ïºïº¸ï»¦ ﻧﻮïºï»ïº¯ï¯¼ ï®ïºï»§ï»®ï»¥ ï»ïº®ï»«ï»¨ï®ï¯½ ïºï»³ïº®ïºï»§ï»´ïºï»¥
ïºïº¸ï»¦ ﻧﻮïºï»ïº¯ï¯¼ ï®ïºï»§ï»®ï»¥ ï»ïº®ï»«ï»¨ï®ï¯½ ïºï»³ïº®ïºï»§ï»´ïºï»¥
ïºïº¸ï»¦ ﻧﻮïºï»ïº¯ï¯¼ ï®ïºï»§ï»®ï»¥ ï»ïº®ï»«ï»¨ï®ï¯½ ïºï»³ïº®ïºï»§ï»´ïºï»¥
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
سال ۲۰۰۷و آغاز روابط علنی ایران – آمریکا؟<br />
۱۰۷<br />
نشریه کانون فرهنگی ایرانیان<br />
هر دو ماه یکبار منتشر می شود<br />
تلفن: ۶۵۳-۰۳۳۶-(۸۵۸)<br />
فکس و پیغام: ۳۷۴-۷۳۳۵ (۶۱۹)<br />
www.pccus.org<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵<br />
آغاز سال ٢٠٠٧ ميلادی را به خوانندگان گرامی تبريک می گويم و اميدوارم که اين سال بهتر از سال پيش و<br />
سالهای پيش از آن، آغازگر صلح و بهروزی برای همه باشد. معمولا در آغاز سال نو همه به سال کهنه نظری<br />
می افکنند. شادمان از اينکه وقايع بد آن سپری شده و اميدوار به اينکه آن وقايع ديگر تکرار نشود و سال نو<br />
خوشی و ترقی به ارمغان بياورد. اگر از جنبه آرزو گذشته و بر اساس واقعيات به بررسی اوضاع بپردازيم آيا سال<br />
٢٠٠٧ با ٢٠٠٦ تفاوتی اساسی خواهد داشت؟<br />
تحولاتی که از چند ماه قبل شروع شده، بنظر می رسد که نتايج مثبتی به دنبال داشته باشد. شکست نيروهای<br />
واپسگرای نو محافظه کار (نئوکان) شايد بزرگترين ارمغان سال ٢٠٠٦ باشد. نبايد فراموش کرد که هر چند<br />
اين تغييرات در سطح کشور آمريکا صورت می گيرد ولی نتايج آن عالمگير است. آمريکا بعنوان تنها ابر قدرت<br />
جهان اثرات تعيين کننده در روند رويدادهای جهانی دارد. به اذعان بسياری از آگاهان سياسی دليل اصلی<br />
شکست "نو محافظه کاران" جنگ عراق بوده است.<br />
در حاليکه از مدتها قبل از اشغال عراق، در سراسر دنيا و اغلب شهرهای بزرگ آمريکا، تظاهرات وسيع عليه<br />
حمله به عراق صورت می گرفت. اغلب آگاهان سياسی و حتی نظامی عليه اين حرکت به مخالفت برخواسته<br />
بودند و آنرا حرکتی محکوم به شکست و به ضرر عراق، آمريکا و بشريت می دانستند، اين حمله و اشغال<br />
صورت گرفت. اکنون بعد از نزديک چهار سال، کشته شدن نزديک ٣هزار و زخمی شدن بيش از ٢٠ هزار سرباز<br />
آمريکائی، بيش از نيم مليون عراقی، خرج ميليارد ها دلار و نابودی اساس کشور عراق آنچنان فاجعه ای به<br />
بار آورده که راه فراری نيست. اين بود که فاجعه عراق در چند ماه گذشته در راس مسايل اجتماعی و سياسی<br />
جامعه آمريکا قرار گرفته و تاثير تعيين کننده ای در شکست تئوريها و سياستهای نو محافظه کاران داشت.<br />
مردم کم کم متوجه شدند که نه تنها بهانه حمله به عراق بر اساس دروغ های رنگارنگ بوده بلکه در اين چهار<br />
سال دستاوردی جز بدبختی و مرگ به همراه نداشته. اين بود که در انتخابات اخير کنگره نارضايتی خود را از<br />
اين سياستها نشان دادند. و "نو محافظه کاران" را به عقب نشينی اساسی مجبور کردند. در چند ماه گذشته عده<br />
ای از دمکراتها و جمهوريخواهان سنتی در پی راه حل جنگ عراق يک گروه مطالعاتی تشکيل داده و سرانجام<br />
نتايج بررسی و راه حل های خود را اعلام کردند. جالب توجه اينکه در اين نسخه اثری از آن شعارهای توخالی<br />
"ايجاد دمکراسی" و غيره نيست و تنها به دنبال مفری از اين معضل هستند. "گروه مطالعاتی عراق" تحت رهبری<br />
بيکروهميلتون گزارش خود را ارائه کرده و در آن برقراری تماس و مذاکره با ايران بر سر عراق را توصيه می<br />
کنند. برای اولين بار است در اين بيست و هفت سال اين قضيه بصورت علنی و با اين بعد مطرح شده است.<br />
در اينجا هرچند آمريکا از موضع ضعف و ايران از موضع قدرت وارد می شوند ولی عامل پيش برنده آن افکار<br />
عمومی جهانی است که بخاطر خلاصی از معضل عراق و جلوگيری از ماجراجوئی های احتمالی سران دو کشور<br />
ايران و آمريکا خواستار عادی شدن اين روابط است. نبايد فراموش کرد که عادی شدن روابط اين دو کشور<br />
برخلاف مصالح گردانندگان دولتهای ايران و آمريکاست. عامل ترس و ناامنی و دشمن تراشی اساس دولتهای<br />
اين چنينی را تشکيل می دهد. همانطور که دولت ايران به دشمنی با آمريکا نياز دارد که بتواند کاستی های<br />
اقتصادی و اجتماعی را توجيه کند. آمريکا نيز به ايران برای توجيه سياست های ماجراجويانه ملی و بين المللی<br />
و تحديد آزاديهای فردی و اجتماعی نيازمند است. علاوه بر اين که قهر آميز بودن و بحرانی نگهداشتن روابط از<br />
نظر اقتصادی نيز بطور مستقيم به سود ايران و بخشی از اقتصاد آمريکاست چرا که عدم وجود امنيت در خاور<br />
ميانه باعث بالا رفتن قيمت نفت می شود. بنابر اين می بينيم که چطور منافع ملت ايران و آمريکا در تضاد با<br />
دولتهايشان قرار می گيرد. تفاوت اساسی که اوضاع فعلی با گذشته پيدا کرده صرفا بخاطر گرفتارشدن آمريکا<br />
در باتلاق عراق است و فشار نيروهای واقع بين در دولت آمريکا چه جمهوری خواه و چه دمکرات و يافتن راه<br />
خروج از اين معضل است. هر چند عادی شدن روابط بطور موقت ممکن است دولت ايران را برنده اصلی در<br />
منطقه نشان دهد ولی در طولانی مدت عادی شدن رابطه به نفع مردم ايران و آمريکا خواهد بود.<br />
بنابر اين اميد اينکه سال ٢٠٠٧ از سال ٢٠٠٦ بهتر باشد يک اميد واقعی است. شکست "نو محافظه کاران" هر<br />
چند بطور موقت نه تنها به نفع مردم آمريکا بلکه به نفع همه دنيا و صلح جهانی است. منتهی بايد با اعمال<br />
فشار به کنگره آنرا بيشتر به سياست های صلح طلبانه و به سود مردم سوق داد.<br />
علی صدر<br />
تیراژ ۶۰۰۰<br />
_______________________<br />
کانون فرهنگی ایرانیان یک سازمان<br />
غیر انتفاعی - سیاسی و غیر مذهبی است که در<br />
سال ۱۹۸۹ در سن دیگو - کالیفرنیا تاسیس شده است.<br />
اعضای هیات مدیره<br />
محمد عیاری - تورنگ اسدی - فریبا باباخانی - رزیتا باقری<br />
مهناز ابراهیمی- مریم ایروانیان - سارا حسینی زاد<br />
سعید جلالی - علی خورسندیان - فرهاد بهرامی<br />
شاهرخ یادگاری - رویا فتحی امینی (خورسندیان)- تاد جونز<br />
از طرف مدرسه ایرانیان: علی صدر<br />
__________________________<br />
هیات تحریریه<br />
مریم ایروانیان - رضا خبازیان - شهری استخری<br />
شهرزاد جولازاده - سارا حسینی زاد - پانته آ هوشمند<br />
آریا فانی و مرسده مهرتاش<br />
____________________________<br />
سردبیر: علی صدر<br />
___________________________<br />
طراحی و گرافیک: سعید جلالی<br />
______________________________<br />
مدرسه ایرانیان سن دیگو - تاسیس ۱۹۸۸<br />
وابسته به کانون فرهنگی ایرانیان<br />
روزهای یکشنبه از ساعت ۱:۳۰ تا ۳:۳۰ بعد از ظهر در<br />
Standley Middle School<br />
6298 Radcliff Drive<br />
روزهای پنجشنبه از ساعت ۶ تا ۸ بعد از ظهر در<br />
Mt. Carmel High School<br />
9550 Carmel Mtn. Rd<br />
فکس و پیغام: ۳۷۴-۷۴۰۷(۶۱۹)<br />
madreseh@pccsd.org<br />
www.pccsd.org/issd<br />
بنیاد ایرانیان- سازمان خیریه وابسته به کانون<br />
فرهنگی ایرانیان<br />
تلفن: -۰۳۳۶ ۶۵۳ (۸۵۸)<br />
فکس و پیغام: ۳۷۴-۷۳۳۵ (۶۱۹)<br />
________________________________<br />
کلیه حقوق و مزایای این مجله برای کانون فرهنگی<br />
ایرانیان سن دیگو محفوظ است.<br />
چاپ و پخش دوباره مطالب مندرج در این مجله<br />
بدون اجازه کتبی کانون ممنوع است.<br />
توجه:<br />
مسئولیت مطالبی که با امضای نویسنده درج<br />
شده است با خود نویسنده است.<br />
هیات تحریریه در چاپ و یا عدم چاپ مطالب<br />
رسیده اختیار تام دارد.<br />
________________________________<br />
طرح روی جلد: سعید جلالی - نقاشی اثر: هانیبال الخاص<br />
۷<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
خوانندگان گرامی:<br />
همانطور که آگاهی داريد، پيک نشريه کانون فرهنگی ايرانيان است که از سال ١٩٩١ آغاز به انتشار کرده است. اين نشريه ابتدا بصورت خبرنامه کانون فرهنگی ايرانيان و در دو صفحه<br />
منتشر می شد و طی تکامل خود در ١٦ سال گذشته به نشريه ای تبديل شده که هم اکنون در دست شماست. پيک توسط يک هيئت تحريريه اداره می شود که خدمات خود را به<br />
رايگان در اختيار شما می گذارند. حمايت و پشتبانی صاحبان مشاغل با دادن آگهی به پيک و لطف و دلگرمی شما خوانندگان عزيز انتشار مرتب پيک را عملی کرده است. پيک هم<br />
اکنون به عنوان يک نشريه فرهنگی دو زبانه جای خود را در سطح جامعه تثبيت کرده و نه تنها در سن ديگو و جنوب کاليفرنيا بلکه در بسياری ديگر از شهرهای آمريکا خوانندگان خود<br />
را يافته است. لطف هميشگی و پشتبانی جامعه ايرانی – آمريکائی ما را در اين مهم استوارتر می کند. نمونه اين محبت ها نامه ای است که در اين صفحه مشاهده می فرمائيد. اين نامه<br />
از طرف دکتر احسان يارشاطر بنيانگذار و مدير دايره المعارف ايرانيکا و استاد دانشگاه کلمبيا به دستمان رسيده که آنرا با شما در ميان می گذاريم.<br />
دايره المعارف ايرانيکا Encyclopedia Iranica بدون اغراق شايد بزرگترين فعاليت فرهنگی ايرانی است که در سطح جهان صورت می گيرد. موجب افتخار ماست که مورد چنين<br />
لطفی قرار گرفته ايم.<br />
برای شما خوانندگان گرامی و همه دست اندرکاران و حاميان فرهنگ ايران زمين آرزوی موفقيت داريم.<br />
۸ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
صدای جاودان<br />
ادبيات آمريکا از پستی و بلندی های بسيار گذشته و عليرغم تاريخچه کوتاهش، نه<br />
تنها خود را به سطح ادبيات جهان رسانيده بلکه در برخی از موارد از ادبيات معاصر<br />
پيشی گرفته. يک نگاه به نشر غنی آمريکا کافيست تا بدانيم که آثار عرضه شده<br />
امروز شايد نمودار يکی از درخشان ترين دوره های ادب اين ديار باشد.<br />
آنچه به اين نوشته ها و اشعار کيفيتی يگانه و دلنشين می دهد تنوع شگرفی است<br />
که مهاجرين ارائه داده اند، مردمی که از نقاط مختلف جهان داستان های گوناگون<br />
به همراه می آورند و صدای خود را بدين وسيله به گوش جهان می رسانند. اين<br />
پديده گنجينه ای در برابر ناشرين قرار می دهد که ميتوانند از ميان آن، بهترين را<br />
برگزينند. خواه اين بدليل جلب استعدادها و يا احتمالا توجه اخير آمريکائی ها به<br />
