تله تئاتر| آموزگاران
ااقتباس شیرین میرزانژاد از اثر محسن یلفانی اردیبهشت ۱۳۹۸
ااقتباس شیرین میرزانژاد
از اثر محسن یلفانی
اردیبهشت ۱۳۹۸
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
اقتباس شبریبررین مبریبررزانژاد بمنبممایشنامه <strong>آموزگاران</strong> از اثر مجممجحسن یلفابىنبىی<br />
یه زن، یه کمی مجممجحبت و اشتیاق. باید درویش بود. چاره چیه؟ زندگی رو<br />
این جوری هم می شه گذروند.<br />
مجممججید (بلند می شود): ببینم، تو اومده ای درس درویشی به ما بدی یا کار دیگه ای<br />
هم داشبىتبىی؟<br />
جلیل (بالاخره در می یابد که او را خسته کرده): هان؟ آره، می خواستم یه کم<br />
پول ازت قرض بگبریبررم. وضع جیبت چطوره؟<br />
مجممججید: به جون خودت هیچ تعریفی نداره. راستشو بجببجخوای من همھهممبنیبنن نقشه رو برای<br />
تو داشتم.<br />
جلیل: راست می گی؟ سمشسمما که دو تا حقوق می گبریبررین؟! مگه چقدر خرج دارین؟<br />
مجممججید: تو این گروبىنبىی مگه پولىللىی بافىقفىی می مونه؟ (لحللححنش را تغیبریبرر می دهد، با شوخی)<br />
خرج زندگی ما یه چبریبرزه، برجش یه چبریبرز دیگه س. یه لشگر آدم هر روز اینجاس.<br />
(دو تا از گلدان ها را بر می دارد که به داخل ببرببررد.)<br />
جلیل: زمستون داره می آد. همھهممون زمستونای سرد و طولابىنبىی…<br />
مجممججید: تو نگران نباش. تو زمستونای سرد و طولابىنبىی اون کاشانه ی پر از اشتیاق و<br />
مجممجحبت بیشبرتبرر به آدم می چسبه.<br />
جلیل: آره، منتها به شرط اینکه آدم یه رفیقی داشته باشه که وقت دست تنگی<br />
بتونه یه دویست سیصد تومبىنبىی ازش قرض بگبریبرره…<br />
پایان صحنه یک<br />
٢٠