . بندگان نه تنها<br />
وضع موجود را تحمل می کنند بلکه حتی<br />
ستمی هم که بر آنها می شود افراد در درون<br />
آن می توانند احساس آرامش کنند . ولی نقطه<br />
ای که محور بحث این جستار است در یک<br />
شکاف پدیدار می شود . شکافی میان ذهن و<br />
عین / میان خوداگاهی که مانند روح وزیدن<br />
گرفت است و از خودبیگانگی که به صورت<br />
یک ماسک بر صورت سوژه ها قرار گرفته<br />
است . اصطحکاک میان سوژه و ابژه یا همان<br />
عین و ذهن بالخره وضعیت را دچار شکاف<br />
و ترک می کند . یک جایی آدمها متوجه<br />
می شوند که این جهان نمادینی که داشتند<br />
یک جهان متوهمانه ای بوده از نظر هگل<br />
شکل دیگری از جهان نمادین شکل می گیرد<br />
که در مبحث تئوری تکرار بسط داده می<br />
شود . ژیژک و الکان هم همواره بدین نحو<br />
بحث می کنند ، امر واقع یک موجود نامسما<br />
است که قابل نامیدن نیست ولی از آنجایی که<br />
سوژه و ابژه برهم کامل هموار نمی شوند<br />
شکافی به وجود می آید .»پس امر واقع هم<br />
زمان هم هسته ای سخت و نفوذناپذیر است<br />
که در برابر نهادینه شدن مقاومت می کند<br />
و هم موجودیت واهیِ محضی است که فی<br />
نفسه هیچ ثبات هستی شناسانه ای ندارد . به<br />
محض این که می کوشیم تا در ایجابیت آن<br />
به چنگش آوریم ، به چیزی مبدل می شود<br />
که در مقام امری ناکام ، از دست رفته و در<br />
سایه ، ایستادگی می کند و خود را ناپدید می<br />
سازد . » )ژیژک ، امرواقع الکانی ، ۱۳۹۰<br />
: ۵۸( اما این خود نیز سر آغاز است چرا<br />
چون این پیشامد و این شکاف از برخورد<br />
میان امر واقع که می توان همان خوداگاهی<br />
هگلی نیز نامیدش با جهان نمادین یا همان<br />
از خودبیگانگی موجبات رخداد را فراهم<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
می آورد . »پیشامد امر واقعی روند بی<br />
پایان تعبیر و تفسیر را به جریان می اندازد<br />
، کوششی نوامیدوار برای ربط دادن شبکه<br />
نمادین پیشگویی ها به وقایع )زندگی واقعی<br />
ما ) ناگهان همه چیز معنا می یابد و اگر معنا<br />
وضوح نداشته باشد ، سبب تنها این است که<br />
بخشی از آن پنهان و در پرده مانده است<br />
و چشم در راه فراخوانی ماست .))نشانه((<br />
را خود چیزها به ما می دهند ، نشانه نشان<br />
می دهد که الاقل در یک نقطه معین ، می<br />
توان بر مغاکی که امر واقعی را از شبکه<br />
نمادین جدا می کند پل زد : نشان می دهد که<br />
خود امر واقعی به درخواست دال پاسخ می<br />
دهد . در لحظه ای وقوع بحران اجتماعی<br />
به صورت نشانه هایی خبر دهنده از آینده<br />
تعبیر می شوند . » )ژیژک ، کژنگریستن ،<br />
)۶۶ : ۱۳۸۸<br />
د: تئوری تکرار هگلی ، بازگشت جهان<br />
نمادین ژیژک<br />
همانطور که پیش از این گفته شد هگل معتقد<br />
است حتی اگر بندگان در مسیر تاریخ بر<br />
اربابان پیروز شوند باید ارباب بودن خود<br />
را به دیگری حواله کنند و بدین نحو از<br />
خودبیگانه خود را به رسمیت بشناسند . این<br />
حواله کردن ارباب بودن به دیگری از آنجا<br />
ناشی می شود که ارباب بودن بذات نیست<br />
بلکه در گروی به رسیمت شناختن بندگان<br />
است و بدین نحو جهان نمادین تکرار می<br />
گردد . ژیژک این بحث هگلی از تئوری<br />
تکرار را در مقاله سوژه قلقلکی و نیز بخش<br />
های زیادی از کتاب عینیت ایدئولوژی<br />
را به تئوری تکرار اختصاص می دهد<br />
. به عبارتی شکاف میان سوژه و ابژه یا<br />
همان شکاف هگلی ، همان چیزی است که<br />
بازگشت آینده یا تئوری تکرار را ممکن<br />
می کند . « عارضه ها کشانه هایی هستند<br />
بی معنا ، کشانه هایی که معنای آنها قابلِ<br />
کشف یا استخراج از اعماق پنهان گذشته<br />
نیست بلکه باید آن را به گونه ای پسا کنشی<br />
بازسازی کرد –کار واکاوی فرآوردن<br />
حقیقت است ، یعنی چارچوبی داللی که محل<br />
و معنای نمادین عارضه ها به دست می دهد<br />
. به محض کشانه ها از پیش فراداده نیست<br />
: این معنا مداوما به همراه وادیسهای شبکه<br />
دالها تغییر می کند . هر گسست ِ تاریخی<br />
، هر پیدایش یک کالن –دالِ نو ، پسا<br />
کنشگرانه معنای تمامی سنت را دگرگون<br />
می کند . روایت گذشته را بازسازی می کند<br />
، خوانشی متفاوت و تازه از آن به دست<br />
می دهد . » )ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ،<br />
۱۱۲( ۱۳۸۹: البته اسالوی ژیژک در این<br />
که تئوری تکرار بازگشت از خودبیگانگی<br />
، سلطه و استیال است قدری فراتر می<br />
رود و در باب نفی در نفی هگل یا همان<br />
تئوری تکرار اینگونه می گوید : نفی در<br />
نفی معادل بازگشت امر سرکوب شده است<br />
. « نفی در نفی یعنی همان ماتریس منطقی<br />
شکست ضروری ِ طرح یا پروژه سوژه. »<br />
)ژیژک ،گزیده مقاالت ، نظریه، سیاست،<br />
دین ۱۳۸۹، )۵۲ :<br />
الکان<br />
الکان برای ژیژک همه چیز است . از مفاهیم<br />
گرفته تا رسالت و هدفی که او با تشریح آراء<br />
الکان برای خود متصور شده است . اگرچه<br />
بسیاری از منتقدین معتقد هستند الکان ژیژک<br />
الکان سه ساحت سه گانه است ، ولی باید<br />
اذعان کرد ، که هگل و مارکس برای ژیژک<br />
ابتدا از فیلتر الکان عبور کرده اند . از این<br />
رو فرایند سوژه شدن ، و ارتباط سوژه ها با<br />
یکدیگر که آغازی برا تسلف از نوع هگلی<br />
آن به حساب می آید کامال الکانی است . هابز<br />
سوژه ها را شرور می دانست و الک و رسو<br />
در جهت های مخالف . پس آغاز فلسفیدن<br />
ابتدا با تعریف سوژه و تکوین هویت شروع<br />
می شود . بنابراین» نظریه الکان درباره ی<br />
روند تکوین هویت و تشکل سوژه بشری بر<br />
مدار سه مفهوم بنیادی می گردد که ناظر به<br />
سه وجه اساسی آدمی است : نمادین /خیالی /<br />
واقعی« ( دالی ، ۱۳۸۷ ) ۲۵ :<br />
-حیث خیالی : که هسته اولی آن همان مرحله<br />
آینه ی است<br />
-ساحت رمز اشارت که حاکی از آن است که<br />
تنها آدمی واجد زبان تکلم است<br />
- حیث واقع که همواره با ساحت رمز و<br />
اشارت در تعارض باقی می ماند . )موللی ،<br />
)۱۶-۱۹ :۱۳۸۷<br />
از این رو این ساحت را اینگونه می توان<br />
توضیح داد هر چند که ژیژک خود باز به<br />
تقسیم بندی دست می زند و این سه ساحت<br />
را به تنهایی کافی نمی داند و او هر کدام<br />
از این سه ساحت را به سه قسم تقسیم می<br />
کند . امر خیالی نمادین ، امر خیالی خیالی<br />
، امر خیالی واقعی ، امر واقعی واقعی ،<br />
امر واقعی نمادین ، امر واقعی خیالی ، امر<br />
نمادین نمادین ، امر نمادین خیالی و امر<br />
نمادین خیالی .<br />
« ساحت نمادین اشاره به عرصه زبان دارد<br />
و مشخصا همان ساحت داللت و کارکرد دال<br />
هاست . ساحت خیالی مبتنی است بر رابطه<br />
تحریف آمیز نفس با جهان که پایه تصویر<br />
است و الکان برای تشریح ساخت آن از<br />
مرحله آینه حرف می زند . ساحت واقعی ،<br />
افق و محدوده ی واقعیت خاص او را تعیین<br />
می کند چرا که حیث واقعی از حیطه نمادین
صفحه 55<br />
بیرون می ماند چون نامیدنی نیست ، حیث<br />
واقعی در حقیقت امری الیتغیر و متشکل از<br />
عناصری است که هرگز نمی توان له آنها<br />
حالت نمادین کالمی داد . الکان به طور<br />
مشخص به کابوس ها و ضایعه های روحی<br />
و روانی اشاره می کند . )دالی ، ۱۳۸۷:<br />
) ۲۶<br />
الف : امر خیالی الکانی در نگاه ژیژک<br />
امر خیالی و نمادین در تفکر ژیزک جایگاه<br />
بسیار زیاد و مهمی دارند چون او براساس<br />
این دو ساحت ، آگاهی کاذب را در می<br />
اندازد و این دو ساحت را عاملی برای از<br />
خودبیگانگی سوژه می داند ، از خودبیگانگی<br />
سلطه را فراهم می آورد ولی در عین حال<br />
تاکید می کند که عدم حضور آن ها زیست<br />
برای سوژه ها را غیر ممکن می کند ، چون<br />
درک امر واقع دهشتناک و خطرناک است و<br />
سوژه ها توان درک آن را ندارند .<br />
« امر خیالی ، در یک سطح اشاره به<br />
فرایندی دارد که از طریق آن خود )ego(<br />
نطفه می بندد و متولد می شود . این فرایند<br />
عموما مرحله ی آینه ای نامیده می شود .<br />
مرحله ی آینه ای وقتی آغاز می شود که<br />
انسان هنوز نوزاد به حساب می آید و حدود<br />
شش ماه از زندگی او می گذرد . چنانکه<br />
الکان به ما یادآوری می کند ، انسان زودتر<br />
از موعد به دنیا می آیند به این معنا که تا چند<br />
سالی از عمرشان نگذرد قادر به هماهنگ<br />
کردن حرکاتشان نیستند . نوزادان از طریق<br />
یکی شدن با تصویری از خودشان در آینه<br />
)چه یک آینه ی واقعی ، چه آینه ی یک<br />
انسان دیگر (بر این مشکل فائق می آیند . در<br />
مقایسه با احساس های آزارنده و تا حدودی<br />
گنگ حاکی از به هم ریختگی ای که نوزادان<br />
در بدن های خودشان حس می کنند ، این<br />
تصویر ، انگاره ای معقول از خودش به<br />
عنوان بدنی کامال هماهنگ و وحدت یافته<br />
به نوزاد ارائه می دهد . این تصویر با این<br />
کار طرح تحول آینده ی کودک را در می<br />
اندازد و احساس خوشایند یکپارچگی ، یا به<br />
به عبارت دیگر ، یک “خود یا اگو” را به<br />
او ارزانی می دارد . این فرایند یکی شدن یا<br />
انطباق هویت هر چند داستانی ثبات بخش به<br />
نظر می رسد ، اما در واقع همچون نیرویی<br />
به شدت بوالهوس یا دمدمی در وجود کودک<br />
النه می گزیند و مدام خود همان پاکنهادی<br />
و وحدتی را که کودک می خواهد بروز<br />
بدهد ، متزلزل می کند . هم هویت شدنی که<br />
قدرت هایی را به خود می گیرد که کودک<br />
هنوز فاقد آنهاست ، به طور ذاتی دچار از<br />
هم گسیختگی می شود و شکاف بین خودش<br />
و تصویرش آن را پاره پاره می کند . بدین<br />
ترتیب تا ابد تالش خواهد کرد تا دیگری را<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
وادار به پذیرش همانِ “خودش” کند . همواره<br />
همان بخشی از ما که به دنبال تمامیت و<br />
وحدت است باقی می ماند و همیشه در تالش<br />
است تا بر شکافی که قبل از هر چیز آن را<br />
پدید آورد ، غلبه کند . بنابرین ، امر خیالی<br />
، در این معنای وسیع تر ، نامی است برای<br />
جست و جوی بی وقفه به دنبال نفس ، برای<br />
فرآیند ادغام هر چه بیشتر موارد همتاسازی<br />
و شباهت به قصد تقویت حکایت وحدت<br />
خویش .متاسفانه الکان در عین حال بر آن<br />
است که دوران مظهر اوج خیالی انسان است<br />
. زیرا عصر مدرن عصری است که در آن<br />
آدم ها دلمشغول خودشان شده اند و در این<br />
گمان اند که خود و آفریده های شان بر جهان<br />
تقدم دارند ». ( مایرس ، ۱۳۸۵ )۳۶-۳۵ :<br />
از این رو که مرحله آئینه ی مرحله تکوین<br />
فرایند سوژه شدن است الزم است در اینجا<br />
بدان توجه شود که ژیژک آن را چگونه<br />
تعبیر می کند :<br />
مرحله آئینه ای : در این مرحله که طفل<br />
برای نخستین بار به شناخت تصویر در در<br />
آئینه نائل می آید و به درک وجود خود به<br />
عنوان من دسترسی پیدا می کند . کشف من<br />
نفسانی all.daslcheng ego همراه با<br />
احساسی مملو از خود بزرگ بینی پارنویست<br />
که از این پس هسته اصلی حیث خیالی او را<br />
تشکیل خواهد داد ، حیث خیالی – همچنان<br />
که از نام آن بر می آید –مبتنی بر غفلت فرد<br />
از وجود راستین خود و متکی بر رابطه ای<br />
مستوری نسبت به نفس اوست » .)موللی ،<br />
) ۱۶-۱۷ : ۱۳۸۷<br />
تقسیم بندی ژیژک را از این ساحت می توان<br />
اینگونه تقسیم کرد : »خیالی ِواقعی : خیالی<br />
که جای امر واقع را می گیرد و خودِ پرده<br />
/تصویری که همچون تله عمل می کند .<br />
/خیالی ِ نمادین : همان نمادهای یونگی ،<br />
معجونی از صور ازلی یونگی ، مذاهب<br />
و عرفان های شرق دور . /خیالی ِخیالی<br />
: همان نگاه دیگری در مرحله آئینه ی . »<br />
)دالی ، ،۱۳۸۷ )۳۴-۳۰<br />
ب : امر نمادین الکانی در نگاه ژیژک<br />
« امر نمادین شاید بلند پروازترین نظم در<br />
بین نظم های سه گانه باشد چون گستره ی<br />
آن شامل همه چیز از زبان تا قانون می شود<br />
و همه ساختارهای اجتماعی ما بین این دو<br />
را در خود جای می دهد . بدین ترتیب ، امر<br />
نمادین بر سازنده بخش مهمی از آن چیزی<br />
است که معموال )واقعیت ) می نامیم . امر<br />
نمادین چارچوب غیر شخصی جامعه است<br />
، عرصه ای که در آن ما جایگاه خود به<br />
عنوان عضوی از جماعتی متشکل از انسان<br />
های هم نوع را به دست می آوریم ، به<br />
عنوان مثال : بسیاری از آدم ها حتا پیش از<br />
تولدشان در امر نمادین جای می گیرند ، و<br />
متعلق به یک خانواده ، یک گروه اجتماعی<br />
–اقتصادی ، یک جنسیت ، یک نژاد و غیره<br />
هستند . با اینکه این سخن به نظر توصیفی<br />
مثبت می رسد ، اما الکان نشان می دهد که<br />
ما در عین حال زندانی امر نمادین هستیم<br />
آنجا که می گوید آنچه این سامان را یکپارچه<br />
می سازد زنجیره ی داللتگر یا آن چیزی<br />
است که او قانون دال می نامد . )مایرس ،<br />
)۳۷-۳۶ : ۱۳۸۵<br />
این عدم فراروی از امر نمادین ، برگرفته از<br />
بازتقریر گفتمان تئوری تکرار هگل است ،<br />
اینکه اساسا سوژه نمی تواند از زندان نمادها<br />
و نشانه ها بیرون بیاید به این دلیل که از<br />
بُعد زبان شناختانه سوژه ها اسیر دال هستند<br />
و نمی توانند فراتر روند . زیرا زبان قادر<br />
نیست نامی برای امر واقع بیابد و آن را<br />
نمادین کند . زیرا واژه ها همواره بر تجربه<br />
زیستن استوار هستند و باید به زبان هگلی به<br />
مقدمه پیش از خود بازگردند .<br />
»دنیای که در آن سوژه در صور خیال یا<br />
نوزادی خود گم شده است . این ))تصاویر ((<br />
خیالی بازنمایی تجربه زیسته اند ، پیش از آن<br />
که تجربه مزبور در قالب زبان بیگانه شده<br />
باشد . ما با ورود به ساحت کامل زبان ، یا<br />
عرصه نمادین ، خود را در دام این صور<br />
خیال اسیر می کنیم . سوژه با نام گذاری بر<br />
یک چیز از آن فاصله می گیرد . هنگامی<br />
که بر آن نام می گذارد ، در واقع به انکار<br />
آن چیزی که هست بر می خیزد رسیدن به<br />
عرصه نمادین ذهن را تثبیت می کند و آن را<br />
از قید تفکیک نشده صور خیال رهایی می<br />
بخشد . این عرصه میانجی خود و خود و<br />
میان خود و شی است . چناچه شخص امکان<br />
ورود به عرصه نمادین را نداشته باشد .<br />
نمی تواند فردیت خود را محقق سازد ، چون<br />
الزمه تحقق فردیت فرق گذاری است . الکان<br />
در مورد ارزش ورود به سامان نمادین<br />
دیدگاهی دو پهلو داشت . از جهت مثبت ،<br />
ورود به این عرصه فردیت را امکان پذیر<br />
می سازد و همین امر باعث برتری انسان بر<br />
طبیعت شده است . از جهت منفی ، دقیقا به<br />
این دلیل که فرد ، خود را با طبیعت بیگانه<br />
می کند و نوعی ناخوداگاه خلق می کند تا<br />
بتواند با استفاده از آن خود طبیعی خود را<br />
سرکوب کند و فرد مصنوعی تر می شود<br />
و از حقیقت و واقعیت خود بیشتر فاصله می<br />
گیرد . و وارد نظامی از جبرباوری سفت و<br />
سخت می شود .<br />
هنگامی که سوژه به عرصه نمادین وارد<br />
می شود ، در واقع فرد وارد نظامی مستقر
صفحه 56<br />
با قواعد و ساختارهای خاص خود می شود<br />
، سوژه در چهارچوب زبان قالب ریزی<br />
می شود. منطق مناسبات میان نشانه ها به<br />
جای تجربه زیسته واقعی می نشیند . فرد<br />
به زندانی سامان خود مختار نشانه ها تبدیل<br />
می شود . «)پامر ، ۱۳۸۸ ۴۷۲-۴۷۱ :<br />
) در واقع آنچه در این منطق سلطه محور<br />
؛ در مرحله نمادین سرکوب می شود و<br />
به ناخوداگاه رانده می شود ، غرایز زیست<br />
شناختی نیست ، چرا که آنها قبال به واژگان<br />
ترجمه شده اند . این واژگان یا دال ها هستند<br />
که به ناخوداگاه رانده می شوند . ))ناخوداگاه<br />
زنجیری از دال هاست (( در زبان و اندیشه<br />
خوداگاه آنچه مورد تاکید قرار دارد عینیت<br />
مدلول )یا عینیت معنا ) است . این تاکید ،<br />
خالقیت دال)واژه ) را پنهان می کند . همان<br />
بازگشت سرکوب در برداشتی که ژیژک از<br />
نفی در نفی هگل دارد این جا در آراء الکان<br />
معنی می دهد .<br />
تقسیم بندی ژیژک از این وضعیت عبارتند<br />
از : « نمادینِ واقعی : دالی است که تا حد<br />
فرمولی بی معنا تنزل یافته است . /نمادینِ<br />
خیالی : به مانند ِ نمادهای یونگی ./نمادینِ<br />
نمادین : هم چون کالم و خودِ زبان که<br />
سرشار از معناست . » )دالی ، ۱۳۸۷ :<br />
)۳۲<br />
ج : امرواقع الکانی در نگاه ژیژک<br />
نظم واقعی توضیح دهنده ی عرصه هایی از<br />
زندگی است که نمی توان آنها را شناخت .<br />
البته ، به یک اعتبار امر واقعی یعنی همه<br />
چیز ، چون ، چنانکه پیشتر دیدیم ، همه ی<br />
دانش ما درباره ی جهان به وساطت زبان<br />
حاصل می شود . ما هرگز به چیزی به طور<br />
مستقیم وقوف پیدا نمی کنیم . به این اعتبار<br />
، امر واقعی همان جهان است پیش از آنکه<br />
به واسطه ی زبان تکه تکه شده باشد . به<br />
عبارتی ژیژک ، همان منطق هگل را باز در<br />
این جا پی می گیرد که بنده توان رسیدن به<br />
خودآگاهی را ندارد ، و نمی تواند بی واسطه<br />
با دیگری روبرو شود ، از این رو است که<br />
باید واسطه ی در اندازد و این واسطه که<br />
نمی گذارد سوژه به ذات خودش و دیگری<br />
پی ببرد همان آگاهی کاذب یا جهان نمادین<br />
است . به همین منوال می توان گفت آن روح<br />
یا آن جان یا آن خوداگاهی که هگل درک<br />
نشدنی می داند ، ژیژک در آراء الکان می<br />
یابد و آن چیزی نیست جز همین امر واقعی<br />
. این سه ساحت در ارتباط با یکدیگر هستند<br />
، بشر برای درک امر واقع باید به جهان<br />
نمادین پناه ببرد تا پس از گذر امر واقع از<br />
جهان نمادین به واقعیت برسد .<br />
». امر نمادین روی امر واقعی کار می کند<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
؛ به قول الکان ، برشی را در ان ایجاد می<br />
کند ، به هزاران راه جورواجور آن را تکه<br />
تکه می کند . در واقع ، یکی از راه هایی<br />
که از طریق آن می توانید امر واقعی را باز<br />
بشناسید عبارت است از دقت در این که چه<br />
زمانی فالن چیز نسبت به نمادین شدن بی<br />
تفاوت است . ما وقتی وارد سامان یا نظم<br />
یا حیث نمادین می شویم که به این طریق<br />
نامگذاری یا طبقه بندی می شویم ، اما پیش<br />
از آن در نظم واقعی هستیم . به عنوان مثال<br />
ایدز به خودی خود بی معنی است و همه ی<br />
این تفاسیر درباره آن ، تالش هایی هستند<br />
برای نمادین کردن آن ، می توان گفت تالش<br />
هایی برای حدس زدن پیامی در امر واقعی<br />
در حالی که هیچ پیامی در کار نیست و چون<br />
امر واقعی بی معنی و مهمل است امر واقعی<br />
صرفا هست ، و معنا تنها در بطن واقعیت<br />
نظم نمادین یافتنی است )مایرس ،۱۳۸۵ :<br />
) ۴۲-۴۰<br />
واقعیِ نمادین : »دالی که به ضابطه ای<br />
بی معنی مووّ ل شده است . /واقعیِ واقعی<br />
: چیزی مخوف و فیجع که مفهومِ وحشت<br />
و ترس را در فیلم های ترسناک افاده می<br />
کند /واقعیِ خیالی : چیزی مروموز و دست<br />
نیافتنی که چون رد پای از امرِ واال در اشیاء<br />
نفوذ می کند و از خود پُرشان می کند . »<br />
)دالی ، :۱۳۸۷ )۳۱<br />
مارکس<br />
مارکس متفکری است که بحث از<br />
خودبیگانگی هگل را در تمامی مباحث<br />
خود دنبال کرده است . در لوئی بناپارت از<br />
منظر سیاسی و کاپیتال از منظر اقتصادی<br />
. ضمن آن که او هم مانند هگل به دیگری<br />
معتقد بود و از همین رو است که پرولتاریا<br />
در مقابل بورژوازیی قرار می دهد . او هم<br />
به مانند هگل معتقد است جهان نمادین ، یا<br />
همان آگاهی کاذب ، ایدئولوژی طبقه مسلط<br />
است که موجبات استمرار استثمار تود ها را<br />
فراهم می آورد . « به گمان مارکس ما به<br />
ضرورت خلق می کنیم . او عنوان هوموفابر<br />
)انسان سازنده ) را بر هومو ساپینز )انسان<br />
داننده ) ترجیح می داد زیرا دانستن ما وابسته<br />
به فعالیتمان است . به عقیده مارکس ما تا<br />
حدود زیادی همان چیزی هستیم که می سازیم<br />
. او در تضاد با هگل مطرح می کند این<br />
آگاهی انسان نیست که هستی اجتماعی آنها<br />
را تعیین می کند ، بلکه به عکس ، این هستی<br />
اجتماعی آنها است که آگاهی شان را تعیین<br />
می کند . مارکس بخش عمده سال های خود<br />
را به توصیف ساختار سرمایه داری با همه<br />
تضاد های دورنی آن )خاطرات دیالکتیک<br />
هگلی( پرداخت . تاکید سرمایه داری بر<br />
رقابت ، به عکس خود ، یعنی انحصار منجر<br />
خواهد شد ؛ پیامد این وضع ، سقوط شماری<br />
از اعضای پیشین نخبگان اقتصادی به مرتبه<br />
تهیدستان خواهد بود ؛ نیاز دایم سرمایه داری<br />
به منابع تازه موادخام ، نیروی کار ارزان و<br />
محل ریختن زباله های تولیداتش ، به جنگ<br />
امپریالیستی در میان دولت های سرمایه<br />
درای منجر خواهد شد ؛ نیاز سرمایه داری<br />
به حل بیکاری ، باعث تزریق پول بیشتر در<br />
نظام و بروز تورم خواهد شد ، و نیاز به حل<br />
مساله تورم باعث افزایش بی کاری خواهد<br />
شد . » )پامر ، ۱۳۸۸ ۳۳۰- ۳۱۶ : )<br />
غایت ژیژک هم به همین نحو است . و غایت<br />
او مارکس است . مارکس از خودبیگانگی و<br />
ایدئولوژی ، مارکس محبوب ژیژک است .<br />
در واقع مارکس در تفکر ژیژک یعنی هستی<br />
شناختی ، یعنی سیاست، یعنی دغدغه ، یعنی<br />
ضدیت با سرمایه داری . مارکس در تفکر<br />
ژیژک یک متفکر ارتدوکس صرفا اقتصادی<br />
نیست ، همانگونه که هگل در تفکر مارکس<br />
نداشت . بلکه ژیژک نگاهی اپستمولوژیک<br />
به مارکس دارد . و شاید ژیژک آمده است<br />
برداشت انتولوژیک و انگلسی لنین از<br />
مارکس را تغییر دهد . و بدین نحو است<br />
که او راه رهایی خود را در تئوری تکرار<br />
لنین می جوید . یک لنین اخالقی که در عین<br />
حال هم منتقد کمونیسم قرن بیستم هم هست<br />
این بار در قامت ژیژک حلول کرده است .<br />
ژیژک به دنبال مسائل اقتصادی ارتدوکس<br />
در مارکس نیست . او نگاهی روان کاوانه از<br />
مارکس را پی می گیرد . و بدین نحو است<br />
که ژیژک به چپ های معاصر می تازد<br />
که با ریاکاری صرفا امر محالی را جستجو<br />
می کنند . در واقع ژیژک با اعالم اینکه<br />
بدون شرمندگی مارکسیست است ، اعتقاد<br />
راسخ خود را به حقیقت و ارزش نهفته در<br />
انتقاد مارکس از سرمایه داری ، و به ایمان<br />
به امکان شیوه ای بهتر ، شیوه ای بدیل ،<br />
برای سازمان دهی جامعه ، می پذیرد . در<br />
واقع ، منصفانه اگر ژیژک تفسیر خود از<br />
دیالکتیک هگل را به عنوان ابزاری برای<br />
، مثال توضیح نحوه کار اید ئولوژی به کار<br />
می گیرد . « انتقاد مارکس از سرمایه داری<br />
دقیقا دلیلی است بر اینکه ژیژک اصال چرا<br />
می نویسد ؟ بنابراین تاثیر مارکس را می<br />
توان به صورت انگیزه برای گونه ای خاص<br />
از تفکر در آثار ژیژک می توان یافت .<br />
این نوع تفکر که گاهی پراکسیس خوانده می<br />
شود ، صرفا به دنبال طبقه بندی یا منعکس<br />
کردن تجربه نیست ، بلکه بیشتر به دنبال<br />
تغییر است . این کار ممکن است پروژه جاه<br />
طلبانه ای بنماید که برای بسط آن باید یک<br />
چندین کتاب نوشته شود ، اما میدان نبرد<br />
ژیژک قلمرو ایده ها و فرهنگ یا روبنا،<br />
است . از نظر مارکسیست ها ، کل هدف
صفحه 57<br />
روبنا –که شامل خانواده ، نظام آموزش ،<br />
حکومت ، ورزش و هنرهاست –عبارت<br />
است از تضمین بازتولید شیوه موجود<br />
سازمان دهی اقتصادی –چیزی که مارکس<br />
زیربنا می نامید ، که در اینجا سرمایه داری<br />
است . )مایرس ، ۱۳۸۵ )۳۱-۳۰ :<br />
برداشتی ژیژک از مارکس دارد ، برداشتی<br />
اپیستمولوژیک است بدین نحو « راهگشا<br />
است که بدانیم برداشت ژیژک از اقتصاد<br />
برداشتی لوکاچی و فرانکفورتی دارد با<br />
وجود اینکه به مارکسیسم غربی به شدت نقد<br />
دارد معترف است که برداشت این متفکران<br />
بهترین و راهگشا ترین ایده است . به زبان<br />
خود او : این ایده می گوید اقتصاد صرفا<br />
حوزه ای در میان حوزه های اجتماعی<br />
نیست . بینش اساسی نقد مارکسیستی اقتصاد<br />
سیاسی –بت وارگی کاالیی و از این دست –<br />
این است که اقتصاد شان اجتماعی استعالیی<br />
دارد . اقتصاد ماتریسی مولد برای پدیده<br />
هایی فراهم می آورد که در نگاه اول هیچ<br />
ربطی به اقتصاد ندارد . برای مثال ، می<br />
توانیم از شی وارگی یا کاالیی شدن فرهنگ<br />
سیاست حرف بزنیم . اقتصاد سرمایه دارانه<br />
در سطح فرم ، دامنه ای جهان شمول دارد .<br />
بنابرین ساختار یافتن جهانی ساحت آنچه در<br />
اقتصاد سرمایه دارانه ادامه می یابد برای<br />
من جالب است . این فقط حوزه ای در میان<br />
حوزه های دیگر نیست . او دلیل خود را با<br />
پسامدرن ها در همین نکته جستجو می کند<br />
: جنسیت ، مبارزه ی قومی ، هر چیز دیگر<br />
، و بعد طبقه . طبقه تنها یکی از اعضای<br />
این مجموعه نیست . ما برای طبقه ، البته<br />
مبارزه ی اقتصادی ضد سرمایه دارانه را<br />
می خوانیم . )دالی ، :۱۳۸۷ ) ۱۹۸<br />
با استمداد از دو واژه کلیدی در افکار مارکس<br />
می توان مارکس را در افکار ژیژک ، که<br />
به قول مایرس سیاست اش از برای مارکس<br />
آمده است بازشناسی کرد . این دو واژه<br />
عبارتند از : بت وارگی – ایدئولوژی .<br />
پس از طرح کلی از این دو واژه کلیدی ،<br />
تلقی ژیژک را در استفاده مکرر از این دو<br />
واژه تبیین می کنیم. اگرچه طرح مباحث<br />
این چنینی در فراخور این سطور نمی گنجد<br />
، ولیکن طرح آن در حد بضاعا گریز ناپذیر<br />
است از این رو که تقدیر آدمیان ایجاب می<br />
کند پرسش های از خود بپرسد که توان پاسخ<br />
گویی به آن را ندارند .<br />
بت وارگی کاالیی :<br />
مارکس در کتاب سرمایه بت وارگی را<br />
اینگونه روایت می کند :»کاال در نگاه نخست<br />
چیزی بدیهی و پیش پا افتاده به نظر می<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
رسد . اما تحلیل ان نشان می دهد که چیزی<br />
است بسیار پیچیده و تو در تو ، سرشار از<br />
ظرایف متافیزیکی و قلمبه بافی های پر<br />
مدعای هستی شناسانه . تا آن جایی که<br />
کاال ارزش مصرفی است ، هیچ چیز اسرار<br />
آمیزی در آن نیست ، خواه آن را از این<br />
نظر مالحظه کنیم که به واسطه ی ویژگی<br />
هایش نیازهای انسانی را برآورده می کند و<br />
خواه از این نظرکه این ویژگی ها محصول<br />
کار انسانی است . بنابرین سرشت راز آمیز<br />
کاال از ارزش مصرفی آن سرچشمه نمی<br />
گیرد . از محتوای تعینات ارزش هم ناشی<br />
نمی شود . زیرا در وهله نخست ، هر قدر<br />
هم انواع مفید کارها یا فعالیت مولد تنوع<br />
داشته باشند ، این حقیقتی فیزیولوژیک است<br />
که آن کارکردهای سازواره ی انسان اند در<br />
وهله دوم آنجا که مسئله به مبنای تعیین مقدار<br />
ارزش مربوط می شود ، یعنی مقدار زمانی<br />
که صرف نیروی بدنی یا کمیت کار می شود<br />
، تمایز قایل شدن بین این کمیت )از یک<br />
سو ) و کیفیت کار )از سوی دیگر ) حتی<br />
به نحو آشکار تری ممکن است . راز رمز<br />
شکل کاال صرفا در این امر نهفته است که<br />
این شکل کاال صرفا در این امر نهفته است<br />
که این شکل سرشت اجتماعی کار انسان را<br />
در چشم او همچون شی ء وار خود این<br />
محصوالت همچون اجتماعیات یافتن ویژگی<br />
طبیعی چیزها نمایان می سازد و از همین<br />
رو رابطه اجتماعی تولید کنندگان را با کل<br />
کار به صورت رابطه اجتماعی بی اشیاء<br />
که خارج از انسان وجود دارد ، در نظر او<br />
جلوه می دهد . از این راه بده بستان است که<br />
محصوالت کار به کاال یه چیزی محسوس<br />
اما فراسوی حواس یا به چیزی اجتماعیش<br />
تبدیل می شود . تنها رابطه اجتماعی خود<br />
انسان هاست که در اینجا و نزد آنان شکل<br />
شبح وار رابطه اشیاء را به خود گرفته است<br />
. بنابراین برای یافتن همانندی ها یا تمثیلی<br />
از این دست باید گریزی به وادی مه آلود<br />
مذهب بزنیم . آنجا آفریده های سر انسان<br />
همچون پیکره های قائم به ذات نمودار می<br />
شوند که گویی حیاتی از آن خویش دارند و<br />
با یکدیگر و با انسان ها در رابطه اند . چنین<br />
اند محصوالت دست انسان ها در جهان کاال.<br />
من این را بت وارگی می نامم ، سرشتی<br />
که به محض تولید محصوالت کار به مثابه<br />
کاال ، خود را به آن می چسباند و بنابرین از<br />
تولید کاالیی جدایی ناپذیر است . » )مارکس<br />
، ۱۳۸۶ )۱۰۲-۱۰۰ : به عبارتی مارکس<br />
به روایت کوالکفسکی می خواهد بگوید : «<br />
انتقال بازار در روابط اجتماعی ، و ارزش<br />
مادی بخشی موجب از خود بیگانگی می<br />
شود در واقع می خواهد بگوید ما با این کار<br />
به عنوان مثال وقتی انسان جنسی را با پول<br />
مبادله می کند در واقع روح انسانی یا همان<br />
فراینده کارش را به ابژه انتقال می دهد و<br />
بدین نحو موجب این می شود که کاال از فرد<br />
بیگانه گشته و برای خود به تنهایی دارای<br />
شخصیت گردد و بر این حسب است که فرد<br />
از کاالی دست خودش شکست می خورد و<br />
قربانی شی ء انگاری ای می شود که برای<br />
روابط اجتماعی واقعیتی عینی قائل است و<br />
به تعبیر کوالکفسکی بت وارگی کاالیی بدین<br />
معنی است که انسان نتواند فراورده های<br />
کار خود را آن چنان که هست –یعنی به<br />
عنوان فراورده های کار خود –درک کند و<br />
ناخواسته به جای اعمال قدرت انسانی مطیع<br />
آن گردد )کوالکفسکی ، :۱۳۸۵ ) ۳۲۸<br />
ژیژک از خودبیگانگی و هم اید ئولوژی را<br />
از مارکس به ارث می برد و در واقع با<br />
به روز رسانی آن سعی می کند ، در یک<br />
عصر پساایدئولوژیکی که سوژه دکارتی<br />
با انتقادات پسامدرنیته زیر آبش زده شده<br />
است و هیچ حقیقتی مفروض فرض نمی<br />
شود و هم چنین ناخوداگاه آدمی به صورت<br />
ناخوداگاه آنها را در همان ناخوداگاه آدمی<br />
انباشت می کند ، بدون اینکه بخواهد از آن<br />
رونمایی کند ، ژیژک این مطلوب سازی<br />
و یا همان به روز رسانی را با استمداد از<br />
واژگان الکانی و با یک منطق هگلی انجام<br />
می دهد ، بهترین کتاب در این زمینه عینیت<br />
ایدئولوژی است که به تازگی علی بهروزی<br />
آن را ترجمه کرده است کتابی که الکالئو<br />
ان را شاهکار می داند و گلین دالی آن را<br />
در زمره کتاب های کالسیک ، کتابی که<br />
بسیاری از متفکران علت شهرت ژیژک را<br />
بدان منتصب می دانند .<br />
ژیژک در کتاب عینیت ایدئولوژی فتیش<br />
انگاری کاال را ))یک نسبت معین اجتماعی<br />
میان انسانها ، که در چشم انها ، شکل موهوم<br />
نسبتی میان اشیا ء را به خود می گیرد ((<br />
( مارکس ، ۱۳۸۶: ۱۲۵(ارزش یک کاالی<br />
معین ، فعلیت مظهری است از یک شبکه<br />
مناسبات اجتماعی در بین فرآوردگان انوع<br />
کاال ها ، صورت خاصه ))شبه طبیعی ((<br />
چیزی دیگر ))کاال ، پول (( را می گیرد<br />
و بدین ترتیب ، می گوییم که ارزش فالن<br />
کاال برابر است با چنین و چنان مبلغ پول<br />
. )ژیژک ، عینیت ایدولوژی ، ۱۳۸۹ :<br />
) ۶۵ تا اینجا ژیژک همان گفتمان ما را در<br />
باال تکرار می کند ولی به یکباره با طرح<br />
مدعایی از دل این نظر از سایر راویان<br />
مارکس فاصله می گیرد ، وی می گوید :<br />
« مختصه ماهوی فیتش انگاری کاال همان<br />
جانشینی مشهور اشیاء به جای آادمها نیست<br />
))نسبتی میان انسانها شکل رابطه ای میان<br />
اشیاء را به خود می گیرد (( این مختصه<br />
در واقع یک جور دُشناخت است . یک جور<br />
خلط کردن نسبتی معین در درون یک شبکه
صفحه 58<br />
ساختاری با یکی از عناصر آن شبکه ؛ آنچه<br />
در واقع معلول ساختاری شبکه متاسبات بین<br />
عناصر است به صورت خاصیت بالواسطه<br />
یکی از عناصر نمودار می شود ، انچنان که<br />
گویی این خاصیت در خارج از نسبتش با<br />
عناصر دیگر باز هم وجود دارد . » )همان<br />
)<br />
مارکس این نکته را به صراحت در ارتباط با<br />
شکل ساده ))بروزِ ارزش ((متذکر می شود<br />
. کاالی) الف (تنها در صورتی می تواند<br />
ارزش خود را بروز دهد که خود را به یک<br />
کاالی دیگر کاالی) ب ) ، منتسب گرداند . و<br />
بدین ترتیب کاالی اخیر تبدیل می شود به هم<br />
ارز کاالی الف: در مناسبه ارزش ، صورت<br />
طبیعی کاالی ب )ارزش استفاده ی آن ،<br />
خواص محسوس و بداشته آن ) نقش صورت<br />
ارزشی کاالی )الف( را بازی می کند ؛ به<br />
عبارت دیگر ، جسم ب تبدیل می شود به این<br />
ارزش برای الف . هر خویشتن انسانی تنها<br />
با بازتاب یافتن در انسان دیگر –یعنی از آن<br />
حیث که این انسان دیگر انگاره و خیالی از<br />
وحدت او را ارائه می کند –می تواند به خود<br />
هویتی دست یابد : بدین ترتیب ))هویت (( و<br />
))غیریت (( دقیقا الزم و ملزومند . ان کاالی<br />
دیگر )ب (تنها به شرطی هم ارز خواهد بود<br />
که الف به عنوان صورت ظاهری ارزش ب<br />
با آن مناسبه داشته باشد ، یعنی کاالی ب تنها<br />
در محدوده این مناسبه ممکن است هم ارز<br />
شمرده شود ، اما این ظاهر فتیش انگاری<br />
در همینجا نهفته است .مصداق این گفتار را<br />
می توان در مثال هگلی یافت ))شاه بودن<br />
(( معلولی است از شبکه مناسبات اجتماعی<br />
میان یک ))َاه (( و اتباع او ؛ اما-و دشناخت<br />
فتیش انگارانه در همین جاست –از نظر<br />
شرکت کنندگان د این علقه اجتماعی ، این<br />
نسبت به شکلی وارونهِ تاب ظاهر می شود<br />
: آنها می اندیشند اتباعی هستند که احترامات<br />
ملوکانه را نسبت به شاه مرعی می داند زیرا<br />
که شاه پیشاپیش و فی نفسه ، و در خارج<br />
از مناسبه با اتباعش ، شاه است ؛ انگار که<br />
تعین ))شاه بودن (( خاصه طبیعی شخص<br />
شاه باشد . ابلهی فکر می کند شاه است ابله<br />
تر از شاهی نیست که خودش را حقیقتا شاه<br />
می داند )یعنی خود را بالواسطه با عنوان<br />
)شاهی( یکی می انگارد .<br />
اما این نوع اول فتیش انگاری است جوامعی<br />
که فتیش انگاری کاال حاکم است ، و رابطه<br />
انسانها کامال فتیش زده شده اند و نوع دیگر<br />
آن که با ان همقران نیست ، جوامعی است که<br />
در آن فتیش انگاری کاال در جوامع سرمایه<br />
داری مناسبات میان انسانها مسلما فتیش وار<br />
نیست ؛ آنچه در اینجا با آن روبرو هستیم<br />
مناسبات فی مابین اشخاصی ))آزاد(( است<br />
که هرکدام نفع نفسانی خود را دنبال می<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
کنند . فتیش انگای در ))مناسبات فی مابین<br />
انسانها (( قرار دارد –یعنی جوامع ماقبل<br />
سرمایه داری –فتیش انگاری کاال هنوز<br />
توسعه نیافته است ، زیرا تولید طبیعی غالب<br />
است نه فراوری برای بازار . چیزی که به<br />
تعبیر هگلی آن ژیژک مناسبات سیادت و<br />
اطاعت می نامد ، یعنی ، دقیقا همان رابطه<br />
آقایی و بندگی در مفهوم هگلی . ))مناسبات<br />
اجتماعی فی مابین افراد ، به جای اینکه<br />
به صورت مناسبات متقابل خودشان ظاهر<br />
شوند ، در تحت شکل مناسبات اجتماعی فی<br />
مابین اشیاء مستتر می شوند ((-در واقع ،<br />
این تعریفی است دقیق از عارضه هیستریک<br />
، از ))هیستری تبدیلی (( مختص سرمایه<br />
داری . )ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ،<br />
) ۶۹-۶۵ :۱۳۸۹<br />
ایدئولوژی :<br />
مارکس مقوله اید ئولوژی را در انتقادهای<br />
خودش به ایدئالیسم آلمانی و دو متفکر<br />
شاخص هگل در مقدمه نقد فلسفه حق هگل و<br />
همچنین تزهای فویر باخ به کار برد وی بر<br />
این باور بود که از اسمان باید به زمین امد و<br />
این توهم کاذب را از بین برد که سوژه مقدم<br />
است ، بلکه این ابژه است که تععین کننده<br />
است این خانواده زمینی است که اگر اصالح<br />
شود خانواده مقدس هم به طریقی از اولی<br />
درست می شود . در واقع او می گفت هگل<br />
اشتباه می کند آگاهی هستی بخش و تعیین<br />
کننده نیست بلکه این هستی و زندگی عینی<br />
انسان هاست که آگاهی و اشکال مختلف را<br />
ایجاد می کند . در واقع می توان این گونه<br />
گفت خودبیگانگی و بت وارگی مقدم است بر<br />
اید ئولوژی این از خودبیگانی و بت وارگی<br />
است که اگاهی کاذب )اید ئولوژی ) را به<br />
وجود می آورد نه اید ئولوژی بت وارگی<br />
و از خودبیگانی ، اگرچه ان را استمرار می<br />
بخشد ولی ایجاد کننده آن نیست . به نحوی<br />
که<br />
« بیگانگی به عنوان وضعیتی عینی ، آگاهی<br />
کاذب را پدید می آورد و به همین علت رفع<br />
بیگانگی ، به مفهوم از بین بردن آگاهی<br />
کاذب نیست . به صورت کلی مارکس دو<br />
نقد بر مکتب ایده ئالیسم وارد می نماید .<br />
اولین نقد این است که ایده آلیست ها هر گونه<br />
شرح ماتریالیستی از ایده های فلسفی خویش<br />
را انکار می کنند و دوم اینکه ایده الیست ها<br />
معتقدند که تغییر اجتماعی صرفا می تواند با<br />
واژگونی آگاهی مردم ، بدون در نظر گرفتن<br />
شرایط مادی پدید می آید . » )و.وود ،<br />
)۲۳۷ :۱۳۸۷<br />
در واقع اکثریت غریب به اتفاق متفکران اید<br />
ئولوژی را در تفکر مارکس وارونه سازی<br />
و آگاهی کاذب قلمداد می کنند . به نحوی که<br />
ایدئولوژی به عنوان روبنا شرایط بت وارگی<br />
و بیگانگی را در جامعه مدرن پنهان می کند<br />
و جامعه را به شکل وراونه نشان می دهد<br />
. همان برداشت اپستمولوژیکی که فاصله<br />
ژیژک را با چپ های ارتدوکس در تقریر<br />
مارکس فاصله گذاری می کند . درواقع ،<br />
ژیژک ، همانطور که در قسمت بت وارگی<br />
ذکرش آمده است تلقی خاص خود را از<br />
مفاهیم مارکسیستی دارد وی معتقد است<br />
این برداشت که اید ئولوژی یعنی اگاهی<br />
کاذب تلقی نادرست و از مد افتاده است .<br />
در این باره وی اظهار می کند : مقدماتی<br />
ترین تعریف از اید ئولوژی احتماال این گفته<br />
مارکس است در سرمایه است « wissen<br />
)) das nicht aber sie tune s sie<br />
(( –))نمی دانند چیست ، اما انجامش می<br />
دهند (( مفهوم اید ئولوژی فی نفسه مستلزم<br />
نوعی ساده لوحی اساسی و استوارنده است<br />
، بدین معنی که اید ئولوژی در مورد پیش<br />
فرضهای وجودی و شرایط)) فعلی (( خود<br />
دچار دشناخت است ، و فاصله و تباعدی<br />
را میان به اصطالح واقعیت اجتماعی و<br />
وانموده تحریف شده ما )یعنی آگاهی کاذب<br />
ما ) از آن برقرار می دارد و به همین دلیل<br />
است که این آگاهی ساده لوحانه (( را می<br />
توان مورد بررسی انتقادی موسوم به ))نقد<br />
اید ئولوژی قرار داد .در واقع ، مسئله اصلی<br />
دیدن این نکته است که اصوال ))واقعیت ((<br />
نمی تواند بدون این به اصطالح فریفتاری<br />
ایدئولوژیک خود را باز فرآورده سازد .<br />
نقاب ایدئولوژیک تنها وضع واقعی امور<br />
را پنهان نمی کند بلکه این تحریف در ذات<br />
امور کتابت شده است . بدین جهت است که<br />
باید استعاره های ساده انگاری را که حاکی<br />
از نقاب برداشتن و پس زدن به اصطالح<br />
پرده هایی هستند که واقعیت برهنه را مستور<br />
می کنند ،خالصه آنکه روان کاوی ، اگر<br />
به هر حال قرار باشد ژست نقاب برگرفتن<br />
را بگیرد ، کارش را با این لطیفه مشهور<br />
آلفونس آله ، که الکان نقل می کند ، نزدیکی<br />
بیشتری دارد : یک نفر اشاره ای می کند<br />
به یک زن ، وحشت زده فریاد می زند که<br />
))نگاه کنید چه افتضاحی ، زنک زیر لباس<br />
هایش لخت لخت است .)ژیژک ، عینیت<br />
ایدئولوژی ، ۱۳۸۹: ۷۳-۷۲( اما ژیژک<br />
سوال می کند با گذار از این مفاهیم کالسیک<br />
اید ئولوژی به مثابه آگاهی ساده لوحانه هنوز<br />
در جهان امروزی صادق است ؟ نقد سنتی<br />
اید ئولوژی در مقابل این عقل کلبی مسلکی<br />
کارساز نیست . او پاسخ می دهد « پس آیا<br />
چاره ای جز پذیرش این امر نداریم که ما ،<br />
همزمان با سلطه عقل کلبی ، در جهانی به<br />
اصطالح ))فرا ایدئولوژیک (( قرار گرفته<br />
ایم ؟ حتی آدرنو هم به این نتیجه رسید ،
ایدئولوژی دروغ خشک و خالی نیست بلکه<br />
دروغی است که مدعی راست گرفته شدن<br />
است . اما ایدئولوژی تمامیت خواه دیگر<br />
چنین ادعا و تظاهری ندارد ، دیگر حتی<br />
واضعان این اید ئولوژی هم نمی خواهند<br />
که کسی آنها را جدی بگیرد –ایدئولوژی<br />
تمامیت خواه صرفا ابزاری است خارجی در<br />
جهت اهداف سودجویانه ، حکومت این اید<br />
ئولوژی نه ناشی از حقانیت آن بلکه مدیون<br />
سودجویی و خشونتی غیر ایدئولوژیک است<br />
. «)همان :۷۵ ) پس به زبان خیلی ساده<br />
آنگونه که مایرس به زبان ساده ژیژک را<br />
روایت می کند : « این تعاریف غلط است<br />
که ما نمی دانیم که با رفت امد هر روزه ی<br />
خود به دانشگاه به گونه ای بر می آییم که<br />
)در مقام کارگر ، مدیر ، و سرمایه گذار )<br />
نظام سرمایه دارانه را باز تولید می کنیم ،<br />
و به همین دلیل است که این کار برای ما<br />
خوشایند است . بلکه درست آن است که به<br />
زبان ژیژکی بگویم : ما پیشاپش می دانیم که<br />
نسخه تحریف شده ای از واقعیت به می رسد<br />
. ما پیشاپیش می دانیم که وقتی به دانشگاه<br />
می رویم به صورتی بار می اییم که سیستم<br />
را سرپا نگه داریم . به عبارت دیگر ما<br />
چنانکه ژیژک به پیروی از نظریه پرداز<br />
آلمانی پیتر اسلوتردایک می گوید : سوژه<br />
هایی کلبی مشرب هستیم . بنابرین به جای<br />
فرمول : انها می دانند چه کار می کنند ،<br />
اما آن کار را انجام می دهند بنویسم آنها به<br />
خوبی می دانند که چه کار می کنند ، اما<br />
هنوز آن کار را می کنند . در واقع آنچه در<br />
اینجا از چشم ما دور می ماند ، نه واقعیت<br />
وضعیت ، بلکه توهمی است که آن را می<br />
سازد . » )مایرس ، ۱۳۸۵ )۹۲-۹۰ :<br />
در پشت سر آن کلی ؛ « افشای صورت<br />
بهره کشی سرمایه ای در پشت سر حقوق<br />
عام بشری ؛ افشای مناسبات تاریخا معین و<br />
محدود خویشاوندی در پشت سر ))خانواده<br />
تک هسته ای (( به مثابه یک ثابت مافوق<br />
تاریخی و هکذا . » )همان ۱۰۵(<br />
در انتها ژیژک تفاوت خود و حلقه وابسته<br />
به او معروف به حلقه)الکانی اسلونیایی )<br />
را با سایر دیگر مارکسیست ها در تبین<br />
اید ئولوژی و بت وارگی این گونه بیان<br />
می کند : از چشم انداز مارکسیسم غالب<br />
، دیدانداز ایدئولوژیک دید اندازی جزئی<br />
نگر است که کلیت مناسبات احتماعی را<br />
نادیده می گیرد ، و حال آنکه ، ))چشم انداز<br />
الکانی (( ایدئولوژی یعنی کلیتی مبتنی بر<br />
امحای نشانه های غیر ممکن بودن آن . این<br />
اختالفات متناظر است با اختالفی که ایده<br />
فرویدی و مارکسی در باب فتیش انگاری<br />
را از یکدیگر متمایز می کند :فتیش در نزد<br />
مارکسیسم شبکه بداشته مناسبات اجتماعی را<br />
پنهان می دارد ، و حال آنکه فتیش در نزد<br />
فروید پنهان کننده کمبودی است )اختگی )<br />
که شبکه نمادین برگرد ان منعقد می شود .<br />
)ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ، ۱۳۸۹ ۱۰۴ :<br />
) و هدف نقد ایدئولوژی نیز عبارت است<br />
از رد این محیطیت ، و افشای فرد بورژوا<br />
صفحه 59<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
نظری<br />
مارکس در واپسین دورة زندگی و کاپیتال<br />
میکاییل ر. کراتکه<br />
برگردان: ب. کیوان<br />
مبناسبت سالروز تولد مارکس در ۵ ماه مه ۱۸۱۸<br />
صفحه 60<br />
مارکس پس از . ۱۸۶۷<br />
دیگر هیچ چیز پیش نمی رود.<br />
بنا بر یک گزارش عامه پسند که چندین<br />
زندگی نامه به آن گواهی می دهند، مارکس<br />
در دوران پیری که همة توان کاری را<br />
از دست داده بود، زیر آماج نومیدی قرار<br />
گرفت. او به نزدیک ترین دوستان اش،<br />
چون انگلس، می گفت: پیشرفت هایی دارد<br />
و در طرح بزرگش پیش می رود. گاهی<br />
اعالم می کرد که کتاب II کاپیتال به زودی<br />
آماده خواهد بود. در واقع، او وضعیت<br />
واقعی دست نوشته های ناتمام اش را از آن<br />
ها پنهان می کرد. واقعیت این بود که او<br />
تقریباً همیشه از بیماری در تب و تاب بود.<br />
و عالوه بر این، اغلب به کارهای سیاسی،<br />
کارهای »شورای عمومی انجمن بین المللی<br />
زحمتکشان« نخستین انترناسیونال می<br />
پرداخت. با این همه، از سوی دیگر، پس از<br />
۱۸۷۰، او دیگر همان گرفتاری های مالی<br />
را که طی بیش از ۲۰ سال او را آزار می<br />
داد، نداشت.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
پس از ۱۸۶۷ او دیگر اثر بزرگی انتشار<br />
نداد و تقریباً هیچ چیز دربارة نقد اقتصاد<br />
سیاسی ننوشت، جز یک فصل دربارة<br />
»تاریخ اقتصاد سیاسی« در آنتی دورینگ<br />
انگلس و روایتی توده ای از کتاب I کاپیتال<br />
نوشتة یوهان موس. اما با بازبینی و<br />
بازنویسی او که در ۱۸۷۶ منتشر شد )۱(،<br />
در ادبیات زندگی نامه نویسی این واپسین<br />
دورة زندگی او به ویژه به عنوان دورة<br />
ناکامی نگریسته شده است. مارکس به دلیل<br />
های گوناگون، شاهکارش، کاپیتال را به<br />
سامان نرساند. او بازمانده از کار و گردن<br />
نهاده به ناکامی، تصدیق کرد که در به فرجام<br />
رساندن طرح بزرگ نقد اقتصادی اش از<br />
توان الزم برخوردار نیست. با این همه، او<br />
کاپیتال را از جذابیت یک شاهکار ناتمام و<br />
ناکامل لبریز کرد. البته، این امر تا اندازه ای<br />
آزادی عمل برای نظرورزی های خطرناک<br />
که مدت درازی درمارکس شناسی آکادمیک<br />
مد روز بود، فراهم کرد.<br />
به اعتبار کارهای جاری در چارچوب<br />
MEGA از این پس می توان ایده ای<br />
بسیار مشخص و بسیار دقیق از کار علمی<br />
مارکس طی واپسین دورة زندگی اش بدست<br />
داد.در ظرف چند سال، اغلب دست نوشته<br />
ها، یادداشت های کتاب خوانی های اش و<br />
کلکسیون های مدرک های جمع آوری شده<br />
تاریخ این دوره منتشر شد. بدون شک،<br />
این اقدام داوری دربارة مارکس زمان<br />
سالخوردگی را دگرگون می کند و پایة<br />
جدیدی برای داوری کردن بهتر دربارة<br />
اثرها و به ویژه نقد اقتصاد سیاسی اش فراهم<br />
می آورد. چرا؟ برای این که مارکس به تأیید<br />
هزاران صفحه از نوشته های اش طرح<br />
بزرگ خود را رها نکرد. او مانند پانزده<br />
سال پیش با همان شور و شوق و ولع به کار<br />
ادامه داد. او چیزی منتشر نکرد و هنگامی<br />
که دربارة تئوری ارزش اش بین هواداران و<br />
مخالفان او بحث در گرفت، بنظر می رسید<br />
که خاموشی گزید )۲(. با این همه، همة<br />
نوشته های انتشار یافتة او گواه بر کوشش<br />
های بی وقفه اش برای هدایت کردن درست<br />
کاپیتال و به ویژه برای فراهم کردن روایتی<br />
کامل و بی نقص دربارة آن است. کمابیش<br />
واپسین کالم موجز امّا بسیار افشاگر مارکس<br />
در دورة پیری را دربارة کاپیتال در ۱۸۸۱<br />
یادآور می شویم. او به دوست و همکارش<br />
دانیل سون نوشت: »باید همه چیز را به
صفحه 61<br />
طور کامل مرور کرد«. در واقع،خود این<br />
اندیشه ده سال زودتر، در ۱۸۷۱، در بیان<br />
آمده بود )۳(. این در هنگامی بود که او<br />
کار کردن جدی هم زمان در زمینة ترجمة<br />
فرانسه و روایت جدید آلمانی کتاب I کاپیتال<br />
را آغاز نهاد. می توان گفت که او در عرصة<br />
روایت جدید نقد اقتصاد سیاسی، پنجمین آن،<br />
گام نهاد که هنوز بیشتر با روایت آغازین آن<br />
در ۱۸۵۷ ۵۸ فاصله مند است.<br />
● راه دراز به سوی کاپیتال<br />
یادآور می شویم که خواندن کاپیتال آسان<br />
نیست. مسئله آشکارا عبارت از یک شاهکار<br />
ناتمام است. به عالوه، کاپیتال یک نوع<br />
تئوری و یک نوع توضیح علمی به ندرت<br />
مشهود و اندک فهمیده تا روزگار ما است.<br />
آن چه بر دشواری می افزاید، این است که<br />
تنها یک کاپیتال وجود ندارد، بلکه چندین<br />
کاپیتال وجود دارد. مارکس طرح نقد اقتصاد<br />
سیاسی اش را از ۱۸۴۴ تا پایان عمر ادامه<br />
داد. پس از چند چرکنویس کوتاه دربارة<br />
سیستم پولی که اکنون در دفترهای یادداشت<br />
های قرائت مشهورش زیر نام Londoner<br />
Heftوجود دارد، او نوشتن دست نوشته<br />
های طوالنی از – ۱۸۵۷ دست نوشته های<br />
پژوهشی و دست نوشته های ویرایشی را<br />
آغاز نهاد. در دوره های معینی، او دربارة<br />
دیگر موضوع ها – مثالً در ۱۸۶۰ )جدل<br />
با فوگ( یا در ۱۸۷۱ )بیان نامه شورای<br />
عمومی A.L.T دربارة جنگ داخلی در<br />
فرانسه( – را نوشت. البته، او نوشتن را<br />
تا ۱۸۸۱ ۸۲ قطع نکرد )۴(. پس ما چهار<br />
یا پنج روایت متفاوت از نقد اقتصاد سیاسی<br />
مارکس در دست داریم. روایت نخست که<br />
به گروند ریسه شهرت دارد، در ۱۸۵۷ ۵۸<br />
نوشته شد. او در ۱۸۵۸ ۵۹ متن معروف<br />
»دربارة نقد اقتصاد سیاسی« را نوشت و<br />
منتشر کرد. سپس در سال های ۱۸۶۱ ۶۳<br />
فعالیت تازه ای را آغاز کرد که به نگاشتن<br />
سومین روایت – که در اساس یک دست<br />
نوشتة پژوهشی است، انجامید. بخشی از این<br />
روایت به »تئوری ارزش اضافی« شهرت<br />
دارد )۵(. طی این دوره، مارکس برنامة<br />
آغازین خود )برنامة تدوین شش کتاب از<br />
تاریخ ۱۸۵۸( را تغییر داد و از آن جا به<br />
ساختار شرح آن چه که آن را زیر عنوان<br />
Das Kapital می شناسیم راه یافت. در<br />
۱۸۶۴، ۶۵ مارکس نخستین روایت از سه<br />
کتاب کاپیتال، کم یا بیش در نظم وارونه )بر<br />
پایة کتاب )III را نوشت. این دست نوشته ها،<br />
بجز دست نوشتة کتاب I که مارکس بنا بر<br />
دو روایت متفاوت در ۱۸۶۵ ۶۶ بازنویسی<br />
و بازنگاری کرد، ناتمام ماند. دومین روایت<br />
تنها روایتی است که آن را به فرجام رساند؛<br />
و سرانجام به روایتی رسید که برای او<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
مناسب بنظر می رسید. پس از انتشار کتاب<br />
I در ۱۸۶۷، مارکس کارهای اش را در<br />
دو سو دنبال کرد. از یک سو، به ویژه در<br />
۱۸۷۱ ۷۲ این متن را چندین بار نوشت و<br />
اصالح کرد. از سوی دیگر، به کار کردن<br />
روی درونمایه کتاب های II و III ادامه<br />
داد، بی آن که برنامه آن را با بازنویسی و<br />
افزودن چرکنویس ها و دیگر دست نوشته<br />
ها در متن های تاکنون نوشته شده در ۶۵<br />
۱۸۶۴ تغییر دهد )۶(. همه این متن ها<br />
که برای نخستین بار در MEGA² انتشار<br />
یافت، با کوهی از یادداشت های کتابخوانی<br />
و سندهایی که تا فرجام زندگی گردآورد، به<br />
ما اندیشه ای از آن چه که واپسین روایت<br />
کاپیتال، پنجمین روایت نقد اقتصاد سیاسی<br />
اش بود، آن طور که آن را در واپسین دورة<br />
زندگی اش بررسی کرد، ارائه می کند.<br />
میان این روایت های مختلف گُسست<br />
روشنی وجود ندارد. حتی دگرگونی مشهور<br />
برنامه ۱۸۶۳ فقط یک جهش ایجاد نکرد،<br />
بلکه گامی حساب شده بود )۷(. نکته های<br />
خودنقدی بسیار بنیادی در دست نوشتة ۵۸<br />
۱۸۵۷ وجود دارد. در این دست نوشته<br />
ضمن کوشش در معرفی سیستم مقوله های<br />
اقتصادی روش »دیالک تیک« مارکس با<br />
محدودیت های خاص این روش برخورد می<br />
کند و به شیوة توضیح منظمی می رسد که<br />
بنظر او مناسب با فرضیه های علم اجتماعی،<br />
تاریخی و سیاسی مانند اقتصاد سیاسی است.<br />
او نقد خود از هگل و سبک تصنعی هگلی<br />
را اصالح کرد و آن را به پیش راند و بیش<br />
از پیش از دیالک تیک بدون اعتدال فاصله<br />
گرفت و سرانجام به یک دیالک تیک بسیار<br />
فروکاسته و سنجیده رسید و این به عنوان<br />
لغزش به عامه فهم کردن و همه پسند شدن<br />
تئوری وی نیست. او نسبت به دست نوشته<br />
ها، به ویژه نسبت به دست نوشتة ۱۸۵۷ ۵۸<br />
بسیار خرده گیر بود.در صورتی که برخی<br />
مارکسیست ها امروز آن را چونان روایت<br />
کامل اثرش می نگرند. البته، او خود عقیدة<br />
دیگری داشت. دست نوشتة ۱۸۵۷ ۵۸ گامی<br />
به جلو را نشان می دهد؛ زیرا نویسندة آن<br />
به ویژه دربارة روش توضیح مناسب تئوری<br />
عام و روشمند بسیار آموخته است. مهم ترین<br />
درسی که او به خاطر سپرد، این است که<br />
باید از کرانمندی های ناگزیر روش دیالک<br />
تیک آگاهی یافت و حتی ازظاهر ساخت پیش<br />
از تجربه پرهیز کرد.با عزیمت از آن جا،<br />
مارکس دست به پژوهش و اصالح، بررسی<br />
و بازشناسی می زند. دست نوشته های ۵۸<br />
۱۸۵۷، دست نوشته های ۱۸۶۱ ۶۳ و حتی<br />
دست نوشته های ۱۸۶۴ ۶۵ بیشتر دست<br />
نوشته های پژوهشی هستد تا دست نوشته<br />
های ویرایشی. پس از ۱۸۶۷ این کار پایان<br />
نیافته است. البته، بر عکس، مارکس در<br />
پایان سال های ۷۰ )و حتی در ۱۸۸۲( به<br />
خواندن و بازخواندن کاپیتال ادامه می دهد و<br />
در آن اشتباه هایی پیدا می کند.<br />
همانطور که ریمون آرون در دهة ۶۰ )قرن<br />
۲۰( مطرح کرد، می توان از خود پرسید:<br />
چرا مارکس کاپیتال را طی تقریباً ۱۵ سال<br />
پس از انتشار کتابI در ۱۸۶۷ به پایان<br />
نرساند)۸(. به یقین ابتالء به انواع بیماری<br />
ها، به ویژه بیماری های حاد، خستگی و<br />
فرسودگی، فاجعه های خانوادگی مانع کار<br />
او بود. با این همه، در دوره های معینی،<br />
فرصت خواندن، کارکردن، گردآوردن و<br />
بررسی کردن انبوهی از سندها بدست می<br />
آمد، حتی هنگامی که بنظر می رسید قادر به<br />
نوشتن نیست. در هر حال تالش بازنایستادنی<br />
او بنا بر نیازهایی بود که اثر بزرگ اش آن<br />
را می طلبید. بنابراین، این موضوع راه را<br />
برای بررسی بسیار نزدیک باز می گذارد.<br />
پس از انتشار کتاب I در سپتامبر ۱۸۶۷<br />
مارکس تقریباً بی درنگ به کار می پردازد<br />
و طی سال ۱۸۶۸ در نامه هایی به انگلس<br />
و دیگر دوستان اش خط های مهم برنامه و<br />
ساختار آن برای کتاب های II وIII راتایید<br />
می کند. سپس به دنبال کردن کار سخت و<br />
درازمدت بررسی و بازبینی دست نوشته<br />
هایی می پردازد که ظرف سه یا چهارسال<br />
پیش فراهم آورده بود. چون او به آن چه که<br />
آن را به عنوان یک کار ویرایشی در طی<br />
کار چند ماهه، شاید یک ساله می نگریست،<br />
متوجه مسئله های زیادی در دست نوشته<br />
های ناتمام اش شد. در آن وقت چه می<br />
توانست بکند؟ او بررسی های اش را دوباره<br />
آغاز می کند و مدت زیادی در موزة بریتانیا<br />
Museum( )British مستقر می شود<br />
و در آن جا مجموعه وسیعی از رونوشت<br />
ها، یادداشت های کتابخوانی ها، آمارها و<br />
نیز رونوشت های گزارش های رسمی )با<br />
تفسیرهای خاص اش( در مجموع بیش از<br />
۷۰۰ صفحه تدارک می بیند. به عالوه، طی<br />
شش ماه و این بار به کمک دخترش ژنی<br />
)Jenny( مجموعة گسترده ای از مقاله های<br />
بریده شده در روزنامه ها فراهم می آورد.<br />
همة این کارها بر موضوعی استوار است<br />
که می اندیشید کامالً بر وضعیت پول، شکل<br />
های گوناگون آن، بازارهای مالی و بحران<br />
های آن ها – و به ویژه بحران های جدید<br />
مالی، یعنی پدیده هایی که با بحران ۱۸۶۶<br />
آشکار شد، تسلط دارد.مارکس درست همان<br />
کاری را که در سال های ۵۰ با بررسی<br />
های اش دربارة بحران ۱۸۵۷ ۵۸ در اوج<br />
آن انجام داد، این بار در ۱۸۶۸ ۶۹ صرف<br />
تدوین یک رشته جزوه های مشهورش<br />
دربارة پول و مسئله های پولی کرد. چیز
صفحه 62<br />
بسیار برجسته این است که ده سال بعد در<br />
۱۸۷۸، مارکس این شاهکار را نوسازی<br />
می کند. طی چند ماه، او باز چند جزوه<br />
دربارة تئوری و تاریخ رابطه های پولی در<br />
کشورهای بسیار مهم سرمایه داری آن دوره<br />
از جمله ایاالت متحد و روسیه نگاشت )۹(.<br />
و باز به کار ادامه داد. بین دسامبر ۱۸۷۸<br />
و مارس ۱۸۷۹، او از یک مجموعة وسیع<br />
از انتشار های جدید دربارة بحران های<br />
پولی نسخه برداری کرد و اطالعات خود را<br />
اکنونی و به روز کرد )۱۰(. با این اشاره<br />
اکنون می توان یکی از ماده های اساسی<br />
بررسی های اش پول، اعتبار، سیستم بانک<br />
ها و پدیده های بازارهای مالی، به ویژه<br />
بحران های پولی از ۱۸۶۸ را اعالم کرد.<br />
کشف طال در کالیفرنیا نظر مارکس را به<br />
خود جلب کرد و او را به تحلیل نتیجه های<br />
این پدیده در ۱۸۵۰ سوق داد. از ۱۸۶۸<br />
مشاهده و بررسی پدیده جدیدی را آغاز کرد<br />
که مربوط به گذار از سیستم پولی بین المللی<br />
به معیار مشهور طال است. این پدیده کامالً<br />
خود را با مضمون تئوری پول او سازگار<br />
نشان داد. باز نمود پیشاپیش آن در فصل<br />
سوم کتاب I کاپیتال به روشنی دیده می<br />
شود )۱۱(. دگرگونی پول در سرمایه داری<br />
مدرن، گذار سیستم پولی از پول کاالیی به<br />
جانشین آن اعتبار و پول اعتباری در همة<br />
شکل های آن، و البته در مقیاس ملی همان<br />
طور در مقیاس جهانی در حقیقت روندی<br />
تاریخی است که در آن زمان جریان داشت.<br />
انگلیس، بنا براین، کشوری بسیار پیشرفته<br />
در ارتباط با تبدیل سیستم پولی به یک سیستم<br />
اعتباری زیر سُلطه بانک های خصوصی<br />
و بیش از پیش بین المللی است؛ همان طور<br />
که پیشرفته ترین کشور در صنایع بزرگ<br />
و تجارت مهم بین المللی است. مارکس به<br />
ویژه شکل بندی نظام معیار طال راکه به<br />
کشف راز آن نایل آمده بود،بر رسی کرد.<br />
در واقع، این معیار استرلینگ، نخستین پول<br />
ملی است که درصدد کسب نقش پول جهانی<br />
بود. او به روشنی دریافت که همة انواع سند<br />
های انگلیسی وظیفه های پول را در مقیاس<br />
جهانی بر عهده می گیرند. بنابراین، بازار<br />
مالی لندن، وام عمومی انگلیس در همة شکل<br />
های آن به محور و نقطة مرکزی سیستم<br />
مالی جهان تبدیل می شود.<br />
رانت مالی موضوع اساسی دیگر بررسی<br />
های مارکس است. از آغاز دهة هفتاد او<br />
به بررسی ها دربارة کشاورزی و کشت<br />
شناسی پرداخت. طی بیش از دوازده سال،<br />
او توسعه های کشاورزی مدرن، بیش از<br />
پیش سرمایه داری، حتی صنعتی در روسیه<br />
و ایاالت متحد را کشف و بررسی کرد. از<br />
این رو،اهمیت پژوهش های اش را در زمینة<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
کشاورزی توسعه داد.و با شروع بررسی<br />
توسعه های کشاورزی در روسیه از زمان<br />
اصالح های دهة ۶۰ )آزادی زمین بسته<br />
های روسیه( به تدریج به یک رشته کارهای<br />
تطبیقی دربارة دگرگونی ها در کشاورزی<br />
بسیار مهم کشورهای سرمایه داری دست<br />
می یازد. به عالوه، او کشاورزی کشورهای<br />
مستعمره چون ایرلند یا هند را بررسی می<br />
کند و بدین ترتیب، کنکاش دربارة کشورهای<br />
واقع در خارج و حاشیه های اقتصاد دنیای<br />
سرمایه داری صنعتی را آغاز می نهد و<br />
بدون درنگ به بررسی کشت شناسی،<br />
حتی شیمی کشاورزی معاصر می پردازد<br />
و به بررسی های اش دربارة انقالب ها و<br />
نوسازی های فنی جدید ادامه می دهد. در این<br />
چارچوب است که او به طور جدی نسبت به<br />
توسعة کشاورزی آمریکا که قبالً شناخت تا<br />
اندازه ای گسترده از زمان جنگ داخلی از<br />
آن داشت، عالقمند می شود. از نظر مارکس<br />
ایاالت متحد و به ویژه ایالت های نیمه غربی<br />
در این مورد نمونة جذاب هستند. او در آن<br />
جا پیدایش کشاورزی صنعتی، شکلی از<br />
کشاورزی سرمایه داری را مشاهده می کند<br />
که هنوز پیشرفته تر از کشاورزی انگلیس<br />
است. این هنوز یک انقالب کشاورزی در<br />
حال به فرجام رسیدن در دنیای سرمایه داری<br />
بود که سرانجام به دگرگونی ساختار بازار<br />
جهانی انجامید. همة این ها در تباین شدید با<br />
رکود، حتی افول کشاورزی در روسیه بود.<br />
از ۱۸۷۲، مارکس به بررسی جدی توسعة<br />
جدید سرمایه داری صنعتی و کشاورزی در<br />
روسیه پرداخت. از این زمان، او متقاعد<br />
شد که راه های توسعة سرمایه داری در<br />
جهان شمارمند است و مدل کالسیک انقالب<br />
صنعتی، مدل انگلیس فقط برای کشورهای<br />
اروپای غربی معتبر است )۱۲(. به یقین،<br />
هنگامی که پژوهشگری مانند مارکس به<br />
چنین نتیجه گیری می رسد، در می یابیم<br />
که دریافت او از تئوری عام سرمایه داری<br />
مدرن ما را به تمیز برخی دگرگونی ها فرا<br />
می خواند<br />
● مارکس در راه روایت نهایی سرمایه<br />
آیا دنبال کردن خواندن و باز خواندن هزاران<br />
صفحه از گزیده ها، یادداشت های کتابخوانی<br />
ها، چرک نویس ها، کلکسیون های سندهای<br />
گوناگون که از مارکس در واپسین دورة<br />
زندگی باقی مانده آسان است؟ آیا بین همة<br />
بررسی هایی که طی واپسین سال های<br />
عمرش صورت گرفته و کار سترگ ناتمام<br />
اش،نقد اقتصاد سیاسی رابطه و پیوستگی<br />
وجود دارد؟ اگر همة این نوشته ها منحصر<br />
به طرح های اثرهای فرجام نیافته باشند، یا<br />
این که فقط باقی مانده های فکر پراشتهایی<br />
باشند که حرص کتاب های بی شمار را در<br />
او برانگیخته، چنین قرائتی به یقین بسیار<br />
کسل کننده است. در مجموع این گزیده ها و<br />
دست نوشته ها تقریباً به همان اندازة مجموع<br />
جزوه های بررسی که مارکس در گذشته<br />
تدوین کرد، پرحجم است. به ویژه در آن<br />
مجموعة بسیار وسیعی از داده های آماری<br />
وجود دارد که مارکس تا آن زمان دربارة<br />
روسیه، ایاالت متحد و دیگر کشورهای<br />
سرمایه داری گردآورده بود.<br />
به عقیدة من و بنا بر تجربه ای که من از آن<br />
ها دارم، دنبال کردن کار مارکس در بررسی<br />
های اش طی واپسین سال های عمر او کسل<br />
کننده نیست. در واقع بین آن ها یک پیوستگی<br />
و انسجام وجود دارد. ما در آن ها پیوندهای<br />
آشکار با کاری را ردیابی می کنیم که برای<br />
نگارش و اصالح دست نوشته های اش که<br />
برای کتاب های IIو III پیش بینی شده بود،<br />
گسترش می دهد. اغلب این ها، در مجموع<br />
یک دهم، در طی این سال ها نوشته شده<br />
است. طوالنی ترین شان بین دسامبر ۱۸۶۸<br />
و ژوئیه ۱۸۷۰ )دومین روایت کامل(، سپس<br />
در ۱۸۷۷ ۷۸ و ۱۸۸۰ ۸۱ بوده اند که<br />
سومین روایت تا اندازه ای کامل را به ما<br />
ارائه می کنند. در واقع، مارکس، راه حل<br />
های جدیدی برای مسئله های تا اندازه ای<br />
شناخته را جستجو می کند و به تصحیح<br />
کارهای خود، بازنویسی و نه فقط بازخوانی<br />
کاپیتال می پردازد، گاه شناسی می تواند، در<br />
این مورد کمک کند. در اغلب موردها رابطة<br />
زمانی بین بررسی های مارکس و کوشش<br />
های او برای باز نویسی یا کامل کردن، حتی<br />
اغلب بازنویسی دست نوشته های اش برای<br />
کتاب های II و III وجود دارد. این رابطه ها<br />
به قدر کافی روشن است. مارکس آن گونه<br />
که در جزوه های واپسین سال های اش،<br />
بنظر می رسد، حتی در شرایط خاص طرح<br />
بزرگ نقد اقتصاد سیاسی، تغییر حالت نداده<br />
است. او هرگز به پژوهشگر جنتلمنی که تنها<br />
برای خوشآمدش هر چه پیش آید پژوهش می<br />
کند، تبدیل نشد. او کامالً به آن چه که می کند<br />
و می پژوهد آگاه است. در مثل هنگامی که<br />
بررسی های ریاضی اش را در سال های<br />
۱۸۸۰ ۸۲ آغاز می کند به راستی از سوژه<br />
اش منحرف نمیشود.و کوشش های اش را<br />
در تحلیل رابطه ها میان دگرگونی های نرخ<br />
اضافه ارزش و نرخ سود کافی نمی داند.و<br />
می کوشد »قانون های گردش«را در آن<br />
بیابد )۱۳(. از این رو، شروع به پژوهش<br />
بهترین روش های تحلیل و توضیح کرد و<br />
حساب فاضله را کشف نمود و بکاربستن آن<br />
را هم زمان در برابر دیگر اقتصاددانان که<br />
تحلیل نهایی Analyse Marginale را<br />
ابداع کردند! آغاز نهاد.<br />
در چندین نوبت او به بررسی پول، دگرگونی
صفحه 63<br />
های تازه در سیستم پولی انگلیس و بین<br />
المللی می پردازد – و هم زمان به نگارش<br />
یا بازنویسی متن ها برای کتاب II )در ۶۹<br />
۱۸۶۸ و ۱۸۷۷( ۷۸ – مبادرت می کند.<br />
البته، پژوهش های او بسی فراتر از سوژه<br />
هایی است که در چارچوب تئوری عام به<br />
بحث در می آیند و موضوع شرح منظم در<br />
سطح تحلیل گردش سرمایه صنعتی قرار می<br />
گیرند! یک دلیل مناسب برای این موازی<br />
بودن بین بررسی ها و کارهای نگارش<br />
مربوط به این واقعیت است که در دریافت<br />
او، گردش سرمایه اهمیت دوگانه برای<br />
تئوری پول دارد. این گردش سرمایه،گردش<br />
و هم چنین رکود پول در اقتصادهای سرمایه<br />
داری را توضیح می دهد و به پایة شکل<br />
های آغازین اعتبار که پشتوانة سرمایه داری<br />
مدرن است، کمک می کند. بنابراین، ما در<br />
واپسین دست نوشتة دراز مارکس برای<br />
کتاب – II در مقایسه با نخستین دست نوشته<br />
برای این کتاب از تاریخ – ۱۸۶۴ ۶۵ پایه<br />
های تئوری اعتبار بسیار روشن و مدرن را<br />
می یابیم. بدون شک، مارکس آن چه را که<br />
بسیاری از مارکسیست ها هنوز نمی دانند،<br />
می دانسته است. کتاب II مرحلة اساسی<br />
برای توضیح منظم و تکوینی تئوری پول<br />
مدرن اش بود.<br />
مارکس در ۱۸۶۷ ۶۸ به اصالح دست<br />
نوشته کتاب III که از تاریخ ۱۸۶۴ ۶۵<br />
شروع می شود، دست می یازد. در مجموع<br />
او در مدت کوتاه به نگارش ۱۱ دست نوشته<br />
مربوط به مقوله های سود، نرخ سود، سود<br />
متوسط، قیمت، بهای تولید و قیمت بازار<br />
می پردازد. عالوه بر این، در درازترین<br />
دست نوشته ها، او سه بار برای مشخص<br />
کردن »قانون« های گوناگون نرخ سود در<br />
همة راستاها و بنا بر همه گوناگونی های<br />
ممکن عامل های مهم کوشش به عمل می<br />
آورد. در چندین نوبت، در همان دست نوشته<br />
ها، او برای یافتن فرمول های مناسب که<br />
قانون های رانت تفاضلی، یا توسعه آن در<br />
درازمدت را بیان می دارند، به تالش بر می<br />
خیزد. »قانون« های جدید البته مارکسی با<br />
اندیشه های ریکاردویی متفاوت است. نتیجة<br />
این کار: ساختار جدید برهان آوری برای<br />
بخش I کتاب III است که در آن مارکس<br />
از آن زمان به یک »عمل مشخص« جدید<br />
سرمایه داری روزمره: پدیده های قیمت و<br />
سود چنان که هر یک از سرمایه داران آن<br />
ها را تمیز می دهند، می پردازد )۱۴(. و<br />
هم زمان بررسی کردن فن های حسابداری<br />
تجاری، حتی شرح و بسط های فن های<br />
بانکی را آغاز می نهد؛شرح و بسط هایی که<br />
چندین بار طی سال های بعد تکرار می کند.<br />
کمی بعد، از ۱۸۷۰ او کار کردن دوباره<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
روی متن کتاب I را چندین بار، برای<br />
چاپ دوم آلمانی ۱۸۷۲ و به ویژه برای<br />
ترجمة فرانسه آغاز کرد که به چاپ واقعی<br />
فرانسه که در جزوه هایی در ۱۸۷۲ ۷۵<br />
منتشر گردید، تبدیل شد. مارکس این چاپ<br />
راکه خودش شمار زیادی از قطعه های آن<br />
رانگاشت و باز نویسی کرد،بسیار ارج می<br />
نهاد و برای آن ارزش علمی خاصی قایل<br />
بود. به عقیده او و بنا بر پژوهش های اش،<br />
روایت فرانسوی باید پایة همة چاپ های<br />
آیندة کتاب I کاپیتال باشد )۱۵(. پس می<br />
توان پنداشت که از ۱۸۷۳ مارکس به روایت<br />
جدید کاپیتال، روایتی که چند عنصر آن را<br />
قبالً آفریده بود، می اندیشید. البته، چرخش<br />
قطعی برای کامیابی همة اثر وی از زمان<br />
انتشار جلد II )با کتاب های II و )III کاپیتال<br />
بود.<br />
سرانجام، او چندین دست نوشته برای کتاب<br />
II می نگارد. در مجموع ۸ دست نوشته که<br />
درازترین و مدون ترین آن مانند دست نوشتة<br />
VIIIدر ۱۸۸۰ ۸۱ به انگلس به عنوان متن<br />
پایه برای چاپ کتاب II مارکس پس از مرگ<br />
وی کمک کرد.مارکس در آن جدول های<br />
خاص اقتصادی اش را نه برای نخستین بار،<br />
بلکه به شکل بسیار ظریف می نمایاند ، در<br />
این کتاب او از شناخته ترین فرمول های<br />
جبری استفاده می کند. این اثر به پایان نمی<br />
رسد و در نتیجه جدول های اقتصادی اش<br />
ناتمام می ماند. البته، این تحلیل روند کلی<br />
گردش و بازتولید، از جمله انباشت سرمایة<br />
اجتماعی، در مجموع، به ویژه در نزد<br />
اقتصاددانان، به عنوان یکی از شگرف ترین<br />
دستاوردها نگریسته شده است. فراموش<br />
نکنیم که این مارکس »سالخورده« است که<br />
به آفرینش این کار نمایان در ۱۸۸۰ ۸۱ نایل<br />
آمد. و باز می بینیم که یک رابطة زمانی<br />
با دیگر کارها و بررسی ها وجود دارد.<br />
سه سال پیش از آن )۱۸۷۷( او یک فصل<br />
دربارة تاریخ اقتصاد سیاسی برای کمک به<br />
انگلس در جدل او با دورینگ نوشت. در<br />
این چارچوب بررسی جدول های اقتصادی<br />
کنه را در روایت های مختلف شان از سر<br />
گرفت. فصل او برای آنتی دورینگ در واقع<br />
شرح مفصل جدول های فیزیوکرات ها است.<br />
می توان پنداشت که این در هنگامی است که<br />
نخستین روایت اش از یک جدول اقتصادی<br />
را ترک می کند روایتی که در دست نوشتة<br />
۱۸۶۱ ۶۳ وجود دارد و اندیشیدن جدی به<br />
شکل مناسب توضیح برای تحلیل خاص اش<br />
از گردش و بازتولید سرمایة کلی اجتماعی<br />
را آغاز می نهد.<br />
مارکس برای کتاب III چند دست نوشته<br />
بین ۱۸۷۱ و ۱۸۸۲ نگاشت. این متن ها<br />
برای نخستین بار در ۲۰۰۳ در جلد II/۱۴<br />
MEGA منتشر شد. این ها چرکنویس ها<br />
دربارة سوژه های نخستین فصل این کتاب<br />
پیرامون مقوله های سود، نرخ سود و بهای<br />
تولید هستند که به تمرین های ریاضی شباهت<br />
زیادی دارند. مارکس آن طور که او را در<br />
این چرکنویس ها می بینیم، هنوز رابطه<br />
های منطقی در شکل »قانون عام« بین نرخ<br />
اضافه ارزش و نرخ سود را جستجو می<br />
کند. رابطه هایی بین این دست نوشته ها و<br />
بررسی های اقتصاد سیاسی که هم زمان به<br />
ادامة آن ها می پردازد، وجود دارد. البته، او<br />
ترکیب های گوناگون )هم نوسانی های عامل<br />
های تعیین کنندة نرخ سود( به طور منطقی<br />
ممکن یا تصور پذیر را تحلیل می کند. هم<br />
چنین او می کوشد ترکیب هایی بیابد که<br />
مفهوم مُعین اقتصادی داشته باشند؛ روی این<br />
اصل جستجوی این ترکیب ها را در تاریخ<br />
و توسعه های معاصر سرمایه داری صنعتی<br />
و کشاورزی در چند بخش از جهان را آغاز<br />
می نهد. بنظر می رسد که او سراسر فصل<br />
نهایی را برای نخستین بخش کتاب III شبیه<br />
فصلی که »قانون« های نرخ اضافه ارزش،<br />
فصل XVII کتاب I را معرفی می کند،<br />
بررسی کرده باشد. نویسندة طرح علمی تا<br />
اندازه ای بلندپروازانه، هم زمان به پژوهش<br />
واقعیت ها و داده های تاریخی و آماری که<br />
استوار بر توسعة نرخ های بهره و توسعة<br />
نرخ های رانت های ارضی است، می<br />
پردازد.<br />
● مسئله ها و کشف ها<br />
دست نوشته های کاپیتال که از مارکس<br />
باقی مانده مسئله هایی را مطرح می کنند<br />
که به طور رضایت بخش بررسی نشده اند.<br />
از جمله اند شرح منظم و کلی یک تئوری،<br />
امّا هم زمان تاریخمند )۱۶(. با این همه،<br />
بررسی ها و یادداشت های کتابخوانی<br />
واپسین دوره زندگی او نشانه هایی به ما<br />
ارایه می کنند. بنظر می رسد که مارکس از<br />
این مسئله ها کامالً آگاه بود و حتی به طور<br />
جدی به پژوهش راه حل های استوارتر از<br />
راه حل هایی که تا آن زمان یافته بود، می<br />
پردازد.<br />
به یک نمونه اشاره می کنیم. در ۱۸۶۴ ۶۵<br />
مارکس نزد دوستان اش، به ویژه انگلس<br />
با مباهات دربارة یافتن یک راه حل علمی<br />
پایدار برای مسئله قدیمی رانت ارضی<br />
مطلق، معمایی که اقتصاددانان کالسیک<br />
هرگز نتوانستند به حل کردن آن نایل آیند،<br />
سخن گفت. راه حل او از این قرار است:<br />
کشاورزی به طور کلی، همة کشاورزان<br />
یک اقتصاد سرمایه دارانه از سرمایة متغیر<br />
و نیروی کار نسبت به سرمایة ثابت بیش<br />
از میانگین مجموع اقتصاد استفاده می کنند.
صفحه 64<br />
از این رو، آن هااز سرمایه بکار رفته<br />
اضافه ارزشی بیش از میانگین کل سرمایة<br />
اجتماعی تولید می کنند. عالوه بر این، با<br />
مسدود کردن رقابت، و بنا بر این دسترسی<br />
دیگر تولیدکنندگان – کشاورزان بالقوه به<br />
کشاورزی، مالکان و کشاورزان سرمایه دار<br />
در این بخش به حفظ دست کم بخشی از این<br />
اضافه ارزش باال نایل می آیند. از این رو،<br />
همة مالکان و بخش بزرگی از کشاورزان نه<br />
فقط رانت های تفاضلی، بلکه هم چنین رانت<br />
ارضی مطلق بدست می آورند.<br />
مارکس از این راه حل خرسند بود، امّا از<br />
هنگامی که او به بررسی توسعة کشاورزی<br />
در ایاالت متحد )از ۱۸۷۲( دست یازید،<br />
متوجه شد که راه حل او چندان که گمان<br />
کرده بود، استوار نیست. در واقع او در مورد<br />
ایاالت متحد بر اساس یک بررسی مفصل،<br />
وجود یک کشاورزی سر شاراز دگرگونی<br />
را تأیید می کند: کشاورزی هنوز ابتدایی<br />
معیشتی زیر چشمان او به یک کشاورزی<br />
صنعتی، مکانیزه، سازمان یافته بنا بر مدل<br />
خاص کارخانه تبدیل شد.بدین ترتیب او شاهد<br />
پیدایش یک کشاورزی سرمایه داری است<br />
که در آن ترکیب ارگانیک سرمایه بکار رفته<br />
با شتاب رشد می کند و در این رشد بی وقفه<br />
پیش می رود. بنابراین، برای او تصور یک<br />
کشاورزی سرمایه داری کامالً توسعه یافته<br />
که در آن ترکیب ارگانیک سرمایه این سان<br />
پیش رفته یا حتی پیش رفته تر از میانگین<br />
کل سرمایه اجتماعی باشد، آسان است. در<br />
این حالت پایه برای رانت ارضی مطلق در<br />
ارتباط با تولید اضافه ارزش ناپدید می گردد.<br />
در این وضعیت، مارکس به بر رسی و<br />
تحلیل کشاورزی ای می پردازد که در آن<br />
رقابت هرگز متوقف نمی گردد. تنها به<br />
خاطر این که تبدیل زمین ها به کاال، تجاری<br />
شدن مالکیت ارضی در آن جا بسی پیشرفته<br />
تر از همه جا در اروپا است. در چنین حالتی<br />
نویسندة ما چه می کند؟ او به روشنی می بیند<br />
که راه حل اش در مسئله رانت ارضی مطلق<br />
به عنوان راه حل عمومی معتبر نیست. این<br />
یک تحلیل و یک راه حل مناسب برای دورة<br />
معینی بود. امّا در همه جای دنیای سرمایه<br />
داری و برای تمام دورة سرمایه داری مدرن<br />
مصداق ندارد. این یک حقیقت تاریخی گذرا<br />
است که با توسعه سرمایه داری کشاورزی<br />
زود سپری شده است. مارکس اکنون دریافته<br />
بود که پایة علمی برای تزهای ریکاردویی<br />
دربارة پیشرفت و واگشت کشاورزی وجود<br />
ندارد. از این رو، او طی سال های دراز<br />
به مطالعه و بررسی کشاورزی مدرن و<br />
حتی پایه های شیمی کشاورزی پرداخت.<br />
توسعة تکنولوژی کشاورزی عامل قطعی<br />
و ویرانگری است که همه عامل ها و همة<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
واقعیت های »طبیعی« و تغییر ناپذیر<br />
در کشاورزی را وارونه می کند. کشف<br />
تکنولوژی جدید انتقال برق به مسافت های<br />
دور عامل جدیدی را اضافه می کند: بنابراین،<br />
بخشی از رانت موسوم به »موقعیت« به<br />
تدریج که در همه جا متداول گردید، محو<br />
می گردد. به شرطی که رقابت میان سرمایه<br />
داران و مالکان آزاد باشد – و تجاری شدن<br />
زمین ها کامل باشد. در ۱۸۸۱ پس از سال<br />
ها بررسی، مارکس از این پس همة اجزاء<br />
را برای روش جدید تحلیل کشاورزی متمایل<br />
به کشاورزی – صنعت در مقیاس بزرگ در<br />
سرمایه داری مدرن در دست دارد.<br />
چون مسئله عبارت از راه حل جدیدی است<br />
که راه حل مارکس پس از کشف کشاورزی<br />
سرمایه داری و صنعتی شده اش در ایاالت<br />
متحد بود. من فقط یک سمت گیری ممکن در<br />
آن تشخیص می دهم. این سمت گیری بسی<br />
تاریخمندتر از سمت گیری است که ما از<br />
دست نوشتة ۱۸۶۴ ۶۵ می شناسیم. از این<br />
رو، من فکر می کنم که بررسی های مارکس<br />
دربارة کشاورزی در روسیه به او برای<br />
نگارش متن کتاب III کمک کرده است. در<br />
روایت نهایی کاپیتال، چنان که می توان آن<br />
را تصور کرد، ایاالت متحد به احتمال جای<br />
کشور سرمایه داری مدل را برای کشاورزی<br />
در قرن ۱۹ داشت. در این وقت روسیه به<br />
عنوان مثال مخالف بکار می رفت )۱۷(.<br />
وضعیت کشاورزی به بازارها و حتی به<br />
بازار جهانی مربوط بود، امّا بدون شکل های<br />
صنعتی و بدون شکل های مالکیت ارضی<br />
ویژة مناسب برای سرمایه داری مدرن. همه<br />
چیز این جا موافق با نگرش عمومی مارکس<br />
بود: یعنی شرایطی مقدماتی برای هر یک از<br />
رابطه های اقتصادی سرمایه داری به معنی<br />
خاص وجود دارد، شرایطی که از سرمایه<br />
داری به وجود نیامده اند، بلکه مقدم بر آن<br />
هستند – مانند پول و کاال، مانند تجارت<br />
)و حتی تجارت بین المللی( ، مانند وجود<br />
طبقه ای از زحمتکشان و قرینه منطقی و<br />
تاریخی آن، نهاد مالکیت ارضی اکنون در<br />
شکل مدرن آن،بی بهره از همة گونه های<br />
حقوق استفاده مشترک .)Commons(<br />
همة این شرایط در چارچوب سرمایه داری<br />
مدرن دگرگون می شوند: پول مثل کاال،<br />
زحتمکش مثل مالکیت ارضی. از این رو،<br />
تئوری عمومی سرمایه داری مارکس یک<br />
تئوری تاریخمندانه در دو راستا است: یکی<br />
در راستای پیش از تاریخ سرمایه داری<br />
)که جزء تاریخ معاصر در مقیاس جهانی<br />
) است و دیگری در راستای تاریخ خاص<br />
سرمایه داری، راه های گوناگون توسعة<br />
سرمایه داری و گرایش های مهم تاریخی<br />
است که »قانون های گرایشی« مشهور آن<br />
باید روشن شود.<br />
سال های – ۱۸۸۲ ۱۸۶۸، باز هم مرحله ای<br />
در مسیر فکری مارکس هنگامی که نویسندة<br />
ما در مارس ۱۸۸۳ درگذشت، کار مداوم<br />
برای انجام دادن و باز انجام دادن کاپیتال<br />
را به پایان نرسانده بود. با این همه، او تل<br />
برجسته ای از بررسی ها و دست نوشته ها<br />
باقی گذاشت.<br />
آن چه مربوط به کتاب I است، او فهرستی<br />
از اصالح ها که از ۱۸۷۷ آغاز گردید، به<br />
ویژه به منظور انتقال قطعه هایی از چاپ<br />
فرانسه ۱۸۷۲ ۷۵ به سومین چاپ آلمانی<br />
در حال تدارک که در واقع در ۱۸۸۳ منتشر<br />
شد، باقی گذاشت )۱۸(. به عالوه، او همان<br />
طور که به دانیل سون در ۱۸۸۱ یادآور شد<br />
)۱۹(. قصد داشت کتاب I را بسی عمیق<br />
تر اصالح کند. آن چه او می خواست در<br />
فحوای کالم و بنا بر وضع کارهای اش<br />
بگوید، آن را پس از انتشار کتاب های II<br />
و III تکرار کرد. البته، در پرتو همه آن<br />
چه که او می خواست آن را در روایت های<br />
نهایی شان بگنجاند، آماده برای انتشار بود.<br />
در آن چه که مربوط به کتاب II است، او<br />
یک بسته از دست نوشته ها )در مجموع<br />
۱۰ تا، که ۹ تای آن ها مربوط به دورة<br />
۱۸۶۸(، ۱۸۸۱ از جمله دو روایت کم یا<br />
بیش کامل از متن کامل )بقیه تنها مربوط<br />
به چند قطعه یا چند فصل است(، به عالوه،<br />
کمیت زیادی جزوه از یادداشت ها و قطعه<br />
ها که او برای کار دوباره از ۱۸۷۷ ۷۸<br />
آغاز کرد، بجا گذاشت.در آن چه که مربوط<br />
به کتاب III است، تنها یک دهم دست نوشته<br />
ها که بین ۱۸۶۸ و ۱۸۸۱ نگاشته شد وجود<br />
دارد که اغلب آن ها فقط چرکنویس های تا<br />
اندازه ای کوتاه هستندکه طوالنی ترین آن ها<br />
۱۳۲ صفحه است. همه از رابطة بین نرخ<br />
اضافه ارزش و نرخ سود بحث می کنند.<br />
بنابراین، این ها دست نوشته های پژوهش و<br />
نه نگارش او برای نخستین بخش کتاب III<br />
است. اکثریت مهمی از نوشته های دیگر او<br />
در تاریخ این دوره،رونوشت ها، یادداشت<br />
های کتابخوانی، بریده ها، کلکسیون های<br />
سندهای آماری هستند. با این همه، آن ها<br />
رابطه های تا اندازه ای روشن با بخش های<br />
مختلف کتاب ،III به ویژه با بخش مشهور V<br />
را نشان می دهند که بهره، اعتبار، سرمایة<br />
بانکی و پول اعتباری را نمایش می دهند.<br />
بخش VI به رانت ارضی اختصاص داده<br />
شده است.<br />
می توان این جا شیوه زنی ریمون آرون<br />
را تکرار کرد: اگر من مارکسیست بودم با<br />
همه این ها چه می کردم؟ بهتر بگویم: اگر<br />
من مارکس در ۱۸۸۳ بودم و اگر هنوز در
صفحه 65<br />
سالمت کافی بودم، با همة کاغذهای زیر<br />
دست، همه بررسی های انجام یافته از کاپیتال<br />
چه می ساختم؟ این یک باریک اندیشی ناب<br />
است. امّا در دست نوشته های باقی مانده از<br />
مارکس به قدر کافی نشانه هایی برای بهتر<br />
شدن اندیشة راهنماکه برای کارهایش فراهم<br />
کرده بود وجود دارد که اگر فرصت باز هم<br />
تندرست زیستن طی چند سال را داشت، می<br />
توانست ازآن هااستفاده کند. در این صورت،<br />
کاپیتال بازسازی شده و تکمیل شده به وسیلة<br />
مارکس کتابی به مراتب غنی تر از کتابی<br />
است که می شناسیم. بدیهی است که این<br />
کتاب می توانست شامل »قانون های عام«<br />
خیلی کم تر و احتیاط های زیادتر در آن<br />
چه که مربوط به صحت آن ها است،باشد.<br />
علیت های بسیار زیاد کامالً ویژه خواه بنا بر<br />
»محیط های ملی« )یا نمونه مسلط سرمایه<br />
داری(، خواه بنا بر »محیط های تاریخی«<br />
گوناگون که در آن شکل های مختلف سرمایه<br />
داری صنعتی، کشاورزی و تجاری نمودار<br />
می شوند، وجود داشت. توضیح های بسیار<br />
زیادی در ارتباط با توسعه سرمایه داری که<br />
بنا بر نمونه های گوناگون ثبات و هم چنین<br />
در ارتباط با »دگرگونی های« الزم، چه<br />
گرایش های عمومی، چه شکل های آغازین<br />
بررسی شده وجود خواهد داشت. پس،<br />
کاپیتال کتابی بسیار زیاد تاریخمند شده، امّا<br />
نه فقط تاریخی، و هنوز کم تر تاریخ گرایانه<br />
می شود. کتابی که بخش های تاریخ مدلل<br />
سرمایه داری مدرن را در بر دارد وباز<br />
هم بیشتر دگرگونی های ساختاری را در<br />
آن چه که مربوط به نظام پولی، شکل های<br />
رانت ارضی، شکل های مالکیت و مدیریت<br />
سرمایه و غیره است،توضیح می دهد.<br />
البته، مارکس از روش تکوینی ( Géné-<br />
)tique »توسعه« مقوله ها چشم نمی پوشد؛<br />
امّا در جریان کار پیگیر در پانزده سال<br />
واپسین اش، موفق به درک بیش از پیش<br />
روشن »کرانمندی های روش دیالک تیک«<br />
نشد. در سال ۱۸۸۲، مجموعه وسیعی از<br />
شناخت های تجربی و تئوریک در اختیار<br />
او بود. می توان پنداشت که او از شناخت<br />
ها و امکان های تحلیلی اش برای دادن<br />
بُعدی بسیار »تاریخی«به مقوله های تئوری<br />
عام اش سود می جوید. برهان آوری اش<br />
دگرگون شده و بسیار بغرنج و پیچیده تر از<br />
گذشته می شود.اما الزم به یادآوری است<br />
که کاپیتال هرگز کتاب آسان برای خواندن<br />
نبوده است.<br />
ویسنده: میکاییل ر. کراتکه: اقتصاددان و<br />
جامعه شناس، پروفسور اقتصاد سیاسی در<br />
دانشگاه آمستردام، همکار .MEGA نویسندة<br />
کتاب های: »بحران ها و سرمایه داری« در<br />
نزد مارکس، کُلن، ۱۹۷۵، نقد »امور مالی<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
دولت«، هامبورگ، ۱۹۸۴، »کشف دوبارة<br />
طبقه ها«، هامبورگ برلین، ۱۹۹۸، تاریخ<br />
اقتصاد جهان، هامبورگ، ۲۰۰۴، دربارة<br />
»۱۸ برومر«، هامبورگ برلین، ۲۰۰۵.<br />
پی نوشت:<br />
۱ در هر دو مورد نام نویسندة همکار<br />
مارکس ذکر نشده است. رجوع کنید به متن<br />
ها در /۲۷ I MEGAصص ۴۱۱ ۴۲۵<br />
و متن های مقدماتی مارکس در این فصل<br />
صص ۱۳۱؛ ۲۱۶ ۸/MEGA II صص<br />
۷۳۳. ۷۸۷ MEGA( اشاره به مجموعه<br />
آثار مارکس و انگلس است(<br />
۲ در مکاتبه خصوصی اش چند چیز را<br />
یادآوری می کند که می توانند احتیاط اش را<br />
نسبت به این بحث ها بیان کنند. مثالً بنگرید<br />
به نامه او به انگلس در ۴ دسامبر۱۸۸۲. در<br />
این نامه او به بحث دربارة تئوری ارزش<br />
اش در روزنامه Italien Plébe مراجعه<br />
می کند: همه سخن های احمقانه را نقل کرده<br />
اند ۱۲۳( ص MEW) [MEW ۳۵ اشاره<br />
به آثار مارکس و انگلس است[.<br />
۳ بنگرید به دو نامة مارکس به دانیل سون<br />
در ۱۳ ژوئن ۱۸۷۱ و ۱۳ دسامبر ۱۸۸۱<br />
,.۳۵ et MEW ۳۲۱ ,.P ,.۳۳ MEW[<br />
]۲۴۶ .P<br />
۴ یادداشت های کتابخوانی دربارة آدولف<br />
واگنر در بهار ۱۸۸۱. آخرین دست نوشته<br />
برای کتاب IIدر تابستان ۱۸۸۱ است.<br />
۵ بخشی از این دست نوشته پژوهشی،<br />
حاشیه روی های مارکس دربارة تاریخ<br />
اقتصاد سیاسی، تا اندازه ای اغلب با نقدهای<br />
مفصل طوالنی نوشته های اقتصاددانان<br />
بزرگ کالسیک به ویژه آدام اسمیت و<br />
ریکاردو که توسط کائوتسکی در سه جلد<br />
)۱۹۱۰ ۱۹۰۵( زیر عنوان تئوری ها<br />
دربارة اضافه ارزش منتشر گردید، در سه<br />
جلد در انتشارات سوسیال ۱۹۷۴ ۱۹۷۶ به<br />
چاپ رسیده است. الزم بود تا ۱۹۸۳ برای<br />
چاپ مجموع دست نوشته در شکل آغازین<br />
آن در MEGA جدید انتظار کشید، آن را<br />
در ۶ جلد در ۳/MEGA II مالحظه کرد(.<br />
۶ در ارتباط با ساختار کتاب، عمده ترین<br />
دگرگونی ها به کتاب I مربوط می شود، مهم<br />
ترین افزوده ها در بخش III کتاب II و در<br />
بخش I کتاب III وجود دارد.<br />
۷ در واقع مارکس هرگز به کلی از برنامه<br />
۶ جلد کتاب چشم نپوشید. البته او ساختار<br />
اثر را که به طور کلی دو گانگی هگلی<br />
سرمایه در برابر سرمایه های فردی را به<br />
عنوان اصل سازماندهی اثر ترک می کند،<br />
تغییرداد. از این رو، او ساختار شرح کاپیتال<br />
رادوباره اصالح می کند. بین ۱۸۶۳ و<br />
۱۸۸۲ او از اهمیت و کرانمندی های تئوری<br />
عمومی سرمایه داری اش آگاه بود. در مورد<br />
مسئله هایی که در کتاب III به عنوان اعتبار،<br />
تجارت، رانت ارضی بررسی شد، راه حل<br />
قطعی و رضایت بخش آن ها را نیافت. بدون<br />
شک او تصمیم گرفت باز نمودن کتاب اش<br />
دربارة سرمایه را توسعه دهد که در آن به<br />
طرح آغازین جای کمی داده شده. مثالً، مقوله<br />
بازار جهانی اکنون آشکارا در کتاب I مانند<br />
قطعة مربوط به پول جهانی )یا همگانی( در<br />
فصل ۳ بیان شده است. هم چنین به سراسر<br />
فصل در باره »اختالف ها در نرخ های<br />
مزدهای ملی« فصل ۲۲ کتاب I بنگرید.<br />
۸ بنگرید به ریمون آرون، »مارکسیسم<br />
مارکس«. پاریس، ۲۰۰۲، صفحة ۳۹۰<br />
۹ این یادداشت های بازخوانی و قطعه های<br />
گزیده ۱۸۶۸ ۶۹ و ۱۸۷۸ ۷۹ در ،IISG<br />
آمستردام Marx Engels Nachlass<br />
)(MEN وجود دارد. نخستین جزوه بزرگ<br />
مارکس دربارة پول و اعتبار از نوامبر<br />
۱۸۵۴ تا ژانویه ۱۸۵۷ طول کشید. بنگرید<br />
به IISG، .MEN<br />
۱۰ این جزوه ها در ،IISG آمستردام،<br />
MEN وجود دارد. همة این جزوه ها در<br />
بخش MEGA IV منتشر شده اند.<br />
۱۱ پایان این فصل، پول اعتباری در شکل<br />
بسیار ابتدایی پدیدار شده و آینده های توسعة<br />
سیستم پولی تا اکنون بیان شده اند. برای<br />
همة کسانی که قادرند تفسیر کنند از آغاز<br />
کامالً روشن است که تئوری پول مارکس<br />
یک تئوری فلزگرایانه یا کاهش یافته به شکل<br />
پول کاالیی نیست، بلکه تئوری سیستم پولی<br />
مدرن است، آن گونه که با سرمایه داری<br />
مدرن که پیرامون سیستم بانکی و بازارهای<br />
مالی گردش می کند،نمودار گردید.<br />
۱۲ آن که چه مارکس در بیان شفاهی می<br />
پذیرد. از ۱۸۷۲او از خود در برابر تفسیر<br />
نقد ش از افسانه انباشت ابتدایی اش، گرانبها<br />
برای اقتصاددانان کالسیک، دفاع می کند<br />
که در واقع فرمولی عام است که از فلسفة<br />
تاریخ نتیجه می شود. متأسفانه او آشکارا<br />
به اعتراض برنخاست. مگر در چند نامه<br />
خصوصی که تا مدت دراز پس از مرگ او<br />
ناشناخته باقی مانده است.<br />
۱۳ همان طور که او خود در دست نوشته<br />
۱۸۷۵ آن را گفته است: قانون های نرخ<br />
سود »قانون های حرکت«، قانون های<br />
تنوع این نرخ در ارتباط با تنوع یک رشته
نظری<br />
۱<br />
عامل های تعیین کننده، هستند. )بنگرید به<br />
۱۴/MEGA II صص .)۱۲۸ ۲۹<br />
۱۴ این یازده دست نوشته ۱۸۶۷ ۶۸ در جلد<br />
۴.۳/MEGA II منتشر شده است.<br />
۱۵ روایت فرانسوی در تغییرها، افزوده ها،<br />
گسترش متن آغازین آلمانی که اغلب روی<br />
مسئله های مطرح شده در کتاب های بعدی<br />
کاپیتال تکیه می کنند غنی است. از این رو،<br />
اکنون توسط دوستان و هواداران اش مورد<br />
توجه قرار گرفته است. مثالً مارکس در آن<br />
برای نخستین بار اعالم کرد که او رابطه<br />
های کمی بین نرخ اضافه ارزش و نرخ<br />
سود و رابطه ها میان قیمت ها و ارزش ها<br />
را توضیح می دهد. در واقع، مارکس در<br />
جریان نگارش دوباره و بازنویسی روایت<br />
کتاب I در فرانسه، در فکر مسئله های کتاب<br />
های ( II و )III بود.<br />
۱۶ به ویژه بخش ها یا قطعه های تاریخ<br />
مدلل که تقریباً همه جا در کاپیتال، از جمله<br />
در فصل های نخست کتاب I وجود دارد.<br />
برخی ها و تا اندازه ای اغلب اقتصاددانان<br />
آن ها را »توهم هایی« می دانند که به آسانی<br />
می توان از آن ها چشم پوشید. این یک<br />
اشتباه جدی است. از نظر مارکس این ها<br />
عنصرهای تشکیل دهنده و ضرور توضیح<br />
آن هستند. عنصرهایی که هم زمان کرانمندی<br />
های روش دیالک تیک و گشایش ها به سوی<br />
تئوری سیاسی و حتی به سوی تئوری دولت<br />
را تشکیل می دهند. بنگرید به رابطه ها<br />
بین تاریخ، تاریخ مدلل و تئوری عمومی<br />
سرمایه داری در نزد مارکس: میکاییل ر.<br />
کراتکه، »سرمایه داری به عنوان سیستم<br />
جهانی«،قانون های عمومی و تنوع سرمایه<br />
داران،افزوده های دیگران،در پژوهش های<br />
مارکس و انگلس ۲۰۰۴ NF<br />
۱۷ در یادداشت هایی که به چاپ دوم کتاب<br />
I در ۱۸۷۲ افزود، مارکس اعالم کرد<br />
که او انقالب کشاورزی در ایرلند را که<br />
به وسیله قدرت امپراتوری بریتانیا تحمیل<br />
شد، هم زمان با دگرگونی ها در سرمایه<br />
داری کشاورزی انگلیس بررسی کرده است<br />
)بنگرید به ۶/MEGA II صص ۶۹۵<br />
۶۴۳(. انقالب کشاورزی صنعتی در ایاالت<br />
متحد و انقالب صنعتی در روسیه که به<br />
وسیله دولت رهبری و به پیش رانده شد، به<br />
مراتب در بافت تاریخ معاصر سرمایه داری<br />
جای دارد.<br />
۱۸ بنگرید به ۸/MEGA II صص .۵ ۳۶<br />
۱۹ بنگرید به نامة مارکس به دانیل سون در<br />
۱۳ دسامبر MEW( ۱۸۸۱ ۳۵ ص .)۲۴۶<br />
برابری اجمتاعی )مساوات(<br />
پروفسور ولفگانگ ایشهورن<br />
برگردان شین میم شین<br />
دایره املعارف روشنگری<br />
• برابری اجتماعی عبارت است از اصل بلحاظ تاریخی و طبقاتی مشخصا تعیین شده در<br />
زمینه تشکیل روابط اجتماعی میان طبقات، گروه ها و افراد مختلف جامعه که انسان ها بر<br />
طبق معیارهای معینی برابر تلقی می شوند:<br />
• برابری در مقابل خدا<br />
۲<br />
• برابری در مقابل قانون<br />
۳<br />
• برابری در تملک وسایل تولید<br />
۴<br />
I<br />
• برابری در امکان شرکت در اداره دولتی حیات اجتماعی<br />
• این معیارها همیشه در تحلیل نهائی بیانگرمنافع و خواست های نیروهای طبقاتی اند.<br />
برابری بورژوائی<br />
• اصل بورژوائی دمکراتیک برابری که شعار مبارزه بر ضد فئودالیسم بوده و<br />
نقش تاریخی مهمی بازی کرده، به برابری قضائی و سیاسی محدود می شود و باید با<br />
دوامنابرابری اقتصادی ناشی از استثمار، فرمال )صوری( بماند.<br />
• )ما هرگز نباید فرمال را با فرمالیته یکسان تلقی کنیم.<br />
• فرمال در دیالک تیک فرم و محتوا تعیین می شود و به نوبه خود بر محتوا تأثیر متقابل<br />
می گذارد. مترجم(<br />
• به قول لنین، »تا زمانی که استثمار طبقه ای بوسیله طبقه دیگر بطور کلی ریشه کن<br />
نشده، برابری واقعی و حقیقی نمی تواند وجود داشته باشد.«<br />
• )کلیات لنین، جلد ۲۸، ص ۲۵۱(<br />
• این اصل در نظام سرمایه داری هرگز بطور قطعی تحقق نیافته، همانطور که نفی<br />
برابرحقوقی ملی و نفی برابرحقوقی زنان در کاپیتالیسم نشان می دهد.<br />
• و باالخره تحت شرایط سرمایه داری انحصاری دولتی با تعمیق قطب بندی میان<br />
استثمارگران و استثمارشوندگان، این اصل با از بین بردن آزادی های بورژوائی <br />
دمکراتیک آشکارا زیرپا گذاشته می شود.<br />
صفحه 66<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
نظری<br />
از خودبیگانگی هگلی یا از خودبیگانگی ما از ژیژک<br />
نگارنده : کیانوش دل زنده ، کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی<br />
)تربیت معلم(<br />
صفحه 67<br />
فلسفه خوانی ایرانی سال هاست که با مُد<br />
ها دست به گریبان است ، فیلسوف ها می<br />
آیند و می روند بی آنکه پیوند انضمامی با<br />
شرایط این جغرافیایِ فکری پیدا کنند ، و<br />
آنقدر جغرافیایِ خوانش ما از فُالسفه سلیقه<br />
ای و زودگذر است که فیلسوفی چون ژیژک<br />
، که در قید حیات است ، این روزها قدیمی<br />
پنداشته می شود . علت های بسیاری می<br />
توان در این باره آورد ۱- داشتن نگاه سلیقه<br />
ی به متفکران به جای پرداخت به سیر تفکر<br />
۲- بهره برداری از صفت نو بودن برای<br />
پنهان داشتن بی سوادی و کهولت توانایمان<br />
در تعمق ۳- خوانش سیاسی از رهیافت<br />
فلسفه ی برای رسیدن به رهایی به جای<br />
خوانش فلسفه سیاسی برای فلسفه سیاسی ۴-<br />
جو پذیری و بازاری کردن فلسفه به عنوان<br />
ره آورد پُز های روشنفکری و هزاران دلیل<br />
دیگر که شرایط فعلی را نه پیش بلکه در پس<br />
عقب تر می برد .<br />
در همین راستا تحلیل پیش رو ؛ اگرچه<br />
ممکن است گفتمان جدید و کشف نشده ی<br />
از ژیژک را به ما ارائه ندهد ، ولی ، از<br />
این رو به نگارش در آمده که ضمن ارائه<br />
درک روشن از ریشه های فکری این متفکر<br />
و خوانش او از متفکران پیش از خود ، ما<br />
را از هر گونه جو پذیری فکری و سلیقه<br />
ای مبرا کند . به همین دلیل این مقاله ما را<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
یاری می دهد تا بتوانیم ژیژک را در یک<br />
پروبلماتیک فکری درک کنیم نه مقطعی و<br />
سلیقه ای . این مقاله درصدد است به این<br />
سوال اصلی پاسخ دهد : که آیا ژیژک در<br />
فرایند ایده آلیسم آلمانی گام بر می دارد ؟<br />
و چه نسبتی با متفکرین پیش از خود در این<br />
چهارچوبه فکری دارد ؟ و سواالتی نظیر<br />
این که اپیستمه گفتمان ژیژک با سرچشمه ها<br />
فکری خود در کجا نهفته است ؟ و متفکرینی<br />
نظیر هگل و مارکس و الکان که در نگاه<br />
مایرس ریشه های فکری او را تشکیل می<br />
دهند ، در نگاه این متفکر چگونه روایت<br />
می شوند .<br />
فرض بر این است که هگل با گفتمان “از<br />
خودبیگانگی” همانگونه که خود را در<br />
مارکس و الکان نهادینه کرده است ، در<br />
ژیژک هم وجود دارد و او در راستای<br />
نگرشی که به از خودبیگانگی هگلی دارد<br />
خوانشی جدیدی را ارائه می دهد ، این<br />
فرض از آن جهت اهمیت دارد که بدانیم<br />
مایرس برخالف این ادعا معتقد است مرکز<br />
ثقل ژیژک نه هگل و مارکس بلکه الکان<br />
است و هگل صرفاً یک متدلوژی بیشتر در<br />
تفکر ژیژک نیست .<br />
از این رو این مقاله ضمن کلیاتی برای<br />
شروع بحث ، سه متفکر تاثیر گذار را از<br />
نگاه ژیژک می گذراند و سپس نقاط افتراقی<br />
و انضمامی را تشریح می کند که چگونه<br />
می توان به یک برداشت پروبماتیک از<br />
اندیشه ژیژک رسید .<br />
»آثار ژیژک از سه حوزه اصلی و از سه<br />
متفکر تاثیر گرفته اند : فلسفه ، سیاست<br />
و روان کاوی / هگل ، مارکس ، الکان .<br />
هرچند ایده ها و روش ها و تاثیرات کلی هر<br />
یک از این متفکران در کتاب های ژیژک با<br />
یکدیگر هم پوشی پیدا می کنند ، اما به طور<br />
کلی می توان گفت فلسفه هگل نوع یا روش<br />
اندیشیدنی را که ژیژک پیدا کرده است زیر<br />
نفوذ خود دارد ، آثار مارکس انگیزه یا دلیلی<br />
برای کتاب های او فراهم می آورد و روان<br />
کاوی الکانی چارچوب واژگان مفهومی را<br />
برای پرداختن به موضوعات تحلیل های او<br />
در اختیارش قرار می دهند .« )مایرس ،<br />
) ۲۷ : ۱۳۸۵<br />
هر سه متفکر نامبرده به نحوی در ارتباط با<br />
یکدیگر قرار می گیرند . و هگل نقطه وصل<br />
آنها با یکدیگر به شمار می رود . هگل در<br />
بخشهایی از پدیدار شناسی جان در باب<br />
خدایگان و بنده ، طرحی را در می اندازد<br />
که بعد از او مارکس و الکان آن را بسط می<br />
دهند و هر کدام از موضعی خاص بدان می<br />
پردازند . نقطه ی وفاقی که ژیژک هم به آن
صفحه 68<br />
متصل است . و گام های خود را بر شانه<br />
های الکان و مارکس می گذارد که آنها پیش<br />
از او بر شانه های هگل استوار کرده اند .<br />
تونی مایرس معتقد است « هوشمندی و<br />
بصیرت ژیژک تا حدود زیادی بر پاردایم<br />
های الکانی و تلفیق حس آمیز انه ی آن با<br />
هگل و مارکس استوار است . » )مایرس ،<br />
:۱۵۳( ۱۳۸۵ اما هر یک از سه متفکر<br />
نام برده در افکار ژیژک جایگاهی خاص<br />
پیدا می کنند . به نحوی که هر یک از سه<br />
متفکرین هگل ، مارکس ، الکان ، هگل و<br />
مارکس و الکان خاص ژیژک اند . و در<br />
واقع « سهم نوآورانه ژیژک در تاریخ<br />
روشنفکری غرب در تلفیق فوق العاده ای<br />
است که او از نظریه روان کاوی الکان ،<br />
فلسفه قاره ای )و به طور اخص قرائت ضد<br />
ماهیت باورانه اش از هگل و نظریه سیاسی<br />
مارکسیستی ارائه کرده است . او به وضوح<br />
این اندیشه متعالی را با نمونه های برگرفته<br />
از ادبیات و فرهنگ عامه پسند ترسیم می<br />
کند که تنها شکسپیر ، واگنر یا کافکا را در<br />
بر نمی گیرد ؛ بلکه فیلم نوآر ، سلایر های<br />
آبکی تلویزونی ، کارتون ها و لطیفه های<br />
مستهجنی را نیز شامل می شود که در حوزه<br />
ابتذال قرار دارند . » )ژیژک ، هنر امر<br />
متعالی مبتذل ، ۱۳۸۶ ) ۷ :<br />
هگل<br />
هگل در بخش های با نام خدایگان و بندگان<br />
در کتاب پدیدار شناسی جان طرحی را در<br />
می اندازد که مارکس و الکان و ژیژک تا<br />
کنون به صورت زنجیر وار آن را ادامه<br />
دادند ، اگرچه تعدیل های صورت گرفته<br />
و هر کدام با گرایش خاص با افکار هگل<br />
آمیزش کرده اند . هگل برای ژیژک هگلِ<br />
خدایگان و بنده است . هگل در خدایگان و<br />
بنده طرحی را ارائه می دهد که تا کنون در<br />
فلسفه ژیژک ادامه پیدا کرده است به نحوی<br />
که مفاهیم آن مانند ، میل ، دیگری ، از<br />
خودبیگانی ، )عدم توازن میان ذهن و عین(<br />
، و گفتمانی مانند تئوری تکرار ، در تمامی<br />
گفتمان ژیژک موج می زند .<br />
الف : میل /دیگری<br />
هگل در خدایگان و بندگان ارباب را در مقابل<br />
بنده قرار می دهد و معتقد است ، « وجود<br />
انسانی صورت نمی بندد مگر به موجب<br />
آرزوئی که موضوعش آرزوی دیگری باشد<br />
یعنی در حسب آخر ، به موجب آرزوی<br />
شناخته شدن قدر خود از جانب دیگران .<br />
پس وجود انسانی صورت نمی بندد مگر<br />
آنکه دست کم دو آرزو از چنین آرزوهایی<br />
با هم روبرو شوند . و چون هر یک از<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
دو موجود برخوردار از چنین آرزوئی آماده<br />
است که در طلب برآوردن آرزوی خود تا<br />
فرجام کار پیش رود ، یعنی آماده است تا<br />
جان خود –و در نتیجه ، جان دیگری را<br />
به خطر اندازد تا قدرتش از جانب دیگری<br />
شناخته شود و خویشتن را به نام برترین<br />
ارزش بر دیگری تحمیل کند ، برخورد آنان<br />
جز نبردی تا پای جان چیز دیگر نتواند بود<br />
. » )هگل ، :۱۳۷۸ )۳۵- ۳۴ هگل معتقد<br />
است آنکه از مرگ نمی ترسد ارباب می<br />
شود . این دستاورد هگلی در آراء الکان<br />
و ژیژک از مفاهیم بنیانی و اساسی است .<br />
نقش دیگری در برداشتی روانکاوانه یکی<br />
از مراحل تکوین سوژه در مرحله آینه ی<br />
الکان و ژیژک است . همانگونه که هگل<br />
معتقد است خدایگان بودن زمانی اتفاق می<br />
افتد که بندگان آن را به رسمیت بشناسند ،<br />
ژیژک هم به این نظر معتقد است « رعایا<br />
خیال می کنند که با شخصی به عنوان پادشاه<br />
طرف هستند ، زیرا گمان می برند او به<br />
ذات خویش از پیش شاه بوده حال آنکه در<br />
واقع این شخص تنها تا حدی شاه بوده است<br />
که رعایا او را شاه قلمداد کنند «)اسالوی<br />
ژیژک ، کژنگریستن ، :۱۳۸۸ )۶۸ دیگری<br />
از نظر ژیژک به دو قسم کوچک و بزرگ<br />
تقسیم می شود . »ژیژک در همه آثارش<br />
به تمایزی که الکان بین دیگری کوچک و<br />
دیگری بزرگ قائل بود اشاره می کند .<br />
دیگری کوچک که به o کوچک نوشته می<br />
شود ، همواره دیگری خیالی است . اشاره<br />
دارد به جدا پنداری در درون خودمان ، یا<br />
دقیق تر ، در درون خودها یا اگوهای ما<br />
.))» از قول الکان همان نگاه دیگری در<br />
مرحله آئینه ای است . که با نقل از جمله ی<br />
مشهور آرتور رمبو خالصه اش می کند .<br />
من کسی دگر است« )دالی ، ۱۳۸۷: ۳۳<br />
) (( دیگری بزرگ که در زبان انگلیسی با<br />
O بزرگ نوشته می شود اشاره دارد به<br />
نظم نمادین به صورتی که تک تک سوژه ها<br />
تجربه اش می کنند ، یا به سوژه ی دیگری تا<br />
آنجا که آن سوژه مظهر امر نمادین است . به<br />
عنوان مثال ، قانون نهادی است که بخشی از<br />
نظم نمادین را تشکیل می دهد ، پس بنابرین<br />
دیگری است . به همین سان ، یک پلیس<br />
نیز ، چون مظهر یا نماینده ی نهاد قانون<br />
است ، دیگری است . دیگر بودگی او از<br />
این واقعیت ناشی می شود که او یک مظهر<br />
یا نماینده ی قانون است بنابرین ، دیگری<br />
بودگی او ریشه ای تر است دیگری بودگی<br />
مربوط به امر خیالی ، چون نمی توانیم او<br />
را به واسطه ی فرایند هویت یابی در خود<br />
ادغام کنیم . «)مایرس، ۳۷(در ۱۳۸۵: واقع<br />
به نظر هگل من ناب نداریم . من و دیگری<br />
دو وجه الینکف هستند . همان گونه که در<br />
باال بدان اشاره شد ، الکان و ژیژک هم چنین<br />
برداشتی دارند . رابطه من و دیگری تقابل<br />
دو اصل است .چون سوژه موضوع میل<br />
سوژه دیگر است و بلعکس . پس منازعه بر<br />
سر تحقق میل است . و همانگونه که الکان و<br />
ژیژک معتقدند میل و ساختار میل اساسا به<br />
طرف دیگری است . « میل ما همیشه میل<br />
دیگری و هم از دیگری نشات می گیرد و هم<br />
به سمت آن هدایت می شود –نکته گیج کننده<br />
این است که ما هرگز نمی توانیم مطمئن<br />
باشیم که این دیگری از ما چه می خواهد و<br />
از ما انتظار می رود که چه باشیم «)ژیژک<br />
، هنر امر متعالی مبتذل : ۱۳۸۶:۱۴(<br />
ب : از خودبیگانی<br />
مفهوم از خودبیگانگی هگل یکی دیگر<br />
از مفاهیم مشترک میان مارکس ، الکان ،<br />
ژیژک است . مارکس از این واژه به عنوان<br />
آگاهی کاذب نام می برد یا همان ایدئولوژی<br />
و الکان با عنوان جهان نمادین و ژیژک هم<br />
با استفاده از برداشت الکان از خودبیگانگی<br />
را جهان نمادین یا ایدئولوژی می نامد .<br />
سوالی که هگل مطرح می کند این است<br />
چرا بندگان اجازه می دهند موضوع میل<br />
ارباب باقی بمانند و یا به عبارتی از آنها<br />
به نفع خود کار بکشد ؟ هگل معتقد است<br />
به واسطه جهان نمادین . جهان نمادین به<br />
بردگان نه تنها این امکان را می دهد که<br />
وضعیت دهُشتناک را تحمل کنند بلکه حتی<br />
اربابان به واسطه همین از خودبیگانگی یا<br />
جهان نمادین است که رابطه ارباب و بنده<br />
را تداوم بخشند . « بنده باید آرزوی خویش<br />
را رها کند و آرزوی دیگری را بر آورد :<br />
او باید ارج دیگری را بشناسد بی آنکه ارج<br />
خود او شناخته شود . » )هگل ، ۱۳۸۷:<br />
۳۶( و هگل تداوم این وضعیت را در از<br />
خودبیگانگی یا جهان نمادین می داند . «<br />
یک شخص در برابر شخص دیگر و در<br />
مقام ضد او پدیدار می شود . . . . آگاهیهایی<br />
هستند که در مرتبه زندگی حیوانی فرو مانده<br />
اند ، زیرا موضوعی که به عنوان جز من<br />
وجود دارد در حالت زندگی حیوان تعیین<br />
یافته است . آنان عالوه بر این ، صوری از<br />
آگاهی هستند که هنوز برای یکدیگر حرکت<br />
جدلی ، تجرید محض را انجام نداده اند یعنی<br />
هنوز از هرگونه وجود بی میانجی یکسره<br />
نگسسته اند تا به مرحله آگاهی محض و منفی<br />
خودسان برسند ، یا به سخن دیگر هنوز هیچ<br />
یک از ایشان به دیگری نشان نداده است<br />
که به طور محض برای خود یعنی در مقام<br />
خوداگاهی وجود دارد . » )هگل ، ۱۳۸۷:<br />
۴۱-۴۰( این نوع از خودبیگانگی را می<br />
توان با برداشت روانکاوانه اینگونه در نظر<br />
گرفت که سوژه اساسا با قاب و فانتزی<br />
می تواند به حیات خود ادامه دهد و این از<br />
خودبیگانگی همان پرسونای کاذب است که
صفحه 69<br />
سوژه ها به صورت دارند . »سوژه ها به<br />
وسیله فانتزی میل خود را شکل می دهند<br />
؛ فانتزی مکمل میل است . با فانتزی می<br />
آموزیم که چگونه میل بورزیم و به مثابه<br />
سوژه های میل ورز ساخته شویم . ژیژک<br />
می نویسد : فضای فانتزی به صورت سطح<br />
خالی به صورت نوعی پرده برای نمایش<br />
امیال عمل می کند . جذابیت روانکاوی<br />
ژیژک برای مطالعه فیلم در همین نکته است<br />
. فانتزی مضوع یا میزانسن میل است . لذتی<br />
که از فانتزی می بریم نه ناشی از دستیابی به<br />
ابژه ، بلکه حاصل روی صحنه آوردن میل<br />
است . » ( هومر ، ۱۳۹۰ )۱۲۱ : ژیژک<br />
معتقد است کارکرد ایدئولوژی با اگاهی<br />
کاذب ما را اسیر خود ساخته ، اگرچه شاید<br />
او از این موضع قدری فاصله گرفته باشد و<br />
معتقد باشد ممکن است سوژه ها به اگاهی<br />
هم رسیده باشند و بدانند وضعیتی که در آن<br />
زندگی می کنند بی معنی و پوچ است و نباید<br />
اینگونه باشد ولی کلبی مسلکی خود بخشی<br />
از جهان نمادین سوژه ها را تشکیل می دهد<br />
. مخلص کالم آنکه »خیال پردازی ما پایه<br />
درک مان از واقعیت است و این به نوبه خود<br />
مقاوت در برابر امر واقعی است » )ژیژک<br />
، هنر امر متعالی مبتذل ، ۱۳۸۶ ۱۸( : این<br />
پرسونای کاذب الکانی و یا از خودبیگانگی<br />
هگلی اساسا بخشی از هویت سوژه ها برای<br />
زیست در جهان با دیگری است .<br />
»نخست وانمود می کنیم که فالن چیز هستیم<br />
، به گونه ای عمل می کنیم که گویی همان<br />
هستیم ، تا جایی که ، قدم به قدم به طور<br />
بالفعل همان می شویم- به راحتی می توان<br />
در این پارادکس منطق ))عادت(( پاسکالی<br />
را تشخیص داد ))چنان عمل کن که گویی<br />
باور داری آنگاه باور خود به خود خواهد<br />
آمد (( . بُعد اجرایی ای که در این جا دست<br />
در کار است تشکیل شده است که از کفایت<br />
نمادین ))نقاب(( : به چهره زدن یک نقاب<br />
ما را بالفعل همان می سازد که وانمود می<br />
کنیم هستیم . به عبارت دیگر ، نتیجه ای<br />
که می توان از این دیالکتیک گرفت کامال<br />
نقطه ای مقابل حکمت مقبول است و آن<br />
این که هر عمل انسانی )انجام یک کار ،<br />
کردار ) در نهایت صرفا یک عمل )ژست ،<br />