فرهنگ ديگران باشد نتيجه يکی است و درها بروی بسياری از نويسندگان نوپا باز<br />
شده اند. چنين فرصتی برای نويسنده زن ايران که از آزادی قلم در وطن محروم<br />
است حد و حساب ندارد.<br />
هر چند نويسندگانی چون آذر نفيسی، گلاره آسايش، جينا نهائی و ناهيد راکلين<br />
رمان های موفق ارائه داده اند اما اين موفقيت منحصر به آنان نيست بلکه بسياری<br />
از نويسندگان تازه کار و ناشناس نيز آينده روشنی در پيش دارند.<br />
نگاهی به چند مجموعه که اخيرا منتشر شده آينده بهتری را مژده می دهد و در<br />
واقع نمودار آن است که جهان ادب هنوز طلوع راستين زن ايرانی را نديده است. در<br />
سالهای اخير، ويراستارانی چون پرسيس کريم در معرفی نويسندگان جوان و تازه<br />
کار قدم مهمی برداشته اند. کتاب Between” A“ World مجموعه ايست که<br />
خانم کريم در سال ١٩٩٩ به چاپ رساند و در آن نمونه کار برخی از نويسندگان<br />
ايرانی آمريکائی از زن و مرد، ارائه شده است. اما او دومين مجموعه خود را تحت<br />
عنوان Been” “Let Me Tell you Where I have به نويسندگان زن ايرانی<br />
در آمريکا اختصاص داد. در اين کتاب که در سال ٢٠٠٦ به چاپ رسيد نه تنها<br />
نمونه ای از آثار چند نويسنده موفق را می خوانيم بلکه با کار چندين نويسنده و<br />
شاعر جديد آشنا می شويم. اين مجموعه معرف بيش از پنجاه نويسنده و شاعر<br />
است و از ستاره های درخشان فردا نويد می دهد.<br />
با در نظر گرفتن اين که ايرانی های مهاجر در زمينه های متفاوت لياقت خود را<br />
نشان داده و به موفقيت های بارز نائل آمده اند اين مطلب جای تعجب ندارد. اما<br />
آنچه سبب حيرت می شود آن است که اين نويسندگان برای موفقيت خود آنچنان<br />
که بايد از جانب جامعه ايرانی حمايت نشده اند. بسياری از ما اين کتاب ها را<br />
خوانديم، از داستانهای کودکی فيروزه دوما در Funny in Farsi خنديديم و با<br />
رمان آناهيتا فيروز به دوران انقلاب رفتيم و همراه ديگران به وطن بازگشتيم. اما<br />
از حمايت کامل خبری نبود حتی از کتاب Reading Lolita in Tehran هم<br />
با تمام موفقيتش تنقيد کرديم حال آنکه اين توجه و آوازه آذر نفيسی در را بروی<br />
بسياری از نويسندگان جديد ايرانی که در اينسوی دنيا باز کرد. اگرچه مهاجرت<br />
بسياری از نويسندگان ايرانی را وادار به تغيير زبان کرد اما شايد همين تغيير عامل<br />
اصلی موفقيت آن ها باشد چرا که ناگهان تعداد خوانندگان به چندين برابر افزايش<br />
يافت. اين امر حتی به ترجمه اشعار و نوشته های کلاسيک انجاميد. امروز می<br />
توان به ترجمه انگليسی حافظ و شاهنامه فردوسی و غزل های مولانا دست يافت<br />
و يا نوشتار هدايت و گلشيری و پزشکزاد را به زبان انگليسی به نسل بعدی هديه<br />
کرد و حتی نوشته های مرجان ساتراپی را هم از فرانسه به انگليسی برگردانده اند<br />
(پرسپوليس ١ و٢).<br />
توجه فاحشی که اخيرا به فرهنگ و سرنوشت ايرانيان معطوف شده سبب شد که<br />
برخی نويسندگان آمريکائی هم از آن الهام بگيرند. از يک طرف کتاب هائی چون<br />
Searching for Hassan و Women of Deh Koh حکايت از تجربيات<br />
آمريکائی ها در ايران است و از سوی ديگر کتابهائی مانند House of Sand and<br />
Fog و Digging to America بخشی از موفقيت خود را مديون سرگذشت<br />
ايرانيان مقيم آمريکا هستند.<br />
گرچه قرض گرفتن کتاب برای دانشجويان و افرادی که امکانات مالی خريد کتاب<br />
را ندارند پسنديده است اما بقيه افراد بايد بياد داشته باشند که نه تنها موفقيت<br />
کتاب در فروش آن است بلکه در بسياری از موارد اين تنها منبع درآمد برای<br />
نويسنده است. وقت آن رسيده که قبول کنيم داشتن قفسه کتاب فقط برای تزيين<br />
نيست بلکه از الزامات به شمار می رود.<br />
چندی پيش، ضمن گردگيری به رمانی از آناهيتا فيروز تحت عنوان<br />
In the Walled Garden برخوردم که مدتها بود فراموشش کرده بودم. او مرا<br />
چنان به خاطرات سی سال پيش برد که شايد اگر بخواهم از سه کتاب که از هر<br />
صفحه آن لذت برده ام نام ببرم اين يکی اش خواهد بود. وقتی با دوستم صحبتش<br />
را ميکردم طبق معمول پرسيد: "می توانم آنرا از تو قرض بگيرم؟" خنديدم که:"نه!<br />
بيخود نيست کتاب به اين خوبی چنان که بايد معروف نشد؟ برو يکی بخر!"<br />
حقيقت اين است که ما در جهانی تجارتی زندگی می کنيم که اگر تبليغات در کار<br />
نباشد حتی از وجود بعضی کارهای با ارزش باخبر نخواهيم شد. درست است که<br />
همگی فرصت کافی برای مطالعه نداريم و بسياری از نويسندگان معاصر برايمان<br />
هنوز ناشناسند، اما در عين حال بسياری از ما از اينکه در کتابفروشی پول خرج<br />
کنيم کناره می گيريم. وقت آن است که به موفقيت جهانی نويسنده ايرانی بباليم<br />
و به سهم خود پشتيبانی ای را که شايسته آنند به آن ها عرضه بداريم.<br />
به ياد شعر زيبائی از فروغ فرخزاد می افتم." تنها صداست که می ماند ..." که<br />
ايکاش ميبود و ميديد که صدای زن ايرانی در جهان باقيست و انعکاس آن در<br />
سراسر زمين طنين افکنده.<br />
۹<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
قسمت چهارم<br />
از مجید فدائیان<br />
"انارک و نائین، شعر کویر*"<br />
٣٥ کيلومتر بعد از جندق (به سمت جنوب) به تنها پاسگاه پليس راه ميرسيم که<br />
به کنترل جاده و رانندگان مشغول هستند. کمربند فراموش نشود. از سمت راست<br />
(جنوب غربی) به انارک و نائين می توان رفت و از سمت چپ به طبس خواهيم رسيد.<br />
در اين سفر ما به انارک خواهيم رفت که بالغ بر ١١٠ کيلومتر است. جاده ايی آسفالته،<br />
نسبتا خوب، صاف با مختصری پيچ که کويری شنی آنرا احاطه کرده. روستاهای<br />
چوپانان، نخلک، چاه خربزه و چاه گربه در مسير هستند. شغل اصلی مردمان اين<br />
منطقه کار در معدن بوده (سرب، طلا، نقره، باريت، سنگ مرمريت و...) که امروزه اکثر<br />
معادن تعطيل شده اند و بسياری از اين مناطق مهاجرت کرده اند.<br />
در کيلومتر ٣٠ روستای چوپانان است. می توان گفت اين روستا منظم ترين روستای<br />
ايران است. حدود ٨٠ سال پيش توسط آلمانيها برای کارگران معدن بر مبنای يک<br />
نقشه دقيق طراحی و ساخته شده. خيابان بندی و کوچه ها يک اندازه و منظم به هم<br />
متصل است. بسياری از خانه ها دارای بادگير و زيرزمين های خنک هستند و امروزه<br />
در مقابل هرخانه يک کاميون پارک است. تقريبا تمامی مردان روستا راننده کاميون<br />
می باشند. منظره خانه های منظم و کاميونهای متعدد در ميان دشت وسيع فضای<br />
جالبی را بوجود آورده. حتما روز از منطقه چوپانان عبور کنيد. از مقابل چوپانان جاده<br />
ای جديدالتاسيس با آسفالت عالی به روستای کهن توت و شهر اردکان ميرود. در<br />
ادامه مسير در ٣٠ کيلومتری انارک به چاه خربزه می رسيم که سالهای دور معدن<br />
سرب بوده و آثار معدن و کوره آن باقی است. بنابه گفته يکی از اهالی حدود سالهای<br />
٢٠-١٣١٠ آلمانيها در معادن منطقه کار می کردند و بعد از آنها نيز معادن تا سال<br />
١٣٤٧ فعال بوده که امروزه تقريبا همگی تعطيل شده اند در حال حاضر شخصی به<br />
نام دکتر جعفری که اصالتا انارکی است و سالها مقيم آلمان بوده در منطقه چاه خربزه<br />
کشاورزی مفصلی راه انداخته که جای تقدير دارد.<br />
شهر انارک که در لفظ محلی" ناروسينه" گفته می شود و مشخص است که از کلمه انار<br />
مشتق شده کنار کوير مرکزی گرداگرد کوهی کوتاه واقع شده. مردمانی بسيار مهربان<br />
و فرهنگی دارد. تاحدی که در اين شهر دور افتاده مردم با همت و اهدا وسايل شخصی<br />
موزه ای را ساخته اند! ابزار زندگی، کشاورزی، ابزار کار در معدن و انواع سنگ معدن<br />
را به نمايش گذارده اند. فکر می کنم تنها جايی در کوير باشد که شما می توانيد چند<br />
کتاب، سی دی و نوار در مورد انارک، زندگی مردم، گويش ، شعر و موسيقی آنها بيابيد<br />
که نشانه از هم بستگی و برخورد مثبت فرهنگی و حفظ ميراث اين مردم است.<br />
شهر قديم انارک که هنوز هم برخی در آن ساکن هستند پيرامون يک کوه کله قندی<br />
شکل قرارگرفته با معماری کويری و تو در تو بخشی از يک برج ديده بانی (برج کوتاه<br />
ناصر) و دويار قديمی قلعه (دورآبادی) هم چنان باقی مانده است. انارک در نقطه ايی<br />
استراتژيک واقع شده که از بلندای تپه می توان عبور و مرور را کنترل کرد که نشان از<br />
زندگی سخت و پرخطر گذشته آنجا دارد که مرتب مورد تاخت و تاز و غارت قرار می<br />
گرفتند. آب اندک انارک از طريق آب انبارها و قناتها تامين می شده که با قطع فعاليت<br />
باغات از بين ميرود. امروزه فقط حدود ٢٠٠٠ نفر ساکن در اين منطقه باقی مانده<br />
اند. جالب است بدانيد که زبان (از گويش های باستانی و پهلوی) و لهجه مردم انارک<br />
و ابيانه بسيار بهم نزديک است و هم چنين شيوه زندگی و آئين های مشابهی دارند<br />
و بسياری رسوم زرتشتی هم چنان باقی مانده است. سقاخانه های کوچک در ميان<br />
شهر که به گفته ايی می تواند آتشکده های کوچک محلی باشد هم چنان پابرجاست<br />
معماری تو در تو با خشت و گل به همراه منحنی ها و سقفهای گنبدی بسيار زيبا،<br />
ديوارهای قطور که حالتی حفاظتی از نظر سرما و گرما و دفاع شهری را دارد مجموعه<br />
انارک را شکل داده.<br />
انارک در قديم دارای دو محله عربها و عجم ها بوده که به گفته اهالی با هم درگيريهايی<br />
داشته اند و امروزه عربها در شهر نيستند! بيشتر جمعيت انارکيها در نائين و شاهرود<br />
ساکن هستند. بخش جديد انارک در کنار محله قديمی در حاشيه دشت با معماری<br />
زشت امروزی خود رو به رشد است. هم چنين ساختمان قديمی که معروف به کلوپ<br />
آلمانيها بوده توسط سرداران سازندگی!! تخريب و بلواری ورودی برای شهر ساخته<br />
اند! بازديد از برج ديده بانی و محله های قديمی را فراموش نکنيد و شب را می توانيد<br />
ميهمان دو خانه ايی باشيد (انارک هتل و مهمانسرا ندارد) آقای ابراهيم مسئول موزه<br />
شهر که کتابی در مورد انارک تاريخچه و واژگان آنجا نوشته از مردمان مطلع اين<br />
سرزمين است و می توانيد از اطلاعات وی استفاده ببريد.<br />
اقتصاد امروز انارک هنوز هم مبتنی بر فعاليت پراکنده معدن است. معدن طالمسی،<br />
