15.06.2015 Views

ﺟﺸﻦ ﻧﻮﺭﻭﺯﯼ ﮐﺎﻧﻮﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ

ﺟﺸﻦ ﻧﻮﺭﻭﺯﯼ ﮐﺎﻧﻮﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ

ﺟﺸﻦ ﻧﻮﺭﻭﺯﯼ ﮐﺎﻧﻮﻥ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺍﻳﺮﺍﻧﻴﺎﻥ

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

سال ‎۲۰۰۷‎و آغاز روابط علنی ایران – آمریکا؟<br />

۱۰۷<br />

نشریه کانون فرهنگی ایرانیان<br />

هر دو ماه یکبار منتشر می شود<br />

تلفن:‏ ۶۵۳-۰۳۳۶-(۸۵۸)<br />

فکس و پیغام:‏ ۳۷۴-۷۳۳۵ (۶۱۹)<br />

www.pccus.org<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵<br />

آغاز سال ٢٠٠٧ ميلادی را به خوانندگان گرامی تبريک می گويم و اميدوارم که اين سال بهتر از سال پيش و<br />

سالهای پيش از آن،‏ آغازگر صلح و بهروزی برای همه باشد.‏ معمولا در آغاز سال نو همه به سال کهنه نظری<br />

می افکنند.‏ شادمان از اينکه وقايع بد آن سپری شده و اميدوار به اينکه آن وقايع ديگر تکرار نشود و سال نو<br />

خوشی و ترقی به ارمغان بياورد.‏ اگر از جنبه آرزو گذشته و بر اساس واقعيات به بررسی اوضاع بپردازيم آيا سال<br />

٢٠٠٧ با ٢٠٠٦ تفاوتی اساسی خواهد داشت؟<br />

تحولاتی که از چند ماه قبل شروع شده،‏ بنظر می رسد که نتايج مثبتی به دنبال داشته باشد.‏ شکست نيروهای<br />

واپسگرای نو محافظه کار ‏(نئوکان)‏ شايد بزرگترين ارمغان سال ٢٠٠٦ باشد.‏ نبايد فراموش کرد که هر چند<br />

اين تغييرات در سطح کشور آمريکا صورت می گيرد ولی نتايج آن عالمگير است.‏ آمريکا بعنوان تنها ابر قدرت<br />

جهان اثرات تعيين کننده در روند رويدادهای جهانی دارد.‏ به اذعان بسياری از آگاهان سياسی دليل اصلی<br />

شکست ‏"نو محافظه کاران"‏ جنگ عراق بوده است.‏<br />

در حاليکه از مدتها قبل از اشغال عراق،‏ در سراسر دنيا و اغلب شهرهای بزرگ آمريکا،‏ تظاهرات وسيع عليه<br />

حمله به عراق صورت می گرفت.‏ اغلب آگاهان سياسی و حتی نظامی عليه اين حرکت به مخالفت برخواسته<br />

بودند و آنرا حرکتی محکوم به شکست و به ضرر عراق،‏ آمريکا و بشريت می دانستند،‏ اين حمله و اشغال<br />

صورت گرفت.‏ اکنون بعد از نزديک چهار سال،‏ کشته شدن نزديک ‎٣‎هزار و زخمی شدن بيش از ٢٠ هزار سرباز<br />

آمريکائی،‏ بيش از نيم مليون عراقی،‏ خرج ميليارد ها دلار و نابودی اساس کشور عراق آنچنان فاجعه ای به<br />

بار آورده که راه فراری نيست.‏ اين بود که فاجعه عراق در چند ماه گذشته در راس مسايل اجتماعی و سياسی<br />

جامعه آمريکا قرار گرفته و تاثير تعيين کننده ای در شکست تئوريها و سياستهای نو محافظه کاران داشت.‏<br />

مردم کم کم متوجه شدند که نه تنها بهانه حمله به عراق بر اساس دروغ های رنگارنگ بوده بلکه در اين چهار<br />

سال دستاوردی جز بدبختی و مرگ به همراه نداشته.‏ اين بود که در انتخابات اخير کنگره نارضايتی خود را از<br />

اين سياستها نشان دادند.‏ و ‏"نو محافظه کاران"‏ را به عقب نشينی اساسی مجبور کردند.‏ در چند ماه گذشته عده<br />

ای از دمکراتها و جمهوريخواهان سنتی در پی راه حل جنگ عراق يک گروه مطالعاتی تشکيل داده و سرانجام<br />

نتايج بررسی و راه حل های خود را اعلام کردند.‏ جالب توجه اينکه در اين نسخه اثری از آن شعارهای توخالی<br />

‏"ايجاد دمکراسی"‏ و غيره نيست و تنها به دنبال مفری از اين معضل هستند.‏ ‏"گروه مطالعاتی عراق"‏ تحت رهبری<br />

بيکروهميلتون گزارش خود را ارائه کرده و در آن برقراری تماس و مذاکره با ايران بر سر عراق را توصيه می<br />

کنند.‏ برای اولين بار است در اين بيست و هفت سال اين قضيه بصورت علنی و با اين بعد مطرح شده است.‏<br />

در اينجا هرچند آمريکا از موضع ضعف و ايران از موضع قدرت وارد می شوند ولی عامل پيش برنده آن افکار<br />

عمومی جهانی است که بخاطر خلاصی از معضل عراق و جلوگيری از ماجراجوئی های احتمالی سران دو کشور<br />

ايران و آمريکا خواستار عادی شدن اين روابط است.‏ نبايد فراموش کرد که عادی شدن روابط اين دو کشور<br />

برخلاف مصالح گردانندگان دولتهای ايران و آمريکاست.‏ عامل ترس و ناامنی و دشمن تراشی اساس دولتهای<br />

اين چنينی را تشکيل می دهد.‏ همانطور که دولت ايران به دشمنی با آمريکا نياز دارد که بتواند کاستی های<br />

اقتصادی و اجتماعی را توجيه کند.‏ آمريکا نيز به ايران برای توجيه سياست های ماجراجويانه ملی و بين المللی<br />

و تحديد آزاديهای فردی و اجتماعی نيازمند است.‏ علاوه بر اين که قهر آميز بودن و بحرانی نگهداشتن روابط از<br />

نظر اقتصادی نيز بطور مستقيم به سود ايران و بخشی از اقتصاد آمريکاست چرا که عدم وجود امنيت در خاور<br />

ميانه باعث بالا رفتن قيمت نفت می شود.‏ بنابر اين می بينيم که چطور منافع ملت ايران و آمريکا در تضاد با<br />

دولتهايشان قرار می گيرد.‏ تفاوت اساسی که اوضاع فعلی با گذشته پيدا کرده صرفا بخاطر گرفتارشدن آمريکا<br />

در باتلاق عراق است و فشار نيروهای واقع بين در دولت آمريکا چه جمهوری خواه و چه دمکرات و يافتن راه<br />

خروج از اين معضل است.‏ هر چند عادی شدن روابط بطور موقت ممکن است دولت ايران را برنده اصلی در<br />

منطقه نشان دهد ولی در طولانی مدت عادی شدن رابطه به نفع مردم ايران و آمريکا خواهد بود.‏<br />

بنابر اين اميد اينکه سال ٢٠٠٧ از سال ٢٠٠٦ بهتر باشد يک اميد واقعی است.‏ شکست ‏"نو محافظه کاران"‏ هر<br />

چند بطور موقت نه تنها به نفع مردم آمريکا بلکه به نفع همه دنيا و صلح جهانی است.‏ منتهی بايد با اعمال<br />

فشار به کنگره آنرا بيشتر به سياست های صلح طلبانه و به سود مردم سوق داد.‏<br />

علی صدر<br />

تیراژ ۶۰۰۰<br />

_______________________<br />

کانون فرهنگی ایرانیان یک سازمان<br />

غیر انتفاعی - سیاسی و غیر مذهبی است که در<br />

سال ۱۹۸۹ در سن دیگو - کالیفرنیا تاسیس شده است.‏<br />

اعضای هیات مدیره<br />

محمد عیاری - تورنگ اسدی - فریبا باباخانی - رزیتا باقری<br />

مهناز ابراهیمی-‏ مریم ایروانیان - سارا حسینی زاد<br />

سعید جلالی - علی خورسندیان - فرهاد بهرامی<br />

شاهرخ یادگاری - رویا فتحی امینی ‏(خورسندیان)-‏ تاد جونز<br />

از طرف مدرسه ایرانیان:‏ علی صدر<br />

__________________________<br />

هیات تحریریه<br />

مریم ایروانیان - رضا خبازیان - شهری استخری<br />

شهرزاد جولازاده - سارا حسینی زاد - پانته آ هوشمند<br />

آریا فانی و مرسده مهرتاش<br />

____________________________<br />

سردبیر:‏ علی صدر<br />

___________________________<br />

طراحی و گرافیک:‏ سعید جلالی<br />

______________________________<br />

مدرسه ایرانیان سن دیگو - تاسیس ۱۹۸۸<br />

وابسته به کانون فرهنگی ایرانیان<br />

روزهای یکشنبه از ساعت ۱:۳۰ تا ۳:۳۰ بعد از ظهر در<br />

Standley Middle School<br />

6298 Radcliff Drive<br />

روزهای پنجشنبه از ساعت ۶ تا ۸ بعد از ظهر در<br />

Mt. Carmel High School<br />

9550 Carmel Mtn. Rd<br />

فکس و پیغام:‏ ۳۷۴-۷۴۰۷(۶۱۹)<br />

madreseh@pccsd.org<br />

www.pccsd.org/issd<br />

بنیاد ایرانیان-‏ سازمان خیریه وابسته به کانون<br />

فرهنگی ایرانیان<br />

تلفن:‏ -۰۳۳۶ ۶۵۳ (۸۵۸)<br />

فکس و پیغام:‏ ۳۷۴-۷۳۳۵ (۶۱۹)<br />

________________________________<br />

کلیه حقوق و مزایای این مجله برای کانون فرهنگی<br />

ایرانیان سن دیگو محفوظ است.‏<br />

چاپ و پخش دوباره مطالب مندرج در این مجله<br />

بدون اجازه کتبی کانون ممنوع است.‏<br />

توجه:‏<br />

مسئولیت مطالبی که با امضای نویسنده درج<br />

شده است با خود نویسنده است.‏<br />

هیات تحریریه در چاپ و یا عدم چاپ مطالب<br />

رسیده اختیار تام دارد.‏<br />

________________________________<br />

طرح روی جلد:‏ سعید جلالی - نقاشی اثر:‏ هانیبال الخاص<br />

۷<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


خوانندگان گرامی:‏<br />

همانطور که آگاهی داريد،‏ پيک نشريه کانون فرهنگی ايرانيان است که از سال ١٩٩١ آغاز به انتشار کرده است.‏ اين نشريه ابتدا بصورت خبرنامه کانون فرهنگی ايرانيان و در دو صفحه<br />

منتشر می شد و طی تکامل خود در ١٦ سال گذشته به نشريه ای تبديل شده که هم اکنون در دست شماست.‏ پيک توسط يک هيئت تحريريه اداره می شود که خدمات خود را به<br />

رايگان در اختيار شما می گذارند.‏ حمايت و پشتبانی صاحبان مشاغل با دادن آگهی به پيک و لطف و دلگرمی شما خوانندگان عزيز انتشار مرتب پيک را عملی کرده است.‏ پيک هم<br />

اکنون به عنوان يک نشريه فرهنگی دو زبانه جای خود را در سطح جامعه تثبيت کرده و نه تنها در سن ديگو و جنوب کاليفرنيا بلکه در بسياری ديگر از شهرهای آمريکا خوانندگان خود<br />

را يافته است.‏ لطف هميشگی و پشتبانی جامعه ايرانی – آمريکائی ما را در اين مهم استوارتر می کند.‏ نمونه اين محبت ها نامه ای است که در اين صفحه مشاهده می فرمائيد.‏ اين نامه<br />

از طرف دکتر احسان يارشاطر بنيانگذار و مدير دايره المعارف ايرانيکا و استاد دانشگاه کلمبيا به دستمان رسيده که آنرا با شما در ميان می گذاريم.‏<br />

دايره المعارف ايرانيکا Encyclopedia Iranica بدون اغراق شايد بزرگترين فعاليت فرهنگی ايرانی است که در سطح جهان صورت می گيرد.‏ موجب افتخار ماست که مورد چنين<br />

لطفی قرار گرفته ايم.‏<br />

برای شما خوانندگان گرامی و همه دست اندرکاران و حاميان فرهنگ ايران زمين آرزوی موفقيت داريم.‏<br />

۸ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


صدای جاودان<br />

ادبيات آمريکا از پستی و بلندی های بسيار گذشته و عليرغم تاريخچه کوتاهش،‏ نه<br />

تنها خود را به سطح ادبيات جهان رسانيده بلکه در برخی از موارد از ادبيات معاصر<br />

پيشی گرفته.‏ يک نگاه به نشر غنی آمريکا کافيست تا بدانيم که آثار عرضه شده<br />

امروز شايد نمودار يکی از درخشان ترين دوره های ادب اين ديار باشد.‏<br />

آنچه به اين نوشته ها و اشعار کيفيتی يگانه و دلنشين می دهد تنوع شگرفی است<br />

که مهاجرين ارائه داده اند،‏ مردمی که از نقاط مختلف جهان داستان های گوناگون<br />

به همراه می آورند و صدای خود را بدين وسيله به گوش جهان می رسانند.‏ اين<br />

پديده گنجينه ای در برابر ناشرين قرار می دهد که ميتوانند از ميان آن،‏ بهترين را<br />

برگزينند.‏ خواه اين بدليل جلب استعدادها و يا احتمالا توجه اخير آمريکائی ها به<br />

