Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
(2)<br />
1972<br />
در سال براي عرضه فيلم جذابيت پنهان بورژوازي به فستيوال، بعد از سالها به<br />
لوسانجلس رفتم. در خيابانهاي آرام بورليهيلز قدم ميزدم و از نظم و آرامش، همان صلح و<br />
صفاي آشناي آمريكايي لذت ميبردم.<br />
روزي جورج كيوكر مرا به ناهار دعوت كرد كه هيچ انتظارش را نداشتم، چون با او آشنا<br />
نبودم. همراهان مرا هم دعوت كرده بود: سرژ سيلبرمان و ژان كلود كارير كه با من به<br />
لوسانجلس آمده بودند، و پسرم رافائل كه آنجا زندگي ميكرد. كيوكر به ما گفته بود كه "تني<br />
چند از دوستان" هم در جمع حضور خواهند داشت.<br />
در واقع در خانه كيوكر ضيافت پرشكوهي بر پا بود. ما اولين كساني بوديم كه به خانه زيباي او<br />
رسيديم و با پذيرايي گرم و صميمانهاش روبهرو شديم.<br />
چيزي نگذشت كه پيرمرد شبحآساي لرزاني وارد شد كه به مرد سياه پوست تنومند و بردهواري<br />
تكيه داده بود و ما او را از چشمبندي كه داشت شناختيم: جان فورد. هرگز او را نديده بودم و<br />
خيال ميكردم كه حتي اسم مرا هم نشنيده است؛ اما بعد با تعجب ديدم كه روي مبل كنار من<br />
نشست و گفت از اين كه دوباره به هاليوود برگشتهام، خوشحال است. سپس تعريف كرد كه در<br />
حال تدارك يك فيلم تازه است: "يك وسترن بزرگ". اما او چند ماه بعد درگذشت.<br />
در حال صحبت بوديم كه صداي گامهاي آرامي را شنيدم كه روي زمين كشيده ميشد. سر بر<br />
گرداندم و آلفرد هيچكاك را ديدم كه پيش ميآمد. با اندام گرد و صورتيرنگش براي من<br />
آغوش باز كرده بود. او را هم قبلا نديده بودم اما خبر داشتم كه چند بار از كارهايم تعريف<br />
كرده است. او كنارم نشست و سر ميز غذا هم اصرار كرد كه دست چپ من بنشيند. دستش را<br />
دور شانهام حلقه كرده و خودش را تا حدي روي من انداخته بود و يك دم بر گوشم حرف<br />
ميزد: از انبار مشروبش، از رژيم غذايياش (خيلي كم غذا خورد)، و بيش از هر چيز از پاي<br />
بريده تريستانا؛ مدام ميگفت: ”آخ، آخ، اين پا...“<br />
سپس ويليام وايلر (3)، بيلي وايلدر (4)، جورج استيونس (5)، روبن ماموليان<br />
وارد شدند، و سينماگري كه از آنها نسبتا جوانتر بود به نام رابرت موليگان<br />
(6)<br />
.(8)<br />
(7)<br />
و رابرت وايز<br />
٢٨٢