نخلک راه اندازی شده. مختصری کشاورزی و دامداری هم در کنار آن باعث تداوم<br />
زندگی است. با از دست رفتن کهن سالان و مهاجرت جوانان ممکن است اين شهر<br />
کوير به پايان برسد؟ صد حيف!!<br />
از انارک تا نائين حدود ٧٥ کيلومتر است. در اين مسير روستا يا شهر قابل ذکری توجه<br />
مرا جلب نکرده. اين جاده در نزديکی نائين از تقاطع راه آهن تهران – اصفهان و يک<br />
پايگاه نيروی هوايی می گذرد. در کيلومتر ٥ قبل از نائين که امروز به شهر متصل<br />
است روستای محمديه قرار دارد. اين روستا مرکز عبا بافی در منطقه نائين است. بدليل<br />
کيفيت خوب آن در منطقه خاورميانه طرفداران و خواهان بسياری دارد. در قسمت<br />
مرکزی روستا ١٥ کارگاه کم و بيش مشغول به کار می باشند اين کارگاهها در عمق<br />
چند متری زمين ساخته و سقفهای گنبدی دارند. شکل معماری اين کارگاهها شرايط<br />
بسيار مناسبی را برای کار فراهم می سازد. دستگاههای عبابافی چوبی و بسيار قديمی<br />
هستند، بافنده در گودالی مقابل دستگاه می نشيند و با دو پدال در زير پا و ماسوره<br />
های چوبی ميلی متر به ميلی متر عبا را می بافد. هر قواره عبا ٦ متر به عرض ٧٥<br />
سانتی متر است که از پشم شتر بافته می شود. در هر کارگاه چند دستگاه نخ ريسی<br />
وجود دارد که پشم و کرک شتر را با دست تبديل به نخ می کند. در گذشته بيشتر<br />
خانم ها به کار می پرداختند. بافندگان امروزه در سالهای پايانی کارشان هستند و اين<br />
کارگاهها و دستگاهها يکی بعد از ديگری به تعطيل و فراموشی ميروند. هميشه چند<br />
دستگاه کوچک نخ تابی چوبی و قديمی که بسيار زيبا و تزئينی است در اين کارگاهها<br />
به فروش ميرسد. عجله نکنيد يادتان باشد اين آخرين دستگاه نيست و صاحب کارگاه<br />
می تواند چند تای ديگر داشته باشد!<br />
شهر نائين يکی از کهن ترين شهرهای ايران است که در کنار کوير مرکزی و درشمال<br />
اصفهان واقع شده، شهری است کوچک و آرام با مردمانی خونگرم . تابستانهای گرم<br />
و خشک و زمستانهای سرد همراه با باد و سوز فراوان کم آبی و خشکی هميشه<br />
گريبانگير شهر می باشد. بازار و محله قديمی مجموعه ای وسيع از بناهای تاريخی<br />
است که رو به نابودی و فراموشی است اين مجموعه هم چون شهرک سينمايی است<br />
که هر کجای دنيا بود در حفظ آن نهايت تلاش را می کردند.<br />
در هر حال برنامه خود را برای ٢ روز گشت در شهر تنظيم کنيد. برای اقامت<br />
مهمانسرای جهانگردی اين شهر بسيار مناسب است اين ساختمان با الهام از معماری<br />
کوير با آجر و کاه گل ساخته شده که نمونه بسيار زيبايی از خوش سليقگی است.<br />
سرويس و غذای آن قابل قبول و از قبل بايد جا رزرو کنيد. اگر دوست داريد که در<br />
ميان مردم باشيد در ايام تعطيل عيد و تابستان خانه های بسيار تميزو مرتبی خواهيد<br />
يافت که قيمت های مناسبی دارند. هم چنين در اين خانه ها دارهای قالی زيبای نائين<br />
را از نزديک خواهيد ديد که به نهايت دقت و ظرافت بافته می شوند. قالی های لچک<br />
ترنج با زمينه های روشنی با بيشترين تعداد رج.<br />
۱۰ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
بايد قدم زد تا حس اش کرد. مجموعه نقوش بر روی درها، ايوانها، پنجره ها، کوچه<br />
های سرپوشيده بادگيرها و گنبدها، کلونهای زنانه و مردانه درها. و بوی کاه گل و<br />
خاک.<br />
خانه های حياط دار بدون اشراف همسايه ها، با حوض گرد فيرزه ايی که روزگاری هرم<br />
گرمای تابستان را می شکست و هندوانه عصرگاهی را خنکا می بخشيد و پشه بندهای<br />
سفيد بر روی تخت های چوبی که بسيار خاطرات در خود دارند. نگران نباشيد هرچند<br />
همه چيز رو به ويرانی است اما اگر جستجو کنيد باز هم هست و خواهيد يافت.<br />
برگرفته از نام کتاب محمد علی ابراهيمی انارکی:<br />
انارک، شعر کوير<br />
عکسها از مجید فدائیان<br />
majfada@yahoo.com<br />
مجموعه مسجد جامع و خانه پيرينا، بازار سرپوشيده و نارين قلعه در کنار هم قرار<br />
گرفته اند. بهتر است پياده از اين مجموعه بازديد کنيد. ميانه روز زمان مناسبی نيست<br />
اوائل صبح و قبل از غروب نور و هوای بهتری داريد. سوژه های بسياری برای عکاسی<br />
می يابيد. مسجد جامع نائين يکی از چهار مسجد اوليه ايران است که تماما از خشت و<br />
آجر ساخته شده و هيچگونه تزئين رنگی در آن بکار نرفته يک مناره بلند چند ضلعی با<br />
کتيبه ايی کوفی بر بالای آن از دوردست ديده می شود. فرم مسجد مطابق با معماری<br />
خراسانی ملهم از بناسازی چهار ايوانی ساسانی است که احتمالا از بناهای دوره<br />
ساسانی است که به مسجد تغيير کاربری يافته و در قرن چهارم و پنجم هجری (دوره<br />
سلجوقی) تزئينات آجری با نقوش هندسی و گياهی به همراه خط کوفی معقلی(بنايی)<br />
و گلدار که بصورت برجسته بر روی گچ به آن اضافه شده تا امروزه دوام يافته. بخش<br />
زمستانی مسجد که در زير زمين قرار دارد توسط نورگيرهای سنگی (سنگ مرمر<br />
سفيد که نازک شده اند) نورگيری می شود و هم چنين بادگيرهای زيبای آجری هوای<br />
مناسب را فراهم می ساند. منبر و در چوبی مسجد با نقوشی فراوان و پرکار از آثار بی<br />
نظير چوبی موجود است که به نحو زيبايی کنده کاری شده اند.<br />
مجموعه ستونهای ضخيم باطاقهای ضربی و محراب مسجد همه با عناصر تزئينی<br />
هندسی ذکر شده پوشانده شده اند.<br />
خانه پيرنيا، بنايی از دوره صفويه، در دو طبقه ساخته شده. اتاقهای طبقه اول گرداگرد<br />
ايوانی آجری قرار گرفته اند که هم سطح با خيابان است و بخش نشيمن، خدمه،<br />
آشپزخانه و انبار در حياط پائين که دارای حوض و باغچه می باشد واقع شده. بنايی<br />
آجری با سقفهای ضربی و طاقچه های فراوان با تزئينات مشبک آجری. برخی از<br />
اتاقها دارای تزئينات برجسته گچی هستند که هم چون نقاشيهای مينياتور با نقش<br />
درختان و پرندگان و فيگورهای مختلف با نهايت دقت و ظرافت بر روی گچ نقش زده<br />
شده. بخش ديگری از بنا با استفاده از کتيبه های بازوبندی و خط نستعليق برروی<br />
گچ بصورت برجسته کار شده. از معدود کتيبه هايی است که با خط نستعليق نوشته<br />
شده. امروزه اين بنا به صورت يک موزه درآمده و در آن علاوه بر معماری زيبا با ابزار<br />
و وسايل زندگی درگذشته آشنا می شويد. هم چنين در بخش ديگر دار قالی و مراحل<br />
مختلف آن به نمايش گذاشته شده. خانه پيرنيا منزلی است که دقيقا متناسب با روحيه<br />
و خلقيات ايرانی بنا شده. از اين محل می توانيد پياده از ميان کوچه های سرپوشيده<br />
زيبا عبور کنيد (مجموعه درها، پنجره ها را از دست ندهيد) و به بازار سرپوشيده برويد.<br />
در اين فاصله چند آب انبار با بادگيرهای بلند وجود دارند و هم چنين عمارت نارين<br />
قلعه که خشتی و گلی می باشد و از دوره ساسانی باقی مانده. بنا بيشتر به يک قلعه<br />
و دژ شبيه است. متاسفانه بخشهای زيادی از آن از بين رفته است. شبستان زمستانی<br />
مسجد بازار بسيار ديدنی است. ستونهای ضخيم و طاقهای آجری که با فرشهای<br />
قرمز خوشرنگ در کف هماهنگی بسيار زيبايی را بوجود آورده. بازار سرپوشيده که با<br />
مجموعه ايی از سقفهای گنبدی پوشيده شده امروزه با تخليه آن در سکوت مرگباری<br />
فرورفته. به چهار سوق که ميرسيم با سقاخانه ايی زيبا روبرو هستيم که هميشه<br />
مشتريان پروپا قرص در جلوی آن به نذر و نياز مشغولند.<br />
در نائين هم چنين می توانيد از مجموعه ايی مفصل که بيشتر بعد از دوره صفويه<br />
است نظير: مسجد اباعبداله، خواجه خضر، شيخ مغربی، امامزاده سلطان علی و عمارت<br />
تاريخی مصلی بازديد کنيد. خيابان اصلی شهر (امام خمينی) مرکز اصلی تجارت و<br />
تجمع اهالی است که عصرها و سرشب بسيار شلوغ است. علاوه بر فرش فروشيهای<br />
بسيار، دو عتيقه فروشی نيز در اين خيابان است. نائينی ها عموما معتقد و پای بند<br />
به مذهب هستند.<br />
خانمها اکثرا چادر مشکی به سر می کنند و سخت روی می گيرند. در محله های قديمی آن<br />
۱۱<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
زیر نظر مریم ایروانیان<br />
شطرنج باز کوچک من<br />
شطرنج باز کوچک من! چشمهای تو<br />
با گردش نگاه مرا مات می کند<br />
غوغای رنگ دامن شطرنجی تو نيز<br />
سرگيجه آور است<br />
بنشين کنار من<br />
بگذار سر به سينه ام ... اينطور بهتر است!<br />
برگردن سپيد تو .. اين پنج رشته در<br />
چون پنج خط حامل<br />
آهنگ عشق را<br />
در چشمهای وحشی من می کند رها<br />
نادم شدم که با ختم<br />
در راه عشق تو<br />
با سادگی و شوق دل و دين خويش را<br />
بر خيز بهر رقص<br />
بگشای بازوان بلورين خويش را<br />
شب پرستاره است<br />
مهتاب می خزد به درون اتاق من<br />
هنگام رقص .. نگاه تو می کشد<br />
عطر هزار خاطره را در دماغ من<br />
با خنده های تو<br />
صدها شکوفه ديده گشايد به باغ من<br />
شطرنج باز کوچک من! چشمهای تو<br />
با گردش نگاه مرا مات می کند<br />
غوغای رنگ دامن شطرنجی تو نيز<br />
سرگيجه آور است<br />
اما کنون دگر<br />
بازی بس است، زانکه شب از نيمه رفته است<br />
هنگام رقص نيز<br />
ديدم که روی شانه من خواب رفته ای!<br />
برخيز تا به خانه رسانم ترا که باز<br />
در خانه مادرت<br />
چشم انتظار توست<br />
هر شب که من به بازی شطرنج، ای اميد<br />
عمدا برای خاطر تو مات می شوم<br />
با گردش نگاه تو ای نازنين من<br />
در جاده های خاطره ها راه می روم<br />
می بينم ای دريغ که راه گريز نيست<br />
آخرین چکامه<br />
گر بر کند زمانه بنيادم<br />
عشق تو را نمی برد از يادم<br />
از دل کشيد مهر تو افغانم<br />
از جای کند هجر تو بنيادم<br />
فرياد من زچرخ فراتر رفت<br />
ای دوستان رسيد به فريادم<br />
بيچاره من که حاصل هستی ها<br />
عشق تو بود و سيلی استادم<br />
اين داشت در جوانی گريانم<br />
و آن روز خردسالی ناشادم<br />
آبی بزن بر آتش هجرانی<br />
تا کی دهی چو خاک بر بادم<br />
بردی گمان که پشته روئينم<br />
کردی گمان که توده پولادم<br />
گر سنگ بودم از غم فرسودم<br />
گر کوه بودم از پا افتادم<br />
از دل گذشت قصه مجنونم<br />
از ياد رفت غصه فرهادم<br />
گر نام من بپرسی و گر خوانی<br />
