ï®ïºØ±Ù ﻣïºØ±ï®Ø³
ï®ïºØ±Ù ﻣïºØ±ï®Ø³
ï®ïºØ±Ù ﻣïºØ±ï®Ø³
Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
پيش شرط های تاريخی ايجاد سرمايه چنين بودند: نخست، انباشت مبلغی پول در دست عده ای از<br />
اشخاص و سطح نسبتا بالائی از تکامل توليد کالائی، دوم، وجود کارگر "آزاد" در دو معنی: آزاد از قيد<br />
يا محدوديت در زمينۀ فروش نيروی کارش و آزاد از زمين و همۀ وسايل توليد به طور کلی، کارگری<br />
آزاد و بدون وابستگی، «پرولتر»، که جز با فروش نيروی کارش نمی تواند زنده بماند.<br />
دو روش اصلی برای افزايش ارزش اضافی وجود دارد: يکی طولانی کردن زمان کار روزانه<br />
("ارزش اضافی مطلق")، و ديگری کوتاه کردن زمان کار لازم روزانه ("ارزش اضافی نسبی").<br />
مارکس در تحليل روش نخست تصوير بسيار تکان دهنده ای از مبارزۀ طبقۀ کارگر برای کوتاه کردن<br />
زمان کار روزانه و دخالت های حکومتی برای افزايش آن (از سدۀ چهاردهم تا سدۀ هفدهم) و کاهش<br />
روزانۀ کار (قوانين مربوط به کارخانه در سدۀ نوزدهم) ارائه می دهد. از زمان انتشار کتاب<br />
«سرمايه» تاکنون، تاريخ جنبش طبقۀ کارگر در همۀ کشورهای متمدن جهان، داده های بسياری برای<br />
تأييد اين تصوير فراهم کرده است.<br />
مارکس در تحليل توليد ارزش اضافی نسبی، سه مرحلۀ تاريخی را که از طريق آن سرمايه داری<br />
بارآوری کار را افزايش داده است مورد پژوهش قرا می دهد: ۱) همکاری ساده، ۲) تقسيم کار و توليد<br />
کارگاهی [مانوفاکتور]، ۳) ماشينيسم و صنعت بزرگ. در ضمن، عمق تحليل مارکس در زمينۀ کشف<br />
جنبه های بنيادی و نوعیِ تکامل سرمايه داری، با داده های فراوانی که از پژوهش در صنايع دستی<br />
روسيه در مورد دو مرحلۀ اول [همکاری ساده و توليد کارگاهی] به دست آمده روشن شده است.<br />
همچنين تأثير انقلابی صنعت ماشينی بزرگ که مارکس در سال<br />
۱۸۶۷<br />
تشريح کرده در شماری از<br />
کشورهای [سرمايه داری] «جديد» (روسيه، ژاپن و غيره) در طول نيم قرنی که از آن تاريخ گذشته،<br />
آشکار گشته است.<br />
بحث خود را ادامه دهيم. موضوع ديگری که در تحليل مارکس تازه و به بالاترين درجه مهم است،<br />
انباشت سرمايه، به عبارت ديگر تبديل بخشی از ارزش اضافی به سرمايه، است، يعنی کاربست ارزش<br />
اضافی نه [صرفا] برای مصرف شخصی و يا ارضای هوس های سرمايه دار، بلکه برای توليد جديد.<br />
مارکس خطای همۀ اقتصاد سياسی دانان کلاسيک پيشين (از آدام اسميت به بعد) را نشان داد، که<br />
تصور می کردند کل ارزش اضافی ای که به سرمايه تبديل می شود در شکل سرمايۀ متغير است. (در<br />
واقع، ارزش اضافی ای که به سرمايه تبديل می شود به دو بخش تقسيم می گردد، يک بخش به وسايل<br />
توليد و بخش ديگر به سرمايۀ متغير تبديل می شود. رشد سريع تر سهمی از کل سرمايه که صرف<br />
16