20.11.2017 Views

اندیشه‌های کارل مارکس - آلن وودز

ترجمه: شیرین میرزانژاد گروه تئاتر اگزیت آبان ۹۶

ترجمه: شیرین میرزانژاد
گروه تئاتر اگزیت
آبان ۹۶

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰<br />

Copyright © 2017 Khameneh Multimedia All rights reserved.<br />

اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong><br />

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰<br />

<strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

ترجمججممه شبریبررین مبریبررزانژاد


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

٢


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong><br />

به قلم:‏ <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

ژوئن ٢٠١٣<br />

ترجمججممه:‏ شبریبررین مبریبررزانژاد<br />

آبان ١٣٩۶<br />

٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

٤


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

درباره نویسنده:‏<br />

<strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong> در سال ١٩۴۴ در سوان سی،‏ ولز جنو ‏بىببىی در خانواده ای کارگر با سنت های کمونیسبىتبىی قوی به<br />

دنیا آمد.‏ در سن ١۶ سالگی به سوسیالیست های جوان حزب کارگر پیوست و <strong>مارکس</strong>یست شد.‏ او در<br />

دانشگاه ساسکس و سپس در صوفیه ‏(بلغارستان)‏ و دانشگاه دولبىتبىی مسکو به ‏بجتبجحصیل فلسفه و زبان<br />

روسی پرداخت.‏ او ‏بجتبججربه ی گسبرتبررده ای در جنبش های جهابىنبىی کار و ‏همھهممبستگی دارد،‏ خصوصاً‏ در آمریکای<br />

لاتبنیبنن،‏ پا کستان،‏ روسیه و نبریبرز اسپانیا که در آبجنبججا در مبارزه با دیکتاتوری فرانکو شرکت کرد.‏ او عضو<br />

سندیکای ملی روزنامه نگاران انگلستان است.‏<br />

<strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong> در کنار تد گرنت‎١‎ یکی از تئوریسبنیبنن های اصلی گرایش قهرآمبریبرز در بریتانیا در دهه های ١٩٧٠ و<br />

١٩٨٠ و نبریبرز سردببریبرر ‏«میلیتنت اینبرتبررنشنال ریویو»‏‎٢‎ بود.‏ او در حال حاضر سردببریبرر سیاسی وبسایت ‏مجممجحبوب<br />

Ted Grant ١<br />

٥<br />

Militant International Review ٢


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

‏«در دفاع از <strong>مارکس</strong>یسم»‏‎١‎ و دببریبرر گرایش جهابىنبىی <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی (IMT) است.‏ او نویسنده ی هزاران مقاله،‏<br />

جزوه و کتاب است که طیف گسبرتبررده ای از مسائل را از ‏جمججممله سیاست انقلابىببىی و حوادث جاری،‏ اقتصاد،‏<br />

تارتحیتحخ،‏ فلسفه،‏ هبرنبرر،‏ موسیقی و علم پوشش می دهد.‏<br />

<strong>وودز</strong> در سال ٢٠٠٢ ‏«کمپبنیبنن جهابىنبىی دست ها از ونزوئلا کوتاه!»‏ را تأسیس کرد و ‏همھهممچنبنیبنن به شدت درگبریبرر<br />

کار کمپبنیبنن دفاعی ابجتبجحادیه های صنفی پا کستان بوده است.‏ او ایده ی <strong>مارکس</strong>یسم انقلابىببىی را به ده ها هزار نفر<br />

در صدها کنفرانس،‏ جلسات ابجتبجحادیه های صنفی و دانشگاه های سرتاسر جهان به علاوه ی صدها مصاحبه با<br />

مطبوعات ارائه کرده است.‏ او به چندین زبان صحبت می کند که از ‏جمججممله ی آبهنبهها انگلیسی،‏ اسپانیابىیبىی،‏<br />

فرانسوی،‏ آلمللممابىنبىی،‏ روسی و بلغاری است.‏<br />

از کتاب هابىیبىی که برای وِل رِد‎٢‎ انگلستان و وِل رِد آمریکا نوشته است می توان به عناوین ذیل اشاره کرد:‏<br />

‏«لنبنیبنن و تروتسکی:‏ آبجنبجچه واقعاً‏ خواهانش بودند»؛ و ‏«عقل در شورش:‏ فلسفه ی <strong>مارکس</strong>یسم و علم<br />

مدرن»‏ ‏(که هر دو با ‏همھهممکاری تد گرنت فقید به رشته ی ‏بجتبجحریر درآمده بود)؛ ‏«بولشویسم:‏ جاده ای به<br />

انقلاب»؛ ‏«<strong>مارکس</strong>یسم و ایالات متحده ی آمریکا»؛ ‏«تارتحیتحخ فلسفه»؛ ‏«ایرلند:‏ ‏جمججممهوری خواهی و انقلاب»؛<br />

‏«انقلاب ونزوئلا:‏ یک چشم انداز <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی»؛ ‏«اصلاح طلبىببىی یا انقلاب:‏ <strong>مارکس</strong>یسم و سوسیالبریبرزم در<br />

قرن ٢١‐ پاسخی به هایبرنبرز دیبرتبرریش‎٣‎ ». <strong>وودز</strong> ‏همھهممچنبنیبنن یکی از نویسندگان ‏«<strong>مارکس</strong>یسم چیست؟»‏ بوده و<br />

بر ‏مجممججموعه های متعددی مقدمه نوشته است که از ‏جمججممله ی آبهنبهها ‏«چهار اثر کلاسیک <strong>مارکس</strong>یسم»‏ و<br />

‏«<strong>مارکس</strong>یسم و آنارشیسم»‏ است.‏ او در حال حاضر مشغول به پایان رساندن کتابىببىی درباره ی <strong>مارکس</strong>یسم<br />

و هبرنبرر است.‏<br />

سخبرنبررابىنبىی ها و نوشته های او به زبان های بسیاری از ‏جمججممله اسپانیابىیبىی،‏ ایتالیابىیبىی،‏ پرتغالىللىی،‏ یونابىنبىی،‏ آلمللممابىنبىی،‏<br />

دابمنبممارکی،‏ سوئدی،‏ نروژی،‏ فنلاندی،‏ روسی،‏ لیتوانیابىیبىی،‏ کانتوبىنبىی،‏ ترکی،‏ عر ‏بىببىی،‏ فارسی،‏ اردو و اندونزی<br />

ترجمججممه شده است.‏<br />

www.marxist.com ١<br />

: WellRed ٢ انتشارات گرایش جهابىنبىی <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی<br />

٦<br />

Heinz Dietrich ٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

صدوسی سال از مرگ <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> می گذرد.‏ اما چرا باید یاد کسی را زنده نگاه دار ‏بمیبمم که در سال<br />

١٨٨٣ درگذشته است؟ در اوایل دهه ی ١٩۶٠ میلادی ‏بجنبجخست وزیر هرولد ویلسون‎١‎ از حزب کارگر<br />

اعلام کرد که ما نباید راه حل را در گورستان های گیت جستجو کنیم.‏ و چه کسی می تواند با آن ‏مجممجخالفت<br />

کند؟ در گورستان مذکور تنها می توان استخوان های قدبمیبممی و خا ک و ‏مجممججسمه ای سنگی و زشت یافت.‏<br />

با این حال،‏ وقبىتبىی صحبت از وارد بودن <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> در روزگار امروز می کنیم،‏ نه به گورستان ها،‏ که به<br />

اندیشه ها اشاره دار ‏بمیبمم‐‏ اندیشه هابىیبىی که در برابر آزمون زمان تاب آورده و ا کنون پبریبرروزمندانه ظاهر<br />

شده اند،‏ به طوری که حبىتبىی برخی از دسمشسممنان <strong>مارکس</strong>یسم با ا کراه وادار به پذیرش آن شده اند.‏ فروپاشی<br />

اقتصادی سال ٢٠٠٨ نشان داد که چه کسی منسوخ شده است،‏ و آن شخص قطعاً‏ <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> نبود.‏<br />

برای دهه ها اقتصاددانان هرگز از تکرار اینکه پیش بیبىنبىی های <strong>مارکس</strong> مببىنبىی بر رکود اقتصادی کاملاً‏ منسوخ<br />

شده است خسته نشدند.‏ این اندیشه ها می بایست مربوط به قرن ١٩ می بودند و کسابىنبىی که از آن دفاع<br />

می کردند به عنوان متعصببنیبنن درمانده سلب اعتبار می شدند.‏ اما ا کنون مشخص می شود که این<br />

اندیشه های مدافعان سرمایه داری است که باید به زباله دان تارتحیتحخ سبرپبررده شود،‏ در حالىللىی که از <strong>مارکس</strong><br />

کاملاً‏ رفع ابهتبههام شده است.‏<br />

بود.‏<br />

‏همھهممبنیبنن چندی پیش گوردون براون‎٢‎ با قاطعیت ادعا کرد که ‏«دوران رکود نا گهابىنبىی پس از رشد به پایان<br />

رسیده است».‏ پس از سقوط سال ٢٠٠٨، ‏مجممججبور شد حرفش را پس بگبریبررد.‏ ‏بجببجحران یورو نشان می دهد که<br />

بورژوازی هیچ ‏بمنبممی داند که چگونه مشکلات یونان،‏ اسپانیا و ایتالیا را که به نوبه ی خود آینده ی واحد<br />

پول مشبرتبررک اروپا و حبىتبىی خود ابجتبجحادیه ی اروپا را ‏بهتبههدید می کند حل ‏بمنبمماید.‏ این به راحبىتبىی می تواند<br />

کاتالبریبرزوری برای فروپاشی جدیدی در مقیاس جهابىنبىی باشد که حبىتبىی از ‏بجببجحران ٢٠٠٨ نبریبرز عمیق تر خواهد<br />

حبىتبىی برخی از اقتصاددانان بورژوا نبریبرز ‏مجممججبور شده اند که آبجنبجچه هر روز مشهودتر می شود را بپذیرند:‏ اینکه<br />

سرمایه داری در درونش بذر نابودی خود را به ‏همھهممراه دارد؛ که یک نظام آشفته و پرهرج ومرج است که<br />

شاخصه اش ‏بجببجحران های دوره ای است که افراد را از کار بیکار می کند و موجب ‏بىببىی ثبابىتبىی اجتماعی و سیاسی<br />

می شود.‏<br />

مسئله ی ‏بجببجحران موجود این است که قرار نبود اتفاق بیافتد.‏ تا ‏همھهممبنیبنن چندی پیش اغلب اقتصاددانان بورژوا<br />

بر این باور بودند که بازار ا گر به حال خود گذاشته شود،‏ قادر است ‏بمتبممام مشکلات را حل کند،‏ به طرز<br />

Harold Wilson ١<br />

٧<br />

Gordon Brown ٢


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

سحرآمبریبرزی میان عرضه و تقاضا تعادل ابجیبججاد کند ‏(نظریه ی بازار کارآمد)‏ تا دیگر هرگز سقوط ١٩٢٩ و<br />

رکود اقتصادی آن دوران تکرار نشود.‏<br />

پیش بیبىنبىی <strong>مارکس</strong> مببىنبىی بر ‏بجببجحران تولید مازاد به زباله دان تارتحیتحخ سبرپبررده شده بود.‏ آبهنبهها که ‏همھهممچنان مدافع<br />

نگرش <strong>مارکس</strong> بودند که نظام سرمایه داری دچار شکافىففىی از تضادهای آشبىتبىی ناپذیر است و بذر نابودی اش<br />

را در خود به ‏همھهممراه دارد،‏ به دیده ی یکدندگی و کوته فکری ‏مجممجحض نگریسته می شدند.‏ آیا سقوط ابجتبجحاد<br />

شوروی بالاخره شکست کمونبریبرزم را نشان نداده بود؟ آیا تارتحیتحخ بالاخره با پبریبرروزی سرمایه داری به عنوان<br />

تنها نظام اقتصادی‐اجتماعی پایان نیافته بود؟<br />

اما در فاصله زمابىنبىی بیست ساله ‏(که در تقو ‏بمیبمم تارتحیتحخ بشری زمان درازی نیست)‏ چرخ تارتحیتحخ صدوهشتاد<br />

درجه برگشت.‏ حال منتقدان سابق <strong>مارکس</strong> و <strong>مارکس</strong>یسم نوابىیبىی بسیار متفاوت را سر داده اند.‏ یکباره<br />

نظریات اقتصادی <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> بسیار جدی گرفته می شود.‏ ‏سمشسممار روزافزوبىنبىی از اقتصاددانان بر صفحات آثار<br />

<strong>مارکس</strong> دقیق می شوند،‏ به امید آنکه توضیحی بیابند که چه خطابىیبىی رخ داده است.‏<br />

‏بجتبججدید نظر<br />

در جولای سال ٢٠٠٩ پس از آغاز رکود و افت فعالیت های اقتصادی،‏ نشریه ی ا کونومیست ‏سمسسممیناری در<br />

لندن برگزار کرد تا این پرسش را مورد ‏بجببجحث قرار دهد:‏ مشکل اقتصاد چیست؟ این نشان داد که برای<br />

‏سمشسممار فزاینده ای از اقتصاددانان،‏ نظریه ی جریان غالب وارد نیست.‏ پل کروگمن‎١‎ برنده ی جایزه ی نوبل<br />

اعبرتبررافىففىی حبریبررت انگبریبرز کرد.‏ او گفت:«رشد سی ساله ی اخبریبرر در اقتصاد کلان در ‏بهببههبرتبررین حالتش به طرز<br />

چشمگبریبرری ‏بىببىی فایده و در بدترین حالت مستقیماً‏ مضر بوده است.»‏ این حکم،‏ نوشته ی مناسبىببىی برای سنگ<br />

قبرببرر نظریات اقتصاددانان بوروژاست.‏<br />

حال که حوادث کمی عقل به سر دست کم برخی از متفکران بورژوا آورده است،‏ انواع گونا گوبىنبىی از<br />

مقالابىتبىی را می بینیم که با ا کراه می پذیرند در ‏بهنبههایت حق با <strong>مارکس</strong> بوده است.‏ حبىتبىی روزنامه ی رسمسسممی<br />

واتیکان ‏«لوسرواتوره رومانو»‏‎٢‎ مقاله ای را در سال ٢٠٠٩ منتشر کرد و تشخیص <strong>مارکس</strong> مببىنبىی بر نابرابری<br />

درآمد را مورد ‏بمتبممجید قرار داد که به واقع تایید کسی است که مذهب را افیون توده ها می دانست.‏ داس<br />

کاپیتال هم ا کنون یکی از کتاب های پرفروش در آلمللممان است.‏ در ژاپن هم نسخه ی ‏«مانگا‎٣‎ ‏»ی آن منتشر<br />

شده است.‏<br />

Paul Krugman ١<br />

L’Osservatore Romano ٢<br />

٨<br />

٣ شکلی از کتاب تصویری که ‏مجممجخاطب آن بزرگسالان هستند.‏


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

جورج مگنس‎١‎ ‏بجتبجحلیل گر ارشد در بانک یو ‏بىببىی اِس مقاله ای نوشته است که عنوابىنبىی جالب دارد:«به <strong>کارل</strong><br />

<strong>مارکس</strong> فرصبىتبىی دهید تا اقتصاد جهان را ‏بجنبججات دهد.»‏ بانک یو ‏بىببىی اس که مقر آن در سوییس است،‏ یکی از<br />

پایه های ساختار مالىللىی است که دفاتر آن در بیش از پنجاه کشور مستقر بوده و بیش از دو تریلیون دلار<br />

دارابىیبىی دارد.‏ با این حال مگنس در مقاله ای برای ‏«بلومبرببررگ ویو»‏‎٢‎ این گونه نوشت:«اقتصاد جهابىنبىی امروز<br />

شباهت عجیبىببىی به آبجنبجچه <strong>مارکس</strong> پیش بیبىنبىی کرده بود دارد.»‏<br />

او در ابتدای مقاله اش سیاست گذاران را ‏«در حال تلاش برای درک باران وحشت های مالىللىی،‏ اعبرتبرراضات و<br />

دیگر آسیب هابىیبىی که گریبانگبریبرر جهان است»‏ توصیف کرد و گفت خوب است که به مطالعه ی آثار<br />

‏«اقتصاددان دیرین <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> می پردازند.»‏<br />

برای مثال پیش بیبىنبىی <strong>مارکس</strong> را درباره ی اینکه تناقض ذابىتبىی میان سرمایه و کار چگونه خود را بروز<br />

می دهد در نظر بگبریبررید.‏ آن گونه که <strong>مارکس</strong> در ‏«سرمایه»‏ می نویسد،‏ جستجوی شرکت ها برای منافع و<br />

‏بهببههره وری طبیعتاً‏ آبهنبهها را به سوی نیاز کمبرتبرر و کمبرتبرر به کارگر هدایت می ‏بمنبمماید و یک ‏«ارتش ذخبریبرره ی صنعبىتبىی»‏<br />

از مردم فقبریبرر و بیکار ابجیبججاد می کند:«بنابراین انباشت ثروت در یک قطب،‏ ‏همھهممزمان انباشت فلا کت است.»‏<br />

او ادامه می دهد:‏<br />

‏«روندی که <strong>مارکس</strong> آن را توضیح می دهد در سرتاسر جهان توسعه یافته مشهود است،‏ خصوصاً‏ تلاش<br />

شرکت های آمریکابىیبىی برای کاهش هزینه ها و اجتناب از استخدام نبریبررو،‏ سود ‏بجتبججاری ایالات متحده را به<br />

عنوان ‏بجببجخشی از بازده کل اقتصادی به بالاترین سطح خود در شش دهه ی گذشته رسانده است،‏ در حالىللىی<br />

که نرخ بیکاری در ٩/١ درصد قرار دارد و مزد واقعی ثابت بافىقفىی مانده است.‏<br />

در ‏همھهممبنیبنن حال،‏ نابرابری دستمزد در ایالات متحده ی آمریکا بر اساس برخی معیارها نزدیک به بالاترین<br />

سطح خود از دهه ی ١٩٢٠ قرار دارد.‏ پیش از سال ٢٠٠٨، اختلاف درآمد به وسیله ی عواملی چون<br />

اعتبارات سهل الوصول پوشیده می شد؛ چبریبرزی که به خانوارهای فقبریبرر اجازه می داد تا سبک زندگی<br />

مرفه تری داشته باشند.‏ حال مشکل بازگشته است.»‏<br />

‏«وال اسبرتبرریت ژورنال»‏ مصاحبه ای با اقتصاددان مشهور دکبرتبرر نوریل روبیبىنبىی‎٣‎ داشت که ‏همھهممکارانش او را به<br />

خاطر پیش بیبىنبىی ‏بجببجحران اقتصادی سال ٢٠٠٨ با نام ‏«دکبرتبرر آخرالزمان»‏ می شناسند.‏ ویدیو ‏بىیبىی از این<br />

مصاحبه ی فوق العاده وجود دارد که شایان مطالعه ی دقیق است چرا که تفکرات دوراندیش ترین<br />

اسبرتبرراتژیست سرمایه را نشان می دهد.‏<br />

George Magnus ١<br />

Bloomberg View ٢<br />

٩<br />

Nouriel Roubini ٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

روبیبىنبىی استدلال می کند که زبجنبججبریبرره ی اعتبار گسسته شده است و سرمایه داری وارد چرخه ی شومی شده<br />

است که در آن ظرفیت مازاد ‏(تولید مازاد)،‏ سقوط تقاضای مصرف کننده و مبریبرزان بالای بدهی ها ‏همھهممگی<br />

موجب عدم اعتماد سرمایه گذاران می شود که به نوبه ی خود بازتاب آن در سقوط شدید بازار سهام،‏<br />

افت قیمت دارابىیبىی ها و فروپاشی اقتصاد واقعی می شود.‏<br />

‏همھهممانند دیگر اقتصاددانان،‏ روبیبىنبىی راه حلی واقعی برای ‏بجببجحران کنوبىنبىی ندارد،‏ جز تزریق پول بیشبرتبرر از سوی<br />

بانک های مرکزی برای اجتناب از یک فروپاشی دیگر.‏ اما او صراحتاً‏ اذعان می کند که سیاست های پولىللىی<br />

به تنهابىیبىی کافىففىی ‏بجنبجخواهند بود و ‏بجتبججارت و دولت ها نبریبرز کمکی ‏بمنبممی کنند.‏ او می گوید که اروپا و ایالات متحده در<br />

حال اجرای برنامه های ریاضت هستند تا تلاش کنند اقتصاد ‏بجتبجحت سلطه ی قرض شان را ‏بهببههبود ‏بجببجخشند،‏ در<br />

حالىللىی که باید ‏مجممجحرک های پولىللىی بیشبرتبرری را وارد کنند.‏ نتیجه گبریبرری او ‏بمنبممی تواند بدبینانه تر از این باشد:«<strong>کارل</strong><br />

<strong>مارکس</strong> درست متوجه شده بود.‏ سرمایه داری در مقطعی خود را نابود خواهد ساخت.‏ ما فکر می کردبمیبمم<br />

بازارها کار خود را می کنند.‏ اما این طور نیست.»‏ ١<br />

شبح <strong>مارکس</strong>یسم صدوسی سال پس از آنکه بقایای زمیبىنبىی <strong>مارکس</strong> به خا ک سبرپبررده شده است،‏ ‏همھهممچنان<br />

بورژوازی را تسخبریبرر کرده است.‏ اما <strong>مارکس</strong>یسم چیست؟ پرداخبنتبنن کامل به ‏بمتبممام ابعاد <strong>مارکس</strong>یسم در<br />

فضای یک مقاله امری غبریبررممممممکن است.‏ بنابراین خود را به شرحی کلی و درنتیجه سطحی ‏مجممجحدود<br />

می کنیم،‏ به این امید که خوانندگان را به مطالعه ی آثار <strong>مارکس</strong> ترغیب ‏بمنبمماید.‏ هر چه نباشد،‏ هیچ کس تا<br />

به حال اندیشه های <strong>مارکس</strong> را ‏بهببههبرتبرر از خود او توضیح نداده است.‏ در کل اندیشه های <strong>مارکس</strong> را می توان<br />

به سه ‏بجببجخش ‏مجممججزا و در عبنیبنن حال مرتبط با یکدیگر تقسیم کرد‐‏ چبریبرزی که لنبنیبنن آن را سه منبع و سه جزء<br />

مولفه ی <strong>مارکس</strong>یسم می نامد.‏ این سه ‏بجببجخش عموماً‏ ‏بجتبجحت عناوین اقتصاد <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی،‏ ماتریالیسم دیالکتیک<br />

و ماتریالیسم تاربجیبجخی قرار می گبریبررند.‏ هر یک از این سه در رابطه ای دیالکتیکی با یکدیگر قرار می گبریبررند<br />

و ‏مجممججزا از یکدیگر قابل درک نیستند.‏ نقطه ی آغاز مناسب،‏ سند موسس جنبش ماست که پیش از<br />

انقلاب های اروپابىیبىی ١٨۴٨ نوشته شده بود.‏ این سند،‏ یکی از بزرگ ترین و تأثبریبررگذارترین آثار تارتحیتحخ است.‏<br />

مانیفست کمونیست<br />

ا کبرثبرریت قریب به اتفاق کتاب هابىیبىی که صدوپنجاه سال پیش نوشته شده اند،‏ امروز صرفاً‏ از نظر تاربجیبجخی جالب<br />

توجه هستند.‏ اما آبجنبجچه مانیفست کمونیست را بیش از ‏همھهممه حبریبررت انگبریبرز می سازد این است که چگونه<br />

اساسی ترین پدیده هابىیبىی را که در حال حاضر توجه ما را در مقیاس جهابىنبىی به خود مشغول داشته است،‏<br />

پیش بیبىنبىی کرده است.‏ در واقع،‏ مانیفست امروز نسبت به زمان پدید آمدنش در سال ١٨۴٩ بیشبرتبرر<br />

واقعیت دارد.‏<br />

١٠<br />

(My emphasis, AW) ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

بگذارید مثالىللىی را در نظر بگبریبرر ‏بمیبمم.‏ در زمابىنبىی که <strong>مارکس</strong> و انگلس مشغول نوشبنتبنن بودند،‏ جهان شرکت های<br />

چندملیبىتبىی هنوز نوابىیبىی از آینده ای بسیار دور بود.‏ اما علبریبررغم این مسئله آبهنبهها توضیح دادند که چگونه بازار<br />

آزاد و رقابت به ناچار منجر به ‏بمتبممرکز سرمایه و تک قطبىببىی شدن نبریبرروهای تولید می شد.‏ خواندن اظهار<br />

نظرهای مدافعان سرمایه در رابطه با ‏‐بنا به گفته ی خودشان‐‏ اشتباه <strong>مارکس</strong> درباره ی این مسئله بسیار<br />

مضحک است،‏ چرا که در واقع این یکی از دقیق ترین و هوسمشسممندانه ترین پیش بیبىنبىی های او بود.‏<br />

در طول دهه ی ١٩٨٠، باب شده بود که بگویند کوچک زیباست.‏ این مقال جای ورود به ‏بجببجحث در رابطه<br />

با زیبابىیبىی شناسی نسبىببىی اندازه های بزرگ،‏ کوچک یا متوسط که هر کس می تواند نظر خود را درباره اش<br />

داشته باشد نیست.‏ اما این یک واقعیت مطلقاً‏ ‏بىببىی چون وچراست که روند ‏بمتبممرکز سرمایه که <strong>مارکس</strong> آن را<br />

پیش بیبىنبىی کرده بود در حال وقوع است و قطعاً‏ به مبریبرزان ‏بىببىی سابقه ای در طول ده سال اخبریبرر رسیده است.‏<br />

در ایالات متحده که این روند می تواند به شکل واضحی دیده شود،‏ ۵٠٠ شرکبىتبىی که در سال ٢٠١٠<br />

در لیست بزرگ ترین شرکت های آمریکا به انتخاب نشریه ی ‏«فورچن»‏‎١‎ قرار گرفتند،‏ ۵٪/٧٣ از تولید<br />

ناخالص داخلی را در اختیار داشتند.‏ ا گر این ۵٠٠ شرکت کشوری مستقل تشکیل می دادند،‏ تبدیل به<br />

دومبنیبنن اقتصاد بزرگ جهان می شد که پس از خود آمریکا در مقام دوم قرار می گرفت.‏ در سال ٢٠١١<br />

این ۵٠٠ شرکت رکورد تاربجیبجخی را مشتمل بر ٧٢۴/۵ میلیارد دلار ابجیبججاد کردند‐جهشی ١۶ درصدی از<br />

سال ٢٠١٠. در مقیاس جهابىنبىی،‏ ٢٠٠٠ شرکت بزرگ جهان ا کنون صاحب ٣٢ تریلیون دلار درآمد،‏ ۴/٢<br />

تریلیون دلار سود،‏ ١٣٨ تریلیون دلار دارابىیبىی و ٣٨ تریلیون دلار ارزش بازار هستند که سودشان ببنیبنن<br />

سال های ٢٠١٠ و ٢٠١١ افزایش حبریبررت انگبریبرز ۶٧ درصدی داشته است.‏<br />

هنگامی که <strong>مارکس</strong> به ‏همھهممراه انگلس مانیفست را می نوشت،‏ هیچ گونه شواهد عیبىنبىی بر ادعای او وجود<br />

نداشت.‏ برعکس،‏ سرمایه داری دوران او ‏بمتبمماماً‏ مبتبىنبىی بر ‏بجتبججارت های کوچک،‏ بازار آزاد و رقابت بود.‏ امروز<br />

اقتصاد سرتاسر جهان سرمایه داری ‏بجتبجحت سلطه ی تعداد انگشت ‏سمشسمماری از غول های چندملیبىتبىی تک قطبىببىی و<br />

ابجنبجحصاری مانند ا کسان‎٢‎ و والمللممارت‎٣‎ است.‏ این هیولاها سرمایه ای را در ‏بمتبمملک خود دارند که بسیار بیشبرتبرر<br />

از بودجه ی ملی بسیاری از کشورهاست.‏ پیش بیبىنبىی های مانیفست کامل تر و واضح تر از آبجنبجچه <strong>مارکس</strong> خود<br />

می توانست تصور کند به واقعیت پیوسته است.‏<br />

مدافعان سرمایه داری ‏بمنبممی توانند <strong>مارکس</strong> را ببخشند،‏ چرا که در زمابىنبىی که سرمایه داری در دوران نبریبرروی<br />

جوابىنبىی اش به سر می برد،‏ او قادر بود موجبات از ببنیبنن رفبنتبنن آن را در کهولت پیش بیبىنبىی ‏بمنبمماید.‏ برای دهه ها با<br />

Fortune ١<br />

Exxon ٢<br />

١١<br />

Walmart ٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

سرسخبىتبىی پیش بیبىنبىی او را مببىنبىی بر روند اجتناب ناپذیر ‏بمتبممرکز سرمایه و جایگزیبىنبىی ‏بجتبججارت های کوچک توسط<br />

قطب های بزرگ انکار می کردند.‏<br />

روند ‏بجتبججمیع و ‏بمتبممرکز سرمایه به مقادیری رسیده است که تا کنون تصور آن هم ‏بمنبممی شد.‏ مبریبرزان ادغام و<br />

‏بمتبمملک شرکت ها در ‏بمتبممام کشورهای پیشرفته ی صنعبىتبىی شکلی ‏همھهممه گبریبرر به خود گرفته است.‏ در بسیاری از<br />

موارد این ادغام ها ارتباط تنگاتنگی با انواع گونا گوبىنبىی از اعمال مشکوک دارند‐‏ معاملات داخلی،‏<br />

جعل و تزویر در قیمت سهام و دیگر اشکال کلاهبرببررداری،‏ سرقت و تدلیس،‏ چنان که رسوابىیبىی بزرگ<br />

دستکاری نرخ ‏بهببههره ی لیبرببرر‎١‎توسط ‏«بارکلبریبرز»‏‎٢‎ و دیگر بانک های بزرگ آن را فاش کرده است.‏ این ‏بمتبممرکز<br />

سرمایه نشان گر رشد تولید نیست،‏ بلکه کاملاً‏ برعکس.‏ در هر مورد،‏ مقصود نه سرمایه گذاری بر روی<br />

تأسیسات و ماشبنیبنن آلات جدید،‏ بلکه تعطیلی کارخابجنبججات و دفاتر موجود و اخراج تعداد زیادی از<br />

کارگران برای افزایش سود خالص بدون افزایش تولید است.‏ ادغام اخبریبرر دو بانک سوئیس را در نظر<br />

بگبریبررید که بلافاصله به دنبال آن ١٣٠٠٠ شغل از ببنیبنن رفت.‏<br />

جهابىنبىی شدن و نابرابری<br />

بگذارید به پیش بیبىنبىی مهم بعدی <strong>مارکس</strong> ببرپبررداز ‏بمیبمم.‏ <strong>مارکس</strong> در ‏همھهممان سال ١٨۴٧ توضیح داده بود که<br />

گسبرتبررش بازار جهابىنبىی ‏«مجممجحدودیت و فردگرابىیبىی ملی را غبریبررممممممکن می سازد.‏ هر کشوری ‏‐حبىتبىی بزرگ ترین و<br />

قدربمتبممندترین آبهنبهها‐‏ دیگر ‏بمتبمماماً‏ تابع اقتصاد جهابىنبىی است که سرنوشت مردم و کشورها را تعیبنیبنن می کند.»‏<br />

این پیش بیبىنبىی نظری هوسمشسممندانه،‏ برتری ‏بىببىی اندازه ی روش <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی را ‏بهببههبرتبرر از هر چبریبرز دیگر نشان<br />

می دهد.‏<br />

جهابىنبىی شدن عموماً‏ پدیده ای جدید در نظر گرفته می شود.‏ با این حال به وجود آمدن یک بازار جهابىنبىی<br />

‏بجتبجحت نظام سرمایه داری بسیار پیش از این در صفحات مانیفست پیش بیبىنبىی شده بود.‏ سلطه ی نابودگر بازار<br />

جهابىنبىی ا کنون تعیبنیبنن کننده ترین عامل زمانه ی ماست.‏ تشدید فوق العاده ی تقسیم کار ببنیبنن المللممللی از زمان<br />

جنگ جهابىنبىی دوم،‏ صحت ‏بجتبجحلیل <strong>مارکس</strong> را در حد ‏بجتبجحلیلی آزمایشگاهی ثابت کرده است.‏<br />

علبریبررغم این ها،‏ تلاش های سرسختانه ای صورت گرفته است تا ثابت شود که <strong>مارکس</strong> که از ‏بمتبممرکز سرمایه و<br />

به دنبال آن روند قطبىببىی شدن طبقات می گفت،‏ اشتباه می کرد.‏ این تردسبىتبىی های ذهبىنبىی مشابه رویاهای<br />

بورژوازی برای بازیابىببىی عصر طلابىیبىی از دست رفته ی بازار آزاد است.‏ شبیه پبریبررمرد فرتوبىتبىی که در کهنسالىللىی<br />

در آرزوی روزهای از دست رفته ی جوابىنبىی است.‏<br />

London interbank offered rate : Libor ١<br />

نرخ پایه ی ‏بهببههره مورد استفاده میان بانک ها در بازار ببنیبنن بانکی لندن که به عنوان مرجعی برای تعیبنیبنن نرخ ‏بهببههره ی دیگر وام ها نبریبرز مورد استفاده قرار<br />

می گبریبررد.‏<br />

١٢<br />

Barclays ٢


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

متأسفانه سرمایه داری کوچک ترین شانسی برای بازیابىببىی نبریبرروی جوابىنبىی اش ندارد.‏ مدت ها پیش وارد<br />

دوره ی واپسبنیبنن خود شده است:‏ ابجنبجحصار سرمایه داری.‏ روزگار ‏بجتبججارت های کوچک،‏ علبریبررغم نوستالژی<br />

بورژوازی به گذشته پیوسته است.‏ در ‏بمتبممام کشورها قطب های ابجنبجحصاری بزرگ،‏ در ارتباط تنگاتنگ با<br />

بانکداری و گرفتار دام دولت بورژوابىیبىی،‏ بر زندگی جامعه مسلط هستند.‏ قطبىببىی شدن طبقات اجتماع<br />

‏بىببىی وقفه ادامه پیدا می کند و گرایش به سریع تر شدن دارد.‏<br />

وضعیت ایالات متحده ی آمریکا را در نظر بگبریبرر ‏بمیبمم.‏ ۴٠٠ خانواده ی ثروبمتبممند اول آمریکا ثروت شان به<br />

اندازه ی ‏مجممججموع ثروت ٪۵٠ فرودست ‏جمججممعیت است.‏ ۶ نفر وارث والمللممارت به تنهابىیبىی بیش از ‏مجممججموع ٪٣٠<br />

فرودست ‏جمججممعیت آمریکا ‏«ارزش»‏ دارند.‏ ٪۵٠ فرودست که فقبریبررترین آمریکابىیبىی ها هستند،‏ مالک تنها<br />

