ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
ش٠ار٠٢٨
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
مجله هفته<br />
گاهنامه سیاسی و فرهنگی »مجله هفته« سال ششم شماره 28<br />
مهر ماه . 1391 اکتبر 2012<br />
لینک مجله هفته در اینترنت www.hafteh.de
فهرست<br />
مطالب<br />
فهرست 1 دمکراسی شکل عالیترین کمونیسم؛ 4 بیتفاوتها سرزمین بی 6<br />
فرهنگ و سوسیالیسم 9<br />
سوبژکتیف اوبژکتیف تیک دیالک کادرهای<br />
)از فولبرت گئورگ با مصاحبه سوسیالیسم بخشیدن حتقق امکان و مارکسیسم بودن بهروز پیرامون 11<br />
آملان( کمونیست حزب پرسابقه علمی 13<br />
شلینگ« و »فیخته، : آملان رمانتیسم ساده، زبان به فلسفه 16<br />
دانسنت به اراده کتاب به نگاهی مند: تاریخ سوژگی 16<br />
فوکو میشل اثر 18<br />
وود میکسینز الن با گفتگو سرمایه: عصر در امپراتوری 25<br />
امروز اپورتونیسم تا از»اوروکمونیسم« 30 آن طبقاتی جوهر و زمانیمکانی محدودههای پیشینه، بیان و اندیشه آزادی 49<br />
نظری و جتربی تیک دیالک 53<br />
بحث مورد اجمتاعی نقد و مارکسیسم فوردیسم، پسا 59<br />
ایران امروز شرایط به توجه با آن حتلیل و برداشت و هورکهایمر و آدورنو روشنگری دیالکتیک 61<br />
گفت… ژیژک وآنگاه 67<br />
کارانه” سمت “بازی و میشلز رابرت 76<br />
آلتوسر لویی فلسفه؛ و لنین 90<br />
)۱( آن های مسئله و برابری 96<br />
چیست اوپورتونیسم 99<br />
مشارکتی اقتصاد برای جنبش 117<br />
جهانی اقتصاد در بحران و وجتارت تولید جهانیکردن 122<br />
نیستند! مولد« « که زنانی و آور« نان « مردان 123<br />
عمومی منفعت برابر در بهرهوری 127<br />
آمریکا اقتصاد زوال تاریخچه باب در تیرگی؟ جدید عصر یا شورشگر جهانی 2<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
فهرست<br />
131<br />
دیپلماسی تلفن همراه برای سیطره بر تهی دستان 135<br />
انقالب کینزی و ضد انقالب نئولیبرالی 137<br />
مالکیت خصوصی و عدالت اجمتاعی 140<br />
ماهیت بحران کنونی سرمایهداری 142<br />
حقوق بشر« و »حقوق شهروند« دیالکتیک جدید برابری و آزادی 151<br />
تأمالت خیابانی – نقد پوپر در فضای شهر و خانه 155<br />
وضعیت افغان ها در ایران و نقش روشنفکران ایرانی 159<br />
یک روز یک نویسنده 161<br />
ایرانی بودن یا نبودن؟ 163<br />
ایران و چالشهای گذار به جامعه شناخت محور 165<br />
»شراب« وحدت بر سر خنواستنی ها 169<br />
در دفاع از میراث فرهنگی پرویز شهریاری 170<br />
بررسی عوامل جغرافیای سیاسی در جنگ امپریالیستی علیه سوریه بخش اول و دوم 179<br />
اخوان املسلمین مصر به ارکستر آمریکا – اروپا – اسراییل برای جنگ در سوریه پیوست 182<br />
سوریه، سنگ محک سیاست جهانی 185<br />
رسانه هایی که از آنِ ما نیستند یا »جذابیت های پنهانِ » کالن – رسانه ها 189<br />
کشتی شکستگان هزارهی سوم 193<br />
کَ لکَ ته الهام 194<br />
دیریست… 198<br />
سفر به سیترا 199<br />
خواستگارانِ فارغ از عشق آگافیا 201<br />
صفحه 3<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
نظری<br />
بیتفاوتها<br />
سرزمین بی گرامشی<br />
آنتونیو فتوحی<br />
مهدی برگردان: 4<br />
صفحه چون<br />
نیز من ها. تفاوت بی از بیزارم معنای<br />
به زیستن میکنم گمان هبل فریدریش تنها<br />
دست انسانهای است.]۱[ بودن پارتیزان داشته<br />
وجود توانند ،نمی شهر با بیگانه و تواند<br />
نمی راستی به است زنده که آن باشند. تفاوتی<br />
بی نکند. گیری موضع و باشد شهروند بیجربزگی<br />
است، انگلوارگی است. کاهلی من<br />
که روست این از و نیست، زندگی است. وزن<br />
تفاوتی بی بیزارم. تفاوتها بی از است<br />
سربی گلولهای است. تاریخ مردهی راکدی<br />
مادهی و مبتکر؛ و مبدع فرد برای غرق<br />
درخشان هیجانهای غالب آن در که را<br />
کهنه شهری که است باتالقی میشوند. محکم<br />
دیوارهای از بهتر و میگیرد بر در شهر<br />
آن از جنگجویان سینهی از نیکوتر و غلیظ<br />
مردابهای در زیرا میکند. محافظت از<br />
و میبلعد را کنندگان حمله خویش آلود گل ایشان<br />
نیز گاه و میکند دلسرد و میبرد میان بی<br />
میکند. منصرف قهرمانانه اقدام از را میکند.<br />
عمل تاریخ در قدرتمندانه تفاوتی، قضا<br />
میکند. عمل امّا میکند عمل منفعالنه آن<br />
روی توان نمی که چه آن و است قدر و ویران<br />
را ها برنامه که آنچه کرد. حساب را<br />
ساخت خوش های طرح که میکند، علیه<br />
که است زشتی ی ماده میکند. واژگون 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله و<br />
کند؛ می خفه را آن و کند می طغیان شعور شرّی<br />
در که دهد می روی آنچه است اینچنین خیری<br />
امکان شود، می هوار همه روی که جهانشمول<br />
ارزش )با قهرمانانه کنش یک که آنقدر<br />
دیگر آورد، وجود به تواند می آن( می<br />
عمل که افرادی معدود ابتکار از ناشی حضور<br />
عدم و تفاوتی بی به بلکه نیست، کنند تفاوتی،<br />
بی است. وابسته آنها از بسیاری منفعالنه<br />
میکند. عمل تاریخ در قدرتمندانه قدر<br />
و قضا میکند. عمل امّا میکند عمل حساب<br />
آن روی توان نمی که چه آن و است که<br />
میکند، ویران را ها برنامه که آنچه کرد. میکند.<br />
واژگون را ساخت خوش های طرح طغیان<br />
شعور علیه که است زشتی مادهی میدهد<br />
رخ آنچه میکند. خفه را آن و میکند میخواهند<br />
برخی که نیست روی این از تودهی<br />
که است خاطر بدین بلکه بدهد، روی و<br />
میکند گیری کناره خویش میل با انسانها را<br />
گرههایی شدن کور و فعالیت رخصت توانست<br />
خواهد شمشیر تنها بعدها که میدهد قوانینی<br />
اشاعهی اجازهی بدرد. هم از را آنها آنها<br />
توانست خواهد طغیان تنها که میدهد را قدرت<br />
بر انسانهایی میگذارد و کند باطل را خواهد<br />
شورش تنها بعدها که شوند سوار که<br />
تقدیری کند. سرنگون را آنها توانست هیچ<br />
است، مسلط تاریخ بر میرسد نظر به عدم<br />
و تفاوتی بی این وهمیِ نمودِ مگر نیست میشوند،<br />
پخته عواملی سایهی در که حضور را<br />
همگانی زندگی دام که معدودی دستهای را<br />
آنها نظارتی هیچ که دستهایی ، میبافند چون<br />
است غافل توده و کند، نمی نگاهبانی یک<br />
تقدیرهای دهد. نمی آن به اهمیتی و<br />
باریک های بینش ساز دست همه عصر، عالئق<br />
و ها بلندپروازی و مدت کوتاه اهداف است.<br />
کنشگر کوچک گروههای شخصی بدان<br />
زیرا است. غافل انسانها تودهی ولی دیگر<br />
که عواملی آنگاه گذارد. نمی وقعی سایه<br />
در دامِ و میآورند بر سر شدهاند پخته سر<br />
خویش نقش ایفای برای نیز شده بافته روی<br />
این از میدهد رخ آنچه میرسد. بلکه<br />
بدهد، روی میخواهند برخی که نیست میل<br />
با انسانها تودهی که است خاطر بدین فعالیت<br />
رخصت و میکند گیری کناره خویش بعدها<br />
که میدهد را گرههایی شدن کور و هم<br />
از را آنها توانست خواهد شمشیر تنها هک میدهد را قوانینی اشاعهی اجازهی بدرد. کند<br />
باطل را آنها توانست خواهد طغیان تنها شوند<br />
سوار قدرت بر انسانهایی میگذارد و را<br />
آنها توانست خواهد شورش تنها بعدها که چنین<br />
نظر به روی همین به کند. سرنگون
صفحه 5<br />
میرسد که تقدیری هست در فروفکندن همه<br />
چیز وهمه کس. به نظر میرسد تاریخ هیچ<br />
نیست جز یک پدیدهی طبیعی عظیم. یک<br />
فوران. یک زمین لرزه که همه قربانی او<br />
میشوند: آن که خواسته و آن که نخواسته،<br />
آن که میدانسته و آن که نمیدانسته، آن<br />
که کنشگر بوده و آن که بی تفاوت؛ و این<br />
آخری به خشم میآید و میخواهد خود را از<br />
پیامدهای رویداد مبرّا کند. میخواهد آشکارا<br />
بگوید که او نمی خواسته ؛ که او مسئول<br />
نبوده. برخی ترحم آمیزانه ناله میکنند ، بقیه<br />
وقاحت بارانه دشنام میگویند، ولی هیچ کس<br />
از خویش نمی پرسد یااندکاند آنان که از<br />
خویش میپرسند: اگر من هم وظیفه ام را<br />
انجام داده بودم، اگر سعی کرده بودم ارزشی<br />
به ارادهی خویش بگذارم و به نظر خود، آیا<br />
آن چه رخ داده است روی میداد؟ ولی هیچ<br />
کس نیست یااندکاند آنان که از بی تفاوتی<br />
خویش ضربهای میخورند و از دیرباوری<br />
شان و از آغوش نگشودن برای….و کنش<br />
نورزیدنشان با گروههای شهروندانی که دقیقاً<br />
برای پرهیز از همان شر میجنگیدند و تکلیف<br />
خویش را برای بازآوردن آن خیر به انجام<br />
میرساندند. بیشترشان اما ترجیح میدهند<br />
در رویدادهای رخداده سخن از ورشکستگی<br />
آرمانها بگویند و برنامه های به شکست<br />
انجامیده و از این دست دلخوشکنکهای<br />
دیگر؛ و اینگونه غیبت خویش را در ایفای<br />
هر مسئولیت از سر میگیرند. البته نه از این<br />
بابت که از قبل نمی توانند چیزها را واضح<br />
ببینند و چندباری قادر نبودهاند راه حل های<br />
خوبی را پیشنهاد بدهند برای مشکالت حاد<br />
یا مشکالتی که نیاز به آمادگی وسیع و زمان<br />
کافی داشتهاند و به همان نسبت اضطراری<br />
بودهاند، بلکه به این دلیل که این راه حل<br />
ها با حالتی بسیار زیبا عقیم میمانند و این<br />
مشارکت در زندگی همگانی با هیچ نور<br />
اخالقیای جان نمییابد. چون یک محصول<br />
کنجکاوی روشنفکرانه است و نه ناشی<br />
از احساس گزندهی یک مسئولیت تاریخی<br />
که همه را در زندگی کنشگر میخواهد و<br />
الادری گرایی و بی تفاوتی را به هیچ روی<br />
نمی پذیرد. هیچ کس از خویش نمی پرسد<br />
یااندکاند آنان که از خویش میپرسند: اگر<br />
من هم وظیفه ام را انجام داده بودم، اگر<br />
سعی کرده بودم ارزشی به ارادهی خویش<br />
بگذارم و به نظر خود، آیا آن چه رخ داده<br />
است روی میداد؟ همچنین بدین خاطر نیز<br />
بیزارم از بی تفاوتها: زیرا نالهی معصوم<br />
جاوید بودنشان ملولم میکند. من از هر یک<br />
از ایشان حساب میپرسم که چگونه تکلیفی<br />
را که زندگی برایشان مقرر کرده و روز<br />
به روز مقرر میکند به انجام رساندهاند؟<br />
از هرآنچه کردهاند و به ویژه از هرآنچه<br />
نکردهاند و احساس میکنم بتوانم سخت باشم<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
و ترحم خویش را تلف و اشک هایم را با آنها<br />
قسمت نکنم. من پارتیزانم، زنده ام و در<br />
وجدانهای ستبرِ همسوی خویش صدای تپشِ<br />
کنشگریِ شهرآیندهای را میشنوم که بخش<br />
من دارد آن را میسازد؛ و در آن، زنجیرهی<br />
اجتماعی روی معدودی افراد سنگینی نمی<br />
کند و در آن هر چیزی که روی میدهد<br />
اتفاقی و قضا قدری نیست و هوشمندانه<br />
است عملکرد شهروندان. در آن شهر هیچ<br />
کس نیست که بر پنجره به تماشا بماند آن<br />
گاه کهاندک کسانی دارند از جان خویش در<br />
میگذرند و رگ هایشان در این فداکاری<br />
دریده میشوند و به همراه او کسی هم نیست<br />
که بر پنجره بماند و کمین کند تا ازاندک<br />
خیری که کنشگریِ کسانی چون او به همراه<br />
آورده استفاده کند و اوهام خویش را با توهین<br />
به آن که دست از جان شسته و رگش دریده<br />
شده بیرون بریزد که چرا در نیل به ارادهی<br />
خویش موفق نبوده است. من زنده ام. من<br />
پارتیزانم. پس بیزارم از آن که مشارکت<br />
نمی کند. من از بی تفاوت ها بیزارم. ۱۱<br />
فوریه ۱۹۱۷ ]۱[فریدرش هبل یادداشت<br />
های روزانه. با مقدمهی شیپیو ازالتاپر.<br />
کارابّا،النچانو . ۱۹۱۲ فرهنگ روح ،<br />
صفحهی ۸۲. زنده بودن به معنای پارتیزان<br />
بودن است. درنگها . شمارهی . ۲۱۲۷ این<br />
سخن فریدیرش هبل در شمارهای از مجلهی<br />
فریاد خلق در ماه می۱۹۱۶ منتشر شده بوده<br />
البته به همراه دو درنگ زیر: ۱- زندانی<br />
مبلغ آزادی است. ۲- جوان غالباً به خاطر<br />
این تفکر که جهان با او آغاز میشود،<br />
سرزنش میشود. ولی پیر را غالبا ً گمان بر<br />
این است که جهان با او خاتمه خواهد یافت.<br />
کدام بدتر است؟ توضیح مترجم: پارتیزان<br />
در این متن گرامشی معنایی دوگانه دارد هم<br />
به معنای طرفدار و جانبدار است و هم به<br />
معنای چریک و به خاطر همین از ترجمهی<br />
این واژه خوداری ورزیدم و اصل واژه را<br />
به کار بردم تا هر دو معنی به ذهن خواننده<br />
متبادر شود.<br />
بی تفاوتی، قدرمتندانه در تاریخ<br />
عمل میکند. منفعالنه عمل میکند<br />
امّا عمل میکند. قضا و قدر است و<br />
آن چه که منی توان روی آن حساب<br />
کرد. آنچه که برنامه ها را ویران<br />
میکند، که طرح های خوش ساخت<br />
را واژگون میکند. ماده ی زشتی<br />
است که علیه شعور طغیان می کند<br />
و آن را خفه می کند؛ و اینچنین<br />
است آنچه روی می دهد که در شرّی<br />
که روی همه هوار می شود، امکان<br />
خیری که یک کنش قهرمانانه )با<br />
ارزش جهانشمول آن( می تواند به<br />
وجود آورد، دیگر آنقدر ناشی از<br />
ابتکار معدود افرادی که عمل می<br />
کنند نیست، بلکه به بی تفاوتی و<br />
عدم حضور بسیاری از آنها وابسته<br />
است.
نظری<br />
سوسیالیسم و فرهنگ<br />
آنتونیو گرامشی<br />
گاهنامۀ هنر و مبارزه<br />
ترجمه توسط حمید محوی<br />
صفحه 6<br />
چندی پیش، مقاله ای به دستمان رسید که<br />
در آن انریکو لئونه)۱( با شیوۀ ابهام آمیز و<br />
پیچیده ای که غالبا می توانیم از او انتظار<br />
داشته باشیم، به تکرار مسائلی کلی در مورد<br />
فرهنگ و روشنفکری در رابطه با پرولتاریا<br />
پرداخته بود، و در مقابل آن کارآیند، امور<br />
تاریخی که به یاری آن این طبقه با دست های<br />
خودش در حال تکوین آینده خاص خود می<br />
باشد را مطرح کرده بود. در این جا بازگشت<br />
به چنین موضوعی چندان بیهوده نیست، اگر<br />
چه پیش از نیز آن را در »فریاد مردم« )ایل<br />
کریدو( مورد بررسی قرار دادیم، و به شکل<br />
کامال و گسترده مشخص به عنوان نظریه در<br />
»پیشگامان جوان«، به مناسبت بحث انتقادی<br />
بین بوردیگا و رفیق خودمان تاسکا)۲( در<br />
ناپل مطرح کردیم.<br />
اجازه دهید با یادآوری دو متن شروع کنیم،<br />
نخستین متن به رمانتیک آلمانی، نووالیس<br />
تعلق دارد که بین سالهای ۱۷۷۲ و ۱۸۰۱<br />
می زیسته است، او می گوید : »مهمترین<br />
موضوع در رابطه با فرهنگ این است که<br />
بر من بالنده خود مسلط شویم، و من بتواند<br />
من خود او باشد، به همین علت جای شگفتی<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
نیست که در درک دیگری ناتوان بمانیم.<br />
زیرا بی آن که خودمان را بشناسیم نمی<br />
توانیم دیگری را واقعا درک کنیم.«<br />
متن دوّ م، که خالصۀ آن را در این جا یادآور<br />
می شویم به جیامباتیستا ویکو تعلق دارد که<br />
به عبارتی خاص، ضرب المثل منتسب به<br />
سولون آتنی را به شکل تعبیر سیاسی مطرح<br />
می کند : قانون را بشناس، همان قانونی که<br />
سقراط آن را برای فلسفه به کار بست. ویکو<br />
بر این باور بود که، با چنین نظریه ای،<br />
سولون آتنی می خواست شهروندان رمی را<br />
تشویق کند که خودشان را به عنوان افرادی<br />
برابر با اشراف بدانند، و بر این اساس از<br />
دیدگاه قوانین مدنی با آنها برابر باشند، زیرا<br />
شهروندان رمی )مردم عادی رم – »پلب«<br />
– منشأ کلمۀ پرولتاریا( خود را از منشأ پست<br />
حیوانی و اشراف را از منشأ قدسی االهی<br />
می پنداشتند. برای ویکو آگاهی به برابری<br />
انسانی بین شهروندان )پلب( و اشراف،<br />
پایه و اساس، و علت وجود تاریخی تولد<br />
جمهوری دموکراتیک در عهد باستان است.<br />
بر حسب اتفاق نبود که ما این دو نقل قول را<br />
در رابطه با یکدیگر مطرح کردیم. این گونه<br />
به نظر می رسد که این دو نقل قول، بی آن<br />
که وارد جزئیات شویم، حدود و اصولی را<br />
مطرح می کند که باید به عنوان پایه و اساس<br />
برای درک صحیح معنای فرهنگ مد نظر<br />
قرار دهیم، یعنی درک فرهنگ حتی در چشم<br />
انداز سوسیالیستی.<br />
متأسفانه عادت بسیار رایجی وجود دارد<br />
و آن هم این است که معموال فرهنگ را<br />
به عنوان دانش نامه ای می پندارند که در<br />
رابطه با آن فرد آدمی تنها در مقام ظرفی<br />
مطرح می گردد که باید از داده های تجربی،<br />
و موارد منفرد انباشته شده و سپس آنها را<br />
به دقت در حافظه اش مانند ستون های کتاب<br />
فرهنگ واژگان دسته بندی کند، تا بتواند<br />
در تمام موقعیت ها به ضروریاتی که جهان<br />
بیرون برای او مطرح می سازد پاسخ گوید.<br />
چنین شکلی از فرهنگ و چنین نگرشی<br />
به امر فرهنگی واقعا مضرّ است، به ویژه<br />
برای پرولتاریا. چنین رویکردی فرهنگ<br />
را تنزل داده و موجب پیدایش افرادی می<br />
گردد که خود را برتر از بقیۀ جهان بشریت<br />
دانسته، تنها به این علت که در حافظۀ خود<br />
شماری رویداد و تاریخ انباشت کرده اند، که
صفحه 7<br />
در موارد اتفاقی عرضه کرده، و در عین<br />
حال از آن به عنوان خط فاصل بین خود و<br />
دیگران استفاده می کنند.<br />
چنین نگرشی به فرهنگ، فضای بی رنگی<br />
را ترسیم می کند که گویی دچار تنگی نفس<br />
شده، رومن روالن چنین جریانی را به شدت<br />
مورد حمله قرار می دهد که موجب به راه<br />
انداختن کاروانی از خیل روشنفکران خود<br />
پسندی شده است که برای زندگی اجتماعی<br />
به همان اندازه مضرّ هستند که میکروب<br />
هایی مانند مرض سل و سفلیس برای سالمت<br />
و زیبائی بدن.<br />
دانشجوی بیچاره ای که کمی زبان التین و<br />
تاریخ آموخته، وکیل دست پا چلفتی که به<br />
دلیل بی قیدی و سهل انگاری استاد موفق<br />
به دریافت یک تکه کاغذ پاره و برگۀ دیپلم<br />
شده، خود را متفاوت و برتر از بهترین<br />
کارگر متخصص می داند که با این وجود در<br />
زندگی وظیفۀ خیلی مشخص و ضروری را<br />
انجام می دهد که در زمینۀ فعالیتی که به او<br />
مربوط می باشد، نسبت به آن دیپلم به دست<br />
ها در زمینۀ خودشان، صد بار ارزشمندتر<br />
است.<br />
ولی چنین رویکردی به هیچ وجه نام اصلی<br />
اش فرهنگ نیست، بلکه نام اصلی اش فضل<br />
فروشی است، نام اصلی اش هوش و ذکاوت<br />
و روشن بینی نیست، بلکه روشنفکر نمائی<br />
است، و ما دالیل بسیار موجهی داریم که<br />
علیه این روند واکنش نشان دهیم. فرهنگ<br />
با فضل فروشی فاصلۀ بسیار زیادی دارد.<br />
فرهنگ ساز و کار برای انکشاف اصل<br />
حقیقی من درونی است. فرهنگ تسلط و<br />
در اختیار گرفتن شخصیت خویشتن، و فتح<br />
آگاهی برتری است که به مدد آن هر فردی<br />
می تواند به درک ارزش تاریخی خود نائل<br />
آید، و به کارکرد خاص خود در زندگی، به<br />
حقوق خود و به وظایف خود پی ببرد…<br />
ولی هیچ یک از این موارد نمی تواند به<br />
شکل خود به خودی، و کنش و واکنش مستقل<br />
خواست ما متحقق گردد، یعنی نمی تواند به<br />
شکل غریزی و مشابه به جهان جانوران و<br />
گیاهان باشد که هر یک بر اساس ساخت<br />
و ساز ناخودآگاه و مطابق بر نظم اجتناب<br />
ناپذیر طبیعی زندگی می کنند.<br />
انسان به ویژه روح است، یعنی محصولی<br />
تاریخی است و نه طبیعی. در غیر این<br />
صورت، روشن نخواهد شد که چرا همیشه<br />
استثمار شونده و استثمار کننده، تولید کنندۀ<br />
ثروت و مصرف کنندۀ خود خواه ثروت وجود<br />
داشته است، و هنوز جامعۀ سوسیالیستی را<br />
ایجاد نکرده ایم.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
واقعیت امر این است که بشریت به تدریج<br />
و بر اساس الیه های متعدد به ارزش خاص<br />
خود آگاهی یافت و به کسب حق زندگی به<br />
شکل مستقل از سلسله مراتب و اقلیت ممتاز<br />
که طی دوران های گذشته وضعیت خود را<br />
ازد یدگاه تاریخی تثبیت کرده بودند، نائل<br />
آمد.<br />
و چنین آگاهی زیر نیشتر خشونت آمیز<br />
ضرورت فیزیولوژیک شکل نگرفته است،<br />
بلکه به مدد تأمالت هوشیارانه، مقدما<br />
تأمالت چند نفر، سپس تمام یک گروه و<br />
طبقه، دربارۀ دالیل برخی مسائل، و بهترین<br />
راه حل ها برای تغییر وضعیت منفعالنه به<br />
برافراشتن پرچم شورش و تحول اجتماعی<br />
تحقق پذیرفته است.<br />
چنین امری به این معنا است که هر انقالبی<br />
مسبوق به فعالیت گسترده و شدید انتقادی،<br />
نفوذ فرهنگی، و جذب افکار روی توده های<br />
مردم بوده، که در آغاز ناپایدار به نظر می<br />
رسد، و تنها به شکل منزوی، و بی هیچ<br />
پیوند و اتحادی با تمام افراد دیگری که در<br />
شرایط یکسانی به سر می برند، روز به<br />
روز و ساعت به ساعت سرگرم حل مسائل<br />
و مشکالت اقتصادی و سیاسی خودشان بوده<br />
اند.<br />
آخرین و نزدیکترین نمونه به ما، انقالب<br />
فرانسه است. دوران فرهنگی پیشین، که<br />
به »عصر فلسفۀ روشنائی« شهرت دارد،<br />
که خیلی مورد حملۀ منتقدان بی مایۀ خرد<br />
تئوریک قرار می گیرد، به هیچ عنوان، یا<br />
دست کم محدود به گردشگری اذهان دانش<br />
نامه نویس نیست که از هر دری سخنی می<br />
گفتند، و از همه چیز به شکل خدشه ناپذیر<br />
می گفتند، که تنها پس از خواندن دانش نامۀ<br />
بزرگ دیدرو و داالمبر خود را انسان<br />
معاصر خود احساس می کردند.<br />
در مجموع، چیزی نبود به جز پدیدۀ<br />
روشنفکری فضل فروش و عقیم، مشابه آن<br />
چه که امروز انکشاف حد اکثر آن را در<br />
دانشگاه های مردمی می بینیم. همان گونه<br />
که دوسانکتیس در »تاریخ ادبیات ایتالیائی«<br />
به شکل بارزی نشان می دهد، انقالب<br />
بزرگی بود که از طریق آن در تمام اروپا<br />
نوعی آگاهی مشترک شکل گرفت، نوعی<br />
انترناسیونال معنوی بورژوا، که در آنها<br />
نسبت به دردها و بدبختی های مشترکشان<br />
حساسیت خاصی ایجاد کرده بود، و همین<br />
امر را باید به عنوان بهترین شرایط آمادگی<br />
و به راه افتادن شورش خونینی بدانیم که<br />
سپس در فرانسه تحقق یافت.<br />
در ایتالیا، فرانسه و آلمان همه از یک چیز،<br />
از همان نهادها و اصول ها حرف می زدند.<br />
هر کمدی جدید ولتر، هر طنز جدید جرقه<br />
ای بود که کشور به کشور، منطقه به منطقه<br />
منتقل می شد، و در همه جا، هم زمان، همان<br />
مبارزان و همان مخالفان حضور داشتند.<br />
سرنیزه های ارتش ناپلئون راه را برای<br />
عبور خود باز می دید، ارتشی نامرئی از<br />
کتاب و اعالمیه زمینه را آماده کرده بود، و<br />
از اواسط قرن هجدهم از مبدأ پاریس افراد<br />
و نهاد ها را برای تحوالت ضروری آماده<br />
ساخته بود.<br />
بعدا، وقتی رویدادهای فرانسه اذهان آگاه را<br />
بیدار ساخت، یک جنبش مردمی در پاریس<br />
کافی بود تا حرکت مشابهی در میالن، وین<br />
و در کوچکترین شهرها را دامن بزند. تمام<br />
این موارد برای آنهائی که به شکل سطحی<br />
قضاوت می کنند طبیعی و خود به خودی<br />
به نظر می رسد، ولی با این وجود چنین<br />
مواردی غیر قابل درک خواهد بود، اگر<br />
عناصر فرهنگی را درنظر نگیریم که در آن<br />
دوران موجب انکشاف فضایی شده بود که<br />
قابلیت اشتعال آن را برای اهداف مشترک در<br />
سطح گسترده ای افزایش داده بود.<br />
امروز، همین پدیده در رابطه با سوسیالیسم<br />
تکرار می شود. از راه نقد تمدن سرمایه<br />
داری که آگاهی مشترک طبقۀ پرولتاریا<br />
شکل گرفته و یا در حال تکوین می باشد، و<br />
نقد مشخصا یعنی فرهنگ و نه تحول خود به<br />
خودی طبیعی. نقد مشخصا به معنای همان<br />
من آگاه است که نووالیس به عنوان هدف<br />
فرهنگی از آن یاد می کند. من به عنوان<br />
عنصری که در مقابل دیگران می ایستد، و<br />
از آنها فاصله می گیرد، و با تعیین هدف و<br />
حرکت هدفمند مسائل و رویدادها را، نه تنها<br />
در رابطه با خودش و برای منافع شخصی<br />
خودش بلکه در چشم انداز ارزش های<br />
پیشگام، مورد داوری قرار می دهد.<br />
شناخت خویشتن خویش به معنای تسلط بر<br />
خویشتن است. فاصله گرفتن از دیگران، و<br />
پذیرش چنین تفاوتی و متعهد شدن نسبت به<br />
آن، بیرون آمدن از هرج و مرج و تبدیل<br />
شدن به عنصر نظم است، یعنی نظمی که<br />
خاص خود او و در رابطه با ایده آل او<br />
سامان می گیرد.<br />
و تمام این موارد بدون شناخت دیگران<br />
و تاریخ آنها، و بدون شناخت تالش های<br />
متناوب برای رسیدن به آنجائی که هستند و<br />
چیزی که هستند، و برای ایجاد تمدنی که<br />
به وجود آورده اند، یعنی تمدنی که ما می<br />
خواهیم برای آن جایگزین دیگری تعیین<br />
کنیم، قابل دستیابی نیست.