فرهنگ ديگران باشد نتيجه يکی است و درها بروی بسياری از نويسندگان نوپا باز<br />

شده اند.‏ چنين فرصتی برای نويسنده زن ايران که از آزادی قلم در وطن محروم<br />

است حد و حساب ندارد.‏<br />

هر چند نويسندگانی چون آذر نفيسی،‏ گلاره آسايش،‏ جينا نهائی و ناهيد راکلين<br />

رمان های موفق ارائه داده اند اما اين موفقيت منحصر به آنان نيست بلکه بسياری<br />

از نويسندگان تازه کار و ناشناس نيز آينده روشنی در پيش دارند.‏<br />

نگاهی به چند مجموعه که اخيرا منتشر شده آينده بهتری را مژده می دهد و در<br />

واقع نمودار آن است که جهان ادب هنوز طلوع راستين زن ايرانی را نديده است.‏ در<br />

سالهای اخير،‏ ويراستارانی چون پرسيس کريم در معرفی نويسندگان جوان و تازه<br />

کار قدم مهمی برداشته اند.‏ کتاب Between” A“ World مجموعه ايست که<br />

خانم کريم در سال ١٩٩٩ به چاپ رساند و در آن نمونه کار برخی از نويسندگان<br />

ايرانی آمريکائی از زن و مرد،‏ ارائه شده است.‏ اما او دومين مجموعه خود را تحت<br />

عنوان Been” “Let Me Tell you Where I have به نويسندگان زن ايرانی<br />

در آمريکا اختصاص داد.‏ در اين کتاب که در سال ٢٠٠٦ به چاپ رسيد نه تنها<br />

نمونه ای از آثار چند نويسنده موفق را می خوانيم بلکه با کار چندين نويسنده و<br />

شاعر جديد آشنا می شويم.‏ اين مجموعه معرف بيش از پنجاه نويسنده و شاعر<br />

است و از ستاره های درخشان فردا نويد می دهد.‏<br />

با در نظر گرفتن اين که ايرانی های مهاجر در زمينه های متفاوت لياقت خود را<br />

نشان داده و به موفقيت های بارز نائل آمده اند اين مطلب جای تعجب ندارد.‏ اما<br />

آنچه سبب حيرت می شود آن است که اين نويسندگان برای موفقيت خود آنچنان<br />

که بايد از جانب جامعه ايرانی حمايت نشده اند.‏ بسياری از ما اين کتاب ها را<br />

خوانديم،‏ از داستانهای کودکی فيروزه دوما در Funny in Farsi خنديديم و با<br />

رمان آناهيتا فيروز به دوران انقلاب رفتيم و همراه ديگران به وطن بازگشتيم.‏ اما<br />

از حمايت کامل خبری نبود حتی از کتاب Reading Lolita in Tehran هم<br />

با تمام موفقيتش تنقيد کرديم حال آنکه اين توجه و آوازه آذر نفيسی در را بروی<br />

بسياری از نويسندگان جديد ايرانی که در اينسوی دنيا باز کرد.‏ اگرچه مهاجرت<br />

بسياری از نويسندگان ايرانی را وادار به تغيير زبان کرد اما شايد همين تغيير عامل<br />

اصلی موفقيت آن ها باشد چرا که ناگهان تعداد خوانندگان به چندين برابر افزايش<br />

يافت.‏ اين امر حتی به ترجمه اشعار و نوشته های کلاسيک انجاميد.‏ امروز می<br />

توان به ترجمه انگليسی حافظ و شاهنامه فردوسی و غزل های مولانا دست يافت<br />

و يا نوشتار هدايت و گلشيری و پزشکزاد را به زبان انگليسی به نسل بعدی هديه<br />

کرد و حتی نوشته های مرجان ساتراپی را هم از فرانسه به انگليسی برگردانده اند<br />

‏(پرسپوليس ١ و‎٢‎‏).‏<br />

توجه فاحشی که اخيرا به فرهنگ و سرنوشت ايرانيان معطوف شده سبب شد که<br />

برخی نويسندگان آمريکائی هم از آن الهام بگيرند.‏ از يک طرف کتاب هائی چون<br />

Searching for Hassan و Women of Deh Koh حکايت از تجربيات<br />

آمريکائی ها در ايران است و از سوی ديگر کتابهائی مانند House of Sand and<br />

Fog و Digging to America بخشی از موفقيت خود را مديون سرگذشت<br />

ايرانيان مقيم آمريکا هستند.‏<br />

گرچه قرض گرفتن کتاب برای دانشجويان و افرادی که امکانات مالی خريد کتاب<br />

را ندارند پسنديده است اما بقيه افراد بايد بياد داشته باشند که نه تنها موفقيت<br />

کتاب در فروش آن است بلکه در بسياری از موارد اين تنها منبع درآمد برای<br />

نويسنده است.‏ وقت آن رسيده که قبول کنيم داشتن قفسه کتاب فقط برای تزيين<br />

نيست بلکه از الزامات به شمار می رود.‏<br />

چندی پيش،‏ ضمن گردگيری به رمانی از آناهيتا فيروز تحت عنوان<br />

In the Walled Garden برخوردم که مدتها بود فراموشش کرده بودم.‏ او مرا<br />

چنان به خاطرات سی سال پيش برد که شايد اگر بخواهم از سه کتاب که از هر<br />

صفحه آن لذت برده ام نام ببرم اين يکی اش خواهد بود.‏ وقتی با دوستم صحبتش<br />

را ميکردم طبق معمول پرسيد:‏ ‏"می توانم آنرا از تو قرض بگيرم؟"‏ خنديدم که:"نه!‏<br />

بيخود نيست کتاب به اين خوبی چنان که بايد معروف نشد؟ برو يکی بخر!"‏<br />

حقيقت اين است که ما در جهانی تجارتی زندگی می کنيم که اگر تبليغات در کار<br />

نباشد حتی از وجود بعضی کارهای با ارزش باخبر نخواهيم شد.‏ درست است که<br />

همگی فرصت کافی برای مطالعه نداريم و بسياری از نويسندگان معاصر برايمان<br />

هنوز ناشناسند،‏ اما در عين حال بسياری از ما از اينکه در کتابفروشی پول خرج<br />

کنيم کناره می گيريم.‏ وقت آن است که به موفقيت جهانی نويسنده ايرانی بباليم<br />

و به سهم خود پشتيبانی ای را که شايسته آنند به آن ها عرضه بداريم.‏<br />

به ياد شعر زيبائی از فروغ فرخزاد می افتم."‏ تنها صداست که می ماند ..." که<br />

ايکاش ميبود و ميديد که صدای زن ايرانی در جهان باقيست و انعکاس آن در<br />

سراسر زمين طنين افکنده.‏<br />

۹<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


قسمت چهارم<br />

از مجید فدائیان<br />

‏"انارک و نائین،‏ شعر کویر*"‏<br />

٣٥ کيلومتر بعد از جندق ‏(به سمت جنوب)‏ به تنها پاسگاه پليس راه ميرسيم که<br />

به کنترل جاده و رانندگان مشغول هستند.‏ کمربند فراموش نشود.‏ از سمت راست<br />

‏(جنوب غربی)‏ به انارک و نائين می توان رفت و از سمت چپ به طبس خواهيم رسيد.‏<br />

در اين سفر ما به انارک خواهيم رفت که بالغ بر ١١٠ کيلومتر است.‏ جاده ايی آسفالته،‏<br />

نسبتا خوب،‏ صاف با مختصری پيچ که کويری شنی آنرا احاطه کرده.‏ روستاهای<br />

چوپانان،‏ نخلک،‏ چاه خربزه و چاه گربه در مسير هستند.‏ شغل اصلی مردمان اين<br />

منطقه کار در معدن بوده ‏(سرب،‏ طلا،‏ نقره،‏ باريت،‏ سنگ مرمريت و...)‏ که امروزه اکثر<br />

معادن تعطيل شده اند و بسياری از اين مناطق مهاجرت کرده اند.‏<br />

در کيلومتر ٣٠ روستای چوپانان است.‏ می توان گفت اين روستا منظم ترين روستای<br />

ايران است.‏ حدود ٨٠ سال پيش توسط آلمانيها برای کارگران معدن بر مبنای يک<br />

نقشه دقيق طراحی و ساخته شده.‏ خيابان بندی و کوچه ها يک اندازه و منظم به هم<br />

متصل است.‏ بسياری از خانه ها دارای بادگير و زيرزمين های خنک هستند و امروزه<br />

در مقابل هرخانه يک کاميون پارک است.‏ تقريبا تمامی مردان روستا راننده کاميون<br />

می باشند.‏ منظره خانه های منظم و کاميونهای متعدد در ميان دشت وسيع فضای<br />

جالبی را بوجود آورده.‏ حتما روز از منطقه چوپانان عبور کنيد.‏ از مقابل چوپانان جاده<br />

ای جديدالتاسيس با آسفالت عالی به روستای کهن توت و شهر اردکان ميرود.‏ در<br />

ادامه مسير در ٣٠ کيلومتری انارک به چاه خربزه می رسيم که سالهای دور معدن<br />

سرب بوده و آثار معدن و کوره آن باقی است.‏ بنابه گفته يکی از اهالی حدود سالهای<br />

٢٠-١٣١٠ آلمانيها در معادن منطقه کار می کردند و بعد از آنها نيز معادن تا سال<br />

١٣٤٧ فعال بوده که امروزه تقريبا همگی تعطيل شده اند در حال حاضر شخصی به<br />

نام دکتر جعفری که اصالتا انارکی است و سالها مقيم آلمان بوده در منطقه چاه خربزه<br />

کشاورزی مفصلی راه انداخته که جای تقدير دارد.‏<br />

شهر انارک که در لفظ محلی"‏ ناروسينه"‏ گفته می شود و مشخص است که از کلمه انار<br />

مشتق شده کنار کوير مرکزی گرداگرد کوهی کوتاه واقع شده.‏ مردمانی بسيار مهربان<br />

و فرهنگی دارد.‏ تاحدی که در اين شهر دور افتاده مردم با همت و اهدا وسايل شخصی<br />

موزه ای را ساخته اند!‏ ابزار زندگی،‏ کشاورزی،‏ ابزار کار در معدن و انواع سنگ معدن<br />

را به نمايش گذارده اند.‏ فکر می کنم تنها جايی در کوير باشد که شما می توانيد چند<br />

کتاب،‏ سی دی و نوار در مورد انارک،‏ زندگی مردم،‏ گويش ، شعر و موسيقی آنها بيابيد<br />

که نشانه از هم بستگی و برخورد مثبت فرهنگی و حفظ ميراث اين مردم است.‏<br />

شهر قديم انارک که هنوز هم برخی در آن ساکن هستند پيرامون يک کوه کله قندی<br />

شکل قرارگرفته با معماری کويری و تو در تو بخشی از يک برج ديده بانی ‏(برج کوتاه<br />

ناصر)‏ و دويار قديمی قلعه ‏(دورآبادی)‏ هم چنان باقی مانده است.‏ انارک در نقطه ايی<br />

استراتژيک واقع شده که از بلندای تپه می توان عبور و مرور را کنترل کرد که نشان از<br />

زندگی سخت و پرخطر گذشته آنجا دارد که مرتب مورد تاخت و تاز و غارت قرار می<br />

گرفتند.‏ آب اندک انارک از طريق آب انبارها و قناتها تامين می شده که با قطع فعاليت<br />

باغات از بين ميرود.‏ امروزه فقط حدود ٢٠٠٠ نفر ساکن در اين منطقه باقی مانده<br />

اند.‏ جالب است بدانيد که زبان ‏(از گويش های باستانی و پهلوی)‏ و لهجه مردم انارک<br />

و ابيانه بسيار بهم نزديک است و هم چنين شيوه زندگی و آئين های مشابهی دارند<br />

و بسياری رسوم زرتشتی هم چنان باقی مانده است.‏ سقاخانه های کوچک در ميان<br />

شهر که به گفته ايی می تواند آتشکده های کوچک محلی باشد هم چنان پابرجاست<br />

معماری تو در تو با خشت و گل به همراه منحنی ها و سقفهای گنبدی بسيار زيبا،‏<br />

ديوارهای قطور که حالتی حفاظتی از نظر سرما و گرما و دفاع شهری را دارد مجموعه<br />

انارک را شکل داده.‏<br />

انارک در قديم دارای دو محله عربها و عجم ها بوده که به گفته اهالی با هم درگيريهايی<br />

داشته اند و امروزه عربها در شهر نيستند!‏ بيشتر جمعيت انارکيها در نائين و شاهرود<br />

ساکن هستند.‏ بخش جديد انارک در کنار محله قديمی در حاشيه دشت با معماری<br />

زشت امروزی خود رو به رشد است.‏ هم چنين ساختمان قديمی که معروف به کلوپ<br />

آلمانيها بوده توسط سرداران سازندگی!!‏ تخريب و بلواری ورودی برای شهر ساخته<br />

اند!‏ بازديد از برج ديده بانی و محله های قديمی را فراموش نکنيد و شب را می توانيد<br />

ميهمان دو خانه ايی باشيد ‏(انارک هتل و مهمانسرا ندارد)‏ آقای ابراهيم مسئول موزه<br />

شهر که کتابی در مورد انارک تاريخچه و واژگان آنجا نوشته از مردمان مطلع اين<br />

سرزمين است و می توانيد از اطلاعات وی استفاده ببريد.‏<br />

اقتصاد امروز انارک هنوز هم مبتنی بر فعاليت پراکنده معدن است.‏ معدن طالمسی،‏<br />