۵٪/٢ از ثروت کشور هستند.‏ یک درصد فرادست که ثروبمتبممندترین افراد ‏جمججممعیت ایالات متحده هستند،‏<br />

سهم خود را از درآمد ملی از ۵٪/١٧ در سال ١٩٧٨ به رقم حبریبررت انگبریبرز ٪٣٧/١ در سال ٢٠١١<br />

افزایش دادند.‏<br />

در طول سی سال گذشته فاصله ی میان درآمد ثروبمتبممندان و فقرا پیوسته بیشبرتبرر شده و به شکافىففىی عمیق<br />

تبدیل شده است.‏ در کشورهای صنعبىتبىی غرب درآمد متوسط ده درصدِ‏ فرادست که ثروبمتبممندترین ‏بجببجخش<br />

‏جمججممعیت هستند،‏ نه برابر ده درصد فرودست و فقبریبرر آن است.‏ این تفاوبىتبىی فاحش است.‏ ارقام منتشر شده<br />

توسط سازمان توسعه و ‏همھهممکاری های اقتصادی‎١‎ نشان می دهد اختلافىففىی که از انگلستان و آمریکا آغاز<br />

شده بود،‏ به کشورهابىیبىی چون دابمنبممارک،‏ آلمللممان و سوئد که به شکل سنبىتبىی نابرابری کمی داشتند سرایت کرده<br />

است.‏<br />

ثروت ‏بىببىی شرمانه ی بانکداران ا کنون رسوابىیبىی عمومی است.‏ اما این پدیده ‏مجممجحدود به ‏بجببجخش مالىللىی نیست.‏ در<br />

بسیاری از موارد مدیران شرکت های بزرگ دویست برابر کم درآمدترین کارگران شان درآمد دارند.‏ این<br />

اختلاف مفرط تا کنون ببریبرزاری رو به رشدی را برانگیخته است که تبدیل به خشمی می شود که در<br />

خیابان های کشورها یکی پس از دیگری سرازیر می شود.‏ بازتاب این تنش رو به رشد در اعبرتبرراضات،‏<br />

اعتصابات عمومی،‏ تظاهرات و شورش ها دیده می شود.‏ بازتاب آن در انتخابات با رأی های اعبرتبرراضی علیه<br />

دولت ها و احزاب موجود دیده می شود،‏ چنابجنبجچه اخبریبرراً‏ در انتخابات عمومی ایتالیا مشاهده شد.‏<br />

یک نظرسنجی در ‏مجممججله ی تابمیبمم نشان داد که ۵۴٪ نظر مساعدی نسبت به جنبش اشغال‎٢‎ دارند،‏ ٪٧٩<br />

معتقدند شکاف میان ثروبمتبممندان و فقرا بیش از حد زیاد شده است،‏ ٪٧١ معتقدند مدیران ارشد<br />

موسسات مالىللىی باید ‏بجتبجحت پیگرد قانوبىنبىی قرار بگبریبررند،‏ ٪۶٨ معتقدند که ثروبمتبممندان باید مالیات بیشبرتبرری<br />

OECD ١<br />

:Occupy movement ٢ یک جنبش اعبرتبرراضی اجتماعی‐سیاسی جهابىنبىی علیه نابرابری اجتماعی و نابرابری اقتصادی است.‏ هدف اصلی آن<br />

افزایش عدالت اقتصادی و اجتماعی و نبریبرز اشکال جدید دموکراسی است.‏<br />

١٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

پرداخت کنند و تنها ٪٢٧ نظر مساعدی نسبت به جنبش ‏بىتبىی پاربىتبىی‎١‎ داشتند (٪٣٣ ‏مجممجخالف بودند).‏ البته<br />

هنوز بسیار زود است که از انقلاب در آمریکا صحبت کنیم.‏ اما واضح است که ‏بجببجحران سرمایه داری حالت<br />

انتقادی رو به رشدی را در اقشار گونا گوبىنبىی از ‏جمججممعیت آمریکا ابجیبججاد می کند.‏ جوش وخروش و تردیدی<br />

نسبت به سرمایه داری پدیدار شده است که پیش از این وجود نداشت.‏<br />

مصیبت بیکاری<br />

در مانیفست می خوانیم:«در اینجا روشن می شود که بورژوازی دیگر برای آنکه طبقه ی حا کم بر<br />

اجتماع باشد و شرایط حیات خود را بر جامعه به عنوان قانون ناسخ ‏بجتبجحمیل ‏بمنبمماید،‏ شایسته نیست.‏<br />

شایسته ی حکومت نیست چرا که از تضمبنیبنن حیات برده اش در ‏[نظام]‏ برده داری ناتوان است،‏ چرا که<br />

‏بمنبممی تواند جلوی فرو رفبنتبنن او را در چنبنیبنن وضعیبىتبىی بگبریبررد،‏ وضعیبىتبىی که باید او را تغذیه ‏بمنبمماید به جای آنکه<br />

از او تغذیه شود.‏ جامعه دیگر ‏بمنبممی تواند ‏بجتبجحت سلطه ی این بورژوازی زندگی کند.»‏<br />

سخنابىنبىی که در بالا از <strong>مارکس</strong> و انگلس نقل شده است عملاً‏ ‏مجممجحقق شده است.‏ در میان ‏بمتبممام ‏بجببجخش های<br />

جامعه چنبنیبنن احساس فزاینده ای وجود دارد که زندگی مان ‏بجتبجحت سلطه ی نبریبرروهابىیبىی فرای کنبرتبررل ما قرار<br />

دارد.‏ جامعه در چنگ احساس فرساینده ی ترس و بلاتکلیفی گرفتار است.‏ حالت ناامبىنبىی عملاً‏ در ‏بمتبممام<br />

جامعه عمومیت یافته است.‏<br />

شکل بیکاری انبوهی که ا کنون آن را ‏بجتبججربه می کنیم بسیار بدتر از آن است که <strong>مارکس</strong> پیش بیبىنبىی کرده<br />

بود.‏ <strong>مارکس</strong> از ارتش ذخبریبرره ی نبریبرروی کار نوشته بود:‏ که یعبىنبىی انبوهی از کارگران آماده به کار که می تواند<br />

برای پایبنیبنن نگه داشبنتبنن دستمزدها استفاده شود و هنگامی که اقتصاد در حال ‏بهببههبودی پس از رکود است،‏<br />

به عنوان ذخبریبرره عمل می کند.‏ اما شکل بیکاری ای که امروز شاهد آن هستیم ارتش ذخبریبرره ای نیست که<br />

<strong>مارکس</strong> از آن صحبت کرده بود؛ ارتشی که از دیدگاه سرمایه داری نقشی مفید ایفاء می کرد.‏<br />

این شکلِ‏ چرخه ایِ‏ بیکاری نیست که کارگران در گذشته با آن به خو ‏بىببىی آشنا بودند و در دوران رکود<br />

برمی آمد و به ‏مجممجحض آنکه اقتصاد دوباره سرپا می ایستاد،‏ ناپدید می شد.‏ این بیکاری دابمئبممی،‏ ساختاری و<br />

ارگانیک است که حبىتبىی در زمان شکوفابىیبىی اقتصادی به طرز چشمگبریبرری ناپدید ‏بمنبممی شود.‏ وزنه ی سنگیبىنبىی<br />

است که به عنوان سرباری عظیم بر فعالیت های تولیدی عمل می کند،‏ نشانه ای بر اینکه نظام به بن بست<br />

رسیده است.‏<br />

یک دهه پیش از ‏بجببجحران ٢٠٠٨ مطابق اعلام سازمان ملل آمار بیکاری جهابىنبىی در حدود ١٢٠ میلیون<br />

نفر بود.‏ تا سال ٢٠٠٩ سازمان ببنیبنن المللممللی کار این رقم را ١٩٨ میلیون اعلام کرد و انتظار می رود که<br />

:tea party movement ١ یک جنبش ‏مجممجحافظه کار آمریکابىیبىی است که از کاهش ‏مجممجخارج عمومی دولت آمریکا،‏ کاهش کسر بودجه و بدهی ملی<br />

آمریکا ‏جمحجممایت می کند.‏<br />

١٤


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

در سال ٢٠١٣ به ٢٠٢ میلیون برسد.‏ هر چند،‏ حبىتبىی این ارقام نبریبرز ‏همھهممانند ‏بمتبممام آمارهای رسمسسممی بیکاری،‏<br />

آماری بسیار پایبنیبنن تر از واقعیت را نشان می دهند.‏ ا گر تعداد کثبریبرر زنان و مردابىنبىی که به ‏«مشاغل»‏<br />

حاشیه ای مشغولند را نبریبرز در نظر بگبریبرر ‏بمیبمم،‏ رقم واقعی بیکاری آشکار و پنهان کمبرتبرر از ١٠٠٠ میلیون<br />

‏بجنبجخواهد بود.‏<br />

علبریبررغم ‏بمتبممام صحبت هابىیبىی که از ‏بهببههبود اقتصادی می شود،‏ رشد اقتصادی در آلمللممان،‏ نبریبرروگاه اقتصادی اروپا،‏<br />

‏همھهممانند فرانسه به اندازه ای کند شده که نزدیک به صفر رسیده است.‏ در ژاپن نبریبرز اقتصاد درگبریبرر ایستابىیبىی<br />

شده است.‏ جدا از فلا کت و ربجنبججی که برای میلیون ها خانواده ابجیبججاد شده است،‏ از دیدگاه اقتصادی این<br />

نشانگر فقدان تکان دهنده ی تولید و اتلاف در مقیاسی عظیم است.‏ بر خلاف تصورات رهبرببرران کارگری<br />

در گذشته،‏ بیکاری انبوه بازگشته و در سراسر جهان مانند سرطان ‏بجپبجخش شده و جامعه را از درون<br />

گرفتار کرده است.‏<br />

‏بجببجحران سرمایه داری اثرابىتبىی جدی و ‏مجممجخرب بر روی جوانان دارد.‏ بیکاری در میان جوانان در ‏همھهممه جا بیداد<br />

می کند.‏ این دلیل اعبرتبرراضات و شورش های ‏جمججممعی دانشجویان در بریتانیا،‏ جنبش ‏«ایندینیادوس»‏ در<br />

اسپانیا،‏ اشغال مدارس در یونان و قیام در تونس و مصر است که ٧۵٪ جوانان آن بیکار هستند.‏<br />

نرخ بیکاری در اروپا دابمئبمماً‏ در حال افزایش است.‏ در اسپانیا این رقم نزدیک ٪٢٧ است،‏ در حالىللىی که<br />

نرخ جهابىنبىی بیکاری جوانان رقم شگفت انگبریبرز ۵۵٪ است و در یونان بالغ بر ٪۶٢ جوانان ‏‐دو نفر از هر<br />

سه نفر‐‏ بیکارند.‏ یک نسل کامل از جوانان قربابىنبىی درگاه سود می شوند.‏ بسیاری از کسابىنبىی که رهابىیبىی را<br />

در ‏بجتبجحصیلات عالیه می جستند دریافته اند که این راه بسته است.‏ در بریتانیا که ‏بجتبجحصیلات عالیه پیش تر<br />

رایگان بود،‏ حال جوانان می بینند برای کسب مهارت های مورد نیازشان باید زیر بار قرض بروند.‏<br />

در کفه ی دیگر ترازوی ‏جمججممعیت،‏ کارگرابىنبىی که به بازنشستگی نزدیک می شوند می بینند که باید مدت<br />

بیشبرتبرری کار کنند و برای حقوق بازنشستگی کمبرتبرر،‏ پول بیشبرتبرری ببرپبرردازند که بسیاری را در سنبنیبنن پبریبرری<br />

‏مجممجحکوم به فقر می کند.‏ چشم اندازی که بسیاری از مردم امروز با آن روبرو هستند،‏ چه افراد جوان و<br />

چه مسن ‏همھهممه به یک مبریبرزان،‏ یک عمر ناامبىنبىی است.‏ ‏بمتبممام ریا کاری و دورو ‏بىیبىی بورژوازی درباره ی اخلاق و<br />

ارزش های خانواده پوچ از آب درآمده است.‏ بیماری ‏همھهممه گبریبرر بیکاری،‏ ‏بىببىی خابمنبممابىنبىی،‏ بدهی های کمرشکن و<br />

نابرابری اجتماعی مفرط که یک نسل کامل را مطرود ساخته،‏ خانواده را ‏بجتبجحلیل برده و کابوسی ساخته<br />

است از فقر ساختاری،‏ ناامیدی،‏ زوال و فروماندگی.‏<br />

١٥


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

‏بجببجحران تولید مازاد<br />

در افسانه های یونان شخصیبىتبىی به نام پروکروستس‎١‎بود که عادت زشبىتبىی داشت.‏ او دست و پا و سر<br />

میهمانانش را می برید تا در ‏بجتبجختخواب شوم و ننگینش جا شوند.‏ امروزه نظام سرمایه داری شبیه ‏بجتبجخت<br />

پروکروستس است.‏ بورژوازی به شکلی نظام مند ابزار تولید را نابود می سازد تا آبهنبهها را در چهارچوب<br />

‏مجممجحدود نظام سرمایه داری جای دهد.‏ این خرابکاری اقتصادی شبیه سیاست ‏بهتبههاجمججممی زمبنیبنن سوزی‎٢‎ در<br />

کشاورزی در مقیاسی گسبرتبررده است.‏<br />

جورج سوروس‎٣‎ این را به بولدوزری تشبیه می کند که برای ‏بجتبجخریب ساختمان ها از آن استفاده می شود.‏<br />

اما تنها ساختمان ها نیستند که ‏بجتبجخریب می شوند،‏ بلکه ‏بمتبممام اقتصاد و دولت ها نبریبرز نابود می شوند.‏ در هر<br />

کشوری بورژوازی ‏همھهممان فریاد را سر می دهد:«ما باید هزینه های عمومی را کاهش دهیم!»‏ هر دولبىتبىی در<br />

جهان سرمایه داری چه راست باشد و چه ‏«چپ»،‏ در واقعیت ‏همھهممان سیاست را در پیش گرفته است.‏ این<br />

نتیجه ی میل فرد فرد سیاستمداران،‏ غفلت یا بدخواهی نیست ‏(با اینکه بسیاری از این ها نبریبرز در ماجرا<br />

دخیل اند)‏ بلکه ‏بجتبججلی آشکار کوچه ی بن بسبىتبىی است که سرمایه داری خود را در آن می یابد.‏<br />

این مسئله ‏بجتبججلی این واقعیت است که نظام سرمایه داری به آخر خط رسیده است و از گسبرتبررش نبریبرروهای<br />

مولد مانند گذشته ناتوان است.‏ مانند شا گرد جادوگر گوته،‏ نبریبرروهابىیبىی را پدید آورده که قادر به مهار آن<br />

نیست.‏ اما با قطع کردن بودجه و هزینه های دولبىتبىی ‏همھهممزمان تقاضا را کاهش داده و کل بازار را تقلیل<br />

می دهند،‏ درست در زمابىنبىی که حبىتبىی اقتصاددانان بورژوا اعبرتبرراف می کنند که مشکل جدی تولید مازاد<br />

‏(«ظرفیت مازاد»)‏ در مقیاسی جهابىنبىی وجود دارد.‏ بگذارید مثالىللىی را در نظر بگبریبرر ‏بمیبمم،‏ ‏بجببجخش صنعت<br />

اتومبیل سازی.‏ این مسئله ای اساسی است چرا که بسیاری از ‏بجببجخش های دیگر مانند فولاد،‏ پلاستیک،‏<br />

مواد شیمیابىیبىی و الکبرتبررونیک را نبریبرز در بر می گبریبررد.‏<br />

ظرفیت مازاد جهابىنبىی در صنعت اتومبیل تقریباً‏ سی درصد است.‏ این یعبىنبىی فورد،‏ جبرنبررال موتورز،‏ فیات،‏<br />

رنو،‏ تویوتا و سایرین می توانند ‏همھهممبنیبنن فردا یک سوم کارخابجنبججات خود را تعطیل کنند و یک سوم<br />

کارگران شان را اخراج کنند و باز هم قادر ‏بجنبجخواهند بود که ‏بمتبممام خودروهابىیبىی که تولید می کنند را با نرخ<br />

سودی که به نظر خودشان قابل قبول است بفروشند.‏ در بسیاری از ‏بجببجخش های دیگر وضعیت مشابهببههی<br />

برقرار است.‏ پایابىنبىی واقعی بر ‏بجببجحران کنوبىنبىی وجود ‏بجنبجخواهد داشت،‏ مگر،‏ و تا هنگامی که مسئله ی ظرفیت<br />

مازاد حل شود.‏<br />

Procrustes ١<br />

٢ زمبنیبنن سوزی:‏ بریدن و سوزاندن یا زمبنیبنن سوزی،‏ یکی از روش های کشاورزی بدوی است که طی آن با بریدن و سوزاندن گیاهان جنگلی،‏ یک<br />

قطعه زمبنیبنن برای کشاورزی آماده می شود.‏ از روش بریدن و سوزاندن بیشبرتبرر در کشاورزی نوببىتبىی استفاده می شود.‏<br />

١٦<br />

George Soros ٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

این تنگنای سرمایه داران به راحبىتبىی قابل بیان است.‏ ا گر اروپا و آمریکا مصرف نکنند،‏ چبنیبنن ‏بمنبممی تواند<br />

تولید کند.‏ ا گر چبنیبنن با ‏همھهممان سرعت پیشبنیبنن تولید نکند،‏ کشورهابىیبىی چون برزیل،‏ آرژانتبنیبنن و اسبرتبررالیا<br />

‏بمنبممی توانند به صادرات مواد خام خود ادامه دهند.‏ ‏بمتبممام جهان به شکلی جدانشدبىنبىی در هم تنیده شده<br />

است.‏ این ‏بجببجحران یورو اقتصاد آمریکا را ‏بجتبجحت تأثبریبرر قرار خواهد داد،‏ که خود در وضعیت شکننده ای قرار<br />

داد و آبجنبجچه در آمریکا اتفاق می افتد تأثبریبرری تعیبنیبنن کننده بر اقتصاد کل جهان خواهد داشت.‏ بنابراین جهابىنبىی<br />

شدن خود را به شکل ‏بجببجحران جهابىنبىی سرمایه داری نشان می دهد.‏<br />

بیگانگی<br />

نویسندگان مانیفست با دوراندیشی شگفت انگبریبرزی شرایطی را پیش بیبىنبىی کردند که ا کنون طبقه ی کارگر<br />

آن را در سرتاسر جهان ‏بجتبججربه می کند.‏<br />

به دلیل استفاده ی گسبرتبررده از ماشبنیبنن آلات و به دلیل شکل تقسیم کار،‏ کار پرولتاریا خصوصیت فردی را<br />

‏بمتبمماماً‏ از ببنیبنن برده و در نتیجه جذابیتش را برای کارگر از دست داده است.‏ کارگر تبدیل به ضمیمه و فرعی<br />

بر دستگاه می شود و تنها ساده ترین،‏ یکنواخت ترین و آسان ترین مهارت کسب شده از او طلب می شود.‏<br />

بنابراین هزینه ی تولید برای یک کارگر،‏ تقریباً‏ به طور کامل ‏مجممجحدود است به اسباب معیشبىتبىی که برای حفظ<br />

خود و تکثبریبرر نسلش نیاز دارد.‏ اما ‏بهببههای یک کالا و در نتیجه ی آن ‏بهببههای کار برابر است با هزینه ی تولید.‏<br />

بنابراین به تناسب،‏ ‏همھهممچنان که دافعه ی کار افزایش می یابد،‏ دستمزد کاهش می یابد.‏ یا به بیان ‏بهببههبرتبرر،‏ هر<br />

چقدر که ماشبنیبنن آلات و تقسیم کار افزایش می یابد،‏ به ‏همھهممان نسبت بار ‏بهببههره کشی نبریبرز افزایش می یابد؛ چه به<br />

واسطه ی افزایش ساعات کار،‏ افزایش مبریبرزان کار مشخص در زمان مشخص و چه با افزایش سرعت عمل<br />

ماشبنیبنن آلات و غبریبرره.»‏<br />

امروز آمریکا در ‏همھهممان جایگاهی قرار دارد که بریتانیا در دوران <strong>مارکس</strong> در آن بود‐‏ پیشرفته ترین<br />

کشور سرمایه داری.‏ بنابراین گرایشات سرمایه داری در آبجنبججا به واضح ترین شکل خود بروز می یابند.‏ در<br />

طول ٣٠ سال گذشته در آمریکا،‏ حقوق مدیران ارشد ٧٢۵٪ رشد داشته است،‏ در حالىللىی که حقوق<br />

کارگران تنها ٪٧/۵ افزایش یافته است.‏ این مدیران ارشد ا کنون به طور متوسط ٢۴۴ برابر بیشبرتبرر از<br />

کارمندان شان در آمد دارند.‏ مبریبرزان کف دستمزد فدرال در حال حاضر ساعبىتبىی ٧/٢۵ دلار است.‏ بنا بر<br />

اعلام مرکز ‏بجتبجحقیقات سیاست اقتصادی ا گر کف دستمزد ‏همھهممگام با ‏بهببههره وری کارگر پیش می رفت،‏ تا سال<br />

٢٠١٢ به ساعبىتبىی ٢١/٧٢ دلار می رسید.‏ ا گر تورم نبریبرز وارد معادله شود،‏ امروز متوسط دستمزد کارگر<br />

مرد آمریکابىیبىی در واقع پایبنیبنن تر از سال ١٩۶٨ است.‏ به این ترتیب بار هزینه ی شکوفابىیبىی کنوبىنبىی عمدتاً‏ بر<br />

دوش طبقه ی کارگر بوده است.‏<br />

١٧


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

در حالىللىی که میلیون ها نفر ‏مجممججبور می شوند که به سخبىتبىی زندگی فلا کت باری را در سکوبىنبىی اجباری<br />

بگذرانند،‏ میلیون ها نفر دیگر وادار می شوند که دو یا حبىتبىی سه شغل داشته باشند و اغلب ۶٠ ساعت یا<br />

بیشبرتبرر در هفته کار کنند بدون آنکه مزایای اضافه کاری دریافت ‏بمنبممایند.‏ ٨۵/۵ درصد مردان و ۶۶/۵<br />

درصد زنان بیش از ۴٠ ساعت در هفته کار می کنند.‏ بر اساس اعلام سازمان ببنیبنن المللممللی کار ‏«آمریکابىیبىی ها<br />

سالانه ١٣٧ ساعت بیشبرتبرر از کارگران ژاپبىنبىی،‏ ٢۶٠ ساعت بیشبرتبرر از کارگران بریتانیابىیبىی و ۴٩٩ ساعت<br />

بیشبرتبرر از کارگران فرانسوی کار می کنند.»‏<br />

بر اساس داده های اداره ی آمار کار آمریکا (BLS) متوسط ‏بهببههره وری هر کارگر آمریکابىیبىی از سال ١٩۵٠،<br />

٪۴٠٠ افزایش داشته است.‏ این در تئوری به این معناست که یک کارگر برای دستیابىببىی به استاندارد<br />

زندگی مشابه سال ١٩۵٠، تنها باید یک چهارم هفته ی کاری آن زمان کار کند،‏ یا به عبارت دیگر یازده<br />

ساعت.‏ یا اینکه استاندارد زندگی در تئوری می بایست چهار برابر افزایش یابد.‏ اما برعکس،‏ استاندارد<br />

زندگی ا کبرثبرریت کاهشی چشمگبریبرر داشته است،‏ در حالىللىی که اضطراب های مرتبط با کار،‏ صدمات و بیماری ها<br />

در حال افزایش هستند.‏ بازتاب این امر در پدیده های ‏همھهممه گبریبرری چون افسردگی،‏ خودکشی،‏ طلاق،‏ آزار<br />

و سوءرفتار با ‏همھهممسر و کودک،‏ تبریبرراندازی به ‏جمججممعیت و آسیب های اجتماعی دیده می شود.‏<br />

در بریتانیا وضعیت مشابهببههی وجود دارد،‏ جابىیبىی که در دوران دولت تاچر ۵/٢ میلیون شغل در صنایع از<br />

ببنیبنن رفت و با این حال مبریبرزان تولید از سال ١٩٧٩ در ‏همھهممان سطح حفظ شده است.‏ این دستاورد نه از<br />

طریق ورود ماشبنیبنن آلات جدید،‏ بلکه از طریق ‏بهببههره کشی مفرط از کارگران بریتانیابىیبىی حاصل شده است.‏<br />

در سال ١٩٩۵ کنت کالمللممن‎١‎ دببریبررکل سازمان ‏بهببههداشت هشدار داد که ‏«نبود اشتغال مادام العمر اپیدمی<br />

بیماری های ناشی از اضطراب را پدیدار ساخته است.»‏<br />

مبارزه ی طبقابىتبىی<br />

<strong>مارکس</strong> و انگلس در مانیفست توضیح داده بودند که عامل ثابت در ‏بمتبممام تارتحیتحخ مدون این است که<br />

‏بجتبجحولات اجتماعی از طریق مبارزه ی طبقابىتبىی صورت می گبریبررد.‏ در نظام سرمایه داری این موضوع بسیار<br />

ساده شده است،‏ چرا که جامعه به دو قطب بزرگ طبقات آشبىتبىی ناپذیر یعبىنبىی بورژوازی و پرولتاریا تقسیم<br />

شده است.‏ گسبرتبررش عظیم صنعت و تکنولوژی در ٢٠٠ سال گذشته منجر به افزایش ‏بمتبممرکز قدرت<br />

اقتصادی در دستان تعداد کمی از افراد شده است.‏<br />

مانیفست در یکی از مشهورترین ‏جمججمملاتش گفته است:«تارتحیتحخ ‏بمتبممامی جوامع تا کنون،‏ تارتحیتحخ مبارزه ی طبقابىتبىی<br />

است.»‏ برای بسیاری این فکر مدت ها منسوخ به نظر می رسید.‏ در دوران طولابىنبىی توسعه ی سرمایه داری<br />

پس از جنگ جهابىنبىی دوم،‏ با وجود اشتغال کامل در اقتصادهای پیشرفته ی صنعبىتبىی،‏ استانداردهای رو به<br />

١٨<br />

Kenneth Calman ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

رشد زندگی و اصلاحات ‏(دولت رفاه را به خاطر دارید؟)،‏ مبارزه ی طبقابىتبىی قطعاً‏ ‏بجببجخشی از گذشته به نظر<br />

می رسید.‏<br />

<strong>مارکس</strong> پیش بیبىنبىی کرده بود که رشد سرمایه داری منجر به ‏بمتبممرکز ‏بىببىی وقفه ی سرمایه خواهد شد؛ انباشت انبوه<br />

ثروت از یک سو و انباشت فقر،‏ فلا کت و ‏بهببههره کشی غبریبرر قابل ‏بجتبجحمل در سوی دیگر طیف اجتماع.‏ برای<br />

دهه ها این اندیشه برای اقتصاددانان بورژوا و جامعه شناسان دانشگاهی که اصرار داشتند جامعه بیش<br />

از پیش در حال پیش رفبنتبنن به سوی برابری است و ‏همھهممه در حال تبدیل شدن به جزبىئبىی از طبقه ی متوسط<br />

هستند،‏ ‏بىببىی ارزش تلقی می شد.‏ ا کنون ‏بمتبممام این توهمھهممات ‏مجممجحو شده اند.‏<br />

استدلال ‏مجممجحبوب جامعه شناسان بورژوا مببىنبىی بر اینکه طبقه ی کارگر دیگر وجود ندارد مورد تردید قرار<br />

گرفته است.‏ در دوران اخبریبرر اقشار مهمی از ‏جمججممعیت کارگر که پیش تر خود را طبقه ی متوسط می دانستند،‏<br />

تبدیل به طبقه ی کارگر شده اند.‏ معلمان،‏ مستخدمبنیبنن دولت،‏ کارمندان بانک و غبریبرره به رده های طبقه ی<br />

کارگر و جنبش های کارگری که برخی از مبارزترین ‏بجببجخش ها را تشکیل می دهند کشیده شده اند.‏<br />

استدلال قدبمیبمم مببىنبىی بر اینکه هر کسی می تواند پیشرفت کند و ‏همھهممگی از طبقه ی متوسط هستیم،‏ به دست<br />

وقایع مردود شده اند.‏ در بریتانیا،‏ ایالات متحده و بسیاری از کشورهای توسعه یافته ی دیگر در طول<br />

٢٠ یا ٣٠ سال گذشته خلاف این امر روی داده است.‏ مردم طبقه ی متوسط سابقاً‏ فکر می کردند که<br />

زندگی در مراحل روند رشدی منظم پیش می رفت که در آن هر مرحله گامی فراتر از مرحله ی پیشبنیبنن<br />

است.‏ چنبنیبنن امری دیگر واقعیت ندارد.‏<br />

امنیت شغلی دیگر وجود ندارد،‏ حرفه ها و پیشه های گذشته عمدتاً‏ نابود شده اند و مشاغل مادام العمر<br />

به خاطرات پیوسته اند.‏ نردبان افتاده است و برای بسیاری از مردم،‏ جزبىئبىی از طبقه ی متوسط بودن دیگر<br />

حبىتبىی آرزو هم نیست.‏ تنها اقلیت رو به کاهشی هستند که می توانند بر روی حقوق بازنشستگی مکفی<br />

برای داشبنتبنن زندگی راحت حساب کنند و تنها تعداد کمی هستند که پس اندازی چشمگبریبرر دارند.‏ تعداد<br />

کسابىنبىی که روز به روز زندگی می کنند و تصوری از آبجنبجچه آینده به ارمغان خواهد آورد ندارد،‏ بیشبرتبرر و بیشبرتبرر<br />

می شود.‏<br />

ا گر مردم ثروبىتبىی داشته باشند،‏ این ثروت خانه هایشان است اما با افت اقتصاد،‏ قیمت مسکن در بسیاری<br />

از کشورها تبرنبرزل پیدا کرده و ‏ممممممکن است سال ها را کد ‏بمببمماند.‏ ایده ی صاحب خانه شدن ‏همھهممه ی مردم سراب<br />

از کار درآمده است.‏ مالکیت مسکن تبدیل به باری سنگبنیبنن شده و به هیچ وجه دیگر کمک ارزسمشسممندی به<br />

سرمایه گذاری برای زندگی بازنشستگی در آسایش نیست.‏ اقساط وام ها باید پرداخته شوند،‏ چه شاغل<br />

باشید چه نباشید.‏ بسیاری در برابری منفی گرفتار شده اند،‏ با بدهی های سنگیبىنبىی که هرگز قابل پرداخت<br />

نیستند.‏ نسلی رو به رشد از کسابىنبىی که آبهنبهها را تنها می توان بردگان بدهی توصیف کرد به وجود آمده اند.‏<br />

١٩


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

این ‏مجممجحکومیت نابودگر نظام سرمایه داری است.‏ هرچند،‏ این روند تبدیل شدن به طبقه ی کارگر به این<br />

معناست که ‏همھهممچنان که ‏بجببجخش عمده ای از کارمندان و کارکنان اداری به طبقه ی کارگر سنبىتبىی نزدیک تر<br />

می شوند،‏ ملاحظات اجتماعی نسبت به ‏مجممجخالفت به طرز چشمگبریبرری کاهش یافته است.‏ در جنبش های<br />

عمومی اخبریبرر،‏ ‏بجببجخش هابىیبىی از اجتماع که در گذشته هرگز تصور اعتصاب یا حبىتبىی پیوسبنتبنن به سندیکا را هم<br />

‏بمنبممی کردند،‏ مانند معلمان و مستخدمبنیبنن دولت،‏ در خط مقدم مبارزه ی طبقابىتبىی قرار داشتند.‏<br />

ایده آلیسم یا ماتریالیسم؟<br />

روش ایده آلیسبىتبىی از آبجنبجچه مردم درباره ی خود فکر می کنند و می گویند آغاز می کند.‏ اما <strong>مارکس</strong> توضیح<br />

داد که اندیشه ها از آسمسسممان ‏بمنبممی آیند بلکه بازتاب کمابیش دقیق موقعیت های عیبىنبىی و ملموس،‏ فشارهای<br />

اجتماعی و تضادهابىیبىی فراتر از کنبرتبررل زنان و مردان هستند.‏ اما تارتحیتحخ درنتیجه ی اراده ی آزاد یا ‏بمتبممایلات<br />

آ گاهانه ی ‏«مردان بزرگ»،‏ شاهان،‏ سیاستمداران یا فلاسفه روی ‏بمنبممی دهد.‏ بر عکس،‏ رشد جامعه<br />

بستگی به رشد نبریبرروهای مولد دارد که خود ‏مجممجحصول برنامه ریزی آ گاهانه نیست بلکه پشت سر زنان و<br />

مردان رشد می کند.‏<br />

<strong>مارکس</strong> برای اولبنیبنن بار سوسیالبریبرزم را بر پایه های مستحکم نظری قرار داد.‏ درک علمی تارتحیتحخ ‏بمنبممی تواند بر<br />

پایه ی تصاویر ‏بجتبجحریف شده از واقعیت باشد که مانند ارواح رنگ پریده و خیالىللىی در ذهن مردان و زنان<br />

شناور است،‏ بلکه باید بر پایه ی مناسبات اجتماعی واقعی قرار گبریبررد.‏ این به معنای آغاز کار از روشن<br />

کردن مناسبات میان اشکال اجتماعی و سیاسی و روش تولید در یک مقطع مشخص تاربجیبجخی است.‏ این<br />

دقیقاً‏ ‏همھهممان روش ‏بجتبجحلیلی ماتریالیسم تاربجیبجخی است.‏<br />

برخی از مردم از این نظریه که ظاهراً‏ نوع بشر را از نقش قهرمانان در فرآیند تارتحیتحخ ‏مجممجحروم می دارد به<br />

خشم می آیند.‏ ‏همھهممان طور که کلیسا و مدافعان فلسفی آن عمیقاً‏ از ادعای گالیله مببىنبىی بر اینکه خورشید،‏ و<br />

نه زمبنیبنن،‏ مرکز جهان بود برآشفته بودند.‏ بعدها ‏همھهممبنیبنن دست افراد به داروین ‏جمحجممله کردند چرا که می گفت<br />

انسان ‏مجممجخلوق خاص خداوند نیست،‏ بلکه ‏مجممجحصول انتخاب طبیعی است.‏<br />

در واقع <strong>مارکس</strong>یسم به هیچ عنوان اهمھهممیت عامل فعال در تارتحیتحخ یعبىنبىی نقش آ گاهانه ی نوع بشر در رشد<br />

اجتماع را انکار ‏بمنبممی کند.‏ زنان و مردان تارتحیتحخ را می سازند اما این کار را ‏بمتبمماماً‏ مطابق اراده ی آزاد و قصد<br />

آ گاهانه ابجنبججام ‏بمنبممی دهند.‏ از زبان <strong>مارکس</strong>:«تارتحیتحخ هیچ ‏بمنبممی کند»،‏ ‏«ثروت عظیمی در اختیار ندارد»،‏ ‏«هیچ<br />