<br />
صفحه 8<br />
چنین امری به این معنا است که باید به «. Nuovo<br />
مفاهیم طبیعت و قوانین آن، و قوانینی که بر<br />
روح انسان احاطه دارد آگاهی بیابیم. و باید<br />
بر تمامی آن آگاهی بیابیم، بی آن که از نظر<br />
به دور داریم که هدف نهائی شناخت بهتر<br />
خویشتن در فراسوی دیگران، و شناخت<br />
بهتر دیگران در فراسوی خویشتن خویش<br />
می باشد.<br />
اگر حقیقت دارد که تاریخ جهانشمول زنجیره<br />
ای از تالش هایی را در بر می گیرد که انسان<br />
برای رهایی از امتیازات و پیش داوری ها<br />
و بت پرستی ها به کار بسته است، نمی دانیم<br />
چرا پرولتاریا، که می خواهد حلقه ای نوین<br />
به این زنجیره بیافزاید، نباید بداند چگونه و<br />
چرا، و چه کسانی پیش از آنها وجود داشته<br />
اند، و نباید بداند که می تواند از این آگاهی و<br />
شناخت برای رسیدن به اهدافش استفاده کند.<br />
پی نوشت<br />
۱(استاد اقتصاد سیاسی، انکریکو لئونه<br />
به ویژه یکی از نظریه پردازان اصلی<br />
سندیکالیسم انقالبی است، و در مجله ای که<br />
به سال ۱۹۰۵ در رم ایجاد کرده بود، از<br />
مواضع خود دفاع می کرد. لئونه سندیکای<br />
انقالبی را به عنوان »بازگشت سوسیالیسم<br />
به اصل بنیاد اقتصادی« تعریف می کرد.<br />
یعنی اصلی که موسلینی آن را دائما تکرار<br />
می کرد. او سرانجام به عنوان پیش قراول<br />
فاشیسم شهرت پیدا کرد.<br />
۲( چهارمین کنگره »فدراسیون جوانان<br />
سوسیالیست« که به تاریخ ۲۰ تا ۲۳<br />
سپتامبر ۱۹۱۲ در بواوین برگزار شد، و<br />
آمادئو بوردیگا و آنجلو تاسکا را دیده بود<br />
که دربارۀ »سوسیالیسم و فرهنگ« بحث و<br />
جدل می کردند. در حالی که برای تاسکا<br />
مسائل سوسیالیسم از آموزش جدائی ناپذیر<br />
بود – »جوانان سوسیالیست باید پیش از<br />
همه بیاموزند و مطالعه کنند، مطالعه کنند،<br />
مطالعه کنند« – بوردیگا بر عکس روی<br />
اهمیت تعیین کننده های طبقاتی پافشاری<br />
می کرد – »با آموزش نمی توان تبدیل به<br />
سوسیالیست شد، ولی از طریق ضروریات<br />
واقعی طبقه ای که به آن تعلق داریم.«. بی<br />
آن که هرگز چنین نظریه ای را تأیید کند،<br />
گرامشی دائما به موضوع این بحث باز می<br />
گردد، که سرانجام با »فرهنگ گرائی«<br />
تاسکا متارکه می کند. به ویژه در : )مجلۀ<br />
نظام نوین(.<br />
Le programme de L’Ordine «<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
۳(فیلسوف، تاریخ شناس و حقوقدان، و استاد<br />
صرف و نحو در دانشگاه ناپل، جیامباتیستا<br />
ویکو )۱۶۶۸-۱۷۴۴( در »علوم نوین«<br />
)۱۷۲۵ و به ویژه ۱۷۴۴( سعی می کند تا<br />
علم نوینی را بنیانگذاری کند که از طریق آن<br />
بتوان واقعیت و گفتمان تاریخی را بازخوانی<br />
کرد. او در عین حال دو اصل بزرگ برای<br />
تاریخ شناسی پیشنهاد می کند : قانون »سه<br />
حالت« که بر اساس آن تمام جوامع به شکل<br />
اجتناب ناپذیری از سه مرحله عبور می کنند<br />
– دوران خدایان، دوران قهرمانان و دوران<br />
انسان ها – که هر یک سازمان های سیاسی،<br />
خرد و زبان خاص خود را دارد<br />
منبع : آرشیو مارکسیست ها در انترنت )به<br />
زبان فرانسه(<br />
چنین امری به این معنا است که هر<br />
انقالبی مسبوق به فعالیت گسترده<br />
و شدید انتقادی، نفوذ فرهنگی، و<br />
جذب افکار روی توده های مردم<br />
بوده، که در آغاز ناپایدار به نظر می<br />
رسد، و تنها به شکل منزوی، و بی<br />
هیچ پیوند و احتادی با متام افراد<br />
دیگری که در شرایط یکسانی به سر<br />
می برند، روز به روز و ساعت به<br />
ساعت سرگرم حل مسائل و مشکالت<br />
اقتصادی و سیاسی خودشان بوده<br />
اند.<br />
Antono Gramsci. Socialisme et<br />
1916 janvier 29.culture<br />
http://www.marxists.org/fran-<br />
/01/1916/cais/gramsci/works<br />
htm.19160129_gramsci
نظری<br />
دیالک تیک اوبژکتیف سوبژکتیف<br />
پروفسور دکتر گونتر کروبر<br />
برگردان شین میم شین<br />
دایره املعارف روشنگری<br />
I<br />
۲<br />
اوبژکتیف )عینی(<br />
)ضد دیالک تیکی سوبژکتیف(<br />
• اوبژکتیف )عینی( به چیزی اطالق می<br />
شود که مستقل از سوبژکت منفرد و مستقل<br />
از شعور )ضمیر( او وجود دارد.<br />
• اوبژکتیف در فلسفه مارکسیستی به دو<br />
معنی مختلف بکار می رود :<br />
الف<br />
به معنی وجود عینی<br />
• وجود عینی داشتن )اوبژکتیویته( شیئ و یا<br />
پدیده ای به این معنی است که آن مستقل از<br />
سوبژکت منفرد و مستقل از شعور )ضمیر(<br />
او وجود دارد.<br />
• بنا بر این تعریف، مثال قوانین طبیعی و یا<br />
مناسبات اقتصادی هر فرماسیون اجتماعی<br />
معین، وجود عینی دارند.<br />
ب<br />
۱<br />
مفهوم »اوبژکتیف و یا عینی« در تئوری<br />
شناخت<br />
• ما در رابطه با شناخت انسانی از محتوا<br />
و خصلت عینی آن، از عینیت )اوبژکتیویته(<br />
آن صحبت می کنیم.<br />
• عینیت شناخت در آن است، که سوبژکت<br />
شناخت )مثال انسان شناسنده( واقعیت عینی<br />
را بطور عینی منعکس می کند، به عبارت<br />
دیگر شناخت با اوبژکت شناخت )موضوع<br />
شناخت( انطباق دارد.<br />
• توجه به نکات زیر در رابطه با مفهوم<br />
»اوبژکتیف« ضرورت دارد:<br />
تفاوت عینی با مادی<br />
• »عینی« را نباید با »مادی« یکی دانست:<br />
• مادی هر آن چیزی است، که مستقل از<br />
شعور )ضمیر( و در خارج از آن، بطورکلی<br />
وجود دارد.<br />
• ضد دیالک تیکی مادی، فکری )ایده ای(<br />
است که فقط در شعور )در ضمیر انسانی( و<br />
بواسطه شعور )ضمیر( وجود دارد.<br />
• اوبژکتیف و یا عینی اما عبارت است از<br />
هر آن چیزی، که مستقل از شعورسوبژکت<br />
منفرد وجود دارد.<br />
• بنابرین، فرم های شعور اجتماعی از<br />
مذهب و غیره، اگرچه بطور اوبژکتیف و<br />
یا عینی وجود دارند، یعنی مستقل از شعور<br />
)ضمیر( فردی اند، در عین حال به مثابه<br />
فرم های شعور، دارای خصلت معنوی و<br />
غیرمادی اند.<br />
تفاوت عینی با واقعی<br />
• »عینی« را همچنین نباید با »واقعی«<br />
)رئال( یکی دانست:<br />
• محتوای مفهوم »واقعی«، وسیعتر از<br />
محتوای مفهوم »عینی« است:<br />
• فقط چیزهای عینی )یعنی چیزهائی که<br />
مستقل از شعور )ضمیر( فردی وجود دارند(<br />
نیستند که وجود دارند، بلکه خود شعور<br />
فردی و سوبژکتیف نیز وجود دارد.<br />
• چیزهای واقعی )رئال( می توانند، هم مادی<br />
باشند و هم فکری، هم اوبژکتیف )عینی(<br />
باشند و هم سوبژکتیف.<br />
• چیزهای عینی واقعی محتوای مفاهیم<br />
»عینی« و »واقعی« را تشکیل می دهند.<br />
• اگر چیزهای مورد نظر، مستقل از شعور<br />
بطور کلی )یعنی مستقل از هر نوع شعور(<br />
و در خارج از آن وجود داشته باشند، مادی<br />
نامیده می شوند.<br />
مراجعه کنید به ماده، مادی، واقعی و دیالک<br />
تیک سوبژکت اوبژکت در تارنمای دایرة<br />
المعارف روشنگری<br />
سوبژکتیف در تئوری شناخت<br />
۱<br />
۲<br />
۳<br />
۴<br />
۵<br />
۶<br />
II<br />
• سوبژکتیف به معانی زیر بکار می رود:<br />
• آنچه که منوط به سوبژکت شناسنده است<br />
و نه منوط به ابژکت شناخت یا موضوع<br />
شناخت.<br />
• آنچه که وابسته به سوبژکت منفرد است.<br />
• آنچه که وابسته به شعور سوبژکت منفرد<br />
است.<br />
• آنچه که بوسیله سوبژکت تعیین می شود.<br />
• آنچه که بوسیله سوبژکت مشروط می شود.<br />
• آنچه که ضد دیالک تیکی ابژکتیف )عینی(<br />
است.<br />
سوبژکتیف در محاوره<br />
۱<br />
۲<br />
• سوبژکتیف در زبان محاوره به معانی زیر<br />
بکار می رود:<br />
• آنچه که با واقعیت امر راستین انطباق<br />
ندارد.<br />
• آنچه که یکجانبه )یکسونگرانه( است.<br />
۳<br />
صفحه 9<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 10<br />
۴<br />
• آنچه که دلبخواهی و سرسری است.<br />
• آنچه که نامعقول است.<br />
*****<br />
۱<br />
• شناخت به مثابه روند و به عنوان نتیجه<br />
انعکاس واقعیت عینی، همواره وحدتی است<br />
از سوبژکتیف و ابژکتیف.<br />
• توجه به دو نکته مهم زیر در این زمینه<br />
ضرورت مبرم دارد:<br />
خصلت سوبژکتیف شناخت<br />
۲<br />
• شناخت به مثابه روند، در وهله اول<br />
سوبژکتیف است:<br />
• چون این روند با دریافت تحریکات محیط،<br />
بوسیله گیرنده های سوبژکت شناسنده آغاز<br />
می شود و سپس گیرنده های موظف به تبدیل<br />
تحریکات یاد شده، آنها را به عالئم خاص<br />
سیستم ترجمه می کنند و کل جریان شناخت<br />
بوسیله خودویژگی کردوکار عصبی مبتنی<br />
بر واکنش های مشروط انسانی تعیین می<br />
شود.<br />
خصلت اوبژکتیف شناخت<br />
• شناخت، به مثابه روند در تحلیل نهائی <br />
ابژکتیف است:<br />
• چون این کردوکار عصبی محصول توسعه<br />
ماده بدرجه عالی تکامل یافته، یعنی محصول<br />
مغز است.<br />
• بنیان های نویرو دینامیکی شناخت )سیستم<br />
عالمتی اولیه و ثانویه( در طول تاریخ توسعه<br />
و تکامل بیولوژیکی و اجتماعی انسان،<br />
تشکیل یافته اند و به قول مارکس، »تشکیل<br />
حواس پنجگانه، نتیجه کار مجموعه تاریخ<br />
بشری تا به امروز بوده« و لذا شناخت،<br />
همواره به نحو تاریخی مشخص بطور<br />
اوبژکتیف )عینی( تعیین می شود.<br />
• تصاویر فکری )احساس، دریافت، مفهوم<br />
و غیره( بلحاظ فرم سوبژکتیف و بلحاظ<br />
محتوا ابژکتیف اند.<br />
• زیرا فرم بوسیله سوبژکت شناسنده تعیین<br />
می شود، اما محتوا بوسیله خواص موضوع<br />
شناخت )شیئ( معین می گردد.<br />
• میان تصویر فکری )چیز سوبژکتیف(<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
و شیئ تصویرسازی شده اوبژکتیف )چیز<br />
عینی(، تشابه بمعنای رابطه ایزومورفی<br />
برقرار است.<br />
• بکمک عادات ادراکی )که بطور فردی<br />
و اجتماعی کسب می شوند(، گشتاوری از<br />
عناصر سوبژکتیف وارد شناخت می شود،<br />
که می تواند فرم یک اپریوری نسبی به خود<br />
گیرد و در مرحله عقلی شناخت، به مثابه<br />
عادات فکری، شماهای فکری و غیره ظاهر<br />
شود.<br />
• این عادات، بر مبنای تجارب ذخیره شده<br />
از قبل پدید می آیند و می توانند در گزینش<br />
عالئم و اطالعات مهم از سیل عالئم و<br />
اطالعات وارده بر مغز و در بکاربستن<br />
هدفمند استعدادهای خود در پراتیک، به<br />
سوبژکت کمک رسانند و با پیوندهای<br />
برگشتی سیبرنتیکی می توان تغییر آنها را<br />
تند و کند کرد.<br />
• مطلق کردن اپریوری نسبی به اپریوریسم<br />
معرفتی نظری منتهی می شود.<br />
• مراجعه کنید به اپریوریسم<br />
• جریایات مختلف ایدئالیستی با دستاویز<br />
قرار دادن جنبه سوبژکتیف شناخت، ادعا<br />
می کنند که شناخت بشری سوبژکتیف است<br />
و بدین طریق، به انکار محتوا و خصلت<br />
ابژکتیف شناخت می پردازند.<br />
• اشتباه تئوریکی این نظریه عبارت از<br />
این است، که آن رابطه میان سوبژکتیف<br />
و ابژکتیف را از هم می گسلد و بطور<br />
متافیزیکی، آن دو را در مقابل هم قرار می<br />
دهد.<br />
• همانطور که »ابژکتیف« و یا »عینی«<br />
با »مادی« یکی نیست، به همان سان نیز<br />
»سوبژکتیف« و یا »ذهنی« با »فکری«<br />
یکسان نیست.<br />
• عناصر فکری )مفاهیم، تئوری ها، فرم<br />
های شعور اجتماعی و غیره( می توانند هم<br />
سوبژکتیف باشند و هم ابژکتیف.<br />
• مراجعه کنید به سوبژکت )ذهن(<br />
پایان<br />
• جریایات مختلف ایدئالیستی با<br />
دستاویز قرار دادن جنبه سوبژکتیف<br />
شناخت، ادعا می کنند که شناخت<br />
بشری سوبژکتیف است و بدین طریق،<br />
به انکار محتوا و خصلت ابژکتیف<br />
شناخت می پردازند.<br />
• اشتباه تئوریکی این نظریه عبارت<br />
از این است، که آن رابطه میان<br />
سوبژکتیف و ابژکتیف را از هم می<br />
گسلد و بطور متافیزیکی، آن دو را<br />
در مقابل هم قرار می دهد.
نظری<br />
سوسیالیسم<br />
بخشیدن حتقق امکان و مارکسیسم بودن بهروز پیرامون حزب<br />
پرسابقه علمی کادرهای )از فولبرت گئورگ با مصاحبه آملان(<br />
کمونیست 11<br />
صفحه از<br />
یکی مینویسد کوشینسکی توماس س: از<br />
تأملی قابل مخلوط تو ویژه خصلتهای یک<br />
ایده به وفاداری است؛ شک و وفاداری سوسیالیستی<br />
جامعه یک یعنی عادالنه، جامعه یافتن<br />
تحقق قابلیت مقابل در تردید و شک و سوسیالیسم<br />
تو آیا حاضر! حال در تنها نه آن میدانی؟<br />
تحققپذیر را من<br />
دارد. حق حتماً میگوید، توماس اگر ج: سرمایهداری<br />
که نیست پیشبینی قابل میگویم: رسید.<br />
خواهد پایان به کی در<br />
مارکس را استفاده قابل پیشبینی تنها )آثار<br />
سیاسی« اقتصاد به »نقدی خود اثر ارایه<br />
۹( ص. ١۳، جلد انگلس و مارکس سرنگون<br />
هرگز اجتماعی نظم »یک میدهد: واالتر<br />
تولیدی مناسبات و … شد نخواهد مگر<br />
گردید، نخواهند آن جایگزین هرگز جامعه<br />
دل در آن حیات مادی شرایط آنکه آیا<br />
که دید باید حال باشد.« بسته نطفه کهنه کهنه<br />
جامعه در امروز نوین، جامعه شواهد مثالً<br />
موجودند، شواهد این میخورند؟ چشم به به<br />
که فراگیر اینترنت با پیشرفته فنآوری تکامل<br />
این ولی است. بیصاحب ثروتی ناگاه تالشی<br />
برای هنوز سرمایهداری در نوین سرمایهداری<br />
و نیست کافی سرمایهداری که<br />
وقتی تا و دارد. را آن تحمل توان هنوز که<br />
باشد، داشته نوآوری جای سرمایهداری ایده<br />
این به معتقد افراد تعداد دارد، شک بدون دیگری<br />
جامعه توسط بایستی سرمایهداری که بود.<br />
خواهد کوچک اجباراً گردد، جایگزین تضادها<br />
مولده، نیروهای رشد دنبال به آیا س: نخواهند<br />
رشد گذشته جوامع از سریعتر نیز یافت؟<br />
دیگر<br />
طرف از اما است. درست بلی، ج: است:<br />
قاعده یک این سرمایهداری در تقویت<br />
باعث نبرد، بین از را آن که چیزی آنکه<br />
جای به سرمایهداری میشود. آن خود<br />
در را آنها بکوشد، تضادها حل در مسأله<br />
١۹ قرن در که هنگامی میکند. ادغام که<br />
کردند فکر بسیاری شد، مطرح اجتماعی خواهد<br />
متالشی تضاد این اثر در سرمایهداری میبرد.<br />
بین از را خود کار نیروی زیرا شد، را<br />
خود بلکه نرفت، بین از سرمایهداری ولی و<br />
هرز سرمایهداری جای به ساخت. متحول اصطالح<br />
به افراطی، بازار اقتصاد با وحشی 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله که<br />
شد جایگزین سازمانیافته سرمایهداری شد<br />
خورد ولی نشد حل اجتماعی مسأله آن در داشته<br />
نگاه عقب و مستعمره کشورهای به و گردید.<br />
منتقل شده داشت،<br />
وجود کماکان انباشت اضافه مسأله توسط<br />
ساده خیلی انباشت اضافه این ولی جهانی<br />
جنگ یعنی مناسب، بسیار شیوه یک بسیار<br />
چیز جهانی جنگهای شد. داده کاهش مردم<br />
برای است. سرمایهداری برای مفیدی اجتماعی،<br />
مسأله نتیجه در است. فاجعه طبیعتاً اینکه<br />
یعنی نکرد، سرنگون را سرمایهداری بود،<br />
پیشرفتهتر سرمایهداری اجتماعی نظم اجتماعی.<br />
مسأله برای حتا به<br />
ما باید را راهبردی سیاست چه س: چنگ<br />
از تا کنیم اتخاذ کمونیست حزب عنوان مسایل<br />
برای ما شویم؟ آزاد سرمایهداری … داریم اختیار در راهحلهایی اجتماعی در<br />
که است مسألهای اجتماعی، مسأله ج: البته<br />
نیست. جدی سوژه دارای حاضر حال مد<br />
را اجتماعی مسأله از بخشی سندیکاها مربوط<br />
که بخشی آن تنها ولی دارند نظر بزرگترین<br />
میگردد. عضو کارگران به صنایع<br />
کارگران سندیکای آلمان، سندیکای کارگران<br />
سندیکای مشخص طور به پوالد عنوان<br />
به ما میباشد. عضو و اصلی که<br />
بگوییم میتوانیم طبیعتاً کمونیست حزب این<br />
که بدانیم باید ولی هستیم، تغییر خواستار است.<br />
سنگینی وظیفه بسیار<br />
طبیعتاً کاربردی سیاست عبارت از<br />
برخی حاضر حال در ولی است، گسترده که<br />
آنچه دارد. وجود درست بسیار رفرمهای حزب<br />
کمونیستی )پالتفرم واگنکنشت سارا ناشی<br />
»آزادی خود کتاب در آلمان( چپهای به<br />
منطقی خیلی مینویسد سوسیالیسم« از به<br />
او که آنگونه که هرچند میرسد، نظر نظر<br />
از را میکند استناد ارهارد لودویگ که<br />
اوست با حق نمیدانم. درست اخالقی بانکهای<br />
که برود، تحلیل باید مالی بخش در<br />
آنها وظیفه و شوند دولتی باید تجارتی تعاونی<br />
بانک یا و پسانداز حساب چارچوب ثروت<br />
بر مالیات همینطور گردد. محدود یک<br />
از بیش ثروتهای برای درصدی ۵ جوانب<br />
چپ حزب برنامه در یورو. میلیون است.<br />
موجود متعددی منطقی آنها<br />
البته نمیروند. جلوتر آنها ولی س: منتها<br />
میکنند، پیشنهاد را مختلفی رفرمهای سرمایهداری<br />
چارچوب از پیشنهادها این فراترنمیروند.<br />
مطمئناً<br />
کنونی وضعیت به نسبت ولی ج: ما<br />
که خطایی بود. خواهد جلو به گامی و<br />
کمونیست عنوان به ما شدیم- مرتکب ما<br />
که بود این دیگر- چپهای همینطور مطرح<br />
را مالکیت مسأله سال ۳٠ تقریباً در<br />
دولتی سرمایه شکست از ما نکردیم. بودیم<br />
ترسیده چنان موجود واقعاً سوسیالیسم پرداختیم.<br />
دیگر مسایل به آزگار سال ۳٠ که دور<br />
نظر از را مالکیت مسأله که گروهی سرعت<br />
به آنها بود. بورژوازی نداشت، تازاندند.<br />
را خصوصیسازی و دریافتند و<br />
بهداشت بخش در امر این حاضر حال در قادر<br />
والیات و ایاالت میگردد. حاد تندرستی نگاه<br />
پا سر را دولتی بیمارستانهای نیستند مالی<br />
بازارهای اختیار در را آنها و دارند و<br />
شاغلین اخراج به نتیجتاً که میدهند قرار میگردد،<br />
منجر خارج به پزشکان مهاجرت نظر<br />
از اوالً است: بد بسیار کار شرایط زیرا به<br />
سرویسدهی نظر از دوماً و کار ساعات مسؤولیت<br />
نمیتوانند دیگر زیرا بیماران، وضعیت<br />
کنند. تقبل میدهد، رخ که را آنچه شد.<br />
خواهد بدتر روزبهروز بیماران درمانی میشود،<br />
برجسته درمانی بخش در امر این یک<br />
مالکیت در مثالً که بیمارستانی زیرا و<br />
وظیفه با دارد، قرار خصوصی شرکت تناقض<br />
به است، آن عهده به که مسؤولیتی کرد.<br />
خواهد برخورد دولت<br />
کنیم. مطرح را مالکیت مسأله باید ما که<br />
باشد مالی امکانات آنچنان دارای باید نگاه<br />
پابرجا را خود بیمارستانهای بتواند سیاست<br />
یک نیازمند ما خاطر این به دارد. از<br />
توزیع سیاست هستیم. دیگری مالیاتی مالکیت<br />
مسأله طریق این از و پایین. به باال مطرح<br />
مجدداً سرمایهداری سیستم رفرم با شد.<br />
خواهد سرمایهداری<br />
تحلیل در کمونیستها ما س: ولی<br />
میورزیم. استناد مارکس تئوری به آیا<br />
است؟ بهروز اندازه چه تا تئوری این برای<br />
استفادهای قابل پاسخهای مارکسیسم میدهد؟<br />
ارایه جاری مسایل
مسایل<br />
خوب بسیار میتواند تئوری این ج: که<br />
اینجاست در و دهد. توضیح را جاری جوانب<br />
که میرسیم مارکس »سرمایه« به میکند.<br />
مطرح را بهروزی و بهجا بسیار را<br />
فرضی سرمایه اصطالح به نقش مثالً عمل<br />
مستقل چارچوب در اصل در مارکس که<br />
میسازد مطرح مالی بازارهای کردن افزایش<br />
از مارکس ثانیاً است. بهروز بسیار افزایش<br />
یعنی سرمایه، ارگانیک اجزاء سخن<br />
زنده کار به نسبت کار مشخص بخش نرخ<br />
کاهش روند این در مارکس میگوید. مورد<br />
نظر این البته میکرد- پیشبینی را سود که<br />
بود کرده پیشبینی او ولی است بحث عالوه<br />
یافت. خواهد افزایش کار مرده بخش که<br />
است دیگری جنبه دارای سرمایه برآن، هب میپنداشتیم: بیاهمیت را آن مدتها ما طور<br />
این گذشته در اولیه. انباشت اصطالح غیرسرمایهداری<br />
مالکیت که میشد برداشت این<br />
و میگردد مبدل سرمایهداری مالکیت به و<br />
است گرفته صورت گذشته در تنها عمل صورت<br />
دیگر اولیه انباشت که میشد تصور »دیوید<br />
نیست. درست برداشت این نمیگیرد. مارکسیست<br />
یک و جغرافیدان یک هاروی« شاهد<br />
حاضر حال در ما که میکند اشاره تالشی<br />
اول میباشیم. مجدد اولیه انباشت مالکیت<br />
انحالل دوم شرق، در دولت مالکیت تأمین<br />
سیستم خصوصیسازی دولتی، اولیه<br />
انباشت اینها همه غرب. در اجتماعی بهروز<br />
کامالً مارکس نیز مورد این در است. است.<br />
به<br />
مجدداً مارکسیسم تا کرد باید چه س: کند؟<br />
پیدا نفوذ کارگر طبقه ضمیر بر<br />
»نقدی کتاب میتوان مثال منباب ج: »سرمایه«<br />
سادهتر یا و سیاسی« اقتصاد چارچوب<br />
از را آن میتوان خواند. را مارکس مارکس<br />
سرمایه کتاب آورد. بیرون آکادمیک چارچوب<br />
در تنها شود خوانده اصالً اگر خواهد<br />
خوب خیلی احتماالً است. آکادمیک مطالعه<br />
را »سرمایه« کتاب کسانی که بود، فعالیت<br />
و روزمره زندگی در شخصاً که کنند لمس<br />
را سرمایهداری واقعیت خود شغلی میشوند<br />
روبهرو پرسشهایی با و میکنند کردم<br />
کوشش شخصاً من گویند. پاسخ باید که این<br />
به دهم، پاسخ کوچکی بسیار بخش به ١٢۶<br />
حجم به کوچکی جزوه که صورت انتشار<br />
فشرده« »سرمایه- نام به صفحه از<br />
بیشتر چرا که میپرسم خود از دادم. مدارس<br />
در سرمایه مورد در نوشتهها نوع نمیگردد.<br />
تدریس ما عمومی نظر<br />
مارکسیستی: ادبیات با رابطه در س: مارکس«<br />
نوین »خواندنیهای مورد در تو چیست؟<br />
زیرا<br />
بود، پرارزشی بسیار کار این اوالً ج: دقت<br />
با بسیار را مارکس »سرمایه« آنها در<br />
که را بخشی ویژه به بودند. کرده مطالعه ١۵۶<br />
یعنی است ارزشها انواع تحلیل مورد دیگر<br />
قسمت در البته »سرمایه«. اول صفحه واقعیات<br />
با درگیری آنها ضعیفترند: کمی قرار<br />
اغماض مورد را سرمایهداری مادی مبدل<br />
را ارزشها انواع تحلیل آنها میدهند. طور<br />
به آنکه جای به میسازند، دگم به بسنجند.<br />
واقعیت با را آن مستمر مارکس«<br />
نوین »خواندنیهای حد تاچه س: است؟<br />
یافته گسترش امروز که<br />
تعبیر آن ویژه به است، غالب بسیار ج: گرفته<br />
انجام آلتهوسر« »لوئیس طرف از کارگری<br />
جنبش که شده تهیه دورهای در و سالهای<br />
در تقریباً یعنی بود، گردیده فلج روگرداندن<br />
بازتاب اثر این ١۹۶۸. از قبل است<br />
واقعی کارگری جنبش از روشنفکران عمل<br />
غالب طور به هنوز نیز امروز و رابطه<br />
در لوکزامبورگ روزا بنیاد میکند. زحمات<br />