تظاهر ) است : تنها اصالت در دسترس ما<br />
اصالت جعل هویت ، اصالت ))جدی گرفتن<br />
عمل )ژست( مان (( ، است . )ژیژک ، از<br />
نشانگان خود لذت ببرید ، ۱۳۸۹ ) ۷۰ :<br />
ج : عدم توازن میان ذهن و عین هگل و<br />
برخورد امر واقع با جهان نمادین ژیژک و<br />
الکان<br />
به باور هگل بنده می تواند در یک جهان پر<br />
از ظلم و ستم زندگی کند ولی احساس رهایی<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
کند ، این رهایی که مدنظر هگل است و<br />
ژیژک هم آن در امر واقع الکانی جستجو<br />
می کند یک امر دورنی است . بندگان نه تنها<br />
وضع موجود را تحمل می کنند بلکه حتی<br />
ستمی هم که بر آنها می شود افراد در درون<br />
آن می توانند احساس آرامش کنند . ولی نقطه<br />
ای که محور بحث این جستار است در یک<br />
شکاف پدیدار می شود . شکافی میان ذهن و<br />
عین / میان خوداگاهی که مانند روح وزیدن<br />
گرفت است و از خودبیگانگی که به صورت<br />
یک ماسک بر صورت سوژه ها قرار گرفته<br />
است . اصطحکاک میان سوژه و ابژه یا همان<br />
عین و ذهن بالخره وضعیت را دچار شکاف<br />
و ترک می کند . یک جایی آدمها متوجه<br />
می شوند که این جهان نمادینی که داشتند<br />
یک جهان متوهمانه ای بوده از نظر هگل<br />
شکل دیگری از جهان نمادین شکل می گیرد<br />
که در مبحث تئوری تکرار بسط داده می<br />
شود . ژیژک و الکان هم همواره بدین نحو<br />
بحث می کنند ، امر واقع یک موجود نامسما<br />
است که قابل نامیدن نیست ولی از آنجایی که<br />
سوژه و ابژه برهم کامل هموار نمی شوند<br />
شکافی به وجود می آید .»پس امر واقع هم<br />
زمان هم هسته ای سخت و نفوذناپذیر است<br />
که در برابر نهادینه شدن مقاومت می کند<br />
و هم موجودیت واهیِ محضی است که فی<br />
نفسه هیچ ثبات هستی شناسانه ای ندارد . به<br />
محض این که می کوشیم تا در ایجابیت آن<br />
به چنگش آوریم ، به چیزی مبدل می شود<br />
که در مقام امری ناکام ، از دست رفته و در<br />
سایه ، ایستادگی می کند و خود را ناپدید می<br />
سازد . » )ژیژک ، امرواقع الکانی ، ۱۳۹۰<br />
: ۵۸( اما این خود نیز سر آغاز است چرا<br />
چون این پیشامد و این شکاف از برخورد<br />
میان امر واقع که می توان همان خوداگاهی<br />
هگلی نیز نامیدش با جهان نمادین یا همان<br />
از خودبیگانگی موجبات رخداد را فراهم<br />
می آورد . »پیشامد امر واقعی روند بی<br />
پایان تعبیر و تفسیر را به جریان می اندازد<br />
، کوششی نوامیدوار برای ربط دادن شبکه<br />
نمادین پیشگویی ها به وقایع )زندگی واقعی<br />
ما ) ناگهان همه چیز معنا می یابد و اگر معنا<br />
وضوح نداشته باشد ، سبب تنها این است که<br />
بخشی از آن پنهان و در پرده مانده است<br />
و چشم در راه فراخوانی ماست .))نشانه((<br />
را خود چیزها به ما می دهند ، نشانه نشان<br />
می دهد که الاقل در یک نقطه معین ، می<br />
توان بر مغاکی که امر واقعی را از شبکه<br />
نمادین جدا می کند پل زد : نشان می دهد که<br />
خود امر واقعی به درخواست دال پاسخ می<br />
دهد . در لحظه ای وقوع بحران اجتماعی<br />
به صورت نشانه هایی خبر دهنده از آینده<br />
تعبیر می شوند . » )ژیژک ، کژنگریستن ،<br />
)۶۶ : ۱۳۸۸<br />
د: تئوری تکرار هگلی ، بازگشت جهان<br />
نمادین ژیژک<br />
همانطور که پیش از این گفته شد هگل معتقد<br />
است حتی اگر بندگان در مسیر تاریخ بر<br />
اربابان پیروز شوند باید ارباب بودن خود<br />
را به دیگری حواله کنند و بدین نحو از<br />
خودبیگانه خود را به رسمیت بشناسند . این<br />
حواله کردن ارباب بودن به دیگری از آنجا<br />
ناشی می شود که ارباب بودن بذات نیست<br />
بلکه در گروی به رسیمت شناختن بندگان<br />
است و بدین نحو جهان نمادین تکرار می<br />
گردد . ژیژک این بحث هگلی از تئوری<br />
تکرار را در مقاله سوژه قلقلکی و نیز بخش<br />
های زیادی از کتاب عینیت ایدئولوژی<br />
را به تئوری تکرار اختصاص می دهد<br />
. به عبارتی شکاف میان سوژه و ابژه یا<br />
همان شکاف هگلی ، همان چیزی است که<br />
بازگشت آینده یا تئوری تکرار را ممکن<br />
می کند . « عارضه ها کشانه هایی هستند<br />
بی معنا ، کشانه هایی که معنای آنها قابلِ<br />
کشف یا استخراج از اعماق پنهان گذشته<br />
نیست بلکه باید آن را به گونه ای پسا کنشی<br />
بازسازی کرد –کار واکاوی فرآوردن<br />
حقیقت است ، یعنی چارچوبی داللی که محل<br />
و معنای نمادین عارضه ها به دست می دهد<br />
. به محض کشانه ها از پیش فراداده نیست<br />
: این معنا مداوما به همراه وادیسهای شبکه<br />
دالها تغییر می کند . هر گسست ِ تاریخی<br />
، هر پیدایش یک کالن –دالِ نو ، پسا<br />
کنشگرانه معنای تمامی سنت را دگرگون<br />
می کند . روایت گذشته را بازسازی می کند<br />
، خوانشی متفاوت و تازه از آن به دست<br />
می دهد . » )ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ،<br />
۱۱۲( ۱۳۸۹: البته اسالوی ژیژک در این<br />
که تئوری تکرار بازگشت از خودبیگانگی<br />
، سلطه و استیال است قدری فراتر می<br />
رود و در باب نفی در نفی هگل یا همان<br />
تئوری تکرار اینگونه می گوید : نفی در<br />
نفی معادل بازگشت امر سرکوب شده است<br />
. « نفی در نفی یعنی همان ماتریس منطقی<br />
شکست ضروری ِ طرح یا پروژه سوژه. »<br />
)ژیژک ،گزیده مقاالت ، نظریه، سیاست،<br />
دین ۱۳۸۹، )۵۲ :<br />
الکان<br />
الکان برای ژیژک همه چیز است . از مفاهیم<br />
گرفته تا رسالت و هدفی که او با تشریح آراء<br />
الکان برای خود متصور شده است . اگرچه<br />
بسیاری از منتقدین معتقد هستند الکان ژیژک<br />
الکان سه ساحت سه گانه است ، ولی باید<br />
اذعان کرد ، که هگل و مارکس برای ژیژک<br />
ابتدا از فیلتر الکان عبور کرده اند . از این<br />
رو فرایند سوژه شدن ، و ارتباط سوژه ها با<br />
یکدیگر که آغازی برا تسلف از نوع هگلی
صفحه 70<br />
آن به حساب می آید کامال الکانی است . هابز<br />
سوژه ها را شرور می دانست و الک و رسو<br />
در جهت های مخالف . پس آغاز فلسفیدن<br />
ابتدا با تعریف سوژه و تکوین هویت شروع<br />
می شود . بنابراین» نظریه الکان درباره ی<br />
روند تکوین هویت و تشکل سوژه بشری بر<br />
مدار سه مفهوم بنیادی می گردد که ناظر به<br />
سه وجه اساسی آدمی است : نمادین /خیالی /<br />
واقعی« ( دالی ، ۱۳۸۷ ) ۲۵ :<br />
-حیث خیالی : که هسته اولی آن همان مرحله<br />
آینه ی است<br />
-ساحت رمز اشارت که حاکی از آن است که<br />
تنها آدمی واجد زبان تکلم است<br />
- حیث واقع که همواره با ساحت رمز و<br />
اشارت در تعارض باقی می ماند . )موللی ،<br />
)۱۶-۱۹ :۱۳۸۷<br />
از این رو این ساحت را اینگونه می توان<br />
توضیح داد هر چند که ژیژک خود باز به<br />
تقسیم بندی دست می زند و این سه ساحت<br />
را به تنهایی کافی نمی داند و او هر کدام<br />
از این سه ساحت را به سه قسم تقسیم می<br />
کند . امر خیالی نمادین ، امر خیالی خیالی<br />
، امر خیالی واقعی ، امر واقعی واقعی ،<br />
امر واقعی نمادین ، امر واقعی خیالی ، امر<br />
نمادین نمادین ، امر نمادین خیالی و امر<br />
نمادین خیالی .<br />
« ساحت نمادین اشاره به عرصه زبان دارد<br />
و مشخصا همان ساحت داللت و کارکرد دال<br />
هاست . ساحت خیالی مبتنی است بر رابطه<br />
تحریف آمیز نفس با جهان که پایه تصویر<br />
است و الکان برای تشریح ساخت آن از<br />
مرحله آینه حرف می زند . ساحت واقعی ،<br />
افق و محدوده ی واقعیت خاص او را تعیین<br />
می کند چرا که حیث واقعی از حیطه نمادین<br />
بیرون می ماند چون نامیدنی نیست ، حیث<br />
واقعی در حقیقت امری الیتغیر و متشکل از<br />
عناصری است که هرگز نمی توان له آنها<br />
حالت نمادین کالمی داد . الکان به طور<br />
مشخص به کابوس ها و ضایعه های روحی<br />
و روانی اشاره می کند . )دالی ، ۱۳۸۷:<br />
) ۲۶<br />
الف : امر خیالی الکانی در نگاه ژیژک<br />
امر خیالی و نمادین در تفکر ژیزک جایگاه<br />
بسیار زیاد و مهمی دارند چون او براساس<br />
این دو ساحت ، آگاهی کاذب را در می<br />
اندازد و این دو ساحت را عاملی برای از<br />
خودبیگانگی سوژه می داند ، از خودبیگانگی<br />
سلطه را فراهم می آورد ولی در عین حال<br />
تاکید می کند که عدم حضور آن ها زیست<br />
برای سوژه ها را غیر ممکن می کند ، چون<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
درک امر واقع دهشتناک و خطرناک است و<br />
سوژه ها توان درک آن را ندارند .<br />
« امر خیالی ، در یک سطح اشاره به<br />
فرایندی دارد که از طریق آن خود )ego(<br />
نطفه می بندد و متولد می شود . این فرایند<br />
عموما مرحله ی آینه ای نامیده می شود .<br />
مرحله ی آینه ای وقتی آغاز می شود که<br />
انسان هنوز نوزاد به حساب می آید و حدود<br />
شش ماه از زندگی او می گذرد . چنانکه<br />
الکان به ما یادآوری می کند ، انسان زودتر<br />
از موعد به دنیا می آیند به این معنا که تا چند<br />
سالی از عمرشان نگذرد قادر به هماهنگ<br />
کردن حرکاتشان نیستند . نوزادان از طریق<br />
یکی شدن با تصویری از خودشان در آینه<br />
)چه یک آینه ی واقعی ، چه آینه ی یک<br />
انسان دیگر (بر این مشکل فائق می آیند . در<br />
مقایسه با احساس های آزارنده و تا حدودی<br />
گنگ حاکی از به هم ریختگی ای که نوزادان<br />
در بدن های خودشان حس می کنند ، این<br />
تصویر ، انگاره ای معقول از خودش به<br />
عنوان بدنی کامال هماهنگ و وحدت یافته<br />
به نوزاد ارائه می دهد . این تصویر با این<br />
کار طرح تحول آینده ی کودک را در می<br />
اندازد و احساس خوشایند یکپارچگی ، یا به<br />
به عبارت دیگر ، یک “خود یا اگو” را به<br />
او ارزانی می دارد . این فرایند یکی شدن یا<br />
انطباق هویت هر چند داستانی ثبات بخش به<br />
نظر می رسد ، اما در واقع همچون نیرویی<br />
به شدت بوالهوس یا دمدمی در وجود کودک<br />
النه می گزیند و مدام خود همان پاکنهادی<br />
و وحدتی را که کودک می خواهد بروز<br />
بدهد ، متزلزل می کند . هم هویت شدنی که<br />
قدرت هایی را به خود می گیرد که کودک<br />
هنوز فاقد آنهاست ، به طور ذاتی دچار از<br />
هم گسیختگی می شود و شکاف بین خودش<br />
و تصویرش آن را پاره پاره می کند . بدین<br />
ترتیب تا ابد تالش خواهد کرد تا دیگری را<br />
وادار به پذیرش همانِ “خودش” کند . همواره<br />
همان بخشی از ما که به دنبال تمامیت و<br />
وحدت است باقی می ماند و همیشه در تالش<br />
است تا بر شکافی که قبل از هر چیز آن را<br />
پدید آورد ، غلبه کند . بنابرین ، امر خیالی<br />
، در این معنای وسیع تر ، نامی است برای<br />
جست و جوی بی وقفه به دنبال نفس ، برای<br />
فرآیند ادغام هر چه بیشتر موارد همتاسازی<br />
و شباهت به قصد تقویت حکایت وحدت<br />
خویش .متاسفانه الکان در عین حال بر آن<br />
است که دوران مظهر اوج خیالی انسان است<br />
. زیرا عصر مدرن عصری است که در آن<br />
آدم ها دلمشغول خودشان شده اند و در این<br />
گمان اند که خود و آفریده های شان بر جهان<br />
تقدم دارند ». ( مایرس ، ۱۳۸۵ )۳۶-۳۵ :<br />
از این رو که مرحله آئینه ی مرحله تکوین<br />
فرایند سوژه شدن است الزم است در اینجا<br />
بدان توجه شود که ژیژک آن را چگونه<br />
تعبیر می کند :<br />
مرحله آئینه ای : در این مرحله که طفل<br />
برای نخستین بار به شناخت تصویر در در<br />
آئینه نائل می آید و به درک وجود خود به<br />
عنوان من دسترسی پیدا می کند . کشف من<br />
نفسانی all.daslcheng ego همراه با<br />
احساسی مملو از خود بزرگ بینی پارنویست<br />
که از این پس هسته اصلی حیث خیالی او را<br />
تشکیل خواهد داد ، حیث خیالی – همچنان<br />
که از نام آن بر می آید –مبتنی بر غفلت فرد<br />
از وجود راستین خود و متکی بر رابطه ای<br />
مستوری نسبت به نفس اوست » .)موللی ،<br />
) ۱۶-۱۷ : ۱۳۸۷<br />
تقسیم بندی ژیژک را از این ساحت می توان<br />
اینگونه تقسیم کرد : »خیالی ِواقعی : خیالی<br />
که جای امر واقع را می گیرد و خودِ پرده<br />
/تصویری که همچون تله عمل می کند .<br />
/خیالی ِ نمادین : همان نمادهای یونگی ،<br />
معجونی از صور ازلی یونگی ، مذاهب<br />
و عرفان های شرق دور . /خیالی ِخیالی<br />
: همان نگاه دیگری در مرحله آئینه ی . »<br />
)دالی ، ،۱۳۸۷ )۳۴-۳۰<br />
ب : امر نمادین الکانی در نگاه ژیژک<br />
« امر نمادین شاید بلند پروازترین نظم در<br />
بین نظم های سه گانه باشد چون گستره ی<br />
آن شامل همه چیز از زبان تا قانون می شود<br />
و همه ساختارهای اجتماعی ما بین این دو<br />
را در خود جای می دهد . بدین ترتیب ، امر<br />
نمادین بر سازنده بخش مهمی از آن چیزی<br />
است که معموال )واقعیت ) می نامیم . امر<br />
نمادین چارچوب غیر شخصی جامعه است<br />
، عرصه ای که در آن ما جایگاه خود به<br />
عنوان عضوی از جماعتی متشکل از انسان<br />
های هم نوع را به دست می آوریم ، به<br />
عنوان مثال : بسیاری از آدم ها حتا پیش از<br />
تولدشان در امر نمادین جای می گیرند ، و<br />
متعلق به یک خانواده ، یک گروه اجتماعی<br />
–اقتصادی ، یک جنسیت ، یک نژاد و غیره<br />
هستند . با اینکه این سخن به نظر توصیفی<br />
مثبت می رسد ، اما الکان نشان می دهد که<br />
ما در عین حال زندانی امر نمادین هستیم<br />
آنجا که می گوید آنچه این سامان را یکپارچه<br />
می سازد زنجیره ی داللتگر یا آن چیزی<br />
است که او قانون دال می نامد . )مایرس ،<br />
)۳۷-۳۶ : ۱۳۸۵<br />
این عدم فراروی از امر نمادین ، برگرفته از<br />
بازتقریر گفتمان تئوری تکرار هگل است ،<br />
اینکه اساسا سوژه نمی تواند از زندان نمادها<br />
و نشانه ها بیرون بیاید به این دلیل که از<br />
بُعد زبان شناختانه سوژه ها اسیر دال هستند
صفحه 71<br />
) ۴۲-۴۰<br />
و نمی توانند فراتر روند . زیرا زبان قادر<br />
نیست نامی برای امر واقع بیابد و آن را<br />
نمادین کند . زیرا واژه ها همواره بر تجربه<br />
زیستن استوار هستند و باید به زبان هگلی به<br />
مقدمه پیش از خود بازگردند .<br />
»دنیای که در آن سوژه در صور خیال یا<br />
نوزادی خود گم شده است . این ))تصاویر ((<br />
خیالی بازنمایی تجربه زیسته اند ، پیش از آن<br />
که تجربه مزبور در قالب زبان بیگانه شده<br />
باشد . ما با ورود به ساحت کامل زبان ، یا<br />
عرصه نمادین ، خود را در دام این صور<br />
خیال اسیر می کنیم . سوژه با نام گذاری بر<br />
یک چیز از آن فاصله می گیرد . هنگامی<br />
که بر آن نام می گذارد ، در واقع به انکار<br />
آن چیزی که هست بر می خیزد رسیدن به<br />
عرصه نمادین ذهن را تثبیت می کند و آن را<br />
از قید تفکیک نشده صور خیال رهایی می<br />
بخشد . این عرصه میانجی خود و خود و<br />
میان خود و شی است . چناچه شخص امکان<br />
ورود به عرصه نمادین را نداشته باشد .<br />
نمی تواند فردیت خود را محقق سازد ، چون<br />
الزمه تحقق فردیت فرق گذاری است . الکان<br />
در مورد ارزش ورود به سامان نمادین<br />
دیدگاهی دو پهلو داشت . از جهت مثبت ،<br />
ورود به این عرصه فردیت را امکان پذیر<br />
می سازد و همین امر باعث برتری انسان بر<br />
طبیعت شده است . از جهت منفی ، دقیقا به<br />
این دلیل که فرد ، خود را با طبیعت بیگانه<br />
می کند و نوعی ناخوداگاه خلق می کند تا<br />
بتواند با استفاده از آن خود طبیعی خود را<br />
سرکوب کند و فرد مصنوعی تر می شود<br />
و از حقیقت و واقعیت خود بیشتر فاصله می<br />
گیرد . و وارد نظامی از جبرباوری سفت و<br />
سخت می شود .<br />
هنگامی که سوژه به عرصه نمادین وارد<br />
می شود ، در واقع فرد وارد نظامی مستقر<br />
با قواعد و ساختارهای خاص خود می شود<br />
، سوژه در چهارچوب زبان قالب ریزی<br />
می شود. منطق مناسبات میان نشانه ها به<br />
جای تجربه زیسته واقعی می نشیند . فرد<br />
به زندانی سامان خود مختار نشانه ها تبدیل<br />
می شود . «)پامر ، ۱۳۸۸ ۴۷۲-۴۷۱ :<br />
) در واقع آنچه در این منطق سلطه محور<br />
؛ در مرحله نمادین سرکوب می شود و<br />
به ناخوداگاه رانده می شود ، غرایز زیست<br />
شناختی نیست ، چرا که آنها قبال به واژگان<br />
ترجمه شده اند . این واژگان یا دال ها هستند<br />
که به ناخوداگاه رانده می شوند . ))ناخوداگاه<br />
زنجیری از دال هاست (( در زبان و اندیشه<br />
خوداگاه آنچه مورد تاکید قرار دارد عینیت<br />
مدلول )یا عینیت معنا ) است . این تاکید ،<br />
خالقیت دال)واژه ) را پنهان می کند . همان<br />
بازگشت سرکوب در برداشتی که ژیژک از<br />
نفی در نفی هگل دارد این جا در آراء الکان<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
معنی می دهد .<br />
تقسیم بندی ژیژک از این وضعیت عبارتند<br />
از : « نمادینِ واقعی : دالی است که تا حد<br />
فرمولی بی معنا تنزل یافته است . /نمادینِ<br />
خیالی : به مانند ِ نمادهای یونگی ./نمادینِ<br />
نمادین : هم چون کالم و خودِ زبان که<br />
سرشار از معناست . » )دالی ، ۱۳۸۷ :<br />
)۳۲<br />
ج : امرواقع الکانی در نگاه ژیژک<br />
نظم واقعی توضیح دهنده ی عرصه هایی از<br />
زندگی است که نمی توان آنها را شناخت .<br />
البته ، به یک اعتبار امر واقعی یعنی همه<br />
چیز ، چون ، چنانکه پیشتر دیدیم ، همه ی<br />
دانش ما درباره ی جهان به وساطت زبان<br />
حاصل می شود . ما هرگز به چیزی به طور<br />
مستقیم وقوف پیدا نمی کنیم . به این اعتبار<br />
، امر واقعی همان جهان است پیش از آنکه<br />
به واسطه ی زبان تکه تکه شده باشد . به<br />
عبارتی ژیژک ، همان منطق هگل را باز در<br />
این جا پی می گیرد که بنده توان رسیدن به<br />
خودآگاهی را ندارد ، و نمی تواند بی واسطه<br />
با دیگری روبرو شود ، از این رو است که<br />
باید واسطه ی در اندازد و این واسطه که<br />
نمی گذارد سوژه به ذات خودش و دیگری<br />
پی ببرد همان آگاهی کاذب یا جهان نمادین<br />
است . به همین منوال می توان گفت آن روح<br />
یا آن جان یا آن خوداگاهی که هگل درک<br />
نشدنی می داند ، ژیژک در آراء الکان می<br />
یابد و آن چیزی نیست جز همین امر واقعی<br />
. این سه ساحت در ارتباط با یکدیگر هستند<br />
، بشر برای درک امر واقع باید به جهان<br />
نمادین پناه ببرد تا پس از گذر امر واقع از<br />
جهان نمادین به واقعیت برسد .<br />
». امر نمادین روی امر واقعی کار می کند<br />
؛ به قول الکان ، برشی را در ان ایجاد می<br />
کند ، به هزاران راه جورواجور آن را تکه<br />
تکه می کند . در واقع ، یکی از راه هایی<br />
که از طریق آن می توانید امر واقعی را باز<br />
بشناسید عبارت است از دقت در این که چه<br />
زمانی فالن چیز نسبت به نمادین شدن بی<br />
تفاوت است . ما وقتی وارد سامان یا نظم<br />
یا حیث نمادین می شویم که به این طریق<br />
نامگذاری یا طبقه بندی می شویم ، اما پیش<br />
از آن در نظم واقعی هستیم . به عنوان مثال<br />
ایدز به خودی خود بی معنی است و همه ی<br />
این تفاسیر درباره آن ، تالش هایی هستند<br />
برای نمادین کردن آن ، می توان گفت تالش<br />
هایی برای حدس زدن پیامی در امر واقعی<br />
در حالی که هیچ پیامی در کار نیست و چون<br />
امر واقعی بی معنی و مهمل است امر واقعی<br />
صرفا هست ، و معنا تنها در بطن واقعیت<br />
نظم نمادین یافتنی است )مایرس ،۱۳۸۵ :<br />
واقعیِ نمادین : »دالی که به ضابطه ای<br />
بی معنی مووّ ل شده است . /واقعیِ واقعی<br />
: چیزی مخوف و فیجع که مفهومِ وحشت<br />
و ترس را در فیلم های ترسناک افاده می<br />
کند /واقعیِ خیالی : چیزی مروموز و دست<br />
نیافتنی که چون رد پای از امرِ واال در اشیاء<br />
نفوذ می کند و از خود پُرشان می کند . »<br />
)دالی ، :۱۳۸۷ )۳۱<br />
مارکس<br />
مارکس متفکری است که بحث از<br />
خودبیگانگی هگل را در تمامی مباحث<br />
خود دنبال کرده است . در لوئی بناپارت از<br />
منظر سیاسی و کاپیتال از منظر اقتصادی<br />
. ضمن آن که او هم مانند هگل به دیگری<br />
معتقد بود و از همین رو است که پرولتاریا<br />
در مقابل بورژوازیی قرار می دهد . او هم<br />
به مانند هگل معتقد است جهان نمادین ، یا<br />
همان آگاهی کاذب ، ایدئولوژی طبقه مسلط<br />
است که موجبات استمرار استثمار تود ها را<br />
فراهم می آورد . « به گمان مارکس ما به<br />
ضرورت خلق می کنیم . او عنوان هوموفابر<br />
)انسان سازنده ) را بر هومو ساپینز )انسان<br />
داننده ) ترجیح می داد زیرا دانستن ما وابسته<br />
به فعالیتمان است . به عقیده مارکس ما تا<br />
حدود زیادی همان چیزی هستیم که می سازیم<br />
. او در تضاد با هگل مطرح می کند این<br />
آگاهی انسان نیست که هستی اجتماعی آنها<br />
را تعیین می کند ، بلکه به عکس ، این هستی<br />
اجتماعی آنها است که آگاهی شان را تعیین<br />
می کند . مارکس بخش عمده سال های خود<br />
را به توصیف ساختار سرمایه داری با همه<br />
تضاد های دورنی آن )خاطرات دیالکتیک<br />
هگلی( پرداخت . تاکید سرمایه داری بر<br />
رقابت ، به عکس خود ، یعنی انحصار منجر<br />
خواهد شد ؛ پیامد این وضع ، سقوط شماری<br />
از اعضای پیشین نخبگان اقتصادی به مرتبه<br />
تهیدستان خواهد بود ؛ نیاز دایم سرمایه داری<br />
به منابع تازه موادخام ، نیروی کار ارزان و<br />
محل ریختن زباله های تولیداتش ، به جنگ<br />
امپریالیستی در میان دولت های سرمایه<br />
درای منجر خواهد شد ؛ نیاز سرمایه داری<br />
به حل بیکاری ، باعث تزریق پول بیشتر در<br />
نظام و بروز تورم خواهد شد ، و نیاز به حل<br />
مساله تورم باعث افزایش بی کاری خواهد<br />
شد . » )پامر ، ۱۳۸۸ ۳۳۰- ۳۱۶ : )<br />
غایت ژیژک هم به همین نحو است . و غایت<br />
او مارکس است . مارکس از خودبیگانگی و<br />
ایدئولوژی ، مارکس محبوب ژیژک است .<br />
در واقع مارکس در تفکر ژیژک یعنی هستی<br />
شناختی ، یعنی سیاست، یعنی دغدغه ، یعنی<br />
ضدیت با سرمایه داری . مارکس در تفکر
صفحه 72<br />
ژیژک یک متفکر ارتدوکس صرفا اقتصادی<br />
نیست ، همانگونه که هگل در تفکر مارکس<br />
نداشت . بلکه ژیژک نگاهی اپستمولوژیک<br />
به مارکس دارد . و شاید ژیژک آمده است<br />
برداشت انتولوژیک و انگلسی لنین از<br />
مارکس را تغییر دهد . و بدین نحو است<br />
که او راه رهایی خود را در تئوری تکرار<br />
لنین می جوید . یک لنین اخالقی که در عین<br />
حال هم منتقد کمونیسم قرن بیستم هم هست<br />
این بار در قامت ژیژک حلول کرده است .<br />
ژیژک به دنبال مسائل اقتصادی ارتدوکس<br />
در مارکس نیست . او نگاهی روان کاوانه از<br />
مارکس را پی می گیرد . و بدین نحو است<br />
که ژیژک به چپ های معاصر می تازد<br />
که با ریاکاری صرفا امر محالی را جستجو<br />
می کنند . در واقع ژیژک با اعالم اینکه<br />
بدون شرمندگی مارکسیست است ، اعتقاد<br />
راسخ خود را به حقیقت و ارزش نهفته در<br />
انتقاد مارکس از سرمایه داری ، و به ایمان<br />
به امکان شیوه ای بهتر ، شیوه ای بدیل ،<br />
برای سازمان دهی جامعه ، می پذیرد . در<br />
واقع ، منصفانه اگر ژیژک تفسیر خود از<br />
دیالکتیک هگل را به عنوان ابزاری برای<br />
، مثال توضیح نحوه کار اید ئولوژی به کار<br />
می گیرد . « انتقاد مارکس از سرمایه داری<br />
دقیقا دلیلی است بر اینکه ژیژک اصال چرا<br />
می نویسد ؟ بنابراین تاثیر مارکس را می<br />
توان به صورت انگیزه برای گونه ای خاص<br />
از تفکر در آثار ژیژک می توان یافت .<br />
این نوع تفکر که گاهی پراکسیس خوانده می<br />
شود ، صرفا به دنبال طبقه بندی یا منعکس<br />
کردن تجربه نیست ، بلکه بیشتر به دنبال<br />
تغییر است . این کار ممکن است پروژه جاه<br />
طلبانه ای بنماید که برای بسط آن باید یک<br />
چندین کتاب نوشته شود ، اما میدان نبرد<br />
ژیژک قلمرو ایده ها و فرهنگ یا روبنا،<br />
است . از نظر مارکسیست ها ، کل هدف<br />
روبنا –که شامل خانواده ، نظام آموزش ،<br />
حکومت ، ورزش و هنرهاست –عبارت<br />
است از تضمین بازتولید شیوه موجود<br />
سازمان دهی اقتصادی –چیزی که مارکس<br />
زیربنا می نامید ، که در اینجا سرمایه داری<br />
است . )مایرس ، ۱۳۸۵ )۳۱-۳۰ :<br />
برداشتی ژیژک از مارکس دارد ، برداشتی<br />
اپیستمولوژیک است بدین نحو « راهگشا<br />
است که بدانیم برداشت ژیژک از اقتصاد<br />
برداشتی لوکاچی و فرانکفورتی دارد با<br />
وجود اینکه به مارکسیسم غربی به شدت نقد<br />
دارد معترف است که برداشت این متفکران<br />
بهترین و راهگشا ترین ایده است . به زبان<br />
خود او : این ایده می گوید اقتصاد صرفا<br />
حوزه ای در میان حوزه های اجتماعی<br />
نیست . بینش اساسی نقد مارکسیستی اقتصاد<br />
سیاسی –بت وارگی کاالیی و از این دست –<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
این است که اقتصاد شان اجتماعی استعالیی<br />
دارد . اقتصاد ماتریسی مولد برای پدیده<br />
هایی فراهم می آورد که در نگاه اول هیچ<br />
ربطی به اقتصاد ندارد . برای مثال ، می<br />
توانیم از شی وارگی یا کاالیی شدن فرهنگ<br />
سیاست حرف بزنیم . اقتصاد سرمایه دارانه<br />
در سطح فرم ، دامنه ای جهان شمول دارد .<br />
بنابرین ساختار یافتن جهانی ساحت آنچه در<br />
اقتصاد سرمایه دارانه ادامه می یابد برای<br />
من جالب است . این فقط حوزه ای در میان<br />
حوزه های دیگر نیست . او دلیل خود را با<br />
پسامدرن ها در همین نکته جستجو می کند<br />
: جنسیت ، مبارزه ی قومی ، هر چیز دیگر<br />
، و بعد طبقه . طبقه تنها یکی از اعضای<br />
این مجموعه نیست . ما برای طبقه ، البته<br />
مبارزه ی اقتصادی ضد سرمایه دارانه را<br />
می خوانیم . )دالی ، :۱۳۸۷ ) ۱۹۸<br />
با استمداد از دو واژه کلیدی در افکار مارکس<br />
می توان مارکس را در افکار ژیژک ، که<br />
به قول مایرس سیاست اش از برای مارکس<br />
آمده است بازشناسی کرد . این دو واژه<br />
عبارتند از : بت وارگی – ایدئولوژی .<br />
پس از طرح کلی از این دو واژه کلیدی ،<br />
تلقی ژیژک را در استفاده مکرر از این دو<br />
واژه تبیین می کنیم. اگرچه طرح مباحث<br />
این چنینی در فراخور این سطور نمی گنجد<br />
، ولیکن طرح آن در حد بضاعا گریز ناپذیر<br />
است از این رو که تقدیر آدمیان ایجاب می<br />
کند پرسش های از خود بپرسد که توان پاسخ<br />
گویی به آن را ندارند .<br />
بت وارگی کاالیی :<br />
مارکس در کتاب سرمایه بت وارگی را<br />
اینگونه روایت می کند :»کاال در نگاه نخست<br />
چیزی بدیهی و پیش پا افتاده به نظر می<br />
رسد . اما تحلیل ان نشان می دهد که چیزی<br />
است بسیار پیچیده و تو در تو ، سرشار از<br />
ظرایف متافیزیکی و قلمبه بافی های پر<br />
مدعای هستی شناسانه . تا آن جایی که<br />
کاال ارزش مصرفی است ، هیچ چیز اسرار<br />
آمیزی در آن نیست ، خواه آن را از این<br />
نظر مالحظه کنیم که به واسطه ی ویژگی<br />
هایش نیازهای انسانی را برآورده می کند و<br />
خواه از این نظرکه این ویژگی ها محصول<br />
کار انسانی است . بنابرین سرشت راز آمیز<br />
کاال از ارزش مصرفی آن سرچشمه نمی<br />
گیرد . از محتوای تعینات ارزش هم ناشی<br />
نمی شود . زیرا در وهله نخست ، هر قدر<br />
هم انواع مفید کارها یا فعالیت مولد تنوع<br />
داشته باشند ، این حقیقتی فیزیولوژیک است<br />
که آن کارکردهای سازواره ی انسان اند در<br />
وهله دوم آنجا که مسئله به مبنای تعیین مقدار<br />
ارزش مربوط می شود ، یعنی مقدار زمانی<br />
که صرف نیروی بدنی یا کمیت کار می شود<br />
، تمایز قایل شدن بین این کمیت )از یک<br />
سو ) و کیفیت کار )از سوی دیگر ) حتی<br />
به نحو آشکار تری ممکن است . راز رمز<br />
شکل کاال صرفا در این امر نهفته است که<br />
این شکل کاال صرفا در این امر نهفته است<br />
که این شکل سرشت اجتماعی کار انسان را<br />
در چشم او همچون شی ء وار خود این<br />
محصوالت همچون اجتماعیات یافتن ویژگی<br />
طبیعی چیزها نمایان می سازد و از همین<br />
رو رابطه اجتماعی تولید کنندگان را با کل<br />
کار به صورت رابطه اجتماعی بی اشیاء<br />
که خارج از انسان وجود دارد ، در نظر او<br />
جلوه می دهد . از این راه بده بستان است که<br />
محصوالت کار به کاال یه چیزی محسوس<br />
اما فراسوی حواس یا به چیزی اجتماعیش<br />
تبدیل می شود . تنها رابطه اجتماعی خود<br />
انسان هاست که در اینجا و نزد آنان شکل<br />
شبح وار رابطه اشیاء را به خود گرفته است<br />
. بنابراین برای یافتن همانندی ها یا تمثیلی<br />
از این دست باید گریزی به وادی مه آلود<br />
مذهب بزنیم . آنجا آفریده های سر انسان<br />
همچون پیکره های قائم به ذات نمودار می<br />
شوند که گویی حیاتی از آن خویش دارند و<br />
با یکدیگر و با انسان ها در رابطه اند . چنین<br />
اند محصوالت دست انسان ها در جهان کاال.<br />
من این را بت وارگی می نامم ، سرشتی<br />
که به محض تولید محصوالت کار به مثابه<br />
کاال ، خود را به آن می چسباند و بنابرین از<br />
تولید کاالیی جدایی ناپذیر است . » )مارکس<br />
، ۱۳۸۶ )۱۰۲-۱۰۰ : به عبارتی مارکس<br />
به روایت کوالکفسکی می خواهد بگوید : «<br />
انتقال بازار در روابط اجتماعی ، و ارزش<br />
مادی بخشی موجب از خود بیگانگی می<br />
شود در واقع می خواهد بگوید ما با این کار<br />
به عنوان مثال وقتی انسان جنسی را با پول<br />
مبادله می کند در واقع روح انسانی یا همان<br />
فراینده کارش را به ابژه انتقال می دهد و<br />
بدین نحو موجب این می شود که کاال از فرد<br />
بیگانه گشته و برای خود به تنهایی دارای<br />
شخصیت گردد و بر این حسب است که فرد<br />
از کاالی دست خودش شکست می خورد و<br />
قربانی شی ء انگاری ای می شود که برای<br />
روابط اجتماعی واقعیتی عینی قائل است و<br />
به تعبیر کوالکفسکی بت وارگی کاالیی بدین<br />
معنی است که انسان نتواند فراورده های<br />
کار خود را آن چنان که هست –یعنی به<br />
عنوان فراورده های کار خود –درک کند و<br />
ناخواسته به جای اعمال قدرت انسانی مطیع<br />
آن گردد )کوالکفسکی ، :۱۳۸۵ ) ۳۲۸<br />
ژیژک از خودبیگانگی و هم اید ئولوژی را<br />
از مارکس به ارث می برد و در واقع با<br />
به روز رسانی آن سعی می کند ، در یک<br />
عصر پساایدئولوژیکی که سوژه دکارتی
صفحه 73<br />
با انتقادات پسامدرنیته زیر آبش زده شده<br />
است و هیچ حقیقتی مفروض فرض نمی<br />
شود و هم چنین ناخوداگاه آدمی به صورت<br />
ناخوداگاه آنها را در همان ناخوداگاه آدمی<br />
انباشت می کند ، بدون اینکه بخواهد از آن<br />
رونمایی کند ، ژیژک این مطلوب سازی<br />
و یا همان به روز رسانی را با استمداد از<br />
واژگان الکانی و با یک منطق هگلی انجام<br />
می دهد ، بهترین کتاب در این زمینه عینیت<br />
ایدئولوژی است که به تازگی علی بهروزی<br />
آن را ترجمه کرده است کتابی که الکالئو<br />
ان را شاهکار می داند و گلین دالی آن را<br />
در زمره کتاب های کالسیک ، کتابی که<br />
بسیاری از متفکران علت شهرت ژیژک را<br />
بدان منتصب می دانند .<br />
ژیژک در کتاب عینیت ایدئولوژی فتیش<br />
انگاری کاال را ))یک نسبت معین اجتماعی<br />
میان انسانها ، که در چشم انها ، شکل موهوم<br />
نسبتی میان اشیا ء را به خود می گیرد ((<br />
( مارکس ، ۱۳۸۶: ۱۲۵(ارزش یک کاالی<br />
معین ، فعلیت مظهری است از یک شبکه<br />
مناسبات اجتماعی در بین فرآوردگان انوع<br />
کاال ها ، صورت خاصه ))شبه طبیعی ((<br />
چیزی دیگر ))کاال ، پول (( را می گیرد<br />
و بدین ترتیب ، می گوییم که ارزش فالن<br />
کاال برابر است با چنین و چنان مبلغ پول<br />
. )ژیژک ، عینیت ایدولوژی ، ۱۳۸۹ :<br />
) ۶۵ تا اینجا ژیژک همان گفتمان ما را در<br />
باال تکرار می کند ولی به یکباره با طرح<br />
مدعایی از دل این نظر از سایر راویان<br />
مارکس فاصله می گیرد ، وی می گوید :<br />
« مختصه ماهوی فیتش انگاری کاال همان<br />
جانشینی مشهور اشیاء به جای آادمها نیست<br />
))نسبتی میان انسانها شکل رابطه ای میان<br />
اشیاء را به خود می گیرد (( این مختصه<br />
در واقع یک جور دُشناخت است . یک جور<br />
خلط کردن نسبتی معین در درون یک شبکه<br />
ساختاری با یکی از عناصر آن شبکه ؛ آنچه<br />
در واقع معلول ساختاری شبکه متاسبات بین<br />
عناصر است به صورت خاصیت بالواسطه<br />
یکی از عناصر نمودار می شود ، انچنان که<br />
گویی این خاصیت در خارج از نسبتش با<br />
عناصر دیگر باز هم وجود دارد . » )همان<br />
)<br />
مارکس این نکته را به صراحت در ارتباط با<br />
شکل ساده ))بروزِ ارزش ((متذکر می شود<br />
. کاالی) الف (تنها در صورتی می تواند<br />
ارزش خود را بروز دهد که خود را به یک<br />
کاالی دیگر کاالی) ب ) ، منتسب گرداند . و<br />
بدین ترتیب کاالی اخیر تبدیل می شود به هم<br />
ارز کاالی الف: در مناسبه ارزش ، صورت<br />
طبیعی کاالی ب )ارزش استفاده ی آن ،<br />
خواص محسوس و بداشته آن ) نقش صورت<br />
ارزشی کاالی )الف( را بازی می کند ؛ به<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
عبارت دیگر ، جسم ب تبدیل می شود به این<br />
ارزش برای الف . هر خویشتن انسانی تنها<br />
با بازتاب یافتن در انسان دیگر –یعنی از آن<br />
حیث که این انسان دیگر انگاره و خیالی از<br />
وحدت او را ارائه می کند –می تواند به خود<br />
هویتی دست یابد : بدین ترتیب ))هویت (( و<br />
))غیریت (( دقیقا الزم و ملزومند . ان کاالی<br />
دیگر )ب (تنها به شرطی هم ارز خواهد بود<br />
که الف به عنوان صورت ظاهری ارزش ب<br />
با آن مناسبه داشته باشد ، یعنی کاالی ب تنها<br />
در محدوده این مناسبه ممکن است هم ارز<br />
شمرده شود ، اما این ظاهر فتیش انگاری<br />
در همینجا نهفته است .مصداق این گفتار را<br />
می توان در مثال هگلی یافت ))شاه بودن<br />
(( معلولی است از شبکه مناسبات اجتماعی<br />
میان یک ))َاه (( و اتباع او ؛ اما-و دشناخت<br />
فتیش انگارانه در همین جاست –از نظر<br />
شرکت کنندگان د این علقه اجتماعی ، این<br />
نسبت به شکلی وارونهِ تاب ظاهر می شود<br />
: آنها می اندیشند اتباعی هستند که احترامات<br />
ملوکانه را نسبت به شاه مرعی می داند زیرا<br />
که شاه پیشاپیش و فی نفسه ، و در خارج<br />
از مناسبه با اتباعش ، شاه است ؛ انگار که<br />
تعین ))شاه بودن (( خاصه طبیعی شخص<br />
شاه باشد . ابلهی فکر می کند شاه است ابله<br />
تر از شاهی نیست که خودش را حقیقتا شاه<br />
می داند )یعنی خود را بالواسطه با عنوان<br />
)شاهی( یکی می انگارد .<br />
اما این نوع اول فتیش انگاری است جوامعی<br />
که فتیش انگاری کاال حاکم است ، و رابطه<br />
انسانها کامال فتیش زده شده اند و نوع دیگر<br />
آن که با ان همقران نیست ، جوامعی است که<br />
در آن فتیش انگاری کاال در جوامع سرمایه<br />
داری مناسبات میان انسانها مسلما فتیش وار<br />
نیست ؛ آنچه در اینجا با آن روبرو هستیم<br />
مناسبات فی مابین اشخاصی ))آزاد(( است<br />
که هرکدام نفع نفسانی خود را دنبال می<br />
کنند . فتیش انگای در ))مناسبات فی مابین<br />
انسانها (( قرار دارد –یعنی جوامع ماقبل<br />
سرمایه داری –فتیش انگاری کاال هنوز<br />
توسعه نیافته است ، زیرا تولید طبیعی غالب<br />
است نه فراوری برای بازار . چیزی که به<br />
تعبیر هگلی آن ژیژک مناسبات سیادت و<br />
اطاعت می نامد ، یعنی ، دقیقا همان رابطه<br />
آقایی و بندگی در مفهوم هگلی . ))مناسبات<br />
اجتماعی فی مابین افراد ، به جای اینکه<br />
به صورت مناسبات متقابل خودشان ظاهر<br />
شوند ، در تحت شکل مناسبات اجتماعی فی<br />
مابین اشیاء مستتر می شوند ((-در واقع ،<br />
این تعریفی است دقیق از عارضه هیستریک<br />
، از ))هیستری تبدیلی (( مختص سرمایه<br />
داری . )ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ،<br />
) ۶۹-۶۵ :۱۳۸۹<br />
مارکس مقوله اید ئولوژی را در انتقادهای<br />
خودش به ایدئالیسم آلمانی و دو متفکر<br />
شاخص هگل در مقدمه نقد فلسفه حق هگل و<br />
همچنین تزهای فویر باخ به کار برد وی بر<br />
این باور بود که از اسمان باید به زمین امد و<br />
این توهم کاذب را از بین برد که سوژه مقدم<br />
است ، بلکه این ابژه است که تععین کننده<br />
است این خانواده زمینی است که اگر اصالح<br />
شود خانواده مقدس هم به طریقی از اولی<br />
درست می شود . در واقع او می گفت هگل<br />
اشتباه می کند آگاهی هستی بخش و تعیین<br />
کننده نیست بلکه این هستی و زندگی عینی<br />
انسان هاست که آگاهی و اشکال مختلف را<br />
ایجاد می کند . در واقع می توان این گونه<br />
گفت خودبیگانگی و بت وارگی مقدم است بر<br />
اید ئولوژی این از خودبیگانی و بت وارگی<br />
است که اگاهی کاذب )اید ئولوژی ) را به<br />
وجود می آورد نه اید ئولوژی بت وارگی<br />
و از خودبیگانی ، اگرچه ان را استمرار می<br />
بخشد ولی ایجاد کننده آن نیست . به نحوی<br />
که<br />
« بیگانگی به عنوان وضعیتی عینی ، آگاهی<br />
کاذب را پدید می آورد و به همین علت رفع<br />
بیگانگی ، به مفهوم از بین بردن آگاهی<br />
کاذب نیست . به صورت کلی مارکس دو<br />
نقد بر مکتب ایده ئالیسم وارد می نماید .<br />
اولین نقد این است که ایده آلیست ها هر گونه<br />
شرح ماتریالیستی از ایده های فلسفی خویش<br />
را انکار می کنند و دوم اینکه ایده الیست ها<br />
معتقدند که تغییر اجتماعی صرفا می تواند با<br />
واژگونی آگاهی مردم ، بدون در نظر گرفتن<br />
شرایط مادی پدید می آید . » )و.وود ،<br />
)۲۳۷ :۱۳۸۷<br />
در واقع اکثریت غریب به اتفاق متفکران اید<br />
ئولوژی را در تفکر مارکس وارونه سازی<br />
و آگاهی کاذب قلمداد می کنند . به نحوی که<br />
ایدئولوژی به عنوان روبنا شرایط بت وارگی<br />
و بیگانگی را در جامعه مدرن پنهان می کند<br />
و جامعه را به شکل وراونه نشان می دهد<br />
. همان برداشت اپستمولوژیکی که فاصله<br />
ژیژک را با چپ های ارتدوکس در تقریر<br />
مارکس فاصله گذاری می کند . درواقع ،<br />
ژیژک ، همانطور که در قسمت بت وارگی<br />
ذکرش آمده است تلقی خاص خود را از<br />
مفاهیم مارکسیستی دارد وی معتقد است<br />
این برداشت که اید ئولوژی یعنی اگاهی<br />
کاذب تلقی نادرست و از مد افتاده است .<br />
در این باره وی اظهار می کند : مقدماتی<br />
ترین تعریف از اید ئولوژی احتماال این گفته<br />
مارکس است در سرمایه است « wissen<br />
)) das nicht aber sie tune s sie<br />
(( –))نمی دانند چیست ، اما انجامش می<br />
دهند (( مفهوم اید ئولوژی فی نفسه مستلزم<br />
نوعی ساده لوحی اساسی و استوارنده است<br />
ایدئولوژی :
صفحه 74<br />
، بدین معنی که اید ئولوژی در مورد پیش<br />
فرضهای وجودی و شرایط)) فعلی (( خود<br />
دچار دشناخت است ، و فاصله و تباعدی<br />
را میان به اصطالح واقعیت اجتماعی و<br />
وانموده تحریف شده ما )یعنی آگاهی کاذب<br />
ما ) از آن برقرار می دارد و به همین دلیل<br />
است که این آگاهی ساده لوحانه (( را می<br />
توان مورد بررسی انتقادی موسوم به ))نقد<br />
اید ئولوژی قرار داد .در واقع ، مسئله اصلی<br />
دیدن این نکته است که اصوال ))واقعیت ((<br />
نمی تواند بدون این به اصطالح فریفتاری<br />
ایدئولوژیک خود را باز فرآورده سازد .<br />
نقاب ایدئولوژیک تنها وضع واقعی امور<br />
را پنهان نمی کند بلکه این تحریف در ذات<br />
امور کتابت شده است . بدین جهت است که<br />
باید استعاره های ساده انگاری را که حاکی<br />
از نقاب برداشتن و پس زدن به اصطالح<br />
پرده هایی هستند که واقعیت برهنه را مستور<br />
می کنند ،خالصه آنکه روان کاوی ، اگر<br />
به هر حال قرار باشد ژست نقاب برگرفتن<br />
را بگیرد ، کارش را با این لطیفه مشهور<br />
آلفونس آله ، که الکان نقل می کند ، نزدیکی<br />
بیشتری دارد : یک نفر اشاره ای می کند<br />
به یک زن ، وحشت زده فریاد می زند که<br />
))نگاه کنید چه افتضاحی ، زنک زیر لباس<br />
هایش لخت لخت است .)ژیژک ، عینیت<br />
ایدئولوژی ، ۱۳۸۹: ۷۳-۷۲( اما ژیژک<br />
سوال می کند با گذار از این مفاهیم کالسیک<br />
اید ئولوژی به مثابه آگاهی ساده لوحانه هنوز<br />
در جهان امروزی صادق است ؟ نقد سنتی<br />
اید ئولوژی در مقابل این عقل کلبی مسلکی<br />
کارساز نیست . او پاسخ می دهد « پس آیا<br />
چاره ای جز پذیرش این امر نداریم که ما ،<br />
همزمان با سلطه عقل کلبی ، در جهانی به<br />
اصطالح ))فرا ایدئولوژیک (( قرار گرفته<br />
ایم ؟ حتی آدرنو هم به این نتیجه رسید ،<br />
ایدئولوژی دروغ خشک و خالی نیست بلکه<br />
دروغی است که مدعی راست گرفته شدن<br />
است . اما ایدئولوژی تمامیت خواه دیگر<br />
چنین ادعا و تظاهری ندارد ، دیگر حتی<br />
واضعان این اید ئولوژی هم نمی خواهند<br />
که کسی آنها را جدی بگیرد –ایدئولوژی<br />
تمامیت خواه صرفا ابزاری است خارجی در<br />
جهت اهداف سودجویانه ، حکومت این اید<br />
ئولوژی نه ناشی از حقانیت آن بلکه مدیون<br />
سودجویی و خشونتی غیر ایدئولوژیک است<br />
. «)همان :۷۵ ) پس به زبان خیلی ساده<br />
آنگونه که مایرس به زبان ساده ژیژک را<br />
روایت می کند : « این تعاریف غلط است<br />
که ما نمی دانیم که با رفت امد هر روزه ی<br />
خود به دانشگاه به گونه ای بر می آییم که<br />
)در مقام کارگر ، مدیر ، و سرمایه گذار )<br />
نظام سرمایه دارانه را باز تولید می کنیم ،<br />
و به همین دلیل است که این کار برای ما<br />
خوشایند است . بلکه درست آن است که به<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
زبان ژیژکی بگویم : ما پیشاپش می دانیم که<br />
نسخه تحریف شده ای از واقعیت به می رسد<br />
. ما پیشاپیش می دانیم که وقتی به دانشگاه<br />
می رویم به صورتی بار می اییم که سیستم<br />
را سرپا نگه داریم . به عبارت دیگر ما<br />
چنانکه ژیژک به پیروی از نظریه پرداز<br />
آلمانی پیتر اسلوتردایک می گوید : سوژه<br />
هایی کلبی مشرب هستیم . بنابرین به جای<br />
فرمول : انها می دانند چه کار می کنند ،<br />
اما آن کار را انجام می دهند بنویسم آنها به<br />
خوبی می دانند که چه کار می کنند ، اما<br />
هنوز آن کار را می کنند . در واقع آنچه در<br />
اینجا از چشم ما دور می ماند ، نه واقعیت<br />
وضعیت ، بلکه توهمی است که آن را می<br />
سازد . » )مایرس ، ۱۳۸۵ )۹۲-۹۰ :<br />
در انتها ژیژک تفاوت خود و حلقه وابسته<br />
به او معروف به حلقه)الکانی اسلونیایی )<br />
را با سایر دیگر مارکسیست ها در تبین<br />
اید ئولوژی و بت وارگی این گونه بیان<br />
می کند : از چشم انداز مارکسیسم غالب<br />
، دیدانداز ایدئولوژیک دید اندازی جزئی<br />
نگر است که کلیت مناسبات احتماعی را<br />
نادیده می گیرد ، و حال آنکه ، ))چشم انداز<br />
الکانی (( ایدئولوژی یعنی کلیتی مبتنی بر<br />
امحای نشانه های غیر ممکن بودن آن . این<br />
اختالفات متناظر است با اختالفی که ایده<br />
فرویدی و مارکسی در باب فتیش انگاری<br />
را از یکدیگر متمایز می کند :فتیش در نزد<br />
مارکسیسم شبکه بداشته مناسبات اجتماعی را<br />
پنهان می دارد ، و حال آنکه فتیش در نزد<br />
فروید پنهان کننده کمبودی است )اختگی )<br />
که شبکه نمادین برگرد ان منعقد می شود .<br />
)ژیژک ، عینیت ایدئولوژی ، ۱۳۸۹ ۱۰۴ :<br />
) و هدف نقد ایدئولوژی نیز عبارت است<br />
از رد این محیطیت ، و افشای فرد بورژوا<br />
در پشت سر آن کلی ؛ « افشای صورت<br />
بهره کشی سرمایه ای در پشت سر حقوق<br />
عام بشری ؛ افشای مناسبات تاریخا معین و<br />
محدود خویشاوندی در پشت سر ))خانواده<br />
تک هسته ای (( به مثابه یک ثابت مافوق<br />
تاریخی و هکذا . » )همان ۱۰۵(<br />
فهرست منابع<br />
اسپرینگز ، توماس: فهم نظریه های سیاسی<br />
، فرهنگ رجایی ،تهران ، انتشارات آگه ،<br />
سال ۱۳۸۷<br />
برلین ، آیزا : کارل مارکس ، رضا رضایی<br />
، تهران ، نشر ماهی ، سال ۱۳۸۷<br />
میلر ، پیتر : سوژه ، استیال و قدرت ، نیکو<br />
سرخوش ، افشین جهان دیده ، تهران ، نشر<br />
نی ، سال ۱۳۸۸<br />
پامر ، دونالد : نگاهی به فلسفه ( سبک کردن<br />
بار سنگین فلسفه ) ، عباس مخبر ، نشر<br />
مرکز ، سال ۱۳۸۸<br />
دالی ، گلین : گشودن فضای فلسفه ، مجتبا<br />
گل محمدی ، تهران ، گام نو ، سال ۱۳۸۵<br />
ژیژک ، اسالوُ ی : گزیده مقاالت : نظریه<br />
، سیاست ، دین ، مراد فرهادپور ، مازیار<br />
اسالمی ، امید مهرگان ، تهران ، گام نو ،<br />
سال ۱۳۸۹<br />
____ : عینیت ایدئولوژی ، علی بهروزی<br />
، تهران ، طرح نو ، سال ۱۳۸۹<br />
____: وحشت از اشک های واقعی ، فتاح<br />
محمدی ، زنجان ، هزاره ی سوم ، سال<br />
۱۳۸۸<br />
____ : آنچه همیشه می خواستید درباره<br />
الکان بدانید )اما می ترسیدید از هیچکاک<br />
بپرسید ، مهدی پارسا ، تهران ، گام نو ،<br />
سال ۱۳۸۵<br />
____ : الکان به روایت ژیژک ، فتاح<br />
محمدی ، زنجان ، نشره هزارهی سوم ،<br />
سال ۱۳۹۰<br />
____ : هنر امر متعالی مبتذل ، مازیار<br />
اسالمی ، تهران ، نشر نی ، سال ۱۳۸۶<br />
____ : به برهوت حقیقت خوش آمدید ،<br />
فتاح محمدی ، زنجان ، نشر هزاره ی سوم<br />
، سال ۱۳۸۸<br />
____ : سینما به روایت ژیژک ، سعید<br />
نوری ، تهران ، روزبهان، سال ۱۳۸۹<br />
____ : امر واقع الکانی ، مهدی سلیمی ،<br />
تهران ، انتشارات رشد آموزش ،سال ۱۳۹۰<br />
____ : از نشانگان خود لذت ببرید ! ، فتاح<br />
محمدی ، زنجان ، نشره هزاره ی سوم ،<br />
سال ۱۳۸۹<br />
____: کژ نگریستن ، مازیار اسالمی ،<br />
صالح نجفی ،تهران ، رخ داد نو ، سال<br />
۱۳۸۸<br />
الکالئو،ارنستو ، ژیژک ، اسالوُ ی ، در<br />
ستایش پوپولیسم ، محمدی ایزدی ، عباس<br />
ارض پیما ، تهران ، رخ داد نو ،سال ۱۳۸۸<br />
کوالکوفسکی ، لشک : جریان های اصلی در<br />
مارکسیسم )عصر طالیی( ، عباس میالنی ،<br />
تهران، آگاه ، سال ۱۳۸۶<br />
مایرس ، تونی : اسالوی ژیژک ، فتاح<br />
محمدی ، زنجان ، نشر هزاره ی سوم ،<br />
سال ۱۳۸۵
نظری<br />
مارکس ، کارل : سرمایه )نقدی بر اقتصاد<br />
سیاسی ) ، حسن مرتضوی ، تهران ،<br />
انتشارات آگه ، سال ۱۳۸۸<br />
و.وود ، آلن : کارل مارکس ، شهناز مسمّی<br />
پرست ، تهران ، ققنوس ، سال ۱۳۸۷<br />
هگل ، گئورک ویلهلم فریدریش : پدیدار<br />
شناسی جان ، باقر پرهام ، تهران ، انتشارت<br />
کندکاو ، سال۱۳۹۰<br />
هگل ، گئورک ویلهلم فریدریش : خدایگان<br />
و بنده ، حمید عنایت ، تهران ، انتشارات<br />
خوارزمی ، سال ۱۳۸۷<br />
موللی ، کرامت : مبانی روانکاوی )فروید-<br />
الکان( ، تهران ، نشر نی ،سال ۱۳۸۷<br />
دیالک تیک حرکت و سکون<br />
پروفسور گونتر کروبر<br />
برگردان شین میم شین<br />
دایره املعارف روشنگری<br />
I<br />
حرکت<br />
صفحه 75<br />
۱<br />
هومر ، شون : ژاک الکان ، محمدعلی<br />
جعفری ، سید محمد ابراهیم طاهائی ، تهران<br />
، ققنوس ، سال ۱۳۸۸<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
پروفسور گونتر کروبر<br />
برگردان شین میم شین<br />
دایره المعارف روشنگری<br />
هراکلیت )۵۵۰ ۴۸۰ ق. م.(<br />
فیلسوف ماقبل سقراطی یونان<br />
افق فلسفی هراکلیت<br />
تجربه و دانش<br />
شدن و فنا شدن<br />
وحدت و تضاد<br />
کائنات و آتش<br />
کلمه و روح<br />
دولتشهر و حقوق مدنی<br />
انسان و خدا<br />
عقل و جهل<br />
جمالت قصار:<br />
در هیچ رودی نمی توان دو بار شنا کرد!<br />
مبارزه، پدر همه چیزها ست!<br />
حرکت نحوه وجود و صفت مشخصه ذاتی<br />
ماده را تشکیل می دهد.<br />
نه ماده می تواند بدون حرکت وجود داشته<br />
باشد و نه حرکت می تواند بدون ماده معنی<br />
داشته باشد.<br />
عام ترین معنی فلسفی مقوله »حرکت«،<br />
عبارت است از تغییر بطور کلی!<br />
اندیشه حرکت در فلسفه جهان باستان<br />
اندیشه حرکت و تغییر مدام جهان، در فلسفه<br />
شرق باستان، هندوستان و چین وجود داشته<br />
است.<br />
درک دیالک تیکی عامیانه و ماتریالیستی <br />
عامیانه ی کالسیک حرکت، در یونان باستان<br />
در قرن ششم تا سوم قبل از میالد شکل می<br />
گیرد، که بنا بر آن، جهان از جوهر ازلی<br />
پدید آمده است:<br />
جوهر ازلی را تالس آب، آناکسی منس هوا،<br />
آناکسی مندر اپایرون و هراکلیت آتش قلمداد<br />
می کند.<br />
به نظر آنان این مواد )آب، هوا، اپایرون و<br />
آتش( پس ازتغییر و تبدیل خود، سرانجام به<br />
جوهر ازلی برمی گردند.<br />
هراکلیت<br />
۲<br />
هراکلیت برای اولین بار، حرکت، یعنی<br />
جریان و تغییر الینقطع کلیه چیزها را به یک<br />
اصل فلسفی ارتقا می دهد و علت حرکت را<br />
در مبارزه اضداد می داند.<br />
الئات ها<br />
زنون کیتونی )۴۹۰ ۴۳۰ ق. م(<br />
از شاگردان پارمنیدس و از فالسفه ماقبل<br />
سقراطی<br />
مخترع هنر استدالل از طریق کشف تناقض<br />
در گفتار حریف<br />
فن یاد شده را دیالک تیک می نامیدند.
صفحه 76<br />
۶<br />
۳<br />
تضادمندی واقعی دیالک تیکی حرکت را<br />
الئات ها، بویژه زنون البته به عنوان یک<br />
تناقضمندی منطقی مطرح می کنند.<br />
زنون بر آن بوده، که حرکت یعنی بودن و<br />
نبودن همزمان، در مکان واحد.<br />
و چون چنین ادعائی ضد و نقیض است، پس<br />
او به این نتیجه می رسد که حرکت محال<br />
است.<br />
پوتاگوریسم<br />
۴<br />
پارمنیدس مؤسس مکتب الئات ها<br />
فلسفه پوتاگوری، که سمتگیری مبتنی بر<br />
ریاضیات داشته، برخالف فلسفه طبیعت<br />
معروف به فلسفه یونی، وجود تغییرناپذیر<br />
را به جای شدن در کانون تفکر فلسفی خود<br />
قرار می دهد.<br />
و پارمنیدس بنیانگذار مکتب الئات ها <br />
وجود محض، تغییرناپذیر، بی زمان و بی<br />
مکان را به عنوان تنها چیز واقعی قلمداد<br />
می کند.<br />
فالسفه طبیعت<br />
دموکریت )۴۶۰ ۳۷۱ ق. م.(<br />
فیلسوف ماتریالیست یونان باستان<br />
از فالسفه پیشا سقراطی<br />
شاگرد لویکیپ و بزرگترین فیلسوف فلسفه<br />
طبیعت<br />
نماینده ماتریالیسم اتمیستی<br />
او کل طبیعت را متشکل از ذرات تقسیم<br />
ناپذیر )اتم( می دانست.<br />
شعار اصلی او:<br />
چیزها فقط به ظاهر رنگ دارند، فقط به<br />
ظاهر شیرین و یا تلخند.<br />
در واقع فقط اتم ها وجود دارند، در فضای<br />
خالی!<br />
انکار حرکت اما با حرکت و تغییر مدام<br />
آشکار در طبیعت و حیات انسانی در تضاد<br />
قرار داشته است.<br />
از این رو فلسفه طبیعت در یونان باستان،<br />
دوباره به نظریه هراکلیتی حرکت روی می<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
آورد و در آموزش اتمیستی خود بدان دامنه<br />
و وسعت می بخشد:<br />
بنا بر این آموزش، پیدایش کیفیت های<br />
مختلف، نتیجه قاطی شدن و جدا شدن اتم<br />
ها ست که در نتیجه تصادم و برخورد آنها<br />
صورت می گیرد و حرکت ذاتی عناصر<br />
اولیه و یا اتم ها ست.<br />
لویکیپ<br />
۵<br />
لویکیپ و دموکریت برخالف زنون بر آن<br />
بوده اند که در جوار اتم ها )اتم های تجزیه<br />
ناپذیر( فضاهای خالی وجود دارد.<br />
و حرکت )یعنی رقت، غلظت و رشد( نتیجه<br />
پرشدن فضاهای خالی یاد شده بوسیله اتم ها<br />
ست.<br />
ارسطو<br />
۱<br />
۲<br />
۳<br />
ارسطو با رد نظریه زنون )که حرکت را<br />
محال می دانست( پیوست زمان و مکان را<br />
درمرکزتوجه خود قرار می دهد.<br />
بنظر ارسطو، حرکت واقعی نه فقط به معنی<br />
تغییر جا )جاری شدن اتم ها به فضاهای<br />
خالی(، بلکه همچنین به معنی تغییرات کمی<br />
و کیفی است.<br />
ارسطو در پاسخ به ایراد زنون مبنی بر این<br />
که »یک جسم درحال حرکت، نمی تواند در<br />
زمان واحد، در مکان واحد باشد و نباشد،<br />
این یک تناقض منطقی است و لذا محال<br />
است«، اعالم می کند که حرکت به معنی<br />
وسیع کلمه عبارت است از گذار از بالقوه<br />
به بالفعل، گذار از امکان به واقعیت.<br />
و در حیطه این گذار، تناقض یاد شده )یعنی<br />
بودن و نبودن همزمان در یک مکان(<br />
اعتباری ندارد.<br />
همانند افالطون که در مخالفت با تئوری<br />
ماتریالیستی اتمیستی، باعث و بانی حرکت<br />
را روح جهانی خود جنبان می انگاشت ،<br />
ارسطو نیز بدین طریق فرضیه ایدئالیستی<br />
خود را مطرح می سازد که بنا بر آن، جهان<br />
عرصه بروز ماده بی فرم و بی تغییر از<br />
سوئی و فرم های سلسله مراتبی گوناگون<br />
از سوی دیگر است و خدا عالی ترین فرم<br />
ها ست.<br />
بنظر ارسطو خدا بمثابه عالی ترین فرم ها،<br />
محرک اولیه بی حرکت و ساکن است.<br />
خدا تعیین کننده سمت و سوی هستی است.<br />
خدا اصل خارجی و لذا محرک واقعی است.<br />
ارسطو بدین طریق بطور متافیزیکی،<br />
ماده را از حرکت جدا می کند.<br />
اپیکور<br />
اپیکور )۳۴۱ ۲۷۱ ق. م.(<br />
مؤسس مکتب اپیکوریسم<br />
۷<br />
۱<br />
اپیکور منشاء الهی و ماورای جهانی قائل<br />
شدن به حرکت را و تعیین هر نوع هدف<br />
برای آن را رد می کند و تئوری ماتریالیستی<br />
اتمیستی را دوباره مطرح می سازد.<br />
با این تفاوت که او در مغایرت با تئوری<br />
دموکریت، مبنی بر »گردباد« اتم ها و قلمداد<br />
کردن اولین برخورد اتم ها بمثابه علت اولیه<br />
حرکت، تئوری انحراف اتم ها در سقوط آزاد<br />
را فرمولبندی می کند و هر نوع هدفمندی<br />
برای حرکت اتم ها را رد می کند و برای آن<br />
گشتاوری از تصادف عینی قائل می شود.<br />
نظریات رایج درفلسفه یونان باستان راجع به<br />
چند و چون حرکت در مجموع خصلت کم<br />
و بیش حدس و گمان داشته اند.<br />
نظریات ماتریالیستی مربوطه نیز فاقد پایه و<br />
شالوده مبتنی بر علوم طبیعی بوده اند.<br />
حرکت و سکون در فلسفه اسکوالستیک<br />
فلسفه اسکوالستیکی قرون وسطی هم به<br />
سبب ضعف علوم طبیعی در توضیح ماهیت<br />
فرم های مختلف حرکت و هم به سبب<br />
جانبداری تئولوژیکی )ممنوعیت عدول از<br />
نظریات ارسطو( نمی تواند به رشد و توسعه<br />
کیفی آموزش حرکت خدمت کند.<br />
یوهانس بوریدان )۱۳۰۰ ۱۳۵۸(<br />
از فالسفه، فیزیکدانان و منطقیون<br />
اسکوالستیک<br />
در اسکوالستیک واپسین و در محافل نوپای<br />
نومینالیسم به سبب ابراز عالقه به علوم<br />
طبیعی تصوری رواج می یابد، که گویا<br />
حرکت زمینی و سماوی نتیجه مبارزه میان
صفحه 77<br />
۲<br />
۲<br />
۸<br />
مقاومت هوا و برخورد و ارتعاش اتم ها<br />
ست. )بوریدان(<br />
نیکوالس کوزانوس )۱۴۰۱ ۱۴۶۴(<br />
فیلسوف، تئولوگ، ریاضی دان، کاردینال<br />
از نخستین هومانیست های آلمانی<br />
در دوره گذار از قرون وسطای واپسین به<br />
عصر جدید آغازین<br />
در فلسفه کوزانوس و در فلسفه طبیعت<br />
ایتالیا )کاردانوس، تلستوس، برونو( در<br />
اوایل عصرجدید، حرکت و سکون، شدن و<br />
فنا شدن بمثابه تضادهای واقعی مورد توجه<br />
قرار می گیرند و تضادمندی وجود چیزهای<br />
واقعی مطرح می گردد.<br />
تضاد در آن زمان به عنوان نیروی محرکه<br />
کاینات تصور می شود که ناشی از خدا ست<br />
و خدا کل مطلق است که اضداد در او در<br />
همدیگر ذوب می شوند.<br />
حرکت و سکون در عصر جدید<br />
۱<br />
با پیشرفت علوم طبیعی مسئله پیوند ماده و<br />
حرکت بار دیگر موضوع پژوهش فلسفی<br />
قرار می گیرد.<br />
در سایه پیشرفت شتابان علم مکانیک که<br />
تحت تأثیر نیازهای فنی در دوره مانوفاکتور<br />
و شیوه تولیدی سرمایه داری نوپا قرار<br />
داشته، درک مکانیکی ماتریالیستی از<br />
حرکت رواج می یابد.<br />
بنا بر آن، حرکت مکانیکی، یعنی تغییر جا،<br />
تنها فرم حرکت است و انواع دیگر تغییر از<br />
این حرکت ناشی می شوند.<br />
توماس هوبس<br />
توماس هوبس )۱۵۸۸ ۱۶۷۹(<br />
ریاضی دان، تئوریسن دولتی و فیلسوف<br />
انگلیسی در<br />
عصر جدید آغازین<br />
کتاب معروف او »هیوال« نام دارد.<br />
حرکت بنظر هوبس عبارت است از جا<br />
عوض کردن مدام اجسام.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
دکارت<br />
رنه دکارت )۱۵۹۶ ۱۶۵۰(<br />
۳<br />
فیلسوف، ریاضی دان و عالم علوم طبیعی<br />
از مؤسسین راسیونالیسم مدرن عصر جدید<br />
آغازین<br />
تفکر راسیونالیستی او را کارتزیانیسم نیز<br />
می نامند.<br />
دکارت به وجود ایده های مادرزاد باور<br />
داشت.<br />
حرکت بنظر دکارت عبارت است از<br />
انتقال یک جسم از مجاورت چیزهای ثابت<br />
که با آن در تماس قرار دارند، به جوار<br />
چیزهای دیگر.<br />
خالصه کردن حرکت در حرکت مکانیکی<br />
)یعنی در جا عوض کردن چیزها( مشخصه<br />
کلیه جریانات ماتریالیسم بورژوائی در قرن<br />
۱۷ و ۱۸ بوده است.<br />
این طرز تفکر نمی توانست نظریه<br />
تئولوژیکی تلنگر اولیه و »از خارج از<br />
ماده« را رد کند.<br />
نیوتون<br />
اسحاق نیوتون )۱۶۴۲ ۱۷۲۷(<br />
۴<br />
فیزیکدان، ریاضی دان، ستاره شناس،<br />
کیمیاگر، فیلسوف و کارمند دولتی<br />
سرگردان میان تئولوژی طبیعی، علوم<br />
طبیعی و فلسفه<br />
از این رو ست که نیوتون اعالم می کند که<br />
کلیه حرکت ها در جهان، مثال حرکت سیاره<br />
ها به دور خورشید، بر طبق قوانین مکانیکی<br />
صورت می گیرند و باعث و بانی همه آنها<br />
تلنگر اولیه الهی بوده است.<br />
توالند<br />
جان توالند )۱۶۷۰ ۱۷۲۲(<br />
آزاداندیش روشنگری از ایرلند<br />
تغییر مذهب از کاتولیسیسم به پروتستانتیسم<br />
تحصیلکرده فلسفه و تئولوژی<br />
از پیروان جان الک<br />
مؤلف »نامه های سرنا« )۱۷۰۴(<br />
کتابش تحت عنوان »مسیحیت غیر<br />
اسرارآمیز« در سال ۱۶۹۷ در دابلین علنا<br />
سوزانده شد<br />
از طرفداران پانته ئیسم<br />
ماتریالیست های انگلیسی و فرانسوی درقرن<br />
۱۸ میالدی می کوشند، با تأکید بر جنبش<br />
درونی ماده و تفکیک ناپذیری حرکت از<br />
ماده، خود را از دست این استنتاج تئولوژیکی<br />
خالص سازند:<br />
توالند حرکت را »خصیصه ماهوی ماده«<br />
می نامد و اعالم می کند که »جنبش برای<br />
ماده امری ضرور و ناگزیر است و ماده<br />
بدون خود جنبی قابل تصور نیست.«<br />
)نامه شماره ۵ به سرنا(<br />
۵<br />
هولباخ<br />
پل هنری تیری د هولباخ )۱۷۲۳ ۱۷۸۹(<br />
از متفکران رادیکال قرن هجدهم و از<br />
همکاران دید رو و دآلمبر و از مؤلفین دایرة<br />
المعارف )۳۵ جلدی(<br />
آته ئیست، دترمینیست و ماتریالیست<br />
هولباخ حرکت را »شیوه وجودی ماده می<br />
نامد که از ماهیت و ذات ماده ناشی می<br />
شود.«<br />
)سیستم طبیعت، ص ۲۵(<br />
۶<br />
المتری<br />
ژولیان المتری )۱۷۰۹ ۱۷۵۱(<br />
پزشک، فیلسوف<br />
پیگیرترین ماتریالیست عصر روشنگری<br />
آثار:<br />
»قصه های طبیعت روح« )۱۷۴۵(<br />
»انسان بمثابه ماشین« )۱۷۴۷(<br />
دیدرو، المتری، هلوه تیوس و ماتریالیست<br />
های دیگر در آن زمان نظر همانندی دارند<br />
و تلنگر اولیه الهی و تئوری فضاهای خالی<br />
مطلق را مورد انتقاد قرار می دهند.
صفحه 78<br />
۱<br />
۲<br />
۳<br />
درک مکانیکی حرکت اگرچه با این برخورد<br />
دیالک تیکی زیر عالمت سؤال می رود،<br />
ولی ماتریالیسم مکانیکی نمی تواند از عهده<br />
رد قانع کننده آن برآید.<br />
ایراد اصلی ماتریالیسم مکانیکی در آن بود<br />
که آن قوانین مکانیک کالسیک را شامل حال<br />
همه انواع حرکت که با حرکت مکانیکی<br />
تفاوت کیفی دارند، می دانست و بدین طریق<br />
فرق اساسی موجود میان طبیعت و جامعه را<br />
منکر می شد.<br />
توضیح صریح خصلت دیالک تیکی حرکت<br />
و بویژه درک آن به عنوان خودجنبی ماده،<br />
بوسیله الیب نیتس و بویژه هگل صورت<br />
گرفت.<br />
الیب نیتس از موضع ایدئالیسم عینی )در<br />
مخالفت با نظریه دکارت( پیوند کلی و<br />
ناگسستنی حرکت و ماده را مورد تأکید قرار<br />
می دهد.<br />
او در مغایرت با دکارت و اسپینوزا به<br />
مفهوم ماده، مفهوم نیروی کوشا و اصل خود<br />
کوشی را اضافه می کند.<br />
بنظر الیب نیتس، مونادها یعنی جواهر ساده<br />
دستخوش تغییر مدام اند و این تغییر از اصل<br />
درونی آنها ناشی می شود.<br />
الیب نیتس این اصل درونی را قوه محرکه<br />
عشق )طلب( می نامد.<br />
)الیب نیتس، »مونادئولوژی«، ۱۱، ۱۰،<br />
)۱۸ ،۱۵<br />
۱<br />
لنین در این نظریات الیب نیتس علیرغم<br />
ایدئالیسم او »دیالک تیک خودویژه و<br />
ژرفی« را می بیند.<br />
هگل نیز به همان سان تمامت واقعیت عینی<br />
را بمثابه روندی در حرکت و تغییر مدام<br />
می بیند.<br />
حرکت بنظر هگل نه فقط حرکت مکانیکی،<br />
بلکه در وهله اول خودجنبی، حیاتمندی و<br />
محرکه است.<br />
لنین درک دیالک تیکی هگل از حرکت را<br />
هسته مرکزی فلسفه او می نامد و چنین شرح<br />
می دهد:<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
»جنبش و خودجنبی، حرکت خود کوش<br />
)مستقل(، خودپو، ذاتا ضرور.<br />
تغییر، جنبش و حیاتمندی، اصل هر خود<br />
جنبی، قوه محرکه حرکت و کردوکار، ضد<br />
وجود مرده.«<br />
)کلیات لنین، جلد ۳۸، ص ۱۳۱(<br />
۲<br />
اصل و سرچشمه درونی خود جنبی را هگل<br />
در تضاد دیالک تیکی می داند:<br />
تضاد دیالک تیکی »ریشه هر جنبش و<br />
حیاتمندی است.<br />
فقط اگر چیزی تضادی در درون خود داشته<br />
باشد، به جنبش می آید ، محرکه و کردوکار<br />
پیدا می کند.«<br />
)کلیات لنین، جلد ۴، ص ۵۴۶(<br />
۳<br />
۴<br />
حرکت زوال و رستاخیز مکان است در<br />
زمان و زوال و رستاخیز زمان است در<br />
مکان!<br />
بنظر هگل، حرکت با ماده در پیوند بی<br />
واسطه قرار دارد.<br />
زیرا حرکت »زوال و رستاخیز مکان است<br />
در زمان و زوال و رستاخیز زمان است در<br />
مکان.«<br />
در حالیکه واقعیت که در آن زمان و<br />
مکان به یکدیگر فرا می روند »وحدت بی<br />
واسطه، یکسان و موجود هر دو است«، که<br />
بمثابه ماده خود نمائی می کند.<br />
)هگل، »دایرة المعارف« پاارگراف ) ۲۶۱<br />
کارل پرسون )۱۸۵۷ ۱۹۳۶(<br />
ریاضی دان انگلیس<br />
مؤلف آثار بیشمار<br />
گرامر علم<br />
حرکت بمثابه وحدت پیوست و گسست زمان<br />
و مکان، خود تضادمند است.<br />
چنین ایده های دیالک تیکی مهم در باره چند<br />
و چون حرکت اما در سیستم ایدئالیستی<br />
الیب نیتس و هگل در فرم مخدوش و عرفانی<br />
مطرح می شوند و نمی توانند برای علوم<br />
مفید واقع شوند.<br />
چون وقتی هگل دنیا را تجسم )جسمیت<br />
یافتن( ایده مطلق قلمداد می کند، پس حرکت<br />
جهان نیز نمی تواند چیزی بیش از حرکت<br />
و خودبالی این ایده مطلق و بنابرین بیش از<br />
یک روند فکری باشد.<br />
و یا وقتی ما همانند برکلی چیزهای واقعی<br />
را فقط مجموعه ای از احساسات سوبژکتیف<br />
تصور کنیم، پس باید سرچشمه حرکت آنها<br />
نیز ناگزیر در سوبژکت باشد.<br />
این موضع ایدئالیسم ذهنی در ماخیسم از<br />
صراحت خاصی گذرانده می شود:<br />
»همه چیزها در حرکت اند، اما تنها در<br />
درون مفاهیم.«<br />
)پرسون، »گرامر علم«(<br />
تئوری ماتریالیستی دیالک تیکی حرکت<br />
تئوری ماتریالیستی دیالک تیکی حرکت،<br />
هم از محدودیت های مکانیکی و هم از<br />
تحریف های ایدئالیستی آزاد است.<br />
این تئوری با پدیده ها و روندهای اوبژکتیف<br />
زیر در پیوند بوده است:<br />
الف<br />
با تغییرات اجتماعی عظیم در قرن نوزدهم<br />
که کشف قوانین عام حرکت اجتماعی را<br />
امکان پذیر می سازند.<br />
ب<br />
۱<br />
با کشفیات علوم طبیعی در اواسط قرن<br />
نوزدهم و اوایل قرن بیستم، که از خودویژگی<br />
کیفی فرم های مختلف حرکت ماده پرده<br />
برمی دارند و پیوند درونی آنها را بیشتر و<br />
بیشتر آشکار می سازند.<br />
مراجعه کنید به فرم های حرکت ماده در<br />
تارنمای دیارة المعارف روشنگری<br />
تئوری ماتریالیستی دیالک تیکی حرکت،<br />
امروزه تنها آموزش فلسفی حرکت است که<br />
با شناخت رشد یابنده علوم طبیعی و علوم<br />
اجتماعی مدرن همخوانی دارد.<br />
از دیدگاه ماتریالیسم دیالک تیکی، حرکت <br />
به معنی وسیع کلمه عبارت است از شیوه<br />
وجودی و خصیصه ذاتی ماده، کلیه تغییرات<br />
حاصله در کیهان و روندهای مربوطه، از<br />
تغییر جا تا تفکر.
صفحه 79<br />
۹<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
۷<br />
۸<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۰، ص<br />
)۳۵۴<br />
توسعه یکی از فرم های خاص حرکت سیستم<br />
های مادی است که در جریان آن اوبژکت<br />
ها، خواص و پیوندهای کیفیتا نوینی پدید می<br />
آیند.<br />
مفهوم فلسفی حرکت، همانند مفهوم فلسفی<br />
ماده، حاصل یک انتزاع است.<br />
فرم های مشخصی از حرکت، به شکل<br />
محسوس، یعنی قابل درک برای حواس<br />
وجود دارند.<br />
مفهوم فلسفی حرکت را نمی توان با این و یا<br />
آن فرم حرکت )مثال حرکت مکانیکی( یکی<br />
گرفت، همانطور که مفهوم فلسفی ماده را<br />
نمی توان با این و یا آن فرم مشخص آن<br />
)مثال جنس و میدان( عوضی گرفت.<br />
مفهوم فلسفی حرکت خصلت عام دارد، یعنی<br />
وجه مشترک کلیه فرم های محسوس حرکت<br />
را شامل می شود.<br />
»حرکت اگر آن را در مورد چیزها، پدیده<br />
ها و سیستم های مادی در نظر گیریم <br />
عبارت است از تغییر بطور کلی.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۰، ص<br />
)۵۱۳<br />
سرچشمه حرکت و تغییر فرم های مشخص<br />
ماده را تضادهای درونی آن، »مبارزه«<br />
روندها و گرایشات متضاد آن تشکیل می<br />
دهند.<br />
حرکت ماده از این رو به تلنگر اولیه<br />
)الهی( نیازی ندارد.<br />
خود جنبی ماده علت نهائی حرکت آن است.<br />
مراجعه کنید به قانون وحدت و »مبارزه«<br />
اضداد<br />
هگل در رابطه با اپوری الئات ها اعالم می<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
کند:<br />
»ما باید به دیالکتیسین های قدیم، که به<br />
تضادهائی )تناقضات( اشاره می کنند، که<br />
در حرکت نمودار می گردد، بگوئیم، که از<br />
این تضادها نمی توان به این نتیجه رسید که<br />
حرکت وجود ندارد.<br />
بلکه این حقیقت امر برعکس حاکی از آن<br />
است که حرکت خود تضاد موجود است.«<br />
)هگل، جلد ۴، ص ۵۴۷(<br />
)اپوری عبارت است از محال بودن حل<br />
مسئله ای فلسفی به دلیل وجود تضادها در<br />
خود واقعیت امر و یا در مفاهیمی که برای<br />
توضیح آن الزم اند. مترجم(<br />
حرکت مطروحه در اپوری های زنونی جا<br />
به جائی مکانیکی بوده است.<br />
خصلت تضادمند )تناقضمند( که در مورد<br />
جا به جائی مکانیکی ماده صادق است، در<br />
مورد فرم های عالی تر حرکت ماده، بمراتب<br />
شدیدتر بروز می کند.<br />
به قول مارکس، »اگر جا به جائی مکانیکی<br />
ساده حاوی تضاد است، آنگاه باید دید که در<br />
فرم های عالی تر حرکت ماده چه ولوله و<br />
چه غوغا ست.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۰، ص<br />
)۱۱۲<br />
به عنوان مثال، تضادی که بنیان هستی کلیه<br />
موجودات زنده است، یعنی تضاد سوخت و<br />
ساز و تضاد توارث و تطبیق که در توسعه<br />
و تکامل ارگانیسم نقش تعین کننده بازی می<br />
کند:<br />
»زندگی عبارت است از آنچه که در خود<br />
چیزها و روندها وجود دارد.<br />
زندگی عبارت است از تضاد تشکیل شونده<br />
و حل شونده.<br />
به محض اینکه تضاد بس کند، زندگی نیز<br />
بس خواهد کرد و مرگ فرا خواهد رسید.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۰، ص<br />
)۱۱۳<br />
)در حکم باال دیالک تیک سوخت و ساز<br />
و دیالک تیک توارث و تطبیق مطرح می<br />
شود.<br />
ساز عبارت است از روند تبدیل مواد غذائی<br />
خورده شده به مواد خاص ارگانیسم.<br />
سوخت عبارت است از تجزیه و مصرف<br />
مواد خاص ارگانیسم، که با آزادسازی<br />
انرژی همراه است.<br />
مثال تکه تکه کردن زنجیرهای چربی، قندی<br />
و پروتئینی و کسب انرژی. مترجم(<br />
ماده از این رو جوهر مرده و منجمدی<br />
نیست.<br />
وجود ماده از سوئی بسته به تنوع فرم<br />
های حرکت و توسعه مشخص آن امکان<br />
پذیر است و از سوی دیگر، حرکت »در<br />
خود«، فی نفسه و مستقل و گسیخته از ماده<br />
وجود ندارد.<br />
هر آنچه که وجود دارد، عبارت از حرکت<br />
ماده است، در تنوع فرم ها و صور مشخص<br />
آن.<br />
از این رو، احکامی از قبیل »جهان عبارت<br />
است از ماده در حال جنبش« و یا »جهان<br />
عبارت است از حرکت مادی« معنی یکسانی<br />
دارند.<br />
)کلیات لنین، جلد ۱۴، ص ۲۷۰(<br />
۱۰<br />
ماتریالیسم دیالک تیک که درک دیالک<br />
تیکی حرکت را به عنوان خود جنبی ماده<br />
با مونیسم )یکتاگرائی( ماتریالیستی بی چون<br />
و چرا پیوند می دهد، بر آن است که حرکت<br />
گسیخته و مجزا از ماده قابل تصور نیست<br />
و گرنه انسان به منجالب ایدئالیسم فلسفی<br />
سقوط خواهد کرد.<br />
الف<br />
قبول حرکت و انکار همزمان وجود ماده<br />
منجر بدان می شود که ما تنها حرکت<br />
احساسات، تصورات، مفاهیم و … را<br />
بپذیریم، یعنی به باتالق ایدئالیسم ذهنی سقوط<br />
کنیم.<br />
ب<br />
قبول وجود ماده و انکار همزمان حرکت آن<br />
ما را به منجالب ایدئالیسم عینی پرتاب می<br />
کند.<br />
زیرا نتیجه حاصل از این نظر این است که<br />
حرکت چیزی در خارج از ماده است و ماده<br />
برای حرکت خود به تلنگر اولیه الهی نیاز<br />
دارد.<br />
تأکید ماتریالیسم دیالک تیک بر پیوند
صفحه 80<br />
I<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
۷<br />
۸<br />
۱<br />
۲<br />
۳<br />
ناگسستنی ماده و حرکت با علوم طبیعی<br />
مدرن مطابقت دارد.<br />
بنا بر تئوری نسبیت، انرژی و جرم در<br />
فرمول c2( )E = m . )انرژی برابر است<br />
با جرم ضربدر مربع سرعت نور( همواره<br />
پیوسته با هم عرض اندام می کنند.<br />
زیرا حرکت فیزیکی وابسته به انرژی است<br />
و جرم فرم مخصوصی از ماده است.<br />
این تئوری فیزیکی صحت تز فلسفی مبنی<br />
بر پیوند ناگسستنی حرکت و ماده را اثبات<br />
می کند.<br />
لنین نشان می دهد که هرنوع کوششی برای<br />
جدا کردن انرژی )و یا حرکت( از ماده،<br />
بلحاظ فیزیکی بی ثمر خواهد بود و بلحاظ<br />
فلسفی به ایدئالیسم منجر خواهد شد.<br />
مراجعه کنید به انرژی و انرژتیک<br />
جدا کردن ماده از حرکت یعنی ترک موضع<br />
ماتریالیستی و رد دستاوردهای علوم طبیعی<br />
مدرن.<br />
نتیجه حاصل از پیوند ناگسستنی ماده و<br />
حرکت عبارت است از اینکه حرکت نه خلق<br />
کردنی است و نه نابود کردنی، ماده نیز<br />
همین سان.<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۰، ص ۵۵(<br />
معنی فیزیکی کمی این تز فلسفی عبارت<br />
است از قانون بقاء انرژی.<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۰، ص ۵۵(<br />
معنی فیزیکی کیفی آن عبارت است از<br />
امکان تبدیل فرمی از حرکت ماده به فرم<br />
های کیفی دیگر آن.<br />
نادیده گرفتن این جنبه کیفی به نتایج وخیمی<br />
در جهان بینی منجر می شود و راه را بویژه<br />
برای یاوه هائی از قبیل مرگ گرمائی کاینات<br />
هموار می سازد.<br />
)مرگ گرمای کاینات فرضیه ای راجع به<br />
حالت پایانی کاینات است.<br />
در چنین حالتی در همه جا درجه حرارت<br />
نازل یکسانی حاکم می شود، آن سان که<br />
روندهای ترمودینامیکی دیگر نمی توانند<br />
صورت گیرند. مترجم(<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
مراجعه کنید به مرگ گرمای کاینات<br />
اگر حرکت بطور کمی باقی، خلق ناپذیر و<br />
فنا ناپذیر باشد، ولی تبدیل فرم های کیفی<br />
مختلف آن به یکدیگر امکان پذیر نباشد،<br />
اگرماده فاقد نیروی الزم برای تولید فرم های<br />
کیفیتا مختلف حرکت باشد، پس ناچار برای<br />
تولید هرکدام از فرم های حرکت به یک اکت<br />
و عمل آفرینش جداگانه احتیاج خواهد داشت.<br />
اگرما آفرینش مکرر را رد کنیم و بپذیریم<br />
که ماده تنها یکبار در طول هستی بی زمان<br />
و نا محدود خویش امکان آن را یافته که<br />
حرکات خود را متمایز سازد و کلیه فرم های<br />
کیفی حرکتی خود را پدید آورد و باقی اوقات<br />
را به حرکت مکانیکی )جا به جائی خشک<br />
و خالی( اکتفا کند، معنی آن عبارت از این<br />
خواهد بود که »ماده فانی و حرکت موقتی و<br />
ناپایداراست.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۰، ص<br />
)۳۲۵<br />
هر دو مورد یاد شده به ایدئالیسم فلسفی<br />
منتهی می شوند و با ماتریالیسم قاطع و<br />
پیگیر ناسازگار اند.<br />
بنابرین باید فنا ناپذیری حرکت را هم به<br />
معنی کمی آن و هم به معنی کیفی آن دانست.<br />
یعنی حرکت نه از نظر کمی نابود شدنی<br />
است و نه از نظر کیفی.<br />
حرکت بمثابه خصیصه ذاتی ماده دارای<br />
خصلتی مطلق است.<br />
این بدان معنی نیست که بلحاظ هر سیستم<br />
مختصات در مکان مطلق، حرکت مطلق<br />
وجود دارد، بلکه بدان معنی است که هیچ<br />
ماده ای نمی تواند بدون حرکت وجود داشته<br />
باشد.<br />
خصلت مطلق حرکت از تبدیل پذیری فرم<br />
های کیفی خاص حرکت ماده به یکدیگر<br />
نتیجه گرفته می شود، که وجود و رابطه<br />
متقابل شان نسبت بهم نسبی است.<br />
حرکت بنا برین عبارت است از وحدت<br />
اضداد مطلق و نسبی.<br />
)حرکت خود دیالک تیک مطلق و نسبی<br />
است. مترجم(<br />
خصلت مطلق حرکت در تضاد با خصلت<br />
نسبی سکون نیز هست.<br />
»هر سکونی و هر تعادلی نسبی است و تنها<br />
در رابطه با این و یا آن فرم معین حرکت<br />
ماده معنی پیدا می کند.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۰، ص ۵۵(<br />
تعریف دیگری از مقوله حرکت<br />
تعریف دیگری از مقوله حرکت بر آن است،<br />
که حرکت چیزی جز گذار از یک تعادل به<br />
تعادل دیگر نیست.<br />
به عبارت دیگر، حرکت نسبی، موقتی و<br />
حالت خاصی از سکون است.<br />
این نظریه تعادل و سکون را مطلق می<br />
انگارد.<br />
)در این تحریف مقوله حرکت، دیالک تیک<br />
حرکت و سکون وارونه می شود:<br />
سکون مطلق و حرکت نسبی تلقی می شود.<br />
مترجم(<br />
اثبات بطالن این نظریه<br />
۱<br />
مجموعه تجارب علمی، تولیدی و اجتماعی<br />
حاکی از بطالن این نظریه است.<br />
بطالن آن را اما می توان پس از تأملی کوتاه<br />
اثبات کرد:<br />
برای اینکه هر سیستم مادی در حالت تعادل<br />
قرار گیرد، باید شرایط معینی فراهم آید.<br />
این شرایط تعادل اما وقتی فراهم می آید،<br />
که تناسب آوت پوت و این پوت سیستم بلحاظ<br />
زمانی ثابت بماند.<br />
بنابرین می توان به عیان دریافت که حالت<br />
تعادل فقط برای مدت معینی و تحت شرایط<br />
معینی پدید می آید و دوام می یابد، یعنی<br />
نسبی است.<br />
)دیالک تیک این پوت و آوت پوت بیانگر<br />
رابطه هر سیستم پویا )دینامیک( و یا رابطه<br />
عناصر هر سیستم پویا با محیط پیرامون<br />
است.<br />
این پوت عبارت است از تأثیر محیط پیرامون
صفحه 81<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
بر سیستم و یا بر عنصری از سیستم.<br />
آوت پوت عبارت است از تأثیر سیستم و<br />
یا عنصری از سیستم بر محیط پیرامون.<br />
مترجم(<br />
هر سیستم مادی اما حداقل دارای یک<br />
شیوه رفتار معین است که آن را در نهایت <br />
از مجموعه حاالت خاص سیستم، که کیفیت<br />
آن را تعیین می کنند، خارج می سازد.<br />
و لذا هر سیستمی فقط می تواند برای مدت<br />
معینی و فقط تحت شرایط معینی در قبال<br />
اختالالت داخلی و خارجی ثبات خود را حفظ<br />
کند.<br />
وقتی این اختالالت غالب آیند، سیستم تغییر<br />
کیفی می یابد.<br />
عالوه بر این، سیستم هائی نیز وجود دارند<br />
که اصال حالت تعادل نمی شناسند.<br />
سیستم های مادی در جهان اصوال چنان<br />
ساخته شده اند که حداقل برای مدت معینی<br />
می توانند ثبات خود را حفظ کنند.<br />
اگر چنین نمی بود، جهان در بهترین حالت<br />
به هرج و مرج و یا کائوس استاتیکی فاقد<br />
مراحل سکون نسبی مبدل می گردید.<br />
مراحل تعادل سیستم های مادی نیز مطلقا<br />
منجمد و ساکن نیستند.<br />
تعادل سیستم های پویای )دینامیک( مادی )و<br />
ما در واقعیت امر با چنین سیستم هائی سر<br />
و کار داریم: مثال اتم ها، سیستم سیاره ها،<br />
ارگانیسم ها، سیستم های اجتماعی( تعادل<br />
پویائی است.<br />
عناصر منفرد سیستم در مرحله سکون نسبی<br />
کل آن در تأثیر متقابل بی وقفه با یکدیگر و<br />
با محیط پیرامون خویش قرار دارند.<br />
»هر تعادلی یا سکون نسبی است و یا حرکتی<br />
است در تعادل، به همان سان که سیاره ها.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۲۰، ص<br />
)۵۷۶<br />
حرکت نه فقط وحدت اضداد مطلق و نسبی<br />
است، بلکه همچنین وحدت پیوست و گسست<br />
)تداوم و شکست( است که حاکی از پیوند<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
حرکت با خواص تضادمند رابطه زمان و<br />
مکان است.<br />
مراجعه کنید به دیالک تیک پیوست و گسست<br />
)تداوم و شکست(، تریاد ماده زمان مکان<br />
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
آموزش ماتریالیستی دیالک تیکی حرکت و<br />
آموزش ماتریالیستی دیالک تیکی فرم های<br />
حرکت ماده آغازگاه علمی عینی برای طبقه<br />
بندی علوم را تشکیل می دهند.<br />
بنا بر این آموزش، باید از فرم اصلی حرکت<br />
و از پیوند عینی واقعی آن آغاز به حرکت<br />
کند.<br />
مراجعه کنید به فرم های حرکت ماده در<br />
تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
آموزش حرکت برای زندگی و عمل اجتماعی<br />
مردم اهمیت ویژه ای دارد:<br />
چون آموزش حرکت جامعه بشری را به<br />
عنوان جزئی از پیوند کلی جهان مادی تلقی<br />
می کند، یعنی هم برای طبیعت و هم برای<br />
جامعه بشری قوانین حرکت و توسعه عینی<br />
اما کیفیتا خودویژه قائل می شود و اثبات<br />
می کند که جامعه و طبیعت در حرکت و<br />
توسعه الینقطع قرار دارند، از این رو، در<br />
جهت شناخت قانونمندی های توسعه جامعه<br />
و استفاده آگاهانه از آنان و در جهت واقعیت<br />
بخشیدن آگاهانه به تحوالت اجتماعی به نفع<br />
پیشرفت جامعه سمتگیری می کند.<br />
مراجعه کنید به توسعه، تغییر، ماده، سکون<br />
در تارنمای دیارة المعارف روشنگری<br />
پایان<br />
۱<br />
سکون ضد دیالک تیکی حرکت است.<br />
حرکت مطلق است، سکون اما خصلت<br />
نسبی دارد.<br />
دلیل نسبی بودن سکون عبارت است از<br />
اینکه هر حالت مبتنی بر سکون و یا تعادل<br />
با یک حالت مبتنی بر حرکت پیوند دارد و<br />
تنها در پیوند با آن است که می تواند وجود<br />
داشته باشد.<br />
مثال در مکانیک تنها وقتی صحبت از سکون<br />
جسمی معنا پیدا می کند که معلوم شود که<br />
این حکم دررابطه با کدام سیستم مختصات<br />
صادر می شود.<br />
جسمی که در روی زمین در حالت سکون<br />
قرار دارد، نمی تواند در سکون مطلق باشد.<br />
زیرا، آن جسم در چرخش زمین دور مدار<br />
خود، در چرحش زمین دور خورشید و<br />
درحرکت های کیهانی دیگر سهیم است.<br />
زیرا در آن جسم حرکت گرمائی مولکول<br />
ها، حرکت الکترون ها و ذرات هسته ای<br />
دیگر صورت می گیرد.<br />
سکون به معنی وسیع کلمه، بیانگر استواری<br />
چیزها و پدیده ها در حرکت و توسعه شان<br />
است.<br />
سکون به معنی وسیع کلمه، نیز نمی تواند<br />
بطور مطلق و مجزا از حرکت وجود داشته<br />
باشد و همواره با فرم مشخصی از حرکت<br />
پیوند دارد.<br />
دلیل نسبی بودن سکون عالوه بر این <br />
عبارت از این است، که سکون بلحاظ زمانی<br />
موقتی و گذرا ست، سکون تنها تحت شرایط<br />
معینی می تواند وجود داشته باشد.<br />
حرکت اما بمثابه فرم وجودی عام ماده،<br />
مطلق و جاوید است.<br />
سکون مطلق تنها آنجا امکان پذیر است که<br />
حرکتی وجود نداشته باشد، یعنی ماده ای<br />
وجود نداشته باشد.<br />
اما چون چنین شرایطی هیچگاه و هیچ جا<br />
وجود ندارد، پس در جهان مادی نیز حاالت<br />
سکون مطلق یافت نمی شوند.<br />
سکون شرط مهمی برای تمیز در روند<br />
توسعه ماده است.<br />
هر مرحله در توسعه ماده از مرحله نازلتر<br />
به مرحله عالی بوسیله نوع جدیدی ازتعادل<br />
پویا )دینامیک( هم در درون جسم وهم میان<br />
جسم و محیط پیرامون آن مشخص می شود.<br />
الف<br />
مطلق کردن تئوریکی سکون<br />
مطلق کردن تئوریکی سکون ناگزیر به<br />
تصورات مذهبی و ایدئالیستی در باره<br />
موجودی ماورای طبیعی، غیرمادی و<br />
تغییرناپذیر منجر می شود که هر حرکت
نظری<br />
صفحه 82<br />
۱<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
۷<br />
جهان آغاز و انجامش را در آن می یابد.<br />
ب<br />
انکار سکون<br />
هنری لوئی برگسون )۱۸۵۹ ۱۹۴۱(<br />
فیلسوف و برنده جایزه نوبل برای ادبیات<br />
از نمایندگان برجسته فلسفه حیات<br />
)اگزیستانسیالیسم(<br />
انکار سکون از سوی دیگر منجر به<br />
رالتیویسم )نسبیت گرائی( افراطی می شود<br />
که بنا بر آن همه چیز در تغییر الینقطع است<br />
و در این روند الینقطع نقاط ثبات نسبی و<br />
حاالت ساکن متصور نیست.<br />
بنظر برگسون، حرکت و توسعه روند پیوسته<br />
و الینقطع محض و فاقد قطع )گسست( و<br />
مراحل و حاالت مبتنی بر سکون نسبی است.<br />
مراجعه کنید به رالتیویسم )نسبیت گرائی(<br />
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
گشتاور سکون نسبی در توسعه پدیده ها،<br />
امکان آن را پدید می آورد که بتوان آنها را<br />
بمثابه پدیده های نسبتا مستقل در نظر گرفت.<br />
بدین طریق جمع بندی فکری گروه های<br />
ثابت و معینی از چیزها در فرم مفاهیم امکان<br />
پذیر می گردد و به قول لنین امکان تدوین<br />
قوانین علمی بمثابه »تصاویر ساکن پدیده<br />
ها« فراهم می آید.<br />
ت<br />
انکار ثبات نسبی<br />
انکار ثبات نسبی چیزها، سیستم ها و غیره<br />
بلحاظ معرفتی نظری منجر به اگنوستیسیسم<br />
)ندانمگرائی( می شود.<br />
مراجعه کنید به اگنوستیسیسم )ندانمگرائی(<br />
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
از دیدگاه اگنوستیسیسم )ندانمگرائی(، هر<br />
حکم علمی بی معنی است، زیرا در لحظه<br />
صدور حکم، شیئی که حکم در باره اش<br />
صادر می شود، تغییر یافته و لذا چیزها<br />
هرگز قابل شناسائی نیستند.<br />
مراجعه کنید به تغییر، ماده در تارنمای دایرة<br />
المعارف روشنگری<br />
پایان<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
حزب مارکسیستی لنینیستی<br />
پروفسور ماتهویس کالین<br />
برگردان شین میم شین<br />
سایت دایره املعارف روشنگری<br />
حزب مارکسیستی لنینیستی، اردوی<br />
پیشاهنگ )پیشقراول( آگاه و سازمان یافته<br />
طبقه کارگر و توده های خلق، یعنی بخش<br />
پیشرفته، آگاه و بدرجه عالی سازمان یافته<br />
طبقه کارگر و متحدین آن است.<br />
مبانی تئوریکی حزب مارکسیستی لنینیستی<br />
مارکسیسم لنینیسم است.<br />
حزب باید بتواند مبارزه طبقه کارگر را<br />
در وحدت با کلیه زحمتکشان در راه محو<br />
سرمایه داری، ساختمان سوسیالیسم و<br />
کمونیسم و برقراری صلح رهبری کند.<br />
حزب باید در صفوف خود آگاهترین<br />
نیروهای طبقه کارگر و انسان های متعلق به<br />
اقشار زحمتکش دیگر را، که موضع طبقه<br />
کارگر را دارند، متحد سازد.<br />
حزب مارکسیستی لنینیستی بنا بر ماهیت<br />
خویش حزبی طبقاتی است.<br />
حزب مارکسیستی لنینیستی بنا بر ماهیت<br />
خویش، یکی از گردان های پیشاهنگ بین<br />
المللی پرولتاریا ست.<br />
مارکس و انگلس اثبات کرده اند، که پرولتاریا<br />
برای محو سرمایه داری و استقرار کمونیسم،<br />
به یک حزب سیاسی مستقل نیاز مبرم دارد.<br />
طبقه کارگر باید برای انجام انقالب<br />
سوسیالیستی دارای مشخصات زیر باشد:<br />
الف<br />
طبقه کارگر باید به شناخت دقیق قوانین<br />
جامعه نایل آید.<br />
ب<br />
طبقه کارگر باید شیوه عمل تاریخی معین<br />
قوانین جامعه را فراگیرد.<br />
ت<br />
۸<br />
۹<br />
طبقه کارگر باید خود را بلحاظ سیاسی<br />
سازمان دهد.<br />
در غیر این صورت، طبقه کارگر نخواهد<br />
توانست، مقاومت بورژوازی را در هم شکند<br />
و جامعه سوسیالیستی را بنا کند.<br />
همه کارگران نمی توانند در جامعه سرمایه<br />
داری تئوری و تجارب انقالبی را فراگیرند،<br />
وفادار به امر طبقه کارگر، شجاع، با پشتکار<br />
و سمج و سرسخت باشند.<br />
پیشرفته ترین بخش طبقه کارگر در حزب<br />
مارکسیستی لنینیستی متحد می شوند.<br />
برای اینکه پرولتاریا بتواند رسالت<br />
تاریخی خود را جامه عمل بپوشاند، حزب<br />
مارکسیستی لنینیستی موظف به انجام<br />
وظایف زیر است:<br />
الف<br />
حزب باید پرولتاریا و متحدین او را به<br />
معنای انقالبی کلمه تربیت کند.<br />
ب<br />
حزب باید پرولتاریا و متحدین او را بطرزی<br />
بی عیب و نقص سازمان دهد!<br />
ت<br />
حزب باید پرولتاریا و متحدین او را منضبط
۳<br />
۱<br />
۲<br />
سازد.<br />
پ<br />
حزب باید پرولتاریا را در مبارزه انقالبی به<br />
خاطر احراز قدرت رهبری کند.<br />
ث<br />
ج<br />
ح<br />
خ<br />
حزب باید در گذار از سرمایه داری به<br />
سوسیالیسم راهنما و هادی خلق باشد.<br />
حزب باید لیاقت و قدرت رهبری دولت<br />
سوسیالیستی را داشته باشد.<br />
یکی از مهمترین وظایف حزب بردن<br />
مارکسیسم لنینیسم به میان خلق است.<br />
رهبری بوسیله حزب مارکسیستی <br />
لنینیستی یکی از قانونمندی های عام انقالب<br />
سوسیالیستی و گذار از سرمایه داری به<br />
کمونیسم را تشکیل می دهد.<br />
ببرکت کار ارزشمند مارکس و انگلس جنبش<br />
کارگری با کمونیسم علمی جوش می خورد.<br />
مارکس و انگلس، »اتحادیه کمونیست ها«<br />
را بنیانگذاری می کنند و به توصیه »اتحادیه<br />
کمونیست ها« به تألیف اثر ماندگار خود<br />
تحت عنوان »مانیفست حزب کمونیستی«<br />
می پرازند.<br />
در مانیفست حزب کمونیستی، قوانین اساسی<br />
و آماج های کمونیسم بطور علمی اثبات می<br />
شوند:<br />
مارکس و انگلس، در این اثر خود اثبات<br />
می کنند که پرولتاریا تنها بکمک یک حزب<br />
انقالبی کمونیستی، که جهان بینی علمی را<br />
راهنمای عمل خود قرار می دهد، می تواند<br />
به انجام رسالت تاریخی جهانی خویش نایل<br />
آید و قانونمندی عینی گذار از سرمایه داری<br />
به سوسیالیسم را جامه عمل بپوشاند.<br />
بنیانگذاری حزب کمونیستی از سوی مارکس<br />
و انگلس نتیجه نهائی ضرور فلسفه و جهان<br />
بینی ماتریالیستی دیالک تیکی و تاریخی<br />
کیفیتا نوینی بوده که خود تدوین کرده بودند.<br />
تنها بوسیله این حزب، که اعضایش »از<br />
لحاظ تئوریکی قبل از بقیه توده پرولتاریا به<br />
شرایط، جریان و نتایج عام جنبش پرولتری<br />
وقوف دارند«، می توان جهان بینی علمی را<br />
به میان طبقه کارگر برد و با آن به وحدت<br />
رساند، جهان بینی ئی که به اثبات همه جانبه<br />
رسالت تاریخی جهانی طبقه کارگر می<br />
پردازد.<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۴، ص ۴۷۴(<br />
تنها بوسیله این حزب، که »منافعی مجزا از<br />
منافع کل پرولتاریا« ندارد، می توان فلسفه<br />
مارکسیستی را به »مغز اندیشنده« ی گذار<br />
بلحاظ تاریخی ناگزیر بشریت از سرمایه<br />
داری به سوسیالیسم بدل ساخت و پرولتاریا<br />
را به »قلب« این گذار!<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۴، ص ۴۷۴(<br />
تغییر جهان که به عنوان وظیفه فلسفه نوین،<br />
از سوی مارکس و انگلس در یازدهمین<br />
صفحه 83<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
صفحه 84<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
تز اثر درخشان شان تحت عنوان »تزهای<br />
فویرباخ« فرمولبندی شده، تنها در آموزش<br />
مارکسی حزب، به اثبات سیاسی مشخص<br />
خود دست می یابد.<br />
زیرا همانطور که مارکس نشان می دهد،<br />
تنها از طریق حزب مارکسیستی می توان<br />
سوسیالیسم علمی را به میان پرولتاریا برد،<br />
با پرولتاریا به وحدت رساند و او را به<br />
شناخت و تحقق رسالت تاریخی خویش قادر<br />
ساخت.<br />
از این رو، شناخت علمی رسالت تاریخی<br />
پرولتاریا در آموزش حزب است که به پایه<br />
ریزی تئوریکی و علمی کامل خود دست می<br />
یابد.<br />
تنها در هیئت حزب کمونیستی است که فلسفه<br />
مارکسیستی فرم و قالب سیاسی و سازمانی<br />
ضرور خود را بدست می آورد و تنها در<br />
این حزب است، که فلسفه مارکسیستی می<br />
تواند هم به ابزار شناخت علمی جهان و هم<br />
به ابزار تغییر انقالبی جهان مبدل شود<br />
به این دلیل است که سرتاسر زندگی مارکس<br />
و انگلس، قبل از همه، وقف تدوین تئوری<br />
و ایجاد و تحکیم حزب کارگری انقالبی می<br />
شود.<br />
مارکس و انگلس بطور پیگیر و خستگی<br />
ناپذیر بر ضد انحرافات اپورتونیستی<br />
مبارزه می کنند و بر اساس مارکسیسم و<br />
انترناسیونالیسم پرولتری به بنیانگذاری<br />
حزب سوسیال دمکرات آلمان، به عنوان<br />
حزب کارگری نمونه وار اقدام می نمایند.<br />
در اواخر قرن نوزدهم میالدی، سرمایه<br />
داری وارد آخرین مرحله خود، یعنی<br />
امپریالیسم می شود.<br />
با ورود سرمایه داری به مرحله امپریالیسم،<br />
تضادهای آن حدت می یابند.<br />
برای طبقه کارگر شرایط الزم برای<br />
امحای سرمایه داری و استقرار دیکتاتوری<br />
پرولتاریا فراهم می آید.<br />
بدلیل پیدایش شرایط نوین، انجام دو وظیفه<br />
اساسی ضرورت مبرم کسب می کند:<br />
الف<br />
توسعه و تکامل خالقانه تئوری طبقه کارگر،<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
بویژه آموزش انقالب سوسیالیستی<br />
ب<br />
۱<br />
تأسیس حزبی که قادر به رهبری پرولتاریا<br />
در اتحاد با دیگر زحمتکشان باشد.<br />
هر دو وظیفه یاد شده را لنین به عهده می<br />
گیرد و به انجام می رساند.<br />
»لنین، بمثابه بزرگترین رهبر انقالب<br />
پرولتری، بمثابه رهبر حزب بلشویکی )حزب<br />
پیشاهنگ طبقه کارگر، حزب طراز نوین،<br />
حزب انقالب سوسیالیستی و دیکتاتوری<br />
پرولتاریا، حزب ساختمان سوسیالیسم و<br />
کمونیسم و عالی ترین فرم سازمان اجتماعی<br />
سیاسی طبقه کارگر( وارد تاریخ شده است.<br />
زندگی و کار لنین را نمی توان از مبارزه<br />
طبقه کارگر و حزب کمونیست جدا کرد.<br />
لنین بروشنی دریافته بود که بدون حزب<br />
مارکسیستی انقالبی، نه پیروزی انقالب<br />
سوسیالیستی امکان پذیر است و نه ساختمان<br />
سوسیالیسم و کمونیسم.«<br />
)مصوبات کمیته مرکزی حزب کمونیست<br />
شوروی، بمناسبت صدمین سالگرد تولد<br />
لنین(<br />
لنین در آثار زیرین خود، در مبارزه بر ضد<br />
جریانات اپوتونیستی گوناگون، به فرمولبندی<br />
مشخصات حزب طراز نوین، بر پایه آموزش<br />
مارکس و انگلس، می پردازد:<br />
»چه باید کرد؟«<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
I<br />
1<br />
»یک گام به پیش، دو گام به پس«<br />
»دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقالب<br />
دموکراتیک«<br />
»رادیکالیسم چپ«، کودکی کمونیسم<br />
لنین مشخصات حزب طراز نوین را به شرح<br />
زیر تعیین می کند:<br />
حزب، پیشقراول آگاه طبقه کارگر است.<br />
در آن بهترین نیروهای طبقه کارگر سازمان<br />
می یابند.<br />
اعضای حزب به تئوری مستدل علمی راجع<br />
به وظایف و آماج های طبقه کارگر وقوف<br />
دارند که در برنامه حزب برای کل دوره<br />
تاریخی هر کشور تعیین می شود.<br />
وظایف اعضای حزب به شرح زیرند:<br />
الف<br />
فراگرفتن تئوری انقالبی<br />
ب<br />
مطالعه مصوبات حزب و تالش برای اجرای<br />
آنها<br />
ت<br />
II<br />
1<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
آشنا کردن همه زحمتکشان همیشه و همه<br />
جا با آماج های حزب.<br />
حزب، پیشقراول سازمان یافته طبقه کارگر<br />
است.<br />
هر عضو حزب باید عضو فعال حوزه،<br />
بمثابه سازمان پایه ای حزب باشد.<br />
حزب سیستم یکپارچه این سازمان های پایه<br />
ای ست.<br />
حزب کل یکپارچه و منسجمی است و لذا<br />
قادر به راهنمائی و رهبری نقشه مند مبارزه<br />
طبقه کارگر و متحدان آن است.<br />
III<br />
1<br />
حزب طبقه کارگر دارای سازمان های<br />
متعددی از جمله به شرح زیر است:<br />
الف
صفحه 85<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
۷<br />
۸<br />
سازمان جوانان<br />
ب<br />
سازمان زنان<br />
ت<br />
سازمان ورزشی<br />
پ<br />
سازمان سندیکائی و غیره.<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
۷<br />
حزب طبقه کارگر، عالی ترین فرم سازمان<br />
طبقاتی پرولتاریا ست و رهبری همه سازمان<br />
های پرولتری دیگر را بدست دارد.<br />
حزب از طریق این سازمان ها پیوند<br />
تنگاتنگ خود را با زحمتکشان حفظ می کند،<br />
پیوندی که برای حزب از اهمیت حیاتی <br />
مماتی برخوردار است.<br />
حزب نماینده منافع زحمتکشان است.<br />
حزب باید بر پایه تجارب خود به اقناع<br />
زحمتکشان بپردازد، یعنی آنها را به<br />
طرفداری از سوسیالیسم سوق دهد.<br />
فرقه گرائی از هر نوع برای حزب زیانبار<br />
است و حزب با هر نوع از فرقه گرائی<br />
بیگانه است.<br />
حزب توده ها را آموزش می دهد و همزمان<br />
از توده ها می آموزد:<br />
خالقیت خلق سرچشمه الیزالی برای غنای<br />
دانش و تجربه حزب است!<br />
IV<br />
1<br />
اصل اساسی سازمان حزبی را سانترالیسم<br />
دموکراتیک )مرکزیت دموکراتیک( تشکیل<br />
می دهد.<br />
مراجعه کنید به سانترالیسم دموکراتیک در<br />
تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
پرولتاریا در مبارزه برای کسب قدرت،<br />
سالحی جز سازمان ندارد.<br />
ساختمان سازمانی حزب بر بنیان آماج ها و<br />
وظایف آن صورت می گیرد.<br />
مسائل سازمانی در تعیین انقالبی بودن<br />
واقعی هر حزب نیز نقش تعیین کننده ای<br />
بازی می کنند.<br />
حزب منافع کل طبقه را نمایندگی می کند.<br />
حزب انبوهه بیشماری از عملیات منفرد<br />
کارگران را به صورت مبارزه مشترک<br />
جمعبندی می کند و اراده واحد طبقه کارگر<br />
را به وجود می آورد.<br />
)حزب مجموعه عملیات منفرد کارگان را<br />
بسان جویبارهایئ به آسیاب واحدی روانه<br />
می سازد تا گندم طبقاتی واحدی آرد شود.<br />
مترجم(<br />
برای انجام این امر به رهبری مرکزی و<br />
انضباط آهنینی نیاز مبرم است.<br />
کلیه اعضای حزب موظف به انجام وظایف<br />
زیر اند:<br />
الف<br />
شرکت در تدوین مصوبات حزبی<br />
ب<br />
در خدمت حزب قرار دادن دانش و تجارب<br />
گرد آمده در مبارزه طبقاتی خود و دیگران<br />
ت<br />
کشف نواقص و عیوب کار حزبی<br />
پ<br />
۹<br />
آزمایش و امتحان راه های تازه، یعنی انتقاد<br />
و انتقاد از خود<br />
همه اعضای حزب موظف به اجرای<br />
مصوبات تصویب شده اند.<br />
۱۰<br />
مصوبات حزبی بیانگر اراده اکثریت<br />
اعضای حزب است.<br />
۱۱<br />
همه اعضای حزب )اگر هم تعدادی از آنها<br />
نسبت به صحت مصوبات اقناع نشده باشند(<br />
موظف به اجرای مصوبات حزبی اند.<br />
۱۲<br />
این انضباط آگاهانه که بر وحدت<br />
ایدئولوژیکی حزب استوار است، حزب را<br />
از سازمانمندی ضرور برخوردار می سازد<br />
و عمل آماجگرا، یکپارچه و وحدتمند حزبی<br />
را امکان پذیر می سازد.<br />
۱۳<br />
بدین طریق است که سانترالیسم دموکراتیک<br />
گشتاورهای زیر را در خود وحدت می<br />
بخشد:<br />
الف<br />
دموکراسی را<br />
ب<br />
شرکت همه اعضای حزب در تدوین<br />
مصوبات و غیره را<br />
ت<br />
انضباط بی خلل و خارائین حزبی را<br />
پ<br />
اجرای مصوبات حزبی بوسیله همه اعضای<br />
حزب را<br />
۱۴<br />
اگر تعدادی از اعضای حزب مصوبات<br />
حزبی را برسمیت نشناسند، به تشکیل<br />
گروهی با انضباط خاص خود اقدام می کنند<br />
و بدین طریق فراکسیونی را به وجود می<br />
آورند.<br />
کردوکار فراکسیون ها به تضعیف حزب<br />
منجر می شود.<br />
۱۵<br />
برای حفظ وحدت انقالبی حزب، بر ضد<br />
فراکسیونیسم، مجازاتی تا درجه اخراج
۷<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
تعیین می شود.<br />
۱۶<br />
در اساسنامه حزب مارکسیستی لنینیستی<br />
اصول سانترالیسم دموکراتیک حاکم اند.<br />
۱۷<br />
V<br />
1<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
تنظیم روابط میان اعضای حزب، الگوئی<br />
برای تنظیم روابط در جامعه کمونیستی را<br />
بصورت نطفه ای نمودار می سازد.<br />
حزب آموزش مارکسیسم لنینیسم را با در<br />
نظر گرفتن وظایف مشخص هر کشور به<br />
کار می بندد.<br />
حزب مارکسیستی لنینیستی به مسائل تازه<br />
زندگی پاسخ می دهد و راه علمی آینده را به<br />
طبقه کارگر و مجموعه خلق نشان می دهد.<br />
حزب ضمنا به جمع آوری تجارب جدید<br />
اقدام می کند و سهم خود را در جهت تعمیق<br />
تئوری مارکسیسم لنینیسم ادا می کند.<br />
حزب باید همواره دو جریان خصمانه را در<br />
نظر گیرد:<br />
الف<br />
اوال رویزیونیسم مدرن را که ویژگی های<br />
ملی عمل را در مقابل قانونمندی های عام<br />
گذار به کمونیسم عمده می کند.<br />
مراجعه کنید به رویزیونیسم در تارنمای<br />
دایرة المعارف روشنگری<br />
ب<br />
ثانیا دگماتیسم )جزمگرائی( را که قانونمندی<br />
های عام را عمده می کند و شرایط مشخص،<br />
تجارب مردم و تغییرات حاصله در زندگی<br />
را نادیده می گیرد.<br />
مراجعه کنید به دگماتیسم در تارنمای دایرة<br />
المعارف روشنگری<br />
نبرد رهائی بخش پرولتاریا تنها زمانی می<br />
تواند موفقیت آمیز باشد، که بصورت بین<br />
المللی صورت گیرد و گردان های ملی<br />
طبقه کارگر تکالیف خود را در پیوند با<br />
پرولتاریای جهانی انجام دهند.<br />
پرولتاریا می تواند و باید خود را در مقیاس<br />
بین المللی متحد سازد و در مقیاس ملی بر<br />
ضد بورژوازی مبارزه کند.<br />
شعار مارکس و انگلس، تحت عنوان<br />
»پرولتاریای همه کشورها متحد شوید!«،<br />
بیانگر اصل اساسی انترناسیونالیسم<br />
سوسیالیستی بوده است.<br />
با ساختمان سوسیالیسم در تعدادی از<br />
کشورها، انترناسیونالیسم پرولتری به<br />
انترناسیونالیسم سوسیالیستی توسعه می یابد.<br />
در اواسط قرن نوزدهم جنبش کمونیستی از<br />
چند صد نفر انقالبی تشکیل می یافت ولی<br />
طبقه کارگر در اتحاد با دیگر زحمتکشان،<br />
تحت رهبری احزاب کارگری و کمونیستی،<br />
در عرض صد سال به نیروی عظیم و<br />
جهاندگرگونسازی توسعه یافت و در سال<br />
۱۹۶۰ میالدی در ۸۷ کشور جهان احزاب<br />
کارگری و کمونیستی با ۳۶ میلیون نفر<br />
عضو بوجود آمدند.<br />
در قرن نوزدهم، کمونیسم یک تئوری<br />
صرف بود.<br />
در قرن بیستم بر اساس آموزش کمونیسم<br />
در تعدادی از کشورها ساختمان سوسیالیسم<br />
بطرز موفقیت آمیزی صورت گرفت و در<br />
اتحاد شوروی شالوده های کمونیسم ریخته<br />
شد.<br />
اردوگاه سوسیالیستی به عامل مهمی در<br />
جهان بدل شد.<br />
آرمان های کمونیستی و تحقق آنها در<br />
کشورهای سوسیالیستی کلیه خلق ها را جذب<br />
کمونیسم کرد.<br />
رهبری بین المللی احزاب مارکسیستی<br />
لنینیستی بدست حزب کمونیست اتحاد<br />
شوروی بود.<br />
برسمیت شناختن نقش رهبری آن از نقش<br />
تاریخی اش در مبارزه رهائی بخش بین<br />
المللی طبقه کارگر و متحدان آن نشأت می<br />
گرفت.<br />
حزب کمونیست شوروی در روسیه انقالب<br />
سوسیالیستی را به انجام رسانده بود،<br />
ساختمان سوسیالیسم را پیروزمندانه تحقق<br />
بخشیده بود و در برنامه جدید حزب ایجاد<br />
پایه های کمونیسم را برنامه ریزی کرده بود.<br />
این حزب در مبارزه برای رهائی طبقه<br />
کارگر بین المللی بانی خدمات بزرگی بود<br />
و در مبارزه بر ضد دشمنان رنگارنگ به<br />
مجربترین و پوالدین ترین حزب بدل شده<br />
بود و سرمشقی برای هر حزب مارکسیستی<br />
لنینیستی بود.<br />
با پیروزی سوسیالیسم در اتحاد شوروی،<br />
این حزب به حزب همه خلق بدل شده بود و<br />
در ساختمان کمونیسم اهمیت هرچه بیشتری<br />
احراز کرده بود.<br />
کسب اهمیت هرچه بیشتر از سوی این حزب<br />
در عوامل زیر بود:<br />
الف<br />
در »مقیاس هرچه وسیعتر عمل و در<br />
بغرنجی هر چه بیشتر وظایف حزب در<br />
ساختمان کمونیسم، که سطح عالی تر رهبری<br />
سیاسی و سازمانی را الزامی می ساخت.<br />
ب<br />
در فعالیت خالقانه هرچه بیشتر توده ها،<br />
جلب میلیون ها زحمتکش جدید به اداره امور<br />
دولتی و تولیدی<br />
ت<br />
در تکمیل هرچه بیشتر دموکراسی<br />
سوسیالیستی<br />
پ<br />
در اهمیت روز افزون سازمان های اجتماعی<br />
ث<br />
ج<br />
در اهمیت روز افزون تئوری کمونیسم علمی<br />
و توسعه خالقانه آن در تبلیغات<br />
در ضرورت تربیت کمونیستی هر چه بیشتر<br />
زحمتکشان<br />
VI<br />
1<br />
صفحه 86<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
نظری<br />
ح<br />
در مبارزه هرچه شدیدتر در راه غلبه بر<br />
بقایای ایدئولوژی های کهنه در شعور توده<br />
ها«<br />
)برنامه حزب کمونیست شوروی(<br />
جایگاه مذهب رمسی در ساماندهی<br />
مبارزه علیه وضع موجود<br />
حزب متحده سوسیالیستی آلمان، قوی ترین<br />
حزب مارکسیستی لنینیستی در آلمان بود.<br />
این حزب در سال ۱۹۴۶ میالدی با اتحاد<br />
حزب کمونیست آلمان و حزب سوسیال <br />
دموکرات آلمان بوجود آمده بود و بهترین<br />
سنن طبقه کارگر آلمان را تجسم می بخشید.<br />
این حزب آموزش مارکسیسم لنینیسم را با<br />
در نظر گرفتن شرایط مشخص در آلمان،<br />
خالقانه به کار بسته بود.<br />
صفحه 87<br />
تحت رهبری این حزب، در آلمان شرقی<br />
اولین دولت کارگری دهقانی تشکیل و<br />
سوسیالیسم به پیروزی رسیده بود.<br />
این بزرگترین دستاورد این حزب محسوب<br />
می شد.<br />
در آلمان غربی، پس از ممنوع اعالم کردن<br />
حزب کمونیست آلمان، حزب کمونیست<br />
جدیدی تشکیل یافته است.<br />
مراجعه کنید به طبقه کارگر، جنبش کارگری،<br />
مارکسیسم لنینیسم، سوسیالیسم و کمونیسم<br />
پایان<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
متن پیش رو نگاهی است انتقادی به نوشته<br />
اخیر دوست ارجمندم علی علیزاده و تحلیل<br />
گیرای او از ماجرای ترانه شاهین نجفی و<br />
پیامدهای آن)۱(. به نظر می رسد دغدغه<br />
کلی نوشتار فوق ضرورت پرهیز از<br />
دامچاله »دین ستیزی« است )همان ستیزی<br />
که امروزه از سوی پوپولیست های راست<br />
و چپ به سان آماج کالن مبارزاتی تبلیغ<br />
می شود(. به رغم همدلی با این دغدغه و<br />
نیز همسویی با رویکرد تحلیلیِ ماتریالیستیِ<br />
اتخاذ شده در این نوشتار، که بر تقدم هستی<br />
اجتماعی تاکید می ورزد، با نحوه ترکیب<br />
و سنتز مالحظاتِ مجزا، یعنی با رهیافت<br />
کلی متن همسو نیستم. در بندهای پایین<br />
ضمن اشاره به مهمترین بخش این تفاوت<br />
ها، سعی می کنم بر برخی پیچیدگی هایی<br />
تاکید کنم که به واسطه ادغام نهاد مذهب در<br />
ساحت سیاسی، فرایند جستجوی یک رهیافت<br />
مبارزاتی بدیل را دشوار می سازند:<br />
یک( علیزاده با بیان موجز اینکه ارتجاعی<br />
و غیر انسانی بودنِ صدور حکم ارتداد/<br />
اعدام بدیهی است، توجه خود را سریعا به<br />
استدالل هایی در رد رویکردهای سیاسی<br />
»دین ستیز« معطوف می کند؛ چرا که از<br />
دید او توهین مذهبیِ مفروض )گرفته شده(<br />
در ترانه شاهین نجفی نشانگر رویکرد »دین<br />
ستیز« مولف این ترانه است. به گمان من<br />
مشکل اساسی از همین جا آغاز می شود:<br />
چون آنچه موجب می شود که به رغم<br />
ارتجاعی بودنِ آشکارِ حربه تکفیر/ارتداد،<br />
چنین پدیده ای هنوز هم به سهولتِ گذشته<br />
مکرر شود و حتی از اقبال بخش قابل توجهی<br />
از شهروندانِ »اهل رسانه« هم برخوردار<br />
امین حصوری<br />
شود آن است که انحصار حق داوری در این<br />
حوزه همواره به »مذهبی ها« واگذار شده<br />
است تا درجه رنجش پذیری آنها مالک تعیین<br />
مرزهای »توهین مذهبی« قرار گیرد )رویه<br />
ای که در ادامه با هم ارز گرفتن »توهین<br />
مذهبی« و »دین ستیزی«، خواه ناخواه پدیده<br />
تکفیر را امری »طبیعی« قلمداد می کند(.<br />
به بیان دیگر تمرکز یافتن نوشته علیزاده<br />
بر ضرورت گذار از دین ستیزی )در پهنه<br />
مبارزه با ساختار ستم حاکم بر ایران(، بر<br />
این پیش فرض استوار است که ترانه شاهین<br />
نجفی مصداقی از کنش سیاسی دین ستیزانه<br />
بوده است. چنین پیش فرضی متاسفانه<br />
تاییدی است ضمنی )هر چند ناخواسته( بر<br />
گفتمان قدرتی که با مین گذاری مذهبی در<br />
پهنه ادبیات و هنر، تالش می کند استیالی<br />
قواعد »زبانی« خود بر این حوزه ها را<br />
)همانند سایر حوزه های زیست جمعی( حفظ<br />
و پاسداری کند. این پیش فرض از یکسو حق<br />
داوری مطلق در مورد مصداق های »توهین<br />
مذهبی« را گشاده دستانه به جبهه ای واگذار<br />
می کند که کماکان حق صدور حکم ارتداد/<br />
اعدام را در انحصار خود دارد؛ و از سوی<br />
دیگر همصدا با جبهه یاد شده، به طور<br />
ضمنی هر آنچه که »توهین مذهبی« تلقی<br />
شود را مصداقی از »دین ستیزی« قلمداد<br />
می کند. با توجه به اشارات کمابیش مستقیم<br />
متن، این جهش شتابزده )در متن( از صدور<br />
حکم ارتداد/اعدام به نقد رویکرد سیاسی<br />
دین ستیز را می توان بر این زمینه تاریخی<br />
استوار دانست که در دهه اخیر گفتمان<br />
جهانی نئولیبرالیستی اشاعه اسالم هراسی و<br />
اسالم ستیزی را نیز به بخشی از مصالح<br />
پیشروی خود بدل کرده است )در کنار
صفحه 88<br />
شبح تروریسم، جنگ های بشر دوستانه و<br />
غیره(. بر چنین بستری نویسنده تالش کرده<br />
تا نسبت به خطرات چنین دامی هشدار دهد،<br />
هر چند به نظر می رسد خلق ترانه شاهین<br />
نجفی و مضمون آن را نیز پیشاپیش متاثر از<br />
چنین کانتکستی تلقی کرده و بازخوردهای<br />
فرهنگی/اجتماعی آن را نیز تنها در پیوند با<br />
همین بستر دیده است.<br />
با این حال نباید از یاد برد که اهمیت سیاسی<br />
رویداد مورد بحث، در صدور حکم اعدام<br />
برای یک هنرمند و به واسطه آن تجدید<br />
و تحکیم مرزکشی نواحی مقدسه/ممنوعه<br />
در بیان هنری است)۲(؛ رویدادی که به<br />
موهن ترین شکلی بار دیگر حضور مسلط<br />
ساختارهای دیرینه قدرت در دورترین پهنه<br />
های حیات فرهنگی جامعه و در هم آمیختگی<br />
این ساختارها با مذهب را نمایان می کند.<br />
بنابراین مرکز ثقل یک کنش سیاسی بدیل در<br />
این رابطه می توانست تمرکز بر مکانیزم<br />