نخلک راه اندازی شده.‏ مختصری کشاورزی و دامداری هم در کنار آن باعث تداوم<br />

زندگی است.‏ با از دست رفتن کهن سالان و مهاجرت جوانان ممکن است اين شهر<br />

کوير به پايان برسد؟ صد حيف!!‏<br />

از انارک تا نائين حدود ٧٥ کيلومتر است.‏ در اين مسير روستا يا شهر قابل ذکری توجه<br />

مرا جلب نکرده.‏ اين جاده در نزديکی نائين از تقاطع راه آهن تهران – اصفهان و يک<br />

پايگاه نيروی هوايی می گذرد.‏ در کيلومتر ٥ قبل از نائين که امروز به شهر متصل<br />

است روستای محمديه قرار دارد.‏ اين روستا مرکز عبا بافی در منطقه نائين است.‏ بدليل<br />

کيفيت خوب آن در منطقه خاورميانه طرفداران و خواهان بسياری دارد.‏ در قسمت<br />

مرکزی روستا ١٥ کارگاه کم و بيش مشغول به کار می باشند اين کارگاهها در عمق<br />

چند متری زمين ساخته و سقفهای گنبدی دارند.‏ شکل معماری اين کارگاهها شرايط<br />

بسيار مناسبی را برای کار فراهم می سازد.‏ دستگاههای عبابافی چوبی و بسيار قديمی<br />

هستند،‏ بافنده در گودالی مقابل دستگاه می نشيند و با دو پدال در زير پا و ماسوره<br />

های چوبی ميلی متر به ميلی متر عبا را می بافد.‏ هر قواره عبا ٦ متر به عرض ٧٥<br />

سانتی متر است که از پشم شتر بافته می شود.‏ در هر کارگاه چند دستگاه نخ ريسی<br />

وجود دارد که پشم و کرک شتر را با دست تبديل به نخ می کند.‏ در گذشته بيشتر<br />

خانم ها به کار می پرداختند.‏ بافندگان امروزه در سالهای پايانی کارشان هستند و اين<br />

کارگاهها و دستگاهها يکی بعد از ديگری به تعطيل و فراموشی ميروند.‏ هميشه چند<br />

دستگاه کوچک نخ تابی چوبی و قديمی که بسيار زيبا و تزئينی است در اين کارگاهها<br />

به فروش ميرسد.‏ عجله نکنيد يادتان باشد اين آخرين دستگاه نيست و صاحب کارگاه<br />

می تواند چند تای ديگر داشته باشد!‏<br />

شهر نائين يکی از کهن ترين شهرهای ايران است که در کنار کوير مرکزی و درشمال<br />

اصفهان واقع شده،‏ شهری است کوچک و آرام با مردمانی خونگرم . تابستانهای گرم<br />

و خشک و زمستانهای سرد همراه با باد و سوز فراوان کم آبی و خشکی هميشه<br />

گريبانگير شهر می باشد.‏ بازار و محله قديمی مجموعه ای وسيع از بناهای تاريخی<br />

است که رو به نابودی و فراموشی است اين مجموعه هم چون شهرک سينمايی است<br />

که هر کجای دنيا بود در حفظ آن نهايت تلاش را می کردند.‏<br />

در هر حال برنامه خود را برای ٢ روز گشت در شهر تنظيم کنيد.‏ برای اقامت<br />

مهمانسرای جهانگردی اين شهر بسيار مناسب است اين ساختمان با الهام از معماری<br />

کوير با آجر و کاه گل ساخته شده که نمونه بسيار زيبايی از خوش سليقگی است.‏<br />

سرويس و غذای آن قابل قبول و از قبل بايد جا رزرو کنيد.‏ اگر دوست داريد که در<br />

ميان مردم باشيد در ايام تعطيل عيد و تابستان خانه های بسيار تميزو مرتبی خواهيد<br />

يافت که قيمت های مناسبی دارند.‏ هم چنين در اين خانه ها دارهای قالی زيبای نائين<br />

را از نزديک خواهيد ديد که به نهايت دقت و ظرافت بافته می شوند.‏ قالی های لچک<br />

ترنج با زمينه های روشنی با بيشترين تعداد رج.‏<br />

۱۰ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


بايد قدم زد تا حس اش کرد.‏ مجموعه نقوش بر روی درها،‏ ايوانها،‏ پنجره ها،‏ کوچه<br />

های سرپوشيده بادگيرها و گنبدها،‏ کلونهای زنانه و مردانه درها.‏ و بوی کاه گل و<br />

خاک.‏<br />

خانه های حياط دار بدون اشراف همسايه ها،‏ با حوض گرد فيرزه ايی که روزگاری هرم<br />

گرمای تابستان را می شکست و هندوانه عصرگاهی را خنکا می بخشيد و پشه بندهای<br />

سفيد بر روی تخت های چوبی که بسيار خاطرات در خود دارند.‏ نگران نباشيد هرچند<br />

همه چيز رو به ويرانی است اما اگر جستجو کنيد باز هم هست و خواهيد يافت.‏<br />

برگرفته از نام کتاب محمد علی ابراهيمی انارکی:‏<br />

انارک،‏ شعر کوير<br />

عکسها از مجید فدائیان<br />

majfada@yahoo.com<br />

مجموعه مسجد جامع و خانه پيرينا،‏ بازار سرپوشيده و نارين قلعه در کنار هم قرار<br />

گرفته اند.‏ بهتر است پياده از اين مجموعه بازديد کنيد.‏ ميانه روز زمان مناسبی نيست<br />

اوائل صبح و قبل از غروب نور و هوای بهتری داريد.‏ سوژه های بسياری برای عکاسی<br />

می يابيد.‏ مسجد جامع نائين يکی از چهار مسجد اوليه ايران است که تماما از خشت و<br />

آجر ساخته شده و هيچگونه تزئين رنگی در آن بکار نرفته يک مناره بلند چند ضلعی با<br />

کتيبه ايی کوفی بر بالای آن از دوردست ديده می شود.‏ فرم مسجد مطابق با معماری<br />

خراسانی ملهم از بناسازی چهار ايوانی ساسانی است که احتمالا از بناهای دوره<br />

ساسانی است که به مسجد تغيير کاربری يافته و در قرن چهارم و پنجم هجری ‏(دوره<br />

سلجوقی)‏ تزئينات آجری با نقوش هندسی و گياهی به همراه خط کوفی معقلی(بنايی)‏<br />

و گلدار که بصورت برجسته بر روی گچ به آن اضافه شده تا امروزه دوام يافته.‏ بخش<br />

زمستانی مسجد که در زير زمين قرار دارد توسط نورگيرهای سنگی ‏(سنگ مرمر<br />

سفيد که نازک شده اند)‏ نورگيری می شود و هم چنين بادگيرهای زيبای آجری هوای<br />

مناسب را فراهم می ساند.‏ منبر و در چوبی مسجد با نقوشی فراوان و پرکار از آثار بی<br />

نظير چوبی موجود است که به نحو زيبايی کنده کاری شده اند.‏<br />

مجموعه ستونهای ضخيم باطاقهای ضربی و محراب مسجد همه با عناصر تزئينی<br />

هندسی ذکر شده پوشانده شده اند.‏<br />

خانه پيرنيا،‏ بنايی از دوره صفويه،‏ در دو طبقه ساخته شده.‏ اتاقهای طبقه اول گرداگرد<br />

ايوانی آجری قرار گرفته اند که هم سطح با خيابان است و بخش نشيمن،‏ خدمه،‏<br />

آشپزخانه و انبار در حياط پائين که دارای حوض و باغچه می باشد واقع شده.‏ بنايی<br />

آجری با سقفهای ضربی و طاقچه های فراوان با تزئينات مشبک آجری.‏ برخی از<br />

اتاقها دارای تزئينات برجسته گچی هستند که هم چون نقاشيهای مينياتور با نقش<br />

درختان و پرندگان و فيگورهای مختلف با نهايت دقت و ظرافت بر روی گچ نقش زده<br />

شده.‏ بخش ديگری از بنا با استفاده از کتيبه های بازوبندی و خط نستعليق برروی<br />

گچ بصورت برجسته کار شده.‏ از معدود کتيبه هايی است که با خط نستعليق نوشته<br />

شده.‏ امروزه اين بنا به صورت يک موزه درآمده و در آن علاوه بر معماری زيبا با ابزار<br />

و وسايل زندگی درگذشته آشنا می شويد.‏ هم چنين در بخش ديگر دار قالی و مراحل<br />

مختلف آن به نمايش گذاشته شده.‏ خانه پيرنيا منزلی است که دقيقا متناسب با روحيه<br />

و خلقيات ايرانی بنا شده.‏ از اين محل می توانيد پياده از ميان کوچه های سرپوشيده<br />

زيبا عبور کنيد ‏(مجموعه درها،‏ پنجره ها را از دست ندهيد)‏ و به بازار سرپوشيده برويد.‏<br />

در اين فاصله چند آب انبار با بادگيرهای بلند وجود دارند و هم چنين عمارت نارين<br />

قلعه که خشتی و گلی می باشد و از دوره ساسانی باقی مانده.‏ بنا بيشتر به يک قلعه<br />

و دژ شبيه است.‏ متاسفانه بخشهای زيادی از آن از بين رفته است.‏ شبستان زمستانی<br />

مسجد بازار بسيار ديدنی است.‏ ستونهای ضخيم و طاقهای آجری که با فرشهای<br />

قرمز خوشرنگ در کف هماهنگی بسيار زيبايی را بوجود آورده.‏ بازار سرپوشيده که با<br />

مجموعه ايی از سقفهای گنبدی پوشيده شده امروزه با تخليه آن در سکوت مرگباری<br />

فرورفته.‏ به چهار سوق که ميرسيم با سقاخانه ايی زيبا روبرو هستيم که هميشه<br />

مشتريان پروپا قرص در جلوی آن به نذر و نياز مشغولند.‏<br />

در نائين هم چنين می توانيد از مجموعه ايی مفصل که بيشتر بعد از دوره صفويه<br />

است نظير:‏ مسجد اباعبداله،‏ خواجه خضر،‏ شيخ مغربی،‏ امامزاده سلطان علی و عمارت<br />

تاريخی مصلی بازديد کنيد.‏ خيابان اصلی شهر ‏(امام خمينی)‏ مرکز اصلی تجارت و<br />

تجمع اهالی است که عصرها و سرشب بسيار شلوغ است.‏ علاوه بر فرش فروشيهای<br />

بسيار،‏ دو عتيقه فروشی نيز در اين خيابان است.‏ نائينی ها عموما معتقد و پای بند<br />

به مذهب هستند.‏<br />

خانمها اکثرا چادر مشکی به سر می کنند و سخت روی می گيرند.‏ در محله های قديمی آن<br />