مارکس« نوین »خواندنیهای با که<br />
دورههایی اگر میشود. متحمل فراوانی جلد<br />
سه بگیریم، نظر در را میشوند عرضه خالق<br />
کار و زیاد زحمات با را مارکس کتاب مطرح<br />
سؤال این همواره و میکنند تدریس پس<br />
داد. ادامه کار این به باید آیا که میشود »سرمایه<br />
کتاب کاپیتال، کتاب جلد سه از نیز<br />
را هیلفردینگ« »رودولف نوشته مالی« را<br />
کار این آنها ولی گرفت. نظر در میتوان مطالعه<br />
را »گرامشی« عوض در و نمیکنند در<br />
تعمیق ولی نیست، مخالفتی میکنند. روند<br />
این نمیکند. پیدا ادامه اقتصادی مسایل و<br />
دانشگاهها در که حالی در است: غریبی نقش<br />
مدیریت و اقتصاد علوم عالی، مدارس به<br />
نه مارکسیستها میکنند، ایفا را غالب میپردازند.<br />
انسانی علوم به بلکه اقتصاد، با<br />
باید چگونه کمونیستها ما س: کنیم؟<br />
رفتار مارکس« نوین »خواندنیهای و<br />
دارند وجود که باشیم خوشحال باید ج: آن<br />
از بیشتری استفاده میتوان آیا که ببینیم برد.<br />
کمونیست<br />
حزب ارگان ما، عصر منبع: آملان<br />
عدالت<br />
تارنگاشت از ترجمه خوب<br />
بسیار میتواند تئوری این در<br />
و دهد. توضیح را جاری مسایل مارکس<br />
»سرمایه« به که اینجاست و بهجا بسیار جوانب که میرسیم نقش<br />
مثلًا میکند. مطرح را بهروزی مارکس<br />
را فرضی سرمایه اصطالح به عمل<br />
مستقل چارچوب در اصل در میسازد<br />
مطرح مالی بازارهای کردن مارکس<br />
ثانیًا است. بهروز بسیار که سرمایه،<br />
ارگانیک اجزاء افزایش از کار<br />
مشخص بخش افزایش یعنی میگوید.<br />
سخن زنده کار به نسبت نرخ<br />
کاهش روند این در مارکس البته<br />
میکرد- پیشبینی را سود او<br />
ولی است بحث مورد نظر این مرده<br />
بخش که بود کرده پیشبینی عالوه<br />
یافت. خواهد افزایش کار دیگری<br />
جنبه دارای سرمایه برآن، بیاهمیت<br />
را آن مدتها ما که است انباشت<br />
اصطالح به میپنداشتیم: برداشت<br />
طور این گذشته در اولیه. غیرسرمایهداری<br />
مالکیت که میشد مبدل<br />
سرمایهداری مالکیت به گذشته<br />
در تنها عمل این و میگردد که<br />
میشد تصور و است گرفته صورت منیگیرد.<br />
صورت دیگر اولیه انباشت »دیوید<br />
نیست. درست برداشت این یک<br />
و جغرافیدان یک هاروی« ما<br />
که میکند اشاره مارکسیست اولیه<br />
انباشت شاهد حاضر حال در مالکیت<br />
تالشی اول میباشیم. مجدد مالکیت<br />
احنالل دوم شرق، در دولت تأمین<br />
سیسمت خصوصیسازی دولتی، اینها<br />
همه غرب. در اجمتاعی نیز<br />
مورد این در است. اولیه انباشت است.<br />
بهروز کاملًا مارکس 12<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
نظری<br />
شلینگ«<br />
و »فیخته، : آملان رمانتیسم ساده، زبان به فلسفه روحی<br />
زهره 13<br />
صفحه قرن<br />
اواخر در »رمانتیسم«، نهضت مهمترین<br />
از یکی عنوان به میالدی هجده و<br />
شد زاده آلمان در اروپایی، نهضتهای ظاهراً<br />
میکنند، گزارش مورخان که اینطور همان<br />
روشنگری. عصر علیه بود واکنشی آشنا<br />
آن با بحثها این در پیشتر که عصری میتوان<br />
آن متفکران مهمترین از و شدهایم »فرانسیس<br />
حتا و کانت دکارت، روسو، از که<br />
فیلسوفی همان )یعنی برد نام بیکن« زندگیاش<br />
نحوهی با مغایر کامال تفکری و<br />
دوستدار فیلسوفِ مقام در آنهم داشت همانگونه<br />
بهرحال روشناندیشی(. پیشقراول سوای<br />
روشنگری فالسفهی دانستیم، که فکری،<br />
اختالفات نیز و عقالنی، باورهای موجود<br />
وضع در تغییر مطالبهکنندهی تنها نه تالش<br />
از بلکه بیکن(، استثنای به )البته بودند و<br />
»علمی« روشهای یاری به نوین فکری میکردند.<br />
استقبال منطقی« »عقالنی جهانبینیِ<br />
و هجده قرن اواخر در اکنون اما مطالبهی<br />
تداوم وجود با رمانتیسم، نهضت آن<br />
از آنچه موجود، وضع در تغییر در<br />
»عقل« جای به و میشود جانبداری »احساس«<br />
است، شده نشانده قدرت مصدر مذاق<br />
به گفته این است ممکن هرچند است. اما<br />
نیاید، خوش کانت مفسرانِ از برخی 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله نهضتِ<br />
طالیهداران که است این واقعیت واقع<br />
در خود فلسفهی در آلمانیِ، رمانتیسمِ فیلسوف<br />
خردگراترین )این کانت، امانوئل از از<br />
آنهم میگرفتند. الهام روشنگری( عصر در<br />
کانت آن واسطهی به که او اندیشهی آن برآمد<br />
انسانی معرفتِ محدودیتِ تبیین صددِ و<br />
»جهان از سخن تاریخی، لحظهای در و …<br />
گفت “من”« برای چیزها سخن<br />
همین دید، خواهیم چنانچه بهرحال بنیانگذارانِ<br />
برای شد مُجَوزی کانت، جایی<br />
تا البته که آلمان؛ در رمانتیسم نهضت آلمانی<br />
»ناراضی« جوانانِ از میدانیم که طبقهی<br />
دانشجوی جوانانِ بود. شده تشکیل در<br />
چندانی جای که مرفهی غیر متوسطِ و نداشتند اجتماعی منزلتِ مراتب سلسله خود،<br />
اجتماعی سیاسی مطالبات دلیل به موجود<br />
جایگاههای و مشاغل به راضی نه نتایج<br />
از راضی نه و بودند »پیشنهادی« و باالی<br />
اقشار نفع به صرفاً که انقالباتی تهدیدی<br />
خود اکنون و شده تمام بورژوازی همانگونه<br />
بنابراین میآمد. شمار به جدید آلمانی<br />
پیشروی جوانانِ این دید، خواهیم که نوعی<br />
به شلینگ(، و فیخته جا، این )در عصر<br />
و روشنگرانه انقالباتِ دهندهی ادامه تصرف<br />
دلیل به منتها بودند. روشنگری آنان<br />
بورژوازی، توسط عقالنی ابزارهای از<br />
جدیدی ابزارهای برساختن به ناگزیر شدند<br />
روشنگرانهای اندیشههای همان دل در<br />
مثال عنوان به که داد( خواهیم )توضیح از<br />
داشت. درخشان جلوههایی کانت فلسفهی اصالحات<br />
خواهان فیختهی از میتوان اینرو فراخوانِ<br />
از تبعیت به که کرد یاد اساسیای فالسفهی<br />
چیستِ« »روشنگری گفتمان مردم<br />
به خطاب حرارت و شور با خردگرا، و کرد منتشر آزادیخواهانه رسالهای آلمان بخشی<br />
دورانت گرفت. پرسش به را حکومت است:<br />
آورده خود کتاب در عیناً را آن از که<br />
بگویید خود فرمانروایان به کنان “فریاد فکری<br />
آزادی که داد نخواهید اجازه هرگز قرون<br />
شود…. پایمال آنها وسیلهی به شما یعنی<br />
… است، رسیده پایان به تیرگی که<br />
میگفتند شما به خدا نام به که روزگاری هستید<br />
زمین روی احشام و اغنام گلههای شما که<br />
فرمانروایی از حال …. ببرید؛ بار باید و چه<br />
به بپرسید: کند حکومت شما بر میخواهد توارث،<br />
نتیجهی در داد، جواب اگر حقی؟ حق<br />
این چگونه شما سرسلسلهی که بپرسید تمام<br />
شما فرمانروای …. آورد؟ دست به را )دورانت،<br />
میکند” اخذ ملت از را خود قدرت ص۸۸۷(.<br />
۱۳۷۰: یازده، جلد
14<br />
صفحه کرد<br />
تالش حتا که پیر کانتِ از نظر صرف از<br />
تازه جوان این برای آنکه بر عالوه تا معلمیِ<br />
کار شده، فارغالتحصیل دانشگاه نیز<br />
او به و کند، پا و دست را سرخانه رسالههایاش<br />
از یکی رساندن چاپ به در کند،<br />
کمک ناشری( به توصیه طریق )از که<br />
نیست مشکل چندان مسئله این حدس به<br />
فیخته صریح حمالت همچنین و ادبیات دانشگاهیان<br />
خود سوی از حتا مذهب قلمرو باشد.<br />
مشکلآفرین وی برای میتوانست کرسی<br />
تصدی فیخته آنکه از بعد خصوصاً عهده<br />
به را »ینا« دانشگاه در فلسفه تدریس از<br />
یکی در دورانت گزارش طبق گرفت. اعضاء<br />
و استادان از برخی حمالت، همین انجمن<br />
به نامهای طی فرهنگی برجستهی شدند.<br />
جوان استاد این توبیخ خواستار وایمار و گوته امضاء آن در میشود گفته که نامهای میرسد<br />
نظر به بهرحال، است. بوده هم شیلر سیاقی<br />
و سبک فیخته نوشتههای از برخی او<br />
آنکه بدلیل نه اما داشتهاست. آنارشیستی پرسش<br />
این از )دلیل بوده، آنارشیست واقعا میتواند،<br />
آنارشیست فردی چگونه که باالتر زا فیالمثل که بپروراند فلسفیای نظریههای زیر<br />
در است!؟ کرده گذر فیخته تخیل و ذهن اینرو<br />
از بلکه داد(، خواهیم توضیح را آنها گسیخته<br />
لگام احساس« و »شور با را آنها که اساساً<br />
را »دولت« وی فیالمثل مینوشت. از<br />
دورانت ویل میکرد. شناسایی زائد امری که:<br />
میآورد قول نقل عیناً وی زندگی<br />
مطلق هدف جزو سیاسی “جامعهی برای<br />
احتمالی وسیلهای بلکه نیست، بشر دولت<br />
میباشد. کامل جامعهی یک تشکیل مییابد؛<br />
گرایش خود نابودی سوی به پیوسته خود<br />
که است این دولتی هر نهایی هدف زیرا مدتهای<br />
باید شاید بنماید. ضروری غیر را تشکیالت<br />
همه روزی ولی کنیم، صبر مدید هدف<br />
]...[ شد خواهد الزم غیر سیاسی است”<br />
آن اعضای کامل تساوی جامعه نهایی .)۸۸۸ ، ۸۸۷<br />
صص )همانجا، میپردازیم.<br />
فیخته فلسفیِ نظریات به اینک و مبنای<br />
بر گفتیم که همانگونه که نظریاتی »آزادِ«<br />
و آگاه« خود »فردیتِ یا »من« اینجا<br />
از است بهتر است. گرفته شکل کانتی این<br />
به توسل با کانت اگر که کنیم شروع صورتهای<br />
همچون ما در اخالقی قانون که وجود<br />
پیشاپیشی صورت به ذهنی، پیشینِ عقالنیت،<br />
تشخیص و اراده آزادیِ و دارد دارند،<br />
قانون این با تفکیکناپذیر رابطهای این<br />
پهلوی دو و متافیزیکی وضعیت فیخته از<br />
نظر صرف را اخالقی« و آزاد »منِ آشکار<br />
عقالنیاش صورتهای به وابستگی اراده«<br />
»آزادیِ ساختن برجسته با و کرده درمیآورد.<br />
خود فلسفی چارچوب در آنرا 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله موجودی<br />
انسان است، معتقد که نگرشی در<br />
آدمی ذات بیانی؛ به است. ذات به قائم ساحتهای<br />
در نه اما است. نهفته آدمی خود که<br />
اخالقی« و »اراده در بلکه آن، اجتماعی بنابراین<br />
دارد. وجود آدمی نهاد در اساساً و<br />
حقایق تمامی مرکز را »انسان« فیخته، نوعی<br />
به که نگرشی میدانست. جهان اسرار کانونیِ<br />
تفکر یادآور ظاهر(، در )حداقل جهان<br />
فیخته دیدگاه در است. رنسانس نهضت کشف<br />
آدمی وجود واسطهی به چیزها، و بدین<br />
اما دارند، وجود آنها یعنی میشوند. هستند.<br />
بشری ذهن برساختههای که معنی بیانی:<br />
به و<br />
ادراک وسیلهی به که بدانگونه “»شیئ« برساختهی<br />
میشود، تعبیر اراده و حافظه و<br />
موضوع هم لحاظ، این از است. ذهن و<br />
است، »من« از قسمتهایی شیء هم باشد”<br />
معلوم نمیتواند من از خارج چیزی )ص۸۸۹(.<br />
دروغین<br />
و کاذب امری نه آنها، وجود پس برساختهی<br />
وجود، این اما است، واقعی بلکه و<br />
شدن دیده امکان است: بشری ذهن میشود.<br />
وابسته بشری وجود به درکاش، اندیشهی<br />
در دخالت و تصرف با فیخته که<br />
میدهد بسط چنین را خود ایدهی کانتی، ذهن<br />
برساختهی آنها همهی اینکه به توجه با آنها<br />
همهی که گفت میتوان هستند، بشری »من«ی<br />
آنهم »من«اَند، از بخشی نوعی به بهمثابه<br />
»آگاهی«ام آنها، به اندیشیدن با که این<br />
از فیخته میگیرد. شکل بشری آگاهیِ محض<br />
به میرسد: دیگری استنتاج به ایده موضوع<br />
)بهمثابه جهان و چیزها به اندیشیدن »جز<br />
و »خود« بین مرز آگاهی(، محرکِ و میگیرد.<br />
شکل »من« در خود« خود<br />
ایدهی به دیگری الیهی فیخته باری، دستیابی<br />
برای اینبار که نظریهای افزود. تأملی<br />
خود طریق از متناهی«، »خودِ به که<br />
بود معتقد او مبنا این بر میشد. پرورانده میاندیشد،<br />
»خود« به که زمانی تنها آدمی بهمثابه<br />
آنهم مییابد. آگاهی خود وجود از با<br />
انسان بهمنزلهی متناهی: موجودی تصرف<br />
با فیخته وانگهی محدودیتهایاش. نظریهی<br />
از استقبال و کانت اخالقیِ قانون »اخالق<br />
به دادن الویت خصوص در وی نظریهی<br />
به اخالقی(، وظیفهی )همانا عملی« میبخشد،<br />
متافیزیکی کامالً موقعیتی خویش، قرار<br />
نظمی با ارتباط در آنرا که اینرو از است.<br />
حاکم جهان بر او باور به که میدهد اخالقیِ<br />
»نظم بین رابطهی آنکه برای و به<br />
را انسان« اخالقیِ »قانون با جهان« که:<br />
بود معتقد برساند، اثبات درک<br />
که چیزی عنوان به »من« ماوراء “در چیزی<br />
عنوان به است دیگری »من« میکند، از<br />
عبارت خویشتن میکند. اراده و میل که تمایل<br />
آن واقعی ماهیت تکانههاست؛ دستگاه ما<br />
فکری دستگاه همهی … است. تکانه به )همانجا،<br />
ماست” ارادهی و تکانهها بر متکی ۸۸۹(.<br />
ص رابطهای<br />
نظریه، این از دورانت تفسیر در پاسداری<br />
آن نظم و جهان از آنچه بین مستقیم به<br />
دارد. وجود اخالقی« »نظم و میکند بر<br />
اخالقی« و آزاد »نظمِ هم دلیل همین میگوید:<br />
وی میشود. چیره »بینظمی« عینی<br />
جهان آن از بخشی بیقرار ارادهی “این باشد؛<br />
مکانیکی جبرگرایی بردهی که نیست فیخته[<br />
نظر ]از که گفت میتوان اینجا از بشر<br />
ذات آزادی، این و است. آزاد اراده عامل<br />
یک صورت به را او زیرا است؛ از<br />
آزادانه که میآورد در اخالقی مسئول )همانجا(.<br />
میکند” اطاعت اخالقی قانون یک در<br />
فیخته بدانیم، که باشد جالب شاید اما مرتبهی<br />
به را جهانی اخالقیِ نظم این نهایت که<br />
جایی تا میدهد. ارتقاء »االهی« است<br />
این آزاد فرد وظیفهی و هدف میگوید: زندگی<br />
االهی اخالقی نظم این با هماهنگ که نیست؛<br />
شخص جهانی، اخالقی نظم آن و کند. تکامل<br />
در اساساً که است فرایندی بلکه گفتهی<br />
به است. مشهود بشر نوع اخالقی با<br />
هماهنگ که است این بشر« »پیشهی او و<br />
پیشه )همانجا(. کند. زندگی االهی نظم آن فناناپدیر.<br />
و است جاودان که وظیفهای یکی<br />
شد، گفته هم ابتدا در که همانگونه باری، بگوییم<br />
است بهتر یا و فلسفی شاخصهای از نهضت<br />
هوداران عاطفی فکری خصلت میالدی،<br />
هجده قرن اواخر در رمانتیسم طبیعت،<br />
به وافر عالقهی و کشش و شور، و<br />
صلح عشق، نظیر احساساتی به اهمیت و قهرمانیهای<br />
تحسین حتا یا و دوستی نوع انسان<br />
در انقالبیگری روحیهی و بشری اینجا<br />
در دلیل همین به قضا از و بود. فانی میتواند<br />
که ببریم نام فردی از میخواهیم روحیهی<br />
شناسایی در مطلوبی بسیار نمونهی لودویگ<br />
باشد: اصیلاش مفهوم به رمانتیک شخص<br />
این ۱۸۲۷(؛ )۱۷۷۰ بتهوون وان متعارف<br />
معنای در اندیشمند و فیلسوف گرچه هنریِ<br />
خالقیتِ و »هنر« اما است، نبوده آن غرب<br />
موسیقی در رمانتیسم نهضت بنیان او، با<br />
توانست وی وانگهی میرود، شمار به از<br />
اعم زیادی متفکران خویش، هنرِ همان جلب<br />
خود به را ، … و رمانتیک و خردگرا موسیقی،<br />
جهان بزرگ انقالبی بتهوون، کند. در<br />
که مخالفتهایی عالرغم که است کسی نحوهی<br />
)از میشد موسیقیاش سبک با ابتدا اشتیاق<br />
و شور آهنگسازی( نحوهی تا نواختن اعطا<br />
موسیقی جهان به را انسانی« »واقعی
15<br />
صفحه »عالم<br />
ستایشگر تنها وی، از قبل تا که کرد وان<br />
لودیگ …(. و هندل )باخ، بود معنوی« انسانی<br />
شور از سرشار موسیقیِ با بتهوون به<br />
را »آدمی« بار نخستین برای خویش، انقالبات<br />
در »قهرمانانه«اش شهامت دلیل در<br />
قدرتاش دلیل به نیز و طلبانه، برابری صلح<br />
برای آرزومندیاش و ورزیدن عشق میتواند<br />
حتا او اینرو از رساند. عظمت به به<br />
رمانتیسم فلسفهی بارز نمونهی از فراتر هنرمند<br />
عنوان به بتهوون بهرحال، آید. نظر که<br />
بود فانیای انسانِ نمایندهی رمانتیک، هنریاش<br />
شجاعت و هنر سرمستیِ سر از عاری<br />
)آنهم اومانیستی، نوآوریهایِ در سادگی<br />
به شیفتگی( خود از هرگونه از شراب(<br />
)خدای باکوس را خود میتوانست را<br />
»خود«ی آن او نشود، اشتباه بنامد. الهام<br />
از ماالمال که میکرد خطاب باکوس ادبیات<br />
با باشد قرار اگر که بود؛ شور و او<br />
گفت، میباید بگوییم، سخن رمانتیکها اشتیاق،<br />
و شور الهام، واقعیِ کنندهی تحسین بود……<br />
عشق و طبیعت پر<br />
فیلسوف سراغ میباید اکنون باری، برویم:<br />
رمانتیسم نهضت دیگر آوازهی )۱۷۷۵<br />
شلینگ فون یوزف ویلهلم فریدریش را<br />
خود ابتدا در شلینگ چند هر ۱۸۵۴(. حد<br />
تا و میدانست فیخته فلسفهی هوادار اندک<br />
اندک اما بود پایبند و دلبسته بدان زیادی تصرف<br />
وی فلسفهی در تا یافت جسارت فلسفهای<br />
با گفت میتوان که طوری به کند. داشت.<br />
خواهیم سروکار فیخته از مستقل در<br />
)چنانکه بدانیم باشد جالب شاید فیالمثل فیخته<br />
از مستقل حتا وی دید(، خواهیم جلوتر بخشهایی<br />
و میرود کانت فلسفهی سراغ اصالت<br />
فلسفهی مبنای را وی نظریات از بحث<br />
بهرحال میدهد. قرار خویش وحدتِ میکنیم<br />
آغاز اینجا از را شلینگ فلسفهی فیخته<br />
که میشود تفکیکی معترض وی که »جز<br />
عنوان به »طبیعت« و »خود« بین همچون<br />
انسان وی نظر از است. قائل خود« قابل<br />
غیر طبیعت از دیگر موجودات تمامی مرحلهی<br />
به که طبیعتی منتها است. تفکیک او<br />
ترتیب بدین است. رسیده آگاهی« »خود بود<br />
قادر که بود قائل خردی »طبیعت« برای شاید<br />
بیافریند. متنوع، موجودات از کثرتی جهان«<br />
اخالقیِ »نظم شلینگ گفت بتوان بود.<br />
ریخته جدیدی ادبیات قالب در را فیخته به<br />
یا و ذهن و ماده بین تقابل آنکه برای آنهم در<br />
و بردارد میان از را روح و طبیعت قولی دو<br />
هر منطقی عقالنی پیوستگی آن ازای هستیِ<br />
یک از ارگانیکی جزء دو بهمثابه را و<br />
تفاوت عالرغم البته و دهد. نشان سازمند کتاب<br />
در دورانت ویل آنها. ظاهریِ جدایی از<br />
گریز “راه میآورد: اینباره در خویش دو<br />
را ماده و ذهن که است این معما این 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله بدانیم<br />
متحد ولی مرکب واقعیتِ یک صفت ۸۹۵(”<br />
ص ۱۳۷۰: )دورانت، اینجاست<br />
در میرسد نظر به قضا از و سراغ<br />
فیخته، از مستقل طور به وی که از<br />
خود استنباطِ و میرود کانت فلسفهی خردگرا<br />
بزرگ فیلسوف این حکم قوهی نقد )شماره<br />
کانت بحث در میکند. عرضه را فلسفهی<br />
از لحظهای در وی که دیدیم ۲۲( انسان<br />
بین ارگانیکی رابطهی افشای به خود آنکه<br />
برای فقط آنهم میپردازد، طبیعت و و<br />
سمت به را طبیعت از انسان شناخت بتواند درست<br />
باورش به که شناختی نوع آن سوی تأملی؛<br />
شناخت کند: هدایت میداند اصولی و در<br />
نظریه این بسطِ با شلینگ گفت بتوان شاید طبیعتِ<br />
نظریهی برای خویش، فلسفهی بستر با<br />
آن سازمند ارتباط و خویش آگاه خود و<br />
دست کانتی اعتبار نوعی چیزها، کلیهی در<br />
گفت میتوان اساس این بر میکند. پا تا<br />
گرفته گُل یک از یعنی موجودات، همهی چون<br />
موجودی یا و اقیانوس ته در سنگی تکه مشترک<br />
صورت به انرژیای و نیرو انسان، همگیِ<br />
نیرو همان اساس بر که دارد، وجود میروند؛<br />
شمار به طبیعت« از »جزئی آنها روحی<br />
و د خِرَ از نشان خود در که طبیعتی روابط<br />
کنندهی تنظیم که خردی دارد. واحد را<br />
خرد این شلینگ است. خود اجزاء بین باور<br />
به که روحی مینامد. جهان« »روح قطعهای<br />
در میتواند که اندازه همان به او باشد،<br />
داشته وجود موسیقی نوایی یا و شعر وجود<br />
ما خانه گیاهانِ در یا و متن این در مفهوم<br />
و طبیعت بتوانیم اگر البته دارد. و<br />
واحد معنای در را جهان خرد یا روح کنیم.<br />
درک »شکل« در متکثر حال عین در در<br />
میشود، مالحظه که همانگونه بنابراین »همه<br />
فلسفهی از نشانههایی شلینگ، تفکر میشود. دیده اسپینوزا خدایی« طبیعت<br />
»صیرورت« به شلینگ بهرحال در<br />
که طبیعتی به ساده بیانی به یا میاندیشد. آنکه<br />
برای آنهم است. »شدن« و تحول حال شکلهای<br />
انواع برای منطقی پاسخی بتواند در<br />
وی نظر از آنچه بیابد، طبیعت در موجود موجودات،<br />
)همهی هستها و هستی همهی غیر<br />
و هوشمند و بیجان، و جاندار از اعم وحدتآمیز<br />
و یگانه و دارد وجود هوشمند( »نیرو<br />
همان است. انرژی و نیرو است و<br />
)ماده ذهن و ماده ذاتیِ که انرژی«ای و سادگی<br />
به او صورت هر در است. روح( چیست،<br />
نیرو این که نمیدانیم “ما میگوید: تدریج<br />
به طبیعت در که میبینیم ولی میتوان<br />
میگیرد، خود به دقیقتری شکلهای خدای<br />
یعنی اساسی، واقعیت که گرفت نتیجه نه<br />
است ماده نه حاضر، جا همه و یگانه دورنمای<br />
یک در آنها وحدت بلکه ذهن، و )نیرو قدرت و شکل ]انواع[ نکردنیِ باور ۸۹۵(.<br />
)همانجا، است” انرژی( توجه<br />
و »احساس« که شد اینگونه بنابراین خاص<br />
جایگاهی شاعرانه، احساسهای به نباشد<br />
بد شاید کرد. پیدا »رمانتیک«ها برای هولدرلین<br />
کالم با را بحث ختام، حسن برای از<br />
یکی عنوان به ۱۸۴۳(، )۱۷۷۰ پایان<br />
به آلمان رمانتیکِ شعرای مهمترین مینویسد:<br />
وی بریم. ناب<br />
لحن با شاعر که اینجاست در “دقیقاً کلیت<br />
در را خود خویش، اصیل حساسیت حس<br />
گرفتار زندگیاش بیرونی و درونی نظر<br />
خود جهانِ گرداگرد به و میکند چیز<br />
همه گونه بدین درست و میافکند، تمامی<br />
مجموع است: ناشناخته و تازه برایش خاطرهاش،<br />
و ادراک معرفت، تجربیات، برون<br />
در که آنچنان طبیعت و هنر تمامی چنان<br />
چیز همه است متجلی وی درون و دیده<br />
بار نخستین برای انگار که مینماید صورتی<br />
به چیز همه اینرو از و میشود در<br />
محلول بیشکل، و نشده ادراک نامعیّن، میشود.<br />
عرضه او به ناب، مادهی و زندگی اهمیت<br />
لحظه این در خصوص به آنچه و را<br />
چیز هیچ شاعر که است آن دارد، بسیار مثبتی<br />
چیز هیچ از و نکند فرض مسلم و داده طور<br />
آن هنر، و طبیعت که این و نکند، آغاز قبل<br />
بود، آموخته و دیده را آنها پیشتر او که سخن<br />
بیابد، خود برای زبانی او آنکه از ۱۸۱(.<br />
ص ۱۳۷۸: )هوی، نمیگویند استفاده<br />
زیر کتابهای از متن این نوشتن برای است:<br />
شده آریل<br />
و ویل نوشته تمدن، تاریخ ۱٫ ناپلئون(،<br />
)عصر یازده جلد دورانت، اصغر<br />
علی و دولتشاهی اسماعیل مترجمان اسالمی،<br />
انقالب آموزش و انتشارات بیگی، ۱۳۷۰<br />
ک.<br />
دیوید نوشته انتقادی، حلقه ۲٫ انتشارات<br />
پور، فرهاد مراد ترجمه هوی؛ ۱۳۷۸<br />
زنان، مطالعات و روشنگران
نظری<br />
سوژگی تاریخ مند: نگاهی به کتاب اراده به دانسنت<br />
اثر میشل فوکو<br />
مهرداد امامی<br />
صفحه 16<br />
میشل فوکو فیلسوف و نظریه پرداز فرانسوی<br />
