12.07.2015 Views

دومه نیکو لوسوردو - Ketab Farsi

دومه نیکو لوسوردو - Ketab Farsi

دومه نیکو لوسوردو - Ketab Farsi

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

فهرستمطالبفهرست 4آن های مسئله و برابری 10است خورده شکست غربی لیبرالیسم 12لیبرالیسم از نوع دو و مارکس هگل،‏ دولت:‏ و بورژوائی جامعه 23آمدید خوش جالب دورانی به 32ایران در ژیژک 34است!‏ زنده فروید 37بگو چیزی نزن،‏ کاری به دست نه،‏ 39توسعه تئوری 44نسبی و مطلق تیک دیالک 46وابستگی و استقالل تیک دیالک 47‏)یکتاگرائی(‏ مونیسم 49مارکوزه هربرت ساحتی تک انسان 52جهش تئوری و هگل 57‏»روشنگری«‏ و ‏»نقد«‏ فوکو،‏ 60 کمونیسم از پس سرمایهداری سرمایهداری؟ برای بدیلی چه 64نو لیبرالیسم مارکسیستی تنوری 70استریت”‏ وال ‏“اشغال جنبش در مارکس کارل حضور 76گرسنکی درباره افسانه دوازده 79امید روزنه تنها مقاومت،‏ 81جهانی سرمایهداری معاصر نظام بحران چهار 88امریکاست!‏ استراتژی ایران تقسیم برداشت باید ها باوری خوش از دست 91دمکراتیک ذهنی تصویر و اعراب های انقالب 93لِوی آنری برنار چنبره در سارکوزی 95اجنامید؟ خواهد عرب زنان زمستان به عربی بهار آیا 97افتد؟ می تعویق به ایران نفت بخاطر جنگ 99سقوط سراشیب در 102افتد می تعویق به کماکان کارگری انقالب بعد،‏ سال یک 104بدتر؟ یا بهتر دنیایی : لیبرالی شدن جهانی فراسوی 112نو لیبرالیسم مارکسیستی تنوری 2صفحه 1390خرداد 24 شماره هفته مجله


فهرستِ118سوسیالیسم به سرمایهداری از گذار و بومشناسی 124است؟ نیازمند چه به پیروزی برای یونان و پرتغال در انقالب 127تاریخی جسارت ضرورت و تالطم از پر جهان 131» کمونیست حزب و پرولتاریا « 134ای رسانه برنامه و انداز چشم 135برهنگی و پوشش حجاب،‏ مفهوم حوش و حول کوتاهی مکث 139تاکتیک هم استراتژی،‏ هم هوشمندانه«:‏ ‏»حتریم 149داری!‏ سرمایه ضد سوسیالیسم آهنین مشت ناتو 151ناتو!!‏ از اسمتداد تئوری تا داری«‏ سرمایه ضد « مبارزه دعوی از 153نوریزاده ناتو،‏ حکیمی،‏ 155فراکسیون دو 157تاریخ!‏ حتریف دنبال به آلترناتیو نشریه 160بولیوی ۱۹۶۶ دسامبر – دوم قسمت – چهگوارا روزانهٔ‏ یادداشتهای 164مهرنامه نشریه مانیفست سنجش برای ای بهانه – جهانشمول ادعاهای و پاراگراف دو 171شده«‏ متام طبقاتی جنگ جان،‏ ‏»برادر مقالهی بر نقدی – استثمار«‏ ‏»منطق از دفاع در 175پناهجو شده انکار هستی 175رهسپار محمد خودکشی اندوه در 177آفتاب!‏ کنای بس 178جاوید همیشه سرخ گل گلسرخی؛ 180‏برگ…‏ زبان از 182سفر این رجن بی 183نگفت!‏ سخن وارطان 187زیبا چون عریان 189 خلق فدایی های چریک سازمان بنیانگذارانِ‏ یادِ‏ به – خرگوشها و الکپشتها 190کُشت را خودش که مردی سرودِ‏ 192سال هفت از پس 3صفحه 1390خرداد 24 شماره هفته مجله


موضوع ماهبرابری و مسئله های آندومه نیکو لوسوردو . ترجمه:‏ ب.‏ کیوانخواست برابری مادی ذاتًا متضاد است.‏ البته،‏ نابرابریِ‏ بغایت رسیده،‏ به خودی خود برابری حقوقی را بیهودهمی گرداند.‏ در این صورت،‏ رجوع دوباره از مارکس به هگل یک عمل اسلوبی است،‏ چون با برقراری رابطه میاناقتصاد و سیاست،‏ بدیهی است که هگل باالتر از سنت کالسیک لیبرالی قرار دارد.‏صفحه 4هگل در پدیدار شناسی روح )۲( تضادالینجل در اندیشة برابری مادی را که پایةخواست ‏»اشتراک ثروت ها«‏ است،‏ کامالً‏آشکار گردانید:‏ بدین معنی که اگر به اجابتمساوی نیازهای متفاوت افراد مبادرت کنیم،‏بدیهی است که نابرابری در سهم افراد از آننتیجه می شود.‏ اگر به عکس،‏ به ‏»توزیعبرابر«‏ دست یازیم،‏ در این صورت واضحاست که نتیجه آن ‏»اجابت نابرابر نیازها«‏برای افراد خواهد بود.‏ در واقع در هر دوحالت ‏»اشتراک ثروت ها«‏ به اجابت وعدهبرابری مادی دست نمی یابد.‏ مارکس کهخیلی خوب به پدیدارشناسی آگاهی داشت،‏مشکل را با ربط دادن این شیوه های گوناگونتوزیع ‏»برابر«‏ به دو مرحله متفاوت رشدجامعة پساسرمایه داری حل کرد:‏ توزیعدر جامعه سوسیالیستی طبق ‏»حق برابر«‏است،‏ یعنی پرداخت حقوق برابر به کارمتفاوت افراد،‏ موجب نابرابری آشکار درحقوق فرد و درآمد می شود.‏ دراین مفهوم،‏‏»حق برابر«‏ چیزی جز ‏»حق نابرابر«‏نیست.‏ در جامعه کمونیستی،‏ توزیع طبقنیازهای مختلف،‏ موجب نابرابری می شود.‏ولی رشد عظیم نیروهای مولد که نیاز همهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390را کامالً‏ اجابت می کند،‏ اهمیت عملی ایننابرابری را به تدریج زایل می سازد )۳(. بهعبارت دیگر،‏ در سوسیالیسم برابری مادیممکن نیست،‏ جایی که توزیع محدود ثروتها وجود دارد،‏ نابرابری هم وجود دارد،‏ ولواین که بر حسب مورد،‏ این نابرابری درشکل های مختلف بروز کند.‏امروز در شرایطی که ایده آل کمونیسم همهمعنای سیاسی اش را از دست داده ‏)هیچدولتی اعالم نمی کند که دست اندرکارپیشرفت در راه کمونیسم است(‏ و نیز درشرایطی که به نظر می رسد ایده آل کمونیسمدر مه خیال بافی ها رنگ باخته،‏ آیا باید ازهر اندیشه برابری طلبی – جز برابری دربرابر قانون – دست کشید.‏ یا به عکس بایدراهی را پیمود که از هگل به مارکس منتهیشده است.‏ به راستی اکنون شاید بتوان یکنقد تند از برابری و آزادی صرفاً‏ صوری رانزد هگل خواند:‏ گرسنه که در خطر مردناز بی غذایی است،‏ در واقع در وضعیت‏»فقدان کلی حق«‏ قرار دارد و در آخرینتحلیل یک ‏»برده«‏ )۴( است.‏خواست برابری مادی ذاتاً‏ متضاد است.‏البته،‏ نابرابریِ‏ بغایت رسیده،‏ به خودی خودبرابری حقوقی را بیهوده می گرداند.‏ در اینصورت،‏ رجوع دوباره از مارکس به هگلیک عمل اسلوبی است،‏ چون با برقراریرابطه میان اقتصاد و سیاست،‏ بدیهی استکه هگل باالتر از سنت کالسیک لیبرالیقرار دارد.‏هنگامی که سنت لیبرالی،‏ دادن هر معنیاقتصادی – اجتماعی به برابری را نفی میکرد،‏ وی بر این اعتقاد بود که می توانبه شیوه ای کاراتر عمل کرد.‏ به نظر میرسید که برابری حقوقی،‏ – صرفاً‏ حقوقی-‏از امتیاز در گیرنشدن با دشواری ها وتضادهای الینحل منطقی،‏ که ویژه خواستبرابری مادی است،‏ برخوردار می باشد.‏ولی با این همه،‏ مسئله تا این حد ساده نیست:‏چنان که طی مدت های بس مدید،‏ سنتلیبرالی هیچ تضادی میان برابری حقوقی وعمل نفی حقوق سیاسی زنان و یا کسانی کهآه در بساط ندارند را تمیز نداده است.‏ بهعنوان نمونه بنیامین کنستان در این باره گفتهاست:‏ ‏»کسانی که فقر آنها را در وابستگی


صفحه 5دایمی نگه می دارد و به کارهای روزمرهمحکوم می کند،‏ نه داناتر از کودکان در امورعمومی هستند و نه ذیعالقه تر از بیگانگاننسبت به پیشرفت ملی اند.‏ آن ها عناصر اینپیشرفت را نمی شناسند و فقط از امتیازهایآن،‏ غیر مستقیم برخوردار می شوند«.‏ )۵(لحظه ای بپذیریم که مقایسه های کنستانمعتبرند.‏ آیا میان افراد بالغ و کودک و حتیمیان شخص بالغ و شخصی که هرگز بهسن رشد و استعداد درک و اراده کردنتام و تمام نمی رسد،‏ برابری حقوقی وجوددارد؟ و نیز آیا میان یک شهروند به معنایدقیق آن و کسی که مقدر است همچونبیگانه در کشورش بماند،‏ برابری حقوقیوجود دارد؟ ممکن است بگویند که در اینجا مسئله عبارت از فصلی از تاریخ استکه پایان یافته و به گذشته تعلق دارد،‏ چونرأی همگانی مرد و زن همه جا خود راتحمیل کرده است.‏ با این همه،‏ امروز نیزمؤلفی چون هایک فکر می کند که هیچتضادی میان برابری حقوقی و محدودیترأی در حقوق سیاسی وجود ندارد.‏ به عقیدةاو:‏ ‏»نمی توان تصدیق کرد که برابری دربرابر قانون ضرورتاً‏ مستلزم آن است کههمه افراد بالغ حق رأی داشته باشند «. )۶(« به یقین نمی توان تصدیق کرد که ]...[خارجیان مقیم ایاالت متحد،‏ یا اشخاص خیلیجوان به خاطر نداشتن حق رأی از آزادیبی بهره اند،‏ اگر چه آن ها از آزادی سیاسیبرخوردار نیستند«.‏ )۷( بیگانگان و کودکاننمونه هایی هستند که کنستان هم به آن اشارهکرده است.‏ چند دهة بعد،‏ ادوارد البوالیه)۸( ناشر ‏»اصول سیاست«‏ که او نیز یکیاز نمایندگان برجسته سنت لیبرالی است،‏ دراین ارتباط چنین تفسیری دارد:‏ « باید زنانرا به کودکان افزود«.‏ )۹( هایک نیز دریک یادداشت به استثناء کردن سنتی زنان درزمینه حقوق سیاسی رجوع می کند:‏ ‏»اینیادآوری مفید است که در سوئیس،‏ کشوراروپایی که دمکراسی در آن بسیار قدیمیاست،‏ زنان هنوز ‏]در سال . ۶۰ م[‏ حق رأیندارند و به نظر می رسد که این با تصویباکثریت آنان است«.‏ )۱۰(باری به عقیده هایک،‏ نقی حقوق سیاسیبیش از نیمی از جمعیت،‏ نقض برابریحقوقی به حساب نمی آید.‏ چند دهه پیش ازآن نیز،‏ اسپنسر به این نتیجه رسیده بود کهتصویب حقوق سیاسی برای زنان مستلزمنقض اصل برابری است.‏ استدالل اسپنسرساده است:‏ زنان که معاف از خدمات نظاموظیفه اند،‏ چنانکه از حقوق سیاسی بدونروبرو شدن با خطرهای جدی و مهلک کهمردان با آن روبرو هستند،‏ برخوردار شونددر ‏»وضعیت نابرابر و حتی برتر«‏ خواهندمجله هفته شماره 24 خرداد 1390بود )۱۱(. می توان این ایراد را به اسپنسروارد دانست که در آن دوره در انگلستاننظام وظیفه اجباری وجود نداشت ‏)این نظامدر دوره جنگ اول جهانی متداول شد(،‏ ازسوی دیگر،‏ می توان به وظایف دیگریچون ‏»وظایف مادری و غیره«‏ اشاره کردکه منحصراً‏ بر دوش زنان قرار دارد.‏ امانکته مهم چیز دیگری است؛ و آن عبارت ازاین ا ست که آن چه را می توان تضاد الینحلمنطقی برابری نامید در سطح صرفاً‏ سیاسی– صوری هم رخ می نماید.‏ به عبارتدیگر،‏ ما به انتزاع کردن نابرابری هایی میپردازیم کهبنا بر واقعیت ‏)در سطح اجتماع وطبیعت(‏ وجود دارند،‏ ولی ما حقوق سیاسیبرابر را برای همه می شناسیم ‏)البته،‏ در اینمورد به عقیده اسپنسر،‏ ما به زنان برتریمی دهیم و اصل برابری را نقض می کنیم(؛به بیانی دیگر،‏ این خود اصل برابری رفتاراست که به لحاظ مطابقت برابر میان حقوقسیاسی و وظایف اجتماعی،‏ نابرابری حقوقسیاسی را ایجاب می کند.‏ در حقیقت،‏ سنتسیاسی ارتجاعی صرفاً‏ به رادیکالیزه کردناین تضاد الینحل منطقی برابری اکتفا میکند.‏ چنان که نیچه می گوید:‏ « برابریبرای برابرها،‏ نابرابری برای نابرابرها«.‏بحث واقعی عدالت از این قرار خواهد بود.‏پس،‏ هرگز نباید ‏»نابرابر را برابر گردانید«‏.)۱۲(هایک که نفی حقوق سیاسی زنان و طبقاتعام اجتماعی را با اصل برابری در برابرقانون سازگار می داند،‏ از سوی دیگرمعتقد است که ‏»وضع مالیات تصاعدی بهعنوان وسیله ای برای رسیدن به بازتوزیعدرآمد«‏ )۱۳(، با خود این اصل ناسازگاراست.‏ در این چشم انداز باید از آن نتیجهگرفت که تقریباً‏ همه کشورهای غربی ازاصل برابری در برابر قانون روگردان شدهو به وضعیت پیش از ظهور دنیای مدرنباز گردند؛ هرچند ازین پس این تهیدستان اندکه طبق قانون باید مالیات کمتری بپردازندو از امتیازهایی برخوردار شوند.‏ به عقیدههایک این واقعیت که حذف برابری حقوقینتیجه مستقیم اجرای برابری سیاسی است،‏هنوز بسیار جالب است.‏ ‏»زمانی که شمارکارگران و پرولترها شتابان افزایش مییافت،‏ حق رأی برای آن ها که تا آن زماناز آن محروم بوده اند،‏ شناخته شد.‏ بدینترتیب،‏ افکار اکثریت عظیم انتخاب کنندگاندر کشورهای غربی ‏)به جز چند استثناءنزدیک(‏ از وضعیت وابستگی که در آنقرار داشتند،‏ برانگیخته شد.‏ چنان که امروزدر اغلب موارد،‏ این افکار آن ها است کهبر سیاست فرمانرواست.‏ آن ها تصمیم هاییمی گیرند که وضع زحمتکشان مزدبگیررا بالنسبه بهتر می کند و در عوض وضعحرفه های مستقل را وخیم می سازد«‏ )۱۴(.این امر پیش از هر چیز از حیث ‏»مالیاتها«‏ )۱۵( اهمیت دارد.‏ بنابراین،‏ برابری دربرابر قانون با سیستم امتیاز برای حق رأیدر زمینه حقوق سیاسی نقض نمی گردد،‏ درصورتی که به عکس کسب حق رأی ‏)بهزیان ثروتمندان(‏ که زمینه ای برای وضعمالیات تصاعدی است،‏ آن را نقض می کند.‏حال می پرسیم برخورد مارکس نسبت بهخواست برابری چیست؟ بدواً‏ قطعه بسیارمشهوری در کاپیتال وجود دارد که در آنمارکس زمینه حرکتی را به ریشخند مطرحمی کند که ‏»بهشت واقعی حقوق طبیعیاست.‏ آن چه این جا فرمانروا است،‏ آزادیبرابری،‏ مالکیت و بنتام است«‏ )۱۶( میتوان از این کنار هم قرار گرفتن چند مقولهو یک نام نتیجه گرفت که بنتام تئوریپرداز حقوق طبیعی و شعارهای آزادی وبرابری،‏ مولود انقالب فرانسه است.‏ اما بنتاماز موضع کامالً‏ دیگری حرکت می کند.‏ بهعقیده این لیبرال انگلیسی اعالمیه حقوقبشر ۱۷۸۹ چیزی جز انباشت ‏»سفسطههای آنارشیستی«‏ نیست.‏ اعالمیه از برابریمیان همة انسان ها صحبت می کند.‏ ولیتفسیر بنتام از این قرار است:‏ ‏»همه انسانها،‏ یعنی همة موجودات نوع بشر و بنابراینشاگرد با اربابش در حقوق برابرند.‏ شاگردحق فرمانروایی و تنبیه اربابش را دارد:‏یعنی همان حقی که اربابش نسبت به اواعمال می کند«.‏ پس ‏»اصل پوچ مساواتتنها جمعی متعصب و شماری نادان راراضی می کند«.‏ اعالمیه از ‏»قانون بهعنوان بیان ارادة عموم«‏ صحبت می کند.‏البته،‏ بدیهی است که بدین ترتیب نمی توانمحدودیت های سیستم امتیاز در رأی دادن راتوجیه کرد.‏ همچنین به نظر می رسد نظراعالمیه درباره حق مالکیت مورد بدگمانیبنتام است:‏ بدواً‏ به خاطر این که موضوعمشخص چنین حقی کامالً‏ معین نشده است.‏به هر روی،‏ مسئله عبارت از حقی است که‏»بدون هیچ قید و شرط به هر فرد«‏ تعلقدارد.‏ پس می توان از آن نتیجه گرفت کهاعالمیه با شناختن ‏»حق مالکیت همگانی،‏بدین معنا که همه چیز برای همه مشترکاست،‏ پایان می گیرد.‏ اما چون آن چه به همهتعلق دارد،‏ به هیچ کس تعلق ندارد،‏ از آن ایننتیجه به دست می آید که اثر اعالمیه شناختنمالکیت نیست،‏ بلکه برعکس تخریب آناست:‏ هواداران بابوف ( Babeuf (، اینمفسران واقعی اعالمیه حقوق بشر،‏ آن رااین چنین درک کرده اند که می توان آن هارا فقط به خاطر این که در کاربرد نادرستترین و پوچ ترین اصل منطقی بوده اند،‏


صفحه 6سرزنش کرد«‏ )۱۷(.در این جا الزم است که به یک قضیه متناقضاشاره کنیم:‏ در حالی که به عقیده مارکسبرابری مطرح شده در اعالمیه حقوق بشرمترادف با ‏»مالکیت و بنتام«‏ است،‏ اینبرابری از دیدگاه بنتام مترادف با کمونیسماست!‏ این تناقض را چگونه باید توضیح داد؟آیا باید اشتباه را به انقالبی آلمانی نسبت دهیمیا به لیبرال انگلیسی؟ شاید فرضیه دیگریهم وجود دارد.‏ هنگامی که کاپیتال ‏»آزادی،‏برابری،‏ مالکیت و بنتام«‏ را پهلوی هم میگذارد،‏ آشکارا به بازار رجوع می کند که درآن سرمایه دار و کارگر به عنوان ‏»مالکانآزاد و برابر کاالها«‏ با هم روبرو می شوندو به طور قراردادی،‏ کاالهای مربوط بهخود ‏)مزد و نیروی کار(‏ )۱۸( را مبادلهمی نمایند.‏ درعوض بنتام،‏ هنگامی که نتایجمخرب مساوات و حقوق بشر را اعالم میدارد،‏ مطلقاً‏ به بازار رجوع نمی کند.‏ برابریکه مارکس به عنوان هدف در نظر می گیردشاید همان مساوات نباشد که بنتام به عنوانهدف از دیدگاه کامالً‏ مخالف مطرح می کند.‏شعار ‏»برابری«‏ خیلی پیش از ۱۷۸۹ درسنت سیاسی لیبرالی انگلیس انعکاس یافت.‏به عقیدة آدام اسمیت ‏»اجازه دادن به هر کسکه نفع خاص شخصی اش را به طور مستقلدر زمینة طرح لیبرالی برابری،‏ آزادی وعدالت دنبال کند«‏ )۱۹(، ضرورت دارد.‏در ارتباط با عبارت ‏»برابری،‏ آزادی وعدالت«‏ تقریباً‏ به نظر می رسد که ما بایک پیشدستی در نام سه گانه یادشده که بعددر انقالب فرانسه تولد یافت،‏ سروکار داشتهباشیم.‏ هنگامی که اسمیت هر نوع ‏»نقضآزادی طبیعی و عدالت«‏ )۲۰( را به عنوان‏»بی عدالتی«‏ محکوم می کند،‏ کوششکرده است به تئوری حقوق طبیعی انسانبیندیشد.‏ با این همه،‏ نباید از هم آوایی هایساده و جزیی دچار گمراهی شد.‏ مساواتدرخواستی اسمیت کامالً‏ در چارچوب بازارگسترش می یابد که در پرتو آن هر انسانباید بتواند ‏»بنا بر سیستم آزادی طبیعی«،‏‏»کار یا سرمایه اش«‏ را بدون هیچ مانعی بهکار اندازد و وارد رقابت شود )۲۱(. حتیهنگامی که موضوع عبارت از آزادی است،‏این آزادی مخصوصاً‏ بر مبنای بازار تقدیسشده است.‏ اسمیت به ریشخند خاطرنشان میکند که ‏»افراد همبود ( COMMUN ) درانگلستان،‏ هر چند که به آزادی شان بسیارعالقه نشان می دهند،‏ در عین حال هرگز بهدقت درک نمی کنند که این آزادی مبتنی برچیست،‏ آن ها بیش از افراد همبود کشورهایدیگر،‏ همة خشم و نفرت خود را ‏»علیهاحکام عمومی توقیف و بی هیچ تردید علیهعمل خالف قانون که البته به نظر نمی رسدمجله هفته شماره 24 خرداد 1390در حد تعدی به عموم باشد ابراز می دارندو در عوض همین افراد همبود،‏ به قوانین ونهادهایی که آزادی گردش،‏ خرید و فروشنیروی کار را محدود می کنند،‏ توجه اندکدارند و یا هیچ توجه ندارند«.)‏‎۲۲‎‏(‏ ‏»آزادیطبیعی«،‏ ‏»آزادی طبیعی«‏ در برابر هر فردآشکارا بر پایة بازار اندیشیده شده که قدرتسیاسی باید از دخالت در آن بپرهیزد.‏با این کیفیت،‏ درک تئوری انقالبی حقوقبشر طبیعی فرانسه ناممکن است.‏ به نظر میرسد فهم این تفاوت گاه نزد مارکس نمودارمی گردد.‏ در ‏»خانوادة مقدس«‏ آمده است:‏برابری « یک اصطالح فرانسوی است کهبرای نشان دادن یگانگی اساسی انسان ها) Menschliche W esenseinheit (آگاهی نوعی و رفتار نوعی انسان ( Gattungs be wubtsin und Gattungs(، verhalten همانندی پراتیک انسان درقبال انسان یعنی رابطة اجتماعی یا بشریانسان با انسان به کار می رود«)‏‎۲۳‎‏(.‏ پس‏»خانوادة مقدس«‏ تفسیری آشکارا متفاوت باتفسیر کاپیتال ارائه می دهد،‏ زیرا به یقینبازار جایی نیست که آگاهی و یگانگی نوعدر آن تبلور یابد!‏ برابری از متنی به متندیگر به چه ترتیب تطور یافته است؟ آنچهدربارة این موضوع باید خاطرنشان کرد،‏این است که تقاطع در مقولة مشترک،‏ انقالببورژوایی،‏ سنت لیبرالی انگلیسی و سنتانقالبی فرانسه را تابع روند همانندی میسازد که فضای کمی برای تشخیص دقیق ترباقی می گذارد.‏در حقیقت،‏ برای سنت لیبرالی کالسیکو به ویژه نئولیبرالیسم کنونی،‏ در آخرینتحلیل،‏ برابری حقوقی به برابری بر پایةبازار تبدیل می گردد.‏ برای تضمین برابریمیان صاحبان مختلف کاالها enbe Warsitzer ‏)سرمایه یا نیروی کار(،‏ که کاپیتالدربارة آن صحبت می کند،‏ دولت باید مانعاز هر بی نظمی بازار گردد.‏ بسیار خوب،‏اما چه کسی بازار را بی نظم می کند؟ درجای نخست،‏ این ها عبارتند از انحصاراتو به ویژه انحصار نیروی کار.‏ مناقشه ضدسندیکایی گاه بسیار تند و آشکار و گاه پنهان،‏همواره با تاریخ اندیشه لیبرالی همراه بودهاست.‏ در این باره نخست سخن ماندویل رامی آوریم:‏ ‏»من از اشخاص قابل اعتماد خبریافته ام که برخی از خدمتکاران گستاخیرا به جایی رسانده اند که با گرد آمدن درانجمن ها قوانینی وضع کرده اند که طبق آنخود را ملزم نمی دانند در قبال مبلغی پایینتر از مبلغی که بین خود قرار گذاشته اند،‏استخدام شوند و یا بارها و بسته هایی را کهسنگینی آن ها از حد معینی مثالً‏ دو تا سهکیلو بیشتر باشد حمل نکنند و نیز مقرراتدیگری وضع کرده اند که مستقیماً‏ با منافعکسانی که آن ها نزدشان استخدام شده اند،‏در تضاد است و حتی با هدفی که آن ها بهخاطر آن استخدام شده اند،‏ وفق نمی دهد«‏)۲۴(. به همین ترتیب بود که ( BURKE) ‏)کالسیک دیگر سنت لیبرالی که هایکهمیشه به او رجوع می کند(‏ از قراردادیستایش می کتد که آزادانه و صادقانه بر پایهطرح برابری در خارج از هر ‏»اتحاد یاتبانی«‏ )۲۵( با اشاره آشکار و رضامندانه بهاتحادهای قانونی منعقد می گرددکه اعتصابهای کارگری را منع و مجازات می کنند.‏آما آیا برای از میان برداشتن بی نظمیبازار و برقراری برابری مبادله،‏ جلوگیریاز فعالیت ‏»انحصارات توسعه یافته«‏ کهعبارتند از شرکت ها یا اتحادهای کارگریکافی است؟ اسمیت اعتراف می کند که درواقع ‏«قوانین پارلمانی علیه اتحادهایی کهبه کاهش بهای کار گرایش دارند،‏ وجودندارند،‏ حال آن که قوانین پارلمانی زیادیعلیه اتحادهایی که به افزایش آن گرایشدارند،‏ وجود دارد«.‏ تا این جا فقط مسئلهعبارت از بی ترتیبی قانونگذاری است کهمی تواند به آسانی رفع شود.‏ اما اسمیت تذکردیگری را اضافه می کند ‏»چون کارفرمایاناز حیث تعداد کمترند،‏ می توانند به آسانیمتحد شوند«،‏ ‏»کارفرمایان همیشه و همهجا دارای نوعی اتحاد پوشیده هستد که کمترجنبة دایمی و یک شکل دارد و مراد از آنجلوگیری از باال رفتن دسمتزدها از سطحکنونی آن است«،‏ و یا ‏»به پایین آوردن آتیسطح دستمزدها«‏ )۲۶( گرایش دارد.‏ پساگر با همین شیوه در زمینه قانونگذاری باکافرمایان و کارگران رفتار شود،‏ نابرابریواقعی به سود کارفرمایان چیزی از برابریباقی نمی گذارد.‏ اسمیت با واقع گراییخاصی در اقتصاد سیاسی اعتراف می کندکه در این صورت،‏ مستقل از قانونگذاریجاری،‏ برابری واقعی میان ‏»شرکاء«‏بازار،‏ و رقیب کار وجود ندارد.‏ ‏»کارگرانبرای واداشتن ‏)کارفرمایان(‏ به تصمیمفوری،‏ همواره به وسایل پر سروصدا و گاهخشونت آمیز و ایذایی مؤثر متوسل شده اند.‏آن ها ‏)از وضع خود(‏ نومید شده و با جنونو شدت عمل انسان های مأیوس که یا باید ازگرسنگی بمیرند و یا کارفرمایان خود را بهقبول درخواست هایشان وادارند،‏ رفتار میکنند«‏ )۲۷(. همه این ها مانع از آن نگردیدکه اسمیت به دو لت توصیه کند که با شدتعلیه اتحادهای کارگری رفتارکرده و علیههر شکل تجمع کارگری مداخله کند.‏ چونبدبختانه ‏»دشوار است که افراد یک حرفهبرای برگزاری جشنی گردهم آیند یا برایتفریح جمع شوند و گفتگوی آن ها به توطئه


صفحه 7علیه دولت و ا نتخاب و اعزام کسی برایباال بردن دستمزدها نیانجامد»‏ )۲۸(.بدین ترتیب،‏ سرانجام اسمیت به متزلزلکردن افسانه برابری در بازار و مبادله،‏ کهخود آن را ساخته بود،‏ دست یازید.‏ عناصرواقع گرایی موجود در تحلیل اسمیت وسیعاً‏در فکر لیبرال نوپدید شده است.‏ افسانه بازارو برابری در بازار دوباره با صراحت خیرهکننده نزد مؤلفینی چون هایک و نوزیکو غیره سربرآورده است.‏ اما کافی استکه تاریخ واقعی سنت لیبرالی را در برابراطمینان های تسکین دهندة لیبرالیسم نو کنونیقرار دهیم.‏ حال این سئوال پیش می آید کهپس چه وقت بازار بی اختالل بیرونی وجوددارد که شرکاء مبادله،‏ خود را در لوای آندر وضعیت آزادی و برابری احساس کنند؟الک اصول پرداخت کاال به جای دستمزد( System ) Truck را که بر پایه آنبه کارگران نه پول بلکه کاالهای کارخانهای که در آن کار می کنند،‏ داده می شود،‏امری کامالً‏ موجه می دانست.‏ درعوض،‏به عقیده اسمیت ‏»قانونی که کارفرمایان]...[ را وامی دارد که به جای کاال پول بهکارگران خود بپردازند،‏ کامالً‏ عادالنه است.‏در عمل این قانون هیچ الزام واقعی را بهکارفرمایان تحمیل نمی کند«‏ )۲۹(. اسمیتبر خالف الک فکر می کرد که سیستم کاالبه جای دستمزد،‏ اصل برابری میان شرکاءرا نقض می کند و از این رو،‏ مداخله قانونیرا که الک آن را غیر قابل تحمل می دانست،‏توجیه می کند.‏ خیلی بعد مؤلفین لیبرالیچون لکی Lecky و دیگران تنظیم ساعتکار به وسیله دولت را به عنوان مداخلهناپذیرفتنی در قلمرو بازار محکوم کردند«‏)۳۰(. به عکس،‏ به عقیده هایک دولت حقدارد ‏»مقررات عام برابر و مشترک«‏ و‏»شرایط عامی را که هر قرارداد به رعایتآن فرخوانده می شود«‏ معین کند.‏ هایک کهامروز علیه هر نوع سوسیالیسم و اتاتیسمEtatisme داد سخن می دهد،‏ به نوبه خوداز نظر لکی که او را به مثابه یک کالسیکلیبرالیسم می دانست،‏ سوسیالیست و اتاتیستتلقی شده است )۳۱(.پس آن چه روشن می شود،‏ همانا خصلتمعین تاریخی بازار است که به گفته گرامشیشکل مشخص خارجی آن نمی تواند مستقلاز ‏»روبنای سیاسی،‏ اخالقی و حقوقی«‏)۳۲( اندیشیده شود.‏ بنا به تفسیر هایک:‏قبول این امکان برای دولت که قواعد عامیرا اعالم دارد که شرایط صحت قرارداد رامشخص کند،‏ اعتراف به این است که درواقع دولت شرایطی را معین می کند کهامکان می دهد ببینیم قرارداد بر اساس طرحآزادی و برابری بسته شده و نیز اعتراف بهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390این است که مساوات میان شرکاء مبادله،‏نتیجة تعریف کامالً‏ تاریخی و سیاسی است.‏برابری در بازار که در نظر لیبرال ها بهمثابه یگانه برابری در خورد تعریفی روشنو بی ابهام جلوه می کند،‏ خود را همچوناسلوبی ترین برابری می نمایاند.‏ حال بهتعریف مساواتی بازگردیم که در ‏»خانوادةمقدس«‏ از آن به عنوان وجدان یگانگی نوعیاد شده است.‏ بدیهی است که این تعریف نیزمبرا از مسئله ها و شکل های خاص خودنیست.‏جدی ترین ایراد عبارت از ایرادی استکه مستر ( Maister ) در زمان خودفرمول بندی کرد:‏ ‏»در جهان ابداً‏ انسانوجود ندارد،‏ من در زندگی ام فرانسویها،‏ ایتالیایی ها،‏ روس ها و غیره را دیدهام و به عنایت منتسکیو حتی می دانم که میتوان پارسی بود.‏ اما دربارة انسان اعالم میدارم که در زندگی ام با او مالقات نکردهام.‏ اگر انسان وجود دارد،‏ این کامالً‏ درارتباط با ‏»ناخودآگاه من است«‏ )۳۳( طبیعتاً‏ایرادگیری از مستر آسان است،‏ زیرا میتوان مفهوم فرانسوی،‏ ایتالیایی یا روسی رابه همان ترتیب که او مفهوم انسان را زایلمی کند،‏ زایل کرد:‏ یعنی اگر ما در خیابانبا انسان به این عنوان برخورد نمی کنیم،‏با فرانسوی به این عنوان نیز برخورد نمیکنیم.‏ زایل کردن نام گرایانة Nominaliste مفهوم های عام می تواند تا بی نهایت،‏تا ناممکن بودن بحث تا سکوت مالیخولیاییو عرفانی ادامه یابد.‏ با این همه،‏ مستر یکشکل واقعی تئوری طبیعت گرایانه Jusnaturaliste سنتی را روشن می گرداند:‏بدین معنا که کوشش برای برهان آوردنپیرامون تأیید حقوق بشر با رجوع به طبیعتمعنا ندارد.‏ هگل به درستی تشخیص دادهاست که انسان به این عنوان،‏ کامالً‏ دور ازعنصر مستقیم طبیعی،‏ یک ساخت تاریخیاست.‏ انسان محصول یک روند تاریخیپیچیده و طوالنی است:‏ ‏»این واقعیت کهانسان اکنون به لحاظ برخورداری از حقوقهمچون انسان تلقی می شود،‏ باید به مثابهموضوع با اهمیتی نگریسته شود.‏ پس بنابه این واقعیت که او انسان است ( Men) schsein چیزی فراتر از وضعیت خوداست ]...[ اکنون این ها اصول عام اند که بهعنوان منابع حقوق مطرح شده اند و از اینرو،‏ عصر جدیدی در جهان آغاز شده است«‏)۳۴(. مفهوم انسان و حقوق بشر نه محصولروند بازگشت صرف به طبیعت اساطیری،‏بلکه نتیجة پیشرفت شگرف تاریخی است؛ وحتی دقیقاً‏ این ساخت کلیت است که پیشرفتتاریخی را موزون می کند.‏ هگل در مبارزةقلمی علیه ‏»نام گرایی حاد«‏ تأکید می کندکه ‏»تعیین ارزش کلی ]...[ در نفس خودمسئله ای فوق العاده مهم و مشخصة فرهنگدنیای جدید است«‏ )۳۵(. ساخت کلیت،‏ خطراهنمای روند انقالبی است که زایش دنیایمعاصر را نشان می دهد.‏ و آن پس از اینکه خود را در رفرم های ضد فئودالی استبدادکارآزموده و در انقالب آمریکا تثبیت کرد،‏‏»اصلی از اصول کلیت در مردم فرانسهتقویت شد و انقالب را به وجود آورد«‏.)۳۶( کلیت ( gemeinheit ) All . کهدر این جا دربارة آن صحبت کردیم چیزیجز برابری انقالب فرانسه در موضوعیکه هگل از ‏»اصل کلیت و برابری«‏ )۳۷(صحبت می کند،‏ نیست.‏ از آن به بعد،‏ اصلبرابری شایستة انسان ها به موضوعی بدلشده است که نمی توان از آن چشم پوشید.‏ واین البته،‏ نه بدین خاطر که به طبیعت باز میگردد و در آن استوار می شود،‏ بلکه بدینلحاظ که به طبیعت ثانوی و دستامد تاریخیبدل شده است که هیچ حرکت ارتجاعی باوجود کامیابی های ممکن تاکتیکی نمی تواندبه طور استراتژیک موفق به نادیده گرفتنآن شود.‏تز مارکس که طبق آن ‏»تاریخ کلی هموارهوجود نداشته؛ تاریخ به عنوان تاریخ کلییک نتیجه است«‏ )۳۸( می تواند در خطتداوم با هگل قرار گیرد.‏ بدون تاریخ کلی؛انسان و حقوق بشر نمی تواند اندیشیده شودو برابری به مثابه یگانگی نوع انسان بهاندیشه در نمی آید.‏ همان طور که قبالً‏ دراین باب نزد هگل دیده ایم،‏ پیشرفت تاریخیبنا بر ساخت کلیت موزون شده است.‏ در اینباره مخصوصاً‏ نامة آوریل ۱۸۹۳ انگلسپرمعناست:‏ ‏»طبیعت برای تولید موجوداتزندة باشعور به میلیون ها سال نیاز داشتو به نوبة خود،‏ این موجودات زندة باشعوربرای این که با هم آگاهانه و نه فقط آگاه بهکنش های خود به عنوان فرد،‏ بلکه آگاه بهکنش های خود به عنوان توده عمل کنند وبا هم به عمل و تعقیب هدف و مقصودیپردازند که به اتفاق خواسته اند،‏ به هزارانسال نیاز دارند.‏ تقریباً‏ اکنون ما به این نقطهرسیده ایم«.‏ انگلس تاریخ بشریت را درتاریخ زمین وارد کرده است ‏)تصادفی نیستکه این نامه خطاب به یک زمین شناس نوشتهشده است(:‏ در این صورت مسئله عبارتاز ‏»شکل بندی چیزی است که هرگز درتاریخ زمین ما روی نداده است«‏ )۳۹(. ازدیدگاه هگل،‏ در قیاس با انگلس،‏ یگانگینوع،‏ ممکن است به گونه ای به غایت فشردهاندیشیده شده،‏ بی آن که به طور کامل اینواقعیت در نظر گرفته شود که مسئله عبارتاز وحدتی است که تضاد را نفی نمی کند بااین همه،‏ برای اولی و نیز دومی دگرگونی


صفحه 8های پیاپی تاریخ عمومی یا عالم هستی () Cosmique بنا بر ساخت تدریجی کلیتو یگانگی نوع موزون شده اند.‏ در حقیقت،‏این مارکس است که در این موضوع خطتداوم با معنایی برقرار کرده است:‏ ‏»اگرهگل پیر،‏ فراسوتر به این معرفت می رسیدکه کلیت در زبان آلمانی و کشورهای شمالاروپا چیزی جز زمین مشترک معنی نمیدهد،‏ چه می گفت ]...[ )۴۰(.« به نظر میرسد که این جا کمونیسم به عنوان مرحلةعالی تر روند ساخت کلیت اندیشیده شدهاست.‏اگر یگانگی نوع نمی تواند بدون تاریخ کلیاندیشیده شود،‏ تاریخ کلی هم به نوبة خودنمی تواند بدون ظهور بازار جهانی اندیشیدهشود.‏ این ‏»وابستگی متقابل کلی میان ملتها«‏ و ‏»رقابت عمومی«‏ است که تاریخعمومی را ممکن می گرداند )۴۱(. دراینمفهوم،‏ بازار لحظه ای از روند ساختکلیت و یگانگی نوع است ‏)دید مشابهی نزدهگل وجود دارد(.‏ بدیهی است که مارکساز مدح و ثنای ساده لوحانه سنت لیبرالیدر این باره بسیار فاصله گرفته است.‏ بازارجهانی می تواند کامالً‏ با بردگی مستقیمسیاهان در آمریکا همزیستی کند )۴۲(.‏»طرد سیاهپوست«‏ از عرصه سوداگریهاو دیگر ‏»روندهای شگفت انگیز«‏ که‏»انباشت بدوی«‏ را رقم می زنند،‏ بخشمکمل تاریخ پیدایش بازار جهانی اند )۴۳(.بازار حتی هنگامی که برابری مالکان راکه به مبادله می پردازند تامین کند،‏ برابریرا محقق نمی سازد.‏ در مبادله میان نیرویکار و مزد،‏ برابری میان مالکان کاالهایمختلف نقض نشده است.‏ ولی با این همه،‏کارگران به ‏»ابزارهای کاری که بنا بهسن و جنس خود کم و بیش گرانبها هستند«‏)۴۲( تبدیل شده اند.‏ در این مفهوم،‏ چنانچهاز تعریف مساوات طبق توضیحی که درکتاب ‏»خانوادة مقدس«‏ دربارة ‏»یگانگیاساسی انسان ها«‏ و یگانگی نوع داده شد،‏می فهمیم،‏ برابری نقض شده است و تبدیلافراد یک طبقه به ابزار کار،‏ نفی کیفیتانسانی آنها و تخریب یگانگی نوع است.‏ ماتعریف مشابهی را نزد هگل می یابیم که دراین باره به مقوله های مأخوذ از منطق خودمتوسل می گردد.‏ جامعه درباره فردی کهمأیوسانه گرسنگی می کشد،‏ نه یک داوریمنفی ساده،‏ بلکه یک داوری منفی نامتناهیرا اعالم می دارد:‏ یعنی جامعه به نفی اعطاءبرخی حقوق ویژه به او اکتفاء نکرده،‏ بلکهاو را در وضعیت ‏»فقدان کامل حقوق«‏ ولذا در آخرین تحلیل در وضعیت بردگیقرار می دهد.‏ چنانچه جامعه درباره فردیکه در شرایط عسرت فوق العاده قرار دارد،‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390این رأی نفرت انگیز را بدهد که تو انساننیستی!‏ در این صورت بنا به تصریح هگلداوری منفی نامتناهی به نفی ‏»نوع«‏ )۴۵(می انجامد.‏بنابراین،‏ یگانگی نوع به مثابه خط راهنما رخمی نماید؛ و این امکان می دهد که نابرابریغیرقانونی از نابرابری قانونی متمایز گردد.‏برابری در برابر قانون با توجه به این کهامکان تعریف آن به طور مشترک وجوددارد،‏ کافی نیست.‏ از دید هایک حتی فقرنومیدانة بخش وسیعی از مردم نمی تواندتوزیع دوباره درآمد از راه قانونی را توجیهکند:‏ یعنی در چنین چارچوبی وضع مالیاتتصاعدی نه فقط آزارنده و مستبدانه،‏ بلکه– چنان که قبالً‏ اشاره کرده ایم – مخرببرابری در برابر قانون به نظر می رسد.‏در عوض بنا به دیدی که شرح آن گذشت،‏مجاز دانستن فقر نومیدانه توده های وسیعمردم در وضعیت رشد سریع نیروهای مولدو ثروت اجتماعی،‏ به تخریب یگانگی نوعو برابری می انجامد.‏ در این صورت آیاباید برابری صوری و برابری اساسی رارویاروی هم قرار دهیم؟ در واقع،‏ برابری-‏به عنوان نفی نابرابری هایی که یگانگی نوعرا از بین می برد – یک مالک صوریاست؛ بدین معنا که هیچ دادة کمی در عرصةتوزیع ثروت اجتماعی به دست نداده و قرینةمشترکی در زمینة شیوه مناسب تولید برایپرهیز از تبدیل انسان یا تمامی یک طبقةاجتماعی به ‏»ابزار کار«‏ ارائه نمی دهد،‏البته،‏ برابری و یگانگی نوع به عنوان مالکصوری،‏ موجب نفی این ارزیابی میگرددکه قلمرو مالکیت و تولید و توزیع ثروتهای مادی امری دست نیافتنی تلقی گردد.‏در این مفهوم،‏ هگل از حقوق مادی سخنمی گوید و روی این واقعیت اصرار میورزد که حقوق در کلیت آن باید نه فقط بهعنوان یک ‏»حق نفی«‏ ‏)آزادی در برابرزور و ستمی که توسط اشخاص دیگر یاقدرت سیاسی مستبد اعمال می گردد(،‏ بلکههمچنین به عنوان یک ‏»حق مثبت«‏ ‏)حق باحداقل شرایط مادی که با فقدان آن یگانگینوع از میان می رود(‏ )۴۶(، درک گردد.‏اما با وجود قبول و حتی لزوم دخالت هایسیاسی در قلمرو تولید و توزیع مادی ثروتها،‏ برابری و یگانگی نوع به عنوان مالکصوری ادامه نمی یابد.‏ بنا بر لحظه تاریخیو وضعیت سیاسی – اجتماعی مشخص،‏ اینمالک می تواند هر بار مضمون های مختلفپیدا کند.‏ طبیعتاً‏ یافتن و گنجاندن این یا آنمضمون بدون کشمکش و برخورد صورتنمی گیرد و یک چنین مالک صوری نمیتواند به طور واهی چونان چیزی درک شودکه بتواند به طور مشترک مضمون هاییرا رقم زند که برای همیشه مانع تضادها وکشمکش ها گردد.‏ با این همه،‏ سمت گیریاساسی که ساخت تدریجی کلیت را تشکیلمی دهد،‏ موضوعی ثابت باقی می ماند:‏ تنهادرون این چارچوب است که ما می توانیمپیدایش ‏»اخالق عام مسئولیت«‏ عصرمان رادرک کنیم.‏منبع:‏از کتاب:‏ ‏»آزادی،‏ برابری،‏ اختالف ها«‏انتشارات:‏ ، PUF پاریس،‏ سپتامبر ۱۹۹۰* ترجمه از ایتالیایی توسط Evelyne etCarmelo Maruottiبا همکاری:‏ Jacques texier– 1 Losurdo Domenico نظریهپرداز معاصر ایتالیایی،‏ فیلسوف و استاددانشگاه اوربینو ایتالیا””””1 Phénoménologie de – ۲espritCf. D. LOSURDO, Tra – 3Hegele Bis Marck. La rivoluziela crisidella cutu 1848 one del,1983 ,ra tedesca, Rome, Riunti228 POCF. D. LOSURDO , Tra -4Hegele, il Notrecht e la tradizione liberale , Hermeneutican136 – pp. Ill ,1985 ,4B. Constant. Principes de -5politique. in ceuvres, Paris .,) Gallimard (Bibl. de la pléiade1146 .p ,1957F. A. HAYEK. The Constitu- F۶trad, it: La :1960 ,tion of libertr, società libera , Florence. 129 .p ,1969 ,vallecchi. 132 .ibid, P – 7Edward Laboulave – 81630 .B. Constant, op. cit, p – 9. F. A. HAYEK, op. cit. p – 10


صفحه 9, hrsg. V. K. H iltingStuttgart , Bad Cannstatt, Fromss. Vol. 1973 .mann – Holsboog) Souligne( .98 .Ill, pId, Vorlesungen Uber die -35Geshichte der philosophie, in, Werke in Zwanzig Bandenhrsg. V. E . Moldenhauer und,K. M. Michel, Francfort / Main/ Vel. X :1979 – 1969. 577 et 573 . X. ppId, Philosophie der Weltge- -۳۶schichte, t, IV, Die Germanische, Welt. Leipzig, Meiner. 920 .P ,1923Id, Uberdie Wissenschaftli- -۳۷chen behandlangsartendesNaturrechts…, in Werke inZwanzig Bande, op. cit, Vol II,. 491 .pK. MARX, Grundrisse der -38Kritik der Politischen konomie ,. Berlin, DietyK. MARX, F. ENGELS, Op. -39. 65 .cit, Vol. XXXIX. PCf . La Lettre de Marx à En- -۴۰ibid, Vol. ,1868 Mars 25 gels du. 52 .XXXII, PK . MARX, F. Engels, -41Monifest der Kommunistischen… Partei, in Werke, Op . citId, Die Deutsche ;466 .Vol. IV. PIdealogie, in Werke, Op. cit, Vol. 60 .. Ill, Pcf. k. MARX, Das Elender -42Philosophie, in Werke, op. cit,. 60 .vol . Ill, pK. MARX, F. ENGELS, op. -43. 779 .cit., vol. XXIII, pIs ., Manifest der Kommu- -۴۴469 .nistischen Partei, op. cit., pcf. LOSURDO, Hegel , il -45Notrechte la tradizione liberale.) x.cK. MARX, F. ENGELS, op. – 2341 .cit., vol II. pB. de Mandeville, An Essay – 24on chariy und charity – schools,, in the Fable of the Beesed. by F. B. Kaye, Indianapolis.vol. I, ,1988 ,Liberty CLASSiCS.306 – 305 . ppE. RURKE, Thaughts und -25Details on scarcitv, in the Works, , londres, Rivingston380 .vol. VII, p ,1826( 79 .A. SMITH, op. cit., p – 2684 – 83 .book I, chap. VII) et pp.) book I, chap. VIII(book I, ( 85 – 84 .Ibid., pp – 27.) chap. VIIIbook I, chap.( 145 .Ibid, pp – 28) X.Ccf . D. Losurdo, Hegel, – 29Marx e la tradizione liberal, Ri. 92 .p ,1983 ,unitiW. E. H. ECKY, Demcracy – 30ed. by W. ,(1896( und Liberty, Murchison , Indiapolisvol. II, ,1981 ,liberty Classics. 322 – 321 .ppF. A . HAYEK, the consti- – ۳۱.tution of liberty, trad. it. cit, pp445 et 264 – 263A. GRAMSCI, quaderni del – 32carcere, ed. critica a cura di v., Gerratana, turin , Einaudi. 1477 .p ,1975J. de MAISTRE, Consider- -۳۳ations Sur La France , in Oeu, vers Comple””””tes. nouv. edLyon, Librairie Generate,1884 ,Catholique et classique. 74.ti.pG. W. F. HEGEL. Vorlesun- -۳۴gen Uber Rechtspilosophie,. 4.n ,493H. Spencer, the principles – 11publ. .)1893 – 1879( of ethics, par T. R Mchan,Indianapolis,liberty cissies. 183 .p ,11 .vol ,1978F . NIETZSCHE, cré- – ۱۲puscule des dieux, Incurions. ۴۸ § . d””””un inactuelF.A.HAYEK, NEW Studies – ۱۳in philosophr, politics, Economics und the History otrad, it: Nuovi stu- ;1978,Ideasdidi pilosofi, politica, economiae staria delle idee, ROME, AR. 158 .p ,1988 ,MANDOId. The constitution of lib- – ۱۴. 144 .erty, trad. it.cit, p. 149 .ibid,p – 15K. MARX. F. ENGELS , – 16ss, 1955 ,Werke, Berlin, Dietz. 189 .vol. XXIII, pJ. BENTHAM, Traité des – 17sophismes politiques et dessophismes anrchiques, inOeuvres, publ. par E. Dumant,zème éd, Bruxelles, société. vol ,1840 ,Belge librairie.521 – 509 I, ppK. MARX, F. ENGELS, op. – 18. 190 .cit., vol XXIII, pSMITH. An Inquiry into A0 – 19the Nature and couses of the, Wealth of Ntions,indianapolis, Liberty Classicbook Iv, chap . Ix( ,664 .p ,1981.)book IV, chap.( 530 .Ibid. p – 20x book I, chap0( 157 .v. b) et p). . cbook IV, chap.( 687 .Ibid., p – 21) IXchap. , 1 book( 157 .Ibid., p – 22مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


موضوع ماهلیبرالیسم غربی شکست خورده استدومه نیکو لوسوردو‏”بر طبق این نظریه سایر نژادها توان اداره خودشان را ندارند.‏ حتی فیلسوفمعروف ‏‘آلکسیس دوتوکویل’‏ که طرفدار دموکراسی بود آن را فقط برای مردمفرانسه می خواست و در عوض برای سلطه بر اجلزایر و بر سایر اعراب نسخه هایعملی به دولت فرانسه می داده است.‏ توکویل حتی در داخل فرانسه مخالفکاهش ساعات کار و تشکیل احتادیه های صنفی بود.”‏, , art. cit.; iaRealismus und Naminalismusals politische Kategorien , in D.. LOSURDO, H. JSANDKUHLER ( eds), Philosophie als Verteidigung des, Guuzender Vernunft,cologne, pahl Rugenstein. 196 – 170 .pp ,1988cf. d. LOSURDO intraduc- -۴۶tion au chapite XIII de G. W. F.HEGEL, la Filosofiadel diritto. Diritto, proprietà ,questions sociale, Milan, leon315 – 309 p0 ,1989 ,ardoرفیق دومه نیکو ‏‘لوسوردو’‏ در مراسمرونمایی ترجمه انگلیسی کتاب جدیدش به نام‏‘لیبرالیسم؛ یک ضدتاریخ Liberalism: a’Counter-History در دانشگاه کینگزکالج لندن گفت:‏لیبرالیسم به صورت تاریخی متضمن دوگونه ‏‘طرد’‏ یا دفع است.‏ این دو نوع طردعبارتند از طرد سوژه های استثمار شده کهدر وضعیت ‏‘برده’‏ به طور کامل مجسم میشود و دیگری طرد طبقه کارگر و محروماز داخل جامعه لیبرال.‏وی افزود:‏ به عبارت دیگر و بر خالفتصور غالب،‏ لیبرالیسم قرار نیست به همهمردم حق و حقوق مساوی عطا کند و بههمین سیاق هم قرار نیست جهانشمول باشد.‏به عبارت دیگر لیبرالیسم بیش از آنکه درپی ‏‘جذب’‏ باشد،‏ ‏‘دفع’‏ و طرد می کند.‏این فیلسوف کمونیست سرشناس ایتالیاییاظهارداشت:‏ در این بین البته طبقه کارگرداخلی و سوژه های استثمار شده هستند کهطرد می شوند.‏ مواهب ادعایی لیبرالیسمیعنی آزادی،‏ فردگرایی و حاکمیت قانونشامل حال اینگونه افراد طرد شده نمی شود.‏رفیق لوسوردو توضیح داد:‏ به طور تاریخیلیبرالیسم همواره مشغول طرد کردن اینگونهانسانهای طبقه پایین بوده است که به بهترینشکل می توان آن را در دفاع لیبرالیسم ازبرده داری مشاهده کرد.‏ به گفته او رهبرانطرفدار آزادی و لیبرالیسم در آمریکای قرننوزدهم خودشان برده دار بوده اند.‏‏”جرج واشنگتن و توماس جفرسون ازروسای جمهوری آمریکا هستند که بردهداشته اند.‏ جان الک فیلسوف معروف لیبرالنه تنها برده دار بود و با فلسفه اش بردهداری را توجیه می کرد که حتی در’‏ کمپانیسلطنتی آفریقا’‏ Com Royal Africanpany که یک کمپانی تجارت برده بود نیزسهام داشته است.”‏‏‘لوسوردو’‏ همچنین تاکید کرد که دوران اوجرشد و موفقیت لیبرالیسم در تاریخ معاصرهمزمان است با دوران اوج برده داری.‏در این عصر که او آن را عصر کالسیکلیبرالیسم می نامد،‏ خانواده برده معنا نداردو تک تک اعضای خانواده و حتی کودکانبه طور جدا جدا در بازار آزاد قابل معاملههستند.‏ به قول توماس جفرسون که خودشبرده دار بوده ‏‘بدترین نوع سلطه بشر علیهبشر در روشن ترین دوره تاریخ اتفاق افتادهاست.’‏این متفکر کمونیست ایتالیایی در ادامه گفتکه فلسفه ‏»دموکراسی آمریکایی ‏«به تقلیدصفحه 10مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 11از فلسفه انگلیسی،‏ فلسفه دموکراسی نژادبرتر Master Race Democracyبوده است.‏بر اساس این فلسفه فقط نژاد سفیدآنگلوساکسون است که لیاقت دموکراسیرا داشته و ذهنش آنقدر پیشرفته هست کهبتواند مسوولیت اداره کردن خود را به دستبگیرد.‏‏”بر طبق این نظریه سایر نژادها توان ادارهخودشان را ندارند.‏ حتی فیلسوف معروف‏‘آلکسیس دوتوکویل’‏ که طرفدار دموکراسیبود آن را فقط برای مردم فرانسه میخواست و در عوض برای سلطه بر الجزایرو بر سایر اعراب نسخه های عملی به دولتفرانسه می داده است.‏ توکویل حتی در داخلفرانسه مخالف کاهش ساعات کار و تشکیلاتحادیه های صنفی بود.”‏دومه نیکولوسوردو گفت:‏ در حدود دهه۱۸۸۰ در انگلیس طبقه کارگر را به عنوانیک نژاد می شناخته اند که باید از گهوارهتا گور کار کند و کارگر باقی بماند.‏ آنهامعتقد بودند همانطور که یک سیاه نبایدرنگ پوستش را به عنوان عالمت بردهبودن که از طرف خدا به او داده شده هرگزفراموش کند،‏ یک کارگر نیز نباید سرنوشتقطعی خود به عنوان کارگر بودن را هرگزفراموش کند.‏این فیلسوف معاصر همچنین با برشمردنمثالهای دیگر از سایر اندیشمندان قرننوزدهمی لیبرال و افرادی مانند دیزرائیلیو عقاید و عالیق نژادپرستانه او،‏ این طورنتیجه گرفت که تاریخ لیبرالیسم هموارهمالزم با برده داری و نژادپرستی بوده است.‏‏‘دومه نیکو لوسوردو’‏ در بخش دیگری ازسخنان خود درباره ‏‘دخالت بشردوستانه’‏که این روزها باب محافل سیاسی و فلسفیشده است توضیحاتی داد.‏ او گفت دخالتبشردوستانه به عنوان یک بهانه استعماری وتوجیه آن توسط لیبرالیسم یک موضوع جدیدنیست و سابقه تاریخی دارد.‏وی در این زمینه جنگ تریاک ‏)بین چین وانگلیس در حدود دهه ۱۸۴۰( را مثال زد وگفت:‏ جان استوارت میل در کتاب معروفخود ‏‘درباره آزادی’‏ On Liberty به طورمشخص جنگ تریاک را یک جنگ لیبرالمعرفی می کند.‏ جان استوارت میل استداللمی کند که جنگ تریاک برای آزادی خریدارو فروشنده تریاک و برای آزاد شدن بازارضروری است.‏لوسوردو سپس در تبیین وضعیت سیاسیمجله هفته شماره 24 خرداد 1390آمریکا به این نکته اشاره کرد که فقط درآمریکا شما می توانید این ادعا را در موردخودآگاهی سیاسی ‏)نه فقط در بین عامه مردمکه در فضای سیاسی(‏ پیدا کنید که می گویدما مردم برگزیده خدا روی زمین هستیم.‏ اینطرز تفکر سالهاست که در بقیه دنیا و بهویژه در اروپا از صحنه سیاسی خارج شدهاست.‏وی همچنین گفت:‏ بهتر شدن وضع زندگیبرای مردم عادی در داخل نظام هایلیبرال نتیجه ضروری و برآیند نیروهایداخلی لیبرالیسم نبوده و فقط نتیجه مواجههآن با انقالب های سیاسی ای بوده است کهلیبرالیسم را متوجه برخی تصحیح هایضروری کرده بود.‏وی در پایان اظهارداشت:‏ هم اکنون مامواجه با فالکت فلسطینی ها هستیم چوندولتهای لیبرال طرفدار حق مالکیت،‏ اینحق را برای مردم فلسطین به رسمت نمیشناسند…اینجاست که فلسفه طرد و دفع درلیبرالیسم به خوبی نمایان می شود.‏ اینجافلسطینی ها به دالیل نژادی از حق مالکیتلیبرال طرد می شوند.‏در مراسم رونمایی کتاب جدید آقای لوسوردودر لندن،‏ گریگوری الیوت مترجم انگلیسیکتاب،‏ رابین بلک برن استاد تاریخ دانشگاهاگزتر و ریچارد سیمور نویسنده و روزنامهنگار منتقد حضور داشتند.‏گریگوری الیوت که خود استاد فلسفه دردانشگاه کینگز کالج می باشد در این مراسمگفت:‏ آقای لوسوردو از جمله فیلسوفانمعاصر ایتالیایی است که بیش از ۲۰ کتاببه رشته تحریر درآورده و اکثر این کتابهابه زبانهای فرانسه و آلمانی ترجمه شده اند.‏وی افزود:‏ متاسفانه این فیلسوف هنوز بهاندازه کافی در جهان انگلیسی زبان شناختهشده نیست و به سنت فالسفه ایتالیا در جامعهسیاسی فعال است.‏‏‘ریچارد سیمور’‏ نویسنده و روزنامه نگارنیز در این مراسم گفت:‏ غرب همواره بهطور فعال مشغول فراموش کردن تاریخسیاه برده داری در عصر کالسیک لیبرالیسماست.‏ به گفته او آنچه که به طور تاریخی بهنام ‏‘غرب’‏ شکل گرفته خود را ذاتاً‏ لیبرالمی داند و رقیب تاریخی خودش یعنی اسالمرا ذاتاً‏ در تضاد با لیبرالیسم معرفی می کند.‏وی ادامه داد ‏‘از اینجاست که روایت تضادو برخورد تمدنی شکل می گیرد.’‏ او همچنیناشاره کرد که لیبرالهای امروزی خودشانرا در تضاد با اسالم معنا می کنند و اینموضوعی است که در روزها و ماه هایاخیر سوژه مداخله بشردوستانه در کشورهایاسالمی را توجیه می کند.‏سیمور گفت:‏ مداخله بشردوستانه هموارهمبتنی بر پیش فرض پایین بودن طبقه و نژادسوژه مورد حمایت است.‏ به همین دلیل استکه طبقه متوسط سفید پوست آمریکایی هیچوقت سوژه مداخله بشردوستانه نمی شود.‏‏‘رابین بلک برن’‏ استاد دانشگاه اگزتر نیزدر این مراسم سعی کرد برخی از استنادهایتاریخی لوسوردو را مورد نقد قرار دهد.‏وی گفت:‏ غرب فلسفه های دیگری هم بهجز لیبرالیسم داشته است.‏ شاید بتوان برخیاز مثال های لوسوردو را به عنوان فالسفهمحافظه کار و نه لزوماً‏ لیبرال طبقه بندیکرد.‏وی همچنین به فالسفه لیبرالی اشاره کرد کهبه گفته وی در زندگی روزمره خود نیز تاحدی صادق بوده اند و جان دیوئی فیلسوفآمریکایی را در این زمینه مثال زد.‏وی افزود:‏ ما باید بتوانیم بین زندگی عادیافراد و فلسفه آنها تفکیک قائل شویم و بهخاطر اشتباه یک فرد،‏ کل یک فلسفه را زیرسوال نبریم.‏برای آشنائی بیشتر با آثار این متفکرکمونیست میتوانید به اینجا مراجعه کنید


موضوع ماهجامعه بورژوائی و دولت:‏ هگل،‏ مارکس و دو نوع از لیبرالیسمدومه نیکو لوسوردو.برگردان یداهلل سلطان پور . دایره املعارف روشنگریسرچشمه:‏ مجله نوسازی مارکسیستیدومه نیکو لوسوردو ‏)متولد ۱۹۴۱(پروفسور فلسفه در دانشگاه ‏)اوربینو(‏او در همکاری با ‏)هانس هاینتس هولتس(‏ انتشار مجلهً‏ ‏)توپوس(‏ خدمات بین املللی به تئوری دیالک تیکی را بعهدهدارد.‏آثار او:‏امانویل کانت آزادی،‏ حقوق و انقالب )۱۹۸۷(هگل و ارثیهً‏ آملانی،‏ فلسفه و مسایل ملی انقالب و ارجتاع )۱۹۸۱(هگل و بیسمارک.‏ انقالب ۴۸ و بحران فرهنگ آملانی )۱۹۹۳(همبود،‏ مرگ،‏ هایدگر و ایدئولوژی جنگ )۱۹۹۵(توکه ویل:‏‏»هرکس از آزادی انتظار دیگری دارد،‏ لیاقتی جز نوکری ندارد!«‏هگل:‏‏»وقتی که از آزادی سخن می رود،‏ همیشه باید دقت کرد که آیا از منافع خصوصی سخن می رود و یا نه!«‏لنین:‏‏»آزادی واژه بزرگی است،‏ ولی زیر علم آزادی صنعت،‏ جنگ های چپاولگرانه به راه انداخته اند و زیر پرچم کار،‏ دار وندار کارگران و زحمتکشان را به غارت برده اند!«‏صفحه 121سنت لیبرالی و وضع اضطراریچرا مارکس و انگلس به هگل بمراتب بیشتراز سنت لیبرالی عطف توجه می کنند؟جواب کارل پوپر به این سؤال را می دانیمو از جهاد صلیبی او بر ضد به اصطالحپیامبران دروغین و دشمنان ‏»جامعه باز«‏که مارکس و هگل در رأس شان قرار دارند،‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390با خبریم.‏در حقیقت باید هر نظری را که تمامت توجهخود را معطوف آزادی فردی می دارد و آنرا خدشه ناپذیر جا می زند،‏ به مثابه دفاعمبتذل از سنت لیبرالی تلقی کرد.‏۱جان الکجان الک بردگی سیاهان در مستعمراترا امری عادی تلقی می کند و در یکی ازمتون کالسیک لیبرالیسم به فرمولبندی تزیمی پردازد که بنا بر آن،‏ انسان هائی وجوددارند که ‏»بر طبق قوانین طبیعی باید تنبه حاکمیت مطلق و قدرت بی قید و شرطاربابان خود بدهند!«‏۲اکنون نظری به متروپول های سرمایه داری


توفان انقالب کشاورزی برخاست.‏انقالبی که با تصاحب اراضی متعلق بهخلق،‏ تبدیل آنها به امالک خصوصی سرمایهداران،‏ راندن و تاراندن توده های میلیونیدهقانی و با محروم کردن آنان از ممر معاشخویش،‏ مراتع الزم برای گله های گوسفندتشکیل گشتند که صنایع در حال تأسیسنساجی الزم داشتند.‏مارکس با اشاره به ‏»سلسله ای از چپاولها،‏ غارت ها،‏ قلدری ها و ستمگری ها درحق خلق که توأم با سلب مالکیت قهرآمیزاز خلق صورت می گیرند«،‏ به انتقاد شدیداز آرامش روحی خالی از دغدغه اقتصادسیاسی دانان می پردازد که در رابطه بااین تراژدی ها برای آرامش وجدان خویشبه استدالل کودکانه توسل می جویند و از‏»ضرورت این سیاست برای ایجاد تناسبمیان کشتزارها و چراگاه ها دم می زنند.«‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۳، ص)۷۵۶فرسنگ ها به دور از تشبیه ‏»ثروت ملی«‏ به‏»خدای خون آشام دستور زبانی«،‏ واقعیتهولناک پایان ناپذیری در جریان است.‏مارکس از ‏»کودک ربائی بی رحمانهسرمایه از یتیم خانه ها و فقیرخانه ها«‏ پردهبرمی دارد.‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۳، ص۴۲۵، تذکر شماره ۱۴۴(ما با ‏»ضحاک«‏ هولناکی سر و کار داریمکه ‏»بی کوچکترین احساس ترحمی بایدتمامت خلق در پیشگاهش قربانی شود.«‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۸، ص ۵۴۴(این موتیف و استعاره بکرات تکرار میشود،‏ حتی در اسناد رسمی بین الملل اول.‏مارکس در چالش با کسانی که به نام لیبرالیسمبا هر نوع تنظیم قانونی کار مخالفت میورزند،‏ به مقایسه ای دست می زند:‏او ‏»حاکمیت کور و بی شعور قانون عرضهو تقاضا را که اقتصاد سیاسی بورژوائی«‏وضع کرده،‏ با ‏»مراسم مذهبی اسرارآمیزقربانی کردن انسان ها در پیشگاه ضحاک«‏مقایسه می کند که آن زمان ‏»کودکان«‏ راسر می بریدند و در عصر مدرن ‏»از عشقخاصی به کودکان تهیدستان«‏ دم می زنند.‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۱۶، ص ۱۱(وقتی که بورژوازی لیبرال،‏ غرب را موردتجلیل و ستایش قرار می دهد و آن را خطهای جا می زند که در ان برسمیت شناسیفرد و عزت مبتنی بر خودمختاری فرد جامهعمل پوشیده،‏ مارکس بر ضد این خودستائیدروغین به تاریخ شرق و ادیان شرق اشارهمی کند و هولیسم ‏)کل گرائی(‏ سیری ناپذیرکاپیتالیسم را به تیغ تیز انتقاد می سپارد.‏مارکس از تشابه شگرف کردوکار سرمایهداری با ‏»عملیات تیمور لنگ در زمینه قتلعام توده های انسانی«‏ سخن می گوید.‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۳، ص،۲۷۹ تذکر )۱۰۳مارکس با اشاره به ارابه ویشنو خدای خونآشام هندوئیسم که مؤمنان را در حین راهپیمائی مذهبی له می کرد،‏ جامعه بورژوائیرا ‏»چرخ یوگرنات سرمایه«‏ نام می دهد.‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۳، ص)۲۷۹ما اینجا با مذهبی سر و کار پیدا می کنیم کهبوی شرق می دهد،‏ مذهبی که ‏»بی وقفه عیدخون طبقه کارگر را جشن می گیرد!«‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۳، ص)۵۱۱برای خاتمه دادن به این جشن وحشیانه خون،‏انقالب ضرورت بی چون و چرا دارد:‏‏»تنها پس از آنکه انقالب بزرگ اجتماعینتایخ عصر بورژوائی را،‏ بازار جهانی ونیروهای مولده را بدست گیرد و تحت کنترلمشترک پیشرفته ترین ملت ها در آورد،‏ آنگاهپیشرفت انسانی،‏ دیگر به خدایان خون آشامهولناک باستانی شباهت نخواهد داشت،‏ کهنوشداری ‏)شهد ابدیت(‏ خود را در جمجمهتوده ها می نوشیدند.«‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۹، ص ۲۲۶(در شرایط اضطراری،‏ بربریت بورژوازیلیبرال عیانتر می گردد.‏در ایرلند به پیشه کردن سیاست تروریستیبی رحمانه ای منجر می شود و ‏»در اروپافاجعه مشابهی جامه عمل می پوشد.«‏فاجعه ای که تنها از ‏»مغول ها«‏ انتظارشمی رفت.‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۱۶، ص)۵۵۲مارکس تجلیل خودستایانه بورژوازی لیبرالاز غرب و جا زدن غرب به مثابه خطهممتاز و استثنائی آزادی را اسطوره زدائیمی کند.‏و هشدار می دهد که طبقه حاکمه با سینه ایمزین به مدال لیبرالیسم می تواند بی کمتریندغدغه ای از ضرورت قربانی کردن تمامتجامعه سخن گوید.‏لرد پالمرستون با رد آزادی عقیده مذهبی درایرلند برای کاتولیک ها اعالم می کند:‏‏»قوه مقننه هر کشور حق دارد که بخشی ازمردم کشور را از هر حق و حقوق سیاسیمحروم سازد،‏ اگر امنیت کشور و رفاه کلایجاب کند.‏این جزو قوانین اساسی بنیادی ئی است کههر رژیم متمدن بدان استوار می شود.«‏اینجا تحت عنوان ‏»امنیت کشور و رفاهکل«،‏ سر و کله کلمه کلیدی کل گرائی‏)هولیسم(‏ پیدا می شود.‏کلمه کلیدی کل گرائی ‏)هولیسم(‏ از سویبرجسته ترین نماینده انگلستان لیبرال برزبان می آید و نه از سوی کارل مارکس.‏کارل مارکس موضع لرد پالمرستون راکه زیر یوغ کشیدن کل،‏ یعنی ‏»توده هایمردم«‏ را با تکیه بر عام اسطوره ای توهمآلود،‏ تحت عنوان ‏»قوه مقننه«‏ و در واقع،‏‏»طبقه حاکمه«‏ طلب می کند،‏ زیر آتشمسلسل انتقاد می گیرد و محکوم می کند.‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۹، ص ۳۶۱(۳عرصه حاکمیتاگر کسی بخواهد به دالیل عالقه توأم باسمپاتی مارکس و انگلس نسبت به هگل پیببرد،‏ باید دنبال نقطه ای بگردد.‏در کانون تفکر لیبرالی،‏ جفت آزادی واستبداد قرار دارد.‏بنابرین باید دنبال نقطه ای گشت،‏ که در آناستبداد بوسیله آزادی نفی می شود.‏توکه ویل به سال ۱۸۴۲، در متنی از پدیدهای خبر می دهد:‏‏»برابری،‏ سیطره خود را بطرز پیشبرنده ایگسترش می دهد،‏ ولی در صنعت،‏ برعکس،‏همه چیز به طرز اشرافی ‏)اریستوکراتیکی(‏سازمان می یابد.«‏کارگران مزدبگیر ‏»خود را در وابستگیشدیدی به سرمایه داران می یابند.‏علیرغم ظاهر لیبرال و مبتنی بر برابریشورانگیز،‏ ‏»جامعه بزرگ فرانسه«‏ درمجموع،‏ یعنی جامعه صنعتی به معنیمحدود کلمه کماکان به هیرارشی ‏)سلسلهمراتب(‏ منجمدی تقسیم شده که نه فقطبرابری،‏ بلکه عالوه بر آن،‏ آزادی فردیکسانی که در طبقات تحتانی این هیرارشیقرار دارند،‏ بشدت محدود می شود.«‏‏)توکه ویل،‏ جلد ۳، ص ۱۰۵ ۱۰۶(این تحلیل توکه ویل شباهت غریبی به تحلیلکارل مارکس در همان سال ها دارد:‏‏»در حالیکه در کارخانجات مدرن،‏ تقسیمکار با اوتوریته کارخانه داران تا جزئیاتشتعیین می شود،‏ جامعه مدرن،‏ اوتوریتهدیگری غیر از رقابت آزاد نمی شناسد.‏به جرئت می توان از قاعده عامی سخنگفت:‏هرچه اوتوریته تقسیم کار در جامعه کمتر،‏تقسیم کار در کارخانه و سرسپردگیصفحه 15مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 19در اوضاع و احوال مشخص و معین،‏درخواست آزادی ‏»منفی«‏ و آزادی سیاسیدر تضاد الینحلی با عناصر زیر قرار میگیرد:‏۱با حکومت محلی۲با آزادی سیاسی برده دارانبرده داری در جنوب ایاالت متحده امریکاعمال پس از گذشت دهه های متمادی در پیجنگ داخلی خونین و برقراری دیکتاتورینظامی ملغی می شود،‏ دیکتاتوری نظامی ئیکه از سوی برده داران و جنگ افروزانتحمیل شده بود.‏فقط کافی است که نظری بر جزوه ها واعالمیه های ‏»دموکرات های«‏ سابق،‏ یعنیطرفداران برده داری باندازیم نا تصویرروشنی از متدهای ژاکوبنی ابراهام لینکنبدست آوریم،‏ ابراهام لینکنی که متهم میشود که ‏»حکومت نظامی«‏ برقرار و‏»دادگاه های نظامی«‏ دایر کرده و واژه‏»قانون«‏ را با ‏»اراده رئیس جمهور یکسانگرفته و آزادی های فردی را لگدمال کردهو با استفاده از قدرت ریاست جمهوری هرمخالفی را بازداشت و مدت های متمادی درزندان نگه داشته است.«‏‏)کاته شیسم لینکن )۱۸۶۴(، ۱۹۷۳، ص۹۱۵ ) ۹۲۱پس از پایان دوره مشت آهنین،‏ آزادی هایفردی و حکومت محلی سفیدپوستان برده داربرسمیت شناخته شد،‏ ولی سیاهپوستان نه تنهااز حقوق سیاسی محروم ماندند،‏ بلکه تحتحکومت آپارتهاید و مناسبات کاری شبیهبرده داری قرار گرفتند و بطور غیر قانونیاعدام شدند،‏ یعنی حتی از آزادی ‏»منفی«‏نیز برخوردار نگشتند.‏می شد گفت که تضاد آزادی ها با تفسیرهگل از تاریخ مدرن انطباق دارد.‏در رژیم قدیم ‏)آنشی(،‏ ‏»آزادی بارون ها«،‏به ‏»وابستگی مطلق«‏ ‏»ملت«‏ منجر شد وبه سدی در مقابل ‏»رهائی طبقات وابسته«‏مبدل گردید.‏از این رو،‏ ‏»در همه جا،‏ مردم از طریقسرکوب بارون ها به رهائی رسیده اند.«‏‏)هگل فلسفه تاریخ،‏ ص ۹۰۲ ۹۰۳(اشراف خطر از دست دادن امتیازاتخود،‏ مثال در اختیار بالمنازع خود داشتندادگستری را حس می کردند و آن را بهمثابه ‏»زورگوئی خارق العاده،‏ سرکوبآزادی و استبداد تلقی می کردند.«‏‏)هگل فلسفه حقوقی،‏ پاراگراف ۲۱۹ الف(‏پلمیک علنی هگل بر ضد قوانین ‏»استبدادی«‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390ضد فئودالی قابل یادآوری است.‏‏)ب.‏ بشر،‏ ص ۶۸۰(‏)پلمیک به حمالت تند و تیز و اغلب شخصیدر عرصه ادبیات،‏ هنر،‏ مذهب،‏ فلسفه،‏سیاست و غیره اطالق می شود که عاری ازاستدالل مدلل اند.‏ مترجم(‏هگل بی دغدغه خاطری از ‏»استبداد«‏ سخنمی گوید،‏ البته با معنی دیگر و معکوس:‏‏»اکنون انقالب ها یا بوسیله دوک ها‏)حکمرانان فئودال(‏ صورت می گیرند و یابوسیله مردم.‏به این طریق بود که کاردینال ریشلیه بهسرکوب بزرگان پرداخت و توده مردم را برضد آنان برانگیخت.‏این به معنی استبداد بود.‏سرکوب واسال ها اما استبداد حقیقی بود.«‏‏)هگل فلسفه حقوقی،‏ جلد ۱، پاراگراف ۱۴۶الف(‏‏»استبداد«‏ ی که اینجا مورد مدافعه قرار میگیرد،‏ استبدادی انقالبی و ضد فئودالی استو با تجلیل از ‏»انقالب عظیم«‏ تصدیق میشود،‏ انقالبی که فریدریش دوم در آن شرکتداشته و به ‏»ازبین بردن تعیین مالکیتخصوصی و امالک شخصی در رابطه بادولت«‏ منجر شده است.‏‏)هگل فلسفه حقوقی،‏ جلد ۴، ص ۲۵۳(همانطور که ما در مثال ریشلیه دیده ایم،‏ ایناستبداد،‏ گشتاوری از واقعیت یابی عام راتشکیل می دهد و به همین دلیل با انقالباتبعدی از پایین خط پیوسته ای را تشکیل میدهد.‏پس از اینکه برای اولین بار در رفرم هائینمودار می شود که از بین بردن وابستگیرا از باال تحمیل می کند و پس از اینکه درانقالب امریکا موفقیت کسب می کند،‏ خودرا در ‏»اصل قوانین عام میان مردم فرانسهتثبیت می کند و همانجا انقالبی را به دنبالمی آورد.«‏‏)هگل فلسفه تاریخ،‏ ص ۹۲۰(ارزیابی مثبت هگل از استبداد ضد فئودالیاما موجب نادیده گرفتن مخارج مربوط بداننمی شود و به مخارج مربوط بدان کم بهاداده نمی شود.‏هگل این حقیقت امر را فراموش نمی کند کهتضاد میان آزادی ها کماکان به جای خودباقی است.‏این حقیقت امر در تحلیل گذار از سلطنت‏)مونارشی(‏ به جمهوری و از جمهوری بهحکومت قیصر در روم باستان مورد تأییدقرار می گیرد.‏سنای جمهوری در روم باستان فرسنگهادور از نمایندگی ‏»عام«‏ ‏)حقوق عامه مردم.‏مترجم(‏ به نمایندگی از اشراف می پردازدکه سلطنتی را به جرم تمایالت خیرخواهانهنسبت به توده ها سرنگون کرده،‏ تا از‏»خاص«‏ ‏)منافع اقلیت ممتاز.‏ مترجم(،‏ یعنیاز منافع اشرافیت حراست کند.‏سزار اما با توسل به ‏»قهر«‏ بر ‏»خاصیت«‏غلبه می کند و ‏»عام«‏ را دوباره برقرارمی سازد.‏‏)هگل فلسفه تاریخ،‏ ص ۶۹۰ ۷۱۱ ۶۹۳، ۷۱۲(مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد ‏)خاص(‏و عام در تارنمای دایرة المعارف روشنگریکاراکاال بعدها ضمن طی همان راه ‏)راهسزار(‏ خدمت بزرگی را به عمل آورد:‏‏»او بساط کلیه تفاوت های موجود میانطبقات وابسته در حکومت روم را برچیدو ‏»برابری شهروندان«‏ را جامه قانونیپوشاند.«‏آری،‏ ‏»استبداد بود که به برابری جامه عملپوشاند.«‏ولی اینجا ما با آزادی ‏»انتزاعی حقوقفردی«‏ سر و کار داریم.‏افراد جامعه به درجه ‏»اشخاص حقوقی«‏تقلیل می یابند و از هر گونه شرکت درتصمیمگیری های سیاسی محروم می گردند.‏رشته پیوندی از سازمان حقوقی عرفی،‏یعنی از سازمان دولتی میان قیصر و‏»خلق«‏ وجود ندارد،‏ رشته پیوندی از قانوناساسی وجود ندارد تا به تشکیل نظامی برایقیصر مادام العمر در مجامع و مناطق منجرشود و در خدمت منافع عامه مردم باشد و براداره دولتی عمومی تأثیر گذارد.«‏‏)هگل،‏ ‏»فلسفه تاریخ«،‏ ص ۷۱۶ ۷۱۷(با برقراری حکومت قیصر،‏ حیات سیاسیغنی یک جمهوری قطع می شود،‏ اگرچهاین حکومت تحت سلطه اریستوکراسی‏)اشرافیت(‏ قرار دارد که به نظام معینیآشکارا پای بند است که بر سرکوب توده هامبتنی است.‏در هر صورت،‏ برابری حقوقی و آزادیاشخاص منفرد بر ویرانه های آزادیجمهوریت خواه بنا می شود که تنها درخدمت منافع اقلیتی ممتاز و ستمگر قراردارد.‏این همان تضاد میان آزادی ها ست که مامی شناسیم،‏ تضادی که هگل در تحلیلسیستماتیک ‏)منظم(‏ ‏»حقوق اضطراری«‏بطور تئوریک به بحث می کشد.‏گرسنه ای که در معرض خطر مرگ قراردارد،‏ حق دارد که برای نجات از مرگ،‏ تکهنانی بدزدد.‏


صفحه 20شکی نیست که او بدین طریق،‏ کسی را کهنانش به سرقت می رود،‏ از برخورداریآزاد از دارائی خود محروم می سازد.‏این سرقت اما تالشی است برای نجات ازوضعی که مشخصه اش ‏»بی حقوقی تام وتمام«‏ است.‏بر تضاد آزادی ها که در این مورد پدید میآید،‏ هگل با جدیت تمام می پردازد:‏‏»در این مورد،‏ دو ناحق در مقابل هم قرارمی گیرند و مسئله این است که کدامیک بایدبزرگتر تلقی شود.‏ناحقی نازلتر در قبال ناحقی باالتر ناحقاست.«‏قربانی زندگی را از دستبرد به دارائی منعکردن،‏ به معنی جلوگیری از باالترین ناحقیاست.‏اعتبار بخشیدن سختگیرانه به ‏»حقسختگیر«‏ در مقابل حق اضطراری به معنیاعتبار بخشیدن به ‏»ناحقی«‏ و یا در هرصورت به باالترین ناحقی است.‏‏)هگل،‏ ‏»فلسفه حقوقی«،‏ جبد ۳، ص ۴۰۳ ۴۰۵(این تضاد آزادی ها ست که هگل می کوشد تابطرز منطقی مورد امتحان مجدد قرار دهد.‏گرسنه ای که حق مالکیت را زیر پا می نهد،‏نسبت به دارائی به سرقت رفته،‏ حکم منفییکباره صادر می کند،‏ حکمی که حق مندیاو را زیر عالمت سؤال قرار نمی دهد.‏اما مناسبات مالکیتی که گرسنه بی چاره رامحکوم می کند،‏ حکم بی پایان منفی در حقاو صادر می کند،‏ حق خاص و محدودی رابرای او برسمیت نمی شناسد،‏ بلکه تمامتحقوق را برسمیت می شناسد و عمال همانقهری ‏)زور و اجباری(‏ را در حق او روامی دارد که هر مجرم قانون شکنی می تواندروا دارد.‏‏)لوسوردو،‏ ۲۰۰۰، فصل ۷، ص ۵(۶فراموش کردن تضاد آزادی ها و علم کردنمسائل پسیکولوژیکی و آنتروپولوژیکیشاخص وضع تاریخی مشخص که در آن،‏کنش سیاسی صورت می گیرد،‏ اغلب تضادآزادی ها و حقوق است.‏مثال بارز در این زمینه را هگل در بارهتراژدی یونان خاطر نشان می شود.‏تضاد آنتی گونه و کرئون رویاروئی شدید دو‏»قدرت عرفی اخالقی«‏ است:‏آنتی گونه ‏»عشق به خانواده«‏ و وابستگیبه احساسات و عواطف و پیوندهای قوم وخویشی را نمایندگی می کند.‏کرئون ‏»قانون در دولت«‏ و عینیتمجله هفته شماره 24 خرداد 1390هنجارهای حقوقی را تجسم می بخشد.‏تحت شرایط عادی هر دو قدرت یاد شده دروحدت انطباق آمیز بسر می برند و مشکلیبا هم ندارند.‏ولی شرایط تضادمندی می تواند پدید آیدو آنها را به انتخاب دردناکی و چه بساتراژیکی ‏)مصیبت باری(‏ وادار سازد.‏•‏»کرئون پادشاه خودکامه ای نیست،‏ بلکهقدرت عرفی اخالقی است.«‏از این رو،‏ آنتی گونه اثر سوفوکلس ‏»مثال مطلقی برای تراژدی«‏ است.‏‏)آثار هگل،‏ جلد ۱۷، ص ۱۳۳(تراژدی،‏ مدل و نوع ادبی مناسبی است برایدرک تضادهای بزرگ.‏درست به همین دلیل که هگل تضاد آزادیها را همیشه در مد نظر داشته،‏ اعالم میکند که سزار تجسم عام بوده و بدون مشکلخاصی بروتوس قاتل سزار را بمثابه‏»شریف ترین فرد«‏ برسمیت می شناسد:‏‏»شریف ترین مردان روم«‏ به توهمی رویمی آورند که گویا با حذف فرد واحدی میتوان به نجات آزادی مبتنی جمهوری دستیافت،‏ آزادی ئی که از دیرباز ابزار یکیاز اقشار نسبتا ممتاز بوده و اکنون ‏)تحتحکومت سزار.‏ مترجم(‏ به ‏»فرمالیسمتوخالی«‏ بدل شده است.‏‏)هگل،‏ فلسفه تاریخ،‏ ص ۷۱۲(تضاد آشکار با سنت لبرالی اکنون وضوحخاصی کسب می کند.‏مونتسکیو درست بر عکس هگل دربارهریشلیو به داوری می نشیند:‏‏»این مرد در کله اش استبداد بوده،‏ اگر درقلبش نبوده باشد!«‏کنستانت نیز همانند مونتسکیو استدالل میکند.‏او در داوری راجع به لودویگ چهاردهم میگوید که او ‏»اوتوریته پارلمان ها،‏ روحانیتو همه سازمان های میانه را تار و مار کردهاست.«‏منظور او از سازمان های میانه که موردمدافعه قرار می دهد،‏ بیشک سندیکاها واتحادیه ها نیستند که از طرف سنت لیبرالیبه مثابه عناصر مزاحم و ابزار غلبه برآزادی عقد قراردادها و آزادی حرکت جامعهبورژوائی تلقی می شوند.‏بلکه مراکز مختلف قدرت اشراف فئودال ومالکیت فئودالی و بورژوائی است.‏موضعگیری مونتسکیو و کنستانت از طرفمادام دو استل نیز اتخاذ می شود.‏او ادعا می کند که ریشلیو و سلطنت مطلقهبطرز ناعادالنه ای آزادی ئی را که فرانسهقدیم داشته،‏ تار و مار کرده اند.‏پس از الغای نظام ارباب رعیتی همه چیزبه تضاد میان آزادی و استبداد تنزل می یابد.‏مونتسکیو راجع به روم باستان از رویاروئیشدید میان حزب سنا ‏)سوال و بروتوس(‏ وحزب مردم ‏)ماریوس و سزار(‏ سخن میگوید:‏از سوئی ‏»حزب آزادی«‏ و از سوی دیگر‏»حمله توده های خشمگین و کور«‏‏)لوسوردو،‏ ۲۰۰۰، فصل ۵، ص ۴(توکه ویل نیز تضاد میان مدت زمان کار وشیوه های عمل در کارخانه و اجاره مسکنرا به مثابه رویاروئی شدید میان روحیهاستبدادی قاعده مندی گرا و مدافعه از آزادیقلمداد می کند.‏هیچکدام از حضرات نه به شرایط مادیزندگی توده های مردم در روم باستان،‏رعایا در رژیم قدیم ‏)آنشی(‏ و پرولتاریایمدرن اشاره می کند و نه به مناسبات قدرت حاکمیت سرکوب در جامعه بورژوائیمیان طبقات حاکم و محکوم.‏اکنون با توجه به این شیوه برخورد دیرآشنا،‏می توان به درک فلسفه تاریخ مورد نظرکارل پوپر و طرفدارانش پی برد:‏تمامت تاریخ جهان به تضاد میان دوستان ودشمنان جامعه باز تقلیل داده می شود.‏شاخص این نظریه گذشته از مانیگرائی انحراف پسیکولوژیکی و آنتروپولوژیکیاست.‏سوبژکت های سیاسی اجتماعی مشخص بامطالبات خود در رابطه با آزادی و حقوقمعین به مثابه دشمنان جامعه باز تلقی نمیشوند،‏ بلکه افراد و یا توده هائی از افراددشمن جامعه باز قلمداد می شوند که دارایتمایالت ناسازگارند و بلحاظ عالم درون،‏استبدادی و خودکامه اند.‏مونتسکیو هم ریشلیو را به همین طرزتوصیف می کند.‏توکه ویل نیز کسانی را که با زیر پا نهادن‏»امر مقدس«‏ آزادی،‏ خواهان مطالبات مادیبرای زحمتکشانند به همین سان توصیف میکند:‏‏»کسی که خواهان آزادی چیز دیگری باشد،‏برای نوکری خلق شده است.«‏‏)توکه ویل،‏ جلد ۲، ص ۲۱۷(هگل ضمن طرفداری از قدرت مرکزینیرومند به معنای ضد فئودالی آن،‏ در بارهسلطنت انتخابی در لهستان نیز بدرستی حکممنفی صادر می کند.‏‏)هگل،‏ ‏»فلسفه حقوق«،‏ پاراگراف ۲۸۱الف )


صفحه 21ایلتینگ در این انتقاد هگل،‏ موضعگیری ئیبه نفع ‏»اصل سلطنت طلبی«‏ و نهایتا به نفعایدئولوژی رستاوراسیون می بیند.‏‏)ایلتینگ،‏ ۱۹۷۳، ص ۱۰۵ ۱۰۷(‏)رستاوراسیون یعنی استقرار مجدد مناسباتاجتماعی سیاسی ئی که ببرکت انقالبسرنگون شده است.‏ مترجم(‏سلطنت انتخابی اما بمراتب شدیدتر از سویمارکس محکوم می شود.‏مارکس سلطنت انتخابی را نه فقط ابزاراشراف فئودال لهستان،‏ بلکه عالوه برآن،‏ ابزار اوتوکراسی ‏)حکومت مطلقه(‏تزاریستی و گسترش طلبی آن تلقی و محکوممی کند.‏‏»آزادی جمهوری خواهانه«‏ که از طرفطرفداران ‏»سلطنت انتخابی«‏ و مخالفانقدرت مرکزی نیرومند مورد تجلیل خارقالعاده قرا می گیرد،‏ پس از تحلیل دقیق،‏ماهیت خود را به مثابه ‏»دموکراسی اشراففئودال«‏ و زیر یوغ کشیدن رعایا آشکار میسازد.‏‏)مارکس،‏ ،۱۹۶۱ ص )۱۲۲ ،۱۰این کمترین ربطی به ایدئولوژیرستاوراسیون ندارد.‏اما آیا حداقل می توان از آن به مثابه آنتیتز روشن و واضحی بر سنت لیبرالی سخنگفت؟برگردیم به آدام اسمیت!‏او در رابطه با نظام ارباب رعیتی دراروپای شرقی به بررسی ئی مبادرت میورزد.‏نظام ارباب رعیتی در اروپای شرقیشباهت زیادی به برده داری فوق الذکر درامریکا دارد.‏این درست است که در نظام ارباب رعیتی چکوسلواکی ‏)بومین(،‏ مجارستانو کشورهائی که پادشاه انتخاب می شود،‏قاعدتا نمی تواند اوتوریته بزرگی وجودداشته باشد.‏‏)آدام اسمیت،‏ ۱۹۸۲، ص ۴۵۵، درس درسال ۱۷۶۶(اقتصاد دان لیبرال بزرگ ‏)آدام اسمیت(‏ همبسان هگل و مارکس،‏ سلطنت انتخابی را بهمثابه پارسنگ ‏»آزادی«‏ کالن زمینداران وکالن برده داران محکوم می کند و در عوضسلطنت موروثی را به مثابه ‏»اوتوریتهبزرگ«‏ توصیه می کند.‏گفته می شود که او برای امریکا نیز حاضربوده،‏ حتی یک ‏»رژیم استبدادی«‏ را بپذیرد.‏اکنون معلوم می شود که پرچم آزادی رااشراف فئودال و یا حتی برده داران نیز میتوانند بر افرازند.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390هگل به این حقیقت امر وقوف روشن دارد.‏از این رو ست که او از شعار ‏»آزادی«‏ کهکالن زمینداران بر زبان می رانند،‏ اخطارمی دهد و به نتیجه گیری زیر دست می زند:‏‏»وقتی کسانی از آزادی سخن می گویند،‏همیشه باید دقت کرد که آیا آنها در لفافهآزادی،‏ در واقع از منافع خصووصی سخنمی گویند و یا نه!«‏‏)هگل،‏ ‏»فلسفه حقوق«،‏ ص ) ۹۰۲لنین به این استنتاج هگل عالقه و اشتیاقخارق العاده از خود نشان می دهد.‏لنین در آن،‏ توجه جدی هگل به ‏»مناسباتطبقاتی«‏ را کشف می کند و حتی ‏»نطفههای ماتریالیسم تاریخی«‏ را.‏‏)لنین،‏ ۱۹۵۴، ص ۱۷۲ ۱۷۴(لنین بسان هگل و برعکس توکه ویل ازدو پهلوئی مقوله آزادی اخطار می دهد:‏‏»آزادی حرف بزرگی است.‏اما زیر علم آزادی صنعت،‏ جنگ هایغارتگرانه بسیاری به راه افتاده و زیر علمآزادی کار،‏ زحمتکشان مورد چپاول بیرحمانه قرار گرفته اند!«‏‏)لنین،‏ ،۱۹۵۵ ص )۱۷۴ ۳۶۴جنگ تریاکنخستین جنگ تریاک )۱۸۴۰ ۱۸۴۲(جنگ اول تریاک میان انگلستان و چین رخداد.‏بریتانیا کشت خشخاش را در هند گسترشداده بود،‏ از این رو تاجران انگلیسی تصمیمگرفتند تا در مقابل دریافت چای،‏ تریاکو کتان صادراتی هند را در اختیار چینبگذارند.‏پس از مدتی،‏ افزایش شدید اعتیاد به تریاکدر چین و در نتیجه افزایش واردات آن وکاهش ذخیره نقره آن کشور،‏ مقامات چینی،‏واردات تریاک را ممنوع اعالم کردند.‏در ماه ژوئن ۱۸۴۰، نیروی دریایی انگلیسبا لشکرکشی به دهانه رود کانتون،‏ نخستینجنگ تریاک را آغاز کرد.‏چین در این جنگ شکست خورد و مجبور بهامضای پیمان نانجینگ شد که بر طبق آن:‏۱هونگ کونگ به پادشاهی بریتانیا واگذارشد.‏۲پنج بندرگاه چین که انگلیسی ها در آن حقاقامت و تجارت داشتند،‏ به روی بریتانیاگشوده شد.‏۳شهروندان بریتانیا که در چین به ارتکابجرم می پرداختند،‏ باید در دادگاه‏ هایانگلیسی محاکمه می شدند.‏۴نرخ عوارض کاالهای وارداتی و صادراتیمی بایست منصفانه باشد.‏۵با امضای پیمان نانجینگ،‏ سایر کشورهامانند ایاالت متحده،‏ روسیه و فرانسه نیزخواستار امتیازات مشابهی مانند بریتانیاشدند و در عرض چند سال قراردادهایمشابهی با چین بستند.‏۶در تاریخ نگاری چین،‏ ‏»تاریخ جدید«‏ چینبا جنگ تریاک آغاز می شود.‏۷آنچه از یاد بشریت نمی رود عبارت استاز تحمیل تریاک به خلق چین بدلیل منافعاقتصادی استعماری.‏دومین جنگ تریاک )۱۸۵۶ ۱۸۶۰(در جنگ دوم تریاک،‏ انگلستان و فرانسهبه بهانه های واهی ‏)بازداشت ۱۲ قاچاقچیانگلیسی و اعدام مبلغین مذهبی فرانسوی(‏چین را مورد حمله قرار می دهند.‏پس از شکست چین،‏ تجارت تریاک قانونیمی شود و مبلغین مذهبی حق تبلیغ و داشتنامالک و مستغالت کسب می کنند.‏از ویکی پیدیاجان استوارت میل لیبرال انگلیسی جنگتریاک را به مثابه جنگ مقدس صلیبی درراه آزادی مورد تجلیل و تکریم قرار میدهد:‏‏»ممنوع اعالم کردن تریاک،‏ آزادی خریداررا بیشتر از آزادی مولد و فروشنده جریحهدار می سازد.«‏‏)جان استورات میل،‏ ۱۹۷۲، ص ۱۵۱(لیبرال انگلیس جان استوارت میل به نامآزادی بر ضد ‏»پلیس اخالق«‏ که هر ازگاهی از سوی سندیکاها رهبری می شود،‏موضع می گیرد و آن را ‏»پلیس روانی«‏می نامد و تالش های کارگران در جهتمحدودسازی مقاطعه کاری را بشدت محکوممی کند.‏‏)جان استوارت میل،‏ ۱۹۷۲، ص ۱۴۴(بر کسی پوشیده نیست که آدام اسمیت سلطنتانتخاباتی را به سبب برسمیت شناسی قدرتبی حد و مرز برای اشرافیت فئودالی محکوممی کند.‏اکنون چه باید کرد؟آیا باید آدام اسمیت را نیز همراه با هگل ومارکس ‏)و لنین(‏ جزو دشمنان لیبرالیسم وجامعه باز ‏)پوپر(‏ تلقی کرد؟


نظریصفحه 23تعلیمات اجباری برمی خیزد و از ‏»مفهومبد فهمیده شدهء آزادی«‏ والدین دم می زند.‏و اعالم می دارد که ‏»دولت باید کنترلهشیارانه اعمال قدرت از طرف افرادی برعلیه افراد دیگر را که با اذن دولت صورتمی گیرد،‏ حفظ کند.«‏‏)استوارت میل،‏ ۱۹۷۲، ص ۱۵۹ ۱۶۰،ص ۱۶۳(ما در این قضاوت دیگرگونه،‏ شاهد گذاراز استدالل تئوریکی معینی به استداللتئوریکی دیگری هستیم و این گذار ضمنانتیجه مبارزات کسانی است که آزادی شانسلب شده است،‏ آزادی ئی که آنها به معنیخودفرمائی بی غل و غش جامعه بورژوائیفهمیده اند.‏و سرانجام می توانیم دلیل انتقاد رودولف هیماز هگل را دریابیم:‏بنظر رودولف هیم،‏ اشتباه هگل آن بودهکه او در فلسفه سیاسی اش ملهم از ‏»عاممجرد«‏ بوده است.‏در حالیکه بنظر رودولف هیم،‏ دولت باید برعکس نظر هگل بطور ‏»مشخص«‏ بربنیان ‏»طبقه بندی عمال موجود در مردم«‏جامعه بورژوائی تشکیل یابد.‏مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد خاص عام در تارنمای دایرة المعارف روشنگریبه قول هیم،‏ ‏»زندگی در جامعه بورژوائیطبقه بندی شده است.‏این طبقه بندی بورژوائی در جامعه باید بهعرصه سیاست انتقال یابد و حکومت بایدبطور ارگانیک از عناصر ارگانیک دولترشد و نمو کند.«‏‏)استوارت میل،‏ ۱۹۷۲، ص ۱۴۴(رودولف هیم نیز بسان اوتو بیسمارککمترین عالقه ای به ‏»لیبرالیسم راینی فرانسوی«‏ ندارد.‏او هم بسان بیسمارک در خود ‏»روحیهاربابی لیبرالی«‏ حس می کند،‏ البته ارباباو نه از اشراف فئودال،‏ بلکه از سرمایهداران بورژوا تشکیل یافته است.‏پایانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390به دورانی جالب خوش آمدیداسالوی ژیژک . ترجمه : گلزاد پاک . تارمنایاندیشه و پیکار‏]یادداشت:‏ مقالۀ حاضر که مطالعۀ دقیق آن را به کسانی که به ایدهء کمونیسممی اندیشند توصیه می کنیم،‏ مقاله ای است پر شور که مانند دیگر آثار ژیژکپر است از حلظه های رعد و برق اندیشه.‏ این امر باعث می گردد که مقالهیکدست به نظر نرسد ولی دارای بخش های بسیار زنده و نو و آموختنی نیزهست.‏ اندیشه و پیکار[‏در چین،‏ اگر شما واقعا از کسی تنفر داشتهباشید،‏ دشنامی که به او میدهید اینست:‏‏»امیدوارم در دوران جالبی به سر ببری!«‏در تاریخ ما ‏»دوران جالب«‏ عمال دوراناضطراب،‏ بیقراری،‏ آشوب،‏ جنگ و نبردقدرت با میلیونها تماشاگر بیگناهی است کهخود از پیامدهای اش در رنج اند.‏ امروز،‏ما آشکارا به مرحله جدیدی از این دورانجالب نزدیک می شویم.‏ پس از چندین دهه‏)وعدهء(‏ دولت رفاه،‏ یعنی زمانی که قطعکمکهای مالی محدود به دوره هایی کوتاهبود و توأم با این وعده که اوضاع به زودیبه حالت عادی بازخواهد گشت،‏ ما به دورهءجدیدی وارد میشویم که در آن بحران یا بهتر بگوییم نوعی وضعیت اقتصادیاضطراری با نیاز به همه نوع اقداماتریاضت کشانه ‏)قطع مزایا،‏ کاهش خدماتدرمانی و آموزشی،‏ هر چه بیشتر موقتیشدن کارها و مشاغل و غیره(‏ امری دائمیست،‏ ثبات می یابد و صاف و ساده تبدیل بهشیوه ای از زندگی میشود.‏این تغییرات ناگهانی،‏ موقعیت ذهنیراحت و آسودهء روشنفکران رادیکال رادر غرب به هم می زند.‏ یکی از تمریناتفکری مورد عالقه آنان در سراسر سدهءبیستم،‏ ‏»فاجعه سازی«‏ از وضعیت بد وناخوشایند ما بود.‏ شرایط واقعی ما به هرگونه ای که بود،می باید به عنوان شرایطی‏»فاجعه بار«‏ محکوم میشد.‏ به یاد بیاوریمچهره هایی مانند آدورنو و هورکهایمر رادر آلمان غربی سالهای پنجاه سدهء گذشته که‏»خسوف عقل«‏ را در جامعه غربی مدرنو مصرف گرا محکوم میکردند،‏ و همزمان،‏از این جامعه به عنوان تنها جزیرهء آزادیدر دریایی از تمامیت گرایی ‏)توتالیتاریسم(‏و دیکتاتوری های فاسد در سراسر کرهءزمین،‏ دفاع میکردند.‏ چنانکه گویی کنایهطعنه آمیز و قدیمی وینستون چرچیل در بارهدمکراسی به عنوان»بد ترین رژیم سیاسیممکن«‏ و اینکه همه رژیمها بد تر از آنهستند،‏ در اینجا به شکل جدی آن تکرارمیگردید:‏ ‏»جامعه مدیریت شدهء«‏ غرب،‏بربریتی ست در لباس تمدن و نقطهء اوجاز خود بیگانگی که فرد خودمختار در آن ازبین رفته است و غیره و غیره.‏ اما با وجودهمه این ها،‏ تمامی رژیم های اجتماعی-‏سیاسی دیگر بدتر هستند،‏ به طوریکه درمقام مقایسه،‏ انسان ناچار به پشتیبانی ازجامعهء غرب است.‏ در اینجا انسان وسوسهمیشود تا خوانشی رادیکال از این عارضهبه دست دهد.‏ آنچه روشنفکران بد شانسنمیتوانند تاب آورند این است که آنها دراصل،‏ زندگی شاد و سالم و آسوده ای رامی گذرانند،‏ به طوریکه برای توجیه رسالتواالی خود،‏ ناچارند سناریویی از فاجعهءرادیکال بسازند.‏ در گذشته و در سال ۱۹۳۷، جرج اورول در کتاب ‏»جاده ای به سویویگان پی یر » این گرایش را به طور کاملمشخص کرد آنگاه که نوشت:‏ ‏»واقعیتِ‏ مهماینست که هر ایدهء انقالبی بخشی از نیرویخود را از باوری پنهان به اینکه هیچ چیزنمیتواند تغییر کند،‏ می گیرد.«‏ رادیکال ها،‏نیاز به تغییر انقالبی را همچون نوعی هدفموهوم صال می دهند که به نقیض خویشمی رسد و از وقوع تغییر واقعی جلوگیریمیکند.‏ اگر قرار است انقالبی به وقوعبپیوندد،‏ بایستی در فاصله ای دور و امنروی دهد،‏ در کوبا،‏ نیکاراگوئه،‏ ونزوئالو …، به طوریکه،‏ همزمان با دلگرمی ازرویدادهای دور دست،‏ بتوانم روال حرفه ایو اکادمیک خود را ارتقاء دهم.‏این ‏»دوران جالبی«‏ که ما در حال ورودبه آنیم،‏ چنین اطمینان و امنیتی را فرو میریزد.‏ در یک درمان روانکاوانه،‏ انسان میآموزد که هوس ها و امیال خود را مشخصو روشن سازد:‏ آیا چیزی را که من فکر


صفحه 24میکنم میخواهم،‏ واقعاً‏ خواهان آن هستم؟مثال رایجی را در نظر بگیریم که در آنشوهری درگیر یک رابطه شهوانی خارجاز ازدواج خویش است،‏ و همواره در رؤیایلحظه ای است که همسرش ناپدید خواهد شد‏)می میرد،‏ از او طالق می گیرد،‏ یا هرجور دیگری(‏ به طوریکه او پس از محوهمسر،‏ قادر خواهد شد که به طور کاملبا معشوقهء خود زندگی کند.‏ هنگامی کهچنین رؤیایی سرانجام عملی شود،‏ تمامیدنیای او فرو می ریزد،‏ زیرا در می یابد کهمعشوقه اش را هم نمی خواهد.‏ همانگونه کهضرب المثلی قدیمی میگوید:‏ چیزی هستکه از بدست نیاوردن چیزی که میخواهیبدتر است،‏ و آن به دست آوردن واقعی آناست.‏ اکادمیست های چپگرا،‏ هم اکنون درحال رسیدن به چنین لحظه ای از حقیقت اند.‏شما تغییر واقعی را میخواستید؟ بفرمایید،‏این گوی و این میدان!‏با وجود این،‏ شرایط جدید به هیچ رو از ماطلب نمی کند که کار صبورانهء روشنفکریرا،‏ که ‏»کار برد عملی«‏ فوری و بالفاصلهندارد،‏ رها کنیم.‏ بر عکس،‏ امروز بایستیبیش از پیش به یاد داشته باشیم که،‏ کمونیسمبا آن چیزی آغاز میشود که ایمانویل کانتآنرا ‏»کاربرد عمومی عقل«‏ می نامید،‏ یعنیاندیشیدن همراه با جهانشمولیت برابریطلبانهء اندیشه.‏ هنگامی که پل قدیس میگوید:‏از نقطه نظر مسیحیت ‏»مرد و زن نداریم،‏یهودی و یونانی نداریم«‏ در واقع مدعیاست که ریشه های قومی و نژادی،‏ هویتملی و غیره،‏ مقوله ای از حقیقت نیستند.‏یا به بیان دقیق کانتی آن،‏ هنگامی که مابر روی ریشه های قومی و نژادی خود،‏تأمل و تمرکز میکنیم،‏ به کاربرد خصوصیعقل می پردازیم که درگیر پیش شرطهایمجله هفته شماره 24 خرداد 1390جزمی و اتفاقی ست،‏ باین معنا که ما،‏ نهبه عنوان موجودات انسانی آزادی که درخانه ای به وسعت جهانشمولی عقل ساکنهستیم،‏ بلکه به صورت افرادی ‏»ناقص عقلو نابالغ«عمل میکنیم.‏ برای کانت،‏ حوزه وقلمرو فضای عمومی جامعه مدنی جهانی،‏پارادوکس ویژگی جهانشمول را نشان میدهد،‏ پارادوکسی از سوژه مفرد که با نوعیمیانبر زدن،‏ وساطت خاص را دور میزند وبطور مستقیم در عام ‏)جهانشمول(‏ شرکتمی جوید.‏ در این دیدگاه،‏ امر ‏»خصوصی«،‏موضوع فردیت ما،‏ آنگونه که در تقابل باپیوندهای مشترک و جمعی باشد،‏ نیست،‏بلکه همان امر جمعی-‏ نهادی هویت خاصماست.‏بنابراین،‏ تالش و مبارزه ما بایستی برآن جنبه هایی متمرکز شود،‏ که تهدیدیبرای فضا و قلمرو ‏»عمومی«‏ هستند،‏مانند اصالحات در آموزش عالی کههم اکنون در بلونیا جریان دارد و یورشسازمانیافته بزرگی است به آنچه کانت آنرا‏»کاربرد عمومی عقل«‏ مینامید.‏ ایدهء پایهای این اصالحات آموزشی،‏ پافشاری براین امر است که آموزش عالی را باید تابعنیازهای جامعه کنیم،‏ آنرا برای حل مسایلمشخصی که با آنها روبرو هستیم سودمندگردانیم،‏ هدف را تولید نظرات کارشناسانهای قرار دهیم تا مشکالتی را که بازیگراناجتماعی با آن ها رو به رو می شوند پاسخدهد.‏ آنچه در اینجا ناپدید می شود،‏ عملواقعی اندیشیدن است.‏ اندیشیدن،‏ نه تنها بهپیشنهاد راه حل برای مشکالتی که به وسیله‏»جامعه«‏ ‏)در واقع دولت و سرمایه(‏ مطرحمیشوند،‏ بلکه دقیقاً‏ تأمل بر روی شکل این‏»مشکالت«،‏ فرمولبندی دوبارهء آنها،‏ وتشخیص مشکل به همان صورتی که آن رابه عنوان مشکل درک و دریافت میکنیم.‏تقلیل دادن و فروکاستن آموزش عالی بهوظیفهء تولید دانش کارشناسی که سودمندیاجتماعی داشته باشد،‏ شکل نمونه واری از‏»کاربرد خصوصی عقل«‏ در سرمایه داریجهانی امروز است.‏این امر اهمیت حیاتی دارد که فشارجاری در جهت ‏»گالیش شالتونگ،‏ همانندسازی اجباری«‏ آموزش عالی ‏)نه تنها درپوشش خصوصی سازی مستقیم یا روابطآن با تجارت،‏ بلکه همچنین به مفهومعمومی تر جهت دادن آموزش به سوی‏»کاربرد اجتماعی«‏ خود،‏ و تولید دانشکارشناسی که به حل مسایل کمک خواهدکرد(‏ به روند محصور کردن فرآورده هایفکری و خصوصی کردن اندیشه و تفکرعمومی پیوند داده شود.‏ این روند باعث یکدگرگونی جهانی در شیوهء مسلط خطابایدیولوژیک به حرکت شده است.‏ اگر درسده های میانه دستگاه ایدئولوژیک کلیدیدولت،‏ کلیسا بود ‏)مذهب به عنوان نهاد(،‏ درمدرنیتهء سرمایه داری سلطهء دوگانه ای،‏هم به صورت ایدئولوژی قانونی،‏ و هم ازطریق آموزش و پرورش ‏)سیستم آموزشیدولتی(‏ بر جامعه تحمیل شده است.‏سوژه ها در نظم قانونی،‏ به عنوانشهروندانی آزاد و میهن پرست مورداستیضاح قرار گرفته اند،‏ در حالی که افراد،‏از طریق آموزش عام اجباری،‏ به شکلسوژه هایی قانونی در آمده اند.‏ بنابراین،‏شکاف بین بورژوازی و شهروند،‏ بین فردخود پرست و سودگرا که عالقمند به منافعخصوصی خود است،‏ و شهروند صاحبحقوق و متعلق به عرصه عام دولت،‏همچنان باقی ماند.‏ به طوریکه با دریافتی


صفحه 25خود به خودی از ایدئولوژی،‏ ایدئولوژی بهعرصه عام ‏)جهانشمول(‏ شهروندی محدودگردید،‏ در حالیکه قلمرو خصوصی منافعخود پرستانه،‏ ‏»پیشا-ایدیولوژیک«‏ بهحساب آمد،‏ و به این ترتیب خود شکافبین ایدیولوژی و غیرایدیولوژی به درونایدیولوژی تغییر مکان داد.‏ آنچه در آخرینمرحله سال های پسا ۱۹۶۸ و سرمایه داری‏»پسامدرن«‏ روی میدهد آن است که،خوداقتصاد ‏)منطق بازار و رقابت(‏ به طورپیشرونده ای در حال تحمیل خود به عنوانیک ایدئولوژی برتری طلبانه است:‏ در سیستم آموزشی،‏ شاهد خلع سالحتدریجی مدارس کالسیک بورژوازی هستیم‏)آی اس آ appa ideological statesratus دستگاه های ایدئولوژیک دولتی(:‏سیستم آموزشی هر چه کمتر و کمتر بهشبکه ای اجباری می ماند که از منافع بازارفراتر رفته،‏ به وسیله دولت سازماندهیشده،‏ و حامل ارزشهای روشنگری ‏)آزادی،‏برابری،‏ برادری(‏ باشد.‏ همه اینها با رجوعبه فرمول مقدس ‏»هزینه های کمتر،‏ بازدهبیشتر«‏ صورت میگیرد.‏ این آموزش بهطور روزافزونی تحت نفوذ اشکال مختلف‏)مشارکت عمومی-‏ خصوصی(‏ قرار دارد.‏ در نحوه ای که قدرت سیاسی سازمانمی یابد و به خود مشروعیت می بخشد،‏سیستم انتخاباتی هر چه بیشتر مانند مدلرقابت بازار پنداشته می شود.‏ انتخابات بهمبادله ای تجاری می ماند که در آن رأیدهندگان گزینشی را ‏»خریداری میکنند«‏تا به مؤثرترین شکل،‏ متضمن حفظ نظماجتماعی،‏ تعقیب اعمال جنایی و غیره باشد.‏بنا بر همان فرمول مقدس ‏»هزینه کمتر،‏بازدهی بیشتر«‏ حتی برخی از وظایفی راهم که می بایستی در حوزه انحصاری قدرتدولتی باشند ‏)مانند اداره زندانها(‏ می توانخصوصی کرد.‏ ارتش هم که دیگر بر پایهسربازگیری عمومی قرار نداشته،‏ بلکه ازمزدوران اجیر شده تشکیل میشود،‏ و غیره.‏ حتی روندهایی که به روابط عاطفی انسانها مربوط هستند نیز به طور روزافزونیدر امتداد رابطه بازار سازمان می یابند.‏آلن بادیو)‏‎۱‎‏(‏ مقایسه ای به عمل آورده بینجستجوی زوج جنسی ‏)یا زناشویی(‏ ازطریق بنگاه های مخصوص زوج یابی،‏ باشیوهء قدیمی ازدواج که والدین از پیش آنرا ترتیب میدادند:‏ در هر دو مورد ‏»عاشقشدن«‏ منتفی است.‏ هیچگونه ‏»افتادن«‏اتفاقی به دام عشق هم وجود ندارد.‏ آنریسک واقعی هم که ‏»برخورد عاشقانه »نامیده میشود،‏ با ترتیبات و اقداماتی که ازپیش صورت گرفته و عالیق مادی و روانیمجله هفته شماره 24 خرداد 1390طرفین را وارد محاسبه میکنند،‏ به حداقلخود میرسد.‏از آنجایی که اقتصاد به عنوان حوزه ایغیرایدئولوژیک در نظر گرفته میشود،‏ بهطور کامال منطقی این دنیای خوشِ‏ کاالییشده و فراگیر نوین،‏ خود را پسا-ایدئولوژیکمی پندارد.‏ البته در اینجا هم هنوز و بیش ازهر زمان دیگر ‏»دستگاه های ایدیولوژیکدولتی«‏ وجود دارد،‏ با این حال،‏ همانگونهکه قبالً‏ دیده ایم،‏ از آنجا که ایدیولوژی،‏ درخود-دریافتی اش،‏ بر خالف ‏]دوران[‏ پیشا-‏ایدیولوژیکی افراد،‏ در درون سوژه ها جایداده میشود،‏ این سلطهء حوزه اقتصادی،‏جز به صورت غیاب ایدیولوژی نمی تواندظاهر گردد.‏ این امر به معنای آن نیست کهایدیولوژی مستقیما و به سادگی،‏ اقتصاد رابه عنوان زیربنای عملی خود انعکاس میدهد:‏ما به طور کامل در درون حوزه ‏»آی اسآ«‏ باقی میمانیم.‏ اقتصاد در اینجا به عنوانمدلی ایدیولوژیکی عمل میکند،‏ به طوری کهکامال موجه است بگوییم اقتصاد،‏ بر خالفزندگی اقتصادی ‏»واقعی«‏ که قطعا از مدلبازار ایده آلیزه شده لیبرالی تبعیت نمی نماید،‏همچون یک ‏»آی اس آ«‏ عمل میکند.‏کدام تغییر ناگهانی در کارکرد ایدئولوژیاین خود – زدایی ایدئولوژی را باعث میشود؟ هنگامیکه لویی آلتوسر مدعی است کهایدئولوژی،‏ افراد را در سوژه ها مخاطبقرار می دهد،‏ منظورش از ‏»افراد«‏ دراینجا موجودات زنده ای است که مکانیسم‏»آی اس آ«‏ بر آنها عمل کرده و شبکه ایاز حرکات و پراتیک های ریز را بر آنهاتحمیل مینماید.‏ در حالی که ‏»سوژه«‏ مقولهای از موجود زنده و از جسم و ماده نیست،‏بلکه نتیجه گرفتار آمدن این موجودات زندهدر درون مکانیسم ‏»آی اس آ«‏ ‏)یا دروننظم نمادین(‏ است.‏ با وجود این،‏ امروزهما شاهد تغییر رادیکالی در کارکرد اینمکانیسم هستیم.‏ آگامبن،‏ جامعهء پسا-‏ سیاسیو بیو-‏ سیاسی معاصر ما را به عنوان جامعهای تعریف میکند که در آن،‏ مکانیسم هایمتعددی افراد را سوژه زدایی میکنند،‏ بدوناینکه سوبژکتیویتهء جدیدی تولید کنند وبدون اینکه آن افراد را سوژه دار کنند.‏ بیو-‏سیاست،‏ منظومه ای را نشان میدهد که درآن،‏ مکانیسم ها دیگر بیش از این،‏ سوژههایی را تولید نمیکنند ‏)»افراد را در سوژهها مخاطب قرار دادن«(،‏ بلکه صرفاً‏ زندگیعریان افراد را مدیریت و تنظیم میکنند.‏ دربیو-‏ سیاست،‏ همهء ما بالقوه انسانی مقدسهستیم.‏این پیروزی ایدئولوژی به عنوان غیرایدئولوژی،‏ آخرین لحظه شکست چپ امروزرا نشان میدهد.‏ اما شکست چه هست؟ آلنبادیو،‏ سه راه متفاوت شکستِ‏ یک جنبشانقالبی ‏)یعنی جنبش رادیکال آزادی بخش(‏را توضیح میدهد.‏ راه اول:‏ شکست مستقیم.‏جنبش بوسیله نیروهای دشمن به سادگیمتالشی شده و شکست می خورد.‏ راه دوم:‏شکست در خود پیروزی.‏ جنبش با تحویلگرفتن راهکار و دستگاه اصلی قدرتدشمن،‏ بر دشمن ‏)دست کم بطور موقتی(‏پیروز میشود ‏)در اینجا هدف گرفتن قدرتدولتی است،‏ یا از راه دمکراتیک پارلمانی،‏یا با یکی گرفتن مستقیم حزب با دولت.(‏ راهسوم:‏ مقدم بر این هر دو و شاید اصیل ترین،‏اما همچنین ترسناک ترین راه،‏ برخاستهاز حس غریزی صحیحی ست که می گوید:‏هر گونه انجماد انقالب به یک قدرت دولتیجدید،‏ مساوی با خیانت به آن است.‏ جنبشانقالبی،‏ ناتوان از خلق و تحمیل یک نظماجتماعیِ‏ حقیقتاً‏ جایگزین،‏ مشغول به یکاستراتژی نومیدانه شده و با ‏»چپگراییافراطی«‏ و توسل به ترور ویرانگر همهجانبه،‏ می خواهد از خلوص خود حفاظتنماید.‏ آلن بادیو با شایستگی تمام،‏ این آخرینراه شکست انقالب را ‏»وسوسه ایثارگرانهءعدم«‏ می نامد:‏‏»یکی از شعارهای بزرگ مائویستی درسالهای سرخ،‏ این بود که:‏ ‏»جرأت داشته باشبجنگی،‏ جرأت داشته باش پیروز شوی«.‏اما می دانیم که اگر دنبال کردن این شعارساده نیست،‏ اگر ذهن آنقدر از جنگیدن نمیترسد که از پیروز شدن،‏ به خاطر آن استکه جنگیدن،‏ آنرا در معرض شکست سادهای قرار میدهد ‏)مثال حمله موفق نبود(،‏ درحالی که پیروزی،‏ آنرا در معرض ترسناکترین شکل شکست قرار میدهد:‏ این شکست،‏آگاهی از این است که پیروزی بیهوده بود،‏که پیروزی تکرار و بازسازی را تدارکمی بیند،‏ که یک انقالب هرگز چیزی نیستبیش از بین–‏ دو – دولت بودن.‏ از همینجاست که « وسوسهء ایثارگرایانهء عدم«‏معنا می یابد.‏ ترسناک ترین دشمن سیاستآزادی بخش،‏ سرکوبگری نظام حاکم نیست،‏بلکه درونی شدن پوچ گرایی ‏)نیهیلیسم(‏ وستمگری و قساوت بی حدی که می تواندخأل و بیهودگی میباشد.«‏ )۲(آنچه بادیو در اینجا به واقع میگوید،‏ متضاددقیق ‏»جرأت داشته باش پیروز شوی«‏ مائواست.‏ از پیروزی ‏)گرفتن قدرت،‏ برقرارییک واقعیت اجتماعی-سیاسی جدید(‏ بایستیترسید،‏ زیرا درس سده بیستم این است که،‏پیروزی یا به بازسازی ‏)بازگشت به منطققدرت دولتی(‏ منجر میشود،‏ و یا در اسارتچرخه ای جهنمی از تصفیه و پاکسازیخود-ویرانگر گرفتار میگردد.‏ به همین دلیل


صفحه 26است که بادیو پیشنهاد میکند که بجای تصفیهو پاکسازی،‏ تفریق و کاهش را قرار بدهیم:‏به جای پیروز شدن ‏)گرفتن قدرت(،‏ میتوان فاصله ای را نسبت به قدرت دولتیحفظ کرد،‏ فضاهایی آفرید منهای دولت.‏اما،‏ آیا در چنین صورتی عمالً‏ به نوعیتقسیم کار ‏)یا متمم یکدیگر بودن(‏ بین چپرادیکال و چپ مصلحت گرا نمی رسیم؟چپ رادیکال،‏ با کنار کشیدن خود از سیاستدولتی،‏ خود را به گرفتن مواضع اصولی وبمباران کردن دولت با خواستها و مطالباتغیرممکن،‏ محدود میسازد.‏ در حالیکه چپمصلحت گرا،‏ پیمانی با شیطان می بندد،‏ بهآن مفهومی که در اعترافات پیتر ماندلسوناینگونه بیان میشود:‏ در موضوع اقتصاد،‏همه ما تاچریست هستیم…‏و آیا این ترکیب کامالً‏ فاسد از سیاستاقتصادی تاچریستی،‏ و حفظ فاصله از قدرتدولتی،‏ همان چیزی نیست که هم اکنون درچین جریان دارد؟ یعنی چین،‏ در ترکیبسلطه سیاسی حزب با دولت مدرن موردنیاز برای تنظیم اقتصاد بازار گسترندهچگونه موفق میشود؟ چگونه واقعیت نهادینهشده از این شعار رسمی دفاع می کند کهنتایج خوب بازار سهام ‏)نرخ باالی سود بهنسبت سرمایه گذاری(‏ راه مبارزه در جهتسوسیالیسم است؟ آنچه در چین با آن مواجههستیم صرفاً‏ وجود یک اقتصاد سرمایهدارانهء خصوصی با قدرت سیاسی کمونیستی‏]جدا از هم[‏ نیست:‏ بایستی به یاد داشته باشیمکه دولت و حزب،‏ از طریق یک رشته ازمجاری شفاف و غیر شفاف،‏ مالک بیشترینتعداد شرکتها ‏)به ویژه شرکتهای بزرگ(‏میباشند.‏ این خود حزب است که از شرکتهامی خواهد که در بازار نتایج عالی به دستآورند.‏ برای حل این بن بست آشکار،‏ دنگ،‏سیستم دوگانهء بی مانندی را تدارک دید:‏ درکنار دستگاه دولتی و سیستم قانونی،‏ نهادهایحزبی که به معنای لفظی کلمه غیرقانونیهستند،‏ نیز به وجود آمد و به موازات دولتفعالیت می کنند . یا آنگونه که هی وایفانگ،‏آنرا به کوتاهی چنین بیان میکند:‏ ‏»به عنوانیک سازمان،‏ حزب در بیرون قرار دارد وباالتر از قانون است.‏ حزب بایستی هویتیقانونی داشته باشد.‏ به بیان دیگر،‏ حزب بایدمانند شخصی باشد قابل پیگرد،‏ در حالیکهبه عنوان یک سازمان،‏ حتی ثبت هم نشدهاست.‏ حزب،‏ خارج از مجموعهء سیستمقانونی موجود قرار داشته و عمل میکند.«‏)۳( وضعیت به گونه ای ست که تو گوییبه قول بنیامین،‏ خشونت نهادی شدهء دولتهمچنان عمل میکند و در سازمانی تجسم مییابد که وضعیت قانونی ناروشنی دارد:‏‏»پنهان کردن سازمانی به بزرگی حزبمجله هفته شماره 24 خرداد 1390کمونیست چین،‏ مشکل به نظر میرسد.‏ اما،‏این حزب نقش پشت صحنه خود را با احتیاطبازی میکند.‏ ادارات مختلف حزب،‏ کارکنانرا کنترل میکنند و رسانه ها،‏ بطور عمدیکمتر در عرصهء عمومی ظاهر میشوند.‏کمیته های حزب ‏)معروف به ‏»گروههایکوچک رهبری«(،‏ که راهنما و دیکتهکنندهء سیاست به وزیرانی هستند که بهنوبهء خود کارشان اجرای سیاست ها ست،‏همگی خارج از دید عمومی قرار دارند.‏ دررسانه های زیر کنترل دولت،‏ به ترکیباین کمیته ها،‏ و در بسیاری موارد حتی بهموجودیت آنها هم،‏ به ندرت اشاره میشود،‏ تاچه رسد به بحث در مورد چگونگی تصمیمگیریشان.«‏بنابراین،‏ پیش-‏ صحنهء قدرت بوسیله‏»حکومت و سایر نهادهای دولتی که آشکارامانند بسیاری از کشورهای دیگر عمل ورفتار میکنند«‏ اشغال میگردد.‏ وزارت امورمالی بودجه را پیشنهاد میکند،‏ دادگاه ها حکمصادر میکنند،‏ دانشگاه ها تدریس کرده ودرجات تحصیلی میدهند،‏ حتی کشیش هاهم مراسم عبادی و تشریفات مذهبی را بهجای می آورند.‏ پس ما از یک سو،‏ سیستمیقانونی،‏ حکومت،‏ مجلس ملی انتخابی،‏ قوهقضائی،‏ قانونمداری و غیره را داریم؛ اما،‏همانگونه که به طور رسمی هم گفته میشود،‏‏»رهبری حزبی و دولتی«‏ با سلسله مراتبسخت و دقیق خود،‏ نشان میدهد که چهکسی در مرتبه اول و چه کسی در مرتبهدوم قرار دارد.‏ این ساختار قدرت دولتی،‏به وسیله حزبی که همه جا حاضر است،‏به موازات دولت و در همان راستا عملمی کند،‏ آنهم از پشت صحنه.‏ البته دولتهایبسیاری در جهان وجود دارند،‏ برخی حتیظاهرا دمکراتیک،‏ که در آنها یک باشگاهیا فرقه ای انحصارگر و نیمه مخفی،‏ عمالً‏حکومت را کنترل میکنند.‏ در دولت تبعیضگر ‏)آپارتاید(‏ آفریقای جنوبی هم جریانانحصاری ‏»برادران بوئر«‏ چنین کنترلی رااعمال میکرد.‏ با وجود این ، آنچه مورد چینرا یگانه و بی مانند میکند این است که اینقدرت متوازی چه در حوزهء عمومی و چهپنهانی خود،‏ نهادینه شده است و در مأل عامبه اجرا در می آید.‏بنابراین،‏ بایستی فرمول ‏»حزب – دولت«‏را به عنوان جنبهء تعریف کننده کمونیسمسده بیستم،‏ پیچیده تر بفهمیم:‏ بین حزب ودولت همواره شکافی وجود دارد،‏ شکافیهم ارز با شکاف بین ایده آل-‏ اگو ‏)قانونسمبولیک(‏ و سوپر اگو.‏ یعنی حزب مانندسایه ای زشت و نیمه مخفی،‏ باقی میماند وبه صورت متوازی نسبت به دولت حضوردارد.‏ دیگر نیازی نیست که مطالبهء سیاسیجدید خاصی وجود داشته باشد که وظیفهاش حفظ فاصله نسبت به دولت باشد چراکه حزب خود این فاصله است.‏ سازمانحزب به نوعی بی اعتمادی بنیادین نسبتبه دولت،‏ ارگان ها و مکانیسم های آن تجسممی بخشد،‏ تو گویی آن ها همواره نیاز بهکنترل و بازرسی دارند.‏ یک کمونیسم حقیقیسدهء بیستمی،‏ هرگز دولت را به طور کاملنمی پذیرد.‏ یک دستگاه مراقبت و دیدبانی،‏خارج از کنترل قانون ‏)دولت(،‏ همواره بایدموجود باشد،‏ تا با قدرتمندی تمام در اموردولت مداخله نماید.‏آیا میتوان این مدل را صاف و ساده غیردمکراتیک تلقی کرد؟ چنین توصیفی ‏)وترجیح اخالقی-‏ سیاسی ناشی از آن برایمدل دمکراتیک،‏ که در آن احزاب،‏ دستکم به طور ظاهری،‏ تابع مکانیسم هایدولت هستند(‏ به معنای افتادن به دام افسانهءدمکراتیک حقوقی،‏ و نادیده گرفتن اینواقعیت است که در یک جامعهء ‏»آزاد«،‏سلطه و بندگی در خصلت ‏»غیرسیاسی«‏حوزهء اقتصادی مالکیت و قدرت مدیریتیقرار داده میشود.‏ درست در همین جاستکه فاصلهء حزب نسبت به دستگاه دولتی،‏و توانایی آن در تاثیر گذاری در ورایمحدودیتهای قانونی ‏]در سیستمی مثلچین[‏ فرصت بی مانندی را برای عملکرد‏»غیرقانونی«‏ فراهم میکند؛ عملکردی که نهتنها به سود تصمیمات تجاری بهتری نسبتبه کارکرد خودبه خودی بازار است،‏ بلکهحتی به سود کارگران و حفاظت از آنها درمقابل نفوذ کور نیروهای بازار نیز میباشد.‏برای نمونه،‏ پس از آنکه بحران مالی سال۲۰۰۸ بر چین نیز اثر کرد،‏ واکنش خودبه خودی بانکهای چینی،‏ همانند بانکهایغربی،‏ محتاطانه بود و شدیداً‏ وام دادن بهشرکتهایی را که خواهان تداوم توسعه بوددندمحدود کردند.‏ حزب به طور غیررسمی‏)بدون هیچگونه قانونی برای مشروعیتدادن به آن(‏ و به راحتی،‏ به بانکها دستورآزاد کردن اعتبارات را داد،‏ و به این ترتیب‏)دست کم تا لحظه کنونی(‏ در تداوم رشداقتصادی چین موفق بوده است.‏بنا براین،‏ در مورد پویایی اجتماعی-‏جهانی امروز،‏ نتیجه گیری اجتناب ناپذیریوجود دارد:‏ امروز،‏ این سرمایه داری استکه کامال انقالبی عمل میکند،‏ و تمامیچشم انداز ما را،‏ از تکنولوژی گرفته تاایدئولوژی،‏ در دهه های اخیر تغییر دادهاست.‏ در حالیکه،‏ محافظه کاران و سوسیالدمکرات ها نسبت به این تغییرات واکنشنشان داده،‏ نومیدانه برای حفظ دستاوردهایقدیمی می کوشند.‏ بریان ماسومی،‏ این بنبست را به روشنی فرموله کرده است؛ بن


صفحه 27بستی استوار بر این واقعیت که سرمایهداری امروز،‏ بر منطق عادی بودن فراگیرnormality[ ]totalizing غلبه کرده،‏ ومنطق زیاده روی و افراط غیر قابل محاسبهو پیش بینی را پذیرفته است:‏‏»آنچه به مراتب بهتر است،‏ متنوع و متغیربودن و حتی بی قاعدگی و غیر قابل محاسبهو پیش بینی بودن است.عادی و طبیعی بودندارد اهمیت خود را از دست می دهد.‏ قاعدهمندی و نظم،‏ شروع به سست شدن کرده،‏ وهمین سست شدن حالت طبیعی و نظام وار،‏بخشی از پویایی سرمایه داری است.‏ اینیک رهایی ساده نیست،‏ بلکه شکل خاصقدرت سرمایه داری ست.‏ از این به بعد،‏ اینقدرت نهادهای منضبط و با برنامه نیستکه همه چیز را تعریف میکند.‏ این قدرتسرمایه داری است که تنوع و گوناگونیایجاد میکند،‏ زیرا بازارها اشباع میگردندو…‏ منطق سرمایه داری تولید ارزشاضافی،‏ به حوزه ارتباطی چنگ انداختهو در صدد تصاحب آن است،‏ که در عینحال،عرصه بوم شناسی سیاسی ‏)اکولوژی(‏و حوزه اخالقی مقاومت در برابر هویت واهداف قابل پیش بینی نیز هست.‏ این امربسیار پردردسر و گیج کننده است،‏ زیرابه نظرم بین پویایی قدرت سرمایه داریو پویایی مقاومت،‏ نوعی همگرایی وجودداشته است.«‏ )۴(بنابراین،‏ هنگامی که نائومی کالین نوشتکه:‏ ‏»در اقتصاد نئولیبرالی،‏ در هرسطحی،‏ گرایشی انحرافی به سوی تمرکز،‏یکپارچگی و یکنواخت سازی وجود دارد،‏و این گرایش،‏ خود اعالم جنگی ست علیهتنوع و گوناگونی«،‏ آیا خود را بر چهره ایاز سرمایه داری متمرکز نکرده که آخرینروزهای عمرش را می گذراند؟ آیا او نبایدمورد تشویق و تحسین کسانی قرار گیرد کهمی خواهند سرمایه داری معاصر را مدرنکنند؟ آیا همین آخرین گرایش در مدیریتبنگاه ها نیست که ‏»قدرت را متنوع و واگذارمی کند،‏ و تالش دارد به ابتکار و خالقیتمحلی تحرک بخشیده و خود-‏ سازمانیابی راتشویق کند؟«‏ آیا گرایش ضد تمرکز،‏ خودموضوعی در سرمایه داری دیجیتالی شدهء‏»جدید«‏ نیست؟مسئله در اینجا حتی»پردرد سرتر و گیجکننده تر«‏ از آن چیزی است که در ظاهربه نظر میآید.‏ مارکس به روشنی دریافت کهچگونه سرمایه داری،‏ پویایی نفس گیریاز خود-افزایی سودمندی تولید ‏)بهره وریتولید(‏ را به کار انداخته بود.‏ به شرح وتوصیف شیفته وار او بنگرید که چگونهدر سرمایه داری ‏»همه اجسام جامد ذوبمجله هفته شماره 24 خرداد 1390شده و به بخاری سبک تبدیل میشوند«‏ وچگونه سرمایه داری بزرگترین نیروییاست که تمامی تاریخ بشر را به انقالب میکشاند.‏ از سوی دیگر،‏ مارکس این را همبه روشنی دریافت که چگونه این پویاییسرمایه داری،‏ به وسیله موانع و تضادهایدرونی خودش به پیش رانده میشود،‏ ومحدودیت اصلی و نهایی آن ‏)محدودیتبارآوری تولیدی خود-‏ پیشروندهء آن(‏ خودسرمایه است،‏ یعنی پیشرفت پیوسته و بدونوقفهء سرمایه داری و انقالبی کردن شرایطمادی خودش،‏ و رقص دیوانه وار مارپیچنامشروط بارآوری تولیدی،‏ سرانجام چیزینیست غیر از پروازی نومیدانه به پیش برایفرار از تضاد نابود کنندهء ذاتی و نهفته دردرون خویش.‏ خطای بنیادی مارکس اینبود که از این بینش ها نتیجه گیری کرد کهیک نظم اجتماعی جدید و باالتر ‏)کمونیسم(‏ممکن است؛ نظمی که نه تنها پابرجا میماند،‏بلکه به درجهء باالتری صعود میکند وپتانسیل مارپیچی خود-افزایی بارآوری تولیدرا به طور کامل آزاد میسازد؛ پتانسیلی کهدر سرمایه داری به علت موانع / تضادهایذاتی خود،‏ بارها با برآمد بحران هایاقتصادی و ویرانی های اجتماعی،‏ خنثیمیگردد.‏ به طور خالصه،‏ آنچه مارکسنادیده می گرفت،‏ در زبان خاص دریدا اینبود که،‏ مانع / آنتاگونیسم درونی و ذاتیسرمایه داری،‏ به طور همزمان هم به عنوان‏»شرط امکان ناپذیری«‏ آزاد شدن کاملنیروهای مولد عمل می کند و هم ‏»شرطامکان پذیری«‏ آنها.‏ حال اگر مانع،‏ یعنیتضاد ذاتی سرمایه داری را لغو کنیم،‏ تمامینیروی آزاد شده برای سودمندی تولید را کهسرانجام پس از رها شدن از مانع حاصلمیشود،‏ به دست نمی آوریم،‏ بلکه دقیقا همانسودمندی تولیدی ای را از دست می دهیم،‏که به نظر میرسید به وسیله سرمایه داریایجاد شده،‏ و همزمان خنثی میگردید.‏ اگرمانع را بر داریم،‏ همان پتانسیلی که به وسیلهاین مانع بی اثر میشد،‏ رو به تضعیف مداممیگذارد.‏ ‏)نقد الکان به مارکس در همین جاست که بر انطباق و همپوشانی مبهم بین‏]مفاهیم[‏ ارزش افزوده surplus-value وارزش سودمندی surplus-enjoymentمتمرکز میشود.(‏ کمونیسم مارکسی،‏ اینمفهوم از جامعه ای با بهره وری تولیدیخالص و آزاد شده،‏ و خارج از چارچوبسرمایه،‏ یک فانتزی ذاتی و نهفته در خودسرمایه داری بود،‏ تخطی ذاتی سرمایهداری در شکل ناب خود بود،‏ یک فانتزیایدئولوژیکی محض به حفظ اعتماد به توانتولیدی ایجاد شده به وسیله سرمایه داری درعین خالصی از ‏»موانع«‏ و آنتاگونیسم هایآن بود.‏ اما همانگونه که تجربه غم انگیز‏»سوسیالیسم واقعا موجود«‏ نشان میدهد اینموانع و آنتاگونیسم ها تنها قالب ممکن برایموجودیت مادی مؤثر در جامعه ای با خود-‏افزایی توان تولیدی دائمی بود.‏میکائل هاردت و تونی نگری،‏ شاخصترین روایت از تالش قهرمانانه ای رابسط دادند که بر مختصات بنیادی مارکسیتکیه کرده و نشان دهند که چگونه چرخش‏»پسامدرن«‏ سرمایه داری و پیدایش جامعه‏»پساصنعتی«‏ با تأکید جدیدی که بر جنبهءاطالعاتی کارمی گذارد،‏ شرایطی را برایانقالبی کردن جامعه،‏ حتی رادیکال تر ازآنچه مارکس تصور میکرد فراهم آورده استکه گشایشی برای امکان پذیری ‏»دمکراسیمطلق«‏ محسوب می گردد.‏ مشکل با هاردتو نگری این است که آنها بیش از حدمارکسیست هستند،‏ و با تحویل گرفتن طرحبنیادی مارکس در مورد پیشرفت تاریخی:‏همانند مارکس،‏ پتانسیل انقالبی ‏»فرایندبی مرز و بوم کننده یا انفصال از موطن«‏)Deterritorializing( سرمایه داری راجشن میگیرند.‏ همانند مارکس،‏ تضاد درونیسرمایه داری را در شکاف بین این پتانسیلو شکل سرمایه،‏ در تصاحب ارزش اضافیبه وسیله مالکیت خصوصی میدانند.‏به طور خالصه،‏ هاردت و نگری،‏درک قدیمی مارکسیستی در باره کشمکشبین نیروهای مولد و روابط تولیدی رااعتباری دوباره می بخشند:‏ سرمایه داری‏»جوانه های شکل جدیدی از زندگی آینده«‏را پرورش میدهد،‏ ارزش های ‏»مشترک«‏جدیدی را بدون وقفه تولید میکند،‏ به طوریکه در یک انفجار انقالبی،‏ این ارزشهایمشترک جدید بایستی از اسارت شکلاجتماعی کهنه آزاد گردند.‏ در اینجا،‏ هاردتو نگری در مواضع دلوز باقی می مانند:‏هنگامی که دلوز و گواتاری در اثر خود‏»آنتی اودیپ«‏ می نویسند که ، شخص مبتالبه اسکیزوفرنی در کشمکش و تقال برایرسیدن به باالترین حد انفصال از موطنخود ‏»در جستجوی حد نهایی سرمایه داریاست:‏ او تمایل ذاتی آن است که به حد کمالرسیده است.«‏ )۶( پرسش این است که آیابه این ترتیب،‏ دلوز و گواتاری تأیید نمیکنندکه پروژهء اجتماعی-‏ سیاسی خودشان،‏تالشی نومیدانه برای واقعیت بخشیدن بهفانتزی ذاتی خود سرمایه داری و مختصاتمجازی آن است؟ آیا به این ترتیب،‏ کمونیسمبه آن چیزی تقلیل داده نمیشود که شخصشخیص بیل گیتز،‏ آنرا ‏»سرمایه داری بدوناصطکاک«‏ نامیده است؟ یعنی سرمایهداری ای که در آن گردش سرمایه با سرعتنامحدودی باال رفته و تشدید میگردد؟ شگفتآور نیست که اخیرا نگری،‏ هر چه بیشتر و


صفحه 28بیشتر سرمایه داری دیجیتالی ‏»پسامدرن«‏را تمجید و ستایش میکند،‏ و مدعی است کهاین همان کمونیسم است،‏ و فقط نیاز به یکهل و ضربه کوچک دارد،‏ به یک ژسترسمی،‏ تا آشکارا جامعه ای کمونیستی بشود.‏امروز،‏ کمبود نیروی ضد سرمایه داریوجود ندارد.‏ ما حتا شاهد وفور نقد فجایعسرمایه داری هستیم:‏ کتاب ها و روزنامه هابا پژوهشهای عمیق،‏ گزارش های تلویزیونیبه مقدار فراوان در مورد شرکت هایی کهبا بیرحمی محیط زیست ما را آلوده میکنند،‏در مورد بانکداران فاسدی که کماکان پاداشهای چرب و نرم دریافت می کنند،‏ در حالیکهبانکهایشان با پول مردم نجات می یابند،‏ درمورد فروشگاههای شیرینی فروشی کهکودکان را به اضافه کاری وامیدارند،‏ وغیرهو غیره.‏ با این حال،‏ در تمامی این جریانسرشار از انتقاد،‏ یک کلک وجود دارد.‏ آنچهدر این انتقادات،‏ هر اندازه هم که بیرحمانهباشند،‏ به مثابهء یک قاعده مورد پرسشقرار نمی گیرد،‏ قالب دمکراتیک – لیبرالیمبارزه با این افراط کاری های سرمایهداری است.‏ هدف این انتقادات ‏)صریح و بیپرده یا تلویحی و پوشیده(‏ دمکراتیزه کردنسرمایه داری است.‏ هدف اینست که ازطریق فشار رسانه های جمعی،‏ بررسیهایپارلمانی،‏ قوانین سختگیرانه تر،‏ تحقیقاتدرستکارانهء پلیس و غیره و غیره،‏ کنترلدمکراتیک را بر روی اقتصاد گسترش دهند.‏اما چارچوب دمکراتیک نهادینهء دولتقانون ‏)بورژوایی(‏ هرگز مورد پرسش قرارنمی گیرد.‏ این چارچوب همانند ‏“گاو مقدس”‏باقی میماند.‏ حتی رادیکال ترین شکل این‏»ضد سرمایه داری اخالقی«‏ ‏)فوروم پورتوآلگره و جنبش سیاتل(‏ هم جسارت دست زدنبه این چارچوب سرمایه داری را به خودنمیدهد.‏اینجاست که بینش کلیدی مارکس،‏ شایدامروز بیش از هر زمان دیگری،‏ اعتبار خودرا همچنان حفظ کرده است.‏ برای مارکسپرسش در باره آزادی،‏ اساسا در عرصهسیاسی مطرح نیست ‏)آیا یک کشور انتخاباتآزاد دارد؟ آیا قضات و وکال مستقل هستند؟آیا رسانه ها از فشارهای پنهانی آزادند؟آیا به حقوق بشر احترام گذاشته میشود؟ ورشته باال بلند مشابهی از پرسشهای مختلف‏»مستقل«‏ ( و نه چندان مستقل(،‏ که نهادهایغربی بکار میبرند،‏ هنگامیکه میخواهندحکمی را در باره کشوری صادر نمایند.(‏کلید آزادی واقعی و عملی،‏ بیشتر در شبکه‏»غیرسیاسی«‏ روابط اجتماعی نهفته است،‏از بازار تا خانواده و آن جاهایی که نیاز بهتغییر وجود دارد.‏ اگر بهبود و تغییر واقعیمیخواهیم،‏ کارمان اصالحات سیاسی نیست،‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390بلکه تغییر در روابط اجتماعی ‏»غیرسیاسی«‏تولید است،‏ که این نیز خود نه به معنایانتخابات دمکراتیک یا دیگر اقدامات سیاسیبه مفهوم محدود آن،‏ بلکه به معنای مبارزهءطبقاتی انقالبی است.‏ما در باره اینکه چه کسی چه چیزیرا دارا باشد،‏ در باره روابط درون یککارخانه و غیره،‏ رأی نمی دهیم.‏ همه اینها مربوط به روندهایی خارج از حوزهءسیاست هستند.‏ موضوع توهم زا و فریبندهاین است که انتظار داشته باشیم با ‏»تعمیم وتوسعه«‏ دمکراسی به درون این حوزه،‏ مثالبا سازماندهی ‏»دمکراتیک«‏ بانکها تحتکنترل مردم،‏ بتوان امور را به طور مؤثریتغییر داد.‏ تغییرات رادیکال در این عرصه،‏می بایستی در خارج از حوزهء ‏»حقوق«‏قانونی صورت پذیرد.‏ در چنین راهکارهای‏»دمکراتیکی«‏ ‏)که البته میتواند نقش مثبتیرا هم بازی کند(،‏ صرف نظر از اینکهضدیت با سرمایه داری تا چه حد رادیکالباشد،‏ راه حل مورد جستجو همواره درکاربرد مکانیسمهای دمکراتیک است.‏ ‏]اما[‏هرگز نباید فراموش کرد که این مکانیسمها خود بخشی از دستگاه دولت بورژواییهستند،‏ دولتی که کارکرد بی دردسرِ‏ بازتولید سرمایه داری را تضمین مینماید.‏آلن بادیو،‏ در نظر خود واقعا حق داشتآنجا که می گفت:‏ امروز نام دشمن اصلی،‏سرمایه داری،‏ امپراطوری،‏ استثمار،‏ یاچیزی مشابه این ها نیست،‏ بلکه دمکراسیاست.‏ امروز،‏ این»توهم دمکراتیک«‏ وپذیرش مکانیسم های دمکراتیک به عنوانقالب اصلی برای هر گونه تغییر است،‏که از تغییر رادیکال روابط سرمایه داریجلوگیری میکند.‏محدودیت برخورد قانونی-دمکراتیک درجریان اخیر ریزش نفت به خلیج مکزیککامال مشهود بود.‏ آنچه در واکنش رئیسجمهور آمریکا ‏)باراک اوباما(‏ مسخره مینمود،‏ این ایده بود که یک شرکت خصوصی،‏مهم نیست که چقدر ثروتمند باشد،‏ میتواندبرای آسیب های حاصل از یک فاجعهزیست-محیطی،‏ خسارت بپردازد.‏ فاجعه ایکه دامنهء آن از محیط زندگی مردم آمریکافراتر رفته و بنیادهای شیوهء زندگی ما راویران می کند.‏ جستجوی عامل مقصری کهبایستی از نظر قانونی مسئول آسیب شناختهشود،‏ بخشی از چارچوب ذهن قانونگرایماست.‏ مردم میتوانند فروشندگان زنجیره ایخوراکی های آماده را به عنوان مسئولینچاقی خود،‏ مورد پیگرد قانونی قرار دهند‏)و میدهند(.‏ حتی صحبت از جبران دردهایدوران بردگی در میان مردم مطرح است،‏و بحث ها پیرامون آن است که از مدتهاقبل آسیب های حاصل از چنین نهادی میبایست جبران می شد و غیره.‏ این تنزلتا حد پوچی،‏ نشان می دهد که کجای اینمنطق لنگ می زند:‏ این منطق نه بیش از حدرادیکال،‏ بلکه به اندازه کافی رادیکال نیست.‏وظیفهء اصلی در اینجا،‏ گرفتن خسارت ازمسئولین آسیب ها نیست،‏ بلکه تغییر دادنشرایط به گونه ای است که عاملین بیش ازآن نتوانند در موقعیتی باشند که باعث آسیبها گردند ‏)یا باعث فعالیت هایی شوند کهآسیب میرسانند(.‏ این،‏ آن چیزی است کهواکنش اوباما فاقد آن بود.‏ یعنی ارادهء اقدامفراتر از برخورد تنگ قانون گرایانه برایتنبیه مقصر.‏ در فاجعه ای با ابعاد ریزشنفت به خلیج مکزیک،‏ حکومت بایستی اعالموضعیت اضطراری می کرد و تمامی منابع،‏از جمله ارتش را به حالت بسیج و آماده باشدر می آورد،‏ و همزمان،‏ اگر قرار بود کهتمامی منطقه به ناحیه ای غیر قابل سکونتتبدیل شود،‏ دولت می بایستی خود را برایبد ترین شرایط آماده می کرد.‏بنابراین،‏ احتمال خطر و انفجار ‏]زیستمحیطی[‏ در همه جا وجود دارد،‏ و امید واعتماد ما این است که دانشمندان از پس آن هابر آیند.‏ مشکل در همین جاست.‏ کارشناسانعلمی قرار است که همه چیز را بدانند،‏ امانمی دانند.‏ گسترش علم در جوامع ما،‏ دوجنبه غیرمنتظره دارد.‏ ما هر چه بیشتر وبیشتر،‏ حتی در خصوصی ترین تجربهءخود ‏)امور جنسی و مذهب(‏ به کارشناساناستناد میکنیم.‏ اما،‏ این علمِ‏ همه جا حاضر،‏دانش علمی را به میدان ناسازگاری ازتوضیحات و تبیین ها و توصیف های متعددو مغایر با هم،‏ تبدیل میکند.‏ استفادهء معمولاز عنوان ‏»نظر کارشناسی«‏ نشان دهندهءاین وضعیت جدید است.‏ در روزگار گذشته،‏ما مردم معمولی و فانی،‏ نظرات متعددیداشتیم و از کارشناسان انتظار بیان یکحقیقت علمی جهانشمول و یگانه می رفت.‏آنچه امروز از علم نصیب ما می شود،‏‏»نظرات کارشناسی«‏ گوناگون و ناسازگاربا هم است.‏مقوله نمونه واری که این درماندگی علمرا بر مال می سازد،‏ و همزمان،‏ با پردهءفریبندهء اعتماد و اطمینان کارشناسی،‏ برآن سرپوش میگذارد،‏ ‏»حد نصاب«‏ میباشد.‏تا چه حد میتوانیم هنوز هم ‏»با اطمینان وبدون خطر«‏ محیط زیست خود را آلودهکنیم؟ چه میزان سوخت فسیلی را میتوانیمبسوزانیم؟ سالمت ما چه مقدار از مواد سمیرا هنوز هم میتواند تحمل کند؟ ( یا با روایتینژادپرستانه:‏ چه تعدادی از خارجیان رامی توان در جامعهء ما ادغام کرد،‏ بدون


صفحه 29اینکه هویت خودمان در خطر قرار گیرد؟(‏موضوعی که در اینجا روشن است این استکه به علت عدم شفافیت در اوضاع،‏ در هر‏»حد نصاب«‏ عنصری دلبخواهی و اختیاریوجود دارد.‏ آیا واقعا میتوانیم اطمینان داشتهباشیم که باالتر از حداکثر مقدار قند خونما که به وسیلهء پزشک تعیین شده است،‏در خطر قرار نداریم و سالمت مان تأمیناست؟ آیا افزایش دمای کره زمین باندازه دودرجه سانتیگراد،‏ قابل تحمل است و باالتراز آن فاجعه بار؟ شگفت آور نیست که یکهفته پس از اعالم ممنوعیت پرواز هواپیماهابر فراز آسمان اروپا ‏)به دنبال فورانآتشفشانی در کشور ایسلند(،‏ این ممنوعیتلغو گردید،‏ زیرا گزارش های منتشر شدهدر رسانه ها،‏ حکایت از آن داشت که برطبق ‏»نظرات کارشناسی«‏ دیگری،‏ ابرخاکستر آتشفشانی،‏ خطری واقعی بر فرازاروپا نیست و همهء اضطراب و نگرانی دراین باره،‏ فقط واکنشی هراس آلود بوده است.‏مسئله در اینجا این است که به چه کسی بایدباور داشت.‏ برای ما مردم معمولی،‏ حتیاگر برخی آثار اختالل در محیط زیست راهم احساس کنیم ‏)مثال یک خشکسالی دراینجا،‏ یک طوفان غیر عادی شدید در آنجا وغیره(،‏ روابط بین این آثار و علل بیان شدهبوسیله کارشناسان،‏ به هیچ وجه روشن وشفاف نیست.‏آنچه موضوع را بیشتر پیچیده می کند،‏این است که بسیاری از تهدیدات زیست-‏محیطی بوسیله خود علم و تکنولوژی ایجادمیشوند ‏)آثار زیست-‏ محیطی صنعت ما،‏آثار و نتایج روانی بیوژنتیک کنترل نشده،‏و غیره(.‏ با وجود این،‏ سرزنش علم مدرنکار ساده و راحتی است.‏ علوم به طورهمزمان،‏ هم ‏)یکی از(‏ منابع خطر هستند وهم تنها وسیلهء ما برای درک و تعریف اینتهدیدها،‏ و همچنین ‏)یکی از(‏ منابع ما برایمقابله کردن و یافتن راهی برای خالصیاز این تهدیدهاست.‏ حتی اگر تمدن علمی-‏تکنولوژیکی را برای گرم شدن کرهء زمینسرزنش کنیم،‏ باز هم به همین علم نیاز داریمتا نه فقط در جستجوی راه هایی برای یافتنراه حل این تهدید باشیم،‏ بلکه به همین علمهم نیاز داریم تا به درک این تهدید دستیابیم.‏ ‏»سوراخ اوزون«‏ در آسمان،‏ فقط بهوسیلهء دانشمندان می تواند ‏»رؤیت شود«.‏این،‏ سطر از ‏]اپرای[‏ ‏»پارسیفال«‏ واگنر،‏مبنی بر اینکه:‏ ‏»زخم،‏ تنها به وسیلهء نیزهای که آنرا ایجاد کرده میتواند شفا یابد«،‏در اینجا ربط و مناسبت جدیدی می یابد:‏هیچگونه راهی برای بازگشت به خرد کلیتگرای پیشا-علمی وجود ندارد،‏ فقط علم،‏ کهخود ‏)تا حدی(‏ مسئول مشکالت ماست،‏ میمجله هفته شماره 24 خرداد 1390تواند ما را از این مشکالت برهاند.‏در روز ۲۸ نوامبر ۲۰۰۸، ایوومورالس رئیس جمهور بولیوی،‏ فراخوانی باعنوان»تغییر آب و هوا:‏ سیاره را از دستسرمایه داری نجات دهید«‏ انتشار داد.‏ اینفراخوان اینگونه آغاز میشود:‏ ‏»امروز،‏ مامزمین بیمار است.«‏سیاستی که حکومت مورالس در بلیویدنبال میکند،‏ سزاوار هر نوع حمایتیهست،‏ اما با وجود این،‏ خطوط نقل شده،‏با روشنی دردآوری محدودیت ایدئولوژیکیآنرا نشان میدهد ‏)محدودیتی که همواره برایآن بهای عملی پرداخت میشود.(‏ مورالسبدون هیچ مشکلی،‏ به همان روایت سقوطیمتکی میشود که در لحظهء تاریخی دقیقیروی داد:‏ ‏»همه چیز با انقالب صنعتی درسال ۱۷۵۰ آغاز گردید….«‏ و به طورپیشگویانه ای این سقوط را عبارت از،‏ ازدست دادن ریشه هایمان در مام زمین میداند.‏او می نویسد ‏»تحت سیستم سرمایه داری،‏مام زمین وجود ندارد.«‏ ‏)در اینجا وسوسهمی شوم که بیفزایم،‏ اگر یک چیز خوب درباره سرمایه داری وجود داشته باشد،‏ همانااین است که در آن،‏ مام زمین،‏ بیش از اینوجود ندارد.(‏ و ادامه می دهد که ‏:»سرمایهداری منبع عدم تقارن و عدم تعادل در جهاناست«.‏این گفته به معنای این است که،‏ باید تقارنو تعادل ‏»طبیعی«‏ را به جهان بازگردانیم.‏تقارن و تعادلی که در کیهان شناسی جنسیتیافتهء سنتی،‏ با مادرمان زمین ‏)و پدرمانآسمان(‏ تجسم یافته است.‏ این نوع اکولوژی،‏به احتمال زیاد،‏ می رود تا به شکل غالبو مسلطی از ایدیولوژی سدهء جدید تبدیلگردد،‏ تریاک جدیدی برای توده ها شود،‏ تابه جای مذهب در حال افول بنشیند:‏ کارکردبنیادی مذهب قدیم را تحویل بگیرد و اقتداربی چون و چرایی را به صحنه آورد کهتوان تحمیل انواع محدودیت ها را دارد.‏به همین دلیل هم هست که ، هر چند بومشناسان ‏)اکولوژیست ها(‏ همواره از ما تغییررادیکال شیوه زندگیمان را طلب میکنند،‏ امادر زیر این مطالبه،‏ متضاد آن نهفته است،‏یعنی یک بی اعتمادی عمیق به تغییر و بهپیشرفت.‏آزادی فزایندهء ما در کنترل بر رویطبیعت،‏ بقای خود ما،‏ وابسته به رشته ایاز پارامتر های طبیعی ثابتی هستند که ما بهطور خود به خودی آنها را همچون یک دادهو مفروض میگیریم ‏)دما،‏ ترکیب هوا،‏ سیستمآبرسانی و تهیهء انرژی کافی و غیره(،‏ مامی توانیم ‏»هر چه می خواهیم،‏ بکنیم«‏ فقطتا آنجا که به اندازه کافی در حاشیه بمانیم،‏به طوریکه اختاللی جدی به پارامترهایحیات بر روی زمین وارد نسازیم.‏ محدودیتآزادی ما در رابطه با طبیعت،‏ که خود را دراختالالت زیست-محیطی به گونه ای ملموسنشان میدهد،‏ محصول پارادوکسی از رشدتصاعدی آزادی و قدرت ماست.‏ تواناییروزافزون ما در تغییر طبیعت پیرامونمان،‏می تواند خود پارامترهای بنیادی زمینشناسانه زندگی بر روی زمین را بی ثباتو ناپایدار گرداند.‏ این واقعیت که نوع بشر،‏خود در حال تبدیل شدن به عاملی زمینشناسانه بر روی زمین است،‏ نشان میدهد کهعصر زمین شناسانه جدیدی آغاز شده است،‏که دانشمندان آن را ‏»آنتروپوسین«)عصرجدید انسان(‏ نامگذاری کرده اند.‏ با وقوعزلزله های ویرانگر اخیر در چین،‏ مفهومآنتروپوسین واقعیت مسلم جدیدی کسب کردهاست.‏ دالیل قانع کننده ای برای این تخمینوجود دارد که علت اصلی،‏ و دست کم شدتغیرمنتظرهء زلزله ها،‏ ساختن سد عظیمموسوم به سه گلوگاه بود که منجر به شکلگیری دریاچه های مصنوعی جدید و بزرگیدر آن نواحی گردید.‏ به نظر می رسد کهفشار اضافی وارد شده بر روی سطح زمین،‏بر تعادل الیه های زیرزمینی اثر کرده وبه وقوع زلزله کمک کرده است.‏ بنابراین،‏پدیده ای ابتدایی مانند زلزله را هم بایستیدر ردیف پدیده هایی قرار داد که تحت تاثیرفعالیت انسان بر روی زمین قرار دارند.‏با وجود این،‏ در این آمادگی ما به پذیرشمسؤولیت تقصیر در تهدیدات زیست محیطیچیز فریبنده ای هست که دوباره به مااطمینان می بخشد.‏ ما دوست داریم مقصرباشیم.‏ زیرا در آن صورت،‏ همه چیز بهخود ما بستگی دارد،‏ و این ما هستیم کهریسمان فاجعه را میکشیم،‏ خود ما هستیم کهبا تغییر شیوهء زندگی،‏ خودمان را به راحتینجات می دهیم.‏ آنچه برای ما ‏)دست کم دردنیای غرب(‏ پذیرش اش واقعا مشکل است،‏این است که ما به نقش کامال منفعلِ‏ یکناظر ناتوان تقلیل داده شده ایم که تنها میتواند بنشیند و تماشاگر سرنوشت آیندهء خودباشد.‏ برای اجتناب از چنین نقشی حاضریمبه طور دیوانه واری وارد یک مجموعهفعالیت شویم:‏ برگرداندن کاغذ های کهنه بهچرخهء مجدد تولید،‏ خریدِ‏ غذاهایی که ازمواد آلی ساخته میشوند،‏ و هر کار دیگریکه فقط به ما اطمینان دهد که به چیزیمشغولیم و سهم خود را ادا میکنیم.‏ وضعما همانند هوادار یک تیم فوتبال است،‏ کهبا فریاد زدن و پریدن از روی مبل در جلوتلویزیون در خانه،‏ با باوری خرافی به اینکهاین عمل او،‏ به طریقی،‏ بر نتیجهء بازی


صفحه 30تأثیر دارد به حمایت از تیم خود می پردازد.‏اما آنچه بی عملی ما را توضیح می دهددوگانگی نگرش ما نسبت به فجایع زیستمحیطی ست.‏ ما می دانیم که تهدید یکفاجعه،‏ جدی و واقعی ست،‏ اما باور کاملنداریم که آن فاجعه می تواند روی دهد.‏ درمورد شبه فعالیتی که می کنیم،‏ این دوگانگیدور زده می شود.‏ به خوبی می دانیم که نمیتوانیم بر روندی که ممکن است به نابودیما منجر شود ‏)مانند یک فوران آتشفشانی(،‏تأثیری واقعی داشته باشیم،‏ اما با وجود این،‏پذیرش آن برایمان با شوک روانی همراهاست.‏ بنابراین نمی توانیم منفعل بمانیم،‏ حتیاگر بدانیم که عمل ما در نهایت بی معناست.‏آیا به همین دلیل نیست که غذاهایی با موادآلی خریداری می کنیم؟ چه کسی واقعا باوردارد که سیب های ‏»آلی«‏ نیمه پوسیده وگران قیمت سالم تر هستند؟ نکته اینجاست کهبا خریدن آنها،‏ نه تنها محصولی را می خریمو مصرف می کنیم،‏ بلکه همزمان،‏ کاری بامعنا انجام می دهیم.‏ توجه و هشیاری جهانیخود را نشان می دهیم.‏ در یک پروژه جمعیبزرگ شرکت می کنیم.‏ همین جاست که این‏»سرمایه داری اخالقی«‏ به باالترین درجهءخود می رسد:‏ به عنوان مثال شرکتی بنام‏»تامس شوز«‏ در سال ۲۰۰۶ تاسیس شد:‏‏»بر پایه یک شرط ساده:‏ با هر جفت کفشیکه شما خریداری می کنید،‏ شرکت تامسیک جفت کفش نو به یک کودک نیازمند میدهد.‏ یک جفت در مقابل یک جفت.‏ استفادهاز قدرت خرید افراد برای سود رساندن بهامر نیکی بزرگتر،‏ چیزی است که ما بهدنبال آنیم«.‏ شعار ‏»یک جفت در مقابلیک جفت«،‏ کلیدی را برای رمز گشایی ازمکانیسم ایدئولوژیکی که در پس پشت تامسشوز قرار دارد،‏ به دست می دهد.‏ رابطهبین مصرف گرایی خودپرستانه و نیکوکارینوع پرستانه،‏ در مبادله یکی می شوند.یعنی،‏گناه ‏)تقصیر(‏ مصرف گرایی ‏)خریدن یکجفت کفش نو(‏ که کفاره اش پرداخت شده،‏به وسیله آگاهی از اینکه یک فرد مستحق،‏جفت دیگر کفش را مجانی دریافت کرده،‏خنثی و پاک میگردد.‏ در اینجا،‏ این روند بهنقطه اوج خود میرسد.‏ خود شرکت کردندر فعالیت های مصرف گرایانه،‏ به طورهمزمان،‏ به عنوان شرکت کردن در مبارزهعلیه پلیدی هایی که علت آنها مصرف گراییسرمایه داری است،‏ به نمایش در می آید.‏همین امر در مورد بازیافت نیز صدق میکند،‏ در ما احساس خوشی ایجاد می شود،‏که در حال انجام کاری برای کمک به مامزمین هستیم ‏)به ویژه آنجا که این کمک نیازبه تالش زیادی هم نداشته باشد.(‏درسی که باید آموخت این است که امورمجله هفته شماره 24 خرداد 1390بسیار جدی تر از این ‏“بازیافت بازی”‏هاست.‏ نوع بشر بایستی آماده شود تا بهشیوه ای ‏»منعطف«‏ تر و جا به جا شونده ترزندگی کند.‏ زیرا که تغییرات محلی و جهانیدر محیط زیست،‏ ممکن است دگرگونی هایاجتماعی بی سابقه و در مقیاس عظیمی را برما تحمیل نماید.‏ در نظر بگیریم اگر فورانعظیم آتشفشانی ایسلند تمامی این کشور راغیرقابل سکونت کند،‏ مردم ایسلند به کجاانتقال خواهند یافت؟ تحت چه شرایطی؟آیا بایستی قطعه زمینی به آنها داده شود،‏یا در سراسر جهان پخش خواهند شد؟ اگرسیبری شمالی،‏ بیش از این غیرقابل سکونتو نامناسب برای کشاورزی شود،‏ یا اینکهنواحی بزرگی در منطقه آفریقای سیاه برایجمعیت بزرگی از مردم بیش از حد خشکشود،‏ چه باید کرد؟ جابجایی جمعیت راچگونه می توان سازماندهی کرد؟ هنگامیکه وقایع مشابهی در گذشته روی می داد،‏جابجایی اجتماعی به شیوه ای وحشیانه وخود به خودی و همراه با خشونت و ویرانیصورت می گرفت،‏ در حالی که چنین چشماندازی در شرایط امروز،‏ که سالح کشتارجمعی در دسترس همه ملت هاست،‏ فاجعهبار می باشد.‏ یک موضوع کامال روشن ایناست که حاکمیت و استقالل ملی باید به طوررادیکالی بازتعریف شده و سطوح نوینی ازهمکاری های جهانی تدبیر گردد.‏در بارهء تغییرات عظیم در عرصهءاقتصاد و مصرف ناشی از الگوهای جدیداقلیمی،‏ یا کمبود منابع آب و انرژی چه بایدکرد؟ از طریق کدام روندهای تصمیم گیریچنین تغییراتی مقرر و اجرا خواهد شد؟در چنین سیستم پیچیده ای،‏ ایدهءدگرگونی اجتماعی رادیکال ممکن استرؤیایی ناممکن به نظر برسد.‏ با این حال،‏‏]برخوردن به[‏ واژه ‏»ناممکن«‏ بایستی مارا متوقف و وادار به اندیشیدن کند.‏ امروزهبه طرز عجیبی رایج شده که چپ و راستواژه های ممکن و ناممکن را می شنویم وآنهم به نحوی کامال افراطی.‏ از یک سو،‏ درعرصهء آزادی های شخصی و تکنولوژیعلمی،‏ غیرممکن هر چه بیشتر و بیشترممکن می شود ‏)یا آنطور که به ما گفته میشود(‏ : ‏»هیچ چیز ناممکن نیست.«.‏ ما ازفعالیت جنسی،‏ در همه اشکال انحرافی ودلخواه آن لذت می بریم.‏ بایگانی های کاملیاز موزیک،‏ فیلم،‏ برنامه ها و سلایر هایتلویزیونی برای پیاده کردن و نسخه برداریدر دسترس داریم.‏ رفتن به فضا برای همهکس ‏)البته با پرداخت پول(‏ میسر است.‏ چشمانداز برای افزایش توانایی های جسمی وروانی ما،‏ برای دستکاری در خصوصیاتپایه ای ما از طریق دخالت ژنتیک،‏ تا رؤیایفنی شناختی ما در رسیدن به فناناپذیری،‏به شیوهء انتقال و تبدیل کامل هویت ما بهنرم افزاری که بتواند از یک سخت افزاربه سخت افزار دیگری انتقال داده شود،‏موجودند…‏ از سوی دیگر،‏ و به ویژه درعرصهء روابط اجتماعی اقتصادی،‏ عصرما خود را به عنوان عصر بلوغ می شناسد.‏بلوغی که در آن،‏ با فروپاشی دولت هایکمونیست،‏ بشریت رؤیاهای اتوپیایی هزارهباورانه را کنار گذاشته،‏ و اجبارهای واقعیت‏)بخوانید : واقعیت اجتماعی اقتصادیسرمایه داری(‏ را،‏ با همهء ‏»ناممکن بودنهای«‏ آن پذیرفته است : شما نمی توانید بااقدام به حرکات بزرگ جمعی ‏)که لزوما بهترور تمامیت گرایانه می انجامند(‏ هنوز همبه دولت رفاه کهنه بچسبید ‏)این نوع دولت،‏شما را غیر رقابتی می کند و منجر به بحراناقتصادی می شود(‏ و خودتان را از بازارجهانی منزوی می سازید،‏ و غیره و غیره.‏‏)در روایت ایدئولوژیکی آن،‏ اکولوژی همفهرست ناممکن های خود را می افزاید.‏ناممکن بودن هایی مانند به اصطالح ‏»حدنصاب«‏ و اینکه گرمایش زمین نباید بیش ازدو درجه سانتیگراد باشد،‏ و غیره،‏ که همهبر پایهء ‏»نظرات کارشناسی«‏ استوارند.(‏در اینجا،‏ تشخیص تفاوت روشن بین دونوع ‏»ناممکن بودن«‏ دارای اهمیت قطعیاست:‏ ‏»ناممکن واقعیِ«‏ یک آنتاگونیسماجتماعی،‏ و ‏»ناممکن«‏ ی که میدانایدیولوژیکی حاکم بر روی آن متمرکز میشود.‏امروز،‏ ایدیولوژی حاکم با تمامی نیرویخود تالش می کند تا به ما بقبوالند که تغییررادیکال،‏ یعنی برانداختن سرمایه داری ونیل به دمکراسی که محدود به بازی پارلمانینباشد،‏ ‏»ناممکن«‏ است،‏ به این منظور که‏»ناممکن واقعیِ«‏ آنتاگونیسم اجتماعیموجود را که از بطن جوامع سرمایه داریمی گذرد از چشم ما پنهان نماید.‏ به همیندلیل هم هست که فرمول غلبه بر ‏»ناممکنبودن«‏ ایدیولوژیکی،‏ این نیست که ‏»هرچیزی ممکن است«،‏ بلکه این است که‏»ناممکن روی می دهد«.‏ ‏»ناممکن واقعی«‏به مفهوم الکانی آن،‏ محدودیتی پیشینی نیستکه بایستی به طوری واقعگرایانه واردمحاسبه شود،‏ بلکه قلمرو پراتیک دخالتگرایانه ای است که میتواند مختصات آنراتغییر دهد.‏ اکت یا اقدام،‏ چیزی بیشتر ازمداخله در قلمرو ‏»ممکن«‏ است.‏ اکت،‏ خودمختصات اولیه آنچه را که ‏»ممکن«‏ استتغییر می دهد،‏ و از همین رو،‏ با عطفبه ماسبق،‏ شرایط ‏»امکان پذیری«‏ خود راخلق می کند.‏ به همین دلیل هم هست کهکمونیسم به ‏»واقعیت«‏ نیز مربوط است.‏


صفحه 31برای یک کمونیست،‏ عمل کردن و اکت،‏به معنای مداخله در واقعیت تناقض بنیادیای است،‏ که سرمایه داری جهانی امروز برپایهء آن بنا شده است.‏بنابراین،‏ صرف وفاداری به ایدهءکمونیستی کافی نیست،‏ بلکه باید جایگاه آنتناقض هایی را در واقعیت تاریخی مشخصکرد که به این ایده ضرورت و مبرمیت عملیمی دهند.‏ تنها پرسش حقیقی امروز این استکه : آیا ما بر غلبهء طبیعی انگاشتن سرمایهداری مهر تأیید می زنیم،‏ یا اینکه آیا سرمایهداری جهانی امروز،‏ تناقض هایی به قدرکافی قوی دارد که از باز تولید نامحدود آنجلوگیری نمایند؟ من،‏ چهار تا از این تناقضها را می توانم ببینم:‏ یک – نمودار شدنتهدید فاجعه زیست محیطی؛ دو – نابجا ونامناسب بودن مالکیت خصوصی برای بهاصطالح ‏»مالکیت فکری و معنوی«؛ سه– آثار اجتماعی اخالقی پیشرفت های جدیدفنی علمی ‏)به ویژه در حوزهء بیوژنتیک(؛چهارم و آخرین که اهمیتش کمتر نیستیعنی اشکال جدید تبعیض گرایی ‏)آپارتاید(،‏برپایی دیوارهای جدید و پیدایش گتوها‏)کوچه ها و محله های فقیر نشین و کثیفحاشیه شهرها(.‏ در همهء این موارد،‏ ما با‏»مشترکات«‏ خود،‏ با ذات مشترک هستیاجتماعی مان روبرو هستیم،‏ که خصوصیسازی آنها،‏ عمل خشونت باری است کهدر صورت لزوم بایستی با خشونت همدر مقابل آن مقاومت کرد.‏ این مشترکاتفراوان اند،‏ از جمله:‏ مشترکات فرهنگی،‏اشکال بالفاصله اجتماعی شدهء سرمایهء‏»معرفتی و شناختی«‏ ما و به ویژه زبان،‏وسایل ارتباطی و آموزشی ما،‏ همین طورمیراث زیربنایی مشترک ما مانند حمل ونقل عمومی،‏ برق،‏ پست و غیره؛ مشترکاتطبیعت خارجی که مورد تهدید آلودگی وبهره کشی قرار دارند ‏)از نفت تا جنگل ها ومراتع و خود مکان های طبیعی(؛ مشترکاتطبیعت داخلی ‏)وراثت بیوژنتیکی انسان(‏ کهبه وسیلهء تکنولوژی جدید بیوژنتیکی موردتهدید اند،‏ خلق انسان جدید،‏ که تغییر طبیعتانسان را در چشم انداز خود دارد.‏اگر منطق سرمایه داری در کشیدن دیوارپیرامون این مشترکات مجاز به هر کاریباشد،‏ آنچه در همهء این کشمکش ها مشترکاست،‏ آگاهی از پتانسیل های ویرانگر،‏ حتیتا مرز خود نابود سازی نفس انسانیت است.‏رجوع به همین ‏»مشترکات«‏ است که تجدیدحیات ایدهء کمونیسم را موجه میسازد.‏ اینرجوع ما را قادر می کند تا ‏»دیوار کشی«‏به دور مشترکات را به عنوان روندی ببینیمکه در آن،‏ آن هایی که از ذات خود راندهمی شوند،‏ پرولتریزه می گردند.‏ شرایطمجله هفته شماره 24 خرداد 1390تاریخی امروز،‏ نه تنها ما را مجبور به رهاکردن ایدهء پرولتاریا و موضع پرولتاریایینمی کند،‏ بلکه بر عکس،‏ ما را موظف بهرادیکال کردن آن تا سطح واقعیت وجودیو هستی،‏ ورای تصور مارکس،‏ می سازد.‏چگونه می توان کمونیسم را در این منظومهءجدید بازتعریف کرد؟ آلکس کالینیکوس،‏ درکنفرانس ‏»مارکسیسم امروز«‏ در لندن درسال ۲۰۱۰، به رؤیای خود از جامعهءکمونیستی آینده پرداخت.‏ جامعه ای که در آنموزه های سرمایه داری بر پا خواهند شد،‏و در آنها محصوالت فرهنگی عمومی درمورد این سیستم غیرعقالنی و غیرانسانی بهنمایش در می آیند.‏ طنز غیرعمدی این رؤیااین است که امروز،‏ تنها موزه هایی از ایننوع،‏ موزه های کمونیسم هستند،‏ که هراسو وحشت از آن را به نمایش می گذارند.‏ اینپرسش هنوز هم مطرح است که در چنینشرایطی چه باید کرد؟ لنین دو سال پیش ازمرگش،‏ هنگامی که روشن شد خبری ازانقالب تمام اروپایی نخواهد بود،‏ و ایدهءساختمان سوسیالیسم در یک کشور بی معناست،‏ نوشت:‏‏»حاال چه می شد اگر در این اوضاع کامالنومیدانه،‏ با ده برابر کردن انگیزهء تالش درکارگران و دهقانان،‏ این فرصت به ما دادهمی شد تا شرایط بنیادی الزم را برای ایجادتمدن،‏ به شیوه ای متفاوت از کشورهایاروپای غربی،‏ فراهم آوریم.«‏ )۷(آیا این موضوع نشاندهندهء وضعیتناگوار حکومت مورالس در بلیوی،‏ حکومتآریستید در هائیتی،‏ و حکومت مائوئیستیدر نپال نیست؟ آنها از طریق انتخاباتدمکراتیک ‏»منصفانه«،‏ و نه با شورش وقیام به قدرت رسیدند.‏ قدرت را نیز به شیوهای اعمال کردند که ‏)دست کم تا حدی(‏ ‏»غیردولتی«‏ بوده و با بسیج مستقیم هواداران خوددر جنبش های مردمی،‏ و دور زدن شبکهءنمایندگی حزب دولت همراه بوده است.‏اوضاع این حکومت ها ‏»به طور عینی«‏نومیدانه است.‏ همهء جریان تاریخ در مقابلآن هاست.‏ آن ها نمی توانند به ‏»تمایالتعینی«‏ متکی باشند که در جهت آن هاحرکت کند.‏ همهء آنچه از دستشان بر میآید،‏ بدیهه سازی و مشغول شدن سردستیبه آن کارهایی است که در یک وضعیتنومیدانه می توان انجام داد.‏ اما،‏ با وجوداین،‏ آیا این شرایط،‏ آزادی بی مانندی رابرایشان به ارمغان نیاورده است؟ و آیا همهما چپ های امروز،‏ دقیقا در همین شرایطقرار نداریم؟شاید کوتاه ترین مشخصهء عصری کهبا جنگ جهانی اول شروع شد،‏ عبارتمعروفی باشد که به گرامشی نسبت دادهشده است:‏ ‏»دنیای کهن در حال زوال،‏ ودنیای نو در حال پدیدار شدن است.‏ اکنون،‏زمان هیوالهاست.‏ آیا فاشیسم و استالینیسم،‏هیوالهای دوقلوی سدهء بیستم نیستند،‏ کهیکی از تالشی نومیدانه برای حفظ دنیایکهن،‏ و دیگری از ندانم کاری در ساختندنیای نو سر بر آوردند؟ در باره هیوالهاییکه هم اکنون در حال تولیدشان هستیم،‏ وبا رؤیاهای فنی شناختی مان جامعه رابه سویی سوق می دهیم که مردم آن تحتکنترل بیوژنتیکی قرار گیرند،‏ چه باید گفت؟همهء نتایج بایستی از این پارادوکس بیرونکشیده شود:‏ شاید گذرگاهی مستقیم به دنیاینو،‏ دست کم نه به شیوه ای که ما تصورشرا می کردیم،‏ وجود نداشته باشد و در هرتالشی برای یافتن گذرگاه ها،‏ هیوالهاییلزوما سربر آورند.‏وضعیت امروز ما،‏ در تضادی آشکار باوضعیت ناگوار کالسیک سدهء بیستم قراردارد.‏ آن موقع می دانستیم چه داریم و چهمی خواهیم ‏)برقراری دیکتاتوری پرولتاریا،‏و غیره(.‏ امروز ناگزیریم شکیبا باشیم ومنتظر بمانیم تا فرصت واقعی و لحظهءمناسب خود را نشان دهد.‏ امروز،‏ نمی دانیمچه باید بکنیم،‏ اما ناگزیریم فوری وارد عملشویم،‏ زیرا نتیجه بی عملی ما می تواندفاجعه بار باشد.‏ ناچاریم مخاطرهء گام نهادندر ورطهء دنیای نو را،‏ در شرایطی کامالنامناسب به جان بخریم.‏ ناچاریم صرفاً‏ باحفظ آنچه در دنیای کهن دستاوردهایی خوبو مناسب بودند ‏)در آموزش،‏ در خدماتدرمانی و دارویی،‏ و غیره(‏ جنبه هایی ازدنیای نو را دوباره اختراع کنیم.‏ خالصهءکالم،‏ دوران ما شبیه آن چیزی است کهاستالین در بارهء بمب اتم می گفت : برایکسانی نیست که اعصابی ضعیف دارند.‏زیر نویس ها:‏.p ,2009 See Alain Badiou, Eloge d’amour, Paris. Flamario -۱.15,2009 Alain Badiou, L’hypothese Commusiste, Paris. Lignes -2.28 .pQuoted from Richard McGregor, The Party, London. Allen -3.22 .p ,2010 LaneBrian Massumi, Navigatjng Movements. In Hope, ed. Mary -4.224 .p ,2002 Zourmazi, New York. RoutledgeNaomi Klein, Fences and Windows. Dispatches from the -5,2002 Frontlines of the Globalization Debate, London. Flamingo.245 .pGilles Deleuze and Felix Guattari, Anti Oedipus, New York. -6.35 .p ,1977 Viking PressMoscow. Progress ,33 .V. I. Lenin, Collected Works< Vol -7.479 .p ,1966 Publishersمنبع:‏congre6marx.html-534/http://peykarandeesh.org/articles