۱۱<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


زیر نظر مریم ایروانیان<br />

شطرنج باز کوچک من<br />

شطرنج باز کوچک من!‏ چشمهای تو<br />

با گردش نگاه مرا مات می کند<br />

غوغای رنگ دامن شطرنجی تو نيز<br />

سرگيجه آور است<br />

بنشين کنار من<br />

بگذار سر به سينه ام ... اينطور بهتر است!‏<br />

برگردن سپيد تو .. اين پنج رشته در<br />

چون پنج خط حامل<br />

آهنگ عشق را<br />

در چشمهای وحشی من می کند رها<br />

نادم شدم که با ختم<br />

در راه عشق تو<br />

با سادگی و شوق دل و دين خويش را<br />

بر خيز بهر رقص<br />

بگشای بازوان بلورين خويش را<br />

شب پرستاره است<br />

مهتاب می خزد به درون اتاق من<br />

هنگام رقص .. نگاه تو می کشد<br />

عطر هزار خاطره را در دماغ من<br />

با خنده های تو<br />

صدها شکوفه ديده گشايد به باغ من<br />

شطرنج باز کوچک من!‏ چشمهای تو<br />

با گردش نگاه مرا مات می کند<br />

غوغای رنگ دامن شطرنجی تو نيز<br />

سرگيجه آور است<br />

اما کنون دگر<br />

بازی بس است،‏ زانکه شب از نيمه رفته است<br />

هنگام رقص نيز<br />

ديدم که روی شانه من خواب رفته ای!‏<br />

برخيز تا به خانه رسانم ترا که باز<br />

در خانه مادرت<br />

چشم انتظار توست<br />

هر شب که من به بازی شطرنج،‏ ای اميد<br />

عمدا برای خاطر تو مات می شوم<br />

با گردش نگاه تو ای نازنين من<br />

در جاده های خاطره ها راه می روم<br />

می بينم ای دريغ که راه گريز نيست<br />

آخرین چکامه<br />

گر بر کند زمانه بنيادم<br />

عشق تو را نمی برد از يادم<br />

از دل کشيد مهر تو افغانم<br />

از جای کند هجر تو بنيادم<br />

فرياد من زچرخ فراتر رفت<br />

ای دوستان رسيد به فريادم<br />

بيچاره من که حاصل هستی ها<br />

عشق تو بود و سيلی استادم<br />

اين داشت در جوانی گريانم<br />

و آن روز خردسالی ناشادم<br />

آبی بزن بر آتش هجرانی<br />

تا کی دهی چو خاک بر بادم<br />

بردی گمان که پشته روئينم<br />

کردی گمان که توده پولادم<br />

گر سنگ بودم از غم فرسودم<br />

گر کوه بودم از پا افتادم<br />

از دل گذشت قصه مجنونم<br />

از ياد رفت غصه فرهادم<br />

گر نام من بپرسی و گر خوانی<br />

گويم ندانم و تو نمی دانی<br />

دکتر مهدی حمیدی<br />

زيرا که مرگ پير<br />

در زندگی که بازی تلخی است،‏ عاقبت<br />

ما را به يک کرشمه خود مات می کند<br />

محمد طاهری<br />

۱۲ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


سرگذشت<br />

سپور صبح مرا ديد<br />

که گيسوان در هم خيسم را<br />

زپلکان رود می آوردم<br />

سپيده ناپيدا بود<br />

دوباره آمده ام<br />

از انتهای دره ی سيب<br />

و پلکان رفته ی رود<br />

و نفس پرسه زدن اينست<br />

رفتن،‏ برگشتن،‏ ديدن،‏ دوباره ديدن<br />

رفتن به راه می پيوندد<br />

ماندن به رکود<br />

در کوچه های اول حرکت<br />

دست قديم عادل را<br />

بر شانه چپ خود ديدم<br />

و بوسيدم<br />

و عطر بوسه مرا در پی خواهد برد<br />

سپور صبح مرا ديد<br />

که نامه را به مالک می بردم<br />

سلام گفتم!‏ گفت سلام.‏<br />

سلام بر هوای گرفته،‏ سلام بر سپيده ناپيدا<br />

سلام بر حوادث نامعلوم<br />

سلام بر همه<br />

الا بر سلام فروش!‏<br />

سراغ خانه مالک می رفتم<br />

به کوچه های ثابت دلتنگی برخوردم<br />

خاک ستاره دامنگير<br />

صدای يورتمه می آمد<br />

صدای زمزمه ميراب<br />

صدای تبت يدی<br />

درخت را بردند<br />

باغ را بردند<br />

گوش را بردند،‏ گوشواره را بردند<br />

اما جدجد مرا،‏ عشق را،‏ نبردند<br />

من از تصور ودکا بيرونم<br />

و در تصرف بيداری هستم.‏<br />

تصرف عدوانی را شايع کردند<br />

تصرف عدوانی،‏ سرنوشت خانه ما بود<br />

سرنوشت ساکنان نجيب<br />

فاتح که کوه نور به موزه می آورد<br />

به شهر من،‏ شب را آورد<br />

به ساکنان خانه و صاحبان تازه<br />

سپردم که شب بخير بگويند<br />

و گرنه در سکونتشان اختلاف خواهد بود<br />

به روح ناظر او شب به خير بايد گفت<br />

به او،‏ به مادر من،‏ زنی که پيرهنش رنگهای خرم داشت<br />

من ازبينيد و صورتی و آبی<br />

آميخثن را دوست می دارم،‏ رنگ بی رنگی!‏<br />

در جستجوی کفش آبی بودم<br />

کفاش قهوه ای آورد و سبز فروخت<br />

نوروز کفش نوی بايد داشت<br />

نوروز برف غريبی می باريد<br />

در هفت سين باستانی<br />

سرخاب را ديدم که هلهله می کرد<br />

و سين قرمز ساکت بود<br />

ای بانوان شهر<br />

گلويتان هرگز از عشق بارور نشده است<br />

و گرنه سرخاب را به اشک می يافتيد<br />

و سين ساکت سر را سلام می گفتيد<br />

سلام بر همه الا سلام فروش<br />

بس است<br />

طاهره صفارزاده<br />

هرچه از محنت ايام کشيديم بس است<br />

از بد و خوب زمان هر چه که ديديم بس است<br />

شاد گشتيم که ناکامی ايام گذشت<br />

زهر هر نيش زهر نوش چشيديم بس است<br />

باغبان گو که بود باغ تو را ارزانی<br />

آنچه از بلبل شوريده شنيديم بس است<br />

ديگر از طرفه غزالان به دلم راهی نيست<br />

ناز دلدار بيک عمر خريديم بس است<br />

به تمنای وصال و به گران بار فراق<br />

در رهش جامه اخلاص دريديم بس است<br />

چون کبوتر نگران از پی يکدانه ببام<br />

هر چه زين بام به آن بام پريديم بس است<br />

چند روزی اگر از عمر بود حاصل ما<br />

خواهم آهسته روم هرچه دويديم بس است<br />

اين سرابی که بر او نام نهادند مقام<br />

خوش سرابی است ولی آنچه رسيديم بس است<br />

چند گوئی تو از اين دور زمان گردش چرخ<br />

يوسف اين قصه دراز است شنيديم بس است<br />

یوسف رستگار<br />

۱۳<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


مراسم شب یلدا<br />

در مدرسه ایرانیان سن دیگو:‏<br />

مراسم شب يلدای امسال در هر دو شعبه بوسيله انجمن خانه و<br />

مدرسه برگزار شد.‏ در اين مراسم سفره شب يلدا بر روی کرسی چيده<br />

شده و از دانش آموزان و والدين آنها با آش و آجيل پذيرايی شد.‏<br />

دانش آموزان در طول برنامه با بازيهای مختلف مخصوص شب يلدا<br />

آشنا شدند.‏ در ادامه سخنانی در رابطه با مفهوم و سابقه شب يلدا و<br />

سنت های مربوط به آن،‏ و ارتباط آن با کريسمس بيان گرديد.‏ در<br />

پايان برنامه فال حافظ گرفته شد.‏ در شعبه اول نمايش زيبائی که<br />

توسط گروه تئاتر مدرسه تهيه شده بود نيز به اجرا درآمد.‏ جا دارد از<br />

فروشگاه پارسيان که آجيل برنامه شعبه اول را اهدا کرده بودند<br />

سپاسگزاری کنيم.‏<br />

والدين گرامی اطلاع دارند که با ثبت نام فرزندانشان در مدرسه ايرانيان به<br />

عضويت کانون فرهنگی ايرانيان در می آيند و از مزايای آن برخوردار می شوند.‏<br />

برای اطلاعات بيشتر از وب سايت ما ديدين کنيد.‏<br />

www.pccsd.org/issd<br />

۱۴ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


سلام بچه های عزیز<br />

اميدواريم که حالتان خوب باشد و از صفحه خودتان در پيک لذت ببريد.‏<br />

بچه ها!‏ مدرسه ايرانی هر سال يک مسابقه کتابخوانی برگزار می کند و به<br />

بچه های خوبی که بيشتر از همه کتاب بخوانند در جشن عيد جايزه می دهد.‏<br />

اگر شما هنوز شروع نکرده ايد بايد عجله کنيد!‏ بچه های کوچکتر بايد از پدر و<br />

ماردشان خواهش کنند که در کتاب خواندن به آنها کمک کنند.‏<br />

راستی يک خبر خوب ديگر!‏ يادتان باشد مجله پيک را بخوانيد و آنرا در فهرست<br />

کتابهايتان بنويسيد!‏ پيک در هر شماره دو صفحه مخصوص شما عزيزان آماده<br />

می کند.‏<br />

علی صدر - مدير مدرسه ايرانيان<br />

شیر بدجنس و خرگوش باهوش<br />

در يک جنگل بزرگ يک شير خيلی بدجنس زندگی می کرد که خيلی حيوانها<br />

را اذيت می کرد.‏ او آنقدر حيوانها را ترسانده بود که هر روز يکی از حيوانات<br />

مجبور بود با پای خودش برود تا شير او را بخورد،‏ تا شايد بقيه حيوانات بتوانند<br />

راحت زندگی کنند.‏ يک روز نوبت خرگوش باهوش رسيد تا غذای شير بشود.‏<br />

خرگوش فکر خوبی کرد ... او پيش شير رفت و گفت قربان،‏ من امروز يک<br />

خرگوش را آورده بودم که شما بخوريد ولی يک شير ديگر آنرا از من گرفت.‏<br />

شير که خيلی عصبانی شده بود گفت:‏ زود باش او را به من نشان بده تا حسابش<br />

را برسم.‏ خرگوش شير را سر يک چاه برد.‏ وقتی شير پائين را نگاه کرد عکس<br />

خودش و خرگوش را ديد و فکر کرد آن همان شير ديگر و خرگوشی است که او<br />

می خواست بخورد.‏ او خودش را به داخل چاه انداخت تا خرگوش را بگيرد ولی<br />

با سر داخل چاه افتاد و مرد.‏ حيوانها هم راحت شدند و از خرگوش تشکر کردند.‏<br />

کچل<br />

يک بچه و مادرش در خيابان راه می رفتند که آقايی را ديدند که مو نداشت.‏<br />

بچه با صدای بلند گفت:‏ مامان اين آقاهه کچله ، هيچی مو نداره!‏ مادرش گفت:‏<br />

يواش!‏ الان می فهمه.‏<br />

بچه گفت:‏ يعنی تا الان نمی دونست که مو نداره؟<br />

سیب:‏<br />

معلم علوم از بچه ها پرسيد:‏ مناسب ترين وقت برای چيدن ميوه های سيب از<br />

درخت چه موقع است؟<br />

يکی از بچه ها جواب داد:‏ وقتی سگ در باغ نيست و صاحب خانه هم رفته<br />

بيرون.‏<br />

پشت بام:‏<br />

بچه روی پشت بام خوابيده بود که نصف شب غلت زد و افتاد توی کوچه!‏<br />

مردم جمع شدند و شلوغ شد.‏ يک نفر پرسيد:‏ پسر جون چی شده.‏ پسر گفت:‏<br />

نميدونم،‏ منم همين الان رسيدم!‏<br />

سرگرمی<br />

پایتخت ها:‏<br />

واشنگتن<br />

فرانسه تهران<br />

آلمان قاهره<br />

ايران برلين<br />

ايتاليا پاريس<br />

آمريکا رم<br />

مصر با هم بخندیم:‏<br />

بيمار:‏ آقای دکتر گوشم آنقدر سنگين شده که ديگر صدای سرفه خودم را هم<br />

نمی شنوم.‏<br />

دکتر:‏ خوب چرا بلندتر سرفه نمی کنی،‏ جانم؟<br />

*****************<br />

سه ديوانه در تيمارستانی بودند.‏ دوتای آنها دائما بالا و پائين می پريدند و می<br />

گفتند ما سيب زمينی هستم و داريم در روغن سرخ می شويم.‏ سومی خيلی<br />

آرام روی صندلی نشسته بود.‏ دکتر آنها را ديد و فکر کرد سومی عاقل شده.‏ از او<br />

پرسيد:‏ پسرم چرا با دوستانت بالا و پائين نمی پری؟ ديوانه جواب داد:‏ آخر من<br />

به ته ماهيتابه چسبيده ام!‏<br />

******************<br />

برنده جایزه بهترین نقاشی برای داستان بره ، داریوش پیمانی<br />

از شعبه اول بود که یک کتاب داستان جایزه گرفت.‏<br />

چی مال کیه؟!‏<br />

ماشين<br />

خياط اره<br />

نانوا<br />

توپ<br />

عکاس قيچی<br />

نجار<br />

تنور<br />

فوتباليست دوربين<br />

راننده "Camping”<br />

What is the secret to opening a tent door<br />

“You have to know the “Zip code<br />

***********<br />

What did the big lantern say to the dark little lantern<br />

"Lighten up”<br />

**************<br />

What happened when the boy left the<br />

library book outside of the tent over- night<br />

In the morning it was "over - dew<br />

**************<br />

Why did the big knot give the little knot a time out<br />

It was being knotty<br />

******************<br />

Ask the Vet<br />

Question: Is cheese really a mouse’s favorite food<br />

Answer: Rodents eat just about anything, from nuts, to rotting<br />

meat or evan cardboard<br />

But before refrigerators were made, cheese was kept in cool,<br />

dark cellars, the perfect mouse hang around! Also, cheese has<br />

a strong smelling bait that sticks to traps. Although cheese is<br />

not really their most favorite, mice are stuck with the cheesy<br />

reputation<br />

بچه ها ! بچه ها!‏<br />

۱۵<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


تقدیر از زرافشان در روز جهانی نویسندگان زندانی<br />

برگرفته از بخش فارسی بی بی سی<br />

مراسم"‏ روز جهانی نويسندگان زندانی"‏ در سوئد که عصر روز پنج شنبه،‏ در تئاتر شهر<br />

استکهلم برگزار شد به بزرگداشت ناصر زرافشان،‏ نويسنده و وکيل ايرانی و آنا پوليتکوسکايا،‏<br />

نويسنده و روزنامه نگار سرشناس روس اختصاص يافته بود.‏<br />

کميته نويسندگان زندانی انجمن بين المللی پن که در بيش از ٦٠ کشور فعال است،‏ همه<br />

ساله در روز ١٥ نوامبر از تمامی نويسندگان زندانی در هر گوشه جهان ياد می کند.‏ بر<br />

اين اساس،‏ کميته نويسندگان زندانی انجمن پنPEN سوئد،‏ همسو با اين يادمان جهانی،‏<br />

جايزه توخولسکی را هر سال به نويسنده يا ناشری اهدا می کند که به خاطر نوشته هايش<br />

مجازات شده،‏ تهديد شده و يا به زندان افتاده است.‏<br />

قرار بود اين جايزه در روز نويسندگان زندانی به نمايندگی از سوی ناصر زرافشان به<br />

خانم زويا زرافشان تحويل داده شود که به دليل عدم حضور وی در جلسه،‏ بيورن لينل،‏<br />

سخنگوی انجمن پن سوئد،‏ اظهار اميدواری کرد که ناصر زرافشان بتواند با رهايی از<br />

فشارهای موجود،‏ در بهار سال آينده،‏ در مراسمی ويژه،‏ جايزه خود را شخصا از اين انجمن<br />

دريافت کند.‏<br />

‏"حمله به زندانیان"‏<br />

مراسم راس ساعت ١٨ و ٣٠ دقيقه،‏ در تئاتر شهر،‏ با خوشامدگويی گروه موسيقی<br />

Keyfest آغاز شد.‏ اين گروه جوان،‏ در راه پله های تئاتر شهر و سالن برگزاری مراسم به<br />