گويم ندانم و تو نمی دانی<br />
دکتر مهدی حمیدی<br />
زيرا که مرگ پير<br />
در زندگی که بازی تلخی است، عاقبت<br />
ما را به يک کرشمه خود مات می کند<br />
محمد طاهری<br />
۱۲ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
سرگذشت<br />
سپور صبح مرا ديد<br />
که گيسوان در هم خيسم را<br />
زپلکان رود می آوردم<br />
سپيده ناپيدا بود<br />
دوباره آمده ام<br />
از انتهای دره ی سيب<br />
و پلکان رفته ی رود<br />
و نفس پرسه زدن اينست<br />
رفتن، برگشتن، ديدن، دوباره ديدن<br />
رفتن به راه می پيوندد<br />
ماندن به رکود<br />
در کوچه های اول حرکت<br />
دست قديم عادل را<br />
بر شانه چپ خود ديدم<br />
و بوسيدم<br />
و عطر بوسه مرا در پی خواهد برد<br />
سپور صبح مرا ديد<br />
که نامه را به مالک می بردم<br />
سلام گفتم! گفت سلام.<br />
سلام بر هوای گرفته، سلام بر سپيده ناپيدا<br />
سلام بر حوادث نامعلوم<br />
سلام بر همه<br />
الا بر سلام فروش!<br />
سراغ خانه مالک می رفتم<br />
به کوچه های ثابت دلتنگی برخوردم<br />
خاک ستاره دامنگير<br />
صدای يورتمه می آمد<br />
صدای زمزمه ميراب<br />
صدای تبت يدی<br />
درخت را بردند<br />
باغ را بردند<br />
گوش را بردند، گوشواره را بردند<br />
اما جدجد مرا، عشق را، نبردند<br />
من از تصور ودکا بيرونم<br />
و در تصرف بيداری هستم.<br />
تصرف عدوانی را شايع کردند<br />
تصرف عدوانی، سرنوشت خانه ما بود<br />
سرنوشت ساکنان نجيب<br />
فاتح که کوه نور به موزه می آورد<br />
به شهر من، شب را آورد<br />
به ساکنان خانه و صاحبان تازه<br />
سپردم که شب بخير بگويند<br />
و گرنه در سکونتشان اختلاف خواهد بود<br />
به روح ناظر او شب به خير بايد گفت<br />
به او، به مادر من، زنی که پيرهنش رنگهای خرم داشت<br />
من ازبينيد و صورتی و آبی<br />
آميخثن را دوست می دارم، رنگ بی رنگی!<br />
در جستجوی کفش آبی بودم<br />
کفاش قهوه ای آورد و سبز فروخت<br />
نوروز کفش نوی بايد داشت<br />
نوروز برف غريبی می باريد<br />
در هفت سين باستانی<br />
سرخاب را ديدم که هلهله می کرد<br />
و سين قرمز ساکت بود<br />
ای بانوان شهر<br />
گلويتان هرگز از عشق بارور نشده است<br />
و گرنه سرخاب را به اشک می يافتيد<br />
و سين ساکت سر را سلام می گفتيد<br />
سلام بر همه الا سلام فروش<br />
بس است<br />
طاهره صفارزاده<br />
هرچه از محنت ايام کشيديم بس است<br />
از بد و خوب زمان هر چه که ديديم بس است<br />
شاد گشتيم که ناکامی ايام گذشت<br />
زهر هر نيش زهر نوش چشيديم بس است<br />
باغبان گو که بود باغ تو را ارزانی<br />
آنچه از بلبل شوريده شنيديم بس است<br />
ديگر از طرفه غزالان به دلم راهی نيست<br />
ناز دلدار بيک عمر خريديم بس است<br />
به تمنای وصال و به گران بار فراق<br />
در رهش جامه اخلاص دريديم بس است<br />
چون کبوتر نگران از پی يکدانه ببام<br />
هر چه زين بام به آن بام پريديم بس است<br />
چند روزی اگر از عمر بود حاصل ما<br />
خواهم آهسته روم هرچه دويديم بس است<br />
اين سرابی که بر او نام نهادند مقام<br />
خوش سرابی است ولی آنچه رسيديم بس است<br />
چند گوئی تو از اين دور زمان گردش چرخ<br />
يوسف اين قصه دراز است شنيديم بس است<br />
یوسف رستگار<br />
۱۳<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
مراسم شب یلدا<br />
در مدرسه ایرانیان سن دیگو:<br />
مراسم شب يلدای امسال در هر دو شعبه بوسيله انجمن خانه و<br />
مدرسه برگزار شد. در اين مراسم سفره شب يلدا بر روی کرسی چيده<br />
شده و از دانش آموزان و والدين آنها با آش و آجيل پذيرايی شد.<br />
دانش آموزان در طول برنامه با بازيهای مختلف مخصوص شب يلدا<br />
آشنا شدند. در ادامه سخنانی در رابطه با مفهوم و سابقه شب يلدا و<br />
سنت های مربوط به آن، و ارتباط آن با کريسمس بيان گرديد. در<br />
پايان برنامه فال حافظ گرفته شد. در شعبه اول نمايش زيبائی که<br />
توسط گروه تئاتر مدرسه تهيه شده بود نيز به اجرا درآمد. جا دارد از<br />
فروشگاه پارسيان که آجيل برنامه شعبه اول را اهدا کرده بودند<br />
سپاسگزاری کنيم.<br />
والدين گرامی اطلاع دارند که با ثبت نام فرزندانشان در مدرسه ايرانيان به<br />
عضويت کانون فرهنگی ايرانيان در می آيند و از مزايای آن برخوردار می شوند.<br />
برای اطلاعات بيشتر از وب سايت ما ديدين کنيد.<br />
www.pccsd.org/issd<br />
۱۴ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
سلام بچه های عزیز<br />
اميدواريم که حالتان خوب باشد و از صفحه خودتان در پيک لذت ببريد.<br />
بچه ها! مدرسه ايرانی هر سال يک مسابقه کتابخوانی برگزار می کند و به<br />
بچه های خوبی که بيشتر از همه کتاب بخوانند در جشن عيد جايزه می دهد.<br />
اگر شما هنوز شروع نکرده ايد بايد عجله کنيد! بچه های کوچکتر بايد از پدر و<br />
ماردشان خواهش کنند که در کتاب خواندن به آنها کمک کنند.<br />
راستی يک خبر خوب ديگر! يادتان باشد مجله پيک را بخوانيد و آنرا در فهرست<br />
کتابهايتان بنويسيد! پيک در هر شماره دو صفحه مخصوص شما عزيزان آماده<br />
می کند.<br />
علی صدر - مدير مدرسه ايرانيان<br />
شیر بدجنس و خرگوش باهوش<br />
در يک جنگل بزرگ يک شير خيلی بدجنس زندگی می کرد که خيلی حيوانها<br />
را اذيت می کرد. او آنقدر حيوانها را ترسانده بود که هر روز يکی از حيوانات<br />
مجبور بود با پای خودش برود تا شير او را بخورد، تا شايد بقيه حيوانات بتوانند<br />
راحت زندگی کنند. يک روز نوبت خرگوش باهوش رسيد تا غذای شير بشود.<br />
خرگوش فکر خوبی کرد ... او پيش شير رفت و گفت قربان، من امروز يک<br />
خرگوش را آورده بودم که شما بخوريد ولی يک شير ديگر آنرا از من گرفت.<br />
شير که خيلی عصبانی شده بود گفت: زود باش او را به من نشان بده تا حسابش<br />
را برسم. خرگوش شير را سر يک چاه برد. وقتی شير پائين را نگاه کرد عکس<br />
خودش و خرگوش را ديد و فکر کرد آن همان شير ديگر و خرگوشی است که او<br />
می خواست بخورد. او خودش را به داخل چاه انداخت تا خرگوش را بگيرد ولی<br />
با سر داخل چاه افتاد و مرد. حيوانها هم راحت شدند و از خرگوش تشکر کردند.<br />
کچل<br />
يک بچه و مادرش در خيابان راه می رفتند که آقايی را ديدند که مو نداشت.<br />
بچه با صدای بلند گفت: مامان اين آقاهه کچله ، هيچی مو نداره! مادرش گفت:<br />
يواش! الان می فهمه.<br />
بچه گفت: يعنی تا الان نمی دونست که مو نداره؟<br />
سیب:<br />
معلم علوم از بچه ها پرسيد: مناسب ترين وقت برای چيدن ميوه های سيب از<br />
درخت چه موقع است؟<br />
يکی از بچه ها جواب داد: وقتی سگ در باغ نيست و صاحب خانه هم رفته<br />
بيرون.<br />
پشت بام:<br />
بچه روی پشت بام خوابيده بود که نصف شب غلت زد و افتاد توی کوچه!<br />
مردم جمع شدند و شلوغ شد. يک نفر پرسيد: پسر جون چی شده. پسر گفت:<br />
نميدونم، منم همين الان رسيدم!<br />
سرگرمی<br />
پایتخت ها:<br />
واشنگتن<br />
فرانسه تهران<br />
آلمان قاهره<br />
ايران برلين<br />
ايتاليا پاريس<br />
آمريکا رم<br />
مصر با هم بخندیم:<br />
بيمار: آقای دکتر گوشم آنقدر سنگين شده که ديگر صدای سرفه خودم را هم<br />
نمی شنوم.<br />
دکتر: خوب چرا بلندتر سرفه نمی کنی، جانم؟<br />
*****************<br />
سه ديوانه در تيمارستانی بودند. دوتای آنها دائما بالا و پائين می پريدند و می<br />
گفتند ما سيب زمينی هستم و داريم در روغن سرخ می شويم. سومی خيلی<br />
آرام روی صندلی نشسته بود. دکتر آنها را ديد و فکر کرد سومی عاقل شده. از او<br />
پرسيد: پسرم چرا با دوستانت بالا و پائين نمی پری؟ ديوانه جواب داد: آخر من<br />
به ته ماهيتابه چسبيده ام!<br />
******************<br />
برنده جایزه بهترین نقاشی برای داستان بره ، داریوش پیمانی<br />
از شعبه اول بود که یک کتاب داستان جایزه گرفت.<br />
چی مال کیه؟!<br />
ماشين<br />
خياط اره<br />
نانوا<br />
توپ<br />
عکاس قيچی<br />
نجار<br />
تنور<br />
فوتباليست دوربين<br />
راننده "Camping”<br />
What is the secret to opening a tent door<br />
“You have to know the “Zip code<br />
***********<br />
What did the big lantern say to the dark little lantern<br />
"Lighten up”<br />
**************<br />
What happened when the boy left the<br />
library book outside of the tent over- night<br />
In the morning it was "over - dew<br />
**************<br />
Why did the big knot give the little knot a time out<br />
It was being knotty<br />
******************<br />
Ask the Vet<br />
Question: Is cheese really a mouse’s favorite food<br />
Answer: Rodents eat just about anything, from nuts, to rotting<br />
meat or evan cardboard<br />
But before refrigerators were made, cheese was kept in cool,<br />
dark cellars, the perfect mouse hang around! Also, cheese has<br />
a strong smelling bait that sticks to traps. Although cheese is<br />
not really their most favorite, mice are stuck with the cheesy<br />
reputation<br />
بچه ها ! بچه ها!<br />
۱۵<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
تقدیر از زرافشان در روز جهانی نویسندگان زندانی<br />
برگرفته از بخش فارسی بی بی سی<br />
مراسم" روز جهانی نويسندگان زندانی" در سوئد که عصر روز پنج شنبه، در تئاتر شهر<br />
استکهلم برگزار شد به بزرگداشت ناصر زرافشان، نويسنده و وکيل ايرانی و آنا پوليتکوسکايا،<br />
نويسنده و روزنامه نگار سرشناس روس اختصاص يافته بود.<br />
کميته نويسندگان زندانی انجمن بين المللی پن که در بيش از ٦٠ کشور فعال است، همه<br />
ساله در روز ١٥ نوامبر از تمامی نويسندگان زندانی در هر گوشه جهان ياد می کند. بر<br />
اين اساس، کميته نويسندگان زندانی انجمن پنPEN سوئد، همسو با اين يادمان جهانی،<br />
جايزه توخولسکی را هر سال به نويسنده يا ناشری اهدا می کند که به خاطر نوشته هايش<br />
مجازات شده، تهديد شده و يا به زندان افتاده است.<br />