نظریژیژک در ایرانسید محمد صدرالغروی . انسان شناسی و فرهنگدر این مقاله به آثار منتشر شده اسالویژیژک در ایران خواهیم پرداخت.‏تنها مقاله ی علمی – پژوهشی که در رابطهی با فلسفه سیاسی اسالوی ژیژک منتشر شدهاست،‏ مقاله ی اسالوی ژیژک و امریکاییشدن زیست جهان ما نوشته دکتر مسعودکوثری و دکتر سید محمود نجاتی حسینیاست که در نشریه رهیافت های سیاسی وبین المللی منتشر شده و در آن به اندیشه هایانتقادی اسالوی ژیژک،‏ درباره امریکاییشدن زیست جهان ما می پردازد و نشان میدهد که چگونه رسانه های جمعی،‏ رابطهی مردم و سیاستمداران و روشنفکران رابا امر واقعی،‏ یعنی وضعیت سرمایه داریلیبرال و مازادهای آن،‏ نظیر بنیادگرایی وتروریسم گسسته اند.‏از نظر تاریخی اولین مقاله منتشر شده ازاسالوی ژیژک به ۲۶ بهمن ۱۳۸۱ بر میگردد که در روزنامه همشهری محمد رضاارشاد به ترجمه گفتگوی توماس دایشمن وسابین ریل با اسالوی ژیژک پرداخت.‏ اینگفتگو حول محور فلسفه و روانکاوی میچرخد.‏اولین تالش ها به صورت جدی در ترجمهی آثار ژیژک با انتشار مجله ی ارغنونآغاز شد و در سال ۱۳۸۳ در سه جلد آنبا عناوین:‏ فرهنگ و زندگی روزمره )۱(،روانکاوی )۲( و نظریه فیلم به ترجمه یآثار ژیژک در حوزه های مورد اشارهپرداخته شد.‏در همان سال کتاب اکران اندیشه که دربر گیرنده ی فصل هایی در فلسفه ی سینمابود که به نسخه بازنگری شده پایان نامهکارشناسی ارشد پیام یزدانجو در رشته سینمادانشگاه هنر اختصاص داشت و در آخرینبخش خود به اسالوی ژیژک و مقاله ی بوتههای لذت می پرداخت.‏یک سال بعد و با انتشار کتاب رخداد کهگزیده ای از مقاله های اسالوی ژیژک درحوزه های نظریه،‏ سیاست و دین را شاملمی شد،‏ نوشته های وی در قالب کتاب بهفارسی ترجمه شد.‏ در مقاله های نظری کهقسمت اول کتاب را تشکیل می دهند،‏ شاهدتعلق ژیژک به دو سنت نظری ایده آلیسمآلمانی و روانکاوی هستیم.‏ بخش دوم مقالههای ژیژک در این کتاب را تامالت نظریدر باب سیاست رادیکال و مقاله های سیاسیدر مورد رخدادهای متاخر مانند جنگبالکان،‏ حادثه یازده سپتامبر و … تشکیلمی دهند.‏ دسته سوم مقاله ها نیز دربارهمسحیت اند.‏صفحه 32مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 33کتاب اسالوُ‏ ی ژیژک نوشته تونی مایرس وترجمه فتاح محمدی،‏ بر نظریه های ژیژکدر خصوص سوژه،‏ که یکی از مهم ترینپیشنهادهای ژیژک در نظریه انتقادی است،‏متمرکز است.‏ در این کتاب اندیشه هایژیژک به صورتی نظام مند توسط مایرسمرتب شده است.‏به برهوت حقیقت خوش آمدید عنوان کتابیاست از اسالوی ژیژک ترجمه فتاح محمدیکه حاوی دیدگاه ها و بحث های مختلفی استدر عرصه ی سیاست به ویژه تحوالت ووقایع جهان امروز،‏ از جمله حادثه یازدهمسپتامبر،‏ ظهور تروریسم و گروه القاعده،‏مداخله ی آمریکا در خاورمیانه و مناطقدیگر،‏ که بر اساس فلسفه سیاسی معاصر وبا دیدگاه انتقادی نگاشته شده است.‏از مجموعه اندیشه گران انتقادی،‏ کتاباسالوی ژیژک نوشته تونی مایرز و ترجمهاحسان نوروزی به بررسی سوژه در قالبهای پسا مدرن،‏ ایدئولوژیک،‏ جنسیتی وقومی از منظر ژیژک پرداخته است کهتالش می کند حقیقت هایی را که در متنزندگی و روابط اجتماعی ناخوانا می شوند،‏مرئی کند و با بیان این حقیقت ها شوق تفکردرباره مسائل مهم روزگار ما را بیدار میکند.‏آنچه همیشه می خواستید درباره لکان بدانیداما می ترسیدید از هیچکاک بپرسید عنوانکتابی است ویراسته ژیژک همراه با سهمقاله از وی درباره روان کاوی فیلم هایآلفرد هیچکاک.‏ روش تفکر ژیژک در اینکتاب دیالکتیکی است و فیلم های هیچکاکرا در سه دوره ی رئالیسم،‏ مدرنیسم وپست مدرنیسم مورد بررسی قرار می دهد.‏آثار سینمایی ژیژک،‏ همچون آثار فلسفیاو،‏ سیاسی اند.‏ در این کتاب ژیژک سوژهدکارتی را در هیچکاک جست و جو میکند چرا که هیچکاک با تکرار فرم هایداستانی،‏ بستار روایی را عیان می سازدو این بستار روایی است که می تواند نقشایدئولوژی را در یک متن فهرست کند.‏ بنابر نظر ژیژک در این کتاب،‏ ایدئولوژی بانامرئی کردن ضرورت ساختاری نهفته دررابطه خیر و قانون،‏ این توهم را به وجودمی آورد که ما در انتخاب آزادیم.‏ از منظرژیژک،‏ بزرگترین خطر هم همین است کهبا ارائه مفهوم انتخاب آزاد،‏ جبر نظم نمادینایدئولوژیک را نادیده می گیرند.‏کتاب هنر امر متعالی مبتذل نوشته اسالوویژیژک و ترجمه مازیار اسالمی دربارهی فیلم بزرگراه گمشده ی دیوید لینچ استکه در آن ژیژک از چارچوب نظریه فیلممجله هفته شماره 24 خرداد 1390فراتر رفته و در اخالق و سیاست کند وکاو می کند.‏ ژیژک کتاب هنر امر متعالیمبتذل را با این جمله از لنین آغاز می کندکه از ذکاوت دشمنان با هوش می توانیم بهضعف های اساسی مان بصیرتی کامل پیداکنیم.‏ دلمشغولی های عمده ژیژک در اینکتاب،‏ بر سر لذایذ مکشوف ناشده لنین است.‏کسی که از نظر ژیژک در حقش اجحافشده است.‏ تفسیری که ژیژک در کتاب هنرامر متعالی مبتذل از فیلم بزرگراه گمشدهدیوید لینچ ارائه می دهد،‏ نوعی فرا روی ازخیال پردازی ایدئولوژیکی است که جامعهکاپیتالیستی معاصر را اشباع کرده است.‏الکان – هیچکاک عنوان کتاب دیگر ویراستهی اسالوی ژیژک است که مازیار اسالمیویراستار فارسی آن است.‏ این کتاب مجموعهای از تحلیل ها و تفسیرهای گروهی ازمتفکران و نظریه پردازان مکتب اسلوونیبه همراه منتقدان نسل سوم که گرایش الکانیرا در نقد فیلم دنبال می کنند،‏ است.‏کتاب سینما که توسط مازیار اسالمیگردآوری و ویرایش شده است،‏ مقاله ای ازاسالوی ژیژک را در بر دارد با عنوان کلیتو استثنای آن:‏ در نقد پست تئوری که توسطصالح نجفی ترجمه شده است.‏ در این مقالهگرایش پست تئوری به کار حرفه ای محضبر اثر میل مفرط به کناره گیری از عرصهسیاست اشاره دارد.‏کتاب گشودن فضای فلسفه نوشته گلین دالیدر بر گیرنده ی پنج گفت و گو با اسالویژیژک و ترجمه مجتبا گل محمدی با پیشکشیدن موضوع های متنوع در حوزه یفلسفه،‏ روان کاوی،‏ سیاست و فرهنگ سعیدارد از خالل گفت و گو با ژیژک،‏ گشایشیباشد برای ورود به اندیشه های او.‏ کتابمشتمل بر فصول زیر است:‏ گشودن فضایفلسفه،‏ جنون عقل،‏ سوژه های مدرنیته،‏مدارا و مدارا ناپذیر و معجزه ها رخ میدهند.‏قانون و خشونت عنوان کتاب دیگری استکه در آن مقاله وجه وقیح حقوق بشر نوشتهاسالوی ژیژک و ترجمه مازیار اسالمی آمدهاست.‏ سیاست در این کتاب اساساً‏ شکاف یاکنش بر سازنده ی نهفته در درون خشونت وقانون فرض گرفته شده است.‏کتاب وحشت از اشک های واقعی ترجمهفتاح محمدی از روی مجموعه ای از درسگفتارهایی برآمده است که اسالوی ژیژکارائه کرده است.‏ این کتاب به بحث مربوطبه مابعد نظریه و شناخت گرایی از طریقبررسی فیلم های کریستف کیلوفسکی بربنیان مبارزه و آگاهی طبقاتی می پردازد.‏به طور مثال در بخش اول این کتاب تحتعنوان امرکلی:‏ بار دیگر دوخت،‏ از طریقگفت و گوی انتقادی با ما بعد نظریه یشناخت گرا تالش می شود نشان داده شودچگونه آثار کیسلوفسکی،‏ پایگاه مبارزه یطبقاتی در هنر می باشند.‏ هدف ژیژک درکتاب وحشت از اشک های واقعی این استکه به آثار کیسلوفسکی رجوع کند تا به کارو نظریه بپردازد.‏کژ نگریستن عنوان کتاب اسالوی ژیژکترجمه مازیار اسالمی و صالح نجفی است.‏ژیژک در این کتاب می کوشد ساحت امرواقعی الکانی را بپروراند و در این بینسه رهیافت تازه درباره هیچکاک را پیشمی کشد و هم چنین از نظریه متاخر الکانبهره می گیرد تا نتیجه گیری هایی چنددر خصوص ایدئولوژی و سیاست عرضهکند.‏ سپس راه تازه ای برای مفهوم سازیدرباره ی گسست میان مدرنیسم و پستمدرنیسم پیشنهاد می کند.‏ کتاب با تحلیلی ازپارادوکس های درونی مفهوم دموکراسی بهپایان می رسد.‏کتاب در ستایش پوپولیسم دیالوگ ارنستوالکالئو و اسالوی ژیژک ترجمه محمد ایزدیو عباس ارض پیما از نقد ژیژک به کتابعقل پوپولیستی آغاز می شود.‏ علیه وسوسهپوپولیستی و جالب بود … مقاله های ژیژکرا در این کتاب تشکیل می دهند.‏کتاب دیگر منتشر شده که در آن مقاله ای ازاسالوی ژیژک منتشر شده است،‏ ایدئولوژینولیبرال نام دارد.‏ ژیژک در مقاله مقاومتتسلیم است،‏ به نقد مبانی فکری نولیبرالیسمبه عنوان ایدئولوژی ای تقلیل گرا می پردازدو معتقد است این ایدئولوژی در پی فروکاستن بازدهی اقتصادی به سودآوری مالیاست.‏ گردآوری و ترجمه مقاله ها به عهدهپرویز صداقت است.‏‏»عینیت ایدئولوژی«‏ کتاب دیگری استاز اسالوی ژیژک که در ایران منتشرشده است.‏ این کتاب،‏ نخستین کتابی استکه ژیژک به انگلیسی منتشر کرده است ودر عین حال نقش ماتریسی را دارد که آثارژیژک همگی به نحوی از آن ریشه گرفتهاند.‏ بنیان نظری تازه ای که ژیژک در اینکتاب طراحی کرده است،‏ بر گرفته شده ازالگوهای ارنستو الکالئو و شانتال موفه درکتاب هژمونی و استراتژی سوسیالیستیاست و بر آن است که جامعه خصلتیآنتاگونیسم ‏)خصومت آمیز(‏ دارد که اساساً‏بخش پذیر است و در رسیدن به یک بستارناتوان می باشد.‏ به باور ژیژک رفع ابهام


موجود بر عنصر واالی ایدئولوژی متضمنوجود نوعی تالش فکری بود تا فرآیند ابهامزدایی این عنصرحاصل آید.‏ اما هر گونهتالشی در جهت رفع ابهام به شکست منتهیمی شود و یک کلیت تخیلی را اعاده میکند.‏ او برای تشریح عینیت ایدئولوژی ازمفهوم و تمثیل دموکراسی سخن به میانمی آورد و بر آن است که این مفهوم بهلحاظ ایدئولوژیک خنثی است که گروه هایمختلفی تالش برای رفع ابهام آن داشته اند،‏اما همه این تالش ها به شکست ختم شدهاست.‏ بحث دیگر این کتاب ناظر بر ایده ایاست که بیشتر جنبه ابداعی دارد.‏ ژیژکدر این کتاب مفهوم کاالی مارکس و مفهومخطاب/‏ استیضاح لویی آلتوسر ‏)مارکسیسمساختار گرا(‏ را با هم تلفیق می کند و نامسمپتوم اجتماعی)‏Symptom )Social رابر آن می نهد.‏ سمپتوم اجتماعی برای ژیژکراهی برای تحلیل گسترده تر جامعه شناختیاست.‏ ترجمه این اثر را علی بهروزی بهعهده داشته است.‏نظریژیژک در کتاب ‏»از نشانگان خود لذتببرید!«‏ ترجمه فتاح محمدی،‏ به بسط مفهوم‏»دیگری بزرگ«‏ می پردازد و معتقد استکه این عامل به صورت پنهانی ظاهر میشود و رشته ها را به دست دارد و نمایش رااز پشت صحنه اداره می کند.‏ سپس ژیژکبه ذکر مثال هایی از این دیگری بزرگ میپردازد:‏ مشیت الهی در ایدئولوژی مسیحی،‏توطئه ی یهودی در نازیزم و غیره.‏کتاب ‏»خشونت:‏ پنج نگاه زیر چشمی«‏نوشته اسالوی ژیژک و ترجمه علی رضاپاکنهاد،‏ به مفهوم خشونت در فلسفه سیاسیژیژک اختصاص دارد.‏ به گفته ژیژکخشونت سه شکل دارد:‏ کنشگرانه ‏)جنایت،‏ارعاب(،‏ کنش پذیرانه ‏)نژاد پرستی،‏ نفرتپراکنی،‏ تبعیض(‏ و سیستمی ‏)تأثیرات فاجعهبار نظام های اقتصادی و سیاسی(.‏ ژیژکدر این کتاب به بحث درباره خشونتِ‏ سرشتهشده در ذات جهانی شدن،‏ سرمایه داری،‏بنیادگرایی و زبان می پردازد.‏‏»سینما به روایت اسالوی ژیژک«‏ ترجمهسعید نوری کتابی است نقادانه بر بنیانتحلیل فیلم که به شناسایی مضامین پنهانو روانکاوانه آثار هیچکاک،‏ چاپلین،‏ لینچ،‏تارکوفسکی،‏ کیشولوفسکی،‏ آیزنشتاین ودیگران از منظر اسالوی ژیژک می پردازد.‏این کتاب اولین کتاب منتشر شده از ژیژکدر آغاز دهه ۹۰ خورشیدی است.‏کتاب ‏»تلی از تصاویر شکسته«‏ ترجمه یشهریار وقفی پور،‏ یازده مقاله از زیگموندفروید،‏ اسالوی ژیژک،‏ ژاک آلن میلر ودیگران را شامل می شود.‏ ژیژک در مقالهی خود همچون دیگر مقاله های این کتاببه کنکاش مصمون ضمیر ناخودآگاه درشناخت بازگشت به فروید با اندیشه ی الکانمی پردازد.‏الزم به ذکر است طی سال های اخیر نزدیکبه صد مقاله درباره ی آثار و نوشته هایژیژک به فارسی منتشر شده است.‏فروید زنده است!‏اسالوی ژیژک ‏.ترجمه:‏ عباس ارضپیماتوضیح:‏ مقاله حاضر در صفحه ‏»اندیشه«‏ روزنامه اعمتاد مورخ ‎۶‎آبان بهچاپ رسید،‏ با جرحوتعدیلهای عجیبوغریب بسیار!‏صرف اشاره به بعضی موارد حذفشده که گاه ویراستار حتی زحمت با معنا جلوه دادن جمالت را نیز به خود نداده نیاز بهتقسیر و احیانا رمزگشایی کسلکننده عملکرد روزنامه را منتفی میکند:‏ حذف صفت ‏»جنسی«‏ که بخش اعظم مقاله را مهملکرده است؛ حذف ترکیب ‏»اعترافگیرندگان مذهبی«؛ حذف جملهای حاوی واژه ‏»هولوکاست«؛ حذف یک پاراگراف دربارهتوان مقابله روانکاوی با گفتار مسلط امروز درباب ‏»لذت«.‏ نکته جالب توجه این است که حذف این موارد نه بهدلیل داللتمتنی که به خاطر همپوشانیهای حتتاللفظی فرامتنی بوده است،‏ بهبیان دیگر،‏ مقاله بر جدول ایدئولوژیک حاکم قرار گرفتهو کلمات ممنوعه به حنوی کامال مکانیکی خط خوردهاند،‏ بدویترین شکل سانسور!‏صفحه 34مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


35صفحه میگویندکه شنیدهایم اغلب اخیر سالهای در جدیدپیشرفتهای است.‏ مرده روانکاوی دررا روانکاوی سرانجام مغزی علوم در دادند،‏قرار داشت تعلق آن به که مکانی تاریکاندیشانهجستوجوهای انباریِ‏ در جواردر پنهان،‏ معنای برای پیشاعلمی و خوابگزاران.‏و مذهبی اعترافگیرندگان هیچکسمیگوید دوفرسن تاد که که چنان دربارهفروید از بیش اندیشه تاریخ در اضافهبرخی نبود خطا بر بنیانها همه گذشتهسال مارکس.‏ بهاستثنای کرد،‏ خواهند سیاه‏»کتاب پی از روانکاوی«‏ سیاه ‏»کتاب خطاهایهمه و رسید راه از کمونیسم«‏ فرویدکه را بالینی دغلکاریهای و نظری فهرستبودند،‏ شده مرتکب پیرواناش و همبستگیمیتوانند همه اینگونه دستکم کرد.‏ ببینند.‏را روانکاوی و مارکسیسم محکم راروانکاوی فروید پیشتر،‏ سده یک بیماری‏»سه بهعنوان خود آنچه جزو دانست.‏بود،‏ کرده توصیف خودشیفتگی«‏ دوربه زمین که داد نشان کوپرنیک نخست،‏ انسانهابدینترتیب و میچرخد خورشید محرومکیهان در مرکزیشان جایگاه از محصولما که داد نشان داروین سپس شدند.‏ میاندر ممتازمان مکان و تکاملایم بافروید سرانجام شد.‏ سلب ما از جانداران ناخودآگاهمسلط و برتر نقش کردن آشکار نفس،‏که داد نشان روانی فرایندهای در امروزهنیست.‏ نیز خویش خانه سرور حتی حقارتعلمی پیشرفتهای میرسد بهنظر صرفاذهن آوردهاند:‏ بهارمغان را بیشتری احساسو هاست داده پردازش ماشین یک کاربر«‏یک ‏»توهم تنها ما استقالل و آزادی دستاورد،‏این با مقایسه در ظاهرا است.‏ بود.‏محافطهکارانهتر روانکاوی بهنظرمیشود؟ منسوخ روانکاوی آیا زا روانکاوی باشد.‏ اینطور یقینا میرسد الگویچون میشود منسوخ علمی لحاظ جایگزینانسان ذهن عصبشناختی شناختی-‏ کلینیکهایدر است؛ شده فرویدی مدل مداوایچون میشود منسوخ روانپزشکی بهعرصه کردن واگذار حال در روانکاوانه جامعه،‏در و است؛ رفتاری و دارویی درمان چونمیشود،‏ منسوخ گستردهتر،‏ مقیاسی در رانههایکه اجتماعی هنجارهای مفهوم برابردر میکنند،‏ سرکوب را افراد جنسی حال،‏این با آورد.‏ نمی تاب امروز لذتگرایی عوض،‏در شاید باشیم.‏ شتابزده خیلی نباید تازهروانکاوی،‏ زمان که بفشاریم پای باید نقدبنمایههای از یکی است.‏ رسیده راه از درکه است این امروز کار محافظه فرهنگی محدودیتهااز کودکان ما سهلانگار زمانه‏ بیبهرهاند.‏سفتوسخت محرومیتهای و یکاز و کرده مستاصل را آنها امر این 1390خرداد 24 شماره هفته مجله میکشاند.‏دیگر افراطکاری به افراطکاری گونهایپایه‏ بر قاطع مرز یک ایجاد تنها میتواندرا رضامندی و ثبات نمادین اقتدار تخطیاز که رضامندیای کند،‏ تضمین برایفروید میشود.‏ حاصل ممنوعیت از ناخودآگاهدر نفی عملکرد شیوهی توضیح بازگوییاز پس بیماراناش از یکی تفسیر نقلرا ناشناس زنی درباره خود خواب باشدهرکه دیدم خواب در که ‏»زنی میکند:‏ برایروشن برهانی نیست«.‏ مادرم مطمئنا برایبود.‏ بیمار مادر همان زن که فروید راهیچه امروز نوعیِ،‏ بیمار سرشتنمایی همینبه او واکنش کردن تصور از بهتر باشدکه هر دیدم خواب در که ‏»زنی خواب:‏ دارد!«‏مادرم به ربطی یک مطمئنا رفتهانتظار روانکاوی از سنتی بهطور موانعبر تا سازد قادر را بیمار که است چیرهبههنجار جنسیِ‏ رضایت به دستیابی یکپیش شوی ارضا نمیتوانی اگر شود:‏ تاکرد خواهد کمک تو به او برو،‏ روانکاو حالشوی.‏ خالص بازدارندههایات شر از بمبارانببر!«‏ ‏»لذت فرمان با هرسو از که نحوبه باید روانکاوی شاید میشویم،‏ گفتمانیتنها بهعنوان شود،‏ نگریسته دیگری نههستید:‏ نبردن لذت به مجاز شما آن در که رهاشدهبلکه بردن«،‏ لذت به نبودن ‏»مجاز بردن.‏لذت فشار از تفسیرنقش در پارادوکسیکال دگرگونی این مورداز روشنتر هیچکجا در روانکاوانه فرویدنظریه‏ از عرفی فهم نیست.‏ رویاها خیالیتحقق رویا که است این رویا درباب بهکه است شده مهار ناخودآگاه میل یک عملجنسی طبیعت یک از قاعدهای مثابه رویا،‏تفسیر کتاب ابتدای در فروید میکند.‏ دربارهخودش رویای از مفصل تفسیری ایندهد.‏ می دست به ایرما«‏ ‏»تزریق لطیفهاییادآور شگفتانگیز نحوی به تفسیر ‏»آیااست:‏ شوروی حکومت دوران از ماشینیک ایالتی آزمایی بخت در رابینویچ نهفقط شد.‏ برنده بله،‏ اصل در « برد؟«‏ نو کهنهنبود،‏ هم نو دوچرخه،‏ یک ماشین،‏ یک رویا،‏آیا دزدید!«‏ را آن نشد،‏ هم برنده بود،‏ رویابینفرد ناخودآگاه جنسیِ‏ میل آشکارگی رویاییدر حال،‏ این با بله.‏ اصل،‏ در است؟ دربابخود نظریهی تشریح برای فروید که نهو است جنسی نه او میل برگزید،‏ رویا اوبه اصال میل این عالوه،‏ به و ناخودآگاه،‏ ندارد.‏تعلق ایرمابیمارش و فروید مکالمه با رویا این بهعلتاو مداوای موفقیت عدم دربارهی درمیشود.‏ شروع تزریق از ناشی عفونت وشده نزدیک او به فروید گفتوگو،‏ حین میکند.‏وارسی را او دهان درون دقت با و زخمها از ناخوشایند منظرهای با او استخوانهایشبیه پیچدرپیچ ساختارهایی ناگهانلحظه این در میشود.‏ روبرو بینی پزشک،‏سه میشود.‏ تبدیل کمدی به وحشت اتوها آن از یکی نام که فروید،‏ دوستان از وحرفهای شبه زبانی با و شده ظاهر است،‏ عللشمردن بر به میکنند شروع مضحک اگرایرما.‏ عفونت مانعهالجمع(‏ ‏)و احتمالی برمالباید خواب در باشد،‏ بوده مقصر کسی کهبود او چون اتو،‏ جز نیست کسی او شود،‏ نتیجهپزشکها داد:‏ انجام را ایرما تزریق انجامبیدقتی با نباید ‏»تزریق که میگیرند است«.‏بوده آلوده سرنگ احتماال و میشد جنسینه خواب همبسته‏ پنهانِ«‏ ‏»اندیشه‏ پس کامالآرزوی همان بلکه ناخودآگاه،‏ نه و است قبالدر خود کردن تبرئه برای فروید آگاهانه امراین چگونه است.‏ ایرما مداوای ناکامی جنسیامیال آشکارکننده‏ رویاها که تز این با میشود؟سازگار هستند ناخودآگاه ضروریمهم تصحیح یک جا این در رویا،‏برانگیزاننده‏ ناخودآگاهِ‏ میل است.‏ محتوایبه که رویا،‏ در پنهان اندیشه‏ صرفا بلکهنیست،‏ میشود،‏ ترجمه صریحاش راخود که است دیگری ناخودآگاه آرزوی میکند،‏حک رویا بر کار – رویا بهواسطه‏ فرمبه پنهان اندیشه‏ آن خالل از که پروسهای پارادوکسمیدهد.‏ شکل تغییر رویا صریح مادارد:‏ قرار همینجا در کار – رویا و خالصیناپذیر اندیشهای از میخواهیم شویم،‏رها آگاهیم کامال بدان که آزاردهنده تصویریخط به و داده شکل تغییر را آن پس حالیدر میکنیم.‏ ترجمه رویا ‏)هیروگلیف(‏ استشکل تغییر این بهواسطه‏ درست که رویادر را خود بنیادیتر بسیار میلی که وناخودآگاه میل همان میکند،‏ رمزگذاری جنسی.‏فرویدچیست؟ فروید رویای غایی معنای برمیدهد ارائه خودش که تحلیلی در آرزویبر میشود،‏ متمرکز اندیشه – رویا دربودن بیتقصیر برای خود ‏»سطحی«‏ تفسیرجزئیات در حال،‏ این با ایرما.‏ مداوای ژرفترانگیزههای بر مبنی اشاراتی او رافروید ایرما با مواجهه رویای دارد.‏ وجود آزمایشمیاندازد.‏ دیگر متعدد زنان یاد به معلمیک است،‏ دیگری بیمار یادآور دهانی نگریستهرا دهاناش درون وقتی که سرخانه رانوشکفته«‏ زیبایی یک از ‏»تصویری بود بهنسبت ایرما موقعیت بود.‏ آورده نظرش به‏ صمیمی«‏دوستان از ‏»زنی بهیاد را او پنجره،‏ بسیار‏»نظر او به نسبت که میاندازد ایرما میکند،‏فکر او به که االن داشت؛ مساعدی«‏ هیستریدچار نیز خانم آن که است ‏»مطمئن رااو دماغی استخوانهای و دلمهها بود«.‏ کاهشبرای کوکایین از خودش استفاده بهیاد


صفحه 36تورم مخاطی میاندازد،‏ همچنین بهیاد زنبیماری که،‏ طبق نمونه‏ خود فروید،‏ ‏»دچارمرگ وسیع بافتهای غشای مخاطی«‏ شدهبود.‏ مشورتاش با یکی از دکترها یادآورزمانی است که مداوای فروید در مورد یکزن بیمار منجر به ‏»مسمومیتی شدید«‏ و درنتیجه‏ مرگ بیمار شده بود؛ آن زن همنامدختر بزرگاش بود،‏ ماتیلدا.‏ میل ناخودآگاهرویا همانا آرزوی فروید برای ‏»پدر ازلی«‏بودن است،‏ پدری که همه زنانی را کهایرما در رویا تجسمبخش آنهاست در اختیارخویش دارد.‏اما این رویا معمایی دیگر را نیز عیانمیکند:‏ رویا آشکارکننده‏ میل کیست؟ تفاسیراخیر بهوضوح برآناند که انگیزه حقیقیدر پس رویا میل فروید به تبرئه همکار ودوست نزدیکاش،‏ فلیس،‏ از مسوولیت وتقصیر است.‏ این فلیس بود که در خصوصعمل بینی ایرما اهمال کرد،‏ و میل نهفتهدر خواب نه در تبرئه خود فروید که درتبرئه دوستاش است،‏ کسی که در اینمورد،‏ همان ‏»سوژهای که فرض میشودمیداندِ«‏ فروید بود،‏ ابژه‏ انتقالِ‏ او.‏ رویا،‏آروزی فروید را درباب اینکه فلیس مسوولناکامی درمان نبود،‏ اینکه او فاقد دانش نبود،‏دراماتیزه میکند.‏ رویا،‏ میل فروید را نمایانمیکند،‏ اما فقط تا آنجا که میل او پیشاپیشهمان میل دیگری ‏)فلیس(‏ است.‏چرا رویا میبینیم؟ پاسخ فروید بهنحویگولزننده ساده است:‏ کارکرد غایی رویاقادر ساختن رویابین به در خواب ماندناست.‏ این پاسخ اغلب در رابطه با آنرویاهایی تفسیر میشود که در آنها نوعیعامل آزارنده بیرونی مثل سروصدا مارا به بیدار شدن تهدید میکند.‏ در چنینوضعیتی رویابین فورا وضعیتی را تصورمیکند که این محرک بیرونی را در خودادغامکند و در نتیجه برای مدت طوالنیتریمیتواند بخوابد؛ هنگامی که محرک بیرونیبسیار شدید شود،‏ او سرانجام از خواببیدار میشود.‏ آیا بهراستی همهچیز به همینسرراستی است؟ در مثال مشهور دیگری ازکتاب تفسیر رویا،‏ پدری خسته و فرسوده،‏که پسر جواناش به تازگی مرده،‏ در خوابفرزندش را میبیند که در میان شعلههایآتش در کنار تخت خواب او ایستاده است وسرزنشی ترسناک را زمزه میکند:‏ ‏»پدر،‏نمیبینی که دارم میسوزم؟«‏ اندکی بعد پدراز خواب میپرد و متوجه شمعی میشود کهروی کفن پسر مردهاش افتاده است.‏ او،‏ درخواب،‏ بوی دود را احساس کرده و تصویرپسر در حال سوختن را منضم خواب خودکرده بود تا خواباش را طوالنیتر کند.‏آیا پدر بهایندلیل از خواب پریده بود کهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390محرک بیرونی شدیدتر از حدی شده بودکه بتواند در سناریوی رویا گنجانده شود؟یا برعکس،‏ پدر آن رویا را برای طوالنیترکردن خواباش ساخت،‏ اما آنچه در رویا باآن مواجه شد بسیار تحملناپذیرتر از خودواقعیت بیرونی بود،‏ در نتیجه از خواب پریدتا به واقعیت بگریزد.‏در هر دو رویا مواجههای تروماتیک وجوددارد)منظره‏ گلوی ایرما،‏ تصور فرزند درحال سوختن(؛ اما در رویای دوم،‏ رویابین درلحظه‏ این مواجهه از خواب بیدار میشود،‏ درحالی که در رویای اول،‏ هراس تا سررسیدندکترها ادامه مییابد.‏ این توازی،‏ کلید فهمنظریه فروید درباره رویا را به ما عرضهمیکند.‏ درست همانطورکه بیدار شدن پدردر رویای دوم همان کارکردی را دارد کهتغییر وضعیت ناگهانی در رویای اول ‏]تبدیلشدن هراس به کمدی[،‏ واقعیت روزمره نیزما را قادر میسازد تا از مواجهه با ترومایحقیقی طفره رویم.‏بهزعم آدورنو معنای شعار نازیها ‏»آلمان،‏بیدار شو!«‏ در واقع باژگونه است:‏ اگر بهاین فراخوان پاسخ میدادید،‏ میتوانستید بهخواب و رویا ادامه دهید)بهعبارت دیگر،‏از درگیر شدن با واقعیت آنتاگونیستیجامعه اجتناب کنید(.‏ در نخستین بند ازشعر ‏»بیدارباش«،‏ نوشته پریمو لوی،‏نجاتیافتهای از اردوگاههای کار اجباری،‏زندگی در اردوگاه را بهیاد میآورد،‏ او درخواب رویاهای پر شوری درباره‏ بازگشتبه خانه،‏ غذا خوردن و نقل داستاناش برایبستگان خود میدید،‏ که ناگهان با فرمانیک کاپوی لهستانی از خواب میپرید که!Wstawac ‏)»بلند شو!«(.‏ در بند دوم،‏جنگ پایان یافته و او در خانه است،‏ سیرغذا خورده،‏ داستاناش را برای خانوادهاشبازگو کرده،‏ که ناگهان خیال میکند دوباره آنفریاد را میشنود،‏ !Wstawac . وارونگیرابطه‏ میان رویا و واقعیت از بند اول تا بنددوم بسیار مهم است.‏ مضمون صوری آنهایکسان است منظرهای خانوادگی و دلپسندبا فرمان ‏»بلند شو!«‏ گسیخته میشود امادر بند اول،‏ رویا به وسیله دستور بیدارباشگسیخته میشود،‏ در حالی که در بند دوم،‏واقعیت توسط فرمانی خیالی از هم میگسلد.‏شاید بتوانیم مثال دوم از کتاب تفسیر رویارا متعلق به بازمانده‏ هولوکاست بدانیم،‏او ناتوان از نجات پسرش از کوره‏ مردهسوزی،‏ با سرزنش فرزندش مواجه میشود:‏‏»پدر،‏ نمیبینی که دارم میسوزم؟«‏در ‏»جامعه‏ نمایش«‏ کنونی،‏ که در آن،‏ آنچهبهعنوان واقعیت روزمره تجربه میکنیمبیشتر و بیشتر شکل واقعیت ساختهشده ازدروغ را به خود میگیرد،‏ بصیرتهایفروید ارزش حقیقی خود را نشان میدهند.‏بازیهای کامپیوتری را در نظر بگیریدکه بعضی از ما را مسحور خود میکنند،‏بازیهایی که یک فرد ناتوانِ‏ روانرنجوررا قادر میسازند تا در شخصیت یک نرینه‏متجاوز فرو رود،‏ مردهای دیگر را کتکبزند و بهنحوی خشونتآمیز از زنان کامبگیرد.‏ بهسهولت میتوانیم فرض کنیم که اینفرد ناتوان برای فرار از واقعیت کرخت وعاجزانهاش به فضای مجازی پناه میبرد.‏ اماشاید این بازیها حرف بیشتری برای گفتنداشته باشند.‏ چه میشود اگر،‏ حین بازی،‏من درون منحرف و لجامگسیخته شخصیتخود را بهوضوح بیانکنم،‏ درونی که بهدلیلممانعتهای اخالقی اجتماعی نمیتوانم درزندگی واقعی به آن جامه عمل بپوشانم؟ آیاشخصیت مجازی من تا حدی ‏»واقعیتراز واقعیت نیست«؟ آیا این دقیقا بدینخاطرنیست که من میدانم این ‏»فقط یک بازی«‏است و در آن همه کارهایی را که هیچگاه دردنیای واقعی قادر به انجام آنها نیستم میتوانمانجام دهم؟ در این معنای دقیق،‏ همانطورکهلکان بیان داشته،‏ ساختار حقیقت مانندامری تخیلی است:‏ گاه آنچه در رویا آشکارمیشود،‏ حتی در رویاپردازیهای روزانه،‏حقیقتی است که واقعیت اجتماعی،‏ خود،‏ برمبنای سرکوب آن بنا نهاده میشود.‏ اینجامهمترین درس کتاب تفسیر رویا نهفته است:‏واقعیت برای کسانی است که نمیتوانند رویارا تاب بیاورند.‏منبع:‏London Review of Books,2006 May 25 ,10 .No ,28.Vol


نظرینه،‏ دست به کاری نزن،‏ چیزی بگواسالوی ژیژک . مترجم:‏ پرویز صداقتاشاره‏ مترجم:‏ اسالوی ژیژک،‏ روانکاو،‏ فیلسوف و جامعهشناس ۵۹ ساله اهل اسلوونی اکنون یکی از مهمترین نظریهپردازاندنیای معاصر بهشمار میرود و در سالهای گذشته نفوذ وی در میان محافل دانشگاهی و روشنفکری به حنو روزافزونی گسترشیافته است.‏ او اکنون خود را روانکاو و فیلسوفی معتقد به ماتریالیسم دیالکتیکی میخواند و آخرین کتاب خود ‏»در دفاع ازآرمانهای ازدسترفته«‏ که سال گذشته منتشر شد،‏ از ایده رهایی جهانشمول دفاع میکند.‏ در مقاله حاضر،‏ وی بهکوتاهیو به شکل درخشانی،‏ ماهیت نظام مبتنی بر بازار،‏ یعنی ماهیت نگرورزانه speculative آن را نشان میدهد و با تاکید بربیطرف نبودن نظام بازار آزاد،‏ بحث میکند که این نظام همواره در بند و سیطره تصمیمات سیاسی بوده است.‏یکی از مهمترین مسائل در زمینه واکنش به سقوط مالی جاری،‏ چنانکه یکی از فعاالن آن تاکید کرده،‏ آن است که:‏‏»هیچکس واقعا منیداند که چه باید کرد«.‏ علت این است که ‏»انتظارات«‏ بخشی از این بازی است:‏ اینکه چطور بازار بهیک نوآوری پاسخ میدهد،‏ نهتنها بدان بستگی دارد که چقدر بانکداران و معاملهگران به آن نوآوری واکنش نشان میدهند،‏بلکه از آن بیشتر اینکه آنها فکر میکنند دیگران چقدر به آنها اعمتاد میکنند.‏ کینز،‏ بازار سهام را با صحنه رقابتی مقایسهکرد که شرکتکنندگان در آن باید چند دختر زیبارو را از میان یکصد تصویر انتخاب کنند:‏ ‏»مسئله،‏ انتخاب کسانی نیستکه براساس قضاوت شخصی از همه زیباترند،‏ حتی انتخاب آنانی هم نیست که بنابر میانگین نظرات،‏ زیباترند.‏ ما به مرحلهسومی رسیدهایم که در آن باید هوش خود را صرف آن کنیم که پیشبینی کنیم،‏ ‏»میانگین آرا«‏ انتظار دارد ‏»میانگین آرا«‏ چهباشد«.‏ ما ناگزیریم انتخاب کنیم،‏ بدون داشنت دانشی که ما را قادر به تصمیمگیری سازد؛ یا چنان که جان گری گفته است،‏‏»ناگزیریم چنان زندگی کنیم که گویی آزادیم«.‏صفحه 37جوزف استیگلیتز اخیرا نوشت که اجماعروزافزونی میان اقتصاددانان وجود دارد کهطرح نجات مبتنی بر برنامه پالسون موثرنخواهد بود،‏ اما ‏»برای سیاستمداران محالاست که در چنین بحرانی دست به هیچ کارینزنند.‏ بنابراین باید موافقتنامهای را بستاییمکه آمیزهای مسموم است از منافع خاص،‏اقتصاد گمراه و ایدئولوژیهای ‏دستراستیزاینده این بحران،‏ و میتواند،‏ بهشکلی،‏برنامه نجاتی تولید کند که موثر است یاشکست آن خطر چندانی در بر ندارد«.‏ حقبا اوست؛ زیرا بازارها بهشکل موثری برباورها مبتنی هستند ‏)حتی باورهایی دربارهباورهای مردم(،‏ اینکه بازار چگونه به طرحنجات واکنش نشان دهد،‏ نهتنها به نتایجواقعی آن،‏ که به باور بازارها به کاراییبرنامه بستگی دارد.‏ طرح نجات میتواندموثر باشد،‏ هرچند به لحاظ اقتصادی درستنباشد.‏شباهت بسیاری میان سخنرانیهای جورجبوش بعد از آغاز بحران،‏ و سخنرانیهایوی،‏ خطاب به مردم،‏ بعد از ‎۱۱‎سپتامبروجود دارد.‏ در هر دو مقطع،‏ وی به درخطر قرار گرفتن شیوه آمریکایی زندگی وضرورت اقدام سریع و قاطع برای مقابله باخطر اشاره کرد؛ هر دوبار وی بر تعلیقبخشی از ارزشهای آمریکایی)تضمینآزادی فردی،‏ سرمایهداری بازار(،‏ بهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390منظور حفظ همان ارزشها،‏ اشاره کرد.‏مردم وقتی با فاجعهای مواجه میشوند که مادر برابر آن هیچ کار حقیقی انجام نمیدهیم،‏گیج و گنگ میگویند،‏ ‏»حرف نزن،‏ کاریبکن!«‏ شاید اخیرا ما بیش از حد دستبه کار میزنیم.‏ شاید وقت آن است که بهعقب برگردیم،‏ فکر کنیم و چیز درست را‏»بگوییم«.‏ درست است؛ ما اغلب از انجامکار صحبت میکنیم،‏ به جای آنکه کار راانجام دهیم – اما گاهی ما کارهایی میکنیمتا از گفتن و فکر کردن پرهیز کنیم.‏ مانندروکردن سریع ‎۷۰۰‎میلیارد دالر در برابریک مسئله،‏ به جای آنکه بیندیشم که اینمسئله چطور پدیدار شد.‏ در بیستوسومسپتامبر،‏ سناتور جمهوریخواه،‏ جیم بانینگ،‏برنامه خزانهداری آمریکا برای بزرگتریننجات مالی از زمان رکود بزرگ را،‏‏»غیرآمریکایی«‏ خواند:‏ کسی باید زیانهارا برعهده بگیرد.‏ ما یا باید آنانی را کهتصمیمات غلط گرفتهاند،‏ مسوول عواقبکارشان بدانیم،‏ یا میتوانیم مشکالت آنان رابه دیگران تسری دهیم.‏ و این دقیقا کاریاست که خزانهداری انجام میدهد:‏ مشکالتوالاستریت را به پرداختکنندگان مالیاتتسری میدهد…‏ این نجات گسترده راهحلنیست،‏ سوسیالیسم مالی است و غیرآمریکاییاست.‏ بانینگ نخستین کسی بود که در سطحعمومی،‏ دلیل شورش جمهوریخواهان علیهبرنامه نجات را ارائه کرد که اوج آن ردطرح در ۲۹ سپتامبر بود.‏ این مقاومت،‏براساس ‏»جنگ طبقاتی«‏ والاستریت علیهمردم عادی صورتبندی شده بود.‏ چرا مامسوولیت آنها ‏)والاستریت(‏ را برعهدهبگیریم و اجازه دهیم وامگیرندگان معمولی‏)در میان مردم عادی(‏ هزینه آن را پرداختکنند؟ آیا این نمونه روشن آن چیزی نیست کهاقتصاددانان ‏»مخاطرات اخالقی«‏ moral()hazard مینامند؟ این ریسکی است کهفرد بهطور غیراخالقی مرتکب شده،‏ زیرابیمه،‏ قانون یا سازمانی دیگر از آنها دربرابر هرگونه زیانی که رفتارشان ممکناست عامل آن باشد،‏ حمایت میکند.‏ برایمثال،‏ اگر من بیمه آتشسوزی داشته باشم،‏ممکن است احتیاط کمتری به خرج دهم ‏)یااگر آنها پول مرا برمیگردانند،‏ حتی ‏]ممکناست[‏ اموالم را به آتش بکشم(.‏ همین مسئلهدر مورد بانکهای بزرگ هم صادق استکه در برابر زیانهای بزرگ از آنها حمایتشده،‏ حال آنکه میتوانند سودشان را حفظکنند.‏این انتقاد جمهوریخواهان محافظهکار وچپگرایان از برنامه نجات،‏ باید ما را بهفکر وادارد.‏ آنچه چپ و راست دراینبارهاشتراک دارند،‏ بیاعتنایی به بورسبازانو مدیران شرکتهای بزرگی است که ازتصمیمات مخاطرهآمیز سود میبرند،‏ اما


صفحه 38با ‏»چتر نجات طالیی«،‏ از آنان در برابرشکستها حمایت میشود.‏ در این زمینه،‏رسوایی انرون در ژانویه ۲۰۰۲ را میتوانتعبیری طنزآمیز دانست از مفهوم جامعهخطرپذیر.‏ بیتردید،‏ صدها کارمندی کهکار و پساندازهایشان را از دست دادند،‏در برابر خطرات رها شده بودند و در اینمسئله گزینهای در پیش نداشتند.‏ اما مدیرانارشدی که از خطرات آگاه بودند و فرصتآن را داشتند که در این وضعیت مداخلهکنند،‏ با نقدکردن سهام و ‏»اختیار معامله«‏خود،‏ پیش از ورشکستگی توانستند ریسکخود را به حداقل برسانند.‏ از این رو،‏ درستاست که ما در جامعهای زندگی میکنیم کهگزینههایی مخاطرهآمیز را طلب میکند،‏اما این جامعهای است که در آن قدرتمندانگزینهها را در اختیار دارند و دیگرانمخاطرات را انجام میدهند.‏اگر برنامه نجات،‏ معیاری ‏»سوسیالیستی«‏است،‏ معیاری غریب است؛ معیاریسوسیالیستی که هدفش کمک به فقرانیست،‏ بلکه کمک به ثروتمندان است،‏کمک به وامدهندگان،‏ نه وامگیرندگان.‏بهنظر میرسد،‏ ‏»سوسیالیسم«‏ خوب استوقتی در خدمت سرمایهداری باشد.‏ امااگر ‏»مخاطرات اخالقی«‏ در بطن ساختاربنیادی سرمایهداری باشد،‏ چه؟ مسئله ایناست که هیچ راهی برای جداسازی رفاهمردم عادی از رفاه والاستریت وجود ندارد.‏رابطه آنها غیرانتقالی است؛ ‏]یعنی[‏ آنچهبرای والاستریت خوب است،‏ الزاما برایمردم عادی خوب نیست،‏ اما در صورتیکه والاستریت خوب عمل نکند،‏ مردم عادیقادر به بقا نیستند و این تفاوت،‏ اولویت را بهوالاستریت میدهد.‏بحث متعارف ‏»فروبارشی«‏ trickle()down علیه توزیع مجدد ‏)از طریقمالیاتستانی ترقیخواهانه و جز آن(‏ ایناست که به جای اینکه فقرا را ثروتمندترسازد،‏ ثروتمندان را فقیرتر میسازد.‏ اینرویکرد که آشکارا ضدمداخلهگرایانه است،‏در عمل،‏ استداللی به نفع مداخله جاریدولتی دربردارد:‏ اگرچه ما مایلیم وضع فقرابهتر شود،‏ کمک مستقیم به آنها ضدتولیدیاست،‏ زیرا آنان عنصر پویا و مولد نیستند،‏تنها مداخله جایز،‏ کمک به ثروتمندان استتا ثروتمندتر شوند و آنگاه سودها بهطورخودکار در میان فقرا گسترش مییابد.‏پرتاب پول کافی به والاستریت،‏ سرانجامبه مردم عادی نیز نفعی میرساند.‏ اگرمیخواهید مردم عادی پولی برای کسبوکارداشته باشند،‏ مستقیما به آنها پول ندهید،‏ بادادن وام به آنها کمک کنید.‏ این تنها راهیاست که رفاهی ذاتی خلق میکند در غیرمجله هفته شماره 24 خرداد 1390این صورت،‏ دولت صرفا پول را در میاننیازمندان و به زیان کسانی که خلق ثروتمیکنند،‏ توزیع میکند.‏ رد این خط استداللبهمثابه دفاعی ریاکارانه از ثروتمندان،‏ خیلیساده است،‏ اما مسئله آن است که مادامیکه ما درگیر سرمایهداری هستیم،‏ حقیقتیدر آن هست:‏ فروپاشی والاستریت به مردمعادی آسیب میرساند.‏ از اینرو است کهدموکراتهایی که از طرح نجات حمایتمیکردند،‏ با گرایشهای چپگرایانهشاندر تناقض نبودند.‏ تنها در صورتی میتواندموکراتها را متناقض خواند که اینپیشفرض پوپولیستهای جمهوریخواه رابپذیریم که سرمایهداری و اقتصاد بازارآزاد،‏ امری مردمی و مربوط به طبقه کارگراست،‏ درحالی که مداخالت،‏ راهبرد طبقاتباالیی برای بهرهکشی از مردمی عادی استکه سخت کار میکنند.‏در مداخالت قدرتمند دولت در نظام بانکی واقتصاد،‏ بهطور کلی اتفاق تازهای نیفتاده است.‏خود سقوط نتیجه چنین مداخلهای است:‏ وقتیدر ۲۰۰۱ حباب صنایع دارای فناوری باالترکید،‏ تصمیم‏ گرفته شد که برای انتقال رشدبه بخش مسکن،‏ اعتبار اختصاص داده شود.‏در حقیقت،‏ تصمیمات سیاسی مسوول بافتتصمیمگیریهای اقتصادی بینالمللی بهطورکلی است.‏ چندسال قبل،‏ ‏»گزارش سیاناندرباره کشور مالی«‏ واقعیت ‏»بازار آزاد«‏بینالمللی را روشن ساخت.‏ دو پایه اقتصادمالی،‏ پنبه در جنوب و احشام در شمال بودو هردو به‏ این خاطر که قدرتهای بزرگهمان قوانینی را نقض میکردند که اینقدربیرحمانه بر کشورهای جهان سوم تحمیلمیکنند،‏ دچار مشکل شدند.‏ کشور مالی،‏تولیدکننده پنبهای با باالترین کیفیت است،‏ اماهزینهای که دولت آمریکا که برای حمایت ازتولیدکنندگان پنبه خودش صرف میکند،‏ ازکل بودجه کشور مالی بیشتر است،‏ بنابرایننگرانی چندانی از این بابت وجود ندارد کهمالی قادر نباشد رقابت کند.‏ در شمال کشورمالی،‏ تقصیر به گردن اتحادیه اروپاست؛یارانهای که اتحادیه اروپا به هر راس گاومیدهد،‏ ساالنه بیش از ۵۰۰ یورو است.‏وزیر اقتصاد مالی گفت:‏ ما نیازی به کمک،‏یا مشاوره یا درسهای شما درباره تاثیراتسودآور حذف مقررات اضافی دولت نداریم؛لطفا فقط به قوانین خودتان درباره بازارآزاد پایبند باشید،‏ مشکالت ما تمام میشود.‏اینجا،‏ مدافعان جمهوریخواه بازار آزاد کجاهستند؟ هیچجا،‏ چون فروپاشی مالی پیامدچیزی است که معنای آن برای آمریکا‏»اولویتبخشیدن به کشورمان«‏ است.‏اینهمه نشان میدهد که بازار آزاد هیچگاهبیطرف نیست:‏ عملیات آن همواره در یداختیار تصمیمات سیاسی است.‏ مسئله اصلیاین نیست که ‏»مداخله دولتی آری یا نه«‏بلکه این است که ‏»چه نوع مداخله دولتی«.‏و این سیاست حقیقی است:‏ مبارزه بر سرتعیین شرایط حاکم بر ما.‏ بحث دربارهطرح نجات با تصمیمگیریهای مربوط بهویژگیهای بنیادی زندگی سیاسی و اجتماعیما،‏ حتی بسیج شبه مبارزه طبقاتی،‏ سروکاردارد.‏ همچون بسیاری از مسائل حقیقتاسیاسی،‏ این یکی تعصبآمیز نیست.‏ موضعتخصصی ‏»عینی«‏ که صرفا باید کاربردیشود،‏ وجود ندارد:‏ فرد باید تصمیمی سیاسیبگیرد.بیستوچهارم سپتامبر،‏ جان مککینمبارزات انتخاباتی خود را معلق کرد وبا این ادعا که اکنون زمان آن است کهاختالفات حزبی را کنارگذاریم،‏ به واشنگتنرفت.‏ آیا این ژست واقعا نشانه تمایل ویبه پایان سیاست تعصبآمیز،‏ به منظور حلمسائل حقیقیای است که همه ما را نگرانکرده است؟ قطعا خیر،‏ این ‏»مککین بهواشنگتن میرود«‏ است.‏ سیاست دقیقامبارزه بر سر تعریف دامنه ‏»خنثی«‏ استکه چرا پیشنهاد مککین برای کنارگذاشتنخطوط حزبی،‏ ژست سیاسی محض است،‏سیاستی تعصبآمیز که میکوشد پوششغیرمتعصبانه به خود بدهد:‏ با تحمیل خود بهعنوان صدای همه،‏ چنین سیاستی،‏ مخالفانخود را به کارگزاران منافع خاص تقلیلمیدهد.‏ از اینرو است که حق با اوبامابود که فراخوان مککین برای عقبانداختننخستین مناظرههای ریاستجمهوری رارد کرد و اشاره کرد که سقوط،‏ این بحثسیاسی را دامن میزند که چگونه دو نامزدریاستجمهوری با بحران روبهرو میشوندکه از همهچیز مبرمتر است.‏ در انتخابات۱۹۹۲، کلینتون با شعار ‏»این اقتصاد است«‏برنده شد.‏ دموکراتها نیاز دارند پیام تازهایاختیار کنند:‏ ‏»این اقتصاد سیاسی است«‏ایاالت متحد،‏ نه کمتر،‏ که بیشتر به سیاستنیاز دارد.‏۱- این مقاله ترجمهای است از:‏zizek , Don’t do just do something, talk, London Review ofslavoi 2008 October 9 ,Books1984( john gary2. نظریهپرداز و منتقد سیاسی نئولیبرالیسم.‏۳- استداللی نوکالسیک به نفع توزیعناعادالنه‏ درآمد که براساس آن،‏ ثروتطبقات باال بهتدریج،‏ به میان طبقات پایینرخنه می کندمنبع:‏ کارگزاران


نظریتئوری توسعهپروفسور گونتر کروبر . پروفسور گئورگ کالوس.‏ برگردان شین میم شین‏.دایره املعارف روشنگریصفحه 39معنی تحت اللفظی توسعه عبارت است ازتغییر،‏ حرکت بالنده،‏ گذار از کیفیت هاینازل به عالی،‏ ارتقا از کیفیت های ساده بهبغرنج.‏‏)ما واژه توسعه را بکار می بریم و نه رشد،‏تکامل،‏ تحول و غیره را.‏هدف ما تصریح مقوله توسعه است که بامقوله های یادشده نباید عوضی گرفته شود،‏اگرچه آنها پیوند تنگاتنگی با هم دارند وگاهی مرز میان آنها سیال است.‏ مترجم(‏به قول لنین،‏ در تاریخ فلسفه و علوم منفرددو نظر متفاوت در باره توسعه وجود دارد:‏۱‏»توسعه به معنی کوچکتر و یا بزرگترشدن،‏ به معنی تکرار۲توسعه به معنی وحدت اضداد….‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390نظر اول خودجنبی،‏ نیروی محرکه آن،‏سرچشمه و انگیزه آن را نا دیده می گیرد ویا سرچشمه آن را نیروی خارجی ‏)مثال خدا،‏سوبژکت و غیره(‏ می داند.‏نظر دوم توجه اصلی خود را معطوفشناخت سرچشمه خودجنبی می کند.«‏‏)کلیات لنین،‏ جلد ۳۸، ص ۳۳۹(Iمفهوم توسعه در فلسفه جهان باستاندرک دیالک تیکی توسعه بصورت نطفه ایدر آثار فالسفه جهان باستان،‏ بویژه هراکلیتوجود داشته است.‏الفمفهوم توسعه در فلسفه هراکلیتهراکلیت )۵۵۰ ۴۸۰ ق.‏ م.(‏فیلسوف ماقبل سقراطی یونانافق فلسفی هراکلیت:‏تجربه و دانششدن و فنا شدنوحدت و تضادکائنات و آتشکلمه و روحدولتشهر و حقوق مدنیانسان و خداعقل و جهلجمالت قصار:‏در هیچ رودی نمی توان دو بار شنا کرد!‏مبارزه،‏ پدر همه چیزها ست!‏هراکلیت جهان را در حرکت،‏ تغییر وتوسعه مدام می بیند و حرکت را به عنوانخودجنبی می داند که سرچشمه و نیرویمحرکه آن مبارزه اضداد است.‏ب


صفحه 40مفهوم توسعه در فلسفه آناکسی مندرآناکسی مندر برای اولین بار،‏ از توسعه درجهان جانوران سخن می راند:‏او می گوید:‏‏»انسانها از انواع دیگر موجودات پدید آمدهاند.«‏تمفهوم توسعه در پوتاگوریسمدر فلسفه یونان باستان اما نظرات متافیزیکی‏)ضد دیالک تیکی(‏ نیز مبنی بر انکار توسعهرایج بوده اند.‏پوتاگوریست ها تئوری حرکت دایره وارعام را تعلیم می دادند،‏ که گویا همه چیز پساز گذشت چند سال معین به حالت اولیه خودبرمی گردد.‏پمفهوم توسعه در فلسفه امپدوکلسبه نظر امپدوکلس موجودات زنده از فرمهای نازل ماده پدید نیامده اند،‏ بلکه در نتیجهبهم پیوستن تصادفی اعضاء و قسمت هایمختلف بدن که قبال هر یک بطور مستقل وجداگانه وجود داشته اند،‏ پدید آمده اند.‏او توسعه را در تعویض بی پایان عشق ونفرت خالصه می کند.‏IIمفهوم توسعه در فلسفه قرون وسطیدر قرون وسطای فئودالی،‏ در دوران رکوداقتصادی،‏ اجتماعی و علمی،‏ اندیشه توسعهبکلی به باد فراموشی سپرده می شود و جایآن را طرز تفکر متافیزیکی عمومی گیرد.‏IIIمفهوم توسعه در فلسفه عصر جدیدبا پیدایش سرمایه داری آغازین و توسعهتوفانی نیروهای مولده و در رابطه با آن،‏پیشرفت شتابان علوم،‏ اندیشه توسعه دوبارهو بتدریج وارد صحنه می شود.‏الفمفهوم توسعه در فلسفه یاکوب بومهیاکوب بومه )۱۵۷۵ ۱۶۲۴(عارف،‏ فیلسوف و تئوسوف آلمانیهگل او را ‏»اولین فیلسوف آلمانی«‏ می نامد.‏نقاط مرکزی تفکر او:‏یکسان انگاشتن طبیعت و خداتضاد بمثابه گشتاور ضرور در همه پدیدههای واقعیت عینیاهمیت قوه معرفتی قلب و جسم و روح‏)اصل زنانه(‏لیاقت انسان به ازادییاکوب بومه توسعه کاینات را ماهیتا بکمکمجله هفته شماره 24 خرداد 1390افکار عرفانی مذهبی و الشیمی توضیح میدهد.‏بمفهوم توسعه در پانته ئیسمتفکر ماتریالیستی پانته ئیستی ‏)جوردانوبرونو و اسپینوزا(‏ توسعه را به معنیخودبالی یک اصل مادی اعالم می کند.‏تمفهوم توسعه در فلسفه الیب نیتسگوتفرید ویلهلم الیب نیتس )۱۶۴۶ ۱۷۱۶(فیلسوف،‏ دانشمند،‏ ریاضی دان،‏ دیپلومات،‏فیزیکدان،‏ مورخ،‏ سیاستمدار،‏ کتاب شناسو دکتر در حقوق دنیوی و کلیسائیایدئالیست عینیروح یونیورسال زمانه خویشاصل دیالک تیکی خودبالی را الیبنیتس نیز در آموزش منادها ‏)البته در فرمایدئالیستی آن(‏ اعالم می کند:‏مونادها عبارتند از جوهرهای فعال،‏خودکوش و روحی مجهز به محرکه ایدرونی،‏ برای رسیدن به کمال.‏الیب نیتس بر تداوم ‏)پیوست(‏ در روندتوسعه تأکید می ورزد،‏ ولی با انکار عدمتداوم ‏)گسست(‏ و جهش در روند توسعه،‏پیوست را مطلق می کند و بدین طریق،‏اصل تداوم ‏)پیوست(‏ را به شالوده درکیکسونگرانه متافیزیکی از توسعه بدل میسازد.‏پمفهوم توسعه در فلسفه دکارترنه دکارت )۱۵۹۶ ۱۶۵۰(فیلسوف،‏ ریاضی دان و عالم علوم طبیعیاز مؤسسین راسیونالیسم مدرن عصر جدیدآغازینتفکر راسیونالیستی او را کارتزیانیسم نیزمی نامند.‏دکارت به وجود ایده های مادرزاد باورداشت.‏اندیشه توسعه در فرم گمانورزانه و مکانیکیآن برای اولین بار در کیهان شناسی دکارت،‏یعنی در عرصه علوم طبیعی مورد استفادهقرار می گیرد.‏دکارت بر آن بوده که سیستم سیاره ها دراثر گردبادی از ماده بی فرم ‏)اتر(‏ تشکیلیافته است.‏ایمانوئل کانت )۱۷۲۴ ۱۸۰۴(برجسته ترین نماینده فلسفه کالسیک آلماناثر او تحت عنوان ‏»انتقاد از عقل محض«‏نقطه عطفی در تاریخ فلسفه و آغاز فلسفهمدرن محسوب می شود.‏کانت در زمینه های زیر دورنمای فراگیرنوینی به روی فلسفه گشوده است:‏اتیک ‏)انتقاد از عقل عملی(‏استه تیک ‏)انتقاد از قوه قضاوت(‏فلسفه مذهبفلسفه حقوقفلسفه تاریخثعلیرغم وجود این گونه تصورات نطفه ایاز اندیشه توسعه در نیمه اول قرن هجدهم،‏طبیعت شناسی مسلط،‏ هنوز متافیزیکی ‏)غیردیالک تیکی و غیرتاریخی(‏ بود و نظریهاصلی آن مبتنی بر ثبات مطلق در طبیعتبود.‏Iضربه بر طبیعت شناسی متحجر۱اولین ضربه کاری براین طبیعت شناسیمتحجر بوسیله کانت فرود می آید:‏کانت در کتب ارزشمند خود بنام ‏»تاریخعمومی طبیعت«‏ درسال )۱۷۵۵( و‏»تئوری کهکشان ها«‏ تئوری پیدایش وتوسعه منظومه شمسی و کره زمین را ازمواد اولیه گازی شکل بنیاد می گذارد.‏اگرچه تئوری توسعهء بی وقفه در جهانمادی در آغاز بدشواری کسب مقبولیت میکند،‏ ولی جلوگیری قطعی از اشاعه آن دیگرامکان پذیر نمی گردد.‏۲کاسپر فریدریش ولفکاسپر فریدریش ولف )۱۷۳۴ ۱۷۹۴(فیزیولوگ و مؤسس اتمولوژی مدرن آلمانیدر اواسط قرن هجدهم،‏ محقق علوم طبیعیبنام ‏)کاسپر فریدریش ولف(‏ نظریه خود راکه بر مبنای مشاهدات مستدل بیشمار و ضمنادر رد تئوری اسکوالستیکی پره فرماسیونبود،‏ مطرح ساخت که بنا بر آن گیاهان وجانوران نتیجه توسعه ‏)تکامل(‏ موجوداتساده اند و جنین نتیجه توسعه ‏)تکامل(‏ نطفهاست.‏۳بوفونچندی بعد همین نظر او از سوی محققعلوم طبیعی در فرانسه بنام بوفون موردتأیید قرار گرفت.‏بوفون اندیشه توسعه را در مورد کره زمیننیز بکار بست.‏۴لی یللی یل در مخالفت با تئوری فاجعه کوویر


صفحه 41نظریه تغییر تدریجی زمین را مطرح ساخت.‏۵سن هیلر و گوتهسن هیلر در آکادمی علوم فرانسه به مخالفتبا تئوری کوویر مبنی بر تغییر ناپذیری انواعو ‏»آفرینش چند باره«‏ برخاست و گوته درآلمان از او حمایت کرد.‏۶تئوری توسعه ‏)تکامل(‏ انواع موجودات درسال های پایانی قرن هجدهم و اوایل قرننوزدهم تقریبا در همه کشورهای اروپانمایندگان برجسته داشته است:‏الفالمارک توسعه ‏)تکامل(‏ انواع موجودات رابدلیل شرایط متغیر محیط زیست می داند.‏باوکن مطالعه روند توسعه را در طبیعت ازپدیده های مکانیکی و شیمیائی آشروع میکند و به موجودات زنده می رسد.‏تبائر برای همه موجودات زنده فرم آغازینمشترکی قائل می شود و تکوین موجوداتزنده را ناشی از توسعه آن فرم آغازین میداند.‏پتئوری توسعه ‏)تکامل(‏ مربوط به طبیعتزنده ‏)ارگانیک(‏ در آثار داروین و هه کل بهنقطه اوج می رسد.‏مراجعه کنید به تئوری منشأ انواعانگلس مارش پیروزمند اندیشه توسعه رادرعلوم مربوط به طبیعت زنده در قرنهجدهم و نوزدهم بشرح زیر وصف می کند:‏‏»جالب است که همزمان با حمله کانت برنظریه مبتنی بر ازلی و ابدی بودن منظومهشمسی،‏ ‏)ک.‏ ف.‏ ولف(‏ در سال ۱۷۵۹اولین حمله بر نظریه ثبات انواع موجوداترا آغاز می کند و تئوری منشأ انواع رامطرح می نماید.‏ولی اگر نظر او که فقط پیش بینی داهیانهای بوده،‏ توسط اوکن،‏ المارک و بائر هیأتیاستوار به خود می گیرد و درست صد سالبعد )۱۸۵۹( توسط داروین پیروزمندانهجامه عمل می پوشد.«‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۲۰، ص)۳۱۹IVتئوری توسعه در عرصه علوم اجتماعیاندیشه توسعه در عرصه علوم اجتماعی نیزدر قرن هجدهم اهمیت ویژه ای کسب میکند:‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390۱گوت هلد افرائیم لسینگ )۱۷۲۹ ۱۷۸۱(نویسنده و شاعر برجسته روشنگری آلمانلسینگ درسال های ۱۷۷۷ ۱۷۸۰ اندیشهتوسعه را در نوشته ای بنام ‏»تربیت بنیآدم«‏ برای توضیح چند و چون پیدایشمذهب مورد استفاده قرار می دهد.‏۲هردر در سال ۱۷۸۴ در کتابش تحت عنوان‏»افکاری در باره فلسفه تاریخ بشر«‏ اندیشهتوسعه را برای توضیح تاریخ به خدمت میگیرد.‏به نظر او تاریخ عبارت است از توسعهپیشرونده قانونمند:‏تاریخ ادامه توسعه در طبیعت استدر اواسط قرن نوزدهم در روسیه اصلتوسعه،‏ نماینگان برجسته ای در صفوفدموکرات های انقالبی پیدا می کند:‏هرتسن تاریخ تفکر بشری را ادامه تاریخطبیعت می نامد.‏او تأکید برآن داشته که نه بشریت را میتوان در خارج از توسعه تاریخی تصور کردو نه طبیعت را.‏Vتئوری توسعه در فلسفه کالسیک آلمانفلسفه کالسیک آلمان جوانب مختلف اندیشهتوسعه را در قالب فلسفی می ریزد:‏۱موضوع اصلی فلسفه فیشته،‏ شلینگ و هگلرا اصل توسعه تشکیل می دهد.‏‏»در سیستم هگل فلسفه نوین یعنی فلسفهکالسیک آلمان به نقطه اوج خود می رسد.‏در سیستم فلسفی هگل برای اولین بار ‏)واین خدمت بزرگ او ست(‏ کل جهان طبیعی،‏تاریخی و روحی بمثابه روندی،‏ یعنی درحرکت،‏ تغییر،‏ تحول و توسعه بی وقفهمطرح می گردد و در جهت اثبات پیونددرونی موجود در این حرکت و توسعه بالندهتالش به عمل می آید.«‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۱۹، ص)۲۰۶اما تئوری توسعه هگل که بر مبنایایدئالیستی استوار شده،‏ ناپیگیر و متناقضبوده است.‏هگل امکان توسعه طبیعت در زمان را ردمی کند و توسعه جامعه بشری را انعکاسخودبالی ‏»ایده مطلق«‏ قلمداد می کند و حتیامکان توسعه در تاریخ را فقط به زمانگذشته محدود می نماید.‏در حالیکه روند توسعه جامعه بنا بر طبیعتآن،‏ نمی تواند با کشف باصطالح ‏»حقیقتمطلق«‏ به کمال فکری خود نایل آید،‏ سیستمهگل ادعا می کند،‏ که آن ‏)یعنی روندتوسعه جامعه(‏ تجسم مادی ‏)مادیت یافتن(‏این»حقیقت مطلق«‏ است.‏‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۱۹، ص)۲۰۷ناپیگیری تئوری توسعه هگل حاکی از آناست که طبقه بورژوازی که ایدئولوگ هایآن خود،‏ روزگاری اندیشه توسعه را بطورعلمی فرمولبندی کرده اند،‏ به سبب رشدسرمایه داری می کوشند،‏ تا نخست اعتبارعام آن را محدود قلمداد کنند و بعدها وقتیکه گذار به مرحله امپریالیسم صورت گرفت حقانیت آن را بطور کلی زیر عالمت سؤالبرند و انکار کنند.‏منافع طبقاتی بورژوازی ایجاب می کند،‏ کهجهان آنچنان بماند که بعد از پیروزی قطعیبورژوازی بوده است.‏مفهوم علمی توسعه اما با هرگونه دفاعکورکورانه ناسازگار است و عالوه بر این باجهان بینی ایدئالیستی،‏ بویژه در فرم مذهبیخودویژه آن،‏ آشتی ناپذیر است.‏زیرا شرط اصلی این جهان بینی پذیرشقصه آفرینش،‏ یعنی قائل شدن نقطه آغازبرای توسعه در زمان و مکان است.‏VIتئوری توسعه در فلسفه مارکسیستی لنینیستیمفهوم واقعا علمی و پیگیر توسعه میتواند تنها بوسیله ایدئولوگ های طبقه ایفرمولبندی شود،‏ که لوکوموتیو توسعهتاریخی را بدوش خویش می کشد.‏تنها در این صورت مفهوم توسعه از حدجامعه بورژوائی فراتر خواهد رفت و اینایدئولوگ ها،‏ کسانی جز ایدئولوگ هایطبقه کارگر نیستند.‏فلسفه طبقه کارگر ماتریالیسم دیالک تیکیو تاریخی و تئوری شناخت مارکسیستی لنینیستی میراث مترقی اندیشه توسعه راحفظ می کند و برمبنای معارف جدید علومطبیعی و اجتماعی و پراتیک انقالبی طبقهکارگر بدان ژرفا می بخشد.‏لنین مفهوم مارکسیستی توسعه را به شرحزیر توصیف می کند:‏۱‏»توسعه مراحل پیشین را دو باره طی میکند،‏ اما به نحو دیگری و در پله برتری.‏مراجعه کنید به نفی نفی۲توسعه نه در خطی مستقیم،‏ بلکه به شکلمارپیچی تحقق می یابد.‏


صفحه 42مراجعه کنید به دیالک تیک پیوست و گسستدر تارنمای دایرة المعارف روشنگری۳توسعه جهش وار صورت می گیرد.‏مراجعه کنید به جهش در تارنمای دایرةالمعارف روشنگری۴توسعه همراه با فاجعه ها است و انقالبیاست.‏مراجعه کنید به دیالک تیک اوولوسیون روولوسیون ‏)انقالب(‏۵توسعه قطع جریان آرام و تدریجی است.‏۶توسعه گذار از تغییرات کمی به کیفی است.‏مراجعه کنید به دیالک تیک کمیت و کیفیت،‏جهش۷محرکه درونی توسعه بوسیله تضاد،‏برخورد و تصادم نیروها و گرایشات مختلفبکار می افتد،‏ تضادها و برخوردها،‏ تصادمها و گرایشاتی که برجسم مفروض تأثیر میگذارند و در داربست پدیده ای مشخص و یادر درون یک جامعه مؤثر واقع می شوند.‏۸توسعه عبارت است از وابستگی متقابل وپیوند تنگاتنگ و ناگسستنی کلیه جوانب هرپدیده ‏)که ببرکت آن تاریخ همواره صفحاتنوینی را ورق می زند(،‏ پیوندی که به روندجهانی قانونمند و واحدی از حرکت منجرمی شود.‏۹اینها همه،‏ خطوطی چند از دیالک تیکبمثابه تئوری توسعه پرمحتوا ‏)در مقایسه باتئوری های رایج دیگر(‏ اند.«‏‏)کلیات لنین،‏ جلد ۲۱، ص ۴۲(ماتریالیسم دیالک تیکی عامترین قوانینحرکت و توسعه در طبیعت،‏ جامعه و تفکررا کشف می کند،‏ از آنجمله اند:‏۱قانون وحدت و ‏»مبارزه«‏ اضداد که علت،‏منشاء و سرچشمه توسعه را برمال می سازد.‏مراجعه کنید به قانون وحدت و ‏»مبارزه«‏اضداد۲قانون گذار ازتغییرات کمی به کیفی،‏ کهنحوه و نوع پیدایش کیفیت های تازه را درجریان توسعه توصیف می کند.‏مراجعه کنید به دیالک تیک کمیت وکیفیت،‏ حد،‏ قانون گذار از تغییرات کمی بهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390کیفی و برعکس۳قانون نفی نفی،‏ که جهت،‏ سمت و سو ونتیجه توسعه را بیان می کند.‏ماتریالیسم دیالک تیکی در قرن نوزدهم تزیرا مطرح ساخت که بنا بر آن ماده در روندتغییر مدام قرار دارد و این منجر بدان میشود که همواره فرم های سازمانی عالی ترو بغرنجتر پدید آیند.‏VIتئوری توسعه در فلسفه مارکسیستی لنینیستی۱۰فرق مفهوم ‏»توسعه«‏ با مفهوم ‏»تغییر«‏فرق مفهوم ‏»توسعه«‏ با مفهوم ‏»تغییر«‏ درآن است که ‏»توسعه«‏ دارای جهت،‏ سمت وسو و گرایشی است،‏ که به فرم های عالی ترمنتهی می شود.‏۱کلیه مدارک کشف شده در عرصه هایگوناگون علوم منفرد ‏)فیزیک،‏ شیمی،‏زمین شناسی و غیره(‏ داللت بر صحت تزماتریالیسم دیالک تیکی دارند.‏جهان مادی سیستمی متشکل از مراحل کیفیتوسعه به شرح است:‏الفمرحله مواد غیر آلی ‏)معدنی(‏بمرحله مواد آلی ‏)ارگانیک(‏تمرحله جامعهپمرحله تفکر۲هرکدام از این عرصه های پهناور دارایمراحل توسعه خاص خویش است،‏ همانطور که این امر خود را در عرصه مواد آلی‏)ارگانیک(‏ بطرز بارزی در تکامل انواع تاپیدایش انسان نشان داده است.‏۳عالوه بر این،‏ در هر کدام از این عرصهها،‏ قانونمندی های عام توسعه خطوط خودویژه ای دارند،‏ مثال سرعت توسعه درابژکت های مربوط به فرم های عالی ترحرکت ماده،‏ در مقایسه با فرم های نازلتر،‏فوق العاده بیشتر است.‏۴برای فرم های عالی تر حرکت ماده‏)طبیعت زنده،‏ جامعه(‏ می توان شاخص هایصریحی از توسعه پیشرونده ترسیم کرد.‏به عنوان مثال:‏الفکمال سازمان و درجه تمایز موجوداتمراجعه کنید به تمایزبدرجه رشد نیروهای مولدهمراجعه کنید به نیروهای مولده۵ولی برای طبیعت جامد و بی جان و بویژهبرای سیارات این امر امکان ناپذیر است.‏۶تمامی کاینات را می توان بمثابه سیستمی ازروندهای توسعه تصور کرد.‏جاده های شیری ، انبوه ستاره ها،‏ مجموعهبهم پیوسته ستاره ها،‏ سیستم های خورشیدیو سیاره ای همه محصول چنین روند توسعهاند۷کلیه اجرام آسمانی ویا روندهای کیهانی بهاین و یا به آن طریق،‏ در روندهای توسعهسهیم بوده اند و یا خود محصول روندهایتوسعه بوده اند.‏۸ولی استفاده از مفهوم توسعه برای کایناتبی معنی است.‏۹چنین تشبثاتی همواره ناکام مانده اند.‏۱۰تئوری هائی سرهم بندی شده که گویا پیدایشکاینات چندین میلیارد سال پیش صورتگرفته است.‏۱۱و.‏ آ.‏ آمبارزومجان ستاره شناس شوروی و دیگران به کشف مجموعه بهم پیوستهستاره ها نایل آمده اند که عمرشان می تواندفقط چند میلیون سال باشد.‏مفهوم ‏»توسعه«‏ از نقطه نظر سیبرنتیکاز نقطه نظر سیبرنتیک قبل از همه توسعه جهان ارگانیسم ها،‏ جامعه و سیستمماشین های سیبرنتیکی جالب اند.‏۱فرق این سیستم های پویا با سیستم های فوقالذکر در آن است که اینها خصلت سیستمهای خود تنظیمگر و خود مطلوب ساز رادارند.‏۲اکنون دیگر نمی توان حقیقت امر تکامل‏)مترادف با توسعه(‏ موجودات را به سببکوهی از مدارک مکشوفه در باره موجودات


صفحه 43دوران های گذشته مورد انکار قرار داد.‏۳در این مورد دو سؤال بسیار مهم مطرحمی شوند :الفتکامل موجودات چرا امکان پذیر است؟بتکامل موجودات چگونه تحقق یافته است؟۴چارلز داروین )۱۸۰۹ ۱۸۸۲(طبیعت پژوه انگلیسینظریه پرداز بزرگ در زمینه تئوری تکاملچارلز داروین در اواسط قرن نوزدهمتوانست به این دو سؤال،‏ جواب های عمدتانیمه تمام زیر را بدهد:‏الفدر روند توارث،‏ گونه هائی از انواع مختلفپدید می آید که بنا بر قوانین علم آمار یکوجه میانگین مطرح می شود.‏بدر مصاف با ناگواری های محیط زیست،‏انتخاب طبیعی به عمل می آید که طی آنانواع نامناسب نابود و انواع مناسب در امامی مانند و بطور کمی تدریجا برای خود درداربست تقسیم تصادفی انواع جا باز می کنن۵تشکیل چنین تنوعی شباهت زیادی بهاستفاده از متد آزمایش و خطا دارد که نوع ویا گونه معینی به خدمت می گیرد.‏۶داروین در باره چند و چون دقیق توارث وتحقق موتاسیون ها ‏)تغییر ناگهانی ژن ها(‏هنوز نمی توانست توضیح مستدلی بدهد.‏۷اما امروز،‏ علم ژنتیک در پبوند بااطالعتئوری قادر به توضیح نسبتا دقیقمکانیسم توارث است:‏توارث بوسیله )DNS( صورت می گیرد.‏۸اطالعات ارثی از نسلی به نسل بعدی منتقلمی شوند و بنا بر جا و توالی متفاوت چهارگروه ارگانیکی تعیین می شوند.‏۹سیستمتئوری سیبرنتیکی می تواند تکاملارگانیسم ها را بمراتب بهتر توضیح دهد.‏۱۰توسعه به پله باالتر از دیدگاه سیبرنتیکیخاص بشرح زیر جلوه می کند:‏الفمجله هفته شماره 24 خرداد 1390بمثابه تطبیق مطلوب یک سیستم ارگانیکیخودتنظیمگر با محیط پیرامون خودببمثابه استقالل دم افزون سطوح داخلیسیستم از اختالالت خارجیتبمثابه استکمال مطلوب شیوه رفتار چنینسیستم هائی.‏۱۱از چنین نقطه نظری می توان توسعه بیواسطه حیات را بسادگی درک کرد۱۲مفهوم ‏»سیستم خودتنظیمگر پویا«‏ امکاناتانطباق حیات را بدون توسل به مفاهیم غایت‏)تله ئولوژی(‏ توضیح می دهد.‏مراجعه کنید به تله ئولوژی در تارنمایدایرة المعارف روشنگری۱۳سیستم مافوق ثابت ‏)اولترا ثابت(‏ فهم انطباقسیستم های ارگانیکی سیبرنتیکی با تغییراتشرایط محیط را آسان می سازد.‏۱۴سیستم های مولتی ثابت همواره قادرند،‏امکانات تطبیق تازه تری را برای کسبخواص نوین،‏ بدون از دست دادن خواصکهنه پدید آورند،‏ اگرچه استراتژی ئی کهدر جریان کشاکش با محیط به کسب خواصمعین منجر شده،‏ در تضاد با استراتژی ئیباشد،‏ که در کسب مشخصه دیگر دخیل بودهاست.‏مراجعه کنید به مافوق ثبات ‏)اولترا ثبات(‏ ومولتی ثبات ‏)چندین ثباتی(‏Iمفهوم ‏»توسعه«‏ از نقطه نظر سیبرنتیک۱۵این امر به سبب خصلت سیستم مولتی ثابتاست که می تواند برای مدتی،‏ رابطه این ویا آن زیرسیستم را با کل سیستم قطع کند تابتواند نسبت به محیط،‏ رفتاری تقریبا مستقلداشته باشد.‏‏)مفهوم ‏»زیرسیستم«‏ را ما به تقلید از مفهومریاضی ‏»زیرمجموعه«‏ می سازیم.‏ مترجم(‏۱۶اگرسیستم های سیبرنتیکی زنده،‏ چنانسازمان یافته بودند،‏ که کلیه زیرسیستم هایآنها در هر لحظه و از هر نظر در تأثیرمتقابل بغرنج و ماهوی با یکدیگر قرارداشته باشند،‏ آنگاه انطباق کل سیستم با محیطعمال غیر ممکن می گردید،‏ چرا که در غیراین صورت هر تغییر شرایط محیط ایجابمی نمود که مجموعه عوامل متغیر سیستم براساس ارزش های جدید تنظیم شوند.‏۱۷برای انجام این کار مدت زمان تخمینیموجود در رابطه با تکامل از ساده ترینموجودات به انسان،‏ یعنی دو و نیم میلیاردسال،‏ کفایت نمی کرد.‏۱۸سیستم مولتی ثابت که برای مدتی با توجهبه پیوندهای معین به زیرسیستم های نسبتامستقل تجزیه می شود،‏ محیطی را در مقابلخود دارد که خود فاقد شبکه بهم پیوستهمنسجم از تأثیرات متقابل است و زیرسیستمهای آن کامال مستقل از یکدیگر عمل میکنند.‏از این روست که سیستم مولتی ثابت میتواند بخشی از وظایف تطبیق را بعهده یکیاز زیرسیستم های خود واگذار کند،‏ تا آن دراستقالل نسبی از کل سیستم،‏ وظیفه اش رابه انجام رساند.‏۱۹اگر زیرسیستم های )S1( و )S2( سیستمسیبرنتیکی معینی،‏ خود را مستقل از یکدیگربا زیرسیستم های محیط )U1( و )U2( و… انطباق دهند،‏ آنگاه میزان زمان الزمبرای انطباق ده به توان چند برابر تقلیلخواهد یافت،‏ اگر این انطباق با سیستمدیگری غیرممکن باشد.‏۲۰ابتدائی ترین موجودات زنده می توانند خودرا با محیط تنها بکمک استراتژی هائیتطبیق دهند که در ژن های خود پیشاپیشبصورت برنامه ریزی شده دارند.‏۲۱چنین برنامه هائی می توانند،‏ ثبات پویایسیستم های خود تنظیمگر را تنها در مقابلطبقه نسبتا ثابتی از اختالالت ناشی از محیطزیست تضمین کنند.‏۲۲مشخصه بارز موجودات عالی تر عبارتاز این است که آنها توانائی آموختن را کسبکرده اند.‏۲۳توارث،‏ انتقال آموخته های نسل های پیشینرا به نسل های بعدی امکان پذیر نمی سازد،‏بلکه به انتقال استراتژی آموختن اکتفا میکند.‏۲۴فقط سیستم های خود تنظیمگر پویائی کهتئوری سیبرنتیکی را فرا می گیرد،‏ قادر بهتوضیح همه جانبه مکانیسم تکامل موجوداتاند.‏


نظریصفحه 44۲۵روند بی پایان تحول ‏)توسعه(‏ ماده درکاینات،‏ وحدت دیالک تیکی ئی استازخطوط ‏»صعودی«‏ و ‏»سقوطی«‏ و ازروندهای با برگشت و بی برگشت ‏)دوطرفهو یکطرفه(‏مراجعه کنید به کیهان شناسی۲۶گرایش عمومی توسعه بالنده فقط در موردسیستم های مادی محدود و عرصه هایمحدود در کاینات مصداق دارد،‏ استفاده ازآنها در مورد جهان الیتناهی بمثابه کل مجازنیست.‏۲۷توسعه کاینات وجود ندارد،‏ آنچه وجود داردتوسعه در کاینات است.‏۲۸توسعه طبیعی ماده از فرم های ساده تاساختارهای بغرنج جهان جانوران و تاپیدایش انسان و جامعه کنونی بطور علمیو بی کم و کاست تضمین شده است و موردقبول همگان قرار دارد،‏ اگرچه هنوز درزمینه برخی از مسائل مربوط به پیدایشحیات و در مورد برخی مسائل منفرد مربوطبه تاریخ پیدایش انسان ابهاماتی وجود دارند.‏۲۹حتی نمایندگان فلسفه بورژوائی معاصر نمیتوانند با توجه به کوهی از اسناد و مدارک،‏اندیشه توسعه را منکر شوند.‏تنها کاری که از دست آنها بر می آید،‏ ایناست که با تفسیر نادرست برخی از نتایجحاصل ازعلوم طبیعی مدرن،‏ آغاز و پایانیبرای توسعه در کاینات سرهم بندی کنند:‏الفجابجائی قرمزبمرگ گرمائی کاینات و امثالهم.‏۳۰اینگونه تئوری ها اما در تضاد آشکار باخود علوم طبیعی قرار دارند.‏برای اینکه این تئوری ها آخر سر به پذیرشافسانه آفرینش می رسند و راه را برایخرافه های مذهبی باز می کنند.‏مراجعه کنید به تغییر،‏ دیالک تیک،‏ وحدتو مبارزه ‏»اضداد«،‏ کیفیت و کمیت،‏ نفینفی،‏ اوولوسیونیسمپایانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390دیالک تیک مطلق و نسبیمطلق و نسبی . پروفسور مانفرد بوربرگردان شین میم شین ‏.دایره املعارف روشنگریمطلق۱مطلق یعنی مجزا،‏ مستقل،‏ نامشروط،‏نامحدود،‏ بطور کلی،‏ کامل،‏ بی نیاز ازتعریف دقیقتر،‏ فارغ از هر رابطه و پیوند.‏ضد نسبی۲مطلق یعنی نامشروط،‏ بی حد و مرز،‏ بیکم و کاست.‏مفهوم مطلق در فلسفه ایدئالیستی به معانیزیر بکار می رود:‏الفبه معنی ماهیت نهائی کلیه پدیده هاببه معنی علت العلل کل جهانتمطلق اغلب به معنی خدا بکار می رود.‏۳مطلق به معانی زیرین بکار می رود:‏الفبه معنی چیزی که در هستی خود،‏ درحقیقت خود و غیره بوسیله هیچ چیز دیگریمشروط نمی شود.‏ببه معنی چیزی که بی نیاز از هر واسطهای است.‏تبه معنی چیزی که دارای هستی و اعتبارکامال مستقل است.‏ثبه معنی از چیزی که بی حد و مرز ونامحدود است.‏۴مطلقیت ماده در فلسفه مارکسیستی لنینیستیدر فلسفه مارکسیستی ماده به عنوان امریمطلق مطرح می شود:‏الفماده در هستی خود ‏»خودکفا«‏ ست.‏بماده مشروط به چیز دیگر،‏ بویژه مشروطبه عمل آفرینش نیست.‏تماده دارای هستی جاودان و بی پایان است.‏۵مطلقیت حرکت در فلسفه مارکسیستی لنینیستیدر فلسفه مارکسیستی حرکت تعین مطلقماده است:‏الفحرکت فرم هستی و صفت ممیزه ‏)اتریبوت(‏ذاتی ماده است.‏بحرکت به محرک خارجی نیاز ندارد.‏تحرکت متعلق به همه فرم های حرکت مادهاست.‏مراجعه کنید به فرم های حرکت ماده۶مطلقیت تضاد دیالک تیکی ‏)»مبارزه«‏اضداد(‏ در فلسفه مارکسیستی لنینیستیدر فلسفه مارکسیستی تضاد دیالک تیکی،‏‏»مبارزه«‏ اضداد تعین مطلق ماده متحرکرا تشکیل می دهد:‏‏»مبارزه اضداد که همدیگر را مستثنیمی کنند،‏ مطلق است،‏ همانطور که ترقی وحرکت مطلق اند.«‏‏)کلیات لنین،‏ جلد ۳۸، ص ۳۳۹(۷مطلق در فلسفه مارکسیستی لنینیستیالفاما در واقع،‏ هر آنچه که کامال منسوب بهخود باشد،‏ یعنی مطلق مطلق باشد،‏ تصوریبیش نیست و با واقعیت عینی ناسازگار است.‏بهیچ ابژکت و تعینی در جهان مادی وجودندارد،‏ که در خارج از پیوندهای عام خودقرار داشته باشد.‏تهیچ ابژکت و تعینی در جهان مادی وجودندارد،‏ که بی نیاز از هر واسطه ای باشد.‏ثهیچ ابژکت و تعینی در جهان مادی وجودندارد،‏ که مطلقا مستقل باشد.‏جو لذا مطلق واقعا موجود،‏ می تواند فقط بهمثابه چیزهای زیر وجود داشته باشد:‏۱بمثابه ‏»مطلق نسبی۲بمثابه مطلق از نقطه نظر معینی


صفحه 45۳بمثابه مطلق در رابطه معینی باشد۴مطلق برای بودن خود به تعین نسبی ضدخود نیاز دارد.‏مراجعه کنید به دیالک تیک مطلق و نسبی،‏نسبینسبی ‏)ضد دیالک تیکی مطلق(‏ به چیزیمشروط،،‏ متناسب،‏ منسوب به چیزی دیگراطالق می شود:‏مثال ‏»حقیقت نسبی«‏ درمغایرت با ‏»حقیقتمطلق«‏Iنسبیت در عرصه واقعیت عینینسبی چیزی است که در هستی خود،‏ درحقیقت خود و غیره دارای مشخصات زیرباشد:‏۱نسبی وابسته به چیز دیگر است.‏۲نسبی بوسیله چیز دیگر مشروط می شود.‏۳نسبی به واسطه نیاز دارد،‏ یعنی بوسیله چیزدیگر مورد وساطت قرار می گیرد.‏۴نسبی تنها در رابطه با چیز دیگر وجود واعتبار دارد.‏۵نسبیت اشیاء وقتی مطرح می شود کهچیزی فقط ببرکت منسوب بودن به چیزیدیگر وجود داشته باشد.‏مثال:‏الفمثال جرم هر ذره هسته ای نسبی است.‏زیرا جرم ذرات هسته ای مشروط به حرکتذرات است.‏بمثال فوتون فاقد جرم سکون است.‏‏)جرم سکون به جرم هر جسم در سیستممختصات معینی اطالق می شود که آنجسم نسبت بدان سیستم در حالت ساکن قرارگیرد.‏ مترجم(‏جرم فوتون فقط در رابطه با وضع حرکتیبا سرعت مغایر با صفر وجود دارد.‏۵همزمانی حوادث نیز همانطور که تئورینسبیت اثبات کرده،‏ نسبی است.‏دو حادثهء ‏»در خود«‏ و ‏»برای خود«‏همزمان نیستند،‏ بلکه تنها در رابطه با سیستممعینی همزمان اند.‏دو حادثه که در رابطه با چنین سیستمیهمزمان اند،‏ حتما نباید در رابطه با سیستمیدیگر همزمان باشند.‏۶تئوری نسبیت همه تعین های فیزیک را بهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390هیچ وجه نسبی تلقی نمی کند.‏۷تئوری نسبیت امکان تفکیک دقیق خواص،‏روابط و غیره نسبی را ‏)مثال همزمانی را(‏و خواص،‏ روابط و غیره مطلق را بدستمی دهد.‏۸در تئوری نسبیت خاص به عنوان مثال عنصر خطی امواج مینکوسکی یک مقدارمطلق است.‏۹در عرصه جامعه،‏ استثمار یک واقعیت امراست که وجود نسبی دارد.‏زیرا استثمار تنها در رابطه با نظام اجتماعیمعینی وجود دارد.‏IIنسبیت در عرصه شناختنسبیت در عرصه شناخت نیز باید مشخصشود.‏۱مثال هر مفهوم وقتی نسبی است که بدوننسبت دادن به مفاهیم دیگر نتوان آن راتعریف کرد.‏مثال مفهوم ‏»کودک«‏ احتیاج به مفهوم‏»والدین«‏ دارد.‏۲مهمترین مسئله عرصه شناخت مسئله نسبیتحقیقت و رابطه حقیقت نسبی با حقیقت مطلقاست.‏۳حقیقت نسبی،‏ حقیقتی است که فقطدرچارچوب سیستم مختصات مادی و یامعنوی معینی اعتبار دارد.‏از حقایق نسبی مکانیک کالسیک نیوتونحکم زیرین را می توان نام برد:‏‏»جرم هر جسم،‏ مستقل از وضع حرکتآن است.«‏۴تئوری نسبیت خاص اما برعکس آن،‏ اثباتمی کند،‏ که این قانون تنها در مورد سرعتهائی اعتبار دارد که در مقایسه با سرعتنور ناچیزند.‏به عبارت دقیقتر این قانون فقط برایسرعت مساوی با صفر اعتبار دارد.‏IIIنسبیت در اتیک ‏)اخالق(‏اعتبارهنجارهای رفتاری معین انسان ها نیزمی تواند نسبی باشد:‏۱مثال هنجارهای رفتاری که در اخالق رایجاند.‏۲تا زمانی که استثمار وجود دارد،‏ تا زمانیکه جامعه به طبقات متخاصم تقسیم شده،‏هنجارهای اخالقی مطلق نمی توانند وجودداشته باشند.‏۳شیوه رفتای که در رابطه با هنجار اخالقیطبقه ای صحیح بشمار می رود،‏ می توانددر رابطه با هنجار اخالقی طبقه دیگر خطاباشد.‏۴قبول وجود سیستمی از هنجارهای اخالقیمطلق ‏)از قبیل فرامین مقوله ای کانت(‏ کهمستقل از خاستگاه طبقاتی،‏ سطح توسعهاجتماعی و غیره اعتبار داشته باشند،‏ ازویژگی های سیستم های اخالقی مختلفمتعلق به ایدئالیسم است.‏مراجعه کنید به هنجاردر هر حال مفهوم نسبی برای تعریف خودبه مفهوم مطلق نیاز دارد.‏مطلق و نسبی در وحدت دیالک تیکی با همقرار دارند.‏مراجعه کنید به مطلق،‏ دیالک تیک مطلقو نسبیمطلق و نسبی به تعین های متضاد واقعیتعینی و شناخت اطالق می شود که دروحدت با هم به کلیه ابژکت های جهان مادیو به انعکاس آنها در ضمیر انسانی مربوطمی شوند.‏مطلق تنها با نسبی و در نسبی وجود دارد.‏نسبی نیز در عین حال حاوی مطلق است.‏Iدیالک تیک مطلق و نسبی در واقعیت عینیمطلق و نسبی در رابطه دیالک تیکی با همقرار دارند،‏ یعنی اضدادی اند که همدیگررا مستثنی،‏ اما در عین حال،‏ همدیگر رامشروط می سازند.‏بنابرین،‏ ماده اگرچه وجود مطلق دارد وهیچ چیز دیگر آن را مشروط نمی سازد،‏یعنی نه،‏ می توان خلقش کرد و نه،‏ میتوان نابودش ساخت،‏ با این حال،‏ مادهء ‏»درخود«،‏ بمثابه جوهر مطلق،‏ آنطور که فلسفهایدئالیستی می پندارد،‏ وجود ندارد،‏ بلکه درتنوع و کثرت بی نهایت فرم های مشخصساختار و حرکت خود وجود دارد و هر کداماز آنها نسبی اند:‏۱یعنی بوسیله یکدیگر مشروط می شوند.‏۲یعنی وابسته به یکدیگرند.‏۳یعنی بلحاظ مکانی و زمانی محدود و‏»پایانمند«‏ اند.‏حرکت به این دلیل که ماده بی حرکت وجودندارد،‏ صفت مطلق ماده استاما حرکت همواره به فرم های مشخصنسبی ماده مربوط می شود و از این رو خودخصلت نسبی دارد.‏


بنابرین،‏ همه فرم های ساختار و حرکتماده در وجود مشخص خود نسبی اند،‏ اماهمزمان در مادیت خود،‏ یعنی در مشخصهخود بمثابه ‏»فرم وجودی ماده متحرکبودن«‏ مطلق اند.‏همان طور که در واقعیت عینی نمی توانمطلق و نسبی را از هم جدا کرد،‏ به همانسان نیز در روند شناخت نمی توان آندو رااز هم مجزا نمود.‏IIدیالک تیک مطلق و نسبی در روند شناختدر روند شناخت نیز مطلق تنها در نسبیوجود دارد و نسبی حاوی مطلق است.‏مثال فیزیکدان در ورای تعین های نسبیابژکت ها،‏ سیستم ها،‏ روندها و غیره بهدنبال تعین های مطلق می گردد،‏ بدنبال ثابتها می گردد.‏۱روند شناخت،‏ خود در فرم معراج از حقایقنسبی نظام نازلتر به حقایق نسبی نظام باالترتحقق می یابد،‏ تا گام بگام به حقیقت مطلقنزدیکتر شود.‏۲دیالک تیک حقیقت نسبی و حقیقت مطلقبخش مهم تئوری شناخت مارکسیستی راتشکیل می دهد.‏نظریIIIدیالک تیک مطلق و نسبی در اتیک و رفتارانسانیدیالک تیک مطلق و نسبی عالوه بر عرصهواقعیت عینی و عرصه شناخت،‏ در اتیک‏)اخالق(‏ و در هنجارهای رفتار انسانی نیزجای خاص خود را دارد.‏IVدگماتیسم و دیالک تیک مطلق و نسبیچون مطلق و نسبی نه بطور جدا از هم،‏بلکه در وحدت با هم قرار دارند،‏ جدا کردنیکجانبه آندو بر کردوکار عملی و معرفتیانسانها تأثیر زیانباری بجا می گذارد.‏۱مشخصه دگماتیسم ‏)جزمگرائی(‏ عبارتاست از چسبیدن خشک و مطلق به احکامیکه روزی روزگاری صادر شده اند.‏۲دگماتیسم خصلت نسبی حقیقت را نادیده میگیرد.‏۳دگماتیسم نمی فهمد که حکمی که در شرایطتاریخی معینی حقیقی بوده،‏ می تواند درشرایط تغییر یافته دیگری باطل باشد.‏۴بدین طریق،‏ دگماتیسم سد راه هر نوع تفکرو عمل خالق می گردد.‏مراجعه کنید به دگماتیسم ‏)جزمگرائی(‏ درتارنمای دایرة المعارف روشنگریVرالتیویسم و دیالک تیک مطلق و نسبی۱نسبیت گرائی ‏)رالتیویسم(‏ برعکسدگماتیسم،‏ به انکار وجود حقیقت عینیمستقل از سوبژکت می پردازد و همه چیزرا نسبی قلمداد می کند.‏۲رالتیویسم در تئوری شناخت ناگزیر بهاسکپتیسیسم ‏)شکاکیت،‏ تردیدگرائی(‏ وسوبژکتیویسم ‏)ذهنگرائی(‏ می انجامد.‏مراجعه کنید به رالتیویسم،‏ اسکپتیسیسم،‏نئواسکپتیسیسم،‏ سوبژکتیویسم در تارنمایدایرة المعارف روشنگری۳به قول لنین،‏ ‏»تفاوت میان سوبژکتیویسم‏)اسکپتیسیسم،‏ سوفیسم و غیره(‏ و دیالکتیک در این است که در دیالک تیک ‏)عینی(‏تفاوت میان مطلق و نسبی نیز نسبی است.‏۴از نقطه نظر نظر دیالک تیک عینی،‏ نسبیحاوی مطلق است.‏۵از نقطه نظر سوبژکتیویسم و سوفیسم،‏نسبی فقط نسبی است و مطلق را مستثنیمی سازد.«‏‏)کلیات لنی،‏ جلد ۳۸، ص ۳۳۹(مراجعه کنید به مطلق،‏ نسبی،‏ حقیقتپایاندیالک تیک استقالل و وابستگیپروفسور گونتر کروبر . برگردان شین میم شین . دایراملعارف روشنگریصفحه 46وابستگی عبارت است از فرمی از پیوند میانابژکت های جهان مادی و یا میان تصاویرآنها در شعور و یا ضمیر انسانی،‏ که پیششرط وجود و یا تغییر هر ابژکت،‏ وجود وتغییر ابژکت های دیگر است.‏مفهوم پیوند میان )A( و )B( تنها بدان معنیاست که وجود و یا تغییر )A(، همواره باوجود و تغییر مطابق با آن در )B( همراهاست و یا برعکس.‏اما مفهوم وابستگی نشان دهنده سمت و سویپیوند است:‏»)A( وابسته است به )B(«، بدان معنیاست که پیش شرط وجود و یا تغییر )A(،عبارت است از وجود و یا تغییر )B(.مجله هفته شماره 24 خرداد 1390وابستگی پدیده ها بمثابه فرم پیوند ازوحدت مادی جهان و حرکت بمثابه شیوهبود ماده نشئت می گیرد.‏اگر وجود و یا تغییر پدیده )A( وابسته بهوجود و تغییر پدیده )B( باشد،‏ این بدانمعنی است که )B( شرط ضرور برایوجود و تغییر )A( است.‏)A( تنها زمانی می تواند وجود داشته باشدو یا تغییر یابد که )B( وجود داشته باشد وتغییر یابد.‏از این رو ست،‏ که وابستگی بیانگر گشتاوریمنفعل در پیوند میان )A( و )B( است.‏شناخت وابستگی پدیده ها در طبیعت وجامعه پیش شرط مهمی برای پیشرفت علمیو موفقیت در کردوکار عملی هدفمند انسانها ست.‏با کشف چند و چون وابستگی شیوه رفتاریهر سیستم مادی به ساختار آن،‏ می توان باشناخت ساختار آن،‏ به پیشگوئی مهمترینشیوه های رفتار سیستم نایل آمد.‏بطور کلی می توان گفت که پیشگوئی هایعلمی تنها زمانی امکان پذیر می گردند کهوابستگی پدیده مورد پیشگوئی به عوامل‏)فاکتورهای(‏ معین معلوم شود.‏شناخت وابستگی ها قاعدتا پیش مرحله ایمهم برای شناخت قوانین در هر علم است.‏وابستگی از نظر علم منطق یک مناسبت سهعضوی است.‏


نظریو لذا کافی نیست،‏ اگر بگوییم:‏)y(!« وابسته است به x( »)بلکه باید گفت،‏ که ( x( از چه نظر وابستهبه )y( است.‏بنابرین فرمولبندی کامل هر مناسبتوابستگی باید چنین باشد:‏مونیسم ‏)یکتاگرائی(‏پروفسور مانفرد بوربرگردان شین میم شین.دایره املعارف روشنگریصفحه 47») x( بلحاظ )z(، به )y( وابسته است!«‏مثال کشوری که استقالل سیاسی کسب کردهو یا در جریان فروپاشی سیستم استعماریامپریالیستی به استقالل دولتی دست یافته،‏می تواند به انحای مختلف سیاسی،‏ اقتصادی،‏نظامی و غیره وابسته کشورهای امپریالیستیدیگر باشد.‏ضد وابستگی،‏ استقالل است.‏استقالل نیز یک مناسبت سه عضوی است:‏») x( بلحاظ )z(، مستقل از )y( است!«‏۱۲۳هر پدیده ای از جهات و جنبه های معینیوابسته به پدیده های دیگر است.‏علت این امر در عوامل زیر است:‏در پیوند کلی ‏)یونیورسال(‏ جهان مادی است.‏در حرکت و تغییر مدام کلیه پدیده هایواقعیت عینی است.‏در تأثیر متقابل کلیه پدیده های واقعیت عینیاست.‏پدیده مطلقا مستقل وجود ندارد.‏سیستم های مطلقا مستقل،‏ تنها سیستم هائیمی توانند باشند که از محیط زیست بکلیایزوله شده باشند،‏ یعنی با محیط پیرامونخود هیچگونه تبادل مادی انرژتیکی و یااطالعاتی نداشته باشند.‏چنین سیستم هائی هرگز نمی توانند ادامهحیات دهند.‏مراجعه کنید به اشتراط،‏ رابطه،‏ پیوند عینیپایانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390مونیسم ‏)یکتاگرائی(‏ در واقع به آموزشوحدت اطالق می شود.‏ضد مونیسم را دوئالیسم ‏)ثنویت،‏ دوگرائی(‏تشکیل می دهد.‏مونیسم عنوانی است برای طبقه ای از جهانبینی ها که به وحدت جهان اعتقاد دارند.‏عنوان ‏»مونیسم«،‏ همانند عنوان دوئالیسمو پلورالیسم ‏)چندیت،‏ چندگرائی(‏ شاخصجریانات اصلی فلسفی نیستند،‏ بلکه فقطموضعگیری هر فلسفه نسبت به مسئلهوحدت جهان را بیان می دارند.‏بنابرین مونیستی نامیدن یک فلسفه نمی تواندروشن کند که آن فلسفه به مسئله اساسی فلسفهپاسخ ماتریالیستی می دهد و یا ایدئالیستی،‏آن فلسفه به جریان اصلی ماتریالیسم تعلقدارد و یا به جریان اصلی ایدئالیسم.‏بنابرین عنوان ‏»مونیسم«‏ برای تعیین روشنکیفیت محتوای جهان بینانه یک فلسفه نهکافی و نه قطعی است و لذا بهتر است کهمورد صرفنظر قرار گیرد.‏باید میان مونیسم ماتریالیستی و مونیسمایدئالیستی تفاوت قائل شد:‏الفمونیسم ماتریالیستیمونیسم ماتریالیستی،‏ وحدت جهان را درمادیت آن می داند.‏بمونیسم ایدئالیستیمونیسم ایدئالیستی بر عکس وحدت جهانرا در روحیت ‏)ایدئالیته(‏ ‏)خدا،‏ روح جهانی،‏اصل روحی بطورکلی(‏ آن می داند.‏کریستیان ولف )۱۶۷۹ ۱۷۵۴(عالم یونیورسال،‏ ریاضی دان،‏ فیلسوفآلمانیهمراه با الیب نیتس و کانت مهمترین نمایندهروشنگرینماینده حقوق طبیعیبنیانگذار بسیاری از مفاهیم مهم ‏)شعور،‏معنی،‏ درخود،‏ دقت(‏مؤثر در قانونگزاری پروسمؤلف آثار بیشمارعنوان مونیسم را کریستیان ولف برای اولینبار برای مشخص کردن فلسفه هائی بکاربرد که برای توضیح جهان از یک جوهراساسی ‏)ماده،‏ روح(‏ استفاده می کردند.‏عنوان ‏»مونیسم«‏ در نیمه دوم قرن نوزدهممحتوای معنوی کنونی خود را پیدا کرد.‏عنوان ‏»مونیسم«‏ در حال حاضر براینامیدن فلسفه هائی بکار می رود که وحدتجهان را بمثابه تعین اساسی واقعیت قبولدارند و کثرت آن را ناشی ازاین وحدت میدانند و یا از این وحدت استخراج می کنند.‏


صفحه 48عنوان مونیسم به این معنی وارد ادبیاتفلسفی شده است.‏در ادبیات فلسفی بورژوائی،‏ عالوه بر اینتفاوت گذاری میان مونیسم ماتریالیستی وایدئالیستی،‏ تفاوت گذاری دیگری نیز رایجاست که به قصد پرده پوشی تضاد میانماتریالیسم و ایدئالیسم صورت می گیرد.‏این چندمعنائی مونیسم نه فقط عالمتبرخورد دلبخواهی بدان است،‏ بلکه عالوهبر این حاکی از آن است که مونیسم رابمثابه یک اصل گاه به سبب قبول انگیزههای مذهبی و گاه در فرم های الئیک‏)غیرمذهبی(‏ جهان بینی های مربوطه،‏ نمیتوان در قبال ماتریالیسم دیالک تیکی و درخارج از آن بطور پیگیر و قطعی حفظ کرد.‏تفاوتگذاری میان مونیسم هامیان مونیسم های مختلف به طرق زیرتفاوت گذاری می شود:‏Iمونیسم متافیزیکیالفیکی از فرم های مونیسم باصطالحمتافیزیکی به وحدت روح و طبیعت باوردارد:‏باورمندی به وحدت روح و طبیعت در فرمهای مختلف ایدئالیسم عینی به چشم میخورد.‏بیکی دیگر از فرم های مونیسم باصطالحمتافیزیکی به وحدت خدا و طبیعت باوردارد:‏باورمندی به وحدت خدا و طبیعت در فرمهای مختلف پانته ئیسم به چشم می خورد.‏مراجعه کنید به ایدئالیسم عینی،‏ پانته ئیسمتیکی دیگر از فرم های مونیسم باصطالحمتافیزیکی خدا را بمثابه علت نهائی ‏)علتالعلل(‏ همه حوادث جهان می داند:‏ته ئیسم ‏)خداشناسی(‏IIمونیسم مبتنی بر علوم طبیعیمونیسم مبتنی بر علوم طبیعی وحدت جهانرا بر مبنای مطلق کردن جنبه ای از ماده،‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390مثال انرژی اثبات می کند:‏انرژتیکIIIمونیسم معرفتی نظریمونیسم باصطالح معرفتی نظری چنانبه انطباق اوبژکتیف سوبژکتیف ‏)عینی وذهنی(‏ ، جسمی روانی،‏ ماهیت پدیده میپردازد که یکی در دیگری منحل می شود واستقالل نسبی خود را از دست می دهد:‏الفمونیسم معرفتی نظری در ایدئالیسم ذهنی،‏مثال در امپیریوکریتیسیسم:‏جهان خارج در من و ماده در احساس منحلمی شوند.‏ب۱۲۳مونیسم معرفتی نظری در ایدئالیسم ذهنی،‏مثال در فلسفه ایماننس:‏جهان خارج در من و ماده در احساس منحلمی شوند.‏مونیسم های نارسای دیگری نیز وجود دارندکه بشرح زیرند:‏مونیسم تفکر که منظور از آن سیستم هایمختلف ایدئالیسم عینی است.‏مونیسم شعور که منظور از آن،‏ سیستم هایمختلف ایدئالیسم ذهنی است.‏مونیسم حیات که منظور ویتالیسم است.‏مراجعه کنید به ویتالیسم۴مونیسم پیوندهای انتزاعی و یا مونیسملوژیستیستی ‏)منطقگرایانه(‏ که منظور ازآن،‏ مکتب ماربورگی نئوکانتیانیسم است.‏مراجعه کنید به کانتیانیسم و نئوکانتیانیسمو غیره.‏بارزترین نوع مونیسم ایدئالیستی را فلسفههگل تشکیل می داد.‏در فلسفه هگل،‏ کثرت جهان در روح مطلق بمثابه مظهر ایده ای کل جهان به وحدتمی رسد.‏IVمونیسم ماتریالیستیکلیه فلسفه های ماتریالیستی و یا متمایل بهماتریالیسم ماهیتا مونیستی اند:‏آنها همه به نحوی از انحا از وحدت مادیجهان آغاز به حرکت می کنند و کثرت جهانرا به وحدت مادی جهان نسبت می دهند.‏فلسفه های مونیستی ماتریالیستی کم و بیشپیگیر به شرح زیر بوده اند:‏۱اپیکور )۳۴۱ ۲۷۱ ق.‏ م(‏از فالسفه یونان باستانمؤسس مکتب اپیکوریسم۳۴آموزش های دمکریت و اپیکور۲جوردانو برونو )۱۵۴۸ ۱۶۰۰(فیلسوف،‏ شاعر و کشیش انقالبی و پرشورایتالیائیکه از سوی تفتیش عقاید کلیسای کاتولیک بهمرگ در تل آتش محکوم شد.‏سیستم های پانته ئیستی عصر جدید،‏ بویژهسیستم فلسفی برونو و اسپینوزاآموزش های ماتریالیسم فرانسوی در قرنهجدهممونیسم ماتریالیستی باالخره در ماتریالیسمدیالک تیکی از ناپیگیری های خود آزاد میشود:‏ماتریالیسم دیالک تیکی وحدت جهان رابطور صریح و روشن و مستقیم از مادیتآن ناشی می داند.‏آموزش ماتریالیستی مبتنی بر علوم طبیعیهه کل را می توان مونیسم به معنی محدودکلمه نامید که وحدت جهان را از ‏»وحدتکیهانی«‏ استخراج می کند.‏مراجعه کنید به جهان بینی در تارنمای دایرةالمعارف روشنگریپایان


نظریانسان تک ساحتی هربرت مارکوزههربرت مارکوزهانسان تک ساحتی،هربرت مارکوزه،ترجمه محسن مؤیدیصفحه 49هربرت مارکوزه در۱۸۹۸ در برلین و دریک خانواده یهودیبه دنیا آمد.تحصیالتخود را در علومسیاسی و در شهرفرایبورگ به پایانرساند و مدتی شاگردهایدگر و هوسرل بود.بهره مندی از محضراستادانی نظیر هایدگر و هوسرل و مطالعاتپی گیر و خستگی ناپذیرش در فلسفه هاینیچه،هگل،مارکس و مبانی روان کاویفروید،و از همه مهمتر جودت قریحه یفلسفی در اندیشه ی هربرت مارکوزه،زمینهو استعداد آفرینش نوعی فلسفه انتقادی رابر بنیان دیالکتیک پدید آورده،مخصوصا کهدوران سازندگی و تعالی اندیشه ی او مقارنبوده است با اوج قدرت حکومت نازی ها درکشور آلمان.او رساله دکترای خود را دربارههگل نوشت و با روی کارآمدن نازی ها ابتدابه سوئیس و سپس به آمریکا مهاجرت کردو سرانجام به دعوت هورکهایمردر ۱۹۳۳به مؤسسه پژوهش های اجتماعی)مکتبفرانکفورت(پیوست.ناخشنودی او ازرفتار ستمگرانه ی نازی ها،مبانی انگیزههای اصولی انتقاد و پرخاشگری را درسالهای پس از جنگ دوم جهانی،نسبتبه نظام سرمایه داری و جامعه صنعتیآمریکا،در اندیشه ی او پی ریزی کردهاست.در این حکومت ها و جامعه ها،مقامو منزلت حقیقی انسان،مورد بی احترامیو اهانت ضوابط و ارزشهای مادی،اعم ازتکنولوژی،سیاسی،اقتصادی واقع می شوندو انسانیت مفهوم واقعی خود را از دست میدهد؛این است فاجعه بزرگ روزگار معاصرکه مارکوزه بیش از انسانهای دیگر براستیاز آن رنج برده است.گرفتاری انسانامروز،‏ از نظر مارکوزه توسعه تکنولوژینیست،‏ بلکه شیوه بهره گیری از تکنولوژیاست،یا در بیانی گسترده تر،شیوه ی بهرهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390گیری از انسان و طبیعت به سود توسعهو تکامل تکنولوژی و مآال به سود افزایشتولید بازدارنده یا تحمیل مصرف اجباری وبه زیان آزادی و خودمختاری فرد بشری.‏هنر مارکوزه تنها در ناخشنودی و انتقاداو از جامعه های معاصر و مویه گری برنابودی ارزشهای معنوی نیست،زیرا دراین باب پیروان مذاهب و اصحاب اصالتمعنی بی آنکه راه عملی ارائه دهند سخنانبسیار گفته اند.هنر مارکوزه در شیوه یتفکر و برداشت انضمامی او نسبت به اینمسئله است و همچنین ارائه ی راههایعملی،آنسوی خیال پردازی و اندیشه هایمجرد و انتزاعی.مارکوزه هرگز نمی گویدکه از توسعه ی تکنولوژی باید کاست.هنرمارکوزه سودای به وجود آوردن نظاماتی درجوامع پیشرفته ی تکنولوژی است که آزادیفردی و خودمختاری انسان را نیروهایسرکوبنده و بازدارنده ای نابود و متالشینسازند.به بیان دیگر،در عرف جامعه،انسانموجودی تک ساحتی تلقی نشود و منحصراارزشهای مادی،زمام مقدرات او را در دستنگیرند.‏طریقه ی عملی مارکوزه در مبارزه باسیطره ی بازدارنده ی تکنولوژی،آگاهی فرداز چگونگی وضع و موقع خود در جهاناست.نیل بدین آگاهی در اندیشه ی او نیروییطردکننده و منفی پدید می آورد که مبدأ تفکریا نظریه ی انتقادی اوست.‏مارکوزه رابطه ی منطقی نیروی تعقل را بانیازهای حسی و غریزی،تنها در جامعه ایآزاد که نفوذ و سیطرهی تکنولوژی،‏ اراده واختیار را از انسانهانگرفته باشد،ممکن ومیسر می داند.انسانتک ساحتی موجودیاست که در فضای آزادپرورش نیافته و جامعهای بازدارنده و سرکوبنده به بهانه ی تأمینحوائج و تدارک به زیستی او،بی رحمانهگرفتارش ساخته است.‏شاید بتوان گفت از آغاز تاریخ بشر،همیشهآزادی اندیشه و آزادی بیان،معروضفشارهای بازدارنده ی جامعه بوده و هرگزتوانگران و زورمندان ضرورت آزادی راباور نداشته اند!‏ مارکوزه در پاسخی که بهپرسشهای گروهی از حاضران در کنفرانسدیدار جهانی می دهد،پا را از این حد نیزفراتر می نهد و وجود آزادی را در سراسرتاریخ زندگی بشر انکار می کند.‏ مارکوزهدر ابراز این عقیده تا حدودی به مارکسنزدیک می شود:‏ وضع تاریخی انسان باآزادی او هرگز سازگاری نداشته؛تاریختمدن حاوی سرگذشت پیکار طبقات محرومبه خاطر نیل به آزادی است.‏مارکس نظام طبقاتی را نشانه ای ازنبودن آزادی در جامعه ی بشری میپندارد،مارکوزه عالوه براین،حلقه هایزنجیر نظام تولید بازدارنده را که بر پایاراده انسان سنگینی می کند مخل آزادی اومی داند.نظام تکنولوژی،آزادی را ضرورتحیات بشر تلقی نمی کند؛از این قرار،محوراصلی تفکر مارکوزه را جامعه گسترشیافته ی صنعتی تشکیل می دهد.بی شک ازدیدگاه مارکوزه،تکنیک یک واقعیت تاریخیاست،واقعیتی که وضع ویژه ای در طبیعتپدید آورده و زندگی بشر را دگرگون ساختهاست.مارکوزه توسعه و تکامل اعجابآمیز تکنولوژی را ناشی از عالقه به تأمین


صفحه 50هرچه بیشتر نیازمندیهای راستین بشر نمیداند،هدف تکنولوژی امروز استثمار وبردگی انسانهاست و از این بابت است کهپیوسته بر کمیت نیازمندیهای دروغین فردمی افزاید تا به بهانه ی تأمین آنها،آزادیراستین او را نابود سازد.‏تفکرات مارکوزه بیشتر بر مبنای عقایدمارکسیستی است که البته همچون سایرهمفکران وی در مکتب فرانکفورت،مسائلفرهنگی و اجتماعی در کنار مسائل و بنیانهای اقتصادی در آن از اهمیت بسیاریبرخوردارند.به عبارت دیگر مارکوزهاگرچه بنیان تحلیل ها و انتقادات خود برجامعه غرب را بر مناسبات اقتصادیو روابط تولید می گذارد،اما به مسائلفرهنگی نیز بی توجه نیست.مارکوزه درعین حال جوامعی را که در قرن بیستم باشیوه کمونیستی و یا سوسیالیستی اداره میشوند به باد انتقاد می گیرد و معتقد است دراین کشورها تحوالت با اصول سوسیالیسمهماهنگی ندارد.‏انسان تک ساحتی،جامعه پیشرفته صنعتیغرب را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد؛جامعه ای که وسایل فنی تولید و توزیعو ماشین های خودکار در آن صرفا مجموعههایی از ابزارهای تولید نیستند،بلکه بادخالت در همه ی شئون سیاسی و اجتماعیزندگی افراد،آنها را اسیر و برده خود ساختهاند.شکل سرکوبی بازدارنده در جامعه مابا آنچه در مراحل پیش از توسعه صنعتیوجود داشت متفاوت است.در جامعه هایتوسعه نیافته بازدارندگی معلول ناشایستگیطبیعی و ضعف تکنولوژی بوده و حالآنکه در جوامع پیشرفته معاصر ظهور اینحالت بازتاب قدرت و تکامل تکنولوژیاست که توانسته شایستگی ذهنی و مادیجامعه را افزایش دهد و بر تسلط آن بهافراد بیافزاید.مارکوزه تولید غیر منطقی ومصرف بیهوده در این جوامع را به باد انتقادمی گیرد و می گوید:‏ تولید غیرمنطقی ومصرف بیهوده،افراد را وامی دارد برایتأمین نیازهای روزمره که شاید مهم تر ازاندیشیدن درباره آزادی و بردگی به نظر میرسد،بیش از توانایی خود کار می کنند.بهاین ترتیب آنها از اوقات فراغت خود میکاهند و شبانه روز به کار طاقت فرسا ادامهمی دهند.‏از دیدگاه مارکوزه جوامع کمونیستی نیزاز این شیوه ویرانگر جامعه سرمایه داریدر امان نیستند و از همین روست که اواعتبار آنها را به مثابه مخالفان واقعی سیستمسرمایه داری مورد سؤال قرار می دهد.‏نظام سرمایه داری فعلی دشمن خطرناکیمجله هفته شماره 24 خرداد 1390در خارج از مرزهای خود ندارد زیرا جهانکمونیسم،هواخاهان چین یا شوروی از نظراقتصادی و سیاسی اکنون در ردیف کاپیتالیسمدرآمده اند.او در تشریح این مسئله در جایدیگر می گوید:دگرگونی جوامع سرمایهداری سوسیالیستس چنانچه در برخی جوامعمثل شوروی رخ داده با اصول سوسیالیسمهماهنگ نیست.در این جوامع نیز انسان بهوسیله ابزار کار به بردگی تنزل داده شدهو در تنگنای تولید منظم و رو به افزایشیگرفتار آمده است.دولت شوروی نیز توسعهصنعتی را در خدمت بقای حکومت قرارداده ، نه بهبود مستمر شرایط زندگی مردم،‏آسایش و رفاه بیشتر و کاهش ساعات کار.بههمین ترتیب مارکوزه سقوطی قریب الوقوعرا برای نظام سرمایه داری پیش بینی نمیکند و می گوید:‏ تجربه دو جنگ جهانی گذشتهثابت نمود که با وجود واپس ماندگی عقالنیو مادی رژیم های فاشیست امکان ادامهزندگی برای آنها فراهم بوده است و نظامسرمایه داری را نیز همین عوامل نگهداریخواهند کرد.البته این دیدگاه مارکوزه رانباید به معنای پایدار ماندن نظام سرمایهداری و سلطه همیشگی آن از نظر وی تلقیکرد.در حقیقت موتور محرکه تفکر مارکوزههمان سیر تفکر مارکسیستی است که معتقداست بشر در سرتاسر تاریخ خود به سویآزادی در حرکت بوده است و اگرچه هیچگاهعمال به آزادی دست نیافته اما سرانجام بدانخواهد رسید و به این ترتیب می توان گفتاین اندیشمند نسبت به سرانجام جوامع انسانیدیدگاه مثبتی دارد.‏مارکوزه تحقق انقالب را در جوامع پیشرفتهصنعتی خواه تابع نظام کاپیتالیسم و خواهسوسیالیسم ، امری حتمی و ضروریمی داند،تالش این جامعه ها در سرکوبیروشنفکران و پدید آوردن شرایط زندگانیبهتر برای افرادی که آزادیشان دستخوشتوسعه تکنولوژی واقع شده،‏ بیهوده است.‏البته تفاوتهایی نیز میان اندیشه های مارکوزهو دیدگاههای مارکس به چشم می خورد.‏مثال مارکوزه به نقشی که مارکس برایطبقه کارگر در جنبش های انقالبی پیشبینی کرده بود وفادار نیست.‏ یعنی انقالبآینده را از ناحیه ی گروههای کارگر نمیداند و به زعم او کارگران و کشاورزان وگروههای متوسط از این پس نباید نیروهایانقالبی جامعه به حساب آیند زیرا اینگروهها در نظام تکنولوژی مستهلک شدهو به خاطر افزایش دستمزد و رفاه نسبیزندگی به تسلیم و رضا و سازشکاری تندر داده اند.‏ کارگران امروز با گروههایمتوسط)بورژوا(حسن تفاهم و همکاریدارند و به سهم خود در راه گسترش استثمارو بهره گیری های نظام سرمایه داری فعالیتمی کنند.گروههای کارگر علی رغم گذشتهای نه چندان دور،همگی آرمان های خودرا از دست داده اند.از این قرار در جهانمعاصر،‏ هرگونه تفکر انتقادی و جهشانقالبی مواجه با شکست و سرکوبی میگردد.باید دانست قیام فعلی جوانان ارتباطیبا جنبش های صنفی طبقه کارگر ندارد.‏زیرا در نظام سرمایه داری امروز و جامعهمرفه کنونی کارگران به سیستم نیازمندیهایتحمیلی پیوسته و همگام با جوانان آن را نفیو انکار نکرده اند.‏با این همه انسانهای اندیشمندی که ازنابخردیهای جهان تک ساحتی به خود آمده وبه حالتی از نفی و انکار رسیده اند،انسانهاییکه سیطره ی تکنولوژی هنوز فردیت شان راکامال درهم نشکسته و وسایل ارتباط جمعیفرصت اندیشان،گریختن و فراتر رفتن رااز ایشان نگرفته است،همچنان در مخالفت باارزشهای تکنولوژی و سرمایه داری پابرجاایستاده اند.پایمردی و مقاومت این انسانهایاندیشمند،سرانجام سیطره ی تکنولوژی وکاپیتالیسم را درهم خواهد شکست و جامعهای که در آن از بازدارندگی،سرکوبی وخشونت،کوچکترین نشانی نیست،به وجودخواهد آورد.‏عمده انتقادات مارکوزه به جوامع سرمایهداری بر ناتوانی آنها در فراهم آوردنآزادیهای سیاسی و اجتماعی تکیه دارد وهمچنین طرد نیازهای درست و طبیعی درمقابل نیازهای نادرست و تحمیلی.مارکوزهعوامل این ناکامی را نیز در مناسبات ناسالمیکه به تمرکز نیروهای تولید و تصمیم گیریمنجر شده،ارزیابی می کند و معتقد استوسایل ارتباط جمعی در این جوامع به توجیهوضع موجود می پردازند.در حقیقت رسانههای جامعه سرمایه داری به مثابه عواملیخارجی و بی آنکه فرد بتواند نظارتی را برآنها داشته باشد،نیازهایی را بر زندگی افرادتحمیل می کنند.این دستگاهها با استفاده ازتبلیغات،آگهی های بازرگانی،معرفی کسانیکه باید دوست شان داشت یا با آنها دشمنبود،شرایط مطلوب را برای پیشبرد اهدافسودجویانه فراهم می آورند.‏نکته ای که در درک اندیشه های مارکوزهبسیار حایز اهمیت است،تکیه او بر فلسفهدیالکتیکی است.در واقع مارکوزه اندیشههایش را بر تفکر و فلسفه دیالکتیکی بنیانمی گذارد و در این چهارچوب وجود تضاد وتفاوت را در جامعه عامل حرکت و پیشرفتمی داند،حال آنکه نظام سرمایه داری ازنظر او در جهت سرکوب این تضاد گامبرمی دارد.از نظر مارکوزه جامعه سرمایه


صفحه 51داری با تمام امکانات تبلیغی و رسانه ای اشتالش دارد تا فردیت افراد و قدرت ابتکارآنها را از میان ببرد و در حقیقت با یکسانسازی در زمینه های مختلف،جامعه ایتک ساحتی را با انسان های تک ساحتی بهوجود آورد.او با انتقاد از تسلط ماشین برزندگی بشر امروز،افراد چنین جوامعی راانسانهایی توصیف می کند که به دنبال شنیدنآهنگی منظم و یکنواخت به خواب رفته اند.‏در گذشته شرایط اجتماعی بدانگونه بود کهبه افراد اجازه می داد تا حساب خود را ازنظام مستقر در جامعه جدا سازند.امروزهبه همان نسبت که جامعه این ساحت را ازفرد گرفته،اندیشه او را به سوی محدویتو بی تفاوتی کشانده است.البته در اینجا نیزرسانه های جمعی سهم مهمی در سازگارساختن افراد و توجیه و تبیین گرایش تکساحتی و انتقاد در جامعه دارند:شیوه بیاناین وسایل تبلیغاتی به هم پیوستن و اتحادمظاهر گوناگون جامعه و ترویج سودجوییاست.جامعه در راه حصول این مقصود بهشکل منظمی اندیشه های متعالی و انتقادیرا سرکوب می کند.‏همانگونه که اشاره شد مارکوزه وجودآزادی در جوامع سرمایه داری را زیر سؤالمی برد و با اشاره به آزادی هایی که آنهارا گمراه کننده می خواند،می افزاید:آزادیمطالبی که شخصا مطالب خود را به نفعدولت سانسور می کنند،آزادی انتخاب بینعالئم تجاری گوناگون و اشیاء سرگرم کنندهبی ارزش،چیزی است که جامعه سرمایهداری به انسانها هدیه می دهد.به واقع تنهادارا بودن حق انتخاب آزادی نیست،تواناییدرک چگونگی انتخاب و ارزیابی چیزهاییکه باید انتخاب شوند،نیز اهمیت دارد.‏اهمیتی که مارکوزه برای وجود تضاد قایلاست و آن را الزمه پویایی هر جامعه ای میداند،تا به آن حد است که دستگاههای فرهنگیو تبلیغاتی جامعه سرمایه داری را به تالشبرای سرکوب این تضادها محکوم می کند ومی گوید:در قلمرو فرهنگ،نظام دیکتاتوریتازه ای آشکارا به صورت همبستگیسازمانهای جامعه با یکدیگر پدید آمده و درآثار ادبی و هنری هم که پیش از این رنگیاز تضاد و ناخشنودی داشته اند،رخنه کردهو هم زیستی و بی تفاوتی پدید آورده است.‏مارکزه برخی حرکت های فرهنگی نظیرمکاتب سوررئالیسم را در هنر و ادبیات دردهه های ۱۹۲۰ و‎۱۹۳۰‎ به سبب مبارزهبا این همسان سازی فرهنگی مورد ستایشقرار می دهد،جریانهایی که از نظر ویویرانگر و در عین حال رهایی بخش بودندیا اقدامات هنرمندانی چون برتولت برشت وابداع تکنیک فاصله گذاری او در تئاتر کهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390تماشاگر را به اندیشیدن و جدایی از رویصحنه دعوت می کند.این درحالی است کهجریانات غالب فرهنگی در غرب همچونرسانه های عمومی راه دیگری را پیشگرفته اند.مارکوزه به عنوان مثال به آثارنویسندگانی چون یوجین اونیل،فاکنر و فیلمهایی مثل اتوبوسی به نام هوس،گربه رویشیروانی داغ ‏،لولیتا و غیره اشاره می کندکه قهرمان این داستانها اگرچه آدمهای خشنو بی بند و بار و بی پروایند اما چون درتسکین شهوانی خود موفق می شوند،روحپرخاشگری از وجودشان رخت برمی بندد وبه انسانهایی سازگار با اوضاع و راضی وخشنود تبدیل می شوند.‏دشواری بزرگ فلسفه ی انتقادیمارکوزه،تحقق آرمان انقالبی یا به اصطالحخودش دگرگونی کیفیت جامعه صنعتیدر آینده است.در شرایطی که حاکمیتجامعه،نیروهای پرخاشگر و اندیشه هایطاغی را سرکوب می کند،چگونه ممکناست نهادها و سازمانهای آن معروضدگرگونی های بنیادین واقع شوند؟البتهغرض مارکوزه دگرگونی کمیتهای جامعهنیست،او با توانگری و بی نیازی توسعهتکنولوژی و تکامل نیروهای مولد،هرگزپیکار نمی جوید و معتقد است که وقوعدگرگونی کیفی هیچگونه تعارضی باگسترش مادی جامعه ندارد،با این همه جامعهتکنولوژی با تمام قوا می کوشدکه هرگونهآزاداندیشی و چون وچرایی را به هر تقدیراز میان بردارد.مارکوزه با پذیرش اینواقعیت اعتقاد خود را نسبت به ضرورتتحول در شئون جانعه از دست نمی دهد:اومی گوید:همه ی این واقعیت ها،ضرورتدگرگونی عمیقی را در جامعه های معاصرثابت می کند زیرا توسعه،‏ تکامل و نظامفکری این جامعه ها در اساس غیرمنطقیبه نظر می رسد.بی شبهه،‏ تشخیص عقیدهی درست از نادرست،مصلحت واقعی ازغیرواقعی،کاری است که هنوز اهمیت واعتبار خود را از دست نداده،تنها باید باروش صحیحی آن را اعمال نمود تا به نتایجسودبخش،منجر شود.هر فرد باید این روشرا بیاموزد و راه صحیح انتقاد را تشخیصدهد.مارکوزه پس از آنکه ضرورت انتقاد رادر مفهوم انضمامی و عملی آن یادآور میشود،دورنمای جامعه ای را که در نتیجه یتفکر انتقادی افراد به وجود خواهد آمدمجسممی سازد:»وقتی در جامعه،دریافتهای تازهای راه یابد و اندیشه ها را به سوی خودخواند،تفکر انتقادی به شکل آگاهی تاریخیدرخواهد آمد و در کلیه ی امور جامعهداوری خواهد کرد.«‏مارکوزه چنین نتیجه می گیرد که زبانقالب در جامعه سرمایه داری امروززبان سازشکاری و اساسا مخالف هرگونهانتقاد و بحث و مناظره است و همین ازخودبیگانگی در جامعه جدید که انسانهاموجودیت و هویت خود را به داراییهایشان)خانه،ماشین،تلویزیون و…(پیوندزده اند،سبب می شود که هرگونه مردودشمردن عقلی و عاطفی این نظام در جامعهراحت طلب و ثروتمند،نشانه ناراحتیاعصاب و بی عرضگی تلقی شود.‏مارکوزه بردگی جدید را نه اطاعتکورکورانه،نه کار توان فرسا،که تنها تنزلمقام بشری و ابزار و وسیله شدن انسان تعریفمی کند.او همچنین رفاه ظاهری را که بهبهای قربانی شدن آزادی و فراغت انسان درپای تکنولوژی ایجاد شده است،مایه سعادتجامعه بشری نمی بیند و می گوید:امروزهکارگر و کارفرما به یک برنامه تلویزیونیمی نگرند،سکرتر همانگونه لباس می پوشدکه دختر کارفرما،آقای سیاهپوست نیز درگوشه کادیالک آرمیده است و همه مردم یکروزنامه را مطالعه می کنند،بی شک اینگونه شباهت های صوری نشانه از میانرفتن اختالف های طبقاتی در این جوامعنیست،بلکه برعکس روشنگر این حقیقتاست که چگونه گروههای سرکوفته بهضرورت های ضامن ادامه نفوذ حاکمیت ورهبری طبقات باالی جامعه تن داده و تسلیمشده اند.‏مارکوزه راه رهایی از چنین وضعیتی رانه مقابله با تکنولوژی و توسعه و پیشرفتکه تغییر شرایط کار و روابط تولید ومصرف در جامعه به سود انسان ارزیابیمی کند:کیفیت زندگی نیز باید مانند کمیتآن که در معرض دگرگونی های فنی وصنعتی است،تغییر پذیرد.شرایط کار درجامعه صنعتی باید به سود انسان بهبود یابدو طرح صنعتی شدن جامعه باید مبتنی براهداف بشردوستانه،تامین حوایج واقعی وحیاتی انسان باشد.‏در حقیقت مارکوزه منادی یک جامعه دوساحتی است که در آن تضادها امکان رشدداشته باشند.او به خردگرایی هگلی اعتقاددارد که بر تناقض استوار است و نه همچونعلم امروز که اندک اندک مفهوم تعارضرا در معنای هگلی آن از یاد برده است.‏به این ترتیب در چنین جامعه ای مثال درعرصه سیاسی چنانچه دو حزب یا چندینحزب وجود داشته باشندمسلما دیگر تنهامنادی یک طرز تفکر و یک اندیشه نخواهندبود،چنانچه به اعتقاد وی سیستم های دوحزبیدر کشورهایی مثل ایاالت متحده آمریکا بدینگونه اند و معموال کمتر در زمینه مسائل


نظریصفحه 52مهم سیاسی و اجتماعی اختالف نظر اساسیمیان آنها به چشم می خورد؛اگرچه مارکوزهحتی احزاب سوسیالیستی جوامع غربی رانیز منادی همان ارزش های جامعه سرمایهداری می بیند و چیزی فراتر از آنها برایعرضه ندارند.‏جهان اندیشه ی دوساحتی یعنی اندیشهانتقادی و مجرد،شک نیست که دو ساحتمزبور متعارض یکدیگرند اما هردو نشانیاز واقعیت دارند.ویژگی اندیشه دیالکتیکیایجاب می کند که تضادهای موجود توسعهو تکامل یابند.مارکوزه معتقد است:براینوسازی شالوده مادی یک جامعه آرام وخوشبخت،کاهش توانایی و توجه به هدفهایی مبتنی بر کیفیت امور،همچون مقاصدمادی و کمی،ایجاد و شرایط زمانی و مکانیکه تولید را بر پایه انگیزه های روشنیبه سود انسانیت تحقق بخشد،از هر جهتضروری است.او انسان اسیر در چنبرهروابط موجود در جامعه صنعتی را اینچنین تصویر می کند:سرخوردگی از همهچیز خاصیت انسان روزگار ماست.پردهضخیم گسترش تکنیک،نابرابری و بردگیانسانها را در خود پوشانده است.در اینشرایط انسان پیش از آنکه از رفاه و آزادیهای فردی بهره جوید،اسیر ابزار تولید استکه به ظاهر در اختیار اوست.‏و سرانجام این که مارکوزه هشدار میدهد جامعه مرفهی که پیوسته در کاربسیج نیروهای سرکوبنده برای دفاع ازموجودیت خویش است،نمی تواند برایانسانها خوشبختی بیاورد و چنانچه کتابانسان تک ساحتی در صفحات پایانی خودتأکید دارد»آرامش زندگی از تراکم قدرتها به دست نمی آید،بلکه برعکس توجه بهارزشهای معنوی این آرامش را تحقق میبخشد.«‏منبع:‏انسان تک ساحتی،هربرت مارکوزه،ترجمهمحسن مؤیدی،تهران،امیرکبیر،‏‎۱۳۵۰‎مجله هفته شماره 24 خرداد 1390یکی از بنیادی ترین مسائل فلسفه،‏ مسالهی حرکت است.‏ زیرا حرکت و تغییر بهعنوان خصیصه ی ذاتی ماده،‏ همواره درطول تاریخ مورد مطالعه و بررسی علوممختلف بوده است.‏ از اینرو حرکت از زمانباستان موضوع تامل و تفکر فراوان فالسفهی یونانی بوده است.‏ مناقشه بر سر نوع وشکل حرکت عمومی اجزای عالم از یونانباستان تا به امروز ادامه دارد.‏ هدف من دراین جستار ارائه ی خالصه ای از جریاناتفکری فیلسوفان در مبحث حرکت از آغاز تاامروز است.‏یکی از مهمترین مباحثی که در موضوعحرکت مورد مطالعه قرار می گیرد،‏ مبحثنوع حرکت از نظر اتصال و انفصال است.‏پرسش اینجاست که حرکت پیوسته است و یابین لحظات و مومانهای حرکتی فاصله وجوددارد؟ آیا تغییر به صورت تدریجی صورتمی گیرد و یا دفعتا صورت می گیرد؟ درصورتی که مومانهای حرکتی ( لحظات ) ازیکدیگر جدا هستند پیوستگی حرکت چگونهتوجیه می شود؟ و اگر لحظات به یکدیگرپیوسته اند سرعت سپری شدن زمان چگونهتوجیه می شود؟ به منظور پاسخ گویی به اینپرسشها باید توجه خود را به جدل تاریخیفیلسوفان بر سر نوع حرکت معطوف کنیم.‏ف تمثیلهای سگانه ی زنون:‏فیلسوفان یونان از بدو شکل گیری نگرشفلسفی،‏ به مساله ی بساطت و مرکب بودناجزای عالم توجه خاصی را مبذول داشتهاند.‏ دموکریتوس و اتمیستها به منظور تشریحمکانیسم حرکت و ترکیب عناصر موجود درعالم،‏ به وضع دو جوهر پرداختند که عبارتبوند ازجوهر ماده و جوهر خال.‏ ماده همانذات و ماهیت اجزای سازنده ی جهان استو در مقابل خال به معنای عدم و نیستی استکه امکان حرکت ماده را در فضا توجیه میکند.‏ ماده خود متشکل از ذره ای بنیادی استکه ذاتا بسیط بوده و در اثر ترکیب عناصرمختلف را بوجود می آورد.‏ دموکریتوس اینذره ی بنیادی بسیط را اتم نامید.‏ اتم،‏ درزبان یونانی به معنای تجزیه ناپذیر ( بسیط) است.‏در کنار شکل گیری نگرش اتمیستی،‏ فیلسوفدیگر یونانی هراکلیتوس،‏ مفهوم حرکت راهگل و تئوری جهشرهام برکچی زادهمطرح کرد.‏ در ذهن او عالم چیزی نبودجز ماده ی در حال حرکت.‏ او در این بارهگفته است:‏ « هیچ انسانی نمی تواند دو باردر یک رودخانه شنا کند.‏ » اما هراکلیتبرخالف اتمیستها به بساطت و مرکب بودناجزای عالم توجه خاصی نمی کند.‏در کنار این جریانات فکری منطقدانانمکتب الئایی به نفی هر دو مفهوم ماده وحرکت پرداختند.‏ یکی از مهمترین اینفیلسوفان الئایی،‏ زنون است که با طرح سهمثال به رد مفهوم حرکت و ماده می پردازد.‏البته باید ذکر شود که ردیه ی زنون بر وجودماده کامال مبتنی بر رد مفهوم امتداد است.‏بدین معنی زنون با رد مفهوم امتداد زمانی،‏حرکت را مورد تردید قرار می دهد و با ردمفهوم امتداد مکانی ماده را مورد تردید قرارمی دهد.‏ هم اکنون به تشریح تمثیلهای زنونمی پردازیم تا هدف و روش زنون روشنترشود.‏▪ مثال اول:‏متحرکی می خواهد از نقطه ی « الف »به نقطه ی « ب » برود.‏ نقطه ی « ج »وسط دو نقطه ی « الف » و « ب » قراردارد.‏ در نتیجه مسلم است که اگر بخواهداز نقطه ی « الف » به « ب » برود ابتداباید از نقطه ی « ج » بگذرد.‏ حال برایاینکه بتواند از نقطه ی « الف » به نقطهی « ج » برود ابتدا باید از نقطه ی میانیآنها،‏ یعنی نقطه ی « د » بگذرد.‏ مسلم استکه این عمل تا بی نهایت ادامه خواهد داشتزیرا اگر بین هر دو نقطه فاصله ی معینیوجود داشته باشد،‏ پس مسلما نقطه ای دروسط این فاصله قرار دارد که طی کردن آنفاصله مستلزم عبور از آن نقطه باشد.‏ زنوناینگونه استدالل می کند:‏۱( حرکت به معنای جابجایی بین دو نقطهتنها در صورتی ممکن است که بین دو نقطهفاصله ی معینی وجود داشته باشد و در غیراین صورت دو نقطه بر هم منطبق هستند واین به معنای سکون است.‏۲( هرگاه میان دو نقطه فاصله ی معینیوجود داشته باشد قطعا نقطه ای در وسط اینفاصله قابل تعریف است که طی کردن آنفاصله مستلزم عبور از نقطه ی مورد نظر


صفحه 53باشد.‏ و عمل نصف کردن فاصله ی معینمی تواند تا بی نهایت ادامه پیدا کند.‏ بنابراینبرای طی فاصله ی معین باید از بینهایتنقطه ی میانی عبور کرد.‏۳( بنابراین حرکت از نقطه ای به نقطه یدیگر مستلزم طی بی نهایت حرکت است.‏زنون پس از طرح این استدالل می پرسد:‏چگونه ممکن است با طی بی نهایت حرکتفاصله ی معینی طی شود؟زنون مثال خود را بگونه ای دیگر هممطرح می کند.‏ فرض کنید ما پس از آنکهببه تعداد بی نهایت دفعه عمل نصف کردنفاصله ی مورد نظرمان را انجام دادیم نقطهی « ایکس » بدست آمد.‏ دو حالت قابل پیشبینی است.‏ یکی اینکه دو نقطه ی « الف »و « ایکس » بر هم منطبق هستند که در اینصورت حرکت امکان پذیر نخواهد بود وحالت دیگر این است که بین نقاط « الف » و« ایکس » فاصله ی معینی وجود دارد.‏ دراین صورت پیمودن این فاصله مستلزم طیزمان « آلفا » است.‏ حال آنکه برای رفتن از« الف » به « ب » زمان مشخص « بتا »الزم است.‏ مسلم است که زمان « آلفا » بینهایت بار کوچکتر از زمان « بتا » است.‏چطور ممکن است گذشت بی نهایت زمانمحدود،‏ زمان محدودی را در بر بگیرد؟زنون دو راه پیش روی ما می گذارد.‏ حرکترا نفی کنیم یا دچار تناقض شویم ! بنابراینتنها راه ممکن معرفی حرکت به عنوانتوهمی ذهنی است.‏▪ مثال دوم:‏این مثال مربوط به مسابقه ی دوندگی میانالک پشت و اخیلوس ( یکی از پهلوانانافسانه ای یونان که به تیزروی معروفاست.‏ ) است.‏ پیش فرض این است که درآغاز مسابقه الک پشت جلوتر از اخیلوسقرار گرفته است.‏ اخیلوس برای اینکه بهالک پشت برسد باید محل اولیه ی الک پشترا هدف قرار دهد.‏ برای اینکه اخیلوس اینمسافت را طی کرده و به الک پشت برسدباید زمانی سفری شود که در این زمان الکپشت کمی جلوتر می رود و در موقعیتثانویه ای قرار می گیرد.‏ هم اکنون برایاینکه اخیلوس به الک پشت برسد باید مکانثانویه ی او را هدف قرار دهد و مسلما بازهم باید زمانی هر چند کوتاه تر برای اینکارسپری شود.‏ در این زمان الک پشت مجدداجلوتر می رود و در مکان ثالثی قرار میگیرد.‏ باز هم اخیلوس برای رسیدن به الکپشت باید مکان سوم را هدف قرار دهد وهمزمان با حرکت اخیلوس به سمت مکانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390سوم ، الک پشت باز هم جلوتر می رودو این عمل تا ابد ادامه می یابد.‏ طی اینحرکات،‏ بازه های زمانی حرکت اخیلوسمرتبا کوتاه تر می شود اما هیچگاه به صفرنمی رسد زیرا هر چقدر بازه ی زمانی کوتاهباشد باز هم حرکتی هرچند اندک را از سویالک پشت به دنبال دارد و این یعنی اخیلوسهیچگاه به الک پشت نمی رسد.‏ حال آنکه درعمل می بینیم اخیلوس از الک پشت پیشیمی گیرد و این تناقض آشکار است.‏▪ مثال سوم:‏فرض کنید هم اکنون تیری را از کمان رهاکردیم.‏ پس از رها کردن تیر در لحظه یمعینی به بررسی موقعیت مکانی تیر میپردازیم.‏ وضعیت تیر منطقا از دو حالت نمیتواند خارج باشد.‏ اول اینکه تیر در نقطه یمشخصی قرار دارد.‏ این به معنای سکوناست زیرا حرکت مستلزم تغییر مکان استکه در صورت قرار داشتن تیر در نقطه یمشخص تغییر مکانی وجود ندارد.‏ همانطور که می دانیم حرکت تیر در اثر دریک بازه ی زمانی ناشی از مجموع حرکتتیر در هر لحظه است.‏ بنابراین اگر تیر درلحظه ساکن باشد این بدین معنا خواهد بودکه مجموع سکونها تولید حرکت می کند!‏ واین منطقا محال است.‏ حالت دوم این استکه تیر در لحظه ی مورد نظر ساکن نیست.‏پرسشی که مطرح می شود این است که اگردر آن لحظه در مکان مشخصی نیست پسدر کجاست و موجودیت او در چه مکانیتحقق یافته است؟فالسفه ی الئایی به همین روش به طرحاستدالالتی به منظور نفی ماده پرداختند کهعمدتا مبنی بر رد امتداد مکانی ماده است.‏به طور مثال اگر ماده را به اجزای سازندهاش تقسیم کنیم در نهایت به ذراتی می رسیمکه منطقا جسمیت ندارند.‏ و این تناقض استکه ماده که دارای جسمیت است از اجزاییساخته شده باشد که جسمیت ندارند.‏علیرقم سفسطه های کثیری که در تمثیلهایزنون آورده شده است،‏ اما تمثیلهای زنوننمونه ی مناسبی برای تببین مشکل اساسیما در فهم چگونگی حرکت است.‏ اگر درتمثیلهای زنون دقت بیشتری صورت پذیردفهمیده خواهد شد که زنون با طرح هر دوشکل اتصال و انفصال در حرکت و به قصدپا فشاری بر تناقض موجود میان این دوشکل حرکت،‏ مثالهای خود را بیان می کند.‏وی معتقد است اگر حرکت انفصالی استچه عاملی مختصات حرکت را بهم پیوند میدهد تا حرکت صورت پذیرد؟ و اگر حرکتاتصالی است،‏ چگونه می توان لحظاتحرکتی را از هم متمایز کرد؟زنون در برهان اول با عمل تقسیم متناوبامتداد ( فاصله ) به دو،‏ بین دو نقطه یمشخص بی نهایت نقطه تعریف می کند وبا اینکار بازه های حرکتی را به بی نهایتتقسیم می کند که این کار مسلما هر بازهرا به صفر می رساند و حرکت نفی میشود.‏ در این حالت امکان ندارد که هر بازهاز صفر بیشتر شود زیرا هیچگاه بی نهایتبرابر یک بازه ی محدود غیر صفر،‏ نمیتواند محدود باشد.‏ به عبارت دیگر اگر بازهها از صفر بزرگتر شوند باز هم تقسیم پذیرخواهند بود و این یعنی بی نهایت بار تقسیمنشده اند.‏ بنابراین تناقضی که زنون مطرحمی کند بی مورد است.‏در مثال دوم یعنی مسابقه ی الک پشت واخیلوس،‏ زنون به طرح تناقض بی مورددیگری می پردازد.‏ وی می گوید برخالفآنچه که عمال می بینیم اخیلوس نباید به الکپشت برسد زیرا با هر بار حرکت اخیلوس بهسمت الک پشت،‏ الک پشت کمی جلوتر میرود.‏ این برهان به راحتی قابل ابطال است.‏در مثالی که از زنون نقل شد هدف اخیلوسرسیدن به الک پشت است و طبق نظر زنونهیچگاه اخیلوس به الک پشت نمی رسد.‏ امادر واقعیت مسابقه هدف اخیلوس گذشتن ازالک پشت است و میبینیم که این اتفاق میافتد.‏ بنابراین این امر تناقض نیست زیرااهداف در دو شکل مسابقه تفاوت دارد.‏ درحالت اول اخیلوس مکان اولیه ی الک پشترا طی هر مرحله مقصد قرار می دهد و بههمین دلیل هیچگاه به مکان ثانویه ی الکپشت نمی رسد که هر دو در یک خط قرارگیرند.‏ اما در حالت دوم مقصد اخیلوس خطپایان است.‏در مثال سوم زنون آشکارا دچار سفسطهمی شود.‏ زیرا حرکت ذاتا نیازمند جریانداشتن زمان است.‏ حال آنکه در این مثالبازه ی زمانی به صفر می رسد ( زیرابررسی مکان تیر در شرایطی صورت میگیرد که زمان متوقف شده است ) و امکانحرکت منتفی می شود.‏ و این در حالی استکه در واقعیت هیچگاه بازه ی زمانی صفرنمی شود ( زمان متوقف نمی شود ) و زمانهمواره جریان دارد.‏ به همین دلیل حرکتنیز جریان دارد.‏برهان چهارم نیز به شکل برهان اول قابلابطال است.‏ در برهان چهارم استدالل میشود که هرگاه جسمی را متناوبا تقسیم کنیمدر نهایت به ذراتی می رسیم که جسمیتندارند.‏ نقص اساسی این برهان این استکه هیچگاه در تقسیم یک مقدار محدود غیر


صفحه 54صفر به مقدار محدود غیر صفر دیگر،‏ صفربدست نمی آید.‏ این برهان تنها در صورتیامکان دارد که عمل تقسیم تا بی نهایت ادامهیابد که امری محال است و بنابراین عمالهیچگاه به ذره ای بدون جسمیت نمی رسیم.‏ف فلسفه ی حرکت ارسطو:‏ارسطو،‏ فیلسوف سترگ یونانی از بانیانابتدایی ترین قواعد الزم برای تشریح حرکتو ماده است.‏ همچنین ارسطو از بزرگترینمنتقدین سوفسطاییان بخصوص زنون وپارمنیدس نیز هست.‏ وی با استفاده از چهارمفهوم اساسی دستگاه فلسفی خود به تشریحقوانین حرکت می پردازد.‏ این چهار مفهومعبارتند از:‏ ماده ( هیولی (، صورت ، قوه (توانایی ) و فعل ( موقعیت موجود (.در تفکر ارسطو اشیاء عبارتند از ترکیبماده و صورت.‏ ماده جوهره ی اصلی اشیاءو فاقد هرگونه صورت یا ویژگی خاصیاست و از اینرو نمی تواند مرکب باشد ومسلما بسیط است،‏ از این رو می توان آن رایکپارچه و واحد دانست.‏ حال آنکه صورتبه عنوان معرف حالت و شکل ماده استو صور خاص ماده از صورت آن حاصلمی شود.‏ از آنجایی که ماده خواص خودرا از صورت دارد،‏ ماده ی بدون صورتقابل ادراک نیست و همانطور که گفته شد ازآنجا که توسط صورت محدود و مقید نشدهاست فاقد هرگونه انفصالی است.حال آنکهصورت از آنجایی که به ماده خصلت وشکل می دهد،‏ دارای مرز و حدود مشخصیاست و انفصال و ترکیب در آن معنا پیدا میکند.‏ بنابراین هر شئی دارای دو وجه اتصالو انفصال است.‏ماده و صورت متحدا توسط دو مفهوم قوه وفعل تعریف می شوند.‏ فعل حالت و شرایطیاست که ماده و صورت در آن قرار دارند.‏ بهعبارت دقیقتر حالت سکون ماده و صورت،‏فعل نام دارد.‏ حال آنکه قوه عبارت است ازتوانایی ها و استعدادهای نهفته در ذات شئکه در صورت مهیا شدن موقعیت می تواندبه فعلیت برسد و به ماده صورت تازه ایبدهد.‏ با توجه به تعاریف فوق می توان گفتحرکت عبارت است از به فعلیت رسیدنقوه یا همان تغییر حالت ماده از صورتیبه صورت دیگر.‏ زمان،‏ امکان این تغییرصورت یا به فعلیت رسیدن قوه را فراهم میکند.‏ بنابراین در هنگام حرکت،‏ قوه صورتیاست که در آینده به فعل بدل می شود وفعل نیز صورتی است که در لحظات زمانیپیشین قوه بوده است.‏ بنابراین فعل نسبت بهقوه از لحاظ زمانی متاخر است.‏ پس در یکلحظه قوه ی شئ در زمانی پیش از فعلمجله هفته شماره 24 خرداد 1390شئ قرار دارد.‏ از طرف دیگر آنچه که درهنگام وقوع حرکت،‏ ثابت و ساکن می باشد،‏ماده است و جزء متحرک شئ که توسط قوهو فعل،‏ تغییر شکل می دهد،‏ همان صورتاست.‏با توجه به تعاریف فوق ارسطو به اقامه یاستداللهایی به منظور رد براهین زنون میپردازد.‏به طور مثال درمثال سوم زنون ارسطومی گوید جسم مورد نظر ما در لحظه یمشخص در نقطه ی مورد نظر بالفعل استاما بالقوه در مکان مورد نظر نیست و بدیننحو امکان اتصال میان لحظات زمانی ومختصات مکانی فراهم می آید.‏ در مثالاول زنون،‏ گفته می شود که جسم مورد نظرما باید از بی نهایت نقطه ی میان مسیر ماعبور کند و برای اینکه از تناقض رهایییابیم باید بگوییم جسم در جای خود ساکناست زیرا هیچگاه نمی تواند از بینهایت نقطهی میانی به ترتیب بگذرد.‏ ارسطو در پاسخمی گوید در لحظه ی زمانی و مکانی موردنظر جسم بالفعل ساکن است اما بالقوه درحال حرکت است.‏ وی معتقد است استداللزنون تنها می تواند ساکن بودن فعل را بهاثبات برساند زیرا بازه ی مکانی حرکت رابه بی نهایت قسمت تقسیم می کند و فاصلهها را صفر می کند.‏ اما قوه به این بازه هاتعلق ندارد و برای جسم امکان رسیدن بهنقطه ی مورد نظر را می دهد و با جلوگیریاز صفر شدن بازه های مکانی،‏ به فعلیترسیدن قوه مشاهده می شود.‏فلسفه ی ارسطو مبانی حرکت را به خوبیتشریح می کند و مفاهیم انفصال و اتصالرا بهم می آمیزد.‏ اما از توضیح چگونگیحرکت عاجز است زیرا نمی تواند بهوضوح چگونگی به فعلیت رسیدن قوه راتوضیح دهد.‏ فلسفه ی ارسطو تنها توضیحمی دهد که چرا حرکت صورت می پذیرد واز تشریح چگونگی این تبدیل باز می ماند.‏ف هگل و تئوری جهش دیالکتیکی:‏پس از تشریح تمثیلهای زنون و ارائه یپاسخ ناکافی ارسطو،‏ نظر هگل را در اینباره تبیین می کنیم،‏ که بر مبنای منطقدیالکتیک او بنا شده است.‏مقدمتا باید بگوییم که منطق هگل که به ناممنطق دیالکتیک یا منطق جدلی خوانده میشود دارای سه رکن اساسی است که محوریترین آنها ‏»اصل وحدت آنتی ها«‏ است.‏ دراین اصل،‏ حرکت به واسطه ی تقابل ضدینتشریح می شود.‏ از اینرو آن را اصل وحدتآنتی ها می نامند.‏ بر مبنای این دیدگاه،‏ حرکتبه واسطه ی تقابل ‏»تز«‏ و ‏»آنتی تز«‏ کهدر نهایت امر به پیدایش ‏»سنتز«‏ منجر میشود،‏ صورت می گیرد.‏ پیرامون این اصل،‏در طول تاریخ فلسفه،‏ چه در تفکر اسالمیو چه در تفکر غربی بحثهای طوالنی ای بهخصوص در قرن بیستم صورت گرفته استکه دامنه ی گستره ای دارد و از محدوده یبحث ما خارج است.‏ بنابراین توجه خود رابه دومین اصل یا رکن دیالکتیک معطوفمی کنیم که به درک ما از مفهوم اتصال وانفصال در لحظات زمانی و حرکتی کمکبسیاری می کند.‏ می توان به جرات اعالمکرد که این رکن،‏ تا به امروز کم خدشه ترینرکن منطق دیالکتیک بوده استهمان طور که دیدیم،‏ زنون با طرح مسالهی تقسیمات متداوم حرکت،‏ آن را به پرتگاهفنا فرا می خواند.‏ اما ارسطو در برخورد بااین مشکل پاسخ زیرکانه ای ارائه داد،‏ کهدهان سوفسطایی ها را بست.‏ او این نوعتقسیم بندی،‏ را عمل ذهنی و بالقوه خواندو آن را از دایره ی واقعیت حرکت،‏ بیرونراند.‏ به این معنی،‏ حرکت توانایی تقسیمشدن را دارد،‏ اما در عالم عینیت چنیناتفاقی نمی افتد.‏ اما مسلما پاسخ ارسطو تماممساله را روشن نمی کند.‏ زیرا معلوم نمیکند که حرکت به چه صورتی رخ می دهد.‏گفته نمی شود که چرا تقسیم پذیری تداومیصورت بالفعل به خود نمی گیرد.‏ نظریه یهگل در رکن دوم،‏ تالشی برای پاسخ گوییبه این معماست.‏ من به شخصه بر این عقیدهام،‏ که این رکن بر خالف ارکان دیگر منطقجدلی واجد نوعی رویکرد منطقی است،‏ تاشهودی یا تجربه باورانه.‏ بر اساس نظرهگل در صورتی که تمثیلهای زنون مصداقعینی داشته باشند،‏ حرکت که امری وجدانو بدیهی است،‏ زیر سوال می رود.‏ بنابراینباید برای کشف جواب معما باید دست بهپژوهشی منطقی در حوزه ی واقعیات بالفعلزد،‏ بدون این که خودمان را در مخمصه یمقوالت ذهنی ( مانند ارسطو ) گرفتار کنیم.‏بنابراین حل مساله در گروی پاسخ گویی بهاین پرسش است:‏ حرکت در عالم عینیت ازچه سنخ و به چه صورتی است؟هگل پس از پذیرش مبانی دیدگاه هراکلیتوسنسبت به واقعیت سلیان جهان مادی،‏ بهبازبینی نظریات زنون و سوفسطایان میپردازد.‏ در تمثیلهای زنون و با تاکید بر مثالاول،‏ سوفسطاییان معتقدند که مفهوم حرکتعبارت است از تغییر موقعیت یک ذره ازیک موقعیت به موقعیت دیگر.‏ بنابراین تنهازمانی می توانیم حکم به وقوع حرکت بکنیمکه موقعیتهای اولیه و ثانویه وجود داشته و بریکدیگر منطبق نباشند،‏ چون در این صورتبه هیچ وجه حرکت و تغییری شکل نگرفته


صفحه 55است.‏ هگل بر مبنای نظریه ی هراکلیتوسمبنی بر وجود حرکت،‏ معتقد است که وقوعحرکت در جهان مادی از بدیهیاتی است کهما نسبت به تحقق آن اطمینان داشته و نسبتبه آن علم حضوری داریم.‏ بنابراین فرضمعدومیت حرکت محال است.‏از دیدگاه سوفسطاییان حرکت از آن جهتکه دارای ابتدا و انتها ( موقعیت اولیه وثانویه ) است،‏ توانایی تقسیم پذیری را دارد.‏از طرفی این تقسیم پذیری باید بتواند دربازه ی نامحدودی امکان پذیر باشد،‏ زیرادر خالف این صورت به یک جزء حرکتیمی رسیم که قابلیت تقسیم شدن را نداردو طبعا این جزء نمی تواند دارای مقادیرناصفر باشد زیرا از آن جهت که دارای ابتداو انتهاست،‏ تقسیم پذیر می باشد.‏ بنابراین اینامر تنها در صورتی ممکن است که آن جزءحرکتی دارای مقدار کمی صفر باشد که اینامر خالف فرض و تناقض است.‏ زیرا بنابه تعریف نمی توان یک مقدار کمی ناصفراز حرکت را به مقادیر صفر تجزیه کرد،‏چون در این صورت مقادیر معین حرکتعبارت خواهد بود از مجموع چند بازه یصفر حرکتی که طبعا صفر خواهد بود.‏بنابراین در چنین شرایطی اصال حرکتیمحقق نمی شود.از اینرو یک حرکت را تنهادر صورتی می توانیم حقیقتا حرکت بخوانیمکه توانایی تقسیم پذیری در یک بازه ینامحدود را داشته باشد.‏ ارسطو این نظریهرا مسامحتا با افزودن یک قید مهم بر آن میپذیرد.‏ ارسطو معتقد است که در نظریه یفوق مفاهیم بالفعل و بالقوه به درستی لحاظنشده است و همین عدم توجه موجب پیدایشاشکاالت فاحشی در بطن حکم به نفی حرکتمی شود.‏ ارسطو تقسیم پذیری تداومی حرکترا مفهوما و نه مصداقا می پذیرد.‏ وی معتقداست این عمل تنها بر مفهوم حرکت قابلاطالق است و نه بر مصداق آن.‏ بنابرایناز دیدگاه ارسطو باید به حکم نظریه،‏ قید‏»مفهوما«‏ اضافه شود تا قابل تصدیق باشد.‏هگل نیز در این زمینه با ارسطو هم عقیدهاست.‏ اما هگل عالوه بر آن،‏ بر مبنای نظرسوفسطاییان مبنی بر نفی حرکت در صورتتصدیق تقسیم پذیری تداومی برای حرکت،‏معتقد است که حرکت مصداقی یا بالفعلنمی تواند تا بی نهایت تقسیم پذیر باشد.‏ امااختالف نظر سوفسطاییان و هگل در اینزمینه اینجاست که آنها بر خالف نظر هگلمعتقدند که این عقیده منجر به تناقض درتعریف حرکت می شود.‏هگل برای حل این تناقض،‏ حرکت را ازحیث حالت با توجه به دو مفهوم ‏»اتصال«‏ و‏»انفصال«‏ تعریف می کند.‏ این تالش هگلنهایتا به طرح تئوری جهش می انجامد.‏ درمجله هفته شماره 24 خرداد 1390ذیل به تبیین آن می پردازیم:‏همان طور که دیدیم اگر قرار باشد که شئتمامی نقاط میان نقاط پایانی و ابتدایی حرکترا بپیماید،‏ حرکت هیچگاه محقق نمی شود.‏زیرا این امر مستلزم آن است که شئ بهترتیب و به دنبال هم بی نهایت نقطه رابپیماید.‏ زیرا هر واحد حرکتی از اجزایناصفر تشکیل شده است ( چون اگر صفرباشد طبق حکمی که در پیش اثبات کردیمبه تناقض می انجامد.‏ ) و آن اجزا نیز ازآن جهت که خود یک واحد حرکتی هستند،‏از اجزای کوچکتری ساخته شده اند.‏ اینعمل تقسیم می تواند تا بی نهایت ادامه یابدو اگر قرار باشد این تقسیم حرکت بالفعلباشد،‏ الزم می آید که شئ در حین حرکتتمامی نقاط میانی را طی کند و چون تعداداین نقاط نامحدود است ( زیرا طی تقسیماتنامحدودی تعریف شده اند.‏ ) یا اصال حرکتیمحقق نمی شود و یا اگر محقق شود طبقمثال اول زنون،‏ باید زمان نامحدودی سپریشود.‏ ( علت این امر آن است که یا این نقاطخود دارای امتداد هستند و یا نیستند.‏ اگرباشند طی کردن تعداد نامحدود آنها نیازمندطی کردن مسیر نامحدودی است و طبعازمان نامحدود نیز می خواهد.‏ از طرفی اگردارای امتداد نباشند،‏ نقطه ی پایانی و ابتداییحرکت بر هم منطبق خواهد بود و از اینروحرکتی محقق نمی شود.‏ )از اینجا دانسته می شود که تقسیم پذیریتداومی،‏ در مصادیق حرکت راه نداردو از اینرو حرکت دارای ساختار اتصالینمی تواند باشد.‏ زیرا همان طور که پیشترگفته شد حرکت اتصالی به حرکتی گویند کهتمامی حاالت موجود میان موقعیات اولیو پایانی در حین حرکت پدیدار شود و اینمستلزم آن است که بی نهایت نقطه و حاالتمیانی محقق شود که محال است.‏ ) از اینروحرکت باید دارای ساختار انفصالی باشد بهاین معنا که حرکت تمامی حاالت میانی راطی نمی کند بلکه برخی از نقاط را طی میکند.‏ ( به این معنی حرکت،‏ به چند مرحلهتقسیم می شود که طی هر مرحله شئ،‏ ازنقطه ی آغازین به نقطه ی دوم جهش میکند و از مجموع چند جهش حرکت شکلمی گیرد.‏ ) در اینجا اشکالی نمایان می شودو آن،‏ این است که چطور ممکن است شئدر حین حرکت بدون طی فاصله ی میان دونقطه،‏ از نقطه ی آغازین به پایانی برسد؟پاسخ هگل به این پرسش این است که شئ بهواسطه ی یک ‏»جهش بسیط«‏ مسافت تعیینشده را طی می کند.‏ هگل برای اثبات وجودجهشهای بسیط برهانی اقامه می کند که بهشرح زیر است:‏همان طور که اثبات شد،‏ شئ نمی توانددارای حرکت اتصالی باشد ( هر چند درچارچوبهای متصل و مرتبط وجود دارد.‏ )و از اینرو باید دارای ساختار انفصالی باشد.‏بنابراین شئ همه ی نقاط میانی موقعیاتآغازین و پایانی را نمی پیماید،‏ بلکه حرکتشاز نقطه ی آغازین به پایانی به وسیله یمجموعه ای از جهشها صورت می گیرد.‏بنابراین هر حرکتی از آن جهت که ازترکیب چند جهش تشکیل شده است خود یک‏»جهش مرکب«‏ است.‏ حال اگر قرار باشدکه همه ی جهشها مرکب باشند،‏ تسلسل الزممی آید؛ زیرا هر جهش مرکب از مجموعچند جهش کوچکتر تشکیل شده است و اگرآن جهشها نیز به همین منوال از جهشهایکوچکتری تشکیل شده باشند،‏ این تقسیمپذیری باید در جایی ختم شود و در غیراین صورت باید منکر مفهوم جهش بشویمو ناگزیر تقسیم پذیری تداومی را بپذیریم کهابطال آن گذشت.‏از طرف دیگر با کمک نظریه ی جهشمساله ی اتصال و انفصال و تناقضاتمربوط به آن نیز به راحتی حل می شوند.‏بر اساس نظر هگل،‏ حرکت خود دارایماهیت انفصالی است در صورتی که درچهارچوبهای اتصالی و مرتبط شکل میگیرد.‏ یعنی لحظات و مختصات حرکتی،‏خود به وسیله ی نقاط مجازی بین آنها بهیکدیگر مرتبط هستند و یک مجموعه وچهارچوب متصل را تشکیل می دهند،‏ کهامکان تحقق حرکت را فراهم می آورد.‏اما خود حرکت به واسطه ی مفهوم جهش،‏دارای ماهیت و ساختار انفصالی است.‏بنابراین می توان ذات حرکت را انفصالیو موضوع آن را اتصالی دانست.‏ این دیدگاهدر فلسفه ی اسالمی نیز دارای سابقه استو در این نگرش از حرکت انفصالی به‏»حرکت دفعی«‏ یاد می کنند.‏دیکتر انور خامه ای در این باره در «دیالکتیک طبیعت و تاریخ » می نویسد:‏« این موضوع وقتی به خوبی آشکار میگردد که متوجه شویم آن دوره ی تغییراتخفیف تدریجی نیز که بین دو جهش بزرگقرار دارد،‏ خود در حدود کوچکتری تابعهمین قانون است و شامل جهشهای بزرگجریان تغییر اولی می باشد؛ و به همینترتیب اگر در نظر بگیریم که هر جریان ازدوره های تغییر تدریجی تشکیل شده که میتوان آن دوره را یک لحظه از این جریاندانست،‏ این مومانها ( لحظات زمانی ) بهوسیله ی جهش به یکدیگر منتقل می شوند.‏ولی هر لحظه یا هر دوره ی آن به نوبهی خود جریان مجزایی است که از لحظاتو جهشهای کوچکتری تشکیل شده است.‏


خالصه در آخرین تشریح معلوم می شود کهجهش،‏ سنتز واقعی حقیقت مفاهیم اتصال وانفصال می باشد.‏ »ف زمان در نظریه ی نسبیت انیشتین:فیزیکمدرن در قرن بیستم شاهد دو تحول اساسیو بنیادی در عرصه ی فیزیک نظری بودهاست.‏ یکی از آنها تئوری مکانیک کوانتومیاست که برای اولین بار توسط ماکس پالنک،‏فیزیکدان برجسته ی آلمانی پایه گذاری شد،‏و دیگری نظریه ی نسبیت خاص و بهدنبال آن عام انتیشتین است.‏ از میان این دونظریه،‏ رهیافت نخست تاثیر به سزای دردرک ما از ماده و انرژی و رهیافت دومتاثیر گسترده ای از درک فیزیک نسبت بهفضا و زمان گذاشت.‏همچنین شایان توجه است که هر دوی اینرهیافتها،‏ در حوزه ی فلسفه به شدت مورداستقبال قرار گرفتند و بحثهای بسیاریپیرامون این محور در میان فیلسوفان قرنبیستم به خصوص در غرب صورت گرفتو از آن جمله می توان به نظریات لنین وراسل در مورد نظریه ی نسبیت اشاره کرد.‏اما این قضاوت ها بیشتر به حوزه ی معرفتشناسی و فلسفه ی اولی ( مابعدالطبیعه )مربوط می شوند تا حرکت شناسی.‏ هدفاز طرح این بحث در این جستار،‏ بررسیاجمالی دیدگاه این نظریه نسبت به مفهومزمان است.‏به این منظور ابتدا به تشریح مقدماتی نظریهی نسبیت خاص می پردازیم.‏در فیزیک کالسیک،‏ دو نظریه اساسینسبت به ماهیت نور وجود داشت که ازآنها به نظریه ی ‏»موجی«‏ و ‏»ذره ای«‏نور یاد می کنند،‏ که نظریه ی اول توسطهویگنس و نظریه دوم توسط نیوتن مطرحشد.‏ در گذر زمان،‏ فیزیکدانان متوجه شدندکه نور در برخی شرایط از خود خواصموجی و در برخی شرایط دیگر خواصذره ای بروز می دهد.‏ از جمله تاثیرهایذره ای نور می توان از واجد انرژی بودننام برد و از جمله خواص موجی می توانخاصیت پراش را ذکر کرد.‏ پس از پی بردنفیزیکدانان به خاصیت موجی نور،‏ آنها درجستجوی محیطی می گشتند که موج بتوانددر آن منتشر شود.‏ به همین علت مفهومیرا به نام اتر اعتبار کردند که در تمام فضامنتشر شده بود و امکان عبور امواج نور رافراهم می کرد.‏ اما مشکل اساسی این فرضیهآن بود که هیچگاه چنین ماده ای کشف نشد.‏این اعتقاد تا زمانی ادامه داشت که آزمایشمورل-مایکلسون توجه همه ی فیزیکدانانرا به خود معطوف کرد.‏ اما توجیه آن تامدتها میسر نشد،‏ تا اینکه هندریک لورنتساین پدیده را با ایده ی انقباض فضا و زمانتجیه کرد.‏ به همین دلیل انیشتین در مقالهای در سال ۱۹۰۵ خاطر نشان کرد که باوجود چنین نظریه ای،‏ نیازی به مفهوم اتراز بین می رود.‏ یکی از مهم ترین نتایجیکه انیشتین از ایده ی لورنتس گرفت این بودکه نظریه ی او به شکل عجیبی معنای مطلقبودن زمان را از میان می برد.‏ سرانجامفعالیت انیشتین بر رو این موضوع،‏ او رابه ارائه ی یک نظریه ی بدیع فیزیکی درمورد مفاهیم فضا و زمان رساند.‏ با توجه بهاین نظریه،‏ هیچ ذره ای قادر نیست با رعتیبیش از سرعت نور حرکت کند،‏ زیرا براساس معادالت نسبیت جرمش به سمت بینهایت میل می کند.‏ ( خود نور در نظریه ینسبیت دارای جرم سکون نیست و به همینعلت مشمول این قانون نمی شود.‏ )نکته ی اصلی نظریه ی نسبیت این است کهابعاد فضایی و زمانی نسبت به سرعتهایمختلف،‏ به شکل های مختلف ظاهر میشوند.‏ برای مثال اگر با سرعت نور حرکتکنیم،‏ می بینیم که بازه های زمانی متداولبه صفر رسیده و ابعاد فضایی منقبض میشوند تا آنجا که به صفر برسند.‏ به این ترتیبهر اندازه که سرعت ذره بیشتر شود،‏ براساس معادالت نسبیت،‏ زمان کند تر شده وابعاد فضایی منقبض می شوند.‏ پروفسوراستیون هاوکینگ در ‏»تاریخچه ی زمان«‏در این باره می نویسد:‏ « پیامد قابل توجهدیگر نسبیت،‏ ایجاد انقالب در برداشت مااز زمان و مکان است.‏ بنا برا نظریه ینیوتن،‏ اگر اشعه ای از نقطه ای ب نقطه ایدیگر گسیل شود،‏ ناظران متفاوت در موردمدت زمان سیر نور هم داستانند،‏ ( چرا کهزمان مطلق است.‏ ) اما لزوما بر فاصله ایکه نور پیموده،‏ متفق القول نیستند.‏ ( چراکه مکان مطلق نیست.‏ ) از آنجا که سرعتنور برابر با مسافت طی شده بخش بر مدتزمان است،‏ برای ناظران مختلف سرعتنور یکسان نخواهد بود.‏ از سوی دیگر،‏بنا بر نظریه ی نسبیت همه ی ناظران بایدسرعت نور را مقداری ثابت اندازه گیریکنند.‏ اما هنوز در مورد مسافتی که نورپیموده است هم داستان نیستند.‏ بنابراین بایدروی زمانی هم که طول کشیده است ا نوراین مسافت را بپیماید،‏ هم داستان نباشند.‏ بهدیگر سخن،‏ نظریه ی نسبیت فاتحه ی مفهومزمان مطلق را خواند.‏ به نظر می رسید کههر ناظر خود باید معیاری برای زمان داشتهباشد،‏ و ساعتهای مشابه و یکسان که همراهناظران متفاوت باشد،‏ لزوما زمان واحدی رانشان نخواهند داد.‏ ‏«بنابراین زمان آنگونهکه توسط ذهن ما ادراک می شود،‏ امریکامال نسبی و وابسته به وضعیت و موقعیتماست.‏ از طرفی بر مبنای اصول فلسفه یارسطو حرکت و زمان مصداقا یک چیزند.‏و تنها در ذهن می توان آنها را از یکدیگرمفهوما تفکیک کرد.‏ زیرا در صورتی کهحرکت را مرکب از قوه و فعل بدانیم،‏ امریخصلتا زمانی خواهد بود.‏ زیرا مفاهیم قوه وفعل ذاتا از مفهوم زمان استنتاج می شوند وبدون درک زمان،‏ درک مفاهیم قوه و فعل،‏امری محال است.‏ با توجه به این نظر،‏ میتوان زمان را معیار شناخت حرکت دانست.‏به عبارت دیگر زمان،‏ چگونگی و مقدارحرکت را مشخص می کند.‏ بنابراین فاصلهی میان لحظات زمانی است،‏ که وقوعحرکت را نمایش می دهد.‏ حال آنکه برمبنای نظریه ی نسبیت زمان،‏ واقعیتی نسبیاست و فاصله های لحظات زمانی وابستهبه شرایطی هستند که شناساگر در آن قراردارد.‏ از اینرو با نسبی فرض کردن زمان،‏حرکت نیز نسبی فرض خواهد شد.‏ زیرا بازمان اتحاد وجودی دارد و شناخت آنها تنهادر ظرف یکدیگر ممکن است.‏این دیدگاه نمونه ی بارزی از نگرش جهشوار نسبت به رکت است.‏ زیرا فواصلزمانی در ذات خود نمی توانند دو یا چندحالت داشته باشند زیرا به تناقض می انجامد.‏از اینرو در نظر گرفتن فواصل مختلف درلحظات حرکتی ناشی از نوع حرکت موردنظر خواهد بود.‏ و نوع حرکت شئ حاکیاز تفاوت در اندازه ی جهشهای حرکتیاست.‏ به این معنی هر چه جهشهای حرکتیبزرگتر باشند ( منظور جهشهای بسیط است.‏(، زمان کندتر می گذرد.‏ علت اینکه کندو تند بودن زمان با نظریه جهش هماهنگیدارد این است که در صورت حذف جهشها،‏تصور حرکت با نبی بودن زمان ناهمخوانیخواهد داشت.‏ زیرا اگر حرکت از سنخانفصالی و جهش نباشد،‏ بلکه از سنخ اتصالو امتداد باشد،‏ امکان تغییر در فواصلزمانی نیست و از اینرو زمان مطلق خواهدبود.‏ به بیان دیگر اگر لحظات ‏»آ«‏ و ‏»ب«‏را دو رویداد متوالی در نظر بگیریم،‏ درصورتی که زمان نسبی باشد،‏ طی این مسیرمی تواند با تعداد نامشخصی جهش صورتگیرد.‏ ( بستگی به وضعیت شئ دارد.‏ ) کهجهشها نماینده ی کندی و تندی زمانند.‏ امادر صورتی که حرکت شئ امتدادی باشد،‏دیگر زمان نسبی نخواهد بود.‏ علت اینامر آن است که حرکت امتدادی و اتصالیبر خالف حرکت جهشی نمی تواند مقادیرمتفاوت بپذیرد.‏صفحه 56مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


نظری‏»روشنگری«‏و ‏»نقد«‏ فوکو،‏ فرهنگو شناسی انسان . روحی زهره دانشو قدرت بین شبکهای رابطهای برساخنت به قادر خویش فلسفی تاریخی کردار واسطة به که است باور این بر فوکو هک تاریخی محتواهایی طریق ‏“از میدهد:‏ خواهد ارائه جدیدی چهره فلسفه،‏ و تاریخ از که تنیدهای هم در رابطهی است.‏ اینبه دارم تعلق که منی چیسمت،‏ من پس که مینهیم پیش را ‏]فلسفی[‏ پرسش این …. داریم پیوند آنها با و میکنیم تدوین حقیقتهاو اعم طور به حقیقت قدرتِ‏ منقادِ‏ سوژه که بشریت از آن ‏]یا[‏ این به حلظه،‏ این به اقلیت،‏ این به شاید بشریت،‏ تاریخیمحتواهای آزادکردن و تاریخی محتوای به توسل با فلسفی پرسش از سوژهزدایی ‏]بنابراین[‏ است؟ اخص طور به اثرآنها بر ‏]و[‏ مرتبطاند،‏ آن با اثرها این که حقیقت این فرض بنابر که اثرهایی قدرت،‏ اثرهای مورد در پرسشگری با است”‏فلسفی تاریخی کردار این ویژگیِ‏ خنستین نوعی به میگذارد،‏ 57صفحه پیشرو،‏متفکرانِ‏ خصیصهی مهمترین بهدعوت است.‏ ‏»فراخوانی«‏ در جسارت‏ بهمثابهگاه که ‏»ناشناخته«ای مسیرهای تاریخی،‏موقعیتهای جابهجاییِ‏ در ضرورت ناگفتهو میکنند.‏ ظهور شناختی و اجتماعی دعوتشدهو رو پیشِ‏ مسیرِ‏ چند هر که نماند دعوتاین عهدهدار که متفکری برای بدان،‏ واضحاما است،‏ ناشناخته زیادی حد تا است،‏ ‏»وضعبه نسبت وی عوض،‏ در که است دارد:‏مالحظهای قابل آشناییِ‏ موجود«،‏ انجمنفوکو،‏ میشل سخنرانی چیست:‏ نقد نیکوترجمه ‎۱۹۷۸‎؛ مه ۲۷ فلسفه،‏ فرانسوی جهاندیدهافشین سرخوش،‏ پیشرو،‏متفکرانِ‏ خصیصهی مهمترین بهدعوت است.‏ ‏»فراخوانی«‏ در جسارت‏ بهمثابهگاه که ‏»ناشناخته«ای مسیرهای موقعیتهایجابهجاییِ‏ در ضرورت میکنند.‏ظهور شناختی و اجتماعی تاریخی،‏ ورو پیشِ‏ مسیرِ‏ چند هر که نماند ناگفته و 1390خرداد 24 شماره هفته مجله عهدهدارکه متفکری برای بدان،‏ دعوتشده است،‏ناشناخته زیادی حد تا است،‏ دعوت این بهنسبت وی عوض،‏ در که است واضح اما مالحظهایقابل آشناییِ‏ موجود«،‏ ‏»وضع فراخوانِ‏واسطهاش به که شناختی دارد:‏ همانگونهمیشود.‏ برساخته ‏»خروج«‏ ازخروج فراخوانهای معموالً‏ گفتیم،‏ که میشودداده دورههایی در موجود،‏ وضع وجودموقعیت در جابهجایی ضرورت که زیستی‏»عادتواره«های دلیل به اما دارد،‏ آن(‏از ناشی پنهانِ‏ سلطة مسلماً‏ ‏)و فکری،‏ ازو هستیم.‏ تشخیصی و قدرت چنین فاقد غیرمتفکربه نسبت ‏»متفکر«‏ تفاوت قضا تفاوتیمیشود.‏ آشکار که جاست این در نگرشیبیان و طرح جسارت به را او که میکند.‏تشویق هست،‏ که آنچه از متمایز سخنرانیِ‏میرسد،‏ نظر به اساس این بر انجمن‏)در ۱۹۷۸ سال در فوکو،‏ میشل است.‏‏»فراخوان«‏ نوعی فلسفه(،‏ فرانسوی بهتشویق تنها نه خویش سخنرانی در وی از‏»خروج«‏ کانتی،‏ تعبیر به یا و ترک تالشبلکه میکند،‏ ‏»حکومتشدن«‏ موقعیتِ‏ جایگزینطرح از چشماندازی تا میکند اینتوسط نشدن،‏ ‏»حکومت همانا که خویش صورت…«،‏آن یا و این به یا و آن یا و بحثیهر از قبل باشد بهتر شاید دهد.‏ ارائه سازیم.‏روشن و باز را فوکو پیشنهادی طرح رد فوقالعادهای تخصص فوکو که میدانیم ازو دارد.‏ ‏»قدرت«‏ به مربوط نظریههای موضوعنیز مزبور سخنرانیِ‏ جلسه در قضا مسئلهاین به دیگر بار را خود سخنرانی درکه ‏»قدرت«ی به دهد:‏ می اختصاص شایددرکارند.‏ دانش و علم گزارههای پس ‏»دانشبیکن هم وی از پیش بگوییم خود با نیچههم و کرده شناسایی قدرت«‏ بهمثابه را رمزگشاییمسئله این از افشاءگرانه،‏ نیتی با استدرست کامالً‏ سخن این بله،‏ است.‏ کرده نوعیبه فوکو کار گفت بتوان حتا شاید و کهنیچهای البته است.‏ نیچه کار ادامة در دادهانجام زمینه این در که کشفی هیجان‏ از


58صفحه دانشِ‏تمسخرِ‏ جای به و گرفته آرام است،‏ بهمثابهو زده باال همت آستین قدرت،‏ حامل شدتبه که ‏)چیزی دانشمند«‏ ‏»فیلسوفی ایننخستین علتِ‏ از بود(،‏ گریزان آن از اجتماعیِ‏ انضمامی هستیِ‏ از یعنی مسئله،‏ کردهرمزگشایی آن برساختههای‏ و آدمی رابطههایخصوص در فوکو باری،‏ باشد.‏ بهقدرت«،‏ و ‏»دانش تفکیک غیرقابل میگوید:‏وضوح صحبتدانش از که هنگامی من،‏ دید ‏“از جملهیمیان نمیگذارم فرقی عجالتاً‏ میکنم،‏ تنهاریاضی.‏ اثبات یک و روانپزشک یک واردتفاوتها آن از من که ‏])؟([‏ نقطهای کداماندیکسو از که است این دانستن میکنم،‏ اثرهایعبارتی،‏ به یا قدرت،‏ اثرهای آن دروندر میتواند جمله این که … القایی صورتبندیآن درون در که علمی عرصهای غیره و روانپزشکی ریاضیات،‏ میشود شبکههایکداماند سویدیگر،‏ از و بگذارد،‏ صوریسازیغیرقابل ناگفتمانی،‏ نهادینه،‏ آناز جمله این که قدرت ناعلمیِ‏ بهویژه و مرتبطآنها با میآید،‏ در گردش به که زمان مینامم:‏دانش من که است همین است.‏ بیرونِ‏و درون در که شناخت از عناصری اِعمالرا قدرت از اثرهایی عرصهشان،‏ یکبرای ما،‏ برای ارزششان حال میکنند،‏ باشد)ص‎۳۰۷‎‏(”.‏میخواهد هرچه ناب ذهن درموجود قدرتِ‏ خصوص در فوکو،‏ سخن ریاضی،‏معادالت یا و روانپزشک کالم عمومیِ‏قلمرو در اصالً‏ است.‏ منطقی کامالً‏ منکرمیتواند کسی چه امروزی جوامع گزارههایاز بسیاری پسِ‏ در که شود قدرتی بهداشتروانشناسی،‏ یا و روانپزشکی بهدارد.‏ وجود …، و جامعهشناسی روان،‏ چنانچهحاضر،‏ عصر جوامع اکثر در بیانی،‏ توصیهایِ«‏‏»گزارههای هستیم،‏ شاهد قلمروروانهی شگفتی گونة به متخصصان،‏ بیمارستان،‏مطب،‏ از یعنی شدهاند.‏ عمومی وآمده بیرون دانشگاه یا و مشاوره دفتر طریقاز رسانهای«،‏ ‏»موقعیتِ‏ بهمنزلة یاو تلویزیونی برنامههای یا و روزنامهها شهرداریهامعموالً‏ ‏)که عمومی همایشهای قلمروبه را خود هستند(،‏ آنها متولیان دیدیمکه همانگونه اما زدهاند.‏ پیوند عمومی،‏ بهدارد،‏ نظر مسئله این از فراتر به حتا فوکو دانشیست؛گفتمان هر همراه که ‏»قدرت«ی پزشکیِ‏ شیمیایی فرمولِ‏ یک شکل در حتا ریاضی.‏اثباتی یا و میگرن،‏ داروی فیالمثل بهآنها،‏ از کدام هر خودش قول به که چرا اِعمالرا قدرت از ‏“اثرهایی خودش،‏ گفتهی کهبدانیم باشد جالب شاید بهرحال میکنند”.‏ ازتنها نه بوردیو،‏ ِ همچون نگرشهایی در حتابلکه میشود،‏ استقبال فوکو نگرش این حلقهیمیتواند جامعهشناختی،‏ جایگاه از 1390خرداد 24 شماره هفته مجله حلقههایبه که دهد تشخیص را دیگری منضمدانش«،‏ و ‏»قدرت تفکیک غیرقابل است.‏ارائهبوردیو که دیدگاهی در عبارتی،‏ به ودیالکتیک رابطة بر عالوه میکند،‏ گروههایبه دانش،‏ و قدرت بین برساختهی تحتکه میشود توجه نیز مختلفی اجتماعیِ‏ وداریم آشنایی آنها با ‏»متخصصان«‏ نام ‏»تخصص«‏با سروکارمان هم مدام اتفاقاً‏ دربوردیو،‏ تفسیر در بهرحال آنهاست.‏ ‏»قدرت«‏و ‏ِ»دانش«‏ توی در تو حلقههای منضمو مرتبط که هم سومی حلقهی با کهشویم می مواجه آنهاست دوی هر به ازآنکه از پیش که متخصصانیاند همانا ‏»قدرت«‏مثابه به خویش دانشیِ‏ ‏»اثرها«ی برایبگوییم،‏ باشد بهتر شاید ‏)یا گیرند بهره ومقیم گیرند(،‏ بهره آن از بتوانند آنکه مقیمخویشاند.‏ تخصصی قلمرو برساختهی تابرآنند بیوقفه،‏ تالشی در که ‏»میدانها«یی درخویش تخصصیِ‏ مرزهای‏ و میدان از محدوددر سعی که رقبایی و حریفان مقابل کنند.‏حفاظت دارند،‏ آن محو یا و صدددر عمد به و آگاهانه فوکو آنکه حال درکه سومیست حلقهی این کردن متالشی اجتماعیِ‏هویتِ‏ و ‏»نقش شمایل و شکل به آن حلقهایتنها بهمنزلة ): میشود ظاهر آدمی«‏ درچه اجتماعی،‏ انسان عملکرد به کامالً‏ که اثرپذیری،‏حالت در چه و اثرگذاری حالت اینواقعیت بهرحال،‏ دارد(.‏ اختصاص شایدفوکو جسارتآمیز فراخوانِ‏ که است اینکردنِ‏ متالشی خصوص در نوعی به ازکه پهلویی دو وضعیت باشد.‏ سوم حلقة تحتسوم حلقهی ویرانی صدد در یکسو سویاز و است منقاد«‏ عنوانِ»سوژه ‏»فراخوانِ«‏عرصهی در را عمل این ‏دیگر،‏ یعنیمیرساند.‏ انجام به خویش ‏جسارتآمیز ‏»پرسشگریِ«‏از الهام با که عرصهای در تااست آن بر روشنگری،‏ عصر متفکران خروجبه را خویش عرصة»نقد«‏ و روش یاریِ‏به نه اما کند.‏ تعبیر سوژه ‏»نابالغیِ«‏ از نامشروعیتافشاءکنندهی یا و منتقد سوژة جستجویدر که سوژهای بلکه قدرت،‏ ‏)فیالمثلاست ‏»حکومتشدن«‏ دانشِ‏ اقتدار وجودروانپزشک سخن پس در که اقتداری خویشفراخوان در فوکو عبارتی،‏ به دارد(.‏ کانونکه است ‏»سوژه«ای انحالل خواهان قدرتاز درسگفتاری برای صرفاً‏ را نقد بهدر»حکومتمندسازی«،‏ آن اثرهای و روشنترمثال با مسئله احتماال میگیرد.‏ کار مسئلهاین متوجه فوکو وقتی فیالمثل میشود.‏ ‏»حکومتمندسازیِ«‏برابر در که میشود عنوانتحت نافرمان و مخالف کنشی اقتدار،‏ میگیرد،‏شکل حکومتنشدن«،‏ ‏»خواست ‏»خواستبه بیانی به دارد.‏ نظر مسئله این به خواست،”بهاین خودش گفتة به نافرمانی«.‏ یکآنچه اجماالً‏ که است این قطع طور بهمنزلةاست،‏ حقیقت میگوید شما به اقتدار کهآنرو از را آن دستکم یا نپذیرد،‏ حقیقت استحقیقت که میگوید شما به اقتدار یک بپذیریدصورتی در صرفاً‏ بلکه نپذیرید.‏ قلمداددرست آنرا پذیرش دالیل خودتان که کنید”)ص‎۲۷۳‎‏(.‏فوکونظر از پیداست چنانکه بنابراین چون،‏عناصری از برساخته نقد،‏ عرصة کهمعنا بدین است؛ سوژه و حقیقت قدرت،‏ وشود خنثا باید که هست ‏»قدرت«ی آن در دگرگونباید که ‏»حقیقت«ی بیفتد،‏ کار از کهقدرتی تابع ‏»سوژه«ی باالخره و شود از‏)آزاد دیگر سوژهای تا شود،‏ منحل باید فوکوگردد.‏ آن جایگزین قدرت؟(‏ اثرهای کانت‏»روشنگریِ«‏ از پرسش متنِ‏ دربارة میگوید:‏بابدر خود ۱۷۸۴ متن در ‏“کانت بهنسبت را روشنگری چیست؟ روشنگری میکند،‏تعریف بلوغ عدم از معینی وضعیت داشتهنگه آن در بشریت که وضعیتی میشود.‏داشته نگه آن در مستبدانه و میشود نوعی… را بلوغ عدم این کانت اینکه دوم بدونخود فهم گرفتن خدمت به در ناتوانی واست دیگری‏ سوی[‏ ‏]از هدایت دقیقاً‏ آنچه میبرد.‏کار به را )Leiten ( کلمهی او ازتعریفشدهای کامالً‏ مذهبیِ‏ معنای که کانتحال،‏ این با ]...[ دارد.‏ تاریخی لحاظ درنقد به میزند پیوند را شناخت شناختنِ‏ بهنسبت زدایی،‏ منقاد سوژه برای اقداماش وظیفهیبهمنزلهی و حقیقت،‏ و قدرت بازیِ‏ وکنونی روشنگری هر مقدمهی و اصلی ۲۷۴،۲۷۶(.آینده”)صص میدهد،‏تذکر فوکو که همانگونه بنابراین عصرگفتمان به پاسخ در کانت شیوة ‏»شناخت«‏به آنرا که است این روشنگری خودو دانستن ‏»حق عمل این با میزند.‏ پیوند حتاو ضرورت منزلة به تنها نه تأملی«،‏ قلمداد‏»آزادی«‏ مهم پیششرطهای از یکی به‏»نقد«،‏ اساس پس،‏ این از بلکه میشود،‏ فرضاً‏یا و تاریخی مشروعیتِ‏ امر در تحقیق منجرحقیقتی ‏)کذب(‏ نادرستی یا درستی موجودوضع در حاکمه قدرتِ‏ که شد خواهد آنمتولی را خود و میکند محافظت آن از خود‏»حکومت«‏ اساس اینرو از و میداند،‏ میگذارد.‏آن مبنای بر را کانت،‏روشنگرانة نقد از استقبال با فوکو ‏“حالمیگوید:‏ الهامآمیز(‏ سرنمونی ‏)بهمنزلة بابدر تحقیق شکل که روش این جای به راشناخت تاریخی شیوههای مشروعیتِ‏ دررا متفاوتی روش بتوان شاید مییابد،‏