به راستی یکی از تأثیرگذارترین چهره های<br />
اندیشمند قرن بیستم بود. کتاب اراده به<br />
دانستن فوکو که جلد نخست یکی از پروژه<br />
های اصلی وی با عنوان تاریخ جنسیت<br />
است، حاوی مباحثی تاریخی-نظری در باب<br />
موضوع سکسوالیته، شکل گیری تاریخی<br />
آن و رد نظریة سرکوب جنسی در تاریخ<br />
مدرن غرب است. فوکو با استفاده از روش<br />
تبارشناسانة خود و تحلیل گفتمانی نظام های<br />
دانش-قدرت در پی آن است تا بنابر گفتة<br />
خود، سکسوالیته را به مثابة »سامانه ای<br />
تاریخی« در نظر آورد، نه »داده ای طبیعی<br />
که قدرت تالش دارد آن را مطیع و سرکوب<br />
کند«.<br />
فوکو در یکی از مقاالت خود که آن را به زبان<br />
انگلیسی نگاشت و ضمیمة کتاب معروف<br />
درایفوس و رابیناو با نام فوکو، فراسوی<br />
ساخت گرایی و هرمنوتیک )۱۹۸۲( بود،<br />
عنوان می کند که مسئلة اصلی وی در تمامی<br />
پروژه های تاریخی-نظری اش مسئلة سوژه<br />
و شکل گیری تاریخی آن است، نه مسئلة<br />
قدرت. اما در این میان، یکی از میانجی<br />
های پرداختن به سوژه به درستی از خالل<br />
تحلیل مناسبات قدرت و نظام های گفتمانی<br />
آن هاست. از این روست که در آثار فوکو<br />
همواره با شکل گیری و تکوین شخصیت<br />
ها مواجه هستیم، شخصیت هایی طردشده و<br />
داغ ننگ خورده )stigmatized( که در<br />
حاشیه های نظام های اجتماعی-سیاسی قرار<br />
گرفته اند. شخصیت هایی چون شخصیت<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
دیوانه، مجرم، منحرف و غیره. وضعیت<br />
این شخصیت ها همواره در طول تاریخ بر<br />
اساس دوگانه های )dichotomy( عقل/<br />
جنون، قانون/ تخطی و سالمت/ ناهنجاری<br />
مورد قضاوت قرار گرفته است. یکی از<br />
نقاط حائز اهمیت آثار فوکو دقیقاً همین<br />
پرداختن به مطرودان و حذف شدگانی است<br />
که در طول تاریخ عالوه بر اِعمال خشونت<br />
های عریان بر آن ها، بعضاً مفعول خشونت<br />
های پنهان در قالب های هژمونیک نیز<br />
بوده اند. به طور مثال با پیدایش کلینیک و<br />
نهادهای مراقبتی مربوط به سازمان پزشکی<br />
در غرب، دیوانگان از سطح شهرها برچیده<br />
شدند و به همراه گدایان در دیوانه خانه ها<br />
استقرار یافتند. مثال دیگر وضعیت منحرفین<br />
جنسی است که پس از تثبیت روانشناسی و<br />
شکل گیری گفتمان روانکاوی تبدیل به ابژه<br />
هایی تحت مراقبت شدند و از نظر فوکو،<br />
ساختار سنت اعتراف گیری در غرب، این<br />
بار در قالب گفت وگوی روانکاو-منحرف<br />
و اجبار به سخن گفتن در مورد خاطرات<br />
جنسیِ گذشتة فرد منحرف، بازتولید شد.<br />
فوکو تاریخ جنسیت را که سه جلد دارد )جلد<br />
اول: اراده به دانستن، جلد دوم: کاربرد لذت،<br />
جلد سوم: مراقبت از خود( بین سال های<br />
۱۹۷۶ تا ۱۹۸۴ نگاشت. یک سال پیش از<br />
آن، مراقبت و تنبیه: پیدایش زندان را در<br />
۱۹۷۵ انتشار داده بود و در سال ۱۹۶۳<br />
پیدایش کلینیک را نوشت. همچنین در سال<br />
۱۹۶۱ تاریخ جنون در عصر کالسیک را<br />
منتشر کرد. از این رو می توان چنین گفت<br />
که پروژة تاریخ جنسیت فوکو چیزی جدای<br />
از سایر پروژه های او نیست، بلکه در واقع<br />
مکمل و آخرین حلقة مجموعه پژوهش های<br />
تاریخی-نظری فوکو در باب شکل گیری و<br />
تکوین سوژه در خالل تاریخ غرب از دوران<br />
کالسیک تا عصر کنونی است.<br />
بخش اول: ما ویکتوریایی هایی دیگر<br />
فوکو در بخش ابتدایی کتاب به ادعای<br />
طرفداران نظریة سرکوب جنسی می<br />
پردازد. اینکه تا پیش از قرن هفدهم گویا<br />
نوعی رُک گویی در رابطه با مسائل جنسی<br />
وجود داشته است و هیچ گونه ممنوعیتی در<br />
این مورد در کار نبوده است، اما به یک<br />
باره با ظهور دوران ویکتوریایی و اخالقیات<br />
متصلب خاص آن، روابط جنسی)س.ک.س(<br />
به درون خانه ها می خزد و محبوس می<br />
شود. طرفداران نظریة سرکوب بر این<br />
باوراند که از عصر ویکتوریایی به بعد،<br />
تمامیت روابط جنسی و نظام سکسوالیته<br />
دچار سازوکارهای طرد، منع، به زبان<br />
نیامدن و در نتیجه سرکوب شده است. در<br />
برابر، فوکو نشان می دهد که روابط جنسی<br />
نه تنها در جامعة غربی دچار این طرد و<br />
منع ها نشده است بلکه »تحریکی فزاینده«<br />
یافته است: »… از پایان سدة شانزدهم بدین<br />
سو، به گفتمان در آوردن روابط جنسی<br />
نه از فرایند محدودیت، بلکه بر عکس از<br />
سازوکار تحریک فزاینده تبعیت می کند؛<br />
نشان می دهد که تکنیک های قدرتی که بر<br />
روابط جنسی اعمال می شود، نه از اصل<br />
انتخاب سختگیرانه، بلکه از اصل انتشار و
صفحه 17<br />
اشاعة سکسوالیته های چندریختی تبعیت می<br />
کند؛ و نشان می دهد که اراده به دانستن در<br />
برابر تابویی رفع ناشدنی متوقف نشده است،<br />
بلکه-بی شک از طریق خطاهای بسیار- بر<br />
ساخت علمی از سکسوالیته اصرار داشته<br />
است« )فوکو، ۲۰(. ۱۳۸۸:<br />
بخش دوم: فرضیة سرکوب<br />
در قسمت نخست این بخش با نام تحریک<br />
به گفتمان ها، فوکو به تحلیل شیوه هایی می<br />
پردازد که به واسطة آن ها از قرن هفده<br />
به بعد روابط جنسی »به گفتمان در می<br />
آید«. یکی از این شیوه ها یا تکنولوژی های<br />
گفتمانی سنت اعتراف گیری در آیین کشیشی<br />
مسیحیت است. سنتی که در آن »نه تنها باید<br />
به اَعمال خالف قانون اعتراف کرد، بلکه<br />
باید میل خود را به گفتمان درآورد« )همان،<br />
۲۷(. از نظر فوکو آیین کشیشی با این کار به<br />
دنبال تولید اثرهایی خاص در مورد میل بود:<br />
اثرهای تسلط بر میل و بی عالقگی نسبت به<br />
آن. فوکو این بخش را چنین به پایان می برد:<br />
»آنچه مختص جوامع مدرن است این نیست<br />
که این جوامع روابط جنسی)س.ک.س( را<br />
محکوم به در سایه ماندن کرده اند، بلکه<br />
این است که این جوامع با بهره برداری از<br />
روابط جنسی)س.ک.س( همچون یک راز،<br />
خودشان را موظف به سخن گفتن همیشگی<br />
دربارة آن کرده اند« )همان، ۴۴(. در قسمت<br />
دوم این بخش با عنوان اشاعة انحراف، فوکو<br />
به بحث پراکندن سکسوالیته ها، تقویت شکل-<br />
های متفاوت آن ها و اشاعة متنوع انحراف<br />
ها می پردازد و بیان می دارد که »دوران<br />
ما بدعت گذار ناهمگونی های جنسی است«.<br />
از موارد بدعت گذارانه می توان به شکل<br />
گیری گونه-هایی از سکسوالیته اشاره کرد.<br />
فوکو برای مثال چنین می-گوید: »هم جنس<br />
خواهی آن هنگام که از عمل لواط به نوعی<br />
دو جنسی درونی، نوعی دو جنسی روح<br />
انتقال یافت، به منزلة یکی از شکل های<br />
سکسوالیته ظاهر شد. لواط کار یک مرتد<br />
بود، اما هم جنس خواه یک گونه است«<br />
)همان، ۵۳(.<br />
بخش سوم: علم جنسی<br />
در این بخش فوکو حول دو محور اصلی<br />
سخن می گوید. از نظر او به لحاظ تاریخی<br />
دو روش برای تولید حقیقت روابط جنسی<br />
وجود دارد: هنر کامجویی و علم جنسی.<br />
مورد نخست در ارتباط با جوامعی مانند چین<br />
و ژاپن و روم و جوامع عربی و مسلمان<br />
است که در آن، حقیقت از خود لذت به دست<br />
می آید و لذت به منزلة عمل و تجربه فهم می<br />
شود: »بنابراین در این جوامع دانشی شکل<br />
گرفت که باید مخفی می ماند، نه به علت<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
انگ بدنامی که ابژة این دانش بر خود داشت،<br />
بلکه به دلیل ضرورت حفظ این دانش با بیش<br />
ترین خویشتن داری، زیرا بنا بر سنت، این<br />
دانش با افشا شدن، کارایی وخاصیت اش را<br />
از دست می دهد. پس رابطه با استاد صاحب<br />
اسرار مهم بود« )همان، ۶۹-۶۸(. مورد دوم<br />
یعنی علم جنسی از نظر فوکو در مقابل سنت<br />
هنر کامجویی قرار می گیرد. زیرا در علم<br />
جنسی با شکل هایی از دانش-قدرت سروکار<br />
داریم که روابط جنسی)س.ک.س( را به هر<br />
طریق به زبان می-آورند. مورد اعتراف در<br />
اینجا مثال مناسبی در مورد آن چیزی است<br />
که فوکو از آن به مثابة تکنولوژی به زبان<br />
در آوردن روابط جنسی سخن می گوید. در<br />
اینجا فوکو از شیوه-هایی صحبت می کند که<br />
اراده به دانش از روابط جنسی به-وسیلة آن<br />
ها آیین های اعتراف را در شاکله های قاعده<br />
مند علمی به کار می اندازند. این شیوه ها به<br />
پنج طریق اعمال می شوند: ۱٫ با رمزگذاری<br />
بالینی »به سخن واداشتن« )ترکیب کردن<br />
اعتراف با معاینه( ۲٫ با بن انگارة علیتی<br />
عمومی و منتشر ۳٫ با اصل نهفتگی ذاتی<br />
سکسوالیته ۴٫ با روش تأویل و سرانجام با<br />
پزشکینه کردن اثرهای اعتراف.<br />
بخش چهارم: سامانة سکسوالیته<br />
فوکو قسمت روش این بخش را با این<br />
جمله می آغازد که »باید شکل گیری نوع<br />
خاصی از دانش دربارة روابط جنسی را نه<br />
بر حسب سرکوب یا قانون بلکه بر حسب<br />
قدرت تحلیل کنیم« )همان، ۱۰۷(. سپس<br />
منظور خود را از قدرت مشخص می-کند<br />
و می گوید پیش از هر چیز باید قدرت را<br />
به منزلة کثرت مناسبات نیرو درک کرد.<br />
در ادامه باز هم منظور خود را از قدرت<br />
مشخص تر می کند. از نظر فوکو باید تولید<br />
انبوه گفتمان ها در مورد روابط جنسی را<br />
در حوزة روابط متکثر و چندگانه و متغیر<br />
قدرت جا دهیم. چهار قاعده ای که فوکو بدین<br />
منظور ارائه می دهد این چنین اند: قاعدة<br />
درون بودگی، قواعد تغییرهای مدام، قاعدة<br />
مشروط سازی مضاعف و قاعدة چندارزی<br />
بودنِ تاکتیکی گفتمان ها. قسمت بعدی این<br />
بخش با نام عرصه با تعریفی از سکسوالیته<br />
آغاز می شود: »سکسوالیته گذرگاهی است<br />
فوق العاده متراکم برای روابط قدرت میان<br />
زنان و مردان، جوانان و سالمندان، والیدن<br />
و فرزندان، مربیان و شاگردان، روحانیون<br />
و عوام و میان دولت و جمعیت« )همان،<br />
۱۲۰(. فوکو عقیده دارد از سدة ۱۸ به بعد<br />
چهار مجموعة بزرگ استراتژیک را می<br />
توان متمایز کرد که سامانة خاص دانش و<br />
قدرت را در مورد روابط جنسی بسط داده<br />
اند. این مجموعه ها هیستریک شدن بدن زن،<br />
تربیتی کردن روابط جنسی کودک، اجتماعی<br />
کردن رفتارهای تولید مثلی و سرانجام روان<br />
پزشکینه کردن لذت منحرف هستند. این<br />
چهار مجموعه هر کدام شخصیت خاص خود<br />
را برای تبدیل شدن به ابژه های ممتاز دانش<br />
داشتند: زن هیستریک، کودک استمناءگر،<br />
زوج مالتوسی و بزرگسال منحرف که هر<br />
یک همبستة یکی از این استراتژی ها است.<br />
از این لحاظ از نظر فوکو »سکسوالیته نامی<br />
است که می توان به سامانه ای تاریخی<br />
داد: نه واقعیتی پنهان که تسخیر آن دشوار<br />
باشد، بلکه شبکة بزرگ سطحی که در آن<br />
برانگیختن بدن ها، تشدید لذت ها، تحریک<br />
به گفتمان، شکل گیری شناخت ها، و تقویت<br />
کنترل ها و مقاومت ها به طور زنجیروار<br />
و مطابق با چند استراتژی دانش و قدرت به<br />
یکدیگر متصل می شوند« )همان، ۱۲۳(.<br />
بخش پنجم: حق مرگ و قدرت اداره کنندة<br />
زندگی<br />
این بخش با دو مورد از اساسی ترین مفاهیم<br />
فوکو در حیطة سیاست و پزشکی و مناسبات<br />
این دو با یکدیگر پیوند خورده است: زیست-<br />
قدرت )bio-power( و زیست-سیاست<br />
.)bio-politic( فوکو در این قسمت نشان<br />
می دهد که چگونه »حق قدیمی به مرگ<br />
رساندن یا زنده نگه داشتن جای خود را به<br />
قدرت زنده نگه داشتن یا سوق دادن به سمت<br />
مرگ می دهد« )همان، ۱۵۹(. از نظر<br />
فوکو، ادارة بدن ها و مدیریت حسابگرانة<br />
زندگی از خالل سیاست های جمعیتی توانست<br />
دولت ها را قادر سازد که بر تمامی وجوه<br />
زیستی سوژه های تحت انقیادشان تسلط<br />
یابند. عالوه بر این، »این زیست-قدرت، بی<br />
شک عنصری ضروری در تکوین و توسعة<br />
سرمایه داری بوده است؛ سرمایه داری<br />
صرفاً به ازای گنجاندن کنترل شدة بدن ها<br />
در دستگاه تولید و با سازگار کردن پدیده<br />
های جمعیتی با فرآیندهای اقتصادی امکان<br />
پذیر شد« )همان، ۱۶۲(. فوکو در انتهای<br />
این بخش اشاره می کند که بر همین مبنا می<br />
توان اهمیت روابط جنسی به منزلة مسئله ای<br />
سیاسی را فهمید، زیرا روابط جنسی از یک<br />
سو به انظباط های بدن مربوط می شود،<br />
مثل تربیت، تشدید و توزیع نیروها، تنظیم و<br />
اقتصاد انرژی ها، و از سوی دیگر با تمام<br />
اثرهای فراگیری که تولید می کند، به سامان<br />
دهی جمعیت ها مربوط است.<br />
منبع: فوکو، میشل )۱۳۸۸( »اراده به<br />
دانستن«، ترجمة نیکو سرخوش و افشین<br />
جهاندیده، تهران: نی<br />
انسان شناسی و فرهنگ
نظری<br />
امپراتوری در عصر سرمایه: گفتگو با الن میکسینز وود<br />
ترجمه پرویز صداقت<br />
صفحه 18<br />
امپراتوری سابقهای بسیار طوالنیتر از<br />
سرمایهداری دارد، اما امپریالیسم معاصر<br />
از سرمایهداری جداناشدنی است.)۱( در این<br />
حالت، ویژگی های ممیزهی سرمایهداری<br />
به مثابه یک سیستم اقتصادی از نظر شما<br />
چیست؟<br />
فکر میکنم ویژگی گوهری سرمایه داری<br />
آن است که تمامی کنشگران اصلی اقتصاد<br />
وابسته به بازارند؛ وابسته به بازار برای<br />
حفظ و بازتولید شرایط زیستشان. معنای<br />
دیگرش آن است که رابطهی بین طبقات را<br />
بازار وساطت میکند، بدین ترتیب برخالف<br />
سیستمهای پیشاسرمایهداری است که در<br />
آن طبقات استثمارگر میتوانستند با استفاده<br />
از قدرت فائقهی سرکوب، سرکوب مستقیم<br />
غیراقتصادی، از مازاد طبقات استثمارشده<br />
بهرهبرداری کنند، در سرمایهداری این جبرْ<br />
ضرورتهای اقتصادی است. بنابراین،<br />
در اقتصاد بالغِ سرمایهداری، الزم نیست<br />
سرمایهداریْ قدرت برتری سیاسی، حقوقی،<br />
یا نظامی بر کارگران داشته باشد؛ چنان<br />
که اشراف زمیندار پیشاسرمایهداری بر<br />
دهقانانی که دسترسی غیربازاری به زمین<br />
داشتند قدرت داشتند. کارگرانِ مزدبگیر باید<br />
نیروی کار خود را به سرمایهدار بفروشند<br />
صرفاً برای آن که به وسایل زیستشان،<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
کار خودشان و جز آن دسترسی داشته باشند.<br />
و البته سرمایهدار برای دسترسی به کار و<br />
تحقق سودی که کارگران تولید میکنند به<br />
بازار وابسته است. البته تفاوت عظیمی بین<br />
کارگرانِ فاقد مالکیت و مالکان سرمایه هست<br />
که معنای آن ناترازی عظیم قدرت طبقاتی<br />
است. اما سرمایهداران برای حفظ خود و<br />
سرمایهشان کمتر به بازار وابسته نیستند. کل<br />
سیستم سرمایهداری از طریق الزامات بازار<br />
عمل میکند، جبر رقابت، به حداکثر رساندن<br />
سود، و انباشت سرمایه.<br />
چرا چنانکه برخی ممکن است فرض<br />
میکنند، تجارت یا بازرگانیْ سرمایهداری<br />
را تشکیل نمیدهند؟<br />
من تمایزی بین فرصتهای بازار و الزامات<br />
بازار قائلم. و گمان میکنم تنها سرمایهداری<br />
است که سیستمی دارد که در آن مردم ناگزیر<br />
میشوند، مجبور میشوند صرفاً برای<br />
تضمین هستیشان و بازتولید خودشان وارد<br />
بازار شوند. در سرتاسر تاریخ بازارهایی<br />
بودهاند که در آن مردم مازادشان را برای<br />
فروش عرضه میکردند، اما پیش از<br />
سرمایهداری، هیچگاه سیستمی نبود که در آن<br />
تولیدکنندگان و تصاحبکنندگان، هردو برای<br />
پایهایترین شرایطِ زیستشان مطلقاً وابسته<br />
به بازار باشند و بنابراین ناگزیر شوند برای<br />
حفظ خودشان از آنچه بازار تحمیل میکند<br />
پیروی کنند.<br />
در نوشتههای شما استثمار که بخشی<br />
ضروری در سرمایهداری است به شیوههای<br />
معینی پنهان میشود، برخالف سرکوب که<br />
ویژگی جامعهی فئودالی است که در آن<br />
قدرتِ عریانْ آشکار است. در سرمایهداریْ<br />
استثمار چهگونه پنهان میشود؟<br />
تقابلی که به آن اشاره کردید، بین سرمایهداری<br />
و فئودالیسم، تقابلی سودمند است. اگر<br />
دربارهی ماهیّت رابطهی بین اشراف فئودال<br />
و دهقان وابسته بیندیشید، مناسبات بسیار<br />
شفافی است که به لحاظ حقوقیْ رابطهای<br />
نابرابر قلمداد میشود.<br />
در سرمایهداری، سرمایهدار و کارگر، در<br />
آغاز بهظاهر برابرند. آنان به لحاظ حقوقی<br />
برابرند، و مهمتر از همه، سرمایهدار واقعاً،<br />
در برابر مازادی که به شکلی شفاف از آنها<br />
بهره میگیرد، به کارگران پرداخت میکند.<br />
در مورد فئودالیسم، دهقان ناگزیر از به<br />
انجام خدمات کار یا انتقال مستقیم مازاد به<br />
اشراف است؛ در حالی که در سرمایهداری<br />
این رابطه بهظاهر در تضاد با آن است، زیرا<br />
سرمایهدار قبل از تحقق سود ناشی از کارِ
19<br />
صفحه بنابراین<br />
میپردازد. را کارگر مزد کارگر کارگر<br />
مازاد چهگونه که این دادن نشان برای زا سرمایهدار و میشود منتقل سرمایهدار به پیچیدگی<br />
میآورد، دست به سود کارگر کار دارد.<br />
وجود محاسباتی سرمایهداری<br />
امپریالیسم اصلی ویژگیهای چیست؟<br />
آن<br />
سرمایهداری امپریالیسم اصلی ویژگی الزامات<br />
طریق از حتیاالمکان که است مستقیم<br />
حاکمیت نه میکند، عمل اقتصادی دربارهی<br />
اگر میکنم گمان استعماری. عراق<br />
به تجاوز از پیش امریکا امپریالیسم باره<br />
این در احتماالً باشید کرده صحبت با<br />
ندارد مستعمره واقعاً متحده ایاالت که فکر<br />
واقعاً اما میشدید. مواجه مخالف نظر به<br />
امریکا، که است درست همچنان میکنم برداشت<br />
آن از سنتی طور به که مفهومی گمانم<br />
به نبود. استعماری قدرت میکنیم، از<br />
خارج میدهد ترجیح همچنان امریکا را<br />
سلطهاش و باشد استعماری گرفتاریهای کند.<br />
عملی اقتصادی الزامات طریق از تا<br />
و نخستین واقعاً متحده ایاالت میکنم فکر سرمایهداری<br />
حقیقی امپراتوری تنها امروز طریق<br />
از عمدتاً را سلطهاش که باشد این<br />
از کرده، اعمال اقتصادی الزامات تبعیت<br />
به را زیردستش قدرتهای که طریق و<br />
امریکا از ناشی اقتصادی جبرهای از وادارد.<br />
امریکایی سرمایهی که<br />
میگویید عراق اشغال مورد در بنابراین است؟<br />
بوده قاعده این بر استثنایی پدید<br />
عراق در که آشفتهبازاری میکنم فکر برای<br />
برنامهریزی کامل فقدان و آوردند تأیید<br />
را واقعیت این احتماالً جنگ، از بعد شکل<br />
این به نداشتند قصد حقیقتاً که میکند اشغالگر<br />
قدرتِ نداشتند قصد آنان کنند. عمل دهد<br />
رخ داشتند امید آنچه گمانم به باشند. براندازند<br />
را رژیم میتوانستند که بود این و<br />
کنند مستقر همسوتری رهبریِ صرفاً و راحت<br />
امریکا سرمایهی دهند امکان سپس وارد<br />
عراق نفت تولید و عراق اقتصاد در آشفتهای<br />
وضع چنین که واقعیت این شود. نکته<br />
این تأیید در من نظر به آوردند بار به آن.<br />
تکذیبِ در نه است، امکان<br />
امروز سرمایهداری که است چهگونه و<br />
باشد داشته وجود امپراتوری میدهد مستعمرهسازیِ<br />
به نیاز بدون و شود شکوفا یابد؟<br />
گسترش نظامی کار<br />
و سرمایه رابطهی دربارهی وقتی روشهایی<br />
دربارهی میکنیم، صحبت است<br />
قادر سرمایه آن در که میگویم سخن 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله زیرا<br />
کند، اِعمال کار بر را خود سلطهی وارد<br />
ملزماند و وابستهاند بازار به کارگران بفروشند<br />
را خود کار نیروی تا شوند بازار و<br />
زیست وسایل به که آن خاطر به صرفاً چیز<br />
اندازهای، تا یابند. دسترسی بازتولیدشان میدهد<br />
رخ خاکی کرهی این در هم مشابهی جهان<br />
از بیشتری هرچه بخشهای آن در که تابعِ<br />
بازار، به ورود به وابستهساختنشان با به<br />
باید سرمایهداران میشوند. الزامات این کارِ<br />
از ناشی سود که آن از پیشتر کارگران کنند<br />
پرداخت یابد تحقق بازار در کارگران خودشان<br />
حفظ وسایل به که این برای صرفاً به<br />
است الزم تنها باشند. داشته دسترسی بر<br />
پول بینالمللی صندوق که شرایطی فکر<br />
میکند تحمیل درحالتوسعه کشورهای بازارهای<br />
به را آنها تا طراحیشده که کنید وابستهتر<br />
خارجی سرمایهی یا جهانی تولیدکنندگان<br />
دربارهی مثالً یا سازد. ورود<br />
از ناگزیر که کنید فکر کشاورزی روزبهروز<br />
و تکمحصولیاند تولید به خارجی<br />
بازار با را خود ناگزیرند بیشتر سوگیریشان<br />
هرچه کنند. همسو صادرات و این<br />
پذیرش برای باشد، جهت این در بیشتر پیشرفتهی<br />
کشورهای جانب از که سلطه نوع مستعدتر<br />
شود تحمیل آنها بر سرمایهداری میشوند.<br />
فقیرتر<br />
و کوچکتر کشورهای نمیبایست چرا است<br />
روشن که جهانی اقتصاد از کنند تالش مستقل<br />
ثروتمندترند کشورهای آن برندگانِ بمانند؟<br />
است<br />
پرسشی دشوارترین این که است روشن پاسخ<br />
آن به باید کشورها این در هرکسی که اقتصادها<br />
این که دامنهای زمینهی در دهد. سرمایهداری<br />
اقتصاد از را خود میتوانند اختالفنظر<br />
که است روشن کنند منفک جهانی خودم<br />
بگویم صادقانه و دارد وجود گستردهای دشوار<br />
واقعاً اکنون نیستم. پاسخگویی به قادر مستقل<br />
بتوانند که کنیم تصور را مردمی است باشند.<br />
جهانی بازار از خودمختار کامالً و که<br />
است این داده رخ آنچه میکنم گمان اما طریق<br />
از کشورها این روزافزونی شکل به ار خود هرچهبیشتر پول بینالمللی صندوق حتی<br />
میدهند امکان خود به و میکنند تابع وابسته<br />
و دهند تن سلطه شکل این به بیشتر باشند.<br />
خارجی مالیهی و سرمایه به سالهای<br />
در بگیرند. نظر در را برزیل مثالً استقالل<br />
دربارهی بودهاند مایل برزیلیها اخیر بزنند،<br />
حرف جهانی اقتصاد از جداییشان یا کارگران،<br />
حزب حکومت در حتی واقع در اما وابستهتر<br />
بینالمللی سرمایهی به را خود از<br />
کارشناستر بسیار اقتصاددانانی و کردند مورد<br />
این در کردند مطرح پرسشهای من ضروری<br />
حتی یا عاقالنه استقالل این آیا که اقتصادی<br />
که بگیرید نظر در میتوانید است. میتوانست<br />
مستقل بالقوه و بزرگی این به است<br />
آن مهیای آنچه از بیش بسیار را خود هرچه<br />
اکنون کند. منفک جهانی اقتصاد از بحران<br />
از برزیل اقتصاد بهبود از مطبوعات که<br />
هست فراوانی شواهد بگویند، جاری کسادی<br />
از بود الزم آنچه از بیش بسیار بینالمللی<br />
صندوق اصول از و دیدند آسیب پیش<br />