اجرای موسيقی نواحی بالکان پرداختند.‏<br />

سپس خانم ‏"ماريا موديگ"،‏ سخنگوی کميته نويسندگان زندانی انجمن پن سوئد ضمن<br />

خوشامدگويی به حاضران در جلسه گفت:‏ ‏"حوادث ناگواری برای زندانيان سياسی در ايران<br />

اتفاق افتاده،‏ از جمله تعدادی از محکومان جرايم جنايی در زندان اوين به چند زندانی<br />

سياسی و دکتر ناصر زرافشان،‏ نويسنده و وکيل دادگستری حمله و آنها را مجروح کرده<br />

اند".‏<br />

وی افزود:"‏ عجيب است که دو روز پيش از بزرگداشت نويسندگان زندانی در جهان و<br />

مراسمی که در سوئد به طور ويژه به ناصر زرافشان اختصاص دارد،‏ زندانيان و نويسندگان<br />

سياسی از جمله وی در زندان اوين مورد ضرب و شتم قرار می گيرند".‏<br />

او بخشی از نامه همسر زرافشان را که حاکی از اين خبر بود برای حاضران در جلسه<br />

قرائت کرد.‏<br />

در ادامه و هم چنين در طول مراسم،‏ گروه موسيقی ‏"واله"،‏ متشکل از هنرمندانی چون<br />

حسن مقدم ‏(نوازنده تار)،‏ امين ميرشاهی ‏(دف نواز)‏ و مشتاق فيض يابی ‏(تنبک)‏ به اجرای<br />

موسيقی ايرانی پرداختند که با استقبال مخاطبان سوئدی حاضر در جلسه روبرو شد.‏<br />

بزرگداشت آنا پولیتکوسکایا<br />

در بخش بزرگداشت آنا پوليتکوسکايا،‏ ‏"يلنا ينگفلد"،‏ خواننده روس،‏ ابتدا مقاله ای از اين<br />

روزنامه نگار را که چندی پيش در مسکو به ضرب گلوله به قتل رسيد،‏ از مجموعه ای با<br />

عنوان ‏"سکوت"‏ قرائت کرد و سپس به ياد او،‏ از ‏"اوسيپ ماندلشتان"‏ و ‏"جوزف برادسکی"‏<br />

شعرهايی را که در دهه سی ميلادی و در مخالفت با اختناق و ستايش آزادی سروده بودند،‏<br />

همراه با نوای گيتار خود خواند.‏<br />

جسد خانم آنا پوليتکوسکايا در آسانسور خانه اش در يک مجتمع ساختمانی در مسکو در<br />

حالی پيدا شد که يک سلاح کمری در نزديکی جسد وی افتاده بود.‏ وی که در روزنامه<br />

نوواياگازتا قلم می زد به افشاگری موارد نقض حقوق بشر توسط نيروهای روسيه در چچن<br />

شهرت داشت.‏<br />

‏"فرج بايرقدار"،‏ شاعر اهل سوريه،‏ ديگر ميهمان روز نويسندگان زندانی انجمن پن سوئد بود.‏<br />

اين شاعر،‏ در حال حاضر،‏ ميهمان ‏"شهر پناه"‏ استکهلم است.‏ او که بيش از چهارده سال از<br />

عمر خود را در زندان به سر برده تعدادی از اشعار خود را که به خطر شعر در دنيای امروز<br />

اشاره داشت،‏ به زبان عربی خواند.‏<br />

بعد از آن ‏"استفان وستبری"،‏ يکی از کمدين های مشهور سوئدی بخشی از کتاب ‏"درها و<br />

ديوار بزرگ چين"‏ نوشته احمد شاملو را قرائت و اجرا کرد.‏<br />

در اين مراسم"سوسن تسليمی"،‏ بازيگر سرشناس سينمای ايران که حدود دو دهه است<br />

به سوئد مهاجرت کرده،‏ اشعاری از ‏"احمد شاملو"،‏ ‏"سيمين بهبهانی"،‏ ‏"محمد مختاری"‏ و<br />

همچنين تعدادی از شعرای ديگر را قرائت کرد.‏<br />

پیام ناصر زرافشان<br />

‏"سيگريد کاله"،‏ پژوهشگر و عرب شناس ٨٠ ساله سوئدی،‏ که علاقه وافری به ادبيات<br />

فارسی دارد،‏ سخنران ديگری بود که در اين شب به طور مفصل به تحليل ادبيات کلاسيک<br />

ايران پرداخت.‏ او گفت:"نويسندگان ايرانی از جمله ناصر زرافشان برای آزادی بيان در<br />

رنجند".‏ وی همچنين با مروری بر ادبيات کلاسيک ايران گفت:که چهار شاعر مورد علاقه<br />

من نظامی گنجوی،‏ عطار نيشابوری،‏ مولوی،‏ و حافظ بزرگ هستند.تصوير ساز يهايی که<br />

اين نويسندگان در اشعار خود کرده اند،‏ مويد اين است که ستمی که امروز بر انديشمندان<br />

و مردم ايران می رود هم چنان در طول تاريخ اين کشور تکرار شده است".‏ خانم کاله با<br />

اشاره به انديشه مستتر در اشعار حافظ گفت:"‏ زندانيان سياسی بی شک با مطالعه اشعار<br />

حافظ می توانند در شرايط سختی که دارند اندکی التيام پيدا کنند".‏<br />

سپس بيورن لينل،‏ در بخش پايانی مراسم،‏ پيام ناصر زرافشان برنده جايزه امسال<br />

توخولسکی را که توسط او از زندان اوين ارسال شده بود قرائت کرد.‏ زرافشان در بخشی از<br />

اين پيام نوشته بود:"‏ از خاورميانه اين پيام را برايتان می فرستم،‏ منطقه ای که عملا<br />

تحت فشار نيروهای ارتجای ضد دموکراتيک و بنياد گرايی واپس گرا و رژيم های<br />

استبدادی از يک طرف و خطر تهاجم بيگانگان و اشغال از طرف ديگر قرار دارد.‏<br />

با اين همه وضعيت با چنان سرعتی تغيير می کند که در منطقه،‏ شاهد روزهای<br />

روشن و غلبه بر تاريکی خواهيم بود.‏ جهان در کل به سويی پيش می رود که در<br />

آينده ای نه چندان دور جايی برای بازمانده های قرون وسطايی نخواهد بود مگر<br />

در موزه ها".‏ ايده اصلی بورس توخولسکی که به نام نويسنده آلمانی تبعيدی در دوران<br />

آلمان نازی،‏ کورت توخولسکی،‏ نامگذاری شده،‏ هديه ١٥٠ هزار کرون سوئد (٢١ هزار<br />

دلار)‏ به نويسنده و فراهم کردن ‏"فرصتی برای نوشتن و استراحت کردن نويسنده در سوئد،‏<br />

پس از آسيب های روحی ناشی از زندان و مجازات"‏ است.‏<br />

‏"افشاگری های شجاعانه"‏<br />

در قطعنامه انجمن پن سوئد گزارشی از فعاليت های ناصر زرافشان،‏ که وکيل بسياری از<br />

نويسندگان و دگر انديشان ايرانی بوده و پيش از دستگيری،‏ وکالت خانواده های مقتولان<br />

قتل های معروف به زنجيره ای را بر عهده داشت،‏ ارائه شده بود.‏ ناصر زرافشان که در<br />

سال ٢٠٠٢ به جرم ‏"افشای اسرار دولتی"‏ به سه سال زندان،‏ و به دليل ‏"نگهداری سلاح"‏<br />

به دو سال زندان و همچنين ‏"به خاطر وجود مشروبات الکلی در دفتر کارش"‏ به ٥٠ ضربه<br />

شلاق محکوم شده بود در حال حاضر محکوميت پنج ساله خود را در زندان اوين تهران<br />

سپری می کند.‏<br />

انجمن پن سوئد که از زمان دستگيری ناصر زرافشان از جمله نهادهای پيگير پرونده او بوده<br />

و در اطلاعيه های مکرر نسبت به وضعيت او ابراز نگرانی کرده در اين قطعنامه از دولت<br />

سوئد خواست تا همه تلاش خود را برای آزادی بی درنگ ناصر زرافشان به کار ببندد.‏ مهر<br />

انگيز کار نيز به عنوان ميهمان ويژه بخش همايش توخولسکی،‏ با اشاره به وضعيت ناصر<br />

زرافشان در ايران،‏ تلاش او را پيرامون قتل های زنجيره ای،‏ ‏"افشاگری های شجاعانه"‏ خواند<br />

و اين فعال حقوق بشر در ايران را ‏"صدای دادخواهی مردم ايران در سراسر دنيا"‏ معرفی<br />

کرد.‏ وی سپس با اشاره به ‏"عباس امير انتظام"‏ و ‏"سيامک پورزند"‏ از مسئولان انجمن بين<br />

المللی پن خواست که " نام اين دو نويسنده را هم چنان به عنوان دو نويسنده زندانی در<br />

گزارش های خود نگه دارند چرا که از حيث حقوقی،‏ اين دو تن اگر چه با عنوان مرخصی<br />

در بيرون از زندان به سر می برند اما در ايران هنوز زندانی به شمار می آيند و محدوديت<br />

های زيادی شامل حال آن ها می شود".‏<br />

در پايان برنامه،‏ بيورن لينل،‏ از مهرانگيز کار خواست که دوباره به روی سن برود و به<br />

نمايندگی از طرف زرافشان،‏ شاخه گل انجمن پن سوئد را به عنوان نمادی از جايزه<br />

توخولسکی دريافت کند.‏<br />

۱۶ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


در شهر چه خبر<br />

شنبه شب دوم دسامبر جمعی از علاقمندان شعر و موسيقی مجلسی را تحت<br />

عنوان ‏"گراميداشت شعر و موسيقی"‏ آراسته بودند که در آن تعدادی از هنرمندان<br />

شهر سن ديگو شرکت داشتند.‏ در اين برنامه که به سه بخش متمايز تقسيم شده<br />

بود آقايان بهروز صادقيان و مهرداد وکيلی دو نوازی سنتور و تنبک را در سه گاه<br />

عرضه کردند و سپس آقايان کورش تقوی و رضا خبازيان ترکيب شعر و موسيقی<br />

را ارائه دادند.‏ در اين بخش سه تار نوازی آقای تقوی در مايه دشتی همراه اشعار<br />

زيبائی از کسرائی،‏ حافظ،‏ شفيعی<br />

کدکنی،‏ سپهری و مولانا اجرا گشت.‏<br />

در بخش سوم گروه داروک با همکاری<br />

آقايان کورش تقوی،‏ علی صدر،‏ رضا<br />

خبازيان،‏ پژمان مهر فر و محمود<br />

شمشيری قطعاتی را در اصفهان،‏ شور<br />

اجرا نمودند که مورد توجه علاقمندان<br />

قرار گرفت.‏ در رابطه با اين برنامه<br />

نقدی از آقای مهدی نراقی به دستمان<br />

رسيده است که ضمن تشکر از ايشان<br />

با هم اين نقد را مرور می کنيم:‏<br />

حسین علیزاده،‏<br />

نامزد جایزه "Grammy" شد<br />

حسين عليزاده،‏ موسيقيدان سرشناس ايرانی به خاطر آلبوم به تماشای ‏"آب<br />

های سپيد"‏ نامزد دريافت جايزه Grammy شده است.‏ جوايز Grammy<br />

معتبرترين جايزه صنعت ضبط و پخش موسيقی در آمريکا محسوب می شود.‏<br />

چهل و نهمين دوره جوايز گرمی که به اسکار موسيقی شهرت دارد،‏ روز يکشنبه<br />

١١ فوريه ٢٠٠٧ در مرکز Staples شهر لوس آنجلس برگزار می شود و استفن<br />

کولبرت،‏ هنرپيشه و کمدين آمريکايی مجری اين مراسم خواهد بود.‏<br />

آقای عليزاده به همراه ژيوان گاسپاريان،‏ هنرمند سرشناس ارمنی به خاطر آلبوم<br />

‏"به تماشای آب های سپيد"‏ Vision) ،(Endless در بخش بهترين آلبوم سنتی<br />

جهان نامزد اين جايزه شده اند.‏<br />

ذاکر حسين،‏ نوازنده معروف تبله و آشيش خان نوازنده ساز سارود از هند و يک<br />

آلبوم موسيقی از آسيای ميانه از رقبای عليزاده و گاسپاريان هستند.‏<br />

حسين عليزاده،‏ آهنگساز،‏ پژوهشگر و نوازنده تار و سه تار و سازنده موسيقی<br />

فيلم هايی چون دلشدگان،‏ گبه و زمانی برای مستی اسب ها،‏ گاسپاريان،‏ نوازنده<br />

دو دوک هم در ساخت موسيقی فيلم هايی چون گلادياتور و آخرين وسوسه<br />

مسيح مشارکت داشته است.‏<br />

اين دو هنرمند،‏ شهريور سال ١٣٨٢، کنسرت موفقی در کاخ نياوران تهران<br />

داشتند.‏<br />

در چهل و نهمين دوره ،Grammy هنرمندانی چون مری جی بلايج،‏ جيمز<br />

بلانت،‏ ديکسی چيکس،‏ جان ماير،‏ رد هات چيلی پپرز،‏ و جاستين تيم انتخاب<br />

شده اند.‏<br />

سخنی کوتاه<br />

در مورد برنامه گرامیداشت شعر و موسیقی<br />

حيفم آمد که از کنار کار با ارزش برنامه ‏"گرامی داشت شعر و موسيقی"‏ که به<br />

همت دست اندرکاران آن با رنج بسيار و بدون گنج برگزار شد بدون به به و چه<br />

چه و در عين حال نق نق کردن بگذرم.‏<br />

کاری که انجام شد بدون شک دست آورد کوشش با تمرين و زحمات گروهی<br />

تعدادی از دوستان بود که نه تنها کاری بود ارزشمند بلکه بدعتی بود برای قدمی<br />

بهتر،‏ وسيع تر و عميق تر در آينده.‏<br />

اشعار زندگی ساز و عشق آموز مولوی،‏ سهراب سپهری و .... را با درک نيک و<br />

احساس و دقتی به نهايت خواندن بهمراه موزيک و ملودی زيبای متن،‏ هرگز<br />

نميتواند راهی به ناکجا آباد برد،‏ بل دريچه ايست به دنيای پر ابهام عشق و معرفت<br />