59صفحه پرسشبه ورود برای روش این گرفت.‏ نظر شناخت،‏مسئلهی نه میتواند روشنگری،‏ اینگیرد؛ نظر در را ‏»قدرت«‏ مسئلهی بلکه مشروعیت،‏باب در تحقیق بهمنزلة نه روش آزمودنِ‏میخواهم که چیزی منزلهی به بلکه هب ]...[ میرود.‏ پیش بنامم،‏ رویدادپردازی ومشروعیت اثرهای خنثاسازیِ‏ عبارتی لحظهایدر را اثرها این آنچه آشکارکردنِ‏ کهمیشود موجب و میکند پذیرش قابل معین ۲۸۶(.شوند”)صص‎۲۸۵‎‏،‏ پذیرفته واقع به بهیا و عمل این است معتقد وی وانگهی،‏ زمانیتاریخی«‏ فلسفی ‏»کردار اصطالح بهمثابهرا قدرت و دانش که میشود میسر بایعنی آوریم.‏ نظر در تحلیلی شبکهای بهآن تقلیل و ارزشی نظام در دخالت کهنمیکند هم فرقی ابزاری»مقبولساز«؛ نظام،‏این ‏“چه باشد:‏ نظامی چگونه نظام این کیفری،‏نظام چه باشد،‏ روانی بیماری نظام وسکسوالیته نظام چه بزهکاری،‏ نظام چه خارجکه داریم روش نوعی پس ]...[ غیره؛ فاصلهبا نتیجه در و مشروعیت دغدغهی از چرخهیقانون،‏ بنیادین دیدگاه از گرفتن میکند”)ص‎۲۸۸‎‏(.‏مرور را ایجابیت باشدداشته را مهم پرسش این کسی اگر حال ‏»رهاییبخشیِ«‏برابر در فوکو،‏ روش که اینبه کانت)ی عصر روشنگریِ‏ روش ویروش فوکو خودِ‏ اعتراف به که سو(،‏ مشروعیتهابر مبتنی روشنگریِ‏ و نقد از استگرفته فاصله آنها،‏ فقدانِ‏ افشاء یا و اصالآیا ‏)یا دارد،‏ جایگزین ایدهای چه گفت،‏میباید نه!؟(،‏ یا دارد دغدغهای چنین چنینکه است این برای اصالً‏ فوکو فراخوان است:‏معتقد چنانکه دهد.‏ تغییر را پرسشی درباید شناخت باب در پرسش ‏“اگر پرسشاین شود،‏ طرح‏ استیال با نسبتاش ازعزیمت با همه از پیش و نخست میتواند باشد،‏حکومتنشدن قاطعانه خواستِ‏ نوعی فردی،‏هم رهیافتِ‏ این قاطعانه،‏ خواست این عدماز خروج به کانت قول به جمعی،‏ هم رهیافت.”)ص‎۲۹۳‎‏(.‏پرسشِ‏ بلوغ.‏ ‏»تحقیقبر مبتنی پرسشهای حذف با آیا اما اصلی‏مسئلهی ، تاریخی«‏ مشروعیتهای تغییررفِ‏ صِ‏ بیانی،‏ به میشود!؟ ناپدید هم انسانِ‏هم میتواند آیا پرسشگری،‏ شیوهی در اقتداراز ستمکننده ساختار هم و ستم تحت بیمارینظامهای نابالغیِ‏ بر مبتنی سیاسیِ‏ بزهکاری،‏آموزشی،‏ کیفری،‏ روانی،‏ ‏»خروج«‏به قادر را ….، و سکسوالیته است.‏مهم بسیار پرسش این به پاسخ کند!؟ باشد.‏مثبت پاسخ نمیرود گمان بهرحال میدانیمکه جایی تا که ساده دلیل این به آنهم و‏»نقد فضای شکلگیری امکان آنچه 1390خرداد 24 شماره هفته مجله تاریخدر فوکو که را جلسهای روشنگریِ«‏ وجودبه یافته حضور آن در ۱۹۷۸ می ۲۷ وواقعی مطالبات و مبارزات است،‏ آورده سیاستهایقبال در پیشتر که است عینیای‏ گرفتهانجام ارتجاعی ساختارهای زیستیِ‏ دورهایدر که افشاگرانهای مبارزههای است.‏ فکریِ‏ساختارهای اروپا،‏ اجتماعیِ‏ تاریخ از فوکونظر از اکنون که مدرن مترقی نسبتاً‏ احتماالً‏آنند،‏ حامل‏ که قدرتی اثرهای دلیل به بودند.‏گرفته‏ عهده به ، شوند متحول باید انتقادیِ‏نگرشهای یقیناً‏ آن ادامهی در و میکنندتالش که داشتهاند وجود مترقیانهتری ومشارکتی،‏ ‏»حکومتِ‏ چون شاخصههایی با کهشکافی و فاصله بر نمایندگی«،‏ خود یا وجودبه حکومتشونده و حکومتکننده بین اُبژه(‏و سوژه بین شکاف ‏)همچون است آمده آیند.‏فائق حدیتا فوکو چند هر که است این واقعیت مستقیمرودررویی از را خویش نقدِ‏ کانون تالشو است،‏ برده بیرون سیاسی اقتدار با قدیمینظرش به که روشهایی از میکند مشروعیتاز پرسش همانا ‏)که میآیند توصیههایدر نهفته قدرت افشاء و روهیچ به اما گزیند،‏ دوری تخصصیست(،‏ ویاینکه محض به که شد منکر نمیتوان روانی،‏بیماریهای نظامِ‏ انواع مدیریتِ‏ از میکندیاد سکسوالیتهای و بزهکاری کیفری،‏ مقبولیتآنو قدرت از را آن ‏»خشونتِ«‏ که شناساییو ‏)ص‎۲۸۹‎‏(‏ نمیداند تفکیکناپذیر وساختار این برابر در ‏»خودسرانگی«‏ آنقدرت و دانش شبکة در را ترفندهایش میرود،‏انتظار که همانگونه میبیند،‏ نظام مقابلهجبهة در ناچار به را خود مبنای»نقد«‏ بهمیدهد.‏ قرار اقتدار شالودههای شکستن و بهکه انتقادیای روش درک برای اینکه ویژه بودناش(،‏‏»نو«‏ وجود با ‏)حتا میگیرد،‏ کار ریشهکه است پیشفهمهایی به متکی ناچار مدرنکالسیک شیوة به انتقادیِ‏ مطالبات در دارند.‏بهکه است باور این بر فوکو حال،‏ هر در قادرخویش فلسفی تاریخی کردار واسطة و قدرت بین شبکهای رابطهای برساختن به ازکه تنیدهای هم در رابطهی است.‏ دانش خواهدارائه جدیدی چهره فلسفه،‏ و تاریخ کهتاریخی محتواهایی طریق ‏“از میدهد:‏ این…. داریم پیوند آنها با و میکنیم تدوین منپس که مینهیم پیش را ‏]فلسفی[‏ پرسش بشریت،‏این به دارم تعلق که منی چیستم،‏ ‏]یا[‏این به لحظه،‏ این به اقلیت،‏ این به شاید حقیقتقدرتِ‏ منقادِ‏ سوژه که بشریت از آن است؟اخص طور به حقیقتها و اعم طور به بافلسفی پرسش از سوژهزدایی ‏]بنابراین[‏ آزادکردنو تاریخی محتوای به توسل مورددر پرسشگری با تاریخی محتواهای اینفرض بنابر که اثرهایی قدرت،‏ اثرهای بر‏]و[‏ مرتبطاند،‏ آن با اثرها این که حقیقت ویژگیِ‏نخستین نوعی به میگذارد،‏ اثر آنها است”)ص‎۲۸۳‎‏(.‏فلسفی تاریخی کردار این آناز کامال فوکو که مهمی بسیار نکتهی اما روشاین از پس که است این کرده،‏ غفلت برایمانچیزی ‏»چه آزادسازی،‏ نوین پرسشباشد بهتر شاید میماند؟«.‏ باقی ایناز پس آنچه کنیم:‏ مطرح اینگونه را تاریخیِ«‏ فلسفی ‏»کردار اصطالح به چیست؟میماند باقی برایمان روشنگرانه محواگر که کنیم آغاز گزاره این از یعنی آنوسیع معنای در را قدرت«‏ ‏»اثرهای برساختهشدهاثرهای انواع ساختن خنثا یعنی منحلهمچنین و دانشی گفتمانهای توسط سازوکارِ‏به متعلق اثرهای انواع کردنِ‏ رد گیریم،‏ نظر در حکومتمندی نظامهای بدانآنچه میکنیم گمان آیا صورت این تاریخیِ‏ فلسفی سوژة میتواند میرسیم،‏ باشد؟قدرت اثرهای از فارغ هستیِ‏روششناختی از الهام با واقع به میتواندپرسش این هایدگری،‏ دازاینِ‏ روشی،‏چنان افق از زیرا باشد.‏ حیرتانگیز ساختنمحو حال در که حینی همان در دانشیقلمروهای انواع ‏»قدرتِ«‏ اثرهای عدمدلیل به هستیم،‏ زیستی سیاستهای و که‏)چیزی برسازنده قدرتی جایگزینیِ‏ فرایندآن،‏ با درآمیختگی با بیبنیاد«‏ ‏»وجود هستیشناختیلحاظ به بیآغازد(،‏ را خود وجودیِ‏عناصر کردن ویران حال در بود….!‏خواهیم اجتماعی تاریخی انسانِ‏ فوکوکه است مهمی بسیار مطلب آن این ازفوکو بیانی به است.‏ کرده غفلت آن از قدرتدانش،‏ اجتماعیِ‏ تاریخی سرشتِ‏ ازکه سرشتی است.‏ کرده غفلت سوژه و بیبنیاد(‏موجودی مقام ‏)در آدمی هستیِ‏ شیوة خودفوکو که همانگونه است.‏ تفکیکناپذیر کهکرد تصور نباید ‏“هرگز است،‏ گفته مؤثرخود در و خود خودیِ‏ به قدرت،‏ دانش،‏ ادامةدر اکنون و ‏)ص‎۲۸۷‎‏(.‏ کارآمدند”‏ و فوکوسخن خودِ‏ که افزود میباید سخن همین آنرانمیتوان که اثریست و قدرت حامل نیز دانشی گفتمانی مقام ‏)در وی سخنِ«‏ از»‏ که اثری و قدرت کرد.‏ تفکیک شناختی(‏ در دیگر،‏ عناصر از بسیاری با همراه دررا فوکو وجودیِ‏ شیوة خاصی،‏ مقطع برساختهاجتماعی تاریخی موجودی مقام بهشما و من امروز که طوری به است.‏ هستیِ‏در مؤثر عناصرِ‏ آن تک تک یاری فوکوست.‏‏»او بگوییم میتوانیم فوکو،‏ است؛گونه این هستیاش که فوکویی میشل یافتهرشد و پرورده ‏»قدرت«؛ در هستیای ‏»هستیِ‏بگوییم است بهتر شاید یا آن؛ در »‏»دانشِ‏ زیرا ‏»قدرت«؛ در مضاعف«‏


60صفحه است«.‏داده اختصاص آن مطالعة به را خود معنیستاین حامل آخر سخنِ‏ آنکه،‏ ضمن قدرت«‏از ‏»اثرزدایی قصد وی که زمانی که ور پیشِ‏ علمی پروژهای بهمثابه ‏)حتا(‏ را قدرتدرگیر دیگری زمانِ‏ هر از بیش دارد،‏ است…..‏آن اثرهای و ومن هستی همچون فوکو،‏ هستیِ‏ بهرحال تاریخی امکانهای و سرشت دلیل به شما استقدرت قلمرو در هستیای عام،‏ اجتماعیِ‏ ازقدرت(،‏ قلمرو مقیم و شده زاده ‏)بخوانیدش کهانسانهایی همة هم و ما هم و او هم اینرو جداً‏میکنند،‏ زندگی اجتماعی ساختارهای در بهو هستیم.‏ قدرت آثار با مواجهه به ناگزیر وضعیتاین در که چیزی تنها میرسد نظر برسد،‏دادمان به میتواند جبرآمیز ظاهر به است.‏خود«‏ برای ‏»آگاهی به دستیافتن کهآگاهیست نوع آن به دستیابی منظور مشارکتبه قادر قابل،‏ معمارِ‏ یک بهمثابه هستیشناسانهایعناصر و شرایط در ضمنموقعیتهاست.‏ تعیینکنندة که شود منابعهمگانیکردن و دموکراتیزه با آنکه نظامهایازگفتمانهای رمزگشایی و دانش پنهانِ‏و درونی ‏»خشونت«‏ حکومتمندساز،‏ بیندازد.‏کار از آنرا اثرهای و قدرت چگونهفوکو میشل به ما نگاه اینکه بهرحال یاو انتقادی کامالً‏ یا و ‏)تحسینآمیز است واقعیتاین در فرقی ایندو(،‏ بین چیزی یک برایکه آگاهیای یاری به وی که نمیکند همچوناست،‏ بنیانگذارده خود هستیِ‏ شیوة خودخالق،‏ هنرمندانِ‏ و متفکران تمامی شدن«،‏‏»حکومت نازلِ‏ موقعیت از را رفعبرای باشد الزم شاید و است.‏ رهانیده کهبیفزاییم هم را این تفاهمی سوء هر کردنمتالشی برای وی که زمان آن حتا ‏»حکومتو ‏»حکومتمندسازی«،‏ فرایند آناثرهای و قدرت درگیر را خود شدن«،‏ آزادسازیِ‏مسیر در همچنان باز میکند،‏ منکرنمیتوان زیرا میکند.‏ عمل خویش و‏»قدرت با وی جدال که شد واقعیت این ‏»حکومتشدنِ«‏پیششرطِ‏ که آن آثار«‏ آناثبات و آزادگی مقام در صرفاً‏ آدمیست،‏ مخالفتو سرکشی راه از که اثباتی است؛ بهگشوده آغوش و ‏»حکومتشدن«‏ با میشود.‏ظاهر نشدن«‏ ‏»حکومت وضعیتِ‏ اکثربرای که ‏»حکومتنشدن«ی وضعیتِ‏ نیچه‏)خصوصاً‏ اگزیستانسیالیست متفکران کهدارد اهمیت قدری به زرتشت(‏ در حساببه ‏»رستگاری«‏ حکم در میتواند بندگیموقعیت نفوذ و سلطه از رستگار آید.‏ گروهیو کانت که موقعیتی ‏»نابالغی«.‏ یا و ازپیش حتا روشنگری عصر متفکران از بودند.‏داده آن از ‏»خروج«‏ به فراخوان نیچه که را خود پیشفهمهای عرصة اگر بهرحال 1390خرداد 24 شماره هفته مجله تجربیاتمانو دانش از عمدهای بخش شامل دیگری«‏سوی از ‏»هدایت بهمنزلة است،‏ راآنها صریحتر،‏ و دقیق‏ بیانی به یا بدانیم،‏ اجتماعی«‏انسانِ‏ تاریخیِ‏ ‏»میراث بهعنوان میرسد،‏نظر به اینصورت در کنیم،‏ درک ایناز غیر به چارهای کانتی،‏ تأملیِ«‏ ‏»خود خودفریبی،‏گونه هر از پرهیز برای که ندارد امریرا ‏»شناخت«‏ و ‏»فهم«‏ پس،‏ این از ترتیب،‏بدین کند.‏ تلقی ‏»مشارکتآمیز«‏ خویش«،‏‏»نابالغی از آدمی،‏ خروج گفتمانِ‏ ازتا میکند پیدا را فرصت و امکان این ودرآید به کاذب انتزاعیِ‏ و فردی وضعیت بهمنضم را آن است،‏ واقعیت در که آنگونه بهرحالاجتماعیدریابد.‏ تاریخی وضعیتی روشنگرانةاقدام ختامِ‏ حُسن برای میکنم گمان کانتاحترام به را حاضر متنِ‏ نباشد بد فوکو قرناواخر در وی بریم.‏ پایان به وی سخن با سیاسی مبارزات اوج در )۱۷۸۴( هجده گفتمانیطی و روشنگری عصر اجتماعیِ‏ ‏»روشنگری«‏از را خود تعریف تاریخی،‏ میدهد:‏ارائه چنین این نابالغیاز آدمیست خروج ‏“روشننگری،‏ ناتوانینابالغی،‏ و خود.‏ خویشتنِ‏ تقصیرِ‏ به بدوناست خویشتن فهم کارگرفتن به در ایناست خویشتن تقصیر به دیگری.‏ هدایت بلکهفهم،‏ کمبود نه آن علت که وقتی نابالغی،‏ آنگرفتن کار به در دلیری و اراده کمبود درباش ‏»دلیر دیگری.‏ هدایت بدون باشد شعاراست این خویش!«‏ فهم گرفتن کار به برایمکه هست کتابی تا ]...[ روشننگری.‏ هستغمگساری کشیش تا است،‏ فهم اسباب دیگر….، و است من وجدان حکم در که پولاشاگر اندازم.‏ زحمت به را خود چرا اندیشیدنبه نیازی چه مرا باشد،‏ فراهم وبرایم را ماللآور کار این دیگران است؟ صص۱۳۷۷: کرد”)کانت،‏ خواهند جایم به .)۱۸ ،۱۷استفادهزیر کتابهای از متن این نوشتن برای استشده درسگفتارها،‏از گزیدهای فلسفه:‏ تآتر ۱٫ نوشته، … گفتوگوها،و نوشتها،‏ کوتاه افشینو سرخوش نیکو ترجمه فوکو،‏ میشل ۱۳۸۹نی،‏ نشر جهاندیده،‏ تعریف:‏و نظریهها چیست؟ روشنگری ۲٫ ترجمهدیگران(؛ ‏)و کانت از مقاالتی آگه،‏‎۱۳۷۷‎نشر آرینپور،‏ سیروس پایاننظریبرایبدیلی چه سرمایهداری؟پسسرمایهداری کمونیسماز اّندرسونپری نوشته ساعیحبیب ترجمه پیکارو اندیشه ازمتعارف درک که گفت میتوان استوارتئوریک مبنای چهار بر سوسیالیسم پروژهپردازییعنی چهارگانه مبانی این بود.‏ اجتماعی،‏جنبش تاریخی،‏ )projection( )ethique(اخالقی آرمان و سیاسی هدف میدهیم.‏قرار بررسی مورد اجمال،‏ به را ازسرمایهداری،‏ از رفتن فراتر به امید اجتماعیترچه هر عینی ماهیت بر طرفی درکه بود استوار صنعتی تولید نیروهای برخصوصی مالکیت تا میرفت درازمدت سرچشمهنیز زمان همان در که – را آنها توسعهمنطق خود با بود-‏ ادواری بحرانهای بردیگر طرف از و کند ناهمساز اقتصادی تولیدروابط به گذار بتواند که ذهنی عامل همانکند،‏ تامین را اجتماعی صنعتخود محصول که جمعی کارگر خودکه کارگری طبقه یعنی بود،‏ مدرن راآینده جامعه اصول آن،‏ سازماندهی جامعهای،‏چنین کلیدی نهاد میکرد.‏ تصویر مشورتیبرنامهریزی بود قرار خود،‏ نوبه به تولیدکنندگانیعنوان به که باشد آن شهروندان اساسیوسایل گشتهاند،‏ هم شریک آزادانه که باالخرهمیکنند.‏ تقسیم هم با را خود حیات برابرینظمی چنین مرکزی ارزش اینکه سربازخانهای،‏مفهوم به نه اما بود،‏ خواهد نیازهایبه بنا مایحتاج،‏ توزیع معنی به بلکه استعدادهایبر بنا وظایف تقسیم و کس هر طبقه.‏بدون جامعهای در هم آن کس،‏ هر تشکیلدهندهعناصر کلیه امروز،‏ آنکه حال رفتهسئوال زیر عمیقاً‏ سوسیالیستی دورنمای هربه تولیدی نیروهای دیرینه تمایل است.‏ مارکسکه آنچنان شدن،‏ اجتماعیتر چه میکردند،‏تصور لوکزامبورگ روزا و هرثابت سرمایه مجتمعهای رشد ‏)یعنی


61صفحه هرمدیریت که شدهتر ادغام و بزرگتر چه انقالباولین از میطلبد(‏ متمرکزتری چه دومجنگ از پس درازمدت رونق تا صنعتی سالبیست این در اما یافت.‏ ادامه جهانی عکسراه و شده وارونه گرایش این اخیر میکند.‏طی درتکنولوژیک طرحهای بعد،‏ به آن از قطعهبه دست ارتباطات،‏ و نقل و حمل وپرداخت و ساخت فرآیندهای کردن قطعه گذشتهشده ادغام تولیدی واحدهای پراکندن آنصفوف که کارگر طبقه همزمان،‏ زدند.‏ قرناواسط تا ‏)متروپل(‏ مادر کشورهای در کمینظر از تنها نه بود،‏ گشته برابر چندین انسجاماز مهمی بخش بلکه یافت،‏ کاهش مقیاسدر داد.‏ دست از نیز را خود اجتماعی شدنصنعتی که مرور به بالعکس،‏ جهانی،‏ طبقهمطلق شمار گرفت،‏ فرا را سوم جهان بانسبی،‏ لحاظ به چند هر یافت؛ افرایش جهانیجمعیت که نکته این گرفتن نظر در طبقهنسبی شمار یافته،‏ رشد سریعتر بسیار دیگر،‏طرف از است.‏ شده کمتر کارگر یامحاصره شرایط در متمرکز برنامهریزی چهو سرمایهداری جوامع در چه جنگی،‏ است.‏کرده چشمگیری پیشرفت کمونیستی،‏ کشورهایاداری سیستم صلح،‏ زمان در اما ‏)تحقق(‏مساله به برخورد در کمونیستی چههر اقتصادهای در تولید عوامل هماهنگی وضوحبه را خود ناتوانی و ضعف پیچیدهتر سطحیآنچنان خود که امری کرد.‏ آشکار چنانموجب و آورد وجود به را اسراف از گردیدغیرعقالیی فعالیتهای از روندهایی اقتصاددر مشابه پدیدههای از وضوح به که وبود افزونتر زمانی برهه همان در بازار،‏ سقوطیک نمودهای ظهور موجب سرانجام،‏ کهبرابری نفس اینکه باالخره شد.‏ بالقوه بهکم دست امروز تا دوم جهانی جنگ از 1390خرداد 24 شماره هفته مجله تبدیلعمومی حیات در سخنورانه ارزشی دادهدست از را خود اعتبار وسیعاً‏ بود،‏ شده واست ممکن نه که شده تبدیل اصلی به و مطلوب.‏نه ازامروزه که گفت میتوان کلی طور به گذشتهدر که امیدهایی همه سلیم،‏ عقل نظر میکردندتغذیه را سوسیالیسم به اعتقاد نوعی یادآورانبوه تولید نیستند.‏ بیش الشههایی ضامنجمعی مالکیت است.‏ دور گذشتههای برابریاست.‏ کارآیی عدم و زورگویی است.‏متناقض بارآوری یا آزادی با جوهری قطعیجنبه رایج احکام این حد چه تا اما عینیتغییرات از هیچکدام واقع،‏ در دارند؟ تحولدستخوش را سوسیالیسم اعتبار که نیست.‏ابهام از خالی کردهاند معنایبه که تولید-‏ نیروهای شدن اجتماعی ‏)یعنیمیشود فهمیده آنها فیزیکی تمرکز ناحیهایو صنعتی مجتمعهای شدن انبوه کاهشبه رو یقیناً‏ آنها جغرافیایی شدن تولیدنیروهای شدن اجتماعی اگر اما دارد،‏ باشد،‏فنی متقابل رابطه نوعی معنی به ادغامروند آن در که باشد مکانی آن یعنی شکلنهایی مرحله در تولیدی واحد چندین اینکه گفت میتوان حالت این در میگیرد،‏ سیستمهایاست.‏ یافته وسیع دامنهای مفهوم مروربه خودکفا،‏ ‏)مانوفاکتوری(‏ کارگاهی اهمیتیافته،‏ رواج چندملیتی شرکتهای که شبکهاینحو بدین و دادهاند دست از را خود شدهایجاد فراگیر متقابل وابستگیهای از مارکسو سیمون سن زمان در که است بود.‏تصور غیرقابل ومعادن یدی کارگران صنعتی پرولتاریای کشورهایدر چشمگیری نحو به کارخانهها باو است یافته کاهش غنی سرمایهداری وتولید کنونی تمایالت داشتن نظر در دریقین،‏ به قریب احتمال به جمعیتشناسی دستبه را خود گذشته وزن جهانی،‏ مقیاس درکه حقوقبگیران تعداد اما آورد.‏ نخواهند راجهانی جمعیت از اقلیتی هنوز قرن،‏ نیمه هب رو بیسابقهای شتاب با میدادند،‏ تشکیل کشورهایدهقانان که حالی در است،‏ افزایش میگردانند.‏روی زمین از سوم جهان برنامهریزیسابق،‏ سوسیالیستی بلوک در رفتهمیان از و شده اعتبار بی آمرانه سرمایهداری،‏دنیای در که حالی در است،‏ ومقیاس در موسسات برنامهریزی هرگز وپیچیده سان بدین خود،‏ محاسبات دورنمای امروزکه موسساتی است،‏ نبوده بلندپروازانه دررا زمین کره برنامهریزی این یمن به میدهند.‏بسط زمان در را خود و گرفته بر عنوانبه جا همه در که برابری مفهوم حتی لعنمورد اقتصادی توسعه برابر در مانعی خواستیمثابه،‏ به رفته رفته بود،‏ نفرین و روزمرهامور هدایت در قاعدهای و قضایی بهسوسیالیسم سرچشمههای است.‏ یافته بسط خشکهم سادگیها این به سنتیشان،‏ مفهوم نشدهاند.‏کهنیست نکته این ضامن تشخیص این اما گذشتهاز موثرتر آینده در سرچشمهها این بدیلمثابه به را سوسیالیسم اعتبار باشند.‏ بهگذاشتن،‏ امتحان بوته به سرمایهداری برمسائلی حل در سوسیالیسم ظرفیت قدرزمان در سرمایهداری که میگردد بیاست.‏ مواجه آن با خود تاریخی قدرتی کمونیسمسقوط خاطر به چپ فرهنگ تردید،‏ خودغربی،‏ دموکراسی سوسیال بست بن یا معنی،‏بدین و است نباخته فکری نظر از را راخود کماکان سوسیالیستی سنت شادابی میکند.‏آشکار گوناگون عرصههای در بهمربوط پیشنهادهای طیف از گذشته رویکه میرسد نظر به سوسیالیسم،‏ احیای


62صفحه (اتفاقدیگر چیز هر از بیش مضمون،‏ دو استآن بر مضمون اولین دارد.‏ وجود نظر استالینظالمانه تجربه که سوسیالیسمی که پشترا دموکراسی سوسیال سازشکاری و بازارناممکن الغای بیان نه باشد گذاشته سر درآن.‏ غیرانتقادی پذیرش نه و بود خواهد برجمعی مالکیت متفاوت اشکال حالت،‏ این مالکیت‏)یعنی تولید ابزارهای اصلیترین مالکیتشهرداریها،‏ به متعلق تعاونی،‏ وعمومی کنترل یک تحت ملی(‏ یا منطقهای مبادالتبا کالن اقتصاد موازنههای مرکزی میشود.‏ترکیب بازار آنشاید میان،‏ این در دریافت جالبترین اینکردن واژگون به که است دریافتی آنبرآمد میگوید:‏ که میپردازد آشنا مفهوم اطالعاتبر مبتنی بیشتر چه هر که اقتصادی استنابهنگامیهایی لغو خواستار لذا و است هردارد،‏ خود با بازرگانی اسرار حفظ که میکند.‏منسوخ سرمایهداری برای را بدیلی استبازار کردن اجتماعی اینجا در هدف درموسسات تولیدکنندگان به را قدرت که هزینههایو تکنیکها که هم با رقابت باو کرده منتقل میشناسند را یکدیگر آزادیهمگانی،‏ پایهای درآمد یک ضمانت مکانیسمهایمیکند.‏ فراهم را خانوارها شدهایاجتماعی بازار چنین در برنامهریزی همگیاما باشد،‏ گوناگون انواع به میتواند سیستمبر مرکزی کنترل نوعی به منجر میگردند.‏اعتباری دومیناینجا در که – کنترلی چنین بهباید است-‏ فعلی بحث اصلی مضمون کهبپردازد دموکراسی ارائه به خود نوبه نمونهایاز بیشتر خیلی آن مفصلبندی است.‏کرده عرضه سرمایهداری که باشد درشرکت مشوق که دموکراسیای نسبتبیتفاوتی موجب نه باشد،‏ انتخابات انتخابشوندگانمیان فاصله از که آن؛ به ازرا موانع که بکاهد؛ انتخابکنندگان و آنهاو برداشته اجرایی فرآیندهای راه سر راتصمیم اتخاذ مراکز که کند؛ کنترل را ازرا ممکن افراد بیشترین و بخشد تنوع همهالبته سرانجام گردد.‏ شامل جنس دو هر برایالزم اجتماعی نیروی که دارند توافق نوع،‏این از سوسیالیستی جهت در فعالیت بگیرانحقوق از اتحادی برگیرنده در باید کهیدی کارگران اتحاد از مراتب به که باشد بودند،‏متکی آن بر اساساً‏ پیشین درکهای باشد.‏وسیعتر نظریلحاظ به ایده این اگر آنکه حال عملیسطح در است،‏ شده پذیرفته کمابیش مهمترینامروزه نیست.‏ منوال بدین وضع داشتمیتوان سرمایهداری به که انتقادی ترکیبآبشخور سرمایهداری که است این 1390خرداد 24 شماره هفته مجله قطببندیو زیستمحیطی بحران از مهلکی هیچبازار نیروهای است.‏ اجتماعی شدن تحتآنها ندارند.‏ مسائل این برای راهحلی ودارند قرار خصوصی پروژه اجبار کهاست صدماتی به زدن نیشخند منطقشان تحکیمنیز و میآورند وارد زیست محیط بر نتایجاجتماعی.‏ ردهبندیهای در موضعشان حکمنیروها این خودی به خود توسعه عمومی مکتبدریافتهای بر است آشکاری ابطال ازحاکی کیرنف،‏ هایک،‏ میزس،‏ اتریشی ‏)یاCATALLAXIE نقش توسعه این آنکه درمیکند.‏ ایفا را مفیدی و(‏ صلحآمیز مبادله مداخلهبا موافق استدالل خصوص،‏ به اینجا بود.‏نخواهد پذیرش قابل آزادانه‎۱‎ و جمعی سرنوشتحتی آن در که عالی سطح این در بازگشتبا آیا خورد،‏ خواهد رقم زمین کره درسوسیالیسم متعارف استداللهای فاتحانه مادیشرایط هدفمند دموکراتیک کنترل جهت کههمانگونه اگر نیستیم؟ رو به رو زندگی میکنند،‏پیشبینی تحلیلگران روشنبینترین داشتهپیش در زیست محیط در انقالبی باید significa-بودن شاخص در که باشیم،‏ وصنعتی انقالبات با تنها خود،‏ )tion چگونهاست،‏ مقایسه قابل پیش،‏ زراعی بهانقالبی چنین که نمود تصور میتوان تحققشده برنامهریزی یعنی آگاهانه طریق دولتهاینیز تاکنون که اهدافی آیا نپذیرد؟ ضعیفنحوی به بینالمللی آژانسهای و ملی است؟این جز چیزی کردهاند،‏ تعیین بدیهیمعنا یک به سئواالت این به پاسخ لحاظبه پاسخ این دیگر،‏ معنای به اما است.‏ ناسازهزیرا است؛ مبهم کماکان سیاسی نقدکه عرصهای که است جا آن ‏)پارادوکس(‏ امروزهسرمایهداری اقتصاد سوسیالیستی عیندر دارد،‏ برد همیشه از بیش آن در وظایفیسوسیالیسم به که است جایی حال،‏ عهدهبر تاکنون آنچه از که میسازد محول مراتببه برساند ثمر به نتوانسته و داشته اصلیترینهماهنگی،‏ مساله است.‏ مشکلتر برنامهریزیاقتصاد یک راه سر بر مانع همانطوراقتصاد،‏ این که چرا است.‏ شده بهقادر میداد،‏ هشدار اتریشی مکتب که بهبازار قیمتهای سیستم با کردن برابری درهم آن نیست،‏ اطالعاتی سیستمی مثابه،‏ مکتبدید از اطالعات.‏ کسب دشوار شرایط ایناز سادگی به مساله اتریشی،‏ انتقادی اتخاذباید که تصمیماتی تعداد که است قرار آنچنانبه منجر و است زیاد آنچنان گردد مرکزیمحاسبه هر که میگردد پیچیدگی برنامهریزیاگر حال میسازد.‏ ناممکن را درملی،‏ اقتصاد هر سطح در سوسیالیستی چطوراست،‏ خورده شکست مساله این مقابل یکنهایت بی پیچیدگیهای پس از میتواند کهنیست محتملتر آیا برآید؟ فراگیر اقتصاد میگویند،‏لیبرالها که آنصورت توان،‏ به تعادلیبه ویژه تنظیمی طریق از کمابیش هدفکه تنظیمی یافت؟ دست محیطی زیست وتولید اشکال از بعضی از اجتناب آن از عکس،‏بر آنکه نه باشد،‏ دیگر برخی منع بااست،‏ رایج کمابیش امروز که چیزی مثل وانرژی به مربوط مالیاتهای کردن وضع اشکالاین داروسازی،‏ به مربوط قوانین یا کند؟تجویز را تولید سرمایهداری،‏رایج چارچوب در این،‏ وجود با کهچرا است.‏ غیرعملی کامالً‏ راهحلی چنین فزآیندهمطلق سطح صرفاً‏ مرکزی مساله ‏)زیا-‏زیست محیط بر وارد خسارتهای شاملبلکه نبوده،‏ )biosphere سپهر ایندر ملی اقتصادهای نسبی مسئولیت سهم زا مجموعهای فقط میگردد.‏ نیز خسارتها بتواندشاید سهمیهبندیها و کردنها ممنوع دیگر،‏عبارت به کند.‏ حل را مساله این تخصیصبلکه نیست،‏ پیشگیری فقط مساله مشخصمفهوم به برنامهریزی یعنی دادن،‏ طرزبه دادن تخصیص اما هست.‏ نیز آن مطرحرا انصاف مساله اجتنابناپذیری،‏ درمیتوان اصول،‏ کدام براساس میکند.‏ سوختمواد مصرف جهان ملتهای بین مورددر مساله همین نمود؟ توزیع را فسیلی جایگزینیکربن تولید هستهای مواد تفالههای زمیناوزون قشر که کربن و فلور و ‏)کلر آفاتدفع سموم از استفاده میکند(،‏ خراب را است.‏صادق نیز جنگلها از بهرهگیری یا کنترلکه هم قدر هر – بازار زمینه این در امراین نمیدهد.‏ ارائه راهحلی باشد-‏ شده جهانثروتهای مرفه،‏ افراد از حداقلی که آوردهاند،‏در خود زیانبار تملک تحت را واست همراه منابع این نابودی با بدبختانه علیهمشترک پاسخی به یافتن دست امکان میرود.‏میان از گسیخته افسار خطرهای مثابهبه نه را برنامهریزی سوسیالیسم برقراربرای وسیلهای بلکه خود،‏ در هدفی کهاست منطقی کامالً‏ است.‏ خواسته عدالت ومنسجمترین مثابه به اتریشی مکتب تئوری عدالتایده سرمایهداری،‏ مداح زیرکانهترین ردبرنامهریزی ایده از شدیدتر حتی را جهانیسطح در واقعی،‏ پاسخ یک اما کند.‏ میسازد.‏الزامی را ایده دو این اتحاد دقیقاً‏ ازنوینی درک بدون محیطی زیست انقالب است.‏ناممکن مساواتگرا مسئولیتهای طوربه نمایندگی نهادهای عرصه در بهرورو ناسازه همین با تقریباً‏ نیز اخص دموکراتیکاشکال کردن فروکش هستیم.‏ چههر سرمایهداری جوامع اصلیترین در دولتمجریه،‏ دستگاههای است.‏ مشهودتر راخود قدرت مقننه،‏ مجالس ضرر به محدودبا سیاسی گزینشهای دادهاند.‏ افزایش


شدن خود،‏ دیگر جذابیت تودهای ندارند،‏ بهخصوص،‏ مهمترین تغییرات،‏ یعنی آنهاییکه در رفاه شهروندان موثر است تغییرمکان داده و بازارهای بینالمللی محول گشتهاست.‏ در چنین شرایطی به نظر میرسدبرای مقابله با از دست رفتن جوهر و اقتداردولتهای ملی،‏ درمان ضروری،‏ برپا کردنحاکمیتهای واقعی مافوق ملی است.‏اما در اینجا رئالیسم واقعیت سختی را به ماتحمیل میکند و آن اینکه هر چه یک اقتصادوسیعتر باشد برنامهریزی آن مشکلتراست.‏ هر قدر سرزمین دولتی پهناورتر وجمعیتش فزونتر باشد،‏ همانقدر برای یککنترل دموکراتیک نامساعدتر است.‏ امروزهایاالت متحده که قوه مقننهاش بی قانون وقوه مجریهاش بلوکه شده و کمتر از نیمی ازجمعیت در انتخابات شرکت میکنند بهتریننمونه آن است و بیتردید روسیه فردا نمونهدیگر آن خواهد بود.‏ به این ترتیب میبینیمکه مقیاس ‏)وسیع(‏ باعث میشود که میزانمشارکت شهروندان کاهش یابد،‏ چرا که ازیک طرف فاصلهای فضا/‏ مکانی و ساختاریبین دولت مرکزی و انتخابکنندگان برقرارمیکند و استقالل بوروکراسی خود را افزایشمیدهد و از طرف دیگر،‏ با امتیاز دادنهایغیر متناسب به گروههایی که در ردهبندیاجتماعی منابع مهم را در اختیار دارند ودر نتیجه از ارتباط خوب داخلی و وسایلگسترده جهت شکل دادن به افکار عمومیبهرهمند هستند،‏ هزینههای سازماندهیسیاسی به طرز فاحشی افزایش مییابد.‏ درعوض،‏ مقیاس ‏)وسیع(‏ به ضرر تودههاییتمام میشود که در مناطق گسترده پراکندهاندو وسایل پر هزینه الزم برای تشکل ومبارزه در اختیار ندارند.‏ امروزه مسیری کهبه سوی یک دموکراسی کارآمدتر میرود ازورای دولت/‏ ملت میگذرد.‏ اما این مسیر اینخطر را در خود دارد که طوالنیتر باشد…‏در نتیجه نقد سوسیالیستی از دموکراسیسرمایهداری،‏ به شکل بسیار حادتری باهمان مسائلی روبه رو خواهد بود که امروزهآن را در عرصهای که پروژه سوسیالیستیباید در آن فعالیت میکرد تشخیص میدهد.‏در اینجا نیز تصویر دیالکتیک واژگونمیگردد.‏ یعنی تضادهای سرمایهداریمشکالت سوسیالیسم را حل نکرده،‏ بلکهافزایش میدهد.‏ اگر این امر برای اصولاقتصادی و نهادهای سیاسی صحت دارد،‏وضع عوامل اجتماعی چگونه خواهد بود؟شمار پرولتاریا کالسیک کارگران صنعتی،‏به طور مطلق در کشورهای پیشرفته و بهطور نسبی یعنی به عنوان بخشی از جمعیتجهانی،‏ کاهش یافته است،‏ اما در عین حال،‏شمار کسانی که زندگی مادیشان وابستهبه حقوق و دستمزدی است که دریافتمیکنند،‏ به شدت افزایش پیدا کرده،‏ هرچند احتماالً‏ آنها هنوز اکثریت نوع بشررا تشکیل نمیدهند.‏ از دومین جنگ جهانیبه بعد،‏ ورود زنان به بازار کار،‏ چه درکشورهای غنی و چه درکشورهای فقیر،‏مهمترین تغییر در جامعه جهانی،‏ پس ازکاهش شمار دهقانان،‏ محسوب میشود.‏ اینتغییر به نسبت زمانی که جنبش کارگریسنتی در اوج خود بود و صرفاً‏ محدودبه یکی از دو جنس میگشت،‏ توان بالقوهبشری جهت مخالفت با فرامین سرمایه راکه واقعاً‏ جهانشمولتر گشته کاهش دادهاست.‏ از طرف دیگر،‏ مهاجرتها اختالطجمعیت را به مقیاسی رسانده است که ازقرن گذشته تا کنون دیده نشده بود.‏ اینتحوالت عینی چه مبنای واقعبینانهای رابرای طرح دوباره پروژه سوسیالیستیعرضه میکنند؟ در اینجا نیز پاسخ بسیارمبهم است.‏ چرا که اگر تاثیر واضح آنهابسط دادن نیروهای اجتماعی بالقوهای استکه آمادهاند به فراخوان برای بر پایی نظمجهانی دیگری پاسخ دهند،‏ در عین حال،‏ دراین نیروها تفرقه نیز ایجاد میکنند.‏ حتی درطبقه کارگر کشورهای مادر)متروپل(‏ کمتراز گذشته با همسانی در مشاغل و فرهنگرو به رو هستیم.‏ اگر آنها را خارج از اینصفوف در نظر بگیریم نیز تنوع در همهشئون زندگی،‏ درآمد،‏ شغل،‏ جنس،‏ ملیتو اعتقاد فراوان است.‏ البته بسیاری از اینتمایزات درگذشته هم موجود بودهاند.‏ بااین حال،‏ هسته جنبش کارگری سنتی نسبتاً‏یکدست بود،‏ یعنی اساساً‏ از کارگران یدیتشکیل میشد که اکثریت قاطع آنان مردبودند و در اروپا زندگی میکردند.‏ امروزبا چیزی مشابه روبه رو نیستیم.‏ فاصله میانیک خیاط کرهای،‏ یک روزمزد زامبیایی،‏یک کارمند بانک لبنانی،‏ یک ماساژدهندهفیلیپینی،‏ یک منشی ایتالیایی،‏ یک معدنچیروسی،‏ یک کارگر ذوب آهن ژاپنی،‏ خیلیبیش از آن چیزی است که موقتاً‏ انترناسیونالدوم و سوم توانستند پر کنند؛ حتی اگر بخشیاز این کارگران حقوقبگیر یک مجموعهمالی-‏ صنعتی باشند.‏ واقعیت نوین حاکی ازعدم تقارنی عمیق و بی سابقه در تاریخ میانقدرت تحرک و سازمانیابی سرمایه از یکطرف،‏ و تشتت و قطعه قطعه شدن کار ازطرف دیگر است.‏ جهانی شدن سرمایهدارینه تنها مقاومتهای علیه حاکمیت سرمایه رابه یکدیگر پیوند نداد،‏ بلکه بر آنها غالبشده،‏ آنها را متالشی نمودشاید در آینده ظهور عامل اجتماعی نوینی ایناوضاع را در برابر چشمان حیرتزده،‏ دیگرعوامل تغییر دهد،‏ اما فعالً‏ تغییر چندانی دراین عدم تعادل اسفناک نیروها دیده نمیشود.‏گسترش بالقوه منافع اجتماعی برای ‏)ایجاد(‏یک بدیل در برابر سرمایهداری با کاهشظرفیتهای اجتماعی مبارزه در جهت چنینبدیلی همراه شده است.‏همه این مشکالت منشاء واحدی دارند.‏فشار بر سرمایهداری در همان عرصهایقویتر است که ظرفیت سوسیالیسم نازلتراست.‏ یعنی در عرصه،‏ سیستم جهانی درمجموعه آن.‏ این ضعف سوسیالیسم هموارهاز همان نخستین امیدهای انقالب در یککشور یا حتی در یک قاره یعنی امیدهاییکه مارکس و هم عصرانش به آن دامنزده بودند،‏ موجود بوده است.‏ اما در قرنبیستم،‏ جنبشی که به فراتر رفتن از مرزهایملی افتخار میکرد،‏ در مقایسه با سیستمیکه هدف جایگزینی آن را داشت،‏ هر چهبیشتر عقب نشست،‏ چرا که تمدن سرمایههمواره بیش از پیش بینالمللی شد.‏ آن هم نهصرفاً‏ در مکانیسمهای اقتصادی از طریقورود شرکتهای چندملیتی،‏ بلکه با نهادهایسیاسی و دم و دستگاه پیمان آتالنتیک شمالی‏)ناتو(‏ و هفت کشور صنعتی.‏ کافی استبه عملکردهای آنچه در گذشته اردوگاهسوسیالیسم بود نظری بیفکنیم تا این تفاوتفاحش را تشخیص دهیم.‏حتی امروز نیز شاهد شعلههای انفجارملیگراییها درسرتاسر جهان،‏ به خصوصدر کشورهای سابقاً‏ کمونیستی هستیم،‏ اماآینده متعلق به مجموع نیروهایی است که درحال پشت سرگذاردن دولت-‏ ملتها هستند.‏تاکنون سرمایه توانسته است مهمترین ایننیروها را جذب و هدایت کند،‏ به حدیکه میتوان گفت در ۵۰ سال گذشته،‏انترناسیونالیسم اردوگاه عوض کرده است.‏تا زمانی که چپ نتواند در این عرصهابتکار عمل را در اختیار گیرد،‏ هیچ خطریسیستم فعلی را تهدید نخواهد کرد.‏( ۱ TAXIS LA‏(یا نظم مصنوعیساختمانگرانه که تئوری مکتب اتریش شدیداً‏آن را رد میکندصفحه 63مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


نظریتنوری مارکسیستی لیبرالیسم نواز ژرار دومنیل و دومینیک لوی ‏.برگردان : ب.‏ کیوان ‏.نگرشصفحه 64آنا کرونیسم ؟ در بررسی لیبرالیسم نو،‏چگونه باید به یک تحلیل در باره سرمایهداری سالخورده با بیش از ۱۵۰ سال سابقهدست یافت ؟ چه چیز دگرگون می شود وسرمایه داری معاصر بی اندازه متفاوت ازسرمایه داری است که کارل مارکس شاهدآن ‏)در انگلستان و ایاالت متحد قرن ۱۹ درکم ترین مقیاس(‏ بود،‏ و در باره تفسیرهاییکه رودلف هیلفردینگ و والدیمیر لنین درآغاز قرن ۲۰ ارائه کردند،‏ چگونه بایداندیشید؟ ما چند دهه پیشرفت کرده ایم؛ با اینهمه نزدیک به یک قرن است که ما را ازتئوری سرمایه مالی جدا می کند.‏البته،‏ زمان به کلی مناسب نیست؛ به طورشگفتی انگیز گشودن راز مشخصه هایویژه سرمایه داری پایان قرن‎۲۰‎ و آغازقرن ۲۱ در پرتو کاپیتال آسان تر ازکاربرداین چارچوب تحلیلی در نخستین دهه هاییاست که پس از جنگ دوم جهانی در پیمی آید.‏ تناقض تنها ظاهری است.‏ می توانتاریخ پدیداری لیبرالیسم نو را گذار از دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ دانست.‏ لیبرالیسم نو باشدت ویژه برخی از مشخصه های سرمایهداری خود ویژه اقتصادها و جامعه های مارابه وجود می آورد که دلیل آن درکاپیتال دربیان آمده است.‏موضوع از چه قرار است؟ کسی که ازاصالح سخن می گوید،‏ از زوال پیشین سخنمی گوید.‏ به این دلیل برای ما الزم است کهکمی به عقب بر گردیم . به رغم خصلت هایامپریالیستی دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، دهههای جنگ های استعماری و ‏»جنگ سرد«‏آتشین،‏ پس از جنگ،‏ فرصت برای پیشرفتهای برجسته در کشورهای مرکز:‏ مانند باالرفتن قدرت خرید توده عظیم مزدبران ،توسعه سیستم های حمایت اجتماعی ، سیاسیمساعد برای شغل و پیشرفت ها در زمینهآموزش و پرورش و بهداشت عمومی فراهمبود.‏ در آمریکای التین،‏ مدل های توسعهخود متمرکز خط نرخ رشد ۶ یا %۷ راتقریباً‏ در مکزیک یا برزیل ممکن ساختند.‏در آسیا،‏ برخی کشورها،‏ چون ژاپن و کرهدر خط سیرهای بسیار شتابانی گام نهادند.‏همه این آزمون ها با پس نشینی امتیاز هاو درآمدهای دارندگان سرمایه هم زمانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390بود.‏ این پسروی همراه با استقالل فزایندهکادر ها بود که سرانجام به مدیریت مؤسسهها یا سیاست ها انجامید.‏ در مثل موقعیتهای چشمگیر ژاپن در ناچیز شمردن منافعهنگفت سرمایه مالی،‏ از راه دخالت شدیددولت به دست آمده است.‏ کادرهای مؤسسهها و وزارت خانه ها در مرکز این ‏»مدل«‏قرار دارند.‏با پدیداری لیبرالیسم نو طبقه های دارندهسرمایه امتیاز های شان را باز یافتند وسرمایه داری بسیاری از جنبه های خشنخاص خود را دوباره احیا کرد.‏ این بازگشتاجباری و اغلب به شیوه خود خواهانه و زنندهانجام گرفته است.‏ این جریان تازه چیزها درمجموع وسیله های بسیار ژرف شیوه تولیدریشه دارد که عبارت از مکانیسم اقتصادییا سیاسی ‏)وانگهی به دشواری جدایی پذیر(‏است.‏ مبارزه طبقه ها مثل همیشه بر پویاییسرمایه داری ، البته هنوز به طور بسیارآشکار فرمان می راند.‏ در زمینه امپریالیسم،‏اگر برخی چگونگی ها آشکارا تغییر یافتهاند،‏ خشونت اقتصادی ، فساد،‏ سرنگونی،‏جنگ همواره در دستور روز قرار دارند.‏برای ما،‏ تحلیل گرانی که به اصولی متوسلمی شوند که ۱۵۰ سال پیش توسط مارکسپیشنهاد شد،‏ چگونه باید این تناقض را فرمولبندی کرد؟ آیا این لیبرالیسم نو یا مارکساست که وظیفه را برای ما آسان می کند؟پاسخ روشن است:‏ هردو ؛ این همگراییشگفتی انگیز در این مقاله رسوخ می کند.‏در این واژگان بسیار کوتاه ، می توان یکتعریف ترکیبی از نظم اجتماعی به دستداد:‏ لیبرالیسم نو یک مرحله از سرمایهداری واپسین تاریخ است که ویژگی اساسیآن تقویت قدرت درآمد طبقه های سرمایهدار،‏ یک مشکل نهادهای مالی و طبقاتیاست.‏ این اصالح،‏ عمل یک وجود اجتماعیپیوندی است که ما آن را سرمایه مالی نامگذاری کرده ایم . این اصالح،‏ بخش باالییطبقه سرمایه دار و نهاد های مالی ‏»اش«‏ رامتحد می کند.‏ به این دلیل،‏ می توان این نظماجتماعی را به عنوان یک هژمونی مالیثانوی که در نخستین بار ( از آغاز قرن۲۰ در رکود دهه ‎۱۹۲۰‎‏(باز تاب می یابد،‏نشان داد.‏این چارچوب تحلیلی از ما است.‏ اصطالحشناسی از یک نویسنده تا نویسنده دیگر تغییرمی کند.‏ اصطالح ‏»مدیریت مالی«‏ fi-)nance اغلب به نهادهای مالی اختصاصداده شده است.‏ با این همه،‏ همگرایی هایشمارمند و زیادی بین مارکسیست ها وجوددارد.‏ )۱((همه روی روند سرمایه آفرینی مالی واهمیت سازو کارهای مالی تکیه می کنند.‏همه تشدید استثمار را تصریح می کنند وبُعد امپریالیستی همواره بسیار مهم است.‏دیوید هاروی اکنون به تزی گرویده استکه در لیبرالیسم نو اصالح دوباره قدرتطبقه های فرمانروا را می بیند.‏ )۲( ما جنبههای تئوریک،‏ تاریخی و آزمونی آن را بنابراثرها نشان داده ایم.‏ البته،‏ برخی اختالف هاباقی می مانند.‏ آن ها به ارتباط بین سرمایهداری ، جهانی شدن و لیبرالیسم نو مربوطاند.‏ ‏)گفتگو در مقاله ‏»لیبرالیسم نو چیست؟» به آن گواهی می دهد(.‏مبتذل ؟ البته،‏ نه . بدون صحبت کردن ازاقتصاد خدمتگزار طبقه های فرمانروا،‏پروبلماتیک های کینزی این مسئله ها رابه طور بسیار متفاوت مورد بحث قرار میدهند.‏ در آن ها کامالً‏ یک پیشرفت تدریجیوجود دارد.‏ در یک طرف پهنه سیاسی ،کینز گرایی ساده اندیشانه وجود دارد که درورود به لیبرالیسم نو ، نتیجه مبارزه غول ها، بازار علیه دولت را به عنوان دو بازیگراجتماعی می بیند.‏ در نخستین سال هایآگاهی یافتن از چرخش نو لیبرالی این بینشبسیار سنگینی کرده است . در طرف دیگر،‏کینز گرایی سیاسی وجود دارد که به طورچشمگیر به پروبلماتیک مارکسیستی نزدیکمی شود،‏ بی آن که حد و مرز کامالً‏ معینباشد.‏این جا به ویژه طبقه هایی وجود دارند کهبرای کینزی ها مسئله آفرین اند.‏ سلسله مرتبههای اجتماعی در ارتباط با نا برابری هااندیشیده شده اند.‏ دولت هنوز اغلب به عنوانیک وجود مستقل ، فراسوی طبقه ها درکشده است.‏ ابلیس ها چند ملیتی ها هستند،‏


صفحه 65اما فراموش می کنند که آن ها به راستیاربابان،‏ طبقه های سرمایه دار هستند.‏موضوع این مقاله لیبرالیسم نو است.‏ از اینرو،‏ یک جنبه مهم تحلیل مارکس به عنواناندیشمند جهانی شدن را رها می کند.‏ اززمان ‏“مانیفست حزب کمونیست”‏ )۱۸۴۸(، اندیشه شکل بندی بازار جهانی به عنوانمشخصه اساسی سرمایه داری تعریف شدهاست.‏ این اندیشه پی آمد های سیاسی مهمیدارد،‏ در آن ها فرمول مشهور ‏»پرولترهای همه کشورها متحد شوید!«‏ باز تابیافته است.‏ این بینش را مارکس از حیثسیاسی خیلی دیر به خدمت می گیرد.‏ زیرادر گفتمان خود در باره مبادله آزاد ‏)هم زمانبا مانیفست(،‏ تردید ندارد به نفع مبادله آزادکه به شدت زیان های آن را محکوم می کند،‏احساس های خود را دربیان آورد؛ زیرا میاندیشد که جهانی شدن سرمایه داری انقالبرا شدت می بخشد.‏نخستین عرصه ای که درآن نوشته مارکسدر تحلیل لیبرالیسم نو اساسی است،‏ عرصهشکل های تشکیل طبقه سرمایه دار به عنوانبازیگر مبارزه طبقه ها از راه دولت و نهادهای مالی ‏)نخستین بخش(‏ است.‏ مسئلهدوره بندی سرمایه داری عرصه ثانوی‏)دومین بخش را تعریف می کند.‏ آیا تئوریمارکسیستی مرحله ها )Etapes( یا مرتبهها )Stades( ‏)دو اصطالحی که باید آن هارا در نظر گیریم(‏ وجود دارد؟ چگونه بایدآن را توصیف کرد؟ با این همه،‏ می دانیم کهدر نزد مارکس،‏ اندیشه پیشرفت تاریخی ازبینش او در باره دوره بندی بزرگی که آنرا بر می انگیزد،‏ اندیشه توالی شیوه هایتولیدکه راه فرارفت از سرمایه داری رامی گشاید،‏ جدایی نا پذیر است.‏ به چه دلیللیبرالیسم نو را در برابر داریم؟ واپسین بخشبه کوتاهی در باره دشواری مارکسیست هادر سازگاری با توانایی سرمایه داری درچیرگی بر بحران ها و به تأخیر انداختنپایدار فرا رفت از آن اظهار نظر می کند.‏این مقاله تأکید را روی چارچوب تحلیلیمارکسیستی قرار می دهد،‏ نه روی خودتاریخ.‏طبقه سرمایه دار سازمان یافتهتحلیل لیبرالیسم نو ، یک بازیگر تاریخی،‏طبقه سرمایه دار ، به ویژه بخش باالییاش ‏)مهمترین بخش ها بیش از بخش هایکوچک(‏ را در صحنه قرار می دهد.‏ البته،‏قدرت و کنش های طبقه سرمایه دار جمعمجله هفته شماره 24 خرداد 1390ساده دخالت فردی نیستند.‏ آن ها از راهکادرهای نهادی عقیده و اندیشه های خود رابیان می کنند.‏ یک چنین بازیگر در تاریخاست که شایسته نامیدن طبقه برای خود،‏ درتقابل با تعین بسیار ساختاری طبقه سرمایهدار به منزله طبقه ی در خود باشدکه مستقیمبه رابطه های تولید باز می گردد.‏ )۳(در این بخش،‏ دو چگونگی نهادی عمدهاین امپراتوری سرمایه داری در جامعه بهنمایش در می آید:‏الف ) قدرت دولتی که دولت طبقاتی درجامعه طبقاتی ‏)نخستین موضوع ) را مجسممی کند،‏ ب ‏(قدرت مالی ، نمود دیگر شکلهای سازمان دهی جمعی از راه نهاد هایمالی ( موضوع های بعدی(‏ است.‏قدرت دولت،‏ در زبان جاری که مسئلهعبارت از ‏»دموکراسی«‏ های ما است،‏مفهوم دولت را به مجموع نهاد ها نسبت میدهند که در مرکز آن ها پلیس ها ، دولت ورئیس دولت وجود دارند که مجموعه وسیعسازمان ها : اداره های گوناگون،‏ پلیس ،ارتش را در بر می گیرند.‏ می توان ایندولت را در سطح ملی ‏)از جمله منطقه ایو محلی(،‏ در ارتباط با شهروندان اش ، یابین المللی در نظر گرفت که در آن دولتها تأثیر متقابل دارند،‏ و با هم همکار ی ورقابت می کنند.‏این بینش مارکس نیست.‏ مارکس دولت رادر ارتباط اش با ساختار طبقاتی با قدرتطبقاتی تعریف می کند.‏ البته،‏ مسئله عبارتاز مجموع نهادها است . اما آن ها از دیدگاهکارکردهای سازماندهی شان درک نشده اند.‏در جای نخست،‏ آن ها ارتباط های قدرتبین طبقه ها و بخش های طبقاتی را ترکیبمی کنند.‏ در جای دوم،‏ دولت عامل اجرایقدرت این سان شکل گرفته است که می دانداین اجرا فقط می تواند جمعی ‏)پاره ای اقلیتها که پایه های اش هستند(‏ باشد.‏بدون هیچ تردید،‏ موضوع ها بسیار پیچیدهاند،‏ زیرا فراسوی این پایه های اساسی درساختار طبقاتی،‏ دولت هم چنین حامل یکجنبش تاریخی،‏ خاص جامعه های بشری، در جستجوی کادرهای چیزی است کهمارکس آن را ‏»اجتماعی شدن » می نامید.‏)۴( این جنبش یک اهمیت ملی و بین المللیدارد.‏ این مشخصه پیشرفت اندیشه مارکساست که این ‏»دیالک تیک«‏ بهتر و بدتردایمی است.‏ )۵(داوهای تاریخی چنین تمایزی کدام اند؟دریافت از لیبرالیسم نو به عنوان تقابل بیندولت و بازارها هنوز حتا در میان کسانی کهمدعی مارکسیسم اند،‏ زیان می رساند.‏ بااینهمه،‏ دولت فراسوی طبقه ها قرار ندارد.‏ادعای پس روی قدرت دولت از دهه هایکینزی تا دهه های نو لیبرالی تنها نمود تغییرترکیب ارتباط های قدرت بین طبقه ها وبخش های طبقه از یک دوره تا دوره دیگراست ‏)که البته اندکی پایین تر از مضموناش را مشخص می کند(.‏ کاهش دولت بهابزارهای اش به نتیجه گیری های از بنیادنا درست می انجامدو موجب از دست دادنتحلیل یگانگی اش به تحلیل سیاست و اقتصادمی شود.‏حتا بنابر طبیعت لیبرالیسم نو،‏ دولت لیبرالییک دولت ضعیف نیست،‏ برعکس،‏ دولتیبسیار قوی است.‏ پس چگونه فرض می کنندکه دولت ایاالت متحد دولت ضعیف است؟بنابر این،‏ در باره چه چیز صحبت می کنند؟در باره سطح سیاسی و اقتصادی،‏ ملی وبین المللی فعالیت دولت؟ البته،‏ این دولتخود را نسبت به برخی کارکردها،‏ نمودهاینظم اجتماعی داخلی ‏)در زمینه حمایتاجتماعی،‏ سیاست صنعتی(‏ متعهد نمی داند،‏اما رویهم رفته می بینیم که به تقویت خودپرداخته است.‏ در لحظه یادآور می شویم کهاعتقاد به اهمیت نقش دولت در لیبرالیسم نو‏)که مخالف قدرت مطلق ‏»بازار«‏ به نظرمی رسد(‏ به تحلیل های معین زیر پرسشقرار دادن مفهوم این دوره از سرمایه داریمی انجامد.‏ در صورتی که این تحلیل فقطخصلت تا اندازه ای نا مناسب اصطالحمورد استفاده لیبرالیسم نو را برای توصیفکردن آن تصریح می کند.‏فرمانروایی طبقه سرمایه دار برنهادهایدولتی هر چه باشد،‏ طبقه فرمانروا مستقلاز بافت ارتباط هایی که آن ها با دیگر طبقهها برقرار می کنند،‏ فرمان نمی رانند.‏ برایدر نظر گرفتن این ترکیب های ارتباط هایقدرت،‏ ما از مفهوم سازش استفاده می کنیم.‏برپایه این اصطالح ، ما فقط ‏»سازش«‏ هایایدئولوژیک و سیاسی را درک نمی کنیم، بلکه اتحادهایی را در نظر می گیریم کهاستوار بر پایه های اقتصادی است:‏ در مثلوضع اقتصادی ویژه در زمینه درآمدها رامرور کنیم.‏ به طور نمونه،‏ مسئله عبارت ازاتحادها با طبقه های متوسط است،‏ البته نمیتوان از این مفهوم مبهم قانع شد.‏ ما از سازشکینزی و سازش نو لیبرالی صحبت می کنیمکه مشخصه های آن ها در مقاله ‏)لیبرالیسمچیست؟(‏ تعریف شده است.‏ از یک دوره تادوره دیگر،‏ دولت از این دگرگونی سازشطبقاتی به وجود آمده است.‏ گاه شمارها ومضمون ها کم یا بیش بنابر کشورها،‏ همانطور در فرانسه و ایاالت متحد متمایزند.‏ بااین همه،‏ این گذار به معنی انحالل دولت


صفحه 66نبود،‏ بلکه ترکیب دوباره سازش ها بود.‏نتیجه گیری در اندکی از واژه ها جا دارد:‏پیوستن دوباره به تئوری دولت مارکس برایدرک کردن لیبرالیسم نو است.‏مالکیت و مدیریت . تحلیل لیبرالیسم نو بهطور مستقیم با جنبه دیگر اثر مارکس ربطمی یابد.‏ مسئله عبارت از تئوری دگرگونیهای رابطه مالکیت سرمایه داری در کتابIII کاپیتال است.‏ این تحلیل اورا به بررسیآن چه که می توان آن را در زبان معاصربه عنوان جدایی مالکیت و مدیریت نشانداد،‏ هدایت می کند.‏ یکی از کلید های تفسیرپویایی سرمایه داری در ارتباط با آغاز قرنبیستم است.‏در سرمایه داری که مارکس شاهد آن بود،‏مالکیت هنوز فردی یا خانوادگی بود،‏ اماشکل های آغازین دگرگونی هایی که شیوهتولید را در گذار به قرن های ۱۹ و ۲۰زیرو رو می کند،‏ اکنون در حال پیشرفت اندو مارکس اهمیت تاریخی آن ها را درک میکند.‏ می توان دو مرحله را در روندی که اوشرح می دهد،‏ متمایز کرد.‏الف ) سرمایه گذار و پیمان کار – با عزیمتاز سرمایه داری فردی که سرمایه پیشنهاد وآن را اداره می کند،‏ مارکس پیدایش گروهجدید سرمایه دارانی را یادآور می شود کهاز پیش بدون درگیر شدن در مدیریت سهیماند.‏ مسئله عبارت از سرمایه دار حامل سوداست،‏ البته،‏ این گروه،‏ سهامدار را نیز در برمی گیرد:‏ در مجموع این چیزی است که ماآن را سرمایه سرمایه گذاری ‏)سرمایه گذار(‏می نامیم . در مقایسه،‏ سرمایه دار ی که درگیر مدیریت است،‏ توسط مارکس سرمایهدار فعال نامیده شده است.‏ اگر سرمایه گذارسود یا سود سرمایه اش را دریافت می کند،‏سرمایه دار فعال سود مؤسسه یا کامالً‏ سودپیمان کار را دریافت می کند.‏ این پیمان کاربه این نتیجه می رسد خودش را در عنواندو گانه در نظر گیرد ) ۱ از پیش سهیم شدناش بر پایه برابری با دیگر سرمایه گذارانو ) ۲ عاملی که عهده دار چیزی است کهمارکس آن را کارکردهای سرمایه دار یامدیریت در مفهوم وسیع می نامد.‏ب ) مزدبر اداره کننده . مرحله جدید-‏شخص پیمانکار،‏ به عنوان اداره کننده ،جارا به مدیر مزدبر می سپارد.‏)…( مدیر ساده که به هیچ عنوان دارندهسرمایه نیست،‏ نه به عنوان پیمان کار،‏ نهبه نحو دیگر،‏ همه وظیفه های واقعی راکه الزم برای سرمایه فعال در این کیفیتاست،‏ انجام می دهد.‏ از آن این نتیجه بهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390دست می آیدکه تنها کارگزار]کسی که وظیفهها را انجام می دهد یا اداره کننده[باقی میماند،‏ سرمایه دار از روند تولید]دقیق تر ازروند سرمایه:‏ ارزش افزایی و گردش آن[‏ بهعنوان چیز زاید زدوده می شود.‏ )۶(در نهایت مدیریت به مزدبران منتقل شدهاست.‏ در گزیده باال مسئله عبارت ازمدیریت است،‏ اما،‏ این نمایندگی در راستایهرم چنین مزدبران انجام می گیرد.‏بنابر این،‏ کادر نهادی که ‏»مالکیت«‏ سرمایهدر آن جا دارد،‏ دگرگون شده است.‏ اینمفهوم در یکپارچگی خود مالکیت در مفهوممحدود،‏ گاه موسوم به ‏»حقوقی«‏ را گرد میآورد:‏ یعنی انتقال دادن این مالکیت و بهرهبردن از درآمدی که فراهم می آورد از یکسو،‏ و اجرای نظارت،‏ یا مدیریت از سویدیگر.‏ این سرمایه داری سرمایه گذاران واداره کنندگان مزدبر که پیدایش آن به آغازقرن ۲۰ باز می گردد،‏ مشخصه اقتصادمعاصر است.‏این انفجار رابطه مالکیت تنش هایچشمگیری بر می انگیزد که مارکس آن راتحلیل نکرده است.‏ مالکان و اداره کنندگانبسیار بلند پایه در مکان اجتماعی که ما آنرا مرز مشترک مالکیت-‏ مدیریت،‏ دنیایمدیریت بسیار باال،‏ موسوم به فرمانرواییمؤسسه ، همان طور در شوراهای دستگاهاداری می نامیم،‏ باهم تالقی می کنند.‏ ایندر بخش بزرگی مسئله های همیاری بین اینبخش های طبقه های فرمانروا را تنظیم میکنند.‏بانک اداره کننده سرمایه سرمایه گذاری. تحلیل نهاد های مالی در کاپیتال نخست،‏تحلیل سرمایه بانکی،‏ نهاد اصلی مالی سرمایهداری ، به ویژه در طی زندگی مارکساست.‏ این تحلیل به دو عرصه تئوریک بازمی گردد.‏ نخست،‏ تئوری گردش سرمایه،‏ ودوم،‏ تئوری سرمایه سرمایه گذاری .کتاب II کاپیتال به گردش سرمایه اختصاصداده شده است.‏ در گردش کامل،‏ گردشسرمایه صنعتی،‏ سرمایه از کارگاه عبورمی کند.‏ بنابر این،‏ شکل های پول،‏ A ‏،کاالP : « ’ » A_M…PM’P…M’ _Aپیدا می کندکه افزایشارزشی را یادآور می شودکه از احتکاراضافه ارزش ناشی می شود-‏ برخی قطعههای این گردش به مؤسسه های ویژه مانند:‏تجارت کاالها و ‏»تجارت پول«‏ واگذار شدهاند.‏ بر پایه این واپسین اصطالح ، مارکسکارکردهای حساب داری و کارکرد هایوصول و تبدیل پول که سرمایه در شکل Aخود کسب می کند،‏ نشان می دهد.‏ این بانکها هستند که این کارکردها را تضمین میکنند،‏ و این به آن ها امکان می دهد،‏ داراییهای بدون مصرف مؤسسه ها را که داراییهای خانواده ها و دولت به آن ها ملحق میشود،‏ متحد کند.‏ حتا اگر این دارایی ها بهطور فردی روزانه باشند ، تمرکز آن هاحجم مبلغ های کم یا بیش ثابت را تغذیه میکنند.‏دومین کارکرد بانک تمرکز سرمایه سرمایهگذاری و در اختیار گذاشتن پول هایی استکه از آن ها استفاده می کنند.‏در بخش پیشین دیده ایم که حفظ مبلغ هایذخیره معامله گران،‏ کارکردهای فنیدریافت و پرداخت پول ، پرداخت های بینالمللی و از این راه تجارت شمش ها دردست بانکداران متمرکز شده اند.‏ پیوستگیبا این تجارت پول جنبه دیگر سیستم اعتبار:‏اداره سرمایه حامل بهره یا سرمایه – پول‏]سرمایه سرمایه گذاری ] را به عنوانکارکردهای ویژه بانک ها گسترش می دهد.‏وام گرفتن و قرض دادن پول کار ویژه آنها می شود.‏ )۷(از این رو،‏ مالکیت سرمایه ، دست کم یکبخش مهم این بخش ، توسط سیستم بانکیمیانجی قرار می گیرد و اداره کننده آن میشود.‏ما این جا بسیار نزدیک به تحلیل سرمایهمالی هیلفردینگ هستیم.‏ سرمایه مالیدستگاهی است که در آن سرمایه سرمایهگذاری توسط بانک ها گردآوری می شود ودر اختیار مؤسسه ها قرار می گیرد.‏ لنین اینموضوع را دنبال می کند.‏دراین بند چیزی چاپ نشده است.‏سرمایه مالی یک بخش مالی نیست کهرویاروی یک بخش غیر مالی،‏ آن طور کهاغلب آن را می پندارند،‏ قرار گیرد.‏ سرمایهمالی سرمایه بزرگ است ؛ بانک یکی ازرکن های دستگاهی است که به سرمایهداران بزرگ ، ‏»اربابان«‏ بنابر اصطالحهیلفردینگ امکان می دهد که مؤسسه هایبزرگ سیستم تولیدی را کنترل کند.‏اگر صنعت بدین ترتیب وابسته سرمایهبانکی می شود،‏ این به این معنی نیستکه اربابان صنعت خودشان نیز به بانکوابسته اند.‏ خیلی بیشتر ، همان طور که خودسرمایه در سطح بسیار باالی اش سرمایهمالی،‏ ارباب سرمایه،‏ سرمایه دار مالی میشود،‏ بیش از پیش اختیار مجموع سرمایهملی را به شکل فرمانروایی سرمایه بانکی


صفحه 67گرد می آورد.‏ )۹(بنابر این،‏ هیلفردینگ و لنین اندیشه مارکسدر باره این پیکر بندی دوباره قدرت سرمایهداران بزرگ را دنبال می کنند – آن چهکه ما آن را ‏»بخش باالیی طبقه سرمایهدار«‏ – در نهاد های مالی مینامیم.‏ ما میاندیشیم که این یکی از کلیدهای تفسیر پویاییتاریخی سرمایه داری از پایان قرن ۱۹است.‏ در مفهوم ما از مدیریت مالی fi-)nance این پیوستگی:‏ بخش باالیی طبقهسرمایه دار و نهادهای مالی بسیار مهم است.‏در سرمایه داری معاصر،‏ باید همه ساحتها:‏ مانند بانک ها ‏)در ایاالت متحد،‏ از اینپس،‏ کمپانی های سهامدار مالی،‏ نهاد هایگوناگون مالی(،‏ صندوق سرمایه گذاری،‏بانک مرکزی،‏ صندوق پول بین المللی وغیره را به نهادهای مالی داد.‏ درلیبرالیسم نو،‏همه این نهادها ‏)از جمله نهادهایی با خصلتدولتی(‏ عامل های قدرت های خانواده هایبزرگ سرمایه دار و ضامن های درآمد هایشان هستند.‏ از این رو،‏ می توان سه کلید مهمتفسیر لیبرالیسم نو را که تئوری مارکسیستیبرای ما فراهم می آوردبه کوتاهی دسته بندیکرد:‏ تحلیل دولت در ساختار طبقاتی،‏ طرحریزی تئوری سرمایه حتا جدایی مالکیت ومدیریت و تمرکز رابطه سرمایه داری درنهاد های مالی.‏کدام مرتبه ها ؟مجله هفته شماره 24 خرداد 1390(زمینه دیگری که بنابر آن ارزش یابی کردنسهم پروبلماتیک مارکسیستی در تحلیللیبرالیسم نو ممکن است،‏ سهم دوره بندیاست.‏ چگونه باید مرتبه ها در تاریخ سرمایهداری را متمایز کرد ؟در نزد مارکس تئوری دوره بندی هایدراز وجود ندارد.‏ می توان به تحلیل اودر باره انباشت آغازین او،‏ در پایان کتابنخست،‏ مرتبه آغازین اندیشید.‏ البته،‏ اینیک وضعیت یگانه است.‏ در کاپیتال دورهبندی های گوناگون وجود دارد که مربوطبه چارچوب های نهادی شیوه های فنی-‏سازماندهی است.‏ یک نمونه بسیار مشهورنمونه توالی فازها است:‏ همیاری،‏ دستکارگاهو ماشینیسم و صنعت بزرگ است.‏ )۱۰( اینفاز وجه تمایز دیگری از اهمیت گاه شناسیرا تأیید می کند؛ وجه تمایزی که رویارویفرمانبرداری های صوری و واقعی ازسرمایه است . )۱۱(هنگامی که کارگران توسط سرمایه دارانگرد می آیند،‏ در شرایط فنی و سازماندهی به تقریب بدون تغییر کار می کنند.‏فرمانبرداری شان از سرمایه موسوم بهصوری است.‏ ماشینیسم یک رابطه وابستگیمستقیم کارگر را در برابر پویایی که توسطماشین به وجود آمده و به وسیله سرمایهداری ‏)در واقع نمایندگان اش(‏ هماهنگ شدهمتداول می کند.‏ما نمی اندیشیم که یک دوره بندی سرمایهداری،‏ بنابر سنجه ای که به روشنی بهسایرین تحمیل می شود،‏ وجود دارد.‏ آری،‏سرمایه داری دگرگون می شود و در موردهای زیاد می توان گسست های تا اندازه ایشدید را شناسایی کرد.‏ البته،‏ مشکل بنابرگوناگونی دیدگاه ها به وجود آمده است.‏گرایش های مهم دگرگونی فنی وارونه میشوند؛ نرخ سود می تواند افزایش یا کاهشیابد.‏ ساختار های طبقاتی ویران می شوند.‏شکل هایی که مالکیت سرمایه پیدا می کنند،‏دگرگون می شوند:‏ رقابت می تواند کاهشیا شدت یابد؛ یا بنابر دوره بندی برتر دراین بررسی ، قدرت های طبقاتی در پیکربندی های گوناگون وغیره نمودار شوند.‏گذارها می توانند با رویدادهای شگفتی انگیزبه طور کلی فاجعه بار مانند بحران ها یاجنگ ها تالقی کنند.‏ همان طور که شرایطانگیزنده دگرگونی اند،‏ دوره بندی ها بسیارعادی اغلب ‏»پیش«‏ و ‏»پس از«‏ جنگ یابحران چه بسا بسیار مناسب اند.‏ و این اتفاقینیست که بسیاری از تحلیل ها آن جا به هممی رسند.‏رقابت . مضمون مرکزی در دوره بندیسرمایه داری توسط مارکسیست ها مضمونرقابت،‏ به طور مشخص از بین رفتن آن بهنفع انحصاری شدن است.‏ در ایاالت متحد،‏این تئوری ها در نیمه دوم قرن ۱۹ دنبالهفاز تنزل نرخ سود،‏ پدیدار شدند ‏)که راهرا به روی بحران دهه ۱۸۹۰ گشود(.‏ اینتنزل توسط معاصرین اش به رقابت افراطیموسوم به ‏»گذرگاه خطرناک«‏ نسبت دادهشده بود.‏ مؤسسه ها به آن در ضمن سازمانیافتن در تراست ها و کارتل ها که در آنها به تقاضا یا سودها تقسیم می شوند،‏ پاسخداده قیمت ها و غیره را معین می کنند.‏ اینپراتیک ها توسط قانون فدرال در ۱۸۹۰ممنوع شد.‏ در چرخش قرن موج شگفتیانگیز در آمیزی ها در شرکت های سهامیپدیدار شد که در ۱۸۹۰ توسط قانون هایدیگر به رسمیت شناخته شد.‏ مؤسسه هایگوناگون در یک شرکت یگانه متشکل شدند.‏این موج به عنوان انقالب شرکت ها cor()porate Révolution شهرت یافت.‏در ‏»تاریخ رقابت«‏ )۱۲( از جمله آمدهاست:‏ ادبیات در باره این مضمون گستردهاست،‏ و این فرض از دست رفتن رقابترا به عنوان توضیح اساسی بحران ۱۹۲۹‏)برای برابری با مصرف کم،‏ تئوری رقیب(‏به یاری خواسته بود.‏ تقابل با انحصارهااز جانب کشاورزان و به ویژه کارگرانچشمگیر بود؛ به همان اندازه بیشتر سرمایهداران بخش اقتصادِ‏ کم تر پیشرفته این جنبشتوده ای را برای دفاع از منافع خاص خویشابزاری کردند.‏اروپا عرصه تنش های همانند در هماندوره بود.‏ بنابر این،‏ شگفتی آور نیست کههیلفردینگ و به ویژه لنین در نوشته هایخود به ترتیب در ۱۹۱۰ و ۱۹۱۶ انحصارها را مشخصه مهم فاز جدید سرمایه داریدر کنار سرمایه مالی معرفی کردند.‏ )۱۳(لنین تأیید می کندکه اگر می بایستامپریالیسم را با یک ویژگی تعریف کرد،‏این همانا ‏»مرتبه انحصاری سرمایه داری«‏خواهد بود.‏تز سرمایه داری انحصاری ، فرو کاستهبه تئوری تمرکز ، به عنوان مرتبه ای ازسرمایه دار ی،‏ قدرت آشکاری دارد.‏ ولیبه عنوان تئوری پایان رقابت یا حتا کاهشآن،‏ امری خطا است.‏ با این همه،‏ این تزدر اندیشه اقتصادی که از آغاز قرن ۲۰ بهمارکس متوسل می شود،‏ رسوخ کرده است.‏یک نمونه تزسرمایه داری انحصاری پُلباران و پُل سوئیزی است.‏ )۱۴( در فرانسهبا تحلیل حزب کمونیستدر باره سرمایه داریانحصاری دولتی آشناییم . )۱۵(در عصر ما فکر و عقیده ها گوناگوناند . با این همه دنبال کردن رشد در قوارهمؤسسه ها،‏ برخی ها شدت رقابت را تصریحمی کنند.‏ویژگی ای از لیبرالیسم نو وجود ندارد کهمربوط به تمرکز و رقابت باشد.‏ گرایشهای پیشین،‏ موسوم به ‏»جهانی شدن«،‏ ورویارویی غول ها در سطح جهانی دنبالمی شوند.‏ یکی از عنصرهای تشکیلدهنده لیبرالیسم نو دگرگونی روند های ضدتراست،‏ پراتیک بیش از قانون گذاری است. روشن نیست که صحبت کردن از شدتیافتن تمرکز ، به رغم افزایش ادغام ها وتملک ها الزم باشد.‏ ما این جا نمونه ایاز اطالع های شمارمند جمع آوری شده بینسنجه های دوره بندی را هر چند که رویهم چیدن دقیق آن ها نا ممکن است،‏ بررسیمی کنیم.‏موج های دراز : انباشت ورشد.‏ دگرگونیفنی و درآمد زایی . چارچوب تحلیلی موجهای دراز از سال های ۱۹۲۰، در انبوهاثرهای نیکوال کندراتیف )۶( بسط داده


صفحه 68شده است.‏ ‏)این نویسنده قیمت ها را بررسیکرد،‏ اما بررسی های مدرن،‏ تحلیل ها رادوباره روی رشد متمرکز کرده اند(.‏ اینپروبلماتیک به مارکسیست ها به عنوان یکاصالح کننده بینش های فرجام شناسی تحمیلشده است،‏ که در آن انباشت تضاد هایسرمایه داری و بحران های اش شتابان آنرا به خاک می افکند.‏ سرمایه داری به طوردوره ای در بحران های ژرف و دوامدارفرو می رود،‏ اما دوباره جان تازه می گیردو این اگر در نظر گیریم که ۳۰ سال زودگذشته است،‏ به طور سپنجی است.‏این جریان در مارکسیسم معاصر خوب نشانداده شده است.‏ یک چنین گفتار در ارتباطبا سیکل های بلند است که ارنست مندل دربیان آورد.‏ )۱۷( او این تناوب را با فازهایفرازین و فرودین در آمدزایی سرمایه کهبدین ترتیب با جنبه مرکزی تئوری مارکس:‏گرایش به تنزل نرخ سود گره می خورد،‏ربط می دهد.‏ ارتباط با لیبرالیسم نو بسیارقوی است،‏ از آن زمان گذار بین فازهایفرادین و فرودین توسط نویسندگان با روندمالی شدن،‏ )۱۸( با جا به جایی سرمایهگذاری ‏»از سپهر تولید به سپهر مالی«،‏ آنطور که امانوئل والرشتاین )۱۹( در باره آننوشت،‏ پیوند یافته است.‏در لیبرالیسم نو،‏ انحراف مسیرهای مالیمعاصر نمودِ‏ به تحلیل رفتن نیروی فازفرازین است.‏مارکسیست ها آن طور که می توانند آن رادر این بغرنجی واقعی که در آن انباشتورشداز یک سو و تکنیک و درآمدزایی ازسوی دیگر ترکیب می شوند،‏ سمت گیریمی کنند.‏ البته،‏ این یکی از عرصه هاییاست که سهم آن ها بسیار جالب و بدونرقیب ها در اقتصادِ‏ فرمانرواست.‏ )۲۰(رابطه تولید و ساختار های طبقاتی . دورهبندی ها می توانند یا خواهند توانست استواربر دگرگونی رابطه های تولید باشند.‏ مسئلهبه طور اساسی عبارت از دگرگونی شکلها است که درآن مالکیت وسیله های تولیددر بیان می آید.‏ همان طور که یادآور شدیم،‏مارکس دگرگونی های مالکیت سرمایهداری را به طور بسیار دقیق تحلیل می کند.‏او هرگز آن را به روشنی از تعریف مرتبهها نتیجه گیری نمی کند . او از سرمایه داریمالکیت فردی یا خانوادگی به سرمایه داریمی رسد که در آن مالکیت و مدیریت جداشده اند.‏ نمایندگی مالکیت متمرکز در نهادهای مالی و مدیریت به مزدبران سپرده شدهاست.‏ با این همه،‏ مارکس نیاز به دوره بندیرا احساس نمی کند:‏ سرمایه داری به سویمجله هفته شماره 24 خرداد 1390کمال خود تحول می یابد.‏ برعکس ما میاندیشیم که این دگرگونی ها ی را بطه هایتولید فازهای به روشنی متمایز را ترسیممی کنند.‏ ممکن است که آن ها یکی از دورهبندی های بسیار مناسب سرمایه داری رامشخص کنند.‏دوره بندی ها هم چنین می توانند با توجهبه ارتباط دقیق یا هم ساختی بین رابطههای تولید و ساختار های طبقاتی استوار بررابطه های طبقاتی در ارتباط تنگاتنگ بادوره پیشین باشند.‏ موضوع تعیین کننده اینجا پیدایش طبقه هایی از کادرها و کارکناناست.‏ این اندیشه،‏ نا مارکسیستی است کهمفهوم سرمایه داری مدیری را که در مرکزآن این طبقه های جدید و جود دارند،‏ سنتدراز در ایاالت متحد به وجود آورده است.‏مارکسیست ها این جا مایه ترس درک شدهاند.‏ ما سرمایه داری معاصر را از انقالبمدیری در پایان قرن ۱۹ و حتا در عصرما به رغم لیبرالیسم نو به عنوان سرمایه– کادریسم توصیف می کنیم . )۲۱( نوواژگی بر پایه مدل اجتماعی – اقتصادیساخته شده است…‏ اگر آن را آرزو میکنیم ، می توان این مفهوم را به رغم تفاوتژرف پروبلماتیک ها با مفهوم سرمایه داریمدیری همانند دانست.‏در تحلیل سرمایه داری معاصر،‏ این سکوتعمدی نسبت به در نظر گرفتن ساختار هایجدید طبقاتی نتیجه های بسیار جدی دارد.‏ما می اندیشیم که درک کردن مفهوم واقعیلیبرالیسم نو خارج از این پروبلماتیکسرمایه-‏ کادریسم نا ممکن است.‏ موضوععبارت از مسئله موازنه قدرت ها بینسرمایه داران و کادر ها است.‏ کادر ها کهمحور سازش اجتماعی نخستین دهه هایپس از جنگ ، اغلب موسوم به سازشکینزی بوده اندکه در آن طبقه سرمایه دارفرمانبردار یا دفع شده اند.‏ این آن چیزیاست که لیبرالیسم نو با تحمیل انضباط جدیدبه مدیران،‏ برتری قدرت مالکان سرمایه رادوباره بر قرار کرده است.‏قدرت های طبقاتی و رقابت های بین المللی .بنابر این،‏ آن چه را که لیبرالیسم نو در زمینهدوره بندی تعریف می کند،‏ از طبیعت دیگراست.‏ لیبرالیسم نو یک پیکر بندی ارتباطهای قدرت درون یک ساختار طبقاتی است،‏نه یک ساختار طبقاتی ویژه یا یک شکلنهادی مالکیت سرمایه؛ این چیزی است کهفرمول هژمونی مالی را با توجه به تعریفیکه پیش از این از مدیریت مالی به دستداده شد،‏ توضیح می دهد.‏ مسئله عبارت ازقدرت و به طور متناسب درآمد بخش باالییطبقه سرمایه دار در ارتباط برتر آن با نهادهای مالی است.‏ این فرمانروایی اتحادها رادر برخورد با باالی سلسله مراتب مدیراندر ایاالت متحد نفی نمی کند.‏مفهوم های هژمونی مالی نخستین و دومینیا سازش کینزی به روشنی از اتحاد هایسیاسی گذرا که مارکس در ۱۸ برومرآن را شرح می دهد،‏ فراتر می روند؛ هرچند که ما از دیر زیستی دومین هژمونیمالی نا آگاهیم.‏ مسئله عبارت از فاز هاییاست که در چند دهه گسترش یافتند این هاموقعیت های مهم سیاسی ، اما استوار برپایه اقتصادی:‏ چگونگی های معین کارکردسرمایه داری اند.‏ این چگونگی ها ارتباطهای درونی سازش بین بخش های گوناگونرا بنا می نهند.‏ در مثل،‏ در لیبرالیسم نو‏)اکنون فرتوت در طی ربع قرن(،‏ شیوه هایمدیریت مؤسسه ها،‏ سیاست ها و کادرهاینهادی ‏)مبادله آزاد،‏ گردش آزاد و سرمایهها…‏ ‏(در ژرفا دگرگون شده اند.‏ بخش هایباالیی این کادر ها در سودهای معین نظمجدید اجتماعی سهیم اند.‏فرا سوی سرمایه داری . مارکس انساندوره بندی های سرمایه داری نبود.‏ در اینباره می توان دو دلیل ارائه داد.‏ بدون شکنخستین دلیل درک بغرنجی تحول شیوه تولیداست.‏ البته،‏ در نزد مارکسدوره بندی هاییچون دوره بندی دگرگونی های سازماندهی های فنی را می یابیم.‏ می بینیم که اوبا چه دقت برخی دگرگونی های معین،‏ ماننددگرگونی های شکل های مالکیت سرمایهرا بررسی می کند.‏ البته،‏ او هرگز نکوشیدسیستمی ایجاد کند،‏ واحد های کوچک را درواحد های بزرگ بگنجاند.‏دلیل دوم سیاسی است . مارکس به آن چه کهبرای او دوره بندی است،‏ چشم دوخته است:‏دوره بندی ای که به فرا رفت از سرمایهداری می انجامد.‏ گفته اند که مارکس توجهاش را روی کمال سرمایه داری که آن را بهعنوان روندی متضاد درک می کند،‏ متمرکزمی سازد:‏ پیشرفت های آن چه که او آنرا ‏»اجتماعی شدن«،‏ اما هم چنین هرج ومرج بالقوه ای می نامدکه از خصلت هنوزخصوصی مکانیسم های قدرت اجتماعیناشی می شود.‏ به جای فاز جدید سرمایهداری ، این کمال،‏ لغو آن را تدارک می کند.‏در مثل مارکس می نویسد:‏ انقالب ناگزیراست!‏ زیرا شفابخش تمرکز سرمایه در دستافراد اندک شمار است.‏این حذف شیوه تولید سرمایه داری در داخلشیوه تولید خود سرمایه داری است.‏ بنابراین،‏تضادی که در نفس خود ویران ساز است وبا همه روشنی،‏ خود را چونان فاز ساده گذار


به شکل جدید تولید می نمایاند.‏ )۲۲(تاریخمارکس و مارکسیست ها در برابربنابر این تاریخ تئوری مارکسیستی گواهبر سازگاری دایمی است.‏ دو دگرگونیضرورت داشته است.‏ هر دو در پیوستگیپایدار»گزارش«‏ فرارفت از شیوه تولیدقرار دارند:‏الف ) به درستی،‏ سرمایه داری خشونتحذف خاص اش را تولید کرده است.‏ البته،‏ساختمان جامعه جدید،‏ بدون طبقه دیرسامان می یابد.‏ خیلی زود او خصلت هایبرقراری نظام اجتماعی طبقاتی،‏ کادریسمبوروکراتیک را آشکار کرده است.‏ بعداین جامعه ها نا توانی اصالح کردن خودرا نمایان ساختند.‏ طبقه فرمانروای آن هانتوانسته است به دموکراسی ‏)طبقاتی(‏ اش تافرارسیدن سرنگونی عظیم در سمت پیدایشوسیله های تولید خصوصی فردی در اتحادشوروی نایل آید ‏)آن چه که به نظر می رسدچین با متانت زیاد آن را به انجام رساند(.‏در طی این مدت سرمایه داری مسابقه اشرا در نفس خود تقریباً‏ اندکی آرام،‏ حتا گاهآشفته ادامه داد.‏ از این رو،‏ مارکسیستها خود را ناگزیر دیدند،‏ پیوسته نوسازیسرمایه داری،‏ جهش به مرحله های جدید رابشناسند.‏ باید هم زمان اندیشیدن به دگر گونیو پیوستگی را فرا گرفت . رقابت نا پدید میشود.‏ اما باقی می ماند!‏ نرخ سود کاهش مییابد،‏ اما دوباره باال می رود!‏ از این رو،‏تفسیرهای مارکسیستی بارورتر تاریخ زیرنفوذ رویدادها تدارک می شود.‏ب ) البته،‏ با لیبرالیسم نو ، ضرورتنوآوری،‏ هنوز با شدت زیاد احساس میشود.‏ رویارویی تئوری پردازان مارکسیسممعاصر با نظم نو لیبرالی یک پدیده دوارزشی است.‏ از یک سو،‏ لیبرالیسم نو به آنها به عنوان تحلیلگران خدمت عظیمی میکند.‏ زیرا بسیاری از خصلت های سرمایهداری را در شکل های بسیار زننده شانبر می انگیزد؛ از سوی دیگر،‏ آن ها را بایک دوره جدید،‏ بیگانه با سنت های دورهبندی خاص جریان تئوریک شان رویارومی سازد.‏ واپس نشینی نسبت به روندهایی که مارکس،‏ هیلفر دینگ و لنین آن ها: ‏)یعنی جهانی شدن و انحصار(‏ را خوبشناسایی کرده اند،‏ از آن جا است.‏ مارکسدر بانک ها اداره کنندگان سرمایه مالی راتمیز داده است؛ هیلفردینگ بسیار نزدیک بهتوصیف نخستین هژمونی مالی بوده است.‏البته،‏ سلسله مراتب درون طبقه سرمایه داربرای اندیشیدن باقی مانده اند : حرکت بهسوی اوج گیری در تدارک واژگونی بزرگپابرجاست.‏ نهمارکس،‏ نه ادامه دهندگان بلندپایه او مارکسیست ها را برای انقالب اندیشهالزم بنابر مفهوم کاهش امتیاز های طبقهسرمایه دار و اصالح آن آماده نکرده اند.‏از این رو،‏ آن چه که بسیار گران بها درانجام امروزی شدن به نظر می رسد،‏ نشانهویژه مارکسنیست،‏ بلکه میراث چارچوبهای بزرگ تحلیلی به ویژه تئوری دولتو،‏ می توان از آن در شگفتی ماند،‏ تئوریسرمایه است !برگردان بهمن ماه ۱۳۹۰یادداشت هامجله آکتوئل مارکس و اثر سمینار بررسیهای مارکسیستی،‏ مدیریت مالی سرمایه داری،‏پاریس،‏ مطبوعات دانشگاهی فرانسه،‏ . ۲۰۰۶دیوید هاروی،‏ تاریخ مختصر لیبرالیسم نو، آکسفورد،‏ مطبوعات دانشگاهی آکسفورد،‏، ۲۰۰۶ ص ۱۶کارل مارکس،‏ فقر فلسفه )۱۸۴۷( ، در اثرها،‏اقتصاد،‏ ج . ۱ ، پاریس گالیمار،‏ ۱۹۶۵ ص. ۱۳۴ -۱۳۵کارل مارکس،‏ کاپیتال،‏ کتاب )۱۸۶۷( ۱ ،پاریس،‏ انتشارات سوسیال،‏ ج ۱۹۶۸ ، ۳ صص۲۰۴ -۲۰۵ژ . دومنیل،‏ د ، لوی،‏ ‏»سه عرصه تئوری ارتباطهای مالی مارکس،‏ سرمایه مالی هیلفردینگ ولنین«‏ ، در سمینار بررسی های مارکسیستی،‏مدیریت مالی سرمایه داری،‏ همان جا،‏ صص. ۱۸۱ -۲۱۹کارل مارکس،‏ سرمایه،‏ کتاب )۱۸۹۴(، ۱۱۱پاریس،‏ انتشارات سوسیال،‏ ج ۱۹۶۷، ، ۲صص،‏ صص،‏ -۵۳ ۵۲ .همان جا ، ص . ۶۶همان جا ، ص . ۶۷ر . هیلفردینگ ، سرمایه مالی،‏ بررسی ها درباره رشد تازه سرمایه داری )۱۹۱۰( ، پاریس،‏بررسی های مینویی،‏ ۱۹۷۰، ص.‏ ۳۱۸کارل مارکس،‏ کاپیتال،‏ کتاب )۱۸۶۷( ۱ ،پاریس،‏ انتشارات سوسیال،‏ ج . ۱۹۶۸ ۲، فصلو x ۱۷ x ۷ ، x ۱۱۱کارل مارکس،‏ فصل انتشار نیافته کاپیتال،‏پاریس،‏ اتحادیه عمومی انتشارات،‏ کلکسیون/۱۰ /۱۸ ۱۹۷۱ فصل G ‏:دو فاز تاریخیتوسعه تولید سرمایه داری،‏ صص ۲۲۳- ۱۹۱ژ.‏ دومنیل،‏ ام . گلیک ، ج ، xl ۱۱ ۱۹۹۷صص – ۴۱۶ ۳۷۳ر . هیلفر دینگ . سرمایه مالی،‏ همان جا ؛و . لنین،‏ اثرها،‏ ج ، ۲۳ امپریالیسم،‏ مرحلهعالی سرمایه داری )۱۹۱۶( ، پاریس،انتشاراتسوسیال . ،۱۹۷۶ صص – ۳۲۷ ۲۰۱پل باران ، پل سوئیزی ، سرمایه داریانحصاری ، بررسی در باره جامعه صنعتیآمریکا،‏ پاریس،‏ ماسپرو،‏ ۱۹۷۰پ . بوکارا ، بررسی ها در باره سرمایهانحصاری دولتی،‏ بحران و گریزگاه آن ،پاریس،انتشارات سوسیال،‏ ۱۹۷۴ن . د.‏ کندراتیف ، ‏»استاتیک و دینامیک چشمانداز اقتصاد ها«‏ فصل نامه اقتصاد،‏ ج – ۵۸۳۵۷۵ صص،‏ . ۳۴ ,۱۹۲۵اِ‏ . ماندل موج های بلند رشد سرمایه داری،‏ یکتفسیر مارکسیستی،‏ پاریس،‏ انتشارات صفحه دو. ۱۹۹۹گ . آریگی،‏ درازای قرن بیستم:‏ پول ، قدرتو سرچشمه های زمان ما،‏ لندن،‏ نیویورک،‏ورشو،‏ . ۱۹۹۴ای . والرشتاین ‏»جهانی شدن یا عصر گذار؟ یکپندار در پایان دراز خط سیر سیستم – جهان«‏در سمینار مارکسیستی،‏ فاز جدید سرمایه داری؟پاریس،‏ سیلپس،‏ ، ۲۰۰۱ ص.‏ . ۷۸در مثل ما به دوره بندی که تا آن حد والتروستو ستایش کرده،‏ می اندیشیم : ۱( جامعهسنتی ۲( مقدمه های کنده شدن ۳( کنده شدن۴( عصر مصرف زیاد ، و ۵( ‏»فراسویمصرف«‏ ، واپسین مرتبه که پیش بینی نا پذیراست ‏)و ‏.و . روستو مرحله های رشد اقتصادی:‏نه در مانیفست کمونیست،‏ کمبریج . مطبوعاتدانشگاهی کمبریج،‏ ) ۱۹۶۰نو واژگی بنابر مدل اجتماعی – اقتصادی ، ونه سوسیال-‏ اقتصادی ساخته شده است.‏ نفی درنظر گرفتن این دگر گونی های سرمایه داری بهنا توانی در مشخص کردن جامعه ها از آن چه کهمناسب برای نامیدن ‏»کشور های سوسیالیستی«‏است می انجامد،‏ بنگرید به ژ.‏ دومینیل ، د . لوی، ر . لیو ، ‏»کادریسم و سوسیالیسم . یک مقایسهاتحاد شوروی سوسیالیستی-‏ چین ، گذارها .ج ، ۱۹۹۹ ، ۴۰ صص – ۲۲۶ ‎۱۹۵‎؛ ژ .دومینیل ، ‏»استبدادباوری بوروکراتیک به عقیدهموشه لوین«‏ ، آکتوئل مارکس ، شماره ، ۳۹۲۰۰۶ ‏،صص -۱۷۲ ۱۶۷کارل مارکس،‏ کاپیتال،‏ کتاب )۱۸۹۴( ۱۱۱پاریس،‏ انتشارات سوسیال،‏ ج . ۲ ص ۱۰۴صفحه 69مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


نظریحضور کارل مارکس در جنبش ‏“اشغال وال استریت”‏علی رهاصفحه 70درچرخه سرمایه جهانی که از نمادی خودگردان برخوردار گشته،‏ و بسان ‏“چیز درخودی”‏ غیر قابل شناخت،‏ گویی کل دنیا رامسخ و جادو نموده است،‏ نقاط عطفی فرامی رسد که پوسته اسرار آمیزش فروریختهو سرشت تضادمندش پدیدار می شود.‏در مناسبات سرمایه داری،‏ چنین نقاط عطفیغالبا با ظهور بحران های اقتصادی توامبوده است.‏ آنچه امروز در ‏“بحران سرمایهمالی”‏ نمایان گشته اینست که وجود بحراننه فقط ذاتی روابط سرمایه است،‏ بلکه تعدیلبحرانهای دوران پیشین نیز بمعنی حذفبحران نبوده و معضل انباشت سرمایه را باشدت و حدت بیشتر و ابعادی عمیقتر از نوبروز داده است.‏عجین شدن بحران مزمن کنونی با ظهورجنبشهای اجتماعی جدید در ابعادی جهانیکه سلطه انحصاری سرمایه مالی بر روندتولید و بازتولید هستی را به چالش کشیده اند،‏نشانگر نقطه آغاز نوینی در خرد عمومیاست که در صورت تداوم و تعمیقش،‏ قدرتادراک و ظرفیت برقراری روش جدیدی اززندگی را در نهاد خود دارد.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390در عین حال با ترکیدن حباب سرمایه مالیو فروریختن توهم سرمایه ‏“خود ارزش زا”،‏بسیاری از متفکران دوراندیش سرمایه داریبا پی بردن به ساختاری بودن بحران کنونی،‏درصدد چاره جویی برای خاتمه دادن بهروند گسترش گسست بین انباشت سرمایه وایجاد اشتغال برآمده اند.‏ اقتصاد دانانی کهتئوری بحران مارکس را در دوران رونقبعد از جنگ جهانی دوم برای همیشه مدفونکرده بودند،‏ دوباره به مارکس رجوع نمودهاند تا بقول خودشان با پی بردن به ماهیتبحران،‏ از نتایج منطقی ناگوارش جلوگیریکنند.‏ )۱(اما روآوری به مارکس و تجدید چاپ واستقبال از کتاب ‏»سرمایه«‏ در سراسرجهان،‏ و نیز ظهور گروههای مطالعاتی‏»سرمایه«‏ و موضوعیتش در مباحثعمومی در میادین و اماکن اشغالی ‏“جنبشوال استریت”،‏ درواقع حاکی از امروزیبودن اندیشه های مارکس می باشد.‏گفتمان کنونی برآنست که با بازگشت بهمارکس،‏ به سهم خود گام کوچکی جهتشناخت بحران فعلی برداشته و مدخل بحثیبرای خروج از بحران و چشم اندازی بسویآینده گردد.‏- ۱ ‏“کمونیسم کاپیتالیستی“‏هفدهم سپتامبر سال گذشته،‏ یعنی زمانظهور جنبش وال استریت،‏ مصادف بودبا سومین سالگرد نجات بانکها و مؤسساتمالی آمریکا از ورشکستگی کامل.‏ در اینروز ‏»هنری پالسون«‏ با تایید رئیس جمهوروقت،‏ جورج بوش،‏ با طرحی ضرب العجلموسوم به ‏“تارپ”،‏ نزدیک به یک ترلیوندالر را از خزانه ملی خالی کرده و به جیبمؤسسات مالی ریخت.‏ این سخاوتمندیجسورانه و افسار گسیخته با دارایی هایمردم آمریکا،‏ با انتخاب باراک اوباما تداومیافته و تشدید شد.‏رئیس خزانه داری آمریکا به ‏“کمیسار هنریپالسون”‏ شهرت یافت و رسانه های رسمیاعالم کردند که ‏“ما همه سوسیالیست شدهایم”!‏ )۲( یکبار دیگر به اثبات رسید کهعلیرغم همه اختالفات ایدئولوژیکی برسرنقش دولت مرکزی در فرآیند اقتصادی،‏وقتیکه پای جان ‏“نظام”‏ در میان باشد،‏همانند رکود عظیم ۱۹۳۰، همه جناههای


صفحه 71سرمایه داری متحد شده و راه نجات را دردخالت مستقیم و همه جانبه دولت می یابند.‏مارکس درست میگفت که با پیدایششرکتهای سهامی و چیرگی سرمایه مالی،‏‏“سرمایه که ذاتا براساس روش تولید ونیروی کار اجتماعی استوار است،‏ اکنونبرخالف سرمایه خصوصی،‏ شکلی اجتماعیبخود می گیرد ‏)یعنی سرمایه افرادی کهبطوری مستقیم به تعاون رسیده باشند(‏ و درتعارض با شرکتهای خصوصی،‏ مؤسساتشبسان مؤسساتی اجتماعی پدیدار می گردند.‏این بمنزله الغاى سرمایه بعنوان مالکیتیخصوصی در چارچوب شیوه تولید سرمایهداری است.”‏ ‏)سرمایه:‏‎۵۶۷:۳‎‏(‏درعین حال مارکس درمقام پاسخگویی بهمنقدانش و رفع ابهام از اقتصاد دانان سرمایهداری،‏ سرمایه را بمثابه یک مجموعهاجتماعی ارزیابی کرده و تاکید می ورزد کهوقتی سرمایه اجتماعی بعنوان یک ‏“بلوک”‏یا ‏“کلیت”‏ درنظر گرفته شود،‏ ابدا خصلتسرمایه داری خود را ازدست نمی دهد.‏‏“آنچه باید با آن مواجه شویم،‏ سرمایه داراشتراکی ‏]کلکتیو[‏ است.”‏ ‏)سرمایه،‏ ۵۰۹:۲(درحقیقت آنچه در قرن پیش ضربات مهلکیبه مارکسیسم مارکس زد،‏ این تصور غالببر مارکسیستهای پسا مارکس بود که حذفمالکیت خصوصی و از آنجا دولتی شدنسرمایه را معادل سوسیالیسم می پنداشتند.‏آنان چنان عزم به جزم کرده بوده بودند کهحتی وقتی خود ژوزف استالین در سالهای۴۰ اذعان کرد که در جامعه سوسیالیستی‏“قانون ارزش”‏ کماکان بر روند کار و تولیداجتماعی حاکم است،‏ دست از سماجت ونیز حمایت بر نمی داشتند.‏ درواقع مقوله‏“کمونیسم کاپیتالیستی”،‏ اصطالحی است کهخود مارکس در توصیف فرآیند رقابت و نیزتراکم و انباشت سرمایه بکار می برد.‏ ‏)نامهبه انگلس،‏ ۳۰ آوریل ۱۸۶۸(اینکه مفاهیم کلیدی مارکس در نقد اقتصادسیاسی امروزی شده اند و ‏“پیشگویی”‏ هایوی فعلیت اجتماعی یافته اند،‏ صرفا بواسطهدرایت و نبوغ مارکس نیست.‏ وجه مشخصهمارکس در بازآفرینی روش دیالکتیکی دربرخورد با مقوالت تجربی ‏)آمپریک(‏ استکه بقول خودش به وی امکان ‏“آزادی حرکتدر امور مادی”‏ را می دهد.‏ لذا مارکس درتعیین روابط اجتماعی سرمایه داری،‏ ازسطح به عمق و از ‏“نماد”‏ به ‏“ذات”‏ رفته وتعارضات درونی و قوانین حرکت سرمایهرا تا فرجام منطقی اش دنبال می کند.‏ بهمینخاطر است که در جلد اول ‏»سرمایه«،‏ دربخش ‏“فرآیند انباشت سرمایه”،‏ تشخیص میمجله هفته شماره 24 خرداد 1390دهد که ادامه منطقی تراکم و تمرکز سرمایهمی تواند به شرایطی منتهی شود که ” کلسرمایه اجتماعی در دست یک سرمایه دارواحد و یا یک شرکت سرمایه داری واحدمتحد گردد.”‏ ‏)سرمایه:‏‎۷۷۹:۱‎‏(‏- ۲ از ‏“مناد“‏ تا ‏“ذات“‏یکی از اساسی ترین مقوالت مارکسی درتبیین شیوه تولید سرمایه داری،‏ تفکیکجلوه های نمادین روابط سرمایه از ماهیتو ذات آن روابط است.‏ مارکس دائما تاکیدمی ورزید که چنانچه نماد و ذات هموارهقرین یکدیگر می بودند،‏ اصوال نیازی به‏“علم”‏ نمی بود.‏ ” اگر شکل نمادین و ذاتامور مستقیما منطبق بودند،‏ علم بکلی زائدمی گشت.”‏ ‏)سرمایه:‏‎۹۵۶:۳‎‏(‏در منظر مارکس،‏ روند ارزش افزاییسرمایه،‏ دارای حرکتی دورانی است کهفرآیند بالفصل تولیدی را با میانجیگریگردش،‏ یا عرصه بازار و مبادله،‏ دوباره بهتولید ‏)باز تولید(‏ متصل می کند.‏ پیکربندیروابط سرمایه در عرصه گردش،‏ انبوهیاز الیه های مختلف ‏“دگردیسی های شکلی”‏را پدیدار می سازد که سرچشمه تولید ارزشرا در پرده ای از ابهام می پوشاند،‏ بوجهیکه خود این ‏“میانجی”‏ وجودی بظاهر مستقلیافته و بخودی خود عامل ارزش آفرینی میگردد.‏ این امر در خودآگاهی ‏“حاملین”‏ مبادلهدر بازار،‏ پدیده گردش را بقدری اسرارآمیزمی کند که وهله فعلیت یابی ارزش را ازکلیه مناسبات و فرآیندهای تولیدی که بوجودآورنده اش بودند منتزع می نماید.‏ این جداییبارآوری سرمایه از ساختمان بندی درونیاش،‏ به سرمایه نمادی خودکفا می بخشد ومجموعه روابط اجتماعی را به یک رابطهخالص،‏ یعنی به ‏“رابطه سرمایه با خودش”‏تنزل می دهد.‏در تئوری های اقتصاددانان سرمایه داری،‏فرآیندی که ارزش و از آنجا اضافه ارزش رااز قوه به فعل می رساند کامال مخدوش شده وذاتی بازار می گردد.‏ لذا آنچه درخالل تولیدبواسطه تعامل و تداخل کار زنده اجتماعی با‏“کار مرده”‏ ‏)یا ‏“کار گذشتگان”(،‏ که درپیکرمجموعه ابزار و وسایل تولیدی تجسم یافته،‏بوجود آمده و در محصول یا کاال عینیتیافته است،‏ صرفا معادل ‏“هزینه تولید”‏ میگردد.‏ شکی نیست که یک کاال درمقطعمعینی می تواند گرانتر از ارزشش بفروشبرسد.‏ بعنوان نمونه،‏ یک محصول تازه کهبواسطه معرفی و استفاده از یک تکنولوژیجدید به بازار رسیده است می تواند بریمدتی فراتر از ارزش آن فروخته شده وکاالهای دیگر را از دایره رقابت خارج کند.‏اما بزودی خود این تکنولوژی جدید بنوعیهمگانی شده،‏ رقابت تشدید گردیده و ‏“قیمت”‏آن سقوط می کند.‏ بنابراین در درازمدت ودر یک نگرش وسیع،‏ ‏“قیمت”‏ و ‏“ارزش”‏بطور میانیگین معادل یکدیگرند.‏درواقع در دیالکتیک مارکسی،‏ نماد وذات در مقوالت اقتصاد سیاسی از تبعاتمتعددی برخوردارند که شامل ‏“قیمت”‏ بمثابهنماد ‏“ارزش”،‏ ‏“سود”‏ بعنوان نماد ‏“ارزشاضافه”،‏ و بطور کلی عرصه گردش بعنواننماد عرصه تولید می گردند.‏ بدیده مارکس،‏علم اصیل اقتصاد سیاسی که با ویلیام پتی وآدام اسمیت آغاز شده و با دیوید ریکاردو بهفرجام می رسد ‏“فقط موقعی پا به عرصهوجود گذاشت که مباحث نظری از فرآیندگردش به تولید انتقال پیدا کردند.”‏ ‏)ص)۴۵۵دراین منظر حتی ‏“کار دستمزدی”‏ بعنوانشکل معینی از کار که یکی از شاخصهای اساسی تولید سرمایه داری می باشدنیز با حیطه توزیع مرتبط بوده و بخودیخود معرف تولید ‏“ارزشی”‏ نیست.‏ لذا تکیهبر چگونگی و میزان دستمزد و از آنجاپافشاری تکسویه بر ‏“عدالت اجتماعی”،‏ماهیت روابط سرمایه داری و قانون ارزشرا مورد سنجس و پرسش قرار نمی دهد.‏بنظر مارکس،‏ ‏“باصطالح روابط توزیعبا اشکال اجتماعی فرآیند تولیدی خاص ومعین تاریخی مطابقت داشته و از آن ناشیمی گردند.”)ص ۱۰۲۳( لذا ارزش کارپیش از انکه وارد مبادله شود معین گردیدهو نه ازپس قرارداد بین فروشنده و خریدارنیروی کار،‏ چراکه همانند هر کاالی دیگریمیزان معینی از کار اجتماعا ضروری برایتولیدش مصرف شده است.‏با اینوصف،‏ ‏“ارزش مصرف”‏ نیروی کاربعد از استخدام شدنش و در حین کار فعلیتیافته و با کارگر غریبه می گردد.‏ بقولمارکس:‏ ‏“عرصه گردش یا معاوضه کاال کهخرید و فروش نیروی کار در چارچوبشصورت می پذیرد،‏ در واقع بمنزله بهشتموعود حقوق ذاتی بشر است؛ یعنی عرصهاختصاصی آزادی،‏ برابری،‏ مالکیت و فایدهگرایی.”‏ ‏)سرمایه:‏‎۲۸۰:۱‎‏(‏ دراین عرصههم خریدار و هم فرشنده کاال،‏ بخوان نیرویکار،‏ با اراده ‏“آزاد”‏ خودشان وارد عمل شدهاند.‏ آنها بعنوان افرادی آزاد قرارداد بسته ودر پیشگاه قانون برابرند.‏ پس آنچه در اینجامعاوضه می شود،‏ ارزشهای ‏“برابرند.”‏برای همین است که مارکس بانگ برمیآورد که:‏ ” بگذارید این عرصه پر هیاهورا ترک کنیم – عرصه ای که در آن همه


صفحه 72چیز سطحی و در برابر دید عام صورتمی پذیرد – و بهمراه صاحب سرمایه وصاحب نیروی کار وارد منزلگاه پنهان تولیدگردیم که در آستانه در ورودی اش اعالمشده:‏ ‏‘ورود ممنوع است مگر برای کسب وکار’.”‏ ‏)همانجا(‏ با اینهمه،‏ ‏“نماد”‏ و ‏“ذات”‏در حین ‏“افتراق”،‏ همچنین دربر دارنده‏“تشابه”‏ اند.‏ یک ذات مآال می باید ‏“پدیدار”‏گردد و یک نماد،‏ علیرغم تمامی تحوالتو صورتبندیهای گوناگونش،‏ نماد یک ذاتاست.‏مارکس درجلد سوم ‏»سرمایه«،‏ درحینوارسی سرمایه مالی،‏ خواننده را دوباره بهجلد اول رجوع داده و اظهار می کند که ایننماد اسرار آمیز خود ناشی از ‏“واژگونگیسوژه و ابژه است که درخالل خود فرآیندتولیدی اتفاق می افتد.‏ ما در آنجا ‏]جلد اول[‏مالحظه کردیم که چگونه تمامی توانمندیهایسوبژکتیو کار بارآور بسان نیروهای مولدهسرمایه نمودار می گردند.‏ از یکسو ارزش،‏یعنی کار گذشتگان که بر کار زنده مسلطاست،‏ در سرمایه شخصیت می یابد،‏ ازدیگر سو،‏ کارگر بعنوان نیروی کاریعینیت یافته،‏ بمثابه یک کاال،‏ پدیدار میشود.‏ این رابطه واژگونه حتی در خود یکرابطه ساده تولیدی نیز ضرورتا به مفاهیممتناسب و واژگونه چنین وضعیتی منجر میشود؛ یعنی آگاهی جابجا شده ای که سپس باتحوالت و دگردیسی های خود عرصه گردشتداوم و انکشاف می یابد.”‏ ‏)سرمایه:‏‎۱۳۶:۳‎‏(‏– ۳ سرمایه مالی یا شکل عالی‏“بتوارگی”‏ سرمایهآنچه مارکس اقتصادیات ‏“مبتذل”‏ می نامد،‏تمامی مفاهیم خود را بر روی بازار و مبادلهکاالیی متمرکز کرده است و ازاینرو اسیر‏“سحر و جادوی”‏ تحوالت و دگردیسی هایگردش سرمایه می باشد.‏ با ظهور،‏ گسترشو سپس چیرگی سرمایه مالی است که اینخصلت اسرار آمیز شکلی نهایی و ‏“ناب”‏یافته و به ‏“بتواره ای خودکار”‏ مبدل میشود.‏همانطور که پیشتر اشاره شد،‏ درحرکتواقعی سرمایه،‏ وهله بازگشت آن به مبداخویش با وساطت فرآیند گردش انجام میپذیرد.‏ پولی که به ابزار تولیدی تبدیل شدهبود،‏ درخالل تولید مبدل به ‏“کاال”‏ می گرددو بواسطه فروش آن کاال،‏ دوباره به پولتبدیل شده و وارد فرآیند بازتولید می شود.‏مارکس این حرکت دورانی را بصورت‏»پول – کاال – پول اضافی«‏ فرمولبندی میکند.اما در سرمایه مالی،‏ حرکت واقعی پولیکه بعنوان سرمایه وام داده شده بود،‏ صرفامجله هفته شماره 24 خرداد 1390مترادف معامله ای می گردد که بین وامدهنده و وام گیرنده انجام پذیرفته است.‏ اینکهپول وام داده شده درفاصله زمانی ای کهبهمراه ‏“بهره”‏ مسترد گردیده وارد چه فعل وانفعاالتی شده،‏ حرکتی است که خارج از آنمعامله صورت پذیرفته است.‏ در اینجا دیگربین پول و پول افزایش یافته ‏)بهره پول(،‏ظاهرا واسطه ای موجود نیست.‏لذا فرمول ‏»پول – کاال – پول اضافی«‏به فرمول ‏»پول – پول اضافی«‏ استحالهمی یابد؛ یعنی پول،‏ پول می آورد و کلیهتعیناتی که منجر به بازدهی پول گردیده،‏ ازانظار پنهان می ماند.‏ مارکس این شکل معینارزش افزایی را ‏“شکل غیر عقالنی”‏ حرکتسرمایه می خواند،‏ چرا که این بهره وریکامال ‏“فاقد معنی”‏ است.‏ حتی سرمایه تجارینیز که در مدار گردش سیر می کند،‏ بنوعیشکل عمومی حرکت سرمایه را حفظ نموده،‏شامل فرآیند خرید و فروش می شود.‏ لذا بااینکه از فعالیت ‏“غیر”‏ سود می برد،‏ از یکرابطه اجتماعی ناشی شده است و نه حاصلیک ‏“شیئ”‏ صرف.‏اما سرمایه مالی معرف رابطه بین ‏“کمیت”‏هاست و خود را همانند ارزشی که مستقیماخود ارزش زاست وانمود می سازد.‏ دراینجا ‏“رابطه اجتماعی در رابطه یک شیئ،‏یعنی پول،‏ با خودش به کمال رسیده است.‏ما بعوض استحاله بالفعل پول به سرمایه،‏با یک شکل بری از محتوا مواجهیم.”‏ ‏)ص۵۱۶( سرمایه مالی خصلت مرموز سرمایهو بتوارگی آن را تمام و کمال کرده و منبعتولید ارزش را کامال مدفون می سازد.‏ این‏“شکل بتوارگی ناب”،‏ تمامی تعینات سرمایهرا تحلیل برده و عوامل واقعی سازایش را‏“نامرئی”‏ می کند.‏اکنون یک ‏“شیئ،‏ ‏)پول،‏ کاال،‏ ارزش(‏ صرفابعنوان یک شیئ،‏ معادل سرمایه می گردد.‏آنچه حاصل کل فرآیند تولیدی می باشد،‏بعنوان خاصیتی که برآمده از یک چیزدرخود است پدیدار می گردد.”‏ ‏)ص ۵۱۶(سرمایه یک شیئ می شود،‏ و شیئ،‏ سرمایه؛سرمایه به عامل یا ‏“سوژه ای”‏ مبدل میشود که بمثابه یک ‏“شیئ”‏ بفروش می رسد؛کمیتی که با برخورداری از کیفیتی ‏“غیبی”،‏بسان سوژه ای خود کار و فعال،‏ کل ثروتاجتماعی را از آن خود می سازد.‏مارکس این ‏“شیئیت یافتگی”‏ روابط اجتماعیو شخصیت یافتگی اشیا را به ‏“دین زندگیروزمره”‏ تشبیه می سازد که نمایندگانش رامسخ قدرت جادویی خود کرده و در ‏“عالمتوهمات”‏ فرو می برد.‏ مداحان و واعظانوضع موجود،‏ سرمایه را مرتبا همچون‏“ضرورتی طبیعی”‏ و ‏“یک جزم”‏ ناب،‏ساخته و پرداخته می کنند.‏ ‏)ص ۹۶۰(مارکس برای تکان دادن ‏“وجدان”‏ جهانمسیحی و نیز نقاب برکشیدن از چهرهتزویرگرش،‏ با یک بررسی تاریخی،‏اصحاب سرمایه مالی را در ‏“سرمایه ربایی”‏یافته و نقش کلیسا را در آزاد سازی بهرهپول – نزول خواری – برمال می سازد.‏از اینرو در کتاب ‏»سرمایه«‏ بارها بهمارتین لوتر رجوع کرده و با برجسته کردنایستادگی او دربرابر قدرت مطلقه کلیسا،‏ نقلقول های مشروحی از وی را باگو می کند.‏لوتر در یکی از خطابیه هایش اخطار میکند که ” به کلمات اسحاق عمل کنید:‏ حاکمانشما همدست دزدانند،‏ چراکه دزدهایی کهچندر غاز ربوده باشند را اعدام می کنند ولیبا کسانیکه کل دنیا را می چاپند تبانی مینمایند.‏ آنها مؤید این ضرب المثل اند که :دزد بزرگ،‏ دزد کوچک را سر می زند.”‏‏)ص ۴۴۹(به باور مارکس،‏ با فراگیر شدن سرمایه مالیو بهمراه ظهور نظام بانکی،‏ سیستم اعتباریو بازار بورس،‏ انگلهای جدیدی در چهرهمشاوران،‏ مدیر عامالن،‏ رؤسای بانکها،‏سفته بازان،‏ بورس بازان،‏ و شرکتهایبزرگ سهامی پا به عرصه وجود می گذارندکه جمعا یک ‏“اریستوکراسی جدید مالی”‏ راتشکیل می دهند.‏ این ‏“هیئت امنای جامعهبورژوایی”‏ برفراز روند واقعی حرکتتولید،‏ روبنای گسترده ای از صورتبندیهایتصنعی،‏ کاغذی و اعتباری بوجود می آورندکه منجر به تمرکز هرچه بیشتر سرمایهو خلع مالکیت عملی بسیاری از صاحبانشرکتها و کارخانه های خصوصی میگردد.‏ این سلب مالکیت در چارچوب نظامسرمایه داری،‏ بمنزله تصاحب کل سرمایهاجتماعی در دست عده ای ‏“کاله بردار”‏ استکه با بهره برداری از بازار بورس و سیستماعتباری،‏ به ‏“ماجرجویانی”‏ تبدیل می شوندکه با سرمایه ای که بواقع به خود آنها متعلقنیست قمار می کنند.‏ پس درحقیقت دالالن وسوداگران حرفه ای مؤسسات مالی،‏ ‏“سرمایهاجتماعی”‏ یا سرمایه ‏“غیر”‏ را به مخاطرهمی اندازند و این امکان ریسک کردن رابرایشان آسان تر می سازد.‏به نظر مارکس،‏ شکل گیری ‏“شرکتهایسهامی”،‏ در عین حال منجر به تاسیس وگسترش مؤسسات تولیدی عظیمی می گرددکه با سرمایه های شخصی قابل تحصیلنمی بودند.‏ سرمایه که ذاتا بر شیوه تولیداجتماعی استوار است و تراکم اجتماعیابزار تولید و تجمع نیروی کار پیش نهادهآن می باشد،‏ در چنین وضعیتی تبدیل به


صفحه 73سرمایه ای ‏“اجتماعی”‏ می گردد.‏ بازار پولرا نه سرمایه ای انفرادی بلکه مجموعهای متمرکز و متراکم نمایندگی می کند کهتحت کنترل و نظارت بانکداران قرار میگیرد.‏ بقول مارکس،‏ دراینجا سرمایه واقعابه ‏“سرمایه اشتراکی یک طبقه”‏ مبدل میشود.‏ ‏)ص ۴۹۰(– ۴ سرمایه ‏“جعلی“و سرمایه ‏“واقعی“‏سرمایه جعلی یا ‏“موهوم”‏ عنوانی استکه مارکس برای توصیف ماهیت سرمایهمالی بکار می گیرد.‏ سیره بظاهر خوپو وخودمختار سرمایه مالی در عرصه گردشدر تمامی جلوه های پیچیده و گوناگونش،‏درتداوم خود بقدری از منشا ارزش آفرینیو تولید ثروت مادی فاصله پیدا می کند کهانگار سرمایه بدون تولید سرمایه داری قادربه رشد و خود افزایی است.‏ سرمایه مالی کهدر هیئت مؤسسات و بانکهای عظیم جهانی،‏سرمایه داران صنعتی را بدهکار و مغلوبخود نموده بود،‏ اکنون منزلت آنها را به حدیک ‏“عمله”‏ و ‏“حامل”‏ صاف و ساده روندعمومی کار تنزل داده و به ‏“کارگر مزدگیر”‏مبدل می سازد.‏نقش سرمایه دار فعال در سرپرستی،‏مدیریت و فرمانراویی مستقیم بر ‏“کار غیر”‏خالصه می شود.‏ ‏“کار”‏ او اما بهره کشی ازمولدان واقعی در خالل تولید است.‏ ازآنجاکه استثمار نیروی کار به وی محول گردیده،‏سرمایه مالی نسبت به چگونگی،‏ شدت وحدت بهره کشی کامال بی تفاوت بوده و‏“خارج”‏ از عرصه تعارض بالواسطه کارگرو کارفرما بسر می برد.‏ آنچه سرمایه مالیمطالبه میکند بازپراخت سرمایه بعالوه بهرهای متناسب است،‏ و چون با فعل و انفعاالتفرآیند کاری سروکله نمی زند،‏ کاری بهکار رنج و مشقت دیگران نداشته و حتی ازسرمایه دار خصوصی هم بیرحم تر است.‏پس سرمایه مالی با اینکه بطور مستقیم بانیروی کار در حال مقابله نیست،‏ و طرفمعامله اش سرمایه فعال صنعتی یا تجاریمی باشد،‏ در واقع معرف سرمایه بعنوانابزار بهره مندی از محصول کار غیر بامیانجیگری سرمایه بارآور است.‏ لذا اینپندار که کل سرمایه اجتماعی،‏ بدون دخالتو حضور افرادی که آنرا به جریان انداختهو ارزش زا نمایند،‏ می تواند به سرمایه مالیمبدل شود،‏ کامال بی معنا و بدور از واقعیتاست.‏با ین وجود،‏ از آنجا که در دورانهای رونقمجموعه دگردیسی های شکلی بازار مالی درانواع مختلفش،‏ منجمله اوراق بهادار،‏ سهاممالی،‏ اسناد،‏ قواله ها و عنوانهای مالکیت،‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390قرضه های دولتی،‏ چکهای تضمینی،‏ وثیقهها و حواله های بانکی و غیره،‏ بدون هیچارتباط محسوسی با تولید واقعی،‏ مرتبادرحال تکثیر و رشد می باشند،‏ در ذهنیتحامالن این معامالت این ادراک القا میگردد که پول بخودی خود پول ساز و بارآوراست.‏ حرکت بظاهر مستقل این عنوانهایکاذب بمحض بروز بحران و تنزل اعتبارو بهای آن اسناد کاغذی،‏ به یکباره متوقفمی گردد.‏با ‏“ترکیدن حبابهای صابونی سرمایه هایمالی صوری”،‏ سریعا خصلت صرفا جعلیو تخیلی آنها نقش بر آب گشته و معلوم میشود که هیچک از آن اشکال معرف ‏“سرمایهاصیل”‏ نبوده و بخودی خود فاقد ارزش میباشند.‏ بحران،‏ حامالن بسیاری از این عناوینپوچ و کاغذی را بمثابه نمایندگان رسمیسرمایه ای ناموجود،‏ به گل نشانده و خانهخراب می کند.‏ کسادی و رکود اقتصادی بااینکه مجتمع عظیمی از سهامداران و دالالنمالی را به ورشکستگی میکشاند،‏ درعینحال خود اهرم قدرتمندی جهت تمرکز هرچهبیشتر سرمایه مالی می گردد.‏درزمان مارکس،‏ این قدرت مرکزی کهدر بانک انگلیس بود،‏ با اتکا به توانمندیمالی خود،‏ ازپس رکود اقتصادی،‏ مجموعیوسیعی از مؤسسات و سهام فروریخته رابا قیمتی نازل بازخرید می نمود.‏ به باورمارکس،‏ کل این نظام تصنعی را نه با وضعقوانین بانکی جدید و نه حتی با دخالت دولتمرکزی می توان از عارضه بحران نجاتبخشید،‏ چرا که اساسا آنچه سرمایه داریرا به ورطه سقوط می کشاند نه بحرانمصرف،‏ که سترونی و عدم قابلیت سرمایهدر ارزش افزایی است.‏بی شک تبعات بحران در تولید و بازتولیدسرمایه،‏ همواره شامل بازار و رکود درخرید و فروش نیز می گردد.‏ اما حتی درعرصه بازار نیز نشانه های اصلی بحرانابتدا در معامالت کالن و عمده فروشیظاهر می گردد و نه در حیطه جزیی فروشیکه با مصرف مترادف است.‏ همانطور کهمارکس تاکید می کند،‏ در آستانه بحران،‏وسعت بازار و حجم سرمایه هایی که فرآیندبازتولیدشان مهار شده،‏ همواره در نقطه اوجاست.‏ ‏)ص ۶۱۴( ازآنجا که بازتولید راکدمانده است،‏ سرمایه های مولد نیز در مقیاسیوسیع از حرکت باز می ایستند.‏پس ‏“موضوع بر سر این نیست که ثروتیبیش از حد تولید گردیده است،‏ بلکه ثروتیدر شکل سرمایه دارانه و تضادمندش ایجادشده است.”‏ ‏)ص ۳۶۷( بعبارت دیگر،‏ ازپسبرآورده کردن نیازمندیهای انسانی نیست کهحرکت تولید متوقف می شود،‏ بلکه این رکودبخاطر راهبند هایی است که خود روابطتولیدی و نحوه تحقق سود پیش پای خودگذاشته است.‏ همانطور که مارکس می گوید،‏موانعی که بر سر راه شیوه تولید سرمایهداری قرار دارند از اینقرارند:‏‏“یکم،‏ از این بابت که رشد بارآوری کاردربردارنده قانونی است که در شکل افتنرخ سود در مقطع معینی با خود این رشدبه خصمانه ترین روش برخورد می کند،‏بوجهی که همواره از طریق بحران قادر بهبرطرف کردنش می گردد؛دوم،‏ از ینرو که بتصرف درآوردن کارپرداخت نشده،‏ و از آنجا تناسب بین کارپرداخت نشده و کار عینیت یافته عمومیاست که تعیین کننده انبساط و انقباض تولیدمی باشد و نه تناسب بین تولید و نیازمندیهایاجتماعی،‏ یعنی نیازمندیهای انسانهای تکاملیافته اجتماعی.‏ ” ‏)همانجا(‏لذا نظام سرمایه داری مناسب ترین روشبرای خروج از بحران را در اسقاط کردنو یا منهدم نمودن سرمایه می یابد،‏ و شکلنهایی انهدام سرمایه و وسایل تولیدی نیزچیزی مگر جنگ نیست!‏ از همین روستکه مارکس اعالم می نماید که ‏“مانع حقیقیبر سر راه تولید سرمایه داری،‏ خود سرمایهاست.”‏ ‏)ص ۳۸۵(مارکس همواره تاکید می ورزید که روابطتولیدی سرمایه داری را هرگز نباید بعنوانآنچیزی که نیست توصیف کرد،‏ بعنوانتولیدی که هدف بالواسطه اش مصرفاست،‏ و یا بعنوان تولید وسایل نشاط و لذتخود سرمایه دار.‏ روند عینی حرکت سرمایه،‏خود سرمایه دار را نیز به ‏“سرمایه شخصیتیافته”‏ مبدل می کند.‏ در عرصه ای کالن،‏مالکیت سرمایه به سرمایه دار این اختیار رانمیدهد که آنرا بسوزاند و یا به دلخواه خودآنرا حیف و میل کند.‏ آنچه در تبیین سرشتروابط سرمایه داری اهمیت دارد تشخیصاین امر است که خود سرمایه و ارزشآفرینی اش،‏ نقطه آغاز و انجام،‏ یعنی هدفتولید می باشد.‏ تولید،‏ غایت خویش را درخود داشته و بهیج وجه ارتباط مستقیمی باگسترس و تعمیق کیفیت زندگی تولیدکنندگاناجتماعی ندارد.‏ لذا هدف محدود تولید با خودروند تولیدی،‏ که بسوی گسترشی نامحدودحرکت می کند،‏ در تعارض دائمی بسر میبرد.‏- ۵ افت نرخ سود و بحرانبدون اغراق باید اذعان کرد که یکی از


صفحه 74ماندگارترین دستاورهای مارکس کشفقانون حرکت درونی روند انباشت سرمایهاست.‏ پژوهشگرانی که با ‏»سرمایه«‏ آشناییدارند بخوبی واقفند که مارکس در همه جاسهم دیگران را ادا می کند.‏ بعنوان نمونه،‏او بروشنی کشف قانون ارزش را مدیونآدام اسمیت می داند،‏ و حتی از ریکاردوبعنوان کاشف ناپیگیر قانون اضافه ارزشیاد می کند.‏با این وجود،‏ مارکس تاکید می ورزد کهاقتصاددانان کالسیک درحین پی بردن بهجلوه های خارجی ‏“افت نرخ سود”،‏ قادر بهدرک چرایی آن نگردیدند.‏ او افت نرخ سودرا بعنوان ‏“معمایی”‏ ارزیابی می کند که کهاقتصاد سیاسی هرگز موفق به رمزگشایی ازآن نگردید.‏بخش سوم کتاب ‏»سرمایه«،‏ جلد سوم،‏سراسر به ‏“قانون گرایش به افت نرخسود”‏ اختصاص داده شده است.‏ مارکسبرخالف پیشینیان خود که کل سرمایه رابه ‏“سرمایه استوار”‏ و ‏“سرمایه درگردش”‏تقسیم کرده بودند،‏ برای اولین بار ‏“ترکیبارگانیک سرمایه”‏ را تشریح کرده و به دوبخش سرمایه ‏“ثابت”‏ و سرمایه ‏“متغیر”‏ درخود ساختمان بندی سرمایه تقسیم می نماید.‏در این منظر،‏ سرمایه ثابت معرف کار‏“مرده”ای است که بعنوان کار عینیت یافتهدر پیکر ابزار و وسایل تولیدی نمودار میگردد و سرمایه متغیر معرف کار ‏“زنده”‏ یاسرمایه ای است که برای تولید و بقای نسلکارگران در ‏“دستمزد”‏ نمادین می شود.‏همانطور که پیشتر در جلد اول ‏»سرمایه«،‏فصل ۲۵، به اثبات رسانیده بود،‏ مارکسدر اینجا تصریح می کند که حرکت سرمایهبسوی تراکم و تمرکز بیشتر از قانونی درونیولی تضادمند پیروی می کند که ترکیبارگانیک و تعادل سرمایه را دائما تغییر میدهد.‏ الزمه انباشت سرمایه بحرکت درآوردنسرمایه بیشتری برای بازتولید فزاینده است.‏اما باوجودیکه کل سرمایه درحال افزایشاست،‏ ساختمان داخلی اش بطور تصاعدیحجم سرمایه ثابت را به نسبت سرمایهمتغییر مرتبا افزایش می دهد.‏لذا برای بازتولید در مقیاسی وسیع تر،‏همواره میزان بیشتری از سرمایه ثابتضروری است.‏ چنانچه نرخ اضافه ارزشیا میزان بهره کشی از نیروی کار ثابتمفروض شود،‏ رشد تصاعدی سرمایهثابت به نسبت سرمایه متغیر،‏ به افت نرخسود منجر می شود.‏ این بدان معنی استکه کمیت مشخصی از نیروی کار یا تعدادمعینی کارگر در مدت زمانی ثابت حجممجله هفته شماره 24 خرداد 1390دائما بزرگتری از وسایل کار و ماشین آالتو غیره را به حرکت درآورده و به مصرفمی رسانند.‏تنزل سرمایه متغیر به نسبت کل سرمایهدر جریان،‏ درعین حال بمنزله تولید مقداربیشتری کاال یا ارزش در مدت زمانی واحداست که منجر به ارزان شدن تدریجیقیمت کاالها می شود،‏ چراکه برای تولیدهرکدامشان،‏ مقدار کمتری کار مصرف شدهاست.‏ از آنجا که ‏“سود”‏ نام دیگری برای‏“اضافه ارزش”‏ است،‏ افت تناسب بین اضافهارزش و کل سرمایه بکار افتاده به تنزل نرخسود منتهی می شود.‏تعارض درونی این ‏“قانون”‏ درآنست کهعلیرغم افزایش حجم مطلق سود،‏ مرتبا نرخآنرا کاهش می دهد.‏ بهمین خاطر بسیاری ازاقتصاد دانان زمان مارکس به خود دلداریمی دادند که بلحاظ افزایش حجم سود،‏صرفنظر از افت نرخش،‏ کل سرمایه درامان خواهد بود.‏ از میان اقتصاددانان،‏ اینفقط ریکاردو بود که افت نرخ سود را مانعیبرسر راه حرکت سرمایه می دید.‏ اما ازآنجا که روابط سرمایه داری را ‏“مطلق”‏ وجاودانی می انگاشت،‏ در تالشی بی فرجامبرای برطرف کردنش بود،‏ بدون آنکه آنراذاتی حرکت درونی سرمایه تشخیص دهد.‏درواقع افت نرخ سود نام دیگری است برایافت نرخ ارزش افزایی سرمایه.‏ کند شدناین نرخ،‏ بازتولید و ایجاد سرمایه هایجدید تر را مهار کرده و برای انکشافتولید سرمایه داری تهدیدی جدی بشمار میرود.‏ افت نرخ سود،‏ انباشت سرمایه را ازنقطه نظر ارزشی بمرور آهسته می کند.‏ دربحرانهای ادواری سرمایه داری،‏ ارزش کلسرمایه های موجود سقوط کرده،‏ وضعیتعادی گردش و فرآیند بازتولید سرمایه آشفتهشده و به رکود و ایستایی تولید می انجامد.‏در عین حال،‏ کاهش سرمایه متغیر به نسبتسرمایه ثابت،‏ مرتبا جمعیتی معلق یا بیکاررا ایجاد می کند که در زمانهای کسادیبسرعت تعدادشان افزایش پیدا می نماید.‏درست در دورانهای بحرانی است کهاستقالل نمادین سرمایه مالی نیز مرتفع شده،‏ارتباط درونی اش با روابط تولیدی آشکارگردیده،‏ و نرخ بهره که حرکتی خودمختارکسب کرده و از هیچ قانونی پیروی نمیکرد،‏ ریشه های خود را در نرخ سود مییابد.‏ آنوقت معلوم می شود که صرفنظر ازاینکه آتش بحران درابتدا از کجا شعله ورشده باشد،‏ بحران مالی تابع بحران درتولیدو ورشکستگی سرمایه های فعالی است کهاکنون از بازپرداخت بدهی های کالن خودبه مؤسسات مالی نیز عاجز شده اند.‏همانطور که مارکس یادآوری می کند:‏‏“خرید و فروش…تجلی وحدت دو فرآیند،‏یا درواقع یک فرآیند در دو فاز متضاد میباشد…وحدت آنها فقط درحین بحران به تاییدمی رسد.‏ لذا بحران تجلی بخش وحدت دوفازی است که از یکدیگر مستقل شده بودند.”‏‏)»تئوری های ارزش اضافی«:‏‎۵۰۰:۲‎‏(‏– ۶ از وحدت نماد و ذات تا ‏“قلمرو آزادی“‏همانطور که از گفتمان باال بر می آید،‏ ‏“ذات”‏سرمایه که انگار همچون رازی ناشکافتهدرپشت صورتبندیهای نمادینش ‏“پنهان”‏ شدهبود،‏ درمواقع بحرانی برون جسته،‏ و هم درواقعیت و هم در تفکر به یگانگی نماد وذات می رسد.‏ اینکه پدیدار شدن این ذاتچرا صرفا بهنگام ‏“بحران”‏ فعلیت می یابد،‏خود نشان دهنده ‏“وجود”‏ تضادمند روابطسرمایه است که درحقیقت معرف واژگونیهمه جانبه تفکر و واقعیت،‏ ذهنیت و عینیتو بیگانگی متقابل آنها نسبت به یکدیگر میباشد.‏بهمین خاطر است که مارکس باکشف ‏“قانون”‏حرکت جامعه سرمایه داری،‏ وجه تشابه اینقانون اجتماعی با قوانین طبیعی را به چالشکشیده و می پرسد:‏ این چه قانونی است کهفقط در مواقع بحرانی خود را نمودار میکند،‏ یعنی ‏‘درست مثل قانون جاذبه،‏ وقتیکهخابه برسرت خراب شد،‏ خود را تصریح میکند.”‏ ‏)سرمایه:‏‎۱۶۸:۱‎‏(‏ او با این پرسش،‏چگونگی و فرم اجتماعیت روابط بین انسانهارا مورد سنجش قرار داده و ابراز می کندکه اجتماعی که خود ما بوجود آورده ایم،‏اکنون به چنان جامعیت مجردی تبدیل شدهکه انگار حاصل یک ‏“صورتبندی طبیعی”‏است.‏ ‏“این کیفیت منسجم شده اشکال طبیعیهستی اجتماعی”‏ چنان بر اراده،‏ دانش وکنش ما چیره شده که تعامالت و ارتباطاتبین خود انسانها را بصورت عجیب و غریبفعل و انفعاالت بین اشیا پدیدار می سازد.‏پس اگر روابط اجتماعی بین فعالیت انسانهابصورت یک رابطه مستقیم اجتماعی بینخود افراد نمادین نمی گردد،‏ بلکه برعکس،‏بصورت رابطه ای ‏“مادی”‏ بین اشخاص ورابطه ای ‏“اجتماعی”‏ بین اشیا پدیدار میشود،‏ این ‏“نماد”‏ در حقیقت مظهر واقعیتوجودی روابط بالفعل انسانی است که درشکلی ‏“بی معنا”‏ به اجماع رسیده و خاصیتیبظاهر ‏“ازلی”‏ پیدا کرده اند.‏ لذا مارکس درپاسخ به این پرسش که خصلت اسرار آمیزروابط انسانی ازکجا ناشی شده،‏ باصراحتمی گوید:‏ ‏“واضح است که از خود این


صفحه 75شکل.”‏ ‏)ص ۱۶۴(همینجا باید تاکید نمود که آنچه نهایتا به اینپاسخ عینیت بخشید بزرگترین رخداد زمانوی،‏ یعنی کمون پاریس،‏ بود که ناگهان شکلکامال جدیدی از همبستگی و تعامل افراد رادر صورتبندی تازه ای که مارکس آنرا یک‏“نا-دولت”‏ نامید،‏ به ظهور رساند و ‏“کلمعمای کاالها،‏ تمام اسرار غیبی و افسونیکه فرآورده های کار را برپایه تولید کاالییاحاطه می کنند”‏ مرتفع ساخت.‏ ‏)ص ۱۶۹(لذا در بازنویس چاپ فرانسوی ‏»سرمایه«‏بود که مارکس قسمت ‏“بتوارگی کاالیی”‏فصل اول کتاب را تدقیق و تکمیل کرده وفعالیت انسانهایی که آزادنه به تعاون رسیدهاند را بعنوان راه خروج از ‏“شکل ارزشی”‏تولید عرضه می نماید.‏ )۳(مارکس در بخش هشتم و نهایی جلد اول‏»سرمایه«،‏ ‏“فرآیند انباشت سرمایه”،‏ غایت‏“قانون مطلق عمومی انباشت سرمایه”‏ رابا سقوط آن مترادف می کند.‏ آنگاه ‏“نیروهاو انگیزه های جدیدی”‏ ظهور می یابند کهاجتماع سرمایه داری راه شکوفایی آنها رامسدود ساخته بود.‏ سپس مارکس با بیان اینکهآنها ناقوس سلب مالکیت از سالب مالکیتکنندگان را بصدا در می آورند،‏ اعالم میکند که:‏ ‏“اینست نفی نفی.”‏ ‏)ص ۹۲۹(این حقیقتی کتمان ناپذیر است که مارکسمفهوم دیالکتیک تاریخی ‏“نفی نفی”‏ را کهبمعنی ورود به جامعه پسا سرمایه داریمی باشد،‏ بصورت نسخه ای حاضر وآماده تحویل نسلهای بعدی نداد.‏ او در یکیاز آخرین نوشته هایش بنام ‏“یادداشتهاییدرباره آدولف واگنر”،‏ درمقام پاسخگوییبه منقدانش،‏ با صراحت ابراز می کند که‏“بنظر آقای واگنر،‏ تئوری ارزش مارکس،‏شاکله نظام سوسیالیستی اوست.‏ اما از آنجاکه من هرگز ‏“نظامی سوسیالیستی”‏ طراحینکرده ام،‏ این جزو خیاالت واگنر است.”‏‏)مجموعه آثار:‏‎۵۳۱:۲۴‎‏(‏اما این حقیقت ندارد که سپهر اندیشه ویفاقد مبانی و چشم اندازهایی همه جانبه نسبتبه یک اجتماع کامال آزاد می باشد.‏ لذا بااینکه وی قائل به قالبگیری آینده نبود و باورداشت که ساختمان یک جامعه نوین محصولکنش جمعی و خودآهانه ‏“نیروها و انگیزههای جدید”‏ انسانی می باشد،‏ درسراسرآثارش زمینه های جامعی برای برون رفتاز محدوده روابط سرمایه داری ارائه کردهاست.‏اینکه مارکس تمامی آثارش را به نقد وضعموجود اختصاص داده بود،‏ نیازی به توضیحمجله هفته شماره 24 خرداد 1390ندارد.‏ اما باید درنظر داشت که در برهاندیالکتیکی او،‏ ‏“نقد”‏ هم دربردارند سنجشیژرف از مجموعه روابط اجتماعی موجودبود،‏ و هم حاوی مفاهیمی ‏“ایجابی”.‏ بعنواننمونه باید اشاره کرد که تاکنون بسیاری ازمارکسیستهای بعد از مارکس،‏ درمورد ‏“متداقتصاد سیاسی”‏ وی تحقیق کرده،‏ و ساختمان‏»سرمایه«‏ را منطبق با»علم منطق«‏ هگلمی دانند.‏برای نخستین بار این فردریش انگلس،‏همکار و دوست نزدیک مارکس،‏ بود کهابراز نمود سامانه ‏»سرمایه«‏ برپایه مقوالتمنطقی هگل پایه ریزی شده است:‏ ‏“اگرانکشاف کاال به سرمایه را در مارکس باانکشاف وجود به ذات مقایسه کنی،‏ مترادفبسیار خوبی را خواهی یافت.”‏ ‏)نامه بهکنراد اشمیت،‏ ۱۸۹۱(سپس این لنین بود که در ‏»یادداشتهایفلسفی«اش درباره ‏»علم منطق«‏ هگل،‏اعالم کرد که ‏“بدون مطالعه عمیق و فهم‏»علم منطق«،‏ درک کامل ‏»سرمایه«،‏بویژه فصل اول،‏ غیر ممکن است”‏ و بالفصلهاعالم می دارد که هیچیک از مارکسیستهای۵۰ سال گذشته ‏“مارکس را نفهمیده اند.”‏‏)مجموعه آثار:‏‎۱۸۰:۳۸‎‏(‏ او اولین کسی بودکه پی برد ساختمان ‏»سرمایه«‏ به ‏“وجود”‏و ‏“ذات”‏ ختم نشده بلکه همچنین شامل بخشنهایی ‏»علم منطق«،‏ یعنی ‏“دکترین مفهوم”‏است.‏ )۴(ماحصل کالم اینکه،‏ مارکس با شروع از کاالبعنوان ‏“معادل”‏ وجود و مقوالتش ‏)کیفیت،‏کمیت و مقیاس،‏ یا کاالی واحد،‏ مبادلهکاالها و پول(‏ و سپس گذار به عرصه ذاتو مقوالتش ‏)عرصه تولید و تضاد(،‏ واردقلمرو مفهومی یا عرصه ‏“آزادی”‏ میگردد،‏یعنی قلمروی که در آن تعارض بین عینیتو ذهنیت،‏ تئوری و عمل،‏ ایده و واقعیت،‏مرتفع شده و با میانجیگری یک ‏“سوژه”‏جدید،‏ یعنی بُعد انسانی،‏ به الغای تعارضبین کار جسمی و کار فکری می رسد.‏برای همین است که مارکس در همان فصلاول ‏»سرمایه«،‏ پس از تحلیل کاال و خصلتدوگانه آن،‏ یعنی یک جنس قابل مصرف و‏“ارزش”‏ و نمادش در ‏“ارزش مبادله”،‏ بهکار و خصلت دوگانه آن،‏ یعنی کار مشخصو کار انتزاعی می رسد.‏ بعبارت دیگر،‏ ویکار را به کار مفید و معین انسانی،‏ و کاربعنوان صرف نیروی کار بطور عام و بدوندرنظر گرفتن نحوه و چگونگی مصرفشتقسیم می کند.‏او تاکید می کند که ‏“خصلت دوگانه کاربرای فهم کل واقعیت اساسی است.‏ برایهمین بالفاصله در نخستین فصل منظور شدهاست.”‏ ‏)نامه به انگلس،‏ ۲۴ اوت ۱۸۶۷( اودر آن فصل ابراز می کند که:‏ ‏“من نخستینکسی هستم که این سرشت دوگانه کار نهفتهدر کاالها را نقادانه بررسی کرده ام.”‏‏)سرمایه:‏‎۱۳۲:۱‎‏(‏بعنوان نمونه،‏ خیاطی را درنظر بگیرید.‏صرفنظر از اینکه،‏ بقول مارکس،‏ جامعهبشری بخاطر ضرورت،‏ هزاران سالپوشاک تولید کرده بود بدون اینکه هیچ کس‏“خیاط”‏ شده باشد،‏ خود خیاطی معرف کیفیتمشخصی از کار هدفمند می باشد که نیازمعینی را برآورده می کند.‏ اما چنانچه ازکیفیت معین کار بارآور و مفید تجرید حاصلکنیم،‏ آنچه باقی می ماند،‏ صرف کمیتمشخصی از نیروی کار می باشد که درچنین حالتی با سایر کارهای مفید قابل قیاسگریده،‏ و با زمان مصرفشان قابل اندازهگیری می شود.‏ این یعنی برابری کمی انواعمختلف کار بشرطی که کیفیت آنها تجریدیشده و در کاال بیان ارزشی،‏ یا ارزش مبادله،‏پیدا کرده باشد.‏بدیهی است که موجودی بنام ‏“کارگرانتزاعی”‏ نمی توان یافت.‏ اما سرمایه باتاسی به ‏“ساعت کاری”،‏ مجموعه ای ازتوانمندیهای انسانی را فشرده کرده،‏ به ‏“کاراجتماعا ضروری”‏ و انتزاعی مبدل می سازد.‏درسته که کارگر بمحض ورود به کارگاه به‏“زائده ای”‏ از ماشین آالت تبدیل می شود،‏اما ازبین تمامی کاالهای مبادله پذیر،‏ فقطیک کاالی ‏“زنده”‏ وجود دارد.‏ آنچه درخاللکار به مصرف می رسد،‏ ‏“ظرفیت کاری”‏اوست و شخص کارگر زنده،‏ بمثابه ‏“سوژه”‏انسانی برخوردار از قوای فکری،‏ جذب‏“عینیت”‏ ماشین آالت یا مواد مرده نشده،‏ بهاعتراض و رویارویی خود با کار بیگانه شدهادامه می دهد.‏ برای همین است که مارکسبا گذار از بازار و ورود به عرصه تولید،‏بخش اعظمی از ‏»سرمایه«‏ را به مقابلهنیروی کار با سرمایه،‏ و مبارزه برای کوتاهکردن روازنه کار اختصاص می دهد.‏به باور مارکس،‏ ‏“پیش شرط بنیادین”جامعهپسا سرمایه داری،‏ صرفنظر از چگونگیو میزان پرداخت یا دریافت سهمیه کاراجتماعی،‏ ‏“کوتاه کردن روزانه کار است”‏‏)سرمایه:‏‎۹۵۹:۳‎‏(‏ و بر آن مبنا می توانتمدن بشری را مورد سنجش قرار داد.‏ جهتآفرینش مصالح و عناصر یک صورتبندیعالی تر اجتماعی،‏ کوتاه شدن مدت زمانیکه به ‏“کار مادی”‏ اختصاص داده شده است،‏زمینه برطرف کردن تمرکز توانمندیهایعلمی و فکری از انحصار گروهی خاص را


بوجود می آورد.‏بدیده مارکس،‏ وحدت تئوری و عمل درواقعیت زندگی،‏ هنگامی پا به عرصه میگذارد که نخست ‏“کار اشتراکی”‏ را از ‏“کارجامع”‏ ‏)یا اونیورسال(‏ تمیز دهیم،‏ و سپس‏“کار جامع روح انسانی و انطباق اجتماعیآن توسط کار جمعی”‏ را بهم تلفیق دهیم.‏‏)ص ۱۹۹( گذار به جامعه پسا سرمایهداری،‏ موقعی آغاز می شود که ‏“کار مستقیمو کمیتش بعنوان تعیین کننده اصل تولیدی،‏ناپدید شده باشد و درمقایسه با کار عمومیعلمی،‏ انطباق تکنولوژیک علوم طبیعی،‏ هماز لحاظ کمی تنزل یافته باشد،‏ و هم از لحاظکیفی به وهله ای ضروری اما تابع،‏ تقلیلیافته باشد.”‏ ‏)گروندریسه،‏ ۷۰۰(بمحضی که کار مستقیم مادی دیگر منشاثروت نباشد،‏ زمان کار نیز واحد سنجشآن نخواهد بود.‏ ‏“آنوقت تنزل کالن کارضروری اجتماع به حداقل،‏ بهمراه زمانآزاد شده،‏ با تکامل افراد در عرصه هنری،‏علمی و غیره توام می گردد.”)‏ ص ۷۰۶(درآنصورت،‏ کار ضروری صرفا ازطریقنیازمندی های فرد اجتماعی شده سنجیده میشود.‏ معیار ثروت دیگر نه با زمان کاربلکه با زمان آزاد اندازه گیری می شود.‏لذا تعارض انتزاعی برابر نهاده های کارمستقیم و وقت آزاد ازبین می رود.‏آنگاه سوژه تاریخی کامال جدیدی ظهورمی کند که ‏“در ذهنش کل دانش انباشتهشده اجتماع موجودیت پیدا می کند.”‏ ‏)ص۷۱۲( در این منظر،‏ ‏“قلمرو واقعی آزادیزمانی شروع می شود که تعین کار توسطاقتضای وقت و ضرورت خارجی خاتمهیافته باشد.‏ این ‏]قلمرو[‏ بنا به سرشتش،‏ درورای عرصه تولید مادی بمعنی اخص آنقرار دارد…قلمرو حقیقی آزادی،‏ تکاملتوانمندیهای انسانی بعنوان هدفی در خویشاست.”‏ ‏)سرمایه،‏ ۹۵۹:۳(۲۵ بهمن ۱۳۹۱زیرنویسها:‏– ۱ نگاه کنید به:‏– ۲ نگاه کنید به ‏“نیوزویک”‏ :we-are-/06/02/2009/http://www.thedailybeast.com/newsweekall-socialists-now.html– ۳ برای یک بررسی کامل درمورد تاثیر کمون پاریس بر ساختمان ‏»سرمایه«،‏ نگاهکنید به کتاب ‏»مارکسیسم و آزادی«،‏ نوشته رایا دونایفسکایا،‏ فصل ششم.‏1958 ,Marxism and Freedom, New York, Bookman– ۴ برای رابطه لنین و فلسفه هگلل،‏ نگاه کنید به کتاب ‏»فلسفه و انقالب«،‏ نوشته رایادونایفسکایا.‏ فصل چهارم،‏ ‏“شوکه تشخیص و دوگانگی فلسفی لنین”‏1973 ,Philosophy and Revolution, New York, Delacorteمنابع:‏,Marx, Karl, Capital, Vol. I, Ben Fowkes (New York, Vintage)1976,Capital, Vol. II, David Fernbach (New York, Vintage ______)1981,Capital, Vol. III, David Fernbach (New York, Vintage ______)1981,The Grundrisse, Martin Nicolaus (New York, Vintage ______)1973,Selected Correspondence, (International Publishers ______)1968London, Lawrence &( ,38 .Lenin, V.I., Collected Works, Vol)1961 ,Wishartاقتصادیhttp://www.businessweek.com/magazine/marx-to-marhtml.09142011-ketدوازده افسانه درباره گرسنکیترجمه احمد سیفجمع آوری از سایت کوخصفحه 76افسانه ۱- غذا به اندازه کافی وجودندارد.‏واقعیت:‏ فراوانی و نه کمیابی،‏ بهترینتوصیف برای عرضه مواد غذائی در جهاناست.‏ به اندازه کافی گندم،‏ و برنج و دیگرغالت تولید می شود که به هر انسان روزیمجله هفته شماره 24 خرداد 1390۳۲۰۰ کالری بدهیم.‏ واین تازه شامل شماریدیگر از مواد غذائی که در طول روز میخوریم نمی شود،‏ مثل سبزیجات،‏ نخودولوبیا،‏ محصوالت ریشه ای،‏ انواع بادامها،‏میوه،‏ حیوانات علف خوار،‏ ماهی.‏ درجهانبه اندازه کافی غذا داریم که هر انسان بتواندروزی ۴٫۳ پوند غذا داشته باشد،‏ ۲٫۵ پوندغالت،‏ نخود و لوبیا و بادام،‏ یک پوند میوهو سبزیجات،‏ و تقریبا یک پوند دیگر همگوشت،‏ شیر و تخم مرغ-‏ که حتی برایچاق کردن مردم کافی خواهد بود.‏ مشکلاصلی این است که تعداد زیادی از آدمهافقیرترازآن هستند که بتوانند موادغذائیموجود را خریداری نمایند.‏ حتی بسیاری


از « کشورهای گرسنه«‏ برای سیرکردنشکم جمعیت خود مواد غذائی دارند،‏ ولیخیلی هاشان،‏ صادر کننده مواد غذائی ومحصوالت کشاورزی هستند.‏افسانه ۲: قحطی همیشه تقصیر طبیعتاست.‏واقعیت:‏ سرزنش کردن طبیعت خیلی آساناست.‏ واقعیت این است که نیروهای بشرساخته،‏ انسانها را بطور روزافزونی دربرابر نامالیمالت طبیعی آسیب پذیرتر کردهاست.‏ برای کسانی که پول داشته باشند،‏غذا همیشه هست.‏ گرسنگی درزمانی کهشرایط دشوار می شود همیشه به سراغفقیرترین آدمها می رود.‏ میلیونها انساندرآسیای جنوب شرقی،‏ افریقا و در نقاطدیگر،‏ درمرز فاجعه زندگی می کنند چونبوسیله یک اقلیتی قدرتمند از مالکیت زمینمحروم شده اند ودرتله قرض گرفتارند و یادرآمد بسیار ناچیزی دارند.‏ حوادث طبیعیبه دشواری توضیح دهنده مرگ اند بلکه درمورد کسانی که به مرگ نزدیک شده اندآنها به واقع آن فشار نهائی هستند.‏ نهادها وسیاست های انسان هاست که تعیین می کنددروقتی که وضعیت دشوار می شود،‏ کی غذامی خوردوچه کسی گرسنگی خواهد کشید.‏به همین نحو،‏ درامریکا،‏ تعداد زیادی از بیخانمان ها ازسرمای زمستان می میرند ولیمسئولیت نهائی به گردن هوا و طبیعت نیست.‏مقصرواقعی،‏ اقتصادی است که نتوانسته بههمگان فرصت بدهدو مقصرواقعی جامعهای است که درآن کارآئی اقتصادی از شفقتو دلسوزی انسانی مهم تر است.‏افسانه ۳: تعدادمان زیاد است.‏واقعیت:‏ نرخ زادوولد درجهان به شدتکاهش یافته است و بخش های باقی ماندهکشورهای جهان سوم هم دگرسانی جمعیتیشان را آغاز کرده اند،‏ یعنی زمانی که نرخزاد وولد به کاهش در نرخ مرگ و میر عملالعمل نشان خواهد داد.‏ اگرچه در بسیاریاز کشورها رشد سریع جمعیت هنوز یکمسئله جدی است،‏ ولی در هیچ کشوریغلظت جمعیتی گرسنگی را توضیح نمیدهد.‏ برای هر بنگالدشی که داریم-‏ جائیکه غلظت جمعیت زیاد است -، ما نیجریه،‏برزیل و بولیوی را هم داریم که درآنها منابععظیم مواد غذائی با گرسنگی همزیستیدارد.‏ یا کشوری چون هلند را داریم که بازمین سرانه بسیار ناچیز نه فقط گرسنگی راریشه کن کرده بلکه یک صادر کننده موادغذائی است.‏ رشد سریع جمعیت نیز علتریشه ای گرسنگی نیست.‏ همانند گرسنگی،‏رشد سریع جمعیت هم نتیجه نابرابریهای موجود است که به مردم به خصوصبه زنهای فقیر فرصت های اقتصادی وامنیت کافی نمی دهد.‏ رشد سریع جمعیتو گرسنگی در جوامعی بومی شده است کهدر آن مالکیت زمین،‏ شغل،‏ آموزش،‏ خدماتبهداشتی،‏ و امنیت در کهن سالی دردسترساغلب مردمان نیست.‏ کشورهای جهان سوم،‏که در کاستن از نرخ افزایش جمعیت موفقشده اند-‏ چین،‏ سیریالنکا،‏ کلمبیا،‏ کوبا،‏ وایالت کراال در هندوستان-‏ نشان داده اند کهزندگی فقرا بخصوص زنان فقیر باید ابتدابهبود یابد یا کمتر بچه دار بشوندبقیه دارد…‏افسانه ۴: بهداشت محیط زیست یاغذای بیشترواقعیت،‏ البته که ما باید هشدار باشیم چونیک بحران محیط زیستی باعث کاهش منابعتولید مواد غذائی ما شده است ولی وجودیک بده بستان بین بهداشت محیط زیست ونیازجهان به غذا اجتناب ناپذیر نیست.‏ آنچهکه موجب بحران در بهداشت محیط زیستشده کوشش برای سیر کردن گرسنگاننیست.‏ شرکت های غول پیکر مسئول جنگلزدائی هستند،‏ چون با ایجاد تقاضا برای چوبهای خوش رنگ و جذاب مناطق گرمسیریدرکشورهای غنی پس آن گاه ازبرآوردنهمین تقاضا سود می برند.‏ بخش عمده ایاز سموم دفع آفات که در جهان سوم بکارگرفته می شود،‏ عمدتا روی محصوالتیاست که برای صادرات تولید می شوند کهنقش زیادی درسیرکردن گرسنگان ندارنددرحالی که در امریکا استفاده از این سمومفقط برای این است که ظاهر این محصوالترا رها از مضرات نشان بدهد بدون این کههیچ گونه اثر مثبتی برروی کیفیت تغذیه ایاین محصوالت داشته باشند.بدیل وجود داردو بدیل های زیادی هم ممکن اند.‏ موفقیتکشت ارگانیک در امریکا نشان می دهد کهچه امکاناتی هست.‏ موفقیت کوبا درمقابلهبا بحران غذائی با تکیه برخود اتکائی وپایداری یک کشاورزی تقریبا رها از سمومدفع آفات نمونه خوب دیگری است.‏ درواقع،‏شیوه های کشتی که بهداشت محیط زیسترا رعایت نمایند در مقایسه با شیوه هایکه منهدم کننده محیط زیست اند،‏ بازدهیبیشتری دارد.‏افسانه ۵: انقالب سبز حالل همهمشکالت است‏.واقعیت پیشرفت هائی که از طریق انقالبسبز اتفاق افتاد افسانه نیست.‏ به خاطراستفاده از بذرهای جدید میلیون ها تن غالتهرساله بیشتر تولید می شود.‏ ولی تمرکزانحصاری برروی افزایش تولید نمی تواندپاسخگوی گرسنگی باشد چون این کارنمی تواند نظام شدیدا متمرکز توزیع قدرتاقتصادی که خریداران مواد غذائی را تعیینمی کند،‏ را تغییر بدهد.‏ به همین خاطر استکه در چند کشور که نمونه موفقیت انقالبسبز هستند،‏ برای مثال هندوستان،‏ مکزیک،‏و فیلی پین،‏ تولید غالت و حتی در مواردیصادرات غالت افزایش یافته ولی گرسنگیهم هم چنان وجود دارد و ظرفیت تولیدیدرازمدت خاک کاهش یافته است.‏ ما اکنونباید با یک « انقالب تازه سبز«‏ براساس بیوفن آوری مقابله کنیم چون این کار،‏ موجبافزایش نابرابری خواهد شد.‏افسانه ۶: ما به واحدهای تولیدیخیلی بزرگ نیازمندیم.‏واقعیت،‏ زمین داران بزرگ که اغلببهترین زمین ها را کنترل می کنند،‏ بخشعمده این زمین ها را عاطل می گذارند.‏ نظامهای کشاورزی غیر منصفانه زمین هایکشاورزی را در اختیار غیر کارآمد ترینتولید کنندگان باقی می گذارد.‏ بعکس،‏ تولیدکنندگان کوچک،‏ بطور نمونه وار از هرهکتار حداقل ۴ یا ۵ برابر محصول برداشتمی کنند،‏ از جمله به این خاطر که زمین شانرا بطور فشرده تری مورد استفاده قرار میدهند و بعالوه از نظام های تولیدی پایدارو بهم پیوسته استفاده می کنند.‏ بدون امنیتمالکیت،‏ چندین میلیون کشاورزان اجارهنشین درجهان سوم،‏ انگیزه ای برای سرمایهگذاری برای بهبود کیفیت زمین،‏ آیش گذاشتنزمین برای حفظ بازدهی آن در درازمدتو کشت محصوالت گوناگون،‏ ندارند.‏ بههمین خاطر،‏ تولید مواد غذائی در آینده باخطر روبروست.‏ از طرف دیگر،‏ بازتوزیعزمین به نفع تولید است.‏ به استناد تاریخ،‏پی آمداصالحات ارضی کامل و هم جانبهافزایش چشمگیر تولید درکشورهائی چونژاپن،‏ زیمبابوه و تایوان بود.‏ یک بررسیبانک جهانی برآورد می کند که اگر زمینهای شمال برزیل را به واحدهای کوچکتربین کشاورزان تقسیم کنند،‏ تولید ۸۰ درصدافزایش خواهد یافت.‏افسانه ۷: بازارآزاد به گرسنگی پایانخواهد داد.‏واقعیت،‏ متاسفانه این دیدگاه « بازارخوباست و دولت بد«‏ هیچ گاه نمی تواند بهعلل ریشه ای گرسنگی بپردازد.‏ این موضعگیری قشری باعث گمراهی ما می شود کهفکر کنیم یک جامعه می تواند بین این دوانتخاب کند در حالی که همه اقتصادی هایروی زمین ترکیبی از بازار و دولت را برایتخصیص منابع و توزیع کاالها به کار میگیرند.کارآئی بی نظیر بازار فقط درشرایطیمی تواند به حذف گرسنگی منجر شود کهقدرت خرید به گسترده ترین حالت بین مردمصفحه 77مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 78توزیع شده باشد.درنتیجه همه کسانی کهبه مفید بودن بازار باوردارند و در ضمنضرورت پایان بخشیدن به گرسنگی را هممی پذیرند باید به جای تشویق بازار بررویمصرف کنندگان تمرکز نمایند.‏ دراین مهمدولت نقش مهمی دارد تا از تمایل به تمرکزاقتصادی از طریق نظام مالیاتی،‏ اعتبارات،‏اصالحات ارضی برای توزیع قدرت خریدبه نفع فقرا،‏ جلوگیری نماید.‏ روندهای کنونیدرراستای خصوصی سازی و کنترل زدائیبدون شک،‏ پاسخ این مشکل نیستند.‏افسانه ۸: جتارت آزاد جواب اینمشکل است.‏واقعیت:‏ این فرمول بندی که تشویق تجارتاز گرسنگی می کاهد به وضوح شکستخورده است.‏ در اغلب کشورهای جهان سومدرحالی که صادرات رشد یافته،‏ گرسنگی نهفقط ادامه یافت بلکه بیشتر شده است.‏ درحالیکه صادرات لوبیای سویا از برزیل بسیاربیشتر شد-‏ برای تغذیه حیوانات در اروپا وژاپن-‏ گرسنگی به جائی رسید که به جای یکسوم جمعیت،‏ اکنون دو سوم جمعیت برزیلگرسنه اند.‏ درشرایطی که اکثریت مردم بهحدی مستمند شده اند که برای خرید آنچه کهبرروی زمین های کشورشان تولید می شودپول به اندازه کافی ندارند،‏ تعجبی ندارد کهکسانی که منابع تولیدی را در این جوامعکنترل می کنند،‏ این منابع را درراستایبرآوردن نیازهای بازارهای پرسود خارجیبکار بگیرند.‏ تولید محصوالت برایصادرات،‏ امکانات تولید مواد اساسی غذائیرا کمتر می کند.‏ به اصطالح قراردادهایتجارت آزاد،‏ از جمله نفتا و سازمان تجارتجهانی،‏ کارگران و تولید کنندگان کشورهایمختلف را دربرابر یک دیگر قرار می دهندتا در یک رقابت « مرگ و زندگی«‏ با همرقابت کنند.‏ درشرایطی که اساس اصلیرقابت هم این است که چه کسی حاضراست برای حقوق کمتر کار بکند،‏ و یاشرایط بهداشتی کمتری داشته باشد،‏ و یادرشرایطی با حداقل استانداردهای بهداشتمحیط زیستی کار بکند.‏ یک نمونه روشناین وضعیت امریکا و مکزیک اند.‏ از زمانتشکیل نفتا،‏ در امریکا،‏ ما با از دست رفتنیک میلیون فرصت شغلی روبرو شده ایمدرحالی که مکزیک هم ۱٫۳ میلیون فرصتشغلی درکشاورزی را از دست داده است،‏و بعالوه گرسنگی در هردوکشور افزایشیافته است.‏افسانه ۹: گرسنه تر از آن هستند کهبرای حقوق شان مبارزه کنند.‏واقعیت،‏ وقتی باتصاویر مردم فقیر کهضعیف و گرسنه اند بمباران می شویم ما ازمجله هفته شماره 24 خرداد 1390درک بدیهیات وا می مانیم که برای کسانیکه منابع کمی دارند،‏ حتی بقا هم به واقعکوشش زیادی می طلبد.‏ اگرفقرا به واقعمنفعل بودند،‏ تعداد کمی ازآنها قادر به بقامی شدند.‏ درسرتاسر جهان،‏ از زاپاتیستا درچیاپاس مزیک،‏ تا نهضت مردم بی زمین درافریقای جنوبی،‏ یعنی هرجا که مردم بدوندلیل عذاب می کشند،‏ نهضت هائی برایتغییر وجود دارد.‏ مردم می توانند اگر بهآنها امکان داده شود،‏ شکمشان را سیر کنند.‏این وظیفه ما نیست که « همه چیز را برایدیگران مهیا کنیم«.‏ وظیفه ما این است کهموانع را از سر راهشان بر داریم.‏ موانعیکهمعموال بوسیله شرکت های غول پیکر ودولت امریکا،‏ و سیاست های بانک جهانیو صندوق بین المللی پول ایجاد می شوند.‏افسانه ۱۰: کمک بیشتر امریکا گرسنگیرا ختفیف خواهد داد.‏واقعیت،‏ بخش عمده کمک های امریکامستقیما به ضرر گرسنگی عمل می کند.‏کمک های خارجی نه این که چیزی راتغییر بدهد بلکه شرایط موجود را بیشترتثبیت می کند.‏ درجوامعی که دولتها تنهابه نخبگان پاسخ گوئی دارند،‏ نه فقط کمکهای ما به گرسنگان نمی رسد،‏ بلکه دقیقا بهنفع نیروهائی است که برعلیه همین مردمعمل می کنند.‏ کمک های ما برای تحمیلسیاست های تجارت آزادوبازارآزاد،‏ تشویقصادرات به زیان تولید مواد اصلی غذائیو هم چنین تامین اسلحه برای دولت هایسرکوبگر به کار گرفته می شود تا در قدرتباقی بمانند.‏ حتی کمک های اضطراری،‏یعنی کمک های نوع دوستانه که تنها %۸کل کمک هاست،‏ عمال موجب ثروتمند ترشدن شرکت های غالت امریکائی می شوددر حالی که به گرسنگان نمی رسد.‏ و حتیبخشی که می رسد،‏ بطور خطرناکی ارزانتر از تولید موادغذائی داخلی در کشورهایدریافت کننده کمک است.‏ بهتر است تا ازکمک های خارجی برای کاستن از سنگینیبدون قید و شرط بدهی خارجی استفاده کنیم.‏چون درواقع،‏ سنگینی بازپرداخت بدهیخارجی است که اغلب کشورهای جهان سومرا مجبور کرده است تا ازهزینه های اساسیبهداشت،‏ آموزش،‏ و دیگر برنامه ها برایکاستن از فقر بکاهند.‏افسانه ۱۱: ما از فقر آنها استفاده میبریم.‏واقعیت:‏ بزرگترین خطری که رفاه اکثریتامریکائی ها را تهدید می کند نه پیشرفتبلکه تداوم نداری گرسنگان است.‏ مزدهایپائین-‏ چه د رکشورهای دیگر و چهدرشهرهای بزرگ خودمان-‏ ممکن استباعث شود که موز،‏ پیراهن،‏ کامپیوتر وغذاهای آماده برای اغلب مصرف کنندگانارزان تر باشد،‏ ولی به شکل و صورتهای متفاوتی ما داریم هزینه گرسنگی وفقر را می پردازیم.‏ فقر تحمیل شده برجهانسوم،‏ درواقع بزرگترین خطری است کهاشتغال،‏ مزد و شرایط کاری امریکائی هارا تهدید می کند.‏ چون شرکت های بزرگمی کوشند درخارج از امریکا کارگرانارزان تری را بکار بگیرند.‏ دریک اقتصادجهانی شده،‏ آن چه که کارگران امریکائیدرخصوص اشتغال،‏ مزد،‏ و شرایط کاریبه دست آورده اند تنها در صورتی می تواندادامه یابد که کارگران در همه کشورها ازوضعیت العالجی اقتصادی رها شده باشند.‏دراینجا-‏ در اقتصاد امریکا-‏ اصالحات نظامرفاهی تعداد بسیاربیشتری از مردم را واردبازار کار می کند که بازار توان جذب شانرا ندارد-‏ درخصوص برنامه های اشتغالآفرینی،‏ یعنی کارکردن با مزدی کمتر ازمیزان حداقل مزد-‏ که روی میزان مزدکسانی که اندکی بیشتر مزد می گیرند فشارمی آورد.‏ شماره روزافزونی از کسانی کهدرحال اشتغال هم،‏ هم چنان فقیرند آنهائیهستند که با مزدهای خیلی پائین شغل تمام یانیمه وقت دارند و نمی توانند برای اعضایخانواده خود غذای کافی و یا سرپناهی تهیهنمایند.‏ اگربه خودمان درباره منافع مشترکمان با فقرای جهان سوم و با فقرائی کهدر کشورخودمان زندگی می کنند،‏ آموزشبدهیم می توانیم بدون این که به آنها ترحمنشان بدهیم با آنها همدردی کنیم.‏ درکوششبرای آزاد کردن فقرااز فشارهای اقتصادیما در واقع،‏ خودمان را هم آزاد می کنیم.‏افسانه ۱۲: برای پایان بخشیدن بهگرسنگی باید از آزادی مان مایهبگذاریم.‏واقعیت،‏ هیج دلیل نظری و یا عملی وجودندارد که بین آزادی،‏ به معنای آزادی مدنیو پایان بخشیدن به گرسنگی تناقضی وجودداشته باشد.‏ اگربه جهان بنگریم ما هیچرابطه ای بین آزادی های مدنی و گرسنگینمی بینیم.‏ و اما یک تعریف بسیار محدوداز آزادی،‏ یعنی آزادی انباشت نامحدوداموال ثروت افزا و بکار گیری آن دارائی بههر شکل وصورتی که می پسندیم،‏ با پایانبخشیدن به گرسنگی تناقض اساسی دارد.‏ولی تعریف دیگری از آزادی که با دورنمایاساسی که اساس این جامعه مارا ساختهاست،‏ یعنی،‏ امنیت اقتصادی برای همه،‏ بهواقع تضمین کننده آزادی ماست.‏ این درکاز آزادی برای پایان بخشیدن به گرسنگیاهمیت اساسی دارد.‏


اقتصادیمقاومت،‏ تنها روزنه امیدبحران اقتصادی،‏ جنبش وال استریت و بازار آزادگفتگوی رحمان بوذری با پرویز صداقت‏»از سقوط مالی تا رکود اقتصادی«‏ درست در شرایطی منتشر شده که بحران اقتصادی نفس والاستریت را به شماره انداختهاست.‏ مقاومت مردمی در سراسر اروپا و آمریکا شکل گرفته و دیگر بدون در نظر گرفنت جنبش تسخیر خیابانها منیتوان بهحتلیل این پدیده نشست.‏ مجموعه مقاالتی که در این کتاب گرد آمده،‏ چنانکه از زیرعنوان کتاب هم بر میآید،‏ ریشههایبحران بزرگ مالی را بررسی میکند.‏ کتاب شامل سه رویکرد مکتب سیسمت جهانی،‏ مکتب مانتلی ریویو،‏ نوکینزیها و نیزدیدگاه دیوید هاروی،‏ اسالوی ژیژک و انور شیخ به بحران اقتصادی ۲۰۰٨ است که تا به امروز نیز ادامه داشته است.‏ پرویزصداقت گردآورنده و مترجم کتاب در انتهای این گفتوگو به خطر مهمی اشاره میکند؛ بروز جنگ برای کمک به برونرفتسرمایه‏ از بحران.‏ خطری که الاقل بنابه جتربه تاریخی منیتوان آن را نادیده گرفت.‏ از صداقت پیشتر کتابهایی همچون‏»ایدئولوژی نولیبرال«،‏ ‏»مارپیچ سرمایه«‏ و…‏ منتشر شده است.‏صفحه 79کتاب حاضر از منظرهای مختلفی بهخنستین رکود بزرگ قرن بیستویکم‏)به بیان انور شیخ(‏ میپردازد؛ رویکردمکتب سیسمت جهانی،‏ دیدگاه مکتبمانتلی ریویو،‏ نوکینزیها و غیره.‏ وجهمتایز این رویکردها در چیست؟تالش کردهام در این کتاب،‏ طیف متنوعی ازدیدگاههای دگراندیش در تحلیل بحران کنونیاقتصاد جهانی ارایه شود.‏ قبل از اشاره بهوجه تمایز،‏ الزم است به وجه اشتراک ایندیدگاهها اشاره کنم.‏ ریشه اصلی دگراندیشیدر اقتصاد به قرن نوزدهم و شکلگیریدوگانه ‏»اقتصاد سیاسی«‏ در برابر ‏»علماقتصاد«‏ بازمیگردد.‏ جریان مخالفارتدوکسی و راستآیینی در نظریه اقتصاد،‏مخالفان و ناراضیان از جریان اصلی علماقتصاد را دربرمیگیرد.‏امروز جریان مخالف اقتصاد ارتدوکس کهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390میتوان آن را جریان دگراندیش یا دگرآیین)Heterodox( خواند اصطالحی جاافتادهدر میان پژوهشگران عرصه اجتماعی استو طیفی رنگارنگ از اقتصاددانان نهادگرا،‏مارکسی و پساکینزی را شامل میشود.‏از دهه ۱۹۹۰ به این سو برای نامیدن این طیفمتنوع فکری بیشتر از عنوان ‏»دگراندیش«‏استفاده شده است.‏ توسعه رویکردهایاقتصادی دگراندیش با شکست فاحش اقتصادنولیبرالی در سالهای اخیر شتاب پیدا کردمثال امروز در حدود ۱۴۰ نشریه دانشگاهیبا رویکرد دگراندیشانه منتشر میشود و دههانشریه دیگر نیز با چنین رویکردی اما بازبانی سادهتر مفاهیم منتقدانه این دیدگاهها راترویج میکنند.‏ همچنین هزاران اقتصادداندر سرتاسر جهان مشترک خبرنامه علماقتصاد دگراندیش هستند که از سال ۲۰۰۴منتشر شده است.‏ بنابراین،‏ وجه اشتراکاین رویکردها آن است که همگی منتقد نظامبازارند و نولیبرالیسم افراطی دهههای اخیررا عامل بروز رکود بزرگ کنونی میدانند.‏اما در مورد وجه تمایز این دیدگاهها نخستباید رویکرد نوکینزی استیگلیتز و کروگمنرا از سایر دیدگاهها تفکیک کرد.‏ سیاستهایپیشنهادی اینان اساسا در چارچوب سنتکینزی سوسیالدموکراتیک قرار دارد درحالی که سایر دیدگاهها از منظری رادیکالبحران کنونی را تبیین میکنند.‏نزدیکترین نگاه تحلیلی به رویکردنوکینزی،‏ مکتب مانتلیریویو است.‏ البته درارایه بدیل،‏ این رویکرد بهغایت رادیکالتراست.‏ اما از منظر نوع نگاه به بحران،‏ تحلیلبحران از دیدگاه کممصرفی و نیز تاثیرپذیریاز کینز و نیز دیدگاههای کینزگرایانی مانندهایمن مینسکی در تحلیل رشد سرمایه مالی،‏خاستگاههای فکری مشابهی با رویکردکینزی دارد.‏