قرار بود اين جايزه در روز نويسندگان زندانی به نمايندگی از سوی ناصر زرافشان به<br />
خانم زويا زرافشان تحويل داده شود که به دليل عدم حضور وی در جلسه، بيورن لينل،<br />
سخنگوی انجمن پن سوئد، اظهار اميدواری کرد که ناصر زرافشان بتواند با رهايی از<br />
فشارهای موجود، در بهار سال آينده، در مراسمی ويژه، جايزه خود را شخصا از اين انجمن<br />
دريافت کند.<br />
"حمله به زندانیان"<br />
مراسم راس ساعت ١٨ و ٣٠ دقيقه، در تئاتر شهر، با خوشامدگويی گروه موسيقی<br />
Keyfest آغاز شد. اين گروه جوان، در راه پله های تئاتر شهر و سالن برگزاری مراسم به<br />
اجرای موسيقی نواحی بالکان پرداختند.<br />
سپس خانم "ماريا موديگ"، سخنگوی کميته نويسندگان زندانی انجمن پن سوئد ضمن<br />
خوشامدگويی به حاضران در جلسه گفت: "حوادث ناگواری برای زندانيان سياسی در ايران<br />
اتفاق افتاده، از جمله تعدادی از محکومان جرايم جنايی در زندان اوين به چند زندانی<br />
سياسی و دکتر ناصر زرافشان، نويسنده و وکيل دادگستری حمله و آنها را مجروح کرده<br />
اند".<br />
وی افزود:" عجيب است که دو روز پيش از بزرگداشت نويسندگان زندانی در جهان و<br />
مراسمی که در سوئد به طور ويژه به ناصر زرافشان اختصاص دارد، زندانيان و نويسندگان<br />
سياسی از جمله وی در زندان اوين مورد ضرب و شتم قرار می گيرند".<br />
او بخشی از نامه همسر زرافشان را که حاکی از اين خبر بود برای حاضران در جلسه<br />
قرائت کرد.<br />
در ادامه و هم چنين در طول مراسم، گروه موسيقی "واله"، متشکل از هنرمندانی چون<br />
حسن مقدم (نوازنده تار)، امين ميرشاهی (دف نواز) و مشتاق فيض يابی (تنبک) به اجرای<br />
موسيقی ايرانی پرداختند که با استقبال مخاطبان سوئدی حاضر در جلسه روبرو شد.<br />
بزرگداشت آنا پولیتکوسکایا<br />
در بخش بزرگداشت آنا پوليتکوسکايا، "يلنا ينگفلد"، خواننده روس، ابتدا مقاله ای از اين<br />
روزنامه نگار را که چندی پيش در مسکو به ضرب گلوله به قتل رسيد، از مجموعه ای با<br />
عنوان "سکوت" قرائت کرد و سپس به ياد او، از "اوسيپ ماندلشتان" و "جوزف برادسکی"<br />
شعرهايی را که در دهه سی ميلادی و در مخالفت با اختناق و ستايش آزادی سروده بودند،<br />
همراه با نوای گيتار خود خواند.<br />
جسد خانم آنا پوليتکوسکايا در آسانسور خانه اش در يک مجتمع ساختمانی در مسکو در<br />
حالی پيدا شد که يک سلاح کمری در نزديکی جسد وی افتاده بود. وی که در روزنامه<br />
نوواياگازتا قلم می زد به افشاگری موارد نقض حقوق بشر توسط نيروهای روسيه در چچن<br />
شهرت داشت.<br />
"فرج بايرقدار"، شاعر اهل سوريه، ديگر ميهمان روز نويسندگان زندانی انجمن پن سوئد بود.<br />
اين شاعر، در حال حاضر، ميهمان "شهر پناه" استکهلم است. او که بيش از چهارده سال از<br />
عمر خود را در زندان به سر برده تعدادی از اشعار خود را که به خطر شعر در دنيای امروز<br />
اشاره داشت، به زبان عربی خواند.<br />
بعد از آن "استفان وستبری"، يکی از کمدين های مشهور سوئدی بخشی از کتاب "درها و<br />
ديوار بزرگ چين" نوشته احمد شاملو را قرائت و اجرا کرد.<br />
در اين مراسم"سوسن تسليمی"، بازيگر سرشناس سينمای ايران که حدود دو دهه است<br />
به سوئد مهاجرت کرده، اشعاری از "احمد شاملو"، "سيمين بهبهانی"، "محمد مختاری" و<br />
همچنين تعدادی از شعرای ديگر را قرائت کرد.<br />
پیام ناصر زرافشان<br />
"سيگريد کاله"، پژوهشگر و عرب شناس ٨٠ ساله سوئدی، که علاقه وافری به ادبيات<br />
فارسی دارد، سخنران ديگری بود که در اين شب به طور مفصل به تحليل ادبيات کلاسيک<br />
ايران پرداخت. او گفت:"نويسندگان ايرانی از جمله ناصر زرافشان برای آزادی بيان در<br />
رنجند". وی همچنين با مروری بر ادبيات کلاسيک ايران گفت:که چهار شاعر مورد علاقه<br />
من نظامی گنجوی، عطار نيشابوری، مولوی، و حافظ بزرگ هستند.تصوير ساز يهايی که<br />
اين نويسندگان در اشعار خود کرده اند، مويد اين است که ستمی که امروز بر انديشمندان<br />
و مردم ايران می رود هم چنان در طول تاريخ اين کشور تکرار شده است". خانم کاله با<br />
اشاره به انديشه مستتر در اشعار حافظ گفت:" زندانيان سياسی بی شک با مطالعه اشعار<br />
حافظ می توانند در شرايط سختی که دارند اندکی التيام پيدا کنند".<br />
سپس بيورن لينل، در بخش پايانی مراسم، پيام ناصر زرافشان برنده جايزه امسال<br />
توخولسکی را که توسط او از زندان اوين ارسال شده بود قرائت کرد. زرافشان در بخشی از<br />
اين پيام نوشته بود:" از خاورميانه اين پيام را برايتان می فرستم، منطقه ای که عملا<br />
تحت فشار نيروهای ارتجای ضد دموکراتيک و بنياد گرايی واپس گرا و رژيم های<br />
استبدادی از يک طرف و خطر تهاجم بيگانگان و اشغال از طرف ديگر قرار دارد.<br />
با اين همه وضعيت با چنان سرعتی تغيير می کند که در منطقه، شاهد روزهای<br />
روشن و غلبه بر تاريکی خواهيم بود. جهان در کل به سويی پيش می رود که در<br />
آينده ای نه چندان دور جايی برای بازمانده های قرون وسطايی نخواهد بود مگر<br />
در موزه ها". ايده اصلی بورس توخولسکی که به نام نويسنده آلمانی تبعيدی در دوران<br />
آلمان نازی، کورت توخولسکی، نامگذاری شده، هديه ١٥٠ هزار کرون سوئد (٢١ هزار<br />
دلار) به نويسنده و فراهم کردن "فرصتی برای نوشتن و استراحت کردن نويسنده در سوئد،<br />
پس از آسيب های روحی ناشی از زندان و مجازات" است.<br />
"افشاگری های شجاعانه"<br />
در قطعنامه انجمن پن سوئد گزارشی از فعاليت های ناصر زرافشان، که وکيل بسياری از<br />
نويسندگان و دگر انديشان ايرانی بوده و پيش از دستگيری، وکالت خانواده های مقتولان<br />
قتل های معروف به زنجيره ای را بر عهده داشت، ارائه شده بود. ناصر زرافشان که در<br />
سال ٢٠٠٢ به جرم "افشای اسرار دولتی" به سه سال زندان، و به دليل "نگهداری سلاح"<br />
به دو سال زندان و همچنين "به خاطر وجود مشروبات الکلی در دفتر کارش" به ٥٠ ضربه<br />
شلاق محکوم شده بود در حال حاضر محکوميت پنج ساله خود را در زندان اوين تهران<br />
سپری می کند.<br />
انجمن پن سوئد که از زمان دستگيری ناصر زرافشان از جمله نهادهای پيگير پرونده او بوده<br />
و در اطلاعيه های مکرر نسبت به وضعيت او ابراز نگرانی کرده در اين قطعنامه از دولت<br />
سوئد خواست تا همه تلاش خود را برای آزادی بی درنگ ناصر زرافشان به کار ببندد. مهر<br />
انگيز کار نيز به عنوان ميهمان ويژه بخش همايش توخولسکی، با اشاره به وضعيت ناصر<br />
زرافشان در ايران، تلاش او را پيرامون قتل های زنجيره ای، "افشاگری های شجاعانه" خواند<br />
و اين فعال حقوق بشر در ايران را "صدای دادخواهی مردم ايران در سراسر دنيا" معرفی<br />
کرد. وی سپس با اشاره به "عباس امير انتظام" و "سيامک پورزند" از مسئولان انجمن بين<br />
المللی پن خواست که " نام اين دو نويسنده را هم چنان به عنوان دو نويسنده زندانی در<br />
گزارش های خود نگه دارند چرا که از حيث حقوقی، اين دو تن اگر چه با عنوان مرخصی<br />
در بيرون از زندان به سر می برند اما در ايران هنوز زندانی به شمار می آيند و محدوديت<br />
های زيادی شامل حال آن ها می شود".<br />
در پايان برنامه، بيورن لينل، از مهرانگيز کار خواست که دوباره به روی سن برود و به<br />
نمايندگی از طرف زرافشان، شاخه گل انجمن پن سوئد را به عنوان نمادی از جايزه<br />
توخولسکی دريافت کند.<br />
۱۶ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
در شهر چه خبر<br />
شنبه شب دوم دسامبر جمعی از علاقمندان شعر و موسيقی مجلسی را تحت<br />
عنوان "گراميداشت شعر و موسيقی" آراسته بودند که در آن تعدادی از هنرمندان<br />
شهر سن ديگو شرکت داشتند. در اين برنامه که به سه بخش متمايز تقسيم شده<br />
بود آقايان بهروز صادقيان و مهرداد وکيلی دو نوازی سنتور و تنبک را در سه گاه<br />
عرضه کردند و سپس آقايان کورش تقوی و رضا خبازيان ترکيب شعر و موسيقی<br />
را ارائه دادند. در اين بخش سه تار نوازی آقای تقوی در مايه دشتی همراه اشعار<br />
زيبائی از کسرائی، حافظ، شفيعی<br />
کدکنی، سپهری و مولانا اجرا گشت.<br />
در بخش سوم گروه داروک با همکاری<br />
آقايان کورش تقوی، علی صدر، رضا<br />
خبازيان، پژمان مهر فر و محمود<br />
شمشيری قطعاتی را در اصفهان، شور<br />
اجرا نمودند که مورد توجه علاقمندان<br />
قرار گرفت. در رابطه با اين برنامه<br />
نقدی از آقای مهدی نراقی به دستمان<br />
رسيده است که ضمن تشکر از ايشان<br />
با هم اين نقد را مرور می کنيم:<br />
حسین علیزاده،<br />
نامزد جایزه "Grammy" شد<br />
حسين عليزاده، موسيقيدان سرشناس ايرانی به خاطر آلبوم به تماشای "آب<br />
های سپيد" نامزد دريافت جايزه Grammy شده است. جوايز Grammy<br />
معتبرترين جايزه صنعت ضبط و پخش موسيقی در آمريکا محسوب می شود.<br />
چهل و نهمين دوره جوايز گرمی که به اسکار موسيقی شهرت دارد، روز يکشنبه<br />
١١ فوريه ٢٠٠٧ در مرکز Staples شهر لوس آنجلس برگزار می شود و استفن<br />
کولبرت، هنرپيشه و کمدين آمريکايی مجری اين مراسم خواهد بود.<br />
آقای عليزاده به همراه ژيوان گاسپاريان، هنرمند سرشناس ارمنی به خاطر آلبوم<br />
"به تماشای آب های سپيد" Vision) ،(Endless در بخش بهترين آلبوم سنتی<br />
جهان نامزد اين جايزه شده اند.<br />
ذاکر حسين، نوازنده معروف تبله و آشيش خان نوازنده ساز سارود از هند و يک<br />
آلبوم موسيقی از آسيای ميانه از رقبای عليزاده و گاسپاريان هستند.<br />
حسين عليزاده، آهنگساز، پژوهشگر و نوازنده تار و سه تار و سازنده موسيقی<br />
فيلم هايی چون دلشدگان، گبه و زمانی برای مستی اسب ها، گاسپاريان، نوازنده<br />
دو دوک هم در ساخت موسيقی فيلم هايی چون گلادياتور و آخرين وسوسه<br />
مسيح مشارکت داشته است.<br />
اين دو هنرمند، شهريور سال ١٣٨٢، کنسرت موفقی در کاخ نياوران تهران<br />
داشتند.<br />
در چهل و نهمين دوره ،Grammy هنرمندانی چون مری جی بلايج، جيمز<br />
بلانت، ديکسی چيکس، جان ماير، رد هات چيلی پپرز، و جاستين تيم انتخاب<br />
شده اند.<br />
سخنی کوتاه<br />
در مورد برنامه گرامیداشت شعر و موسیقی<br />