از بیش را خود و کردهاند پیروی پول واقعاً<br />
اما ساختند. وابسته جهانی اقتصاد به کموبیش<br />
اظهارنظری برای میکنم فکر ندارم.<br />
کافی صالحیت زمینه این در مطمئن امپریالیسم<br />
سرمایه امپراتوریهای بین شما که<br />
امپریالیسمی نوع دو و سرمایهداری گذشته<br />
در مدتی برای حدّی تا و داشته وجود امپراتوریهای<br />
شدهاید: قائل تمایز شده شکوفا مالکیّت.<br />
بر مبتنی امپراتوریهای و تجاری در<br />
اسپانیا امپراتوری و رُم امپراتوریهای نظر<br />
در اخیر مورد مطابق را التین امریکای چیست؟<br />
امپراتوریها این معرّف گرفتید. و<br />
کردم انتخاب را امپراتوری شکل دو این متمایز<br />
سرمایه امپراتوریهای از را آنها تجارت<br />
و مالکیّت بر تمرکز چون ساختم همراه<br />
سرمایهداری با که است چیزی امر<br />
این که دهم نشان میخواستم میکنیم. رخ<br />
تاریخی لحاظ به و است امکانپذیر جهتگیری<br />
امپراتوریهایی که است داده که<br />
آن بدون باشند داشته تجاری و تاریخی همان<br />
از که آن بدون و باشند سرمایهداری باشند.<br />
برخوردار سرمایهداری الزامات موردی<br />
نخستین رُم امپراتوری احتماالً خصوصی<br />
مالکیت برمبنای حقیقتاً که بود را<br />
رُم امپراتوری که این دلیل داشت. قرار این<br />
نامیدم مالکیّت بر مبتنی امپراتوری طبقات<br />
منافع به چیز هر از قبل که است کامالً<br />
شیوههایی به خصوصی مالکیّت دارای چین<br />
مانند امپراتوریهایی مثالً از متفاوت اما<br />
بود یافته توسعه کامالً که میداد پاسخ تملّک<br />
اولیهی شیوهی اصلی منبع دولت ثروت<br />
اصلی منبع و دیوانساالران نفع به از<br />
ما رُم، امپراتوری در بود. هنگفت منبع<br />
عنوان به زمین بر خصوصی مالکیت بر<br />
امپراتوری و میگوییم سخن قدرت اصلی این<br />
که جمهوریای شد. گذاشته پایه مبنا این الیگارشی<br />
یک اساساً کرد خلق را امپراتوری که<br />
بود آنان منافعِ این و بود مالک طبقات از در<br />
و مییافت. تبلور امپراتوری گسترش در خلق<br />
امپراتوری دولت یک هرچند حقیقت، منبع<br />
هیچگاه امپراتوری دولتِ این کردند، همواره<br />
هدفْ نبود، حاکم طبقهی ثروت اصلیِ که<br />
حالی در ثروت، منبع تنها بود؛ مالکیّت با<br />
مستقیم غیر طور به امپراتوری دولت به<br />
خصوصی مالکیّت گسترش و پشتیبانی
20<br />
صفحه میکرد.<br />
خدمت تملّک برای ابزاری مثابه گستردهی<br />
عملیات یک اساساً رُم امپراتوری بود.<br />
زمینخواری خود<br />
مهمی مراحل در حاکم طبقات تمامی زمین<br />
از همچین آنان کردند. ثروتمند را را<br />
دهقانان سپاه تا بردند بهره امپراتوری آنان<br />
از زادگاهشان در اساساً که سازند آرام شکل<br />
به آن بر عالوه اما میشد. مالکیّت سلب طبقات<br />
استعماریشان قلمروهای در مؤثری اشرافِ<br />
آن در که کردند خلق محلّی مالک بنابراین،<br />
نداشتند. وجود آن از پیش مالک اشراف<br />
ائتالف مفهومیْ به امپراتوری امپراتوری.<br />
دولت تا بود، محلی زمیندار که<br />
تجاری، امپراتوریهای کدام نظرتان، به هستند،<br />
بازرگانی راههای و تجارت بر مبتنی هستند؟<br />
برجسته تاریخی لحاظ به تا<br />
که تجاری امپراتوری مهمترین احتماالً امپراتوری<br />
داشته وجود سرمایهداری از پیش عالوه<br />
اما است. مدرن دوران اوایل در هلند <br />
عربی امپراتوری هویّت میتوانید آن بر ایتالیایی<br />
تجاریِ دولتشهرهای مثالً و اسالمی کنید.<br />
تعریف مبنا این بر نیز را ونیزی و غیرسرمایهداری<br />
را آنها که آن اصلی دلیل آنها<br />
تجاری موفقیّت که است آن میخوانم سیاسی،<br />
فرااقتصادی، قدرتهای به وابسته استدالل<br />
این من بود. آن مانند و نظامی اقتصاد<br />
چهگونه که این دربارهی را پیچیده الزامات<br />
با بود شده تجاری آنچنان که هلند میکنم<br />
ارائه نمیکرد حرکت داری سرمایه محلّ<br />
بسیار استدالل این که است روشن و بیش<br />
هلند اقتصاد است. نظر اختالف و دعوا موفقیت<br />
اما بود، تجاری قدرتی چیز هر از نبود.<br />
رقابتی تولید به وابسته واقعاً آن تجاری اما<br />
بود، کرده ارائه تولید در نوآوریهایی قدرت<br />
مثالً به وابسته اصلیاش موفقیّت دریانوردی،<br />
مهارتهای دریایی، نیروی تجاری<br />
مسیرهای بر فرااقتصادیاش کنترل موجود<br />
واقعاً تجاریِ انحصارهای تحمیل و بود.<br />
مختلف مکانهای در قیمت<br />
به خرید مستلزم که تجارت بنابراین، نشانهی<br />
است باال قیمت به فروش و پایین تولید<br />
نوعی مستلزم که نیست سرمایهداری محصوالت<br />
مستمر طور به که است رقابتی هب کمتر هزینهای با بهتر و سریعتر را رساند.<br />
فروش این<br />
آن به نگرش شیوهی یک است. درست پیشاسرمایهداری<br />
تجارت شود گفته که است به<br />
است. وابسته پراکنده بازارهای به خریداری<br />
بازار یک در دیگر، عبارت و میفروشید دیگر بازاری در و میکنید دورْ<br />
فواصل در تجارت که روست این از 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله هرچند<br />
بود. بازرگانی شکل ثروتآفرینترین سرمایهدارانه<br />
حقیقتاً الزامات با که اقتصادی آرمانیاش<br />
شکل در حقیقت در شود هدایت همهی<br />
آن در که دارد درهمآمیخته بازاری یکسانی<br />
رقابتی الزامات تابع تولیدکنندگان برای<br />
را تولیدشان راهبردهای باید و هستند سازند.<br />
منطبق الزامات این تأمین یک<br />
که نیست تردیدی هلند، مورد در مثالً است<br />
مفهومی به تجارت به وابستگی نمونهی برای<br />
بودند ملزم هلندی کشاورزان حتی که بازار<br />
وارد ت غالّ مانند اصلی نهادههای دست<br />
موفقیّت به دادن فرمان با اما شوند. واردات<br />
و بالتیک غالت تجارت مثالً یافتند، کمهزینه،<br />
نسبتاً تولید نواحی از ارزان غلّهی قادر<br />
خودشان هلندی کشاورزان که حالی در محصوالت<br />
مانند نیمهتجملّی کاالهای به شدند مسئله<br />
آورند. رو آن نظایر و گوشت و لبنی کمهزینه<br />
تولیدکنندگان با رقابتشان هیچگاه جاهای<br />
در کمهزینه تولید از واقعاً آنان نبود. طریق<br />
از صرفاً آنان میبردند. نفع دیگر تجاری<br />
گستردهی سیستم این بر فرمان نگه<br />
باال را محصوالتشان قیمت میتوانستند پایین.<br />
را هزینههایشان و دارند به<br />
که کنیم توجه بریتانیا امپراتوری به امپریالیسم<br />
نوظهور نمونهی نخستین عنوان سرمایهداری<br />
میگیرید. نظر در سرمایهداری در<br />
اتّفاقی چه شد. پیدا چهگونه انگلستان در افتاد؟<br />
جا آن کشاورزی و تولید نبود<br />
منحصربهفرد انقالبی لحظهی یک این در<br />
آنچه بلکه آورد، پدید را سرمایهداری که متمایز<br />
شبکهی شد پدیدار انگلستان روستای اجارهداران<br />
آن در که بود زراعی مناسبات بلندمدت<br />
اجارهی برمبنای را مایملکشان مالکانهای<br />
بهرههای طبق نه میکردند، حفظ در<br />
و بود. شده تثبیت عرف برمبنای که برای<br />
که دارید اجارهدارانی صورت این وابسته<br />
روزافزونی نحو به ثروتشان حفظ نه<br />
هستند؛ مایملکشان رقابتی بارآوری به برای<br />
سرکوبشان قدرت برترشان، نیروی سیستمی<br />
بنابراین، بیشتر. مازادهای استخراج هر<br />
تولیدکنندگان و مالکان آن در که داشتید در<br />
هستند، کار بهرهوری افزایش به مایل دو با<br />
سپس و زمین از نوآورانه استفادهی با ابتدا کردند<br />
مبادرت پروژهای به و فنی، ابزارهای بهرهوری<br />
افزایش منظور به »آبادانی« که میخواندند.<br />
کشاورزی کشتناشده<br />
زمین بهبود برای ایدهای آبادانی، زمین<br />
تصرّف که است ناقص کشت تحت یا و<br />
ایرلند خواه انگلستان در خواه دیگران، جان<br />
چهگونه میکرد. توجیه را جاها، سایر مدافع<br />
متنفذترین شاید که فیلسوف، الکِ در<br />
غربی ایدئولوژی به بود، آبادانی مفهوم بخشید؟<br />
شکل مالکیّت مورد توجیه<br />
ادعا این با اغلب غربی امپریالیسم تملّک<br />
آمادهی اشغالناشده زمین که میشود تملّکپذیری.<br />
اصلِ اصطالح به است استعماری<br />
تملّک از غیرمتعارفی دفاع این که<br />
داد رخ داری سرمایه با آنچه اما نبود. ایدئولوژی<br />
در آنچه و بود متمایز کامالً مشارکت<br />
آن در آنچنان الک که سرمایهداری این<br />
مسئله صرفاً که است آن مییابید، داشت تملّک<br />
آمادهی اشغالناشده زمین که نیست هرچیز<br />
که بود آن استدالل اکنون است. تجاری<br />
کشاورزی معیارهای برمبنای که بارآورانه<br />
و مثمرثمر شکلی به انگلیسی توجیه<br />
آن تملّک نمیگیرد، قرار استفاده مورد در<br />
مثالً استدالل این رو این از میشود. مردم<br />
که امریکا سرخپوستان اراضی مورد تجاری<br />
کشاورزیِ معیارهای برمبنای بومی و نمیبخشیدند بهبود را زمینشان انگلستان میکردند<br />
تولید چه آن مبادلهی ارزش بر رفت.<br />
کار به نمیافزودند ارزش<br />
مفهوم است: بحرانی مسئلهای اینْ و این<br />
در الک است. اساسی واقعاً نکتهی مبادله این<br />
با مخالفتی وی بود. صریح خیلی مورد زمین<br />
ارزش از چهقدر که نداشت محاسبات انسان<br />
کار از ناشی چهقدر و طبیعت از ناشی که<br />
ارزشی یافته بهبود اقتصادی در و است رقمی<br />
یا درصد ۹۹ شاید میکند خلق کار که<br />
شد روشن زود اما باشد. آن به نزدیک نیست،<br />
تالش هزینهی کار اصلیْ نکتهی آن<br />
مسئله پس است، مبادله ارزش خلق بلکه چهقدر<br />
بومی مردم ندارد اهمیّتی که است آنچه<br />
عمل در آنان کردهاند، صرف تالش است<br />
الزم مالکیّتشان حقوق استقرار برای اقتصادی<br />
غیابِ در زیرا نمیدادند، انجام ارزشی<br />
آنان یافته، توسعه بهخوبی که تجاری نمیکردند.<br />
خلق شالودهی<br />
عمالً مبادله ارزش تولید بنابراین و خارج.<br />
در خواه و داخل در خواه شد، مالکیّت که<br />
هنگامی که نیست معنا بدان این اکنون را<br />
آن و میکند تصرف قطعهزمینی کسی مدعی<br />
دیگری کسان میسازد، بارآور قصد<br />
بگویند و شوند موجود واقعاً مالکیّت میگوید<br />
الک کنند. بارآورتر را زمین دارند حق<br />
درمیآمیزیم چیزی با را کارمان وقتی استدالل<br />
این اما میسازیم. برقرار را مالکیّت این<br />
زیرا کنیم، دنبال بیشتر کمی باید را نیست<br />
چیزی با ما کار آمیختن مسئلهی صرفاً مالکیّت<br />
آنچه میدهد. ما به مالکیّت حق که تجاری<br />
ارزش بر افزودن میسازد برقرار را است.<br />
ساختنش بارآورتر طریق از آن امپراتوری<br />
برای جدیدی کامالً توجیه این الک<br />
که بگویم باید هرچند کرد، خلق
21<br />
صفحه اندیشید.<br />
مورد این در که نبود کسی نخستین بهش<br />
کتابم در که هست حیرتانگیزی سند امپریالیسم<br />
معماران از یکی و کردهام اشاره سرجان<br />
نام به وکیلی لندن، در انگلستان که<br />
استدالل این با الک از پیش دههها دیویس، نمیکنند<br />
استفاده آن از حقیقتاً ایرلندیها خود تصرف<br />
بخشند نمی بهبود را آن که چرا که<br />
این نه کرد. توجیه را ایرلند زمینهای کردند،<br />
نمی زراعت زمینها این روی بر میدادند،<br />
انجام را کار این وضوح به چون و<br />
اشغالناشده های زمین مسئلهْ بنابراین نبود.<br />
تصرفاند آمادهی که ناشده زراعت نمیکردند،<br />
آباد را آن که بود این صرفاً بلکه نمی<br />
افزایش کافی قدر به را مبادلهاش ارزش مدعیِ<br />
داشت حق انگلستان بنابراین دادند، انگلستان<br />
امپریالیسم هدف این و شود. آن ایرلندیها<br />
مالکیّت روابط که بود ایرلند در میتوانستند<br />
که نحوی به دهد شکل تغییر را زراعی<br />
سرمایهداری پیآمدهای کنند تالش که<br />
زمانی تا البته کنند بازتولید را انگلستان آنگاه<br />
و کرد رقابت به تهدید خودش ایرلند اما<br />
است. شد ایرلند توسعهی مانعِ انگلیسیها است.<br />
دیگری داستان اینْ امپراتوری<br />
مورد در مباحثتان به توجه با سرمایهداری<br />
الزامات و ارضی قلمروهای هند<br />
در بریتانیا امپراتوری انگلستان، اولیهی میگیرید؟<br />
نظر در چهگونه را مالکیّت<br />
روابط نتوانستند هیچگاه انگلیسیها تالش<br />
ایرلند در که آنگونه را اجتماعیشان منتقل<br />
امپراتوریشان به دهند انجام کردند موفّقی<br />
اقتصاد هندوستان مورد در سازند. اصول<br />
برمبنای که داشتید توسعهیافته بهشدت در<br />
که نبود آن مسئله و میکرد عمل خودش میدانستند<br />
مناسب بریتانیاییها که مسیری امیدوار<br />
قطعاً بریتانیاییها اما شود. متحول زیادی<br />
منافع آن تجاری منابع از بتوانند بودند را<br />
کار این توانستند مدّتی برای و ببرند. انجام<br />
شرقی هند کمپانی طریق از بهویژه نه<br />
دولت، روزافزونی شکل به اما دهند. شدند،<br />
کشانده فرایند این به شرقی، هند کمپانی تجاریشان<br />
برتری از دفاع برای که چرا ماجراهای<br />
به روزافزونی شکل به هند در و<br />
کنند حفظ را نظم تا شدند کشانده نظامی به<br />
فزایندهای نحو به که است این معنایش شدند.<br />
کشیده سرزمینی امپراتوری نوعی هند<br />
کمپانی که بود خاطر بدان این تاحدودی اصول<br />
میتوان آنچه برمبنای خودش شرقی کمپانی<br />
میکرد. عمل خواند سرمایهداری کسانی<br />
بود. درآمد استخراج ابزار شرقی هند منتقد<br />
کامالً که انگلستان در برک ادموند مثل شرقی<br />
هند کمپانی و امپراتوری عمل روش تجاری<br />
اصول برمبنای اینها که گفتند بودند نمیکنند.<br />
عمل 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله درگیر<br />
دولت روزگار، شوخی از بنابراین، دلیل<br />
به فقط نه شد، امپراتوری در چیرگی بلکه<br />
کند، کسب درآمدها از را سهمش که آن عمل<br />
تجاری اصول برمبنای که رو آن از این<br />
و میدانستند. مناسب بریتانیاییها که کند ارضی<br />
قلمروهای بر مبتنی امپراتوری یک از<br />
بیش روز هر امپراتوری این کرد. خلق نظامی<br />
دیکتاتوری میتوان که چیزی به پیش در<br />
این که میگویم من و شد. بدل خواند میکند.<br />
ایجاد تناقض درازمدت هک دامنهای دربارهی هست زیادی بحثهای احتماالً<br />
و بود سودآور انگلستان برای هند آیا<br />
که دهم پاسخ پرسش این به نمیتوانم به<br />
را امپراتوری منابع بیشتر یا بود سودآور بنیادی<br />
تناقضی که میکنم فکر و میداد. هدر مزیت<br />
استخراج برای کوشش سویی از بینِ مبتنی<br />
ماهیت دیگر سوی از و هند از تجاری وجود<br />
امپراتوری نظامی و ارضی قلمرو بر شوم<br />
متقاعد بهسادگی میشد بنابراین داشت. بودند<br />
مایل آنان که آنچنان درازمدت در که سودآوری<br />
میزان آن به حتی نبود، سودآور امپراتوری<br />
در فعال افراد برخی برای که خیلی<br />
استدالل میتوان میکنم فکر بود. شده<br />
استدالل حقیقت در و کرد قانعکنندهای رفتن<br />
هدر بیشتر درازمدت در که است هزینههای<br />
هم علتش فایده؛ تا بود منابع قلمرو<br />
بر مبتنی امپراتوری نوع این میگویم<br />
که است دلیل بدین و است. ارضی حقیقتاً<br />
امپراتوری نخستین امریکا امپراتوری قادر<br />
انگلیسیها که چرا است، سرمایهدارانه با<br />
نمیتوانستند آنان نبودند. آن استمرار به اداره<br />
را خود امپراتوری اقتصادیْ ابزارهای کس<br />
هر از بیش امریکایی که حالی در کنند، نزدیکتر<br />
کار این انجام به تاکنون دیگری شدهاند.<br />
بدون<br />
کار که سرمایهداری بازارهای در میشود،<br />
مبادله بازار در سرکوب اعمال یکسان<br />
برابرند. و آزاد مردم میشود فرض و<br />
آزادی با سرمایهداری هویّت انگاشتن ساختن<br />
مطیع منطقِ بر تأثیری چه برابری است؟<br />
داشته برده عنوان به مردم از برخی هرچند<br />
که است این بهروشنی نکته نخستین دستمزدی<br />
کار برمبنای رسماً سرمایهداری از<br />
استفاده بر مانعی این میشود، تعریف تاریخ<br />
از مشخصی مقطع در بردگان کار چهطور<br />
که مورد این در نیست. سرمایهداری برعکس<br />
و برده بهره بردگی از سرمایهداری به<br />
سرمایهداری الزامات طور چه که این بردگی<br />
پیشین اشکال در که داده شکل بردگی گفت.<br />
میتوان بسیار نداشته، وجود نژادپرستی<br />
که کرد استدالل میشود کنم فکر بردگی<br />
با متحده ایاالت در که افراطی نژادپرستی<br />
از افراطی نوعی بود، همراه کهن<br />
بردگی جوامع در شکل همان به که ایدئولوژی<br />
که واقعیّت این با داشت، وجود انسانها<br />
تمامی میگوید که سرمایهداری با<br />
دشوار باید برابرند، قرارداری لحاظ به مردمْ<br />
آن در که باشد داشته سروکار وضعیّتی بنابراین<br />
و نابرابرند. حقوقی لحاظ به آشکارا صرفاً<br />
بیهنجاری این برای توجیه یک مردم<br />
از بزرگی بخش که است این نوشتن همهی<br />
گفت میتوان انسانیاند. نژاد از خارج انسان<br />
واقع در افراد این اما برابرند، انسانها نژادپرستی<br />
مالیمترِ اشکال در یا نبودند که<br />
بودند دایمی خُردساالنی آنان فرهنگی، و مسئولیّتها سطح تا نمیتوانستند هیچگاه کنند.<br />
رشد بزرگساالن حقوق از<br />
یکی کردید، اشاره دقیقاً چنانکه غلبهی<br />
سرمایهداری اصلی ویژگیهای اشکال<br />
آن طی که است دستمزدی کار ندارند.<br />
ضرورتی سرکوب غیراقتصادی سرکوب<br />
نطامهای میتوان چهطور پس افریقای<br />
در آپارتاید مانند سرمایهداری، تحت کرد؟<br />
درک را جنوبی چنانکه<br />
من، نزد در که کنم تأکید باید نخست قاطع<br />
ویژگی گفتم، مصاحبه آغاز در اصلی<br />
کنشگران وابستگی سرمایهداریْ کار<br />
وابستگیِ البته است. بازار به اقتصادی از<br />
برگرفته بازار به کارگر طبقات دستمزدیِ وابستگی<br />
امّا است. آن نهایی و غایی نتیجهی بازار<br />
الزامات از مردم تبعیّت و بازار به میتواند<br />
کار شدن پرولتاریزه از بعد اندکی است.<br />
داده رخ تاریخی لحاظ به و دهد رخ اجارهدارانِ<br />
آن مانند مستقیم تولیدکنندگان از<br />
پیشتر که اقتصادی بلندمدت اجارههای و<br />
بودند بازار به وابسته کردم صحبت آن دهند.<br />
پاسخ بازار الزامات به بودند ناگزیر کارگرانِ<br />
بزرگ نیروی پیدایی حقیقت، در فروش<br />
از ناگزیر که شده مالکیّت سلب دستمزد<br />
دریافت ازای به کارشان نیروی الزامات<br />
این معلول تاریخی لحاظ به بودند علّت<br />
نه بود، رقابتی، فشارهای مانند بازار، به<br />
زمین مالکان واکنشِ این بر عالوه و آن. کوچک<br />
تولیدکنندگان از بسیاری فشارها، آن کرد.<br />
زمین ترک از ناگزیر را آن<br />
کنم تأکید آن بر باید که دومی نکتهی گفتم،<br />
بردهداری مورد در که چنان که است وابسته<br />
کارِ گوناگون انواع از سرمایهداری باید<br />
است. کرده استفاده گوناگون انحای به شرایط<br />
سویی از بینِ شویم قائل تمایزی این<br />
که مالکیّت اجتماعی مناسبات بنیادی، بحث<br />
به که کرده خلق را بازار الزامات دیگر<br />
سوی از و میدهم ادامه آن مورد در بر<br />
بازار الزامات چهگونه که مسئله این دستمزدیِ<br />
کار صرفاً نه کار، مختلف انواع
22<br />
صفحه در<br />
مثالً میشود. تحمیل سرمایهداری، در<br />
سرمایهداری توسعهی روزهای نخستین در<br />
اقتصاد وارد جنوب کشاورزان امریکا، و<br />
شدند جهانی بازار و سرمایهداری رشد حال هست<br />
زمینه این در بحثهایی هنوز هرچند این<br />
به واکنش در مدّتی برای دستکم آنان از<br />
موفقیّتآمیزی شکل به اقتصادی الزامات خیلی<br />
جا این در کردند. استفاده بردگی کار و چهگونه کنیم بررسی که است وقتگیر اقتصاد<br />
چارچوب در بردگی کار اشتغال چرا پیدا<br />
کمتری اتکای قابلیّت سرمایهداری سرمایهداری<br />
که است این مسئله اما میکند، سرکوب<br />
فرااقتصادی اشکال دیگر از عمالً استفاده<br />
و کند استفاده میتوانست وابستگی و میتواند<br />
نیز امروز که همچنان کرد، هم اگر<br />
میکند. هم استفاده و کند استفاده آن از و<br />
نبود حاکم بازار وابستگی بنیادی روابط کلی<br />
طور به اقتصاد بر را خود الزامات سرمایهداری<br />
سرمایهداریْ نمیکرد تحمل این<br />
که نیست این معنایش امّا نمیشد، کار<br />
اشکال دیگر برمبنای نمیتواند الزامات از<br />
نمیتوان یا کند عمل دستمزدی کار جز به هر<br />
فرااقتصادی سرکوب گوناگون اشکال در<br />
تاریخی مشخص چارچوب هر در آنچه الزامات<br />
به پاسخگویی برای باشد دسترس کرد.<br />
بهرهبرداری بازار که<br />
دارد متمایزی مزیت دستمزدی کار البته، سرکوب<br />
فرااقتصادی، دایم سرکوب مستلزم برای<br />
نیست. نظامی یا سیاسی مراقبت و نیروی<br />
کارگران متعارف شرایط در که آن فروش<br />
به دستمزد برابر در را کارشان تولید<br />
سرمایه و دهند ادامه کار به رسانند است.<br />
کافی اقتصادی ضرورتهای کنند، دقیق<br />
شرایط در قدر هر سرمایه بنابراین، آپارتاید<br />
همچون سرکوبی اشکال از تاریخی شرایط<br />
در اقتصادی مزایای این ببرد، بهره در<br />
قدرتمند مقاومت مانند سیاسی، متحول و<br />
نیست. استمرار به قادر آپارتاید، برابر افریقای<br />
در بزرگ سرمایهی که ندارد تعجب حفظ<br />
دیگر که گرفت را تصمیم این جنوبی ندارد.<br />
را ارزشش سیستم طور<br />
به و بیستم، قرن در شما، گفتهی به امپریالیسم<br />
جهانی، دوم جنگ از بعد مشخص شد.<br />
پدیدار بلوغیافته شکلی به سرمایهداری دوم<br />
جنگ پایان از زودتر میکنم فکر بله. شکلی<br />
به عمالً سرمایهداری که نبود جهانی راهبرد<br />
مییابید آنچه شد. پدیدار بلوغیافته که<br />
امریکاییهاست از بخشی در دوجانبهای وودز«<br />
»برتن سیستم طریق از سویی از که<br />
ساختند برقرار را خود اقتصادی هژمونی توسعهی<br />
شرایط عمالً متحده ایاالت آن طی و<br />
کرد تعیین را جهان سرتاسر در اقتصادی عنوان<br />
به متحده ایاالت خود دیگر سوی از 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله جهانی،<br />
جنگ در برتر فراگیرِ نظامی قدرت از<br />
پیش ناکازاکی و هیروشیمی بمباران با نظامی<br />
قدرت عنوان به را خود جنگ، پایان کرد.<br />
تثبیت برتر در<br />
که دارید دوجانبه راهبردی بنابراین است.<br />
شده دنبال تاکنون هنگام آن از عمل بین<br />
رابطهی که کنید سؤال است ممکن پس اگر<br />
چیست؟ نظامی و اقتصادی هژمونی امپریالیسم<br />
یک که گونهی به متحده ایاالت به<br />
کند عمل باید سرمایهداری آرمانیِ از<br />
چرا است، وابسته اقتصادی هژمونی خُب،<br />
میبرد؟ بهره نظامیاش فراگیر قدرت پیشین<br />
اشکال در است. هوشمندانهای نکتهی آشکار<br />
کامالً نظامی قدرت هدف امپریالیسم، تصرف<br />
را سرزمینی میخواستید اگر بود. دهید،<br />
شکست را امپراتوری رقبای یا کنید روشن<br />
نظامی فراگیر نیروی به نیاز دلیلِ اقتصادیتان<br />
نیروی با تالشید در اگر اما است. دارا<br />