80صفحه مشابهعناصر رویکردها این همه در البته،‏ خاصیوجوه بر هرکدام ولی هست.‏ تحلیلی جهانیسیستم رویکرد مثال دارند.‏ تاکید سیستمی تاریخی تحلیل منظر از بیشتر سرمایهانباشت درازمدت چرخههای و بههژمونیک تغییرات و جهانی مقیاس در متأثرنگاه ضمن هاروی میکند.‏ نگاه پدیده وسرمایه انباشت درازمدت چرخههای از موانعبر چارچوب،‏ این در مالی بخش رشد سرمایه،‏میگوید و دارد تاکید سرمایه گردش کهجوامعی تمامی کالبد در که است خونی گاهیدارد؛ جریان میخوانیم سرمایهداری وقتیو سیالب.‏ همچون گاه و قطره یک مثل گردشمانند میشود،‏ مختل سرمایه گردش جامعهکالبد کارکرد انسان،‏ بدن در خون میسازد.‏مختل را سرمایهداری اقتصادعلم در دگراندیش رویکردهای از ‌ چارچوباین در اتریشی مکتب مگر گفتید،‏ مکتباز صحبتی چرا پس نمیگیرد،‏ قرار نیست؟اتریشی ظاهرااتریشی مکتب مهجور گرایش استوطنی نولیبرالهای کشف جدیدترین وپرونده نشریاتشان در دایما اکنون که شرایطیدر میکنند.‏ منتشر برایش ویژهنامه آموزههایتجویز و توصیه دهه دو که بهشیکاگو مکتب اقتصادی درسنامههای دراقتصادی کنونی فالکتبار وضعیت انجامیدهجهانی و منطقهای و ملی سطح انفجارشرف در دنیا میرسد نظر به و بدینظری گریزگاه اتریشی مکتب است،‏ کهچرا نمیرسد نظر به نولیبرالها برای آموزههایهمان مخالفخوان ظاهری با میکند.‏تکرار را نولیبرالی بهرا دگرآیینی پیشین سوال به پاسخ در نظردر ترقیخواهی مترادف ضمنی طور گرایشیاتریشی مکتب آنکه حال گرفتهام.‏ ارتجاعیبهغایت آن غالب وجه در که است گرایشهایمیان در را آن برخی اگر است.‏ سبببه بیشتر میدهند قرار دگراندیش نگرشو مکتب این قیاسی روششناسی کهاست اقتصادی تحلیلهای در آن ‏»کانتی«‏ و تجربی استقرایی روششناسی مقابل در قراردانشگاهی اقتصاد پوزیتویستی دیدگاه دارد.‏وپیشینی حقیقتهای اتریشی مکتب آنچه اما میکندتعریف a( priori( تجربه بر مقدم واقعدر قیمتها،‏ نظام و مالکیت حقوق یعنی مقطعیدر که هستند تاریخی پدیدههای امر چیرهانسانی حیات و جامعه بر و شدند زاده مکتبفکری پدران اصطالح به شدند.تعریف حقوقشمردن محترم هایک،‏ مانند اتریشی دولتسوی از آن به تعدی عدم و مالکیت 1390خرداد 24 شماره هفته مجله افراطیترینبه گرایش این است.‏ ‏)حداقل(‏ یعنیبازارهاست.‏ گذاشتن آزاد طرفدار وجه داشتپی در را مالی سقوط که چیزی همان سقوطاز بعد میکنند توصیه که تفاوت این با بهرا چیز همه باید کند.‏ مداخله نباید دولت برایبازار نامریی دست واگذارد.‏ بازار ازاقتصاد ناجی که است قدیسی همچون آنان بهخاطر این به را قدیس واژه است.‏ بحران حرمتیبازار برای گروه این که میبرم کار قادرماورایی نیرویی با که قایلاند قدسی کند.‏حل را اقتصادی معضالت است تاکیدباید اتریشی مکتب ادعاهای به پاسخ در قدسیحقیقتی جامعه بر بازار چیرگی که کرد سرمایهداریو نوزدهم قرن پیآمد و نیست نهادیچنین درازمدت حیات و است لیبرال طبیعیو انسانی سرشت انهدام مستلزم سوییاز میان مصالحه میشود.‏ جامعه وسرمایه دیگر سوی از و سرمایه و کار امکانپذیرتاریخی درازمدت افق در طبیعت دربدیل دو تنها که روست همین از و نیست سرمایهانقیاد از رفتن فرا یکی داریم پیش سرمایهکه بربریتی به بازگشت دیگری و بدمینهد.‏ بشر فراروی طبیعت انهدام با چهرهمهمترین هایک،‏ کنیم یادآوری نیست دوراندر که است کسی همان مکتب،‏ این ویاز دفاع در شیلی در پینوشه دیکتاتوری شکلدیکتاتوری شاید که بود کرده اظهار باشد.‏دورانگذار برای سیاسی مناسب حوزهدر حتی که اتریشی مکتب متأسفانه مهجورگرایشی نیز غربی دانشگاهی مددبه تنها و است کمطرفدار بهشدت و افراطیراستگرایان مالی کمکهای حزبافراطی جناحهای برخی و ثروتمند خودحیات به توانسته آمریکا جمهوریخواه ‏ژورنالیستهابرخی جدید قبلهگاه دهد ادامه استدهه سه که شده وطنی اقتصاددانان و ایدههایو ساختاری تعدیل برنامه مدافع برابردر اکنون و بودهاند جهانی بانک رکودو بحران عریان و سخت واقعیت بگویند.‏ندارند هیچ اقتصادی بنگریماخیر بحران به که منظری هر از مالیرکود متفقالقولند:‏ نکته یک در همه رکودساختاریترین و عمیقترین ۲۰۰٨ حتیجنبهها برخی از که است اخیر دهههای نظاممیزند.‏ پهلو آمریکا ٣۰ دهه رکود به ازمیتواند چگونه و آیا جهانی سرمایه برد؟در به‏ سالم جان سقوط ورطه اقتصادیبحران و رکود وجود صرف البته،‏ درستنمیانجامد.‏ سیستم سقوط به ضرورتا قابلکنونی نظم و موجود وضع که است ازرفتن فراتر برای اما نیست،‏ استمرار اینگفتن داریم.‏ ‏»بدیل«‏ به نیاز موجود نظم مبارزاتیپویش جریان در خود بدیل که هم ازمهمی بخش حاوی هرچند میگیرد شکل ایناز نیست.‏ راهگشا بهتنهایی است واقعیت نبایدرا آن طراحی و بدیل به اندیشیدن رو تجاربآنکه خصوص به کرد.‏ فراموش گذاشتهایم.‏سر پشت را بیستم قرن گرانبهای موجودنظم برابر در بدیل سه بیستم،‏ قرن در روسیهانقالب که بدیلی نخست،‏ کرد.‏ علم قد سوسیالیستیکشورهای بهاصطالح بعد و کردند.‏طراحی سرمایهداری برابر در کشورهایدر سوسیالدموکراسی بدیل دوم جنبشهایبدیل سوم و سرمایهداری کانونی پیرامونی.‏کشورهای استقاللطلبانه هرشکست سالهای ۱۹٨۰، و ۱۹۷۰ دهه دو بهاصطالحقدرتگیری و ظهور و بدیل سه بدیلهااین‏ همه بود.‏ نولیبرالی ضدانقالب شیرینپیآمدهای و دستاوردها تمامی بهرغم کرد،‏فهرست برایشان میتوان که تلخی و ناکامپایدار قابلاتکای نظام یک ساخت در ماندند.‏۱۹۷۰دهه از که سوسیالدموکراسی بدیل اقتصاددر ساختاری تورمی رکود گرفتار قرارمردمی مطالبات برابر در بود،‏ شده طلبعدالتطلبانهتر سیاستهای که داشت اینبرآوردن از ناتوان عمل در و میکردند بدیلاین شکست شاهد سرانجام و بود نیازها کهشدیم نوظهوری و جدید راست برابر در جهانیسیاست عرصه یکهتاز ٨۰ دهه از بود.‏شده نآ رادیکال بدیلهای پیآمد تلخترین جایگزیننظام ساخت در همه که بود سلسلهمراتببر مبتنی نظاماتی عمل در راجدیدی سلسلهمراتب و آوردند پدید دوگانهکردند.‏ کهنه سلسلهمراتب جایگزین کشورهایدر مردم و نومونکالتورها مسلططبقه وشکلگیری سابق،‏ سوسیالیستی بهکه کشورهایی در نظامی بوروکرات طیرا غیرسرمایهداری رشد راه اصطالح غیردموکراتیک،‏نظامهایی در میکردند حافظهاز هیچگاه که است تلخی واقعیت نمیشود.‏پاک تاریخ منگمان شما سوال به پاسخ در بنابراین،‏ قابلموجود وضع تردید بدون که است این معنیبدان ضرورتا این اما نیست.‏ استمرار آیندهداریم.‏ رو پیش بهتری آینده که نیست کهقابلاتکاست بدیلی ساختن گرو در بهتر کهرا گوناگونی تضادهای و منازعات بتواند جملهاز هستیم،‏ شاهد جهانی پهنه در امروز راهکاریو دهد تقلیل را طبقاتی تضادهای کنونیاکولوژیک بحران بر غلبه برای باشد.‏داشته


صفحه 81کتاب شما دست بر قضا در دورهای از بحراندامنگیر و فزاینده اقتصادی و مالی منتشرشده که این بحران وارد فاز جدیدی از حیاتخود شده است؛ شکلگیری جنبش اعتراضیضدوالاستریت در آمریکا و سراسر اروپا.‏با اضافهکردن این عنصر به معادالت بحرانچه افقهای جدیدی پیشروی ما گشودهمیشود؟اکنون مقاومت مردمی گستردهای برایمقابله با ریاضتهای اقتصادی در جریاناست.‏ برای اولین بار در تاریخ است که اینمقاومت گستره جغرافیایی چنین فراگیریدارد:‏ از یونان تا والاستریت،‏ از میدانتحریر در قاهره تا دانشگاههای شیلی درآمریکای التین.‏شاهدیم که سه دهه سرکوب و تحمیقنولیبرالی دیگر قادر به ادامه حیات نیست.‏بستههای نجات مالی در عمل تنها به نفعبانکها و سرمایههای بزرگ مالی عملکردند و قادر نیستند بحرانی را که ریشهدر ساختارهای اقتصادی اجتماعی و فقدانتقاضای موثر دارد،‏ حل کند.‏در هر عرصهای که به موضوع نگاه کنیممقاومت تنها روزنه امید است که میتواندافقهای جدیدی پیش روی جنبش اعتراضیبگشاید.‏ چرا که با محدود شدن هر چه بیشترقدرت نهادهای انتخابی در سیاستگذاریاقتصادی،‏ دولتها در کنترل سرمایه مالیامکانات بسیار محدودی دارند.‏ جنبش تسخیروالاستریت و جنبشهای اعتراضی مردم بهخصوص در جنوب اروپا تا همین امروزدستاوردهای بسیاری داشته است.‏ البتهدولتها از سیاستهای ریاضتطلبانه دستنکشیدهاند.‏ اما این جنبشها روزنهای از امیدبر ما گشودند زیرا نشان دادهاند که همانعنصر تعیینکننده و سرنوشتساز همیشگیبار دیگر در صحنه حضور یافته است:‏مردم و طبقات فرودست.‏تنها در صورتی میتوان به آینده امیدواربود که این خیزشهای اجتماعی همچنانهدفمندانه استمرار داشته باشد.‏ در خیابان،‏در محیط کار،‏ در دانشگاه،‏ در تمامیعرصههای تعامل اجتماعی باید مقاومت راسازماندهی کرد.‏‌ با توجه به انتشار کتاب نکته دیگری را نیزمدنظر دارید؟مایلم در پایان به نکته مهمی اشاره کنم که درکتاب آمده است.‏ هشداری مهم را در البهالینوشتههای نویسندگان میبینیم.‏ یکی آنجاکه والدن بللو در مقاله آغازین کتاب که درنخستین روزهای پس از سقوط والاستریتمجله هفته شماره 24 خرداد 1390نوشته شده،‏ چنین مینویسد:‏ ‏»آیا اقتصادآمریکا به حباب سوداگرانه دیگری نیازدارد که خود را از بحران خارج سازد؟ واگر چنین است،‏ حباب سوداگرانه بعدی ازکجاست؟ برخی میگویند مجتمعهای نظامیصنعتی یا سرمایهداری فاجعه‏ که نائومیکالین درباره آن مینویسد،‏ خاستگاه حباببعدی است.«‏در تحلیلی از منظری دیگر انور شیخمینویسد:‏ ‏»جنگ شکل ویژهای از بسیجاجتماعی در خدمت افزایش تولید و اشتغالاست.‏ در چنین رویدادی،‏ بخشی از اشتغالبه دست آمده،‏ ناشی از تقاضا برای تسلیحاتو کاالها و خدمات کمکی و تقاضا برایدیگر اقالمی است که به نوبه خود حاصلآن هستند.‏ اما بخش دیگر اشتغال مستقیمدر نیروهای مسلح،‏ ادارات دولتی،‏ امنیتی،‏نگهداری و بازسازی تسهیالت عمومی وخصوصی و جز آن است…‏ بنابراین پرسشزمانه ما این است که آیا قادر خواهیم بوداز بسیج اجتماعی برای مقابله با پیآمدهای‏»رکود بزرگ«‏ بدون درگیرشدن در جنگبرخوردار باشیم؟ این پرسشی جهانی است،‏زیرا بیکاری،‏ فقر و تخریب محیط زیستبهتمامی جهانی است.«‏تأکید و نگرانی پایانیام این است که به نظرمیرسد اکنون خطر بروز جنگهایی برایکمک به برونرفت سرمایه‏ از بحران بیشاز هر زمان دیگری احساس میشود.‏در روزنامه شرق منتشر شدچهار بحراننظام معاصرسرمایهداریجهانیویلیام ک.‏ تبترجمه:‏ پرویز صداقتاشارهی مترجمویلیام تب،‏ متخصص اقتصاد سیاسی وعلوم اجتماعی،‏ استاد ممتاز کویینز کالج ونویسندهی چند کتاب مهم در زمینهی اقتصادسیاسی و جهانیسازی است.‏ از جمله آثاروی عبارتند از:‏حاکمیت اقتصادی در عصر جهانیسازی]۱[)۲۰۰۴(شرکای نابرابر:‏ بحثی مقدماتی دربارهیجهانیسازی )۲۰۰۲(]۲[فیل غیراخالقی:‏ جهانیسازی و توسعهیسرمایهداری در اوایل سدهی بیستویکم]۳[)۲۰۰۱(تجدید ساختار اقتصاد سیاسی:‏ تقسیم بزرگدر اندیشهی اقتصادی )۱۹۹۹(]۴[نظام ژاپنی پس از جنگ:‏ اقتصاد فرهنگی ودگرسانی اقتصادی )۱۹۹۵(]۵[شکست بزرگ:‏ نیویورک و بحران مالیشهری )۱۹۸۲(]۶[اقتصاد سیاسی گتوی سیاه )۱۹۷۰(]۷[مقالهی حاضر برگرفته از سخنرانی ویدر آوریل ۲۰۰۸ در کیپ تاون در افریقایجنوبی در همایشی با عنوان ‏»پیوستگی وگسست سرمایهداری در افریقای جنوبی پساز آپارتاید«‏ است.‏ در این مقاله،‏ تب بر چهارحوزهی بحران در سرمایهداری معاصراشاره دارد:‏ بحران مالی،‏ بحران هژمونیامریکا،‏ بحران پیدایش کانونهای جدیدانباشت سرمایه و در نهایت بحران منابع وزیستمحیطی.‏ وی سیاستهای پیشنهادشدهدر ‏»توافق واشنگتن«‏ را شکست خوردهارزیابی میکند و شکلگیری بدیلی بر اساس


82صفحه برجهانی سیاسی اقتصاد ساختار تجدید راجنوب کشورهای و مردم منافع اساس میداند.]‏‎۸‎‏[‏ضروری اقتصادجنبههای آن بررسی به مقاله این برایامیدوارم که میپردازد جهانی سیاسی تغییربرای ترقیخواه جنبشهای و دولتها مقاله،‏این در باشد.‏ آگاهیبخش جهانی توسعهیکنونی شرایط فرصتهای و موانع حوزهیچهار تحلیل با جهانی سرمایهداری سرمایهداریجهانی معاصر نظام در بحران تنهاحوزه‏ چهار این میشود.‏ ارزیابی نیستندمعاصر شرایط در تناقضزا عناصر هستند.‏آنها مهمترین من نظر به اما کهاست مالی آشفتگی مسئله نخستین وشده آن به مبتال متحده ایاالت اقتصاد بحرانیاین است.‏ داشته فراگیری تاثیرات انگلیسی امریکایی اصلی جریان که است تشخیصمیسازد.‏ بیاعتبار را اقتصاد علم سرمایهداریبحران این که نیست این من سرمایهداریبحران که این برای است.‏ بلکهشود،‏ عمیقتر بسیار باید تنها نه باشد بایدسیستمی شکستی مثابه به آن تاثیرات مهمتر،‏همه از شود.‏ درک محسوستر راآن تبیین توان که است حزبی تشکیل بحرانهاییچنین چهطور که باشد داشته استسرمایهداری کارکرد طبیعت ذات در بدیلیبه الهامبخشیدن توان حال عین در و داشتهجنبشی بسیج برای سوسیالیستی درنژادی تبعیض به که دست آن از باشد مورداین بدون داد.‏ خاتمه جنوبی افریقای تنهاپرالتهاب و عمیق بحرانی حتی اخیر،‏ نهاست،‏ سرمایهداری اصالح برای فرصتی آن.‏برداشتن میان از رهبریبه امپریالیسم بحران دوم بحران جنگهایاثر بر هم که است امریکا همو رژیمها تغییر هدف با خودخواسته برابردر موثر روزافزون مقاومت سبب به ماکه تجاریای نظام و بینالمللی مالی نظام اعتبارمینامیم واشنگتنی توافق عنوان با بهنولیبرالیسم است.‏ داده دست از را خود آوردهبار به که بیشماری زیانهای سبب لحاظبه اکنون میآورد بار به همچنان و نقطهیاست.‏ دفاعی موضع در ایدئولوژیک درقدرت جدید کانونهای رشد بحران سوم سرمایهدارینظام اقمار که است مناطقی آوردهپدید مسئله این که تنشهایی و بودند کهکشورهایی مانور برای که امکانی و ایجادهستند امریکا از گسست خواهان مربوطبحران حوزهی چهارمین است.‏ کرده نامتوازنتوزیع منابع،‏ از استفاده به استرشدی الگوی و زندگی،‏ ضرورتهای جنبشهایجا این در نیست.‏ پایدار دیگر که وجنوبی افریقای در مردمی اجتماعی 1390خرداد 24 شماره هفته مجله درمقاومت برای اصلی فعاالن دیگر جاهای فردگراییتحمیل و خصوصیسازیها برابر سرکوبشدگاناغلب برای که است افراطی داشتههمراه به فاجعه استثمارشدگان و است.‏مالی]‏‎۹‎‏[‏بحران و مالیگرایی یکم.‏ بحران سقوطکه خسارتی میزان از آگاهی برای منتظرباید همچنان میآورد پدید کنونی مالی بودهچشمگیر زیان این کنون تا اما ماند،‏ مسئلهیسیستمی،‏ بحران سطح در است.‏ واقتصادی هزینههای که نیست آن تنها مهم سویاز پرداخت بر مبتنی که نجاتی عملیات بلکهدارد،‏ هزینه قدر چه است مالیاتدهندگان میتواندمالی سرمایهداری آیا که است این ستوننویسولف،‏ مارتین کند.‏ حفظ را خود مینویسدتایمز«،‏ ‏»فایننشال اقتصادی ارشد مدیریتی‏»سرمایهداری از سرمایهداری که جهانیمالی سرمایهداری به بیستم قرن نیمهی فاستر،‏بالمی جان است.«]‏‎۱۰‎‏[‏ یافته جهش ‏»هرچندمیگوید ریویو«‏ ‏»مانتلی سردبیر یافتهتغییر مالیگرایی نتیجهی در سیستم این جدیدیتلفیقی مرحلهی به مالیگرایی است،‏ انجامیدهسرمایهداری انحصاری عصر از انحصاری‏“سرمایهی را آن میتوان که است استبوده قادر مالیه نامید.«]‏‎۱۱‎‏[‏ مالی”‏ درکه را اقتصادی تولیدی،‏ سرمایهداری که کهاست خدماتی و کاالها تولیدکنندهی عمل کند.‏تجدیدساختار میکنند،‏ مصرف مردم مازادجدید شکل به مالی سرمایهداری این تولید،‏فرایندهای در که را بیشتری چه هر نظامپیرامون آنچه در که کانون،‏ در تنها نه میدهد.‏اختصاص خود به است،‏ بوده جهانی درمالی بخش شرکتهای سود کلی،‏ طور به معادلکه را ۲۰۰۴ سال در امریکا اقتصاد آنو بگیرد نظر در بود دالر میلیارد ۳۰۰ داخلیصنایع سود دالر میلیارد ۵۳۴ با را ازدرصد ۴۰ حدود کنید،‏ مقایسه مالی غیر مالیبخش در داخلی شرکتهای سود کل تنهاپیش سال چهل شرکتها این است.‏ بوده داشتنداختیار در را سود کل از درصد ۲ درمالیگرایی رشد روشن نشانهی این و بخشکه این است.‏ امریکا سیاسی اقتصاد اختیاردر را اقتصاد بقیهی کنترل اهرم مالی اولویت‏تحمیل قدرت از واقع در و میگیرد آسیبپذیرشرکتهای بدهکاران،‏ بر خود تحولیهم میشود برخوردار دولتها و همچناناست.‏ سیاسی تحولی هم و اقتصادی خواهانمییابد،‏ رشد مالی بخش قدرت که هرچهرشد تا میشود بیشتر مقرراتزدایی نظامثبات و سازد امکانپذیر را خود بیشتر میافکند.‏خطر به را اقتصادی بزرگتر پولجادویی مدار مالیه که میرسد نظر به پولآن در که آورده وجود به را پول تولیدکه آن بدون میشود زاده پول از صرفاً‏ فرضباشد.]‏‎۱۲‎‏[‏ داشته دخالتی آن در واقعی ومالی اهرم انباشت جدید راز که میشود باداراییهایی خرید که است ریسک مدیریت ریسکیهرچند میکند وعده را باالتر بازده کهپولی استقراض و دارد همراه به باالتر دفعاتبه دارد شرکت سهام در سرمایهگذار مواردیدر یا ۳۰ ۲۰، ۱۰، شاید متعدد وقتیمیسازد.‏ امکانپذیر برابر ۱۰۰ حتیدارد،‏ وجود بزرگی مالی اهرم چنین سودمیتواند ارزش در مختصر افزایشی باکند.‏ ایجاد اولیه سرمایهگذاری در بسیار میتوانرا پول جهانی،‏ بازارهای به توجه وامژاپن ین در ناچیز بهرهی نرخهای با مالیداراییهای باالی بازدهی در و گرفت وانواع و بنجل،‏ قرضهی اوراق امریکایی،‏ کرد.‏سرمایهگذاری مشتقهها اقسام میرود،‏باال داراییها ارزش که مادامی اوراقدر رهنی وامهای سبد در خواه بدهیهااز مجموعهای پشتوانهی به بهادار فرآوردههاییدر خواه و وامها]‏‎۱۳‎‏[‏ و پولمیتوانند سرمایهگذاران غریبتر،‏ تشویقرا دیگران کار این بسازند.‏ زیادی قیمتو کنند تقلید آنان راهبردهای از میکند فزایندهیارزش ببرند،‏ باال را داراییها برایبیشتر وامگیری امکان داراییها این و میسازد امکانپذیر را داراییها خرید مارپیچیدر میبرد،‏ باال را داراییها بهای سرانجامکه میشود تولید حبابهایی فرارونده استانباشتی راهبرد مالیگرایی میترکد.‏ بحرانیمالی،‏ بازارهای شکست با نهتنها که رامتحده ایاالت که است آورده پدید حاد دادهقرار فقیر کشوری همانند موضعی در خارجیوامدهندگان به که کشوری است مییابد،‏کاهش پولش ارزش است،‏ بدهکار استنخبگان نفع به تجاریاش سیاستهای درخواستمالیاتدهندگان از دولتش و تجدیدرا مالی نظام تا دارد بیشتر پرداخت معافیتهایکه حال عین در کند،‏ سرمایه شرکتهایو ثروتمندان برای بیشتر مالیاتی میکند.‏ایجاد بزرگ اشارهسمی بدهی اوراق به بحثها اغلب در رشدمالیگرایی اصلی جنبهی اما میشود،‏ اعظم‏)بخش دولتی بدهی است:‏ بدهی خود بخشششهایو نظامی مخارج حاصل آن شرکتهابرای ‏»انگیزهها«‏ سایر و مالیاتی بدهیاقسام و انواع است(،‏ ثروتمندان و انفجارشرکتها.‏ بدهی و مصرفکننده،‏ بخشیدهقدرت اقتصادی به بدهی خلق دارد.‏قدرتمند رکودی گرایشهای که کهاست آن طبقاتی جامعهای عدمعقالنیت درمیآورند دست به شرکتها که سودهایی طوربه جامعه و مردم که چیزهایی تولید


83صفحه هستندآن خواستار و نیازمندند بدان کلی قدرتزیرا نمیشود،‏ مجدد سرمایهگذاری شدهداشته نگه محدود کارگر طبقهی خرید کهرا مالیاتهایی شرکتها در ثروتمندان و مطلوبکاالهای ارائهی برای دولتی بخش نمیکند.‏پرداخت دارد نیاز بدان عمومی وجودتولید ظرفیت در مازاد سرمایهگذاری درکه نامعقولی اجتماعی ساختار در که دارد پشتوانهیبا تقاضای موثر تقاضای تنها آن بهرهبرداریآن از نمیتوان است خرید نیازهایعدمتامین بطن در تولید مازاد کرد.‏ درکه است سیستمی مشخصهی اجتماعی،‏ بهکارگران روی بر فشار اعمال به جا همه نتیجهیدر دستمزدها ساختن کمتر منظور قراردر آن توان و سرمایه طبقاتی قدرت میپردازد.‏یکدیگر برابر در کارگران دادن و میکند تولید سرمایه که را مازادی نمیتوان اختصاصتولید به میدهد اختصاص خود به کهمیرود مالی سوداگری به مازاد این داد،‏ میشودسوداگرانهای حبابهای جذب آن در و بینظمی و میکند سقوط نهایت در که میگستراند.‏اقتصاد سرتاسر در را آسیب ایاالتبوش،‏ جمهوری ریاست دوران در ازرا خود صنعتی مشاغل یکپنجم متحده مالیگراییاز بخشی نیز این و داده دست کاهشدستمزدها است.‏ جهانیسازی و شدند،‏کمتر بازنشستگی مزایای شدند،‏ داده وکارگران بر بهداشتی مراقبتهای بار ناگزیرکارکنان شد،‏ تحمیل آنان خانوادههای دوبارهبازگشت و اخراج یا پارهوقت،‏ کار از وشدند،‏ موقت«‏ ‏»کارگر عنوان با کار به کهبود آن منظور به همه این آن مانند هنگفتیبدهیهای و یابد تحقق سود اهداف استقراضسبب به شرکتها که شود تامین دامنهیگسترش مالی تامین برای گسترده بیشتریافراد بودند.‏ آن بار زیر مالکیتشان نگرانو دارند موقتی یا پارهوقت کار کهمیبینند آنان هستند.‏ فرزندانشان آیندهی و بزرگ شرکتهای سیطرهی در دولتشان است.‏ثروتمندان زیرادارد توجیهی مردمی گستردهی بدبینی اکثریتچشمانداز هم با تعامل در روند سه میسازد.‏نومیدکننده امریکا کارگران تولیدمستمر جهانیسازی روند نخستین دستمزدهایبرابر در خدمات و کاالها دررا کمتر مهارت با کار است.‏ کمتر عالوهداد.‏ انجام ارزانتر میتوان جا همه محدودیتیدیگر تحصیالت میزان این،‏ بر راکارها از بسیاری و نیست مشاغل برای درتحصیلکرده کارگران طریق از میتوان جهاننقاط سایر و شرقی اروپای چین،‏ هند،‏ کارگرهر بازده فنآوری دوم،‏ داد.‏ انجام کارگرهر که معنا بدین میدهد،‏ افزایش را 1390خرداد 24 شماره هفته مجله برایتقاضا وقتی و کند تولید بیشتر میتواند گسترشآنها بهرهوری از سریعتر تولید اینما هست.‏ نیاز کمتری کارگر به نیابد،‏ فوالدو خودرو مانند پایه صنایع در را کارگراناز بسیاری شمار زمانی در که میبینیم.‏بودند مشغول کار به آن در تولیدی عمدتاً‏مییابد گسترش که مشاغلی سوم،‏ و غیراتحادیهای مکدونالدی،‏ شغلهای حملهیبهعالوه،‏ هستند.‏ ناچیز پرداخت با اتحادیهیانحالل از که اتحادیهها به بیامان زماندر هوایی ترافیک کنترلکنندگان ازاستفاده برای سابقهای شد آغاز ریگان اعتصابهاشکستن برای جایگزین کارگران به مالکان توانایی از بگذریم کرد،‏ ایجاد را کارگری]‏‎۱۴‎‏[‏ روابط ملی هیئت تبانی سبب کارگران.‏اخراج برای انگلیسی امریکایی تخصص میشود فرض اینمستمر رونق مالی امور زمینهی در کشورهااین میکند.‏ تضمین را اقتصادها خودشاناقتصاد در مالیگرایی رشد در که هنگفتمقادیر خلق با بودهاند،‏ پیشگام ونظام و میراند پیش به را رشد بدهی حالدر جهان دربارهی خود مالی قوانین بینالمللیصندوق وساطت به را توسعه بدینو میکند،‏ تحمیل جهانی بانک و پول دررا خود مالی عملیات سرمایه ترتیب گسترشنوظهور بازارهای بهاصطالح والاستریتسقوط شاهد ما اکنون میدهد.‏ صندوقهایکه هستیم شگفت رویداد این و سایرو کشوری]‏‎۱۵‎‏[‏ سرمایهگذاری خارجی امپراتوریستونهای باید سرمایهگذاران تحوالتاین دهند.‏ نجات را امریکا مالی اینکنیم؟ درک باید چهگونه را تناقضآمیز مسئلهاین است الزم است.‏ سیاسی مسئلهای آندر که اقتصادی موضوعات سایر مانند را بیشمارافرادی هزینهی به اندک نخبگانی آنراهحل دهیم.‏ توضیح میشوند ثروتمند اینهمچنان آنها بگذاریم چهطور که نیست چهگونهکه است آن بلکه دهند انجام را کار نتوانندآنان که کنیم تحمیل اجتماعی نظارتی کنند.‏چنین رسمی،‏اپوزیسیون که اینجاست در اروپادر و دمکرات حزب امریکا در سهدیگر جاهای در و سوسیالدمکراتها اساسیپذیرش با راهسومی جانبهگرایان میاندر را خود محبوبیت سرمایه قدرت کارگرطبقهی میدهند.‏ دست از کارگران وکند دفاع خود منافع از است درصدد اگر استثماروعدهی تنها که اجتماعی مناسبات اکنوندهد،‏ تغییر میدهد را آینده در بیشتر خودضدسرمایهداری احزاب خلق با باید چپحزب تشکیل در کند.‏ سازماندهی را چپجناح از بسیار فاصلهی که آلمان نمونهیدارد،‏ آلمان سوسیالدمکراتهای بدلکه میبینیم را حزبی چنین از موفقی میشود.‏کشور آن سیاست در نیرویی به داد،‏خواهیم مقاله این ادامهی در که همچنان طوالنیترینبا قارهای التین،‏ امریکای در زا تودهها نولیبرالیسم،‏ ویرانگری تجربهی گوناگوندرجات به که چپ حزبهای انواع اجتماعیمناسبات از گسست وعدهی میکنند.‏حمایت میدهند سرمایهداری ازهژمونی امریکا امپریالیسم دوم:‏ بحران میروددست امریکاامپریالیسم اخیر شکست دو شاهد نولیبرالیتوافق بیاعتبارشدن بودهایم:‏ خشونتبرابر در مقاومت و واشنگتنی خودخواهانهینظامیگری بهت و شوک فزایندهاشتباهات این میکنم گمان واشنگتن.‏ آسانو مستمر اعمال برای بحرانی مثابه به کهاست حاکم طبقهی تصور این و هژمونی اختیاردر را جهان یکجانبهی مدیریت توان افغانستان،‏و عراق شکستهای از پس دارد.‏ بهبوش دولت نومحافظهکاران غرور امریکاییاناغلب اکنون و رفته سوال زیر تردیدفتح و جنگ برای آنها برنامهی در باشند.‏آن مخالف اکنون شاید و کردهاند تجارتنظامهای حاکم طبقهی این از بخشی سرمایهینفع به که را بینالمللی مالیهی و جناحمیداند.‏ راهگشا کلیدی است امریکایی اعمالبرای نظامی اقدام و تهدید به دیگر بخشیدهشتاب امریکا هژمونی تحمیل و مجدد دوهر از همواره امریکا حاکم طبقهی است.‏ بادو این بین تراز اما میکند،‏ استفاده راهبرد میکند.‏تغییر داخلی سیاست و جهانی شرایط طبقهاین اصلی ایدئولوژیک جناح دو ]۱۶[ و دولت هیئت اصلی چهرههای با میتوان را مشخصاخیر رییسجمهور دو سیاستهای کلینتون،‏بیل دولت اصلی چهرهی ساخت.‏ دربود.‏ خزانهداری وزیر رابین،‏ رابرت ازدفاع وزیر رامسفلد،‏ دونالد بوش،‏ دولت است.‏قدرتمندتر همه چنی،‏‏،دیک دولت اصلی چهرهی البته،‏ بینظیریفریبکاری است،‏ بوش معاون وامپراتوری ریاست وقف را خود که و کرده،‏ کمشمار اقلیتی به منفعترساندن برایالزم وسیلهی هر از استفاده به مایل ازخارج و کشور در مخالفان نابودی و تهدید اهدافهرچند کلینتون،‏ دوران در است.‏ آن داشت،‏اهمیت قهر از استفاده و امریکا قدرت خارجیسیاست واشنگتنی توافق گسترش وشوک سیاست بوش دولت در بود.‏ اصلی راهبرددو هر امروز،‏ داشت.‏ محوریت بهت ناموفقگستردهای شکل به که دادهاند نشان ایجاددر واشنگتنی توافق شکست بودهاند.‏ استشده تصدیق گستردهای حد در توسعه


84صفحه در۹۰ و ۸۰ دهههای در که آن رغم به و دراکنون شده،‏ تحمیل بسیاری کشورهای مقاومتآن برابر در جهان سرتاسر در عمل کهنیست مفهوم بدان این دیگر بار میشود.‏ آسیبهمچنان نشده انجام سیاست دو این آورد.‏خواهد بار به بسیار نظامیگریبهاختصار نخست دهید اجازه مفصلترسپس و کنیم بررسی را امریکا کنیم.‏بحث واشنگتنی توافق فروپاشی از جنگبه دروغهایی اساس بر امریکاییها اطمیناناکنون و شدند کشانده عراق در یابود خوبی کار عراق به حمله که ندارند کهمیآید وجود به درک این رفتهرفته خیر.‏ کهداده دست از را عراق تنها نه امریکا نشاندهندهیبیشتر افغانستان در وضعیت ورژیم اجباری تغییر و اشغال در ناتوانی فزایندهآگاهی است.‏ امپریالیستی ثبات ایجاد کشوراینچنینی ماجراجوییهای که این از الزمکه حالی در میسازد ورشکست را مراقبتهایمانند داخلی اولویتهای است اولویتمکفی پرداخت با کار و بهداشتی باداخل از را امریکا امپراتوری بیاید سابقهاین از پیش که کرده مواجه چالشی نداشتهاست.‏اعمالاز هنوز امریکاییها از بسیاری برآسان پیروزیهای در کشور قدرت امامیکنند،‏ حمایت ضعیفتر ‏»دشمنان«‏ طوالنی،‏نافرجام،‏ ماجراجوییهای از آنان برایشدهاند.‏ خسته ناکام و پرهزینه تکمیلشده«‏‏»ماموریت سیاهکاری بسیاری،‏ کسانیاز انزجار تا اضطراب از واکنشهایی و هستند احمق اینقدر آنها میکنند فکر که آوردهپدید میخورند فریب آسان قدر این امریکاامپریالیستی بلندپروازیهای است.‏ امریکانخبگان انگیزهیابی به عراق در مردمیمخالفت با آنها و است شده منتهی روزافزونیطور به که خارج در تنها نه آناننزد که شدهاند مواجه کشور داخل در توسعهتحکیم و دمکراسی گسترش ادعای جهاندر میشود.‏ بیاعتبارتر روزبهروز سقوطندارد.‏ رنگی دیگر ادعا این حنای بخشامریکا هژمونیک قدرت و اعتبار است.‏جهانی نظام در تازه تحوالت از مهمی مالیبحران سالگرد دهمین در گذشته سال گستردهایسطح در نکته دو آسیا،‏ شرق اینبه اذعان مورد نخستین شد.‏ عنوان باعثسرمایه بازار آزادسازی که بود مطلب مطالعاتحتی رشد.‏ نه است،‏ شده بیثباتی اینبه پول بینالمللی صندوق اقتصاددانان یکیکه مقالهای است.‏ رسیده نتیجهگیری صندوقارشد اقتصاددان آن نویسندگان از هنگامیکه گرفت نتیجه است پول بینالمللی دشوارمیشود،‏ گرفته نظر در عوامل سایر که 1390خرداد 24 شماره هفته مجله مالیدرهمآمیزی بین معناداری ارتباط بتوان ناگهانیتوقف کرد.‏ پیدا اقتصادی رشد و ویرانگرمیتواند سرمایه ورودی جریان سیاستهایکه بود آن نکته دومین باشد.‏ روشنهستند.‏ صرف اشتباهات نولیبرالی صاحبانو نولیبرال ایدئولوگهای که است پیشرا سیاستهایی والاستریت در منافع میبینندآسیب بدهکار کشورهای که میبرند ازمالی منابع تامینکنندگان که حالی در تنهااین میبرد.‏ سود مالی آزادسازی موضعیچنین که نیستند رادیکال چپگرایان ]۱۷[دارند.‏ توافقپذیرش از ناگزیر که کشورهایی در انباشتفرایند داد رخ آنچه شدند واشنگتنی کهمفهومی بود مالکیت سلب طریق از استفرایندی این کرد.‏ مطرح هاروی دیوید ازکارگران حقوق و داراییها آن طی که خصوصیسازیوی،‏ میشود.‏ سلب آنها وآموزش،‏ و بهداشتی،‏ مراقبتهای آب،‏ عمومیحقوق که دارد نظر در را کاالهایی درکاالها این فروش باشند.‏ باید یا بودهاند کسانیاز مالکیت سلب خصوصی بازارهای آنچهپرداخت برای مالی استطاعت که است مربوطاصطالح این ندارند.‏ است حقشان مالیبحرانهای از پس که میشود آنچه به اقتصادیراهبری نهادهای است.‏ داده رخ تعدیلبرنامههای جهان سطح در دولتی کهکردهاند تحمیل را شرایطی و ساختاری ازعمومی،‏ کاالهای خصوصیسازی در داراییهایکاهش و بدهی بازپرداخت طریق مالکیتسلب مردم از دولتی،‏ عامالمنفعه نفعبه محلی اقتصاد آزادسازی و میشود داخلینخبگان و خارجی سرمایهگذاران است.‏مشکلگرفتار ۲۰۰۷ سال در امریکا وقتی سختگیرانهایدرمان جای به واشنگتن شد،‏ میکند،‏تحمیل و میدهد پیشنهاد دیگران به که اینعوض،‏ در داد.‏ نجات را مالی نهادهای آنانیو آورد پایین را بهره نرخهای کشور عالوهداد.‏ نجات بودند بحران مسئول که را وساختارها از انتقاد دهه چند از بعد این،‏ بر سرمایهداریو غیرپیچیده بانکی روشهای ایاالتمالی نظام سوم،‏ جهان خویشاوندی است.‏صالحیت فاقد که داد نشان متحده مدلهایفرضی پیچیدگی که شد داده نشان بیارزشقدر این بانکی ریسک ارزیابی وامهایبازار در آشکارشده تقلب است.‏ مشابهموارد از گستردهتر بسیار پرریسک خزانهداریبود.‏ درحالتوسعه کشورهای در ارزشدهد اجازه که آن جای به امریکا دررا خود تعادلی سطح مالی داراییهای راکارتلی کوشید بیابند،‏ شفاف بازارهای بهممانعت فرایند این از که دهد سازمان ببخشدرشد مسکن بازار به و آورد عمل وامهابر مبتنی بهادار اوراق سقوط از و ایناعظم بخش کند.‏ جلوگیری بدهیها و بهامریکا خزانهداری آنچه با سیاستها است.‏تضاد در است کرده توصیه دیگران مردم‏»دیگر نوشت ولف مارتین که همچنان حقچهرهای با که امریکا مقامات سخنان به میگویندآزاد بازار مزایای از جانب به کشورهاییالبته،‏ داد.«]‏‎۱۸‎‏[‏ نخواهند گوش بدهیسنگین بار با جنوبی افریقای مانند امبکیدولت که نولیبرالی سیاستهای و خودامریکا که حالی در شدند،‏ رها پذیرفته میکند.‏دنبال را متفاوتی سیاستهای ازدعوت برای غرب رهبران فشار برایدرحالتوسعه قدرتمندتر کشورهای بیشترقدرت اعمال و بیشتر رای حق داشتن پیامدهایاز یکی وودز،‏ برتن نهادهای در ازکه ذینفعی گروههای سیاست افشای تااست.‏ میبردند سود واشنگتنی توافق درحالتوسعهکشورهای وقتی ۲۰۰۷، سال راجهانی اقتصاد از بیشتری سهم مسئولیت بسیارآنها از بسیاری و گرفتند برعهده مدتیکه ثروتمندتر اقتصادهای از سریعتر رشدبودند چیره نظامهایشان بر طوالنی مانندشد شنیده چیزهایی رفتهرفته یافتند،‏ گفتانگلستان بانک مدیر کینک،‏ مروین آنچه اصالحاتبدون پول بینالملی صندوق که و میافتد«.]‏‎۱۹‎‏[‏ زوال ورطهی ‏»به بنیادی درصد۱۵ با توسعهیافته کشورهای که این دررای حق درصد ۶۰ دارای جهان جمعیت هستندجهانی بانک و پول بینالمللی صندوق‏ نباشد.‏هم خودشان نفع به دیگر سرانجام شاید برایپیشنهادهایی سیاسی،‏ جبههی در است.‏شده ارائه هشت گروه گسترش‏ فایننشالارشد مقالهنویس استفنز،‏ فیلیپ افزودنبا ۱۳ گروه به آن گسترش تایمز،‏ بهجنوبی افریقای برزیل،‏ هند،‏ کشورهای است.‏کرده ارائه را چین و مکزیک همراه نظراساس بر گسترشی چنین ایدهی ]۲۰[ کهاست جهانی بانک رییس زولیک رابرت میشونددعوت کشورها این آن اساس بر احتماالً‏شوند.‏ مسئول«‏ ذینفعانی ‏»تا طبقهیجهانی اقتصاد مجدد سازماندهی درهمتنیدگیبا فراگیرتری فراملی سرمایهدار نشانهیمهمترین که آورد پدید مالکیت جهانی استدولتی سرمایهگذاری صندوقهای از آن بهتنوعبخشی طریق از آن متداولترین اما کنش افزایش و جهانی مقیاس در مالکیت است.]‏‎۲۱‎‏[‏نخبگان بین واکنش ازنارضایتی سبب به حال،‏ عین در سرمایهیفزایندهی برتریطلبی و نابرابریها برایمحلی جنبشهایی خارجی،‏ و داخلی همایشهاییطریق از آگاهی و بنیادی تغییر اساسبر که جهانی اجتماعی مجمع مانند


85صفحه شدهپدیدار است ممکن دیگر جهانی آن دولتهایروی بر متضادی فشارهای است.‏ داخلی،‏سرمایهداران از دارد،‏ وجود جنوب میآورندفشار پایین از که تودههایی از و هک بینالمللی سازمانهای و دولتها از و باالاز و هستند خارجی سرمایهی نمایندهی حالدر که حال عین در میآورند.‏ فشار فارغدولتها این که است آن انتظار حاضر سنتیقدرتهای به عموماً‏ پیامدی هرگونه از فزایندهایمردمی فشار بپیوندند،‏ امپریالیستی دارد.‏وجود آن علیه مالیگراییکه هست احتمال این البته کشورهایدر همچنان شمال در تمرکزیافته نهادهایدیگر و بانکها طرق از جنوب،‏ است(‏خارجی مالکیت در عمدتاً‏ ‏)که مالی خودبه را مازاد از بیشتری سهم و کند رشد الگویاینگونهی تکرار دهد.‏ اختصاص ایندر امپریالیستی مالیهی نفود تاریخی وجدید بحرانهایی تردید بدون کشورها کههستند مردم بازهم و میآورد پدید حادتر ایجادبدیل،‏ میکشند.‏ دوش بر را هزینهها اجتماعیکنترل جهت در بنیادی تحولی درآنچه از باید ما است.‏ سرمایه روی بر برایآموختهایم نولیبرالیسم با مخالفت آنچپاولهای و پرریسک مالیهی با مخالفت کنیم.‏استفاده دولتهایبرخی قضیه،‏ مثبت سمت در تحولترقیخواهانه جهتی در سوم جهان بهبرای تالش در مواردی در یافتهاند،‏ چانهزنیبرای بهتری شرایط آوردن دست حقیقیدغدغههایی با گاه و محلی،‏ سرمایهی دراغلب و اجتماعی دستورکاری به نسبت امریکایدر مختلف.‏ منافع میان تنش پی ونظامی حاکمیت دورههای از بعد التین،‏ مرکوسور]‏‎۲۲‎‏[‏نولیبرالی،‏ سیاست چیرگی تالشبرابر در سدی برزیل،‏ رهبری تحت آزادتجارت منطقهی تشکیل برای امریکا امریکایبود.‏ جنوبی و شمالی امریکای اقتصادششمین واحد بازاری مثابه به التین میلیون۲۶۰ با قاره این است.‏ جهان بزرگ داخلیناخالص تولید مجموع و جمعیت نفر توسعهیدالر،‏ میایارد هزار چهار بر بالغ میکند.‏ارائه چشمگیر کهالتین]‏‎۲۳‎‏[‏ امریکای برای بولیواری بدیل منطقهایهمبستگی تنها نه است،‏ رادیکالتر وهدفها اساس بر اجتماعی تحول بلکه میسازد.‏مطرح را سوسیالیستی آرمانهای گروهکشورهای و مرکوسور ۲۰۰۷ سال در ارائهیمنظور به را جنوب«‏ ‏»بانک آلبا پیشنهادتوسعه برای بدیلی مالی ابزار اختیاراتو تفکر کلی طور به که کردند ازبرخی میکرد.‏ رد را متحده ایاالت پولبینالمللی صندوق از عضو کشورهای 1390خرداد 24 شماره هفته مجله جنوببانک شدهاند.‏ خارج جهانی بانک و داردفعالیت رای یک کشور هر برمبنای ونزوئالییبانک اولویتهای برمبنای و مالکیتاز اجتماعی،‏ و اقتصادی توسعهی نرخهایو میکند پشتیبانی جمعی و تعاونی و عمومی موسسات به بازار از کمتر بهرهی سرمایهیبا بانک این میکند.‏ ارائه اجتماعی جدیچالشی دالر،‏ میلیارد هفت پیشنهادی امریکاکه وودز برتن نهادهای برابر در بینامریکایی]‏‎۲۴‎‏[‏بانک و دارد را آن کنترل میکند.‏ایجاد نولیبرالهاست چیرگی در که تغییراتچپگرا دولتهای آمدن کار روی با دراست.‏ بوده تماشایی منطقه این در وامهایدرصد ۸۰ التین امریکای ۲۰۰۵، رد را پول بینالملی صندوق پرداختنشدهی منطقهاین استقراض امروز داشت.‏ اختیار صندوقجهانی وامهای سبد مجموع از است.‏درصد یک از کمتر پول بینالمللی نظاماز صحبت جنوب،‏ بانک موازات به آناساس بر که است میان در منطقهای پولی محلیپولهای با بتوان را دوجانبه تجارت پولنهایت در که است این هدف و داد انجام کند.‏خلق منطقه برای مشترکی فشارجنوب بانک به اجتماعی جنبشهای پیشدر مردمیتر رویکری که ‏میآورند ‏)برکالن زیرساختارهای مالی تامین گیرد،‏ سوختهایشامل که را برزیل(‏ فشار اثر کشتاز ترتیب بدین است و کشاورزی گذاردکنار میکند،‏ حمایت تکمحصولی زیرساختارهایمالی تامین به مقابل در و غذامحلی خودکفایی از پشتیانی برای محلی بپردازدژنریک داروهای تولید و انرژی و کشورهایسایر به را بانک در عضویت و شکلبندیهایی چنین دهد.‏ گسترش جنوب تحولطلبانهعناصر از آمیزهای همواره که لحظهینشانگر است اصالحطلبانه و توافقشکستهای است.‏ مهمی تاریخی بدیلکانونهای قدرت افزایش و واشنگتنی راستخواه و چپگرایان خواه قدرت،‏ اقتصادبه جدیدی شکل‏ ملی،‏ توسعهگرای ضعفاین،‏ بر عالوه میدهد.‏ جهانی سیاسی قدرت است مهمی عامل امریکا دالر شدید قدرتعوامل از یکی هم و پیامد هم آن،‏ قبلی بود.‏امریکا هستیمچیزی رفتن دست از شاهد اکنون ما مفرط«‏‏»امتیاز زمانی دوگل شارل که بهکشور این نقش از ناشی که نامید امریکا جرجاست.‏ بوده بینالمللی پول ناشر مثابه مجمعدر ۲۰۰۸ ژانویهی در سوروس،‏ اساساً‏‏»این گفت:‏ چنین جهانی اقتصاد اعتباریگسترش سالهی ۶۰ دورهی پایان ذخیرهپول مثابه به دالر برمبنای مستمر بیشو مفرط جاری کسریهای است.«]‏‎۲۵‎‏[‏ اختیاردر دالر گسترش و امریکا اندازهی از بهاستقراض در کشور این مزیت خارجیان،‏ جاییتا امر این است.‏ کرده قطع را دالر نرخکاهش و پول خلق که که است رفته پیش سقوطبا مقابله برای رزرو فدرال که بهرهای کشوراین پول ارزش است کرده دنبال مالی دالراز بیشتر رویگردانی و آورده پایین را است.‏کرده تشویق را آنرغم به دالر،‏ جدی سقوط به توجه با پولاین نمیتوان بهراحتی کوتاهمدت در که آزادسقوط از هراس ساخت،‏ جایگزین را حدوداکنون که حالی در دارد.‏ وجود آن ویورو به جهان پولی ذخایر یکچهارم میشود،‏نگهداری امریکا دالر به آن دوسوم داردوجود معتبر منابع از پیشبینیهایی یوروآینده دههی یک طی آن اساس بر که شود.‏دالر از مهمتری ذخیرهی پول میتواند رد فزاینده تورم پایهی بر پیشبینیها این جاریحساب عظیم کسرس متحده،‏ ایاالت امپراتورانهبلندپروازیهای هزینههای آن،‏ اقتصاددانانکه است شبیهسازی مدلهای و وضعیتالبته،‏ کردهاند.]‏‎۲۶‎‏[‏ طراحی مهم وخیمترجا همه در همچنان اقتصادی اروپامقاله این نگارش هنگام در میشود؛ ومیشود مواجه حادی اقتصادی مشکالت با داردوجود نوظهور«‏ ‏»اقتصادهای در افتی زا بزرگتر است بحرانی نشاندهندهی که تقویتتجدید است.‏ شده تایید تاکنون آنچه دربیشتر مسایل از بازتابی میتواند دالر ایاالتاقتصاد بهبود تا باشد دیگر جاهای متحده.‏گسترشانگلوار شکلی به مالی سرمایهی درجنوب تودههای نهتنها است.‏ یافته کشورهایدر کارگران به حال که مرارتاند بانکهاباید آنان که میشود گفته نیز ثروتمند دهند.‏نجات را مالی)شان(‏ نهادهای دیگر و درآمدمجدد توزیع در مدل این طبقاتی عنصر همچنانکهمیشود.‏ روشن بیشتر هرچه چندقطبیتربینالمللی سیاسی اقتصاد مسئلهیبر عالوه امریکا،‏ هژمونی میشود،‏ توانآزماییبرابر در فزاینده طور به دالر،‏ میگیرد.‏قرار دیگر حوزههایی در قدرتجدید کانونهای سوم:‏ بحران جهانیو تاریخی پدیدهی به بیشتر بگذارید غیرغربیسیاسی و اقتصادی بازیگران رشد نخستینبرای ۲۰۰۶، سال در کنیم.‏ توجه ۵۰از بیش مسئول نوظهور بازارهای بار،‏ همچنانآنها اگر بودند.‏ جهانی تولید درصد کنند،‏رشد داشتهاند تاکنون که نرخهایی با قرناواسط که میدهد نشان پیشبینیها داشت.‏خواهیم متفاوتی بسیار جهان حاضر رشداهمیت همان به آنها رشد که دارم انتظار


86صفحه نوزدهمقرن اواخر در ژاپن و روسیه آلمان،‏ واترهاوس‏»پرایس شرکت مطالعهی باشد.‏ کردهپیشبینی ۲۰۰۶ سال در کوپرز«]‏‎۲۷‎‏[‏ برمبنایچین اقتصاد ۲۰۵۰ سال در که امریکااقتصاد بزرگی همان به تقریباً‏ دالر،‏ جهانیبزرگ اقتصاد سومین هند و باشد ‏»گلدمنپژوهشگران بعد سال یک شود.‏ ۲۰۲۷سال در که کردند پیشبینی ساکس«‏ سالاز قبل و گذارد سر پشت را امریکا چین شود.‏امریکا از بزرگتر هند اقتصاد ۲۰۵۰ هک میکنند پیشبینی سرمایهگذاری بانکداران باشدژاپن بزرگی به برزیل ۲۰۵۰ سال در ایاالتاز مکزیک و اندونزی اقتصادهای و شوند.‏بزرگتر آلمان و متحده کوپرز«‏‏»پرایسواترهاوس پژوهشگران برزیل،‏کشورهای گروه که میکنند پیشبینی وروسیه مکزیک،‏ اندونزی،‏ هند،‏ چین،‏ درصد۲۵ حدود کنونی هفت گروه از ترکیه جهانیاقتصاد رشد محرک و شوند بزرگتر اینجزئیات دربارهی تفکری هر با باشند.‏ مهمیتغییرات که نیست تردیدی پیشبینیها،‏ ملیدولتهای اقتصاد نسبی جایگاه در قدرتهایاین که نقشی است.‏ جریان در بینالمللیسیاسی اقتصاد در جدید اقتصادی بهیافت.‏ خواهد اهمیت بهشدت میکنند ایفا کهدست آن از فزاینده مالیگرایی سبب آیاکه مسئله این برگرفته در را امریکا اکنون نیزمیشوند تازهای بحرانهای گرفتار آنها آسیبپذیریو مالیگرایی بود.‏ خواهد مهم ازو میکند خلق جدیدی وابستگیهای بیشتر جهانیبحران برای جدیدی احتماالت رو این میآورد.‏پدید اینپوشید.‏ چشم نمیتوان چین اهمیت بر بخشهاییدر پیشرفتهایی تاکنون کشور هومثال،‏ برای است.‏ داشته جهان از رهبر۴۸ با اخیر نشست در جینتائو]‏‎۲۸‎‏[‏ راقاره به دوبرابر کمک قول افریقایی و میبخشد را کشور ۳۳ بدهیهای داد،‏ اضطراریاعتبار و وام دالر میلیارد پنج بههمچنین چین رییسجمهور میکند.‏ ارائه نحوبه که است کرده سفر التین امریکای معطوفچین به را خود تجارت فزایندهای مانندآسیا،‏ در تحوالت سایر است.‏ ساخته خلقجهت در منطقه دارایی وزرای حرکت دالرروی مهمی پیامدهای نیز مشترک پول داشت.‏خواهد است.‏جریان در مهمی تحوالت آسیا خود در چنینپالیسی«‏ ‏»فارین در جدیدی مقالهی است.‏گذار در شمالی ‏»آسیای میکند:‏ آغاز موازنهیامریکا،‏ چیرگی سال ۶۰ از پس متحدهایاالت میکند.‏ تغییر منطقه در قدرت ومیکند صعود چین است،‏ نسبی افول در پیامدهایدارند.‏ نوسانی وضعیتی کره و ژاپن 1390خرداد 24 شماره هفته مجله آنچهاست«]‏‎۲۹‎‏[‏ بسیار امریکا برای امر این احترامبرمبنای شده نامیده پکن«‏ ‏»توافق بهدوجانبه اقتصادی مزایای و حاکمیت به واشنگتنینسخهی برابر در بدیلی عنوان با‏»آزاد«‏ بازار و دمکراسی گسترش اقتصادی،‏تهدیدهای و کروز موشکهای قدرتیچین این،‏ بر عالوه مییابد.‏ مقبولیت راخود کارگر طبقهی که است استثمارگر سرمایهداریاقتصاد چین میکند.‏ سرکوب فرزندانآن در که است گذاری حال در شکستنتیجهی در حزب ارشد مقامات خودآن از را اجتماعی ثروت سوسیالیسم کردهاند.‏دولتیقدرتهای این که نیست این مسئله کهاست آن بلکه هستند مترقی نوظهور کشورهاسایر برای فضایی چندقطبی جهانی امریکاهژمونی وقتی که میآورد پدید کانآنچه هستند.‏ آن فاقد باشد بیچونوچرا درمینامد منافع«]‏‎۳۰‎‏[‏ ‏»کنسرسیوم هالینان مشارکتجهت در حرکت است.‏ پیدایی حال تحقق،‏صورت در روسیه،‏ و هند چین،‏ میان جابجاواشنگتن از را جهانی قدرت میتواند پیشرفتهیسیستمهای فروشندهی روسیه کند.‏ مورددر و است چین و هند به نظامی درزنردانیل میکند.‏ همکاری آنها با انرژی تشکیلانتشار مینویسد افیرز«‏ ‏»فارین در توصیفگرخارجی روابط مورد در اتحادیه طیفیشامل که است شکبرانگیز«‏ ‏»ائتالفی نیجریهو پاکستان تا آرژانتین از دولتها از حرکتیدر غیرمتعهدها جنبش حیات تجدید و تجدیدمبنای بر که میشود ضدامریکایی ممکنپس میپذیرد.]‏‎۳۱‎‏[‏ صورت همگرایی آندر که شویم دورهای وارد ما که است مترقیدولتهای مانور برای بیشتری فضای باشد.‏داشته وجود دسترسیضرورت هند،‏ و چین مورد در سازمانتشکیل عوامل از یکی انرژی به ۲۰۰۱در که است شانگهای]‏‎۳۲‎‏[‏ همکاری چین،‏شامل سازمان این کرد.‏ کار به شروع وترکمنستان ازبکستان،‏ دولتهای و روسیه پیوستهسازمان این به هند است.‏ قرقیزستان بهافغانستان و مغولستان پاکستان،‏ ایران،‏ و ‏)ایاالتهستند.‏ آن در ناظر عضو عنوان است.(‏نپذیرفته را ناظر عضویت متحده ازباید امریکا که کرده اعالم سازمان این رقیبیمقام در و شود خارج خاورمیانه حالیدر میشود.]‏‎۳۳‎‏[‏ پدیدار ناتو برای درجبههها تمامی در هند مانند کشوری که دههاکشور این دارد،‏ حضور جهانی بازی دارد.‏ایران در گازی و نفتی منافع میلیارد عرضهیبه نیاز از ناشی که اقداماتی چنین نظامیعملیات چشمانداز بر است،‏ انرژی پایگاههایآیندهی و ایران علیه امریکا وقرقیزستان ترکمنستان،‏ در امریکا نظامی گذشتبا که چین است.‏ تاثیرگذار آذربایجان انرژیمصرفکنندهی بزرگترین سال چند درروزافزونی طور به شد،‏ خواهد جهان در حقیقتدر و انرژی عرضهی جستوجوی شدهفعال خاکی کرهی تمامی در کاالها سایر است.‏نیزنفتی جدید خواهر«‏ ‏»هفت ظهور خواهدهفت اصطالح است.‏ جریان در هفتتوصیف در ماتئی]‏‎۳۴‎‏[‏ انریکو را ازبعد که انگلیسی امریکایی شرکت راخاورمیانه نفتی منابع جهانی دوم جنگ امروزبود.‏ کرده وضع داشتند کنترل در داچ‏»رویال موبیل«،]‏‎۳۵‎‏[‏ ‏»اکسون منابعاین که نیستند دیگران و شل«]‏‎۳۶‎‏[‏ ‏»گازپروم«]‏‎۳۷‎‏[‏بلکه دارند کنترل تحت را شرکتچین،‏ نفت ملی شرکت روسیه،‏ ‏»پتروبراس«]‏‎۳۸‎‏[‏ونزوئال،‏ دولتی نفت وسعودی ‏»آرامکو«ی]‏‎۳۹‎‏[‏ برزیل،‏ تولیدکنندهیهفت مالزی ‏»پتروناس«]‏‎۴۰‎‏[‏ احتماالً‏منابع ملیکردن هستند.‏ غولپیکر افزایشرا دولتی شرکتهای این اهمیت دولتیشرکتهای این که حالی در میدهد برایرا امریکایی انگلیسی شرکتهای میگذارند.‏فشار تحت بیشتر امتیازات تامین است،‏متفاوت خواهر هفت این سیاست البته وفادارمتحد قدرتمندترند همه از که سعودیها دولتکنترل در ونزوئال نفت هستند.‏ امریکا بهرا کشور میکند تالش که است چاوز کندهدایت بیستویکم قرن سوسیالیسم سمت اکوداور،‏در جدید ملیکردنهای مانند که،‏ تصاحباست.‏ مهمی تحول بولیوی،‏ و پرو خوباز دوباره نماد پوتین توسط گازپروم است.‏روسی خرس برخاستن پایداریو منابع چهارم:‏ بحران دسترسیبحران بزرگترین شاید و آخرین توزیعو آب و غذا نفت،‏ مانند حیاتی منابع به رشدبا بهسادگی انسان حیات پایداری است.‏ میدهدهدر به را منابع ذاتاً‏ که سرمایهداری نیست.‏سازگار آژانسکه جهانی«‏ انرژی ‏»چشمانداز کتاب میگویدما به ساخته منتشر انرژی بینالمللی ‏)پس۲۰۰۵ با مقایسه در ۲۰۳۰ در که بهرهوری(‏بهبود به مربوط تعدیالت از واست نیاز بیشتر انرژی درصد ۵۰ به کشورهایاز تقاضا افزایش این سهچهارم هندو چین و میشود ناشی درحالتوسعه پدیدرا تقاضا افزایش درصد ۴۵ بهتنهایی ،۲۰۱۵ از بعد میرود انتظار میآورند.‏ دیاکسیدمنتشرکنندهی بزرگترین چین درگذارد،‏ سر پشت را امریکا و باشد کربن دیاکسیدمنتشرکنندهی سومین هند اینها پی میدهدنشان مطالعات ‏)سایر است.‏ کرین


87صفحه دررا سهم بزرگترین هماکنون چین که دارد.(‏گلخانهای گازهای وجوداینجا در مهم سیاسی مسئلهی دو کشورهایدیگر و امریکا آنکه نخست دارد.‏ منابعاصلی سهم درازی زمان مدت ثروتمند اجتماعیعدالت کردهاند.‏ مصرف را جهان درحالکشورهای تنها نه که است آن مستلزم ازآتی بهرهبرداری سهمیهبندی به توسعه بلکهکنند کمک تجدیدناپذیر انرژیهای مصرفحد از بیش تاکنون که هم آنهایی ازمتناسب سهم از بیش چیزی کردهاند دوم،‏کشند.‏ دوش بر را گذاری چنین هزینهی وجودباید انسانی توسعهی جدید الگوهای نگرانیهایآن پیشفرض که باشد داشته واست اجتماعی عدالت نیز و بومشناختی کاردر را اصلی جایگاهی باید موارد این تنهاظاهراً‏ که باشند داشته بینالمللی هیئتهای یکششماست.‏ تروریسم آنها مهم نگرانی انرژیبرزندگی شیوهی از زمین جمعیت ازکه آنان شمار افزایش با میکنند.‏ استفاده مسایلمیگیرند،‏ الهام مصرف الگوی این امریکاییرویای شد.‏ خواهد بییشتر سیاره شد.‏خواهد ناپایدار نهایت در و پرهزینهتر قابلدوامکنونی مصرف و تولید الگوهای ازکه هستند انسان میلیاردها تنها نه نیست.‏ بلکهنمیبرند سودی جهانی سرمایهداری منابعروی فشار بر نیز میبرند سود که آنان میافزایند.‏سیاره این کرهیاین در مرگومیر یکچهارم امروز داردزیستمحیطی عوامل با پیوندی خاکی پیشترکه هستند فقیرانی قربانیان اغلب و بهعدمدسترسی و سوءتغذیه سبب به بودند.‏شده آسیبپذیر بهداشتی مراقبتهای احتماالً‏غذایی،‏ مواد قیمت رشد استمرار با ۷۵شد.‏ خواهد حادتری مسئلهی سوءتغذیه وهستند روستانشین جهان فقیر مردم درصد ازکشاورزیاند.‏ به وابسته آنها اعظم بخش مهاجرتاست،‏ دشوار آنها زندگی که آنجا درحالتوسعهجهان شهرهای به گستردهای دراکنون نفر میلیارد یک دارد.‏ وجود زندگیرشد درحال شهرهای این زاغههای حضوریبا یا زبالهگردی با آن در که میکنند دورهگرد،‏فروشندگان عنوان به حاشیهای میگویندکشتشناسان میکنند.‏ معاش امرار منابعو آب خاک،‏ کشورها تمامی تقریباً‏ که کافیخوراک تهیهی منظور به کافی جوی ایناما دارند.‏ مردم کافی تغذیهی تامین برای پشتیبانیو جدی ارضی اصالحات مستلزم کمتردر است.]‏‎۴۱‎‏[‏ آن از مالی و فنی میرود.‏کار به سیاستهایی چنین جاهایی ازنیمی تقریباً‏ غذایی عدمامنیت میشود گفته میدهد.‏قرار تاثیر تحت را انسانها کشورهاییشاهد امیدبخشتر،‏ جنبهی در 1390خرداد 24 شماره هفته مجله پرداختعدم در جهانی بانک تاکید که هستیم ماالوینمیپذیرند.‏ را کشاورزی به یارانه برابردر بود،‏ قحطی آستانهی در سالها که غذاییکمکهای به نیازمند میلیون پنج ذرتفاجعهبار برداشت از بعد اضطراری کشاورزانبه گرفت تصمیم ۲۰۰۵، سال در کمکیسبب به بهزودی و بدهد یارانه فقیر صدهاصادرکنندهی داد کشاورزان به که بهشدتدرآمدهایش و شد ذرت تن هزار قادرکه حالی در متحده ایاالت یافت.‏ افزایش مازاداز ناشی غذایی کمکهای ارائهی به عظیمیارانههای با ‏)که است کشاورزیاش رشدامریکایی کشاورزان به فدرال دولت کشورهایکشاورزان به کمک است(‏ کرده کهکه میکند تاکید حتی میکند.‏ رد را فقیر باکشور این کنند،‏ پیروی آزاد بازار از آنها بهارزان یا رایگان صادرات قیمتشکنی جهانکشاورزان رقابت توان کشورها این میدهد.‏تقلیل را سومی تولیدبرای ذرت از فزایندهای استفادهی وسوختتولید برای سویا دانهی و متانول شمارتمایل آن بر عالوه و دارد وجود دیزل گوشتمصرف به تازهمرفهان از کثیری ازروزافزونی شکل به است.‏ یافته افزایش میشوداستفاده حیوانات خوراک برای غالت کهکالری میانگین مثال،‏ برای مردم.‏ نه کردهانددریافت گوشت مصرف از چینیهای باو است شده دوبرابر تاکنون ۱۹۹۰ از گوشتپوند یک تولید برای که این به توجه پوندصدها گاو گوشت پوند دو و گوسفند تقاضایی،‏چنین رشد شود تولید باید غالت اصلیمحصول که دارد کسانی برای عواقبی بقایشانتا است گران حد از بیش حیاتشان غذاییمواد قیمت شاخص شود.‏ امکانپذیر استکرده محاسبه اکونومیست مجلهی که داشترشد درصد ۳۰ معادل ۲۰۰۷ در درکرد.‏ رشد آن از بیش ۲۰۰۸ در و متحدملل سازمان غذایی برنامهی حقیقت،‏ ۲۳ در فوقالعادهای اضطراری درخواست دولتهااز که کرد منتشر ۲۰۰۸ مارس دستکمرا خود جمعی کمکهای میخواست هزینهیمالی تامین برای دالر نیممیلیارد بهنزدیک در نفر میلیون ۷۳ تغذیهی بیشتر کهشدند متوجه آنها دهند.‏ افزایش کشور ۸۰ هزینههایروی نفت قیمت افزایش اثر بر غذاییهزینههای هفته سه تنها در حملونقل باگندم قیمت داشت.‏ جهش درصد ۲۰ حدود کرد.‏پیدا رشد درصد ۹۰-۸۰ ساالنه نرخ ۳۰ ۲۰۰۸مارس اواخر در برنج قیمت کمتردر سال آغاز از و داشت جهش درصد اعتراضاتیو است شده دوبرابر ماه سه از درکه آسیایی کشورهای برخی در فقرا میان آورد.‏پدید است اصلیشان غذای برنج آنها غذاییامریکایی رژیم آنچه حال،‏ عین در خالص،‏سفید آرد یعنی میشود،‏ نامیده حیواناتروغن و ذرت،‏ کنندههای شیرین مردماز بسیاری برای ذرت خوراک با میشود.‏سنتی رژیمهای جایگزین جهان و میشود چاقی موجب تصفیهشده شکر غذاهایپیچیدهی غذایی مواد جایگزینی با میکند.‏ایجاد دیابت مانند امراضی سنتی راسالمتی سود کسب مهارناشدهی انگیزهی مصرفکنندگانکه همچنان و میکند نابود میکندمسموم تقلبی و ناسالم غذاهای با را میدهدافزایش بهشدت را پزشکی هزینههای بهبحران گستردهی حوزههای این تمامی درسرمایهداران طبیعی فعالیتهای سبب باعمل در سود کسب حق که است نظامی گروهیرسانههای میپذیرد.‏ را پیامدی هر ازمردم میکوشند همواره سیاسی نظام و سیستمیاولویتهای این که سنگینی بار نشوند.‏آگاه میکند تحمیل نتیجهگیریدربحران حوزهی چهار بر گفتههایم در بحرانکردهام:‏ تاکید معاصر جهانی نظام سایررشد امریکا،‏ نسبی قدرت کاهش مالی،‏ و منابع تهیسازی و انباشت،‏ کانونهای همچنانامریکا راهبرد بومشناختی.‏ بحران نفتکنترل برای نظامی قدرت دنبالکردن بهعقاب بال دیگر است.‏ منابع سایر و اتکامالی تمهیدات طریق از مازاد کسب روشنرا تاکتیکهایش راهبرد این اما دارد اجرایپی در همچنین راهبرد این نمیسازد.‏ رژیمهایبا حمایتی انحصاری رانتهای ازحمایت برای مجوز و ساخت پروانهی نامحسوسداراییهای بر مالکیت حقوق ‏»بیگفارما«‏تا ‏»مایکروسافت«‏ از است،‏ است.‏انسان ژن بر مالکیت مدعی که محصورکردنو مالکیت حقوق گسترش درکشورهای که است امری همگانی امور بابتسرسامآوری هزینههای که توسعه حال بهرهبرداریبه مجاز و میپردازند مجوزها دانشمشترک میراث گذشته در که چیزی از ‏)وکنند مخالفت آن با باید نیستند میشد تلقی میکنند(.‏مخالفت مالیهیاست الزم که همانطور درست مهاراجتماعی لحاظ به و محدود پرریسک پیشرفتتا شود آزاد باید نیز علم شود،‏ ونشود محدود مصنوعی طور به فنآوری کرد.‏انحصاری رانتهای درخواست نتوان راهبردهایدرحالتوسعه،‏ کشورهای برای آشکارامریکا امپراتوری عقاب جناح دو هر است.‏شده دادهدست از را خود اعتبار واشنگتنی توافق استمرارآورده بار به که آسیبهایی هرچند و تحققرا واشنگتن هدفهای نتوانسته دارد،‏


مسائل خاورمیانهبخشد.‏ وحدتبخشیدن به بخش اعظم جهاندر ائتالفی از ناراضیان وجود داشته است.‏اگر دولتهای جدی چپگرا در بسیاری ازکشورهای جنوب قدرت را در دست بگیرند،‏تجدیدساختار مهمی در اقتصاد سیاسی جهانیپدید میآید.‏ اما آنان که اکنون این کشورها رااداره میکنند انقالبی نیستند.‏ بسته به آن کهنخبگان این کشوها در معرض چه فشارهاییقرار گیرند،‏ میتوان عناصری از تشریکمساعی،‏ همکاری،‏ و چالشگری را انتظارداشت.‏ یک افریقای جنوبی مترقی میتواندبه شکلدادن به بدیلی در برابر نظام جهانیسرمایهداری انگلو امریکایی یاری کند و برکانونهای جدید قدرتی که مدعیاند نمایندهیمنافع کشورهای جنوب هستند تاثیر گذاردو شاید روزی دولتهایی داشتهباشیم که درعمل چنین کنند.‏دست از خوش باوری ها باید برداشتتقسیم ایران استراتژی امریکاست!‏این نوشتار نخستین بار در ۲۰۱۱ در مجلهایتالیائی ” ژورنال اویراسیا ” منتشر شد.‏گلوبال ریسرچگزینش و ترجمه رضا نافعیایاالت متحده آمریکا پس از جنگ دوم جهانیقانون اساسی کشورهای شکست خورده رادیگرگون کرد.‏ ولی در بیست سال گذشتهواشنگتن موفق به تغییر بنیادین ساختاراقتصادی و سیاسی آنها گردید در نتیجه اینتغییر ساختار ها نه تنها تقسیم بندی متمرکزآنها را عوض کرد بلکه دست اندازیخارجی بر ساختار سیاسی و اقتصادی آنهارا قانونی ساخت.‏ در یوگوسالوی سابق ،افغانستان و عراق این تغییرات همراه باجنگ و حضور مستقیم و مستمر نظامیصورت گرفت.‏ با چنین پسزمینه ای قانونهای اساسی تازه اهمیت ویژه ای یافتند وباز شدن در و دروازه این کشورها بسویامپراتوری آمریکا قانونی شد.‏قانون اساسی یک کشور آئینه ای است کهبازتاباننده وضع جغرافیائی آن کشور وعموما متناسب با وضع مرزهای خارجی وداخلی آن کشور است.‏ و اگر موضوع را ازاین منظر دقیق تر بنگریم می بینیم که برایرسیدن به برخی از هدف های استراتژیکمی توان از قوانین اساسی سوء استفاده کردو آنها را تغییر داد.‏ اگر کشورهائی را که باآمریکا و همدستانش در جنگ بوده اند دقیقتر بنگریم پرسشی برایمان مطرح می گرددکه از لحاظ ژئو پلییک دارای اهمیت ویژهایست.‏ وقتی به عقب و به جنگ جهانی دومو رویداد هائی که بالفاصله پس از آن رخدادند بنگریم،‏ می بینیم که قوانین اساسیژاپن و آلمان ، پس از شکست آنها یا مستقمابوسیله آمریکا و یا با نظارت متحدین آنتغیییر داده شده اند.‏ افزون براین پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا(‏ در هر دو کشور پایگاههای نظامی ایجاد کرد که این خود موجبنگرانی رهبری شوروی گشت.‏جهت گیری تازه قوانین اساسی ژاپن و آلماندر خدمت عالئق ژئوپلیتیک آمریکا بود.‏این نکته را بویژه با وضوح چشمگیریدر قانون اساسی ژاپن می بینیم که نظامیانآمریکائی طراح آن بودند.‏ طبق بند ۹ ازقانون اساسی ژاپن ، این کشور اجازه نداردنیروی نظامی زمینی،‏ هوائی یا دریائیداشته باشد بنا براین حق دفاع از این کشورسلب شده است.‏ با این قانون اساسی تازه،‏ژاپن بعنوان قدرتی که بالقوه بتواند باآمریکا از در رقابت درآید و یا در منطقهاقیانوس آرام برای آمریکا تبدیل به منشاءبالقوه خطر گردد،‏ حذف شده است.‏ دربیست سال گذشته تغییر اهداف ژئو پلیتیکآمریکا در قوانین اساسی کشورهای تازهمغلوب نیز منعکس شده است.‏ایجاد یا انهدام ملت ها : برای امپراتوری هادستوریست اساسیمیتوان گفت که ایاالت متحده آمریکا طیبیست سال گذشته همراه با همپیمانهایخود به گونه ای جدی به امر باصطالح ”ایجاد ملیت های تازه ” پرداخته است.‏ درمحدودۀ روند های متفاوت ایجاد ملیت تازهدر کشورهائی که تحت کنترل سیاسی ونظامی واشنگتن قرار داشتند قوانین اساسییا از نو نوشته شدند و یا تغییر داده شدند.‏روند “ ایجاد ملیت های نو “ ناشی از نیتیخیرخواهانه بسود ملت مورد نظر نیست،‏بلکه بخشی از یک برنامه استراتژیکامپریالیسم و نقشی است که کشورهای در حال “ نو ایجاد شدن”‏ در راستایاجرای اهداف امپریالیسم مجبور به اجرایآن هستند.‏ قوانین اساسی طوری نوشته میشوند که:‏ ‎۱‎ یا این کشورها را تبدیل بهخادم سرسپرده می کنند و یا عمال تبدیلبه مستعمره می سازند ‏،‏‎۲‎ یا در ساختارمدرن امپریالیسم جهانی حُجره ای برای آنهادر نظر گرفته می شود ،۳ یا این کشورهابرای آن که آمریکا به هدف استراتژیکخود،‏ یعنی دست یابی به سروری جهانی ویا توسعه آن برسد کمر به خدمتش می بندند.‏اما نخست نظام کهن باید منهدم شود یا دستکم از بنیادعوض شود تا چیزی تازه بتواندصفحه 88مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 89”جایش را بگیرد.‏ این باصطالح ” ملت زائی” معموال همزمان با ” ملت زدائی”‏ آغازمی شود.‏ واشنگتن و هم پیمانهایش برایاجرای روند ‏“ملت زدائی”‏ سه وسیله بکارمی گیرند اقتصادی،‏ سیاسی یا تجاوزنظامییا با بکار گرفتن موسسات و سازمانهای بینالمللی که تحت کنترل آنهاست مانند بانکجهانی یا صندوق بین المللی پول . بعبارتدیگر در طول این مسیر کار به نوعیجنگ کشیده می شود۱- برای ایجاد فشار۲- ایجاد ترس و وحشت۳- فروپاشاندن مجموع ساختار اجتماعی۴- سرانجام به بندکشیدن کشور موردنظر در ساختار امپراتوری واشنگتن.‏این جنگ ها می توانند به دوصورت وقوعیابند : به شکل علنی یا سرپوشیده . اینسیر تجاوز معموال به شکل سرپوشیده آغازمی گردد و اگر کشور مورد نظر در اینمرحله تسلیم نشد شیوه دوم بکار گرفتهمی شود که جنگ آشکار است.‏ ابزار هایتاکتیکی که پیش از به زانو درآوردن کشورمورد نظر بکار گرفته می شوند عبارتنداز تحریم،‏ اهریمن جلوه دادن حریف،‏ برپاکردن کارزارهای رسانه ای،‏ منزوی کردنسیاسی،‏ ایجاد محدودیت های اقتصادی،‏دامن زدن به ناآرامی های سیاسی داخلیدر کشور مورد نظر.‏ در این جنگ حتیاز دادن اعتبارمالی و پشتیبانی نیز بعنوانسالح علیه این کشورها استفاده می شود.‏برنامه هماهنگ سازی ساختاری ( Struc)tural Adjustment Program برنامهایست که صندوق بین المللی پول و بانکجهانی به کشور های مورد نظر تحمیل میکنند.‏ طبق این برنامه باید صنایع ملی و نیزهر ثروت ملی که در مالکیت دولت استبه بخش خصوصی واگذار گردد.‏ اجرایاین برنامه در یوگسالوی فدرال سابق بهجنگ داخلی و قومی در آن کشورمنجر شدو سرانجام آن کشور را تکه تکه ساخت و بهجمهوری های متعدد تقسیم کرد.‏ اگر کشورمورد نظر تسلیم نشود و حاضر به اجرایاین برنامه نگردد،‏ آنوقت واشنگتن بسویاجرای برنامه “ تغییر رژیم”‏ می رود.‏این تغییر رژیم می تواند به دو شکل صورتپذیرد ، یا از طریق ‏“انقالب های رنگین “)مثال ” انقالب گل سرخ ” در ۲۰۰۳ درگرجستان،‏ انقالب پرتغالی در ۲۰۰۴ دراوکرائین(‏ و اگر ازاین طریق نشد با حملهنظامی مستقیم.‏ نتیجه اجتناب ناپذیر جنگمجله هفته شماره 24 خرداد 1390رسمی آنست که کشور مورد نظر به تسخیرنیروی نظامی قدرت اشغالگر خارجی درآید.‏ واشنگتن و همدستانش خیلی عالقهدارند این تسخیر و اشغال خاک یک کشوردیگر را ” آزاد سازی “ یا دخالت نظامیبه دلیل مالحظات انسانی”‏ نام گذاری کنند.‏از این منظر سربازان اشغالگر خارجی ”نیروهای صلح ” نامیده می شوند،‏ مثال وقتیبوسنی هرزه گوین به تصرف سربازانخارجی در آمد.‏ نام دیگری که به این اعمالداده می شود ” عملیات برای ایجاد ثبات” است و سربازان مجری آن “ نیروهایبین المللی برای حمایت از امنیت In-ternational Security AssistanceForce خوانده می شوند.‏ این نام نیروهایناتو در افغانستان اشغال شده است.‏در واقع هدف از اشغال یک کشور توسطسربازان خارجی آنست که با عوض کردنساختار آن کشور که ” نوسازی ساختاری”‏خوانده می شود این کشور تبدیل به یکمستعمره یا تحت الحمایه از نوع مدرن وبخشی از امپراتوری جهانی آمریکا گردد.‏نگاهی به دولت های موقت و کشورهای” آزاد شده “هنگامی که کشوری به تسخیر نیروهایآمریکا و همدستانش در آمد ساختار هایسیاسی،‏ حقوقی و اقتصادی این کشورباصطالح ” آزاد شده “، ” تغییر داده می شود“. کاخ سفید و پنتاگون در کشورهای اشغالشده کوسوو و عراق دولت موقت یا مدیریتموقت ایجاد کردند.‏ ایجاد این دولت ها درواقع شکل مدرنی از مدیریت استعماری درمناطق اشغال شده است.‏ لقب”‏ موقت ” که بهاین حکومت ها و مدیریت ها داده می شودبسیار گمراه کننده است.‏ چون این دستگاه هاکه نمونه آن را در سومالی مشاهده می کنیم،‏سالهای متمادی بر این مناطق اشغال شده یافروپاشیده حکومت می کنند.‏ مثال مدیریتموقتی که سازمان ملل بر کوسوو گماشتUnited Nations Interim Administration Mission in Kosovo ( UN) MIK از سال ۱۹۹۹ تا امروز بر قراراست و کوسوو در تمام این مدت تحتکنترل نیروهای ناتو ست که Kosovo)Force ( KFOR نامیده می شود.‏با وجود آن که حکومتی با شرکت اهالیکوسوو در آنجا هست ولی این حکومت تحتنظارت UNMIK( ) قرار دارد که حافظمنافع واشنگتن و دولت های با نفوذ اتحادیهاروپاست.‏ واشنگتن و اتحادیه اروپا توانستهاند با کمک این مدیریت نوین استعماری شانهاز زیر بار مسئولیتی که برای تامین رفاهاهالی مناطق تسخیر شده دارند خالی کنند.‏آمریکا و اروپا در عین حال با کمک همینمقامات ثروت های سرزمین های اشغالی ومواد خام آنها را از طریق خصوصی سازیصاحب می شوند و از طریق گشودن راه“Liberalization ” در مناطق اشغالیدست به تاراج اقتصادی و فرهنگی آنها میزنند.‏در این میان اقتصاد محلی بکلی ویران میگردد زیرا فاقد قدرت رقابت با رقبای خارجیاست.‏ کشاورزی محلی و بخش مالی نیزبا خشونت تمام زیر فشار نهاده می شوندو سرانجام ضبط می گردند.‏ مانند دوراناستعمار،‏ کشاورزی سنتی محلی را ، ازطریق واردات بذر های باصطالح اصالحشده ‏،ویران می سازند ، آبها و اقتصاد آبیودیگر منابعی که در مالکیت عمومی استخصوصی می شود.‏حاصل این وضع اسفبار گسترش گرسنگی،‏فقر عمومی،‏ تبهکاری،‏ خشونت و جنایتاست.‏استعمار از طریق قوانین اساسی در :یوگوسالوی،عراق و افغانستانتهیه و تنظیم قانون اساسی جدید در مرکزپروسه نوسازی یک کشور تسخیر شده است.‏هleinsäure نمودار مشخصات ژنتیکیک فرد است قانون اساسی یک کشور نیزنمودار د.‏ اس.‏ ان.‏ یعنی مشخصات نمونهوار یک کشور است.‏همانطور ک (Desoxyribonuk- DSNاین قوانین بنیادین،‏ پی و پایه اسناد حقوقیهستند،‏ حقوق اولیه و حقوق ملی بر اینشالوده استوار گشته ، هسته مرکزی تمامقوانین دولتی،‏ قوانین تفکیک قوا،‏ اقتصادملی،‏ مناسبات بین المللی،‏ مواضع اساسییک کشور در مناسبات دو جانبه و درقراردادهای بین المللی،‏ درمناسبات سیاستخارجی ، در سیاست ارزی ، سیاستسرمایه گذاری و بازرگانی،‏ در سیاستدفاعی بین المللی همین قانون اساسی است.‏قانون اساسی جدید در کشورهای ” آزاد شده” وسیله ایست برای بستن دست و دهان اینکشورها.‏قانون اساسی بوسنی نمونه خوبی براینمایش این شیوه عمل است.‏ قانون اساسیبوسنی بخشی از ‏“قرارداد جامع صلح ” ”دیتون ” است که در پایگاه هوائی ” رایتپَترسون ، در دی تون،‏ واقع در ایالت اوهایوآمریکا تهیه و تدارک دیده شده و در سال۱۹۵۵ بامضاء رسیده است . قرار داد دیتونو قانون اساسی بوسنی که بوسیله یک قدرت


صفحه 90خارجی تهیه،‏ تدوین و تنظیم شده ، بوسنیهرزه گوین را تبدیل به یک منطقه تحتالحمایه مدرن کرده است.‏بر اساس این قانون اساسی جدید،‏ در بوسنیهرزه گوین که زیر دیدگان بیدار سربازانناتو قراردارد،‏ یک محدودۀ سیاسی واقتصادی جدید ایجاد شده است.‏ طبق قانوناساسی جدید رئیس واقعی و قانونی دولتدر بسنی از اهالی بسنی نیست،‏ این نمایندهعالیمقام یک شهروند بسنیائی نیست.‏ اونایب الحکومه است،‏ حکمرانی است کهدر بروکسل از سوی اتحادیه اروپا منصوبمی گردد.‏ از سال ۲۰۰۲ این مقام جامعاالختیار در عین حال حکمران ویژه اتحادیهاروپا در بسنی هرزه گوین نیز هست.‏معاون حکمران عالیمقام را همیشه واشنگتنتعیین می کند.‏ رئیس باک مرکزی نیز یکخارجی است که منتخب بروکسل،‏ واشنگتنیا صندوق بین المللی پول است.‏بانک مرکزی بسنی عمال بخشی از سیستمبانکی آمریکا یا اروپای غربی است و طبقمقررات قانون اساسی بسنی نه حق دادناعتبار دارد و نه اجازه دارد پول ملی منتشرکند.‏ از سال ۱۹۹۹ سیاست اقتصادی بسنیهرزه گوین را واشنگتن یا بروکسل تعیینمی کند UNMIK حتی کوسوو را ازاتحادیه اقتصادی یوگوسالوی خارج ساختو مارک آلمان را جایگزین دینار یوگوسالویکرد.‏ افزون بر این UNMIK اهالی بسنیرا تشویق می کرد که با ارزهای خارجیاز جمله دالر خرید و فروش کنند،‏ که دردرجه اول به سود آمریکا و همدستان غربیاش تمام می شد.‏ گرچه بسنی هرزه گویندر آن زمان هنوز بخشی از یوگوسالویو صربستان بود معهذا می بایستی از سال۲۰۰۲ یورو را بعنوان پول خود برگزیند.‏در تمام این مدت UNMIK هیچگاه به اینفکر نیفتاد که کوسوو می تواند پول مستقلخود را داشته باشد.‏روند مستعمره سازی افغانستان و عراق دراصل با نسخه ای که در یوگوسالوی بکاربسته شد تفاوتی ندارد.‏ در تمام این مواردپس از جنگ یا پس از اشغال کشوری یکدستگاه اداری یا دولتی در آنجا بکار گماردهمی شود که کارش تغییر تقسیم بندی مناطقاشغالی و ایجاد یک قانون اساسی جدید است.‏اقتصاد های محلی با اعمال خشونت بی ثباتمی گردند و از خارج به تالشی و تکه تکهشدن مناطق کشور دامن زده می شود.‏ درنتیجه این مناطق بعنوان واحد های مستقلاز یکدیگر جدا می گردند و سرانجام تبدیلبه تحت الحمایه و یا مستعمره و در نهایتمجله هفته شماره 24 خرداد 1390تبدیل به پادگانی از پایگاههای نظامی ارتشآمریکا یا ناتو می شوند…کاخ سفید ، درسال ۲۰۰۳، برای آن بخش از عراق که بهتصرف آمریگا و انگلیس در آمده بود یکوالی خارجی تعین کرد،‏ عنوان رسمی اودر آغاز مدیر موقت دفتر بازسازی و کمکهای انسانی بود،‏ این نام بعدا به مدیریتائتالفی تغییر یافت و بعد ها نیز این کهعنوان رسمی رئیس نیروهای اشغالگر چهباید باشد پیشنهاد های متعدد مطرح گشت.‏کار رئیس دولت ائتالفی نیز انجام کارهائیبود شبیه به کار های نماینده عالیمقام دربسنی هرزه گوین . در دوران تصدی اواصالحات پرشماری صورت گرفت و درسال ۲۰۰۴ قوانین مدیریت موقت نوعیقانون اساسی بر عراق تحمیل شد.‏این قانون اساسی برای دولت آمریکا ازاولویت فوق العاده برخوردار بود.‏ محمودعثمان نماینده مجلس عراق در سال ۲۰۰۵گفت :” آنها یک طرح مفصل ، در واقعیک قانون اساسی کامل جلوی ما گذاشتند…‏نمایندگان آمریکا بیش از خود عراقی ها بهاین طرح عالقه داشتند.”‏ سرانجام پس ازمدتی طوالنی،‏ بر اساس این قانون اساسیموقت یک قانون اساسی نهائی تهیه شد کهطبق آن ۱( تمرکز دولتی درعراق جایخود را به یک نظام فدرال و نااستوار میداد‎۲‎‏(‏ و بخشنامه ۳۹ را که از سال ۲۰۰۳به اجرا گذشته شده بود تبدیل به قانون میکرد.‏ طبق آن بخشنامه که بالفاصله به اجراگذاشته شد،‏ برنامه خصوصی سازی خارجیآغاز گشت.‏بند ۱۰ از قانون اساسی افغانستان که درسال ۲۰۰۴ تهیه شد نیز پیروی از شیوهاقتصادی بازار آزاد را تبدیل به قانون کردو دوسال پس از آن تاراج رسمی ثروت هایدولتی افغانستان و منابع طبیعی زیر زمینیآن کشور به ” سرمایه گذاران ” خارجیصورت گرفت.‏ این شیوه عمل،‏ پس ازجنگ ناتو در شمال آفریقا،‏ در لیبی نیز بکارگرفته شد.‏ شورای موقت ملی در بنغازینیز که مانند ” اوچه کا”‏ ( میلیشیای ” ارتشآزادی بخش کوسوو(‏ مورد حمایت ناتو قرارداشت،‏ بالفاصله یک بانک مرکزی و یککنسرن ملی نفت تاسیس کرد،‏ که زیر تسلطخارجی قرار دارد.‏انحالل تمرکز دولتی جاده صاف کن نیروینظامی امپریالیستی و جنگهای آینده استدر قانون اساسی تحمیل شده از سویآمریکا و همدستانش امکانات و ظرفیتهائی نهفته است که با بکاربستن آنها تمرکزدولتی در کشور تسخیر شده و صالحیتمسئولیت قانونی آن دولت بطور سیستماتیککاهش می یابد و بعد حذف می گردد.‏ ازسوی دیگر به تقسیم بندی های کشوریمانند شهرها،بخش ها،‏ ایاالت و مناطق وهمچنین گروههای سیاسی محلی استقاللبیشتری داده شده ، بویژه در زمینه برقراریارتباط با قدرت اشغالگر خارجی.‏ بر ایناساس حکومت کردستان امکان یافت،‏ بادور زدن بغداد و برغم مقاومت وزارت نفتعراق ، مستقال ۴۰ قرار داد برای استخراجنفت با شرکت های خارجی منعقد سازد.‏این تضعیف قدرت مرکزی که از خارج برمناطق اشغال شده تحمیل می گردد در زمینههای سیاسی،‏ اقتصادی و ساختارجامعه،‏نتایج و عواقبی ببار می آورد.‏ آمریکا وهمدستانش می توانند نظریه از هم پاشیاجتماعی Desintegration( ( را درعرصه ساختار های خورد یا کالن کشوریکه به تصرف در آورده اند ، هر طور که میخواهند گسترش دهند و به هر سوئی که میخواهند بگردانند،‏ در نتیجه از منظر جامعهشناسی ساختار و چوب بست جامعه تسخیرشده تغییر می کند.‏این تغییرات عبارت خواهند بود از بر همخوردن وحدت اجتماعی و گسترش تفرقهاجتماعی،‏ آشفته شدن ارزش های اجتماعی،‏که یکی از آنها اصل وحدت ملی.‏ بر این پایهاست که وحدت ملی متزلزل می گردد و ثباتاجتماعی دچار اختالل می شود.‏ حاصل اینتزلزل و این اختالل نفاق اجتماعی است بهاین معنی که گروههای اجتماعی در مناطقتسخیر شده بگونه ای روز افزون نسبت بهیکدیگر رفتاری خصمانه در پیش می گیرندو از یکدیگر دوری می کنند.‏حاصل این روند سست شدن مقاومتدرونی این گروه ها در برخورد با نیرویاشغالگر و امر و نهی های قیم وار آنهاست.‏ارزش ها و قواعد اجتماعی پیشین دیگر دراین جامعۀ بی ضابطه و بی آئین اعتبارندارند.‏ در این محیط اجتماعی که آئینها و ضابطه های آن از میان رفته واشنگتنموفق گشته با تکیه بر واقعیت های با همناسازگار و از هم گریزان یک ساختار تازهاجتماعی بوجود آورد.‏ جامعه ای چنین ازهم گسیخته و از درون ناتوان را می توانبآسانی تبدیل به بخشی از ساختار امپراتوریواشنگتن کرد ‏.این شیوه همیشه تکرارشونده که عبارت است از استراتژی ” تفرقهبینداز و حکومت کن”‏ به مقیاس وسیع درآفریقا نیز بکار گرفته می شود و مستقیمابه امپراتوریهای اروپائی و دوران استعمارپیوند زده می شود.‏


این کشورها نه تنها تسلیم اهداف استراتژیکواشنگتن و ناتو شدند از جمله به این شکل کهاجازه دادند تعداد پر شماری پایگاه نظامی درخاک آنها ایجاد گردد بلکه این پایگاهها را باپذیرفتن ساختارهای سیاسی و اقتصادی تازه، با تن بقبول تفرقه دادن،‏ یا موافقت کردنبا بوجود آمدن وضعی سست و شکننده دراین جوامع ، تحکیم و تثبیت هم کردند.‏ ایجادپایگاههای نظامی نیز،‏ مانند قوانین اساسیجدید،‏ بخشی از ایجاد ساختار های لجیستیکامپلایر هستند که نقش پایگاههای مرزی راایفا می کنند برای رساندن تدارکات به نیرویهای نظامی ، برای نگهبانی از راههای حملونقل انرژی و حفظ کریدورهای حمل ونقلCamp Bondsteel در نزدیکی مرزآلبانی و مقدونیه قراردارد که قبال جزویوگوسالوی بود.‏ ” بونداستیل ” را وزارتدفاع آمریکا پس از جنگ ناتو با یوگوسالوی،‏در سال ۱۹۹۹ ایجاد کرد.‏ این کمپ مرکزفرماندهی نیروی های آمریکائی موسوم بهKFOR است.‏ و وظیفه آن حفاظت از لولهنفتی AMBO است که قرار است از خاکآلبانی ، مقدونیه و بلغارستان بگذرد و نفتدریای خزر را با دور زدن روسیه بهاروپای غربی برساند و یک پاسگاه نظامیدر خاک بالکان است.‏ایجاد این پایگاه که ۳۸۶ هکتار وسعتآنست،‏ بخشی از یک برنامه وسیع نظامیبرای نفوذ در مرکز منطقه اویراسیا است.‏این پایگاه همراه با زیربنای نظامی کهپنتاگون در اروپای شرقی ایجاد کرد تاجایگزین زیربنای نظامی در آلمان گردد،‏ درسال ۲۰۰۱ برای حمله به افغانستان مورداستفاده قرار گرفت و دو سال بعد برای حملهبه عراق.امروز خاک افغانستان و عراق پراست از پایگاههای نظامی آمریکا.‏ عراقبرای حضور نیروهای نظامی آمریکا‏)‏SOFA‏(در خاک آن کشور قراردادیمنعقد کرده مشابه قراردادی که آمریکاپس از جنگ جهانی دوم با ژاپن منعقد کرد.‏در ۱۹۶۰ ژاپن یک قرارداد دفاعی دوجانبهبا آمریکا منعقد کرد که طبق آن در واقعاستقرار نیروی نظامی آمریکا در ژاپن حقآمریکا ست.‏ پایگاه نظامی آمریکا در عراقدر نزدیکی مرز عراق با سوریه قراردارد، در حالی که پایگاههای نظامی آمریکا درافغانستان مانندیاCampRhino CampDwyerکامال در نزدیکی مرز ایران،‏ ترکمنستان،‏ازبکستان،‏ تاجیکستان،‏ پاکستان،‏ و جمهوریچین قرار دارند.‏ تمام این کشورها در مرکزتوجه ژئو پلیتیک پنتاگون هستند.‏ همانطورکه مناطق تحت الحمایه در یوگوسالویسابق بعنوان تخته پرش برای حمله بهافغانستان و عراق مورد استفاده قرار گرفتند،‏پایگاههای نظامی در تحت الحمایهیا مستعمره ای که اینک در حال ایجاد آنهستند باید راه حمله آمریکا به کشورهای اویراسیا را هموار سازند،‏ که بخشی ازاستراتژی آمریکا برای دست یابی به مقامامپراتوری جهانی است.‏http://www.globalresearch.ca/index.28662=php?context=va&aidمسائل خاورمیانهانقالب های اعراب و تصویر ذهنی دمکراتیکوالدن بلومترجم:‏ بابک پاکزادصفحه 91خیزش دمکراتیک اعراب حس نوستالژی رادر برخی افراد که سال ها پیش در انقالبهای دمکراتیک خود در صحنه بودند بیدارمجله هفته شماره 24 خرداد 1390می کند.‏ آنها همان طور که سیر وقایع را درمیدان تحریر قاهره از الجزیره و سی.ان.انتماشا می کردند همان حسی را که مارکسدر توصیف آن گفت”‏ هر آن چه صلب وسخت است دود می شود و به هوا می رود”‏از نو درمی یابند،‏ به ویژه آن کسانی که طی


صفحه 92انقالب مردم بومی در فیلیپین در هزار ونهصد و هشتاد و شش به سنگرها رفتند.‏مردمی که امنیت شخصی خود را در معرضتندبادها قرار دادند و در فوریه هزار و نهصدو هشتاد و شش هجوم بردند تا نفربر هایزرهی فردیناند مارکوس را واژگون کنند،‏به نوعی با آن چه وائل غنیم ‏،فعال اینترنتیمصری،درباره لحظه ی روانی کلیدی درخیزش می گوید ارتباط پیدا می کنند:”ما میدانستیم که برد با ما ست.‏ هنگامی که مردمشکستن سد روانی را آغاز کردند،هنگامیکه تصمیم گرفتند مردن در راه یک هدفبهتر از زندگی بدون عزت است…‏ ما قویتر از یاران مبارک هستیم زیرا آنها نگرانجانشان هستند اما ما آماده ایم آن را فدا کنیم.”‏شکاف در سد روانی ترس با حس دیگریکه درون جمعیت رسوخ یافته بود ‏،چه درمانیل و چه در میدان تحریر،‏ همراه شد:‏حس این که مردم حقیقتا بر سرنوشت خویشحاکم شده و اوضاع را بدست گرفته اند.‏ واین همان لحظه ی اساسی دمکراتیک است،‏لحظه ی اساسی حاکمیت بر خود که اغلب بهشکلی ناقص و ناکافی در رساله های نظریپیرامون دمکراسی به آن پرداخته اند.‏همراه با نوستالژی ‏،حس تند و تیزی ناشی ازفرصت های از دست رفته هجوم می آورد.‏برای کسانی که در خیزش های دمکراتیکمردمی شرکت جستند که فیلیپین و آمریکایالتین در دهه هشتاد و اروپای شرقی درهزار و نهصد و هشتاد و نه را درنوردید ،سرخوشی و نشاط از قدرت مردمی چنداننپایید و بتدریج که وقایع پدیدار شد جای خودرا به نگرانی،‏ نارضایتی،‏ و بدگمانی داد.‏مرحله ی بحرانی زمانی رخ داد که مدیرانروند انتقال سیاسی ‏،قدرت خالص دمکراسیمستقیم که دیکتاتوری را سرنگون کرده بودرا به دمکراسی انتخابی-‏ نمایندگی تبدیلکردند تا ساز و کارهای حاکمیت دمکراتیکرا ساده کنند.‏معمای دمکراسی نمایندگیبرخی نظریه پردازان کالسیک دمکراسیبا این تبدیل و انتقال مشکل داشتند.‏ روسوبه دمکراسی نمایندگی اعتماد نداشت زیرااحساس می کرد که آن ‏“نفع عموم”‏ یا ‏“ارادهی عموم”‏ مردم را با آنچه او”اراده صنفی”‏نمایندگان منتخبشان می نامد تعویض می کند.‏مارکس و انگلس آشکارا دمکراسی نمایندگیرا تحقیر می کردند،‏ به نظر آنها،آن بهسادگی منافع اقتصادی بورژوازی حاکم راپشت برگ انجیر سیاست های پارلمانی ازصورت مساله حذف می کند.شاید منتقدترینمجله هفته شماره 24 خرداد 1390شخصیت رابرت میشل ‏،جامعه شناس سیاسی، بود که انتخابات را پدیده ای می دید که ازیک روش که از طریق آن مردم رهبرانشانرا جایگزین می کردند ‏،به مکانیزمی تحولیافته است که بمدد آن رهبران به منظورکسب قدرت دائم،‏ مردم را تحت نفوذ قرارداده و اداره می کنند.‏ میشل تصریح میکرد که دمکراسی های نمایندگی نمی تواننداز”قانون آهنین الیگارشی”‏ بگریزند.‏ترس این نظریه پردازان کالسیک علومسیاسی،‏ در نظام های حاکمیت پسا خیزش کهدر دهه های هشتاد و نود پدیدار شدند جامهی واقعیت پوشید.برای شهروندان امیدواردمکراسی های جدید،‏ در فیلیپین و آمریکایالتین،‏ سرخوشی از قدرت مردمی جای خودرا به رژیم های انتخاباتی پارلمانی تحت نفوذغرب داد که در آن نخبگان اقتصادی سنتیفورا جنبیده و به تحرک درآمدند.سیاستهای رقابتی باال گرفت اما میان گروه ها وفرقه هایی از نخبگان که با خودشان بر سرحق سلطنت و حکمرانی رقابت می کردند.‏در درون نظامی که تحت تسلط برنامه ودستور کارهای نخبگان محافظه کار و میانهرو بود،‏ سیاست های مترقی و پیشرو بهحاشیه رانده شد و این فساد بود که چرخ هاینظام را روغن کاری می کرد.‏تعدیل ساختاری از مسیر دمکراسیهم تراز با ربودن نظام های پارلمانی احیاشده توسط نخبگان سنتی،ایاالت متحدهو نهادهای چند جانبه جهانی آنها را ملزمکردند که برنامه های ریاضتی را که رژیمهای اقتدارگرای پیشین که تحت حمایت آنهاقرار داشتند نتوانسته بودند به شهروندانمتمرد و سرسخت تحمیل کنند دوباره درپیش گرفته و اعمال کنند.‏ به زودی روشنشد که واشینگتن و نهادهای چندجانبه یجهانی به رژیم های دمکراتیک جدیدی نیازداشتند تا از مشروعیتشان برای سیاست هایمدیریت بدهی وتحمیل برنامه های تعدیلاقتصادی سرکوبگراستفاده کنند.‏ برای مثالدر آرژانتین،‏ نهادهای مالی بین المللی بهدولت پسا دیکتاتوری رائول آلفونسین فشارآوردند تا سیاست های نئو کینزی را کناربگذارد،اصالحات مالیاتی را در دستور کارقرار دهد،اقدام به آزاد سازی تجارت کند،‏و بنگاه های اقتصادی را خصوصی سازیکند.‏ وقتی هم که دولت در اجرای سیاستهاکم می آورد،بانک جهانی پرداخت های وامتعدیل ساختاری را معلق می کرد تا دولت رااز نو به راه آورد.‏در پرو،‏ دولت آلبرتو فوجی موری بر اساسیک پالتفرم مردمی و ضد صندوق بین المللیپول انتخاب شد.اما پس از آن که قدرت را دردست گرفت،‏ تحمیل برنامه های نئولیبرال رادر دستور کار قرار داد که افزایش نامعقولقیمت در مورد نرخ هایی که شرکت هایدولتی دریافت می کردند و همچنین آزادسازی تجاری به شکلی رادیکال را شاملمی شد.‏ این اقدامات به رکود عمیقی منتهیشد که به نارضایتی های مردمی دامن زدو بهانه به دست فوجی موری داد تا قانوناساسی را معلق کند و قانون مرد قدرتمند رااز نو برپا و نهادی کند.‏در فیلیپین ، یکی از دالیل کلیدی واشینگتنبرای ترک و کنار گذاشتن فردیناند مارکوساین واقعیت بود که فقدان مشروعیتدیکتاتوری آن را به ابزاری غیر موثر برایبازپرداخت بدهی خارجی بیست و ششمیلیارد دالری کشور و اجرای برنامه تعدیلساختاری بانک جهانی و صندوق بین المللیپول بدل کرده بود.‏ حتی بحران اقتصادی کهبا پایان رژیم همراه بود مانع از تقاضایبانک و صندوق از دولت تازه کار کرازونآکینو نشد تا بازپرداخت بدهی ها را دراولویت نخست برنامه اقتصادی قرار دهد.‏دولت نیز تقاضا را اجابت کرد و قانونی رابه تصویب رساند که ” تخصیص خودکار”‏مقادیر کامل مورد نیاز به منظور پرداختبدهی خارجی ساالنه ‏،از محل بودجه رادر دستور داشت و بر آن تاکید می کرد.‏ بااختصاص سی تا چهل درصد بودجه برایبازپرداخت بدهی،دولت از سرمایه جهتسرمایه گذاری های مهم محروم شد،گریبانرشد اقتصادی فشرده شد و کشور در حالتقال به حال خود رها شد.‏ و این در حالی بودکه همسایگانش طی سالهایی که به معجزهآسیای جنوب شرقی مشهور شد با سرعت بهپیش می رفتند.‏در اروپای شرقی و اتحاد شورویپیشین،سرخوشی هزار و نهصد و هشتاد ونه جای خود را به زمانه سخت دهه نود داد.‏یعنی زمانی که صندوق بین المللی پول ازفرآیند انتقال از کمونیسم جهت تحمیل”شوکدرمانی”‏ یاتحمیل سریع و جامع فرآیندهایبازار بهره جست.‏ فرآیندی که به سه برابرشدن افرادی که در فقر زندگی می کردندمنتهی شد و تعداد آنها را به صد میلیوننفر رساند.‏ اگرچه در اروپای شرقی بیشتررژیم های لیبرال دمکرات توانستند ازتعدیل های رادیکال نظیر آنچه در روسیهو دیگر وابستگانش در آسیای مرکزی رخداد بگریزند،سرمایه داری مافیایی که شوکدرمانی مسبب آن بود مردم را ناگزیر از آنکرد که بازگشت و یا پابرجایی رژیم هایاقتدارگرایی نظیر والدیمیر پوتین در روسیهرا)اگر نه حمایت بلکه(‏ تاب بیاورند.‏ بر


94صفحه رد توصیهها کلیه جملهبندی رویهمرفته حاصلهپیشرفتهای برای لیبی دولت تأیید مثالً‏و بود بشر حقوق مورد در کشور این ادامهخود مساعی ‏»به میشد:‏ گفته اینطور خرجبه بیشتری ‏»کوششهای دهد«،‏ کند«‏حاصل بیشتری ‏»پیشرفتهای دهد«،‏ نهادهفرا بیشتر را پا حتا که سودان غیره.‏ و لیبیعربی جمهوری از که میکرد پیشنهاد و مورددر خود تجربیات شود،‏ درخواست برایمطلوب زندگی یک استانداردهای ایجاد اختیاردر با ویژه به را،‏ کمدرآمد خانوارهای درآنها،‏ به سرمایهگذاری امکانات نهادن هفتهچند دهد.‏‎۳‎ قرار دیگر کشورهای اختیار فرانسهرییسجمهور نظامی،‏ حمله از قبل یکشأن در عالیه احترامات با قذافی از کرد.‏پذیرایی رییسجمهور بهکه موجودند دیگری کامالً‏ واقعیات ولی کثیفبازی یک که میزنند دامن تردید این لیبیرهبری هوشیاری از تا گرفت صورت سودانو بخواند آن گوش به الالیی و بکاهد بود.‏توطئه این از بخشی نیز آنریبرنار چنبره در سارکوزی کتاب وزیرتوسط یافته،‏ انتشار اخیراً‏ که لِوی‎۴‎ دوما‎۵‎روالن فرانسه سابق خارجه امور شدهنگاشته ورژ‎۶‎ ژاک مشهور،‏ وکیل و مورددر مبسوط طور به کتاب این در است.‏ جنایاتدر فرانسه رییسجمهور مسؤولیت درفرانسه ارتش توسط که انسانیت علیه اینمیشود.‏ داده شرح شد،‏ اعمال لیبی میکندبرجسته را امکان این ویژه به کتاب درفرانسه عضویت به استناد با میتوان که قبولو ICC کیفری بینالمللی دیوان ساختار درساختار این تقبل مورد در ویژه قانون یک رافرانسه وقت رییسجمهور فرانسه،‏ قوانین ژاکو دوما روالن کشید.‏ دادگاه میز پای به بمبارانمسؤول را سارکوزی نیکوال ورژ،‏ دولتیساختمانهای جمله از لیبی،‏ شهرهای انجامبرای ضروری تأسیسات مسکونی،‏ و گنجینههایو شهروندی روزانه خدمات میدانند.‏فرهنگی ادعاهایکه میدهند ارایه را مدارکی آنها مورددر را ناتو نظامی سازمان رسمی واردغیرنظامی مردم به خساراتی اینکه کتابپسگفتار در میسازند.‏‎۷‎ باطل نیامده،‏ ژنرالوارث نه سارکوزی موسیو که آمده میترانفرانسوا نه و ژیسکاردستن دوگل،‏ مناست.‏ تاریخی تأیید یک این است.‏ یکطی پیش هفته چند اینکه از پس تازه ودوما ر.‏ با پاریس در خارقالعاده کنفرانس دریافتم.‏را آن کردم،‏ مالقات ورژ ژ.‏ اصحابو فرهیختگان وکال،‏ دسامبر:‏ ۹ جوانبتا آمدند گردهم فرانسه رسانهای 1390خرداد 24 شماره هفته مجله قلبدر را لیبی به حمله حقوقی بینالمللی بررسیبود،‏ جنگ اصلی مبتکر که کشوری عبارتمیزگرد سخنگوی چهار کنند.‏‎۸‎ مرکلر.‏ ‏)اتریش(،‏ کیرشلر ه.‏ از:‏ بودند بینالمللحقوق استادان از دو هر که ‏)آلمان(‏ حضورمقاله این نویسنده روسیه از هستند.‏ سابقخارجه امور وزیر فرانسه از و داشت اخیرفرد بود.‏ کرده شرکت دوما ر.‏ فرانسه صریحغیرمعمول بیانات خاطر به ویژه به درخشید.‏بسیار خود غیرمترقبه و آغاز١۹۸۳ سال در چیز همه گفت دوما ر.‏ طرفاز مجلس نماینده مقام در او شد.‏ مسؤولیتیک در میتران رییسجمهور حسنهایروابط بود شده مؤظف محرمانه کاراین انجام برای کند.‏ برقرار لیبی با بدونبود،‏ کرده سفر لیبی به بار چندین او مطلعطرابلس در فرانسه سفیر حتا اینکه خارجهامور وزیر او آنکه از پس ولی شود.‏ کوششآمریکا متحده ایاالت شد،‏ فرانسه تغییربه را فرانسه تا داد خرج به فراوانی کند.‏وادار خود سیاست به١۹۸۵ سال در پنتاگون نمایندگی هیأت قذافیکه کند مجاب را او تا آمد فرانسه کوششآنها است.‏ شیمیایی سالحهای دارای رییسجمهورنتیجه در و او که کردند لیبیباید فرانسه که کنند متقاعد را میتران خطربه مبدل قذافی زیرا کند،‏ بمباران را دومار.‏ است.‏ گردیده اروپا برای بزرگی حقیقتآیا که بود کرده سؤال و شده خشمگین ویزاداشتن بدون آمریکا شهروندان که دارد معامالتدر و کنند سفر لیبی به میتوانند متحدهایاالت ١۹۸۸ … باشند.‏ سهیم نفتی فرانسهنخستوزیر شیراک ژاک از آمریکا ١٠٠پرواز برای اجازه کسب درخواست هواییحریم از را آمریکا جنگی هواپیمای برایندوما کرد.‏ لیبی بمباران برای فرانسه کرد.‏رد را درخواست این باید که بود عقیده هماندرست تصمیم این که میکرد فکر او متوقعاو از رییسجمهور که است تصمیمی اینرییسجمهور و بود او با حق و است اینکهبا شیراک ژاک کرد.‏ رد را درخواست رییسجمهورتصمیم به داشت،‏ دیگری عقیده ازپرواز اجازه دادن از امتناع نهاد.‏ گردن حملهجلوی نتوانست فرانسه هوایی حریم عملیاتتنها و بگیرد را آمریکا هوایی …افکند تعویق به ساعت ٢٠ را نظامی سالهااین تمام طول در و زمان آن از متحدهایاالت فشارهای مقابل در فرانسه ولیکرد مقاومت لیبی به حمله برای آمریکا آن،‏از بیشتر و شد.‏ تسلیم امروز سرانجام کرد.‏‎۹‎آغاز را حمله خود جنگمقدمات ساختن فراهم که است طبیعی بودشده آغاز ٢٠١١ فوریه از قبل لیبی علیه باراولین برای این که میکنم تصور ولی آندر مستقیم طور به شخصاً‏ که کسی که بود دربیپرده و صادقانه اینطور داشت شرکت دوماافشاگریهای میگفت.‏ سخن آن مورد روندهایکلیه مورد در سرنخهایی تنها نه بلکهمیدهد،‏ ارایه ناتو سیاسی توجیه ناآرامیهایکلیه که نمیگذارد باقی شکی ازکه هستند عملیاتی عربی،‏ کشورهای شدهبرنامهریزی خوب بسیار پیش مدتها … ‏اند نابودیبرای مداوم کوششهای برای تأمالت چارچوبدر تنها نباید را سوریه دولت کوششهااین دید.‏ محدود عربی«‏ ‏»بهار دیگرگستردهتر مراتب به متن یک از بخشی دیواناستقرار جمله از اخیر،‏ دهههای در کشور١۴٠ از بیش که کیفری بینالمللی اینبا میباشد.‏ است،‏‎١٠‎ ساخته وابسته را راجرأت این کشورها از قلیلی تعداد وجود ‏»آزادانه«‏کردن مستعمره از تا دادند خود به اینهیچگاه لیبی مثالً‏ کنند.‏ خودداری خود ارجاعبرای لذا نکرد،‏ امضا را قرارداد کیفریبینالمللی دیوان به لیبی وضعیت گردد.‏فعال متحد ملل سازمان ابزار شد الزم ٢٠٠٠سال در و بود انعطافپذیرتر سوریه امضارا کیفری بینالمللی دیوان قرارداد ندادهقرار تصویب مورد تاکنون ولی کرد راسوریه امضای غرب احتماالً‏ است.‏ کردتلقی کردن گمراه برای مانور نوعی امروزشد.‏ دیگر ابزار به متوسل لذا و بهسوءقصد که گفت میتوان یقین ظن به اینبا لبنان،‏ نخستوزیر حریری،‏ رفیق الزموسایل و ابزار تا گرفت صورت هدف مسألهآن از پس و شود فراهم ‏»بینالمللی«‏ آغازدر گردد.‏ یکسره قاطع و کوتاه سوریه شدتشکیل ‏»بینالمللی«‏ تحقیقی کمیته یک وجودبه لبنان ویژه تریبونال آن از پس و مردمتریبونال،‏ اصلی هدف ولی آمد.‏‎١١‎ نیروهایبلکه نیست،‏ خود خودی به لبنان حملهبا نظرند.‏ مورد سوریه هوادار لبنانی ضربهسوریه به میتوان نیروها این به هدفامروز سوریه بود.‏ سادهلوح نباید زد.‏ ماتا بگذرد باید دیگر دهه چند است.‏ اصلی چهکه گردیم آگاه عینی شاهدین طریق از مقدماتآوردن فراهم هنگام به بندهایی و زد است؟گرفته صورت کشور این تالشی زیرنویسها:‏Report of the Working“ )۱(Group on the Universal Periodic Review; Libyan Arab Jamahiria”. United Nations Human


صفحه 95The round table was orga )8(nized under the aegis of theInstitute for Democracy andCooperation. (Institute’s official website and the conference information:http://www.idc-europe.org/fr/Table-rondesur–Le-conflit-libyen-et-ledroit-international.-). The textof the presentation of the author:: http://www.idc-europe.org/fr/–Les-violations-du-droitinternational-dans-la—cam–pagne-libyenneI use the notes I made )۹(personally while R.Dumas’spresentation (the text of thepresentation has not been pub. )lished139 2011 As of December )10(states joined the ICC Statute,South Sudan .120 it’s ratified by.was the last to joinThe Special Tribunal for )11(Libya was established beyondthe standing international lawprocedures by the UN SecurityCouncil resolution. Russia abstained saying the use of articleVII of the UN Charter for the socalled establishing of the tribunal is not applicable under thegiven circumstancesRights Council, United Nations۴ от 15/16/Document: A/HRC۷,۲۱٫.года. С ۲۰۱۱ января.25.Ibid p )۲(.21..Ibid. P )3(Abbr. Bernard-Henri Lévy – )4(French provocateur (formallya journalist and philosopher).BHL played an active part spurring The French government tostart military intervention in Libhe reported 2008 ya. In Augustfrom South Ossetia. At presenthe is calling for military inter.vention in SyriaRolan Dumas. A lawyer. )5(MP (member of the FrenchNational Assembly, SocialistMin – ۱۹۸۳ ۱۹۹۵٫ – 1956 )party1984 .ister of European AffairsForeign Minister in the – 1993-François Mitterrand government. President of the Consti۲۰۰۰٫ – 1995 tutional Council inHe was convicted for criticisinga public prosecutor in his book.The conviction was found unlawful by the European Court.2010 of Human Rights in Mayalong with attor ,2011 In Mayney Jacques Vergès, he wentto ICC to sue French PresidentNicholas Sarkozy for crimesagainst humanity in relation tothe Nato bombing campaign.against LibyaJacques Vergès At prersent )6(he is defending former headof Campuchia (Cambodia) Khieu Samphan before the International Tribunal for Cambodia. As a lawyer he defendedMoussa Traore, former Mali’president, Laurent Gbagbo, former president of Côte d’Ivoire,Tarik Aziz, former Iraqi Foreignminister, Carlos Ilich Ramirez,.Klaus Barbie and othersDumas R., Verges J., Sar- )7(kozy sous BHL, Pierre-Guillau.2011 .me de Roux, Parisمجله هفته شماره 24 خرداد 1390مسائل خاورمیانهمنبع تارنگاشت عدالتآیا بهار عربیبه زمستان زنانعرب خواهداجنامید؟نوژن اعتضادالسلطنهانسان شناسی و فرهنگدر انقالبات اخیر خاورمیانه،‏ بخصوصدر انقالب ۲۵ ژانویه مصر زنان عربحضوری جدی در عرصه مبارزه داشتند.‏اما در طول مبارزات مردمی رویدادهاییکه در جریان بود که طوفان انقالب اجازهنمی داد به خوبی دیده شوند.‏ رویدادهایی کههشداری جدی برای آینده زنان در کشورهایعربی بودند.‏ مهم ترین آنها خبر تجاوزگروهی به مونا التهاوی فعال حقوق بشرپس از دستگیری در ماه نوامبر در قاهرهو تعرض جنسی به کارولین سنز خبرنگارشبکه تلویزیونی فرانس ۳ در میدان تحریردر حین مبارزات انقالبی بود.‏ در ۸ مارسنیز تظاهرکنندگان زن برای برگزاری روزجهانی زن به میدان تحریر آمده بودند اما دراین میان با واکنش خشن متعصبین مذهبیمواجه شدند که با فریاد و خشونت به آنانمی گفتند به خانه هایتان بازگردید خواستههای شما ضد دین است.‏ ارتش نیز در اینمیان در هم صدایی با متعصبین،‏ زنان راتهدید به آزمایش بکارت می نمودند.‏ گوییقدرتی که فوکو از همه جانبگی آن سخنگفته بود صورتی همه جانبه و سیستماتیکیافته بود.‏ با مشخص شدن نتایج انتخابات درمصر و کسب اکثریت کرسی های پارلماناز سوی حزب آزادی و عدالت وابسته بهاخوان المسلمین و حزب النور وابسته بهسلفی های مصر زنگ خطری جدی برایوضعیت زنان به صدا در آورده است.‏سلفی ها پس از پیروزی در انتخابات اعالمنمودند که حضور نمایندگان زن در پارلمانحضور ‏“شیطان”‏ است،‏ در سطح سیاسی نیزاز زمان سقوط مبارک تاکنون دولت مصردر حال حذف بسیاری از زنان از مناصباداری و سیاسی است.‏ در این میان پرسشاصلی آن است که با پیروزی دو حزب عمدهمذهبی و محافظه کار در مصر،‏ زنانی کهخود در انقالبات عربی بخصوص در انقالب۲۵ ژانویه مصر شرکت داشتند،‏ برای حفظ


صفحه 96حقوق اولیه انسانی شان با چالشی جدیمواجه خواهند شد و آیا عقب گردی تاریخیدر پیش روی آنان است ؟ آیا زنان عرب ازآن روی که دیروز تنها با سنتهای انقیادگرمردانه و مردساالری در حیطه خصوصیخانواده دست به گریبان بودند و امروز همانتفکر سنتی در انتخابات به پیروزی رسیدهاست با چالشی عمیق تر از پیش روبروهستند؟جنبش زنان در مصر نسبت به سایرکشورهای عربی سابقه ای طوالنی تردارد.‏ فمینیسم در مصر در چارچوب طبقهمتوسط شهری ظهور یافت.‏ در سال ۱۹۳۲زنان مصری اولین سازمان فمیسنیستی راتشکیل داده و به نشانه اعتراض به سنتمردساالرانه حاکم بر جامعه مصر،‏ حجابخود را برداشتند.‏ در ادامه حزب فمینیستملی )NFB( در سال ۱۹۴۴ با هدف اشاعهسواد و آموزش در زمینه بهداشت در میانطبقه پایین قاهره و آزاد سازی سقط جنینقانونی و کاهش نرخ زاد و ولد تاسیس شد.‏با پیروزی کودتای افسران آزاد و به قدرترسیدن جمال عبدالناصر،‏ حکومت انقالبیوی برنامه های سوسیالیستی را به اجرا درآورد که اعطای حقوق و آزادی های مدنی بهزنان را نیز شامل می شد.‏ در برنامه ناصرامتیازات حقوقی برابر به زنان و مرداناعطا شد،‏ در سال ۱۹۵۶ قانونی منتخببه زنان حق تحصیل و آموزش در تمامیسطوح طبقاتی و سرتاسر روستاهای مصررا اعطا نمود.‏ تحصیالت دانشگاهی رایگانشد و به همه فارغ التحصیالن ضمانت کارسپرده شد.‏ در چارچوب چنین قوانینی زنانمصر امتیازات بسیاری را کسب نمودند اماهنوز تاثیرات تسلط فرهنگ مردساالریدر جامعه مصر در سطحی گسترده وجودداشت چنانچه در این مورد نوال السعداوی،‏روشنفکر مشهور فمینیست مصری نیزاظهار داشته است که استثمار جنسی زناندر تمامی طبقات مصر رواج دارد و صرفامنحصر به طبقات پایین جامعه نیست.‏پس از مرگ ناصر،‏ در دوره سادات،‏ درسال ۱۹۷۹ قانون خانواده جدیدی تحتعنوان قانون جهان ‏)بنام همسر انور سادات(‏به تصویب رسید.‏ طرفداران حقوق زنان درمصر از این تحول حقوقی و مدنی استقبالنمودند زیرا به زنان مصری امتیازاتبیشتری در زمینه طالق اعطا شده بود وشرایط انجام طالق نیز نسبت به گذشتهتسهیل شده بود.‏جنبش زنان مصر از دهه ۱۹۸۰ تاکنونبصورت فعال در حال پیکار به منظورمجله هفته شماره 24 خرداد 1390کسب حقوق برابر زنان در زمینه های حقطالق،‏ حق حضانت فرزندان حق ارث وحقوق شهروندی برابر با مردان بوده است.‏در دوره حسنی مبارک،‏ قوانین شخصیزنان تحت نام همسر وی سوزان مبارک بهنام ‏“قوانین سوزان”‏ تدوین شده بود که مفاداصلی آن بدین شرح بود:‏ حق دریافت نفقه ازسوی زن مصوب ۱۹۸۵، حق طالق برایزنان مصوب سال ۲۰۰۰، حق حضانتفرزندان تا سن ۱۵ سالگی مصوب ۲۰۰۵،حق مالقات فرزندان پس از طالق والدین.‏در این دوره سهم کرسی های پارلمانی زناننیز به ۳۰ کرسی افزایش پیدا کرد.‏ در موردقوانین کودکان نیز اصالحاتی انجام شد ودر اصالحیه جدید ذکر شد که طبق اصل۳۱ قانون اساسی سن ازدواج قانونی به ۱۸سال افزایش یافت.‏ البته منتقدان بر این باوربودند که چنین اقداماتی از سوی مبارک وهمسرش با تبلیغات بسیار صرفا برای جلبنظر مثبت افکار عمومی و دولتهای غربیانجام می شده و تنها زنان طبقات باالیمصر از این قوانین بهره می بردند و طیفاکثریت زنان با شرایط اقتصادی-اجتماعیپایین بدون حمایت قرار گرفته بودند.‏با این حال آمارها نشان می دهند که وضعیتزنان بطور نسبی در دوره مبارک بهبودیافته بود.‏ بخصوص نرخ باسوادی زنانمصر از دهه ۱۹۷۰ تا دهه ۱۹۹۰ افزایشقابل توجهی را نشان داده است و در زمینهفعالیت های اجتماعی نیز بدلیل قید برابریحقوقی زن و مرد در قانون اساسی پیشینمصر،‏ با اشتغال زنان در وزارت دادگستریو کسب منصب وکالت از سوی آنان مخالفتنمی شد با این حال قضاوت زنان به دلیلاختالف نظر شرعی در آن مورد باعث شدهبود تا در عمل قاضی زنی در مصر وجودنداشته باشد.‏از سوی دیگر در مقابل،‏ اخوان المسلمینمصر با اعالم مواضع خود در مورد نقشزنان در جامعه باعث ایجاد بحث و جدلهای فراوانی در این باره شدند.‏ در سپتامبر۲۰۰۷، اخوان المسلمین نخستین برنامهسیاسی انتخاباتی خود را منتشر نمود.‏ دراین میان بندی در برنامه آنان وجود داشتکه انتقادات بسیاری را برانگیخت.‏ در اینبند اخوان تصاحب مناصب باالی دولتیتوسط زنان و مسیحیان را نفی نموده بود،‏و در ادامه بیان شده بود که حقوق و وظایفمناصب باالی حکومتی مثل فرماندهیارتش،‏ مغایر با نقش اجتماعی پذیرفته شدنزنان در عرف جامعه تشخیص داده شده بود.‏پس از باال گرفتن انتقادات و فشار دولتمصر،‏ اخوان اظهار داشت که کسب تمامیمناصب توسط زنان را مجاز می شماردبجز مقام امامت کبری ‏)خلیفه گری مذهبی(‏و علت آن را نظر علما در این باره دانستندکه ریاست مقام مذهبی را تنها از آن مردانمی دانند.‏در داخل جمعیت اخوان المسلمین مصر،‏زنان آن سازمان جمعیتی تحت عنوان مذهبی‏“جمعتی خواهران”‏ را تشکیل داده اند وبرای انتخابات محلی سالهای ۲۰۰۵ ۲۰۰۰،و ۲۰۰۷ میالدی نیز نامزدهای انتخاباتیمعرفی نمودند.‏ اخوان با این عمل قصدداشت نشان دهد که مخالف فعالیت سیاسیزنان نیست،‏ اما زنان فعال در جمعیت اخواناغلب اعضای خانواده و خویشاوندان رهبرانو اعضای مرد آن سازمان هستند و بواسطهنسبت خویشاوندی به ان سازمان پیوسته اند.‏نکته جالب توجه آن است که در نخستین بخشزنان تشکیل شده در جمعیت اخوان المسلمینتحت عنوان ‏“گروه خواهران مسلمان”‏ ‏)فرقةاالخوات المسلمات(‏ در سال ۱۹۳۲، زناناخوانی حق ریاست بر بخش زنان را نداشتندو حسن ابن شیخ محمود الجوهری به ریاستارشد بخش زنان منصوب شد.‏ )۱(فرهنگ غالب بر ساختار اخوان فرهنگیمحافظه کارانه و سنتی و تا حد وسیعی تحتتاثیر سنت سلفی است.‏ در چنین فرهنگینقش زن تنها به نقش خانه داری و پرورشو مراقبت از کودکان محدود می شود وحضور و فعالیت های اجتماعی-سیاسی آنانبایستی اندک باشد.‏در این میان نکته قابل توجه در آنجاستکه علیرغم وجود اختالفات گسترده طبقاتیو فضای سیاسی بسته در دیکتاتوری هایاقتدارگرای منطقه،‏ در زمینه وضعیت زنانفعاالن حقوق زنان روابط خوبی با دولتهاداشتند.‏ سوزان مبارک در مصر به ان جیاو ها البته با نظارت دولت اجازه فعالیت داد.‏در تونس نیز همسر زین العابدین بن علی،‏لیال نیز همین رویه را در پیش گرفت،‏ درسوریه نیز اسما االسد نیز اقدامات مشابهیرا انجام داده است.‏نشانه های عقب گرد تاریخی و کاهش حقوقزنان پس از پیروزی انقالبیون در مصر ولیبی دیده شد.‏ در مصر پیش از پیروزیانقالب قانون اساسی از کسب ۶۴ کرسیپارلمانی توسط زنان حمایت می نمود اماامروز تنها اجازه داده شده تا هر یک ازاحزاب سیاسی حداقل یک نامزد زن را درفهرست انتخاباتی خود معرفی نمایند.‏مصطفی عبدالجلیل رهبر شورای موقتانقالبی لیبی نیز در اولین سخنرانی خود پس


صفحه 97از سقوط قذافی اعالم داشت که از این پستمامی قوانین مغایر با شریعت اسالمی لغوشده و قانون چند همسری که توسط قذافیممنوع شده شده دوباره احیا می گردد پس ازآن صدای فریاد شادی مردان لیبیایی و جشنآنان با تیراندازی هوایی شنیده می شد.‏در پیش نویس قانون اساسی جدید لیبی نیزآمده است،‏ تمامی شهروندان در برابر قانونفارغ از مذهب،‏ اعتقادات،‏ نژاد،‏ زبان،‏ثروت،‏ قومیت،‏ عقاید سیاسی یا موقعیتاجتماعی برابر هستند”‏ اما قیدی از جنسیتنیامده است که خود نشان از ماهیت مردساالرانه قانونگذاران و مجریان جدید لیبی وروح حاکم بر قانون اساسی آن کشور دارد.‏این در حالی است که در لیبی دوران قذافیطبق قانون،‏ زنان از حق حضانتفرزندان،‏حق وکالت و حق طالق برخوردار بودندلیبی در سال ۲۰۰۴ نیز بهکنوانسیون لغوتبعیض علیه زنان سازمان ملل متحد پیوستهبود.‏ با این حال تاثیر هنجارهای قبیله ای وسنتی در لیبی مانع از پیشرفت اجرای اینقوانین می شد.‏ ‏)‏‎۲‎‏(در اکثر شرایط انقالبیاز انقالب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه تا کودتایانقالبی افسران آزادمصر در سال ۱۹۵۲خواسته های زنان به بخشی از جنبش ملیتبدیل می شده است.‏ممکن است عده ای اظهار نمایند که برای مثالدر انقالب ۱۸۷۹ فرانسه نیز پس از پیروزیانقالب و تاسیس جمهوری،‏ آزادی،‏ برابریحقوقی شهروندان فرانسوی بجززنان اعالمشد و نبایستی بدبینانه به رویدادها نگریستزیرا در هر فرایند انقالبی ای ممکن استزنان در پروسه ای طوالنی مدت به حقوقخود دست یابند اما اختالف اساسی انقالباتیچون انقالب فرانسه با انقالبات عربی ازجمله انقالب مصر اینست که ایدئولوژیحاکم بر روند انقالب فرانسه از آغاز انقالبتفکر مترقی بود اما گروههای به قدرترسیده امروز مصر،‏ اندیشه ای واپسگرایانهدارند و پیشینه تاریخی آنها نشان می دهد کهدر مورد زنان قائل به اعمال محدودیت برآنان هستند.‏یکی از خشونت های بارز علیه زنانمصری،‏ مسئله ختنه زنان است.‏ طبق تحقیقانجام شده یونیسف در سال ۸۰ ۱۹۹۲،درصد دختران در مصر این عمل خشونتبار رامتحمل می شوند.‏ به نظر نمی رسد باانتخابات احزاب با دیدگاه سنتی اقدام مهمیدر جهت لغو و یا کاهش این عمل ضد انسانیانجام شود.آنچه در پیش رو قرار دارد نشاندهنده نقطه ضعف اساسی انقالبات عربییعنی تاکیدصرف بر خواسته های سیاسیو نه همگامی ‏“انقالبی اجتماعی”‏ با تحولمجله هفته شماره 24 خرداد 1390سیاسی بودهاست.‏ با وجود دولت محافظهکار اخوان و سلفیون احتمال می رود کسبکرسی هایپارلمانی بیشتر از سوی زنان وفعالیت آنان در سندیکاها،‏ شوراهای محلیو … با چالشی جدی از سوی قدرت جدیدمواجه شود.‏مارکس در جمله ای معروف اظهار داشتهآزادی زنان معیار آزادی جامعه استگویابهار عرب با ایجاد موانع عمده بر سرراه زنان از ابتدای پیروزی انقالبات شواهدروشنی از چشم انداز وضعیت زنان درکشورهای عربی را نشان نمی دهد و چهبسازمستان زنان عرب در راه باشد.‏این مقاله نخستین بار روز دوشنبه ۱۰ بهمنماه ۱۳۹۰ در روزنامه روزگار به چاپرسیده و برای بازنشر به انسان شناس یوفرهنگ ارائه شده است.‏Nojan_etezad@yahoo.comپی نوشت:‏مسائل خاورمیانهجنگ بخاطر نفتایران به تعویقمی افتد؟برگردان:‏ ا.‏ م.‏ شیریچرا تشدید تنش پیرامون تنگه هرمز به سودآمریکایی هاست.‏باراک اوباما در پیام خود به کنگره آمریکا،‏ بااشاره به تشدید اقدامات برای قطع وابستگیکشور به واردات مواد مولد انرژی از خارجبطور مشخص گفت:‏ ‏»در طول سه سالاخیر ما اجازه حفاری در میلیونها هکتارمعادن نفت و گاز را صادر کردیم.‏ من بهدولت خود دستور اکتشاف ۷۵ درصد منابعدریایی بالقوه مان را می دهم«.‏ عالوه برآن،‏ او خاطر نشان کرد که واشینگتن از همهگزینه ها برای ممانعت از دستیابی ایران بهسالح اتمی استفاده خواهد کرد.‏ از هر دویاین اظهارات این نتیجه منطقی حاصل میشود که مسئله جنگ ایاالت متحده آمریکابرعلیه ایران حل شده است.‏ افزون بر آن،‏در تاریخ ۲۶ ژانویه معلوم شد که آمریکا درماه مارس یک گروه ناو هواپیمابر ضربتیبه سرپرستی ناوهواپیمابر اتمی ‏»انترپرایز«‏را به خلیج فارس گسیل خواهد داشت‏)موشکهای کروز و سه ناوشکن نیز جزواین گروه می باشند(.‏ بدین ترتیب،‏ این سؤالپیش می آید که اگر مناقشه از فاز ‏»سرد«‏به فاز ‏»گرم«‏ وارد شود،‏ تأثیر آن بر بازارجهانی مواد مولد انرژی چگونه خواهد بود؟برای یافتن پاسخ این سؤال ما ‏)مطبوعاتآزاد(‏ به سرگئی پراواسودوف،‏ مدیرانستیتوی انرژی ملی مراجعه کردیم.‏ باید توجه داشت که شروع جنگ برعلیهایران به نفع ایاالت متحده آمریکا نیست.‏مشکل بتواند بر اساس سناریوی عراق عملکند.‏ اگر قرار بود آمریکا به این کار دستبزند،‏ ارتش خود را از عراق خارج نمیکرد.‏ چرا که عراق بهترین پایگاه برای آغازعملیات زمینی در ایران بود.‏فکر می کنم آمریکایی ها در تحریک ایرانبرای دست زدن به عکس العمل های تند،‏مثل بستن تنگه هرمز،‏ ذینفع اند.‏ آمریکا بامتقاعد کردن شرکای خود برای امتناع ازخرید نفت ایران،‏ سعی می کند ایران را,)2008( Abdel-Latif, Omayma-۱In the Shadow of the Broth-”ers the Women of the EgyptianMuslim Brotherhood, Carnegie.13.Middle East Center, NoWhat“ ,)2011(Santini, Ruth.h-2Women’s Rights Tell Us Aboutthe Arab Spring”, Center on theUnited States and Europe atBrookings, US-Europe Analysis.52.Series, No


صفحه 98به بن بست براند.‏ زیرا،‏ اقتصاد این کشوراساسا،‏ به صادرات ‏»طالی سیاه«‏ وابستهاست و منابع دیگری برای ادامه حیاتندارد.‏ با این وضع،‏ برای اکثریت ایرانیانقابل درک نیست که چرا غرب برعلیه آنهامتحد می شود.‏ به آنها گفته می شود:‏ شمابرای ساخت سالح اتمی تالش می کنید.‏ ایندر حالیست که شمار زیادی از کشورهایجهان در همین سمت حرکت می کنند،‏ اماهیچ کسی،‏ بخصوص بدین شکل خشن،‏متعرض آنها نمی شود.‏ همین پاکستان درهمسایگی ایران سالح اتمی در اختیار دارد.‏عالوه بر این،‏ القاعده نیز از همان سالهایحضور نظامی اتحاد شوروی در افغانستان،‏در پاکستان حضور دارد و از حمایت دولتبرخوردار است.‏ اما چرا جامعه بین المللیهیچگاه حتی فکر تحریم این کشور را بهذهن خود راه نمی دهد؟ واضح است کهبازیها هیچ ربطی به خطر هسته ای ایرانندارد.‏ همه اینها بهانه است.‏‏»مطبوعات آزاد«-‏ پس همه این بهانه گیریهابخاطر چیست؟ بنظرم،‏ یک دلیل ساده دارد.‏ آمریکائیهاصاحب قدرتمندترین نیروی دریایی درجهان هستند.‏ این نیرو تقریبا تمام حمل ونقل دریایی جهان را کنترل می کند.‏ طراحاناستراتژی آمریکا در زمانهای اخیر از اینکهبودجه بسیار هنگفت و سنگینی برای اموردفاعی تخصیص می یابد،‏ آه و ناله می کنند.‏بودجه این کشور تقریبا مساوی با بودجهدفاعی تمام کشورهای جهان است.‏ و این درحالیست که بدهی خارجی هنگفت آمریکا،‏تقریبا به ۱۶ تریلیون دالر سر میزند.‏ بریاغلب صاحب نظران سیاسی آمریکا اینسؤال مطرح است که آیا این بیش از حدراهزنانه نیست که ما بعنوان ضامن عملکردطبیعی تجارت دریایی جهان عمل می کنیم؟آنهاعقیده دارند ، کشورهایی از امنیتتجارت دریایی بهره می برند،‏ که بسیارخوب تحت پوشش ناوشکنهای آمریکاییقرار می گیرند.‏ یعنی،‏ هزینه امنیت دریاییرا آمریکا می پردازد ولی،‏ سودش را آنهامی برند.‏آمریکا باید به دیگر کشور تفهیم نماید کهبرای برقراری امنیت بایستی هزینه کنند.‏به همین سبب،‏ اینک برای آنها متجاوزیالزم است که به کشتیرانی جهانی حمله کند.‏وضعیت تنگه هرمز برای این کار بسیارمناسب است.‏ ایرانی های بد،‏ تانکرهاینفت را متوقف خواهند کرد و آمریکاییهای خوب،‏ با هزینه معقول می توانند کشتیهای دیگر کشورها را از تنگه عبور دهند.‏این مثال خوبی برای آن خواهد بود که درمجله هفته شماره 24 خرداد 1390قبال حراست از تهدیدات مختلف،‏ چقدر بهآمریکائی ها خواهند پرداخت.‏عالوه بر آن،‏ تشدید هر گونه تنش پیرامونایران،‏ به نفع آمریکاست.‏ زیرا،‏ هم موجبافزایش قیمت جهانی نفت خواهد شد و،‏ هم،‏توسعه شیست گاز و نفت،‏ سنگهای زیستیرا مقرون به صرفه خواهد ساخت که آمریکادر داخل اضافه بر مصرف دارد.‏ بطورکلی،‏ توسعه شیست نفت خیز،‏ یکی از جهاتاصلی توسعه بخش واقعی اقتصاد آمریکااست.‏ طبق ارزیابی تحلیلگران آمریکایی،‏در سایه اجرای طرحهای این عرصه تا سال۲۰۱۵ در آمریکا ۸۷۰ هزار فرصت شغلیایجاد خواهد شد.‏ درآمد ناخالص این کشور۱۱۸ میلیارد دالر افزایش خواهد یافت.‏ امابرای اینکه همه این فعالیت موجب ضررو زیان نشود،‏ قیمت نفت باید افزایش یابد.‏حداقل ۱۰۰ دالر در هر بشکه.‏همانطور که می بینید،‏ آمریکائیها،‏ با دامنزدن به تشنجات پیرامون ایران،‏ بسیاری ازمشکالت خود را حل می کنند،‏ اما اروپائیهاو چینی ها با معضالت جدیدی مواجه میشوند.‏ متحدان آمریکا مجبورند ضمنبمخاطره انداختن اقتصاد خود،‏ با مواضعآمریکا موافقت کنند.‏ مثال،‏ کشورهای ژاپن۱۷ درصد،‏ ایتالیا ‎۱۰‎درصد و کره جنوبی۹ درصد نفت مورد نیاز خود را از ایرانوارد می کنند.‏‏»مطبوعات آزاد«-‏ در عین حال،‏ چینمخالف شدید خود را با تحریم نفت ایراناعالم کرد.‏ آمریکا چقدر می تواند بمواضعکشوری که اقتصادش وابسته به آن است،‏ بیاعتنایی کند؟ در این وضعیت،‏ عامل اصلی این استکه موضع چین مشخص نیست.‏ آمریکائیهابیش از هر کشوری به چین بدهکارند.‏ واقتصاد آسمانی آن به سهم خود بشدت به نفتخاومیانه وابسته است.‏ تصور می کنم کهآمریکائیها سعی می کنند بر سر وابستگیبا چین معامله کنند.‏ یعنی،‏ ما تانکرهای شمارا از تنگه هرمز عبور می دهیم و شما نیزاز بدهی های ما کم کنید.‏ واضح است کهاین معامله به نفع چینی ها نیست،‏ ولی آنهاچه عکس العملی نشان خواهند داد،‏ هنوزمعلوم نیست.‏ ‏)ترجمان ساده این گفته،‏ یعنی،‏اینکه آمریکا در نظر دارد نقش راهزناندریایی سومالی را در تنگه هرمز ایفاءنماید.‏ مترجم(.‏‏»مطبوعات آزاد«-‏ در لیبی هم منافع چینمطرح بود ولی آمریکا این مسئله را در نظرنگرفت…‏ در این وضعیت چین چکار می تواند بکند؟خوب،‏ اعتراض می کند.‏ این اعتراضاتبرای آمریکائیها باد هواست.‏ چین نمی تواندبا آمریکا بجنگد و حتی نمی خواهد.‏ ‏»اوراقبهادار«‏ آمریکا را وارد بازار کند؟ هرقدر که می خواهد.‏ در مقابل،‏ امریکا بازهم مثل همیشه تریلیونها دالر چاپ خواهدکرد.‏ تصور می کنم که چین هنوز اهرمهایمتناسبی برای تأثیرگذاری بر آمریکا را دراختیار ندارد.‏‏»مطبوعات آزاد«-‏ تصور کنید،‏ ما فرضیهشما را در مورد آنکه آمریکا در تشدید تنشهاپیرامون ایران ذینفع است،‏ بعنوان واقعیتمطلق می پذیریم.‏ آیا می توان این استراتژی‏»ژاندارم بین المللی«‏ را در هم شکست؟ بلی،‏ بی تردید.‏ عوامل بسیار زیادی درخاورمیانه در هم تنیده و در اینجا بازیهایبسیار جدی با پولهای هنگفت،‏ در هم گرهخورده است.‏ در چنین شرایطی،‏ کل منطقهبه کانون بی ثباتی تبدیل گردیده است.‏ اگریکی از بازیکنان کنترل بر اعصاب خود رااز دست بدهد،‏ این عصبانیت می تواند بهفاجعه جهانی بیانجامید.‏ تصور پیامدهای آنوحشتناک است.‏ مناقشه می تواند گسترشیابد و دیگر مناطق جهان را به کام خودبکشد.»مطبوعات آزاد«-‏ گمان می رود کهقیمت باالی نفت،‏ بسود روسیه باشد.‏ ممکناست ما هم مثل امریکا،‏ از بروز مناقشاتجدید در خاورمیانه سود می بریم؟ در ابتدا،‏ البته!‏ می توان درآمدهای فوقالعاده از صادرات مواد مولد انرژی بدستآورد.‏ اما جنگ دراز مدت آمریکا با ایرانمی تواند پیامدهای منفی برای روسیه درپی داشته باشد.‏ اوال-‏ افزایش بهای نفت،‏یافتن منابع جایگزین برای تأمین انرژیرا مقرون به صرفه خواهد ساخت.‏ وکشورهای پیشرفته بسرعت در این عرصهفعالیت خواهند کرد.‏ ثانیا-‏ بی ثباتی ایران درهمسایگی دیوار به دیوار کشورهای مشترکالمنافع،‏ می تواند به مناطق نا آرام آسیایمرکزی و قفقاز سرایت نماید.‏‏»مطبوعات آزاد«-‏ عراق هم تا چندی پیشخودش را چنین تصور می کرد.‏ بویژه آنکهاین کشور قبل اشغال توسط آمریکا،‏ یکی ازبازیگران عمده بازار جهانی نفت بود.‏ درحال حاضر چه انتظاری می توان از اینکشور داشت؟ عراق امروز بزرگترین عالمت سؤالدر تجارت نفت بشمار می رود.‏ با در نظرگرفتن ذخایر نفت،‏ این کشور می تواند تولیدآن را صد در صد افزایش دهد.‏ آیا این کار


خاورمیانهمسائل 99صفحه استاین به بسته مسئله همه کرد؟ خواهد را کشوراین نفت تولید بخش در توانند می که بخصوصنه.‏ یا سازند برقرار پایدار امنیت عراقدر خود نظامی حضور آمریکا اینکه است.‏داده کاهش بشدت را آمریکاکه شود می گفته آزاد«-‏ ‏»مطبوعات کردهخارج عراق از را خود نیروهای همه است.‏اصطالحبه از زیادی شمار آنجا در اما بلی،‏ فقطاست.‏ مانده باقی خصوصی نظامیان هنوزنظامی مشاور هزار ۱۰ حدود در ‏»سربازانحقوق و هستند.‏ عراق در نیروهایهمان واقع در که خصوصی«‏ دولتیبودجه از گویا آیند،‏ می بحساب ویژه مختلف،‏برآوردهای طبق شود.‏ نمی پرداخت میزده تخمین هزار تا‎۵۰‎ ۱۶ از آنها شمار بایدکه هستند آدمهایی همان اینها و شود.‏ سازماندهیرا عراق نفت منظم استخراج یاآمد برخواهند کار این عهده از آیا نمایند.‏ داند.‏نمی کس هیچ نه،‏ مثالاست،‏ ممکن مگر آزاد«-‏ ‏»مطبوعات بمبارانکشور که گفت لیبی نمونه،‏ بعنوان خودنفت صادرات بتواند آمریکا توسط شده برساند؟جنگ از قبل سطح به بسرعت را بمیزاننفت لیبی در اکنون که کنم می فکر شود.‏می استخراج جنگ آغاز تا درصد ۶۰ شود،‏می مربوط ترمیم مسئله به که آنچه حفاظتتحت آمریکا تجارت که است این هرتواند می سریع خیلی آمریکایی سربازان کند.‏اندازی راه دوباره را افتاده کار از چاه بخواهنددیگری کسان یا و ها لیبیائی اگر اما احتماالدهند،‏ انجام خود نیروی به را کار این کشید.‏خواهد طول سال یک کهکنیم فرض اگر آزاد«-‏ ‏»مطبوعات شد…‏خواهد بمباران هم ایران چاههای بامستقیما مسئله است.‏ همین اصلی سؤال آمریکاتجاوز مقابل در ایران ارتش مقاومت نکردهفراموش اگر عراق،‏ دارد.‏ بستگی ارتشیانتسلیم هنوز شد.‏ تسلیم جنگ بی اید،‏ سربازانکه بود نرسیده پایان به عراق چاههایآتش فرونشاندن کار آمریکایی ایرانبا ارتباط در کردند.‏ آغاز را سوزان تواندمی آمریکا که نیست معلوم هنوز هم،‏ دهد!‏انجام بخواهد،‏ اگر حتی را کار این wordpress. .http://eb1384/31/01/2012/comhttp://svpressa.ru/politic/arti/52081/cle1390خرداد 24 شماره هفته مجله آمریکامتحده ایاالت قرن بود قرار ۲۱ قرن صلیبیجنگ عراق،‏ علیه جنگ و شود سرکردگیدرازی مدت برای که باشد راآمریکانا«‏ ‏»پاکس نوین،‏ امپراتوری نیروهایگذشته سال پایان در سازد.‏ مستقر کاملطور به را عراق شدند مجبور آمریکا ‏»بااوباما پرزیدنت گفته به آنها کنند.‏ تخلیه مأموریتسال ۹ از پس افراشته«‏ گردنی درولی کردند.‏ ترک را عراق موفقیتآمیز ماهدر آمریکا نظامی واحدهای آخرین واقع بدونپنهانی و شب پناه در تقریباً‏ دسامبر بدونکردند،‏ تخلیه را عراق خداحافظی کردهعملی کامل طور به را خود قصد آنکه نرسیدپایان به عمالً‏ اشغال گام این با باشند.‏ عنوانبه متحده ایاالت اجباری خروج ولی شد.‏تعبیر بزرگی شکست بودجدید قرن جنگ اولین که افغانستان در شرفدر سنگینتری مراتب به افتضاح جنگدو هر که میرسد نظر به است.‏ وقوع راآمریکا درازمدت سرکردگی آنکه جای به باقیماندهابرقدرت تنها سقوط کنند،‏ تضمین حالهر در ولی اند.‏ انداخته جریان به را تهاجمیحمالت امکانات مرز جنگ دو این دادهنشان را غربی امپریالیستی قدرتهای اند.‏سابقفرمانده کالرک وسلی ژنرال مثل شد،‏مطلع پنتاگون در که ناتو نیروهای بهحمله از پس و ۲٠٠۱ سال اواخر لیبی،‏لبنان،‏ سوریه،‏ کشورهای افغانستان،‏ قرارلیستی در نیز سودان و سومالی ایران،‏ موردبعدی سالهای در بود قرار که داشتند قرارعراق لیست صدر در گیرند.‏ قرار حمله وبود محاصره تحت سال ده قریب که داشت آنهمپیمان و آمریکا هوایی نیروی آتش زیر کشوراین بود.‏ شده تضعیف و داشت قرار منطقهقلب در و بود نفتی عظیم ذخایر دارای قولبه که داشت قرار ژئواستراتژیکی مهم ‏»باسابق رییسجمهور نایب چینی دیک … کمافیالسابق جهان نفتی ذخایر دوسوم است.«‏جایزه بزرگترین رژیمسقوط و شده ضعیف کشور تسخیر نسبتاً‏میرفت انتظار که همانطور سابق سقوطسراشیب در جواندنیای منبع:‏ گیالردیواخیم نویسنده:‏ عالتتارنگاشت درکه حمله دلیل چون گرفت.‏ صورت سریع سالحهایتهدید یعنی بود،‏ شده اعالم آغاز دروغتبلیغات زودی به عراق جمعی کشتار جدیدکشور یک ساختمان درآمد،‏ آب از باثباتشده،‏ بازسازی دمکرات،‏ غربگرا،‏ کشوردرازمدت اشغال رسمی هدف امنیت و شد.‏اعالم کردفرار باید جنگموافق کشورهای ائتالف بهانه این با میشد،‏رهبری متحده ایاالت طرف از که همینطورو ناتو در جنگ مخالفین پشتیبانی جلبخود نفع به را متحد ملل سازمان در مشروعیتعمالً‏ جنگ راه این از و کردند سیاستمداراناز بسیاری همینطور یافت.‏ کارواناین به جنگ مخالف روشنفکران و وحسین صدام سرنگونی خواهان و پیوستند برایشانسی را اقدام این و شدند بعث رژیم البتهکردند.‏ پیشبینی کشور این روشن آینده خودخواهانهمنافع جنگ این در آنها اغلب میکردندمشاهده را آن همپیمانان و آمریکا اینبا که داشتند اصرار سماجت با ولی خودکشور بازسازی در عراق مردم وجود بگوییمطور این و شد خواهند منتفع آن از باربه آنها برای نیز جنبی منافع جنگ که آورد.‏خواهد آناز غربی تعیینکننده خبری رسانههای جنگاین از تا میکنند کوشش شدت به وقت دهند.‏ارایه را پسندی مردم و مثبت تصویر بازگشتمناسبت به خود سخنرانی در اوباما کمکمذکور تبلیغات از ‏»قهرمانان«‏ آخرین ساله«‏نه خارقالعاده ‏»خدمات و گرفت قرارتمجید مورد را آمریکا نظامی نیروهای کاملیمنطقه عراق که داشت اظهار وی داد.‏ ثباتبا حاکم،‏ کشور یک ‏»ما ولی نیست جایبه منتخبه حکومت یک با مستقل،‏ و میگذاریم.«‏رژیماست.‏ دور به واقعیت از حرفها این قرارمذهبی و ملی احزاب نفوذ زیر که جدید سرکوبو نظامی ابزار کمک به تنها دارد نوبهبه که داشته نگاه قدرت سر بر را خود المالکینوری سلطه زیر شدت به خود


صفحه 100نخستوزیر قرار دارد.‏هزاران نفر از اعضای اپوزیسیون به قتلرسیدهاند،‏ دستگیر و سر به نیست شده اندو یا کشور را ترک نموده اند.‏ بیش از یکمیلیون نفر از شهروندان عراق از سال۲٠٠۳ تاکنون به دست سربازان اشغالگر،‏نیروهای کمکی عراقی آنها و یا گروههایشبهنظامی وابسته به رژیم به قتل رسیده اند.‏بیش از چهار میلیون نفر،‏ یعنی یکششمجمعیت کشور آواره شده و فرار کرده و یاتبعید گردیده و تا امروز در خارج از کشورو یا به شکل آوارگان داخلی زندگی میکنند.‏در یک چنین کشوری از دمکراسی و ثباتسخن گفتن پوچ و بیمفهوم است.‏همینطور نشانهای از بازسازی گستردهدر کشور به چشم نمیخورد.‏ البته برخیپروژههای نمایشی بزرگ مثل مناطق امنبغداد و یا شهر مذهبی و مورد بازدید زوّ‏ ارنجف وجود دارند.‏ اما بقیه زیربنای اقتصادیدر شرایط بس اسفباری به سر میبرند.‏ بهدیگر سخن،‏ سقوط وحشتناک جامعه عراقیهنوز متوقف نگردیده است.‏بنا بر اطالعات انستیتوی نظرپرسیآمریکایی Zogby متعلق به نوامبر سالگذشته،‏ اگر مناطق کردنشین را حسابنکنیم،‏ حتا یکچهارم شهروندان عراقیکه در کشور مانده اند وضعیت کنونی رابهتر از دوران صدام حسین ارزیابی نمیکنند.‏ ۵۴ درصد،‏ سطح آزادیهای سیاسیرا نازلتر از گذشته اعالم میدارند.‏ بیشاز ۷۵ درصد شهروندان وضعیت اقتصادیخود را حتا نسبت به دوران تحریمها بدتربرآورد میکنند و ۹٠ درصد ناامنی شخصیرا برجسته می سازند.‏‎۱‎ مطابق با اهدافرسمی اعالم شده،‏ باید گفت که ایاالت متحدهآمریکا و همپیمانانش به سختی شکستخوردهاند.‏اهداف واقعیطبیعتاً‏ اشغالگران اولویتهای دیگری درسر داشتند.‏ اگر بخواهیم موفقیت برنامههایاصلی آنها را برآورد کنیم باید بین اهدافبسیار رادیکال و ویژهای که نئومحافظهکارانافراطی در دستگاه دیپلماسی بوش در نظرداشتند و آنچه که به عنوان اجماع کلی مابیناقلیت ممتاز ایاالت متحده موجود بود،‏ تفاوتقایل شد.‏ منافع آنان هم از طرف کلینتون واوباما و هر دو بوش دنبال شد.‏ نباید فراموشکرد که جنگ در ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱ آغاز شدو کشور را تا ۲٠٠۳ در محاصره قرار داد.‏هدف ظاهری سرنگونی قطعی قدرتمنطقهای بود که قبالً‏ در جنگ علیه ایرانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390به شدت مسلح‏ گردیده و اکنون بیش از حداستقالل پیدا کرده بود.‏ ولی منافع استراتژیکیطبیعتاً‏ متوجه کنترل منابع نفتی عراق ودستیابی مستقیم کنسرنهای آمریکایی بهذخایر عظیم کشور بود.‏ یک هدف دیگر کهواشنگتن در اصل از زمان سقوط شاه درسال ۱۹۷۹ به بعد دنبال میکرد استقراردایمی نیروهای نظامی خود با استقالل کاملدر یکی از کشورهای مرکزی و مهم منطقهبود.‏پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شورویمهمترین هدف واشنگتن تضمین دایمیموقعیت برتر ایاالت متحده و جلوگیری ازپدیدآمدن یک قدرت جدید و یا پیمانی ازقدرتها بود،‏ که این موقعیت برتر را به خطرافکند.‏ چینی وزیر دفاع وقت در سال ۱۹۹۲در اوراق سیاستهای کاربردی‎۲‎ نوشت:‏‏»لذا الزم است که هیچ قدرت خصمانهای،‏منطقهای را که منابع زیرزمینیاش امکاناتالزم برای ساختمان یک قدرت جهانی را دربردارد،‏ زیر سلطه خود نگیرد.«‏سرنگونی یک قدرت منطقهایگام اول به طور کامل موفقیتآمیز بود:‏تالشی دولت عراق و ویرانی جامعه عراقیبه قدری گسترده است که این کشور به طوردرازمدت از نظر قدرت سیاسی نقشی ایفانخواهد کرد.‏ البته با از بین رفتن این قدرت،‏کشور رقیب،‏ ایران به قدرت منطقه تبدیلشد.‏ نفوذ سیاست داخلی تهران در عراقمدتهاست که با قدرت کشور اشغالگر قابلسنجش است.‏ ایران از نظر اقتصادی نقشمهمی ایفا میکند و در نتیجه از نظر سیاستخارجی نیز تأثیرگذار است.‏ برخالف امیالواشنگتن مالکی هم از سیاست اتمی ایرانو هم از رییسجمهور سوریه اسد حمایتمیکند.‏ این امر با خروج نیروهای نظامی وتغییر توازن به ضرر آمریکا وزن بیشتریپیدا میکند.‏هرچند که در مورد حضور نظامی درازمدتآمریکا حرف آخر گفته نشده،‏ ولی آنچه کهمحرز است،‏ اینکه تصورات آمریکا درمورداستقرار مستمر ارتش به عنوان نمودی ازقدرت خویش در منطقه،‏ جامه عمل نپوشید.‏در اصل و طبق قرارداد نظامی که بادولت بوش به امضا رسیده بود،‏ قرار بود۳٠٫٠٠٠ سرباز آمریکایی در عراق مستقربمانند و فرماندهی نظامی آمریکا به طورمشخص این تعداد سرباز را برای یک دههمورد نظر گرفته بود.‏ در پایان فرماندهاننظامی با تعداد حداکثر ۲٠٫٠٠٠ سربازبرای ۵ پایگاه مورد نظر راضی شدند.‏این پایگاهها از سال ۲٠٠۳ با صرفمیلیونها دالر به شهرهای قلعهمانندی تبدیلشده بودند که کلیه تسهیالت،‏ مدرنترینتکنولوژی و فرودگاههای بزرگی را ارایهمیدادند.‏ این پایگاهها اکنون عظیمترینخاطرات برنامههای شکست خورده است کهاشغالگران بعد از خود به جای میگذارند.‏مبارزه برای نفتدر حالی که گشایش کامل بازار و اقتصادآزاد فوراً‏ پس از اشغال با زور اعمالگردید و از آن زمان کنسرنهای خارجیبه ضرر شرکتهای محلی میلیاردها دالرسود به جیب زده اند،‏ دستیابی به نفت عراقآنچنان که انتظار میرفت طبق برنامه پیشنمیرود.‏گروه ضربت انرژی معاون رییسجمهور،‏آقای دیک چینی قبل از اقدام تروریستی ۱۱سپتامبر ۲٠٠۱ برنامه بلندپروازانه و دقیقیآماده کرده بود ولی همان اقدامات اولیهاشغالگران برای ورود به تولید و حمل ونقل طالی سیاه با مقاومت کارگران روبهروشد.‏ آنها در سالهای بعد نیز در این رابطهموفق نبودند.‏ به ویژه آنها تاکنون نتوانستهاند قانون نفت جدیدی را تحمیل کنند کهراه را برای خصوصیسازی صنایع نفتبگشاید.‏همینطور ارابه خصوصیسازی شرکتهایدولتی خارج از بخش مواد خام که در سال۲٠٠۳ در نظر گرفته شده بود نیز در گل گیرکرد.‏ مقاومت کارگران و کارمندان زیاد بودو خطر آن میرفت که با رفتار تند و خشننیروهای جدیدی برای مقاومت مسلحانه بهوجود آید.‏ در سال ۲٠٠۹ دولت مالکی برپایه قوانین موجود به کنسرنهای خارجینفت قراردادهای خدماتی برای مدرنسازیتأسیسات و بسط حجم استخراج چاههای نفتیکه هماکنون در کار تولیدند،‏ پیشنهاد کرد.‏هرچند که این قراردادها به معنی گشایشتولید نفت است،‏ ولی از آنچه که موردنظر چینی و کنسرنهای فراملیتی نفتی بود،‏بسیار فاصله دارد.‏قراردادهایی که به امضاء رسیدند تنهاقراردادهای خدماتی هستند با این هدف کهتولید نفت یک چاه نفتی مشخص را تا سطحمورد نظر ارتقاء بخشند.‏ کنتراتچیها بابتهر بشکه اضافه تولید تنها مبلغ معینی،‏ بین ۱تا ۲ دالر دریافت میکنند،‏ یعنی نه درصدیو نه حق امتیازی از تولید.‏بخش عمده این قراردادها را کشورهایآسیایی به طور عمده چینی و مالزیاییدریافت کردند اما BP,shell,Total نیز در


101صفحه کنسرنهایبا اند.‏ یافته سازمان کنسرسیومی اویلپترولیوم اکسیدنتال و موبایل اکسون اینوارد آمریکایی کنسرن ۷ از کنسرن ۲ یاو نمیخواستند ظاهراً‏ بقیه شدند.‏ معامله شدهارایه که ناچیزی سهم با نمیتوانستند صورتبدین و کنند.‏ ارضاء را خود بود حبابتایمز،‏ آسیا از اسکوبار پهپه قول به برایرامسفلد دونالد و چینی جک رؤیای ترکید.‏همیشه نتیجهکارشناسان از دیگر برخی برای تأکیدآنها نیست.‏ معلوم و مشخص اینطور بافراملیتی بزرگ کنسرنهای که میکنند نفتیمنابع بزرگترین از برخی به بازگشت اقتصادبر عظیمی نفوذ اعمال امکان جهان تازهاکنون آنها اگر حتا اند.‏ یافته عراق نفتی میتواننداند،‏ نهاده عراق گلیم گوشه به پا بهحضور برای اولیه پایه سنگ هماکنون بنهند.‏را نفت تولید در گستردهتر مراتب حجمگسترش و بسط قرارداد برآن عالوه کهاست برنامههایی با مطابق نفت تولید مقاومتوجود با و میکند دنبال متحده ایاالت و نفتی کنسرنهای مدیریت سندیکاها،‏ شدید سالدر مینماید.‏ تحمیل مجلس نمایندگان بهو ماند ناکام تولید حجم ارتقاء ۲٠۱۱ هنوزتولید سطح نرسید.‏ نظر مورد سطح اینکهاست.‏ جنگ از قبل دوران از نازلتر افزایشبه نفت تولید آینده سالهای در آیا امیداینکه آیا یا و رسید خواهد چشمگیری بیشترشراکت در فراملیتی کنسرنهای نظردر با نه،‏ یا پیوست خواهد واقعیت به است.‏تردید قابل کشور موجود شرایط گرفتن بهکماکان نفتی لولههای و تولیدی تأسیسات قرارخرابکارانه اقدامات هدف منظم طور همهنوز خارجی نفتی شرکتهای و دارند روبهروخشونتآمیز تظاهرات با بخشاً‏ اینآمریکا نیروهای خروج از پس هستند.‏ روزمثالً‏ یابند.‏ شدت میتوانند تظاهرات اونیفرمبا رادیکال ‏»نیروهای ژانویه ۱۲ کنسرنماشینآالت انبار یک به نظامی«‏ بردند،‏حمله سونآنگول آنگوال،‏ دولتی راتأسیسات و کردند بیرون را کارگران ساختند.‏منفجر عظیمشکست عنوانبه آمریکا در ارتش تحمیلی خروج لذا ازطبیعتاً‏ میگردد.‏ تعبیر عظیمی شکست رژیمکه دارد وجود نگرانی این طرف یک آمریکانیروهای کمک بدون شده تأسیس مثالً‏بماند.‏ کار سر بر زیادی مدت نتواند یکدر دمپسی مارتین ژنرال ستاد فرمانده مورددر را خود نگرانی سنا کمیسیون شنود کلیهدلیل همین به داشت.‏ ابراز عراق آینده 1390خرداد 24 شماره هفته مجله بودهاند.‏‎۳‎نیروها خروج مخالف فرماندهان درآمریکایی مأیوس افسران قول به و خواهدشکست عراق دولت ‏»نهایتاً‏ محل،‏ خورد.«‏‎۴‎راواشنگتن ایران موضع بیشتر تقویت البته نمیتواندیگر هم میسازد.‏ خشمگین بیشتر بهحمله برای پرش تخته عنوان به عراق از منگنهدر دیگر ایران هم و کرد استفاده ایران ندارد.‏قرار نظامی بخشیاعزام با شکست این تا میشود کوشش کشورهایبه عراق در مستقر نیروهای از هب بیشتر ناوگانهای اعزام و خلیج همپیمان اقداماین حال این با شود.‏ جبران فارس خلیج عراقدر مستقر نیروهای برای کاملی بدیل بهعراق در موجود پایگاههای زیرا نیست،‏ برآن،‏عالوه و بودند بهتر و مجهزتر مراتب کشورهایدر آمریکا نیروهای عمل آزادی خواهدعراق از محدودتر مراتب به خلیج بود.‏اوباماجمهوریخواه افراطیون علت این به استقرارمهلت تمدید که میکنند متهم را دنبالکافی تأکید با را عراق در نیروها برخالفحتا لزوم صورت در و نکرده آنهااست.‏ ننموده تحمیل عراق مجلس میل مانورامکانات حد چه تا که میکنند فراموش بود.‏شده محدود عراق در اشغالگر نیروهای سالدر که بود بوش دیپلماسی دستگاه این بربغداد در که دولتی با نتوانست ۲٠٠۸ دردرازمدتی قرارداد بود گماشته کار سر درآمریکا نظامی نیروهای استقرار مورد طرحیآنها برساند.‏ امضاء به کشور این میداشتمجاز را واشنگتن که کردند ارایه برایرا خود نیروهای از نامشخصی تعداد سازدمستقر کشور این در نامحدودی مدت درهدفی هر به بخواهد که لحظه هر و بهحمله همینطور کند.‏ حمله عراق درون اجازهکسب به نیازی نیز همسایه کشورهای نمیداشت.‏عراق دولت از مقاومتمقابل در نتوانست اشغالگر قدرت نماید.‏تحمیل را خود امیال کشور در گسترده عمدهطور به گرفت صورت که انتخاباتی آوردمجلس به را آمریکا هوادار نیروهای واشغالگران ویرانگر سیاست علت به اما آمریکاهواداران روزبهروز حاکم کلی جو بامخالف و ناسیونالیست نیروهای اردوی به نوینقانون آن از قبل سال دو پیوستند.‏ اشغال بود.‏شده روبهرو شکست با نفت طرفاز محوله مأموریت که آنجایی از قانونیمحملهای که متحد ملل سازمان فراهمرا آمریکایی نیروهای حضور برای چارهبوش دولت بود،‏ پایان به رو میساخت،‏ مراتببه قرارداد یک پذیرفتن از جز دیگری زمانیسقف یک در که نداشت نامطلوبتر تعیینرا نیروها گامبهگام خروج مشخص شورشهایدیگری رویکرد هر میکرد.‏ مسلحانهمبارزه مجدد گشتن شعلهور و جدید مشکلهم آن از بعد البته داشت.‏ دنبال به را ماند.‏باقی استنیافته پایان اشغال تعیینکنندهنفوذ میکند سعی واشنگتن اکنون کند،‏حفظ امکان حد تا عراق در را خود رااشغالگران وظایف که صورت این به میسازد.‏محول غیرنظامی نیروهای به تعدادیافت.‏ گسترش سفارتخانه عظیم قلعه شدداده ارتقاء نفر ۱۶٠٠٠ به آن کارمندان سازماناعضای از بسیاری آنها بین در که میباشند.‏مسلح مزدور ۵۵٠٠ و ارتش و سیا کهکرده تکیه مالکی به کماکان متحده ایاالت ایرانبا حسنه رابطه وجود با و خود نوبه به است.‏محتاج آمریکا کمکهای به هنوز وارتش اشغالگر،‏ نیروهای ساله ۹ این در ۸٠٠٫٠٠٠‏)رویهمرفته توجهی قابل پلیس تنهادیدآنها از ولی دادند.‏ سازمان را نفر(‏ خودویژه نیروهای با که ضربتی واحدهای بااعتمادند.‏ قابل دارند،‏ تنگاتنگ همکاری مالکیکه است امیدوار واشنگتن حال این باشدقدرتمند کافی قدر به نظامی نظر از نیزآمریکا پشتیبانی کاهش با حتا بتواند که برداشتاین حد چه تا بماند.‏ قدرت رأس در آنطوردید.‏ و شد منتظر باید است،‏ واقعی اینبرمیآید آمریکا جنگی برنامههای از که جنگیمنطقه محدودی مدت برای کشور درتنها آمریکاییها و ماند خواهد باقی شدو آمد به قادر نظامی شدید پشتیبانی پناه حالشامل طبیعتاً‏ مسأله این بود.‏ خواهند بود.‏خواهد نیز خارجی کنسرنهای نشدهگفته آخر حرف هنوز عراق در اما درلشکر حد در آمریکاییها هنوز است.‏ آمریکاییمستشاران و دارند حضور کشور درکلیدی مواضع و مختلف سطوح در امنیتیدستگاههای و ادارات وزارتخانهها،‏ مستقیممخارج دیگر طرف از اند.‏ نشسته دالرمیلیارد ۱٠٠٠ مرز به رفتهرفته جنگی ۴۵٠٠بایستی نظامی نیروهای و رسیده حدودو سنگین مجروح ۳۲٫٠٠٠ کشته،‏ راروحی و جسمی مصدوم ۵٠٠٫٠٠٠ ریختهآبروی صورت این به و کند تحمل بارجنایتکارانه تجاوز این اثر در شده متحدهایاالت خارجی سیاست برای سنگینی برتنها جنگ این که آنجا از آمریکاست.‏ عظیممخارج بود،‏ شده تأمین قرض پایه وآمریکا بدهیهای وحشتناک رشد به جنگی کرد.‏کمک شدت به آمریکا اقتصادی بحران مشخصطور به وضع ادامه حال آن،‏ از جدا


چگونه خواهد بود،‏ با در نظر گرفتن اهدافاولیه و مخارج بسیار سنگینی که جنگ برایآمریکا به ارمغان آورد،‏ میتوان گفت که اینمأموریت با شکست مواجه شده است.‏در مرز قدرتدر عراق اغلب گفته میشود که آمریکا هراشتباه ممکنی را در عراق مرتکب شده،‏ ولیفراموش میشود که سیاست اشغال پیگیرانهدر تعقیب اهداف جنگی بود.‏ البته اشتباهات‏»تکنیکی«‏ نیز به آن اضافه میشوند که دراثر اطالعات ناقص در مورد کشور مثالً‏نژادپرستی اشغالگران که خود را برتراحساس میکردند و یا مسایل دیگری از اینقبیل قابل احتراز بودند.‏فاکتورهایی که باعث این شکست شدند،‏اساساً‏ مرز تواناییهای حتا قدرتهاینظامی برتر را که میخواهند اراده خود رابه ملل دیگر تحمیل کنند،‏ مشخص میکنند.‏هرچند که تفوق نظامی تسخیر سریع رامقدور میسازد،‏ ولی به ندرت میتواند یککشور را تحت قیمومیت خود نگاه دارد.‏ بههمان اندازه که قدرت اشغالگر برای رسیدنبه اهداف خود به خشونت بیافزاید،‏ به هماناندازه نیز مقاومت علیه آن افزایش مییابد.‏ایاالت متحده در عراق مانند افغانستانمتوسل به شیوه کالسیک شد،‏ به این صورتکه گروههای نژادی و مذهبی را که در تضادبا رژیم گذشته قرار داشتند،‏ به نیروی حاکمدر کشور مبدل ساخت.‏ از آنجا که این نیروهاتنها اقلیت مردم را در پس خود دارند،‏ اینبرتری میتواند تنها با قدرت نظامی حفظشود.‏ هرچه نیروهای اشغالگر و گروههایکمکی محلی آنان بیشتر متوسل به خشونتگردند،‏ به همان اندازه شهروندان بیشتریرا به دامن اپوزیسیون فعال سوق میدهند.‏در عراق در اواخر سال ۲٠٠۵ این طوربه نظر میرسید که گویی اشغالگران بهزودی چمدانهای خود را خواهند بست.‏ایاالت متحده توانست خود را نگه دارد،‏زیرا با کمک همپیمانان خود به کشمکشمابین گروههای مذهبی دامن زد.‏ این کارنه تنها در بین اپوزیسیون تفرقه افکند،‏ بلکهافزایش خشونت بین شیعیان و میلیشیای بهدولت نزدیک و سنیهای افراطی،‏ برخی ازمخالفین اشغال را بعضاً‏ به همکاری گذرا بااشغالگران وا داشت.‏ولی همینطور مقاومت مدنی نیز زندگیرا بر اشغالگران سخت میکرد.‏ مثالً‏ بایداز مقاومت سندیکاها یاد کرد که اولینکوششهای خصوصیسازی را مانع شدند.‏مقاومت مدنی و نظامی مکمل یکدیگرند.‏مسائل خاورمیانهنگرانی از تقویت مقاومت نظامی اشغالگرانرا مجبور میساخت در مقابل مقاومت مدنیاغماض به خرج دهند.‏موج وحشتناک خشونتهای فرقهای،‏ جوعمومی علیه سیاست فرقهای حاکم،‏ علیهدرگیریهای مسلحانه و علیه حضورنیروهای اشغالگر،‏ که در وهله اول مسؤولبروز این خشونتها محسوب میشد را متأثرکرد و سرانجام اپوزیسیون سیاسی از اینوضعیت بهره برد و روزبهروز قدرتمندترشد و برنامههای ایاالت متحده را نهایتاً‏ باطلکرد.‏تام انگلهارد،‏ روزنامهنگار منتقد آمریکایینوشت:‏ قدرت نیروهای نظامی آمریکا به «نحو تهدید کنندهای«‏ بزرگ بود ‏»تا اینکهجورج دبلیو بوش ماشه را دوباره چکاندو بدین وسیله به جهان نشان داد که ایاالتمتحده قادر نیست در جنگ زمینی مناطقدور و با کوچکترین دشمنان پیروز شود وبه دو کشور ضعیف در خاورمیانه بزرگامیال خود را تحمیل کند.«‏ حتا اگر فعالً‏ایاالت متحده آمریکا جنگ در خشکی را بهکنار گذاشته باشد،‏ همانطور که جنگ لیبینشان داد،‏ تجاوز نظامی به دیگر کشورهاییکه در لیست پنتاگون آمده اند،‏ به هیچوجه بهدست فراموشی سپرده نشده است.‏یک سال بعد،‏انقالب کارگریکماکان به تعویقمی افتدجانو شربلبرگردان:پریسانصرآبادیصدها نفر از کارگران بندرگاهاسکندریه،‏ در روز ۱۵ ژانویه۲۰۱۲ مقابلِ‏ ورودی شماره ۱۰این بندر را صحنه اعتراض خودساختند.‏ اعتراض کارگران بهصاحب منصبان بازنشسته ارتشبود که هنوز مقامات اداری واجرایی عالی رتبه بندرگاه رادر اشغال خود دارند.‏ کارگراننسبت به ادامه یافنت اعتصابنامحدود کارگران اخطار دادند.‏آن ها هم چنین خواستار پرداختپاداش هایشان شدند.‏سی اُم ژانویه ۲۰۱۱، ظرف ۵ روز ازوقوع انقالب،‏ فدراسیون مستقل اتحادیه هایکارگری مصر متولّد شد؛ این نخستین باریبود که چنین فدراسیونی از سال ۱۹۵۷یعنی زمانی که جنبش اتحادیه ای،‏ در قالب‏“فدراسیون اتحادیه های کارگری مصر”‏ بهانحصار کنترل دولتی درآمده بود،‏ دایر میگردید.‏ از این زمان به بعد ‏)یعنی از ۳۰ژانویه ۲۰۱۱(، حدود ۳۰۰ اتحادیه مستقلدر سراسر کشور که بالغ بر دومیلیونکارگر در آن عضویت داشته اند،‏ تاسیسگردیده است.‏اما حدود یک سال بعد،‏ این اتحادیه ها کماکانناشناخته ماندند و به وسیله دولت موقّت بهرسمیت شناخته نشدند.‏ بسیاری از کارگرانهمی گویند که علی رغم نقش حیاتی آناندر روند اعتراضات که رئیس جمهور سابق‏“حُسنی مبارک”‏ را وادار به ترک منصباش نمود،‏ کارگران باید همچنان چشم به راهتغییر شرایط باشند.‏ محمود ریحان،‏ یکی ازIraq: The War, Ist Conse- ۱٫quences& the Future, Zogby.20-18 ,Research Servuices2011 .NovDefense 1992 Excerpts from .2Planning Guidance, PBS Frontline, Keeping the U.S.First;Pentagon would Perclude aRival Superpower, Washington11.3.1992,PostMcCain clashes with PanetM ۳ta over U.S. troop withdrawal15.11.2011 from Iraq“ CNNU.S. Troops to Leave Iraq by„ .4Year`s End, Obama Says“, The21.10.2011 New York Timesصفحه 102مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 103پیشروان سازماندهی فدراسیون کارگرانحمل و نقل که به تازگی تاسیس شده استمی گوید:‏ ‏“کارگران احساس می کنند که بهحاشیه رانده شده اند،‏ درست مانند آنچه دردوران رژیم مبارک بر سرشان می آمد.”‏پنج شنبه گذشته،‏ ریحان و دیگر رهبرانکارگری در کنفرانسی با عنوان ‏“کارگرانو انقالب”‏ یکدیگر را مالقات کردند تادراین باره بحث و گفتگو نمایند که چگونههدف اعالم شده ‏“نان،‏ آزادی و عدالتاجتماعی”‏ هنوز باید توسّط بخش بزرگی ازطبقه کارگر مصر فهمیده و درک شود.‏ همچنین این کنفرانس که در مرکز مطالعاتسوسیالیستی در جیزه برگزار شده بود،‏ برکمپین ‏“کارخانه ها و میدان ‏]التحریر[‏ با همیکی هستند”‏ نیز با هدف ایجاد هماهنگیمیان مبارزات معترضان در خیابان ها وکارگرانی که در محل های کارشان هستند،‏متمرکز شده بود.‏مطالبات برجای ماندهکارگران به پیروزی های واقعی و ملموساندکی طی ماه های اخیر دست یافته اند.‏بسیاری از فعالین کارگری می گویند که آنانبا قوانین ضد اعتراض و ضد اعتصاب ازسوی شورای عالی نظامیان،‏ در کنار سختگیری و ناسازگاری های شدید بسیاریاز شرکت ها و بنگاه های اقتصادی دستبه گریبانند.‏ اسامه عبدل اللطیف یکی ازسازمان دهندگان اتحادیه مستقل کارگرانپُست می گوید:‏ ‏“فساد اداری و مالی در دفاترپُستی سراسر مصر به شدّت حکمفرماست.‏بدنه این رژیم فاسد،‏ کماکان زنده و دستنخورده باقی مانده است.‏فعالین کارگری می گویند که آنان قراردادهایدائم و تمام وقت برای کار تمام وقت،‏ حداقلدستمزد ماهیانه ۱۵۰۰ پوند مصری،‏ حداکثردرآمد تا سقف ده برابر حداقل درآمد،‏ بهرسمیّت شناختن اتحادیه های کارگریمستقل،‏ تصویب آزادی های قانونی اتحادیههای کارگری،‏ پاک کردن و برکناری تماممقامات فاسد از مناصب بنگاه های دولتیو شرکت های تجاری و باز-ملّی سازیتمام شرکت ها و کارخانجات خصوصی راخواستارند.‏عبداللطیف می گوید که این اهداف تنها باپافشاری و مقاومت بیشتر دست یافتنیخواهد بود.‏ او چنین بیان می دارد که‏“عدالت اجتماعی هرگز به ما اعطاء نخواهدشد.‏ عدالت اجتماعی تنها می تواند به واسطههمکاری و پیوستگی مبارزات کارگرانمحقّق شود.”‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390یکی از بزرگترین موانع بر سر راهسازماندهی کارگران مسأله به رسمیتشناخته شدن اتحادیه های مستقل کارگریاست.‏ اعضای فدراسیون جدید در حالحاضربه رسمیت شناخته نشده اند،‏ زیراضمن مفاد مقرّرات اتحادیه های کارگری۱۹۷۶/۳۵ تصریح شده است که ‏“فدراسیوناتحادیه های کارگری مصر”‏ تنها فدراسیونیاست که به موجب این قانون مجاز شمردهشده است.‏اگرچه پیش نویس قانون آزادی اتحادیه هایکارگری طی یک سال گذشته تدوین و نهاییشده است،‏ اما دار و دسته نظامیان حاکم،‏طی سه ماه اخیر آن را به کناری نهاده وبه بعد موکول کرده اند.‏ فعالین کارگریدر کنفرانس مذکور،‏ شورای عالی نظامیانرا به خاطر تعجیل و هجمه ای که در ماهآوریل برای تصویب قانونی که به موجبآن اعتصابات و اعتراضات کارگری رامجرمانه می خواند و نیز به این خاطر کهپایشان را وسط تصویب قانون آزادی هایاتحادیه های کارگری پیش کشیده اند،‏ به بادانتقاد گرفتند.‏تهدید خصوصی سازی هاخالد علی،‏ وکیل کارگری و مدیر مرکز حقوقاجتماعی و اقتصادی مصر می گوید ‏“خونتاینظامیان و نخست وزیر کمال الجنزوریفعاّالنه مانع پیشرفت در زمینه اصالحاتکار شده و اشکال تراشی می کنند.‏ به عالوهاو می گوید که،‏ ‏“آن ها به طور جدّی درمقابل باز-ملّی سازی هایی که دستور آن ازسوی دادگاه صادر شده،‏ مقاومت می کنند”.‏علی می گوید،‏ ‏“خصوصی سازی بزرگترینجنایت در حق اقتصاد ملّی است”.‏ ” این هاکلمات من نیست،‏ بلکه احکام قضات دادگاههای اداری است.”‏در طول تالشی که طی رژیم مبارک برایخصوصی سازی صورت می گرفت،‏ زمانیکه کارخانجات آنان به مالکین خصوصیواگذار شد،‏ هزاران نفر از کارگران شغلخود را از دست دادند.‏ خالد علی می گوید که۱۲۸ کارخانه طی دوره اوّ‏ ل نخست وزیریالجنزوری به بخش خصوصی واگذار شدند.‏در میان نخست وزیران مبارک،‏ تنها خوداحمد نظیف که در فاصله سال های ۲۰۰۴تا ۲۰۱۱ در رژیم مبارک خدمت می کرد،‏ریاست امر خصوصی سازی شمار بیشتریاز شرکت ها و کارخانجات را بر عهدهداشت.‏ دولت موقّت که گماشته شورایعالی نظامیان است،‏ مملو از اعضای سابقهیئت مدیره ایست که عضو کمیته اداریخصوصی سازی در رژیم مبارک بودهاند.‏ این کمیته ‏“الجنزوری”،‏ سپهبد ‏“حسینطنطاوی”،‏ وزیر برنامه ریزی و همکاریهای بین الملل ‏“فایز ابوالنجا”‏ و وزیر برق‏“حسن یونس”‏ را در بر می گیرد.‏دادگاه اداری،‏ در ماه سپتامبر،‏ قراردادهایخصوصی سازی سه شرکت را به محضاین که دریافتند آن ها به طور غیرقانونیبه قیمتی کمتر از قیمت بازار به سرمایهگذاران فروخته شده اند،‏ لغو نمود.‏ شرکتمنسوجات ‏“ایندوراما شِ‏ بین”،‏ شرکت کتانو روغن ‏“تانتا”‏ و شرکت دیگ های بخار‏“نصر”،‏ به بخش عمومی برگردانده شدند.‏ بههمین ترتیب،‏ قراردادهای خصوصی سازیدو شرکت دیگر،‏ فروشگاه های بخش عمرافندی و شرکت پنبه پاک کنی و کتان نیلنیز به روال مشابهی به وسیله احکام دادگاهاداری در ماه مه و دسامبر لغو گردید.‏ معهذاوزارت سرمایه گذاری،‏ اخیراً‏ درخواستاستینافی را علیه این احکام روانه دادگاهنموده و این تالشی است برای برگرداندناین احکام.‏جمال عثمان،‏ فعّال کارگری از شرکت کتانو روغن ‏“تانتا”‏ می گوید:‏ ‏“در همراهی با ایناحکام قضایی،‏ ما کارگران بایستی وظایفمانرا به نحوی به انجام برسانیم که از باز-ملّیسازی این شرکت ها اطمینان حاصل نماییم.‏ما مبارزاتمان را تا باز-ملّی سازی شرکتهایمان ادامه خواهیم داد.‏ با انجام این کار،‏ما خواهیم توانست از شغل هایمان و نیزاقتصاد ملّی حفاظت نماییم.”‏فعالین کارگری می گویند که شکست دولتموقّت در تصدیق و اِشعار به حقوق کارگران،‏به این معنی است که آن ها ۲۵ ژانویه رانه صرفاً‏ به عنوان سالگرد انقالب،‏ که بهعنوان برخاستن دوباره جنبش کارگرانمصر مورد توجه قرار داده اند.‏ خالد علیمی گوید ‏“من امیدوارم که ۲۵ ژانویه نه باجشن بزرگداشت انقالب،‏ که با اعتراضاتکارگران همراه باشد.”‏منبع:‏ | Egypt Independent 24January2012