حيفم آمد که از کنار کار با ارزش برنامه "گرامی داشت شعر و موسيقی" که به<br />
همت دست اندرکاران آن با رنج بسيار و بدون گنج برگزار شد بدون به به و چه<br />
چه و در عين حال نق نق کردن بگذرم.<br />
کاری که انجام شد بدون شک دست آورد کوشش با تمرين و زحمات گروهی<br />
تعدادی از دوستان بود که نه تنها کاری بود ارزشمند بلکه بدعتی بود برای قدمی<br />
بهتر، وسيع تر و عميق تر در آينده.<br />
اشعار زندگی ساز و عشق آموز مولوی، سهراب سپهری و .... را با درک نيک و<br />
احساس و دقتی به نهايت خواندن بهمراه موزيک و ملودی زيبای متن، هرگز<br />
نميتواند راهی به ناکجا آباد برد، بل دريچه ايست به دنيای پر ابهام عشق و معرفت<br />
و شعر و ادب ايران، چيزی که قرنها تلاطم، يورش، کشتار و .... نتوانسته و نخواهد<br />
توانست آنرا بی مايه کند.<br />
شايد اگر زمان موسيقی متن را در بين شعر خوانی قطعات شعر نو و معاصر<br />
ايران (سهراب سپهری ، کسرائی) کمتر ميکرديم، شايد اگر با نور و يا تصوير و يا<br />
حداقل دکور صحنه فضای مناسب تری برای شعر خوانی ايجاد ميکرديم، شايد<br />
اگر موسيقی (قسمت اول و سوم) را در شکلی متفاوت و کمی هيجان انگيزتر و نه<br />
به آهستگی ذاتی موسيقی اصيل ايرانی ارائه ميداديم، موفق تر در جلب حاضران<br />
ميشيديم، اگرچه هيچ کدام از اينها عمق اهميت اولين قدمی را که برداشته شد<br />
نمی تواند بکاهد که نمی کاهد.<br />
در انتظار برنامه دوم "گراميداشت شعر و موسيقی" که به بزرگداشت و شناخت<br />
بيشتر "فروغ فرخزاد" شاعر تمام فصول و قرنهای ادبيات سرزمينمان اختصاص<br />
دارد هستيم. کسی که بقول سهراب سپهری:<br />
"بزرگ بود<br />
و از اهال امروز يود.<br />
و با تمام افق های باز نسبت داشت<br />
و لحن آب و زمين را چه خوب می فهميد"<br />
مهدی نراقی<br />
۱۷<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
١٠٨<br />
Jan<br />
کانون فرهنگی ايرانيان تقديم می کند<br />
نمايشگاه آثار هانيبال الخاص<br />
يکشنبه ١١ فوريه از ساعت ٤-٩ بعد از ظهر<br />
در سالن<br />
Forum Hall at UTC<br />
4545La Jolla village Drive<br />
San Diego, Ca 92122<br />
جشن نوروزی کانون فرهنگی ايرانيان<br />
شنبه ٢٤ مارچ ٢٠٠٧<br />
کلاس دف در محل دفتر کانون فرهنگی<br />
سه شنبه ها از ساعت ٦ بعد از ظهر زير نظر علی صدر<br />
کلاس سه تار زير نظر کورش تقوی در محل دفتر کانون فرهنگی<br />
تلفن تماس ٦٣٨٩-٧١٧-٨٥٨<br />
HELP WANTED<br />
Part-time<br />
Marketing Director for<br />
Peyk Magazine<br />
Please send your resume to PCC<br />
Dowdy Drive #105 San Diego, California 92126<br />
or e-mail to pcc@pccsd.org<br />
مدرسه ایرانیان سن دیگو ۸۵۸-۶۵۳-۰۳۳۶<br />
مدرسه ايرانيان شعبه اول<br />
Standley Middle School روزهای يکشنبه ١/٥ تا ٣/٥ بعد از ظهر<br />
آموزش فارسی:برای تمام سنين در سه مرحله ابتدائی - ميانه و پيشرفته.<br />
حداقل سن پذيرش کودکان از ٤/٥ سال است.<br />
کلاسهای فوق برنامه: رقص، تئاتر و نقاشی از ساعت ٣/٥ تا ٤/٥ بعد از ظهر<br />
مدرسه ايرانيان شعبه دوم:<br />
در Mt. Carmel High School روزهای پنجشنبه ٦ تا ٨ بعد از ظهر<br />
آموزش فارسی برای کودکان و نوجوانان در سه مرحله ابتدائی-ميانه و<br />
پيشرفته<br />
مراسم تدارکات نوروزی مدرسه ايرانيان<br />
يکشنبه ١١ مارچ<br />
جشن نوروزی مدرسه ايرانيان<br />
يکشنبه ١٨ مارچ<br />
آکادمی رقص های ملی<br />
کلاسهای رقص در محل مدرسه ايرانيان<br />
يکشنبه از ساعت ١/٥ تا ٤/٥ بعد ازظهر<br />
۱۹<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
زیر نور مهتاب<br />
از: رضا خبازيان<br />
زمستان است و هوا همانطور که طبيعت قولش را داده است سرد. نشسته ام در اطاق گرم<br />
خويش و گاهگاهی دزدانه از قاب پنجره به ماه می نگرم و نور مهتاب را بدون آنکه جرات<br />
لمس اش را از بيرون داشته باشم نگاه می کنم. مهم نيست که چقدر شور و شوق و اميد<br />
در دلهای ما جاری است. راستش را بخواهيد گاه من و شما آدمهای بزرگ نيز مثل بچه ئی<br />
که شب زودتر ميخوابد تا بابا نوئل هديه مورد علاقه اش را زودتر بياورد و به وی تحويل<br />
دهد، خودمان را به راحتی گول می زنيم و شور و شوق و اميد را به زور در روح و روان<br />
خود می نشانيم، بارور می کنيم و زنده نگه ميداريم. هيچ اشکالی هم ندارد ولی گاه در<br />
يک شب مهتابی سرد زمستانی می توانيم به مسائلی بينديشيم که همگون و هم جنس با<br />
حال و هوای طبيعت باشند. همانطور که از لطافت هوای بهاری و ديدن شور و شوق رشد<br />
در درختان و گلها و علفها به وجد می آئيم و هوای عشق در سرمان ميريزد و به آن دوست<br />
ديرينه فکر می کنيم و يادش را گرامی ميداريم و جايش را پهلوی خود خالی می بينيم در<br />
هوای سرد زمستانی هم می توانيم به سردی های رابطه، به بی عدالتی، به ظلم، به زنجير<br />
بينديشيم. در ادبيات ما نيز زمستان، زمان دلچسبی نبوده است. تلخی ها، جدائی ها، غصه<br />
ها، فشار، ظلم، بی عدالتی، سنگدلی، بی مهری، درهم ريختگی به نوعی با واژه زمستان<br />
همگون و هم وزن شده اند. در حال و هوای شعر هم که نگاه کنيم در همين فصل است<br />
که عمق و مفهوم بعضی از اشعار را نمايان تر و قابل حس تر می بينيم. گرامی شاعر ايران،<br />
مهدی اخوان ثالث گرچه شعر زمستان خود را در بررسی و توضيح شرايط آن روز جامعه<br />
ايران سروده است ولی خواندنش در فصل زمستان عمق معنائی شعر را بازتر و عريان تر<br />
می نمايد. جائی که می گويد:<br />
هوا دلگير<br />
درها بسته<br />
سرها در گريبان<br />
دست ها پنهان<br />
نفس ها ابر<br />
درها بسته و غمگين<br />
زمين دلمرده<br />
سقف آسمان کوتاه<br />
غبار آلوده مهر و ماه<br />
زمستان است.<br />
اين شعر ذهن خواننده را با گذر و اشاره ئی به مختصات زمستان آماده می سازد تا تصويری<br />
هولناک و پراهميت را مطرح نمايد. اميد شاعر که از قضا کلمه "اميد" را هم برای تخلص<br />
شاعرانه خود انتخاب کرده است، اين است که بتواند با مطرح ساختن اين تصوير هولناک<br />
چاره ئی بجويد و ذهن ما را نيز برای يافتن اين چاره به کار گيرد.<br />
انسان همگون و همسان با طبيعت است. گرچه از قوانين محکم آن نيز راه گريزی ندارد<br />
ولی با تغيير حال و هوای طبيعت نيز می تواند با نگرش های گوناگون همواره به دنبال<br />
مدينه فاضله خويش باشد. به دنبال حقيقتی که در آن آرامش يابد و صلح و سلامت را به<br />
خود و انسانهای ديگر عرضه دارد.<br />
اکنون که شما را در حال و هوای سرما و سردی زمستان آورده ام جای دارد که ذهن شما<br />
را مشوش رها نسازم و با خود به کوچه و بازار سرد، به نقطه های تاريک، به زوايای حقيقی<br />
ولی خاموش نگاه داشته شده آدميان ببرم و بگويم شايد وقت آن رسيده باشد که گاهی در<br />
خلوت خود زير نور مهتاب زمستانی بنشينيم، حتی اگر گوشه اطاق گرم خود نيز باشيم،<br />
کاغد و قلمی بدست بگيريم و با گذری در زوايای تاريک وجود خويش ليستی تهيه کنيم از<br />
مجموعه اعمال و رفتاری که از ما سر زده است و رنجش و بی مهری ديگران را برانگيخته<br />
است. اين ليست را در دادگاه کوچکی که خود قاضی آن خواهيم بود ارائه کنيم و به اين<br />
نکته بينديشيم که: آيا مجموعه اين اعمال، ما را امروز در جايگاه برتر انسانی، مردمی،<br />
فرهنگی و اجتماعی قرار داده است يا اين اعمال پايه و شالوده تنگ خلقی، تنهائی، احساس<br />
عدم اعتماد، عصبانيت، کينه، عدم رضايت نهانی ما از زندگی گشته است<br />
جواب اين سئوال درجه صداقت ما را با خويش بيان خواهد داشت. آنگاه بنشينيم و خود<br />
را به چند خط شعر از سهراب سپهری ميهمان کنيم که می گويد:<br />
هر که در حافظه چوب ببيند باغی<br />
صورتش در وزش بيشه شور ابدی خواهد ماند<br />
هر که با مرغ هوا دوست شود<br />
خوابش آرام ترين خواب جهان خواهد بود<br />
آنکه نور از سر انگشت زمان برچيند<br />
می گشايد گره پنجره ها را با آه<br />
از زمستان گفتيم، حيف است يادآوری نکنيم که آسمان ادب فارسی دو گوهر گرانبهای<br />
خود را در زمستان از دست داد. سياوش کسرائی و فروغ فرخزاد. مسلما مشتاقان و وفاداران<br />
ادب فارسی در شهرهای مختلف جهان به ياد اين دو عزيز خواهند نشست و جلسات شعر<br />
خوانی خواهند داشت. از دوست اديبی شنيدم که پس از بزرگداشت مولوی در سال ٢٠٠٧<br />
بوسيله سازمان جهانی يونسکو زمزمه هائی در مورد شناساندن فروغ فرخزاد به جهانيان<br />
شنيده می شود که افتخار ديگری برای ايرانيان خواهد بود. فروغ در اثر زندگی پرتلاطم<br />
خود در فرصت کوتاهی که داشت جهان پر باری از شعر را از خود بيادگار گذاشت که<br />
بخوبی نمايانگر رشد شخصيت وی ميباشد. فروغ موفق شد به زودی از مرز "جنسيت"<br />
بگذرد و به مسائل انسانی بنگرد و جهانی را مورد اعتراض قرار دهد که در آن حقوق انسان<br />
مورد تجاوز قرار می گيرد. سياوش کسرائی نيز گرچه درخاک غريب به خواب فرو رفت با<br />
آثار جاودانه بسيار خود برای انسانها حداقل آرش را در جوانی و مهره سرخ را در سالهای<br />
سالخوردگی به يادگار گذاشت. ياد هر دو عزيز گرامی باد.<br />
همه می دانند<br />
ما به خواب سرد و ساکت سيمرغان ره يافته ايم<br />
ما حقيقت را در باغچه پيدا کرديم<br />
در نگاه شرم آگين گلی گمنام<br />
و بقا را در يک لحظه نامحدود<br />
که دو خورشيد بهم خيره شدند<br />
سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نيست<br />
سخن از روزست و پنجره های باز<br />
و هوای تازه<br />
و اجاقی که در آن اشياء بيهوده می سوزند<br />
" از شعر فتح باغ مجموعه تولدی ديگر"<br />
۲۰ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
نقد و بررسی کتاب<br />
بعد از عشق<br />
نوشته: فريده گلبو<br />
به قلم: دکتر شهناز برومند<br />
بعد از عشق اثر فريده گلبو داستان زنی است که در يکی از مسافرتهای شوهرش دفتر<br />
خاطرات خود را عمدا در ساک او می گذارد. مرد پس از وارد شدن به اتاق خود در يکی<br />
از هتل های شهر شيراز همينکه ساک را باز می کند در لابلای لباسها متوجه اين دفتر<br />
می شود با بی تفاوتی نگاهی به آن می اندازد، آنرا باز می کند و با کمال تعجب متوجه<br />