نبرببرردی را بربمنبممی انگبریبرزد».‏ این انسان واقعی و زنده است که ‏همھهممه ی این کارها را می کند،‏ که ‏بمتبمملک می کند و<br />

می جنگد؛ ‏«تارتحیتحخ»‏ آنگونه که قبلاً‏ بود،‏ یک شخص جدا گانه نیست که انسان را به عنوان ابزاری برای<br />

نیل به اهدافش به کار گبریبررد؛ تارتحیتحخ چبریبرزی نیست جز اعمال انسان در جستجوی اهدافش.»‏ ‏(<strong>مارکس</strong> و<br />

انگلس،‏ خانواده ی مقدس،‏ ‏بجببجخش ۶)<br />

٢٠


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

‏همھهممه ی آبجنبجچه <strong>مارکس</strong>یسم ابجنبججام می دهد توضیح نقش افراد به عنوان ‏بجببجخشی از یک اجتماع معبنیبنن،‏ ‏بجتبجحت<br />

قوانبنیبنن موضوعه ی مصرح و در ‏بهنبههایت به عنوان ‏بمنبممایندگان منافع یک طبقه ی مشخص است.‏ اندیشه ها<br />

وجود مستقلی ندارند و صاحب رشد تاربجیبجخی نبریبرز نیستند.‏ <strong>مارکس</strong> در ایدئولوژی آلمللممابىنبىی می نویسد:«زندگی با<br />

آ گاهی تعیبنیبنن ‏بمنبممی شود،‏ بلکه آ گاهی است که با زندگی معبنیبنن می شود».‏<br />

اندیشه ها و اعمال افراد به مناسبات اجتماعی که گسبرتبررش شان وابسته به اراده ی فعال مردان و زنان<br />

است مشروط نیست،‏ بلکه مطابق قوانبنیبنن مشخصی رخ می دهد که در ‏بجتبجحلیل اخبریبرر نیازهای رشد نبریبرروهای<br />

مولد را بازتاب می دهد.‏ روابط متقابل میان این عوامل شبکه ای پیچیده را تشکلیل می دهد که اغلب<br />

دیدن آن مشکل است.‏ مطالعه ی این روابط اساس نظریه ی <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی تارتحیتحخ است.‏<br />

بگذارید مثالىللىی بزنیم.‏ در زمان انقلاب انگلیس الیور کرامول‎١‎ مشتاقانه معتقد بود که برای این می جنگد<br />

که هر فرد حق داشته باشد مطابق وجدان خود خدا را ببرپبررستد.‏ اما پیشروی های بعدی تارتحیتحخ ثابت کرد<br />

که انقلاب کرامول مرحله ای تعیبنیبنن کننده در صعود غبریبررقابل مقاومت بورژوازی انگلیس به سوی قدرت<br />

بود.‏ مرحله ی ملموس رشد نبریبرروهای مولد در قرن ١٧ انگلستان هیچ نتیجه ی دیگری را ‏بمنبممی پذیرفت.‏<br />

رهبرببرران انقلاب کببریبرر فرانسه در سال های ١٧٨٩-١٧٩٣ زیر پرچم ‏«آزادی،‏ برابری و برادری»‏<br />

می جنگیدند.‏ آبهنبهها معتقد بودند که برای رژ ‏بمیبممی بر اساس قوانبنیبنن ابدی عدالت و عقل مبارزه می کنند.‏<br />

هرچند،‏ صرف نظر از مقاصد و اندیشه هایشان،‏ ژا کوبن ها راه را برای حکومت بورژوازی در فرانسه ‏همھهمموار<br />

می کردند.‏ باز هم از نقطه نظر علمی در آن مقطع رشد اجتماعی هیچ نتیجه ی دیگری ‏ممممممکن نبود.‏<br />

از نقطه نظر جنبش کارگری،‏ بزرگ ترین کار <strong>مارکس</strong> این بود که اولبنیبنن کسی بود که توضیح داد سوسیالبریبرزم<br />

نه تنها فکر خو ‏بىببىی است،‏ بلکه نتیجه ی ضروری رشد و پیشرفت اجتماع است.‏ متفکران سوسیالیست<br />

پیش از <strong>مارکس</strong> ‏‐سوسیالیست های ایده آلیست‎٢‎‏‐‏ در تلاش بودند تا قوانبنیبنن جهابىنبىی و فرمول هابىیبىی را کشف<br />

کنند که پایه گذار پبریبرروزی خرد بشری بر ‏بىببىی عدالبىتبىی جامعه ی طبقابىتبىی باشد.‏ ‏همھهممه ی آبجنبجچه ضرورت داشت،‏ تنها<br />

کشف این مسئله بود تا ‏بمتبممامی مشکلات حل شوند.‏ این رویکرد ایده آلیسبىتبىی بود.‏<br />

بر خلاف ایده آلیست ها،‏ <strong>مارکس</strong> هرگز تلاش نکرد که قوانبنیبنن جامعه را به طور کلی کشف ‏بمنبمماید.‏ او قانون<br />

حرکت یک جامعه ی مشخص یعبىنبىی جامعه ی سرمایه داری را ‏بجتبجحلیل کرد و توضیح داد که چگونه<br />

برخاسته بود،‏ چگونه ‏بجتبجحول می یافت و نبریبرز چگونه الزاماً‏ در یک ‏لحللححظه ی مشخص نابود می شود.‏ او این کار<br />

بزرگش را در سه جلد کاپیتال به ابجنبججام رساند.‏<br />

Oliver Cromwell ١<br />

٢١<br />

Utopian Socialism ٢


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

<strong>مارکس</strong> و داروین<br />

چارلز داروین که یک ماتریالیست غریزی بود،‏ توضیح می داد که تکامل گونه ها نتیجه ی اثرات ‏مجممجحیط<br />

طبیعی است.‏ <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> توضیح می داد که رشد نوع بشر ناشی از رشد ‏مجممجحیط ‏«مصنوعی»‏ ای است که<br />

آن را جامعه می نامیم.‏ تفاوت از طرفىففىی ‏بهنبههفته در ویژگی به شدت پیچیده ی جامعه ی انسابىنبىی نسبت به<br />

سادگی نسبىببىی طبیعت؛ و در وهله ی دوم در سرعت به شدت افزایش یافته ی تغیبریبرر در جامعه در مقایسه<br />

با سرعت فوق العاده آهسته ای است که تکامل از طریق انتخاب طبیعی در آن پیش می رود.‏<br />

بر اساس مناسبات اجتماعی تولید ‏‐به عبارت دیگر مناسبات میان طبقات اجتماعی‐‏ اشکال قانوبىنبىی و<br />

سیاسی پیچیده ای با بازتاب های ایدئولوژیک،‏ فرهنگی و مذهبىببىی گونا گون پدید می آید.‏ این ساختار<br />

پیچیده ی اشکال و اندیشه ها گاه با عنوان ابرساختار اجتماعی یاد می شود.‏ با این که ابرساختار ‏همھهممواره<br />

مبتبىنبىی بر بنیان های اقتصادی است اما از آن فراتر رفته و گاه به شکلی تعیبنیبنن کننده به تعامل می پردازد.‏<br />

این رابطه ی دیالکتیکی میان بنیان و ابرساختار بسیار پیچیده است و ‏همھهممیشه چندان واضح نیست.‏ اما<br />

در ‏بجتبجحلیل اخبریبرر،‏ بنیان اقتصادی ‏همھهممواره نبریبررو ‏بىیبىی تعیبنیبنن کننده از کار درمی آید.‏<br />

مناسبات دارابىئبىی در واقع ‏بجتبججلی قانوبىنبىی مناسبات میان طبقات است.‏ در ابتدا این مناسبات ‏‐در کنار ‏بجتبججلی<br />

قانوبىنبىی و سیاسی شان‐‏ به رشد نبریبرروهای مولد کمک می کنند.‏ اما رشد نبریبررو های مولد به این سو گرایش<br />

دارد که در مقابل ‏مجممجحدودیت هابىیبىی که مناسبات دارابىئبىی موجود ‏بمنبمماینده شان است قرار گبریبررد.‏ مورد اخبریبرر مانعی<br />

برای رشد تولید می شود.‏ در این مقطع است که وارد دوره ی انقلاب می شو ‏بمیبمم.‏<br />

آیده آلیست ها آ گاهی انسان را به عنوان سرچشمه ی ‏بمتبممام اعمال آدمی و نبریبرروی ‏مجممجحرکه ی تارتحیتحخ می بینند.‏ اما<br />

تارتحیتحخ خلاف آن را ثابت می کند.‏ آ گاهی انسابىنبىی به طور کلی پیشرو یا انقلابىببىی نیست.‏ در مقابل شرایط به<br />

کندی وا کنش نشان می دهد و عمیقاً‏ ‏مجممجحافظه کار است.‏ این ترس ذابىتبىی از تغیبریبرر عمیقاً‏ در روان ‏جمججممعی ریشه<br />

دارد.‏ این ‏بجببجخشی از مکانبریبرزم دفاعی است که اصل آن به گذشته ی دور نسل بشر بازمی گردد.‏<br />

به عنوان یک قانون کلی می توان گفت که جامعه هرگز تصمیم ‏بمنبممی گبریبررد که گامی به جلو بردارد مگر آنکه<br />

‏بجتبجحت فشار ضرورت شدید ‏مجممججبور به آن باشد.‏ تا هنگامی که ‏ممممممکن باشد بر اساس تفکرات قدبمیبمم زندگی را<br />

سر کرد و این تفکرات را به شکل نامجممجحسوسی با واقعیبىتبىی که به کندی در حال تغیبریبرر است تطبیق داد،‏<br />

زنان و مردان به حرکت در مسبریبررهای شناخته شده و آزموده ی پیشبنیبنن ادامه خواهند داد.‏ ‏همھهممانند نبریبرروی<br />

ایبرنبررسی در مکانیک،‏ سنت،‏ عادت و روال باری بسیار سنگبنیبنن بر آ گاهی انسان قرار می دهد که به این<br />

معناست که اندیشه ها معمولاً‏ از حوادث جا می مانند و به دنبال آن حرکت می کنند.‏ برای غلبه بر این<br />

ایبرنبررسی و وادار کردن مردم به زیر سوال بردن جامعه ی موجود،‏ تفکرات و ارزش هایش به ضربات پتک<br />

حوادث بزرگ نیاز است.‏<br />

٢٢


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

‏بمتبممام آبجنبجچه انقلاب نشان می دهد این واقعیت است که تضادهای اجتماعی که از تناقض میان رشد اقتصادی<br />

و ساختار موجود اجتماعی نشأت گرفته اند،‏ ‏بجتبجحمل ناپذیر شده اند.‏ این تضاد بسیار مهم تنها می تواند با<br />

سرنگوبىنبىی رادیکال نظم کنوبىنبىی و جایگزیبىنبىی آن با مناسبات اجتماعی جدید که بنیان اقتصادی را در<br />

‏همھهمماهنگی با ابرساختار درمی آورد حل شود.‏<br />

در یک انقلاب،‏ بنیان های اقتصادی اجتماع دچار تغیبریبرر شکلی ریشه ای می شوند.‏ سپس ابرساختار قانوبىنبىی<br />

و سیاسی دستخوش تغیبریبرری عمیق می شود.‏ در هر حالت،‏ مناسبات جدید و فرادست تولید به شکل<br />

جنیبىنبىی در رحم جامعه ی قدبمیبمم تکامل یافته و نیازی ضروری به گذار به نظام اجتماعی جدید نشان<br />

می دهد.‏<br />

ماتریالیسم تاربجیبجخی<br />

<strong>مارکس</strong>یسم سرمنشاء پنهابىنبىی که در پس رشد جامعه ی انسابىنبىی ‏بهنبههفته است را ‏بجتبجحلیل می کند،‏ از جوامع<br />

‏بجنبجخستبنیبنن قبیله ای تا روزگار جدید.‏ روشی که <strong>مارکس</strong> از طریق آن این راه پرپیچ وخم را دنبال می کند،‏<br />

فهم ماتریالیسبىتبىی تارتحیتحخ نامیده می شود.‏ این روش علمی ما را قادر می سازد تا تارتحیتحخ را نه به عنوان<br />

‏مجممججموعه ای از حوادث غبریبررمرتبط و پیش بیبىنبىی نشده،‏ بلکه به عنوان ‏بجببجخشی از یک فرآیند درک شده و مرتبط<br />

با یکدیگر درک کنیم.‏ این ‏مجممججموعه ای از عمل ها و عکس العمل هابىیبىی است که سیاست،‏ اقتصاد و سرتاسر<br />

طیف رشد اجتماعی را پوشش می دهد.‏ روشن کردن رابطه ی پیچیده ی دیالکتیکی میان ‏بمتبممام این<br />

پدیده ها وظیفه ی ماتریالیسم تاربجیبجخی است.‏<br />

مورخ بزرگ انگلیسی،‏ ادوارد گیبون‎١‎ نویسنده ی ‏«افول و سقوط امبرپبرراتوری رم»‏ نوشته است که تارتحیتحخ<br />

‏«کمی بیش از ثبت جنایات،‏ نابجببجخردی ها و شوربجببجخبىتبىی های نوع بشر»‏ است.‏‎٢‎ اساساً‏ تفسبریبرر پست مدرنیست<br />

اخبریبرر از تارتحیتحخ،‏ از آن زمان گامی به پیش نرفته است.‏ تارتحیتحخ به عنوان ‏مجممججموعه ی غبریبررمرتبط ‏«روایات»‏ بدون<br />

هیچ ارتباط ارگانیک و هیچ معنا یا منطق دروبىنبىی دیده می شود.‏ هیچ نظام اقتصادی‐اجتماعی را ‏بمنبممی توان<br />

‏بهببههبرتبرر یا بدتر از دیگری دانست و در نتیجه هیچ مسئله ی پیشرفت یا پسرفبىتبىی ‏بمنبممی تواند مطرح باشد.‏<br />

تارتحیتحخ در اینجا به شکل ‏مجممججموعه ی اتفاقات و رویدادهای تصادفىففىی ‏بىببىی معنا و غبریبررقابل توضیح ظاهر می شود.‏<br />

هیچ قانوبىنبىی که بتوانیم آن را درک کنیم بر آن حکمفرما نیست.‏ بنابراین تلاش برای درک آن کاری بیهوده<br />

به نظر می رسد.‏ گونه ی دیگری از این موضوع که امروز در برخی ‏مجممجحافل دانشگاهی بسیار راتحیتحج است این<br />

تفکر است که چبریبرزی به عنوان اشکال فرادست یا فرودست رشد اجتماعی و فرهنگ وجود ندارد.‏ آبهنبهها<br />

ادعا می کنند که چبریبرزی به عنوان پیشرفت وجود ندارد و آن را اندیشه ای قدبمیبممی به جا مانده از قرن ١٩<br />

Edward Gibbon ١<br />

Gibbon, The Decline and Fall of the Roman Empire, vol. 1, p. 69 ٢<br />

٢٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

می دانند که در آن زمان توسط لیبرببررال های ویکتورین،‏ سوسیالیست های فاببنیبنن و البته <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> راتحیتحج<br />

شده بود.‏<br />

انکار پیشرفت در تارتحیتحخ ویژگی روانشناسی بورژوازی در مرحله ی افول سرمایه داری است.‏ این بازتاب<br />

پایدار این واقعیت است که ‏بجتبجحت نظام سرمایه داری رشد و پیشرفت قطعاً‏ به انتها رسیده است و در<br />

‏بهتبههدید حرکت معکوس قرار دارد.‏ بورژوازی و ‏بمنبممایندگان روشنفکر آن طبیعتاً‏ مایل به پذیرش این<br />

موضوع نیستند.‏ به علاوه،‏ آبهنبهها به طور طبیعی از شناخت آن ناتوان هستند.‏ لنبنیبنن در جابىیبىی خاطرنشان<br />

می کند که فردی که بر لبه ی پرتگاه ایستاده است،‏ منطق سرش ‏بمنبممی شود.‏ با این حال،‏ تا حد کمی از<br />

وضعیت واقعی آ گاه هستند و تلاش می کنند با انکار امکان پیشرفت به طور کلی،‏ توجیهی برای وضعیت<br />

بغرتحنتحج نظام شان بیابند.‏<br />

این اندیشه تا جابىیبىی به آ گاهی رسوخ کرده است که حبىتبىی به عرصه ی ‏بجتبجحول غبریبررانسابىنبىی منتقل شده است.‏<br />

حبىتبىی متفکران برجسته ای چون استفن جی گولد‎١‎ که نظریه ی دیالکتیکش ‏«موازنه ی متناوب»‏ شیوه ی<br />

درک تکامل را تغیبریبرر داد،‏ استدلال می کرد که این اشتباه است که در تکامل،‏ درباره ی رشد از<br />

فرودست به فرادست صحبت کنیم،‏ به این ترتیب میکروب ها باید در ‏همھهممان سطحی قرار گبریبررند که<br />

انسان ها در آن قرار دارند.‏ از یک جهت این صحیح است که ‏بمتبممام جانداران با هم مرتبط اند ‏(ژنوم<br />

انسابىنبىی این را به طور قطعی اثبات کرده است).‏ نوع بشر ‏مجممجخلوق خاص خداوند نیست بلکه ‏مجممجحصول تکامل<br />

است.‏ این هم صحیح نیست که تکامل را به دیده ی یک طرح عظیم بنگر ‏بمیبمم که هدف آن خلق<br />

موجودابىتبىی چون خودمان بوده است ‏(حکمت غابىیبىی/‏teleology از واژه ی یونابىنبىی telos به معنای پایان).‏<br />

هرچند،‏ در رد یک اندیشه ی نادرست ضروربىتبىی ندارد که از سوی دیگر بام بیفتیم که منجر به اشتباهات<br />

جدید شود.‏<br />

مسئله پذیرش نوعی برنامه ی از پیش تعیبنیبنن شده یا مرتبط با مداخلات الهللهھی یا حکمت غابىیبىی نیست،‏ بلکه<br />

روشن است که قوانبنیبنن تکامل که در ذات طبیعت هستند،‏ در واقع رشد اشکال ساده ی حیات به اشکال<br />

پیچیده تر آن را تعیبنیبنن می کند.‏ اشکال آغازین حیات نطفه ی ‏بمتبممام پیشرفت های آینده را در دل خود<br />

دارند.‏ توضیح رشد چشم ها،‏ پاها و سایر اعضاء بدون کمک برنامه ای از پیش تعیبنیبنن شده ‏ممممممکن است.‏<br />

در مقطعی مشخص رشد سیستم عصبىببىی مرکزی و مغز رخ می دهد.‏ در ‏بهنبههایت با هوموسپبنیبنن ها به آ گاهی<br />

انسابىنبىی می رسیم.‏<br />

ماده نسبت به خود آ گاه می شود.‏ هیچ انقلاب حائز اهمھهممیبىتبىی از زمان رشد ماده ی جاندار ‏(حیات)‏ از ماده ی<br />

‏بىببىی جان رخ نداده است.‏<br />

٢٤<br />

Stephen Jay Gould ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

برای راضی کردن منتقدان مان شاید می بایست ‏جمججممله را از دیدگاه خودمان اضافه کنیم.‏ ‏بىببىی شک<br />

میکروب ها ا گر می توانستند دیدگاهی داشته باشند،‏ اعبرتبرراضابىتبىی جدی مطرح می کردند.‏ اما ما انسان<br />

هستیم و الزاماً‏ می بایست پدیده ها را از چشم انسابىنبىی بنگر ‏بمیبمم و ما تأ کید دار ‏بمیبمم که تکامل در واقع<br />

‏بمنبمماینده ی رشد اشکال ساده ی حیات به اشکال پیچیده و متغبریبرر آن است‐‏ به عبارت دیگر رشد از<br />

اشکال فرودست به اشکال فرادست حیات.‏ اعبرتبرراض به چنبنیبنن فرمولىللىی تا حدودی به نظر بیهوده می رسد،‏<br />

نه از نظر علمی بلکه صرفاً‏ از ‏لحللححاظ مذهبىببىی.‏ منظور از بیان این مطلب البته اهانت به میکروب ها که هر چه<br />

نباشد بسیار پیش از ما وجود داشته اند نیست،‏ و نظام سرمایه داری نبریبرز ا گر سرنگون نشده،‏ فعلاً‏ هنوز<br />

می تواند برتری ‏بهنبههابىیبىی اش را داشته باشد.‏<br />

نبریبرروی ‏مجممجحرکه ی تار ‏تحیتحخ<br />

نقد اقتصاد سیاسی <strong>مارکس</strong> مناسبات میان نبریبرروهای مولد و ‏«ابرساختار»‏ را این گونه توضیح می دهد:‏<br />

‏«افراد با ادامه ی تولید اجتماعی وارد مناسبات مشخصی می شوند که ضروری و خارج از اراده ی آبهنبههاست.‏<br />

این مناسبات تولید مشابه مرحله ی مشخصی از رشد نبریبرروهای مادی تولید آبهنبههاست…‏ شیوه ی تولید در<br />

زندگی مادی مشخصات عمومی فرآیندهای اجتماعی،‏ سیاسی و معنوی حیات را تعیبنیبنن می کند.‏ این<br />

آ گاهی افراد نیست که زندگی آبهنبهها را تعیبنیبنن می کند،‏ بلکه برعکس،‏ زندگی اجتماعی آبهنبههاست که<br />

آ گاهی شان را تعیبنیبنن می ‏بمنبمماید.»‏<br />

‏همھهممان گونه که <strong>مارکس</strong> و انگلس سخت تلاش می کردند تا نشان دهند،‏ کسابىنبىی که در تارتحیتحخ مشارکت<br />

داشته اند ‏همھهممواره از انگبریبرزه هابىیبىی که آبهنبهها را به پیش می برده آ گاه نبودند و در عوض به دنبال توجیه آن به<br />

هر شکل ‏ممممممکن بودند اما آن انگبریبرزه ها وجود داشته و اساس شان در دنیای واقعی وجود دارد.‏<br />

‏همھهممان گونه که چارلز داروین توضیح می دهد که گونه ها تغیبریبررناپذیر نیستند و گذشته ، حال و آینده ای<br />

دارند و در حال تغیبریبرر و ‏بجتبجحول هستند،‏ <strong>مارکس</strong> و انگلس هم توضیح می دهند که یک نظام اجتماعی<br />

مشخص چبریبرزی نیست که تا ابد ثابت ‏بمببمماند.‏ این توهم هر دوران است.‏ هر نظام اجتماعی باور دارد که<br />

‏بمنبمماینده ی تنها شکل ‏ممممممکن وجود بشری است،‏ که ‏بهنبههادهایش،‏ مذهبش،‏ اخلاقیاتش آخرین حرفىففىی است که<br />

برای گفبنتبنن وجود دارد.‏<br />

این ‏همھهممان چبریبرزی است که آدمجممجخواران،‏ کاهنان مصر،‏ ماری آنتوانت‎١‎ و تزار نیکولای ‏همھهممگی به شدت به آن<br />

معتقد بودند.‏ و ‏همھهممان چبریبرزی است که امروز بورژوازی و مدافعانش می خواهند اثبات کنند؛ هنگامی که ‏بىببىی<br />

هیچ پایه و اساسی به ما اطمینان می دهند که نظام موسوم به ‏«بجتبججارت آزاد»‏ تنها نظام ‏ممممممکن است،‏ آن<br />

هم درست زمابىنبىی که شروع به غرق شدن کرده است.‏<br />

٢٥<br />

: Marie Antoinette ١ آخرین ملکه فرانسه پیش از انقلاب کببریبرر


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

امروزه ایده ی ‏«تکامل»‏ دست کم توسط افراد ‏بجتبجحصیل کرده عموماً‏ پذیرفته شده است.‏ اندیشه های<br />

داروین که در روزگار خود بسیار انقلابىببىی بود،‏ تقریباً‏ به عنوان بدبهیبههیات پذیرفته شده است.‏ هرچند،‏<br />

تکامل عموماً‏ به عنوان فرایندی تدربجیبججی و کند و بدون وقفه و تغیبریبررات نا گهابىنبىی درک می شود.‏ در سیاست<br />

چنبنیبنن شکلی از استدلال غالباً‏ برای توجیه اصلاح طلبىببىی استفاده می شود.‏ متأسفانه چنبنیبنن امری مبتبىنبىی بر<br />

سوءتفاهم است.‏<br />

مکانبریبرزم واقعی ‏بجتبجحول حبىتبىی امروز هم کتابىببىی مهر و موم شده است.‏ این امر چندان تعجب آور نیست،‏ چرا<br />

که خود داروین هم آن را درک نکرده بود.‏ تنها در حدود یک دهه ی اخبریبرر با یافته های جدید در<br />

زمینه ی دیرین شناسی توسط استفن جی گولد که نظریه ی توازن متناوب را کشف کرد،‏ اثبات شده است<br />

که تکامل یک روند تدربجیبججی نیست.‏ دوران هابىیبىی طولابىنبىی بوده اند که در آن هیچ تغیبریبرر عمده ای مشاهده<br />

نشده است اما در یک زمان مشخص،‏ خط تکامل با یک انفجار شکسته شده است،‏ یک انقلاب به واقع<br />

بیولوژیک با ویژگی انقراض ‏جمججممعی برخی گونه ها و ارتقاء سریع دیگران.‏<br />

البته مقایسه ی میان اجتماع و طبیعت تقریبىببىی است.‏ اما حبىتبىی سطحی ترین بررسی تارتحیتحخ نبریبرز نشان می دهد<br />

که تفسبریبررهای تدربجیبججی ‏بىببىی پایه هستند.‏ جامعه ‏همھهممانند طبیعت دوران طولابىنبىی تغیبریبرر کند و تدربجیبججی را<br />

می شناسد،‏ اما در اینجا هم خط سبریبرر با پیشرفت های انفجاری قطع شده است:‏ جنگ ها و انقلاب ها که<br />

روند تغیبریبرر در آبهنبهها به شدت سرعت یافته است.‏ در واقع این رویدادها هستند که به عنوان نبریبرروی ‏مجممجحرکه ی<br />

اصلی رشد تاربجیبجخی عمل می کنند.‏ و ریشه ی علت انقلاب این واقعیت است که نظام اقتصادی‐اجتماعی<br />

به سرحد خود رسیده است و از رشد و گسبرتبررش نبریبرروهای مولد به مانند گذشته ناتوان است.‏<br />

چشم انداز پویای تار ‏تحیتحخ<br />

آبهنبهها که وجود هرگونه قانون حا کم بر رشد اجتماعی انسان را انکار می کنند رویکردشان نسبت به تارتحیتحخ<br />

مطلقاً‏ از یک دیدگاه اخلاق گرایانه و سوگبریبررانه است.‏ ‏همھهممانند گیبون ‏(اما بدون استعداد فوق العاده ی او)‏<br />

در مقابل منظره ی خشونت ‏بىببىی خردانه ی پایان ناپذیر،‏ رفتار غبریبررانسابىنبىی افراد علیه یکدیگر و غبریبرره و غبریبرره<br />

سرشان را تکان می دهند.‏ به جای دیدگاهی علمی نسبت به تارتحیتحخ،‏ دیدگاه یک کشیش را می بینیم.‏<br />

هرچند،‏ آبجنبجچه لازم است نه یک موعظه ی اخلافىقفىی،‏ که بینشی منطقی است.‏ بالاتر و فراتر از حقایق<br />

مستقل،‏ ضروری است که ‏بمتبممایلات گسبرتبررده و گذارها از یک نظام اجتماعی به نظام دیگر را تشخیص داد<br />

و نبریبرروهای ‏مجممجحرکه ی اساسی که این گذارها را تعیبنیبنن می کنند یافت.‏<br />

با اعمال روش ماتریالیسم دیالکتیک بر روی تارتحیتحخ،‏ بلافاصله روشن می شود که تارتحیتحخ بشر قوانبنیبنن خود را<br />

دارد و در نتیجه تارتحیتحخ نوع بشر را ‏ممممممکن است به عنوان یک فرآیند درک کرد.‏ ظهور و سقوط ‏بمتبممامی<br />

ساختارهای اجتماعی‐اقتصادی ‏مجممجختلف می تواند به صورت علمی از ‏لحللححاظ توانابىیبىی یا عدم توانابىیبىی شان برای<br />

٢٦


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

رشد ابزار تولید و درنتیجه به پیش راندن افق های فرهنگ انسابىنبىی و افزایش سلطه ی نوع بشر بر طبیعت<br />

توضیح داده شود.‏<br />

اغلب مردم معتقدند که اجتماع برای ‏همھهممیشه ثابت است و اخلاقیات،‏ مذهب و ارزش های ایدئولوژیک<br />

آن در کنار آبجنبجچه که آن را ‏«طبیعت انسابىنبىی»‏ می نامیم،‏ تغیبریبرر ناپذیر هستند.‏ اما کمبرتبررین آشنابىیبىی با تارتحیتحخ نشان<br />

می دهد که این نادرست است.‏ تارتحیتحخ خود را به شکل ظهور و سقوط نظام های اجتماعی‐اقتصادی<br />

گونا گون نشان می دهد.‏ ‏همھهممانند فرد فرد زنان و مردان،‏ جوامع نبریبرز زاده می شوند،‏ رشد می کنند،‏ به سرحد<br />

رشد خود می رسند،‏ وارد دوره ی افول شده و سپس در ‏بهنبههایت توسط ساختار اجتماعی جدیدی<br />

جایگزین می شوند.‏<br />

در ‏بجتبجحلیل اخبریبرر،‏ توانابىیبىی بقاء و موفقیت یک نظام اقتصادی‐اجتماعی مشخص توسط توانابىیبىی اش در رشد<br />

نبریبرروهای مولد تعیبنیبنن می شود،‏ چرا که ‏همھهممه ی عوامل دیگر بستگی به آن دارد.‏ عوامل بسیار دیگری وارد<br />

این معادله ی پیچیده می شوند:‏ مذهب،‏ سیاست،‏ فلسفه،‏ اخلاقیات،‏ روانشناسی طبقات ‏مجممجختلف و کیفیات<br />

فردی رهبرببرران.‏ اما این ها از ابرهای آسمسسممان ‏بمنبممی بارند و ‏بجتبجحلیلی دقیق نشان خواهد داد که ‏‐البته به شکلی<br />

متناقض و دیالکتیکی‐‏ توسط ‏مجممجحیط تاربجیبجخی واقعی،‏ ‏بمتبممایلات و فرآیندهابىیبىی تعیبنیبنن می شوند که مستقل از<br />

اراده ی زنان و مردان است.‏<br />

چشم انداز جامعه ای که در مرحله ی صعود و در حال رشد ابزار تولید و به پیش راندن افق های فرهنگ<br />

و ‏بمتبممدن است،‏ بسیار متفاوت از روانشناسی جامعه ای است که در وضعیت رکود و افول قرار دارد.‏ بسبرتبرر<br />

عمومی تاربجیبجخی ‏همھهممه چبریبرز را تعیبنیبنن می ‏بمنبمماید.‏ جو مسلط اخلافىقفىی و رفتار زنان و مردان را نسبت به ‏بهنبههادهای<br />

سیاسی و مذهبىببىی موجود ‏بجتبجحت تأثبریبرر قرار می دهد.‏ حبىتبىی کیفیت فرد فرد رهبرببرران سیاسی را نبریبرز متأثر<br />

می سازد.‏<br />

سرمایه داری در دوران جوابىنبىی اش توانابىیبىی نیل به دستاوردهای عظیم را داشت.‏ نبریبرروهای مولدش را به<br />

مبریبرزان ‏بىببىی سابقه ای گسبرتبررش داد و در نتیجه قادر بود که مرزهای ‏بمتبممدن انسابىنبىی را به عقب براند.‏ علبریبررغم<br />

‏بمتبممام ‏بىببىی عدالبىتبىی ها و ‏بهببههره کشی ها که ‏همھهممواره ویژگی این نظام بوده است،‏ مردم احساس می کردند که<br />

اجتماع در حال پیشرفت است.‏ این احساس،‏ روحیه ی عمومی خوش بیبىنبىی و پیشرفت را برانگیخت که<br />

ویژگی بارز لیبرببررالیسم قدبمیبمم بود؛ با عقیده ی استوارش مببىنبىی بر اینکه امروز ‏بهببههبرتبرر از دیروز است و فردا ‏بهببههبرتبرر<br />

از امروز خواهد بود.‏<br />

این امر دیگر صحت ندارد.‏ خوش بیبىنبىی سابق و ابمیبممان کورکورانه به پیشرفت جای خود را به حس عمیق<br />

نارضایبىتبىی از امروز و بدبیبىنبىی در نگاه به آینده داده است.‏ این احساس ترس و ناامبىنبىی موجود تنها بازتاب<br />

روابىنبىی این واقعیت است که سرمایه داری دیگر قادر به ایفای نقش پیشرو در هیچ جابىیبىی نیست.‏<br />

٢٧


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

در قرن ١٩ لیبرببررالیسم،‏ ایدئولوژی اصلی بورژوازی ‏(در تئوری)‏ ‏بمنبمماینده ی پیشرفت و دموکراسی بود.‏ اما<br />

نئولیبرببررالیسم در معنای مدرن تنها نقابىببىی است که واقعیت زشت حریصانه ترین ‏بهببههره کشی ها را می پوشاند؛<br />

‏بجتبججاوز به سیاره زمبنیبنن و نابودی ‏مجممجحیط زیست بدون کوچک ترین نگرابىنبىی از سرنوشت نسل های آینده . تنها<br />

نگرابىنبىی هیئت مدیران شرکت های بزرگ که حا کمان واقعی ایالات متحده آمریکا و ‏بمتبممام جهان هستند این<br />

است که خود را از طریق دزدی غبىنبىی کنند:‏ فروش دارابىئبىی های شرکت های در حال ورشکستگی،‏ فساد،‏<br />

سرقت اموال عمومی از طریق خصوصی سازی،‏ زالوصفبىتبىی و ‏بهببههره کشی:‏ این ها خصوصیات اصلی بورژوازی<br />

در مرحله ی زوال کهنسالىللىی اش است.‏<br />

ظهور و سقوط جوامع<br />

گذار از یک نظام به نظام دیگر ‏همھهممواره توسط رشد نبریبرروهای مولد تعیبنیبنن می شده است،‏ برای مثال<br />

تکنیک و سازماندهی کار.‏ تا مقطعی مشخص تغیبریبررات اجتماعی بنا به ویژگی شان کمّی هستند و<br />

بنیان های اجتماعی را تغیبریبرر ‏بمنبممی دهند،‏ برای مثال اشکال مسلط مالکیت.‏ اما مقطعی فرا می رسد که<br />

نبریبرروهای مولد بالغ شده دیگر ‏بمنبممی توانند در اشکال قدبمیبمم مالکیت جای بگبریبررند؛ آن زمان است که تغیبریبررابىتبىی<br />

بنیادین در نظم اجتماعی صورت می گبریبررد که با تلاطمات ‏همھهممراه است.‏ ١<br />

یک استدلال راتحیتحج علیه سوسیالبریبرزم این است که تغیبریبرر طبیعت انسابىنبىی غبریبررممممممکن است؛ افراد به طور<br />