علیه نئولیبرالیسمفراسوی جهانی شدن لیبرالی : دنیایی بهتر یا بدتر؟فراسوی جهانی شدن لیبرالی : دنیایی بهتر یا بدتر؟مسیر امینبرگردان : ب . کیواننگرشصفحه 104طرح مقاله· آینده از دید قدرت های فرمانروا· آیا طرح اروپایی معتبر است· آیا جنوب می تواند امپریالیسم را واپس براند ؟· درباره جبهه فرهنگی:‏ ‏»واگشتهمه چیز«‏· بازسازی انترناسیونالیسم خلق ها دربرابر امپریالیسم۱٫ این متن روایتی کوتاه از گزارشیاست که من به فوروم اجتماعی جهانی سال۲۰۰۶ در نشست باماکو ارائه کردم.‏ هدفآن مطرح کردن مشکل هایی است که درگفتگوی عمومی ۱۸ ژانویه ۲۰۰۶ موردبحث قرار گرفت.‏ همان طور که عنوان اینفوروم آن را نشان می دهد،‏ مسئله مرکزیمسئله چشم انداز های باز ‏»فراسوی جهانیشدن لیبرالی«‏ و مبارزه های مربوط است.‏آینده از دید قدرت های فرمان روامجله هفته شماره 24 خرداد 1390۲٫ انبوه اطالع ها از هر نوع که درارتباط با همه کشور های جهان توسطسازمان سیا ‏]آژانس مرکزی جاسوسیآمریکا[‏ جمع آوری شده بی نظیر است.‏با این همه،‏ سازمان از آن ها که با ابتذالبسیار زیادبیرون درز می کنند،‏ هیچ تحلیلیبه دست نمی دهد؛ بدون شک،‏ به خاطر اینکه رهبران آن در پیش داوری های شانزندانی اند،‏ نا توان از بیرون آمدن از الکآنگلوساکسنی خود هستند و حتا از روحانتقادی و نیروی تخیل بی بهره اند.‏۳٫ گزارش سازمان سیا تصور نمی کندکه اصول جهانی شدن لیبرالی متداول که‏»طرح داوس«‏ توصیف شده،‏ زیر پرسشقرار گیرد،‏ زیرا این اصول به روشنی برایواشنگتن و دوستان اش،‏ کامل،‏ بنابر اینبدون آلترناتیو معتبرند و کسانی که این گونهنمی اندیشند،‏ فقط می توانند منحرف هاینا معقول یا عوام فریب های بدون اخالقباشند.‏ لیبرالیسم جهانی شده،‏ چونان حاملرشد مطلوب اقتصادی در هر جا که به طورجدی به اجرا در آمده نگریسته می شود.‏جهانی شدن لیبرالی بنابر تعریف موفق ومناسب است.‏۴٫ البته،‏ این طرح در گسترش واقعی خودکه ‏»پایان تاریخ«‏ ‏)روشن برای مدافعاناش(‏ را تشکیل می دهد،‏ نارسایی هایانگیزنده ناکامی های-‏ گذرا-‏ را تحمل میکند و واکنش های پوچ از آغازِ‏ وضعیت هایآشفته به وجود می آورد.‏ ‏)چون که اصولخوب لیبرالیسم(‏ را به پرسش می کشد.‏ بنابراین بینش،‏ ‏»خلق ها«،‏ ‏»سیاستمداران«‏ و‏»ایدئولوگ ها«‏ ، تنها مسئوالن نا کامیها و هرج و مرج ها هستند.‏ منطق توسعهلیبرالیسم جهانی شده ‏)یعنی منطق انباشتسرمایه(‏ فقط یا ‏)به تقریب(حامل خوبی هابرای همه به شمار می رود.‏۵٫ این روش های برهان آوری و اینبینش های جهان به یقین ویژه گروه هایقدرت در واشنگتن نیست.‏ آن ها گفتمانفرمان روای قدرت ها را در اکثریت عظیمشان باز تولید می کنند و گواه بر کرانمند یهای تنگی هستندکه پیش داوری هایی را برآن ها تحمیل می کنند که آن ها بنا نهاده اند.‏تحلیلی از واقعیت که به حقیقی و ممکن بودنالهام می بخشد باید از زیر پرسش قرار دادناین پیشداوری ها عزیمت کند و فرمانبردارتز هایی باشد که به نقد جدی الهام می دهند.‏


صفحه 105۶٫ ‏»فاصله«‏ ها میان دنیای ۲۰۲۰ از دیددستگاه اداری واشنگتن و دنیای امروز تنهااهمیت نسبی دارند.‏ وانگهی،این ‏»فاصله«‏ها فقط به مکان آسیا ‏)به ویژه چین وهند(‏ دراقتصاد جهانی به علت واقعیت دنبال کردنرشد قوی در این دو کشورتا اندازه ای به هممربوط اند.‏ این رشد در جهانی شدن لیبرالیجای دارد و به کلی با حفظ رهبری ایاالتمتحد سازگارند.‏ در هیچ زمان مسئله ازاین قرار مطرح نشده است که این مدل میتواند تا بی نهایت ادامه یابد،‏ بی آن که تضادهای درونی در کشور های مربوط دو راهیها در راستاهای جدید و پیش بینی نشده راتحمیل کنند.‏ وانگهی،‏ ‏»چیزی ‏]یا به تقریبچیزی[‏ برای اعالم کردن«‏ وجود ندارد.‏۷٫ اروپا در ‏»ناتوانی«‏ های اش ‏)برایاصالح کردن بنیادی خوددر مفهوم لیبرالی،‏برای پذیرفتن مدل مدیریت مهاجر هایاش که از شیوه عمل ایاالت متحد و غیره(‏الهام گرفته،‏ زندانی باقی می ماند.‏ بنابر اینواقعیت،‏ اقتصادش زیر تأثیر ضعف مداوماست.‏ البته در هیچ موقع بررسی نشده استکه این اقتصاد می تواند در وضعیت زیرپرسش قرار گرفتن در سطح ملی،‏ پاناروپایی یا در ارتباط ها با بقیه دنیا تحملناپذیر شود.‏ بیش از این تصور نشده استکه اروپا می تواند از آتالنتیسم و حمایتایاالت متحد در برابر تروریست ها که فقطواشنگتن با رهبری جنگ های پیشگیرانه ازپس آن ها بر می آید،‏ خارج شود.‏۸٫ روسیه که همواره در برابر دموکراسیسرکشی نشان می دهد،‏ در باز سازی توانصنعتی مدرن شده و پویا نا توان است.‏مانند عربستان سعودی فقط قدرت نفتی میشود،‏ در رابطه های پوشیده با کشور هایجدید آسیای مرکزی و قفقاز در گیر بوده،‏از اوکراین به طور قطعی جدا شده از اینرو ترجیح می دهد،در پی واشنگتن بیش ازکوشش در نزدیک شدن به اروپا که رویهمرفته نسبت به آن عالقه مند نیست،‏ کشتیبراند.‏۹٫ آمریکای التین آن گونه که امروز خودرا می نمایاند،‏ رشد لیبرالیسم در مکزیک ودر مخروط جنوب که در راستای یکپارچگیبرپایه طرح منطقه مبادله آزاد آمریکاییها،پیش آهنگ در چارچوب رهبریواشنگتن پنداشته شده،‏ پیشرفت کرده است.‏‏»بازمانده گذشته«‏ ‏)کوبا(ناپدید خواهد شد.‏جهش های نا گهانی توده وار ‏)نمونه چاوز(‏اوج گیری بومی گری های جذب پذیر بیآینده خواهند بود .۱۰٫ آفریقای سیاه که هنوز به عصر صنعتمجله هفته شماره 24 خرداد 1390نرسیده،در این زمینه ناتوان از دنبال کردننمونه های آسیا و آمریکای التین است.‏ اینقاره که آلوده به گسترش بیماری واگیردارایدز و سنت سرسخت ‏»فرمانرواییخودسر«‏ است،‏ رشدی جز توسعه مواداولیه اش ‏)نفت(‏ و شایه برخی فرآورده هایکشاورزی ثبت نکرده است.‏۱۱٫ سرانجام این که دنیای عرب و مسلماناز مراکش تا اندونزی،‏ بنابر گرویدن تودهای خلق های شان به پندار باز سازی‏»خلیفه«‏ استوره ای فلج مانده است.‏ ناکامیدایمی این طرح بی ثباتی سیاسی به وجودآورده،‏ و پیشرفت دموکراتیک را نا ممکنکرده است،‏ از این رو ، ضعف کارکردهایاقتصادی،‏ بی آن که تروریست دایمی همراهآن ها تهدید واقعی علیه بقیه دنیا از طبیعتآن باشد،‏ از آن سرچشمه می گیرد.‏ بااینهمه،‏ ناکامی تروریسم هزینه دارد.‏ اشغالدایمی عراق ‏)که توسط واشنگتن حتا پیش ازتجاوزش پیش بینی شد(‏ واگذاشتن دموکراسیبه زمانی مبهم ، هم چنین پرهیز از تنظیممسئله فلسطین!‏ در زمره این هزینه ها است.‏و نیز به عنوان هزینه می توان از کرانمندیهای حقوق دموکراتیک در کشورهای غربی‏»متمدن«‏ نام برد.‏۱۲٫ دگرگونی های ممکن که در باال شرحداده شد،‏ به این نتیجه گیری می انجامد کهرهبری ایاالت متحدتهدید نشده بود.‏ حتابرای آسیای پیروزمندو به مراتب اروپایدرگیردر رکود،‏ و بنابر این واقعیت چشمدوخته به آتالنتیسم و پیمان ناتو،‏ تانک ایاالتمتحد تهدید به شمار نمی روند.‏ سازمان مللمتحد روند زوال را دنبال می کند و جایاش را با حمایت احتمالی ‏)اما نه الزم(‏ ناتوبه فرمانروایی سیاسی سیستم جهانی ایاالتمتحد می سپارد.‏ جنگ پیش گیرانه وظیفهدخالت ‏)موسوم به بشردوستانه(‏ و ترویج‏)در واقع دستکاری شده(‏ حقوق بشر،‏ نکتهاساسی گفتمان پذیراندن نظم امپریالیسم جدیددر سال ۲۰۲۰ چون امروز را تشکیل میدهند.‏۱۳٫ این تصویر آینده جهان مشکل آفریناست.‏ این آینده در چارچوب ‏»سناریو«‏ هایفرضی که در واقع در آلترناتیو خالصه میشوند،‏ تبلور می یابند:‏ ‏»جهان از دیدگاهداوس«‏ ‏)یعنی ژرفش جهانی شدن لیبرالیکه رهبری کم یا بیش قطعی ایاالت متحد راتأمین می کند(‏ یا ‏»هرج و مرج«‏ ؛ مسئله تنهاعبارت از سنجش دروغین است،‏ زیرا درواقعیت این دنبال کردن ‏»طرح داوس«‏ استکه هرج و مرج ‏)واکنش های ‏»پوپولیستی«،‏ناکامی های اجتماعی،‏ تروریسم و غیره(بهوجود می آورد.‏ پس،‏ در واقعیت،‏ مسئله تنهاعبارت از یک سناریو است:‏ دنبال کردنپروژه لیبرالی از راه دنبال کردن رهبری)Leadership ) ایاالت متحد و مدیریتهرج و مرج از راه نظامی شدن جهانیسازی تضمین می شود.‏۱۴٫ تحلیل من در باره سرمایه داری واقعاً‏موجودمرا به یک نتیجه گیری به کلی متفاوتسوق می دهد.‏ این سیستم،‏ در شکل لیبرالیجهانی شده در مفهومی که هرج و مرجبه وجود می آورد،‏ ماندنی نیست.‏ دوراز‏»فرمانروایی پذیر«‏ بودن بنابر وسیله هاییکه توسط طبقه های رهبری کننده سیستمابداع شده فقط می تواند با شتاب و در نسبتهای فاجعه بار تشدید شود.‏ ناکامی نظامی وسیاسی عراق،‏ نفی فزاینده»پروژه اروپایی«‏توسط خلق های مربوط،‏ انفجارهای خشونت‏)مانند انفجارهایی که در نوامبر ۲۰۰۵حومه های شهر های فرانسه را به جنبش درآورد(‏ و بسیاری از پدیده های دیگر از اینپس روزانه به آن گواهی می دهند.‏ با وجوداین،‏ من از آن نتیجه نمی گیرم که گریزیپذیرفتنی ‏»ناگزیر تحمیل خواهد شد«.‏ جهانفردا-‏ به احتمال حتا در افق نزدیک ۲۰۲۰-متفاوت از جهان امروز،‏ امانه به ضرورتبهتر خواهد بود؛ بلکه ممکن است ، بدترباشد.‏ بنابر این،‏ سناریوهای جالب و مفیدبرای پیشرفت اندیشه ورزی سناریو هاییهستند که بدتر و بهتر را تصویر می کنندو آن ها را باشرایط روینده همانند می دانند.‏آیا طرح اروپایی معتبر است ؟۱۵٫ گفتمان های اروپایی مربوط به‏»طرح اروپایی«نان روزانه اکثریت عظیمسیاستمداران قاره از چپ و راست را فراهممی آورند.‏ به نظر می رسد تنها افراطی های‏»پوپولیسم«‏ ‏)می گویندبه افراطی راستوچپ تقسیم شده اند(‏ طرحی را که بدونآلترناتیو برای آینده خلق های مربوط باشد،‏رد می کنند . با این همه،‏ نشانه های فزایندهاین خلق ها کم نیستند.‏۱۶٫ زیرا در واقع ، طرح اروپایی بسیارعجیب است.‏ این طرح به ویژه در عوضاز زمان قرار داد ماستریخت )۱۹۹۲( برایکاهش دادن آزادی عمل های سیاست هایاقتصاد ملی بدون آشکار کردن فرمانرواییجانشین در سطح اتحادیه اروپا به کار میرود!‏ به بیان دیگر،‏ اتحادیه اروپا در کارهاچونان منطقه جهان کامل تر ‏»جهانی شده«‏در مفهوم بسیار تند اصطالح ‏)نابودی آزادیعمل مستقل دولت(‏ عمل می کند.‏ وضعیتایاالت متحد این نیست.‏ به یقین،‏ نه حتاهنوز دیگر منطقه های جهان،‏ که دولتحتا شکننده و آسیب پذیر است،‏ در اصل


صفحه 106فرمانروای تصمیم های اش باقی می ماند وفقط توسط قاعده های سازمان جهانی تجارتOMC ‏)قاعده هایی که با وجود این،‏ هماناندازه نابودی تدریجی و امتیاز دولت ها رادر چشم انداز دارد(‏ محدود شده است.‏ بنابراین اروپا پیش از وقت نسبت به بقیه جهاندر جهش بزرگ پشت سر می ماند.‏۱۷٫ این نقص عضوکه دولت های اروپاییتحمیل شده اند به همه قلمروهای زندگیاقتصادی مربوط اند:‏ در اروپا دیگر نهسیاست پولی،نه سیاست مبادله ارزها،‏ نهسیاست بودجه ای ، نه سیاست شغل ، نهسیاست صنعتی وجود ندارد.‏۱۸٫ بانک مرکزی اروپا از کاربرد هرسیاست پولی که هدف انحصاری ‏»ثباتقیمت ها«‏ را جانشین آن کند،منع شده،‏ مدعیاست که با دخالت مطلق انجام یافته دولتها تأمین مالی کسری آن ها را با توسل بهبانک مرکزی ‏»شان«‏ تضمین می کند.‏ اینبانک مرکزی که در این شرایط عمل میکند،‏ دیگر مخاطب عمومی ‏)نه دولت ها نهاتحادیه ها(‏ را ندارد که در نزد آن ها توجیهکردن سیاست اش محفوظ خواهد ماند.‏ اینگزینش کاهش تورم بنابر اصل مانع اضافیتکمیلی دایمی را برای پویا شدن اقتصادتشکیل می دهد.‏۱۹٫ بانک مرکزی اروپا نمی تواندبیشترسیاست فعال مبادله ارزی را به کار بنددکه هدف آن ها ‏)یوروی ‏»قوی«‏ یا یوروی‏»ضعیف«(‏ می بایست توسط مخاطبعمومی که دیگر وجود ندارد،‏ مشخص شود.‏دولت ایاالت متحد همه امتیاز های اش رادر سپهر مدیریت پولی حفظ کرده است.‏ ازاین رو،‏ این واشنگتن است که تصمیم میگیرد که دالر قوی یا ضعیف خواهد بود،درصورتی که یورو فقط می تواند تصمیم راثبت نماید و خود را با آن سازگار کند.‏ اضافهمی کنیم که در واقع معیار دالر معیار نفت/‏دالر است.‏ قیمت های نفت توسط دالر تعیینمی شوند.‏ و ایالت متحدبنابر دخالت نظامیولو ناگزیر)‏ همان طور که وضعیت درعراق بوده است(‏ می کوشدمانع کشورهایتولید کننده در عرضه کردن نفت خود دربرابر تنظیم به وسیله یورو شود.‏ رویهمرفته،‏ کشور های اروپایی تا کنون از واردشدن در این بازی و ‏»به زحمت انداختن«‏دوست آن سوی اتالنتیک شان روبر تافتهاند.‏ یورو بدین شکل دست و پا بریده نمیتواند مانند دالر به پول بین المللی تبدیل شود.۲۰٫ ‏»پیمان ثبات«‏ ناقوس مرگ هر امکاندر کاربرد سیاست بودجه ای را به صدامجله هفته شماره 24 خرداد 1390در آورده است.‏ این گزینش بنابر توسل بهتئوری مبهم تعادل پوشش کسری سرمایههای عمومی از راه مالیات یا وام رویهمرفته توجیهی بیهوده است.‏ زیرا پیمان به%۳ کسری حد اکثر مجاز و %۶۰ تولیدناخالص داخلی سقف وام محدود شده است! نه ایالت متحد،‏ نه هیچ یک از دیگر کشورهای جهان ‏)به جز نیمه مستعمره های تابعدستگاه اداری صندوق پول بین المللی(‏ یکچنین تخریب را که توسط رومانو پرودی‏»احمقانه«‏ توصیف شده،‏ به خود تحمیلنکرده اند.‏۲۱٫ لغو اصل هر شکل سیاست صنعتملی ‏)به بهانه»رقابت«‏ شفاف،‏ یعنی بدونحمایت یا کمک مالی به سهم بندی مؤثرترسرمایه گذاری ها منتهی می شود(‏ و هرسیاست شغل که یگانه قانون های بازار راوا می نهد ‏)نرمشی که فرض شده مشکلها را حل می کند!‏ ) با تخریب خدماتعمومی و خصوصی سازی ها تقویت شده،‏– تا حدودی-‏ با سیاست های اجتماع گرامتعادل نشده است.‏ نه ‏»اروپای صنعتی«‏و نه ‏»اروپای اجتماعی«‏ در دستور روزنیست.‏ بدون شک،‏ از این دیدگاه،‏ اروپابه مدلی که همواره مدل ایاالت متحد بودنزدیک می شود که از این پس در گسستبا همه سنت هایی که در قرن ۱۹ سپس درقرن ‎۲۰‎سر آغاز کامیابی های اش بود واردمی شود.‏ هر چند که به درستی در ایاالتمتحد،‏ استراتژی مجتمع نظامی – صنعتیوجود دارد که به شدت توسط دولت ‏)به رغمگفتمان ‏»لیبرالی«(‏ پشتیبانی می شود کهبی مانند در اروپاست.‏ بررسی کردن ایننکته آموزنده است که هر دو منفذ تکنولوژیاروپایی ‏)اربوس و موشک آریان(‏ محصولدخالت های خدمات عمومی بوده اند که بهابتکار خصوصی واگذاشته شده اند.‏ این دوعملکرد هرگز به سادگی روی نداده است!‏۲۲٫ در یک سپهر ویژه ، سپهر کشاورزی،‏اروپا در واقع یک سیاست فعال ، اجتماعگرا،‏ آزاد از لیبرالیسم نظری را به کاربسته است.‏ این سیاست نتیجه های رشکانگیز فراهم آورده است.‏ این سیاست،‏ مدرنکردن کشاورزی خانوادگی،‏ افزایش سطحها و افزایش سازو برگ،‏ ویژه کاری بسیارزیادی را ممکن کرده است؛ و ارزش هاییرا که موازنه بین در آمد زحمتکشان روستاو کارگران شهری را تأمین می کند،‏ تضمینکرده است.‏ و در نهایت،‏ اضافه صادراتمهم ‏)حتا زیاد!‏ ) را آزاد کرده است.‏ اینسیاست چه ارزش داشته است؟ بدون شک،‏نیمی از بودجه جامعه اروپا،‏ البته این بودجهناچیز است ‏)کم تر از %۱ تولید نا خالصداخلی کشور های مربوط(‏ . همان طور کهمی دانیم،‏ امروز سیاست کشاورزی مشترک)PAC( زیر پرسش قرار گرفته است.‏۲۳٫ سیاست های منطقه ای که از جایگاهدوم هزینه های اتحادیه ‏)یک سوم بودجه(‏سود می برند استوار بر ابهام های جدیاست و بلند پروازی های سیاسی بحث پذیریرا انتقال می دهند . هدف همان قدر کاهشنا برابری ها ‏)بین کشور های اتحادیه ودرون این کشورها،‏ بین منطقه هایی که آنها تشکیل داده اند(‏ و حمایت از توانایی شاندر ‏»پشتیبانی کردن از رقابت«،‏ رقابتی کهفرض شده است در نفس خودحامل پیشرفتبرای همه است ‏)لیبرالیسم نظری به رغمتکذیب های تندی که در گذشته و حال به اوتحمیل شده اند،‏ هرگز زیر پرسش قرار نگرفتهاست(.‏ وانگهی،‏ حمایت ها از کشورهای کمرشد پس از پیوستن ‏)کشورهای اروپایمرکزی و شرقی(‏ به اتحادیه به کاهش دادناعتبار آن ‏)دست کم نسبی(‏ فرا خوانده شدهاند.‏ سیاست های منطقه ای کردن مورد عملکه به طور اساسی با حمایت ها در منطقهها برای هزینه های زیر ساخت و آموزشو پرورش پیوند یافته ، بیشتر نابرابری هارا شدت داده و به ‏»منطقه های حامل آینده«‏در زمینه های آزاد برای رقابت جهانی شده‏)مانند باویر،‏ لومباردی،‏ یا کاتا لونی(‏ یاریرسانده است.‏ لیبرالیسم جهانی شده هموارهدولت های کوچک را برتر از دولت هایبزرگ می داند،‏ زیرا تخریب کارکرد هایدولت در کشور های کوچک آسان تر استدر اتحادیه اروپا تأیید ‏»باویر«،‏ ‏»کاتالون«‏یا ‏»لومبارد«‏ را به تأیید ملت های مظنونبه انحراف های ‏»میهن پرستی افراطی«‏ترجیح می دهند.‏ سرانجام این که دریافتهایی که بر بینش های توسعه اتحادیه فرمانرواست،‏ متفاوت از بینش هایی نیست کهبنابر آن ها ایاالت متحد طرح یکپارچگیآمریکای التین را در یک منطقه وسیع مبادلهآزاد آمریکایی ها بنانهاده است.‏۲۴٫ سیاست های همیاری اتحادیه با آفریقایجنوب صحرا هرگز چیزی جز سیاست های‏»نواستعماری«‏ نبوده و زندانی کردن قارهدر وضعیت ‏»پیش-‏ صنعتی«‏ ابدی شدهاست.‏ تنظیم لیبرالی اتحادیه که موافقت نامههای )۲۰۰۰( cotonou و موافقت نامههای موسوم به ‏»شریکان اقتصادی منطقهای«‏ )APER( را توصیه می کند،‏ اینتحول نامساعدرا شدت می دهد.‏ آفریقا دراین چشم انداز موضوع ‏»طردبرنامه ریزیشده است«‏ )۱( در واقع،‏ ‏»جهانی شدنآزاد«‏ که در حفظ قاره در وضعیت پیشصنعتی شرکت دارد،‏ به کلی یک استراتژیکاربردی برای فراهم کردن وسیله هایغارت ارزان منابع طبیعی قاره برای سرمایه


صفحه 107فراملی فرمانرواست.‏ البته باید دانست کهدر این صورت،‏ این غارت به فراملی هایایاالت متحد بیش از فراملی های اروپا سودمی رساند.‏ پروژه های موسوم به یورو-‏مدیترانه ای گروش کنش اروپایی ها بهابتکارهای واشنگتن و تل آویوبه رغم برخیپیچیدگی ها از این جا و آن جا تهی از هراهمیت بالقوه است.‏ )۲(پروژه اروپایی چنان است که رشد حتا نامعقول،‏ گرویدن به منطق های به طور منظمناسازگار برای کامیابی گسترش اقتصادیقاره است.‏ در این صورت باید از خودپرسید چرا این گزینش ها حفظ شده است.‏۲۵٫ تنها پاسخ معقول که می توان به اینپرسش داد این است که این گزینش توسطسرمایه بزرگ فرمانروا انجام گرفته است.‏زیرا برای او این تنها وسیله ممکن برایدر هم شکستن نیروی اجتماعی بودکهزحمتکشان اروپا ‏)در جای نخست کارگران(‏طی دو قرن مبارزه به دست آورده بودند.‏فروپاشی سیستم شوروی این فرصت را بهدست داد.‏ بنابر این،‏ گزینش به کلی عقالنیبود،‏ اما آشکارا از منطق سیاسی کوتاهمدت سرچشمه می گیردکه همواره خود بهخود از برتری سرمایه سود می برد.‏ رفتارنامعقول رفتار حزب های سوسیالیست وسوسیال دموکرات اروپا است که پنداشته اندفروپاشی حزب های کمونیست مناسب آن هاخواهد بود؛ در صورتی که هدف استراتژیلیبرالی زدودن هر دو آن ها بود.‏۲۶٫ بااین همه،‏ من باور ندارم که پروژهاروپایی چه در بعد لیبرالی افراطی و چهتنظیم آن بنابر استراتژی جغرافیایی واشنگتنماندنی باشد.‏ مسئله دانستن این است کهچگونه این پروژه زیر پرسش قرار میگیرد،‏ در اجبارها تابع کدام تحول ها خواهدبود،‏ با این همه موضوع مفتوح می ماند.‏۲۷٫ بنابر این،‏ از آن جا به این نقطه تحلیلمکه استوار بر ‏»فرهنگ های سیاسی«‏ است،‏می رسم.‏ تحلیل بخش خوب قاره اروپا میتواند چونان توالی توسعه های مهمی خواندهشود که شکستگی راست/‏ چپ را ساختهاند:‏ فلسفه روشنگران،‏ انقالب فرانسه،‏ بهویژه قرار داد مونتانی یارد،‏ به وجود آمدنجنبش کارگری و سوسیالیستی در قرن ۱۹،مارکسیسم و کمون پاریس،‏ انقالب روسیه وبه وجود آمدن حزب های کمونیست.‏ راستهم زمان وبه طور مستقل برای این توسعهها در جریان بازگشت به سلطنت ‏)»اتحادمقدس«(‏ سپس فرمول بندی های ایدئولوژیهای ‏»ضد مارکسیستی«‏ ‏)که به فاشیسم هامنحرف می شود،‏ فساد ایدئو لوژیک هوامجله هفته شماره 24 خرداد 1390خواه استعمار ‏)و نژاد پرستی(‏ و ضد شورویگرایی شکل گرفته است.‏ مرحله های شکلبندی فرهنگ سیاسی ایاالت متحد هیچ رابطهای با این تاریخ ندارد.‏ این فرهنگ در سلسلهزنجیره متفاوت توسعه های مهم شکل گرفتهاست.‏ مهاجرت فرقه های ضد روشنگرانبه انگلستان نوین ، کشتار جمعی سرخپوستان و بردگی درون جامعه ( که برخوردآن غیر از برخورد بردگی مورد عمل درمستعمره های دور دست است(‏ و نا کامیخودآگاه طبقه سیاسی که در آن موج هایپیاپی مهاجران جانشین اجتماع گرایی ها شدهاند.‏ فرهنگ سیاسی که بر پایه این تاریخ بهوجود آمده،متفاوت از چپ نیرومند ‏)بالقوهسوسیالیست(‏ / راست نیست،‏ بلکه فرهنگ‏»همرأیی«‏ هواخواه سرمایه داری است کهبه شدت دو قطبی بودن انتخاباتی ‏)دموکراتها/جمهوری خواهان(‏ را نسبی می کند.‏۲۸٫ مسئله ای که امروز در اروپا مطرحاست،‏ مسئله دانستن این نکته است که آیامیراث فرهنگ سیاسی دعوت به متالشیشدن شده است ‏)و چپ بایدبه عنوان حاملپروژه پسا سرمایه داری(‏ به سود ‏»آمریکاییشدن«‏ رایج از بین برود ‏)حزب های سوسیاللیبرال به کنسرت مدافعان ‏»سرمایه داریجاوید«‏ به پیوندند(‏ یا این که یک ‏»چپجدید«‏ شایسته است پیرامون برنامه ها دربلندای مصاف ها متبلور شود.‏ به عقیده منهر دو تحول ممکن باقی می ماند.‏۲۹٫ تعرض ایدئولوژیک راست جدید ‏)کهاکثریت چپ انتخاباتی را متحد می کند(‏ یکگفتمان ناسزا گوی ‏»ضد فرانسه » به راهانداخته است؛ زیرا این راست به درستیمی بیندکه در فرانسه نقش مهمی در متبلورشدن فرهنگ های سیاسی در اروپا-‏ ‏»حلقهضعیف«‏ سیستم اروپایی که در جاده آمریکاییشدن گام نهاده،‏ بازی کرده است.‏ کلبرتیسم‏)یعنی سیستمی که در زمان خودباسلطنتمطلقه پایه های مدرنیته سرمایه داری راکه از فئودالیسم فراتر می رود،‏ بنا نهاد(،‏ژاکوبنیسم،‏ ‏)که دریافته بود که لیبرالیسماقتصادی که دشمن دموکراسی است،‏ انقالبباید توده ای شود،‏ نه به دقت بورژوایی ،آن طور که انقالب انگلستان چنین وضعیداشت(،‏ الئیسیته ‏)که ‏»رادیکالیسم«‏ ناقصکمال هویت های ‏»اجتماع گرا«‏ را بنابر مدلراست هواخواه آمریکا خواستار شده است(‏، حتا گُل-‏ کمونیسم ‏)که م.‏ کوهن بندیتبدونشک آن را بر پُتَنیسم ضد شوروی ترجیحمی دهد!(‏ جملگی موضوع های تکراریرا بنابر تبلیغات رسانه ای تشکیل می دهند.‏بنابر این،‏ به درستی باید تأیید کردکه همهاین موضوع ها در گفتمان های ‏»اروپایی«‏‏)در مفهوم هواخواه اتحادیه اروپا چنان کههست و چنان که می خواهندباشد(‏ فرمانرواهستند.‏۳۰٫ بنابر این،‏ فراسوی پراتیک پروژهاروپایی تحلیل کردن گفتمانی که در آن اینتحلیل خودنمایی می کند،‏ خوب و مناسباست.‏ در این گفتمان هر مراجعه به میراثفرهنگ سیاسی اروپا ‏»منسوخ«‏ توصیفشده است:‏ مانند دفاع از منافع طبقاتی ‏)که بهطور خستگی ناپذیر ضنف باوری تلقی شده!‏(، احترام به واقعیت ملی ‏)که منطقه گراییهای نا توان در برابر سرمایه،‏ اجتماع گراییها،‏ حتا قوم ساالری ها در بالت،‏ کروآت وغیره را به آن ترجیح می دهند(؛ در عوض،‏ستایش از رقابت میان زحمتکشان،‏ منطقهها و کشورها ‏)بهای اجتماعی آن هر چهباشد(‏ یا ستایش از مفهوم های ضد الییکمذهب ‏)مانند ”papolatrie” در لهستان(‏مدرن هستند.‏۳۱٫ بازسازی چپ اروپا مستلزم نقد بنیادیهمه این گفتمان ها است.‏ به عالوه ، اینبازسازی ایجاب می کند که اصولی که برپایه آن ها آلترناتیو را شناسایی می کنیم،‏ میتواند ساخته شود و از آن به طور مشخصنتیجه هایی در ارتباط با برنامه های کوتاهمدت و دراز مدت به دست آوریم.‏۳۲٫ نگرش های پیشین خوانش جدی نهفقط ‏»پروژه اروپایی«‏ را،‏ چنان که هست،‏تشکیل می دهند،‏ بلکه هم چنین واکنش هاییرا حتا درون جنبش های اجتماعی ترقی خواهمتعهد،‏ برمی انگیزند.‏ پروژه باید بدون شکنه ‏»پروژه اروپایی«،‏ بلکه ‏»بررسی علمیاروپایی پروژه آتالنتیستی که زیر هژمونیایاالت متحد قرار دارد«‏ توصیف شود.‏۳۳٫ واکنش های مهم،‏ نقد های پروژه بهنظر من بیشتر در پیوند با جستجوی موازنهکم تر نا همانی درون تریاد امپریالیستی‏)برپایه تنظیم در چارچوب ارتباط ها بیناروپا و ایاالت متحد(‏ و جستجوی موازنهجهانی کم تر زیان بخش برای ‏»بقیه جهان«‏است.‏۳۴٫ در این شرایط این پرسش مفتوحباقی می ماند:‏ آیا پروژه اروپایی می تواند‏»راستا را تغییر دهد«‏ یا برای این که اینامر ممکن گردد،‏ باید از مرحله شناسایی بیپرده ورشکستگی اش عبور کند؟آیا جنوب می تواند امپریالیسم را واپس براند؟۳۵٫ امپریالیسم جمعی تریاد ‏)ایاالت متحد،‏اروپا و ژاپن(در وضعیت تعرض قرار داردو فعاالنه به بازسازی جهان برحسب هدف


صفحه 108های خاص اش سرگرم است و تا کنون درفروکاستن قدرت ها به تقریب در مجموعکشورهای جنوب در سطح ‏»کمپرادوری«‏کامیاب بوده است.‏ در این چارچوب،‏ایاالت متحد به خاطر این که نوک پیکاناین تعرض را تشکیل می دهد ، در موضعگسترش پروژه هژمونیستی اش قرار دارد.‏این پروژه از برقراری ‏»کنترل نظامیسیاره«‏ ‏)بنابر اصطالح ها که در آن هاواشنگتن بدون آزرم بلندپروازی های اشرا بیان می کند(،‏ برای به کار بستن اینپروژه،‏ واشنگتن خاور میانه را به دلیل هایگوناگون که جای دیگر یادآوری کرده ام )۳(به عنوان منطقه نخستین ضربه انتخاب کردهاست.‏اما پروژه خیلی فراسوی خاور میانه‏»جنوب«‏ در مجموع آن،‏ یعنی تمام آسیا،‏آفریقا و آمریکای التین را در نظر دارد.‏۳۶٫ لحظه کنونی به شیوه عام،‏ با انفجارجنوب و اختالف فزاینده بین گروهی از کشورهای موسوم به ‏»نوپدید«‏ ‏)مانندچین،‏ هند،‏برزیل،‏ هم چنین کشور کوچک تر به ویژهکره(‏ در یک قطب و یک ‏»چهارم جهان«‏را که ، حتا پس رونده در قطب دیگر:‏ آیا میتوان از آن نتیجه گرفت که کشور های نوپدید در راه پیشرفت در راستای پیش تاختنهستند؟ تحلیل من که استوار بر مشخصههای سیستم جدید مرکز ها ‏/پیرامون هااست،‏ مرا به دادن پاسخ منفی به این پرسشهدایت می کند.‏ در این تحلیل امتیاز هایجدید قطعی که وضعیت فرمانروای مرکزها را مشخص می کنند دیگر مانند گذشته ازانحصار صنعتی تشکیل نشده اند-‏ هنگامیکه تضاد مرکز ها – پیرامون ها در عملمترادف کشورهای صنعتی/‏ کشورهای ناصنعتی بود-‏ بلکه از کنترل تکنولوژی ها،‏جریان های مالی،‏ دسترسی به منبع هایطبیعی ، اطالعات و سالح های ویرانگروسیع تشکیل شده اند.‏ از این راه،‏ مرکز هایامپریالیست در واقع صنعت های نا منطقهای شده در پیرامون های ‏»نوپدید«،‏ پیرامونهای واقعی آینده را کنترل می کنند.‏۳۷٫ در این چشم انداز دستگاه فرمانروایایاالت متحد تصور می کند که چین دشمنمهم استراتژیک اش را تشکیل می دهد.‏با این همه،‏ این دستگاه فرمانروا بنابر اینمسئله مرکزی تقسیم شده است.‏ یک بخشمی اندیشد که چین خواهد توانست گسترشاقتصادی شتاب وارش را با جای گرفتن درجهانی شدن لیبرالی چنان که هست دنبالکند،‏ و بر این اساس واقعیت قاعده بازی رامی پذیرد و به رهبری ایاالت متحد رضایتمی دهد.‏ اما بخش دیگر گمان دارد کهچینمجله هفته شماره 24 خرداد 1390کار خاص خود را نمی کند،‏ بلکه می کوشدتکنولوژی های پیشرفته را از آنِ‏ خود کندو هم زمان توان های نظامی خود را تقویتکند.‏ بنابر این باید پیش از آن که دیر شدهباشد،‏ جنگ پیشگیرانه علیه این دشمناستراتژیک را در نظر گرفت.‏۳۸٫ در باره آینده در کشور های نو پدیدمورد بحث زیاد اشتباه نکنیم که توسعه هایرایج را تدارک می کنند.‏ در وضعیتچین،‏کامیابی گزینش آن چه که می تواند چشمانداز سرمایه داری ملی – چشم انداز سرمایهداری که بتواند بازیگر فعال در سیستمجهانی شود،‏ با مانع هایی برخورد می کندکه همواره به جدی تر شدن گرایش دارد.‏۳۹٫ از یک سو،‏ این گزینش نمی تواند حجمبسیار وسیع از توده های دهقانی و شهری رادر سودهای رشد اقتصادی شریک کند.‏ بنابراین،‏ مقاومت های این توده ها ایجاب میکند که همواره خودرا نیرومندتر بنمایاند.‏من توجه را به مقاومت ویژه دهقانان،‏ سودبرندگان یک انقالب رادیکال به نفع شان جلبمی کنم که توسط پروژه خصوصی سازیزمین روستایی ‏)پروژه»زمین محصور«(‏تهدید می شود.‏ توسعه این مبارزه ها میتواند پروژه چینی را در راستای یک‏»سوسیالیسم بازار » واقعی،‏ یعنی ترکیبیتغییر دهد که همه توان اش را به برتریاجتماعی ‏)عدالت اجتماعی ) در مدل توسعهمی دهد که سوی گسترش تقدم تقاضاهایدرونی طبقه های مردم هدایت شده است.‏ ازاین رو،‏ از مدل چینی که تنها در جهانی شدنلیبرالی جای دارد،‏ بسیار دور می شود.‏ دراین جا به بحث در باره سوژه،‏ نکته اصلیدر چین باز می گردم.‏ )۴(۴۰٫ از سوی دیگر،‏ برای چنین اندیشیدنباید ساده لوح بود که قدرت های امپریالیستیفرمانروا بدون واکنش دیدن کشوری بهاندازه چین را بپذیرندکه مدعی ‏»شریکبرابر«‏ باشد،‏ هنگامی که چین پنداشتهاست که می تواند یک فراملی نفت را برایجاگرفتن بیشتر در جهانی شدن لیبرالیخریداری کند و در این چارچوب از تأمینسوخت خودمطمئن شود،‏ ایاالت متحد-‏ بانقض همه اصولی که دکترین پردازانلیبرالیسم می پندارند تنها کسانی هستندکهواقعیت رابطه های اقتصادی را رهبری میکنند-‏ اقدام از راه دخالت سیاسی شدید رادگرگون کرده است.‏ برخورد ها بین چینو قدرت های امپریالیستی – در همه زمینههای مربوط به دسترسی منابع طبیعی سیاره، سفارش تکنولوژی های مدرن و حقوقمالکیت صنعتی-‏ خشن شدن را ایجاب میکند.‏ بدون شک،‏ چین بیش از کشمکش هاییکه کم نیستند و توسعه دادن تدریجی اش خودرا با فرآورده های عادی به بازار های بینالمللی تحمیل می کند.‏۴۱٫ توهم هایی که هر دو آن ها را درسایر کشور های نو پدید تغذیه می کنند،‏هنوز بسیار نا هنجارند.‏ در مثل در برزیل،‏اما اغلب جاهای دیگر در آمریکای التین،‏بخش های مهمی از چپ تصور می کنندکه ساختن بلوک های هژمونیک به رهبریسنت سوسیال-‏ دموکراسی ( البته،‏ نوع‏»دلپذیر«‏ آن سنت دولت رفاه پس از جنگدر فرانسه،‏ نه سنت امروزی آن دنباله رویاز لیبرالیسم(‏ ممکن است.‏ اما آن ها شرایط بهکلی استثنایی پدیدآورنده دولت رفاه سوسیال-‏دموکراسی را از یاد می برند.‏ جامعه هایغربی یک امتیاز نسبت به جامعه های دیگردارندکه هم زمان امتیاز های سرمایه بهکار و دنبال کردن فرمانروایی امپریالیستیشان به بقیه دنیا بود.‏ سوسیال دموکراسی،‏سوسیال امپریالیست و حتا سوسیالکلونیالیست تا پیروزی جنبش های رهاییبخش بود.وانگهی خطری که بدیل کمونیستیرا تشکیل می داد،‏ در این لغزش قدرت درراستای سازش تاریخی سرمایه-‏ کار که اینلحظه استثنایی تاریخ را توصیف می کند،‏قطعی بود.‏۴۲٫ سرنوشتی که پروژه امپریالیستی برایخلق های پیرامونی،‏ نه ‏»نو پدید«‏ محفوظنگهداشته،‏ هنوز بسیار فاجعه بار است.‏ منطقههای جهان موسوم به ‏»حاشیه ای شده«،‏ درواقع،‏ هدف سیاست های منظم نیروهایفرمانرواست که من آن را استراتژی های‏»طرد برنامه ریزی شده«خلق های مربوطتوصیف کرده ام که یکپارچگی بسیار فشردهمنابع طبیعی تابع شان را برای غارت شدید،‏آسان می کند.‏ به کار انداختن این پروژه ازتجاوز و اشغال نظامی ‏)مثل عراق(‏ و بهقیمومت در آوردن به دلیل وام داری ‏)موردکشور های آفریقایی(‏ عبور می کند.‏ در اینچارچوب اروپا وژاپن در عمل از واشنگتنپیروی کرده اند.‏ کنفرانس یورو-‏ مدیترانهکه در بارسلون در نوامبر ۲۰۰۵ برگزارشد به این دنباله روی گواهی می دهد : اروپاکوشید دستور جلسه ای به کنفرانس تحمیلکند که حامل اولویت بوش-‏ برتری ‏»مبارزهعلیه تروریسم«‏ باشد.‏ دولت های عرب،‏امروز فرمانبردار افراطی ، در برابر نیازهای اربابان سیستم،‏ ناچار شده اند،‏ یادآورشوند که نا چیز گرفتن حقوق خلق هایفلسطین و عراق ممکن نیست.‏ از این رو،‏اروپا از ‏»منافع«‏ خود در منطقه عرب پساز منافع ایاالت متحد که در پروژه « خاورمیانه بزرگ«‏ در بیان آمده،‏ چشم بپوشد.‏ درمورد آن چه که مربوط به آفریقای جنوب


صفحه 109صحرا است،‏ آن طور که موافقت نامه هایکوتونو )۲۰۰۰( و پروژه های موسوم بهشریکان اتحادیه اروپاوجامعه های منطقهای آفریقا آن را تصویر می کنند،‏ وضعبه همان ترتیب است.‏ پیروی همه از همانگفتمان های بی مزه مربوط به ‏»کاهشفقر«‏ یا ‏»حکومت مطلوب«،‏ موضع گیریهای خود خواهانه مدیر کل جدید سازمانجهانی تجارت)‏OMC‏(‏ ‏)پاسکال المی‏»سوسیالیست«!‏ ) – که به شدت سفیراندستگاه اداری بوش را ترساند-‏ گواه بر اینیگانگی شریکان تریاد امپریالیستی است.‏۴۳٫ در برابر این مصاف شدید بی مانند،‏واکنش های جنوب در مسئله بسیار منفعل وناسازگار است.‏ دولت ها،‏ مانند دولت هایزیر حمایت پیشین دیگر جز آزادی عملبسیار محدود ندارند و از به پرسش کشیدنلیبرالیسم اقتصادی که کشور های شان تاوانآن را داده اند،‏ خودداری می کنند.‏ بخش هایوسیع طبقه های توده ای فرو مانده که درپس نشست گفتگوهای شبه مذهبی یا قومیقرار دارند،‏ تقسیم بندی ها بین خلق هایجنوب را آشکار می کنند.‏ باز سازی جبههمتحد جنوب در برابر امپریالیسم جمعی تریادو تعرض های نظامی ایاالت متحد مصافیرا تشکیل می دهد که خلق های آسیا،‏ آفریقاو آمریکای التین رویاروی آن قرار دارند.‏۴۴٫ البته،خلق های آسیا و آفریقا در طی‏»عصر باندونگ«‏ )۱۹۷۵- ۱۹۵۵( بهموهبت جبهه متحدی که در برابر امپریالیسمبر پا کردند،‏ او را به عقب نشینی وا داشتند.‏البته،‏ شرایطی که این کامیابی ها را ممکنساخت،‏ دیگر شرایطی نیستند که بر اوضاعکنونی فرمانرواست.‏ قدرت هایی که حکومتمی کردند،‏ زاده جنبش های رهایی بخشملی و گاه حتا انقالب های واقعی توده ایبود.‏ آن ها بنابر این واقعیت از قانونیت معینو اعتماد خلق های شان برخوردار بودند.‏به عالوه،‏ دولت هایی که آن ها رهبری میکردند،‏ می توانست تا درجه معین رویپشتیبانی اتحاد شوروی حساب کند و تجاوزگران امپریالیست را وادار به خویشتن داریمعین کند.‏ میدانیم که بعد پس از فرو پاشیاتحاد شوروی ، قدرت های امپریالیستی بهسنت تجاوز خشن خود باز گشتند.‏۴۵٫ با این همه،‏ آلترناتیو واقعی که منآن را باندونگ ‏)سه قاره ای(‏ خلق ها مینامم،‏ با مانع های جدی برخورد می کند،‏وظیفه هایی که چپ های کشور های جنوبباید انجام دهند،‏ به هیچ وجه آسان تر ازوظیفه هایی نیست که چپ های اروپا با آنها روبرو هستند.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390در باره جبهه فرهنگی : ‏»واگشت همه چیز«‏۴۶٫ واپس روی احتمالی فرهنگ اروپاییو آمریکایی شدن جهان از راه تعمیم اصل‏»همرأیی وسیع«‏ در بیان می آید،‏ استواربر تأیید باور نکردنی ‏»هویت جمعی«‏ است.‏نباید به خطر حتمی برای تمدن بشری کهکامیابی ممکن تحول را تشکیل می دهد،‏ کهمن آن را در این راستا انحراف از مسیرتوصیف می کنم،‏ کم بها داد.‏ وانگهی،‏ اینانحراف که اکنون آغاز شده،‏ می تواند گریزبه راست بحران سرمایه داری پیر را تشکیلدهد و فرارفت آن نه راه پیشرفت ها درراستای سوسیالیسم،‏ بلکه از راه ساختمانسیستم جدید از نوع ‏»خراجی«‏ ‏)»نوخراجی«(را ممکن می سازد.‏ من جلوترخصلت های مهم آن را مشخص خواهم کرد.‏نه فقط ‏»جهان دیگری ممکن است«‏ ، بلکهجهان دیگر یقین است که میتواند بهتر و یابدتر از دنیایی باشد که در آن به سر میبریم.‏یادآوری:‏ شیوه تولید»‏ خراجی«‏ ( tribu) taire برای پایداری همبود یا جماعت)communauté( روستایی یک دستگاهاجتماعی وسیاسی بهره کشی را به منظوراخذ خراج )tribut( به خدمت می گیرد.‏‏)مترجم(‏۴۷٫ اندیشه ورزی من در باره این موضوعاستوار بر رد روایت خطی ‏»پیشرفت بشریمقدر مرحله به مرحله گسترش تاریخ«‏است،‏ که این روایت یا استوار بر ایدئولوژی‏)اروپایی آغازین(‏ خرد در پیوند با اقتصادگرایی مدرنیته بورژوایی یا استوار بر تفسیرمارکسیستی عامیانه توالی شیوه های تولیداست.‏ در نقطه های چرخش های تاریخ،‏یعنی هنگامی که گسترش یک سیستم بهپایان واقعیت انباشت تضادهای به وجود آمدهاش،‏ رسید ‏)به بیان دیگر،‏ هنگامی که اینسیستم به سن کهولت وارد می شود(،‏ آیندهممکن با جمع می آمیزد.‏ در این نقطه هایچرخش،‏ دو راهی های تحول بعدی متنوعو در راستاهای تحول ممکن گوناگون اند.‏۴۸٫ در تحلیل هایی که من مطرح میکنم،‏ دستگاه های ایدئولوژیک و سیاسیاستقالل واقعی در رابطه های شان با دستگاهاقتصادی به دست می آورند.‏ ترکیب ویژهاین دستگاه های گوناگون،‏ در میان چیزهای ممکن دیگر وفرمانروایی یکی یا دیگرفرمانروایی ها که این ترکیب را مشخص میکنند.در این صورت توصیف کردن سیستمیرا که در رابطه با مدل پابر جا تشکیل میشود،‏ ممکن می سازند.‏ وانگهی،‏ من فرضکرده ام که سیستم سرمایه داری به کلی دراین زمان نهایی سالخوردگی در مفهومی کهسنگینی تضادهایی که توسط منطق گسترشآن به وجود آمده،‏ از این پس چنان است کهمدیریت آن مستلزم کاربرد دایمی بسیار زیادخشونت سیاسی و نظامی اربابان سیستم،‏ بهویژه جنگ دایمی شمال علیه جنوب است.‏از این پژوهش این نتیجه به دست نمی آیدکه بحران سیستم سرمایه داری جهانی درجریان ناگزیر راه فرارفت از آن را توسطسوسیالیسم جهانی می گشاید.‏ این امر امکانپذیر است.از این رو،‏ در این تحلیل الزماست که آن را پیشنهاد کنم :۱٫ در سطح تحول های سیاسی واجتماعی،‏ پیوستگی پیشرفت اجتماعی،‏ژرفش دموکراسی و تقویت آزادی عملمستقل ملت ها در جهانی شدن چند قطبیمورد بحث.‏۲٫ در سطح ایدئولوژیکی و فرهنگی،‏نوسازی ارزش های کلیت باوری۴۹٫ در این بُعد دوّ‏ م،‏ تحول های فرمانروایرایج به دقت در مفهوم وارونه پیش می روند.‏نمودهای این جهش بزرگ به واپس در آنچه که ‏»پسا مدرنیسم«‏ پیشنهاد می کند،‏ دستکم در جریان های فرمانروایی اش در زیرپرسش قرار دادن دوباره ‏»حقیقت عینی«وپر بها دادن به گفتمان های اش آشکارند.‏آالن سوکال و ژان بریکمون نقد پاالینده اینبُعدخرد را پیشنهاد می کنند.‏ )۵(۵۰٫ پسا مدرنیسم در این روایت که کامیاببوده است،‏ مدعی است که وضعیت ممتازعلم در زمینه شناخت را به پرسش می کشد.‏مدعی است که ‏»حقیقت عینی«‏ به سادگیوجود ندارد،‏ حقیقت چیزی است که ‏»افراد«‏واقعی می اندیشند.‏ به بیان دیگر،‏ جایگاهگفتمان علمی ‏)که حکایت پردازی توصیفشده(‏ در همان سطح دیگر حکایت پردازیها ‏)حکایت پردازی های سحر و جادو،‏ شبهعلم ها،‏ مذهب ها(قرار دارد.‏ حتا مدعیاست که چند گانگی واقعیت،‏ حکایت پردازیهای واقعآًرایج هر ادعای کلیت باورانه رااز میان بر می دارد و همه این گفتمان هارا در همان سطح قرار می دهد،‏ و چیزشگفت ‏)امّا درک نکردنی(‏ این است که ازتابع کردن کسانی که خود را خود به خودضد هژمونیک در نقد تند توصیف می کنند،‏امّا آن را در ‏»گفتمان فرمانروا«‏ کنار میگذارند،‏ می پرهیزد.‏۵۱٫ گفتمان پسا مدرنیستی با تحول های مهمجاری،‏ یعنی پدیداری ‏»فرهنگ گرایی ها«‏‏)با ملحق شدن همیشگی به جمع(‏ همراه استو آن را توجیه می کند . از آن جا این تأیید را


صفحه 110درک می کنم که ‏»فرهنگ ها«واقعیت هایفراتاریخی استوار بر ارزش های گوناگونمقایسه ناپذیر و دایمی را تشکیل می دهند.‏هیچ چیز در تاریخ واقعی خلق ها این پیشآزمونی priorie( a( نا هنجار را تأیید نمیکند.‏ ‏»فرهنگ گرایی«‏ – که نباید با واقعیتپیش پا افتاده و واضح که گوناگونی فرهنگیرا تشکیل می دهد،‏ اشتباه شود – گفتمانهای جستجوی ذات مطلق را که همه جنبشهای شبه مذهبی ‏)اسالم سیاسی،‏ هندوگرا،‏مسیحیت بنیادگرای ایاالت متحد،‏ ‏»فرقه ها«‏ی بی شمار از هر نوع(یاشبه قومی را تغذیهمی کنند،‏ توجیه می کند.‏ مسئله عبارت ازچیزی کم تر از گفتمان های ابر ارتجاعینیست که به هیچ وجه در آرزوهای آزادیموجودهای انسانی و به ویژه در آرزوهایبیشتر طبقه ها وخلق های ستمدیده شرکتندارند،‏ بلکه بر عکس،‏ آن ها را در یکبن بست زندانی می کنندو به پذیرفتنفرمانروایی واقعی که قربانیان آن هستند-‏فرمانروایی سرمایه داری پیر وا می دارند.‏۵۲٫ بنابر این،‏ در باره سوژه روشن بینباشیم.‏ آری مدرنیته واقعاً‏ موجود که توسطسرمایه داری امپریالیستی آفریده شده،‏ ازحیث فرهنگی کژراهه،‏ اروپا مرکزی،‏ مردساالر و پدر ساالر،‏ پرومته ای در مفهومیاست که طبیعت را در ابژه مطرح می کند.‏آری،‏ گفتمان های ضد هژمونیک ‏)فمنیسم،‏اکولوژیسم،‏ ضد امپریالیسم فرهنگی(‏ کهنمایشگر آن هستند،‏ عنصرهای مثبت تغییرشکل ندادنی هر آلترناتیو بشردوستانه راتشکیل می دهند.‏ البته،‏ این آلترناتیو کهمدرنیته را نفی نمی کند،‏ در حال توسعهعقالنی و بنیادی است که اروپا مرکزانگاری ، دیکتاتوری ماخیستی و تحقیر ملتها را از میان بر می دارد.‏۵۳٫ در برابر این مصاف ، فراخوان بهچشم پوشیدن از آرزوی کلیت باورانه دراساس واپس گرایانه است.‏ همین پذیرفتناست که باید جایی به گفتمان های ضدهژمونیک داده شود،‏ به شرطی که آن هادر گتوهایی که به آن ها اختصاص داده شده، زندانی باقی بمانند.‏ دمکراسی به سبکایاالت متحد این ‏»تنوع«‏ ناکارا را بر میانگیزد.‏ خود را با studies« » women‏)بررسی های زنان(،‏ studies« black» ‏)بررسی های رنگین پوستان(‏ که درآن ها همه بیان نامه ها مجاز خواهند بود،‏وفق می دهد،‏ حال آن که گفتمان قراردادیاقتصاد فرمانروا راه خود را بدون احساسکردن کم ترین ناراحتی دنبال می کند.‏ اینایدئولوژی موسوم به پسا مدرنیستی نمیتواند به رادیکالیسم الزم برای دگرگونکردن جهان الهام بخشد.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390۵۴٫ به این دلیل است که این ایدئولوژی ،ایدئولوژی است که برای نیروهای فرمانرواو به ویژه بیشتر برای دستگاه اداری ایاالتمتحد نوید بخش است.‏ برای ادامه دادن بهفرمانروایی های پا برجا هیچ چیز کارکردیتر از این ایدئولوژی نیست که به توافق هایآشکار مجموع افراد که بنابر ‏»هویت ویژهکاهش ناپذیر«‏ شان تعریف می شوند،‏ شکلمی دهد.‏ من واقعیت این کارکردی بودن رابنابر آزادی عمل های زیر بیان می کنم:‏اگر شما در یک دست بطری کوکاکوال ودر دست دیگر نشانه هویت ادعایی تان‏)قرآن،‏ انجیل یا نشانه قومی(‏ را نگهدارید،‏شما خطرناک نیستید ‏)هر چند به آن باورمندباشید!(‏۵۵٫ اگر تاریخ پیدایش و شرایط شکلبندی مدرنیته واقعاً‏ موجود می توانند شناختهشوند،‏ ‏]می بینیم که[‏ این مدرنیته به پایانمسیر خود نرسیده است ‏)وانگهی،‏ پایانیبرای این مدرنیته وجود ندارد،‏ ‏]چون[‏ تاریخپایان ندارد(‏ ‏.و چون مدرنیته واقعاً‏ موجودتا امروز مدرنیته سرمایه داری است،‏ اوبه جامعه های سیاره در فراتر رفتن از آنتوسط مدرنیته پسا سرمایه داری باالتر تعلقدارد.‏ پس رفت های واپس گرای جاری،‏اگر به تأییدکردن فرمانروایی ها ناگزیرشوند و به سکوت مخالف های شان محدودگردد،‏ در این صورت به فرارفت از پساسرمایه داری که من آن را ساختمان یکسیستم ‏»نوخراجی«‏ توصیف می کنم،‏ کمکخواهند کرد.‏باز سازی انتر ناسیونالیسم خلق ها در برابرامپریالیسم۵۶٫ در ازای تحلیل هایی که من این جا،چهدر باره آن چه که مربوط به اروپا و چهمربوط به جنوب است،‏ پیشنهاد کرده ام،‏آشکار می شود که ‏»جنبش«‏ های مربوطبه اعتراف و مبارزه با بینش استراتژیکمنسجم و قوی که در ازای مصاف ها توسعهیافته باشد،‏ بسی فاصله دارد.‏ باید در بیانکردن آن از شهامت وروشن بینی برخورداربود.‏ بسیاری از جنبش ها به خاطر کنش های‏)به کلی موجه(،‏ بدون باورکردن ناگزیر بهدورتررفتن،‏ و هنوز کم تر،‏ تکیه کردن روینقطه ضعف ها خود خویشتن را می ستایند.‏ایدئولوژی معینی از جنبش مدعی است کهمجموع همه این مقاومت ها و مبارزه ها درنفس خود آلترناتیو به وجود می آورد.‏ نهتاریخ،‏ نه اندیشه ورزی تئوریک و بررسیواقعیت،‏ این دیدگاه آسان را تقویت نمی کنند.‏۵۷٫ این پیشنهاد به هیچ وجه به این معنینیست که پاسخ به مصاف ‏»آسان«‏ باشد.‏وارونگی ناگزیر در سیستم ایده ها و ارزشهای فرمانروا که پیشنهاد ایجاب می کند،‏در واقع مربوط به دامنه عظیم آن است.‏این ایجاب می کند که خلق های مرکز هایسیستم،‏ به ویژه اروپایی،‏ فرهنگ چپ واقعیرا در گسست با سرمایه داری و امپریالیسمبازآفرینی کنند.‏در مجموعه دراز فصل های پیاپیکه»فرهنگ سیاسی چپ اروپا«‏‏)روشنگران،‏ انقالب فرانسه،‏ جنبش کارگریو مارکسیسم،‏ انقالب روسیه(‏ را تشکیلداده اند،‏ پنداشت خلق های اروپا شایستگیآفریدن فصل جدیداش را نشان می دهد.‏این وارونگی ایجاب می کند که خلق هایپیرامونی – منطقه طوفان ها-‏ هم زمان خودرا از توهم های توسعه ممکن در چارچوبجهانی شدن سرمایه داری و از پندارهایآلتر ناتیو های سنت گرا آزاد می کنند.‏ آنها آلترناتیو ها،‏ ناپیوستگی های جدید را کهپاسخگوی مصاف ها و امکان های عصر مااست،‏ فرمول بندی می کنند.‏ این ایجاب میکند که هر دوی آن ها شکل های سازماندهی و کنش های سیاسی مناسب و کاراییبیافرینند که در سیاهه نیاز های آن هابسیاری از پرسش های دشوار هنوز بدونپاسخ های قانع کننده است.‏۵۸٫ من این جا فقط در عبارت هایبسیار کوتاه برخی از محورهای اساسیمصافی را که به بررسی آن ها پرداخته ام،‏نشان می دهم :۱( تعریف کردن سوژه های جدید تاریخیشایسته فرمانروا شدن بر تحول و دادنراستاهای خواسته به آن ها۲( تعریف کردن مصاف استرتژیک سیاسیکه من ‏»کوتاه کردن«آن را در اصطالحهای زیر پیشنهاد می کنم : درک کردنبرنامه های شایسته متحد کردن ‏)نه پراکندن(‏: الف(‏ پیشرفت اجتماعی،‏ ب ) پیشرفت هایدموکراتیک،‏ و پ(‏ احترام به ملت ها وخلق ها.‏ این امر به ویژه درک کردن اتحاداروپایی احترم آمیز ملت ها و نه ساخته وپرداخته شده علیه آن ها را ایجاب می کند.‏۳( ترکیب کردن اجتماعی شدن بر پایه بازارو اجتماعی شدن بر پایه دموکراسی که برایاستوار شدن تدریجی فرمانروا فرا خواندهشده.‏۴( ترکیب کردن ‏»رقابت«‏ و ‏»همبستگی«‏با در نظر گرفتن سنجه برتری همیشگی کهدر خالل تاریخ هنوز بیش از رقابت خاستگاهپیشرفت بوده است.‏


صفحه 111۵( بیان کردن سیاست های تنظیم و حمایتکارا در اصطالح های مشخص برای پیشرفتن در راستای توسعه چند بعدی از حیثاجتماعی متعادل و از لحاظ زیست بومیپایدار،‏ آن چه که ایجاب می کند به ‏»قانون«‏اعتباری برتر از اعتبار قرار داد بدهد ‏)کهبنابر سنت اروپایی این جا در تعارض باسنت ایاالت متحد است(‏ .۶( شناسایی کردن تشکیل دهندگان بلوکهای هژمونیک ملی،‏ توده ای ودموکراتیک،‏ضد امپریالیستی در شرایط مشخص کشورهای گوناگون جنوب و فرمولبندی کردنهدف های استراتژیک مرحله ای که مطابقبا آن ها است.‏۵۹( پیش رفت ها در این راستاها مترادف باساختمان تدریجی انترناسیونالیسم خلق ها میشود.‏ در واقع،‏ مسئله عبارت از پیوستگیمبارزه خلق های شمال ‏)در خالل ترکیبدوباره فرهنگ چپ اروپایی(‏ وفرهنگ هایخلق های جنوب است.‏ این انترناسیونالیسمضروری خلق ها – همه خلق ها – می توانداستوار بر مفهوم های مبهم و ‏»همبستگیبشری در مقیاس جهانی«‏ باشد،‏ که اغلببا ثروت یا فقرِ‏ تحلیل قرابت دارد مبارزهعلیه ‏»فقر«،‏ ‏»حکومت مطلوب«‏ تأییدمنافع مشترک بشریت در برابر مصاف هایزیست بومی ‏)کمیاب شدن منابع،‏ ویرانیآب و هوا(‏ درونمایه های رمزآمیز اینروش ‏»ایده آلیستی«‏ ‏)در مفهوم تحقیرآمیزاصطالح(‏ هستند که از منافع گروه هایاجتماعی مربوط و تعارض های احتمالیشان نا آگاهند.‏ انترناسیونالیسم مورد بحثباید استوار بر یگانگی منافع مشترک دربرابر دشمن مشترک باشد که فقط می توانآن را ‏»سرمایه داری امپریالیستی«‏ توصیفکرد.‏۶۰( بدون مدعی بودن توانایی در فرمولبندی کردن زیادتر مسئله ای که این جا بهما مربوط است،‏ من این نگریستن را پیشنهادمی کنم که این ساخت نخست از واپس زدنپروژه ایاالت متحددر کنترل نظامی سیارهعبور می کند.‏ در تحلیل من این شرط الزماست که بدون آن هر پیشرفت دموکراتیک یااجتماعی که این جا یا آن جا و اقعیت یافتهدر نهایت آسیب پذیر باقی می ماند.‏۶۱( اگر ساخت انترناسیونالیسم خلق هابه یقین از مسئولیت خلق ها ‏)متمایز ازمسئولیت دولت ها (، یعنی از طبقه هایزحمتکش،‏ همان طور از جنبش ها وسازمان های مربوط به آن ها ناشی می شود،‏مبارزه برای پیش رفتن در این راستا نمیتواند از تضاد ها ‏)ولو ‏»فرعی«(‏ بین طبقهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390های رهبری ‏)یعنی دولت ها(‏ غفلت ورزد.‏در باره این موضوع من به پیشنهاد ها درکنفرانسی باز می گردم که در باره تعارضهای شمال-‏ جنوب در جریان متبلور شدنانجام داده ام.‏ )۶(۶۲( جهانی دیگر،‏ جهان بهتر ممکن است.‏شرایط عینی برای این که بتواند چنین باشد،‏وجود دارند.‏ دترمینیسم تاریخی مقدم برتاریخ وجود ندارد.‏ گرایش های نهادی درمنطق سرمایه با مقاومت نیروهایی که نتیجههای آن را نمی پذیرند،‏ برخورد می کنند.‏بنابر این،‏ تاریخ واقعی محصول این تعارضبین توسعه سرمایه داری و منطق هایی استکه از مقاومت نیروهای اجتماعی قربانیتوسعه آن ناشی می شوند.‏ توسعه مبارزههای اجتماعی می تواند روی قدرت گروههای هژمونیک متفاوت کسانی که بر نظمنولیبرالی جهانی شده پا بر جا فرمانروایند،‏تکیه کند و استوار برسازش ها بین منافعاجتماعی باشد که گوناگونی و اختالف آن هارا می پذیرند ‏)بلوک های سازش سرمایه-‏کار در مرکز های سرمایه داری،‏ بلوک هایملی-‏ توده ای-‏ دموکراتیک ضد کمپرادوریدر پیرامون ها(.‏ دولت،‏ در این وضعیتآزادی عمل وسیع در چارچوب سیستم جهانیاستوار بر اصل چند قطبی بودن مذاکره،‏ پیدامی کند.‏ باید برای آنچه که این چنین باشد،‏کار کرد.‏ بنابر این،‏ چند قطبی بودن مترادفآزادی عمل مستقل واقعی برای دولت هااست.‏ این آزادی عمل به شیوه معین که بنابرمضمون اجتماعی دولت مورد بحث تعریفمی شود،‏ مورد استفاده قرار خواهد گرفت.‏۶۳( لحظه کنونی بنابر گسترش پروژههژمونیسم آمریکای شمالی در مقیاس جهانیتوصیف شده است.‏ این پروژه امروز تنهابه فراگرفتن تمام صحنه مربوط است.‏ دیگرضد پروژه ای که محدود کردن فضای تابعکنترل ایاالت متحد را در نظر گیرد،‏ وجودندارد،‏ همان طور که وضع در دوره دوقطبی بودن )۱۹۹۰- ۱۹۴۵( این گونه بود.‏پروژه اروپایی فراسوی ابهام های آغازیناش در نفس خود در مرحله زوال وارد شدهاست:کشور های جنوب ‏)گروه‎۷۷‎ ، نا متعهدها(‏ که در طی دوره باندونگ )۱۹۷۵-۱۹۵۵( یک جبهه مشترک در برابرامپریالیسم غربی به وجود آورده بودند،‏ ازآن چشم پوشیده اند.چین که خود یک سوارکار یکه تاز است ، هیچ بلند پروازی جزحمایت از پروژه ملی اش ‏)که در نفس خودمبهم است(‏ ندارد و خود را شریکی فعال درساختن جهان مطرح نمی کند.‏۶۴( روسیه،‏ چین و هند سه دشمناستراتژیک پروژه واشنگتن اند.‏ قدرت هایپابر جا در این سه کشور به احتمال آگاهیفزاینده ای از آن پیدا می کنند.‏ البته،‏ به نظرمی رسد که آن ها بر این باورندکه می توانندبدون برخورد کردن مستقیم با دستگاه اداریایاالت متحد زیرکانه عمل کنند.‏ بنابر این،‏نزدیکی اروپا-‏ آسیا ‏)اروپا،‏ روسیه،‏ چین وهند(‏ که به یقین بقیه آسیا و آفریقا را به دنبالخود می کشد و ایاالت متحد را منزوی میکند،‏ به طور مسلم دلخواه است.‏ چندنشانهوجود دارد که در این راستا پیش می رود.‏البته،‏ هنوز چیزی از دیدن تبلور آن برایپایان دادن به گزینش آتالنتیستی اروپا بهچشم نمی خورد.‏۶۵( مصاف هایی که در آن ها ساختماندنیای چند قطبی واقعی رویاروی هم قرارگرفته،‏ بسیار جدی است که شماری از جنبشهای ‏»آلتر موندیالیست«‏ آن را باور ندارند.‏بی درنگ،‏ مسئله عبارت از به هزیمتواداشتن پروژه نظامیواشنگتن است.‏ اینموضوع شرط بی چون و چرا برای گشودنراه آزادی عمل های الزم است که بدون آنها جز پیشرفت اجتماعی دموکراتیک و هرپیشرفت در راستای ساختمان چند قطبی بینهایت آسیب پذیر باقی می مانند.‏۶۶( جهان چند قطبی واقعی هنگامیواقعیت می یابد که چهار شرط زیر تحققیابد:‏۱( اروپا واقعاً‏ در راه یک ‏»اروپایدیگر«‏ اجتماعی پیش رفته باشد ‏)و بنابر ایندر گذار دراز به سوسیالیسم جهانی وارد شدهباشد(‏ و رو بر تافتن از گذشته خودو زمانحال امپریالیستی خود را آغاز کرده باشد.‏این امر آشکارا مستلزم خروج از آتالنتیسمو نولیبرالیسم افراطی است.‏۲( در چین راه ‏»سوسیالیسم بازار«‏ برگرایش های نیرومند انحراف پندار بافانهبه سوی ساختمان ‏»سرمایه داری ملی«‏ کهناممکن برای متعادل بودن است،‏ غلبه کند.‏زیرا این امر باعث طرد اکثریت کارگران ودهقانان می گردد.‏۳( کشور های جنوب ‏)خلق ها و ملتها ) به باز سازی ‏»جبهه مشترک«‏ نایلآیند.‏ این شرط برای این است که آزادی عملهای جنبش به طبقه های توده ای امکان میدهد نه تنها ‏»امتیازها«‏ به نفع خود،‏ بلکهفراسوی آن دگرگونی طبیعت قدرت هایپابر جا را تحمیل کرده و بلوک های ‏»ملی،‏توده ای و دموکراتیک«را جانشین بلوکهای کمپرادور فرمانروا سازند.‏۴( در سطح سازمان دهی دوباره سیستمهای حقوقی،‏ ملی و بین المللی،‏ در راستای


علیه نئولیبرالیسمساختی پیش رفته باشد که احترام به حاکمیتهای ملی ‏)با پیشرفت کردن حاکمیت دولتها در راستای حاکمیت خلق ها(‏ و احترامبه همه حقوق فردی و جمعی ، سیاسی واجتماعی را هما هنگ می کند.‏پی نوشت ها۱( سمیر امین و اَل.‏ ، آفریقا نوزایی یاطرد برنامه ریزی شده،‏ پاریس،‏ مزون نو والروز،‏ ۲۰۰۵تنوری مارکسیستی لیبرالیسم نواز ژرار دومنیل و دومینیک لویبرگردان : ب.‏ کیواننگرش۲( سمیر امین و آ . اِل کنز،‏ دنیای عرب،‏داو های اجتماعی،‏ چشم اندازهای مدیترانهای،‏ پاریس،‏ هارماتان،‏ ۲۰۰۵۳( سمیر امین،‏ هژمونیسم ایاالت متحدو زوال پروژه اروپایی،‏ پاریس،‏ هارماتان،‏۲۰۰۰۴( سمیر امین،‏ ‏»تئوری و کاربستسوسیالیسم بازار چین«‏ در تیان-‏ یو-‏ کائو‏)انتشارات(‏ مدل چینی توسعه مدرن،‏ لندن،‏روت له گه،‏ ۲۰۰۵۵( آ . سوکال،‏ جی.‏ بریکمون،‏ شبه علمها و پسا مدرنیسم،‏ پاریس،‏ اودیل یاکوب،‏۲۰۰۵۶( گفتگو با سمیر امین توسط ر.‏ هررا،‏»۵۰ سال پیش،‏ کنفرانس باندونگ«‏ ،همبستگی شماره ۲۰۰۵ ، ۶۷یادآوری : برای آشنایی بیشتر با دیدگاه هایسمیر امین در ارتباط با مسئله های جهانیشدن به کتاب ‏»مصاف های جهانی شدن«‏سمیر امین به ترجمه ب . کیوان در سایتنگرش و کتاب ‏»جهانی شدن جدید سرمایهداری و جهان سوم«‏ ترجمه و پژوهش اینجانب با نام مستعار ‏»وحید . کیوان«‏ نشرتوسعه،‏ چاپ تهران ۱۳۷۶ مراجعه فرمایید.‏آنا کرونیسم ؟ در بررسی لیبرالیسم نو،‏چگونه باید به یک تحلیل در باره سرمایهداری سالخورده با بیش از ۱۵۰ سال سابقهدست یافت ؟ چه چیز دگرگون می شود وسرمایه داری معاصر بی اندازه متفاوت ازسرمایه داری است که کارل مارکس شاهدآن ‏)در انگلستان و ایاالت متحد قرن ۱۹ درکم ترین مقیاس(‏ بود،‏ و در باره تفسیرهاییکه رودلف هیلفردینگ و والدیمیر لنین درآغاز قرن ۲۰ ارائه کردند،‏ چگونه بایداندیشید؟ ما چند دهه پیشرفت کرده ایم؛ با اینهمه نزدیک به یک قرن است که ما را ازتئوری سرمایه مالی جدا می کند.‏البته،‏ زمان به کلی مناسب نیست؛ به طورشگفتی انگیز گشودن راز مشخصه هایویژه سرمایه داری پایان قرن‎۲۰‎ و آغازقرن ۲۱ در پرتو کاپیتال آسان تر ازکاربرداین چارچوب تحلیلی در نخستین دهه هاییاست که پس از جنگ دوم جهانی در پیمی آید.‏ تناقض تنها ظاهری است.‏ می توانتاریخ پدیداری لیبرالیسم نو را گذار از دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ دانست.‏ لیبرالیسم نو باشدت ویژه برخی از مشخصه های سرمایهداری خود ویژه اقتصادها و جامعه های مارابه وجود می آورد که دلیل آن درکاپیتال دربیان آمده است.‏موضوع از چه قرار است؟ کسی که ازاصالح سخن می گوید،‏ از زوال پیشین سخنمی گوید.‏ به این دلیل برای ما الزم است کهکمی به عقب بر گردیم . به رغم خصلت هایامپریالیستی دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، دهههای جنگ های استعماری و ‏»جنگ سرد«‏آتشین،‏ پس از جنگ،‏ فرصت برای پیشرفتهای برجسته در کشورهای مرکز:‏ مانند باالرفتن قدرت خرید توده عظیم مزدبران ،توسعه سیستم های حمایت اجتماعی ، سیاسیمساعد برای شغل و پیشرفت ها در زمینهآموزش و پرورش و بهداشت عمومی فراهمبود.‏ در آمریکای التین،‏ مدل های توسعهخود متمرکز خط نرخ رشد ۶ یا %۷ راتقریباً‏ در مکزیک یا برزیل ممکن ساختند.‏در آسیا،‏ برخی کشورها،‏ چون ژاپن و کرهدر خط سیرهای بسیار شتابانی گام نهادند.‏همه این آزمون ها با پس نشینی امتیاز هاو درآمدهای دارندگان سرمایه هم زمانبود.‏ این پسروی همراه با استقالل فزایندهکادر ها بود که سرانجام به مدیریت مؤسسهها یا سیاست ها انجامید.‏ در مثل موقعیتهای چشمگیر ژاپن در ناچیز شمردن منافعهنگفت سرمایه مالی،‏ از راه دخالت شدیددولت به دست آمده است.‏ کادرهای مؤسسهها و وزارت خانه ها در مرکز این ‏»مدل«‏قرار دارند.‏با پدیداری لیبرالیسم نو طبقه های دارندهسرمایه امتیاز های شان را باز یافتند وسرمایه داری بسیاری از جنبه های خشنخاص خود را دوباره احیا کرد.‏ این بازگشتاجباری و اغلب به شیوه خود خواهانه و زنندهانجام گرفته است.‏ این جریان تازه چیزها درمجموع وسیله های بسیار ژرف شیوه تولیدریشه دارد که عبارت از مکانیسم اقتصادییا سیاسی ‏)وانگهی به دشواری جدایی پذیر(‏است.‏ مبارزه طبقه ها مثل همیشه بر پویاییسرمایه داری ، البته هنوز به طور بسیارآشکار فرمان می راند.‏ در زمینه امپریالیسم،‏اگر برخی چگونگی ها آشکارا تغییر یافتهاند،‏ خشونت اقتصادی ، فساد،‏ سرنگونی،‏جنگ همواره در دستور روز قرار دارند.‏برای ما،‏ تحلیل گرانی که به اصولی متوسلمی شوند که ۱۵۰ سال پیش توسط مارکسپیشنهاد شد،‏ چگونه باید این تناقض را فرمولبندی کرد؟ آیا این لیبرالیسم نو یا مارکساست که وظیفه را برای ما آسان می کند؟پاسخ روشن است:‏ هردو ؛ این همگراییشگفتی انگیز در این مقاله رسوخ می کند.‏در این واژگان بسیار کوتاه ، می توان یکتعریف ترکیبی از نظم اجتماعی به دستداد:‏ لیبرالیسم نو یک مرحله از سرمایهداری واپسین تاریخ است که ویژگی اساسیصفحه 112مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 113آن تقویت قدرت درآمد طبقه های سرمایهدار،‏ یک مشکل نهادهای مالی و طبقاتیاست.‏ این اصالح،‏ عمل یک وجود اجتماعیپیوندی است که ما آن را سرمایه مالی نامگذاری کرده ایم . این اصالح،‏ بخش باالییطبقه سرمایه دار و نهاد های مالی ‏»اش«‏ رامتحد می کند.‏ به این دلیل،‏ می توان این نظماجتماعی را به عنوان یک هژمونی مالیثانوی که در نخستین بار ( از آغاز قرن۲۰ در رکود دهه ‎۱۹۲۰‎‏(باز تاب می یابد،‏نشان داد.‏این چارچوب تحلیلی از ما است.‏ اصطالحشناسی از یک نویسنده تا نویسنده دیگر تغییرمی کند.‏ اصطالح ‏»مدیریت مالی«‏ fi-)nance اغلب به نهادهای مالی اختصاصداده شده است.‏ با این همه،‏ همگرایی هایشمارمند و زیادی بین مارکسیست ها وجوددارد.‏ )۱(مجله هفته شماره 24 خرداد 1390(همه روی روند سرمایه آفرینی مالی واهمیت سازو کارهای مالی تکیه می کنند.‏همه تشدید استثمار را تصریح می کنند وبُعد امپریالیستی همواره بسیار مهم است.‏دیوید هاروی اکنون به تزی گرویده استکه در لیبرالیسم نو اصالح دوباره قدرتطبقه های فرمانروا را می بیند.‏ )۲( ما جنبههای تئوریک،‏ تاریخی و آزمونی آن را بنابراثرها نشان داده ایم.‏ البته،‏ برخی اختالف هاباقی می مانند.‏ آن ها به ارتباط بین سرمایهداری ، جهانی شدن و لیبرالیسم نو مربوطاند.‏ ‏)گفتگو در مقاله ‏»لیبرالیسم نو چیست؟» به آن گواهی می دهد(.‏مبتذل ؟ البته،‏ نه . بدون صحبت کردن ازاقتصاد خدمتگزار طبقه های فرمانروا،‏پروبلماتیک های کینزی این مسئله ها رابه طور بسیار متفاوت مورد بحث قرار میدهند.‏ در آن ها کامالً‏ یک پیشرفت تدریجیوجود دارد.‏ در یک طرف پهنه سیاسی ،کینز گرایی ساده اندیشانه وجود دارد که درورود به لیبرالیسم نو ، نتیجه مبارزه غول ها، بازار علیه دولت را به عنوان دو بازیگراجتماعی می بیند.‏ در نخستین سال هایآگاهی یافتن از چرخش نو لیبرالی این بینشبسیار سنگینی کرده است . در طرف دیگر،‏کینز گرایی سیاسی وجود دارد که به طورچشمگیر به پروبلماتیک مارکسیستی نزدیکمی شود،‏ بی آن که حد و مرز کامالً‏ معینباشد.‏این جا به ویژه طبقه هایی وجود دارند کهبرای کینزی ها مسئله آفرین اند.‏ سلسله مرتبههای اجتماعی در ارتباط با نا برابری هااندیشیده شده اند.‏ دولت هنوز اغلب به عنوانیک وجود مستقل ، فراسوی طبقه ها درکشده است.‏ ابلیس ها چند ملیتی ها هستند،‏اما فراموش می کنند که آن ها به راستیاربابان،‏ طبقه های سرمایه دار هستند.‏موضوع این مقاله لیبرالیسم نو است.‏ از اینرو،‏ یک جنبه مهم تحلیل مارکس به عنواناندیشمند جهانی شدن را رها می کند.‏ اززمان ‏“مانیفست حزب کمونیست”‏ )۱۸۴۸(، اندیشه شکل بندی بازار جهانی به عنوانمشخصه اساسی سرمایه داری تعریف شدهاست.‏ این اندیشه پی آمد های سیاسی مهمیدارد،‏ در آن ها فرمول مشهور ‏»پرولترهای همه کشورها متحد شوید!«‏ باز تابیافته است.‏ این بینش را مارکس از حیثسیاسی خیلی دیر به خدمت می گیرد.‏ زیرادر گفتمان خود در باره مبادله آزاد ‏)هم زمانبا مانیفست(،‏ تردید ندارد به نفع مبادله آزادکه به شدت زیان های آن را محکوم می کند،‏احساس های خود را دربیان آورد؛ زیرا میاندیشد که جهانی شدن سرمایه داری انقالبرا شدت می بخشد.‏نخستین عرصه ای که درآن نوشته مارکسدر تحلیل لیبرالیسم نو اساسی است،‏ عرصهشکل های تشکیل طبقه سرمایه دار به عنوانبازیگر مبارزه طبقه ها از راه دولت و نهادهای مالی ‏)نخستین بخش(‏ است.‏ مسئلهدوره بندی سرمایه داری عرصه ثانوی‏)دومین بخش را تعریف می کند.‏ آیا تئوریمارکسیستی مرحله ها )Etapes( یا مرتبهها )Stades( ‏)دو اصطالحی که باید آن هارا در نظر گیریم(‏ وجود دارد؟ چگونه بایدآن را توصیف کرد؟ با این همه،‏ می دانیم کهدر نزد مارکس،‏ اندیشه پیشرفت تاریخی ازبینش او در باره دوره بندی بزرگی که آنرا بر می انگیزد،‏ اندیشه توالی شیوه هایتولیدکه راه فرارفت از سرمایه داری رامی گشاید،‏ جدایی نا پذیر است.‏ به چه دلیللیبرالیسم نو را در برابر داریم؟ واپسین بخشبه کوتاهی در باره دشواری مارکسیست هادر سازگاری با توانایی سرمایه داری درچیرگی بر بحران ها و به تأخیر انداختنپایدار فرا رفت از آن اظهار نظر می کند.‏این مقاله تأکید را روی چارچوب تحلیلیمارکسیستی قرار می دهد،‏ نه روی خودتاریخ.‏طبقه سرمایه دار سازمان یافتهتحلیل لیبرالیسم نو ، یک بازیگر تاریخی،‏طبقه سرمایه دار ، به ویژه بخش باالییاش ‏)مهمترین بخش ها بیش از بخش هایکوچک(‏ را در صحنه قرار می دهد.‏ البته،‏قدرت و کنش های طبقه سرمایه دار جمعساده دخالت فردی نیستند.‏ آن ها از راهکادرهای نهادی عقیده و اندیشه های خود رابیان می کنند.‏ یک چنین بازیگر در تاریخاست که شایسته نامیدن طبقه برای خود،‏ درتقابل با تعین بسیار ساختاری طبقه سرمایهدار به منزله طبقه ی در خود باشدکه مستقیمبه رابطه های تولید باز می گردد.‏ )۳(در این بخش،‏ دو چگونگی نهادی عمدهاین امپراتوری سرمایه داری در جامعه بهنمایش در می آید:‏الف ) قدرت دولتی که دولت طبقاتی درجامعه طبقاتی ‏)نخستین موضوع ) را مجسممی کند،‏ ب ‏(قدرت مالی ، نمود دیگر شکلهای سازمان دهی جمعی از راه نهاد هایمالی ( موضوع های بعدی(‏ است.‏قدرت دولت،‏ در زبان جاری که مسئلهعبارت از ‏»دموکراسی«‏ های ما است،‏مفهوم دولت را به مجموع نهاد ها نسبت میدهند که در مرکز آن ها پلیس ها ، دولت ورئیس دولت وجود دارند که مجموعه وسیعسازمان ها : اداره های گوناگون،‏ پلیس ،ارتش را در بر می گیرند.‏ می توان ایندولت را در سطح ملی ‏)از جمله منطقه ایو محلی(،‏ در ارتباط با شهروندان اش ، یابین المللی در نظر گرفت که در آن دولتها تأثیر متقابل دارند،‏ و با هم همکار ی ورقابت می کنند.‏این بینش مارکس نیست.‏ مارکس دولت رادر ارتباط اش با ساختار طبقاتی با قدرتطبقاتی تعریف می کند.‏ البته،‏ مسئله عبارتاز مجموع نهادها است . اما آن ها از دیدگاهکارکردهای سازماندهی شان درک نشده اند.‏در جای نخست،‏ آن ها ارتباط های قدرتبین طبقه ها و بخش های طبقاتی را ترکیبمی کنند.‏ در جای دوم،‏ دولت عامل اجرایقدرت این سان شکل گرفته است که می دانداین اجرا فقط می تواند جمعی ‏)پاره ای اقلیتها که پایه های اش هستند(‏ باشد.‏بدون هیچ تردید،‏ موضوع ها بسیار پیچیدهاند،‏ زیرا فراسوی این پایه های اساسی درساختار طبقاتی،‏ دولت هم چنین حامل یکجنبش تاریخی،‏ خاص جامعه های بشری، در جستجوی کادرهای چیزی است کهمارکس آن را ‏»اجتماعی شدن » می نامید.‏)۴( این جنبش یک اهمیت ملی و بین المللیدارد.‏ این مشخصه پیشرفت اندیشه مارکساست که این ‏»دیالک تیک«‏ بهتر و بدتردایمی است.‏ )۵(داوهای تاریخی چنین تمایزی کدام اند؟دریافت از لیبرالیسم نو به عنوان تقابل بیندولت و بازارها هنوز حتا در میان کسانی کهمدعی مارکسیسم اند،‏ زیان می رساند.‏ بااین


صفحه 114همه،‏ دولت فراسوی طبقه ها قرار ندارد.‏ادعای پس روی قدرت دولت از دهه هایکینزی تا دهه های نو لیبرالی تنها نمود تغییرترکیب ارتباط های قدرت بین طبقه ها وبخش های طبقه از یک دوره تا دوره دیگراست ‏)که البته اندکی پایین تر از مضموناش را مشخص می کند(.‏ کاهش دولت بهابزارهای اش به نتیجه گیری های از بنیادنا درست می انجامدو موجب از دست دادنتحلیل یگانگی اش به تحلیل سیاست و اقتصادمی شود.‏حتا بنابر طبیعت لیبرالیسم نو،‏ دولت لیبرالییک دولت ضعیف نیست،‏ برعکس،‏ دولتیبسیار قوی است.‏ پس چگونه فرض می کنندکه دولت ایاالت متحد دولت ضعیف است؟بنابر این،‏ در باره چه چیز صحبت می کنند؟در باره سطح سیاسی و اقتصادی،‏ ملی وبین المللی فعالیت دولت؟ البته،‏ این دولتخود را نسبت به برخی کارکردها،‏ نمودهاینظم اجتماعی داخلی ‏)در زمینه حمایتاجتماعی،‏ سیاست صنعتی(‏ متعهد نمی داند،‏اما رویهم رفته می بینیم که به تقویت خودپرداخته است.‏ در لحظه یادآور می شویم کهاعتقاد به اهمیت نقش دولت در لیبرالیسم نو‏)که مخالف قدرت مطلق ‏»بازار«‏ به نظرمی رسد(‏ به تحلیل های معین زیر پرسشقرار دادن مفهوم این دوره از سرمایه داریمی انجامد.‏ در صورتی که این تحلیل فقطخصلت تا اندازه ای نا مناسب اصطالحمورد استفاده لیبرالیسم نو را برای توصیفکردن آن تصریح می کند.‏فرمانروایی طبقه سرمایه دار برنهادهایدولتی هر چه باشد،‏ طبقه فرمانروا مستقلاز بافت ارتباط هایی که آن ها با دیگر طبقهها برقرار می کنند،‏ فرمان نمی رانند.‏ برایدر نظر گرفتن این ترکیب های ارتباط هایقدرت،‏ ما از مفهوم سازش استفاده می کنیم.‏برپایه این اصطالح ، ما فقط ‏»سازش«‏ هایایدئولوژیک و سیاسی را درک نمی کنیم، بلکه اتحادهایی را در نظر می گیریم کهاستوار بر پایه های اقتصادی است:‏ در مثلوضع اقتصادی ویژه در زمینه درآمدها رامرور کنیم.‏ به طور نمونه،‏ مسئله عبارت ازاتحادها با طبقه های متوسط است،‏ البته نمیتوان از این مفهوم مبهم قانع شد.‏ ما از سازشکینزی و سازش نو لیبرالی صحبت می کنیمکه مشخصه های آن ها در مقاله ‏)لیبرالیسمچیست؟(‏ تعریف شده است.‏ از یک دوره تادوره دیگر،‏ دولت از این دگرگونی سازشطبقاتی به وجود آمده است.‏ گاه شمارها ومضمون ها کم یا بیش بنابر کشورها،‏ همانطور در فرانسه و ایاالت متحد متمایزند.‏ بااین همه،‏ این گذار به معنی انحالل دولتنبود،‏ بلکه ترکیب دوباره سازش ها بود.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390نتیجه گیری در اندکی از واژه ها جا دارد:‏پیوستن دوباره به تئوری دولت مارکس برایدرک کردن لیبرالیسم نو است.‏مالکیت و مدیریت . تحلیل لیبرالیسم نو بهطور مستقیم با جنبه دیگر اثر مارکس ربطمی یابد.‏ مسئله عبارت از تئوری دگرگونیهای رابطه مالکیت سرمایه داری در کتابIII کاپیتال است.‏ این تحلیل اورا به بررسیآن چه که می توان آن را در زبان معاصربه عنوان جدایی مالکیت و مدیریت نشانداد،‏ هدایت می کند.‏ یکی از کلید های تفسیرپویایی سرمایه داری در ارتباط با آغاز قرنبیستم است.‏در سرمایه داری که مارکس شاهد آن بود،‏مالکیت هنوز فردی یا خانوادگی بود،‏ اماشکل های آغازین دگرگونی هایی که شیوهتولید را در گذار به قرن های ۱۹ و ۲۰زیرو رو می کند،‏ اکنون در حال پیشرفت اندو مارکس اهمیت تاریخی آن ها را درک میکند.‏ می توان دو مرحله را در روندی که اوشرح می دهد،‏ متمایز کرد.‏الف ) سرمایه گذار و پیمان کار – با عزیمتاز سرمایه داری فردی که سرمایه پیشنهاد وآن را اداره می کند،‏ مارکس پیدایش گروهجدید سرمایه دارانی را یادآور می شود کهاز پیش بدون درگیر شدن در مدیریت سهیماند.‏ مسئله عبارت از سرمایه دار حامل سوداست،‏ البته،‏ این گروه،‏ سهامدار را نیز در برمی گیرد:‏ در مجموع این چیزی است که ماآن را سرمایه سرمایه گذاری ‏)سرمایه گذار(‏می نامیم . در مقایسه،‏ سرمایه دار ی که درگیر مدیریت است،‏ توسط مارکس سرمایهدار فعال نامیده شده است.‏ اگر سرمایه گذارسود یا سود سرمایه اش را دریافت می کند،‏سرمایه دار فعال سود مؤسسه یا کامالً‏ سودپیمان کار را دریافت می کند.‏ این پیمان کاربه این نتیجه می رسد خودش را در عنواندو گانه در نظر گیرد ) ۱ از پیش سهیم شدناش بر پایه برابری با دیگر سرمایه گذارانو ) ۲ عاملی که عهده دار چیزی است کهمارکس آن را کارکردهای سرمایه دار یامدیریت در مفهوم وسیع می نامد.‏ب ) مزدبر اداره کننده . مرحله جدید-‏شخص پیمانکار،‏ به عنوان اداره کننده ،جارا به مدیر مزدبر می سپارد.‏)…( مدیر ساده که به هیچ عنوان دارندهسرمایه نیست،‏ نه به عنوان پیمان کار،‏ نهبه نحو دیگر،‏ همه وظیفه های واقعی راکه الزم برای سرمایه فعال در این کیفیتاست،‏ انجام می دهد.‏ از آن این نتیجه بهدست می آیدکه تنها کارگزار]کسی که وظیفهها را انجام می دهد یا اداره کننده[باقی میماند،‏ سرمایه دار از روند تولید]دقیق تر ازروند سرمایه:‏ ارزش افزایی و گردش آن[‏ بهعنوان چیز زاید زدوده می شود.‏ )۶(در نهایت مدیریت به مزدبران منتقل شدهاست.‏ در گزیده باال مسئله عبارت ازمدیریت است،‏ اما،‏ این نمایندگی در راستایهرم چنین مزدبران انجام می گیرد.‏بنابر این،‏ کادر نهادی که ‏»مالکیت«‏ سرمایهدر آن جا دارد،‏ دگرگون شده است.‏ اینمفهوم در یکپارچگی خود مالکیت در مفهوممحدود،‏ گاه موسوم به ‏»حقوقی«‏ را گرد میآورد:‏ یعنی انتقال دادن این مالکیت و بهرهبردن از درآمدی که فراهم می آورد از یکسو،‏ و اجرای نظارت،‏ یا مدیریت از سویدیگر.‏ این سرمایه داری سرمایه گذاران واداره کنندگان مزدبر که پیدایش آن به آغازقرن ۲۰ باز می گردد،‏ مشخصه اقتصادمعاصر است.‏این انفجار رابطه مالکیت تنش هایچشمگیری بر می انگیزد که مارکس آن راتحلیل نکرده است.‏ مالکان و اداره کنندگانبسیار بلند پایه در مکان اجتماعی که ما آنرا مرز مشترک مالکیت-‏ مدیریت،‏ دنیایمدیریت بسیار باال،‏ موسوم به فرمانرواییمؤسسه ، همان طور در شوراهای دستگاهاداری می نامیم،‏ باهم تالقی می کنند.‏ ایندر بخش بزرگی مسئله های همیاری بین اینبخش های طبقه های فرمانروا را تنظیم میکنند.‏بانک اداره کننده سرمایه سرمایه گذاری. تحلیل نهاد های مالی در کاپیتال نخست،‏تحلیل سرمایه بانکی،‏ نهاد اصلی مالی سرمایهداری ، به ویژه در طی زندگی مارکساست.‏ این تحلیل به دو عرصه تئوریک بازمی گردد.‏ نخست،‏ تئوری گردش سرمایه،‏ ودوم،‏ تئوری سرمایه سرمایه گذاری .کتاب II کاپیتال به گردش سرمایه اختصاصداده شده است.‏ در گردش کامل،‏ گردشسرمایه صنعتی،‏ سرمایه از کارگاه عبورمی کند.‏ بنابر این،‏ شکل های پول،‏ A ‏،کاالP : « ’ » A_M…PM’P…M’ _Aپیدا می کندکه افزایشارزشی را یادآور می شودکه از احتکاراضافه ارزش ناشی می شود-‏ برخی قطعههای این گردش به مؤسسه های ویژه مانند:‏تجارت کاالها و ‏»تجارت پول«‏ واگذار شدهاند.‏ بر پایه این واپسین اصطالح ، مارکسکارکردهای حساب داری و کارکرد هایوصول و تبدیل پول که سرمایه در شکل Aخود کسب می کند،‏ نشان می دهد.‏ این بانک


صفحه 115(ها هستند که این کارکردها را تضمین میکنند،‏ و این به آن ها امکان می دهد،‏ داراییهای بدون مصرف مؤسسه ها را که داراییهای خانواده ها و دولت به آن ها ملحق میشود،‏ متحد کند.‏ حتا اگر این دارایی ها بهطور فردی روزانه باشند ، تمرکز آن هاحجم مبلغ های کم یا بیش ثابت را تغذیه میکنند.‏دومین کارکرد بانک تمرکز سرمایه سرمایهگذاری و در اختیار گذاشتن پول هایی استکه از آن ها استفاده می کنند.‏در بخش پیشین دیده ایم که حفظ مبلغ هایذخیره معامله گران،‏ کارکردهای فنیدریافت و پرداخت پول ، پرداخت های بینالمللی و از این راه تجارت شمش ها دردست بانکداران متمرکز شده اند.‏ پیوستگیبا این تجارت پول جنبه دیگر سیستم اعتبار:‏اداره سرمایه حامل بهره یا سرمایه – پول‏]سرمایه سرمایه گذاری ] را به عنوانکارکردهای ویژه بانک ها گسترش می دهد.‏وام گرفتن و قرض دادن پول کار ویژه آنها می شود.‏ )۷(از این رو،‏ مالکیت سرمایه ، دست کم یکبخش مهم این بخش ، توسط سیستم بانکیمیانجی قرار می گیرد و اداره کننده آن میشود.‏ما این جا بسیار نزدیک به تحلیل سرمایهمالی هیلفردینگ هستیم.‏ سرمایه مالیدستگاهی است که در آن سرمایه سرمایهگذاری توسط بانک ها گردآوری می شود ودر اختیار مؤسسه ها قرار می گیرد.‏ لنین اینموضوع را دنبال می کند.‏دراین بند چیزی چاپ نشده است.‏سرمایه مالی یک بخش مالی نیست کهرویاروی یک بخش غیر مالی،‏ آن طور کهاغلب آن را می پندارند،‏ قرار گیرد.‏ سرمایهمالی سرمایه بزرگ است ؛ بانک یکی ازرکن های دستگاهی است که به سرمایهداران بزرگ ، ‏»اربابان«‏ بنابر اصطالحهیلفردینگ امکان می دهد که مؤسسه هایبزرگ سیستم تولیدی را کنترل کند.‏اگر صنعت بدین ترتیب وابسته سرمایهبانکی می شود،‏ این به این معنی نیستکه اربابان صنعت خودشان نیز به بانکوابسته اند.‏ خیلی بیشتر ، همان طور که خودسرمایه در سطح بسیار باالی اش سرمایهمالی،‏ ارباب سرمایه،‏ سرمایه دار مالی میشود،‏ بیش از پیش اختیار مجموع سرمایهملی را به شکل فرمانروایی سرمایه بانکیگرد می آورد.‏ )۹(مجله هفته شماره 24 خرداد 1390بنابر این،‏ هیلفردینگ و لنین اندیشه مارکسدر باره این پیکر بندی دوباره قدرت سرمایهداران بزرگ را دنبال می کنند – آن چهکه ما آن را ‏»بخش باالیی طبقه سرمایهدار«‏ – در نهاد های مالی مینامیم.‏ ما میاندیشیم که این یکی از کلیدهای تفسیر پویاییتاریخی سرمایه داری از پایان قرن ۱۹است.‏ در مفهوم ما از مدیریت مالی fi-)nance این پیوستگی:‏ بخش باالیی طبقهسرمایه دار و نهادهای مالی بسیار مهم است.‏در سرمایه داری معاصر،‏ باید همه ساحتها:‏ مانند بانک ها ‏)در ایاالت متحد،‏ از اینپس،‏ کمپانی های سهامدار مالی،‏ نهاد هایگوناگون مالی(،‏ صندوق سرمایه گذاری،‏بانک مرکزی،‏ صندوق پول بین المللی وغیره را به نهادهای مالی داد.‏ درلیبرالیسم نو،‏همه این نهادها ‏)از جمله نهادهایی با خصلتدولتی(‏ عامل های قدرت های خانواده هایبزرگ سرمایه دار و ضامن های درآمد هایشان هستند.‏ از این رو،‏ می توان سه کلید مهمتفسیر لیبرالیسم نو را که تئوری مارکسیستیبرای ما فراهم می آوردبه کوتاهی دسته بندیکرد:‏ تحلیل دولت در ساختار طبقاتی،‏ طرحریزی تئوری سرمایه حتا جدایی مالکیت ومدیریت و تمرکز رابطه سرمایه داری درنهاد های مالی.‏کدام مرتبه ها ؟زمینه دیگری که بنابر آن ارزش یابی کردنسهم پروبلماتیک مارکسیستی در تحلیللیبرالیسم نو ممکن است،‏ سهم دوره بندیاست.‏ چگونه باید مرتبه ها در تاریخ سرمایهداری را متمایز کرد ؟در نزد مارکس تئوری دوره بندی هایدراز وجود ندارد.‏ می توان به تحلیل اودر باره انباشت آغازین او،‏ در پایان کتابنخست،‏ مرتبه آغازین اندیشید.‏ البته،‏ اینیک وضعیت یگانه است.‏ در کاپیتال دورهبندی های گوناگون وجود دارد که مربوطبه چارچوب های نهادی شیوه های فنی-‏سازماندهی است.‏ یک نمونه بسیار مشهورنمونه توالی فازها است:‏ همیاری،‏ دستکارگاهو ماشینیسم و صنعت بزرگ است.‏ )۱۰( اینفاز وجه تمایز دیگری از اهمیت گاه شناسیرا تأیید می کند؛ وجه تمایزی که رویارویفرمانبرداری های صوری و واقعی ازسرمایه است . )۱۱(هنگامی که کارگران توسط سرمایه دارانگرد می آیند،‏ در شرایط فنی و سازماندهی به تقریب بدون تغییر کار می کنند.‏فرمانبرداری شان از سرمایه موسوم بهصوری است.‏ ماشینیسم یک رابطه وابستگیمستقیم کارگر را در برابر پویایی که توسطماشین به وجود آمده و به وسیله سرمایهداری ‏)در واقع نمایندگان اش(‏ هماهنگ شدهمتداول می کند.‏ما نمی اندیشیم که یک دوره بندی سرمایهداری،‏ بنابر سنجه ای که به روشنی بهسایرین تحمیل می شود،‏ وجود دارد.‏ آری،‏سرمایه داری دگرگون می شود و در موردهای زیاد می توان گسست های تا اندازه ایشدید را شناسایی کرد.‏ البته،‏ مشکل بنابرگوناگونی دیدگاه ها به وجود آمده است.‏گرایش های مهم دگرگونی فنی وارونه میشوند؛ نرخ سود می تواند افزایش یا کاهشیابد.‏ ساختار های طبقاتی ویران می شوند.‏شکل هایی که مالکیت سرمایه پیدا می کنند،‏دگرگون می شوند:‏ رقابت می تواند کاهشیا شدت یابد؛ یا بنابر دوره بندی برتر دراین بررسی ، قدرت های طبقاتی در پیکربندی های گوناگون وغیره نمودار شوند.‏گذارها می توانند با رویدادهای شگفتی انگیزبه طور کلی فاجعه بار مانند بحران ها یاجنگ ها تالقی کنند.‏ همان طور که شرایطانگیزنده دگرگونی اند،‏ دوره بندی ها بسیارعادی اغلب ‏»پیش«‏ و ‏»پس از«‏ جنگ یابحران چه بسا بسیار مناسب اند.‏ و این اتفاقینیست که بسیاری از تحلیل ها آن جا به هممی رسند.‏رقابت . مضمون مرکزی در دوره بندیسرمایه داری توسط مارکسیست ها مضمونرقابت،‏ به طور مشخص از بین رفتن آن بهنفع انحصاری شدن است.‏ در ایاالت متحد،‏این تئوری ها در نیمه دوم قرن ۱۹ دنبالهفاز تنزل نرخ سود،‏ پدیدار شدند ‏)که راهرا به روی بحران دهه ۱۸۹۰ گشود(.‏ اینتنزل توسط معاصرین اش به رقابت افراطیموسوم به ‏»گذرگاه خطرناک«‏ نسبت دادهشده بود.‏ مؤسسه ها به آن در ضمن سازمانیافتن در تراست ها و کارتل ها که در آنها به تقاضا یا سودها تقسیم می شوند،‏ پاسخداده قیمت ها و غیره را معین می کنند.‏ اینپراتیک ها توسط قانون فدرال در ۱۸۹۰ممنوع شد.‏ در چرخش قرن موج شگفتیانگیز در آمیزی ها در شرکت های سهامیپدیدار شد که در ۱۸۹۰ توسط قانون هایدیگر به رسمیت شناخته شد.‏ مؤسسه هایگوناگون در یک شرکت یگانه متشکل شدند.‏این موج به عنوان انقالب شرکت ها cor()porate Révolution شهرت یافت.‏در ‏»تاریخ رقابت«‏ )۱۲( از جمله آمدهاست:‏ ادبیات در باره این مضمون گستردهاست،‏ و این فرض از دست رفتن رقابترا به عنوان توضیح اساسی بحران ۱۹۲۹‏)برای برابری با مصرف کم،‏ تئوری رقیب(‏به یاری خواسته بود.‏ تقابل با انحصارها


صفحه 116از جانب کشاورزان و به ویژه کارگرانچشمگیر بود؛ به همان اندازه بیشتر سرمایهداران بخش اقتصادِ‏ کم تر پیشرفته این جنبشتوده ای را برای دفاع از منافع خاص خویشابزاری کردند.‏اروپا عرصه تنش های همانند در هماندوره بود.‏ بنابر این،‏ شگفتی آور نیست کههیلفردینگ و به ویژه لنین در نوشته هایخود به ترتیب در ۱۹۱۰ و ۱۹۱۶ انحصارها را مشخصه مهم فاز جدید سرمایه داریدر کنار سرمایه مالی معرفی کردند.‏ )۱۳(لنین تأیید می کندکه اگر می بایستامپریالیسم را با یک ویژگی تعریف کرد،‏این همانا ‏»مرتبه انحصاری سرمایه داری«‏خواهد بود.‏تز سرمایه داری انحصاری ، فرو کاستهبه تئوری تمرکز ، به عنوان مرتبه ای ازسرمایه دار ی،‏ قدرت آشکاری دارد.‏ ولیبه عنوان تئوری پایان رقابت یا حتا کاهشآن،‏ امری خطا است.‏ با این همه،‏ این تزدر اندیشه اقتصادی که از آغاز قرن ۲۰ بهمارکس متوسل می شود،‏ رسوخ کرده است.‏یک نمونه تزسرمایه داری انحصاری پُلباران و پُل سوئیزی است.‏ )۱۴( در فرانسهبا تحلیل حزب کمونیستدر باره سرمایه داریانحصاری دولتی آشناییم . )۱۵(در عصر ما فکر و عقیده ها گوناگوناند . با این همه دنبال کردن رشد در قوارهمؤسسه ها،‏ برخی ها شدت رقابت را تصریحمی کنند.‏ویژگی ای از لیبرالیسم نو وجود ندارد کهمربوط به تمرکز و رقابت باشد.‏ گرایشهای پیشین،‏ موسوم به ‏»جهانی شدن«،‏ ورویارویی غول ها در سطح جهانی دنبالمی شوند.‏ یکی از عنصرهای تشکیلدهنده لیبرالیسم نو دگرگونی روند های ضدتراست،‏ پراتیک بیش از قانون گذاری است. روشن نیست که صحبت کردن از شدتیافتن تمرکز ، به رغم افزایش ادغام ها وتملک ها الزم باشد.‏ ما این جا نمونه ایاز اطالع های شمارمند جمع آوری شده بینسنجه های دوره بندی را هر چند که رویهم چیدن دقیق آن ها نا ممکن است،‏ بررسیمی کنیم.‏موج های دراز : انباشت ورشد.‏ دگرگونیفنی و درآمد زایی . چارچوب تحلیلی موجهای دراز از سال های ۱۹۲۰، در انبوهاثرهای نیکوال کندراتیف )۶( بسط دادهشده است.‏ ‏)این نویسنده قیمت ها را بررسیکرد،‏ اما بررسی های مدرن،‏ تحلیل ها رادوباره روی رشد متمرکز کرده اند(.‏ اینمجله هفته شماره 24 خرداد 1390پروبلماتیک به مارکسیست ها به عنوان یکاصالح کننده بینش های فرجام شناسی تحمیلشده است،‏ که در آن انباشت تضاد هایسرمایه داری و بحران های اش شتابان آنرا به خاک می افکند.‏ سرمایه داری به طوردوره ای در بحران های ژرف و دوامدارفرو می رود،‏ اما دوباره جان تازه می گیردو این اگر در نظر گیریم که ۳۰ سال زودگذشته است،‏ به طور سپنجی است.‏این جریان در مارکسیسم معاصر خوب نشانداده شده است.‏ یک چنین گفتار در ارتباطبا سیکل های بلند است که ارنست مندل دربیان آورد.‏ )۱۷( او این تناوب را با فازهایفرازین و فرودین در آمدزایی سرمایه کهبدین ترتیب با جنبه مرکزی تئوری مارکس:‏گرایش به تنزل نرخ سود گره می خورد،‏ربط می دهد.‏ ارتباط با لیبرالیسم نو بسیارقوی است،‏ از آن زمان گذار بین فازهایفرادین و فرودین توسط نویسندگان با روندمالی شدن،‏ )۱۸( با جا به جایی سرمایهگذاری ‏»از سپهر تولید به سپهر مالی«،‏ آنطور که امانوئل والرشتاین )۱۹( در باره آننوشت،‏ پیوند یافته است.‏در لیبرالیسم نو،‏ انحراف مسیرهای مالیمعاصر نمودِ‏ به تحلیل رفتن نیروی فازفرازین است.‏مارکسیست ها آن طور که می توانند آن رادر این بغرنجی واقعی که در آن انباشتورشداز یک سو و تکنیک و درآمدزایی ازسوی دیگر ترکیب می شوند،‏ سمت گیریمی کنند.‏ البته،‏ این یکی از عرصه هاییاست که سهم آن ها بسیار جالب و بدونرقیب ها در اقتصادِ‏ فرمانرواست.‏ )۲۰(رابطه تولید و ساختار های طبقاتی . دورهبندی ها می توانند یا خواهند توانست استواربر دگرگونی رابطه های تولید باشند.‏ مسئلهبه طور اساسی عبارت از دگرگونی شکلها است که درآن مالکیت وسیله های تولیددر بیان می آید.‏ همان طور که یادآور شدیم،‏مارکس دگرگونی های مالکیت سرمایهداری را به طور بسیار دقیق تحلیل می کند.‏او هرگز آن را به روشنی از تعریف مرتبهها نتیجه گیری نمی کند . او از سرمایه داریمالکیت فردی یا خانوادگی به سرمایه داریمی رسد که در آن مالکیت و مدیریت جداشده اند.‏ نمایندگی مالکیت متمرکز در نهادهای مالی و مدیریت به مزدبران سپرده شدهاست.‏ با این همه،‏ مارکس نیاز به دوره بندیرا احساس نمی کند:‏ سرمایه داری به سویکمال خود تحول می یابد.‏ برعکس ما میاندیشیم که این دگرگونی ها ی را بطه هایتولید فازهای به روشنی متمایز را ترسیممی کنند.‏ ممکن است که آن ها یکی از دورهبندی های بسیار مناسب سرمایه داری رامشخص کنند.‏دوره بندی ها هم چنین می توانند با توجهبه ارتباط دقیق یا هم ساختی بین رابطههای تولید و ساختار های طبقاتی استوار بررابطه های طبقاتی در ارتباط تنگاتنگ بادوره پیشین باشند.‏ موضوع تعیین کننده اینجا پیدایش طبقه هایی از کادرها و کارکناناست.‏ این اندیشه،‏ نا مارکسیستی است کهمفهوم سرمایه داری مدیری را که در مرکزآن این طبقه های جدید و جود دارند،‏ سنتدراز در ایاالت متحد به وجود آورده است.‏مارکسیست ها این جا مایه ترس درک شدهاند.‏ ما سرمایه داری معاصر را از انقالبمدیری در پایان قرن ۱۹ و حتا در عصرما به رغم لیبرالیسم نو به عنوان سرمایه– کادریسم توصیف می کنیم . )۲۱( نوواژگی بر پایه مدل اجتماعی – اقتصادیساخته شده است…‏ اگر آن را آرزو میکنیم ، می توان این مفهوم را به رغم تفاوتژرف پروبلماتیک ها با مفهوم سرمایه داریمدیری همانند دانست.‏در تحلیل سرمایه داری معاصر،‏ این سکوتعمدی نسبت به در نظر گرفتن ساختار هایجدید طبقاتی نتیجه های بسیار جدی دارد.‏ما می اندیشیم که درک کردن مفهوم واقعیلیبرالیسم نو خارج از این پروبلماتیکسرمایه-‏ کادریسم نا ممکن است.‏ موضوععبارت از مسئله موازنه قدرت ها بینسرمایه داران و کادر ها است.‏ کادر ها کهمحور سازش اجتماعی نخستین دهه هایپس از جنگ ، اغلب موسوم به سازشکینزی بوده اندکه در آن طبقه سرمایه دارفرمانبردار یا دفع شده اند.‏ این آن چیزیاست که لیبرالیسم نو با تحمیل انضباط جدیدبه مدیران،‏ برتری قدرت مالکان سرمایه رادوباره بر قرار کرده است.‏قدرت های طبقاتی و رقابت های بین المللی .بنابر این،‏ آن چه را که لیبرالیسم نو در زمینهدوره بندی تعریف می کند،‏ از طبیعت دیگراست.‏ لیبرالیسم نو یک پیکر بندی ارتباطهای قدرت درون یک ساختار طبقاتی است،‏نه یک ساختار طبقاتی ویژه یا یک شکلنهادی مالکیت سرمایه؛ این چیزی است کهفرمول هژمونی مالی را با توجه به تعریفیکه پیش از این از مدیریت مالی به دستداده شد،‏ توضیح می دهد.‏ مسئله عبارت ازقدرت و به طور متناسب درآمد بخش باالییطبقه سرمایه دار در ارتباط برتر آن با نهادهای مالی است.‏ این فرمانروایی اتحادها رادر برخورد با باالی سلسله مراتب مدیراندر ایاالت متحد نفی نمی کند.‏


صفحه 117مفهوم های هژمونی مالی نخستین و دومینیا سازش کینزی به روشنی از اتحاد هایسیاسی گذرا که مارکس در ۱۸ برومرآن را شرح می دهد،‏ فراتر می روند؛ هرچند که ما از دیر زیستی دومین هژمونیمالی نا آگاهیم.‏ مسئله عبارت از فاز هاییاست که در چند دهه گسترش یافتند این هاموقعیت های مهم سیاسی ، اما استوار برپایه اقتصادی:‏ چگونگی های معین کارکردسرمایه داری اند.‏ این چگونگی ها ارتباطهای درونی سازش بین بخش های گوناگونرا بنا می نهند.‏ در مثل،‏ در لیبرالیسم نو‏)اکنون فرتوت در طی ربع قرن(،‏ شیوه هایمدیریت مؤسسه ها،‏ سیاست ها و کادرهاینهادی ‏)مبادله آزاد،‏ گردش آزاد و سرمایهها…‏ ‏(در ژرفا دگرگون شده اند.‏ بخش هایباالیی این کادر ها در سودهای معین نظمجدید اجتماعی سهیم اند.‏فرا سوی سرمایه داری . مارکس انساندوره بندی های سرمایه داری نبود.‏ در اینباره می توان دو دلیل ارائه داد.‏ بدون شکنخستین دلیل درک بغرنجی تحول شیوه تولیداست.‏ البته،‏ در نزد مارکسدوره بندی هاییچون دوره بندی دگرگونی های سازماندهی های فنی را می یابیم.‏ می بینیم که اوبا چه دقت برخی دگرگونی های معین،‏ ماننددگرگونی های شکل های مالکیت سرمایهرا بررسی می کند.‏ البته،‏ او هرگز نکوشیدسیستمی ایجاد کند،‏ واحد های کوچک را درواحد های بزرگ بگنجاند.‏دلیل دوم سیاسی است . مارکس به آن چه کهبرای او دوره بندی است،‏ چشم دوخته است:‏دوره بندی ای که به فرا رفت از سرمایهداری می انجامد.‏ گفته اند که مارکس توجهاش را روی کمال سرمایه داری که آن را بهعنوان روندی متضاد درک می کند،‏ متمرکزمی سازد:‏ پیشرفت های آن چه که او آنرا ‏»اجتماعی شدن«،‏ اما هم چنین هرج ومرج بالقوه ای می نامدکه از خصلت هنوزخصوصی مکانیسم های قدرت اجتماعیناشی می شود.‏ به جای فاز جدید سرمایهداری ، این کمال،‏ لغو آن را تدارک می کند.‏در مثل مارکس می نویسد:‏ انقالب ناگزیراست!‏ زیرا شفابخش تمرکز سرمایه در دستافراد اندک شمار است.‏این حذف شیوه تولید سرمایه داری در داخلشیوه تولید خود سرمایه داری است.‏ بنابراین،‏تضادی که در نفس خود ویران ساز است وبا همه روشنی،‏ خود را چونان فاز ساده گذاربه شکل جدید تولید می نمایاند.‏ )۲۲(تاریخمارکس و مارکسیست ها در برابرمجله هفته شماره 24 خرداد 1390بنابر این تاریخ تئوری مارکسیستی گواهبر سازگاری دایمی است.‏ دو دگرگونیضرورت داشته است.‏ هر دو در پیوستگیپایدار»گزارش«‏ فرارفت از شیوه تولیدقرار دارند:‏الف ) به درستی،‏ سرمایه داری خشونتحذف خاص اش را تولید کرده است.‏ البته،‏ساختمان جامعه جدید،‏ بدون طبقه دیرسامان می یابد.‏ خیلی زود او خصلت هایبرقراری نظام اجتماعی طبقاتی،‏ کادریسمبوروکراتیک را آشکار کرده است.‏ بعداین جامعه ها نا توانی اصالح کردن خودرا نمایان ساختند.‏ طبقه فرمانروای آن هانتوانسته است به دموکراسی ‏)طبقاتی(‏ اش تافرارسیدن سرنگونی عظیم در سمت پیدایشوسیله های تولید خصوصی فردی در اتحادشوروی نایل آید ‏)آن چه که به نظر می رسدچین با متانت زیاد آن را به انجام رساند(.‏در طی این مدت سرمایه داری مسابقه اشرا در نفس خود تقریباً‏ اندکی آرام،‏ حتا گاهآشفته ادامه داد.‏ از این رو،‏ مارکسیستها خود را ناگزیر دیدند،‏ پیوسته نوسازیسرمایه داری،‏ جهش به مرحله های جدید رابشناسند.‏ باید هم زمان اندیشیدن به دگر گونیو پیوستگی را فرا گرفت . رقابت نا پدید میشود.‏ اما باقی می ماند!‏ نرخ سود کاهش مییابد،‏ اما دوباره باال می رود!‏ از این رو،‏تفسیرهای مارکسیستی بارورتر تاریخ زیرنفوذ رویدادها تدارک می شود.‏ب ) البته،‏ با لیبرالیسم نو ، ضرورتنوآوری،‏ هنوز با شدت زیاد احساس میشود.‏ رویارویی تئوری پردازان مارکسیسممعاصر با نظم نو لیبرالی یک پدیده دوارزشی است.‏ از یک سو،‏ لیبرالیسم نو به آنها به عنوان تحلیلگران خدمت عظیمی میکند.‏ زیرا بسیاری از خصلت های سرمایهداری را در شکل های بسیار زننده شانبر می انگیزد؛ از سوی دیگر،‏ آن ها را بایک دوره جدید،‏ بیگانه با سنت های دورهبندی خاص جریان تئوریک شان رویارومی سازد.‏ واپس نشینی نسبت به روندهایی که مارکس،‏ هیلفر دینگ و لنین آن ها: ‏)یعنی جهانی شدن و انحصار(‏ را خوبشناسایی کرده اند،‏ از آن جا است.‏ مارکسدر بانک ها اداره کنندگان سرمایه مالی راتمیز داده است؛ هیلفردینگ بسیار نزدیک بهتوصیف نخستین هژمونی مالی بوده است.‏البته،‏ سلسله مراتب درون طبقه سرمایه داربرای اندیشیدن باقی مانده اند : حرکت بهسوی اوج گیری در تدارک واژگونی بزرگپابرجاست.‏ نهمارکس،‏ نه ادامه دهندگان بلندپایه او مارکسیست ها را برای انقالب اندیشهالزم بنابر مفهوم کاهش امتیاز های طبقهسرمایه دار و اصالح آن آماده نکرده اند.‏از این رو،‏ آن چه که بسیار گران بهادر انجام امروزی شدن به نظر میرسد،‏ نشانه ویژه مارکسنیست،‏ بلکهمیراث چارچوب های بزرگ تحلیلیبه ویژه تئوری دولت و،‏ می توان از آند ر ش گ ف ت ی م ا ن د ، ت ئ و ر ی س ر م ا ی ه ا س ت !برگردان بهمن ماه ۱۳۹۰یادداشت هامجله آکتوئل مارکس و اثر سمینار بررسیهای مارکسیستی،‏ مدیریت مالی سرمایهداری،‏ پاریس،‏ مطبوعات دانشگاهی فرانسه،‏. ۲۰۰۶دیوید هاروی،‏ تاریخ مختصر لیبرالیسم نو، آکسفورد،‏ مطبوعات دانشگاهی آکسفورد،‏، ۲۰۰۶ ص ۱۶کارل مارکس،‏ فقر فلسفه )۱۸۴۷( ، دراثرها،‏ اقتصاد،‏ ج . ۱ ، پاریس گالیمار،‏۱۹۶۵ ص . ۱۳۴ -۱۳۵کارل مارکس،‏ کاپیتال،‏ کتاب )۱۸۶۷( ۱ ،پاریس،‏ انتشارات سوسیال،‏ ج ۱۹۶۸ ، ۳صص -۲۰۵ ۲۰۴ژ . دومنیل،‏ د ، لوی،‏ ‏»سه عرصه تئوریارتباط های مالی مارکس،‏ سرمایه مالیهیلفردینگ و لنین«‏ ، در سمینار بررسیهای مارکسیستی،‏ مدیریت مالی سرمایهداری،‏ همان جا،‏ صص ۲۱۹- ۱۸۱ .کارل مارکس،‏ سرمایه،‏ کتاب ۱۱۱)۱۸۹۴(، پاریس،‏ انتشارات سوسیال،‏ ج ۲، ،۱۹۶۷ صص،‏ صص،‏ -۵۳ ۵۲ .همان جا ، ص . ۶۶همان جا ، ص . ۶۷ر . هیلفردینگ ، سرمایه مالی،‏ بررسی هادر باره رشد تازه سرمایه داری )۱۹۱۰( ،پاریس،‏ بررسی های مینویی،‏ ۱۹۷۰، ص.‏۳۱۸کارل مارکس،‏ کاپیتال،‏ کتاب )۱۸۶۷( ۱ ،پاریس،‏ انتشارات سوسیال،‏ ج . ۱۹۶۸ ۲،فصل x ۷ ، x ۱۱۱ و x ۱۷کارل مارکس،‏ فصل انتشار نیافته کاپیتال،‏پاریس،‏ اتحادیه عمومی انتشارات،‏ کلکسیون/۱۰ /۱۸ ۱۹۷۱ فصل G ‏:دو فاز تاریخیتوسعه تولید سرمایه داری،‏ صص ۲۲۳-۱۹۱ژ.‏ دومنیل،‏ ام . گلیک ، ج ، xl ۱۱ ۱۹۹۷صص – ۴۱۶ ۳۷۳


نئولیبرالیسمعلیه جاهمان مالی،‏ سرمایه . دینگ هیلفر . ر امپریالیسم،‏، ۲۳ ج اثرها،‏ لنین،‏ . و ؛ ،)۱۹۱۶( داری سرمایه عالی مرحله صص۱۹۷۶، . سوسیال پاریس،انتشارات ۲۰۱ – ۳۲۷داریسرمایه ، سوئیزی پل ، باران پل صنعتیجامعه باره در بررسی ، انحصاری ۱۹۷۰ماسپرو،‏ پاریس،‏ آمریکا،‏ سرمایهباره در ها بررسی ، بوکارا . پ ،آن گریزگاه و بحران دولتی،‏ انحصاری ۱۹۷۴سوسیال،‏ پاریس،انتشارات بهسرمایهداری از گذار و بومشناسی سوسیالیسم.اخوان علیرضا : مترجم فورستر.‏ بالمی جان توسعهفرهنگ 118صفحه دینامیکو ‏»استاتیک ، کندراتیف د.‏ . ن جاقتصاد،‏ نامه فصل ها«‏ اقتصاد انداز چشم . ۳۴ ,۱۹۲۵صص،‏ ۵۷۵ – ۵۸۳ داری،‏سرمایه رشد بلند های موج ماندل . اِ‏ انتشاراتپاریس،‏ مارکسیستی،‏ تفسیر یک . ۱۹۹۹دو صفحه ،پول بیستم:‏ قرن درازای آریگی،‏ . گ لندن،‏ما،‏ زمان های سرچشمه و قدرت . ۱۹۹۴ورشو،‏ نیویورک،‏ گذار؟عصر یا شدن ‏»جهانی والرشتاین . ای سیستمسیر خط دراز پایان در پندار یک جدیدفاز مارکسیستی،‏ سمینار در جهان«‏ – ، ۲۰۰۱سیلپس،‏ پاریس،‏ داری؟ سرمایه . ۷۸ص.‏ والتحد آن تا که بندی دوره به ما مثل در جامعه۱( : اندیشیم می کرده،‏ ستایش روستو شدنکنده ۳( شدن کنده های مقدمه ۲( سنتی ‏»فراسوی۵( و ، زیاد مصرف عصر ۴( نابینی پیش که مرتبه واپسین ، مصرف«‏ رشدهای مرحله روستو . ‏.و ‏)و است پذیر کمبریجکمونیست،‏ مانیفست در نه اقتصادی:‏ ) ۱۹۶۰کمبریج،‏ دانشگاهی مطبوعات . اقتصادی– اجتماعی مدل بنابر واژگی نو است.‏شده ساخته اقتصادی سوسیال-‏ نه و ، هایگونی دگر این گرفتن نظر در نفی کردنمشخص در توانی نا به داری سرمایه نامیدنبرای مناسب که چه آن از ها جامعه انجامد،‏می است سوسیالیستی«‏ های ‏»کشور ،لیو . ر ، لوی . د ، دومینیل ژ.‏ به بنگرید اتحادمقایسه یک . سوسیالیسم و ‏»کادریسم ج. گذارها ، چین سوسیالیستی-‏ شوروی .ژ ‎۱۹۵‎؛ – ۲۲۶ صص ، ۱۹۹۹ ، ۴۰ بهبوروکراتیک ‏»استبدادباوری ، دومینیل شماره، مارکس آکتوئل ، لوین«‏ موشه عقیده ۱۶۷-۱۷۲ ‏،صص ۲۰۰۶ ، ۳۹ )۱۸۹۴( ۱۱۱کتاب کاپیتال،‏ مارکس،‏ کارل ۱۰۴ص . ۲ ج سوسیال،‏ انتشارات پاریس،‏ 1390خرداد 24 شماره هفته مجله سوسیالیسمبه سرمایهداری از گذار تئوریدر چه سوسیالیسم مبحث دشوارترین موضوعافزودن است.‏ عمل در چه و ایناست ممکن مبحث این به بومشناسی هستکه آنچه از پیچیدهتر را بغرنج مسئله دهد.‏نشان سوسیالیسمبه سرمایهداری از گذار تئوریدر چه سوسیالیسم مبحث دشوارترین موضوعافزودن است.‏ عمل در چه و ایناست ممکن مبحث این به بومشناسی هستکه آنچه از پیچیدهتر را بغرنج مسئله بگویمباید نظر این رد برای اما دهد.‏ نشان موضوعبطن در طبیعت با انسان ارتباط که شناختبرای دارد.‏ قرار سوسیالیسم به گذار عللسرمایهداری،‏ محدودیتهای بهتر کلیروند و سوسیالیسم اولیه تجارب شکست رشدتحقق جهت در که تالشهایی انجامپایدار و مساواتطلبانه انسانی باموضوعها این ارتباط بررسی میگیرد،‏ است.‏ضروری امری زیستمحیطی مسائل میکنمارائه مقاله این در من که بحثی ارتباطدرک آنکه نخست است.‏ بخش سه وتجزیه با کالسیک مارکسیسم نزدیک حائزبسیار زیستمحیطی مسائل تحلیل ادعاآنچه برخالف بومشناسی است.‏ اهمیت سوسیالیسمبا سنخیتی عدم هیچگونه میکنند مکتباین اصلی مؤلفههای از یکی و ندارد رغمبه آن شکلگیری آغاز از فکری جوامعپرشمار محیطی زیست نارسائیهای بودهبعدی دورههای در شوروی مشابه اکنونکه اکولوژیکی بحران آنکه دوم است.‏ عمیقیریشه شدهایم روبرو آن با جهان در سرمایهانباشت از که دنیا«‏ از ‏»بیگانگی در درمیتوان را آن رد و دارد میگردد ناشی جستجوسرمایهداری نظام تاریخی خاستگاه بهسرمایهداری از گذار آنکه سوم کرد.‏ تحققجهت در تالشی واقع در سوسیالیسم پیرامونیجوامع که است انسانی پایدار رشد آنبه اهتمام در کنون تا سرمایهداری جهان بودهاند.‏پیشگام – بومشناسی و کالسیک مارکسیسم ● Ecologyاکولوژی گذشتهدهه دو در شده انجام پژوهشهای وکالسیک مارکسیسم بین که میدهد نشان داشتهوجود مستحکم ارتباطی بومشناسی رابطهدگرگونی مارکس دیدگاه از است.‏ گذاراساسی شروط از یکی زمین با انسان بهو بود سرمایهداری به فئودالیسم دوره از منطقیتنظیم او که گفت باید ترتیب همین شروطاز یکی را طبیعت با انسان رابطه سوسیالیسمبه سرمایهداری از گذار اساسی میدانست.‏مشکالتخصوص در انگلس و مارکس درو سرمایهداری از ناشی محیطی زیست آنهابر غلبه به نیاز و طبقاتی جامعه کل مطالبسوسیالیسم در استقرار زمان در درآوردهاند.‏نگارش رشته به را مبسوطی درخاک بحران درباره مباحثاتی جمله آن از داشتآن بر را مارکس که است نوزدهم قرن ارتباطیگسست زمینه در را خود تئوری تا کند.‏ارائه جامعه و طبیعت فون‏»یوستوس آلمانی دانشمند تحقیقات وی وپایه را » Justus Von Liebig لیبیگ-‏ آندر و داد قرار خود تحلیل و تجزیه اساس موادسرمایهداران که کرد اشاره نکته این به راپتاسیم(‏ و فسفر نیتروژن،‏ و خاک مغذی وصدها شهرهایی به را مواد این و استخراج مواداین میکنند.‏ منتقل دورتر مایل هزاران هواو آب آلودگی موجب نهایت در مغذی میشوند.‏کارگران تندرستی دیدن لطمه و وطبیعت بین ارتباط چرخه در گسست این خواستارکه داشت آن بر را مارکس جامعه زمینکره زیستمحیطی پایداری بازگرداندن گردد.‏آن از آینده نسلهای بهرهگیری جهت مشکالتانگلس و مارکس اساس همین بر ترتیببه را بشری جامعه عمده اکولوژیک روستا،‏و شهر بین تبعیض برشمردند:‏ زیر توسعهصنعتی،‏ آلودگی خاک،‏ تخریب کارگرانسالمت دیدن لطمه ، شهرها نامنظم


119صفحه نامناسب،‏آنها،تغذیه افتادگی کار از و زمینهایبر دهقانان مالکیت حق سلب تخریبروستائیان،‏ انزوای و فقر خود،‏ فعالیتهایاثر بر سیل شدن جاری جنگلها،‏ تغییراتآب،‏ کمبود بیابانها،‏ گسترش بشر،‏ ‏)ازطبیعی منابع اتالف منطقهای،‏ اقلیمی منابعاز حفاظت لزوم سنگ(،‏ زغال جمله جامعه،‏محتوم و تدریجی انحطاط انرژی،‏ ارتباطصنعتی،‏ پسماندهای بازیافت لزوم مشکالتآنها،‏ زیست محیط و گونهها متقبل عواملجمعیت،‏ حد از بیش افزایش از ناشی منطقیکاربرد موضوع و قحطی آورنده پدید فنآوری.‏و دانش محیطیزیست مشکالت از دو این شناخت ماتریالیستیدیدگاه از انسانی جامعه مهمیبخش که طبیعت به ژرفبینانهای میدادتشکیل را مارکس اندیشههای از بود.‏برخاسته حیاتادامه برای بشر مینویسد:‏ چنین وی دیگرعبارت به است.‏ وابسته طبیعت به خود برایآدمی و دارد را او بدن حکم طبیعت داشتهمداوم ارتباطی آن با باید خود بقای وجسمانی حیات که گفته این معنای باشد.‏ استآن خورده پیوند طبیعت به بشر ذهنی داردارتباط خود درونی اجزای با طبیعت که است.‏طبیعت از بخشی انسان که چرا سرمایهداریبا مستقیم مخالفت با مارکس فرد،‏هیچ مالکیت در زمین که داشت اعالم متعلقو ندرد قرار خاصی گروه یا ملت مدیریتیبا باید لذا و است بعدی نسلهای به کرد.‏محافظت آن از مناسب اواز پیروی با نیز متقدم مارکسیستهای دیگر مسائلبه خود تحلیلهای و تجزیه از برخی در دیدگاهیک با و کردند توجه‏ زیستمحیطی بررسیبه کلی دیالکتیکی و ماتریالیستی یبل،‏اگوست موریس،‏ ویلیام پراختند.‏ طبیعت نیکالیو دزالوگزامبورگ کائوتسکی،‏ کارل مارکسکه نظراتی از همگی بوخارین کردند.‏استفاده داشت بومشناسی درباره برگئینام به اوکراینی سوسیالیست یک خودنخستین تالشهای در پودولینسکی تابومشناسی اقتصاد علم اصول تبیین برای الهامانگلس و مارکس آثار از زیادی حد موادبازیافت اهمیت بر نیز لنین بود.‏ گرفته طبیعتاز حفاظت از و تأکید خاک مغذی زمینهدر پیشگامانهای آزمایشهای اجرای و برهممطالعه ‏)علم اجتماعی بومشناسی درجمعیت )Interaction – ‏)متقابل کنش پشتیبانیخاص(‏ طبیعی محیطزیست یک اوائلو ۱۹۲۰ دهه در سیاستها این میکرد.‏ نظریاتیپیدایش به شوروی در ۱۹۳۰ دهه بومهازیست در نیرو تحوالت علم زمینه در 1390خرداد 24 شماره هفته مجله مدرندانش اساس و پایه ( تغذیه دینامیک و کهانجامید بومها(‏ زیست تحلیل و تجزیه نظریاتپیشرفتهترین زمان آن در شاید انقالبیجو این بود.‏ جهان در شده ارائه پیدایشبرای را زمینه همچنین علمی و آی.ورنادسکی. وی ‏)از کره زیست تئوری حیاتمنشأ تئوری ،)v.I.Vernadsky کشفو )A.I.Oparin ‏)ای.ای.اپارین از توسطجهان زراعی گیاهان ژنی منابع فراهم)N.i.vavilov( اویلوف و ان.ای انگلستاندر ویژه به و غرب در آورد.‏ هالدینجی.بی.اس مانند برجسته دانشمندان جی.دی.برنال،)J.B.S.Haldane( Hyman ( لوی هایمن ،)j.d.vernal(Lancelot( هاگبن النسلوت ،) levyJoseph( نیدهام جوزن و )Hogloenتأثیرتحت ۱۹۳۰ دهه در که )needham گامهایبودند گرفته قرار مارکس اندیشههای دیالکتیکاصول در کنکاش برای را نخست گفتمیتوان حتی برداشتند.‏ طبیعت بر حاکم آثاردر ریشه کامالً‏ بومشناسی دانش که سوسیال‏)سوسیالیستها،‏ چپگرا اندیشمندان دارد.‏آنارشیستها(‏ و دموکراتها شناسیبوم گفت نمیتوان که پیداست البته بنامشخصیتهای همه توجه کانون در تحولسیر در که آنچه هر یا سوسیالیست دراست.‏ بوده داده رخ فکری مکتب این تولیدگراییموج از افراطی شکل شوروی قرناوائل در مدرنیته مشخصه وجه که فروخود کام در را مارکسیستم بود بیستم زیستبومهایاز بسیاری آن نتیجه در و برد ظهوربا شد.‏ کشانده نابودی به کشور این پیشگامانهطرحهای اکثر استالینی نظام برخی‏)و رفت محاق به شوروی بومشناسی بوخارینمانند آن متقدم مارکسیستهای از که)Vavilov( واویلوف و )Bukharin( کشتهداشتند توجه زیستمحیطی مسائل به شدند).‏شدیدمخالفت تحوالت این با همزمان علومبا غربی کشورهای مارکسیستهای اصولهمهجانبه نفی از ناشی که طبیعی کهداشت آن بر را آنان و بود پوزیتیویسم دیالکتیکیاصول تبیین برای تالش گونه هر نتیجهدر و بنهند کنار را طبیعت بر حاکم بسیاربومشناسی با فکری مکتب این ارتباط فرانکفورتمکتب حال این با شد.‏ کمرنگ برانسان غلبه از علم از خود انتقادات در میآورد.‏میان به سخن طبیعت کهاست آن بر اعتقاد هم باز امروزه اگر سوسیالیسمبین متقابل دیالکتیک رابطه یک پیدایشآن دلیل دارد وجود بومشناسی و و سرمایهداری در زیستمحیطی تناقضات است.‏سوسیالیسم درونی نقدهای آن بر عالوه سرمایهداریدر دنیا از بیگانگی ● باسرمایهداری رابطه شناخت کلید تاریخیخاستگاه بررسی در محیطزیست سرمایهداریبه فئودالیسم از گذار یعنی آن بسیارروندی که انتقال این هاست.‏ نهفت وشد حادث قرن چند طی در و داشته پیچیده خارجمقال این حوصله از آن کامل بررسی درمؤثر عامل چند به تنها اینجا در است.‏ دربورژوازی طبقه میپردازم.‏ زمینه این وجودبه فئودالی اقتصاد حاکمیت دوران همانگونهقشر این اصلی خاستگاه و آمد وشهری مراکز * پیداست آن نام از که جامعهکه شد باعث آنچه اما بود.‏ تجاری خودبه را سیستم یک شکل کامالً‏ بورژوازی فئودالیروشهای انقالبی بگیرد،دگرگونی تولیدیروابط با آن جایگزینی و تولید فئودالیسمآنکه سبب به بود.‏ سرمایهداری باالتحوالت داشت وابستگی زمین به اصوالً‏ زمینبا کارگران رابطه دگرگونی معنای به بود.‏تولید ابزار عنوان به نیازخود رشد برای سرمایهداری رو این از کهداشت طبیعت با جدید رابطهای تعریف به ابزاربا کار نیروی مستقیم ارتباط قطع باعث عامهحقوق تمامی سلب و زمین یعنی تولید انقالبکالسیک نمونه شود.‏ آنان از مردم درپیوست.‏ وقوع به انگلستان در صنعتی هجدهمو پانزدهم قرون فاصله در کشور این سلببا آن طی که شد انجام حرکتی میالدی ازرا آنان خود زمینهای بر دهقانان مالکیت حاکمیتدوران در راندند.‏ بیرون امالکشان بیرحمانهتریدگرگونی امپریالیسم و استعمار اقتصادبیرونی یا مرکز از دور مناطق در آننتیجه در که داد رخ سرمایهداری جهانی جمعیتکردن ‏»دور در مارکس آنچه طی کشاندنبردگی به و خود ریشههای از بومی تولیدیروابط مینامید معادن«‏ در آنان دفن و اینگسست.‏ هم از تمامی به طبیعت با بشر ازمردممالکیت سلب شکل ظالمانهترین کار بود.‏بشر تاریخ طول تمام در کهبود آن تحوالت و تغییر این پیامد گروهخود شغل دادن دست از با روستائیان جدیدطبقه و کردند کوچ شهرها به گروه آنانآوردند.‏ پدید مراکز این در را کارگران روبروسرمایههایی با را خود شهرها در بهیافته سازمان دزدی طریق از که دیدند مارکسکه را آنچه و شده انباشت هم روی بود.‏آورده بهوجود مینامید مدرن«‏ ‏»صنایع ازمختلفی اشکال تحوالت این با همزمان مینامیمپرخطر کار اکنون ما آنچه و بردگی هموارهو شد متحمل پیرامونی برنواحی درامپریالیستی بهرهکشی مناطق این در ‏)بازتولید(‏توارث بر آن شکل ظالمانهترین زوربه آنچه مازاد داشت.‏ غلبه اجتماعی


صفحه 120از انواعی پیرامونی اخذ میشد،‏ در مراکزاقتصاد جهانی فرآیند صنعتیسازی را تغذیهمیکرد.‏آنچه چرخ این نظام جدید را به حرکتدرمیآورد انباشت پیوسته سرمایه بود واین کار به نحوی انجام میگرفت که پساز پایان هر چرخه بالفاصله چرخه دیگریآغاز میشد.‏ در نتیجه انسانها دچار از همگسستگی و بیگانگی روزافزون میشدند وارتباط بشریت با طبیعت در سراسر جهانهر روز شکل مخربتری به خود میگرفت.‏جوزف نیدهام معتقد بود که ‏»غلبه برطبیعت«‏ در دوران حاکمیت سرمایهداری به‏»غلبه بر انسانیت«‏ مبدل گشت و ‏»فنآوریبکار رفته برای چیرگی بر طبیعت یکتغییر و تحول کیفی را در ساز و کارهایاستیالی اجتماعی«‏ پدید آورد.‏بدون شک باید گفت که اکنون در تمامنقاط کره زمین فرایند دیالکتیکی استیال وتخریب به سرعت به سوی مهارناپذیر شدنپیش میرود.‏ ازدیدگاه اقتصادی نابرابریسراسری بین کشورهای مرکزی و پیرامونینظام جهانی و همراه با آن نابرابریطبقاتی،‏ درهر یک از ممالک کاپیتالیستیرفتهرفته افزایش پیدا میکند.‏ از نقطه نظرزیستمحیطی نیز باید گفت که گرمایشافسار گسیخته‏ جهانی در حال ایجاد تغییر وتحوالتی بنیادین در آب و هوا و سیستمهاییاست که حیات در سرتاسر این سیاره برایبقاء به آنها اتکاء دارد.‏برای بررسی این مسأله زیست محیطیالزم است که مضموم ‏»بیگانگی از دنیا«‏را که”هانا آرنت”در کتاب خود با عنوان‏»وضعیت بشر«‏ مطرح ساخت مورد توجهقرار دهیم.‏ از نظر او بیگانگی از زمین‏ درزمان حیات کریستف کلمب،‏ گالیله و لوترآغاز شد.‏ گالیله با گرفتن تلسکوپ خودبه سوی آسمان ابناء بشر را به مخلوقاتیکیهانی بدل کرد که دیگر موجوداتی زمینینبودند.‏ ارشمیدس زمانی چنین گفت:‏ ‏“یکجا برای ایستادن و یک اهرم که به اندازهکافی بلند باشد به من بدهید تا کره زمینرا به حرکت درآورم.”‏ بشر نیز کوشید بابهرهگیری از اصول و قواعد کیهانی به یکنقطه مناسب دست پیدا کند تا جهان را بهحرکت درآورد اما بیگانگی از دنیا هزینههنگفتی بود که این تالش به همراه داشت.‏بشر دیگر دنیا را مستقیماً‏ با حواس پنجگانهخود درک نمیکرد و وحدت او با طبیعت کهمانند اتحاد بین دولت-‏ شهرهای یونان باستانقوی و مستحکم بود از میان رفت.‏آرنت به این نکته توجه داشت که مارکسمجله هفته شماره 24 خرداد 1390از هنگام نگارش آثار نخستین خود کامالً‏از موضوع بیگانگی انسان از دنیا آگاهبوده است.‏ وی اعتقاد داشت که بشر باخرید و فروش عناصری از طبیعت نظیرچوب آنها را به دارائی خصوصی و کاالییبینالمللی تبدیل و با این کار خود جهان را‏»طبیعتزدایی«‏ می کند.‏مارکس عنوان داشت که بر اثر این صورتابتدایی از انباشت ثروت بیگانگی از دنیاخود را به شکل بیگانگی از زمین نشان داد.‏اما به عقیده آرنت مارکس تصمیم گرفتکه به جای بیگانگی از دنیا بر موضوع ازخود بیگانگی کارگران تأکید ورزد.‏ آرنتدر مقابل چنین نتیجهگیری برخالف تصورمارکس بیگانگی از دنیا نشانه بارز عصرمدرن بوده است نه از خود بیگانگی انسانها.‏وی در ادامه چنین مینویسد:‏ انباشت ثروتمنوط به گسترش بیگانگی از دنیا است.‏این امر تنها زمانی امکان دارد که جهانو وابستگی بشر به آن قربانی شود.‏ انباشتثروت در عصر حاضر توان و ویرانگریانسان را بسیار افزایش داده است به نحویکه ما قادریم تمامی اشکال حیات در رویکره زمین را نابود کنیم و شاید هم روزیبتوانیم حتی خود کره زمین را به نابودیبکشانیم…‏آرنت برای مسأله دشواری که مطرح ساختهبود هیچ پاسخ قاطعی نداشت.‏ وی گرچهبیگانگی ازدنیا را به انباشت ثروت و تخریبنظاممند ناشی از آن ارتباط میداد،‏ مسبب آنرا نه سرمایهداری در معنای دقیق کلمه بلکهرشد علوم و فنون و مدرنیته میدانست.‏از دید او بیگانگی از دنیا نشانه پیروزیanimal laborans , homo faber بود.‏ وی با برداشت نادرست خود ازموضوع خوانندگانش را به تفکر دربارهشکوه از دست رفته اتحاددولت-‏ شهرهاییونان باستان فرانمیخواند در حالیکهمارکس خواهان حرکت به سوی جامعهایجدید بود که اعضای آن با طبیعت ارتباطیمستحکم برقرار کنند.‏ از نظر آرنت بیگانگیاز دنیا یک تراژدی یونانی بود که در سطحسیاره گسترده شده است.‏بدون تردید اکنون نشانههای بارز بیگانگیاز دنیا در همه جا به چشم میخورد.‏ آخریناطالعات علمی جمعآوری شده نشان میدهدکه در نخستین سالهای قرن بیست و یکمنحجم گاز دی اکسید کربن حاصل از مصرفسوختهای فسیلی افزایشی ناگهانی را درسطح جهان داشته و آهنگ رشد آن از آنچهکمیته بینالمللی تغییرات اقلیمی در اواخردهه ۱۹۹۰ در بدبینانهترین حالت پیشبینیکرده بود فراتر رفته است.‏ مضاف بر آن درهر دهه حجم میانگین گاز دی اکسید کربنانباشته شده در جو کره زمین درسرتاسرجهان به صورت تصاعدی افزایش پیدا کردهاست . در چند کشور صنعتی نوظهور مانندچین سرعت انتشار گازهای آلوده کننده هوابشترین مقدار را داشته اما در هیچ نقطهایاز جهان در حال حاضر برنامهای را برایحذف منابع انرژی حاوی کربن در دستاجرا ندارند.‏ تمامی زیست بومهای کرهزمین رو به زوال دارند و کمبود آب درحال افزایش است و به عالوه هر روز بیشتراز روز پیش احتمال دارد که دولتها بر سرتصاحب منابع انرژی با یکدیگر وارد جنگشوند.‏تأثیر گرمایش جهانی ساخته دست بشر رادر ده مقوله مختلف زیستمحیطی ردیابیکردهاند که عبارتند از:‏ دمای سطح کرهزمین،‏ رطوبت،‏ بخار آب موجود در باالیسطح اقیانوسها،‏ فشار هوا،‏ نزوالت جوی،‏وقوع آتشسوزی طبیعی،‏ تغییر گونههایگیاهی و جانوری،‏ هرزروی آب،‏ دمایسطوح فوقانی جو و گرمای محبوس دراقیانوسهای جهان،‏ اگر تغییری بنیادین درمسیر گرمایش جهانی بهوجود نیاید هزینهایکه باید بپردازیم به قهقرا رفتن جبرانناپذیرتمدن بشری و حیات روی کره زمین ورسیدن تخریب اقتصادی و زیستمحیطی بهحد نهایی خود خواهد بود.‏● سوسیالیسم و رشد پایدار انسانیچگونه میتوان با این مشکل که به جرأتمیگوئیم بزرگترین چالش تمدن بشری تا بها مروز بوده است مقابله کرد؛ برای یافتنپاسخی درست به این پرسش و در عین حالاجتناب از استدالل ناصحیح آرنت دربارهبیگانگی از دنیا باید طرحی انقالبی رابراساس رشد پایدار انسانی تبیین کنیم کهراهحلی برای مقابله با از خود بیگانگی طبقهکارگر و نیز بیگانگی از دنیا ‏)طبیعت(‏ رادربرداشته باشد.‏ این ارنستو چه گوارا بود کهدر کتاب خود به نام ‏»انسان و سوسیالیسم درکوبا«‏ نوشت که مهمترین مسأله در ساختنسوسیالیسم رشد انسانی است نه اقتصادی.‏برای تکمیل نظر وی باید این نکته را اضافهکنیم که با توجه به عقاید مارکس موضوعاصلی رشد پایدار انسانی و برقراری ارتباطبشر با طبیعت با انجام دادن فعالیتهای انسانطبیعتگرایانه است.‏ در غالب موارد گذاربه سوسیالیسم را تنها با توسعه ابزار تولیدمرتبط دانسته و توجهی به مسأله رشد روابطو نیازهای اجتماعی انسان نداشتهاند.‏ نظامی


121صفحه (دولتیبرنامهریزی شد حاکم شوروی بر که حقیقیاحتیاجات گرفتن نظر در بدون را هدایتبیشتر چه هر تولید سوی به انسان طبقاتیساختار یک کار این نتیجه در که تقسیمگرفت.‏ شکل کشور این در جدید آنکننده ابداع سرمایهداری که کار نیروی افزایشبرای و اعمال نیز شوروی در بود شد.‏داده گسترش بهرهوری وجهچهگوارا گفته به بنا جامعهای چنین در بیناز سوسیالیسم بنای دوران مشخصه شدنبرآورده برای انسانها فرد فرد رفتن است.‏حکومت اهداف التینامریکای انقالبی سوسیالیسم امروزه بینانهژرف شناخت از را خود نیروی شورویمعدود(‏ موفقیتهای نیز ‏)و اشتباهات درکاز شناخت این از بخشی میگیرد.‏ گفتهسخن آن از چهگوارا که مسألهای بهدستیابی به نیاز است:‏ شده حاصل بود اصولعالوه به سوسیالیستی.‏ انسانیت ریشههاییچاوز توسط شده اعالم بولیواری کهدارد سوسیالیسم از مکتبی در عمیق سیموناست.‏ بوده مطرح مارکس از پیش سالدر بوده بولیوار معلم که رودریگوئز کارنیروی ‏»تقسیم‏ مینویسد:‏ چنین ۱۸۴۷ بهکارگران تبدیل موجب تنها تولید خط در میشود.‏انسانی احساسات از تهی موجوداتی وارزان ناخنگیرهایی ساختن برای اگر دستگاهبه را کارگران که است الزم مرغوب بارا خود ناخنهای که بهتر همان کنیم تبدیل بگیریم.«‏دندان دلیلبدین را بولیوار اعالمی اصول ما اینبر سرسختانه او که میکنیم تحسین استقوانین همه در ما برابری که موضوع داشت.‏پافشاری ازانسانی جهانی و مساواتطلبانه رشد اعتقادبدان نیز مارکس که بود بنیادینی اصول ازمتشکل جامعهای ایجاد او نظر از داشت.‏ Associatedpro همبسته کار نیروی خودبیگانگیاز بر قطعی غلبه به )ducers رشدکه بود آن هدف میشد.‏ منجر انسان کههمانگونه یابد.‏ تحقق چندوجهی انسانی پیوستهتغییر جز چیزی خود کلیت در تاریخ آدمیپنجگانه ادراکات نیست،‏ انسان طبیعت بهلذا میگردد.‏ متکامل تاریخ گذر در نیز بهسوسیالیسم برقراری که میرسد نظر احساسیظرفیتهای و حواس کامل رهایی بیانجامد.‏آنها جانبه همه رشد و بشر عنوانبه ‏»کمونیسم مینویسد:‏ چنین مارکس اومانیسمبا همسان ناتورالیسم آخر مرحله نیسماوما آخر،‏ مرحله عنوان به و است ناتورالیسم.«‏با برابر 1390خرداد 24 شماره هفته مجله زندگیو بهرهکشی با انقالبی آرمانگرایی این دارد.‏آشکار بس تناقصی امروزین ماشینی امپریالیستیتوسعه از دورهای با را خود ما آنخطرناکترین شاید که میبینیم روبرو کرهروی حیات باشد.‏ تاریخ طول تمام در استممکن میشناسیم ما که آنگونه زمین طیآنی نابودی یکی شود.‏ نابود شکل دو به دیگریو است جهانی هستهای جنگ یک تغییراتاثر بر نسل چند از پس نابودی بازیستمحیطی.‏ فجایع دیگر و اقلیمی کهجهانی ناامنی از جوی شدن حاکم آتشبر پیوسته دنیا کشور نیرومندترین روزهستههای جنگافزارهای میدمد،‏ آن درمیکنند.‏ پیدا بیشتری گسترش روز به برخاورمیانه در خونین جنگی حاضر حال نفتیمنابع بر ژئوپولتیکی کنترل اعمال سر انتشاربا دیگر سوی از و دارد جریان جهان سوختهایمصرف از حاصل کربنی گازهای زمینجو در صنعتی فعالیهای سایر و فسیلی است.سوختهایافزایش به رو جهان گرمای نفتیمنابع عمده جایگزین امروز که زیستی موجبتنها میَشوند معرفی دنیا زوال به رو میگردند.‏جهان سطح در گرسنگی گسترش دنیاآبی منابع چندملیتی بزرگ شرکتهای درمیآورند.‏خود انحصار به رفته رفته را بیتوجهیمورد انسانی نیازهای جا همه در محرومیتشکل به یا کار این میگیرند.‏ قرار نمودجهان جمعیت از اعظمی بخش شدید شکلبه ثروتمند کشورهای در یا و مییابد کهظاهرمیشود پردامنهای بیگانگی ازخود بلکهدربرمیگیرد را کار نیروی تنها نه مردمبه نیز را کاالها شده مدیریت مصرف بهخود عمر تمام در آنان تا میکند تحمیل باشند.‏داشته وابستگی کارخانهها تولیدات گردابیدر رفتن فرو با زندگی ترتیب بدین واقعیاحتیاجات با که ساختگی نیازهای از پیشاز بیش روز هر گرفتهاند فاصله انسانی میدهد.‏دست از را خود قیمت و قدر دربارهما دیدگاه مسائل این تمامی به توجه راسوسیالیسم به سرمایهداری از گذار هک گفتهاند همواره میدهد.‏ تغییر کمکم استثمارگرایانهروابط لغو سوسیالیسم هدف نابسامانیهاینابودی و سرمایهداری روابطاین از که است پرشماری اجتماعی الغایهدف این تحقق الزمه میشوند.‏ ناشی برقراریتولید،‏ ابزار بر خصوصی مالکیت ناپیداینیروهای جایگزینی فراگیر،‏ مساوات باهمبسته کار نیروی برنامهریزی با بازار وانسان اجتماعی حقیقی نیازهای به توجه مانندناروایی تبعیضهای حذف حتیاالمکان تبعیضروستائیان،‏ و شهرنشینان بین تبعیض ونژادی تبعیضات و یدی و فکری کار بین مسائلیسوسیالیسم به گذار اما است.‏ جنسیتی دربرمیگیرد.‏را موضوعات این از فراتر انقالبیکنشگری از شکلی با تنها کار این کندتبدیل انقالبی افرادی به را انسانها که است.‏امکانپذیر میشودمحقق صورتی در تنها نیز هدف این روابطآن همراه به و طبیعت با ارتباط ما که برو دگرگون را خود اجتماعی و انسانی غلبهبیگانگی خود از و دنیا از بیگانگی اینکه داشت عالقه هگل مانند مارکس کنیم.‏ نقلرا )Terence( ترنس از مشهور سخن بیگانهمن برای انسانی چیز ‏»هیچ کند:‏ قول کاملصورت بدین باید را جمله این نیست.«‏ بیگانهمن برای زمینی چیز ‏»هیچ کنیم:‏ نیست.«‏راهحلمحیطزیست نظر صاحب کارشناسان سهدر منحصراً‏ را بومشناختی مشکالت میکنند:‏جستجو زیر مکانیکی راهبرد پیشرفتهفنآوریهای از بهرهگیری ● تمامبر آزاد بازار نفوذ دامنه گسترش ▪ طبیعتعناصر درحقیقتکه شده حفاظت مناطق ایجاد استثماربه آلوده دنیایی در کوچک جزایری هستند.‏طبیعی زیستگاههای تخریب و متخصصاناز کوچکی گروه آنان مقابل در بهکه دارند قرار منتقد انسانی«‏ ‏»بومشناسی بنیادیناجتماعی روابط در دگرگونی لزوم اکولوژیستهابهترین از برخی بردهاند.‏ پی ما زیستمشکالت دغدغه همه از بیش که الگوهاییجستجوی در دارند را محیطی توجهشانخود نظر مورد تغییرات از عینی همآنها در که کردهاند معطوف مناطقی به را ‏)بهسوسیالیسم به هم و زیست محیط حفظ به سوسیالیستیبرنامهریزی بر اتکاء معنای وجودگرایش آزاد(‏ بازار نیروهای جای به بهمتعهد کارشناسان از شماری دارد.‏ جهتبه که کیبن مک بیل نظیر محیطزیست شدهمشهور طبیعت«‏ ‏»پایان کتاب نگارش پورتوو تیبا کوری ‏شهرهای کوبا،‏ است،‏ هندوستاندر کراال ایالت و برزیل در الگره بوم‏دگرگونیهای از برجسته نمونههایی را کردهاند.‏معرفی شناختی راستایدر نیز ونزوئال اخیر سالیان در نفتیدرآمد مازاد پایدار انسانی رشد تحقق درنظر مورد تغییرات اعمال برای را خود بسترطریق این از و کرده صرف جامعه باخود تولیدات سازگاری جهت را الزم درآنکه با است.‏ آورده فراهم زیست محیط شدهخوانده ونزوئال نفتی«‏ ‏»سوسیالیسم آنچه مازاداختصاص خورد،‏ می بهچشم تناقضاتی تالشهایبه نفت فروش از حاصل درآمد دربنیادین دگرگونیهای ایجاد برای الزم


122صفحه دردمیدن برای آن از استفاده جای به جامعه نمونهایرا کشور این نفت«‏ ‏»نفرین آتش است.‏ساخته فرد به منحصر نیزسرمایهداری نظام مرکز در البته فعالیتنیرومندی محیطی زیست جنبشهای امیداندازهای تا آنها به میتوان که میکنند پرقدرتنهضتهای با نهادها این اما بست.‏ فضاییک در و ندارند رابطهای سوسیالیستی احساسعالوه به نمیکنند.‏ حرکت انقالبی آنهاحاکم اندوز ثروت نظام با تطابق به نیاز درو ساخته محدودیت دچار پیش از بیش را محیطاز محافظت برای آنها تکاپوی نتیجه شدهتضعیف چشمگیری میزان به زیست درفعال انقالبی جنبشهای اکنون لذا است.‏ رااجتماعی و زیستمحیطی مسائل زمینه هستند،‏مهم نیروهایی تاریخی لحاظ از که نظامپیرامونی نواحی در میتوان عمدتاً‏ ارتباطکه یافت کشورهایی و سرمایهداری است.‏شده قطع یا ضعیف سیستم این با آنها تغییراتاین از تعدادی به تنها من اینجا در ازبرخی در که رادیکال بومشناختی اشارهاست،‏ داده رخ جنوب کشورهای برنامهایاجرای واسطه به کوبا در میکنم.‏ میخوانندطبیعت با کوبا سازگاری را آن که مفهومیگوارا چه نظر مد انسانی رشد درتازه مفهوم این . است کرده پیدا جدید درکنون تا که آزمایشهایی انقالبیترین انجامجهان در کشاورزی بومشناسی زمینه ،بهداشت ه مربوط تغییرات در نیز و شده گفتهبه میدهد.‏ نشان را خود آموزش و علوم بزرگترینشاید که را آنچه کوبا کیبن مک خاکدر باشد پایدار نیمه زراعت عملی مدل طرحهایاز کمتر بسیار که کرده پیاده خود نفت،‏به جهان کشورهای سایر در مشابه ازعظیمی مقادیر جابجایی و شیمیایی مواد هزارانکوبا …. است متکی غذایی مواد نمونهدویست از بیش که دارد شهری باغ دراست.‏ شده احداث هاوانا در تنها آنها از وحشحیات ‏»صندوق آنچه براساس واقع داشتنلحاظ به کوبا کرده ذکر جهانی«‏ تنها۰/۸ از بزرگتر انسانی رشد شاخص ایندر که است دنیا سراسر در کشوری ضمندر و یافته دست باال رتبه این به زمینه میانگینحد از زیست محیط بر سرانه تأثیر است.‏کمتر آن جهانی آنچهبرخالف زیستمحیطی دگرگونی این اجبارسر از واکنشی تنها میکنند ادعا غالباً‏ شورویفروپاشی از پس زمانی دوره در گرفتهریشه کوبا انقالب از عمیقاً‏ بلکه نبوده رودرافائل کارلوس ۱۹۷۰ دهه در است.‏ بومشناسیبنیانگذاران از یکی ریگوئز توسعهو رشد با ارتباط در را بحثی کوبا بومشناسیگفته به که ساخت مطرح یکپارچه 1390خرداد 24 شماره هفته مجله رشدبرای را الزم بستر لونیز ریچارد نام به بابشر اجتماعی ارتباط و اقتصاد هماهنگ دههدر دوره این پی در آورد.‏ فراهم طبیعت کمکمکوبا در زیستمحیطی تفکرات ۱۹۸۰ کهبومشناسانی لونیز گفته به نشست.‏ بار به اجتماعیو علمی توسعه و رشد جریان در دورهدر بودند،‏ آورده روی رشته این به کوبا راکسانی شوروی فروپاشی از پس زمانی عالقهمندبومشناسی به ضرورت حکم به که اینزیستمحیطی طرحهای در بودند،‏ شده کهشدند آن باعث و گرفتند کار به کشور اعتقادیبومشناسی به افراد این از بسیاری کنند.‏پیدا راسخ محافلگسترش با چاوز زمامداری دوران در کنترلافزایش و محلی شوراهای بولیواری،‏ اجتماعیروابط تنها نه کارخانهها بر کارگران حاکمونزوئال بر جدیدی مترقی و انقالبی مهمیبسیار نوآورانه طرحهای بلکه گشته ‏»استوانآنچه خصوص در کشور این در )IstvanMeszaros( مزاروش«‏ مبادلهو تولید زمان سوسیالیستی حسابداری است.‏شده گذارده اجرا به خوانده کاال قارهبرای بولیواری ‏»بدیل جدید برنامه در بهو اشتراکی«‏ ‏»مبادله بر تأکید آمریکا«‏ پولمبادله جای به فعالیت مبادله دیگر سخن دهنداجازه آنکه جای به طرح دراین است.‏ بهسازد معین را اقتصاد اولویتهای بازار و منابع که کردهاند برنامهریزی گونهای تودهاکثریت و نیازمندان بین مجدداً‏ موقعیتها گردد.‏توزیع مردم مهمتریناز دسته آن تأمین برنامه این هدف کهاست جامعه در جمعی و فردی نیازهای ارتباطیانسان فیزیولوژیک احتیاجات با رابطهمسأله که اینجاست در دارند.‏ نزدیک درامر این میشود.‏ مطرح طبیعت با بشر پایدارجامعهای تشکیل اصلی پیششرط واقع تالشهایینیز غیرشهری مناطق است.در ونزوئالکشاورزی سازگاری برای مقدماتی است.‏گرفته صورت طبیعت با درجدید سوسیالیستی جنبش یک ظهور بومیمردم نیازهای تأمین که بولیوی وآب مانند طبیعی مهم منابع بر کنترل و دادهقرار خود هدف را هیدروکربنی مواد توسعهو رشد از دیگر نوعی تحقق است ایندر ناآرامیهایی وجود ‏)علیرغم را کنونیوضعیت میدهد.‏ نوید کشور(‏ برزیلدر پورتوالگره و تیبا کوری شهرهای شیوههایاجرای امکان که است ان نشانگر نقلو حمل و فضا مدیریت از رادیکالتری کوریکیبن مک گفته به دارد.‏ وجود شهری اولیجهان کالنشهر یک از آمیزهای تیبا است.‏سومی جهان پرجمعیت شهر یک و درکراال ایالت در آمده بدست پیشرفتهای میتوانچگونه که میآموزد ما به هندوستان دراصولی سوسیالیستی برنامهریزی یک با دررا آدمی نهفته تواناییهای فقیر منطقهای درمانیمراقبتهای پرورش،‏ و آموزش زمینه رساند.‏ظهور منصه به محیطزیست حفظ و مینویسدکیبن مک که آنگونه کراال در جدیدیدموکراتیک برنامههای چپگرایان تحققیعنی خود هدف به که کردهاند آغاز را است.‏شده نزدیک بسیار پایدار رشد نمونههایدر که گفت باید تردید بدون چشمبه امیدوارکنندهای نشانههای فوقالذکر درمناطق این در که طرحهایی میخورد.‏ روابطدر بنیادین دگرگونی تحقق راستای بوتهبه طبیعت با انسان ارتباط و اجتماعی امانوآورانه طرحهایی شده گذارده آزمایش است.‏شکننده امپریالیستیو طبقاتی جنگهای بروز خطر تحمیلسرمایهداری نظام توسط و باال از که میکند.‏تهدید را مناطق این هنوز میشود بیگانگیو سیستم این چنگ در زمین سیاره .است شده اسیر دنیا از راارتباطی گسست از نشانههایی جا همه در تمامیاکنون آن دامنه که چرا دید میتوان است.‏دربرگرفته را طبیعی زیستگاههای پیرامونیکشورهای در که تالشهایی اگر تغییراتیایجاد برای سرمایهداری جهان راستایدر و اجتماع روابط در انقالبی جریانبه پایدار و عادالنه جامعهای تحقق هوادارجنبشهای فعالیت در است،‏ افتاده درکه اجتماعی انقالب و محیطزیست حفظ دارندحضور کاپیتالیستی پیشرفته کشورهای برپاییبرای روشنی چشمانداز نیابد بازتابی نخواهدوجود جهانی زیستمحیطی انقالب درمرکزبنیادین تی تغییرا ایجاد با تنها داشت.‏ کرهبر وارد فشارهای که سرمایهداری نظام ازمیتوان میشود صادر آن ناحیه از زمین جلوگیریسیاره این زیستبومهای نابودی کرد.‏غیرممکنبرخی نظر در هدف این تحقق شاید داشتتوجه نکته این به باید اما کند.‏ جلوه عالوهانقالبی تغییرات موضوع اکنون که نیزبومشناسی حوزه در سیاسی اقتصاد بر مبحثیافتن اهمیت است.‏ گردیده مطرح انقالبیکشورهای در انسانی پایدار رشد سرمایهداریجهان پیرامونی نواحی در واقع آغازنشانه میتواند معاصر،‏ دوران در بیگانگیخود از علیه بینالمللی شورشی .باشد دنیا از آنان بیگانگی نیز و انسانها برخورداریصورت در شورشی چنین راهدف یک میتواند تنها ثبات عنصر از


Marxism of Che Guevara (New,York: Monthly Review Press.۷۳-۵۹ ,)۱۹۷۳Rodríguez quoted in Richard .۱۴Gott, In the Shadow of the Lib,)۲۰۰۰ ,erator (London: VersoSimón Bolívar, “Message ;۱۱۶to the Congress of Bolivia,” MaySelected Works (New ,۱۸۲۶ ,۲۵,)۱۹۵۱ ,York: The Colonial Press.۶۰۳ ,۲ .volKarl Marx, The Poverty of .۱۵Philosophy (New York: Interna,۱۴۶ ,)۱۹۶۳ ,tional Publishersand Early Writings (New York:.۳۵۳ ,۳۴۸ ,)۱۹۷۴ ,VintageIstván Mészáros, Socialism .۱۶or Barbarism (New York: Month.۲۳ ,)۲۰۰۲ ,ly Review PressA powerful critique of biofuel .۱۷production has been authoredby Fidel Castro Ruiz in aseries of reflections over thepast years. Seehttp://www.monthlyreview.org/.castro/index.phpSee Paul M. Sweezy, “The .۱۸Transition to Socialism,” inSweezy and Charles Bettelheim, On the Transition to Socialism (New York: Monthly;۱۱۵ ,۱۱۲ ,)۱۹۷۱ ,Review PressMichael Lebowitz, Build it Now(New York: Monthly Review.۱۴-۱۳ ,)۲۰۰۶ ,PressG. W. F. Hegel, Introductory .۱۹Lectures on Aesthetics (LonKarl ;۵۱ ,)۱۹۹۳ ,don: PenguinMarx, “Confessions,” in TeodorShanin, Late Marx and the Russian Road (New York: Monthly.۱۴۰ ,)۱۹۸۳ ,Review PressSee Bill McKibben, Hope, .۲۰Human and Wild (Minneapo,)۱۹۹۵ ,lis: Milkweed Editionsand Deep Economy (New York:.)۲۰۰۷ ,Henry HoltMichael A. Lebowitz, “An Al- .۲۱ternative Worth Struggling For,”صفحه 123:)۲۰۰۴ March( ۱ .no ,۱۷ ronment۶۰-۳۲Karl Marx, Grundrisse (Lon- K۶,۷۹-۴۷۱ ,)۱۹۷۳ ,don: PenguinLondon:( ۱ .and Capital, vol.۹۱۵ ,)۱۹۷۶ ,PenguinOn precarious work see FatO۷ma Ülkü Selçuk, “Dressing the,۵۷ Wound,” Monthly Review.۴۴-۳۷ :)۲۰۰۵ May( ۱ .noJoseph Needham, Moulds .۸of Understanding (London:,)۱۹۷۶ ,George Allen and Unwin۳۰۱Branko Milanovic, Worlds .۹Apart (Princeton: PrincetonJohn ;)۲۰۰۵ ,University PressBellamy Foster, “The Imperialist World System,” Monthly Re:)۲۰۰۷ May( ۱ .no ,۵۹ .view, vol.۱۶-۱Hannah Arendt, The Human .۱۰Condition (Chicago: University-۲۴۸ ,)۱۹۵۸ ,of Chicago PressKarl Marx and Frederick ;۷۳Engels, Collected Works (New,York: International Publishers.۶۳-۲۲۴ ,۱ .vol ,)۱۹۷۵Michael R. Raupach, et al., .۱۱“Global and Regional Drivers ofEmissions,” Accelerating CO۲Proceedings of the National,۱۰۴ Academy of Sciences,۱۰۲۸۹ :)۲۰۰۷ ,۱۲ June( ۲۴ .noAssociated Press, “Glob- ;۱۰۲۸۸al Warming: It’s the Humidity,”.۲۰۰۷ ,۱۰ OctoberSee Paul Burkett’s “Marx’s .۱۲Vision of Sustainable HumanDevelopment,” Monthly Review.۶۲-۳۴ :)۲۰۰۵ October( ۵ .no ,۵۷Ernesto “Che” Guevara, .۱۳“Man and Socialism in Cuba”.Che was referring to bourgeoiscriticisms of socialist transitionbut it was clear that he saw thisproblem as an actual contradiction of early socialist experiments that had to be transcended. See also Michael Löwy, Theدنبال کند:‏ ایجاد جامعهای متشکل از نیرویکار همبسته که ارتباط خود با طبیعت رابه صورتی منطقی تنظیم میکنند و این کاررا نه تنها برای برآوردن نیازهای خود بلکهبرای تأمین احتیاجات نسلهای آینده و حیاتروی کره زمین انجام میدهند.‏ امروزه گذاربه سوسیالیسم و گذار به جامعهای دوستدارمحیطزیست دو روی یک سکهاند.‏پی نوشت:‏۳ .Karl Marx, Capital, vol -۱.۹۵۹ ,)۱۹۸۱ ,New York: Vintage(۱ .Karl Marx, Capital, vol -۲-۶۳۶ ,)۱۹۷۶ ,New York: Vintage(-۹۴۸ ,۹۱۱ ,۷۵۴ ,۳ .Capital, vol ,۳۹.۴۹Karl Marx, Early Writings -۳.۳۲۸ ,)۱۹۷۴ ,(New York: VintageDocumentation of Marx andEngels’s ecological concernslisted above can be found in thefollowing works: Paul Burkett,Marx and Nature (New York:John ;)۱۹۹۹ ,St. Martin’s PressBellamy Foster, Marx’s Ecology (New York: Monthly Reviewand Paul Burkett ;)۲۰۰۰ ,Pressand John Bellamy Foster, “Metabolism, Energy, and Entropyin Marx’s Critique of PoliticalEconomy,” Theory & SocietyOn the prob .۵۶-۱۰۹ :)۲۰۰۶( ۳۵lem of local climate change as itwas raised by Engels and Marxin their time (speculations ontemperature changes due to deforestation) see Engels’s noteson Fraas in Marx and Engels,Amsterdam: Ak-( ۳۱ ,MEGA IV.۱۵-۵۱۲ ,)۱۹۹۹ ,adamie Verlag.۹۱۱ ,۳ .Marx, Capital, vol .۴On ecological insights of soO۵cialists after Marx see Foster,On .۵۴-۲۳۶ ,Marx’s Ecologyearly Soviet ecology see alsoDouglas R. Weiner, Models ofNature (Bloomington: IndianaOn .)۱۹۸۸ ,University PressPodolinsky seek John BellamyFoster and Paul Burkett, “Ecological Economics and ClassicalMarxism,” Organization & Enviمجله هفته شماره 24 خرداد 1390


علیه نئولیبرالیسمانقالب در پرتغال و یونان برای پیروزیبه چه نیازمند است؟برگردان بفارسی – حمید قربانیاوضاع در کشورهائی مانند یونان و پرتغال و…‏ طوری است کهبرای برانداخنت نظام حاکم فقط ‏،آلتزناتیوی روشن می طلبد.‏اینکه این آلترناتیو غایب است،‏ بیش از همه از عدم یک سازمانسیاسی طبقه کارگر ناشی می شود و نه چیز دیگری.‏ سازمانسیاسی ای که بتواند با طرح روشن آلترناتیو که یک آلترناتیوسیاسی اجمتاعی جانشین نظام استثمار گرو جنگ طلب و گرفتاردر بحران سرمایه داری است،‏ طبقه استثمارشده و متحدین اشکه آمادگی خود را بارهای بار برای ‏“بر انداخنت سازمان پلیس،‏ارتش و منصب داری بوروکراتیک به کلیه ی مستخدمین دولتیکه انتخابی و در هو موقع قابل عزل خواهند بود حقوقی پرداختشود که از حقوق متوسط یک کارگر خوب بیشتر نباشد.”‏ لنین-‏قسمتی ازتز پنجم از تزهای آپریل ۱۹۱۷(، در پراکتیک اعالمداشته اند،‏ رهبری کرده و در نهایت با جنگ داخلی که سرآغازشجز قیام مسلحانه توده ای خنواهد بود،‏ رهائی را از چشم اندازبه واقعیت زمینی تبدیل کند.‏ این سازمان سیاسی،‏ چیزی جزحزب کمونیست ‏/سوسیالیست طبقه کارگر نیست.‏ چنین حزبی بااحزابی که به تبلیغ سیاست حمایتگرایانه تولیدات ملی در برابرتولیدات غیر ملی،‏ در جهان درهم تنیده ی کنونی و یا تشبیهکردن احتادیه اروپا که جز پروژه سرمایه داران بزرگ و بانکهای اروپائی نیست،‏ به ‏“اروپای اجمتاعی”‏ حمتن تفاوت ماهویدارد.‏ کمبود اساسی نوشته ی زیر نیز که از نظر فاکتی در توصیفشرایط اجمتاعی موجود غنی است،‏ همین پروسه ایجاد چنینحزبی است.‏ عدم چنین حزبی خود از کمبود درک به کار گیریتئوری انقالبی ‏)مارکسی لنینی(‏ در میان فعاالن سوسیالیست/‏کمونیست طبقه کارگر اروپا است.‏ و اما،‏ طلیعه های آن درآمسان اروپا منایان شده اند.‏ بدون حزب بر انداخنت سلطهیورژوازی،‏ گرفنت قدرت سیاسی و بنیاد دیکتاتوری پرولتاریا)‏شوراهای کارگران و زحمتکشان(،‏ اگر غیر ممکن نباشد،‏ احمتالان بعید می باشد.‏ برای درک این کمبود که نه تنها در اروپا خودرا بروشنی و آشکارا در روز شنبه در میدان سیگماتا آتن و میدانتازه نامیده شده مردم در لیسابون،‏ در فریاد”نه به استثمار،‏نه به نابرای،‏ نه به فقر”‏ صدها هزار کارگر و انسان عاصی شدهاز برنامه های ریاضت اقتصادی حتمیل شده،‏ نشان داد،‏ بلکهبرای کلیه کارگران جهان و بویژه طبقه کارگر ایران از نان روزعاجلتراست،‏ خواندن با دقت ترجمه ی زیر می تواند مفید باشد.‏Octo( ۵ .no ,۶۰ Monthly Review.۲۱-۲۰ :)۲۰۰۸ ber,McKibben, Deep Economy .۲۲See also Richard Levins, .۷۳“How Cuba is Going Ecological,” in Richard Lewontin andRichard Levins, Biology Underthe Influence (New York: Month;۶۴-۳۴۳ ,)۲۰۰۷ ,ly Review PressRebecca Clausen, “Healing theRift: Metabolic Restoration inCuban Agriculture,” Monthly Re-۴۰ :)۲۰۰۷ May( ۱ .no ,۵۹ viewWorld Wildlife Fund, Living ;۵۲http://as- ,۲۰۰۶ Planet Reportsets.panda.org/downloads/livPeter ;۱۹ ,ing_planet_report.pdfM. Rosset, “Cuba: A SuccessfulCase Study of Sustainable Agriculture,” in Fred Magdoff, JohnBellamy Foster, and FrederickH. Buttel, eds., Hungry for Profit (New York: Monthly Review.۱۴-۲۰۳ ,)۱۹۹۹ ,PressLevins, “How Cuba is Going .۲۳in Lewontin ۵۶-۳۵۵ ”,Ecologicaland Levins, Biology Under the.۳۶۷ ,Influence-۱۰۷ ,Lebowitz, Build it Now .۲۴On the theory of commu ;۰۹nal exchange that influencedChávez see István Mészáros,Beyond Capital (New York:,)۱۹۹۵ ,Monthly Review PressOn “socialist time ac .۶۰-۷۵۸countancy” see Mészáros’sCrisis and Burden of HistoricalTime (New York: Monthly Re.)۲۰۰۸ ,view PressDavid Raby, “The Greening .۲۵of Venezuela,” Monthly Review-۴۹ :)۲۰۰۴ November( ۵ .no ,۵۶.۵۲.۱۵۴ ,۶۲ ,McKibben, Hope .۲۶۱۰ بهمن ۱۳۸۷صفحه 124ثبت بهار – ذیل مانتلی ریویوMonthly Review -,۶۰ Volume ,۲۰۰۸ November۶ Numberمجله هفته شماره 24 خرداد 1390روز شنبه ۱۱ فوریه ۳۰۰ هزار نفر ازکارگران و جوانان عاصی و خشمگین درخیابانهای پایتخت پرتغال لیسابون بر ضدبرنامه و اقدامات عملی ریاصت اقتصادیپیشنهادی از سوی سه ارگان وام دهنده‏)بانک مرکزی اروپا،‏ کمیسیون مالی اتحادیهاروپا و صندوق بین المللی(‏ به دولت ائتالفیدست راستی حاکم برکشور راهپیمائیکردند.‏ این تظاهرات را اتحادیه کارگریبخش خدمات عمومی خصوصی )CGTP(زیر باندرول ” نه به استثمار،‏ نه به نابرابری،‏


صفحه 125نه به فقر”‏ فراخوان و سازماندهی نموده بودکه بزرگترین تظاهرات در سی ساله اخیردر پرتغال توصیف شده است.‏تظاهرات توده ای بر علیه ریاضت اقتصادی-‏عکس از ث..گ.ت پتظاهرات ۴ امتیاز داشت و میدان بزرگشهر ‏)میدان قصر(‏ که به میدان مردم تغییرنام داد،‏ فراگرفته بود.‏ این امتیازات در متننوشت تشریح شده اند.‏ ( می توانید عکسها را در لینک زیر،‏ درپائین نوشتۀ اصلی،‏ببینید-‏ http://www.marxist.com/portugal-massive-demononstration-against-cuts.htmدولت دست راستی که حاصل انتخابات ماهژوئن ۲۰۱۱ است،‏ ائتالفی از دو حزبدستی PDS و PP /CDS به سرپرستیپاسوس کوئلهو می باشد.‏ این دولت با اعتمادشرایط پیشنهادی سه شریک وام دهندهرا بعنوان قسمتی از برنامه نجات اقتصادپرتغال پذیرفته و عملن پیش می برد.‏ کائلهوحتی با افتخار برای فائق آمدن بر ‏“مشکالتساختاری”‏ سرمایه داری پرتغال اعالم برشدر کسری بودجه نموده و خود را در حقیقتبرای بیشتر پیش رفتن از برنامه درخواستیتوافق شده آماده کرده است.‏او این یورش توده ای بر استاندارد زندگیکارگران و فرودستان را بوسیله باال بردنمالیات،‏ کاهش دادن حقوق و دستمزدهاوبیمه بازنشستگی،‏ خصوصی کردن دارائیو شرکت های عمومی و دولتی،‏ باال بردننرخ بهداشت و بیمارستان،‏ افزایش قیمتبلیط های مسافرت و هزینه وسائل حمل ونقل عمومی،‏ افزودن بر مخارج تحصیل،‏زیاد نمودن زمان کار،‏ یورش به حقوقکارگران برای بستن پیمان های دسته جمعیو…‏ اعالم و پیش می برد.‏همچنانکه انتظار می رفت،‏ این اقداماتباعث بدترگردیدن بحران اقتصادی شد.‏ تولیدملی پرتغال در سال ۲۰۱۱ نسبت به سال۱/۶ ۲۰۱۰ درصد سقوط کرد و انتظار میرود که این سقوط در سال ۲۰۱۲ به ۳/۱درصد و همچنین ادامه آن به ۰/۳ درصددر سال ۲۰۱۳ برسد.این همه قربانی کردنمردم پرتغال انجام گرفته است،‏ ولی دولت بههدف اعالم شده خود مبنی بر کاهش قرضدولتی نرسیده است و برعکس انتظار میرود که درجه آن در سال ۲۰۱۲ به ۱۱۶درصد از تولید نا خالص ملی صعود نمایدکه در سال ۲۰۱۱ رقمی در حدود ۱۰۷ درصد بود.‏ به این ارقام باید ۹۴ درصد مخارجخانوادهها و ۱۳۰ درصد قرض شرکت هامجله هفته شماره 24 خرداد 1390را افزود که این دو از سال ۲۰۰۹ تا کنونبدون تغییر مانده اند.‏هیچ کس فکر نمی کند که اقتصاد پرتغالبتواند خود را ترمیم نماید ودر سال ۲۰۱۳وارد بازارها ی رقابتی گردد،‏ هدفی کهبرای رسیدن بدان برنامه نجات را اعالمواجرا کرده اند.‏ برگه قرضه ملی پرتغالبا کسری بهره ۱۷ درصد در بازارها یدیگر)‏standard&poor;s‏(‏ خرید وفروش می شود که در ژانویه با کسریدرشخصیت و اقبال مشتری روبرو شدهاست.‏این ارقام حال و هوائی بودند که خود رادر تظاهرات اتحادیه ای روز شنبه بیانکردند.‏ همچنین اتفاقات و رخدادهای یونانبر مغز ملیونها نفر از کارگران و فرودستانپرتغال امروزه سنگینی می کند:‏ کارگرانو انسانهای عادی در یونان مجبورشدند کهکاهش وحشتناک و غیر قابل پیش بینی رابراستاندارد زندگی خود تحمیل کنند و هنوزهم هیچ بهبودی در اوضاع رخ نداده استو مشکلی حل نشده است.‏ چرا باید ساکنینپرتغال چنین تراژدی را ادامه دهند؟این همه اعمال بی مفهوم و معنی مانندیونان انجام گیرد که دیگر کشور حتا بوسیلهانتخاب شدگان ( انتخابات بورژوائی(‏نیز اداره نشود،‏ بلکه بوسیله چهره هایمنصوب شده ی بوروکراتها در بروکسل،‏فرانکفورت و واشنگتن.‏ هم اکنون فرستادههای ترویکان)‏ سه گانه(‏ به طور منظم واردپرتغال می شوند تا ناظر بر اجرای تمام وکمال دستورات دراکوالئی داده شده باشند.‏تا ببینند تا کجا اقداماتی که باید انجام میگرفتند،‏ انجام گرفته اند.‏ آنها درست مانندفرمانداران و حاکمان مستعمرات قدیم عملمی کنند.‏ بوروکراتهای اروپائی در گوشوزرای پرتغالی زمزمه می کنند که:‏ “ نیششما بهتر از یونانی ها به بدن زنده برایمکیدن خون کشور تان)انسان(‏ تا مرزخشک شدن فرو رفته است.‏ برای این جایزهشما کمی ساده کردن شرایط ضمانت هااست”.‏نه فقط این،‏ بلکه مؤسسات سه گانه ()IMF,ECB,EU در آینده ۳۰ میلیاردیورو از بهره و کمیسیون ها حاصله از۷۸۰۰۰۰۰۰۰ یورو قرض داده شده،‏خواهند پرداخت ‏)که ۱۲ میلیارد از آنمستقیمن برای نجات بانک های خصوصیمی رود (.همچنین دولت پرتقال در نزد ترویکان خیلیعزتمند است که خیلی سریع به برنامه،‏برای خصوصی کردن شرکت های دولتیعمل کرده و شرکت هائی مانند شبکه انتقالبرق و شرکت تولید کننده نیرو و برق رابرای سرمایه گذران دولتی چین آماده کردهاست.‏جعبه اقدامات اخیر،‏ در رابطه با اصالحقانون کار،‏ که برای چند روز دیگر قراراست در پارلمان برای تصویب مطرح گرددنه تنها با توافق و موافقت رئوسای سازمانهابلکه با رهبران اتحادیه کارگری UGT( )بحث و توافق شده است.‏ رهبران این اتحادیهبا این عمل خود توافق”قرارداد اجتماعی”‏امضاء شده با اتحادیه )CGTP( را زیرپا گذاشته اند.‏ این اقدامات ریاضتی امور ومناطق زیر را شامل می شوند:‏کوتاه کردن زمان تعطیالت از ۲۵ روز به۲۲ روز در سالکم کردن روزهای تعطیل از ۱۳ به ۹ روز( بویژه روز استقالل واعالم جمهوری(‏ درپرتغالکم کردن پرداخت غرامت بابت اخراج کردناز ۳۰ روز برای هر سال کاری به ۲۰روز- اجازه دادن به کارفرمایان برای قابل تغییرکردن ۱۵۰ ساعت کار در سال که در ایامپر مشتری و داغ زمان را باال ببرند و درزمانهای کسادی بازار زمان کار را کم کنند.‏کسر نمودن حقوق بیکاری برای کارگرانیکه کاری را انتخاب می کنند که حقوق آنکمتر از بیمه بیکاری است ‏)که کارفرما یاناز این راه پول زیادی پس انداز می کنند.(‏کسر کردن ۵۰ درصد از حقوق اضافهکاری و پرداخت نکردن ۲ ساله مزایاافزودن بر مواردی که کارفرمایان می توانندکارگران را اخراج کنندکم کردن حقوق بیکاران هم در مورد مدتزمانی که بیمه بیکاری تعلق می گیرد و همدر سقف و مقدار پول دریافتی.‏تضعیف قرارداد دسته جمعی ملی ( که درآن کارگر قدرت برای چانه زنی بیشتر را ازدست می دهد(.‏رهبران این اتحادیه پیوستن خود به ایناقدامات را با ‏“کم بدتر”‏ توجیه می کنند.‏ آنهامی گویند که اقدامات مورد تقاضای سازمانسه گانه)ترویکان(‏ خیلی بدتر بوده است وآنها با مذاکرات موافق گردیده اند که شرایطرا مالیم نمایند.این دلیل ‏)یوگ ت ‏(مانند