و شعر و ادب ايران،‏ چيزی که قرنها تلاطم،‏ يورش،‏ کشتار و .... نتوانسته و نخواهد<br />

توانست آنرا بی مايه کند.‏<br />

شايد اگر زمان موسيقی متن را در بين شعر خوانی قطعات شعر نو و معاصر<br />

ايران ‏(سهراب سپهری ، کسرائی)‏ کمتر ميکرديم،‏ شايد اگر با نور و يا تصوير و يا<br />

حداقل دکور صحنه فضای مناسب تری برای شعر خوانی ايجاد ميکرديم،‏ شايد<br />

اگر موسيقی ‏(قسمت اول و سوم)‏ را در شکلی متفاوت و کمی هيجان انگيزتر و نه<br />

به آهستگی ذاتی موسيقی اصيل ايرانی ارائه ميداديم،‏ موفق تر در جلب حاضران<br />

ميشيديم،‏ اگرچه هيچ کدام از اينها عمق اهميت اولين قدمی را که برداشته شد<br />

نمی تواند بکاهد که نمی کاهد.‏<br />

در انتظار برنامه دوم ‏"گراميداشت شعر و موسيقی"‏ که به بزرگداشت و شناخت<br />

بيشتر ‏"فروغ فرخزاد"‏ شاعر تمام فصول و قرنهای ادبيات سرزمينمان اختصاص<br />

دارد هستيم.‏ کسی که بقول سهراب سپهری:‏<br />

‏"بزرگ بود<br />

و از اهال امروز يود.‏<br />

و با تمام افق های باز نسبت داشت<br />

و لحن آب و زمين را چه خوب می فهميد"‏<br />

مهدی نراقی<br />

۱۷<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


١٠٨<br />

Jan<br />

کانون فرهنگی ايرانيان تقديم می کند<br />

نمايشگاه آثار هانيبال الخاص<br />

يکشنبه ١١ فوريه از ساعت ٤-٩ بعد از ظهر<br />

در سالن<br />

Forum Hall at UTC<br />

4545La Jolla village Drive<br />

San Diego, Ca 92122<br />

جشن نوروزی کانون فرهنگی ايرانيان<br />

شنبه ٢٤ مارچ ٢٠٠٧<br />

کلاس دف در محل دفتر کانون فرهنگی<br />

سه شنبه ها از ساعت ٦ بعد از ظهر زير نظر علی صدر<br />

کلاس سه تار زير نظر کورش تقوی در محل دفتر کانون فرهنگی<br />

تلفن تماس ٦٣٨٩-٧١٧-٨٥٨<br />

HELP WANTED<br />

Part-time<br />

Marketing Director for<br />

Peyk Magazine<br />

Please send your resume to PCC<br />

Dowdy Drive #105 San Diego, California 92126<br />

or e-mail to pcc@pccsd.org<br />

مدرسه ایرانیان سن دیگو ۸۵۸-۶۵۳-۰۳۳۶<br />

مدرسه ايرانيان شعبه اول<br />

Standley Middle School روزهای يکشنبه ١/٥ تا ٣/٥ بعد از ظهر<br />

آموزش فارسی:برای تمام سنين در سه مرحله ابتدائی - ميانه و پيشرفته.‏<br />

حداقل سن پذيرش کودکان از ٤/٥ سال است.‏<br />

کلاسهای فوق برنامه:‏ رقص،‏ تئاتر و نقاشی از ساعت ٣/٥ تا ٤/٥ بعد از ظهر<br />

مدرسه ايرانيان شعبه دوم:‏<br />

در Mt. Carmel High School روزهای پنجشنبه ٦ تا ٨ بعد از ظهر<br />

آموزش فارسی برای کودکان و نوجوانان در سه مرحله ابتدائی-ميانه و<br />

پيشرفته<br />

مراسم تدارکات نوروزی مدرسه ايرانيان<br />

يکشنبه ١١ مارچ<br />

جشن نوروزی مدرسه ايرانيان<br />

يکشنبه ١٨ مارچ<br />

آکادمی رقص های ملی<br />

کلاسهای رقص در محل مدرسه ايرانيان<br />

يکشنبه از ساعت ١/٥ تا ٤/٥ بعد ازظهر<br />

۱۹<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


زیر نور مهتاب<br />

از:‏ رضا خبازيان<br />

زمستان است و هوا همانطور که طبيعت قولش را داده است سرد.‏ نشسته ام در اطاق گرم<br />

خويش و گاهگاهی دزدانه از قاب پنجره به ماه می نگرم و نور مهتاب را بدون آنکه جرات<br />

لمس اش را از بيرون داشته باشم نگاه می کنم.‏ مهم نيست که چقدر شور و شوق و اميد<br />

در دلهای ما جاری است.‏ راستش را بخواهيد گاه من و شما آدمهای بزرگ نيز مثل بچه ئی<br />

که شب زودتر ميخوابد تا بابا نوئل هديه مورد علاقه اش را زودتر بياورد و به وی تحويل<br />

دهد،‏ خودمان را به راحتی گول می زنيم و شور و شوق و اميد را به زور در روح و روان<br />

خود می نشانيم،‏ بارور می کنيم و زنده نگه ميداريم.‏ هيچ اشکالی هم ندارد ولی گاه در<br />

يک شب مهتابی سرد زمستانی می توانيم به مسائلی بينديشيم که همگون و هم جنس با<br />

حال و هوای طبيعت باشند.‏ همانطور که از لطافت هوای بهاری و ديدن شور و شوق رشد<br />

در درختان و گلها و علفها به وجد می آئيم و هوای عشق در سرمان ميريزد و به آن دوست<br />

ديرينه فکر می کنيم و يادش را گرامی ميداريم و جايش را پهلوی خود خالی می بينيم در<br />

هوای سرد زمستانی هم می توانيم به سردی های رابطه،‏ به بی عدالتی،‏ به ظلم،‏ به زنجير<br />

بينديشيم.‏ در ادبيات ما نيز زمستان،‏ زمان دلچسبی نبوده است.‏ تلخی ها،‏ جدائی ها،‏ غصه<br />

ها،‏ فشار،‏ ظلم،‏ بی عدالتی،‏ سنگدلی،‏ بی مهری،‏ درهم ريختگی به نوعی با واژه زمستان<br />

همگون و هم وزن شده اند.‏ در حال و هوای شعر هم که نگاه کنيم در همين فصل است<br />

که عمق و مفهوم بعضی از اشعار را نمايان تر و قابل حس تر می بينيم.‏ گرامی شاعر ايران،‏<br />

مهدی اخوان ثالث گرچه شعر زمستان خود را در بررسی و توضيح شرايط آن روز جامعه<br />

ايران سروده است ولی خواندنش در فصل زمستان عمق معنائی شعر را بازتر و عريان تر<br />

می نمايد.‏ جائی که می گويد:‏<br />

هوا دلگير<br />

درها بسته<br />

سرها در گريبان<br />

دست ها پنهان<br />

نفس ها ابر<br />

درها بسته و غمگين<br />

زمين دلمرده<br />

سقف آسمان کوتاه<br />

غبار آلوده مهر و ماه<br />

زمستان است.‏<br />

اين شعر ذهن خواننده را با گذر و اشاره ئی به مختصات زمستان آماده می سازد تا تصويری<br />

هولناک و پراهميت را مطرح نمايد.‏ اميد شاعر که از قضا کلمه ‏"اميد"‏ را هم برای تخلص<br />

شاعرانه خود انتخاب کرده است،‏ اين است که بتواند با مطرح ساختن اين تصوير هولناک<br />

چاره ئی بجويد و ذهن ما را نيز برای يافتن اين چاره به کار گيرد.‏<br />

انسان همگون و همسان با طبيعت است.‏ گرچه از قوانين محکم آن نيز راه گريزی ندارد<br />

ولی با تغيير حال و هوای طبيعت نيز می تواند با نگرش های گوناگون همواره به دنبال<br />

مدينه فاضله خويش باشد.‏ به دنبال حقيقتی که در آن آرامش يابد و صلح و سلامت را به<br />

خود و انسانهای ديگر عرضه دارد.‏<br />

اکنون که شما را در حال و هوای سرما و سردی زمستان آورده ام جای دارد که ذهن شما<br />

را مشوش رها نسازم و با خود به کوچه و بازار سرد،‏ به نقطه های تاريک،‏ به زوايای حقيقی<br />

ولی خاموش نگاه داشته شده آدميان ببرم و بگويم شايد وقت آن رسيده باشد که گاهی در<br />

خلوت خود زير نور مهتاب زمستانی بنشينيم،‏ حتی اگر گوشه اطاق گرم خود نيز باشيم،‏<br />

کاغد و قلمی بدست بگيريم و با گذری در زوايای تاريک وجود خويش ليستی تهيه کنيم از<br />

مجموعه اعمال و رفتاری که از ما سر زده است و رنجش و بی مهری ديگران را برانگيخته<br />

است.‏ اين ليست را در دادگاه کوچکی که خود قاضی آن خواهيم بود ارائه کنيم و به اين<br />

نکته بينديشيم که:‏ آيا مجموعه اين اعمال،‏ ما را امروز در جايگاه برتر انسانی،‏ مردمی،‏<br />

فرهنگی و اجتماعی قرار داده است يا اين اعمال پايه و شالوده تنگ خلقی،‏ تنهائی،‏ احساس<br />

عدم اعتماد،‏ عصبانيت،‏ کينه،‏ عدم رضايت نهانی ما از زندگی گشته است<br />

جواب اين سئوال درجه صداقت ما را با خويش بيان خواهد داشت.‏ آنگاه بنشينيم و خود<br />

را به چند خط شعر از سهراب سپهری ميهمان کنيم که می گويد:‏<br />

هر که در حافظه چوب ببيند باغی<br />

صورتش در وزش بيشه شور ابدی خواهد ماند<br />

هر که با مرغ هوا دوست شود<br />

خوابش آرام ترين خواب جهان خواهد بود<br />

آنکه نور از سر انگشت زمان برچيند<br />

می گشايد گره پنجره ها را با آه<br />

از زمستان گفتيم،‏ حيف است يادآوری نکنيم که آسمان ادب فارسی دو گوهر گرانبهای<br />

خود را در زمستان از دست داد.‏ سياوش کسرائی و فروغ فرخزاد.‏ مسلما مشتاقان و وفاداران<br />

ادب فارسی در شهرهای مختلف جهان به ياد اين دو عزيز خواهند نشست و جلسات شعر<br />

خوانی خواهند داشت.‏ از دوست اديبی شنيدم که پس از بزرگداشت مولوی در سال ٢٠٠٧<br />

بوسيله سازمان جهانی يونسکو زمزمه هائی در مورد شناساندن فروغ فرخزاد به جهانيان<br />

شنيده می شود که افتخار ديگری برای ايرانيان خواهد بود.‏ فروغ در اثر زندگی پرتلاطم<br />

خود در فرصت کوتاهی که داشت جهان پر باری از شعر را از خود بيادگار گذاشت که<br />

بخوبی نمايانگر رشد شخصيت وی ميباشد.‏ فروغ موفق شد به زودی از مرز ‏"جنسيت"‏<br />

بگذرد و به مسائل انسانی بنگرد و جهانی را مورد اعتراض قرار دهد که در آن حقوق انسان<br />

مورد تجاوز قرار می گيرد.‏ سياوش کسرائی نيز گرچه درخاک غريب به خواب فرو رفت با<br />

آثار جاودانه بسيار خود برای انسانها حداقل آرش را در جوانی و مهره سرخ را در سالهای<br />

سالخوردگی به يادگار گذاشت.‏ ياد هر دو عزيز گرامی باد.‏<br />

همه می دانند<br />

ما به خواب سرد و ساکت سيمرغان ره يافته ايم<br />

ما حقيقت را در باغچه پيدا کرديم<br />

در نگاه شرم آگين گلی گمنام<br />

و بقا را در يک لحظه نامحدود<br />

که دو خورشيد بهم خيره شدند<br />

سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نيست<br />

سخن از روزست و پنجره های باز<br />

و هوای تازه<br />

و اجاقی که در آن اشياء بيهوده می سوزند<br />

" از شعر فتح باغ مجموعه تولدی ديگر"‏<br />

۲۰ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


نقد و بررسی کتاب<br />

بعد از عشق<br />

نوشته:‏ فريده گلبو<br />

به قلم:‏ دکتر شهناز برومند<br />

بعد از عشق اثر فريده گلبو داستان زنی است که در يکی از مسافرتهای شوهرش دفتر<br />

خاطرات خود را عمدا در ساک او می گذارد.‏ مرد پس از وارد شدن به اتاق خود در يکی<br />

از هتل های شهر شيراز همينکه ساک را باز می کند در لابلای لباسها متوجه اين دفتر<br />