تکرار چنین پدیده هایی باشد )با نگاهی برون<br />
دینی و غیر دین شناسانه( و یا دعوت به تامل<br />
درباره گره گاه های پیوند قدرت سیاسی و<br />
مذهب و دیالکتیک میان این دو. درحالیکه<br />
متن علیزاده از مخاطبان دعوت می کند با<br />
تمرکز بر حوزه های اصیل تر و بنیادی تر<br />
مبارزه، موقتا به این مکانیزم ناپایدار مرتد<br />
ساز بی اعتنا بمانند تا موجب ایجاد واگرایی<br />
و تقابل در صفوف مردم )سوژه های<br />
بالقوه مبارزه( و به بیراهه کشده شدن روند<br />
مبارزات نشوند. از این نظر چنین دعوتی را<br />
می توان همانند »دعوت به سیاست فردا با<br />
گریز از سیاست امروز« تلقی کرد.<br />
دو( علیزاده »دین ستیزی« را انحرافی در<br />
روند مبارزه با کلیت دستگاه حاکمیت تلقی<br />
می کند که از دید او واکنشی از سر شکست<br />
است )شکست در درک کلیت حاکمیت و<br />
نیز در مواجهه مستقیم با آن(. او به درستی<br />
بر آن است که »دین ستیزی« کلیت نظام<br />
)هستی و ماهیت بنیادی آن( و پایه های<br />
تداومش را به چهره مذهبی نظام )مطابق با<br />
داعیه حاکمان( تقلیل می دهد. اما رهیافتی<br />
که مولف در واکنش به این تقلیل گرایی پیش<br />
می نهد، خود به شکل دیگری تقلیل گرایانه<br />
است: چون طبق بیان او عامل مذهب نه در<br />
قدرت یابی نظام و نه در دوام آن )چندان(<br />
موثر نبوده/نیست. به عبارتی علیزاده این<br />
بار کلیت نظام را در انتزاع از عامل مذهب<br />
بازسازی می کند و با این کار پیوستگی<br />
و درهم تنیدگی تاریخی/امروزی مناسبات<br />
قدرت )در ایران( با عامل مذهب را نادیده<br />
می گیرد؛ یعنی کارکردهای ایدئولوژیک<br />
مذهب شیعه در استقرار و تداوم هژمونی<br />
طبقات مسلط در ایران را بی اهمیت تلقی می<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
کند )با تاکید بر سویه های مادی تر ماشین<br />
سرکوب(. به بیان دیگر علیزاده در اتخاذ<br />
رویکرد ماتریالیستی/مارکسیستی نسبت به<br />
موضوع )که وجه برجسته نوشته اوست(،<br />
عمال میان ساحت های زیربنا و روبنا دیوار<br />
چینی قائل می شود و خواسته یا ناخواسته به<br />
خوانشی ارتدوکس از نظریه مارکسیِ جامعه<br />
تن می دهد )۳(.<br />
اما پدیده ای که در متن علیزاده به »دین<br />
ستیزی« تعبیر شده است را نمی توان تماما<br />
در چنین تصویری خالصه نویسی و ساده<br />
سازی کرد. نخست آنکه جایگاه دین/مذهب<br />
در ساختار حکومت نمی تواند مستقل از<br />
کارکردهای توجیه گرانه و سرکوب گرانه<br />
اش در روابط قدرت درک شود، چرا که<br />
مذهب همواره بخش مهمی از ایدئولوژی<br />
رسمی حاکم را تشکیل داده و در پیوندی<br />
ارگانیک با آن بوده است؛ ایدئولوژی ای<br />
که )به مثابه زبان هنجاری تکثر یافته( هم<br />
تداوم روبنای سیاسی را ممکن ساخته و هم<br />
مجوز سرکوب »دگر خواهان« و ناراضیان<br />
و مخالفان را فراهم کرده است. در این میان<br />
کارکرد مذهب در بسیج اجتماعی نیروهای<br />
هوادار حکومت نیز خود بخشی مهم و<br />
الزامی از فرآیند سرکوب است. اهمیت نقش<br />
ایدئولوژیک مذهب در بسیج سیاسی را به<br />
راحتی می توان در سرمایه گذاری عظیم و<br />
همیشگی حکومت در جهت حفظ و بازسازی<br />
تصویر مذهبی اش دریافت ]به عنوان آخرین<br />
نمونه از این گونه سرمایه گذاری ها، می<br />
توان به مصوبه اخیر مجلس در معافیت<br />
مساجد و حسینیه ها از پرداخت هزینه های<br />
آب و برق و گاز ارجاع داد)۴(؛ رویداد<br />
سنخ نمایی که باید در ادامه روند گسترش<br />
نقش روحانیت در سیستم آموزشی، نوسازی<br />
و افزایش تعداد حسینیه ها و امامزاده ها و<br />
سیاهه انبوهی نظایر آنها دیده شود[.<br />
وانگهی بدون در نظر گرفتن المان مذهب،<br />
تحلیل تاریخی پدیده هایی چون ظهور و<br />
رشد سرطانی خمینیسم و توان عظیم بسیج<br />
اجتماعی همبسته با آن ناممکن است )میان<br />
قداست امامان شیعه و شبه قداستِ نائب امام<br />
و نظریه والیت فقیه و فرادستی مطلق و نقد<br />
ناپذیریِ سیاسیِ ولی فقیه ارتباط آشکاری<br />
وجود دارد؛ مستقل از اینکه کل بساط والیت<br />
فقیه در خدمت منافع چه طبقه نوظهوری و<br />
بسط چه اشکال معینی از مناسبات سرمایه<br />
دارانه قرار گرفته باشد(.<br />
بر این اساس، با اینکه فروکاستن )ذهنی(<br />
کلیت حاکمیت ایران در قالب »حکومت<br />
مذهبی« بی گمان به ظهور اشکالی از واکنش<br />
های تقلیل گرایانه می انجامد که دارای سویه<br />
های محتملِ دین ستیزانه اند، اما به طور کلی<br />
واکنش منفی نسبت به مذهب رسمی، لزوما<br />
ناشی از ناتوانی در درک ماهیت حکومت<br />
و تفکیک آن از صورت ظاهرش نیست؛<br />
بلکه به عکس می تواند ناشی از درک عینی<br />
)تجربی( وجه سرکوبگر مذهبِ حکومتی و<br />
کارکرد موثر آن در برپایی/استمرار ساختار<br />
قدرت موجود و ماشین سرکوب آن باشد.<br />
به این اعتبار ترکیب »دین ستیزی« مفهوم<br />
نارسایی است برای بیان دقیق دغدغه ای<br />
که علیزاده در نوشته اش طرح می کند.<br />
در عین حال نمی توان انکار کرد واکنش<br />
به ستم و تبعیض و سرکوبی که عموما در<br />
پوشش مذهب رسمی تحقق می یابد می تواند<br />
مستقیما همین پوشش گفتمانیِ قدرت را هدف<br />
قرار دهد و تنها به همین هدف بسنده کند.<br />
اما چنین واکنشی هم بخشی از نتایجِ گریز<br />
ناپذیر شرایط تقابل در مناسبات سلطه است؛<br />
چون از دید »ستمدیده«، میانجیِ برقراری<br />
و تداوم سلطه بخشی جدایی ناپذیر از فرآیند<br />
سلطه است )کما اینکه بی شک واجد المان<br />
های »مناسبی« برای رسانش سلطه است(.<br />
در این میان حتی اگر میانجی سلطه وزنی<br />
بیش از حد واقعی اش بیابد و خود به عنوان<br />
عامل اصلی سلطه نگریسته شود، بیش از<br />
آنکه قابل نکوهش باشد، قابل پیش بینی<br />
است )به دلیل دیرپایی و شدت این سلطه/<br />
سرکوب(؛ و درست به همین خاطر )به جای<br />
تحقیر یا انکار آن( باید به جستجوی راههایی<br />
برای تعمیق این ستیز و جذب و ادغام بهینه<br />
)مفصل بندی( آن در پهنه های کالن تر<br />
مبارزه بر آمد.<br />
سه( بدون شک نقش موثر مذهب در حفظ<br />
روبنای سیاسی و وزن زیاد آن در ایدئولوژی<br />
رسمی، مناسبتی جدی دارد با گستردگی<br />
باورهای مذهبی در میان مردم. اما به راستی<br />
تا چه حد می توان میان »مذهب مردم« و<br />
»مذهب حاکمیت« تمایز قائل شد؟ ظاهرا<br />
قائل بودن به جدیت این تمایز موجب می<br />
شود که بسیاری )با تکیه بر رویکردی<br />
اخالقی( توهین به باورهای مذهبی مردم<br />
را مرز قاطعی در گستره آزادی بیان و<br />
نیز قید مهمی بر راههای »مجاز« مبارزه<br />
با یک حاکمیت مذهبی به شمار آورند. جدا<br />
از اینکه حاکمیت همواره در پوشش دفاع<br />
از حرمتِ باورهای مذهبی مردم، از قداست<br />
مرزهای ایدئولوژیک خود پاسداری می<br />
کند، باید گفت میان مذهب مردم و مذهب<br />
رسمی حاکمیت،نه جدایی، بلکه رابطه ای<br />
دو سویه و دیالکتیکی برقرار است. سطح<br />
این رابطه و وسعت ادغام مرزهای این دو<br />
قلمرو مذهبی از یکسو تابعی است از میزان<br />
اتکای حکومت به مذهب )وزن مذهب در<br />
ایدئولوژی رسمی و یا میزان درهم آمیختگی<br />
آن دو(؛ و از سوی دیگر به چگونگی
موازنه قوا میان حاکمیت و مردم )میزان<br />
استیالی حکومت بر جنبش های اجتماعی(<br />
بستگی دارد. بر این مبنا در کانتکست حیات<br />
اجتماعی در سیطره یک حکومت قدرتمندِ<br />
مذهبی )بر پایه درک حداکثری از مذهب(،<br />
می توان گفت »مذهب حکومت« سویه<br />
تعیین کننده تر در این رابطه دیالکتیکی<br />
است. یعنی در شرایطی که حاکمیت از منابع<br />
مالی و توان سرکوب باالیی برخوردار است<br />
)از جمله سرکوب نرم افزاری در حوزه<br />
های تربیتی و آموزشی و رسانه ای(، و با<br />
گذار به دوران بلوغ حکومت، بیش از آنکه<br />
»مذهب حکومت« رنگ »مذهب مردم«<br />
را پذیرفته باشد، »مذهب مردم« به رنگ<br />
»مذهب حکومت« درآمده است. به عبارت<br />
دیگر تار و پود مذهب رسمی چنان در بدنه<br />
جامعه گسترده شده که تفکیک این دو حوزه<br />
مذهب از یکدیگر ناممکن و تالشی انتزاعی<br />
است. در اینجا کارکرد مذهب رسمی )مذهب<br />
حکومت( یکسان سازی و پوشاندن شکاف<br />
های اجتماعی و طبقاتی از طریق گستردن<br />
یک چتر کالنِ همبستگی مذهبی است )چتری<br />
از یکرنگی کذایی که به اجبار »بی مذهبان«<br />
و »کم مذهبان« را نیز در بر می گیرد(.<br />
تداوم این پیوستگی صوری مذهبی، مفهومی<br />
از »ملت« را جعل می کند که در اتحادی<br />
فرودست با »مذهب حکومت« قرار دارد<br />
و می توان آن را »امت« نامید. برسازی<br />
مفهوم جعلی امت و قرار دادن آن بر فراز<br />
جامعه این امکان سرکوبگرانه را در اختیار<br />
حاکمیت قرار می دهد تا شکاف های واقعی<br />
موجود را انکار کند و هر گونه ایستادگی بر<br />
سر آنها را به بهانه تفرقه افکنی و مخالفت با<br />
»خواست ملت« سرکوب کند. در این معنا<br />
در کنار همه راههایی که اقتدار حکومت و<br />
پایه های مادی قدرت آن را به چالش می<br />
کشند، قداست زدایی از اسطوره های مذهب<br />
رسمی و آزاد سازی زبان نیز بخشی الزم<br />
از فرایند روشنگرانه ایست که باید برای<br />
سست کردن مالط ایدئولوژیک حاکمیت طی<br />
شود )می توان در شیوه های بهینه پی گیری<br />
این روشنگری بحث کرد، اما دشوار بتوان<br />
ضرورت آن را انکار کرد و یا آن را به<br />
دورانی پس از مرحله ی مبارزات مادی تر<br />
و زیربنایی تر موکول کرد(.<br />
در حالیکه تداوم یگانگی کاذب تحمیل شده بر<br />
جامعه عموما با توهین به باورهای مذهبیِ<br />
بخشی از مردم )که به مثابه »امت«، تمام<br />
مردم تلقی می شوند( به خطر می افتد و<br />
یکپارچگی »امت« با به چالش گرفتن حوزه<br />
مقدساتِ رسمی ترک بر می دارد، تبعیض<br />
دیرپا و ستم سیستماتیک نسبت به سایر بخش<br />
های مردم، غالبا توسط آنهایی که به دلیل<br />
باورهای مذهبیِ مشابه، این یگانگی کذایی<br />
را باور کرده و به رسمیت شناخته اند نادیده<br />
گرفته می شود. وانگهی امتیازات محسوس و<br />
نامحسوسی که »مذهب رسمی« برای همان<br />
بخش از مردم می آفریند، موجب می شود<br />
که ماهیت مذهبیِ این ستم ها و تبعیض ها از<br />
سوی اغلب آنان مورد شناسایی قرار نگیرد<br />
و الجرم با سکوتی »همگانی« همراهی<br />
شود )وجود اشکالی از سرکوب نسبت به<br />
آن دسته از مخالفان سیاسی که با حاکمان<br />
اشتراک مذهب دارند، منافاتی با این مشاهده<br />
کلی ندارد(.<br />
چهار( با در نظر گرفتن مواجهه اجتماعی<br />
گریزناپذیری که ستم سیستماتیک در پوشش<br />
مذهب بر می انگیزد، واکنش های نقادانه –<br />
اعتراضی نسبت به آن را باید در یک پیوستار<br />
زمانی )شامل عناصر مرتبط با هم و متاثر<br />
از امکانات مقطعیِ موجود( مالحظه کرد.<br />
از این لحاظ ترانه اخیر شاهین نجفی را پیش<br />
از هر چیز باید متاثر از »کمپین یادآوری<br />
امام نقی به شیعیان« و در ادامه آن ببینیم و<br />
جایگاه و کارکرد فرهنگی-اجتماعی آن را<br />
نیز در چنین پس زمینه ای ارزیابی کنیم. به<br />
گمان من وجه مشخصه این کمپین )و عامل<br />
اصلی اقبال نسبی آن( این بوده که به جای نقد<br />
عقالنی مقدسات و نفی مستقیم خرافات تثبیت<br />
شده رسمی، به سالح طنز متوسل شده است.<br />
به بیان دیگر در شرایطی که گستره نامحدود<br />
سیطره مقدسات هیج حوزه ی فرهنگی –<br />
اجتماعی را بیرون از قلمرو اقتدار آنها قرار<br />
نمی دهد، کمپین یاد شده با تظاهر به پذیرش<br />
این اقتدار هنجاری و سپس به بازی گرفتن<br />
آن، ادبیات خاص خود را خلق کرده تا پهنه<br />
ی تازه ای از مبارزه فرهنگی را بگشاید.<br />
می توان گفت حداقل کارکرد این کمپین این<br />
بوده که در حوزه زبان )گیریم در سطح<br />
اجتماعی محدود و در میان طیف های سنی<br />
معین( اقتدار اجتماعی مقدسات مالوف را به<br />
چالش گرفته است، تا لکنت ترس خورده ی<br />
زبان، کمتر از پیش مانع تفکر آزاد و بیان<br />
آزادانه آن گردد. در این میان آن رویکرد<br />
ظاهرا اخالقی که در قالب پایبندی به ادب و<br />
احترام به عقاید دیگران چنین حرکت هایی<br />
را بیهوده یا مضر ارزیابی می کند، عمال<br />
نقش برجسته زبان در میانجی گری روابط<br />
قدرت/سلطه را نادیده می گیرد )در اینجا در<br />
حوزه رسانش و بازتولید المان های قدرتی<br />
که »مقدسات رسمی« برسازنده هنجاری<br />
آنها هستند(. ضمن آنکه این نوع اخالق<br />
گرایی تنها هنگامی تا حدی موجه )و کمتر<br />
متناقض( می نماید که همزمان و با وزن<br />
یکسان از ضرورت احترام به عقاید همگان،<br />
با همه گوناگونی و تنوع و تنافر درونی<br />
آنها دفاع کند )که البته این یک هم خود به<br />
تناقضات تازه ای می انجامد، چون اصول<br />
موضوعه بسیاری از مجموعه باورها و<br />
اعتقادات در نفی و ضدیت با یکدیگر تعریف<br />
شده اند(، نه آنکه در عمل فقط از ضرورت<br />
احترام به عقایدِ مجاز بخش رسمی جامعه دم<br />
بزند)۵(. در چنین شرایطی، این رویکرد را<br />
صرفا می توان بازگشت به رتوریک کهنه<br />
ای دانست که خاستگاه واقعی آمریت خود را<br />
با گزاره های موجه نمایی از جنس »نباید<br />
حرف بد بزنیم!« پنهان می دارد. در هر<br />
حال اگر وزن اصلی این ماجرا به راستی در<br />
غیر انسانی بودن حکم ارتداد بدانیم، باید در<br />
نظر داشت که حکم ارتداد خود ثمره اجتناب<br />
ناپذیری از پاسداری رسمی از حوزه قداست<br />
ها و نیز تایید عمومی بر عادی بودن چنین<br />
روندی است. بنابراین در این مورد معین<br />
دشوار بتوان ضرورتِ سانتی مانتالِ توهین<br />
نکردن به دیگران را با مخالفت با صدور<br />
حکم ارتداد )و اعدام( جمع کرد.<br />
پنج( ظهور تاریخی و انکشاف مناسبات<br />
سرمایه دارانه در مناطق مختلف جهان<br />
محصول انطباق منطق سرمایه با مختصات<br />
منطقه ای )ملی/محلی( در هر دوره تاریخی<br />
است. در این صورت المان های فرهنگی و<br />
محیطی )از جمله مذهب( می توانند بسته به<br />
نحوه ترکیب آنها در گسترش سرمایه داری،<br />
در مسیر تحوالت آتی آن جذب و ادغام<br />
شوند؛ همان طور که به لحاظ تاریخی رایج<br />
بودن پروتستانیسم در برخی نواحی اروپا<br />
به انکشاف و بسط مناسبات سرمایه داری<br />
در این مناطق یاری رساند. برای مثال اگر<br />
مطابق رهیافت »سطوح تحلیلی« رابرت<br />
آلبریتون)۶( به موضوع بنگریم، منطق<br />
سرمایه در هر مرحله معین از سیر سرمایه<br />
داری، در اشکالِ تاریخیِ معینی در در سطح<br />
جهانی و پیرو آن در یک جامعه/منطقه معین<br />
ظهور )فعلیت( می یابد. مشخصا در مورد<br />
ایران، حضور غالب مذهب شیعه اگر چه<br />
در تناقض، کشاکش و ناهمزمانی با رشد<br />
مناسبات سرمایه دارانه در این کشور بوده<br />
است، اما در نهایت متولیان این مذهب<br />
)حاکمان فعلی( سرکردگی مناسبات جدید<br />
تولیدی )از جمله جایگاه ایران در تقسیم کار<br />
جهانی و در بازار جهانی( را در شکل های<br />
بیمارگونه و خاص کشور ایران پذیرفته اند،<br />
گیریم با رویه های سیاسی گاه نامتعارف.<br />
لذا بر مبنای رهیافت تحلیلی یاد شده عامل<br />
مذهب در عمل منافاتی با رشد مناسبات<br />
سرمایه دارانه در این کشور نداشته است،<br />
بلکه خصلت های درونی و پتانسیل های<br />
اجتماعی آن )در کنار سایر شاخص های<br />
بومی موثر( موجب شد تا در پیوند با مرحله<br />
تاریخی سرمایه داری جهانی، اشکال تاریخا<br />
معینی را به چگونگی فعلیت یابی منطق<br />
سرمایه در این کشور تحمیل کند. برای مثال<br />
صفحه 89<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
05/2012/persian/viewpoints<br />
html.129-post<br />
مذهب شیعه در چگونگی برآمدن و ساخت<br />
دولت، در ماهیت و کارکردهای ایدئولوژی<br />
طبقات مسلط و نیز در تعیین ساختار حقوقی<br />
جامعه و نظایر آن موثر واقع می شود.<br />
در عین حال مذهب در جایگاه ایدئولوژی<br />
رسمی دولتی )در همسویی با منافع طبقات<br />
فرادست( تصویر راز ورزانه ای از مناسبات<br />
اقتصادی/سیاسی حاکم بر جامعه عرضه کند<br />
و از قضا به دلیل پایگاه اجتماعی گسترده<br />
خود )در ایران امروز(، چنین کارکردی را<br />
به طور موثرتری اجرا می کند. همچنین<br />
به دلیل پیوندی که میان تبلیغات و سرمایه<br />
گذاری های مذهبی با توان حکومت در بسیج<br />
نیروها و آرایش قوایِ اجتماعی وجود دارد،<br />
مذهب نقش ویژه ای در نحوه چینش نیروهای<br />
اجتماعی و باز توزیع فرصت ها و ثروت<br />
و تولیدات مادی جامعه در میان الیه های<br />
مختلف اجتماع دارد. تصادفی نیست که منابع<br />
عمده اقتصادی کشور در انحصار نهادهایی<br />
با خاستگاه مذهبی )چون سپاه پاسداران، بیت<br />
رهبری، آستان قدس رضوی و نظایر آنها(<br />
قرار دارد؛ یعنی نهادها و شبکه هایی که<br />
بلوک های مسلط در طبقه اقتصادی حاکم را<br />
شکل می دهند، همگی پیوندهای محکمی با<br />
مذهب رسمی و حوزه مقدسات آن دارند. به<br />
این اعتبار در شرایط حاضر عامل مذهب<br />
را نمی توان از کلیت نظام سرمایه داری در<br />
ایران و کارکردهای ستمگرانه آن تفکیک<br />
کرد و به همین خاطر هم نمی توان راه مقابله<br />
با دومی را مستقل از شیوه مواجهه با اولی<br />
پنداشت.<br />
اما در مورد روایت مارکس از گل های<br />
منقش بر زنجیرهای محکومان: بی تردید در<br />
نبود این نقشینه ها نیز فرودستان کماکان در<br />
بند زنجیرها باقی خواهند ماند و لذا حذف<br />
آنها به خودی خود دستاوردی نیست. اما می<br />
توان پرسید پس کارکرد آنها چیست؟ کار<br />
آنها پنهان کردن ماهیت زنجیرها برای خو<br />
کردن به حضور دایمی آنهاست )همان نقشی<br />
که روابط تولیدی مستقر بر عهده ایدئولوژی<br />
مسلط می نهد(. بنابراین شکستن زنجیرها و<br />
رهایی از قید آنها پیش از هر چیز مستلزم<br />
فرویختن »توهم رهایی« و درک روشن<br />
واقعیت اسارت است.<br />
در بازخوردهای رسانه ای موضوع ترانه<br />
شاهین نجفی، متاسفانه بحث ها عمدتا حول<br />
پرسش ناساز و بیهوده »توهین آمیز بودن یا<br />
نبودن ترانه« تمرکز یافته است. در مورد<br />
بازتاب های حکم ارتداد، نخست مصاحبه<br />
بی بی سی فارسی با شاهین نجفی توجهم<br />
را جلب کرد که )در کمال شگفتی( بیشتر<br />
به بازجویی شباهت داشت، چون مجری<br />
برنامه با شیوه کمابیش وقیحانه ای اصرار<br />
داشت به نجفی و بینندگان ثابت کند که در<br />
این ترانه به عقاید شیعیان توهین شده است.<br />
از بد حادثه با مقاله علیزاده نیز در همان بی<br />
بی سی فارسی مواجه شدم و شاید ذهنیتم از<br />
آن مصاحبه موجب شد تا در نوشته او توجهم<br />
به فقدان سویه هایی جلب شود که باید در<br />
نقد ساختارهایی گفته می شد که چرخه مرتد<br />
سازی را تداوم می بخشند )یعنی حوزه های<br />
پاسدار مقدسات(.<br />
تبیینی که علیزاده از نقش مذهب در ساختار<br />
کلی مناسبات حاکم بر ایران عر ضه می کند،<br />
به خوانش مارکسیزم ارتدوکس از رابطه<br />
میان زیربنا و روبنا نزدیک می شود، جایی<br />
که این دو حوزه در سطح واقعیت انضمامی<br />
قابل تفکیک قلمداد می شوند. برای مثال<br />
در یادداشت فوق پیوند میان ایدئولوژی و<br />
هژمونی )نزد گرامشی( و یا رابطه فوکویی<br />
میان قدرت و گفتمان نادیده گرفته شده است.<br />
مساجد کشور از پرداخت هزینه های آب،<br />
برق و گاز معاف شدند:<br />
ir/fa/.http://www.webgardi2030<br />
17734/news<br />
بهنام دارایی زاده / مقدسات و شاخص آزادی<br />
بیان:<br />
http://www.radiozamaneh.<br />
com/society/human-<br />
14247/12/05/2012/rights<br />
رابرت آلبریتون/ دیالکتیک و واسازی در<br />
اقتصاد سیاسی/ترجمه: فروغ اسدپور<br />
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱<br />
http://sarbalaee.blogspot.<br />
html.20_blog-post/05/2012/de<br />
پانوشت:<br />
علی علیزاده/ دین ستیزی به مثابه افیون توده<br />
ها:<br />
http://www.bbc.co.uk/blogs/<br />
صفحه 90<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
نظری<br />
غیرخودی ابدی: زندگی یک کمونیست حتت سرمایهداری<br />
صفحه 91<br />
منبع: فرانتالین<br />
نویسنده: پرابهات پاتنایک<br />
برگردان: ع. سهند<br />
تارنگاشت عدالت<br />
جورج لوکاس)گئورگ لوکاچ(، فیلسوف<br />
مارکسیست معروف، گفته است که از نقطه<br />
نظر برخورد به زندگی، موضع لنین یک<br />
تغییر اساسی از انقالبیون پیش از او بود.<br />
اوجین لِواین Levine( )Eugen رهبر<br />
حکومت کوتاه »باواریا شوروی«، علیرغم<br />
اینکه ۱۳ سال از لنین جوانتر بود، و نماد<br />
برخورد پیش از لنین است، این گفته معروف<br />
را دارد که: »ما کمونیستها مرده های<br />
بمرخصی آمده ایم!« براساس این برداشت،<br />
زندگی یک کمونیست، همیشه تحت سایه<br />
مرگ قریبالوقع میگذشت. این به معنی<br />
جانبداری از زُهدگرایی نبود؛ و لِواین که<br />
زمانی که فقط ۳۶ سال از عمرش میگذشت<br />
اعدام شد زاهد نبود؛ اما این بمعنی جانبداری<br />
از یک فلسفه شخصی بود که خاموش شدن<br />
زندگی در راه آرمان انقالبی را تحقق عالی<br />
آن میدانست.<br />
لنین هم زاهد نبود. او عاشق بتهوون بود،<br />
شطرنج بازی میکرد، در تپهها پیاده<br />
رویهای طوالنی میکرد، و خواندن نه<br />
فقط کالسیکهای روسی، بلکه کالسیکهای<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
دیگر از آنجمله جک لندن ( Lon- Jack<br />
)don را دوست داشت. اما برای او معنی<br />
زندگی در خود زندگی است، بشرط آنکه<br />
به آرمان انقالبی اختصاص یابد. مرگ یک<br />
فداکاری عالی نیست که شخص به استقبال<br />
آن برود بلکه پایانی بود که تا آنجا که ممکن<br />
است، دقیقاً بهخاطر طوالنیتر کردن خدمت<br />
شخص به آرمان انقالبی، باید به عقب انداخته<br />
شود. لذا، او از شادی انبوه جزییات زندگی<br />
لذت میبرد، از بازی با کودکان زینویف<br />
)Zinoviev( در بخشهای مجاور کرملین،<br />
از واقعاً نگران بودن از اینکه آیا رفیق اینسا<br />
آرماند Armand( )Inessa در زمستان<br />
مسکو لباس به اندازه کافی گرم پوشیده است.<br />
اما برخورد لنین به زندگی هر قدر از برخورد<br />
لِواین متفاوت به نظر برسد، محتوای واقعی<br />
زندگی آنها- تحت تعقیب پلیس مخفی قرار<br />
داشتن، سالهای طوالنی تبعید در سیبری<br />
)لِواین نیز، که در یک خانواده یهودی در<br />
سنت پیترزبورگ بدنیا آمد، در جنبش انقالبی<br />
روسیه غسل تعمید یافت(، بحثهای تُند و<br />
خسته کننده با رفقا، و رویاویی با خشونت<br />
دهشتناک جنگ داخلی- بندرت متفاوت<br />
بود. امروزه شرایط آنچنان متفاوت است<br />
که حتا اگر یک کمونیست بخواهد برخورد<br />
لنین به زندگی را داشته باشد، مجبور است<br />
زندگی را داشته باشد که شدیداً با زندگی لنین<br />
متفاوت است. آن زندگی چگونه خواهد بود؟<br />
در اینجا پرسش تجربی کمونیستها چگونه<br />
تحت سرمایهداری زندگی میکنند مورد نظر<br />
من نیست، بلکه تقاضاهای تئوریکی است<br />
که آن زندگی در مقابل آنها قرار میدهد.<br />
پراکسیس )کردمان( سیاسی یک حزب<br />
کمونیست که مجبور است در درون یک<br />
جامعه سرمایهداری، جایی که در آن هیچ<br />
چشم انداز نزدیکی از فرارفتن انقالبی از<br />
نظام وجود ندارد، موضوع بحث زیادی بوده<br />
است. بالعکس، تضادهایی که در آن بستر در<br />
برابر زندگی خصوصی یک فعال کمونیست<br />
قرار دارند بندرت بحث شده اند.<br />
ایثار نسبت به یک آرمان انقالبی البته<br />
نمیتواند مانند کار اداری یک شغل »نُه تا<br />
پنج« باشد. یک فعال کمونیست نمیتواند<br />
بسادگی در ساعات مشخصی خاموش<br />
شود و خود را در جهانی از خریدن<br />
سبزیجات، سلایرهای تلویزیونی و بحثهای<br />
روشنفکرانه محلی غرق کند. درگیر بودن<br />
در یک تالش برای فرارفتن از نظام، بدون<br />
تردید مجموعه ای از وظائف روزمره را<br />
میطلبد که با آنچه یک کارمند اداری درگیر<br />
آن است تفاوتی ندارد. اما این، هم انجام<br />
این وظائف و هم آنچه شخص طی ساعات<br />
»خارج از وظائف« برای مطلع شدن از<br />
شور فرارفتن از نظام انجام میدهد، و حتا<br />
شخص عادی را با ژرفترین معنا میآراید،<br />
را میطلبد. و آن شور باید از برخورد »نُه<br />
تا پنج« که نشانگر یک زندگی از خودبیگانه<br />
است جلوگیری کند.<br />
اما اگر این شور، که باید زندگی یک<br />
کمونیست را متمایز کند و برخوردهای لنین<br />
و لِواین )گرچه هر یک معنای متفاوتی به<br />
آن دادند( برآن قرار داشت، موجب انزوای
صفحه 92<br />
فعال کمونیست از زندگی روزمره عادی<br />
مردم شود، آنوقت خطر نداشتن ارتباط با<br />
آنها و نتیجتاً مطرح نبودن پیش میآید.<br />
اینکه مردم چه فکر میکنند، وضعیت خود<br />
را چگونه میبینند، یک داده مهم برای<br />
تئوری کمونیستی، و نتیجتاً برای فرمولبندی<br />
پراکسیس کمونیستی است. از اینرو، مطلع<br />
شدن از دغدغههای روزمره مردم اساسی<br />
است؛ و بدین خاطر هیچ گزینه ای برای<br />
مشارکت خود شخص در زندگی روزمره<br />
وجود ندارد. نشستهای حزبی که نور زندگی<br />
روزمره مردم مستقیماً وارد نشود، و جایی<br />
که تنها گروهی »تئوریسینهای« متعهد با<br />
هم حرف میزنند جای آنرا پُر نمیکند؛<br />
همینطور هم اطالعات صرفاً بدست آمده<br />
از طریق منابع حزبی، زیرا یک گرایش<br />
غیرقابل اجتناب برای کادرهای پائین وجود<br />
دارد که آنچه رهبران دوست دارند بشنوند را<br />
به آنها بگویند. و اتکاء روی »رسانههای<br />
همگانی«، که عمدتاً تحت کنترل منافع<br />
سرمایه بزرگ قرار دارند، برای سنجش<br />
خُلق و خوی عمومی، پیامدهایی آشکارا<br />
منفی برای جنبش دارد.<br />
حتا نظرات عناصر دلسور در میان نخبگان،<br />
شالوده لرزانی برای فرمولبندی یک<br />
پراکسیس کمونیستی مناسب است. داستان<br />
جالبی راجع به گروهی از انقالبیون هند،<br />
که خاستگاه اریستوکراتیک و مرفه داشتند<br />
وجود دارد، که جهت تقاضای کمک از<br />
شوروی برای مبارزه آزادی هند به مالقات<br />
لنین رفتند. لنین که برای مدتی به نظرات<br />
آنها گوش داده بود پرسید آیا شخصی که<br />
خاستگاه پرولتری داشته باشد در بین آنها<br />
هست. دیدارکنندگان دستهای خود را بهم<br />
مالیدند، با هم مشورت کردند و سرانجام<br />
تصمیم گرفتند شخصی که از همه به خواست<br />
لنین نزدیکتر بود راننده هندی خودروی<br />
بود که آنها را به دفتر لنین آورده بود. آنها<br />
تصمیم خود را با لنین در میان گذاشتند و<br />
لنین خواست که راننده به مالقات آنها آورده<br />
شود؛ و موقعی که او وارد اتاق شد، لنین<br />
به باقی هیأت نمایندگی پشت کرد و یک<br />
گفتوگوی طوالنی پیرامون وضعیت سیاسی<br />
هند با راننده داشت! عمل کمونیستی مناسب<br />
نه فقط اینگونه گپهای گاه و بی گاه، بلکه<br />
ارتباط مستمر با مردم عادی را میطلبد. این<br />
تنها از طریق مشارکت فعالین کمونیست در<br />
زندگی روزمره که آنها را در ارتباط با<br />
مردم قرار میدهد حاصل میشود.<br />
بنابراین یک تضاد منحصر بفرد زندگی<br />
یک کمونیست را تحت سرمایهداری احاطه<br />
میکند. غرق بودن در زندگی روزمره<br />
شور انقالبی را تهی میکند، برخورد به<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
فعالیتهای انقالبی بعنوان یک شغل »نُه<br />
تا پنج« دشمن پراکسیس صحیح است.<br />
همینطور است محدود ماندن صِ رف به حلقه<br />
مسحور کننده همتایان انقالبی، زیرا این یا به<br />
قراردادن افکار واهی خود، یا رفقای خود<br />
درباره خُلق و خوی مردم بجای خُلق و خوی<br />
واقعی مردم منتهی میشود، یا به تکرار<br />
سخنان رسانههای سرمایهداری درباره<br />
ارزیابی از خُلق و خوی مردم میانجامد.<br />
بنابراین یک کمونیست الزم است هم در<br />
زندگی روزمره شرکت کند و هم در عینحال<br />
یک چشم انداز »غیرخودی« دربارۀ آن را<br />
حفظ نماید. این شرط با رفتار دوگانه، مانند<br />
درگیرشدن شدید فعال کمونیست با رفقا طی<br />
ساعات مشخص روز، و سپس عقبنشینی به<br />
یک دنیای خصوصی برای تجدید قوای خود<br />
تأمین نمیشود؛ بالعکس آن رفتار دوگانه<br />
گسست از زندگی روزمره طی دو مرحله<br />
را بدنبال دارد.<br />
ممکن است گفته شود که موضوع مورد<br />
بحث در اینجا چیزی ویژه خواص است،<br />
اینکه مشکالتی که جنبش کمونیستی در هند<br />
امروز با آن روبهرو است با مشکالتی که از<br />
درگیربودن یا درگیرنبودن یک کمونیست در<br />
زندگی روزمره در یک جامعه سرمایهداری<br />
ناشی میشوند، کامالً تفاوت دارند. در<br />
اینمورد اختالف نظری وجود ندارد: جنبش<br />
کمونیستی در هند امروز باید با مسئله کاست<br />
و دیگر گروهها درگیر شود، باید پراکسیس<br />
سیاسی خود را برای تشکیل یک جبهه متحد<br />
از گروههای اجتماعی فوقالعاده مستأصل<br />
تنظیم نماید؛ باید نه فقط بشیوه ای مشروط،<br />
بلکه بعنوان یک پیوند اساسی با چشم انداز<br />
خود از سوسیالیسم، از حقوق دموکراتیک<br />
مردم دفاع کند؛ باید برای برداشتن مهار<br />
از خالقیت مردم، از آنجمله کادرهای<br />
خود تالش نماید؛ و باید در میان کادرهای<br />
خود که بیش از آنچه تاکنون راجع به آن<br />
حرف زده ایم مقدماتی است، در جاهایی که<br />
»بدیهایی« مانند فساد، »ساتراپ ایسم«<br />
محلی و مقام پرستی نیاز به توجه ویژه<br />
دارند، اقدام به »اصالح« نماید.<br />
با این وجود، گرچه همه اینها درست<br />
است، اما مسئله زندگی یک کمونیست تحت<br />
سرمایهداری، موضوع مهمی است، که<br />
نمیتوان بسادگی آرزوی ناپدید شدن آنرا<br />
کرد. بعالوه، این موضوعی نیست که توجه<br />
زیاد تئوری پردازی کالسیک مارکسیستی<br />
را جلب کرده باشد. مارکس و لنین بخش<br />
عمده زندگی خود را با این برداشت که یک<br />
انقالب اروپایی قریبالوقع بود، گذراندند. هر<br />
دو، موقعی که راجع به چشم اندازهای یک<br />
انقالب اروپایی دلسرد شدند توجه خود را<br />
بسمت شرق معطوف کردند، اما این برداشت<br />
که روزهای سرمایهداری رو به پایان است<br />
را رها نکردند. این، برداشت عمومی جنبش<br />
کمونیستی نیز بوده است. این برداشت ممکن<br />
است امروز بیش از هر زمان دیگری در<br />
گذشته معتبر باشد؛ با این وجود، به قابلیت<br />
دوام سرمایهداری نباید کم بها داد، در هر<br />
مورد موضوع چگونه یک کمونیست تحت<br />
سرمایهداری باید هم در زندگی روزمره<br />
درگیر شود و هم بیرون از آن باقی بماند<br />
نیاز به بررسی دارد.<br />
http://www.telegraphindia.<br />
jsp/opinion/sto-/1120508/com<br />
jsp#.T6pCsOj-.15461475_ry<br />
dw4
اقتصادی<br />
کاالیی<br />
توتالیتاریسمِ و انگلی سرمایهداریِ 93<br />
صفحه م گِ وَنِهِ رائول صفدری<br />
بهروز ترجمه فرهنگ<br />
و شناسی انسان هب مصرف اولویتِ از آزاد: مبادلهی جباریتِ سودآور<br />
بیهودگیِ و طبیعت استثمارِ سیستمِ بهمثابه اقتصاد بوده<br />
انگلی سازمانِ یک همواره انسان، است.<br />
نیروی<br />
استخراجِ ضمنِ اقتصاد این، وجود با قابلِ<br />
سودی کسبِ و زندگی نیروی از کار هک را کسانی بقای متقابالً سرمایه، به تبدیل میکرده<br />
تأمین پیوسته میکردهاند تولیدش است.<br />
بخشی<br />
سرمایهداری ۱۹۷۰ سالهای تا بخشِ<br />
دیگر عبارت به سودهایش، از زا هم و فرد از هم که را آنچه از اندکی جامعه<br />
و فرد در دوباره میدزدید، جامعه هک حال عین در او کرد. می سرمایهگذاری 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله دوخ های نیازمندی تا میداد مجال بهپرولتر ضامنِ<br />
که کاری توانِ از و سازد برآورده را و نوا کند، نگهداری بود سرمایه افزایشِ و بینوایی پایهی بر را کسی چند مکنتِ میساخت.<br />
بنا کسان شمارِ بیشترین مسکنتِ ِبسک با پرولتاریا که ظاهریای شکستهای به<br />
اجتماعی امتیازاتِ و دستمزد افزایشِ سرمایهداری<br />
میکرد، تحمیل سرمایهداری پیروزیهای<br />
به را آنها تمام کاردانیِ با چهگونه<br />
میدانست او میساخت. تبدیل خود بهموقع<br />
مذاکراتِ با را مطالباتی خشونتِ و سیاسی بوروکراسیهای تسلطِ سازد، آرام اعتالی<br />
که کارگری، جنبشِ بر را سندیکایی تقویت<br />
میکردند، سد مهارت با را جنبش این مصرفی<br />
شالودهی حال عین در و کند، درآمدِ<br />
با پرولتاریا آن در که بریزد را تودهای کند.<br />
خرج بیشتر افزونتر هرگونه<br />
۱۹۸۰ سالهای از سرمایهداری اما این<br />
از است. نهاده کنار را اقتصادی پویاییِ هب دست و نمیکند تازهای حرکتِ دیگر رو های<br />
واحد تعداد از نمیزند، جدید اقداماتِ میخزد،<br />
خود الک به میکاهد، تولیدیاش هب را کارگران و میبندد را کارخانهها رد دیروز تا که پولی میکشاند. بیکاری پروژهای<br />
با پیوند در اقتصادی پروژهای راهِ اکنون<br />
میشد، صرف اجتماعی بقای برای در<br />
و شده بورس بازارِ سوداگریِ جذبِ میشود.<br />
بازتولید بسته مدارهای به<br />
اما است کار حاصلِ سوداگری پولِ لوپ این نمیگردد. باز کار عرصهی ور همین از است شده »غیراجتماعی« عمیقتر<br />
پیوسته اجتماعی شکافِ و فاصله شهروندانی<br />
میان شکاف و فاصله میشود، با<br />
نااستوارتر روزبهروز بقایی درگیرِ تصمیمگیرند-<br />
اصطالح به یا حکومتگران نیرو<br />
سرمایهای انتزاعیِ منطقِ از که گانی ِمغو همّ هرگونه با رابطهاش که میگیرند است.<br />
شده قطع اجتماعی جایی<br />
خودش در جز دیگر سرمایه زا او انگلوارهگیِ نمیکند. سرمایهگذاری هدش مبدل ساختاری بهحالتِ کارکردی حالتِ است.<br />
بیهودگیِ<br />
هنگفتِ رشدِ و مصرفگرایی شدهاند<br />
استحالهای محرکهی نیروی سودآور، هک ای سرمایه صورتِ از را سرمایه که میشد<br />
بازتولید مصرفی کاالهای تولیدِ با دوخ که است درآورده سرمایهای بهصورتِ مدارِ<br />
براساسِ و مالی نقدینگیِ همچون را
94<br />
صفحه میکند.<br />
تولید بورس سوداگریِ مستقلِ ارزیابیِ<br />
پیش مدتها از ما اینکه نه مگر مصرفکننده<br />
رفتار به نسبت را خود منفیِ بیمعنا<br />
و مهمل را آن دیگر و گذاشتهایم کنار یتقو که مصرفکنندهای همان نمیدانیم؟ استحکام،<br />
بهخاطرِ نه میخرد کفش جفت یک نیا به بلکه آن، دوامِ و راحتی مرغوبیت، کی با که آن، باالی قیمتِ که است خاطر ار آن مییابد، افزایش قانوناً تبلیغاتی گفتارِ تحمیل<br />
باشد یکی مُد با باید که چیزی همچون باال<br />
بسیار را آن بازنمودِ درجهی میکند، نمایشی،<br />
تشخّصی معتبر، ظاهری میبَرد، وجودی<br />
میبخشد، آن به انتزاعی وجودی و زا جدا یکسره و ساختگی نیازهایی از که میکند.<br />
پیروی شده زیسته واقعیتِ کاربردیِ<br />
ارزشِ عامِ تحقیرِ ترتیب، این به بیماهیتشدگیای<br />
آن سرچشمهی چیزها اقب برای ضروری کاالهای تولید که است بیماهیت-<br />
همین و است. ساخته ضایع را هتخاس معین قیمتی با کاالیی انسان از شدگی، است.<br />
انداخته ارزش از را زنده موجودِ و پاسخگوییِ<br />
با خدمات و خوراکیها تکثیرِ مسکوت<br />
و سوددهی بهالزامات پیش از بیش انسان،<br />
واقعیِ نیازهای روزافزونِ نهادنِ زندگانیِ<br />
برای الزم کارِ هرگونه سرانجام کی فرایند این ساخت. سترون را روزمره اداره<br />
وظیفهاش که آورده پدید انگلی کارِ کاهشِ<br />
جنونِ سرحدِ تا که است پولی کردن خود<br />
جوهرِ از دنیا، سراسر در پول ارزشِ رد نرخگذاری هیاهوی آیا میکند. تغذیه تکرارِ<br />
انتزاعی بهطورِ بورس بازارهای دامپروریهای<br />
در که نیست چیزی همان تغذیهشده<br />
دامهای که آنجا میگذرد؟ صنعتی شیوعِ<br />
دردشان اعماقِ از خود فضوالتِ با آنها<br />
بتواند که میطلبند مدد به را امراضی کند؟<br />
خالص دنیا و خود ِ شَرّ از را سوی<br />
به کاال کاربردیِ ارزشِ که هنگامی بینهایت<br />
بهسویِ آن مبادلهای ارزشِ و صفر مرحلهی<br />
به سرمایهداری میکند، میل میرسد.<br />
انگلیاش حکم<br />
مالی و سوداگر سرمایهداریِ منطقِ رد پول صرفکردنِ جایِ به که میکند همگانیشان<br />
فایدهی که اقداماتی و مؤسسات سودآور<br />
به است، کممنفعت و پُرهزینه زا پس رَد. آوَ روی بیفایده چیزهایی ساختنِ عامالمنفعه<br />
اقداماتِ بهاینگونه گاهی رو چه نآ از میشود؟ داده مهلتی و فرصت نیز اختیارِ<br />
در مناسبی بهانهی کار این که رو یارانههایی<br />
و کمکها تا میگذارد کارفرمایان نصیبِ<br />
سودی هرچند که کنند تصاحب را سرمایهی<br />
حجمِ بر اما نمیسازد کارخانه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله میافزاید.<br />
مالی چیزهای<br />
امروزه که است علت این به مصلحتهای<br />
»بهخاطرِ حیاتی و ضروری میشوند.<br />
قربانی بودجهای« میروند<br />
بین از کشاورزی طبیعیِ محصوالت که<br />
صنعتی کند، رشد غذایی موادِ صنعتِ تا تقلبی،<br />
سبزیجاتِ تا میگیرد اعانه دولت از جایگزین-<br />
شیمیایی، سموم از آکنده حبوباتِ یاهرذب آلوده، میوههای بیمزه، های گوشتِ<br />
و ژنتیک لحاظِ از دستکاریشده ار اسارتگاهی دامپروریهای در جنونزده کند.<br />
بازار روانهی و بساز توسطِ شده قطعه قطعه منازلِ ساکنان<br />
و کرده بتنسازی را مناظر بفروشها مسموم<br />
مواد آلودگیِ براثرِ هم وقتی را، آن میکند.<br />
دچار بهافسردگی باشند، نشده اب درس کالسهای و میشوند بسته مدارس خشونتی<br />
موجبِ حد از بیش شاگردانِ تعداد زا پشتیبانی اش خاصیت که گتووارهاند پارانویایِ<br />
و ترس بازارِ عوامفریبانه، کودنیِ است.<br />
سرکوبگرانه میروند<br />
میان از چنان فلزسازی مجتمعهای زا کماهمیتتر چدن و آهن انگار که ادارهکردنِ<br />
برای که است دالّلی شرکتهای میشوند.<br />
فراخوانده انتفاعی ورشکستگیهای و دارویی پتروشیمی، هستهای، صنایعِ تباهشدهی<br />
تنِ از که هدف این با تنها ژنتیک، دنروآ بهچنگ نهایی سودی زمین و انسانها طبیعی<br />
انرژیهای تکمیلِ و توسعه مانعِ میشوند.<br />
رد نساجی بخشِ شدنِ متروک و وانهاده محصوالتشان<br />
کیفیتِ سابقاً که مناطقی کودکان<br />
شدید استثمارِ توجیهگرِ داشت شهرت است.<br />
شده سوم جهانِ پرولترهای و آشنایی<br />
ارتباطات، عمومی، ترابریِ وضعِ است.<br />
منوال همین به نیز گفتوشنود و ِلوپ های دوک که انتزاعیای سیستمهای به<br />
را خود پوچِ تاروپودِ میریسند، مرده تحمیل<br />
روزمره زندگانیِ انضمامیِ واقعیات بوروکراسیِ<br />
یک یوغِ زیر در میکنند. کارگران،<br />
بقای مسئلهی بینالمللی، و ملی طقف میدهند، تشکیل را آینده بیکارانِ که است.<br />
قیمت مسئلهی بیهودگی<br />
مدیریتِ شیوهی جهانی بوروکراسیِ است<br />
سودآور انگلیِ<br />
مرحلهی واردِ هنگامی از اقتصاد ات واداشت را تودهها که شد محض زا تمتع برای چندان نه مصرفکردنشان افزودن<br />
برای بلکه آمده، دست به های نعمت میشود.<br />
مالی بازارِ نصیبِ که باشد سهمی بر و بودجهها کردنِ اداره فقط ابتدا در آنچه ِقطنم که بهمیزانی بود، تبلیغاتی دروغهای تسخیر<br />
را منافع پولی سوداگریِ دیوانهوارِ هک شد تبدیل غولپیکری سازمانِ به کرد، زا انبوهی بر حکومتکردن وظیفهاش است.<br />
زیانآور و بیهوده خدماتِ اُرگانهای<br />
و ملیتی چند شرکتهای پول،<br />
بینالمللیِ صندوقِ نمایندگیشان این<br />
از تشکیالتی و تجارت، جهانیِ سازمانِ پروتوپالسمی<br />
پارچهای در را سیّاره قماش وظیفهای<br />
انجامِ بهانهی به که فروپوشاندهاند .تسا کشانده خفّت و بهخفگی را آن قیموار خویِ<br />
از برخاسته که مافیایی نوع کهنِ نظامِ بود دهقانپیشگان محتالِ و زمخت آزمند، و مردم مجموعهی و مییابد قوام دیگر بارِ هک مردمی فرامیگیرد، را اجتماعی طبقات اقب ادامهی برای تا کرده محکومشان ناامنی شوند.<br />
متوسل کلک و دوز بههزار رهبرانِ<br />
سویِ از شده موعظه مرتباً دُگمِ اب چیز، همه بر سود اولویتِ بر مبنی جامعه بیربطِ<br />
و مهمل اصولِ آشکاری کلبیمنشیِ رد که تجارتی میدهد، شیوع را تجارت گران<br />
بهایی به فروش غیرقابلِ چیزِ هر آن میشود.<br />
فروخته وجه بهبهترین و خریده دارودستههای<br />
تا بینالمللی سازمانهای از تا<br />
فشار صنفیِ های گروه از شهری، راهزنیِ<br />
شبکهی شرکتها«، »بازبینهای ناچیزِ<br />
درآمدِ تا است آن پیِ در غولآسایی صندوقِ<br />
و بستاند آنها از را شهروندان قماربازانِ<br />
که کند پُر را جهانیای کازینوی بازی<br />
به خودکفا« »پولِ با آن در حرفهای محکوم<br />
با و مشغولاند، کامپیوتری رولتِ با ثروتِ<br />
بر بیکاری به کارگر هزاران ساختنِ متقاعد<br />
ابلهانه که کارگرانی میافزایند؛ خود یکی کارفرمایان منافعِ با منافعشان که شدهاند است.<br />
اقتصاد<br />
یک فشارِ زیرِ دولت، که درحالی دنیا<br />
فراگیرش فسادِ قانقاریای که توتالیتر است،<br />
فروریختن حالِ در کرده، مبتال را شکوفا<br />
بسیار نومانکالتوراى همان وارثانِ سوی<br />
به اینک استالینی های امپراتوری در هجوم<br />
کاالیی دموکراسیِ امپراتوریِ قابل<br />
مجموع در که رویدادی آوردهاند. اواخرِ<br />
همان از که چرا بود، هم پیشبینی بلشویکی<br />
بوروکراسیِ نطفهی نوزده قرنِ کارگری<br />
جنبشِ تیزاسیونِ بوروکرا فرایندِ در بود.<br />
نهفته بر<br />
مدیریت« »کارشناسانِ همهجا، در
95<br />
صفحه چنگ<br />
هستند شکوفا هنوز که شرکتهایی آنها،<br />
بازدهیِ بهبودِ بهانهی به و میاندازند تحمیل<br />
با و میدهند، کاهش را دستمزدها سرانجام<br />
آنها بر ریاضت و مشقّت کردنِ کارشناسانی<br />
چنین میکنند. اخراج را کارکنان شرکت<br />
یک پویاییِ هنگفت، مواجبِ گرفتنِ با ار ورشکستگیاش میپاشند، هم از را نآ کردنِ متالشی از و میکنند برنامهریزی میزنند.<br />
جیب به سوداگری برای کافی پولِ مختلف<br />
مناطقِ و شهرها سطحِ در آنچه ِ کلّ وضعیت از تصویری میشود مشاهده است.<br />
سیّاره حقارتآمیزِ<br />
برخوردِ و مالی شبکههای استبداد مسئلهی<br />
به آنها فورمَتشدهی کارمندانِ یفاک اندازهی به آن، ساکنانِ و سیّاره بقای مصرفگرا<br />
دموکراسیهای که میدهد نشان تبلیغاتِ<br />
و خوشباشانه سادهلوحیِ ظاهر زیرِ انسان<br />
به نسبت تحقیری چه بشردوستانه، رد را آن چگونه و میدهند تراوش خود از اکنون<br />
بهویژه میدمند خود کلبیمنشیِ شیپورِ رگا کاکایی، هیچ و است حساب حساب که محسوب<br />
برادر نباشد، معاملهشان شریکِ نمیشود.<br />
پنج<br />
مردمانِ پس این از سود سرِ بر مسابقه زا میدارد. نگاه رمق و بیخون را قاره خود<br />
بازشناختنِ از آگاهی حتا که پرولترها اب دادهاند دست از هم را پرولتر بهمثابه توعد گلویشان، بر قرض دشنهی نهادنِ بپردازند.<br />
را نیستی و فنا هزینهی که میشود دنیایی،<br />
و ناسوتی مصرفگرایانهی بهشتِ تضمیناش<br />
اعتباری کارتِ یک دیروز تا که هب و میشود فرادنیایی دیگر بار میکرد، قسطی<br />
خوشبختیِ بازمیگردد. الهوت عالمِ آخرتِ<br />
بهعالمِ و وامینهد را زمینیاش تحققِ تنها<br />
که میکند رجعت مذاهب غبارآلودِ مرگاند<br />
و انصراف استدعا، اهلِ که کسانی مییابند.<br />
دست بهآن عامالمنفعه،<br />
بخشهای بر زدن حراج چوبِ انگلی<br />
اقتصادِ به مذهبی راستی به جایگاهی ایدئولوژیها،<br />
و کلیساها است. بخشیده کاالیی<br />
تفاوتزداییِ از را خوراکشان که زا مدفوع همچون میلُمبانند، و میگیرند و گری قشری عفونتِ و چرک مجرای میشوند.<br />
خارج معامالتی انتگریسمِ اسالمیستها،<br />
چچنها، یوگسالوها، حاشیهنشینها،<br />
ییها، سومالیا کالوینیستها، مافیاها<br />
همهی چندملیتیها، ملتپرستان، فقر<br />
میکنند. عمل سود حداکثرِ قانونِ براساسِ باید<br />
پس میافزاید، چیزها ارزشِ بر فالکت و نآ الغای پیِ در که را هرچه داد، رواجاش میخواهد<br />
که را هرکس و کرد ویران است 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله نیا از عبرت با تا کرد تهدید نیفتد آن بهدام و زائد محافظتی بهایِ باید که بداند ترس بپردازد.<br />
خویش دشمنِ بهبدترین را غیرالزم رد که تروریسمی و شانتاژ ترتیب این به ثمربخش<br />
بهطورِ سیسیلی زمیندارِ چند گذشته بیهودگیِ<br />
توسطِ بودند گذاشته اجرا به .دش داده بسط زمین بهسراسرِ بوروکراتیزه زا ترس بهای بندهوار تمکینی با هرکس طریق<br />
همین از خود که میپردازد را زوالی است.<br />
سهیم نگاهداریاش در ناامنی<br />
میدهد، افزایش را ناامنی ترس روابطِ<br />
سرکوب د، رَ آوَ می وجود به سرکوب هب ارعاب و نفرت میکند. ویران را عاطفی مهمالنه<br />
سرسپردگیِ یک از میپیوندند. هم نمیتراود،<br />
ابلهانه سرکشیِ یک جز چیزی ات گرفته فوتبال ی مسابقه از بهانهای هر و بیانِ<br />
برای فرصتی میتواند قومی رقابتِ باشد.<br />
سرکشی این گر<br />
معامله بوروکراسیِ جهان، سراسر در هک است نشسته مسخرهای و خونین قمارِ پایِ ثمرده<br />
را فالکت و فقر بازارِ ترس آن، در میسازد.<br />
بیکاری<br />
و انگلی کارِ سودآور<br />
بیهودگیِ از ساختن سرمایه بس از کشانده،<br />
ناچیز و چیز هر بهمصرفِ را همه حقوقیِ<br />
ضمانتِ یک به نیز را پیشه و شغل خرجکردنِ<br />
برای که داده کاهش رف صِ است.<br />
ضروری گرایانه مصرف ارزشِ<br />
از مصرف و تولید کردنِ تهی با انتفاعی<br />
ولعِ و حرص کاربردیشان، است.<br />
نهاده بنا هیچی بر را غایتاش منفعتطلبیِ<br />
که شده روشن همگان بر فروپاشیِ<br />
موجبِ کوتاهمدت، در لگامگسیخته میشود.<br />
درازمدت در جهانی مالیِ هک اقتصادی چنین که نیست شگفتآور پس رد و ندارد خودش جز کاربردی پول آن در رد باشد توانسته است، شناور بیوزنی حالتِ نآ بهترویج کرده آلوده را روحها که هرکجا هب راه مطمئنترین که بپردازد فنایی احساس است.<br />
مرگ سوی زج فاصلهای دیگر بیکاری و کار میانِ و نیست، بیکاری حقِ تا حقوق فاصلهی هک دائماند کاهشِ به محکوم چنان دو این یکدیگر<br />
دوشبهدوشِ بیکاران و کارگران قرار<br />
دورریختنی اشیای پرتابِ سکویِ در گرفتهاند.<br />
حد<br />
از بیش کارِ با کارفرمایان ازاین پیش افزونکاری<br />
از یعنی کارگران، از کشیدن شدهاند<br />
سوداگر که حال میاندوختند. ثروت میآورند.<br />
دست به ثروت بیکاری رشدِ از هک میکردند مجبور را کارگران زمانی آنها<br />
سپس کنند. تولید زندهمانی و بقا برای مستهلک<br />
و مصروف را خود که واداشتند را امروزه<br />
اما کنند. مصرف بتوانند تا سازند ندش توانگر برای کارفرمایان که کاری تنها هب را تهیدستی و فقر که است این بکنند باید یوس به بکشانند: تحمّل آستانهی از فراتر مرگ.<br />
تسالهای با موعودی ارضِ مالی<br />
سرمایهداریِ در ذینفعان چرا وانگهی حقهبازیِ<br />
میراثخوارانِ این باشند؟ معذب پیرامون-<br />
در لیبرال حقهبازیِ و استالینی و کرده تمکین برآشفتگیِ جز چیزی با شان همواره<br />
که ناتوانی، از برخاسته هایِ شورش است،<br />
کرده تأمین را سرکوب سنّتِ توفیقِ نیستند.<br />
مواجه هک کسانی همان چهگونه که نمیبینیم مگر کارخانههای<br />
میبندند، را ها کارخانه اکثرِ اتوماتیک<br />
کارکنان راندنِ بیرون با را دیگر گسترشِ<br />
از که کسانی همان میسازند، میکنند<br />
کسب فزاینده سهامهای سودِ بیکاری سیستمِ<br />
قربانیانِ که دهند می حق خود به و لگنا ساختهاند برپا خودشان که را انگلیای میدهند<br />
شغل ایجادِ وعدهی که هربار بنامند، انتخاب<br />
نو از و میگیرند قرار تشویق موردِ میشوند؟<br />
زا کممنفعتتر افزونکاری که دم آن از ساختنِ<br />
منقرض شد، بورسی سوداگریِ دیوارِ<br />
و در گردید. برنامهریزی تلویحاً کار ار نکته این بداهتِ مانده متروک کارخانههای نمیشود<br />
کاری اما میکنند. اعالن هرروز مصرفگرایی<br />
وقتی از که آنانی کرد! پرولتر<br />
از کرده تبدیلشان »مشتری« به بهخاطر<br />
میشوند، تُرشرو خود شدنِ نامیده ِمتیر و بهشرایط تن بهکاهش رو دستمزدی لاس پنجاه کارگریِ جنبشِ که میدهند کاری طوقِ<br />
اینان میزد. باز سر آن قبولِ از پیش رب ار پاداش و بیارج کارهای مشقّتبارترین میشوند<br />
مشاغلی خواستارِ و مینهند گردن هب مصمّم خودشان اگر صورت، هر به که آنها<br />
از بعد ماه چند نباشند، آنها کردنِ اداره میشود.<br />
ستانده چگونه<br />
که کرد خواهند حیرت آیندگان روزی یارب طوالنی چنین مدتی به انسان اینهمه اب کارفرما که کردهاند خم کمر کاری انجامِ .تسا میبرده آن از ننگینی سودِ بیشرمی یشخب الاقل که میپنداشتهاند چنین البد گذاریهای<br />
سرمایه به شیشده کالّ منافعِ از آنها<br />
پیامدِ که مییابد اختصاص ثمربخشی خواهد<br />
نمود شغلی و اجتماعی زمینههای در یافت.
96<br />
صفحه هک نیست این آیا اسفناکتر عوض در افزونکاریِ<br />
با هنوز همیشگی استثمارشدگانِ عُشریه<br />
فرمایان کار خیریهی بهصندوقِ خود زج خزانه این از که حالی در میپردازند ابزار<br />
برای دیناری کاهش به رو دستمزدی نمیشود؟<br />
خارج نیا بیحسی، و بیحالی این انفعال، این تکاندادنِ<br />
ضرورتِ بر رخوتناک، نابیناییِ ایجاد<br />
طریقِ از انگلی سرمایهداریِ یوغِ محیطِ<br />
و زندگی جامعه، برای مفید مؤسساتِ میکند.<br />
سنگینی سخت زیست، هک بود آن بر پرولتری آگاهیِ که دورانی در بردگی،<br />
از یعنی پرولتاریا، بندِ از را خود خود<br />
در را کار از انتقاد نطفهی برهاند، میپرورانْد.<br />
یک<br />
در مالی سرمایهداریِ ماندنِ مسدود شعور<br />
و هوشمندی این بیمفر، و بسته جهانِ پسروی<br />
و اجتماعی رکودِ کرد. ویران را مناسبی<br />
بسترِ که زراعی، روحیهی بهسوی کینهی<br />
دلچرکینی، نامعقول، ترسِ برای هب فقط نه است، حماقت و آمیز حسادت کنده<br />
خود از زحمتکشیدن، خرفتیِ و منگی خالقیت،<br />
و لذت ممنوعیتِ و روزمره شدنِ بلکه<br />
است، بخشیده اعتبار و ارزش دوباره کمبودش<br />
که کرده تبدیل افیونی به را کار بروزِ<br />
و آسیبدیدگی و اضطراب موجبِ داروهای<br />
بازارِ که میشود بیمارگون حاالتی ،تسا ساخته سودآور بهشدت را آرامبخش زندگیِ<br />
این به آنقدر علیلی حالتِ این و ادعای<br />
هرگونه که بخشیده گیرایی نادلچسب رنج<br />
بیشتر را او بیمار از مسمومیتزدایی میدهد.<br />
اربابان<br />
لزجی، اُمتگراییِ که است چنین منقرض<br />
و میدارند گرامی را کار که را باید<br />
قاعدتاً که بردگان، کنارِ در میسازند، مقابلاش<br />
در تضرع با اما باشند متنفر کار از غیرطبیعی<br />
وحدتی آیینِ در میزنند، زانو است.<br />
آورده گرد یکجا بهکی؟<br />
تا آخر برابرِ<br />
در که بجایی پرسشهای معدود از یکی ایآ که است این دارد قرار جوامع و افراد نقطهنظرِ<br />
از بودنشان بیهوده بهخاطرِ ایشان نیز،<br />
انسانیت لحاظِ از سرمایهدارانه، منافعِ دستِ<br />
که پُرنویدی زندگیِ نقطهنظرِ از یعنی ،هدرک سلب ایشان از را آن محاسبه یخبستهی بودنشان<br />
محکوم آیا میدانند. بیهوده را خود بدون<br />
و زائد بردگانی همچون زیستن به کشفِ<br />
با تا نه یا انگیزد برمی را آنها کاربرد هرکس<br />
در که خالقیتی شگفتآورِ استعدادِ دهند.<br />
نجات را دیگران و خود هست، 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله کار<br />
انسان از سریعتر و بهتر ماشینها هک نیست مسرّتبخش آیا بهتر! چه میکنند؟ ها<br />
میلیون عملِ اختیارِ کارها شدنِ خودکار زا سرانجام تا بازگرداند آنها به را انسان حرکاتِ<br />
ماللتِ کارخانهها، فرسایندهی چنگِ خالص<br />
بقا، رنجِ و اضطراب و مکانیکی، شوند؟<br />
آزاد<br />
فردِ بهعنوانِ را خود که بیاموزد هرکس زا ضرورتاً باشد داشته دوست آفریننده و و کارفرما، به انقیاد زحمت، و کار بردگیِ زندگی<br />
ساعت هشت حداقل دادنِ دست از نآ است این است. بیزار روزمره، بهطور عصرِ<br />
و الغا را کار که راستینی آموزشِ کرد.<br />
خواهد افتتاح را ابداعکنندگان کاالیی<br />
توتالیتاریسمِ اسارتگاهیِ دنیایِ جوامعِ<br />
که قدیم دهقانیِ جماعتِ روحیهی تغییرناپذیریِ<br />
چنبرهی در را صنعتی ماقبلِ صنعتیشده<br />
جوامعِ در همواره د، میفشرْ خود دوخ منافعِ جوامع این که این بهمحض نیز، پیش<br />
در حمایتی سیاستی و دیده خطر در را است.<br />
برآورده سر گرفتهاند، تمامِ<br />
زمینهی که اقتصادیای تکاملِ پایانِ در ساخت،<br />
فراهم را کاالیی گسترشِ آزادیهای سرطانی<br />
رشدی با سرمایهدارانه انگلوارگیِ مسدود<br />
با و فراگرفت را زمین سراسرِ گردانید.<br />
فلج بهکلی را آن خویش در ماندنِ مک دستِ کاالییِ فتحِ پایهی بر پیروزی این ارزشِ<br />
که چرا میکند عمل تناقضآمیزی هک درحالی حکمفرماست سیّاره بر کاالیی میگوید.<br />
ترک را آن کاربرد ارزشِ انتزاعی<br />
بهسویِ آزادیها که حال همان در ناملموس<br />
بهغایت را آنها که میکنند فروکش محصور<br />
بستهای مدارِ در پول میسازد، نباشد<br />
سهیم بازتولیدش در هرچه که میماند میگردد.<br />
طرد آنجا از اورال<br />
از را افق سوداگرانه نقدینهی افزایشِ سیاهی<br />
سایهی است. کرده مسدود آمازون تا سایهای<br />
شبیهِ تقصیر، احساسِ و ارعاب از افراد<br />
بر میگستراندند، گذشته در ادیان که برابرِ<br />
در را آنها و شده مستولی جوامع و سیاهی<br />
این میتواند که روشناییای تنها زندگی،<br />
کاالسوزِ شعلهی یعنی بزداید، را است.<br />
گردانیده زرهپوش زنجیرِ<br />
و غل که آزاد، مبادلهی تکثیرِ ،دوب گشوده هم از اندکی را زراعی رژیمهای توتالیتاریسمِ<br />
زنجیرهای بستِ و چفت اکنون رد دیگر قارهی چهار تا اروپا از را جهانی تاللؤشان<br />
که تابلوهایی میبندد. سفت همهجا هب یک میکرد روشن را بازارگرا اقتصادِ نادیم توهّم بهظلمتِ و میشوند خاموش یک ار سلطهاش کهن تاریکاندیشیِ تا میدهند قریبالوقوع<br />
مرگی احساسِ سازد. احیا هک میگردد تعویقیای مرگِ آن جانشینِ جوامعِ<br />
]ادونیسم[ِ خوشباشی و پرستی لذت .دوب داده خو بهآن را انسانها مصرفی تمرکزِ<br />
منطقیِ پیامدِ کاالیی بربریتِ تمرکزِ تعهدگریزیِ<br />
مرحلهی در خود بر کاال است.<br />
آن اجتماعیِ سلطنتکردن<br />
مدعیِ که انتزاعی قدرت این است،<br />
بورس نرخِ براساسِ زمین سرتاسر بر الزمه<br />
تغییراتِ با را آغازینی شرایطِ همان بود،<br />
خدایی جباریتِ بسترِ که میگیرد سر از دوخ باید انسان که آسمانی اقتصادی یعنی دیگری<br />
چشمداشتِ بیآنکه کند آن قربانیِ را باشد.<br />
داشته خدایان بختکیِ همدردیِ جز جامعهی<br />
خود کمالِ مرحلهی در کاال دایرهی میکند.<br />
احاطه را اسارتگاهی متمرکزِ و<br />
جبر دیگر بارِ بسته، جهانِ بازگشتِ با آزادیهای<br />
که میشوند پدیدار زورهایی ار آنها مصرفگرایی، از ناشی ساختگیِ رانده<br />
بیرون تجربی واقعیاتِ از نگوییم اگر دور<br />
روحی واقعیاتِ از دستکم باری بود بود.<br />
کرده بهصورتِ<br />
را آن مالی سوداگریِ که دنیایی بُعدِ<br />
در متناقض بهطور درآورده، هزارتکّه ،نآ در که میشود خالصه شهری دولت بربریتِ<br />
و آشفتگی در یافتن جریان با سود انساندوستانهی<br />
گفتارِ یک با قبیلهای، رقابتِ میکند.<br />
همزیستی توخالی مطلقاً انفجارِ<br />
یک معرضِ در که انگلی، اقتصادِ برخاسته<br />
ترسهای بدترین شبحِ است، درونی ِصاخ که را هراسی محاصره روحیهی از تحت جوامعِ بر است کهن جماعتهای میدهد.<br />
بسط خود سیطرهی دچارِ<br />
خزیدهای خود الکِ در اجتماعِ هر رد هرچه از است، درونی و بیرونی انزجارِ دوخ ذهنِ در میترسد، میرود راه تاریکی نفوذِ<br />
و خوردن، پشت از خنجر رخنه، وهمِ دشمنی<br />
میپروراند، را دشمن حیلهگرانهی اصالتِ<br />
طبقه، نژاد، کردنِ تباه صددِ در که است.<br />
اجتماع سنّتِ و ناب، گرفته،<br />
دندان به چاقو مردِ یهودی، شیطان، آغلی<br />
درونِ به گرگ، و شهوانی افعیِ سازش-<br />
شبانانِ بهاغوای آن در که میخزند انحراف،<br />
ی خوره دچارِ و بیرحم ناپذیر، هک میافتد راه به مرگباری هیستریِ سیلِ خلقِ<br />
نجاتِ برای تا میسازد متقاعد را رمه بزنند<br />
تزلزل بی ابدی، لعنتِ از خدا برگزیدهی بکشند.<br />
بیپروا و
ملیتپرستی،<br />
بیگانههراسی، نژادپرستی، پاکیِ<br />
که برمیخیزد ناسالم اعتقادِ این از همه لجنزاری<br />
و ناپاک مادّیتی به آسمانی روحِ و گناه وسوسه، محلِ که یافته تنزل زمینی رد نیز علت همین به درست و خطاست، دارد.<br />
قرار االهی خشمِ معرضِ بهکامرانی<br />
میلِ از مکافات زنجیرهای با دین ماهرانهترین<br />
این میکرد. جلوگیری آسایش و امیال<br />
واپسرانیِ از سود کسبِ برای شیوه و آنها، مخرّبِ طغیانهای و وارهیدگی و بازخریدِ<br />
و مرگ بازارِ از ترفیعی پشتیبانیِ بود.<br />
گناه فرازمینی<br />
مدعیِ که اقتصادی دینیِ شکلِ خصومت<br />
زمین به سرسختانه و است بودن جزمیاتِ<br />
و مناسک با همراه میورزد، تاریکاندیشیهای<br />
از نوع بدترین عامیانه، میدارد.<br />
گسیل نیز را دینیاورانه نیز<br />
و گتوها تعدادِ بر جهانی معاملهگریِ ساختنِ<br />
سودآور که ییای مافیا سازمانهای لاح افزاید. می است صالحیتشان در آنها رد اجتماعی شیرازهی گسیختنِ هم از که تماماً<br />
آن از ناشی فقرِ ازدیادِ و سیّاره سطحِ ایآ میکند، عمل عدهای شدنِ ثروتمند بهسودِ هب هم که نیز، سرکوب و بزهکاری بازارِ مربوط<br />
حومهها بهناامنیِ هم و شهرها امنیت زا سرمایهسازی خدمتِ در عاملی میشود، نیست؟<br />
بینالمللی نقدینهی در<br />
جهان سراسرِ فقیرانِ و ثروتمندان هک شدهاند داشته نگاه متخاصمی گتوهای است<br />
اسارتگاهی شهرنشینیِ یک از بخشی آدمیگری<br />
احساسِ هرگونه رقابت قوانینِ و است.<br />
کرده طرد ای نشینی شهر چنین از را تشکیالتِ<br />
و پلیس کارمندیِ تشکیالتِ در<br />
و یکدیگرند مکملِ تبهکاران دارودستهایِ مه به بینظمی و نظم از واحدی دیالکتیکِ هب مالل و خشونت همهجا میگردند. متصل ِبلاق در و میزند، دامن مرگ بازتابهای مدرم بیربط، و پوچ بیش از بیش ستیزههای مشترکی<br />
کُشانهی خود عزمِ با ناگهان که را، میاندازد.<br />
هم بهجانِ درمیآیند، بهحرکت ِحلص پشتوانهی محلی جنگهای بربریتِ بربریت<br />
این حافظِ که است مسلحانهای هب که جوامعی در حرمان احساسِ است. ِشتآ درآمدهاند، زراعی پسرویهای انقیادِ گمان<br />
که میسازد ور شعله را قساوتهایی هرچقدر<br />
شدهاند. خاموش همیشه برای رفت می دینی،<br />
پلیدِ بازخیزهای متعال، روحِ که هم دیگر<br />
بخشد تقدّس را ناسیونالیستی و قبیلهای هک دستی تنها امروزه نمیخورد: گول کسی اقتصاد<br />
دستِ میشکند هم در را سرنوشتها است.<br />
انسانی<br />
موجودِ و شده اقتصادی انسانِ میانِ و شهروند است. شده قطع ارتباط پلهای اوست<br />
نمایندگیِ عهدهدارِ که سیاسیای کفیلِ رگید سوی از نمیزنند. حرف زبان بهیک هب سرسپردگیشان و احزاب کلیانتلیسمِ دژهایی<br />
و سربسته اماکنی مالی، انگلصفتیِ است.<br />
ساخته برپا پنداربافی و خودبینی از یزیچ معاملهگری جز که سیاستمدارانی از<br />
مصون اماکن این در را خود نمیبینند چنین<br />
در رایج گفتمانِ و میپندارند قوانین واقعیتهای<br />
با تماسی هیچ دیگر جاهایی ندارد.<br />
انسانی واقعیتهای بهویژه و اجتماعی همانقدر<br />
مدنی جامعهی و دولتها میانِ گوشتِ<br />
کبابِ تبلیغِ میانِ که دارد وجود تفاوت میآید.<br />
ماشینی دامهای سرِ بر آنچه و گاو اسارتگاه<br />
شبیه اماکنی در حیوانات پرورشِ نآ رد که شده جامعهای الگوی به تبدیل چیزها<br />
و موجودات کیفیتِ پول فرمانرواییِ است.<br />
فروکاسته عدد یک سطحِ تا را ماکیان<br />
و خوک از دامها، گرفتنِ طاعون بزرگِ<br />
مجتمعهای در که گوسفند، و گاو تا درهم<br />
طاقتفرسا و تنگ شرایطی در صنعتی هچ اینکه بر است آشکاری اعالنِ میلولند، ، ماهیتزدایی این در مهلکی خطرهای تسریع<br />
را آن سود افزایشِ الزامِ پیوسته که است.<br />
نهفته میکند، بهدردخور،<br />
و مفید چیزهای منظمِ شدنِ کمیاب و بیهوده چیزهای شدنِ تکثیر با توأم که احساسِ<br />
دهی سود نامِ به میرود، پیش مضر حالِ<br />
مساعدِ که میدهد شیوع را ای خالء است.<br />
خودکشانه رفتارهای همهی تخصیصیافته<br />
جاهای تعدادِ از بهروز روز عمومی،<br />
ترابریِ همگانی، وسایلِ تولیدِ به گذاری<br />
سرمایه همگانی، خدماتِ مدارس، کمکهای<br />
اولویت، دارای بخشهای در جنگلها،<br />
طبیعی، محصوالتِ اجتماعی، قابلِ<br />
های زمین آشامیدنی، آبِ پاک، هوای کاسته<br />
زیبایی و دلانگیزی گیا، زیا، کشت، میشود.<br />
راهها<br />
نفت بازارِ دیکتاتوریِ که همانگونه و ساخته اشباع خودروها از را جادهها و هک را رانندگانی را، رانندگان طریق بدین ناشدرد هیچ به که جایی به رسیدن برای و زمان بیتحرکیِ به اند، شتاب در نمیخورد همانگونه<br />
است؛ کرده محکوم خالی مکانی گنجایش،<br />
از بیش جمعیتِ با شهرهای نیز زا بیش شاگردانِ تعداد با درس کالسهای فقیرانِ<br />
و خوابیده ثروتهای ازدیادِ حد، امپراتوریِ<br />
یک همه و همه کرده، تمکین محتوماش<br />
سرنوشتِ که ساخته برپا کمّیت است.<br />
فروپاشی ِملع براساسِ را مردم بقای بودجه محاسبهی ایدز،<br />
بیماری در که میکند تعیین آماری قومی،<br />
خوردهای و زد رُواندا، کشتارهای و قحطی جنایتکاری، شهری، خشونتِ کمتوجهی<br />
تا مییابد مناسبی شیوهی گرسنگی، جمعیت<br />
مصنوعیِ تمرکزهای و ولد و بهزاد سازد.<br />
متعادل مرگ طریقِ از را ترجمانِ<br />
بهترین زنده موجودِ آماریِ بازنمودِ .تسا کمّی شیءِ یک به انسانی وجودِ تقلیلِ ار دل حالِ و شور و سخاوت بازنمود این »علمیِ«<br />
بیاعتناییِ با و میگیرد سخره به هرکس<br />
در را اضطرابآور احساسِ این خود موازنهی<br />
یا ترازو در که میکند ایجاد نیست.<br />
بیش قیمتی بازارها سرنوشتهای<br />
ی نامه تراز آماری بازنمودِ سودهای<br />
ی وثیقه و است شده قلب و جعل اجمالی-<br />
داشتنِ حقِ که ای بستانکارانه هب کسالت، و مالل به زندگی نوعِ ترین هب غضبناک، تمکینِ به فالکت، و فقر اب جنگ تحقیر، بیگانههراسی، نژادپرستی، هک جنگی میکند؛ پرداخت دیگران، با و خود نفرتِ<br />
جز ندارد دیگری توجیهِ و انگیزه هیچ افتادن<br />
احساسِ زاییدهی که فروکشناپذیری دوخ راه سرِ بر شخص که است دامی به است.<br />
نهاده بقاست.<br />
جنگِ تشدیدکنندهی کمّیشده اجتماعِ ار شکست و توفیق رذلِ اخالقِ رقابتگری است.<br />
دوانده نیز مدارس پیِ و رگ به حتا چند-<br />
دلِ در چه ضعیف بر قوی حقِ استیالیِ گانگستریِ<br />
باندهای بینِ در چه و ملیتیها این<br />
است. برقرار شهر حومهی محالتِ ِحلاس هم و است بازرگانان حربهی هم حق خود<br />
قربانیانِ که درشتی و ریز بزهکارانِ خواستِ<br />
چرخهی و دور میکنند. ارعاب را کی آبشخورِ کامرانی، در ناتوانی و قدرت زا نفرت جز چیزی که است دائمی حرمانِ نمیروید.<br />
آن از مرگ جاذبهی و زندگان رسیدن<br />
کارش تنها که جسمی شدنِ مکانیکی یحور رشددهندهی است، انتفاعی کمالِ به محاسباتِ<br />
و اَعمال با که است عضالنی مالی<br />
سرمایهداریِ توسطِ که مافیاییای دارد.<br />
کامل انطباقِ قانونیشده، تهی<br />
خود گوهرِ از کمّیشده هوشمندیِ معنا<br />
فاقدِ و بیدروپیکر اخباری و میگردد تلنباری<br />
میدهد. تحویل سفاهت ی پدیده به و تخیّل بر را راه انتزاعی شناختهای از و عالئم وحشیانهی تکثیرِ بندد. می آفرینندگی دانایی<br />
و علم سیبرنتیکیِ شبکههای اطالعات تفکر<br />
میکند، سردرگم را انتخاب آکَنَد، می را ار انسان و میکشاند، بیراهه به را تعمق و منحرف<br />
جهان و بهخویشتن آگاهی مسیرِ از 97<br />
صفحه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله
میسازد.<br />
بینشِ<br />
میکُشد. را ابداع توانِ کمّیشده تصویرِ افتاده<br />
پیشپا و عادی را انسانیتزدایی آماری میگرداند.<br />
که<br />
عرصهای هر در حد، از بیش اشباعِ و مییابد تعادل مازادها تخریبِ با باشد، ار تخریب فضایلِ مازادها ادارهی سیاستِ میسازد.<br />
برقرار شَوندِ<br />
کاال اسارتگاهیِ دنیایِ سان بدین رب ابتدا از که را تمدنی قیامتآسایِ بنا<br />
سود راه در زندگی مطلقِ قربانیکردنِ گرم همان که کانونی نقطهای در بود، شده میسازد.<br />
متمرکز است مطلق هِم و شب تاریکیِ وقتی که شود گفته شاید بهوضعیتی<br />
خود امیالِ قبالِ در را کسی هر چه<br />
نفر چند بصیرتِ از کشانده هوا در پا رب قمار بستن! شرط است؟ ساخته کاری نهادن<br />
آن گروِ در دل و بهار فرارسیدنِ سرِ زمستان.<br />
چلهی در درخت همچون مذهبِ<br />
و آخرالزمانی روحیهی زمین، تاراجِ اقتصاد<br />
مفرطِ<br />
و حاد مرحلهی انگلی سرمایهداریِ سیستمِ<br />
حال، این با است. طبیعت استثمارِ فرسودنِ<br />
با توأم قیمت هر به سودجوییِ شعلهافروزیهای<br />
پرتوِ در زمین سیّارهی هب انسانها عجیبِ تمایلِ بیرحمانهاش نیز<br />
را دارند دوست آنچه کردنِ تارومار میدهد.<br />
نشان لیدبت طال به با شاه میداس که همانگونه بهمردن<br />
را خود میکرد لمس آنچه هر کردنِ میساخت،<br />
محکوم برهوتی ثروتی وفورِ در طرحِ<br />
حاملِ خود در نیز انگلی سرمایهداریِ آدمیان<br />
بودناش عالمگیر که است زوالی میسازد.<br />
عاصی و مسحور همزمان را هک است یی شکستها صرفاً پیروزیهایش غضبِ<br />
میکند. وارد خویش بر انسانیت غرقشدنی<br />
به را جایش اجتماعی مبارزاتِ استثمارشوندگان<br />
و استثمارکنندگان که داده آن<br />
در یکصدا پایگانی تشریفاتِ رعایتِ با میروند.<br />
فرو و میخوانند الحمد خود برای خیرهکننده<br />
چنین بداهتی با هیچگاه تاکنون بیشتر<br />
مردم تودهی که بود نگردیده آشکار ات بمیرند زانوزده حالتِ به دارند آمادگی زندگی<br />
رزمندگی با ایستاده قامتِ با اینکه کنند.<br />
اقلیمی،<br />
نظمِ خوردنِ بههم زمین، اضمحاللِ صیدِ<br />
براثرِ دریایی جاندارانِ رفتنِ بین از امراضِ<br />
شیوعِ سمّی، غذاییِ موادِ بیرویه، مصونی،<br />
نارساییهای غریب، و عجیب خشونتگریهای<br />
شهری، های گتو شکلگیریِ جدیدی<br />
تکراریِ صورتِ مقصود، و بیدلیل ار قدیمی آخرالزمانیِ روحیهی همان از که<br />
بار هر استثماری اقتصادِ که سازند می ]موتاسیون[<br />
دگردیسی بحرانِ ورطهی به میسازد.<br />
رؤیت قابل افق در را آن میافتد، موش اکنونی از حفظشده عامدانه ترسِ و توانِ<br />
بیهوشساختنِ با شومتر، آیندهای و آنها<br />
شرطیکردنِ با تمکنکنندگان، زندگیِ بهفکرِ<br />
که چنان تحملناکردنیها تحملِ برای زندگانیِ<br />
یک به زودتر هرچه دادنِ فیصله ترسی<br />
باشند، چیز همه از محروم و مهمل سوداگرانه<br />
سرمایهای انباشتِ راهِ در که است میرود.<br />
بهکار قربانیکردنِ<br />
خویش کردنِ قربانی اب را کفارهای قربانیانِ روانپاالیانهی مذهبِ<br />
میسازد. عالمگیر آن، کردنِ روحانی متعصبِ<br />
مریدانِ از فزایندهای شمارِ اقتصاد ناآگاه<br />
انتخاب این از بیشترشان که را، خود واقعیِ<br />
حزبِ در بیخیالاند، آن قبالِ در و .د رَ میآوَ گرد گلهوار مرگ صرب،<br />
قبایلِ از رواندا، تا الجزایر از ورزشکار،<br />
دستههای تا چچن، کروات، زاپوروگهای<br />
یا فاشیستها اورانژیستها، فراخوانی<br />
یتطلبی هوّ بازتابِ همهجا قزاق، اهنت و کودکان، زنان، مردان، بهکشتنِ است بهآمیختنِ<br />
ساله هزاران تمایلِ همان انگیزهاش هب آن، از گذشتن و انصراف با خود، خونِ جهانی<br />
قربانیگریِ محرابِ بر دیگران خونِ روبروست<br />
مانع با کامرانی که هرکجا است. برخوردارند.<br />
آزادی از مرگ و رنج فقط خیریهی<br />
بازارِ برای همیشه فالکت و فقر روحیهی<br />
برای است. بوده سودآور مذاهب خواری<br />
از مساعدتر چیزی چه مذهبی هب چنان که بینوایانی زبونیِ تسلیمشدگان، دریوزگیِ<br />
که شدهاند متقاعد خویش ناتوانیِ ترجیح<br />
نجاتیافتن برای خود بهاقدامِ را امداد میدهند.<br />
که<br />
ولدگرایانه، و- زاد- تکثیرِ یکسو در رد را آن اسالمی و مسیحی نهادهای جنایتکارانه<br />
سوم جهان پُرجمعیتِ کشورهای گرسنگی،<br />
و قحطی اینکه تا میکنند ترغیب طبیعی«<br />
»بهطور دوباره کشتار، و جنگ سوی<br />
در سازد؛ برقرار را جمعیت تعادلِ کشورهای<br />
در بینوایی و فقر ایجادِ دیگر اعمالشده<br />
آزادگذاریِ سیاستِ که شده صنعتی ناشی<br />
هرجومرجِ متداول، لیبرالیسمِ سوی از روحیهی<br />
و بیهوده محصوالتِ سودآوریِ از نآ به ناگزیر تقدیر یک از سیمایی انگلی، بخشیدهاند.<br />
و خویش قربانیکردنِ انسان به که خدایی اقتصاد<br />
قربانیِ میکند سفارش را دیگران ور همین از میبخشد. تقدّس را انسان شدنِ نآ شیوعِ که است تخریبی اصلِ حاملِ خدا دینی،<br />
فرقههای قیامتگراییِ در امروزه را میکنیم.<br />
مشاهده تروریستها و ملتپرستان زندگان<br />
مطلقِ کردنِ قربانی مطلق اقتصادِ میطلبد.<br />
را و ایمان بیرقِ زیرِ دیروز تا که آدمکشانی ار پاکسازنده فرشتگان نقشِ ایدئولوژی بردن،<br />
بین از برای اکنون داشتند برعهده محنت،<br />
و فالکت اشاعهی و کردن ارعاب مافیایی<br />
و دینی کلیانتلیسمِ ضروریاتِ از که نیاز<br />
هم دستاویز و بهانه به حتا دیگر است، ندارند.<br />
رب انگلی سرمایهداریِ منطقِ که هرکجا در بطالن<br />
مهرِ دینی باورهای و ایدئولوژیها گذشته<br />
در که انگیزههایی آن از دیگر کوبیده، هب تعصبزده فکرِ یا گرسنگیکشیده جسمِ چیه میکردند، عرضه جنایت و خشونت اجرب که چیزی تنها است. نمانده باقی اثری نآ رد که است طغیانی و عقدهگشایی مانده زا میشود. دفع جنّ همچون خالء از خوف آفریدنِ<br />
و زیستن از انصراف که ورطهای زج چیزی میکند حفر هرکس در خویش عالمگیر<br />
دهشتِ یک ویرانگرِ نعرهی برآید.<br />
نمیتواند دچارِ<br />
که را شخصی قدیم اسکاندیناویاییهای هرچه<br />
خود سرسامِ در و شده آدمکشی جنونِ ناریو و میکشت رسید می بهدستاش که را مینامیدند.<br />
bersek ک« »بِرسِ میکرد، و ادیان، احزاب، رفتنِ میان از با حال مشروعیت<br />
بربریت به که آرمانهایی میتوان<br />
میبخشیدند، آسوده وجدانِ و سیاسیِ<br />
تعهداتِ باقیماندهی را »برسکیسم« دانست.<br />
آن وحشیِ حالتِ در دیروز به<br />
اشتیاق با را خود وظیفه سربازانِ بیشترِ افکندند.<br />
۱۹۱۴ جنگِ های سالخی اولین کامِ موافق<br />
قربانیِ میلیونها فاشیسم و کمونیسم درآوردند.<br />
مطیع سپاهیانِ بهصورتِ را این<br />
از آورد. بار به شهید هزاران تروریسم اب همراه را زندگی امیدهای که گردابی پس میکشد<br />
خود بهکامِ زندهمانی امیدهای آخرین دیگر<br />
جسد جهانشمولِ جاذبهی استتارِ برای گذشته پارهپورههای جز پرچمی هیچ ندارد.<br />
هستیهای<br />
احتضارِ است ممکن چگونه هبور سیّارهی یک سرنوشتِ در افسونباخته ار انتحاری و خودکُشانه دلیلِ برترین مرگ نیا چرخدندههای که دلیلی همان نکند، کشف راهش<br />
سرِ بر را هرچه که ماشینی ماشین 98<br />
صفحه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله
99<br />
صفحه نآ میبودند قادر اگر میکند خُرد مییابد انگلی<br />
سرمایهداریِ میکردند. تولید هم را را،<br />
دین مخرّبِ ذاتِ خود، مطلقخواهیِ در ققحت میکند، تولیدش اقتصاد که بدانسان حاملِ<br />
ابرِ »چون که اقتصادی میبخشد؛ است.<br />
مرگ حاملِ رگبار« رسانهای<br />
ارتباطاتِ واعظانِ که هنگامی آیا مغلوبِ<br />
که مردمی برای خطبه ایرادِ با به<br />
آنان اعتمادِ خواهانِ مالیاند بوروکراسیِ ام خداست، با ادارهاش که میشوند اقتصادی credo quia<br />
همان از جدیدی صورتِ با نیستیم؟<br />
روبهرو absurdum هک نیست ما چشمِ برابرِ در واقعیت این آیا زا ویران و یغمازده قارههای تمامِ مردمانِ فقر<br />
در میسازند مجبور را سود گردبادِ هک منظور این به فقط روند فرو فالکت و مفهومی<br />
یعنی پرداختها«، »موازنهی یومالحساب،<br />
ترازوی که اسطورهای همانقدر یابد؟<br />
تعادل فرجامِ<br />
در که نیستیم ماهیتزداییای شاهد آیا شدتی<br />
و دقت چنان با خویش بیربطِ منطقِ ِدننام که پول بزودی که میشود برده پیش تنها<br />
گنوسیان ناشناختنیِ و ناملموس خدای و بهآدم نیازی دیگر میکند، عمل خود برای داشت؟<br />
نخواهد عالم مجبور<br />
را پرولتاریا سرمایهداری دیروز تا دستمزد،<br />
برای نان، لقمه یک برای میکرد ار خود ماندن، زنده و مصرفکردن برای و نان قیمتِ افزایشِ پرولتاریا کند. قربانی حتا<br />
که اکنون و پذیرفت را دستمزد کاهشِ تسا حاضر نیست شده تضمین نیز بقایاش .دنک قربانی مابهازایی بیهیچ را خود بهعنوانِ<br />
شدن نابود از پس دین ترتیب، این به اقتصادِ<br />
طریقِ از زراعی، سیستمِ پسماندهی قدیمِ<br />
روحانیِ قدرتِ به تازهای جانِ موجود مبادلهی<br />
آن در که اقتصادی میبخشد، خود جوامع<br />
در آزادکننده نقشی سابقاً که آزاد و میچرخد بسته مداری در بود یافته تشکیل<br />
را اسارتگاهی جدیدِ دنیای آخرین میدهد.<br />
ِکرت با دین گویی که است چنان اوضاع منسوخ<br />
کیشِ یک اماکنِ و کلیساها معابد، اوأم انتزاعکنندهای جنبشِ آن در شده، زندهاش<br />
انسانیتِ از را آدمی هر که گزیده کی سودِ به را زندگی فنای و میکند جدا گویی<br />
میاندوزد. خزانهاش در آسمانی بانکِ خفاشگونهی<br />
خدای که کیهانی، مرگِ بالهای سترون<br />
و درمانده زمینی بر جهانی اقتصادِ هب بشریت تمامی پروازِ منادی گسترانیده، زمانِ<br />
پایانِ منادی است، آسمانی اقالیمِ سوی واهیِ<br />
امیدِ و انسان بیخردیِ دُگمِ در نقشبسته 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله تودههایی<br />
مرگ، از پس بهرستگاریِ تودهها گنم جهانشمول تمکینِ زبورخوانیهای که است.<br />
ساخته خرفتشان و رد متأسفانه که مذهبی، رفتارِ تقویتِ برای هچ است، مشترک الادریون و مؤمنان نزد اقتصادی؟<br />
بهنظمِ جهانشمول انقیادی از بهتر ضرورتِ<br />
در که تحملی غیرقابل فالکتِ به دوب نهفته کردن زندگی جای به زندهماندن افزوده<br />
نیز سیّارهای منابعِ تخریبِ خطرِ اکنون هک زین بقایی همان حتا که آنچنان است. شده انسانیتاش ابتدا و چیز همه بشر نوعِ تضمینشده<br />
دیگر بود، کرده آن قربانیِ را مکاح مردم میانِ در که چیزی تنها و نیست تسا قربانیگونهای طردشدگیِ احساسِ است مرگی<br />
پذیرشِ یعنی پاداش، و عوض بدون رضا.<br />
روی از اسالمی<br />
جبرگراییِ از امروزه که استقبالی آیا دارد؟<br />
تسلیم و تمکین همین جز علتی میشود تسا مشهود همهجا در که تسلیمی و تمکین برنامه-<br />
تخریبِ از ناشی مختلف جوامعِ در و قربانی<br />
و اولویتمند بخشهای شدهی ریزی بینالمللی<br />
مالیِ گریِ سودا راهِ در آنها کردنِ اجتماعی<br />
پروژهی روزافزونِ زوالِ است. ار آن دینی هر که آهستهای خودکشیِ به .تسا بخشیده ناگهانی شتابی میکند موعظه و پاکی ضدیتِ برمبنای ذهنیتاش با فساد، پروژهی<br />
ندارد. فقر از بهتر ضامنی ناپاکی، کشاورزیِ<br />
ترابری، مسکن، مدارس، تخریبِ حالِ<br />
به مفید صنعتِ تخریبِ نیز و طبیعی، ِتنس با که است مسلّمی پروژهی جامعه، مناسبی<br />
بسترِ که دینی، ظلمتگستریِ کهنِ ،تسا معامالتی پاختهای و ساخت برای است.<br />
یافته مجدد پیوندِ مادی،<br />
منافعِ که بوده آن بر همواره دین معنویت<br />
نامِ به آنها نکوهشِ ضمنِ را هچ ترتیب این به کند. اداره روحانیت، و و مرگ خیرات، و فقر بازارِ از که سودها است.<br />
نبرده آن، بازخریدِ و گناه آخرت، عبرانی،<br />
پروتستان، مسیحی، کیشهای ادیانِ<br />
پسماندههای دیگر و بودایی اسالمی، پایهی<br />
بر که ندارند این از ابایی قدیم بزرگِ حیاتِ<br />
کوچک زدوبندهای و کلیانتلیسم سیاستمداران<br />
اگر اما بگذرانند. را انگلیشان ار جوازش که میکنند رفتار ای کلبیمنشی با گرفتهاند<br />
انتخابکنندگانی انبوهِ مسامحهی از واگذار<br />
سیاسی بهنمایندگانِ را قدرتشان که روحانیت<br />
دارودستهی عوض در کردهاند، و برجاست پا خود ریاکاریِ سنتِ در همچنان معنویتاش<br />
مطهرِ ردای زیرِ را دنائتهایش میپوشاند.<br />
هب کشیشان از گوناگونی خیلِ که این اقتصادی<br />
ستمِ به اعتراض حتا و نکوهش ِحور مذهب نیست. جدیدی پدیدهی بپردازند استثماریاش<br />
قراردادِ که است اقتصادی آن نهاده<br />
بنا آسمانی وکالتِ یک استمرارِ بر را اب مبارزه در بردگی سالحِ به توسل با و مذهب<br />
میکند. احیا را آن پیوسته توتالیتاریسم نیز،<br />
سرتافتگی و براندازی موضعِ در حتا آفرینشِ<br />
که رفتاری هر است. زانوزدن عینِ کی کند منع و تحقیر را انسان توسطِ انسان است.<br />
انکارناپذیر مذهبیِ رفتارِ بازرگانی<br />
مذهبِ بهسودِ که تقدیرگرایی این و امان<br />
در نیز را رقیبانش اردوی میکند عمل هک نمایانهای محنت گزارشِ است. نگذاشته کِشداری<br />
کیفِ با وحشی« »سودِ خردهگیرانِ دارویی<br />
همچون بصیرت از میدهند، ارائه ظلمتی<br />
وثیقهیِ و میکند استفاده خوابآور خویش<br />
امکاناتِ دیدنِ از را فرد که میشود خواستِ<br />
رهایی، توانِ ریشهای، انسانیتِ یعنی بازمیدارد.<br />
آفریدن، استعدادِ و زندگیکردن وانهاده<br />
بازار بهدینِ را میدان دین بازارِ افولِ آخرین<br />
مالی سوداگریِ االهیاتِ علمای است. ]باورکردنی[<br />
معتبر خدایی پولدارِ کشیشانِ اینها،<br />
هستند. ]بستانکار[ اعتبار دارای و آویختنِ<br />
بهدار برای شجاع، ملیهی ژان مانندِ خود<br />
احشای و امعاء جز چیزی خویش ندارند!<br />
نید کردنِ ویران از پس اقتصاد سان، بدین دیگر<br />
بارِ را آن بیستم، قرنِ در نهاد بهمثابه نیا و میسازد. مستقر ذاتیاش جنبهی از هک میدهد انجام امر این پابهپای را کار بهمثابه<br />
شدن مضمحل با سرمایهگذاریها یک<br />
وارِ مضحکه تقلیدِ با و زمینی، اقتصادِ شبکههای<br />
انتزاعِ طریقِ از آسمانی تشکیالتِ اقداماتِ<br />
بسترِ از بهتدریج بیربط، مالیِ میشوند.<br />
خارج عامالمنفعه ضرباهنگِ<br />
با جز بیقلب جهانِ این قلبِ نمیتپد.<br />
مالی گردشِ انقالبی<br />
پروژهی و بوروکراتیک روحِ هب اعتراض که است نداشته سابقه هیچگاه رسیده<br />
اعتراض فقرِ از حدی چنین به فقر قبالً<br />
که انسانیای مطالباتِ از بخش آن باشد. همپا<br />
بود نهفته کارگری جنبشِ مطالباتِ در احزاب<br />
در بوروکراتیک تصلّبِ شیوعِ با این<br />
از دفاع نمایندگیِ که سندیکاهایی و و خشک اندکاندک داشتند، را خواستهها است.<br />
گردیده زایل هک هنگامی به درست که آورید یاد به گذار<br />
حالِ در خصوصی سرمایهداریِ نیا چگونه بود دولتی سرمایهداریِ به تولید<br />
وسایلِ کردنِ دولتی برای بوروکراسی
100<br />
صفحه بوروکراسی<br />
همین مگر میکرد؟ مبارزه به<br />
را پرولتاریا انقالب، پرچمِ زیرِ که نبود جمعیِ<br />
مالکیتِ برای نبرد در وظیفه خدمتِ کارگری<br />
دولتِ یک استقرارِ و کار ابزارهای کلبیانهترین<br />
»کمونیسم« که دولتی گماشت، اختیارش<br />
در را نقابها پیشبینیترین قابل و دستسازان<br />
آلتِ همان وارثانِ امروزه و نهاد؟ همان<br />
درگاهِ در شغل بهدریوزگیِ را تودهها اب را سودشان که میکنند ترغیب کسانی میدهند.<br />
افزایش تودهها حذفِ زا میتوانند چگونه ادعایی انقالبیهای هن هیچگاه آنها بگریزند؟ وارگی انگل چنگِ هدرک اسیرشان که اقتصادیای چشماندازِ از هک مکانیکیای جسمِ از نه و میشوند، خارج رد و کرده ]صرفهجویی[ اقتصادی را آنها ِلاح به وی کجرَ و راستکیشی نوسانهای است.<br />
ساخته رها تعلیق گذشته<br />
ثمراتِ جز دیگر ایدئولوژیک بازارِ نیا ادارهی ندارد. عرضه برای چیزی اختیارِ<br />
در منطقی خیلی بهطورِ نیز ثمرات دیرزمانی<br />
که قرارمیگیرد مافیاهایی انواعِ تخصص<br />
سودآور بیهودگیِ رشتهی در است اند.<br />
یافته سیاسی<br />
ایدئولوژیهای روزافزونِ مسخرگیِ شیپ انتخاباتیای مصرفگراییِ موازاتِ به پارلمانی<br />
دموکراسیِ آن در که میرود اندازه<br />
همان به ناتوانیِ با را خود ناتوانیِ میدهد.<br />
تسال توتالیتر لیسمهای پوپو شدیدِ طبیعیِ<br />
مسیرِ در چپ و راست مشترکِ فسادِ افراطی<br />
راستِ که میریزد آبی بهجوی خود هب و میگیرد را آن است، کار این خبرهی که میدهد.<br />
قرار استفاده موردِ خود سودِ براثرِ<br />
که رفتارهایی بر کودکانه پَسرویِ یک شده-<br />
گمراه مسلط اقتصادِ شدنِ اجتماعی غیر بندگیِ<br />
دیرینِ بازتابهای است. شده اند،چیره رد را ایدئولوژیها بیدزدهترین اختیاری گردآورده<br />
سیاسی پوچیِ و هیچی گودهای است.<br />
نئوکورپوراتیسم<br />
نئوکمونیسم، نئولیبرالیسم، نئوناسیونالیسم،<br />
، نو[ گراییِ ]صنف ِقبط همگی، که دینی، جدیدِ فرقههای سنتی<br />
ادیانِ ویرانهی از پروتستانی، الگوی که<br />
تعویضی قابلِ دکورِ در سربرآوردهاند، یب برافراشته، همهجا در مالی سرمایهداریِ اهنت میروند. هم مصافِ به اعتقادی هیچ ار آن جسارتِ هنوز رسانهای دلقکبازیِ کلیانتلیسمی<br />
مقواییِ بشقابهای در که دارد پذیرایی<br />
آنها از د، میخورَ آخوری هر از که کند.<br />
ِدزن جست؟ باید کجا را انقالبی پروژهی یک ناقصالخلقهی<br />
اخالفِ این ها، تروتسکیست 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله نزدِ<br />
کارگری؟ شوراهای و کرونشتات جالدِ پلپوتها؟<br />
سایرِ و مائو وارثِ چپگراهای اکثرشان<br />
دلمشغولیِ که لیبِرتِر]آزاده[هایی نزدِ افتخارآمیزِ<br />
مدفوعاتِ بهصورتِ شدن، ول ِحول این از گوشهای روی سیتواسیونیسم، است؟<br />
زدوده تغییرِ<br />
یک با رابطه در که مسائلی و پرسشها پاسخهای<br />
در نمیتواند است مطرح تمدن چگونه<br />
بیابد. حل راهِ گذشته به مربوط سیاستمداران،<br />
اقتصاددانان، است ممکن تمام<br />
همچنین و بوروکراتها، سوداگران، صاخشا قبیل این با مبارزهشان در که کسانی راهحلی<br />
بتوانند میکنند، رفتار اینها خودِ مثلِ وقتی<br />
دهند ارائه قبول قابل انسانی لحاظِ از بهمقصدِ<br />
خود بیلیاقتیِ بر سوارشدن فرطِ از و کینهتوزی براثرِ ماتحتشان بیچارگی است؟<br />
شده چرمین زندگی تحقیرِ بهروشنی<br />
امر این همیشه برای بار یک باید و انقالبی پروژههای که: باشد مسجّل قرین<br />
شکست با جز بهامروز تا اصالحطلبی زا ناخواسته، یا خواسته که، چرا نبودهاند رد و کردهاند پیروی کاالیی تکاملِ مقتضیاتِ و بصغ را آنها که بوده تکامل این سرشت آغاز<br />
در آنها که هم هرچقدر کند، مصادره ملاع و آدم تغییرِ برای راستین ارادهای از باشند.<br />
بوده برخوردار هب سالم جانِ انقالبیِ آگاهیِ از مقدار همان پایانِ<br />
که این به بود امیدی پرتوِ برده، در همچون<br />
آن خردهگیرانِ سوی از کهنه جهانِ گیرد.<br />
قرار استقبال موردِ نو جهانی طلوعِ نشد!<br />
چنین اما طرفدارانِ<br />
که شده دیده بارها که همانطور دیکتاتوری<br />
یک علیهِ شجاعانه آزادی، میان<br />
از دیکتاتوری که همین و میجنگند میگردند،<br />
ویالن باطل و عاطل رفت هدید انقالبیای رسالتهای هم همانطور هب مطلق قدرتی انتسابِ با که میشود چریکیِ<br />
جنگِ اقتصادی، لیتاریسمِ توتا قفا در چون کنند. می توجیه را پساهنگشان کی آخرالزمانیِ ابرهای جز چیزی دیدشان بیکفایتیِ<br />
به نمیبینند، درمانناپذیر آلودگیِ رد مردن به و میبخشند وجهه خود عادیِ ار خویش با وداع تا میکنند افتخار مبارزه بسپارند.<br />
فراموشی به ار روزانهشان هستیِ که دامی از آگاه آنها تمکین<br />
و غضب از مالطی در ساخته، اسیر رنجِ<br />
عاملِ اینهمه، با میزنند. دستوپا باشد،<br />
خفقانآور شرایطِ آنکه از بیش آنها رفتارهای<br />
و عقاید یعنی خودشان کهنهپرستیِ و بهشکل را آنها که است گرایانهای گذشته درمیآورد.<br />
نفرتانگیز جامعهی یک شمایلِ ِسپ »دنیا شعارِ به آنها لگامگسیختهی لختیِ آزمندیِ<br />
زبانِ وردِ که سراب« چه دریا چه ما ادعاییِ<br />
پایانِ میبخشد. حقانیت است، مالی پایانیافته<br />
جهانِ یک ایدئولوژیِ صرفاً جهان، جایِ<br />
به عالمگیر احتضارِ تدارکِ آیا است. شدن<br />
سهیم نو، جهانی آفرینشِ راهِ در کوشش نیست؟<br />
احتضار این در اغلب<br />
امتناع، و انزجار عصیان، گفتمانِ رد عجز توجیهِ برای عذری همچون رب انسانی جامعهی یک مطالبهی بنانهادنِ میرود.<br />
بهکار زندگیخواهی پایهی استحالهی<br />
و مرام تغییر که شده رسم آنها<br />
دستیافتنِ و ۱۹۶۸ ادعاییِ انقالبیونِ دستگاهِ<br />
در درخشان شغلیِ زندگیِ یک به گیرد.<br />
قرار ریشخند موردِ بوروکراتیک، آنان<br />
از خوردهتر فریب یا موذیتر اما بلیغِ<br />
سخنانِ با که، هستند سیاسیای مبارزانِ حمایت<br />
برای بهانهای را انتقاد شورشگرانه، دادهاند.<br />
قرار آن الغای پوششِ در تمکین از روحیهی<br />
همان بازگشتِ شاهدِ ترتیب این به افزودنِ<br />
با اینک که هستیم نچایفیستی قدیمیِ ِیعدم داشت، هم قبالً که بهرذالتی مضحکه سرمایه-<br />
که است چیزی همان کردنِ ویران خود<br />
کارکردِ اثرِ بر درست انگلی داریِ سوزاندن<br />
به ترغیب میکند. ویران را آن سالحِ<br />
به توسل جای به مدارس غارتِ و کاالییای<br />
منطقِ شکستنِ درهم برای زندگی زا فقط و فقط آنهاست، خرابیِ عاملِ که مافیایی<br />
و فاشیستی بنیادگرایانه، رفتاری ،خرس گفتارش میخواهد حال میشود، ناشی باشد.<br />
سفید یا سیاه، نیهیلیسمی<br />
فرازِ بر تمسخر و نفرت پرچمهای نآ در معامالت خدای که است اهتزاز در میشناسد.<br />
باز را خود درگاهِ مقرّبانِ بهآسانی هب آموختن، زندگی جای به که کسانی از راظتنا راهِحلی چه میکنند تمکین مردن داشت؟<br />
میتوان بهحزبِ<br />
نیست تخریب بهفکرِ جز که کسی سهیم<br />
نابودسازیای در او دارد. تعلق مرگ منافعاش<br />
مادهاولیهی انگلی اقتصادِ که است برای<br />
مقدّسان اقلیمِ میکند. استخراج آن از را باوری<br />
قیامت محتاجِ ش ترورَ و ارعاب تحمیلِ سدقت برحق آرمانی با که انقالبیونی است. زا میزنند. دستوپا خون باتالقِ در یافتهاند کاری<br />
چه فساد حمایتِ بدون فسادناپذیران است؟<br />
ساخته روحانیون<br />
عضویتِ یادآوریِ با گذشته در خیانتِ<br />
از صحبت سرکوبگر، جامعهی در هولدرلین<br />
که بود زمان آن در میشد. آنان که:<br />
برآرد بانگ میتوانست
101<br />
صفحه کشیشان<br />
و عالیجنابان باندِ قلب صمیمِ از »من شمارم.<br />
می حقیر را ریقح را نابغهای آنان، از بیشتر بهمراتب اما بهخطر<br />
آنها با را خود حیثیتِ که میشمارم میاندازد.«<br />
رد بیمایگی که جامعهای در امروزه اما زیباییشناسی<br />
و هنر پشتِ حتا دیگر خالقیت کجایند؟<br />
نابغهها شود، پنهان نمیتواند هم نآ در چیز همه که آشفتهای نظمِ این در زج عهدی بههیچ وفاداری و میشود معامله ار خائنان ندارد، وجود مبادالتی معاهدهی جست؟<br />
باید کجا اقتصاد<br />
کُنترپوانِ همواره نفیکننده عنصرِ اقتصاد<br />
که انتقادیای همسازیِ نا است، بوده ساخته<br />
آن با را واریاسیونهایش پیشدرآمدِ رما این سرمایهداری انگلیِ مرحلهی است. هار از کودنِ هر که کرده تبدیل بهکاالیی را تواکذ نشانهی به را آن میتواند رسیدهای نابودیِ<br />
با ناماش که اروستراته همچون بخرد. رد آنچه خورده، گره هنری زیباییِ یک تسا امتناعی بیشعوریِ است اشاعه حالِ و زن از نفرت ترور، بربریت، جِ مروّ که بهروحیهی<br />
بازگشت مناظر، تخریبِ کودک، آزارِ<br />
و تعقیب فرقهگرایی، نظامی، و مذهبی است.<br />
جانوران و انسان و خونریزی مبنای بر زیباییشناسیای بازارِ<br />
بالی دفعِ بهشکلِ سازانه، پاک اغتشاشِ رسد،<br />
می فروش به بالقوه جنایتکارانِ شامِ زا آسان بسیار که است محصولی این و حساسیتِ<br />
که بهمیزانی میشود. ساخته مالل جامعه<br />
در را زندگانی خودفرمانیِ پالودهتری وحشیِ<br />
گروههای میکند، مطالبه طبیعت و هک آمیزی جنون خشمِ با کهن جهانِ از باقیمانده رضامندانه<br />
تمکینِ با که است کسانی شاخصِ میزنند.<br />
بهضدِحمله دست میمیرند، میپرورانَد<br />
بدبختی بدبختی که زمانی از همواره<br />
د، رَ میآوَ بار به سوگ سوگ و تأمین<br />
فروشانی فضل تنها را مرگ پیروزیِ مسجیب بودن، بینشاط غصهی که کردهاند اهنآ خوره چون بودن، بیحیات بودن، ره در پیوسته آنها است. میخورده را قیلو<br />
با همراه اقتصاد، بازگشتنِ خود به کساندرگونه،<br />
هایی وناله آه و وار ایوب قالهایی فنا،<br />
در شدن غرق عالم، و آدم پوچیِ فریادِ اند.<br />
سرداده راگنارُک و آخرالزمان، قرنِ<br />
دومِ نیمهی از رونقیافته فلسفیِ عسرتِ زا جدا تفکر تفالهی آخرین جز چیزی بیستم طبیعی<br />
ظاهرِ آن از اکنون که نبوده زندگان میپوشانْد،<br />
را بیماهیتشدگیاش که نیز است.<br />
گشته عاری 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله کیفی<br />
غالباً نفی عنصرِ غمبارِ گزارشِ در و سخنچینان حضورِ دارد. وجود نهانی تروریسمِ<br />
وارثانِ عزازیل، بزهای لودهندگانِ مبارزانِ<br />
و خطیبان هیئتِ در که آنانی فکریِ خلق<br />
زمامدارِ و تودهها رهبر را خود سیاسی، راستِ<br />
تا گرفته افراطی چپِ از میدانستند، حقیقی<br />
مسئوالنِ تقبیحِ میکند. بیداد افراطی، هک را شرایطی اسفناک، وضعِ یک کاذبِ یا ضوع شده آنها رسیدن قدرت به موجبِ ِخسف از ارزان قیمتی به را همه و نمیکند و زندگی تا میدارد معاف گذشته رفتارهای نکند.<br />
تغییر جامعه اب موجودی که مرگ«، »زندهباد فریادِ ار آن بیشعوری و ددخویی مضاعفِ سرشتِ طقف داده، اشاعه خود فرمانِ زیرِ عرصهی در استالینها،<br />
فرانکوها، سوی از جنگی ای نعره است.<br />
نبوده مردم خیرخواهانِ دیگر و رد براندازی بوروکراتهای عذابِ احساسِ به<br />
شورش بنیادگرایانِ غضبِ و زندگی قبالِ تبلیغشان<br />
و ترغیب که میدهد نشان کافی قدر رد خودبهخود که جهانی ویرانکردنِ برای ننگین<br />
شعارِ همان در است، ویرانشدن حالِ میشود.<br />
خالصه اندیشه-<br />
انگلوارگیِ و کاالیی انساندوستی ]انتلکتوئل[<br />
ورزانه و فاشیسم ملت، خدا، افتخارِ به دیروز تا هب پس، این از میکردند. کشتار کمونیسم ِتلآ مافیاهای که است انساندوستی نامِ آماده<br />
وراثت علمِ و مردمفریبانه سازیِ دست ار آنچه سود جراحیِ چاقوی با تا میشوند مانده<br />
زنده جامعه در و طبیعت در هنوز که سازند.<br />
ریشهکن است و لذت یا خویشکامی از را انسان هرآنچه جهانِ<br />
به میسازد جدا خویش از بهرهمندی تهیشده<br />
اندیشهی میپیوندد. زدوبند و معامله هب تازه خدمتِ در خودبهخود تنآگاهی، از میگیرد.<br />
قرار انگلی رسیدگیِ دوران بود<br />
ها ایده آسمانِ از اطاعتی اصلِ روح، در االهی<br />
حقِ و عصیان انسانیِ حقِ همزمان که کردنِ<br />
نشست میداشت. مقرّر را آن سرکوبِ جامعه<br />
گردِ بر قدرت، سلسلهمراتبِ تدریجیِ نآ پسِ در که کشیده حفاظتی توریِ نوعی نامطیع<br />
و مطیع و میلولد کِرم همچون سود میبلعد.<br />
بهیکسان را قدرتطلبانه<br />
ارادهی اقتصادی پویاییِ غیابِ هک هرکجا میگرداند. بیرمق و سست را تأخیر<br />
خود ظهورِ در زندگیطلبانه ارادهی و خواری به انرژیها یخزدگیِ دارد، مزد<br />
و عایدی آنچه مقابلِ در تدریجی تسطیحِ میپردازند،<br />
مزد که آنهایی و دارد دربر میانجامد.<br />
بوده<br />
االهیات عاصیِ کنیزِ همواره فلسفه امروزه<br />
که اقتصادی، االهیاتِ پس است: است.<br />
نبخشیده بهبود را آن وضعِ دارد، سلطه ارزشهای<br />
و پدرساالرانه روحیهی فروپاشیِ روح<br />
زوالِ به قدرت خواستِ از برآمده بهمثابه<br />
نیز، اندیشهورزی است. انجامیده دوجوم زندهی مادهی از شده جدا اندیشهی امان<br />
در افول این از فرد، و اجتماع پیکرِ در همواره<br />
که چیزی همان به آشکارا و نمانده اب همراه که فعالیتی است: گردیده مبدل بوده چرخدندانهی<br />
یک حدِ به را تن دستی، فعالیتِ کاهد.<br />
فرومی اقتصادی هم<br />
از انجامد. می درونی انفجارِ به انسداد همیشه<br />
بزرگ ریهای امپراتو گسیختنِ است.<br />
پیوسته وقوع به آنها درونِ از مور امپراتوریِ حیاتِ به که تهاجمهایی کردند<br />
فتح را دولتی ویرانههای دادند خاتمه درونیاش،<br />
نزاعهای بوروکراسیاش، که به<br />
مسلحِ استبدادِ سوداگرانهاش، بندگیِ زا پیش مدتها از را آن سخنچینیاش، بلوکِ<br />
منوال، همین به بود. درآورده پا هجومِ<br />
برابرِ در مقاومت بدون هم استالینی دموکراتیک<br />
هامبورگرِ وحشیانِ مسالمتآمیزِ آورد.<br />
فرود تسلیم سرِ لیبرال و نیز<br />
انگلی سرمایهداریِ کاالییِ امپراتوریِ ینورد انفجارِ به محکوم مشابه بهگونهای هک دارد وقت آنقدر آن از پیش اما است، ذهنیتی<br />
با را آنها و سازد سست را مغزها زا که ذهنیتی بیاکَند، نمپذیر و اسفنجگونه هک آنچنان زندگی، از ستوه و عمومی منگیِ تراوش<br />
دارد، یاد به کمتر تاریخ را نظیرش میکند.<br />
قادر<br />
حتا دیگر ]اینتلیجنسیا[ روشنفکر طبقهی انتقادیاش<br />
روحیهی که کند کتمان نیست رادیکالیتهای<br />
بر پوشاندن مبدل لباسِ صرفاً دریافت<br />
نمایش انکسارهای خالل از که است میشود.<br />
دوخ مدارهای در سیاسی ایدئولوژیهای یکسره<br />
]اتوپارودی[ سازی مضحکه نوعی<br />
در نیز شان نمایندگان رفتهاند، تحلیل سرشتِ<br />
در که کردهاند گیر اسکیزوفرنی ات وامیدارد را آنها و کاالست مسدودِ دنیای بدانند<br />
را مالی شامورتیبازیهایِ چیزِ همه مردم<br />
نااستوارِ پیش از بیش بقای شرایطِ از و ندانند.<br />
هیچ کسانی<br />
و میشود منفجر درون از کهنه دنیای ساختنِ<br />
در بیاعتنایی یا بیکفایتی با که را دنیایی<br />
چنین به آن، با مقابله در نو دنیایی کشید.<br />
خواهد خود بهدنبالِ میبخشند، حقانیت استوارکردنِ<br />
پا باید پس این از بنابراین،
ید<br />
خلعِ باشد، هدف زمینی واقعیاتِ در مجدد هب است سال هزاران که آسمانی وکالتی از یرس کارِ یعنی فکریاش، کارکردِ و روح .تسا شده سپرده میکشد، کار تن از که بهمثابه<br />
زیستهها از آگاهی از خارج جزوِ<br />
اندیشهای هر زندگیخواهی، براندازانهای<br />
شکلِ بههر و است قدرتخواهی میتراود.<br />
آن از ستم شود، ظاهر که هم مرتکبِ<br />
میتواند مطمئناً زندگی از جانبداری ]حزبِ<br />
مرگ از جانبداری شود. خطاهایی باشد،<br />
محق خواه و برخطا خواه مرگ[، نمیشناسد.<br />
بربریت جز چیزی نداریم.<br />
خودمان جز دیگری دشمنِ پس ازین اقتصاد<br />
خدمتِ در کلماتی و انتزاع حاکمیتِ آنها<br />
از اقتصاد بهرهبرداری و هک کسانی برای همواره کلمات که وجودی با راک میپرداختهاند آنها بابتِ از بهتری مزدِ مقابلِ<br />
در علمکردن قد از هیچگاه اما کردهاند، شعر<br />
جذابیتِ بازنایستادهاند. خود اربابانِ براندازنده،<br />
نیروی از برخورداری بهخاطرِ تصلّب<br />
که کلماتی به توانسته اوقات بیشتر ضروریاش<br />
ریاکاریِ و قدرت نشانِ و مهر ببخشد.<br />
دوباره حیاتِ بوده، کوبیده آنها بر را یکی ۱۹۱۷ شورایی انقالبِ دلِ از میبایست ات میشد زاده توتالیتر رژیمهای بدترین از شوروی<br />
های جمهوری ملیِ امپریالیسمِ رد براندازی بهنیروهای را خود زبانِ بتواند بیرگ<br />
زبانی یعنی کند، تحمیل جهان سطحِ استخوانبندیِ<br />
با زبانی دستور رمق، و قادر<br />
که نظامی ونحوی صرف و بوروکراتیک پرچمِ<br />
زیرِ را خواهانه رهایی جنبشهای باشد بگمارد.<br />
بهخدمت گوالگی کمونیسمی نئولیبرالیسم<br />
که تشریفاتیای زبانِ یا نو زبانِ درست<br />
میگیرد ریشخند به وقاحت با را آن زا جهانی بوروکراسیِ که است زبانی همان نیا و میکند. تحمیل رسانهای بندهصفتیِ راهِ استالینی<br />
بوروکراسیِ از چیزی بوروکراسی فورمالیسمِ<br />
بهخاطرِ آنکه جز ندارد کم جبّار،<br />
یک بلهوسیهای از نه دموکراتیکاش بورسی<br />
سیستمِ یک مزاجیِ دمدمی از بلکه میکند.<br />
تبعیت هک اسارتگاهوارهای دنیایِ ترتیب، این به است<br />
آزاد مبادلهی دیکتاتوریِ حاصلِ ره که میدهد تشکیل انتزاعی سیستمی کی او از تا برمیکَند خودش از را انسانی زبانِ<br />
رو، این از هم بسازد. بازاری شیءِ کلماتی<br />
و زیستهشده واقعیاتِ از سیستم این میشود.<br />
دورتر هردم آنهایند بیانگرِ که برای<br />
الزم خدماتِ و تولیدی وسایلِ همانندِ تجاربِ<br />
از حاصل کلماتِ اجتماعی، پیشرفتِ جایشان<br />
و میشوند ریخته دور نیز زیستهشده اب بیمعناییشان که میدهند اشکالی به را میشود.<br />
بَزک تبلیغاتی ارزشافزودهی اگرچه<br />
و است رفته میان از پرولتاریا نبودهاند،<br />
پُرشمار چنین هیچگاه پرولترها عزمِ<br />
و خود بردهوارِ جایگاهِ ظاهراً کم دست کردهاند.<br />
فراموش را آن از شدن خالص کالهبرداران<br />
و بازان سفته از نشانی دیگر هب مدیران و ادارهکنندگان که چرا نیست هکلب بوروکراتها با نه دیگر آمدهاند، میان دیگر<br />
داریم. سروکار تصمیمگیرندگان با اب نه عملکنندگان، با بلکه کارگران با نه دانشجویان<br />
با نه متصدیان، با که کارمندان متقاضیانِ<br />
با که بیکاران با نه مشتریان، با که اب بلکه زمینداران و دهقانان با نه شغل، کلهگندههای<br />
شاملِ مخلوطی یعنی کشاورزان، هک خردهپایی زارعانِ و صنعت و کشت خویشاند،<br />
محصوالتِ کیفیتِ دلواپسِ بلکه<br />
بینالمللها با نه دیگر داریم، سروکار بدبینایان<br />
با بلکه نابینایان با نه چندملیتیها، با داریم.<br />
سروکار گرفته<br />
فرا را همهجا مرغوب تکلّفِ این ،نآ تبعِ به هم ارتش حتا که بهطوری ار غیرنظامی گروهی نامترقبهی بمبارانِ کلمهی<br />
مینامد. جانبی« »خسارتِ یک این<br />
به و شده استثمارگر جایگزینِ ثروتمند شقن یک جانشینِ وضعیت یک وقتی ترتیب میتواند<br />
که کارکردی و نقش شد، کارکرد و قدیمی<br />
پیشفرضِ همان به آنگاه شود، لغو و ثروتمند وجودِ آن بهموجبِ که برمیگردیم است.<br />
همیشگی امری فقیر »نوکرِ<br />
مانندِ اصطالحی که خوشنودند همه نوکرانِ<br />
سوءاستفادهی موردِ که امپریالیسم«، مسخره<br />
و منسوخ داشت، قرار استالینیسم کاپیتالیسمِ<br />
سرسپردگانِ خیلِ و گردیده رد که بهگوشی حلقه غالمانِ این را، انگلی فرهنگ،<br />
اجتماع، سیاست، اقتصاد، عرصهی کشاورزی،<br />
آموزش، روزنامهنگاری، نمیتوان<br />
دارند، جوش و جنب امنیت، و نامید.<br />
کاالیی امپریالیسمِ نوکرانِ مؤدبانه زا پیوسته که فکری طرزِ و زبان شکلگیریِ زمینهی<br />
هم میشود، دورتر روزانه زندگیِ است،<br />
بربریت جِ مروّ که را، انتزاع رشدِ نآ تحمل موجبِ که را فراموشیای هم و میسازد.<br />
فراهم میگردد بازتابهای<br />
خدمتِ در مدام انتزاع اگر و بیگانههراسی امنیتی، پارانویای مرگ، هک است سبب این به میگیرد قرار نفرت میدهد.<br />
پرورش را زندگی از جدا اندیشهای نیز<br />
کلمات ی شده مالیم حالتِ سان همین به را<br />
ناانسانیت دوستانه انسان شفقتِ پوششِ زیرِ همسیمای<br />
زبانی ی پدیده این میسازد. پنهان اما بیرحمانه که اسارتگاهی است دنیایی بس<br />
از میکند، عمل آشکار سبعیتِ بدونِ زیادهرویهای<br />
از نیاز بی نفسه فی زیادهرویِ است.<br />
فاحش هب بخشیدن تقدّس هالهی روال، همین بر و کودکها مهدِ کردنِ حذف مجالِ کودک میسازد.<br />
فراهم را آموزش کیفیتِ دادنِ تنزل نامیدن<br />
ِسوم سنّ اشخاصِ را سالخوردگان مقرریِ<br />
میدهد اجازه امور اولیای به محقرِ<br />
خانههای دهند، کاهش را بازنشستگی جای<br />
به و ببرند بین از را سالمندان پذیرشِ بسازند.<br />
احتضارخانه آنها کلماتِ<br />
رسانهایِ موجِ با متقابل ارتباطِ در مطالباتِ<br />
گذشتهی به که کلماتی از مُدِروز، ناش بازگشت و شدهاند رانده واپس ممنوع ناتماممانده<br />
کارهای گرفتنِ سر از معنیِ به است.<br />
جاری مبهم ترسی است، فقط<br />
کارگری شوراهای یا سویتها از تقلبیِ<br />
حافظهی در آنها لنینیستیِ کاریکاتورِ کمونیته-<br />
تالشهای است، غالب جمعی در<br />
آراگون و کاتالونیا همبستگیطلبِ های هک خودگردانیطلبانهای تجاربِ و ۱۹۳۶، بوروکراتهای<br />
توسط و زد جرقه بارها مغلوبِ<br />
شد، خفه نطفه در کارگری جنبشِ است.<br />
بیخبری و جهل زباله<br />
چون خوشبختی حقِ و رهایی کلماتِ هک انسانهایی همچون میشوند، ریخته دور عرصهی<br />
از حتا سود و بهرهوری محاسباتِ میرانَد.<br />
بیرونشان هم ساده بقای ندارد<br />
آیندهای چون مالی سرمایهداریِ آن<br />
لوحِ و بروبد را گذشته بساطِ میخواهد ِندوب مدرن وثیقهی آنکه برای او بزداید. را مسدود<br />
و منجمد هم که اکنونی شود، اکنون دوخ مکانِ در پول مدارِ هم و است زمان در را<br />
خود تاریخِ دارد نیاز ساخته، محصورش و بوده او زایشِ عاملِ که تاریخی بزداید، شد.<br />
خواهد او قاتلِ روشنفکرِ<br />
طبقهی در که است سبب بدین کلماتِ<br />
استعمالِ با که طبقهای بندهصفت، ات نهاده او پیروزیِ گروِ در دل حریف، پایانِ<br />
از سخنگفتن گردد، نصیباش صدقهای نشانهی<br />
آن، بودنِ معنا و بیربط و جهان پایانِ<br />
میشود. محسوب لیاقت و تشخّص اقتصادی.<br />
تهیمغزسازیِ شعور: و حافظه خدایی<br />
و آفرینش افسانهی به اعتقاد زندهباد ِزور شش در را سرمایهداری و جهان که کرد!<br />
تولید غیرتعطیل 102<br />
صفحه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله
103<br />
صفحه بشردوستانهی<br />
مارکِ بازاری دموکراسیِ است<br />
کاالیی توتالیتاریسمِ نهفته<br />
ستمگرانهی زورِ اعمالِ و اجبار هب دعوت در بهنوعی تولید ضرورتِ در ظاحل از و تبلیغاتی جذابیتهای که مصرف، هب ضرورتی شدهاش برنامهریزی روانی یلکش میپوشانید، را آمرانه شدت همان کرد.<br />
پیدا شده حل و تخفیفیافته الزامِ<br />
اثرِ بر شده ایجاد انتخابِ آزادیِ توهّمِ بهجای<br />
ناچیز، و چیز هر فروختن اقتصادیِ دموکراسیِ<br />
یک آهنین دستکشِ با دموکراسیِ خالصه<br />
ارزشِ آن در که نشاند سلفسرویسی اهمیتِ<br />
قیمت، یک در اشیا و اشخاص شدهی وظیفهی<br />
بهجز اخالقی، وظیفهی هرگونه برداشت.<br />
میان از را پرداختن هک شد ترفیعی کارزارِ یک درگیرِ دولت خودِ سیاست<br />
است« پادشاه »مشتری شعارِ آن، در خوشباشیِ<br />
و کمتر ایدئولوژیِ سوی به را سنّتی<br />
ارزشهای داد. سوق بیشتر مصرفیِ قدرت،<br />
سلسلهمراتب، ملت، ارتش، کلیسا، برابرِ<br />
در خانوادگی، اقتدارِ کار، ایثار، welfare[<br />
رفاه دولتِ کشورهای که سیلی نیاوردند.<br />
تاب کرد غرق خود در را ]state برابرِ<br />
در ای پدرساالرانه اقتدارِ هیچ اگر ره که سوپرمارکتی جوامعِ آسانگیریِ اینشرط<br />
به تنها است مجاز آنها در چیزی نیاورد،<br />
تاب شود پرداخته بهایاش که آلودگیِ<br />
برابرِ در نیز مصرفی اقالمِ کیفیتِ دوام<br />
مبادله ارزشِ بهویروسِ کاربرد ارزشِ نیاورد.<br />
پرداختی<br />
قیمتِ که گردید آشکار زود خیلی قیمتِ<br />
خوشبختی، قسطیِ فروشِ ازاءِ در است.<br />
جوهر هرگونه از تهیشده هستیِ یک زا رضایت احساس ۱۹۶۰، سالهای همان از بهنارضایتیِ<br />
قرائن، تمام برخالفِ مصرف، پیوند<br />
سرپوشیدهای چنان و ژرف چنان سیتواسیونیستها،<br />
بهاستنثنای که بود خورده آن<br />
طریقِ از که ۱۹۶۸، آشوبِ با اکثراً رفاهِ<br />
با جامعهای از امتناع و رویگردانی اب بود، شده بیان بسیار طنینِ و جال با کاالیی کردند.<br />
برخورد نافهمی و تعجب پذیرفت<br />
را امر این باید روزی باالخره ۱۹۶۸ مه ماه در اماکن اشغالِ جنبشِ که: حکمِ<br />
به که بود انقالبی آخرین فرانسه، در و پیوست وقوع به اقتصادی دگردیسیِ یک انسان<br />
پیشرفتِ آن در که بود انقالبی اولین شد.<br />
کاال پیشرفتِ جایگزینِ هب نزدیک که انقالب، این رادیکالیتهی آشکارگرِ<br />
پس این از ماند، پوشیده سال سی 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله فراگذشتن<br />
آن در که است اجتماعی پروژهای هک تکاملی به دیگر بارِ زندهمانی و بقا از ،هدوب گسیخته سال هزار ده بهمدتِ رشتهاش سود<br />
تولیدکنندهی انسانِ گذرِ و د میخورَ پیوند رقممیزند.<br />
انسانیت آفرینندهی بهانسانِ را ۱۹۶۸ از که سنّتی بهارزشهای اعتراض دگردیسیِ<br />
از متأثر هنوز میگیرد، منشأ نیا در یأس سبب بههمین و است اقتصادی هب ار آن گاه که کرده خانه چنان اعتراض میگمارد.<br />
اختناق خدمتِ واپسرانی،<br />
مبادله، ایثار، کار، از امتناع هرچقدر<br />
ایدئولوژیها، و دولت قدرت، رظن به رسواییبرانگیز و قبیح عملی هم است<br />
اقتصادی مقتضیاتِ تابعِ تلویحاً آید زا و میکند سلب تولید از را اولویّت که خالء<br />
امپراتوریِ مصرف امپراتوریِ نیهیلیسمِ<br />
از پدرساالری واژگونیِ میسازد. سرچشمه<br />
هرجومرجی روحِ و تعمیمیافته ارزشها<br />
تمامی قوای تحلیلِ آن در که میگیرد ارزشِ<br />
یگانه، ارزشی جهانیِ سیطرهی زیرِ میپذیرد.<br />
صورت کاالیی، براندازانه<br />
کهنه بهجهانِ اعتراض در آنچه گیرافتاد.<br />
دوگانه انکاری چنبرِ در بود زا هک کسانی انقالبینمای گفتارِ که است رسم بهمال<br />
آن در و میکنند انتقاد مسلط جامعهی اما شود. گرفته بهریشخند میرسند، مقام و گزمگانِ<br />
میکند؟ متهم را آنها چهکسی غالباً یبزح نفیگری، نگهبانِ سگهای براندازی، اب تا است آن پیِ در که دلچرکینی سراسر عاطفیای<br />
هیجاناتِ کالم، یا بمب تروریسمِ ماشینیشدنِ<br />
و مَنِشی فروبستگیِ اثرِ بر که را برنامهی<br />
با منطبق کامالً پدیدهی دو یعنی تن، فروکوفته<br />
انگلی سرمایهداریِ خودویرانگریِ بکشاند.<br />
بهطغیان شدهاند، عظیمی<br />
بذرافشانیِ ۱۹۶۸ مه ماهِ در اما زا هک برخاکی دانهاش هر که گرفت صورت رویش<br />
بهانتظارِ میشد بارور بذرافشانی این نشست.<br />
ِهار از تا است مجاز که بُرد پی تن آنگاه زا رهاشده فضایی زمین با وحدتاش برای<br />
جایی بیافریند، آسمان و روح یوغِ تلطیفِ<br />
و پاالیش با سرانجام که خوشیهایی رادیکالیتهی<br />
دارد جا اما باشند. همنوا زندگی نآ غصبشدهی بُعدِ از پروژهای چنین لکش تا است آن بر که بُعدی گردد، متمایز سرمایهداری<br />
تا دهد پروژه این به جدیدی آماده<br />
بقایش تأمینِ برای را خود بتواند ارزشِ<br />
به بازگشت که سرمایهداریای کند، انسان<br />
ترفیعِ ویران، زمینِ بازسازیِ کاربرد، شهروندی<br />
و سرمایه، گرانبهاترین بهمثابه دولت جانشینِ انجمنهای بهمثابه را انجامِ<br />
در روزبهروز که دولتی میکند، تبلیغ حمایتِ<br />
و زدوبند یعنی خود، مأموریتِ میشود.<br />
ناکاراتر مافیایی، ِتاجن که کاال، برای که ایدهها، این همهی است،<br />
یافته امور انسانیکردنِ در را خود زا حال عین در میکنند ترسیم نوگشتی زمستانی-<br />
یخبندانِ که میشوند منتج اقتصادی میسازد.<br />
پنهان را بهاری اش بهسودِ<br />
خواه آن، آگاهیِ و تن از جدا ایدههای باشند،<br />
ایجابیت خدمتِ در یا کنند کار سلبیّت هب هک بهاین بسته و میگردند تهی فضایی در توسطِ<br />
یا بخورند پیوند زرهپوشانه رفتارهایی بازآفریده<br />
انسانیت جستوجوی در افرادی میدهند.<br />
معنا تغییرِ شوند، زندگیِ<br />
بدون نیز ایدهها ثمربخشترین گوهرِ<br />
از بخشد، کالبد آنها به که سرشاری معیارِ<br />
یگانه پس این از میگردند. تهی خود است.<br />
انسانیشدن پیشرفت،
اقتصادی<br />
امپراطوری در بحران<br />
صفحه 104<br />
دنیای جوان<br />
برگردان ناهید جعفرپور<br />
پشت پرده: با کاهش سلطه جهانی ایاالت<br />
متحده آمریکا توازن جهانی قدرت میان<br />
کشورهای سرمایه داری هم تغییر می کند<br />
در دهم مارس روزنامه یونگه ولت و بنیاد<br />
مارکس انگلس کنفرانسی را با نام ” ایورو<br />
امپریالیسم تهاجمی” برگزار نمودند. در این<br />
کنفرانس که بیش از ۷۰ نفر شرکت داشتند<br />
سخنرانان بیشماری سخنرانی نمودند از<br />
جمله اقتصادان مارکسیست راینر روپ که<br />
سخنرانی اش در زیر بفارسی برگردانده می<br />
شود.<br />
“بحران اقتصادی که از چهارسال پیش آغاز<br />
گشته است، نمی خواهد پایان پذیرد. ریشه<br />
های این بحران بسیار عمیق تر از داستان<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
حرص بانکها و عدم وجود مقررات و تمامی<br />
آن توجیهاتی است که برای گول زدن بیان می<br />
شوند. بلکه مشکل واقعی در سیستم سرمایه<br />
داری نهفته است. پیش زمینه بحران کنونی<br />
که باعث شده است تا میلیون ها انسانهای<br />
سخت کوش و زحمتکش موجودیتشان دچار<br />
خطر گردند، به سال ۱۹۷۱ بر می گردد.<br />
در این سال سنگ بنای تغییر ساختمان<br />
اقتصاد مالی غربی چیده شد. در واقع این<br />
ساختمان جدید به قمارخانه ای بسیار عالی<br />
برای افزایش پول تبدیل گشت بطوری که در<br />
حرکت دهه گذشته همواره طبقات جدیدی از<br />