طبیعی خودخواه و حریص و…‏ هستند.‏ در واقعیت چبریبرزی به عنوان طبیعت انسابىنبىی فراتاربجیبجخی وجود<br />

ندارد.‏ آبجنبجچه که ما آن را طبیعت انسابىنبىی می پندار ‏بمیبمم تغیبریبررات بسیاری را در طول تکامل بشری به خود<br />

دیده است.‏ مردان و زنان دابمئبمماً‏ از طریق کار طبیعت را تغیبریبرر داده اند و از ‏همھهممبنیبنن طریق خود را نبریبرز تغیبریبرر<br />

داده اند.‏ درباره ی استدلالىللىی که می گوید انسان ها به طور طبیعی حریص و خودخواه هستند نبریبرز باید گفت<br />

که حقایق تکامل انسابىنبىی این امر را رد کرده است.‏<br />

قدبمیبممی ترین اجداد ما که هنوز واقعاً‏ انسان هم نبودند،‏ ریزجثه و از نظر جسمابىنبىی در مقایسه با جانوران<br />

دیگر ضعیف بودند.‏ دندان ها یا پنجه های قوی نداشتند.‏ وضعیت ایستاده ی عمودی شان به این معنا بود<br />

که ‏بمنبممی توانستند به قدری سریع بدوند که بتوانند حیوابىنبىی را که می خواستند ‏بجببجخورند شکار کنند یا از شبریبرری<br />

که می خواست آبهنبهها را ‏بجببجخورد فرار کنند.‏ اندازه ی مغزشان تقریباً‏ اندازه ی مغز شامپانزه بود.‏ آبهنبهها که در<br />

ساوانا های شرق آفریقا سرگردان بودند،‏ نسبت به ‏بمتبممام گونه ها وضعیت بسیار نامساعدی داشتند،‏ به جز<br />

یک جنبه ی اساسی.‏<br />

انگلس در مقاله ی درخشانش ‏«کار در گذار از میمون به انسان»‏ توضیح می دهد که چگونه وضعیت<br />

ایستاده دست ها را آزاد کرد که در اصل به شکلی انطبافىقفىی برای بالا رفبنتبنن از درختان و دیگر مقاصد<br />

Leon Trotsky, Marxism in Our Time, April 1939 ١<br />

٢٨


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

تکامل یافته بود.‏ ساخت ابزارهای سنگی ‏بمنبمماینده ی جهشی کیفی بود که امتیازی تکاملی به اجداد ما<br />

می داد.‏ اما حبىتبىی مهم تر از این،‏ حس قوی اشبرتبررا ک،‏ تولید ‏جمججممعی و زندگی اجتماعی بود که به نوبه ی خود<br />

ارتباط تنگاتنگی با رشد زبان داشت.‏<br />

آسیب پذیری شدید فرزندان انسان نسبت به دیگر گونه هابه این معنا بود که اجداد ما که شیوه ی زندگی<br />

شکارگر‐گردآورشان آبهنبهها را به نقل مکان از یک نقطه به نقطه ی دیگر به دنبال غذا وادار می کرد،‏<br />

می بایست حس ‏همھهممبستگی قدربمتبممندی را برای ‏مجممجحافظت از فرزندان شان و به دنبال آن تضمبنیبنن بقاء قبیله یا<br />

طایفه می داشتند.‏ با قطعیت ‏بمتبممام می توان گفت که بدون این حس قوی ‏همھهممکاری و ‏همھهممبستگی،‏ گونه ی ما<br />

پیش از به وجود آمدن منقرض می شد.‏<br />

حبىتبىی امروز هم شاهد این امر هستیم.‏ ا گر کودکی در حال غرق شدن در رودخانه دیده شود،‏ اغلب<br />

مردم تلاش می کنند ‏بجنبججاتش دهند،‏ حبىتبىی ا گر جان خود را به خطر بیاندازند.‏ بسیاری افراد در تلاش<br />

برای ‏بجنبججات دیگران غرق شده اند.‏ این را ‏بمنبممی توان از ‏لحللححاظ ‏مجممجحاسبات خودخواهانه یا روابط خوبىنبىی در یک<br />

گروه قبیله ای کوچک توضیح داد.‏ افرادی که این گونه عمل می کنند ‏بمنبممی دانند که چه کسی را ‏بجنبججات<br />

می دهند و در مقابل عمل خود انتظار پاداش نبریبرز ندارند.‏ این رفتار نوعدوستانه خودبه خود است و از<br />

غریزه ی ریشه دار ‏همھهممبستگی ناشی می شود.‏ این استدلال که انسان ها طبیعتاً‏ خودخواه هستند،‏ که<br />

بازتاب از خودبیگانگی غبریبررانسابىنبىی و زشت جامعه ی سرمایه داری است،‏ برچسبىببىی شرم آور بر نوع بشر<br />

است.‏<br />

در طول ‏بجببجخش عمده ای از تارتحیتحخ گونه ی ما،‏ مردم در جوامعی زندگی می کردند که مالکیت خصوصی به<br />

معنای مدرن در آن وجود نداشت.‏ نه پولىللىی در کار بود،‏ نه رئیس و کارگر،‏ نه بانکدار و صاحبخانه،‏ نه<br />

دولت،‏ نه مذهب سازمان یافته،‏ نه پلیس و نه زندان.‏ امروز تصور جهان بدون این ها برای بسیاری دشوار<br />

است؛ چرا که به قدری طبیعی به نظر می رسند که می توانستند به دست خداوند ترتیب داده شده باشند.‏<br />

با این حال اجداد ما بدون آبهنبهها به خو ‏بىببىی از پس زندگی برمی آمدند.‏<br />

گذار از زندگی شکارگر‐گردآور به سکونت و کشاورزی و دامداری اولبنیبنن انقلاب اجتماعی را تشکیل<br />

می دهد که باستان شناس ‏(و <strong>مارکس</strong>یست)‏ بزرگ اسبرتبررالیابىیبىی گوردون چایلد‎١‎ آن را انقلاب نوسنگی نامید.‏<br />

کشاورزی به آب نیاز دارد.‏ ‏همھهممبنیبنن که از ابتدابىیبىی ترین شکل تولید در سطح کشاورزی معیشبىتبىی‎٢‎ فراتر<br />

می رود،‏ مستلزم آبرسابىنبىی،‏ حفاری،‏ سدسازی و تقسیم آب در مقیاس بزرگ می شود.‏ این ها مهارت های<br />

اجتماعی هستند.‏<br />

Gordon Childe ١<br />

٢ شکلی از کشاورزی که ‏مجممجحصول آن تنها کفاف کشاورز و خانواده اش را می دهد.‏<br />

٢٩


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

آبرسابىنبىی در مقیاس بزرگ نیاز به سازماندهی در مقیاس گسبرتبررده دارد.‏ نیازمندِ‏ به کارگبریبرری کارگران متعدد و<br />

سطح بالابىیبىی از سازماندهی و نظم است.‏ تقسیم کار که به شکل اولیه اش در تقسیم ابتدابىیبىی میان دو<br />

جنس برخاسته از الزامات زابمیبممان و نگهداری از کودکان وجود داشت،‏ به سطحی بالاتر گسبرتبررش یافته<br />

است.‏ کار گروهی نیازمند رهبرببرر گروه،‏ سرکارگر،‏ ناظر و…‏ و ‏همھهممچنبنیبنن ارتشی از مقامات رسمسسممی که بر روی<br />

برنامه نظارت داشته باشند است.‏<br />

‏همھهممکاری در چنبنیبنن مقیاس گسبرتبررده ای مستلزم برنامه ریزی و به کارگبریبرری علم و فن است.‏ این فراتر از<br />

توانابىیبىی های گروه های کوچک سازماندهی شده در قبایلی است که هسته ی جامعه ی قدبمیبمم را تشکیل<br />

می داد.‏ نیاز به سازماندهی و بسیج تعداد زیاد کارگران منجر به ظهور دولت مرکزی در کنار حکومت<br />

مرکزی و ارتش در مصر و ببنیبنن النهرین شد.‏<br />

سنجش زمان و مقادیر از عناصر ضروری تولید بوده و خود نبریبرز نبریبرروهای مولد بودند.‏ به ‏همھهممبنیبنن علت<br />

هرودوت پیدایش هندسه را در مصر به دنبال نیاز به اندازه گبریبرری ‏مجممججدد سالیانه ی طغیان رود ردیابىببىی<br />

می کند.‏ کلمه ی ژئومبرتبرری ‏(هندسه)‏ به معنای اندازه گبریبرری زمبنیبنن است.‏<br />

مطالعه ی آسمسسممان ها،‏ ستارگان و ریاضیات کاهنان مصر را قادر ساخت تا بتوانند طغیان رود نیل و موارد<br />

دیگر را پیشگو ‏بىیبىی کنند.‏ بنابراین علم برخاسته از ضرورت اقتصادی است.‏ ارسطو در کتاب متافبریبرزیک<br />

می نویسد:«انسان هنگامی شروع به پرداخبنتبنن به فلسفه می کند که ضروریات زندگی تأمبنیبنن شده باشد.»‏ ١<br />

این ‏جمججممله درست قلب ماتریالیسم تاربجیبجخی را نشانه می گبریبررد‐‏‎٢٣٠٠‎ سال پیش از <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong>.‏<br />

در مرکز این شکاف میان فقرا و ثروبمتبممندان،‏ حا کمان و زیردستان،‏ ‏بجتبجحصیل کردگان و ‏بىببىی سوادان،‏ تقسیم<br />

میان کار یدی و فکری است.‏ سرکارگر معمولاً‏ از کار یدی معاف است که امروز امری شرم آور تلقی<br />

می شود.‏ در ابجنبججیل صحبت از ‏«هبریبرزم شکنان و چاه کنان»‏ می شود،‏ توده هابىیبىی که از فرهنگ که در ردابىیبىی از<br />

جادو و رمز و راز پیچیده شده است،‏ جدا شده اند.‏ اسرارش به دقت توسط طبقه ی روحانیان و کاتبان<br />

که آن را در ابجنبجحصار داشتند ‏مجممجحافظت می شد.‏ از ‏همھهممبنیبنن جا طرح کلی جامعه ی طبقابىتبىی و تقسیم جامعه به<br />

طبقات را می بینیم:‏ ‏بهببههره کشان و زیردستان.‏ در هر جامعه ای که هبرنبرر،‏ علم و دولت در ابجنبجحصار یک اقلیت<br />

باشد،‏ آن اقلیت از جایگاهش در جهت منافع خود سوءاستفاده خواهد کرد.‏ این اساسی ترین راز<br />

جامعه ی طبقابىتبىی است و در طول ١٢٠٠٠ سال اخبریبرر به ‏همھهممبنیبنن شکل بافىقفىی مانده است.‏<br />

در طول ‏بمتبممام این دوران تغیبریبررات بنیادین بسیاری در اشکال زندگی اقتصادی و اجتماعی رخ داده<br />

است.‏ اما مناسبات بنیادین میان حا کمان و زیردستان،‏ ثروبمتبممندان و فقرا،‏ ‏بهببههره کشان و استثمارشوندگان به<br />

‏همھهممان حال بافىقفىی ماند.‏ به ‏همھهممبنیبنن ترتیب،‏ گرچه اشکال دولت تغیبریبررات بسیاری را ‏بجتبججربه کرده بود،‏ دولت ‏همھهممابىنبىی<br />

بافىقفىی ماند که ‏همھهممیشه بود:‏ ابزاری برای اجبار و اعمال قانون طبقابىتبىی.‏<br />

٣٠<br />

(Metaphysics, I. 2) ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

به دنبال ظهور و سقوط جوامع برده داری در اروپا،‏ فئودالیسم پدیدار شد که به نوبه ی خود با<br />

سرمایه داری جایگزین شد.‏ ظهور بورژوازی که در شهرهای کوچک و بزرگ ایتالیا و هلند آغاز شد،‏ با<br />

انقلاب بورژوابىیبىی در هلند و انگلستان در قرن ١۶ و ١٧ و انقلاب کببریبرر فرانسه در سال های ١٧٨٩-٩٣<br />

به مرحله ای تعیبنیبنن کننده رسید.‏ ‏بمتبممامی این تغیبریبررات ‏همھهممراه با دگرگوبىنبىی های عمیقی در فرهنگ،‏ هبرنبرر،‏ ادبیات،‏<br />

مذهب و فلسفه بود.‏<br />

دولت<br />

دولت نبریبرروی سرکوب گر ویژه ای است که مافوق جامعه قرار گرفته و به شکل روزافزوبىنبىی از آن فاصله<br />

می گبریبررد.‏ اصل این نبریبررو به گذشته های دور بازمی گردد.‏ هرچند،‏ منشاء دولت بر اساس شرایط،‏ متفاوت<br />

است.‏ در میان ژرمن ها و بومیان آمریکا برخاسته از دسته های جنگجو ‏بىیبىی بود که گرد فرمانده ی جنگ<br />

‏جمججممع می شدند.‏ درباره ی یونابىنبىی ها نبریبرز ‏همھهممان گونه که در اشعار ‏جمحجمماسی هومر می بینیم،‏ این امر صادق بوده<br />

است.‏ روسای قبیله در اصل به خاطر شجاعت فردی،‏ خرد و دیگر کیفیات شخصی قدرت داشتند.‏<br />

امروز قدرت طبقه ی حا کم برخلاف دوران بربریت هیچ ارتباطی به کیفیات شخصی رهبرببرران ندارد.‏ این<br />

قدرت ریشه در مناسبات عیبىنبىی اجتماعی و تولید و نبریبرز قدرت پول دارد.‏ خصوصیات فردی ‏ممممممکن است<br />

خوب،‏ بد یا خنبىثبىی باشد،‏ اما مسئله این نیست.‏<br />

اشکال اولیه ی جامعه ی طبقابىتبىی از ‏همھهممان زمان دولت را به عنوان یک هیولا نشان داده بود که مقادیر<br />

عظیمی از کار را می بلعد،‏ توده ها را سرکوب می کند و آبهنبهها را از حقوق خود ‏مجممجحروم می سازد.‏ ‏همھهممزمان با<br />

گسبرتبررش تقسیم کار،‏ سازماندهی اجتماع و رساندن ‏همھهممکاری به سطحی بسیار بالاتر از گذشته،‏ مقدار<br />

عظیمی از نبریبرروی کار را قادر به حرکت ساخت و به ‏همھهممبنیبنن ترتیب نبریبرروی کار انسابىنبىی را به جابىیبىی رساند که<br />

هرگز تصور ‏بمنبممی شد.‏<br />

‏بمتبممام این ها در ابتدا وابسته به کار توده ی دهقانان بود.‏ دولت نیاز به تعداد زیادی دهقان داشت تا مالیات<br />

بدهند و به بیگاری کشیده شوند‐‏ دو ستوبىنبىی که جامعه بر آن استوار بود.‏ هر کس این نظام تولید را<br />

کنبرتبررل کند،‏ کنبرتبررل قدرت و دولت را در دست دارد.‏ منشاء قدرت دولت ریشه در مناسبات تولید دارد،‏ نه<br />

کیفیات فردی.‏ قدرت دولت در چنبنیبنن جوامعی الزاماً‏ متمرکز و بوروکراتیک بود.‏ این قدرت در اصل<br />

وجهه ای مذهبىببىی داشت و با قدرت طبقه ی روحانیون درآمیخته بود.‏ در رأس آن خدا‐شاه قرار داشت و<br />

زیر آن ارتشی از صاحب منصبان و مقامات رسمسسممی،‏ مأموران عالبریبررتبه،‏ کاتبان و…‏ . نوشبنتبنن،‏ خود به عنوان<br />

هبرنبرری مرموز در هاله ای از ابهببههت نگاه داشته می شد که تنها برای ‏همھهممبنیبنن تعداد اندک شناخته شده بود.‏<br />

بنابراین از ‏همھهممان ابتدا مناصب دولبىتبىی آمیخته به رمزوراز بودند.‏ مناسبات اجتماعی واقعی در لباسی بیگانه<br />

ظاهر می شوند.‏ این امر هنوز هم صادق است.‏ در بریتانیا،‏ این رازآلودگی به عمد از طریق مراسم و<br />

٣١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

تشریفات،‏ ‏بجتبججمل و سنت تروتحیتحج می شود.‏ در ایالات متحده ی آمریکا این امر از طرق دیگری تروتحیتحج<br />

می شود:‏ کیش شخصیت رئیس ‏جمججممهور که ‏بجتبججسم انسابىنبىی قدرت دولت است.‏ هرچند،‏ ماهیتاً‏ ‏بمتبممام اشکال<br />

دولت قدرت ‏بمنبمماینده ی سلطه ی یک طبقه بر بافىقفىی اجتماع است.‏ حبىتبىی در دموکراتیک ترین شکلش ‏بمنبمماینده ی<br />

دیکتاتوری یک طبقه است ‏‐طبقه ی حا کم‐‏ طبقه ای که ابزار تولید را در ‏بمتبمملک خود داشته و کنبرتبررل<br />

می کند.‏<br />

دولت مدرن هیولابىیبىی بوروکراتیک است که مقادیر عظیمی از ثروت تولید شده توسط کارگران را<br />

می بلعد.‏ <strong>مارکس</strong>یست ها با آنارشیست ها توافق دارند که دولت ابزار اهر ‏بمیبممبىنبىی سرکوب است که می بایست<br />

حذف شود.‏ پرسش این است:‏ چطور؟ توسط چه کسی؟ و چه چبریبرزی جایگزین آن خواهد شد؟ این<br />

پرسشی اساسی برای هر انقلاب است.‏ تروتسکی در یک سخبرنبررابىنبىی درباره ی آنارشیسم در زمان جنگ<br />

داخلی که پس از انقلاب روسیه رخ داد،‏ به خو ‏بىببىی موضع <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی را در قبال دولت خلاصه کرد:‏<br />

بورژوازی می گوید:‏ به قدرت دولت دست نزنید؛ چرا که امتیاز موروبىثبىی و مقدس طبقه ی ‏بجتبجحصیل کرده<br />

است.‏ اما آنارشیست ها می گویند:‏ به قدرت دولت دست نزنید؛ چرا که ابداعی دوزخی و دستگاهی<br />

شیطابىنبىی است.‏ هیچ کاری با آن نداشته باشید.‏ بورژوازی می گوید:‏ دست نزنید چون مقدس است.‏<br />

آنارشیست ها می گویند:‏ دست نزنید چون گناه آلود است.‏ هر دو می گویند:‏ دست نزنید.‏ اما ما می گوییم:‏<br />

فقط به آن دست نزنید،‏ بلکه آن را به اختیار خود درآورید و در خدمت منافع خود به کار گبریبررید،‏ برای<br />

لغو مالکیت خصوصی و رهابىیبىی طبقه ی کارگر.»‏ ١<br />

<strong>مارکس</strong>یسم توضیح می دهد که دولت در ‏بهنبههایت متشکل از ‏مجممججموعه های افراد مسلح است:‏ ارتش،‏ پلیس،‏<br />

دادگاه و زندان.‏ بر خلاف باور اشتباه آنارشیست ها،‏ <strong>مارکس</strong> استدلال می کرد کارگران به دولبىتبىی نیاز<br />

دارند که بر مقاومت طبقات استثمارگر غلبه کند.‏ <strong>مارکس</strong> از ‏«دیکتاتوری پرولتاریا»‏ صحبت می کرد که<br />

صرفاً‏ عبارت علمی دقیق تری است برای ‏«حا کمیت سیاسی طبقه ی کارگر».‏<br />

امروزه واژه ی دیکتاتوری دلالت های ضمبىنبىی ای را به ‏همھهممراه دارد که برای <strong>مارکس</strong> آشنا نبود.‏ در عصری که<br />

با جنایات هولنا ک هیتلر و استالبنیبنن آشناست،‏ این عبارت تصاویر سهمگبنیبنن و کابوس مانندی را از یک<br />

هیولای ‏بمتبممامیت خواه،‏ اردوگاه های کار اجباری اسرا و پلیس ‏مجممجخفی را احضار می کند.‏ اما چنبنیبنن چبریبرزهابىیبىی در<br />

روزگار <strong>مارکس</strong> حبىتبىی به ذهن او هم خطور ‏بمنبممی کرد.‏ برای او واژه ی دیکتاتوری از ‏جمججممهوری رم برآمده بود<br />

که به معنای وضعیبىتبىی بود که در زمان جنگ،‏ قوانبنیبنن عادی موقتاً‏ کنار گذاشته می شدند.‏<br />

دیکتاتور رمی ‏(«کسی که دیکته می کند»)‏ حا کم فوق العاده extraordinarius) (magistratus<br />

بود که قدرت مطلق داشت تا دست به اعمالىللىی فراتر از قدرت معمول حا کم بزند.‏ این مقام در اصل<br />

٣٢<br />

١ لئون تروتسکی،‏ چگونه انقلاب مسلح شد،‏ جلد‎١‎‏،‏ ١٩١٨<br />

Leon Trotsky, How The Revolution Armed


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

رئیس مردم Populi) (Magister نامیده می شد که یعبىنبىی رئیس ارتش شهروندی.‏ به عبارت دیگر<br />

نقشی نظامی بود که تقریباً‏ ‏همھهممیشه رهبرببرری ارتش در میدان نبرببررد را در بر داشت.‏ به ‏مجممجحض اینکه مدت مقرر<br />

به پایان می رسید،‏ دیکتاتور کناره گبریبرری می کرد.‏ فکر دیکتاتوری ‏بمتبممامیت خواهی چون روسیه ی استالیبىنبىی<br />

که در آن دولت طبقه ی کارگر را به نفع طبقه ی ‏ممممممتاز بوروکرات ها سرکوب می کرد <strong>مارکس</strong> را وحشت زده<br />

می کرد.‏<br />

طرح ‏بمنبممی توانست متفاوت تر از این باشد.‏ <strong>مارکس</strong> ایده ی دیکتاتوری پرولتاریا را بر پایه ی کمون پاریس<br />

سال ١٨٧١ قرار داد.‏ در اینجا برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار توده های مردم که در رأس شان کارگران قرار داشتند<br />

دولت قدبمیبمم را سرنگون کردند و دست کم شروع به کار دگرگوبىنبىی اجتماع کردند.‏ بدون هیچ برنامه ی<br />

عمل مشخصاً‏ تعریف شده،‏ رهبرببرری یا سازماندهی،‏ توده ها مبریبرزان حبریبررت انگبریبرزی از شجاعت،‏ ابتکار عمل و<br />

خلاقیت را از خود نشان دادند.‏ <strong>مارکس</strong> و انگلس در ‏جمججممع بندی ‏بجتبججربه ی کمون پاریس توضیح<br />

دادند:«کمون خصوصاً‏ یک مسئله را ثابت کرد؛ اینکه طبقه ی کارگر ‏بمنبممی تواند دستگاه های دولبىتبىی حاضر و<br />

آماده را به دست گرفته و در جهت اهداف خودش به کار گبریبررد…»‏ ١<br />

گذار به سوسیالبریبرزم ‏‐شکل بالادسبىتبىی از اجتماع مبتبىنبىی بر دموکراسی حقیقی و فراوابىنبىی برای ‏همھهممگان‐‏ تنها<br />

از طریق مشارکت فعال و آ گاهانه ی طبقه ی کارگر در اداره ی اجتماع،‏ صنایع و دولت قابل دستیابىببىی است.‏<br />

این چبریبرزی نیست که از روی لطف از طرف سرمایه داران خوش قلب یا مقامات رسمسسممی بوروکرات به کارگران<br />

تقدبمیبمم شود.‏<br />

دولت شوروی در زمان حکومت لنبنیبنن و تروتسکی به این منظور تأسیس شد که کارگران به سوی مشاغل<br />

کنبرتبررل و حسابداری کشیده شوند تا پیشرفت ‏بىببىی وقفه ی روند کاهش ‏«عملکردهای ویژه»ی ماموران رسمسسممی<br />

تضمبنیبنن شود.‏ ‏مجممجحدودیت های سخت گبریبررانه ای بر روی دستمزدها،‏ قدرت،‏ امتیازات مقامات اعمال شد تا از<br />

شکل گبریبرری طبقه ی ‏ممممممتاز جلوگبریبرری شود.‏<br />

دولت کارگری که توسط انقلاب بولشویک سال ١٩١٧ برقرار شد،‏ نه بوروکراتیک بود و نه ‏بمتبممامیت خواه.‏<br />

برعکس،‏ پیش از آنکه بوروکراسی استالیبىنبىی کنبرتبررل را از توده ها غصب کند،‏ دموکراتیک ترین دولبىتبىی بود<br />

که تا آن زمان وجود داشت.‏ اصول اساسی قدرت شوروی توسط <strong>مارکس</strong> یا لنبنیبنن ابداع نشده بود.‏ این<br />

اصول بر پایه ی ‏بجتبججربه ی ‏مجممججسم کمون پاریس قرار گرفته بود و بعدها توسط لنبنیبنن بسط داده شده بود.‏<br />

لنبنیبنن دسمشسممن خونبنیبنن بوروکراسی بود.‏ او ‏همھهممواره تأ کید داشت که پرولتاریا تنها به دولبىتبىی نیاز دارد که ‏«چنان<br />

تأسیس شده باشد که بلافاصله رو به نابودی برود.»‏ یک دولت حقیقی کارگری دارای هیچ وجه مشبرتبررکی<br />

با هیولای بوروکراتیکی که امروز وجود دارد نیست؛ چه رسد به دولبىتبىی که در روسیه ی استالیبىنبىی وجود<br />

٣٣<br />

١ مقدمه ی نسخه ی آلمللممابىنبىی ١٨٧٢ مانیفست کمونیست


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

داشت.‏ شرایط اساسی برای دموکراسی کارگری در یکی از مهم ترین آثار لنبنیبنن مطرح شده بود:‏ ‏«دولت و<br />

انقلاب».‏<br />

١. انتخابات آزاد و دموکراتیک با حق عزل ‏بمتبممامی مقامات.‏<br />

٢. هیچ مقامی دستمزدی بالاتر از کارگر ماهر دریافت نکند.‏<br />

٣. هیچ ارتش دابمئبممی یا نبریبرروی پلیسی وجود نداشته باشد جز مردم مسلح.‏<br />

۴. به تدرتحیتحج ‏بمتبممام امور اداری توسط ‏همھهممگان به نوبت ابجنبججام شود.‏<br />

‏«هر آشبرپبرزی باید بتواند ‏بجنبجخست وزیر شود‐‏ وقبىتبىی ‏همھهممه بتوانند ‏«بوروکرات»‏ باشند،‏ هیچ کس ‏بمنبممی تواند<br />

بوروکرات باشد.»‏<br />

این ها شرایطی بودند که لنبنیبنن تعیبنیبنن کرده بود،‏ نه برای سوسیالبریبرزم ‏بمتبممام عیار یا کمونیسم،‏ بلکه برای<br />

‏بجنبجخستبنیبنن دوره ی دولت کارگری‐‏ دوره ی گذار از سرمایه داری به سوسیالبریبرزم.‏<br />

شوراهای ‏بمنبممایندگان کارگری و سربازان،‏ ‏مجممججمع های منتخبىببىی بودند که نه از سیاستمداران حرفه ای و<br />

بوروکرات ها،‏ بلکه از کارگران عادی،‏ دهقانان و سربازان تشکیل شده بودند.‏ قدربىتبىی که بالای سر جامعه<br />

ایستاده بود بیگانه نبود بلکه قدربىتبىی بود بر پایه ی ابتکار عمل مستقیم مردم زیردست.‏ قوانینش مانند<br />

قوانبنیبنن اعمال شده توسط قدرت دولت سرمایه داری نبود.‏ این نوع قدرت،‏ کاملاً‏ از قدربىتبىی که عموماً‏ در<br />

‏جمججممهوری های پارلمللممابىنبىی بورژوا ‏‐دموکراتیک به شکلی که هنوز در کشورهای پیشرفته ی اروپا و آمریکا<br />

حا کم است متفاوت بود.‏ این قدرت از ‏همھهممان نوع قدرت کمون پاریس ١٨٧١ بود.‏<br />

واقعیت این است که در شرایط عقب ماندگی شدید،‏ فقر و بیسوادی،‏ طبقه ی کارگر روسیه از حفظ قدربىتبىی<br />

که به دست آورده بود ناتوان بود.‏ انقلاب دچار فرآیند فساد بوروکراتیکی شد که منجر به تشکیل<br />

استالینیسم شد.‏ بر خلاف دروغ های مورخبنیبنن بورژوا،‏ استالینیسم ‏مجممجحصول بلشویسم نبود بلکه<br />

سخت ترین دسمشسممن آن بود.‏ استالبنیبنن در مقابل <strong>مارکس</strong> و لنبنیبنن تقریباً‏ در ‏همھهممان جایگاهی قرار دارد که ناپلئون<br />

در مقابل ژا کوبن ها یا پاپ در مقابل مسیحیان اولیه.‏<br />

ابجتبجحاد شوروی اولیه در واقع به هیچ عنوان دولت به معنای معمولىللىی که ما می شناسیم نبود،‏ بلکه تنها ‏بجتبججلی<br />

سازمان یافته ی قدرت انقلابىببىی مردم کارگر بود.‏ ا گر ‏بجببجخواهیم از کلمات <strong>مارکس</strong> استفاده کنیم،‏ یک<br />

‏«شبه دولت»‏ بود،‏ دولبىتبىی که به شکلی طراحی شده بود که در ‏بهنبههایت کنار رفته و در جامعه حل می شد و<br />

راه را برای اداره ی مشارکبىتبىی جامعه به نفع ‏همھهممگان بدون زور یا اجبار باز می کرد.‏ این،‏ و فقط ‏همھهممبنیبنن،‏<br />

مفهوم حقیقی <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی دولت کارگری بود.‏<br />

٣٤


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

ظهور بورژوازی<br />

تروتسکی اشاره کرده بود که انقلاب،‏ نبریبرروی ‏مجممجحرکه ی تارتحیتحخ است.‏ این تصادفىففىی نیست که ظهور بورژوازی<br />

در ایتالیا،‏ هلند،‏ انگلستان و بعدها در فرانسه ‏همھهممراه با شکوفابىیبىی فوق العاده ی فرهنگ،‏ هبرنبرر و علم بود.‏ در<br />

کشورهابىیبىی که انقلاب بورژوابىیبىی در قرن ١٧ و ١٨ در آبهنبهها پبریبرروز شده بود،‏ رشد نبریبرروهای مولد و تکنولوژی<br />

به ‏همھهممراه رشد موازی علم و فلسفه تکمیل می شد که سلطه ی ایدئولوژیک کلیسا را برای ‏همھهممیشه تضعیف<br />

می کرد.‏<br />

برعکس،‏ کشورهابىیبىی که نبریبرروی وا کنش فئودال‐کاتولیک در آبهنبهها ظهور جامعه ی نوین را در نطفه خفه<br />

کرد،‏ ‏مجممجحکوم به کابوس دوران طولابىنبىی و ننگبنیبنن ابجنبجحطاط،‏ افول و زوال شدند.‏ اسپانیا شاید واضح ترین<br />

‏بمنبممونه در این رابطه باشد.‏<br />

در دوران صعود سرمایه داری که هنوز ‏بمنبمماینده ی نبریبررو ‏بىیبىی پیشرو در تارتحیتحخ بود،‏ ‏بجنبجخستبنیبنن ایدئولوژیست<br />

بورژوازی می بایست درگبریبرر نبرببرردی سهمگبنیبنن با سنگرهای ایدئولوژیک فئودالیسم و در رأس آن کلیسای<br />

کاتولیک می شد.‏ بسیار پیش از سرنگوبىنبىی قدرت زمبنیبنن داران فئودال،‏ بورژوازی می بایست در هیئت<br />

آ گاه ترین و انقلابىببىی ترین ‏بمنبممایندگانش دیوارهای دفاعی قدرت فئودالىللىی را درهم می شکست:‏ چهارچوب<br />

فلسفی و مذهبىببىی که حول کلیسا رشد کرده بود و نبریبرروی مسلح آن،‏ تفتیش عقاید.‏<br />

ظهور سرمایه داری در هلند و شهرهای ‏سمشسممالىللىی ایتالیا آغاز شد.‏ رفتارهای جدیدی آن را ‏همھهممراهی می کرد که<br />

به تدرتحیتحج در باورهای اخلافىقفىی و مذهبىببىی جدید متجسم شد.‏ ‏بجتبجحت نظام فئودالىللىی،‏ قدرت اقتصادی به شکل<br />

مالکیت زمبنیبنن بروز می یافت.‏ پول نقشی ثانوی را ایفاء می کرد.‏ اما ظهور ‏بجتبججارت و تولید و روابط رو به رشد<br />

بازار که ‏همھهممراه آن آمد،‏ پول را تبدیل به قدرت بزرگ تری کرد.‏ خانواده های بزرگ بانکداری چون فا گرز ١<br />

پدید آمدند و قدرت پادشاهان را به چالش کشیدند.‏<br />

جنگ های خونبنیبنن مذهبىببىی در قرن ١۶ و ١٧ صرفاً‏ ‏بجتبججلی ظاهری تضادهای طبقابىتبىی عمیق تر بودند.‏ تنها<br />

نتیجه ی ‏ممممممکن این مبارزات افزایش قدرت بورژوازی و مناسبات ‏(سرمایه داری)‏ جدید تولید بودند.‏ اما<br />

رهبرببرران این مبارزات پیشاپیش از آن آ گاه نبودند.‏<br />

انقلاب ١۶۴٠-۶٠ انگلستان دگرگوبىنبىی اجتماعی عظیمی بود.‏ رژ ‏بمیبمم فئودال قدبمیبمم نابود شده بود و نظم<br />

اجتماعی سرمایه داری جدید جایگزین آن شده بود.‏ جنگ داخلی جنگی طبقابىتبىی بود که قدرت مطلقه ی<br />

چارلز اول و نظام اربجتبججاعی فئودالىللىی پشتیبان آن را سرنگون کرد.‏ پارلمللممان ‏بمنبمماینده ی طبقات متوسط نوظهور<br />

شهر و روستا بود که نظام قدبمیبمم را به چالش کشید و شکست داد،‏ سر پادشاه را قطع کرد و در ‏همھهممبنیبنن<br />

حبنیبنن ‏مجممججلس اعیان را ملغی کرد.‏ الیور کرامول در واقع عملاً‏ مبنای حکومت بورژوازی در انگلستان را<br />

پایه ریزی می کرد.‏ اما برای ابجنبججام این کار،‏ برای پا ک کردن ‏بمتبممام هجویات فئودالىللىی‐سلطنبىتبىی از سر راهش،‏<br />

٣٥<br />

Fuggers ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

ابتدا ‏مجممججبور بود که بورژوازی بزدل را کنار بزند،‏ پارلمللممانش را منحل کند و خود را در میان<br />