می شود با بی تفاوتی نگاهی به آن می اندازد،‏ آنرا باز می کند و با کمال تعجب متوجه<br />

می شود که صفحات با دستخط همسرش نگاشته شده است.‏ شروع به خواندن می کند<br />

با اين تصور که تا قبل از شام وقت خود را با خواندن مطالب اين دفتر پر کند ولی هرچه<br />

می خواند بر تعجب و کنجکاويش افزوده ميشود.‏ از خود می پرسد:"‏ چرا تاکنون در اين<br />

باره با من صحبت نکرده بود"‏ اگر شخص ديگری در زندگيش بود چرا مرا انتخاب کرد و<br />

اصلا بعد از يازده سال زندگی مشترک و داشتن دو فرزند چه لزومی داشت که اين مسئله<br />

را با من در ميان بگذارد.‏<br />

مرد با بی قراری به خواندن خاطرات همسرش ادامه ميدهد.‏ در خلال خواندن خاطرات،‏<br />

گاه تصميم می گيرد ورق های دفتر را پاره کرده و همه چيز را فراموش کند و لحظه ای<br />

ديگر کنجکاوی باعث ميشود تا به خواندن ادامه دهد.‏ او که در آغاز داستان از شخصيت<br />

همسرش و پرده دری او کمی جا خورده بود هر لحظه بر حيرت و عصبانيتش افزوده<br />

می شد حالا ديگر به جای خواندن انگار صفحات را می بلعيد و همپای او خواننده چنين<br />

حالتی را احساس می کند.‏<br />

آن شب وقتی کتاب بعد از عشق را از نوشين گرفتم اصلا فکر نمی کردم که خواندن اين<br />

کتاب مرا تا ساعت ٢/٥ صبح بيدار نگه دارد!‏ فريده گلبو می نويسد:‏<br />

‏"بهار شورانگيز و سرشار از لطف است شايد تجسمی است پر شکوه از ذوق شاعران خوش<br />

قريحه".‏<br />

‏"تابستان پر نعمت و حاصلخيز است با يک زيبائی گستاخ،‏ نافذ و مهاجم".‏<br />

‏"زمستان پيری است تسلی بخش و پر تجربه.‏ اما من پائيز را و تنها پائيز را با شوری عاشقانه<br />

دوست دارم.‏ پائيز در چشم من هم چون عروسی است که با افسون طبيعت هر لحظه ...."<br />

خواندن همين چند خط کافی بود که تا ساعت ١ صبح به خواندن ادامه دهم و حتی بعد<br />

از اينکه کتاب را بستم و سعی کردم خواب را به چشمان خسته ام دعوت کنم تا ساعت<br />

٢/٥ صبح بر سر اين دعوت با خواب کلنجار داشتم.‏<br />

بعد از عشق فريده گلبو که تهمينه ميلانی فيلمنامه نيمه پنهان را با اقتباس از آن به تصوير<br />

کشيده است آن چنان خواننده را تحت تاثير قرار می دهد که گاه از فرط هيجان چند خط<br />

را جا می گذارد تا سريع تر به نتيجه دست يابد.‏ اما کشش و شيوائی جملات چنان است<br />

که او برای جا انداختن آن چند خط،‏ مانند کسی است که انگار مرتکب گناهی نابخشودنی<br />

شده باشد،‏ خود را سرزنش کرده و سريعا به خطوط وانهاده باز می گردد.‏ داستان در عين<br />

سادگی با کششی خاص خواننده را قدم به قدم به دنبال خود کشيده و نوعی ارتباط نزديک<br />

با شخصيت های داستان برقرار می کند.‏ فريده گلبو صحنه های داستان را آن چنان<br />

ملموس به تصوير می کشد که نکته ای از ديد خواننده پنهان نمانده و چنان در فضای<br />

داستان قرار می گيرد که وقتی از پائيز می نويسد،‏ خرد شدن برگ های خشک پائيزی<br />

را زير پا و تابش گرم خورشيدش را در وجود خود احساس می کند.‏ و هنگاميکه از عشق<br />

سخن می گويد برخلاف قوانين دستوری که آموخته ايم کلمه يا ذات است و يا معنی،‏ او<br />

اين قانون را با ترسيم ملموسی از عشق که قاعدتا و طبق ضوابط دستوری بايد ‏"معنی"‏ باشد<br />

را بنحوی در ذهن خواننده می پروراند که عشق را چون تنديسی قابل لمس می پندارد.‏<br />

در اين راستا با هم می خوانيم و اين نوشته را به پايان می بريم.‏<br />

"... و چنان نگاهم کرد که آنچه می ديدم نگاه نبود اتحاد روح از راه چشم بود،‏ زمزمه<br />

بود.‏ پر شراره ترين شعله های طلب بود و از اين ها فراتر نفس عشق بود.‏ در يک لحظه<br />

احساس کردم که گرم ترين رگه های لذت،‏ لذتی آميخته با هراسی گنگ با سرعتی که<br />

ميزانش در دنيای خارج از عشق وجود ندارد در تنم بی قراری می کند.‏ جسمم داغ شده<br />

بود،‏ روحم آتش گرفته بود.‏ قدرت تکلم از ميزان لذتی که نگاه گرم و برنده او به من می<br />

بخشيد کمتر نبود".‏<br />

۱۵<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


هفده دعوا<br />

میان ایران و آمریکا<br />

در راستای اينکه معاون محترم رئيس جمهور بعد از بررسی هايی چند،‏<br />

موفق به کشف نکات مهمی در روابط ايران و آمريکا شده است،‏ وی اعلام کرد:‏ "<br />

هفده دعوا ميان ايران و آمريکا حل نشده است."‏ اگاهان فهرست اين هفده دعوا را<br />

بشرح زير اعلام کردند:‏<br />

دعوای اول:‏ ايران و آمريکا هر کدام قصد نابودی همديگر را دارند که اگر اين<br />

اختلاف حل بشود،‏ لزومی به رسيدگی برای حل شانزده اختلاف ديگر هم نيست.‏<br />

دعوای دوم:‏ آمريکا معتقد است در ايران بايد اصلاحاتی بوجود بيايد،‏ مثلا مجلس<br />

و دولت و سيستم قضايی و قانون اساسی و شيوه رهبری و نوع اقتصاد و روابط<br />

اجتماعی اصلاح شود و ايران بشود کشوری مثل سوئد،‏ ايران هم معتقد است<br />

آمريکا بايد از اين نظام دو حزبی و سيستم سرمايه داری و دخالت آمريکا در<br />

کشورهای ديگر و حاکميت يهوديان بر اقتصاد اين کشور و مسيحيان بر فرهنگ<br />

اين کشور و ارتش مداخله گر آمريکا و قانون اساسی آمريکا و فرهنگ اين کشور،‏<br />

دست بردارد و تبديل به کشوری بشود مثل افعانستان تا ايران و آمريکا يکی ديگر<br />

از اختلافات شان حل شود.‏<br />

دعوای سوم:‏ ايران معتقد است تا وقتی نظام انتخاباتی آمريکا تغيير نکند و شورای<br />

نگهبان جمهوری اسلامی بر انتخابات اين کشور نظارت نکند،‏ اختلاف اين دو<br />

کشور همچنان پابرجا خواهد بود و اگر اين نظام انتخاباتی تغيير کند قطعا با توجه<br />

به محبوبيتی که احمدی نژاد دارد در انتخابات بعدی محمود احمدی نژاد رئيس<br />

جمهور آمريکا می شود.‏ آمريکا هم معتقد است نظام انتخاباتی ايران بايد از اساس<br />

تغيير کند تا انتخابات دموکراتيک در اين کشور برگزار شود،‏ و اگر روش انتخابات<br />

ايران تغيير کند جرج دبليو بوش رئيس جمهور ايران می شود و اختلاف ايران و<br />

آمريکا حل می شود.‏<br />

دعوای چهارم:‏ ايران معتقد است آمريکا به دليل اينکه در قاره آمريکا قرار دارد و<br />

دور از دسترس موشکهای ايرانی است،‏ اين موضوع مانع بزرگی برای سياستهای<br />

استراتژيک کشور ايران بوجود آورده است،‏ بطوری که ارتش ايران بايد هزينه<br />

زيادی صرف کند تا آمريکا را از بين ببرد و اين موضوع باعث اختلاف ميان ايران<br />

و آمريکاست،‏ لذا برای رفع اختلاف ايران پيشنهاد می کند که آمريکا به جايی<br />

نزديک ايران،‏ مثلا امارات متحده عربی منتقل شده و از آن قاره بيرون بيايد تا<br />

برخی اختلافات ايران و آمريکا حل شود.‏ از طرف ديگر آمريکا هم معتقد است<br />

وجود ايران در خاورميانه يکی از عوامل ايجاد تشنج است و اين کشور ترجيح می<br />

دهد کشور ايران به جايی مثل هائيتی يا مکزيک يا کوبا منتقل شود تا آمريکا برای<br />

حمله به ايران اين همه هزينه مصرف نکند و اگر چنين چيزی اتفاق بيفتد،‏ يک<br />

اختلاف ديگر ايران و آمريکا حل می شود.‏<br />

دعوای پنجم:‏ آمريکا معترض است که چرا ايرانی ها هر هفته پرچم ملی اين کشور<br />

را آتش می زنند،‏ و برای رفع اختلاف انتظار دارد که حداکثر هر ماه يک بار پرچم<br />

اين کشور آتش زده شود،‏ اما ايران معتقد است که آتش زدن پرچم آمريکا در ايران<br />

يکی از آئين های مذهبی ايران است و يک مساله داخلی کشور است و آمريکا حق<br />

ندارد در اين مورد اعتراض کند،‏ از طرف ديگر آمريکا از ايران می خواهد که از<br />

ميان چهار پنج پرچم موجود که به عنوان پرچم ايران شناخته می شود ‏(با شيرو<br />

خورشيد،‏ بدون شيرو خورشيد،‏ با االله و بدون االله،‏ با حا شيه االله اکبر و بدون حاشيه<br />

مذکور و انواع ديگر)‏ ايران يکی از اين پرچم ها را به عنوان پرچم خودش اعلام<br />

کند که اگر زمانی آمريکايی ها خواستند پرچم ايران را اتش بزنند،‏ بدانند که پرچم<br />

ايران کدام يک از اين پرچم هاست.‏<br />

دعوای ششم:‏ يک اختلاف کوچک ميان ايران و آمريکا اين است که ايران معتقد<br />

است آمريکا بايد به اقليت سرخپوست و سياهپوست احترام بگذارد و بايد کاری<br />

کند که اقليت سياهپوست که ١٤ درصد مردم آمريکا هستند،‏ در يک برنامه<br />

حمايتی تعدادشان افزايش يافته و حداقل به پنجاه درصد جمعيت آمريکا برسند.‏<br />

و در مقابل ايران قول می دهد که آمريکايی ها ديگر حق نداشته باشند در مسائلی<br />

مانند برخورد ايران با اقليت هايی مانند بهائيان دخالت کنند.‏<br />

دعوای هفتم:‏ دولت ايران معتقد است که آمريکا بايد از کودتای آمريکايی ٢٨<br />

مرداد عليه مصدق عذرخواهی کند و علاوه بر اين کار،‏ جلوی فعاليت کليه کسانی<br />

که طرفدار مصدق هستند و در آمريکا فعاليت می کنند را بگيرد.‏ دولت آمريکا<br />

هم معتقد است ايران بايد از ماجرای گروگانگيری در سال ١٣٥٨ عذرخواهی کند.‏<br />

آمريکايی ها معتقدند که يک بار در اين مورد عذرخواهی کرده اند،‏ اما دولت ايران<br />

برای رفع اختلاف معتقد است که هر روز آمريکا بايد يک بار عذرخواهی کند،‏ از<br />

طرف ديگر ايران معتقد است که گروگانگيری حق دانشجويان ايرانی بوده است،‏<br />

چون آنها در آن زمان دل شان می خواست اين کار را بکنند و عذرخواهی در اين<br />

مورد کار درستی نيست.‏<br />

دعوای هشتم:‏ ايران معتقد است آمريکا بايد دارايی های ايران را به اين کشور<br />

برگرداند.‏ در اين مورد اختلاف نظر کوچکی وجود دارد،‏ آمريکايی ها معتقدند<br />

ميزان دارايی باقيمانده بلوکه شده توسط دولت آمريکا حدود ١٧٣ دلار و ٢٤<br />

سنت است،‏ اما ايرانی ها معتقدند که دارايی ايران نزد آمريکا ٩٨ ميليارد و ٥٦٩<br />

ميليون و ٧١٢ هزار و ٦٤٥ دلار و ٤٥ سنت است که مسوولان امر معتقدند اين<br />

اختلاف کوچک هم بايد حل شود تا روابط آمريکا و ايران بهبود پيدا کند.‏<br />

دعوای نهم:‏ آمريکا معتقد است ايران حق هيچگونه فعاليت هسته ای اعم از<br />

فعاليت های نظامی و تحقيقاتی و علمی ندارد،‏ اما ايران معتقد است که نه تنها<br />

ايران حق داشتن بمب اتمی دارد،‏ بلکه اين آمريکاست که به دليل سوابق اش<br />

حق هيچ فعاليت اتمی ندارد.‏ اين اختلاف نيز قابل رفع است و به نظر می رسد<br />

که احتمالا اگر سه بار ديگر حکومت های ايران و آمريکا تغيير کنند يا يک جنگ<br />

جهانی اتفاق بيفتد يا يکی از دو قاره آسيا و آمريکا از روی نقشه حذف شود،‏ اين<br />

اختلاف نيز حل شود.‏<br />

دعوای دهم:‏ آمريکا معتقد است که ايران حق ندارد اعلام کند که اسرائيل بايد از<br />