صفحه 126همان دالئلی است که رهبران اتحادیه هایکارگری اسپانیا)‏UGT,CCOO‏(‏ برایامضای قرار دادی که شرایط قراردادهایدسته جمعی را برای کارگران بدتر کرد،‏ میباشد.‏ این دلیل تعقلبی است.‏ زیرا که کسیجز سرمایه داران و صاحبان ابزار تولیداز آن سود نبردند.اگر تو پرنسیپال پذیرفتیکه یک حمله سرمایه داران که شرایط رابرای کارگران بدتر می کند،‏ انجام گیرد و ازکارگران خواستید که این حمله را با راحتیخاطر و بدون مبارزه بپذیرند،‏ سرمایهداران حمالت زیادتری را تدارک دیده و میکنند.‏ این عقب نشینی ها و حمالت سرمایهداران همزمان رهبران اتحادیه ها را در نزدکارگران بی حثیت کرده واعضاء اعتمادخود به آنها را از دست می دهند.‏ رهبرانیکه کارگر را پشت سر نداشته باشند،‏ خیلیزودتر تسلیم شده و مقاومت شان حتی درچانه زنی های معمولی نیز کمتر و کمترمی شود.‏ کارگران از چنین اتحادیه هائیبحق جدا می شوند و طبقه کارگر پراکنده ترو تضعیت یافته ترخواهد شد.‏ این زمینه رابرای یورش های پی درپی سرمایه دارانیکه جز سود بیشتر و باز هم بیشتریعنیمکیدن خون کارگران دراندیشه شان چیزینیست به زندگی کارگران آماده تر می کند.‏حقیقت این است و فاکت های سخت اقتصادیگویا این هستند که دشمنان کارگران (اتحادیه اروپا،بانک مرکزی اروپا و صندوقبین المللی پول(،‏ یعنی سازمانهای سرمایهداران اروپائی و بین المللی در آینده شرایطرا سخت تر نموده و اقدامات زیادی درکاهش هزینه های کاال و خدمات تولید شدهبوسیله کارگران را در دستور دولت دستراستی پرتغال برای فائق آمدن بر بحرانعمیق اقتصادی و سود بیشتر سرمایه ی وامداده شده،‏ قرار می دهند.‏ این قرار دادی کهرهبران )UGT( آنرا امضاء کردند متأسفانهآخرین نیست که هیچ بلکه شروعی است برحمالت بیشتر که شرایط را برای کارگرانبدتر و بدتر کرده تا به قولی ( سرمایه پرتغالرا نیروی رقابت دو باره دهد(.‏یک سیاست ماهرانه غیر سکتاریستی ازطرف CGTP می تواند رهبران UGT راتحت فشار سختی قرار دهد.‏ این مهم استکه چنین سیاستی بر اساس اتحاد طبقاتی وتجربیات همین دو تظاهرات اخیر یکی درنوامبر ۲۰۱۱ و دیگری همین شنبه اتخاذگردد.‏هدف چنین سیاستی بایداین باشد که رهبراناتحادیه کارگران بخش عمومی خدمات راتحت فشار بگذارد که آنها توافق امضاء شدهرا پس گرفته و دوباره به میان کارگرانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390چه محلی و چه درتمام رشته بازگشته وسیاست شرکت در اعتصابات و فعالیت راانتخاب کنند و درغیر این صورت اعضایآن تشویق شوند که به اتحادیه کارگرانبخش خصوصی پیوسته و در اعتراضاتو اعتصابات شرکت کنند.‏ اتحاد طبقاتیکارگران در این مرحله از مبارزه خیلی مهماست.‏اتخاذ آلترناتیو معتبر سوسیالیستی مورد نیازاست.‏۶ ماه بعد از انتخابات و روی کار آمدندولت راستگرا،‏ نظر سنجی ها نشان میدهند که متأسفانه خیلی کم اقبال رأی دهندگانبه سمت چپ برگشته است.‏ در حالی کهاحزاب راست دولت ائتالفی PP PSD/CDS فقط در حدود ۳ درصد یعنی از۵۰/۳ در صد به ۴۶/۷ در صد رسیده اند،‏حزب دولتی قبل سوسیال دموکراتها PSبعد از اینکه خیلی به نرمی چند تا اقداماتدولت را انتقاد نموده از‎۲۸‎ در صد به ۳۰درصد صعود کرده است.‏ همان اقداماتی کهدر آخرین روز از حاکمیت شان،‏ آنها راتصویب کرده بودند.‏ در طرف چپ سوسیالدموکراتها یعنی حزب کمونیست از ۷/۹درصد به ۸/۵ درصد و بلوک Bloco() de Esquerda از ۵/۱ درصد به ۶/۵درصد رسیده اند.‏این دو حزب ‏)حزب کمونیست و بلوک.(‏ میتوانند اقدامات پیشنهاد داده از طرف دولترا زیر ضرب انتقادات شدید بگیرند ولیدر عوض آنها اخیران زبانی را برگزیدهاند وانسان را به کاپیتالیسم و سوسیالیسمبازگشت)‏ رفرانس(‏ می دهند،‏ در هرصورت این دو گروه معلق در فضا از اتخاذیک سیاست جدی سوسیالیستی و آلترناتیو یکه بتواند نتایج بحران اقتصادی را متوجهخود سرمایه داری در پرتغال نماید تا کنونعاجزمانده اند.‏این احزاب در عوض اینکه سیاست نپرداختنوام ها و حزب بزرگ و دست راستیدولتی پی سی پی را مسئول ‏“قرض هایبحث نشده”‏ بدانند،‏ آنها درباره این صحبتمی کنند که کدام وامها غیر قانونی اند وبرای این باید به دور انداخته شوند.‏ این،‏ یکتفسیر و سیاست غلط و اشتباه است.‏ اگر شمامی پذیرید که باید در مورد وام ها دوبارهبحث گردد،‏ این بدین معنی است که شمااصل وام و پرداخت را می پذیرید و در اینرابطه که چقدر و چه زمان پرداخت گردند وغیره بحث می کنید و نه به دور انداختن شانرا.‏ برای اینکه سرمایه گذاران حتا این بحثرا نیزبپذیرند باید شما نشان دهید دراینکهمی خواهید کسری بودجه و وام ها راکاهشدهید،‏ جدی هستید.‏ و گرنه این کاهش هاهمان هائی هستند که امروزه در یونان بهاجرا در می آیند.‏ این کاهش ها و جعبه هایریاضت اقتصادی که امروز مردم در یوناندر برابر آنها مقاومت می کنند،‏ نتایج همانوام های دو باره مورد بحث قرار گرفته ایهستند که سرمایه گذاران خصوصی دادهاند!‏فرق بین دو حزب چپ در این است کهبلوک در این تخیل است که اتحادیه اروپاپس انداز کند و به آن یک شخصیت‏)کاراکتر(‏ اجتماعی می دهد یعنی اروپامحور است،‏ ولی حزب کمونیست به فکرتولیدات ملی و ‏“مبارزه برعلیه واردات میکند”.‏ به زبان دیگر اتحادیه اروپا برای بلوکسوسیالیست می شود و حزب کمونیست تولیدملی محور)ناسیونالیست(‏ می باشد.‏این انتخابی تعقلبی ونادرست است.‏ یکچنین ‏“اروپای اجتماعی”‏ ای موجود نیست.‏اتحادیه اروپا زیر سلطه سرمایه به معنیبرنامه های ریاضت اقتصادی ثابت است ودولت حقیقی آن همان دولت سرمایه داران وبانک داران است که زیر سلطه کشورهایبا طبقه سرمایه دار قوی تر می باشد.‏از طرف دیگر تفکردفاع از تولیدات ملیپرتغال با اتخاذ سیاست حامی تولیدات داخلیشدن،‏ طبقه کارگر پرتغال را در برابر طبقهکارگر دیگر کشورها قرار می دهد،‏ درحالی که منفعت چنین سیاستی عاید سرمایهداران بکر می شود.‏ خیلی بعید به نظر میرسد یک سیاست ‏“اقتدار ملی”‏ را بتوان یکسیاست کمونیستی نامید.‏ سیاست حمایتگرایانه پرتغالی یک تخیل)اتوپی(‏ ارتجاعیاست.‏ به درست این خود کاپتالیسم ضعیفپرتغالی است که بحران اقتصادی را بدترکرده است.‏ چطور تولیدات پرتغال می توانندبه رقابت با تولیدات کشورهائی که سیاستحمایتگرایانه خیلی قوی دارند،‏ در یک بازارجهانی بر خیزند؟ فقط بدین وسیله حقوق وشرایط کاری کارگران بیشتر از پیش موردیورش سرمایه ی ‏“ملی”‏ قرار می گیرند.‏برای اینکه یگ آلترناتیو واقعی داشته باشیم،‏باید نخست و مهمترازهمه چیز اعتراف کنیمکه این اقدامات ناشی از بحران اقتصادیسرمایه هستند که طبقه حاکمه برای نجات ازاین بحران آنهارا اتخاذ کرده و کارگران بایدبهای آنرا بپردازند.‏ راه حل واقعی این استکه سیاستی را اتخاذ نمائیم که به بر انداختنخود سیستم سرمایه داری منجر شده و آنرا بایک مالکیت مشترک و جمعی جانشین نمایدکه بوسیله یک برنامه دموکراتیک اقتصادی


صفحه 127تولیدات را در جهت رفع نیازمندی هاجمعیت ساکن در کشور سوق دهد.‏ آلترناتیوسوسیالیسم است.‏ یک چنین آلترناتیوی نمیتواند در درون مرزهای ملی یک کشوربه وقوع پیوندد.‏ وبیشتر ازهمه در محدودهکشوری با اقتصاد ضعیفی چون پرتغالغیر قابل پیاده شده است.‏ در این صورتو به طورناگزیربایستی چنین مبارزه ایرا با مبارزه برای دولت ( ایاالت ‏(متحدهسوسیالیستی اروپا پیوند داد.‏از طرف دیگر هیچ کدام از رهبرانسازمانهای اتحادیه ای و دو حزب موجودچپ،‏ برنامه روشنی برای پیروزی برو ازدور خارج کردن اقدامات ریاضت اقتصادیاتخاذ شده را ندارند.‏ اگر مستقیم صحبت کردهباشیم،‏ ما نیاز به برنامه ی مستحکم و پایهداری برای سازمان دادن بزرکترین نیرویاجتماعی داریم تا بتوانیم با این اقدامات بهمقابله برخیزیم،‏ ولی متأسفانه چنین نیست.‏هیچ برنامه کنکرتی وجود ندارد،‏ جز فعالیتهائی پراکنده و آکسیونی و پیشنهادی برای‏“روزهای فعال”‏ در اواخر آپریل.‏ اطالعیهCGTP که در تظاهرات خوانده شد،‏ درباره داشتن یک برنامه پایه داربرای سازماندادن و نیاز به بزرگترین اتحاد عملیممکن،‏ برای مبارزه بر علیه چنین اقداماتیصحبت می کند،‏ ولی بدون هیچگونه رهبریمشخصی.‏ فقط به همه اخطار می دهد کهدر روز ۲۹ فوریه که مصادف است با روزاقدام اتحادیه کارگران اروپا )TUC( شرکتنمایند.‏این اعتصاب ۱۱ فوریه یک گام خیلیمثبت به جلو است،‏ اما این بعد از اعتصابعمومی ۲۴ نوامبر سال قبل است که به نوبهخود تنوانست دولت را بعقب براند.‏ در یونانتا کنون ۱۷ اعتصاب عمومی ۲۴ ساعته و۴۸ ساعته جداگانه به وقوع پیوسته اند وهنوز طبقه حاکمه به دادن جعبه های پسانداز ادامه می دهد.‏بهتر است که ازاین اوضاع نتیجه گیرینمائیم.‏ آنچه که مورد نیاز است،‏ اینکه،‏ دربرابر چنین برنامه ی صنعتی،‏ یک برنامهکه قدرت سازمان دادن اقدامات عملی رشدیابنده و مداومی را طرح ریزی کند مورد نیازاست که بتواند براین اقدامات پیروزگردد.‏این اقدامات عملی ما،‏ عبارتند از:‏ در آغازبا یک اعتصاب عمومی ۲۴ ساعته،‏ و بعدانباید آنرا به ۴۸ ساعت رشد داد و سپس۷۲ ساعته نمود،‏ این اعتصاب ۷۲ ساعتهباید با یک اعتصاب عمومی نامعین دنبالگردد،‏ اگر مورد نیاز بود.‏ برای پیشبردچنین اعتصاباتی نیازبه و با ساختن کمیتهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390علیه نئولیبرالیسمهای دموکراتیک اعتصاب در همه جا و بادرجات مختلف)‏ شرکت ها،‏ لوکال ها،‏ منطقهای و ملی(‏ همراه گردند.‏ این کمیته هایدموکراتیک اعتصاب این امکان را ایجاد مینمایند که خود کارگران در تصمیمات عملیشرکت داشته و جنبش را سازمان دهند.‏در سطح سیاسی،‏ حزب کمونیست وبلوک بهتر است که همه را به تشکیل یکجبهه متحده بر اساس یک برنامه روشنسوسیالیستی دعوت نمایند،‏ باضافه اتخاذسیاست به دور انداختن قروض و ملی کردنبانک ها و مهمترین شرکت ها و گذاشتن آنهاتحت رهبری و کنترل دموکراتیک کارگری.‏یک چنین برنامه و سیاستی بایسته است کهبا یک نگاه انترناسیونالیستی مبنی بر پیونددادن مبارزه کارگران پرتغالی با مبارزهکارگران سایر کشورهای اروپا و جهانتکمیل و کامل گردد.‏بر اساس درک ما هیچ راه حل”واقعی”‏ دیگریبرای فائق آمدن بر مشکالت تلنبارشده طبقهکارگر و جوانان پرتغال موجود نیست.‏ درطول مبارزات تلخ کنونی و تجربیات حاصلاز آنها در ماه ها و سال های آینده ذخیرهی انباشته شده ای از کارگران و جوانان بهاین نتیجه محتوم خواهند رسید که مشکلاصلی و بنیادی خود سیستم سرمایه داریاست.‏ آنچه مورد درخواست است اینکه یکگرایش)ترند(‏ مارکیسیتی ایجاد گردد کهریشه در سازمانهای کارگری داشته باشد کهتودههای وسیع جمعیت را به یک آلترناتیوروشن عمومی دعوت کند و که در نهایتبه برآوردن نیازهای غریزی انسانی تودههای فرودست جواب داده و به آنها امکانبیان کنکرت خواسته ها و به کرسی نشاندنامیال و آرزوهای سرکوب شده قرون رابدهد.‏جهان پر از تالطمو ضرورت جسارتتاریخییونس پارسا بناب_ رشد و گسترش بیکاری،‏ بی امنی،‏ بیخانمانی،‏ اشتعال جنگ های گوناگون مرئیو نامرئی ساخت آمریکا در کشورهایبویژه پیرامونی،‏ فرود و ریزش موقعیتهژمونیکی آمریکا و باالخره عروج امواجخروشان بیداری،‏ آگاهی و رهائی از ‏“بهارعربی”‏ در قاره های آسیا و آفریقا تا تسخیرو فتح وال استریت ها و دیگر کاخ ها درقاره های آمریکا و اروپا و … که جملگیمنبعث از بحران عمیق ساختاری نظام جهانیسرمایه است،‏ امر بی باکی اجتماعی و توسلبه جسارت سیاسی بین چالشگران ضد نظام‏)در رأس آنها چپ های رادیکال(‏ را به یکضرورت تاریخی تبدیل کرده است.‏ اینحکم بی باکی و جسارت اجتماعی _ سیاسیباید در خدمت فورمول بندی،‏ شکلگیری وایجاد یک آلترناتیو سیاسی جدید در جهتجایگزینی نظام موجود باشد.‏در این نوشتار بعد از بررسی وضع حاکمبه چند و چون ابعاد و مولفه های گوناگونبی باکی و جسارت که به یک امر الزم وضروری در زندگی تاریخی چپ رادیکال‏)کمونیست ها و سوسیالیست ها(‏ تبدیل گشتهاست’‏ میپردازیم.‏وضع نظام حاکم_ ۱ سرمایه داری معاصر که یک نظامغالب جهانی است سرمایه داری انحصارات‏)مونوپولی های(‏ ‏“عمومی تر”‏ شده است.‏منظور از عمومی تر شدن این است که اینانحصارات بر خالف گذشته های نه چنداندور دیگر ‏“جزایری”‏ در دریائی از کمپانیهای نسبتا خود مختار نیستند بلکه جملگیدر هم ادغام و ممزوج گشته و در درون یک‏“واحد کل”‏ ‏)بازار جهانی(‏ عمل می کنند.‏ درنتیجه این مونوپولی ها امروز کامال و بطورتنگاتنگ تمام سیستم های تولیدی را تحتکنترل خود قرار داده اند.‏ تمام کارگاه هایکوچک و بزرگ و حتی شرکت های بزرگ‏)که اولیگوپولی نیستند(‏ در درون شبکه یکنترل که از سوی مونوپولی ها تعبیه گشته


صفحه 128اند،‏ قرار دارند.‏ درجه ی خود مختاری اینکمپانی ها و عرضه کنندگان بقدری کاهشیافته که آنها عمال به مقاطعه کاران وابستهبه مونوپولی ها تبدیل شده اند.‏ روند عمومیتر شدن که به قوت خود باقی است از تبعاتفاز جدید تمرکز بیشتر سرمایه در کشورهای‏“سه سره”‏ نظام ‏)آمریکا ، اتحادیه اروپا وژاپن(‏ در دو دهه ی اول فاز جدید جهانیشدن ‏)گسترش ‏“بازار آزاد”‏ نئولیبرالیسم(‏ میباشد.‏ امروز این انحصارات عمومی تر شدهبر اقتصاد جهان تسلط کامل داشته و خواستههای خود را تحت نام ‏“گلوبالیزاسیون”‏ برتمام امور تولیدی ‏)کلیه جهان منهای شرکایامپریالیسم سه سره(‏ اعمال می سازند.‏ اینوضع چیزی غیر از فاز جدید در ترکیببندی شکل و شمایل امپریالیسم نیست.‏۲_ سرمایه داری انحصارات عمومی ترو جهانی تر شده نظمی است که به وسیله ی آناصل انحصار رانتی بر کلیت ارزش اضافی‏)سود(‏ را ‏)که سرمایه از طریق استثمار ازکار اتخاذ میکند(‏ برای انحصارات تامینمی سازد.‏ تا آنجا که این انحصارات درمناطق پیرامونی نظام )۸۰ در صد کل کرهی خاکی(‏ عمل میکنند،‏ انحصار رانتی همانامپریالیسم رانتی است.‏ در نتیجه ی روندانباشت سرمایه _ که سرمایه داری را درتمام شکل های پی در پی تاریخی خود تعریفمیکند _ از ازدیاد رانت خواری انحصاری/ امپریالیستی نشات میگیرد.‏ این تغییر درمرکز جاذبه ی انباشت سرمایه منبع تمرکزمدام بیش از پیش در آمد و ثروت در دستانحصارات ‏“یک در صدیها”‏ از یک سو ومحروم سازی و فقر زائی ″۹۹ در صدیها”‏‏)توده های کار و زحمت،‏ تهیدستان و بخشبزرگی از اقشار ‏“طبقه ی متوسط”‏ متعلق بهاصناف و صاحبان کارگاه های کوچک وبزرگ و …( از سوی دیگر می باشد.‏۳_ این نا برابری در رشد مداوم بهنوبه ی خود شرایط را برای مالی تر شدننظام اقتصادی مهیا میسازد.‏ امروز پروسهی مالی تر شدن سرمایه ی انحصاری ‏)کهنقدا عمومی تر و جهانی تر گشته(‏ بازتولیدی روند انباشت را در کنترل سی بانککالن کشورهای سه سره نظام جهانی قرارداده است.‏ این بانک ها در فضاهائی کهبرای حسن تعبیر ‏“بازارها”‏ نامیده میشونداستراتژیهای کنترل و تسلط خود بر صحنهی اقتصادی را تعبیه و تنظیم میسازند.‏ ایننظام اقتصادی ‏)سرمایه داری انحصاری‏“عمومی تر ، جهانی تر”‏ و مالی تر شده(‏است که امروز در مقابل چشمان ما دارداز درون میترکد.‏ این نظام که قادر به حلتضادهای درونی خود نیست دیگر نمیتواندبه زندگی زالو وار خود ادامه دهد مگر اینکهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390جهان را بسوی بربریت سوق دهد.‏نظم حاکم در بحران عمیق_ ۱ بحرانی که این نظام با آن روبرو استمنبعث از ‏“موفقیت”‏ خود نظام است تشدیدپروسه ی مدام و الینقطع انباشت در فاز فعلیسرمایه داری انحصاری که به ثروتمندترشدن بی سابقه ی ‏“یک در صدیها”‏ ‏)صاحبانمونوپولی ها و اولیگارشی های فرمانبرآنان(‏ و افزایش محروم تر سازی و فقرترزائی”‏ ۹۹ در صدیها”‏ ‏)کارگران،‏ دهقانان،‏زاغه نشینان و دیگر تهیدستان شهرها وروستاها(‏ منجر گشته شرایطی به وجودآورد که در آن امر انباشت ‏)که ‏“اقتضایطبیعت”‏ و ‏“جوهر هستی”‏ سرمایه است(‏به مرحله ی ‏“اشباع”‏ رسیده است.‏ انسانو منابع طبیعی و باالخره خود طبیعت رامیشود دائما و روزانه به طرق و نحوه هایگوناگون مورد استثمار قرار داد.‏ در واقعبدون استثمار کار و طبیعت امکان انباشتسرمایه ی خصوصی ‏)سود و افزایش ثروتو قدرت(‏ نمی تواند وجود داشته باشد.‏ ولیامروز هم انسان و هم طبیعت در مقابل ایناستثمار به مقاومت روی آورده اند و عرصهرا بر سرمایه داران یک در صدی تنگ وتنگ تر ساخته اند.‏در تحت این شرایط سرمایه انحصاریآشکارا یک جنگ همه جانبه را علیهکارگران و خلق های جهان اعالم کرده است.‏صاحبان ثروت و قدرت ‏)“یک در صدیها”(‏کوچکترین تمایلی به عقب نشینی،‏ دادنامتیاز و یا مماشات و مصالحه در مقابل”‏ ۹۹در صدیها”‏ که به مقاومت و مبارزه برخاستهاند،‏ نشان نمیدهند.‏۲_ روزگارانی در گذشته ‏)مثل دورههای سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۷۵(، تالش برای‏“مصالحه ی اجتماعی”‏ بین سرمایه کار بهعنوان یک استراتژی و انتخاب در سایه یحضور سوسیالیسم واقعا موجود،‏ جنبش هایرهائی بخش ملی و جنبش های کارگری دراروپای آتالنتیک میتوانست عملی و ممکنباشد.‏ ولی دوره ی تاریخی کنونی به روشنیبا روزگاران گذشته تفاوت اساسی دارد.‏ درتالقی های کنونی بین سرمایه ی انحصاریو کارگران و خلقها مونوپولی های حاکمبر دولت ها،‏ کارگران و خلقها را نه برای‏“مصالحه ی تاریخی و اجتماعی”‏ بلکه برایتسلیم بی قید و شرط در مقابل سرمایه داریانحصاری دعوت میکنند.‏ در این شرایطاستراتژی های جاری دفاعی مقاومت ومبارزه از سوی چالشگران ضد نظام ‏)منجملهنیروهای چپ رادیکال(‏ در حال حاضرکارائی نداشته و نهایتا با شکست روبروخواهند شد.‏ در مقابل جنگی که انحصاراتحاکم علیه کارگران و توده های خلق اعالمکرده اند تنها راه رهائی ایجاد اردوی برزگو سرتاسری کار و زحمت همراه با خلقهایبخش پیرامونی نظام علیه ‏“یک در صدیها”‏است.‏ شرایط حاکم و بحران عظیم جهانی کهنظام با آن دست به گریبان است این حکم رابه یک ضرورت تاریخی تبدیل کرده است.‏۳_ امروز نظام جهانی سرمایه به بن بستو به آخر عمر خود رسیده است.‏ این نظامبه خاطر ‏“اشباع”‏ در امر انباشت دیگر مثلگذشته های تاریخی خود نمی تواند به مسائلو مشکالتی که در جامعه بوجود می آوردپاسخ ها و راه حل های حتی موقتی ارائهدهد.‏ در نتیجه برای اینکه خود را از اینبحران عمیق عبور دهد علیه نیروهای کارو زحمت در کشورهای خودی ‏)کشورهایمسلط مرکز = شمال(‏ از یک سو و علیهخلقهای کشورهای غیر خودی ‏)کشورهایپیرامونی = جنوب(‏ از سوی دیگر اعالمجنگ کرده است.‏ چالشگران ضد نظام بایدتوجه کنند که راه حل ها و بدیل های صد واندی سال گذشته که ممکن بود بتوانند تحتشرایطی سرمایه داری انحصاری را به عقبنشینی و حتی دادن امتیازات به کارگرانکشورهای خودی و خلقهای کشورهای غیرخودی وادار سازند امروز عمدتا کارائیخود را از دست داده و عمال ‏“بی ربط”‏ و‏“نامربوط”‏ گشته اند.‏ علت اینکه نگارنده بهاین امر تاکید می ورزد این است که هنوزبخش قابل توجهی از چالشگران ضد نظام‏)منجمله بخشی از مارکسیست ها(‏ که درصمیمیت و پایداری آن ها علیه بیدادگریهاو جنایات نظام سرمایه داری واقعا موجودنمی توان شک کرد،‏ معتقدند که می توان باتکرار و احیای راه حل ها و الگوهای صدسال گذشته ‏)قرن بیستم(‏ دوباره نظام را بهعقب نشینی و پذیرش ‏“مصالحه ی تاریخی”‏و حتی دادن امتیاز وادار ساخت.‏ واقعیت ایناست که اندیشه ی تکرار و احیای راه حل هاو الگوهای بدیل رایج در قرن بیستم _ اعمالمقررات و تنظیمات دولتی بر بازار)Market Regulation(,بازگشت به استقرار دوباری دولت هایرفاهی _ سوسیال دموکراسی به سبککشورهای اروپای غربی ‏)در دهه های ۱۹۵۰و ۱۹۶۰(، استقرار دولت های پوپولیستی_ رهائی بخش ‏“عهد باندونگ”‏ )۱۹۷۵_۱۹۵۵( و باالخره بازگشت و احیای سوتیسم‏)سوسیالیسم های موجود در قرن بیستم(‏ _جملگی منبعث از نوستالژیهایی هستند کههنوز گریبان این بخش از چالشگران ضدنظام را گرفته اند.‏ ولی تصور اینکه باز


صفحه 129هم امکان دارد که سرمایه داری انحصاریمالی تر،‏ میلیتاریزه تر،‏ جهانی تر و عمومیتر شده ی دهه ی دوم قرن بیست و یکم را بهعقب رانده و آن را دوباره به شکل و شمایلسالهای ۱۹۵۰_ ۱۹۴۵ در آورد چیزی غیراز یک ‏“آرزوی باطل”‏ بر مبنای اندیشه هاینوستالژیکی نیست.‏ تاریخ هیچوقت به ایننوع تکرارها و بازگشت ها تن در نمیدهد.‏باید با ‏“هیوالی”‏ سرمایه داری آنطور کهامروز ‏“واقعا موجود”‏ است و عمل میکند،‏روبرو گشته و او و نهادهایش را جسورانهبه چالش جدی طلبید.‏_ ۴ با اینکه جمع قابل توجهی ازچالشگران و فوروم های جهانی و منطقه اییبه این نوع بدیل ها و الگوها دلبستگی دارندولی به نظر این نگارنده نظام جهانی سرمایهدر فاز کنونی سرمایه داری انحصاریکوچکترین هراسی از حامیان و معتقدین اینراه حل ها و الگوها که به آنها اشاره گشت،‏ندارند و رأس آن آمریکا هم به طور مرئیو علنی هم به طور نامرئی و مخفی علیهکارگران و خلقهای جهان اعالم جنگ کردهاست.‏ در تحت این شرایط چالشگران ضدنظام بویژه چپ رادیکال ‏)کمونیست ها وسوسیالیست ها(‏ چه باید بکنند؟گسست به موازات جهانی زدائی_ ۱ دو لبه ی تیز تالطم بی نظیری کهامروز بشریت با آن روبرو است ‏_یعنیبحران عمیق ساختاری نظام از یک سو وعروج امواج خروشان بیداری و رهائی درسراسر جهان علیه نظام از سوی دیگر _ بهما چالشگران ضد نظام یک فرصت تاریخیبی نظیری میدهد که بیش از پیش متوسلبه جسارت اجتماعی _ تاریخی خود گردیم.‏اوضاع از ما طلب می کند که بی باک تر ازگذشته هر جا که هستیم دست به فرمولبندیاستراتژیها و بدیل های رادیکالی بزنیم کهقادر باشند توده های عظیمی از کارگران وخلقهای ستمدیده را برای رویاروئی تهاجمیعلیه استراتژی جنگی نظام متحد و آمادهسازند.‏ نیروهای رادیکال چپ در جوامعمرکز مسلط بویژه در کشورهای امپریالیستی‏“سه سره”‏ باید با جسارت بیش از پیش درجهت ایجاد یک قطب ‏)اردوی(‏ اجتماعی ازکارگران و متحدین طبیعی آن ‏)کشاورزان،‏اقشار مختلف ‏“طبقه ی متوسط”‏ ، تهیدستاندر خط فقر و زیر خط فقر و … ) تالشکنند.‏ این اردوی اجتماعی باید برای خلعسالح هیوالی نظام به مبارزه ی طوالنیو متهورانه اجتماعی _ سیاسی فراگیر بهنفع اجتماعی و ملی کردن انحصارات درکشورهای مسلط مرکز ‏)بویژه در کشورهایامپریالیستی سه سره(‏ دست بزند.‏ اجتماعیمجله هفته شماره 24 خرداد 1390و ملی کردن انحصارات باید همراه با مبارزهبرای مالی زدائی مدیریت جهانی اقتصاد‏)جهانی بدون وال استریت(‏ و مبارزه بیباکانه برای جهانی زدائی ‏)تضعیف و خنثیساختن پروسه گلوبالیزاسیون سرمایه(‏ بهپیش رود.‏_ ۲ برای نیروهای چپ انقالبی در جوامعپیرامونی ‏)جنوب(‏ در مرحله ی اولینمبارزه ضروری است که با شهامت بیشاز پیش از اندیشه های نوستالژیکی خوددست برداشته و کلیه نیروهای متعلق بهطبقات توده یی ‏)کارگران،‏ دهقانان،‏ اقشارمختلف خرده بورژوازی در حال پرولتریزهشده،‏ زاغه نشینان و دیگر تهیدستان شهرو روستا(‏ را در درون یک اردوی بزرگاجتماعی و سیاسی برای مبارزه علیه رژیمهای کمپرادور همراه و به موازات مبارزهدر جهت گسست از محور نظام جهانیسرمایه،‏ بسیج و مسلح سازند.‏مسیر تالش چالشگران چپ رادیکالدر بسیج”‏ ۹۹ در صدیها”‏ در کشورهایمرکز علیه صاحبان مونوپولی ها ( کهاولیگارش های امپریالیسیم سه سره را درکنترل خود قرار داده اند(‏ زمانی با موفقیتروبر میگردد که این چالشگران بی باکانهبعد و جنبه ی تاریخ ساز مبارزاتی خود‏)جهانی زدائی(‏ را با جنبه و بعد تاریخساز مبارزاتی چالشگران چپ رادیکالکشورهای پیرامونی ‏)حق تعیین سرنوشتدر جهت گسست کامل از محور نظام(‏ در همتنیده و ادغام سازند.‏ با ادغام و در هم تنیدهشدن این دو بعد مبارزاتی ‏)جهانی زدائی درمرکز و گسست در بخش پیرامونی(‏ بشریتوارد مرحله یی از تاریخ خود میگردد که درآن ‏“چپ گلوبال”‏ در یک صف متحد ‏“یکدر صدیها”‏ را در سطح جهانی به چالشسرنگون سازانه ی جدی طلب میکند.‏_ ۳ نگارنده بطور قاطع بر این عقیده استکه استقرار ‏“جهانی بهتر”‏ در کشورهایمرکز اگر در روزگاران گذشته بدون شرکتو درگیری مردمان کشورهای پیرامونیامکان داشت امروز به خاطر شیفت ودگردیسی عظیم در ترکیب بندی و توزیعدموگرافیکی جمعیت ۷ میلیارد نفری جهانبطور قطع به یک امر نا ممکن و غیر قابلحصول تبدیل گشته است.‏ به عبارت دیگربدون وقوع گسست های متعدد و گوناگونتوسط کشورهای پیرامونی از بدنه ی نظامجهانی سرمایه امکان پیروزی جهانی زدائیدر کشورهای مرکز و حرکت جوامع درآن بخش از نظام به سوی استقرار”‏ جهانیبهتر”‏ نا ممکن و بسختی مشکل بوده و حتیدر صورت پیروزی زود گذر بوده و باشکست روبرو خواهد گشت.‏_ ۴ پیشینه ی بررسی پدیده ی گسست ازنظام جهانی سرمایه و بحث و تفحص دربارهی ویژگی و مولفه های آن حداقل به نود سالپیش میرسد.‏ زیرا که عمل گسست چندینبار از سوی طبقات زحمتکش و ملل ستمدیدهبا موفقیت در تاریخ قرن بیستم ‏)عصرسرمایه داری امپریالیستی انحصاری(‏ اتفاقافتاد.‏ انقالب اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه نیمهپیرامونی و انقالب‎۹‎ ۱۹۴ چین پیرامونیدو گسست بزرگ و نمایان از محور نظامسرمایه جهانی ‏)امپریالیم(‏ بودند که کارائیو تاثیر عظیمی در گسست های متعدد درکشورهای پیرامونی در ‏“عهد باندونگ”‏)۱۹۷۵ _ ۱۹۵۵( به جا گذاشتند.‏بخشی از چالشگران ضد نظام و حتیتعدادی از چپ های رادیکال بر این باورندکه امر گسست یک نوع انزوای اوتارکیکی‏)خود کفائی گری(‏ است.‏ در صورتی کهگسست،‏ ملت _ دولت های پیرامونی رادر مسیر ساختمان استقالل و حاکمیت قرارداده و آن ها را با اتکا به نیروهای داخلی واتخاذ سیاست های خارجی ضد کمپرادور بهمتحدین چالشگران ضد نظام در کشورهایمرکز که به طور جدی خواهان امر ‏“جهانیزدائی”‏ هستند،‏ تبدیل میسازد.‏ انگاشت وپراتیک گسست را میتوان در پرتو توضیحدو نکته ی مهم زیرین بهتر و بیشتر درککرد.‏_ یکم اینکه مبارزه علیه گلوبالیزاسیون‏)جنبش جهانی زدائی(‏ که امروز به سرعتدر سراسر جهان رشد و گسترش می یابد بههیچ عنوان مبارزه علیه اندیشه جهانی شدناجتماعی ‏)که از هزاران سال پیش تا کنونآرزوی انسان ها در مناطق مختلف جهانبوده(‏ نیست.‏ بلکه نوک تیز مبارزه در ایننبرد علیه جهانی شدن سرمایه است.‏ زیرادر حالی که حرکت سرمایه در سطح جهانآزاد و باز و فرامرزی است،‏ رژیم هایاولیگارشی تعداد بیشماری مرز به صعبالعبوری ‏“دیوار چین”‏ در مقابل حرکت کارو زحمت در سطح جهانی بر پا کرده اند.‏_ دوم اینکه عمل گسست در کشورهایپیرامونی در واقع مکمل مبارزات ضدگلوبالیزاسیونی ‏)جنبش جهانی زدائی(‏ درکشورهای مرکز است.‏ به عبارت دیگرگسست و جهانی زدائی بدون ادغام و وحدتنمی توانند حاکمیت سرمایه را در دراز مدتنابود سازند.‏ در نبود گسست و رهائی،‏ نظامسرمایه با ادامه ی استثمار و تاراج توده هایمردم و منابع طبیعی کشورهای پیرامونی میتواند با اعالم جنگ ‏)جنگ های اجتماعی(‏


صفحه 130کارگران و دیگر زحمتکشان کشورهایخودی ‏)مسلط مرکز(‏ را در مبارزاتشانبرای جهانی زدائی ناکام سازد.‏۵_ امپریالیسم در دوره ی ‏“جنگ سرد”‏در زیر ضربات ‏“سه ستون مقاومت”‏‏)سووتیسم،‏ جنبش های رهائی بخش ملی وجنبش کارگری در اروپای غربی(‏ مجبورگشت ‏)و قادر بود(‏ که دست به عقب نشینیزده و حتی امتیازاتی به طبقه ی کارگر درکشورهای خودی و به مردم کشورهای دربند پیرامونی ‏)مثل پذیرش استعمار زدائی درآفریقا(‏ تفویض کند.‏اما امپریالیسم عصر حاضر ‏)امپریالیسم‏“دسته جمعی”‏ سه سره(‏ نه می خواهد و نه ازنظر تاریخی قادر است حتی به طور موقتیمسائلی را که در سطح جهان بوجود آورده،‏حل و فصل کند.‏ در نتیجه نظام جهانی سرمایهکه به دوره فرتوتی و بی ربطی خود رسیدهبا اعالم جنگ و گسترش ‏“جهالت زور”‏ ازیک سو و مالی تر،‏ عمومی تر،‏ جهانی تر ومیلیتاریزه تر ساختن ‏“انحصارات پنجگانه”‏از سوی دیگر می خواهد به زندگی زالووارخود مثل ‏“ضحاک مار دوش”‏ ، ادامه دهد.‏این انحصارات در کنترل کامل پنج حیطه یحیاتی زیرین هستند:‏‏_تکنولژی‏_دسترسی به منبع طبیعی کره ی خاکی‏_ادغام جهانی سیستم مالی و پولی درسطح جهان‏_سیستم های ارتباطی و اطالعاتی‏_تسلیحات کشتار دسته جمعیبنظراین نگارنده نیز امروز موثرترین واصیل ترین شکل گسست در کشورهایجنوب همانا به چالش طلبیدن این ‏“انحصاراتپنجگانه”‏ هستند که بدنه ی امپریالیسم معاصرکنونی را تشکیل میدهند.‏ در دهه های قرنبیستم بعضی از دولتمردان کشورهای جهانبر این تصور باطل بودند که احتماال میتواننددر داخل چهارچوب تشدید جهانی شدنسرمایه موفق به گسست گشته و به عنوان‏“شرکای سرمایه داران برابر”‏ در صحنهی جهانی و یا حداقل منطقه یی و قاره ییحضور پیدا کنند.‏ این تصور باطل که یکتوهم بزرگی بیش نبود با عروج کلوبکشورهای جی ۲۰ ‏)داووس(‏ در دهه ی اولقرن بیست و یکم برمال و نمایان گشت.‏_ ۶ امروز در بحبوحه ی انفجار درونیدر درون سرمایه داری جهانی و گسترشمجله هفته شماره 24 خرداد 1390بحران های مزمن و فراگیر منبعث از اینانفجار ما شاهد عروج امواج خروشانبیداری و رهائی در سراسر جهان به نفع )(گسست)delinking(هستیم.‏ به عبارت دیگر،‏ نیروهای چالشگرضد نظام ‏)نیروهای طرفدار جهانی زدائیو گسست از محور نظام(‏ که تا این اواخردر موضع ‏“دفاعی”‏ و ‏“بقاء و حفظ خود”‏بودند به سرعت رادیکالیزه گشته و بی باکانهبه ‏“تعرض”،‏ ‏“تهاجم”‏ و ‏“اشغال و تسخیر”‏دست زده اند.‏بررسی فعل و انفعاالت پروسه یرادیکالیزاسیون در کشورهای پیرامونی سهقاره ‏)از کشورهای عضو ‏“سازمان آلبا”‏ درآمریکای التین تا کشورهای ‏“بهار عربی”‏در آسیا و آفریقا(‏ بخوبی نشان میدهد کهچالشگران اصلی این گسست بزرگ در این‏“مناطق طوفانی”‏ دارای سه هدف مکمل ومتصل بهم هستند:‏یک _ دموکراتیزه ساختن جامعه ‏)اتخاذآزادی های دموکراتیک و شرکت توده هایمردم در تصمیم گیری ها(‏دو _ توسعه ی اجتماعی بر اساس پیشبردامر عدالت اجتماعی منبعث از ‏)و بهموازات(‏ اصل دموکراتیزاسیون جامعهسه _ اتخاذ مواضع ضد امپریالیستی درپروسه ی گسست از نظام جهانی ‏)کسب وتأمین حاکمیت و حق تعیین سرنوشت ملی(.‏تعهد به کسب این هدف سه بعدی نهتنها فقط در کشورهای نوظهور اقتصادی‏)هندوستان،‏ برزیل و … ) بلکه در جوامع‏“متروک”‏ ‏“درمانده”‏ و ‏“به کنار گذاشته”‏ی ‏“جنوب گلوبال”‏ نیز امکان دارد.‏ اساسااکثریت عظیمی از کشورهای پیرامونی دربند ‏)سه قاره(‏ در دهه ی ۱۹۸۰ با آغازفاز فعلی جهانی شدن ‏)گسترش ‏“بازار آزاد”‏نئولیبرالیسم(‏ با پی آمدهای فالکت بار وخانمانسوز ‏“تعدیل ساختاری اقتصادی”‏روبرو گشته و منابع عظیم طبیعی و انسانیآنها توسط ‏“انحصارات پنجگانه”‏ به تاراجرفتند.‏ مردمان این کشورها امروز دربحبوحه بر مال گشتن بحران عمیق ساختاریکل نظام بپا خاسته اند.‏ در بعضی ها مثلکشورهای عضو ‏“آلبا”‏ مردم به پیروزیهائی دست یافته اند و در بعضی از کشورهامثل مصر،‏ تونس،‏ نیجریه و … هنوز بهپیروزی نرسیده اند.‏_ ۷ در این برهه از تاریخ معاصر جهانکه نظام جهانی با بحران عمیق روبروگشته و توده های عظیمی از مردم چه درکشورهای مسلط مرکز و چه در کشورهایدر بند پیرامونی بپا خاسته و خواهان جهانیزدائی و گسست هستند وظیفه ی چپ هایرادیکال است که شهامت و جسارت نشانداده و بی باکانه بعد از خانه تکانی در درونخود و ‏“ادغام تنوع”‏ ها بر اساس سه اصلهدفمند گسست ‏)دموکراتیزاسیون،‏ عدالتاجتماعی بر پایه ی کسب حاکمیت و حقتعیین سرنوشت ملی(‏ به ایجاد یک اردویبزرگی از ‏“ندارها”‏ )۹۹ در صدیها(‏ علیهانحصارات پنجگانه متعلق به ‏“مدارها”‏ (‏“یک در صدیها”‏ ) دست بزنند.‏بدون تردید مدت ها طول خواهد کشیدکه چپ رادیکال موفق به ایجاد این اردویسرنگون ساز گردد.‏ ولی امر پیروزیدر ایجاد این قطب ‏)اردو(‏ صرفا منوط بهشهامت و تهوری است که چالشگران ضدنظام بویژه چپ های رادیکال از خود نشاندهند.‏ به عبارت دیگر بسته به این امر استکه این نیروها خود را از ‏“انزوای دفاعی”‏و اندیشه ی ‏“حفظ و بقای خود”‏ رها ساختهو موضع ‏“تعرضی”‏ و ‏“تهاجمی”‏ اتخاذ کنند.‏این ‏“معجزه”‏ زمانی اتفاق می افتد که چپرادیکال بی باکانه دست به عمل جسارتتاریخی که بالقوه صاحب آن است،‏ بزند.‏جمع بندیها و نتیجه گیری_ ۱ امروز بشریت در سر راه یکگذرگاه پر اهمیت تاریخی قرار گرفته است.‏سرمایه داری تقریبا تمام مشروعیت ها و‏“هژمونی فرهنگی”‏ را که احتماال در گذشتهبین بخشی از اقشار مردم داشته،‏ از دستداده است.‏ تنها مشروعیتی که سرمایه داریدارد این است که شرایط را برای گذار بهسوسیالیسم آماده کرده است.‏ بهر رو ایننظام امروز به دوره ی بی ربطی و فرتوتیخود رسیده و در بستر ‏“موت”‏ افتاده است.‏سرمایه داری واقعا موجود اگر قادر شودبا ادامه ی انباشت سود و ثروت ‏)که به حد‏“اشباع”‏ رسیده(‏ به زندگی ضحاک وار ‏)زالووار(‏ خود ادامه دهد جهان و بشریت را بهسوی بربریت سوق خواهد داد.‏_ ۲ در پرتو گسترش بحران عمیقساختاری که گریبان صاحبان قدرت وثروت ‏)یک در صدیها(‏ را گرفته،‏ اوضاعرو به رشد حکم میکند که کارگران،‏ خلقهاو چالشگران ضد نظام ‏)بویژه چپ هایرادیکال(‏ موضع تعرضی و تهاجمی علیه ایننظام در ‏“بستر مرگ افتاده”‏ اتخاذ کنند.‏ زیراکه الزمه ی باز تولید انباشت به فقر زائی


عمومیصفحه 131و محروم سازی بیش از پیش کارگران درکشورهای مسلط مرکز و خلقهای کشورهایدر بند پیرامونی دامن خواهد زد.‏_ ۳ امروز توده های وسیعی از مردمدر سراسر جهان از شهرهای متعدد آمریکا،‏اروپا تا شهرها و روستاهای خاور میانه،‏آفریقا،‏ آسیا و آمریکای التین با خیزش هاو شورش ها و فتح و تسخیر به این حکمتاریخی جواب مثبت داده و بی باکانه و باشهامت به پا خاسته اند.‏ ولی چالشگرانسرنگون ساز ‏)منجمله نیروهای چپ رادیکال= کمونیست ها و سوسیالیست ها(‏ نتوانستهاند خود را از نوستالژیهای گذشته و اندیشههای ‏“انزوا طلبانه”‏ دفاعی رها ساخته و باجسارت تاریخی و شهامت اخالقی که بالقوهدارا هستند به سوی اتخاذ یک موضع بیباکانه ی تعرضی و تهاجمی ‏)که الزمه اشساختمان اردوی عظیم از نیروهای کار وزحمت و خلقهای کشورهای در بند پیرامونیاست(به پیش روند.‏ آیا چپ های رادیکالنمی خواهند که با نمایش جسارت تاریخیخود و شرکت فعال در ‏“بهار”‏ کشورهای سهقاره به آمدن هر چه زودتر ‏“پائیز”‏ سرمایهداری در کشورهای سه سره امپریالیستیجامه ی عمل بپوشانند؟منبع و مآخذ_ ۱ امی یا باغچی)Bagchi(‏“گذرگاه های خطرناک”‏ ‏,انتشارات دانشگاهآکسفورد،‏ ۲۰۰۶_ ۲ سمیر امین،‏ ‏“عروج و سقوط لیبرالیسم”,‏در مجله ی ‏“مانثلی ریویو”‏ سال ۶۳، شماره ۸‏)ژانویه ​۲۰۱۲(._ ۳ امانوئل والرشتاین)Wallerstein(‏“نظام جهانی کنونی از ۱۷۸۹ تا ″۱۹۱۴ ،برکلی،‏ ۲۰۱۱، جلد ششم.‏_ ۴ مایک دیوس)Davis(‏“بهار در تالقی با زمستان”‏ در مجله ی ‏“نیولفتریویو”‏ شماره ۷۲ ‏)نوامبر-‏ دسامبر ۲۰۱۱(._ ۵ سمیر امین،‏ ‏“انفجار در درون سرمایه داریمعاصر”‏ در سایت ‏“گلوبال ریسرچ”‏ دسامبر ۳۰سال ۲۰۱۱٫مجله هفته شماره 24 خرداد 1390« پرولتاریا و حزب کمونیست »جهان در آتش خشم توده هائی که کمرهایشانزیر بار فقر و بندگی خم شده است می سوزد.‏کجایند آنان که می گفتند دیگر دوره انقالباتبه سر آمده؟ آیا عرق شرم بر پیشانیشانننشسته است؟ بحران جهان امپریالیستی باناگزیزی خاص خود آتش بیار معرکه انقالبگشته است.‏ دیگر آتش شورش به خانه هایامن دول معظم کشیده شده است.‏ کجایند آنطرف داران دمکراسی غربی؟ آیا عرقشرم بر پیشانیشان ننشسته است؟ ولی هیهاتدر جهانی که جنبش بی چیزان می رود تاآن را دگرگون کند،‏ جای یک بدیل انقالبیخالی است.‏ جای یک ستاد فرماندهی انقالبیواقعی که بتواند تومار نظام سرمایه داری رادر هم پیچد خالی است.‏شورشها و انقالبات یکی پس از دیگری سربریده می شوند و از آنها پیکری مسخ شدهکه تداوم همان نظم قدیم است بر جای میماند.‏ دیکتاتوری بجای دیکتاتور دیگر میآید تا توده هارا سرخورده به خانه هایشانبرگرداند.‏ ولی تضادهای نهفته در جامعهعمیق تر از آن است که بشود به سادگیبر روی آن سرپوش گذاشت اگر چه نبودِ‏یک آلتر ناتیو انقالبی این کاررا برایامپریالیستها سهل تر کرده است.‏ کجاستآن ارتش سرخ تا در جبهه ها سرود انترناسیونال را بخواند؟ آیا کسی نیست تا تفنگهای بر زمین افتاده را بر دارد؟کافی است نگاهی کوتاه به لیبی بیاندازیم،‏ تاببینیم که خون آشام ترین دستگاههای جنگیو امنیتی به یکباره برای ” آزاد سازی”‏ مردممحروم لیبی به میدان آمدند.‏ نیروی هوائیناتوشروع به بمباران مواضع دیکتاتورلیبی به نفع ” انقالبیون”‏ نمود و در کنار آنصدهاغیر نظامی را کشتند.‏ کسانی که سالهابا حکومت معمر قذافی در سرکوب وشکنجهمردم همکاری داشتند به یکباره در جایگاهرهبری انقالب قرار گرفتند.‏ این سناریویکمدی تراژدی قدیمی)‏ این طرفند قدیمیامپریالیستی ) با نبودِ‏ یک ستاد فرماندهیکمونیستی بهترین راه سرکوب انقالباتبوده وهست و همواره در گوشه و کنار دنیاتکرار و باز سازی می شود.‏در لندن طی چند روز چنان شورشی رخ میبابک فرزامدهد که پایه های حکومت سلطنتی انگلستانرا به لرزه در می آورد،‏ لندن در آتش خشمجوانانی که آیندۀ روشنی برای خود نمی بینندمی سوزد.‏ ولی بدون یک رهبری انقالبیاین شورشها سرکوب می شوند و از آن جزخاکستر های بر باد رفته چیزی نمی ماند.‏آیا این درد آور نیست؟ جنبش های مردم دریونان،‏ اسپانیا،‏ ایتالیا،‏ و … پایه های سیستمسرمایه داری را به لرزه در می آورد ولیبه علت نبود یک ستاد فرماندهی پرولتری،‏فرو می نشیند.‏در ایران نیز وخامت اوضاع برهمین منوالاست.‏ توده هائی که جانشان به لب آمده بهبهانه تقلب در انتخابات ابتدا با خواسته هایرفرمیستی به خیابان می ریزند،‏ جنبش بهوحشیانه ترین شیوه ها سرکوب می شود،‏ولی از پای نمی افتد؛ رادیکالیزه می گرددو تاخواسته سرنگونی جلو می رود.‏ ولیبعلت نبود یک ستاد فرماندهی انقالبیکمونیستی،‏ با ترفندهای جنبش سبز خاموشمیگردد.‏ گو اینکه جرقه ای می شود تا دنیارا به آتش بکشد ولی خود این جرقه به یکخاموشی موقت فرو می رود.‏ تا باشد کهاینبار به صورت رادیکال و انقالبی خودرا سازماندهی کند.‏ آیا شرایط از این همانقالبی تر می توانست باشد؟ آیا این شرایطهمان شرایطی نیست که آرزوی هر انقالبیکمونیستی است؟ کجایند آن رهبران واقعیپرولتاریا که از این فرصت های طالئیبرای به ثمر رساندن انقالب سود جویند.‏برای انقالب و یا یک شورش توده ای،‏ نبودحزب کمونیست،‏ یک فاجعه است و فاجعهبار تر از آن وجود سکتهای ریزودرشتیاست که نام حزب کمونیست بر خود نهادهاند و بزرگترین مانع برای ایجاد یک حزبکمونیست واقعی هستند.‏ وجود این سکتهاکه مهمترین خصوصیت آنها،‏ ترجیح منافعگروهی خود به منافع انقالب و خلق است،‏چنان کالف سر در گمی ایجاد کرده است کهاگر کمونیستها برای باز کردن این کالفسردر گم نجنبند شانس سازمان دهی تودههارا برای مدتی طوالنی از دست خواهندداد.‏ این سکتها برای پیش فرضهای هایعقیدتی خویش ارزش بیشتری قائل هستند،‏تا دانش مبتنی بر تجربه و تجزیه و تحلیلپدیده های طبیعی،‏ و سعی دارند این پیش


صفحه 132فرضها را به واقعیات جامعه تحمیل کنند،‏ ودر حقیقت هر چه بیشتر خود را از جامعهو جنبش واقعی مردم ایزوله کنند.‏ اینانفرورفته در الک خویش خود را به فراموشخانه های خود ساخته می سپارند و هر ازچند گاهی اعالمیه ای در دفاع و یا نقد اینو آن میدهند و یا بزرگداشتهای گوناگونبرپامی کنند وسازماندهی توده ها را به امانخدا گذاشته و منتظرند که طبقه کارگر مرادخود را در اینان یابد و این مریدان،‏ رقصانو پای کوبان به سوی مراد خویش گسیلشوند.‏ تئوریها به واقعیت تحمیل نمی شودبلکه از درون آنها کشف می گردد.‏” ‏…اصول نقطه آغاز تحلیل نیستند ( بدانصورتکه دورینگ،‏ که می خواهد یکماتریالیست باشد اما نمی تواند با استواریاز ماتریالیسم پیروی کند،‏ به آن معتقد است(،‏بلکه نتیجۀ نهائی آنند؛ آنان به طبیعت وتاریخ انسان اعمال نشده اند،‏ بلکه از آنمشتق شده اند؛ این طبیعت و حوزه انسانینیستند که با این اصول مطابقت می نمایند،‏بلکه اصول تنها زمانی مورد اعتبارند که باطبیعت و تاریخ سازگار باشند این تنها مفهومماتریالیستی ماده است،‏ و مفهوم متناقضآقای دورینگ ایده آلیستی است،‏ مسائل راوارانه نشان می دهد،‏ و جهان واقعی را ازایده هادرست می کند.”‏ ف.انگلس به نقلاز کتاب امپریوکریتیسیسم لنیندر اینجا بحث بر سر نفی ستاد فرماندهیطبقه کارگر که همانا حزب کمونیست باشدنیست.‏ مسلماٌ‏ نفی چنین ستادی خلع سالحطبقه کارگر در مقابله با دشمن است.‏ دشمنیکه صد ها سال است در هنر سرکوب وحکومت برتوده ها آبدیده شده است و باتجربه و قهار هرلحظه آماده نبرد و سرکوباست.‏ بورژوازی دشمن طبقاتی و منشاءثروت خود را خوب می شناسد و برای رامکردن او از هیچ کاری فروگذاری نمی کند.‏مسلماً‏ نبرد با چنین دشمنی احتیاج به حزبآبدیده و آهنینی دارد که او را برای یک نبردقطعی با بورژوازی و کلیه مرتجعین نظامطبقاتی رهبری کند.‏ ولی همانطور که حزببیان کننده آمال و آرزوهای طبقاتی پرولتاریااست،‏ قدرت گیری پرولتاریا نیز آرزو واستراتژی حزب کمونیست است.‏ چه آنهائیکه منکر نقش رهبری کننده حزب کمونیستهستند و لذا بدین وسیله جنبش طبقه کارگررا به کج راه می برند و چه آنهائی که میخواهند سکتهای خود را با مارک تقلبیحزب کمونیست به خورد توده ها دهند وچون در رهبری طبقه کارگر عاجز هستندسعی در دائمی کردن جدائی کمونیستها ازطبقه کارگر را دارند،‏ هر دو،‏ دوروی سکهای هستند که میخواهند انقالب را غیر ممکنمجله هفته شماره 24 خرداد 1390گردانند.‏” طبقه کارگر در مبارزۀ خود علیه قدرتمتحدۀ طبقات ثروتمند،‏ تنها هنگامی میتواند به عنوان یک طبقه فعالیت کند که یکحزب سیاسی خاص که در مقابل کلیه احزابکهنه متشکله از طبقات ثروتمند قرار دارد،‏مارکس،‏تشکیل دهد.”‏انگلس،‏ قطعنامه های کنگره عمومی جمعیتبین المللی کارگران منعقده در الهه به نقلاز چه باید آغاز کرد لنینولی قبل از هر چیز بایدآگاه بود که یکحزب کمونیست واقعی،‏ به دور از مبارزاتتوده های مردم و خارج از آن نمی تواندبوجود آید.‏ یک حزب کمونیست واقعیتنها در یک پیوند ارگانیک با توده هایزحمتکش و بخصوص طبقه کارگر معنی ومفهوم می یابد.‏ بدون چنین پیوندی صحبتازیک ستاد فرماندهی طبقه کارگرکه همانحزب کمونیست باشد شوخی تلخ و بی مزهایست که سالهاست آن را تجربه کرده ایم.‏یک حزب کمونیست واقعی در سازماندهی وتشکل توده ها برای خرد کردن ماشین دولتیبورژوازی معنی و مفهوم پیدامی کند.‏ اینحزب نمی تواند جدا و منفک از کارگرانو مبارزات آنان باشد.‏ این حزب منافعیجدا از طبقه کارگر ندارد ولذا در جهت بهقدرت رساندن این طبقه است که مبارزه میکند.‏ یک حزب کمونیست حق ندارد ونمیتواند به نمایندگی پرولتاریا قدرت را قبضهکند،‏ و بر مردم حکم براند.‏ در انقالبی ترینشکل آن چنانچه در تجربیات اتحاد شورویو چین به وضوح مشاهده کردیم،‏ این حزباز درون می پوسد و خود به بورژوازیبزرگ و درنده ای تبدیل می گردد که نهتنها،‏ دیگر،‏ منافع طبقه کارگر را نمایندگینمی کند بلکه خود عامل بزرگ استثمار اینطبقه می گردد.‏ البته قضیه بسیار پیچیده تراز آن است که بتوان در چند جمله سروته آنرا هم آورد.‏ ولی مسئله اساسی این است کهدر واقعیت،‏ نه صوری و نمایشی،‏ چه طبقهای قرار است حکومت کند؟ اگر قرار نباشدکه همه قدرت به دست شوراهای کارگرانو دهقانان باشد و به بهانه اینکه اینان بیسوادونفهم هستند و فرهنگ حکومت کردن نمیدانند و خیلی زود فریب بورژوازی را میخورند،‏ نتیجه گرفته شود که دیکتاتوریپرولتاریا همان دیکتاتوری حزب کمونیستاست،‏ باید فاتحه انقالب را خواند.‏” هنگامی که پرولتاریا پیروز گشت،‏ به هیچوجه به قطب مطلق جامعه تبدیل نخواهدشد،‏ زیرا فقط با نابودساختن خود و طرفمقابل خویش پیروز می شود.‏ هنگامیکه نگارندگان سوسیالیسم این نقش جهانتاریخی را به پرولتاریا نسبت می دهندآنطور که نقد نقادانه در باور بدان تظاهرمی کند،‏ به هیچ وجه،‏ به این دلیل نیستکه آنان به پرولتاریا مقام خدا یان را تفویظمی کنند بلکه برعکس،‏ به این خاطر استکه انتزاع کل بشریت،‏ حتی انتزاع پرونیبشریت در پرولتایا نضج یافته،‏ عمالً‏ کاملشده است.‏ زیرا شرایط زندگانی پرولتاریاکل شرایط حیات جامعه امروزین را در غیرانسانی ترین شکل آن خالصه می کند،‏ زیراا ن س ا ن خ و د ر ا د ر پ ر و ل ت ا ر ی ا گ م ک ر د ه … .در نتیجه پرولتاریا می تواند و می بایستخود را آزاد سازد.‏ اما پرولتاریا بدون ازمیان بردن کلیه شرایط خاص زندگانی اشنمی تواند خود را آزاد سازد.‏ نمی تواند بدونازمیان بردن کلیه شرایط غیر انسانی حیاتجامعه امروزین که در وضعیت خاص خوداو خالصه شده شرایط خاص زندگانی اش رانابود سازد.‏ بیهوده نیست که او مکتب دشواراما آهنین کار را تجربه می کند.‏ حرف برسر این نیست که این یا آن پرولتاریا یا حتیکل پرولتاریا در حال حاظر چه چیزی رابه مثابه هدف خود تلقی می کنند.‏ مسئله برسر این است که پرولتاریا چیست؟ و بر وفقاین هستی از لحاظ تاریخی مجبور به انجامخانوادهچه کاری است.”‏مقدس کارل مارکس و فریدریش انگلس‏)تمام تأکیدات از من است )یک فرد کارگر،‏ همانقدر می تواند آغشتهبه فرهنگ بورژوازی باشد که فرزند یککارخانه دار،‏ ولی دراینجا بحث بر سرقدرت یک طبقه است نه یک فرد خاص ازطبقه ای.‏ و تنها طبقه کارگر می تواند قدرترا به نمایندگی آحاد جامعه دردست بگیردو درجهت نفی دولت قدم بردارد.‏ چه وجوددولت،‏ فی نفسه در تضاد با منافع طبقاتیکارگران است.‏ به عبارتی دیگر نفی وجودخود طبقه کارگر و بالنتیجه نفی کلیه طبقاتخواست طبقه ایست که نصیبش از جامعه ای که تولید کننده ثروت آن است چیزی نیستجز درد ورنج وفالکت.‏‏”موازی با این آموزش هگل،‏ در فرانسهنظریه داکتریناری ها doctrinairesبسط یافت که حاکمیت عقل را در تقابل باحاکمیت مردم اعالم می داشت تا اینکه تودهها را کنار گذارد و به تنهائی حکومت کند.‏این کامالً‏ منطقی می بود اگر فعالیت تودههای انسانی منفرد همان فعالیت انسان واقعیبود،…”‏ Parallel with this doctrineof Hegel’s there developed inFrance the theory of the docproclaiming the ]۲۴[ trinairessovereignty of reason in opposition to the sovereignty of the


صفحه 133people, in order to exclude themasses and rule alone. Thiswas quite consistent. If the activity of real mankind is nothingbut the activity of a mass of hu,man individualsخانواده مقدس کارل مارکس و فریدریشانگلس ‏)تمام تأکیدات از من است )از طرف دیگرتضاد بین حزب کمونیست وطبقه کارگر تضادی واقعی است که باید بهصورت دیالکتیکی مورد بررسی قرارگیرد.‏منافع اعضای حزب می تواند منطبق بامنافع پرولتاریا باشد و یا اینطور جلوه دادهشود.‏ موهومی باشد و یا واقعی.‏ حال اگرحزب به صورت فعال مایشاء قدرت رادردست داشته باشد.‏ حتی اگر ذهناً‏ مخالفبا تمایزات طبقاتی و گروهی باشد شرایط،‏حزب کمونیست را به تثبیت تمایزات تشویقمی کند.‏ و این تمایزات خود منجر به تحکیمسیستم طبقاتی جامعه خواهد شد.‏ درستچیزی که جامعه سوسیالیستی باید درجهتعکس آن حرکت کند.‏ اگر برای یک استاددانشگاه،‏ یک مهندس یا یک متخصص،‏وجود تمایزات حافظ جایگاه برتر اوست.‏برای پرولتاریا وجود تمایزات چیزی استکه اورا در فرودستی نگاه می دارد.‏ اگربرای یک استاد دانشگاه،‏ یک مهندس یا یکمتخصص نظم موجود درست بدین خاطر کهتضمین کننده این مزیت هاست مطلوب است.‏برای پرولتاریا درست به همین خاطر نظمموجود تضمین کننده و حافظ شرایط فالکتبار اوست.‏ اگر یک کشاورز منافعش درتأمین مالکیت خصوصی است بر تکه زمینیهر چند کوچک،‏ پرولتاریا نفع بالواسطه اشنفی هرگونه مالکیت خصوصی است.‏ حالمن روشنفکر کمونیست با تکیه بر دانشمکتسبه خویش از کتب مارکسیستی درصدد باشم که توانمندی خویش را به نوعیدائمی کنم تا با حفظ این مزیت خود را درجامعه تعریف کنم،‏ یعنی سعی در ابدیکردن شرایط پرولتاریا را دارم.‏ این مسئله،‏یعنی حفظ شرایط می تواند در تمام سطحو سطوح جامعه و خطر ناک تر از آن درحزب کمونیست اتفاق بیافتد.‏ وجود رهبرانو مسئوالن مادام العمر به روشنی بیانگرچنین بیماری است که یک حزب کمونیستمی تواند بدان دچار گردد.‏” پرولتاریا دولت الزم دارد این کلماترا همه اپورتونیستها،‏ سوسیال شوینیستها وکائوتسکیستها تکرار میکنند و اطمینان میدهند که آموزش مارکس چنین است،‏ ولی ”فراموش میکنند”‏ این نکته را اضافه نمایندکه اوالً،‏ بنا به گفته مارکس،‏ پرولتایا فقطمجله هفته شماره 24 خرداد 1390دولتی الزم دارد که زوال یابنده باشد،‏ یعنی از تصمیم گیری مستقیم دور نگه داشت.‏ساختمان آن طوری باشد که بیدرنگ به اعتماد به توده ها جای خود را به دیدزوال آغاز نهد و نتواند راه زوال نپیماید؛…‏ ابزاری به توده ها داد.‏ بجای تمرکز زدائی” دولت و انقالب و.ا.‏ لنین ( تأکید اول از قدرت،‏ تمرکز قدرت که عامل اساسی دراز خود بیگانگی توده هاست در دستور کارلنین و تأکید دوم از من است(‏قرارگرفت.‏ انترناسیونالیسم جای خود را بهمائومیگوید قدرت سیاسی از لوله تفنگ ن ا س ی و ن ا ل ی س م د ا د . و ن ت ی ج ه آ ن ش د ک ه د ی د ی م .بیرون می آید.‏ این درست ولی تفنگ اید حزب کمونیست به عنوان سازماندهئولوژی ندارد و می تواند توسط هرکس و پرولتاریا برای کسب قدرت سیاسی و بهبرای هر مقصودی شلیک شود.‏ هر قدرت دنبال آن برای حاکمیت دیکتاتوری واقعیسیاسی به درد طبقه کارگر نمی خورد،‏ مگر پرولتاریا مطرح است.‏ دولتی که وظیفهآن قدرتی که بر پا کننده حکومت شوراها اساسی آن محو خویش است.‏ یعنی دولتی کهباشد.‏ شوراهائی که تضمین کننده حکومت زمینۀ به خواب رفتن خویش را فراهم میکارگران یعنی دیکتاتوری پرولتاریا باشد.‏ آورد و این مهم حاصل نخواهد شد مگر دردیکتاتوری که تضمین کننده دمکراسی یک تمرکز زدائی دائمی قدرت.‏ دیگر تودهبرای کلیه اهالی و مانعی برای ایجاد شرایط ها نباید قدرت سیاسی خویش را در دولتاستثمار مجدد توده هاست.‏ در اینجا کنترل ببینند بلکه باید خود را سر چشمه این قدرتتولید باید به دست طبقه کارگر باشد.‏ و از بدانند.‏ توده ها فقط در این راستاست که بهدست دادن کنترل تولید به هر بهانه ای زمینه خود باوری می رسند.‏ سازمان اجتماعیساز بازگشت به روابط تولیدی گذشته است.‏ گذشته که آنها را الینه و از خود بیگانه کردهحال می خواهد بدست گیرنده این کنترل،‏ بود باید جای خود را باسازمان اجتماعیحزب باشد و یا هر ارگان دیگر،‏ درصورت عوض کند که در آن انسان،‏ قادر متعالیمسئله که همانا خلع ید کارگران است فرقی است که خود بر سرنوشت خویش حاکمایجاد نمی کند.‏ کارخانه ها باید توسط است.‏ حزب کمونیست مسلماٌ‏ نمی تواند قبلکارگران ِ خودِ‏ همان کارخانه مستقیماً‏ اداره از انقالب،‏ توده های میلیونی کارگران راشوند استخدام مدیران و مهندسان و کارمندان متشکل کند ولی می تواند آنها را برای کسبتوسط کارگران همان کارخانه و تحت یک قدرت سیاسی رهبری کند.‏ حزب کمونیستنظام شورائی انجام می پذیرد.‏ چگونگی تولید تشکیالتی است برای به قدرت رساندن طبقهو در آمد حاصله توسط شورای کل با نظارت کارگر نه بالعکس.‏ یعنی طبقه کارگر وسیلهشورای محلی انجام می پذیرد.‏ کارخانه ها ای نیست برای به قدرت رساندن حزبهمه بدون استثناء باید مسلح باشند و آموزش کمونیست.‏ درک ابزاری از طبقه کارگرنظامی به طور پیگیر در پریود های زمانی به عنوان وسیله ای برای به قدرت رسیدنمشخص که جزو ساعت کار کارگران به حزب کمونیست فاجعه بار است.‏ حال کهحساب می آید انجام گیرد.‏ دولت که متشکل کمونیستها پیشروان طبقه کارگر هستند اگراز نماینده کلیه شوراهای شهر و ده است در جدا از طبقه خویش به عنوان عامل کنترلزمینه خطوط کلی سیاست تصمیم گیری می جامعه در آیند و بدین صورت خود را ازکند.‏ تصمیمات خرد در شوراهای کوچک طبقه جدا کنند،‏ بی تردید به عنوان یک زائدهتر و محلی انجام می پذیرد.‏ خرید و فروش اجتماعی بر پاکننده آن حاکمیتی خواهند بودابزار تولید بنا به رشد اقتصادی اجتماعی که نظام های اجتماعی پیشین برپاکردند.‏محل ممنوع است.‏ در شورای هر کارخانه مونارشی در قدرت آنارشی در تولید را بهدر صورت وجود کارگر و یا کارمند زن دنبال دارد و آنارشی در تولید نابود کنندهدر آن،‏ عضویت حد اقل یک زن اجباری سازمان اجتماعی مبتنی برآن است.‏ کمونیسماست.‏ یعنی اگر در یک کارخانه فقط یک نافی امتیازات طبقاتی و قشری گذشته است.‏زن در استخدام بود.‏ او بدون رأی گیری این نفی نه به منظور ایجاد امتیازات جدیدباید در شورا شرکت داشته باشد.‏ … در طبقاتی و گروهی برای گروه و یا طبقه ایحقیقت،‏ قدرت بورژوازی برای به بردگی خاص مطرح است بلکه در اینجا بر چیدهکشاندن پرولتارقبل از اینکه در ارتش و شدن شرایط ایجاد هرگونه تمایز و امتیازنیروهای مسلح تبلور یابد،‏ درکنترل تولید و طبقاتی مطرح است.‏ و یک حزب کمونیستمنابع طبیعی متبلور است.‏ نیرو های مسلح باید بیانگرآن،‏ نه فقط در حرف بلکه مهم تربرای حفظ این شرایط ضروری هستند.‏ حال از آن در عمل باشد.‏ ‏“سانترالیسم دمکراتیک”‏با عمومی کردن کنترل تولید است که باید در و یا ‏“هسته محکم و انعطاف پذیری زیاد”‏ و… ویا هراسم دیگری،‏ اگربخواهد تئوریزهراه محو طبقات گام برداشت.‏کننده،‏ رهبری مادام العمر کسی و یا گروهیحزب کمونیست به مفهوم یک قادر مطلقدر حزب باشد،‏ این خود نافی آن سیستمیحاکمیت عقل بر توده ها،در چین و دراست که نوید آن را به توده ها می دهیم؛شوروی زمان استالین توده هارا به تدریج


رسانه هاآنوقت دراینجا دیکتاتوری پرولتاریا بهعنوان دیکتاتوری طبقه ای خاص از جامعهجای خود را به دیکتاتوری حزبی خاص وجلوتر جای خود را به دیکتاتوری عده ایخاص از جامعه می دهد.‏ یعنی همان چیزیکه قرار است با آن مبارزه شود و سرنگونگردد،‏ دائمی می گردد.‏چشم انداز و برنامه رسانه ای” کمونیستها حزب جداگانه ای در تقابل بااحزاب دیگر طبقه کارگر تشکیل نمی دهند.‏آنها هیچ منافع جدا و منفک از پرولتاریا بهطور کل ندارند.‏ آنها هیچ اصول فرقه ای ازخودشان بوجود نمی آورند که با آن،‏ جنبشپرولتاریا را شکل دهند و قالب ریزی کنند.”‏مانیفست حزب کمونیست کارل مارکس وفریدریش انگلسمایکل آلبرت . برگردان:بابک پاکزادصفحه 134” نوشته حاضر ‏،متن سخنرانی ایراد شده درکنفرانس رسانه شورشی است که در لندنبرگزار شد.”‏رسانه خوب باید رها از ساختارهایسازمانی داخلی و سیاستگذاری هایی باشدکه توانایی اش برای پرداختن به موضوعاتمورد نظر به شیوه ای کامل و صادقانه را بهمخاطره افکند.‏این در معنای آن است که رسانه خوب نبایدمدافع تبعیض نژادی یا جنسی باشد که تصورمی کنم همه افرادی که اینجا حاضرند اینموضوع را می دانند و با تضمین این که دررسانه،‏ تقسیم کار بر مبنای نژاد و جنسیتصورت نگرفته و تفاوت های درآمدی وتظاهر و رفتار بر این مبنا وجود ندارد،‏در زمینه تحقق این اصل سخت تالش میکنند – اما یک رسانه خوب همچنین نمیتواند مدافع تبعیض طبقاتی باشد زیرا دراین صورت،نخواهد توانست بدرستی بهموضوع طبقه در جامعه بپردازد.‏اما مدافع تبعیض طبقاتی نبودن در اینمعناست که رسانه خوب نمی تواند سودمحور باشد،اگر رسانه سود محور باشد نهایتانمی تواند درست و صادقانه به موضوعمالکیت خصوصی و کسب سود بپردازد.‏مدافع تبعیض طبقاتی نبودن در این معناستکه رسانه خوب نمی تواند آگهی و تبلیغبفروشد و به خاطر کسب درآمد ی گذرااز آن محل،مخاطبان را تحت تاثیر قراردهد ‏.همچنین رسانه خوب با ید از متن ومحتوایی که تمرکز و توجه اش به آگهی وتبلیغات محدود شده احتراز کند چه رسد بهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390تجاری کردن رسانه.‏مدافع تبعیض طبقاتی نبودن در این معناستکه یک رسانه خوب نمی تواند به گونهای سازمان داده شود که تعداد اندکی راکه جایگاه های ممتاز را اشغال کرده اند‏،توانمند و ثروتمند سازد در حالی که کسانیکه جایگاه فروتر و یا زیردست و مرئوس راپر کرده اند ناتوان ساخته و بسیار کمتر بهبازی گیرد.هر رسانه که آن تقسیم کار کهنهشرکتی را دارد نخواهد توانست آن ساز وکار را به چالش بگیرد و یا حتی هیچ کاریدر مورد این گونه حضور و موجودیتشانجام دهد.‏رسانه خوب همچنین نمی تواند یک ساختارتصمیم گیری باال به پایین داشته باشد ‏،چهاز طریق مالکان رسانه اعمال شود و چهاز طریق کسانی که کارها ی ارتقا دهنده وتوانمندساز را به انحصار خویش درآوردهاند.اگر رسانه ساختار تصمیم گیری باالبه پایین داشته باشد،‏ نمی تواند به درستیبه موضوع قدرت و به ویژه خودگردانیبپردازد.‏ما چیزی تحت عنوان رسانه مرسوم خوبنداریم و تا زمانی که تمام جامعه را متحولنکنیم نیز نخواهیم داشت.اما ما می توانیمتغییراتی را رقم بزنیم که رسانه های مرسومرا در جهت مطلوب ‏،سازگار با اهداف بلندمدتمان ‏،سوق دهد.‏یک برنامه رسانه مرسوم خوب ‏،اینجا درانگلستان،یا هرجای دیگر،باید بر موارد زیرتمرکز کند:‏- اعمال تغییرات در راستای کاهش وسرانجام حذف مالکیت خصوصی.‏- اعمال تغییرات در راستای به چالش گرفتنو نهایتا به زیر کشیدن تقسیم کار کهنه بهمنظور حصول اطمینان از این که تمامکارگران به نسبت و در مقایسه،‏ توانمند وصاحب قدرت شده اند.‏- اعمال تغییراتی که ساختار تصمیم گیریاز باال به پایین را به چالش گرفته و حرکتبه سوی خودگردانی کارگری را جایگزینآن کند.‏- اعمال تغییراتی که تبلیغات به مثابه منبعدرآمد را کاهش و نهایتا حذف کند و- اعمال تغییراتی که تفاوت های درآمدیمیان کارگران را کاهش دهد و نهایتا پاداشو مزدی متعادل و قابل مقایسه دریافت کنند.‏با این حال برنامه فوق طبلی تو خالی خواهدبود اگر رسانه هایمان به آن چه برایرسانه های مرسوم موعظه می کنیم عملنکنند،وقریب به اتفاق هم عمل نمی کنند.‏رسانه های ما نوعا برای کسب سود نیستنداما آنها اهدا کنندگانی دارند که در ابعاد وسیعدر مواقع لزوم فراخوانده می شوند و دراختیارند.‏آنها از همان تقسیم کار کهنه و تفکیک وتقسیم طبقاتی داخلی برخوردارند.‏آنها از همان ساختار تصمیم گیری باال بهپایین برخوردارند،ساختاری که از سویکسانی که کارهای ارتقا بخش و توانمند سازرا در انحصار داشته وآنهایی که دستی بر


منابع مالی دارند،‏ اعمال می شود.‏آنها تبلیغ و آگهی می گیرند و تفاوت هایفاحش در میزان دستمزدها وجود دارد.‏چه باید بکنیم؟من یک کمپین سه جانبه را پیشنهاد می کنم.‏نخست آن که ما یک کمپین بین المللی داریمتحت عنوان:‏ ‏“مطبوعات را تحت فشار قراردهید”.‏این کمپین خواستار ایجاد بخش هایکارگری،صلح،‏ زنان و ‏…در روزنامه هاو دیگر رسانه ها است.‏همچنین کمپین خواستار آن است که در اینبخشهای جدید از فعاالن با تجربه در حوزههای ذیربط استفاده گردد و این بخشها بهشیوه ای که ضد تبعیض طبقاتی است ادارهشود.‏و این در معنای خواست تصمیم گیری بهشیوه خودگردان توسط پرسنل در این بخشهاست.‏و همچنین در معنای خواست دستمزد بهازای مدت زمانی که افراد کار میکنند،‏ اینکه چقدر سخت کار می کنند ‏،و شرایط سختزنانو پر زحمتی است که برخی ممکن استتحمل کنند.‏و این در معنای خالص شدن از تقسیم کارکهنه،‏ از طریق تقسیم کامل کار ارتقا بخشو توانمند ساز میان همه است به گونه ای کههر کارگر تجربه ای مشابه و قابل مقایسهاز کار ارتقابخش و توانمند ساز داشته باشد-‏چیزی که آن را ترکیب متعادل شغلی نامنهاده ام.‏و نهایتا،تا جایی که هم اکنون ممکن است،آندرمعنای نظر سنجی و سنجش نیاز هایواقعی خوانندگان/بینندگان است و نه عواملعمده مالی.‏ که البته قبول آگهی و تبلیغات راشامل نمی شود اما پذیرای کمک های اهداکنندگان است.‏برای رسانه آلترناتیومان ما وارد بخش دومتالش هایمان می شویم که آن را”‏ کمپیناصالح رسانه”‏ نامگذاری کرده ام.‏اینجا ما به انحرافات و خطاها در ساختاررسانه امان می پردازیم – رسانه هایمان رامجبور می کنیم به شکلی سازنده،خودگردانیکارگری،دستمزد متعادل،ترکیب شغلیمتعادل و منطق غیر بازار را ‏)که فروشاستفاده کنندگان از رسانه به تبلیغات چی هارا رد می کند ‏(راه اندازی کنند​.‏و نهایتا،کمپین سومی که پیشنهاد می کنم‏،”خلق رسانه ای آلترناتیو”‏ است که هدف آنمبنی بر خلق رسانه جمعی آلترناتیو همراه باساختارهای داخلی بی طبقه نوین،به سرعتبه همان دلیل به یک الگو بدل می شود ومی توان به کمک آن به کمپین”‏ مطبوعاترا تحت فشار قرار دهید”‏ مشروعیت بخشید.‏من باور دارم که این ترکیب-”مطبوعات راتحت فشار قرار دهید”،”اصالح رسانه”،و‏“خلق رسانه ای آلترناتیو”‏ براساس بینشیضد تبعیض نژادی،ضد تبعیض جنسیتیو ضد تبعیض طبقاتی هدایت شده و درجستجوی ساختاری نهادی است که درهماهنگی با ارزشهای این ترکیب باشد ونه تنها راه درازی در پرداختن به مشکالترسانه معاصر بپیماید بلکه به عنوان یکالگو برای کمپین ها در ارتباط با بخشهایدیگر جامعه ایفای نقش کند.‏اگر جواب گرفتیم،باید بر اساس پیشنهاد عملکنیم.و اگر جواب نگرفتیم،به روش هایبهتری برای پرداختن به مشکالت رسانهنیاز داریم.اما مطمئنا این مشکالت در میانمهمترین مشکالتی است که در تالش برایتوسعه و رسیدن به یک جنبش توده ای وسیعو آگاهانه برای خلق یک دنیای نوین با آنهامواجهیم.‏مکث کوتاهی حول و حوش مفهوم حجاب،‏ پوشش و برهنگیصفحه 135صحبت یک بار بر سر پوشش است و راوییک بار بر سر حجاب،‏ این دو مقوله یکینیستند!‏ مفهوم پوشش انتزاع عامی است کهشامل همهء انسانها شده و همهء آنها را دربر میگیرد،‏ لذا میتوان در باب آن هم بطورعام فلسفه بافی کرد.‏ ولی حجاب پدیدهء یابهتر است گفته شود معضلی است که تحتلوای پوشش فقط بر نیمی از جامعه بر حسبتقسیم بندی جنسی یا ‏“جنسیتی”‏ مهر مالکیتخصوصی و روابط کاالئی دوران بردهداری-‏ فئودالی کوبیده و آنها را بر خالفادعای غلط انداز خصوصی اش در واقعصد صاحب می کند.‏ تا جائی که سر زنجیراسارت زن در چنین جامعه ای در دست نفععمومی همهء مردان جامعه قرار گرفته واین امکان را برای روابط و مناسبات حاکمفراهم میسازد که با جمع آوری این نیرویمردانه تولید شده آنها را در راستای منافعخود در جامعه سمت و سو داده و هدایتو سازماندهی کند.‏ کاری که تا کنون رژیمحاکم بر ایران نیز با موفقیت آنجام دادهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390است.‏ خلط این دو مقوله اجتماعی و هم وزنو همسنگ و همجنس کردن آنها به نظر منخطاست!‏تولید پوشش-‏ پوشاک با هدف تولید ارزشمصرف و محصول و معیار و مقیاس ارزشگذاری و بالطبع فرهنگ منطبق با آن فینفسه به مثابهء حفظ و نگهداری و حفاظتاندام و پیکر انسان در برابر سرما و گرماو عوامل دیگر جوی و طبیعی هم مانند تمامابعاد دیگر زندگی انسان چندین هزار سالپیش در پیچگاه روابط کاالئی مشروعیتخود را از دست داد و با شکل گیریمالکیت خصوصی،‏ مفهوم ‏“ارزش”‏ باتعریف دوبارهء خود با زانو زدن در بارگاهارزش مبادله یوغ بردگی آن را بر گردننهاد.‏ از آن زمان تاکنون مدتهاست که حفظو نگهداری و تیمار و پوشش بدن دیگرانگیزهء تولید پوشاک و پوشش نیست و باسپری شدن دوران شکوهمند اولیه انسانی،‏ارزش مصرف در همان گام اول مغلوبقدرت ارزش تازه بدوران رسیده شد و بافتح این شاهراه تمام نبض جامعه با آن تپیدهو قانون ارزش گذاری جدید در تار و پودمادی و معنوی جامعه نهادینه شد.‏وقتی از ‏“حجاب”‏ به مثابهء ‏“پوشش”‏ صحبتمیشود این شاخصی است که فقط مربوط بهنیمی از جامعهء انسانی یعنی جنس مونث یا‏“زن”‏ بوده و جنس مرد را فرای هر طبقهائی شامل نمیشود.‏ این انسان مرد نیست کهبه زیر خیبر و خیمهء مالکیت خصوصیبرده داری فرستاده میشود،‏ بلکهء فقط یکنیمه و یک جنس از این نوع موجود زنده!‏به همین خاطر نمیشود سمبلیک ریش بندهرا با حجاب مادرم مقایسه کنید و مقایسه همدر وجوه هم طراز صورت میگیرد و بی دردروازه نیست.‏ اینگونه میتوان میانگین نرخاستثمار و تورم و یا ساعت کار اجتماعیرا تعیین کرد و بدون زنانه و مردانه کردنمجلس این نرخهای اقتصادی خشک و بیچهره را محاسبه کنید که آن هم به نظرم


صفحه 136خطاست.‏ ولی نه در مقولهء حجاب،‏ نه دربحث سنگسار و صیغه و حرم سرای اسالمیو طالق و ازدواج و بی پناهی و وابستگیو فرودستی در خانه و خانواده و جامعه ونظام و قانون و دین و شریعت و صدها شکلدیگری که به شکل الیه بندی شده به تناسبفقط جامعهء زنان را در بر گرفته و در واقعخود وجوهی هستند که تمایز و تفاوت درختانار و کاج و سرو را برای ما روشن میکند.‏نه در مقوالتی که نیمهء دیگر جامعه فقطتماشگران پاسیو بی نفع و منفعت در اینرابطه و معادله نبوده و همهء آنان بنا بهجایگاه طبقاتی و سلسله مراتبی جامعه بهتناسب از آن نفع برده و از موهبت های یکجانبهء آن بهرهمند می شوند.‏حجاب فقط نقش سمبولیک ندارد و تصویرسازی صرف هم نیست که قصد دارد غیرمستقیم و فیثاغورتی خالصه چیزی را درکهکشان دیگری برای ما در روی کرهءزمین به تصویر بکشد.‏ مادی و عینی استملموس بوده و با تمام حواس قابل درکاست و بالطبع نزد نوع انسان جنبهء معنویو روحی پیدا میکند.‏ حجاب بطور عینی باربیشتری از مشقت های روزانهء کاری دخترشایسته جامعهء بورژوازی مدرن دارد.‏برای باور عینی و مادی بودن این زندانزنانه ریشمردان میتوانند انتزاعأ یک روزکامل را زیر چادر و چارقد زندگی کردهو در هوای ۴۰ درجهء بدنبال کسب وکارونان آوری باشند تا با صدها حصار ومحدودیت فلج کننده که زندگی را بر یک زندشوار میسازد،‏ بهتر آشنا شوند.‏ این مقایسهءاکونومیستی فقط گوشه ائی از بسیاری ازحساب و کتاب های سرانگشتی ملموسروزانه و ساده و بی اهمیت است که هردقیقه و هر ثانیه بخش بزرگی از زنان جهانبه اشکال مختلف با آن سر وکار و دارندو هنوز به عمق فاجعهء ستم جنسیتی قرونوسطائی که از زبان ‏“حجاب”‏ جاری میشود،‏نمی پردازد.‏ حجاب علت نیست ولی معلولبیکاره و یکسویه هم نیست،‏ همانطور کهخود رابطهء علی ما هم تک دانه و اتنزاعیمجله هفته شماره 24 خرداد 1390نیست و مثأل معلولی میتواند حاصل چندعلت باشد یا در دهها رابطهء علت و معلولیدیگر نقش علت را بازی کرده و به باز تولیداشکال مختلف دیگر ستم منجر شود.‏رژیم اسالمی ایران یورش خود را به تمامدستاوردهای انقالب یا ‏“قیام‎″۵۷‎ از فردایقدرت گیری با یورش به زنان آغاز کرد وجنگی را علیه جامعهء زن سازمان داد کهنوید آن را خیلی بیش از این داده بود و حجابعنصر-‏ عامل-‏ ابزار یا سالحی بود که بدونآن نه تنها نمیتوانست جامعهء زن ایران رابه اسارت بکشد بلکه کلیت این حکومت شبهفاشیستی نمیتوانست در این غالب و فرمشکل گرفته و پایدار)‏ نسبی(‏ بماند.‏ جنگیکه شکست یا پیروزی در آن برای جمهوریاسالمی نقش مرگ یا زندگی را بازی میکردو بدون عملی کردن آن حکومت جدید تعریفنمیشد.‏ حجاب در این بین یکی از ارکانی بودکه هویت و اقتدار حکومت جدید در کل برآن قرار گرفته و بدون آن این ساختمان بناشدنی نبود.‏ اینگونه تکلیف و جایگاه نیمیاز جامعه در ارتباط با دستگاه جدید قدرتتعریف شد و باز شاخص تعریف تجرید عامستم از زبان جمهوری اسالمی مانند ‏“هستههای اولیه”‏ خود در هزاران سال پیش بازن آغاز کرد،‏ زنانه شده و بعد به تناسبدر الیه های مختلف جامعه تا به امروز باضرایب مختلف انعکاس یافت.‏ رژیم تازه ازخرداد ۶۰ یورش اصلی و سازمان یافتهءخود را برای انداختن کل حجاب تاریکی وجهالت و ستمگری بر سر جامعهء ایران درراستای جلوگیری از رشدو بسط و توسعهءروشنگری آغاز کرد و تکلیف کل جامعهایران را یکسره کرد.‏ در صورتی که ایناتمام حجتی بود که از روز اول حکومت زنستیز اسالمی با زنان جامعه کرد و از همانروز اول در برابر این اجبار و ضرورتاجتناب ناپذیر قرار گرفت و باید در عملپاسخ داده که داد و تکلیف را یکسره میکردکه کرد.‏بنیاد دین و مذهب بر زن ستیزی نهاده شدهو مقولهء آزادی زن و رهائی زن در تضادآشتی ناپذیری با آن قرار گرفته است.‏ آزادیو رهائی زن نفی این موجودیتها و قید وبندهای هزاران ساله مادی و روحی استو دین و مذهب و خرافه انکار حتی حقوقاولیه و بدوی انسانی زنان.‏ حق و حقوقیکه آقای خدا دوجین دوجین برای مردها درنظر گرفته است.‏ ایده و ایدئولوژی وقتیحکومت و دولت و ابزار داشت دیگر فقطایده و ‏“سمبل”‏ نیست بلکه جنس اسالمی آنروسری و توسری است-‏ زور بازوست وتوهین-‏ سنگسار و اعدام و قتل ناموسیو خون بهای شتری-‏ محرومیت اجتماعیو شغلی و گرسنگی و بی پناهی و فحشااست و اعتیاد و خود کشی و خود سوزی-‏فوق استثمار وحشیانه و بربرانه در خانه وکارخانه و شهر و روستا….‏ در مقابل خیلمدعیان ناموس پرست از پدران و شوهرانو برادران-‏ قضات و والیت امر و ریشسفیدان و مردان اهل علم و قلم-‏ عمو و پسرعمو و پسر عمه ها و خالصه تمام پیش وپس های پسری و آقا زادگانشان بالطبع کهدر نهایت آقای خدا سمت سرلشکری آنها رادارد.‏کنترل و به بردگی کشیدن نیمی از جامعه درپرتوی حکومتهای ایدئولوژیکی عقب افتادهو ارتجاعی یعنی سلب نیمی از قدرت متحدو منسجم جامعه در همهء ابعاد خود.‏ اهمیتاین امر استراتژیکی را رژیم در جنگ بقاسریع فهمید و این تقسیم بندی و ایزوله سازیقانونی-‏ شرعی نیمی از کل انسانهای جامعهاز حتی حقوق اولیه انسانی و شهروندی ونهادینه کردن و نرمالیزه کردن ستم و بردهداری جنسی و جنسیتی در زندگی عادی مردمدر پناه قانون و شریعت و دین راه کردیبنیادی بود که کودتای عمومی و سراسریدر خرداد ۶۰ بر گردهء آن ایستاد.‏ آن زمانهم بسیاری مانند امروز تمایلی برای درگیرسازی خود با مسئلهء زنان و سازماندهیامری که بستر مادی آن از هر سوراخ وروزنه ای در جامعه بیرون زده و میزند-‏جاری است و رادیکال،‏ دیده نمیشد و کمترگوشی،‏ شنوای مسائل ‏“غیر پرولتری”‏ یا‏“غیر طبقاتی”‏ یا ‏“فراطبقاتی”‏ بود.‏ آخر قرار


بود آنزمان هم حق زن را پرولتر مرد بدهدو دستان پرتوان مردانهء او این حق را دردامن ضعیفه های سربراه قرار دهد.‏ همانپرولتری که در خانه که چه عرض کنم حتیدر کوچه و خیابان حق بورژوائی مردانهءخود را با قلدری از زن طلب میکند و قانون-‏شرع و قضا هم با خون زن نااهل نافرمانیاغی شدهء زناکار در میدان سنگسار مهرتائید به آن میزند.‏ آن زمان هم بسیاری ازسر و صدای این زن های گستاخ سر بهوای‏“باال شهری”‏ در خیابانهای ایران و تهران کهبا درک درست اوضاع و نقش استراتژیکیاین تضاد برای رژیم تازه بقدرت رسیدهخود را در برابر این یورش شبه فاشیستیحکومت سازمان داده و در ابعاد گسترده ایدر خیابانها دست به اعتراض و مقاومت زدهبودند،‏ دلی خوشی نداشته و به خواستهای‏“فمینیستی”‏ و غیر پرولتری و بورژوائیو لیبرالی و ‏“فرمالیستی و سمبلیکی”‏ آنهاریشخند میزدند.‏ هشدارهائی که نادیده گرفتنآنها پیامدهای سخت و ناگوار تاریخی را بهارمغان داشت و کمبودها و ضعفها و عقبافتادگی ما را تا حدود زیادی در این زمینهروشن ساخت و حقایقی را عیان کرد که گویاآسان و سریع به فراموشی سپرده میشوند.‏حتی اگر مسئلهء حجاب را تا حد یک سمبلتقلیل دهیم باز این سمبلی است که ابعاد مختلفیرا از ستم الیه بندی شده زنانه تصویر سازیمیکند که دامنهء آن در تمام سطوح مادی-‏روحی زندگی بخش بزرگی از زنان جهاندیده میشود.‏ این سمبلی نیست که فقط معضلزنان را در برخی از جوامع عقب افتادهءسرمایه داری وابستهء کشورهای پیراموندر ارتباط با مقولهء ‏“پوشش”‏ تا حدودیتداعی میکند،‏ خیر این مانیفست چندین هزارسالهء فرودستی اجتماعی زن بطور عامدر طول تمام ادوار جوامع طبقاتی استکه خود را در روابط و مناسبات بین انسانهاو روبنای فرهنگی و سیاسی برخاسته ازآن حتی بعضأ در خود کشورهای متروپلنیز بروز میدهد.‏ این سمبل بردگی حتی آنزنی است که در کشورهای امپریالیستی درویترین های کاالی سکس ‏“برهنه و عریان”‏در پناه دموکراسی بورژوائی جسم و روحشرا برده وار در جامعه مدنی مدرن برای بقایفالکت بار خود میفروشد.‏ نمود پر رنگیاز فرودستی هزاران ساله ائی که جامعهءسرمایهداری در بطن آن شکل گرفت و درنفی جهان کهنه بسیاری از کیفیت های دمساز و همسویش را از جهان کهنه با خود بهجهان نوین حمل کرد و بنیاد رشد و توسعهو تکاملش را بر آن استوار کرد.‏ در مقولهءنفی در نفی،‏ نفی گذشته نیست و نابود نشدهو اثبات نوین در واقع دگر ریسی مادی ومعنوی جهان کهنه است.‏ دهقان دیروزکارگر امروزی است و مالک فئودال دیروزفالن سرمایه دار امروز که با وجود تسخیرفضا هنوز مانند اجداد پدری خود در همان‏“هسته های اولیه”‏ ستمگری و خانوده هایمقدس پدر ساالر در شش هزار سال پیشرابطهء این دو جنس از نوع انسان را تنظیمو سازماندهی میکند.‏ سرمایه داری در اورپاو انگلیس در اوج عروج و شکوفائی خودآنزمان که روشنفکرانش در وصف لیبرالیسمانسان گرایش با شور و شوق بر سر هرکوی برزن اورپا سرود رهائی بشر سرمیدانند،‏ بر گردهء روز کار ۱۴ ساعتهءارزان و کم هزینهء زنان و کودکان بنا شد.‏همانگونه که بنای دموکراسی و شکوه آتن۲۵۰۰ سال پیش بر گردهء برده بنا نهادهشده بود.‏ مارکس روایت این فجایع و جنایترا در جلد یک سرمایه تا حدودی شرح وتوضیح داده است.تمام ادوار طبقاتی تاریخدارای مخارج مشترکی هستند که بنیاد تمامفرماسیونهای طبقاتی بر آنها نهاده شده است:‏مالکیت خصوصی – استثمار و غصب کارغیر-‏ ستم جنسیتی و فرودستی زنان نسبتبه مردان جامعه.‏ تفاوتهای هر دروه و عصردر واقع در نحوه و چگونکی برقراری اینرابطه های اجتماعی ستمگرانه و نا برابر درکیفت های طبقاتی متنوعی در تاریخ بوده کهبا یاری روبنای غنی شده ای که فقط انعکاسمکانیکی زیر ساخت روز خود نیست وبار گرانتری از وزن خود را در کوله بارتاریخی هر دوره و عصر حمل میکند،‏ نقشسازماندهی انسانها و نیروهای مولد تولید رادر روند زندگی و جامعه به عهده دارند.‏مقوالتی که هر باره با دگرریسی خود درظرف و غالب هر دوره و عصر جایگرفته و با زبان رایج روز آیه های کهنه رادوباره خوانی میکند.‏ همانطور که گفته شدستم جنسیتی نیز مانند مالکیت خصوصی واستثمار یکی از این همبود های مشترک ومقوالت اجتماعی است که از ثانیهء ‏“صفر”‏بخش مهم و تاثیر گذاری از محتوای جوامعطبقاتی را در روند تکامل اجتماعی تشکیلداده است.‏فاکت این است که قدمت تاریخی نا برابریو نقش فرودست زنان نسبت به مرداندر جامعهء بشری با تاریخ تولد مالکیتخصوصی در خوش باورانه ترین توصیفآن همزمان بوده و از دوران خانواده هایتک همسری تاکنون ما با این معضل بزرگبنیادی که رابطهء دو جنس از یک نوعو نه دو طبقه یا قشر اقتصادی را بازتابمیدهد،‏ سروکار داریم.‏ فاکت این است کهاستثمار و غصب کار غیر با تصاحب کارو ارزش اضافی زن در همین خانواده هایمقدس آغاز شد و بعد غالب برده وارانهءآن عمومیت طبقاتی یافت.‏ حجاب معرفشکل مالکیت خصوصی برده دارانه ایستکه فرامین آن را ‏“آقای”‏ خدا بیش از چهارسال پیش در دامنهء تور با مجازات و قتلعام نااهالن گستاخ شده از زبان موسیجاری کرد و ستم و خصلت فرودستی راکه مالکیت خصوصی در هزاره های اولعمر خود به رابطهء اجتماعی این دوجنس تحمیل کرده بود،‏ فرمولیزه کرد.‏ دربرخورد به این مسئله این جایگاه اجتماعیزنان در امر تولید نیست که در کانون اینتضاد و نابرابری نشسته است بلکه جنس او.‏فرودستی زن یعنی فرودستی مجردی کهجایگاه او را در برابر یک مرد فارغ ازتعلقات اقتصادی و طبقاتی تعریف میکند.‏به بیان دیگر تجرید ستمی که به تناسباتمختلف در رابطهء زن و مرد در هر طبقهو قشر و الیه اقتصادی و اجتماعی جامعهبروز کرده و اشکال خاص آن را به نمایشمیگذارد.‏ از خانواده های پرولتری و پرولتربورژوا شده در خانه تا انگل ترین طبقات والیه های سرمایه.‏ برای شناخت خاص باید باتکیه بر عام خاص شد و با وجود آگاهی ازمفهوم عام درخت بدنبال پاسخ این گشت کهچرا برخی از همین درختان میوه میدهند وبرخی خشک و بی بر سر بهوا میکشند.‏ آریفوتو سنتزه تجرید عامی است ولی باید اینتجرید عام در نهایت به توضیح این بپردازدکه چرا این درخت انار است و سیب و آندرخت چنار و کاج و سرو؟مبارزات بخش پیشروی هنرمندانی که بنابه موقعیت اجتماعی خود دست به اعتراضمیزنند و دسته دسته یا در مهاجرت بسربرده با در انفردی های اوین روزگار‏“بازیگری”‏ و موسیقی و شعر و هنرمندیخود میگذرانند حتمأ نباید کیفبت مبارزاتزنان آگاه و مبارز کمونیستی را داشته باشدکه عمری است با خون جگر به این سطحاز درک و شناخت رسیده و قادرند به عمقمسائل و معضالت اجتماعی از جمله ستمجنسیتی بروند.‏ نمیشود که با قرار دادن علیادر برابر گلشییفته و گلشیفته در برابر زنکمونیست که هر کدام نمایندهء الیه ای ازستم الیه بندی شده بر کل جامعهء ‏“زن”‏ راتبلور میدهد به نتیجهء درستی رسید و فقطبر اساس تفاوت خاص های منفرد با همیکی را از جمع ‏“زن”‏ بیرون انداخت.‏ درتجرید عام ستم جنسیتی بر زنان به مثابهءامری فراطبقاتی هم علیا حضور داشته همگلشیفته و هم هر زنی که بر مبنای اینتقسیم بندی مورد ستم قرار میگیرد.‏ تنها بربستر درک این عام مجرد میتوان به تجزیهو تحلیل واقعیت امر مشخصی برای کشفصفحه 137مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 138حقیقت مشخص آن پدیده پرداخت وگرنه دراه بازگشت از اعماق شناخت راه گم کرده ودر پیچ و خمها و تاریکی های این عمقها بهبیراهه میرویم.‏ خلط یا ‏“مقایسه”‏ نادرست ایندو درک از مبارزه مشترک که هر کدام ازجایگاه و پنجرهء خود به آن مینگرنند به نظرمن درست نیست و این شیوهء کشف حقیقتهم انعکاس محدود و یک جانبه را ارائهداده که این بار از این ور قضیه به بیراهمیرود و در محدودیت خاص منفردی خودرا زندان میکند.‏ما در این ارتباط با دیاکلتیک حجاب و بیحجابی یا بقول برخی از دوستان ‏“پوشش”‏ وبرهنگی سر و کار نداریم بلکه این مالکیتپدرانهء خصوصی شده و زن تاریخیاست که ابژکت شناخت را در این ارتباطتشکیل میدهد و میتواند در ارتباط و پیوند باتضادهای دیگر تصویر روشنتری را از اینمقوله اجتماعی ارائه بدهد.‏ حجاب،‏ پوششنیست بلکه زندان انفردی متحرکی است کهخدا و قانون و سنت و شرع برای زنان مقررکرده است.‏ اینها تمام ستمهای زوال دهندهائی هستند که به اشکال مختلف جامعهء زنانرا مورد تعرض قرار داده و مازاد بر ستمهمگانی بر آنها اعمال میشود.‏ این خودبخوداین بخش از جامعه را رادیکال تر-‏ پیگیرتر و مصمم تر برای گرفتن حق و حقوقخود میکند.‏ عریانی و برهنگی معادل فحشاو پورنوگرافی و تجارت سکس نیست ونمیشود با سرهم بندی مقوالتی که ربطی بههم ندارند نتیجه درستی گرفت.‏ آخر دوستانشرح تاریخ فاجعه بار و اسفناک تجارتسکس مشخصأ در جامعه بورژوازی وچه ربطی به حرکت زنانی مانند علیا دخترشجاع مصری و امثال گلشیفته در این برههدارد؟ آخر این کجا و آن کجا؟ اگر برهنگیو عریانی در کانون تشخیص فحشا و فسادقرار داشت و عمده نشان فاحشگی بود،‏ پسبا این حساب تمام زنان و مردانی که لبدریا با هدف تفریح و تیمار تن و روح خودبه وسیلهء برهنه گشتن تن به آب میزند همفاحشه هستند و هم اپورتونیست هائی کههدف اب تنی وسیلهء لخت شدن و به آبزدنشان را توجیه میکند!‏برخی دیگر از وحشت سوء استفاده هایتبلیغاتی رژیم از حرکت شوکی برخی اززنان مانند گلشیفته در شکست حصرهایسنتی و دینی و فرهنگی از در دیگری بههمان نتیجهء ناموس پرستان میرسند که بایدگفت درستی یا نادرستی-‏ حمایت یا عدمحمایت از یک حرکت نه بر مبنای ادعاهاو سوء استفاده های نیروهای ارتجاعیجامعه و حکومتهای سرکوبگر بلکه نفسخود حرکت و ابژکت شناخت بطور خاصمجله هفته شماره 24 خرداد 1390و مشخص صورت میگیرد.‏ این دوستانبدانند که جمهوری اسالمی برای سرکوبو اختناق و پرونده سازی و جعل واقعییتبه هیچ بهانه نیازی ندارد و ماهیت ارتجاعیو ضد بشری این حکومت حتی فرای حدنیاز ‏“محرک”‏ و انگیزهء برای این دم ودستگاه تولید میکند که دیگر بقول برخیاز فرهیختگان به این ‏“محرکها و بهانه ها”‏نیازی نداشته باشد.‏ نزد این جهان بینی وایدئولوژی همهء زنان فاحشه و روسپیهستند که بخش مسلمان آنان به برکت لطفهمیشگی آقای خدا به آدم مجازند این شغل رادر خانه شرعأ و قانونی همراه با بیگاری واعمال شاقه پیگیری و دنبال کنند.‏ به همینخاطر این عزیزان نگران سوء استفاده هایرژیم نباشند و با هدر دادن نیرو فکر خودرا بی جهت آشفته نسازند.‏ برای ریشمردیکه تا کنون حتی یک دقیقه هم در این زندانانفرادی زندگی نکرده درک این ضروت والویت کمی دشوار بوده بخصوص اگر بیشاز ۶ هزار سال توجیه روشنگرانهء فلسفینیز دست پدرانهء خود را مدامأ به ریشآقایان بکشد.‏از طرفی آیا کم دیده ایم که چگونه امر ساده وپیش پا آفتادهء فرمالیستی و سمبلیکی میتوانندموج عظیمی از نیروهای مادی جامعه رابه حرکت درآورده و حتی گاه با سزارینتاریخ اجتماعی مسائلی در دستور کار جهانقرار دهد که در مخیلهء هیچ فیلسوفی حتیآنانکه به درک عالیتری از دیالکتیک جبر وتصادف رسیده اند،‏ نمیگنجید؟ بوعزیزی همخودسوزی کرد و در محدودهء فرم و نمودو سمبلها اعتراض خود را بروز داد.‏ در فرمو نمود آغاز شده و به محتوا و ماهیت ختممیشود.‏ انقالب ما هم در گام اول خود درروبناست و با کسب نهادهای و نمود ها وفرمهای قدرتی و سیاسی در عالم واقعییاتقابل اجراست تا بتواند با یک انقالب اجتماعیهمه جانبه اقدام به تغییر بنیادی جامعه کند.‏انتصابات سال ۸۸ هم سنت فرمالیستی بودکه نمودی از جنگ قدرت گرگان را بهنمایش میگذاشت.‏ روندی که بعد از آن درجامعه رقم خورد به نظر من حتی تغییراتیدر محتوا و تار و پود جامعه بود و حداقلخاستگاه مردم ما را چند قدم بزرگ دیگر درتاریخ به پیش برد.‏ نمیشود پشت سنگر محتواو ماهیت و گذار تدریجی و ‏“مسالمت آمیز”‏به انتظار روز موعود که جوجه خودبخودبا شکست پوسته سر از تخم درآورده و بهنفی گذشته میپردازد،‏ نشست!‏ هزاران تخممرغند که هرگز جوجه نشده و ظرفیت هاو پتاسیل های بالقوهء آنها گندیده و فعلیتنیافت.‏ انقالب سیاسی هم یعنی شکست پوستهو فرم برای رها سازی نیروی های مولدهتولیدی جامعه از قید و بندها و پوسته هائیکه مانند دیواره و میله های زندان محتوایجامعه را حبس و محصور ساخته و از رشدو گسترش انها جلوگیری میکنند.‏شکستن برخی از این دیوارها و تق و لقکردن ذهنی و مادی آنها بنا به شرایطی حتیقبل از کسب قدرت و دولت در این گذار پرتالطم از جامعهء سرمایه داری در پرتویبحرانها و افت و خیزهای اجتماعی و سیاسیو اقتصادی میسر و امکان پذیر شده و خوداین نظام مملو از تضادهای حل نشدنی بهباز تولید مستمر این شرایط می پردازد.‏ منمنکر نقش ‏“زخم قلم”‏ یا ‏“سالح نقد”‏ نیستمولی معتقد هستم که با این وجود نمیتواندجایگزین ‏”نقد سالح ” بشود.‏ این روزها درعالم واقعیت برای رژیم،‏ مهلک تر از ‏“سالحنقد”‏ هیچ چیزی نیست و این تنها زبانی استکه این دشمن قدار در نهایت می فهمد.‏ بیشاز سه دهه عمدتأ زخم قلم زده شد و همچنانزده شده و البته که در آینده نیز زده خواهدشد.‏ این کار همیشگی ماست و نه مستمسکیبرای شانه خالی کردن از به مصاف کشیدنآگاهانه و هدفمند تاریخ.‏ شرایط برای تغییرمهیا شده و ما در گذار تاریخ در مقطع وگرهگاه پرتالطم مناسب ولی خطرناکیایستاده ایم.‏ سوژه ها – ارزشها-‏ سمبلها وحتی مفاهیم و واژه ها همه و همه به تناسبو تحت تاثیر شدت و گستردگی بحرانهایاقتصادی و سیاسی و اجتماعی نیز مانندمعادلهای صوری و میزان و مقیاس هایمفهوم دهندهء این مقوالت در جامعه کله پاشده و با همان زبانی سخن نمیگویند که درپایداری نسبی جامعه معموأل رایج است.‏استانداردها و روابط و مناسبات حاکم جامعهو پیوستهای روبنائی فرهنگی-‏ سنتی-‏ سیاسیو اجتماعی به زیر سوال رفته و به ضد خودتبدیل میشوند.‏ درک این مسئله بسیار اهمیتدارد و این نیز باید در بازتابهای ما نیز درنظر گرفته شود وگرنه واقعی و حقیقی نیستو واقعیت عینی زمانهء خویش را در اینبرهه ها بازتاب نمیدهد.‏به عقیدء من حرکت این زنان و دخترانشجاع نیز در این چارچوب قابل ارزیابیاست و بر این بستر به تعریف واقعی وحقیقی خود میپردازد،‏ نه کلیشه سازی هائیکه خود تحت تاثیر معیارهای ارزش گذاریطبقات حاکم ترسیم شده و با زبان سرخ ولیبا همان منطق به استدالل می پردازد و بهلطف فلسفه و فیلسوف از هر گردی گردوو از هر برهنگی فحشا و فحشاگری نتیجهگرفته میشود.‏دی ۱۳۹۰


ایران‏»حتریم هوشمندانه«:‏ هم استراتژی،‏ هم تاکتیک‏*پاره ای از کاالهای ممنوع که صدام ممکنبود از آن ها بمب بسازد این ها بودند:‏ برنج،‏کتاب،نوار زخم بندی..‏ تحریم هوشمندانهسوسن آرامگوش به زنگ باشید به زودی ‏,دمکراسی,‏را در بسته بندی آماده با مارک دفتر امورخاور نزدیک وزارت خارجه آمریکا بهصفحه 139یک حقه بازی تاکتیکی بود که نطفه تبعیضوجنگ قومی در آن بسته شد و با این کهسهم نفت بیشتری به کردها داد و عرب هارا مورد ‏,تنبیه دسته جمعی,‏ قرار داد،‏ امادر حق همه جنایت کرد:‏ کرد و عرب،‏ شیعهو سنی….‏‏*ژنرال های آمریکایی بعد از ریختن نزدیکصدهزار تن بمب روی عراق در عرض ۶هفته به واشینگتن پست گفتند دقیقا زیربنایمدنی را هدف گرفتیم،میخواستیم تحریمهارا تکمیل کنیم.‏ هدف ما ویران کردن همهتاسیسات ارزشمند بود به نحوی که بغدادبدون کمک خارجی دیگر قادر به تعمیر آنها نباشد.کدام نیروی محلی از این نوع فجایعطرفی می برد به جز امثال مفسر االهرامکه پیشنهاد جایگزینی ۶+۲ مجهز به برنامههسته ای مصر رابه جای ایران نابود شدهبه آمریکا میدهد و آقای امیر طاهری کهکفتارها را به میهمانی عزای ایران دعوتمی کند.‏/http://www.roshangari.netمجله هفته شماره 24 خرداد 1390روشنگری.‏ این روزها مقامات جمهوریاسالمی و دولت آمریکا،‏ در تملق گویی ازمردم ایران گوی سبقت را از هم ربوده اند.‏در کشورهای غربی مثلی است که می گویدقهوه ای که در کلیسا به شما میدهند برای ایناست که بتوانید دستورات خدا را هضم کنید.‏اما دستوری که این خدایان ارتجاع در برابر‏,ملت بزرگ،‏ شجاع،‏ بیدار،‏ مقاوم و مصممو مومن ایران,‏ گذاشته اند،‏ چنان فاجعه بار وزهر آگین است که با هیچ تمهیدی نمی توانآن را برای ‏,ملت کهن،‏ آزادی خواه و دارایسابقه تاریخی درخشان,‏ قابل هضم کرد.‏نسخه ای که آن ها فعال برای مردم ایرانپیچیده اند تحریم اقتصادی است که در طرحآمریکا از مداخله نظامی و پاره پاره کردنایران جدا نیست.]‏‎۱‎‏[دو طرف با منتهایریاکاری تالش می کنند عواقب تحریماقتصادی و جنگ رااز مردم ایران پنهانکنند.‏ یکی وعده میدهد امپراتوری بزرگکورش را به کیک زرد مجهز کرده و حاالمی رود که استوانه های زنجیره ای غنیسازی را بر غنایم داریوش بیفزاید و برایعواقب این کار یعنی تحریم و جنگ همتدارک دیده است.‏ دیگری وعده میدهد کهریاست خانم الیزابت چنی به شما تحویلخواهیم داد.‏ از تحریم اقتصادی و جنگ هماندیشناک نباشید که فقط رژیم را زیر ضربقرار میدهد و نه شما را.‏در پشت این هیاهوی فریبکارانه،‏ جمهوریاسالمی به ‏,نقش بازدارنده,‏ سیاست مخاصمهجویی خود امید بسته و دولت آمریکا به فکرتبدیل شکست عراق به پیروزی یا الاقلخنثی کردن عواقب این شکست است.‏ هردوطرف به این امید هستند که اگر در بازیفاجعه بارشان پیروز شوند،‏ به بزرگ ترینغنیمت دوران،‏ یعنی سروری دایم بر ایراندست یافته اند و با این انگیزه چنان نیرویتخریبی مهیبی را به راه انداخته اند که اگرعوامل دیگر مانع نشود،‏ فاجعه ای به بارخواهد آمد که ممکن است حتی برپا کنندگاناصلی مهلکه و خود آمریکا هم نتوانند دامنخود را از شعله های آن مصون نگه دارند.‏صدام حسین وقتی که سودای تسخیر کویترا در سرکرد،‏ به مردم عراق وعده میدادکه دالرهای بادآورده ی نفتی شیخ هایخوشبخت را در توبره کرده و با آن ها


صفحه 140امپراتوری پر افتخار بابل را روی ویرانیهای باقی مانده از هشت سال جنگ با ایرانبسازد.‏ دیکتاتور ابله امیدش به چراغ سبزآمریکا بود که یک بار هم مرد بی عقلرا روانه نفت های جنوب ایران کرده بود.‏آمریکا وقتی که سودای تسخیر عراق را درسر کرد،‏ دست رد به سینه همه یاران قدیمیزد تا تمام عراق را با نقشه جغرافیا و نفت ودولتش یک جا و تنها تصاحب کند.‏ امیدش بهنفرت مردم عراق از دیکتاتور بود و انتظارداشت ‏,دمکرات,‏ های بسته بندی شده اش بااسکورت سربازان اشغالگر در میان هلهلهشادی مردم فاصله فرودگاه تا کاخ سبز صدامرا از روی فرش قرمز بپیمایند.‏چیزی که هیچ جنگ ساالری نمی خواهددر مقابل دیگران اعتراف کند این است کهشروط جنگ را طبیعت جنگ تعیین می کندو نه جنگ ساالر.‏ به همین جهت است کهجنگ سبعانه ترین خصلت های دولت ها وانسان راپیش می کشد.‏ به همین جهت استکه بمب ها و بولدوزرهای آمریکایی اسکلتمرده های ۸۰۰۰ ساله مزوپتامیا رااز اعماقخاک بیرون کشیدند و به خون تازه و تکههای له شده ی گوشت مردم بی دفاع بغدادو حله و سامره آراستند و بعد کلنل نیرویدریایی آمریکا گفت ‏,دلم می خواست پوزشبخواهم،‏ اما…,]‏‎۲‎‏[‏ به این جهت است کهجنگ دختر شنگول و بی گناه آمریکایی رادوش به دوش اسدهللا الجوردی قرار میدهدتاکنار انبوه تلمبار شده ی قربانیان شکنجه باعالمت پیروزی عکس یادگاری بگیرد.‏این طبیعت جنگ است که جنگ ساالر راوادار می کند هر نیروی مقاومت پیش بینیشده و پیش بینی نشده و هر مانع پیروزیرا باخشونت و سبعانه بکوبد،‏ قربانی بدهدوهرچه بیشتر،‏ هرچه بیشتر قربانی بگیرد.‏واین طبیعت سیاست جنگی و مخاصمهبرانگیز آمریکا و جمهوری اسالمی استکه اکنون ‏,ساتور بی صدای قتل عام,‏ یعنیتحریم اقتصادی را بر سر مردم ایرانآویزان کرده است.‏اما اگر عواقب رویارویی فاجعه بار آمریکاو رژیم برای برپاکنندگان آن هنوز روشننیست،‏ نتایج شوم آن برای مردم زیر آفتابروشن قرار دارد و هرکس که نخواهد چشمخود یا چشم مردم را بر آن ببندد،‏ بوضوحمی تواند آن را ببیند.‏بعد از جنگ عراق،‏ گوشه پرده ها درمورد عواقب جنگ برای مردم اندکی باالرفته است.‏ کافی است به یاد بیاوریم کهمنابع آمریکایی خبر دادند ارتش آمریکا۱٫۵۰۰٫۰۰۰٫۰۰۰ گلوله برای مصرفمجله هفته شماره 24 خرداد 1390سال ۲۰۰۵ خریداری کرد.‏ یعنی ۵۸ گلوله!‏برای هر فرد عراقی اعم از کودک یا بزرگسال.]‏‎۳‎‏[‏اما عواقب تحریم اقتصادی چیست؟ و اساسا‏,تحریم هوشمندانه,‏ که برنامه آن برای ایراندر حال تنظیم و اجراست به چه معناست؟ دراین مورد هنوز حقایق،‏ پشت پرده ضخیمیاز سکوت و ریاکاری مخفی مانده است.‏در این مقاله تاکتیک ‏,تحریم هوشمندانه,‏ راکه در عراق به اجرا در آمد مورد بررسیقرار میدهیم.‏ با این تاکید که آنچه در اینمقاله آمده تنها نگاهی گذرا به فاجعه ایاست که قبل از نشستن آن یک میلیارد ونیم سرب داغ در پیکر ملت عراق و فرودآمدن بمب ها و راکت ها،‏ جامعه عراقرا به معنای واقعی کلمه لت و پارکرد.درحقیقت زخمی که امروز سرباز کرده و بهصورت جنگ فرقه ای تمام عیار،‏ سراسرعراق را از خون عراقی که به دست عراقیریخته میشود پوشانیده،‏ نه در مارس ۲۰۰۳و باحمله نظامی،‏ بلکه در ۶ اوت ۱۹۹۰با تصویب اولین قطعنامه تحریم اقتصادیعراق بر پیکراین ملت نشست.‏تحریم هوشمندانه عراق:‏ آغازی هدفمندبرای یک برنامه بدفرجام:‏چنین القاء می کنند که تحریم هوشمندانه،‏نوعی از تحریم است که فقط به رژیم صدمهمی زند،‏ نه مردم.‏ این درست نیست.‏ تحریمهای محدود وجود دارد که تازه آن ها هماگر فقط محدود به تجهیزات نظامی نباشند،‏در هر حوزه دیگری که اعمال شوند،‏ بازهمعواقب آن ها دامن مردم را می گیرد.‏امامساله این است که ‏,تحریم هوشمندانه,‏یک اصطالح ویژه و یک تاکتیک ویژه دراستراتژی آمریکایی است.‏ این حقیقت داردکه اروپا یی ها،‏ روسیه،‏ چین و بسیاری ازکشورهای دیگر جهان با روشی از تحریمکه مورد نظر آمریکاست،‏ موافق نبودند ونیستند،‏ اما واقعیت این است که در نظامجهانی،‏ در نهادهای مدیریت آن و در سیستماقتصاد جهانی آمریکا دست باال را دارد وازابزار مهمی برای غلبه بر موانع وتحمیلشرایط و پیشبرد سیاست خود برخورداراست.‏ در مورد عراق هم اختالفات زیاد،‏و دامنه مخالفت ها بسیار گسترده تر ازمورد ایران بود.‏ تمام نیمه دوم دهه ۹۰ درکشورهای اروپا از جمله سوئیس،‏ سوئد،‏آلمان کنفرانس هایی با حمایت دولت ها درسطح باال تشکیل شد وبرنامه ریزان دولتیو متخصصان از آکادمی های معتبر درآن ها شرکت کردند و طرح های گوناگونبرای تحریم های ‏,هدفمند,‏ شامل ممنوعیتمسافرتی رهبران،‏ بستن حساب های آنانو محدود کردن اعتبارات مالی معین همراهبا فشارهای دیپلوماتیک ارائه شد که برخیمورد موافقت جمعی قرار گرفت و حتیوارد قطع نامه های شورای امنیت نیز شد،‏اما همان طرح ها هم بعد از تصویب بهتاکتیک ‏,تحریم هوشمندانه,‏ تبدیل شد و درمورد عراق به اجرا در آمد.‏‏,تحریم هوشمندانه,‏ smart[sanctions‏[،مثل ‏,بمب هوشمندانه,‏intelligent و Smart bombs[intelli[ یا , خلقت هوشمندانه,‏ ]wapengent‏[از design جمله اصطالحات ویژهنومحافظه کاری است که حاال یک فرهنگلغات خلق کرده است.‏ در این ‏,فرهنگجادوگر,،‏ ارزش های مثبت و اصطالحاتمبین آن ها،‏ وقتی به فرزندخواندگی نومحافظه کاران در می آیند،‏ ناگهان بهعفریتی تبدیل می شوند که نقاب فرشته برچهره دارند.‏‏,بمب های هوشمند,‏ قرار بود آدرس دقیقبگیرند و بدون یک میلی متر انحراف فقطهدف نظامی را بزنند.‏ اما دیدیم با دقتمیلیمتری و آگاهانه بیمارستان ها و تصفیهخانه ها را هدف گرفتند و یا ناآگاهانه و بهخاطر کاهش خطرجانی برای خلبانان،‏ یاجلوگیری از سقوط هواپیمای بدون خلبان یابه خاطر اشتباه جاسوسانی که گرا میدادندسرانجام سر از مجالس عزا و عروسیشهروندان غیرنظامی درآوردند و حاال چنانرود خونی در عراق جاری ساخته اند کهفرات را در سایه قرار داده است.‏ ‏,خلقتهوشمند,‏ که حاال در آموزشگاه های آمریکاتدریس می شود،‏ ادعاداشت می خواهد علمرا از قید اجبار و القاء و تک صدایی آزادکند،‏ اما در عمل با مخ جنتی و مصباح یزدیبه جنگ تئوری تکامل داروین رفت.‏ تعدادیدیگر از اصطالحات این فرهنگ لغات را همهمه شنیده ایم:‏ رهایی یعنی اشغال،‏ دمکراسییعنی بازگشت به جنگ های خونین قبیله ایدوران آقا محمد خان قاجار و سازش ها یمبتنی بر ائتالف های طایفه ای و تروریستپروری و باج بگیری و دالر و…‏آنچه ‏,تحریم هوشمندانه,‏ خوانده میشود،‏ بهمثابه ‏,حقه,‏ تاکتیکی ۵-۶ سال بعد از تحریمگسترده عراق وضع شد و هدف آن ظاهراتخفیف آالم مردم عراق بود،‏ اما در عملبه ادامه تحریم ها انجامید و بعالوه ابزارنیرومندی به دست آمریکا داد تا به شرحیکه در زیر خواهد آمد مبنای ‏,عراق نوین,‏یعنی عراق پاره پاره خونین آلود را بوجودآورد که در چشم انداز نزدیک غیر قابلترمیم و غیر قابل آزاد شدن می نماید.‏


صفحه 141ایده آمریکاییتحریم جامع:‏ برنامه تحریم جامع عراق چهارروز بعد از حمله صدام به کویت و طبق قطعنامه ۶۶۱ در ۶ اوت ۱۹۹۰ تصویب شدهبود.‏پایه قانونی آن فصل هفت منشور سازمانملل بود که هدف تحریم را ‏,وادار کردن رژیمصدام به رفتارهای معقول و بازگرداندن اوبه جامعه بین المللی,‏ و تامین امنیت جهانیاعالم می کرد.‏این البته از افسانه پردازی های معمولشورای امنیت بود و چنانکه میدانیم آمریکانه فقط مانع هرنوع ‏,رفتار معقول,‏ دولتصدام شد،‏ بلکه ۱۳ سال تمام از پرداختحق عضویت عراق به اوپک و سازمان مللجلوگیری کرد و در مورد سالح های کشتارجمعی و بقیه مسایل نیز با سازمان های بینالمللی و ماموران آژانس اتمی سازمان مللو دولت ها و سرانجام با خود شورای امنیتسازمان ملل در افتاد و خود بطور غیرقانونیاقدام به حمله نظامی به عراق نمود.‏هدف غیرقانونی و ضمنی تحریم توسطآمریکا ‏,تغییر رژیم,‏ اعالم شد و چنینتبلیغ کردند که هدف ‏,وادار کردن نیروهایدمکرات به خیزش علیه صدام و سرنگونکردن او و استقرار دموکراسی در عراق,‏است.‏ اما در همان نخستین سال تحریم جامعوقتی کردها در شمال و شیعه ها در جنوبهمزمان علیه صدام به شورش برخاستند،‏آمریکا عمال راه سرکوب خونین شورش وعملیات انتقام گیرانه بعدی صدام بویژه علیهشیعه ها را گشود.‏ این مساله را به سیاستویژه بوش پدر نسبت داده اند.‏ اما واقعیت ایننبود.‏ آمریکا خواهان هرنوع سرنگونی رژیمصدام نبود.‏ آن زمان نه تنها در میان شیعهها،‏ جمهوری اسالمی به خاطر عواقب جنگ۸ ساله از آمریکا پیش بود،‏ بلکه احزابکرد هم هنوز تحت قیمومت کامل آمریکا درنیامده بودند و سرنگونی صدام میدان فراخیبرای سازماندهی از پائین می گشود.‏ آمریکادوام حکومت صدام را بر گسترش جنبشاز پائین ترجیح داده بود.‏ آمریکا در دوره۱۳ ساله تحریم و ‏,جنگ خاموش,‏ شرایط رابرای سرنگونی به شیوه مطلوب خود آمادهکرد،‏ یا الاقل چنین تصور می کرد.‏به هرحال منظور از بازگشت به رفتارهایبین المللی را خروج صدام از کویت اعالمکردند.‏ بعد هدف تبدیل شد به از بین بردناین بخش یا آن بخش از قوای نظامی،‏مثال موشک هایی که سرداران صدام مثلسرداران خامنه ای به رخ می کشیدند.‏ بعدمجله هفته شماره 24 خرداد 1390تبدیل شد به از بین بردن سالح های کشتارجمعی و این یا آن درخواست نامفهوم وقابل هرگونه تعبیرو تفسیر از قبیل:‏ تحریمهنگامی برداشته خواهد شد که صدام ‏,ازهمه نظرو بطورکامل,!‏ همکاری کند.‏همکاری به کمال و از همه نظر البته دیگربحث فنی یا حتی سیاسی نبود تا بتوان آن راتحت نظارت آژانس یا سازمان ملل قرار دادو می توانست بحث فلسفی یا روانشناسانه همباشد.‏ اهرم اجرایی برای اعمال این تصویبنامه ها،‏ همیشه و تا به آخر تنگ کردن حلقهبه گردن مردم باقی ماند.‏عواقب ‏,تحریم جامع,‏ چنان بود که درسندی تحت عنوان ‏,آینده تحریم,‏ که توسطکمیته ویژه مجلس عوام انگلستان تهیه شدنویسندگان نتیجه گیری کردند:‏ , مشکل بتوانتصور کرد دیگر در آینده سازمان ملل تحریمهای جامع را در مورد کشوری تصویب کند.‏در جهان به هم پیوسته چنین تحریم هاییخیلی درد آوراست.‏ هرقدر استثنا و مالحظهدر نظر گرفته شود،‏ واقعیت این است کهتحریم جامع قدرت را در دست نخبگان حاکممتمرکز می کند.‏ سازمان ملل اعتبارش را ازدست خواهد داد اگر از یک طرف خود رامدافع حقوق فقیران بخواند و از طرف دیگرفقیران را،‏ حتی بطور غیر مستقیم،‏ فقیرترکندو ]۴[آغاز تحریم هوشمندانه:‏ در اثر فشارهاو اعتراضات و بویژه به خاطر اختالفمنافع قدرت ها و دولت های همسایه عراقمخصوصا ترکیه و اردن که از تحریم هامتضرر میشدند،‏ سرانجام قدرت های بزرگبا ‏,تحریم های هدفمند,‏ موافقت کردند کهظاهرا هدف آن رهبران و نه مردم بود و دراین رابطه شورای امنیت طرح نفت برایغذا را به عنوان چاره موقت در ۱۲ آوریل۱۹۹۵ تصویب کرد که صدام بعد از یکسالمخالفت سرانجام با آن موافقت نمود وطرحدر ۶ ماه مه ۱۹۹۶ به اجرا گذاشته شد.‏علت مخالفت صدام را در تعقیب ماجرا میتوان دریافت.‏ این مصوبه هنوز ترکیبی بوداز سیاست آمریکا برای تداوم تحریم جامع وتالش های بین المللی علیه تحریم ها برایکاستن از آالم مردم.‏باالخره از تمامی مباحثات و جدال ها برسر تحریم،‏ طرح ‏,تحریم هوشمندانه,‏ در۱۲ نوامبر ۱۹۹۷ طبق قطع نامه ۱۱۳۷سازمان ملل تصویب و بعد از تغییراتی بهوسیله قطع نامه های ۱۳۸۲ و ۱۴۰۹ بهقانون تبدیل شد.‏ براساس سندی که بیش از۱۰ سازمان غیر دولتی با همکاری سازماننجات کودک انگلیس در اوت ۲۰۰۲ تهیهکردند،‏ سرانجام این ایده آمریکایی تحریمبود که تحت عنوان ‏,تحریم هوشمندانه,‏ درشورای امنیت رسمیت یافت.‏این سند که در این مقاله تحت عنوان,گزارشتحریم عراق,‏ مکرر به آن مراجعه خواهدشد]نشانی فصل ها جداگانه داده شده استکه مراجعه به آنها آسان باشد[،‏ با منابع ومنضماتش،‏ گزارش جامعی از تاریخچهتحریم عراق و تمام قطعنامه ها و مواضعو اختالفات دولت های بزرگ در سازمانملل و شواهد مربوط به نتایج عملی تحریمبه دست میدهد.‏ در نگاه به این اسناد نخستیننکته ای که چشم خواننده ایرانی را به خودمعطوف می کند،‏ شباهت غریب روندتصویب برنامه و اختالفات بین دولت ها باآنچه است که اکنون در مورد پرونده هستهای رژیم جریان دارد.‏ گویا سناریوی قبلیمطابق شرایط جدید از نو نوشته شده و دردست اجراست.]‏‎۵‎‏[‏کالین پاول وزیر خارجه وقت آمریکا،‏ ۴سال بعددر اوایل سال ۲۰۰۱ در یک اجالسکنگره در مورد هدف بالفصل و تاکتیکی‏,تحریم هوشمندانه,‏ و برنامه ‏,نفت برای غذا,‏چنین اعتراف کرد:‏, بنابراین [ تحریم هوشمندانه[‏ اقدامی برایتخفیف تحریم نبود.‏ تالشی بود برای نجاتسیاست تحریم که در حال منسوخ شدن بود.‏ما کشف کردیم در هواپیمایی هستیم که روبه سقوط می رود،‏ و کاری که کردیم وکاری که داریم می کنیم این است که آن رااز سقوط نجات داده و در ارتفاعی قرار دهیمکه بتواند خود را حفظ کرده و ائتالف رادوباره به گردآن بازگرداند.,‏ ]۶[تحریم جامع در حال فروپاشی بود.‏ حتینماینده کانادا در سازمان ملل زبان به شکوهگشوده بود که سیاست جامعه جهانی به اینمعنا نیست که منافع بزرگ ترین قدرت جهانبه سیاست ما تبدیل شود.‏ تحریم از همه سوشکسته می شد و همه به بازار قاچاق صدامهجوم آورده بودند تا مفت نفت بخرند وگران و بنجل کاال بفروشند.‏ تا این جا تحریمهوشمند یک تاکتیک بود برای جلب توافق‏,جامعه جهانی , و ادامه تحریمی که کمیتهبرگزیده انگلیس گفته بود دیگر در جهاناعمال نخواهد شد.‏ استراتژی چنانکه بعدخواهیم دید از طریق تحمیل سیاست آمریکابر جامعه جهانی و کنترل آمریکا بر برنامهتحریم به اجرا در آمد.‏هر ۱۵ کشور زیر قطعنامه جدید را امضاکرده بودند.‏ هرچند بعد کشورهای کوچکدر کریدورها ناله کردند که ۵ قدرت اصلیساخت و پاخت کرده اند و قطع نامه،‏ میل


صفحه 142قلبی آن ها را بازتاب نمی دهد.‏ به هر حالرای این کشورها را همیشه میتوان از طریقرشوه یا ارعاب یا اجبار و یا مالحظه بهدست آورد.‏ اما در مورد صحت ادعاهای اینکشورها اندکی پائین تر خواهیم دید چگونهسهم آن ها در همان دوره تحریم از سهم غذاو داروی عراقی که در خون و گرسنگیدست و پا می زد،‏ پرداخته شد.‏مکانیسم اعمال تحریم خود درس هایبزرگی برای درک شرایط جهانی و عواقبسیاستی که جمهوری اسالمی در پیش گرفتهدارد.‏ اما فعال به موادی از برنامه ‏,تحریمهوشمندانه,‏ بپردازیم که نتایج استراتژیکداشت و تصویر روشنی از ترکیب سه تایی:‏تغییر رژیم،‏ مداخله نظامی و تحریم،‏ که هرسه در متن ‏,برنامه ایران,‏ هم در دستوردولتآمریکاست،‏ به دست میدهد.‏تحریم هوشمندانه:‏ تنگ کردن ریسمان بهگردن مردمدر ‏,گزارش تحریم عراق,‏ آمده است:‏ ‏,تحریمهوشمندانه،‏ دارای چهار ستون پایه است کهاز طریق آن ها ویرانی زیر ساخت اقتصادیعراق ادامه یافته است.,‏ این چهار ستونعبارت بودند از:‏یک،‏ هدف قرار دادن مردم و نه حکومت.‏دو،‏ خارج کردن کنترل نفت از دست دولتعراق.‏ سه،‏ کنترل واردات عراق و ممانعتاز ورود کاالهای کلیدی برای ساختارهایزیربنایی کشور.‏ چهار،‏ جلوگیری از سرمایهگذاری خارجی در کشور و انجماد داراییهای خارجی آن.‏]۷[از این چهار پایه سه تای آن ها توسط خودطرح ‏,تحریم هوشمندانه,،‏ که با تایید شورایامنیت وجهه قانونی پیدا می کرد،‏ قابلاجرا بود و یکی،‏ یعنی دومی به اجرای دوطرح دیگر نیازمند بودند که هردو از نظرمقررات بین المللی غیرقانونی بودند،‏ ولیآمریکا و انگلیس آن را به اجرا گذاشتند:‏یکی طرح ‏,تغییر رژیم,،‏ دومی بمباران هابه کمک طرح ‏,منطقه پرواز ممنوع,”‏nofly‏”.در zone این دومی علیرغم غیرقانونی بودن دیگر قدرت های ناتو نیزشرکت کردند.‏چنانکه می دانیم بخش هایی ازهر دو طرحغیر قانونی،‏ اکنون از طریق سازمان دادننیروهای تحت الحمایه بویژه در مناطقمرزی و کشمکش های ایجاد شده توسط آنها و نیز در سطح عمومی و تحت عنواناتحادها یا جبهه های ملی یا دمکراتیک،‏ درمجله هفته شماره 24 خرداد 1390مورد ایران در دستور است و میلیون هادالر برای ایجاد تلویزیون ها و رادیو ها وسایت های وابسته توسط گروه های تحتالحمایه اختصاص داده شده است.‏ اما فعالبه پایه اول یعنی هدف قرار دادن مردم بهجای رژیم بپردازیم که محکی است برایارزیابی ادعاهای کنونی که هدف تحریمرژیم جمهوری اسالمی است نه مردم ایران.‏براساس طرح تصویب شده در سازمان ملل،‏برای هر عراقی در سال ۱۱۳ دالر درنظر گرفته بودند.]‏ در اسناد مختلف،‏ ارقاماندکی تفاوت می کند که به علت باال رفتنبهای نفت در بازارهای جهانی در طول سالهای تحریم است و البته با باالرفتن بهایکاالها جبران میشد[‏ فون اسپانک که بعد ازاعتراض و استعفای دنیس هالیدی به جایاو به عنوان مسئول کمک رسانی سازمانملل منصوب شد:‏ ‏,پس از ورود به عراقو مشاهده آن چه که دید شوکه شد,.‏ او درگزارش به مسئوالنش در حالی که به شدتآشفته بود گفت:‏ ‏,از شما سوال می کنم؟نفری ۵۰ سنت برای هرشخص در روز؟ واین رقمی است برای همه چیز،‏ از برق تافاضالب…‏ بدیهی است که این مطلقا،‏ مطلقاناکافی است.,‏ روشن است که این حتی رژیممرگ تدریجی هم نبود.‏ تقبل مرگ گروهعظیم بی چیزان و افزودن بر ثروت گروهنخبگان بود.‏کفتارها و گوشت قربانیاما این هنوز همه ماجرا نبود.‏ از رقم۱۱۳ دالر سالیانه برای هر نفر که دربرنامه نفت برای غذا تنظیم شده بود،‏ ۳۰درصد به نهادی به نام ‏,کمیسیون خسارتسازمان ملل,‏ اختصاص می یافت.‏ بر اساسمحاسبات سال ۲۰۰۲ درآمدی که از فروشنفت به کمیته تعیین خسارت پرداخت شد،‏تقریبا برابر پولی بود که به غذا و دارویهمه مردم عراق پرداخت شدو توجه کنید:‏ بنابر داده های این کمیسیون حدود ۱۶ میلیارددالر این خسارت،‏ به حدود یک میلیونو نیم کارمند و کارگر شاکی پرداخت شد. حکومت ها،‏ کورپوراسیون نفت کویتو وزارت خانه های دیگر این شیخ نشینثروتمند،‏ ۲۹۰ میلیارد دالر ادعای خسارتکردند که کمیسیون اعتبار آن را به رسمیتشناخت.‏‎۷۰‎ درصد این رقم منحصرا ازطرف کویت بود که هیچ مساله انسانی نداشت. اما در صدها و ارقام را رها کنید وبه آنچهدر عمل به دست مردم رسید بپردازید،‏ ومی بینید نفتی که برای تامین غذا و دارویتمام مردم عراق تخصیص دادند،‏ درعمل بهزحمت می توانست با ‏,نفتی,‏ که به گلویشیوخ نفت خوار کویت و البته شرکت هاینفتی بین المللی شریک آن ریختند برابریکند.‏گزارش تحریم عراق می گوید این بدتریننوع خسارت بگیری در تاریخ بعد از صلحورسای بود و یادآوری می کند براساستجربیات بین دو جنگ اول و دوم،‏ دولت هایپیروز،‏ آلمان و ژاپن را متعهد به پرداختغرامت نکرده بودند.]‏‎۸‎‏[‏ ‏,طرح هوشمندانه,،‏قربانیان صدام در عراق،‏ یعنی شهروندانعادی را موظف می کرد در بدترین شرایطزندگی خود و از بودجه ای که برای زندهنگاه داشتن آن ها کافی نبود،‏ نه تنها خسارتقربانیان بی چیز تجاوز صدام به کویت رابپردازند بلکه ثروتمندترین شیخ نشین جهانرا نیز تغذیه کنند.‏ حتی اقدام اول غیرقانونیو علیه کنوانسیون ژنو بود،‏ دومی قابلتوصیف و نام گذاری نیست.‏و باید توجه کرد:‏ این نه صدام بلکه سازمانملل بود که مستقیما مامور اجرای چنینسیاست فاجعه باری شده بود.‏ بیهوده نبود کهدنیس هالیدی و هانس فون اسپانک در هرسخنرانی با تاسف می گفتند سازمان ملل رااز بین برده اند.‏اما برداشت به همین محدود نبود.‏ از رقم۱۱۳ دالر سرانه هر فرد،‏ ۴ درصد نیزبرای هزینه آژانس های سازمان ملل مثلآژانس انرژی اتمی،‏ یونسکام،‏ دفتر عراقسازمان ملل،و نیز هزینه استفاده از لولههای نفتی ترکیه برای صدور نفت استخراجشده برداشته می شد.‏در مورد حق ترانزیت ترکیه،‏ ۷۰ میلیوندالر برای سه ماه در همان اولین برنامهنفت برای غذا منظور شد.]‏‎۹‎‏[البته ترکیه کهبه خاطر خسارت میلیاردها دالر در اثر بستهشدن مرز تجاری با عراق به شدت شاکیبود،‏ مزد بزرگ خود را با کسب حق کشتارکردها توسط ارتش بدون یک کلمه اعتراضآمریکانیزگرفته بود.‏در مورد ۲٫۵ درصد برداشت برای هزینههای اداری برنامه غذا برای نفت،‏ آقایاد چاوChow Ed که از مدیران شرکتشورون بود وبعد ازآن به خدمت موسسهکارنگی درآمد،‏ دریک سخنرانی برایمدیران شرکت ها چنین گفت:‏ ‏,هیچ تاجرنفتی در هیچ جای جهان نمی تواند امیدداشته باشد که به چنین رقم بودجه ای دستیابد.‏ این عظیم است،‏ مطلقا عظیم است.‏ ماداریم از نیم میلیارد دالر درسال صحبت میکنیم.‏ بنا بر تجربه صنعتی خود می گویمبرای اقتصاد تنها یک چیز بدتر از دولتملی است،‏ آن هم آژانس های حکومتی چند


صفحه 143ملیتی است.‏ خنده حضار,]‏‎۱۰‎‏[‏ این سخنرانیدرآوریل سال ۲۰۰۳ ایراد شده بود.‏ شرکتهای نفتی در آن زمان مایل بودند که اختیارخرید و فروش نفت عراق هرچه زودتر بهشرکت های خصوصی چند ملیتی اختصاصیابد.‏حقیقت این است که به سازمان ملل خیلیپیش از تهاجم مارس ۲۰۰۳ همان نقشیداده شده بود که شرکت های مقاطعه کارخصوصی بعد از حمله به عهده گرفتند.‏اگرهم اتهامات سناتورهای آمریکایی کهگریبان پسر کوفی عنان را به عنوان گروگانگرفته بودنددرست باشد،‏ قطعا او تنها کسینبود که با این پول تجارت می کرد.‏ فقطاو پدرش دبیرکل بود و می خواستند برایپذیرش طرح اصالحات مورد نظر آمریکابرای سازمان ملل گوش پدر را بگیرند کهبداند کجا ایستاده است.‏طبیعتاهم شرکت های خصوصی و هم دوسازمان کرد با سازمان ملل در رقابت بودندو تمایل داشتند حق عملکاری به آن هااختصاص داده شود،‏ البته نه در بازار آزادبلکه با اتکاء به لوله تفنگ آمریکا.]مراجعهکنید به منبع قبل[‏بعد از برداشت ها از فروش نفت برای غذا،‏تازه نوبت رقابت برای بردن سهم بزرگ تراز تجارت با دالرهایی می رسید که برایخرید کاالی مورد نیاز عراق باقی میماند.‏ ازشرکت های بزرگ و چانه زنی بین قدرتها بگذریم که داستان نفت است و بازار و دراین مقاله نمی گنجد و کشمکش های بزرگبر سر تحریم و جنگ عراق و سیاست دولتها چه در مورد جنگ و چه در مورد تحریمبر اساس آن تنظیم شد و مشابه آن اکنوندر مورد ایران در جریان است.به سهمکوچکترها بپردازیم.‏باید مزد رای موافق همسایگان عراق که ازتحریم ها شاکی بوده و زیان میدیدند،‏ تحتنظارت برادر بزرگ داده میشد.‏ اردن،‏امارات،‏ سوریه،‏ مصر،‏ ترکیه که همه بهخاطر خسارت ناشی از مسدود شدن تجارتبا عراق غرولند می کردند،‏ هم قراردادهایجذابی گرفتند،‏ هم از قاچاق سود می بردند.‏بخشی از بازار قاچاق را صدام سازمانمی داد،‏ اما بضاعت او در این کار بسیارکمتر از برنامه تحریم هوشمندانه ‏,نفت برایغذا,‏ بود که بازار فوق العاده جذاب و پرکششی بوجود آورده بود.‏ فقط به یکی دورقم توجه کنید:در یک دوره سه ساله ازتحریم هوشمندانه،‏ مصر صادرات خود رااز ۱۰۵ میلیون به یک میلیارد،‏ امارات از۲۴ میلیون به ۵۰۰ میلیون رسانید و ترکیهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390و سوریه،‏ هم حق ترانزیت گرفتند هم قرارداد های جذاب و هم قاچاق خود را گسترشدادند.]‏‎۱۱‎‏[‏چنین معادالتی است که در سازمان مللو در شورای امنیت و یا آژانس سرنوشتقطعنامه ها را تعیین میکند.‏ کشوری کههدف برخورد ویژه قرار می گیرد،‏ بویژهوقتی که آن کشور مثل عراق و ایران رویمهم ترین ذخایر نفت جهان نشسته باشد،‏ مثلشکارنیمه جان شده ای است که کفتارها بهآن هجوم آورده باشند.‏ مقاله آقای مصطفیاللباد را در االهرام هفتگی ۲۶ آوریل ۲۰۰۶بخوانید.‏ مفسر االهرام ناخواسته بهتر از هرتحلیل گر بی طرفی از اهداف آمریکا دراین نزاع پرده بر میدارد.‏ او پیشنهاد می کندمحور ۶+۲ یعنی دولت های عرب شورایهمکاری خلیج فارس بعالوه مصر و سوریهجای ایران ویران شده را بگیرند و برایاین که این محور به عنوان متحد آمریکا ازقدرت کافی در برابر پیشروی هند و روسیهبعد از سقوط رژیم برخوردار باشد،‏ پیشنهادمی کند مصر برنامه اکنون خفته هستهای را فعال کند تا البد به دندان اتمی اینمحور تبدیل شود.]‏‎۱۲‎‏[‏ آیا مخالفت با امکانتولید سالح هسته ای است که این نزاع رابرانگیخته و آیا این رژیم جمهوری اسالمیاست که هدف نهایی این نزاع است یا همرژیم و هم سیاست ویرانگر هسته ای اشبهانه ای هستند برای تبدیل ایران به گوشتقربانی و دادن سهم کفتارها؟بیهوده نیست که یک تحلیل گر االهرام آقایامیر طاهری را jour“ Prince‏”رسانه duها خوانده است.]‏‎۱۳‎‏[‏ مگر نه این که آقایطاهری بطور اخص برای نومحافظه کارانکشورگشا و شیوخ عرب وابسته به آن هاانشاء می نویسد،‏ و بیهوده نیست رسانه هاییمثل اکی AKI که به شیوخ و امیران عربالتفات دارد این قدر فعال شده اند.آقای امیرطاهری در مقاله ای برای تلگراف انگلیس،‏برای آماده کردن صحنه قتل عام ایران سنگتمام گذاشته و برای فراخواندن کفتارها سوتمیزند و عالمت میدهد.‏ اگر مصطفی اللبادبنای پیشنهاد خود را بر دامن زدن به رقابتقومی و نزاع تصنعی و برنامه ریزی شدهبین عرب و ایرانی استوار می کند،‏ امیرطاهری به برپا کردن نفاق و جنگ مذهبیمتوسل می شود.‏ طاهری از ترس این کهمبادا رهبران فتنه جوی جمهوری اسالمی،‏در ۱۲ روز آخر مهلت شورای امنیت ازجنون خود عقب بنشیند و به توقف غنیسازی رضا دهند و با این کار به اختالفمیان قدرت های بزرگ بر سر حمله بهایران دامن بزنند به شیوه ای سخیف و رقتآور به تمام خرافات مذهبی سوگند می خوردو ریشخند تاریخ آنکه درست از همان حربهای که رژیم جمهوری اسالمی و احمدی نژادبرای تقویت سیاست مخاصمه جویانه خوداستفاده می کنند،‏ متوسل میشود تا خوانندگانعرب و انگلیسی زبان خود را متقاعد کندکه بوش باید قبل از این که دوره دو سالهحکومتش پایان یابد به ایران با بمب و راکتحمله کند وگرنه احمدی نژاد که خیال میکنددر هیات ۳۶ نفره در خلوت امام غایبظاهر شده،‏ با بمب هسته ای به همه عربها و غربی ها حمله خواهد کرد!این مرد سنو سالدار البته می داند دمکرات ها هم درطمع به ایران دست کمی از بوش و سایرجمهوریخواهان ندارند،‏ اما او با سیاستبزرگ به این مفهوم کاری ندارد،‏ شخصا نانمحافل و فرقه های نومحافظه کار مسیحی –یهودی را می خورد و روز شمار زندگی اشهم فرصتی برای او باقی نگذاشته تا راهیرا که همه عمر پیموده تغییر دهد،‏ پس بایدبه آنچه فعال دارد بچسبد.‏ این مقاله او را بایدخواند تا متقاعد شد رذالت جمهوری اسالمیبی رقیب نیست و در جبهه محافظه کارانو نومحافظه کاران ایرانی چقدر همتا دارد.‏]۱۴[به هر حال صحنه ای را که آقای اللبادبرای فروپاشی ایران [ و نه فقط جمهوریاسالمی[‏ تصویر می کند،‏ باید کنار صحنهکشمکش کشورهای همسایه و قدرت هایبزرگ برای بردن سهمی از عراق در حالفروپاشی در جریان تحریم اقتصادی بگذاریمتا متوجه شویم اگر آمریکا و رژیم جمهوریاسالمی به خود واگذار شوند،‏ ایران را بهسوی چه سرنوشتی سوق خواهند داد.‏تحریم هوشمندانه و تجزیه قومیبرداشت مستقیم از سهم نفت برای غذا بههزینه های سازمان ملل و خسارات شیوخمولتی میلیاردر محدود نبود.‏ یک بخشاز مردم عراق باید بیشتر زجر می دیدند.‏یعنی بخش عرب آن.‏ طرح تحریم هوشمند،‏نمی توانست فاقد یکی از مشخصه هایمهم استراتژی وسیاست ژئوپلتیک معاصرآمریکا باشد:‏ یعنی تفرقه و تجزیه قومیبه منظور تبدیل کشورها به ساتراپ نشینهای آمریکا.‏ البته شاید آمریکا از آغاز بههیچوجه در فکر تجزیه عراق نبود،‏ اما بایدبه خاطر داشت که قانون جنگ را جنگساالر تعیین نمی کند.آمریکا برای پیروزیدر این جنگ به تفرقه قومی و مذهبی نیازداشت و بنابراین از روز نخست و در طرحتحریم هوشمندانه نطفه آن را کاشت.‏تبعیض بین شمال،‏ که کرد نشین بود و مرکزو جنوب،‏ که عرب نشین بود،‏ در بطن طرح


صفحه 144تحریم هوشمند تنظیم شده بود.‏ به این ترتیب:یک.‏ ۲۰ درصد از درآمدهای باقی مانده ازسهم نفت برای غذا،‏ به سه استان کردنشینشمال اختصاص می یافت،‏ این در حالی بودکه جمعیت مناطق کرد نشین حداکثر ۱۳ درصد جمعیت عراق را تشکیل میداد.]‏‎۱۵‎‏[‏نویسندگان ‏,گزارش تحریم عراق,‏نوشتند:,‏‎۱۳‎ درصد جمعیت ۱۳ در صد کلدرآمد نفت را دریافت می کرد،‏ ولی ۸۷درصد بقیه ۵۳ درصد آن را,‏ بنا بر تحقیقنویسندگان این گزارش،‏ در ۵ دسامبر سال۲۰۰۰ برای ساکنان جنوب،‏ سرانه ۴۰ درصد کمتر از ساکنان شمال هزینه شده بود.‏رقمی که با توجه به رژیم الغری منظورشده در ‏,تحریم هوشمند,،‏ تاثیری تعیین کنندهپیدا می کرد.‏ هردو منبع این را ‏,تنبیه تودهای,‏ بخش عرب جمعیت و نقض کنوانسیونژنو خوانده اند.‏دو.‏ در شمال،‏ ۱۰ درصد درآمد فروش نفتبه صورت پول نقد پرداخت می شد.‏ جنوبو مرکز مطلقا از دریافت پول نقد که با آنبتوان حقوق کارمندان و هزینه های خدماتعمومی را پرداخت،‏ محروم بودند.‏سه.درمتن آئین نامه ها،‏ شروط قراردادهایتجاری برای شمال به نحوی تنظیم شده بودکه کیفیت کاالهای دریافتی دارای استانداردمعینی بود،‏ دو بخش دیگراز چنین تضمینیمحروم و مجبور بودند هرکاالی نامرغوب وحتی غیر قابل استفاده رااز هر منبع تجاریغیرمعتبری بپذیرند.‏چهارم.‏ در شمال مدیریت اجرا و هزینهکردن بودجه اختصاص داده شده،‏ به آژانسهای سازمان ملل داده شد و در جنوب ومرکزبه دولت صدام،‏ که طبیعتا اولی سالمتر عمل می کرد.]‏‎۱۶‎‏[‏بر موارد تبعیض می توان افزود،‏ ولی همینها روشنگر است.تبعیض های عمدی بهاضافه تخلخل مرزها،‏ هوای مناسب تر،‏ عدمممانعت ورود کاال توسط آمریکا و عواملدیگر در جمع باعث شده بود که مردم شمالخوشبختانه فشار کمتری را نسبت به بقیهکشور تقبل کنند،‏ ولی این بدان معنا نبود کهمردم کرد از ضربات تحریم مصون ماندند.‏بنا بر گزارش تحریم عراق،‏ ۶۰ درصدمردم شمال زیر خط فقر زندگی میکردند.‏[ ۴۰ درصد زیر سرانه سالی ۳۰۰ و ۲۰درصد زیر سرانه سالی ۱۵۰ دالر[‏اما آنچه در این جا تاکید بر آن اهمیت دارد ایناست که اوال طرح تحریم هوشمندانه آشکارامجله هفته شماره 24 خرداد 1390دو بخش جمعیت را بر اساس محاسبات قومیدر برابر هم قرار میداد،‏ ثانیا پول زیاد وحتی غیر قابل جذبی وارد منطقه شمال میشدکه مدیریت آن را نه کردهای عراق بر عهدهداشتند و نه عرب های آن،‏ بلکه آمریکا ازطریق ارگان سازمان ملل آن را کنترل میکرد و رهبران دو حزب کرد واسطه ادارهآن بودند.‏ تردیدی نیست که این امر عاملمضاعفی بود برای وابسته شدن رهبران ایناحزاب به آمریکا و این راز سرپوشیده اینیست که آقای طالبانی از همان موقع تالشگسترده ای را آغاز کرد تا همتاهای خود درمیان احزاب کرد ایران را متقاعد کند کهبرنامه اجتماعی وعمومی خود را رها کنند و‏,کردایتی,‏ در خدمت اجرای سیاست آمریکادر منطقه را مبنای برنامه سیاسی خود قراردهند.‏ نه اینکه مسوولیت خطای سیاسی اینانرا باید به حساب آقای طالبانی نوشت.‏ آنکهسرشتش پاک و دمکرات است اسفندیار واراز آتش می گذرد.‏ چنانکه یهودیان دمکراتو انساندوست جهان را میلیاردها دالر پولآمریکا و فشار سهمگین دولت اسرائیلنتوانسته بشکند و آن ها همچنان برای برابریملت ها علیه سیاست های دولت اسرائیل کهبه نام آن ها حکومت و جنایت می کند میجنگند و پاره ای از بهترین آثار و اسناد علیهجنایت های آمریکا و اسرائیل را آن بوجودآورده وپاره ای از حرکت اجتماعی رسایجهان علیه ظلم را هدایت میکنند.‏سیاست تبعیض قومی در متن برنامه تحریمعراق و ‏,تنبیه دسته جمعی عرب ها,،‏ نه فقطدر تقسیم سهم قدرت بین رهبران قوم ها ومذاهب،‏ بلکه در تقسیم سهم گلوله بین مردمنیز به اجرا در آمد و تا به امروز ادامه داردو آمریکا به نوبت اول با کردها متحد شد وعرب کشی به راه انداخت،‏ بعد با کردهاوشیعه ها،‏ همان شیعه های سازمان داده شدهتوسط جمهوری اسالمی،‏ متحد شد و سنیکشی راه انداخت و اکنون با کردها و سنیها متحد شده و زمینه را برای کشتار همهبه دست هم فراهم کرده است.‏ از ‏,برکات,‏این سیاست است که خود می تواند درنقاب ‏,دولت متمدن غربی,‏ به عنوان ‏,عاملبیطرف,‏ میان ‏,قبایل وحشی محلی,‏ در نقشمیانجی ظاهر می شود.‏این بدترین جنایت آمریکا بود در حق مردمعراق از هر سه دسته سنی و شیعه و حتیکردها.‏ هرگز نباید فراموش کرد شیعه ها وکردها دو بخش از مردم ستم کشیده ای هستندکه نه تنها در عراق و توسط رژیم صدامبلکه کردها در تمام خاورمیانه و شیعه هادر کشورهای عربی به شدت سرکوب شده ومی شوند.‏ آمریکا بر این ستم سوار شده استتا ستمی دیگر و خشونتی بیشتر بیافریند و بهدست خود مردم.‏ تاریخ مکرر شاهد آن بودهکه مردمی که به شدت سرکوب و تحقیر شدهاند،‏ می توانند در شرایط متفاوت،‏ خود بهسرکوب گران و فاجعه آفرینان جدید تبدیلبشوند.‏ کشتار تراژیک و وحشیانه یهودیها در جریان هولو کاست و عرب ستیزیو فلسطینی کشی ددمنشانه دولت اسرائیلدر نیم قرن اخیر،‏ نمونه بارز این واقعیتاست.‏ این سیاست آینده همه بخش های مردم،‏پیروز شده و شکست خورده،‏ سرکوبگر وسرکوب شده را تباه می کند و امنیت همه آنها و با آن امنیت و رفاه در تمام خاورمیانهرا نابود و شرایط امتداد استعمار را فراهممی آورد.‏ شیعه های عراق باید سرنوشتیبهتر از این می داشتند که تحت رهبری یکآیت هللا مرتجع تر از خمینی و عمله و اکرهجمهوری اسالمی قرار بگیرند.‏ آن ها رادرجریان یک سیاست ممتد که همه توسطآمریکا ترتیب داده شد،‏ به آغوش سیستانیها و حکیم ها انداختند:‏ نخست با حمایت ازصدام حسین در حمله به ایران،‏ سپس با,تنبیهدسته جمعی,‏ در جریان تحریم که مردمگرسنه و فاقد امنیت را وادار کرد به شبکهاجتماعی اسالمی گرایان و مساجد آن ها پناهببرند،‏ بعد از طریق اتحاد با سیستانی و سایرسران مرتجع شیعه و سرکوب سنی ها بهکمک آن ها و حاال با مردود شمردن حقرای عمومی و تشویق قوم و قبیله گرایی.‏بسیاری از کردها از این خوشحال اند کهحاال حمایت دستگاه زور عالم یعنی آمریکاو اسرائیل را پشت سر خود دارند و با کمکآن می خواهند دولت خود را به دست آورند.‏رسانه های بخشی از نیروهای کرد پر استاز تصاویر متملقانه نسبت به نیروی اشغالو تایید سرکوب و کشتاری که به راه انداختهاست.‏کردها حق داشتند و دارند که به خواستهای ملی خود برسند و هرجا که مایلنددولت مستقل تشکیل دهند،‏ اما متوسل شدنبه سیاست سرکوب آمریکا و اسرائیل،‏برای کشتارهای صدهزاری آمریکایی هاهلهله راه انداختن،‏ به مرگ صدها هزارکودک عراقی بی اعتنا بودن…‏ این استفادهدمکراتیک از حق تعیین سرنوشت ملت هانیست.‏ این سیاست مردم کرد را در میاندریایی از دشمن در تونل سیاهی رها میکند که انتهای آن معلوم نیست روشن باشدکه اگر روشن هم بود از نظر هیچ انساندمکراتی قابل تایید نبود.‏مردم سنی مذهب عراق نیز مسلما شایستگیهایی بیش از آن داشتند که بعثی ها یاتروریست های سنی حمایت از حقوق آن هارا جار بزنند و یا عالوی،‏ جانی مخابراتی


صفحه 145(با دالر و حمایت آمریکا و ائتالف با مقاماتحزب بعث برای آن ها جبهه سکوالر راهبیندازد و مدعی نمایندگی آن ها شود.‏ اینتنها حزب ‏,سکوالری,‏ را که میتواند راضیکند همان حزب کمونیست زبون و توسریخورده و منزوی عراق است که وارد اینائتالف شده است.‏ و فالکت و بدبختی درعراق به جایی رسیده است که چند درصدیاز مردم سکوالر عراق هم به این ائتالفرضا داده اند:‏ بازگشت بعث تحت حمایتآمریکا،‏ اما بدون صدام.‏ تز قدیمی عالوی،‏رقیب صدام که از سازمان امنیت صدامگریخته بود!‏به هر حال طرح تحریم اقتصادی عراق نطفههای نخستین این تفرقه طایفه ای را کاشت،‏با تنبیه دسته جمعی مردم عرب،‏ باهول دادنشیعه ها که تحت حمایت بنیادگرایان اسالمیقرار بگیرند،‏ با تشویق کردها که تحتحمایت آمریکا قرار بگیرند،‏ و با مستاصلکردن سنی ها که حتی ازاین نوع ‏,پشت وپناه,‏ آمریکایی یا اسالمی هم محروم بودندو چنانکه پائین تر خواهیم دید تامین غذایروزانه و دفتر و مشق مدرسه آن ها هم بهقاچاقچی ها واگذار شده بود.‏تغییررژیم و استفاده از قدرت نظامی:‏طبیعی است که تدابیر تحریم هوشمند هرقدرریسمان را به دورگردن مردم تنگ می کردو یا بر صدام فشار می آورد،‏ به نتیجه اینمی رسید.‏ نه به قیام مردم،‏ نه به سقوطصدام.‏ این را تحلیل گران خود دولت آمریکاو تجارب طوالنی نشان داده بود.در اینرابطه است که تغییر رژیم و ضربه نظامیبه صورت دو بازوی جدایی ناپذیر از تحریمدر استراتژی آمریکا تعبیه شده و به شکلهای مختلف در فازهای متفاوت به کار بردهمی شود.‏‏,تغییر رژیم,:‏ مضمون واقعی این سیاست،‏تبدیل همه فعالیت ها ی سیاسی مربوطبه کشور مورد نظر در داخل و خارج به‏,ماموریت,‏ است که به دستور و طبق رهنمودسیا،‏ پنتاگون و وزارت امورخارجه آمریکابه اجرا در می آید.‏ این یک سیاست قدیمیاست،‏ فقط در دوره تهاجم نومحافظه کاریرسمیت یافته است و مهم ترین محور هایآن که در عراق به کار گرفته شدند،‏ عبارتبودند از:‏ سازمان دادن کودتاها،‏ سوار شدنبر مبارزات ملی و تبدیل آن به جنگ قومی،‏عملیات تخریبی اعم از عملیات جاسوسی،‏انفجارها و ترورها که توسط نیروهای ویژههدایت میشد،‏ و ایجاد جبهه ها و جرگه هایتحت الحمایه تحت عنوان ملی یا دمکراتیککه سر آن ها در یکی از موسسات وابسته بهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390وزارت امورخارجه آمریکا و سیاو پنتاگونقرار داشت.‏گزارشات این گونه اقدامات در رسانه هاوسیعا منتشر شده و نیاز به مکث روی آنها نیست.‏ فقط باید یادآوری کرد در داخلعراق نه کودتا و نه خرابکاری ها تاثیری درسرنگونی نداشتند و تنها از عملیات جاسوسیو نظامی به کمک درگیری های قومی بویژهدر عملیات پرواز ممنوع سود برده شد.‏به همین جهت بخش هایی از پنتاگون درمورد ایران هم به حمایت از فرقه های مسلحنظامی – قومی یا غیر قومی – بیش ازجرگه های سیاسی اهمیت میدهند.‏در رابطه با جرگه های سیاسی و ‏,دموکراتهای مامور,‏ مقیم خارج،‏ این سیاست نیروهایتحت الحمایه آمریکا در خارج را پروار کردو بر حساب های بانکی آن ها افزود،‏ امابه سرنگونی صدام کمک نکرد،‏ برعکسدر شرایطی که جنگ و تحریم انسداد کاملدمکراتیک بوجود آورده بود،‏ دست صدام رابرای کشتارهای هولناک گروهی باز کرد کهتحت الحمایه های تازه به قدرت رسیده بعدیبا ‏,کشف,‏ گورهای آن ها برای خیانت خودحقانیت جور می کنند.‏اما ‏,دمکرات های مامور,‏ در خارج اگر درسرنگونی صدام نقشی بازی نکردند،‏ دربرنامه جانشین سازی نقش های کارساز برعهده گرفتند.‏ اگر چلبی نقش درجه یک بهعنوان ناجی را از دست داد،‏ اکنون عالویبه عنوان نقطه اتکاء جای او را گرفته است.‏‏,عملیات نظامی,‏ و ‏,ایجاد منطقه پروازممنوع,:‏ بهانه عملیات نظامی را صدام باحمله به کویت فراهم کرد.‏ منطقه پروازممنوع نخست به عنوان پایگاه پشتیبانی ازحمله نظامی برای بیرون کردن صدام ازکویت وضع شد،‏ اما بعد صدام بطور ضمنی‏,رهبر عرب های سنی,‏ قلمداد شد تا توجیهیبرای ایجاد منطقه پرواز ممنوع فراهم آید ورسما اعالم کردند هدف از ایجاد این منطقه‏,مداخله بشردوستانه,‏ برای حفاظت شیعهها در جنوب و کردها در شمال است،‏ گویاسنی ها نه قربانیان صدام بلکه همکاران اوبودند.‏ با وجود این وقتی کردها و شیعه هابعد از حمله به کویت مشترکا علیه صدام قیامکردند،‏ با عملیات PRO Operation،VIDE COMFORT (OPC فقط مانعپیشروی نیروهای صدام در شمال شدند،‏ ولیجنوب را زیر سرکوب صدام رها کردند.‏بعالوه مانع حمالت موشکی ترکیه به کردهانشدند و چند شهر کرد را که اهمیت نظامینداشت از منطقه شمول این طرح خارجکردند.]‏‎۱۷‎‏[‏منطقه پرواز ممنوع خواص متعددی داشتکه یکی از آن ها ایجاد ایستگاه های امنیتیو اطالعاتی برای انجام فعالیت هایی بود کهباید توسط نیروهای زمینی صورت گیرد.‏درحقیقت آمریکا با ایجاد پایگاه در شمالکرد نشین،‏ در این مناطق از نیروهای محلیو و عوامل جاسوس غیر محلی برای نقشهبرداری،‏ شناسایی هدف های بمباران ها،‏گسیل نیروها به درون برای خرابکاریاستفاده و شرایط را برای حمله نظامی آمادهمی کرد.‏اما بزرگ ترین هدف منطقه پرواز ممنوع،‏نابودی قدرت دفاعی صدام قبل از حمله نهاییو ورود نیروی زمینی آمریکا و نیز نابودیزیربنای اقتصادی کشور بود که در هماناولین حمله آمریکا به عراق صورت گرفت.‏دراین حمله که ۶ هفته به طول انجامید،‏ آنها ۸۸۰۰۰ تن بمب روی عراق ریختند،‏بیش از تمام بمب هایی که روی ویتنامریخته بودند.‏ خسارت عراق فقط از اینعملیات را ۱۷۰ میلیارد دالر ارزیابی کردهاند . بمباران ها ۱۳ سال تمام ادامه یافت.‏با این که تعیین منطقه پرواز ممنوع غیرقانونی بود و قدرت های بزرگ در شورایامنیت آن را تصویب نکرده بودند،‏ همانقدرت هادر این عملیات ویرانگر تنگاتنکبا آمریکا همکاری کردند و آخرین سالحهای خود را به آزمایش می گذاشتند.‏ فرانسهتنها در ۱۳ ژانویه ۸۰ ، ۱۹۹۳ هواپیما یبمب افکن برای عملیات ارسال کرد.‏ آمریکاو انگلیس با استفاده از حریم منطقه پروازممنوع از زمین و هوا و دریا عراق را کهدیگر کامال بی دفاع و فاقد قدرت نظامی بودبه موشک بستند.‏ تعداد موشک های آمریکارا روزانه بین ۲۳ تا ۱۰۰ عدد ذکر کردهاند.‏ هدف این عملیات گسترده و بی سابقه درتاریخ را واشینگتن پست از زبان فرماندهانآمریکایی بعد از همان اولین حمله به عراقاین طور معرفی کرد:‏‏,هدف ما ویران کردن همه تاسیسات ارزشمندبود به نحوی که بغداد بدون کمک خارجیدیگر قادر به تعمیر آن نباشد.,‏ واشینگتنپست در ادامه نوشت:‏ ‏,افسران ارشد میگویند بیشترین صدمات به شهروندانغیرنظامی ناشی از بمب هایی که اشتباهاهدف گیری شده باشند نبود،‏ بلکه ناشی ازسالح های هدف گیرنده دقیق]‏ هوشمند[‏بود که دقیقا به اهداف اصابت کرد یعنی بهتاسیسات الکتریکی،‏ تصفیه خانه های نفت،‏راه ها و شبکه ارتباطی.‏ کاری که ما با حملهبه زیربناهای کشور می خواستیم بکنیم،‏تکمیل تحریم ها بود,]‏‎۱۸‎‏[‏تغییر رژیم،‏ بمباران ها،‏ و تحریم همه یک


صفحه 146هدف را تعقیب می کردند:‏ عراق نوین بایدنه از بغداد بلکه از واشینگتن اداره می شد.‏سه بازوی این استراتژی در کنار هم شرایطوداع با دولت ملی را فراهم میکرد.‏قبل از این که بطور خیلی فشرده به اثراتدامنه دار تحریم بر ساختار فرهنگی عراقو شرایطی که نسل جوان در آن بار آمدبپردازیم،‏ خوب است نگاهی به مکانیسماعمال تحریم و نقش آن در اداره تحریمبیندازیم.‏مکانیسم آمریکا برای کنترل برنامه تحریمحقیقت این است که تحریم جامع راهیبرای ادامه حیات عراقی باقی نمی گذاشت.‏آن رژیم الغری که در طرح تحریم برایمردم در نظر گرفته بودند،‏ شهروند عراقیرا زنده نگه نمیداشت.‏ قاچاق تنها منفذ بازمانده بود که مانع می شد راه تنفس مردمعراق بطور کامل بسته نشود.‏ هرچند بازنگه داشتن این آخرین روزنه به بهای بسیارسنگینی برای مردم عراق تمام میشد.‏ همصدام برای ادامه حیات خود از آن استفادهمی کرد و هم تمام کشورها ی همسایه ودولت ها بزرگ و شرکت های بین المللیتجارتی را که قانونا برای عراق ممنوعکرده بودند،‏ با سود فراوان از راه غیرقانونیبه جریان می انداختند.‏هانس فون اسپانک در این رابطه می گوید:‏اگر وتوی روسیه و قاچاق نبود ابعاد فاجعهبسیار بزرگ تر از آن بود که شاهد بودیم.‏یکی از اهداف مهم تحریم هوشمندانه،‏ بستناین آخرین منفذ بود که شرایط را برایفروپاشی تحریم آماده می کرد.‏ آمریکاو انگلیس گفتند صدام از طریق قاچاق،‏کاالهای لوکس قصر سبز را تامین می کند.‏در این گفته حقیقتی بود،‏ اما صدام گویااز اشغالگران بعدی اندکی زیرک تربود وبرخالف آن ها میدانست برای حفظ حکومتعالوه بر تامین نیازهای لوکس قصرسبزناگزیر است نان مردم را برساند.‏ اسپانکمی گوید:‏ قطعا صدام بخشی از درآمد قاچاقرا صرف هزینه های خود می کرد.‏ اماتامین بودجه الزم برای حفظ زیربناهایغیرنظامی،‏ نگاهداری و تعمیر پل و جادهو بیمارستان،‏ پرداخت حقوق معلمین وکارمندان معمولی دولت،‏ و حفظ ساختارمدنی از طریق این درآمد تامین میشد.چونبودجه ای که تحریم گسترده منظور کردهبود،‏ حتی درصد کوچکی از هزینه هایعمومی را تامین نمی کردد]‏‎۱۹‎‏[‏تحریم هوشمندانه ابزاری بود برای بستناین منفذ و یا تحت کنترل گرفتن آن و اهرممجله هفته شماره 24 خرداد 1390های آمریکا برای کنترل تعمیرات،‏ تولید،‏و واردات و صادرات به عراق را تقویتمی کرد.‏ برخی از محورهای کنترل آمریکاعبارتند بودند از:‏شراب کهنه در بطری تازه:‏ نخستین پدیدهای که بعد از به اجرا گذاشتن , تحریمهوشمندانه,‏ در عراق،‏ نگرانی سازمان هایحقوق بشر را برانگیخت این بود که طرحبطور ‏,معجزه آسایی,‏ رژیم الغری منظورشده در تحریم گسترده را نجات داده و سقفدرآمد اختصاص داده شده برای شهروندانغیرنظامی را ثابت نگاه داشت.‏فون اسپانک یک سال و نیم بعد از اجرایطرح تحریم هوشمند گفت:‏ ‏,بنیاد طرح برناراستی استوار است.‏ قرار بود عراق دومیلیارد دالر نفت بفروشد و درآمد حاصل راصرف خرید غذا و دارو بنماید.‏ اما اگر بهارقام نگاه کنید می بینید سقف تولید درهمانسطح سابق باقی مانده است.‏ به لحاظ میزاندرآمد،‏ رقم اندکی باال رفته که به علت باالرفتن بهای نفت در بازار جهانی بود,.‏آمریکااهرم های زیادی برای حفظ سقف تولیددر طرح منظور کرده بود:از جمله امکانناپذیر کردن تولید بیشتر بوسیله جلوگیری ازبازسازی تاسیسات نفتی و واردات و قراردادهای الزم برای آن،‏ کنترل درآمد حاصلهتوسط سازمان ملل.‏اما خبیثانه ترین مضمون ‏,تحریم هوشمند,‏این بود که بعد از این که نفت اختصاصداده شده را می فروخت و سهم کفتارها یعنیشرکت های بزرگ بین المللی و قدرت هایبین المللی ازطریق اجرای ‏,قرار دادهایتجاری”,‏ تامین میشد و آمارهای آرام بخشبرای افکار عمومی بین المللی و سازمان های حقوق بشر توسط ارگان های سازمان مللو رسانه های ارتباط جمعی داده میشد،‏ ازتوزیع کاال و رسیدن آن به دست شهروندانغیرنظامی جلوگیری می کردند.‏ دو اصطالحبدخیم استفاده دوگانه ‏,‏Dual-Use‏,و تعلیقhold, ,on که در ادبیات مربوط به تحریمعراق از کفر ابلیس مشهورند در این رابطهبه وجود آمد و به روشنی نقش و هدف ایاالتمتحده را در کنترل تحریم ها نشان میدهد.‏استفاده دو گانه:تقریبا همه و هر نوع کاالییشامل استفاده دو گانه میشد و ممکن بودصدام از آن برای تولید بمب اتمی استفادهکند.‏ لیست آن را اغلب اسناد و نیزشاهدانعینی به دست داده اند.‏ این هاست چند مورد:‏مداد و قلم،‏ صابون و شامپو و وسایل بهداشتیو کال مواد پاک کننده،‏ مواد و وسایل تصفیهآب و رسیدگی به فاضالب،‏ هر چیزی که بامواد شیمیایی سروکار داشت از مواد الزمبرای آزمایشگاه گرفته تا ژنراتور برق تاکلر و بسیاری از داروهاومواد پاک کننده،‏تجهیزات آزمایشگاهی،‏ وسایل الکتریکی،‏وسایل ارتباطی.‏ فون اسپانگ گفت حتی یکسال چانه زدیم تا اجازه حرکت به آمبوالنسها را دادند چون آمبوالنس وسیله ارتباطیداشت و بنابراین باید بلوکه میشد.‏ و توجهداشته باشید این در کشوری است که هر روزبر سر مردم بمب می ریزند و به علت تحریمخانواده ها دایما گرفتار وضعیت اورژانسمیشوند و بیماری در دست دارند که در حالمرگ است.‏ در یک گزارش دیگر آمده استاقالم مشکوک برای تولید سالح اتمی تقریباشامل همه چیز بود از جمله : برنج،‏ کاغذ،‏کتاب درسی،‏ مجله پزشکی،‏ کاتتر پزشکی،‏وسایل کمک اولیه پزشکی،‏ نوار زخم بندی،‏لوله تنفسی برای نوزاد،‏ سموم دفع آفاتنباتی…‏یک روش ‏,هوشمندانه,‏ برای اجرای تحریمهوشمندانه این بود که بسیاری از کاالهایی همکه اجازه ورود می یافت،‏ قابل استفاده نبود:‏‏,در نظر بگیرید از تمام قطعات یدکی برایبه راه اندازی یک مرکز تولید برق،‏ آمریکامانع ورود ۱۰ درصدی می شد که تمام ۹۰درصد بقیه را عاطل می گذاشت.,]‏‎۱۷‎‏[‏کلید رمز تبدیل همه نوع کاال به کاالیمشکوک و دارای استفاده دو گانه در دستآمریکا و انگلیس بود.‏ ماموران این دو دولتبودند که اقالم مجاز را تعبیر و تفسیر میکردند.‏ بقیه ‏,جامعه بین المللی,‏ علیرغم ابهتخود و حتی علیرغم همکاری گسترده دربمباران های ویرانگر،‏ اعتباری نداشتند.‏و آمریکا و انگلیس هم همیشه و به همهچیز مشکوک بودند.‏ از کجا صدام وسایلتولید سالح های کشتار جمعی را میان کیسههای برنج پنهان نکرده باشد؟ فون اسپانکدر دسامبر ۲۰۰۱ گفت:,همین دو هفته پیشآمریکا مانع انتقال ۴ میلیارد دالر کمکهای بشردوستانه شد و آن ها را برگرداند.‏این در حالی بود که لشگری از بازرسان وناظران خارجی و عراقی،‏ در منطقه حضورداشتند.‏ یعنی دقیقا ۶۷۰ کارمند خارجی و۱۰۰۰ کارمند عراقی وابسته به هیات کمکبشردوستانه سازمان ملل.از ۶۷۰ کارمندخارجی حدود ۳۰۰ نفر کاری نداشتند به جزاین که تک تک مغازه ها،‏ انبارها،‏ مدارس وآموزشگاه ها و شرکت های برق را بگردندتا جنس ممنوع وارد آن نشده باشد.,‏ از تماممواردی که در طول این مدت جلوی ورودآن ها گرفته شد،‏ ۹۸ درصد بلوکاژ توسطآمریکا صورت گرفت.‏ بقیه ‏,جامعه جهانی,‏۲ درصد سهم را داشتند]‏ همانجا[.‏ نفت