آنگاه باشید، داشته هژمونی جهان بر که<br />
را نظامی چیرهی نیروی عظیمترین بودن در<br />
دارد. ضرورتی چه داشته، تاکنون جهان مهمّی<br />
بیهنجاری به میکنم فکر مورد این که<br />
رسیدهایم سرمایهداری امپریالیسمِ در هستیم.<br />
شاهدش اکنون نظامی<br />
نیروی گسترش که نمیکنم فکر کاهندهی<br />
قدرت جبران برای صرفاً امریکا تردید<br />
بدون هرچند است اقتصادیاش این<br />
میگویم آنچه است. چنین تاحدودی قدرت<br />
با سرمایهداری امپریالیسم که است جدای<br />
کموبیش که میکند، عمل اقتصادی است.<br />
حقوقی و نظامی سیاسی، قدرت از که<br />
فئودال لُرد برخالف دیگر، عبارت به قدرتهای<br />
به دهقانان از مازاد اخذ برای است،<br />
وابسته سیاسیاش و حقوقی نظامی، به<br />
این و نیست. چنین سرمایهدار ظاهراً بسیار<br />
که میدهد امکان سرمایهداری قدرت یا<br />
حقوقی یا سیاسی قدرت هر از فراتر نیست<br />
این معنایش اما یابد. گسترش نظامی به<br />
سرمایه انباشت شرایط حفظ برای که نیاز<br />
نظامی و سیاسی قدرتهای پشتوانهی دامنهی<br />
بین که آنجاست مشکل ندارد. و<br />
سرمایهداری اقتصادی قدرت جهانی که<br />
سرکوب و اجرایی محلّیتر قدرتهای فزایندهای<br />
ناهماهنگیِ دارد نیاز بدان همچنان نمیپذیرم<br />
را استدالل این صرفاً دارد. وجود مثل<br />
افرادی و جهانیشدن نظریهپردازان که قدر<br />
هر که میکنند مطرح نگری و هارت ملّی<br />
دولت میشود، جهانی بیشتر اقتصاد عکسِ<br />
میکنم فکر مییابد. کمتری اهمیّت وساطت<br />
به جهانی اقتصاد است. درست آن فکر<br />
میشود. مدیریت جهانی دولتیِ سیستم جهانیسازی<br />
مشخصهی واقعاً آنچه میکنم جهانی<br />
دسترسی بین فزاینده ناهماهنگی است رد دولتها استمرار و سرمایهداری سلطهی نیاز<br />
بدان همچنان که است ارضی قلمروهای اجرایی<br />
دستگاه نیازمند سرمایه زیرا داریم، دیگر<br />
از بیش پیشبینیپذیر و منظم قانونیِ و داشته<br />
وجود تاکنون که است اجتماعی اشکال است.<br />
و<br />
مداخله از سرمایه دایمی شکوِهی نباید سرمایه،<br />
انباشت بدهد. فریبمان دولت نظارت سرمایهداری<br />
بازار که آنجا از بهویژه بسیار<br />
فرایندی است، آشفته بسیار خودش حقوقی،<br />
نظم نیازمند که است مطالبهگر که<br />
مادامی است، بسیاری اجرایی و سیاسی در<br />
و باشد؛ دوستانه سرمایه به نسبت نظم این هک کرد تصور میتوان پیشبینی قابل آیندهی مقیاس<br />
در اجرایی و حقوقی نظارت نوع این را<br />
روزی بنابراین نیست. امکانپذیر جهانی جهان<br />
باشد قادر سرمایه که نمیبینم پیش در قلمروهای<br />
در دولتهایی کمک بدون را هنگامی<br />
البته اما کند. سازماندهی ارضی این<br />
نیازمند هنوز سرمایه کنید تصدیق که سیاسی<br />
شکل که این و است چنددولتی سیستم بلکه<br />
نیست، جهانی دولت یک جهانیسازی میتوانید<br />
است، متعدد دولتهای از سیستمی حقیقی<br />
امکانات سیستمی چنین که دریابید میآورد.<br />
پدید را بیثباتی دولتهای<br />
این که معتقدید دیگر، عبارت به متحده<br />
ایاالت که فقیرتر کشورهای این محلّی، اقتصادی<br />
هژمونی آنها بر میکند تالش وفادار<br />
خود ریشهی به ضرورتاً کند، اعمال نمیمانند.<br />
که<br />
است این مسئله هرچند است. درست اقتصاد<br />
سازماندهی برای متحده ایاالت ایاالت<br />
دارد. نیاز دولتها آن به جهانی منظم نیاز<br />
آنها به امور این انجام خاطر به متحده سرمایهداری،<br />
قدرت وابستگی، این و دارد. میدهد.<br />
قرار تنگنا در را امپریالیستی قدرت سرِ<br />
قدرتها این همهی با نمیتواند قدرت این نظامی<br />
ابزار با کند تالش یا باشد داشته جنگ باعث<br />
میتواند زیرا کند. سرکوب را آنها بشود.<br />
سرمایه انباشت کامل ریختن هم به این<br />
تحمیل برای راههایی باید بنابراین، کند،<br />
رام را دولتها این تا کند پیدا سرکوب سازماندهی<br />
در را آنها ظرفیّت که آن بدون ببرد.<br />
تحلیل به جهانی سرمایهی برای دنیایی به<br />
و سرمایه برای حقیقی مسئلهی این و اینْ<br />
است. حقیقی ضعفِ درازمدت در گمانم خلق<br />
مخالفت برای تازهای کامالً فضاهای میکند.<br />
دورهی<br />
در بهویژه داده رخ میکنم فکر آنچه پیشگامانی<br />
زمینهسازش تفکر هرچند بوش، میگردد<br />
باز عقب به ریگان رونالد تا که دارد ایاالت<br />
تناقض، این برابر در که است آن جنگ<br />
که پذیرفته را نظامی دکترین متحده
صفحه 23<br />
دایمی را اغلب بدون هدفهایی مشخص<br />
توجیه میکند؛ نوعی جنگ بینهایت، جنگی<br />
به لحاظ هدف یا زمان، بدون پایان. جماعتِ<br />
رامسفلد، ولفوویتز، و پرل که دور بوش را<br />
گرفته بودند واقعاً برنامهای توصیه میکردند<br />
که خودشان »عملیات جنگِ نامحدود« نامیده<br />
بودند و برای آنها یکی از کارکردهای اصلی<br />
جنگ، آنچنان که از آن برداشت میکردند،<br />
به اصطالح اثر نمایشی آن است، وقتی است<br />
برتری نظامی گستردهتان را نمایش دهید،<br />
به همان روشی که قدرتهای امپریالیستی<br />
کهن با قدرت نظامیشان انجام میدهند،<br />
بدون آن که هدف مشخصی را جستوجو<br />
کنید. ضرورتی ندارد در پیِ سرزمین خاص<br />
باشید، بلکه میخواهید با استفاده از این اثر<br />
نمایشی فضایی تهدیدکننده پدید آورید: شوک<br />
و بُهت. به گمانم آنچه در عراق رخ داد<br />
صرفاً مسئلهی آشکارترین انگیزه برای<br />
کنترل نفت نبود. اینْ صرفاً اعمال شوک و<br />
بُهت بر جهان بود، نه صرفاً ایران.<br />
دکترین امریکا در نمایش توان وحشتناک<br />
نظامی و تمایل به استفاده از آن به منظور آن<br />
است که مانع تالش یا هر تمایلی به اندیشیدن<br />
دربارهی هماوردی یا برابریطلبی با قدرت<br />
نظامی امریکا شود آیا میگویید این سیاستْ<br />
»دولتهای سرکش« و دولتهای صنعتی<br />
که همپیمانان درازمدت امریکا بودهاند، هر<br />
دو را هدف قرار داده است؟<br />
کامالً؛ اما مسئلهی رقابت سرمایهداری آن<br />
است که همانند رقابت بین امپریالیستها به<br />
شکل سنّتی آن نیست. منظورم آن است که<br />
وقتی بر سر یک مسیر تجاری میجنگید،<br />
میروید رقیبتان را در هم میکوبید و هدفْ<br />
کامالً روشن است. اما در سرمایهداری<br />
پیشرفته به چنین زیادهرویهایی نیاز<br />
ندارید زیرا همچنان که رقبایتان شما را به<br />
خطر میاندازند، به بازارهایشان هم نیاز<br />
دارید. بنابراین باید راههای تازهای برای<br />
کنترل همپیمانانتان پیدا کنید که در عین<br />
حال قدرت اقتصادی خودتان را به تحلیل<br />
نبرد. این سیاست بلندمدت امریکا بوده تا<br />
نشان دهد قدرت نظامی فراگیری دارد که<br />
تالش برای هماوری یا حتی همسانی با آن<br />
امکانپذیر نیست. و اگر باید حقیقت را گفت،<br />
سایر قدرتهای مهمّ سرمایهداری عموماً<br />
تسلیم برتری امریکا شدهاند چیزی که در<br />
رقابتهای بین امپریالیستی قدیمی نمیشد<br />
تصور کرد.<br />
برخی صاحبنظران گفتهاند که دکترین<br />
جنگِ دایمی گسستی قطعی از سیاست پیشین<br />
امریکا است و امپراتوری امریکا چرخشی<br />
جدید یافته است. آیا حقیقتی در این ادعاها<br />
هست؟<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
بله، درست نیست گمان کنیم چون این<br />
افراد بهشدّت افراطی هستند میگویند اینْ<br />
گسست بزرگی در سیاستهای امریکا است؛<br />
نمیتوان در گذشتهی نزدیک مشابهی یافت،<br />
نه صرفاً در سیاست خارجی بلکه حتی<br />
در سطح داخلی که محدودیتهایی روی<br />
آزادیهای مدنی به شیوههایی اعمال شده که<br />
تنها در دورهی جنگ سرد رایج بود که شاید<br />
از برخی جنبهها حتی وخیمتر باشد. بنابراین<br />
روشن است در ظاهر برخی گسستها از<br />
گذشتهی نزدیک وجود دارد، و اشغال نمایان<br />
سرزمین عراق نشان میدهد که به اشکال<br />
کهنتر امپریالیسم مبتنی بر قلمروهای<br />
ارضی بازگشتند؛ اما پیشتر بحث کردهام که<br />
چرا فکر نمیکنم هدفشان این باشد.<br />
بنابراین، به رغم دامنهی بیهمانندی که<br />
دکترینشان را گسترش دادند، اگر آنچه<br />
را پیشتر در جریان بوده در نظر نگیرید،<br />
نمیتوانید آنچه را امروز انجام میدهند<br />
درک کنید. مثالً راهبرد دوجانبهای که<br />
پیشتر از آن صحبت کردم که در پی جنگ<br />
دوم جهانی به اجرا گذاشته شد، از طریق<br />
کنترل سیستمهای تجاری و مالیِ جهانی و<br />
از سوی دیگر قدرت نظامیِ رقابتناپذیر<br />
و فراگیر امریکا. اگر این شکلهای سلطه<br />
هدفِ بلندمدت نبودند، اگر این ساختمان<br />
قدرت نظامی فراگیر پیشتر وجود نداشت،<br />
بوش راهی نداشت که بتواند دنبال کند.<br />
فکر میکنم این منطق امپراتوری امریکا و<br />
تناقضهایی که بر آن حاکم است و تالش<br />
کردهام تبیین کنم بلندمدّت هستند، دستکم<br />
تا جنگ دوم جهانی به عقب بازمیگردد.<br />
میتوانید بگویید که بوش آن را در سرحدّ<br />
افراطیِ غایی و غیرمنطقیاش دنبال کرد؛<br />
اما تنها در صورتی که زمینهای که پیشتر<br />
بر آن استوار بود نبینید، نمیتوانید آن را<br />
درک کنید.<br />
امپراتوری امریکا در دورهی اوباما چه<br />
جایگاهی دارد؟<br />
وقتی باید جایگاه اوباما را در رابطه با<br />
پیشینیانش تعیین کنید، در برابر سؤال<br />
حقیقتاً دشواری قرار دارید. تردیدی ندارم<br />
که تا جایی که از دستش برمیآید، لفّاضی<br />
مترقیترشْ صادقانه است، و بدون تردید<br />
با جورج بوش فرق دارد. اما برایم روشن<br />
نیست که نظرش در مورد جهان و نقشی که<br />
امریکا در آن بازی میکند کموبیش همان<br />
شکستی باشد که بدون تردید واقعاً به آن باور<br />
دارد. باید احتماالً به زنگ خطری گوش<br />
دهیم که سیاستهای اقتصادی داخلیاش به<br />
صدا درآورده و به دامنهی هماهنگیاش با<br />
خطّ والاستریت یا افرادی در دولتش که به<br />
آن محیط وابستهاند، توجه کنیم. یا در همین<br />
زمینه به رسوایی اصالحات بهداشتی وی<br />
و شیوههایی که این اصالحات برخاسته از<br />
منافع شرکتهای بیمه بود؛ گمان نمیکنم<br />
بتوان کامالً کنگره را متهم کرد. بنابراین چرا<br />
باید اعتماد داشته باشیم که سیاست خارجی<br />
اوباما و طرز تلقیاش نسبت به جنگ<br />
خیلی با پیشینیانش متفاوت است؟ دو جنگْ<br />
الهامبخش اعتماد چندانی نیست. یقین دارم<br />
که وی به آنچه در مورد دکترین »جنگ<br />
عادالنه« در سخنرانی نوبلش مطرح کرد<br />
باور دارد. مشکل آن است که این دکترین به<br />
نحوی بدنام انعطافپذیر است و قرنهاست<br />
برخی قدرتهای امپراتوریِ بسیار درّندهخو<br />
مطرح میکنند.<br />
چیزی که شاید بتوانید مطرح کنید این است<br />
که بوش از مرزی گذشت که حتی این<br />
دکترین انعطافپذیر به اندازهی کافی برایش<br />
انعطاف نداشت. منظورم آن است که دکترین<br />
جنگ عادالنه در تمامی روایتهای سنّتیاش<br />
مستلزم ایدهای از هدفها و وسایل مشخص<br />
نوعی تناسب میان آنهاست، و نمیتوان این<br />
اصول را در دکترین جنگ بیپایان، جنگ<br />
بدون محدودهی زمانی یا جغرافیایی، کاربرد<br />
داد. بهسختی میتوان مشخص کرد که اوباما<br />
چهقدر از این دور شده است، اما دستکم آن<br />
اصولِ هدفها و وسیلهها را مطرح میکند<br />
و احتماالً درکی از محدودیّتها دارد شاید<br />
مانند کالین پاول که دکترین پاول در دولت<br />
بوش تنها مانده بود.<br />
به نظر میرسد اوباما بهشدّت از راینهولد<br />
نایبر،)۲( متخصص الهیات و آنچه به<br />
واقعگرایی مسیحی معروف است تأثیر<br />
پذیرفته که براساس آن بر تراژدیهای جنگ<br />
اذعان دارد اما هرازگاهی آن را ناگزیر<br />
میداند. امّا نکتهی جالب دربارهی اوباما<br />
آن است که به نظر میرسد وی خیلی کمتر<br />
از نایبر نگرانِ نخوت و برتریطلبی قدرت<br />
امریکا است؛ نکتهای که نایبر بهصراحت<br />
در مورد آن هشدار میدهد. اگر بر آن<br />
هستید استدالل کنید که جنگ البته تاحدودی،<br />
با اهریمن ضروری است، بستگی دارد که<br />
فکر کنید اهریمن چیست و همواره رؤسای<br />
جمهور امریکا برآناند فکر کنند که آنچه<br />
برای امریکا یا سرمایهی امریکا بد است<br />
طبق تعریف اهریمن است. آن روی سکّه<br />
این باور است که آنچه امریکا خوب میداند<br />
باید بر همه کس و همه جا تحمیل شود. این<br />
اخالقگراییِ پرنخوت همواره چیز خطرناکی<br />
بوده، امّا البته وقتی دولت قدرت نظامی برای<br />
اعمال آن داشته باشد خطرناکتر است. باور<br />
ندارم اوباما از این جریان چندان فاصله<br />
گرفته باشد. تردیدی نیست که او قصد ندارد<br />
برتری نظامی امریکا را کنار بگذارد و نیز<br />
چیرگی مالی این کشور را و وی با این حال
24<br />
صفحه باید<br />
متحده ایاالت دولت دارد اذعان صرفاً محتاطانهتر<br />
نظامیاش سلطهی از استفاده در که<br />
میترسم کمتر. احتیاط با نه کند، عمل ایاالت<br />
که بپذیرد را نظر این واقعاً وی کند<br />
رهبری را جهان باید و میتواند متحده بر<br />
اشراف و بیمیلی با هرچند گاهی، و نیکی<br />
مورد در را ایدههایش جنگ، تراژدی کند.<br />
تحمیل نظامی ابزارهای با اهریمنی و متقدمتر<br />
اندیشهپردازان تفکر شیوهی به مایلم توجه<br />
امپریالیسم مورد در مارکسیست تأکید<br />
کنیم. تشریح را آن اصلی خطوط و سرمایهداریِ<br />
دنیای در اکنون که دارید سرمایهداری<br />
یعنی میکنیم زندگی جهانی شاید<br />
که درنوشته آنچنان را جهان سرتاسر نمیتوانستند<br />
هم مارکسیست نظریهپردازان کنند.<br />
پیشبینی جهانیِ<br />
فراگیری مارکس که نگفتهام بلکه<br />
بود، نکرده پیشبینی را سرمایهداری صحبت<br />
آن مورد در چندان هیچگاه واقعاً ویژگیهای<br />
از زنده مفهومی وی نکرد. مانیفست<br />
در سرمایهداری گسترشیابندهی قدرت<br />
از درکی کرد. ارائه ما به کمونیست پیدا<br />
گسترش در سرمایهداری الزامآور به<br />
عالقهمند اساساً خودش او اما میکنید. بنابراین<br />
بود. سیستم درونی منطق شناخت اقتصاد<br />
پیشرفتهترین مدل از سرمایه در و میکند استفاده انگلستان، سرمایهداری، بنا<br />
سرمایهداری درونی منطق از نظریهای مینهد.<br />
بیرونی<br />
مناسبات به بیشتر دنبالهروانش اما میرسید<br />
نظر به و بودند عالقهمند سرمایهداری هیچگاه<br />
سرمایهداری میکردند فرض همگی برای<br />
سرمایهداری نمیشود. فراگیر چنین غیرسرمایهداری<br />
واحدهای نیازمند استثمار جنگ<br />
درگیر سرمایهداری قدرتهای و است کنترل<br />
منظور به امپراتوریشان رقبای با شد.<br />
خواهند غیرسرمایهداری نواحی بر هک نمیبینید نظریهای هیچگاه کموبیش اما شکل<br />
مثابه به سرمایهداری جهانی فراگیریِ و<br />
باشد گرفته نظر در را امپراتوری مسلط است.<br />
این ما کنونی جایگاه که<br />
لوکزامبورگ رُزا و لنین نظریههای آیا آغاز<br />
در امپریالیسم کالسیک عصر طی اجتماعی<br />
مناسبات که زمانی اخیر قرن اعظم<br />
بخش در یا بودند بدْوی سرمایهداری صادق<br />
هنوز بود نگرفته شکل هنوز جهان است؟<br />
شد.<br />
مبتنی نظریهها این بر باید است روشن آنها<br />
است. اعتبار فاقد نظریهها این که نگفتم بررسی<br />
نظریهها این هستند. ناقص صرفاً قدرت<br />
بهرهکشانهی ماهیّت از خوبی بسیار 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله استثمار<br />
گسترش به نیازش و سرمایهداری که<br />
نمیفهمم میکند. ارائه جهانی مقیاس در زمانی<br />
میتوانستند چهگونه مرحله آن در سرمایهدارانه<br />
الزامات که کنند پیشبینی را باشد.<br />
جهان سرتاسر در سلطه اصلی شیوهی شکوفا<br />
سرمایهداریِ که نیست معنا بدان این قدرتهای<br />
برعکس دارد وجود همهجا در دستکاری<br />
با را خود سلطهی سرمایهداری اعمال<br />
سرمایهداری اقتصادی الزامات این سلطهی<br />
چیرهی شکلِ این و میکنند در<br />
نظریهای واقعاً ما و میشود. امپراتوری نداریم.<br />
مورد این این<br />
که مینویسید سرمایه امپراتوری در حال<br />
عین در امپراتوری سلطهی جاری شکل برخوردار<br />
مطلق قدرت از برخی برای که است.<br />
آسیبپذیر کامالً بالقوه طور به است، حدی<br />
تا آسیبپذیری این میرسد نظر به و که<br />
میگیرد ریشه جهانی سرمایهداری از عمل<br />
متعدد دولتهای از سیستمی طریق از میکند.<br />
استداللم<br />
مقایسهی آن به نگاه برای راه یک میکنند.<br />
نگری و هارت که است استداللی با که<br />
هستیم وضعیّتی در اکنون ما میگوید آنان هیچ<br />
و هست جا همه در امپراتوری آن در نیست«<br />
امپراتوری برای »مکانی نیست. جا چهگونه<br />
آنان میدهد نشان که است گزارهای که<br />
میگویند خودشان و میکنند تأکید این بر اگر<br />
و چیست. استداللشان سیاسی پیآمدهای خیلی<br />
سیاسی لحاظ به بیندیشید آن مورد در میگویند<br />
حقیقت در آنان زیرا است، فلجکننده شکل<br />
به مخالفی نیروی حقیقتاً نمیتوانید که که<br />
روست این از و کنید خلق قدرت ضدِّ حزبهای<br />
و کارگر طبقهی جنبشهای نامرتبط<br />
کلیّتی اساساً آن مانند و سوسیالیستی به<br />
میتواند تنها اپوزیسیون اکنون است. ذهنیّتها،<br />
دگرسانیِ و افسونی نیرویی شکل امّا،<br />
باشد، دست، این از دیگری هرچیز یا برابر<br />
در قدرتی ضدِّ آنها، نظر براساس نیست.<br />
شدنی دیگر سرمایهداری، تمرکزهای من<br />
آنهاست. مخالفِ کامالً من نظر ولی قدرت<br />
مرئی تمرکزهای حقیقت در میگویم در<br />
دولتهایی دارد، وجود سرمایهداری سرمایهی<br />
و مشخص، ارضی قلمروهای وابسته<br />
و است دولت قدرت نیازمند جهانی است.<br />
متعدد دولتهای جهانی سیستم این به است<br />
آشکار هرچند که است این معنایش و اصلی<br />
قدرتهای در مخالف نیروهای حال،<br />
این با کارامدترند، همه از امپراتوری تأثیر<br />
نیز ارضی قلمروهای در دولتهایی آنها<br />
به خیلی سیستم زیرا دارند را خود است.<br />
وابسته از<br />
فراتر شاید دولت میگویم که آن دلیل باشد<br />
سرمایهداری قدرتهای تمرکز نقطهی سرمایهداری<br />
بیندیشید، آن به اگر که است آن جهانیسازی<br />
نمیتواند سرمایه خود جهانی بهتنهایی<br />
سرمایه کند. سازماندهی را را<br />
کار این دهد. انجام را کار این نمیتواند دولتها<br />
به انجامش برای و نمیدهد انجام این<br />
به وابستگیاش بنابراین است. وابسته محلی<br />
قدرت و ارضی قلمروهای اشکال مشخصی<br />
هدفهای و است آسیبپذیری یک زمان<br />
مدت میکند خلق چنان مخالفان، برای است.<br />
نداشته وجود که بود درازی بسیار پینویسها<br />
لیلی،<br />
ساشا را حاضر گفتوگوی )۱( نویسندهی<br />
و سیاسی فعال روزنامهنگار، وود)Ellen<br />
میکسینز الن با رادیکال، برجستهی<br />
پژوهشگر ،)Meiksins Wood داده<br />
انجام سیاسی اقتصاد و سیاسی علوم و<br />
سرمایه کتاب در گفتوگو این است. مجموعه<br />
شامل که )۲۰۱۱( مخالفانش منتقدان<br />
برجستهترین با گفتوگوهایی است.<br />
شده منتشر است سرمایهداری نظام هماکنون<br />
کتاب گفتوگوهای تمامی ترجمهی صورت<br />
به آینده در و است انجام دست در وود،<br />
میکسینز الن میشود. منتشر مستقل اقتصاد<br />
سنت در متعددی کتابهای نویسندهی تا<br />
۱۹۸۴ از و است مارکسیستی سیاسی ریویو<br />
نیولفت نشریهی تحریریهی در ۱۹۹۳ همراه<br />
۲۰۰۰، تا ۱۹۹۷ سالهای طی و شورای<br />
در مگداف هری و سوییزی پل با کتابهای<br />
بود. ریویو مانتلی سردبیری )۱۳۸۶(<br />
سرمایهداری برابر در دموکراسی بازتابنگار<br />
نشر مرتضوی، حسن ترجمهی حسن<br />
ترجمه )۱۳۸۸(، سرمایه امپراتوری و مقاالت<br />
آن بر عالوه و نیکا نشر مرتضوی، است.<br />
شده ترجمه فارسی به وی از متعددی مأخذ:<br />
مشخصات Capital and ,)2011( Sasha Liley<br />
.Its Discontents, PM Press<br />
-1982( Reinhold Neibuhr )2(<br />
)1971<br />
فرهنگ<br />
و شناسی انسان سایت منبع
نظری<br />
از»اوروکمونیسم« تا اپورتونیسم امروز<br />
ا. م. شیری<br />
نویسنده: رائول مارتینس توریرو<br />
برگردان: ر.ح . بازیار<br />
صفحه 25<br />
تجدید سازمان تئوریک و ایدئولوژیک جنبش<br />
بین المللی کمونیستی بر بنیانهای مستحکم<br />
مارکسیستی لنینیستی، نیازمند بررسی و<br />
مطالعه عمیق ساختمان سوسیالیسم در طول<br />
قرن بیستم و بررسی علمی دالیل پیروزی<br />
ضد انقالب سرمایه داری در اتحاد شوروی<br />
سوسیالیستی، و دیگر کشورهای سوسیالیستی<br />
اروپای شرقی است.<br />
احیاء سرمایه داری دالیل خارجی و داخلی<br />
خود را دارد. اما به هنگام بررسی این<br />
دالیل معموال حمالت قدرتهای امپریالیستی<br />
در عرصه های سیاسی، نظامی، اقتصادی،<br />
ایدئولوژیک و روانشناسی در مرکز<br />
بررسیها قرار می گیرد. فاکتورهای خارجی<br />
تعیین کننده بودند، و تایید گردید، که تقابل<br />
میان کشورهای امپریالیستی و کشورهای<br />
سوسیالیستی بازتاب واقعی مبارزات طبقاتی<br />
در مقیاس بین المللی بود. اما ضروریست<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
که هر چه عمیق تر چنین جریاناتی همچون<br />
اوروکمونیسم، که با نفوذ و فعالیت در درون<br />
جنبش جهانی کارگری و کمونیستی و اغلب<br />
در همسویی با سیاستهای اپورتونیستی<br />
احزاب کمونیستی و کارگری حاکم، موجب<br />
تضعیف توان نیرومند سوسیالیسم شد،<br />
بررسی گردد.<br />
مراکز ایدئولوژیک امپریالیستی فعاالنه در<br />
تقابل با آن گرایشی که »اورتدوکس« یا<br />
»طرفدار شوروی« نامیده می شد، مواضع<br />
اوروکمونیسم را حمایت و تبلیغ می کرد.<br />
اوروکمونیسم، که نمایندگان اصلی آن احزاب<br />
کمونیست ایتالیا، فرانسه و اسپانیا بودند، به<br />
بیانی، شرایط خود را مدیون دستگاههای<br />
تبلیغاتی امپریالیستی هستند. مبنای وحدت<br />
این احزاب تحت این نام دفاع از نقطه<br />
نظرات ذیل بود:<br />
اپوزیسیون جنبش جهانی کمونیستی برای<br />
دفاع از تز به اصطالح »مراکز متعدد« در<br />
مقابل موجودیت انترناسیونال کمونیستی و<br />
مرکز اطالع رسانی احزاب کمونیستی و<br />
کارگری.<br />
نفی دیکتاتوری پرولتاریا و دفاع از به<br />
اصطالح »راههای مختلف رسیدن به<br />
سوسیالیسم« و مخصوصا شیوه پارلمانی<br />
گذار به سوسیالیسم در همکاری با سوسیال<br />
دمکراتها و احزاب مسیحی، قبول سیستم چند<br />
حزبی و چارچوب دمکراسی بورژوازی.<br />
تعویض انترناسیونالیسم پرولتری، که آن<br />
را با دفاع از اتحاد شوروی سوسیالیستی و<br />
خط مشی حزب کمونیست شوروی یکی می<br />
دانستند، با »همبستگی انترناسیونالیستی« یا<br />
»انترناسیونالیسم نوین«.