خرده بورژوازی،‏ کشاورزان خرده پای انگلیای‎١‎ شرفىقفىی،‏ طبقه ای که به آن تعلق داشت و عوام و توده های<br />

شبه پرولتاریای شهر و روستا مستقر سازد.‏<br />

کرامول با قرار گرفبنتبنن در رأس ارتشی انقلابىببىی،‏ روحیه ی مبارزه ی توده ها را با ‏بمتبممسک به ابجنبججیل،‏ قدیسان و<br />

قلمرو پادشاهی خداوند بر روی زمبنیبنن برانگیخت.‏ سربازان او زیر پرچم اجاره ، ‏بهببههره و سود وارد نبرببررد<br />

نشدند،‏ بلکه سرودهای مذهبىببىی بر لب داشتند.‏ این روحیه ی مبلغانه ی مسیحی که خیلی زود سرشار از<br />

‏مجممجحتوای انقلابىببىی ‏(و حبىتبىی گاه کمونیسبىتبىی)‏ شده بود،‏ ‏همھهممان چبریبرزی بود که الهللهھام ‏بجببجخش توده ها برای مبارزه با<br />

اشتیاق و شجاعت ‏بمتبممام در مقابل سپاه بَعَل‎٢‎ شد.‏<br />

هرچند،‏ کرامول به ‏مجممجحض رسیدن به قدرت نتوانست از مرزهابىیبىی که تارتحیتحخ مقرر کرده بود و ‏مجممجحدودیت های<br />

عیبىنبىی نبریبرروهای مولد آن دوران فراتر رود.‏ او ‏مجممججبور شد که بر ضد شاخه ی چپ شود،‏ لِولِرها‎٣‎ را با توسل به<br />

زور سرکوب کند و سیاسبىتبىی را در پیش بگبریبررد که به نفع بورژوازی و ‏بجتبججدید قوای مناسبات مالکیت<br />

سرمایه داری در انگلستان بود.‏ در پایان کرامول پارلمللممان را منحل کرد و تا پایان عمرش به عنوان<br />

دیکتاتور حکومت کرد.‏ پس از مرگ کرامول بورژوازی انگلیس هراسان از اینکه انقلاب به افراط کشیده<br />

شده است و ‏ممممممکن است ‏بهتبههدیدی برای مالکیت به ‏سمشسممار آید،‏ خاندان استوارت را به ‏بجتبجخت سلطنت<br />

بازگرداندند.‏<br />

انقلاب ١٧٨٩-٩٣ فرانسه از ‏لحللححاظ کیفی در سطح بالاتری قرار داشت.‏ ژا کوبن ها به جای مذهب،‏ به<br />

عقل متوسل شدند.‏ آبهنبهها ‏بجتبجحت لوای آزادی،‏ برابری و برادری مبارزه می کردند تا عوام و شبه پرولتاریا را<br />

علیه اشرافىففىی گری فئودالىللىی و پادشاهی ‏بهتبههییج ‏بمنبمماید.‏<br />

بسیار پیش از آنکه دیوارهای مستحکم باستیل را به زیر بکشد،‏ دیوارهای نامربىئبىی و به ‏همھهممان اندازه<br />

مستحکم کلیسا و مذهب را فرو ربجیبجخته بود.‏ اما هنگامی که بورژوازی فرانسه طبقه ی حا کم شد،‏ در<br />

رویارو ‏بىیبىی با طبقه ی انقلابىببىی جدید یعبىنبىی پرولتاریا به سرعت سرخوشی خردگرایانه و خداناباورانه ی خود<br />

را فراموش کرد.‏<br />

پس از سقوط روبسپبریبرر‎٤‎ ، مردان پبریبرروزِ‏ مالکیت به دنبال ثبات بودند.‏ در جستجوی فرمولىللىی ثبات ‏بجببجخش و<br />

ایدئولوژی ‏مجممجحافظه کارانه ای که امتیازات شان را توجیه می کرد،‏ به سرعت دوباره جذابیت های مادر مقدس<br />

East Anglia ١<br />

٢ از خدایان ببنیبنن النهرین باستان.‏ به معنای مالک،‏ سرور یا ارباب زمبنیبنن به کار می رود.‏<br />

٣ جنبشی سیاسی در دوران جنگ داخلی انگلستان در قرن ١٧ که بر حا کمیت قانون مردمی،‏ حق رأی ‏همھهممگابىنبىی و مدارای مذهبىببىی تآ کید داشت.‏<br />

:Maximilien Robespierre ٤ سیاستمدار و حقوقدان فرانسوی،‏ از رهبرببرران انقلاب کببریبرر فرانسه و رهبرببرر ژا کوبن ها و نبریبرز شناخته شده ترین<br />

چهره ی دوران وحشت فرانسه بود که پس از پبریبرروزی بسیاری از ‏مجممجخالفان را به تیغ گیوتبنیبنن سبرپبررد.‏ او در سال ١٧٩۴ دستگبریبرر و اعدام شد.‏<br />

٣٦


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

کلیسا را کشف کردند.‏ مورد اخبریبرر ‏[کلیسا]‏ با توانابىیبىی خارق العاده اش در انطباق،‏ توانسته است که علبریبررغم<br />

‏بمتبممام تغیبریبررات اجتماعی رخ داده،‏ دو هزاره به حیاتش ادمه دهد.‏ کلیسای کاتولیک خیلی زود پذیرای<br />

حامی و ارباب جدیدش شد و به تقدیس سرمایه ی بزرگ پرداخت،‏ به ‏همھهممان ترتیب پیشبنیبنن که قدرت<br />

حکمرانان فئودال و برده داران رم را تقدیس می کرد.‏<br />

کاریکاتور <strong>مارکس</strong>یسم<br />

ای.اچ کار‎١‎ مورخ انگلیسی در کتاب خود ‏«تارتحیتحخ چیست؟»‏ گفته است که حقایق تاربجیبجخی ‏«همھهممواره از<br />

طریق ذهن ثبت کننده ی آن منکسر می شوند»‏ و می بایست ‏«ابتدا مورخ را مطالعه کرد و بعد حقایق را».‏<br />

منظور او این بود که بازگو ‏بىیبىی تارتحیتحخ ‏بمنبممی تواند از دیدگاه سیاسی یا سایر دیدگاه های مورخ و خواننده و<br />

دورابىنبىی که در آن زندگی کرده یا می کنند تفکیک شود.‏<br />

اغلب گفته می شود که تارتحیتحخ به دست فابجتبجحان نوشته می شود.‏ به عبارت دیگر گزینش و تفسبریبرر رویدادهای<br />

تاربجیبجخی توسط نتیجه ی ملموس و واقعی آن منازعات شکل می گبریبررند،‏ ‏همھهممچنان که مورخ و برداشت او را از<br />

اینکه خواننده چه خواهد خواست که ‏بجببجخواند ‏بجتبجحت تأثبریبرر قرار می دهد.‏ علبریبررغم تظاهر مورخبنیبنن بورژوا به<br />

‏بىببىی طرفىففىی به زعم خودشان،‏ نوشبنتبنن تارتحیتحخ به طرز اجتناب ناپذیری دیدگاه یک طبقه را بازتاب می دهد.‏<br />

غبریبررممممممکن است که بتوان از داشبنتبنن دیدگاه خاصی به وقایع مشروحه گربجیبجخت.‏ ادعابىیبىی جز این تلاشی است<br />

برای فریب خواننده.‏<br />

هنگامی که <strong>مارکس</strong>یست ها به جامعه نگاه می کنند،‏ وابمنبممود به ‏بىببىی طرفىففىی ‏بمنبممی کنند بلکه آشکارا اهداف طبقه ی<br />

کارگر و سوسیالبریبرزم را در پیش می گبریبررند.‏ هر چند،‏ این مانع از ‏بىببىی طرفىففىی علمی ‏بمنبممی شود.‏ جراحی که<br />

مشغول ابجنبججام عملی حساس است نبریبرز متعهد به ‏بجنبججات جان بیمارش شده است.‏ او به هیچ عنوان نسبت به<br />

نتیجه ‏«بىببىی طرف»‏ نیست.‏ اما دقیقاً‏ به ‏همھهممان علت با دقت زیادی میان لایه های ‏مجممجختلف اعضای بدن ‏بمتبممایز<br />

قائل می شود.‏ به ‏همھهممبنیبنن ترتیب،‏ <strong>مارکس</strong>یست ها نبریبرز تلاش می کنند تا دقیق ترین ‏بجتبجحلیل های علمی را از<br />

فرآیندهای اجتماعی به دست آورند تا قادر باشند با موفقیت بر روی نتیجه تأثبریبررگذار باشند.‏ اما در اینجا با<br />

‏مجممججموعه ای از وقایع ‏«یکی پس از دیگری»‏ سر و کار ندار ‏بمیبمم،‏ بلکه مشتاقانه به دنبال ببریبررون کشیدن<br />

فرآیندهای عمومی و توضیح آن هستیم.‏<br />

از اینجا می توان دریافت که جریان و جهت تارتحیتحخ به دست مبارزات طبقات اجتماعی یکی پس از دیگری<br />

و نبریبرز به وسیله ی ابجیبججاد تضاد میان طبقات که از آن ناشی می شود شکل گرفته و می گبریبررد تا جامعه را به<br />

شکلی درآورند که در راستای منافع شان باشد.‏<br />

٣٧<br />

E.H. Carr ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

اغلب تلاش ها در این راستا صورت می گبریبررد که با بازگشت به کاریکاتور روش ‏بجتبجحلیل تاربجیبجخی <strong>مارکس</strong>یسم،‏<br />

آن را از اعتبار ساقط ‏بمنبممایند.‏ هیچ کاری آسان تر از آن نیست که مبرتبررسکی برافراشته شود تا دوباره به زیر<br />

کشیده شود.‏ ‏بجتبجحریف معمول این است که <strong>مارکس</strong> و انگلس ‏همھهممه چبریبرز را به اقتصاد تقلیل داده اند.‏ این<br />

مسئله ی به وضوح مضحک بارها توسط <strong>مارکس</strong> و انگلس پاسخ داده شده است؛ ‏همھهممانند چکیده ی ذیل از<br />

نامه ی انگلس به بلوش‎١‎ :<br />

‏«مطابق مفهوم ماتریالیسبىتبىی تارتحیتحخ،‏ عنصر تعیبنیبنن کننده ی ‏بهنبههابىیبىی در تارتحیتحخ تولید و بازتولید حیات است.‏ نه من<br />

و نه <strong>مارکس</strong> بیش از این اصرار نکرده ابمیبمم.‏ بنابراین،‏ ا گر کسی این موضوع را به این شکل تغیبریبرر دهد که<br />

بگوید عنصر اقتصادی تنها عنصر تعیبنیبنن کننده است،‏ گزاره را تبدیل به عباربىتبىی ‏بىببىی معنا،‏ مطلق و غبریبررمنطقی<br />

کرده است.»‏<br />

ماتریالیسم تاربجیبجخی هیچ وجه تشابهببههی با تقدیرگرابىیبىی ندارد.‏ زنان و مردان تنها عروسک های خیمه شب بازی<br />

نبریبرروهای کور تارتحیتحخ نیستند.‏ اما عوامل ‏بمتبمماماً‏ آزاد هم نیستند که قادر باشند سرنوشت خود را بدون توجه<br />

به شرایط موجود اعمال شده توسط مبریبرزان رشد اقتصادی،‏ علمی و فبىنبىی بسازند؛ عواملی که در ‏بجتبجحلیل اخبریبرر<br />

تعیبنیبنن می کند که آیا ادامه ی حیات یک نظام اقتصادی‐اجتماعی ‏ممممممکن هست یا نه.‏ از زبان انگلس:‏<br />

‏«انسان تارتحیتحخ خود را می سازد،‏ نتیجه اش هر چه می خواهد باشد،‏ که در آن هر فرد سرابجنبججام مطلوب<br />

خود را دنبال می کند و دقیقاً‏ ‏مجممجحصول ‏همھهممبنیبنن اراده ها که در جهت های ‏مجممجختلف عمل می کنند و اثرات گونا گون<br />

آن بر جهان ببریبرروبىنبىی است که تارتحیتحخ را می سازد.»‏ ‏(لودویگ فوئرباخ)‏ ٢<br />

<strong>مارکس</strong> و انگلس مکرراً‏ شیوه ی سطحی ای را که برخی افراد مشخص از طریق آن روش ماتریالیسم<br />

تاربجیبجخی را اشتباهاً‏ به کار می بردند نقد کرده بودند.‏ انگلس در نامه اش به کبرنبرراد اسمشسممیت‎٣‎ به تارتحیتحخ ۵<br />

آ گوست ١٨٩٠ می نویسد:‏<br />

‏«در ‏مجممججموع،‏ واژه ی ‏«ماتریالیسبىتبىی»‏ برای بسیاری از نویسندگان جوان در آلمللممان صرفاً‏ عباربىتبىی است که هر<br />

چبریبرز و ‏همھهممه چبریبرز بدون مطالعه ی بیشبرتبرر با آن برچسب می خورد؛ یعبىنبىی این برچسب را می زنند و صورت<br />

مسئله را پا ک شده تلقی می کنند.‏ اما برداشت ما از تارتحیتحخ بیش از ‏همھهممه راهنمابىیبىی برای مطالعه است،‏ نه<br />

اهرمی برای ساخت وساز به دنبال روش هگلی.‏ ‏بمتبممام تارتحیتحخ می بایست از نو مطالعه شود؛ شرایط حیات<br />

اشکال ‏مجممجختلف جامعه می بایست جدا گانه بررسی شود و این امر می بایست پیش از هر گونه تلاش در<br />

جهت نتیجه گبریبرری از دیدگاه های سیاسی،‏ حقوق مدبىنبىی،‏ زیبابىیبىی شناسی،‏ فلسفی،‏ مذهبىببىی و غبریبرره منطبق با آبهنبهها<br />

ابجنبججام شود.‏ تا کنون کار کمی در این زمینه ابجنبججام شده است،‏ چرا که افراد معدودی به طور جدی به آن<br />

Joseph Bloch ١<br />

Ludwig Feuerbach ٢<br />

٣٨<br />

Conrad Schmidt ٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

پرداخته اند.‏ در این زمینه به کمک های فراوابىنبىی نیاز دار ‏بمیبمم،‏ کاری بسیار عظیم است،‏ هر کس به طور<br />

جدی کار کند دستاوردهای بزرگی خواهد داشت و فردی ارزسمشسممند و قابل احبرتبررام خواهد بود.‏ اما در<br />

عوض بسیاری از آلمللممابىنبىی های جوان عبارت ماتریالیسم تاربجیبجخی ‏(و هر چه که قابل تبدیل به عبارت باشد)‏ را<br />

تنها به این جهت به کار می برند که دانش تاربجیبجخی نسبتاً‏ ناقص خود را ‏‐چرا که تارتحیتحخ اقتصاد هنوز در<br />

گهواره به سر می برد!‐‏ هر چه سریع تر به شکل نظامی شسته و رفته درآورند و سپس خود را پدیده ای<br />

شگرف بپندارند.‏ و پس از آن کسی مثل بارث‎١‎ پیدا شود و خود مسئله را مورد ‏جمحجممله قرار دهد که در<br />

حلقه ی خود او قطعاً‏ در حد یک عبارت صرف تقلیل یافته است.‏ ٢<br />

انگلس در نامه ی دیگری به کبرنبرراد اسمشسممیت به تارتحیتحخ ٢٧ ا کتبرببرر ١٨٩٠ می نویسد:«آبجنبجچه ‏بمتبممام این آقایان کم<br />

دارند دیالکتیک است.‏ آبهنبهها هیچ ‏بمنبممی بینند جز این علت و آن معلول.‏ که این انبرتبرزاعی توخالىللىی است،‏ که<br />

این تضادهای دوقطبىببىی متافبریبرزیکی تنها در دنیای واقعی هنگام ‏بجببجحران ها وجود دارد،‏ در حالىللىی که ‏بمتبممام<br />

فرآیند عظیم در قالب تعامل صورت می گبریبررد ‏(هرچند میان نبریبرروهای بسیار نابرابر،‏ از آبجنبججا که سبریبرر اقتصادی<br />

تا کنون قدربمتبممندترین،‏ اساسی ترین و تعیبنیبنن کننده ترین عامل بوده است)‏ و اینکه ‏همھهممه چبریبرز در اینجا نسبىببىی<br />

است و هیچ چبریبرز مطلق نیست‐‏ این را هیچ گاه ‏بمنبممی بینند.‏ هگل برای آبهنبهها هرگز وجود نداشته است.»‏ ٣<br />

<strong>مارکس</strong>یسم مسئله ی اندیشه ها را انکار ‏بمنبممی کند،‏ بلکه به دنبال بررسی خاستگاه آبهنبههاست.‏ به ‏همھهممان مبریبرزان،‏<br />

نقش فرد و یا تصادف را نبریبرز نادیده ‏بمنبممی گبریبررد،‏ اما ‏بمتبممام این ها را در بسبرتبرر صحیح شان قرار می دهد.‏ یک<br />

تصادف رانندگی یا یک گلوله ی سرگردان قطعاً‏ ‏ممممممکن است بتواند مسبریبرر تارتحیتحخ را تغیبریبرر دهد،‏ اما یقیناً‏<br />

نبریبرروی پیش برنده نیست.‏<br />

هگل توضیح داده است که ضرورت خود را از طریق تصادف آشکار می کند.‏ گلوله ی قاتلی که شاهزاده<br />

فردیناند را در سارایوو به قتل رسانید تصادفىففىی تاربجیبجخی بود که به عنوان یک کاتالبریبرزور برای وقوع<br />

خشونت ها میان قدرت های بزرگ عمل کرد؛ خشونت هابىیبىی که در نتیجه ی شرایط غلبه ناپذیر اقتصادی،‏<br />

سیاسی و نظامی میان قدرت های بزرگ اروپابىیبىی پیش از سال ١٩١۴ افزایش یافته بود.‏<br />

فلسفه ی <strong>مارکس</strong>یسم<br />

حال به مسئله ی اصلی فلسفه ی <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی می رسیم.‏ در آثار <strong>مارکس</strong> و انگلس،‏ نظامی فلسفی مانند<br />

هگل ندار ‏بمیبمم،‏ بلکه ‏مجممججموعه ای از بینش ها و نشانه های هوسمشسممندانه است که ا گر گسبرتبررش می یافتند،‏<br />

Barth ١<br />

Marx and Engels, Collected Works, volume 49, p. 8 ٢<br />

Marx and Engels, Collected Works, volume 49, p. 59 ٣<br />

٣٩


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

افزوده ی ارزسمشسممندی را برای ‏مجممججموعه ی مهمات روش شناسی علم فراهم می کردند.‏ متأسفانه هرگز به چنبنیبنن<br />

امری به طور جدی پرداخته نشده است.‏<br />

برای هر کس که ‏بجببجخواهد ماتریالیسم دیالکتیک را با دقت مطالعه کند،‏ دشواری هابىیبىی وجود دارد.‏<br />

علبریبررغم اهمھهممیت فراوان موضوع،‏ هیچ کتابىببىی از <strong>مارکس</strong> و انگلس نیست که به شکلی جامع به این موضوع<br />

پرداخته باشد.‏ هرچند،‏ روش دیالیکتیکی به طور مستند در ‏بمتبممام آثار <strong>مارکس</strong> موجود است.‏ شاید ‏بهببههبرتبررین<br />

‏بمنبممونه ی اعمال دیالکتیک بر یک زمینه ی مشخص ‏(در این مورد اقتصاد سیاسی)‏ متشکل از سه جلد<br />

کاپیتال باشد.‏<br />

برای مدبىتبىی بسیار طولابىنبىی،‏ <strong>مارکس</strong> قصد داشت کتابىببىی درباره ی ماتریالیسم دیالکتیک بنویسد،‏ اما در عمل<br />

به خاطر کار بر روی کاپیتال امری غبریبررممممممکن بود.‏ علاوه بر این کار عظیم،‏ <strong>مارکس</strong> آثار سیاسی متعددی<br />

را نبریبرز خلق کرد و دابمئبمماً‏ درگبریبرر مشارکت فعال در جنبش کارگری بود،‏ خصوصاً‏ در تأسیس ابجنبججمن جهابىنبىی<br />

کارگران ‏(انبرتبررناسیونال اول).‏ این ها ‏بمتبممام ‏لحللححظات زندگی <strong>مارکس</strong> را به خود مشغول کرده بود و حبىتبىی ‏همھهممبنیبنن<br />

کار نبریبرز متناوباً‏ به واسطه ی ‏جمحجمملات بیماری ناشی از شرایط زندگی فلا کت بارش،‏ سوءتغذیه و خستگی قطع<br />

می شد.‏<br />

پس از مرگ <strong>مارکس</strong>،‏ انگلس در صدد بود تا کتابىببىی درباره ی فلسفه بنویسد که دوستش قادر به نوشبنتبنن آن<br />

نبود.‏ او مبریبررابىثبىی ارزسمشسممند از آثاری درباره ی فلسفه ی <strong>مارکس</strong>یسم از ‏جمججممله لودویگ فوئرباخ،‏ پایان فلسفه ی<br />

کلاسیک آلمللممان،‏ آنبىتبىی‐دورینگ و دیالکتیک های طبیعت برای ما به جا گذاشت.‏ اما متأسفانه انگلس نبریبرز به<br />

دلایل گونا گون موفق نشد کتابىببىی مشخص درباره ی فلسفه ی <strong>مارکس</strong>یسم بنویسد.‏<br />

ابتدا پدیداری جریان فرصت طلب درون حزب سوسیال دموکرات آلمللممان او را وادار کرد تا پژوهش های<br />

علمی اش را به کناری گذاشته تا پلمیکی بر ضد فرصت طلبىببىی بنویسد که تبدیل به یکی از مهم ترین آثار<br />

کلاسیک <strong>مارکس</strong>یسم شده است.‏ این ‏همھهممان آنبىتبىی‐دورینگ مشهور بود که در کنار دیگر آثار،‏ حاوی سهم<br />

بسزابىیبىی در فلسفه ی <strong>مارکس</strong>یسبىتبىی در بالاترین رده ی اهمھهممیت آن است.‏<br />

بعدها انگلس به مطالعات مقدمابىتبىی اش برای کتابىببىی جامع درباره ی فلسفه بازگشت.‏ اما با مرگ <strong>مارکس</strong> در<br />

١۴ مارس ١٨٨٣، ‏مجممججدداً‏ ‏مجممججبور شد که کارش را به حالت تعلیق درآورد تا بتواند وظیفه ی دشوار<br />

ساماندهی و تکمیل دست نوشته های جلد دو و سه کاپیتال را که نابمتبممام مانده بود،‏ در اولویت قرار دهد.‏<br />

<strong>مارکس</strong> و هگل<br />

فلسفه ی دیالکتیک در فلسفه ی ایده آلیست آلمللممابىنبىی جورج هگل به حد اعلای خود رسید.‏ سهم بسزای او<br />

کشف دوباره ی دیالکتیک بود که در اصل توسط یونابىنبىی ها ابداع شده بود.‏ او دیالکتیک را به مراتب<br />

بالاتری گسبرتبررش داد.‏ اما این کار را بر مبنای ایده آلیسم ابجنبججام داد.‏ این به بیان انگلس بزرگ ترین<br />

٤٠


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

‏بىببىی حاصلی تارتحیتحخ بود.‏ با خواندن هگل این احساس به وجود می آید که اندیشه ای بزرگ در تلاش است تا<br />

از بندهای ابهببههام ایده آلیسبىتبىی برهد.‏ در اینجا اندیشه هابىیبىی خارق العاده و جرقه هابىیبىی از بینش می یابیم که در<br />

میان انبوهی از یاوه های ایده آلیسبىتبىی دفن شده است.‏ خواندن هگل ‏بجتبججربه ای بس طاقت فرساست!‏<br />

این متفکر بزرگ بارها به سوی موضعی ماتریالیسبىتبىی کشیده شده است.‏ اما ‏همھهممیشه در آخرین ‏لحللححظه<br />

هراسان از عواقبش،‏ عقب نشیبىنبىی کرده است.‏ به ‏همھهممبنیبنن علت،‏ فلسفه ی هگل نامطلوب،‏ متناقض،‏<br />

سرهم بندی شده و نابمتبممام است.‏ بر عهده ی <strong>مارکس</strong> و انگلس بود که با دقت فراوان کار را به ابجنبججام<br />

برسانند و فلسفه ی هگل را به نتاتحیتحج منطقی اش برسانند و در روند ابجنبججام این کار،‏ آن را به کلی نفی کرده و<br />

چبریبرزی را جایگزینش کنند که از نظر کیفی برتر بود.‏<br />

هگل فلسفه ی سنبىتبىی را تا جابىیبىی که می توانست به پیش برد.‏ برای پیش تر بردن آن،‏ این فلسفه می بایست پا<br />

از مرزهای خود فراتر می گذاشت و طی این فرآیند خود را نفی می کرد.‏ فلسفه می بایست از قلمرو مبهم<br />

گمانه زبىنبىی به جهان واقعی پدیده های مادی،‏ مردان و زنان زنده،‏ تارتحیتحخ واقعی و مبارزه بازمی گشت؛ جهابىنبىی<br />

که مدت ها بود از آن جدا شده بود.‏<br />

مشکل فوئرباخ و برخی هگلی های چپ مانند موزز هس‎١‎ این است که آبهنبهها صرفاً‏ به هگل نه گفتند و تنها با<br />

نفی فلسفه ی هگل آن را انکار کردند.‏ حرکت هس به سوی ماتریالیسم حرکبىتبىی جسورانه بود.‏ مستلزم<br />

شجاعت بود،‏ خصوصاً‏ در بسبرتبرر مشخص اربجتبججاع متداول اروپابىیبىی و دولت سرکوبگر پروس.‏ این الهللهھام ‏بجببجخش<br />

<strong>مارکس</strong> و انگلس جوان بود.‏ اما در ‏بهنبههایت شکست خورد.‏<br />

یک دانه ی گندم را می توان با خرد کردن زیر پا نفی کرد.‏ اما مفهوم دیالکتیک نفی صرفاً‏ نابودی نیست:‏<br />

نابودی است و در عبنیبنن حال ‏همھهممزمان حفظ هر آبجنبجچه که شایسته ی نگهداری است.‏ نفی یک دانه ی گندم با<br />

رها شدن به حال خود و جوانه زدن نبریبرز امکان پذیر است.‏<br />

هگل خاطرنشان کرده بود که یک کلمه از زبان نوجوان هم معنای ‏همھهممان کلمه از زبان سالمللممندی که عمری<br />

زندگی کرده و ‏بجتبججربه ی فراوابىنبىی اندوخته نیست.‏ فلسفه هم به ‏همھهممبنیبنن ترتیب است.‏ فلسفه در بازگشت به<br />

نقطه ی آغاز صرفاً‏ یک مرحله ی پشت سر گذاشته را تکرار ‏بمنبممی کند.‏ با بازگشت به دوران نوزادی در<br />

کهنسالىللىی،‏ کودکانه ‏بمنبممی شود بلکه غبىنبىی از ٢٠٠٠ سال تارتحیتحخ و پیشرفت علم و فرهنگ،‏ به یونان باستان و<br />

ایونیا بازمی گردد.‏<br />

این حرکت مکانیکیِ‏ چرخی عظیم الحللحجثه و تکرار ‏بىببىی معنای مراحل پیشبنیبنن ‏همھهممانند فرآیند ‏بىببىی پایان ‏بجتبججدید<br />

حیات که در برخی ادیان شرفىقفىی ‏بمنبممایان می شود نیست،‏ بلکه نفیِ‏ نفی است که بازگشت به مرحله ای پیشبنیبنن<br />

از رشد را مفروض می دارد،‏ اما در سطحی شایسته و بالاتر.‏ ‏همھهممان است،‏ و ‏همھهممان نیست.‏<br />

٤١<br />

Moses Hess ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

هرچند،‏ با وجود اینکه هگل به نتاتحیتحج عمیق و مهمی دست یافت،‏ و گاه به ماتریالیسم نزدیک شد ‏(برای<br />

مثال در فلسفه ی تارتحیتحخ)،‏ اسبریبرر دیدگاه ایده آلیست خود بافىقفىی ماند.‏ او هرگز نتوانست روش دیالکتیکش را<br />

به درسبىتبىی بر جهان واقعی جامعه و طبیعت اعمال کند،‏ چرا که برای او تنها رشد واقعی،‏ رشد جهان<br />

اندیشه ها بود.‏<br />

انقلاب فلسفی <strong>مارکس</strong><br />

از میان نظریات <strong>مارکس</strong>،‏ هیچ یک به اندازه ی ماتریالیسم دیالکتیک مورد ‏جمحجممله،‏ ‏بجتبجحریف و ‏بهتبههمت قرار<br />

نگرفت.‏ این هم تصادفىففىی نیست،‏ چرا که این نظریه مبنا و اساس <strong>مارکس</strong>یسم است.‏ این نظریه کمابیش<br />

روش سوسیالبریبرزم علمی است.‏ <strong>مارکس</strong>یسم بسیار بیشبرتبرر از برنامه ای سیاسی و نظریه ی اقتصادی است.‏<br />

<strong>مارکس</strong>یسم یک فلسفه است،‏ عرصه ای گسبرتبررده که نه تنها سیاست و مبارزه ی طبقابىتبىی،‏ بلکه ‏بمتبممام تارتحیتحخ<br />

بشریت،‏ اقتصاد،‏ جامعه،‏ افکار و طبیعت را پوشش می دهد.‏<br />

امروز ایدئولوژی بورژوازی در فرآیند از هم گسیختگی به سر می برد،‏ نه تنها در زمینه ی اقتصاد و<br />

سیاست،‏ بلکه در زمینه ی فلسفه.‏ بورژوازی در دوران صعودش قادر به خلق متفکرابىنبىی چون هگل و<br />

کانت بود.‏ در دوران زوال کهنسالىللىی اش قادر به خلق هیچ چبریبرز ارزسمشسممندی نیست.‏ غبریبررممممممکن است که<br />

‏مجممجحصول عقیم دپاربمتبممان های فلسفه ی دانشگاه را ‏بجببجخوانیم و به یک اندازه احساس ملالت و خشم نکنیم.‏<br />

جنگ علیه قدرت طبقه ی حا کم ‏بمنبممی تواند در کارخانه ها،‏ خیابان ها،‏ پارلمللممان و شوراهای ‏مجممجحلی متوقف<br />

شود.‏ ما باید این نبرببررد را در عرصه ی ایدئولوژیک نبریبرز پیش ببرببرر ‏بمیبمم که نفوذ بورژوازی در آن با پنهان شدن<br />

در لباس انصاف و ‏بىببىی طرفىففىی ظاهری به ‏همھهممان مبریبرزان آسیب زا و ‏مجممجخرب است.‏ <strong>مارکس</strong>یسم وظیفه دارد<br />

جایگزیبىنبىی جامع برای طرح های ‏بىببىی اعتبار و قدبمیبممی ارائه ‏بمنبمماید.‏<br />

<strong>مارکس</strong> جوان ‏بجتبجحت تأثبریبرر شدید فلسفه ی هگل بود که در آن زمان در دانشگاه های آلمللممان غالب بود.‏ ‏بمتبممام<br />

دکبرتبررین هگل بر مبنای تغیبریبرر و رشد دابمئبممی از طریق تضادها استوار بود.‏ از این جهت ‏بمنبمماینده ی انقلابىببىی<br />

واقعی در فلسفه بود.‏ این نبریبرروی پویا یعبىنبىی وجه انقلابىببىی است که الهللهھام ‏بجببجخش <strong>مارکس</strong> جوان و نقطه ی آغاز<br />

‏بمتبممام اندیشه های او بود.‏<br />

<strong>مارکس</strong> و انگلس هگل را نفی کردند و سیستم اندیشه های او را تبدیل به متضاد آن کردند.‏ اما این کار<br />

را به گونه ای ابجنبججام دادند که ‏همھهممزمان آبجنبجچه در فلسفه ی او ارزسمشسممند بود را حفظ کردند.‏ آبهنبهها کارشان را بر<br />

مبنای ‏«هسته ی منطقی»‏ اندیشه های هگل قرار دادند و با بسط و به واقعیت رساندنِ‏ آبجنبجچه تلوبجیبجحاً‏ در این<br />

اندیشه ها بود،‏ آن را به سطحی بالاتر رساندند.‏<br />

در فلسفه ی هگل،‏ کشمکش واقعی میان نبریبرروهای تاربجیبجخی در هیئت سایه وار جدال اندیشه ها بروز یافته<br />

بود.‏ اما ‏همھهممان طور که <strong>مارکس</strong> توضیح می دهد،‏ اندیشه ها به خودی خود نه تارتحیتحخ دارند و نه وجود<br />

٤٢


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

خارجی.‏ بنابراین واقعیت در فلسفه ی هگل در هیئبىتبىی عرفابىنبىی و بیگانه پدیدار می شود.‏ در فوئرباخ هم<br />

وضع چندان ‏بهببههبرتبرر نیست،‏ چرا که انسان در اینجا به شکلی یک وجهی،‏ ایده آلیسبىتبىی و غبریبررواقعی ظاهر<br />

می شود.‏ زنان و مردان واقعی تاربجیبجخی تنها با ظهور فلسفه ی <strong>مارکس</strong>یسم پدیدار می شوند.‏<br />

با فلسفه ی <strong>مارکس</strong>،‏ فلسفه دست کم به ریشه ی خود بازمی گردد.‏ هم دیالکتیک است و هم ماتریالیست.‏<br />

در اینجا نظریه و عمل یک بار دیگر دست به دست هم داده و شادی می کنند.‏ فلسفه از مطالعات<br />

تاریک و خفه اش ببریبررون آمده و از هوا و آفتاب لذت می برد.‏ ‏بجببجخشی جدابىیبىی ناپذیر از زندگی می شود.‏ به<br />

جای تناقض مبهم اندیشه های بدون ‏بجتبججسم،‏ تضادهای واقعی جهان و جامعه ی مادی را دار ‏بمیبمم.‏ به جای<br />

مطلق دور و غبریبررقابل فهم،‏ زنان و مردان واقعی را دار ‏بمیبمم که در جامعه ای واقعی زندگی می کنند و<br />

تاربجیبجخی واقعی می سازند و در نبرببرردهابىیبىی واقعی می جنگند.‏<br />

دیالکتیک در آثار هگل در لباسی خیالىللىی و نیمه عرفابىنبىی ظاهر می شود.‏ به عبارت دیگر ‏«وارونه»‏ است.‏ در<br />

اینجا فرآیندهای واقعی را که در طبیعت و اجتماع حادث شوند ‏بمنبممی یابیم،‏ بلکه تنها بازتابىببىی کمرنگ از آن<br />

فرآیندها در اذهان انسان ها خصوصاً‏ فلاسفه را می بینیم.‏ به بیان انگلس،‏ دیالکتیک در دست هگل<br />

علبریبررغم نبوغ فراوانش،‏ شکسبىتبىی عظیم بود.‏<br />

او خاطرنشان می کند که تنها کسی که می توانست عرفان مشمول در منطق هگل را کنار بزند و هسته ی<br />