آن لبریز از اندوخته مالی گشت. این مسئله تا<br />
جائی پیش رفت که در نهایت در سال ۲۰۰۸<br />
تولید انفجار نمود.<br />
سال ۱۹۷۱ در واقع بیان گر آغاز فاز دوم<br />
توسعه اقتصادی غرب در دوره پس از جنگ<br />
بود و همانطور که پل ولکر رئیس سابق<br />
بانک فدرال ذخیره ارزی ایاالت متحده<br />
آمریکا توصیف می کند” در این سال همه<br />
چیز با انحالل استاندارد طال توسط ریچارد<br />
نیکسون رئیس جمهور ایاالت متحده آمریکا<br />
و از بین بردن سیستم ارزی بعد از جنگ<br />
برتون وود که در سال ۱۹۴۴ بجای سیستم<br />
پولی با نرخ ارزی ثابت که گام بگام در<br />
جهت “فروپاشی کنترل شده اقتصاد جهانی”<br />
ایجاد شده بود، آغاز گشت”.<br />
این تغییر ساختار رهبری شده از سوی<br />
واشنگتن ضرورتی بود که توسط آن<br />
هژمونی زمان بعد از جنگ ایاالت متحده را<br />
برقرار نگاه میداشت. زیرا که این امر دیگر<br />
با روش های قدیمی یعنی بازیافت هوشمندانه<br />
مازاد مالی آمریکا در اروپا و کشورهای<br />
آسیائی امکان پذیر نبود. افزایش مازاد مالی<br />
در موازنه با بیالن پرداختی و بودجه ایاالت<br />
متحده در هردو دهه بعد از جنگ سرانجام<br />
در پایان دهه ۶۰ باعث کسری بودجه ای<br />
عظیم گشت. صادرات سرمایه از ایاالت<br />
متحده آمریکا که در واقع تسمه چرخاندن<br />
اقتصاد پر رونق سرمایه داری غرب بود در<br />
سال ۱۹۷۱ دچار خلل شد و متوقف گردید.<br />
اعتراف به این مسئله در واقع به مفهوم پایان<br />
رهبریت اقتصادی و همچنین سیاسی آمریکا<br />
بر سایر کشور های غرب بود.<br />
پایان یک مدل تجارت<br />
رهبری واشنگتن بجای اینکه با اقدامات
صفحه 105<br />
صرفه جویانه کسری بودجه ایاالت متحده را<br />
جبران نماید بازی خطرناکی را آغاز نمود<br />
و بدینوسیله کسری بودجه را همواره بیشتر<br />
و بیشتر نمود.<br />
چه کسی می بایست برای این کسری بودجه<br />
بپردازد؟ مابقی کشورهای جهان! چگونه؟<br />
با کمک انتقال دائمی سرمایه که از این<br />
مقطع بطور اجتناب ناپذیر و مداوم بر فراز<br />
سرتاسر اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام<br />
بسوی آمریکای شمالی جاری شد. دو برابر<br />
بودجه اقتصاد آمریکا ( بیالن تجاری و<br />
بودجه دولت( مثل یک جاروی برقی غول<br />
پیکر آنهم بمدت ده ها سال مکیده شد. دالر<br />
این کاغذ سبز برای تولید کنندگان کشورهای<br />
دیگر مانند طال و حتی بهتر از طال بود.<br />
زیرا که ظاهرا پولی قابل اعتماد و همزمان<br />
با خود سود هم به ارمغان می آورد. به دالر<br />
به عنوان ضامنی برای روزهای بد ( ذخیره<br />
ارزی( نگاه می شد و یا قیمت واردات با آن<br />
پرداخت می شد. بخصوص برای پرداخت<br />
مواد اولیه از کشورهای دیگر. گرچه این<br />
فعالیت برای تنظیم بودجه خشن ترین نوع<br />
عدم تعادل اقتصادی را در مقیاس جهانی<br />
برقرار می نمود اما برای منفعت برندگان<br />
آن چیزی مانند توازن جهانی را معنی می<br />
داد. سیستم بین المللی بسرعت شتاب گرفت<br />
و باعث بیدار شدن جریان های تجاری و<br />
مالی نامتقارن شد. حتی برای مدتی طوالنی<br />
که ظاهرا ثبات و رشد برقرار بود، طبقه<br />
رهبری کننده در کشورهای که در این امر<br />
سهیم بودند سود های فراوان حاصل نمودند<br />
و همزمان برای بخش هائی از طبقه کارگر<br />
هم رفاه افزایش یافت.<br />
این مکانیسم باعث شد تا برخی از اقتصادها<br />
بخصوص در آلمان، ژاپن و کشورهای تولید<br />
کننده نفت و بعد ها چین پشت سر هم کاال<br />
و خدماتی تولید کنند که بازار عظیم و قوی<br />
و لبریز از قدرت خرید آمریکا همواره با<br />
شتاب جذب می نمود. تقریبا ۷۰ درصد<br />
منفعت کشورهای نامبرده در جهان مجددا<br />
به آمریکا جاری شدند و از آنجا توسط وال<br />
استریت به سرمایه گذاری مستقیم از سوی<br />
آمریکا در سایر کشورهای جهان به شکل<br />
سهام و محصوالت مالی پر ماجرا تبدیل شد.<br />
همانطور که گفتیم این پل ولکر بود که با<br />
بینش بزرگش تصمیات دشواری را که در<br />
سال ۱۹۷۱ در مقابل ایاالت متحده آمریکا<br />
قرار داشت را شناخت: آنها یا می بایست<br />
بخاطر اقدامات صرفه جوئی اقتصادی و<br />
کاهش تجارت ایاالت متحده و کسری بودجه<br />
از محدوده نفوذ اقتصادی و ژئوپلیتیکی خود<br />
عقب نشینی نمایند و یا از طریق تغییرات<br />
در وال استریت و بازیافت مازاد مالی<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
کشورهای مشتری آمریکا هژمونی خود<br />
را بیشتر و بیشتر تقویت نمایند. بعالوه این<br />
واقعیت هم که دالر آمریکا از بعد از جنگ<br />
جهانی در سرتاسر جهان نقش ارز ذخیره را<br />
بازی می کرد برای آمریکا کمک بزرگی در<br />
جهت نیل به اهدافش بود.<br />
در چهار دهه بعدی ایاالت متحده آمریکا<br />
توانست تسلط جهانی خویش را تا جائی<br />
گسترش دهد که تنها ابر قدرت بزرگ جهان<br />
گردد و این همه اعتبار را بدون اینکه تالش<br />
بزرگی از خود نشان دهد، بدست آورد و بر<br />
بیشماری از ابزار های مالی ماجراجویانه و<br />
انبوه بزرگی از قروضی که همواره بیشتر و<br />
بیشتر میشد، فرود آید.<br />
واشنگتن همزمان قادر بود توپ و تفنگ<br />
و کره را با هم داشته باشد آنهم به وفور. و<br />
حال همه این نعمات در اثر بحران کنونی<br />
درخطر قرار دارد. خانه کاغذی چندین طبقه<br />
از هم فروپاشیده شده است و بازسازی مجدد<br />
آن ممکن نیست. زیرا که مشتریان جهانی<br />
آمریکا انگشتشان سوخته است. دروغ فاش<br />
شده است و اعتماد از بین رفته است.<br />
طبیعتا همواره هنوز کشورهائی هم وجود<br />
دارند مثل چین که بخاطر عدم وجود<br />
جایگزین بخشی از مازاد سرمایه خود را<br />
به دالر آمریکا بکار می گیرد. اما این روند<br />
خارج از دالر آمریکا و خارج از دارائی<br />
های آمریکا همه جا ادامه دارد. چین اما<br />
همزمان برای مثال آموخته است که باید<br />
برای محافظت خود در برابر چنین توسعه<br />
ای تقاضای بازار داخلی اش را تقویت کند.<br />
رهبریت پکن از این روی تالش می کند<br />
تغییرات ساختاری ضروری را انجام دهد<br />
تا بتواند بیشتر برای بازار داخلی اش تولید<br />
کند. در ژاپن حتی این مازاد بکلی از بین<br />
رفته است. آنها برای یک کسری تجارت<br />
خارجی قابل توجه در بازار داخلی خود جای<br />
باز کرده اند. این همه به این معنی است که<br />
کسری بودجه دوقلوی مداوم و سرسام آور<br />
آمریکا می بایست هر چه بیشتر از طریق<br />
چاپ اسکناس توسط بانک فدرال تامین مالی<br />
گردد. مسئله ای که مجددا شکست جهانی<br />
دالر آمریکا را شتاب بیشتر می دهد.<br />
پیامد های گسترده<br />
بحران ناشی از تغییرات ساختاری در پویائی<br />
اقتصادی جهانی پیامدهای گسترده ای به<br />
همراه خواهد آورد که خود را در چند سال<br />
آینده و یا بهتر بگوئیم دهه های آینده بعنوان<br />
تغییرات پایدار در روبنای سیاسی، اجتماعی<br />
و ایدئولوژیکی نشان خواهد داد.<br />
در اینجا برخی از روند ها و ویژگی های<br />
کلیدی این تغییر قریب الوقوع شناسائی می<br />
شود. روند ها و ویژگی های کلیدی که در<br />
ساختارهای جدید اقتصادی، ائتالف ها و<br />
اتحاد های جدید و همچنین ناسازگاری ها<br />
بین کشورهای غربی و همچنین بین قدرت<br />
اصلی امپریالیستی فعلی یعنی آمریکا و اتباع<br />
اروپائی اش آشکار می گردد.<br />
در ابتدا باید متذکر شویم که پیش روی غالب<br />
کشورهای غرب سال های بسیاری است که<br />
زجر اقتصادی و اجتماعی قرار دارد. این<br />
تصویر ترسناک در مقابله با با اقتصاد پر<br />
رونق و جوامع کشورهائی چون برزیل،<br />
روسیه، هند و چین است. این بحران تنها<br />
اقتصاد غرب را مورد هدف قرار نداده<br />
است بلکه روبنای ایدئولوژیکی این کشورها<br />
را هم همچنین. نئولیبرالیسم غربی و به<br />
همراهش تمامی سیستم اقتصادی بی اعتبار<br />
گشته است.<br />
با این حال رهبران سیاسی گیج کشورهای<br />
غربی دقیقا مثل سابق به لحاظ ایدئولوژیکی<br />
به سیستم سابق و مکانیسم ها و راه حل های<br />
آن چسبیده اند. راه حل هائی برای بحران<br />
بدهی از طریق بدهی بیشتر. بدین طریق<br />
اثرات بحران همواره وخیم تر می شود و<br />
همزمان نخبگان مرتبا از واقعیت ها و نیاز<br />
های توده ها دور تر می گردند. این مسئله<br />
باعث شده است تا در سرتاسر اروپا نخبگان<br />
سیاسی مشروعیت خویش را از دست بدهند<br />
و این خود پیامدهای بی ثباتی را برای سیستم<br />
سیاسی بهمراه آورده است.<br />
همزمان ایاالت متحده آمریکا بعنوان محور<br />
اصلی این سیستم از داخل و از خارج رو به<br />
زوال است. فقر سریع طبقه متوسط آمریکا<br />
که تا به امروز به مراتب مهمترین ستون<br />
مناسبات رهبری کننده بوده است هم دلیل<br />
دیگر زوال آمریکاست.<br />
محققان روند ایاالت متحده آمریکا بر این<br />
ارزیابی هستند که در سال های آینده افزایش<br />
قابل توجهی ای از ناآرامی های شدید<br />
اجتماعی در آمریکا پدید خواهد آمد: جرالد<br />
سلینگ رئیس موسسه “روند های تحقیقاتی”<br />
پیش بینی شرایطی جنگ داخلی مانند را که<br />
انسجام دولت را زیر سئوال ببرد، می نماید.<br />
این که آیا دولت آمریکا با توجه به این چالش<br />
ها برای انحراف از مشکالت سیاست داخلی<br />
اش سیاست جنگ های جدید را پیشه خواهد<br />
نمود و یا تغییراتی را در داخل آمریکا به<br />
وجود خواهد آورد تا بدین وسیله به مشکالت<br />
خود رسیدگی نماید ؟ در حال حاضر بسختی<br />
می توان ارزیابی نمود. اما با کاهش تدریجی<br />
قیمت دالر زوال آن بعنوان ارز ذخیره شتاب
صفحه 106<br />
می یابد و این مسئله باعث می شود تا بقیه<br />
جهان دیگر اوراق قرضه آمریکا را نخرند.<br />
این به آن معنی است که واشنگتن باید برای<br />
جنگ هایش خود بپردازد و دیگر نخواهد<br />
توانست مرتبا سایر نقاط جهان را بمباران<br />
کند. برای آمریکا بمانند تمامی کشورهای<br />
دیگر این آلترناتیو وجود دارد که یا توپ را<br />
بخواهد یا کره. زمانهائی که داشتن هر دوی<br />
این ها ممکن بود دیگر بسر آمده است.<br />
منطقه یورو در آستانه زوال<br />
همچنین منطقه یورو در آستانه زوال قرار<br />
دارد و بخاطر نارسائی های ساختاری یورو<br />
یا به یک بیماری طوالنی مدت و یا به مرگ<br />
ناگهانی محکوم است. این پول مشترک اروپا<br />
تنها تحت دو شرط غیر واقعی می تواند زنده<br />
بماند:<br />
۱/ زیر انگشت شست دیکتاتور بودجه<br />
برلینی که باال تر از سایر کشورهای منطقه<br />
یورو است قرار بگیرد که این خود یک پیش<br />
شرط دارد که کشورهای شریک به اردکی<br />
مطیع تبدیل شوند و با وجود بخشا ده ها سال<br />
فقر سر خود را بلند نکنند.<br />
۲/ یک اروپای واقعا فدرال ایجاد شود که<br />
در آن آلمان کشورهای کمتر مولد منطقه<br />
یورو را برای مدت های طوالنی پشتیبانی<br />
مالی نماید و برای کسری بودجه آنها حرکت<br />
کند. اگر مشکالتی را که در حال حاضر<br />
در جمهوری فدرال آلمان بخاطر توازن مالی<br />
ایالت ها وجود دارد مشاهده نمائیم، برای مثال<br />
میان بایرن ثروتمند و زارلند و ماکلنبورگ<br />
فقیر در این صورت فورا روشن می گردد<br />
که در یک بعد وسیع اروپائی که تالش های<br />
بزرگتر مالی نیاز است این امر اصال امکان<br />
پذیر نخواهد بود. همزمان ناآرامی های<br />
اجتماعی فزاینده در بیشتر کشورهای منطقه<br />
یورو نشان می دهند که در این کشورها مردم<br />
نمی خواهند در مقابل آلمان دیکتاتور یورو<br />
نئولیبرال و انهدام خدمات اجتماعی مرتبط با<br />
آن سر تعظیم فرود آورند.<br />
حتی تنها ایده مثبت اروپائی در پی مشکالت<br />
یورو برای بخش بزرگی از مردم اتحادیه<br />
اروپا تبدیل به یک تهدید شده است <br />
تهدیدی برای حاکمیت ملی آنها، سازمانهای<br />
اجتماعیشان و پیروزی ها و تالش های<br />
اجتماعیشان.<br />
اینکه در حال حاضر پولی که در نزد مردم<br />
سرتاسر اروپا محبویتش را بعنوان پول<br />
مشترک اروپا از دست داده است ونه تنها<br />
از سوی سرمایه آلمان بلکه همچنین از سوی<br />
نخبگان کشورهای دیگر باید نجات داده<br />
شود، بیشتر دالئیل سیاسی و اقتصادی دارد.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
یورو ازهمان آغاز خلقش ابزاری بود برای<br />
اجبار اروپا به وحدت اما این ابزار به لحاظ<br />
اقتصادی توسعه نیافته و ناپخته بود و تا به<br />
امروز هم همانطور باقی مانده است.<br />
نظرات و ارزیابی ها از زمان تصویب یورو<br />
نشان می دهند که طراحان این پول بطور<br />
عمده به این عالقمند بودند که به قیومیت<br />
نفرت انگیز واشنگتن خاتمه دهند و در آینده<br />
بعنوان اتحادیه اروپا با آمریکا در نفوذ و<br />
تقسیم جهان همطراز باشند.<br />
تا زمانی که آب و هوای زیبا برقرار بود<br />
یورو به لحاظ اقتصادی توسعه ای با شکوه<br />
داشت. در اروپا به واقع هم در سال های<br />
اول بنظر می رسید که یورو به تحکیم اروپا<br />
یاری رسانده است و در بازار های جهانی با<br />
موفقیت توانست به مشکالت آمریکا بیافزاید<br />
و دالر را بعنوان ارز ذخیره بازار دچار<br />
مشکل سازد. در عین حال اتحادیه اروپا با<br />
سیاست ” امنیت و دفاع از هویت” بازوئی<br />
نظامی برای انجام عملیات نظامی در جهان<br />
گشت و با تکیه بر تجربیات جنگ های<br />
مشترک در یوگسالوی در سال ۱۹۹۹<br />
بزودی مذاکرات میان بروکسل، واشنگتن<br />
و ناتو در باره عملیات مشترک دیگر برای<br />
مداخله در سایر نقاط جهان آغاز گشت.<br />
بازگشت استعمار<br />
در دسامبر ۲۰۰۶ جیمی شیا کارشناس<br />
جنگ کوزوو و مدیر برنامه ریزی ناتو در<br />
یک نشست عمومی ” کمیته امنیت و دفاع”<br />
پارلمان اروپا در بروکسل زمانی که اعالم<br />
تقسیم کار بهتر میان اتحادیه اروپا و اتحادیه<br />
کشورهای اقیانوس اطلس را نمود، توجه ها<br />
را بخود جلب نمود.<br />
جیمی شیا در باره این تقسیم کار گفت که<br />
در مرحله نخست اتحادیه اروپا باید در آینده<br />
مراقب جنبه های غیر نظامی منافع امنیتی<br />
مشترک باشد و وظایف نظامی به عهده ناتو<br />
قرار گیرد. بصورت منطقه ای باید آفریقا<br />
مستعمره اسبق تحت نظر بروکسل باشد و<br />
خاورمیانه بزرگ تحت نظر ناتو.<br />
این تقسیم کار جدید تمامی قاره ها تحت<br />
رهبری کشورهای غربی نشان می دهد که<br />
از زمان فروپاشی سوسیالیسم واقعا موجود<br />
در سال ۱۹۹۱ یک مرمت محافظه کارانه<br />
انجام گرفته است که همزمان روندی درست<br />
بمانند اوج استعمار در قرن ۱۹ را به پیش<br />
خواهد برد.<br />
در عین حال میتوان دررفتار طبقه حاکم<br />
همان استکبار استعماری گذشته را دید<br />
که درست با همان ادعاهای مغرورانه و<br />
ادعاهای سلطه جویانه حقوق دیگران را<br />
زیر پای پایمال می کند و همان سیاست<br />
زور قلدوری و سیاست زور اسلحه را به<br />
پیش می برد. در واقع قدرت های غربی در<br />
فضای اتحادیه اروپا و ناتو یک همتای مدرن<br />
برای کنگره برلین در سال ۱۸۸۷ و کنگره<br />
وین در سال ۱۸۱۵ خلق نمودند. درست<br />
بمانند زمانی که مجموعه قاره آفریقا توسط<br />
استعمارگران غربی تقسیم شده بود.<br />
با این حال مداخالت نظامی خوشبینانه دهه<br />
گذشته در پی بحران مالی و کمبود ذخایر،<br />
اکنون برای فضای شک و تردید جای باز<br />
نموده و این درس دردناک باعث شد تا که<br />
جنگ های برای نظم جهانی رهبری شده<br />
از سوی ناتو و آمریکا در تمامی جوانب<br />
شکست بخورند و حتی عواقب بسیار بدی<br />
را بدنبال داشته باشند. برای این منظورهیچ<br />
مثالی بهتر از جنگ افغانستان و عراق و این<br />
آخری یعنی جنگ لیبی نیست.<br />
درگزارش ساالنه ۲۰۱۱ موسسه علوم<br />
اجتماعی ارتش آلمان که همین اخیرا<br />
منتشر شده است، در باره شکست غرب در<br />
هندوکش و حتی در باره یک ” از دست دادن<br />
کل سیاست جهان” )….( برای کشورهای<br />
صنعتی جهان که نظم جهان را در دست<br />
دارند، صحبت می شود. در زمینه مضمون<br />
نظرات سال گذشته زبیگنیو برژینسکی<br />
مطرح شده است که می گوید جنگ ساالران<br />
غربی با قدرت نظامی برترشان با وجود<br />
اینکه کشورهای سرکش را منهدم می کنند<br />
اما در برابر خواست و اراده مردم سیاست<br />
را نمی توانند کنترل کنند. در تاریخ بشریت<br />
هیچگاه به اندازه امروز کنترل سیاست<br />
اینگونه سخت نبوده است.<br />
طبیعتا سال ها طول خواهد کشید تا<br />
سیاستمداران آمریکائی و لوبی های<br />
اسرائیلی که بی توقف فریاد ” ریختن بمب<br />
بر سر ایران” را می زنند، به این شناخت<br />
و یافته ها برسند. آنها که از یک بیماری<br />
روانی رنج می برند اعتقاد دارند که آمریکا<br />
درست بمانند گذشته هنوز هم قدرتمند است<br />
و حتی هنوز تشخیص نداده اند که کشورشان<br />
ورشکسته است.<br />
دیگران این موضوع را به وضوح می بینند.<br />
نامیک کمال رئیس حزب دمکرات ترکیه<br />
مدتها پیش هشدار داده است که یک جنگ<br />
از سوی آمریکا بر علیه ایران می تواند<br />
فروپاشی ایاالت متحده را شتاب دهد و این<br />
کشور را به زوال برساند.<br />
همچنین رئیس آکادمی دیپلماتیک وزارت<br />
امور خارجه روسیه که سال های طوالنی
متخصص آمریکا و مشاور کرملین ایگور<br />
پانارین بوده است، پیش بینی می کند که در<br />
این دهه فروپاشی اقتصادی و اخالقی ایاالت<br />
متحده آمریکا اتفاق خواهد افتاد و کشور به<br />
یک جنگ داخلی فرو خواهد رفت و این<br />
مسئله منجر به تقسیم آمریکا به سه یا چهار<br />
قسمت خواهد شد.<br />
آیا پانارین و کلنته محقق روند آمریکائی<br />
هر دو خیال بافند؟ و یا واقعا در این نظریه<br />
حقیقتی نهفته است که این جامعه ای که در<br />
حال حاضر مهاجران آمده از همه جهان را<br />
در خود جا داده است دیگر زمین محکمی<br />
ندارد و شاید آنقدر محکم نیست که در<br />
مقابل نیروهای گریز از مرکز مقاومت<br />
کند . نیروهائی که به خاطر زوال اخالقی<br />
سیاستمداران و نخبگان اقتصادی و بخاطر<br />
بی چشم اندازی توده ها آزاد می گردند؟<br />
به این پرسش امروز نمی توانیم پاسخی<br />
بدهیم اما من مطمئنم که ما تنها کسی نیستیم<br />
که این پرسش را از خود می کند. تنها این<br />
واقعیت که در باره چنین تم هائی اندیشه می<br />
شود اعتبار ایاالت متحده آمریکا را متزلزل<br />
می نماید و در نتیجه سیاست بین المللی<br />
اش را هم همچنین. همین حاال هم بسیاری<br />
از نمایندگان سرمایه اروپائی از خود این<br />
پرسش کلیدی را می کنند که کدام مزایائی در<br />
آینده این مناسبات تنگانگ با آمریکا خواهد<br />
داشت؟ هزینه های سیاسی، اقتصادی و<br />
نظامی ای که آمریکای قدرت کاهش یافته<br />
همچنان از اتباع اروپائی اش درخواست می<br />
کند، برای آنان فایده ای دارد؟<br />
باشد و یا به زوال برسد. نخبگان روی این<br />
موضوع سخت کار کرده اند. مسئله ای که<br />
باز هم نشان می دهد که چرا آنها حاضر به<br />
نجات یورو هستند. حتی برای نجات یورو<br />
حاضرند ثبات اجتماعی و صلح داخلی<br />
مردم اروپا را بخطر بیاندازند. همزمان<br />
آزادی عمل کشورهای اروپا بطور فزاینده<br />
ای توسط شوک های اقتصادی و اجتماعی<br />
محدود می گردد. شوک هائی که تاثیراتش<br />
بر ساختار های سیاسی هنوز قابل پیش بینی<br />
نیست )..…( <br />
یوهان گالتونگ برنده جایزه آلترناتیو نوبل<br />
صلح که فروپاشی شوروی را دقیقا پیش<br />
بینی نموده بود از این حرکت می کند که<br />
امپراتوری آمریکا تا سال ۲۰۲۰ فرو خواهد<br />
پاشید. این ارزیابی بر اساس پیش بینی های<br />
واقعبینانه منابع اقتصادی دیگر ارائه شده<br />
است. پرسش اینجاست که آیا یورو نصف<br />
زمان اعالم شده سرپا خواهد بود؟ زیرا که تا<br />
کنون هیچکدام از مشکالتی که بحران بدنبال<br />
آورده است ذره ای هم حل نشده است. این<br />
مسئله می تواند نقشه های سرمایه آلمانی را<br />
که خواهان اروپائی که از برلین رهبری<br />
شود را به هم خواهد زد.<br />
چه زمانی مناسب تر است تا سیستم همکاری<br />
های امپریالیستی را که در آن اروپائی ها<br />
نقش شرکای جوان را بازی می کنند، ترک<br />
نمود و بعنوان رقیب علنی با واشنگتن وارد<br />
عمل شد؟<br />
پاسخ به این پرسش و پرسش های مشابه آن<br />
در طول سال های آینده روابط با آمریکا را<br />
در بعد وسیعی تغییر می دهد. البته این مسئله<br />
در کل اروپا یکسان نخواهد بود بلکه بیشتر<br />
یک روند توسعه مخالف انتظار می رود.<br />
همین حاال مشهود است که در بین کشورهای<br />
اروپائی بخشی هنوز تمایل به آمریکا دارند<br />
و بخش دیگری تنها بدنبال منافع ملی خویش<br />
هستند. اما در نهایت این توسعه وابسته است<br />
به این مسئله که با چه سرعتی یورو سقوط<br />
می کند و تا چه حد تک تک کشورهای<br />
اروپائی از آن لطمه خواهند خورد.<br />
با یورو بعنوان بندی برای انسجام سیاسی در<br />
داخل اروپا، پروژه مشترک ” هویت امنیتی<br />
و دفاعی” اتحادیه اروپا هم می تواند سر پا<br />
صفحه 107<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
اقتصادی<br />
میکند<br />
فقر تولید جهان در ثروت چگونه 108<br />
صفحه پارنتی<br />
مایکل پاکزاد<br />
بابک برگردان: توضیح<br />
را آن باید که است کار در »رازی« گذشته<br />
قرن نیم طی که است چگونه داد: سرمایهگذاری<br />
توجه قابل افزایش باوجود خارجی<br />
کمکهای چندملیتی، شرکتهای هب بینالمللی نهادهای وامهای ارایهی و دست<br />
فقر مسالهی با هنوز فقیر، کشورهای میکنیم؟<br />
نرم پنجه و با<br />
میبرند سر به فقر در که افرادی تعداد جهان<br />
جمعیت رشد میزان از بیش سرعتی این<br />
میتوان چگونه است. افزایش حال در داد؟<br />
توضیح را واقعیت ایاالت<br />
بانکهای و صنایع گذشته قرن نیم طی شکل<br />
به غربی( شرکتهای دیگر )و متحده و<br />
آفریقا آسیا، فقیر مناطق در توجهی قابل سوم«<br />
»جهان اصطالح به یا التین آمریکای شرکتهای<br />
کردهاند. سرمایهگذاری به اقدام سود<br />
و غنی طبیعی منابع خاطر به چندملیتی کار،<br />
نیروی پایین دستمزد از ناشی باالی مقررات<br />
و قوانین مالیات، اخذ نظام فقدان و<br />
کارگران برای مزایا زیستمحیطی، شغلی،<br />
ایمنی و سالمت به مربوط هزینههای شدهاند.<br />
مناطق این جذب مالیاتی<br />
تخفیف طریق از متحده ایاالت دولت از<br />
خارج در شرکتها سرمایهگذاری برای تخصیص<br />
یارانه سرمایه فرار این به کشور تغییر<br />
هزینههای از برخی حتی و میدهد باوجود<br />
اقدام این میپردازد؛ نیز را مکان کشور<br />
این کارگری اتحادیههای نارضایتی هستند.<br />
مشاغلشان رفتن بین از شاهد که است کارهای<br />
و کسب چندملیتی، شرکتهای کرده<br />
خارج دور از را سوم جهان در بومی میآورند.<br />
چنگ به را آنها بازارهای و که<br />
آمریکایی صنعت و کشت کارتلهای طرز<br />
به آمریکایی مالیاتدهندگان قبل از اضافه<br />
میکنند دریافت یارانه توجهی قابل دیگر<br />
در را آن و کرده دامپ را خود تولید محصوالت<br />
قیمت از پایینتر کشورها همان<br />
میرسانند. فروش به بومی کشاورزان میکند<br />
توصیف کوک کریستوفر که طور به<br />
کشورها این در را زمینها بهترین آنها 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله غصب<br />
عمالً صادرات هدف با کشت منظور تکمحصولی<br />
کشت معمول مطابق میکنند. دفع<br />
سموم زیادی مقادیر از استفاده مستلزم برای<br />
محدودتری هرچه مساحت و است آفات محصوالت<br />
از دیگر گونهی صدها رشد تغذیه<br />
را بومی جمعیت که ارگانیگ غذایی میگذارد.<br />
جای بر میکند زمینهایشان<br />
از بومی جمعیت کردن آواره با بازار<br />
شرکتها آنها، از خودکفایی سلب و افراد<br />
که میکنند خلق کار نیروی از عظیمی حاشیهی<br />
به که میشود شامل را ناامیدی کار<br />
یافتن صورت در و شدهاند رانده شهرها فراوانی<br />
زحمت ناچیز دستمزدی ازای به قانون<br />
ناقض حتی که دستمزدی میکشند؛ کشورهاست.<br />
آن در دستمزد حداقل کمپانیهای<br />
کارگران هائیتی در مثال برای جی.سی.<br />
و والمارت دیزنی، نظیر بزرگ میگیرند.<br />
دستمزد سنت ۱۱ ساعتی پنی کشورهایی<br />
معدود از یکی متحده ایاالت کار<br />
منع بینالمللی پیمان امضای از که است این<br />
است. کرده امتناع اجباری کار و کودکان کار<br />
نیروی از استفاده از ناشی موضعگیری در<br />
آمریکایی شرکتهای سوی از کودکان متحدهی<br />
ایاالت خود در و سوم جهان سراسر کودکان<br />
که است کشوری آمریکا آمریکاست. و<br />
تلفات معرض در باال میزان به ساله ۱۲ حداقلهای<br />
از اغلب و داشته قرار جراحت کمتری<br />
دستمزد قانون، سوی از شده تعیین شرکتهای<br />
که اندوختهای میکنند. دریافت کشورهای<br />
در ارزان کار قبل از بزرگ پایینتر<br />
قیمت به میکنند کسب خارجی مکانهای<br />
در کاالهایشان مشتریان برای آنکه<br />
برای شرکتها نمیشود. منتهی دیگر کنند<br />
پسانداز بیشتری پول مشتریانشان نمیکنند<br />
منتقل دوردست مناطق به را کارشان سود<br />
حاشیه افزایش برای را اقدام این بلکه که<br />
کفشهایی ۱۹۹۰ در میدهند. انجام خود کار<br />
ساعت ۱۲ با اندونزیایی کودکان توسط تولید<br />
دستمزد سنت ۱۳ ساعتی و روز در بود<br />
دالر ۲/۶۰ تنها آن هزینه کل و میشد بیشتر<br />
یا دالر ۱۰۰ به متحده ایاالت در ایاالت<br />
خارجی کمکهای میشد. فروخته شرکتهای<br />
سرمایهگذاری با معموالً متحده ایاالت<br />
است. هماهنگ و همگام چندملیتی زیربنایی<br />
تاسیسات ساخت برای متحده نظیر<br />
سوم جهان در شرکتها نیاز مورد یارانه<br />
پاالیشگاهها و بزرگراهها بنادر، به<br />
شده ارایه کمکهای میدهد. تخصیص نوعی<br />
ایجاد با همراه سومی جهان دولتهای برای<br />
باید اغلب کمکها این است. وابستگی شود<br />
هزینه متحده ایاالت محصوالت خرید کشورهای<br />
که است آن مستلزم همچنین و برای<br />
سرمایهگذاری هنگام به دریافتکننده و<br />
شوند قایل اولویت آمریکایی کمپانیهای و<br />
کاال مصرف از را خود سیاق و روش تغییر<br />
وارداتی کاالهای به داخلی غذایی مواد بدهی،<br />
به کمکها این عمالً نتیجه در و دهند میزند.<br />
دامن بیشتر گرسنگی و وابستگی هرگز<br />
مالی کمکهای از توجهی قابل بخش به<br />
مستقیماً و نمیبیند را خورشید طلوع دریافتکننده<br />
کشورهای رسمی مقامات جیب از<br />
دست این از کمکهایی میشود. سرازیر ۱۹۴۴،<br />
در میشود، تامین نیز دیگری منابع صندوق<br />
و جهانی بانک ملل، سازمان در<br />
رای قدرت کرد. ایجاد را پول بینالمللی کشورهای<br />
سهم تناسب به سازمان دو هر ترتیب<br />
این به میشود. تعیین کننده تامین تامین<br />
بزرگترین عنوان به متحده ایاالت ردههای<br />
در و است مسلط صدای کننده، قرار<br />
بریتانیا و فرانسه ژاپن، آلمان، بعدی پنهان<br />
شکلی به پول بینالمللی صندوق دارند. وزرای<br />
و بانکداران از منتخبی گروههای با هستند<br />
ثروتمند کشورهای از اغلب که دارایی میکند.<br />
همکاری صندوق<br />
و جهانی بانک که میرسد نظر به کشورها<br />
به توسعه جهت در پول بینالمللی میافتد<br />
اتفاق بهواقع آنچه اما میکنند، کمک بانک<br />
از فقیری کشور است. دیگری داستان وام<br />
اقتصادش از جنبههایی ساختن برای جهانی صادرات<br />
میزان کاهش دلیل به اما میگیرد؛ آن<br />
سنگین بهرهی نمیتواند دیگر دلیل هر یا وام<br />
دوباره باید بنابراین کند بازپرداخت را پول.<br />
بینالمللی صندوق از بار این و بگیرد تعدیل<br />
»برنامه نیز پول بینالمللی صندوق اما کشورهای<br />
که میکند تحمیل را ساختاری« شرکتهای<br />
مالیاتی معافیت به را مقروض حمایت<br />
عدم و دستمزدها کاهش ملیتی، چند واردات<br />
برابر در داخلی اقتصادی بنگاههای مقروض<br />
کشورهای میکند. ملزم خارجی تحت<br />
اقتصادشان خصوصیسازی برای و<br />
ناچیزی بهای به و میگیرند قرار فشار خطآهن<br />
معادن، فساد به آمیخته شکلی با شرکتهای<br />
به را دولتی تاسیسات دیگر و میشوند<br />
مجبور آنها میفروشند. خصوصی
اقتصادی<br />
و<br />
درخت آخرین قطع تا را جنگلهایشان معدنکاوی<br />
و حفاری برای را زمینهایشان زیستمحیطی<br />
مخرب آثار به توجه بدون مقروض<br />
کشورهای بگذارند. اختیار در آن بهداشت،<br />
به مربوط یارانههای باید همچنین مواد<br />
و نقل و حمل پرورش، و آموزش بازپرداخت<br />
منظور به و کرده قطع را غذایی و کنند خویش مردم هزینه کمتر بدهیها، طریق<br />
از درآمد کسب برای الزام دلیل به روز<br />
به روز کشاورزی محصوالت صدور کاهش<br />
خود، جمعیت تغذیه برای تواناییشان که<br />
است ترتیب این به و میکند پیدا بیشتری واقعی<br />
دستمزدهای سوم، جهان سراسر در فلک<br />
به سر کشورها بدهی و کرده پیدا کاهش تمام<br />
تقریباً که است رسیده نقطهای به و زده صرف<br />
فقیر کشورهای صادراتی درآمدهای فقیرتر<br />
به خود این و میشود آن بازپرداخت بیشتر<br />
کاهش به و مقروض کشورهای شدن ختم<br />
مردم نیازهای تامین برای تواناییها میشود.<br />
احمدسیف<br />
عدالت<br />
« اقتصاد آینده: اقتصاد محور«<br />
تهاجمی<br />
های پیشروی آمدهای پی از یکی بود<br />
این اخیر درسالهای نئولیبرالی دیدگاه چندان<br />
نه ادراکات پیشگاه در عدالت که شد.<br />
قربانی اقتصادی »کارآئی« از روشنی نداری<br />
و فقر پیرامونی کشورهای در فقط نه خالف<br />
بر بلکه، گرفت شدت نابرابری و از<br />
کشورهای در حتی نئولیبرالها، ادعاهای گسترش<br />
شاهد نیز پیشرفته اقتصادی لحاظ حرف<br />
عرصه در ایم. بوده نابرابری و فقر ولی<br />
بپیوندد تاریخ به فقر است قرار ادعا، و سرانجامی<br />
چنین به رسیدن مکانیسم فقط نه همین<br />
بلکه، شود، نمی روشن و نیست روشن در<br />
بود. جذاب بسیار ایران مردم اکثریت گمان<br />
به که ام نوشته تفصیل به دیگر، جای شعارهای<br />
این اگرچه جمهور رئیس من، موثری<br />
سیاست ولی است داده را جذاب گفتن<br />
همه، این با ندارد. آنها به رسیدن برای ای<br />
جامعه به رسیدن و عدالت مقوله که دارد هدف<br />
چنان هم نباشد، نابرابر همه این که توجه<br />
مورد باید که است محترمی و مقدس است<br />
این اساسی پرسش بگیرد. قرار همگان دست<br />
ای جامعه چنین به توان می چگونه که یافت؟<br />
از<br />
تری افزون روزه هر تعداد به را ادعا ونداری<br />
فقر به انسانی جوامع در که انسانها به<br />
راستی به تا بگوئید شوند می گرفتارتر در<br />
که ایران در بخندند. شما گیس و ریش حداقل،<br />
اقتصاد درحوزه گذشته سال ۲۰ بوده<br />
نئولیبرالی تفکرات تاز و تاخت عرصه یکی<br />
گمان، بی نداری و فقر گسترش است، ۵<br />
در نژاد احمدی آقای پیروزی عوامل از من<br />
که بگویم جا همین است. بوده پیش سال نه<br />
انتخابات آن که دانم می دیگران مانند نیز به<br />
نیز این همه، این با ولی آزاد نه بودو سالم شعارهای<br />
حداقل که دارد واقعیت من گمان این<br />
برای عدالت« « باره در نژاد احمدی نوشته<br />
این در دارم که ناچیزی بضاعت با دهم.<br />
جواب پرسش این به کنم می سعی پرسش<br />
پرسش، این که بگویم جا همین این<br />
که کسی آن هر از و است بسیاردشواری دارم.<br />
کمک تقاضای خواند می را صفحات کند<br />
برخورد نویسم می که چه آن به لطفا خبر<br />
من به را خود انتقادات و نظریات و کار<br />
بر که کس آن ام گفته همیشه من بدهد. و<br />
است من عدوی نه نویسد، می انتقاد من است.<br />
من دوست بهترین بلکه من، انکار نه نقطه.<br />
یا<br />
موافق مارکسیستی مفاهیم و مقوالت با چه 109<br />
صفحه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله
صفحه 110<br />
مخالف باشیم واقعیت این است که در جامعه<br />
ای تقسیم شده به طبقات زندگی می کنیم. نمی<br />
دانم آیا شاهدی هم الزم است یا این که بر سر<br />
این نکته خیلی کلی توافق داریم! در امریکا،<br />
جناب بیل گیتس و ۳۴ کهن سالی که در یک<br />
مرکز سالمندان در نئوارلئان کشته شدند از<br />
یک « طبقه« نیستند. و یا درایران خودمان،<br />
آقای رفسنجانی و کروبی و رفیق دوست و<br />
عسگر اوالدی و کسانی که یکی دو سال پیش<br />
در خیابان های تهران یخ زدند، نیز از یک<br />
طبقه نمی توانند باشند. البته این نمونه های<br />
بدیهی را فقط برای اشکارتر ساختن نکته<br />
مدنظرم آورده ام و امیدوارم که حداقل برسر<br />
این نکته، توافق کافی وجود داشته باشد.<br />
وقتی از طبقه و از جامعه طبقاتی حرف می<br />
زنم طبیعتا منظورم « تفاوت هائی« است<br />
که در جامعه انسانی در پیوند با مناسبات<br />
قدرت برروی نظام تولید اجتماعی وجود<br />
دارد. منظورم از « نظام اجتماعی« هم<br />
در این محدوده نظامی است که در تحت آن<br />
نظام انسانها برای یک دیگر کاال وخدمات<br />
دیگر تولید می کنند و درگیر مبادله می<br />
شوند. برای بیش از صد سال، حداقل در<br />
میان متفکران چپ اندیش ادعا بر این بود<br />
که اداره جامعه انسانی براساس اصولی که<br />
مارکس و انگلس پایه گذاری کرده بودند، می<br />
تواند به چنین سرانجامی – عدالت- منجر<br />
شود. برای بیش از ۷۰ سال، ادعا بر این<br />
بود که در شوروی سابق و بخش بزرگی از<br />
اروپای شرقی براین اساس کوشیده بودند. کم<br />
نیستند کسانی که با اشاره به فروپاشی آن چه<br />
که در این جوامع وجود داشت، به این نتیجه<br />
رسیده اند- اگرچه گاه رسما و علنا به زبان<br />
نمی آورند- که رسیدن به آن چنان جامعه ای<br />
غیر ممکن است وبهتر است به آن چه که<br />
داریم « راضی« باشیم. دربهترین حالت می<br />
توان، با اندکی « اصالح« شرایط را برای<br />
اکثریت « قابل تحمل« کرد. و به خصوص<br />
در میان ایرانی ها، هستند کسانی که برای<br />
مثال به مدل سوسیال دموکراسی در سوئد<br />
و یا سوئیس اشاره می کنند و حتی به طور<br />
خنده داری ادعا می کنند که اگر ایران را<br />
سه ماه به آنها بسپارید به شما یک « سوئیس<br />
دیگر« تحویل می دهند!<br />
قصدم در این نوشتار پرداختن به این<br />
ادعاهانیست. البته باید بگویم که من باچنین<br />
باوری- غیر ممکن بودن- همراه نیستم و آن<br />
را قبول ندارم.<br />
از منظری که من به دنیا می نگرم به گمان<br />
من برای این که بفهمیم نظام اقتصادی مسلط<br />
کنونی- یعنی اقتصاد سرمایه ساالری-<br />
چگونه کار می کند باید راههای متفاوتی که<br />
گروههای مختلف اجتماعی بر فرایند تولید و<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
تخصیص منابع در جامعه اعمال قدرت می<br />
کنند را بشناسیم. به عبارت دیگر، بر مبنای<br />
قدرتی که بر فرایند تولید اجتماعی اعمال<br />
می شود جامعه ای که در آن زندگی می کنیم<br />
جامعه ای طبقاتی است. همان گونه که گفتم<br />
در ایران خودمان رفسنجانی و عسگراوالدی<br />
و رفیق دوست و کارتن خوابهائی که در<br />
خیابان های تهران یخ زده بودند به یک<br />
اندازه بر این فرایند اعمال قدرت نمی کردند.<br />
این یک نکته.<br />
قبل از ادامه بحث، بالفاصله با پرسش<br />
دیگری روبرو می شویم. وقتی از قدرت<br />
سخن می گوئیم که اساس تقسیم جامعه به<br />
طبقات است این قدرت چه قدرتی است؟ این<br />
جاست که با همه اعتقاد و احترامی که به<br />
مارکس دارم، معتقدم نگرش مارکس برای<br />
پاسخ گوئی به این پرسش اساسی کافی نیست<br />
و به یک معنا، با درس آموزی از خود او<br />
باید، به بررسی جوامع امروزین دست زد.<br />
به عقیده مارکس، اساس تناقض طبقاتی در<br />
یک جامعه سرمایه داری، مالکیت عوامل<br />
تولید است. براین مبنا، دریک جامعه سرمایه<br />
داری تنها دو طبقه عمده و اساسی خواهیم<br />
داشت. یک، کسانی که مالک عوامل تولید<br />
هستند، طبقه سرمایه دار و کسانی که مالک<br />
عوامل تولید در این نظام نیستند، طبقه کارگر<br />
یا پرولتاریا که دقیقا به خاطر مالک نبودن،<br />
مجبورند قابلیت خویش برای کارکردن را به<br />
طبقه مالک ابزار تولید بفروشند. دلیل ساده و<br />
سرراستش هم این است که پرولتاریا به غیر<br />
از فروش نیروی کار خویش، هیچ امکان<br />
دیگری برای بقا ندارد.<br />
نکته ای که باید مورد توجه قرار بگیرد عدم<br />
تفکیک کار از کارگر است. یعنی اگرچه<br />
شما به عنوان یک کارگر، ساعاتی از روز<br />
خود را به کارفرمائی می فروشید ولی نمی<br />
توانید این قابلیت کار کردن را « انبار« کنید<br />
ویا بدون حضور خویش، آن چه را که باید،<br />
انجام بدهید. پرسش بعدی این است که آیا<br />
کارگربه شدت و حدتی کار خواهد کرد که<br />
برای صاحب سرمایه سودآور باشد؟ پاسخ<br />
این پرسش مستقیم و سرراست نیست. به<br />
نظر مارکس، توانائی یک کارگر برای کار<br />
و آن چه او واقعا برای سرمایه دار انجام می<br />
دهد، به واقع علت اصلی برخورد طبقاتی بین<br />
این دو گروه در یک جامعه سرمایه داری<br />
است. یعنی آن چه که مبارزه طبقاتی می<br />
نامیم چیزی نیست به غیر از این که سرمایه<br />
دار می کوشد، از حداکثر این ظرفیت- یعنی<br />
قابلیت یک کارگر برای کار- استفاده نماید<br />
و کارگر نیز طبیعتا، ترجیح می دهد که<br />
چنین نکند. این که در عمل، این تقابل به چه<br />
صورت هائی بروز می کند در این نوشتار<br />
مد نظر من نیست اگرچه موضوع بسیار<br />
مهمی است.<br />
با این حساب، اگر قدرت و شیوه اعمال<br />
قدرت برفرایند تولید اجتماعی را منشاء تقسیم<br />
جامعه به طبقات بدانیم، در آن صورت، باید<br />
در این دیدگاه مارکسی اندکی تجدید نظر<br />
کنیم. منظورم از تجدید نظر این است که آیا،<br />
درست است که هم چنان براین نظر باشیم<br />
که یک جامعه نمونه وار سرمایه داری تنها<br />
دوطبقه اصلی دارد؟ پاسخ من به این سئوال<br />
منفی است.<br />
بدون این که بخواهم به تفصیل در این باره<br />
بنویسم، به دالیل گوناگون- از جمله به خاطر<br />
فرایند رقابت و هم چنین دانش بشر به صرفه<br />
جوئی های ناشی از مقیاسEconomies<br />
of scale بنگاه های سرمایه داری از<br />
نظر اندازه رشد حیرت انگیزی کرده و به<br />
صورت شرکت های غول پیکر در آمدند.<br />
یکی از تحوالتی که رشد بنگاه به دنبال<br />
آورد این بود که بین مالکیت بنگاه و کنترل<br />
کنندگان آن تفکیکی پیش آمدو این تفکیک<br />
باعث شد که به گمان من، « طبقه سوم«<br />
در جامعه سرمایه داری به وجود آید. برای<br />
سادگی کار آنها را « مدیران حرفه ای«<br />
بنگاه های سرمایه داری می نامم. این طبقه<br />
مدیران حرفه ای، از آن جا که اغلب صاحب<br />
عوامل تولید نیستند، به کارگران « تشابه«<br />
دارند ولی به تعبیری که از مارکس داریم<br />
پرولتاریا نیستند چون برآنها اعمال قدرت<br />
می کنند. در ضمن تفاوت دیگرشان این است<br />
که بر فرایند تولید اجتماعی اعمال قدرت و<br />
کنترل می کنند. درعین حال، اگر چه با<br />
سرمایه داران تفاوت دارند، چون مالک<br />
عوامل تولید نیستند، ولی در عین، به خاطر<br />
قدرتی که بر فرایند تولید اعمال می کنند،<br />
به آنها « شبیه » می شوند. وظیفه عمده<br />
مدیران حرفه ای کنترل فرایند کار است و<br />
از طریق کنترل این فرایند، البته که طبقه<br />
کارگر به همان تعبیر کالسیک را کنترل<br />
می کنند. اگرچه کسانی چون بیل گیتس و یا<br />
ریچارد برانسون سرمایه دارهستند ولی کم<br />
نیستند مدیران شرکت های غول پیکر که به<br />
این معنا، مالکیت قابل توجهی ندارند. البته<br />
در میان این گروه که من با اندکی تسامح<br />
آن را « مدیران حرفه ای« نامیده ام، می<br />
توان به بانکداران، حقوق دانان، مهندسان<br />
ارشد، معماران ارشد هم اشاره کرد. بگویم<br />
و بگذرم که در واقعیت زندگی البته که بین<br />
مدیران حرفه ای وصاحبان سرمایه تضادو<br />
تناقض پیش می آیدوهم چنین این مدیران با<br />
کارگران نیز تناقض و تضاد دارند. آن چه<br />
که دربنگاههای بزرگ به صورت « ارایه<br />
سهام« به مدیران انجام می گیرد، به واقع<br />
کوششی برای تخفیف این تناقض با سرمایه<br />
داران است) البته این مبحث بسیار گسترده
صفحه 111<br />
است که از آن می گذرم به اصطالح، مشکل<br />
پرینسیپال-اجنت در اقتصاد(<br />
مدیران حرفه ای اگرچه مالک ابزارهای<br />
تولید نیستند ولی تصمیم گیرنده اند. یعنی<br />
این مدیران اند که تصمیم می گیرند چه<br />
تولید شود؟ و آنچه که قرار است تولید شود،<br />
چگونه باید تولید شود؟ و بعالوه، کنترل<br />
نیروی کار دریک واحد تولیدی در حیطه<br />
قدرت این مدیران است. منشاء قدرت این<br />
مدیران اگرچه مالکیت عوامل تولید نیست،<br />
ولی در موارد متفاوت می تواند میزان<br />
آموزش، تجربه کاری، ارتباط، دانش مرتبط<br />
با قدرت و تولید منشاء قدرت آنها باشد. کسی<br />
که برای سالیان برای یک بنگاه بزرگ تحلیل<br />
مالی ارایه می دهد، آن قدر دانش مشخص و<br />
حساس انباشت می کند که می تواند به او «<br />
موقعیت ویژه ای« بدهد. ولی اگر من و شما<br />
در همان بنگاه دربان باشیم البته که چنین<br />
دانشی انباشت نمی کنیم.<br />
پس با این توضیحات، بگویم و بگذرم که<br />
اگر می خواهیم برای رسیدن به یک جامعه<br />
عادالنه مبارزه کنیم، به باور من، تنها حذف<br />
مالکیت خصوصی کافی نیست. یا به عبارت<br />
دیگر، باید نظامی تدوین کنیم که اگرچه<br />
وظایف مدیران حرفه ای در آن انجام می<br />
گیرد ولی مدیران حرفه ای به تعبیری که در<br />
سرمایه ساالری داریم، درآن وجود نخواهد<br />
داشت. یعنی مقابله با قدرت مدیران حرفه<br />
ای برروی طبقه کارگر هم به اندازه حذف<br />
مالکیت خصوصی مهم است. تا آنجا که من<br />
می فهمم اگر از پرداختن به این مقوله غفلت<br />
کنیم، این طبقه مدیران حرفه ای این قابلیت و<br />
توانائی را دارد که اگرچه مالکیت ندارد ولی<br />
به صورت، طبقه حاکمه در آید. و به نظر من<br />
این آن چیزی است که در شوروی سابق و<br />
دیگر کشورهای اروپای شرقی وجود داشت<br />
و یا امروزه در کوبا وجود دارد. اعضای<br />
آن چه که من « مدیران حرفه ای« نامیده<br />
ام در این کشورها، در وجوه عمده اعضای<br />
حزب کمونیست این کشورها بودند. شماری<br />
از پژوهش گران با توجه به موقعیت طبقه<br />
کارگر در این جوامع، یعنی تداوم بهره کشی<br />
و مقید بودن و آزاد نبودن این طبقه، اقتصاد<br />
این جوامع را « سرمایه داری دولتی«<br />
خوانده اند. من با چنین تعبیری موافق نیستم.<br />
در این جوامع، « ارتش ذخیره بیکاران«<br />
که یکی از مکانیسم های نظام سرمایه داری<br />
برای کنترل کارگران است وجود نداشت. در<br />
اقتصاد شوروی سابق، یاحتی کوبا به زمانه<br />
فعلی، انباشت سرمایه شخصی از طریق<br />
رقابت در بازار هم وجود ندارد و نداشت.<br />
آن چه که باید ازتجربه « سوسیالیسم« در<br />
شوروی سابق و اروپای شرقی و یا حتی در<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
کوبا آموخت، این است که طبقه کارگر در<br />
این جوامع هم چنان مقید و غیر آزاد باقی<br />
مانده و تحت بهره کشی قرار گرفت و می<br />
گیرد، باوجودی که نظام اقتصادی شان فاقد<br />
یک طبقه حاکمه سرمایه داربود و هست.<br />
دلیل این امرهم همان طور که پیشتر گفته<br />
بودم این بود که از بررسی طبقه « مدیران<br />
حرفه ای« غفلت کرده بودیم. و باز آن چه<br />
که از این تجربه آموختنی است این که باید<br />
در فکر نظامی باشیم که تضاد بین « مدیران<br />
حرفه ای« و پرولتاریا را به نفع پرولتاریا<br />
حل کند.<br />
این که این چه گونه نظامی باید باشد، نکته<br />
ای است که به آن خواهم پرداخت..<br />
این بربریت مدرن نه، پس چی؟<br />
درصفحات قبلی تا به این جا رسیده بودیم که<br />
دریک اقتصاد نمونه وار سرمایه داری با<br />
سه گروه و یا سه طبقه روبرو هستیم.<br />
- مالکان سرمایه، سرمایه داران<br />
- مدیران حرفه ای- که فرایند کار را در<br />
کنترل دارند.<br />
- کارگران، طبقه کارگر یا پرولتاریا که<br />
مالک سرمایه نیستند و ناچارند برای گذران<br />
زندگی نیروی کار خویش را بفروشند.<br />
لغو مالکیت خصوصی اگرچه تضاد بین<br />
سرمایه داران و پرولتاریا را حذف می کند<br />
ولی ضرورتا آن را به نفع کارگران حل نمی<br />
کند. و گفتیم آن چه که نیاز داریم حل تناقض<br />
وتضاد بین مدیران حرفه ای و کارگران<br />
به نفع کارگران است. برخالف آن چه که<br />
ازتحلیل های کالسیک مارکسی به دست می<br />
آید اگر از حل تضاد بین کارگران و مدیران<br />
حرفه ای غفلت کنیم، نتیجه به احتمال زیاد<br />
باز تولید نظامی خواهد بود که در شوروی<br />
سابق و یادراروپای شرقی داشتیم. در این<br />
نظام همان گونه که پیشتر هم گفته بودیم<br />
اگرچه این جوامع طبقه حاکمه سرمایه دار<br />
نداشت ولی طبقه کارگر هم چنان در قید و<br />
بند بود و مورد بهره کشی قرار می گرفت.<br />
به سخن دیگر، این احتمال را مطرح کرده<br />
بودیم که آن چه را که ما با اندکی تسامح «<br />
مدیران حرفه ای« خوانده بودیم، اگر چه<br />
مالک ابزار تولید نیست ولی می تواند به<br />
صورت « طبقه حاکمه« در آید.<br />
برای حل این مسئله از این پیش گزاره آغاز<br />
می کنیم که جامعه انسانی ساختاری دارد که<br />
در آن با مناسبات قدرت روبرو هستیم و این<br />
مناسبات بر مبنای قدرت است که اگر تحت<br />
کنترل قرار نگیرد، سر از نابرابری در می<br />
آورد.<br />
طبقه به تعریفی که در متون کالسیک<br />
مارکسی داریم، اساس بینان اقتصادی جامعه<br />
است ولی در این نگرشی که در این جا مورد<br />
توجه من است، این مفهوم از طبقه ، تنها<br />
مقوله با اهمیت در ساختار اجتماعی نیست<br />
و تنها علت تداوم بهره کشی هم نمی تواند<br />
باشد. در جوامع انسانی، نابرابری و بهره<br />
کشی به شکل وصورت های گوناگون در<br />
می آید. برای نمونه، ستم ملی، و ستم جنسی<br />
که بر نیمه ای از جمعیت یک جامعه ( زنان(<br />
اعمال می شود، به آن مفهوم کالسیک از<br />
طبقه ارتباط چندانی ندارد. نژاد پرستی هم<br />
از همین مقوله است. البته که پرسش به حقی<br />
است که بکوشیم تا رابطه ساختار اقتصادی<br />
را با این انواع بهره کشی و ستم مشخص<br />
کنیم ولی به گمان من، اگر می خواهیم برای<br />
رفع این مشکالت راه حلی پیدا نمائیم باید از<br />
مفهوم کالسیک مارکسی و از اساسی بودن<br />
اساس اقتصادی فراتر برویم. باید تکرار کنم<br />
که منظورم به هیچ وجه کم اهمیت دادن به<br />
تحلیل طبقاتی به همان شیوه کالسیک و یا<br />
غفلت از بررسی ساختار اقتصادی نیست.<br />
بلکه می گویم که این وجوه دیگر نیز اهمیت<br />
زیادی دارند و باید مورد ارزیابی وبررسی<br />
قرار بگیرند.<br />
آن چه که در این جا اهمیت پیدا می کند عمل<br />
وشراکت مستقیم همه گروه ها و طبقات تحت<br />
ستم یک جامعه سرمایه داری برای ایجاد<br />
تغییرات اجتماعی است. اشغال کارخانه<br />
از سوی کارگران اگرچه الزم است ولی<br />
به خودی خود کافی نیست از سوی دیگر،<br />
آن چه که الزم است ایجاد توافقی منطقی<br />
بین این گروهها و طبقات تحت ستم در یک<br />
جامعه سرمایه داری است. به سخن دیگر،<br />
جنبشی برای رهائی کارگران از قیدوبند<br />
های سرمایه داری اگر بخواهد به ستم کشی<br />
زنان و یا مقوله مسئله ملی و یا نژادپرستی<br />
بی توجه و یا حتی کم توجه باشد، بعید است<br />
بتواند به اهداف خود برسد. و به همین نحو<br />
است، نهضتی برای رهائی زنان. پوشش<br />
نظری به واقع مهم نیست ولی اگر چننن<br />
نهضتی به مسئله ملی و یا مسئله بهره کشی<br />
کارگران توجه نکند، بعید است در ایجاد<br />
جامعه ای عاری از ستم موفق باشد.<br />
منظورم این است که برخالف دیدگاه های<br />
سنتی مان، ستم کشی اجتماعی مقوله ای<br />
چند بعدی است و به همین دلیل، همراهی و<br />
همکاری همه کسانی که به شکل و صورتی<br />
مورد بهره کشی قرار می گیرند برای تغییر<br />
وضعیت الزم است.<br />
واما مشخصات این جامعه آینده کدام است؟
صفحه 112<br />
جامعه مطلوب آینده:<br />
گفتیم که برای رسیدن به عدالت و به جامعه<br />
ای به واقع « عدالت محور« شراکت<br />
اکثریت مردم برای ایجاد تغییرات الزم<br />
ضروری است. یعنی می خواهم بگویم که<br />
عدالت اجتماعی به مفهومی که مد نظر من<br />
است با چند تا شعار جذاب و یا حتی سیاست<br />
هائی برای بزک کردن نظام سرمایه داری<br />
موجود به دست نمی آید. پس اجازه بدهید قبل<br />
از ادامه بحث، مشخصات کلی این جامعه<br />
مطلوب را به اختصار بیان کنم.<br />
به نظر من جامعه مطلوب آینده باید جامعه<br />
ای باشد که در آن بین گروه های گوناگون<br />
اجتماعی همبستگی وجود دارد. منظورم از<br />
همبستگی تعریف و احترام به حداقلی از<br />
معیارهای اجتماعی- برای همگان- است.<br />
نهادهائی که ایجاد می کنیم باید برای فعالیت<br />
ها و کنش هائی باشد که منافع همگانی دارد<br />
نه این که تنهابخشی از جامعه به قیمت ستم<br />
بر بخش های دیگر، بار خود را می بندد.<br />
خصلت دیگر این جامعه مطلوب ا زنظر من،<br />
کثرت گرائی است. یعنی اگرچه این جامعه<br />
معیارهای اجتماعی دارد ولی در این جامعه<br />
اصول بحث ناپذیر و منحصر به فردی که<br />
دیگران ناچار به پذیرش آن باشند موجود<br />
نیست. همین جا بگویم که منظورم از کثرت<br />
گرائی، تنوع فرهنگی و زبانی و هنری<br />
است. یعنی همه فرهنگ های موجود در یک<br />
سرزمین در موقعیتی برابر فرصت رشد و<br />
تعالی پیدا می کنند. اگرچه برای سادگی کار،<br />
یک « زبان ملی« داریم ولی زبان های ملل<br />
دیگر نیز از امکانات برابر برای رشد و<br />
گسترش برخوردارند. منظورم از کثرت<br />
گرائی در این جا، این است که مردم امکانات<br />
انتخاب بیشتری دارند و این انتخاب ها نیز نه<br />
با قوانین از باال بلکه برمبنای ارجحیت های<br />
شخصی افراد مشخص می شود.<br />
آن چه که به گمان من برای پیشبرد کارها<br />
الزم است سازمان های خود گردان عمومی<br />
است. این سازمان ها هم یک وجه مشخصا<br />
طبقاتی دارد، یعنی سازمان های کارگری<br />
به مسایل مشخص کارگری می پردازد. در<br />
عین حال، برای رهائی از انسان از هر<br />
قید وبندی که هست، و هم خوان با وجود<br />
همبستگی، این شوراها ازمبارزه برای رفع<br />
ستم کشی جنسی نیز غفلت نمی کند. سازمان<br />
های خود گردان زنان، اگرچه در وجه عمده<br />
به مسایل زنان توجه دارد ولی به همان دالیل<br />
پیش گفته، در حوزه رفع ستم کشی ملی هم<br />
مبارزه می کند. سازمان های منطقه ای و<br />
ملی که موضوع اصلی اش رفع ستم ملی<br />
است ولی به مسایل کارگری و زنان نیز می<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
پردازد.<br />
سازمان های خود گردان طبقاتی نه فقط باید<br />
بر فرایند تولید و تخصیص منابع در اقتصاد<br />
کنترل اعمال نماید بلکه به همان اندازه مهم،<br />
باید از چگونگی کارکرد نظام اقتصادی با<br />
اطالع باشد. باید بداند که مردمی که در<br />
یک جامعه مشخص زندگی می کنند چه<br />
ارجحیت هائی دارند و چرا چنین ارجحیت<br />
هائی هست؟ البته اقتصاد دانان بورژوائی<br />
ادعا دارند که یکی از محاسن بیشمار نظام<br />
تخصیص مبتنی بربازار این است که به<br />
ارجحیت های مصرف کنندگان پاسخ می<br />
دهد و به گمان این همکاران، پاسخ بازار نیز<br />
باعث بهینه سازی تولید و استفاده از منابع<br />
می شود. بدون این که بخواهم وارد جزئیات<br />
بشوم باید یادآوری کنم که « مصرف کننده«<br />
و »مردم« به گمان من دو مقوله متفاوت<br />
اند. شما اگر در یک اقتصاد مبتنی با بازار،<br />
پول نداشته باشید، اصال به حساب نمی آیئد<br />
تا کسی و یا سازمانی به ارجحیت های شما<br />
توجه نماید. آن چه که با اندکی تسامح و شاید<br />
هم با فریب کاری در هم مخلوط می شود<br />
مقوله « نیاز« و « تقاضا« است. اگر چه<br />
برای « تقاضا« داشتن « نیازمند« بودن الزم<br />
است ولی این دو بر هم منطبق نیستند. برای<br />
این که نکته ام روشن شود مثالی می زنم که<br />
اتفاقا راست هم هست. من االن سالهاست که<br />
به یک اتوموبیل صفر کیلومتر « نیاز« دارم<br />
ولی این « تقاضا «ی من برای آن نیست و<br />
تاثیری هم بر فرایند تولید و بازار اتوموبیل<br />
های صفر کیلومتر ندارد، چون پول اش را<br />
ندارم.پس بر گردم به نکته ای که داشتم می<br />
گفتم که شناختن ارجحیت های مردم- یا به<br />
عبارت دیگر- نیازهای مردم آن چیزی است<br />
که مد نظر من بود.<br />
خصلت سوم جامعه مطلوب آینده، از منظری<br />
که من به دنیا می نگرم، عدالت و برابری<br />
است. در عرصه اقتصاد، معیارمان میزان<br />
درآمد و امکانات شرکت در فعالیت های<br />
اقتصادی است. البته مبنای توزیع فرآورده<br />
های که در یک اقتصاد تولید می شود<br />
موضوعی است که باید با بحث و بگومگو و<br />
سرانجام توافق حل شود. نمی توان از پیش،<br />
شیوه توزیع را تعیین کرد.<br />
خصلت چهارم این جامعه آینده، نیز به حوزه<br />
تصمیم گیری و قدرت مربوط می شود. من<br />
نظرم برمدیریت بر خود است یعنی به غیر<br />
از موارد استثنائی، افراد باید در پیوند باهرآن<br />
چه که بر کمیت و کیفیت زندگی شان تاثیر<br />
می گذارد، حق اظهار نظر و تصمیم گیری<br />
داشته باشند. این که شماچه نوع پیراهنی<br />
می پوشید به من مربوط نیست ولی این که<br />
شما در شورای شهر چه می کنیدو یا عنوان<br />
شهردار و استاندار و … چه تصمیماتی می<br />
گیرید نباید بدون نظرخواستن ازمن وامثال<br />
منی باشد که این تصمیمات شما بر زندگی<br />
ماتاثیر خواهد گذاشت.<br />
همین جا بگویم در یک جامعه نمونه وار<br />
سرمایه داری، این چهار خصلت یا اصوال<br />
وجود ندارندو به رسمیت شناخته نمی شوند<br />
و یا کاریکاتوری از آنها را به مردم ارایه<br />
می دهند. در این جا نه نیازهای مردم، بلکه<br />
سودآوری تعیین کننده تخصیص منابع و<br />
امکانات است. همان گونه که در یادداشت<br />
پیشین ذکر کرده بودم کسانی چون آقای بیل<br />
گیتس و یا آقای رفسنجانی و یک امریکائی و<br />
یا ایرانی معمولی در موقعیتی برابر نیستند.<br />
شکل سازمانی آن چه که باید اتفاق بیفتد،<br />
به گمان من شوراهای کارگری و شوراهای<br />
مصرف کنندگان است که درسطوح مختلف<br />
باید ایجاد شود. یکی از راههائی که می توان<br />
از ظهور « مدیران حرفه ای« جلوگیری<br />
کرد این است که هیچ کس تنها یک کار نمی<br />
کند. اگر چه مقوله تخصص مهم است و الزم<br />
ولی در کنار کارهای تخصصی هر فردویا<br />
هر گروه، مسئولیت های دیگر هم بین کسانی<br />
که در یک واحد یا بنگاه کار می کنند تقسیم<br />
می شود. از سوئی شراکت در مسئولیت ها<br />
باعث می شود که کارها به بهترین صورت<br />
ممکن انجام گیرد و در ثانی، تقسیم بندی<br />
های کنونی- مدیران مدیریت می کنند و<br />
کارگران کار- دیگر به وجود نخواهد آمد. به<br />
یک معنا، همگان هم کارگرندو هم به جای<br />
خویش» مدیر«. به سخن دیگر، می خواهم<br />
این را بگویم که دراین جامعه آینده، با حذف<br />
مالکیت خصوصی، از شر طبقه سرمایه دار<br />
خالص می شویم و با تقسیم مسئولیت های<br />
انحصاری فردی و شراکت در تصمیم گیری<br />
ها، محملی برای ظهور « مدیران حرفه<br />
ای« نیز باقی نخواهیم گذاشت. یعنی در این<br />
جامعه، اگر بخواهم از مفاهیم امروزین بهره<br />
بگیرم، ما یک طبقه بیشتر نخواهیم داشت.<br />
همه ما هم کارگریم هم « مدیر«. هم در<br />
کلیت خویش، مالک ابزار تولیدیم و هم در<br />
کلیت خویش، گارگر.<br />
آن چه که در این اقتصاد مبنای توزیع<br />
فرآورده ها، قرار می گیرد، میزان کار<br />
وزحمتی است که هرکس برای اداره این<br />
جامعه می کشد. البته کسانی که قادر به<br />
کار نیستند، به میزان نیاز خویش، حق بهره<br />
مندی خواهند داشت ( چیزی شبیه به بیمه<br />
بیکاری که در نظام های سوسیال دموکراسی<br />
کنونی موجود است(.<br />
برای تخصیص منابع در این اقتصاد، نظام<br />
های موجود- تخصیص از طریق بازار، به
صفحه 113<br />
شیوه ای که در اقتصاد های سرمایه داری<br />
صورت می گیرد و یا برنامه ریزی متمرکز-<br />
نظامی که در شوروی سابق وجود داشت-<br />
هیچ کدام به اعتقاد من سودمند نیستند.<br />
تخصیص منابع از طریق بازار با همه<br />
ادعاهای مدافعان این شیوه تخصیص نه<br />
فقط « بهینه« نیست که خودسر و غیر<br />
کارآمد است. برخالف ادعائی که می شود<br />
به نیازهای مردم پاسخ نمی دهد. دربهترین<br />
حالت، منعکس کننده خواسته های طبقه<br />
حاکمه در این جوامع است. به عنوان<br />
معترضه می گویم بنگرید به ایران خودمان،<br />
در شرایطی که به گفته خود مسئوالن جمع<br />
کثیری از مردم زیر خط فقر زندگی می کنند،<br />
به واردات اتوموبیل های بنز ۱۵۰ میلیون<br />
تومانی دست می زند! یادر همین امریکا که<br />
قراراست یک « نمونه موفق« باشد، اگرچه<br />
حداقل ۴۵ میلیون نفراز جمعیت اش فقیرند<br />
ولی صدها میلیارددالر در مسابقات تسلیحاتی<br />
و یا فضائی به هدر می رود) پیش خودمان<br />
بماند، این طوفان کاترینا هم بد جوری،<br />
آبروی این نمونه موفق را برد!( درحوزه<br />
های دیگر، نیز اگر حساسیتی نشان بدهد به<br />
تقاضا حساسیت نشان می دهد که تازه، این<br />
تقاضا، نه ضرورتا نیاز مردم بطور کلی،<br />
بلکه نیازآن بخشی است که پول هم دارند.<br />
نیازهای مردم کم پول وبی پول در این<br />
معادالت جائی ندارد. از سوی دیگر، منطق<br />
عملکردش، منطق انتخاب طبیعی داروین و<br />
یا به عبارتی، قانون جنگل است که قوی<br />
ضعیف را می بلعد و قوی تر می شود ( آن<br />
چه که نئولیبرال های وطنی رقابت بازار<br />
آزاد می نامند به واقع عنوان مودبانه همین<br />
قانون جنگل است(. با نظام برنامه ریزی<br />
متمرکز- مدل شوروی سابق هم موافق<br />
نیستم چون همان گونه که در شوروی دیده<br />
بودیم نتیحه اش دگرسان کردن گردانندگان<br />
بوروکراسی به صورت طبقه حاکمه جدید<br />
است که عملکردی شبیه عملکرد « مدیران<br />
حرفه ای« داشته اند. گمان من بر این<br />
است که ما نیاز به یک فرایند مذاکره به<br />
اصطالح تعاونی داریم که باید بین شوراهای<br />
کارگری و مصرف کنندگان انجام بگیرد.<br />
شورای های مصرف کنندگان از نیارها<br />
سخن خواهند گفت و در توافق با شوراهای<br />
کارگری، تولید وچگونگی تخصیص منابع<br />
برای برآوردن بیشترین نیازمصرف کنندگان<br />
تنظیم می شود. برخالف وضعیتی که در<br />
شوروی وجود داشت، واحد های تولیدی<br />
بدون توجه به نیازهای مصرف کنندگان<br />
اهداف تولیدی نخواهند داشت. در نظر داشته<br />
باشیم که با تقسیم مسئولیت ها که پیشتر به آن<br />
اشاره کردم، تولید کنندگان به عنوان مصرف<br />
کنندگان در شوراهای مصرف کنندگان هم<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
اعمال نظر خواهند کرد و به همین ترتیب،<br />
مصرف کنندگان نیز به عنوان کارگران در<br />
شوراهای کارگری حضور خواهند داشت.<br />
این تقسیم مسئولیت و رسیدن به یک توازن<br />
منطقی باعث می شود که تضاد و تناقضی<br />
که در نظام شوروی سابق وجود داشت در<br />
این جا پیش نیاید.<br />
حاال با این توضیحات، تازه می رسیم به<br />
اولین چهارراه چکنم.<br />
برای رسیدن به این چنین جامعه ای، چه<br />
باید کرد؟<br />
چه باید بکنیم؟<br />
صفحات پیشین را با این پرسش به پایان برده<br />
بودم که:<br />
برای رسیدن به این چنین جامعه ای، چه<br />
باید کرد؟<br />
پاسخی که مارکسیست های رسمی به این<br />
پرسش می دهند، تشکیل حزب طبقه کارگر،<br />
یعنی یک حرب کمونیستی، برای ساختمان<br />
سوسیالیسم است.<br />
اگرچه بعید نمی دانم که با عکس العمل نه<br />
چندان دوستانه خوانندگان روبرو شوم- به<br />
خصوص خوانندگانی که برهمان مبنای<br />
قدیمی خویش باقی مانده اند- ولی من با<br />
این پاسخ موافق نیستم. بگویم و بگذرم که<br />
دراین تردیدی ندارم که مدافعان این دیدگاه،<br />
با صداقت و جدیت خواهان ایجاد» جامعه<br />
ای مدرن و عدالت محور« اند ولی، به<br />
اعتقاد من، پای بندی به چنین نگرشی، مارا<br />
با همان خطری روبرو می کند که در قبل از<br />
انقالب اکتبر موضوع بحث و جدل بین لنین<br />
و پلخانف بود. اگرچه در کنفرانس استکهلم<br />
در۱۹۰۶ پلخانف « بحث« را به لنین باخت<br />
ولی دوسه سالی بعد از انقالب اکتبر این<br />
لنین بود که به صحت دیدگاه پلخانف اذغان<br />
کرده بود.) برای این مباحثات، نگاه کنید به<br />
فصل « باز خوانی مختصری از نوشته های<br />
لنین« در کتاب من: استبداد، مسئله مالکیت<br />
و انباشت سرمایه درایران، نشررسانش،<br />
تهران ۱۳۸۰(<br />
در قدم اول به گمان من، مبارزه ما، مبارزه<br />
ای فرهنگی خواهد بود برای شناسائی و<br />
افشای همه نهادهائی که بخشی از ابزارهای<br />
ظهور وپیدایش نظام سرکوبگر کنونی اند. ما<br />
باید اگاهانه برای تغییر « آگاهی کاذبی« که<br />
هست و می کوشد در پوشش های مختلف،<br />
همه نابرابری ها و ستمگری ها را توجیه<br />
نماید مبارزه کنیم. اجازه بدهید چند تا نمونه<br />
بدهم.<br />
در میان خودما، به دالیلی که برای من<br />
روشن نیست، مردان ایرانی، در وجه عمده<br />
به مسایل زنان کم توجه اگر نگویم بی توجه<br />
اند و در وجه عمده، در مبارزه زنان برای<br />
آزادی شراکت ندارند. دیدگاه های مردساالر<br />
و حتی در موارد زیادی زن ستیز، نه فقط<br />
حفظ می شود بلکه با شوخ و شنگی و به<br />
گمان من بامسئولیت گریزی، به آن حتی<br />
دامن زده می شود. البته بگویم وقتی از<br />
مبارزه فرهنگی در این حوزه ها حرف می<br />
زنم، باید یادآوری کنم که بخش قابل توجهی<br />
از زنان نیز باید رسوبات ذهنی خویش را<br />
خانه تکانی بکنند.<br />
در خصوص مسایل مربوط به ملت ها،<br />
هنوز دیدگاه غالب در میان ما این است که<br />
همین که ملتی در ایران خواهان حق برابربا<br />
دیگرملت ها شد- که بدون دسترسی به آن،<br />
آزادی و رهائی ایران غیر ممکن است-<br />
صدای وا ملتا و واایرانا از هزار گوشه بلند<br />
می شود و فعاالن مسایل ملی به « تجزیه<br />
طلبی« متهم می شوند. بدون پرده پوشی<br />
باید گفت که این شیوه رفتار قبل از آن که<br />
نشانه « وطن دوستی« و « حفاظت از<br />
یک پارچگی« ایران باشد، ترجمان ذهنیت<br />
استبداد زده و سرکوب گری است که هنوز<br />
هم چنان با خود حفظ کرده ایم.<br />
از هر کوششی، هر چقدر جزئی که باعث<br />
بهبود وضعیت مردم بشود باید حمایت کرد<br />
ولی در همین حد متوقف نشد. به عبارت<br />
دیگر، همان بحث های قدیمی که آیا می<br />
توان از رفرم حمایت کرد بدون این که<br />
رفرمیست شد؟ حسن این نگرش این است<br />
که همراه با این بهبود نسبی، می توان در<br />
سطح گسترده تری دست به سازمان دهی زد<br />
و همراه با گسترش نفوذ اجتماعی، خواهان<br />
تغییرات ریشه ای تر و گسترده تر شد. به<br />
تجربه تاریخ، نگرش همه یا هیچ که اغلب بر<br />
خود پوششی انقالبی هم می پوشاند درنهایت،<br />
هیچ دست آورد قابل لمسی ندارد. باید هسته<br />
های اولیه نهادهائی که برای اداره جامعه<br />
مدرن الزم است ایجاد شود و بر همان اساس<br />
اداره شود. در این نهادها، نه رئیس خواهیم<br />
داشت و نه مرئوس و درکنار مسئولیت های<br />
خاص و تخصصی، به قول معروف همگان<br />
همه کار می کنند. حسن این کار، این است<br />
که نه فقط برای اداره این جامعه نوینی که<br />
برای ساختن اش مبارزه می کنیم تجربه می<br />
اندوزیم بلکه در این فرایند هم چنان یاد می<br />
گیریم چگونه کمبودهایش را برطرف کنیم.<br />
عملکرد مثبت و مفید این نهادها، موثر ترین<br />
شیوه تبلیغ و بسیج برای این دیدگاه تازه<br />
است. ما باید از همین ابتدا راه بپذیریم هیچ<br />
عاملی موثرتر از کردار ما برروی ذهنیت<br />
توده ها اثر مثبت و یا منفی نخواهد گذاشت.
نقد و بررسی<br />
صفحه 114<br />
می توان همایش های متعدد برگزارکرد.<br />
می توان نشریه های متعدد انترنتی وکاغذی<br />
داشت ولی آنچه درنهایت نقش تعیین کننده<br />
ای خواهدداشت عمل ما در تغییر این ذهنیت<br />
است تا پذیرای مختصات جامعه نوینی باشد<br />
که برای رسیدن به آن مبارزه می کنیم.<br />
اگرچه د رسالهای اخیر شاهد رشد نهضت<br />
های تک موضوعی بوده ایم ولی مبارزه<br />
برای ساختن جامعه ای نوین باید تا سرحد<br />
امکان همه گیر و در برگیرنده باشد. به<br />
عنوان نمونه می گویم، دیدگاهی که نهضت<br />
مستقل زنان و یا ملیت ها را به رسمیت<br />
نشناسد و حقانیت آنها را به « آینده« موکول<br />
نماید، بعید است در عمل از حمایت زنان<br />
ویا ملیت ها برخوردار باشد. این جامعه<br />
نوینی که مد نظر من است تنها می تواند با<br />
شراکت بیشترین تعداد مردم و بیشترین گروه<br />
های اجتماعی و فرهنگی ایجاد شود. نگاهی<br />
به تجربه خود ما نشان می دهد که در این<br />
عرصه چه مقدار کار روی دست های ما<br />
مانده است که باید انجام بدهیم.<br />
بدیهی است در نهادهائی که از هم اکنون<br />
تشکیل می دهیم نه تقسیم کار براساس<br />
جنسیت وجود دارد ونه تبعیض بر اساس<br />
ملیت و نژاد- یا بهتر گفته باشم، نباید وجود<br />
داشته باشد. یعنی از هم اکنون، نه فقط<br />
برابری و آزادی را تبلیغ می کنیم که تمرین<br />
هم خواهیم کرد.<br />
اگرچه اقتصاد بسیار مهم است ولی آگاهانه<br />
می کوشیم که بهای پرداختن به ساختار<br />
اقتصادی و مسایل اقتصادی را با غفلت از<br />
مسایل فرهنگی و اجتماعی نپردازیم. یعنی<br />
می خواهم بگویم که جنبشی که باید آغاز<br />
شود باید همه گیرباشد تا این قابلیت را داشته<br />
باشد که از حمایت همگانی برخوردارشود.<br />
البته همین جا بگویم، وقتی از « همگان«<br />
سخن می گویم منظورم مشخصا، آن همه ای<br />
است که به شکل وصورت های مختلف در<br />
این جوامع امروزین تحت ستم کشی قرار<br />
دارد. اعتقادم بر این است که بدون جلب<br />
توجه همگانی، احتمال پیروزی بسیار بسیار<br />
اندک است و تازه در صورت « پیروزی«<br />
با جنبش و نهضتی که اکثریت را در بر<br />
نگیرد، نتیجه اش باز سازی همین نظامی<br />
است که نه مقبول است و نه مطلوب.<br />
پس به قول معروف، باید بپذیریم که به واقع<br />
« کشتی بان را سیاستی دیگر باید…..«<br />
I.Seyf@hotmail.co.uk<br />
http://www.globalissues. ۱<br />
causes-of-poverty/2/org/issue<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
2 البته درباره « انتخابات« اخیر چیزی<br />
ندارم که بگویم جز این که هرچه می کنم<br />
سراز رمز و رازش در نمی آورم.<br />
۳ برای اطالعات بیشتر بنگرید به http://<br />
/07/2005/niaak.blogspot.com<br />
html1.09_blog-post البته این نوشته<br />
دو قسمت دیگر هم دارد که درهمین وبالگ<br />
هست.<br />
پادشاه عریان و ترس از »حرامزادگی«<br />
جستاری پیرامون نظریه »توهم توطئه«<br />
مقدمه: در نگاه »واقع گرای« طیفی از<br />
روشنفکران وطنی، رویدادها یا روندهای<br />
اجتماعی- سیاسی و تاریخی بایستی به دور<br />
از دخالت زمینه ها و »عوامل خارجی« و<br />
تنها با در نظر گرفتن عوامل و بسترهای<br />
درونی/ داخلیِ مرتبط تحلیل و ارزیابی<br />
شوند. دامنه این رویکرد، تحلیل حوادثی در<br />
مقیاس کوچکتر را هم در بر می گیرد؛ جایی<br />
که برای مثال سخن گفتن از نقش عوامل<br />
حکومتی در یک »اتفاق« )نظیر کشته شدن<br />
یک وکیل دادگستری در سانحه رانندگی،<br />
درست پس از تهدیدات و فشارهای سیستم<br />
امنیتی برای انصراف وی از وکالت یک<br />
زندانی سیاسی(، در صورتی که فاقد پشتوانه<br />
اسناد و مدارک »موثق« باشد، مصداقی از<br />
غلبه ی »توهم توطئه« انگاشته می شود.<br />
این رویکرد »ناب گرایانه« که مدعی واقع<br />
بینی و پرهیز از توهمات »توطئه نگرانه«<br />
است، مدتهاست که به یک متدولوژی<br />
رایج در بینش نظری و تحلیل های<br />
سیاسی-اجتماعی بسیاری از فرهیختگان و<br />
روشنفکران ما مبدل شده است. در همین<br />
راستا پرهیز از »توهم توطئه« به مشخصه<br />
ثابتی در مشی کلی غالب بر رسانه های مین<br />
استریم در فضای مجازی و ماهواره ای نیز<br />
بدل شده است. وفاداران به پارادایم یاد شده،<br />
در بررسی یک رویداد تاریخی یا یک پدیده<br />
سیاسی هرگونه تحلیلِ در بردارنده ی »عامل<br />
خارجی/بیرونی« را با تکیه بر مردود بودن<br />
شاخص های فکریِ »توطئه اندیشی«،<br />
مردود و بی نیاز از تامل اعالم می دارند و<br />
نگرش های در بردارنده آن را غیر علمی و<br />
امین حصوری<br />
عوامانه -و لذا بی اعتبار- معرفی می کنند.<br />
با این حال تجربیات و شواهد فراوانی وجود<br />
دارد که نشان می دهند معیار فوق می تواند<br />
به راحتی در جهت حذف و سرکوب نگرش<br />
های نقادانه و کانالیزه کردن جریان اندیشه<br />
سیاسی مورد استفاده )ابزاری( قرار گیرد.<br />
از این رو الزم است مفهوم »توهم توطئه«<br />
و نیز رویکرد ناب گرایانه ی گریزان از<br />
آن مورد بازکاوی دقیق تر قرار گیرد تا<br />
از مرزهای توهم اندکی ابهام زدایی شود؛<br />
ضرورت این واکاوی به ویژه از آن روست<br />
که در این گونه استنادهای نفی آمیز، خود<br />
نظریه توطئه بسط معنایی بی حسابی یافته<br />
است. به طور مشخص، در حالیکه گرایش<br />
عامه به توطئه انگاریِ رویدادها عموما<br />
محصول شفاف نبودن فضای عمومی حول<br />
یک پدیده یا پاسخگو نبودنِ سیاستمداران<br />
نسبت به عملکردهایشان در آن زمینه است،<br />
در رویکرد نابگرایانه مورد بحث، این زمینه<br />
های عینی نادیده گرفته شده و سطح بیرونی<br />
واقعیت به طور نابجایی تعمیم داده می شود<br />
تا هر گونه تردید و گمانه زنی در »روایت<br />
های جا افتاده« و مرسوم، ناشی از جهل و<br />
عوامزدگی قلمداد شود.<br />
۱- نگاه تاریخی<br />
مقبولیت مفهوم توهم توطئه )۱( ، Con-<br />
،spiracy Theory و استنادهای<br />
روشنفکرانه به آن از سوی طیفی از<br />
روشنفکران و اندیشمندان ایرانی )به مثابه<br />
ی یک معیار سلبی در تحلیل های نظری و<br />
ارزیابی های تاریخی و سیاسی(، در حقیقت<br />
واکنش به ساده سازی ها و نگاه تقلیل گرایانه<br />
موجود در بینش عوام زده در دوره هایی از
صفحه 115<br />
تاریخ معاصر ماست که رد آن را به سادگی<br />
می توان تا سال های پیش از ۵۷ و حتا<br />
پس از آن یافت )در دوره پس از انقالب<br />
۵۷، دشمن تراشی های ایدیولوژیک دستگاه<br />
تبلیغاتی حاکم، چنین واکنش هایی را توجیه<br />
و تشدید کرده اند(.<br />
به لحاظ پیشینه ی تاریخی می توان گفت<br />
شیوه ی نگرش دشمن مدار و توطئه محور<br />
که در دوره ای اقبال زیادی داشت، خود<br />
محصول عینی و زاده ی ناگزیرِ دورانی بود<br />
که عامل خارجی نقش آشکار و تعیین کننده<br />
ای در سرنوشت سیاسی و وضعیت کالن<br />
اجتماعی کشور داشت. به بیان دیگر شیوه<br />
ی نگرش یاد شده بازتاب عوامانه و تعمیم<br />
گرایانه ی حضور یک »واقعیت تاریخیِ«<br />
دردناک -وضعیت نیمه مستعمره گی ایران-<br />
در دوره ای نسبتا طوالنی به وسعت تقریبی<br />
دو قرن بود. )از اوایل دوره ی قاجار کمتر<br />
روند و رویدادی در ایران بود که نمایندگان<br />
دولت های روس و انگلیس نقش موثری<br />
در آن ایفا نکرده باشند؛ نقشی که با زوال<br />
تدریجی حکومت قاجار و فروپاشی تدریجی<br />
اقتصاد کشور، هرچه پررنگ تر و تعیین<br />
کننده تر گردید(.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
از سوی دیگر نیروهای داخلی موثر در<br />
حیات سیاسی کشور، یعنی دستگاه حاکمیت و<br />
روحانیت و تا حدی هم روشنفکران، با بهره<br />
گیری از بار منفیِ واژه ی »اجنبی« نزد<br />
توده ی مردم، که تا حدی ریشه در “دیگری<br />
ستیزی” نهفته در مذهب اسالم داشت، برای<br />
توجیه اقدامات یا کوتاهی های خود و یا برای<br />
تحریک و بسیج مردم در جهت خواسته های<br />
خود به دفعات بهره برداری می کردند و<br />
بدین ترتیب زمینه ی عمومی برای گسترش<br />
و باور پذیریِ بیشتر تحلیل های فراگیر و<br />
مطلق گرایانه ی مبتنی بر حضور قاطع<br />
»دست بیگانه« در همه ی امور و شئونات<br />
کشور فراهم گردید؛ طوری که دخالت<br />
بیگانه به عنوان یک »پیش فرض« ثابت،<br />
کارکردی مانوس و پایدار برای تراوشات<br />
فکری اصحاب سیاست و نویسندگان و تحلیل<br />
گران سیاسی روزنامه ها و همچنین در<br />
ادبیات روزمره ی مخاطبان آنها یافت. طبعا<br />
عوام زدگیِ پیامد این مفهوم سازی، به تدریج<br />
هسته ی واقعیت نهفته ی در آن را چنان<br />
لوث و سخیف ساخت که همانند یک پس<br />
زمینه ی تصویری ثابت، بی نیاز از توجه<br />
و تامل گردید. این امر الجرم به گونه ای از<br />
»عادی سازی« معضل و پذیرش عمومی<br />
این واقعیت دردناک تاریخی انجامید)۲(، آن<br />
هم در دوره ای که اتفاقا دامنه ی حضور و<br />
نفوذ عامل خارجی در پهنه ی سیاست ایران<br />
هر چه بیشتر تثبیت می شد؛ از سوی دیگر<br />
بسامد زیاد و عوامانه نگاه توطئه اندیش در<br />
فضای عمومی، به مرور زمینه های یک<br />
واکنش نظری افراطی را نسبت به نگرش<br />
توطئه محور فراهم کرد؛ این واکنش همان<br />
است که در قالب انتقادیِ »تئوری توطئه«<br />
فرمول بندی شده و پیشاپیش همه ی امکانات<br />
و احتماالت دخالت و تاثیر گذاری عامل<br />
خارجی/بیرونی را در مفهوم منفی »توهم«<br />
گنجانده و از دور اعتبار خارج می سازد.<br />
بنابراین می توان گفت در اینجا با دو نوع<br />
مطلق نگری روبرو هستیم :یکی »مطلق<br />
نگری عوامانه« ی به جا مانده از یک<br />
سنت تاریخی دراز در اندیشه ورزی سیاسی<br />
ایرانیان، که با فروکاستن تمامی پدیده های<br />
سیاسی به عامل خارجی، نقش عوامل و<br />
زمینه های داخلی و مسئولیت فردی و<br />
اجتماعی شهروندان را در روند تحوالت و<br />
رویدادها نادیده می گیرد و نگاه انتقادی به<br />
درون را به حاشیه می راند )یا به طور مشابه<br />
در تحلیل روابط میان حاکمیت و مردم(؛<br />
دیگری »مطلق نگری روشنفکرانه«، با<br />
سابقه ای نه چندان زیاد، که در واکنش به
116<br />
صفحه »واقع<br />
معیار بر تاکید با و عوامانه نگاه آن یک<br />
را خارجی/بیرونی عامل نقش بینی«، و<br />
راند می حاشیه به یا انگاشته نادیده سره و<br />
درونی عوامل متقابل تاثیرات به آنکه بی کیشوت<br />
»دون دهد، نشان توجهی بیرونی عوامل<br />
سازی چاره و شناسایی بر وار« مطلق<br />
که توضیح این با کند. می تاکید داخلی ی<br />
دوره در که شده یاد ی عوامانه نگری نخبگان<br />
عمومی اقبال از خود حیات آغازین برخوردار<br />
نیز آنان توسط رواج و گسترش و نیز<br />
و مرداد ۲۸ کودتای وقوع با بعدها بود، سیاسی<br />
ادبیات به »امپریالیسم« مفهوم ورود سطح<br />
در مارکسیست، جریانات سوی از ما در<br />
طبع به و یافت ای تازه حیات دیگری نیز<br />
را مخالف های واکنش دیگر، سوی کرد.<br />
تشدید که<br />
روشنفکرانه رویکرد از نوع این بنابراین آشکاری<br />
های پدیده خود، افراطی تعمیم در منظر<br />
از تنها هم را مرداد ۲۸ کودتای چون )و<br />
کند می ارزیابی آن وقوع داخلیِ بسترهای از<br />
شاخصی عنوان به را آن تاریخی نقش یا گیری<br />
جهت در خارجی عامل گذاریِ تاثیر سوی<br />
به کشور سیاسی-اجتماعیِ حیات آتی در<br />
دهد(، می جلوه کمرنگ تباهی و انحطاط مارکسیستیِ<br />
ادبیات به است واکنشی حال عین و<br />
۵۷ انقالب از پیش های دهه ای کلیشه نیز<br />
اینک هم آن. از پس آغازین های سال خارجی<br />
سیاست دستگاه از انتقاد گونه هر از<br />
سهولت به آن، عملکردهای و آمریکا آمریکا<br />
»هیستری برچسب با بسیاری سوی کلی<br />
طور به و شود می مواجه ستیزی« دنیای<br />
به نسبت چپ انتقادی رویکردهای ذهنی/<br />
توهمات از ناشی تنها کاپیتالیستی، نیاز<br />
بی لذا و شود می قلمداد آنها ایدئولوژیک گرایش<br />
تقابل عرصه در عبارتی به تعمق. از جهانیِ<br />
شدنِ فراگیر دوران در و سیاسی های داعیه<br />
)با موجود »نظم« مدافع های گفتمان هم<br />
توطئه« »توهم ایدئولوژیک(، فرا های اعتبار<br />
برای که است ابزارهایی از یکی گرفته<br />
کار به چپ های گفتمان از زدایی شود.<br />
می واقعیت<br />
گزینشی دیدنِ یا بینی واقع ۲- »توهم<br />
ی نظریه به توسل من گمان به اخیر<br />
های سال در که شیوهای به توطئه« اعالم<br />
)و اساس از بحثی دانستن بیپایه برای فضای<br />
در آن( حول گفتگو پایان تلویحیِ صورت<br />
خود یافته، رواج روشنفکری کاذب(<br />
پنداشت معنای )به توهم از دیگری توهم<br />
»توهم را آن بتوان شاید که است، این<br />
بر سو یک از که چرا نامید؛ توطئه« جهانی<br />
در ما که است استوار ناگفته فرضِ در<br />
میکنیم. زندگی توطئه از عاری و شفاف ی<br />
ساله ۵۰-۶۰ تاریخ بر مروری حالیکه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله پلید<br />
امر که میدهد نشان جهان و ایران اخیر مناسبات<br />
از بسیاری در هم هنوز »توطئه« ار بیشرمانهاش حضور کالن، حوزههای جهانی<br />
فرآیند برای بیآنکه است؛ کرده حفظ پسامدرن<br />
ملزومات و اطالعات تبادل شدنِ کند!<br />
خرد ای تره چندان جهانی« ی »دهکده کار<br />
و ساز از بخشی اساسا توطئه چون زمانی<br />
تا دلیل همین به و است »سلطه« توطئه<br />
ضرورت از دارد، حضور سلطه که کاسته<br />
قدرتمداران برای آن »جذابیت« و توطئه<br />
سیاسی، ساحت در اگر نمیشود. فرآیندهای<br />
و روابط از ای مجموعه را و<br />
دولتمردان که بدانیم پنهانی نیمه یا پنهان خود<br />
خاص اهداف تحقق برای قدرتمداران داشتن<br />
نگه دور )برای شوند می متوسل بدان آن(،<br />
مسیر در گری دخالت و آگاهی از مردم سیستم<br />
از توجهی قابل بخش که است واضح و<br />
سیاسی های بستان – بده و امنیتی های توطئه<br />
اجرای و طرح خدمت در اقتصادی، دولتمردان<br />
روابط در خواه دارند؛ قرار ها میان<br />
مناسبات در خواه و کشور یک درون های<br />
گری البی یا و مختلف ملل دولتمردان ملیتی.<br />
چند های شرکت پایان بی معنای<br />
به مردمی سیاست که جایی واقع در مردم<br />
نام به تنها )و نیست برقرار واقعی طور<br />
به توطئه شود(، می حکومت آنان بر عرصه<br />
پنهانِ ی نیمه ناپذیری اجتناب برای<br />
دیگر بیان به سازد. می را سیاست کنترل<br />
و فرودستان به موجود« »نظم تحمیل جدایی<br />
بخشی توطئه آنان، های نارضایتی مبهم<br />
مرزهایی با شود، می سیاست از ناپذیر چنین<br />
ما ی زمانه در آنکه طرفه ناروشن. و سیاسی<br />
عرف در بودن شایع دلیل به وضعی امری<br />
کمابیش همگان سوی از کشورها، از<br />
بسیاری در و شود می انگاشته بدیهی خود<br />
به هم قانونی بوی و رنگ ها حوزه های<br />
سازمان هدایت تحت )مثال گیرد می نظیر<br />
کشورهایی در که جایی تا امنیتی(، توطئه،<br />
پیشبرد و تدارک ملزومات آمریکا در<br />
آمیزند. می هم در ملی« »منافع مقوله با های<br />
سویه دادن نشان برای تالش معنا این سیاسی،<br />
رویدادهای و روندها آمیز توطئه کارکردهای<br />
و توطئه سیستماتیک اشکال به )برای<br />
حقایق تحریف جهت در آنها بیرونی به<br />
که آنچه نه دارد، نظر مردم( تمکین های<br />
طلبی جاه یا طینتی بد به سنتی طور همدستی<br />
یا و نفوذ صاحب افراد از تعدادی و<br />
سیاستمداران از معدودی تبهکارانه های شود![.<br />
می داده نسبت ثروتمندان دیگری<br />
ناگفتهی فرض پیش دیگر سوی از توطئه«<br />
»توهم نظریهی به توسل در که در<br />
نبایستی ما اساسا که است آن دارد، وجود زمانی<br />
تا کنیم، زنی گمانه و شک »چیزها« »گمان«<br />
صحت در قاطع« »دالیلی که به<br />
که است آن واقعیت اما نیافتهایم. خود در<br />
مستتر گرایی« »عقل ی دغدغه رغم روندی<br />
خالف دقیقا درکی چنین نگاه، این »علمی«<br />
های کنکاش مسیر در که است پژوهش<br />
روند در که چرا میشود: طی مشاهده<br />
های تناقض به بنا عموما علمی، یک<br />
بیرونی نمودهای یا کارکردها در شده ماهیت<br />
به پیشینی دسترسیِ الزام بدون پدیده، به<br />
منتسب رایجِ نظریهی اعتبار آن، درونی )رویهای<br />
میشود گرفته چالش به پدیده آن »روش<br />
با مغایر شاید بودنش شهودی که نظریهای<br />
سپس برسد(؛ نظر به علمی« بیرونی<br />
تناقضات آن توضیح برای جایگزین و<br />
دقیق ماهیت به دسترسی میشود. ارائه دیرتر<br />
بسیار نوعا پدیده آن درونی ساختارِ و<br />
مشاهده ابزارهای و روشهای ارتقاء با و در<br />
تئوریک دانش کیفی رشد و اندازهگیری میافتد.<br />
اتفاق حیطه آن اما<br />
سیاسی، – اجتماعی امور ی حوزه در امید<br />
هیچ گاهی که اینجاست مضاعف مشکل دالیل<br />
و شواهد به دسترسی برای امکانی و ندارد.<br />
وجود حکمی اثبات برای »قطعی« »ساحت<br />
کارکردهای تجلی حوزهها این چون تنگاتنگ<br />
پیوند در حداقل یا و هستند قدرت« فرآیند<br />
ساحتی، چنین در دارند؛ قرار آن با پسند(<br />
)محکمه مستند اطالعات به دسترسی است<br />
قدرت های بازی قواعد مشمول خود نیز بنابراین<br />
دارد. را خود خاص محدودیتهای و به<br />
نسبت تشکیک علنیِ اعالم که رویکردی چالش<br />
به و عمومی( ی حوزه )در ای پدیده مستلزم<br />
را آن مورد در رایج نظر کشیدن متقن<br />
مستنداتِ و مدارک داشتن دست در پوزیتیویستی<br />
نگاهی نوعی اسیر میداند، )که<br />
انسانی علوم حوزهی در تنها نه که است را<br />
سیاسی و اجتماعی ساحتهای از بحث سیاست،<br />
ی حوزه در ویژه به و بردارد( در کمابیش<br />
هم تجربی علوم ی حوزه در بلکه است.<br />
شده منسوخ اینکه<br />
از پیش من گمان به اساس این بر »اتهام«<br />
مثابه به آمیز تشکیک نظرهای با است<br />
بهتر و میتوانیم نماییم، رویارویی فضای<br />
در پرسش طرح بهسان را آنها »پرسش<br />
این روند در کنیم. قلمداد همگانی مرتبط<br />
مشاهدات و شواهد نخست افکنی«، نمودهای<br />
یا عام روند در موجود تناقضات با )هر<br />
سیاسی یا اجتماعی پدیدهی یک بیرونی با<br />
بودنش عام دلیل به که عمومی« »چیز تشریح<br />
و بیان دارد( پیوند هم عامه منافع پیرامون<br />
اندیشی هم به دیگران و شوند می سپس<br />
میشوند، دعوت مشاهدات این اعتبار فراگیر<br />
به نسبی توافق و باور صورت در دیگران<br />
مشاهداتی، چنین صحت و بودن دالیل<br />
پیرامون همگانی بحثی به خواه نا خواه تناقضات<br />
یا نارساییها آن بروز زمینههای و
صفحه 117<br />
وارد خواهند شد. در چنین روندی قضاوت<br />
و داوری نهاییِ فرد »پرسش افکن« نقش<br />
محوری نخواهد داشت، جز آنکه تازگی یا<br />
»ناساز بودنِ« آن ایجاد تشکیک میکند )که<br />
این دومی خود وابسته به اهمیت و اعتبار<br />
مشاهداتی است که ارائه میشود(.<br />
بنابراین ایجاد تشکیک در باورهای عمومیِ<br />
تثبیت شده بر مبنای مشاهدات و داوری های<br />
شخصی)تا زمانی که دامنه اش به حریم<br />
خصوصی افراد کشیده نشود( نه تنها غیر<br />
عقالنی و »عوامانه« نیست، بلکه حتی در<br />
مواردی برای دسترسی به شواهد مستند<br />
جهت روشن شدن زوایای پنهان واقعیت،<br />
بسیار ضروری و گریز ناپذیر است.<br />
۳- رسانه ها و پرهیز از توهم توطئه<br />
رسانه های بزرگ بر عرف های پذیرفته<br />
شده در حوزه اطالع رسانی تکیه دارند و از<br />
این نظر پا در نظم موجود دارند. از سوی<br />
دیگر اشکال گوناگونِ نفوذ حلقه های قدرت<br />
در رسانه ها )و نقش رسانه ها در بازتولید<br />
نظم مستقر(، دامنه نقش آفرینی انتقادی و<br />
هنجار شکن رسانه های توده ای را محدود<br />
می سازد. بدیهی است که این رسانه ها بنا<br />
به تعاریف و انتظارات متعارف، ناچارند بر<br />
مصالح و مواد خام و گونه هایی از تحلیل<br />
تکیه کنند که به قدر کافی مستند و قابل دفاع<br />
و به لحاظ شیوه تحلیل، مسبوق به سابقه باشد.<br />
بنابراین روایت هایی که رسانه های بزرگ<br />
از تاریخ یا و وقایع جاری و رویدادهای<br />
سیاسی ارائه می دهند، در نوع خود کالن<br />
روایت های رسمی و پذیرفته شده ای هستند<br />
که بدیهی بودن نظم موجود، پیش فرض<br />
بنیادی آنهاست )با چنین پیش زمینه ای و<br />
به واسطه پیچیدگی مکانیسم های اثر گذاری<br />
رسانه ها بر مخاطبان انبوه، عموما نیازی<br />
به سانسور اخبار و حتی نظرات ناسازگار<br />
هم وجود ندارد(. بر این اساس رسانه های<br />
بزرگ خواه نا خواه از هر آنچه که پیش<br />
فرض های بنیادی صحت نظم موجود را به<br />
چالش بگیرند، فاصله می گیرند؛ در عوض<br />
چنین رویکردهایی توطئه محور پنداشته می<br />
شوند، چرا که به دنبال دالیلی موهوم برای<br />
زیر سوال بردن ساختارهای کالنِ مالوف<br />
و واقعیت های »بدیهی« و هنجارهای عام<br />
پذیرفته شده هستند. وانگهی زیبنده ی رسانه<br />
های بزرگ نیست که در تحلیل ها و گزارش<br />
هایشان در مظان اتهام به »توهم توطئه«<br />
قرار گیرند.<br />
اما تا جایی که به پی گیریِ مستقل، غیر<br />
رسمی و آزادانه ی »امر عمومی« مربوط<br />
می شود، رسانههای مردمی میبایست<br />
انحصار »رسانه های بزرگ« بر »امر<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
حقیقی« را به چالش بگیرند و دقیقا به<br />
همین خاطر، یعنی برای روشن کردن همه<br />
ی جوانب »امور« و ارائهی قرائتهای<br />
متنوع تری از »امر واقع«، باید بر امکانات<br />
آلترناتیوی که با رشد تکثر گرایی و حفظ<br />
خصلت چند صدایی آنها همبسته است، تکیه<br />
کنند. تنها با پایبندی به این گونه »موازین«<br />
و گسترش چنین رویه ایست که میتوان به<br />
شکستن جو تک صداییِ تحمیل شده از سوی<br />
»روایت های غالب« )به مدد رسانه های<br />
انحصاری( امید داشت.<br />
در این میان فرو کوفتن پرسشگری و »شک<br />
گرایی«)Skepticism( با تکیه بر موازین<br />
ارتدوکس یا درک ناقصی از ملزومات<br />
خردگرایی)به طور مشخص با توسل به<br />
سالح »توهم توطئه«(، مرعوب کردن<br />
کسانی است که قادر نیستند بخش هایی از<br />
روایت های همگانی شده را بپذیرند؛ مرعوب<br />
کردن آنهایی که بحث عمومی پیرامون این<br />
مقوالت را برای مدد جویی از خرد جمعی و<br />
امکانات نهفته در تکثر یابیِ سوژه ی تحقیق،<br />
ضروری حس می کنند. این روند حذف شدن<br />
)گم شدن( نظرات مخالف/متفاوت و یک<br />
دست شدگی -خواسته یا ناخواستهی- فضای<br />
رسانهای و گفتمان های عمومی، به مراتب<br />
زیانبار تر از آن است که دعوت به تامل در<br />
مورد سناریوهایی را بپذیریم که پی گیری<br />
آنها ممکن است به فرجام معینی نرسد و تنها<br />
در حد طرح پرسش هایی باز باقی بمانند.<br />
با این همه شک کردن و پرسشگری در<br />
روایت های بزرگ و قلمروهای ممنوعه و<br />
جسارت در تصور و جستجو و برساختن<br />
بخش هایی از تصویر واقعیت که عامدانه<br />
پوشانده و یا مخدوش شده اند، غالبا پاسخی<br />
از پیش آماده در فضای عمومیِ متاخر دارد<br />
که همان »توهم توطئه« است؛ با غلبه ی<br />
چنین نگاهی آنچه در نهایت قربانی می شود،<br />
اصل موضوع مورد تردید و انتفاد، یعنی<br />
نارسایی یا ناکارآمدیِ یک »چیز عمومی«<br />
است. به راستی چه دشوار است بر هم زدن<br />
نسبت دیرینه میان »حقیقت« و اقتدار!<br />
توضیح: این مطلب در پایئز ۲۰۱۰ برای<br />
انتشار در نشریه اینترنتی منجنیق نوشته شد<br />
و با وقفه ای یکساله، در زمستان ۲۰۱۲<br />
در شماره دوم منجنیق )۳( منتشر گردید. در<br />
متن فوق پاره ای ویرایش ها نسبت به متن<br />
اولیه انجام شده است.<br />
پانوشت:<br />
در سایت ویکیپدیا تئوری توطئه این گونه<br />
توصیف شده است:<br />
تئوری توطئه یا توهم توطئه اصطالحی است<br />
که در ابتدا، وصفی برای هر ادعای دسیسه<br />
گری بود. با این وجود، امروزه، تئوری<br />
توطئه فقط در این معنا به کار میرود:<br />
تئوری ای که رویدادی کنونی یا تاریخی<br />
را نتیجهٔ نقشهٔ مخفیانهٔ گروهی دسیسه گر<br />
)عموماً قدرتمند( می داند.<br />
در تعریفی دیگر، تئوری توطئه عبارتست<br />
از نداشتن اعتقاد یا باورنکردن شکل ظاهری<br />
رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی.<br />
تئوری توطئه در شکل حاد آن بیانگر این<br />
است که تمامی بدبختیهای عالم در پی اعمال<br />
گروهی از افراد پرنفوذ و معموالً پنهان است.<br />
در بیان این مفهوم گفته میشود گروههای<br />
کوچک و تیزهوشی دارای امکانات سیاسی،<br />
مالی، نظامی، روانی و علمی در پس تمام<br />
حوداث خوب و بد این دنیا هستند.<br />
برخی از افراد معتقد هستند هیچ اتفاق<br />
سیاسی، مالی و اقتصادی در این دنیا بدون<br />
دلیل پشتپرده اتفاق نمیافتد بلکه همواره<br />
افرادی در پس پردههای اینگونه رخدادها<br />
هستند که اینگونه مسائل را هدایت میکنند.<br />
به تئوریهای توطئه اغلب با دیدی شکاک<br />
نگاه میشود؛ زیرا اغلب این تئوریها<br />
مدرک کافی یا معتبری برای اثبات شدن<br />
ندارند.<br />
کارکرد اجتماعی این فرآیند »عادی سازیِ<br />
معضالت و ناهنجاری ها« ، همانند خو<br />
کردن تدریجی مردم به آمار تکان دهنده ی<br />
جرم و جنایت و سرکوب است که در سالیان<br />
اخیر به دلیل وقوع زیاد آن ها به موازات<br />
بازتاب مکرر و سطحی و غیر تحلیلی و نا<br />
پی گیر آن در رسانه ها شاهد آن هستیم.<br />
نسخه پی دی اف شماره دوم منجنیق در این<br />
نشانی قابل دریافت است:<br />
http://www.divshare.com/<br />
3b6-16623830/download
جامعه شناسی<br />
صفحه 118<br />
کتاب امرواقع الکانی ترجمه مهدی سلیمی<br />
برگرفته از سخنرانی اسالوُ ی ژیژک در<br />
کنفرانس »ژاک الکان: تلویزیون« The(<br />
)Lacanian Real: Television به<br />
تاریخ ۱۰ آوریل ۱۹۸۷ در نیویورک<br />
است. این اثر که در قالب مجموعه کتاب<br />
های پرتاب های فکر منتشر می شود، چنان<br />
که امیر هوشنگ افتخاری راد دبیر این<br />
مجموعه ها اشاره می کند: گاه واجد ایده<br />
هایی نا متعارف، گاه شرح و تفسیر هدف<br />
مند، گاه قطعه – نوشته هایی گسسته، اعم<br />
از ترجمه یا تألیف هستند که معطوف به یک<br />
نفی متعین تاریخی در مقابل نفی ایدئالیستی<br />
یا شرح و توصیف یک فکر در مقام سیستم<br />
و ایدئولوژی ناب می باشند.<br />
در بخش یادداشت مترجم، مهدی سلیمی به<br />
خوانش های متعدد از آثار ژاک الکان، از<br />
نیمه دوم قرن بیستم به بعد اشاره می کند که<br />
نشان دهنده وسعت تأثیر نظریات او بر حوزه<br />
های مختلف تفکر است: آلتوسر بر این باور<br />
است که سوژه ای که الکان طرح ریزی می<br />
کند همخوان با سوژه ای است که مارکس<br />
از دل روش ماتریالیسم تاریخی خود بیرون<br />
می کشد. الکالئو و موفه امر واقع الکانی<br />
را، در ارتباط آن با ساحت ایدئولوژیک –<br />
اجتماعی، در ایده خود از آنتاگونیسم ارائه<br />
کرده اند، به طوری که امر واقع موجب از<br />
میان رفتن شکاف موجود در امر اجتماعی<br />
می شود و به آنتاگونیسم واحدی متشکل از<br />
مردم دست می یابیم. خوانش ژیژک و به<br />
طور کلی مکتب اسلوونی، اغلب به سویه<br />
های سیاسی و فلسفی نظریات الکان معطوف<br />
است. در این کنفرانس نیز ژیژک با ابزار<br />
روانکاوی الکان به سراغ مسائل روزمره و<br />
پدیده هایی آشنا همچون تلویزیون می رود و<br />
به بررسی زمینه های ایدئولوژیک و سیاسی<br />
این پدیده می پردازد.<br />
در بخش الکان: دو درس درباره تلویزیون<br />
این سؤال توسط ژیژک مطرح می شود<br />
که: از پدیده تلویزیون چه چیزی راجع به<br />
آموزه های الکان می توان آموخت؟ در<br />
درس اول این بخش با عنوان: روانکاوی<br />
روان شناسی نیست، ژیژک بیان می کند<br />
که اگر در کار الکان، غنای تمام حاالت<br />
متفاوت سوژگانی شدن Subjectiviza-<br />
)tion خود را بکاهیم و خالصه کنیم، اگر<br />
همه غنای تجربه »اکنون« از طریق زندگی<br />
افراد در مقام سوژه – موقعیت هایشان را<br />
کنار بگذاریم، آنچه بر جای می ماند یک<br />
مکان خالی است که »قبالً« با این غنا پر<br />
شده بود و این خأل اصلی، این فقدان ساختار<br />
نمادین، همان سوژه است، سوژه اسم داللت.<br />
ژیژک در ادامه این درس اضافه می کند:<br />
سوژه می کوشد خود را، با یک بازنمایی<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
امر واقع الکانی<br />
سید محمد صدرالغروی<br />
انسان شناسی و فرهنگ<br />
داللت کننده، بیان کند؛ و در بازنمایی ناکام<br />
می ماند. اینجا، به جای غنا، با یک فقدان<br />
رو به رو هستیم و این خأل، که به واسطه<br />
همین شکست گشوده شده، همان سوژه اسم<br />
داللت است.<br />
در درس دوم این بخش با عنوان: فقط<br />
دو بار می میرید! ژیژک به مفهوم ابژه<br />
در نظریه الکان می پردازد که فقدان اسم<br />
داللت را پر می کند و یک خأل مرکزی<br />
در دیگریِ بزرگِ مستقر در ساختار نمادین<br />
است. بنا بر خوانش ژیژک، هر کس باید<br />
دو بار بمیرد، همان تئوری تکرار هگلی<br />
در تاریخ است. ژیژک بر این باور است<br />
که تصویر بدنِ متعالیِ مستقر میان این دو<br />
مرگ را می توان پیشتر نزد ارباب کالسیک<br />
جامعه پیشا بورژوازی مشاهده کرد؛ مثالً<br />
چنین پنداشته می شد که شاه، در پسِ بدن<br />
عادی خویش، بدنی اسرار آمیز دارد، بدنی<br />
که دولت را تشخص می بخشد. بدن فرا<br />
جسمیت یافته )trans-substantiated(<br />
ارباب کالسیک نتیجه مکانیسمی پیشتر<br />
نمایشی است که مارکس شرح داده است:<br />
ما سوژه ها بر این تصوریم که رفتارمان با<br />
شاه در مقام شاهی اش به واسطه این است<br />
که او در ذات خود شاه است، اما واقعیت<br />
امر این است که شاه بودن او به این خاطر<br />
است که ما همچون یک شاه با او رفتار می<br />
کنیم و این حقیقت که قدرت کاریزماتیک<br />
شاه نتیجه آیینی در ساحت نمادین است که<br />
سوژه ها آن را اجرا می کنند، باید مخفی<br />
بماند: ما، در مقام سوژه، قربانی این توهم<br />
هستیم که شاه پیش از این در ذات خود شاه<br />
است. لذا ارباب کالسیک فرمانروایی اش را<br />
به یک اتوریته غیر اجتماعی و بیرونی، از<br />
قبیل خدا یا یک رخداد اسطوره ای پیش و<br />
غیره، ارجاع می دهد، و به خود، در مقام<br />
یک ارباب، مشروعیت می بخشد. به محض<br />
برداشتن نقاب از این مکانیسم نمایشی که به<br />
او اقتداری کاریزماتیک می بخشد، قدرتش<br />
را از کف می دهد. در ادامه این درس<br />
ژیژک به رهبر توتالیتر اشاره می کند که<br />
از طریق دور و چرخه ارجاعی refer-(<br />
،)ring قدرت خود را مشروعیت می بخشد.<br />
نقطه ارجاع رهبر توتالیتر، یعنی آنچه او<br />
برای مشروعیت بخشیدن به فرمانروایی<br />
اش بدان ارجاع می دهد )مردم، ملت و<br />
…( تنها از طریق خود رهبر تعیین می<br />
شود. در ادامه بنا به نظر ژیژک، تعریف<br />
الکانیِ دموکراسی بدین صورت خواهد<br />
بود: یک نظام سیاسی – اجتماعی که مردم<br />
در آن وجود ندارند، مردم به عنوان یک<br />
واحد مستقل هستی ندارند، آنها در نماینده<br />
یگانه خود تجسم یافته اند. از این رو،<br />
خصیصه بنیادین یک نظام دموکراتیک این<br />
است که مکان قدرت، به واسطه ضرورت<br />
ساختاری اش، مکانی خالی است. در یک<br />
نظام دموکراسی، فرمانروایی بر عهده مردم<br />
است، اما از آنجا که مردم نمی توانند بدون<br />
واسطه بر خود حکومت کنند، مکان قدرت<br />
همواره باید مکانی خالی باقی بماند.<br />
در ادامه و در بخش رانه مرگ، ژیژک بر<br />
این باور است که در سطح همین تفاوت ما<br />
بینِ دو مرگ، همین مکان خالی در قلب<br />
دیگری other( )the است که باید امر<br />
غامضِ رانه مرگ را تعیین کنیم. در تقسیم<br />
بندی ژیژک از مراحل مختلف آموزه های<br />
الکان با ارجاع به رانه مرگ و اسم داللت،<br />
در دوره اول این دیدگاه الکان مطرح می<br />
شود که هر واژه، یک چیز است، همین<br />
که واقعیت نمادینه شود، یا در یک شبکه<br />
نمادین گرفتار آید، خودِ چیز بیشتر در کلمه<br />
و در مفهوم آن حضور می یابد تا در واقعیتِ<br />
بالفصل فیزیکی خویش. در دوره دوم، رانه<br />
مرگ به وسیله خودِ نظم نمادین هویت می<br />
یابد: به زبان الکان، رانه مرگ چیزی نیست<br />
جز نقابی بر صورت نظم نمادین. رکن تعیین<br />
کننده دوره سوم آموزه های الکان، تأکید بر<br />
امر واقع به جای امر نمادین است.<br />
در بخش ممنوعیت امر محال، ژیژک با<br />
اشاره به الکان که می گوید دستور اخالقی<br />
حالتی از حضور امر واقع در امر نمادین<br />
است: mun- Fiat justitia, et pereat<br />
dus یعنی: عدالت باید اجرا شود، حتی اگر<br />
به قیمت نابودی جهان تمام شود، )جمله ای<br />
منسوب به نخستین فردیناند روم(، آن را یک<br />
سویه از امر واقع الکانی می داند. به عقیده<br />
ژیژک با پیشرفت آموزه های الکان در دهه<br />
های شصت و هفتاد، منظور وی از امر واقع<br />
موجودیتی است که باید ساختار پیدا کند تا پس<br />
از آن، بتوانیم کژدیسی ها و پیچیدگی های<br />
ساختار نمادین را توضیح دهیم. در ادامه این<br />
بخش ژیژک به تعریف ابژه امر واقع می<br />
پردازد: علتی که فی نفسه هستی ندارد؛ به<br />
این معنا که تنها در رشته ای از آثار خود<br />
حاضر است، اما همیشه به شیوه ای جا به<br />
جا و کژدیسه. الکالئو و موفه اولین کسانی<br />
بودند که این منطق از امر واقع را در ارتباط<br />
(
صفحه 119<br />
آن با ساحت ایدئولوژیک – اجتماعی در ایده<br />
خود از آنتاگونیسم ارائه کردند: آنتاگونیسم<br />
یک جوهر محال است، یک حد خاص که<br />
فی نفسه هیچ است، و به طرز پس نگرانه<br />
ای از طریق یک سری آثار خویش ساخته<br />
می شود. در نهایت ژیژک نتیجه می گیرد<br />
که امر واقع گرچه وجود ندارد اما دارای<br />
یک سلسله ویژگی هاست. امر واقع معادل<br />
ژوئی سانس است: آثار ژوئی سانس وجود<br />
ندارد، بلکه نا ممکن و محال است، اما آثار<br />
تروماتیک بسیاری تولید می کند.<br />
ژیژک در بخش آزادی به منزله امر واقع،<br />
بر اساس آموزه های الکان آزادی را از<br />
منظر دیگری نگاه می کند: آزادی، گزینش<br />
آزاد، یعنی نقطه ای از امر واقع و امر<br />
محال. در تفسیر این بخش مهدی سلیمی<br />
اشاره می کند: آزادی به مثابه حیث واقع<br />
محال، یعنی انتخابی که در واقع پیشتر از<br />
اینها از ما گرفته شده است و ما در جهان<br />
نمادین است که توهمی از آزادی داریم.<br />
بنا بر خوانش ژیژک از الکان در رابطه<br />
بین سوژه و اجتماع، همواره نقطه choix<br />
force )گزینش اجباری( وجود دارد. در<br />
چنین نقطه ای اجتماع به سوژه می گوید: تو<br />
برای انتخاب آزادی، اما به شرطی که چیز<br />
درست را انتخاب کنی؛ اما اگر راه نادرست<br />
را انتخاب کنی، آزادی انتخاب را از دست<br />
خواهی داد!<br />
بخش بعدی کتاب به همرویدادی تضادها<br />
coincidentia oppositorum / co-(<br />
)incidence of opposites اختصاص<br />
دارد. بنا به اشاره مترجم، همرویدادی هم<br />
معنی انطباق را می رساند و هم معنی هم<br />
زمان رخ دادن چیزهای منطبق را با خود<br />
به همراه دارد. به بیان ژیژک امر واقع هم<br />
زمان هم هسته ای سخت و نفوذ ناپذیر است<br />
که در برابر نمادینه شدن مقاومت می کند<br />
و هم موجودیت واهیِ محضی است که فی<br />
نفسه هیچ ثبات هستی شناسانه ای ندارد.<br />
ککان از نمادین شدن امر واقع symbol-<br />
)ization of the real سخن می گوید،<br />
یعنی یک امر واقع که به یک معنا بر نظام<br />
نمادین تقدم دارد و متعاقباً به محض آنکه<br />
در شبکه نمادین گرفتار شود، به وسیله آن،<br />
ساختار می یابد. لمر واقع، در عین حال،<br />
محصول فرایند نمادین شدن است، مازادی<br />
که از نمادین شدن می گریزد و به تعبیری،<br />
توسط نمادین شدن خودش تولید می شود.<br />
این فرایند هم زمان مازاد و پس مانده ای<br />
تولید می کند که در حقیقت همان مازاد –<br />
ژوئی سانس )surplus-jouissance(<br />
است. در حالت دوم، امر واقع فاقد هیچ<br />
چیزی نیست، یک شکاف، و یک گشودگی<br />
در مرکز نظم نمادین است. این همان فقدانی<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
است که نظم نمادین حول آن ساختار می<br />
یابد. ابژه امر واقع، در معنای الکانی اش،<br />
ابژه ای متعالی object( )sublime<br />
است، ابژه ای که در نظام نمادین، تحقق<br />
یک فقدان درون »دیگری« است. در حالت<br />
سوم، وضعیت امر واقع هم زمان هم احتمال<br />
محض است و هم ثبات منطقی. در حالت<br />
چهارم، امر واقع مازاد quod بر quid یا<br />
یک ایجابیت محض ورای مجموعه ای از<br />
ویژگی ها و توصیف هاست. این همرویدادی<br />
بالفصل تضادها یا حتی این دترمیناسیون<br />
های متناقض هستند که امر واقع الکانی را<br />
تعریف می کنند. به این ترتیب می توانیم بین<br />
وضعیت های دوگانگی متناقض سه ساحت<br />
خیالی، نمادین، و واقعی تمایز قائل شویم.<br />
در رابطه خیالی، دو قطب متضاد، مکمل<br />
یکدیگرند. رابطه نمادین به صورت افتراقی<br />
)differential( است. امر واقع همچون<br />
یک نقطه همرویدادی و انطباق بالفصل<br />
قطب های متضاد تعریف می شود.<br />
در بخش بعدی کتاب و در یک نگاه الکانی،<br />
ابژه به مثابه امر واقع تنها یک حدّ معین<br />
limit( )certain است: می توان پشت<br />
سرش گذاشت، اما نمی توان به آن رسید.<br />
در آموزه های الکان، دست کم سه گونه<br />
ابژه قابل تشخیص است. نخست اینکه خود<br />
مؤثر »هیچ چیز« نیست، مکان خالی است.<br />
نوع دیگری از ابژه، حضور مادی پاره<br />
ای از واقعیت است. این ابژه یک باقیمانده<br />
است، پس مانده ای است که نمی توان آن<br />
را به شبکه ای از مناسبات صوری درخور<br />
ساختار نمادین فرو کاست، اما در یک<br />
موقعیت تناقض آمیز، هم زمان، شرط ایجابی<br />
برای پابرجایی ساختار صوری است. نوع<br />
سوم ابژه، از یک حضور مادی سرکوبگر و<br />
عظیم برخوردار است. صرفاً تجسم صامتی<br />
از یک ژوئی سانس محال است.<br />
در بخش سوژه ای که قرار است … ژیژک<br />
راز سوژه را راز انتقال )transference(<br />
خویشتن می داند: برای تولید معانی تازه،<br />
ضروری است که هستی سوژه در دیگری<br />
فرض شده باشد. در سوژه ای که قرار است<br />
معتقد باشد supposed( The subject<br />
)to believe نکته تعیین کننده اینجاست<br />
که این دیگری که معتقد فرض شده است<br />
در واقع اصالً وجود ندارد. برای نشان دادن<br />
تأثیراتِ او در واقعیت، کافی است وجود او<br />
توسط دیگران فرض شود. دومین مفهوم<br />
در این مجموعه مفاهیم، سوژه ای است<br />
که قرار است لذت ببرد subject( The<br />
.)supposed to enjoy jouir اینجا نیز<br />
سوژه فی نفسه وجود ندارد و برای نشان<br />
دادن آثارش، کافی است به واسطه دیگری<br />
دارای هستی فرض شود. آخرین مفهوم<br />
سوژه ای است که قرار است میل بورزد<br />
The subject assumed to de-(<br />
.)sire معنای فرمول الکانی چنین است:<br />
میل هیستریک، میل دیگری است. این<br />
مفاهیم در تحلیل مکانیسم ایدئولوژیکی مفید<br />
واقع می شوند.<br />
در بخش درهای دو گانه قانون، ژِ یژک نتیجه<br />
می گیرد که قانون – که در نگاه سنتی کلیتی<br />
ناب و خنثی است – آلوده به یک نیروی<br />
حیاتی شرم آور است و خصوصیات یک<br />
کوالژ ناسازگار و متناقض را به خود می<br />
گیرد که تحت نفوذ ژوئی سانس قرار دارد.<br />
در بخش قانون شرم آور، به خطر توتالتر<br />
واقعی اشاره می شود که زمانی بروز می<br />
کند که قانون دیگر نمی خواهد مرده بماند.<br />
بخش پایانی کتاب با عنوان دو فقدان به این<br />
مسأله اشاره دارد که هیچ حقیقتی درباره<br />
حقیقت وجود ندارد. قانون هیچ تکیه گاهی<br />
در حقیقت ندارد: قانون بی آنکه باشد،<br />
ضروری است.<br />
چاپ اول کتاب امر واقع الکانی اثر اسالوی<br />
ژیژک و ترجمه مهدی سلیمی را انتشارات<br />
رشد آموزش با تیراژ ۱۱۵۰ نسخه در سال<br />
۱۳۹۰ و با قیمت ۲۵۰۰ تومان منتشر کرده<br />
است.<br />
http://sadrolgharavi.blogfa.com<br />
(
خاورمیانه<br />
درس های دمشق، دمکراسی با مبب؟<br />
بیژن چهررازی<br />
صفحه 120<br />
چند دقیقه قبل از ساعت ۸ صبح دو انفجار<br />
کوچک و یک انفجار بزرگ شهر دمشق<br />
را می لرزاند، محله “غزاض” محله ای<br />
مانند تمام محالت پر رفت و آمد شهر است<br />
انفجار زمانی صورت می گیرد که بچه ها به<br />
مدرسه می روند و کارمندان به اداراتشان.<br />
بنابر اظهارات شاهدان عینی، انفجار بمب<br />
ها که با فاصله زمانی، ابتدا ۲ انفجار<br />
کوچک پشت سر هم و سپس یک انفجار<br />
بزرگ صورت می گیرد که یاد آور نوع<br />
بمب گذاری ها در عراق و یا بمباران هوائی<br />
ناتو در جنگ لیبی بوده است، در لیبی نیز<br />
ابتدا نقطه ای توسط هواپیماهای ناتو بمباران<br />
می شد و وقتی مردم و نیروهای انتظامی و<br />
حالل احمر به کمک زخمی ها می شتافتند<br />
هواپیما های ناتو دوباره به بمباران همان<br />
محل دست می زدند تا اینبار تعداد زیادی از<br />
ماموران انتظامی و مردم را قربانی راکت<br />
های دمکراسی گستر خود سازند.<br />
این انفجارات نیز با همین روش توانست ۵۵<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
کشته و ۳۷۰ زخمی از خود بجا بگذارد.<br />
متخصصین سوری خنثی بمب برآورد کرده<br />
اند که بمب اصلی که می بایستی حدودا یک<br />
تن وزن داشته باشد تا بتواند چنین ویرانی را<br />
بوجود آورد.<br />
در سوریه نیز مانند کشورمان ایران پس<br />
ازهر حادثه و یا بمبگذاری بازار شایعات<br />
داغ می شود. در حالیکه رسانه های دولتی<br />
و محافل نزدیک به حزب بعث سوریه<br />
بمبگذاری ها را به تروریست ها و اربابان<br />
خارجی آنها نسبت می دهند، رسانه های<br />
غربی)بی بی سی و سی ان ان( و تلویزیون<br />
عربی الجزیرا از دست پنهان رژیم سخن به<br />
میان می آورد.<br />
طبق معمول برای هر دو سناریو می توان<br />
شواهدی یافت، برای سناریوی تبلیغ شده از<br />
سوی دولت سوریه می توان بر روش بمب<br />
گذاری و محل انفجار آن تکیه کرد، بمب در<br />
جلوی ساختمان سازمان اطالعات و امنیت<br />
سوریه معروف به “بخش فلسطین” منفجر<br />
شد و بیشترین تعداد کشته شدگان را کارمندان<br />
امنیتی همین اداره تشکیل می دهند.<br />
اپوزیسیون سوریه یا حداقل آن بخش که<br />
معتقد است بمبگذاری کار خود رژیم بوده،<br />
به عکس بر حجم یک تنی بمب تکیه می زند<br />
و معتقد است که مشگل لجستیکی حمل و<br />
نقل یک بمب یک تنی در محله ای که بشدت<br />
تحت مراقبت نیروهای انتظامی است عمال<br />
دخالت یک بمبگذار غیر خودی را ناممکن<br />
می سازد.<br />
اینکه رژیم های خاورمیانه برای رسیدن به<br />
اهداف خود دست به چنین بمبگذاری هائی<br />
می زنند همانقدر ممکن است که همتایان<br />
غربی و کشورهای “دمکرات وآزاد” و یا<br />
متحدین محلی آنان. امروز برای ناظران بی<br />
طرف شکی نیست که آمران بمب گذاری<br />
های دمشق را باید در ریاض و دوحه<br />
جستجو کرد.