صفحه 26<br />
انتقاد آشکار و همیشگی از اتحاد شوروی<br />
سوسیالیستی و دیگر کشورهای سوسیالیستی<br />
تحت عنوان حقوق بشر و آزادیهای فردی با<br />
درک بورژوازی آن.<br />
تجدید نظر طلبی و تخریب »حزب طراز<br />
نوین« لنینی، که با نفی آن در این یا آن<br />
سطح، وظایف انقالبی در حزب کمونیستی و<br />
پرنسیپهای انقالبی آن در رابطه با سازمان و<br />
عملکرد آن نفی می گردد.<br />
پذیرش چارچوب آنوقت جامعه اقتصادی<br />
اروپا، همراه با خواست حفظ حقوق اجتماعی<br />
زحمتکشان در چارچوب آن و شرکت<br />
زحمتکشان در ساختمان آن.<br />
اوروکمونیسم بر احزاب کشورهای مختلف<br />
جهان، از جمله احزاب حاکم، تاثیر نهاد. این<br />
جریان همچون دیگر جریانات اپورتونیستی<br />
در طول تاریخ دارای سمتگیری روشن بین<br />
المللی بود. هر چند که شعار اصلی آن در<br />
نظر گرفتن شرایط و ویژگیهای ملی بود.<br />
دبیرکل حزب کمونیست ایتالیا در این رابطه<br />
می گوید: »ما جزء کسانی نیستیم که این<br />
اصطالح را اختراع کرده اند. اما خود این<br />
فاکت که تا این حد معروف شده، نشان می<br />
دهد که تا چه اندازه کشورهای اروپای<br />
غربی تالش دارند که بازسازی جامعه در<br />
چارچوب سوسیالیسم نوع نوین شکل گیرد«.<br />
و دبیر کل حزب کمونیست اسپانیا سانتیاگو<br />
کاریلو اضافه می کند: »… اوروکمونیسم<br />
وجود ندارد. چونکه برخی احزاب کمونیست<br />
غیراروپایی که این مواضع را دارند، مثال<br />
حزب کمونیست ژاپن را نمی توان با این بر<br />
چسب مشخص کرد.<br />
صرفنظر از عدم قاطعیت و مغلطه کاری که<br />
ویژگی زندگی سانتیاکو کاریلو بود، او پس<br />
از چند ماه که وجود »اوروکمونیسم« را نفی<br />
کرد، کتابی تحت عنوان »اوروکمونیسم و<br />
دولت« انتشار داد. و البته در یک مورد حق<br />
داشت؛ این پدیده حقیقتا تنها به اروپای غربی<br />
محدود نمی شود.<br />
زمینه »اوروکمونیسم« و کنگره بیستم حزب<br />
کمونیست شوروی<br />
زمینه این جریان رویزیونیستی مدتها قبل<br />
از اینکه اوروکمونیسم از طرف کاریلو،<br />
برلینگوئر و مارش به جامعه ارائه گردد،<br />
شکل گرفته بود. پس از جنگ جهانی دوم،<br />
مرحله سختی در مقابل جنبش انقالبی جهانی<br />
شکل گرفت. گذشته از ویرانی اتحاد جماهیر<br />
شوروی پس از هجوم آلمان نازی و شرایط<br />
بعدی دوران بازسازی آن، باید به وضعیت<br />
سیاسی حزب کمونیست شوروی و از دست<br />
دادن صدها هزار کادر کمونیست در جریان<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
جنگ با فاشیسم، اشاره کرد، که به شکل<br />
تعیین کننده ای بر حزب کمونیست اتحاد<br />
شوروی و دیگر احزاب کمونیست اروپایی<br />
تاثیر گذاشت.<br />
ایاالت متحده آمریکا در راس قدرتهای<br />
امپریالیستی، که جنگ را در سرزمین خود<br />
تجربه نکرده بود و به نیرومندترین قدرت<br />
امپریالیستی جهان تبدیل گردیده بود، بی<br />
درنگ »جنگ سرد«، مسابقه تسلیحاتی و<br />
تدابیری دیگر در جهت تخریب کشورهای<br />
سوسیالیستی را به راه انداخت.<br />
ضد انقالب داخلی که هیچوقت از<br />
سرنگونی حاکمیت کارگران امتناع نکرده<br />
بود، با کمک امپریالیسم دست به اقدامات<br />
ضدانقالبی در جمهوری فدرال یوگسالوی<br />
( ۱۹۴۸ ۱۹۴۷(، جمهوری دمکراتیک<br />
آلمان )۱۹۵۳(، لهستان و مجارستان )پائیز<br />
۱۹۵۶( زدند.<br />
مبارزه طبقاتی در شرایط نوین ادامه و تعمیق<br />
می یافت. سیستم امپریالیستی از خود عالئم<br />
نیرومندی و استعداد رفرم و بازسازی را<br />
نشان می داد. با ایجاد سازمانهای بین المللی<br />
تالش داشت تضادهای اجتماعی را تخفیف<br />
داده و فشار بر کشورهای سوسیالیستی را<br />
افزایش دهد )ناتو، صندوق بین المللی پول،<br />
بانک جهانی و …(.<br />
در صفوف حزب کمونیست شوروی<br />
مباحثات مهم و جدی در مورد ساختمان<br />
سوسیالیسم در شرایط پس از جنگ آغاز<br />
شده بود. بخصوص در رابطه با قوانین<br />
اقتصادی سوسیالیسم و ویژگیهای آن.<br />
رهبران حزب کمونیست فعاالنه در این<br />
مباحث شرکت کردند و استالین آشکارا<br />
مواضع اپورتونیستی در رابطه با طرح کتب<br />
درسی اقتصاد سیاسی را رد کرد. پس از<br />
مرگ او در ۵ مارس ۱۹۵۳، مبارزه درون<br />
حزب کمونیست ادامه و تشدید یافت. هم در<br />
جریان مقدمات برگزاری کنگره بیستم و هم<br />
در جریان خود کنگره در فوریه ۱۹۵۶٫<br />
بلوک اپورتونیستی به رهبری ن . س .<br />
خروشچفف راه تز »اشکال گوناگون گذار<br />
به سوسیالیسم« را هموار ساخت. تجدید نظر<br />
در تئوری مارکسیستی ویژگی طبقاتی دولت<br />
و تئوری لنینی انقالب صورت گرفت. در<br />
گزارش خروشچف به کنگره از جمله آمده<br />
است: »مسئله در مورد احتمال استفاده از<br />
مبارزه پارلمانی برای گذار به سوسیالیسم«.<br />
»طبقه کارگر، دهقانان زحمتکشان و<br />
روشنفکران و تمامی نیروهای میهن پرست و<br />
… را دور خود متحد ساخته است… امکان<br />
شکست دادن ارتجاع، نیروهای ضد مردمی<br />
و کسب اکثریت در پارلمان و تبدیل آن از<br />
ارگان دمکراسی بورژوازی به سالح واقعی<br />
اراده خلق، ممکن است. در چنین حالتی،<br />
این نهاد سنتی برای بسیاری از کشورهای<br />
پیشرفته می تواند به ارگان دمکراسی واقعی،<br />
دمکراسی برای زحمتکشان تبدیل گردد«.<br />
در سخنرانی م . آ . سوسلف در ۱۶ فوریه گفته<br />
می شود: »شرایط نوینی در خود کشورهای<br />
سرمایه داری بوجود آمده است … طبقه<br />
کارگر و حزب سیاسی آن امکان الزم و<br />
کافی برای متحد ساختن اکثریت مطلق ملت<br />
بر اساس پالتفرم واحد دمکراتیک را دارد<br />
دهقانان، خرده بورژوازی، روشنفکران<br />
و حتی سرمایه داران میهن پرست. و این،<br />
بدون شک شرایط پیروزی طبقه کارگر را<br />
آسانتر می سازد«.<br />
گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم در هیچ<br />
نقطه ای از جهان روی نداده بود. اما ذهنی<br />
بودن این تز و تاثیر آن بر استراتژی برخی<br />
از احزاب کمونیست فوری بود.<br />
آ . ی . میگویان در سخنرانی خود در کنگره<br />
بیستم بروشنی بیان کرد، که تز گذار مسالمت<br />
آمیز به سوسیالیسم بصورتی خطرناک به<br />
مواضع سوسیال دمکراتها نزدیک می شود.<br />
او در ادامه چنین توضیح می دهد: »از جمله<br />
فاکتهای مشخص اینکه زمانیکه برخی<br />
احزاب سوسیالیستی اکثریت را در پارلمان<br />
بدست آوردند و در برخی کشورها حتی<br />
دولتهای سوسیالیستی وجود داشتند و دارند،<br />
تغییر قابل توجه ای صورت نگرفت. کار<br />
فقط به برخی امتیازات جزیی به نفع طبقه<br />
کارگر پایان یافت و هیچگونه سوسیالیسمی<br />
ساخته نشد. در اینجا ضروریست که رهبری<br />
جامعه بدست کارگران سپرده شود، تا طبقه<br />
کارگر نه فقط از لحاظ سازمانی، بلکه به<br />
لحاظ سیاسی و تئوریک برای مبارزه در<br />
راه سوسیالیسم آماده شود. نه اینکه او مقهور<br />
بورژوازی گردد. بلکه با کسب اکثریت،<br />
حاکمیت را در دست خود متمرکز کند و<br />
مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را بر<br />
اندازد«.<br />
بدین ترتیب، مارکسیسم لنینیسم و تفاوت آن<br />
با سوسیال دمکراسی در مسئلۀ سادۀ اراده:<br />
»سوسیالیستها نمی خواهند از رفرم تا رفرم<br />
بسوی سوسیالیسم گام بردارند. اما ما حقیقتا<br />
می خواهیم«، خالصه شد. مارکسیسم پودر<br />
گردید، تئوری لنینی دولت دفن شد و بی بند<br />
و بارترین رفرمیسم و جعل مارکسیسم جای<br />
آن را گرفت.<br />
این مواضع همراه بود با ارائه طرحهایی در<br />
عرصه اقتصادی، ساختار دولتی و سیاست
صفحه 27<br />
خارجی. چرخش اپورتونیستی با »گزارش<br />
سرّی خروشچف« که بطور ناگهانی و با<br />
نقض تمامی پرنسیبهای کار جمعی، به<br />
اطالع کنگره رسید، تکمیل شد.<br />
پس از کنگره بیستم، بمحض اینکه »گزارش<br />
سرّی« منتشر گردید، فورا پروسه معروف<br />
به »استالین زدایی« آغاز گردید، که به<br />
راحتی و بدون مخالفت مورد پذیرش برخی<br />
احزاب اروپای غربی ( به سرکردگی حزب<br />
کمونیست ایتالیا( قرار گرفت. در تاریخ ۱۴<br />
۸ دسامبر ۱۹۵۶، پس از گذشت ده ماه<br />
از کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی،<br />
در رم هشتمین کنگره حزب کمونیست ایتالیا<br />
تشکیل گردید، که در آن پیشنهاد “پالمیرو<br />
تولیاتی” در مورد »راه ایتالیا به طرف<br />
سوسیالیسم« را تصویب کرد. قبل از این در<br />
کنگره حزب کمونیست بریتانیا در ۱۹۵۱<br />
»راه بریتانیا به طرف سوسیالیسم« تصویب<br />
گردیده بود. در اینجا »راه ملی« در مقابل<br />
تئوری مارکسیست لنینیستی انقالب قرار<br />
می گیرد. در اینجا بویژه برتعمیق آزادی<br />
برای دستیابی به دمکراسی اقتصادی و<br />
اجتماعی تاکید می شود. بدین ترتیب نظریه<br />
»دمکراسی پیشتاز« یا »دمکراسی ضد<br />
انحصاری« شکل می گیرد، که گویا در<br />
نقطه اوج خود امکان گذار به سوسیالیسم را<br />
فراهم می کند. تولیاتی تا آن جا پیش رفت<br />
که در اثر معروف خود، به نام »خاطرات<br />
یالتینسک« ادعا می کند: »در کل ما معتقدیم<br />
که باید در طراحی مواضع خود، کنگره<br />
بیستم حزب کمونیست شوروی را مبنا قرار<br />
دهیم. و این مواضع امروز باید تعمیق و<br />
گسترش داده شود. مثال، بررسی عمیق در<br />
مورد مسئله احتمال گذار مسالمت آمیز به<br />
سوسیالیسم، ما را به دقیق ساختن این مسائل<br />
درک ما از دمکراسی در دولت بورژوازی<br />
چیست؛ چگونه ما می توانیم ابعاد آزادی<br />
و نهادهای دمکراتیک را گسترش دهیم، و<br />
بهترین فرم شرکت کارگران و توده های<br />
زحمتکش در حیات اقتصادی و سیاسی کدام<br />
است راهنمایی می کند. بدین ترتیب، مسئله<br />
در مورد احتمال کسب قدرت از طرف توده<br />
های زحمتکش در داخل نظام بروز می کند،<br />
بدون اینکه نظام بورژوازی ماهیت خود را<br />
تغییر دهد، و همینجا نیز مسئله در مورد،<br />
آیا امکان مبارزه برای بازسازی مترقیانه<br />
این ماهیت از درون امکان دارد؟ مطرح<br />
می شود«.<br />
همزمان با اتخاذ این مواضع از طرف<br />
احزاب مختلف، هجوم و تبلیغات علیه<br />
کشورهای سوسیالیستی بخصوص اتحاد<br />
شوروی تشدید گردید. اولین شکاف بزرگ<br />
و آشکار در جنبش کمونیستی اروپا پس از<br />
دخالت کشورهای عضو پیمان ورشو در<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ )در تطابق کامل<br />
با انترناسیونالیسم پرولتری( روی داد. حزب<br />
کمونیست ایتالیا، حزب کمونیست اسپانیا و<br />
حزب کمونیست رومانی، علنا این دخالت را<br />
محکوم کردند.<br />
از این به بعد ضدیت با شوروی در خط<br />
مشی احزابی که »اوروکمونیسم« را قبول<br />
کرده اند، وارد می شود و به یکی از خطوط<br />
مشخصه آنها تبدیل می گردد. هر نوع<br />
عنوانی خوب بود، فقط به شرطی که با اتحاد<br />
شوروی در تضاد باشد، فقط به به شرطی<br />
که خود را در مقابل افکار عمومی، متفاوت<br />
با دژ بین المللی طبقه کارگر، نشان دهد.<br />
هر چند که انتقادات ضد شوروی آشکارا با<br />
تبلیغات امپریالیستی همسو و بطور عینی<br />
در خدمت تضعیف جبهه سوسیالیستی بود.<br />
»راه ایتالیا« با نظریه »سازش تاریخی«<br />
که از طرف انریکو برلینگوئر طراحی<br />
شده بود، وارد مرحله نوینی شد. گذار به<br />
سوسیالیسم بر پایه اتحاد وسیع احزاب<br />
گوناگون صورت می گیرد، که عمال به<br />
معنای امتناع حزب کمونیست از نقش<br />
رهبری و پیشتازی خود است. واین چنین<br />
به اصطالح »سوسیالیسم دمکراتیک« یا<br />
»سوسیالیسم در شرایط آزادی« شکل نهایی<br />
خود را در تضاد با دیکتاتوری پرولتاریا<br />
می یابد. احزاب اوروکمونیستی »آزادیهای<br />
رسمی بورژوازی را همچون موضع خود<br />
قبول می کنند و بر احتمال تعمیق دمکراسی<br />
بورژوازی تا رسیدن به سوسیالیسم اصرار<br />
دارند با امتناع از انقالب اجتماعی و<br />
حاکمیت طبقه کارگر.<br />
کنفرانس برلین شرقی و رویزیونیسم<br />
اوروکمونیسم<br />
با این چشم انداز در ۱۹۷۵ حزب کمونیست<br />
ایتالیا و حزب کمونیست اسپانیا در یک<br />
بیانیه مشترک مدل خود برای گذار به<br />
سوسیالیسم در شرایط »صلح و آزادی« را<br />
اعالم کردند. این بیانیه در رابطه با کنفرانس<br />
احزاب کمونیستی و کارگری اروپا، که در<br />
برلین شرقی ۳۰ ۲۹ ژوئن ۱۹۷۶ بر گذار<br />
گردید، تهیه شده بود، که نتایج آن بازتاب<br />
وسیع بین المللی یافت. احزاب کمونیست<br />
ایتالیا، فرانسه و اسپانیا که در ابعاد مشخصی<br />
بیانات برخی احزاب کمونیستی حاکم، از<br />
جمله یوگسالوی را حمایت می کردند،<br />
برمبنای پالتفرم اوروکمونیسم در یک جبهه<br />
واحد قرار داشتند. حزب کمونیست ایتالیا که<br />
آشکارا خواهان پراکندگی جنبش کمونیستی<br />
جهانی بود در رابطه با کنفرانس برلین می<br />
گوید: »در کنفرانس قاطعانه اصل خود<br />
مختاری، که امروز مناسبات همکاری مابین<br />
احزاب کمونیستی را تعیین می کند، تصویب<br />
شد. … موفقیت سیاست صلح و همزیستی<br />
در اروپا، شرط حرکت دمکراتیک و آزاد<br />
خلق ایتالیا به طرف بازسازی عمیق نوع<br />
سوسیالیستی در کشور است«. انریکو<br />
برلینگوئر اعالم می کند: »کنفرانس ما <br />
کنفرانس ارگان کمونیستی بین المللی نیست،<br />
که وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته<br />
باشد، درهیچ شکلی از اشکال، نه در عرصه<br />
بین المللی و نه در عرصه اروپا. …«.<br />
نمایندگان حزب کمونیست فرانسه بر به<br />
اصطالح راههای دمکراتیک و ویژگیهای<br />
ملی اصرا داشتند: »… حزب ما در<br />
کنفرانس برلین ایده مرکزی کنگره بیست و<br />
دوم خود و ویژگیهای گذار دمکراتیک به<br />
سوسیالیسم را، که ویژگیهای ملی فرانسه را<br />
در نظر دارد، ارائه داد«.<br />
حزب کمونیست اسپانیا، پس از پلنوم کمیته<br />
مرکزی که در ۲۹ ۲۸ ژوئیه ۱۹۷۶<br />
در رم تشکیل گردید، در یک کنفرانس<br />
مطبوعاتی مواضع رویزیونیستی خود<br />
را چنین بیان کرد: »شرایطی که احزاب<br />
کمونیست مختلف در آن وجود دارند، خطوط<br />
مشخصه آنها، خود تاریخ هرکدام از آنها و<br />
خلقهای آنها، به اندازه کافی متفاوت است.<br />
این گوناگونی شرایط بطور منطقی زاینده<br />
نظریه های متفاوت است. قبل از هر چیز<br />
بر اساس مجموعه موضوع ها، در رابطه<br />
با نظریه سوسیالیسم، در رابطه با مسائل<br />
گوناگون دوران معاصر، در رابطه با مسائل<br />
ایدئولوژیک، در رابطه با دمکراسی سیاسی<br />
و … مجموعا در کنفرانس برلین روشن شد<br />
که در اروپا گروهی از احزاب کمونیست<br />
وجود دارند، که خط مشی سیاسی آنها،<br />
تحلیل ها، نظریه سوسیالیسم آنها، تا مقیاس<br />
قابل توجه ای یکی است. … این احزاب،<br />
خواهان گذار دمکراتیک به سوسیالیسم،<br />
سوسیالیسم در شرایط دمکراتیک، رعایت<br />
کامل حقوق فرد، تعدد احزاب سیاسی،<br />
احترام به تغییر حاکمیت بر اساس اراده آزاد<br />
مردم در انتخابات و سوسیالیسمی که دولت<br />
آن فاقد ایدئولوژی رسمی باشد، هستند«.<br />
»اوروکمونیسم« خود را کامال همچون<br />
یک جریان رویزیونیستی راست نشان داد<br />
و لیبرالیسم را در ابعاد مختلف سیاسی:<br />
دمکراسی، آزادی، مذهب و … کامال<br />
پذیرفت.<br />
آنها با دفاع از آزادیهای سیاسی و دمکراسی<br />
بورژوازی، به خصوص تعدد احزاب و رأی<br />
انتخاباتی، مبارزات طبقاتی را تحت شعاع<br />
قرار دادند و نقش اهرم تسلط طبقاتی دولت<br />
را نفی کردند. آنها عمال و فعاالنه تبلیغات<br />
علیه کشورهای سوسیالیستی را گسترش
صفحه 28<br />
دادند و با تمامی امکانات تالش کردند تا<br />
مانع هماهنگی و پیشرفت جنبش کمونیستی<br />
بین المللی گردند. و به نام ویژگیهای ملی و<br />
سوسیالیسم دمکراتیک در خدمت استراتژی<br />
ضد کمونیستی قدرتهای امپریالیستی قرار<br />
گرفتند.<br />
آنها در مبارزه علیه مارکسیسم لنینیسم<br />
بر تز کائوتسکی که گویا »اپوزیسیون<br />
دو جریان سوسیالیستی ( یعنی بلشویکها<br />
و غیربلشویکها( همان اپوزیسیون دو<br />
متد رادیکال مختلف است: دمکراتیک و<br />
دیکتاتوری« صحه گذاشتند. آنها همچنین<br />
تالش کردند که دوباره مارکس را به لیبرال<br />
دو جینی تبدیل کنند. آنها دائما این حکم<br />
لنین را که مارکسیست فقط آن کسی هست<br />
که مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا<br />
را قبول دارد، و اینکه مسئله دیکتاتوری<br />
پرولتاریا مسئله مناسبات دولت پرولتری<br />
با دولت بورژوازی، و دمکراسی پرولتری<br />
با دمکراسی بورژوازی است، مورد حمله<br />
قرار می دادند.<br />
جریان روزیونیستی »اوروکمونیسم« ادامه<br />
مبارزه ایدئولوژیک بورژوازی علیه ایده<br />
انقالبی بر بنیان قبول رسمی مارکسیسم<br />
است. آنها برنشتاین را به صفوف خود<br />
فراخواندند، که شعار »هدف نهایی هیچی،<br />
جنبش همه چیز« یا هم معنا با این »انقالب<br />
سوسیالیستی هیچی، رفرم همه چیز« را<br />
بنویسد. بدین ترتیب آنها بخاطر اتحاد وسیع<br />
با سوسیال دمکراتها و مسیحیان در مقابل هر<br />
گونه تالش انقالبی ایستادند. تا با شعار کسب<br />
اکثریت پارلمان، و گذار از رفرم به رفرم،<br />
یک زمانی به سوسیالیسم برسند.<br />
»اورو کمونیسم« در اسپانیا و تخریب حزب<br />
کمونیست اسپانیا<br />
پس از شکست در جنگ ملی انقالبی<br />
علیه فاشیسم )۱۹۳۹ ۱۹۳۶(، رهبری<br />
سیاسی حزب کمونیست اسپانیا نتوانست<br />
بررسی دقیقی از دالیل شکست و نقش<br />
حزب در مراحل پایانی جنگ ارائه دهد.<br />
هیئت رهبری حزب به ریاست رفیق “خوزه<br />
دیاسوم” که به سختی بیمار بود، و بقیه که در<br />
کشورهای مختلف پراکنده بودند، نتوانستند<br />
آن استراتژی الزم را که امکان بدهد حزب<br />
مبارزات ضد فاشیستی خود را تا آغاز جنگ<br />
دوم جهانی ادامه دهد، طراحی کنند. حزب<br />
همچنین طرح از پیش آماده ای برای عقب<br />
نشینی سازمان یافته، که می توانست به ادامه<br />
مبارزه در شرایط مخفی کمک کند، نداشت.<br />
از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۴۵ کنگره حزب<br />
برگذار نگردید. که موجب تضعیف پرنسیب<br />
لنینی رهبری جمعی گردید.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
همگام با شکل گیری »راه ایتالیایی گذار<br />
به سوسیالیسم« حزب کمونیست اسپانیا<br />
خط مشی معروف »سیاست آشتی ملی«<br />
را پیش کشید و همزمان سیاست فاجعه بار<br />
مختل ساختن مبارزات پارتیزانی را در پیش<br />
گرفت. در پی این اوضاع، مبارزه شدید در<br />
رهبری حزب کمونیست آغاز گردید.<br />
پس از انتخاب کاریلو به دبیر کلی حزب<br />
در کنگره ششم ( پراگ دسامبر ۱۹۵۹ <br />
ژانویه ۱۹۶۰( رهبری حزب »راه حل<br />