منطقی را استخراج کند <strong>مارکس</strong> بود.‏ این ‏بمنبمماینده ی یافته های واقعی در این زمینه بود.‏ <strong>مارکس</strong> توانست از<br />

طریق بازسازی روش دیالکتیک تنها رشد واقعی تفکرات را ارائه ‏بمنبمماید.‏<br />

در حالىللىی که فلسفه ی هگل پدیده ها را تنها از منظر ذهن و روح تفسبریبرر می کرد ‏(مثلاً‏ از جایگاه<br />

ایده آلیسبىتبىی)،‏ <strong>مارکس</strong> نشان داد که رشد اندیشه ها در ذهن انسان تنها بازتاب رشدی است که در طبیعت<br />

و جامعه رخ می دهد.‏ به گفته ی <strong>مارکس</strong>:«دیالکتیک هگل شکل پایه ی ‏بمتبممام دیالکتیک هاست،‏ اما پس از<br />

کنار رفبنتبنن هیئت عرفابىنبىی اش،‏ و دقیقاً‏ ‏همھهممبنیبنن است که روش من را متمایز می سازد.»‏ ١<br />

دیالکتیک چیست؟<br />

تروتسکی در مقاله ی برجسته اش ‏«الفبای ماتریالیسم دیالکتیک»،‏ دیالکتیک را این گونه تعریف<br />

می کند:«دیالکتیک نه ‏بجتبجخیل است و نه عرفان،‏ بلکه علم اشکال تفکر ما است تا جابىیبىی که ‏مجممجحدود به<br />

مشکلات روزمره ی زندگی ‏بمنبممی شود بلکه تلاش می کند به درک فرآیندهای پیچیده تر و طولابىنبىی تر برسد.‏<br />

دیالکتیک و منطق صوری رابطه ای شبیه به رابطه ی میان ریاضیات مقدمابىتبىی و پیشرفته دارند.»‏<br />

ترکیب روش دیالکتیک و ماتریالیسم ابزار ‏بجتبجحلیلی بسیار قدربمتبممندی را ابجیبججاد کرد.‏ اما دیالکتیک چیست؟<br />

توضیح ‏بمتبممام قواعد دیالکتیک که توسط هگل گسبرتبررش یافت و <strong>مارکس</strong> آن را کامل کرد،‏ در این مقال<br />

(Letter to Kugelmann, 6 March 1868, MECW, Volume 42, p. 543) ١<br />

٤٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

‏بمنبممی گنجد.‏ در جای دیگری تلاش کرده ام این موضوع را توضیح دهم:‏ در کتاب ‏«عقل در شورش:‏<br />

فلسفه ی <strong>مارکس</strong>یسم و علم مدرن»‏‎١‎ . در چند خط تنها می توابمنبمم خطوط کلی آن را ارائه کنم.‏<br />

انگلس در کتاب آنبىتبىی‐دورینگ آن را این گونه توصیف می کند:«دیالکتیک علم قوانبنیبنن عمومی حرکت و<br />

رشد طبیعت،‏ جامعه ی انسابىنبىی و تفکر است.»‏ انگلس در کتاب دیالکتیک طبیعت نبریبرز خطوط کلی قوانبنیبنن<br />

اصلی دیالکتیک را ترسیم می کند:‏<br />

آ ( قانون دگرگوبىنبىی کمیت به کیفیت.‏ ب)‏ قانون وحدت و مقاومت نبریبرروهای ‏مجممجخالف و دگرگوبىنبىی به یکدیگر<br />

هنگامی که به منتهاالیه کشیده می شوند.‏ ج)‏ قانون رشد از طریق تضادها یا به عبارت دیگر،‏ نفیِ‏ نفی.‏<br />

کتاب انگلس دیالکتیک طبیعت علبریبررغم ماهیت نابمتبممام و از هم گسسته اش،‏ در کنار آنبىتبىی‐دورینگ برای<br />

شا گردان <strong>مارکس</strong>یسم بسیار حائز اهمھهممیت است.‏ واضح است که انگلس باید به دانش و یافته های علمی آن<br />

زمان تکیه می کرد.‏ در نتیجه ابعاد مشخصی از ‏مجممجحتوا عمدتاً‏ جنبه ی تاربجیبجخی دارند.‏ اما آبجنبجچه در دیالکتیک<br />

شگفت آور است،‏ این یا آن قسمت از جزئیات یا حقایق که پیشرفت علم به طرز اجتناب ناپذیری از آن<br />

سبقت گرفته نیست.‏ برعکس،‏ آبجنبجچه عجیب است،‏ مبریبرزان اندیشه هابىیبىی است که توسط انگلس بسط و<br />

توسعه یافته ‏‐اغلب اندیشه هابىیبىی که در جهت ‏مجممجخالف نظریات علمی زمانه اش حرکت می کرد‐‏ که<br />

هوسمشسممندانه توسط علم مدرن تایید شده است.‏<br />

در سرتاسر کتاب،‏ انگلس بر این مسئله تأ کید می کند که ماده و حرکت ‏(که امروز آن را انرژی می نامیم)‏<br />

جدابىیبىی ناپذیرند.‏ حرکت حالبىتبىی از وجود ماده است.‏ این نگاه پویا به ماده و کائنات حاوی حقیقبىتبىی عمیق<br />

است که پیش از آن توسط فلاسفه ی یونان ‏همھهممچون هرا کلیت درک شده بود و یا ‏بهببههبرتبرر بگوییم،‏ حدس زده<br />

شده بود.‏ برای او ‏«همھهممه چبریبرز هست و نیست،‏ چرا که ‏همھهممه چبریبرز در جریان است.»‏ ‏همھهممه چبریبرز دابمئبمماً‏ در حال<br />

تغیبریبرر است،‏ به وجود می اید و از ببنیبنن می رود.‏<br />

برای عقل سلیم،‏ جرم یک شیء هرگز تغیبریبرر ‏بمنبممی کند.‏ برای مثال،‏ یک فرفره ی در حال چرخش ‏همھهممان<br />

وزبىنبىی را دارد که در هنگام ‏بىببىی حرکبىتبىی داراست.‏ بنابراین جرم صرف نظر از سرعتش دابمئبممی در نظر گرفته<br />

می شود.‏ بعدها کشف شد که چنبنیبنن امری صحت ندارد.‏ در واقع،‏ جرم با سرعت افزایش می یابد اما<br />

چنبنیبنن افزایشی تنها در مواردی قابل درک است که سرعت آن نزدیک به سرعت نور باشد.‏ برای مقاصد<br />

عملی زندگی روزمره،‏ می توانیم بپذیر ‏بمیبمم که جرم یک شیء صرف نظر از سرعبىتبىی که در آن حرکت<br />

می کند،‏ به طور مدام یکسان است.‏ هرچند،‏ برای سرعت های بسیار بالا چنبنیبنن ادعابىیبىی نادرست است و<br />

هر چه سرعت بالاتر رود،‏ سقم این ادعا نبریبرز بیشبرتبرر می شود.‏<br />

٤٤<br />

published by Wellred Books ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

پروفسور فینمن‎١‎ می گوید:«…از نظر فلسفی درباره ی قانون تقریب کاملاً‏ در اشتباه هستیم.‏ حبىتبىی ا گر<br />

جرم فقط کمی تغیبریبرر کند،‏ ‏بمتبممام تصویر ما از جهان دگرگون می شود.‏ این خصلت فلسفه یا ایده هابىیبىی که<br />

پشت علم قرار دارند بسیار عجیب است.‏ حبىتبىی یک اثر بسیار کوچک مستلزم تغیبریبررات اساسی در<br />

اندیشه های ماست…»‏<br />

٢<br />

این مثال به وضوح تفاوت های بنیادین میان مکانیک ابتدابىیبىی و فبریبرزیک مدرن را ثابت می کند.‏ به ‏همھهممبنیبنن<br />

ترتیب،‏ تفاوت فاحشی میان ریاضیات مقدمابىتبىی که در زندگی روزمره مورد استفاده قرار می گبریبررد با<br />

ریاضیات پیشرفته ‏(حساب دیفرانسیل و انتگرال)‏ وجود دارد که انگلس در آنبىتبىی‐دورینگ و دیالکتیک<br />

طبیعت آن را مورد ‏بجببجحث قرار داده است.‏<br />

‏همھهممبنیبنن تفاوت میان منطق صوری و دیالکتیک وجود دارد.‏ برای زندگی روزمره،‏ قواعد منطق صوری کفایت<br />

می کند.‏ هر چند،‏ برای فرآیندهای پیچیده تر،‏ این قواعد وارونه می شوند.‏ حقیقت ‏مجممجحدود آبهنبهها نادرست<br />

می شود.‏<br />

کمیت و کیفیت<br />

از دیدگاه ماتریالیسم دیالکتیک،‏ جهان مادی هیچ آغاز و پایابىنبىی ندارد،‏ بلکه متشکل از توده ی ماده ‏(یا<br />

انرژی)‏ در وضعیت حرکت دابمئبممی است.‏ این اندیشه ی بنیادین فلسفه ی <strong>مارکس</strong>یسم است و یافته های علم<br />

مدرن در طول صد سال اخبریبرر نبریبرز این را تأیید می کند.‏<br />

هر مثالىللىی از زندگی روزمره را در نظر بگبریبررید:‏ هر پدیده ای در ظاهر ثابت است،‏ و در لایه ی زیرین آن<br />

می بینیم که در حالتِ‏ جاری است هرچند تغیبریبرر در نگاه اول نامربىئبىی است.‏ برای مثال یک لیوان آب:«در<br />

نظر ما،‏ به چشمان غبریبررمسلح ما،‏ هیچ چبریبرز تغیبریبرر ‏بمنبممی کند،‏ اما ا گر می توانستیم با یک میلیارد برابر بزرگنمابىیبىی<br />

آن را نگاه کنیم،‏ می دیدبمیبمم که از منظر خودش ‏همھهممواره در حال تغیبریبرر است:‏ مولکول ها سطح را ترک<br />

می کنند،‏ مولکول ها باز می گردند.»‏ ٣<br />

این ها سخنان انگلس نیست،‏ بلکه گفته های دانشمند مشهور پروفسور ربجیبجچارد فینمن‎٤‎ است که سابقاً‏ در<br />

انستیتوی تکنولوژی کالیفرنیا فبریبرزیک نظری تدریس می کرد.‏ ‏همھهممبنیبنن نویسنده مثال مشهور انگلس را<br />

درباره ی قانون دگرگوبىنبىی کمیت به کیفیت تکرار می کند.‏<br />

Feynman ١<br />

R. Feynman, Lectures on Physics ٢<br />

Richard P. Feynman, The Feynman Lectures on Physics, chapter 1, p. 8 ٣<br />

٤٥<br />

Richard P. Feynman ٤


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

آب از ابمتبمم های هیدروژن و ا کسبریبرژن تشکیل شده است که در وضعیت حرکت دابمئبممی هستند.‏ آب به خاطر<br />

ربایش مولکولىللىی به اجزای تشکیل دهنده ی خود ‏بجتبججزیه ‏بمنبممی شود.‏ هرچند،‏ ا گر در فشار هوای عادی ١٠٠<br />

درجه سلسیوس حرارت ببیند،‏ به نقطه ی تبدیل می رسد که در آن نبریبرروی ربایش میان مولکول ها نا کافىففىی<br />

است و نا گهان مولکول ها از هم پاشیده شده و به هوا می روند.‏<br />

این مثال ‏ممممممکن است پیش پا افتاده به نظر برسد،‏ اما نتاتحیتحج بسیار مهمی برای علم و صنعت دارد.‏ این<br />

‏بجببجخشی از یک شاخه ی بسیار مهم فبریبرزیک است:‏ مطالعه ی انتقال فاز.‏ ماده می توانند در چهار فاز ‏(یا حالت)‏<br />

وجود داشته باشد:‏ جامد،‏ مایع،‏ گاز و پلاسمسسمما به علاوه ی چند فاز فوق العاده ی دیگر مانند شاره ی<br />

ابربجببجحرابىنبىی‎١‎ و گازهای تبهگن‎٢‎ .<br />

به طور کلی وقبىتبىی که یک جامد حرارت می بیند ‏(یا فشار افت می کند)،‏ به شکل مایع درمی آید و ‏بهنبههایتاً‏<br />

تبدیل به گاز می شود.‏ برای مثال،‏ ‏تحیتحخ ‏(آب منجمد)‏ با حرارت ذوب شده و تبدیل به آب می شود.‏ هنگامی<br />

که آب می جوشد،‏ تبخبریبرر شده و به ‏بجببجخار آب تبدیل می شود.‏ اما ا گر این ‏بجببجخار در درجه ی بسیار بالا حرارت<br />

ببیند،‏ فاز انتقال دیگری رخ می دهد.‏ در ١٢٠٠٠ کلوین = ٨۵/١١٧٣۶ درجه سلسیوس ‏بجببجخار تبدیل به<br />

پلاسمسسمما می شود.‏<br />

این ‏همھهممان چبریبرزی است که <strong>مارکس</strong>یست ها آن را دگرگوبىنبىی از کمیت به کیفیت می نامند.‏ به این معنا که تعداد<br />

بسیار زیادی از تغیبریبررات بسیار کوچک ‏بهنبههایتاً‏ یک جهش کیفی ابجیبججاد می کنند‐یک انتقال فاز.‏ مثال ها<br />

می تواند به دلحللحخواه زده شود:‏ ا گر کسی ماده ای مانند سرب یا نیوبیوم را سرد کند،‏ با کاهش تدربجیبججی<br />

مقاومت الکبرتبرریکی آن روبرو خواهیم بود،‏ تا نقطه ی تبدیل ‏(معمولاً‏ کمی بالاتر از ٢٧٣‐ سلسیوس).‏<br />

دقیقاً‏ در ‏همھهممبنیبنن نقطه ‏بمتبممام مقاومت یکباره ناپدید می شود.‏ نوعی ‏«جهش کوانتومی»‏ وجود دارد،‏ گذار از<br />

دارا بودن کمی مقاومت به سوی نداشبنتبنن هیچ مقاومبىتبىی.‏<br />

می توان تعداد نامجممجحدودی از مثال های مشابه را در ‏بمتبممام علوم طبیعی یافت.‏ دانشمند آمریکابىیبىی مارک<br />

بیوکبننبنن‎٣‎ کتابىببىی بسیار جالب با عنوان ‏«همھهممه جا گاهی»‏‎٤‎ به رشته ی ‏بجتبجحریر درآورده است.‏ در این کتاب<br />

‏مجممججموعه ای طولابىنبىی از مثال ها را ارائه می کند:‏ ‏جمحجمملات قلبىببىی،‏ آتش در جنگل ها،‏ ‏بهببههمن در کوهستان ها،‏ خبریبرز و<br />

افت ‏جمججممعیت جانوران،‏ ‏بجببجحران های بازارهای سهام،‏ جنگ ها،‏ و حبىتبىی تغیبریبررات در مد و مکاتب ‏مجممجختلف هبرنبرری<br />

‏(که من شخصاً‏ انقلاب ها را به این فهرست اضافه می کنم).‏<br />

١ واژه ی مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی معادل واژه ی supercritical fluid به معنای فاز سیال بیناببنیبنن مایع و گاز که در دمای بالاتر از<br />

نقطۀ ‏بجببجحرابىنبىی حاصل می شود.‏<br />

degenerate gas ٢<br />

Marc Buchanan ٣<br />

٤ واژه ی مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسی معادل واژه ی Ubiquity به معنای حضور در ‏همھهممه جا یا در جاهای بسیار به طور هم زمان<br />

٤٦


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

‏بمتبممام این ها ظاهراً‏ هیچ ارتباطی با هم ندارند،‏ اما با این حال مشمول ‏همھهممبنیبنن قانون می شوند که می تواند به<br />

وسیله ی یک معادله ی ریاضی که با عنوان قانون توابىنبىی شناخته می شود بیان شود.‏ این در ترمینولوژی<br />

<strong>مارکس</strong>یسم قانون دگرگوبىنبىی از کمیت به کیفیت است.‏ و آبجنبجچه این مطالعات نشان می دهد این است که این<br />

قانون در ‏همھهممه جا حاضر است ‏(همھهممه جا گاه است)‏ یعبىنبىی در ‏بمتبممام سطوح کائنات حضور دارد.‏ این قانون<br />

فرا گبریبرر طبیعت است،‏ درست ‏همھهممان طور که انگلس گفته بود.‏<br />

دیالکتیک در مقابل ‏بجتبججربه گرابىیبىی<br />

‏«حقایق را به ما بدهید»!‏ این مطالبه ی ‏بجتبججربه گرایانه ظاهراً‏ نقطه ی قوت رئالیسم عملی است.‏ چه می تواند<br />

‏مجممجحکم تر از حقایق باشد؟ اما آبجنبجچه در ظاهر رئالیسم به نظر می رسد،‏ نقیض آن از آب درمی آید.‏ آبجنبجچه در<br />

یک زمان حقیقت ‏مجممجحرز و مسلم است می تواند چبریبرزی کاملاً‏ متفاوت از آب درآید.‏ ‏همھهممه چبریبرز در حالت تغیبریبرر<br />

دابمئبممی است و دیر یا زود ‏همھهممه چبریبرز به نقیض خود تغیبریبرر می کند.‏ آبجنبجچه به نظر جامد می رسد،‏ در هوا ‏بجتبججزیه<br />

می شود.‏<br />

روش دیالکتیک به ما اجازه می دهد که به ماورای ظاهر رخنه کنیم و فرآیندهابىیبىی را ببینیم که در<br />

لایه های زیرین اتفاق می افتند.‏ دیالکتیک پیش از ‏همھهممه علم اتصال فرا گبریبرر است.‏ دیدگاهی جامع و پویا از<br />

پدیده ها و فرآیندها ارائه می کند.‏ پدیده ها را در رابطه بررسی می کند نه جدا گانه،‏ در حرکت و نه در<br />

ایستابىیبىی،‏ در زندگی و نه در مرگ.‏<br />

دانش دیالکتیک یعبىنبىی آزادی از ستایش برده وار حقایق مسلم و پدیده ها به گونه ای که هستند،‏ که<br />

شاخصه ی اصلی تفکر ‏بجتبججربه گرایانه ی صوری است.‏ در سیاست این رفتار معمول اصلاح طلبىببىی است که با<br />

زبان فلسفی پرا گماتیسم،‏ هبرنبرر ‏ممممممکن،‏ ‏«واقع گرابىیبىی»‏ و عناویبىنبىی از این دست به دنبال سرپوش گذاشبنتبنن بر<br />

روی ‏مجممجحافظه کاری،‏ کوته نظری و بزدلىللىی است.‏<br />

دیالکتیک به ما اجازه می دهد که ماورای ‏«معبنیبنن»‏ و ‏بىببىی واسطه یا ‏همھهممان جهان ظاهر رخنه کنیم و از<br />

فرآیندهای پنهان که در زیر سطح رخ می دهند پرده بردار ‏بمیبمم.‏ نشان می دهیم که در پس ظاهر آرام و در<br />

غیاب حرکت،‏ فرآیند تغیبریبرر مولکولىللىی در جریان است،‏ نه فقط در فبریبرزیک،‏ بلکه در جامعه و روانشناسی<br />

توده ها.‏<br />

از دورابىنبىی که مردم فکر می کردند شکوفابىیبىی اقتصادی تا ابد ادامه خواهد داشت چبریبرزی نگذشته است.‏<br />

این حقیقبىتبىی بلامنازع بود،‏ یا این طور به نظر می رسید.‏ آبهنبهها که آن را زیر سوال می بردند متعصببنیبنن متوهم<br />

به ‏سمشسممار می رفتند.‏ اما امروز حقیقت بلامنازع در خرابه ها به سر می برد.‏ حقایق تبدیل به نقیض خود<br />

شده اند.‏ آبجنبجچه ظاهراً‏ حقیقت ‏بىببىی چون وچرا به نظر می رسید،‏ دروغ از آب درآمده است.‏ به بیان دقیق<br />

هگل:‏ منطق تبدیل به ‏بىببىی منطقی می شود.‏<br />

٤٧


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

فردریک انگلس بیش از یک قرن پیش با استفاده از این روش توانست در مواردی فراتر از اغلب<br />

دانشمندان هم عصر خود ببیند و بسیاری از ا کتشافات علم مدرن را پیش بیبىنبىی کند.‏ انگلس یک<br />

دانشمند حرفه ای نبود،‏ اما دانشی واقعاً‏ گسبرتبررده از علوم طبیعی زمانه ی خود داشت.‏<br />

هرچند،‏ بر اساس درک عمیق روش ‏بجتبجحلیل دیالکتیک،‏ انگلس نقش بسزابىیبىی در تفسبریبرر فلسفی از علم<br />

امروز ایفاء کرد،‏ اما تا کنون برای ا کبرثبرریت دانشمندان ناشناخته مانده است.‏<br />

البته فلسفه ‏بمنبممی تواند قوانبنیبنن علوم طبیعی را دیکته کند.‏ این قوانبنیبنن تنها می توانند بر پایه ی ‏بجتبجحلیل جدی و<br />

دقیق طبیعت گسبرتبررش یابند.‏ از مشخصات پیشرفت علم،‏ ‏مجممججموعه ای از ‏بجتبجخمبنیبنن ها و تقریب هاست.‏ از طریق<br />

آزمایش و مشاهده به حقیقت نزدیک تر و نزدیک تر می شو ‏بمیبمم،‏ بدون آنکه بتوانیم حقیقت را به ‏بمتبممامی<br />

دریابیم.‏ این یک فرآیند ‏بىببىی پایان رخنه ی عمیق به رازهای ماده و جهان است.‏ حقیقت نظریات علمی تنها<br />

می تواند از طریق تکرار و ‏بجتبججربه،‏ مشاهده و آزمایش ساخته شود،‏ نه به فرمان فلاسفه.‏ اغلب پرسش هابىیبىی<br />

که فلاسفه در گذشته با آن درگبریبرر بوده اند،‏ امروز به دست علم حل شده است.‏ با این وجود،‏ این<br />

اشتباهی بزرگ است که فکر کنیم فلسفه هیچ نقشی در علم ایفاء ‏بمنبممی کند.‏ تنها دو جنبه از فلسفه است که<br />

امروز معتبرببرر بافىقفىی مانده است و شاخه های ‏مجممجختلف علم آن را در خود حل نکرده اند:‏ منطق صوری و<br />

دیالکتیک.‏<br />

انگلس تأ کید داشت که دیالکتیک عاری از عرفان،‏ برای علم تبدیل به یک ضرورت مطلق می شود».‏<br />

دیالکتیک البته هیچ خاصیت جادو ‏بىیبىی ندارد تا بتواند مسائل فبریبرزیک مدرن را حل کند.‏ با این وجود یک<br />

فلسفه ی جامع و منسجم کمک ‏بىببىی حدوحسابىببىی به ‏بجتبجحقیقات علمی خواهد بود تا آن را به سوی ‏بمثبممربجببجخش ترین<br />

راه ها رهنمون باشد و از سقوط آن به درون فرضیات خودسرانه و پوشیده که راه به جابىیبىی ‏بمنبممی برند<br />

جلوگبریبرری ‏بمنبمماید.‏ بسیاری از مشکلات پیش روی علم امروز دقیقاً‏ به خاطر فقدان پایه های مستحکم<br />

فلسفی اش رخ می دهد.‏<br />

دیالکتیک و علم<br />

بسیاری از دانشمندان فلسفه را پست می ‏سمشسممارند.‏ تا جابىیبىی که به فلسفه ی مدرن مربوط می شود،‏ این ‏بجتبجحقبریبرر<br />

کاملاً‏ به جا و شایسته است.‏ در یک قرن و نیم اخبریبرر قلمرو فلسفه شبیه بیابابىنبىی خشک بوده است که تنها<br />

بقایای حیات در آن دیده می شود.‏ گنجینه ی گذشته با افتخارات کهن و جرقه هابىیبىی از روشنابىیبىی ظاهراً‏ به<br />

کلی نابود شده است.‏ نه تنها دانشمندان،‏ بلکه ‏بمتبممام زنان و مردان نبریبرز بیهوده در این خرابه هر گونه منبع<br />

نوری را جستجو می کنند.‏<br />

با این حال در بررسی دقیق تر،‏ ‏بجتبجحقبریبرری که از سوی دانشمندان نشان داده می شود چندان منطقی نیست.‏<br />

چرا که ا گر به دقت به وضعیت علم مدرن،‏ یا به بیان دقیق تر به پایه ها و فرضیات نظری آن نگاه کنیم،‏<br />

٤٨


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

می بینیم که علم در واقع هرگز خود را از فلسفه نرهانیده است.‏ فلسفه که ‏بىببىی تعارف از در ببریبررونش<br />

کرده اند،‏ رندانه از پنجره راه خود را به درون می یابد.‏<br />

دانشمندابىنبىی که با افتخار به فلسفه ‏بىببىی تفاوبىتبىی ‏بمتبممام نشان می دهند،‏ در واقع ‏بمتبممام فرضیابىتبىی که ارائه می کنند<br />

ماهیت فلسفی دارد.‏ در واقع چنبنیبنن فلسفه ی ناآ گاهانه و نسنجیده ای نسبت به فلسفه ی سنبىتبىی هیچ گونه<br />

برتری ندارد و حبىتبىی بسیار پست تر از آن است.‏ به علاوه،‏ منشاء بسیاری از اشتباهات عملی است.‏<br />

پیشرفت های چشمگبریبرر علم در طول یک قرن گذشته ظاهراً‏ فلسفه را زائد کرده است.‏ در دنیابىیبىی که<br />

می توانیم به پوشیده ترین رازهای کیهان رخنه کنیم و حرکات پیچیده ی ذرات درون ابمتبمم را دنبال کنیم،‏<br />

پرسش های قدبمیبممی که توجه فلاسفه را به خود جلب می کرد حل شده اند.‏ نقش فلسفه به ‏همھهممبنیبنن مبریبرزان<br />

کاهش یافته است.‏ هرچند،‏ ‏مجممججدداً‏ یادآور می شو ‏بمیبمم که فلسفه در دو حوزه ‏همھهممچنان اهمھهممیت خود را حفظ<br />

کرده است:‏ منطق صوری و دیالکتیک.‏<br />

یکی از پیشرفت های عمده در کاربرد روش دیالکتیک در تارتحیتحخ علم،‏ انتشار کتاب فوق العاده ی ‏«ساختار<br />

انقلاب های علمی»‏ اثر توماس ساموئل کون‎١‎ در سال ١٩۶٢ است.‏ این اجتناب ناپذیری انقلاب های علمی<br />

را ثابت کرد و مکانبریبرزم ‏بجتبجخمبنیبنن را که انقلاب ها از آن طریق رخ می دهند نشان داد.‏ ‏«هر آبجنبجچه وجود دارد<br />

سزاوار نابودی است»‏ نه تنها برای ارگانبریبرزم های زنده،‏ بلکه درباره ی نظریات علمی از ‏جمججممله آبهنبهها که در<br />

حال حاضر ‏بمتبمماماً‏ معتبرببرر می ‏سمشسممار ‏بمیبمم نبریبرز صادق است.‏<br />

انگلس در واقع در برخوردش با علوم طبیعی بسیار جلوتر از هم عصرانش ‏(از ‏جمججممله اغلب دانشمندان)‏<br />

بود.‏ او نه تنها حرکت ‏(انرژی)‏ را به عنوان ‏بجببجخشی جدابىیبىی ناپذیر از ماده توضیح داد،‏ بلکه تفاوت میان<br />

علومی که تنها شامل مطالعه ی اشکال گونا گون انرژی می شدند و گذار دیالکتیک از یک شکل انرژی به<br />

شکل دیگر را نبریبرز تبیبنیبنن کرد.‏ این ‏همھهممان چبریبرزی است که امروز به عنوان تغیبریبرر فاز شناخته می شود.‏<br />

‏بمتبممام ‏بجتبجحول علم در قرن ٢٠، تقسیم بندی قدبمیبمم را رد کرده است و گذار دیالکتیک از یک علم به علم<br />

دیگر را به رسمسسممیت شناخته است.‏ <strong>مارکس</strong> و انگلس در روزگار خود با بیان اینکه تفاوت میان ارگانیک و<br />

غبریبررارگانیک فقط نسبىببىی است،‏ خشم زیادی را در میان رقبای خود برانگیختند.‏ آبهنبهها توضیح دادند که<br />

ماده ی ارگانیک ‏‐اولبنیبنن ارگانبریبرزم زنده‐‏ در زمابىنبىی مشخص از ماده ی غبریبررارگانیک به وجود آمد که نشان<br />

دهنده ی جهش کیفی در تکامل بود.‏ آبهنبهها می گفتند که حیوانات از ‏جمججممله انسان با ذهن،‏ اندیشه ها و<br />

باورهایش تنها ماده بودند که به ترتیب خاصی سازمان یافته بودند.‏<br />

تفاوت میان ماده ی ارگانیک و غبریبررارگانیک که کانت آن را مانعی شکست ناپذیر می دانست حذف شده<br />

است،‏ ‏همھهممان گونه که فینمن اشاره می کند:«همھهممه چبریبرز از ابمتبمم تشکیل شده است.‏ این فرض کلیدی است.‏<br />

برای مثال،‏ مهم ترین فرضیات در زیست شناسی این است که هر آبجنبجچه که حیوانات ابجنبججام می دهند،‏ ابمتبمم ها<br />

٤٩<br />

Thomas Samuel Kuhn ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

ابجنبججام می دهند.‏ به عبارت دیگر هیچ کاری نیست که موجودات زنده ابجنبججام بدهند که نتوان آن را از این<br />

منظر نگاه کرد که آبهنبهها از ابمتبمم ساخته شده اند و مطابق با قوانبنیبنن فبریبرزیک رفتار می کنند.‏ ١<br />

از چشم انداز علمی،‏ زنان و مردان ترا کم ابمتبمم ها هستند که به ترتیب خاصی در کنار هم قرار گرفته اند.‏<br />

اما ما تنها توده ای از ابمتبمم نیستیم.‏ بدن انسان یک ارگانبریبرزم فوق العاده پیچیده است،‏ خصوصاً‏ مغز که تنها<br />

به تازگی شروع به درک ساختار و عملکرد آن کرده ابمیبمم.‏ این بسیار زیباتر و عالىللىی تر از افسانه های قدبمیبممی<br />

مذهب است.‏<br />

‏همھهممزمان که <strong>مارکس</strong> مشغول به ابجنبججام رساندن انقلابىببىی در زمینه ی اقتصاد سیاسی بود،‏ داروین نبریبرز در حال<br />

ابجنبججام کاری مشابه در زمینه ی زیست شناسی بود.‏ این تصادفىففىی نیست که در حالىللىی که کار داروین طوفابىنبىی<br />

از خشم و نافهمی را برانگیخت،‏ بلافاصله از سوی <strong>مارکس</strong> و انگلس به عنوان یک شاهکار دیالکتیک<br />

شناخته شد،‏ هرچند خود داروین از آن آ گاه نبود.‏ این تناقض را این گونه می توان توضیح داد که قوانبنیبنن<br />

دیالکتیک ابداع شخصی نیستند،‏ بلکه بازتاب فرآیندی هستند که در واقع در طبیعت و جامعه وجود<br />

دارند.‏<br />

کشف علم ژنتیک دقیقاً‏ ‏همھهممان مکانبریبرزمی را آشکار کرده است که دگرگوبىنبىی یک گونه به گونه ی دیگر را<br />

تعیبنیبنن می کند.‏ ژنوم انسابىنبىی بعد جدیدی به کار داروین داده است که نشان می دهد انسان ها نه تنها با<br />

کرم ‏مجممجحقر میوه،‏ بلکه با ابتدابىئبىی ترین شکل حیات یعبىنبىی با کبرتبرری نبریبرز ژن مشبرتبررک دارد.‏ در چند سال آینده<br />

دانشمندان دست به ابجنبججام عمل خلق در آزمایشگاه خواهند زد و از ارگانبریبرزم ‏بىببىی جان،‏ ارگانبریبرزم جاندار<br />

خواهند ساخت.‏ آخرین قطعه ی زمبنیبنن نبریبرز از زیر پای خالق آسمسسممابىنبىی کشیده خواهد شد و او بالاخره به کلی<br />

زائد تلقی خواهد شد.‏<br />

دانشمندان مدت ها ‏بجببجحث می کردند که آیا خلق گونه های جدید حاصل انباشتگی طولابىنبىی مدت تغیبریبررات<br />

آهسته است یا برخاسته از یک تغیبریبرر شدید و نا گهابىنبىی است؟ از دیدگاه دیالکتیک،‏ تضادی میان این دو<br />

وجود ندارد.‏ یک دوره ی طولابىنبىی تغیبریبررات مولکولىللىی ‏(تغیبریبررات کمی)‏ به نقطه ی تبدیل می رسد که نا گهان<br />

چبریبرزی را ابجیبججاد می کند که امروز نامش را جهش کوانتومی گذاشته اند.‏<br />

<strong>مارکس</strong> و انگلس معتقد بودند که نظریه ی تکامل گونه ها گواه روشن این واقعیت بود که طبیعت ‏بهنبههایتاً‏ به<br />

شیوه ی دیالکتیک عمل می کند،‏ برای مثال از طریق رشد،‏ از طریق تضادها.‏ سه دهه ی پیش این گزاره<br />

از سوی موسسه ی معتبرببرری چون موزه ی بریتانیا،‏ که در آن ‏بجببجحبىثبىی آتشبنیبنن در گرفت و سکوت زینبىتبىی قرن ها را<br />

شکست،‏ به شدت تقویت شد.‏ یکی از استدلال ها علیه مدافعان جهش کیفی در زبجنبججبریبرره ی تکامل این بود<br />

که این تفکر ‏بمنبمماینده ی نفوذ <strong>مارکس</strong>یسم در موزه ی بریتانیا بود!‏<br />

٥٠<br />

(R. Feynman, Lectures on Physics) ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

بود:‏<br />

با این حال زیست شناسی مدرن علبریبررغم میل خود،‏ چاره ای نداشت جز اینکه اندیشه های قدبمیبممی تکامل<br />

را به عنوان یک روند تدربجیبججی،‏ خطی،‏ ‏بىببىی وقفه و بدون تغیبریبررات نا گهابىنبىی اصلاح ‏بمنبمماید و وجود جهش های<br />

کیفی را که مشخصه ی آن انقراض ‏جمججممعی برخی گونه ها و ظهور گونه های جدید است بپذیرد.‏ در ١٧<br />

آوریل ١٩٨٢، نشریه ی ا کونومیست در یکصدمبنیبنن سالگرد داروین مقاله ای چاپ کرد که در آن آمده<br />

‏«روز به روز روشن تر خواهد شد که جهش های کوچکی که بر آبجنبجچه اتفاق می افتد تأثبریبرر دارند در<br />