می شود که صفحات با دستخط همسرش نگاشته شده است. شروع به خواندن می کند<br />
با اين تصور که تا قبل از شام وقت خود را با خواندن مطالب اين دفتر پر کند ولی هرچه<br />
می خواند بر تعجب و کنجکاويش افزوده ميشود. از خود می پرسد:" چرا تاکنون در اين<br />
باره با من صحبت نکرده بود" اگر شخص ديگری در زندگيش بود چرا مرا انتخاب کرد و<br />
اصلا بعد از يازده سال زندگی مشترک و داشتن دو فرزند چه لزومی داشت که اين مسئله<br />
را با من در ميان بگذارد.<br />
مرد با بی قراری به خواندن خاطرات همسرش ادامه ميدهد. در خلال خواندن خاطرات،<br />
گاه تصميم می گيرد ورق های دفتر را پاره کرده و همه چيز را فراموش کند و لحظه ای<br />
ديگر کنجکاوی باعث ميشود تا به خواندن ادامه دهد. او که در آغاز داستان از شخصيت<br />
همسرش و پرده دری او کمی جا خورده بود هر لحظه بر حيرت و عصبانيتش افزوده<br />
می شد حالا ديگر به جای خواندن انگار صفحات را می بلعيد و همپای او خواننده چنين<br />
حالتی را احساس می کند.<br />
آن شب وقتی کتاب بعد از عشق را از نوشين گرفتم اصلا فکر نمی کردم که خواندن اين<br />
کتاب مرا تا ساعت ٢/٥ صبح بيدار نگه دارد! فريده گلبو می نويسد:<br />
"بهار شورانگيز و سرشار از لطف است شايد تجسمی است پر شکوه از ذوق شاعران خوش<br />
قريحه".<br />
"تابستان پر نعمت و حاصلخيز است با يک زيبائی گستاخ، نافذ و مهاجم".<br />
"زمستان پيری است تسلی بخش و پر تجربه. اما من پائيز را و تنها پائيز را با شوری عاشقانه<br />
دوست دارم. پائيز در چشم من هم چون عروسی است که با افسون طبيعت هر لحظه ...."<br />
خواندن همين چند خط کافی بود که تا ساعت ١ صبح به خواندن ادامه دهم و حتی بعد<br />
از اينکه کتاب را بستم و سعی کردم خواب را به چشمان خسته ام دعوت کنم تا ساعت<br />
٢/٥ صبح بر سر اين دعوت با خواب کلنجار داشتم.<br />
بعد از عشق فريده گلبو که تهمينه ميلانی فيلمنامه نيمه پنهان را با اقتباس از آن به تصوير<br />
کشيده است آن چنان خواننده را تحت تاثير قرار می دهد که گاه از فرط هيجان چند خط<br />
را جا می گذارد تا سريع تر به نتيجه دست يابد. اما کشش و شيوائی جملات چنان است<br />
که او برای جا انداختن آن چند خط، مانند کسی است که انگار مرتکب گناهی نابخشودنی<br />
شده باشد، خود را سرزنش کرده و سريعا به خطوط وانهاده باز می گردد. داستان در عين<br />
سادگی با کششی خاص خواننده را قدم به قدم به دنبال خود کشيده و نوعی ارتباط نزديک<br />
با شخصيت های داستان برقرار می کند. فريده گلبو صحنه های داستان را آن چنان<br />
ملموس به تصوير می کشد که نکته ای از ديد خواننده پنهان نمانده و چنان در فضای<br />
داستان قرار می گيرد که وقتی از پائيز می نويسد، خرد شدن برگ های خشک پائيزی<br />
را زير پا و تابش گرم خورشيدش را در وجود خود احساس می کند. و هنگاميکه از عشق<br />
سخن می گويد برخلاف قوانين دستوری که آموخته ايم کلمه يا ذات است و يا معنی، او<br />
اين قانون را با ترسيم ملموسی از عشق که قاعدتا و طبق ضوابط دستوری بايد "معنی" باشد<br />
را بنحوی در ذهن خواننده می پروراند که عشق را چون تنديسی قابل لمس می پندارد.<br />
در اين راستا با هم می خوانيم و اين نوشته را به پايان می بريم.<br />
"... و چنان نگاهم کرد که آنچه می ديدم نگاه نبود اتحاد روح از راه چشم بود، زمزمه<br />
بود. پر شراره ترين شعله های طلب بود و از اين ها فراتر نفس عشق بود. در يک لحظه<br />
احساس کردم که گرم ترين رگه های لذت، لذتی آميخته با هراسی گنگ با سرعتی که<br />
ميزانش در دنيای خارج از عشق وجود ندارد در تنم بی قراری می کند. جسمم داغ شده<br />
بود، روحم آتش گرفته بود. قدرت تکلم از ميزان لذتی که نگاه گرم و برنده او به من می<br />
بخشيد کمتر نبود".<br />
۱۵<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
هفده دعوا<br />
میان ایران و آمریکا<br />
در راستای اينکه معاون محترم رئيس جمهور بعد از بررسی هايی چند،<br />
موفق به کشف نکات مهمی در روابط ايران و آمريکا شده است، وی اعلام کرد: "<br />
هفده دعوا ميان ايران و آمريکا حل نشده است." اگاهان فهرست اين هفده دعوا را<br />
بشرح زير اعلام کردند:<br />
دعوای اول: ايران و آمريکا هر کدام قصد نابودی همديگر را دارند که اگر اين<br />
اختلاف حل بشود، لزومی به رسيدگی برای حل شانزده اختلاف ديگر هم نيست.<br />
دعوای دوم: آمريکا معتقد است در ايران بايد اصلاحاتی بوجود بيايد، مثلا مجلس<br />
و دولت و سيستم قضايی و قانون اساسی و شيوه رهبری و نوع اقتصاد و روابط<br />
اجتماعی اصلاح شود و ايران بشود کشوری مثل سوئد، ايران هم معتقد است<br />
آمريکا بايد از اين نظام دو حزبی و سيستم سرمايه داری و دخالت آمريکا در<br />
کشورهای ديگر و حاکميت يهوديان بر اقتصاد اين کشور و مسيحيان بر فرهنگ<br />
اين کشور و ارتش مداخله گر آمريکا و قانون اساسی آمريکا و فرهنگ اين کشور،<br />
دست بردارد و تبديل به کشوری بشود مثل افعانستان تا ايران و آمريکا يکی ديگر<br />
از اختلافات شان حل شود.<br />
دعوای سوم: ايران معتقد است تا وقتی نظام انتخاباتی آمريکا تغيير نکند و شورای<br />
نگهبان جمهوری اسلامی بر انتخابات اين کشور نظارت نکند، اختلاف اين دو<br />
کشور همچنان پابرجا خواهد بود و اگر اين نظام انتخاباتی تغيير کند قطعا با توجه<br />
به محبوبيتی که احمدی نژاد دارد در انتخابات بعدی محمود احمدی نژاد رئيس<br />
جمهور آمريکا می شود. آمريکا هم معتقد است نظام انتخاباتی ايران بايد از اساس<br />
تغيير کند تا انتخابات دموکراتيک در اين کشور برگزار شود، و اگر روش انتخابات<br />
ايران تغيير کند جرج دبليو بوش رئيس جمهور ايران می شود و اختلاف ايران و<br />
آمريکا حل می شود.<br />
دعوای چهارم: ايران معتقد است آمريکا به دليل اينکه در قاره آمريکا قرار دارد و<br />
دور از دسترس موشکهای ايرانی است، اين موضوع مانع بزرگی برای سياستهای<br />
استراتژيک کشور ايران بوجود آورده است، بطوری که ارتش ايران بايد هزينه<br />
زيادی صرف کند تا آمريکا را از بين ببرد و اين موضوع باعث اختلاف ميان ايران<br />
و آمريکاست، لذا برای رفع اختلاف ايران پيشنهاد می کند که آمريکا به جايی<br />
نزديک ايران، مثلا امارات متحده عربی منتقل شده و از آن قاره بيرون بيايد تا<br />
برخی اختلافات ايران و آمريکا حل شود. از طرف ديگر آمريکا هم معتقد است<br />
وجود ايران در خاورميانه يکی از عوامل ايجاد تشنج است و اين کشور ترجيح می<br />
دهد کشور ايران به جايی مثل هائيتی يا مکزيک يا کوبا منتقل شود تا آمريکا برای<br />
حمله به ايران اين همه هزينه مصرف نکند و اگر چنين چيزی اتفاق بيفتد، يک<br />
اختلاف ديگر ايران و آمريکا حل می شود.<br />
دعوای پنجم: آمريکا معترض است که چرا ايرانی ها هر هفته پرچم ملی اين کشور<br />
را آتش می زنند، و برای رفع اختلاف انتظار دارد که حداکثر هر ماه يک بار پرچم<br />
اين کشور آتش زده شود، اما ايران معتقد است که آتش زدن پرچم آمريکا در ايران<br />
يکی از آئين های مذهبی ايران است و يک مساله داخلی کشور است و آمريکا حق<br />
ندارد در اين مورد اعتراض کند، از طرف ديگر آمريکا از ايران می خواهد که از<br />
ميان چهار پنج پرچم موجود که به عنوان پرچم ايران شناخته می شود (با شيرو<br />
خورشيد، بدون شيرو خورشيد، با االله و بدون االله، با حا شيه االله اکبر و بدون حاشيه<br />
مذکور و انواع ديگر) ايران يکی از اين پرچم ها را به عنوان پرچم خودش اعلام<br />
کند که اگر زمانی آمريکايی ها خواستند پرچم ايران را اتش بزنند، بدانند که پرچم<br />
ايران کدام يک از اين پرچم هاست.<br />
دعوای ششم: يک اختلاف کوچک ميان ايران و آمريکا اين است که ايران معتقد<br />
است آمريکا بايد به اقليت سرخپوست و سياهپوست احترام بگذارد و بايد کاری<br />
کند که اقليت سياهپوست که ١٤ درصد مردم آمريکا هستند، در يک برنامه<br />
حمايتی تعدادشان افزايش يافته و حداقل به پنجاه درصد جمعيت آمريکا برسند.<br />
و در مقابل ايران قول می دهد که آمريکايی ها ديگر حق نداشته باشند در مسائلی<br />
مانند برخورد ايران با اقليت هايی مانند بهائيان دخالت کنند.<br />
دعوای هفتم: دولت ايران معتقد است که آمريکا بايد از کودتای آمريکايی ٢٨<br />
مرداد عليه مصدق عذرخواهی کند و علاوه بر اين کار، جلوی فعاليت کليه کسانی<br />
که طرفدار مصدق هستند و در آمريکا فعاليت می کنند را بگيرد. دولت آمريکا<br />
هم معتقد است ايران بايد از ماجرای گروگانگيری در سال ١٣٥٨ عذرخواهی کند.<br />
آمريکايی ها معتقدند که يک بار در اين مورد عذرخواهی کرده اند، اما دولت ايران<br />
برای رفع اختلاف معتقد است که هر روز آمريکا بايد يک بار عذرخواهی کند، از<br />
طرف ديگر ايران معتقد است که گروگانگيری حق دانشجويان ايرانی بوده است،<br />
چون آنها در آن زمان دل شان می خواست اين کار را بکنند و عذرخواهی در اين<br />
مورد کار درستی نيست.<br />
دعوای هشتم: ايران معتقد است آمريکا بايد دارايی های ايران را به اين کشور<br />
برگرداند. در اين مورد اختلاف نظر کوچکی وجود دارد، آمريکايی ها معتقدند<br />
ميزان دارايی باقيمانده بلوکه شده توسط دولت آمريکا حدود ١٧٣ دلار و ٢٤<br />
سنت است، اما ايرانی ها معتقدند که دارايی ايران نزد آمريکا ٩٨ ميليارد و ٥٦٩<br />
ميليون و ٧١٢ هزار و ٦٤٥ دلار و ٤٥ سنت است که مسوولان امر معتقدند اين<br />
اختلاف کوچک هم بايد حل شود تا روابط آمريکا و ايران بهبود پيدا کند.<br />
دعوای نهم: آمريکا معتقد است ايران حق هيچگونه فعاليت هسته ای اعم از<br />
فعاليت های نظامی و تحقيقاتی و علمی ندارد، اما ايران معتقد است که نه تنها<br />
ايران حق داشتن بمب اتمی دارد، بلکه اين آمريکاست که به دليل سوابق اش<br />
حق هيچ فعاليت اتمی ندارد. اين اختلاف نيز قابل رفع است و به نظر می رسد<br />
که احتمالا اگر سه بار ديگر حکومت های ايران و آمريکا تغيير کنند يا يک جنگ<br />
جهانی اتفاق بيفتد يا يکی از دو قاره آسيا و آمريکا از روی نقشه حذف شود، اين<br />
اختلاف نيز حل شود.<br />
دعوای دهم: آمريکا معتقد است که ايران حق ندارد اعلام کند که اسرائيل بايد از<br />