صفحه 121<br />
وضعیت فعلی سوریه<br />
پیش از آنکه بحث درباره بمب گذاری را<br />
ادامه دهیم یک نگاه کوتاه به وضعیت سوریه<br />
خواهیم انداخت، پس از یورش گسترده<br />
نیروهای مسلح که از سوی کشورهای<br />
غربی عضو ناتو و ترکیه حمایت نظامی و<br />
از سوی عربستان و قطر حمایت مالی و<br />
رسانه ای می شدند به شهرهای خمص و<br />
چند شهر کوچک تر عمال سوریه وارد جنگ<br />
داخلی غیر رسمی شد، بر خالف تبلیغات<br />
رسانه های ماین استریم غرب و عربی مانند<br />
الجزیرا و العربیه، تنها، سرکوب اعتراضات<br />
بخشی کوچکی از سنی های توسط نیروهای<br />
انتظامی موجب شعله ور شدن این جنگ نشد،<br />
بلکه این اعتراضات با همکاری و مهندسی<br />
غرب و ترکیه و شیوخ قطری و سعودی<br />
از مدتی قبل طراحی و سازماندهی شده بود<br />
و از همان ابتدا با حمله نیروهای میلیشیای<br />
وابسته به انها شکل مسلحانه بخود گرفت و<br />
به دلیل بکارگیری همین روش مسلحانه از<br />
سوی غرب بودکه اعتراضات توده ای و<br />
مردمی مخالفان متوقف شد و عمال آنها مردم<br />
معترض را به خانه هایشان فرستادند و مانع<br />
رشد اعتراضات مردمی گشتند.<br />
پس از باال گرفتن موج اعتراضات در<br />
کشورهای شمال آفریقا، که به “بهار عربی”<br />
شهرت یافت، در سوریه نیز شوری از<br />
اعتراضات و خواست به تغییرات بوجود آمد،<br />
رژیم سوریه با نگرانی به این اعتراضات<br />
نگاه می کرد و مترصد سرکوب آن بود.<br />
ریشه اصلی مخالفت ها در آن دوران سیاست<br />
های نئولیبرالی و فساد دستگاه اداری و مالی<br />
کشور بود، جالب است بدانیم رژیم سوریه<br />
در بوجود اوردن وضعیت فوق تنها نبود و<br />
از حمایت دستگاه مالی و نظامی دولت رجب<br />
طیب اردوغان و ارتش ترکیه و حمایت های<br />
بی دریغ سارکوزی برخورداربود.<br />
در واقع نابودی اقتصاد راه رشد “غیر<br />
سرمایه داری” در سوریه با ورود ترکیه<br />
به اقتصاد این کشور و ورود متخصصین<br />
سوری تحصیل کرده در آمریکا و همکاری<br />
مستقیم آنان با ترکیه، خصوصی سازی های<br />
گسترده بانک ها و مراکز تولیدی و سپردن<br />
تمامی قرارداد ها به شرکت های ترک آغاز<br />
می گردد.<br />
عقب نشینی از اقتصاد “دولتی” موجب باز<br />
شدن بازار ها و باال رفتن مصرف گردید<br />
همه جا از کاالهای ترکیه ای اعم از لباس،<br />
مواد غذائی یا وسایل خانگی انباشته شد،<br />
بانک های خصوصی به آسانی به وام دادن<br />
به مصرف کنندگان پرداختند، در کنار این<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
تحوالت سیاست های نئولیبرالی جایگزین<br />
سیاست های قبلی شد، امکانات پزشگی و<br />
تحصیلی و امتیازات دیگر اجتماعی جایش<br />
را به بخش خصوصی داد و سوری ها را<br />
با مشگالت جدیدی از جمله، مخارج بهداشت<br />
و پزشگی ، گرانی غیر قابل پیش بینی و<br />
بدهکاری گسترده مصرف کنندگان روبرو<br />
ساخت.<br />
این سیاست جیب الیت خاصی را پر کرد و<br />
به فاصله طبقاتی دامن زد، رشد نارضایتی<br />
ها و گسترش فساد مالی نگرانی هائی را در<br />
هیئت حاکمه پدید آورد. متخصصینی که در<br />
ارتباط با ترک ها در راس امور دولتی بودند<br />
دستگیر و بقیه به ترکیه گریختند. شرکت<br />
های ترکیه ای یکی پس از دیگری دولتی<br />
و یا تعطیل شدند، ترک ها کشور را ترک<br />
کردند و ورود کاال ها از ترکیه متوقف شد.<br />
ترکیه از مدافع رژیم اسد به دشمن آن مبدل<br />
شد و تهدیدات بر علیه ان آغاز شد، بسیاری<br />
از تغییرات اقتصادی دوباره تغییر یافت و<br />
تعدادی از تعزیه گردانان نئولیبرال دستگیر<br />
وبه جرم سو استفاده های مالی محاکمه شدند.<br />
بر قیمت ها دوباره توسط دولت افسار زده<br />
شد تا جلوی نارضایتی عمومی گرفته شود.<br />
ولی سیستم نئولیبرال اینبار با همکاری بانک<br />
جهانی و صندوق بین المللی پول و بدون<br />
ترکیه به کار خود ادامه داد.<br />
بنابراین نارضایتی ها در وهله اول ریشه<br />
اقتصادی داشته و هنوز هم دارند، دامن زدن<br />
به اختالفات مذهبی و قومی بخشی از سیاست<br />
امپریالیستی در منطقه بوده و انحراف آشکار<br />
اذهان عمومی از حقایق سوریه می باشد.<br />
پس از رشد نارضایتی ها و باال گرفتن<br />
درگیری ها مسلحانه در خمص و چند شهر<br />
مرزی نزدیک به لبنان، کشورهای همسایه<br />
از جمله ترکیه و اردن با پشتیبانی کشورهای<br />
ناتو به سازماندهی نیروهای مذهبی “سنی-<br />
وهابی” دست زدند، که از تجربیات گسترده<br />
ای در افغانستان و لیبی برخوردار بودند و<br />
بخشی از آنها با القاعده و بخشی دیگر با<br />
نیروهای وابسته به لیبی ارتباط داشتند.آنها<br />
توانستند درمدت کوتاهی با حمالت مسلحانه،<br />
بمب گذاری و گروگان گیری و ایجاد محیط<br />
ترس و ترور محالتی از این شهرها را در<br />
اختیار بگیرند و در آن شهر ها حکومت<br />
“خالفت اسالمی” را بر قرار کنند.<br />
دولت سوریه و ارتش به بهانه مبارزه با<br />
این دارودسته های وابسته و تروریست در<br />
شهر های بزرگ جو فشار و دستگیری<br />
اپوزیسیون را گسترش داد و با حمله وسیع و<br />
گسترده توانست شهرها را از دست افراطیون<br />
مذهبی مسلح خارج سازد از دو طرف تعداد<br />
نامعلومی کشته و زخمی شدند اما نیروهای<br />
سلفی و القاعده ای با خانواده های خود راهی<br />
ترکیه و لبنان واردن شدند، امروز آنچه تحت<br />
عنوان “مقاومت گسترده” مردمی در برابر<br />
رژیم سوریه، در رسانه های غرب برنمائی<br />
می شود ماهها است که برچیده شده و عمال<br />
محدود به عملیات تروریستی مانند بمبگذاری<br />
اخیر می شود که این روش را می توان راه<br />
کار جدید مبارزه اپوزیسیون مسلح وابسته به<br />
خارج در سوریه نامید.<br />
دیو چو بیرون رود فرشته براید؟<br />
سوریه بر خالف لیبی برخوردار از یک<br />
جامعه وسیع شهرنشین و سکوالر در<br />
کناریک رژیم سکوالر است، در سوریه<br />
ملل و مذاهب مختلفی زندگی می کنند، ولی<br />
در عین حال بیشترین رفرم ها در مقایسه با<br />
دیگر کشورهای عربی مشابه هم در این<br />
کشور صورت گرفته است.<br />
پس از آزادی هزاران تن از زندانیان سیاسی<br />
در همان اوایل باال گرفتن شورش ها، دولت<br />
سوریه موفق شد در یک رفراندم قانون<br />
اساسی را به انتخاب بگذارد وبا شرکت<br />
وسیع مردم آنرا تصویب کند. در اثر این<br />
تحوالت اقلیت کرد سوریه اگر چه نتوانست<br />
در قانون اساسی جدید به عنوان یک اقلیت<br />
ملی شناخته شود اما آنها توانستند از تابعیت<br />
سوری و حقوق شهروندی برخوردار شوند!<br />
احزاب سیاسی که خود را به قانون اساسی<br />
جدید متعهد کردند اجازه فعالیت یافتند و<br />
هژمونی حزب بعث از قانون اساسی حذف<br />
گردید. روزنامه ها و مطبوعات از آزادی کم<br />
نظیری برخوردار شدند، البته این تغییرات<br />
شامل آندسته از لپوزیسیون می شد که خود<br />
را متعهد به قانون اسلسی تازه تصویب شده<br />
میکرد.<br />
۷ می نیز انتخابات مجلس با بیش از ۷۰۰۰<br />
کاندیدا و با نظارت ناظران انتخابی داخلی<br />
و خارجی و خبرنگاران صورت گرفت<br />
که نتایج قطعی آن هنوز ناروشن است. با<br />
شکست حمالت افراطیون مذهبی، برای<br />
اولین بار اپوزیسیون واقعی پا به میدان نهاد،<br />
بخشی از این اپوزیسیون انتخابات انجام شده<br />
را به دلیل اینکه آزاد نیست و یا به این خاطر<br />
که انها قانون اساسی جدید را به رسمیت<br />
نمی شناسند تحریم کردند و بخشی از احزاب<br />
سیاسی مخالف هم با وجود انتقاد به نحوه<br />
انتخابات و قانون اساسی ترجیح دادند در آن<br />
شرکت کنند.<br />
استقبال از انتخابات وسیع بود واین امر مؤید<br />
آن است که اکثریت مردم سوریه بی توجه به
آنکه از چه مذهب و قومی هستند نشان دادند<br />
که خواستار یک حکومت مذهبی نیستندو<br />
با دخالت خارجی مخالفند واز تروریست<br />
های القاعده ای دفاع نمی کنند اما در عین<br />
حال خواستار تغییرات از درون و با اتکا<br />
به نیروی خود می باشند دراین روند نقش<br />
برجسته زنان و احزاب کمونیست سوریه<br />
کامال آشکار است.<br />
این نکته نباید به فراموشی سپرده شود که<br />
نتایج انتخابات چندان تعجب آور نخواهد<br />
بود در کشوری که چندین دهه است یک<br />
حزب حکومت می کند انتخاب کردن خود<br />
یک مشگل است بویژه که تحت چنین شرایط<br />
پر تشنجی این انتخابات برگزار می گردد.<br />
از یک سو برای بعضی ها مانند زنان،<br />
اقلیت های مذهبی و روشنفکران و جوانان<br />
شرکت در انتخابات یک وظیفه میهنی است<br />
نه به دلیل دفاع از رژیم بعثی بلکه بدلیل<br />
ایستادن در برابر هجوم افراطیون مذهبی<br />
و تروریست های وهابی و ا زسوی دیگر<br />
برای بسیاری از احزاب تازه تاسیس شده<br />
)خود زمانی بخشی از حزب بعث بودند(<br />
که نمایندگانشان را به مجلس ارسال خواهند<br />
کرد در پیش گرفتن یک سیاست مستقل از<br />
بعثیون سهل نخواهد بود. با توجه به این<br />
نکات تعجب آور نخواهد بود که در پارلمان<br />
جدید سوریه، با زهم چهره های آشنای بعثی<br />
و یا چهره های جدیدی را مشاهده می کنیم<br />
که هنوز بعثی می اندیشند.<br />
کوفی عنان و ناظران سازمان ملل<br />
ماموریت کوفی عنان و ناظرانش به یک<br />
ماجرای کمدی – تراژیک تبدیل شده است،<br />
آنان که قرار بود با ارسال نیروهای ناظر بر<br />
آتش بس به محافظت از جان و مال نیروهای<br />
سلفی و القاعده ای وابسته به غرب بپردازند<br />
و آنان را از زیر حمالت ارتش سوریه<br />
نجات دهند تا انها توان بازسازی خود را<br />
داشته باشند، به واسطه وتوی چین و روسیه<br />
و طوالنی شدن مذاکرات و جلسات سازمان<br />
ملل بسیار دیر وارد معرکه سوریه شدند.<br />
آنها زمانی به خمص رسیدند که قضیه<br />
سرکوب افراطیون مسلح، توسط ارتش<br />
سوریه فیصله یافته بود و عملیات تروریستی<br />
پراکنده ی که هنوز ادامه داشت دیگر آسیب<br />
و تهدید جدی برای نظام محسوب نمی شد.<br />
ماموریت کوفی عنان در راستای حفاظت از<br />
افراطیون مذهبی بود و از همان ابتدا جنبه<br />
ی پروپاگاندا برای غرب را داشت و حاال<br />
که آتش خاموش شده بود عمال بی فایده و<br />
بی نتیجه بود. به همین دلیل نیز عنان در<br />
چند روز اخیر به مرحله دوم طرح وارد<br />
شده و حمله و شانتاژ به سوریه را سر فصل<br />
مصاحبه و سخنرانی هایش قرار داده.<br />
ایرادات غیر منطقی مانند “چرا ارتش شهر<br />
ها را ترک نمیکند؟” در حالی صورت می<br />
گیرد که هنوز بمب گذاری های پراکنده ادامه<br />
دارد و عنان میداند خروج ارتش از مناطقی<br />
مانند خمص معادل ورود دوباره نیروهای<br />
مسلح از مرزهای ترکیه و لبنان است.<br />
مشگالت بانکی مون و عنان یکی دو تا<br />
نیست، در آمریکا فصل مبارزات انتخاباتی<br />
است و مردم آمریکا از هرچه جنگ و اخبار<br />
مربوط به افغانستان و عراق و ایران و<br />
سوریه است حالشان بهم می خورد و اوباما<br />
هم خیال ریسک کردن در انتخابات را ندارد.<br />
بی عالقه گی آمریکا به دخالت نظامی در<br />
سوریه در چند ماه گذشته ترمز باال گرفتن<br />
درگیری ها را فعال کشیده است. از طرف<br />
دیگرنیکال سارکوزی جنگ افروز کوچک<br />
اروپا با تیپای نیمی از فرانسوی ها از الیزه<br />
به سواحل جنوب فرانسه پرتاپ شد و شعله<br />
جنک افروزی زیر دیگ آش سوریه پائین<br />
کشیده شد.<br />
چین و روسیه بر سر مواضع خود ایستاده<br />
اند و این تصور که آنها بزودی در برابر<br />
فشار آمریکا کوتاه خواهند آمده رنگ باخته<br />
است. با بازگشت پوتین به کرملین بی شک<br />
کار کنار آمدن با روسیه اگر سخت تر نشود<br />
آسانتر نخواهد شد.<br />
اما این گمان که توطئه ها پایان گرفته از<br />
بنیان نادرست و خام است. بار سنگین توطئه<br />
بر علیه سوریه تا روشن شدن نتیجه انتخابات<br />
در آمریکا فعال بر دوش عربستان و قطر و<br />
ترکیه قرار داده شده است.<br />
با شکست جنگ وبزرگ داخلی در سوریه،<br />
رهبران وهابی دو کشور عمال با این مشگل<br />
مواجه اند که اپوزیسیون مسلح قابل توجهی<br />
در سوریه وجود ندارد، آنها یا کشته شه<br />
اند یا از کشور گریخته اند بنابر این مسلح<br />
کردن وسیع فعال ناممکن است، اما عملیات<br />
بمبگذاری یا آدم ربائی و ترور فعال در<br />
دستور کار سران سه کشور در باال نامبرده<br />
شده قرار دارد.<br />
اپوزیسیون سیاسی طرفدار دخالت نیروهای<br />
خارجی که مخالف هر گونه مذاکره با رژیم<br />
سوریه می باشد و مرکزاش در استانبول<br />
قرار دارد علیرغم حمایت های غرب و<br />
ترکیه و پول عربستان و قطر، شدیدا پراکنده<br />
و غیر قابل اعتماد است. مجموعه ای است<br />
از فرصت طلبان سیاسی با سوابق همکاری<br />
با رژیم سوریه و یا دول غربی که از حمایت<br />
هیچ توده ای در داخل کشور برخوردار<br />
نیستند . در میان آنان هیچ شخصیت برجسته<br />
و یا محبوبی وجود ندارند و اکثریت آنان<br />
حتی بسار بد نامند.<br />
اما دول عربی و غرب بی کار ننشسته اند<br />
و مشغول سر هم بندی چلبی های جدیدند،<br />
“نوال الدوالیبی” یکی از همین عتیقه های<br />
زیر خاکی است که با پول آل سعود مشغول<br />
تجارت و چاپیدن در آن کشور بوده و قرار<br />
است رهبری اپوزیسیون دست نشانده را به<br />
عهده گیرد.<br />
“نوال الدوالیبی” پسر “معروف الدوالیبی”<br />
است که این آخری در سال های پنجاه<br />
میالدی از طریق انتخابات آزاد در سوریه به<br />
نخست وزیری رسید بود اما پس از به قدرت<br />
رسیدن حزب بعث سوریه مجبور به ترک<br />
کشور و اقامت در عربستان شد.<br />
“نوال الدوالیبی” اخیرا اعالم یک دولت در<br />
تبعید و در حال “گذار” کرده که مرکب از<br />
۳۵ عضو است که نام آنها به دالیل امنیتی<br />
اعالم نشده است!<br />
مطبوعات عرب زبان اما به این ادعا شک<br />
دارند و معتقدند پیدا کردن چند وزیر خوشنام<br />
در این کابینه مشگل اصلی “نوال الدوالیبی”<br />
است که خود نیز از سوابق نه چندان<br />
درخشانی برخوردار است. هدف فوری این<br />
“دولت” فراهم آوردن مستقیم حمله نظامی<br />
“جامعه جهانی” به سوریه برای به کرسی<br />
نشاندن خواسته های ملت و کشور مستقل<br />
سوریه اعالم شده!!<br />
“نوال الدوالیبی” در عین حال “شورای ملی<br />
سوریه” را که مرکزش در استانبول است را<br />
به دلیل اینکه نمایندگی مردم سوریه را نمی<br />
کند به رسمیت نمی شناسد.<br />
اینکه دولت در تبعید و در حال گذار “نوال<br />
الدوالیبی” تا چه حد نمایندگی مردم سوریه<br />
را می کند را می توان از درخواست حمله<br />
و اشغال سوریه این دارودسته خائن و<br />
شارالتان حدس زد.<br />
قاهره – یازده می ۲۰۱۲<br />
این مطلب با کمک و همیاری همکارم آلبرت<br />
القدیر نگاشته شده است<br />
صفحه 122<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
خاورمیانه<br />
جمع بندی یکساله انقالب های عربی<br />
نویسنده: مسیرامین<br />
مترجم: کوثر آلی علی محمره<br />
منبع ما :جامعه شناسی ایران<br />
بنیادگرایی در پس فراخوان به “جهل و تاریکی” مطرح شده توسط “رشید رضا” و”اخوان المسملین”و برای تکمیل ان پدید امد، سلفی ها)بنیاد<br />
گرایان( بصورت علنی”ازادی” و “دموکراسی”<br />
را نفی می کنند. اینان معتقدند ازادی، علت وجودی انسان }از نظر انان انسان بصورت عبدا. )بنده( افریده شده است{ را که برای بندگی<br />
خالق افریده شده، نفی میکند.<br />
انچه در پی می اید تاملی است بر انقالب های عربی در پی تحوالت یکسا ل اخیر.<br />
۱_ پیروزی اسالم سیاسی در انتخابات تونس<br />
انتخابات تونس )اکتبر۲۰۱۱( راه برای بوجود امدن بلوک سیاسی دست راستی که اکثریت مجلسی که قرار است قانون اساسی جدید را<br />
تدوین نماید، هموار نمود. این بلوک سیاسی، از حزب النهضه )اخوان المسلمین( و شخصیت های مستقلی که خود را رهروان “بورقیبه”می<br />
دانند اما در حقیقت وابسته به نظام بن علی بودند، تشکیل شده است. نظام جدید ممکن است برخی دگرگونی های دموکراتیک )احترام به<br />
تعدد احزاب وازادی بیان وتوقف سرکوب شدید پلیسی( و کنشهای اجتماعی )حقوق زنان، سکوالریسم، اموزش و دولت( را در چارچوب<br />
برنامه توسعه اقتصادی پیشین، در پی گیرد.<br />
جنبش انقالبی در تونس هیچگاه شیوه توسعه اقتصادی اتخاذ شده در دوران”بن علی”را نه تنها مورد انتقاد قرار نداده بلکه در چارچوب<br />
فرامین “بانک جهانی”!! صرفا به سرکوب شدید پلیسی و رانت های اعطا شده به خانواده “بن علی” اعتراض داشته است. افکار عمومی در<br />
صفحه 123<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
صفحه 124<br />
تونس )به استثنای نیروهای چپ که به حاشیه<br />
رانده شده بودند(، هرگز این نکته را که چنین<br />
شیوه “توسعه اقتصادی” )وابسته( زمینه را<br />
برای بحرانی شدن اوضاع اجتماعی و قیام<br />
مردمی فراهم می نماید، درک ننمودند. بلوک<br />
جدید حاکم مسیر توسعه ای را که “بورقیبه”<br />
در پیش گرفته بود نه تنها اصالح ننمود،<br />
بلکه بدلیل “ظاهر اسالمی” چنین توسعه ای،<br />
تعارضی با ان ندارد.<br />
پس از ان، پیروزی جریانات “اسالمگرا” را<br />
در مقیاسی وسیع تر در مصر شاهد بودیم. از<br />
این پیروزی و رساتر شدن شعار “اسالمیزه”<br />
کردن جامعه چه دستاوردهایی می توان توقع<br />
داشت؟ برای پاسخ به این سوال باید دالیل<br />
این پیروزی انتخاباتی را بررسی نمود.<br />
پیش از این، به موضوع تاثیر “ناصریسم”<br />
در غیرسیاسی نمودن جامعه از طریق قلع<br />
و قمع احزاب و سازمانهای ترقیخواه بر این<br />
“پیروزی”ها اشاره کرده ام. “ناصریسم” در<br />
اتخاذ این روش تنها نبوده بلکه غالب نظام<br />
های ملی موج اول “بیداری جنوب” از این<br />
شیوه پیروی نمودند. از یاد نبریم که نظام<br />
های سوسیالیستی نیز در اتخاذ این شیوه ها<br />
)نهایتا پس از عبور از مرحله دموکراتیک<br />
انقالب و تثبیت نظام( با دیگران همراهی<br />
نمودند.<br />
مخرج مشترک در این موارد، حذف<br />
رویکردهای دموکراتیک است و منظور من<br />
از بیان این موضوع وضع عالمت تساوی<br />
بین “دموکراسی” و”مهندسی انتخابات<br />
چند حزبی” نیست. منظور، به کار گرفتن<br />
دموکراسی به معنای صحیح انست، یعنی<br />
احترام به “پلورالیسم” در افکار و برنامه<br />
های سیاسی و قبول تشکیالت و سازمانهای<br />
سیاسی وابسته به ان، چرا که پلورالیسم<br />
سیاسی الزمه دموکراسی است. دموکراسی<br />
بدون ازادی بیان برای دگراندیشان و مخالفان<br />
سیاسی نمی تواند نهادینه شود. در نظر<br />
نگرفتن چنین حقی )ازادی بیان و تشکیالت<br />
سیاسی مخالف نظام( سبب غیرسیاسی شدن<br />
جامعه شده و نهایتا “فاجعه” بدنبال خواهد<br />
اورد.<br />
برامد چنین فاجعه ای را در گذشته،<br />
)بصورت خصلت دینی و غیره( دیده ایم.<br />
همانگونه که نمود ان را در پذیرش پروژه<br />
“جامعه مصرفی” که بر اساس گرایش های<br />
“فرد گرایانه” قوام یافته می توان مشاهده<br />
نمود. گرایش هایی که در میان اقشار متوسط<br />
جامعه )که از توسعه بهره مند بودند( رسوخ<br />
کرده و حتی در میان توده های فقیر خواهان<br />
رفاه )در حداقل ان( رشد یافت. این گرایش<br />
ها در غیاب هرگونه الترناتیو حقیقی بروز<br />
پیدا کرد. در نهایت، اینگونه گرایش ها را<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
نمی توان غیرطبقاتی و نه، غیرقانونی نامید.<br />
“پاکسازی سیاسی” در جامعه های اسالمی<br />
به صورت “بازگشت” ظاهری به “اسالم”<br />
خود را نشان داد. در نتیجه گفتمان حاکم<br />
بر این جامعه ها )بازگشت به اسالم( در<br />
دوران”ناصریسم” )خصوصا در زمان<br />
سادات و مبارک(، همسو با “گفتمان<br />
حاکمان” تنها گفتمان مجاز به شمار امد.<br />
این گفتمان بمنظور جلوگیری و ممانعت از<br />
ظهور “الترناتیو” مبتنی بر تعمیق گرایش<br />
های سوسیالیستی مورد بهره برداری قرار<br />
گرفت. پس از ان “سادات” و “مبارک”<br />
این گفتمان دینی را بمنظور همراهی وتایید<br />
وخامت اوضاع معیشتی مردم که ناشی از<br />
تسلیم و خضوع حکومت های مصری به<br />
سیاست های “جهانی سازی امپریالیستی”<br />
بود؛ تشویق و تقویت نمودند. همانطوی<br />
که پیش از این اعالم نمودم، اسالم سیاسی<br />
هرگز در مصر در صف اپوزیسیون نبوده و<br />
همیشه، جزیی از نظام حاکم بود.<br />
برشماری دالیل پیروزی “اسالم سیاسی”<br />
در درجه نخست نیاز به شرح چگونگی<br />
برتری یافتن “جهانی سازی امپریالیستی”<br />
از یکطرف و باالرفتن شعارهای”اخوان<br />
المسلمین” از جانب دیگر، دارد.<br />
بحرانی که پروژه “جهانی سازی” را در<br />
برگرفت، تورم مهار گسیخته ای را در<br />
بخشهای”بی هدف” )غیر سازمان یافته(<br />
اقتصادی و اجتماعی باعث گردید. در<br />
شرایط و موقعیت مصر این بخش از اقتصاد<br />
و جامعه مهمترین عوامل معیشتی اکثریت<br />
مردم می باشند )بر طبق امار رسمی %۶۰(.<br />
سازمان های تشکیالتی “اسالم سیاسی” در<br />
چنین شرایطی از قدرت باالیی برای مانور<br />
برخوردارند. موفقیت “اخوان المسلمین”<br />
در حوزه هایی این چنین، خود باعث باال<br />
رفتن میزان فعالیت در بخشهای اقتصادی –<br />
اجتماعی مذکور شده و درنتیجه باز تولید<br />
انها را سبب گردید.<br />
فرهنگ سیاسی به کار رفته توسط “اخوان”<br />
در کمال سادگی است. این فرهنگ،<br />
“مشروعیت اسالمی” را به اصل مالکیت<br />
خصوصی و روابط بازار “ازاد” اضافه<br />
می نماید. فرهنگ مذکور عدم توانایی این<br />
بخش را برای توسعه اقتصاد ملی، بدلیل<br />
خصوصیاتی که در واقع همان خصوصیات<br />
ابتدایی “اقتصاد بازار”میباشد، در نظر نمی<br />
گیرد.<br />
پشتیبانی مالی” شیوخ خلیج” که بصورت<br />
وسیعی با تزریق پول برای شکوفایی این<br />
تشکیالت بکار می رود در نهایت بصورت<br />
قروض ساده و یا کمک های بالعوض در<br />
نظر گرفته می شود. “موسسات نیکوکاری”<br />
و “مراکز درمانی” را هم به یمن کمکهای<br />
مالی “خلیج”، باید به این بخش اضافه نمود.<br />
انچه مسلم است، “خلیج” قصد ندارد در باال<br />
بردن قدرت تولید در اقتصاد مصر سرمایه<br />
گذاری نماید )مانند احداث کارخانه ها و<br />
…( و صرفا به افزایش حجم و”توسعه”<br />
این اقتصاد “پست” نظر دارد. اما رونق<br />
اقتصاد در مصر به سلطه “خلیج” )این<br />
سلطه بر مبنای اسالمی کردن جامعه شکل<br />
گرفته است( و سلطه ایاالت متحده امریکا<br />
)با فرض مصر وابسته درگیر با فقر روز<br />
افزون( و سلطه اسرائیل ( با فرض مصر<br />
ناتوان در برابر توسعه طلبی صهیونیستی(<br />
پایان خواهد داد.<br />
این خصوصیت برای نظامی که در پس<br />
پرده شعارهای”اسالمی” با سرخم نمودن به<br />
سرمایه داری امپریالیستی مردم خود را به<br />
سمت فقر می کشاند، مختص مصر نیست. این<br />
خصوصیت مشترک اغلب کشورهای عرب<br />
و اسالمی است. عملکرد این خصوصیت را<br />
در ایران هنگامی که “اندیشه خمینی” راه<br />
را برای غلبه “اقتصاد بازار” هموار نمود،<br />
دیدیم. خصوصیتی که سبب گردید “سومالی”<br />
بعنوان یک کشور از گردونه کشورهای<br />
تشکیل دهنده جهان معاصر حذف گردد.<br />
در چنین شرایطی، استیالی”اسالم سیاسی”<br />
بر حکومت در مصر)و کشورهای دیگر(<br />
چه پیامد هایی دارد؟<br />
هم اینک گفتمانی ساده لوحانه )و به عبارتی<br />
در نهایت ساده لوحی( جهان رسانه ای<br />
“غالب” را در نوردیده و چنین ترویج می<br />
کند که: “پیروزی اسالم سیاسی به دلیل<br />
هویت ذاتی جامعه ما امری ناگزیر است،<br />
این واقعیت علیرغم عدم اعتراف به ان توسط<br />
برخی جریان ها، خود را بر شرایط موجود<br />
تحمیل نمود”. چنین گفتمانی این حقیقت را<br />
که “غیرسیاسی نمودن جامعه” امری برنامه<br />
ریزی شده بوده و بدون ان امکان موفقیت<br />
“اسالم سیاسی” وجود نداشته است، ندیده می<br />
گیرد.<br />
بر این مقوله، موضوع دیگری که می توان<br />
ان را چنین خالصه نمود، باید اضافه نماییم:<br />
“این موفقیت ها خطری ندارند چرا که موقت<br />
هستند و نظامی که از پی انها می اید محکوم<br />
به شکست است وسرانجام توده ها از چنین<br />
نظامی فاصله خواهند گرفت.” گویی “اخوان<br />
المسلمین” از جمله کسانی هستند که اصول<br />
دموکراسی را در صورتی که علیه منافع<br />
انها باشند، می پذیرند! به نظر می رسد نظام<br />
حاکم بر واشنگتن چنین نظریه ای را )البته
صفحه 125<br />
به صورت ظاهری( پذیرفته است. بر اینها<br />
افکار عمومی ساخته و پرداخته جهان رسانه<br />
ای “غالب” را نیز باید اضافه نمود.<br />
برخی از روشنفکران عرب و مصری نیز<br />
ظاهرا از روی “فرصت طلبی” و یا روشن<br />
نبودن مواضعشان مروج چنین گفتمانی<br />
هستند. نه باید چنین پنداشت. باید بدانیم، در<br />
صورتی که “اسالم سیاسی” بر مسند قدرت<br />
نشیند اگر نه برای “ابد” که برای مدتی<br />
طوالنی )حداقل ۵۰ سال همانگونه که در<br />
ایران دیدیم( خواهد ماند. در این مرحله که<br />
من انرا “مرحله انتقالی” می نامم، ملت های<br />
دیگر راه پیشرفت را در پیش خواهند گرفت<br />
و ما در نهایت در پایین ترین ردیف خواهیم<br />
ماند.<br />
به همین دلیل، من به اخوان المسلمین بعنوان<br />
یک “حزب اسالمی” نگاه نمی کنم. نگاه<br />
من به اینان، اوال –به عنوان یک حزب<br />
ارتجاعی و واپسگرا ست، ثانیا در صورت<br />
استیال بر قدرت سیاسی، بهترین ضامن برای<br />
حفظ قدرت نظام امپریالیستی، خواهد بود.<br />
درباره بنیادگرایی )سلفی ها(<br />
بنیادگرایی در پس فراخوان به “جهل و<br />
تاریکی” مطرح شده توسط “رشید رضا”<br />
)۱( و “اخوان المسملین” و برای تکمیل ان<br />
پدید امد، سلفی ها )بنیاد گرایان( بصورت<br />
علنی “ازادی” و در پس ان “دموکراسی”<br />
را نفی می کنند. اینان معتقدند ازادی، علت<br />
وجودی انسان }از نظر انان انسان بصورت<br />
عبدا. )بنده( افریده شده است{ را که برای<br />
بندگی خالق افریده شده، نفی میکند. بدیهی<br />
است که مروجین و صاحبان چنین اندیشه<br />
ای هرگز چگونگی رسیدن به افریدگار این<br />
“جهان مدرن” را به ما نشان نمی دهند. ایا<br />
می توان )بعنوان مثال( از او )افریدگار( در<br />
مورد قبول یا عدم قبول “افزایش دستمزدها”<br />
سوال نمود؟ چنین پنداری راه را برای<br />
برپایی “دیکتاتوری والیت فقیه” همانگونه<br />
که در ایران صورت گرفت بازمی نماید. در<br />
انجا روحانیون خود را بعنوان تنها کسانی که<br />
منحصرا دارای این “قدرت شناخت” هستند،<br />
معرفی کردند! سلفی ها دشمنان “مدرنیته” ای<br />
هستند که به حق “نواوری” برای اداره امور<br />
دنیا شناخته شده است. و نواوری “ازادی” و<br />
“خرد نقاد” را می طلبد که مورد قبول سلفی<br />
ها نمی باشد.<br />
در پاسخ به ادعای رهبران “سلفی” در مورد<br />
قبول “دنیای مدرن” و وابستگی به ان از<br />
طریق اموزش و بکارگیری کامپیوتر و<br />
“مدیریت ” )انهم با استفاده از کتب و جزوات<br />
اهدایی امریکا!( چه می توان گفت؟ چنین<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
ادعاهایی یک کمدی اشکار است. قدرت<br />
برتر )منظورم سرمایه داری امپریالیستی<br />
مسلط( به “نوکر” نیاز دارد. نوکرانی که<br />
دارای چنین “هنر”هایی باشند و نه بیشتر.<br />
اقای دانلپ )مشاور انگیسی اموزشی در<br />
زمان اشغال( این موضوع را به خوبی درک<br />
و به همین دلیل ان را بعنوان پروژه ای<br />
اموزشی در مدارس مصر به اجرا گذارد!<br />
مدرنیته از قبول اصل “ازادی” وعبوراز<br />
اینگونه قید و بندها، به عنوان نخستین شرط<br />
باالبردن قدرت “ملت” برای پیروی از جهان<br />
مدرن بصورت توانا و پیگیر می باشد، اغاز<br />
می گردد.<br />
۲- ایا امکانی برای “اصالحات دموکراتیک”<br />
در الجزایر وجود دارد؟<br />
مصر و الجزایر در دوره “باندونگ” و “عدم<br />
تعهد” بعنوان دو کشور عربی نقش رهبری<br />
کننده و بارزی در موج اول “بیداری جنوب”<br />
ایفا نمودند. مهمترین دست اوردهای موفقیت<br />
امیز اینان، پایه ریزی جامعه هایی بود که<br />
بحق می توان انها را جامعه های “پس از<br />
استعمار” نامید. پایه ریزی این جامعه ها<br />
با موفقیت های اقتصادی و اجتماعی ترقی<br />
خواهانه مشخصی )علیرغم محدودیت های<br />
بسیار( همراه بود. اما به رغم همه امیدواری<br />
ها برای رسیدن به رهایی، در ادامه راه،<br />
روند این تغییرات متوقف گردید. و نهایتا<br />
هر دو کشور به شکل خطرناکی به لیست<br />
کشورهای تحت سلطه استعمار بازگشتند.<br />
به نظر می رسد مدل “الجزایری” از موقیت<br />
بهتری نسبت به “نمونه” مصری خویش<br />
برخوردار است. در الجزایر به دلیل وجود<br />
دو گرایش در طبقه حاکم )گرایش “ملی” و<br />
گرایش “کمپرادور”( در مقابل بازگشت به<br />
دوران “استعمار” هنوز هم می توان موانعی<br />
مشاهده کرد. اگرچه در برخی موارد،<br />
مشارکت هر دو گرایش را در فراهم نمودن<br />
“شرایط” برای تکوین شخصیتی وابسته به<br />
طبقه حاکم می توان دید. این وضعیت در<br />
مصر کامال متفاوت است. در دوران سادات-<br />
مبارک طبقه حاکم بطور کلی خصوصیات<br />
“ملی” خود را از دست داد.<br />
برای تفاوت های فوق به دو دلیل می توان<br />
اشاره نمود:<br />
جنگ رهایی بخش در الجزایر مولود طبیعی<br />
رویکرد عمیق اجتماعی-ایدئو لوژیک بود.<br />
بر خالف ان در مصر “ناصریسم”، برامد<br />
گسترش موج مبارزات رهایی بخش بعد از<br />
انقالب ۱۹۱۹ بوده که با نوسانات بسیار و<br />
پس از ژرفش نوین مبارزات رهایبخش،<br />
بعد از جنگ جهانی دوم تعمیق شد و به<br />
بار نشست. کودتای سال ۱۹۵۲ از تعمیق<br />
این جنبش جلوگیری نمود. اما انقالب سال<br />
۱۹۵٣ برمبنای گرایش به راست صورت<br />
گرفت. این گرایش، بر اساس “ابتکارات<br />
باالیی ها” از حضور توده ها در جنبش<br />
جلوگیری نمود.<br />
از سوی دیگر این نکته را در مورد تاثیرات<br />
ویرانگر “میراث استعماری” فرانسه در<br />
الجزایر باید مدنظر قرار داد که جامعه<br />
“سنتی” الجزایر به دلیل گرایش جامعه جدید<br />
“الجزایر ازاد” به “پوپ لیسم”، فرو پاشید.<br />
در نهایت در کلیه کشورهای عربی )بجز<br />
در مصر(، عدالت اجتماعی در صدر<br />
مطالبات و خواسته های مردم جلوه نمود.<br />
در مصر برخالف سایر کشورهای عربی،<br />
پروژه “جنبش بیداری و تحول خواهی” از<br />
دوره محمدعلی پاشا به بعد توسط باالیی ها<br />
)طبقات حاکم( به پیش برده شد. در مصر<br />
رهبران “اریستوکرات” جنبش، با دعوت<br />
مردم به مدرنیسم بتدریج به “بورژوازی<br />
اریستوکرات” متحول گردیدند.<br />
این شرایط مختلف، زمینه های متفاوتی<br />
را در کشورهای فوق برای رویارویی با<br />
چالش جدید یعنی ظهور “اسالم سیاسی”<br />
پدید اورد. “حسین باللو” در کتاب در حال<br />
انتشار ]دموکراسی در الجزایر: اصالح یا<br />
انقالب[، چگونگی عدم موفقیت و شکست<br />
زودهنگام “اسالم سیاسی” را به تبع “عریان<br />
شدن چهره زشت ان”، شرح می دهد. این<br />
بدان معنا نیست که “اسالم سیاسی” در این<br />
دیار به تاریخ پیوسته و امکان ظهور مجدد<br />
ان وجود ندارد. اگرچه بین الجرایر و مصر<br />
از این منظر تفاوتی بسیار است چرا که<br />
در مصر “اسالم سیاسی” در میان افکار<br />
عمومی از مشروعیت بیشتری برخوردار<br />
است. در مصر و برای ادامه سلطه سرمایه<br />
داری وابسته، هم پیمانی میان “اسالم<br />
سیاسی” و “بورژوازی کمپرادور” همچنان<br />
نقش برجسته ای دارد. به همین دلیل و در<br />
برخورد با چالشهای عصر حاضر در دو<br />
کشور، تحوالت متباینی را حداقل در کوتاه<br />
مدت می توان پیش بینی نمود.<br />
من امکان انجام اصالحات “کنترل شده” را<br />
از “داخل” در الجزایر دور از ذهن نمی<br />
بینم. می توان برای این “احتمال” درصدی<br />
از واقعیت در نظر گرفت. بر خالف ان<br />
در مصر هیچگونه الترناتیوی در مقابل<br />
]رویارویی "جنبش مردمی" با ائتالف<br />
ارتجاعی "اسالمی - کمپرادوری"[ وجود<br />
ندارد. مصر و الجزایر دو کشور عربی<br />
هستند که می توان کاندیداتوری انها را<br />
برای پیوستن به کشورهای “نوظهور” پیش
صفحه 126<br />
بینی نمود. به همین ترتیب می توان انتظار<br />
داشت که به عنوان دو نمونه “غم انگیز”<br />
عدم موفقیت برای رسیدن به چنین سطحی<br />
از انها یاد نمود. اگرچه مسئولیت طبقات<br />
حاکم در این “شکست” اشکار است، اما در<br />
نظر نگرفتن مسئولیت جامعه، روشنفکران و<br />
مبارزان جنبشهای سیاسی در ان نیز، صحیح<br />
نمی باشد.<br />
در خصوص کشورهای مغرب عربی<br />
)مراکش و…(، چنین اذعان می شود که:<br />
“مراکش اصالحات دموکراتیک را با روش<br />
های مسالمت امیز ومرحله ای به پیش می<br />
برد”. از خواننده این مطلب اجازه می خواهم<br />
شک و تردیدهایم را در این خصوص اعالم<br />
نمایم. تحول دموکراتیک برنامه ریزی شده<br />
به امر “پادشاه” در چارچوب “سرمایه داری<br />
وابسته”، امری دور از دسترس است. اضافه<br />
می کنم: “تا زمانیکه مردم مراکش اصل سلطه<br />
نظام “سلطنتی – دینی” را ]پادشاه بعنوان<br />
"امیر المومنین"[ پذیرا باشند؛ اصالحات<br />
محدود و کنترل شده، هرگز راهی به سوی<br />
دموکراسی واقعی نخواهند یافت. باشد که<br />
“مراکشی ها” دلیل اصلی مشکل “صحرا”<br />
را متوجه شوند. چرا که مردم ازاده “صحرا”<br />
به برداشت دیگری از “اسالم” معتقد هستند<br />
و ان، عدم کرنش به هیچ “بنده” خدایی حتی<br />
اگر “پادشاه” باشد، می باشد.<br />
٣- فاجعه در سوریه<br />
نظام بعثی در سوریه، در گذشته به مجموعه<br />
ای از رویکردهای ملی- مردمی )هر چند<br />
غیردموکراتیک( به تاسی از “ناصریسم”<br />
در دوران “باندونگ” روی اورد. پس از<br />
روشن شدن دستاوردهای این اقدامات؛ حافظ<br />
اسد، پروژه عقب نشینی و سمت گیری به<br />
راست )سیاست درهای باز( را ضمن حفظ<br />
گرایشات ملی گرایانه و ضد استعماری در<br />
پیش گرفت. این همان راهی بود که “ناصر”<br />
پس از شکست سال ۱۹۶۷ در پیش گرفت.<br />
تاریخ، بیهودگی این حرکت را اشکار نمود.<br />
در مصر پس از مرگ ناصر در سال<br />
۱۹۷۰، این راه به تسلیم بدون قید و شرط در<br />
برابر ائتالف ارتجاعی ایاالت متحده امریکا،<br />
خلیج و اسرائیل منتهی گردید. در سوریه<br />
سیاست “درهای باز” به همان سرنوشتی<br />
دچار گردید؛ که کشورهای دیگر دچار ان<br />
شدند. منظورم، زوال و بهم ریختگی سریع<br />
و خطرناک شرایط اجتماعی طبقات مردمی<br />
است، و در نتیجه مشروعیت نظام نیز دچار<br />
“فرسایش” شد.<br />
نظام حاکم در سوریه در رویارویی با<br />
اعتراضات، شیوه سرکوب را برگزید.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
“اخوان” از فرصت استفاده نموده خود<br />
را به عنوان نیروی “اپوزیسیون” مطرح<br />
کردند. پروژه ای به رهبری “استعمار” و<br />
هم پیمانانش به ظاهر با شعار “رهایی مردم<br />
سوریه از دیکتاتور” اما در واقع با انگیزه<br />
فروپاشی کشور سوریه همانگونه که در<br />
عراق و لیبی اتفاق افتاد؛ کلید زده شد.<br />
اینجا، روابط عمیق بین منافع ائتالف “سه<br />
گانه” خود را نشان می دهد. برای واشنگتن<br />
مهمترین “هدف”، فروپاشی پیمان ایران<br />
– سوریه – حزب هللا می باشد. پیمانی<br />
که مهمترین مانع امریکا برای برقراری<br />
سلطه بر”منطقه” است؛ اما برای اسرائیل ،<br />
هدف تجزیه سوریه به دولت های کوچک<br />
“فرقه گرا” می باشد. برای”خلیج” مهمترین<br />
هدف برپایی “دیکتاتوری سنی” با الهام از<br />
“وهابیگری” است، حتی اگر این دیکتاتوری<br />
به قیمت قتل عام “علوی”ها، “دروزی”ها و<br />
یا “مسیحیان” صورت گیرد.<br />
در مقابله با این خطر هراسناک نظام<br />
“بشار”، از هرگونه واکنش اصولی ومناسب<br />
که بی شک همان خودداری از “بکارگیری<br />
خشونت” و انجام “اصالحات حقیقی” می<br />
باشد، عاجز است.<br />
یگانه راه حل مورد قبول و مطلوب، گشودن<br />
راه مذاکرات حقیقی است که اولین شرط<br />
برپایی یک جبهه دموکراتیک و قوی می<br />
باشد. جبهه ای که علیرغم وجود ساختارها و<br />
اجزا ان، کوشش می شود با خاموش نمودن<br />
صدایش، وجود ان نیز، ندیده گرفته شود.<br />
استراتژیِ ایالت متحده : الگوی پاکستانی<br />
سه قدرتی که در تمام طول مدت پسرفت<br />
جنبش )یعنی از ۱۹۶۷ تا ۲۰۱۱( بر صحنه<br />
خاورمیانه مسلط بودند، عبارتند از ایاالت<br />
متحده سرکرده آن نظام، عربستان سعودی و<br />
اسرائیل. سه هم پیمان خیلی نزدیک که هر<br />
سه گرفتار وحشت مشترک از پیدایش یک<br />
مصر دموکراتیک بودند. زیرا یک چنین<br />
مصری فقط میتوانست ضد امپریالست و<br />
طرفدار رفاه مردم باشد، از لیبرالیسم جهانی<br />
شده فاصله میگرفت، عربستان سعودی و<br />
کشورهای خلیج را از اعتبار می انداخت،<br />
همبستگی خلقهای عرب را احیا و آنها را<br />
دوباره بیدار میکرد و اسرائیل را وادار<br />
میکرد دولت فلسطین را به رسمیت بشناسد.<br />
مصر، در استراتژی ایاالت متحده برای<br />
کنترل جهان یک سنگ بنا است. هدف<br />
منحصر به فرد واشنگتن و هم پیمانان او،<br />
اسرائیل و عربستان سعودی، سقط جنین<br />
جنبش دموکراتیک مصر است، و به این<br />
منظور آنان میخواهند یک »رژیم اسالمی«<br />
را تحت رهبری اخوان المسلمین به مصر<br />
تحمیل کنند که برای آنان تنها راه دائمی<br />
کردن انقیاد مصر است. »سخنرانی های<br />
دموکراتیک« اوباما تنها برای فریب یک<br />
افکارعمومی ساده لوح و در درجه اول<br />
افکار عمومی ایاالت متحده و اروپا ایراد<br />
میشوند.<br />
درباره الگوی ترکیه بسیار گفتگو میشود برای<br />
اینکه حکومتی از سوی اخوان المسلیمن را<br />
)»که تغییر مسلک داده و هوادار دموکراسی<br />
شده است!«( توجیه کنند و به آن مشروعیت<br />
بخشند. اما این هم فقط خاکی است که به<br />
چشم مخاطبان می پاشند. زیرا ارتش ترکیه<br />
که همیشه در پشت صحنه حاضر است،<br />
اگر چه یقینا غیر دموکراتیک و عالوه بر<br />
آن، هم پیمان وفادار ناتو است، اما هم چنان<br />
به عنوان تضمین کننده »سکوالریزم« در<br />
ترکیه باقی مانده است. طرح واشنگتن که<br />
هیالری کلینتون ، اوباما و اطاق های فکری<br />
که در خدمت آنها هستند آنرا به طور آشکار<br />
و علنی بیان کردند، از الگوی پاکستان الهام<br />
گرفته است: یک ارتش »اسالمی« در پشت<br />
صحنه، و یک دولت »غیر نظامی« که<br />
بوسیله یک یا چند حزب اسالمی »انتخاب<br />
شده« کشور را اداره میکند.<br />
بدیهی است در این فرض، تسلیم و اطاعت<br />
حکومت »اسالمی« مصر از موارد<br />
اساسی )دائمی کردن لیبرالیسم اقتصادی و<br />
باصطالح خودشان »قراردادهای صلحی«<br />
که به اسرائیل اجازه میدهد سیاست گسترش<br />
سرزمینی خود را ادامه دهد( تالفی خواهد<br />
شد و بعنوان نوعی جبران عوام فریبانه، این<br />
حکومت اجازه خواهد داشت اجرای طرح<br />
های خود در زمینه »اسالمی کردن دولت<br />
و سیاست« و ترور قبطی ها را ادامه دهد!<br />
آنچه واشنگتن برای مصر طراحی کرده<br />
است یک چنین دموکراسی باشکوهی است.<br />
بدیهی است عربستان سعودی از اجرا و<br />
انجام این طرح با همه ی منابع )مالی( خود<br />
پشتیبانی میکند. زیرا ریاض خیلی خوب<br />
میداند که سرکردگی منطقه ای اش )در جهان<br />
عرب و مسلمان( مستلزم این است که مصر<br />
وزن و اعتباری نداشته باشد. و وسیله و راه<br />
رسیدن به این هدف »اسالمی کردن دولت و<br />
سیاست« در مصر است؛ یعنی در واقعیت<br />
و عمل، اسالمی کردن با الگوی وهابی ها<br />
با همه نتایج و آثار آن از جمله برنامه های<br />
انحرافی تعصب آمیز و خرافی آنان برای<br />
قبطی ها و انکار حقوق برابر برای زنان.<br />
آیا این نوع اسالمی کردن ممکن است؟ شاید،<br />
اما به قیمت خشونت های افراطی و شدید.<br />
میدان جنگ، اصل دوم قانون اساسی رژیم<br />
سرنگون شده است. این اصل که تصریح
صفحه 127<br />
میکند »شریعت منشا قانون است« در تاریخ<br />
سیاسی مصر یک بدعت است. زیرا نه در<br />
قانون اساسی سال ۱۹۳۲ و نه در قانون<br />
اساسی رژیم ناصر تصور چنین چیزی هم<br />
وجود نداشت. این سادات بود که این اصل<br />
را با حمایت سه جانبه واشنگتن )» باید به<br />
سنت ها احترام گذارد!«( و ریاض )» قانون<br />
اساسی ما قرآن است«( و اورشلیم )»کشور<br />
اسراییل یک کشور یهودی است«( در قانون<br />
اساسی خود گنجاند.<br />
پروژه اخوان المسلمین، همان گونه که الحاقیه<br />
آنان به اصل دوم قانون اساسی سادات/مبارک<br />
هم نشان میدهد، همچنان مثل گذشته تاسیس و<br />
استقرار یک دولت تئوکراتیک است. عالوه<br />
بر این، تازه ترین برنامه این سازمان هم این<br />
دیدگاه قرون وسطایی را با پیشنهاد تشکیل<br />
یک »شورای علما« که اختیار داشته باشد با<br />
بررسی هر گونه قانون پیشنهادی از انطباق<br />
آن با مقررات شریعت اطمینان حاصل کند،<br />
تایید و تقویت میکند. این شورای مذهبی<br />
قانون اساسی، شبیه آن شورایی است که<br />
در ایران باالتر از »قدرت انتخابی« است<br />
و بر آن نظارت میکند. این رژیم مبتنی بر<br />
یک ابر حزب مذهبی واحد است و در آن<br />
کلیه احزاب هوادار سکوالریزم غیر قانونی<br />
میشوند. و به این ترتیب هواداران این<br />
احزاب مانند غیر مسلمانان )قبطی ها( از<br />
زندگی سیاسی کنار گذارده میشوند، علیرغم<br />
تمام این ها مقامات رسمی واشنگتن و اروپا<br />
چنان بحث میکنند که گویا اعالمیه فرصت<br />
طلبانه و کاذبانه اخیر اخوان المسلمین را<br />
مبنی بر اینکه طرح تئوکراتیک خود را کنار<br />
میگذارند )بدون اینکه هیچ تغییری در برنامه<br />
رسمی خود داده باشند!( میتوان جدی گرفت.<br />
آیا متخصصین »سیا« نمیتوانند چیزی به<br />
زبان عربی بخوانند؟ نتیجه گیری چنان<br />
روشن است که هیچگونه طفره ای از آن<br />
نمیتوان رفت: واشنگتن ترجیح میدهد اخوان<br />
المسلمین به قدرت برسند، که ماندن مصر<br />
را در قبضه قدرت ایاالت متحده و در دامن<br />
جهانی سازی نولیبرالی برای آنها تضمین<br />
میکند؛ تا اینکه دموکرات ها به قدرت برسند<br />
که به احتمال زیاد جایگاه فرودست مصر<br />
را به چالش خواهد کشید. حزب آزادی و<br />
عدالت هم که اخیرا، آشکارا به تقلید از<br />
الگوی ترکیه تاسیس شده است، چیزی جز<br />
آلت دست اخوان المسلمین نیست. اعالم کرده<br />
اند قبطی ها هم در این حزب به عضویت<br />
پذیرفته خواهند شد )!( که معنایش این است<br />
که اگر قبطی ها حق »مشارکت« در حیات<br />
سیاسی کشور خود را میخواهند، باید دولت<br />
تئوکراتیک اسالمی را که در برنامه اخوان<br />
المسلیمن گنجانده شده است، بپذیرند. اخوان<br />
المسلمین که حالت تهاجمی بخود گرفته<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
است در حال راه انداختن »سندیکاها«،<br />
»سازمانهای دهقانی« و »فهرستی طوالنی<br />
از احزاب سیاسی« با نامهای گوناگون است<br />
که تنها هدف همه آنها تفرقه انداختن در جبهه<br />
های واحد کارگری و دهقانی و دموکراتیکی<br />
است که در حال ساخته شدن اند، و البته<br />
بسود بلوک ضد انقالبی.<br />
آیا جنبش دموکراتیک مصر قادر خواهد<br />
بود در آینده اصل مورد بحث را از قانون<br />
اساسی جدید حذف کند؟ به این سوال تنها<br />
در صورتی میتوانیم پاسخ دهیم که به عقب<br />
برگردیم و منازعات سیاسی ایدئولوژیک و<br />
فرهنگی را که در طول تاریخ مصر جدید<br />
جریان داشته است، بررسی کنیم.<br />
در واقع میتوان دید که دوره های پیشرفت<br />
و اعتالی جنبش با تنوع عقاید و نظراتی<br />
که به طور باز و آشکار ابراز و بیان میشده<br />
و مذهب را )که همیشه در جامعه حضور<br />
دارد( در پسزمینه رها میکرده، مشخص<br />
میشود.<br />
وضع طی دو سوم نخست سده نوزدهم<br />
)یعنی از محمد علی تا خدیو اسماعیل( چنین<br />
بود. موضوعات و بحث های تجددطلبانه<br />
)بیشتر در قالب یک استبداد روشنگرانه<br />
تا دموکراتیک( در این دوره ها بر صحنه<br />
غالب بود. از سال ۱۹۲۰ تا سال ۱۹۷۰ هم<br />
وضع بر همین منوال بود. برخورد دیدگاه ها<br />
بین »بورژوا دموکرات ها« و »کمونیست<br />
ها« که بطور گسترده ای پیش صحنه را در<br />
اشغال خود داشتند تا پیدایش ناصریسم، باز<br />
و آزاد است. ناصر این مباحثات را قطع و<br />
خاموش کرد و یک گفتمان پوپولیستی، پان<br />
عربی، گرچه در عین حال »تجدد خواه« را<br />
جایگزین آن کرد. تضادهای این نظام راه<br />
را برای بازگشت اسالم سیاسی باز کرد.<br />
در مراحل پسرفت و انحطاط جنبش هم<br />
می بینیم که به عکس این گونه تنوع عقاید<br />
محو میشود و جا را برای پیروی از عقاید<br />
و آداب قرون وسطایی که به عنوان تفکر<br />
اسالمی ارائه میشود باز میکند، عقاید و<br />
آدابی که حق انحصاری گفتمانی که قدرت<br />
آن را مجاز شناخته است را من غیر حق<br />
به خود اختصاص داده اند. از ۱۸۸۰ تا<br />
۱۹۲۰ بریتانیائی ها به طرق مختلف این<br />
مسیر انحرافی را از جمله با تبعید همه<br />
متفکرین و کنشگران تجددخواه مصری که<br />
از زمان محمد علی پاشا به بعد تربیت شده<br />
بودند )عمدتا به نوبی۱( ایجاد کردند. اما این<br />
را نیز مالحظه می کنیم که »اپوزیسیونی«<br />
که در مقابل اشغالگری بریتانیا بوجود می<br />
آید هم خود را در صف این نگرش قرون<br />
وسطایی قرار میدهد. نهضت که بوسیله<br />
افغانی۲ آغاز و بوسیله محمد عبده پیگیری<br />
شد، بخشی از این مسیر انحرافی است که<br />
با آن توهمات واهی و فریب آمیز عثمانی<br />
هایی پیوند داشت که حزب ناسیونالسیت<br />
جدید مصطفی کمال و محمد فرید نماینده آن<br />
بودند. نباید تعجبی داشته باشد اگر در حوالی<br />
پایان آن دوران این مسیر انحرافی به نوشته<br />
های ماورا ارتجاعی رشید رضا منجر شود<br />
که بعداً حسن البنا بنیانگزار اخوان المسلمین<br />
آنرا میگیرد و مورد استفاده قرار میدهد.<br />
همین وضع دوباره در دوره ی پسرفت<br />
و انحطاط جنبش بین سال های ۱۹۷۰ تا<br />
۲۰۱۰ هم تکرار شد. گفتمان رسمی قدرت<br />
)سادات و مبارک( که کامالً اسالمگرا بود،<br />
)همانطور که وارد کردن شریعت در قانون<br />
اساسی و واگذاری اختیارات اساسی به<br />
اخوان المسلمین از سوی آنها این موضوع<br />
را ثابت میکند.( در عین حال گفتمان یک<br />
اپوزیسیون ساختگی، بعنوان تنها اپوزیسیون<br />
قابل تحمل بود، گفتمانی که در مساجد وعظ<br />
میشد. بخاطر همین وضع ممکن است تصور<br />
شود که اصل دوم قانون اساسی در »افکار<br />
عمومی« )یا آنطور که در بین امریکایی<br />
ها مصطلح است، در میان مردم کوچه و<br />
خیابان( ریشه های محکمی دارد. آثار<br />
ویرانگر غیر سیاسی کردن مردم را که طی<br />
دوره های پسرفت و انحطاط جنبش بطور<br />
نظام یافته و روش مند به جامعه تحمیل<br />
میشود، نباید دست کم گرفت. باال رفتن<br />
دوباره از شیبی که براحتی از آن به پایین<br />
لغزیده ای، هرگز آسان نیست. اما این کار<br />
غیر ممکن هم نیست. مجادالت جاری در<br />
مصر تصریحاً یا تلویحاً بر مسئله و بعد<br />
ادعائی »فرهنگی« )یعنی عمالً اسالمی( این<br />
چالش متمرکز است. و عالئمی وجود دارند<br />
که جهت گیری مثبتی را نشان می دهند: این<br />
جنبش بحث آزاد را اجتناب ناپذیر ساخته<br />
است. تنها چند هفته وقت کافی بود تا شعار<br />
اخوان المسلمین »اسالم راه حل ما است« از<br />
همه ی تظاهرات و تجمعات ناپدید شود، و<br />
تنها خواسته های مشخصی راجع به تغییرات<br />
عینی و ملموس در جامعه )آزادی بیان عقاید<br />
و تشکیل سندیکاها و احزاب سیاسی و دیگر<br />
سازمان های اجتماعی، بهسازی دستمزدها<br />
و حقوق کار، دسترسی به زمین، مدرسه<br />
و بهداشت، ردّ خصوصی سازی ها و در<br />
خواست ملی کردن واحد های اقتصادی و<br />
غیره( در صحنه بماند. یک نشانه دیگر که<br />
گمراه کننده نیست: در انتخابات سازمان<br />
دانشجویان، جایی که پنج سال پیش )یعنی<br />
زمانی که گفتمان اخوان المسلمین تنها شکل<br />
مجاز اپوزیسیون ادعائی بود، نامزدهای<br />
این جماعت در آن یک اکثریت قاطع %۸۰<br />
بدست آورده بودند.( این بار در انتخابات ماه<br />
آوریل، سهم آنان به %۲۰ از آراء کاهش
صفحه 128<br />
یافت. با این حال طرف دیگر هم بنوبه ی خود<br />
میداند چگونه در برابر »خطر دموکراسی«<br />
واکنش نشان داده و آنرا دفع کند. تغییرات<br />
جزئی و بی اهمیت در قانون اساسی مبارک<br />
)که هنوز معتبر و در حال اجرا است( و از<br />
طرف کمیته ای منحصراً متشکل از اسالم<br />
گرایان برگزیده ی فرماندهی عالی ارتش<br />
پیشنهاد و در یک رفراندوم شتابزده در ماه<br />
آوریل تصویب شده است، طبعاً اصل دوم<br />
قانون اساسی رژیم گذشته را دست نزده<br />
است. )رسماً با %۲۳ رأی منفی و اکثریت<br />
رأی مثبت از طریق تقلب انتخاباتی و شانتاژ<br />
سنگین و گسترده ای که بوسیله ی مساجد<br />
صورت گرفت و طی آن اهالی را در<br />
محظور قرار میدادند و از آنها در قالب حق<br />
السکوت رأی می گرفتند.( انتخابات ریاست<br />
جمهوری و مجلس مقننه که در چهارچوب<br />
این قانون اساسی صورت میگیرد قرار<br />
است در سپتامبر و اکتبر ۲۰۱۱ انجام شود.<br />
جنبش دموکراتیک برای یک دوره »گذار<br />
دموکراتیک« طوالنی تر مبارزه میکند<br />
که طی آن این امکان وجود داشته باشد که<br />
گفتمان این جنبش عمالً به آن الیه های وسیع<br />
مسلمان طبقات پایین تر برسد که رویداد های<br />
جاری آنها را بالتکلیف و سر در گم ساخته<br />
و هنوز از چگونگی آنها سر در نمی آورند.<br />
اما اوباما به محض این که خیزش مردمی<br />
آغاز شد، تصمیم خود راگرفت: یک گذار<br />
کوتاه مدت تنظیم شده و دستوری )یعنی بدون<br />
هیچگونه تهدیدی نسبت به دستگاه حاکمه( و<br />
انتخاباتی که منجر به پیروزی اسالم گرایان<br />
شود. همانطور که همه میدانند، »انتخابات«<br />
در مصر هم مثل هر جای دیگری در جهان،<br />
بهترین راه برقراری دموکراسی نیست، بلکه<br />
غالباً بهترین راه برای تعیین یک حد نهایی<br />
برای پیشروی های دموکراتیک است.<br />
و سرنجام، چند کلمه پیرامون »فساد مالی«.<br />
گفتمان مسلط »رژیم انتقالی« بر محکومیت<br />
فساد مالی، همراه با تهدیداتی دائر بر تعقیب<br />
قضائی آن، تأکید میکند )مبارک، همسر او<br />
و برخی دیگر از اطرافیانش بازداشت شده<br />
اند، اما باید صبر کنیم و ببینیم در عمل به<br />
چه نتیجه ای منجر خواهد شد(. البته از این<br />
گفتمان، بویژه از طرف اکثریت ساده لوح<br />
افکار عمومی استقبال میشود. اما آنان از<br />
تجزیه و تحلیل ریشه ای و عمیق این پدیده<br />
خودداری میکنند و نمی خواهند مردم بفهمند<br />
که »فساد مالی« )که در مواعظ اخالقی<br />
امریکائی، یک انحراف اخالقی فردی معرفی<br />
میشود( یک جزء ذاتی و ضروری شکل<br />
گیری بورژوازی است. و این امر منحصر<br />
به مصر و بطور کلی کشور های جنوب<br />
نیست که اگر یک بورژوازی کمپرادور<br />
بخواهد در آنجا شکل بگیرد، تنها راه برای<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
تحقق این امر، یکی شدن با دستگاه قدرت و<br />
دولت است. من تأکید میکنم که در مرحله ی<br />
سرمایه داری انحصاری تعمیم یافته، فساد<br />
مالی بصورت یکی از اجزاء طبیعی و ذاتی<br />
تشکیل دهنده ی روند بازتولید انباشت آن در<br />
آمده است: رانت جوئی انحصارات مستلزم<br />
این است که دولت شریک جرم فعال آنان<br />
باشد. گفتمان ایدئولوژیک آن )»ویروس<br />
لیبرال«( اعالم میکند »دست های دولت از<br />
اقتصاد کوتاه« در حالی که عمل آن »دولت<br />
در خدمت انحصارات« است.<br />
منطقه ی توفان ها<br />
مائو اشتباه نمیکرد هنگامی که تأکید میورزید<br />
که سرمایه داری )واقعا ً موجود، یعنی بنا به<br />
سرشت خود، امپریالیستی( چیزی ندارد که به<br />
خلق های سه قاره بدهد )یعنی به کشورهای<br />
پیرامونی که آسیا، افریقا و امریکای التین را<br />
شامل میشوند- این »اقلیتی« که ۸۵ درصد<br />
جمعیت کره ی خاک را تشکیل میدهند!(، و<br />
بنا بر این جنوب »منطقه ی توفان ها« را<br />
تشکیل میدهد، یعنی منطقه ی شورش های<br />
پی در پی ای را که بطور بالقوه )اما فقط<br />
بطور بالقوه( آبستن پیشروی های انقالبی در<br />
جهت عبور دادن جامعه از سرمایه داری و<br />
اعتالی آن به سوی سوسیالیسم هستند.<br />
»بهار عرب« در فهرست این واقعیت قرار<br />
می گیرد. این مورد، یک مورد از شورش<br />
های اجتماعی است که حامل امکان بالقوه<br />
ی تبلور جایگزینه های عینی و مشخصی<br />
است که در بلند مدت میتوان آنها را در یک<br />
چشم انداز سوسیالیستی قرار داد. به همین<br />
دلیل است که نظام سرمایه داری، سرمایه<br />
ی انحصاراتی که در مقیاس جهانی مسلّط<br />
اند، نمی تواند رشد و تکامل این جنبش ها<br />
را تحمل کند. سرمایه ی انحصاری کلیه<br />
ی طرق و وسائل ممکن را، از فشارهای<br />
اقتصادی و مالی گرفته تا تهدیدات نظامی،<br />
برای بی ثباتی بسیج خواهد کرد. بر حسب<br />
اوضاع و احوال، هم از گزینه های قالبی<br />
فاشیستی یا شبه فاشیستی و هم از تحمیل<br />
شدن دیکتاتوری های نظامی به این کشورها<br />
پشتیبانی خواهد کرد. کلمه ای از آنچه اوباما<br />
میگوید را نباید باور کرد. اوباما همان بوش<br />
است با زبانی دیگر. یک فریب دائمی در<br />
زبان همه ی رهبران مثلث امپریالیستی<br />
)ایاالت متحده، اروپای غربی و ژاپن( تعبیه<br />
شده است.<br />
من قصد ندارم در این مقاله هریک از جنبش<br />
های جاری در دنیای عرب )تونس، لیبی،<br />
سوریه، یمن و غیره( را چندان با تفصیل<br />
بررسی کنم. زیرا اجزاء تشکیل دهنده جنبش<br />
در هریک از این کشورها با کشورهای دیگر<br />
تفاوت دارند، درست همانطور که شکل های<br />
ادغام آنها در جهانی سازی امپریالیستی<br />
و ساختارهای رژیم های مستقر در این<br />
کشورها با هم تفاوت دارند.<br />
شورش تونس شلیک آغاز حرکت بود و<br />
بطور یقین مصری ها را قویا ً تحت تأثیر<br />
قرار داد و آنها را تشجیع کرد. از طرف<br />
دیگر جنبش تونس یک مزیت مشخص<br />
داشت. اسالمگرایانی که از تبعید خود از<br />
انگلستان برگشته اند مطمئنا ً نمی توانند نیمه<br />
سکوالریزمی را که به وسیله ی بورقبیه<br />
ایجاد شد زیر سوال ببرند. اما در همین حال<br />
به نظر نمی رسد جنبش تونس بتواند الگوی<br />
توسعه ی برون گرائی را هم، که ذاتا ً با<br />
جهانی سازی لیبرالی سرمایه داری همراه<br />
است، به چالش بکشد.<br />
لیبی، نه تونس است، نه مصر. گروه حاکم<br />
)قذافی( و نیروهائی که با آن می جنگند به<br />
هیچ وجه شبیه همتایان تونسی یا مصری<br />
خود نیستند. قذافی هرگز چیزی بیش از یک<br />
دلقک نبوده است که تهی بودن فکرش در<br />
»کتاب سبز« او نمایان است. او که در یک<br />
جامعه ی هنوز کهن عمل میکرد، میتوانست<br />
راحت به خود اجازه دهد که امروز<br />
سخنرانی های پی در پی »ناسیونالیستی<br />
و سوسیالیستی« ایراد کند -که چندان<br />
ربطی هم به واقعیت نداشت- و روز بعد<br />
از »لیبرالیسم« جانبداری کند. او برای<br />
»خوشایند غربی ها!« این کار را میکرد.<br />
گوئی انتخاب لیبرالیسم هیچگونه تأثیری<br />
در جامعه بجا نمی گذارد، امّا چنین تأثیری<br />
را بجا گذاشت و به شکل خیلی معمولی و<br />
مبتذلی، دشواریها و شرایط زندگی اکثریت<br />
مردم را خراب تر کرد. آنگاه این دشواری<br />
ها شرایط را برای انفجاری فراهم کرد که<br />
همه از آن اطالع دارند و اسالم سیاسی این<br />
کشور و ناحیه گرایان خودمختاری طلب<br />
گوناگون فورا ً از آن بهره برداری کردند.<br />
زیرا لیبی در گذشته هم هیچگاه واقعا ً به<br />
صورت یک ملت واحد وجود نداشته است.<br />
لیبی یک منطقه ی جغرافیائی است که<br />
مغرب و مشرق عربی را از یکدیگر جدا<br />
می کند. مرز میان این دو دقیقا ً از وسط<br />
لیبی می گذرد. سیرنائیکا از لحاظ تاریخی<br />
یونانی و هلنی بود، سپس مشرقین شد. اما<br />
تریپولیتانیا رمی بود و مغربین شد. بنا به این<br />
واقعیت در این کشور همیشه پایگاهی برای<br />
ناحیه گرائی )رژینونالیسم( وجود داشته و<br />
این پدیده همیشه در لیبی قوی بوده است.<br />
هیچ کس واقعا ً نمیداند اعضای شورای<br />
انتقالی ملی بنغازی چه کسانی هستند، ممکن<br />
است در میان آنان دموکرات هائی هم وجود<br />
داشته باشند، اما یقینا ً اسالم گرایان- و از<br />
بدترین نوع آنان- و ناحیه گرایان در این
صفحه 129<br />
شورا حضور دارند.<br />
»جنبش« از همان آغاز در لیبی شکل یک<br />
شورش مسلحانه را به خود گرفت که با ارتش<br />
می جنگید، نه یک موج تظاهرات مدنی را.<br />
از طرف دیگر این شورش مسلحانه برای<br />
نجات خود فورا ً از ناتو دعوت به مداخله<br />
کرد. به این ترتیب فرصت برای مداخلهی<br />
نظامی قدرتهای امپریالیستی به آنان پیشکش<br />
شد. به طور یقین هدفی که آنان تعقیب می<br />
کنند نه »حمایت از غیر نظامیان« است و<br />
نه »دموکراسی«. آنان کنترل بر میدانهای<br />
نفتی و به دست آوردن یک پایگاه نظامی<br />
بزرگ را در این کشور میخواهند. البته از<br />
زمانی که قذافی به آغوش »لیبرالیسم« پناه<br />
برد، شرکت های نفتی غربی بر نفت لیبی<br />
تسلط پیدا کرده بودند. امّا با وجود قذافی<br />
هرگز کسی نمی توانست از هیچ چیز مطمئن<br />
باشد. از کجا معلوم بود که او ناگهان تغییر<br />
عقیده ندهد و فردا چینی ها یا هندی ها را<br />
وارد بازی خود نکند؟ امّا مسئله ی دیگری<br />
وجود دارد که حادتر و مهم تر است. در<br />
۱۹۶۹ قذافی از بریتانیائی ها و امریکائی<br />
ها خواست پایگاه هائی را که آنان از فردای<br />
جنگ جهانی دوم در این کشور در اختیار<br />
داشتند تخلیه و ترک کنند. امروز، ایاالت<br />
متحده برای انتقال افریکوم )فرماندهی<br />
نظامی ایاالت متحده برای افریقا که بخش<br />
مهمی از آرایش الزم برای سلطه ی نظامی<br />
این کشور بر جهان است، امّا تاکنون ناگزیر<br />
بوده اند آنرا در اشتوتگارت مستقر کنند!( به<br />
محلی در افریقا نیاز دارد. اتحادیه¬ی افریقا<br />
از قبول این خواسته سر باز میزند و تاکنون<br />
هیچ کشور افریقائی جرأت نکرده است چنین<br />
کاری بکند. یک پیشخدمت مطیع که در<br />
تریپولی )یا در بنغازی( مستقر شود، بدون<br />
شک میتواند همهی خواسته های واشنگتن<br />
و هم پیمانان فرودست آن در ناتو را اجابت<br />
کند.<br />
اجزاء تشکیل دهندهی شورش در سوریه<br />
تاکنون برنامه های خود را اعالم نکرده<br />
اند. بی شک، گرایش به راست رژیم بعثی<br />
که مشی سیاسی خود را تغییر داده و به<br />
لیبرالیسم نو پیوسته و به تنهایی در برابر<br />
اشغال جوالن از طرف اسرائیل موضع<br />
غیرفعال گرفته است، منشأ انفجار مردمی<br />
است. اما مداخلهی »سی.آی.ا« را هم نباید<br />
نادیده گرفت: از گروه هایی صحبت میکنند<br />
که از اردن، از مناطق مرزی همجوار آن<br />
کشور با سوریه به دیره نفوذ کرده اند. بعید<br />
نیست بسیج اخوان المسلمین که در پس<br />
شورش های چند سال قبل حما و حمس بوده<br />
اند، بخشی از توطئهی واشنگتن باشد که<br />
درصدد است به اتحاد سوریه و ایران که<br />
برای حمایت از حزب هللا در لبنان و حماس<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
در غزه اهمیت اساسی دارد، پایان دهد.<br />
در یمن، وحدت این بر شکست نیروهای<br />
ترقی خواهی بنا شد که بر کشور مستقل<br />
یمن جنوبی حکومت میکردند. آیا جنبش یمن<br />
موجب تجدید حیات آن نیروها خواهد شد؟<br />
عدم اطمینانی که در این زمینه وجود دارد،<br />
دلیل تردیدهای واشنگتن و دولت های عرب<br />
خلیج [فارس] است.<br />
در بحرین، شورش با مداخلهی ارتش<br />
عربستان سعودی و کشتار مردم در نطفه<br />
خفه شد. بدون این که در رسانه های مسلط<br />
)از جمله الجزیره( چیز چندانی در مورد آن<br />
بگویند. اینجا هم مثل همیشه معیار دوگانه در<br />
کار بوده است.<br />
»شورش اعراب« اگرچه این بهار عرب<br />
فقط یکی از نمودهای آن و تازه ترین آنها<br />
است، تنها مورد و مثالی نیست که بی ثباتی<br />
ذاتی این »منطقه طوفان ها« را نشان میدهد.<br />
یک موج نخستین از »انقالب ها«، اگر<br />
آن ها را چنین بنامیم، برخی دیکتاتوری<br />
ها را در آسیا )فیلیپین و اندونزی( و آفریقا<br />
)مالی( که به وسیلهی امپریالیسم و بلوک<br />
های ارتجاع بومی در این کشورها مستقر<br />
شده بودند، جاروب و از صحنه خارج کرد.<br />
اما ایاالت متحده و اروپا توانستند در این<br />
کشورها پویائی و پتانسیل آن جنبش های<br />
مردمی را- که در مواردی از لحاظ امواج<br />
عظیمی از اعتراضات مردمی که برانگیخته<br />
بودند، جنبش های عظیمی بودند- در نطفه<br />
خفه کنند. ایاالت متحده و اروپا میخواهند<br />
در جهان عرب هم آنچه در مالی، اندونزی<br />
و فیلیپین روی داد تکرار کنند، یعنی »همه<br />
چیز را تغییر دهند برای آن که هیچ چیز تغییر<br />
نکند!«. در آن کشورها پس از آن که جنبش<br />
های مردمی از شر دیکتاتورهایشان خالص<br />
شدند، قدرت های امپریالیستی با روی کار<br />
آوردن حکومت هایی که با لیبرالیسم نو و<br />
منافع سیاست خارجی آنان هماهنگ هستند،<br />
برای حفظ منافع اساسی خود اقدام کردند.<br />
قابل توجه است که در کشورهای مسلمان<br />
)مالی و اندونزی( آنان اسالم سیاسی را<br />
برای رسیدن به این هدف بسیج کردند.<br />
اما به عکس، موج جنبش های رهایی بخشی<br />
که آمریکای جنوبی را درنوردید امکان<br />
پیشرفت هایی واقعی را در سه جهت فراهم<br />
کرد. دموکراتیزه کردن دولت و جامعه؛<br />
اتخاذ مواضع ضد امپریالیستی و ورود این<br />
کشورها به مسیر اصالحات اجتماعی ترقی<br />
خواهانه و حرکت در این مسیر.<br />
گفتمان رسانه های مسلط »شورش های<br />
دموکراتیک« جهان سوم را با شورش هایی<br />
مقایسه میکنند که پس از فروریختن دیوار<br />
برلین به »سوسیالیسم« اروپای شرقی پایان<br />
داد، این چیزی جز یک خدعهی ساده و<br />
خالص نیست، زیرا دالیل شورش های مورد<br />
بحث هر چه که بود )و قابل درک هم بود(،<br />
آن شورش ها در چشم انداز الحاق آن منطقه<br />
به قدرت های امپریالیستی اروپای غربی<br />
)در وهلهی اول به سود آلمان( و به وسیلهی<br />
همین قدرت ها قرار میگرفت.<br />
در واقع کشورهای اروپای شرقی که جایگاه<br />
آنان، از آن زمان به بعد، تا حد جایگاه یکی<br />
از »کشورهای پیرامونی« اروپای توسعه<br />
یافتهی سرمایه داری تنزل یافت، تازه در<br />
آستانهی شورش های اصیل و واقعی خود<br />
هستند که در آینده آنها را تجربه خواهند کرد.<br />
نشانه های هشدار دهندهی این شورش ها از<br />
هم اکنون، به ویژه در یوگسالوی سابق، قابل<br />
رویت است.<br />
شورش هایی که بالقوه آبستن پیشرفت های<br />
انقالبی هستند، تقریباً در همه جا و به ویژه<br />
در آن سه قاره ای که امروز هم مانند گذشته،<br />
بلکه بیش از هر زمان دیگر، به صورت<br />
منطقهی توفان باقی مانده اند، قابل پیش بینی<br />
است؛ و این واقعیت بر سر تا پای آن گفتمان<br />
مشمئز کننده ای که »سرمایه داری ابدی«<br />
و ثبات و صلح و پیشرفت حاصل از آن را<br />
تبلیغ میکند، داغ باطل زده است.<br />
امّا این شورش ها برای اینکه به پیشرفت<br />
های انقالبی تبدیل شوند، باید بر موانع و<br />
مشکالت بسیاری غلبه کنند: از یک طرف<br />
باید بر ضعف خود جنبش فائق آیند، بین<br />
اجزاء تشکیل دهندهی جنبش همگرایی<br />
های مثبت بوجود آورند، استراتژی های<br />
موثر و کارآمدی را تحت ضابطه کشیده و<br />
به اجرا درآورند؛ ولی از سوی دیگر هم<br />
باید مانع مداخالت مثلث امپریالیستی )و از<br />
جمله مداخالت نظامی آن( شوند. هرگونه<br />
مداخلهی نظامی ایاالت متحده و ناتو در<br />
امور کشورهای جنوب، به هر بهانه که باشد<br />
و این بهانه هر قدر خوش ظاهر باشد- مثل<br />
مداخالت »بشردوستانه«- باید ممنوع اعالم<br />
و از آن جلوگیری شود. امپریالیسم نه پیشرفت<br />
اجتماعی را برای این کشورهای تحمل میکند<br />
و نه دموکراسی را. وقتی امپریالیسم نبرد را<br />
ببرد، پیشخدمت هایی که به قدرت میگمارد،<br />
خود تازه دشمنان دموکراسی خواهند بود.<br />
برای »چپ« اروپا تنها میتوان عمیقاً متأسف<br />
بود که، حتی در مواردی که ادعای رادیکال<br />
بودن دارد، دیگر نمی فهمد امپریالیسم واقعاً<br />
چیست و هر گونه درک و شناختی را در این<br />
زمینه از دست داده است.<br />
گفتمانی که در حال حاضر مسلط است،
خواهان اجرای »حقوق بین الملل«ی است<br />
که هرگاه حقوق بنیادی مردمی لگدمال شود،<br />
اصوالً مداخله را مجاز شمارد. اما شرایط<br />
الزم برای آن که پیشرفت در این جهت را<br />
امکان پذیر کند، فراهم نیست. »جامعه بین<br />
المللی« وجود خارجی ندارد. این جامعه در<br />
سفیر ایاالت متحده خالصه میشود که سفرای<br />
کشورهای اروپایی هم به طور اتوماتیک از<br />
او تبعیت میکنند. آیا باید فهرست طوالنی<br />
این مداخالت را که باید به آن ها صفتی بدتر<br />
از فالکت آور و سیاه اطالق کرد، با نتایج<br />
جنایت بار آنها )مثالً عراق را( در اینجا ذکر<br />
کرد؟<br />
آیا باید در اینجا دوباره اصل »معیارهای«<br />
دوگانه را یادآوری کرد که در همهی این<br />
موارد به کار می رود؟ )بدیهی است که<br />
انسان به حقوق لگدمال شدهی فلسطینی ها<br />
و پشتیبانی بی قید و شرط امپریالیسم از<br />
اسرائیلی ها و دیکتاتورهای بیشماری فکر<br />
می کند که در آفریقا هنوز هم مورد حمایت<br />
هستند.(<br />
بهار مردم جنوب و خزان سرمایه داری<br />
»بهار« خلق های عرب، مانند بهاری که<br />
اکنون دو دهه است خلق های آمریکای التین<br />
آنرا تجربه میکنند- و من مجموع اینها را<br />
موج دوم بیداری خلق های جنوب می نامم-<br />
شکل های گوناگونی را به خود میگیرد که<br />
از انفجاراتی که علیه رژیم های خودکامه<br />
صورت میگیرد- رژیم هایی که راه گسترش<br />
نولیبرالی را در پیش گرفتند و دقیقاً به همین<br />
دلیل مورد معارضه مردم خود قرار گرفتند-<br />
تا »کشورهای نوپدیدی« که نظم بین المللی<br />
جاری را به چالش کشیده اند، همه را شامل<br />
می شود. موج اول این بیداری در قرن بیستم<br />
بوجود آمد و تا زمان ضد حمله ای که از<br />
سوی سرمایه داری/ امپریالیسم نولیبرال<br />
علیه آن صورت گرفت، ادامه داشت. به<br />
این ترتیب، اکنون این بهارها با »خزان<br />
سرمایه داری«- با انحطاط سرمایه داری<br />
انحصارات جهانی شده، مالی شده و عمومیت<br />
یافته- تقارن یافته است. این جنبش ها هم<br />
مانند جنبش های قرن پیش، حرکت خود را<br />
با به چنگ آوردن دوباره استقالل خلق ها<br />
و کشورهای پیرامونی نظام آغاز میکنند<br />
و مجدداً ابتکار عمل در تغییر جهان را به<br />
دست میگیرند. به این ترتیب، این جنبش ها<br />
پیش از هر چیز جنبش هایی ضدامپریالیستی<br />
هستند و بنابراین فقط به طور بالقوه ضد<br />
سرمایه داری هستند. اگر این جنبش ها موفق<br />
به همگرایی با دیگر جنبش های بیداری<br />
مجدد، یعنی جنبش کارگران کشورهای<br />
کانونی امپریالیسم بشوند، میتوانند یک چشم<br />
انداز اصیل سوسیالیستی را در مقیاس تمامی<br />
بشریت پیش روی آن بگشایند. اما این امر<br />
به هیچ وجه یک »ضرورت تاریخی« از<br />
پیش مقرر شده و محتوم نیست. انحطاط و<br />
زوال سرمایه داری هم می تواند راه را بر<br />
یک گذار طوالنی به سوی سوسیایسم بازکند<br />
و هم می تواند بشریت را به مسیر توحش<br />
عمومی سوق دهد. طرح جاری ایاالت متحده<br />
برای کنترل نظامی کرهی خاک به وسیلهی<br />
نیروهای مسلح این کشور و هم پیمانان<br />
فرودست آن در ناتو، انحطاط دموکراسی<br />
در خود کشورهای کانونی امپریالیستی،<br />
و مخالفت با دموکراسی در کشورهای<br />
شورشی جنوب از موضع قرون وسطایی<br />
گذشته گرایانه )که شکل توهمات نیمه مذهبی<br />
»بنیادگرایانه« ای را به خود میگیرند که به<br />
وسیلهی اسالم سیاسی، هندوییسم سیاسی و<br />
بودیسم سیاسی ترویج می شود( همگی در<br />
جهت همان نتیجهی هراس انگیز )توحش<br />
عمومی( عمل میکند. از این رو، در زمان<br />
حاضر مبارزه در راه دموکراتیزه کردن<br />
سکوالر جامعه برای چشم انداز رهایی<br />
مردمی، برای مقابله با چشم انداز توحش<br />
عمومی دارای اهمیت اساسی است.<br />
“پایان”<br />
- ناحیه ای در آفریقا در نیمه شمالی سودان<br />
فعلی ( که بخشی از مصر زیر سلطه<br />
انگلیسی ها بود )<br />
۲- سید جمال الدین اسدآبادی در کشورهای<br />
عربی موسوم به افغانی است<br />
)۱( رشید رضا ( ۱۹٣۵-۱٨۶۵( متولد<br />
لبنان- روزنامه نگار، نویسنده و از پیشگامان<br />
اندیشه سلفی و موسس ماهنامه معروف<br />
“المنار” که مدت ٣۵ سال در مصر منتشر<br />
می شد. حسن بنا موسس “اخوان المسلمین”<br />
تحت تاثیر افکار رشید رضا بود. وی در<br />
مصر از دنیا رفت.- مترجم<br />
منبع: سایت شخصی نویسنده در “الحوار<br />
المتدن”<br />
صفحه 130<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
جامعه شناسی<br />
اندیشه ورزی فصلی درباب مُدگرایی روشنفکرانه<br />
نگارنده : کیانوش دل زنده<br />
صفحه 131<br />
جامعه مُدی محصول جامعه سرمایه دارانه<br />
است . نظامی که تحت پوشش نگرش<br />
اقتصادی همه چیز را مارک می زند و طبقه<br />
بندی می کند . از اندیشه ، ادبیات گرفته تا<br />
سلیقه ها فردی . روحی که در این نظام<br />
در جریان است ، اقتصاد است . منطق این<br />
نظام هم مبتنی بر خرید فروش است . پس<br />
چه بهتر ارزان بخریم و گران بفروشیم .<br />
اما چگونه نظام سرمایه دارانه ؛ جامعه مُدی<br />
را پرورش می دهد ؟ نظام سرمایه دارانه ،<br />
همیشه در تقاطع دو خط قرار گرفته است ،<br />
مرکز یا سنترال که مبتنی بر سالیق همگانی<br />
است نقطه تصادم این تقاطع است . بدین<br />
نحو ، تحت پوشش این مرکز یا سنترال<br />
است که با مدها و جریانات یکنواخت فکری<br />
، فلسفی و غیره مواجه می شویم . گروه<br />
های حاشیه ای ، توسط این نقاط مرکزی<br />
مورد هجمه و آماج حمالت قرار می گیرد<br />
و با پسوندهای نظیر جواد ، دهاتی ، دِمُده<br />
…. به حاشیه می روند . به همین واسطه<br />
اگر در نظام سرمایه دارانه با اقسام ، انواع<br />
، گرایش ها و دسته ها و غیره … مواجه<br />
هم شویم ، آنها توسط یک منطق بازاری<br />
مبتنی بر این مرکز گرایی ساخت و قالب<br />
بندی می شوند .اما با این وجود ، نظام<br />
سرمایه دارانه برای باز تولید و فروش ،<br />
نیازمند آن است که دست به نوآوری بزند ،<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
ضمن آن که باید سالیق گوناگون را به دلیل<br />
ناتوانی و عدم امکانات ، تحت پوشش قرار<br />
دهد مجبور است ، به صورت فصلی یا<br />
قرادادی بخشی از عالیق را مبتنی بر بازار<br />
خرید خود تبلیغ کند .<br />
»مُد به معنای تقلید از یک الگوی معین<br />
است و بنابراین نیاز به سازگاری اجتماعی<br />
را برآورده می کند ؛ مُد فرد را به همان<br />
مسیری می اندازد که همگان آن را طی می<br />
کنند ، مد شرایطی را فراهم می آورد که<br />
کردارهای همه ی افراد در یک سرمشق<br />
واحد جای گیرد . در عین حال ، به همان<br />
اندازه ، مد نیاز به تشخیص و تمایز را نیز<br />
ارضا می کند ، بعنی گرایش به تفاوت داشتن<br />
و تغییر . » )زیمل(<br />
در راستای همین ادعای زیمل که در باال<br />
نقل شد ، می توان به این برداشت رسید در<br />
نظام سرمایه دارانه ما هیچ سوژه ای را نمی<br />
توانیم نام ببریم که خارج از این منطق قرار<br />
بگیرد ، چرا که اگر کسی به عنوان مثال<br />
شلوار جین می پوشد یا سیگار بهمن می کشد<br />
و معتقد است بیخیال و بی قید بند به زندگی<br />
است خود در یک فیگور و قاب فانتزی<br />
دوست دارد خود را اینگونه تلبیغ کند .<br />
این وضعیت صرفاً محدود به کاالهای<br />
اقتصادی نمی شود ، در بازار اندیشه و<br />
روبناهای جامعه نظیر ادبیات ، شعر ، اندیشه<br />
، فلسفه و سیاست … ما با این رویکرد<br />
مواجه هستیم ، جالب ، حتی ، آلترناتیو یا<br />
سن تز نظام سرمایه دارانه هم توسط این<br />
نظام تهیه می شود و گروهی از اندیشمندان<br />
به اصطالح مخالف همین نظام سرمایه<br />
داری در دام این ویژگی نظام سرمایه دارانه<br />
استحاله می شوند . جامعه مُدی چنین جامعه<br />
است ، جامعه ای که در چهارچوب نظام<br />
سرمایه دارانه حتی اگر آنتی تزی هم تولید<br />
کند ، آن آنتی تز ، را از خود نظام سرمایه<br />
دارانه وام گرفت می گیرد . به همین دلیل<br />
اپوزسیون خارج از این نظام سرمایه دارانه<br />
، نمی تواند فارق از چهارچوب و بازی و<br />
استراتژی که نظام سرمایه دارانه چیده است<br />
به ایفای نقش بپردازد . نگاهی ساده و اجمالی<br />
به جامعه کتاب خوان و نویسنده ایرانی این<br />
وضعیت را بهتر ترسیم می کند .<br />
سیستم نشر و ترجمه در ایران مبتنی بر<br />
همین مُدها شکل می گیرد ، هرازگاهی می<br />
توان در عالم اندیشه فیلسوف یا متفکری را<br />
دید که به یکباره تبلیغ می شود و با اقبال<br />
عجیبی از سوی اقشار کتابخوان روبرو می<br />
شود در این میان متقکرانِخارجی نظیر ،<br />
هانتیگتون ، هابرماس ، فوکو ، ژیژک ،
صفحه 132<br />
الکان ، دلوز .. مثال زدنی هستند . یا حتی<br />
، در میان اندیش مندان ایرانی افرادی نظیر<br />
ملکیان ، سیدجواد طباطبایی یا قبل تر احمد<br />
فردید ، دکتر علی شریعتی … با استقبال<br />
های اینچنینی روبرو شده اند .<br />
در دسته بندی های سیاسی هم این مُد گرایی<br />
را می توان مشاهده کرد . حتی سبک نوشتار<br />
و گفتمان جامعه روشنفکری ما، از این مُد<br />
گرایی در امان نبوده و نیست . نگاهی<br />
گذرا به وبالگ ها یا تکست های فیس بوک<br />
به سهولت به ما نشان می دهد که چقدر<br />
نوشتارها یا دغدغه ها به صورت فصلی و<br />
مقطعی شبیه به یکدیگر می شود . به همین<br />
اعتبار ، می توان این گونه خالصه کرد که<br />
الگوهای مشترک مصرفِ فرهنگی ، سلیقه<br />
و مد است نه شکل های سنتی تر اجتماع یا<br />
مبانی اندیشه ای .<br />
. چرایی این مسئله خود می تواند آغازی<br />
باشد که چرا مثالً دلوز یا ژیژک در ایران<br />
مطرح می شوند و دیگران نمی شوند ،بحث<br />
این یادداشت این نیست که آنها متفکران کم<br />
مایه ای هستند یا به اشتباه بر اساس چنین<br />
فرایندهای مدگرایی معروف شده اند .بحث<br />
این است که چرا ما مقطعی ، سکته ای ،<br />
کوتاه مدت ، … یک متفکر یا اندیشه را<br />
تعقیب می کنیم ؟ علت های بسیاری را می<br />
توان در این باره ذکر کرد که شاید شروعی<br />
باشد برای بازخودشناسی جامعه خودمان .<br />
۱-تبلیغ یک یا دو جریان فکری . دو یا چند<br />
موسسه و نشر در کنار دستگاه عریض و<br />
طویل هستند که به شدت به این وضعیت<br />
دامن می زنند و فکرها را قالبی و مقطعی<br />
پرورش می دهند . مراد پروری در اندیشه<br />
ایرانی از زمان قدیم بوده است ، ولی در<br />
سالهای اخیر وقتی مشاهده می کنیم که در<br />
دو یا سه سال یک متفکر به یک باره مد می<br />
شود و در سال دیگر از مد می افتد با یک<br />
سوال روبرو می شویم نکند این موسسات یا<br />
افراد از بازار نشر سوبسیت می گیرند یا این<br />
که اساساً عده ای سودجو قصد دارند بدین<br />
نحو خود را مطرح کنند .<br />
۲- علت دیگر را می توان ، ارتباط<br />
انضمامی البته به صورت تبلغیاتی این<br />
متفکران با جامعه ایرانی دانست . در این<br />
باره فوکو ، هابرماس ، ژیژک مثال زدنی<br />
تر از بقیه هستند . عالقه این متفکران به<br />
مسائل ایران ، که آنهم متاسفانه از نوشتن دو<br />
یا چند مقاله سرایت نمی کند گویای این امر<br />
است . پرداختن به هانتیگتون که صحبت از<br />
جنگ تمدن ها می کند و تز گفتگوی تمدن<br />
های دولت اصالحات در مقابل این تز ،<br />
هانتیگتون را به یک باره با جامعه ما پیوند<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
می زند . یا مقاله ژیژک و مصاحبه او با<br />
رادیو بی بی سی فارسی یا فوکو و عالقه او<br />
به ایران و انقالب ایران یا حتی هابرماس<br />
که در ایران حضور پیدا می کند و آرامش<br />
دوستدار که با او از در مناظره می آید آنها<br />
را بیشتر از هر متفکر دیگر با جامعه ما<br />
پیوند می زند .<br />
۳- نداشتن آلترناتیو رهایی بخش و بومی .<br />
گفتمان رهایی بخش در میان متفکران نام<br />
برده یک خط حائل یکسان است . شاید به<br />
واسطه همین دغدغه مشترک است که اقبال<br />
به سمت گفتمان این متفکران شدت می یابد<br />
و شاید به دلیل ناکامی و عدم توانایی در<br />
استخراج این گفتمان است که میل به آنها هم<br />
کاهش می یابد .<br />
۴- شاید بتوان ، نداشتن بار تئوریک قوی<br />
و تاریخچه معرفتی را هم بدان اضافه کرد .<br />
هیچ گفتمانی به صورت ریشه ای پرداخت<br />
نمی شود ، در جامعه ای که پدیدارشناسی<br />
جان در سال ۸۸ ترجمه شده است و کمی<br />
قبل تر از آن هستی زمان ، و ترجمه کتب<br />
بدون ترتیب زمانی این سوال را پیش می<br />
آورد : صحبت از ژیژک و فوکو در<br />
چنین جامعه ای ؟ کتاب سیاسی ژیژک<br />
تحت عنوان به برهوت حقیقت خوش آمدید<br />
! یا کتب سینمایی او ، تحت عنواینی هنر<br />
امر متعالی و مبتذل چرا باید پیشتر از کتاب<br />
عینیت ایدئولوژی که پایه و اساس گفتمان او<br />
را تشکیل می دهد زودتر ترجمه شود و آن<br />
هم با چنین استقبالی روبرو شود ؟ زمانی که<br />
مانیفست تفکر ژیژک بدون دریافت صحیح<br />
آن کتاب امری مسخره و بی معنی و غیر<br />
ممکن است ؟<br />
فاجعه تر آن که اسپینوزا ، مارکس حتی<br />
کانت هنوز به درستی درک نشده است .<br />
این اقبال به متفکران جدید سوال برانگیز<br />
و شاید از عجایب جامعه ما باشد و بتوان<br />
این دلیل را ضمیمه کرد چرایی پرداخت<br />
به متفکران جدید معاصر ضمن آن که ما<br />
را برای پز های روشنفکری تسلیح می کند<br />
می تواند عیب ها و ضعف ها ما را پنهان<br />
سازد و اگر کسی هم در این رابطه انتقاد<br />
کرد کافی است بگویم آنها قدیمی شده است و<br />
اینچنین از جنگ پیروز آیم و رقیب را خلع<br />
سالح کنیم .<br />
۵- سخت خوان بودن متون کالسیک و<br />
کالسیک خوانی نکردن و دیر هضم بودن<br />
گفتمان عمیق فلسفی .<br />
۶- دل زدگی از نگاه آکادمیک که در متون<br />
کالسیک وامانده است و نوعی دلسردی را<br />
در میان قشرهای فرهیخته دامن زده است<br />
. علت آن را هم می توان ضمن تکراری<br />
بودت عدم پیوند انضمامی با شرایط فعلی و<br />
معاصر دانست .<br />
۷- سنگینی نگاه سیاسی بر پدیده های ذهنی<br />
و انتزاعی . این نگرش همواره پرنده اقبال<br />
خود را به سمت اندیشه هایی پرواز می دهد<br />
که بتواند برداشت سیاسی از آنها بکند، از<br />
این رو ؛ برداشت کاربردی و اقتصادی که<br />
مبتنی بر سود و هزینه است مستولی می یابد<br />
و مترادفاً به همین واسطه هست که فیلسوفان<br />
سیاسی در ایران با اقبال بیشتری مواجه می<br />
شوند تا فیلسوفانی که کمتر گفتمان سیاسی<br />
دارند .<br />
- ۸ نگاه کاالیی و شی ء به اندیشه و روبناها<br />
که در باال به تفسیر توضیح داده شد .<br />
به همین منظور اگر هویت قشر روشنفکر<br />
و کتابخوان ایرانی را امری برساخته تلقی<br />
کرد نه امری از پیش داده شده ، ما با آسیب<br />
جدی در عرصه فکری و اندیشه روبرو<br />
هستیم . نوعی کاال زدگی که ضمن ادراک<br />
به شناخت درد ، از درمان و ارائه راهکار<br />
برای رفع بیماری ناتوان است . ضمن آنکه ،<br />
جامعه مدُی ، با چرخش از این پادفرهنگ به<br />
پادفرهنگ دیگر ضمن خودارضایی سوژه<br />
ها ، عالوه بر آنکه نمی تواند آلترناتیو رهایی<br />
بخش ارائه کند در تدوین و تکریم و تکوین<br />
وضعیت اسف انگیز و فاجعه بار فعلی ،<br />
دخیل است و اگر هم اندیشه یا تفکری را<br />
تحت عنوان آنتی تز یا درمان گر معرفی کند<br />
صرفاً یک از خودبیگانگی و نگاه مقطعی و<br />
کوتاه مدت است که برای این آمده است که<br />
بیاید و دیگری جایش را بگیرد و در این دید<br />
بازدید ، سوژه ها صرفاً ارضا شوند . در<br />
واقع ، سوژه صرفاً به دنبال لذت شخصی<br />
است نه حرکت جمعی و بنیادی .<br />
نگرش مک دونالدی نه تنها کسب کار و<br />
رستوران را تحت تاثیر قرار میدهد بلکه<br />
همۀ عرصه های فرهنگی ، سیاسی ، را در<br />
می نوردد و بدین نحو ، ضمن آنکه ما می<br />
دانیم شرایط فعلی شرایط اسف انگیزی است<br />
برای ترمیم و اصالح یا تغییر آن کوششی<br />
نمی کنیم ،می توان معترف شد سوژهِ نظام<br />
مُدی یک سوژه کلبی مسلک است که اگر<br />
بداند صرفاً می داند و نمی تواند پُلی میان<br />
دانش و عمل خود بیابد . به عبارتی »مد ،<br />
عرصه هستی شناختی است و در تقابل با<br />
مُد است که سوبژکتویته ها حقیقتاً ساخته می<br />
شود . در گفتار روزمره ما با بدنی مواجه<br />
هستیم که مبتنی بر لباسی که پوشیده است<br />
معنی و داللت دارد .«یا حتی ، می توان<br />
به این نتیجه هم رسید ، داشتن رویکرد این<br />
چنینی به اندیشه و بسترهای فکری صرفاً
سیاسی<br />
صفحه 133<br />
برای پرداخت و تبلیغ هویت است نه ، رسالت<br />
اجتماعی . همانطور که یک لباس ، ضمن<br />
نشان دادن رفاه ، شان اجتماعی و تحصیلی<br />
… را هم مشخص می کند ، پرداختن به<br />
یک اندیشه خاص ، صرفاً برای نشان دادن<br />
هویت و مسائل و انگیزه های شخصی است<br />
تا رسالت های اجتماعی و بنیادی .<br />
در پایان ؛ »کسانی که می توانند … قواعد<br />
را در قبضه ی اختیار خویش گیرند … تا<br />
معنای آن را وارونه کنند و آنها را علیه<br />
کسانی نشانه گیری کنند که این قواعد را ابتدا<br />
هم آنان تحمیل کرده بودند . » )فوکو( شاید<br />
اگر ضرورتی در حضور این همه متون و<br />
اندیشه و دست نوشته های شخصی که به<br />
صورت عجیب ، یکسان ، در وبالگ ها<br />
و سایت ها تکثیر شده اند ، نبینیم ، اشتباه<br />
نکرده باشیم ، چرا که ممکن است ، از علل<br />
بی شماری تشکیل شده باشد . که پررنگ<br />
ترین آن در انضمام با وحدت های ساختگی<br />
چیزها قرار می گیرد که خبر از سلطه<br />
ساختارها یا گروهای می دهد . در همین<br />
راستا است که قدرت ، استیالی خود را به<br />
معرفت هم سرایت داده است ، آیا در جهان<br />
نئولیبرال امروز می توان ساختاری توتالیتر<br />
، سودجوتر از نظام سرمایه نام برد که برای<br />
بازتولید خود ، حتی آنتی تز خود را به<br />
صورت مدی و فصلی به ما عرضه می کند<br />
؟ که متاسفانه در همین بازی کودکانه ،<br />
قشر روشنفکر بر سر یکدیگر بزند ، غافل<br />
از اینکه ، با سالح هایی که نظام سرمایه<br />
دارانه می دهد صرفاً در حد تخیل خود دُن<br />
کیشوتی ، بیشتر نیست که به جنگ آسیاب<br />
بادی می رود .<br />
پ۱ – خواننده محترم ، این متن در شمارگان<br />
آتی تکمیل و عرضه می شود . نوشته پیش<br />
رو ، صرفا از آن جهت منتشر شده است ، تا<br />
ضمن کسب سالیق ، نظر دوستان و صاحب<br />
نظران به نوعی بازخودشناسی برسد .<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
پاریس، صبح روز بعد<br />
بیژن چهررازی<br />
فرانسوی ها بازهم انتخابات ریاست<br />
جمهوری در کشورشان را به یک سیرک<br />
پر سرو صدا تبدیل کردند و با همین<br />
روش توانستند بر خالف بسیاری از دیگر<br />
کشورهای اروپائی که در آنها نیز انتخاباتی<br />
مشابه صورت می گیرد، خود را مرکز<br />
توجهات مطبوعات و رسانه های بین المللی<br />
قرار دهند.<br />
با وجود آنکه چه در انتخابات قبلی ریاست<br />
جمهوری و چه در این انتخابات نباید منتظر<br />
تحوالت و نتایج تکاندهنده ای میبودیم، اما<br />
دستگاه پروپاگاندای تبلیغاتی “ملت کبیر”<br />
فرانسه ازهیچ کاری برای جلب توجه<br />
جهانیان به این “تحول تاریخی” کوتاهی<br />
نکرد.<br />
اینکه از همان ابتدا قرار است به جای فیل<br />
یک موش زائیده شود برای آنها که همراه این<br />
سیرک باال و پائین می پرند و همراهی خود<br />
را با آن نشان می دهند از همان ابتدا مسئله<br />
ای کناری است. برای هورا کشان حرفه ای<br />
در خارج و داخل فرانسه هر بار اما بهانه<br />
ای پیدا می شود تا با “قلب و روح” وسط<br />
میدان بپرند و زیر سونامی از پرچم های سه<br />
رنگ و نشانه های چپ ، راست ، لیبرال<br />
، سندیکای ، فمنیستی و یوپی ها به خیابان<br />
بریزند و “پیروزی” مردم! را جشن بکیرند،<br />
اینبار هم بهانه “شکست سارکو” بود.<br />
سارکوزی شخصیتی نامطلوب که مانند اشعه<br />
لیزر تیز و برنده بوده و جامعه را با سرعتی<br />
باور نکردنی و با وقاحتی بی سابقه به دو<br />
نیم می کرد، فرانسه با عزت و عظمت و<br />
فرانسه آشغال کله ها! فرانسه ای که باید<br />
توسط فیگوری کوته بین و مشکوک با آب<br />
فشار قوی از آلودگی ها و آشغال کله ها پاک<br />
می شد، باید فرانسه ای را تداعی می کرد که<br />
ساکنان الجزایری ها، مراکشی ها، آفریقائی<br />
ها و سریالنکائی ها در آن احساس فرانسوی<br />
بودن نکنند! فرانسه ای که باید همسایه گردن<br />
کلفت و خر پولش را سرمشق قرار می داد،<br />
فرانسه ای که در آن الیت مالی از امتیازاتی<br />
برخودار باشد که برای آدم های معمولی<br />
دست نیافتنی باشد.<br />
در آلمان سال هاست خارجی ها راسر<br />
جایشان نشانده اند. بیشتر آنها مثل سگ جان<br />
می کنند کارگران خارجی کارها و وظایفی<br />
را به عهده دارند که با این دستمزد کمتر<br />
آلمانی حاضر به انجام این وظایف است.<br />
کارگران خارجی تا آخر عمرشان نه احساس<br />
آلمانی بودن دارند و نه جامعه “متمدن” آلمان<br />
حاضر است آنها را خودی بخواند، هر کسی<br />
سر جایش و هر جائی به همان اندازه که<br />
نظام طبقاتی برایش تعیین می کند! برای<br />
نمونه، بیش ازدو میلیون ترک ساکن آلمان<br />
در خیابان، مدرسه ، محل کار و ادارات<br />
دولتی توهین و تحقیر های نژادپرستانه و<br />
ضد مسلمانان را تحمل می کنند و با صبر<br />
و برد باری زنجیر های اسارت را بر دوش<br />
می کشند و اگر فرصتی هم بدستشان رسید با<br />
تریکوی تیم ملی فوتبال آلمان و پرچم آلمان<br />
و ترکیه به خیابان ها می ریزند تا تعهد و<br />
مراتب تشکر خود را برای استفاده از نعمات
صفحه 134<br />
زندگی در این جامعه نشان دهند و بار دیگر<br />
نشان دهند صلح و همزیستی فقط زمانی به<br />
دهان مهاجرین که هر کسی سرجایش بنشیند<br />
و رعایت قوانین و ادآب رسوم جاری آن<br />
مملکت بنماید.<br />
مشگالت مهاجران و کارت همیشه برنده<br />
ی “مهاجهرت- اسالم” در فرانسه اما اینبار<br />
برای پیروزی یکی از کاندیداها به تنهائی<br />
کافی نبود. “گراند ناسیون” مشکالت دیگری<br />
داشت، سیستم سرمایه داری مثل خر در<br />
گل گیر کرده زیر ضربان تیز شالق هایش<br />
بدن برده های سرمایه داری را می شکافد<br />
و سارکو بر این بدن های آش و الش می<br />
خندید.<br />
اینبار گرانی، مشگالت مسکن در شهر های<br />
بزرگ و بیکاری گلوی فرانسه را می فشرد<br />
و سارکوزی که خود دست نشانده همان<br />
دست هائی بود که گلو مملکت را می فشرد،<br />
زنجیر پاره کرده بود و برای رد گم کردن و<br />
انحراف افکار عمومی با پشتیبانی صمیمانه<br />
رسانه های گروهی کشور، به لیبی و ساحل<br />
عاج لشگر می کشید و یا هر وقت تشخیص<br />
می داد مسلمانان را مانند فیل به هوا می<br />
کرد.<br />
مشگالت الینحل ناشی از بحران یورو)بحران<br />
سرمایه داری( و کشورهای بحرانزده به حد<br />
نتایج ناشی از دخالت دولت های اروپائی<br />
در بازار و یا سودجوئی مشت کوچکی دالل<br />
مالی بی همه چیز تقلیل یافت .<br />
سارکوزی که گنجشک را رنگ می کرد و<br />
به جای قناری می فروخت، راه حل برون<br />
رفت از بحران را نیز در جیب بغلش داشت<br />
نسخه جهانشمول کیف کش های سرمایه این<br />
بود که برای “نجات” آنها! بایستی مردم از<br />
حقوق خود دست بشویند تا اربابان واقعی<br />
سارکوزی و مرکل همچنان به غارت دست<br />
بزنند، راه حل های مشابه در همه جا.<br />
مردم که بازندگان واقعی این فساد و<br />
فریبکاری سیستم سرمایه داری بودند غارت<br />
و تهدید می شوند، اما سارکو و شرکا با آس<br />
تهدید به ورشکستگی اقتصادی کشور و با<br />
استفاده از جمله معروف “قیصر” کشیش<br />
زاده آلمانی آنگال مرکل که:<br />
”اگر یورو سقوط کند، اروپا سقوط خواهد<br />
کرد” و با ارکستر خود فروخته مطبوعات و<br />
رسانه های “معتبر” مردم را در این کشور<br />
ها به گروگان گرفتند، سیاست تفرقه بینداز و<br />
ممالک را بچاپ آنان منجر به ایجاد دشمنی<br />
عمیقی مابین مردم کشورهای “بحران زده”<br />
و کشورهای “غارتگر” شده است، استقالل<br />
مالی و سیاسی کشور هائی مانند یونان مدت<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
هاست مالخور شده است و قیصر آلمان<br />
یک اب هم رویش نوشیده است. کا را به<br />
جائی رساندند که گوساله سامری خود ساخته<br />
شان یعنی مجلس نمایندگان مردم محدوده ی<br />
تصمیم گیری اش از یک پارلمان محلی نیز<br />
کمتر شد. به جای “نمایندگان” مردم، این<br />
موسسات مالی اند که برای مردم تصمیم می<br />
گیرند.<br />
سارکوزی که خود محصول تولیدی همین<br />
موسسات مالی بودو سیاست نئولیبرالی<br />
غارت هرچه بیشتر مردم به نفع بانک ها را<br />
به پیش برد و هر گاه نیز خرش در گل گیر<br />
می کرد از صندوق جادوگری “اروپا ی آزاد”<br />
کارت ایجاد هراس و وحشت توسط مسلمان<br />
و خارجی ها با کمک خالصانه سازمان های<br />
اطالعاتی فرانسه و نفوذی هایش بیرون می<br />
کشید و مهاجران به شیاطین تروریستی بدل<br />
می شدند که سوپرمن کوتوله ما با رشادت<br />
و از خودگذشتگی بی مثالی در برابر آنها<br />
می ایستاد و آنها را سر جایشان می نشاند و<br />
یا برای زدودن رد پای سازمان های امنیتی<br />
اش، آنان را به دیار نیستی می فرستاد.<br />
)وقایع رسوای تولوز(<br />
سارکوزی در زمینه سیاست خارجی فرانسه<br />
رابه دنبالچه سیاست آمریکا مبدل ساخت و<br />
در رقابت بی رحمانه ای با بریتانیا برای<br />
تبدیل شدن به متحد درجه اول یانکی ها<br />
در اروپا از هیچ پلیدی و دریوزه گی چشم<br />
نپوشید.<br />
حمالت نظامی به لیبی و دخالت سیاسی<br />
نظامی در ساخل عاج، تهدیدات گسترده<br />
فلسطینی ها و حمایت یک جانبه از سیاست<br />
های فاشیستی و راسیستی دولت اسرائیل،<br />
فرستادن نیروهای نظامی به سوریه و<br />
سازماندهی مخالفان در آن کشور و ارسال<br />
اسلحه برای مخالفان و ادامه سیاست<br />
اشغالگرانه در افغانستان در کارنامه ۵ ساله<br />
سارکوزی مانند لکه های ننگی ثبت شده اند.<br />
سیاست ترک ستیزی و ممانعت از ورود<br />
ترکیه به “اروپا” و روغن ریختن به آتش<br />
قتل عام ارامنه با آمدن سارکوزی به صحنه<br />
سیاست فرانسه اوج تازه ای گرفت.<br />
سارکوزی در زمینه “انرژی هسته ای” ایران<br />
در خط مقدم جبهه متحد آمریکا و اسرائیل<br />
بود و از هر تهدید و توطئه ای بر علیه<br />
ایران و در دفاع از سیاست های امپریالیستی<br />
و ماجراجویانه اسرائیل کوتاهی نکرد این<br />
درحالی بود که سارکوزی نه تنها بر استفاده<br />
انرژی هسته ای در فرانسه اصرار می کرد<br />
بلکه حتی یک گام هم در جهت کمتر کردن<br />
سهم انرژی هسته ای در تولید برق داخلی<br />
فرانسه نیز بر نداشت.<br />
با این مقدمه گذرا میرسیم به رئیس جمهور<br />
جدید آقای سوسیالیست “اوالند”، مردی که<br />
انتخاب شد تا وضعیت فرانسه را به قبل از<br />
سارکوزی برگرداند! گوئی تاریخ فرانسه<br />
یک مرحله جدید یافته است “سالهای سیاه<br />
سارکو!”.<br />
اینکه اوالند چه قول هائی به انتخاب<br />
کنندگانش داده است مورد بررسی من نیست<br />
آنچه واقعا در حد قدو قواره اوالند است برای<br />
من مهمتر است.<br />
فرانسو اوالند بدون شک در اولین اقدام از<br />
آنچه سارکوزی در طول این ۵ سال ویران<br />
کرده فاصله خواهد گرفت، اوالند اعالم کرده<br />
که می خواهد پرزیدنت تمام فرانسوی ها<br />
باشد و نه مانند سارکوزی پرزیدنت متمولین<br />
و درندگان جامعه بی شک برای نشان دادن<br />
این ادعا باید پیاده شد و با مردم راه رفت،<br />
اوالند در این زمینه هم مستعد است و با<br />
تجربه، اوالند سارکوزی نیست، اما همچین<br />
کامال بی سارکو هم نمی شود، اوالند در<br />
زمینه سیاست های اقتصادی داخلی با فشار<br />
موسسات مالی گردن کلفتی دست به گریبان<br />
خواهد شد که وی را بر سر یک دو راهی<br />
قرار می دهند:<br />
یا ادامه پیمان مالی “مرکوزی” به اسمی<br />
و رنگی دیگر که شامل همان پیشنهادات<br />
معمول مبتنی بر کاستن از نفوذ دولت و در<br />
اقتصاد و جامعه، کم و یا قطع کردن امتیازات<br />
اجتماعی که حاصل سال ها مبارزه اقتصادی<br />
کارگران و اقشار مختلف طبقه متوسط به<br />
بهانه کاستن از هزینه های دولتی است.<br />
یا سرنوشتی که در انتظار کشور های خاطی<br />
مانند یونان است!<br />
سناریو پر قدرت تر از آن است که اوالند<br />
توان مقاومت داشته باشد یا در دسته اول بازی<br />
کن یا برو به جهنم! راستش طبقه متوسط و<br />
سندیکاها و چپ فرانسه هم گوشی دستشان<br />
است آنها نیز در این دایره شیطانی از ما<br />
بهترون همانقدر گرفتارند که اوالند بحث بر<br />
سر ترک یورو یا جمع بساط بانک ها نیست<br />
بحث بر سر کنترل و همکاری است، بحث<br />
بر سر کمک به مردم یونان و رسوا کردن<br />
سیاست های خانمان برداز بانک های آلمانی<br />
و فرانسوی نیست بحث بر سر همکاری<br />
مساوی و شناسائی حقوق “گراند ناسیون” از<br />
سوی همسایه قلدر شمالی است، البته عقل<br />
اوالند هم در این حد قد می دهد که بداند<br />
زورش به آلمان نمی رسد اما او قطعا تمام<br />
توانش را به کار خواهد گرفت تا وضعیت<br />
ناگوار فرانسه را از دنباله رو سیاست های
مرکل به شریک و متحد با امتیازات ویژه<br />
تغییر دهد ویا خداقل ظاهر اش را اینگونه<br />
نشان دهد. بکار گرفتن “یورو بوند” برای<br />
اوالند می تواند بیشتر جنبه تاکتیکی داشته<br />
باشد تا سیاستی قابل اتکا.<br />
در زمینه حل مشکالت داخلی فرانسه باید<br />
به این نکته اشاره کرد که ممکن است<br />
سارکوزی در نحوه اجرای برنامه هایش<br />
یک ویژه گی خاص و وقاحت آمیزی داشت<br />
که با “فرهنگ” حکومت کردن در فرانسه<br />
کمی غریب بنظر می آمد و در آن گرایشات<br />
امر و نهی فئودالی قابل تشخیص بود، اما<br />
محتوی سیاست های سارکوزی برای اوالند<br />
دست نخورده باقی خواهد ماند، سیاست های<br />
نئولیبرالی حزب “سوسیالیست” فرانسه از<br />
نوع حزب سوسیال دمکرات آلمان بوده و<br />
جای بازی زیادی برای رویا های عدالت<br />
خواهانه نخواهد گذاشت.<br />
البته با شکست سارکوزی سیاست سندیکا<br />
زدائی وی و محافظه کاران نیز به بایگانی<br />
سپرده خواهد شد اما نباید انتظار تغییرات<br />
جدی در افزایش دستمزد ها و شرایط استخدام<br />
را داشت، بی شک یک مبارزه طوالنی<br />
سندیکائی برای رسیدن به خواسته های عقب<br />
افتاده اقتصادی کارگران در انتظار اتحادیه<br />
های کارگری خواهد بود.<br />
یکی از دالیل انتخاب اوباما در انتخابات<br />
ریاست جمهوری آمریکا کمتر برنامه<br />
سیاسی و اجتماعی وی و حزبش که سیاست<br />
های خانمان برانداز جورج بوش و حزب<br />
جمهوریخواه امریکا بود، افتضاحات بوش<br />
در طول دو دوره ریاست جمهوری وی<br />
چنان فضائی را در داخل و خارج آمریکا<br />
آفرید که پیروزی اوبا ما را بسیار آسان تر<br />
از آنچه ممکن بود نمود. سفر های انتخاباتی<br />
اوباما به اروپا و استقبال گسترده از وی و<br />
دریافت غیر منتظره جایزه صلح نوبل و<br />
سخنرانی وی در قاهره و …همه و همه اما<br />
نتوانست تغییری در این واقعیت که اوباما<br />
نماینده طبقه ای است که سیاستی امپریالیستی<br />
را تعقیب می کند ایجاد کند.<br />
تجربه اوباما و کارنامه دوره اول ریاست<br />
جمهوری وی می تواند درس خوبی برای<br />
اوالند باشدو باید منتظر شد و دید اوالند تا<br />
چه حد از همتای امپریالیستش آموخته است<br />
قاهره – پاریس ۷ می<br />
فرانسه تا قبل از “سالهای سیاه سارکو!” در<br />
خاورمیانه از اعتباری برخودار بود، این<br />
کشور در برابر اسرائیل سنتا از سیاستی<br />
مستقلتر از بقیه کشور های متحد آمریکا<br />
برخوردار بود و در میان کشور های عربی<br />
همیشه نقش میانجی را بر عهده داشت با<br />
جلوس سارکوزی این سیاست نه تنها تعطیل<br />
شد که از محتوی تغییر یافت.<br />
سارکوزی چنان به دفاع از سیاست های<br />
اسرائیل دست زد که میان مطبوعات عربی<br />
حتی شایع شد وی مامور موساد است، اوالند<br />
بی شک نقطه پایانی به سیاست یک سویه<br />
سارکوزی در مورد اعراب نخواهد نهاد اما<br />
اسرائیل دیگر روی حمایت بی پایان فرانسه<br />
نمی تواند حسابی باز کند.<br />
دیدار نماینده اوالند، لوران فابیوس با شیخ<br />
فطر و دادن اطمینان مبنی بر عدم تغییر<br />
سیاست نزدیکی با شیوخ خلیج فارس از<br />
یک سو و ادامه فشار بر سوریه از سوی<br />
دیگر خیال مفتخوران شیخ نشین عرب را<br />
از اوالند وسیاست “جدید” راحت کرده است.<br />
اوالند به تعدیل سیاست های سارکوزی در<br />
منطقه دست خواهد زد ولی آنرا به قبل از<br />
“سالهای سیاه سارکو!” بر نخواهد گرداند.<br />
اوالند اوباما الیت؟<br />
صفحه 135<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
خاورمیانه<br />
کودتا در اسرائیل علیه مدافعان حمله به ایران<br />
یونگه ولت -گزینش و ترجمه رضا نافعی<br />
صفحه 136<br />
در برخی از کشورها رئیس جمهور را<br />
دستگیر و دفترکار او و فرستنده های<br />
تلویزیونی را اشغال و قانون اساسی را<br />
ملغی اعالم می کنند. پس از آن اعالمیه<br />
شماره یک را منتشر می سازند و در آن<br />
اعالم می دارند که ضرورت عاجل حکم می<br />
کرد که برای نجات ملت دست بکار شوند و<br />
قول می دهند که دموکراسی و انتخابات و<br />
غیره و غیره را به اجرا بگذارند .در دیگر<br />
کشورها کار را مخفیانه انجام می دهند. این<br />
افسران را معموال » خونتا » می خوانند.<br />
» خونتا یک واژه اسپانیائی است که معنی<br />
کمیته می دهد و ژنرالهای آمریکای جنوبی<br />
آنرا بکار می بردند. نام این شیوه در آلمان<br />
و سوئیس »پوچ« است . ( در زبان فارسی<br />
این اعمال را کودتا می خوانند. م(<br />
وجه مشترک در تقریبا تمام این عملیات<br />
ضربه ای این است که عامالن آن برای<br />
فریب مردم پای جنگ را بمیان می کشند.<br />
سیاستگران بدون تردید متهم به بی جرئتی و<br />
شکست طلبی می گردند، متهم می گردند به<br />
این قادر به دفاع از حیثیت ملی نبوده اند و<br />
سخنان دیگری از این دست.. اما در اسرائیل<br />
این طور نیست. آنچه ما امروز در اسرائیل<br />
شاهد آن هستیم این است که گروهی از ژنرال<br />
های ارتش چه آنها هنوز بر سر کارند و چه<br />
آنها که در گذشته صاحب منصب بوده اند و<br />
رؤسای سازمانهای اطالعاتی همه با هم به<br />
بپاخاسته اند و زبان به اعتراض گشوده اند.<br />
همه آنها اظهارات دولت را مبنی بر آغاز<br />
جنگ علیه ایران محکوم می کنند و برخی<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
از آنان این غفلت دولت را نیز محکوم می<br />
کنند که باب مذاکرات صلح با فلسطینی ها را<br />
باز نکرده است.<br />
سیاستگران بی کفایت<br />
آغاز گر این شورش شخصی بود که کسی<br />
اصال فکرش را هم نمی کرد : مه ایر داگان،<br />
رئیس سابق موساد. داگان هشت سال، یعنی<br />
بیشتر از اغلب همکاران خود، در رأس این<br />
سازمان بود، که می توان آنرا با دستگاه ام<br />
.آی .۶ . انگلیس مقایسه کرد که ویژه امور<br />
اطالعاتی در خارج کشوراست . واژه »<br />
موساد » یعنی موسسه. تا کنون هیچکس<br />
داگان را متهم به صلح دوستی نکرده است.<br />
در زمان ریاست او بر موساد، این سازمان<br />
دست به عملیات ضربتی متعددی زده بود<br />
از جمله علیه دانشمندان ایرانی و حمالت<br />
اینترنتی. این شخص که دست پروده آریل<br />
شارون است به هواداری از شدید ترین<br />
سیاست های تعرضی معروف بوده است. و<br />
امروز که بازنشسته شده است با شدیدترین<br />
الفاظ با نقشه های دولت برای حمله به<br />
تاسیسات اتمی ایران مخالفت می کند. او<br />
با الفاظی صریح گفت: »این احمقانه ترین<br />
فکری است که من در طول عمر خود شنیده<br />
ام.«<br />
هفته گذشته، رئیس سابق » شین بت »، روی<br />
دست داگان بلند شد . شین بت ( سازمان<br />
امنیت اسرائیل برای درون کشور است که<br />
با ام. آی. ۵٫ انگلیس قابل مقایسه است( کار<br />
این سازمان در درجه اول زیر نظر داشتن<br />
فلسطینی ها در خاک اسرائیل و در مناطق<br />
اشغالی است . یو وال دیسکین، رئیس<br />
سابق این سازمان که اخیرا بازنشسته شده<br />
است ، قبال شش سال در رأس این سازمان<br />
قرارداشت و معروف بود به رئیس خاموش<br />
این سازمان. او را با موهای تراشیده شده<br />
اش، فقط هنگام ورود و خروج از موسسه<br />
می شد دید. او را پدر » قتل های هدفمند »<br />
می دانند و سازمان او متهم بوده است به این<br />
که به شدت و وسعت دست به شکنجه می<br />
زده است. تا کنون کسی او را به این متهم<br />
نکرده است که با عرب ها رفتاری مالیم<br />
داشته است.<br />
اینک او نظرش را اعالم کرده است. و<br />
برای بیان نظراتش محلی بسیار غیر معمول<br />
را انتخاب کرد : پاتوق ده بیست نفر از<br />
بازنشستگان را در کافه ای در یک شهر<br />
کوچک . بنظر دیسکین و کیست که از او<br />
مطلع تر باشد؟ امروز رهبری اسرائیل<br />
در دست دو سیاستگر بی کفایت قرار دارد<br />
که اسیر توهمات آخرزمانی هستند و از<br />
درک واقعیت بسیار بدورند. نقشه آنها که<br />
می خواهند به ایران حمله کنند منجر به<br />
یک فاجعه جهانی خواهد شد. این سیاست نه<br />
تنها با شکست مواجه خواهد شد و نخواهد<br />
توانست مانع تولید بمب توسط ایران گردد،<br />
بلکه برعکس موجب خواهد شد که ایران<br />
بر تالشهای خود بیافزاید و پیش برود با<br />
این تفاوت که این بار ازحمایت جهانی نیز<br />
برخوردار حواهد بود.<br />
دیسکین از داگان هم جلو تر می رود. او
صفحه 137<br />
گفت تنها عاملی که مانع مذاکرات صلح با<br />
فلسطینی هاست ، خود نتانیاهو است. اسرائیل<br />
می تواند با محمود عباس به صلح دست یابد.<br />
او این موقعیت تاریخی را از دست می دهد<br />
و با این کار بر سر اسرائیل فاجعه نازل<br />
می کند.<br />
کارشناس شماره یک و رسمی اسرائیل<br />
برای شناخت فلسطینی ها دیسکین بوده<br />
است. سازمان او تمام دالئل ، گزارش های<br />
جاسوسی، نتایج بازجوئی ها و اطالعات<br />
حاصل از شنود ها را در اختیار داشت.<br />
دیسکین برای آن که جای هیچ شک و<br />
تردیدی در سخنان خود باقی نگذارد گفت<br />
او نتانیاهو و اهود باراک را از نزدیک می<br />
شناسد و اعتمادی به آنها ندارد و آنها را فاقد<br />
شایستگی الزم برای بیرون بردن یک ملت<br />
از بحران میداند. او همچنین گفت که آنها<br />
مردم اسرائیل را آگاهانه گمرا ه می کنند<br />
و این را هم ناگفته نگذاشت که آنها زندگی<br />
بسیار پر تجملی دارند.<br />
حمله متقابل<br />
هر کسی که فکر می کرد این دو با اتهاماتشان<br />
تنها خواهند ماند و مجموعه رؤسای<br />
سازمانهای امنیتی در گذشته و امروز یک<br />
صدا علیه آنها بپا خواهند خواست و اتهامات<br />
آن دو را محکوم خواهند کرد، سرش به<br />
سنگ خورد. رسانه ها به نقل قول از آن<br />
کارشناسان پرداختند ویکی بعد از دیگری<br />
سخنان آن دو را در کلیتش مورد تائید قرار<br />
دادند، البته به سبک خودشان. حتی یک نفر<br />
از آنها نیز نه به بحث در باره نظرات آنها<br />
پرداخت و نه آن نظرات را تکذیب کرد.<br />
رئیس کنونی ستاد ارتش و رؤسای کنونی<br />
موساد و شین بت اعالم کردند که آنها نیز<br />
نظرات آن دونفر را در مورد ایران تایید می<br />
کنند. تقریبا تمام رؤسای پیشین و از جمله<br />
رؤسای پیشین ستاد ارتش در همین اواخر،<br />
به رسانه گفتند که آنها نیز با آن دو هم<br />
نظرند. ناگهان در اسرائیل یک جبهه واحد<br />
از رؤسای با تجربه سازمانهای اطالعاتی<br />
علیه جنگ با ایران پدید آمد.<br />
طولی نکشید که حمله متقابل شروع شد.<br />
آتشباری تمام عیار مرکب از سیاستگران<br />
و نویسندگان خورده پای رسانه ها بمیدان<br />
آورده شد. کار آنها همان بود که هر وقت<br />
اسرائیل با مسائل و یا استدالل های جدی<br />