مرحله ای کلیدی می توانند موجب تغیبریبررات عمده شوند،‏ ‏(برای مثال تغیبریبرری کوچک در روش عملکرد<br />

ژن هابىیبىی مشخص می تواند منجر به افزایش چشمگبریبرر اندازه ی مغز شود).‏ شواهد بیشبرتبرری نبریبرز ‏جمججممع می شود<br />

که بسیاری از ژن ها دستخوش جهشی کند اما مداوم می شوند.‏ بنابراین،‏ کم کم دانشمندان این تضاد<br />

جاری را حل می کنند که آیا گونه ها آرام و مداوم در طولابىنبىی مدت تغیبریبرر می کنند یا مدت ها بدون تغیبریبرر<br />

بافىقفىی می مانند و سپس تکاملی سریع را ‏بجتبججربه می کنند.‏ احتمالاً‏ هر دو گونه ی تغیبریبرر رخ می دهد.»‏<br />

نسخه ی قدبمیبمم نظریه ی تکامل gradualism) (phyletic مدعی بود که گونه ها تنها به تدرتحیتحج تغیبریبرر<br />

می کنند،‏ چنانکه جهش های ژنتیکی یک به یک رخ می دهند و انتخاب می شوند.‏ با این حال،‏ نظریه ی<br />

جدیدی توسط استفن جی گولد و نایلز الدرتحیتحج‎١‎ مطرح شده است که ‏«توازن متناوب»‏ نام دارد و بر طبق<br />

آن،‏ تغیبریبرر ژنتیک می تواند از طریق جهش های نا گهابىنبىی رخ دهد.‏ اتفاقاً‏ استفن جی گولد فقید اشاره کرده<br />

بود که ا گر دانشمندان به آبجنبجچه انگلس درباره ی خاستگاه انسان نوشته بود توجه می کردند،‏ از یکصد<br />

سال اشتباه شان جلوگبریبرری می کردند.‏<br />

ورشکستگی ‏بمتبممام کشورها<br />

مشخصه ی ‏بجنبجخستبنیبنن مرحله ی ‏بجببجحرابىنبىی که در سال ٢٠٠٨ رخ داد،‏ ورشکستگی بانک های بزرگ بود.‏ ‏بمتبممام<br />

نظام بانکی ایالات متحده ی آمریکا و سایر جهان تنها با تزریق کلان میلیاردها دلار و یورو از سوی<br />

دولت ‏بجنبججات یافت.‏ اما این پرسش باید مطرح شود:‏ از تفکر قدبمیبممی که بازار آزاد ا گر به حال خود گذاشته<br />

شود ‏بمتبممام مشکلات را حل خواهد کرد چه بافىقفىی مانده است؟ از این تفکر قدبمیبممی که دولت نباید در کار<br />

اقتصاد دخالت کند چه بافىقفىی مانده است؟<br />

تزریق کلان پول دولبىتبىی هیچ مشکلی را حل نکرد.‏ ‏بجببجحران حل و فصل نشده است.‏ تنها بر دوش دولت ها<br />

جابجببججا شده است.‏ ‏بمتبممام آبجنبجچه اتفاق افتاد این بود که به جای بدهی بانک ها،‏ حال با سیاهچاله ی شکافنده ای<br />

در مالیه ی عمومی مواجهیم.‏ چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ قطعاً‏ نه بانکداران ثروبمتبممند که مسئول<br />

٥١<br />

Niles Eldridge ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

ویرابىنبىی نظم مالىللىی جهان هستند و در آرامش پول دولبىتبىی را که به سخبىتبىی به دست آمده به جیب زده اند و<br />

ا کنون با جوایز سخاوبمتبممندانه ی سود ویژه به خود پاداش می دهند.‏<br />

نه!‏ بدهی ای که اقتصاددانان و سیاستمداران به این تلخی از آن شکوه می کنند می بایست به دست<br />

فقبریبررترین و ‏بىببىی دفاع ترین ‏بجببجخش های اجتماع پرداخته شود.‏ نا گهان دیگر برای سالمللممندان،‏ بیماران و<br />

بیکاران پولىللىی ندار ‏بمیبمم اما ‏همھهممیشه برای بانکداران پول فراوان هست.‏ این یعبىنبىی رژ ‏بمیبمم ریاضت دابمئبممی.‏ اما این<br />

صرفاً‏ تضادهای بیشبرتبرری را ابجیبججاد می کند.‏ کاهش تقاضا بازار را از آبجنبجچه که هست بیشبرتبرر تبرنبرزل می دهد و به<br />

‏همھهممبنیبنن ترتیب به ‏بجببجحران تولید مازاد دامن می زند.‏<br />

حال اقتصاددانان فروپاشی جدیدی را پیش بیبىنبىی می کنند که وقبىتبىی اتفاق می افتد که واحدهای پول و<br />

دولت ها ورشکست می شوند و تاروپود نظام اقتصادی جهان را ‏بهتبههدید می کنند.‏ و علبریبررغم آبجنبجچه<br />

سیاستمداران درباره ی نیاز به مهار بدهی ها می گویند،‏ بدهی ها در مقیاسی که به بار آمده اند،‏ قابل<br />

بازپرداخت نیستند.‏ یونان ‏بمنبممونه ی بارز این حقیقت است.‏ آینده ، دوران ‏بجببجحرابىنبىی حبىتبىی عمیق تر است،‏<br />

استانداردهای زندگی رو به کاهش،‏ تغیبریبررات رتحنتحج آور و تروتحیتحج فقر در میان ا کبرثبرریت.‏ این دستورالعملی<br />

ابجنبججام شده برای ‏بجتبجحولات بعدی و مبارزه ی طبقابىتبىی در سطحی بالاتر است.‏ این ‏بجببجحران سیستمی<br />

سرمایه داری در مقیاس جهابىنبىی است.‏<br />

برخی سفسطه گران می پرسند:‏ ا گر سوسیالبریبرزم اجتناب ناپذیر است،‏ چرا کسی باید برای دستیابىببىی به آن<br />

مبارزه کند؟ حقیقت امر این است که می توان جبرببررگرای متقاعد بود و باز با این حال به نقش فعال انقلابىببىی<br />

متعهد بود.‏ در قرن ١٧ کالوینیست ها‎١‎ مطلق ترین و قطعی ترین نوع جبرببررگرایان بودند.‏ آبهنبهها عمیقاً‏ به تقدیر<br />

باور داشتند و معتقد بودند که سرنوشت و رستگاری هر زن و مرد پیش از تولد رقم خورده است.‏<br />

با این حال این جبرببررگرابىیبىی پولادین کالوینیست ها را از ایفای انقلابىببىی ترین نقش در مبارزه با فئودالیسم رو<br />

به زوال و ‏بجتبججسم ایدئولوژیک آن،‏ کلیسای کاتولیک رم بازنداشت.‏ دقیقاً‏ به ‏همھهممبنیبنن علت که آبهنبهها به عدالت<br />

و پبریبرروزی قطعی هدف شان ابمیبممان داشتند،‏ هرچه شجاعانه تر مبارزه کردند تا پبریبرروزی اش را سرعت<br />

‏بجببجخشند.‏<br />

جامعه ی قدبمیبمم دچار مرگ زودرس شده است و جامعه ی نوین در حال مبارزه است تا متولد شود.‏ اما آبهنبهها<br />

که ثروت هنگفبىتبىی از آن کسب کرده اند،‏ هرگز قطعیت مرگ آن را ‏بجنبجخواهند پذیرفت.‏ طبقه ی حا کم پیش از<br />

آنکه ‏بجببجخواهد به بوته ی فراموشی سبرپبرردن آن را ببیند،‏ ترجیح می دهد که ‏بمتبممام جامعه را ‏همھهممراه با آن به زیر<br />

بکشد.‏ به درازا کشیدن احتضار سرمایه داری ‏بهتبههدیدی مرگبار را برای فرهنگ و ‏بمتبممدن انسابىنبىی شکل<br />

می دهد.‏ وظیفه ی ما این است که در تولد جامعه ی نوین یاری کنیم تا اطمینان حاصل کنیم که تا حد<br />

‏ممممممکن سریع و ‏بىببىی درد و با کمبرتبررین هزینه برای انسانیت اتفاق بیافتد.‏<br />

٥٢<br />

١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

ما <strong>مارکس</strong>یست ها بر خلاف ‏بهتبههمت های دسمشسممنان مان مدافع خشونت نیستیم اما واقع گرا هستیم و می دانیم<br />

که ‏بمتبممام تارتحیتحخ ده هزار سال گذشته نشان می دهد که هیچ طایفه یا طبقه ی حا کمی هرگز ثروت،‏ قدرت و<br />

امتیازاتش را بدون جنگ تسلیم نکرده است و این معمولاً‏ به معنای جنگی ‏بمتبممام عیار و بدون هیچ گونه<br />

‏مجممجحدودیت بوده است.‏ چنبنیبنن امری امروز هم صادق است.‏<br />

این زوال سرمایه داری است که جهان را در معرض فروافکندن وحشتنا ک ترین خشونت ها قرار<br />

می دهد.‏ برای کاهش امکان خشونت،‏ برای پایان ‏بجببجخشیدن به هرج ومرج و جنگ،‏ برای تضمبنیبنن<br />

صلح آمبریبرزترین و نظام مندترین گذار به سوسیالبریبرزم،‏ شرط پیشبنیبنن این است که طبقه ی کارگر باید برای<br />

مبارزه بسیج شود و آماده ی مبارزه تا انتها باشد.‏<br />

‏همھهممه ی راه ها به ویرانه ختم می شود<br />

بر خلاف تصویر آرامش ‏بجببجخشی که پیش از این از نظام سرمایه داری ارائه می شد و آینده ای امن و پررونق<br />

را برای ‏همھهممه نوید می داد،‏ در واقعیت دنیابىیبىی را می بینیم که در آن میلیون ها نفر از فقر و گرسنگی رتحنتحج<br />

می برند درحالىللىی که ابرثروبمتبممندان هر روز ثروبمتبممندتر می شوند.‏ مردم در هراسی دابمئبممی از آینده ای بدون<br />

امنیت زندگی می کنند؛ آینده ای که نه توسط تصمیمات منطقی مردم،‏ بلکه تنها با گردش دیوانه وار بازار<br />

مقرر می شود.‏<br />

‏بجببجحران های اقتصادی،‏ بیکاری عمومی و تغیبریبررات دابمئبممی اجتماعی و سیاسی بسیاری از چبریبرزها را وارونه<br />

می کنند.‏ آبجنبجچه به نظر دابمئبممی می رسید یک شبه ناپدید می شود و مردم شروع به زیر سوال بردن چبریبرزهابىیبىی<br />

می کنند که ‏همھهممیشه آن را مسلم می دانستند.‏ این وضعیت تلاطم دابمئبممی زمینه را از نظر روابىنبىی برای انقلابىببىی<br />

آماده می سازد که در پایان تنها گزینه ای است که از نظر واقع گرایانه قابل تصور است.‏ برای دیدن این در<br />

عمل تنها باید به یونان امروز نگاه کرد.‏<br />

‏همھهممه می دانند که نظام سرمایه داری در ‏بجببجحران به سر می برد.‏ اما پادزهر این ‏بجببجحران چیست؟ ا گر<br />

سرمایه داری نظامی آشفته و پرهرج ومرج است که قطعاً‏ منتهی به ‏بجببجحران می شود،‏ پس باید نتیجه گرفت<br />

که برای از میان بردن ‏بجببجحران،‏ برانداخبنتبنن خود نظام سرمایه داری ضروری است.‏ ا گر بگویید ‏«آ»،‏ باید<br />

‏«ب»،‏ ‏«ج»‏ و ‏«د»‏ را هم بگویید.‏ اما این چبریبرزی است که اقتصاددانان بورژوا از ابجنبججام آن خودداری<br />

می کنند.‏<br />

آیا هیچ مکانبریبرزمی وجود ندارد که بتواند اجازه دهد که بورژوازی از ‏بجببجحران تولید مازاد خارج شود؟ البته<br />

که وجود دارد!‏ یک روش می تواند نرخ پایبنیبنن تر ‏بهببههره باشد تا سود خالص را افزایش داده و سرمایه گذاری<br />

را تقویت کند.‏ اما نرخ ‏بهببههره هم ا کنون نبریبرز نزدیک به صفر است.‏ ا گر بیش از این کاهش یابد،‏ صحبت از<br />

نرخ ‏بهببههره ی منفی به میان می آید:‏ بانک ها به مردم بابت قرض گرفبنتبنن پول،‏ به آبهنبهها می پردازند.‏ این به نظر<br />

٥٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

جنون آمبریبرز می رسد،‏ اما حبىتبىی درباره ی این راه هم صحبت می کنند.‏ این نشان می دهد که دارند به<br />

درماندگی می رسند.‏<br />

روش دیگر افزایش پرداخت های دولت است.‏ این ‏همھهممان چبریبرزی است که کیبرنبرزی ها‎١‎ و اصلاح طلبان<br />

مدافعش هستند.‏ در وهله ی اول این ورشکستگی اقتصاد بازار آزاد را افشاء می کند.‏ ‏بجببجخش خصوصی به<br />

قدری به معنای واقعی کلمه سست و ناتوان و ورشکسته است که باید به دولت تکیه کند،‏ درست ‏همھهممانند<br />

کسی که پا ندارد و به عصا تکیه می زند.‏ اما حبىتبىی این گزینه هم راه گریزی ارائه ‏بمنبممی کند.‏<br />

این حقیقبىتبىی واضح است که بانک ها و قطب های بزرگ ا کنون برای بقاء خود به دولت وابسته اند.‏ به ‏مجممجحض<br />

آنکه به دشواری می خورند،‏ ‏همھهممان کسابىنبىی که اصرار داشتند دولت نباید هیچ نقشی در اقتصاد ایفاء کند،‏ با<br />

دستان دراز به سوی دولت شتافتند و مبالغ هنگفت پول را مطالبه کردند.‏ دولت هم بلافاصله چک<br />

سفیدی ‏بجتبجحویل شان داد.‏ تریلیون ها پوند از پول دولبىتبىی ‏بجتبجحویل بانک ها شده است که ‏مجممججموعاً‏ به ١۴ تریلیون<br />

دلار می رسد.‏ اما ‏بجببجحران ‏همھهممچنان عمیق تر می شود.‏<br />

‏بمتبممام دستاورد این چهار سال گذشته این بوده است که سیاهچاله ی درون امور مالىللىی بانک ها تبدیل به<br />

سیاهچاله ی درون مالیه ی عمومی شده است.‏ برای ‏بجنبججات بانکداران از ‏همھهممه انتظار می رود که فدا کاری<br />

کنند،‏ اما از خود بانکداران و سرمایه داران انتظار هیچ گونه فدا کاری ‏بمنبممی رود.‏ آبهنبهها به خود جوایز<br />

سخاوبمتبممندانه ای از پول مالیات مردم می دهند.‏ این راببنیبنن هود وارونه است.‏<br />

وجود بدهی به این معناست که استدلال کیبرنبرزی درباره ی افزایش پرداخت های دولبىتبىی زیر بار خود له<br />

می شود.‏ دولت چگونه می تواند پولىللىی که ندارد را خرج کند؟ تنها خیابابىنبىی که برایشان باز مانده است چاپ<br />

پول است،‏ یا آن گونه که با حسن تعببریبرر شناخته می شود،‏ کاهش کمّی Easing) ( Quantitative<br />

.((QE) این تزریق مبالغ هنگفت سرمایه ی ‏بجتبجخیلی به اقتصاد،‏ مشمول قانون بازده نزولىللىی است.‏ این اثری<br />

مشابه اثر بر روی معتادی است که ‏مجممججبور است مواد را به مبریبرزان بیشبرتبرر و بیشبرتبرر به خود تزریق کند تا<br />

تأثبریبرری مشابه تأثبریبرر اولیه داشته باشد.‏ طی این فرآیند نظام را مسموم می کنند و به سلامت آن آسیب<br />

می زنند.‏<br />

این واقعاً‏ اقدامی از روی استیصال است که دیر یا زود باید منجر به تورم شود.‏ این گونه برای رکودی<br />

بسیار عمیق تر در دوران آبىتبىی آماده می شوند.‏ این نتیجه ی اجتناب ناپذیر این حقیقت است که در دوره ی<br />

پیشبنیبنن نظام سرمایه داری پا از ‏مجممجحدوده ی خود فراتر گذاشته بود.‏ برای به تعویق انداخبنتبنن رکود،‏ ‏همھهممان<br />

مکانبریبرزم هابىیبىی را استفاده می کنند که برای خروج از ‏بجببجحران کنوبىنبىی به آن نیازمندند.‏ به ‏همھهممبنیبنن دلیل است که<br />

١ طرفداران نظریه ای در اقتصاد کلان که بر پایه ایده های اقتصاددان انگلیسی جان مینارد کیبرنبرز John Maynard Keynes بنا شده است.‏<br />

اقتصاددانان کیبرنبرزی گرا استدلال می کنند که تصمیمات ‏بجببجخش خصوصی گاهی اوقات ‏ممممممکن است منجر به نتاتحیتحج غبریبررکارا در اقتصاد کلان شود و بنابراین<br />

از سیاست گذاری فعال دولت در ‏بجببجخش عمومی ‏جمحجممایت می کنند.‏<br />

٥٤


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

‏بجببجحران ها چنبنیبنن عمیق و مهارناپذیر هستند.‏ ‏همھهممان طور که <strong>مارکس</strong> توضیح می دهد،‏ سرمایه داران تنها می<br />

توانند ‏بجببجحران هایشان را با ‏«همھهمموار کردن راه برای ‏بجببجحران های گسبرتبررده تر و ‏مجممجخرب تر و حذف وسائلی که با آن<br />

می توان از ‏بجببجحران پیشگبریبرری کرد»‏ حل کنند.‏ ‏(مانیفست کمونیست)‏<br />

در روزگار گذشته کلیسا می گفت:«همھهممه ی راه ها به رم ختم می شود.»‏ حال بورژوازی شعار جدیدی<br />

دارد:‏ ‏همھهممه ی راه ها به ویرانه ختم می شود.‏ غبریبرر قابل تصور است که ‏بجببجحرابىنبىی که ‏بمتبممام جهان را به هرج ومرج<br />

می کشد،‏ میلیون ها نفر مردم را به بیکاری و فقر و یأس ‏مجممجحکوم می کند،‏ آینده را از جوانان می رباید و<br />

سلامت،‏ مسکن،‏ ‏بجتبجحصیل و فرهنگ را نابود می سازد‐‏ که ‏همھهممه ی این ها بتواند بدون ابجیبججاد ‏بجببجحران سیاسی و<br />

اجتماعی رخ دهد.‏ ‏بجببجحران سرمایه داری دارد ‏همھهممه جا شرایط را برای انقلاب فراهم می کند.‏<br />

این دیگر یک گزاره ی نظری نیست.‏ ا گر ‏همھهممبنیبنن دوازده ماه گذشته را در نظر بگبریبرر ‏بمیبمم،‏ چه می بینیم؟<br />

جنبش های انقلابىببىی در یک کشور پس از کشور دیگر رخ داده است:‏ تونس،‏ مصر،‏ یونان،‏ اسپانیا.‏ حبىتبىی در<br />

ایالات متحده هم جنبش ‏#اشغال و اعبرتبرراضات عمومی قبلی در ویسکانسبنیبنن را داشته ابمیبمم.‏<br />

این حوادث پرتلاطم ‏بجتبججلی روشن این حقیقت است که ‏بجببجحران سرمایه داری در حال ابجیبججاد وا کنش تند<br />

عمومی در مقیاس جهابىنبىی است؛ و اینکه ‏سمشسممار روزافزون مردم شروع به رسیدن به نتاتحیتحج انقلابىببىی می کنند.‏<br />

تا زمابىنبىی که یک اقلیت بسیار کوچک دست کشور،‏ بانک ها و شرکت های بزرگ را در دست خود دارد،‏<br />

‏همھهممچنان ‏بمتبممام تصمیمات اساسی مؤثر بر زندگی و سرنوشت میلیون ها مردم این سیاره را خواهد گرفت.‏<br />

شکاف ‏بجتبجحمل ناپذیر میان فقرا و ثروبمتبممندان باری فزاینده بر انسجام اجتماعی می گذارد.‏ اساس رویای<br />

سوسیال دموکراتیک صلح طبقابىتبىی و مشارکت اجتماعی قدبمیبمم به طرز ترمیم ناپذیری درهم شکسته است.‏<br />

این حقیقت در شعار اشغال وال اسبرتبرریت ‏جمججممع بندی شده است:«تنها چبریبرزی که ‏همھهممه ی ما در آن مشبرتبررک<br />

هستیم این است که ما ٩٩ درصدی هستیم که دیگر طمع و فساد ١ درصد را ‏بجتبجحمل ‏بمنبممی کنیم.»‏<br />

مسئله این است که جنبش اعبرتبرراضی کنوبىنبىی درباره ی اهدافش سردرگم است.‏ فاقد برنامه ای منسجم و<br />

رهبرببرری جسورانه است.‏ اما حالت عمومی خشمی را بازتاب می دهد که در لایه ی زیرین سطح در حال<br />

‏بجتبججمع است و دیر یا زود باید راهی به ببریبررون بیابد.‏ اما قطعاً‏ جنبش های ضدسرمایه داری هستند و دیر یا<br />

زود در این یا آن کشور مسئله ی سرنگوبىنبىی انقلابىببىی سرمایه داری مطرح خواهد شد.‏<br />

‏همھهممان گونه که <strong>مارکس</strong> توضیح داده بود،‏ ‏بجتبجحت نظام سرمایه داری نبریبرروهای مولد در تارتحیتحخ رشد چشمگبریبرری را<br />

‏بجتبججربه کرده اند.‏ با این حال،‏ اندیشه های طبقه ی حا کم حبىتبىی در انقلابىببىی ترین دوران،‏ بسیار عقب تر از<br />

پیشرفت در تولید،‏ تکنولوژی و علم هستند.‏<br />

٥٥


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

‏بهتبههدیدی برای فرهنگ؟<br />

تضاد میان رشد سریع تکنولوژی و علم و تأخبریبرر فوق العاده در رشد ایدئولوژی انسابىنبىی به شکل روشبىنبىی<br />

در پیشرفته ترین کشور سرمایه داری جهان به ‏بمنبممایش درآمده است:‏ ایالات متحده ی آمریکا.‏ اینجا کشوری<br />

است که علم در آن به چشمگبریبررترین ‏بمثبممرات خود دست یافته است.‏ رشد مداوم تکنولوژی پیش شرط<br />

رهابىیبىی ‏بهنبههابىیبىی انسان،‏ ریشه کن کردن فقر،‏ ‏بىببىی سوادی،‏ جهل و بیماری و نبریبرز غلبه ی انسان بر طبیعت از طریق<br />

برنامه ریزی آ گاهانه ی اقتصادی است.‏ راه برای فتح و تسخبریبرر باز است،‏ نه تنها بر روی زمبنیبنن،‏ بلکه در فضا.‏<br />

با این حال در این کشور پیشرفته در تکنولوژی،‏ بدوی ترین خرافات حکمفرما هستند.‏ از هر ده آمریکابىیبىی<br />

نه نفر به وجود هسبىتبىی آسمسسممابىنبىی معتقدند و هفت نفر از هر ده نفر به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند.‏<br />

در روز کریسمس سال ١٩۶٨ هنگامی که اولبنیبنن انسابىنبىی که به فضا رفت،‏ باید پیامی را انتخاب می کرد تا از<br />

فضاپیمایش به مردم آمریکا منتقل شود،‏ از میان ‏بمتبممام ‏مجممججموعه ی ادبیات جهان اولبنیبنن کتاب سفر پیدایش<br />

ابجنبججیل را انتخاب کرد.‏ ‏همھهممچنان که در فضاپیمای پر از گجت های مدرن اش در فضا غوطه ور بود،‏ کلمات را<br />

ادا کرد:«در آغاز خداوند آسمسسممان ها و زمبنیبنن را آفرید.»‏ بیش از ١٣٠ سال از مرگ داروین می گذرد.‏ با این<br />

حال هنوز در آمریکا بسیاری از مردم معتقدند که ‏بمتبممام سخنان ابجنبججیل به معنای واقعی کلمه صحت دارد<br />

و می خواهند که مدارس به جای نظریه ی تکامل مبتبىنبىی بر انتخاب طبیعی،‏ نسخه ی سفر پیدایش ابجنبججیل را<br />

درباره ی منشاء پیدایش انسان تدریس کنند.‏ مدافعان این تفکر در تلاشی برای اعتبار ‏بجببجخشیدن به<br />

خلقت،‏ عنوان جدید ‏«طرح هوسمشسممندانه»‏ را به آن داده اند.‏ بلافاصله پرسش مطرح می شود:‏ چه کسی<br />

خود طراح هوسمشسممند را طراحی کرده است؟ برای این پرسش کاملاً‏ منطقی هیچ پاسخی ندارند.‏ این را هم<br />

‏بمنبممی توانند توضیح بدهند که چرا این ‏«طراح هوسمشسممند»شان در وهله ی اول هنگام خلقت جهان چنبنیبنن<br />

سرهم بندی نومیدانه ای ابجنبججام داده است.‏<br />

چرا جهابىنبىی طراحی شود با چبریبرزهابىیبىی مانند سرطان،‏ طاعون گاوی،‏ ایدز،‏ عادت ماهانه و میگرن؟ چرا<br />

خفاش های خون آشام،‏ زالو و بانکداران سرمایه گذار طراحی شوند؟ ا گر خوب به این فکر کنیم،‏ اصلاً‏<br />

چرا به نظر اغلب ژن های ما از آشغال های ‏بىببىی استفاده تشکیل شده اند؟ طراح هوسمشسممندمان چندان هوسمشسممند<br />

هم از آب درنیامده است.‏ به بیان آلفونسوی خردمند ‏(آلفونسوی دهم)‏ پادشاه کاستیل (١٢٢١-١٢٨۴):<br />

‏«ا گر در زمان خلقت در آبجنبججا حاضر بودم،‏ راهکارهای مفیدی برای نظم ‏بهببههبرتبرر کائنات ارائه می کردم.»‏<br />

واقعاً‏ یک کودک یازده ساله با هوش متوسط احتمالاً‏ ‏بهببههبرتبرر این کار را ابجنبججام می داد.‏<br />

این درست است که قدرت کلیسا در کشورهای غر ‏بىببىی رو به افول است.‏ تعداد مومنان معتقد رو به<br />

کاهش است.‏ در کشورهابىیبىی چون اسپانیا و ایرلند کلیسا برای جذب کشیش با دشواری روبرو است.‏ مبریبرزان<br />

شرکت در عشاء ربابىنبىی در دوران اخبریبرر خصوصاً‏ در میان جوانان دچار افت شدید شده است.‏ هرچند،‏<br />

٥٦


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

افول کلیسا در را به روی طاعون مصری واقعی فرقه های مذهبىببىی به عجیب ترین اشکال و شکوفابىیبىی<br />

عرفان و خرافات در انواع گونا گون باز کرده است.‏ طالع بیبىنبىی،‏ این بازمانده ی بربریت قرون وسطابىیبىی دوباره<br />

راتحیتحج شده است.‏ سینما،‏ تلویزیون و کتابفروشی ها پر از کارهابىیبىی است که بر پایه ی ‏بىببىی شرمانه ترین خرافات<br />

عرفان است.‏<br />

این ها فقط نشانه های ببریبرروبىنبىی تعفن نظامی اجتماعی ای است که از عمر خود بیشبرتبرر زنده مانده است،‏ دیگر<br />

نبریبرروی پیشرو تاربجیبجخی نیست و قطعاً‏ با نیازهای رشد نبریبرروهای مولدش وارد تناقض شده است.‏ از این بعد،‏<br />

مبارزه ی طبقه ی کارگر برای آنکه رتحنتحج ناشی از جامعه ی سرمایه داری را جراحی کرده و قطع کنند،‏ ‏همھهممان<br />

مبارزه برای دفاع از دستاوردهای علم و فرهنگ در مقابل نبریبرروهای متجاوز بربریت است.‏<br />

تنها گزینه ی موجود برای انسانیت واضح است:‏ یا دگرگوبىنبىی سوسیالیسبىتبىی جامعه،‏ از میان بردن سیاسی و<br />

اقتصادی بورژوازی و آغاز مرحله ی جدیدی از رشد ‏بمتبممدن انسابىنبىی؛ و یا نابودی ‏بمتبممدن و حبىتبىی خود زندگی.‏<br />

بوم شناسان و حامیان ‏مجممجحیط زیست دابمئبمماً‏ از ‏بجتبجخریب ‏مجممجحیط زیست می نالند و درباره ی ‏بهتبههدیدی که بشریت را<br />

در معرض آن قرار داده است هشدار می دهند.‏ آبهنبهها درست می گویند.‏ اما شبیه دکبرتبرر ‏بىببىی ‏بجتبججربه ای هستند که<br />

علابمئبمم بیماری را تشخیص می دهد اما قادر به تشخیص ماهیت بیماری و یا راه حل درمابىنبىی آن نیست.‏<br />

ابجنبجحطاط نظام در ‏بمتبممامی سطوح احساس می شود،‏ نه تنها در قلمرو اخلاقیات،‏ بلکه در فرهنگ،‏ هبرنبرر،‏<br />

موسیقی و فلسفه.‏ حیات سرمایه داری به قیمت نابودی نبریبرروهای مولد در حال ‏بمتبممدید است،‏ اما در عبنیبنن<br />

حال با تضعیف اخلاقیات و تقویت ‏لمللممپنبریبرزم در ‏بمتبممام اقشار جامعه،‏ به فرهنگ نبریبرز آسیبىببىی با پیامدهای<br />

فاجعه بار در آینده وارد می کند.‏ در ‏بهنبههایت حیات سرمایه داری با وجود حقوق دموکراتیک و سندیکابىیبىی<br />

طبقه ی کارگر وارد تناقض می شود.‏<br />

افزایش جرم و خشونت،‏ پورنوگرافىففىی،‏ خودخواهی بورژوازی و ‏بىببىی تفاوبىتبىی ‏بىببىی رجمحجممانه نسبت به دیگران،‏<br />

سادیسم،‏ از هم پاشیده شدن خانواده و فروپاشی اخلاق سنبىتبىی،‏ اعتیاد به مواد ‏مجممجخدر و الکل‐‏ ‏بمتبممام<br />

این ها که غضب ریا کارانه و خشم مربجتبججعبنیبنن را برمی انگبریبرزد‐‏ تنها نشانه های زوال کهنسالىللىی سرمایه داری<br />

است.‏ به ‏همھهممان ترتیب که پدیده های مشابه،‏ دوران افول جامعه ی برده داری ‏بجتبجحت امبرپبرراتوری رم را<br />

‏همھهممراهی می کرد.‏<br />

نظام سرمایه داری که سود را مقدم بر هرگونه ملاحظات دیگری می ‏سمشسممارد،‏ هوابىیبىی که تنفس می کنیم،‏ آبىببىی<br />

که می نوشیم و غذابىیبىی که می خور ‏بمیبمم را مسموم می کند.‏ رسوابىیبىی اخبریبرر ناخالصی عظیم فرآورده های گوشبىتبىی<br />

در اروپا تنها نوک این کوه ‏تحیتحخ است.‏ ا گر اجازه دهیم که حکومت بانک ها و قطب های سرمایه داری پنج<br />

دهه ی دیگر یا بیشبرتبرر به طول ابجنبججامد،‏ کاملاً‏ امکان دارد که نابودی سیاره به نقطه ای برسد که آسیبىببىی<br />

٥٧


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

برگشت ناپذیر وارد شده و آینده ی حیات نوع بشر را ‏بهتبههدید کند.‏ بنابراین مبارزه برای تغیبریبرر جامعه<br />

مسئله ی مرگ و زندگی است.‏<br />

نیاز به اقتصاد برنامه ریزی شده<br />

در دو دهه ی گذشته رژ ‏بمیبممِ‏ تبلیغات اقتصادی مداومی را به خورد ما داده اند که ما را مطمبنئبنن می کند<br />

ایده ی برنامه ریزی اقتصادی سوسیالیسبىتبىی مرده است و اینکه ‏«بازار»ا گر به حال خود گذاشته شود<br />

مشکل بیکاری را حل کرده و جهابىنبىی از صلح و کامیابىببىی را به وجود خواهد آورد.‏<br />

ا کنون به دنبال سقوط سال ٢٠٠٨ این حقیقت برای مردم روشن می شود که نظم موجود حبىتبىی از تأمبنیبنن<br />

نیازهای اساسی انسابىنبىی ‏‐شغل،‏ مزد کافىففىی برای معاش،‏ خانه،‏ امکانات ‏بجتبجحصیل و سلامت مناسب،‏<br />

بازنشستگی مطلوب،‏ ‏مجممجحیط امن،‏ هوا و آب پا کبریبرزه‐‏ نه تنها برای جهان سوم،‏ بلکه برای ا کبرثبرریت غالب<br />

مردم ناتوان است.‏<br />

چنبنیبنن نظامی قطعاً‏ باید توسط مردم متفکری که فریب سیل دابمئبممی استدلال های دروغبنیبنن را ‏بمنبممی خورند<br />

‏مجممجحکوم شود؛ استدلال هابىیبىی که تنها هدفش دفاع از منافع مقرره ی کسابىنبىی است که از وضعیت موجود<br />

‏بهببههبرتبررین ‏بهببههره را می برند و ‏بمنبممی توانند یا ‏بمنبممی خواهند باور کنند که این وضع تا ابد ادامه ‏بمنبممی یابد.‏<br />

نکته ی اصلی مانیفست کمونیست ‏‐که پیام انقلابىببىی اش در آن ‏بهنبههفته است‐‏ دقیقاً‏ این است که نظام<br />

سرمایه داری ابدی نیست.‏ این عنصری است که مدافعان نظام کنوبىنبىی هضم آن را دشوار می یابند.‏<br />

طبیعتاً!‏ این توهم مشبرتبررک میان هر نظام اقتصادی‐اجتماعی در تارتحیتحخ است که ‏بمنبمماینده ی آخرین حرف<br />

رشد اجتماعی است.‏ با این حال از نقطه نظر عقل سلیم،‏ چنبنیبنن دیدگاهی به وضوح ناقص است.‏ ا گر<br />

بپذیر ‏بمیبمم که ‏همھهممه چبریبرز در طبیعت جهش پذیر است،‏ چرا جامعه نباید این گونه باشد؟<br />

این حقایق نشان می دهد که نظام سرمایه داری مأموریت مبرتبررفىقفىی خود را به پایان رسانده است.‏ هر فرد<br />

هوسمشسممندی درمی یابد که رشد آزادانه ی نبریبرروهای مولد اجتماع مستلزم یکپارچه سازی اقتصاد ‏بمتبممام<br />

کشورها از طریق یک برنامه ی مشبرتبررک است که ‏بهببههره برداری از منابع سیاره مان را در جهت منافع ‏همھهممگان به<br />