صفحه 147فروخته میشد،‏ غذا و دارو خریده میشد،‏ اماتوزیع نمی شد،‏ [ hold ]On یعنی در حالتعلیق بود.‏و قتی که دیگر صدای همه علیه آمریکا وانگلیس و علیه تحریم هوشمندانه هم در آمد،‏روش ‏,هوشمندانه تر,‏ یعنی حقه بازانه تریبرای اعمال تحریم هوشمندانه پیدا کردند.‏‏,قرار بود مغز انگلیسی و عضله آمریکاییطرح تحریم هوشمندانه را به اجرا در آورد،‏اما بعد از یک سال و نیم عرق ریزی موفقنشده بودند.‏ به این جهت در مه ۲۰۰۱ طرحجدیدی تصویب شد که هر ۱۵ کشور آن راامضا کردند.‏ انگلیس آمریکا را راضی کردو قرار شد آمریکا روسیه را راضی کند تانظارت آمریکا و انگلیس از ورود کاال هابرداشته شود.,‏ ]۱۹[ این یک نقطه عطفدر طرح بود و همه امیدوار بودند با برداشتهشدن نظارت آمریکا و انگلیس حداقل مواددارویی،‏ وسایل تصفیه آب آشامیدنی،‏ وسایلتامین آب کشاورزی و تمیز کردن فاضالب،‏محصوالت کشاورزی و مهم ترین کاالهایحیاتی اجازه ورود به عراق را بیابد.‏ رسانههای بزرگ حاال مهر سکوت را شکستهبودند و با سرو صدای بسیار تحول بزرگرا اعالم کردند.‏ نیروهای حقوق بشر به وجدآمده بودند.‏ همه امیدوار بودند راهی برایرسیدن نان و وسایل حیات اولیه به مردم بازشده است.‏ اما به عبث.‏قرار شد لیست ۳۰۰ قلم کاالهای مجاز رادفتر برنامه عراق سازمان ملل تهیه کند،‏آنرا به کمیته تعیین هویت سازمان ملل بدهد،‏که به نوبه خود آن را به کمیسیون بازرسیسازمان ملل بدهد،‏ که به نوبه خود آن را بهکمیسیون تقسیم … آیا اگر مردم عراق پساز این تدابیر هم از گرسنگی می مردند،‏بازهم تقصیر آمریکا و انگلیس بود؟اما اختیار واقعی همه این کمیسیون ها باآمریکا و انگلیس بود!‏ همان برنامه سابق بهاجرا در آمد،‏ اما این بار آمریکا و انگلیس بافاصله و پشت نهاد های منسوب به , جامعهجهانی , کار خود را از پیش می بردند.‏تحریم مغزها.فون اسپانک:‏ این ملت دیگرنمی تواند مسوولیت ملت سازی را بر عهدهبگیرد.‏ارقامی که در مورد عواقب تحریم بر زندگیمردم عادی عراق داده شده به هیچ وجهگویای ابعاد واقعیت هولناک نیست.‏ چهارقامی که رسما از طرف سازمان ملل وکمپانی های رسانه ای داده شد و گاه تا ۹۰درصد با واقعیت اختالف داشت و چه حتیارقامی که توسط نیروهای مستقل داده شدهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390است.‏ بسیاری از این ارقام نه ‏,تاخیر,‏ و‏,تعلیق , را در نظر گرفته اند و نه اختالفطبقاتی،‏ و نه فاصله رقم و شماره را با تانقش واقعی ارقام در زندگی مردم.‏بنا بر گزارش تحریم عراق در نوامبر۲۰۰۰ در پایان فاز ۶ برنامه نفت برای غذا،‏به علت تاخیرها فقط ۱۰ در صد از اقالممنظور شده رسیده بود.‏ به گفته اسپانک رویکاغذ قرار بود به هر عراقی ۲۲۰۰ کالریدر روز برسد ولی در واقعیت هرگز متوسطکالری دریافتی به ۲۰۰۰ هم نرسید.در سال۹۸ گفته بودند ۷٫۱ میلیارد دالر برای برقاختصاص خواهد یافت،‏ بعد از محاسباتمیزان آن را روی کاغذ به ۱٫۱ میلیاردتقلیل دادند.‏ در عمل فقط ۱۱۲ میلیون دالراختصاص دادند.‏ ]۲۰[در رسانه ها البته رقم اول گزارش میشد.‏ درسال ۲۰۰۰ رسانه ها نوشتند طبقگزارش مقامات سازمان ملل ۹۱٫۷ درصدکاالهای منظور شده وارد عراق می شود،‏ ودر فوریه ۲۰۰۱ وزیر خارجه انگلیس به بیبی سی گفت:,هیچ سندی در دست نیست کهنشان دهد تحریم به مردم آسیب می رساند,.‏این زمانی بود که طبق محتاطانه ترینتخمین ها یعنی بنا بر تحقیقی که پروفسورریچارد گارفیلد ازدانشگاه کلمبیا موازی بایونیسف انجام داده بود مرگ و میراضافیکودکان زیر ۵ سال خیلی بیش از ۴۰۰۰۰۰بوده است.‏ رقم مرگ و میر اضافی باالی۵ سال در دست نیست.‏ بیشتر مرگ ومیرها در اثر سوء تغذیه و فروپاشی سیستمبهداشت بود.‏ سازمان جهانی غذا وابسته بهملل متحد در ۲۰۰۰ گزارش داد ۸۰۰۰۰۰کودک از سوء تغذیه بسیار شدید رنج میبرندو اسهال عامل اصلی قتل عام کودکان بود.‏تمام سرویس های عمومی از کار افتاد:‏ آب،‏فاضالب،‏ جمع آوری زباله،‏ بیمارستان ها.‏سالمت روانی مردم به شدت فروپاشیده بود.‏یونیسف در سال ۹۸ نوشت حداقل ۵۱۰۰۰۰نفر نیاز دارند که برای روان پریشی سختبه درمانگاه سپرده شوند.‏ اسناد سازمان هایحقوق بشردر همان ۵ سال اول از پدیده هاییگزارش داده اند که ما با نمونه های آن تحتحکومت اسالمی آشنا هستیم.‏ خانواده هااز هم گسیختند و زنان بسیاری خانه نشینشدند.‏ گزارشات نهاد حقوق بشر و انسانیخود سازمان ملل از رشد فزاینده بزهکاریجوانان،‏ تن فروشی،‏ گدایی،‏ بیماری روانی،‏احساس انزوا،‏ روان پریشی همراه با رشدقاچاق و جنایت به عنوان پدیده های فراگیرخبر میدادند.‏ و این ها در مورد کشوریاست که اگرچه دیکتاتوری و جنگ ۸ سالهزخم های عمیقی در آن برجای گذاشته بودولی الاقل در بسیاری از حوزه های مدنیو فرهنگی از محرومیت ها و آسیب هاییکه حکومت اسالمی برجامعه ما وارد آوردهمصون بود و قبل از تحریم ها علیرغم وجوددیکتاتوری از یکی از کارآمدترین سیستمهای رفاه اجتماعی خاورمیانه برخورداربود.‏یکی از بخش هایی که به شدت زیر ضربقرار گرفت آموزش و نیز پرورش بود.‏‎۸۳‎درصد مدارس از بین رفته یا نیاز مند تعمیرجدی بودند.‏ در مراحل اول حتی از ورودکاغذ و مداد و کتاب جلوگیری شد.‏ مغزهاگریختند،‏ حتی بسیاری از کارگران ماهر یابه دیگر کشورهای عربی مهاجرت کردند یادر اثر ویرانی محل کار مهارت خود را ازدست دادند.‏اسپانک در گزارش مارس ۲۰۰۰ خودنوشت:,آنچه من میبینم یک تحریم واقعیمغزهاست,.‏بسیاری از پدران و مادران برای این کهبتوانند برای کودکان خود قلم و دفتر بخرندو آن ها را به مدرسه بفرستند به قاچاقچیان،‏سالطین واقعی دوره تحریم رو می آوردندو جیره غذا و بهداشت شخصی خود را میفروختند.‏ اما نه همه والدین و نه همه کودکانرا نمی توان با توسل به دنیای قاچاق و مافیانجات داد.‏ فساد همه را تعقیب می کند حتیتعقیب کنندگان خود را.‏اسپانک در گزارش به سازمان ملل نوشت:,‏نسل بعدی برای اداره عراق را نمی توانتربیت کرد.وقتی زیر بنا نباشد منابع پرورشو نهادسازی هم از بین می رود.,‏به همین جهت وقتی تحت فشار ها ی بینالمللی منابع بیشتری برای خرید ورودکاالهای این بخش اختصاص دادند فایده اینداشت.‏اسپانک گزارش داد:‏ ‏,ثبت نام در تمام نواحیکاهش یافته است.‏ تعداد کودکان خیابانی حتیدر یک سال و نیمی که من آن جا بودم بهسرعت افزایش می یافت.‏ شواهد زیادی دیدمکه مردم کودکان را بی سرپرست رها میکنند.‏ جوانان دیگر آماده پذیرش مسوولیتنیستند.‏ این ملت دیگر نمی تواند مسوولیتملت سازی را بر عهده بگیرد.,‏قرار هم نبود ملت وظیفه ملت سازی را برعهده بگیرند.‏ عراق نوین و ‏,بازسازی,‏ بعداز ‏,ویرانسازی ‏,در تمام حوزه ها از نفت،‏اقتصاد،‏ ارتش و ساختار سازی قرار بوداز واشنیگتن صورت گیرد،‏ حتی ‏,رهبرسازی,.‏ این استراتژی بود که تحریم ها در


n03/http://www.lrb.co.uk/v27html._wein01خدمت آن آغاز شد.‏برای رهبری عراق نوین هم جای نگرانینبود.‏ احمد چلبی از هاروارد تخصص گرفتهبود،‏ عالوی مامور قوی پنجه صدام درمخابرات که به لندن گریخته بود،‏ پزشکبود.‏ تمام رهبران خریداری شده بودند و بستهبندی شده وارد شدند.‏ حتی نوع آخوندی آن .شرایط داخلی برای ورود بسته بندی خارجیرا خود تهاجم نظامی فراهم کرد:دانشمندانو مغزهای باقی مانده در داخل کشور راترور کردند و یا فراری دادند،‏ کتاب خانهها بوسیله غارتگران یا آن طور که رابرتفیسک تحقیق کرده بود با اشعه سوزاندند،‏موزه ها را غارت کردند و حتی به گزارشنیویورک تایمز اسکلت مرده های بابیلونرا با بولدزور کندند و از آن سنگر برایسربازان آمریکایی ساختند و روی باغهای معلق باند فرود هلیکوپتر ساختند.‏ مهمنیست که همه این ها برنامه ریزی شدهو عمدی بود یا سهوی.‏ آنچه قطعی استاین است و هر سهوی هم صورت گرفتهباشد از آبشخور آن بوجود آمده این استکه استراتژی و سیاست این بود که هویتملی و حس استقاللی باقی نماند واز وجوددولتی فاسد و دیکتاتور کارت اعتبار ساختهشود برای تن فروشی سیاسی و تابو شکنی وتقدیم حق حاکمیت،‏ دارایی ها و اعتبار ملییک کشور یک جا و در یک بسته بندی بهغارتگران و اشغالگران.‏اگر چه نسل جوان عراق این خواب را به همریخت و لی به چه بهایی و چگونه؟نسلی که شاهد بود حتی شریف ترین نگرانیهای والدینش برای تامین کاغذ و قلم مدرسهمستلزم تماس با قاچاقچی و گردش در دنیایمافیاست،‏ بیش از آن چه ارقام نشان میدهدتلفات داد.‏ چند درصد آن ها بطور طبیعیراز بقا را در شرکت درغارت دیدند،‏ یا بهگرو ه های تروریستی جذب شدند که همهفرقه ها از صدامی القاعده و شیعه و سنیاسرائیلی و خود مقامات و ارتش رهاییبخش اشغال برای استخدام و سازماندهی آنها دالر توزیع میکردند؟ یا به مساجد و آیتهللا ها و امامانی پناه بردند که وقتی شبکهزیربنای اجتماعی و مدنی شکسته شد و, قوم عرب , را زیر ضربات تنبیه دستهجمعی, تحریم هوشمندانه,‏ قرار دادند،‏ شبکه خدمترسانی خود را به جای آن نشاندند…؟بی تردید همین نسل آسیب دیده خواب شیریناشغال و محصوالت بسته بندی شده اش رابه هم ریخت.‏ اما آن ها چگونه می تواننداز این شوک عظیم خارج شوند،‏ در حالیکهقدرت های باال و بیش از همه خود مقاماتاشغالگربرای حفظ کنترل خود و باالترینسهم در قدرت با نهایت سبعیت به پاره پارهکردن جامعه مشغولند و شرایط را بدتر ازپیش کرده اند؟هیچ کشوری نباید هدف چنین برنامهجنایتکارانه و ضد بشری قرار گیرد.‏ اماایران ما،‏ بعد از تحمل سی سال شوکناشی از حاکمیت یک رژیم قرون وسطاییو عواقب فاجعه بار سیاسی،‏ اقتصادی وفرهنگی آن،‏ بطور ویژه دیگر تحمل شوکدیگری را ندارد و تحمیل آن به ایران،‏ بهنابودی کشور منجر خواهد کرد.‏حمله صدام به کویت و شروع تحریم ها ۴روز بعد از حمله،‏ نقطه عطف تاریخی رابرای نابودی عراق دامن زد.‏ در کشور مارژیم با پافشاری بر طرح غنی سازی و کالبرنامه هسته ای،‏ و آمریکا با برنامه تحریمشورای امنیت همان نقطه عطف تاریخیبرای سقوط کشور را تدارک می بینند.‏ نباید. نباید دست روی دست گذاشت و هنگامیبیدار شد که مانند عراق مردم دمکرات دریک تریبونال بین المللی جمع می شوند و برسرنوشت یک ملت گریه میکنند.‏این ریشخند تاریخ است که امروز محاکمهصدام،یک جنایتکار کم نظیر،‏ به تف سرباالبرای محاکمه کنندگانش تبدیل شده استو محاکمه کننده و محاکمه شونده را با همرسوا می کند.‏ ما هنوز تریبونال واقعی مردمرا برای محاکمه سران جنایتکار جمهوریاسالمی تشکیل نداده ایم.‏ نباید گذاشتجنایتکارانی که خود باید در یک تریبونالبین المللی بنشینند و به خاطر جنایاتبیشمارشان از کودتا علیه دولت های ملیگرفته تا تولید و کاربرد مداوم و مکرر سالحهسته ای و کشتارها و قتل ها عام های تودهای محاکمه شوند،‏ این فرصت تاریخی را ازما بگیرند.‏منابع]۱[ در مورد رابطه تحریم و مداخله نظامیمراجعه کنید به:‏http://www.roshangari.net/as/.20060405040636=ds.cgi?arthtml‏]‏‎۲‎‏[مراجعه کنید به نیویورک تایمز.‏ ۱۸آوریل ۲۰۰۶‏]‏‎۳‎‏[.الیوت واین برگر‏]‏‎۴‎‏[گزارش کمیته توسعه بین المللی پارلمانانگلستانhttp://www.publications.parliacmse/ment.uk/pa/cm۱۹۹۹۰۰htm.6703/67/lect/cmintdev]5[ تحریم عراق:‏ گزارش سازمان هایحقوق بشرhttp://www.globalpolicy.org/sepa/2002/curity/sanction/iraq۱per.htm]۶[ تحریم عراق.‏ فصل ششم.‏ بخش یک.‏زیر نویس ۱۲۶http://www.globalpolicy.org/sepa/2002/curity/sanction/iraq۱6#per.htm]۷[ تحریم عراق.‏ فصل ششم.‏ بخش دوم]۸[ تحریم عراق فصل پنجم.‏ بخش ۴http://www.globalpolicy.org/sepa/2002/curity/sanction/iraq۱5#per.htm‏]‏‎۹‎‏[به منبع زیر قرارداد ۵ مارس ۱۹۹۷مراجعه کنیدhttp://www.eia.doe.gov/cabs/iraqchron.html]۱۰[ مراجعه کنید به سایت اتحادیه میهنیکردستانhttp://www.puk.org/web/htm/news/nws/oil4food_un.html‏]‏‎۱۱‎‏[فصل ۴ بخش . ۴ زیر نویس های ۷۸و ۷۹]۱۲[ االهرامhttp://weekly.ahram.org.htm.re4/791/2006/eg‏]‏‎۱۳‎‏[مقاله Firas Al-Atraqchi تحتعنوان:‏ ایران،‏ لولو خوره بوش در االهرامهفتگی ‎۲۷‎آوریل ۲۰۰۶ به نشانی زیر:‏http://weekly.ahram.org.htm.in2/792/2006/eg]۱۴[ مقاله امیر طاهری تحت عنوان حقیقتصفحه 148مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


ایرانصفحه 149مهیب در باره این که چرا ایران می خواهدیک بمب بسازد برای تلگراف لندن در تاریخ۱۴ آوریل ۲۰۰۶ منتشر شد.‏ آنرا می تواندر آشیانه نومحافظه کاران بنیادگرا،‏ سایتموسسه بنادور به نشانی زیر خواند:‏http://www.benadorassociates.19454/com/article]۱۵[ مصاحبه با هانس فون اسپانک-1130/http://rwor.org/a/v23sponeck_iraq.htm/1132/39]۱۶[ فصل ۵ بخش ۵http://www.globalpolicy.org/sepa/2002/curity/sanction/iraq۱5#per.htm]۱۷[ فصل ۴ بخش ۲ و زیر نویس ۵۸http://www.globalpolicy.org/sepa/2002/curity/sanction/iraq۱4#per.htm]۱۸[ فصل ۴ بخش ۱ و زیر نویس ۵۷‏]‏‎۱۹‎‏[هانس فون اسپانک:‏ عراق و قطع نامه۱۴۰۲: باالخره یک موش زاییده شد.‏http://www.embargos.de/irak/sanctions/english/iraq_sponeck_ewr.htm_1409_res]19[ مراجعه کنید به زیر نویس ۱۵]۲۰[ مراجعه کنید به زیر نویس ۱۹‏]‏‎۲۰‎‏[گزارش مارس ۲۰۰۰ فون اسپانکhttp://www.globalpolicy.org/security/sanction/sponeckh.htmمنبع روشنگریمجله هفته شماره 24 خرداد 1390ناتو مشت آهنین سوسیالیسم ضدسرمایه داری!‏باز خوانی انتقادی مصاحبه ی محسنحکیمیپارسا نیک جوبررسی رخ دادها و دگرگونی های سیاسیکشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا،‏ ومهم تر از آن جمع بندی و درس آموزیاز پیامدهای خواسته و ناخواسته ی آن رخدادها،‏ یکی از تکالیف نیروها و فعاالنسیاسی است.‏ بدیهی است که هر تصویرتوصیفی-‏ تبیینی و هر استنتاج نظری-‏ عملیاز این رخ دادهای سیاسی،‏ تابع مواضعسیاسی-‏ طبقاتی و رویکرد نظری نیروها وفعاالنی است که می کوشند این رخ دادها راتوصیف و تبیین کنند.‏محسن حکیمی در مصاحبه ای با عنوان« بررسى تجربه لیبى در گفتگو با محسنحکیمى«‏ کوشیده است به سهم و زعم خودبه بررسی رخ دادهای سیاسی کشورهایخاورمیانه و شمال آفریقا بپردازد.‏ مهم ترآن که به عنوان یک فعال و نظریه پرداز‏“جنبش ضد سرمایه داری کارگران”‏ نیزتوانسته است بر پایه ی تحلیل خود ازرخ دادهای سیاسی تاکنونی به کشف نقشابزاری ناتو به مثابه مشت آهنین جنبشضد سرمایه داری طبقه کارگر نائل آید.‏ باتوجه به اهمیت موضوع و موضع طرح شدهدر این مصاحبه،‏ من به سهم و زعم خودمی کوشم با نقد تصویر توصیفی-‏ تبیینی واستنتاج نظری-‏ عملی محسن حکیمی از رخدادهای سیاسی کشورهای خاورمیانه و شمالآفریقا،‏ درون مایه ی رفرمیستی و بورژواییمواضع ایشان را از ورای عبارت پردازیهای کارگری عیان تر کنم.‏محسن حکیمی در ابتدای مصاحبه ی خوددرباره ی ریشه ی این دگرگونی ها میگوید:‏ « ریشه این تحوالت را قبل از هرچیزباید در رابطه ستمگرانه ای جست و جوکرد که بین انسان ها به طور کلی و انسانهای این منطقه از جهان به طور خاصوجود دارد…‏ این رابطه [ منظور نویسندهرابطه ی اجتماعی سرمایه است[‏ اکنون درکل جهان به ویژه در مهد پیدایش این رابطهیعنی غرب دستخوش بحران شده است.‏ یکیاز حادترین کانون های این بحران،‏ خاورمیانه و شمال آفریقاست.‏ علت حدت بیشترِ‏بحران این منطقه نیز وجود دیکتاتوریهای استبدادی برای حفاظت از همان رابطهاجتماعی-‏ اقتصادی است.‏ روشن است کهابزار این دیکتاتوری ها برای نگهبانیو دفاع از رابطه ی اجتماعی سرمایه،‏سرکوب عریان اکثریت مردم و تحمیل بیحقوقی مطلق به آن هاست.‏ به این ترتیب،‏حدت بحرانِ‏ برخاسته از مجموعه مناسباتاجتماعی-‏ اقتصادی و دیکتاتوری حافظ آناست که باعث قیام آزادی خواهانه مردم اینمنطقه از جهان و تحوالت ناشی از آن شدهاست.«‏ حکیمی به درستی یادآور می شودکه پایه ی مادی و عینی برانگیخته گی تودهای،‏ همانا بحران رابطه ی اجتماعی سرمایهو بی حقوقی مطلق و سرکوب عریان مردمبوده است.‏ اما پرسشی که در این جا مطرحمی شود این است که آیا الغای رابطه ای ،که ریشه ی برانگیخته گی توده ای بوده،‏ بهافق و پرچم مستقل توده ی انقالبی تبدیل شدهاست؟ حکیمی در پاسخ به این پرسش دربارهی تجربه ی لیبی می گوید:‏ « جنبش به علتآن که نتوانست به خودش متکی شود و قادرنشد خود را به صورت شورایی و مستقلبرضد رابطه ی اجتماعی سرمایه سازماندهد،‏ رهبریِ‏ عناصری از همان رژیم قذافیرا پذیرفت.«‏ در نتیجه در ظاهر چنین بهنظر می رسد که حکیمی به درستی ریشهی ناکامی های تاکنونی این دگرگونی هارا فقدان سازمان یابی شورایی و مستقل برضد رابطه ی اجتماعی سرمایه می داند.‏ میگویم در ظاهر،‏ زیرا اگر از ایشان بپرسیمجنبش اگر می توانست خود را به صورتشورایی سازمان دهد،‏ آن گاه چه گونه میتوانست با اتکا به شوراها بر ضد رابطهی اجتماعی سرمایه مبارزه کند؟ در پاسخبه این پرسش بر اساس تجربه ی لیبی وسوریه به ما می گوید:‏ « من معتقد نیستم کهپس از عقب نشینی مردم بنغازی در مقابلرژیم قذافی فقط دو راه برای مردم وجودداشت : یا حمله ناتو به رژیم قذافی یا نابودیجنبش مردم.‏ به نظر من،‏ شق ثالثی وجودداشت و آن تعویض ریل مبارزه مسلحانهبرای سرنگونی قذافی به هر قیمت با ریلمبارزه سیاسی از طریق اعالم آتش بس با


صفحه 150هدف افزایش توان مادی و فکری جنبشاز طریق سازمان دادنِ‏ خود حول مطالباتپایه ای بود…‏ باید ریل مبارزه سیاسی ازطریق سازمان یابی شورایی حول مطالباتپایه ای را جایگزین ریل مبارزه برایبهسرنگونی بشار اسدهر قیمت کرد.«‏ بهباور من محسنحکیمی در این جابه روشنی درکرفرمیستی وبورژوایی خودرا از مبارزهی ضدرابطه یا جتما عیسر ما یه ،آن همدر شرایطانقالبی،‏ و هم چنیندرک تقلیل گرایانه و اکونومیستیخود را از ماهیت و کارکرد شورا بهنمایش گذاشته است.‏ می گویم درک ایشانرفرمیستی و بورژوایی است،‏ زیرا درشرایطی که اپوزیسیون بورژوایی به کمتراز تسخیر قدرت رضایت نمی دهد،‏ وی بهجای طرح خواست در هم شکنی ماشینبورکراتیک-‏ نظامی حاکم،‏ از شوراهایکارگری می خواهد به طرح مطالبات رفاهیو پایه ای خود بپردازند.‏ می گویم درک ایشاناز شورا تقلیل گرایانه است،‏ زیرا شورا درشرایط انقالبی،‏ نه آن گونه که حکیمی میپندارد ارگان طرح و پیش برد مطالبات پایهای،‏ بل ارگان سازمان دهی،‏ بسیج توده ای واعمال قهر انقالبی،‏ و به مثابه نطفه ی ارگانهای خود حکومتی̊‏ ابزار اعمال حاکمیت‏ِاقتصادی-‏ سیاسی و حقوقی – اجتماعیکارگران است.‏ یعنی همان رخ دادی کهتحقق آن سبب ایجاد موقعیت حاکمیت دوگانهمی شود.‏ می گویم درک ایشان اکونومیستیاست،‏ زیرا سازمان یابی شورایی کارگراندر دل شرایط انقالبی به معنای امکان خلقشرایط رهایی از سلطه ی سرمایه است؛در چنین موقعیتی فراخواندن کارگران بهطرح مطالبات پایه ای،‏ معنای دیگری جزمحصور و محبوس کردن پیکار طبقاتی درعرصه ی تنگ اقتصادی ندارد.‏ مهم تر آنکه این راه کار پیش نهادی حکیمی،‏ هیچنشانی از تحقق راهبرد جنبش ضد سرمایهداری و الغای مناسبات کار مزدی در خودندارد.‏حکیمی در بخشی دیگر از مصاحبه ی خودمی گوید:‏ « در لیبی،‏ به علت ساختار قبیله ایو به ویژه به دلیل فقدان نهادهای مدنی برایمجله هفته شماره 24 خرداد 1390هدایت مدرن و متمدنانه جنبش ضدسرمایهداری مردم،‏ جنبش وارد فاز نظامی شد…« چنین به نظر می رسد که حکیمی میپندارد درصورت وجود نهادهای مدنی̊‏ مردملیبی می توانستند،‏ جنبش ضد سرمایه داریخویش را که در گام نخست معنایی جزدرهم شکنی ماشین بورکراتیک-‏ نظامیبورژوایی ندارد،‏ بدوناعمال قهرانقالبی،‏ بهشیوه ای مدرن و متمدنانهبه پیروزی برسانند!‏کمی پایین تر می گوید:‏ « واقعیت این استکه در شهر بنغازی فضا برای سازماندهیکارگران آماده بود.‏ اما این کار نشد.‏ نقطهضعف جنبش در این جا بود که کارگرانبه جای سازماندهی مستقل و متکی به خودبه سمت پذیرش رهبری نیروهایی رفتندکه قبالً‏ همدست قذافی بودند،‏ زیرا فاقد ایننگرش بودند – و هستند – که خودشان میتوانند خود را با نیروی خویش از چنگمناسبات سرمایهداری رها سازند.‏ درست بههمین علت یعنی به دلیل نوع نگاه لیبرالیمبنی بر آویزان شدن به احزاب اپوزیسیونو فقدان برنامه برای سازماندهی خودبود که مردم استمداد از غرب و اعوان وانصار داخلی آن را پذیرفتند.«‏ من نمیدانم چگونه اندیش مندی با درک مادی ازتاریخ̊‏ می تواند درجامعه ای با ساختارقبیله ای،‏ و در غیاب هرگونه نهاد مدنی،‏آن هم در متن و بطن مبارزه ای خونین بهرهبری نیروهایی ارتجاعی؛ ادعا کند فضابرای سازماندهی کارگران آماده بود!‏ اماکارگران به سبب فقدان باور به خود رهانی،‏به احزاب ارتجاعی پیوستند!‏ حکیمی بهتراز می داند تا کارگران به مثابه یک طبقه̊‏حول افق سوسیالیستی متشکل نشوند،‏ نیرویمستقلی محسوب نمی شوند،‏ تا بتوانند با اتکابه نیروی خویش از چنگ مناسبات سرمایهداری رها شوند.‏ایشان در بخشی دیگر از مصاحبه ی خودمی گوید:‏ « در تونس و مصر،‏ به علتساختار اجتماعیِ‏ نسبتاً‏ مدرن تر ‏ِآن ها،‏ روندتحوالت سیاسی به گونه ای نسبتاً‏ متمدنانهتر و با هزینه و تلفات کمتر پیش رفته استو همچنان پیش می رود…«‏ برخالف باورحکیمی̊‏ آن چه در مصر به اصطالح سببپیش رفت متمدنانه تر و هزینه ی کمترتحوالت سیاسی شد،‏ نه به علت ساختاراجتماعی مدرن تر،‏ بل به علت ایفای نقشیبود که ارتش مصر برای عقیم کردن انقالباجرا کرد.‏حکیمی درفرازی دیگراز مصاحبهی خود میگوید:‏ « به نظرمن،‏ کمک گرفتناز یک نیرویخارجی از جملهناتو اشتباه نیستبه این شرط بسیارمهم و تعیین کننده کهاین کمک اصل رهاییمردم توسط خودِ‏ مردمرا زیر سئوال نبرد.‏ اگرجنبش مردم روی پای خود ایستاده باشدمی تواند از تضاد بین دشمنان خود استفادهکند بی آن که به زائده یکی از آن ها علیهدیگری تبدیل شود.‏ جنبشی که در لیبی علیهرژیم قذافی شکل گرفت،‏ اگر ساز و برگو ساختارهای الزم برای روی پای خودایستادن را تدارک دیده بود میتوانست بهگونه ای سنجیده از ناتو کمک بگیرد بدونآن که به او امتیاز دهد و یا زیر پرچمشبرود.«‏حکیمی که زمانی از زوال رفرمیسم درجهان سرمایه سخن می گفت،‏ اکنون ازامکان تبدیل شدن ناتو به مشت آهنین جنبشضد سرمایه داری طبقه ی کارگر سخن میگوید،‏ آن هم بدون اعطا کردن هیچ امتیازی!‏به باور من همین که حکیمی این امکان راتوانسته با اما و اگر های تزیینی حتا در ذهنخود تصور کند که می توان ناتو را به ابزارپیشروی جنبش ضد سرمایه داری کارگرانتبدیل کرد،‏ کافی است که به صراحت وروشنی هر چه تمام تر خبر سقوط ایشان بهدامن سوسیالیسم ناتویی را اعالم کنیم.‏


ایراناز دعوی مبارزه « ضد سرمایه داری«‏ تا تئوری اسمتداد ازناتو!!‏صفحه 151وارونه نمائی واقعیت های جامعه،‏ شرائطاجتماعی،‏ مسائل مختلف مربوط به هستیطبقات و مبارزه طبقاتی کار ذاتی سرمایهو مهندسی همه این وارونه پردازی ها وتحریف ها کار روتین بورژوازی است.‏ اینکار یا جعل حقایق و القاء باژگون پدیده ها،‏روابط یا رویدادها در ذهن توده های کارگروقتی توسط افراد چپ نما انجام می گیرد ابعادفاجعه چند برابر می شود.‏ سناریوی سیاهیکه اجرایش محتوای کار و کارنامه همهاحزاب « کمونیست«‏ نما و کارگردستار دنیااز یک قرن پیش تا امروز است.‏ در چنینوضعی وارونه پردازان و تحریف بافان فقطاین یا آن الگوی خاض برنامه ریزی نظامبردگی مزدی و تحمیل آن بر طبقه کارگر راآرایش انسانی نمی کنند بلکه کل دار و ندارکمونیسم سرمایه ستیز و لغو کار مزدی طبقهکارگر را نیز در چشم کارگران پلید و تارمی سازند.‏ اما این رشته در همین نقطه قابلقیچی کردن نیست.‏ فاجعه باز هم دهشتناکتر می شود زمانی که فردی در لباس منتقدکمونیسم بورژوائی،‏ منتقد رفرمیسم چپ وراست،‏ مدعی تالش برای سازمانیابی ضدکار مزدی توده های کارگر همان کارهائیرا انجام دهد که بدترین نمایندگان بورژوازییا سرکردگان رفرمیسم آشنای چپ انجام میدهند.‏ آنان که این راه را می روند بدانند یاندانند دست به کار تقال برای بستن هر دریچهاعتماد به رهائی از جهنم گند و خون سرمایهبر روی دیدگان توده های کارگر هستند.‏به نظر می رسد که محسن حکیمی ایفایهمین نقش آخر را دستور زندگی خود ساختهاست.‏ او که زمانی آگاه یا نااگاه می کوشیدتا آموخته های پاره وار خود از رویکرد لغوکار مزدی را با میراث سخت جان تعلق بهرفرمیسم چپ با هم بیامیزد،‏ در طول ایندو سال دست به کارهائی زده است که روینمایندگان احزاب طیف کمونیسم بورژوائیرا سفید کرده است.‏ حکیمی مدتی بر طبلاین گمراهه کوبید که کارگران باید فرصترا برای برپائی تشکل حتی اگر این تشکلزیر اسم و رسم « شوراهای اسالمی کارباشد«‏ مغتنم بشمارند!!!‏ پای استدالل وی اینبود که مهم استفاده ای است که کارگراناز سازمانیابی خود می برند،‏ نام این تشکلهر چه باشد واجد اهمیت نیست.‏ او علیالظاهر به مهم نبودن اسم و رسم تشکل میآویخت اما توضیح نمی داد که متشکل شدنمجله هفته شماره 24 خرداد 1390در درون چیزی به نام شورای اسالمی کارآن هم در سیطره نظارت و کنترل رژیمهار اسالمی قرار است چه استفاده ای عایدجنبش کارگری سازد!!‏ این کار حکیمی فقطتشویق رفتن کارگران به درون شوراهایاسالمی نبود،‏ این عوامفریبی را نیز همراهداشت که گویا مشکل سرمایه داران و دولتآنها کالً‏ و از جمله رژیم دژخیم و حمام خونساالری مانند دولت اسالمی سرمایه داریایران با طبقه کارگر و جنبش کارگری فقطبر سر نامها و عنوانها است!!‏ گویا جنگمیان دو طبقه اساسی جامعه جنگ الفاظ ومفاهیم است و اگر اختالف روی لفظ ها راکنار بگذاریم همه چیز به خیر و خوبی حلخواهد شد!!‏ گویا دولت اسالمی سرمایه بیشاز حد اهل سعه صدر و اغماض نسبت بهمبارزات و متشکل شدن توده های کارگراست.‏ آنقدر اهل چشم پوشی و گذشت استکه از کارگران می خواهد تا نام شورایاسالمی را انتخاب کنند و در پس این نامدست به مبارزه ضد سرمایه داری بزنند!!‏اینکه واقعاً‏ حکیمی از مبارزه طبقاتی ورژیم اسالمی چنین تصویری دارد یا نداردبحث دیگری است اما پیام دعوت وی بهکارگران معنائی سوای آنچه گفتیم نداشت.‏او روی نهادن به تشکلی را به کارگرانخودروسازی ها توصیه می نمود که سالهای طوالنی ابزار قدرت پلیسی سرمایه علیههر نفس اعتراضی جنبش کارگری بوده استو تمامی اصرار رژیم بر بقای نام سابق ایننهاد نیز به خاطر آن است که عهده دار ایفایهمین نقش باشد.‏ حکیمی بیرق جعلی جنبشضد کار مزدی بر زبان خواستار تن دادنتوده های کارگر به این نوع تشکلها می شدو معنی حرفش عالوه بر آنچه گفتیم این بودکه سرمایه ستیزی در روایت او چیزی استکه در « شورای اسالمی کار«،‏ در یک نهادپلیسی و اعمال قهر دولت بورژوازی هم جامی گیرد!!‏از کارهای دیگر حکیمی در این مدت تالشبرای بازپردازی و احیاء بیشترین بخشتئوری بافی های سرمایه ساالر رفرمیسمچپ زیر نام و نشان جعلی « جنبش ضدکار مزدی«‏ بوده است.‏ حرف هائی از اینسنخ که گویا توده های کارگر باید دست بهکار مبارزه برای « جدائی دین از دولت» گردند!!‏ گویا مشکل نه وجود سرمایهداری و دولت سرمایه که مذهبی بودن ایندولت است!!‏ گویا کارگران باید به جایستیز مستقیم علیه اساس سرمایه و هرشکل قدرت سیاسی این نظام،‏ راه مبارزهبرای اصالح دولت بورژوازی را پیشگیرند.‏ کارنامه رفرمیسم چپ و دموکراسیطلبی خلقی تاریخاً‏ ماالمال از این توهمبافی هاست اما حکیمی کار بسیار نادرستتری می کرد وقتی که میراث چپ خلقی واردوگاه شوروی و ناسیونال چپ مائوئیستیرا زیر نام و عنوان « جنبش ضد کار مزدیطبقه کارگر«‏ تحویل کارگران می داد.‏ اینکار وی مصداق همان بدترین نوع تحریفپردازی است که باالتر گفتیم.‏حکیمی پیش تر در جریان شورش های تودهای سال ۸۸ نیز اصرار داشت که خمیرمایههای همان میراث را به خورد توده هایکارگر دهد.‏ فرمولبندی آشنای « حمله بهبخشی از بورژوازی و افشاء بخشی دیگر«‏که دیگر حتی برخی احزاب رفرمیسم چپنیز از تکرارش شرم دارند برای او هنوزراهکار مقدس محسوب می شد و هولناک تراز هر چیز آنکه کوشش می کرد تا این نسخهپیچی زشت ضد کمونیستی و کارگرستیزانهاردوگاه را لباس راهبرد ضد کار مزدی تنسازد.‏ معنای حرف وی این می شد که آنبخش از توده های عاصی درون شورشکه کارگر یا جوانان خانواده های کارگریبودند،‏ باید خواستار خلع قدرت بخشی ازحاکمیت سیاسی بورژوازی اما فقط افشاءبخش اصالح طلب آن باشند!!‏ تئوری پوسیدهای که از گورستان قسمت قسمت کردنبورژوازی و صدور شناسنامه های خوب وبد و بدتر برای آن ها نبش قبر می گردید تاباز هم برای قربانی کردن جنبش کارگری درآستان عروج این یا آن بخش طبقه سرمایهدار به قله قدرت سیاسی سرمایه به کار رود.‏معرفی کانون نویسندگان ایران به عنوان «نهاد مبارزه برای آزادی بیان«‏ سناریویدیگری بود که حکیمی اجرایش را درهمین مدت دستور کار نمود.‏ این کار اونیز برداشتن گام های پرشتاب برای سبقتگیری از راست ترین احزاب و سکت هایچپ نما در وارونه سازی مفهوم آزادی،‏دولت،‏ مبارزه برای آزادی بیان،‏ مبارزهضد سرمایه داری و سایر مسائل مبارزه


صفحه 152طبقاتی بود.‏ نهادی متشکل از مشتی قلم بهدست که کل صدر و ذیل انتظاراتشان داشتنآزادی برای انتشار کارهای صنفی خویشاست.‏ نهادی که نه فقط هیچ اعتراضی بهنظام سرمایه داری ندارد بلکه اکثریت قریببه اتفاق افرادش وفاداران تا پای جان ایننظام هستند،‏ آری چنین نهادی کانون رجوعمبارزین راه آزادی می شد!!‏ حکیمی اینحرف را نه در قرون وسطی،‏ نه در عصرحاکمیت فئودالها و اشراف مالی و زمین دارکه در یک جامعه سرمایه داری می گفت.‏جامعه ای که کل تار و پود قانون و قرارو قدرت سیاسی و نهادهای اجتماعی و همهچیزش فرارسته های رابطه کار و سرمایهاست،‏ دولتش دولت هار و درنده سرمایهداری است.‏ بورژوازی است که هر نوعآزادی و حقوق انسانی را کشتار می کند واین کشتار را از آن روی پیشه روتین خودمی سازد که قرار است از نظم تولیدی وسیاسی و اجتماعی سرمایه دفاع کند.‏ درچنین جامعه ای که حصول هر میزان آزادیو حق و حقوق انسانی در آن به میدان دارینیرومند جنبش ضد کار مزدی طبقه کارگرموکول است،‏ او کانون اجتماع مشتی آدمرا که اکثر آن ها ربطی به جنبش کارگریندارند و در برج عاج خیالبافی های خویشکارگران را اصالً‏ آدم نمی دانند به مثابه نهادپیکار برای آزادی بیان یاد می کند.‏این حرف ها و راهبردها چکیده ای ازکارنامه نظربافی های محسن حکیمی درطول این دو سال است.‏ ما پیش تر هرکدام این موضوعات یا بیشتر آن ها را گاهمختصر و گاه مشروح آماج انتقاد قرارداده ایم و این نقدها را از طریق انتشار درسایت ها با خوانندگان کارگر در میان نهادهایم،‏ اما همه شواهد حاکی است که حکیمیعزم جزم کرده است تا در مسیر نادرستیکه پیش گرفته است به هیچ مرز و محدودهای بسنده نکند.‏ آخرین سناریوئی که برایطی این طریق راه انداخته است توصیه بهکارگران کشورها برای اغتنام فرصت دربهره گیری موفقیت آمیز از امدادرسانیقطب های عظیم قدرت سرمایه جهانی وستاد اعمال توحش سراسری و بین المللی آنها،‏ « ناتو«‏ برای حصول آزادی و رها شدناز مخاطرات دیکتاتوری هاست!!‏ بی چشم وروئی را هم مرزی است اما نه فقط متفکرانرسمی بورژوازی که مسخ شدگان حرفهای آنان نیز پای بند رعایت مرزها در اینگذر نیستند.‏ حکیمی در مصاحبه اخیرش باروزنامه ای به نام « گزارش«‏ می گوید:‏« این بحث حساس و مهمی است.‏ به نظرمن،‏ کمک گرفتن از یک نیروی خارجی ازجمله ناتو اشتباه نیست به این شرط بسیارمجله هفته شماره 24 خرداد 1390مهم و تعیین کننده که این کمک اصل رهاییمردم توسط خودِ‏ مردم را زیر سئوال نبرد.‏اگر جنبش مردم روی پای خود ایستاده باشدمی تواند از تضاد بین دشمنان خود استفادهکند بی آن که به زائده یکی از آن ها علیهدیگری تبدیل شود.‏ جنبشی که در لیبی علیهرژیم قذافی شکل گرفت،‏ اگر ساز و برگو ساختارهای الزم برای روی پای خودایستادن را تدارک دیده بود میتوانست بهگونه ای سنجیده از ناتو کمک بگیرد«‏« ناتو«‏ را همه می شناسند.‏ ارتش جهانیجنگ افروزترین بلوک بندی های سرمایهبین المللی که پدید آمده است تا بر اساساراده بورژوازی درنده امریکا و متحدانش وبرای استقرار نظم جهانی سرمایه آنسان کهصفه نشینان قطب های عظیم قدرت سرمایهداری می خواهند در هر کجا که الزم باشدآتش بربرمنشانه ترین جنگ ها را علیههست و نیست توده های کارگر دنیا شعله ورسازد.‏ ناتو ستاد فرماندهی و عملیات مشترکتمامی بربریت های سرمایه در افغانستان،‏عراق،‏ یوگسالوی و در وجب به وجب کرهزمین بوده است.‏ محسن حکیمی با بی چشم وروئی کم مانندی بلندگوی دروغین « جنبشلغو کار مزدی«‏ در دست،‏ به کارگران میگوید که چنین اختاپوس وحشت و دهشتبشرکشی می تواند عصای دست آن ها برایرسیدن به آزادی باشد.‏ به راستی که زهی!!! ..…حکیمی پیش تر به کارگران ایران خودروتوصیه کرده بود که توافق دولت هار اسالمیسرمایه برای برپائی شوراهای اسالمی کاررا مغتنم شمارند،‏ در درون آن متشکل شوندو در آنجا مبارزه ضد سرمایه داری کنند!!!‏او اکنون به تمامی کارگران دنیا توصیه میکند که به ناتو دخیل بندند تا از شلیک توپها و غرش بمبارانهایش برای رهائی ازمخاطرات دیکتاتوری ها سود برند.‏ او البتهپای بند استقالل کارگران هم هست!!‏ و بههمین خاطر می افزاید که برای بهره گیریدرست از کمک های ناتو باید اول رویپای خود ایستاد،‏ سازمانیابی شورائی داشتو کمک های بی دریغ لشکر جرار جنگافروز سرمایه را مدیریت کرد!!‏ حکیمی قولمی دهد که با چنین کاری ناتو به ابزار دستما و ابزار دست جنبش ضد سرمایه داریکارگران تبدیل خواهد شد!!!‏ شنیدن این حرفها دردناک است اما سرمایه داری باقی ماندهاست تا ما را حتی به تحمل دردناک تر ازاین ها هم مجبور سازد.‏در منظر حکیمی نه دولت درنده اسالمیسرمایه داری ایران اصالً‏ چنین شعوریدارد که میان مبارزه کارگران علیه سرمایهو ایفای نقش مزدوری سرمایه علیه کارگرانفرق نهد!!‏ و نه ناتو و دولت های عضوناتو و سرمایه جهانی از این حد شعوربرخوردارند که میان آنچه خود می خواهندو آنچه کارگران علیه آن ها می خواهندهیچ تمیزی قائل گردند!!!‏ ایکاش نمایندگانفکری،‏ نظامی،‏ سیاسی سرمایه همه از سنخحکیمی بودند،‏ آنگاه این نظام برای یکروز هم توان ایستادگی در مقابل یک نگاهخیره کارگران را نداشت.‏ اما بدبختانه چنیننیست.‏ این جنبش کارگری سیه روز استکه هر جور آدمی دعوی فعال ضد سرمایهداری بودن آن ها را دارد!!!‏ حکیمی ادامهمی دهد:‏« مردم لیبی نیز با توجه به مجموعه شرایطزندگی خود علیه رژیم قذافی مسلحانه طغیانکردند.‏ این طغیان باید توسط پیشروترینانسان های آن جامعه حتی المقدور به مسیریانداخته می شد که ضعف ها و ناتوانی هایآن را از طریق سازمان یابی مستقل وشورایی مردم جبران می کرد.‏ اگر چنین میشد،‏ امکان تاکتیک درست در برخورد بانیروهای ناتو برای استفاده از آن ها برضدرژیم قذافی نیز فراهم می شد«‏به همین آسانی!!!‏ در جامعه ای که جمعیتکمتر از دو میلیون کارگرش تا مغز استخواناسیر توهم به دژخیم ترین باندهای قدرتبورژوازی یا حتی رؤسای قبائل هستند،‏جامعه ای که در آن حتی چند کارگر قادر بهسازماندهی خویش و تالش برای سازماندهیهمزنجیران خود در هیچ سطحی نشده اند،‏یک باره همه چیز « کن فیکون«‏ گردد.‏متوهم ترین انسان های آویزان به بورژوازییکشبه شوراهای ضد سرمایه داری بر پایدارند و تمامی دولت های سرمایه داریو اتحادیه اروپا و دولت امریکا و ارتشسراسری جهانی سرمایه را آلت دست خودکنند،‏ قذافی را سرنگون و البد کمونیسم طبقهکارگر را مستقر سازند!!‏ حکیمی باز همادامه می دهد و استدالل می کند.‏« من با این نظر مخالفم که جنبش مردملیبی باید با ناتو همان برخوردی را می کردکه با رژیم قذافی کرد.‏ نیرویی که مردم راسرکوب می کرد و خون آن ها را می ریخترژیم قذافی بود و نه ناتو »تا رفرمیسم چپ پابرجاست قرار نیستسنت دیرینه حزب توده و اردوگاه شورویو سوسیال دموکراسی آسیب بیند.‏ تئوریبد و بدتر،‏ ایستادن در کنار بد علیه بدتر،‏طوق مزدوری بد را به گردن بستن و راهغلبه او را بر بدتر هموار ساختن.‏ نردبانعروج قدرت بد شدن تا بر بدتر چیره شود،‏


صفحه 153از استثمار شدن در یک شکل برنامه ریزینظم سرمایه به استثمار شدن در شکل دیگربرنامه ریزی آن پناه بردن.‏ از فشار غل وزنجیر دیکتاتوری این بخش بورژوازی بهزنجیر آهنین دیکتاتوری بخشی دیگر پناهجستن و در همه این حالت حتماً‏ برده مزدیماندن،‏ محکوم و فرودست و حکومت شوندهبودن وصیتنامه مهر و الک شده اردوگاهبه رفرمیسم چپ است.‏ حکیمی نیز برایاجرای این وصیتنامه از هیچ کوششی وهیچ نظریه بافی دریغ ندارد.‏ او در روزهایتظاهرات خیابانی سال ۸۸ می خواست کهکارگران علیه یک بخش حاکمیت بشورنداما در مورد اصالح طلبان حکومتی فقط بهافشاگری اکتفاء نمایند.‏ در اینجا هم حرفشاین است که دشمن « مردم«‏ لیبی قذافی بودپس باید با ناتو دست دوستی داد تا داد خویشاز قذافی ستاند!!!‏فتوای حکیمی در تقدیس کمک گیری از ناتواین روزها ورد زبان خیلی هاست.‏ فقط اونیست که این گونه نسخه ها را برای تودههای کارگر دنیا می پیچد.‏ اما او در این گذردست همتایانش را از پشت بسته است.‏ بدتراز هر چیز اینکه او این کار را زیر نامفعال جنبش ضد سرمایه داری انجام می دهد.‏دیگران حداقل در این عوامفریبی شریکشنیستند.‏ در دوران بسیار سیاه و پلشتیزندگی می کنیم،‏ طبقه ای که قرار است درجنگی طبقاتی و ضد کار مزدی،‏ خودش وهمراه خودش کل بشریت را آزاد سازد اینکدر شرائطی قرار گرفته است که از همه سوبر سرش بانگ می زنند تا برای جایگزینیاین دیکتاتور سرمایه با دیکتاتور دیگر،‏دست توسل به دامن کاخ سفید و اتحادیهاروپا و اختاپوس وحشت و دهشت ناتو درازکند!!‏ بسیار رقت بار است اما به طور قطعاین گونه نمی ماند.‏ زمستان خواهد رفت،‏ یخهای قدرت سرمایه زیر فشار گرمای پیکارکارگران دنیا آب خواهد شد و بهار عروججنبش ضد کار مزدی پرولتاریا فرا خواهدرسید.‏مصاحبه حکیمی با « گزارش«‏ فقط بهتوصیه پردازی برای استمداد از ناتو اکتفاءنمی کند.‏ مسائل زیاد دیگری نیز در آن هستکه همگی به همین شکل و با همین اهمیتقابل بحث می باشند.‏ موضوعاتی از قبیلچگونگی ریشه یابی شورش ها در کشورهایعربی «، این حکم که « توده های کارگرهم می توانند همسان احزابی مانند اخوانالمسلمین از شرائط موجود کشورها برایسازماندهی خود بهره گیرند«‏ ، یا اینکهطبقه کارگر سوریه باید به اصالحات دستورکار رژیم اسد رضایت دهد و این رژیمرا بیازماید و نوع این ها همگی در زمرهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390بدترین بدآموزی ها برای کارگران هستند.‏در مورد نخست او ضمن اینکه علی الظاهرو برای استتار ماهیت باورهایش،‏ به رابطهمیان دیکتاتوری هار حاکم در کشورها باملزومات نظام سرمایه داری اشاره می کنداما وقوع شورش ها را نه عصیان علیهگرسنگی و فقر و حقارت و ذلت تولید شدهتوسط سرمایه بلکه اساساً‏ فشار دیکتاتوریمی بیند.‏ این از سنخ همان وارونه سازیهائی است که نمایندگان فکری سرمایه درباره این شورش ها طرح کرده اند.‏ از دیدآن ها فشار استثمار و ددمنشی سرمایه نیستکه انسان ها را به طغیان واداشته است بلکهندانم کاری مشتی دیکتاتورمأب است کهباعث این خیزش ها گردیده است و راهشهم تعویض همین دیکتاتورها با همتایان جدیدآنهاست.‏مورد دوم نیز حاوی بدترین شکل مسخواقعیت هاست.‏ اخوان المسلمین در طول عمرحاکمیت مبارک،‏ در سال هائی تا آنجا امکانفعالیت داشته است که حدود %۳۰ نمایندگانپارلمان مصر را تعیین می کرده است.‏عکس این قضیه در مورد کارگران صادقبوده است.‏ هر جنب و جوش هر کارگر علیهسرمایه داری هدف وحشیانه ترین سرکوبها قرار می گرفته است.‏ از این که بگذریمدر کجای دنیای سرمایه داری شرائط فعالیتو سازمانیابی و مبارزه برای کارگران واپوزیسون های بورژوازی برابر است کهدر مصر یا هر جامعه دیگر خاورمیانه باشد.‏اپوزیسون های درونی طبقه سرمایه دارحتی در بدترین حالت هم دنیاها امکانات دراختیار دارند،‏ طبقه کارگر بالعکس زمین وزمان بر سرش خراب است.‏ مقایسه میان ایندوتا و القاء چنین تصویری از سرمایه داریسوای مهندسی افکار کارگران به نفع سرمایههیچ چیز دیگر نیست.‏ معنی این سخن مطلقاً‏این نخواهد بود که توده های کارگر حتی درزیر چتر درنده ترین دیکتاتوری ها مجازندکه از تالش حداکثر برای سازمانیابی خودچشم پوشند!!‏ کامالً‏ بالعکس آنان باید ازهر راهی و با توسل به همه اشکال مخفیو علنی در این گذر پیکار کنند،‏ اما پردهاندازی بر روی تمایزات بنیادی شرائط کارو زندگی و اعتراض کارگران در یک سویو اپوزیسون های بورژوازی در سوی دیگرعوامفریبی به نفع دومی است.‏ در باره نکتهآخر و توصیه تمکین به کارگران سوریهبرای قبول اصالحات اسد جای این سؤالباقی است که اگر واقعاً‏ توده های کارگرسوریه توان این را دارند که چنان اصالحاتیرا تحمیل کنند چرا نباید این قدرت را سکویخیزش ضد کار مزدی خود سازند و دستبه کارهای عظیم تر زنند و اگر ندارندطرح آنچه حکیمی می گوید سوای دعوتکارگران به سازش با بورژوازی چه معنایدیگری می تواند داشته باشد.‏در همه این موارد جای گفتگو زیاد است امابه همین بسنده باید کرد.‏ مطلب را با طرحنکته ای مهم ختم می کنیم.‏ محسن حکیمیمی تواند به دروغ و بسیار ناشیانه خود رافعال ضد کار مزدی نام نهد.‏ طیف گروههایرفرمیسم چپ هم مجازند که برای حمله بهرویکرد لغو کار مزدی جنبش کارگرینظرات و حرف های به غایت راست ورفرمیستی و سرمایه ساالر حکیمی را کهدر عین حال حرف های خود آنان استدستاویز قرار دهند.‏ انجام این کارها چه ازجانب حکیمی و چه کل رفرمیسم چپ خالفابتدائی ترین ارزش های انسانی است اماانتظار ما این نیست که آنان چنین نکنند.‏ آنچهانتظار ماست این است که توده های کارگردر هیچ کجا دست به چنین کاری نزنند ونسخه پیچی های رفرمیستی حکیمی را بهحساب این رویکرد نگذارند.‏‏​فعالین جنبش لغو کار مزدیحکیمی،‏ ناتو،‏نوریزادهعلی سالکیمحسن حکیمی ( مترجم،‏ نویسنده وعضوکانون نویسندگان ایران وفعال جنبشلغوکارمزدی!(‏ در مورد‎حمله‎ی ناتو به لیبیمی گوید:‏ « این بحث حساس و مهمی است.‏به نظر من،‏ کمک گرفتن از یک نیرویخارجی از جمله ناتو اشتباه نیست به اینشرط بسیار مهم و تعیین کننده که این کمکاصل رهایی مردم توسط خودِ‏ مردم را زیرسئوال نبرد.‏ اگر جنبش مردم روی پای خودایستاده باشد می تواند از تضاد بین دشمنانخود استفاده کند بی آن که به زائده یکیاز آن ها علیه دیگری تبدیل شود.‏ جنبشیکه در لیبی علیه رژیم قذافی شکل گرفت،‏اگر ساز و برگ و ساختارهای الزم برایروی پای خود ایستادن را تدارک دیده بودمیتوانست به گونه ای سنجیده از ناتو کمکبگیرد«….»‏ من با این نظر مخالفم کهجنبش مردم لیبی باید با ناتو همان برخوردیرا می کرد که با رژیم قذافی کرد.‏ نیروییکه مردم را سرکوب می کرد و خون آن ها


صفحه 154را می ریخت رژیم قذافی بود و نه ناتو »علیرضا نوری زاده ( ژورنالیست،‏ افشاگرو مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه و جهانعرب!!(‏ در مصاحبه با VOA بعد ازپیروزی ناتو در لیبی می گوید:‏ « ما میبینیم که مردم لیبی به نیروی دموکراسیخواه و نظامی ناتو اعتماد کردند،‏ و روزرهایی از رژیم سفاک قذافی را دیدند،‏ اگرچنین نمی شد مطئنم که قذافی همچنان برمسند قدرت می ماند…‏ مردم ایران و تماممردم کشورهای تحت سلطه ی دیکتاتوریباید به ناتو خوشامد گفته و ورود آنها برایرهایی از دیکتاتوری حاکمان خود را به فالنیک بگیرند«…‏آقای حکیمی عجله دارد،‏ این تعجیل را بههمه شکل در اتخاذ تدابیر ایشان از ایجادتشکل های کارگری و رهایی از دیکتاتوریها می توان دید،‏ نام جنبش لغو کارمزدیبا این عنوان سوپررادیکال و شوراهایکارگری ضد سرمایه داری با این عنوانسوپر رادیکال تر و البته ناقص و از سویدیگر رهایی از قذافی و هر دیکتاتوری بهیدِ‏ پاک و رهایی بخش ناتو…‏ آقای علیرضانوری زاده نیز عجول است،‏ اول می خواهدکه انقالبهای نان و آزادی در کشورهایخاورمیانه و شمال آفریقا سریعا خاتمهیابند ( آنچنان که پیر جنبش لغوکارمزدی،‏به اتحادیهی کارگران و سندیکاها در اولینمرحله از هستی تشکل یابی آنها اعتقادیندارد(‏ و در قدم بعدی از مردم می خواهدکه برای نیروهای ناتو گلریزان به پا کنندوکوچه ها را آب و جارو نمایند.‏ اما کلیدراهنمای فهمیدن علت جنگ چیست که آنهایا از دانایی آن به هر دلیلی ( شاید به خاطرخرفتی شان است ) بی نصیبند یا خود را بهنفهمی می زنند که به قول برتولت برشت: جنایتکارانند!!…؟؟ جنگ،‏ ادامه سیاستاست با وسایلی دیگر.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390همه جنگها از نظام های سیاسی زاینده شانجدایی ناپذیرند.‏ سیاستی که دولتی مفروض،‏و طبقه ای مفروض در درون آن دولت،‏مدتها پیش از آغاز جنگ در پیش گرفته،‏ بهناگزیر به وسیله همان طبقه در خالل جنگادامه می یابد و تنها شکل عملی ساختنشتغییر می کند.‏ آنچه ما در حال حاضر دربرابر داریم،‏ عمدتاً‏ اتحادی از قدرتهایسرمایه داری است.‏ ما بزرگترین قدرتهایسرمایه داری دنیا – بریتانیا،‏ فرانسه،‏آمریکا و آلمان – را در برابر داریم که دههاسال است سیاست رقابت بی پایان اقتصادیرا سرسختانه در پیش گرفته اند که هدفشدست یافتن به تفوق جهانی،‏ منکوب کردنکشورهای کوچک تر از خود و سه برابرو ده برابر کردن منافع حاصل از سرمایهاست که تمام دنیا را در دام نفوذ خود گرفتارکرده است.‏ بر این نکته تأکید می کنم.‏ هرچه بیشتر بر این نکته تأکید شود باز هم کماست،‏ زیرا اگر این را فراموش کنیم،‏ هرگزنخواهیم فهمید که احتمال به وجود آمدن اینجنگ برای چیست،‏ و در نتیجه،‏ به آسانیبازیچه هر مبلغ بورژوایی می شویم کهمی کوشد عباراتی دروغین را به ما غالبکند.‏ به این دلیل است که داستانی که اینروزها در مورد دلیل جنگ سر زبانهاست،‏فریب محض است.‏ آنها با از یاد بردن تاریخسرمایه مالی،‏ و تاریخ چگونگی به پا کردناین جنگ بخاطر تقسیم مجدد،‏ جریان را بهاین شکل مطرح می کنند:‏ دو ملت در صلح وصفا می زیستند،‏ بعد ناگهان یکی به دیگریحمله کرده و آن دیگری هم جواب حمله راداد.‏ تمامی علم و تمامی بانکها فراموش شدهاند…‏ چرا؟!‏ چون که رفتن قذافی و خامنهای و بشار اسد و…‏ شیرین است،همین!.‏اما به وسیله ی نیروهای ناتو،‏ زهری رابه کام خواهد کرد که حتی خاطره ای نیزاز آن شیرینی باقی نخواهد ماند،‏ زهری کهشورای موقت حاکم بر لیبی در کامِ‏ مردملیبی کرده و خواهد کرد،‏ زهری که شاهزادهرضا پهلوی دوم ، علیرضا نوری زاده وسازگارا با عقاید سرمایه دارانه ی خود ومحسن حکیمی با جنبش لغو کارمزدی اشبه کام مردم زحمتکش و کارگرِ‏ از همه جابی خبر خواهند کرد…‏پس آفرین!!‏آفرین بر آن کس که خونت ریخت وُ‏ خجالتنکشیدآفرینبر آنکه شُهره زد ز بی شرمیقتلِ‏ نو،‏ خواستاین بود روابط شهروندی؟!‏زبی شرمیآفرین که خجالت نکشیدکوفت چهره هاقُپه گرفتخون ریخت ز ریخت هاخونابه خواه،‏ خونابه دارِ‏ ریخت هادر صحنه هاکوفت چهره ها،‏ کوفت چهره ها!‏پی نوشت : ۱- آنچنان که فضای جنگی وقهقهه های نیروهای ضد انقالب هر روزسریعتر از دیروز به دیده می آید،‏ باعث شدکه این نوشته به صورتی ناکامل به مسائلبپردازد،‏ اما در آینده،‏ نقد و نظرم را درمورد همه ی مسائل مطرح شده به صورتکامل بیان خواهم کرد۲- شعری که در پایان آمده قسمتی از نوشتهای است با عنوانِ‏ ‏»حرکت«.‏


ایرانصفحه 155در آغاز ماه ژانویه یوآخیم کروازه ()Joachim Krause حمله را آغاز کردو در مجله حرفه ای سیاست خارجی Inter-)nationale Politik ) نوشت : ” از اینپس،‏ موضوع روز،‏ در مورد ایران،‏ تشدیدتحریم ها و به میدان آوردن قدرت نظامیخواهد بود.‏ گرچه غرب برای اشغال خاکایران نقشه ای ندارد ولی احتمال آن هستکه توسل به زور در مدارج متفاوت پیشآید”.‏ آنگاه کروازه در باره مدارج متفاوتتوضیح می دهد:‏ ” ضربات محدود هوائی،“ ” محاصره دریائی ” ، ” تحمیل تحریم”.‏همچنین دست زدن به اقداماتی که ” عملیاتنظامی ایران را در دریا یا ازطریق پرتابموشک غیر ممکن سازد ” نیز قابل تصوراست.‏ ” در واقع ” با توجه به انفجار هایمتعدد در تاسیسات نظامی ایران و کشتنشخصیت های برجسته اتمی و موشکیایران ، گذار به مرحله حمالت مسلحانه مدتهاست که آغاز شده است.‏ توصیه کراوزهبرای سیاست آلمان این است:‏ ” مصلحتآنست که سیاست آلمان خود را آمادهروبروشدن با دورانی شاق بسازد”.‏ کروازهیک فرد معمولی نیست،‏ او شخصیتی استصاحب نام و منصب:‏ عضو کمیته اجرائیدر هیئت رئیسه انجمن آلمان برای سیاستخارجی است،‏ که بدون تردید از پر نفوذترین سازمان های نظریه پرداز Thin) ltanks برای سیاست خارجی آلماناست.‏ افزون بر این او یکی از پنج ناشرمجله سیاست بین المللی است،‏ که مهمترینمجله سیاست خارجی برای طراحان سیاستخارجی در برلین،‏ پایتخت آلمان است.‏بسیج ذهنیمجله هفته شماره 24 خرداد 1390دو فراکسیونآملان باید خود راآماده دوران سخت درایران بکندیورگ کرون آوئریونگه ولتگزینش و ترجمه رضانافعی(مقاله کروازه در مجله سیاست بین المللیبوضوح نشان می دهد که : به موازاتتهدیدهای نظامی علیه ایران،‏ بویژه از سویآمریکا،‏ که پیوسته شدید تر هم می شود، در آلمان هم کسانی هستند که پیوسته باصدای بلند تر می کوشند تا شنوندگان خودرا آماده هم آوازی برای حمالت نظامیغرب به ایران سازند . گرچه سیاستگراندولت تاکنون کوشیده اند فقط خواستار تشدیدتحریم ها شوند ولی بخشی از نظریه پردازانعلنا روی به بسیج آورده اند.‏ در پائیز سالگذشته در یکی از مقاالت مجله سیاست بینالمللی مسئله به این صورت مطرح شد کهغرب باید تصمیم بگیرد که اگر ایران موفقبه تولید سالح اتمی شود واقعا می خواهداستراتژی فوق العاده خطرناک و پر خرجایجاد وحشت را انتخاب کند یا این که هرطور هست همین حاال برنامه اتمی ایران رابا ‏“توسل به قدرت نظامی به تعویق اندازد” . وقت می گذرد:‏ ‏“بزودی اجرای این راهدوم دیگرعملی نخواهد بود “.گرچه مخاطبان این مقاله افراد پر نفوذسیاستگذاران سیاست خارجی بودند اماتعدادشان زیاد نبود تا این که در آغاز ماهژانویه روزنامه فرانکفورتر آلگماینه همبه میدان آمد و این فکر را به میان انداختکه آخرین راه پس از تحریم خرید نفتتوسط اتحادیه اروپا روی آوردن به راهنظامی است . در اواسط همین ماه دبیر بخشسیاست خارجی این روزنامه نوشت : اشتباهاست اگر تصور شود رئیس جمهور آمریکااعصاب الزم برای در گیری را ندارد.‏ اوفرمانده کل است “.‏“فرانکن برگر”‏ نویسنده این مقاله عضوکمیسیون سه جانبه است.‏ این کمسیون سهجانبه یک شبکه بین المللی با عضویت چندصدنفر آمریکائی،‏ اروپائی و ژاپنی است کهکارش ترویج مناسبات میان شخصیت هایصاحب نفوذ غربی است.‏ او در نوشته خودتلویحا اشاره کرد که با قاطعیت نمی توانگفت که جنگی با ایران در نخواهد گرفت.‏آیا برلین به مسیر جنگ با ایران روی میآورد؟ گرچه کارشناسان با نفوذی مانندیوآخیم کروازه با صدای بلند و وضوح کاملنظرشان را اعالم کرده اند ولی نتوانستهاند حرفشان را در پایتخت آلمان به کرسیبنشانند.‏ دیر زمانی است که در موردسیاست ایران دو جبهه در پایتخت آلمانبوجود آمده است که دارای مواضع بکلیمتفاوت و مخالف یکدیگر هستند.‏ یکی از ایندو جبهه به اتحادیه ترانس اتالنتیک)‏ اروپا آمریکا(‏ چشم دارد و برای آن اولویتاصولی قائل است . یکی از دالئل آن درنظر گرفتن اصولی تناسب قوا در عرصهسیاست جهانی در آینده است.‏ رشد چین باشتاب زیاد و بدون وقفه ادامه دارد،‏ آمریکاچین را رقیب اصلی خود در آینده می داندو در صدد است مرکز ثقل سیاست جهانیخود را به آسیا منتقل کند.‏ ” قرن آمریکا درپاسیفیک ” عنوان مقاله ای است که خانمکلینتون وزیرخارجه آمریکا در بارۀ مرحلهآتی سیاست جهانی آمریکا درماه نوامبر درمجله ” فارن پالیسی”‏ منتشر ساخته است.‏برخی های در برلین با توجه به این سیاستاز خود می پرسند آیا اروپا اهمیت خود را ازدست میدهد؟ یک پاسخ در آغاز سال جاریدر مجله سیاست بین المللی درج شده بود.‏” روی برگرداندن آمریکا از اروپا که زیادمورد بحث قرار می گیرد،‏ سرنوشتی کهبر پیشانی اروپا نوشته شده باشد نیست :آلمان هنوز هم امکان انتخاب ” همکاریدر رهبری”‏ را که جورج بوش پدر بیستسال پیش مطرح کرده بود،‏ بپذیرد”‏ ‏“یعنیهمکار کلیدی آمریکا در اروپا ” گردد.‏ ولیبرای پذیرفتن چنین نقشی باید با واشنگتنهمکاری کرد از جمله در سیاست مداخلهجویانه آمریکا در سراسر جهان.‏نبرد بر سر مواد سوختیروشن است که چنان سیاستی شامل خاورمیانه نیز می گردد که غنی ترین منابعنیروی جهان در آن نهفته است.‏ تغییر تناسبقوای جهانی در آنجا نیز قابل لمس خواهدشد.‏ سال گذشته به ابتکار بنیاد Körberدر هامبورگ،‏ از چندصد تن سرآمدان آلماندر مورد چند موضوع مشخص سیاسینظرخواهی شد . ۸۰ در صد از پرسششوندگان معتقد بودند که چین در آینده درخاور نزدیک و میانه نقش بزرگتری ایفاخواهد کرد.‏ بنظر بیش از نیمی از آنها ”نفوذ اروپا و آمریکا در این منطقه با خطرروبروست.‏ آیا غرب رشد قدرت رقیب وحتی از دست دادن نفوذ خود را تحمل خواهدکرد؟ حتما نه،‏ نزدیک به سه پنجم از پرسششوندگان پیش بینی کرده بودند که چالش هایبیشتری با آمریکا که تا کنون قدرت برتردر منطقه بوده نیز روی خواهد داد.‏ این کهواشگتن فشار خود را به ایران تا حد تهدیدبه جنگ افزایش داده به هیچ وجه ارتباطیبا برنامه اتمی ایران ندارد.‏ روشن است کهیک بمب اتمی ایرانی سروری ( هژه مونی‏(غرب را در خاور میانه بوضوح تضعیفخواهد کرد و به همین دلیل غرب با قاطعیتتمام مخالف آنست.‏ کسانی خواستار آن هستندکه هرچه زودتر،‏ پیش از آن که واشنگتنتوجه و امکانات خود را برای نبرد مستقیمبا توسعه نفوذ چین بطور قطع به آسیایشرقی منتقل سازد،‏ با ید کار خلیج فارس و


صفحه 156منطقه پیرامون آن را یکسره کرد.‏آیا آلمان باید بعنوان همپیمان وفادار برایتضمین ماندگاری نفوذ آمریکا در خاورمیانه در کنار آمریکا قرار گیرد و نقشی ایفاکند که آمریکا نتواند از کمک آلمان چشمبپوشد؟ آن بخش از هیئت حاکمه آلمان کههوادار اتحادیه ترانس آتالنتیک است ، میگوید آری . اما جبهه دیگری هم در مقابل آنقرار دارد که بشدت مخالف این نظر است.‏دالئل مخالفت این ها متنوع است.‏ استداللاقتصادی آنها این است که ایران از لحاظمنابع نفت و همچنین گاز مقام دوم را درجهان دارد این آن عاملی است که اقتصادنیرو نمی تواند آنرا بکلی نادیده بگیرد.‏ دراین رابطه باید دانست که بویژه گاز ایرانبرای آلمان بسیار با اهمیت است.‏ کنسرنهای انرژی اروپائی سالهاست که نقشه برایکشیدن خط لوله ای می ریزند که منابععظیم گاز در آسیای مرکزی را با دور زدنروسیه به اروپا منتقل کند چون تسلطروسیه بر تامین گاز مورد نیاز اروپا زیادو بنظر برخی ها بسیار زیاد است . این خطلوله ” نابوکو”‏ نام دارد.‏ ولی منابعی که میتوان گاز آنها را بدون درد سر از آسیایمرکزی به اروپا انتقال داد آنقدر نیستند کهمقرون به صرفه باشند.‏ در آغاز سال۲۰۰۸ که کنسرن آلمانی RWE اعالمکرد به کنسرسیوم نابوکو خواهد پیوست،‏روزنامه دی ولت نوشت که برای انتقال گازمنابع گازی ایران به خط لوله نابوکو نیزمذاکراتی در جریان است . ولی برنامه ایجادخط لوله احتماال عملی نخواهد شد.‏ یکیاز دالئل شکست این برنامه این است انتقالگاز از ایران بدالئل سیاسی بکلی منتفی شدهاست.‏توان اقتصادی فوق العادهآیا علت دعوا بر سر ایران فقط نفت وگاز است؟ البته که نه . ایران کامال دارایآن امکان و استعداد هست که بتواند پایگاهاقتصادی آلمان در خاور میانه گردد.‏ ایرانبدلیل منابع مواد خامی که دارد چشمه جوشانپول است.‏ با این پول می تواند وارداتی درمقیاس بزرگ داشته باشد.‏ افزون بر این مردمایران با فاصله زیاد تحصیل کرده ترین مردممنطقه خلیج فارس هستند،‏ از این رو اینکشور نه تنها بهترین بازار فروش است بلکهبهترین محل برای تولید کاالهای ارزان نیزهست.‏ بسیارند شرکت ها و موسسات آلمانیکه ارتباط های خوب با ایران دارند بویژهدر زمینه تولید ماشین آالت و تاسیسات.‏سیاست تحریم ترانس اتالنتیک زیر رگبارمجله هفته شماره 24 خرداد 1390انتقاد دائم قرار دارد.‏ مثال در سال ۲۰۰۸اتحادیه تولیدکنندگان ماشین آالت و تاسیساتآلمان ( )VDMA روی به اعتراض آوردو اعالم کرد که ایران دست به نوسازیصنایع خود زده است،‏ کسی که حاال واردمیدان نشود،‏ سالها از بازار معامالت بیرونخواهد ماند.‏ هانس هسه،‏ مدیر عامل اتحادیهتولید کنندگان ماشین آالت وصنایع آلمانزبان به ناسزا گشود که این تحریم ها خواهناخواه موفق نخواهند شد.‏ او در گفتگو باروزنامه اقتصادی هانلزبالت که ناشر افکارصاحبان صنایع و اقتصاد آلمان است،‏ گفت:” آنچه واقعا تلخ است این است که مناسباتخوب اقتصادی با ایران در قربانگاه سیاستیقربانی می شود که ارزش ادعائی آن بسیارسست است.”‏گرچه کنسرن های آلمانی که منافع زیادیدر آمریکا دارند ، پیوسته در برابر فشارواشنگتن تسلیم می شوند،‏ ولی اقتصادآلمان تا امروز با هرنوع تشدید تحریم هامخالفت کرده است.‏ هاندلزبالت در اواسطماه ژانویه نوشت البته صادرات آلمان بهایران کاهش یافته و این کاهش در سال۲۰۱۱ به ۱۷ در صد رسید،‏ با وجود اینآلمان بعد از امارات متحده عربی دومینصادر کننده کاال به ایران است اماراتعربی هم در واقع واسطه و ایستگاه میانیبرای واردات کاالهای غربی هستند،‏ که بهعلت تحریم ها نمی توانند مستقیما به ایرانصادر شوند.‏ هاندلزبالت می نویسد صدورکاالهای دوگانه به ایران،‏ یعنی کاالهائی کهمی توانند استفاده نظامی هم داشته باشند،‏ درسال ۲۰۱۱ حتی افزایش هم یافته است.‏ درسازمان ملل همواره صدای شکایت بلند استکه :” برلن برای این که اقتصاد خود را حفظکند هر وعده ای که رژیم ایران به آن میدهد باور می کند .” بویژه وزارت اقتصادآلمان پیوسته دست حمایت بر سر معامالتبا ایران گرفته است.‏ گرچه معلوم است اینگزارش ها با چه نیتی منتشر می شوند (دشوار کردن بیشتر داد و ستد با ایران ) ولیبیانگر این نیز هست که بخشی از اقتصادآلمان با سرسختی سیاست ترانس اتالنتیکرا رد می کند.‏پاورچینالبته فقط اقتصاد آلمان نیست که در برابرسیاست درگیری مقاومت می کند،‏ بخشی ازهیئت حاکمه آلمان در برلن نیز که به سیاستخارجی توجه دارد سالهاست که مبلغ سیاستتغییر از طریق نزدیکی است.‏ فولکر پرتِسرئیس بنیاد دانش و سیاست ( )SWP کهاتاق فکری است نزدیک به دولت،‏ در سال۲۰۰ نوشت ” کسی که از امکان تاثیر گذاریاز طریق دادو سند و قراردادهای همکاری وگفتگوی سیاسی چشم می پوشد،‏ به این امیدکه بتواند در مورد برنامه مورد مناقشه اتمیایران ، که بسیار هم اهمیت دارد،‏ فشار واردآورد،‏ احتماال موجب تضعیف نیروهائی درایران خواهد شد که به اصالحات و همکاریعالقمند هستند،‏ بدون این که خود در جبههاتمی هیچ پیش رفتی کرده باشد.‏ معنی سخنپرتِس این بود که اروپا نباید به سیاستدرگیری آمریکا در آنزمان بپیوندد،‏ بلکه بایدبرای همکاری با ایران تالش کند،‏ تا بتواندایران را برای همیشه با خود وابسته سازد.‏فقط از این طریق است که می توان موقعیتآلمان را در خاور میانه تثبیت کرد.‏هدف این سیاست هم مانند استراتژیدرگیری کوشش برای تثبیت سروری غربدر خاور میانه است با این تفاوت که این یکینمی خواهد نظر خود را با چکش در مغزمخاطب فرو کند بلکه می کوشد پاورچینپاورچین به هدف برسد.‏آلمان و سیاست رسیدن به قدرت جهانیدر بنیاد دانش و سیاست و در بخشی ازاقتصاد آلمان تا امروز هم همین سیاست دنبالمی شود.‏ هدف این سیاست آنست که موقعیتآلمان اروپا را در خاورمیانه تقویت کند وسیاست وابسته کردن منطقه به اروپا را باتمام توان به پیش برد.‏ حاصل آن این خواهدبود که موقعیت اروپا بویژه در ایران تحکیمگردد و به برلن و بروکسل امکان دهد دربرابر آمریکا قدعلم کند و یک سیاست آلمانیاروپائی در عرصه قدرت جهانی در پیشگیرد.‏ در چنین حالتی محافل ویژه آلمانی واروپائی نه تنها در پی دست یافتن به قدرتجهانی هستند بلکه با نیروهائی همکاری میکنند مثال با رژیم سرکبگر ایران کهصرفنظر از آنچه که مبلغان غربی جنگدر باره آن می گویند واقعا هم نمی توان آنرا زیبا جلوه داد.‏اما بخش دیگر از هیئت حاکمه آلمان یعنیجبهه هوادار وحدت ترانس اتالنتیک همبرای تحکیم سیاست در گیری خود با ایران،‏با فئودالهای دیکتاتور در شبه جزیرهعربستان همکاری می کند،‏ که در راسآنها عربستان سعودی قرار دارد،‏ کشوریکه در آن زنان برخالف ایران نه حق انتخابکردن دارند و نه اجازه گرفتن گواهینامهرانندگی . انتخابات؟ در ایران در انتخاباتتقلب می کنند،‏ در عربستان اصال زحمتانتخابات پر خرج را هم بخود نمی دهند.‏آنها یک جمعیت مشاور ۱۵۰ نفری مردانه و


صفحه 157aدست چین شده دارند . البته دیکتاتورهایمنطقه خلیج فارس هم تظاهرات اعتراضیرا مانند ایران وحشیانه سرکوب می کنند،‏ولی وهابیگری عربستان سعودی که عقبمانده ترین شکل اسالمگرائی است ،نمایندگانی چون اسامه بن الدن نیز داشتهاست.‏ تورکی الفیصل رئیس سابق سازمانامنیت عربستان که در سالهای ۱۹۸۰ درافغانستان با بن الدن همکاری می کرد،‏ درپایان سال ۲۰۱۱ اعالم کرد که ریاض بهتولید سالحهای اتمی توجه دارد.‏ در این کهبمب اتمی عربستان برای اسرائیل خطریجدی است تردیدی نیست.‏ فرقش با ایراندر کجاست؟ یک فرق هست،‏ فرقی کوچکو ظریف : دیکتاتورهای منطقه خلیج فارسهمکاران مطمئن غرب هستند دست کم تاامروز و سروری غرب را پذیرفته اند.‏سیاست جبهه آلمانی ترانس اتالنتیک سببمی گردد که صنایع آلمان بازار خود را درایران از دست بدهند ولی آنها برای سیرابکردن صنایع آلمان که تشنه بازار هستندجایگزین دارند . بازار معامالت موسساتآلمانی با شبه جزیره عربستان بسیار پررونق است.‏ در سال ۲۰۱۰ کل معامالتبا ایران به ۴،۷ میلیارد یورو بالغ گردیدو در سال ۲۰۱۱ از این هم کمتر شد،‏ درهمین زمان تبادل کاال با عربستان سعودی به۶،۴ میلیارد یورو رسید و با امارات عربیبه بیش از ۸ میلیارد یورو بالغ گردید وامید بیشتر شدن معامالت نیز هست.‏ سرمایهگذاری در این کشورها نیز زیاد است.‏ حکاماین کشورها دریافته اند که نفت و گاز روزیتمام خواهد شد و از همین رو شروع بهایجاد مدرن ترین صنایع در کشورهای خودکرده اند تا برای دوران پس از نفت دستخالی نمانند.‏ موسسات آلمانی در این عرصهنیز فعال هستند.‏ بویژه صنایع اسلحه سازیکه دیکتاتورهای منطقه خلیج،‏ بخصوصعربستان سعودی را به هواپیماهای جنگیو تانکهای جنگی مجهز می سازند . فروش۲۷۰ واحد تانک لئوپارد 2 7 A در ایناواخر سر و صدا برپا کرد و به جرائد راهیافت ،‏ و همچنین کارخانه ای برای ساختنمسلسل های 36 G مارک هکلر و کخ ووسائل جنگی دیگر در آنجا تاسیس کردهاند.‏ در سال ۲۰۰۹ امارات به مرتبه دومینخریدار تسلیحات صادراتی آلمان ارتقاءیافت،‏ با پرداخت مبلغی بیش از نیم میلیاردیورو،‏ آمریکا جای نخست را دارد.‏تسلیحات سودآورالبته دلیل فروش تسلیحات فقط کسب سودمجله هفته شماره 24 خرداد 1390تاریخنیست:‏ عربستان سنی دیرزمانی است که باایران شیعه رقابت می کند.‏ ایجاد اتحادیهدفاعی Gulf Cooperation Council)GCC ) در ۲۵ ماه مه ، ۱۹۸۱ اندکزمانی پس از سقوط شاه این هدف را دنبالمی کرد که شش دیکتاتور عرب در منطقهخلیج فارس : عربستان سعودی،‏ کویت،‏قطر،‏ بحرین،‏ امارات متحده عربی و عمانرا علیه ایران با یکدیگر متحد سازد.‏ اسنادویکیلیکس آشکار کردند که پادشاه عربستاندر سال ۲۰۰۸ با اشاره به ایران از آمریکاخواسته است که :” سرمار را بکوبید ” . دیگردیکتاتور های عضو GCC نیز اظهاراتدوستانه ! مشابهی در مورد ایران کردهاند.‏ مسلح کردن دیکتاتورهای منطقه خلیجفارس پر سود ترین شیوه برای وارد آوردنفشار نظامی به ایران است،‏ چون پول اینسالحهائی که باید ایران را بترساند،‏ خودشانبه تولید کنندگان غربی می پردازند.‏ افزونبر این،‏ برای این که مبادا در اثر تظاهراتاعتراضی آخرین تظاهرات بازهم درشرق عربستان سعودی رخ داد به متحدینعلیه ایران لطمه ای بخورد آلمان مدرنترین سالحهای سرکوبی را در اختیارشانمی گذارد.‏ ده در صد از سالح هائی کهدر اختیار بخش امنیت عربستان قرار داردساخت آلمان است.‏با توجه به این پسزمینه است که یوآخیمکروازه عضو هیئت مدیره انجمن آلمانیبرای سیاست خارجی،‏ در آغاز سال نوخواستار آن شد که ” دیگر باید به این ”سخنان نامبارک ” پایان داد که ” راه حلنظامی را باید اصوال کنار گذاشت “. او حتیتصور می کند که وزیرخارجه آلمان هم ”سخنان عوام پسند صلح دوستی ” بر زبانرانده است و از صدر اعظم می خواهد کهدر آینده حتما مانع از آن گردد که ” برخیاز اعضای کابینه آلمان با سخنانی که برمردم تاثیر می گذارد از طریق مخالفت بااقدامات نظامی آمریکا برای خود کسب وجههکنند”.‏ کروازه در پایان سخنانش خطاب بهفراکسیون دوم سیاست ایران در برلن گفتباید مردم را آماده کرد که “ هزینه تحریمهای مستمر علیه ایران می توانند سنگینگردند ” . مسئله فقط محدود به ضررهایبازرگانی نمی شود،‏ بلکه بنزین هم گرانخواهد شد،‏ وخطر وارد آوردن ضرباتبزرگ به اروپا افزایش خواهد یافت.‏ دورانسختی در انتظار آلمان و بخصوص ایرانخواهد بود.‏ در مورد ایران حق با اوست.‏نشریه آلترناتیوبه دنبال حتریفتاریخ!‏ک.ابراهیمدرنشریه ‏“آلترناتیو”‏ شمار ۱ ۸، آذر ۱۳۹۰مقاله ای از تونی کلیف به نام ‏“مائو،‏ کاسترو،‏چه گوارا و جنبشهای ملی”‏ درج شده است.‏دراین مقاله ازجمله می خوانیم :طبقه کارگر صنعتی هیچ نقشی درپیروزیمائو نداشت.‏ حتی ترکیب اجتماعی حزبکمونیست چین کامال غیرکارگری بود.‏صعود مائو درحزب با غیرکارگری شدنحزب مصادف شد.‏ دراواخر ۱۹۲۶ حداقل%۶۶ اعضای حزب کارگربودند…‏ درنوامبر۱۹۲۸ درصد کارگران عضو حزب تاحدود۴ یا %۵ سقوط کرد”.‏ وی درادامه نوشته اشو بدون این که بگوید آمار و ارقامی را کهمی دهد از کجا آورده است و براساس ادعائینظیر ‏“یک گزارش رسمی حزبی تایید کردکه حزب ” حتی یک سلول حزبی کارآمددربین کارگران صنعتی ندارد”‏ و یا این که‏“حزب می پذیرفت که کارگران حدود %۱۰از اعضا درسال %۳ ۱۹۲۸، در‎۱۹۲۹‎‏…‏ ودرپایان ۱۹۳۰ تقریبا صفردرصد را تشکیلمی داده اند”.‏ و یا ‏“حزب به مدت ۱۹ سال نهنیازی به برگزاری کنگره ملی اتحادیه هایکارگری که قبل از ۱۹۲۹ تشکیل شده بود می دید و نه به خود زحمت جلب حمایتکارگران را می داد.”‏ وی سپس یک سرینقل قول ازجمله دررابطه با دوران حمله بهشهرها و فتح شهرها و با ادعاهائی نظیر اینکه ‏“فتح شهرها توسط مائو بیش از هرچیزدیگری جدائی کامل حزب کمونیست از طبقهکارگر صنعتی را آشکار ساخت.‏ رهبرانحزب نهایت تالش خود را انجام دادند تا ازوقوع خیزشهای کارگری درشهرها درآستانهتصرف آنها جلوگیری کنند”.)ص ۲۹ نشریهآلترناتیو(‏هرخواننده جوان و یا بی خبراز تاریخانقالب چین تحت رهبری کمونیستها ایناراجیف را بخواند درگمراهی تاسف آوریگرفتارخواهدشد.‏ کاری که تروتسکیستها)اعماز چینی و خارجی(‏ از ابتدا علیه مرحله یانقالب دموکراتیک درچین به خاطرافاضاتجناب تروتسکی ‏)از عدم شناخت وی از


صفحه 158ترکیب طبقاتی جامعه چین و یا براساسدگماتیسم ذهنی گرایانه ناب گرایانه اشاز نقش و عمل طبقه ی کارگر(‏ که اعالمنموده بود که انقالب دموکراتیک درچینپایان گرفته و انقالب بدون وقفه باید کیفیتسوسیالیستی بیابد،‏ به دشمنی با کمونیستهاپرداخته و ماتَ‏ ‏َرَ‏ ک آنها هم امروز هماناراجیف را بعداز گذشت ۹۰ سال از شروعانقالب دموکراتیک نوین تحت رهبریپرولتاریا و در راس آن حزب کمونیستچین،‏ تکرارمی کنند.‏حال ببینیم واقعیت تاریخی چه بودو حضرات تروتسکیست و شبهتروتسکیست)تروتسکیستهای خجالتی!(‏ چهمی گویند.‏مائو درتحلیل طبقاتی از جامعه چین درمارس۱۹۲۶ نوشت :‏“تعداد پرولتاریای صنعتی مدرن درچینتقریبا به ۲ میلیون نفر می رسد.‏ علت قلتپرولتاریای صنعتی مدرن را باید درعقبماندگی اقتصادی کشور جست.‏ اکثریتقاطع ۲ میلیون کارگردر‎۵‎ شاخه زیرین:‏ راهآهن،‏ معدن،‏ حمل ونقل دریائی،‏ نساجی وکشتی سازی کارمی کنند و قسمت اعظم آنهادرانقیاد کارفرمایان خارجی اند.‏ پرولتاریایصنعتی چین با وصف این که قلیل العدهاست،‏ نماینده نیروهای مولده جدید چین بودهو مترقی ترین طبقه چین مدرن را تشکیل میدهد و به نیروی رهبری کننده جنبش انقالبیچین بدل گشته است…‏ اولین دلیل این کهچرا کارگران صنعتی نقش مهمی برعهدهدارند،‏ تمرکز آنها است…نیروی عمله هایشهری نیز شایان توجه است.‏ اکثریت آنها راباراندازان کشتی و ریکشا کشان می باشند.‏کناسها و روفتگران و غیره نیز جزو اینگروه اند…‏ ولی مانند کارگران صنعتیمتمرکز نیستند و درتولید نقش چندان مهمیرا بازی نمی کنند.‏ کشاورزی سرمایه داریمدرن درچین هنوز بسیارناچیز است.‏ منظوراز پرولتاریای ده همان کارگران کشاورزیاست که ساالنه،‏ ماهانه و یا روزانه اجیر میشوند.‏ این کارگران کشاورزی نه صاحبزمین اند و نه صاحب وسایل کشاورزی…”)‏آثارمنتخب مائو به فارسی جلد ۱ ص ۲۳و ۲۴( . مائو درتحلیل دیگری دردسامبر۱۹۳۹ ‏)انقالب چین و حزب کمونیست چین جلد دوم آثار منتخب ص ‎۴۷۹‎‏(باردیگراشاره کرد که پرولتاریای چین ۲ ۵٫ ۳میلیون کارگر صنعتی و تقریبا ۱۲ میلیونکارگر مزدور درصنایع کوچک و پیشهوری وشاگرددکانها درشهرها و عده کثیریپرولتاریای روستائی)مزدوران کشاورزی(،‏می باشند.‏ دهقانان فقیر با مزدورانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390کشاورزی رویهم رفته %۷۰ جمعیت دهاترا تشکیل می دهند.”‏حال قضاوت با خواننده گان است کهدرکشوری که %۸۰ جمعیت ۴۰۰ میلیونیآن در روستا زنده گی می کنند و مناسباتفئودالی این جمعیت عظیم را در چنبرهاستثماری اش نگه داشته و پرولتاریایصنعتی دردهه ی ۵ ۱۹۲۰، هزارم جمعیتچین را تشکیل می داده و مناسبات فئودالیبرآن حاکم بود چه گونه می توانست انقالبسوسیالیستی به راه اندازد؟!‏ درحالی کهبعد از مرگ سون یاتسن و به دست گرفتنرهبری حزب گومیندان توسط چیان کایچک،‏ %۹۰ کمونیستها درشهرها قتل عامشدند و تنها قیام دهقانی دروپائیزی باشرکت ۱۰ میلیون دهقان علیه مناسباتفئودالی در حونان و تشکیل هسته ی اولیهارتش سرخ کارگران و دهقانان درکوهستانجینگان نشان داد که نیروی عمده انقالبدموکراتیک دهقانان هستند که تحت رهبریحزب کمونیست و ارتش سرخ و درمبارزهای بسیار پرپیچ و خم توانستند پس از آزادسازی مناطق روستائی و تصرف تدریجیشهرها،‏ نهایتا دراکتبر‎۱۹۴۹‎ با شکست دادنقدرت نظامی ۹ میلیون نفری چیان کایچک به مثابه عامل امپریالیسم،‏ فئودالیسم وسرمایه داری بوروکرات،‏ زمینه را برایکسب قدرت توسط کارگران و دهقانان فراهمساخته وگذار به سوسالیسم را آغازکنند.‏ وبسیارطبیعی است که باحاکمیت فاشیستیرژیم گومیندان امکان جلب کارگران بهحزب درشهرها محدود باقی می ماند،‏ اما نهدرحدی که تونی کلیف مدعی است!‏تا این جا لفاظیهای تروتسکی و پیروان اشرا می توان به عیان دید که از قوطی ذهنیگری و بی مسئوولیت شان ادعاهای دوآتشهکارگر خواهی بیرون می زند و همانندشیخان ریاکار حاکم امروز درقبال دفاع از‏“مستضعفان”،‏ دروغ تحویل مردم می دهندتا درپیشروی طبقه ی کارگر و کمونیستهااخالل به وجود آورند.‏مارکس روزی گفت : فالسفه درگذشته بهتفسیر جهان می پرداختند،‏ درحالی که مسئلهبرسر تغییر آن است.‏ باید از تروتسکیستهایمعتقد و خجالتی پرسید ‏“اگر ادعاهایتروتسکی،‏ تئوری انقالب واقعی بودند،‏ چراتا به حال دریک جا به عمل درنیامده اندتا ثابت شود که این تئوری راه نمای عملکارگران بایدقراربگیرد؟!‏ استناد به آنها وتبلیغ آنها به معنای استناد به تورات و انجیلو قرآن برای سعادت بشر است که چیزیجز صحه گذاشتن روی یک غیر واقعیت بهمثابه عین واقعیت نمی باشد!!‏به رد افاضات مرحوم کلیف ادامه می دهیم :مائو درمقاله ای به نام ‏“چرا حکومتسرخ می تواند درچین پابرجا بماند”)‏‎۱۵‎اکتبر‎۱۹۲۸‎ جلد ۱ آثارمنتخب ؛ ص ۹۲(نوشت : ‏“چین به یک انقالب بورژوادموکراتیک نیاز مبرم دارد و چنین انقالبیفقط می تواند تحت رهبری پرولتاریا انجامیابد.‏ از آنجا که پرولتاریا نتوانست انقالب۱۹۲۶ ۱۹۲۷ را که از گوان دون شروع وتا حوزه رودخانه یان تسه گسترش یافته بود،‏با قطعیت رهبری کند،‏ طبقه کمپرادورها ومالکان ارضی بزرگ موفق شدند رهبریانقالب را غصب کنند و ضدانقالب را جایگزین انقالب نمایند…‏ معهذا در چند ماهاخیر هم درشمال و هم درجنوب چین تحترهبری حزب کمونیست اعتصابهای متشکلکارگری درشهرها و قیامهای متشکل دهقانیدر دهات توسعه یافته است”.‏ تکیه از مااست.‏درمقاله دیگری به نام ‏“ازیک جرقه حریقبرمی خیزد”)‏‎۵‎ ژانویه ‎۱۹۳۰‎ ص‎۱۸۳‎ ۱۸۴( مائو می نویسد : ‏“درحالحاضرایجاد پایه پرولتاریائی برای حزبو تشکیل حوزه های حزبی درموسساتصنعتی نواحی مرکزی از وظایف مهمتشکیالتی حزب به شمار می روند…به اینجهت صرف نظر کردن ازمبارزه در شهرهاخطاست”،‏ ‏“مبارزه دهقانان اگرتحت رهبریطبقه کارگر نباشد،‏ قطعا با شکست مواجهخواهدشد”.)همان جا تکیه از ما است(‏مائو درمقاله دیگری به نام ‏“سیاستاقتصادی ما”)‏‎۲۳‎ ژانویه ‎۱۹۳۴‎ همان جا ،ص ۲۱۳( در دومین کنگره کشوری نمایندهگان کارگران و دهقانان در ژوی جین ازاستان جیان سی طی سخن رانی خود گفت:‏‏“اصول سیاست اقتصادی ما عبارتند از اینکه درزمینه ساختمان اقتصادی هرکاری راکه ممکن و ضروراست،‏ انجام دهیم و منابعاقتصادی را برای رفع نیازمندیهای جنگمتمرکز سازیم؛ درعین حال زندگی توده هارا تاحدممکن بهبودبخشیم،‏ اتحادکارگران ودهقانان را درزمینه اقتصادی تحکم بخشیم،‏رهبری پرولتاریا را بردهقانان تضمین نمائیمو برای تامین نقش رهبری بخش دولتیاقتصاد نسبت به بخش خصوصی کوششکنیم تا بدینسان شرایط مقدماتی گذارآتی بهسوسیالیسم را فراهم آوریم”.‏همین چند نقل قول از مائو کافی است تانشان دهیم که ادعاهای تونی کلیف ازبنیادبی اساس هستند.‏ اوال مائو برخالف ادعایتونی کلیف تا سال ۱۹۳۵ رهبر حزبکمونیست چین نبود و دراین سال بود که


صفحه 159به رهبری حزب کمونیست چین انتخابشد.‏ دوما تاکیدمائو قبل از انتخاب شدن بهاین مسئوولیت،‏ و تشکیل کنگره ی کشوریکارگران و دهقانان نشان می دهد که حزبکمونیست چین بدون داشتن نفوذ درمیانکارگران)‏ آن هم بنابه ادعای تونی کلیفازسال ۱۹۳۰ به بعد(،‏ چه گونه می توانستچنین کنگره ای را سازمان دهد!؟ سوما طبقدیدگاه مائو و حزب کمونیست چین :” درچینشکل عمده مبارزه را جنگ و شکل عمدهسازمان را ارتش تشکیل می دهد.‏ سایرشکلها مانند سازمانهای توده ای و مبارزهتوده ها نیز بسیارمهم و واقعا ضرورند ودرهیچ حالتی نمی توان ازآنها صرفنظرکرد،‏ولی همه آنها به خاطر جنگ اند…”)مسائلجنگ و استراتژی ۶ نوامبر ۱۹۳۸ جلد۲ آثارمنتخب ، ص‎۳۲۸‎‏(‏ . ولی بعد از حملهژاپون در‎۱۸‎ سپتامبر ‎۱۹۳۱‎به چین،‏ طبقدستور تروتسکی،‏ که ازتروتسکیستهایچینی می خواست ‏“مانع اشغال چین توسطامپریالیسم ژاپون نشوید”،‏ همکاری خود رابا سازمانهای جاسوسی ژاپون آغازکردند وازاشغال گران ژاپونی کمک مالی گرفتندو به هرفعالیتی به سود تجاوز ژاپون دستزدند.‏ ‏)زیرنویس ‏“درباره تاکتیکهای مبارزهعلیه امپریالیسم ژاپون ص ۲۶۹ آ.م.‏ ج.‏) ۱حال قضاوت را به خواننده واگذار می کنیمکه ببیند آیا از سال ۱۹۳۰ بنا به ادعایتونی کلیف تعداد اعضای حزب تقریبا بهصفررسید و آن هم به خاطر رهبری مائویانه؟ آیا حزب کمونیست چین ضمن این کهجنگ انقالبی را عمده فعالیت خودمی دانستاز سازماندهی کارگران و زحمت کشانغفلت نمود؟ و آیا مائوهم سیاه روی سفیدمدافع مشی اهمیت ندادن به سازمان دهیکارگران بود؟به عالوه این سوآل پیش می آید که چهانگیزه ای هیئت تحریریه نشریه آلترناتیورا وادارساخته تا اراجیف تونی کلیف وامثالهم را به خورد مردم بدهد،‏ ضمن اینکه دربرابر سوآل یک خواننده درمورداین که ‏“آیا شما خود را تروتسکیست میدانید”؟ از یک سو آن را انکار می کنند و ازسوی دیگر می نویسند : ‏“میراث تئوریک وپراتیک لئون تروتسکی را بخشی از منابعاصلی مارکسیسم خود می دانیم درکنارمارکس،‏ انگلس،‏ لنین،‏ روزا لوکزامبورگو آنتونی گرامشی که منابع و سرچشمه هایاصلی مارکسیسم کالسیک یا ارتدوکس راشکل می دهند”.)تکیه از ما است(‏این حضرات تروتسکیست خجالتی،‏ از یکسو خود را تروتسکیست نمی دانند و ازسویمجله هفته شماره 24 خرداد 1390دیگر و با وجودی که می دانند که چه قبل وچه بعد از انقالب اکتبر،‏ لنین دائما نظراتنادرست تروتسکی را به باد انتقاد بی رحمانهای می گرفت،‏ بازهم نظرات تروتسکی را‏“بخشی از منابع اصلی مارکسیسم”‏ قلمدادمی کنند!!‏ به قول معروف ‏“دُم خروس راقبول کنیم یا قسم حضرت عباس را!”‏انقالبی به عظمت انقالب دموکراتیکنوین چین،‏ دست امپریالیسم،‏ فئودالیسم وسرمایه داری کمپرادور بوروکراتیک رااز سلطه بر ۴۵۰ میلیون مردم چین برید؛۴۰۰ میلیون دهقان را از استثمار و ستمفئودالی نجات داد؛ زنان به مثابه نیمی ازجمعیت کشور را ازقیود سنتی فئودالی ومردساالر رها ساخت؛ طبقه ی کارگر ودهقانان درراس انقالب قرارگرفتند و پسازپیروزی آن انقالب،‏ دراکتبر ۱۹۴۹ زمینهرا برای گذار به سوسیالیسم فراهم ساختند؛درعرصه ی جهانی نیزچین توده ای بهمبارزه با دخالت امپریالیسم درکشورهایعقب مانده جهان پرداخته و از انقالباترهائی بخش ملی حمایت نمود؛ درعرصه یجنبش کارگری و کمونیستی جهان به افشایرویزیونیستهای مدرن درقدرت در شورویپرداخته و تجارب گرانبهائی در زمینه یپیشروی درساختمان سوسیالیسم در چین بهدست آورده و به خصوص ادامه انقالب تحتدیکتاتوری پرولتاریا را برای جلوگیری ازبازگشت بورژوازی به راه انداخت.‏ بدونتردید طبقه ی کارگر جهان درمبارزه علیهبورژوازی امپریالیستی،‏ بدون درک تجارباین انقالب و آموختن از آنها،‏ قادربه پیشبردانقالب سوسیالیستی درجهان نخواهدشد.‏اما امروز،‏ این تجارب انقالبی را نه تنهامحافل فکری امپریالیستی رویزیونیستیمرتبا درصفوف مردم تزریق می کنند،‏ بلکهمشتی روشن فکر یک جانبه نگر که هیچهنری در زمینه ی پیشبرد مبارزات طبقهی کارگر و توده های زحمت کش نداشته،‏تجارب انقالبات تحت رهبری کمونیستهادرگذشته را بدون درک واقعیتهای سرسختطبقاتی درهرجامعه درک نکرده و پیشرویانقالب را به سان رودی می بینند که ازشاخسار به سوی دشت با سرعت فراوانجریان دارد و مشکالت مادی و عینی ناشیاز سنگ اندازیهای بورژوازی جهانی وخرده بورژوازی کشوری را نادیده میانگارند.‏ اینان به طور ساده لوحانه ایبراساس دیدگاه ایده ئولوژیک فردگرایانهی خرده بورژوائی به راحتی با هم دمشدن با جریان منحرف تروتسکیستی کهازمتحدان ایده ئولوژیک شان هستند،‏ نفیگرائی ایده آلیستی به عاریت گرفته شده ازمرحوم تروتسکی را باخود حمل می کنند،‏به ردجنبش کمونیستی و دست آوردهای آندرنزدیک به یک قرن گذشته پرداخته وعمال با برخوردی ناسالم به تجارب طبقهی کارگردرچین و درشرایطی که اعتباریدرمیان طبقه ی کارگر ایران ندارند،‏ مشغوللجن مال کردن انقالبات پرولتری گذشته اند.‏دست اندرکاران نشریه آلترناتیو بجای بلغورکردن نظرات مشتی افراد منحرف در رابطهبا تجارب کمونیستها درجهان،‏ حتا اگر مایلبه نقدانقالب دموکراتیک نوین چین هستند،‏بهتراست اول خود شخصا به مطالعه یاین انقالب بپردازند وبکوشند تا از جملهازتجارب انقالب چین بیاموزند و اگر خیلیخود را ملزم به نقد آن انقالب می دانند،‏آلترناتیوی نشان دهند که طبقه ی کارگر چینمی بایستی در ۹۰ و اندی سال پیش میبایستی آن را عملی می ساخت و نشان دهندکه درشرایط مشابه چین،‏ چنین آلترناتیویپیروزشده و غوغا به راه انداخته است کهنادرستی انقالب چین را اثبات می کند!!‏اما آنها درعین حال اگر جدی باشند،‏ بایدبیشتر همٌ‏ خود را به بررسی و حل مسائلانقالب درایران معطوف دارند و در ازمیانبرداشتن مشکالت کمونیستها اگر خود رادراین صف می دانند تالش کنند و ازاینطریق نشان دهند که به رهنمود ‏“مانیفستحزب کمونیست”‏ مارکس و انگلس وفادارندکه وظیفه ی پرولتاریای هرکشور را عمدهتا به سرانجام رساندن انقالب درکشورخودیذکر کرده اند.‏ غفلت از این کار و پرسهزدن بیش از حد درمسائل جهانی و تکرارنظرات منحرف بی نتیجه ی افرادی معلومالحال که هیچ نقش سالمی در پیشروی جنبشانقالبی طبقه کارگر به ویژه پس از انقالباکتبر ۱۹۱۷ روسیه نداشته اند،‏ نشانی استاز فرار آنها از تحلیل مشخص از شرایطمشخص،‏ عدم تالش آنان برای شرکت در راهیابی مسائل انقالب درایران و افتادن به دامضدکمونیسمی که توسط محافل امپریالیستیبه آنها دامن زده می شود)برداشتن پرچم کاذبکمونیستی برای کوبیدن و بی اعتبارساختنکمونیسم و کمونیستها!(‏ و هم اکنون چنانتشتت و تفرقه وآشوبی را درجنبش کارگریجهانی به وجودآورده اند که حتا کارگرانرا ازمتشکل شدن در سندیکاهای کارگریهم که جزو اولین کالسهای آموزشی همبسته گی کارگران و مبارزه ی طبقاتی آناندرحرکت متحد علیه سرمایه داران میباشند،‏ باز می د ارند!‏۱۹ آذر‎۱۳۹۰‎


تاریخیادداشتهای روزانهٔ‏ چهگوارا – قسمت دوم – دسامبر۱۹۶۶ بولیویترجمه محمود معلم . بایگانی مطبوعات ایران۴۵۶۳۱۲در شمارهٔ‏ ۱۰ کتاب جمعه فصلی از ‏»دفترخاطرات چهگوارا«‏ را خواندهاید.‏ اینکفصلی دیگر از آن دفتر.‏امروز بیهیچ حادثهئی سپری شد.‏ شبهنگام مارکوز و رفقایش سر رسیدند.‏ بیشاز حد معمول راه پیموده و میان بر از سویتپهها گذر کرده بودند.‏ ساعت دو بامداداطالع دادند که کوکو و دیگر رفقا آمدهاند.‏جریان بهروز دیگر موکول شد.‏چینو پگاه با وضعی که بوی تظاهر میدادوارد شد.‏ روز را بهگپ زدن گذراندیم اوبهکوبا میرود و شخصاً‏ وضع را گزارشمیدهد.‏ تا دو ماه دیگر پنج نفر از اهالی پرومیتوانند بهما بپیوندند تا آن زمان عملیاتشروع خواهد شد.‏ درحال حاضر یکتکنسین رادیو و یک پزشک بهما پیوستهاندو تا مدتی نزد ما خواهند بود.‏ تقاضایاسلحه کردند و من بهآنها یک ‏»بیزی«‏و چند تا ‏»موزر«‏ و نارنجک دادم و گفتمیک تفنگ امیک برایشان بخرند.‏ قرارشد کمک کنیم تا پنج نفر از اهالی پرودابرای ایجاد ارتباط بهمنظور ارسال اسلحهاز آن سوی تیتی‏ کاکا بهناحیهئی نزدیکپونو اعزام دارند.‏ مشکالت کار در پرومطرح شد و سخن از حملهٔ‏ جسورانهبرای آزادیکالیکستو بهمیان آمد . بهنظرمشگفتآور مینمود.‏ گویا گروهی از بقایایچریکها در منطقه سرگرم عملیاتاند ولینمیتوانند بهقلب منطقه راه یابند.‏ بقیهٔ‏ روزرا بهداستانگوئی گذراندیم.‏ با همان شورو شوق رخصت خواست و بهالپاز رفتو عکسهای ما را هم با خود برد.‏ کوکوماموریت داشت مقدمات تماس با سانشز رافراهم کند ‏)باید او را بعداً‏ مالقات کند(‏ وهم چنین با رئیس اطالعات ریاستجمهوریکه خودش پیشنهاد کمک کرده است تماسبگیرد او شوهر خواهر اینتی است.‏ شبکههاهنوز بسیار ابتدائی است.‏خبر تازهئی نیست.‏ کسی برای شناسائینرفته است چون امروز روز شنبه استسه تن ازکارگران مزرعه عازم لگن ایالزشدهاند.‏ آنها بهماموریتی رفتهاند.‏خبر تازهئی نیست.‏ همه چیز آرام است.‏ روزیکشنبه است.‏ سخنرانی کوتاهی درباره نبردایراد کردم و نظر خود را دربارهٔ‏ رفقایبولیوی که بزودی نزد ما میآیند بیان داشتم.‏تازهئی نیست.‏ امروز قرار است بیرونبرویم اما باران سخت میبارد لورو بیآنکه اطالع دهد تیراندازی کرد و در نتیجهآژیر و زنگ خطر بهصدا درآمد.‏آپولینر،‏ اینتی،‏ اوربانو،‏ میگوئل و من حفردومین نقب را آغاز کردیم.‏ نقب دوم بهنهراول نزدیک است.‏ میگوئل بهجای توما آمدهبود چون هنوز حالش بهجا نیامده بود.‏ آپولینرمیگفت که بهسازمان چریکی میپیوندد امامیخواهد الپاز برود و بهکارهای شخصیخود سر و سامان بدهد.‏ بهاو اجازه دادهصفحه 160مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


161صفحه ۱۰۷۸۹اندکیکند.‏ صبر کمی که شد گفته اما شد ردپاهارسیدیم بهنهر یازده ساعت از قبل یافتنبرای شناسائی و تحقیق و پوشاندیم را گرفت.‏انجام نقب حفر جهت مناسبی جای رگههایاز بود.‏ سنگالخ زمین جا همه اما وقتیتا میکند نشت آب قطره قطره سنگ بهفردارا محل شناسائی شود خشک رودخانه رفتندبهشکار اوربانو و اینتی کردیم.‏ موکول غذابیازمایند.‏ را خود بخت آهو شکار در تا خوراکمصرف در جمعه تا باید و داریم کم کنیم.‏صرفهجوئی کردندپیدا مناسبی جای آپولینر و میگوئل ابزارگرفتند.‏ بهعهده را نقب حفر وظیفه و دستبا اوربانو و اینتی بود.‏ نارسا کار میشو گرگ هوای در پسین برگشتند.‏ خالی یک«‏‏»ام با که بوقلمون یک با روبرتو خوردهغذا چون شد.‏ وارد بود کرده شکار آمادهفردا چاشت برای را بوقلمون بودیم اقامتمانماه نخستین بهپایان امروز کردیم.‏ کارراحتی نظر از اما میرسیم اینجا در ماههر پایان در را نتیجهگیری و تحلیل مینویسم.‏فرازبر و رفتیم بهارتفاعات اینتی همراه بهحفراوربانو و میگوئل گرفتیم.‏ قرار نهر میگوئلجای آپولینر پسین دادند.‏ ادامه چاه هوایدر پاچو و پمبو مارکوز،‏ گرفت.‏ را خیلیپاچو اما شدند وارد میش و گرگ ازمارکوز بود.‏ خسته بسیار و آمد دیرتر وفعالیت عدم صورت در که کرد تقاضا من کنم.‏معزول پیشقراولی ازمقام را او پیشرفت میشدمنتهی بهنقب که را راهی کوره من طرحروی از را آن کردم.‏ عالمتگذاری وسنگین وظائف یافت.‏ میتوان دو شمارهٔ‏ آنهابا میگوئل گذاشتم.‏ آنها بهعهدهٔ‏ مهمی میکنیم.‏مراجعت فردا ما و ماند خواهد نزدیکیهایو افتادیم راه آهسته آهسته بامداد برپاچو شدیم.‏ وارد بهمحل دوازده ساعت آنجاگروه مراجعت با میبایست فرمان طبق تماسدو شمارهٔ‏ اردوگاه با کوشیدیم بماند.‏ تازهئیخبر نشدیم.‏ موفق ولی کنیم برقرار نبود.‏1390خرداد 24 شماره هفته مجله است[‏‏]افتاده ۱۱اماشد.‏ سپری خبری بیهیچ هم امروز رسیدندازراه پاپی همراه کوکو شبهنگام بولیویاهل دیگر یکنفر و آرثورو الخاندرو،‏ جبپهمیشه مثل آمدند.‏ بهاینجا کارلوس بهنام بهنامپزشکی سپس بود.‏ مانده جاده در دیگر بولیویاهالی از نفر دو و بناینگو و مورو کاراناویمزرعه در و بودند شرق ساکن که وگفت با شب آمدند.‏ ما نزد میکردند کار غیبتدرباره و سفر دربارهٔ‏ مرسوم گوهای آمدهبهحال تا میبایستی که فلیکس و آنتونیو همدیگر سفر دو پاپی شد قرار گذشت.‏ باشند بیاورد.‏را تانّی و نان رِ‏ و برود هزارمبلغ و شد خواهد مرتب انبار و خانه قرارسانشز اختیار در کمک بهعنوان دالر خواهدکوچکی کامیون او گرفت.‏ خواهد و میفروشیم بهتانی را جیپ یک ما و داشت یکباید نگهمیداریم.‏ خودمان برای را دومی شود.‏انجام اسلحه آوردن برای دیگر سفر راوسائل جیپ یک با فقط که دادم دستور کسیو نگیرد قرار گمانی بد مورد تا بیاورند چینوکند کشف را جریان نتواند بهسادگی وشور با البته کرد ترک کوبا بهقصد را ما بازگشتدر که همبهامیدی آن و بسیار شوق تاماند اینجا کوکو بیاید.‏ ما نزد کوبا از آوردبهدست غذا برایمان و برود بهکامیری افتاد.‏راه الپاز بهسوی پاپی و شکارچینفر یک داد.‏ رخ خطرناکی حادثهٔ‏ راازما یکی ردّپای والگراندینو ال بهنام یافتهرا پومیو دستکش و بود کرده کشف کردهگم را دستکش پیش مدتی پومیو بود.‏ جریانو کرده دنبال را ما رد مسلماً‏ او بود.‏ نقشههایهمهٔ‏ بود.‏ گذاشته درمیان کسی با را مواظبکامالً‏ میبایست ما خورد.‏ بههم ما آنتونیووالگراندینوهمراه ال فردا باشیم.‏ چنینهم و گستردن دام محل تا رفت خواهد اینتیدهد.‏ نشان بهاو را وحشی گوزن دام اعتماددانشجو بهکارلوس که گفت بهمن دربارهبحث ورود بهمحض چون ندارد چریکیجنبش در را کوبائیها شرکت گفتههم قبالً‏ مضافاً‏ است کرده آغاز بولیوی اونیزنکند شرکت نبرد در حزب تا که بود رااو زد.رودولفو نخواهد بهجنگ دست معتقدزیرا بود داشته اعزام علت بههمین ‏ٔهنتیج در بگومگوها و مسائل این که بود است.‏آمده بهوجود سوءتفسیر و سوءتفاهم دربارهو کردم گو و گفت گروه افراد همهٔ‏ با وانضباط ضرورت گفتم.‏ سخن جنگ حقایق بهرفقایو کردم تأکید را فرماندهی وحدت دیگرخط انتخاب در که دادم هشدار بولیوی مسئولیتبار حزب انضباط از سرپیچی و بهعهدهو کشیده دوش بر را سنگینی گرفت:‏صورت زیر انتصابات گرفتهاند.‏ ورونالدو نظامی،‏ عملیات رئیس جواکین پومیوعملیات،‏ رئیس الخاندرو کمیسر،‏ اینتی وذخائر نیاتو مالی،‏ مسئول اینتی خدمات،‏ مسئولمورو حاضر درحال و اسلحه،‏ پزشکی.‏خدمات دیگربهگروه هشدار برای برولیو و رونالدو باشدانتظار در آرامش با گروه تا بودند رفته بهشناسائیآنتونیو همراه الوالگراندینو تا شبکند.‏ پهن را خود دام و دهد پایان محل بود.‏نزدیکیها همان در دام برگشتند.‏ هنگام سینگانیبطر یک کردند،‏ مست را او شب کوکوگفتند ترک را او و ریختند شکمش در راالزم بار و خوار و برگشت کارناوی از دیدهرا او نفر چند الگونیاس در اما آورد.‏ بودخریده که باری و خوار مقدار از و بودند بودند.‏شده متحیر مارکوزآمدند.‏ پومبو و مارکوز هم بعد زخمپیشانیش درخت شاخههای بریدن هنگام خورد.‏بخیه تا دو و بود برداشته ۱۳تاافتادند راه دکتر و کارلوس جواکین،‏ راآنان پومبو بپیوندند.‏ برولیو و بهروالندو امروزبایستی فرمان طبق اما کرد همراهی وبپوشانند را ردپاها که دادم فرمان برگردد.‏ کنندآغاز همانجا از کنند.‏ درست دیگری رد باکار آورند.‏ در سر رودخانه حاشیه از و میگوئلو پومبو که چنان شد اجرا پیروزی کردند.‏گم را راه بازگشت در پاچو و ویاچادر بهخانهاش روز چند برای آپولینر بهاوخانوادهاش برای پولی رفت خواهد هک گفتهاند و کردهاند صحبت او با دادهاند.‏ صورتپنهانکاری نهایت در چیز همه باید روشنو تاریک بههنگام کوکو گیرد.‏ آژیرسه ساعت در اما خواست رخصت کسیو کرد پارس سگی زیرا درآمد بهصدا واست کوکو که شد معلوم اما کشید سوت است.‏کرده گم جنگل در را راهش ۱۴ردخانه ازکنار والگراندینو بیحادثه.‏ روزی ۱۲


۱۹ روز کند آزمایش را تلهها میخواست شد قبالً‏که وجودی با بود نهاده را دامها قبل جنگلراه کوره بود.‏ گفته آن خالف چیزی دراورا گفتیم بهآنتونیو و گرفتیم درنظر را سوءظنیتا کند هدایت راه کوره همین امتداد نیاید.‏پیش ۱۵‏)هشتآمد بهعمل اقدامی نیست.‏ تازهئی خبر ۲شمارهً‏ اردوگاه در میبایست دائماً‏ نفر(‏ باشند.‏مستقر ۱۶الخاندرو،‏توما،‏ اوربانو،‏ پومبو،‏ بامداد،‏ کولهباربا من و اینتی آرتورو مورو،‏ سهسفر کردیم.‏ ترک را اردوگاه سنگینی وماند ما نزد روالندو کشید.‏ طول ساعت برگشتند.‏دکتر و کارلوس برولیو،‏ جواکین،‏ شد.‏خوبی کارگر و خوب رهرو کارلوس کشفرودخانه در را آبگیری توما و مورو هفدهبود.‏ بزرگ ماهیهای از پر که کردند دستشد.‏ خوبی غذای که گرفتند ماهی شد.‏زخم ماهی سگ نوعی ازخارک مورو زیرابودیم آبگیر دومین جوی و جست در ما راکار شد.‏ تهی ماهی از آبگیر نخستین گوزنکوشیدند اینتی و مورو افکندیم.‏ بهفردا گذراندند.‏انتظار در را شب و کنند شکار ۱۷کردندشکار بوقلمون یک فقط اینتی و مورو راخود من و رونالدو توما ما آوردند.‏ و میبایستکردیم.‏ نقب دومین حفر سرگرم راجائی پومبو و آرتورو شود.‏ آماده فردا ورودیجاده و شناسائی بیسیم نصب برای تاو شد آغاز باران شب کردند.‏ مرتب را بارید.‏سپیدهدم ۱۸کاراما میبارید باران شامگاه تا بامداد از دومترونیمیبهعمق داشت.‏ ادامه نقب حفر بیسیمتا کردیم شناسائی را تپه رسیدیم.‏ مناسبیجای بهنظر کنیم.‏ نصب آن بر را نمیتوانیمنکنیم آزمایش وقتی تا ولی میآمد باشیم.‏داشته اطمینان راانسان هوا و است بارانی هم امروز باز نمیخواند.‏فرا بهراهپیمائی و نمیکند وسوسه بارودخانه که آوردند خبر ناتو و برولیو وقتیاست.‏ عبور قابل هنوز عمقش وجود کهاو پیشقراول و بهمارکوز آمدیم بیرون مقامدر او زدیم.‏ سری بود شده وارد تازه دادهاندبهاو که بنابهفرمانی و است فرماندهی بهشرطالبته را،‏ نفر پنج یا سه میبایست کمیدارد.‏ اعزام ما برای امکانات،‏ وجود بهمقصدتا کشید طول ساعت سه از بیش وآمدند شب نیمه‏ کوکو و ریکاردو رسیدیم.‏ ‏)پنجشنبهآوردند خود با را الردبیو و آنتونیو بگیرند(‏عبوری بودند نتوانسته گذشته ایوانپیوست.‏ بهما و آمد نیز آپولین سرانجام وبهبحث را اموری سلسله تا رسید سر نیز بیداررا شب تمام من بگذارد.‏ گو و گفت نیامد.‏بهچشمم خواب و ماندم ۲۰گرفت.‏قرار بحث مورد گوناگونی نکات ازاردوگاهگروهی بود.‏ جایش سر چیز همه ورسیدند سر الخاندرو بهرهبری دو شمارهٔ‏ کهدیدهاند را مردهئی آهوی که آوردند خبر کنارجاده ونزدیک شده بسته نواری بهپایش پیشساعت یک جواکین است.‏ افتاده اردوگاه ایندر گزارشی اما بود کرده عبور آنجا از آهوالگراندینو که زدیم حدس بود.‏ نداده مورد بهپائینتپه باالی از را آن و زده تیر با را گریختهخودش بهدالئلی بنا و کرده پرتاب وشد مستقر عقب قسمت در قراول یک است شدند.‏عازم شکارچی دستگیری برای نفر دو کشتهپیش مدتها آهو که رسید خبر ضمناً‏ لوروو کوکو است کرمزده بدنش چون شده اعترافاو و آوردند بهمحل را الگراندینو و وزده گلوله با را آهو پیش چندی که کرد یافت.‏فیصله جریان بیان این با کرده.‏ زخمی‏ اوراکوکو که مردی با تماس شد قرار وشود برقرار بود سپرده فراموشی بهدست مسئولو باشد ایوان و او بین رابط مگیا رابطهتانیا و سانشز مگیا،‏ با اطالعات ادارهٔ‏ برایحزب از را نفر یک یا و کند برقرار فردیشاید کنیم.‏ انتخاب تماس برقراری مورداین در هنوز اما باشد.‏ ویالمونتز اهل تلگرامیازمانیل نشدهاست.‏ گرفته تصمیمی شدهعازم جنوب ازراه مونجی کردیم دریافت برقرارکردهاندتماس شبکهٔ‏ یک آنها است زیرانیستم راضی جریان ازاین من اما موردمونجی که میدهد نشان بهروشنی مونجیبهدیدار اگر نیست.‏ دوستانش اعتماد بامدادیک ساعت در الپاز از باشند رفته فرستاد.‏خواهند پیامی برساندبهانجام را اینکار ایوان است ممکن مشکلکار بههمریختهاش پاسپورت آن با اما بایداست مدارک تکمیل دیگر گام میشود.‏ اینمراقب دوستانشان تا بنویسند بهمانیل باشند.‏امر خواهدبهاینجا بیشتر دستورالعمل برای تانیا بفرستم.‏آیرس بهبوئنس را او شاید من آمد.‏ باایوان و ریکاردو کوکو،‏ شد قرار جداً‏ راجیپ و کنند ترک را کابینسی هواپیما بهالگونیالسبازگشت هنگام بگذارند.‏ اینجا ژرژداد خواهند گزارش و کرد خواهند تلفن اگرو آمد خواهد خبر کسب برای شبهنگام ساعتتا کرد.‏ خواهد اقدام باشد مثبتی کار خیلیبامداد آنها نرسید خبری الپاز از یک شدند.‏کامیری عازم زود ۲۱کردهتهیه تجسس گروه که را نقشهئی لورو نمیدانممن نتیجه در نگذاشت من نزد بود عازمپگاه ما است.‏ گونه چه یاکوئی جاده ناگواریحادثهٔ‏ بدون ما راهپیمائی و شدیم همهچهارم و بیست تاروز باید رسید.‏ بهپایان باشیم.‏داشته خود دسترس در اینجا در را چیز درمیدهد.‏ جلسه تشکیل حزب روز این در بنایگنومیگوئل،‏ پاچو،‏ قرارگاه جلو از راه مولددستگاه تا میرفتند آنها گذشتیم.‏ کمبا و درمناسبی درجای را آن که بیاورند را برق سنگینخیلی چون بودند کرده مخفی جنگل مولددستگاه آوردن برای نفر پنج فردا بود.‏ تمامانبار ذخیرهٔ‏ رفت.‏ خواهند بهآنجا برق ازبیسیم و رادیو براینصب باید فردا شده کنیم.‏استفاده دوم انبار ذخائر ۲۲شروعبیسیم مأمورین برای را نقب حفر نرمزمین زیرا بود پیروزمندانه ابتدا کردیم بهزودیاما میرفت پیش خوب کار و بود ماپیشروی جلو که برخوردیم سختی بهرگهٔ‏ گرفت.‏را سنگینهم خیلی که را برق مولد دستگاه راآن سوخت نداشتن بهسبب اما آوردند بود رانقشهها که داد پیغام لورو نکردند.‏ آزمایش فرداو است شفاهی گزارش زیرا نمیفرستد آمد.‏خواهد گزارش برای 162صفحه 1390خرداد 24 شماره هفته مجله


163صفحه ۲۳شناسائیبرای الخاندرو و پومبو همراه بیرونچپ سمت ارتفاعات و استحکامات منبهنظر اما کنیم پاک را ردها باید رفتم.‏ باجواکین کرد.‏ پیدا را آن میتوان بهآسانی بیایدنمیتواند لورو که گفت و آمد رفیق دو پیدارا آن باید و است کرده فرار خوک زیرا خبراللگونیلرو سفر بارهٔ‏ در بگیرد.‏ و کند خوکآوردند را خوک پسین نداریم.‏ تازهئی بودند.‏کرده گم را نوشابهها بود.‏ بزرگی همرا چیزها این تهیهٔ‏ استعداد حتی لورو است.‏شلخته خیلی گویا ندارد.‏ ۲۴راهدو نفر دو است.‏ بوئنا نوخ وقف امروز سرانجاماما دیربازگشتند.‏ و کردند طی را بعضیهاگذراندیم وخوش شدیم جمع گردهم سفرکه گفت لورو کردند.‏ روی زیاده‏ تنهاو نبوده ثمربخش اللگونیلرو نخستین خیلیکه بود کوچکی یادداشت آن مثبت جنبهٔ‏ نبود.‏دقیق هم ۲۵نخستینبهاردوگاه سفری کار سر برگشتیم بیست‏»سی را آن بولیوی دکتر بهپیشنهاد که کمباو بنایگنو مارکوز،‏ نامیدیم.‏ چهار«‏ و ارتفاعاتو بهاستحکامات میانبر تا‏ رفتند بازگشتندخبری با پسین برسند.‏ راست سمت وبیآب جلگهٔ‏ سوتر آن راه ساعت دو که خواهندبهآنجا فردا و کردهاند مشاهده علفی رفت.‏پاچوو میگوئل برگشت.‏ تبآلود کامبا رهگذرانتا گشودند چپ سمت در کورهراهی بهحفرهئیرسیدن برای ردّی و کنند گمراه را بهوجودبود شده نصب آن در بیسیم که بهحفرمن و توما آنتونیو،‏ اینتی،‏ آورند.‏ دشواریکار دادیم ادامه بیسیم برای نقب برخوردیم.‏سختی سنگی بهرگهٔ‏ زیرا بود شدنداردوزدن مسئول جبهه پشت مراقبین ودیدبانی ومسئولیت پرداختند بهشکار و تالقیانتهای در هم و ابتدا در هم را نگهبانی بسیاراردو محل گرفتند.‏ بهعهده رودخانه بود.‏خوب و مناسب ۲۶شناسائیبرای افتادند راه کارلوس و اینتی مشخصنقشه کهروی یاکوئی.‏ بهنام نقطهئی 1390خرداد 24 شماره هفته مجله ومحاسبه روز دو آنها سفر بود.‏ شده والخاندرو رونالدو،‏ بود.‏ شده پیشبینی کاردادند.‏ ادامه نقب روی بهحفر پومبو بازرسیبرای من و پاچو بود.‏ دشواری بودکرده درست میگوئل که کورهراهی راکورهراه که نداشت سودی رفتیم.‏ بیرون دهیم.‏ادامه میرفت ارتفاعات بهسوی که بسیارمیشد منتهی بهنقب که کورهراهی نمینمود.‏آسان آننیز پیداکردن و بود خوب مسلماً‏کشتیم یکی امروز و افعی تا دو دیروز آنتونیوو دوبیو آرتورو،‏ توما،‏ بودند.‏ زیاد دراردوگاهناتو و برولیو و رفتند بهشکار آوردندخبر و ماندند نگهبانی برای دیگر کهگفتند است.‏ شده چپه جیپ در لورو که ومیگوئل مارکوز،‏ است آمده نیز مونجی کورهراهاستحکاماتکار ادامهٔ‏ برای بنایگنو شبو برنگشتند بامداد تا اما رفتند.‏ بیرون گذراندند.‏بیرون را ۲۷رفتیم.‏بیرون مارکوز یافتن برای توما همراه میپیمودیمراه غرب بهسوی نیم و ساعت دو ازرسیدیم کوچکی نهر بهسرچشمه تا ردپاهایآنجا میریخت فرو آب چپ جانب کردیم.‏دنبال صخرهها ارتفاع تا را واقعی برسیمبهاردوگاه راه این از داشتیم انتظار ازپس نرسیدیم بهجائی و گذشت اماساعتها رسیدیمبهناکاهواسو ازظهر بعد پنج ساعت ‏ٔهشمار اردوگاه از پائینتر کیلومتر پنج که رسیدیم.‏بهاردوگاه هفت ساعت بود یک زیرانفرستادم بهمأموریت را کسی من سخنآنها با راه دربارهٔ‏ مارکوز میپنداشتم دیدیم.‏را فکسنی و داغون جیپ است.‏ گفته تهیهیدکی وسائل تا بود رفته بهکامیری لورو کند.‏وبرده خوابش فرمان پشت او ناتو نظر ‏به بود.‏شده واژگون جیپ ۲۸آنتونیوو اوربانو که بودیم اردوگاه عازم مارکومیگرفتند.‏ سراغمرا آنها آمدند.‏ وسطاز کورهراهی تا رفته میگوئل با هنوزکند.‏ باز اردوگاه بهسوی استحکامات نم بهسراغ پومبو و بنایگنو برنگشتهاند.‏ پیمودند.‏بودیم رفته ما که را راهی و آمدند میگوئلو مارکوز رسیدم بهاردوگاه وقتی بهاردوگاهنتوانستند چون بودند خوابیده آنجا منبا رفتارشان درباره مارکوز برسند الخاندروجواکین،‏ از شکوه گویا بود گلهمند خانهبیآنکه کارلوس و اینتی بود.‏ دکتر و تنهااین و برگشتند،‏ کنند پیدا را مسکونی نقشهروی شاید که بود متروکی خانه بود.‏شده مشخص ۲۹میگوئلمارکوز،‏ رسیدیم.‏ سترونی بهتپهٔ‏ ما راوضع تا بودند من همراه الخاندرو و بخشاین که میرسید بهنظر کنند.‏ بررسی کوهرشته یک باشد.‏ تپگر دل جلگهٔ‏ آغاز سترونعریان تپههای و یکسان ارتفاع با دارند.‏قرار متری پانصد و هزار ارتفاع در زیراکنیم رد را چپ سمت استحکامات باید میآورد.‏بهوجود قوسی ناکاهواسو بهسوی بیستو ساعت یک از پس و آمدیم پائین بهسراغنفر هشت رسیدیم.‏ بهاردوگاه دقیقه نیاوردند.‏را بارها تمام اما رفتند تجهیزات آمدند.‏ناتو و برولیو بهجای دکتر و روبیو باکه آورد بهوجود دیگری کورهراه اولی ومیشد آغاز رودخانه در سنگ قطعه چند منتهیدیگری سنگ بهتوده دیگر سمت در نمیگذاشت.‏بهجا ردّی بدینسان و میگشت عازملورو نگرفت صورت نقب روی کاری شد.‏کامیری ۳۰سببو میریخت فرو که بارانی وجود با جابجابرای مرد چهار میشد رود طغیان یکشماره اردوگاه در که چیزهائی کردن ازخارجکردند.‏ پاک را آنجا و شدند عازم بود و رفتند بهنقب نفر شش نرسید.‏ بهما خبری کردند.‏پنهان آن در کنیم انبار باید را آنچه رسخاک چون کنیم تمام را تنور نتوانستیم بود.‏نرم بسیار آن ۳۱مونجیداد خبر و آمد دکتر نیم و هفت ساعت واورباتو توما،‏ اینتی،‏ همراه من است.‏ آمده ودل و جان از پذیرائی افتادم راه آرتورو بود.‏شورانگیز بسیار گوشماندر آمدهاید«‏ اینجا شما ‏»چرا سئوال دیونیو«‏‏»پان او همراه انداخت پژواک دستورکسب برای که تانیا و جدید چریک مانزد میخواست که ریکاردو و بودند آمده بودند.‏آمده بماند امابود کلیّات درباره مونجی با گو و گفت کهکشید پیش را اساسی پرسشهای بزودی میشد.‏خالصه اساسی شرط سه در


نقد۱. از رهبری حزب استعفا میدهد اما سعیمیکند الاقل بیطرفی خود را حفظ کندوکادرهائی را برای مبارزه بیاورد.‏۲. رهبری سیاسی نظامی مبارزه تا زمانیکه مبارزه محیط و رنگ بولیویائی دارددرخور اوست.‏۳. او با دیگر احزاب آمریکای جنوبی رابطهبرقرار خواهد کرد و میکوشد که آنها راوادارد تا ازنهضت مقاومت پشتیبانی کنند‏)فیالمثل ازدوگالس براوو سخن گفت(‏دو پاراگراف و ادعاهای جهانشمول –بهانه ای برای سنجش مانیفست نشریهمهرنامهجهانگیر روحانیصفحه 164در پاسخ گفتم که نکته نخست مربوط بهخوداوست چون او دبیر حزب است گرچه وضعاو را خطاآمیز پنداشتم.‏ این امر مصلحتآمیزو تردیدانگیز بود و در خدمت حفظ نامتاریخی کسانی که میباید متهم و محکومشوند بهکار میرفت البته بهسبب تسلیمطلبیآنان،‏ زمانه ثابت خواهد کرد که حق با مناست.‏اما نکتهٔ‏ سوم.‏ من مخالفتی ندارم ولی محکومبهشکست است تقاضا از کودوویال برایحمایت از دوگالس براوو درست همانندتقاضا از او برای چشمپوشی از طغیاندرون حزب است.‏ در این مورد نیز زمانهداوری خواهد کرد.‏قرار شد بازهم فکر کند و مسائل را با رفقایبولیوی درمیان گذارد.‏ ما بهاردوگاه جدیدرفتیم او با همه حرف زد و بهآنها فرصتداد تاازحزب حمایت کنند و یا بمانند.‏ همهماندن نزد ما را برگزیدند و این امر او رابهشگفتی و تحیر واداشت.‏در ساعت دوازده یه دوستکامی نوشیدیمو اهمیت تاریخی این روز را خاطرنشانکردیم.‏ در پاسخ گفتم و خاطرنشان کردم کهاین امر آغاز انقالب قارهئی و زندگی و جانما هر وقت در برابر ضرورت انقالب قرارگیرد ارزشی نخواهد داشت.‏تحلیل ماهانه.‏ گروه کوبائی پیروزمندانهمتشکل و تکمیل شد.‏ روحیه افراد خوب استو مشکالت اندکی وجود دارد.‏ بولیویائیهاخوب هستند ولی تعدادشان کم است.‏ روحی ‏ٔهمونجی از یک سو میتواند پیشروی رامتوقف کند،‏ ولی از سوی دیگر دستاندرکاراست و همکاری میکند البته با رهائی مناز قید و بندهای سیاسی.‏ عالوه بر انتظارمابرای رسیدن نیروهای بیشتری از اهالیبولیوی گامهای دیگر شامل گفت و گو باموآسزگووارا و آرژانتینیها یعنی موریسیوو جوزامی ‏)ماسنتی و حزب مخالف(‏ است.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390او ‏)دمکرات(‏ نماینده خرده بورژوازیاست،‏ یعنی نماینده یک طبقه میانجی کههمه تضادهای دو طبقه رویاروی باید در آنتعدیل شود و به همین دلیل تصور می کندکه وجود شریفش مافوق هر گونه تخاصمطبقاتی است.‏‏)مارکس،‏ هجدهم برومر لوئی بناپارت،‏ص.‏ ۶۷(خصوصیت خرده بورژواییِ‏ این نمایندگاناز اینجاست که ذهنیت آنان نیز محدود بههمان حدودی است که خرده بورژوازی درزندگی واقعی بدان ها برمی خورد و قادر بهفراتر رفتن از آن ها نیست و در نتیجه آن هانظرا به همان نوع مسائل و راه حل هایی میرسند که منفعت مادی و موقعیت اجتماعیخرده بورژوازی در عمل متوجه شان است.‏‏)مارکس،‏ هجدهم برومر لوئی بناپارت،‏ص.‏ ۶۲(چشمم که به دیباچه مهرنامه افتاد،‏ اینجمالت مارکس به ذهنم خطور کرد.‏ بازهمهیاهو و دیگر هیچ.‏ بازهم ادعاهای بی پایهو اساس.‏ بازهم فخرفروشی های بی مقدار.‏مهرنامه همچنین از هیچ ایدئولوژی سیاسیو اجتماعی جانبداری نمی کند و طرفدار هیچجناح سیاسی نیست.‏ گر چه نسبت ایدئولوژیبه علوم انسانی مانند نسبت تکنولوژی بهعلوم طبیعی است،‏ اما ما بر خالف مارکسبه جای تغییر جهان در پی تفسیر جهانهستیم.‏ راه تفکر عمیق را در نقد ایدئولوژیهای بشری می دانیم و از این لحاظ تفاوتیدر نقد لیبرالیسم،‏ مارکسیسم،‏ سکوالریسم،‏فاشیسم،‏ آنارشیسم،‏ نهیلیسم و … احساسنمی کنیم.‏ ‏)مهرنامه،‏ دیباچه هر شماره آن(‏بگذریم از معنای عملی این جمله آخری کهچیزی جز کرختی اخالقی خرده بورژازیرا القاء نمی کند،‏ اما از آنجا که باور دارمهر گاه خرده بورژازی به خود واگذاشتهشود،‏ چیزی جز این نخواهد بود،‏ از قضاوتاخالقی می گذرم.‏آنچه بیش از همه برایم جالب توجه است.‏نامی است که از مارکس در میان اینادعاهای بی پایه و اساس برده می شود.‏راست است که روشنفکران دمکرات خردهبورژوای ما بدون مارکس خواب و خوراکندارند.‏ او در تزهای فوئرباخ خاطر نشانمی کند که:‏فیلسوفان تاکنون جهان را تفسیر کرده اند؛نکته،‏ تغییرآن است.‏ساده ترین معنایی که از این جمله کوتاهبرمی آید این است که از ابتدای بشریت تاکنون روال تفسیر بوده،‏ اما او،‏ یعنی مارکسبر تغییر جهان تاکید دارد.‏ سخن مارکسبیش از هر چیز تاکید بر کاری است که او


صفحه 165قصد انجامش را دارد و گر نه روال که چنینبوده و در اساس تفسیر جهان که کار تازه اینیست،‏ علم بورژوایی همیشه آشکارا مدعیاین امر بوده است،‏ پس چه نیازی به بیان،‏آن هم چنین پرطمطراق.‏ابتدا به ذهن خطور می کند که شاید منظوردادن رنگ و لعابی به ادعایی تکراری استکه امروزه در دکان هر بقالی پیدا می شود.‏بعید نیست.‏ اما این در حکم نان خوردن با ناممارکس است که زیبنده روشنفکران دمکراتما نیست.‏اما شاید منظور این بوده که سنت روشنفکریایران تا این آقایان،‏ تغییر جهان بوده و نهتفسیر آن.‏ خب!‏ پس می توان نتیجه گرفتکه در هنگام قیام ۵۷ نظر آقایان این نبودهو آنها قصد تغییر جهان را داشته اند و حاالمی خواهند در محضر سرمایه جهانی توبهکرده،‏ عذر تقصیر بخواهند.‏منطقی تر است.‏ این که روشنفکران مسلمانما در سال ۵۷ به تبعیت از مارکس میخواستند جهان را تغییر دهند،‏ قابل فهماست،‏ اما این که گناه تغییراتی که خود درایجاد آن مشارکت کرده اند به گردن مارکسبیاندازند،‏ بی انصافی که هیچ،‏ شارالتانیسمسیاسی است.‏ به هیچ وجه قادر به درک ایننکته نیستم که منظور مارکس از تغییر جهاندر جمله باال آن چیزی بوده است که آقایانبه بار آورده اند.‏ در هر حال آنها به عنوانروشنفکران خرده بورژوایی که در آتشخدمت به بورژوازی می سوزند حق توبهدارند.‏خب!‏ می بینید،‏ حتی چپ گرایی مثل من نیزبه شما حق می دهد.‏ توبه ات را بکن،‏ اماحرمت نگهدار!‏ به مارکس چه کار داری؟همه می دانند که منظور او از تغییر اینچیزی نبوده که شما به بار آورده اید.‏ درابتدای انقالب از لیبرالیسم و مزایاشسردرنمی آوردید،‏ حاال سر در می آورید،‏بسیار خب!‏ قابل درک است.‏ شرافت اخالقیتوبه کننده اعتراف و طلب بخشش است،‏نه ادعای پرطمطراق ارائه چیزی که دیدیمتازگیش قدمت تاریخ بشر را دارد،‏ آن هم درزرورقی نو.‏اما نه.‏ ساده انگاری نکنیم ‏)هر چند شواهدزیادی دال بر حقانیت آن وجود دارد(،‏ شایدمنظور این بوده که محتوای نظری مارکسهمین جمهوری اسالمی است که به بار آمده،‏البته با مختصر تسامحی که با قرار دادن آنزیر نام توتالیتاریسم ‏)تمامیت خواهی(‏ میشود سر و ته اش را هم آورد یا در این جوسانسور اسالمی چنین به نظر می رسد کهمجله هفته شماره 24 خرداد 1390هم آورده شده است.‏خب!‏ کم سواد ترین افراد هم می دانند که ایناستالین توتالیتار بود که جهان را از شر هیتلرتوتالیتار نجات داد.‏ البته از نظر مارکسیستها این کار بدون سازش با لیبرال هایی کههیتلر توتالیتار را به جان جهان انداخته بودندتا آنها را از شر استالین توتالیتار نجات دهد،‏امکانپذیر نبود.‏پس می توان نتیجه گرفت که موضعاصلی آقایان قراردادن لیبرالیسم در برابرتوتالیتاریسم است.‏ تنها نتیجه منطقی ایناست که از نام مارکس ‏)به جای استالین(‏استفاده ابزاری شده تا در جو سانسور کنونیکه نمی توان از لیبرالیسم دفاع کرد،‏ ناممارکس را بکنیم نماد توتالیتاریسم و تفسیرجهان را لیبرالیسم تا عاقالن دانند که ما چهمی گوئیم.‏خب،‏ می توان چنین کرد،‏ اما این گونهمبارزه نظری را نمی توان مبارزه نظریشرافتمندانه ای دانست.‏ چرا که مارکسیستهایی که باید مردم را از این توهم نادرستمعدودی خرده بورژوای عاشق لیبرالیسمدرآورند،‏ از شما دست و پا بسته ترند واین حداقل مغایر آن کرختی اخالقی است کهشما سعی کردید تحت عنوان دمکراتیسم دربیانیه خود جا بزنید.‏ برای نمونه.‏ ببینم جرئتدارید همین مقاله کوتاه نیمه جدی را درپاسخ منتشر کنید.‏ یا آن را همچنان با قیافهحق به جانب به گردن سانسور دولتی میاندازید.‏ نتیجه هر دو یکی است،‏ بی اخالقیدر مبارزه نظری!‏ چرا که روشن می کند،‏حتی اگر براستی خواهان چاپ هم بودید،‏متوجه نیستید که در شرایط کنونی مبارزهطبقاتی نیروی اصلی مهاجم،‏ نه مارکسیسمکه حاکمیت سانسورچی است.‏ کاری کهمارکسیست های توتالیتار حداقل داشتن چنیناخالقی را از خود نشان می دهند.‏ درهرحالاین امر را به عمل شما و نظر مردم و تهمانده وجدان برخی از شما احاله می کنیم.‏بگذار ساده سخن بگوئیم.‏ بگذارید به جایاین همه ادعاهای پوچ و بی معنا ‏)به لحاظنظری و نه سیاسی(‏ به جد اعالم کنیم که شماقصد دارید لیبرال دمکراتیسم را تبلیغ کنید بامختصر تسامح اسالمی.‏ موجود بی هویتیکه خودتان هم نمی دانید براستی چیست.‏از تاریخ هم که درس نمی گیرد.‏ روزی کهخواستار جمهوری اسالمی بودید نیز نمیدانستید،‏ از چه سخن می گوئید.‏ به هر حالاین گوی و این هم میدان،‏ کارتان را بکنید‏)ما که این میدان را هم نداریم،‏ بگذریم کهشرط سر کار آمدنتان همین گرفتن میدان ازما بود(.‏ به دیگران چه کار دارید.‏مارکس در نقل قول باال عملکرد نیاکانتان راچنین تحلیل کرده است:‏دمکرات ها قبول دارند که با طبقه ای ممتازدر برابر خود روبرویند،‏ ولی می گویندخودشان،‏ به عالوه بقیه ملت،‏ همه جزویاز مردم اند و آنچه پیشنهاد می کنند،‏ بیانگرحقوق مردم است؛ نفع آنها همانا نفع مردماست.‏ بنابراین،‏ پیش از ورود به مبارزه،‏نیازی به بررسی منافع و موقعیت های متفاوتطبقاتی ندارند.‏ نیازی هم ندارند که در موردمناسب بودن وسایل مبارزه وسواسی زیادیاز حد نشان دهند.‏ کافی است سر بجنبانند تامردم با همه منابع تمام نشدنی خود برخیزندو به جان ستمگران بیفتند و اگر در عملمعلوم شد که نفع مورد نظرشان صنار نمیارزیده و نیرویشان درواقع عین بی نیروییو ناتوانی بوده،‏ تقصیرش به گردن سفسطهبازان جنایتکاری است که مردم یکپارچهرا به گروه های متخاصم با یکدیگر تقسیممی کنند،‏ یا به گردن ارتش است که حماقتو نابینایی اش مانع درک این موضوع شدهکه هدف های پاک دمکراسی،‏ همانا هدفهای خود اوست،‏ یا به علت آن است که درجریان اجرای برنامه اشتباه کوچکی پیشآمده است و بالخره برای آن است که دستتصادف که قابل پیشبینی هم نبوده،‏ باعثشده که این دفعه بازی را ببازند.‏ خالصهاین که،‏ دمکرات آن چنان موجودی است کهاز شرم آورترین شکست ها مثل زمانی کهوارد مبارزه می شد،‏ پاک و منزه بیرون میآید،‏ با اعتقادی تازه به این که باید پیروز شدو آن هم نه از این رو که وی و حزبشمی بایست از دیدگاه سابق خود دست بکشند،‏بلکه برعکس،‏ از این جهت که شرایط بایدبرای پیروزی آماده گردد.‏ ‏)همان(‏راستش را بخواهید همانقدر که شماسرنوشت جمهوری اسالمی را رقم نزدید،‏قادر نخواهید بود سرنوشت جمهوری لیبرالدمکراتیک را نیز رقم بزنید.‏ خوش باشید وبا ادعاهایتان کیف کنید.‏با این همه،‏ هر چند نه چندان آگاهانه،‏ در اینجمله شما حقیقت ژرفی نهفته است.‏ نمایندگانراستین و تاریخی لیبرال دمکراسی که سلطهاندیشه مارکسیستی و جنبش چریکی پدیدهآمده ی پس از انحالل جبهه ملی ‏)پس ازشکست ۳۲( براستی تسمه از گرده آنهاکشیده و بازارشان را سخت بی رونق کردهبود،‏ از این جمله شما به عنوان سندی برایخوش آمد سرمایه جهانی استقبال می کنند.‏لیبرال ناسیونالیست هایی را می گویم کهدر آن دوران رونق مبارزه ضدامپریالیستیتقریبا محلی از اعراب نداشتند،‏ آنهایی کهبه لحاظ تاریخی نه مثل شما هوچی گرانه


صفحه 166که کینه تاریخی سختی از مارکس بر دلدارند.‏ همان هایی که به شرط سرکوب ما بهدولت رسیدند و اکنون جایشان را به مدافعیننولیبرالیسم به عنوان نسلی بعد از مبارزاتضدامپریالیستی خود سپرده اند.‏ آنهایی کهامروزه،‏ پیشینیانشان را به خاطر نشاندناندیشه های ناسیونالیستی به جای دمکراتیکنقد می کنند،‏ همان هایی که بزرگترین خطایمردم ایران را مبارزه ضدامپریالیستی میدانند و مدعی اند دلیل عقب ماندگی ماخودمان بوده ایم و نه امپریالیسم و برخوردتند ما با امپریالیسم ناشی از عدم درکابعاد بخت یار امپریالیسم بوده است.‏ آنهاییکه چنان رفتار می کنند که گویی تاریخ بشردورانی به نام دوران امپریالیسم را نداشته یاحداقل تشخیص چنین دورانی را به نوعیسوء برداشت فرومی کاهند.‏ بازهم گوییسرمایه جهانی همیشه خواهان لیبرالیزهکردن جهان سوم بوده و شاه نیز مانندجمهوری اسالمی مانع آن بوده که سرمایهجهانی دمکراسی را به ما ایرانیان استبدادزده فناتیک ارمغان دهد.‏ سگ زنجیری درمیان نبوده،‏ مستبدی ناسیونالیست داشتیم وسرمایه جهانی همانقدر که امروز با ما برسر شقاوت جمهوری اسالمی همنوایی میکند،‏ با مردم آن زمان همنوایی می کرده،‏ اماروشنفکران ناسیونالیست زده و چپ گرایما مانع بوده اند.‏ همان لیبرال هایی که عادتدارند به تاریخ نه به عنوان مسیر تحولزندگی توده های مردم که چون تاریخ اندیشهها بنگرند و آنچه پشت سر و پیش روی میبینند،‏ مقداری ایسم است و آنها در این میانصرفا ناظرند و نه عامل.‏ آنهایی که پس ازگیزو بالخره وجود مبارزه طبقاتی را تاییدکردند،‏ اما همه هَم خود را بر سر سازشطبقات گذاشتند و در این کار ایدئولوژی‏)آگاهی کاذب به تعریف مارکس(‏ بهترینسالحشان بود.‏آنها محق اند.‏ آنها مدافعان راستین سرمایهداریند نه مداح آن،‏ آنان سرمایه را نه درسطح ملی که جهانی نیک و پرشگون میدانند و عقب ماندگی های تاریخی ما رابراستی و محقانه به نقد می کشند.‏ آنهانمایندگان یکی از دو سوژه تاریخ اند.‏ آنانبه افق هایی می نگرند که مداحانی نظیرشما در تصورشان نیز نمی گنجد.‏ ایرانبه عنوان رهبر منطقه،‏ ایرانی که شریکامنیتی سرمایه جهانی است،‏ دولت ملتی کهحرف اول را در منطقه خواهد زد،‏ آناننمایندگان راستین ایران امپریالیست هستند.‏آنان قدی به مراتب رشیدتر از شما دارند.‏روی سخن مارکس و تغییر جهان،‏ تغییرجهانی است که آنها می خواهند.‏ جهانی کهآنها تفسیر می کنند.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390آنها امروز معدود،‏ اما در میان شمایند.‏و سرانجام سوسیال دمکرات هایمان.‏ آنهاییکه مارکس را کهنه می دانند.‏ مارکس،‏ خردهبورژوازی سوسیال دمکرات را چنین تحلیلمی کند:‏سرمایه،‏ با رقابت،‏ این طبقه ‏)متوسط(‏ رادرهم می شکند و به همین دلیل،‏ طبقه نامبردهتقاضای تاسیس اتحادیه هایی را دارد که ازکمک های دولتی برخوردار باشند،‏ سرمایهبا تمرکز دادن به خود اسباب گرفتاری وتضعیف این طبقه است و به همین مناسبت،‏طبقه نامبرده خواهان برقراریِ‏ مالیات هایفزاینده،‏ محدودیت هایی بر حقوق ارث،‏ انجامکارهای عمده توسط دولت و دیگر اقداماتیاست که رشد سرمایه را با زور متوقف کنند.‏از آنجا که این طبقه در رویای تحقق مسالمتجویانه سوسیالیسم خویش است … فرایندتاریخی آینده به نظر وی به طبع کاربستِ‏دستگاه های فکری است که نظریه پردازانِ‏جامعه خواه به صورت گروهی خواه بهشکل فردی،‏ می اندیشند یا اندیشیده اند.‏ اینخرده بورژواها،‏ بدینسان،‏ به التقاط گران وپیروانِ‏ دستگاه های سوسیالیستی موجود،‏سوسیالیسم آیین پرداز تبدیل می شوند کهربطی به بیانِ‏ نظری پرولتاریا ندارد،‏ مگرتا زمانی که پرولتاریا هنوز توسعه الزمرا پیدا نکرده و به حد یک جنبش تاریخیِ‏خودنام نرسیده باشد.‏ … باری،‏ در حالیکه اوتوپیا یا سوسیالیسم آیین پرداز درکار آن است که جنبش کلیِ‏ پرولتاریا رابه یکی از عناصر سازنده اش برگرداند ونظریه های فاضالنه زورکیِ‏ فردی را بهجای تولید جمعی و اجتماعی بنشاند و بویژهبا کمک دوز و کلک های حقیرانه همراهبا مقدار زیادی آه و ناله و سوز و گداز،‏مبارزه انقالبیِ‏ طبقات با درخواست هایسرسختانه و انعطاف ناپذیرش را به خوابو خیال تبدیل کند،‏ خالصه،‏ در حالی که اینسوسیالیسم آیین پردازکه درواقع کاری جزآرمانی کردنِ‏ جامعه کنونی ‏)لیبرالی(‏ ندارد،‏تصویری بی لک و پیس از جامعه ارائه میدهد و می کوشد تا تصویر آرمانی خویش رابه جای واقعیت موجود بگذارد،‏ پرولتاریااین گونه سوسیالیسم را به خرده بورژوازیوامی گذارد و با مشاهده این که مبارزاتدرونی انواع رهبران سوسیالیستی بیش ازپیش آشکار می کند که هریک از به اصطالحدستگاه های سوسیالیستی چیزی جز پذیرشیکی از نقاط گذرایِ‏ حرکتِ‏ واژگون سازِ‏اجتماعی و کنار گذاشتن نقاط دیگر آننیست،‏ پرولتاریا بیش از پیش به گرد آرمانسوسیالیسم انقالبی،‏ به گِرد کمونیسم،‏ متشکلمی شود … این نوع سوسیالیسم اعالم دایمیِ‏انقالب،‏ دیکتاتوری طبقه کارگر به عنواننقطه گذار ضروری به سوی الغای بی بروبرگردِ‏ تفاوت های طبقاتی است.‏ یعنی الغایتمامیِ‏ مناسبات تولیدی که این تفاوت هابر مبنای آنها شکل می گیرد،‏ الغای تمامی،‏مناسبات اجتماعیِ‏ مالزم با این گونه مناسباتتولیدی،‏ و واژگون کردنِ‏ تمامی اندیشه هاییکه از این مناسبات اجتماعی برمی خیزند.‏‏)همان(‏این سوسیالیسم بورژوایی است.‏ می بینید.‏آنچه کهنه شده اندیشه های شماست و نهمارکس.‏در ضمن تغییری که مارکس از آن سخن میگوید آنی است که در اینجا گفته و نه سقوطنظام پهلوی و ایجاد جمهوری اسالمی کهدین پژوهان خود روشنفکر خوانده امروزاز آن به نام مارکس توبه می کنند.‏ تغییرمناسباتی که طبقات اجتماعی را بازتولیدمی کند.‏الحق که دمکرات ها خیلی به بوق و کرنااعتقاد دارند…‏ هر بار که این گروه بهیکی از خاکریزهای استبداد در برابر خودمی رسند،‏ پا را در یک کفش کرده تا حتمامعجزه کنند.‏ ‏)مارکس،‏ هجدهم برومر لوئیبناپارت،‏ ص.‏ ۶۵(الزم نیست این همه به خود زحمت دهید.‏دو طبقه اصلی جامعه سرمایه داری،‏ سوژهاصلی تاریخند.‏ مارکس از حاکمیت یکی وقدرت و خواست تغییر دیگری سخن گفته،‏صحبتی از شما در میان نیست،‏ با دل باز وخیالی خوش به تفسیر جهان ادامه دهید.‏نسل کنونی به یهودیانی می ماند که موسیاز وسط بیابان هدایتشان کرد.‏ این نسلوظیفه اش فتح یک جهان تازه نیست،‏ بلکهباید شکست بخورد تا جای خودش را بهمردانی تازه نفس بدهد که قادرند در حدجهانی تازه باشند.‏ ‏)مارکس،‏ هجدهم برومرلوئی بناپارت،‏ ۱۲۸(ضمیمهبخشی از مقاله بنیان و فراساختار،‏ نوشتهکریس هارمن که نشریه InternationalSocialism منتشر شده است.‏فراساختار و ایدئولوژیرابطه اندیشه ها و ایدئولوژی با دوانگاریبنیان و فراساختار چیست؟مارکس تاکید دارد که اندیشه ها نمی تواننداز متن اجتماعی که از آن برخاسته اند،‏ جداباشند.‏ او معتقد است:‏ ‏»شکل های معینآگاهی اجتماعی با ساختارهای اقتصادی و


بنیان واقعی همخوانی دارند«.‏ ‏»شیوه تولیدزندگی مادی فرایند اجتماعی،‏ سیاسی وزندگی فکری را در کل تحت تاثیر قرار میدهد«.‏ ‏»هستی اجتماعی … آگاهی را …تعیین می کند«.)تاکید از نویسنده است(‏برای فهم این اظهار نظرهای پررنگ بایدنحوه نگرش مارکس به توسعه اندیشه ها وزبان را بدرستی درک کرد.‏از نظر او اندیشه ها از همکنشی انسان ها باجهان و با یکدیگر برمی خیزند:‏تولید ایده ها،‏ مفاهیم و آگاهی در آغاز بهنحو مستقیمی با فعالیت و مراوده مادی انسانها،‏ ‏[یعنی]‏ زندگی واقعی درهم تنیده است.‏در این مرحله ادراک،‏ تفکر و مراوده ذهنیانسان ها به طور مستقیم در رفتار مادی آنهاپدیدار می شود.‏ این امر در مورد تولید ذهنیکه به شکل زبانِ‏ سیاست،‏ حقوق،‏ اخالق،‏مذهب،‏ ماوراءالطبیعه و غیره مردم بیان میشود،‏ نیز راست است.‏ انسان ها تولیدکنندگانمفاهیم،‏ ایده ها خود هستند ‏)همان گونه کهانسان های واقعی تحت تاثیر توسعه نیروهایتولیدی خود و شکل های مراوده همخوان باآن ها،‏ حتی تا متاخرترین اشکال آن هستند(.‏آگاهی هرگز نمی تواند چیزی به جز وجودآگاه باشد و وجود انسان فرایند زندگی واقعیآن است.‏می توان خاستگاه هر اندیشه ای را درفعالیت مادی انسان ها نشان داد:‏ما از انسان واقعی و فعال آغاز می کنیمو بر مبنای فرایند زندگی واقعی او بازتابها و پژواک های ایدئولوژیکی این فرایندحیات را نشان می دهیم.‏ پندارهایی که درمغز انسان شکل می گیرند نیز ضرورتاپاالیش یافته فرایند زندگی مادی اوست کهقابل بررسی تجربی بوده و بر اصول مادیمبتنی است.‏…درهرحال اگر مارکس واقعیت اندیشه و کنشفردی را تایید می کند،‏ بر محدودیت هایشاننیز تاکید دارد.‏ اندیشه از فعالیت سربرمیکشد.‏ به محض آن که پیوندش از فعالیتبگسلد،‏ اندیشه محتوای خود را از دست میدهد:‏ ‏»انسان باید راستی )truth( را یعنیواقعیت و قدرت و این جهانی بودن اندیشهرا در کنش به اثبات رساند«.‏بنابراین تفکر تنها تا آن جایی ‏»واقعی«‏ استکه کاربردی عملی دارد،‏ یعنی تا آن جایی کهجهان را تغییر می دهد.‏ واقعیتی عینی جدایاز هشیاری انسان وجود دارد.‏ اما انسان هاتنها از خالل فعالیتشان است که توانایی ایجادارتباط با واقعیت را پیدا می کنند و آگاهیخود را با آن پیوند می زنند.‏ ‏»این پرسشکه آیا راستی عینی را می توان به تفکرانسانی نسبت داد یا نه پرسشی نظری نیست،‏بلکه عملی است … بحث بر سر واقعی یاغیرواقعی بودن اندیشه ای که از عمل جداباشد،‏ پرسشی کامال مدرسی است«.‏تنها در فعالیت است که انسانیت و جهان گردهم آمده و واقعیت داشتن جهان و راستبودن اندیشه مشخص می شود.‏ماتریالیسم تاریخی مارکس بر این باورنیست که آگاهی و مقاصد هیچ نقشی درتاریخ بازی نمی کنند.‏ کنش انسانی پیوستهجهان را تغییر می دهد،‏ جهانی را که انسانخود را در آن می یابد و در آن بایکدیگررابطه برقرار می کنند.‏تفسیرهای مبتنی بر ماتریالیسم مکانیکیکائوتسکی از مارکسیسم همان اشتباهاتی راکه مارکس برای فوئرباخ بر می شمارد،‏ بهخود مارکس نسبت می دهد.‏ کائوتسکی قادرنیست تاریخ را همچون تاریخ فعالیت انسانیببیند.‏ این فعالیت اجتماعی است که مستلزمآگاهی است.‏… اما آگاهی هرگز در خالء به بار نمی آید.‏این پیوند ذهنی میان فرایندهای فرایندهایعینی است.‏ اندیشه ها هر فرد یا گروهی براساس واقعیت مادی و بازخور آن در واقعیتشکل می گیرد.‏ اندیشعه ها را نمی توان بهواقعیت فروکاست،‏ اما نمی توان آن را ازواقعیت نیز جدا کرد.‏این پیوند است که به توانایی ما توانایی آنرا می بخشد که پنداشت های مارکس رادرباره ‏»آگاهی دروغین«‏ و ‏»ایدئولوژی«‏معنا کنیم.‏آگاهی دروغینآن گاه که افراد درگیر عمل مادی هستند،‏هشیاری آنها نسبت به کنش خود و آن بخشاز جهانی که با آن برخورد دارند،‏ بعید استنادرست باشد.‏ مگر این که نابینا یا دچارسردرگمی باشند،‏ آنها می دانند در حالکندن زمین یا هدف تفنگ قرار دادن مردماندیگرند و موارد دیگری از این دست.‏ دراین سطح فعالیت آنها و آگاهیشان همسانیدارد،‏ اما محتوای آگاهی کمینه است.‏ درواقعبه سختی می توان آن را زیر نام ‏»آگاهی«‏قرار داد.‏اما در کنار این هشیاری بی واسطه همیشهآگاهی کلی تری وجود دارد.‏ این آگاهی کلی،‏تالشی است در جهت فراتر رفتن از آنچهکه افراد بی واسطه با آن درگیرند و دستیافتن به مفهومی کلی از بستری است که آنهاخود را در آن می یابند.‏ برای نمونه،‏ اینآگاهی کلی به آنها می گوید که آنها صرفازمین را حفر نمی کنند،‏ بلکه وسایل معیشتآتی خود را آماده می نمایند،‏ یا آنها صرفامردمان دیگران هدف قرار نمی دهند،‏ بلکهاز ‏»سرزمین پدری«‏ شان دفاع می کنند.‏هیچ تضمینی در مورد ‏»راست بودن«‏ یا‏»واقعیت داشتن«‏ این آگاهی کلی وجودندارد.‏ بحران اقتصادی می تواند به معنایآن باشد که شما هر چقدر هم که زمین باتالش و جدیت حفر کرده باشید،‏ تواناییفروش محصوالتی که پرورش داده اید وتامین معیشت خود نخواهید بود؛ تفنگ شماممکن است مدافع سود چندملیتی ها باشد تا‏»سرزمین پدری«.‏در حالی که آگاهی بی واسطه بخش و پارهای از فعالیت شماست و از این روی بایددر معنی بسیار محدود و مشخص ‏»واقعی«‏باشد،‏ آگاهی کلی می تواند چیزی بیش ازهماهنگی کور با فعالیتی خاص نباشد.‏ بدینمعنا که هیچ تبارزی در جهان واقعی نداشتهباشد.‏ به زبان مارکس،‏ هیچ ‏»این جهانیبودن«‏ یا ‏»واقعیتی«‏ ندارد.‏ یا نتیجه فعالیتکه از آن برمی خیزد با آنچه انتظار می رود،‏متفاوت باشد.‏ محتوای عینی آن با محتوایذهنیش نخواند.‏ در بهترین حالت تنها بخشیاز ‏»واقعیت«‏ باشد.‏با این وجود،‏ مارکس پافشاری می کند کهحتی آگاهی کلی ‏»در وغین«‏ از فعالیتواقعی سربرمی آورد.‏ بنابراین او در نقدِ‏شکل خاصی از آگاهی ‏»غیرواقعی«،‏ یعنیایدئولوژی ‏»آلمانی«‏ فلسفه ایده آلیستی مینویسد:‏فالسفه تنها زبان خود را در زبان عادیمستحیل می کنند که برای تشخیص آن بهمثابه زبانِ‏ کژدیس جهان واقعی انتزاع شودو درک کرد که نه اندیشه و نه زبان بهخودی خود واقعیتی برای خود ندارند و اینکه تنها جلوه های زندگی واقعی اند …از نظر فالسفه یکی از دشوارترین وظایفنزول از جهان اندیشه به جهان بالفعل است.‏زبان فعلیت بی واسطه اندیشه است.‏ درستهمان گونه که فالسفه به اندیشه وجودیمستقل بخشیده اند،‏ ناگزیرند برای زبانقلمرویی مستقل فراهم آورند.‏ این راز زبانفلسفی است که در آن اندیشه ها در شکلواژه ها بستر خاص خود را دارند.‏ مسئلهنزول از جهان اندیشه به جهاان بالفعل بهصفحه 167مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


مسئله نزول از زبان به زندگی تبدیل میشود.‏ما شاهد بوده ایم که کل مسئله گذار از اندیشهبه واقعیت و از این روی زبان به زندگی،‏تنها در توهمات فلسفی وجود دارد.‏چنین دیدگاهی از اندیشه انتزاعی فلسفیمستقیما به نظرورزی می انجامد،‏ چرا که درتزهای فوئرباخ چنین آمده:»زندگی اجتماعیدر اساس عملی است.‏ تمامی رازهایی کهنظریه را به غلط به رازوارگی می کشانند،‏تنها در عمل انسانی و نظرورزی در مورداین عمل به نحو عقالنی گشوده خواهند شد«.‏با وجود این،‏ نگرشی که او پیش می کشدبه دیدگاه فیلسوفانی که هر گونه امکانپذیریپنداشت های فلسفی،‏ اجتماعی و تاریخیرا انکار می کنند،‏ بسیار نزدیک است.‏ ازاین روی،‏ فلسفه زبانشناختی ویتگنشتاینمدعی است که تمامی مشکالت سنتی فلسفهاز آن روی برخاسته اند که فالسفه مفاهیمزندگی عادی را برگرفته و آنها را خارج ازبسترشان مورد استفاده قرار داده اند.‏به همین ترتیب اندیشه ورزان ‏»تاریخدان«‏پافشاری داشته اند که هیچ اندیشه یا عملاجتماعی را نمی توان خارج از بستر خاصتاریخی و فرهنگی که در آن قرار داشتهدرک کرد،‏ هر گونه تالش برای شرحگسترده تر دروغین خواهد بود.‏اما دیدگاه مارکس تفاوتی زیادی با این نوعنگرش دارد.‏ آنها پنداشت های دروغینرا نتیجه میل غریب فالسفه به تعمیم،‏‏»محدودیت ذهنی«‏ عجیبی می دانند کهدامنگیر انسان هاست و بدین ترتیب نتیجهمی گیرند که هر نوع تعمیمی نادرست است.‏اما مارکس برعکس،‏ تعمیم های دروغین رانتیجه واگرایی نظریه از عمل می داند،‏ چراکه از ریشه های مادی نظریه چشم پوشیمی شود.‏ تنها در جامعه بدون طبقه است کهپنداشت های کلی بدون کژدیسگی به شکلیمستقیم از تجربه بی واسطه افراد برمیخیزند.‏ چرا که تمامی افراد جامعه درگیرفعالیت همکارنه مشترک خاصی هستند.‏ایدئولوژی و جامعه طبقاتیبه محض آن که میان طبقات بهره کش وبهره ده شکاف ایجاد شود،‏ تقسیم رشدیابندهمیان کار دستی و فکری ایجاد خواهد شد وبا تفکیک شدن هر کنش خاصی از دیگرکنش های اجتماعی،‏ جهانبینی های خاصامکانپذیر می شوند.‏کلیت اجتماعی در جامعه طبقاتی،‏ در اثرتصادم ناشی از توسعه نیروهای تولید وروابط تولید موجود،‏ برخوردی که در قالبمبارزه میان گروه های مختلف اجتماعینمودار می شود،‏ پیوسته پاره پاره می شود.‏گروه های مختلف اهداف عملی متفاوتیدارند،‏ برخی خواهان حفظ روابط اجتماعیموجودند و برخی خواهان سرنگونی آنهستند تا توسعه روابط اجتماعی نوین مبتنیبر نیروهای تولیدی نوین امکانپذیر شود.‏نتیجه این است که بخش های مختلف جامعهواقعیت اجتماعی را بگونه ای متفاوت تجربهمی کنند.‏ هر کدام دیدگاه خاص خود را ازجامعه می پرورندکه با دیدگاه های دیگراتفاوت مشخصی دارد.‏چنین دیدگاه هایی تنها روایت ممکن ازجامعه نیستند.‏ اما در گره زدن افراد پیرامونوظیفه عملی حفظ یا دگرگون کردن جامعه بهکار می آیند،‏ چرا که در ازای هر اولویتی،‏انواعی از فعالیت اجتماعی عملی وجود داردکه یکدیگر را نفی می کنند.‏تنها در ذهن فیلسوفان تجربه باور خاصیاست که می توان میان توصیف و برنامهعمل،‏ میان واقعیت و ارزش تمایز قائل شد.‏آنچه از دیدگاه یک گروه اجتماعی و فعالیتهایش ‏»نیک«‏ و ‏»ارزشمند«‏ محسوب میشود،‏ از نظر گروه دیگر اجتماعی ‏»بد«‏ بهنظر می رسد.‏ آنچه بخشی از جامعه برایحفظ زندگی اجتماعی الزم می بیند،‏ چرا کهاز روابط تولید موجود نگهداری می کند،‏از نظر گروه دیگر به دلیل آن که مانع ازتوسعه نیروهای جدید تولید می شود،‏ بدبه حساب می آید.‏ مقوالتی که پیش از اینمسئله برانگیز نبودند،‏ همانند توصیف سادهآنچه برای حفظ جامعه و زندگی انسان الزماست،‏ به برنامه های عملی تبدیل می شوندکه آرزوها گروه های مختلف و متضاد رابیان می کنند.‏مبارزه بر سر سلطه اجتماعی میان گروههای مختلف،‏ به مبارزه هر گروه برایتحمیل دیدگاهی از جامعه است که فعالیتاجتماعی را به نحویی سازماندهی می کند کهعلیه منافع دیگر گروه هاست.‏ بدین ترتیبهر دیدگاهی پنداشت های خود را ‏»راستین«‏و پنداشت های دیگر گروه ها را ‏»دروغین«‏می انگارد،‏ یا حداقل چنین نشان می دهدکه معنایی که دیگر گروه ها برای فعالیتهایشان قائلند،‏ در جهانبینی گروه برترفروتر است.‏تالش فیلسوفان در سنجش برداشت هایرقیب از جهان در برابر جذابیت تفسیرخاصی از ‏»راستی«‏ ،)truth( ظرف اینمبارزه است.‏ آنها در تالشند تجربه طبقهخاصی را به شیوه ای تعمیم دهند که تواناییآن را داشته باشد که بر اندیشه طبقات دیگرغلبه کند.‏ اما به دلیل تضادهای واقعی میانتجربه ها و منافع طبقات مختلف،‏ این تالشیبی پایان است.‏ هر دیدگاه فلسفی همیشه بادیدگاه دیگری روبروست،‏ چرا که هر یکدر تجربه های متضادی از زندگی مادیریشه دارند.‏ از همین جا است که تمامیفیلسوفان بزرگ سرانجام به نوعی عرفانکشیده می شوند.‏اما این به معنای آن نیست که از نظر مارکسجهانبینی های مختلف اعتباری برابر دارند‏)یا به یک اندازه دروغند(.‏ گروهی دیدگاهجامع تری از جامعه ارائه کرده،‏ آن را بیشاز دیگر گروه ها می پرورند.‏گروه اجتماعی که خواهان ادامه روابطتولید و نهادهای فراساختار موجود است،‏ضرورتا تنها دیدگاهی جزئی ‏)یا مجموعهای از دیدگاه های جزئی(‏ از کلیت جامعهدارد.‏ عمل این گروه ابدی کردن آن چیزیاست که وجود دارد و این کار را با ‏»مقدساعالم کردن«‏ واقعیت موجود انجام می دهد.‏هر چیز دیگری می تواند تنها به مثابه فساد وتباهی مناسبات هماهنگ و ارزشمند محسوبشود.‏ از این روی،‏ این گروه حتی زمانی کهبحران اجتماعی فراگیر است،‏ تصویری کهاز جامعه ارائه می کند چیزی جز هماهنگیطبیعی تا ابد تکرار شونده ای نیست که ازسوی نیروهای فهم ناپذیر و خردستیز موردحمله قرار می گیرد.‏ایدئولوژی و علمگروه اجتماعی بالنده که با پیشرفت نیروهایتولیدی همراه است،‏ رویکردی کامال متفاوتدارد.‏ نخست آن که حداقل از شکل هاینوین فعالیت اجتماعی که موجب درهمشکستن روابط تولیدی قدیمی و به همراه آنفراساختار می شود،‏ وحشتی ندارد.‏ با اینوجود،‏ در عین حال،‏ به دلیل تضاد با نظمقدیمی،‏ دارای تجربه عملی از این نظم نیزهست.‏ به همین خاطر توانایی آن را داردکه نوعی دیدگاه اجتماعی را شکل دهد کهبتواند عناصر مختلف را،‏ یعنی نیروهایتولید و روابط تولید،‏ بنیان و فراساختار وطبقه ستمگر و طبقه ستمدیده را در کناریکدیگر نگهدارد.‏از آن جایی که گروه اجتماعی بالنده درجامعه دگرگون شده منافع عملی دارد،‏اندیشه های عمومی آن دیگر نیازی به تفسیرکور کورانه رخدادها ندارد و دیگر محتاجصفحه 168مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 169آن نیست که برای نگهداری وضعیت موجودبه عرفان و رازورزی متوسل شود.‏ اندیشههای گروه اجتماعی بالنده می تواند نه تنهابه عنوان پرچم مردمی عمل کند که از آنحمایت می کنند،‏ بلکه قادر است راهنماییکارا برای عمل باشد.‏ این اندیشه ها میتوانند به رغم خاستگاهی که در عمل خاصیک گروه اجتماعی دارند،‏ علمی نیز باشند.‏مارکس به طور قطع بر آن بود که این امردر مورد اقتصاد سیاسی کالسیک کامالراست درمی آید.‏ او بارها و بارها بهشایستگی ‏»علمی«‏ نوشته های آدام اسمیت،‏دیوید ریکاردو و حتی برخی از اقتصاددانانمرکانتیلیست و فیزیوکرات پیش از آنها نیزاشاره می کند.‏اندیشه های این افراد ‏»علمی«‏ محسوبمی شود،‏ چرا که آنها تالش داشتند از سطحنمود جامعه درگذشته،‏ ‏»پیوند درونی میانمقوالت اقتصادی ‏)یا ساختار پنهان(‏ نظاماقتصادی بورژوازی را دریابند…«.‏رویکرد ‏»درون یاب«‏ )esoteric( کهدر جستجوی واقعیت اجتماعی پنهان است،‏در تضاد مشخص با رویکرد ‏»برون یاب«‏)exoteric( قرار می گیرد که شکل هایاجتماعی موجود را امری مسلم می پندارد.‏نظریه پردازان اقتصاد سیاسی کالسیکهرگز نتوانستند روش ‏»ظاهری«‏ را کناربزنند،‏ بلکه به آن حمله کرده،‏ کوشیدند درکعلمی از ساختار درونی سرمایه داری را پیریزی کنند.‏توانایی توسعه فهم علمی به طبقه ای بستگیدارد که آن را نمایندگی می کنند،‏ یعنی طبقهدرحال شکلگیری سرمایه داری صنعتی.‏مارکس برای نمونه اسمیت را ‏»مفسرصریح بورژوازی نوکیسه«‏ می خواند که به‏»زبان بورژوازی هنوز انقالبی می نویسدکه همچنان منکوب کلیت جامعه،‏ دولت وغیره است«.‏از آنجایی که سرمایه داران هنوز مهارجامعه را در اختیار نداشتند،‏ ناگزیر دیدگاهانتقادی نسبت به ویژگی های ظاهری آنداشتند و می کوشیدند چنان تحلیلی عینی ازاین ویژگی ها ارائه دهند که با انگیزه انباشتسرمایه همخوانی پیدا کنند.‏ این تالش هاتولید ثروت را ناشی از فرایند کار میدانست و کار ‏»مولد«‏ را که ارزش اضافیایجاد می کرد در برابر کارکرد انگلی دولتقدیمی،‏ کلیسا و غیره قرار می داد.‏ایدئولوژی و فراساختارهنگامی که طبقه در حال تشکیل از استحکاممجله هفته شماره 24 خرداد 1390الزم برخوردار شد،‏ وضعیت تغییر کرد.‏دیگر به رویکرد انتقادی انقالبی به جامعهنیازی نبود.‏ تنها فعالیت عملی طبقه جدیدبدان عالقه نشان می داد بازتولید روابطاقتصادی و اجتماعی موجود بود.‏ بدینترتیب ‏»نظریه«‏ این طبقه به تالش برایدرک جوانب سطحی مختلف جامعه موجودو ارائه آنها ولو به عنوان قوانین عام تمامیجوامع فروکاسته شد.‏از نظر مارکس،‏ ‏»ایدئولوژی«‏ حاصلچنین وضعیتی است.‏ طبقه اجتماعی حاکمابزارهایی را کنترل می کند که قشرمتمایزی از مردم می توانند از زحمت کارجسمی بیاسایند و به تولید ذهنی بپردازند.‏اما،‏ این ‏»روشنفکران«‏ که بقایشان به طبقهحاکم بستگی دارد،‏ گرایش دارند خود رابا طبقه حاکم یکی بدانند ‏)و طبقه حاکمسازوکارهایی را برپا می سازد که این امررا تضمین می کنند(.‏این یکی دانستن خود با طبقه حاکم به معنایسرباز زدن از هر گونه انتقادی به روابطاجتماعی موجود و مسلم پنداشتن شکلیاست که آنها به خود گرفته اند.‏ جوانب ویژهجامعه موجود چون خودبنیانی و فقدان هرگونه ریشه مشترک در تولید اجتماعی درنظر گرفته می شوند.‏بنابراین شما با مجموعه ای از رشتههای جداگانه و خودکفا روبرو می شوید:‏‏»سیاست«،‏ ‏»اقتصاد سیاسی کالسیک«،‏‏»روانشناسی«،‏ ‏»جامعه شناسی«‏ و غیره.‏هرکدام از این رشته ها،‏ اگر چه مستقل ازیکدیگرند،‏ با جنبه ای از توسعه تمامیتاجتماعی برخورد می کنند.‏ ‏»تاریخ«‏به پیوندی کمابیش اختیاری رویدادها واشخاص تبدیل می شود.‏ فلسفه می کوشدبا وارسی مفاهیمی که این رشته ها به کارمی برند،‏ هر چقدر هم که از جهان تولید ومراوده مادی فاصله داشته باشند،‏ بر جداییاین رشته ها چیره شود.‏چنین شیوه های نگرشی به جهان‏»ایدئولوژیک«‏ اند.‏ نه به این خاطر کهضرورتا توجیه آگاهانه طبقه حاکم موجودند،‏بلکه به این دلیل نیز که به نحوی سازمانداده شده اند که نتواند چیزی بیش از فعالیتها و اندیشه هایی که جامعه موجود ‏)و ازاین روی طبقه حاکم(‏ را بازتولید می کند،‏تشخیص دهند و فرایندهای مادی را که خوداز آن برخاسته اند،‏ درک کنند.‏ این رشته هاوضعیت موجود را مقدس می دانند و به جایآن که مفاهیم مورد استفاده خود را محصولگذرای توسعه اجتماعی بدانند،‏ آنها را ارزشهایی ابدی می انگارند.‏‏»ایدئولوژی«‏ از این جهت با فراساختارپیوند می خورد و با مفاهیمی الس می زندکه از فراساختار سربرآورده اند،‏ آنها را بهیکدیگر پیوند زده یا از یکدیگر استنتاج میکند،‏ بی آن که از سطح نمود ظاهری درگذردو به فرایند واقعی تولید اجتماعی بنگرد کهفراساختار و مفاهیم از آن برمی خیزند.‏تضادهای چنین استدالل های‏»ایدئولوژیکی«‏ تنها از طریق ‏»فرود آمدنبه سطح زبان زندگی قابل رفعند«.‏اما تنها اندیشمندانی قادر به این فرودند کهخود را با طبقه بالنده همراه می دانند.‏ چراکه آنها با عملی همراه می شوند که تمامیروابط اجتماعی موجود را زیر سوال میبرد و آنچه را در رویه جامعه رخ می دهد،‏به نقد می کشد و آن را با روابط زیرین تولیدمادی و بهره کشی پیوند می زند.‏در حالی که اندیشه ورزان طبقه حاکم مستقرپیوسته در قلمرو ایدئولوژی پرسه میزنند،‏ اندیشه ورزان طبقه بالنده می تواننددرک علمی از توسعه اجتماعی را شکلدهند.‏نظریه ما و نظریه آنهااندیشه ورزان طبقه بالنده مدعی اند کهراستی )truth( تنها در نزد آنهاست.‏ بایداین برتری را ثابت کنند.‏نخست،‏ باید نشان دهند که قادر به جذبو توسعه بینش های اندیشه ورزان طبقهبالنده از پیش موجود هستند.‏ از این روی،‏برای نمونه،‏ طرح مارکس در نوشته هایاقتصادیش صرفا به تبیین های او از شیوهعمل سرمایه داری محدود نمی شود،‏ بلکه اواقتصاد سیاسی کالسیک را با حل مسائل حلنشده نظریه پردازان پیشین تکمیل می کند.‏دوم،‏ باید توانایی نشان دادن ویژگی هایاجتماعی سطحی ایدئولوژی را در تبیینفرایند ها اجتماعی اساسی داشته باشند.‏مارکس این کار را با نشان دادن نحوهاستخراج ‏»بیرون«‏ از ‏»درون«‏ انجام دادهاست.‏ از این روی،‏ تحلیل علمی مارکسیستیباید توانایی ارائه درکی از جریان هایمختلف ایدئولوژیک جامعه را داشته باشد وچگونگی برخاستن این ایدئولوژی ها را ازبستر جهان واقعی نشان دهد و روشن سازد،‏چگونه جوانب مختلف واقعیت را به شیوه ایکژدیس به تصویر می کشند.‏سرانجام،‏ در آخر تنها یک آزمون واقعیبرای هر علمی باقی می ماند:‏ توانایی آن علمدر راهنمایی عمل.‏ همان گونه که استدالل


صفحه 170های نظری مارکسیسم سرانجام تنها میتواند در مسیر مبارزه انقالبی طبقه کارگرحل شود.‏در این بحث یک نکته اساسی وجود دارد.‏تمامی اندیشه هایی که در زمینه جامعه وجوددارند،‏ ‏»ایدئولوژیک«‏ نیستند.‏ درک علمیکه اندیشه ورزان طبقه بالنده می پرورندایدئولوژیک نیستند و پاسخ های بی واسطهنیستند که مردم برای کنش هایشان دارند.‏ ایناندیشه ها زمانی ‏»ایدئولوژیک«‏ می شوندکه در چهارچوب اندیشه های عامی تفسیرشوند که طبقه حاکم تدارک دیده است.‏ برعکس،‏ اگر این اندیشه ها در پرتو نظریهطبقه بالنده تفسیر شوند،‏ به خودآگاهیراستین از جامعه تبدیل می شوند.‏‏»ایدئولوژی«‏ به عنوان بخشی از فراساختار،‏عنصر منفعل در فرایند اجتماعی است که بهبازتولید روابط تولید قدیمی کمک می کند.‏اما خودآگاهی انقالبی چنین نیست.‏ چرا کهعنصر فعالی است که از درون شرایط مادیمردمان سربرمی کشد و با بازخوری که برمردمان دارد،‏ تغییرشان می دهد.‏در جهان واقعی با انواع گوناگونی ازمجموعه های التقاطی اندیشه روبروئیم کهمیان علم و ایدئولوژی،‏ میان آگاهی راستین ودروغین قرار می گیرند.‏ تجربه مردم بخشیاز چالش های جامعه موجود است.‏ آنها بینشهای جزئی نسبت به ساختار راستین جامعهبدست می آورند،‏ اما می کوشند آنها را باتوسل به چهارچوب های ایدئولوژیک قدیمیتفسیر کنند.‏خروجی ایدئولوژی های نظم موجود رانمی توان به یکباره کنار زد.‏ حتی بدترینآنها نیز نمی تواند چشمان خود را برتجربیات توده های مردمی ببندد که جهانبینیطبقه حاکم را به چالش می کشند:‏ کارکردایدئولوژیکی به معنای آن است که این گونهپندارها می کوشند به نوعی اثبات کنند کهتجربیات روزمره مردم با دیدگاه طبقه حاکمسازگارند.‏ از این روی حتی بدترین قلمفروشان روزنامه نویس یا مفسران تلویزیونیچاره ای جز آن ندارند که وجود مخالفت باطبقه حاکم را تایید و با گزارش اعتصابها،‏ تظاهرات و غیره،‏ آنها را محکوم کردهو بر پا کنندگانشان را منزوی کنند.‏ بدترینرمان نویسان عامه پسند چاره ای جز آنندارند که از تصاویر زندگی مردمان عادیآغاز کنند و با کژدیس کردنشان در صددجلب مخاطب برآیند.‏ مرتجع ترین کشیشانتنها تا جایی کارایی دارند که برای مشکالتواقعی اعضای کلیسای خود تسکینی خیالیفراهم آورند.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390این رعایت واقعیت سرانجام ایدئولوژی طبقهحاکم را دچار همه گونه تناقضی می کند.‏چشمگیرترین هواداران ایدئولوژی طبقهحاکم کسانی هستند که بیش از همه می کوشندبا تجربیات روزمره مردم تماس برقرار کنند.‏ایدئولوژی خود ‏»دانشمندان اجتماعی«،‏تاریخدانان،‏ نویسندگان،‏ هنرمندان و حتی فنآوران را تشویق می کند که در صدد سازگارکردن مشاهدات تجربی و تجربه خودشان ازواقعیت برآیند.‏ اما این تالش به نحو اجتنابناپذیری به شکلگیری روایت های متناقضیختم می شود که برخی از ایدئولوگ ها رابه انکار اصول اساسی ایدئولوژی حاکمبرمی انگیزد.‏ مارکس درک می کرد که یکنویسنده یا یک هنرمند بزرگ توانایی بازتابتمامی تجربیات متناقضی را که گریبان گیرمردمی است که در جامعه او زندگی میکنند،‏ دارد و از این روی خواهد کوشید ازمرزهایی که جایگاه طبقاتیش برای او فراهمآورده درگذرد.‏درک علمی توسعه اجتماعی نیازمند گسستکامل از کل روش شبه علمی اجتماعی استکه از نظم اجتماعی حاکم پشتیبانی می کند.‏اما این به معنای آن نیست که ما قادریمچشمان خود را بر روی عناصر راستیکه کارورزان این رشته ها کشف می کنند،‏ببندیم.‏ ما حتی نمی توانیم از درک عمیقی کهاز فرایند اجتماعی می توان در آثار برخیتاریخدانان غیرمارکسیست یا نویسندگانینظیر بالزاک و والتر اسکات سراغ کرد،‏چشم پوشی کنیم.‏برتری مارکسیسم نسبت به اندیشه بورژوازیدر تحقیر تمامی اندیشه ورزان بورژوا تجلیپیدا نمی کند،‏ بلکه در توانایی مارکسیسمدر جذب هسته اصلی پیشرفت هایی استکه اندیشه ورزان بورژوازی بدست آوردندو سپس افزودن آن به چهارچوب تفکریخود ‏)کاری که هیچ ‏»دانشمند اجتماعی«‏بورژوایی قادر به انجام آن نیست و درواقعپس از هگل هیچ اندیشه ورز بورژوایی درصدد انجام آن برنیامده است(.‏پانوشته ها:‏1 خواهشا از الگوی ترکیه سخن نگوئید.‏دمکراسی ترکیه الئیک است ‏)همانایدئولوژی که در کنار مارکسیسم و فاشیسمو … خواهان نقدش هستید(،‏ حتی رهبرحزب اسالمیش هم این را می گوید،‏ حزبعدالت ترکیه نه علت دمکراسی ترکیهکه معلول آن بوده و بیش از آن که کاریبرایش انجام دهد از آن بهره برده.‏ شاید هماکنون نیز مثل شما و روزنامه کیهان ‏)باآن رهنمودهای مردمساالری اسالمیش(‏ وامثالهم به جای تقویت این نوع دمکراسیدارد زیر آب آن را می زند.‏ آینده نشانخواهد داد.‏ بهر صورت بزرگترین تاکتیکسیاسی مسلمانان تقیه است و این جای شکو شبهه را همیشه باقی می گذارد.‏ همینجا اشاره کنم که من به ایجاد مدل جدیدیاز دمکراسی لیبرال در ایران معتقدم،‏ چراکه این نوع دمکراسی از دل استبداد شرقیسربرمی آورد و معتقدم الگوی ترکیه نیز آنچیزی نیست که از این مدل دمکراسی انتظارمی رود.‏ معتقدم دمکراسی ترکیه،‏ آنچه درعراق در حال رخ دادن است و شاید فردایما را نیز رقم خواهد زد،‏ دمکراسی ناتوییاست.‏ نگاه کنید به شیوه برخورد ترکیه باکردها ‏)یا به قول خودشان ترک های کوهنشین(.‏ شاید اگر بتوانیم!‏ تکرار می کنم اگر!‏ایران امپریالیست پس از فردا،‏ بتواند فراتراز ناتو به دمکراسی درونی خاص خودبرسد.‏ اما این محتاج آن است که متولیانواقعی دمکراسی در ایران امپریالیست ‏)شمارا نمی گویم،‏ ذوق زده نشوید(‏ توان این کاررا داشته باشند،‏ راستش را بخواهید مایوسم،‏اما دوست دارم مانند هگل ‏)از آنجایی که درحال حاضر کاری دیگری از دستم برنمیآید(‏ آرزوی آن را در دل خود زنده نگهدارم.‏۲ ژنرال هایزر و تیمسار مقدم و تیمسارفرمانده ارتش و فردوست و امثالهم را میگویم که زمینه های بی طرفی ارتش وسرکار آمدن شما را مهیا کردند و با شمابر سر سرکوب ما از هیچ جان فشانی دریغنکردند.‏ سرانجام روزی خواهد رسید کهمردم وعده شما را به آنها در ازای این هدیهی دولت امریکا و سیا بدانند.‏۳ درباره آگاهی کاذب شما را رجوع میدهم به پاره ای مقاله کریس هارمن با نامبنیان فراساختار که به صورت ضمیمه با ایننامه همراه کرده ام.‏۴ با در نظر داشتن دو جمله آخر مارکس،‏توجه کنید به جمالت مهرنامه تا دقت نظرو امروزین بودن اندیشه مارکس را دریابید:‏درواقع اگر تمدن انسان مدیون علوم طبیعیاست و تکنولوژی در جهان جدید نماد دخالتانسان در طبیعت و برساختن تمدن است،‏فرهنگ انسان هم مدیون علوم انسانی استو برآمدن ایدئولوژی نماد تالش انسان برایساختن جامعه جدید است.‏The German Ideology, op. ۵.36 .cit., p.36 .ibid., p 6