روبرو می شود به آن متوسل می گردد.<br />
هیچ کدام از آنها به اظهار نظر در بارۀ<br />
اصل مسئله نپرداختند، بلکه توجه را به<br />
جزئیات بی اهمتی سوق دادند و آنوقت دست<br />
به قلمفرسائی های بی پایان زدند. تقریبا هیچ<br />
یک از آنها پاسخی برای رد کردن ادعای<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
اقتصادی<br />
افسران اسرائیلی نداشتند . نه در مورد<br />
پیشنهاد حمله به ایران و نه در مورد مسئله<br />
فلسطینی ها. . آنها بجای پاسخ دادن به<br />
مسائل طرح شده گویندگان را مورد حمله<br />
قرار دادند. گفتند داگان و دیسکین اوقاتشان<br />
تلخ شده، چون قرارداد خدمت آنها تمدید نشده<br />
است. گفتند آنها احساس می کنند که تحقیر<br />
شده اند، و با این سخنان می خواهند دلخوری<br />
شخصی را جبران کنند و حرفشان ناشی<br />
از بدجنسی و انتقامجوئی است. اگر آنها به<br />
نخست وزیر اعتماد ندارند چرا وقتی که<br />
سرکار بودند بلند نشدند و حرفشان را نزدند؟<br />
چرا قبال این حرف ها را نزدند؟ اگر مسئله،<br />
مسئله مرگ و زندگی است پس چرا صبر<br />
کردند و همانوقت نگفتند؟<br />
مردی که مشاوران امنیتی او را متهم به داشتن<br />
اعتقادات آخرزمانی و ظهور نجات دهنده<br />
می کنند، در هفته گذشته با مصیبتی شخصی<br />
روبرو شد. پدر او بن صیهون نتانیاهو<br />
در سن ۱۰۲ سالگی درگذشت. تردیدی<br />
نیست که پدر بر پسر نفوذ زیادی داشت. او<br />
مورخ بود و تمام زندگی روشنفکرانه اش<br />
بر یک موضوع متمرکز بود: تفتیش عقاید<br />
اسپانیائی فصل دردناکی درتاریخ یهود و<br />
قابل قیاس با هولوکاست. بن صیهون نتانیاهو<br />
از راستگراین افراطی بود، و مقهور این<br />
فکر که ممکن است یهودیان درهر لحظه<br />
بکلی نابود شوند و به همین دلیل هیچ فرد<br />
غیر یهودی قابل اعتماد نیست. پدر بسیار<br />
تلخکام و سر خورده بود. جامعه آکادمیک<br />
اورشلیم ( بیت المقدس( او را هیچگاه بعنوان<br />
مورخ نپذیرفته و نظرات او را رد کرده<br />
بود. مجموعه این عوامل در ساختن خصلت<br />
و جهان بینی » بی بی » موٍثر بوده اند.<br />
این که بنیامین نتانیاهو امروز دائم از دومین<br />
هوالکاستی که در راه است سخن می گوید<br />
و از این می گوید که وظیفه تاریخی او<br />
پیشگیری از این واقعه است، فقط یک حیله<br />
سیاسی برای منحرف کردن اذهان از مسئله<br />
فلسطین و یا تضمین ادامه حیات سیاسی<br />
خود نیست. گرچه این فکر هراسناک است<br />
ولی ممکن است او واقعا به آن اعتقاد<br />
داشته باشد. آنوقت تصویری که به ذهن آدمی<br />
می آید درست همان چیزی است که یووال<br />
دیسکین ترسیم کرده است: خیالپردازی<br />
اسیر هوالکاست و فاقد ارتباط با واقعیت،<br />
بی اعتماد به هر غیر یهودی، که می کوشد<br />
تا پا درجای پای پدر یکدنده و افراطگرای<br />
خود بگذارد رویهم رفته شخصی است<br />
خطرناک و نامناسب برای هدایت یک ملت<br />
و بدر بردن آن از یک بحران واقعی . ولی<br />
همین شخص ، آنگونه که نظرخواهی ها<br />
نشان می دهند، در انتخاباتی که چهار ماه<br />
دیگر صورت می گیرد، برنده خواهد شد.<br />
ما و این اقتصاد «<br />
نیمه پخته ما«!<br />
احمد سیف<br />
وقتی مدتی پیش در روزنامه ایران »تدابیر<br />
دولت براى ساماندهى قیمت ها« )۱(<br />
را خواندم یاد یک مثالی افتادم که اغلب<br />
درسرکالس درس خودم- با اندکی تغییر<br />
البته- از آن استفاده می کنم.<br />
به دانشجویان می گویم که اگر شما به من<br />
یک سیخ کباب برگ خام بدهید، من می<br />
دانم با آن چه باید بکنم! یا می گذارمش در<br />
یخچال و فریزر که درروز وشبی دیگر، آن<br />
را کباب کرده و نوش جان بکنم و یا این که<br />
به محض دریافت، همین کار را می کنم.<br />
به همین نحو، اگر به من یک سیخ کباب<br />
برگ پخته بدهید با آن هم می دانم چه باید<br />
بکنم. اگر شام و نهار نخورده باشم، جای<br />
همه شما خالی، می نشینم و این کباب برگ<br />
پخته را با مخلفات دیگر نوش جان می کنم.<br />
و اما، اگر به من یک سیخ کباب برگ نیمه<br />
پخته بدهید، نمی دانم با آن چه کنم. نه خام<br />
است که بگذارمش در یخچال برای فرصتی<br />
دیگر، و نه پخته است که هم اکنون قابل<br />
خوردن باشد. می ماند الی دست من، بدون<br />
استفاده.<br />
حاال شده کار برنامه های اقتصادی دولت<br />
فخیمه، یعنی نه خام، خام است و نه پخته،<br />
پخته، نیم پخته است که نه می شود منجمدش<br />
کرد و نه می شود آن را خورد. از سوئی،<br />
روزی نیست که اندر فواید اجرای اصل ۴۴<br />
داستان پردازی نکنند ووعده واگذاری این<br />
بانک یا آن شرکت بیمه را ندهند و بعد نکوشند<br />
سر همگان را با وعده های مکرر در باره<br />
یک « انقالب اقتصادی« نبرند. درکنارش،<br />
ولی از نماینده مجلس بگیر تا مسئول روزنامه<br />
ذوب شده در والیت اش و همین طور رئیس<br />
جمهورش، برعلیه « سرمایه داری« و «<br />
سرمایه داران زالوصفت«داد سخن و قلم می<br />
دهند و درک نمی کنند انگار که این جا به<br />
واقع دارند از مثلثی چهارگوش سخن می<br />
گویند. مگر امکان دارد که با این شعارهای<br />
چپ و راست، این اصل را آن گونه که ادعا<br />
می شود، اجرا کرد. اگرهم غرض، به واقع<br />
« اختصاصی سازی« باشد، که آن مبحث<br />
دیگری است. برای این که حرف بی سند
138<br />
صفحه به<br />
کیهان سرمقاله از جمله این باشم، نزده های<br />
تروریست با »چرا گویاست: کفایت قدر عرصه<br />
در حاکم داران سرمایه و اقتصادی جدی<br />
برخورد سرمایه حاکمیت و اقتصاد )۲(۲<br />
کنید؟« نمی در<br />
مجلس وکالی از یکی ادعای هم این ارشد<br />
مسؤولین رده در »آنانکه قبل: دوره با<br />
و داشتند قرار مجلس و دولت در اقتصادی و<br />
اقتصادی قواعد کارکرد نوع از اطالع عدم اقتصادی<br />
تئوری تولید شرایط به نسبت جهل در<br />
و کشور اقتصاد امروز متحول دنیای در آزمون<br />
اسیر را مردم تودههای زندگی واقع ۳ کردهاند« سرمایهداری روشهای خطای و آقای<br />
تودیع مراسم در هم جمهور رئیس آقای نظام<br />
و آزاد بازار « گوید، می مظاهری نفع<br />
به بزرگ دروغ یک داری سرمایه است«۴<br />
متخلفان و دزدها حسابی<br />
حرف اگر من، حساب حرف واما، اسالمی<br />
اگرجمهوری که است این باشد، و<br />
جمهور رئیس آقای نظر این با واقع به در<br />
است، همراه مجلس پیشین وکیل آن یا چه<br />
۴۴ اصل اجرای آمد پی صورت، آن این<br />
با یعنی بود؟ خواهد اقتصادی نظام نوع است<br />
قرار چه بیفتد- اتفاق اگر ها- واگذاری قرار<br />
راستائی چه در ایران اقتصاد و بشود بطور<br />
و فخیمه اگردولت گردد؟ متحول است اسالمی<br />
جمهوری در قدرت صاحبان کلی آن<br />
نباید، دیگر که دارند را دیدگاه همین هم را<br />
ها وعده آن و بزنند را دیگرشان حرفهای کارآئی<br />
افزایش برای که این حداقل بدهند. با<br />
را اقتصاد بتوانند که بکوشند دولت نهاد اداره<br />
ایران مردم نفع به کمتری های هزینه ۴۴<br />
اصل واقع به خواهند می اگرهم نماید. که<br />
کنند، پیاده شود، می ادعا که گونه آن را خواهم<br />
می بزنند. نباید حرفها این از دیگر از<br />
یکی که بکنم جلب نکته این به را توجه شدن<br />
بیشتر اندیشی« درهم « این آمدهای پی نتیجه<br />
و است ایران دراقتصاد سیاسی ریسک ویک<br />
هزار درکنار هم- بیشتر سیاسی ریسک فرار<br />
به سرمایه تشویق گمان بی دیگر- زیان صورت<br />
به نحو همین به و ۵ است کشور از می<br />
را سرمایه ورود جلوی موثر ترمزی مکرر<br />
موارد در قلم این صاحب اگرچه گیرد. واگذاری<br />
که است داشته اشاره نکته این به مشکالت<br />
حالل را سازی خصوصی و است<br />
این نکته ولی داند نمی ایران اقتصادی اجرای<br />
در واقع به اسالمی اگرجمهوری که به<br />
و شود می ادعا که صورتی به ۴۴ اصل که<br />
است مصمم شود، می ادعا که منظوری این<br />
و حضرات این حال به فکری یک باید اصالحات<br />
هم شود نمی یعنی بکند. ها ادعا این<br />
نتیجه هم و گرفت پیش در دارانه سرمایه به<br />
تنها که بزرگ دروغ یک را اصالحات 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله هم<br />
را این نامید. است، متخلفان و دزدان نفع اندیشی،<br />
هم در این نتیجه که بگذرم و بگویم دولت<br />
نقش مدافع من هم که است شده این و<br />
دوستان هم و آید می در دادم دراقتصاد موافق<br />
اقتصاد در دولت نقش با که همکارانی می<br />
درست هم مان دوی هر احتماال و نیستند نکته<br />
همین دیگری زبان به اگر یا گوئیم. نظامی<br />
داریم، درایران ما چه آن بگویم، را ندارد.<br />
قرابتی دو این از کدام هیچ با که است است<br />
مشخص و معلوم آن در دولت نقش نه خارجی<br />
و داخلی خصوصی بخش به نه و منظورم<br />
که البته دهد- می کشیدن نفس امکان عاشقان<br />
مجموعه این هم خصوصی بخش از توجهی<br />
قابل شماره که نیست درایران رانت می<br />
در را کارآفرینان« « ادای هم آنها از آورند.<br />
است.<br />
دیگری جای در ولی من اصلی نگرانی براساس<br />
که این جای به درایران ما یعنی، استراتژی<br />
یک جامعه نیازهای و ها قابلیت گیری<br />
پی را اقتصادی درازمدت و مدت میان بدون<br />
هم اغلب و روزانه بطور واقع به کنیم، و<br />
کنیم. می پردازی سیاست دورنما، هیچ ما<br />
اقتصادی اوضاع که ندارد تعجبی که البته شود.<br />
می تر آمیز مخاطره هرروزه درذهن<br />
که گویم می را نکته این دارم درواقع دولت<br />
اقتصادی نقش نه ما، پردازان سیاست نظام<br />
جایگاه نه و است روشن و مشخص نادرستی<br />
یا درستی برسر توان می بازار. جایگاه<br />
باید ولی کرد جدل و بحث الگوها این توجه<br />
با و شناخت درستی به را کدام هر مشکل<br />
کرد. پردازی سیاست جایگاه این به سیاست<br />
که است این من گمان به هم دیگر تنها<br />
اسالمی، درجمهوری اقتصادی پردازی هر<br />
و هروزیر بلکه ندارد متولی سازمان یک همین<br />
که داند می محق را خود قدرتی صاحب و<br />
کرده شرکت فرایند دراین بختکی هللا طور شاید<br />
نماید. پردازی سیاست بالبداهه بطور ام<br />
دیده کم مثال، عنوان به ولی کنم می اشتباه کارگری<br />
های سیاست باره در کار وزیر که در<br />
دیگر، سوی از بگوید. حدیث و حرف قدرت<br />
صاحبان که ام دیده مکررحتی موارد دولت<br />
سوی از کاالها مستقیم گذاری قیمت از عملی<br />
مشکالت به کاری فعال اند. گفته سخن این<br />
نظرم ولی ندارم ها سیاست این اجرای «<br />
عمل در سیاست، این آمد پی که است )adverse<br />
selection( گزینشی« کژ درفرایند<br />
یعنی هاست. واگذاری درفرایند که<br />
مانند می باقی کسانی فقط هم ها واگذاری به<br />
احتماال و اندیشند می خواری رانت به تنها ها<br />
دارائی ارزش کردن نقد و خریدن ارزان دوش<br />
از باری بخواهند که این نه اندیشند می بردارند.<br />
ایران محتضر و مریض اقتصاد این<br />
از بسیاری که بگذرم و بگویم البته حمایت<br />
« پوشش، در مخرب، های سیاست شود.<br />
می ارایه کننده« مصرف از که<br />
این است مطرح من برای که سئوالی برای<br />
کافی و الزم شرایط کردن فراهم بدون کننده<br />
ازمصرف شود می مگر تولید، افزایش از<br />
حمایت سال را امسال البته کرد؟ حمایت فخیمه<br />
دولت ولی اند گذاشته نام داخلی تولید نرخ<br />
حساب به میلیارددالریعنی ۲۴ هم از<br />
کمتر اندکی مه( )۲ تهران دربازار دالر بودجه<br />
واردات برای ملیاردتومان- ۴۱۰۰۰ یادداشته<br />
به اگر پیش چندی یا است. گذاشته خور<br />
ماست ایران دریائی نیروی وقتی باشید چه<br />
با بود گرفته را دریائی دزدان از تعدادی از<br />
حمایت به هم را روایت این تابی و آب کشتی<br />
که درحالی بودند زده گره داخلی تولید چند<br />
حامل بود گرفته قرار حمله مورد که ای بود.<br />
ایران مقصد به وارداتی محصول هزار نمی<br />
را آقایان منطق و دارم گیر من دانم نمی دارید!<br />
گرفتاری من مثل هم شما یا فهمم http://www.iran-newspaper.-۱<br />
html/iraneco-/870126/1387/com<br />
htm#s833592.nomic2<br />
http://alef.ir//content/-2<br />
/24319/view<br />
http://alef.ir//content/-3<br />
/24253/view<br />
http://www.bbc.co.uk/persian/-4<br />
ka-_081006/10/2008/iran/story<br />
ahmadinejad.shtml<br />
http://shahabnews.com/-5<br />
htm.0nok49noy5k14.vdca
اقتصادی<br />
نکاتی پیرامون فرود هژمونی آمریکا و فراز فرصت های نوین<br />
صفحه 139<br />
– ۱ در گذشته های نه چندان دور کشور<br />
آمریکا از اعتبار نسبی و قابل توجهی در<br />
سراسر جهان برخوردار بود . دولتمردان<br />
خیلی از کشورها نه فقط در اروپای غربی<br />
بلکه حتی در بعضی از کشورهای پیرامونی<br />
( جهان سوم ) یا بطور مستقیم و داوطلبانه و<br />
یا تحت تاثیر نفوذ و پرستیژ آمریکا عموما ”<br />
دوستان ” و یا ” پیروان وفادار ” آن محسوب<br />
می شدند . شایان توجه است که در دوره<br />
سال های ۱۹۵۰ تا ( ۱۹۷۵ که به دوره<br />
بیست و پنج ساله هژمونی آمریکا در جهان<br />
معروف است ) تعداد زیادی از کشورهای<br />
متعلق به سه قاره ( آسیا ، آفریقا ، آمریکای<br />
التین ) در مقابل رقابت های خانمانسوز بین<br />
شوروی و آمریکا موضع ” بی طرفی ” و<br />
یا ” غیر متعهد ” اتخاذ می کردند . در این<br />
دوره بیست و پنج ساله که دوره اوجگیری<br />
” جنگ سرد ” نیز محسوب می گردد ،<br />
برتری بین المللی آمریکا در گستره های<br />
متعدد دیپلماسی ، تجارت ، اقتصاد ، سیاست<br />
، فرهنگ و…. در بخش بزرگی از جهان<br />
به آمریکا یک موقعیت هژمونیکی داده بود<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
ن.ناظمی<br />
که با استفاده از آن دولت های آمریکا می<br />
توانستند بدون توسل به حمله و تجاوز نظامی<br />
حتی دموکراتیک ترین دولت های موجود در<br />
کشورهای جهان سوم که خواهان گسست از<br />
محور نظام امپریالیستی بودند را ، سرنگون<br />
سازند .<br />
– ۲ ولی امروز آمریکا تمام ابعاد و مولفه<br />
های برتری خود را از دست داده و تنها<br />
گستره ای که از طریق آن می تواند موقعیت<br />
هژمونیکی فرتوت و ” بی ربط ” و مصنوعی<br />
خود را حفظ کند، گستره نظامی – مالی است<br />
. بررسی پیچ و خم های روابط آمریکا با<br />
کشورهای مختلف جهان از ” شرکاء ” ، ”<br />
دوستان ” و ” متحدین ” گرفته تا ” رقبا ” و<br />
مخالفین و دشمنانش نشان می دهد که تقریبا<br />
هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که با<br />
آمریکا در تالقی ، تضاد و اختالف نباشد .<br />
آنچه که شایان توجه بیشتر است این است که<br />
آمریکا حتی قادر نیست که به این تالقی ها<br />
، تضادها و مخالفت ها به نوبه خود سمت و<br />
سو داده و حداقل کنترل و یا مدیریت بخشی<br />
از آنها را به عهده بگیرد . بررسی چند و<br />
چون روابط آمریکا با کشورهای مختلف<br />
جهان در سه ماه گذشته ( پائیز ) ۲۰۱۱ به<br />
خوبی نشان می دهد که در این مدت آمریکا<br />
در تالقی ، مجادله ، تضاد و مخالفت با چین<br />
، پاکستان ، عربستان سعودی ، اسرائیل ،<br />
ایران ، آلمان و اکثر کشورهای آمریکای<br />
التین بوده و در هیچ کدام از این رویاروئی<br />
ها نتوانسته طرف مقابل را از سیاست های<br />
جاری خود راضی نگهدارد .<br />
– ۳ سفر اوباما به استرالیا و سخنرانی اش<br />
در پارلمان آن کشور دقیقا نشان داد که دولت<br />
آمریکا می خواهد چین را در اقیانوس آرام<br />
به طور جدی به چالش بطلبد . اوباما در<br />
سخنرانی خود تاکید کرد که آمریکا تصمیم<br />
گرفته که با ایجاد و تاسیس یک پایگاه نظامی<br />
در آن کشور به حضور قوی نظامی خودش<br />
در منطقه ” نوار اقیانوس آرام ” جامه عمل<br />
بپوشاند . در این راستا ، او اعالم کرد که
صفحه 140<br />
آمریکا بالفاصله ۲۵۰ نفر ” کاله سبزهای<br />
نظامی ” را روانه پایگاه هوائی استرالیا در<br />
بندر داروین ساخته و در سال ۲۰۱۲ تعداد<br />
آنها را به ۲۵۰۰ نفر افزایش خواهد داد .<br />
اظهارات اوباما نشان می دهد که آمریکا<br />
با این که می خواهد ( ویا زیر فشار است<br />
) نیروهای نظامی خود را از عراق تخلیه<br />
کند، ولی در عوض برنامه دارد که حضور<br />
نظامی خود را به منطقه بزرگ آسیا –<br />
اقیانوسیه گسترش دهد . افزایش تمایالت و<br />
خواسته های ضد جنگ و ضد مداخله در<br />
بین مردم آمریکا که به خاطر تشدید بیکاری<br />
و نا امنی در آمریکا خواهان کاهش هزینه<br />
های دولتی حتی در گستره نظامی هستند ،<br />
نشان می دهد که آمریکا بقای موقعیت خود<br />
را فقط می تواند از طریق افزایش پایگاههای<br />
نظامی آن هم در بخشی از جهان برای مدتی<br />
تامین کند .<br />
– ۴ هیئت حاکمه آمریکا به نمایندگی<br />
اولیگوپولی های مالی تر شده تالش می کند<br />
که با سیاست مهار و تحدید چین ( دومین<br />
اقتصاد بزرگ جهان و بزرگترین طلبکار<br />
آمریکا ) آن کشور را تحریک کرده و بدین<br />
وسیله ازدیاد هزینه های سرسام آور نظامی<br />
خود را مورد توجیه قراردهد . در واقع<br />
حضور اوباما در کنفرانس کشورهای آسیا –<br />
اقیانوسیه و سفرش به اندونزی در ماه نوامبر<br />
۲۰۱۱ و سفر هیالری کلینتون به برمه (<br />
میانمار ) در ماه دسامبر ۲۰۱۱ و سپس<br />
دامن زدن به اختالفات بین چین و کشورهای<br />
همجوار چین – فلیپین ، ویتنام ، ژاپن و…<br />
بر سر مالکیت بر جزایر ” دریای جنوب<br />
چین ” در راستای تحریک چین و سپس<br />
توجیه ازدیاد هزینه های نظامی در انظار<br />
و افکار مردم جهان به ویژه مردم آمریکا ،<br />
است . با این که سیاست های تهاجمی رژیم<br />
اوباما علیه چین ضرورتا به یک خطر جدید<br />
علیه صلح جهانی ختم نمی شود ولی مجموع<br />
پیآمدهای پروژه های جنگی و سیاست های<br />
مداخله جویانه آمریکا در امور کشورهای<br />
پیرامونی از یک سو و<br />
توسل به” برنامه های تحریک آمیز” به ویژه<br />
سیاست مهار و تحدید رقبای آمریکا ( چین<br />
و روسیه ) از سوی دیگر می تواند شرایط<br />
را برای بروز جنگ های عمومی حداقل در<br />
سطح منطقه ای آماده سازد .<br />
– ۵ در همین سه ماه گذشته ( پائیز ۲۰۱۱<br />
) رژیم اوباما دست به افزایش حضور و<br />
نفوذ نظامی بیشتر آمریکا در کشورهای<br />
هم مرز و هم جوار روسیه زده است . که<br />
ابعاد آن کمتر از سیاست های تحریک آمیز<br />
علیه چین نیست . تاسیس پایگاههای نظامی<br />
هوائی مسلح به موشک های دوربرد و<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
رادارهای پیشرفته در لهستان ، رومانی ،<br />
ترکیه ، جمهوری چک و بلغارستان درعین<br />
حال که ” تحریک آمیز ” هستند حکایت از<br />
مهار کامل روسیه که یک کشور ” دو قاره<br />
ای ” از نظر ارضی است ، از سوی رژیم<br />
اوباما می کند . مضافا رژیم اوباما با گشایش<br />
و گسترش پایگاههای نظامی در کشورهای<br />
آسیای مرکزی ( تاجیکستان ، ازبکستان<br />
، قرقیزستان و … ) که کشورهای هم<br />
جوار روسیه هستند در صدد برآمده است<br />
که تالش های جنگ افروزانه خود را از<br />
منطقه خاورمیانه بزرگ و آسیای جنوبی (<br />
افغانستان و پاکستان ) به مرزهای آسیائی<br />
روسیه نیز گسترش دهد . در راستای<br />
سیاست تحدید کامل روسیه ، هیئت حاکمه<br />
آمریکا با حمله نظامی به کشورهای عراق و<br />
لیبی که مهم ترین شرکای تجاری و اقتصادی<br />
روسیه در خاورمیانه و آفریقای شمالی بودند<br />
، عمال به روابط تجاری بین المللی روسیه<br />
صدمه زده است . عکس العمل این رقبا در<br />
مقابل تالش های آمریکا مطلقا سکوت و یا<br />
بی توجهی همراه با ریشخند و مسخره بوده<br />
است : مثل این که بگویند اوضاع رو به رشد<br />
در جهان به نفع آنها و به ضرر موقعیت<br />
آمریکاست . هم چین و هم روسیه از جهانی<br />
تر شدن سرمایه خرسند هستند ولی آنها این<br />
گلوبالیزاسیون را منهای هژمونی آمریکا می<br />
خواهند . آگاهی از افول و فرود قدرقدرتی<br />
آمریکا در سطح جهانی فقط محدود به رقبای<br />
تازه به دوران رسیده آمریکا ( اقتصاد های<br />
نوظهور ) نمی گردد .<br />
– ۶ در پاکستان به خاطر سرپیچی های<br />
دولت زرداری – گیالنی از فرامین آمریکا<br />
به ویژه در مورد اوضاع افغانستان احتمال<br />
قوی می رود که آمریکا به یک کودتای<br />
نظامی علیه دولت غیر نظامی پاکستان دست<br />
بزند ( روزنامه “واشنگتن پست” ۲۳ دسامبر<br />
) ۲۰۱۱ . علت اصلی این امر دقیقا به خاطر<br />
مرز نسبتا طوالنی پاکستان با کشور چین و<br />
روابط نزدیک دولت پاکستان با چین است<br />
که در سال های اخیر محکمتر و دوستانه<br />
تر گشته است . واال مبارزه علیه طالبان و<br />
تروریسم لولوخرخره هایی هستند که آمریکا<br />
از آنها در بیست سال گذشته ( از پایان دوره<br />
جنگ سرد به این سو ) استفاده کرده که<br />
با روی کار آوردن رژیم های کمپرادور<br />
در کشورهای پیرامونی از افول موقعیت<br />
هژمونیکی خود در منطقه استراتژیکی<br />
خاورمیانه – اقیانوس هند جلوگیری کند .<br />
در حال حاضر تقویت جایگاه و موقعیت<br />
بخشی از بنیادگرایان دینی توسط ” سیا ”<br />
در پاکستان و افغانستان نه تنها به جناح های<br />
مختلف درون اولیگارشی دو حزبی آمریکا<br />
( که در ارکان رژیم اوباما مشغول رقابت<br />
باهم هستند ) فرصت داده که پاکستان را به<br />
جوالنگاه درگیریهای ” نیابتی ” خود تبدیل<br />
سازند بلکه در سه ماه گذشته این احتمال را<br />
به وجود آورده است که پاکستان به عنوان<br />
” سکوی پرش ” آمریکا در جهت پیشبرد<br />
هدف نهائی آمریکا ( تحدید چین ) مورد<br />
استفاده قرار گیرد . فعل و انفعاالت و اشتعال<br />
تضادهای سیاسی و دیپلوماتیک بین آمریکا<br />
و پاکستان در طول سال – ۲۰۱۱ دستگیری<br />
و قتل ناگهانی اوسامه بن الدن ، بمباران<br />
بخش های مرزی پاکستان و کشتار مردم<br />
غیر نظامی پاکستان توسط هواپیماهای بدون<br />
خلبان ( پهباد نظامی ) آمریکائی و باالخره<br />
شیوع خبر کودتای احتمالی علیه دولت<br />
پاکستان توسط نظامیان طرفدار آمریکا در<br />
ارتش پاکستان – نشان می دهند که فعالیت<br />
های مشترک بعضی از بنیادگرایان اسالمی<br />
با بخشی از نظامیان ارتش در پاکستان<br />
و رابطه نیابتی آنان با جناح های درون<br />
اولیگارشی های حکومتی در آمریکا و<br />
کشورهای عضو ” ناتو ” سبب بی ثباتی و<br />
آشفتگی در کشور پاکستان گشته و شرایط<br />
گسترش جنگ از افعانستان به پاکستان ( که<br />
همسایه و دوست چین است ) را آماده ساخته<br />
است . اگر رژیم اوباما نتواند توسط اتحاد<br />
نامقدس بین بنیادگرایان و بخشی از ارتش<br />
و سازمان امنیت پاکستان دولت سکوالر و<br />
قانونی زرداری – گیالنی را از طریق کودتا<br />
سرنگون ساخته و ” تبیین و تثبیت شریعت<br />
اسالمی ” را جایگزین آن دولت سازد ، در<br />
آن صورت بعید نیست که اوباما به بهانه<br />
این که مرزهای پاکستان ” خطرناکترین<br />
منطقه در جهان ” است جنگ ساخت<br />
آمریکا در افغانستان را به طور آشکار و<br />
برمالتر به سرتاسر پاکستان گسترش دهد .<br />
شایان توجه است که سیاست مداخله گرایانه<br />
آمریکا در پاکستان که روزانه با حمله های<br />
هوائی هواپیماهای بی خلبان خود حاکمیت<br />
دولت زرداری – گیالنی را به روشنی به<br />
زیر سئوال می کشد به موازات گسترش<br />
نظامیگری های رژیم اوباما در منطقه<br />
اقیانوس پاسیفیک ( آرام ) به پیش برده می<br />
شود که هدف نهائی شان تحدید چین است .<br />
– ۷ چرخش در سیاست نظامی آمریکا (<br />
گسترش نظامیگری و تحریکات جنگ<br />
افروزانه از منطقه خاورمیانه – عراق –<br />
و آسیای جنوبی – افغانستان – به نوار<br />
اقیانوس آرام و دریای شمال چین از یک<br />
سو و به مرزهای روسیه در اروپای شرقی<br />
از سوی دیگر ) توازن قدرت اتمی – هسته<br />
ای را به نفع آمریکا در سطح جهان تغییر<br />
نخواهد داد . این حرکت های صرفا نظامی،<br />
احتمال قوی دارد که به همکاریهای نزدیک<br />
و استقرار محوری منطقه ای بین چین و
صفحه 141<br />
روسیه دامن بزند . آن روزگارانی که در آن<br />
سیاست استراتژیکی نیکسون – کی سینجر<br />
)‘تفرقه بینداز و حکومت کن “( در اشتعال<br />
اختالفات و تالقی های شوروی و چین توده<br />
ای در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ نقش ایفاء<br />
می کرد ، به تاریخ پیوسته و فکر تکرار<br />
آن در پرتو واقعیات حاکم بر اوضاع رو<br />
به رشد در جهان قرن بیست و یکم تنها<br />
از مخیله موجودی می تواند تراوش بکند<br />
که در بستر موت به هذیان گویی افتاده<br />
و به دوره بی ربطی و کهولت عمر خود<br />
رسیده است . اولیگارشی دو حزبی حاکم<br />
در شکم هیوالی نظام سرمایه به ” بازار<br />
جهانی ” صرفا با ” عینک عدسی ” جنگ و<br />
نظامیگری نگاه کرده و راه حل مسائل جهان<br />
را مطلقا از طریق جنگ و زور نظامی<br />
می بیند . اعمال “جهالت زور” و جنگ<br />
افروزی علیرغم پیروزی های آنی و موقتی<br />
آمریکا در صحنه های جنگ باعث گشته<br />
که آمریکا مشروعیت و اعتبار و پرستیژ<br />
سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و… خود را<br />
که روزگاری در گذشته بین مردم داشته<br />
امروزه از دست بدهد . افول بی اعتباری و<br />
فرود هژمونی آمریکا از یک سو و توسل<br />
آمریکا به جهالت زور و تجاوزات جنگی<br />
از سوی دیگر به درجه ای رسیده که خیلی<br />
از کشورها مثل پاکستان ، آلمان ، فلسطین و<br />
اکثر کشورهای آمریکای التین نیز به سوی<br />
رویاروئی و رودرروئی با آمریکا سوق داده<br />
شوند .<br />
– ۸ فرود و ریزش موقعیت هژمونیکی<br />
آمریکا و عکس العمل طبقه حاکمه مبنی بر<br />
تشدید نظامیگری ، گسترش جنگ های ”<br />
ساخت آمریکا ” ، اتخاذ سیاست های تحریک<br />
آمیز علیه چین و روسیه در مرزهای آنان<br />
جهان ما را با خطر بروز جنگ های فراگیر<br />
حداقل منطقه ای و قاره ای و وقوع ”<br />
هولوکاست های هسته ای ” مواجهه ساخته<br />
است . عامل اصلی این وضع بحران عمیق<br />
ساختاری نظام جهانی سرمایه است که<br />
امروز تحت سرکردگی آمریکا توسط ” پنج<br />
انحصار بزرگ ” مالی تر شده ، اداره می<br />
گردد . این سرمایه داری انحصاری مالی<br />
تر و جهانی تر گشته شکل و حیات زالووار<br />
خود را همچنان در سرتاسر جهان رشد<br />
و گسترش می دهد . در این روند نه تنها<br />
مردمان کشورهای پیرامونی از آمریکای<br />
التین و جزایر کارائیب گرفته تا خاورمیانه ،<br />
آفریقای شمالی و…. در مقابل این ” هیوال ”<br />
به پا خاسته اند بلکه کارگران و دیگر زحمت<br />
کشان کشورهای مرکز ( شمال گلوبال<br />
) نیز باالخره با توسل به جنبش های فتح<br />
و تسخیر، خواهان سرنگونی و انهدام این<br />
هیوال گشته اند . قرائن چنین حکم می کند<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
که توده های مردم هم در کشورهای مرکز و<br />
هم در کشورهای پیرامونی ( ۹۹ در صدیها<br />
) متحدا این دفعه نمی خواهند مسئولیت و<br />
کفالت نجات نظام سرمایه و تقسیم دوباره<br />
ثروت جهان را بین ( ۱ در صدیها ) بپذیرند .<br />
گفته می شود که توهم زدائی توده های مردم<br />
جهان نسبت به اعتبار و مشروعیت سیاسی و<br />
حتی قدرقدرتی نظامی آمریکا نقش بزرگی<br />
در حرکت مردم جهان به سوی ایجاد جهانی<br />
دیگر و بهتری ایفاء می کند . این حرکت<br />
که در امواج خروشان بیداری و رهائی از<br />
” بهار عربی ” در میدان تحریر در قاهره<br />
گرفته تا جنبش فتح و تسخیر وال استریت<br />
در نیویورک و ۱۳۰ شهر دیگر آمریکا<br />
و۹۰شهر در پنج قاره جهان به طور روزانه<br />
دیده می شود . براستی و به حق چالشگران<br />
ضد نظام و در راس آنها مارکسیست ها را<br />
به یک چالش جدید تاریخی کشیده است .<br />
– ۹ تعمیق و گسترش رکود اقتصادی که<br />
حداقل تا سالها به روند خود در سراسر<br />
جهان ادامه خواهد داد به بیکاری مزمن ،<br />
بی خانمانی های گسترده تر و نا امنی های<br />
فراگیرتر در شهرها ، قصبه ها ، روستاها ،<br />
زاغه ها و کوخ های جهان دامن خواهد زد .<br />
از سوی دیگر اوضاع رو به رشد در سراسر<br />
جهان نشان می دهد که توده های مردم به ویژه<br />
زحمت کشان و تهی دستان هم در کشورهای<br />
پیرامونی و هم در کشورهای مرکز به شکل<br />
های متعدد و گوناگون دست به مقاومت ،<br />
نافرمانی و مبارزه علیه نظام جهانی زده<br />
اند . این وضع امر برنامه ریزی از طرف<br />
چالشگران ضد نظام منجمله مارکسیست<br />
ها را بیش از پیش ضروری ساخته است<br />
. اگر نیروهای ضد نظام و جنبش چپ (<br />
کمونیست ها ، سوسیالیست ها و…. ) برای<br />
این فرصتی که به وجود آمده است ، برنامه<br />
و استراتژی نداشته باشند، مناسبات و ارتباط<br />
خود با بشریت زحمت کش و تهی دست<br />
جهان را بیش از پیش از دست خواهند داد .<br />
این امر مسلما شرایط را برای نفوذ و اشاعه<br />
بیشتر اندیشه های بنیادگرائی دینی و امت<br />
گرائی های مذهبی از یک سو و بازگشت و<br />
رسوخ اندیشه های پانیستی – شوونیستی (<br />
که جملگی تبعات پروسه حرکت جهانی تر<br />
و مالی تر شده سرمایه داری انحصاری در<br />
فاز کنونی هستند ) را در بین توده های مردم<br />
فراهم ساخته و آنها را هم چنان در زندان<br />
های توهمات خانواده گی برای مدتی هم که<br />
شده محبوس نگاه خواهد داشت .<br />
– ۱۰ در تحت این شرایط پر از تالطم ،<br />
نیروهای چپ ضد نظام چه کار می توانند و<br />
باید انجام دهند ؟ جواب مناسب به این پرسش<br />
باید بر اساس تحلیل نیروهای چپ از خطرات<br />
و فرصت های نوینی باشد که اوضاع روبه<br />
رشد در مقابل نیروهای چالشگر ضد نظام<br />
قرار داده است . باید هوشیارانه و به درستی<br />
به محیط زیست و نیروبندیهای میدان اصلی<br />
کارزار توجه کرد . این کارزار در حال<br />
حاضر بین سرکردگان داووس = جی ۲۰<br />
( یک در صدیها ) و چالشگران ضد نظام<br />
جهانی در کنار کارگران ، زحمتکشان و<br />
تهیدستان شهر و روستا ( ۹۹ در صدیها ) در<br />
سراسر جهان به پیش می رود . سرکردگان<br />
داووس که فرمانبر اولیگوپولی های مالی<br />
– انحصاری هستند می خواهند با اتحاد<br />
خود و پس از عبور از بحران ساختاری<br />
کنونی ” نظمی نوین ” که شکاف براندازه<br />
تر’ استثمارگرتر و از نظر طبقاتی هیرارشی<br />
تر خواهد بود ، بنا نهند . در تقابل جدید و<br />
تاریخی با یک در صدیها نیروهای چپ و<br />
دیگر چالشگران ضد نظام باید و ضروری<br />
است که با اتحاد خود جهانی دیگر و ” بهتر<br />
” که دموکراتیک تر و برابری طلب تر با<br />
چشم اندازهای سوسیالیستی باشد ، بنا سازند<br />
. در این نبرد طوالنی که سالها و دهه ها<br />
طول خواهد کشید ، انتخاب چپ ها برخالف<br />
فازهای پیشین نباید بین بد و بدتر باشد .<br />
به عبارت دیگر نظام جهانی سرمایه نه تنها<br />
قادر به حل بحران های منبعث از عملکرد<br />
حرکت خود در سطح کشوری ، منطقه ای و<br />
جهانی نیست بلکه ” اقتضای طبیعتش ” کلیت<br />
آن را باالخره به یک ” بحران ” در زندگی<br />
انسانی تبدیل کرده است . به قول معروف این<br />
نظام به ” بن بست ” تاریخی خود رسیده که<br />
حتی با تزریق ” ویژگی های چینی ” و تعبیه<br />
و تنظیم گلوبالیزاسیون ” منهای هژمونی<br />
آمریکا ” هم نمی شود جلوی ورشکستگی<br />
این نظام فرتوت و ” بی ربط ” را گرفت<br />
. الجرم کارزار بین ” یک در صدی ها ”<br />
و ” ۹۹ در صدی ها ” امروز دقیقا بر سر<br />
انتخاب یکی از دو نظام ( در ابعاد جهانی )<br />
است که اساسا با هم تفاوت دارند .<br />
– ۱۱ بنابراین چالشگران ضد نظام که به<br />
طور مستقیم و غیر مستقیم مطالبات معیشتی<br />
و خواسته های طبقاتی اجتماعی نیروهای<br />
کار و زحمت و تهیدستان شهر و روستا را<br />
بیان و یا حتی در بعضی از مناطق جهان<br />
نمایندگی می کنند ، باید به سرعت به ترویج<br />
و تبلیغ انتخاب و آلترناتیو خود هم در سطح<br />
ملی و منطقه ای و هم در سطح بین المللی<br />
و جهانی بپردازند . در پروسه این کارزار<br />
چپ ها باید اول در جهت مبارزه وسیع<br />
علیه امواج کاال سازی سرکردگان نظام (<br />
سیاست های فالکت بار خصوصی سازی و<br />
لغو سوبسیدها ) هم در کشورهای مرکز و<br />
هم در کشورهای پیرامونی به پیش روند .<br />
به موازات این حرکت ، چپ باید در جهت<br />
ارتقاء مبارزه وسیع برای کسب ” عدالت
نقد و بررسی<br />
صفحه 142<br />
بین المللی ” ( حق تعیین سرنوشت ملی در<br />
راه گسست از نظام جهانی حاکم فعلی ) در<br />
کشورهای پیرامونی تالش کند . بدون مبارزه<br />
برای کسب ” عدالت جهانی ” امکان مبارزه<br />
برای توسعه دموکراتیزاسیون و استقرار<br />
مولفه های عدالت اجتماعی و بهزیستی<br />
زمین نمی تواند در کشورهای جهان میسر<br />
گردد . چپ ها به ویژه چپ های رادیکال<br />
( کمونیست ها ، سوسیالیست ها ) بی باکانه<br />
و با جسارت تاریخی بیشتر در عین حال که<br />
به ” خانه تکانی ” خود در جهت استقرار ”<br />
اردوی متحد ” خود تالش می ورزند باید<br />
در این برهه تاریخی که احتماال بیست تا<br />
سی سال طول خواهد کشید به ترویج و تبلیغ<br />
این حکم امیدوار کننده در بین توده های<br />
مردم بپردازند که : گذار ” ۹۹ در صدی<br />
های ” مردم جهان به دنیای بهتر پر از راه<br />
های پر پیچ و خم و دشوار خواهد بود ،<br />
اما کسب پیروزی انسان در استقرار زندگی<br />
بهتر امروز از امکانات و فرصت های نوین<br />
و قابل توجهی برخوردار است که از نظر<br />
تاریخی کم سابقه و حتی بی نظیر می باشد .<br />
ن.ناظمی فروردین ۱۳۹۱<br />
منابع و مآخذ<br />
– ۱ روزنامه “واشنگتن پست “شماره ۲۳ و<br />
۲۵ دسامبر . ۲۰۱۱<br />
– ۲ امانوئل والرشتاین ، ” آمریکا در<br />
رویاروئی با همه ” ، در نشریه اینترنتی :<br />
۱۵ www.Binghamton.deu دسامبر<br />
. ۲۰۱۱<br />
– ۳ ویلیام تاب ” چهار بحران نظام جهانی<br />
سرمایه ” ، در مجله “مانتلی ریویو” ، شماره<br />
، ۵ اکتبر . ۲۰۰۸<br />
– ۴ جمیس پتراس ” رویاروئی اوباما با چین<br />
و روسیه ” ، در نشریه اینترنتی ” گلوبال<br />
ریسرچ ” ، ۱۰ دسامبر . ۲۰۱۱<br />
– ۵ علی طارق ، ” دوئل : پاکستان در<br />
سر راه پرواز قدرقدرتی آمریکا ” ، لندن ،<br />
. ۲۰۰۸<br />
– ۶ امانوئل والرشتاین ، ” افغانستان –<br />
پاکستان جنگ اوباما ” در نشریه اینترنتی<br />
، www.Binghamton.deu آوریل<br />
۲۰۰۹٫<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
چرا روشنفکران به مسائل کارگری<br />
توجه منیکنند؟<br />
به عقیدهی من، برای پاسخ به این سؤال<br />
که چرا روشنفکران به مسائل و مشکالت<br />
جامعهی کارگری توجهی نمیکنند باید<br />
به سؤال عمدهتری پاسخ داد. چه شد که<br />
گفتمان نئولیبرالی به گفتمان مسلط در میان<br />
روشنفکران ایرانی بدل شد؟ پاسخ به این<br />
سؤال بسیار راهگشا است.<br />
به نظر من، مسلط شدن گفتمان نئولیبرالی در<br />
میان روشنفکران نتیجهی تعامل و اثر متقابل<br />
چهار عامل است:<br />
۱- پایگاه طبقاتی روشنفکر.<br />
۲- فروپاشی شوروی و کشورهای بلوک<br />
شرق و افول جنبش چپ.<br />
۳- فقدان تشکلهای مستقل کارگری.<br />
۴- تمرکز بر شکاف سنت و مدرنیسم در<br />
ایران با نگاه به سنتهای لیبرالی.<br />
در ایران بیشتر روشنفکران به طبقه متوسط<br />
و نیمهمرفه تعلق دارند. طبیعتاً پایگاه طبقاتی<br />
این روشنفکران جایگاه ویژهای در تعیین<br />
مطالبات و دغدغههایشان داشته است.<br />
مطالبات و دغدغههایی که بسیاری از آنها<br />
اگرچه با منافع طبقه کارگر در تضاد نیست،<br />
اما در عین حال بیانگر اولویتهای طبقهی<br />
کارگر هم محسوب نمیشود. میدانم که با<br />
اظهار نظرهایی از این دست ممکن است<br />
به اکونومیسم متهم شوم. مخالفان دیدگاه<br />
فوق، بر استقالل نسبی روشنفکران از پایگاه<br />
اقتصادیشان تأکید میکنند و برای اثبات<br />
نظر خود دهها مثال از نظریهپردازان داخلی<br />
بابک پاکزاد<br />
و خارجی چپ که مثالً پدرشان بانکدار یا<br />
کارخانهدار یا زمیندار بوده است میآورند<br />
و یا حتی واضحتر از آن از چریکهای<br />
جانبرکفی سخن میگویند که بدون توجه به<br />
موقعیت اقتصادی، تحصیالت، و … قدم در<br />
راه بیبرگشت نهادند.<br />
اینکه روشنفکر مستقل از پایگاه اقتصادی<br />
است، هم درست است و هم درست نیست.<br />
درست است به دلیل اینکه عالوه بر پیشینهی<br />
زندگی و طبقهی اقتصادی، اجتماعی،<br />
فرهنگی که روشنفکر به آن تعلق دارد و از<br />
آن قطعاً تأثیر میپذیرد، سپهر فکری مسلط<br />
عصر نیز نقش عمدهای در تعلقات فکری<br />
او بازی میکند. مارکس نیز در مانیفست<br />
اشاره میکند که هنگامی که مبارزهی<br />
طبقاتی به اوج خود میرسد و نظم کهنه در<br />
حال فروپاشی است بسیاری از روشنفکرانِ<br />
طبقات مسلط به جنبش طبقهی کارگر<br />
میپیوندند. در دوران جنگ سرد، مارکسیسم<br />
برای روشنفکران سپهر فکری مسلط عصر<br />
به شمار میرفت. تحلیل طبقاتی از مناسبات<br />
اجتماعی با تأکید بر منافع طبقهی کارگر<br />
یکی از اصول و بنیانهای تفکر مارکسیستی<br />
است. بدیهی است که مسلط شدن چنین<br />
اندیشهای بر فضای فکری و کنش اجتماعی،<br />
به سرعت مسائل و مشکالت طبقهی کارگر<br />
را در اولویت قرار داده و نیروی اجتماعی<br />
قابل مالحظهای را در راستای دستیابی به<br />
آن مطالبات بسیج میکند. در ایران اندیشهی<br />
سوسیالیستی و سازمانهای حامل آن اندیشه<br />
در شکل دادن به آگاهان طبقاتی و سازماندهی<br />
طبقهی کارگر مدرن نقش عمدهای ایفا کردند
143<br />
صفحه طبقهی<br />
جنبش نوزایی و فرود فراز، و اندیشهی<br />
نوزایی و فرود فراز، با کارگر این<br />
بسیاری است. بوده همراه سوسیالیستی بیشتر<br />
را نوزایی و فرود و فراز در همزمانی دنبالهروی<br />
و کرده تلقی وابستگی نوعی احزاب<br />
و سازمانها از کارگر طبقهی جدی<br />
منتقد و کرده نکوهش را سوسیالیستی طبقهی<br />
قبال در احزاب قیممابانهی شیوههای طبقهی<br />
اگر دارند اعتقاد و هستند کارگر با<br />
میکرد حفظ را خود عمل استقالل کارگر سوسیالیستی،<br />
اندیشهی اقبال و احزاب افول مستقل<br />
نهادهای میتوانست کارگر طبقهی فرایند<br />
در جدی نقشی و کند حفظ را خود بخش<br />
با نویسنده کند. ایفا جامعه تحوالت در<br />
است، موافق گروه این استداللهای اول ایفا<br />
قیممابانه نقشی احزاب مواقع بسیاری بود<br />
شده دنبالهرو نیز کارگر طبقهی و کرده به<br />
هم سختی ضربات دلیل همین به البته و استدالل<br />
دوم بخش با اما شد. وارد جنبش را<br />
خود استقالل طبقه اگر اینکه بر مبنی آنها، کشاندن<br />
حاشیه به و رفتن کنار میکرد، حفظ تشکلهای<br />
نابودی به سوسیالیستی احزاب من<br />
مخالفم. نمیشد، منجر کارگری مستقل تنها<br />
کارگری مستقل تشکل که باورم این بر اقتصادی<br />
اجتماعی، سیاسی، فضای یک در باشد.<br />
نقش ایفاگر میتواند مساعد فرهنگیِ و اندازه<br />
همان به تاریخ که است این واقعیت کرد،<br />
ثابت را حزبی قیممآبی منفی نقش که و سازمانده و برانگیزنده آگاهیبخش، نقش جنبش<br />
برای چپ احزاب و جنبش فضاساز رابطهی<br />
به ما نگاه کرد. ثبت هم را کارگری جنبشهای<br />
با چپ سازمانهای و احزاب سفیدِ<br />
و سیاه نگاه یک به نباید کارگری سازمانها<br />
احزاب، شود. محدود غیرتاریخی الزم<br />
اکسیژن و فضا چپ طیف روشنفکران و کارگری<br />
مستقل جنبش بالندگی و تنفس برای فراز<br />
در همزمانی این لذا میکنند فراهم را »وابستگی<br />
به نباید را نوزایی و فرود و که<br />
داد نشان هم واقعیت داد. تقلیل صرف« مستقل<br />
تشکلهای فعال، جنبش یک غیاب در دستیابی<br />
و جنبش یک ایجاد به قادر کارگری خود<br />
ساختن مطرح حداقل، یا و مطالبات به نبودند.<br />
تعیینکننده وزنهی یک عنوان به مسلط<br />
فکری سپهر که نقشی از تاکنون روشنفکران<br />
اندیشهی به شکلدادن در عصر که<br />
داد نشان باید حال گفتیم، سخن داشت را<br />
خود چگونه روشنفکران طبقاتی پایگاه مسلط<br />
فکری سپهر که هنگامی میدهد. نشان میشود،<br />
بحران وارد یا خورده ضربه عصر مرحلهی<br />
وارد نیز روشنفکران همزمان مسلط<br />
فکری سپهر محتوای میشوند. گذار اقتصادی،<br />
شرایط چون عواملی را بعدی پایگاه<br />
گذار، دورهی فرهنگی اجتماعی، در<br />
علمی انقالبهای و اندیشهورزان طبقاتی زمانی<br />
در دقیقاً میکند. تعیین گذار دورهی 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله میشود<br />
بحران دچار مسلط فکری سپهر که در<br />
روشنفکران طبقاتی پایگاه که است پررنگ<br />
تصمیمگیریهایشان و تفکر شیوهی میگردد.<br />
کلیدی نقش ایفاگر حتی و میشود روشنفکران<br />
مورد در حداقل موضوع این ثابت<br />
تجربه به ایرانی چپ و مارکسیست میرود<br />
فرو مه در همهچیز وقتی است. شده راهنما<br />
چراغ که است طبقاتی غریزهی این چپ<br />
روشنفکران عمدهی بخش میشود. روشنفکران<br />
حتی و غربی حتی و ایرانی آن<br />
مسلط فکری سپهر بحران با شرق بلوک بازگشتند<br />
خویش طبقاتی غریزهی به عصر نوینی<br />
طبقاتی آگاهی به جهانی جو کمک با و لیبرال،<br />
نظریهپردازان به و یافتند دست فروپاشی<br />
شدند. بدل پستمدرن و نئولیبرال بود.<br />
بحران این اوج شرق بلوک و شوروی چپ<br />
روشنفکران از تعداد آن هنگامه این در نیز<br />
بودند پایبند خود اعتقادات به هنوز که از<br />
مستقلی تشکل هیچ حضور عدم دلیل به برای<br />
خارجی ازای به ما هیچ کارگران، خود<br />
اندیشهی کردن تودهگیر و سازماندهی حلقههای<br />
و محافل در نتیجه در و نیافتند و<br />
محدود مطبوعاتی، حداکثر و روشنفکری و<br />
کارگری مستقل تشکل فقدان شدند. ایزوله نتیجهی<br />
تنها کارگر طبقهی شدن دنبالهرو یا به<br />
آن عمدهی بخش بلکه نبود احزاب عملکرد چنانچه<br />
بود. کارگر طبقه خود ضعف خاطر تشکلهای<br />
همزمان و احزاب که هنگامی اجتماعی<br />
اثر و شدند رانده حاشیه به کارگری مشکالت<br />
تناسب به دادند، دست از را خود کارگر<br />
طبقهی بالقوهی نیروی و معضالت و طبقهی<br />
سوی از اندکی تالشهای ایران، در صورت<br />
خود سازماندهی برای کارگر مانده<br />
عقیم عمالً تاکنون که تالشهایی گرفت، ایجاد<br />
در کارگر طبقهی ضعف این است. روشنفکران<br />
جذب و خود برای مستقل تشکل جنینی<br />
حیات یک داشتن حداقل و مستقل چپ گسترش<br />
برای فضا که دورانهایی برای محافل<br />
در که شد آن به منجر است آماده گرایشات<br />
بر روشنفکری تمایالت نیز چپ به<br />
منجر و کند غلبه مردمگرا و کارگری را<br />
طبقاتی تحلیل که گردد اندیشههایی رشد بود<br />
چنین کردهاند. بایگانی کتابخانه قفسه در کارگری<br />
جنبش و چپ روشنفکران وضعیت خرداد،<br />
دوم جنبش خرداد. دوم آستانهی در بود<br />
باال در مقامات اصالحطلبانه تحرکات جنبش<br />
این شد. مواجه مردمی اقبال با که خصلت<br />
مرگ هنگام تا حتی و انتها به تا طبیعی<br />
نداد. دست از را خود باالی از دوم<br />
تبع به سیاسی فضای شدن باز که است کارگران<br />
فعالیت برای خوبی امکان خرداد، نه<br />
اما کرد فراهم آنان مدافع روشنفکران و و<br />
بود توجه قابل باقیمانده روشنفکران تعداد فراوان<br />
که آنچه کارگری، مستقل فعاالن نه پستمدرن<br />
و نئولیبرال لیبرال روشنفکر بود که<br />
کسانی بود. دینی روشنفکر پوشش در بودند،<br />
گرفته خط پوپر چون متفکرانی از با<br />
آزادی و عدالت داشت اعتقاد که متفکری میان<br />
بخواهیم اگر و نمیشوند جمع همدیگر رأی<br />
آزادی به کنم انتخاب را یکی دو آن این<br />
در که دولتی درسخواندگان این میدهم. مسلح<br />
تا داشتند فرصت کافی قدر به سالها برای<br />
شوند، قدیم و جدید تئوریهای انواع به برای<br />
آلترناتیوهایی اجتماعی مناسبات تحلیل طبقاتی<br />
مبارزهی بر تأکید و طبقاتی تحلیل تقابل<br />
چون مفاهیمی از آنها کردند. مطرح نسبیت<br />
دینی، دموکراسی مدرنیته، و سنت البته<br />
که میبردند بهره … و دینی معرفت در به<br />
میداد، توضیح هم را واقعیتها برخی از<br />
و شد مردمپسند لیبرالی گفتمان جهت همین پایگاه<br />
دولتی قدرت و رسانهای انحصار طریق شعارهای<br />
طریق از آنها کرد. پیدا تودهای سیاسی،<br />
لیبرالیسم مردمپسند و درست افسارگسیختهی<br />
و نادرست سیاستهای جای<br />
به و کردند پیاده را اقتصادی لیبرالیسم تحقق<br />
دینی نئولیبرالیسم به دینی دموکراسی کارگری<br />
مستقل جنبش باقیمانده و بخشیدند حالت<br />
در را آنان مدافع روشنفکری جنبش و بود<br />
این دادند. قرار صرف واکنش و تدافع و<br />
کارگر از روشنفکر جدایی دلیل داستان قرار<br />
این به داستان اما و کارگری گفتمان ماند.<br />
نخواهد
زنان<br />
کوه یخ پدر ساالری سرمایه داری را بشکنیم<br />
صفحه 144<br />
در باره نویسنده:<br />
ماریا میز متولد ۱۹۳۱ پروفسور جامعه<br />
شناسی در دانشگاه کلن آلمان و از فعاالن<br />
جنبش زنان ، جنبش اقتصادی و هم چنین<br />
جنبش بر علیه جهانی سازی نئولیبرالی (<br />
کنسرن ساالر( می باشد. از خانم ماریا میز<br />
تا کنون کتوب و مقاالت بیشماری علنی گشته<br />
است.<br />
در ابتدا می خواهم یک مسئله ای را روشن<br />
کنم : دوستان من ورونیکا بنهولد و کلودیا<br />
فون ورل هوف و من آثار رزا لوگزامبورگ<br />
بخصوص کتاب مهمش بنام” انباشت سرمایه”<br />
راتقریبا ۳۰ سال پیش کشف کردیم. در این<br />
زمان ما بعنوان فمنیست بدنبال سئواالتی<br />
بودیم که در آثار مارکس و انگلس و دیگر<br />
مردان تئوریسین چپ، جوابی برای آن پیدا<br />
نکرده بودیم.<br />
سئواالت ما مثال چنین بودند:<br />
۱/ چرا کار خانگی زنان چه در سرمایه<br />
داری و چه در تئوری و عمل مارکسیست<br />
ارزشی ندارد؟<br />
۲/ چرا کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای<br />
جنوبی با وجود اینکه به لحاظ سیاسی<br />
مستعمره نیستند اما همواره مستعمره های<br />
اقتصادی متروپل های امپریالیستی اروپا و<br />
آمریکای شمالی و همچنین ژاپن باقی مانده<br />
اند؟<br />
۳/ طبیعت و مشکل زیست محیطی: چگونه<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
نویسنده ماریا میز<br />
برگردان ناهید جعفرپور<br />
می توانند زنان و ملت های بیگانه آزاد بشوند<br />
زمانی که از آنان بعنوان ذخایر طبیعی قابل<br />
استثمار سوء استفاده می شود؟<br />
البته رزا لوگزامبورک این سئواالت را به<br />
این صورت طرح ننمود. او فمنیست نبود<br />
و با وجود دوستی اش با کالرا ستینگ<br />
بنیان گذار و رهبر جنبش کارگران زن<br />
آلمان، اما رزا اهمیت چندانی به تالش های<br />
کالرا برای تجهیز زنان پرولتاریا نمی داد.<br />
بنظر حزب سوسیال دمکرات آلمان کالرا<br />
ستینگ و جنبش سوسیالیستی زنان می<br />
بایست خود را با ساختار خانواده کوچک و<br />
امنیت مادران، کودکان و تم های این چنینی<br />
زنان مشغول سازند. در حزب اما از رائی<br />
برخوردار نبود. اوانس می نویسد “این دلیل<br />
بزرگی بود که چرا زنی فعال انقالبی چون<br />
رزا لوگزامبورگ کاری به کار جنبش زنان<br />
نداشت”.<br />
( اوانس ،۱۹۷۹ صفحه )۳۱۹<br />
رزا می خواست درست و حسابی درگیر<br />
سیاست باشد مسئله ای که آنزمان و حتی<br />
امروز هم بعنوان مسئله ای مردانه دیده می<br />
شود. رزا به این دلیل کمی بی توجه ای به<br />
کالرا می کرد چرا که وی تنها با مسئله زنان<br />
درگیر بود. او در نامه ای که به لئو یوگیشس<br />
می نویسد می گوید:<br />
“کالرا خوب است اما کارهایش باعث<br />
میشوند که اواز مسائل پرت باشد. او تنها<br />
خودش را با مشکل زنان درگیر نموده و<br />
به مسائل عمومی و کلی توجه ای ندارد”. (<br />
اوانس ۱۹۷۹، صفحه ۳۲۰(<br />
همانطور که می بینیم برای رزا لوگزامبورگ<br />
هم مسئله زنان مسئله ای عمومی و کلی<br />
نبود. حتی او رابطه ای میان مشکل زنان<br />
و مسائلی که از آن بعنوان مسائل عمومی<br />
و کلی نام می برد نمی دید. برای مثال<br />
استعمارو خشونت بیرحمانه قدرت های<br />
سرمایه داری بر علیه ملت های بومی،<br />
نظامیگری و گسترش جنگ ها و……<br />
حتی او در مقابل افکار ضد فمنیستی<br />
پرولتاریائی هم اهمیتی نمی داد و عکس<br />
العمل نشان نمی داد. مثال کایوتسکی اعتقاد<br />
داشت ” رفیق لوگزامبورگ همه چیز را به<br />
هم می ریزد چون ازمنطق عقالنی کمی<br />
برخوردار است”.<br />
(ff 127 .S ,۱۹۸۵ Neusü(<br />
همچنین ب بل که کتابی قطور در باره زن<br />
در سوسیالیسم نوشته است در سال ۱۹۱۰ در<br />
باره رزا و کالرا به کایوتسکی می نویسد:<br />
“در باره زنان یک مسئله عجیب وجود دارد.<br />
اگر جائی در باره عشق بازی هایشان و یا<br />
عالقه هایشان ویا خودخواهیشان صحبت<br />
شود و یا مورد توجه قرار نگیرند و یا دلخور
صفحه 145<br />
بشوند پس عاقالنه ترین راهی را که انتخاب<br />
می کنند این است که آن آدم را در حاشیه<br />
قرار می دهند و تا ابد دشمن وی می شوند.<br />
عشق و نفرت رادر کنار هم قرار دادن<br />
طرزتفکری عاقالنه و متعادل نیست”.<br />
( اوانس ،۱۹۷۹ صفحه )۵۲<br />
اینها همه جمالت معروفی است که در باره<br />
زنان در مغز مردان وجود دارد. اینکه زنان<br />
عقالنی فکر نمی کنند و طرز تفکری متعادل<br />
ندارند.<br />
رزا لوگزامبورگ می خواست کار عمومی<br />
سیاسی کند و نمی خواست خود را در گوشه<br />
مسئله زنان بکشاند. از این رو همانطوری<br />
که دوست ما کریستل نوی سو که ۱۰ سال<br />
پیش چشم از جهان پوشید می نویسد” وی<br />
خود را در حیطه کله های مردانه آنزمان<br />
سوسیال دمکراسی آلمان با اعتقاداتشان به<br />
دانش و برنامه عقالنی و عملی انقالب سپرد.<br />
)284 .S ,۱۹۸۵ Neusü)<br />
چه تعداد از زنان سازمان های چپ تا به<br />
امروز بعنوان زن تالش نموده اند خشم خود<br />
را از رفقای مردشان بدلیل مهم بودن کار<br />
عمومی مشترکشان در خود خفه کنند.<br />
بنابراین بعنوان فمنیست چیزی نتوانستیم از<br />
رزالوگزامبورگ یاد بگیریم. ولی از آنجا که<br />
ما هم چون جنبش نوین زنان در ابتدای<br />
راه برای پیدا کردن راه حلی برای مشکالت<br />
تئوری و عملی زنان بودیم ، چاره ای دیگر<br />
نداشتیم جز بررسی عمقی و بنیانی سئواالت<br />
در باال ذکر شده.<br />
از این رو بزودی برای ما روشن شد<br />
همانطور که انگلس بدرستی مطرح نموده<br />
است، انسانها در ابتدا قبل از اینکه بخواهند<br />
تاریخ را بسازند و تولید کنند باید بصورت<br />
مادی ابراز وجود کنند. این بودن و ابراز<br />
وجود کردن همینطوری از آسمان نمی افتد<br />
بلکه این زنان و مادران هستند که انسانها را<br />
به وجود می آورند و این به وجود آوردن<br />
بسادگی در اثر یک آکت ناآگاهانه و ناخواسته<br />
طبیعت انجام نمی پذیرد بلکه نتیجه یک کار<br />
و تالش است.) ماریا میز ، ۱۹۹۲/۱۹۸۳<br />
صفحه ) ۱۶۴<br />
زنان زحمات بیشمار متحمل می شوند تا اینکه<br />
این موجود کوچک بزرگ شود و در نهایت<br />
در یک کارخانه و یا اداره بتواند نیروی کار<br />
خود را بفروشد. نیروی کاری که نه خود این<br />
انسان بلکه بخش بزرگ آنرا مادرش تولید<br />
نموده است. حال از خود سئوال می کنیم<br />
چگونه است که این کار بزرگ مادران و<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
همچنین کار خانه داری برای سرمایه داری<br />
از ارزش فاقد است؟ چرا تولیدی را که یک<br />
ماشین انجام می دهد دارای ارزش است و<br />
تولیدی را که مادری انجام می دهد و انسان<br />
را به وجود می آورد بی ارزش است؟ چرا<br />
کاری که برای ساختن اجناس بکار می رود<br />
تولید و فراوری نام دارد اما کار یک زن<br />
خانه دار و یک مادر باز تولید و تکثیر نام<br />
دارد؟<br />
زمانی که ما در آثار مارکس به دنبال پاسخی<br />
برای این سئواالت می گشتیم، بزودی<br />
فهمیدیم که او هم درست روی این مقوله از<br />
همان واژه های کاری استفاده نموده است<br />
که اقتصادانانی مثل آدام اسمیت استفاده می<br />
کنند. به این مفهوم که تولید به مفهوم تولید<br />
اجناس است. اجناسی که در رد و بدل شدن<br />
خود ارزش اضافه تولید می نمایند. تنها کار،<br />
بعنوان سازنده و بارور شناخته می شود و<br />
باعث پدیدار شدن این ارزش اضافی می<br />
گردد. کاری که زنان انجام می دهند تنها باز<br />
تولید است. بخصوص باز تولید نیروی کار.<br />
سرمایه برای تولید ارزش اضافه احتیاج<br />
مداوم به انسانهای جدید، زنده ، سالم ،<br />
قدرتمند ، بالغ، سیر و بلحاظ جنسی ارضاء<br />
شده دارد که بتوان نیروی کار را از آنان<br />
مکید. اما کاری را که برای خلق این چنین<br />
انسانهائی صرف می شود را تنها تکراری<br />
احمقانه می داند. درست مثل اینکه بزرگ<br />
کردن یک انسان در طبیعت بمانند بهار و<br />
تابستان و پائیز و زمستان بخودی خود انجام<br />
می پذیرد و در این باز تولید دائما تکراری<br />
هیچ چیز جدیدی به وجود نمی آید و تنها<br />
تکرار مکررات است. چیزی جدید و نو مثل<br />
مدل اتومبیل ها، نسل کامپیوتر ها ، مواد<br />
غذائی ژنتیک دستکاری شده و باالخره<br />
اجناس تولیدی که ارزش اضافه تولید می<br />
کنند.<br />
ما اصال ضدییتی با آن چیزی که بنام<br />
بازتولید خوانده می شود نداشتیم. تنها من<br />
بیشتر اصرار داشتم که این خود، واقعی<br />
ترین تولید است یعنی تولید زندگی و یا این<br />
خود اساسی مادی است که نقطه مقابل تولید<br />
اجناس و مهمترین دلیل باال رفتن منفعت<br />
و سود است. اما این هم کافی نبود که به<br />
این برسیم که اقتصاد سرمایه داری ارزشی<br />
برای کار خانگی و بخصوص کار مادران<br />
قائل نیست. این کافی نبود که این حقیقت را<br />
تنها به شرارت مردان مختصر کنیم و یا مثل<br />
برخی از مردان چپ تالش نمائیم این پدیده<br />
را بعنوان بقایای جامعه فئودالی تفسیر نمائیم.<br />
پس چرا سرمایه به این کار بی ارزش ،<br />
ناپرداختنی و بی مزد احتیاج دارد؟ در اینجا<br />
رزا لوگزامبورگ به ما کمک نمود. زمانیکه<br />
بحث ” انباشت سرمایه” را نمود . او این<br />
کار اصلی اقتصادیش را زمانی نوشت که به<br />
لحاظ سیاسی و تئوری با امپریالیسم در گیر<br />
شد و بر علیه جنگ افروزی امپراطوری<br />
پادشاهی آلمان جنگید. این کار بزرگ رزا در<br />
سال ۱۹۱۳ در بیرون از آلمان نوشته شد. او<br />
در این اثر به مارکس انتقاد می کند که او در<br />
جلد دوم کاپیتال یعنی در روند دائمی و ابدی<br />
انباشت سرمایه که امروز به آن رشد می<br />
گویند، خود را تنها با استثمار طبقه مزد بگیر<br />
توسط سرمایه مشغول می کند. سرمایه داری<br />
کامال پیشرفته به اعتقاد مارکس احتیاجی به<br />
خشونت اضافی خارج از مناسبات اقتصادی<br />
و خارج از بخش هائی که تحت استثمارش<br />
قرار دارد) بگو مستعمرات( ، ندارد. از آنجا<br />
که سرمایه دار به کارگران هرگز تمامی<br />
ارزش اضافی را که آنان تولید نموده اند از<br />
طریق مزد نمی پردازد بلکه تنها بخشی را<br />
می دهد که کارگران برای باز تولید نیروی<br />
کاراحتیاج دارند، بنابر این به اعتقاد مارکس<br />
در پایان هر دایره تولید همواره بیش از آنچه<br />
که سرمایه گذاری شده است برای سرمایه<br />
دار باقی می ماند به این مفهوم که در این<br />
پروسه کار/تولید/فروش ارزش اضافی<br />
زیادی نصیب سرمایه دار می گردد که وی<br />
مجددا آنرا برای دستیابی به ارزش اضافی<br />
بیشتری سرمایه گذاری می نماید.<br />
رزا لوگزامبورگ اشاره می کند که “سرمایه<br />
برای اینکه بتواند حرکت انباشتگی دائمی<br />
اش را حفظ نماید، احتیاج به ابزار تولید<br />
بیشتر، مواد اولیه و خام بیشتر، نیروی کار<br />
بیشتر و باالخره بازار های بیشتر خواهد<br />
داشت. رزا این مسئله را “ اشکال تولید<br />
غیر سرمایه داری” می نامد. اشکالی که<br />
همچنین سرمایه در پیشرفته ترین شکلش<br />
اگر که بخواهد رشد کند و انباشت سرمایه<br />
داشته باشد، مرتبا به آن نیاز خواهد داشت<br />
.)…….( همانطور که می بینیم که سرمایه<br />
داری هم در بهترین شکوفائی خود وابسته<br />
به وجود اقشار و جوامع غیر سرمایه داری<br />
است”.) رزا لوگزامبورگ ، ۱۹۷۵/۱۹۱۳،<br />
صفحه ) ۳۱۳<br />
این جوامع و اقشار ” غیر سرمایه داری”<br />
سنتا دهقانان انگلستان و اروپا و همچنین<br />
سرخ پوستان آمریکا و برده گان زن و<br />
مرد آفریقا و کاربیک و آمریکا و در نهایت<br />
تمامی مستعمره هائی بودند که سرمایه غربی<br />
توانسته بود بر آنها تسلط یابد.<br />
رزا لوگزامبورگ به این نتیجه می رسد که<br />
استثمار و تاراج این اقشار و جوامع ” غیر<br />
سرمایه داری” آنطوری که مارکس استثمار<br />
سرمایه داری را تعریف می کند یعنی از
صفحه 146<br />
طریق مناسبات متمدنانه سرمایه مزد که<br />
احتیاج به خشونت های خارج از اقتصاد<br />
ندارد، نبوده. بلکه توسط خشونت بیرحمانه<br />
مستقیم، فتح ، جنگ ، و….. می باشد.<br />
مارکس بر این اعتقاد بود که این خشونت<br />
مستقیم به بروز و تولد و همچنین پیش زمینه<br />
سرمایه داری واقعی بر می گردد که وی<br />
آنرا پریود ” انباشت ابتدائی سرمایه” نام<br />
نهاده است. رزا لوگزامبورگ اما توجه<br />
را به این جلب می نماید که این خشونت<br />
مرتبا ضروری است: از سالها پیش تنها<br />
از طریق توسعه و بسط قلمروهای تولیدی<br />
جدید و کشور های جدید این موجودیت و<br />
توسعه سرمایه داری امکان پذیر بوده است.<br />
از سوی دیگراین توسعه و بسط قلمروهای<br />
تولیدی جدید همچنین به یک تصادم میان<br />
سرمایه و اشکال مختلف جوامع غیر سرمایه<br />
داری هم منجر می گردد. از این رو خشونت<br />
، جنگ و انقالب ها رخ می دهند. ( رزا<br />
لوگزامبورگ ۱۹۷۵ /۱۹۱۳ صفحه .)۵۱۸<br />
بدین صورت سرمایه داری پیشرفته برای<br />
اینکه بتواند به این انباشت سرمایه همچنان<br />
ادامه دهد نیازبه متدهائی دارد که باعث ”<br />
انباشت ابتدائی سرمایه” بوده است و این<br />
متد ها چیز دیگری نیست اال خشونت. یکی<br />
دیگر از نکات قابل توجه در این تحقیق رزا<br />
لوگزامبورک این است که سرمایه داری از<br />
آغاز تا پایان بر مبنای غارت تمامی جهان<br />
عمل نموده و می نماید. بقول والراشتاین این<br />
خود یک ” سیستم جهانی است”.<br />
“….سرمایه بدون ابزار تولید و نیروی کار<br />
مجموعه این کره خاکی نمی تواند عمل نماید.<br />
به این لحاظ برای جلوگیری از موانع بر سر<br />
راه جنب و جوش انباشت سرمایه به نیروی<br />
کار تمامی سکنه کره زمین احتیاج دارد.<br />
از این رو مناسبات اجتماعی رهبری کننده<br />
غیرسرمایه داری می تواند در شعبه های<br />
تولیدی کشورهای مختلف سد راه پیشرفت<br />
سرمایه باشد. از سوی دیگر برخا مناسبات<br />
عقب افتاده و خشونت بار هم توانسته اند<br />
انباشتگی به وجود آورند که تصور آن حتی<br />
برای کشورهای با سرمایه داری پیشرفته هم<br />
غیر ممکن بوده است. )همان کتاب صفحه<br />
)۳۱۴<br />
زمانی که من این تحقیقات رزا را مطالعه<br />
نمودم فورا به کشورهای جنوب جهان و<br />
آسیای شرقی و کشور های به اصطالح ببری<br />
مثل کره جنوبی، تایلند، مالزی، فکر کردم که<br />
تا همین چند سال اخیر درجه رشدشان چنان<br />
بود که کشورهای اصلی سرمایه داری از<br />
حسادت در حال ترکیدن بودند. من همچنین<br />
به خشونت فکر کردم از همه مهمتر خشونت<br />
بر علیه زنان جوان و زنان کارگر مناطق<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
محصور تولیدی بنگالدش ، هنگ کنگ ،<br />
تایلند، هندوستان و بهتر بگویم تمامی این<br />
منطقه که من در سال ۱۹۹۷ خودم تک تک<br />
از آنها دیدن نمودم. خشونت و از همه مهمتر<br />
خشونت بر علیه زنان در این منطقه که من<br />
اسمشان را مستعمره های جدید می گذارم<br />
در واقع از نعمات انباشت سرمایه است.<br />
رزا لوگزامبورگ خشونت را خوب تعریف<br />
می کند. این خشونت همین طوری ساده از<br />
طریق سادیسم مردانه به وجود نیامده است.<br />
اصال طبیعی نیست و بقول مارکس ” درد<br />
زایمانی” است که با خون و اشک، سرمایه<br />
داری را بدنیا آورده است)…..(<br />
مارکس در ادامه می گوید”بعدا وقتی بطور<br />
کامل زائیده شد، احتیاجی دیگر به خشونت<br />
ندارد و به صورتی صلح آمیز و تولیدگرا<br />
عمل خواهد نمود حتی اگر هم کمی بر<br />
علیه نیروی کار منهدم کننده است اما دیگر<br />
احتیاجی به قتل های زنجیره ای نخواهد<br />
داشت”.<br />
رزا لوگزامبورگ در اینجا مخالفت با این<br />
تز مارکس نموده و می گوید” اینطوری<br />
نیست. خشونت در سرتاسر جهان خود را<br />
گسترش داده است. در طول زمان تسلیحات<br />
عظیم تولید و تکسیر شدند و می شوند. یک<br />
جنگ استعماری همه کشورها را تعقیب<br />
می کند. تمامی قبیله های آفریقائی بسرعت<br />
منهدم شدند. …. این لحظه تولد نباید اینقدر<br />
طوالنی مدت باشد. ۴۰۰ سال و هنوز هم<br />
خون و خون ریزی همه جا را در بر گرفته<br />
است”.<br />
زنان بعنوان آخرین مستعمره یا خانگی شدن<br />
کار<br />
همانطور که گفته شد، رزا لوگزامبورگ به<br />
مسئله زنان فکر نمی کرد. اما تجزیه تحلیل<br />
وی در باره انباشت سرمایه چشمان من و<br />
دوستانم را گشود و ما به ارزش و جایگاه<br />
کار خانگی زنان در سرمایه داری پی بردیم.<br />
این کار که رزا از آن بعنوان “اشکال غیر<br />
سرمایه داری” نام می برد و دهقانان و<br />
مستعمرات و …. را در آن کاتاگوری جا<br />
می دهد، به هیچ وجه ارزشی ندارد و مولد<br />
نیست و درست مثل طبیعت و بعنوان ثروتی<br />
طبیعی در خدمت بشریت قرار می گیرد و<br />
با هیچ حقوق کاری و قرار داد مزدی تامین<br />
امنیتی نمی شود و در حقیقت ۲۴ ساعت<br />
روز در خدمتگذاری حاضر است و برای<br />
سرمایه ارزان ترین و از لحاظ سیاسی بی<br />
دردسر ترین شکل بازتولید نیروی کار است.<br />
افزون بر این من در تحقیقات خودم در باره<br />
زنان بافنده و لبه دوز هندی به این نتیجه<br />
رسیدم که کار خانگی همچنین ارزان ترین<br />
و بی دردسر ترین شکل کار تولیدی است.)<br />
ماریا میز سال ۱۹۸۲(<br />
اگر ما اقتصاد را از منظر زنان و کار زنان<br />
مشاهده نمائیم و اگر کار خانگی زنان را به<br />
این مشاهداتمان اضافه کنیم ، سپس خواهیم<br />
دید که %۵۰ جمعیت جهان ، %۶۵ درصد<br />
کار تولیدی جهان را بعهده دارند و تنهااز<br />
%۱۰ درآمد مزدی جهان برخوردارند.)<br />
صالح ۱۹۹۷صفحه ۷۷(<br />
این امر از این جهت امکان پذیر است که<br />
کار خانگی زنان و در نهایت کار مادران<br />
بعنوان کار شناخته نشده و نامرئی تلقی می<br />
شود. این نامرئی سازی کار مادران و کار<br />
خانگی زنان که برای بقا و ادامه زندگی<br />
زنان، ملت های تحت ستم ، طبقات و اقوام<br />
از ضروریات است، بخشی از سیاست<br />
استعماری پدرساالرانه ای است که در<br />
سرمایه داری به نقطه اوج خود رسیده است.<br />
همچنین این نامرئی سازی توسط سوسیالیسم<br />
موجود هم از بین نرفت. همانطوری که من<br />
در تحقیقاتم در سال ۱۹۸۸ نتیجه گیری نمودم<br />
، در انباشت سوسیالیستی هم کار استعماری<br />
و کار خانگی به حساب نیامده است. تعریف<br />
جدید تقسیم کار بر مبنای جنسیت در سرمایه<br />
داری، بخصوص تعریف زن بعنوان خانه<br />
دار حاصل طرزتفکر ذاتی مردانه نیست<br />
بلکه ضروریتی ساختاری در روند انباشت<br />
سرمایه سرمایه داری است.<br />
فمنیست ها ثابت نموده اند که زن خانه داری<br />
که باعث “بازتولید” نیروی کار مرد مزدبگیر<br />
می شود کمک به تولید ارزش اضافه می<br />
نماید. مزد کار زن خانه دار هیچگاه پرداخته<br />
نمی شود و در محاسبات درآمد های ناخالص<br />
اجتماعی به حساب آورده نمی شود. حتی<br />
کار خانگی هیچگاه بعنوان کار تعریف نشده<br />
و تنها از آن بعنوان خودمختاری زنانه و یا<br />
“عشق” نام برده می شود. این کار به لحاظ<br />
زمانی نامحدود بوده و بنظر می رسد که<br />
بمانند خورشید و هوا و یا ذخایر طبیعی و یا<br />
بهتر بگویم ” ثروتی آزاد” است که براحتی<br />
و بسادگی در اختیار مرد و سرمایه داران<br />
قرار دارد.<br />
طبق تجزیه و تحلیل فمنیستی این کار خانگی<br />
بی مزد به همراه کار دهقانان خرد بخصوص<br />
در کشور های جهان سوم و استثمارآنان، راز<br />
موفقیت انباشت سرمایه را بیان می نماید.<br />
Federici ,1973 Dalla Costa(<br />
,Bock & Duden1977 ,1975<br />
Bennholdt- ,1992 v. Werlhof<br />
,1986 Mies ,1983 Thomsen<br />
)1989 Waring
صفحه 147<br />
در این میان بدون ( کارخانگی( بین المللی<br />
زنان، رشد تولیدی و رشد اقتصادی در<br />
کشورهای شمال جهان پایدار نخواهد بود.<br />
Bennholdt-Thomsen, Mies, v.(<br />
)1992/1983 Werlhof<br />
من واژه خانه دارشدن زنان و یا بهتر بگویم<br />
“کار خانگی” رادر سال های ۷۹/۱۹۷۸<br />
در رابطه با تحقیقاتم در باره زنان لبه دوز<br />
نارساپور، درجنوب هند لمس نمودم. هیئت<br />
های مذهبی شوتلندی در قرن ۱۹ صنعت لبه<br />
دوزی را در این منطقه براه انداختند و به<br />
زنان فقیر روستا ها یاد دادند در خانه بکار<br />
لبه دوزی بپردازند. سپس این لبه دوزی ها<br />
دراروپا و آمریکا و استرالیا بفروش می<br />
رسیدند. این زنان تنها بخش کوچکی از<br />
حداقل دست مزدی را که به طور معمول<br />
کارگران زراعی دریافت می نمودند، به<br />
عنوان مزد خود دریافت می نمودند که<br />
چیزی در حدود ۰،۵۸ روپیه بود. استثمار<br />
این زنان که بر اساس سری دوزی یا تک<br />
دوزی کار می نمودند، امکان پذیر بود چون<br />
صادر کنندگان که در این فاصله میلیونر شده<br />
بودند، به این زنان به چشم خانه دارانی می<br />
نگریستند که در هر حال در خانه بسر برده<br />
و می توانستند ازوقت های آزاد خود برای<br />
تولید استفاده نمایند.<br />
از این رو ” کار خانگی” تنها به مفهوم<br />
بازتولید بی مزد نیروی کار از طریق کار<br />
خصوصی در خانه نبوده ( خانه داری(<br />
بلکه همچنین ارزانترین شکل کار تولیدی<br />
در شکل ” کار خانگی” یا مناسبات کاری<br />
مشابه مخصوص زنان می باشد.) ماریا میز<br />
)۸۲/۱۹۸۱<br />
اختصاص دادن خانه داری “کار خانگی”<br />
به زنان هیچگاه مورد سئوال قرار نگرفته<br />
است. حتی زمانی که زنان شاغل و یا<br />
سرپرست خانوار بوده و می باشند. در دهه<br />
اخیر طبق آمار تعداد زنانی که تنها نان<br />
آور خانوار می باشند در سرتاسر جهان<br />
بخصوص در کشور های جنوب جهان روز<br />
بروز افزایش یافته و می یابد. دستمزد زنان<br />
در سرتاسر جهان کمتر از دستمزد مردان<br />
برای کار برابر است. در آلمان زنان ۶۰ تا<br />
%۷۰ مزد مردان را برای کار برابر دریافت<br />
می نمایند. علت این اختالف در دستمزدها را<br />
کافرمایان چنین بیان می نمایند:” از آنجا که<br />
مردان سرپرستان اصلی خانواده می باشند<br />
و مسئول تغذیه خانواده می باشند، لذا درآمد<br />
زنان باید تکمیل کننده درآمد مردان باشد”.<br />
زنان عمدتا درمشاغلی که از امنیت های<br />
الزم شغلی برخوردار است استخدام نمی<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
شوند زیرا که کارفرمایان انتظار دارند که<br />
زنان به هنگام بارداری و یا زمان های<br />
بحرانی جسمی) درد های ماهانه مخصوص<br />
زنان( به گوشه خانه ها و پشت اجاق گاز<br />
ها پناه برند.<br />
در دسته بندی “مشاغل ناچیز” و یا ” گروه<br />
مشاغل با مزد کم” در مرحله نخست، زنان<br />
خانه دار منظور می باشند. زیرا که این گونه<br />
زنان با اولین تغییر و تحوالت کاری براحتی<br />
اولین کسانی خواهند بود که از کاراخراج می<br />
شوند. همچنین ارتقاء شغلی زنان در مقایسه<br />
با مردان از درصدی پائین برخوددار است.<br />
این امر حتی برای مشاغل باال با مدارک<br />
عالیه دانشگاهی هم صادق است. برای مثال<br />
در سطوح مشاغل دانشگاهی غالبا مدیریت<br />
های کلیدی به عهده مردان می باشد و در<br />
مواردی هیچ زنی در این بخش ها استخدام<br />
نمی گردد.<br />
تجزیه و تحلیل ” خانگی شدن کار” کامل<br />
نخواهد بود اگر که ما این مسئله را در رابطه<br />
با “استعماری شدن” و یا آنطور که امروزه<br />
مرسوم است ” تقسیم کار بین المللی” بررسی<br />
ننمائیم.<br />
دو روند” خانگی شدن کار” و ” استعماری<br />
شدن” را نمی توان بعنوان پدیده هائی که تنها<br />
در فواصل زمانی قرن ۱۸ و ۱۹ اجرا می<br />
شد، خالصه نمود.این دو روند در حقیقت<br />
مکمل یکدیگر بوده و در هم ادغام می<br />
گردند. طبقه سرمایه داران اروپائی ، بدون<br />
فتح مستعمرات و استثمار ذخایر طبیعی و<br />
معدنی این مستعمرات و همچنین نیروی کار<br />
انسانی موجود در این مستعمرات، هرگز<br />
نمی توانستند انقالب صنعتی را آغاز نمایند:<br />
بدون این مستعمرات دانشمندان هرگز نمی<br />
توانستند سرمایه دارانی را پیدا نمایند که<br />
بتوانند اختراعات خویش را در اختیارشان<br />
بگذارند. افزون بر این طبقه بورژوازی<br />
حقوق بگیر از پول کافی برخوردار نبود<br />
که بتواند” زن خانه دارغیر شاغل” و ”<br />
خدمتکار” را به خدمت بگیرد. کارگران هم<br />
در همین دوره زندگی بسیار سختی را می<br />
گذراندند.<br />
بین المللی شدن ” کار خانگی”<br />
امروز اما دیگر بسیار واضح شده است که<br />
کشف ” کار خانگی توسط خانه داران” نه<br />
تنها بهترین روش برای پائین بردن هزینه<br />
بازتولید نیروی کار بوده و هست بلکه زنان<br />
خانه دار واقعی ترین و بهترین نیروی کار<br />
در تولید اجناس می باشند.<br />
این مسئله را می توان در کشورهای جهان<br />
سوم براحتی مالحظه نمود.از اواسط سال<br />
های هفتاد به بعد شرکت های بزرگ تولیدی<br />
غربی مراکز تولیدی خود را به این کشور<br />
ها منتقل نموده اند. صنایع پارچه بافی،<br />
الکترونیک، تولید اسباب بازی و غیره در<br />
این کشور ها متمرکزند. در حدود %۸۰<br />
نیروی کار در این کارخانه جات بازار<br />
جهانی، زنان جوان ومجرد می باشند.<br />
دستمزد این زنان چیزی در حدود %۱۰<br />
دستمزد زنان در کشور های صنعتی است.<br />
عالمت مشخصه این کشور ها بعنوان کشور<br />
های مزد ارزان تنها در نیروی کار زنان<br />
جوان و مجرد و چابکی قرار دارد که غالبا<br />
از هیچگونه امنیت های شغلی برخوردار<br />
نبوده و در هیچ اتحادیه کارگری سازماندهی<br />
نشده اند. در صورت ازدواج و بچه دار شدن<br />
این زنان سریعا از سوی کارفرما اخراج<br />
خواهند شد. اکثرا در قرار داد های کاری<br />
این زنان قید می شود که حق ازدواج و بچه<br />
دار شدن نخواهند داشت.<br />
شکل کالسیک “کارخانگی” کارگر تولیدی<br />
بازار جهانی، تولید در خانه است. جائی<br />
که زنان کار خانه داری و وظیفه رسیدگی<br />
به امور روزمره خانواده و همچنین تولید<br />
محصوالت بازار جهانی را با هم انجام می<br />
دهند. در این صورت زنان از هیچگونه<br />
تامینات اجتماعی برخوردار نبوده و برای<br />
کار طوالنی مدت مزدی ناچیز دریافت<br />
می نمایند. ( تاکید از مترجم: در ایران این<br />
روش بسیار متداول است مثال کارخانه جات<br />
بهداشتی و البسه و …… از این شکل کار<br />
استفاده می نمایند . بطور مثال زنان خانه<br />
دار در مقابل ۱۰۰ عدد نوار بهداشتی که در<br />
خانه چرخ و بسته بندی نمایند مبلغی ناچیز<br />
در موقع تحویل دادن جنس دریافت می کنند.<br />
ابزار کار و مواد اولیه بصورت هفتگی یا<br />
ماهانه به خانه زنان منتقل می گردد. افزون<br />
بر این شرکت های خصوصی بیشماری در<br />
تهران و شهرستان های بزرگ کار های<br />
تولیدیشان عمدتا در خانه ها تولید می گردد(.<br />
هم چنین در سایر بخش های تولیدی چون<br />
کار زراعی و تجارتی کار های خدماتی<br />
از طریق نیروی کار زنانه طبق مدل کار<br />
توسط خانه داران انجام می پذیرد.) ورلهوف<br />
۱۹۸۵، ماریا میز ۱۹۸۸(<br />
جهانی سازی اقتصاد و ” خانگی شدن کار”<br />
تمام آن چیزهائی که ما طی چند ده در باره<br />
رابطه استثمار کارخانگی نیروی کار زنانه<br />
و انباشت سرمایه نوشتیم، امروز خود را<br />
بطوری عیان در عصر جهانی سازی اقتصاد<br />
نشان می دهد و اهمیت پیدا می کند. حتی می<br />
شود گفت که در عصر جهانی سازی اقتصاد<br />
این شکل استثمار مدلی برای استثمار کار
صفحه 148<br />
بطور کل گشته است.<br />
امروز مناسبات معمولی کار دیگر مناسبات<br />
میان یک ” کارگرآزاد مزدبگیر مردانه”، با<br />
سرمایه نیست بلکه میان کارگران زن خانه<br />
دار” انعطاف پذیر” و ” بی امنیت ” و” جهان<br />
سومی ” و ” معضل دار”، با سرمایه است.<br />
به هیچ وجه نباید تعجب کنیم اگر که سرمایه<br />
داران از این مدل کار تعریف و تمجید<br />
نمایند. کلودیا ورهوف از کریستین لوتز که<br />
ناشر مجله مدیران سوئیس است ( مجله ایم<br />
پولس( نقل قول می نماید که وی در حالیکه<br />
از پایان “کار مزدی آزاد” استقبال می نماید<br />
در یکی از سرمقاله هایش می نویسد:” آینده<br />
کار زنانه است. آینده ای که خواهان رشد<br />
تخصص های زنانه است”. ( لوتز ۱۹۹۷<br />
نقل قول ورلهوف ۱۹۹۹ صفحه ۸۱(<br />
بدین صورت سرمایه داران هم همان چیزی<br />
را می گویند که کلودیا ورل هوف در سال<br />
۱۹۸۳ بعنوان آینده نیروی کار نوشت. یعنی<br />
” کارخانگی” زنانه به جای نیروی کار<br />
مردانه. کلودیا در مقاله اش بنام ” پرولتاریا<br />
مرد، زنده باد زن خانه دار” ثابت نمود که<br />
حال دیگر کارگر مرد با امنیت های مزدی<br />
و سازمانداده شده در اتحادیه کارگری که<br />
واقعی ترین نیروی کار برای سرمایه را<br />
بیان می کرد جایش را به زنان خانه دار می<br />
دهد. نیروی کار این زن خانه دار بر عکس<br />
پرولتاریا ، انعطافپذیر تر و در هر ساعت<br />
آماده بکار تر و ارزان تر، قابل اطمینان تر<br />
است و در مواقع بحرانی برای سرمایه گران<br />
تمام نشده و باعث فشار نخواهد شد. حتی<br />
نیروی کار مردانه هم در آینده به این شکل<br />
” کارخانگی” عمل خواهد نمود.) ورل هوف<br />
۱۹۸۳ و چاپ جدید ۱۹۹۲(<br />
سال ۱۹۸۴/۱۹۸۳این استراتژی مجددا تحت<br />
عنوان ” انعطاف پذیر شدن کار” مورد بحث<br />
قرار گرفت و بعنوان نتیجه ضروری تغییر<br />
کار براساس موازین اقتصادی از طریق<br />
چیپس و کامپیوتر مورد تائید قرار گرفت.<br />
رکس رود، وزیر اقتصاد سابق، همان زمان<br />
پیشنهاد نمودکه در فضای اقتصاد آلمان یک<br />
” بخش کار ارزان قیمت” ایجاد گردد.<br />
بعد از اتفاقاتی که بعدا پیش آمد به هیچ وجه<br />
دیگربرای ما تعجب آور نیست از اینکه<br />
بشنویم که رکس رود منظورش آنزمان<br />
از ایجاد ” بخش کار ارزان قیمت” به طور<br />
خاص زنان بود. زیرا که زنان بواسطه<br />
کار” خانه داریشان” بهترین و مناسب ترین<br />
نیروی کار این بخش می باشند. اماآنچیزی<br />
هم که رکس رود به آن اشاره نکرد، امروز<br />
از طریق پیمان ” مای” و سازمان تجارت<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
جهانی کامال روشن شده است: تمام جهان،<br />
همچنین کشور های صنعتی باید به یک<br />
محدوده واحد آزاد تجاری تبدیل گردند. نمونه<br />
هایش را ما امروز در آسیا و مکزیک می<br />
بینیم.) ماریا میز، ورل هوف ۱۹۹۸(<br />
با وجود اینکه سرمایه داری تقریبا از زمان<br />
شروع مستعمراتش بعنوان سیستمی جهانی<br />
عمل نموده است: همانطور که مارکس و<br />
رزالوگزامبورگ و والراشتاین ثابت نمودند،<br />
اما سخنان امروز در باره جهانی شدن) بگو<br />
جهانی سازی( در رسانه ها همانی است که<br />
از اواخر سالهای ۸۰ از سوی نهاد هائی<br />
چون پیمان عمومی گمرک و پیمان تجاری<br />
گات و پیمان های چندملیتی از طریق نهاد<br />
هائی چون ” مای” ، بانک جهانی، صندوق<br />
بین المللی پول و وزیر اقتصاد آمریکا به<br />
اجرا در آمد. نقطه پایانی مذاکرات تجاری ”<br />
گات” در سال ۱۹۹۵ ایجاد سازمان تجاری<br />
جهانی بود.<br />
هر آنچه که در باال در باره ” بین المللی<br />
شدن کار خانگی” گفته شد، مخصوصا برای<br />
بررسی موفقیت روند فعلی جهانی سازی،<br />
یعنی تاسیس کارخانه جات بازار جهانی<br />
در محدوده های آزاد تولیدی در آسیا و ”<br />
ماکوآالس” های مکزیکو، از اهمیت بسزائی<br />
برخوردار است. این حقیقت که مزد ها در<br />
این مناطق آزاد تجاری و کارخانه های بازار<br />
جهانی این چنین ارزان بوده و هست تنها از<br />
این بابت نیست که در حدود %۸۰ نیروی<br />
کار این صنایع نیروی کار جوان و مجرد<br />
زن می باشد بلکه دلیل ارزانی این دستمزدها<br />
این است که در تعرفه دستمزدی، این زنان<br />
در ردیف زنان خانه دار قرار می گیرند.<br />
لذا مزدی که شامل این دختران مجرد و<br />
جوان می شود همان مزدی است که زنان<br />
خانه دار برای کار تولیدی در خانه دریافت<br />
می نمایند. از سوی دیگر این زنان دقیقا به<br />
لحاظ تخصص در کار خانگی استخدام می<br />
شوند : دست های چابک، زرنگی، دقت،<br />
داشتن هنر خیاطی و این واقعیت که بعد از<br />
ازدواج می توان آنها را اخراج نمود. بدین<br />
صورت کارفرمایان از تمامی مزایای دوران<br />
بارداری و امنیت های دوران بارداری و<br />
شیردهی خالص شده و با اخراج کارگران<br />
زنی که قصد ازدواج دارند در این هزینه<br />
ها صرفه جوئی می نمایند. مهمتر از همه<br />
اینکه در این کارخانه جات وجود اتحادیه<br />
های کارگری ممنوع می باشد. صد درصد<br />
سود این کارخانه جات صادر می گردد.<br />
از آنجا که اکثر کارگران زن این کارحانه<br />
جات از خانواده های فقیر می آیند، از حقوق<br />
خود مطلع نبوده و هیچگونه تجربه ای در<br />
مبارزات کاری نداشته و هر گونه مزاحمت<br />
و تبعیض جنسی را تحمل نموده و از امنیت<br />
های سالمتی و بهداشتی که در کشورهای<br />
صنعتی به آن توجه می گردد، محروم می<br />
باشند. بطور مثال در کره جنوبی کارگران<br />
زن تا زمانی که سطح تولیدشان به سطح<br />
تولید مورد قبول کارفرما نمی رسید در<br />
کارگاه تولیدی محبوس می شدند.<br />
مدل کوه یخ اقتصاد پدرساالری سرمایه<br />
داری<br />
یک چنین مدل اقتصادی را می توان برای<br />
بهتر درک کردن با کوه یخی مقایسه نمود که<br />
در اقیانوسی شناور است و تنها قله این کوه<br />
یخی که بیان کننده سرمایه و کارمزدی است<br />
از آب نمایان است. این سرمایه و کارمزدی<br />
را ما اقتصاد مرئی نام می گذاریم. کار<br />
خانگی ، کار غیر دستمزدی ، کار دهقانان<br />
خرد ، دستفروشان و دیگر مشاغل پست و<br />
خارج از تعرفه های مزدی که به عنوان<br />
اقتصاد خوانده نشده و در هیچ آماری منظور<br />
نگشته است، بیان کننده بخش درون آبی این<br />
کوه یخ یعنی بخش “اقتصاد نامرئی” است.<br />
کار بخش های غیر رسمی ، مستعمره ها)<br />
بخش های نامرئی( ، طبیعت و تولیداتش همه<br />
و همه به این بخش “ اقتصاد نامرئی” تعلق<br />
دارد و دقیقا موضوع اصلی همین جا است:<br />
تمامی هزینه هائی را که سرمایه نمی خواهد<br />
تقبل نماید به این بخش ” اقتصاد نامرئی”<br />
واگذار می نماید.<br />
در این مدل کوه یخی اقتصاد، هر گونه<br />
رهبری اقتصادی که قابل رویت است و<br />
از طریق تولید محصوالت و تجارت هدفی<br />
جز رشد اقتصادی و سود بیشتر وافزایش<br />
سرمایه ندارد بعنوان “اقتصاد مرئی” خوانده<br />
می شود. تامین نیاز های انسانی در این<br />
انباشت تولیدات و پول مسئله ای جانبی و<br />
کم اهمیت است. تنها بخش “اقتصاد مرئی”<br />
در مجموعه محاسبات ملی ، بعنوان درآمد<br />
ناخالص اجتماعی و درآمد ناخالص تولیدات<br />
داخلی ( که مجموعه درآمد های ناخالص<br />
اجتماعی ساالنه از تولیدات و خدماتی که<br />
به پول تبدیل شده اند را در برمی گیرد(به<br />
حساب می آید.<br />
( وارینگ )۱۹۸۹<br />
البته این به هیچ وجه بیان کننده مجموعه<br />
اقتصاد سرمایه داری نیست بلکه تنها بخش<br />
مرئی آن است. اما این بخش مرئی اقتصاد<br />
تغذیه خود را از بخش نامرئی می گیرد.<br />
در مجموع تمامی فعالیت های بخش اقتصاد<br />
نامرئی حرکت طبیعی و زندگی مستقل خود<br />
را داشته و”در ظاهر” نباید کمک به افزایش<br />
ارزش سرمایه نمایند.<br />
از این جهت طبق نظرکلودیا ورل هوف،
صفحه 149<br />
هر آنچه که برای سرمایه مفت و مجانی<br />
است بعنوان ذخیره طبیعی شناخته می شود.<br />
در حالیکه به انسانها تلقین میشود که زندگی<br />
اقتصادی بطور واقعی در قله کوه یخی یعنی<br />
بخش مرئی در جریان است، دراقتصاد پولی<br />
بخش اقتصاد نامرئی و بهتر بگوئیم بخش<br />
زیر آب کوه یخی وابسته به بخش اقتصاد<br />
مرئی و یا قله کوه یخی است. قاعدتا طبق<br />
داده های تئوریزه شده سرمایه داری زمانی<br />
خواهد رسید که همه در مسیر حرکت<br />
بسوی توسعه به این بخش اقتصاد مرئی<br />
خواهند پیوست. به سوی کار مزدی، کار<br />
زیر پوشش قوانین کار، با حقوقی مکفی و<br />
امنیت های شغلی و…. اما در این کوه یخی<br />
اقتصاد، برای همه حرکت در جهت توسعه<br />
وجود ندارد ( شاید برای برخی( بلکه کامال<br />
برعکس بخش های پائینی و نامرئی این کوه<br />
یخ اقتصادی وظیفه تامین مالی بخش اقتصاد<br />
مرئی رابعهده دارند. از این رو این بخش<br />
نامرئی را ما “مستعمرات” می خوانیم. بدون<br />
این زمینه و بستراستعماری، سرمایه داری<br />
وجود نخواهد داشت.<br />
سازی بخش اقتصاد نامرئی را مرئی می<br />
سازد جهانی<br />
آنچه که در اثر تاثیر جهانی سازی بطور<br />
واقعی اتفاق افتاده و می افتد آن چیزی نیست<br />
که همه انتظارش را داشتند. یعنی اینکه تحت<br />
تاثیر جهانی سازی جهان بسوی توسعه مثبت<br />
حرکت نماید بلکه برعکس: هر روزه در<br />
جهان کارگران زن و مرد مزدبگیر بیشماری<br />
در بخش اقتصاد مرئی کار خود را از دست<br />
می دهند و به بخش اقتصاد نامرئی پرتاب<br />
می شوند. کارگران مشاغل با قرار داد های<br />
بلند مدت نامحدود بیکار شده و جای آنها را<br />
کارگران روز مزد و فصلی وکارگران با<br />
قرار داد محدود می گیرند. کار در کارخانه<br />
ها جای خود را به کار در خانه ها می دهد.<br />
مشاغل با امنیت کاری سازمان یافته در<br />
اتحادیه های کارگری جای خود را به کار<br />
خانگی بدون امنیت های کاری و حقوقی<br />
می دهد. امروزه به این شکل کار” مناسبات<br />
کاری مسئله دار” می گویند.<br />
دقیقا شرایط امروز جهان عکس آن چیزی<br />
است که دراقتصاد سرمایه داری تئوریزه<br />
شده و به ما تلقین می گردد: اینکه انعکاسی<br />
از باال به پائین وجود دارد و با زبانی ساده<br />
ترثروت از قله کوه یخ به دامنه کوه یخ منتقل<br />
شده و در نتیجه اوضاع جهان بر وفق مراد<br />
خواهد شد. بلکه برعکس؛ واقعیت ها چیز<br />
دیگری را بیان میکنند. واقعیت این است که<br />
مرتبا ثروت در قله این کوه یخی انباشته می<br />
شود و اقشار مختلف زیر آب این کوه یخی<br />
آنچنان زیر فشار اقتصادی قرار می گیرند<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
که باالخره از بین می روند.<br />
در گزارش کمیسیون سازمان ملل متحد در<br />
سال ۱۹۹۶ آمده است که رشد جهانی باعث<br />
گشته است که سهم ثروتمندان جهان که در<br />
حدود %۲۰ جمعیت جهان را تشکیل می<br />
دهند، از درآمدهای جهان در فاصله ۳۰ سال<br />
گذشته از %۷۰ به %۸۵ برسد. در حالیکه<br />
در همین فاصله سهم %۲۰ فقیر ترین مردم<br />
جهان از همین درآمدها از % ۲/۳ به %۱/۴<br />
رسیده است. همچنین همین کمیسیون در<br />
سال ۱۹۹۸ گزارش می دهد که امروزدرآمد<br />
حقیقی در ۱۰۰ کشور جهان پائین تر از<br />
۱۰ سال پیش می باشد و فاصله طبقاتی<br />
میان ثروتمندان و فقیران کشورها، طبقات<br />
و جوامع روز بروز بیشتر می گردد. در<br />
پدرساالری سرمایه داری جهانی ، برابری<br />
برای همه وجود نخواهد داشت. حتی بانک<br />
جهانی هم به این مسئله اقرار می نماید<br />
زمانی که می گوید:” نابرابری درمزدها ،<br />
درآمدها و رفاه اجتماعی انعکاس ضروری<br />
گذار از اقتصاد سوسیالیستی به اقتصاد<br />
سرمایه داریست.<br />
A Global Poverty Gap”, in:“(<br />
,1996 July .20 ,The Economist<br />
)36 .S<br />
جهانی سازی بدون ” چهره مردانه”<br />
انسانها تا مقطع فروریزی دیوار برلین<br />
در این خیال بسر می بردند که تولید برای<br />
صادرات ( از طریق بردن صنایع به محدوده<br />
های آزاد تجاری( در جهان سوم ، نه تنها<br />
به جوامع مصرفی کشورهای ثروتمند جهان<br />
کمک خواهد نمود بلکه این مسئله به نفع خود<br />
کشورهای جنوب جهان هم خواهد بود. یعنی<br />
اینکه باالخره زمانی سطح اقتصادی جهان به<br />
سطح مثال کشوری چون سوئد خواهد رسید،<br />
اما با تغییر ساختاری اقتصادنئولیبرالی که<br />
تقریبا از سال ۱۹۹۰ بشدت به اجرا درآمد<br />
بزودی کامال برای همگان مشخص شد که<br />
این خوش بینی رویا و خیالی باطل بیش<br />
نبوده است.<br />
در فاز کنونی جهانی سازی، روندهائی<br />
که از اواسط سال های هفتاد آغاز گشت<br />
دیگر به اجرا در نیامد. بدین صورت<br />
استراتژی شهرک های صنعتی تولیدی در<br />
کشور های ” مزدارزان” از طریق قانون<br />
” گات” و همچنین سازمان تجارت جهانی،<br />
در تمامی کشورهای جهان به مرحله اجرا<br />
درآمد. گذشته از این نه تنها صنایعی که<br />
کارگرانش از دستمزد باالئی برخوردار<br />
بودند به “کشورهای مزدارزان” منتقل شدند،<br />
بلکه همچنین صنایع سنگینی چون صنایع<br />
ذوب آهن، کشتی سازی و اتومبیل سازی<br />
و….. که مستقیما اثرات مخرب در محیط<br />
زیست دارند، به این کشورهای مزد ارزان<br />
منتقل شدند. همچنین از طریق تکنولوژی<br />
الکترونیکی این امکان به وجود آمد تا<br />
انتقال کامل بخش خدماتی به این کشورهای<br />
مزدارزان سهل تر گردد. بدین طریق تعدادی<br />
از شرکت های هواپیمائی جهان شروع به<br />
صدور صورتحساب های خوداز هندوستان<br />
نموده و شرکت های “سوفت ور” هندی هم<br />
وارد رقابت موفقیت آمیزی با شرکت های<br />
همسان آمریکائی و اروپائی خود گشتند.<br />
قابل توجه این است که برای کشورهای<br />
قدیمی صنعتی، نتایج این تغییر ساختار<br />
جدیدجهانی، تنها به حذف محل کار زنان<br />
ختم نمی شود، بلکه مردان مزد بگیر با<br />
قرار دادهای طوالنی مدت هم محل کار خود<br />
را از دست داده و خواهند داد. این کامال<br />
عجیب است که نه سیاستمداران و نه اتحادیه<br />
های کارگری ، پیامدهای یک چنین سیاست<br />
جهانی سازی را که از طریق بانک جهانی<br />
، پیمان مای ، پیمان گات ، سازمان تجارت<br />
جهانی و کنسرن های چندملیتی ، زندگی<br />
کارگران، مصرف کنندکان و محیط زیست<br />
را مورد ضرب قرار داده است، نادیده گرفته<br />
و حتی امروز هم نادیده می گیرند.<br />
تمامی کشور های صنعتی، اقتصاد جهانی<br />
سازی و گشودن در های کلیه بازار های<br />
جهان را، بعنوان حرکتی مثبت وحرکت به<br />
پیش ارزیابی می نمایند ( یا حداقل غیر قابل<br />
برگشت می دانند( . تمامی دولت های این<br />
کشورها از قانون گات و سازمان تجارت<br />
جهانی استقبال نموده و به این دو قانون رای<br />
مثبت داده اند. اگر هم اعتراضی وجود داشته<br />
است از سوی برخی کشور های فقیر و یا<br />
مثال دهقانان هندوستان بوده است.<br />
بنظر می رسد که بسیاری بر این باورند که<br />
” تجارت آزاد” به مفهوم آزادی در تجارت<br />
تک تک انسانها است. در حالیکه هر بچه<br />
ای هم دیگر می داند که تجارت آزاد سرمایه<br />
داری چگونه عمل می نماید. اینکه سرمایه<br />
تنها در آنجائی فعالیت خواهد نمود که ارزان<br />
ترین دستمزدها را بپردازد، محیط زیست<br />
را بدون ترس از مجازات تا نهایت مورد<br />
استثمار قرار دهد و از سازماندهی اتحادیه<br />
ای، خبری نباشد.<br />
در سال ۱۹۹۴ طبق تحقیقات پام وودال<br />
دستمزد ناخالص کارگران تولیدی مرد در<br />
هرساعت در کشورهای: آلمان ۲۵ دالر<br />
آمریکائی، آمریکا ۱۶ دالر آمریکائی،<br />
لهستان ۱/۴۰ دالر آمریکائی، مکزیکو۲/۴۰<br />
دالر آمریکائی و هندوستان، چین و اندونزی
Hang, Fung Kwok Kin, Hung<br />
Sent Lin, Ng Chun Hung, Pun<br />
.S ,1995 ,Ngai, Wong Man Wan<br />
.)54<br />
.<br />
۰/۵۰ دالر آمریکائی بوده است.) وودال<br />
) ۱۹۹۴<br />
آنچه که پام وودال به آن نپرداخته است این<br />
واقعیت است که ارزانترین نیروی کار جهان<br />
در همین سالها و همچنان سال های بعد تر<br />
همچنان زنان بوده و می باشند. آنهم زنانی که<br />
” کارخانگی” نموده و یا تعرفه دستمزدیشان<br />
همسان کار زنان خانه دار است.<br />
تغییر ساختاری جهان، اثرات مستقیم خود<br />
را در تمامی کشور ها ، تمامی شعبه های<br />
اقتصادی و در نهایت کشاورزی و مناسبات<br />
کاری جهان بجای گذاشته است. این تغییر<br />
ساختاری جهان، بیشتر از همه زندگی زنان<br />
را شدیدا مورد هدف قرار داده است. به ویژه<br />
زنانی که در کارخانه جات بازار جهانی<br />
)پارچه بافی، صنایع الکترونیکی، صنایع<br />
کفش و اسباب بازی سازی( که عمدتا برای<br />
صادرات تولید می نمایند، کار می کنند.<br />
زنان کارگر محدوده آزاد تجاری کره<br />
جنوبی) کارخانه جات بازار جهانی در<br />
محدوده آزاد تجاری این کشور( تا همین<br />
اواخر امید داشتند که بتوانند از طریق<br />
مبارزات کارگری، حداقل به یک نیمچه<br />
مناسبات کاری انسانی طبق قوانین سازمان<br />
بین المللی ” البور” دست یابند. اما آنها با<br />
کمال تعجب با خبر شدند که شرکت های<br />
محل کارشان یا کشور آنان را ترک نموده<br />
اند و مثال به کشورهای مزد ارزان تری<br />
چون بنگالدش و یا چین نقل مکان نموده<br />
اند و یا این شرکت ها کارگران زن ارزانتر<br />
چینی راازهنگ کنگ به این کارخانه جات<br />
وارد نموده و کارگران معترض را اخراج<br />
می نمایند.<br />
این استراتژی، یعنی بکار گیری نیروی کار<br />
زنانه هر چه ارزانتر، دلیلی بسیار واضح و<br />
روشن برای ” خانگی شدن” مداوم کار در<br />
جهانی سازی نئولیبرالی است.<br />
کمیته زنان آسیا در سال ، ۱۹۹۵ نتیجه یک<br />
بررسی جامع در مورد پیامدهای تغییرات<br />
ساختاری جهان بر روی زندگی شغلی،<br />
اجتماعی ، اقتصادی و خصوصی زنان<br />
کارگر صنایع بازار جهانی در آسیا و از<br />
همه مهمتر محدوده های تجاری تولید برای<br />
صادرات در کشورهای فلیپین ، کره جنوبی<br />
، هنگ کنگ ، سنگاپور و بنگالدش را<br />
منتشر نمود. در این کار تحقیقی، نویسنده<br />
گان زن، در باره رشد تبعیضات جنسی ،<br />
استخدام مردان زیر قرار داد های طوالنی<br />
مدت، استخدام زنان تنها بصورت نیمه وقت<br />
و محروم از امنیت های شغلی و هم چنین عدم<br />
استخدام زنان متاهل به دلیل صرفه جوئی<br />
در هزینه های دوران بارداری و دوران<br />
شیردهی و همچنین ادعای کارفرمایان مبنی<br />
بر عدم تمرکز کامل این زنان به هنگام<br />
کاربه لحاظ داشتن مسئولیت همسر و خانواده<br />
و….. ،اطالعات بسیار جامعی را داده اند.<br />
)31 .S ,1995 )CAW(<br />
اما عدم استخدام زنان کارگر متاهل به هیچ<br />
وجه به این مفهوم نیست که این زنان بایداز<br />
سوی شوهران خود تغذیه شوند و یا بهتر<br />
بگوئیم دیگر در خدمت سرمایه، کار تولیدی<br />
ننمایند، بلکه این فشار بر روی زنان کارگر<br />
محدوده آزاد تجاری کشورهای فوق تنها<br />
بدین دلیل انجام پذیرفت که زنان از بخش<br />
کار نیمه وقت استخدامی همراه با امنیت های<br />
شغلی خارج شده و به بخش تولیدی عاری از<br />
امنیت های شغلی بصورت تمام روز یعنی<br />
” کارخانگی” پرتاب شوند. بدین صورت<br />
شرکت های بازار جهانی با نقل و انتقال<br />
کارخانه جات خود به کشور های ارزانتر<br />
کارگران زن را تحت فشاری بیحد قرار داده<br />
اند. در این صورت کار استخدامی تمام وقت<br />
زنان به کار نیمه وقت ، کار روزمزدی، کار<br />
پیمانی کار با امنیت شغلی به کار عاری از<br />
امنیت های شغلی تبدیل شده و درنهایت تولید<br />
به خانه های زنان کارگر منتقل می گردد.<br />
در نتیجه زنان کارگر متاهل مجبورند در<br />
کنار کار خانه داری و سرپرستی کودکان و<br />
سالمندان خانواده به کار تولیدی در خانه هم<br />
بپردازند و یا اجبارابه طور ساعتی به یک<br />
طریقی به کار خدماتی بپردازند.<br />
در حدود %۷۰ زنان اخراجی از کارخانه<br />
جات بازار جهانی، در بخش های خدماتی<br />
هر از گاهی بکار مشغول شده اند) مک<br />
دونالد، رستوران های ایتالیائی و کارگاه های<br />
ماکارونی سازی ، ماگزیم، سوپرمارکت ها ،<br />
خدمتکار در خانه ها و کارگر زن تمیز کننده<br />
ادارات و بیمارستانها و …….<br />
سرمایه داران و کارفرمایان آشکارا و<br />
آگاهانه تغییر ساختار مناسبات کاری را بر<br />
مبنای استراتژی جنسیتی پدرساالرانه پی<br />
ریزی نموده اند:”روند های کار به نحوی<br />
تقسیم بندی می شوند که دستمزد کارگران<br />
تنها بصورت ساعتی و روزمزدی پرداخت<br />
خواهد شد. بدین ترتیب تعرفه دستمزدی<br />
بخودی خود بعنوان تعرفه دستمزدی زنانه<br />
محاسبه خواهد شد. دستمزد زنان متاهل برای<br />
کارتولیدی خانگی در این تغییر ساختاری<br />
کار بسیار پائین تر از دختران مجرد خواهد<br />
بود. زیرا که سرمایه دار زنان متاهل را<br />
وابسته به دستمزد همسرانشان می داند.<br />
مجموعه بررسی های سازمان زنان آسیا بما<br />
نشان می دهند که نه تنها تمایل به ” خانگی<br />
کردن کار” در جهانی سازی نئولیبرالی<br />
بشدت در حال وقوع است بلکه در اثر این<br />
استراتژی، وضعیت شغلی و شرایط زندگی<br />
زنان بطور کل دچار نابسامانی و وخیم تر<br />
شدن، گشته است. در نتیجه این وضعیت<br />
وخیم زنان ، روز بروز مردان بیشتری<br />
همسران و خانواده خود را رها نموده و<br />
از خود سلب مسئولیت نسبت به همسر و<br />
فرزندان نشان می دهند. ” کارخانگی زنان”<br />
برای سرمایه داری بهترین استراتژی در<br />
جهت پائین آوردن هزینه های کاری می<br />
باشد و برای زنان جهان بخصوص زنان<br />
آسیا فاجعه ای بیش نیست.<br />
این روند برای ما در اروپا چه مفهومی<br />
خواهد داشت؟<br />
شما می توانید بگوئید، بسیار خوب. این<br />
روند در آسیا، کره جنوبی ، هنگ کنگ و<br />
…. در جریان است به ما چه ربطی دارد؟<br />
مشکل ما در اینجا این است که روندی را که<br />
اکنون در حال اجراست نمی فهمیم؟ با توجه<br />
به این مسئله که سرمایه در اینجا استراتژی<br />
دیگری را به اجرا درمیاورد تا در کشور<br />
های ” مزد ارزان”.<br />
کار کوچک با دستمزد ۶۳۰ مارک در آلمان<br />
هم اکنون جای خود را به کار کوچک ۵۰۰<br />
یوروئی داده است. این تعرفه دستمزدی از<br />
سوی کمیسیون هارتس چهار پیشنهاد شده و<br />
در حقیقت از همان منطق و پروژه تعرفه<br />
دستمزدی ” کار خانگی” حرکت می نماید.<br />
بر اساس این پروژه جدید قانون کار،<br />
دستمزد یک کارگر زن نباید بیشتر از هزینه<br />
بازتولید ش باشد، زیرا کار زنان تنها بعنوان<br />
” اضافه” بر درآمد سرپرست اصلی خانوار<br />
یعنی مردان به حساب آورده می شود.<br />
امروزه “سرپرست اصلی خانواده” کیست؟<br />
با توجه به جهانی سازی و لیبرالیزه شدن<br />
بازار جهانی وابسته به تغییرات ساختاری<br />
شرح داده شده در مقاله حاضر، انعطاف<br />
پذیر سازی و بطور مشخص ” خانگی شدن<br />
Yenk( Chan Kit Wa, Fong نیروی کار”، دیگردر اشکال سنتی چون<br />
صفحه 150<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
صفحه 151<br />
“استراتژی اتحادیه ای” کافی نخواهد بود.<br />
در واقع این استراتژی هیچگاه برای زنان<br />
کافی نبوده است. این استراتژی نه تنها بر<br />
مبنای جدائی سرمایه داری پدرساالرانه میان<br />
“مشاغل با مزد” و کار”خانه داری بیمزد” بنا<br />
گردیده است بلکه همچنین بر این باور است<br />
که مدل جامعه سرمایه داری غرب و الگوی<br />
تولید و مصرف جامعه سرمایه داری غرب<br />
، مدلی در جهت پیشرفت بسوی توسعه و<br />
تکامل همگان خواهد بود و کلیه جوامع ،<br />
طبقات ، نژاد ها ، ملت ها و باالخره زنان<br />
باید یکی بعد از دیگری به سطح طبقات<br />
ثروتمند کشور های ثروتمند برسند. زنان<br />
باید به لحاظ کیفی با مردان صاحب امتیاز<br />
“برابر” گردند.<br />
استراتژیی که تنها خواهان تقسیمات ظاهری<br />
شیرینی است: مثال تقسیم از باال به پائین و<br />
یا دادن سهم بیشتری به زنان بدون اینکه از<br />
خود سئوال کنند که اصوال این کک شیرینی<br />
چه جوری پخته شده است و محتویات اولیه<br />
اش چه بوده است و یا چه شرایطی برای<br />
پختن یک کک شیرینی الزم است و ….<br />
یک چنین استراتژیی از واقعیت ها برای<br />
خودش رویا می سازد.<br />
با توجه به استراتژی جدید سرمایه داری<br />
پدرساالرانه در سرتاسر جهان، برای زنان<br />
و مردان دیگر کافی نخواهد بود که بر بستر<br />
رشد اقتصادی موجود هم چنان خواهان<br />
محل های کار با دستمزد مناسب وامنیت<br />
های قانونی باشند. در یک اقتصاد سرمایه<br />
داری جهانی شده، خواسته ها و احقاق حقوق<br />
و مبارزات کارگران مشخص می تواند با<br />
انتقال کارخانه جات به کشورهای مزد<br />
ارزان ، بکار گیری نیروی کار ارزانتر از<br />
کشورها و مناطق دیگر ، همچنین از طریق<br />
استثمار طبیعت و جنگ افروزی سیاست<br />
های نواستعماری و… زیر پا گذاشته شود.<br />
ما باید چاره جوئی کنیم و مدل اقتصادی<br />
دیگری را جایگزین اقتصاد سرمایه داری<br />
پدرساالرانه نمائیم. ما احتیاج به اقتصادی<br />
خواهیم داشت که برای اینکه دیگران شیرینی<br />
بیشتری بخورند، نان کسی را نرباید. یک<br />
چنین اقتصادی نمی تواند رشدی پایدار داشته<br />
باشد) حال چه از طبیعتی سرمایه داری و<br />
یا از طبیعتی سوسیالیستی برخوردار باشد(،<br />
اگر بر استثمار زنان ، طبیعت و ملت های<br />
بیگانه و به استعمار کشاندن آنان، متکی<br />
باشد.) ماریا میز ۱۹۸۸(<br />
یک چنین اقتصادی همچنین نمی تواند از<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
طریق “تکامل و توسعه اقتصاد موجود” و یا<br />
تقسیم خشک و خالی ” ثروت اجتماعی” به<br />
واقعیت بپیوندد. همانطوری که بسیاری هنوز<br />
فکر می کنند که، تولید ” ثروت اجتماعی”<br />
همواره متاثر از خشونت، دزدی و استثمار<br />
انسان و طبیعت است.<br />
یک چنین اقتصادی برخالف جهت گیری<br />
رشد ، نواستعماری، سرمایه داری و<br />
پدرساالری اقتصادی و اجتماعی ، باید از<br />
اساس بر مبنای محور ها و اصول و قواعدی<br />
دیگری بنا گردد.<br />
در این راه نه تنها مرزهای کره خاکیمان<br />
نقشی اساسی بازی نمی کنند بلکه قواعد ”<br />
زندگی بهتر” ، نقد مصرف گرائی،احترام به<br />
طبیعت و خلق مناسبات جدید میان: انسانها<br />
و طبیعت ، زنان و مردان ، شهرها و روستا<br />
ها ، ملت های متفاوت، نژادهای متفاوت و<br />
همچنین اقوام متفاوت در ایجاد این اقتصاد<br />
نقش خواهد داشت.<br />
vgl. Bennholdt-Thomsen,(<br />
Mies/ ,1992 Mies, v. Werlhof<br />
.)1995 Shiva<br />
برای اینکه بتوانیم منطق چنین اقتصادی<br />
راطرح ریزی نمائیم، در ابتدا ضروری<br />
است که ما واقعیت ها را از نگاهی دیگر<br />
مورد بررسی قرار دهیم. ما نام این نگاه<br />
دیگر را ” کوه یخ سرمایه داری پدرساالرانه<br />
را بشکنیم و موجودیت جدیدی برای زندگی<br />
جهان خلق کنیم” گذاشته ایم .<br />
کوه های یخ مثل کوه های دیگر<br />
نیستند،همچنانکه رشد کوه های یخ از نوک<br />
تا اقشار پائینی از طریق یخ زدگی آب ادامه<br />
دارد و در حقیقت تمامی کوه یخ رشد می<br />
کند) هم بخش مرئی و هم بخش نامرئی(.<br />
دقیقا در کوه یخ سرمایه داری پدرساالرانه<br />
هم ،همین روند ادامه دارد.<br />
آنچه که ما هم اکنون در سرتاسر جهان لمس<br />
می کنیم، یک چنین روند یخ زدگی اجتماعی<br />
و همچنین مناسبات و قواعد ی است که<br />
تا کنون باعث شده اند که انسانها خود در<br />
خدمت انباشت سرمایه داری ، تکه پاره شدن<br />
انسانیت را تجربه نمایند و از خود بیگانگی<br />
در این انسانها رشد نماید: در خانواده،<br />
همسایگی، دوستی و همبستگی های محلی<br />
و ……<br />
حتی قوانین دولت رفاه از طریق جهانی<br />
سازی نئولیبرالی و تبدیل همه چیز و تمامی<br />
مناسبات و روابط به مناسبات “پولی و<br />
کاالئی”، دچار یخ زدگی شده است. مثال<br />
واضح ترین یخ زدگی را می توان در روند<br />
سیاستی مشاهده نمود که تالش می نماید<br />
تمامی انسانها را سهامدار نماید تا اینکه این<br />
انسانها کلمه به کلمه زندگیشان به این کوه<br />
یخی وابسته گردد.<br />
دراین کوه یخ نمی توان تغییرو تحوالت<br />
انقالبی به وجود آورد. اگر انسان تالش کند<br />
بخش های تحتانی کوه یخ را به بخش های<br />
باالئی منتقل کند و برعکس، باز هم کوه<br />
های یخ جدیدی شکل می گیرند و این خود<br />
شاید دلیلی باشد بر اینکه چرا تا کنون<br />
تمامی انقالب ها مجددا به سوی نوعی جدید<br />
از استثمار و نظم رهبریت سرمایه داری<br />
بازگشت نموده است. البته نباید فراموش<br />
نمود که کوه های یخ هم هیچگونه ثباتی<br />
نداشته و همواره از هم دیگرجدا شده و تکه<br />
تکه می شوند ( با وجود اینکه مجددا شکل<br />
اصلی خود را می یابند(.<br />
کوه های یخ با هم شروع می کنند به آب<br />
شدن. در کوه یخ اقتصاد هم همینطور<br />
است. در این صورت از بحران ها ، تداخل<br />
کنسرن ها، ورشکستگی ، فروپاشی شرکت<br />
ها، و …….. نام برده می شود. در یک<br />
چنین بحران هائی نه تنها سرمایه نابود می<br />
گردد بلکه تمامی انسانهائی هم که زندگی<br />
شان به این کوه یخی وابسته است به ناگهان<br />
موجودیت مادی و اساس و بنیان زندگی خود<br />
را از دست می دهند: پیشگیری های دوران<br />
سالمندی ، محل های کار، چشم اندازهای<br />
آینده و.. در این صورت ترس و ناامیدی<br />
بجای امنیت زندگی ظهور می نمایند.<br />
همانطور که می دانیم یک چنین فروپاشی<br />
هائی تنها در کشور های توسعه نیافته رخ<br />
نمی دهند بلکه غالبا کشورهای سرمایه داری<br />
پیشرفته صنعتی ای هم چون آمریکا، اروپا و<br />
ژاپن به آن دچار می شوند.<br />
“نگهبانان” این کوه یخ اقتصادی اعالم می<br />
دارند که” این فروپاشی ها چیزی نیستند جز<br />
بحران های عادی اقتصادی و در نتیجه در<br />
شش ماه آینده و یا در یکسال آینده مجددا<br />
وضعیت اقتصادی شکوفا خواهد شد و مجددا<br />
محل های جدید کار ایجاد خواهد شد و ثروت<br />
درجامعه جاری می گردد”.<br />
منطق این کوه یخی اقتصاد یعنی اینکه<br />
پول، پول میآورد و باز هم این پول، پول<br />
بیشتر و بیشتری میانجامد و یا بهتر بگویم<br />
گسترش سود و ادامه انباشت پول، زمینه<br />
ذهنی صاحبان اقتصاد است. این منطق تنها<br />
در کله های سودجویان قله کوه یخی وجود<br />
نداشته بلکه این منطق کله های بازندگان
بخش تحتانی کوه یخی را هم) با وجود اینکه<br />
بسیاری می بینند و می فهمند که وعده و<br />
وعید های کوه یخ اقتصاد و سیاستمداران<br />
پوچ و غیر واقعی است، اما از آنجا که<br />
آلترناتیو دیگری برای سیستم اقتصادی<br />
رهبری کننده ندارند( زیر تسلط خود قرار<br />
میدهد. این قضیه را می توانیم بخوبی در<br />
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ببینیم.<br />
کورتن /پرالس/سیلویا این حالت هوشیاری<br />
را نوعی خلسه و ازخود بیخودشدن نام می<br />
نهند که از ” امپراطوری” شروع می شود و<br />
از اینکه انسانها مجددا اقتصاد و فرهنگ و<br />
سیاست خود را خود تعیین نمایند، جلوگیری<br />
می نماید.<br />
چگونه می توانیم خود را از این منطق کوه<br />
یخی و کوه یخ اقتصاد آزاد سازیم؟<br />
جواب ما: ما باید کوه یخ سرمایه داری<br />
پدرساالرانه را بشکنیم و همزمان موجودیت<br />
و ماهیتی جدید در زندگی جهان بنا سازیم.<br />
چگونه؟<br />
از طریق بیدار شدن از خلسه این امپراطوری<br />
و از طریق گرمی دادن به آب و هوای<br />
اجتماعی. اما چگونه به این گرمی و بیداری<br />
می رسیم؟<br />
در ابتدا از این طریق که ما تالش کنیم دروغ<br />
های بازیگران جهان را افشا کرده و اثبات<br />
کنیم که این آنها نیستند که به زندگی انسانها<br />
امنیت می بخشند بلکه همواره دهقانان خرد<br />
و تولید کنندگان خرد اقتصاد محلی، مولدین<br />
تغذیه انسانها در روی کره زمین می باشند.<br />
کورتن می نویسد:”اکثریت مردم روی زمین<br />
هنوز هم موادغذائی خود و محله خود را<br />
در مزارع مستقل و غیر وابسته تولید می<br />
نمایند”. در این جا حتی وجود کنسرن های<br />
جهانی موجود نتوانسته است تاثیر بگذارد.<br />