شکلی متوازن ‏ممممممکن می سازد.‏<br />

این به قدری مشهود است که توسط دانشمندان و متخصصابىنبىی تأیید شده است که هیچ ارتباطی با<br />

سوسیالبریبرزم ندارند اما نسبت به شرایط کابوس واری که دو سوم نسل بشر در آن زندگی می کنند به<br />

خشم آمده اند و از اثرات نابودی ‏مجممجحیط زیست نگرانند.‏<br />

٥٨


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

متأسفانه توصیه های خبریبررخواهانه ی آبهنبهها به گوش ناشنوا گفته می شود،‏ چرا که این توصیه ها با منافع مقرره ی<br />

شرکت های چندملیبىتبىی بزرگ در تضاد است؛ شرکت هابىیبىی که بر اقتصاد جهان سلطه دارند و ‏مجممجحاسبات شان بر<br />

مبنای رفاه بشریت یا آینده ی سیاره نیست،‏ بلکه منحصراً‏ بر پایه ی طمع و نبریبرز جستجوی سود در صدر ‏بمتبممام<br />

ملاحظات دیگر است.‏<br />

برتری برنامه ریزی اقتصادی بر هرج ومرج نظام سرمایه داری حبىتبىی توسط خود بورژواها نبریبرز درک شده<br />

است،‏ هرچند ‏بمنبممی توانند به آن اعبرتبرراف کنند.‏ در سال ١٩۴٠ هنگامی که ارتش هیتلر فرانسه را مغلوب<br />

کرد و بریتانیا نبریبرز به وضعیت استیصال رسیده بود،‏ چه کردند؟ آیا گفتند:«بگذار ‏بمیبمم نبریبرروهای بازار تصمیم<br />

بگبریبررند؟»‏ نه!‏ آبهنبهها اقتصاد را متمرکز کردند،‏ صنایع پایه را ملی کردند و کنبرتبررل ‏همھهممه جانبه ی دولبىتبىی از ‏جمججممله<br />

خدمت اجباری و جبریبرره بندی را برقرار کردند.‏ چرا ‏بمتبممرکز و برنامه ریزی را انتخاب کردند؟ به این دلیل<br />

ساده که نتاتحیتحج ‏بهببههبرتبرری می دهد.‏<br />

البته این غبریبررممممممکن است که ‏بجتبجحت نظام سرمایه داری برنامه ی واقعی تولید وجود داشته باشد.‏ با این<br />

حال،‏ حبىتبىی اقدامات برنامه ریزی سرمایه داری دولبىتبىی که توسط ائتلاف زمان جنگ چرچیل معرفىففىی شده بود<br />

برای غلبه بر هیتلر ضروری بود.‏ مثال جالب تر ابجتبجحاد شوروی است.‏ جنگ جهابىنبىی دوم در اروپا در واقع<br />

نبرببرردی بزرگ میان آلمللممان هیتلر با ‏بمتبممام منابع اروپا پشت سرش و ابجتبجحاد شوروی بود.‏<br />

این ابجتبجحاد شوروی بود که ارتش هیتلر را شکست داد.‏ علت این پبریبرروزی خارق العاده هرگز از سوی<br />

مدافعان سرمایه داری اعبرتبرراف ‏بمنبممی شود،‏ اما حقیقبىتبىی آشکار و بدبهیبههی است.‏ وجود اقتصاد ملی برنامه ریزی<br />

شده امتیازی بزرگ به ابجتبجحاد شوروی در جنگ داد.‏ علبریبررغم سیاست های جنایتکارانه ی استالبنیبنن که<br />

نزدیک بود در ابتدای جنگ موجب سقوط ابجتبجحاد شوروی شود،‏ این کشور توانست به سرعت ‏بهببههبود یابد و<br />

توان صنایع و ارتش را بازسازی کند.‏<br />

روس ها توانستند ‏بمتبممام صنایع شان در غرب ‐١۵٠٠ کارخانه و میلیون ها کارگر‐‏ را سوار قطار کرده و به<br />

شرق اورال و دور از دسبرتبررس آلمللممان ها ببرببررند.‏ تنها طی چند ماه،‏ شوروی در تولید تانک،‏ هواپیما و اسلحه<br />

از آلمللممان پیشی گرفت.‏ این ‏بىببىی شک نشان دهنده ی برتری عظیم اقتصاد برنامه ریزی شده است،‏ ولو ‏بجتبجحت<br />

رژ ‏بمیبمم بوروکراتیک استالبنیبنن.‏<br />

ابجتبجحاد ‏جمججمماهبریبرر شوروی سوسیالیسبىتبىی در جنگ جهابىنبىی دوم ٢٧ میلیون نفر کشته داد‐نیمی از کشته شدگان<br />

در مقیاس جهابىنبىی.‏ صنایع و کشاورزی اش دچار خرابىببىی های مهیب شد.‏ با این حال طی ١٠ سال ‏همھهممه چبریبرز<br />

بازسازی شد،‏ آن هم بدون پول های هنگفت خارجی که از سوی آمریکابىیبىی ها در قالب کمک های طرح<br />

مارشال به کشورهای اروپای غر ‏بىببىی پرداخت می شد.‏ این معجزه ی اقتصادی واقعی پس از جنگ است،‏<br />

نه ژاپن و آلمللممان.‏<br />

٥٩


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

البته سوسیالبریبرزم واقعی باید بر مبنای دموکراسی واقعی باشد‐‏ نه دموکراسی صوری و جعلی بریتانیا و<br />

آمریکا که در آن هر کس می تواند هر چه می خواهد بگوید تا زمابىنبىی که بانک های بزرگ و قطب ها<br />

تصمیم گبریبررنده باشند‐‏ بلکه دموکراسی حقیقی مبتبىنبىی بر کنبرتبررل و اداره ی دولت به دست خود مردم<br />

کارگر.‏<br />

چنبنیبنن ایده ای به هیچ وجه آرمابىنبىی و دست نیافتبىنبىی نیست.‏ این ایده بر مبنای چبریبرزی است که در حال حاضر<br />

وجود دارد.‏ بگذارید یک مثال را در نظر بگبریبرر ‏بمیبمم.‏ مایه ی شگفبىتبىی ‏بىببىی پایان نویسنده ی این مبنتبنن است که<br />

چطور سوپرمارکت بزرگی چون تسکو می تواند دقیقاً‏ ‏مجممجحاسبه کند که هر ناحیه ی لندن با ده ها هزار سا کن<br />

چه مقدار شکر،‏ شبریبرر و نان نیاز دارد.‏ این کار را با برنامه ریزی علمی ابجنبججام می دهند و هرگز شکست<br />

‏بمنبممی خورد.‏ پس ا گر برنامه ریزی در چنبنیبنن سطحی برای یک سوپرمارکت بزرگ عملی است،‏ چرا نتوان<br />

‏همھهممبنیبنن روش برنامه ریزی را بر جامعه به عنوان یک کل اعمال کرد؟<br />

سوسیالبریبرزم و انبرتبررناسیونالیسم<br />

هر کس مانیفست کمونیست را ‏بجببجخواند می تواند ببیند که <strong>مارکس</strong> و انگلس این وضعیت را ١۵٠ سال قبل<br />

پیش بیبىنبىی کرده بودند.‏ آبهنبهها توضیح داده بودند که سرمایه داری باید به عنوان یک نظام جهابىنبىی پیشرفت<br />

کند.‏ امروز این ‏بجتبجحلیل به طرز چشمگبریبرری توسط وقایع تأیید شده است.‏ در دوران کنوبىنبىی هیچ کس<br />

سلطه ی نابودگر بازار جهابىنبىی را انکار ‏بمنبممی کند.‏ این در واقع تعیبنیبنن کننده ترین پدیده ی دورابىنبىی است که در<br />

آن زندگی می کنیم.‏<br />

با این حال هنگامی که مانیفست نوشته می شد،‏ عملاً‏ هیچ داده ی ‏بجتبججر ‏بىببىی چنبنیبنن فرضیه ای را تأیید ‏بمنبممی کرد.‏<br />

تنها اقتصاد واقعاً‏ پیشرفته ی سرمایه داری انگلستان بود.‏ صنایع نوپای فرانسه و آلمللممان ‏(که مورد اخبریبرر حبىتبىی<br />

به عنوان یک هویت مستقل وجود نداشت)‏ هنوز در پس دیوار تعرفه های بالا پناه گرفته بودند‐‏ حقیقبىتبىی<br />

که امروز به راحبىتبىی فراموش شده است،‏ ‏همھهممچنان که دولت های غر ‏بىببىی و اقتصاددانان برای دیگر کشورهای<br />

جهان به نطق های غرا درباره ی نیاز به باز کردن اقتصادشان می پردازند.‏<br />

در چند سال اخبریبرر اقتصاددانان بسیار درباره ی ‏«جهابىنبىی شدن»‏ صحبت کرده اند،‏ با این تصور که ا کسبریبرری<br />

است که به آبهنبهها امکان می دهد چرخه ی شکوفابىیبىی و رکود را به کلی براندازند.‏ این رویاها به دست<br />

فروپاشی سال ٢٠٠٨ متلاشی شدند.‏<br />

این مسئله دلالت های ژرفىففىی برای سایر جهان دارد.‏ این روی دیگر ‏«جهابىنبىی شدن»‏ را نشان می دهد.‏ به<br />

‏همھهممان مبریبرزابىنبىی که نظام سرمایه داری اقتصاد جهان را توسعه می دهد،‏ شرایط رکود مهلک جهابىنبىی را نبریبرز<br />

فراهم می کند.‏ ‏بجببجحران در هر نقطه ی اقتصاد جهابىنبىی به سرعت به نقاط دیگر گسبرتبررش می یابد.‏ جهابىنبىی شدن<br />

٦٠


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

نه تنها چرخه ی شکوفابىیبىی‐رکود را منسوخ نکرده است،‏ بلکه بعد فرا گبریبررتر و تکان دهنده تری را نبریبرز<br />

نسبت به ‏بمتبممام دوره های پیشبنیبنن به آن ‏بجببجخشیده است.‏<br />

مشکل اساسی خود نظام است.‏ به بیان <strong>مارکس</strong>،‏ ‏«مانع اصلی تولید سرمایه داری خود سرمایه<br />

است.»‏ ‏(کاپیتال،‏ جلد‎٣‎‏،‏ ‏بجببجخش ٣) کارشناسان اقتصادی که استدلال می کردند <strong>مارکس</strong> اشتباه می کرد و<br />

‏بجببجحران سرمایه داری مربوط به گذشته است ‏(پارادابمیبمم اقتصادی جدید)‏ اشتباه شان ثابت شده است.‏<br />

شکوفابىیبىی کنوبىنبىی ‏بمتبممام مشخصات چرخه ای را دارد که <strong>مارکس</strong> مدت ها پیش آن را پیش بیبىنبىی کرده بود.‏<br />

فرآیند ‏بمتبممرکز سرمایه به درجات شگفبىتبىی رسیده است.‏ تصاحب شرکت ها و ابجنبجحصار فزاینده به شکلی افراطی<br />

در جریان است.‏ این مانند گذشته منجر به رشد نبریبرروهای مولد ‏بجنبجخواهد شد.‏ بر عکس،‏ کارخانه ها طوری<br />

بسته می شوند که گو ‏بىیبىی قوطی کبرببرریت هستند و هزاران نفر از کار اخراج می شوند.‏<br />

نظریات اقتصادی مکتب اصالت پول ‏‐کتاب مقدس نئولیبرببررالیسم‐‏ توسط جان کنت گلبرببرریث‎١‎ به ترتیب<br />

زیر ‏جمججممع بندی شده است:«فقرا بیش از اندازه پول دارند و ثروبمتبممندان به اندازه ی کافىففىی ندارند.»‏ رکورد<br />

مبریبرزان سود را رکورد نابرابری ‏همھهممراهی می کند.‏ اقتصاددانان اشاره کرده اند که ‏«تنها جریانِ‏ واقعاً‏ ثابت در<br />

٢۵ سال گذشته به سوی ‏بمتبممرکز بیشبرتبرر درآمد در صدر اجتماع است.»‏<br />

اقلیت بسیار کوچکی به شکل ‏بىببىی شرمانه ای ثروبمتبممند هستند در حالىللىی که سهم کارگران از درآمد ملی دابمئبمماً‏<br />

کاهش می یابد و فقبریبررترین ‏بجببجخش در فقر هر چه بیشبرتبرر غرق می شود.‏ طوفان کاترینا وجود زیرطبقه ی<br />

‏مجممجحروم شهروندان ایالات متحده را که در شرایط جهان سومی زندگی می کنند برای دنیا فاش کرد.‏<br />

در ایالات متحده ی آمریکا هم ا کنون کارگران ٣٠ درصد بیشبرتبرر از ده سال گذشته تولید می کنند و با این<br />

حال دستمزدها تغیبریبرر چندابىنبىی نکرده است.‏ تاروپود اجتماع هر روز بیشبرتبرر از هم گسیخته می شود.‏ تنش<br />

در جامعه افزایش چشمگبریبرری یافته است،‏ حبىتبىی در ثروبمتبممندترین کشور جهان.‏ این زمینه را برای انفجار<br />

مبارزه ی طبقابىتبىی عظیم تری فراهم می سازد.‏<br />

این تنها در آمریکا صدق ‏بمنبممی کند.‏ سرتاسر جهان،‏ شکوفابىیبىی اقتصادی با نرخ بالای بیکاری ‏همھهممراه است.‏<br />

اصلاحات و امتیازات پس گرفته می شوند.‏ ایتالیا برای آنکه بتواند در بازارهای جهابىنبىی وارد رقابت شود،‏<br />

می بایست ۵٠٠،٠٠٠ کارگر را اخراج کند و کارگران باقیمانده نبریبرز باید کاهش سی درصدی مزد را<br />

بپذیرند.‏<br />

زمابىنبىی سرمایه داری در غلبه بر تضادهایش با افزایش ‏بجتبججارت جهابىنبىی ‏(جهابىنبىی شدن)‏ موفق بود.‏ برای ‏بجنبجخستبنیبنن<br />

بار در تارتحیتحخ،‏ ‏بمتبممام جهان به بازار جهابىنبىی کشیده شده اند.‏ سرمایه داران بازارهای جدید و راه های جدید<br />

برای سرمایه گذاری در چبنیبنن و دیگر کشورها یافته اند.‏ اما این مسئله امروز به سرحد خود رسیده است.‏<br />

٦١<br />

John Kenneth Galbraith ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

سرمایه داران آمریکابىیبىی و اروپابىیبىی حال که کوهی از کالاهای چیبىنبىی پشت در خانه شان انبار شده است،‏<br />

دیگر چندان به جهابىنبىی شدن و ‏بجتبججارت آزاد مشتاق نیستند.‏ در ایالات متحده،‏ صدای حامیان صنایع<br />

داخلی در سنا بلند شده است و هر روز بیشبرتبرر پافشاری می کنند.‏ دور مذا کرات دوحه درباره ی ‏بجتبججارت<br />

جهابىنبىی به تعلیق درآمده است و شرایط به قدری وخیم شده است که هیچ توافقی ‏ممممممکن نیست.‏<br />

شکوفابىیبىی اقتصادی مبرتبرزلزل جاری هم ا کنون در حال کم جان شدن است.‏ ترفىقفىی مصرف کننده در آمریکا<br />

مبتبىنبىی بر نرخ ‏بهببههره ی نسبتاً‏ پایبنیبنن و گسبرتبررش وسیع اعتبار و وام است.‏ این عوامل به عکس خود تبدیل<br />

می شوند.‏ ‏بجببجحران جدیدی در مقیاس جهابىنبىی در حال آماده شدن است.‏ بنابراین جهابىنبىی شدن خود را به<br />

شکل ‏بجببجحران جهابىنبىی سرمایه داری آشکار می کند.‏<br />

آیا هیچ جایگزیبىنبىی نیست؟<br />

اقتصاددانان بورژوا به قدری کوته ببنیبنن و کوته فکر هستند که به نظام منسوخ سرمایه داری چنگ می زنند،‏<br />

حبىتبىی هنگامی که ‏مجممججبور می شوند بپذیرند که دچار بیماری لاعلاج و ‏مجممجحکوم به فروپاشی است.‏ تصور<br />

اینکه نسل بشر از کشف جایگزیبىنبىی مناسب برای این نظام پوسیده،‏ فاسد و منحط ناتوان است،‏ صادقانه<br />

توهیبىنبىی آشکار به انسانیت است.‏<br />

آیا این واقعاً‏ صحت دارد که هیچ جایگزیبىنبىی برای سرمایه داری وجود ندارد؟ نه صحت،‏ ندارد.‏<br />

جایگزین،‏ نظامی است مبتبىنبىی بر تولید برای نیاز ‏همھهممگان و نه منفعت اندک افراد؛ نظامی که هرج ومرج و<br />

آشوب را با برنامه ریزی متوازن جایگزین می کند؛ که حکومت اقلیت انگل های ثروبمتبممند را با حکومت<br />

ا کبرثبرریبىتبىی که ‏بمتبممام ثروت جامعه را تولید می کنند جایگزین می ‏بمنبمماید.‏ نام این جایگزین سوسیالبریبرزم است.‏<br />

‏ممممممکن است با کلمات بازی کرد،‏ اما نام این نظام سوسیالبریبرزم است،‏ نه کاریکاتور بوروکراتیک و<br />

‏بمتبممامیت خواهی که در روسیه ی استالیبىنبىی وجود داشت،‏ بلکه یک دموکراسی حقیقی مبتبىنبىی بر مالکیت،‏<br />

کنبرتبررل و مدیریت نبریبرروهای مولد به دست طبقه ی کارگر.‏ آیا واقعاً‏ درک چنبنیبنن فکری تا این حد دشوار<br />

است؟ آیا این آرمابىنبىی است که بگوییم نسل بشر می تواند عنان سرنوشت خود را به دست بگبریبررد و جامعه<br />

را بر اساس برنامه ی دموکراتیک تولید اداره کند؟<br />

نیاز به یک اقتصاد برنامه ریزی شده ی سوسیالیسبىتبىی ابداع <strong>مارکس</strong> یا متفکر دیگری نیست.‏ از ضرورت<br />

عیبىنبىی ناشی می شود.‏ امکان سوسیالبریبرزم جهابىنبىی ناشی از شرایط کنوبىنبىی خود سرمایه داری است.‏ تنها چبریبرزی<br />

که لازم است،‏ این است که طبقه ی کارگر که ا کبرثبرریت قاطع اجتماع را تشکیل می دهند اداره ی جامعه<br />

را به دست گبریبررند،‏ بانک ها و قطب های بزرگ را مصادره کرده و پتانسیل مولد بلااستفاده ی عظیم را برای<br />

حل مشکلات جامعه به کار بیاندازند.‏<br />

٦٢


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

<strong>مارکس</strong> نوشته بود:«هیچ نظم اجتماعی هرگز نابود نشده است،‏ مگر پیش از آن ‏بمتبممام نبریبرروهای مولدی که<br />

نظام قابلیت شان را دارد رشد کرده باشند.»‏‎١‎ شرایط عیبىنبىی برای ابجیبججاد شکل جدید و عالىللىی جامعه ی<br />

انسابىنبىی هم ا کنون توسط پیشرفت نظام سرمایه داری برقرار شده است.‏ در ٢٠٠ سال گذشته،‏ رشد<br />

صنایع،‏ کشاورزی،‏ علم و تکنولوژی سرعت و شدبىتبىی ‏بىببىی سابقه در تارتحیتحخ گرفته است:‏<br />

‏«بورژوازی ‏بمنبممی تواند بدون ‏بجتبجحول دابمئبممی ابزار تولید و در نتیجه مناسبات تولید و به دنبال آبهنبهها ‏بمتبممام مناسبات<br />

اجتماعی،‏ وجود داشته باشد.‏ برعکس،‏ برای ‏بمتبممام ‏بمتبممام طبقات صنعبىتبىیِ‏ پیشبنیبنن،‏ حفظ روش های قدبمیبمم در<br />

شکلی تغیبریبرر یافته اولبنیبنن شرط حیات بود.‏ ‏بجتبجحول دابمئبممی تولید،‏ آشفتگی ‏بىببىی وقفه ی ‏مجممججموع شرایط اجتماعی،‏<br />

بلاتکلیفی و پریشابىنبىی دابمئبممی،‏ عصر بورژوازی را از دوران های پیشبنیبنن متمایز می سازد.‏ ٢<br />

چقدر این سخنان <strong>مارکس</strong> درست است و چقدر درباره ی زمانه ی ما صادق است!‏ راه حل ‏بمتبممام مشکلابىتبىی<br />

که با آن روبرو هستیم هم ا کنون وجود دارد.‏ در طول ٢٠٠ سال گذشته سرمایه داری قدرت مولد<br />

عظیمی را به وجود آورده است.‏ اما دیگر قادر به استفاده از ‏بمتبممام پتانسیل های آن نیست.‏ ‏بجببجحران کنوبىنبىی<br />

تنها جلوه ای از این حقیقت است که صنعت،‏ علم و تکنولوژی به نقطه ای رسیده اند که ‏بمنبممی توانند در<br />

‏مجممجحدوده ی بسته ی مالکیت خصوصی و دولت ملی نگه داشته شوند.‏<br />

رشد نبریبرروهای مولد،‏ خصوصاً‏ پس از جنگ جهابىنبىی دوم در طول تارتحیتحخ ‏بىببىی سابقه بوده است:‏ انرژی هسته ای،‏<br />

میکروالکبرتبررونیک،‏ ‏مجممجخابرات،‏ کامپیوتر،‏ ربات های صنعبىتبىی…‏ افزایش چشمگبریبرری را در ‏بهببههره وری در کار<br />

موجب شده اند،‏ بسیار بیشبرتبرر از حدی که در زمانه ی <strong>مارکس</strong> تصور می شد.‏ این به ما تصویری روشن از<br />

آبجنبجچه در آینده ‏بجتبجحت سوسیالبریبرزم،‏ مبتبىنبىی بر اقتصاد برنامه ریزی شده ی سوسیالیسبىتبىی و خصوصاً‏ در مقیاس<br />

جهابىنبىی ‏ممممممکن است می دهد.‏ ‏بجببجحران کنوبىنبىی صرفاً‏ ‏بجتبججلی شورش نبریبرروهای مولد علیه این ‏مجممجحدودیت های<br />

خفقان آور است.‏ به ‏مجممجحض آنکه صنعت ، کشاورزی،‏ علم و تکنولوژی از بندهای خفقان آور سرمایه داری<br />

رها شود،‏ نبریبرروهای مولد قادر خواهند بود که بلافاصله ‏بمتبممام نیازهای بشری را بدون هیچ دشواری برآورده<br />

سازند.‏ برای ‏بجنبجخستبنیبنن بار در تارتحیتحخ،‏ انسان آزاد خواهد بود تا ‏بمتبممام توان بالقوه اش را به فعل برساند.‏ کاهش<br />

عمومی ساعات کار مبنای مادی یک انقلاب فرهنگی حقیقی را فراهم می کند.‏ هبرنبرر،‏ موسیقی،‏ ادبیات و<br />

علم بر بلنداهای دست نیافته اوج می گبریبررند.‏<br />

Karl Marx, Preface to A Contribution to the Critique of Political Economy ١<br />

Marx and Engels, Manifesto of the Communist Party, Chapter I. Bourgeois and Proletarians ٢<br />

٦٣


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

تنها راه<br />

بیست سال پیش فرانسیس فوکویاما‎١‎ از پایان تارتحیتحخ صحبت کرد.‏ اما تارتحیتحخ به پایان نرسیده است.‏ در واقع،‏<br />

تارتحیتحخ واقعی گونه ی ما تنها زمابىنبىی آغاز می شود که به برده داری نظام طبقابىتبىی پایان دهیم و کنبرتبررل بر روی<br />

زندگی و سرنوشت مان را برقرار کنیم.‏ واقعیت سوسیالبریبرزم این است:‏ جهش بشریت از قلمرو ضرورت به<br />

قلمرو آزادی.‏<br />

در دهه ی دوم قرن ٢١، نسل بشر بر سر دوراهی قرار گرفته است.‏ از طرفىففىی دستاوردهای علم مدرن و<br />

تکنولوژی وسائل حل ‏بمتبممام مشکلابىتبىی را که ما را در ‏بمتبممام طول تارتحیتحخ به ستوه آورده فراهم کرده است.‏<br />

می توانیم بیماری ها را ریشه کن کنیم،‏ ‏بىببىی سوادی و ‏بىببىی خابمنبممابىنبىی را از ببنیبنن ببرببرر ‏بمیبمم و بیابان ها را گلزار کنیم.‏<br />

از طرف دیگر به نظر می رسد که واقعیت این رویاها را به سخره می گبریبررد.‏ ا کتشافات علمی به منظور<br />

تولید سلاح های هر چه مهیب تر ابهنبههدام ‏جمججممعی استفاده می شوند.‏ ‏همھهممه جا فقر و گرسنگی و ‏بىببىی سوادی و<br />

بیماری است.‏ رتحنتحج انسان در مقیاسی عظیم وجود دارد.‏ ثروبمتبممندان وقیح شانه به شانه ی فلا کت نشو و ‏بمنبمما<br />

می کنند.‏ می توانیم انسان را به کره ی ماه بفرستیم اما هر ساله هشت میلیون نفر می مبریبررند تنها به این خاطر<br />

که پول کافىففىی برای گذران زندگی ندارند.‏ ١٠٠ میلیون کودک در خیابان ها به دنیا می آیند،‏ زندگی<br />

می کنند و می مبریبررند و ‏بمنبممی دانند سقفی بالای سر داشبنتبنن چگونه است.‏<br />

جالب ترین جنبه ی وضعیت کنوبىنبىی هرج ومرج و تلاطمی است که ‏بمتبممام سیاره را در چنگ خود گرفته<br />

است.‏ ‏بىببىی ثبابىتبىی در ‏بمتبممامی سطوح وجود دارد:‏ اقتصادی،‏ اجتماعی،‏ سیاسی،‏ دیپلماتیک و نظامی.‏<br />

اغلب مردم با انزجار از این قساوت ها رو می گردانند.‏ به نظر می رسد که جهان نا گهان به جنون رسیده<br />

است.‏ هرچند،‏ چنبنیبنن وا کنشی ‏بىببىی فایده و زیان ‏بجببجخش است.‏ <strong>مارکس</strong>یسم به ما می آموزد که تارتحیتحخ ‏بىببىی معنا<br />

نیست.‏ وضعیت کنوبىنبىی ‏بجتبججلی جنون یا بدذابىتبىی زنان و مردان نیست.‏ فیلسوف بزرگ اسپینوزا گفته است:«نه<br />

اشک بریزید نه ‏بجببجخندید،‏ درک کنید!»‏ این توصیه ای بسیار منطقی است،‏ چرا که ا گر نتوانیم جهابىنبىی را که<br />

در آن زندگی می کنیم درک کنیم،‏ هرگز ‏بجنبجخواهیم توانست آن را تغیبریبرر دهیم.‏<br />

هنگامی که <strong>مارکس</strong> و انگلس مانیفست را نوشتند،‏ دو جوان به ترتیب ٢٩ و ٢٧ ساله بودند.‏ آبهنبهها در<br />

دورابىنبىی می نوشتند که طبقه ی کارگر ظاهراً‏ ‏بجتبجحرکی نداشت.‏ خود مانیفست در بروکسل نوشته شده بود،‏<br />

چرا که نویسندگانش وادار شده بودند به عنوان پناهنده های سیاسی به آبجنبججا بگریزند.‏ با این حال در ‏همھهممان<br />

‏لحللححظه ای که مانیفست برای اولبنیبنن بار در فوریه ١٨۴٨ ببریبررون آمد،‏ انقلاب در خیابان های شهر پاریس به<br />

خروش درآمده بود و در ماه های آبىتبىی مانند آتشی مهارناپذیر تقریباً‏ در ‏بمتبممام اروپا گسبرتبررش یافت.‏<br />

پس از سقوط ابجتبجحاد شوروی،‏ مدافعان نظام قدبمیبمم از پبریبرروزی سرمست بودند.‏ آبهنبهها از پایان سوسیالبریبرزم و<br />

حبىتبىی پایان تارتحیتحخ صحبت می کردند.‏ آبهنبهها وعده ی عصر جدیدی از صلح،‏ کامیابىببىی و دموکراسی با کمک<br />

٦٤<br />

Francis Fukuyama ١


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

معجزات اقتصاد بازار آزاد را به ما داده بودند.‏ حال،‏ تنها پانزده سال بعد،‏ این رویاها به تلی از قلوه سنگ<br />

تقلیل یافته اند.‏ هیچ سنگی از این توهمھهممات بر روی سنگ دیگر بند ‏بمنبممی شود.‏<br />

این ها چه معنابىیبىی دارد؟ ما شاهد جان کندن دردنا ک نظام اجتماعی ای هستیم که سزاوار زندگی کردن<br />

نیست اما مردن را هم ‏بمنبممی پذیرد.‏ این توضیح واقعی جنگ ها،‏ تروریسم،‏ خشونت و مرگ است که ‏همھهممگی<br />

مشخصات دورابىنبىی هستند که در آن زندگی می کنیم.‏<br />

اما شاهد درد زابمیبممان جامعه ی جدید نبریبرز هستیم‐‏ جامعه ای نوین و عادلانه،‏ جامعه ای شایسته برای<br />

زندگی زنان و مردان.‏ از میان این حوادث خونبنیبنن،‏ در یک کشور پس از کشور دیگر،‏ نبریبررو ‏بىیبىی جدید<br />

متولد می شود‐‏ نبریبرروی انقلابىببىی کارگران،‏ دهقانان،‏ و جوانان.‏ چاوز رئیس ‏جمچجممهور ونزوئلا در سازمان ملل<br />

هشدار داده بود که ‏«جهان دارد بیدار می شود.‏ و مردم دارند برمی خبریبرزند».‏<br />

این سخنان بیان کننده ی حقیقبىتبىی ژرف هستند.‏ میلیون ها نفر کم کم دست به وا کنش می زنند.‏ تظاهرات<br />

عظیم علیه جنگ عراق میلیون ها نفر را به خیابان ها آورد.‏ این نشانگر آغاز یک بیداری بود.‏ اما این<br />

جنبش فاقد برنامه ای منسجم برای تغیبریبرر جامعه بود.‏ این بزرگ ترین ضعفش بود.‏<br />

عیب جویان و شکا کان روزگار خود را داشته اند.‏ وقت آن رسیده که آبهنبهها را از سر راه خود کنار زده و<br />

مبارزه را به پیش ببرببرر ‏بمیبمم.‏ نسل جدید حاضر است برای رهابىیبىی خود مبارزه کند.‏ آبهنبهها به دنبال یک پرچم،‏<br />

یک ایده و یک برنامه می گردند که بتواند الهللهھام ‏بجببجخش شان باشد و آبهنبهها را به سوی پبریبرروزی رهنمون شود.‏<br />

این تنها می تواند مبارزه برای سوسیالبریبرزم در مقیاس جهابىنبىی باشد.‏ <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> درست می گفت:‏ انتخاب<br />

پیش روی نسل بشر میان سوسیالبریبرزم و بربریت است.‏<br />

پایان<br />

٦٥


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

به مناسبت اجرای ‏بمنبممایش <strong>مارکس</strong> در سوهو اثر هاوارد زین<br />

‏بهتبههران<br />

دی ماه<br />

١٣٩۶<br />

٦٦


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

•<br />

•<br />

شبریبررین مبریبررزانژاد حقوق دان،‏ مبرتبررجم،‏ پژوهشگر و عضو<br />

ثابت هیئت اجرابىیبىی گروه تئاتر ا گزیت می باشد.‏<br />

آثاری که تا کنون توسط وی به فارسی ترجمججممه شده است<br />

عبارتند از:‏<br />

• ٣ ‏بمنبممایشنامه ‏(اما،‏ <strong>مارکس</strong> در سوهو،‏ دخبرتبرر ونوس)‏ اثر<br />

هاوارد زین<br />

آنتوان دوسنت ا گزوپری به قلم کریستبنیبنن دولاروش کوداما<br />

• ‏بمنبممایشنامه یک خاطره،‏ یک مونولوگ،‏ یک فریاد و یک<br />

نیایش ‐ گردآوری ایو انسلر و مالىللىی دویل<br />

‏•بمنبممایشنامه من موجودی احساسابىتبىی هسم اثر ایو انسلر<br />

• شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری<br />

• ارج ‏بهنبههادن به مقاومت ‐ چگونه زنان در روابط خصوصی<br />

در برابر آزار مقاوت می کنند ، ‏بهتبههیه شده توسط سرپناه<br />

اضطراری زنان کلگری ) کانادا)‏<br />

‏•درباره دو برداشت روانکاوانه از شازده کوچولو اثر<br />

باز هم مبنتبنن و بسبرتبرر آن ‐ اجرای ‏بمنبممایش ‏«مهاجران»‏ اسلاومبریبرر مروژک در استودیو ‐ تئاتر ‏«چلاوک»‏<br />

مسکو به قلم سوزان کوستانزو<br />

ترجمججممه پنجاه و دو مقاله ‏بجتبجخصصی تئاتر برای نشریه ‏«صحنه معاصر»‏ گروه تئاتر ا گزیت<br />

‏همھهممچنبنیبنن ‏مجممججموعه مقالات ‏«تئاتر در ساختار نظام سرمایه داری»‏ را به رشته ‏بجتبجحریر درآورده است.‏<br />

وی برنده رتبه اول ترجمججممه در مسابقه مطبوعابىتبىی ابجنبججمن منتقدان،‏ نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر ایران در<br />

سال ١٣٩۶ گردیده است.‏<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

•<br />

از سال ١٣٩٢ بعنوان دستیار کارگردان در سبریبرزده اجرای صحنه ای رپرتوار گروه تئاتر ا گزیت ‏همھهممکاری داشته<br />

است که عبارتند از:‏<br />

مهاجران اثر اسلاویر مروژک<br />

‏بمنبممایش ‏همھهمملت در روستای مردوش سفلی اثر ایوو برشان<br />

<strong>مارکس</strong> در سوهو اثر هاوارد زین<br />

یک خاطره،‏ یک مونولوگ،‏ یک فریاد و یک نیایش گردآوری ایو انسلر و مالىللىی دویل<br />

شازده کوچولو اثر آنتوان دوسنت ا گزوپری<br />

ماهی سیاه کوچولو اثر صمد ‏بهببههرنگی<br />

مبرتبررسک ‏(چهار صندوق)‏ اثر ‏بهببههرام بیضابىیبىی<br />

نردبان ‏(زاویه)‏ اثر غلامجممجحسبنیبنن ساعدی<br />

من موجودی احساسابىتبىی هستم اثر ایو انسلر<br />

٦٧


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

٦٨


اندیشه های <strong>کارل</strong> <strong>مارکس</strong> گروه تئاتر ا گزیت <strong>آلن</strong> <strong>وودز</strong><br />

دیگر انتشارات گروه تئاتر ا گزیت<br />

www.exittheatre.ir<br />

٦٩

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!