بين برود،‏ اما ايران معتقد است که تا وقتی اسرائيل از بين نرفته است،‏ ايران نمی<br />

تواند آمريکا را نابود کند،‏ بنابر اين منطقا اول بايد اسرائيل از بين برود.‏ اين اختلاف<br />

نيز احتمالا در چاپ بعدی نقشه جهان ممکن است رفع شود.‏<br />

دعوای يازدهم:‏ آمريکا معتقد است که ايران از تروريستهای عراقی و فلسطينی<br />

و لبنانی و ساير کشورهای عربی حمايت می کند،‏ اما ايران معتقد است که اين<br />

تروريست ها،‏ اصلا تروريست نيستند،‏ بلکه نيروهای فداکار و از جان گذشته<br />

ای هستند که فقط قصد دارند با ترور دشمنان اسلام آنها را بکشند.‏ ايران نيز<br />

معتقد است که آمريکا نيز بايد دست از حمايت از تروريستهايی مانند مجاهدين<br />

خلق بردارد،‏ در حالی که آمريکا معتقد است که مجاهدين خلق اصلا تروريست<br />

نيستند،‏ فقط نيرويی هستند که می خواهند از طريق ترور نيروهای حاکم بر ايران<br />

حکومت را عوض کنند و قول می دهند که بعد از اين کار مسلسل ها را ببوسند و<br />

بگذارند کنار و به جای آنها تير بار دست شان بگيرند.‏<br />

دعوای دوازدهم تا هفدهم:‏ اختلافات دوازدهم تا هفدهم کمی سخت تر و پيچيده<br />

تر از اختلافات يازدهگانه اولی است،‏ به همين دليل از شما درخواست می شود<br />

خودتان آنها را حدس بزنيد و برای خودتان آنها را يادداشت کنيد تا در اثر تکرار<br />

يادداشت های شما،‏ اين اختلافات نيز برطرف شود.‏<br />

۲۲ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


بنیانگذار کیهان<br />

درگذشت<br />

دکتر مصطفی مصباح زاده بنيانگذار موسسه مطبوعاتی کيهان،‏ دانشکده علوم ارتباطات<br />

اجتماعی،‏ استاد دانشگاه تهران و سناتور سابق پس از يک دوره نقاهت در سن ديگو<br />

درگذشت و در بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم آذر ماه ١٣٨٥(٣٠ نوامبر ٢٠٠٦) طی<br />

مراسمی ويژه در پارک ‏"ال کامينو مموريال"‏ به امانت گذارده شد.‏<br />

دکتر مصباح زاده در سال ١٩٠٨ در تهران متولد شد و تحصيلات دانشگاهی خود<br />

را در بيروت و پاريس به پايان رساند.‏ او دارای دکترای حقوق از دانشگاه سوربون در<br />

فرانسه بود.‏<br />

دکتر مصباح زاده موسسه کيهان را در سال ١٣٢١ با روزنامه کيهان تاسيس نمود<br />

و با اضافه نمودن انتشارات هفتگی زن روز،‏ کيهان بچه ها،‏ کيهان ورزشی و کيهان<br />

انگليسی موسسه کيهان را تبديل به يکی از بزرگترين موسسات مطبوعاتی آسيا و<br />

خاورميانه نمود.‏<br />

پس از انقلاب و رفتن از وطن،‏ کيهان لندن را تاسيس نمود و باری ديگر تعداد زيادی<br />

از سردبيران،‏ نويسندگان و کارمندان کيهان را از سراسر جهان جمع نمود تا کيهان<br />

هفتگی لندن را منتشر نمايد.‏ درشماره ١١٣٥ کيهان لندن که پس از فوت دکتر<br />

مصباح زاده به چاپ رسيده است چندين صفحه از اين نشريه تخصيص داده شده بود<br />

به زندگی و بزرگداشت ‏"پير سالار مطبوعات ايران".‏ در اين شماره ويژه تعداد کثيری<br />

از بزرگان مطبوعات که شاگردان،‏ سردبيران و نويسندگان موسسات کيهان بودند به<br />

بزرگداشت وی پرداختند.‏ به قول از يکی از اين نويسندگان ‏"افسوس که دوران اين<br />

مردان بدون جانشين به سر رسيده است".‏<br />

خبر درگذشت ايشان در رسانه های بين المللی بازتاب گسترده ای داشته است و<br />

چندين بزرگداشت در نقاط مختلف برای ياد بود دکتر مصباح زاده انجام شده است.‏<br />

درگذشت شادروان دکتر مصطفی مصباح زاده را به خانواده های محترم ايشان<br />

بخصوص آقای پرويز و خانم ليلا مصباح زاده و دکتر احمد و خانم زيبا مصباح تسليت<br />

می گوييم.‏<br />

بیائید درخت بکاریم<br />

‏(بزودی زمستان می رسد)‏<br />

این کار نیک ده فایده مهم دارد:‏<br />

‎۱‎‏-کم کردن گرمای تابستان.‏ خانه پر درخت بین ۱۵ تا ۳۵ در صد هزینه<br />

سالانه کولر کمتر دارد.‏<br />

‎۲‎‏-هوا را تمیز می کند.‏ می گویند درخت ریه بدن شهر است.‏<br />

‎۳‎‏--پرندگان را به خانه شما دعوت می کند.‏<br />

۴- ارزش اقتصادی خانه را بالا می برد.‏<br />

‎۵‎‏-جلوی بادهای زمستانی را می گیرد و هزینه گرم کردن خانه را ۱۰ تا ۲۰<br />

درصد پائین می آورد.‏<br />

‎۶‎‏-با بلعیدن گاز کربونیک از بالا رفتن دمای کره زمین می کاهد.‏<br />

‎۷‎‏-خانه و محله شما را زیباتر و چهار فصل سال را مشخص تر می کند.‏<br />

‎۸‎‏-از شسته شدن خاک در بارانهای شدید جلوگیری می کند.‏ که هم برای<br />

رودخانه ها خوب است و هم برای نگهداری خاکها.‏<br />

۹- درختکاری به خودی خود کاری تفریحی برای خانواده و بچه هاست.‏<br />

‎۱۰‎‏-یک یادبود ماندنی از شما برای سالهاست.‏<br />

تقدیم به شما هم وطن – حسنعلی رونقی<br />

۲۳<br />

شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵


هزار و یک شب،‏<br />

نماینده ادبیات شرق<br />

خلاصه شده از بخش فارسی بی بی سی<br />

هيچ کتابی به اندازه ‏"هزار و يک شب"‏ معرف مشرق زمين نيست،‏ و شايد هيچ کتابی به اندازه<br />

هزار و يک شب يادگار و يادآور مشرق زمين نباشد.‏<br />

کتابی که در آن قصه ها و افسانه های قديم کشورهايی چون ايران،‏ هند و سرزمين های عربی<br />

گردآمده و به قول بورخس،‏ بدل به يک گنجينه ادبی فرامليتی شده است.‏ کتابی که گرداگرد<br />

جهان گشته و از هر جا نشانی به خود گرفته و بر هر جا نشانی از خود بر جای گذاشته و<br />

ادبيات جهان را از خود متاثر ساخته است.‏<br />

بورخس همه آثارش را مديون هزار و يک شب می دانست و تاثير آن بر بسياری از نويسندگان<br />

معروف جهان از جمله کسانی چون جويس انکار ناپذير است.‏ اهميت کتاب بيش از آن است<br />

که در اين مقدمه مختصر بتوان به آن پرداخت.‏<br />

علی اصغر حکمت،‏ وزير معارف دوره رضاشاه و اولين رييس دانشگاه تهران به عنوان يکی از<br />

پژوهشگرانی که درباره هزارو يک شب تحقيق کرده بود و مقدمه معروف خود را بر نخستين<br />

چاپ سربی کتاب نوشت،‏ هزار و يک شب را نماينده ادبيات شرق می داند و می نويسد که<br />

اين کتاب بهترين تصوير را از زندگی مردم شام ‏(سوريه)‏ و ايران و عراق و مصر و جزيره العرب<br />

به دست می دهد.‏ ‏"کتابی که در دو هزار سال قبل به وجود آمده و از لطائف آداب ملل قديمه<br />

شرق مانند هندوستان و ايران و عرب و ترک امتزاج يافته،‏ در مدنيه های بزرگ مانند تمدن<br />

ساسانيان و اسلام و خلفای عباسی و فاطمی و اعقاب آنان نسلا بعد نسل دست به دست رفته<br />

است،‏ علی التحقيق از ادبيات آن ملل بهترين نماينده خواهد بود".‏<br />

به گفته حکمت اين کتاب پيش از دوره هخامنشی در هند به وجود آمده و قبل از حمله<br />

اسکندر به فارسی ‏(پهلوی)‏ ترجمه شده و در قرن سوم هجری زمانی که بغداد مرکز علم و<br />

ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شده است.‏<br />

اما اروپايی ها در قرن شانزدهم ميلادی،‏ زمانی که هزار و يک شب به دست آنتوان گالان به<br />

فرانسه درآمد و در سال ١٧٠٤ ميلادی منتشر شد،‏ با آن آشنايی يافتند.‏ به همين مناسبت<br />

در سال ٢٠٠٤ که سيصدمين سال ترجمه کتاب به زبان های اروپايی بود،‏ به همت يونسکو،‏<br />

جشن و همايشی در فرانسه و آلمان برگزار شد که در آن بسياری کشورهای عربی و بسی از<br />

کشورهای دور افتاده جهان چون يوگسلاوی که هزار و يک شب از طريق ترجمه به آنجاها<br />

رسيده نماينده داشتند،‏ اما از ايران کسی را به اين جشن فرا نخوانده بودند.‏<br />

پروفسور مارزلف مدير اين جشن که خود از ايرانشناسان به شمار می رود،‏ در يک مصاحبه با<br />

خبرگزاری دانشجويان ايران،‏ ايسنا در ٢٥ آذر ماه ٨٤ در پاسخ اين سوال که چرا از ايرانيان<br />

کسی به اين همايش دعوت نشده بود ‏(در واقع چرا به سهم ايرانيان در کتاب هزار و يک شب<br />

بی اعتنايی شده)‏ گفت بين ايرانيان کسی را پيدا نکرده که بر زبان انگليسی مسلط باشد و به<br />

همين دليل کسی را دعوت نکرده است!‏<br />

حکمت برای اصل و نسب هندی کتاب دو دليل می آورد.‏ يکی از آنها قصه های تو در تو<br />

‏(حکايت در حکايت)‏ است که در ادبيات هند سابقه دارد و ايرانيان نيز به گفته علامه قزوينی<br />

با اين شيوه آشنايی داشتند.‏<br />

دليل ديگر وجود داستان های مشابه داستان های هزار و يک شب در ادبيات قديم هند است:‏<br />

‏"چنانکه در کتاب قديم هندی موسوم به کاثا ساريت ساگرا"‏ سرگذشتی از خيانت زنان دو<br />

شاهزاده و سفر يکی از آنها حکايت می کند که با زمينه اساسی قصه الف ليله که عبارت از<br />

خيانت زنان شهريار و شاه زمان است کاملا نظير و شبيه می باشد".‏<br />

هم او دليل آنکه کتاب پيش از اسکندر به فارسی درآمده به مروج الذهب مسعودی متوفی<br />

به سال ٣٤٦ ه.ق و الفهرست ابن نديم متوفی به سال ٣٨٥ ه.‏ ق مراجعه می دهد و سپس با<br />

اشارتی به مشابهت هزار و يک شب با کتاب استر تورات استدلال می کند که هر دو کتاب<br />

در يک زمان و پيش از حمله اسکندر نوشته شده اند و از يک سرچشمه آب خورده و هويت<br />

واحدی دارند.‏<br />

به هر صورت ‏"هزار و يک شب"‏ نامی است که از زمان ترجمه طسوجی در دوره قاجار در<br />

ايران شهرت يافته و نام قديم آن ‏"هزار افسان"‏ بوده است.‏ پيداست که در سفرها و رفت و آمد<br />

مردمان و تجار و بحريان و ديگران به سرزمين های گوناگون مشرق زمين،‏ قصه های هزار<br />

افسان تا چه اندازه دگرگونی پذيرفته و از اصل خود دور شده است.‏ اصل پهلوی کتاب ظاهرا<br />

از زمانی که به عربی ترجمه شده از ميان رفته است ولی مسجل است که در زمان مسعودی<br />

نويسنده مروج الذهب و ابن نديم نويسنده الفهرست اصل فارسی کتاب وجود داشته است.‏<br />

نسخه کنونی فارسی توسط عبدالطيف طسوجی تبريزی در زمان محمد شاه و پسرش<br />

ناصرالدين شاه به فارسی در آمده و به چاپ سنگی رسيده است.‏ جالب است که چاپ کتاب<br />

تا زمان انقلاب اسلامی دست کم به همان سياقی که چاپ کلاله خاور درآمده بود،‏ مشکلی<br />

نداشت اما پس از انقلاب چاپ اين کتاب با مسائلی مواجه شد.‏ چنانکه اولريش مارزلف آلمانی<br />

که در اين سالها موضوع هزار و يک شب را دنبال کرده است می نويسد:"‏ در اين سالها يکی<br />

دو چاپ جديد با حذف قسمت های به قول سانسورچيان مساله دار منتشر شده که زياد مورد<br />

استقبال قرار نگرفته است ولی نسخه های قديمی و کامل طسوجی را گهگاه به صورت غير<br />

قانونی چاپ افست کرده و پخش می کنند".‏<br />

۲۴ شماره ۱۰۷ بهمن - اسفند ۱۳۸۵

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!