ما می بینیم که مثال در آرژانتین بعد از<br />
فروپاشی اقتصاد نئولیبرالی، انسانها مجددا<br />
به یک نوع موجودیت اقتصادی خودگردان<br />
بازگشت نموده اند و این کامال طبیعی است.<br />
زیرا که این انسانها برای ادامه بقا ، هیچ راه<br />
دیگری جز این در برابر خود نمی یابند.<br />
درست همین قاعده در مورد انسانهائی که<br />
در سیستم اقتصادی سرمایه داری شوروی<br />
سابق زندگی می کنند صادق است. همچنین<br />
کوبا هم برای خودش یک اقتصاد خودگردان<br />
بنا نموده است.<br />
شاید بگوئید :آوردن چنین مثال هائی احتماال<br />
این برداشت را به وجود می آورد که گویا<br />
این اقتصاد خودگردان درست ترین است.<br />
البته این شکل از اقتصاد غالبا برای مقابله<br />
با بحران ها ضروریست. اما باید دانست که<br />
یک چنین راه حلی را نمی توان به عنوان<br />
آلترناتیو این کوه یخی اقتصاد دانست.<br />
بنظر من هم یک چنین منطقی کامال درست<br />
است و در واقعیت هم ما باید از خود<br />
سئوال کنیم که چگونه میتوان جابجائی های<br />
ضروری در خودآگاهی اجتماعی و همچنین<br />
تجارت صورت داد تا بتوان به چشم انداز<br />
یک آلترناتیو مناسب برای این کوه یخ<br />
اقتصادی دست یافت.) کورتن اسم این روند<br />
را خودکشی اقتصادی نامیده است(. حال من<br />
تالش می کنم به پرسش فوق از منظر خودم<br />
پاسخ دهم:<br />
بنظر من تنها کسانی می توانند بدنبال<br />
آلترناتیو هائی برای جانشینی سیستم غالب<br />
باشند که به این رسیده باشند که این سیستم<br />
به وعده و وعید هایش هیچگاه عمل نکرده<br />
و نخواهد کرد. در این روند نه تنها برخی<br />
بازنده این اقتصاد خواهند بود بلکه در نهایت<br />
اکثریت مردم روی این کره زمین هم قربانی<br />
خواهند شد. از این رو این سیستم مشروعیت<br />
خود را از دست داده است.<br />
اولین قدم بسوی یک آلترناتیو این است که<br />
این سیستم را تجزیه و تحلیل دگراندیشانه<br />
نمائیم . این تجزیه و تحلیل دگراندیشانه<br />
نباید تنها در سطح یک نقد و انتفاد ظاهری<br />
باشد بلکه بیشتر باید بطور سیستماتیک<br />
انجام پذیرد. در یک چنین بررسیی باید<br />
در مقابل این سیستم قرار گرفت و ابتدا از<br />
انعکاسات خارجی اش شروع نمود و جهان<br />
بینی آنرا برای حل معضالت جهان زیر ذره<br />
بین قرار داد و به اساس بنیانی جهان بینی<br />
اش پی برد و مجموعه مناسبات و روابط<br />
و نهاد هائی که این جهان بینی را به پیش<br />
می برند، مورد سئوال قرار داد . والدن<br />
بلو اقتصاد دان فلیپینی می گوید:” با یک<br />
بررسی دگراندیشانه میتوان این سیستم و<br />
مشروعیتش را رد نمود. بیرون آمدن از<br />
خلسه جمعی ؛ ابتدا با دگراندیشی آغاز می<br />
گردد”.<br />
اعتراضات جنبش بین المللی بر علیه<br />
نئولیبرالیسم و جهانی سازی سرمایه داری،<br />
این روند “سلب مشروعیت” را در سرعتی<br />
باال در بسیاری از مناطق این کره خاکی به<br />
پیش برده است. این دقیقا همان چیزی است<br />
که من “جهانی شدن از پائین” نام می نهم.<br />
بررسی های دگراندیشانه و سلب مشروعیت<br />
از این سیستم، تنها زمانی موفقیت آمیز می<br />
باشند که اوال از دیدگاه های متفاوت مورد<br />
بررسی قرار گیرند و ثانیا این دیدگاه ها به<br />
همه منتقل شوند و بدینوسیله روی دیگر ”<br />
زندگی خوب” و مناسبات اقتصادی دیگر با<br />
اساس و بنیان هایی دیگر در جلو چشمان<br />
همگان قرار گیرد. من و دوستانم این دیدگاه<br />
های دیگر را ” دیدگاه های پایه ای” نام نهاده<br />
ایم.<br />
Bennholdt-Thomsen/Mies/v.(<br />
Bennholdt- ,1983 Werlhof<br />
)1997 Thomsen/Mies<br />
مبنای این “دیدگاه های پایه ای” با نگاهی<br />
دیگربه اقتصاد آغاز می گردد. ما بر این<br />
باوریم که ما هم اکنون و همه جا باید شروع<br />
نمائیم، اقتصادی دیگر را بنا سازیم. سپس<br />
قدم دوم تغییر سیاسی خواهد بود و نه بر<br />
عکس.<br />
دیدگاه از پایه بعنوان دیدگاه آینده<br />
ما در آن سالها یعنی سال ۱۹۸۳ واژه<br />
دیدگاه” ازپایه “) جهانی شدن از پائین بدنبال<br />
خود احتیاج به بدیلی اقتصادی ، سیاسی ،<br />
اجتماعی از پایه و از پائین را دارد( را بکار<br />
نبردیم تا بدان وسیله تنها توضیحی برای<br />
استثمار کار بی مزد و از همه مهمتر کار<br />
زنان در جامعه صنعتی بدهیم بلکه همچنین<br />
از این جهت به این کار دست زدیم چون<br />
می خواستیم راه خروجی از رویاهای<br />
جامعه مصرفی و جامعه تولید کننده کاالهای<br />
مصرفی، پیدا نمائیم. جامعه ای که بر بستر<br />
استثمار زنان و استثمار ذخایر طبیعی بر<br />
پاست. ما در آن زمان به این رسیدیم که<br />
درواقعیت، سوسیالیسم علمی هم در مقابل<br />
استثمار زنان و طبیعت و مستعمرات دیگر<br />
چیزی برای گفتن ندارد.) میز ۱۹۸۸(<br />
یک هدف اقتصادی دیگر<br />
ما می خواستیم با واژه ” دیدگاه از پایه “،<br />
مدلی دیگر از اقتصاد را بیان کنیم. مدلی که<br />
” زندگی خوب” را دیگر بعنوان پول ثروت<br />
کاالئی در سوپر مارکت ها نخواهد دید و با<br />
آن اختالف و مرزبندی دارد. ما میخواستیم<br />
بدیل اقتصادی را ارائه دهیم که برای رسیدن<br />
به اهدافش زنان، طبیعت و ملت های بیگانه<br />
را به مستعمره خود تبدیل نخواهد نمود.<br />
بررسی ها و دست یافته های بخش زیست<br />
محیطی بما نشان دادند که مدل ” زندگی<br />
خوب” سرمایه داری نه تنها نمی تواند برای<br />
تمامی انسانهای این کره خاکی به واقعیت<br />
تبدیل شود بلکه حتی تمامی کسانی هم که تا<br />
کنون بهره وران اصلی این ” زندگی خوب”<br />
بوده و می باشند، را راضی نخواهد نمود.<br />
صفحه 152<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
صفحه 153<br />
“دیدگاه ازپایه ” در مقابل می تواند، ما و<br />
طبیعت درون و برون ما را از ” منطق بیمار<br />
رشد سیستم صنعتی” آزاد نماید. طبیعتا هنوز<br />
هم تردید های فراوانی وجود دارد که آیا این<br />
دیدگاه می تواند تنها امید ما برای خروج<br />
از این سیستم باشد یانه. زیرا که در اثر<br />
وابستگی کار پایه ای به رشد و منطق ارزش<br />
اضافه، در سرتاسر جهان تولید پایه ای<br />
ارزش خود را از دست داده است.) تولیدات<br />
صنایع خرد و تولیدات کشاورزان خرد بی<br />
ارزش شده است(. این مدل تولید پایه ای از<br />
اساس و به لحاظ فرهنگی، اخالقی و روحی<br />
و روانی مورد غارت قرار گرفته است و<br />
همواره طوری جلوه شده است که گویا این<br />
نوع کارتولیدی، فشاری طاقت فرسا ، عقب<br />
گردی و متعلق به دوران عصر حجر، بر<br />
سر راه پیشرفت و توسعه ( بگو پیشرفت و<br />
توسعه سرمایه داری( بوده است. از سوی<br />
دیگر همانطور که دیدیم این ” پیشرفت و<br />
توسعه” به هژمونی کارمزدی وابسته است و<br />
تنها شیوه ای است که پول ساز است و باید<br />
برای ما امکان خرید اجناس را میسر سازد و<br />
وابستگی ما را به طبیعت از بین ببرد.<br />
درست در همین پروسه ” پیشرفت” ،<br />
خودآگاهی ما هم از بین رفته است و از<br />
خود بیگانگی گسترش یافته است. دانستن<br />
این مسئله که ما انسانها نه تنها بخشی از<br />
طبیعت می باشیم بلکه همکاری با طبیعت<br />
در ما و در اطراف زندگی ما شرایطی را<br />
ایجاد می نماید که برای یک زندگی خوب<br />
ضروریست، از ابتدائی ترین شرایط خود<br />
آگاهیست. در این راه رسیدن به خودآگاهی<br />
مجدد، باید نگاهمان را تغییر دهیم و دیدگاه<br />
و چشم انداز دیگری را که بر مبنی تمرکز<br />
اقتصادی جنس پول ثروت بنا نشده است ،<br />
بلکه برای یک زندگی بهتر تمامی موجودات<br />
روی کره خاکی ( انسانها حیوانات گیاهان<br />
) ضروریست، برگزینیم.<br />
یک زندگی خوب احتیاج به مناسبات خوب<br />
با خود ما ، میان زنان و مردان ، میان گروه<br />
های محلی ، میان انسان و طبیعت و میان<br />
ملت های متفاوت دارد.زمانیکه ما از خود<br />
سئوال می کنیم که چگونه این بخش اعظم<br />
انسانی که در اقتصاد نامرئی و یا بهتر بگویم<br />
بخش زیر آب کوه یخی اقتصاد، زندگی می<br />
نمایند، به حیات خود ادامه می دهند؟ به این<br />
نتیجه خواهیم رسید که بسیاری ازاین بخش<br />
ها تنها از طریق همین مناسبات پایه ای قادر<br />
خواهند بود به زندگی خود ادامه دهند. این<br />
بخش تحتانی زیر آب کوه یخ اقتصاد می<br />
تواند بسیار خوب بدون بخش مرئی و قله این<br />
کوه یخی زندگی کند. در حالیکه بخش مرئی<br />
کوه یخ اقتصاد هرگز بدون این بخش تحتانی<br />
قادر به ادامه حیات نیست.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
اصول دیگر<br />
اگر ما بطور جدی به این دگراندیشی و چشم<br />
انداز پایه ای فکر می کنیم ، در این صورت<br />
باید اصول بنیانی منطق کوه یخ اقتصاد را<br />
زیر عالمت سئوال برده و برایش بدیلی<br />
دیگر جایگزین نمائیم. این خود به این مفهوم<br />
است که باید اصول بنیانی سرمایه داری<br />
پدرساالرانه را رد کنیم و برای جایگزینی<br />
اصول بنیانی دیدگاه ازپایه بکوشیم. مثال<br />
بجای رشد اقتصادی دائمی به باز سازی<br />
اقتصادی معقول با محدودیت های مشخص<br />
بکوشیم.<br />
این ” محدودیت ها” تنها به بخش زیست<br />
محیطی خالصه نمی شوند، بلکه همچنین<br />
از طبیعتی اقتصادی و اجتماعی بر خوردار<br />
می باشند. باید توجه نمود که نیاز های ما<br />
انسانها هم محدود می باشند. من به کمک<br />
ماکس نف فرق میان نیاز ها و ارضاء نیاز<br />
ها را مشخص نمودم. اقتصاد سرمایه داری<br />
ارضاء تمامی نیاز های ما را به تولید و<br />
مصرف اجناس وابسته نموده است و این به<br />
این مفهوم است که مثال من وقتی تشنه هستم<br />
آب نخورم بلکه آبجو و یا کوکا کوال بخورم.<br />
آنچه که از هیچ محدودیتی بر خوردار<br />
نیست، تولید و فروش یک چنین نیاز هائی<br />
است.) ماریا میز ۱۹۸۸(<br />
باید بجای خودخواهی های فردی بعنوان<br />
مهمترین انگیزه کار اقتصادی، تفاهم و<br />
همبستگی و رفاه عمومی در نظر گرفته<br />
شود.<br />
در حال حاضر سرمایه داری جهانی<br />
نئولیبرالی از طریق منطق خشونت بار<br />
بازار به تجزیه تمامی مناسبات و نهادهائی<br />
که تا کنون هنوز پابرجا بوده اند پرداخته<br />
تا بدینوسیله بتواند تک تک این نهاد ها<br />
رادر مقابل اثرات غیر بشری منطق انباشت<br />
محافظت نماید. سازمان تجارت جهانی و<br />
قانون گاتس همچنین باقیمانده های دولت<br />
اجتماعی و رفاه همگان را بر خالف خواست<br />
عموم جاروب نمود.<br />
تشریک مساعی و کارمشترک اجتماعی<br />
بجای رقابت جهانی<br />
برنامه رهبریت اقتصادی جهان بر محور<br />
منطق رقابت های نئولبرالی استوار است.<br />
این منطق، ساختار آموزشی دانشگاهی و<br />
دبیرستانی را تعیین نموده و همچنین رابطه<br />
میان تک تک شاهرگ های اقتصادی زمان<br />
حال و طرح های اقتصادی آینده و رابطه<br />
اش را نسبت بدیگران و همچنین تصمیمات<br />
اقتصادی بخش بخش اجتماعات ، کشورها<br />
و بلوک های اقتصادی را مشخص و<br />
سازماندهی می نماید. اتفاقا برای مشخص<br />
نمودن این مناسبات جنگ ها پدید می آیند.<br />
اما تشریک مساعی و کار اشتراکی در<br />
اقتصاد به حفظ ذخایر جهان کمک نموده و<br />
در زمان کار صرفه جوئی می کند و انسان<br />
را از شکل کاالئی بیرون آورده و مناسبات<br />
دیگری میان انسان ها به وجود می آورد<br />
و به ارضاء نیاز های واقعی انسانها می<br />
پردازد وبجای جدائی میان اخالق و اقتصاد<br />
، مجددا شکلی جدید از “اقتصاد اخالقی” را<br />
پدید می آورد.<br />
جدائی میان اخالق و اقتصاد همزمان با<br />
راهیابی اقتصاد ملی درعلوم طبیعی در قرن<br />
۱۸، اتفاق افتاد. اقتصاد می بایست بمانند<br />
قوانین علوم طبیعی بی ارزش شود و تنها<br />
ازعقیده جزمی علوم طبیعی خودش، یعنی<br />
خواهش و تقاضا تبعیت نماید.ارزش های<br />
اخالقی، یعنی ارزش هائی که همزیستی<br />
اجتماعی را بشردوستانه و متمدن می<br />
ساخت، می بایست توسط نهادهائی خارج از<br />
اقتصاد ضمانت شوند: چون خانواده ، دولت<br />
و…..<br />
نئولیبرالیسم نه تنها این “مراجع اخالقی” را<br />
از بین برد بلکه ارزش هائی را هم که تا<br />
کنون این مراجع اخالقی برایشان سر پا بود<br />
منهدم نمود.<br />
اگر ما می خواهیم که این مسئله را بعنوان<br />
” قانون طبیعت” نشناسیم ، باید اقتصادی<br />
را به بنا سازیم که یک چنین ارزش های<br />
“بشردوستانه” ای را برای منافع اقتصادی<br />
قربانی ننماید بلکه در هر قدم تولید و<br />
مصرف این روند اقتصادی به این ارزش ها<br />
بیاندیشد. یک ” اقتصاد اخالقی” نوین به هیچ<br />
وجه به معنی اخالقیات نیست، بلکه بیشتر به<br />
مفهوم بناسازی اقتصاد بر بستر اجتماع است<br />
با زبانی ساده تر باید بگویم به مفهوم اقتصاد<br />
اجتماعی که بر مبنی ضروریات و نیاز های<br />
مشترک و بنیان های اولیه زندگی آن اجتماع<br />
عمل می نماید. ( پوالیانی ۱۹۵۷، ماریا میز<br />
)۱۹۹۴<br />
بجای تبدیل نمودن تمامی مناسبات و روابط<br />
و…. به اجناس رهاسازی زندگی یا رها<br />
سازی شیوه تولید پایه ای از زیر یوغ رژیم<br />
های استعماری این کوه یح اقتصادی. اما<br />
شیوه تولیدی پایه ای به چه مفهوم است؟<br />
تعریف:<br />
تولید ازپایه ( موجودیتی( یا تولید برای<br />
زندگی، کلیه کارهائی را در بر می گیرد که<br />
به هنگام تولید هدفی دیگر جز تولید برای<br />
ضروری ترین نیاز های بشری و نیاز های
صفحه 154<br />
اولیه زندگی انسانها را ندارد.از این رو واژه<br />
“تولید ازپایه ” در مقابل تولید اجناس و تولید<br />
برای ارزش اضافه قرار می گیرد و درست<br />
نقطه عکس آن است. در ” تولید ازپایه ”<br />
هدف تنها ” زندگی ” است در حالیکه در روند<br />
تولید اجناس هدف تنها ” پول” و همواره پول<br />
بیشتر و بیشتر است و بقول کارل مارکس<br />
تولید برای” انباشت سرمایه” است. در روند<br />
تولید سرمایه داری ” زندگی” تنها انعکاسی<br />
جانبی است. از مشخصات بارز روند تولید<br />
سرمایه داری، این است که هر آنچه را که<br />
میخواهد بطور کامل مورد استثمار قرار دهد<br />
از آن بعنوان ذخایر طبیعی و ” ثروت های<br />
آزاد” نام می برد. در این راستا کار خانگی<br />
زنان درست بمانند کار دهقانان خرد و کار<br />
مستعمرات بعنوان تولیدی طبیعی به حساب<br />
آورده میشود.) ماریا میز ۱۹۹۷(<br />
اما این تعریف از ” تولید از پایه ” هرگزبه<br />
این مفهوم نیست که دیگر هیچ جنسی برای<br />
پول و مبادله تولید نگردد، بلکه به این مفهوم<br />
است که پروسه تولید در جهت تولید اجناسی<br />
که برای زندگی مفیدند باقی بماند و ازمنطق<br />
رشد و انباشت سرمایه جدا شود. تولید زندگی<br />
در جامعه سرمایه داری از ارزش فاقد است<br />
و تنها برای رسیدن به پول تولید میشود.<br />
اینگونه پول سازی مطلق ، در اقتصاد قدیمی<br />
چندان جذابیتی نداشت اما در سیستم جدید<br />
مجددا به عنوان تنها هدف شمرده می شود.<br />
در هر حال اساس تولید ازپایه با اساس تولید<br />
سرمایه داری و تولید فئودالی و پدر ساالری<br />
مرزبندی داشته و در تقابل است. در تولید<br />
ازپایه بجای تولید برای تجارت) تنها برای<br />
صادرات( تولید برای نیاز های محلی و<br />
منطقه ای و برای زندگی بهتر انسانها در<br />
این محله و منطقه و… انجام می پذیرد.<br />
تنها زمانی که تولیدات احتیاجات محله یا<br />
منطقه را برآورده نمود، آنزمان مازاد آن<br />
صادر خواهد شد. از این طریق می توان از<br />
اینکه دهقانان خرد و یا تولیدگران خرد دچار<br />
گرسنگی شوند جلوگیری نمود. زیرا که<br />
آنان مجبورند محصوالت لوکس چون گل،<br />
لباس های ورزشی و… برای ثروتمندان<br />
کشورهای ثروتمند تولید نمایند.<br />
,2000 Hines ,2001 vgl. Shiva(<br />
,1997 Müller ,2002.Korten et al<br />
)2001<br />
دیدگاه ازپایه در ابتدا دراقتصاد کوچک<br />
قابل لمس محلی ( موضعی( به اجرا درآمده<br />
و اساس و پایه اش محکم می گردد. تنها<br />
ازطریق این پایه های محلی است که می<br />
توان این بنیان های اقتصاد را به اجرا<br />
درآورد وآزمایش نمود و مورد کنترل قرار<br />
داد. از همه مهمتر اینکه در یک چنین<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
اقتصاد محلی به این پی خواهیم برد که آیا<br />
تولید ، تجارت، حمل و نقل و… عدالت مند<br />
است یا نه. تنها در این روند محلی است<br />
که به مشکالت و خطراتی که برای محیط<br />
زیست ، تنوع زندگی انسانی و.. پی خواهیم<br />
برد و باالخره در این شکل اقتصاد محلی در<br />
ابتدا پی خواهیم برد که چگونه باید مناسبات<br />
کاری برقرار باشد و یا اینکه مزدها و قیمت<br />
ها در یک رابطه عادالنه با هم قرار دارند<br />
یا نه و در نهایت در این روند اقتصادی پی<br />
خواهیم برد که رابطه میان زنان و مردان<br />
چگونه است و چگونه باید باشد؟<br />
بنیان های دمکراتیکی چون : خود گردانی و<br />
خود سازماندهی ، خود اداره نمودن ، خود<br />
تصمیم گیری و… تنها در اقتصاد محلی<br />
قابل اجراست و پایدار است. از همه مهمتر<br />
که در محالت این بنیان های دمکراتیک از<br />
طریق مالحظات سیاسی محدود نمی گردند<br />
و از طریق سیاست نمایندگی در محالت<br />
اداره می گردند و بدین طریق بهترین متد<br />
برای جلوگیری از برگشت یک چنین اقتصاد<br />
محلی به مناسبات ماقبل مدرنیته ومناسبات<br />
پدرسارانه فئودالی به وجود می آید.<br />
در یک اقتصاد جهانی سازی حتی نشانه های<br />
حضور دمکراسی به یک مناسبات فئودالی<br />
و پدرساالرانه تبدیل می شود و کار برده گی<br />
مجددا به اجرا در می آید. زیرا که تنها یک<br />
ارزش در جامعه وجود دارد و آنهم منفعت با<br />
هر قیمتی است.<br />
الویت های دیگر<br />
یک چنین تغییرساختاری اقتصادی احتیاج به<br />
الویت های دیگر دارد. برای مثال:<br />
کشاورزی قبل از صنعت: از آنجا که مواد<br />
غذائی همواره از زمین بر می خیزد و به<br />
صورت محلی یا منطقه ای کاشت و برداشت<br />
می شود، از این رو بخش کشاورزی نمی<br />
تواند ازمدل امروزی صنعت پیروی نماید.<br />
درشرایط کنونی تمامی توجه صنایع به بازار<br />
جهانی است. کشاورزان خرد باید تقویت<br />
شوند تا اینکه انسانهای بیشتری بتوانند در<br />
این بخش به کارو فعالیت بپردازند.<br />
اتحادیه های تولید کنندگان مصرف کنندگان،<br />
می توانند برای تولید کنندگان خرد درآمدی<br />
منظم را مقرر نموده و برای مصرف<br />
کنندگان دسترسی به تغذیه ای سالم و دیگر<br />
محصوالت تولیدی را فراهم سازند. افزون<br />
بر این ایجاد احساس مسئولیت نسبت به<br />
زمین در نزد تولیدگران و مصرف کنندگان<br />
از وظایف مهم دیگر این اتحادیه هاست .<br />
نوربرگ هودگه ، در این باره پیشنهادات<br />
زیر را نموده اند:<br />
نه به اقتصاد سرمایه داری ، رفتن بسوی<br />
اقتصادی عملی و بدون تمرکز<br />
از بین بردن کمک های نقدی زراعی که<br />
به تاجران زراعی این قدرت را می دهد تا<br />
دهقانان خردی را که برای بازار های محلی<br />
تولید می نمایند، خانه خراب و از هستی<br />
ساقط سازنند.<br />
خواست تغییر ساختار های اقتصاد زراعی<br />
خواست تحقیق در باره متدهای زراعی<br />
قدیمی پایدار چه در بخش زراعی شمال و<br />
چه در بخش زراعی جنوب جهان<br />
شرکت دهقانان در این تحقیفات ( نوربرگ<br />
/ هودگه/گویرینگ/ پج ۲۰۰۱(<br />
بسیاری از خواسته های باال را می توان در<br />
قطعنامه اتحادیه دهقانان خرد سراسر جهان<br />
مشاهده نمود. این سازمان بهتر و روشن<br />
تر از هر سازمان دیگری در جهان جامعه<br />
متمدن جهانی را فرموله نموده است. اینکه<br />
تولیدات غذائی ، آب ، آموزش و بهداشت،<br />
تنوع بیولوژی وژنتیکی موجودات کره<br />
خاکی نباید عامل دست تجارت آزاد جهانی<br />
سازی نئولیبرالی گردد. اینکه سازمان<br />
تجارت جهانی باید از این بخش ها بیرون<br />
برود. اینکه دهقانان خرد باید در تولید بخش<br />
غذائی خودمختارباشند. ( ماریا میز ۲۰۰۱(<br />
تمامی این خواست ها نیازبه یک مناسبات<br />
جدید میان شهر و روستا دارد. شهر ها نباید<br />
تنها مکان هائی باشند که زندگی ، فرهنگ و<br />
آزادی در آنها در جریان است. ما همانطور<br />
که به شهر ها نیاز داریم به روستا ها هم<br />
نیازمندیم. از این رو شهرها را باید به روستا<br />
ها و روستا ها را به شهر ها تبدیل نمود.)<br />
ماریا میز ۱۹۹۷/مایر ۲۰۰۲(<br />
تقسیم کار و مناسبات دیگر<br />
از همه مهمتر اینکه برای کار، ارزش<br />
گذاری دیگری ضروریست. ارزش گذاری<br />
که به درآمد پولی وابسته نباشد. یک چنین<br />
ارزش گذاری جدیدی از کار هرگز نخواهد<br />
توانست در اقتصاد پیاده شود اگر ما به<br />
مناسبات و سلسله مراتب مستعمراتی قدیمی<br />
تقسیم کار بچسبیم. این ارزش گذاری جدید<br />
بصورت زیر می باشد:<br />
تقسیم کار و رابطه میان زنان و مردان<br />
تقسیم کار میان کارهای فکری و کارهای<br />
یدی
für Hillary, Frauenoffensive,<br />
München<br />
Bennholdt-Thomsen, Veronika,<br />
Nicholas Faraclas, Claudia<br />
)2001( v.Werlhof<br />
There is An Alternative: Subsistence<br />
And Worldwide Resistence<br />
to Corporate Globalization<br />
Zed Boos, London, Spinifex<br />
Melbourne, St Martin’s Press<br />
chst aufنUSA. (Erscheint demn<br />
)Deutsch<br />
LOCAL- )2000( Hines,Colin<br />
IZATION A Global Manifesto,<br />
Earthscan, London<br />
Korten, David C./ Nicanor<br />
)2002( Perlas/Vandana Shiva<br />
Global Civil Society: The Path<br />
Ahead, Discussion Paper, No-<br />
Draft. (Wird in dem ,20 vember<br />
Buch des IFG „Alternatives to<br />
Economic Globalisation” ers-<br />
)cheinen<br />
Patriarchat )1988( Mies, Maria<br />
und Kapital.Frauen in der Internationalen<br />
Arbeitsteilung, Rotpunktverlag,<br />
Zürich<br />
Brauchen )1994( Mies, Maria<br />
wir eine neue „Moral Econoض,kologie<br />
my”? In: Politische<br />
Vorsorgendes„ ,6 Sonderheft<br />
Wirtschaften” München<br />
Global- )2001( Mies, Maria<br />
isierung von unten. Der Kampf<br />
gegen die Herrschaft der<br />
Konzerne<br />
صفحه 155<br />
EVA/Rotbuch Hamburg<br />
Meyer-Renschhausen, Elisarten<br />
derنDie G )2002( beth<br />
Frauen.Zur sozialen Bedeutung<br />
von KleinstlaNDWIRTSCHAFT<br />
IN Stadt und Land weltweit,<br />
Centaurus Verlag, Herbolzheim<br />
Von der)1998( Müller,Christa<br />
konomie zum ض-glo lokalen<br />
uerlicheنbalisierten Dorf.B <br />
تقسیم کار میان زراعت و صنعت<br />
جوامع پایه ای گذشته طبق مناسبات فئودالی<br />
و پدر ساالری سازماندهی شده بود. رهبریت<br />
طبقاتی غالبا از طریق نهاد ها و ایدئولوژی<br />
هائی چون مذاهب پدرساالرانه انتخاب و<br />
پشتیبانی می شد.<br />
زمانیکه ما از موجودیت از پایه سخن می<br />
گوئیم ، بسیاری بیم ناک می شوند که گویا<br />
این خود بازگشت به مناسبات اشکال رهبری<br />
ماقبل مدرنیته است. بهترین ابزار مقابله با<br />
یک چنین واهمه هائی ، مبارزه آگاهانه زنان<br />
و مردان بر علیه مناسبات پدرساالرانه است<br />
و این مبارزه می تواند با تغییر ساختارسلسله<br />
مراتب ها ومبارزه با تقسیم کار بر مبنی<br />
جنسیت آغاز گردد.<br />
در یک جامعه پایه ای نه تنها زنان باید کار<br />
کنند، مردان باید کار کنند بلکه مردان همچون<br />
زنان باید کار پایه ای ، ضروری برای<br />
اجتماع ، بی مزد در خانه و در جامعه را هم<br />
انجام دهند. زمانی که نیمی از انسانها به این<br />
کار ( کار بی مزد خانه داری و …( بعنوان<br />
فشار ، کاربدون منزلت و بی وقار و خوار و<br />
…. نگاه نکنند آنزمان می توانیم بگوئیم که<br />
می توان مناسبات جنسیتی را تغییر داد. البته<br />
این خود با سیاست کنونی جنسیتی فرق می<br />
کند. اینکه امروزه مرتبا تالش می شود در<br />
باره برابر سازی زنان و مردان در رابطه<br />
با شغل ، سیاست و آموزش وعده و وعید<br />
داده شود به هیچ وجه به این مفهوم نیست که<br />
مناسبات پدرساالرانه جهانی سازی سرمایه<br />
داری زیر عالمت سئوال برده شده است. تنها<br />
برابر سازی کافی نیست. فراموش نکنیم که<br />
مناسبات جنسیتی مناسباتی استعماری است.<br />
در یک جامعه پایه ای مردان باید از اینکه<br />
هویتی جنگجویانه به خود می دهند دست بر<br />
دارند این مسئله عمیق ترین علت خشونت<br />
در جوامع ما است. در یک جامعه ازپایه<br />
مردان به هیچ وجه عالقه و وقت برای این<br />
بازی های جنگ جویانه نخواهند داشت.<br />
در یک جامعه ازپایه ارزش گذاری میان<br />
کارفکری و کاریدی جایگاهی ندارد. از<br />
بین بردن رابطه تاکنونی میان زراعت و<br />
صنعت نه تنها باعث تغییرات اساسی در<br />
بخش زراعی خواهد شد بلکه همچنین باعث<br />
تغییرات در صنعت و علم و تکنولوژی می<br />
گردد. تولیدات صنعتی هم چون تولیدات<br />
کشاورزی می باید بجای برآوردن خواست<br />
های منفعت طلبانه بازار های جهانی به<br />
ارضاء نیاز های اقتصادی منطقه ای و<br />
محلی بپردازند. در همین مسیر هم تحقیقات<br />
علمی جهتش تغییر خواهد نمود.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
از بین بردن تقسیم کار سلسله مراتبی و<br />
استعماری به هیچ وجه به مفهوم پایان تقسیم<br />
کار و پایان اجتماعی شدن در کلیت نخواهد<br />
بود. اگر این نوع تقسیم کار از منطق انباشت<br />
سرمایه رها گردد ، آنزمان تمامی کسانی<br />
که در پروسه کار سهیمند ، توانائی های<br />
خود را نشان خواهند داد. این خود بهترین<br />
شکل حفظ تنوع در جامعه و جلوگیری از<br />
هرگونه یکطرفه و یک بعدی شدن بیولوژی<br />
و فرهنگی است.<br />
تغییر ساختاراقتصاد محلی و منطقه ای در<br />
شمال و جنوب جهان در جهت منطق ضد<br />
سرمایه داری و ضدپدرساالری و پدید آوردن<br />
اقتصادی از پایه باعث تغییرات ساختاری در<br />
جهان هم خواهد شد. هر چه بیشتراقتصاد<br />
های کم و بیش خودگردان که از مناطق شبیه<br />
خودشان کاالهائی را که به نیاز های اصلی<br />
شان تکیه دارد وارد نمایند ، این کارشان<br />
به کوچک شدن و در نهایت محو سازمان<br />
تجارت جهانی خواهد انجامید . آنها همچنین<br />
در این راه ، هدر رفتن ذخایر ، حمل و نقل<br />
، زباله کارتون های بسته بندی ، استفاده از<br />
شیمی در کشاورزی و صنعت را به حدی<br />
زیاد پائین خواهند آورد. در این صورت یک<br />
فرهنگی، از هر نوعش دیگر وجود نخواهد<br />
داشت. همچنین روز بروز اقتصاد تنها برای<br />
صادرات ضعیف تر خواهد شد. آلمان مثال<br />
ازاین مقام و نگرش ” صنعتی تام” بیرون<br />
خواهد آمد. در این صورت آن چیزی هم که<br />
از تجارت جهانی باقی خواهد ماند باید طبق<br />
منطق تجارت عادالنه سازماندهی گردد و<br />
این به آن مفهوم خواهد بود که دیگر کشور<br />
های ” مزد ارزان ” وجود نخواهند داشت.<br />
مسلما یک چنین تغییر ساختاری در اقتصاد،<br />
سیاستی دیگر و شکل دیگری از دمکراسی<br />
را بدنبال خواهد آورد. واندانا شیوا این<br />
دمکراسی جدید را دمکراسی زندگی یا<br />
دمکراسی از پایه نام نهاد ه است. در این<br />
گونه دمکراسی تنها انسانها به حساب آورده<br />
نمی شوند بلکه تمامی موجودات و طبیعت را<br />
هم در بر می گیرد.) شیوا/ماریا میز ۲۰۰۱(<br />
منابع:<br />
Bennholdt-Thomsen, Veronika,<br />
Maria Mies, Claudia v. Welhof<br />
Frauen, die letzte )1992/1983(<br />
Kolonie, Zur Hausfrauisierung<br />
der Arbeit Rotpunktverlag,<br />
Zürich<br />
Bennholdt-Thomsen,Veronika,<br />
Die Sub- )1997( Maria Mies<br />
sistenzperspektive: Eine Kuh
جامعه شناسی<br />
گفتگو با ناصر فکوهی: پولی شدن<br />
جامعه و سقوط اجمتاعی و فرهنگی<br />
نگار حسینی<br />
berlebensstrategien zwischen<br />
Weltmarktintegration und Regionalisierung,<br />
Campus, Frankfurt<br />
New York<br />
Die inter- )2002( Müller,Christa<br />
rten von Gِttingenنnationalen G<br />
Norberg-Hodge, Helena,Peter<br />
)2001(Goering, John Page<br />
From the Ground up.Rethinking<br />
Industrial Agriculture, Zed<br />
Books, London<br />
صفحه 156<br />
The Econ- „ )1957( Polyani,Karl<br />
omy as Instituted Process” in<br />
ders. Et al. Trade andMarket in<br />
the Early Empires, New York<br />
The Great )1978( Polyani Karl<br />
Transformation.Politische und<br />
ِkonomische Ursprünge von Gesellschaften<br />
und Wirtschaftssystemen,<br />
Suhrkamp,Frankfurt<br />
Plenar- )2000( Shiva,Vandana<br />
t vonنvortrag an der Universit<br />
Auf- .10.11.2000 Melbourne am<br />
gezeichnet und versandt von<br />
Diverse Women for Diversity<br />
http:www.abc.net. au/specials/<br />
shivahiva.htm<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
انسان شناسی و فرهنگ<br />
یک- در سال های اخیر بیش از گذشته با<br />
پدیده ای به نام نوکیسگی مواجه هستیم.<br />
افرادی که در زمان کوتاهی توانسته اند<br />
ثروتمند شوند بیش از پیش<br />
دیده می شوند و البته اقبال به چنین شیوه ای<br />
از زندگی نیز در میان مردم به وفور به چشم<br />
می خورد. چه چیز در جامعه ایرانی تغییر<br />
کرده است که<br />
نوکیسگی بیشتر دیده می شود و اقبال به آن<br />
بیشتر است؟<br />
ابتدا بگوئیم که پدیده نوکیسه گی یعنی رسیدن<br />
به ثروت زیاد در یک نسل و با حرکت از<br />
موقعیتی بسیار پایین، و تمایل به هزینه<br />
کردن این ثروت بادآورده به صورت هایی<br />
کامال خود نمایانه، خاص ایرانی نیست<br />
و دارای مشخصاتی روشن بوده و مثال<br />
های زیادی دارد که شناخت آنهاها ما را<br />
در درک این پدیده در ایران نیز یاری می<br />
کند. نوکیسگی را در فرانسهnouveaux<br />
riches )یا اصطالحا: ثروتمندان جدید( می<br />
نامند و همین واژه نیز تقریبا در تمام زبان<br />
های اروپایی رایج شده است و باید به واژه<br />
دیگری که این روزها زیاد می شنویم یعنی<br />
»فقر زدگان جدید« که در فرانسه به آن<br />
nouveaux pauvres می گویند و در<br />
انگلیسی new poor یعنی کسانی که به<br />
دنبال بحران های اقتصادی سی سال اخیر<br />
در جهان به فقر کشیده شده و نقطه حرکتشان<br />
برعکس موقعیتی از رفاه بوده است؛ نیز<br />
اشاره کرد.<br />
اصطالح دوم، مفهومی نسبتا جدید است که<br />
اشاره به موقعیت کارکنان و نه کارگرانی<br />
دارد که به دنبال بحران های اقتصادی از<br />
دهه ۱۹۸۰ به فقر کشیده شدند و گاه از<br />
آنهاها با عنوان تحصیلگردگان فقر زده<br />
نیز یاد می شود و من در اینجا وارد بحث<br />
در این موضوع نمی شوم. اما اصطالح<br />
نخست به فرانسه بین دو جنگ جهانی بر می<br />
گردد که در آن موقعیت جنگ اول جهانی<br />
و سوء استفاده از آن به وسیله گروهی از<br />
سوداگران، و بعدها همین موقعیت پس از<br />
جنگ جهانی دوم، به زایش قشری اجتماعی<br />
دامن زد که پیش از جنگ بسیار فقیر بودند و<br />
جنگ به آنهاها کمک کرد که با سوء استفاده<br />
و اختالس و احتکار و غیره به ثروت های<br />
کالنی برسند و عقده ای که نسبت به گذشته<br />
خود داشتند، آنهاها را وا می داشت که دائما<br />
این ثروت را به رخ دیگران بکشند و این<br />
کار در حقیقت نوعی کنش بود ناشی از<br />
وحشت آنها از احتمال بازگشت به وضعیت<br />
قبلی شان.<br />
چنین نوکیسه گانی پس از انقالب روسیه و<br />
جنگ داخلی آن، پس از اصالحات اقتصادی<br />
در چین و گردش به راست در اقتصاد این<br />
کشور، و پس از فرو پاشی شوروی پیشین<br />
و فروغلطیدن این کشور در دامان مافیاهای<br />
بزرگ و کوچک و تبدیل شدنش به مرکز<br />
بزرگ خالفکاری و جنایت در جهان، در<br />
آن نقاط نیز تکرار شد. مثال های بسیار<br />
زیاد دیگر را کنار می گذارم تا بگویم،
صفحه 157<br />
این پدیده تقریبا همواره مشخصات جامعه<br />
شناختی یکسانی داشته است: یک گروه فقیر<br />
اجتماعی که در عین حال دچار فروپاشی<br />
اخالقی شده و یا در خود این فرایند دچار<br />
این فروپاشی می شود، از یک موقعیت<br />
بحران در ساختارهای عمومی )جنگ،<br />
انقالب…( استفاده می کند تا به ثروت های<br />
باالی اقتصادی دست یابد، اما فاقد سرمایه<br />
های دیگر اجمتماعی و فرهنگی )به تعبیر<br />
بوردیویی این واژگان( است و در نتیجه در<br />
نسل خود و حتی در نسل های پس از خود<br />
از نوعی هراس )فوبیا( رنج می برد: هراس<br />
بازگشت به وضعیت پیشین، و برای این کار<br />
هم مستقیم و غیر مستقیم دست به دخالت<br />
در نظام اجتماعی و کمک به ایجاد اشکال<br />
متفاوت نظام های آمرانه و فاسد )پوپولیسم،<br />
فاشیسم، توتالیتاریسم( می کند و هم گرایش<br />
به نوعی نمادگرایی آیینی و مناسکی را<br />
که در انسان شناسی به آن پتالچ می گویند<br />
)مراسمی که در آنها تعمدا ثروت ها سوزانده<br />
می شوند و یا از میان می روند چیزی معادل<br />
»بریز و بپاش« در زبان عامیانه ما است(<br />
پیدا می کند که در اصطالح مدرن جامعه<br />
شناسی به آن »خود نمایی« می گویند.<br />
از این مقدمه منطورم آن بود که ریشه های<br />
پدیده نوکیسگی در ایران بسیار قدیمی است<br />
زیرا کشور ما که عمدتا پهنه ای کشاورزی<br />
یا عشایری شبانی )دام پروری( بوده است،<br />
به ارزش های کار و زحمت برای رسیدن<br />
به ثروت قدر باالیی از لحاظ اجتماعی می<br />
داده است. اما در برخی از موارد گروه های<br />
عشایری با به قدرت رسیدن سیاسی در این<br />
پهنه وسوسه شده، و اسکان یافته و خود را<br />
به »خاندان« و »سلطنت« و »پادشاهی«<br />
و غیره تبدیل کرده و نخستین نوکیسگان ما<br />
همین پادشاهان تاریخی هستند که پس از<br />
فروپاشی نظام های کاستی در ایران باستان<br />
به وجود می آیند و آخرین نمونه های آنها<br />
نیز دو »سلسله« قاجار و پهلوی هستند که<br />
هر دو ریشه های پایین اجتماعی داشتند، اما<br />
با استفاده ابزاری از قدرت و وابسته کردن<br />
و واگذاری گسترده »امتیازات« کشور به<br />
کشورهای دیگر )از جمله خاک ایران( برای<br />
خود ثروت و »احترام« ایجاد می کردند.<br />
اما در دوره مدرن پدیده نوکیسگی به پیدا<br />
شدن نفت و ورود گسترده ثروت نفتی به<br />
کشور از اواخر دهه ۱۳۳۰ و به ویژه از<br />
نیمه دهه ۱۳۴۰ تا زمان انقالب مربوط می<br />
شود. و پس از آن نیز بحران های اجتماعی<br />
بزرگی چون انقالب ۱۳۵۷، جنگ تحمیلی<br />
با عراق، و باال رفتن ناگهانی قیمت های نفت<br />
در ده سال اخیر بحران های دیگری بوده<br />
اند که به این پدیده دامن زده اند. و این امر<br />
تقریبا با همان منطق و همان سازوکارهایی<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
که در سایرمثال ها به آن اشاره کردم. ورود<br />
گسترده پول، از کار افتادن ارزش های<br />
اخالقی مربوط به کار و زحمت و تالش<br />
برای معیشت، خودنمایی ناشی از هراس به<br />
بازگشت به موقعیت پیشین. دالیل بنابراین تا<br />
حد زیادی روشن هستند اما آنچه مسئله را در<br />
ایران پیجیده می کند، تداخل این موضوع با<br />
بسیاری دیگر از مسائل اقتصادی و اجتماعی<br />
در ایران و جهان ، پدیده هایی نظیر آلوده<br />
شدن همه جنبه های زندگی از علم و دانش<br />
گرفته تا هنر و فرهنگ به پول، اقتصاد زیر<br />
زمینی، شستشوی پول های کثیف، فساد<br />
اداری و مالی، بحران های آنومی، تنش<br />
میان سبک های زندگی و ایدئولوژی زدگی<br />
و سیاست زدیگی زندگی اجتماعی است.<br />
دو- آیا در جایی که به هر حال ثروتمند بودن<br />
چیز خوبی است، اساسا آن چه ما نوکیسگی<br />
تلقی می کنیم؛ پدیده مذمومی است یا خیر؟<br />
چون به هر حال، صرف داشتن ثروت مسئله<br />
منفی ای نیست. اما پدیده سریع پولدار شدن<br />
چه تبعاتی ممکن است برای جامعه ایرانی<br />
داشته باشد؟<br />
مشکل دقیقا در این گزاره است که خود<br />
ناشی از جوی است که نوکیسگی ایجاد<br />
می کند: به عبارت دیگر »ثروتمند بودن<br />
لزوما خوب نیست«. اگر موضوع را ازدید<br />
سنت و اخالق ما ایرانیان به ویژه درایران<br />
مرکزی، که ایرانی کویری، خشک و بسیار<br />
سرسخت برای زندگی است، ببینیم و کمی<br />
بیشتر با ریش سپیدانی که هنوز باقی مانده<br />
اند، صحبت کنیم، متوجه می شویم که هیچ<br />
وقت به شما نخواهند گفت :»ثروتمند بودن<br />
بهر حال خوب است«. در ایران و در جهان<br />
تا پیش از دوران مدرن اصوال »پول« و<br />
»ثروت« تا حد زیادی تابو بود و افراد ولو<br />
آنکه ثروتمند بودند به دالیل مختلف تالش<br />
می کردند که این ثروت را به رخ دیگران<br />
نکشند)مگر در قالب های مناسکی(. در<br />
روستاهاهای ما، هنوز تا چند دهه پیش، یک<br />
ثروتمند را به سختی می توانستید از یک<br />
فرد غیر ثروتمند، تشخیص دهید، زیرا همه<br />
تالش می کردند شبیه به هم باشند تا انسجام<br />
اجتماعی حفظ شود. در فرهنگ ما »ثروت«<br />
زمانی خوب بود که راه رسیدن به آن راهی<br />
سخت و بر اساس مهارت و تالش و کوشش<br />
و به عبارت دیگر و دینی کلمه »حالل« بود.<br />
و ثروت ناپاک یا »حرام« هرگز نه مورد<br />
احترام بود و نه چندان کسی به دنبالش بود.<br />
بسیاری حتی اگر کوچکترین شکی نسبت<br />
به »حالل« بودن پولی داشتند به سراعش<br />
نمی رفتند و وارد کردن آن را به زندگی<br />
خود چون نفرینی می دانستند که ممکن بود<br />
نسل اندر نسل آنها را به مصیبت بکشد. اما<br />
این باورها در اروپا با پروتستانتیسم و در<br />
نزد ما با استعمار و سپس مدرنیسم ناشی<br />
از استعمار که مدرنیسمی آسیبزا بود، کم<br />
رنگ شدند و ما را به وضعیتی رساندند<br />
که شاهدش هستیم یعنی وضعیتی که افراد<br />
هر چند بسیار ادعای سالمت نفس می کنند<br />
اما در بسیاری از موارد حاضرند چشم بر<br />
پاکی یا ناپاکی ثروتی که به دستشان می<br />
آید، ببندند و زندگی مادی را بر همه چیز<br />
ترجیح می دهند. زندان های ما امروز آکنده<br />
از کسانی است که قربانی این وضعیت شده<br />
اند یا به صورت فاعل یعنی با کاله برداری<br />
ازد یگران یا با تن دادن به سازوکارهایی<br />
چون مهریه های سنگین و وورود به بازی<br />
های مالی خطرناکی که عاقبتشان را به آنجا<br />
رسانده است. بنابراین وقتی از تبعات در<br />
این مورد می پرسید، باید بگویم که متاسفانه<br />
تبعات این ثروت های بادآورده، از میان رفتن<br />
دین و اخالق و سقوط اجتماعی و فرهنگی<br />
جامعه است . جامعه ای که ارزش های<br />
معنوی خود را در درجه دوم، حال نگوئیم<br />
درجه آخر، اولویت در کنش های اجتماعی<br />
اش قرار دهد، بی شک محکوم به سقوط<br />
اخالقی است و جامعه ای که دین و ایمان و<br />
اخالق حال چه از نوع دینی اش چه از نوع<br />
مدنی و سکوالرش نداشته باشد، بی شک<br />
محکوم به فنای مادی و معنوی است. هر<br />
چند من معتقد نیستم که ما امروز در چنین<br />
موقعیت برگشت ناپذیری قرار گرفته باشیم،<br />
بلکه بر این باورم که هنوز بسیاری ازمردم<br />
ما آمادگی آن را د ارند که متوجه خطری<br />
که این رویکردها تهدیدشان می کند بشوند،<br />
و خود را از مهلکه نجات دهند. این مهلکه<br />
نیز در جهان امروز چیزی جز نولیبرالیسم و<br />
اقتصادی مالی و پولی و ثروت های ناشی از<br />
آن نیست، الگویی که متاسفانه بسیاری تالش<br />
در اشاعه آن در کشور ما دارند و الگویی<br />
که بسیاری از به اصطالح »روشنفکران«<br />
ما که از دنیا و تاریخ بی خبرند باخ ود<br />
را ب هبی خبری می زنند، به شدت متمایل<br />
به رواجش هستند زیرا توهم دارند که با<br />
رواج یافتن آن مشکالتشان حل می شود.<br />
به این ترتیب است که می بینید که در<br />
اروپا و آمریکا تمام تالش های روشنفکران<br />
و مردم آگاه بر آن است که سیاستمدارانی<br />
چون بوش، برلوسکونی و سارکوزی را از<br />
عرصه سیاست بیرون برانند و در کشور ما<br />
متاسفانه هنوز چه بسیار »روشنفکرانی« که<br />
مدرنیته مطلوب خود را در گرو پیروی از<br />
چنین آدم ها و چنین سیاست هایی می دانند.<br />
سه- به نظر می رسد که آدم هایی که یک<br />
شبه و در زمان کوتاه به ثروت زیادی رسیده<br />
اند، تبدیل به الگویی برای نسل جوان شده<br />
اند، چرا افرادی که در زمان معقول توانسته<br />
اند مال و منالی جمع کنند، تبدیل به الگو
صفحه 158<br />
نمی شوند و جوانان به دنبال چنین الگوهایی<br />
هستند؟<br />
طبیعی است که چنین باشد. جوانان بنا بر<br />
دالیل بیولوژیک، روان شناختی و فرهنگی،<br />
بسیار مستعد هستند که به این راه بیافتند و<br />
از این الگو پیروی کنند. چگونه می توان<br />
از جوان یا نوجوانی که دوستان خود را می<br />
بیند که با کمترین زحمت سوار بر شیک<br />
ترین ماشین ها شده اند و بهترین خانه و<br />
موقعیت مادی را برای خود فراهم کرده اند،<br />
واداشت که این الگو را نادیده بگیرد و به<br />
پدر بزرگ خود فکر کند که برای کاشتن و<br />
سبز کردن یک ساقه سبز در کویر به مثابه<br />
یک موفقیت بزرگ در زندگی اش فکر می<br />
کرد و از آن لذت می برد. به گمان من،<br />
جامعه و مسئوالن و سیاستگزاران و به ویژه<br />
نسلی که در موقعیت والدین قرار گرفته اند<br />
در اینجا مقصرند، زیرا نه تنها در حال بر<br />
باد دادن خود هستند، بلکه نسل جوان را نیز<br />
که می تواند امید آینده باشد نیز بر باد می<br />
دهند. برای بسیاری از جوان ها امروز، کار<br />
هیچ نوع ارزشی ندارد و هیچ لذتی از انجام<br />
کار نمی برند. در حالی که ارزش قائل شدن<br />
به کار به مثابه کار و نه به مثابه ابزاری<br />
برای تولید پول ، بلکه به عنوان راهی<br />
برای آفرینش و شکوفا ساختن استعدادها<br />
در خود و بهره رساندن به جامعه است که<br />
می تواند مدرنیته و زندگی بهتر و آسوده تر<br />
و با کیفیت تری برای این جوانان و برای<br />
ما به ارمغان آورد. نشستن در ماشین شیک<br />
و پر سرعت که کنترلی بر آن نداشته باشیم<br />
همواره می تواند ما را به ته دره هدایت کند،<br />
در حالی که پیمودن راهی دراز و سخت که<br />
در هر تکه ای از آن چیزی بیاموزیم، بی<br />
شک به ما قدرت باالیی برای لذت بردن از<br />
زندگی خواهد داد.<br />
چهار- آیا فقیرتر شدن جامعه ایران و پر<br />
رنگ شدن اختالف طبقاتی در سال های<br />
اخیر در ایجاد روحیه اقبال به نوکیسگی<br />
موثر بوده است؟<br />
در اینجا و در سایر نقاط جهان همانگونه که<br />
گفتم این پدیده همواره د ر خود نوعی هراس<br />
را حمل می کند: هراس از بازگشت احتمالی<br />
به وضعیت پیشین. به دلیل این هراس کنش<br />
های فرد نوکیسه گاه بسیار غیر منطقی و<br />
به دور از عقل می آید و برای آنکه آنها<br />
را بفهمیم ضرورت دارد، آنها را درون<br />
چارچوب معنایی این هراس قرار دهیم. در<br />
چنین حالتی افزایش فاصله طبقاتی و بزرگ<br />
شدن شکاف بدین هراس دامن می زند،<br />
چرا که »فقرای دیروزی« به چشم خود<br />
می بیننند که چه وضعیتی هولناکی داشته<br />
اند. اینجا است که می توان میان مفهومی<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
که در ابتدای این گفتگو مطرح شد یعنی<br />
»فقر زدگی جدید« با نوکیسگی رابطه ای<br />
را مشاهده کرد. این رابطه به این صورت<br />
است که هر اندازه میزان شکنندگی موقعیت<br />
های اجتماعی بیشتر می شود، نوکیسگان<br />
هراس بیشتری پیدا می کنند. حال پرسش<br />
در آن است که چرا این هراس به واکنش<br />
های دیگری مثل افزایش انگیزه پس انداز<br />
منجر نمی شود؟ دلیل آن است که اوال برای<br />
پس انداز کردن و به خصوص شیوه های<br />
پس انداز عقالنی و قابل اعتماد باید افزون<br />
بر درآمدی که بتوان پس اندازش کرد، از<br />
فرهنگ باالیی در زمینه های اجتماعی و<br />
فرهنگی نیز برخوردار بود که نوکیسگان<br />
فاقد آن هستند و در ایران چنین سرمایه های<br />
باالیی را بیشتر در طبقه متوسط با سرمایه<br />
باالی فرهنگی می بینیم. و ثانیا به این دلیل<br />
که افزایش شکاف ، با افزایش تسهیل<br />
دسترسی به ثروت همراه بوده است و این<br />
خود رفتار خودنمایانه را بیشتر می کند .<br />
در سال های بحران اقتصاد مالی و اقتصادی<br />
در اروپا و آمریکا نیز ما شاهد این موقعیت<br />
بودیم به این صورت که در حالی که مصرف<br />
در طبقات متوسط و پایین کاهش یافته و به<br />
اصلی ترین محصوالت )مسکن و غدا(<br />
محدود می شود، مصرف در طبقه باالی<br />
این جوامع که امروزه بیشتر برون آمده از<br />
بازی های بورس و سرمایه داری مالی بوده<br />
و به همین نوکیسگان خودمان شباهت دارند،<br />
در اجناس لوکس و صرفا نمایشی به شدت<br />
باال رفته است.<br />
پنج- بسیاری از نهادهای رسمی نیز<br />
برخوردی دارند که یک شبه پولدار شدن را<br />
تبلیغ می کند. برای مثال جوایز بانک ها،<br />
موسسات مخابراتی یا لوازم خانگی بسیار<br />
کالن و وسوسه کننده شده است. آیا فعالیتهای<br />
دولتی و نهادی هم در ایجاد روحیه اقبال به<br />
پولدار شدن یک شبه موثر است؟<br />
صد در صد ای همان روند و رویکرد<br />
نولیبرالی است که به آن اشاره کردم.<br />
این روند در ده سال اخیر به شدت تقویت<br />
شده است اما شروع آن را درست باید در<br />
سوداگری های دوران جنگ . پس از آن<br />
دانست که گرایش های مصرف و ثروت مند<br />
شدن های سهل و ساده را تبلیغ می کردند.<br />
در سال های اخیر با افزایش قارچ وار بانک<br />
ها و پولی کردن همه روابط ما خود را با<br />
خطرات بی شماری روبرو کرده ایم. شما به<br />
این اشاره کردید که رسانه ها تبلیغ یک شبه<br />
پولدار شدن را می کنند اما تبلیغ عناصری<br />
بسیار بدتر از این را نیز در خود دارند که<br />
مستقیما به اخالق و شرف انسانی و حتی<br />
موجودیت فیزیکی انسان ها یورش می برند.<br />
در این تبلیعات کودکانی را می بینید که از<br />
»نرخ بهره« باالتر یا پایین تر بانک ها<br />
صحبت می کنند، پیرمردان و پیرزنانی که<br />
در فکر باز کردن حساب هستند تا در قرعه<br />
کشی این وآن بانک شرکت کنند، از جوایزی<br />
اسطوره ای مثل اسکناس به ارتفاع یک<br />
ساختمان و پول و سکه های طال و غیره<br />
و غیره بهره ببرند و از این هم بدتر با<br />
مسابقات و شوهای تلویزیونی سخیفی که با<br />
صحنه و نورپردازی های کامال آمریکایی<br />
و مجلل و رنگارنگ به اصطالح »زیبا«ی<br />
خود که ما در اروپا تنها در نوعی رسانه<br />
های عامه پسند در زنجیره های تلویزیونی<br />
»برلوسکونی« )نخست وزیر فاسد و مافیایی<br />
پیشین ایتالیا( با آن روبرو هستیم، برخورد<br />
می کنیم، که موضوع آنها صرفا برای آنکه<br />
بتوانند وجود خود را توجیه کنند مسائل<br />
اخالقی و گاه حتی آشنایی شرکت کنندگان<br />
به مسائل دینی و احادیث و غیره است. انواع<br />
و اقسام مسابقاتی که اروز در کشور ما انجام<br />
می شود، معنای این کار ها یعنی آلوده کردن<br />
مقدس ترین ارزش های یک جامعه به کثیف<br />
ترین عناصری که در جهان امروز وجود<br />
دارد و باید جدا از این روند اجتناب کرد.<br />
دقت کنید: معنای این حرف آن نیست که باید<br />
فقر و نداری و بیچارگی را در تلویزیون<br />
تبلیغ کرد، حرفی که معموال به صورت<br />
کلیشه ای هر بار اعتراضی در این زمینه<br />
می شود ، به بیان در می آید . معنای این<br />
حرف آن نیست که باید به سراغ تلویزیون<br />
ها و رسانه های شوروی پیشین و دولت<br />
های استبدادی کمونیستی رفت، ادعایی که<br />
باز برای خالص شدن از بار انتقاد در این<br />
زمینه مطرح می شود؛ معنای این حرف<br />
آن است که با ارزش ها و مقدسات و همه<br />
میراث ارزشمندی که مردم ما در طول<br />
هزاران سال به دست آورده اند، نباید بازی<br />
کرد و آنها را با روابط فاسد و آلوده ای<br />
چون پول سهل الوصول ، بی باوری به<br />
ارزش کار، تبلیغ لوکس زندگی کردن به<br />
مثابه بهترین نوع زندگی و غیره بازی کرد.<br />
نگاهی به سلایر ها و فیلم های داستانی که<br />
در طول سال های اخیر ساخته شده است<br />
بیاندازید: در کجا جهان می توان این اندازه<br />
تمایل به ثروت و گریز از اخالق جز در<br />
حرف و شعار الیه های سطحی نمایش و<br />
فیلم را دید. این حاصل همان فرایندی است<br />
که همه چیز را پولی می خواهد و همه چیز<br />
را پولی می کند و هیچ توجهی به آن ندارد<br />
که این فرایند حاصلی جز نابودی ندارد.<br />
ببینید بر سر برلوسکونی، بوش، و ظاهرا و<br />
امیدوارم سارکوزی در انتخابات پیش رویش<br />
)رئیس جمهور کنونی فرانسه( چه آمد. ببینیم<br />
جوامعی که نظام های ارزشی و اخالقی خود<br />
را با نظام های بانکی و پولی تعویض کردند
صفحه 159<br />
، به چه سرنوشتی دچار شدند و اندکی از<br />
فرایندهای جهانی و تاریخی بیاموزیم تا عقل<br />
خود را به دست جریان های نولیبرال و<br />
فاسیدی که حتی توانایی اندیشیدن به آینده<br />
مناسبی برای خود را نیز ندارند، ندهیم.<br />
شش- در اوایل انقالب داشتن ثروت پدیده<br />
خوبی نبود، بعد از جنگ البته کمی به ثروت<br />
نگاه مثبتی پیدا شد و همین نگاه مثبت در<br />
سالهای اخیر به قدری تشدید شده که گاهی<br />
دیده میشود به یک ارزش و جایگزین برای<br />
روابط انسانی و عاطفی تبدیل شده است. آیا<br />
با این تحلیل موافق هستید و آن را دارای چه<br />
مضراتی برای جامعه ایران میدانید؟<br />
فکر می کنم پاسخ شما را در باال دادم.<br />
انقالب اصوال خود واکنشی شدید بر علیه<br />
تمایل قدرت حاکم یران به پولی کردن همه<br />
چیز ، به از میان بردن ارزش های اخالقی<br />
و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی به سود<br />
منافع مالی بود . شاه، در سال های آخر<br />
حکومت خود آنقدر از پول های حاصل از<br />
افزایش درآمد نفتی برخوردار بود که تصور<br />
می کرد همه کس وهمه چیز را می تواند<br />
بخرد و با وقاحتی که فقط از یک نوکیسه می<br />
توان سراغ گرفت، گویی از ملک شخصی<br />
اش صحبت می کند، به مردم پیشنهاد می<br />
داد که هر کس از موقعیت کشور راضی<br />
نیست، بیاید و پاسپورت خودش را بگیرد<br />
و برود . این بالهت تاریخی، با یک انقالب<br />
برگ اجتماعی پاسخ گرفت، شاه بود که<br />
مجبور شد بدون پاسپورت برود و همچون<br />
شاهان پیش از خویش در این قرن در<br />
فالکت و غربت بمیرد.و البته فرو رفتن<br />
کشور در بحران انقالبی هزینه های زیادی<br />
از جمله ی جنگ بزرگ تحمیلی را در پی<br />
داشت اما ما را به نوعی بلوغ رساند که<br />
امروز شما در کشورهای عربی که در حال<br />
تغییر دموکراتیک هستند، نمی بینید. چون<br />
آنها هنوز در ابتدای راهی هستند که ما<br />
سی سال است آغاز کرده ایم. بنابراین بیائیم<br />
و از تجربیات گذشته و از هزینه های<br />
فراوان و سختی که تحمل کرده ایم، از جنگ<br />
و هزاران شهید آن درس بگیریم و به خود<br />
بیائیم و تا دیر نشده است از حرکت بیشتر<br />
جامعه در جهت پولی و مالی شدن روابط<br />
و فراگیر شدن دزدی و اختالس و فساد<br />
و غیره جلوگیری کنیم، این کار به نظر من<br />
سخت است اما هنوز ممکن است و می<br />
تواند از خالل باز شدن فضا، سپردن امور<br />
به دست مدیران توانا، قابل و مورد اعتماد،<br />
درک جهان و ورود به آن از موضع قدرت<br />
ولی بر اساس قواعد بازی و نه با شعار و<br />
هیاهو و ادعا هایی که هرگز نمی توانستند و<br />
نمی توانند جامه عمل بپوشند، و راه هایی از<br />
این قبیل انجام بگیرد که بسیاری از دلسوزان<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
برای جامعه و آینده کشور دائما تکرار می<br />
کنند، اما جوی که نظام های نولیبرال و پول<br />
پرستانه حاکم کرده اند غباری ایجاد کرده که<br />
همه را دچار نوعی وهم زدگی کرده و نمی<br />
خواهند و یا نمی توانند ببینند که به سوی چه<br />
دره خطرناکی در حال حرکت هستند.<br />
هفت- گاهی دیده میشود که حوزه اخالق<br />
حرفهای نیز با توجه بیش از حد به پول و<br />
ثروت آسیب میبیند؛ مثال پزشکان به جای<br />
این که به بهبود بیمار<br />
بیندیشند به پولی که او میتواند پرداخت کند،<br />
فکر میکنند. به همین ترتیب شاید وکال،<br />
مهندسان و حتی سیاستمداران نیز بیشتر<br />
به پول فکر میکنند. یکی از خصوصیات<br />
نوکیسگان این است که فکر میکنند همه<br />
چیز را میشود با پول خرید حتی انسانیترین<br />
مسایل را. آیا میتوان گفت که با مادی شدن<br />
زندگیها و پررنگ شدن نقش پول، اخالق<br />
آسیب میبیند؟<br />
بسیار مثال خوبی زدید. پولی شدن روابط<br />
سبب شده است که پا کترین و مورد احترام<br />
ترین حرفه ها نیز خدشه دار شوند. حرفه<br />
پزشکی یکی از این موارد است. هزاران<br />
هزار پزشک دلسوز و اخالق مند در این<br />
کشور در بدترین شرایط مشعول به کار<br />
هستند اما تعداد اندکی از آنها با رفتاری که<br />
صرفا با تمایل به پولدار شدن هر چه سریع<br />
تر و با کمترین هزینه البته برای خودشان و<br />
نه بیماران، قابل توجیه است، آبروی دیگران<br />
را به بازی گرفته اند. آیا درست است که<br />
گفته شود گروهی از پزشکان به »برج<br />
سازان« پایتخت تبدیل شده اند و در اتاق<br />
عمل به جای نگرانی به حال بیماری که<br />
جانش در دستان آنها است به قرض ها ویا<br />
سودهایی فکر می کنند که در کوچه وخیابان<br />
انتظارشان را می کشد و یا به باال و پایین<br />
رفتن قیمیت ارز؟ آیا این امر در دراز مدت<br />
به سود حتی همین گروه اندک خواهد بود؟<br />
الگوی پزشکی آمریکایی که چنین در ایران<br />
تبلیغ می شود به کجا جز به نوعی اضمحالل<br />
در خود رسیده است؟ و ایا می تواند مدلی<br />
برای توسعه پزشکی در سایر نقاط جهان<br />
قرار بگیرد. امروز بسیاری از افراد از<br />
مراجعه به پزشکان می ترسند، زیرا بر این<br />
گمانند که ممکن است این مراجعه آغازی<br />
باشد در چرخه ای که آنها را دائما فقیر تر<br />
کرده و حتی سالمتشان را از میان ببرد. آیا<br />
این فکر و گمان ها در دراز مدت به سود<br />
حتی کسانی هست که به صورت مقطعی از<br />
این وضعیت سود می برند؟ مشکل بسیاری<br />
از ما آن است که با کوته اندیشی تنها به<br />
موقعیت های کوتاه مدت کنش های خود<br />
فکر می کنیم و با توهمات خویش از فکر<br />
کردن به اثرات میان و دراز مدت این کنش<br />
ها که در بسیاری موارد بسیار روشن هستند،<br />
امتناع می کنیم. البته آنچه در حوزه پزشکی<br />
گفتیم در تقریبا تمامی حرفه های دیگر نیز<br />
کمتر یا بیشتر قابل تعمیم است.<br />
این گفتگو در چارچوب همکاری انسان<br />
شناسی و فرهنگ و روزنامه شرق انجام<br />
گرفته است و در ویژه نامه »نوکیسگی«<br />
پنجشنبه ۷ اردیبهشت این روزنامه منتشر<br />
شده است.
تاریخی<br />
امپریالیسم آمریکا و ۱۸۹۸<br />
صفحه 160<br />
تاریخنگاران معموال به سال ۱۸۹۸، همچون<br />
نقطه عطفی در تاریخ ایاالت متحده و تاریخ<br />
جهان مینگرند. پیروزی ایاالت متحده در<br />
جنگ آمریکا- اسپانیا نقطه آغاز ظهور<br />
خوی تجاوزگرانه امپریالیسم یانکی در<br />
صحنه جهانی بود که با دست و پا کردن<br />
اقمار و امپراطوری غیر رسمیاش تکامل<br />
یافت. در سال ۱۸۹۸، درست شبیه بیشتر<br />
دوران ها، هیچ دوره ای آغاز یا خاتمه پیدا<br />
نکرد؛ بلکه ۱۸۹۸ بیانگر سالی است که در<br />
آن تحوالت مهمی آشکار گشت که تنها با<br />
مراجعه دقیق به وقایعی که به جنگ منتهی<br />
شد و رویدادهایی که بالفاصله پس از آن به<br />
وقوع پیوست، اهمیت فوق العاده آن پدیدار<br />
میگردد. اما قبل از هر چیز باید به این<br />
نکته اشاره کرد که عبارت جنگ آمریکا-<br />
اسپانیا عبارت صحیحی نیست، این کامال<br />
صحیح است که اسپانیا و آمریکا طی جنگی<br />
با یکدیگر درگیر شدند، اما مردم کوبا،<br />
پرتوریکو و فیلیپین نیز علیه اسپانیا و ایاالت<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
هوبارت اسپالدینگ<br />
برگردان: بابک پاکزاد<br />
متحده به مبارزه برخاستند. بنابراین از این<br />
منازعه باید تحت عنوان جنگ اسپانیا- کوبا-<br />
پرتوریکو- فیلیپین و آمریکا نام برد. البته<br />
از این جنگ تحت این عنوان یاد نمیکنند<br />
چرا که امپریالیستها تمایل دارند تاریخی<br />
که نمیخواهند مردم از آن آگاه شوند را به<br />
نوعی پنهان کنند. مقاله حاضر برخی دالیل<br />
این نکته را که چرا حقیقت تا کنون پنهان<br />
مانده است آشکار می کند.<br />
پس از پایان جنگ در ۱۸۶۵، نخبگان مالی<br />
و صنعتی در ایاالت متحده به مثابه طبقهای<br />
پیشرو و شکوفا ظهور کردند. اقتصاد به<br />
سرعت توسعه و گسترش یافت و صنعت<br />
به مثابه بخش مسلط جایگزین کشاورزی شد<br />
اما اقتصاد به شکل مداوم و بی وقفه رشد<br />
صعودی پیدا نکرد و رکود به مشخصه عمده<br />
نیمی از سالهای ۱۸۷۳ تا۱۸۹۷ بدل شد.<br />
این رکود شدید که برای برخی شاهدان آن<br />
عصر به مرور زمان شدیدتر و شدیدتر نیز<br />
میشد ثبات نظام را تهدید و نارضایتی فزاینده<br />
اجتماعی را تقویت میکرد. در این سالها<br />
میلیونها نفر شغل خویش را از دست داده و<br />
نتوانستند برای خود کار دیگری جستجو کنند؛<br />
کارگران و کشاورزان به تشکیل اتحادیههای<br />
کارگری و سازمانهای کشاورزی مبادرت<br />
ورزیدند و شورشهای متعددی در جای<br />
جای کشور به وقوع پیوست چنان که اوایل<br />
قرن نوزدهم به عصر اعتصابات گسترده<br />
کارگران در معادن، بنادر و کارخانهها بدل<br />
شد. این دوره همچنین عصری بود که در<br />
آن کشاورزان خرد و متوسط، آمریکاییهای<br />
آفریقایی تبار و سفیدها همه برای کسب
صفحه 161<br />
حقوق خویش به جوش و خروش پرداختند.<br />
برخی از متفکران معاصر اعتقاد داشتند اگر<br />
راهی برای برون رفت و یا انتقال بحران<br />
پیدا نشود تنش های اجتماعی داخلی موجود<br />
میتواند به شکل قریب الوقوعی به یک<br />
جنگ طبقاتی منجر شود؛ از این رو برخی<br />
فعاالنه درصدد برآمدند تا راهی برای برون<br />
رفت از این چرخه مخرب پیدا کنند. در دهه<br />
۱۸۹۰ برنامه ریزان طبقه حاکم، کامیابی<br />
و پیشرفت مداوم و پایدار ایاالت متحده و<br />
امنیت نظام سرمایه داری را در “توسعه و<br />
گسترش حوزه های تحت نفوذ” یافتند.<br />
تا زمان جنگ مردم امر “گسترش حوزه های<br />
تحت نفوذ” را پدیده ای کامال در سطح و<br />
ابعاد قاره میدیدند؛ مرزهای طبیعی ایاالت<br />
متحده از آتالنتیک تا پاسیفیک و بعدها تا<br />
آالسکا که در ۱۸۶۷ به این کشور ضمیمه<br />
گشت گسترده بود. بعد از دهه ۱۸۶۰ دو<br />
تحول عمده به وقوع پیوست. اول اینکه<br />
مردم شروع به وسیع تر کردن چشم انداز<br />
خود کردند چنانکه تا ۱۸۹۸ دیگر برخی<br />
تصور می کردند محدوده ایاالت متحده نه<br />
تنها مجمع الجزایر کاراییب بلکه هاوایی و<br />
به همین ترتیب مکانهای دیگری در آسیا<br />
را نیز دربرمیگیرد و دوم اینکه سیاست<br />
خارجی ایاالت متحده لحن تجاوزگرانهتری به<br />
خود گرفت که نشان از اراده این کشور برای<br />
برخورد با دیگر قدرتها نظیر بریتانیای کبیر<br />
داشت که درگیر مسایلی چون مسایل نژادی<br />
در اقمار خود، گسترش و اداره امپراطوری<br />
و تجارت بود. به منظور گسترش حوزههای<br />
تحت نفوذ، ایاالت متحده به نیرویی جهت<br />
حمایت از اقداماتاش و تهدید دیگران احتیاج<br />
داشت و به همین دلیل در کنار ایده گسترش<br />
حوزه های تحت نفوذ ایده برخورداری از<br />
یک نیروی دریایی قدرتمند نیز مطرح شد<br />
اما با این اوصاف تا قبل از ۱۸۹۰ نیروی<br />
دریایی در وضعیت بسیار بدی قرار داشت<br />
و ارتش نیز که تعداد سربازان آن تنها به ۲۵<br />
هزار نفر میرسید با حداقل امکانات تجهیز<br />
شده بود. در چنین شرایطی، تجار حاکم بر<br />
بازار و بعضی از اعضای کنگره اعتقاد<br />
داشتند که تداوم پیشرفت و نیک بختی ملی به<br />
گسترش و توسعه مناطق تجاری تحت نفوذ،<br />
وابسته است که در معنای منازعه برسر<br />
بازارها و مواد خام اولیه بود. یک نیروی<br />
دریایی قوی در دو اقیانوس میتوانست برای<br />
این منظور پوشش تدافعی و تهاجمی الزم<br />
را فراهم و یک کانال در آمریکای مرکزی<br />
میتوانست این دو ناوگان را به هم متصل<br />
کند از این رو ایاالت متحده به منظور<br />
حفاظت از کانال مورد نظر به پایگاههای<br />
استراتژیک در کشورهای حوزه کاراییب<br />
احتیاج داشت. نمایندگان توسعهطلب کنگره<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
رای به سرمایه گذاری در جهت حمایت<br />
و تحقق این ایده دادند. در دهه ۱۸۸۰ و<br />
۱۸۹۰ نیروی دریایی بازسازی و به چیزی<br />
معادل ناوگان مشهور بریتانیای کبیر تبدیل<br />
شد. در ۱۸۹۸ نیروی دریایی نقش بسیار<br />
عمده و مهمی برعهده گرفت و یک کانال<br />
میان اقیانوسی به یک برنامه سیاسی کلیدی<br />
بدل شد. همانطور که میدانیم پس از پدید<br />
آمدن جمهوری پاناما در ۱۹۰۲ که با تشویق<br />
و حمایت از شورشیان جداییخواه بر علیه<br />
کلمبیا بوقوع پیوست ایاالت متحده ساختن<br />
کانال را آغاز و در ۱۹۱۴ آن را افتتاح کرد.<br />
حال با توجه به بافت وسیع تری که جنگ<br />
در آن گسترش یافت به آن دسته از اتفاقات<br />
می پردازیم که بالفاصله پس از آن بوقوع<br />
پیوست. در ۱۸۹۴ نبرد آزادیبخش ملی به<br />
شکل درازمدت و فرسایشی علیه اسپانیا در<br />
کوبا آغاز شد چنان که در اواخر سال ۱۸۹۸<br />
دیگر مشخص شده بود که نیروهای مردمی<br />
تحت فرماندهی)P.R.C(در جنگ از برتری<br />
کامل برخوردارند. )P.R.C( مردم را به<br />
کوبایی آزاد و کوبا برای کوباییها دعوت می<br />
کرد و هم زمان علیه استعمارگران اسپانیایی<br />
از یک سو و از سوی دیگر نخبگان محلی<br />
که خواستار استقالل بودند اما در عین حال<br />
تداوم امتیازات اجتماعی و اقتصادی اشان را<br />
نیز دو دستی چسبیده بودند مبارزه می کرد.<br />
از این رو به وضوح روشن است که مبارزه<br />
مردم بیانگر یک نبرد طبقاتی و هم زمان<br />
یک نبرد ضد استعماری و ضد امپریالیستی<br />
بود. به تدریج در افکار عمومی احساسی<br />
قوی مبنی بر مداخلهی ایاالت متحده در<br />
کوبا بوجود آمد. برخی از وجه اقتصادی به<br />
قضیه مینگریستند و بر ضرورت حفظ ۵۰<br />
میلیون دالر سرمایه گذاری از یک سو و<br />
از سوی دیگر بر حفظ مبادالت بازرگانی<br />
با جزیره که بالغ بربیش از ۱۰۰ میلیون<br />
دالر ارزیابی می شد تاکید نموده مداخله را<br />
آسان ترین مسیر برای تسریع نفوذ اقتصادی<br />
ایاالت متحده قلمداد می کردند و بقیه نیز<br />
چنین بحث می کردند که آمریکا باید در<br />
جهت رهایی مردمی که با قدرت استعماری<br />
اروپا مبارزه می کنند بشتابد. مطبوعات نیز<br />
جار و جنجال به پا کرده، افکار عمومی<br />
را با انتشار داستان هایی از شرارت های<br />
بی پایان اسپانیا که بخش اعظم آنها کذب<br />
بود بمباران می کردند. در فوریه ۱۸۹۸<br />
ناو USS Maine در بندر هاوانا غرق<br />
شد و همراه با آن صدها آمریکایی که بیشتر<br />
آنها از خدمه آفریقایی- آمریکایی بودند جان<br />
باختند. پس از این واقعه ایاالت متحده دست<br />
های اسپانیا را در این ماجرا دخیل دانسته<br />
طی اولتیماتومی این کشور را تهدید کرد.<br />
چندی نگذشت که اسپانیا کامال تسلیم شد اما<br />
این اقدام خیلی دیر صورت گرفت چرا که<br />
پرزیدنت ویلیام مکینلی قبال در ماه آوریل<br />
باب مخاصمه را باز کرده بود و همانطور<br />
که یک مورخ برجستهی روابط کوبا- آمریکا<br />
نوشت “به ظاهر جنگ علیه اسپانیا بود اما<br />
در حقیقت علیه کوبایی ها”.<br />
جنگ در مدت کوتاهی به پایان رسید و<br />
در پاییز ۱۸۹۸ ایاالت متحده، کوبا ،<br />
پورتوریکو، گوام و بخش هایی از فیلیپین<br />
را اشغال کرد و قرارداد صلح پاریس که<br />
در دسامبر به امضا رسید به این دستاوردها<br />
جنبه رسمی داد. این نکته اهمیت دارد که<br />
هیچ نمایندهای از سرزمین های اشغالی بر<br />
سر میز مذاکره حضور نداشت و به رغم<br />
این که مساله حاکمیت ملی در میان بود،<br />
ایاالت متحده حتی با یک نفر از شهروندان<br />
کشورهای مذکور مشورت نکرد. حال سوال<br />
این است که آمریکا چگونه با مناطق اشغالی<br />
جدید خود رفتار کرد؟ برای پاسخ به این<br />
سوال نیاز داریم برسر این که چگونه دولت<br />
و توسعه طلبان، جنگ را به افکار عمومی<br />
قالب کردند و چرا بخش هایی از جامعه<br />
از آن حمایت کردند بحث کنیم. جنگ ها و<br />
سیاست های اقتصادی – اجتماعی فراگیر<br />
چه در خارج از مرزها و چه در داخل<br />
همواره نیاز به مشروعیت دارند از این رو<br />
این اقدامات را اغلب به آن چه “حقایق واال”<br />
و یا اصول انکار ناشدنی نام مینهند متصل<br />
می کنند. ما پیرامون مباحثات اقتصادی<br />
تحت عناوینی چون جستجوی بازار و مواد<br />
اولیه و فرصت های سرمایه گذاری به بحث<br />
پرداختیم و همچنین انتخاب استراتژیکی را<br />
که حول محور نیاز به یک نیروی دریایی<br />
قوی جهت حفاظت از مناسبات تجاری و<br />
سرمایه گذاری ها دور می زد و منجر به<br />
این نتیجه منطقی می شد که ایاالت متحده<br />
به پایگاه های نظامی در سراسر جهان نیاز<br />
دارد مورد ارزیابی قرار دادیم. لزوم امنیت<br />
کانال نشان می داد که یک کارائیب آرام تا<br />
چه اندازه از اهمیت برخوردار است و به<br />
همین منظور در مدت کوتاهی بالفاصله پس<br />
از جنگ، ایاالت متحده پایگاه گوانتانامو را<br />
در کوبا بر پا نموده، دست به ساخت چندین<br />
پایگاه نظامی در پرتوریکو زد که برخی از<br />
آن ها تا امروز فعال بوده و به حضور خود<br />
در کشور مذکور ادامه می دهند. دلیل تعجیل<br />
آمریکا در اقداماتش آن بود که برخی اعتقاد<br />
داشتند اگر ایاالت متحده به سرعت وارد<br />
عمل نشود دیگر قدرت های امپریالیستی<br />
نظیر )بریتانیا،آلمان،فرانسه و روسیه( نقاط<br />
کلیدی در جهان را به اشغال خود درآورده<br />
و تجارت جهانی را به انحصار خویش<br />
درخواهند آورد.<br />
البته بحث های نه چندان ملموس دیگری نیز
صفحه 162<br />
وجود داشت که قدرتمندترین آنها بر محور<br />
مذهب، فرهنگ و نژاد دور می زد. برخی<br />
فکر می کردند که ایاالت متحده مسئولیت<br />
مسیحی کردن جهان را بر دوش دارد و<br />
برای برخی از جماعت مذهبی این در معنای<br />
ترغیب کردن دیگران به آیین پروتستان بود.<br />
به زعم آن ها آمریکا ماموریت و وظیفه<br />
متمدن سازی اقوام بدوی را بر عهده دارد<br />
و باید در جهت تحقق آن تالش کند که البته<br />
در عمل به آمریکایی شدن ملل مورد نظر<br />
انجامید. در کوبا،پورتوریکو و فیلیپین،<br />
ایاالت متحده نظام تحصیلی را به شیوه<br />
مطلوب خود سامان داد. برای مثال بچه های<br />
فیلیپین که در آب و هوای استوایی زندگی<br />
می کردند درباره دیک وجین که برف بازی<br />
میکردند و یا )س( مثل سیب میوه ای که<br />
در آن منطقه یافت نمی شد مطالبی یاد می<br />
گرفتند. در مدارس کوبا تاریخ ایاالت متحده<br />
تدریس می شد نه تاریخ کوبا، قطعا اشغال<br />
گران آمریکایی نمی خواستند جوانان کوبایی<br />
چیزی درباره آزادی کوبا بیاموزند.<br />
در پورتوریکو نیز آنها مواد آموزشی<br />
نوجوانان و جوانان را بر پایه ذوق و سلیقه<br />
آمریکاییها شکل دادند.<br />
داروینیسم اجتماعی که نظریه مسلط عصر<br />
بود بر اساس مدل ماتریالیستی اروپا محور،<br />
می آموخت که آن نژادهایی که پیشرفت<br />
چشمگیری داشته اند، به دلیل برتری طبیعی<br />
اشان به چنین پیشرفت هایی دست یافته اند.<br />
چنانکه در همان سال ها یک پروفسور علوم<br />
سیاسی دانشگاه کلمبیا نوشت: “ماموریت<br />
ایجاد و برقراری تمدن سیاسی جهان مدرن<br />
به نژاد انگلوساکسون تفویض گردیده است”.<br />
چنین ایده هایی که از سوی نخبگان نیز<br />
حمایت می شد روحیات نژاد پرستانه را در<br />
میان مردم و ارتش اشغالگر تقویت کرد.<br />
در ایاالت متحده اغلب بر سر این موضوع<br />
توافق داشتند که آمریکا باید مناطق کوچک<br />
نظیر پورتوریکو، گوام یا ویک آیلند را که<br />
در مدت کوتاهی پس از پایان جنگ آنها را<br />
اشغال کرده بود همچنان تحت عنوان پایگاه<br />
حفظ کند )اگرچه در مورد پورتوریکو برخی<br />
مالحظات استراتژیک و اقتصادی وارد<br />
معادالت می شد.(<br />
کوبا و فیلیپین نیز مسیرهایی متفاوت با<br />
آنچه آمریکا در نظر داشت برگزیدند و به<br />
این ترتیب خود را به اثبات رسانده و به<br />
مرکز مناقشه بدل شدند. ایاالت متحده رسما<br />
هرگونه قصد و نیتی مبنی بر ضمیمه کردن<br />
کوبا به کشورش را انکار می کرد اما پس از<br />
ضرب شست نشان دادن به اسپانیا و شکست<br />
نیرو های مردمی، دروازه های اقتصاد کوبا<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
را به روی سرمایه گذاران آمریکایی گشود<br />
و کشور را از نظر سیاسی به نخبگان محلی<br />
واگذار کرد. زمانی که کاندیداهای مورد<br />
حمایت ایاالت متحده در نخستین انتخابات<br />
شکست خوردند وزارت خارجه تصمیم<br />
گرفت با تحمیل یک ماده الحاقی تحت عنوان<br />
شرط استقالل ، جزیره را به یک کشور<br />
تحت الحمایه بدل کرده و قیمومیت آن را<br />
برعهده گیرد. این ماده اختیارات کوبا را در<br />
استقراض و یا معاهدات خارجی محدود کرده<br />
و به خصوص به ایاالت متحده به صورت<br />
یک جانبه اختیار مداخله در هر زمان را<br />
میداد و سر آخر آن که طی یک ماده با<br />
باز شدن دروازه های کوبا، دو اقتصاد را<br />
در یک شبکه به هم ملحق می کرد. کوبا<br />
تا ۱۹۵۹ یعنی تا زمانی که نهایتا انقالب<br />
به آرمان آزادی کوبا جامه عمل پوشاند<br />
مستعمره غیر رسمی آمریکا باقی ماند.<br />
در فیلیپین هم ساکنان جزیره وقتی دریافتند<br />
اشغال گران تمایلی به ترک جزیره ندارند<br />
شورش کردند.جنگ چهار سال به طول<br />
انجامید. به منظور مقابله با آرزوی آزادی<br />
که در دل مردمی که در آستانه رهایی بودند<br />
شعله ور شده بود؛ایاالت متحده بیش از هفتاد<br />
هزار نیرو یعنی چیزی حدود چهار برابر<br />
نیروهایی که در منازعه ۱۸۹۸ روانه جنگ<br />
کرده بود به منطقه گسیل داشت.<br />
نکته تعجب برانگیز اینجاست که تعداد<br />
بیشتری از نفرات ایاالت متحده نسبت به<br />
۱۸۹۸ در این منازعه خونین جان باختند.<br />
به تصویب کنگره اشغال گران منظما از<br />
ابزار شکنجه بهرهبرده و سربازان آمریکایی<br />
به فرمان افسران، مردان و زنان و کودکان<br />
را به شالق می بستند. قتل عام میالی در<br />
ویتنام فقط و فقط کار یک ستوان دیوانه<br />
آمریکایی نبود بلکه تنها نمونه ای از لیست<br />
طویل وحشیگری هایی بود توسط ارتش<br />
ایاالت متحده در فیلیپین ، سانتو دمینگو و<br />
جاهای دیگر که به وقوع پیوسته بود. به رغم<br />
قولهای مبنی بر استقالل ، ایاالت متحده<br />
نهایتا در ۱۹۴۶ بود که از جزیره خارج شد.<br />
البته بسیاری از مردم ایاالت متحده این<br />
تحرکات امپریالیسم را تایید نمیکردند.<br />
بخشهایی از طبقه کارگر از نیروهای<br />
مردمی در کوبا حمایت می کردند،<br />
اتحادیههای کارگری مخالف جنگ بودند و<br />
بیشتر روزنامه های کارگری آن زمان بر<br />
این نکته تاکید میکردند که این کارگران<br />
هستند که لشگر ها را تغذیه کرده و بخش<br />
اعظم مالیات ها را می پردازند در حالی که<br />
این سرمایه داران هستند که از این رویدادها<br />
سود برده و روز به روز از امکانات بیشتری<br />
بهره مند می شوند.<br />
سربازان آفریقایی- آمریکایی نیز از کشتن<br />
فیلیپینیها که به تحکیم پایههای یک حکومت<br />
نژادپرست در کشورشان میانجامید ابراز<br />
انزجار میکردند. آنها دوست نداشتند تحت<br />
فرماندهی افسران سفید پوستی که فیلیپینیها<br />
را سیاه خطاب میکردند بجنگند؛ چرا که<br />
برای سربازان آفریقایی- آمریکایی این<br />
تناقض به اندازه کافی جدی بود تا از جنگ<br />
علیه خارجیها سر باز زنند.<br />
در اواخر ۱۸۹۸ گروه های ضد امپریالیستی<br />
در ایاالت متحده شکل گرفتند و تظاهرات<br />
گستردهای علیه ضمیمه کردن و اشغال<br />
کشورهای دیگر سازماندهی کردند.<br />
گستردگی این اعتراضات تا اندازه ای بود<br />
که در هر تظاهرات بیش از صد هزار نفر<br />
حضور پیدا میکردند. به این ترتیب روحیات<br />
ضد امپریالیستی بر فضای حاکم بر آن زمان<br />
مسلط شد. البته این گروهها در کسب آزادی<br />
برای پورتوریکو و فیلیپین شکست خوردند<br />
اما به مبنایی برای اقدامات ضد جنگ و<br />
اعتراضات ضد امپریالیستی در جنگ ویتنام<br />
بدل شدند. حضور چنین جنبش هایی به ما<br />
خاطر نشان می سازد که حرکتهای ضد<br />
استعماری و ضد امپریالیستی ریشه های<br />
عمیقی در جامعه ایاالت متحده دارد.<br />
وقایع ۱۸۹۸ هنگامی که آن را تنها بخشی<br />
از یک تصویر بزرگ تر به حساب آوریم<br />
معنای بیشتری پیدا می کند. در عرض چند<br />
دهه ایاالت متحده این اعتماد را پیدا کرد که<br />
در صحنه جهانی به عنوان یک قدرت اصلی<br />
یعنی کشوری که فاتح یک امپراطوری<br />
رسمی و غیر رسمی است و در آینده توسعه<br />
بیشتری پیدا خواهد کرد عرض اندام کند. در<br />
این سالها آمریکا توانست کنترل مستقیم و<br />
غیر مستقیم خود را بر پورتوریکو، کوبا،<br />
فیلیپین،گوام، ویک آیلند، پاناما و کانال و<br />
به همین ترتیب هاوایی اعمال کند همچنین<br />
توانست نیروی نظامی و به ویژه نیروی<br />
دریایی خویش را بازسازی و توسعه دهد.<br />
در این سال آمریکا به یک صادر کننده مهم<br />
سرمایه و یک نیروی پیشروی تجاری در<br />
قاره آمریکا و در دیگر نقاط بدل شد و بنا<br />
به همه این دالیل است که در این بافت باید<br />
تاریخ ۱۸۹۸ را به عنوان نقطه تالقی تمام<br />
این دستاوردها به خاطر سپرد.<br />
در قرن حاضر در برخی موارد و در<br />
بعضی جنبهها امور کمی تغییر کرده است.<br />
امپراطوری ایاالت متحده گسترش بیشتری<br />
پیدا کرده و شیوه اداره آن نیز از کنترل<br />
مستقیم به کنترل غیرمستقیم تغییر شکل داده<br />
)البته پورتوریکو و گوام جزو استثناها به<br />
شمار می روند( اما هنوز این مداخله نظامی<br />
است که چهره سیاست خارجی ایاالت متحده
ایران<br />
را ترسیم می کند. )به عنوان نمونه میتوان<br />
از سه مورد اخیر یعنی خلیج فارس،گرانادا<br />
و پاناما نام برد(. مطبوعات نیز به همان<br />
ترتیب جار و جنجال به پا کرده و افکار<br />
عمومی را آماده می کنند. سیاست خارجی<br />
ایاالت متحده هنوز بر اساس تصور برتری<br />
فرهنگی آمریکا عمل کرده و ذهنیت ما علیه<br />
آنها را بارور میکند. آیا این طرز تفکر در<br />
آینده تغییر خواهد کرد؟ آیا ایاالت متحده خود<br />
را در کنار مردمی که خود سرنوشت خویش<br />
را تعیین می کنند قرار خواهد داد؟ آشکار<br />
است که تا نظام حاکم بر آمریکا زیر و زبر<br />
نشده این کشور قادر به این کار نخواهد بود<br />
چرا که مردمی که سرنوشت خویش را به<br />
دست گرفته باشند حتی اگر کوچک ترین<br />
ملیت را دربرگیرند هر نظام حامی اقلیتی را<br />
که اکثریتی را استثمار می کند تهدید میکنند.<br />
پایان<br />
*هوبارت اسپالدینگ استاد تاریخ در دانشگاه<br />
بروکلین و دارای آثار و مقاالت متعدد در<br />
زمینه تاریخ آمریکای التین است. متن حاضر<br />
سخنرانی وی به مناسبت سالگرد استقالل<br />
پورتوریکو است که در سال ۱۹۹۸ ایراد<br />
گردیده. اسپالدینگ در این سخنرانی سعی<br />
کرده است ظهور و شکل گیری امپریالیسم<br />
و ساز و کارهای بنیادی آن را تشریح کند.<br />
مصاحبه رادیو ندا، با دکتر ناصر<br />
زرافشان در مورد مسئله جنگ<br />
پیاده و تنظیم از احمد مزارعی و مجله هفته<br />
سوال: آقای زرافشان، زمنجنیق فلک سنگ فتنه میبارد، ما هر روز شاهد کوبیده شدن طبل<br />
جنگ و فالکت بیشتر برای مردم ایران هستیم، بعنوان اولین پرسش:<br />
بنظر شما هدف آمریکا ازپس این تهدیدها و تحریمها بر علیه ایران چیست؟<br />
جواب: خب ، مطلب روشن است، اما پیش از پرداختن به موضوع، من در اینجا، منظورم،<br />
ایران و ملت ایران است و کاری به کار رژیم سیاسی حاکم ندارم، بر اساس آنچه در این<br />
میان بر سر مردم ایران میاید، زیر بنای اقتصادی و ثروتهای این مردم و آینده آنها، بر این<br />
اساس این مسائل مطرح میکنم و کاری بکار رژیم سیاسی حاکم ندارم، سرزمینی وجود<br />
داردبا هزاران سال تاریخ و مردمی که با تاریخ هزاران ساله متمادی زندگی کرده اند، سنگها<br />
خورده و سنگرها شکسته اند و نظامی وجود دارد که سی سال است بر ایران حاکم است،<br />
روزگاری آمده، حاکم شده و روزگاری هم خواهد رفت، بنابراین اگر کسانی که نتوانند، این<br />
دو را ازیکدیگر تشخیص دهند و نتوانند بفهمند در صورت بروز چنین جنگی، چه بر سر<br />
ایران، چه بر سر مردم ایران و زیر بنای اقتصادی و اجتماعی این کشور می آید، صالحیت<br />
اظهار نظر در این باره را ندارد، اما اگر میدانند، و می فهمند که این جنگ برای ایران،<br />
برای مردم ایران، یعنی چه، از این هم آگاهند، اما بروی خودشان نمیاورند، مردم فروشند،<br />
خیانتکارانی هستند که برای دستمالی قیصریه ای را به آتش میکشند، سیاست قدرتهای<br />
امپریالیستی به ویرانی کشیدن کشورهای نفتی است، بخصوص تاکید می کنم کشورهای<br />
نفتی که ثروتی دارند و این ثروت شدیدا مورد نیاز قدرت های امپریالیستی است، سیاست<br />
این قدرتها به ویراتی کشیدن کشورهای نفتی است، تا هنگامی که چنین جنگهائی به پایان<br />
برسد، هم تا چند دهه جامعه ویران شده ناگذیر باشد برای ابتدائی ترین نیازهای خودش<br />
را، که درون این کشورها تماما منابع طبیعی است و در مورد کشورهای نفتی همین نفت و<br />
درآمد حاصله از آن را، از روی اجبار، ناگذیر باشد، در معرض غارت همین قدرت های<br />
امپریالیستی قرار دهد.<br />
بنابراین من به موضوع از این دریچه نگاه میکنم که چنین جنگی برای ایران، برای سرزمین<br />
و مردم ایران، که امپریالیست ها، در آستین دارند، چنین اهدافی را دنبال می کنند، تاکید<br />
می کنم روی قدرت های امپریالیستی، اگر فرصتی بود با هر کسی که در این زمینه حرفی<br />
داشته باشد، بحث خواهم کرد.<br />
اما قدرت های امپریالیستی هم با تغییر و بردن حسن و حسین این کشورها که ثروت نفتی<br />
دارند، کاری ندارند، به عراق نگاه کنید، عراق را له کرده اند، نه آب، نه برق، نه ارتباطات،<br />
نه خدمات شهری، نه پاالیشگاه، نه نیروگاه، نه خط انتقال نیرو، نه هیچی در عراق نیست،<br />
کسانی رفته اند، ما اینجا تنگ گوشمان است و در جریان آن هستیم و میدانیم که تا ۵۰ سال<br />
دیگر عراق مجبور است آن ته مانده ای که از درآمد نفتی خود، بعد از خوردن ها و بردن ها<br />
میماند، بدهد، برای اینکه برگردد به وضعیت ده سال پیش، این است قضیه، تحول اجتماعی،<br />
اینرا امروز هر بچه ای میداند، من نمیدانم؟<br />
این تبلیغات بچه گانه که آمریکائی ها و پادو های ایرانیشان میکنند را از کجا میگیرند، فکر<br />
میکنند با چه کسانی طرفند درون ایران، تحول اجتماعی اصلی در اینجاست، هر پدیده ای<br />
تحول اصلی و درستش تحت تاثیر نیروهائی است که از درونش میجوشد و حرکت می کند،<br />
در هر جامعه ای تحول باید بدست مردم همان جامعه ودر سایه رشد و پیشرفت آن جامعه و<br />
نیروهای آن جامعه تحقق پیدا کند و از بیرون و با ویران کردن آن جامعه هیچ چیز ساخته<br />
نمیشود، بخصوص در مورد تحول اجتماعی.<br />
جنگ ویرانی با خود میاورد و ویرانی، پسرفت و عقب ماندگی بدنبال خودش دارد، جنگ<br />
صفحه 163<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
صفحه 164<br />
قهقرا به بار میاورد، بنابرین<br />
یاوه هائی که از ناحیه<br />
آمریکائیها و متحدین آنها<br />
در اروپای غربی و نوکران<br />
وطنی آنها عنوان میشود،<br />
ذره ای ارزش تجزیه و<br />
تحلیل دقیق، درست و<br />
خردمندانه را ندارد و صرفا<br />
سرپوشی است بر تجاوز و<br />
جنایت. اروپای غربی که از<br />
خودش نه اراده و استقاللی<br />
دارد و نه استراتژی و<br />
برنامه مستقل و مشخص،<br />
حتی برای حفظ امنیت<br />
خودش هم دیگر سال هاست<br />
مستقال عمل نمیکندو آن را به آمریکائی ها<br />
واگزار کرده است در شرایط فعلی، جامعه<br />
جهانی یعنی سفیر آمریکا و چهارتا سفیر<br />
کشور های اروپائی که کورکورانه از وی<br />
تبعیت میکنند، شورای امنیت هم یعنی اطاق<br />
جنگ آقایان که در آنجا نشسته و خطوط کلی<br />
برنامه های تجاوزات نظامیشان را هم آهنگ<br />
میکنند و حقوق بشر هم یعنی پوششی برای<br />
تجاوز به کشور های دیگر و لگدمالی کردن<br />
ابتدائی ترین هنجار های حقوق بین الملل که<br />
از آن سو استفاده میکنند.<br />
همه بیادداریم که جورج بوش یاوه هائی<br />
را میخواست زیر نام جنگ پیشگیرانه به<br />
کرسی بنشاند، که همه هنجارهای حقوق<br />
بین الملل را که محصول یکصدسال مبارزه<br />
انسان ها بود، از میان میبرد، اوباما و وزیر<br />
خارجه اش همین کار را با پیش کشیدن<br />
شعارهای توخالی تر و یاوه تری مثل حمایت<br />
بشردوستانه و امثال آن انجام میدهند. اما<br />
بقول صاحبنظری که گفته بود، آنچه بوش<br />
با هیاهو و جنجال و شعار های جنگ طلبانه<br />
پیش میبرد، اوباما جنجال نمی کند، هیاهو<br />
براه نمی اندازد، مدال صلح هم دریافت<br />
داشته، ولی دقیقا همان برنامه ها را بشکل<br />
دیگری دارد ادامه میدهد، در هر صورت<br />
این خالصه و چکیده دالیل مخالفت ما نیز با<br />
جنگ از این منظر است. اما بنظر من ضمن<br />
اینکه جواب سئوال بدرازا کشید، بگمان من،<br />
باید با دو محور و دو قالب این موضوع را<br />
بررسی کردو یکی موضعگیری ما در قبال<br />
این جنگ، دالیل مخالفت ما با این جنگ<br />
تحت هر شرایطی و باید با هر چه نیرو در<br />
توان داریم با آن و احتمال بروزش مقابله<br />
کنیم و دیگری بررسی اینکه، آیا چنین جنگی<br />
شدنی است، آیا آمریکائی ها و متحدین آنها<br />
امکان راه انداختن چنین جنگی و پیروز<br />
شدن در آن را دارند؟<br />
من در این زمینه هم نظر دارم و شخصا<br />
گمان میکنم که تبلیغات و تهدیدات آنها بیشتر<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
رجزخوانی است. ما ایرانیها، خود ملت<br />
شاهنامه و شاهنامه خوان هستیم که زمین<br />
را به آسمان و آسمان را به زمین می دوزیم<br />
و هفت طبقه زمین و آسمان را گردو خاک<br />
کرده به هوا میفرستیم و از این صحبتها،<br />
من گمان نمی کنم که این رجزخوانی ها<br />
بخرج مردم ایران برود، نه اینکه آمریکا و<br />
غرب در شرایط فعلی و بنا به دالیلی که<br />
اگر فرصت بود خدمتتان عرض خواهم کرد،<br />
توان اینکار را ندارندکه در منطقه بر علیه<br />
ایران دست به جنگ بزنند.<br />
سوال: آقای زرافشان، ممنون از توضیح<br />
جامعتان که در واقع و پیشاپیش به برخی از<br />
سئواالتی که در ذهن داشتم و قصد طرح آنرا<br />
با شما داشتم پاسخ دادید و تاکید موکدی که<br />
روی نقش مردم داشتید، یکی از سئوالهای<br />
بنده هم اینست که در این مناقشات سیاسی<br />
که میان آمریکا و متحدانش با جمهوری<br />
اسالمی، درمیان است، هر دو طرف<br />
میکوشند، در واقع مردم رادر این میان<br />
قربانی کنند، پرسش من این است که چگونه<br />
میتوان این طرف سوم، یا جبهه سوم و یا هر<br />
اسم دیگری که میشود رویش گذاشت، آنچنان<br />
چنان نیرومندش کرد تا بتواند در حل بحران<br />
و نجات کشور نقش آفرین باشد؟<br />
جواب:بخشی که وظیفه ماست و اتفاقا هم فقط<br />
تنها وظیفه ماست، اگر در زمینه تحوالت<br />
اجتماعی چیزی به گردن ما باشد، که هست<br />
وتحوالتی که باید صورت بگیرد، که باید<br />
بگیرد، این وظیفه هیچکس بجز مردم این<br />
مملکت نیست، اینرا در صحبت دیگری که با<br />
شما داشتم خدمتتان عرض کردم و این دین ما<br />
به تاریخ خودمان است، دینی که که تاکنون<br />
معوق مانده و بجز ما کس دیگری مسئول<br />
پرداختن این دین نیست، بله پرداخت این دین<br />
در شناسنامه ما بوده و بگردن ما هم هست،<br />
نه دیگران، نه آمریکائیها، و تا آنجائیکه به<br />
نیروهای اجتماعی مربوط میشود، تقویت<br />
این طرف سوم، بلی، این طرف سوم است<br />
که باید صورت حساب<br />
نهائی را پرداخت کند.<br />
امروزه کوشش زیادی<br />
بکار برده میشود تا<br />
هر نوع بحث و تحلیلی<br />
را بیندازند در یکی از<br />
این دو قالب، یا قالبی<br />
که دستگاه قدرت در<br />
جمهوری اسالمی آن را<br />
مطرح میکند، یا قالبی<br />
که غرب از طریق<br />
تبلیغات سرسام آورش<br />
آن را مطرح می نماید،<br />
اما دراین میان طرف<br />
سومی، یعنی مردمی<br />
وجود دارند که حساب نهائی را آنان پرداخت<br />
میکنند این طرف سوم غیر از آنانی است که<br />
در تهران، واشنگتن و تل آویو نشسته اند، بله<br />
ما باید این جبهه سوم را فعال کنیم، اما سوای<br />
نیروهای اجتماعی و ذهنی، من میخواهم<br />
عرض کنم که اگر چنان اتفاقی بیفتد، ایران<br />
عراق نیست، ایران لیبی، افغانستان، اکراین<br />
و گرجستان نیست، ایران تجربه تاریخی ۲۸<br />
مرداد و تحوالت قبل و بعد آنهم در حافظه<br />
تاریخیش وجود دارد، از طرفی تحوالت<br />
اجتماعی، جنگ و عینیت زندگی، آن تجربه<br />
ای را ممکن است در عرصه ذهنیت در<br />
یکسال بدست آید، در هنگام تحوالت در<br />
یکروز میتوان به بسیاری تجربیات دست<br />
یافت و مسائل جامعه را حل و فصل کرد،<br />
در جریان تحوالت اجتماعی جامعه به<br />
بسیاری از تابوها داغ باطل میزند و سریعا<br />
راه خودش را پیدامیکند. اما من عرض کردم<br />
که اینروزها فکر همه ما درگیراین مسائل<br />
هست و بنظر من بنابه مجموعه ای از مسائل<br />
فکر نمی کنم که این قصه از مرحله رجز<br />
خوانی، بویژه رجزخوانیهائی که اینها دارند<br />
و در زمینه راه انداختن جنگ روانی، بسیار<br />
پیشرفته اند، اوضاع و احوال از همین سطح<br />
موجود جلوتر نخواهد رفت، شما وضعیت<br />
آمریکا، وضعیت اروپا اوضاع اقتصادی و<br />
نظامی آنها را نگاه کنید، وقتی خوب توجه<br />
کنید گمان میکنیم باین نتیجه برسید حضرات<br />
بخش از تبلیغات خود را برای سرپوش<br />
گذاشتن بروی بحرانهای داخلی و مسائل و<br />
گرفتاریهای بسیار عمیق و سنگین خودشان،<br />
براه انداخته و باین دلیل بر طبل جنگ<br />
میکوبند، همین یکی دو روز پیش بود که<br />
دولت انگلستان اعالم کرد که ۲۰۰۰۰ نفر<br />
از نیروهای ارتش خود را خواهد کاست،<br />
زیرادر این زمینه با مشگل اقتصادی روبرو<br />
هستندپیش از این همین اتفاق در در آمریکا<br />
افتاد، حضرات در داخل با جنبشهای مردمی<br />
ضد سرمایه داری روبرو هستند، سیستم
سرمایه داری که سیاستمداران اروپائی<br />
اینگونه با ذلت بردگی آنرا میکنند، همه<br />
اینها جلوی چشم شماست که مخالفان چگونه<br />
به تظاهرات و اعتراضات دست میزنند<br />
و شمابهتر از ما در درون اروپا شاهد<br />
اعتراضات هستید.<br />
از سوی دیگر تحوالت دیگر خارج از<br />
اروپا و آمریکا، از هفت، هشت سال پیش<br />
از آمریکای التین آغاز و بعد به خاورمیانه<br />
و آفریقا و آسیا کشیده شد و شما در جریان<br />
آن هستید، اینها شوخی نیست، منتقل شدن<br />
مرکز اقتصادی جهان از غرب به شرق،<br />
اینها شوخی و تعارف نیست، بنابراین وقتی<br />
مجموعه این شرایط را در نظر بگیرید<br />
متوجه خواهید شد، توی همین منطقه را<br />
بنده عرض میکنم، نه عراق له شده و نه<br />
افغانستان که اینچنین به اشغال نظامی درآمده<br />
و چه بر سرش آمده و حتی همین پاکستان<br />
متحد دیرینه آمریکا ، در صورت هر پیش<br />
آمدی در این منطق، اینها همه برای آمریکا<br />
مسئله خواهندشد، اصال اینجور نیست.<br />
سوال: آقای زرافشان، اگر بنظرشما تبلیغات<br />
نظامی، رجزخوانی هست ولی جنگ<br />
اقتصادی و تحریم ها، یک واقعیتی هست که<br />
خون مردم را در شیشه کرده است، با توجه<br />
به این قضیه، پرسش این است که، آیا میشود<br />
با جنگ مخالفت کرد بدون اینکه با تحریم<br />
اقتصادی نیز مخالفت کنی؟<br />
این سوال را از این جهت میکنم که بعضیها<br />
با حمله نظامی موافق نیستند ولی از تحریم<br />
های اقتصادی با توجیهاتی دفاع می کنند.<br />
جواب:نه بهیچ وجه، آنهم توجه و تامل نکردن<br />
در عمق قضیه است و از کوته نظری است،<br />
مردم ایران نکبت، رنج و گرفتاریهای این<br />
تحریم ها را دارند تحمل میکنند، تمام بار<br />
این تحریمها به مردم منتقل میشود. منتها من<br />
میخواهم عرض کنم، حدود ۱۸-۱۷ درصد<br />
نفت ایران به طور مشخص، در مورد نفت،<br />
حاال تحریمهای دیگر سر جای خودش، ولی<br />
این یک قلم که بر سرش بسیار غوغا کرده<br />
اند و بی بی سی و صدای آمریکا گلوی خود<br />
را پاره کردند که اتحادیه اروپا نفت را تحریم<br />
کرده اندو …<br />
۱۸-۱۷ درصد نفت ایران را اروپامیخریده<br />
است، اوال نکته ای میخواهم عرض کنم،<br />
پیش از آنکه سراغ مسئله نفت برویم،<br />
میخواهیم اینرا بگویم که اینبار حضرات،<br />
یعنی اروپا و آمریکا خودشان دست به تحریم<br />
زده اند، و فشارهائی که بر ایران وارد<br />
میاورند عملکرد خود اروپا و آمریکا و نه<br />
سازمان ملل متحد میباشد. و این نشاندهنده<br />
اینستکه دیگر شورای نمیتواند مورد استفاده<br />
آنان قرار بگیردو یا بسیاری کشورهای دیگر<br />
جهان موافق سیاست تحریم اروپا و آمریکا<br />
نیستند. اگر خاطرتان باشد در اوائل سال ۸۹،<br />
حدود دو سال پیش قطعنامه ای به شورای<br />
امنیت بردند که بر علیه ایران بود و تصویب<br />
کردند، سناریو اینچنین بود که بنام شورای<br />
امنیت و جامعه جهانی سرپوشی برای تجاوز<br />
به ایران درست کنند، اما مجموعه چیزی<br />
که اکنون اتفاق افتاده، این شرایط پیش آمده<br />
که حاال اروپای از نفس افتاده، قاره ای که<br />
منابع و امکاناتش به ته کشیده شده، آنچنان<br />
که اکنون امکان ندارد مثل سابق و با جیب<br />
و امکانات بقیه دنیا خودش را اداره بکند و<br />
اکنون و اینچنین بهمراهی با آمریکائیها که<br />
از خودشان مسئله دار تر هستند، بیکدیگر<br />
آویزان شده اند و اروپا خود به تنهائی تحریم<br />
می کند، می بینید که از شورای امنیت<br />
ملل خبری نیست و این نشاندهنده آن است<br />
که همانندمورد مسئله عراق، که توانستند<br />
از طریق ملل متحد و جامعه جهانی عمل<br />
کنند، اکنون دیگر امکان آنرا ندارند، چون<br />
میدانید، اینان در حقیقت به اهداف خودشان<br />
سرپوش جامعه جهانی میدادند، دیگر این<br />
توانائی را ندارند که همان سناریو را در<br />
مورد ایران باجرا درآورند، حاال شرایط ما<br />
را بیاد دوره جنگ سرد میاندازد. برای اینکه<br />
در این منطقه آسیا، قدرتهای بزرگی وجود<br />
دارند، هم چون چینیها، روسها و میدانند که<br />
سرانجام این قصه به کجا خواهد انجامید و<br />
بطور اعالم نشده هر روز بیشتر شباهت<br />
دوره جنگ سرد پیدا میکند، بهر صورت<br />
مسئله جامعه جهانی دیگر مطرح نیست.<br />
من بنوعی میبینم که اینبار چین، روسیه و<br />
آمریکای التین در یک طرف قرار گرفته<br />
و آمریکا و اروپا هم در طرف دیگر جهان<br />
قرار دارند و اگر در این مسئله تعمق کنید<br />
بوضوح خواهید دید. از طرفی در مورد نفت<br />
میخواهم عرض کنم که در همین چهار، پنج<br />
روز گذشته، شاهدافزایش قیمت نفت بودیم و<br />
شما اگر قلم و کاغذی بدست بگیرید و حسابی<br />
سر انگشتی بکنید، بعلت همین شوکی که به<br />
بازار نفت وارد شد، قیمت ها تو همین یک<br />
هفته پس از تحریم اروپا، قیمت نفت رفت<br />
باال و همین افزایش قیمت نفت، جبران آن<br />
۱۷-۱۶ درصد رو میکند.<br />
عالوه بر این کشورهائی که اقتصاد رو<br />
به توسعه دارند و هنوز از نظر اقتصادی<br />
نفس دارند، تقاضای نفت آنها هر روز<br />
بیشتر میشود، اروپائیها خوب میدانند که<br />
تنها جایگزین نفت و گاز برایشان روسیه<br />
است، در عین حال اینرا هم میدانند که<br />
روسیه با آنها تعارف ندارد، بنابراین خیال<br />
نمی کنم، این سالح که یکبار در زمان زنده<br />
یاد مصدق)آدم را یاد آن دوره ها میاندازد(<br />
بریتانیا این شمشیر را از نیام بر کشید، فکر<br />
نمیکنم اینبار چندان برائی داشته باشد.<br />
البته آقای زرافشان، صرفا تحریم نفت نیست<br />
که در این رابطه، خب، چین و هند که<br />
بیشترین وارد کننده نفت از ایران هستند، در<br />
واقع برای کاهش دادن واردات خود، اقدامی<br />
نکردند، یعنی با اتحادیه اروپا در تحریم<br />
نفتی همراهی نکردند، اروپا در تحریم نفت،<br />
خود دچار بحران است، از جمله بیشترین<br />
صادرات نفت به سه کشور بحران زده اروپا<br />
ارسال میشود، اما مسئله مهمتر برای ایران،<br />
مسدود شدن مبادالت ارزی و تحریم بانک<br />
مرکزی میباشد، در حقیقت آثار این تحریمها<br />
به نقد میشود در کاهش یافتن شدید ارزش<br />
پول ملی و افزایش یافتن قیمت دالر مشاهده<br />
کرد، یعنی این تبعات، فشار مضاعفی بر<br />
روی مردم ایران میاورد.<br />
فرمایش شما کامال متین است، همینطور<br />
هست، اما من میخواهم بگویم، این فشارها<br />
نتیجه معکوس خواهد داشت یعنی مردم<br />
وقتی احساس بکنندکه در نهایت انتهای خط<br />
تحریمهاست که بصورت وخامت شرایط<br />
زندگی خودشان درآمده و به خودشان<br />
فشار میاورد، واکنش نشان میدهند و اتفاقا<br />
یک جورهائی یک الیه هائی از جامعه<br />
را برمیگردونه به موضع حمایت از نظام<br />
سیاسی حاکم.<br />
کسانیکه بیرون نشسته اند و طراحی میکنند،<br />
من نمی دانم چگونه فکر میکنند، فکر میکنم،<br />
اروپا، با ذلت و چشم بسته از آمریکا تبعیت<br />
میکند واال اروپا مجموعا با حساب اقتصادی،<br />
در وضعیتی نیست که این تحریمها، کمکش<br />
کند، کمکی به شرایط بحرانی آنها بکند، اما<br />
همانطور که گفتید فشار روی مردم میاورد<br />
و مردم را وادار میکند به مقاومت کردن،<br />
میدانید هر کجا که فشار وارد بشود مقاومت<br />
بر می انگیزد و من دارم آثارش را می بینم،<br />
شرایط زندگی روزبروز دارد سخت تر و<br />
خراب تر میشود، اما مردم هم دارند آماده<br />
میشوند.<br />
تشکر مجری محترم رادیو ندا و تشکر<br />
متقابل آقای زرافشان<br />
صفحه 165<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
ایران<br />
داخلی«؟<br />
»جنگ یا »دمکراسی« به گذار 166<br />
صفحه واقعأ<br />
»سوسیالیسم اردوگاه که زمانی تا ایاالت<br />
دولت بود، فرونپاشیده موجود« اسالمی<br />
جمهوری رژیم با آمریکا متحده رژیم<br />
این زیرا میرفت، راه بهعصا دست سرشتی<br />
دارای خود دینی باورهای بهخاطر »کمربند<br />
از مهم جزئی و بود کمونیستی ضد از<br />
یکی یعنی میشد، محسوب سبز« ایدئولوژی<br />
با که بود مسلمانی کشورهای کمونیستی<br />
ایدئولوژی برابر در اسالمی ایستاده<br />
موجود« واقعأ »سوسیالیسم اردوگاه ایران<br />
جنگ دوران در نیز دلیل بههمین بود. سقوط<br />
خواستار متحدینش و آمریکا عراق، و بهقدرت<br />
از زیرا نبودند، اسالمی رژیم »سوسیالیسم«<br />
هوادار که نیروهائی رسیدن آن<br />
در همچنین میترسیدند. بودند، روسی کرد<br />
اعالن کیسینجر هنری آقای دوران باشد]۱[<br />
داشته برندهای نباید جنگ این که نظامی<br />
کمکهای نتیجهی در که دیدیم و رژیمهای<br />
به متحدینش و آمریکا آمپریالیسم خمینی<br />
آیتهللا و شد نیز چنین عراق و ایران سرانجام<br />
بیحاصل جنگ سال هشت از پس نوشید.<br />
را آتشبس زهر« »جام به<br />
آمریکا متحده ایاالت آنکه از پس اما الاقل<br />
و گشت بدل جهان ابرقدرت یگانه احمدینژاد<br />
محمود جمهوری ریاست از پس ایران<br />
رژیم ضداسرائیلی ماهیت به »غرب« را<br />
خود کار احمدینژاد زیرا برد، پی بهتر نابودی<br />
خواست و »هولوکاست« نفی با آن<br />
از کرد. آغاز اسرائیل جعلی« »دولت حتی<br />
و اسرائیل، آمریکا، متحده ایاالت پس کنونی<br />
نظام دگرگونی خواهان اروپا اتحادیه 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله صاحلی<br />
منوچهر جمهوری<br />
که باورند این بر زیرا گشتند، ایران خود<br />
ایدئولوژیک باورهای بر بنا اسالمی در<br />
آنها »نامشروع« و »مشروع« منافع دلیل<br />
بههمین میکند. تهدید را خاورمیانه رژیم<br />
ساختن ناتوان برای کشورها این نیز بهره<br />
گوناگونی اهرمهای و امکانها از ایران میگیرند.<br />
»غرب«<br />
اوباما، باراک آمدن کار روی با دامنه<br />
به ایران رژیم درآوردن پا از برای و<br />
نفتی اقتصادی، سیاسی، تحریمهای شدت<br />
به خود پولی و مالی سیستم حتی در<br />
ایران کنونی اقتصادی محاصره افزود. فقط<br />
و است بیسابقه جهان معاصر تاریخ دوم<br />
و یکم جهانی جنگهای دوران در تحریمهائی<br />
چنین از متخاصم کشورهای یکدیگر<br />
ضد جنگی ابزارهای بهمثابه کردهاند.<br />
استفاده داشتن<br />
با آمریکا متحده ایاالت همچنین همسایهی<br />
کشورهای در نظامی پایگاههای افغانستان<br />
پایگاه(، )۳ پاکستان همچون ایران عربستان<br />
)۱۰(، کویت )۵(، عراق )۴(، متحده<br />
امارات )۱(، قطر )۱(، سعودی ابعاد<br />
به میکوشد )۳( بحرین و )۱( عربی بیافزاید.]۲[<br />
ایران به خود نظامی فشار در<br />
نیز ترکیه در موشکی دفاع سپر استقرار آن،<br />
از فراتر دارد. قرار هدفی چنین خدمت مدرنترین<br />
بخشیدن و فروختن با »غرب« نیروی<br />
حمله اسرائیل به جنگی سالحهای و<br />
صنایع به کشور این دریائی و هوائی و ممکن را ایران هستهای نیروگاههای است.<br />
ساخته محتمل گروهها<br />
۲۰۰۱ سپتامبر ۱۱ رخداد از پس »پژاک«<br />
همچون تازهای سازمانهای و و<br />
بلوچستان در »جندهللا« کردستان، در زیر<br />
از ناگهان به خوزستان در »االحواز« مناطق<br />
در مسلحانه جنگ شدند سبز بته بنا<br />
آن، کنار در کردند. آغاز را ایران مرزی از<br />
بخشی هرش، سیمور نوشته تازهترین بر ۲۰۰۵<br />
از خلق« مجاهدین »سازمان اعضاء صحرای<br />
در اوباما جمهوری ریاست آغاز تا تعلیمات<br />
آمریکائی کارشناسان توسط نوادا ترور<br />
در افراد همین و دیدهاند خرابکاری در<br />
خرابکاری در ایران، هستهای دانشمندان لولههای<br />
انفجار همچنین و نظامی تأسیسات دست<br />
ایران همسایه کشورهای به نفت داشتهاند.]۳[<br />
بیش<br />
دارای خود اسرائیل دولت که آن با و<br />
مدرنترین و اتمی کالهک ۲۰۰ از خطرناک<br />
تهدیدی به و ارتش مجهزترین است،<br />
گشته بدل خود همسایگان برای کرد<br />
اعالن بارها میالدی نو سال آغاز با دیگری<br />
»هولوکاست« از جلوگیری برای هستهای<br />
تأسیسات »پیشگیرانه« اقدامی در اوباما<br />
باراک کرد. خواهد بمباران را ایران »آپیک«<br />
در خود سخنرانی آخرین در نیز آمریکاست،<br />
یهودان البی بزرگترین که »پیشگیرانه«<br />
بمباران در اسرائیل حق
167<br />
صفحه گفت<br />
و پذیرفت را ایران هستهای تأسیسات ایران<br />
هستهای صنایع نابودی با رابطه در ایران<br />
دولتمردان از و نمیزند بلوف خواهیم<br />
بمبارانتان یا و شوید »تسلیم خواست این<br />
که شد مدعی حال این با کرد«،]۴[ مذاکره<br />
طریق از میتوان هنوز را مشکل ایران<br />
رهبران به حال عین در او کرد. حل آخرین<br />
استانبول مذاکرات که داد هشدار مشکل<br />
این »صلحآمیز« حل برای فرصت سوم<br />
هزاره که »غرب« ترتیب این به است. کرد،<br />
آغاز خود جنگافروزانه سیاست با را همچون<br />
نیز را ایران مشکل میخواهد اینک سوریه<br />
و لیبی عراق، افغانستان، بغرنجهای کند!!<br />
فصل« و »حل دیگری جنگ با آمریکا<br />
و اسرائیل احتمالی حمله با رابطه در آمریکا<br />
دولت گذشته ماه چند در ایران، به فارس<br />
خلیج در را خود هواپیمابر ناو دو هم<br />
نیز سومی هواپیمابر ناو و ساخت مستقر است.<br />
حرکت در فارس خلیج بهسوی اینک فرانسه<br />
و انگلیس دولتهای آمریکا، کنار در خلیج<br />
به خود دریائی نیروهای اعزام با نیز حمله<br />
برای کافی نظامی نیروی از فارس بخشی<br />
یا و تمامی اشغال ایران، به احتمالی تنگه<br />
شدن مسدود از جلوگیری و ما میهن از برخوردارند.<br />
هرمز بارها<br />
آمریکا امنیتی سازمانهای که آن با اتمی<br />
بمب ساخت پروژه ایران کردهاند اعالن خاتمی<br />
جمهوری ریاست دوران در را خود عالئمی<br />
هیچ زمان آن از و نهاد کنار به نشده<br />
یافت ایران در اتم بمب تولید بر مبتنی فتوای<br />
چندین در خامنهای آیتهللا و است، مبانی<br />
مخالف را اتمی بمب ساخت حکومتی آمریکا<br />
و اسرائیل حال این با دانست، اسالم میکوشند<br />
و میکوبند جنگ طبل بر همچنان احتمالی<br />
حمله برای را جهان عمومی افکار سازند.<br />
آماده ایران به خود رژیم<br />
که آن برای متحدینش و آمریکا خود<br />
خواستهای برابر در را ایران دامنه<br />
به اخیر ماه چند در درآورند، بهزانو ایران<br />
علیه خود مالی و اقتصادی تحریمهای این<br />
در که تیری آخرین و افزودند بسیار خرید<br />
تحریم یعنی داشتند، ترکش در زمینه در<br />
که کردند پرتاب نیز را ایران گاز و نفت جدی<br />
رکودی دچار ایران اقتصاد آن نتیجهی مردم<br />
و است یافته افزایش بیکاری شده، با<br />
زودی به نیز عراق مردم همچون ایران خواهند<br />
روبهرو داروئی و غذائی مواد کمبود میتوانند<br />
تن میلیونها بلکه و هزاران و شد تحریمهای<br />
این درازمدت ادامه نتیجه در دهند.<br />
دست از را خود جان ویرانگر و<br />
افغانستان در »غرب« که تجربهای با و وسعت بهخاطر آورد، بهدست عراق 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله ارتش<br />
نظامی توان همچنین و ایران جمعیت بهخوبی<br />
نامتقارن جنگ شیوههای با که ایران به<br />
»غرب« نظامی حمله احتمال آشناست، بسیار<br />
ما میهن تمامی اشغال هدف با ایران ایران<br />
هستهای نهادهای به حمله است. اندک نخواهد<br />
والئی رژیم سقوط موجب نیز تا<br />
گشت خواهد سبب حادثه این بلکه شد، نزدیکتر<br />
دینی استبدادی حکومت به مردم تکیه<br />
با »غرب« نیز دلیل بههمین شوند. با<br />
میپندارد سوریه اینک و لیبی تجربه بر میتواند<br />
ایران در داخلی جنگ انداختن راه برای<br />
یابد. دست خود نهائی هدفهای به را<br />
ایرانیان یعنی داخلی، جنگ »غرب« پروژه<br />
ارزانترین انداختن، هم جان به لیبی<br />
در که همانگونه است. رژیم تغییر ساختن<br />
مسدود با توانست »غرب« دیدیم، بانکهای<br />
در لیبی دولت بانکی حسابهای لیبی<br />
آزادیبخش« »ارتش پولها آن با خود، ویران<br />
با و کند خود سالحهای به مجهز را را<br />
کشور آن لیبی، زیرساختهای ساختن سازد.<br />
وابسته بهخود دهه چندین برای متحده<br />
ایاالت و اسرائیل کارشناسان همچنین پروژه<br />
روی بر که است سالی چند آمریکا برای<br />
میکنند. کار ایران در داخلی جنگ از<br />
و خاورمیانه کشورهای تقسیم نقشه نمونه در<br />
کوچکتر کشور چند به ایران جمله آن بحث<br />
به آمریکا سنای کمیسیونهای از یکی از<br />
برخی نیز پیش سال چند شد.]۵[ گذاشته سازمانهای<br />
اسرائیل هوادار سناتورهای آمریکا<br />
کنگره به را ایران اقوام به وابسته مسلحانه<br />
فعالیت آن از پس کردند. دعوت که<br />
سیاسی »گروههای« و »سازمانها« برخی<br />
خواستهای و منافع نمایندگی مدعی در<br />
ایرانند، مختلف »ملیتهای« و اقوام از اما<br />
د. افزوده شدت به ایران مرزی مناطق با<br />
ایران مردم زیرا ماند، بینتیجه تالشها این افغانستان<br />
رخدادهای ایران، انقالب از تجربه به<br />
و ندادند تلهها این به دم عراق حوادث و وابسته<br />
سازمانهای اعضاء که نشدند بدل آبی ضد<br />
ساختاری دارای همگی که »غرب« به شنا<br />
ماهی چون آن در بتوانند دمکراتیکاند، کنند.<br />
هدف<br />
که دریافت میتوان بهروشنی پس رژیم<br />
سرنگونی اسرائیل ویژه به و »غرب« این<br />
تحقق برای آنها است. ایران کنونی بتواند<br />
که نیازمندند »اپوزیسیونی« به هدف کند.<br />
پیاده ایران در را دلخواهشان پروژه یکپارچهای<br />
پیکره ایران اپوزیسیون اما نیروهای<br />
هم اپوزیسیون این درون در نیست. نیروهای<br />
هم و دمکرات و آزادیخواه پیکره<br />
به نگاهی دارند. وجود ضددمکرات که<br />
میدهد نشان انیراننشین اپوزیسیون ایران<br />
اپوزیسیون سازمان نیرومندترین که<br />
میدهد تشکیل خلق« »مجاهدین را متکی<br />
و ضددمکراتیک ساختاری دارای اما<br />
است. استبدادی دینی ایدئولوژی بر دمکراتیک<br />
ضد چهره که نیز سازمان همین ملی<br />