نقدMarx & Engels, Collected 7.5-3 .pp ,5 .Works, Volآگاهیمختلف های شکل میان تمایز 8 توانمی و است آلمانی فلسفه ثمرات از یکی ذهنپدیدارشناسی اولیه های بخش در را آن اینبرای مارکس البته،‏ کرد.‏ سراغ هگل مسئلهاست.‏ قائل هگل از بیش معنایی تمایز واسطه«‏‏»بی آگاهی از حرکت امکانپذیری درراستین شده«‏ ‏»میانجی یا کلی آگاهی به ویافتن مادیت لوکاچ اصلی فلسفی مقاله طبقاتیآگاهی و تاریخ در پرولتاریا آگاهی است.‏گرفته قرار بررسی مورد The German Ideology, op. ۹.446 .cit., p.Ibid, p449 10ویتگنشتاینو مارکس مقایسه برای 11 بهکنید نگاه A.Macintyre, ‘Breakingthe Chains of Reason’, inE.P.Thompson (ed.), out of Ap.234 .p ,1960 ,athy, Londonباوری«‏‏»تاریخ واژه از اینجا در 12 نسبیسنتی معنای بهد )historicist( هیچاست مدعی که کنم می استفاده باوری دروغینیا راستی درک برای عامی معیار هااندیشه درستی اما ندارد،‏ وجود بودن کهبستگی تاریخی مشخص وضعیت به نمونهبرای کند.‏ می ایجاد را آنها که دارد استفادهمعنا این در اصطالح این از گرامشی کارلاستفاده با را آن نباید لذا است.‏ کرده کهباوری تاریخ فقر در واژه این از پوپر تاریخاز کلی روایت هر به اشاره جهت در کرد.‏اشتباه اشاره:‏نقدی– استثمار«‏ ‏»منطق از دفاع در طبقاتیجنگ جان،‏ ‏»برادر مقالهی بر شده«‏متام اسدآبادیرضا بروجنی،‏ صادقی خسرو تهران،‏دانشگاه اقتصاد استاد طبیبیان،‏ محمد با ۱۵( ‏)شماره مهرنامه نشریه گفتگوی از پس خالفنشریه‏ این که جا آن از شد.‏ نگاشته مقاله این بر )۱( استثمار«‏ ‏»منطق عنوان با نقدی مذکورمقالهی میانگارد،‏ طرف«‏ ‏»بی موجود ایدئولوژیهای مقابل را خود عملکردش،‏ عدمبرای خاصی محتوایی و شکلی بهانهی که گشت تنظیم محترمانه و مستدل گونهای به برمبنی مساعد قول رغم علی و شد ارسال مهرنامه برای مقاله باشد.‏ نداشته وجود انتشارش شدهمطرح موضوع میرفت آن بیم که جایی آن از کردند.‏ خودداری آن چاپ از انشارش،‏ شد.‏منتشر اینترنتی سایتهای در مقاله شود،‏ سپرده فراموشی به جنگجان،‏ ‏»برادر عنوان تحت مطلبی در مهرنامه نشریه ۱۸ شمارهی در طبیبیان محمد اینعنوان ‏)البته است.‏ نوشته استثمار”‏ ‏“منطق مقالهی بر جوابیهای )۲( شده«‏ تمام طبقاتی روزنامهنگاریاخالق با آشنایی اندک که کسانی است!(.‏ شده ذکر “…” مهرنامه در مقاله درنقد آن اگر شود،‏ نوشته آن بر نقدی و منتشر مطلبی چنانچه که آگاهند دارند،‏ حرفهای نشریهآن توسط انتشار برای موضوعیت فاقد نیز آن جوابیهی نشود،‏ منتشر مذکور نشریهی است.‏‏»مفسر«‏و ایدئولوژیک«‏ ‏»غیر را خود ریاکارانه که نشریهای سویی از عملکردی چنین ترویجرا اندیشهها جزمیترین و ایدئولوژیکترین دروغین،‏ نقابهای این پشت در و میداند نیست.‏پیشینهای بی و جدید امر چندان میدهد،‏ رسانهیهرگونه داشتن از ترقیخواه و رادیکال نیروهای که بدیلی بی رسانهای فضای در هستیم،‏شاهدش نیز دیگر نشریات برخی در که مهرنامه گفتمان محرومند،‏ رسمی مکتوب نیا میکند.‏ نمایندگی را روزنامهنگاری انواع ایدئولوژیکترین و اخالقترین بی از یکی موضوعکه است اشارهای قابل واقعی مصادیق دارای بلکه شعار،‏ و تهمت و توهین نه بیان،‏ نمیباشند.‏مقاله این اصلی کهاست نشریه این ابتدایی مانیفست مصادیق،‏ این دسترسترین در از یکی نمونه برای اجتماعیو سیاسی ایدئولوژی هیچ از ‏»مهرنامه میدارد:‏ عنوان مزورانه کامالً‏ بیانی با خوانندهیهر که صورتی در نیست«.‏ فکری یا سیاسی جناح هیچ طرفدار و نمیکند جانبداری سیاسیو ایدئولوژیک خاص جهتگیریهای میتواند وضوح به نشریه این منصف و آگاه کند.‏درک را مجله این کهکرد اشاره ۱۶ شماره مهرنامهی در راغفر«‏ ‏»حسین از قولی نقل به میتوان جمله از چهرههاییگستردهی طرح به پیاپی شمارهی چند طی فرهنگی نشریه یک که ‏»این مینویسد:‏ بیطرفیادعای و بپردازد اتریش مکتب و میزس فون فریدمن،‏ میلتون هایک،‏ فون چون درکه ویژه به است،‏ پذیرش قابل سختی به باشد داشته سیاسی و ایدئولوژی عرصهی در مزینمکتب این طرفداران قلم به نشریه فضای و عرصه افراطی شکلی به شماره هر هب قلیلی صفحات یا صفحه افراطی،‏ جانبداریهای برچسب از گریز برای احیاناً‏ و میشود ادعایپذیرش ندارد،‏ حامیان مواضع با ماهوی تفاوت عمالً‏ که مییابد اختصاص منتقدانی « مهرنامه:‏ ۱۵ شمارهی در صداقت«‏ ‏»پرویز تعبیر به یا میکند«.‏ سختتر را بیطرفی شیلی[،‏دیکتاتور اقتصادی ارشد ‏]مشاور فریدمن میلتون به ‏»مهر«اش که نشریهای … و مصدق محمد دکتر نصیب ‏»عناد«ش و میرسد اخیر،‏ دهههای اقتصاددان رسواترین میشود«‏نفت صنعت شدن ملی جنبش Theories of Surplus Value, ۱۳.202 .p ,1951 ,LondonTheories of Surplus Value, 14.279 .Moscow nd, p ,1.Vol.291 .Ibid., p 15171صفحه 1390خرداد 24 شماره هفته مجله


172صفحه ایدئولوژیکموضع نشریهای اینکه البته وکرده نمایندگی را خاصی سیاسی و ایرادمورد عنوان هیچ به کند دفاع آن از است،‏مذموم و نکوهیده چه آن اما نمیباشد،‏ داشتنِ‏بر مبنی ریاکانه بیان و دروغپردازی ‏»غیرایدئولوژیک«‏و ‏»بیطرف«‏ عملکرد مصادیقیچنین است.‏ ‏»غیرسیاسی«‏ و درفکوهی«،‏ ‏»ناصر بیان به که است اجتماعیعلوم دانشکده در خود سخنرانی ‏»مهرنامه«،‏)۱۳۹۰/۸/۷(، تهران دانشگاه است.‏ژورنالیسم«‏ نوع ‏»کثیفترین مهرنامه۱۸ شمارهی در طبیبیان محمد مجدداً‏است الزم که نگاشتهاند پاسخی ایشانچند هر شود.‏ داده آن‏ بر توضیحی بارا خود نظری مخالف دارند سعی بسیار کنندخطاب اخالقی و سیاسی انگهای انواع علمیو آکادمیک فردی همواره را خود و البتهصد اخیر مورد در ‏)که کنند معرفی مقالهیبه پاسخ در لذا است(،‏ گونه همین سعیپیشین،‏ مقالهی همچون ایشان،‏ اخیر تعابیرو مثالها از امکان حد تا میشود استاداین که علمیای غیر و پسندانه عوام خالیالذهنخوانندهی خوشایند برای دانشگاه پرهیزمیبرند،‏ کار به مطالبشان در همواره آکادمیکجایگاه با بیشتر که بیانی با و کنیم بپردازیم.‏مسائل طرح به دارد،‏ تناسب ایشان دررا رویهای چنین نیز ایشان امیدواریم بگیرند.‏پیش خود مقاالت ****داردانتقاد برای قابلیتی چندان ایشان مقالهی مقالهیعنوان از میتوانیم را خود نقد که طبقاتیجنگ جان،‏ ‏»برادر آغازکنیم.‏ ایشان کهشود بیان است الزم ابتدا در شده«.‏ تمام مارکسکارل اندیشهی المعارف دایره در طبقات«‏‏»جنگ نام تحت مستقلی عبارت دقیق‏Struggleطور به بلکه ندارد.‏ وجود بینکشمکش یا Between Classes است.‏مطرح طبقاتی مبارزهی یا و طبقات کارگرطبقهی فعالیت حتی که معنی این به ایناز نوعی نیز سندیکاها و اتحادیهها در کشمکشاین میشود.‏ محسوب کشمکش دهقانانمثل که نیست معنی این به لزوماً‏ حقوقسر بر هجدهم و نوزدهم قرن آلمانی کشمکشهر شوند.‏ جنگ یک وارد اولیه تضادبیانگر که سیاسی اقتصادی،‏ نظری،‏ بهباشد،‏ مدرن دنیای در سرمایه و کار نیزجامعه این طبقات بین کشمکش نوعی سطحتا کشمکشی هر لزوماً‏ و بود خواهد رفت.‏نخواهد پیش ‏»جنگ«‏ مزدبین نزاع و طبقاتی کشمکش رسیدن نبردیک سطح به سرمایه،‏ گسترش و کند.‏می طلب را متنوعی شرایط طبقاتی،‏ 1390خرداد 24 شماره هفته مجله شدمشاهده عنوان این با مطلبی هم اگر طبقاتبین نبرد از منظور آیا که دید باید یامیباشد کشمکش همان از ای استعاره داشتندانتظار طبیبیان دکتر آقای اگر لذا نه؟ جامعهدر روز هر باید چپها نظر از که فانتزیتصویر یک در چکش با کارگران بایدببرند،‏ حمله سرمایه صاحبان سمت به پوتپل و انورخوجه تصویرهای سراغ به استتاریخ طنز این بروند.‏ مارکسیسم از عقبمشابه زمینه این در ایشان رویکرد که سختیبه حتی که است نظریاتی افتادهترین نظریاتچهارچوب در را آنها میتوان کرد.‏دستهبندی مارکسیستی بهخود،‏ مقالهی ابتدایی بخش در ایشان ازنیز این از پیش که رندانه گونهای داریم،‏سراغ نویسندگانش و مهرنامه نشریه رااستثمار«‏ ‏»منطق مقالهی از قولی نقل قولینقل به اشاره با وی میکند.‏ تحریف طبیبیان‏»دکتر مینویسد:‏ مذکور مقالهی از مارکسیستیاقتصادی رویکرد از است الزم استفادهمارکس ارزش قانون به اتکا با و ودهد«‏ نظر استثمار مورد در بتواند تا کند نتیجهیاین به شده تحریف قول نقل این از مارکسیستی،‏رویکرد که میرسد نادرست درمیباشد.‏ ایشان منتقد برندهی برگ تنها است:‏گونه این مقاله اصلی بیان که صورتی سویاز جمالت این بیان که جا آن ‏»از مارکسنظریات از انتفاد منظور به ایشان اقتصادرویکرد از است الزم میباشد،‏ ارزشقانون به اتکا با و مارکسیستی سیاسی همچنانشود«.‏ سنجیده آن اعتبار مارکس،‏ دارجهت تغییر با ایشان میشود مشاهده که ‏»االاما میگوید را اله«‏ ‏»ال زیرکانهای و میکند!‏حذف را هللا«‏ کهمیکنند استدالل دکتر آقای ادامه،‏ در رشدمعتقدند مارکس،‏ تبع به مارکسیستها راسرمایهداری اقتصاد بحران،‏ و بیکاری اینکه صورتی در کشاند.‏ خواهد سقوط به دکترآقای جناب است.‏ اشتباهی عمیقاً‏ فهم دانشگاهدر خود سخنرانی در غنینژاد والتسخیر جنبش پیرامون طباطبایی عالمه شدندمرتکب را اشتباهی چنین نیز،‏ استریت رامارکسیستها و مارکس دلیل همین به و سقوطعامل که حالی در خواندند.‏ جبرگرا نزددر اجتماعی اقتصادی،‏ ساختار یک قوایتوازن تغییر مارکسیستها،‏ اغلب بحرانفقط نه و است سیاسی لحاظ به طبقاتی ایناز مسائلی و بیکاری و سرمایهداری است.‏اولیه عینی زمینهی یک تنها که دست بهرهآن از میتوان زمینه این در که مثالی لباسپوشیدن و سرد هوای ماجرای برد،‏ میپیدا تمایل سرد هوای در شما است.‏ گرملباس خود،‏ از محافظت برای که کنید حرکتمادی پایهی سرد هوای یعنی بپوشید.‏ میکند.‏آماده را گرم لباس پوشیدن برای شما یاسویشرت اورکت،‏ کت،‏ میتواند لباس این وسیاسی شرایط ولی باشد.‏ دیگری چیز هر آناست مختار انسان است.‏ مهم نیز ذهنی پروژهیاز عظیمی بخش نپوشد.‏ را لباس ونئومارکسیسم عنوان تحت که فکریای لوکاچفکری جریان و فرانکفورت مکتب بالو پر غرب در دیگران و گرامشی و دلیلبه که بود امر همین توضیح گرفت،‏ وساختار این در مدرن انسان شیئوارگی نظاماین مدافع ایدئولوژیک هژمونی شرایط …،و فرهنگی و سیاسی تقسیمات شرایط و لباسنمیدهد.‏ رخ لباس پوشیدن فرایند چرا معنایبه آلترناتیو باشد.‏ چیزی هر میتواند بایدرا آلترناتیو این و نیست معین مطلقاش،‏ نزدیکاست ممکن ساخت.‏ خشت به خشت پساتوسعهگرایانهو پساکینزی نظریات به یکسیستم،‏ این جایگزین است ممکن باشد.‏ نظراتطبق بر بازار سوسیالیسم ساختار النگه«‏‏»اسکار یا شویکارت«‏ ‏»دیوید برنامهریزیمدلهای است ممکن باشد.‏ ‏»روبینامثال متمرکز غیر دموکراتیک فقط‏)اینها باشد آلبرت«‏ ‏»مایکل و هانل«‏ اندمدلهایی و اندیشهها کلیهی از بخشی کهتبلیغاتیای توپخانهی قال و قیل در که عنوانبه را دولت مرکزی برنامهریزی میکند،‏معرفی چپ اندیشهی نتیجهی یگانه سربر اول مرحلهی در مسئله اند(.‏ شده گم موجودوضعیت نقد سر بر بلکه نیست؛ بدیل است.‏آن دقیقتر تحلیل و سرمایهدارینظام که میفرمایند طبیبیان آقای ساقطو است بوده روبرو دستمزدها رشد با سرمایهانباشت است.‏ درست است.‏ نشده کهمیکند کمک نظام این به تکنولوژی و همکس هیچ کند.‏ ایجاد را عظیمی ثروت سرمایهداریروابط که نیست این منکر رعیتیارباب و فئودالی روابط از بهتر و آسیایی تولید نظامهای یا و بردهداری یا واقتصادی سازمان و شرقی سنتی استبداد راپدیدهیای هر اما است.‏ سنتی اجتماعی خودشزمانی ظرف همان اساس بر باید جنوبیکره بر نمیتوان مثال کرد.‏ بررسی فاقدپنجاه،‏ دههی در چرا که گرفت خرده چرااست؛ بوده کشورش در رایانه یک حتی معنایبه کامپیوتر اساس،‏ در زمان آن در که بود.‏نشده اختراع اش امروزی غربیصنعتی کشورهای در دستمزدها رشد اولباشد.‏ داشته عمده دلیل دو میتواند فقدانشرایط در که سرمایه وسیع انباشت پاییننهادهای یافتهی سازمان مبارزات اتفاقاً‏و داد رخ اتحادیهها و جامعه دستی اینواسطهی به آمده وجود به نابرابریهای واتحادیهها و احزاب که بود وسیع انباشت


173صفحه وزنان حقوق و زیست محیط مدافع نهادهای انتقادمورد بعضاً‏ که را کارگری سندیکاهای سایر‏)و آورد وجود به هستند نولیبرالها عاملاینها حقیقت،‏ در که مدنیای نهادهای اولیهدیوانهی سرمایهداری شدن عاقلتر هستند(.‏دوران همان آثار از بودند،‏ واولیه شدهی انباشت ثروت روی،‏ هر به وصنعتی و ارتباطی عظیم زیرساختهای امکانغرب،‏ در وار جهش اقتصادی رشد ممکننیز را باال دستمزدهای پرداخت ازقبل که است پدیدهای دوم،‏ دلیل میساخت.‏ قضااز ‏)که سوئیزی«‏ ‏»پل و باران«‏ ‏»پل کردهاشاره آنها به خود مقالهی در نیز ایشان ولنین لوکزامبورگ،‏ روزا چون کسانی اند(،‏ نظریهیبودند.‏ کرده اشاره آن به هلفردینگ شدنامپریالیستی و انحصاری مرحلهی میدهدتوضیح را مسئله این سرمایهداری سرمایهداریضد مبارزات همین دلیل به که یطبقه پیشروی و چپ نیروهای پیکار و نرخحفظ برای مرکز سرمایهداری کارگر،‏ میکند.‏سرمایه«‏ ‏»صدور به اقدام خود،‏ سود اقتصادمثل کشورهایی اقتصادی توسعهی کرهو ژاپن و چین همچون آسیا شرق های راترکیه و برزیل مثل کشورهایی و جنوبی کرد.‏تحلیل میتوان دریچه همین از ملیتیچند شرکتهای و گذاران سرمایه برای کهندارد وجود اقتصادیای توجیه تولیدی،‏ کاربه کشورهایی در را خود سرمایهی دارد.‏وجود باال دستمزدهای سطح که ببرند دردرصدی ۳-۲ اقتصادی رشد نرخ تفاوت ۸-۷باالی اقتصادی رشد با غربی کشورهای صادرسرمایه آنها به که کشورهایی درصد تحلیلمیتوان اساس این بر را،‏ میشود واقعیدستمزد مقایسهی شک بدون کرد.‏ قیمتهایسطح به اسمی دستمزد ‏)نسبت یاو چینی کارگر یک جامعه(‏ همان عمومی مشابهکارگر یک واقعی دستمزد با برزیلی،‏ نسبتگاهی که – فرانسوی یا و انگلیسی همینبیانگر رسد-‏ می نیز دهم یک به آنها غیرکارگر طبقهی چنین اگر است.‏ واقعیت پدیدهیشک بدون نداشت،‏ وجود متشکلی جهانیاقتصاد انتظار در سود نرخ سقوط بغرنجو طبقاتی آگاهی گسترش قطعاً‏ بود.‏ درمردم و حاکمه هئیت میان رابطهی شدن آیندهدر خود جنوبی،‏ و شرقی کشورهای طرفدارانشو سرمایهداری نظام مصائب از بود.‏خواهد اقتصاددانانفرضهای پیش خالف بر دردستمزدها نه نئوکالسیک،‏ و کالسیک ‏»میلتوننظر طبق نه و دارند انعطاف بازار وجودطبیعی بیکاری نام به چیزی فریدمن«‏ بهخود صورت به را تعادل شرایط که دارد دقیقبررسی کند.‏ حاکم کار بازار در خود 1390خرداد 24 شماره هفته مجله کاالبازار با کار،‏ بازار که میدهد نشان اقتصاددانانچند هر دارد.‏ جدی تفاوتهای بازارهابین چندانی تفاوت دموکرات لیبرال هربه ولی نیستند؛ قائل آنها نهادی شرایط و تعدیلسیاستهای عارضهی اگر صورت تحمیلسرمایهداری اقتصاد بر کینزی کنندهی بود.‏دیگر گونهای به شرایط امروز نمیشد،‏ همینکه میکنند انتقاد غنینژاد آقای چند هر یادآورباید اما است،‏ بحران عامل دخالتها دردولت دخالت اگر مثال بطور که شد انگلستانچون کشوری مخصوصاً‏ و آمریکا عاملایشان که ‏)چیزی مسکن تولید برای امروزنبود،‏ میکنند(‏ معرفی بحران بروز ازناشی دیگری اجتماعی بحرانهای با بودیم.‏روبرو خانمانها بی اعتراض وتوازن عدم دارای خود ذات در که ساختاری بپوشاند.‏را تضادهایش نمیتواند است،‏ تضاد بحرانایجاد به آن در اقتصادی بحران رفع اقتصادیاجتماعی بحران رفع و اجتماعی محیطیزیست بحران تشدید به است ممکن یاشود استثمار باید طبیعت یا شود.‏ تبدیل یاشوند استثمار خودمان جامعهی افراد سومی،‏جهان و چینی کارگر مثل باید اینکه برایتنها کالسیکها قول به که دستمزدی با ادامهخویش حیات به است الزم ماندن زنده تورمیرکود به اقتصاد اصالً‏ اینکه یا داد کینزیتعدیلگرایانه سیاستهای از ناشی نگردد.‏تولید چرخ و شود دچار طبیبیان،‏آقای بیان به که است واقعیتی این مثلمطالبی کردن هم ‏»سر به ربطی مگرندارد.‏ سازی«‏ جهانی و هژمونی هشتقبال در که چین-‏ باشیم معتقد اینکه دالرهشت از کمتر دستمزدی کار،‏ ساعت کمونیستینظامی میپردازد-‏ کارگرانش به وکاسه همهی همیشه،‏ همچون و است ایدئولوژیکو تاریخی رقیب سر را کوزهها نظراساس بر که صورتی در بشکنیم!‏ خود نولیبرالهایو دموکراتها لیبرال اغلب نتیجهیچین،‏ فعلی انبوه تولید جهان،‏ و ایران وکار بازار کردن آزادتر مسیر در حرکت میباشد.‏سرمایه تفاوتعلت که میکنیم مشاهده رو این از وچین و هند مثل کشوری تولیدات ارزش کشورهایدر تولیدی مشابه کاالهای قیمت دقیقبرابری وجود با ‏)حتی غربی یکدر رفته کار به سرمایهی و تکنولوژی بینفاحش تفاوت از ناشی مشابه(‏ صنعت کنندهیاثبات خود امر،‏ این که دستمزدهاست دستمزدتجلی و مارکس کار ارزش نظریهی قرنیا نوزدهمی قرن که کاالست قیمت بر ندارد.‏تفاوتی آن بودن دومی نظریهیبارهی چند تکرار با متاسفانه ایشان نهو کاال قیمت بر ناظر که تقاضا و عرضه اقتصادرویکرد از تحلیل‏ است،‏ آن ارزش درمیدهد.‏ تقلیل محض اقتصاد به را سیاسی بازاردر آن میزان و ‏»تقاضا«‏ صورتیکه نیستبالذات قائم موجود سرمایهداری،‏ تبلیغاتقدرت،‏ چون گوناگونی عوامل و تاثیرآن میزان در نیز فرهنگی روبنای و گذارند.‏هردر که مسائلی مهمترین از دیگر یکی شدهتکرار و مطرح طبیبیان آقای مقالهی دو بهمارکسیستها و مارکس توجهی بی است،‏ نیزاخیر مقالهی در میباشد.‏ ‏»تکنولوژی«‏ سرمایه،‏ترکیب در ‏»تغییر مینویسد:‏ ایشان ثابتسرمایه نسبی مقادیر در تغییر معنی به تکنولوژیدر تغییر نه و است متغیر و بهبنا که است صورتی در این تولید«.‏ تکنولوژیشامل ثابت،‏ سرمایه‏ تعریف،‏ نوعیایشان بیان و بود خواهد نیز تولید میباشد.‏تحلیل در مغلطه دموکراتلیبرال اقتصاددانان سویی،‏ از اقتصاددانانبا مشترک وجه یک ما وطنی غلطتحلیل آن و دارند ایرانی نهادگرای درصنعتی رشد و تکنولوژی مقولهی از داناناقتصاد است.‏ سیاسی اقتصاد با ارتباط تکیهبا مومنی دکتر آقای جمله از و نهادگرا داناییانقالب غرب،‏ در که مسئله این بر باداده،‏ رخ صنعتی چهارم انقالبهای و بزرگاقتصادهای صنعتزدایی بر تاکید گذشتهمثل کارگر طبقهی مفهوم که معتقدند دموکراتلیبرال اقتصاددانان ندارد.‏ معنا ازیکی عنوان به طبیبیان آقای جمله از و تاکیدمسئله این بر نیز،‏ آزاد بازار مدافعان کارنیروی امروز،‏ کار ‏»نیروی که دارند دستبه چکش عمدتاً‏ که نیست مارکس زمان وساختمانی کارگر بر عالوه امروز بودند.‏ پزشک،‏مهندس،‏ مانند افرادی کارگاهی،‏ استادهنرمند،‏ مدیر،‏ کامپیوتر،‏ نویس برنامه نیرویهمه … و نگار روزنامه دانشگاه،‏ بهکجا از ایشان اینکه میشوند«.‏ تلقی کار مارکس،‏منظور که اند رسیده درکی چنین است،‏بوده دست”‏ به چکش ‏“کارگران فقط امااست.‏ مبهم مطلب این نگارندگان برای نزدیکبسیار ایشان تحلیل که جایی آن از نظریهیطرفداران جزمیترین تحلیل به شگفتبسی جای خود میباشد،‏ مارکس کارگر،‏طبقهی واقعی مفهوم مورد در است!‏ ازپیش استثمار«،‏ ‏»منطق مطلب نگارندهی پرداختهآن به مستقل )۳( مقالهای در این نیست.‏آن محتوای تکرار به نیازی که است پیشرفتهخرد اقتصاد که طبیبیان دکتر آقای کهدارند اطالع حتما نمودند،‏ می تدریس نیرویجایگزین که صنعتی تجهیزات و میشوند مستهلک خود میشوند،‏ کار


صفحه 174هزینهی نگهداری باال دارند و سوختمصرفیشان نیز در صورت توسعهی همهجانبهی اتوماسیون فرایند تولید و طبیعتاً‏هزینههای بنگاه اقتصادی باال میرود.‏ لذامکانیزاسیون تولید اقتصادی جامعه،‏ برایصرفه جویی در پرداخت دستمزد و به کارگرفتن کارگر،‏ تا یک سطح معینی میتواندتداوم یابد و قطعا پس از یک نقطهی بهینه،‏این اتوماسیون در نظام سرمایه داری بازدهنزولی خواهد داشت ‏)در کنار آن،‏ بحث رشدروزافزون هزینههای سوخت و مواد اولیهیتجدید ناپذیر نیز مطرح است(.‏ ضمن اینکههرچه تکنولوژی پیچیدهتر شود،‏ به نیرویکار ماهرتر و به تبع آن با سطح دستمزدباالتر نیاز است.‏از کسانی که انقالب دانایی و انقالباطالعات را باعث ایجاد برخی تعدیالتدر قطب بندی جوامع می دانند،‏ باید سوالشود که اگر صنعتزدایی،‏ بدون در نظرگرفتن تقسیم کار جهانی،‏ در مقیاسی جهانشمول رخ میداد ‏)و نه فقط در غرب کهسطح دستمزدها تا این حد رشد کرده(‏ در آنصورت اوضاع از چه قرار بود؟بر خالف ادعای صاحبنطران لیبرالدموکرات و نهادگرا،‏ اتفاق خاصی نیفتادهو گسترش تکنولوژی در زمان مارکسنیز به نسبت زمان خود شتابان بوده استو در این تحلیل اقتصادی،‏ رشد فناوریهاجایگاه اساسیای ندارد.‏ بلکه مسئلهی اصلیبر سر شرایط توازن بین نرخ سود و نرخدستمزد حقیقی در اقتصاد است و در اینبین،‏ تکنولوژی تنها عاملی حاشیهای استکه تنها میتواند ارزش اضافی نسبی رابه نفع سرمایهدار ‏)اگر طبقهی کارگر ازطریق نهادهایش دخالتگری نکند(‏ افزایشدهد.‏ قطعاً‏ با ارائهی نمونهی ‏»استیو جابز«‏و عالقهی برخی از مردم دنیا به او بهعنوان یک نابغه،‏ نمیتوان سازمان عظیماقتصادی،‏ اجتماعی،‏ سیاسی سرمایهداریمتأخر را توضیح داد و توجیه کرد و ازشرایط کارگرانی که محصوالت شرکت اورا در سراسر جهان مونتاژ و بستهبندی وتوزیع میکنند،‏ چیزی نگفت.‏مسئله بر سر اختالف انواع کار نیست.‏مسئله بر سر پیوستگی انواع رشتههایصنعت با انواع کار است.‏ نمیتوان امیدداشت که ماشینیزه کردن یک صنعت واتوماسیون،‏ باعث شود که یک صنعت،‏نیاز خود را به نیروی کار از دست بدهد.‏ضمن اینکه همهی سرمایه داران جهان بیلگیتس و استیو جابز نیستند.‏ سرمایه دارانعرب و صاحبان کارتلهای نفتی در سراسرجهان و رابرت مرداکها و سرمایه دارانمجله هفته شماره 24 خرداد 1390مافیایی شرقی و مثالً‏ شخصی مثل دیکچنی و جورج بوش،‏ بعید به نظر میرسدکه بتوان لفظ نابغه را برایشان استفاده کرد!‏درضمن این سوال وجود دارد که آیا تمامابتکارات و فناوری های به کار رفته درتولیدات شرکت اپل یا مایکروسافت،‏ ناشیاز ابتکار و مدیریت شخص بیل گیتس یااستیو جابز است؟ یعنی عقل مطلقی باالیسر نشسته است و باقی کارمندان و کارکنانو مزدبگیران …!به نظر نمیرسد این تصور نولیبرالهایایرانی برای کارکنان این شرکتها چندانخوشایند باشد.‏ درست است که سرمایهداریامکان شکوفایی استعدادهای انسانی راتا حدی بیش از گذشته فراهم آورده است.‏اما این فردگرایی افراطی،‏ ناشی از تحلیلتقلیلگرایانه از جامعه است.‏چنین رویکرد تقلیلگرایانه و غیرتاریخیایموجب میشود ایشان مسئلهی افرایشدستمزد را به صورت مجرد و بدونتوجه به میزان بهرهوری و ساعات کارو همچنین بدون در نظر گرفتن چگونگیتوزیع ثروت جامعه و کیفیت نابرابری تحلیلکنند.‏ در مقالهی ‏»منطق استثمار«‏ با ارائهینمودارهایی،‏ توضیحات الزم در این زمینهداده شده بود که گویا ایشان صالح ندانسته انداشارهای به آن مطالب داشته باشند!‏ رویکردغیرتاریخی ایشان نیز موجب شده استتوسعهی مناطق و کشورهای گوناگون جهانرا به صورت منفک و مستقل از هم بررسیکند.‏ در صورتی که به تعبیر سمیر امین،‏توسعه یافتگی و توسعهی توسعه نیافتگی،‏دو روی یک سکه و دارای ارتباط ارگانیکبا یکدیگر میباشند.‏آقای طبیبیان که از فروشگاههای زنجیرهای‏»وال مارت«‏ تمجید میکنند،‏ باید در نظرداشته باشند که شانس،‏ در قمارخانهیبازار،‏ چیز مهمی است و همه چیز بهدایرهی مهارت بستگی ندارد.‏ مخصوصااقتصادهایی که از جایی به نام ‏»والاستریت«‏ بهره مند میشوند.‏ دیدن بازندهگان نظام بازار که همگی آنها را نمیتوان فاقد ضریب هوشی و قدرت مدیریتدانست نیز،‏ بد نیست.‏ همچنین ایشان الزماست اندکی از رویکرد تقلیلگرایانه‏ و مجردنگر خویش فاصله گرفته و به تولیدکنندگانواقعی محصوالت این شرکتها و شرایطزندگی آنها،‏ که عمدتاً‏ در کشورهایپیرامونی هستند نیز عنایتی داشته باشند تابیشتر متوجه سرچشمهی ارزانیِ‏ کاالی اینشرکتها شوند.‏بحث ما در اساس،‏ کمتر به ‏»افراد«‏ سرمایهدار نظر دارد.‏ نظریات ما،‏ برخالف مکتباتریش و یا نهاییون و کالسیکهای جدیدو سایرین،‏ ریشه در نظرات رفتارشناختی‏)که بعداً‏ بی اعتبار بودن آنها ثابت شد(‏ندارد.‏ بحث بر سر افزایش وسعت دید وافق نگاه اجتماعی و رویکرد ساختاریاست.‏ بررسیهای فردی و مصداقی ‏،کهنمیتوان بر اساس آن حکم عمومی صادرکرد،‏ عاملی است که باعث میشود اندیشهیطرفداران بازار آزاد با داروینیسم اجتماعیگره بخورد.‏ سرمایهداری عاقل متولد نشدهاست؛ بلکه مقاومتهای گوناگون بر سرراه سرمایهداری بود که تا حدی او را سرعقل آورد تا بتواند به حیات خود ادامه دهد؛وگرنه نتایج این نوع نگاه به انسان و جامعه،‏شاید جهان را به نابودی میکشاند.‏سخن آخر …هم آقای طبیبیان و هم آقای غنینژاد و نیلیو در نهایت آقای قوچانی و همفکران شان،‏یک اشتباه تاریخی دارند.‏ باز کردن ایناشتباه،‏ خود مقالهای مفصل با ارائهی اسنادو فاکتهای متعدد و بحث و نظر ورزیطوالنی میطلبد.‏ اما به صورت مختصراشاره ای به این اشتباه تحلیلی میکنیم که باوجود تذکرات سایر دوستان در این مورد،‏گویا این بحث هنوز به طور دقیق توضیحداده نشده است.‏آقای طبیبیان مانند سایر دوستان خود،‏بار دیگر مقالهی خود را با یادی از رژیمهای کره شمالی،‏ استالین،‏ مائو و دیگرانپایان میدهد.‏ سایر نویسندگان مهرنامه نیزدر مقاالت متعدد خود،‏ به حکومتهاییاز این دست لقب ‏»سوسیالیستی«‏ میدهندو در راس همه،‏ هوشنگ ماهرویان،‏ کرهشمالی موروثی را ‏»حکومت مارکسیستی«‏مینامد.‏‏»لودویگ فون میزس«‏ اقتصاددانراستگرا و طرفدار بازار آزاد،‏ در یکیاز اولین انتقادات خود از سوسیالیسم،‏ یکمدل مشخص را پیش فرض قرار داد و آنمدل،‏ برنامهریزی مرکزی دولت در اقتصادبود.‏ به تعبیری،‏ او اقتصاد دولتی موردنظر السال را مقابل بازار آزاد قرار داد.‏به دلیل شکستی که در انقالب روسیه پیشآمد،‏ شوروی بیش از پیش به سمت ساختارسرمایهداری دولتی حرکت کرد،‏ یعنی همانروابط تولید کارمزدی در غالب رفتار یکدولت به مثابه یک بنگاه انحصاری بزرگ.‏این دولتها از هر لحاظی با تئوریهایمارکسی در تضاد بودند.‏ از نقض آزادیبیان و اجرای حکم اعدام گرفته تا عدمرعایت تعادل بین شاخههای تولید تا ایجاد


مدنیجامعه 175صفحه ازکه ‏)چیزی اقتصاد در بازاری آنارشی داریسرمایه نظام اقتصادی های شاخص …و است(‏ هیچخلقی-پوپولیستی،‏ جوامع مظاهر این تمام مارکسیستهایو مارکس آثار در جایگاهی ازاقتصاد برنامهریزی است.‏ نداشته مستقل چونارتدوکسهایی آثار در حتی مرکز،‏ بهرسد چه نمیشود،‏ یافت نیز کائوتسکی مخالفانِ‏بزرگترین از یکی خود که مارکس دولتینظریهپرداز عنوان ‏)به السال معاصرِ‏ نخبگانجانشینی و جامعه و اقتصاد کردن میباشد.‏کارگر(‏ طبقهی جای به حزبی فردیعنوان به بوخارین،‏ اقتصادی اندیشهی میشد،‏شمرده استالین اقتصادی تئوریسین که شبهدست به که کشاند جایی به را شوروی هب و دولتی بوروکراتهای نوکیسهی طبقهی پیروزیاز پس سال چند استالین،‏ رهبری ‏»گاسپالن«‏نام به آژانسی اکتبر،‏ انقالب برنامهریزیمرکز آژانس،‏ این شد.‏ ایجاد سیاسیمدل و شد شوروی اقتصادی بهجا همه در او از پس استالین،‏ اقتصادی معرفیسوسیالیسم و مارکسیستی مدل عنوان عمالً‏و اختیار فاقد کارگری،‏ شوراهای شد.‏ فورمالیتهاینهادهای به و شدند استحاله کارگری،‏کنترل نامههای آیین شدند.‏ تبدیل و حزبی آییننامههای به را خود جای یکرژیم،‏ و داد تمامیتخواهانه و دستوری رئیسهم،‏ حزب رهبر و شد بزرگ کمپانی کهبود تراژدیای این گشت.‏ قلمداد کمپانی سومجهان خلقی-پوپولیستی های رژیم اکثر وکارگر طبقهی بدون و گرفتند الهام آن از طبقهاساساً‏ که کشورهایی در و او نام به کردند!‏سوسیالیستی انقالب نداشتند،‏ کارگر باجهان،‏ در سرمایهداری بدیل نیروهای پیشینهای،‏چنین جدی نقد و بازنگری انجام پیرویالگوها و مدلها آن از عنوان هیچ به کمیوطنی راست گفتمان امیدواریم نمیکنند.‏ پادشاهیمقایسهی جای به و کند پیدا ارتقا دستاوردحدی،‏ تا که شمالی-‏ کره روستایی شماربه هم کره جنگ در متحده ایاالت تاحداقل سرمایهداری،‏ اقتصاد با رود-‏ می ممکنغیر از که هایک،‏ مثل افرادی سطح موردسوسیالیستی جامعهی استقرار بودن شدمدعی و گفت سخن مارکسیستها نظر ارتقاءندارد،‏ وجود این جز آلترناتیوی که میدانستخوب حداقل هایک چون یابند.‏ و میگویند چه مخالفاش مارکسیستهای وکامبوج و شمالی کره و چین در چه آن ندارد.‏آنها نظریات با نسبتی میگذرد،‏ … سرتاسردر طبیبیان محمد که جایی آن از آکادمیسینیرا خود دارد سعی مقالهاش مقالهیدهد،‏ جلوه غیرسیاسی و بیطرف سعید«‏‏»ادوارد از قولی نقل با را حاضر 1390خرداد 24 شماره هفته مجله ذکرو روشنفکران«‏ ‏»نشانههای کتاب در میبریم:‏پایان به نکتهای بیانو ارائه حرفهاش که روشنفکری ‏»هر روشنایدئولوژیهای و دیدگاهها اندیشهها،‏ آرزومندمنطقی طور به است،‏ مشخص و عملیبتواند جامعه در را آنها که است برایفقط مدعیست که را روشنفکری کند.‏ دانشیا محض آموزشِ‏ خاطر به یا خودش باورباید نه و میتوان نه مینویسد،‏ مجرد نویسندهیژنه ژان که همانطور داشت.‏ همان‏“از است،‏ گفته بیستم قرن بزرگ کردید،‏منتشر جامعه در را مقاالتی که لحظه اگربنابراین شدهاید”؛ سیاسی زندگی وارد وننویسید مقاله نباشید،‏ سیاسی میخواهید ایشانچنانچه رو این از نکنید«.‏ سخنرانی بیطرف،‏تصویری ارائهی به زیادی تمایل دارند،‏خود ار غیرسیاسی و غیرجهتدار راخود دوستان ‏“خردهگیری”‏ است شایسته بهشدن وارد از اساس در و گرفته جدی گزینند.‏دوری چالشی،‏ مباحث اینگونه پینوشت:‏http://kanoonmo-h ۱/12/2011/blogspot.com.dafean1estesmar.htmlبهتمایل یا و امکان که خوانندگانی 2- مقالهیندارند،‏ مهرنامه نشریه‏ خریداری راشده«‏ تمام طبقاتی جنگ جان،‏ ‏»برادر نمایند:‏مطالعه کوخ وبالگ در میتوانند -blogfa.com/post.http://koukh1aspx.105http://کارگر،‏ طبقهی واقعی مفهوم 3- aspx.3-blogfa.com/post.koukh1شدهانکار هستی پناهجواندوهدر محمدخودکشی رهسپارباهمبستگی ‏)در جمعیغذای اعتصاب ایالتپناهجویان از آملان(‏بایرن حصوریامین مختلفهای حوزه که است شکافی ناهجویی رافرودستی و تبعیض و ستم و سرکوب شرایطکه جایی کند؛ می جمع خود در یکجا ناامنیمدام حس و فردی زیست انسانی ضد ‏»پشتامر میان تفاوت تبعیض و تحقیر و وکند می زایل را رو«‏ پیش ‏»امر و سر«‏ هراسیو موقعیت به را پرتگاه لبه در زیستن جاییپناهجویی موقعیت کند؛ می بدل دائمی واسطهبی به فردی زیست الزامات که است امرو کالن مناسبات با ممکن شکل ترین میرانده کشوری از یابد:‏ می پیوند جمعی اتفردی حیات راه اش کلی شرایط که شوی میپناهنده کشوری به و بود/است بسته را ‏»ضوابطبه را تو فردی سرنوشت که شوی مضمونکه سپارد می ای«‏ قانونی/حقوقی وسیاسی محافل در آن اجرای چگونگی و ‏)قانونیخورد می رقم دیپلماسی شگردهای برزنده انسان کندن/دادن جان چه اگر که واردای خدشه آن عبوس جدیت و رسمیت فنونیعنی خودش حربه با اما کند،‏ نمی خریداری‏»مناسب«‏ قیمت به که ای قانونی کرد(.‏خم کمر تا را آن توان می باشد شده دهانپناهجویی موقعیت در که شکافی … حوزهپیوند برای است ‏»پلی«‏ است گشوده هماز مجرا عموما که قدرت/ستم از هایی ‏»فراریدولت اینکه شوند:‏ می انگاشته دهنده«‏‏»پناه دولت و کننده(‏ ‏)تعقیب دهنده«‏ چنداننه سر دو دو،‏ هر کننده(‏ ‏)معلق صوریتفاوت که هستند طیف یک دور قابلیتدر تفاوت از ناشی کارکردهایشان متفاوتیجایگاههای که است اقتصادی های .http://kanoonmodafean1 ​​​blog-/01/2012/blogspot.comhtml.536_post


صفحه 176را در تقسیم کار ‏)واحد(‏جهانی نصیب آنها ساختهاست.‏ مشخصا نه تنها دولتهای ‏»ضد بشری«‏ و دولتهای ‏»بشر دوست«‏ به طورپیوسته و ارگانیگ ارتباطاتو پیوندهای تنگاتنگی دارند،‏بلکه هر دو دسته در سرکوبفرودستان و ‏»ناجورها«‏تردیدی به خود راه نمی دهند.‏پناهجویی برزخی است کهتناقضات تباهی آور گفتمانحقوق بشر و مدعیان آن را بهطرز تکان دهنده ای بر مالمی سازد؛ به خصوص در جایی که ‏»امید«‏ویران می شود:‏ گفتمان حقوق بشر در حوزهسلطه بین االذهانی کارکردی نظیر کمپهای پناهجویی در حوزه سلطه جسمانی/‏فیزیکی دارد،‏ چرا که هر دو حقیقت را میپوشانند تا از بالقوه گی های پروبلماتیکشدن آن بکاهند:‏ اولی با ‏»قربانی محوری«‏‏)که به بهانه فوریت و تقدم موضوع ‏»جان«‏موجه می نماید(‏ روند های حقیقی مسببوحشت و آواره گی و ستم را می پوشاند واز امر تماما سیاسی،‏ سیاست زدایی می کند؛دومی ننگی به نام پناهجو و در واقع ستم وتبعیضی که بر او می رود را در کمپ هایدور از دسترس ‏)همانند جزامخانه ها(‏ ازانظار اجتماع مخفی می دارد تا وجدان هایمعذب احیانا به تردیدی نسبت به بنیادهایبشردوستانه دموکراسی های واقعا موجودراه نبرند.‏ در کمپ های پناهجویی،‏ پناهجو/‏زندانی با تجربه تحمیلی یک زندگی پرمشقت ‏)توام با دلهره ی مدام و تحقیری خردکننده(‏ برای پذیرش ‏»زندگی«‏ آتی خود ‏)درمقام پناهنده(‏ و نقش قانع و سر به راهی کهدر صورت ‏»پذیرفته شدن«‏ در نظم موجودبایستی به عهده بگیرد آماده می شود.‏ بهعبارتی کمپ های پناهجویی از این منظرکارکردی شبیه اردوگاههای کار اجباریو دارالتادیب ها دارند؛ جایی که عناصرنامطلوب یا مشکوک و نیمه مطلوب را آنقدربه بند می کشند تا به مزایای اجتماع بیرونیو ضرورت انطباق با الزامات و هنجارهایآن ‏)درونا(‏ اذعان کنند و به قالب مناسب/‏سازگار در آیند.‏ طبعا هر جه این دوران‏»بازتادیب«‏ پناهجویی سخت تر و طوالنیتر و با دلهره بیشتر همراه باشد،‏ نتیجه کاربهتر و تضمین شده تر خواهد بود.‏ مشخصاپناهجوی سیاسی درست به گناه کنش سیاسیماضی در سرزمین ماقبل باید آنقدر دردادگاههای اعتراف گیری/جرم شناسی انکار‏)و مکافات(‏ شود تا همه آن دغدغه ها درمجله هفته شماره 24 خرداد 1390ضرورت ماندن ذوب گردند و زمینه الزمبرای اضافه شدن عضو تازه ای به خیلنیروی کار ارزان ‏»خارجی«‏ مهیا شود.‏کمپ های پناهجویی در عین حال بیرونیترین مرزهای ‏»امپراطوری«‏ مدرن درمقابل هجوم ‏»بربرها«‏ نیز محسوب میشوند و همانند نمونه های تاریخی چنیندروازه هایی،‏ کارکردهای محافظتی خطیریبه عهده دارند تا اصالت نژاد/فرهنگ مسلطبا ورود ناخالصی ها گزندی نبیند:‏ پناهجوکسی است که از دروازه گذشته است و بایددرس عبرت شود.‏ بنابراین شرایط حاکم برکمپ باید تا جای ممکن چنان حاد و بیرحمباشد)‏‎۱‎‏(‏ که بازتاب حساب شده آن به دنیایبیرون،‏ سایر بربرهای ‏»سودا زده«‏ را ازصرافت خالصی یافتن از جهنمی که درآن می زیند بازدارد.‏ در این میان باید سالهای برزخی تعلیق را طوالنی کرد و منظمابرخی پناهجویان را به کشورهای ‏»مبداء«‏بازگرداند تا شمشیر دموکلس ‏»دیپورت«‏ برفراز سر سایرین همچنان پر مهابت باقیبماند ‏)همانند تهدید به اعدام در بازجویی هایدستگاه امنیتی ایران یا اعدام های ساختگیبرای خرد کردن مقاومت زندانی(.‏ درمورد امپراطوری اتحادیه اروپا پناهجوهایایرانی و افغانی درک ملموسی از دروازههای ‏»دژبانی«‏ مخوف مستقر در شهرهایترکیه دارند.‏ قرارگاههایی که احتماال تحتتاثیر ‏»دکترین دفاع/تهاجم پیشگیرانه«،‏ تادل مرزهای ‏»غیرخودی«‏ پیش آمده اند.‏از این نظر واقعیت پناهجو ‏)و نیز هستیبر باد رفته آنهایی که پیش از رسیدن بهموقعیت رسمی پناهجویی،‏ اسیر امواجدریاها می شوند(‏ افشاء کننده ماهیت ننگینمناسبات جهانی ای است که به رغم همهرنگ آمیزی های رسانه ای،‏ اساسا برمرزبندی و مرز سازی ‏)به طور کلی‏»دیگری«‏ سازی(‏ و حراست بی قید و شرطاز مرزها استوارند؛ مناسباتی که آبادانی ورفاه و آزادی ‏»نسبی«‏ بخشیاز مردم جهان را ‏»تنها«‏ ازطریق زیر سلطه نگه داشتناکثریت مردن جهان تامینمی کند،‏ به ناچار باید مدامنگران مرزها و تنطیم توازنجمعیتی میان حوزه هایبرساخته نظم ‏»مسلط«‏ باشد.‏در واقع موقعیت پناهجویی وبه ویژه پناهجویانی که از سراستیصال یا به اعتراض جانخود را می نهند ‏)یا آنهایی کهاعتصاب غذا می کنند و یادهان هایشان را می دوزند(‏به صراحت و در عین حالبه طور نمادین نشان می دهد که بر خالفسوءتفاهماتی که مفاهیمی نظیر ‏»دهکدهجهانی«‏ القاء/تحمیل می کنند،‏ در جهانامروزی ‏»تنها«‏ معدودی ‏»چیزها«‏ جهانیشده اند:‏ از میان پدیده هایی که امروزه بیتردید جهانی اند یکی گردش ‏»آزاد«‏ کاالو سرمایه است و دیگری گردش اطالعاتتحت سیطره رسانه های مین استریم،‏ کهخود عمدتا گسترش جهانشمول ارزش هایمعطوف به دسته نخست را تضمین میکنند)‏‎۲‎‏(.‏با این اوصاف حتی در حد همین گزارههای ناقص و شتابزده ‏)و به رغم بسیاریاز جنبه های ناگفته موضوع(‏ نیز می تواننتیجه گرفت که موقعیت پناهجویی یکی ازحادترین و عریان ساز ترین شکاف هایدوران ماست و از همین رو از سیاسی ترینآنها نیز هست.‏ درک بالقوه گی های چنینموقعیتی می تواند به پناهجویان انگیزه وتوان باالیی برای همبستگی و راهجویی هایجمعی ببخشد.‏ امری که نه تنها بهبود دروضعیت ضد انسانی آنها وابسته به آن استبلکه می تواند در ارتقای کیفی مبارزات ضدسلطه امروز نیز موثر باشد.‏ اما سویه دیگرماجرا وابسته به کنش جمعی آنهایی است که‏»به تصادف«،‏ بیرون از این دایره طلسمشده واقعند.پی نوشت:‏۱( اشکان خراسانی/‏ شهروندان درجه چندم – شعاع چهلکیلومتری نکبت زده،منطقه پرواز آزاد!‏2( با اینکه در قاموس سرمایه،‏ نیروی کار نوعی کاال محسوب میشود،‏ اما گردش جهانی آن با محدودیت های فراوانی روبروستو به هیج رو قابل مقایسه با گردش جهانی کاالهای مصرفی وسرمایه نیست.‏ برای مثال امروزه مهاجرت سرمایه های بزرگبه محل سکونت نیروی کار ارزان به مراتب ساده تر و رایجتر از مهاجرت نیروی کار ارزان به خاستگاه جغرافیایی سرمایههای بزرگ است.‏ در مورد نیروی کار متخصص اما وضع بهگونه دیگری است:‏ نیروی کار متخصص همچ ون چرخ دنده ایضروری به سرعت جذب سرمایه متروپل می شود تا الزاماتفناورانه جرخه تولید و رشد فناورانه که الزمه حفظ برتری/تعیینکنندگی در حوزه تولید است برقرار بماند.‏


فرهنگ و ادبیاتبس کنای آفتاب!‏برزین آذرمهرصفحه 177جنگل عزا گرفته بر این خاک سوگواراز زرد زخم مزرعه آتش گرفته دشت،‏بر دل نشانده تاول مهتاب زخمنا کآن آبی بلندآن باغ سرگذشت!‏بس کن ای آفتاب!‏در زیر چشم تودیرنده سال هاستکز هر کجای شبخون می چکد به خاک!‏خون گیاه باورخون بلوغ عشقخون برادرامنمجله هفته شماره 24 خرداد 1390یاران همنفساین پر گرفته گان افتاده در قفس!‏بنگر که هر کنارهرسوی این دیاردر شهر و کوه و جنگلیکریز ‏،بی امانجاریست خون عشق!‏هرگوشه،هر کنامخوخنوار کرکسان،‏بردار می کنندعقابان روزگار!‏بنگر چگونه بازدر شهر بی بهاردر هر گذار و راهفواره می کشد ز تن شهر قلب سرخ!‏بس کن ای آفتاب!‏بر گیر این نقاب!‏سوزان تر از همیشهبیرون شو از حجاب!‏اردیبهشت ماه ۵۱


گلگلسرخی؛ جاویدهمیشه سرخ اعدامسالروز بهمن،‏ ۲۹ دانشیانو گلسرخی بروجنیصادقی خسرو 178صفحه وکشند می زمین به ای ستاره شب ‏››هر ستارههاستغرق ، غمزده آسمان این باز )۱( ››..درخشدمی ستارگانی هرسرزمینی درتاریخ نوریکه ابد خاموشی نه خاموشیشان،‏ که قلوبدر که نوری میدهد.‏ نوید را دوباره سالسالهای تا سرزمین آن مردم اذهان و نیزدارد.گلسرخی جاودانگی از نشان خود دارد.‏تعلق ماندگار ستارگانِ‏ سلسله این به شدغنچهای خود پرپرشدنش که سرخی گلِ‏ مردم.‏مهر پر درسینه شکوفا بزرگداشتمقاله در نفیسی سعید استاد مرحوم شمال«‏‏››نسیم گیالنی اشرفالدین سید استنوشته بزرگ آن درباره سطوری نویسندهو شاعر توصیفات آن مصداق که ‏»ازاست:‏ گلسرخی،‏ خسرو نسیم،‏ همشهری درزیست،‏ مردم با آمد،‏ بیرون مردم میان میاندر هنوز شاید و رفت فرو مردم میان بهپولی نه شد،‏ وکیل نه مرد این باشد.‏ مردم نهخرید،‏ ملک نه ساخت،‏ خانه نه زد،‏ هم 1390خرداد 24 شماره هفته مجله برد«.‏خود با را کسی مال نگارروزنامه شاعر،‏ گلسرخی«‏ ‏»خسرو بهمناز روز دومین در مردمی منتقد و درآمد.‏ دنیا به ‏››رشت‹‹‏ شهر در ۱٣۲۲ یکاز بیش هنگامیکه به و کودکی اوان خویشسر بر را پدر سایه نداشت،‏ نیم و سال بزرگپدر دامان در ‏››خسرو‹‹‏ نیافت…‏ دوستداریو عشق درس با خود،‏ روحانی مرگبا شد.‏ آشنا مبارزه الفبای و مردم بهافتاد اتفاق ۱٣۴۱ سال به که بزرگ پدر عشقاز کولهباری با و مادر همراه ناچار مهاجرتتهران به مبارزه،‏ شور و مردم به ‏››امینمحله در آنان کوچک خانه کرد.‏ روزهابود.‏ تالش و ایمان کاشانه ‏حضور‹‹‏ پیشهرا آموختن شب دل در و کرد می کار عینیواقعیتهای با رویارویی همین کرد.‏ می استجامعه در موجود طبقاتی تضادهای و ومیپروراند وی در را مبارزه اندیشه که طرح‏››غرض،‏ دارد:‏ بازتاب نیز درآثارش خودحلش،‏ برای که نیست ذهنی معادالت برترای مسئله هیچ وامیماند،‏ نیز طراح آنچهدرگیریم آن با که نیست واقعیاتی از درفرهنگ و هنر درباب دیگران که را اند،‏نگاشته دردی بی سر از آزمایشگاهها وفرودها ما سپرد.‏ موزهها به باید می نبایدداریم،‏ را خود خاص درگیریهای یکانگشتان به تعدادی رضایی دل برای و شدن خوابنما با نمیتوان نوشت،‏ دست واین نام درپشت را خود بسته چشمهای با میدرافتاد.‏ ‏››تاریکی‹‹‏ با و کرد پنهان آن گردشبه را وجدان و اندیشه و چشم باید راضرورت و اندیشید و دید درآورد،‏ دوستبرای قلبی که آنان نوشت.‏ و دریافت میخوب دارند دیدن برای چشمی و داشتن عضلهاست.‏ نجات نیازمند غریق که دانند بهقدرت،‏ نمایش قصد به هرکول گرفتن اوکار نخستین )۲( آید»‏ نمی غریق درد روزنامهدر اشتغال تحصیالت،‏ پایان از پس روزنامههایدر آن از پس و بود اطالعات مقاالتینگارش به ‏››کیهان‹‹‏ و ‏››آیندگان‹‹‏ پرداخت.‏هنری و ادبی مسایل درباب از)٣( مقالهای ترجمه با گلسرخی خسرو


179صفحه عنوانبه که بود کسی نخستین گلدمن لوسین جامعهبه را مارکسیست نو متفکر این مترجم کرد.‏معرفی ایران روشنفکری دوستگرگین‹‹‏ ‏››عاطفه با ۱٣۴٨ سال در پیونداین حاصل کرد،‏ ازدواج خویش قلم هم بود.‏‏››دامون‹‹‏ نام به فرزندی منتقدیو شاعر نویسنده،‏ گلسرخی،‏ خسرو ومیداشت پاس را قلم حرمت که بود اونمیآلود.‏ دغل و دروغ به را آن هیچگاه نمیکرد.‏فراموش را مردم نوشتهای هیچ در تحقیقو مقاله و شعر از اعم او،‏ نوشتههای مردم،‏از جدای هنر به او که دهد می نشان دلیلهمین به و نداشت عالقهای و دلبستگی دشمنانچهره افشای در سعی آثارش تمام در بهدقتساواک دستگاه داشت….‏ را مردم داشتزیرنظر را او سرودههای و نوشتهها کردنخاموش برای فرصتی مترصد و بیشجاعت با شاعری‏ خسرو بود.‏ او صدای وترین عمیق اختناق،‏ شرایط آن در نظیر البتهسرود.‏ را خویش شعرهای مردمیترین وساخت حیث از خسرو اولیه اشعار اکثر چشمگیریضعفهای دارای شعری،‏ تکنیک حیثاز سرودهها همین یقین به اما هستند،‏ مردم،‏به سرشار عشق و اندیشه و محتوا دورانسرودههای ترین صادقانه شمار در بودهاند.‏خود بهاو آثار به شناختی جامعه دیدی با که آنگاه اولینمیپردازیم شدهاش سروده اشعار ویژه مداومحضور میکند خودنمایی که نکتهای درشان طلبانه عدالت آرمانهای و مردم جدایمحتوایشان که آثاری است.‏ آثار این نیست.‏اثر خالق باورهای و اعتقادات از میرا ‏»بودن«‏ که ارزشمند چنان باورهایی گلسرخیکه کاری کرد.‏ نثار پایشان در توان شدسرخی گلِ‏ و برآمد عهدهاش از خوبی به جاودان…‏سیاستهنر،‏ ‏››سیاست رساله به نگاه یک و میباشد وی مقاالت مهمترین از که شعر‹‹‏ فرهنگینامه وصیت عنوان به آن از میتوان کهمیدهد نشان کرد،‏ تعبیر قلم اهل به وی نیزو را زخم و را درد عمق چگونه او ‏››دربود:‏ یافته دقیق و زیبا را زخم درمان ‏،نومیدیها،‏حقارتها علیه باید نخست هنر،‏ اینو مسلکیها درویش و واخوردگیها آیندهنگریما ادبیات در باشد.‏ بگذردها نیز ایندر که انسانی برای گویی است،‏ مرده میشوداستثمار برد،‏ می رنج جهان سوی حتیآیندهای گیرد می قرار تجاوز مورد و اوبخش رهایی تالش نباید و نیست متصور شود.«‏نوشتهها جانمایهی متوجهرا خود انتقاد که است رساله همین در 1390خرداد 24 شماره هفته مجله تحمیقاز که ‏››این کند:‏ می هنر‹‹‏ ‏››دالالن سوداگریآن با کند،‏ می تغذیه ملت یک فکر میسود رایگان به ملت این نیروی از که مراتببه کند،‏ می غارت را او منافع و برد کهزیرا است،‏ وپلیدتر هولناکتر دشمنی خویشتاریخی شرایط به آگاهی از را ملتی دارد‹‹‏می باز خود حقوق و حق شناخت و داستانیا شعر مجموعه بر که نقدی درهر او نخستنگاشت،‏ می دیگر هنری اثر هر یا و چهاثر این که میزد فریاد را سوال این هیچبه که چرا دارد؟ مردم برای حاصلی مردماز جدای فرهنگی و هنری خالقیت منتقدیک که اندیشید می و نداشت اعتقادی وهنر به نیز و خود ملت به نخست باید اجتماعیروابط زاییده که دیگری پدیدههای باعثکه عواملی و عناصر و است ملت آن دیگرپدیدههای یا و هنری آثار این خلق باشد.‏وابسته میشوند خاکی‹‹‏حقیقت و ‏››نوگرایی درخشان رساله معروفنیز نوگرایی‹‹‏ و ‏››نیما نام به که کهاست گلسرخی آثار دیگر از نیز است کهنهبا مبارزه به خود ژرفنگر ذهن با نوگراییو برخاسته سنت مجیزگوی پرستان درو ت طبقا تضاد و دیالکتیک حاصل را محرزمحروم طبقه حقوق کسب که جهتی اندیشهدر نوگرایی داند.‏ می میشود،‏ سرمایهدنیای در رایج نوگرایی گلسرخی ناشیاندیشه فربهی و بیلیاقتی از که داری بیو مرفه اقلیتی برای صرفا و شود می فرمبه همواره و میگیرد خود به معنا درد استنوگرایی آن بلکه نمیباشد اندیشد،‏ می کسببرای محروم طبقات حرکت با که دگرگونی،‏با و است همصدا خویش،‏ حقوق حاکمنظام فرسوده چارچوب و سنتها علیه نوگراییمیرنده،‏ طبقه ‏››در تازد:‏ می پیش تکرارفرم در شود،‏ می آغاز فرم از همواره فرمایشیهای دگرگونی مرز در و میگردد )۴(ماند.‹‹‏ می متوقف طبقاتمداوم حضور و نوگرایی همین اوستاندیشه و آثار در بالنده و محروم کهکرد مبدل حماسهای به را او مرگ که براهنی،‏شاملو،‏ چون نوگرایی شاعران سوگشدر که واداشت را کسرایی و ابتهاج بسرایند.‏سرودهها نهدادگاه در گلسرخی خسرو دفاعیات علیهشکواییهای که شخصی دفاع یک آندر حاکم طبقاتی ستم و سانسور اختناق،‏ غرایشلیک همچون که بود ایران دوران رااختناق شبستان بر حاکم سکوت گلولهای سالهامردم که سکوتی شکست شکست.‏ دیدند…‏خود انقالب در را فرجامش بعد مشابهجرمی به که دیگران همچون نیز او دفاعیاتیبا توانست می بودند شده محکوم شاهنشاهبه تکریم و پوزش از سرشار که کههمچنان اما یابد رهایی مرگ از است محرومو ستمدیده مردم لحظهای آثارش در تداومنیز دفاعیاتش نسپرد.‏ فراموشی به را ایلحظه که نبود بیجهت و بود آثار این دراحساسش اینگونه اعدام صدور از پس کردهبیان فرهاد برادرش به را مردم قبال مثلهم من و زیباست زندگی ‏››برادر،‏ بود:‏ ومردم درکنار زندگی دیگری انسان هر مردمبرای اما دارم.‏ دوست را خانوادهام تامیرویم ما دارم.‏ دوست بیشتر را مردن بماند…‹‹‏مبارزه راه گلولههاییمردم به تعهد و عشق از نصیبش سینه۱٣۵۲ بهمن ۲۹ دمان سپیده در که بود ‏)راویدانشیان هللا کرامت همرزمش و او شکافت.‏را باد(‏ خجسته بهاران سرود سوگدر سرود زیبا چه بزرگ شاملوی و که:‏فرزانه آن گویم؟می سخن که از آه،‏ گانیمزنده چرا بی ما …آگاهانند خود مرگ چرا به آنان پانوشت:‏دماوندبا کسرایی،‏ سیاوش زایندگی،‏ ۱- خاموشخسروهنر،‏ سیاست شعر سیاست ۲- گلسرخیپذیرامکان وجدان اندیشه ‏»اهمیت ٣- ترجمهگلدمن-‏ لوسین – درارتباطات«‏ ۵۰زمستان چاپار خسروگلسرخی خاکیحقیقت و نوگرایی ۴- منابع:‏گلسرخی،‏خسرو من،‏ سرزمین ای ۱- نگاهانتشارات نوشتههایدل،‏ و دشنه میان دستی ۲- کاوشفرهنگ موسسه پراکنده،‏ آرویجنشر ازهمیشه،‏ تر خسته ٣-


فرهنگ و ادبیاتاز زبان ِ ‏برگ…‏صفحه 180باغ را گفتم:‏ باغ!‏باغ ای همهمه ی قصه ی گیسوی تو سبزخنده ات خنده ی گلگون سحرگرمی ات،گرمی آغوش ِ بهار،‏غزل ات،‏ زمزمه ی برگ و نسیم،‏وهم وحشی بهاران اتابر !خوشه ی تاک ِ بلند تخورشید!‏سیب سرخ اتمهتاب!‏باغای گریه طو النی و زردای به جانت همه بغض پاییز !ریزش ِ برگ و گل ات بارانیهق هق ات در د ل شب توفانیهستی من بیتو،‏می دانی،‏که دراین تیره شب ظلمانیدیر گاهی ستکه بازیچه ی دست باد است.‏بی تو در معبر باد و بو راندر بهارانی تاراج شده؛سوگوارم د یر یست.‏از خزانی که نشسته ست به جاناز زمستان غم آجین زمان ،اشکبارم دیریست.‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390برزین آذرمهرای جدا از من و دایم با منبی تو،‏هر روز و شب من ماتم !زین دریچه که به تنگی دل ِ تنگ من ا ستسخنی با دل ِ محنت زدهام داشته باش!‏مرهمی نهتو بر این زخم گر انشبچراغی به رهم گیر در این بی راهیکه شبم‏ تاریک است،‏ره بیهمسفر مکوره رهی باریک است،‏که نه مشتی و نه پشتی با منیله در مهلکه هایی که خطر نزدیک است.‏سالیان رفته زچنگعمر کاهیده ودر باد شکفته گل یا دو به تاریکی شبمی زند پرسش تلخی به جانم فریاد :چه شد آن غرش توفنده چه شد؟آن دم گرم ِ بهارنده چه شد؟سختی فصل زمستا ن تا کیتاب باید آورد؟سرد ، چون کوه،‏ نشستن بر جا ،دل به یک معجزه بستن بی جا ،کی بود چاره ی کارکی کند پا ی ز زنجیر رها !چشمه ای بود اگر جو شنده ،غرشی توفنده ،ز چه افتا د ز شوربه کدامین حیلت باز در افتاد به بند؟چاره گر بود اگر چالش و چاالکی مابختک ‏ِلَخت کن ِ این دورانز چه بگرفت چنین اش در چنگ؟باغای گریه طوالنی و زردجاودانه پائیز!‏ای تمام بدنت سوخته از زخم تبرای به دوش ات شبح قحطی و خشکسالیهاسخن ازهمهمه ی مبهم ِ برگان تو نیستسخن از ویرانی ستسخن ازآفت و طاعون ِ سیه سالی هاست.‏آفتابت اگر امروز ندارد رنگی،‏شاخههایت اگر از برگ تهی ست،‏تن و جانت اگر از الله ی پر پر رنگین،‏مرغکانت اگر از دار ستم حلق آویز،‏باغبانی ت نمانده ست اگرچاره جو و دلسوز،‏همه اینهاآیاحاصل کژ بینیدر تمیز راه از چاه نبود؟یا فرو افتادن ،به سیه دام ِ بتی از حیل آگاه نبود؟به کجا داری رو


به بهاری که هنوزست به راهیا فرومرده زمستانی سرد؟پرده بردار دمی از این راز!‏سخن از سیر دگر کن آغاز!‏باغ می دانم مندر هوای تو چنان رازی بودکه شبی حتی در کوچه بادمرگ را بازی داد!‏باغ می دانم منکه سخنهای تو در لوحه ی صبحآفتابی را خاکستر کرد!‏و در این لحظه که می بنددشب،‏نقشه ی شبنم خوندر عالمباز گو با همه شورنه دراین گوشه ی تاریک و نمورنه در آن سوی که بر پهنه ی شبآسمان سفره ی خون گسترده ستپای هر خرمن فقرکاستخوان بدنی سوخته استبی گمان می آیددلگشا تر روزیو زمان نطفه پر بار تریدر نهان گاه زمین می کاردکه زمان راهگشاستگوش هوشی اما می بایدتا پیامش دریافت!‏ولی این دیو ضمیران به ظاهر مردمکه سوارند بر اسب گیتیهر کجایند به ملکی سرورغصی و غارتگر!‏وزمانه سازان که ندارند به جز نیروی کارتوشه ای در انبانبی نوا و مضطر!‏و از این خیل کثیرای دریغا که یکی زندانیدگری زندانبانبه خطا بر هم و اما با همدر به پاداشت کاخ دگری!…‏باغ می دانم منبه ستوه آمده ای زین همه بیداد به جان ،به ستوه آمده ای زین دوران ،و از این کهنه طلسم باقیهم از این خیل پراکنده و جادو شدهای کهمائیم،‏چون درختان تو سر برده به همهمچو برگان ‏ِپراکنده ی تو از هم دور!‏و در این لحظه که باید آراستبال ها بهر هزاران پروازهمه ی امیدمباز بر نور ِ اهورایی توستتا بتابی بر منبخروشی در مندر من زاده ی رنجبر من مانده به امید کمالتا بر افروزم گرماخگری روشن و بخشنده ز خون دانش،‏روشنایی بخشمبه یکی خلوت سردبه یکی خرمن ِ هولهمچو آن زنده دل ِ دریائیکه در اندیشه ی صبحی روشندل به دریا داده،‏ازدل ِ تندر و توفان زاده؛پای دروازه ی روززیر آتشکده ی برج هنوزدل به آتش زد و سوخت!‏صفحه 181مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


بی رجن این سفربی رنج این سفردر جامه ی جوانی خود ا یستاده ام،‏آ ماده یسفر!‏در کام این خطر،‏من شیر می شوم؛آماده و! پذیره ی شمشیر می شوماز خویشتن به در،‏وز خشم شعله ور‎٬‎چون خیل مردمان به تنگ آمده ز ننگدر می شوم به جنگ ِ خدایان رنگ رنگ،‏آنان که قاهرانه،‏به زنجیر زور وزرپا در رکاب ِ توسن ِ شبگیرمی نهم!برزین آذرمهردر جنگ با سپاه سیاهیافتاده از نفسبشکسته این قفس،‏رهوار وهوشیار،‏چابک سوار ِ مرکب تقدیرمی شوم!‏بی رنج این سفرمقهور ومحتضر،‏می پرسم از خدای خرد ‏-هر زمانچون برده ام،‏میانه ی میدانکه ام؟در دهر از چه ام؟صفحه 182فکنده اند !رهپو وچاره گرطاغی و خیره سر،‏تن میزنم ز قدرت اینان و عاقبت‎٬‎بگرفته توشه ای که بود در خور سفرمجله هفته شماره 24 خرداد 1390هر بار باز می شنوم،‏از درون خویشبی رنج این سفرزنهار!‏در ضمیر زمانمو ش حفره ام!‏


فرهنگ و ادبیاتوارطان سخن نگفت!‏صفحه 183احمد شاملو )۲۱ آذر ۱۳۰۴ ۲ خرداد)۱۳۷۹شاعر،‏ نویسنده،‏ پژوهشگر و مترجمحتلیل از شین میم شیندایره املعارف روشنگریپیشکش به پدرم گاگیک که تکرار نازلی در پله ای دیگر بود!‏مرگ نازلی• نازلی!‏• بهارخنده زد و ارغوان شکفت• در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر• دست از گمان بدار!‏• با مرگ نحس پنجه میفکن!‏• بودن به از نبود شدن،‏ خاصه در بهار…‏• نازلی سخن نگفت،‏• سر افراز• دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت*****• نازلی!‏• سخن بگو!‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390• مرغ سکوت،‏ جوجه مرگی فجیع را• در آشیان به بیضه نشسته ست!‏• نازلی سخن نگفت• چو خورشید• از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت*****• نازلی سخن نگفت• نازلی ستاره بود:‏• یک دم در این ظالم درخشید و جست و رفت• نازلی سخن نگفت• نازلی بنفشه بود:‏• گل داد و• مژده داد و زمستان شکست و رفت…‏تالشی برای تحلیل شعرمرگ نازلی• این شعر مختصر و موجز از احساس و عشق و عاطفه لبریزاست.‏• در این شعر کوتاه کوتاه تر ازعمر نازلی حتی هومانیسمی زاللو رخشنده موج می زند،‏ هومانیسمی نادر و کمیاب،‏ هومانیسمیآلوده به اشک،‏ آلوده به درد،‏ آلوده به رنج.‏• هومانیسمی از جنس خنجر براق و برنده که در روح فرو میرود و به فریادش وامی دارد.‏• چگونه می توان به تحلیل چنین شعری نشست!‏


حکم اول• نازلی!‏• بهارخنده زد و ارغوان شکفت• در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر• دست از گمان بدار!‏• با مرگ نحس پنجه میفکن!‏• بودن به از نبود شدن،‏ خاصه در بهار…‏• در این حکم،‏ صحنه بازجوئی از نازلیتصویر می شود.‏• مبارز جوان زیر زجر و شکنجه قراردارد،‏ تا آدرس چاپخانه مخفی حزب و نامو نشان و چند و چون همرزمان خود را باالبیاورد.‏• او باید برای رهائی از درد طاقت فرسا بهتقسیم درد تن در دهد.‏• او باید درد خود را با یارانش تقسیم کند،‏دردی که تنها سرمایه خصوصی او ست.‏• ژان الفیت در شاهکارش تحت عنوان‏»آنها که زنده اند«،‏ از قول سربازان فاشیسممی گوید که ‏»کمونیست ها همه چیز را بادیگران تقسیم می کنند.«‏• این بدان معنی است که نفس تازه کردن ونجات از مرگ تنها به ازای زجر یارانمیسر است.‏• این بدان معنی است که از مرگ تنها به ازای تقسیم زجر با یاران خویش می تواننجات یافت.‏• این اما در عین حال به معنی تخریبعزت انسانی خویش است.‏• نازلی باید بلحاظ انسانی بمیرد،‏ تا بلحاظتفاله ای انسانواره زنده بماند.‏• این شعر احتماال پس از کودتای ۲۸مرداد سروده شده است.‏• در ‏»فصل بد،‏ آنگاه که غرور گدائی میکرد.«‏• آنگاه که برای حفظ نظامی قرون وسطائی،‏تمام گشتاورهای هومانیسم،‏ رنسانس وروشنگری تار و مار می گردید و شریفترین فرزندان خلق بلحاظ جسمی و روحی تخریب می شدند.‏• نازلی نوجوان،‏ یکی از آنها ست.‏• ثریا در خاطراتش از جو وحشت و هراسدر دربار حکایت ها دارد.‏• حضرات هر آن از کابوس وقوع کودتائیاز خواب می پرند و مثل بیدی به خود میلرزند.‏• آنتی کمونیسم شمشیری دو لبه است.‏• عوامفریبان که توده ها را از کمونیسم بههراس می افکنند،‏ خود نیز به دام خود میافتند و به خود می لرزند.‏• عوامفریبی همیشه و همه جا در عینحال،‏ قرین ناگزیر خودفریبی است.‏• کودتا با هیچ مقاومتی روبرو نشده است.‏• طراح آمریکائی کودتا نیز از کمخرج و بیدردسر بودن کودتا حیرت می کند.‏• اما همین آسانی انجام کودتا هراس درباررا دو چندان می کند و هراس رژیم غیرقانونی هرچه بیشتر باشد،‏ کسب اطالعات ازگردان های خلق به همان اندازه بیشتر کسباهمیت می کند.‏• نازلی یکی از بیشماران است که زجر میبیند،‏ تا به سخن در آید.‏• جنگ طبقاتی هزاران فرم دارد.‏• دیالک تیک بازجو و مبارز نیز یکی ازاین فرم ها ست.‏• مبارز اسیر در چنگال دستگاه دولتی،‏ درنهایت تنهائی خویش به تعالی شگرفی دستمی یابد.‏• مبارز تنها و بی کس و بی پناه و بظاهرحقیر و خرد و خراب بناگهان تجسم دیالکتیک جزء و کل می شود،‏ تجسم دیالک تیکفرد و همبود می شود،‏ تجسم دیالک تیکعضو و حزب می شود.‏• جزء فقط تا زمانی که در داربست دیالکتیک جزء و کل قرار دارد،‏ جزء است و تابعکل و تقریبا هیچکاره در برابر قدر قدرتیبالمنارع کل.‏• بازداشت مبارز و کشیدن او به بازجوئیهمان و تعالی او از درجه نازل هیچکارگیبه همه کارگی همان،‏ تعالی او به درجه کلغول آسا همان.‏• در همین جا ست که مبارزه ای درونیو برونی بطور همزمان و الینقطع آغازمی شود:‏• مبارز بی پناه و بی سالح در آن واحد در دو جبهه می جنگد،‏ در دو جبهه به همپیوسته و در هم رونده.‏• از سوئی شکنجه گر با ضرب و شتم وزجر و آزار و تحقیر و توهین در صددشکستن صالبت جسمی و روحی نازلی استو از سوی دیگر نیروی نیرومندی به نام‏»غریزه حفظ نفس«‏ با او در گفت و گویمدام است:‏• حیات عالی ترین ثروت هرکسی است وباید به هر قیمتی حفظ شود.‏• غریزه حفظ نفس به اشکال مختلف در کاراست،‏ تا نازلی را به شکست سکوت واداردو زندگی اش را نجات دهد:‏• بهار است،‏ فصل گل دادن ارغوان ها ویاس ها ست.‏• بهار است،‏ فصل کوچه های سیراب ازعطر مستی بخش گل ها،‏ آواز پرنده ها وسمفونی شبانه روزی حشرات.‏• بهار است،‏ فصل مستی،‏ فصل زندگی،‏لذت و سرخوشی است.‏• چگونه می توان در چنین فصلی دست بهانتحار زد!‏• حتی شخص شخیص شکسپیر وارد شکنجهگاه شده است:‏• بودن و یا نبودن،‏ مسئله اصلی حیات همیناست.‏• بودن به از نبود شدن،‏ خاصه در بهار!‏حکم دوم• نازلی!‏• سخن بگو!‏• مرغ سکوت،‏ جوجه مرگی فجیع را• در آشیان به بیضه نشسته ست!‏• اکنون بازجو ست که به تهدید دست میزند.‏• سکوت مکافاتی به نام مرگ دارد.‏• شگفتا!‏• جامعه و جهانی سرتاپا وارونه!‏• جامعه و جهانی سرتاپا متضاد در درونو برون!‏صفحه 184مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


• رژیمی که به زور توپ و تانک و تفنگفرمان سکوت و خاموشباش مدام می دهدو از جامعه گورستان می سازد،‏ اکنون درشکست سکوت نوشداروی خود را می یابد.‏• در برون از شکنجه گاه فرمان سکوت ازبلندگوهای مرئی و نامرئی به هزار زباندر طنین مدام است و در درون شکنجه گاهفرمان شکست سکوت به ضرب شالق وفحش و پرخاش.‏• شاعر با چیره دستی خاصی تریاد ‏»تز وآنتی تز و سنتز«‏ هگل را به شکل تریاد مرغو بیضه و جوجه بسط و تعمیم می دهد.‏• احتماال شاملو در مکتب شهیدی به نام ژرژپولیتسر،‏ این تریاد را فراگرفته است.‏• روی بیضه نشستن مرغ سکوت ‏)ستیزدیالک تیکی تز و آنتی تز(‏ سنتزی به نامجوجه مرگ به دنبال خواهد داشت.‏• نازلی بر سر دو راهی ایستاده است.‏• آلترناتیو سومی در کار نیست:‏• یا سکوت و مرگ• و یا شکست سکوت و زندگی.‏• نازلی چه می تواند کرد؟• نازلی نوجوانی است از جنس انسان و نهاز جنس خدایان اسطوره ای.‏• اگر او سکوت را بشکند،‏ قبل از همه،‏ خودخویشتن خویش را خوار خواهد شمرد.‏• پیشاهنگ حق ندارد دیالک تیک فرد وهمبود را وارونه کند.‏• در دیالک تیک فرد و همبود نقش تعیینکننده از آن همبود است و پیشاهنگ باید بهنفع همبود،‏ از روی جنازه خویش بگذرد.‏• این حکم دیرآشنای هر همبود در هر جاست.‏• صحت و سقم این حکم در حوصله و تواناین تحلیل نیست.‏• اما ایکاش درد فقط همین بود.‏• انسان به هر حال می تواند برای حفظنفس به تحمل هر خواری تن در دهد،‏ میتواند به خودفریبی نایل آید.‏• هیچکس بدهکار کسی نیست.‏• وقتی میلیون ها نفر سودائی جز سود وآسودگی خویش ندارند،‏ چرا باید نوجوانیبرای خاطر آنها از روی جنازه خویشبگذرد؟• اگر نازلی سکوت را بشکند،‏ همبود او رابمثابه خائن به آرمان مولدین محکوم و طردخواهد کرد.‏• بی رحمی و قساوت همبود را باش!‏• منطقشکنی کورکورانه همبود را باش!‏• جبر بی سؤال و جواب و بی چون و چرایهمبود است،‏ این.‏• فرد باید بی اعتنا به منطق و عقل وفراست فدای همبود شود،‏ اگر هدف حفظهمبود است.‏• فرد باید بمیرد،‏ تا هستی همبود استمراریابد.‏• فرد باید در همبود ادامه حیات دهد.‏• اگر این جبر رعایت نمی شد،‏ همبود بشریفرو می پاشید.‏• اگر این جبر رعایت نمی شد،‏ هر سیستمسیبرنتیکی محو و نابود می گردید.‏• حتی درخت ها ‏)به مثابه سیستم هایسیبرنتیکی(‏ در کویر به وقت قحط بارانو آب،‏ شاخه های خود را ‏)اجزاء خود را(‏خشک می کنند و می اندازند،‏ تا هستیدرخت را ‏)هستی کل را(‏ حفظ کنند.‏• ولی این نیز هنوز تمامت درد نیست.‏• اگر نازلی سکوت را بشکند،‏ حتی بازجواز او متنفر خواهد شد و این بار واقعا بهتحقیر در او خواهد نگریست.‏• بازجو هم معیارهای عام همبود را از آنخود کرده است.‏• منطق جالد هم چیزی جز منطق جاری درجامعه طبقاتی نیست:‏• حق با کسی است که می رزمد.‏• به زانو در آمدن نازلی،‏ به معنی پیروزیجالد است و به معنی شکست نازلی.‏• شکست سکوت به معنی شکست نازلیاست.‏• نازلی باید این پیکار تن به تن را برندهشود،‏ اگر خواهان سرافرازی است.‏• پل ها همه پشت سر او خراب شده اند.‏• برای نازلی راه برگشتی متصور نیست،‏همه درها و پنجره ها به رویش بسته اند،‏ بهجز دروازه نحس مرگ.‏• نازلی باید بمیرد،‏ تا در شعر و سرود واشک و آه ابدیت یابد.‏• لحظه مرگ نازلی،‏ لحظه زایش دردناکقهرمان است.‏• دیالک تیک حیات و ممات در هیچ کجایجهان،‏ چنین به وضوح خودنمائی نمی کند.‏حکم سوم• نازلی سخن نگفت،‏• سر افراز• دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت!‏• نازلی ایستاده می میرد و روح سلحشورشدر هیئت شاعری آشفته و پریشان و بیخویش از شکنجه گاه بدر می زند و گزارشنبرد تن به تن در شکنجه گاه را در کوچه وبرزن به گوش مولدین می رساند:‏• نازلی سخن نگفت!‏• سرافراز،‏ دندان خشم بر جگر خسته بستو رفت!‏• موجزتر،‏ فشرده تر و تغلیظ یافته تر از ایننمی توان ماجرا را تبیین کرد.‏• طرز تصویر ماجرا از سوی شاعر ستایشانگیز است.‏• اینجا سخن از مرگ نازلی نیست.‏• اینجا سخن از سماجت غولی کوچک استدر برابر غول شکنجه و غول غریزه!‏• اینجا خبر از غلبه غولی کوچک بر دوغول هیوال ست.‏• اینجا خبر از تولدی دیگر است.‏• تولد قهرمانی در دل شکنجه گاه و ادامهنبرد رهائی بخش در هیئت و فرمی دیگر.‏• همه چیز این شعر بوی شکسپیر می دهد.‏• روح شهید از شکنجه گاه،‏ سرافراز ومغرور برون می زند و در هیئت روحیشکست ناپذیر به روح سیستم حاکم هجوممی برد.‏• نبرد ایدئولوژیکی به زره عاطفه و احساسو عشق مجهز می شود.‏صفحه 185مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


صفحه 186• راز شکست ناپذیری حزب نازلی همینجا ست.‏• اینجا سخن از ققنوس نیست که ازخاکسترش در هیئت جوجه ها برون آید.‏• اینجا سخن از روح سلحشور رها شدهاز جسم است که ارواح مولدین را شیفته وتسخیر می کند.‏• مرگ نازلی زندگی حزب و همبود او ست.‏• انرژی الیزال نازلی اکنون از کانال پچ پچمرموز در روح تک تک مولدین نفوذ میکند و مادیت می یابد،‏ به قهر مادی بدل میشود،‏ به چیزی همتراز صخره و سنگ.‏• ما اینجا نه با شعور نظری،‏ بلکه با شعورعاطفی سر و کار داریم.‏• حتی تمامی دالیل قوی و معنوی ‏)سعدی(‏جهان دیگر نمی تواند کسانی را که گوشهوش به گزارش شاعر سپرده اند،‏ از ایده وایدئال نازلی منصرف کند.‏• به قول ایدئولوگ های سرمایه،‏ نسلطویلی از سوبژکت های بتن واره تشکیلمی شود،‏ انسان هائی از جنس بتون،‏ صخرهو سنگ،‏ ‏»کله شق،‏ سمج،‏ رودار،‏ کله خر،‏حرف نفهم«،‏ ‏»اصالح ناپذیر«،‏ آهنین،‏ حتیدر قامت گاگیک پیر،‏ در معرض تمسخر وتحقیر و توهین جالدان بی همه چیز!‏• مرگ گاگیک و امثال او تکرار مکررمرگ نازلی است،‏ برای زایشی دیگر،‏ برایرهائی ارواح سلحشور دیگر از بند جسم وجاری شدن در جان مولدین.‏• با روئین تنی حزب نازلی دیگر نمی توانکاری کرد.‏• دلیل مرگ نازلی وارونه دلیل مرگ حالجاست:‏• حالج به دلیل شکست سکوت بر دار میشود و نازلی به دلیل سکوت.‏حکم چهارم• نازلی سخن نگفت• چو خورشید• از تیرگی بر آمد و در خون نشست و رفت• شاعر ژولیده دردمند،‏ پس از ابالغ پایاننبرد تن به تن،‏ به توصیف قهرمان میپردازد:‏• نازلی بسان خورشیدی از تیرگی در آمد ومجله هفته شماره 24 خرداد 1390در خون نشست و رفت.‏• طلوع خورشید از قلب ظلمت و غروب غمانگیز زودرسش در طشت خون.‏• نازلی مظهر روشنائی اهورائی است.‏• نازلی مظهر زندگی و زیبائی است.‏• نازلی منبع انرژی الیزال است،‏ بسانخورشید.‏حکم پنجم• نازلی سخن نگفت• نازلی ستاره بود:‏• یک دم در این ظالم درخشید و جست ورفت• نازلی ستاره است.‏• ستاره مظهر زیبائی است.‏• ستاره مظهر امید است.‏• ستاره نور کوچک کمسوئی است کهجرئت و جسارت ستیز با ظلمتی قیرگون وفراگیر دارد.‏• نازلی بسان ستاره کوتاهزی است.‏• نازلی خنجر نوری است بر سینه ستبرتیرگی.‏• همین و بس.‏حکم ششم• نازلی سخن نگفت• نازلی بنفشه بود:‏• گل داد و• مژده داد و زمستان شکست و رفت…‏• چرا بنفشه؟• آیا شاعر آگاهانه بنفشه را برگزیده است؟• ماجرای اساطیری بنفشه از چه قرار استکه شاعر را به گزینش بنفشه وامی دارد؟• نام انگلیسی و آلمانی بنفشه ‏»فراموشممکن«‏ است.‏• آیا شاعر سودای ابالغ پیامی را در سردارد؟• آیا منظور او این است که مولدین نازلیخود را نباید فراموش کنند؟• بنفشه آفریقائی اما گلی است که در تمامطول سال گل می دهد.‏• آیا منظور شاعر،‏ ابدیت جوانی نازلیاست؟• جوانمرگ ها هرگز پیر نمی شوند و در یادتوده ها همیشه جوان می مانند.‏• در باره بنفشه اما اساطیری در فرهنگآلمانی وجود دارد:‏• خدا گویا روزی به نامگذاری گل هامشغول بود.‏• گل الغر کوچکی را ظاهرا خدا نمیبیند،‏ تا برای او هم نامی تعیین کند.‏• گل الغر کوچک داد می زند:‏ ‏»خدا!‏فراموشم مکن!«‏• و خدا می گوید:‏ ‏»نام تو ‏»فراموشم مکن«‏خواهد بود!«‏• ولی من فکر می کنم که شاعر با توجهبه اسطوره دیگری،‏ بنفشه را برگزیده است.‏• نازلی ارمنی است و بنفشه با مسیحکودکو مریم مادر در مذهب مسیح در پیونداساطیری قرا دارد:‏• روزی به روایتی،‏ مسیحکودک در دامنمریم مادر نشسته بود.‏• گفت:‏• ‏»دلم می خواهد که نسل های آینده نیزچشمان تو را ببینند.«‏• آنگاه دست به چشمان مریم مادر می کشدو بعد دستش را بر فراز خاک به حرکتموجوار در می آورد.‏• آنگاه بنفشه ها می رویند و نام فراموشممکن از همین رو ست.‏• شاعر اما برای بنفشه رسالت دیگری تعیینمی کند:‏• بنفشه گل می دهد،‏ مژده بهار می دهد،‏زمستان می شکند و می رود.‏مرگ نازلی در هر صورت نه پایان زندگی،‏بلکه آغاز رویش و حیات است.‏پایان


فرهنگ و ادبیاتعریان چون زیبامسعود دلیجانیبه یاد آر!‏که من و توپنهان از دیدگانی در کارکه بادام های فرو ریخته رااز بن سبزه های در همجستجوگر بودندبا ترد بو سه هایی مملوعطر پیوند راصفحه 187مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


از دهانعشق نوشیدیم.‏در آن صبحدمکه سیالن حیاتگلبرگهای گلی سرخ فام راتکانهای می داد” تا بال زیستن بگشایند “و شمیم وحشی گلهای سرخ گونموزون!‏چوننسیمی آرامکهبر سطح بی نوسان برکه می لغزدمی آمدتا با گلبوسه هایی نرمعطر نشاط رابر گونههای کار بنشاندو تو در حال بویش گلی گمنامبا حیرتی مبهوتکه مژگان رابرپلکهای گشوده می خشکاندگفتی:‏– چه جوشش غریبی استاین رویش!‏رویشی در خویش و بسط یابندهکه در هاله ای از ابهامتا ابد ناگشوده خواهد ماند.‏و من با دیده ای که می خندیدخندیدگفتم:‏بادمواجیو با نگاهی که بر نگاهتبه مهر می– درون پیچیده ای داردچون رقص گیسوانت دردر هم شونده و باز شوندهو اگر چه نه آیینه وارمی تابد.‏با سرشتلیک هیاهوی درونی خویش راهیاهویی به شور آمیختهچیندکه از خواهشی لعل گونبر لبهای عشقبوسه ها میتا چون حلقهء پیوندیرا می پویددر زنجیره ای بی گسستجاودانگی را در تداومی رویندهکه تمامی تاریخبه بار بنشیندکه از گرمای اعجاز دستانیکاوندهبهسادگی می گراید‏“و دمبدم از تیرگی ابهام می گریزد.”‏و تو در سایه نگاهی مسرورنشسته بر دیدگانی ز ذوق پروردهکه از شاخسارطربزیبایی محض می چیندگفتی:‏– درون پیچیده ای داردپیچان در مهی غلیظکه دمبدم رقیقخواهد شدلیکگرعاشقانه بنگریعریان استچون رقص گیسواندر باد!‏می جوشدو دریغاکه چون چشمه ای جوشاناز درون خویشتداومی رویندهآری!‏برخاسته از بنیانی پیچیدهصفحه 188مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


ادبیاتو فرهنگ سازمانبنیانگذارانِ‏ یادِ‏ به – خرگوشها و الکپشتها خلقفدایی های چریک فوالدیخدامراد الکپشت۱( میشنودکه را خطر بوی همیشهالکِ‏ درونِ‏ به میبرد را سر و را احساس چراغهای میکند خاموش و دیگرانجهانِ‏ هیاهویِ‏ به میسپارد گوش تاریکیدر و ومیگیرد فال میخواندمستان یادِ‏ سرودِ‏ زهر«‏از تلختر روزگارىِ‏ این ‏»بگذرد تا نشانهاآتش همینکه راخیابانها خیالِ‏ کردند پاک پیشروزِ‏ دیوارهای به چسبیده تلخِ‏ خاطراتِ‏ از بیرونمیآورد را سر همراهالکِ‏ از همسایهالکِ‏ درونِ‏ به میبرد و میشودشریک و شکستهدیوارِ‏ درو غمِ‏ در میسپاردگوش و آنو این اندوهِ‏ نایِ‏ به بازبیاورد و بیاید بادی که دیگر بارِ‏ تا ‎2‎‏(خرگوشاستکرده عادت خطر بوی به و میشناسد را تفنگ لولهی مستِ‏ و همنوعتیزِ‏ شامهی به میدهد نشان منیگیردخو تاریکی به چراغش منیگذاردجا را حواسش و پیششبِ‏ خوابجامهی در بیایدکه خطر میزندمیانبر را راه روشناییهایمستِ‏ به میجهد و روبهروو میگذرد ممنوع عبور پرچینهای از راچاالکش جانِ‏ ناماش زرورقِ‏ در پیچیده میکندپیشکش آینده.‏نسلهای به را….‏خطر بوی 189صفحه 1390خرداد 24 شماره هفته مجله


فرهنگ و ادبیاتسرودِ‏ مردی که خودش را کُشتعلی سالکیسرودِ‏ مردی که خودش را کُشتخودکشیِ‏ مصطفی علیزاده درکارخانه‎ی مزدااز کودکی همبازیِ‏ خاکروبه‎هاتنها!‏با رویاهایی که پشتِ‏ لنگِ‏ کفشهای خوابانده،‏ پنهانند!‏به الیِ‏ انگشت‎ها،‏ خاکِ‏ سیاهچرک̊‏ چرکِ‏ لوله شدهگونه‎های تبدار و عرقریزدستانِ‏ زبردست و به زیرافکندهماندهزیراندازِ‏ ماشینها وُ‏ فرمانِ‏ کارفرمااستاد،‏ پدر،‏ کارخانهدار.‏به زیر خزیدهایم،‏از کجا؟!‏به زیر مانده‎ایم،‏چه کس افکندمان؟!‏خوشا خودسوزی‎هاانهدامِ‏ ماشینهاخودمُردگی بر جدار به جدارِ‏ این زندان!‏اما به حالِ‏ که خوش آید،‏ این جانفرساییها؟بر تعویضکنندگانِ‏ دستگاههای خرابفروشندگانِ‏ داالن به داالنردیف ردیفگورهایِ‏ همه گوروارد بر حسابِ‏ مالکانمیلیون،‏ میلیون!‏صفحه 190مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


خوشا انهدامخواهی هاسازندگیِ‏ وحدت بر رویای رهاییخاکروبهریزی برمُتعفنِ‏ نظامِ‏ خونابه‎خواه،‏که جَ‏ سته بر تمامِ‏ ارکانحتی بر قلهی قاف نیز،‏ خون ریختفقط چشم بگردان!‏آی سفاح!‏ آی سفاح!‏الشعب یُرید اسقاط النظام!‏۹۰/۱۱/۱۵پانویس۱ عنوان شعر یکی از عنوان‎های اشعار احمد شاملو است،‏ شاملو در آن شعر برای دریدنِ‏ ازخود بیگانگی اش و برای دیدنِ‏ دردِ‏توده‎ها حسرت نان را از خود می زداید،‏ حسرت نانی که برای او،‏ در صورت وجود الینحل،‏ پا دادن به ابتذال و فساد سلطنتپهلوی را منجرمی شد و چشم فروبستن بر تبعیض های موجود در جامعه.‏ خونِ‏ آدمهایی که همانا با عناوینی چون ‏»نظامیها«،»پادشاهی که چهل تا پسر داشت«‏ را در خود به زمین ریخت تا بازگوی طنین زنجیر بردگان باشد.‏ مصطفی علیزاده خونخود را به زمین ریخت،‏ به خاطر اخراج از کارخانه،‏ به خاطرِ‏ حسرت نان.‏ در خون او،‏ حاکمان،‏ تنها طنین نیازی را برایش باقیگذاشتند چون زنده ماندن،‏ چون حسرت گوشت،‏ چون حسرت دیدن شعف کودکش،‏ چون حسرت ذره ای احترام،‏ اما چیزی که دربطن نیاز او به نان و زندگی انسانی اش بود،‏ همان عصیانی است،‏ همان نیروی انهدام گری است که از فقر او باید طنین پارگیزنجیرهایش را می ساخت،‏ اما خودش را کشت،‏ رفیقی داشت؟ اتحادیه چه؟ سندیکا؟ اینها را داشت و خودش را کشت؟ نبودِ‏ نان،‏نبودِ‏ اتحاد،‏ نبود کرامت انسانی،‏ ندیدن وحدت در همرنج هایی چون خودش بر علیه رنج رسانان،‏ اینها بود که او را کشت،‏ سرکوباو را کشت،‏ دزدیدن حق اتحادیه و سندیکا از او و هم طبقه ای هایش،‏ قاتل او شد.‏ اما خون او طنین سرودی خواهد شد که تمامسفاحان،‏ مستثمران و سرمایه داران را به مبارزه خواهد طلبید.‏۲ مصطفی علیزاده،‏ کارگر کارخانه مزدا زمانی که نامش را در لیست کارگران اخراجی دید،‏ در نهایت ناگزیری خود برایبدست آوردن حداقل معاشش،‏ به زندگی خود پایان داد.‏صفحه 191مجله هفته شماره 24 خرداد 1390


ادبیاتو فرهنگ سالهفت از پس گالیانو*‏ادواردو 192صفحه ۲*۱مطبوعاتاسناد – ۱۳ شماره جمعه کتاب ایرانمبارزهبرای اگر دارد سودی چه ‏»نوشتن پیامبرابر در حاکم نظام که نباشد موانعی با ‏ٔهدالوران پیام این،‏ میدهد؟«‏ قرار مخالفان سودشبهراستی آری،‏ است.‏ گالیانو ادواردو اگرهنری،‏ آفرینش یا نوشتن – چیست؟ وحاکم نظام بیانسانیتی کردن محکوم برای چیست؟معنایش نباشد ما زمانِ‏ راهاز ادبیات و هنر که است درست هرچند رازندگی زندگی،‏ آسایش لحظههای ستایش هنرنقش که است درست و میبخشد.‏ زیور هرچهبردن لذت موسیقی،‏ و شعر و ادبیات و آهنگینترو ژرفتر و زندگی،‏ از ما بیشتر است؛یکدیگر با روابط،‏ کردنِ‏ معناتر پر و دنیائیستایشگر میتواند چهگونه انسان اما روآن از تنها انسانها بیشتر آن،‏ در که باشد گروهیحیات بیرحمانهٔ‏ لذایذ که ‏»میزیند«‏ امتیازات‏»صاحبان بهاصطالح که را اندک میتواندچهگونه انسان کنند؟ تأمین ویژه«اند کارِ‏در پیوسته که شود هماهنگ نظامی با رگهای– است؟ باز رگهای خونِ‏ مکیدنِ‏ بلکهنیست التین آمریکای در تنها باز،‏ است.‏سوم جهان تمامی ویژگیهایِ‏ از یکسر بحرانزمان زمان،‏ سوم،‏ جهان در ما،‏ برای زمانشادمانی!‏ و ستایش زمان نه است ‏ٔهاندیش و تفکر و خویش بهواقعیت نگرش عرفانی.‏خیالبافیهای نه است،‏ انتقادی نیازما مبارزه،‏ این در و است مبارزه زمان 1390خرداد 24 شماره هفته مجله ورسوا را ستمگر نظام که داریم بهصدائی بهآیندهامید و کند محکوم را آن بیانسانیّتیِ‏ صدایچنین گالیانو ادواردو دهد.‏ بهما را آمریکایبرای تنها نه که است راستینی واقعدر و سوم جهان سراسر برای بل التین،‏ میگوید.‏سخن بشریت تمامی برای رگهاینخست چاپ زمان از سال هفت برایکتاب این میگذرد.‏ التین آمریکای بازِ‏ بهگفتوگومردم با که بود شده نوشته آن ناخبرهمردمی ناخبره،‏ نویسندهئی بپردازد.‏ پارهئیتا بود داده قرار خطاب مورد را کهتاریخی – رسمی تاریخ که را حقایق تحریفیا داشته پنهان – نوشتهاند فاتحان کند.‏فاش است کرده زا نه واکنشها و پاسخها هیجانآمیزترین زندگیِ‏متن از بل روزنامهها،‏ ادبی صفحات رویدادهائیبهصورت هم آن نمود،‏ رخ واقعی دختریمثال،‏ بهعنوان خیابان.‏ و کوچه در کهدوستی برای را کتاب اتوبوسی در که بهپاسرانجام میخواند،‏ بود نشسته پهلویش خیابانهایاز اتوبوس که حالی در خاسته بهصدایرا آن از قسمتی میگذشت،‏ بوگوتا یا،‏بود.‏ خوانده مسافران همهٔ‏ برای بلند سانتیاگواز کشتار روزهای طی که زنی الیرا کتاب میگریخت شیلی(‏ ‏)پایتخت دانشجوئییا،‏ بود.‏ کرده پنهان کودکش قنداقهٔ‏ ‏ٔههفت یک نداشت را کتاب خرید قدرت که Corrientesکورییِنتِس خیابان در تمام - آیرس بوئنوس شهر کتابفروشهای محلهٔ‏ – دررفته کتابفروشی بهآن کتابفروشی این از بود!‏خوانده را کتاب از صفحه چند کدام هر شدکتاب این از که تعریفی بهترین همچنین ایننبود،‏ متخصص نقدنویسان طرف از آنکردند،‏ نظامی دیکتاتورهای را تعریف بهعنوان– کتاب!‏ کردن ممنوع طریق از هم - من خود کشور در باز رگهای مثال،‏ همیننیست.‏ پخش و چاپ قابل - اُروگوئه دولتیمقامات هم درآرژانتین درشیلی.‏ طور راآن روزنامهها و تلویزیون و رادیو در محکومجوانان«‏ فساد ‏»وسیلهٔ‏ بهعنوان کردهاند.‏‏]شاعرBlas de Otero اوتهرو د بالس ‏»آنهامیگفت:‏ اسپانیولی[‏ برجستهٔ‏ معاصر مینویسممن که چیزهائی نمیدهند اجازه کهرا چیزهائی فقط من چون شود،‏ دیده مینویسم!«‏میبینم کهچیزهائی بهتمامی توجه با من،‏ بهعقیدهٔ‏ شادمانهاگر است،‏ گرفته انجام و شده گفته کهنبوده کتابی باز رگهای که شود ادعا کردندر بهقمپز نباید باشد،‏ نداشته پژواکی کنند.‏تعبیرش راهنمایِ‏اینکتاب – باز رگهای که نکته این


193صفحه ۴۳اقتصاد– فاشسازیها و دریها پرده ‏ٔهقص یا عشقی سرگذشت بهسبک را سیاسی استداده قرار بحث مورد دریائی دزدهای اینباشد.‏ آمده بهنظر کفرآمیز سخت باید کنماعتراف باید امّا میدانم.‏ هم خودم را مطالعاتاز پارهئی خواندن من،‏ برای که جامعهشناسان،‏بعضی که پرارزشی مورخانو اقتصاددانان سیاستشناسان،‏ دشواربس کاری مینویسند رمز بهزبان الزاماً‏هم همیشه علمی،‏ سربستهٔ‏ زبان است.‏ درحتی نیست.‏ زیاد دانش و عمق بهای کردنِ‏برقرار امر ناتوانی موارد پارهئی اعتالیاست،‏ ممکن تمام بهسادگی ارتباط منبهگمان کند.‏ جلوه روشنفکرانه فضایل مستقرنظام بیشتر امر این از ناشی دلزدگی دانش،‏که میکند تأکید و میکند تبّرک را است.‏نخبگان ویژهٔ‏ امتیاز آثاراز مشتی گفت میتوان گذرا بهطور معتقدمردمی برای که نیز مبارز ادبیات سرنوشتیبهچنین معموالً‏ میشود،‏ نوشته جورهمین که زبانی میآیند.‏ گرفتار بارا آماده و حاضر جملههای سرسری و مرسوم موصوفهای و صفتها همان همانبرای معمول آهنگین بیان شیوهٔ‏ همان قدرهر میکند،‏ تکرار همیشگی گوشهای منبهنظر باشد داشته انقالبی فصاحت که هم ادبیاتِ‏نوع این شاید مینماید.‏ سازشکارانه انقالباز اندازه بههمان کممایه محدودِ‏ ادبیاتاز جنسی هرزهٔ‏ ادبیات که باشد بهدور عاشقانه.‏درکه را سؤالهائی تا مینویسد،‏ انسان سمجیمگسهای این میکنند،‏ وزوز سرش بیازمایدمیربایند،‏ چشمش از خواب که را انسانچه آن و کند پیدا پاسخی برایشان و جامعهنیاز با بهترتیبی اگر مینویسد،‏ میتواندشود،‏ منطبق پاسخ فالن بهیافتن بازرگهای من آورد.‏ بهدست جمعی معنائی تجاربو اندیشهها که نوشتم آن برای را شایدتا کنم منتشر را گوناگونم شخصی بیشکمو بتواند آنها واقعبینانهٔ‏ خصوصیت علیالدوامکه را سؤال همه آن از مشتی آمریکایآیا کند:‏ روشن است داده آزارمان بهتحملمحکوم که دنیاست از منطقهئی التین وکه طرف از محکوم است؟ فقر و خفت طبیعت؟خطای یا خدا خطای دلیل؟ بهچه پست؟نژادهای و طاقتفرسا هوای و آب تیرهبختیاین آیا رسوم؟ و آداب و مذهب ساختهانسان را آن که نیست تاریخ منتجّهٔ‏ راآنها نمیتواند انسان آیا بنابراین،‏ و است؟ کند؟دیگرگون امریهمیشه من،‏ بهنظر گذشته،‏ تجلیل 1390خرداد 24 شماره هفته مجله مدامراستیها دست است.‏ بوده ارتجاعی گذشته،‏که چون برمیگزینند را گذشته دنیائیمیشمارد:‏ بهتر و برتر را مردگان کهقدرتمندان ناآشفته.‏ دورانهائی و ناآشفته بردنارث طریق از را خود ویژهٔ‏ امتیازات گذشتهخیالانگیزِ‏ دلتنگیِ‏ میکنند مشروع بهتماشایکه هنگامی انسان میپرورند.‏ را میپردازد.‏تاریخ بهمطالعهٔ‏ میرود،‏ موزهئی استوسیلهئی مومیائیها مجموعهٔ‏ این و مردم.‏اطمینان و اعتماد از سوءاستفاده برای میگوینددروغ بهما گذشته دربارهٔ‏ آنها دروغنیز حاضر زمان دربارهٔ‏ که همچنان ستمدیدهو میکنند پنهان را واقعیت میگویند:‏ برایستمگر که را خاطرهئی وامیدارند را ووصله هزار و ناآشنا چیزی و ساخته او اوسان بدین تا بداند،‏ خود آن از است بیهوده کهبپذیرد را زندگیئی و کشد کنار را خود استزندگیئی تنها انگار امّا نیست،‏ او آنِ‏ از است.‏ممکن او برای که گذشته،‏که مینماید چنین باز،‏ رگهای در سویاز ما،‏ روزگارِ‏ زندهٔ‏ خاطرهٔ‏ بهسانِ‏ کتاب،‏این است.‏ شده فراخوانده حاضر زمان کلیدهاییافتن برای است جستوجوئی زمانرهگذر آن از شاید تا گذشته،‏ تاریخ تاریخساختن حال در نیز آن ‏)که را حاضر منطقو کرد،‏ بتوان تبیین و تشریح است(‏ دگرگونشرطِ‏ نخستین که است کرده حکم جا،‏این در است.‏ آن شناختن واقعیت،‏ کردنِ‏ شرکتبرای پنداری که قهرمانانی فهرست غریبو عجیب البسهٔ‏ رقص مجلس در کارزارعرصهٔ‏ در مرگِ‏ بههنگام یا پوشیدهاند برباالبلند و پرهیبت و شکوهمند جملههای نمیگیرد،‏قرار ما‏ دسترس در میآورند زبان عظیمیگروههای گامهای گذرِ‏ و صدا بلکه ماامروزین گامهای که میکنیم وارسی را واقعیتاز باز رگهای میکند.‏ پیشگوئی را ازو دیگر کتابهائی از اما گرفته،‏ مایه ماکه،‏ است برده سود نیز بهتری خودش بدانیمتا چیستیم،‏ بدانیم تا کردهاند یاری را تاکردهاند یاری را ما باشیم؛ میتوانیم چه بتوانیمبهتر و آمدهایم کجا از که کنیم یقین واقعیتآن میرویم.‏ بهکجا که بزنیم حدس نیافتنتوسعه که میدهند نشان کتابها آن و بیگانگانیافتن توسعه نتیجهٔ‏ التین آمریکای چونفقیرند التین آمریکای مردم است:‏ واست غنی میگذاریم گام آن بر که خاکی بخشیدهنعمت و مزیت طبیعت که را جاهائی دنیایاین در است.‏ کرده نفرین تاریخ باشد قدرتحومههای و قدرتمند مراکز دنیای ما،‏ بهدستکه نیست ثروتی سلطه،‏ زیر و زده باشد.‏نبوده ‏»مشکوک«‏ کم دست آن آوردن چاپِ‏نخستین از که زمانی مدت این در همچنانما برای تاریخ گذشته،‏ باز رگهای است.‏بوده ستمکار معشوقی چندرا گرسنگی و ترس حاکم،‏ نظام فقرو بهتمرکز،‏ ثروت است.‏ کرده برابر اسناددر است.‏ داده ادامه شدن بهگسترده بینالمللیتخصصی سازمانهای مدارک و ار ما ستمزدهٔ‏ مناطق بیآالیششان زبان که فقرزدگیو توسعه«‏ فرایند در ‏»کشورهای نزولی‏»توزیع را کارگر طبقهٔ‏ کینهتوزانهٔ‏ چنینرا ما است کرده نامگذاری درآمد«‏ شناختهاند.‏دادهادامه خود بهکار بینالمللی عَصّارخانهٔ‏ درانسانها کاالها،‏ خدمت در کشورها است:‏ اشیاء.‏خدمت صدورشیوههای آنها زمان،‏ گذشت با انحصاریسرمایهٔ‏ میدهند.‏ تکامل را بحران بینالمللیتسلّط و میرسد خود تمرکز بهذروهٔ‏ سرمایهگذاریهاو اعتبارات و بازارها بر تضادهافزایندهٔ‏ و منظم و مرتب انتقال اینبدون حومهها،‏ میکند:‏ امکانپذیر را رخمهم نابسامانیهای و آشفتگیها که رامراکز کامکاری و رونق بهای دهد،‏ میپردازند.‏شاهاز یکی هنوز بینالمللی«‏ ‏»بازار بازار،‏این در است.‏ عملیات این کلیدهای راخود دیکتاتوری چندملیّتی شرکتهای کهچنان زیرا ‏)چندملیّتی،‏ میکنند اعمال توجیهآمریکائی[‏ مشهور ‏]اقتصاددان سویزی امامیکنند عمل کشور چند در است کرده دردارند که کنترلی و مالکیّت نظر از البته نابرابری،‏جهانیِ‏ سازمان هستند(.‏ ملی واقع بهعنوان- برزیل امروزه که واقعیت این با بهکشورهایفولکسواگن اتومبیل – مثال دوردستِ‏بازارهای و جنوبی آمریکای دیگر دگرگونمیکند،‏ صادر خاورنزدیک و آفریقا فولکسواگنشرکتِ‏ این،‏ درواقع،‏ نمیشود.‏ محصولشاگر است دریافته که است آلمانی فرعیواحد از بازارها،‏ از پارهئی برای را باصرفهتربرایش کند صادر خود برزیلی ازارزان کارگرِ‏ و تولید پائینِ‏ هزینهٔ‏ است:‏ آلمان.‏آنِ‏ از کالن سودهای و برزیل،‏ مواداقالم بعضِ‏ که هم هنگامی ضمن،‏ در قیمتهاینفرین از معجزهآسا بهطرزی خام پیشمخاطرهئی هرگز یابد رهائی پائین بهاین۱۹۷۳ سال از نفت وضع نمیآورد.‏ دادوستدینفت مگر است.‏ بوده چنین طرف نیوجرسی،‏اویل استاندارد نیست؟ بینالمللی یال داچشِ‏ رویال دارد،‏ نام اکنوناکسان که یاهستند عربی کشورهای اینها آیا – گُلف.‏ ازبیشتر سهم التین؟ آمریکائی کشورهای تهمتهایبود فاشکننده بسیار و کیست؟ آنِ‏


194صفحه ۷۶۵تولیدکنندهٔ‏کشورهای به که پرسروصدائی بودندکرده جرأت آنها – آوردند.‏ وارد نفت بیدرنگو کنند دفاع خود نفت بهای از اروپاکارگران بیکاریِ‏ و تورم بالی سپر ‏»توسعه– کشورهای آیا شدند.‏ آمریکا و هربهای بردن باال از پیش هرگز یافته«‏ مشورتکسی با خود فراوردههای از یک مرتبنفت بهای که بود سال بیست میکنند؟ آنشرمآور و پائین مظنهٔ‏ بود.‏ آمده پائین بهمراکزکه بود عظیمی مالی کمک نشانهٔ‏ دیگر،‏سوی از میشد.‏ دنیا بزرگ صنعتی گرانتربهروز روز مراکز این فراوردههای افزایشبا ارتباط در نفت،‏ جدید مظنهٔ‏ میشد.‏ و اروپائی فراوردههای بهای پایانناپذیر بهسطحرا آن که این جز شمالی،‏ آمریکای بود.‏نکرده کاری بازگرداند ۱۹۵۲ سال قدرتدیگر بار خام نفت ۱۹۷۳، سال در بازیافت.‏داشت پیش دههٔ‏ در که را خریدی همین.‏فقط اخیرسال هفت مهم رویدادهای از یکی ‏»ملیاین است.‏ ونزوئال نفت شدن ملی مربوطمسایل در ونزوئال وابستگی شدن«‏ ازرا بهبازارها نفت عرضهٔ‏ و بهتصفیه برایجدیدی گسترهٔ‏ و حیطه اما نبرد،‏ میان ازمدتی هنوز آورد.‏ بهوجود خودمختاری Petroونزوئال نفت دولتیِ‏ شرکت تشکیل بیشترکه leos de VENEZUELA میبرند[‏بهکار را Petroven آن مخفف ۵۰۰میان در شرکت این که،‏ بود نگذشته اولمقام التین آمریکای مهم بسیار شرکت جدیدبازارهائی یافتن برای آورد.‏ بهدست را پرداختبهجستوجو سنّتی بازارهای سوایِ‏ کند.‏پیدا تازه مشتریانی توانست زود خیلی و 1390خرداد 24 شماره هفته مجله [ثروتمالک دولت که هنگامی حال بههر بهجاهمیشه میشود خود سرزمین اصلی دولتخودِ‏ ‏»مالک شود پرسیده که است یکاساسی منابع شدن ملی – کیست؟«‏ درآمدمجدد توزیع مفهومش فینفسه کشور،‏ قدرتضرورتاً‏ و نیست،‏ مردم اکثریت بهسودِ‏ بهمخاطرهرا حاکم اقلیت ویژهٔ‏ امتیازات یا واسراف اقتصادِ‏ ونزوئال،‏ در نمیافکند.‏ ادامهخود بهحیات دستنخورده اتالف،‏ چراغهاینور زیر آن،‏ مرکز در و میدهد ولخرجو میلیونر اجتماعی طبقهٔ‏ یک نئون،‏ کشورواردات ۱۹۷۶، سال در میدرخشد.‏ عیارتمام اقدامی یافت:‏ افزایش درصد ۲۵ کهتجملی فوق کاالهای هزینهٔ‏ تأمین برای دررا آن و شده سرازیر ونزوئال بهبازار کاالهابتوارِ‏ پرستش است.‏ کرده غرق خود استگرفته اوج قدرت نماد و نشانه همچون مصرفدر رقابت بهحدّ‏ انسانی روابط و نیافتگی،‏توسعه اقیانوس میان در یافته:‏ تنزل روشاست ویژه امتیازات دارای که اقلیتی افرادِ‏ثروتمندترین مدپرستیِ‏ و زندگی درو میکند؛ تقلید را دنیا جوامع توانگرترین نیویورک،‏مانند هم،‏ کاراکاس خودنمائیهای وهوا یعنی – ‏»طبیعی«‏ عالی سرمایههای وگرانتر پیش از بیش – سکوت و نور آلفونسوز پِرِ‏ پابلو خوآن میشوند.‏ کمیابتر اَبَرمردِ‏Juan Pablo Perez Alfonso پسگرفتنباز پیامبر و ونزوئال ناسیونالیسم میدهد:‏هشدار چنین نفت،‏ کردنِ‏ ملی و ازاست ممکن انسان باشید.‏ مواظب ‏»آهای،‏ بمیرد!«]‏‎۱‎‏[‏گرسنگی مثل هم هاضمه سوء روزهایآخرین در را باز نوشتنرگهای من رساندم.‏بهپایان ۱۹۷۰ سال ۱۹۷۷سال روزهای آخرین در Juan Velascoآلوارادو خوانوالسکو تابوتمرد.‏ عمل تخت روی Alvarado خیابانهایدر که جمعیتی بزرگترین را او بهگورستاندوش روی بود شده دیده لیما خانهئیدر که آلوارادو والسکو ژنرال برد.‏ پروشمال خشک سرزمینهای در محقر اصالحاتفرآیندِ‏ بود گشوده بهدنیا چشم اینکرد.‏ رهبری را اقتصادی و اجتماعی بودکوششی فراگیرندهترین و ژرفترین معاصرتاریخ در دگرگونی جهت در که شورشآغاز با گرفت.‏ صورت او کشور محرکنیروی نظامی دولت ۱۹۶۸، سال شدراستین کشاورزیِ‏ اصالحات پویای و طبیعیمنابع گرفتن پس باز برای را راه و بازبود کرده غصب خارجی سرمایههای که آلوارادووالسکو که آن از پیش حتی اما کرد.‏ برچیدهانقالب ختم بندد،‏ فرو جهان از چشم کوتاهبس عمری آفرینندگی،‏ فرآیند بود.‏ شده یکیآورد:‏ در پا از را آن چیز دو – داشت.‏ ایندیگری و دالالن،‏ و رباخواران سبیل باج همقدر هر برنامهئی،‏ هر که مسلم حقیقت یافتهئیسازمان مردمیِ‏ پایگاه اگر پدرانه،‏ بهفنا.‏محکوم و است بیدوام باشد نداشته کهحالی در ۱۹۷۷، میالد عید شب در ازپرو در آلوارادو والسکو ژنرال قلب کهدیگر ژنرالی میایستاد،‏ باز حرکت بولیویادر نداشت،‏ بهوی شباهتی گونه هیچ میکوبید.‏میز روی محکم را خود مشت Hogo Banzerبانزر هوگو ژنرال عفوبهتقاضای بدینسان دیکتاتوربولیویا،‏ اخراجکارگران و تبعیدشدگان،‏ زندانیان،‏ چهاردهو زن چهار – ‏»نه!«‏ میگفت:‏ شده،‏ آمدند‏)پایتخت(‏ بهالپاز قلع معادن از کودک زدند.‏غذا بهاعتصاب دست و اینزمانِ‏ ‏»حاال بود:‏ چنین خبرگان قضاوت خبرتانخودمان شد،‏ که موقعش نیست؛ کار میکنیم…«‏‏»ماگفتند:‏ چنین و زمین روی نشستند زنها بهتانفقط بلکه نمیکنیم،‏ مشورت شما با دراست.‏ شده گرفته تصمیم،‏ میدهیم،‏ اطالع بهدنیاچشم غذاست.‏ اعتصاب همیشه معادن،‏ میشود.‏شروع غذامان اعتصاب نگشوده هستیم.‏نیز بهمرگ محکوم ما جا آن در محکومحال بههر ولی آهسته،‏ آهسته البته بهمرگیم.«‏دادنشان واکنش تهدید و مجازات با دولت مدتهایکه را نیروهائی غذا اعتصاب اما سراسرکرد.‏ آزاد بودند مانده بند در طوالنی راخود تیز دندانهای و خورد تکان بولیویا فقطمسأله دیگر،‏ بعد،‏ روز ده داد.‏ نشان کودکچهارده و زن چهار غذای سرِ‏ بر دستدانشجو و کارگر هزاروچهارصد نبود:‏ دیکتاتوریرژیم بودند.‏ زده غذا بهاعتصاب بازدهان پایش زیر زمین که کرد احساس شد.‏گرفته عمومی عفو فرمان است.‏ کرده خطاز آند منطقهٔ‏ کشور دو سان بدین درگذشتند.‏ ۱۹۷۸ و ۱۹۷۷ سال فاصل پاناماکشور کارائیب،‏ منطقهٔ‏ در شمال،‏ ایاالتبا که دشواری مذاکرات پایان در الغایبهانتظار داد،‏ انجام آمریکا متحدهٔ‏ کوبادر و بود؛ کانال مستعمراتی قرارداد انقالبجشن برگزاری تکاپوی در مردم سالهفدهمین جشن بودند،‏ خود سوسیالیستی دربعد،‏ روز چند خویش.‏ پیروزمند زندگی ریختند.‏بهخیابانها خشمگین مردم نیکاراگوا،‏ دیکتاتورسوموزا،‏پسر دیکتاتورسوموزا،‏ مردمخشم میکرد.‏ نگاه کلید سوراخ از کشید.‏بهآتش را شرکت چندین ساختمانهای فرهسیسپالسما بهنام شرکتها،‏ این از یکی سالآغاز در که ،Plasmaferesis بهتبعیدشدگانمتعلق شد زده آتش ۱۹۷۸ رانیکاراگوا مردم خون که بود کوبائی دادوستد‏)در میفروخت.‏ متحده بهایاالت آنچهدیگر دادوستد هر مانند هم خون بیشتراندکی میرسد تولیدکنندگان بهدست شرکتمثال،‏ بهطور است.‏ چائی«‏ ‏»پول از برایHemo Caribbean کاریبئین همو شمالیآمریکای بازار در که خون لیتر هر دالرسه میرود فروش دالر پنج و بهبیست میپردازد.(‏هائیتی بهمردم Orلِتهلییر اورالندو ۱۹۷۶، اوت ماه در اعالمو چاپ،‏ مقالهئی lando Letelier وپینوشه دیکتاتوری وحشتِ‏ حکومت که کرد دارایکوچکِ‏ گروههای اقتصادی«‏ ‏»آزادی است.‏یکسکه روی دو ویژه امتیازات


صفحه 195۸]۲[ وی یکی از وزیران دولت سالوادورآلنده بود.‏ در ایاالت متحده در تبعید بهسرمیبرد،‏ و در همین جا بود که چندی بعدبمبی او را تکهتکه کرد.]‏‎۳‎‏[‏ او در مقالهاشچنین استدالل کرده بود که سخن گفتن ازرقابت آزاد،‏ در اقتصادی مانند اقتصاد شیلی– که تابع انحصاراتی است که هر وقتبخواهند با قیمتها بازی میکنند – بیهودهاست.‏ و در کشوری که اتحادیههای واقعیکارگری غیرقانونی اعالم شدهاند و حقوق ودستمزدها را شورای نظامی تعیین میکند،‏دم زدن از حقوق حقهٔ‏ کارگران خندهداراست.‏ وی در این مقاله شرح میداد چگونهپیروزیهائی که مردم شیلی در زمان دولتاتحاد خلق Unidad popular بهدستآورده بودند بهطور کامل از میان رفتهاست.‏ از انحصارات صنعتی که سالوادورآلنده ملی کرده بود،‏ رژیم دیکتاتوری نیمیرا بهصاحبان پیشین بازگرداند و نیمی دیگررا بهمعرض فروش گذاشت.‏ فایرستون،‏کارخانهٔ‏ الستیکسازی ملی را خرید وپارسونز و ویتمور Whit Parsons،more کارخانهٔ‏ عظیم خمیر کاغذسازیرا…‏ اقتصاد شیلی،‏ بهگفتهٔ‏ لتهلییر،‏ حتیاز دورهٔ‏ پیش از بهقدرت رسیدن آلنده همبیشتر متمرکز و انحصاری شد.]‏‎۴‎‏[‏ درآمریکای التین آزادی عمل شرکتها باآزادیهای مدنی هیچ سازگاری ندارد:‏ نهاین همه مذاکرات آزاد شرکتها سابقه داشتهاست،‏ نه این همه دستگیری و زندانی شدنمردم.‏ و اما آزادی بازارها؟ – از آغاز سال۱۹۷۵ قیمت شیر در شیلی ‏»آزاد«‏ اعالمشد.‏ نتیجهٔ‏ این اقدام طولی نکشید که ظهورکرد.‏ دو شرکت بر بازارها مسلط شدند.‏قیمت شیر بالفاصله برای مصرفکنندگان۴۰ درصد افزایش یافت،‏ در حالی که برایتولیدکنندگان ۲۲ درصد پائین آمد!‏مرگومیر کودکان،‏ که در دورهٔ‏ حکومتاتحاد خلق بهمیزان قابل توجهی پائین آمدهبود،‏ پس از بهقدرت رسیدن پینوشه جهشیچشمگیر یافت.‏ هنگامی که لتهلییر در یکیاز خیابانهای واشینگتن بهقتل رسید،‏ یکچهارم مردم شیلی هیچ درآمدی نداشتنداما یا بهلطف صدقههای خیرخواهانهٔ‏ مردمکشورهای دیگر یا بهعلت سرسختی خود وبخورونمیری که بهنحوی بهدست میآوردندزنده ماندند.‏شکافی که در آمریکای التین میان بهزیستیگروهی اندک و تیرهروزی اکثریت مردموجود دارد بسی عمیقتر از شکافی است کهدر اروپا یا ایاالت متحده میان این دو طبقهدیده میشود.‏ در نتیجهٔ‏ روشهائی هم کهبرای حفظ این شکاف الزم است وحشیانهتراست.‏ برزیل دارای ارتشی عظیم و کامالً‏مجله هفته شماره 24 خرداد 1390مجهز است،‏ اما تنها پنج درصد بودج ‏ٔهکشور صرف آموزش و پرورش میشود.‏در اوروگوئه نیمی از بودجهٔ‏ کشور در حالحاضر بهنیروهای مسلح و پلیس اختصاصدارد.‏ یک پنجم جمعیت فعال کشور از راهجاسوسی و تعقیب یا مجازات دیگران زندگیمیکنند.‏بدون تردید یکی از مهمترین رویدادهای ایندهه،‏ در سرزمینهای ما،‏ سرگذشت غمبارِ‏شورش نظامی در شیلی بود که در یازدهمسپتامبر،‏ دولت دموکرات سالوادور آلندهرا واژگون کرد و کشور را در حمام خونغوطه داد.‏اندکی پیش از آن،‏ در ماه ژوئن،‏ کودتائی دراوروگوئه پارلمان را منحل کرد،‏ اتحادیههایکارگری را غیرقانونی شناخت و هرگونهفعالیت سیاسی را ممنوع اعالم داشت.]‏‎۵‎‏[‏در ماه مارس ۱۹۷۶، ژنرالهای آرژانتینبهقدرت بازگشتند:‏ دولت بیوهٔ‏ خوآن دومینگوپرون Juan Domingo Peron کهاز درون فاسد شده بود بدون ماتم و بدونسرافرازی فرو ریخت.‏این سه کشور جنوبی آمریکای التین،‏ اکنون،‏جراحتی بر پیکر دنیا هستند و منبع دائمیاخبار بد.‏ شکنجه،‏ آدمربائی،‏ آدمکشی،‏ وتبعید اجباری،‏ رسمِ‏ روز شده است.‏ آیا ایندیکتاتوریها غدّههائی هستند که باید از سازوارههای سالم درآورده شوند یا دملهایچرکینی که عفونت نظام حاکم را آشکارمیکنند؟بهاعتقاد من،‏ همیشه رابطهئی نزدیکمیان شدت تهدید و وحشیانه بودن پاسخ وواکنش وجود دارد.‏ آن چه امروز دربرزیلو بولیویا اتفاق میافتد،‏ بهگمان من،‏ بدونآن که تجربهٔ‏ رژیمهای خوائو گوالر JoaoGoulart ‏)رئیس جمهوری برزیل،‏ ۶۴-۱۹۶۱( و خوآن خوزه تورس JuanJose Torres ‏)رئیس جمهوری بولیویا،‏۱۹۷۰-۷۱( را بهخاطر آوریم قابل درکنیست.‏ این دولتها،‏ پیش از سقوط،‏ یکرشته اصالحات اجتماعی انجام داده یکسیاست اقتصادی ناسیونالیستی را بهمرحل ‏ٔهاجرا درآورده بودند که فرآیند آن در سال۱۹۶۴ دربرزیل و در سال ۱۹۷۱ دربولیویامتوقف شد.‏ همین طور هم،‏ میتوان گفت کهشیلی،‏ آرژانتین و اوروگوئه کفارهٔ‏ گناه امیدرا میدهند.‏ رشته تغییرات عمیق و بنیادیندولت آلنده؛ پرچمهای عدالتی که در زماندولت کم دوام هکتور کامپورا،‏ در سال۱۹۷۳، بهاهتزاز درآمد و تودههای کارگرانآرژانتین را تجهیز و بسیج کرد؛ و سیاسیشدن پرشتاب جوانان اوروگوئه؛ این همه،‏مبارزهطلبیهائی بود که نظام حاکم بیقدرتو بحرانزده نمیتوانست تحمل کند.‏ گاز تندآزادی نشان داد که برای اشباح خطرناکاست و آنها را بهآتش میکشد،‏ و گارد ویژهفراخوانده شد تا نظم را برقرار کند.‏ عملیاتپاکسازی،‏ در واقع طرحی برای انهدام ونابودی است.‏پروندههای کنگرهٔ‏ ایاالت متحده اغلب دارایمدارک غیرقابل انکاری دربارهٔ‏ مداخالتدر آمریکای التین است.‏ جوهرسوزان گناه،‏در اعترافات امپراتوری جهانی،‏ وجدانهارا بهدرد میآورد و آنها را تطهیر میکند.‏بهطور مثال در این اواخر،‏ در سوانحگوناگونی که پیش آمده،‏ پذیرش رسمیمسؤولیت از طرف ایاالت متحده چندینبرابر شده است.‏ اعترافات علنی بسیار،‏ ازجمله ثابت کردهاند که دولت ایاالت متحده ازراه رشوه،‏ جاسوسی،‏ و باج سبیل،‏ در امورسیاسی شیلی شرکت مستقیم داشته است.‏طرح اصلی جنایت در واشینگتن ریخته شد.‏کیسینجر و دستگاههای جاسوسی،‏ از سال۱۹۷۰ نقشهٔ‏ سقوط آلنده را آماده کردند.‏میلیونها دالر در میان دشمنان دولت قانونیاتحاد خلق توزیع شد.‏ و بهاین ترتیب بود که،‏بهطور مثال،‏ کامیونداران توانستند اعتصابطوالنی خود را ‏)که در سال ۱۹۷۳ قسمتمهمی از اقتصاد شیلی را فلج کرد(‏ ادامهدهند.‏ یقین داشتن بهاین که کیفری در کارنیست زبانها را باز میکند.‏ در زمان کودتایضد گوالر،‏ سفارت ایاالت متحده در برزیلبزرگترین سفارتخانهٔ‏ آن کشور در دنیا بود.‏لینکلن گوردون که در آن زمان سفیرکبیرآمریکا بود،‏ سه سال بعد بهخبرنگاریاعتراف کرد که دولت او مدتها بهنیروهائیکه با اصالحات مخالفت میکردند کمک مالیمیکرده است!‏ - گوردون گفته بود:‏ ‏»چنینکاری کم و بیش در آن روزها عادی بود…‏سیا بهتوزیع و تقسیم وجوه سیاسی عادتکرده بود.«]‏‎۶‎‏[‏ در همان مصاحبه گوردونتوضیح داده بود که در روزهای کودتا،‏پنتاگون یک ناو هواپیمابر بزرگ و چهارکشتی نفتکش بهنزدیکیهای سواحل برزیلفرستاده بود ‏»که شاید نیروهای ضد گوالرخواستار پشتیبانی ما باشند«‏ و افزوده بود:‏‏»این پشتیبانی قرار نبود تنها برای تقویتروحیه باشد؛ بلکه،‏ آماده بودیم مواد موردنیاز،‏ تدارکات،‏ اسلحه،‏ و نفت هم بدهیم.«‏از زمانی که پرزیدنت جیمی کارتر سیاستحقوق بشر را آغاز کرد،‏ برای رژیمهایآمریکای التین – که در درجهٔ‏ اول با مداخلهو کمک آمریکای شمالی بهمردم این منطقه


196صفحه ۹برضدکه است شده عادت – شدهاند تحمیل داخلیامور در شمالی آمریکای مداخالت کنند.‏تنظیم و تهیه اعالمیههائی خود ۱۹۷۷و ۱۹۷۶ سال در متحده ایاالت کنگرهٔ‏ نظامیو اقتصادی کمکهای گرفت تصمیم امادارد.‏ نگه معلق را مختلف بهکشورهای خارجیکمکهای اعظم قسمت حال بههر نمیگذرد.‏کنگره صافی از متحده ایاالت تصمیماتو اعالمیهها وجود با بدینسان،‏ سالدر پینوشه ژنرال رژیم اعتراضات،‏ و تصویببدون دالر میلیون ۲۹۰ ۱۹۷۶، کمکبهصورت آمریکا«‏ قانونگذاری ‏»قوهٔ‏ ژنرالرژیم کرد.‏ دریافت کشور آن از پس-، آرژانتین دیکتاتور – Videla ویدِال پشترا خود عمر سال نخستین که آن از بانکهایاز دالر میلیون ۵۰۰ گذاشت سر میلیون۴۱۵ و شمالی آمریکای خصوصی بانکو جهانی بانک مؤسسهٔ‏ دو از دالر نفوذمتحده ایاالت که امریکن اینتر توسعهٔ‏ حقکرد.‏ دریافت دارد آنها در قاطعی بینالمللیصندوق از آرژانتین ویژهٔ‏ برداشت میلیون۶۷ بر بالغ ۱۹۷۵ سال در که پول،‏ دالرمیلیون به‎۷۰۰‎ بعد سال دو بود دالر یافت.‏افزایش کهقصابیهائی از کارتر پرزیدنت نگرانی التینآمریکای کشورهای از پارهئی در دیکتاتورهایاما نیست،‏ بیفایده میشود و فنون آنها نبودهاند:‏ خودآموز هم کنونی درسکالسهای در را کردن حکومت هنر فراپاناما کانال منطقهٔ‏ و آمریکا در پنتاگون ادامههم هنوز درسی دورههای این گرفتهاند.‏ محتوایشاناست معلوم که آنجا تا و دارد آمریکاینظامی مردان نیافته.‏ تغییر ذرهئی متحدهایاالت رسوائی مایهٔ‏ امروز که التین سالچهار بودهاند.‏ خوبی شاگردان شدهاند،‏ رئیس- نامارا مک رابرت که هنگامی پیش،‏ بودآمریکا دفاع وزیر - جهانی بانک کنونی ضرورتیجدیدند.‏ رهبران ‏»اینها بود:‏ گفته چنینوجود ارزشِ‏ دربارهٔ‏ من که ندارد میدانندپیش از که رهبری مقام در مردانی میکنیم،‏کار و فکر چگونه آمریکائیها ما چنینبا دوستی بدهم.‏ بیشتری توضیح است.«]‏‎۷‎‏[‏پرارزش سخت مردانی صندلیکردهاند افلیج را ما که کسانی آیا میدهند؟بهمان چرخدار دیگرینوع دربارهٔ‏ فرانسه اسقفهای عمیقترکه میگویند سخن مسؤولیت از که‏»ما است:‏ رؤیتتر غیرقابل و میکنندادعا که داریم بهملتهائی تعلق ازهستیم جزئی عالمند،‏ ملل پیشرفتهترین 1390خرداد 24 شماره هفته مجله حالدر کشورهای استثمار از که کسانی رارنجی و درد ما میکنند.‏ استفاده توسعه بهوجودملتها جسم و روح در عمل این که کهرا دنیا کنونی تقسیم ما نمیبینیم.‏ میآورد ناتوانبر توانا و ندار بر دارا تسلط آن در ماآیا میکنیم.‏ تقویت بیشتر است،‏ چشمگیر ازخام مواد و منابع میل و حیف که میدانیم ازبینالمللی بازرگانی کنترل بدون ما،‏ سوی نیست؟پذیر امکان غربی،‏ کشورهای طرف اسلحهدادوستد از کسانی چه نمیبینیم ما آیا نمونههایما خود کشور و میکنند،‏ استفاده آیامیکند؟ تهیه را سالحها این از غمباری رژیمشدن نظامی که میکنیم درک حتی ما اقتصادیتسلط نتایج از یکی فقیر کشورهای کشورهایطرف از که است فرهنگی و میلآنها در که میشود،‏ اعمال صنعتی برحاکم پول قدرت و بردن بهسود شدید است؟«]‏‎۸‎‏[‏زندگی عقیده،‏بازجویان شکنجهگران،‏ دیکتاتورها،‏ وپست ادارات مانند هم،‏ وحشت و ترس و بهکارو دارد،‏ را خودش کارگزاران بانکها،‏ و مینماید.‏ ضروری که چون میشود بسته میاندر اهریمنی و پلید آدمیان توطئهٔ‏ مسألهٔ‏ یکیشبیه است ممکن پینوشه ژنرال نیست.‏ Goyaگویا سیاه«‏ ‏»نقاشیهای اشخاص از )۱۷۴۶-۱۸۲۸([اسپانیائی برجستهٔ‏ ‏]نقاش وارثِ‏یا روانکاوان برای ولیمهئی باشد،‏ اماموز،‏ جمهوریهای از بیرحمانه سنتی یاچنین فولکلوری یا کلینیکی خصوصیات نهاست تاریخ چاشنی فقط دیکتاتوری چنان ادعامیتواند امروز کسی چه تاریخ خود قیصرعقدهٔ‏ بهعلت اول جهانی جنگ که کند دیگردست از کوتاهتر دستش یک که ویلهلم سالاواخر در برشت برتولت شد؟ آغاز بود چنینخود روزانهٔ‏ یادداشتهای در ۱۹۴۰ دموکراتیککشورهای ‏»در است:‏ نوشته پنهاندارد اقتصاد که خشونتی خصوصیت خصوصیتاستبدادی کشورهای در میماند؛ نمیشود.«‏آشکار خشونت اقتصادی التینآمریکای جنوبی کشورهای در گرفتهاندبهدست را قدرت نظامی فرماندهان یعنیکنند،‏ ایفا حاکم نظام برای را نقشی تا ازنمیتوانند دیگر حاکم طبقات که هنگامی انجامرا خود دادوستد امور دیگری راه هیچ درمیکنند.‏ مستقر را دولتی تروریسم دهند انجامکارآمدی با شکنجه اگر ما کشورهای دموکراسی،‏و داشت؛ نخواهد وجود نگیرد کهشود تضمین اگر میماند پایدار رسمی آمد.‏درنخواهد قدرت صاحبان کنترل از دموکراسیدشوار،‏ و سخت زمانهای در میشودشناخته ملی ضدامنیت بر جنایتی امتیازامنیت برضد جنایتی شاید یا – خارجی.‏سرمایهگذاریهای و داخلی ویژهٔ‏ گوشتکردن ریزریز برای ما دستگاههای بینالمللیمکانیسمی دندههای بهچرخ انسانی نظامیما جامعهٔ‏ سراسر شدهاند.‏ وصل ومیشود دائمی استثنائی حالت است.‏ شده سویاز که آن بهمجرد فشار و زور دستگاه سفتمهرهئی و پیچ امپریالیستی نظام مرکز ‏ٔهسای که هنگامی میگردد.‏ مسلط میشود،‏ ضرورتمیشود،‏ دیده کمینگاه از بحران کشورهایچپاول و غارت که میکند پیدا آزادیهایکامل،‏ اشتغال تا یابد افزایش فقیر دررا توسعه باالی نرخهای و مدنی،‏ وقربانی رابطهٔ‏ کند.‏ تضمین دارا کشورهای ساختاریاست:‏ منحوسی دیالکتیک دژخیم،‏ داردوجود پیدرپی خواریهای و خفتها از مالیمراکز و بینالمللی بازارهای از که پایانشهروندی هر بهخانهٔ‏ و میشود آغاز مییابد.‏۱۰است.‏غربی نیمکرهٔ‏ کشور ندارترین هائیتی واکسیهااز پا شویندگان تعداد جا آن در پولسکهٔ‏ یک برای کودکانی است:‏ بیشتر تاندارند کفشی که را برهنه پا مشتریان پای مردمعمر متوسط میشویند.‏ بخورد واکس هراز است.‏ سال سی از بیش اندکی هائیتی،‏ نمیدانند.‏نوشتن و خواندن نفر نه نفر،‏ ده ناهموارکوهستانهای دامنهٔ‏ هائیتی،‏ در میشودزرع و کشت داخلی مصرف برای بهترینصادرات.‏ برای حاصلخیز درههای و و کاکائو نیشکر،‏ قهوه،‏ کشت برای زمینها بازارهاینیاز مورد که دیگری فرآوردههای دریافته.‏ تخصیص است شمالی آمریکای امانمیکند،‏ بازی بیسبال کسی هائیتی مخصوصتوپ تولیدکنندهٔ‏ بزرگترین هائیتی درکه کارگاههائی دنیاست.‏ در بازی این کاالهایمزد دالر یک روزی با کودکان آنها نیست.‏کم میکنند مونتاژ ت کاسِ‏ و الکترونی وهستند؛ صادراتی طبیعتاً‏ فراوردهها این ازپس نیز،‏ آنها از حاصل سود طبیعتاً‏ وحشت،‏و ترس مدیران سهم کردن کسر ظنّ‏کوچکترین هائیتی در میشود.‏ صادر دارد.‏مرگ یا زندان مجازاتِ‏ اعتراض،‏ هرچندهائیتی،‏ کارگران دستمزد و حقوق نیاید،‏بهنظر باورکردنی است ممکن که چهارمِ‏یک ۱۹۷۵ و ۱۹۷۱ سالهای بین دستاز را خود پائین بسیار واقعیِ‏ ارزشِ‏ طیکه است اهمیت واجد نکته این و داد.‏ آمریکاسرمایهٔ‏ از تازهئی جریان دوره،‏ این شد!‏هائیتی وارد ازیکی پیشِ‏ سال دو یکی سرمقالهٔ‏ بهخاطرمبوئنوسآیرس روزنامههای قدیمی،‏و محافظهکار روزنامهئی میآید.‏ سندیک در چرا که بود برآشفته سخت وتوسعه کم کشوری را آرژانتین بینالمللی،‏ باجامعهٔ‏ یک چگونه کردهاند.‏ قلمداد وابسته


197صفحه واقتصادی،‏ رونق دارای اروپائی،‏ فرهنگ،‏ وفقیر کشوری معیارهای با میتوان را سفید سنجید؟هائیتی مانند سیاه استزیاد بسیار تفاوتها که نیست تردیدی سخنگویتحلیل مقولهٔ‏ با ارتباطی که هرچند این،‏وصف با ندارد.‏ بوئنوسآیرس متنفذان ممکنکه تضادهائی و ناهمانندیها تمام با دورِ‏از آرژانتین باشد،‏ داشته وجود است خفهکالً‏ را التین آمریکای اقتصاد که باطلی شرِ‏دفع کوششِ‏ هیچ و ندارد رهائی میکند واقعیتیاز را آن نمیتواند روشنفکرانهئی کشورهایهمهٔ‏ مشترک وجه زیاد،‏ یا کم که،‏ کند.‏جدا است منطقه ویدِالژنرال کشتارهای رفته رویهم دووالیه‏»پاپادوک«‏ کشتارهای از متمدنانهتر جمهور‏]رئیس Papa Doc Duvalier اواریکهٔ‏ وارث یا ۱۹۵۷-۷۱[. هائیتی،‏ فشارو زور آرژانتین در که هرچند نیست،‏ باالتریتکنولوژیکی سطح در است ممکن ضرورتاً‏دیکتاتوری رژیم دو هر باشد.‏ نیرویعرضهٔ‏ همانندند:‏ هدفی خدمت در تقاضایکه بینالمللی بهبازاری ارزان کار دارد.‏ارزان فرآوردههای درکامالً‏ را قدرت هنوز ویدِال،‏ دیکتاتوری اعتصاباتبهسرعت که بود نگرفته دست باکه زمان همان در و کرد ممنوع را نگاهثابت را دستمزدها شدیدی سختگیری ار قیمتها تصویبنامهئی صدور با میداشت قانونکودتا،‏ از پس ماه پنج کرد.‏ اعالم آزاد شرکتهایخارجی،‏ سرمایهگذاری جدید قرارهمانند وضعی در را خارجی و داخلی نامساعدِ‏بهوضع آزاد رقابت بدینسان،‏ داد.‏ شرکتهایاز بعضی که غیرعادالنهئی وداخلی شرکتهای با مقایسه در چندملیتی موتورزجنرال بخشید:‏ پایان داشتند محلی فروشحجم که میزنم مثل را بیچاره ملیناخالص تولید همهٔ‏ با بهتنهائی جهانیش،‏ سودخروج اکنون – است!‏ برابر آرژانتین اصلفرستادن پس باز و کشور،‏ از سرمایهها صرفنظرنیز،‏ شده سرمایهگذاری پولهای شدهآزاد ناچیز،‏ محدودیتهائی پارهئی از است.‏رژیمعمر از که سالی نخستین پایان در بهچهلدستمزدها واقعی ارزش گذشت،‏ ازشاهکار،‏ این یافت.‏ کاهش درصد گرفتهانجام وحشت و هراس اعمال طریق Rudolfo Walshوالْش رودولفو بود.‏ متهمرا رژیم سرگشادهئی نامهٔ‏ در نویسنده،‏ هزارده ناپدید،‏ نفر هزار ‏»پانزده که:‏ میکند دههاو مقتول،‏ نفر هزار چهار زندانی،‏ نفر خوفنظام این خام ارقام تبعیدی نفر هزار دررا نامه این والش – است.«‏ وحشت و 1390خرداد 24 شماره هفته مجله ‏ٔهگان سه رهبران برای ۱۹۷۷ مارس ۲۹ هماندر او خود و فرستاد نظامی شورای بهدستاو از اثری دیگر و شد ربوده روز نیامده.‏۱۱ازکه میکنند تأیید موثق منابع خارجیمستقیمِ‏ جدیدِ‏ ‏»سرمایهگذاری«های بسیارمبالغ تنها واقع در التین،‏ آمریکای در میآید:‏اصلی سرمایهگذار کشور از ناچیزی ایاالتبازرگانی وزارت که گزارشی بنابر ازدرصد ۱۲ تنها کرده]‏‎۹‎‏[‏ منتشر متحده ازخارج،‏ در شده سرمایهگذاری وجوه دیگردرصد ۲۲ است.‏ شده خارج آمریکا مستقیماً‏‏»سرمایهگذاری«ها بهاصطالح این خوددر که شده تأمین درآمدهائی محل از درصد۶۶ و آمده،‏ بهدست التین آمریکای کشورهاآن داخلی اعتباری منابع را بقیه – کردهاند!‏ پرداخت بینالمللی اعتبارات یا سرمایهگذاریهایمورد در نسبتها همین دارد؛مصداق نیز ژاپن و اروپائی ممالک قسمتکه داشت بهخاطر باید مخصوصاً‏ و ‏»سرمایهگذاری«‏درصد ۱۲ این اعظم شرکتهااین مرکزی دفاتر از مثالً‏ که هم ‏ٔهاظهارشد ارزش بلکه نیست نقدینه میآید کردهاندمنتقل که است فرسودهئی ماشینآالت شرکتهایکه است دلخواهی بهای یا و یاو امتیاز حق فنی،‏ دانش بابت استعماری تحمیلخود تجاری عالمت و انگ سرقفلی بنابراین،‏میگذارند.‏ بهحساب و میکنند اعتباراتتنها نه ملیتی،‏ چند شرکتهای بهفعالیتآن در که را کشورهائی داخلی مشکوکیسرمایهٔ‏ سهم برابر در میپردازند مطالباتاین،‏ از فراتر بلکه میربایند،‏ برابرچند نیز را خود دریاهای ماوراء میکنند.‏درالتین آمریکای کشورهای خارجی دیون ازبیشتر برابر بهسه نزدیک ۱۹۷۵ سال مکزیک،‏برزیل،‏ بود.]‏‎۱۰‎‏[‏ ۱۹۶۹ سال نزدیک۱۹۷۵ سال در اوروگوئه،‏ و شیلی خودصادراتی درآمدهای از بهنیمی ودیون بهرهٔ‏ و استهالک بهپرداخت را درکه خارجی شرکتهای سود بهپرداخت اختصاصیافتهاند استقرار کشورها این ودیون بازپرداخت سال،‏ همان در دادند.‏ وپاناما صادرات درصد ۵۵ سود،‏ پرداخت دربلعید.]‏‎۱۱‎‏[‏ را پرو صادرات درصد ۶۰ دالر۱۳۷ بولیویائی فرد هر ۱۹۶۹ سال این۱۹۷۷ سال در و بود،‏ مقروض بهخارج بولیویامردم – رسید!‏ دالر ۴۸۳ به قرض قرارمشورت مورد امر این در هرگز قروضیاین پاپاسی یک هرگز و نگرفتهاند بهگردنشاندار طناب حلقهٔ‏ چون هم که را ندیدهاند.‏است افتاده محضهنوز که التین آمریکای کشور چند در انتخاباتیآنها در عریضه نبودن خالی City Bankسیتیبَنک نام میگیرد،‏ انجام ایاالتبانکهای بزرگترین از ‏]یکی انتخابات«‏‏»نامزد بهعنوان آمریکا[‏ متحدهٔ‏ دیدهانتخاباتی فهرستهای از کدام هیچ در ژنرالهایاز یک هیچ نام و نمیشود،‏ پول«‏بینالمللی ‏»صندوق هم دیکتاتور صادرحکم که است وجدان کدام اما نیست.‏ رااحکام آن که است دستی چه و میکند فرمانمیدهد وام که آن درمیآورد؟ بهاجرا بایدوام،‏ پرداخت باز برای میراند.‏ نیز صادراتباید نیز و شود،‏ افزون صادرات پرداختبتوان را واردات پول تا شود افزون راامتیازهائی وحق بهرهها خونریزی و مرکزیشانبهدفاتر خارجی شرکتهای که افزایشکرد.‏ بتوان جبران میفرستند وکم بهتدریج آن واقعی عواید که صادرات بخورونمیربهحد را دستمزدها میشود کمتر کلیدبهعنوان که جمعی،‏ فقر میدهد.‏ کاهش خارجیمنافع اختیار در اقتصادی موفقیت مصرفبازارهای رشد از است شده گذاشته ‏ٔهتوسع یک حفظ و استقرار برای که داخلی جلوگیریاست ضروری اقتصادی موزون صدایاندکاندک ما کشورهای میکند.‏ مبّدلبهپژواک و میدهند دست از را خود میکنندپیدا وابستگی بهدیگران میشوند.‏ دیگراننیازهای پاسخگوی که زمانی تا و سویاز میماند.‏ تأمین هستیشان باشند بهاقتصادیدادن تازه صورتی و سر دیگر،‏ بازاست خارج تقاضاهای خدمت در که عملآزادی نداشتن وضع بههمان را ما هم غارتبهروی را دروازهها میگرداند:‏ باز ومیکند باز خارجی انحصارات چپاول و بانکاز وام گرفتن برای که وامیداردمان تندیگری بزرگتر بهقراردادهای جهانی خارجیوام شود:‏ می کامل باطل دور دهیم.‏ صادراتیافزایش خارجی سرمایهگذاری و بهطوروامدهندگان خود که میکند ایجاب را البتهکار این و آنند.‏ بلعیدن مشغول مداوم کارگراننیست.‏ امکانپذیر مسالمت با راخود نقش که آن برای التین آمریکای خارجیانکامکاری گروگانهای بهعنوان سویاین چه بمانند؛ باقی زندانی باید بپذیرند زندان.‏میلههای سوی آن چه و ۱۲بایدی،‏ کار نیروی وحشیانهٔ‏ استثمار درو نیست ناسازگار پیشرفته تکنولوژی است؛نبوده ناسازگار هرگز ما سرزمینهای کارگرانعظیم گروههای مثال،‏ بهعنوان معادندر را خود ریههای که بولیویا پاتینیوسیمون بودند.‏ داده دست از اورورو بزرگسرمایهدار ،Simon Ituri Patino قلعمعادن مالک )۱۸۸۶-۱۹۴۷( بولیویائی


198صفحه ثروتمندانبزرگترین از یکی و خود کشور میخواندند.‏قلع«‏ ‏»سلطان را او و بود دنیا بردگینظام یک در کارگران او،‏ زمان در کارمدرن ماشینآالتی با منتها مزدوری،‏ باالترینبود توانسته قلع سلطان میکردند.‏ پائینترینبا را خود زمان تکنولوژی سطح کند.]‏‎۱۲‎‏[‏ترکیب دستمزد سطح چندشرکتهای ما،‏ زمان در این،‏ از فراتر تملکو دستاندازی با همزمان مقتدر ملیتی سرمایههایبا که صنعتیئی فعالیتهای پیشرفتهترینتکنولوژی شده ایجاد داخلی قراربهرهبرداری مورد هم را اقتصادها سرمایه،‏کردن بهمتمرکز اقدام میدهند.‏ متروکسطوح بیرحمانهٔ‏ ‏»آتشزدن راه از غیرتصادفیبهطور که اقتصادی،‏ فعالیتهای است.]‏‎۱۳‎‏[‏شده عملی هستند«‏ هم دولتی دقیقاً‏ التینآمریکای صنایع سریعِ‏ کردن غیردولتی بههمراهنیز را تکنولوژیکی فزایندهٔ‏ وابستگی قدرتکلید شاه که تکنولوژی،‏ است.‏ داشته انحصاردر سرمایهداری،‏ دنیای در است،‏ تکنولوژیاین است.‏ استعماری مراکز امامیشود،‏ وارد دوم دست بهصورت بهقیمتهم را بدلها نسخه استعماری مراکز مکزیک۱۹۷۰ سال در میفروشند.‏ اصل دوخارجی تکنولوژی کردن وارد برای بینبرزیل کرد.‏ پرداخت ۱۹۶۸ سال برابر ازپرداختهایش ۱۹۶۹ و ۱۹۶۵ سالهای دوره،‏همین در و شد؛ برابر دو بابت این آرژانتیندر زمینه همین در همانند افزایشی آمد.‏پدید نیز راخارجی سنگین وامهای تکنولوژی انتقال بازاردر ویرانگری آثار و میکند بیشتر سرازیربرای که نظامی در دارد.‏ کار نیروی نیرویاست یافته سازمان بهخارج سود کردن اشتغالامکانات ‏»سنّتی«‏ شرکتهای کار کوچکجزیرههای میدهد.‏ دست از را خود درکه مشکوکی پویائی برابر در نو،‏ صنایع زمانکردن کم با میآید،‏ پدید کشور اقتصاد قربانیرا کارگران تولید،‏ برای الزم کار کردهباد و فزاینده سپاهی وجود میکنند.‏ آمدنپائین خود بهنوبهٔ‏ بیکار،‏ کارگران از میکند.‏تسهیل را دستمزدها واقعی ارزش ۱۳کمیسیونمدارک و اسناد حتی اکنون اما التینآمریکای برای ملل سازمان اقتصادی سطحدر کار نیروی مجدد تقسیم از هم هک بهطوری میگویند.‏ سخن بینالمللی طیمیکنند،‏ اظهارنظر امیدوار خبرگان استممکن التین آمریکای آینده،‏ سال چند موادو خام مواد امروز که اندازه بههمان ساختهکاالهای میفروشد،‏ بهخارج غذائی بیندستمزدها ‏»نابرابری کند.‏ صادر شده 1390خرداد 24 شماره هفته مجله –توسعه حال در و یافته توسعه کشورهای ممکن– التین آمریکای کشورهای جمله از دررا فعالیتها از جدیدی بندی تقسیم است نتیجه،‏در و آورد بهوجود گشورها این میان راخود صنایع از رشته آن رقابتی،‏ بهدالیلی زیادخیلی کار نیروی هزینههای آن در که هزینههایمثال،‏ بهطور کنند.‏ بهجا جا است کارخانهئی،‏کاالهای صنعت در کار نیروی ایاالتاز کمتر خیلی برزیل یا مکزیک در است.«]‏‎۱۴‎‏[‏متحده‏ ماجراجوئییا پیشرفت،‏ برای انگیزشی والکتریکی آالت ماشین استعمارنو؟ فراوردههایمیان در اکنون غیرالکتریکی دیدهبارز بهطور مکزیک عمدهٔ‏ صادراتی اتومبیلخارجی فروش برزیل،‏ در میشود.‏ است.‏افزایش حال در جنگی تجهیزات و ‏ٔهمرحل التین آمریکای کشورهای از پارهئی تاکه میگذرانند را شدن صنعتی از تازهئی صاحبانو خارجی نیازهای با زیادی حد هدایتو کمک خارجی تولید وسایل کهنیست دیگری فصل این آیا است.‏ شده مابرونگرا«یِ‏ ‏»توسعهٔ‏ طوالنی بهتاریخ بینالمللیبازارهای در شد؟ خواهد افزوده کلیبهطور میرود باال مرتب که قیمتهائی بلکهنیست،‏ شده«‏ ساخته به»کاالهای مربوط داردارتباط پیچیدهئی و ظریف بهکاالهای پیشرفتهتریتکنولوژی آنها ساختن در که استکشورهائی انحصار در و رفته بهکار ‏ٔهعمد فرآوردهٔ‏ یافتهاند.‏ بیشتری توسعهٔ‏ که کههم قدر هر التین،‏ آمریکای صادراتی بفروشد،‏شده ساخته کاالهای و خام مواد است.‏آن ارزان کار نیروی شدنپاره تکّه مداوم،‏ تاریخی تجربهٔ‏ مگر است؟نبوده توسعه پوشش در شدن خرد و رازمینها قارّه،‏ این ‏»فتح«‏ پیش،‏ قرنها ازیکسره صادراتی،‏ فراوردههای کشت با ومعادن اعماق در را بومیان و برد میان فلزاتتهنشست که رودخانههائی بستر تقاضاهایبتواند تا کرد نابود داشت قیمتی کند.‏برآورده را دریاها ماوراء نقرهٔ‏ و طال قارهشانکشف از پس که بومیانی خوراک انهدامو نابودی از را خود بودند توانسته آناز تکنولوژیکی پیشرفت با بدهند،‏ نجات برایپِرو مردم امروز،‏ شد.‏ بدتر بود چه اروپا،‏و متحده ایاالت گوسفند و گاو گلههای نظراز که میکنند تولید و تهیه ماهی نوالهٔ‏ وصفبا لیکن است غنی بسیار پروتئین خوراکدر که میشود مشاهده آشکارا این ندارد،‏وجود پروتئین پرو مردم اکثریت اتومبیلیهر برابر در واگن فولکس شرکت تعادلِ‏حفظ بابت میفروشد،‏ سویس در که درمیکارد،‏ درخت اصله یک زیست محیط واگنفولکس وابستهٔ‏ برزیلی شرکت که حالی بیناز کامالً‏ را جنگلی زمین هکتار صدها صادراتیگوشت متمرکز تولید برای و برده بهندرتکه - مردمبرزیل است.‏ گذاشته کنار احساسخود دندان زیر را گوشت مزهٔ‏ بهخارجگوشت فزایندهئی بهطور – میکنند ریبیرودارسی پیش،‏ چندی میفروشند.‏ باکه گفتوگوئی در Darcy Roberio فولکسجمهوری یک که میگفت داشت من جمهوریبا تفاوتی چندان ضرورتاً‏ واگن صدوربا که دالری یک هر از ندارد.‏ موز سنتشیازده بهدشواری میآید بهدست موز ومیماند]‏‎۱۵‎‏[،‏ باقی تولیدکننده کشور در کوچکبسیار سهمی سنت یازده این از طبعاً‏ مگرمیرسد.‏ موز درختزارهای بهکارگران آمریکایکشورهای از یکی که هنگامی اینکند تولید اتومبیل موز بهجای التین مییابد؟تغییر نسبتها آمدو رفت اقیانوسها در دیگر بردهفروشان از»وزارتبرده سوداگران اکنون نمیکنند.‏ میپردازند.‏خویش نقش بهاِعمال کار«‏ مگراروپا.‏ قیمتهای و آفریقا،‏ دستمزدهای صورتالتین آمریکای در که کودتاهائی پیدرپیرویدادهای بجز چیزی میگیرد نوپا،‏دیکتاتوریهای است؟ چپاول و غارت بهاستثماررا خارجی شرکتهای بیدرنگ ازاستفاده فراوان،‏ و ارزان کار نیروی ومالیاتی،‏ معافیتهای و نامحدود اعتبارات میآیدبهدست آسان که خامی مواد غارت میکنند.‏دعوت ۱۴شیلیدولت اضطراری طرح کارگران دریافتماه در دالر سی برابر دستمزدی است.‏سنت ۵۰ نان کیلو یک بهای میکنند.‏ بهدستشانروز در نان کیلو دو بنابراین دردستمزد حداقل حاضر،‏ حال در میرسد.‏ ششقیمت با برابر آرژانتین و اوروگوئه برزیلدر دستمزد حداقل است.‏ قهوه کیلو ‏ٔهروزان درآمد اما است،‏ ماه در دالر شصت درروستاها،‏ کشاورزی سیار کارگران فرآوردههایو قهوه،‏ لوبیا،‏ کشتزارهای دالریک تا سنت ۵۰ بین دیگر صادراتی درگوسفند و گاو گلههای که علوفهئی است.‏ بیشترپروتئینی دارای میخورند مکزیک آنهااز که است روستائیانی خوراک از میکنند.‏نگاهداری دارندگاناندک بهگروهی گلهها این گوشت بهطورو کشور،‏ داخل در ویژه امتیازات دارد.‏اختصاص بینالمللی بهبازارهای عمده سخاوتآمیزسیاستِ‏ حمایتیِ‏ پوشش زیر سهلشرایطی با دولتی اعتبارات از استفاده رونقمکزیک صادراتی کشاورزی آسان،‏ و ۱۹۷۰سالهای بین که حالی در است گرفته دسترسدر که پروتئینی میزان از ۱۹۷۶ و


199صفحه شدهکاسته میگیرد قرار مکزیکی فرد هر کودکپنج هر از روستائی مناطق در و طبیعیوزن و قد دارای یکی تنها مکزیکی برنج،‏محصول گواتماال در است]‏‎۱۶‎‏[.‏ مصرفخاص که خشک لوبیای و ذرت،‏ حالیدر شده گذاشته خدا بهامید است داخلی دیگرصادراتی فراوردههای و پنبه،‏ قهوه،‏ که تخصیصبهخود را اعتبارات درصد ۸۷ کهگواتماالئی خانواده ده هر از است.‏ داده ارزعمدهٔ‏ منبع قهوه،‏ برداشت و بهکشت فقطبهزحمت میپردازند کشور،‏ خارجی درمیرسد]‏‎۱۷‎‏[.‏ کافی غذای خانواده بهیک کشاوریاعتبارات درصد ۵ تنها برزیل،‏ که- مانیوک و خشک،‏ لوبیای بهبرنج،‏ میدهندتشکیل را برزیلیها عمدهٔ‏ خوراک بهسویاعتبارات بقیه یافته.‏ تخصیص – میشود.‏سرازیر صادراتی محصوالت بهخالفشکر،‏ بینالمللی قیمت اخیر سقوط روستائیانمیان در گرسنگی از موجی گذشته کمغذائیدیگر کوبا در نیاورد.‏ پدید کوبا تقریباً‏افزایش دیگر،‏ سوی از ندارد.‏ وجود وجهبههیچ قهوه بینالمللی قیمت همزمانِ‏ ‏ٔهقهو درختزارهای کارگران مزمن فقر از سالدر قهوه مظنهٔ‏ افزایش نکاست.‏ برزیل بهبوداین علت گرفت.‏ صورت ۱۹۷۶ محصولکه بود یخبندانی قیمت تصادفی کهچنان امّا برد،‏ میان از را برزیل قهوهٔ‏ ‏ٔهمؤسس عالیمقام صاحبمنصبان از یکی دراست:»عمالً‏ کرده اعتراف برزیل قهوهٔ‏ نداشت!«]‏‎۱۸‎‏[‏بازتابی دستمزدها صادراتیمحصوالت واقعیت،‏ نظر از ناسازگارمردم آسایش و رفاه با ضرورتاً‏ ‏ٔهتوسع با مغایرتی ضرورتاً‏ و نیستند،‏ کوبا،‏در ندارند.‏ گرا«‏ ‏»درون اقتصادی بهایجاداهرمی چون بهخارج شکر فروش توسعهبهثمرههای همه آن در که نوینی دنیای آنجا،‏در است.‏ کرده خدمت دارند،‏ دسترس انسانهاست.‏روابط اصلی روح همبستگی،‏ ۱۵محکومکه آنان میدانیم ما دیگر اکنون حاکمنظام بازسازیِ‏ بحرانِ‏ بهای بهپرداخت فراوردههائیبیشتر قیمت کیانند؟ هستند ارتباطدر میفروشد،‏ التین آمریکای که کشورهایاز که فراوردههائی قیمت با وبازرگانی و تکنولوژی انحصار دارندهٔ‏ بیرحمانهمیخرد،‏ اعتبار و سرمایهگذاری وتفاوت جبران برای میآید.‏ پائین برابردر که تعهداتی با رویاروئی بهجهت استضروری شده،‏ خارجی سرمایههای درمیرود دست از ‏»قیمت«‏ در آنچه که چارچوب،‏این در شود.‏ جبران ‏»مقدار«‏ ‏]منظورجنوبی مخروط دیکتاتوریهای 1390خرداد 24 شماره هفته مجله اروگوئهو شیلی و آرژانتین کشورهای بهنصفرا کارگران دستمزدهای است[‏ کاربهاردوگاه را تولید مراکز و داده تقلیل پائینباید کارگران کردهاند.‏ مبدل اجباری کاالئیبهعنوان هم،‏ را کارشان ارزش آمدن کنند.‏جبران میشود،‏ فروخته بازار در که کارساعاعت افزایش با مجبورند کارگران دستمزدشانخرید قدرت که هم را آنچه خود،‏ سان،‏بدین کنند.‏ جبران میدهد دست از کوچکدنیای وارد بینالمللی بازار قوانین نیزالتین آمریکای کارگر هر زندگی ‏»بختیاری«‏این که کارگرانی برای میشود.‏ باشند،‏داشته دائمی شغلی که دارند را عبارتِ‏در تنها کار«‏ ساعت هشت ‏»روزی حتیدوازده،‏ ده،‏ دارد.‏ وجود قانون بیجانِ‏ استعادی کامال امری کار ساعت چهارده همیکشنبهها حتی که کارگرانی بسیارند و میکنند.‏کار کهانسانی خون یا کار،‏ از ناشی حوادث ‏ٔهبهنوب میشود،‏ تولید قربانگاه پیشکش پایاناز مثال سه اینک است.‏ شده خودزیادتر اوروگوئه:‏در ۱۹۷۷ سال سنگو شن که راهآهن،‏ سنگ معادن - الف برابردو را خود تولید بازده میکنند،‏ تولید درکارگر پانزده بهار،‏ آغاز در میکنند.‏ میسپارند.‏جان معدن انفجار کهکارخانههائی بیرون در بیکاران - ب فص میکند درست آتشبازی موشکهای هستند.‏تولید کار در چند کودکانی کشیدهاند.‏ ۲۰در میشود.‏ شکسته تولید رکورد کارگرپنج ‏میدهد:‏ روی انفجاری دسامبر،‏ زخمیمیشوند.‏تن دهها و میمیرند کارگرانصبح،‏ هفت ساعت دسامبر،‏ ۲۸ - پ خودداریماهی کنسرو بهکارخانهٔ‏ ورود از میرسد.‏بهمشام گاز شدید بوی چون میکنند.‏ اخراجسرکار،‏ نروند اگر که میشوند تهدید تهدیدمیکنند.‏ خودداری بازهم شد.‏ خواهند شدخواهند فراخوانده سربازان که میشوند،‏ ارتشنیروهای دیگر مواردی در ‏)کارخانه واردبهناچار کارگران بود(.‏ فراخوانده را آمونیاکگاز نَشتِ‏ بهعلت میشوند.‏ کارخانه درو مسموم نفر چندین و میمیرند نفر چهار میشوند.‏بستری بیمارستان ۱۶MariaCaro دِخهزوس کارولینا ماریا وخاکروبهها میان در lina de Jesus شد.‏زاده الشخورها عاشقکرد؛ کار سخت برد،‏ رنج شد،‏ بزرگ داشتعادت کرد.‏ پیدا بچههائی شد،‏ مرد دو بد،‏بهخط کوچکی،‏ یادداشت دفترچهٔ‏ در که خودروزانهٔ‏ ماجراهای و کارها جریان تصادفیبهطور خبرنگاری بنویسد.‏ را کارولیناماریا و خواند را یادداشتها این کهکلبهها،‏ شهر کتاب شد.‏ مشهوری نویسندهٔ‏ کثیفحومهٔ‏ در زندگی سال پنج خاطرات ترجمهزبان بهسیزده است،‏ سائوپائولو شهر شد.‏خوانده کشور چهل در و محصولبرزیل،‏ ‏»سیندرال«ی کارولینا ماریا گفت،‏ترک را کلبهها شهر مصرف،‏ دنیای مصاحبههایشو عکسها کرد،‏ سفر دنیا دور رامنتقدان جوایز شد،‏ چاپ روزنامهها در پذیرائیمورد تجیبزادگان مجالس در ربود،‏ نائلجمهور رؤسای بهمالقات و گرفت قرار آمد.‏رد ۱۹۷۷، سال آغاز در گذشت…‏ سالها و کارولینامالایر یکشنبه،‏ روز یک دم سپیده الشخورهاو خاکروبهها میان در خهزوس دِ‏ بود:‏نوشته که را زنی اکنون سپرد.‏ جان دیگراست«‏ انسان بدن دینامیتِ‏ ‏»گرسنگی نمیآورد.‏بهیاد کسی کردهزندگی دیگران تهماندههای با که ‎او ازیکی توانست گذرا بهصورتی بود،‏ بنشیند.‏سرمیز یافت اجازه شود.‏ برگزیدگان درو شکست.‏ طلسم ر،‏ دِسِ‏ خوردن از پس اما بازبرزیل میگرفت پایان او رؤیای که حالی صدهاآن در روز هر که بود کشوری همان ازو میشوند ناقص کار حوادث در گارگر تنشانچهار میآیند،‏ بهدنیا که کودکی ده هر میشوند.‏باز شعبده یا دزد،‏ گدا،‏ دارند،‏خوشبینانه تبسمی که آمار علیرغم نظامهائیدر است.‏ شده پاره مردم هتکِ‏ کههنگامی یافتهاند،‏ سازمان وارونه که اجتماعیبیعدالتی میکند رشد اقتصاد موفقیتآمیزتریندر مییابد.‏ رشد آن با نیز میرو مرگ میزان برزیل،‏ ‏»معجزهٔ«‏ دورهٔ‏ شهرثروتمندترین حومههای در کودکان ناگهانیاقتصادی رونق یافت.‏ افزایش کشور بهجایآورد پدید اکوادور در نفت صنعت که بهمردمرنگی تلویزیون بیمارستان،‏ و مدرسه داشت.‏ارزانی انباشتهجمعیت از انفجار مرز تا شهرها آمریکایدر ۱۹۵۰، سال در میشوند.‏ یکاز بیش جمعیتی دارای شهر شش التین آنهاتعداد ۱۹۸۰، سال در بود.‏ نفر میلیون عظیمگروههای رسید]‏‎۱۹‎‏[.‏ خواهد ۲۵ به ‏ٔهحاشی در روستاها،‏ از شده رانده کارگران،‏ سرنوشتیهمان در شهری،‏ بزرگ مراکز به»تفاله«هایحاکم نظام که میشوند سهیم است.‏داده اختصاص شهرنشین جوان شکلهایفرومایگان،‏ التینِ‏ آمریکای در ‏»الشخور«هااین ماندن زنده هنرمندانهٔ‏


200صفحه مدیدمدتی طی تولید،‏ ‏»نظام است.‏ شده کامل ‏ٔهفزایند نیروی جذب برای که است داده نشان بزرگمجتمعهای در بهویژه منطقه،‏ در کار کهاین از مشهود بهطرزی شهرها کارگری است…«]‏‎۲۰‎‏[‏ناتوان کند ایجاد مولد اشتغال کاربینالمللی سازمان بررسیهای از ‎یکی آمریکایدر که میداد نشان پیش چندی شرایطدر نفر میلیون ۱۱۰ از بیش التین تعداداین از میکنند.‏ زندگی شدید«‏ فقر « نامید]‏‎۲۱‎‏[.‏بینوا میتوان را نفر میلیون ۷۰ ازجمعیت درصد چند خوراک و خورد خبرگانبهزبان است؟ پائینتر لزوم حد درصد۴۳ برزیل،‏ جمعیت درصد ۴۲ هندوراس،‏مردم درصد ۴۹ مردمکولومبیا،‏ مردمدرصد ۴۵ مکزیک،‏ مردم درصد ۳۱ درصد۳۵ شیلی،‏ مردم درصد ۲۹ پرو،‏ ‏ٔههزین از کمتر ‏»درآمدی اکوادور‏ مردم دارند]‏‎۲۲‎‏[.‏متعادل«‏ تغذیهٔ‏ حداقل ۱۷وحشت،‏و ترس صنعت ما،‏ سرزمینهای ‎در بهدانشگرانی بهای دیگر صنعت هر مانند وزور تکنولوژی میپردازد.‏ بیگانه فنی ‏ٔهگوش چهار در که شمالی آمریکای فشار درگرفته،‏ قرار آزمایش مورد زمین کرهٔ‏ شدهبسته بهکار و خریداری وسیع مقیاسی بودخواهد انصاف و عدل خالف اما است.‏ کهرا خالقهئی استعدادهای زمینه این در اگر وجودالتین آمریکای حاکم طبقات میان در نشناسیم.‏باز دارد اقتصادی،‏وابستگی بدون ما،‏ ‎بورژوازیهای برایآنها کوشش و نداشتند توسعه توان خانگیمرغ پریدن حالت ملی صنعتی ایجاد درکوتاه.‏ و اوج کم پروازی کرد:‏ پیدا را قدرتخداوندان ما،‏ تاریخی فرایند جریان بودنسترون و سیاسی تخیل فقدان در نیز کردهاند.‏ارائه کافی شواهد خود فرهنگی ترسعظیم دستگاه استقرار عوض،‏ در اما وانسانها نابودسازی فن در داده ترتیب را ‏ٔهتاز تجربهٔ‏ داشتهاند.‏ هم ابداعاتی اندیشهها Rio deالپالتا ده ریو منطقهٔ‏ کشورهای کشوردو بین که بزرگی ‏]مصب la Plata دراست[‏ گرفته قرار آرژانتین و اوروگوئه است.‏روشنگر بسیار زمینه این راقدرت که هنگامی آرژانتینی،‏ ‎افسران ‏»وظیفهٔ‏که:‏ دادند هشدار گرفتند بهدست کشید!«‏خواهد بهدرازا مدتی ما،‏ گندزدائی پیآرژانتین و اوروگوئه در حاکم طبقات – نیروهایخواستهاند مسلح نیروهای از پی در ریشهشانو شکنند درهم را دگرگونی خواستار راداخلی ویژهٔ‏ امتیازات نظام براندازند،‏ را سیاسیئیو اقتصادی شرایط و کنند استوار 1390خرداد 24 شماره هفته مجله سرمایههایجلبکنندهٔ‏ که آورند بهوجود درنظم سرزمین،‏ پاکسازی باشد:‏ خارجی مردمفرمانبر.‏ و ارزان کار نیروی و کشور،‏ شدند.‏داخلی بهدشمن مبدل بالفاصله کشور تردیدیا اعتراض،‏ زندگی،‏ نشانهٔ‏ هرگونه ملیامنیتِ‏ نظامیِ‏ اصولِ‏ دیدگاه از ساده،‏ میآید.‏بهشمار خطرناک تهدیدی برایپیچیدهئی مکانیسمهای سان،‏ ‎بدین‏ است.‏شده تنظیم و تهیه مجازات و پیشگیری است:‏نهفته ژرف منطقی ظواهر این زیر در زورکرد،‏ عمل کارآمدی با بتوان که آن برای هرکشیدن،‏ نفس جز باشد.‏ مطلق باید فشار و میآید.‏بهشمار جنایتی انسانی دیگر فعالیت دراصلی بهمثابهٔ‏ شکنجه اوروگوئه،‏ در کسیهر میشود:‏ برده بهکار بازجوئی امر کسانیفقط نه شود،‏ آن قربانی است ممکن مخالفتآمیزند.‏اقدامات مرتکب یا مظنون که گازیهمچون شکنجه،‏ از هراس طریق بدین رد و مییابد راه خانهئی بههر که فلجکننده میاندر میکند،‏ ریشه شهروندی هر روح میشود.‏پراکنده شهروندان همهٔ‏ برکشته هزار ۳۰ شیلی در انسان ‎شکار راکسی آرژانتین در اما است،‏ گذاشته جای موردنظراشخاص بلکه نمیکند:‏ تیرباران ناپدیدقربانیان میربایند.‏ بهسادگی را راوظیفه شب،‏ ناپیدای سپاهیان میشوند.‏ استمیان در جسدی نه دیگر میدهند.‏ انجام شناختهمسؤول و گناهکار کسی که این نه همیشهکه – کشتار سان،‏ بدین میشود.‏ کهاین بدون – رسمی نه و است،‏ غیررسمی میگیرد،‏انجام باشد کار در مجازاتی کمترین شدیدتربازتابی جمعی نگرانیِ‏ طریق بدین و کسینمیدهد،‏ پس حساب کسی میکند.‏ پیدا استتردیدی‏ جنایتی هر نمیدهد.‏ توضیح نزدیکند،‏بهقربانی که کسانی برای دردناک تروریسمدیگران.‏ برای است هشداری نیز و فلجترس طریق از را کشور مردم دولتی،‏ میکند.‏ازیا کار کردن پیدا برای اوروگوئه ‎در موردانسان که است الزم آن،‏ ندادن دست کشوریدر باشد.‏ نظامی مقامات التفات مراکزاز خارج در کار کردن پیدا که است،‏دشوار بسیار سربازخانهها و پلیس ازاست نشده آن باعث تنها ضرورت،‏ این شناختهدستچپی که شهروندانی هزار ۳۰۰ شوند،‏خارج کشور از زیادی تعداد شدهاند ماندگارهاکه است داشته هم را فایده این بل برایدهد.‏ قرار تهدید مورد بهشدت را توبهنامههاچاپ مونتهویدهئو روزنامههای احتیاطراه از که شهروندانی آگهیهای و نیستم،‏‏»من که‏ میکوبند خویش سینهٔ‏ بر بود«‏نخواهم هم هرگز و نبودهام،‏ وقت هیچ است.‏شده عادی بسیار امری بارا کتابی نیست الزم دیگر آرژانتین ‎در کنند.‏اعالم ممنوع ویژه اخطاریهئی صدور کتابیهر ناشر و نویسنده‏ جدید،‏ جزایِ‏ قانون گذشتهمانند شود شناخته ‏»مخرب«‏ که را صاحباین،‏ از فراتر ولی میکند.‏ مجازات کسیتا میرساند بهمجازات هم را چاپخانه میروداحتمال تنها که را متنی نکند جرأت همچنینکند؛ چاپ باشد سوءظن مورد جرأتکسی تا را،‏ کتابفروش و توزیعکننده صورتیدر و باشد؛ نداشته را آن فروش نیزرا خواننده نیاید بهنظر کافی هم این که راآن خواندن جرأت کسی تا میکند مجازات برایآن از که بهاین رسد چه ندهد بهخودش بدینبتراشد!‏ هم عقیدهئی و احساس خودش رفتاریهمان کتاب کنندهٔ‏ مصرف با سان داروهایکنندهٔ‏ مصرف برای که میشود ایندر است]‏‎۲۳‎‏[.‏ کرده پیشبینی مخدر بایدشهروندی هر کروالل،‏ جامعهٔ‏ طرح شود.‏خود عقیدهٔ«‏ ‏»مفتش بهشمارجرم همسایه ندادن لو اوروگوئه،‏ ‎در بهدانشگاهورود هنگام دانشجویان میآید.‏ هک هر که میکنند امضا سوگندنامهئی به»هرگونهدست دانشگاه محوطهٔ‏ در را بزندخواندن«‏ درس با نامرتبط فعالیتی خوددانشجو سان بدین کرد.‏ خواهند معرفی حضوردر احتماالً‏ که ماجرائی هر در را طرحاین در میکند.‏ مسؤول افتد اتفاق وی هرمیروند،‏ راه خوابیده که کسانی جامعهٔ‏ باشد.‏دیگران و خود پلیس باید شهروندی غیرقابلبهراستی نظام این حال،‏ بههر پلیسافراد تعداد اوروگوئه در است.‏ اعتماد ولیمیرسد،‏ نفر هزار بهصد سربازان و است.‏نفر صدهزار نیز خبرچینها تعداد اتوبوسها،‏و کافهها خیابانها،‏ در جاسوسان و ادارات در دبیرستانها،‏ و کارخانهها در بهصدایهرکس مشغولند.‏ بهکار دانشگاه در سختزندگی که بگشاید بهشکایت زبان بلند خواهدبهزندان ش گذارَ‏ بیگمان است گران و نیروهایروحیهٔ‏ برضد ‏»جرمی زیرا افتاد تاسه آن سزای که است شده مرتکب مسلح«‏ است.‏زندان سال شش ۱۸آریرأی ۱۹۷۸، ژانویه ماه رفراندوم ‎در صلیبیعالمت با را پینوشه دیکتاتوری برای رأیو بودند،‏ کرده مشخص شیلی پرچم زیر سیاه.‏مستطیلی زیر را نه پنداشتهیکی کشور با میخواهد حاکم ‎نظام این،‏است.‏ کشور خودِ‏ حاکم،‏ نظام شود.‏ شبمردم که است رسمی تبلیغات محتوای نظامِ‏دشمنِ‏ میشوند.‏ بمباران آن با روز و


^.lbidInternational Labour Organization (ILO), “Empleo, crecimiento y necesidades essenciales”,.1976 ,GenevaUnited Nations, ECLA, op. cit.,.11 note^^.1977 Republic, February^بدوندارد،‏ کوچکی بالهای که پول،‏ ^ کهسودی بیشتر قسمت میکند.‏ سفر گذرنامه بهایاالتمیآید بهدست ما منابع استثمار از کشورهاییا غربی،‏ آلمان سویس،‏ متحده،‏ گردشیکشورها این در و میبرد پناه دیگر بهکشورهایوام بهصورت دیگر بار و میکند میگردد.‏باز ما شدهاند.‏نوگرا عقاید مفتشان اوروگوئه،‏ در ^ وشعوروسطی قرون از شگفت آمیزهئی دیگرنظامی رژیم سرمایهداری:‏ کاسبکارانهٔ‏ کتابهااکنون نمیزند.‏ آتش را کتابها میفروشند.‏کاغذسازی بهکارخانههای را بهصورتکرده ریزریز را کتابها کارخانه،‏ گوناگونبهاشکال و میآورد در کاغذ خمیر درستاین برمیگرداند.‏ مصرف بهبازار دسترسدر مارکس آثار بگوئیم که نیست دسترسدر مارکس نمیگیرد؛ قرار مردم بلکهکتاب،‏ بهصورت نه گیرم هست،‏ همه کاغذی!‏دستمال بهشکل آپاریسیوپرزیدنت مطبوعاتی مصاحبهٔ‏ از ^ پایشهر در ۱۹۷۷ مه ۲۱ در مندِس راکشور ‏»ما بود:‏ گفته همچنین او ساندو.‏ سیاسیهیجان و شور غمانگیز ماجرای از هٔ دربار پاکنهاد انسانهای میدهیم.‏ نجات ‏ٔهدربار نمیزنند،‏ حرف دیکتاتوریها حقوقخواستار و نمیکنند فکر دیکتاتوری نمیشوند.«‏مدنی .9 Agustin Cueva, op. cit., note^.lbidUnited Nations, ECLA, op. cit.,.9 noteUNCTAD, “The Marketing andDistribution System for Banan.1974 as”, DecemberReflexionses sobre la desnatri-”cion en Mexico”, Comercio exterior, Banco Nacional de Com.No ,28 .ercio Exterior, S.A., vol.1978 Mexico, Februrary ,2Roger Burbach and PatriciaFlynn, “Agribusines TargetsLatin America”, NACLA, vol.New York, January- ,1 .XII, No.1978 February^^^^^.lbidDatos de funentes sindicales yperiodisticas, published in Uru,25+21 ,guay Informations, Nos.ParisUnited Nations, ECLA, op. cit. ,.11 note^^202صفحه 1390خرداد 24 شماره هفته مجله


مجله هفته و شماتوضیحاتی برای مطالب ارسالیبه مجله هفته و استفاده از مطالبمندرج در هفتهرفقا و دوستان عزیز،‏ ‏“مجله هفته”‏در نظر دارد به نشریه ای اینترنتیتبدیل شود که منعکس کننده نظراتسازمان ها کمونیست و افراد مستقلکمونیست و فعاالن کارگری ایرانباشد،‏ شما کمونیست ها و چپ هایانقالبی ایرانی می توانید ما را باارسال مقاالت و مطالب خود در اینامر یاری رسانید.‏ لطفا توجه داشتهباشید که مطالب خود را فقط به فرمفایل دوک)‏ MS-Word (DOC ارسالفرمائید،‏ از انتشار،مطالب به فرمهای دیگر به دالیل فنی معذوریم.‏‏“مجله هفته”‏ به هیچ حزب و سازمانتعلق ندارد،‏ اما بی طرف نیست.‏مسئولیت هر مطلب منتشر شده بانویسنده آن می باشد!‏ و ‏“مجله هفته”‏هیچ نوع مسئولیت در برابرانتشارآن به عهده منی گیرد ‏“مجله هفته”‏در انتخاب و انتشار مطالب ارسالیکامال آزاد می باشد.‏ توضیحاتیبرای استفاده ازمطالب مندرج درمجله هفته هدف ما از انتشار اینمطالب گام کوچکی در جهت اگاهیو روشنگری سوسیالیستی است از اینجهت انتشار متام مطالب منتشر شدهدر هفته چه با ذکر منبع و چه بدونذکر آن کامال آزاد می باشد.‏ اما ازآجنا که بسیاری از مطالب مجله هفتهاز منابع دیگری است لطفا به ذکرمنابع اصلی توجه داشته باشید

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!