بين برود، اما ايران معتقد است که تا وقتی اسرائيل از بين نرفته است، ايران نمی<br />
تواند آمريکا را نابود کند، بنابر اين منطقا اول بايد اسرائيل از بين برود. اين اختلاف<br />
نيز احتمالا در چاپ بعدی نقشه جهان ممکن است رفع شود.<br />
دعوای يازدهم: آمريکا معتقد است که ايران از تروريستهای عراقی و فلسطينی<br />
و لبنانی و ساير کشورهای عربی حمايت می کند، اما ايران معتقد است که اين<br />
تروريست ها، اصلا تروريست نيستند، بلکه نيروهای فداکار و از جان گذشته<br />
ای هستند که فقط قصد دارند با ترور دشمنان اسلام آنها را بکشند. ايران نيز<br />
معتقد است که آمريکا نيز بايد دست از حمايت از تروريستهايی مانند مجاهدين<br />
خلق بردارد، در حالی که آمريکا معتقد است که مجاهدين خلق اصلا تروريست<br />
نيستند، فقط نيرويی هستند که می خواهند از طريق ترور نيروهای حاکم بر ايران<br />
حکومت را عوض کنند و قول می دهند که بعد از اين کار مسلسل ها را ببوسند و<br />
بگذارند کنار و به جای آنها تير بار دست شان بگيرند.<br />
دعوای دوازدهم تا هفدهم: اختلافات دوازدهم تا هفدهم کمی سخت تر و پيچيده<br />
تر از اختلافات يازدهگانه اولی است، به همين دليل از شما درخواست می شود<br />
خودتان آنها را حدس بزنيد و برای خودتان آنها را يادداشت کنيد تا در اثر تکرار<br />
يادداشت های شما، اين اختلافات نيز برطرف شود.<br />
۲۲ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
بنیانگذار کیهان<br />
درگذشت<br />
دکتر مصطفی مصباح زاده بنيانگذار موسسه مطبوعاتی کيهان، دانشکده علوم ارتباطات<br />
اجتماعی، استاد دانشگاه تهران و سناتور سابق پس از يک دوره نقاهت در سن ديگو<br />
درگذشت و در بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم آذر ماه ١٣٨٥(٣٠ نوامبر ٢٠٠٦) طی<br />
مراسمی ويژه در پارک "ال کامينو مموريال" به امانت گذارده شد.<br />
دکتر مصباح زاده در سال ١٩٠٨ در تهران متولد شد و تحصيلات دانشگاهی خود<br />
را در بيروت و پاريس به پايان رساند. او دارای دکترای حقوق از دانشگاه سوربون در<br />
فرانسه بود.<br />
دکتر مصباح زاده موسسه کيهان را در سال ١٣٢١ با روزنامه کيهان تاسيس نمود<br />
و با اضافه نمودن انتشارات هفتگی زن روز، کيهان بچه ها، کيهان ورزشی و کيهان<br />
انگليسی موسسه کيهان را تبديل به يکی از بزرگترين موسسات مطبوعاتی آسيا و<br />
خاورميانه نمود.<br />
پس از انقلاب و رفتن از وطن، کيهان لندن را تاسيس نمود و باری ديگر تعداد زيادی<br />
از سردبيران، نويسندگان و کارمندان کيهان را از سراسر جهان جمع نمود تا کيهان<br />
هفتگی لندن را منتشر نمايد. درشماره ١١٣٥ کيهان لندن که پس از فوت دکتر<br />
مصباح زاده به چاپ رسيده است چندين صفحه از اين نشريه تخصيص داده شده بود<br />
به زندگی و بزرگداشت "پير سالار مطبوعات ايران". در اين شماره ويژه تعداد کثيری<br />
از بزرگان مطبوعات که شاگردان، سردبيران و نويسندگان موسسات کيهان بودند به<br />
بزرگداشت وی پرداختند. به قول از يکی از اين نويسندگان "افسوس که دوران اين<br />
مردان بدون جانشين به سر رسيده است".<br />
خبر درگذشت ايشان در رسانه های بين المللی بازتاب گسترده ای داشته است و<br />
چندين بزرگداشت در نقاط مختلف برای ياد بود دکتر مصباح زاده انجام شده است.<br />
درگذشت شادروان دکتر مصطفی مصباح زاده را به خانواده های محترم ايشان<br />
بخصوص آقای پرويز و خانم ليلا مصباح زاده و دکتر احمد و خانم زيبا مصباح تسليت<br />
می گوييم.<br />
بیائید درخت بکاریم<br />
(بزودی زمستان می رسد)<br />
این کار نیک ده فایده مهم دارد:<br />
۱-کم کردن گرمای تابستان. خانه پر درخت بین ۱۵ تا ۳۵ در صد هزینه<br />
سالانه کولر کمتر دارد.<br />
۲-هوا را تمیز می کند. می گویند درخت ریه بدن شهر است.<br />
۳--پرندگان را به خانه شما دعوت می کند.<br />
۴- ارزش اقتصادی خانه را بالا می برد.<br />
۵-جلوی بادهای زمستانی را می گیرد و هزینه گرم کردن خانه را ۱۰ تا ۲۰<br />
درصد پائین می آورد.<br />
۶-با بلعیدن گاز کربونیک از بالا رفتن دمای کره زمین می کاهد.<br />
۷-خانه و محله شما را زیباتر و چهار فصل سال را مشخص تر می کند.<br />
۸-از شسته شدن خاک در بارانهای شدید جلوگیری می کند. که هم برای<br />
رودخانه ها خوب است و هم برای نگهداری خاکها.<br />
۹- درختکاری به خودی خود کاری تفریحی برای خانواده و بچه هاست.<br />
۱۰-یک یادبود ماندنی از شما برای سالهاست.<br />
تقدیم به شما هم وطن – حسنعلی رونقی<br />
۲۳<br />
شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵
هزار و یک شب،<br />
نماینده ادبیات شرق<br />
خلاصه شده از بخش فارسی بی بی سی<br />
هيچ کتابی به اندازه "هزار و يک شب" معرف مشرق زمين نيست، و شايد هيچ کتابی به اندازه<br />
هزار و يک شب يادگار و يادآور مشرق زمين نباشد.<br />
کتابی که در آن قصه ها و افسانه های قديم کشورهايی چون ايران، هند و سرزمين های عربی<br />
گردآمده و به قول بورخس، بدل به يک گنجينه ادبی فرامليتی شده است. کتابی که گرداگرد<br />
جهان گشته و از هر جا نشانی به خود گرفته و بر هر جا نشانی از خود بر جای گذاشته و<br />
ادبيات جهان را از خود متاثر ساخته است.<br />
بورخس همه آثارش را مديون هزار و يک شب می دانست و تاثير آن بر بسياری از نويسندگان<br />
معروف جهان از جمله کسانی چون جويس انکار ناپذير است. اهميت کتاب بيش از آن است<br />
که در اين مقدمه مختصر بتوان به آن پرداخت.<br />
علی اصغر حکمت، وزير معارف دوره رضاشاه و اولين رييس دانشگاه تهران به عنوان يکی از<br />
پژوهشگرانی که درباره هزارو يک شب تحقيق کرده بود و مقدمه معروف خود را بر نخستين<br />
چاپ سربی کتاب نوشت، هزار و يک شب را نماينده ادبيات شرق می داند و می نويسد که<br />
اين کتاب بهترين تصوير را از زندگی مردم شام (سوريه) و ايران و عراق و مصر و جزيره العرب<br />
به دست می دهد. "کتابی که در دو هزار سال قبل به وجود آمده و از لطائف آداب ملل قديمه<br />
شرق مانند هندوستان و ايران و عرب و ترک امتزاج يافته، در مدنيه های بزرگ مانند تمدن<br />
ساسانيان و اسلام و خلفای عباسی و فاطمی و اعقاب آنان نسلا بعد نسل دست به دست رفته<br />
است، علی التحقيق از ادبيات آن ملل بهترين نماينده خواهد بود".<br />
به گفته حکمت اين کتاب پيش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله<br />
اسکندر به فارسی (پهلوی) ترجمه شده و در قرن سوم هجری زمانی که بغداد مرکز علم و<br />
ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شده است.<br />
اما اروپايی ها در قرن شانزدهم ميلادی، زمانی که هزار و يک شب به دست آنتوان گالان به<br />
فرانسه درآمد و در سال ١٧٠٤ ميلادی منتشر شد، با آن آشنايی يافتند. به همين مناسبت<br />
در سال ٢٠٠٤ که سيصدمين سال ترجمه کتاب به زبان های اروپايی بود، به همت يونسکو،<br />
جشن و همايشی در فرانسه و آلمان برگزار شد که در آن بسياری کشورهای عربی و بسی از<br />
کشورهای دور افتاده جهان چون يوگسلاوی که هزار و يک شب از طريق ترجمه به آنجاها<br />
رسيده نماينده داشتند، اما از ايران کسی را به اين جشن فرا نخوانده بودند.<br />
پروفسور مارزلف مدير اين جشن که خود از ايرانشناسان به شمار می رود، در يک مصاحبه با<br />
خبرگزاری دانشجويان ايران، ايسنا در ٢٥ آذر ماه ٨٤ در پاسخ اين سوال که چرا از ايرانيان<br />
کسی به اين همايش دعوت نشده بود (در واقع چرا به سهم ايرانيان در کتاب هزار و يک شب<br />
بی اعتنايی شده) گفت بين ايرانيان کسی را پيدا نکرده که بر زبان انگليسی مسلط باشد و به<br />
همين دليل کسی را دعوت نکرده است!<br />
حکمت برای اصل و نسب هندی کتاب دو دليل می آورد. يکی از آنها قصه های تو در تو<br />
(حکايت در حکايت) است که در ادبيات هند سابقه دارد و ايرانيان نيز به گفته علامه قزوينی<br />
با اين شيوه آشنايی داشتند.<br />
دليل ديگر وجود داستان های مشابه داستان های هزار و يک شب در ادبيات قديم هند است:<br />
"چنانکه در کتاب قديم هندی موسوم به کاثا ساريت ساگرا" سرگذشتی از خيانت زنان دو<br />
شاهزاده و سفر يکی از آنها حکايت می کند که با زمينه اساسی قصه الف ليله که عبارت از<br />
خيانت زنان شهريار و شاه زمان است کاملا نظير و شبيه می باشد".<br />
هم او دليل آنکه کتاب پيش از اسکندر به فارسی درآمده به مروج الذهب مسعودی متوفی<br />
به سال ٣٤٦ ه.ق و الفهرست ابن نديم متوفی به سال ٣٨٥ ه. ق مراجعه می دهد و سپس با<br />
اشارتی به مشابهت هزار و يک شب با کتاب استر تورات استدلال می کند که هر دو کتاب<br />
در يک زمان و پيش از حمله اسکندر نوشته شده اند و از يک سرچشمه آب خورده و هويت<br />
واحدی دارند.<br />
به هر صورت "هزار و يک شب" نامی است که از زمان ترجمه طسوجی در دوره قاجار در<br />
ايران شهرت يافته و نام قديم آن "هزار افسان" بوده است. پيداست که در سفرها و رفت و آمد<br />
مردمان و تجار و بحريان و ديگران به سرزمين های گوناگون مشرق زمين، قصه های هزار<br />
افسان تا چه اندازه دگرگونی پذيرفته و از اصل خود دور شده است. اصل پهلوی کتاب ظاهرا<br />
از زمانی که به عربی ترجمه شده از ميان رفته است ولی مسجل است که در زمان مسعودی<br />
نويسنده مروج الذهب و ابن نديم نويسنده الفهرست اصل فارسی کتاب وجود داشته است.<br />
نسخه کنونی فارسی توسط عبدالطيف طسوجی تبريزی در زمان محمد شاه و پسرش<br />
ناصرالدين شاه به فارسی در آمده و به چاپ سنگی رسيده است. جالب است که چاپ کتاب<br />
تا زمان انقلاب اسلامی دست کم به همان سياقی که چاپ کلاله خاور درآمده بود، مشکلی<br />
نداشت اما پس از انقلاب چاپ اين کتاب با مسائلی مواجه شد. چنانکه اولريش مارزلف آلمانی<br />
که در اين سالها موضوع هزار و يک شب را دنبال کرده است می نويسد:" در اين سالها يکی<br />
دو چاپ جديد با حذف قسمت های به قول سانسورچيان مساله دار منتشر شده که زياد مورد<br />
استقبال قرار نگرفته است ولی نسخه های قديمی و کامل طسوجی را گهگاه به صورت غير<br />
قانونی چاپ افست کرده و پخش می کنند".<br />
۲۴ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