»شورای که دورانی در را خود و<br />
نمایاند بود، شده تأسیس تازه مقاومت« آن<br />
به که اپوزیسیونی سازمانهای دیگر از هژمونی<br />
یا خواست بودند، پیوسته »شورا« کار<br />
دنبال به یا و بپذیرند را سازمان این در<br />
کامل بهطور اینک که آن با روند، خود دارد<br />
قرار »غرب« امنیتی نهادهای اختیار سیاسی<br />
و مالی کمکهای گونه همه از و تحقق<br />
برای است مدعی است، بهرهمند آنها میکند.<br />
مبارزه ایران در »دمکراسی« هک سلطنتطلب مختلف سازمانهای همچنین ایرانند<br />
به پهلوی سلطنت بازگشت خواهان به<br />
مرداد ۲۸ کودتای با فراریش شاه که قانون<br />
برخالف پس آن از و بازگشت قدرت در<br />
را سلطنت و حکومت مشروطه اساسی در<br />
اختناق و استبداد گسترش با و آمیخت هم از<br />
بتواند بهتر تا شد منطقه« »ژاندارم درون ایاالت<br />
رهبری به »غرب« نامشروع منافع ایران<br />
مردم به اینک کند، پشتیبانی متحده قدرت<br />
به بازگشت صورت در میدهند وعده داشت.<br />
خواهند دمکراتیک رفتاری سیاسی خود<br />
مصاحبه تازهترین در پهلوی رضا اما خواست<br />
دولت آن از اسرائیل« »رادیو با به<br />
ایران، هستهای تأسیسات به حمله بهجای ایران«]۶[<br />
مردم خود از ارتشی »تجهیز میخواهد<br />
او دیگر، بهعبارت بپردازد. یعنی<br />
نظامی«، »گزینه از بهرهگیری با اسرائیل<br />
توسط که ارتشی با داخلی« »جنگ والیت<br />
رژیم است، شده تجهیز »غرب« و هواداری<br />
همچنین درآورد. پا از را فقیه زدن<br />
الس و فدرالیسم پروژه از پهلوی رضا »جنگ<br />
پروژه به نیز قومی سازمانهای با بخش<br />
آن زیرا دارد، ربط ایران در داخلی« واژه<br />
که کردستان« دمکرات »حزب از بخش<br />
آن و کرد حذف خود نام از را ایران »غرب«<br />
با همکاری پی در که »کومله« از شرکت<br />
برای را خود آمادگی بارها است، کردهاند.<br />
اعالن ایران داخلی جنگ در خلق«،<br />
»مجاهدین میتوان ترتیب بهاین کرد«<br />
»احزاب از برخی »سلطنتطلبان«، سال<br />
چند در که را قومی سازمانهای دیگر و ویژهایدر<br />
امکانات از برخورداری با اخیر نیروهائی<br />
آمدهاند، بهوجود کشور از خارج »جنگ<br />
پروژه تحقق در میتوانند که دانست به<br />
اسالمی رژیم سرنگونی هدف با داخلی« که<br />
شرطی به آنهم رسانند، یاری »غرب« نظام<br />
دگرگونی از پس باشد حاضر »غرب« خواستهای<br />
تمامی یا و بخشی ایران سیاسی که<br />
آنجا از اما سازد. برآورده را آنها متفاوتند،<br />
بسیار نیروها این خواستهای با<br />
بتواند که است جبههای به نیاز بنابراین برای<br />
را زمینه مشترکی برنامه تصویب
صفحه 168<br />
همکاری آنها هموار سازد.<br />
اما »مجاهدین خلق« نیروئی تمامیتخواه<br />
است و حاضر بهتقسیم قدرت با دیگر نیروهای<br />
سیاسی نیست. همچنین سلطنتطلبان چون<br />
میپندارند مردم ایران گویا حسرت دوران<br />
»سلطنت پهلوی« را میخورند و آن گذشته<br />
را بر وضعیت کنونی ترجیح میدهند، حاضر<br />
به همکاری با »مجاهدین« نیستند. فراتر از<br />
آن، اسرائیل و آمریکا میدانند که این هر دو<br />
گروه در میان مردم ایران و بهویژه جوانان<br />
پائینتر از ۳۰ سال که اکثریت جمعیت<br />
کشور را تشکیل میدهند، بدنامند. پس برای<br />
آن که بتوان جبههای را بهوجود آورد که<br />
نیروهای بدنام بتوانند ستون فقرات ائتالف<br />
سیاسی دلخواه امپریالیسم را تشکیل دهند و<br />
در زیر یک چتر و ستاد فرماندهی مشترک<br />
»جنگ داخلی« علیه رژیم ایران را آغاز<br />
کنند، به نیروهائی نیاز است که »خوشنامند«<br />
و باید نقش »محلل« یا »واسطه« را بازی<br />
کنند. بخشی از »دمکرات«های ایران با<br />
شرکت در کنفرانسهای لندن، پاریس، کلن،<br />
استکهلم و واشنگتن میپندارد با برخورداری<br />
از پشتیبانی غرب میتواند موجب تحول<br />
دمکراتیک در ایران گردد، اما نقش واقعی<br />
آنان ایجاد فضای مناسب برای آغاز همکاری<br />
»مجاهدین خلق«، »سلطنتطلبان« و<br />
گروههای قومی است. بهعبارت دیگر، با<br />
پادرمیانی این واسطههای بهظاهر خوشنام<br />
»ازدواج سیاسی« شاهزاده رضا پهلوی با<br />
خانم مریم عضدانلو میتواند تحقق یابد.]۷[<br />
در کنار این تالشها، برنامهریزان<br />
»غرب« کوشیدند در حوزه سیاسی نیز<br />
نیروهای مخالف رژیم اسالمی را با خود<br />
همراه سازند. در حال حاضر تقریبأ تمامی<br />
سازمانهای سیاسی ایران که دارای<br />
سرشتی ضددمکراتیکاند، کم و بیش با<br />
»غرب«همکاری میکنند و بخشی از آنان<br />
در رابطه با منافع این کشورها در ایران<br />
به خرابکاری و ترور مشغولند. در کنار<br />
آن دولتهای »غرب« با ایجاد پروژههای<br />
دانشگاهی مختلف همچون پروژههای<br />
»دمکراسی برای ایران« میکوشند<br />
بخش دیگری از نیروهای آکادمیک ایران<br />
را که خواهان تحقق ایرانی دمکرات و<br />
سکوالرند، با سیاست ضدایرانی خود همراه<br />
سازند. برگزاری کنفرانسهای مختلف در<br />
لندن، پاریس، کلن، استکهلم و اینک در<br />
واشنگتن نشان میدهد که در این حوزه نیز<br />
بهموفقیتهای کوچکی دست یافتهاند.<br />
با این حال برگزاری کنفرانس واشنگتن<br />
در روزهای ۷ و ۸ آوریل آشکار ساخت<br />
برنامهای که توسط برخی برای بخشی از<br />
اپوزیسیون انیراننشین تدارک دیده شده بود،<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
با شکستی سخت روبهرو شد. در این نوشته<br />
دالئل این شکست موشکافی شده است:<br />
یکم آن که یک تیم هفت نفره گویا از ۷۰ تن<br />
برای شرکت در این کنفرانس دعوت کرده<br />
بود، اما به روایتی فقط ۲۰ تن]۸[ از دعوت<br />
شدگان در این کنفرانس شرکت کردند.<br />
عکسها و فیلمهائی که از این کنفرانس پخش<br />
شدهاند، نشان میدهند که بیشتر صندلیهای<br />
سالن کنفرانس خالی بودند. با این حال<br />
خبرنگار »صدای آمریکا« در ۵ گزارش<br />
خود مدعی شد که در آن کنفرانس ۷۰ تن<br />
حضور داشتهاند. بهعبارت دیگر، خبرنگار<br />
این برنامه درباره تعداد شرکتکنندگان این<br />
کنفرانس به مردم دروغ گفت.<br />
دو دیگر آن که برخی از اعضاء سازمانهای<br />
»چریکهای فدائیان خلق- اکثریت«،<br />
»اتحاد فدائیان خلق«، و »جمهوریخواهان<br />
دمکرات و الئیک« که در گذشته بهصورت<br />
فردی در کنفرانسهای مشابهای شرکت<br />
کرده و این بار نیز به این کنفرانس<br />
دعوت شده بودند، گویا بنا بر تصمیمهای<br />
تشکیالتی از شرکت در کنفرانس واشنگتن<br />
خودداری کردند، زیرا در نقدهائی که در<br />
رابطه با شرکت اعضاء این سازمانها در<br />
کنفرانسهای پیشین نوشته شدند، نشان داده<br />
شد افرادی که عضو یک سازمان سیاسی<br />
هستند و در یکچنین نشستهائی به صورت<br />
فردی شرکت میکنند، نمیتوانند هویت<br />
سازمانی خود را انکار کنند، زیرا وابستگی<br />
به یک سازمان سیاسی پیراهن نیست که<br />
بتوان آن را از تن درآورد و در هر محفلی<br />
و کنفرانسی پیراهن مناسب دیگری را به<br />
تن کرد. »دالالن سیاسی« نیز با تکیه بهاین<br />
واقعیت، شرکت اعضاء سازمانهای »چپ«<br />
و »جمهوریخواه« را بهحساب همکاری آن<br />
سازمانها با سلطنتطلبان و کسانی نهادند<br />
که سیاست را به کاالی سیاسی بدل ساختهاند<br />
و بهسود اسرائیل و ایاالت متحده آمریکا<br />
در میان اپوزیسیون انیراننشین البیگری<br />
میکنند.<br />
سه دیگر آن که هیئت برگزارکننده کنفرانس<br />
واشنگتن گفته بود هزینه این سمینار توسط<br />
ایرانیان »دموکراسی خواه« و کسانی که به<br />
کنفرانس دعوت شدهاند، تأمین خواهد شد.<br />
اما سخنگوی هیئت برگزارکننده در مصاحبه<br />
با برنامه افق »صدای آمریکا« گفت با<br />
بودجهای که در اختیار داشتند، نمیتوانستند<br />
با بیش از ۶۰ تن کنفرانس را تشکیل دهند.<br />
»ایرانیان دمکراسی خواه« نیز پدیدهای<br />
مهآلود و ناشناخته است. از سوی دیگر، هر<br />
چند آقای شهریار آهی عضو کمیته برگذار<br />
کننده این کنفرانس نبوده است، اما او در<br />
این گونه نشستها رضا پهلوی را نمایندگی<br />
می کند، شاهزادهای که در تازهترین<br />
موضعگیریهایش »از اسرائیل خواست تا<br />
“منابع مالی، تکنولوژیکی و منابع دیگری”<br />
را در اختیار مخالفان رژیم ایران قرار<br />
دهند!!«]۹[<br />
چهار دیگر آن که چون برخی از<br />
شرکتکنندگان در کنفرانس واشنگتن به<br />
نارسیسم، یعنی خودشیفتگی بیمارگونه<br />
و آلوده به نخوتی فزاینده دچارند، پس<br />
میپندارند هر کاری که میکنند، باید کاری<br />
باشد کارستان. به همین دلیل برخی از این<br />
خانمها و آقایان خود را »استراتژیستهای«<br />
اپوزیسیون برونمرزی رژیم جمهوری<br />
اسالمی]۱۰[ نامیدند که پس از ۳۰ سال به<br />
این در و آن در زدن و از این ریسمان به<br />
آن ریسمان آویزان شدن، با آن که نتوانستهاند<br />
یک کنفرانس ۷۰ نفره را سازماندهی کنند،<br />
اما مدعیاند که گویا در کنفرانس واشنگتن<br />
توانستهاند اسم رمزی را بیابند که میتواند<br />
موجب شکستن »طلسم« جمهوری اسالمی<br />
و فروپاشی آن رژیم ضد مردمی و واپسگرا<br />
در ایران گردد. بهعبارت دیگر، این خانمها<br />
و آقایان میکوشند به ما بباورانند که هرگاه<br />
از سیاست و کارکردهای آنها پیروی کنیم،<br />
از »در باغ سبز« فاصله چندانی نخواهیم<br />
داشت.<br />
پنج دیگر آن که در این کنفرانس چند پروژه<br />
مورد بررسی قرار گرفتند که مهمترین آنها<br />
عبارتند از برگزاری »انتخابات دیجیتالی«<br />
برای ایرانیان برونمرز با هدف تعیین<br />
نمایندگان سیاسی خود که گویا باید »»کنگره<br />
ملی در تبعید« را تشکیل دهند. در گام<br />
بعدی این »کنگره« باید »دولت موقت در<br />
تبعید« را برگزیند تا چنین »دولتی« بتواند<br />
با برخورداری از »مشروعیت دیجیتالی«<br />
خود را نماینده واقعی مردم ایران بنامد و<br />
در محافل بینالمللی موی دماغ رژیم والیت<br />
فقیه گردد. بهعبارت دیگر، برخی از همین<br />
نارسیستها خود را از هم اکنون آماده<br />
اشغال کرسیهای »کنگره ملی در تبعید«<br />
و وزارتخانههای »دولت موقت در تبعید«<br />
کردهاند. گویا در کنفرانس اوالف پالمه در<br />
استکهلم یکی از همین نارسیستها از زبان<br />
چند تن دیگر نامزدی خود را برای اشغال<br />
مقام »ریاست جمهوری دولت موقت در<br />
تبعید« اعالن کرد!<br />
شش دیگر آن که در این کنفرانس در<br />
مورد تحقق »انتخابات آزاد«، »اتحاد<br />
نیروهای جمهوریخواه« و پیشبرد<br />
»پروژه اصالحات« در ایران نیز<br />
طرحهائی ارائه شدند، اما از آنجا که تعداد<br />
»استراتژیستهای!!« شرکتکننده در این<br />
سمینار اندک بود، گویا قرار شد در آینده
169<br />
صفحه بسیج<br />
و دیگری کنفرانسهای برگزاری با پیگیری<br />
پروژهها این بیشتری »نخبگان!!« شوند.<br />
گونه<br />
این تعطیل یا و ادامه حال، هر در است<br />
مذاکراتی دستاورد به منوط کنفرانسها نمایندگان<br />
میان استانبول شهر در اینک که است،<br />
شده آغاز ۵+۱ کشورهای و ایران خواهان<br />
که اسرائیل دولت برخالف زیرا صنعتی<br />
و علمی نهادهای کامل تعطیلی در<br />
غرب هدف است، ایران در هستهای جلوگیری<br />
و هستهای صنایع مهار کوتاهزمان ایران<br />
حکومت توسط اتمی بمب تولید از به<br />
خاورمیانه در نظامی قوای توازن تا است دیگر<br />
سوی از نشود. دگرگون اسرائیل زیان داشتن<br />
بهخاطر ایران که میداند »غرب« ژئوپلتیک<br />
موقعیت و گاز و نفت غنی منابع سیاست<br />
در مهم بازیگران از یکی خود ویژه نمیتوان<br />
را دولتی چنین و است خاورمیانه در<br />
بهجنگ تهدید و تحریم با درازمدت در کردن<br />
میلیتاریزه حتی کرد. منزوی منطقه دنبال<br />
آمریکا سوی از که خاورمیانه]۱۱[ نخواهد<br />
باز مشکل این از گرهای نیز میشود کرد.<br />
جدید<br />
اعضاء با دیدار در خامنهای سخنان که<br />
این بر مبنی نظام« مصلحت »شورای برمیتاباند<br />
را نظام جمعی« »خرد شورا آن »بن<br />
میتواند که است نهادی یگانه و بردارد،]۱۲[<br />
میان از را نظام بست«های یافتن<br />
پی در اسالمی رژیم که میسازد آشکار پروژه<br />
بنبست از آمدن بیرون برای حلی راه نوشتههای<br />
بر بنا همچنین است. خویش اتمی نیز<br />
۵+۱ کشورهای گویا غرب رسانههای غنیسازی<br />
با و هستند حلی راه یافتن پی در نخواهند<br />
مخالفت درصد ۵ غلظت به اورانیوم ۲۰<br />
اورانیوم تولید ایران که آن شرط به کرد، کیلو<br />
۱۰۰ و سازد متوقف را خود درصد غلظت<br />
این با موجود شده غنی اورانیویوم دهد.<br />
انتقال دیگری کشور به ایران از را است،<br />
طرف دو هر سود به راهحل یک یافتن حتی<br />
غرب، کارشناسان بررسی بر بنا زیرا نفتخیز<br />
کشورهای دیگر و عربستان اگر تحریم<br />
خود نفت تولید بردن باال با بتوانند تحریم<br />
این باز کنند، جبران را ایران نفت خواهد<br />
جهان در نفت قیمت باالرفتن سبب میلیارد<br />
۱۰۰۰ تا ۶۰۰ بین هزینهای و شد کرد.<br />
خواهد تحمیل جهان اقتصاد به را دالر و<br />
جهان اقتصاد رکود موجب تحولی چنین جهان<br />
سراسر در بیکاری درصد رفتن باال موجب<br />
تحریمها، تحقق همچنین شد. خواهد خواهد<br />
ایران در شدید فقر و اقتصادی بحران ماه<br />
در انتخابات به توجه با بنابراین، گشت. آمریکا،<br />
در نوامبر ماه در و فرانسه در مه دست<br />
حکومت سوی از فقط ایران بمباران است.<br />
محتمل اسرائیل راستی 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله ایران،<br />
میهنپرست اپوزیسیون ترتیب بهاین منافع<br />
بر را مردم منافع که نیروهائی یعنی میدهند<br />
ترجیح خود فردی و گروهی زودگذر باید<br />
ایرانند، بالزده مردم بهروزی خواهان و از<br />
باید یکسو از ما بجنگند. جبهه چند در پرده<br />
کنونی رژیم استبدادی و ریاکار چهره زنان<br />
تنفروشی و فقر دین بهنام که برداریم داده<br />
گسترش کشور سراسر در را دختران و سرپوش<br />
پی در صیغه قانون تصویب با و گیراست.<br />
همهجا فحشائی بر شرعی نهادن نهادهای<br />
مهمترین سپردن با که رژیمی مصرف<br />
و تولید پاسداران سپاه به ملی اقتصاد نموده<br />
سپاه جنگی نیازهای به وابسته را ملی پروژه<br />
پیشبرد برای که رژیمی است. دوش<br />
بر را سرسامآوری هزینه خود هستهای که<br />
هزینهای است، نهاده ایران بالزده مردم تولید<br />
و پرورش و آموزش بخش در هرگاه موجب<br />
میتوانست میشد، سرمایهگذاری مردم<br />
زندگی بهبودی و اقتصادی رشد واقعی<br />
اپوزیسیون دیگر سوی از گردد. البیهای<br />
دست در زندگیاش کلید که ایران سر<br />
بر بلکه و نیست اسرائیل و »غرب« نظامی<br />
مالی، امکانات به و ایستاده خود پای و است ندوخته چشم »غرب« رسانهای و وضعیت<br />
در ایران در حاکم اختناق بهخاطر و چشمگیر بهفعالیتهای نمیتواند کنونی جنجالآفرینی<br />
با باید زند، دست جنجالآفرین مبارزه<br />
وابسته و خودفروش اپوزیسیون افراد،<br />
این ده باد بر ایران سیاستهای و برای<br />
که کند افشاء را سازمانها و گروهها راه<br />
پی در حتی سیاسی قدرت به دستیابی ایرانند.<br />
در داخلی جنگ انداختن که<br />
آنجا از ایران میهنپرست اپوزیسیون قرار<br />
اجتماعی طبقات و اقشار با ارتباط در بازتاب<br />
را آنها منافع و خواستها و دارد میداند<br />
زیرا ندارد، بیمی آینده از میدهد، کنونی<br />
طبقاتی توازن در دگرگونی کمترین فقیه<br />
والیت بر متکی حاکمه هیئت بهزیان که<br />
طبقاتی واقعی مبارزه و شد خواهد تمام اختناق<br />
خاکستر زیر در آتشی همچون اینک شعلهور<br />
است، پنهان کنونی جبار حکومت سوزاند.<br />
خواهد را رژیم این و شد خواهد ملی<br />
منافع که سیاستمدارانی و سازمانها و<br />
گروهی تنگنظرانه منافع قربانی را ایران رژیم<br />
با زاویه این از و نمودهاند خود فردی ایران<br />
آینده در نقشی میکنند، مبارزه کنونی داشت.<br />
نخواهند ۲۰۱۱<br />
آوریل ۱۵ ویراستاری آخرین
جامعه شناسی<br />
شانزده سال زندگی در آمریکا: گفتگو با آناهیتا<br />
زهره روحی<br />
صفحه 170<br />
ز. ر: تشکر از اینکه دعوت به مصاحبه را<br />
پذیرفتید. لطفا خودتان را معرفی بفرمایید<br />
آناهیتا: آناهیتا هستم متولد سال ۱۳۳۱، دارای<br />
لیسانس پرستاری و فوق لیسانس مدیریت<br />
پرستاری از دانشگاه علوم پزشکی ایران<br />
.قبل از مهاجرت به مدت ۱۸ سال در تهران<br />
شاغل بودم. ۹ سال در موسسات توانبخشی<br />
و اتاق عمل بیمارستان های مختلف و ۹سال<br />
دیگر در دانشکده پرستاری با عنوان مدرس<br />
خدمت میکردم. ۲۲سال پیش ازدواج کردم<br />
.حاصل این ازدواج یک دختر ۲۱ ساله می<br />
باشد که در حال حاضر در امریکا مشغول<br />
به تحصیل در دانشگاه است . همسرم ۵ سال<br />
پیش دار فانی را وداع گفت.<br />
ز. ر: لطفا بفرمایید در چه سالی اقدام به<br />
مهاجرت کردید، به کدام کشور و مدت چند<br />
سال در آنجا زندگی کردید، و اگر شاغل<br />
بودید لطفا از شغل خود بگویید.<br />
آناهیتا : در سال ۱۹۹۶ همراه با شوهر و<br />
دخترم به آمریکا مهاجرت کردم و مدت ۱۶<br />
سال در آن کشور اقامت داشتم . در آنجا<br />
شغل های مختلفی را عهده دار شدم. از کار<br />
در شرکتهای کامپیوتری تا کلینیک های<br />
سالمتی و زیبایی و نیز کار در موسسات<br />
یوگا با مسئولیتهای گوناگون.<br />
ز. ر: علت انتخاب کشور آمریکا برای<br />
مهاجرت چه بود؟ آیا کشور دیگری هم در<br />
آن زمان بود که مایل به مهاجرت به آنجا<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
باشید؟<br />
آناهیتا : شوهرم به همراه خانواده اش از<br />
سالیان قبل از انقالب مقیم آمریکا شده بودند<br />
. شوهرم به ایران برگشته بود تا در اینجا<br />
زندگی کند ولی بعد از ازدواج و بچه دار<br />
شدنمان تصمیم گرفت که دوباره به آمریکا<br />
برگردد .<br />
ز. ر: آیا هیچگاه پیش آمده بود که زمانی<br />
که در کلینیکهای سالمتی و زیبایی کار<br />
میکردید، تجربهی شغلیتان در ایران<br />
)بیمارستان و توانبخشی(، به شما کمکی<br />
کرده باشد؟ لطفا در صورت مثبت بودن<br />
پاسخ مثال یا خاطره ای را تعریف کنید.<br />
آناهیتا: بله.میدانید که مهاجرت در سن<br />
باالی ۳۰ یا ۴۰ همیشه با مشکالت عمیق<br />
تری همراه است که یکی از آنها ندانستن<br />
زبان آن کشور است منظورم زبانی است<br />
که نه تنها بشود با آن ،احتیاجات روزمره<br />
خود را برطرف کرد بلکه بتوان با مردم<br />
آن کشور نیزارتباط و دوستی برقرار نمود<br />
بطوریکه ندانستن بعضی از لغات و یا داشتن<br />
لهجه خارجی باعث از دست دادن اعتماد<br />
بنفس شخص و یا گوشه گیر شدن او نشود<br />
.بسیاری از مهاجرین سالمند را میتوان در<br />
آنجا دید که ترجیح می دهند فقط با هموطنان<br />
خود که همزبان او هستند معاشرت و یا داد<br />
و ستد کنند که متاسفانه به علت محدودیت<br />
انتخاب گاهی از مواقع دچار مشکل می<br />
شوند. مساله دیگر اعتماد مراجعه کننده به<br />
شما به عنوان یک خارجی است که گاهی<br />
اوقات ممکن است این اعتماد را درآنها نبینید<br />
. با توجه به این مطالب ، تجاربم این اعتماد<br />
بنفس را به من می داد تابتوانم با مراجعین<br />
راحت تر برخورد کنم و با اطالعاتی که در<br />
جنبه امور بهداشتی داشتم حتی در صورت<br />
لزوم به آنها راهنمایی هایی هم می کردم .<br />
خاطره ای هم دارم که برایتان تعریف میکنم.<br />
یکروز خانمی که به آنجا مراجعه کرده بود<br />
دچار ضعف شدیدی شد بطوریکه برای چند<br />
دقیقه کامال از حال رفت . همکارانم که خیلی<br />
دستپاچه شده بودند بالفاصله به اورژانس<br />
تلفن کردند من متوجه شدم که عالئمی که<br />
آن خانم دارد معموال عالئم کسانی است که<br />
مرض قند دارند وگاهی اوقات دچار کاهش<br />
شدید قند خون می شوند، به همین علت<br />
اقداماتی را که الزم بود انجام دادم بطوریکه<br />
به هنگام ورود کارکنان اورژانس حال آن<br />
خانم خوب شده بود .<br />
ز.ر : آیا ممکن است درباره محیط )یا<br />
محیطهای( کاری خود و همچنین رابطه تان<br />
با همکارانی که داشتید بگویید. )فی المثل آیا<br />
هنوز هم با آنها ارتباط دارید؟(<br />
آناهیتا: من مدت چندین سال در ایالت<br />
کارولینای شمالی زندگی می کردم . در آنجا<br />
تعداد مهاجرین در مقایسه با ایالتهای بزرگی<br />
مثل کالیفرنیا و یا نیویورک بسیار کم است،<br />
در نتیجه در اغلب موارد من تنها خارجی<br />
محسوب می شدم ناگفته نماند موسساتی که
صفحه 171<br />
من در آنها کار می کردم اغلب شرکتهای<br />
کوچکی بودند ، شک ندارم که در شرکتهای<br />
بزرگ وضع فرق می کرد و تعداد خارجیان<br />
بیشتر بود . به هر حال در طی مدت کارم<br />
در آن ایالت فقط یکبار با یک نفر اهل ترکیه<br />
و یک بار دیگر با یک ویتنامی و یک ژاپنی<br />
و یک تایلندی در محیط های مختلف همکار<br />
شدم .البته چیزی که قابل ذکر است این است<br />
که در امریکا همه به نوعی مهاجر هستند<br />
حتی اگر در آنجا به دنیا آمده باشند. خیلی از<br />
آنها ایتالیایی ، یونانی ، و… هستند که پدر<br />
و مادر و یا پدر بزرگ و مادر بزرگشان<br />
به امریکا مهاجرت کرده است و بعضی از<br />
آنان هنوز در خانه با پدر بزرگ و مادر<br />
بزرگشان به زبان مادری خود صحبت می<br />
کنند و عادات غذایی خاص خود را دارند<br />
. به همین دلیل امریکایی ها به بودن با<br />
خارجی و کار کردن با آنان عادت دارند و<br />
حتی مطابق قانون تمام شرکتهای بازرگانی<br />
موظف هستند سهمیه معینی را به استخدام<br />
اقلیت ها اختصاص دهند که این امر شامل<br />
خارجیان هم می شود . همانطور که گفتم در<br />
اغلب موارد بیشترین همکاران من آمریکایی<br />
بودند که البته همیشه در ابتدا برای شناساندن<br />
خودم به عنوان یک ایرانی مجبور بودم که<br />
توضیحات زیادی بدهم مثال اینکه ما ایرانی<br />
ها عرب نیستیم و زبان ما فارسی است و همه<br />
مردهای ایرانی زنهایشان را کتک نمی زنند<br />
و مستبد و زورگو نیستند و بسیاری از آنان<br />
به اشتراک نظر در امور خانوادگی اعتقاد<br />
دارند . ویا زنهای ایرانی مجبور نیستند با ده<br />
قدم فاصله پشت سر شوهرهایشان راه بروند!<br />
زنها در ایران نه تنها می توانند تحصیل کنند<br />
بلکه بیشتر آنان تحصیالت دانشگاهی دارند<br />
و….غیره . میدانید، اطالعات عمومی و<br />
جغرافیایی آمریکاییان در مورد سایر نقاط<br />
جهان بسیار کم است . وقتی که بعد از چند<br />
سال اقامت در آن ایالت تصمیم گرفتیم که<br />
برای زندگی کردن به کالیفرنیا برویم در<br />
آنجا وضع بکلی فرق می کرد . مردم خیلی<br />
آگاه تر بودند و ایرانی ها را خیلی خوب<br />
می شناختند )بخصوص درلس آنجلس( در<br />
محیط های کاریم حد اقل با یک ایرانی<br />
همکار بودم . تعداد خارجیان بیشتر بود<br />
بخصوص مکزیکی. باید این را هم اضافه<br />
کنم که درتمام مدت کارم )در هر دو ایالت<br />
) هیچوقت بخاطر خارجی بودن از حق و<br />
حقوقی محروم نشدم و همیشه مبنای حق و<br />
حقوق بر نوع کار و تجربه و میزان کار و<br />
یا خوب کار کردن استوار بود . رابطه من<br />
در بیشتر محیط های کاریم با سایر همکاران<br />
بسیار خوب و دوستانه بود . هنوز با تعدادی<br />
از همکارانم که اغلب آنها آمریکایی هستند<br />
ارتباط دارم و به مناسبتهای مختلفی مثل<br />
کریسمس و چیزهایی مثل آن با یکدیگر<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
صحبت می کنیم .<br />
ز. ر : آیا در آن ایام به ایران رفت و آمد<br />
میکردید؟ در مالقاتی که با اقوام و دوستان<br />
داشتید در خصوص زندگی شما و خانواده<br />
تان در آمریکا چه چیزی بیشتر برایشان<br />
جالب بود؟ و در صورت امکان لطفا<br />
بفرمایید آیا هیچگاه با پرسشهایی برخورد<br />
داشتید که موجب رنجش شما یا همسر و<br />
فرزندتان بشود؟ اگر چنین تجربیاتی داشته<br />
اید ممنون می شوم، ضمن ذکر نمونه ای ،<br />
از موقعیت احساسی تان هم بگویید<br />
آناهیتا: متاسفانه در طول مدت اقامتم به<br />
عللی که از حوصله این مصاحبه خارج است<br />
نتوانستم به ایران بیایم . طبعا جوابی برای<br />
این سئوال ندارم. اما گرچه پاسخی برای<br />
آن ندارم ولی اگر زحمت نمیشود توضیح<br />
بیشتری برای من بدهید.<br />
ز. ر: مثال زمانی که خانواده یا دوستان با<br />
توجه به شنیده های خود ، بیآنکه قصد و<br />
غرض آزار دهندهای داشته باشند، سئواالتی<br />
نظیر اینکه آیا با برخورد نژاد پرستانه و<br />
مزاحمت های آن مواجه شدهاید یا نه،<br />
ناخواسته وخیم بودن موقعیت مهاجران را<br />
یادآوری میکنند. میخواهیم ببینیم آن فشاری<br />
که وقتی مهاجر به دیدن خانوادهاش می آمد<br />
و یا میآید مجبور به تحمل است، چیست و<br />
چگونه است. فشارهایی که در بسیاری از<br />
موارد در عالم صمیمیت به زبان میآورند<br />
اما مایل به گفتن آن در مصاحبه نیستند.<br />
بعضی از مهاجران عزیز تجربه های قابل<br />
تأملی در این مورد دارند که البته هرگز<br />
دلشان نمی خواهد خانواده و یا دوستانشان<br />
چیزی درباره آنها بدانند. اینکه فیالمثل به<br />
خاطر دین و ملیت و یا به دلیل رنگ مو<br />
، پوست و ندانستن زبان و یا لهجه ای که<br />
قادر به پنهان کردنش نیستند ، مورد کم<br />
توجهی و یا مشکوک بودن در فروشگاه و<br />
یا سینما، محل کار و یا … قرار گرفته اند<br />
. مردم ایران با این موارد از طریق برنامه<br />
هایی که صدا و سیما چند سال پیش تهیه<br />
کرده است، آشنا هستند، ولی آنچه در آن<br />
برنامه ها گفته نشد و در نتیجه مخاطبان آن<br />
برنامهها از تجربهی حقیقی مهاجران دور<br />
ماندند، احساس شکست و غربت آنها نزد<br />
خانواده هایشان است . اینکه با برخی از<br />
پرسشهایشان بار دیگر آنها را وادار به<br />
ساختن هویتی قابل قبول، اما کاذب میکنند.<br />
هویتی مغایر با آنچه صدا و سیما ارائه کرده<br />
و خانواده و یا اقوام برای انکار آن عمیقاً<br />
ضد آنرا مطالبه میکنند: ثروتمند، خوشبخت<br />
و در امنیت و رفاه کامل…؛ به بیانی تحت<br />
فشار قرار گرفتنِ دوباره در ساختن هویتی<br />
که دست کمی از فشاری که در جامعهای که<br />
به آن مهاجرت کرده اند، ندارد.<br />
آناهیتا : تشکر از اینکه زحمت کشیده و<br />
جواب سئوال من را به روشنی دادید. شاید<br />
من آدم خوش شانسی بودم که با اشخاص نژاد<br />
پرست برخوردی نداشتم ولی این حقیقت را<br />
که افراد نژاد پرست در آمریکا وجود دارند<br />
کتمان نمی کنم . حتی رسانه های آمریکا<br />
نیز هر چند وقت یکبار حادثه ای را باز<br />
گو می کنند که دال بر اعمال نژاد پرستانه<br />
است از خشونت پلیسها با افراد سیاه پوست<br />
گرفته. تا کتک زدن فردی بیگناه در محلهای<br />
مسکونی فقط به صرف خارجی بودن …<br />
ولی این امر فقط شامل مسلمانان نیست<br />
و برای مثال مکزیکی ها هم همانقدر در<br />
معرض اتهام هستند که بقیه…. همانطور که<br />
در یکی از جوابهایم شرح دادم نزدیک شدن<br />
من به آمریکاییان زیاد ساده نبود و مستلزم<br />
توضیحات زیادی بود تا تصویرغلطی راکه<br />
از یک زن ایرانی داشتند کامال از بین ببرم<br />
. مساله ای که بیشتر اوقات باعث سوء تعبیر<br />
می شود این است که همه زنان مسلمان را<br />
در جامعه غربی به یک چشم می نگرند<br />
در صورتی که من وشما بخوبی میدانیم که<br />
یک زن مسلمان ایرانی با یک زن مسلمان<br />
افغانی و یا عرب در عربستان سعودی از<br />
هر نظر با هم فرق می کنند. بر میگردم<br />
بر سر این بحث که تصویر یک مهاجر<br />
در نظر هموطنان کسی است که در رفاه<br />
کامل و با خوشبختی زندگی می کند . همه<br />
خوب می دانیم که این مطلب حقیقت ندارد<br />
و زندگی در هر کجای این دنیا مشکالت<br />
خاص خودش را دارد . مسلم است که هر<br />
مهاجری به هر علتی ممکن است احساس<br />
حقارت کند مثال دکتری که در مملکت خود<br />
دارای مقام و جایگاه خودش بوده حاال در<br />
آنجا مدرکش را به هیچ می گیرند و او باید<br />
به عنوان یک داروخانه چی و یا شغلی دیگر<br />
در آنجا امرار معاش کند مسلما تحقیر آمیز<br />
است حتی خود من که با مدرک فوق لیسانس<br />
بایستی با مشاغلی پایینتر از مدرکی که داشتم<br />
کار می کردم احساس خوشایندی نداشتم<br />
ولی می توانیم و یا می توانستیم با دوباره<br />
درس خواندن و امتحانهای مکرر به جایگاه<br />
خودمان برسیم و نمی شود تقصیر آن را به<br />
گردن آن مملکت انداخت .<br />
ز. ر: ارتباط شما و خانواده تان با جامعه<br />
ایرانی مقیم آمریکا تا چه حد بود؟ در جشنها<br />
ویا برنامه های مختلف فرهنگی شرکت می<br />
کردید؟<br />
آناهیتا: در این مورد همانطور که اشاره<br />
کردم به علت کم بودن ایرانیان در آن ایا<br />
لت انتخاب دوستی که با خلق و خو و نوع<br />
زندگی ما سازگار باشد مشکل بود بنا براین
صفحه 172<br />
نمی توانستیم با همه دوستی نزدیک داشته<br />
باشیم و ارتباط ما به یکی دو خانواده محدود<br />
می شد . ولی در مواقع نوروز و سیزده بدر<br />
تقریبا همه ایرانیان دور یکدیگر جمع میشدیم<br />
و این گرد همایی برای ما و بخصوص بچه<br />
ها بسیار خوب بود و فرصتی به آنها می داد<br />
تا با فرهنگ و رسوم کشورمان آشنا شوند .<br />
ز. ر: لطفا بفرمایید در روز چند ساعت کار<br />
می کردید و وضعیت استخدامی تان چگونه<br />
بود؟<br />
آناهیتا : وضعیت استخدامی من بطور<br />
قراردادی بود و روزانه هشت ساعت کار می<br />
کردم . وضعیت استخدام در اکثر موسسات<br />
خصوصی قراردادی است و این به آن معنی<br />
است که هر روزی که نتوانی کار کنی حقوق<br />
نخواهی داشت . بطور کلی امنیت شغلی در<br />
امریکا معنایی ندارد و هر لحظه ممکن است<br />
که به هرعلتی ولو بی اهمیت از کار بیکار<br />
شوی .دیگر اینکه هر دقیقه از ساعت کار<br />
بایستی مشغول به کار باشی حتی اگر در<br />
آن لحظه واقعا کاری برای انجام دادن هم<br />
نباشد باید به طریقی خودت را سرگرم کاری<br />
کنی ، چون دیدن شما که برای لحظه ای<br />
بیکار نشسته ای می تواند دلیل خوبی برای<br />
اخراجت باشد . بطور کلی برای هر کسی<br />
که در آمریکا کار میکند همیشه نگرانی<br />
از بیکار شدن وجود دارد و متاسفانه به<br />
علت سرمایه داری بودن جامعه کارفرمایان<br />
از حق و حقوق بسیاری برخوردارند و بر<br />
عکس کار کنان یا کارمندان کمترین حق را<br />
دارند و در صورت بیکار شدن اگر خیلی<br />
خوش شانس باشند می توانند به مدت شش<br />
ماه حقوق بیکاری بگیرند .<br />
ز. ر: لطفا بفرمایید اوقات فراغت خود را<br />
چگونه میگذراندید؟<br />
آناهیتا: چون من به طبیعت بسیار عالقه<br />
دارم تا زمانیکه دخترم کوچک بود بیشتر<br />
اوقاتمان به رفتن پارک و یا لب دریا و این<br />
گونه تفریحات می گذشت. ولی وقتی دخترم<br />
بزرگتر شد به اقتضای سن نو جوانی بیشتر<br />
ما را به مراکز خرید و یا سینما می کشاند .<br />
رفتن به فستیوالهای گوناگون هم یکی دیگر<br />
از تفریحات ما بود . خود من شخصا ترجیح<br />
میدادم ( هنوز هم ترجیح می دهم ) اوقات<br />
فراغتم را به تمرین یوگا و خواندن کتاب و<br />
گاهی ترجمه کردن بپردازم .<br />
ز. ر: شانزده سال زندگی در سرزمینی دیگر<br />
مسلماً مدت زمان زیادی است و به نظر<br />
میرسد در عادت های مان تأثیر میگذارد.<br />
آیا شما از چنین تجربه ای برخوردار هستید؟<br />
)در صورت مثبت بودن پاسخ( اولین باری<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
که متوجه این تغییر شدید چه زمانی و در<br />
چه موردی بود؟<br />
آناهیتا : عادات غذایی یکی ازعاداتی است که<br />
در من تغییر یافته است . آشنایی با غذاهای<br />
ملل دیگر و تنوع رستورانها که اغلب اوقات<br />
خود مهاجرین آن را اداره می کنند باعث<br />
شده که در انتخاب غذا کمتر سخت گیر باشم<br />
و هر غذای تازه ای را به سادگی امتحان<br />
کنم . عادت دیگر نحوه برخوردم با سایر<br />
افراد است .و وقتیکه برای اولین بار به<br />
ایران برگشتم متوجه این تغییر در خود شدم<br />
. احساس می کنم که برخوردم با مردم بسیار<br />
راحت تر شده است و از تعارفات معمول<br />
کمتر استفاده می کنم . یکی از خصوصیت<br />
هایی که در آمریکاییان وجود دارد و من<br />
آنرا بسیار می پسندیدم سادگی و رو راست<br />
بودن آنهاست به عبارت دیگر آنها زندگیشان<br />
را همانگونه که هست به شما نشان می دهند<br />
و سعی در مخفی کردن کمبود های خود<br />
ندارند بنابراین در رابطه با یکدیگر نیازی<br />
به تظاهر کردن ندارند و من احساس می کنم<br />
که این خصوصیت کم و بیش در من شکل<br />
گرفته است ، گرچه گاهی از مواقع در این<br />
باره با انتقاد نزدیکان مواجه می شوم.<br />
ز. ر: معموالً زمانی که حتا برای سفری<br />
کوتاه به شهری دیگر میرویم، اگر این سفر<br />
کمی طوالنی شود، احساس دلتنگی امری<br />
غریب نیست. بر این اساس با دلتنگیهای<br />
تان چگونه کنار میآمدید )دلتنگی برای<br />
خانواده، دوستان، شهر و دیار و یا …( آنهم<br />
به مدت شانزده سال؟<br />
آناهیتا: دلتنگی ها بسیار بود . از همان سال<br />
اول بخاطر تازه بودن محیط ونا آشنا بودن با<br />
همه چیز ؛ از آب وهوا و بو و مزه غذا ها<br />
گرفته تا عادت کردن به فروشگاه ها و نحوه<br />
خرید مایحتاج روزانه و آشنا شدن به قوانین<br />
، یادگرفتن چگونگی پرداخت قبضهای آب<br />
و برق و غیره…. و باالتر از همه اینها<br />
آشنایی به لهجه و نحوه صحبت کردن آنها<br />
. همه اینها مرا وا میداشت که بیاد ایران<br />
باشم و مدام تواناهایی خودم را به عنوان یک<br />
فرد بالغ و مسئول که در ایران چگونه عمل<br />
می کرد و اینجا چگونه ، با یکدیگر مقایسه<br />
می کردم. میدیدم که دارم هویت خودم را از<br />
دست می دهم و تبدیل به کودکی شده بودم<br />
که تازه زبان باز کرده و دارد زندگی را<br />
تاتی تاتی می کند . مردم ایالت کارولینای<br />
جنوبی انگلیسی را با لهجه خاص جنوبی<br />
صحبت می کنند که فهم آن حتی برای خود<br />
آمریکاییان ساکن ایالتهای شمال و غرب نیز<br />
دشوار است چه برسد برای کسی که انگلیسی<br />
زبان مادری او نیست . گاهی اتفاق می افتاد<br />
که برای کاری می بایست به اداره ای زنگ<br />
میزدم )مثال بیایند و اینترنت را وصل کنند<br />
و یا چیزی شبیه به این ) در آخر مکالمه نه<br />
من می فهمیدم که آنها چه گفتند و احتماال نه<br />
آنها می فهمیدند که من چه در خواستی داشتم<br />
! وقتی که مکالمه رو در رو باشد حداقل<br />
میشود با حرکات دست و صورت منظور<br />
خود را فهماند ولی در مکالمه تلفنی فقط کالم<br />
شنیده می شود . به هر حال هر کار کوچک<br />
و بی اهمیتی می توانست به مشگلی دست و<br />
پا گیر مبدل شود و مرا ناامید و دلتنگ نماید<br />
و هوای برگشتن را در دلم بیدار کند . البته<br />
شوهرم چون از ۱۸ سالگی مقیم آمریکا بود<br />
مشکالت مرا نداشت و به من در مواردی<br />
کمک می کرد ولی این کمکها نمی توانست<br />
دایم باشد و من نمی خواستم برای هر چیز<br />
کوچکی دست به دامان او بشوم . دو سال<br />
اول در این تب و تابها گذشت کم کم به همه<br />
چیز آشنا شدم و هر سال امیدوار بودم که<br />
شرایط مناسب شود و بتوانیم برای دیدار<br />
اقوام و دوستان به ایران سری بزنیم ولی هر<br />
بار مانعی ناخواسته پیدا میشد وسفر به سال<br />
بعد موکول می گشت . در طی این سالها فقط<br />
دلم به تلفنهایی که از ایران داشتم خوش بود<br />
ولی گاهی خبرها شاد نبود و می شنیدم که<br />
فالن دوست و یا کسی از اقوام از دنیا رفته<br />
است و غم ندیدن آن شخص برای یک بار<br />
دیگر در دلم می نشست .<br />
هوای آنجا هم با هوای ایران متفاوت بود<br />
بارندگی های بسیار شدید داشت که گاهی<br />
به توفانهای سهمگینی تبدیل می شد . در<br />
آن روزهای بارانی دلم برای بارانهای نم<br />
نم بهاری و عصرهای آرام پائیزی تهران<br />
تنگ میشد . بیاد کوهنوردی هایم بادوستان<br />
در درکه و دارآباد می افتادم . و به محض<br />
اینکه آواز شهرام ناظری از ضبط بلند می<br />
شد اشکهای من هم روان می شد . سعی<br />
می کردم که در منزلمان تا آنجا که ممکن<br />
است همه چیز به سبک ایرانی باشد .همه<br />
با هم فارسی حرف می زدیم ، بخصوص<br />
با دخترمان . امید تنها چیزی بود که مرا<br />
به جلو می راند می دانستم که باالخره این<br />
جدایی روزی به پایان خواهد رسید .<br />
ز. ر: آیا قبل از مهاجرت به آمریکا،<br />
تصوری از آنجا داشتید؟ آیا این تصور بعد<br />
از سالها اقامت در آنجا تغییر کرد؟ ( نگاه<br />
مثبت یا منفی مهم نیست شما میتوانید یا هر<br />
دو مورد و یا هر کدام را که مایل باشید ذکر<br />
بفرمایید و ممنون می شوم با ذکر مثال آنرا<br />
توضیح دهید( .<br />
آناهیتا: راستش را بخواهید قبل از رفتنم به<br />
آمریکا اصال این کشور را دوست نداشتم .<br />
در مقایسه این کشور با کشورهای اروپایی<br />
، اروپا را ترجیح می داد م چون فکر می
کارگری<br />
صفحه 173<br />
کردم که اروپا از تاریخ و فرهنگ غنی تری<br />
برخوردار است . بعد از رفتن و دیدن آنجا<br />
هنوز هم همین عقیده دارم . ولی در مورد<br />
مردم ، فکر می کنم آمریکاییان در مقایسه<br />
با اروپایی ها مهربانتر هستند و به کمک<br />
کردن به سایرین اشتیاق بیشتری دارند . و<br />
به علت اینکه خودشان زمانی مهاجر بوده اند<br />
با مهاجرین بهتربرخورد می کنند .<br />
زندگی در آمریکا با شتاب زیادی همراه است<br />
. همه چیز در آنجا سرعت دارد از رانندگی<br />
در بزرگراهها گرفته تا انجام دیگر کار ها<br />
از طریق کامپیوتر و حتی غذا خوردن که<br />
اغلب فست فود است . مردم آمریکا خیلی<br />
کار می کنند . اغلب فروشگاه ها و موسسات<br />
حتی در روزهای تعطیل باز هستند . به علت<br />
قراردادی بودن کارمندان ، از مرخصی های<br />
طوالنی خبری نیست و حد اکثر یک هفته<br />
در سال می توانی مرخصی داشته باشی .<br />
بنابراین بعد از مدتی آدم احساس می کند<br />
که تبدیل به ماشین شده است . از دید و باز<br />
دیدهای دوست وفامیل که در ایران رواج<br />
دارد در آنجا خبری نیست چون نه کسی را<br />
داری و نه وقتش را .<br />
مسافتها همه طوالنی است به همین علت<br />
داشتن ماشین و رانندگی کردن از ملزومات<br />
زندگی در آنجاست .گاهی وقتها آرزو می<br />
کنی که ایکاش حاال که هوس یک خوردنی<br />
کرده ای می توانستی به سر کوچه بپری و<br />
از سوپری یک بستنی بگیری ! ولی این فقط<br />
یک آرزو است چون باید سوار ماشین شوی<br />
و دو سه کیلو متر رانندگی کنی تا به مرکز<br />
خرید برسی . در آنجا نیمی از عمر آدم در<br />
ماشین صرف می شود .<br />
ز. ر: سرکار خانم آناهیتای عزیز، در<br />
پایان ضمن تشکر مجدد برای همکاری<br />
صمیمانهی شما، لطفا اگر مطلب خاصی در<br />
مورد موضوع مهاجرت دارید بفرمایید.<br />
آناهیتا: مهاجرت در سنین جوانی مانند<br />
کاشتن نهال تازه ای است که به راحتی در<br />
خاک جدید ریشه می گیرد و رشد میکند.<br />
ولی در میانسالی به درختی میماند که در<br />
خاک خودش ریشه گرفته، ریشه کن کردن<br />
و کاشتن دوباره آن در خاکی دیگر با سختی<br />
هایی همراه است . آنها به سختی ریشه می<br />
گیرند. و گاهی هم ممکن است اصال ریشه<br />
نگیرند .<br />
به هرحال منهم از اینکه به من فرصت دادید<br />
تاتجربیات خودم را با شما در میان بگذارم<br />
متشکرم و امیدوارم که برای خوانندگان ،<br />
این مطالب سودمند باشد.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
این گفتگو در فروردین ۱۳۹۱ انجام شده است.<br />
چنانچه در خارج از ایران زندگی می کنید و تجربه ای نسبتا طوالنی در این زمینه داشته<br />
اید و یا پس از اقامتی طوالنی به ایران بازگشته اید و تمایل دارید از این تجربه با خوانندگان<br />
انسان شناسی و فرهنگ سخن بگوئید با بخش »دیاسپورای ایرانی« سایت تماس بگیرید.<br />
)منظور سایت انسان شناسی و فرهنگ است- توضیح از مجله هفته( گفتگو ها به صورت<br />
اینترنتی انجام می شود. هویت شما نیز می تواند در سایت محفوط بماند<br />
نگاهی به وضعیت کارگران باربر<br />
)ویژه نامه کانون مدافعان حقوق کارگر به مناسبت روزجهانی کارگر۱۳۹۱(<br />
حسن موسوی<br />
از شمالی ترین نقاط شهر تهران تا میدان میوه و تره بار در اتوبان آزادگان، از ترمینال غرب<br />
تا بازار و مولوی و میدان گل در جنوب شرقی تهران، هزاران نفر مشغول به کار هستند که<br />
هیچ کس به آنها توجه واعتنایی نمی کند مگر در زمانی که بار سنگینی بر روی زمین مانده<br />
باشد. اینان کارگران باربر هستند. تقریبا درهیچ کدام از نمونه گیری های آماری رسمی و<br />
غیررسمی نشانی از آنها دیده نمی شود. در تحقیقات جامعه شناختی، بررسی ها ی علمی و<br />
… هیچ چیزی که نمایانگر وضعیت آنها باشد، یا نیست یا اگر هم باشد به هیچ دردی نمی<br />
خورند. به این خاطر تصمیم گرفتیم نگاهی داشته باشیم به زحمتکشان این قشر.<br />
کارگران باربر به همراه کارگران ساختمانی و کشاورزان بی زمین از قدیمی ترین الیه ها<br />
و بخش های کارگران ایران هستند. شاید بتوان کارگران باربر را جزئی از زیر مجموعه<br />
حمل و نقل دانست. طیف متنوع و بسیار پراکنده ی آنان در کلیه مراکز تجاری و حمل و نقل<br />
و… زیر فشار یکی از دشوارترین کارها روزگار می گذرانند. این مجموعه هزاران نفری<br />
در چند دسته ی کلی قرار می گیرند:<br />
دسته ی اول کسانی هستند که در موسسات و بنگاه های باربری و انبارهای بزرگ کاال<br />
و شرکت های بارگیری و تخلیه بار و اثاث کشی منازل و امثالهم کار می کنند. اینان<br />
زحمتکشانی هستند که سال ها قبل معموال از روستاهای استان ایالم، جنوب کردستان،<br />
آذربایجان و مناطق دور افتاده ی روستایی لرستان، کرمانشاه و… به شهرهای بزرگ آمده<br />
و ساکن شده اند و شغل و کار نسبتا با ثباتی برای خود دست و پا کرده اند و به مرور زمان<br />
اقوام و دوستان و همسایگان قبلی را همکار خود کرده اند. در صد خیلی کمی از آن ها از<br />
بیمه ؛ خانه و کاشانه برخوردارند. ساعات کار و نظم و ترتیب خاصی به طور نسبی …<br />
دارند. )بیشتر آن هایی که در باربری ها کار می کنند به هیچ وجه شامل این برخورداری<br />
نسبی نیستند( در بین آن ها کارگران افغانی هم وجود دارند که به اصطالح به صورت<br />
غیرقانونی کار می کنند. )به خصوص در انبارهای بزرگ(<br />
دسته ی دوم کسانی هستند که با داشتن یک گاری دستی و یا چهارچرخه در مراکز تجاری<br />
به خصوص در بازار و مناطق مرکزی شهر بارها را جابه جا می کنند. این ها بارها را از<br />
معابر تنگ و شلوغ مرکزی بر روی چرخ گذاشته و نهایتا با حمل روی دست و کتف وکمر<br />
به صاحبانشان تحویل می دهند. این زحمتکشان با توجه به نوع کار خود از هیچ امکان )به<br />
معنای درست و کامل کلمه ) و تامین اجتماعی و… برخوردار نیستند. و بدترین وضعیت<br />
را از هر نظردارند و کارگران افغانی سیه روزترین آن هاهستند. به این دسته “چرخی” هم<br />
می گویند.<br />
دسته ی سوم کارگران به اصطالح زبر و زرنگ تر هستند که اغلب با هم فامیل نزدیک و<br />
دوست هستند و به صورت دسته های چند نفره و کنتراتی کار تخلیه بارهای بسیار زیاد و<br />
حجیم را قبول می کنند. به خاطر این که تردد کامیون های مخصوص حمل آجر و سیمان<br />
و… در طور روز و در بیشتر نقاط شمالی و مرکزی و پر ترافیک تهران ممنوع است،<br />
شبانه کار می کنند و با تجمع در محل های تخلیه و بارگیری کلیدی، سفارشات را انجام می
صفحه 174<br />
دهند. مثال دو یا سه تریلر حامل ۲۰ یا ۲۵<br />
تن سیمان و یا حدود ۴ یا ۵ کامیون حامل<br />
ضایعات فلزی یا کاشی و یا سایر مصالح و<br />
کامیون های میوه و لوازم یدکی و منزل و…<br />
را در کمترین زمان ممکن تخلیه و جابه جا<br />
می کنند. یا در بازار آهن، گمرک ها و …<br />
کار تخلیه بارهایی رابه عهده می گیرند که<br />
باید با دست تخلیه شوند. اینان به هیچ وجه<br />
ساعت کار ندارند حتا علی رغم شبکاری<br />
های متعدد در طول روز هم کار کرده و<br />
هیچ تعطیالتی هم ندارند. مگر همه جا و<br />
همه چیز در تعطیلی مطلق باشد که چنین<br />
وضعیتی به ندرت پیش می آید. نکته ی قابل<br />
طرح این است که هیچ گونه دیوار چین و یا<br />
تقسیم بندی معینی ا ین گونه کارگران را از<br />
یکدیگر متمایز نمی کند و آنان دائما در حال<br />
تغییر و تحول و جابه جایی در کار و شغل<br />
شان هستند.<br />
اگر رونق اقتصادی درکار باشد و فعالیت<br />
های تجاری و بخصوص صنعت ساختمان<br />
فعال باشد درآمد اغلب آنان از سطح دستمزد<br />
متوسط یک کارگر معمولی مثال در یک<br />
فروشگاه و یا شرکت و بیمارستان بیشتر<br />
است. آنقدر که می توانندعالوه بر تامین<br />
مخارج خویش مازاد و پس اندازی را برای<br />
خانواده در شهر و روستای خود بفرستند. به<br />
هر حال با هر جان کندنی هم که باشد این<br />
کار را می کنند. باالخره ۲ یا ۳ شیفت کار<br />
می کنند!! اصال به این امید به تهران آمده<br />
اند. اما امان از روزی که سایه شوم بحران<br />
و رکود )مثال شرایط سال های اخیر( بر<br />
فعالیت های اقتصادی افتاده باشد. آن وقت<br />
وضعیت اسف بار ، آنان را چنان به رقابت<br />
وادار می سازد که گویا درمیدان جنگ<br />
حضور دارند. )حقیقتا یافتن کار برای آنان<br />
معنایی جز جنگ برای زنده ماندن ندارد(<br />
به جز درصد بسیار پایینی که دارای<br />
تحصیالتی در حد دبیرستان و نهایتا دیپلمه<br />
هستند، سواد بیشترشان در حد دوره ی<br />
ابتدایی و راهنمایی است. در میان آن هایی<br />
که پا به سن گذاشته اند، افغان ها معموال بی<br />
سوادتر هستند و از هیچ نوع آموزشی بهره<br />
نگرفته و به خاطر شغل و گرفتاری های<br />
خاص خودشان )به خصوص نحوه تفکرات<br />
تحمیل شده به آنان( دنبال آن نیز نیستند.<br />
بگذریم که سرمایه داری اصال هیچ دریچه<br />
ای، حتا به صورت ریزترین منفذی هم، در<br />
چشم انداز آن ها برای کسب آگاهی در هیچ<br />
سطح و موردی بوجود نیاورده است. این<br />
عدم آگاهی بسیار وسیع و فوق العاده هم<br />
هست و در همه جا آثار و عواقب آن مشاهده<br />
می شود.حمل بار اقتضا می کند که بار بر<br />
دوش ِنیروی کار جوان و سالم حمل شود.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
نوجوانان کرد، لر و افغانی از زمانی که به<br />
محیط کار و بازار پا می گذارند ، ارتباطشان<br />
با هر نوع آموزش وتربیتی به طور کامل<br />
قطع می شود. صحبت از ممنوعیت کار<br />
کودکان و… برای آن ها هیچ توجیهی ندارد.<br />
زیرا به آن ها به چشم نان آور نگریسته می<br />
شود. به جز آموزش های ساده ای که در<br />
اثر تجربه در زندگی روزمره ی تکراری و<br />
یا انتقال تجربه های دوستان و همکاران و<br />
همسن و ساالنشان چیز دیگری نمی آموزند.<br />
این آموزش ها قاعدتا بسیار محدود و سطحی<br />
می باشد و عمدتا برای چگونه بار بردن و<br />
صحبت هایی برای طی کردن و دریافت<br />
پول حمل بار و امثال آن کسب می کنند.<br />
هیچ بهره ای از تخصص و ازمهارت های<br />
زندگی اجتماعی هم ندارند.<br />
افراد بسیار کم سن و سال در این حرفه زیاد<br />
هستند که استخوان بندی، اعضا و اندام آن<br />
ها هنوز برای حمل بارهای سنگین بسیار<br />
نحیف است و مطمئنا در آینده دچار مشکالت<br />
فراوانی می شوند. هیچ نهاد و شخص و<br />
مسوولی توجهی به آن ها نداشته و ندارد.<br />
تالش این زحمتکشان نوجوان برای رفع نیاز<br />
های ابتدایی زندگی باعث شده که به عواقب<br />
و بیماری های ناشی از سختی این کار<br />
بی توجه باشند. بعضا کارگران بزرگسال<br />
درگفته های خود عنوان می کنند که کاش<br />
وضعیت مالی و خانوادگی آنان طوری بود<br />
که کار نمی کردند اما در عمل هیچ کاری<br />
از دستشان ساخته نیست و در عمل تغییری<br />
حاصل نمی شود. متاسفانه عده ای این کار<br />
را برای آینده آنان مفید می دانند!!؟<br />
نداشتن هر گونه بیمه و تامین اجتماعی و یا<br />
ساعات کار مشخص و بی ثباتی، عدم هر<br />
نوع آموزش )حتا برای صحیح و کم خطر<br />
کردن حمل این همه بار سنگین و…( کم<br />
سوادی و یا بی سوادی از مختصات عمومی<br />
و بارز این دسته از کارگران است.همچنین<br />
سوءتغذیه و عدم بهداشت مناسب نیز وجه<br />
کامال آشکار زندگی این زحمتکشان است.<br />
به خاطر کار سنگین آن ها باید حداقل ۳ تا<br />
۴ هزار کالری انرژی دریافت کنند، معهذا<br />
می بینیم که معموال صبحانه ای نیست یا<br />
در حد نان و پنیر و چای و عمدتا بسیار با<br />
عجله و سرپایی خورده می شود. نهارهای<br />
دیرموقع که به آن ها شکم پرکن باید گفت نه<br />
غذا. میوه، سبزی، لبنیات که اصال در اقالم<br />
مصرفی روزانه یا وجود ندارد یا بسیار کم<br />
است. )به خصوص بعد از حذف یارانه ها و<br />
گران شدن شیر و ماست و..(<br />
گرانی غذاهای آماده و عدم دسترسی به<br />
رستوران های ارزان، سالم و مفید )که اصال<br />
یافت نمی شود( و ده ها معضل و تنگنای<br />
عملی و ذهنی و نیز نوعی حسابگری ذاتی<br />
این شغل ، به خصوص برای کارگران مجرد<br />
است که وقت و حوصله ی غذا درست کردن<br />
را ندارند. این مسایل باعث شده که این<br />
کارگران علی رغم جوانی و بنیه به ظاهر<br />
قوی، از انواع و اقسام مشکالت گوارشی،<br />
دهانی و دندانی و.. در رنج وعذاب باشند.<br />
جالب این که تا کامال از پا نیفتند به پزشک<br />
و درمانگاه مراجعه نمی کنند. اکثر مواقع<br />
فقط مسکن های مختلف و در موارد جدی تر<br />
با داروهای قدیمی و توصیه شده دیگران آن<br />
هم بدون توجه به تاریخ مصرف و… خود<br />
را معالجه می کنند!! حساب کنید چقدر وضع<br />
باید وخیم باشد که حاضر باشند پولی را که<br />
خانواده روی آن حساب خاص باز کرده، به<br />
دکتر و داروخانه و درمانگاه بپردازند!؟<br />
عالوه بر مسایل فوق تعداد کثیری از آن<br />
ها از میان سالی، که برای خیلی از آن ها<br />
زودتر از سایر همساالنشان شروع می شود،<br />
انواع دردهای استخوانی، روماتیسمی،زانو<br />
درد، کمردردهای جوراجور،سیاتیک و<br />
دیسک آرتروز گردن و… را با خود دارند.<br />
سرمایه داری برای آنان وضعیت رقت<br />
انگیزی را پدید آورده است که قادر به هیچ<br />
نوع انتخاب آزاد و درستی نیستند. دائما باید<br />
فقط به اجبارها تن داده و حداکثر شاید گاهی<br />
حق انتخاب بین بعضی از اجبارها برای شان<br />
وجود داشته باشد. آن چنان در این سیستم<br />
گیر افتاده اند که فقط یک راه پیش روی آن<br />
ها خودنمایی می کند: تا می توان باید کار<br />
کرد. شاید بعدا نوبت زندگی برسد.<br />
رابطه ی این کارگران با جسم خود بسیار<br />
تعجب آور و باورنکردنی است. از نظر<br />
اغلب آنان از این جسم باید آنقدر کار کشید<br />
تا مستهلک شود و رمقی برای آن نماند.<br />
هرگونه تاخیر و درنگی دراین مسیر به<br />
معنای از دست دادن درآمدی است که تاثیر<br />
آن در روز و ماه و…شاید به راحتی جبران<br />
پذیر نباشد. شرایط دشوار کار چنان است که<br />
بی اختیار به یادگفته ی شاملو می افتیم:<br />
“هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود<br />
برنخاست که من به زندگی نشستم”) مجموعه<br />
آثار صفحه ۴۱۵(وضعیت مسکن آنان نیز<br />
از جنس کارشان است. بیشتر در ورامین،<br />
قرچک، پاکدشت، شوش،مولوی، اطراف<br />
بازار، شهرک های جاده ساوه و اسالم شهر<br />
و … اقامت دارند. از دسته ی اول تعداد<br />
زیادی درهمان باربری ها و انبارها زندگی<br />
می کنند و چون هزینه اجاره و آب و برق<br />
و … نمی دهند راضی و خشنود هم هستند.<br />
اما هر وقت از وضع خود گله می کنند و<br />
پای درد دلشان بنیشینی این وضعیت را به<br />
“زندگی النه سگی” تشبیه می کنند. چون
صفحه 175<br />
در اتاقک های بسیار کوچک )عمدتا فلزی<br />
و دکه مانند( با کمترین امکانات دوره ای<br />
طوالنی را سپری می کنند و به ندرت از<br />
باربری و محوطه ی انبار دور می شوند و<br />
به جایی می روند.<br />
مجردها و کارگرانی که همسر و فرزندانشان<br />
در شهرستان هستند، به صورت دسته های<br />
چند نفره اتاق یا اتاق هایی از یک حیاط قدیمی<br />
اجاره کرده و تمام مخارج و کارها را بین<br />
خود تقسیم می کنند. به جز مقداری خرت و<br />
پرت ، یک یخچال، تلویزیون کوچک ، و در<br />
صورت مساعد بودن جو، حتما یک ماهواره<br />
و مقداری رختخواب و لوازم خوراک پزی<br />
و یک زیرانداز وسایل چندانی ندارند. بعد از<br />
فراغت از کار، خانه همان جایی است که به<br />
آن پناه می برند. شام می خورند، اگر مجالی<br />
باشد و یا خستگی امان دهد، با هم صحبت<br />
و شوخی می کنند و از اخبار مختلف مطلع<br />
می شوند و به موزیک و آهنگ های محلی<br />
گوش می دهند. ..این نهایت زندگی کردن<br />
آن هاست.<br />
نکته ی قابل توجه این است که معموال اهالی<br />
یک شهر و یا یک روستا و محل با هم خانه<br />
می گیرند. به ندرت مشاهده می شود که مثال<br />
۳ کارگر کرد با یک کارگر افغان و یا یک<br />
کارگر ترک زیر یک سقف زندگی کنند، حتا<br />
برای مدت کوتاه. مسایل محلی و قومی و<br />
خویشاوندی برایشان بسیار قابل اهمیت و<br />
پررنگ است.<br />
به مسایل مذهبی کمتر توجه می کنند، اما<br />
در حرف و در ذهن خود را ظاهرا پای بند<br />
و مقید نشان می دهند. به خصوص مسلمان<br />
وغیر مسلمان و شیعه و سنی در حرف ها<br />
بسیار خود را نشان می دهد. اما در خیلی<br />
مواقع درعمل برایشان به صورت یک مانع<br />
و.. مطرح نیست. همان طور که اشاره<br />
شد مسایل قومی و قبیله ای و زبان محلی<br />
ومادری برایشان اهمیت بیشتری دارد. با<br />
همکاران و دوستان خود فقط به زبان محلی<br />
صحبت می کنند. که البته بسیار طبیعی ست.<br />
کامال واضح است که این زندگی بسته و<br />
یکنواخت تا چه میزان می تواند بر روی<br />
روان و آرامش … انسان تاثیر منفی<br />
داشته باشد. افرادی محروم از همه چیز<br />
فاقد کمترین شادی و تفریحات و دلخوشی،<br />
دلتنگ دیگران و دور از خانواده واقعا<br />
مستعد بیشترین افسردگی، پرخاشگری و<br />
اضطراب ، خشونت و روی آوری به انواع<br />
مواد مخدر و الکل هستند.به خصوص که<br />
تنها منبع آگاهی دهنده به آنان، تلویزیون<br />
وسلایر های تهوع آور و فلیم های هندی<br />
و امثال آن است. صفحه حوادث روزنامه<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
ها و نشریات ورزشی زرد از معدود کانال<br />
های محتمل ارتباطی آنان با دنیای بیرون از<br />
خودشان است.<br />
اگر پای صحبت های آن ها نشسته به جمع<br />
بندی خواسته ها پرداخته و به آرزوها و<br />
تقاضاهای آنان دقت کنیم داشتن یک شغل<br />
با درآمد نسبتا مکفی و آبرومند به خصوص<br />
اگر هم بیمه باشند برایشان یک اولویت<br />
همیشگی محسوب می شود. کار برای آنان<br />
همه چیز است و می پندارند با داشتن آن<br />
می توانند هر کاری بکنند و خالصه از رنج<br />
زندگی خالص شوند. با این که کارگران<br />
متاهل عمیقا در گیر و دار معیشت خانواده<br />
و افراد تحت تکفل شان هستند، اما کارگران<br />
مجرد بسیار عجله دارند تا به وضعی برسند<br />
که بتوانند پا جای پای آنان بگذارند. بازگشت<br />
به شهر و دیار، ازدواج و تشکیل خانواده<br />
قسمت بسیار مهم رویاهای آنان را تشکیل<br />
می دهد.به خاطر وضعیت و ماهیت بی ثبات<br />
شغلی این کارگران بسیار پراکنده و درعین<br />
حال سخت تشکل پذیرند. داشتن کارفرماهای<br />
متعدد حتا در طول یک روز باعث شده که<br />
کمتر دیدگاه طبقاتی در آنان شکل بگیرد. به<br />
جز درصد اندکی از کارگران کرد که به<br />
خاطر دوستان و اقوام و آشنایان و سنت های<br />
مبارزاتی جا افتاده ، تا حدودی استثنا هستند.<br />
بیشترشان خود را افرادی منزوی، محکوم<br />
شده و بدبخت می پندارند که درنتیجه ی عدم<br />
اعتماد به نفس مشهود آنان است.<br />
یک روز برای بردن یک بار نسبتا سنگین<br />
با چرخی جوانی برخورد کردم که از همان<br />
نگاه اول مشخص بود با همه ی باربران<br />
فرق دارد. بعد از صحبت فهمیدم که ۲۰<br />
ساله و دانشجوی ترم دوم پزشکی است.<br />
وقتی متعجبانه از چرایی وضعیت تحصیلی<br />
و رابطه آن با کارش پرسیدم گفت چون پدرم<br />
به خاطر بار بردن زیاد زمینگیر شده و ما<br />
پول و آهی در بساط نداریم من برای کمک<br />
به خرج خانواده در اوقات بیکاری بار می<br />
برم و وقتی اصرار مرا برای ادامه ی این<br />
گفت و گو و مشخصا انتخاب این شغل دید،<br />
گفت: می خواهم توی یک شرکت کار کنم<br />
یا به تدریس خصوصی بپردازم. فعال جور<br />
نشده و چون پدرم بیمه و از کارافتادگی و<br />
بازنشستگی ندارد، خودم کار می کنم… در<br />
ادامه گفت:<br />
کالس سوم راهنمایی بودم که پدرم با این<br />
که کمر درد داشت و خیلی مریض احوال<br />
بود برای تامین مخارج ما، خود را به آب و<br />
آتش می زد تا یک روز سر پول با یک نفر<br />
دعوا کرد…. من و بابا هر دو کتک خوردیم<br />
و توهین شنیدیم. از جمله به بابا می گفت:<br />
“حمال بی شعور”) با عرض معذرت فراوان<br />
از کارگران باربر( از آن موقع این توهین<br />
و تحقیر از مغز من بیرون نرفته که هیچ،<br />
هزار بار دیگر هم آن را از خیلی ها شنیدم.<br />
هر زن و مردی که از آن بدتر آدم نباشد، هر<br />
وقت می خواهد توهین کند، این را می گوید؛<br />
هر کس هم که بچه اش درس نمی خواند<br />
می گوید:” مگر می خواهی حمال شوی”.<br />
این باعث شد که من با جدیت و انگیزه ی<br />
فراوان درس بخوانم تا برای خودم و امثال<br />
پدرم کاری کنم که فعال اول راه هستم. رشته<br />
ی پزشکی قبول شدم…<br />
بعد از کلی صحبت دیگر پرسیدم به جز کتاب<br />
های درسی چه می خوانی؟ گفت: هر وقت<br />
بتوانم کتاب هم میخوانم به تازگی کتابی از<br />
یکی از دانشجویان گرفته ام که خیلی خوشم<br />
آمد. اسم کتاب را پرسیدم. گفت پابرهنه<br />
ها. نوشته ی زاهاریا استانکو با ترجمه<br />
ی شاملو. انگار دنیا را به من داده اند.<br />
با ذوق زدگی خاصی گفتم اگر وقت داری<br />
برویم با هم ناهار بخوریم؟ با نگاهی پر از<br />
سوال و تعجب گفت: شما هم می خواهی به<br />
من ترحم کنی؟ زود متوجه شخصیت قوی<br />
و پرصالبت و غرور جوانی اش شدم. با<br />
یک چرخش برق آسا و درعین حال موذیانه<br />
گفتم: شاید امروز درآمد خوبی داشته ای و<br />
من مهمانت شوم. خندید و گفت نه! کار و<br />
بارخوب نبوده. باید بروم خانه کار دارم.<br />
دستانش را به گرمی فشردم و برایش آرزوی<br />
موفقیت کردم.<br />
هر گاه در موقعیت های مختلف که به این<br />
کارگران ، چگونگی آگاه سازی و متشکل<br />
شدن آن ها فکر می کنم یاد این خاطره می<br />
افتم که جوانه های امید به آینده ی بهتر را در<br />
من زنده می کند و مجددا به خود اطمینان می<br />
دهم که در بطن همین شرایط دشوار عناصر<br />
کامال آشکاری از جنس پوست و گوشت<br />
همین انسان های دربند دیده می شود که<br />
نهایتا آزادی و برابری را به دستان خودشان<br />
فراهم می آورند.<br />
آگاهی آدمی مانند رودخانه است. هنگامی که<br />
از سرچشمه های زالل سرازیر شده در مسیر<br />
خویش و به طور طبیعی تمام موجودات زنده<br />
و محیط را، هر یک به شکل و ترتیبی، بهره<br />
ور می سازد و مسلما کارگران باربر هم از<br />
این امر مستثنی نخواهند بود و آنگاه که طبقه<br />
ی کارگر آگاه و متشکل شود چه فرخنده<br />
روزی خواهد بود! فروردین ۹۱<br />
.http://kanoonmodafean1<br />
blog-/05/2012/blogspot.com<br />
html.05_post
شعر و ادبیات<br />
زندان<br />
احمد سیف<br />
پیشکش به احمد شاملو<br />
دهانهای دوخته<br />
و دشنه های پنهان درآستین رفاقت<br />
دوستی های آشکار<br />
رفاقت های بربادرفته و باخته درقماری بی سرانجام<br />
دراین زندگانی گم و گیج و مسلول که رنگ و لعاب زندان دارد<br />
زندان،<br />
مگر فقط توالی آن میله های موازیست؟<br />
زندان<br />
مگر فقط به هیبت یک گور<br />
یک گور کوچک و نمناک، تعریف می شود؟<br />
که می نشینی این سان گیج!<br />
با انتظاری به عمق تمامی رفاقت های بربادرفته<br />
دراین زمانه ی خودفروش و هرجائی<br />
زندان مگر فقط توالی آن میله های موازیست؟<br />
زندان درون شیارهای کج پیچ مغزمن<br />
درزخمدار و پاره، سینه ی لبریز کینه ات<br />
و درچشمهای منتظر اوست که مانند غده ای بدخیم، ریشه می<br />
گیرد.<br />
زندان دارد درون مغز من، آری من، ریشه می گیرد<br />
اما من، این گونه دردمند و الکن این گونه بی خیال<br />
درزندان شیشه ای مغز خسته ام<br />
با چشمهای خیس<br />
با چشمهای تار ودرهم و برهم<br />
حیران نشسته ام<br />
و آبشار نگاهم می ریزد این گونه بی دریغ<br />
افسوس می خورم، افسوس<br />
برمن، برما، چه رفته ست؟<br />
که این گونه بی امان<br />
دردشت قلب خویش،<br />
دشنه می کاریم<br />
تا خرمن خرمن، قفس درو کنیم<br />
برمن، برما چه رفته ست؟<br />
خرمن خرمن قفس درو می کنیم<br />
از این دشته کاشتن ها و کاشتن ها و کاشتن ها<br />
و خود نمی دانیم، و نمی دانیم که نمی دانیم<br />
زندان، قفس، و میله های موازی<br />
و این نی زاردشنه ها<br />
برمن، برما چه رفته ست؟<br />
که سایه های ما چندی ست…. شاید همیشه بود<br />
با دشنه های زهرآلود درمشت های هراسان<br />
شانه های لرزان ما را به کمین نشسته ست.<br />
من را، مارا چه می شود؟<br />
هیهات! هیهات!<br />
که عشق های ما حتی، نوزادهای بی سر<br />
نوزادهای بی زبان و کورنفرت می زایند<br />
و نفرت های مان<br />
به قدر نادانی مان بزرگ است و همه جا گستر<br />
من را، مارا…. چه می شود؟<br />
زندان<br />
قفس<br />
زندان مگر فقط توالی آن میله های موازیست؟<br />
۲۰ اکتیر ۱۹۹۰<br />
برتلی از شقاوت و تنهائی<br />
صفحه 176<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
شعر و ادبیات<br />
چند شعر از فلزبان<br />
دستمزد ۹۱<br />
ز ریش ِ به دم ِ تیغ<br />
داده از بیخ<br />
چه مانده که ؟<br />
با افزایش پوشالی دستمزد –<br />
به ریشمان می خندند.<br />
آه…<br />
به دم ّ تیغ اگر<br />
تفرقه را –<br />
می دادیم.<br />
۱۵ فروردین ۹۱<br />
“نگاه”<br />
در میدان ِ شهر<br />
در بازار<br />
در دکه های کوچک پس کوچه ها<br />
به اقتدارِ بی چون و چرای –<br />
قیمت ها اندیشم<br />
به سنگر-<br />
به جنگ –<br />
به خاکریزهای ۲۸ هزار تومانی<br />
به دست های خالی و باد،<br />
به آسمان نگاه می کنم<br />
و سفره های کوچک ِ خالی –<br />
که باد –<br />
به رقصشان آورده<br />
به رقص می اندیشم<br />
و روزگار –<br />
که به رقصمان آورده.<br />
۱۵ فروردین ۹۱<br />
“گزارش”<br />
پرسید:<br />
زندان چه گونه بود؟<br />
گفتم:<br />
تلنگری نخوردم و خونم –<br />
زمین نریخت.<br />
خون زبان منصور<br />
جان نحیف محمود<br />
بیماری رضا<br />
و اسارت مددی<br />
من راست گفته بودم،<br />
اما –<br />
آبرویم نداشته ام –<br />
افتاد بر زمین؛<br />
در تصادفم با<br />
اتوبوس ِ واحدی.<br />
۷ آذر ۹۰<br />
صفحه 177<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
شعر و ادبیات<br />
یاد باغ وطمن<br />
صفحه 178<br />
برزین آذرمهر<br />
رفته چندی که فرو ریخته شب بر بدنش،<br />
تب اندوه گرفته همه رگهای تنش؛<br />
کرده پنهان غم خود با همهٔ غوغا که در اوست،<br />
شده بیگانه هم از غیر وهم از خویشتنش؛<br />
به فرو بستگی شب شده کارش همه عمر،<br />
گره بر کار فرو بسته فتاده چو منش؛<br />
خانه خامو شیش این بار زمانی ست مدید،<br />
با فرو خفته چراغی به رواق سخنش.<br />
با همه سختی راهی که زمستان طی کرد،<br />
گل نیاورده بنفشه به بهار چمنش ؛<br />
باغ غارت زدهاش را گل بهتی است غریب،<br />
با مه آلوده مهی بر سر شاخ کهنش؛<br />
بارها رفت که کوته کند این شام دراز،<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
ره بریدند ولی بر یلِ دشمن شکنش؛<br />
نه بهاری فرارسته از آن دانه که کشت<br />
نه گیاهی که کند چاره ی زخم کهنش؛<br />
خون دل می خورد ازطعنه ی دونان هرشب<br />
اورمزدیش نه تا برکشد از اهرمنش ؛<br />
در شب تیره از این است که می ریزد خون ،<br />
از دو چشمان تر و نرگس ژاله فکنش<br />
نه هواییش دگر مانده به دل عطر اندود،<br />
نه نوا یی ش به جز زاری بو م و زغنش…<br />
چشمش از گردش شب بار تماشا که گرفت،<br />
مو جی افتاد به دریای شکن در شکنش ؛<br />
خنده زد بر لب ایوان افق دختر ابر،<br />
تاج ماهش به سر و ترمه ی شب پیر هنش؛<br />
عطر مه ریخت سر انگشت نسیمش بر خاک،<br />
گوئی آویخته پیراهن ٔگل بر رسنش.<br />
به دلم بود که دریابدم این آتش شوق،
شعر و ادبیات<br />
بنده ی غم چه کند گر نرهد از محنش؛<br />
دل ال له مگر از غصه ی من برد نصیب،<br />
که سر افکنده به دامن ، شده خونین کفن اش؛<br />
مرغ باران خبری داشت مگر از غم من،<br />
که فرو ریخته خونابه ی شب از دهنش؛<br />
عجبی نیست اگر گمشده مرغی امشب ،<br />
همچو من یاد کند تلخ ز باغ وطنش…<br />
ضد انقالبِ آینده، چماقِ پاینده به کاروانی از ضدِ انقالبیهای<br />
آینده، از مهدی جامی تا رضا پهلوی<br />
آیا اجازهی آن به من داده شد<br />
که تیغِ تیزِ فرورفته در کالبدم را<br />
بیرون کِشم، بِشکنم،<br />
و یا حتی، تیزتر کُنم<br />
صفحه 179<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
و لجوجانه آنرا<br />
و زهرِ دردش را<br />
پذیرا باشم؟!<br />
من مُختارم؟!<br />
اگرهم باشم، مختاری̊ کمرشکستهام<br />
گوژ، گوژ<br />
همه جانم<br />
چگونه سر برآرم؟!<br />
درمتنِ کدام پیشرفت، جایِ مرا خالی<br />
کردهاند؟!<br />
کابوسزادهی فرهنگِ »پنجاه ونُه«<br />
گشتهام؛<br />
)مَردگانی معلق بر روی رود<br />
کابوسِ کارون، جوشان به خون<br />
کابوسِ تهران، اصفهان، رشت، اهواز…<br />
با ضامنِ بمب در زهردندانِ ضدِ انقالب<br />
»انفجارِ نور« در سنگرِ بندی کارگرها،<br />
پرولتاریا(<br />
سرشکسته،<br />
تاریخ درمن، به تعلیق<br />
باری ز نیش بر دوشم میگذارد،<br />
چگونه سربرآرم؟!<br />
خاطرهی آن جنازهها<br />
جهان را بایست،<br />
بازمیایستاند<br />
و شرَی از انقالب<br />
درهر رگش می ساخت<br />
اما حافظه به خاطره تن نداد<br />
این اقبالِ ماست انگار،<br />
تکرارِ تاریخ<br />
از کمونِ پاریس تا به تهران<br />
تا به امروزکه<br />
زندگی، توهمِ نخبهگانی شده است<br />
که سازگاری را<br />
بی چون و چرا<br />
ربطِ عقالنی میدهند!<br />
که »به جهان سازگار باش، که جهانِ<br />
سازگار از اوست«…<br />
به پروردگارانِ متعالی چنگ بینداز<br />
و ستیز وُ روحِ قهرآمیزت را<br />
آرام،<br />
خفه کن!<br />
عصرِ »اعتدالِ بزرگ« فرا رسید!<br />
مگر خوابی، نمیبینی؟!<br />
سگ اصحابِ کهف هم،<br />
خبرِ آنرا، وق می زند:<br />
)عصرِ انقالب گذشت!<br />
تا زنده باشد،<br />
ضدِ انقالبِ انقالبی(<br />
که تا بارِ دیگر قبضه شویم!؟…<br />
□<br />
آن تیغ تیز را اما<br />
فراموش نکن<br />
هنوز در کالبد است!<br />
گواه بر اینکه رواداریِ سازش بر قهر<br />
مقدم است<br />
آن تیغ تیزِ سازگاری، سقط کنندگی<br />
ضدِ»زنده باد انقالب!«<br />
هنوز در کالبد است،<br />
گواهیِ دروغ می دهد،<br />
خلسهگون<br />
چماق به پشت دارد<br />
وقتش باشد، تیغِ تیز میکشد،<br />
بعد می گوید:<br />
سازش بر قهر، مقدم است!<br />
تا آن تیغ هنوز<br />
در کالبد فرو ماند.<br />
فراموشش نکن…<br />
علی سالکی<br />
۹۱/۱/۲۳<br />
شعر و ادبیات<br />
صفحه 180<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
برزین آذرمهر<br />
به باغ ِ خرم ِ گیتی بهار می آید<br />
بهار ِ مردم ِ چشم انتظار می آید<br />
به ماه ِخرم ِاردیبهشت ِ خرم پی<br />
به دیده پرچم و گل بیشمار می آید<br />
پی بهار طبیعتبه شادی ِ نو روز<br />
بهار دیگری از فصل کار می آید<br />
به مو سمی که جهان می شود دوباره<br />
جوان<br />
شعر و ادبیات<br />
سپاه ماه مه<br />
خروش و هلهله صدها هزار می آید<br />
زمشتهای گره گشته از صالبت ِ خشم<br />
نوید ِ روشنی از کارزار می آید<br />
پی سیاهی شبهای پر هراس ِ نبرد<br />
پگاه ِ معجزه و افتخار می آید<br />
گذشته چون شب تاریک در کشاکش رزم<br />
سپیده با رخ ِ خورشید وار می آید<br />
زیورشی که به شب می برد به نام ِ بشر<br />
که دیدگان خرد اشکبارمی آید<br />
مگو که کار جهان شد به کام سرمایه<br />
مگو که همت ما نا به کار می آید<br />
حقیقتی ست که در زیر ابر بیباران<br />
بهار ِ هستی ما سوگوار می آید<br />
تعجبی نه اگر زیر یوغ ِ سرمایه<br />
سپیده مان به نظر شام تار می آید<br />
چنان ز”کار مجرد” تهی شدم از خویش<br />
که کار در نظرم چوب دار می آید<br />
منه زدست سالحی که بر گرفتی چند<br />
که بینبرد توشب ماندگار می آید<br />
سپاه ِماه ِمه از هر کنار می آید<br />
به هر کران که نظر می کنم به روی جهان<br />
ز ذره ذره ی جان عطر کار می آید<br />
زهم گسیخته گویی بساط ِ اهریمن<br />
که اورمزد ِ زمان شهسوار می آید<br />
سپاه کار، سپاه ِجهانی زحمت<br />
دوباره بر سر ِ سکوی کار می آید<br />
ز اللههای دمیده به کشتزار نبرد<br />
سپاه ظلم و ستم تارو مار می آید<br />
چو داد ریشه دوانده به شوره زار ِ ستم<br />
درخت سبز عدالت به بار می آید<br />
مگو که لشکرشب گشته چیره بر عالم<br />
نگر که شیر ِ سحر، شب شکار می آید<br />
به شوق نور فشاندن به قلب تاریکی<br />
چو شعله ملتهب و بیقرار می آید<br />
مده عنان به سرافکندگی دور شکست<br />
بهار سرخ به گیتی دوباره گردد با ز<br />
بهار ِ کار در این روزگار می آید<br />
بکو ب پا و به میدان شهر دست افشان<br />
که بر اریکه ی قدرت نگار می آید<br />
سپاه صلح بخوانش، سپاه ِ رستاخیز<br />
که او هماره ترا غمگسار می آید<br />
صفحه 181<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
شعر و ادبیات<br />
در خاکِ میهنم! مسعود دلیجانی<br />
اسکلت هایی مغموم<br />
از واژگانی متروک،<br />
که زمانی شادابی<br />
ِ کالم را<br />
از دور دستِ<br />
آسمان سیراب می کردند.<br />
حیران و مضطرب!<br />
در اندام ِ اربابانی جا خوش کرده<br />
اند<br />
که پیش از تولدِ<br />
خود<br />
با مرگ هم<br />
آغوش بوده اند.<br />
اربابانی محبوس<br />
در پریروز ِ پندارهای ِ سپری<br />
طاعون و گرد باد<br />
واژه هایی سرگردان<br />
که قرنهاست در اذهانی سرگشته<br />
ابدی<br />
خشکیده اند.<br />
و از آنروست<br />
به گرد خویش می چرخند<br />
با روح ِ<br />
و سالهاست در انجمادی<br />
که با شادی بیگانه اند<br />
با لبخند بیگانه اند<br />
با زایش بیگانه اند<br />
و با هر شوری بر بستر ِ پر<br />
هیاهوی ِ زیستن<br />
بر جای<br />
و اندام زندهء خویش را<br />
با بوی ِ نای ِ مردگانی تطهیر می<br />
کنند<br />
ِ خویش<br />
شور خفته اند.<br />
اربابانی محصور<br />
که قرن هاست در گور<br />
بی<br />
در خیاالتی بی فردا<br />
که با چشمانی هراسان<br />
از مسیری می گذرند<br />
بی<br />
فانوس!<br />
و تنها جرقه ای که تیرگی ِ انقباض را<br />
در تنگنای ِ باور آنان<br />
تکانه<br />
ایست!<br />
که از لب هایی به غایت پژمرده<br />
هذیان هایی به بیرون سر ریز می<br />
کنند<br />
که در قرابتی است<br />
عجین<br />
بیگانه!<br />
و با هر آنچه بوی ِ نیستی میدهد<br />
مأ نوس!<br />
چیدن ِ برق ِ طالیی ِ سودی است،<br />
افزوده !<br />
بر پیکر ِ خونبار ِ هر<br />
سرمایه ای که بروید.<br />
صفحه 182<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
شعر و ادبیات<br />
و حیرتا !<br />
که میل رهایی<br />
با رونقی دوباره<br />
به جوانیِ از دست رفته خویش<br />
سیاه می کنند.<br />
در بازوان ِ ورزیدهء کار را<br />
با شالق ِ بردگی<br />
بر آورند<br />
گستاخ!<br />
فریادی<br />
تا افسردگی را<br />
بر پیشانی ِ پر چین ِ رزمی بنشانند<br />
بر هم می ساید.<br />
در برون میهنم،<br />
کر کسها<br />
که از خشم<br />
دندان ِ طغیان<br />
کرکس هایی فرتوت<br />
با حلقه ای بر گردِ سودا<br />
گرانی هراسیده<br />
که کوه های ِ یخی ِ اموالشان<br />
****<br />
در بحرانِ گرمایی مدام فزاینده<br />
و زمین را در زیرِ سایهء شوم بالهای ِ آهنی<br />
خویش<br />
اسارتی بکشانند<br />
سر فکنده!<br />
” ما را نگر!<br />
از خشم<br />
های آسوده !<br />
که خاموش ماندگانیم<br />
و بی هیچ تاملی در چشم<br />
به<br />
****<br />
بی هیچ سایهء تکانه ای<br />
بر پلک<br />
در گسستِ دست های ِ زاینده<br />
شود.<br />
ذوب می<br />
که چون جویی هزار پاره<br />
به هرز می رود<br />
با بال هایی در هم سرشته<br />
چنگال هایی در هم تنیده<br />
و منقار هایی<br />
خاموش!”<br />
و غوغای ِ هر رویشی<br />
خون خشنود،<br />
از طعم ِ گس ِ<br />
چون تصویری هراسناک<br />
بر جای خشکیده اند.<br />
تا در لحظهء اقدام<br />
صفحه 183<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
شعر و ادبیات<br />
دلتنگی<br />
احمد سیف<br />
نیاک<br />
من به اندازه ی یک پیرزنی فاحشه تنها هستم<br />
و به اندازه ی ابری گریان، غمگینم<br />
و به اندازه ی آنان که مرا ازخدا می ترسانند<br />
دل ناپاک<br />
من دلم سخت گرفته ست<br />
و زبیدادزمان دل رنجورم<br />
من ز بی مهری یاران، همه تا نیمه ی راه<br />
دائما درفکرم<br />
من از این که همه صورتها<br />
مثل یخ سرد است و چه شیشه بی روح<br />
من از این سال شماری منحوس<br />
فصل هایش همه افتادن برگ است و خزان<br />
جان بیمارم<br />
من دلم می پیچد<br />
حالت قی دارم<br />
و دلم می طلبد قی بکنم زندگی را<br />
که نشسته ست به مانند غذائی مانده برروی دلم<br />
حالت قی دارم<br />
حالت استفراغ<br />
من، به اندازه ی لبخند زنی فاحشه معصومم<br />
و به اندازه ی یک پیرزنی فاحشه تنها هستم<br />
من دلم سخت گرفته ست…<br />
خسته ام، خسته و جان برلب<br />
صفحه 184<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391
ادبیات<br />
و شعر »تو«<br />
و »من« درونی هلنِ نویسنده<br />
وبسایت منبع - روحی زهره نوشته 185<br />
صفحه بارانی«،<br />
قشنگ روز »یک بررسی و نقد شهال<br />
ترجمه اشمیت، امانوئل اریک اثر حائری<br />
داستان:<br />
خالصهی میشویم؛<br />
آشنا سیسالهگیاش در »هلن«، با بخواهد<br />
اگر که مجردی سیسالهی زنِ است<br />
مجبور آورد، یاد به را خود کودکیِ »وسواس«ها<br />
از انبانی و پوشش در را آن کس<br />
هر و چیز هر از »عیبجویی«ها و عوض<br />
به او کودکی دوران آورد. یاد به میل<br />
و بینظمی در غوطهخوردن و بیخیالی و<br />
زیر و ریختن بهم در کودکانه کششِ و از<br />
دلتنگی و نارضایتی با جهان، کردن زبر نوجوانی<br />
در بود. شده سپری »بینظمی« و<br />
ماندند هلن با کودکی وسواسهای این در<br />
تعیینکننده نقشی بزرگسالی در حتا ای و دوستیها در هلن ارتباطگیری شیوهی پیدا<br />
آدمها سایر به نسبت قضاوتهایش حتا با<br />
هلن که نبود عجیب هیچ بنابراین کردند. عشاق،<br />
و دوستان با رابطه بسیاریِ وجود پایدار<br />
عشقی تجربهی به بود نتوانسته هنوز روال<br />
این میرسد نظر به اما یابد. دست »آنتوان«<br />
با آشناییاش و سیسالگی تا فقط رشتهی<br />
تحصیلکرده جوان مرد داشت. ادامه با<br />
باالخره و است هلن دلباختهی که حقوق احساس<br />
البته هم هلن میکند. ازدواج او او<br />
کند. زندگی آنتوان بدون نمیتواند میکند نگاه<br />
و خوشبینی او. با متفاوت است مردی همان<br />
چیزها، و آدمها به آنتوان اعتمادآمیز هلن<br />
وجود در نداشته همواره و خالی وجه این<br />
دربارهی اشمیت امانوئل اریک است. »عاشقانه«ی<br />
احساس یا و »عشق« از رخداد نمیآورد.<br />
میان به سخنی آنتوان به نسبت هلن از<br />
خبر که کلیدیای عبارت در آن جای به این<br />
به فقط میدهد، دیگری« به »وابستگی لحظه<br />
این در بگوید:”…. که میکند بسنده که<br />
این نخست شد: مسلم اصل دو زن برای میخورد،<br />
حرص واقعاً )آنتوان( مرد از ترک<br />
را او هرگز میشد اگر اینکه دوم و ۱۰(.<br />
و نمیکرد”)صص۹ دیگر،<br />
چیزی یا بود عشق سر از هلن 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله شده<br />
برطرف خُلقیاش مشکالتِ بیآنکه ظاهراً<br />
میکند، ازدواج آنتوان با باشد، مشکالت،<br />
این حلِ جای به میگیرد، تصمیم امانوئل<br />
قول به یا پنهان خود درون را آنها به<br />
نزدیک ترتیب بدین و کند. زندانی اشمیت سوی<br />
از مزاحمت هرگونه بدون سال هفده زندانیشدهاش<br />
خودِ عیبجوییهای و وسواس میکند<br />
زندگی وی با تفاهم و آرامش کمال در خوشبختی<br />
این میشوند. فرزند دو صاحب و آنتوان<br />
غیرمنتظرهی مرگ زمان تا تفاهم و هم<br />
هلن انرژی منبع او، مرگ با دارد. ادامه دچار<br />
شدیدی افسردگی به و میافتد کار از در<br />
که فرزندان سال چند از پس میشود. خود<br />
مادر روحی مشکل و افسردگی ابتدا بازگشت<br />
از میدادند، نسبت پدر مرگ به را سرگرم<br />
و میکنند امید قطع هلن »سالمتی« بدون<br />
هلن روزی میشوند. خود زندگی تصمیم<br />
»سالمتی« برای انگیزهای هرگونه با<br />
سفرها، این از یکی در میگیرد. سفر به گفتگو<br />
اولین همان در و میشود آشنا مردی رد شاید که مییابد دست تحولی ثمرهی به آنتوان<br />
با کردن زندگی سالها نتیجه نگاه، یک باشد.<br />
بوده *****************************<br />
۱۹۶۰(<br />
( اشمیت امانوئل اریک آثار لطافت معاصر<br />
فیلسوف و نمایشنامهنویس نویسنده، نویسندهی<br />
وی ندارد. معرفی به نیاز فرانسوی فلسفی<br />
متون چگونه میداند که است توانایی تبدیل<br />
لذت عرصه و نقاشی بومی به را خود غایت<br />
به شعری دفتر حتا شاید یا و کند از<br />
غنی حال عین در و ساده ساده؛ و جذاب قضا<br />
از و بشری. مسائلِ پیچیدهترین طرح بارانی«،<br />
قشنگ روز »یک کوتاه داستان زیبا<br />
حال عین در و ساده آنهاست: از یکی اریک<br />
کوتاه، داستان این در اثرگذار؛ و که<br />
میرود توهماتی جنگ به اشمیت امانوئل سعادتِ<br />
و لذت شنیدنِ و دیدن از را آدمی که<br />
»زندگی«ای میدارد. باز زمینی زندگیِ هستی<br />
عالم »معجزه«ی بزرگترین فینفسه توهماتِ<br />
آنکه به مشروط البته است. حقیقت و مدتی<br />
برای کمال، و زیبایی فهمیدهی غلط به نگرشهای<br />
از بتواند آدمی و بیفتد کار از »کمال«<br />
دربارهی پیشتر که سلطه، بر مبتنی بگیرد.<br />
فاصله دادهاند خوردش به »عیب<br />
و »عبوس« شخصیتِ داستان، این در جوانیِ<br />
و نوجوانی کودکی، دوران جو«ی میتواند<br />
آنتوان، با ازدواج از قبل تا هلن، و »تمامیتخواه« نگرشهای بارز نمونهی آدمهایی<br />
از دسته آن نمونهی باشد. کمالگرای خصوصیاتِ<br />
در پیش و پس کمی با که مشترک<br />
موقعیت یک در همگی شخصیتی، برساختگی<br />
ویژگیهای و میبرند سر به به<br />
که میگیرند غلطی تصور از را خود بلکه<br />
نیست، فردی یا و شخصی رو هیچ به<br />
متصل اجتماعی، هستیِ هر مثابه به روحیهی<br />
این بهرحال اجتماعیست. منابعی به<br />
مسلماً که سلطهجو کمالگرای و آرمانی آسیبپذیر<br />
فینفسه بودناش، تکساحتی دلیل هم<br />
خیلی ما که هلن) شخصیت در است، با<br />
مواجه هنگام به نمیدانیم( چیزی آن از بروز<br />
صورتِ به ارتباطی سرخوردگیهای فقدان<br />
یا و رضایت عدم همچون نشانههایی به<br />
میشود. پدیدار لذت، و سعادت احساس لذت<br />
کسب از ناکامی و نارضایتی، معنایی که<br />
نیست اختیاری و ارادی امری هلن در بلکه<br />
شود. چیره آن بر تصمیم با بتواند درک<br />
زیستی نگرشی افقی بهمثابه میباید آن<br />
حذف برای اساس همین بر و شود. جدیدی<br />
ادراکیِ زمانی پروسهی در میباید اگر<br />
شاید تا بگذراند سر از آنرا شود، وارد همانند<br />
روزی باشد، برخوردار اقبال از بهمنزلهی<br />
و بشکافد آنرا ابریشم کرم پیلهی از<br />
زندگی »پروانه« همچون جدیدی موجود بگیرد….<br />
سر میتوان<br />
احتماالً »آنتوان«، مورد در اما و قوانین<br />
نقضکنندهی بزرگترین او گفت تصورات<br />
آرمانیِ نمونههای و کمالگرای نگاهِ<br />
و خوشبینی است. هلن ذهنی شگفتی<br />
جداً چیز همه به آنتوان مالطفتآمیز جاهایی<br />
در حتا شاید واقع در است. آور سادهدلی<br />
دربارهی هلن نظر با کنیم احساس افقی<br />
عقیدهایم. هم وی مضحک خوشبینی و جهتی<br />
است، شده پرورده آن در آنتوان که حتا<br />
یا هلن نگرشی فضای با مخالف کامال که<br />
دارد متعارفی تصورات با اوقات گاهی همینقدر<br />
است. افتاده »جا« مخاطب برای ذهنیِ<br />
افقهای در پنجرهای هیچ که بگوییم هلن<br />
نمیشود. باز یکدیگر روبروی آندو
صفحه 186<br />
که رابطهاش با آنتوان نسبت به سایر عشاقِ<br />
خود بیشتر از معمول به طول انجامیده و از<br />
طرفی هم مدام با خواستگاری آنتوان مواجه<br />
میشود، تصمیم میگیرد لیستی از معایب<br />
وی تهیه کند ولی ظاهراً هیچکدام برای<br />
قطع فوری رابطه کافی به نظر نمیرسند،<br />
شاید برای آنکه این خصوصیاتِ بیشائبه و<br />
صمیمانه به نوعی میتوانند زندگی و نفس<br />
کشیدن را برای هلن قابل تحمل و امکانپذیر<br />
کنند. مثل بالهایی که برای بیرون کشیده شدن<br />
از باطالق عیبجوییها بدانها نیازمند است.<br />
امانوئل اشمیت مینویسد:<br />
“اما سادگیاش هم برای هلن آرامشبخش<br />
بود: هلن در مجامع نخست ابتذال آدمها را<br />
میدید، تنگنظریهایشان، بیغیرتیشان،<br />
حسادتشان، عدم اطمینانشان، ترسشان<br />
را. شاید به این دلیل که این احساسات در<br />
وجود خودش بود، خیلی زود آنها را نزد<br />
بقیه مییافت. در حالی که برای آنتوان آدمها<br />
نیات واال و انگیزههای ارزشمند و آرمانگرا<br />
داشتند، انگار که هیچوقت آنتوان درِ قابلمهی<br />
هیچ مغزی را باز نکرده بود تا ببیند که<br />
چه گَندی درش است و در آن چه معجونی<br />
میجوشد”)ص۱۳(.<br />
بنابراین، هلن نه تنها رابطهاش را با آنتوان<br />
به هم نمیزند بلکه تصمیم میگیرد چهار<br />
روز تعطیلی ماه مه را با وی به سفر برود.<br />
آنها عازم سرزمین الند میشوند و در هتلی<br />
در کنار جنگل کاج و ساحل شنیِ سفید اقامت<br />
میکنند. محلی که به پیشنهاد آنتوان انتخاب<br />
شده بود. چرا که اگر به میل و انتخاب هلن<br />
بود، بنا به عادت همیشگی برای »حمام<br />
آفتاب«، سواحل مدیترانه را انتخاب میکرد؛<br />
بهرحال پیشنهاد آنتوان به نظرش جالب آمد<br />
شاید چون با مسئولیت فردی دیگر، فرصت<br />
مناسبی برای دیدن محلی جدید پیدا کرده بود.<br />
اما در همان اولین روز سفر هنوز صبحانه را<br />
تمام نکرده بودند که طوفانی از راه میرسد.<br />
میشود حدس زد که این بارندگی برای هلنی<br />
که تعطیالت را مترادف با »حمام آفتاب«<br />
میدانست، نمیتوانست رضایت بخش باشد.<br />
احساس او کامال مغایر با احساس آنتوانی<br />
است که از آب و هوای کوهستانی و حوادث<br />
غافلگیرکنندهی آن استقبال میکند. اریک<br />
امانوئل اشمیت این تناقض احساسی را<br />
اینگونه به تصویر میکشد: ”درست وقتی که<br />
هلن حس میکرد پشت میلههای باران زندانی<br />
است و مجبور است ساعات کسالتآوری را<br />
بگذراند، آنتوان با چنان ولعی روز را آغاز<br />
میکرد که انگار با آسمانی آبی و درخشان<br />
طرف است: »امروز یک روز قشنگ<br />
بارانی است«. هلن از او پرسید چطور یک<br />
روز بارانی می تواند زیبا باشد؟” )ص۱۴(.<br />
مجله هفته شماره 27 شهریور 1391<br />
پرسش هلن، به هیچ وجه پرسشی کلیشهای<br />
نیست. چرا که باید به عنوان موقعیتی در نظر<br />
گرفته شود که چهار روز تعطیلی میباید در<br />
آن سپری شود، بنابراین سرنوشت تعطیالت<br />
را رقم میزند. تعطیالتی که طبیعی است<br />
توقع خوشگذشتن از آن داشته باشیم. یعنی<br />
بتوانیم هرگاه که دلمان خواست از هتل خارج<br />
شویم، قدم بزنیم و بدون هر گونه ممانعتِ<br />
آب و هوایی برای ساعات و روزهایمان<br />
تصمیمگیری کنیم. اگر این موارد به نظر<br />
عاقالنه رسد و تصور روزهای بارانی در<br />
ایام تعطیلی به نظر غمانگیز و کسالتآور<br />
رسد، پس معلوم میشود الگوهایی که از<br />
»زیبا«یی در ذهن داریم، با الگوهایی که<br />
آنتوان به کمک آنها یک روز بارانی را،<br />
»روزی قشنگ و زیبا« تعریف میکند،<br />
متفاوت است. اما آیا الگوهای زیباشناختی<br />
هلن و یا آنتوان، مبتنی بر »خود«اند یا<br />
آنکه مبتنی بر افقی هستند که آن دو در آن<br />
زیستهاند؟ فیالمثل چه عامل یا عواملی سبب<br />
میشوند تا تصور هلن از یک روز زیبا،<br />
روزی »درخشان« در مفهوم درخشندگیِ<br />
خورشید طالیی در آسمان آبی، همراه با<br />
ساحل و دریایی آرام و آبی باشد. آیا این<br />
اجزاء را که ترسیم کنندهی یک روز زیبا<br />
در تعطیالتاند، آب و هوای شهر پاریس که<br />
هلن در آن زندگی میکند، ساخته و پرداخته<br />
است یا فرهنگ و جایگاهِ اجتماعیای که<br />
هلن در آن پرورش یافته و هماکنون در<br />
آن به سر میبرد؟ الگوهایی که اگر دقت<br />
کنیم خواهیم دید، از پشتوانههای قدمتدارِ<br />
اسطورههای دینی بیبهره نیست. و احتماالً<br />
از همینروست که بسیاری از آژانسهای<br />
توریستی در نهان تالش میکنند تا با اتکاء به<br />
منابع و یا میراث ذهنی بشریت، از تصاویرِ<br />
ذهنیِ »بهشت« وام گیرند و بدین ترتیب<br />
با دستکاری در تصاویر ذهنی و مفاهیم<br />
ارتباطی آن، خود را به »ناخودآگاه« آدمها<br />
برسانند و از »تعطیالت« مفهومی همردیف<br />
و تداعیکنندهی بهشتی برسازند که در ذهن<br />
از آنها سراغ داریم: توقع رفتن به سرزمینی<br />
خوش آب و هوا، و خوش منظره به معنیِ<br />
گرم و آفتابی بهمثابه ساحلی با آسمان و<br />
دریایی آبی و خورشیدی طالیی. تصویری<br />
از کمال و بینقصی آب و هوا؛ تصویری<br />
نمادین از انسانِ فارغ از درد و رنجِ زندگی<br />
….؛ بدون ذرهای نگرانی، حتا برای آب و<br />
هوا….!<br />
اما این مفهومسازی در تصورات ذهنیِ آنتوان<br />
وجود ندارد. این سخن بدین معنی نیست که<br />
ذهن وی به الگوهای متضادِ تصویرهای<br />
بهشتی دلخوش کرده است و فیالمثل روز<br />
بارانی را به روز آفتابی ترجیح میدهد، بلکه<br />
فقط به این معنی است که آنتوان به دلیل همان<br />
خوشبینیای که دارد با هر چیزی که مواجه<br />
شود، نخست نقاط مثبت آنرا میبیند و بعد<br />
هم چنان بدان مشغول میشود که فرصتی<br />
برای منفیها باقی نمیماند. برای همین هم<br />
فرقی نمیکند که برای تعطیالت به کجا رود؛<br />
ذهن و روحیهی وی آماده است تا بر اساس<br />
دادههای موجود، خود، موقعیت مورد دلخواه<br />
را بسازد. بله کلمهی رسا و درستِ توصیف<br />
وضعیت آنتوان همین است: »ساختن«. به<br />
واقع او خالق و سازندهی موقعیتهای خود<br />
است. برای همین هم بدون هرگونه الفزنی<br />
و یا بزرگنمایی از قدرت خالقیت خویش،<br />
به سادگی در پاسخ به این پرسشِ هلن که<br />
چطور یک روز بارانی میتواند زیبا باشد،<br />
زیباییِ نهفته در این روز را اینگونه توصیف<br />
میکند:<br />
“ ]آنتوان[ از رنگهای گوناگونی ]گفت[<br />
که آسمان، درختان و سقفِ خانهها به خود<br />
میگیرد و آنها عنقریب وقت گردش خواهند<br />
دید، از نیروی وحشی اقیانوس، از چتری<br />
که آنها را هنگام قدم زدن به هم نزدیکتر<br />
میکند، از شادیِ پناه بردن به اتاق برای<br />
صرف یک چای داغ، از لباسهایی که کنار<br />
آتش خشک میشوند، از رخوتی که به همراه<br />
دارد، از فرصتی که خواهند داشت تا چندین<br />
بار با هم درآمیزند، از صحبتهای زیر<br />
ملحفه دربارهی زندگی و گذشته، از بچههایی<br />
که از ترسِ طبیعت سراسیمه به چادری پناه<br />
میبرند…..هلن گوش میداد. سعادتی که<br />
آنتوان حس میکرد از نظر هلن فردی و<br />
انتزاعی مینمود. حسش نمیکرد. با این حال<br />
خوشبختیِ انتزاعی بهتر از نبودن خوشبختی<br />
است. سعی کرد حرفهای آنتوان را باور کند.<br />
آن روز هلن تصمیم گرفت که دنیا را از نگاه<br />
آنتوان ببیند )صص۱۴ ۱۵(”.<br />
“با این حال خوشبختیِ انتزاعی، بهتر از<br />
نبودن خوشبختی است”؛ آیا راز موفقیت<br />
زندگی زناشویی هلن در همین عبارت نهفته<br />
است؟ به واقع هلن »خودِ« عاصی و همواره<br />
نقنقویی را که هرگز نتوانسته بود او را به<br />
سعادت برساند، در وجودِ خود پنهان میکند،<br />
و به جای آن بخش دیگری از وجودش<br />
را همچون کودکی محروم از سعادت و<br />
خوشبختی به »نگاه آنتوان« میسپارد.<br />
آری به نظر میرسد هلن به راستی خود<br />
را به نگاه آنتوان وامیگذارد. اما نه فقط<br />
برای آن روز، بلکه برای همیشه. زیرا در<br />
همان سفر به درخواست خواستگاری مجدد<br />
آنتوان، پاسخ مثبت میدهد. در بازگشت<br />
به پاریس، نامزدیِ خود را به خانوادهها و<br />
دوستان اعالم میکنند. و بالفاصله پس از<br />
آن، همه آشنایانِ هلن از »تغییر در وجود«<br />
او میگویند. تغییری که هلن خود میدانست<br />
وجودی واقعی ندارد. مگر آنکه از نهان او
187<br />
صفحه هلنِ<br />
کردنِ زندانی منظورشان و داشته خبر را<br />
او قضاوت چنانکه باشد. بوده ناراضی میدهد:<br />
گواهی اینگونه خویش دربارهی با<br />
پوزهبند. یک بود؟ داده او به چه ”آنتوان میداد<br />
نشان کمتر را دندانهایش پوزهبند آن هم<br />
هنوز میکرد…. پنهان را افکارش و بالفاصله<br />
میشد، آشنا جدیدی آدم با وقتی تنها<br />
میشد…. ضعفهایش یا حماقت متوجه درون<br />
در و میزیست، وجودش سطح در همه<br />
دائم که بود کرده زندانی را زنی خود، میشمرد…..<br />
خوار را کس همه و چیز به<br />
و میکوفت مشت سلولش دیوارهای به هلن<br />
میزد. فریاد سلولش دریچهی از عبث به<br />
بود شده تبدیل خوشبختیاش تضمین برای زندان”)ص۲۳(.<br />
نگهبان که<br />
نیست هلن فقط این بدانیم، نباشد بد شاید »تضمینِ<br />
برای اشمیت امانوئل اریک قول به زندانِ«<br />
نگهبان به تبدیل خوشبختیاش، آگاهی<br />
سرکوبِ »پدیدهی است؛ شده خویش خود<br />
کردن زندانی یا و خودسانسوری« و دیگر<br />
پارهی از نگهبانی و خویشتن دست به پنهان<br />
عرف نگاه از میباید که وجودی هلن<br />
وسیلهی به که نیست پدیدهای بماند، بشر،<br />
نیاکان دست به بلکه باشد، شده ابداع زمانی<br />
به است. شده آغاز پیشتر خیلی از که<br />
تحوالتی اساس بر آدمی که برمیگردد انداک<br />
اندک آمد پدید اش زندگی ساختار در و<br />
بگیرد، فاصله حیوانیاش خوی از توانست وجود<br />
میبایست که دستیابد تصور این به فرهنگِ<br />
تأیید مورد پرورشیافتهی ذهنیِ و<br />
فرهنگی( سرنمونهای متعالی، ): واال »خود«<br />
عنوان به را خود زمانهی عرفِ خویش<br />
وجودی خصلتهای و کند شناسایی را<br />
… و حسادت غضب، شهوت، فیالمثل آن<br />
در که زمانهای اخالق و فرهنگ دین، که عنوان<br />
به نمیکردند، تأیید میکرد، زندگی سرکوب<br />
خود در انسانی، غیر خصوصیات پنهان<br />
دیگران چشم از را آنها حداقل یا کند سرکوب<br />
یا و »خودسانسوری« بنابراین کند. گفت<br />
میتوان که است پدیدهای خود، سوی از است.<br />
بوده همراه فرهنگی رشد با به<br />
برداشتن قدم حال در هلن منظر، این از بدان<br />
ساحت این در که آنچیزیاست سمت طبق<br />
اگر زیرا میشود. گفته فرهیختگی برای<br />
باید همواره انسان قدیمی، قرارداد خصوصیات<br />
از برخی تعالی، به دستیافتن آغوش<br />
با نیز هلن کشد، بند به را خویش بنابراین<br />
میزند. دست فداکاری چنین به باز بلکه<br />
هلن، نه او گفت میتوان نوعی به میکند.<br />
زندانی را آزاردهندهاش ویژگیهای اینجا<br />
در ما که است معنی بدین سخن این آیا اما و انداختهایم فاصله ویژگیهایاش و هلن بین ما<br />
نه. مسلما کردهایم؟ تصور ذاتمند را آنها که<br />
انداختهایم فاصله افقی آن و هلن بین فقط 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله که<br />
را چیزی هر یا و کس هر آنجا از وی همخوانی<br />
سلیقهاش با یا و نیست او خود مثل این<br />
با میکند. انکار و نفی اکراه با ندارد، بند<br />
»به یا و »زندانی« میکنم، تصور حال منفیِ<br />
خصوصیات مورد در اگر حتا کشیدن« که<br />
آنجا از شود، اعمال هلن اینجا در و آدمی آن<br />
گروی در )هلن( آدمی وجود از بخشی باشد.<br />
رنج و درد از فارغ نمیتواند است، وجودیِ«<br />
»پارادوکسِ عنوان به باید پس آنرا<br />
اگر حتا کرد. گفتوگو دربارهاش انسان بدانیم.<br />
خوشبختیاش و هلن برعلیه چون<br />
فیلسوفی از که همانگونه بهرحال، با<br />
هلن میرود، انتظار اشمیت امانوئل نگاه<br />
و افق از جدایی در دادن رضایت خالء<br />
در منفیاش، خصوصیات پروراندهی آنتوان<br />
نگاه به را خود بلکه نمیشود، رها به<br />
که کاری میزند. گره او( ذهنیِ )افق است.<br />
گرفته انجام اشمیت سوی از زیبایی را<br />
آنتوان که افقی در گرفته پناه هلن اکنون میآموزد<br />
اول قدم در داده، رشد خود در ای و چهره دربارهی فیالمثل را عقیدهاش بدارد.<br />
نگه خود برای دیگران خصوصیات آنرا<br />
وجه هیچ به پیشتر که کاری یعنی از<br />
)ناشی زبانهایش زخم با و نمیدانست میکرد<br />
گمان )؟(( وخودشیفتگی خودپسندی دیگران<br />
تمسخر و بلند صدای با دارد اجازه ۱۹ ۱۸، ۱۷، ۱۶،<br />
)صص کند قضاوت را برای<br />
سعادتی هنوز ظاهراً حال این با اما (. کار<br />
این از هنوز زیرا نیست. کار در هلن رضایت<br />
به دیگران( بودن متفاوت )تجربهی نمییابد:<br />
دست با<br />
زندگی[ سالها از ]پس همچنان “آنتوان و<br />
بود او تماشای محو عشق از مملو نگاهی زن<br />
من«. زندگی »زن میکرد: زمزمه دائم این<br />
خب زندگیاش؟ زن میگفت: زندانی میداد: جواب نگهبان نیست. تحفهای که نبود،<br />
کار در سعادتی بله. غنیمته«. »خودش خوشبختی<br />
میماند. خوشبختی به ظاهرش خوشبختی<br />
دیگری، ورای از مصنوعی خبر<br />
هلن به وقتی همه[ این ]با زورکی…. از<br />
است رفته حال از باغ در آنتوان که رسید )ص۲۴(.<br />
کشید” نعرهای دل ته زندانی<br />
هلنِ میکشد، کسی چه را نعره این که<br />
هلنی عبارتی به یا زندانبان؟ هلن یا خوشبختیِ<br />
به سال همه این از پس هنوز و<br />
است نگرفته خو مصنوعی اصطالح به همین<br />
که هلنی یا و میگیرد؟ تمسخر به آنرا »غنیمت«<br />
را ظاهری و سطحی خوشبختیِ »نعره«ی<br />
این ظاهراً بهرحال میداند!؟ از<br />
هلنِ انسانیِ واکنش آخرین اعتراضآمیز، اشمیت<br />
امانوئل که اینگونه است. بیگانه خود آن<br />
از میکند، تعریف را او زندگیِ داستان میرود<br />
فرو خود در کمال و تمام هلن پس از<br />
نگهبانی صرف را مراقبتاش تمام و سلولهای<br />
در اینک که میکند هلنی دو هر یک<br />
هیچ ”دیگر شدهاند: زندانی هم از جدا اراده<br />
هلن نداشت. زدن حرف حق آندو از نکند.<br />
فکر تا گیرد پیش در سکوت بود کرده کند<br />
فکر آنتوان از پیش هلنِ مانند نمیبایست آنتوان<br />
زمانِ هلن مانند نمیبایست همچنین و و<br />
بود، شده سپری زمانشان دو هر کند. فکر نمیدید<br />
سومی هلن خلق قدرت خود در هلن ۲۶(.<br />
۲۵ ”)صص امانوئل<br />
اریک که است همینی مسئله بله، »خلق<br />
میکند: اشاره بدان درستی به اشمیت از<br />
استفاده با باشد بهتر شاید یا سوم«؛ هلنِ »عمیق«<br />
درک بگوییم اشمیت امانوئل کلمات )در<br />
»حقیقی« و برابر»ظاهری«(، )در که<br />
سرزمینی افق »مصنوعیِ«( برابر فقط<br />
چون بود. شده پرورده آن در »آنتوان« هلین<br />
تا برسد درکی چنین به هلن بود کافی افق<br />
این درک بهرحال، کند. »خلق« را سوم زیرا<br />
دارد حیاتی کامال وضعیتی هلن برای دیگر<br />
است داده دست از را آنتوان که حال اشمیت<br />
قول به موقعیت همان در ماندن توان حیات<br />
زمان تا زیرا ندارد هم را »سطحی« حضور<br />
به مشروط آنجا در هلن بقای آنتوان، در<br />
وجودش که کسی همان یعنی بود. وی داشت<br />
ریشه افق« »سرزمین این اعماق این<br />
تمامی در کلمه دقیق معنای به هلن و نگاه<br />
»آویزان« وزنی گونه هر بدون سالها پنهان<br />
و مخفی گونهای به بتواند تا بود، او سطحی<br />
در شده هم اگر حتا او نگاه ورای از با<br />
اما کند. نگاه چیزها و جهان به ظاهری، در<br />
داشته ریشه تکیهگاه آن آنتوان، مرگ بتواند<br />
تا ندارد وجود دیگر سرزمین این نگه<br />
سرپا را هلن ظاهری سطوح همان در راه<br />
دو هلن میرسد نظر به اینرو از بدارد. و<br />
خصوصیات به بازگشت یا ندارد بیشتر میدانیم<br />
تجربه به بنا که پیشین، رفتار نحوهی زمانمند<br />
دلیل به نعلی به نعل بازگشتِ چنین ندارد.<br />
وجود اصال آدمی بودن مکانمند و خویش<br />
دستآوردهی به تجربیات با هلن زیرا دیگر<br />
آنتوان، با سالهاش هفده زندگی اثر در تصور<br />
به که هلنی )همان نیست. قبلی هلن آن دست<br />
صورت همان به امانوئل بحث قابل هلن<br />
درون زندان در نکرده تغییر و نخورده راه<br />
اما و … است( زندگی حال در همچنان مگر<br />
تا کند تالشی و جهد که است این دیگر که<br />
سرزمینی افق گسترهی به نیز خود اندازد.<br />
چنگ بود، آن مقیم آنتوان شروع<br />
برای حداقل مسیر، این در هلن همینقدر<br />
دهد. انجام خاصی عمل نیست الزم خالء<br />
دام به تا دهد گیر آن به را خود که نیفتد<br />
نهیلیستی نگرشهای جاذبهی قدرت خود<br />
نازک الیهای در اگر حتا است. کافی وناتوانی<br />
ضعف دلیل به یعنی دهد. گیر را
188<br />
صفحه را<br />
»سکوت« مسیر شود ناگزیر روحی اشمیت<br />
امانوئل که مسیری گیرد. پیش در که<br />
بگوید خود مخاطب به میکند فراموش پیلهی<br />
»میبافد«، هلن آنچه سکوت این در حتا<br />
واسطهاش به باید که پیلهای است. خود بیآنکه<br />
باشد، هم ناخودآگاه صورتی به اگر رود،<br />
فرو خود در شود، »خود« دلمشغول جهان<br />
و چیزها نظارهی به سکوت در و روحیِ<br />
سفرهای واسطهی به تا شود. مشغول »خویشتن«<br />
بتواند روزی عاقبت خود پیاپی آزاردهنده<br />
چندپارگیهای از فارغ خودِ در را تمامی<br />
طی در که هلنی »زایش« »بزاید«: تولدش<br />
اما شود، زاده بوده الزم سالها این به<br />
بیگانگیهایش خود از دلیل به همواره در<br />
ناتوانی دلیل به نخست بود: افتاده تأخیر )و<br />
خودشیفتگی نگرش از خود کردن جدا به<br />
سپس و آن(، ساحتیِ تک فکری ساختار با<br />
که افقی آنتوان: نگاه به وابستگی دلیل آنتوان،<br />
برای بودناش اصیل و ممتاز تمام زیرا<br />
برساند؛ اصالت به را هلن نمیتوانست خود<br />
وجود از و درآمیزد آن با نبود قادر هلن آنرا<br />
بتواند راه این از تا بیفزاید بدان چیزی آن<br />
سطحیِ الیهی از اینرو از برگیرد. در در<br />
آنتوان که )کاری رود فراتر نمیتوانست بود(.<br />
خبره آن هلن<br />
زیرا میکرد، فرق وضع اکنون اما آماده<br />
خویش، روحیِ سلوکِ و سیر در که<br />
شود افقی گسترهی از بخشی تا میشد بنابراین،<br />
میکرد. طلوع آن از آنتوان نگاه ادامه<br />
را آنتوان راه او میشود. سفر عازم نه<br />
مگر میاندیشد چنین خود با میدهد. عالقه<br />
چیز یک به تنها کارش جز ”به اینکه به<br />
زندگی که حاال بود. سفر هم آن و داشت من<br />
برسد، آرزویش به بود نداده مجال او ۲۷(.<br />
)ص کنم عملی را خواستهاش میتوانم بازگشت<br />
نه سفر از او قصد بدانیم باید اما رابطهی<br />
یافتن به امید نه و زندگیست به برای<br />
صرفاً او بلکه )همانجا(؛ عاشقانه در<br />
معنایی به میرود. سفر به »آنتوان«، است،<br />
کرده پیشه که سکوتی و خود پیلهی واگذاشتن<br />
با که میرسد روشن نقطهی این به آنتوان<br />
خواستههای وقف را خود هلن، دو هر برایش<br />
ابتدا در است طبیعی که مسیری کند! عمل<br />
ناشیانه صورتی به حتا و باشد ناآشنا میکند<br />
طی او که پروسهای ترتیب بدین کند؛ که<br />
میشود سپری صادقانهای شفافیت آن در طوریکه:<br />
به زند. سر میتواند هلن از فقط مجللی<br />
هتل از رفتن در سفر مفهوم او ”برای زمین<br />
کرهی روی در دیگری مجلل هتل به بزرگترین<br />
در ترتیب بدین میشد. خالصه آمریکا<br />
روسیه، هند، هتلهای مجللترین و برابر<br />
در بار هر گزید. اقامت خاورمیانه و پخش<br />
برنامه جدیدی زبان به که تلویزیونی خواب<br />
به دست در بافتنی کاموای میکرد، 1391<br />
شهریور 27 شماره هفته مجله برای<br />
میکرد مجبور را خود هربار میرفت. در<br />
زیرا کند اسمنویسی گردشگری تورهای سرزنشش<br />
آنتوان البد صورت این غیر به<br />
را او میکرد کشف آنچه اما میکرد. دیدگانش<br />
به بیشتری فروغ و نمیآورد وجد کارتپستالهای<br />
تصاویر فقط نمیبخشید نظرش<br />
در بعدی سه صورت به را هتلها هلن<br />
بس….؛ و همین میکرد، زنده چرمی<br />
چمدان هفت در را زیستش ناتوانی جایی<br />
به جا فقط میکشید. خود با آبیرنگ در<br />
کوتاه اقامت دیگر، نقطهی به نقطهای از سر<br />
کمی موقتاً سفر مشکالت و فرودگاهها، میکرد<br />
حس مواقع این در میآورد: ذوقش ]فارغ<br />
است…. وقوع حال در ماجرایی که و<br />
باربرها تاکسیها، بیرونی دنیای نظم از جدید،<br />
محلهای به ورود و جابهجایی ...[ کشف<br />
گفتن، سخن ضرورت عزیمت، رستوران<br />
در غذا انتخاب گوناگون، پولهای دو<br />
هر که بود شده باعث تالطمها این ]....[ دیگر<br />
شوند. کشته سلولهایشان در زندانی زن<br />
آن نه نمیاندیشید، درونش در کسی مرگِ<br />
این و آنتوان. همسر نه و عبوس، گوارا<br />
و آرامشبخش برایش مطلق تقریباً ۲۸(.<br />
)صص۲۷ بود” از<br />
آمده بیرون هلنِ با ما اکنون بیانی، به قدرت<br />
با هلنی روبروییم. خویش پیلهی به<br />
تازه نگاهِ این اینرو از زندگیاش. خلق متکی<br />
که آنجا از گذارده، قدم وجود عرصهی نشیبهای<br />
و فراز در هلن خودِ تجربیات بر زا نمونهای میتواند است، سفرهایاش است،<br />
کامل که معنا این به نه باشد. »کمال« دلیل<br />
این به و معنا این به فقط بل هیچوجه؛ به نمیبیند<br />
کلیشهای موقعیتهای در را کمال که او<br />
نمیجوید. بیروحی تصاویر چنان در و و میفهمد »تالش«هایش نفس در را کمال تجربه<br />
که گونه همان به آنرا آنکه مهمتر فارغ<br />
چیزی را کمال یعنی میفهمد. میکند، اصال<br />
و نمیداند تجربیاش موقعیتهای از اینک<br />
بهرحال نمیکند. فکر دربارهاش از<br />
را نهفته »زیبایی«های چگونه میداند بیرون<br />
ذهنی عادتوارههای تاریکیهای برای<br />
صرفا و ادعایی گونه هر بدون و کشد زندگی<br />
جلوههای کشفِ به خویش دل شادمانیِ وی<br />
نظر از زندگی گفت بتوان شاید بپردازد. شده<br />
تنظیم و چیده« قبل از »بستهای دیگر چهل<br />
سن در که هنگامی اینرو از نیست. )در<br />
»کپ« هتل تراس در سالگی هشت و نابهنگام<br />
و است ایستاده جنوبی( آفریقای مواجه<br />
باران سنگین قطرات و طوفان با و سادگی به باشد متوجه بیآنکه میشود، کنار<br />
در که تنهایی مرد به پاسخ در شگفتی مزخرف<br />
از خود با کنان نجوا و ایستاده او میگوید:<br />
میزند، حرف هوا بودن هوای<br />
»چه گفت نباید میکنید، اشتباه نه “ قشنگ<br />
روز »یک گفت باید بلکه مزخرفی!« بارانیه«.<br />
نگاهش<br />
دقت با و برگشت هلن طرف به مرد این<br />
در میرسید. صادق نظر به هلن کرد. »نخست<br />
شد: مسلم اصل دو مرد برای لحظه میخواست<br />
را زن این وجود تمام با اینکه ترک<br />
را او هرگز میشد، اگر اینکه دوم و )ص۳۱(.<br />
نمیکرد«” ۱۳۹۰<br />
بهمن اصفهان استفاده<br />
زیر کتاب از متن این نوشتن برای است:<br />
شده مجموعه<br />
بارانی«، قشنگ روز »یک ترجمه<br />
اشمیت، امانوئل اریک اثر داستان، پنجم<br />
چاپ قطره، انتشارات حائری، شهال ۱۳۹۰
مجله هفته و شما<br />
توضیحاتی برای مطالب ارسالی<br />
به مجله هفته و استفاده از مطالب<br />
مندرج در هفته<br />
رفقا و دوستان عزیز، “مجله هفته”<br />
در نظر دارد به نشریه ای اینترنتی<br />
تبدیل شود که منعکس کننده نظرات<br />
سازمان ها کمونیست و افراد مستقل<br />
کمونیست و فعاالن کارگری ایران<br />
باشد، شما کمونیست ها و چپ های<br />
انقالبی ایرانی می توانید ما را با<br />
ارسال مقاالت و مطالب خود در این<br />
امر یاری رسانید. لطفا توجه داشته<br />
باشید که مطالب خود را فقط به فرم<br />
فایل دوک) MS-Word (DOC ارسال<br />
فرمائید، از انتشار،مطالب به فرم<br />
های دیگر به دالیل فنی معذوریم.<br />
“مجله هفته” به هیچ حزب و سازمان<br />
تعلق ندارد، اما بی طرف نیست.<br />
مسئولیت هر مطلب منتشر شده با<br />
نویسنده آن می باشد! و “مجله هفته”<br />
هیچ نوع مسئولیت در برابرانتشار<br />
آن به عهده منی گیرد “مجله هفته”<br />
در انتخاب و انتشار مطالب ارسالی<br />
کامال آزاد می باشد. توضیحاتی<br />
برای استفاده ازمطالب مندرج در<br />
مجله هفته هدف ما از انتشار این<br />
مطالب گام کوچکی در جهت اگاهی<br />
و روشنگری سوسیالیستی است از این<br />
جهت انتشار متام مطالب منتشر شده<br />
در هفته چه با ذکر منبع و چه بدون<br />
ذکر آن کامال آزاد می باشد. اما از<br />
آجنا که بسیاری از مطالب مجله هفته<br />
از منابع دیگری است لطفا به ذکر<br />
منابع اصلی توجه داشته باشید