دمکراتیک« را برای به اصطالح »اتحاد<br />
نیروی کار و فرهنگ« طراحی می کند<br />
و هرچه بیشتر به طرف خط مشی ضد<br />
شوروی و رویزیونیستی گام بر میدارد.<br />
آنها رهبران برجسته و کادرهای توانا و<br />
معتقد به مارکسیسم لنینیسم را بر کنار<br />
می کنند. همزمان هزاران کمونیست صادق<br />
که قهرمانانه در داخل کشور مبارزه کرده<br />
بودند، تصفیه می شوند.<br />
فراکسیون ضدکمونیستی همیشه بر مصوبات<br />
کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی<br />
تکیه می کرد. بویژه بر تزی که اشکال<br />
گوناگون گذار به سوسیالیسم را تائید می<br />
کرد. و همچنین انتقاد از استالین در »گزارش<br />
سرّی« خروشچف، که زمینه ای برای فاصله<br />
گرفتن از درسهای انقالب اکتبر و گذار<br />
انقالبی به ساختمان سوسیالیسم. آنها همچنین<br />
بر روی حوادث ضد انقالبی اکتبر نوامبر<br />
۱۹۵۶ در جمهوری خلق مجارستان و بویژه<br />
بر دخالت انترناسیونالیستی کشورهای عضو<br />
پیمان ورشو در چکسلواکی، تکیه می کردند<br />
و تالش داشتند، که اعتماد اعضای حزب و<br />
طبقه کارگر به سوسیالیسم را تضعیف کرده<br />
و اعتبار عظیم اتحاد شوروی سوسیالیستی<br />
را زیر سئوال ببرند.<br />
اپورتونیسم رهبری اوروکمونیست اسپانیا<br />
حد و مرزی نمی شناخت. در سال ۱۹۷۰<br />
آقای “سانتیاگو کاریلو” در مصاحبه با<br />
روزنامه فرانسوی »موند« اعالم کرد: »ما<br />
خواهان چنان سوسیالیسمی در اسپانیا هستیم<br />
که سنگ زیر بنای دولت آن کاتولیک باشد و<br />
حزب کمونیست رسما در اقلیت قرار گیرد.<br />
… سوسیالیسم اسپانیایی با داس و چکش در<br />
یک دست و صلیب در دست دیگر به پیش<br />
خواهد رفت«.<br />
همزمان با آغاز پلنوم کمیته مرکزی در<br />
رم )۱۹۷۶( حمله به نظریه لنینی حزب،<br />
نقش آن در جامعه، عملکرد آن، وظایف و<br />
پرنسیبهای تشکیالتی آن، آغاز شد. در حزبی<br />
که هزاران کمونیست معتقد در آن پاکسازی<br />
شده بودند، بدون کنترل، درها برای هزاران<br />
نفر که فاقد هرگونه آگاهی انقالبی بودند،<br />
گشوده شد. در آستانه کنگره نهم حزب در<br />
مادرید )۱۹۷۸( تمامی شرایط برای جدایی<br />
رسمی از مارکسیسم لنینیسم و تصویب<br />
سیاست رویزیونیستی در حزب کمونیست<br />
اسپانیا فراهم شد.<br />
حزب جنگهای انقالبی ملی، جنگهای<br />
پارتیزانی، حزب مبارزانی که در نبرد علیه<br />
فاشیسم در سراسر اروپا حضور داشتند و<br />
قهرمانانه همراه خلقهای شوروی در نبردهای<br />
لنینگراد و استالینگراد شرکت داشتند، دیگر<br />
به طور نهایی از بین رفت. حزب کمونیست<br />
اسپانیا به یک سازمان غیر قابل شناخت<br />
تبدیل شد. این حزب تا امروز نیز علیه<br />
ضرورت تاریخی انقالب سوسیالیستی و<br />
حاکمیت انقالبی طبقه کارگر دیکتاتوری<br />
پرولتاریا در دوران گذار و دوره ساختمان<br />
سوسیالیسم، ایستاده است. این حزب همچنین<br />
با پرنسیبهای حزب لنینی، بویژه سانترالیسم<br />
دمکراتیک مخالف است. در حزب<br />
کمونیست اسپانیا هژمونی در اختیار مشی<br />
روزیونیستی است که مورد حمایت رهبری<br />
حزب کمونیست اسپانیا است. در جریان این<br />
پروسه ها، دو جبهه اصلی شکل گرفت:<br />
آنهایی که در مقابل هجوم اوروکمونیسم<br />
مقاومت کردند و پرچم مارکسیسم لنینیسم<br />
را در اهتزاز نگه داشتند. آنها در ۱۹۸۴<br />
در حزب کمونیست خلق اسپانیا متحد شدند.<br />
و جبهه دوم، همانهایی هستند که خط مشی<br />
روزیونیستی را دنبال می کنند.<br />
در صفحات ارگان حزب کمونیست اسپانیا<br />
در آوریل ۲۰۱۰ بیانیه ای زیر عنوان »گام<br />
سیاسی در جهت برگذاری کنفرانس سراسری<br />
حزب کمونیست اسپانیا« به چاپ رسیده<br />
بود و از طرف دبیرخانه جنبش سراسری<br />
حزب کمونیست اسپانیا تاکید می شود که:<br />
»ما در حزب کمونیست اسپانیا درک می<br />
کنیم، که طرح جمهوری نمی تواند در قالب<br />
اصطالحاتی که فضای طیف سیاسی را در<br />
بر گیرد، طبقه بندی گردد. ما باید به کلمه<br />
»جمهوری« ویژگی ادامه کاری که آن را<br />
بیشتر قابل دسترسی و مقبول سازد، بدهیم.<br />
جمهوری یعنی رفرم اقتصادی، اجتماعی،<br />
سیاسی، ایدئولوژیک و ارزشهای نوین در<br />
شرایط واقعی«. »ما هر نوع جمهوری<br />
را نمی خواهیم، بلکه جمهوری فدراتیو و<br />
دمکراتیک با ارزشهای جمهوریهای۱ و<br />
۱۱، که با شرایط کنونی تطبیق گردد…<br />
قانون اساسی جمهوری آینده باید در بر<br />
گیرنده محتوای بیانیه حقوق بشر مصوبه<br />
سازمان ملل در ۱۹۴۸ باشد و گذشته از<br />
این باید در بر گیرنده سه معاهده ای که در<br />
۱۸۶۶ از طرف اسپانیا امضاء گردید، باشد<br />
و محتوای آن را گسترش دهد. … دمکراسی<br />
همچون توافق دائمی مابین انسانهای آزاد و
صفحه 29<br />
برابر بخاطر ادامه زندگی با هم …«.بدین<br />
ترتیب باید گفت، که محتوای رویزیونیستی<br />
قدیمی در شرایط نوین، در اسپانیا و دیگر<br />
کشورهای »اوروکمونیسم« قبول گردیده<br />
است. زبان نوین برای خط مشی کهنه و<br />
هیچ اثری از مارکسیسم. در تزهای کنگره<br />
هیجدهم حزب کمونیست اسپانیا تاکید می<br />
شود: « در این کنگره یک بار دیگر دفاع<br />
از سوسیالیسم همچون رشد پیگیر و تطبیق<br />
کامل دمکراسی مورد تایید قرار گرفت. این<br />
در بر گیرنده ارزشهای آزادی فرد و تضمین<br />
آن، پرنسیبپهای دولت سکوالر و پیوند آن<br />
با دمکراسی، تعدد احزاب، خودمختاری<br />
سندیکاها، آزادی مذهب و آیین و همچنین<br />
آزادی کامل فعالیتهای فرهنگی و هنری«.<br />
این کامال همان چیزی است که حزب<br />
اوروکمونیست اسپانیای پس از پلنوم کمیته<br />
مرکزی در سال ۱۹۷۶ در رُم تصویب کرده<br />
بود.<br />
به اصطالح سوسیالیسم قرن بیست و یکم<br />
پرچم تازه جمهوری خواهان امروز و<br />
اوروکمونیستهای دیروز است. این ادامه<br />
همان خط مشی است که وارد تاریخ شد <br />
از برنشتاین تا اوروکمونیسم در تقابل با<br />
سوسیالیسم علمی و در موضع بورژوازی<br />
لیبرال.<br />
استقبال گرم احزاب اوروکمونیستی از<br />
پیشنهاد تشکیل انترناسیونال پنجم تعجب<br />
آور نیست. چون مشی رویزیونیستی آنها<br />
می تواند در همکاری با نیروهایی که بطور<br />
کامل از مبارزه طبقاتی امتناع کرده اند، با<br />
انواع سوسیال دمکراتها، تروتسکیستها و<br />
اپورتونیستهای معاصر گوناگون چه راست،<br />
چه چپ، به تصویب خط مشی مورد قبول<br />
آنها بیانجامد.<br />
نهایتا:<br />
اوروکمونیسم یک جریان رویزیونیستی<br />
راست بود در تقابل با سوسیالیسم علمی و<br />
دشمنی با مارکسیسم لنینیسم. و در طول<br />
تاریخ مبارزات طبقاتی همچون سالح<br />
نفوذی ایدئولوژی بورژوازی در صفوف<br />
طبقه کارگر و جنبش کمونیستی.<br />
اوروکمونیسم همکار سیاستهای<br />
اپورتونیستی برخی از احزاب کمونیستی<br />
حاکم گردید که پس از کنگره بیستم حزب<br />
کمونیست شوروی مواضع اپورتونیستی<br />
اتخاذ کرده بودند. اوروکمونیسم فعالیتهای<br />
خود را بر نواقص بنا نهاد و بر این اساس<br />
مواضع اپورتونیستی را شکل بخشید. و<br />
همزمان به پرنسیپهای انترناسیونالیستی<br />
پرولتاریا خیانت کرد. و با تبلیغات ضد<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
شوروی خشن در تخریب اعتماد طبقه کارگر<br />
به سوسیالیسم نقش ایفا کرد.<br />
مواضع اپورتونیستی هم در احزاب<br />
کمونیست حاکم، هم میان احزاب کمونیستی<br />
که در حاکمیت نبودند، با مقابله کافی از<br />
موضع مارکسیسم لنینیسم مواجه نشدند. در<br />
تفاوت با اینکه در دوران لنین و استالین چه<br />
روی داد، در صفوف جنبش کمونیستی بین<br />
المللی مباحث ایدئولوژیک صورت نگرفت.<br />
واقعیتها هیچ یک از نظرات و پیش<br />
بینی های اوروکمونیسم را تایید نکردند.<br />
اوروکمونیسم طبقه کارگر کشورهای خود<br />
را به بن بست غیر قابل بازگشت کشاند،<br />
مواضع انقالبی آن را بشدت تضعیف کرد و<br />
به نابودی حزب مدل لنینی کشاند.<br />
گسترش مبارزات طبقاتی در عرصه<br />
بین المللی، مبارزات طبقه کارگر، دهقانان<br />
و مواضع ضدامپریالیستی در کشورهای<br />
مختلف، بخصوص کشورهای آمریکای<br />
التین، اشکال جدید اپورتونیسم را به میدان<br />
آورده است. یعنی به اصطالح سوسیالیسم<br />
قرن بیست و یکم بر مبنای رد مقوالت و<br />
پرنسیپهای سوسیالیسم علمی.<br />
نیروهای مارکسیستی لنینیستی باید فعاالنه<br />
در مبارزات ایدئولوزیکی که امروز در<br />
جنبش انقالبی و ضد امپریالیستی جهان<br />
درگیر است، حضور یابند تا بتوانند نقش<br />
تعیین کننده ای را در بازسازی جنبش<br />
کمونیستی بین المللی ایفا کنند و پیروزی<br />
انقالب سوسیالیستی پیش رو را تامین نمایند.<br />
استقبال گرم احزاب اوروکمونیستی<br />
از پیشنهاد تشکیل انترناسیونال<br />
پنجم تعجب آور نیست. چون مشی<br />
رویزیونیستی آنها می تواند در<br />
همکاری با نیروهایی که بطور کامل<br />
از مبارزه طبقاتی امتناع کرده<br />
اند، با انواع سوسیال دمکراتها،<br />
تروتسکیستها و اپورتونیستهای معاصر<br />
گوناگون چه راست، چه چپ، به<br />
تصویب خط مشی مورد قبول آنها<br />
بیاجنامد.
نظری<br />
و زمانیمکانی محدودههای پیشینه، بیان و اندیشه آزادی آن<br />
طبقاتی جوهر فرد<br />
عباس 30<br />
صفحه مدخل:<br />
فروردین<br />
در اولینبار برای حاضر بحث شد<br />
نوشته دیدگاه سایت برای و ۱۳۸۵ سال دلیل<br />
گردید. منتشر نیز سایت همان در و انتشار<br />
و موضوعی گسترش بازنویسی، استکه<br />
تحوالتی و تغییر نوشته این دوبارهی موسوم<br />
گروههای درونیبیرونیِ رابطهی در محورهای<br />
عمدهترین است. جریان در بهچپ تحوالتْ<br />
و تغییر این ایدئولوژیک و مفهومی گرچه<br />
است. بشر« »حقوق و بیان« »آزادی عینحال<br />
در و پراکنده تحوالت و تغییر این آشکارا<br />
موارد اغلب در حتی و است، بطئی فضای<br />
اما درنمیآیند؛ بهبیان علنی بهطور و ملکولی<br />
برهمکنشهای و کنش پسِ از آنْ کلی و ایدئولوژیک بُروزات بهواسطهی نیز و است.<br />
بررسی و دریافت قابل مفهومیاش بازنویسی<br />
انگیزه مهمترین بههرروی، 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله حلقهی<br />
با مقابله بحث این مجدد انتشار و بهروز<br />
روز بهنظرمیرسد که است توطئهای زحمتکش<br />
و کارگر مردم تا میشود تنگتر بسیار<br />
و جانمانسور جنگی بهکام ایران در را این<br />
ایدئولوژیک توجیه بکشاند. مخرب بشر«<br />
»حقوق از دفاع خانمانبرانداز جنگ است.<br />
بیان« »آزادی و نیز<br />
و درونی تحوالت و تغییر از گذشته از<br />
بیشتر که چپ گروههای بیرونی موجود<br />
فیالحال جهان سیاسی وضعیت موقعیت<br />
تأثیر تحت کمتر و میپذیرد تأثیر و<br />
مختلف کشورهای در طبقاتی مبارزهی ایران<br />
در طبقاتی مبارزهی موقعیت بهویژه )بهمثابهی<br />
اسالمی جمهوری وجود اما است؛ شرایط<br />
بهویژهدر سرمایه( استبدادی سلطهی ظرفیت<br />
فاقد کارگری جنبش که کنونی بهطور<br />
است، خویش طبقاتی هژمونیِ اِعمال و میدهد میدان بهفراطبقاتیگرایی فزایندهای مقوالتی<br />
که میکند فراهم نیز را زمینه این بشر«<br />
»حقوق و بیان« »آزادی مانند مارکسیستی<br />
و طبقاتی مفاهیم جایگزین بهسود<br />
پرولتاریا« »دیکتاتوری و گردند تبادالت<br />
دور از همگانی« »دموکراسی میبایست<br />
بنابراین، گردد. خارج سیاسی و فریبنده اما، ظاهرالصالح مقولهی دو این »حقوق<br />
و بیان« »آزادی )یعنی: بورژوایی دستآوردهای<br />
و دیدگاه پرتو در را بشر«( روش<br />
از استفاده با بهویژه و مارکسیستی، مورد<br />
ماتریالیستیدیالکتیکی]۱[ تحقیق بهمثابهی<br />
حاصله نتیجهی تا داد قرار بررسی خرافه<br />
و جهل ظلمتِ درون در حقیقت پرتو را<br />
کمونیستی و انقالبی طبقاتی، گامهای قصد<br />
بههمین که نوشته این باشد. راهگشا بازنویسی<br />
نیز قصد بههمین بود، شده تدوین ناچیز<br />
چندان نه اضافاتی و تغییرات با و شده
31<br />
صفحه میگردد.<br />
منتشر دوباره و بیان« »آزادی خاستگاهبورژواییانقالبی بشر«<br />
»حقوق زا بیرون افسانهگونه، پیشزمینههای منهای آنچه<br />
نظیر سیاست و اندیشه تبادلِ چرخهی گفته<br />
کوروش بشر حقوق منشور مورد در اندیشههای<br />
تأثیر از صرفِنظر نیز و میشود و<br />
دیگران، و روسو ژاک ژان و الک جان استقالل<br />
اعالمیه مستقیم تأثیرات از فراتر طبعاً خود<br />
بهنوبهی )که آمریکا متحده ایاالت و<br />
بشر« »حقوق مفاهیم از جنبههایی حاوی غیرقابل<br />
حقیقت اما میباشد(؛ بیان« »آزادی و مناسبات آن استکه این انکار و کتمان بهیک<br />
را بشر« »حقوق کهمفهوم مختصاتی تبدیل<br />
جهانی و حقوقی و عینی میثاق یا اصل تحت<br />
که بود فرانسه بورژوایی انقالب نمود، میشود.<br />
یاد آن از نیز کبیر« »انقالب عنوان سال<br />
در شهروند و انسان حقوق اعالمیه ماده<br />
۱۷ در نوینی و شورانگیز سند ۱۷۸۹ اساسی<br />
قانون پیشزمینهی بهعنوان که بود ایجاد<br />
ضمن تا گردید تدوین فرانسه انقالب و<br />
فئودالی ارتجاع از هرشکلی مقابل در مانع را<br />
بورژوایی مدرن دولت بهانقالب، درباری غافل<br />
برساند. بهثبیت همیشه برای و تأسیس، و تثبیت با هرزمینهای در انقالب اینکه از و<br />
متنافر که مغایر، تنها نه جاودانسازی، هست.<br />
نیز متناقض تودههای<br />
روزافزون حضور با بههرروی، و<br />
زحمتکش و کارگر از )اعم مردم روندی<br />
انقالبْ غیره(، و شهری تهیدست و کرد پیدا روبهتکامل و رادیکالشونده آرمانیتری<br />
عینحال در و فراگیرتر مطالبات میکردند،<br />
رهبری را انقالب بهنیروهاییکه را عملِ<br />
عرصهی در نه گرچه نمود. تحمیل نعمات<br />
از برخورداری و اقتصاد زندگی، تحمیل<br />
این نظریسیاسی اوج اما تولیدی؛ گردید<br />
نمایان آنجایی مبارزاتی و طبقاتی خود<br />
بشر حقوق اعالمیه طرح روبسپیر که ژاکوبنها<br />
بهانجمن ۱۷۹۳ آوریل ۲۱ در را کردن<br />
اضافه با نیز بعد روز ۳ و داد ارائه در<br />
را طرح همان توضیحات بعضی نمایندگان<br />
و ژیروندنها طرحیکه با مقابله تسلیم<br />
بودند، کرده طرح بزرگ بورژوازی دراین<br />
روبسپیر برای آنچه نمود. کنوانسیون در<br />
اساسی قانون دارد، اهمیت بهویژه دوره آن<br />
فکر در او واقع، در است. جمهوری رژیم بهواسطهی<br />
قبلی اساسی قانون معایب که بود اساسی<br />
قانون در جدید بشر حقوق اعالمیه گردد.<br />
مرتفع جدید اعالمیه<br />
این مهم نکات از بهپارهای زیر در مبنای<br />
هرگز فرانسه جمهوری در اگرچه که الهامبخش<br />
اما نگرفت، قرار دولت عمل 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله بود،<br />
نوزدهم قرن اوایل سوسیالیستهای میکنیم:<br />
اشاره عبارت<br />
سیاسی جامعه هرگونه هدف ۱: ماده انسان<br />
الینفک و طبیعی حقوق حفظ از است قانون<br />
)در وی. استعدادهای کلیه ارتقاءِ و آمده<br />
عبارت بهاین ۱۷۹۳، نهایی اساسی همگانی<br />
سعادت هرجامعه »هدف است: است«(.<br />
از<br />
است عبارت انسان اساسی حقوق ۲: ماده خود.<br />
آزادی و زندگی حفظ بهقدرت او حق عبارتند<br />
حقوق این ۱۷۹۳، اساسی قانون )در مالکیت(.<br />
و امنیت آزادی، برابری، از: قدرتی<br />
از است عبارت آزادی ۵: ماده تمام<br />
خود بهمیل تا دارد تعلق بهانسان که عدالت<br />
دهد. رشد را خویش استعدادهای طبیعت<br />
آن، حد دیگری حقِ آن، قاعدهی است.<br />
آن تضمین قانون و آن اساس ابتدا<br />
»من ۹: ماده از قبل روبسپیر توضیح تئوری<br />
تکمیل برای ضروری ماده چند موارد<br />
آنگاه، میکنم«. پیشنهاد شما مالکیت جز<br />
اموال »برابری میآید: او عالقه مورد بِه<br />
کلبه، در فضیلت نیست؛ واهی خیالی لحن<br />
خشونت با او کاخ«. در رذیلت که وکالی<br />
و کُندورسه]۲[ بهمارکی بیسابقهای که:<br />
میکند عتاب ژیروند بورژوازی که<br />
بپرسید انسان گوشت سوداگر »ازاین تخته<br />
بهاین بااشاره تا چیست، مالکیت مینامد<br />
کشتی را آنها که قراضههایی مینامد<br />
زنده که را انسانهایی درآنها و بهشما<br />
چیده، هم کنار و کرده بستهبندی ازاین<br />
من! مالکیت است این بگوید: از<br />
یا و دارد کشتی و زمین که نجیبزاده میکند<br />
گمان ندارد را آنها دیگر زمانیکه مالکیت<br />
از او کنید. سؤال شده، وارونه دنیا اعضای<br />
از داد. خواهد مشابه تقریباً مفهومی شانردهم[<br />
لویی کُپهها]خاندان خاندان محترم مقدسترین<br />
که گفت خواهند بهشما بپرسید، هک است موروثیای حق بیتردید مالکیتها تحقیر<br />
سرکوب، برای آن از قدیماالیام از بر<br />
سلطنت ]نیز[ و خون قانونی مکیدن و فرانسه<br />
سرزمین در که انسانی میلیون ۲۵ برخوردار<br />
دارند، سکنی آنها ارادهی تحت بودهاند«.<br />
اساس<br />
هیچ بر مالکیت اشخاص، این نظر »در ما،<br />
حقوق اعالمیه چرا نیست. متکی اخالقی و<br />
انسان اموال مُقدّمِ این آزادی، تعریف در است،<br />
کرده اخذ طبیعت از که حقی مقدسترین گفتهایم<br />
بهحق ما میشود؟ اشتباه همین دچار همین<br />
چرا است؛ دیگری حق آزادی حد که است<br />
اجتماعی نهادی که برمالکیت را اساس طبیعت<br />
ابدی قوانین گویی نکردهاید؟ اعمال خدشهناپذیر<br />
انسانها قراردادهای از کمتر بیشترین<br />
تأمین برای ماده چندین شما است! حتی<br />
و آوردهاید مالکیت اعمال در آزادی مشروعیت<br />
و طبیعت تعیینِ برای کلمه یک بهنظر<br />
شما اعالمیه بهطوریکه نگفتهاید؛ آن اغنیا،<br />
برای که انسانها برای نه میرسد برای<br />
و مالاندوزان برای محتکران، برای بهشما<br />
»من است«. شده تنظیم خودکامگان این<br />
زیر حقایق تأیید با که میکنم پیشنهاد کنید:<br />
اصالح را عیب حق<br />
از است عبارت مالکیت ۹: ماده آن<br />
تملک و بهتمتع شهروند هر برخورداری تضمین<br />
او برای قانون که اموال از مقدار است.<br />
کرده حقوق،<br />
سایر مانند مالکیت، حق ۱۰: ماده دیگران.<br />
حقوق رعایت بهتعهد است محدود نه<br />
بهامنیت، نه نمیتواند حق این ۱۱: ماده ام همنوعان بهمالکیت نه و بهبقا نه بهآزادی، کند.<br />
وارد ضرر هرگونه<br />
و تصرف هرگونه ۱۲: ماده اساساً<br />
کند، نقض را اساس این که معامالتی ماده<br />
۴ ]این است. غیراخالقی و غیرقانونی شدند[.<br />
حذف ۱۷۹۳ اساسی قانون در قانون<br />
در درعوض، ماده ]این ۱۳: ماده دارد<br />
تعهد جامعه است[ شده حفظ اساسی طریق<br />
از چه را، خود اعضای تمام معاش وسایلِ<br />
تأمین با چه و آنها برای کار تهیه کردن<br />
کار شرایط در که آنهایی معیشت کند.<br />
فراهم نیستند، خرد<br />
ترقی در قوا تمام با باید جامعه ۱۵: ماده دسترس<br />
در را آموزش و بکوشد عمومی دهد]....[.<br />
قرار شهروندان همهی بخواهند،<br />
هرگاه میتوانند، مردم ۱۸: ماده خود<br />
وکالی و کنند عوض را خود حکومت نمایند]....[.<br />
خلع را همهی<br />
که دهد ترتیبی باید جامعه ۲۲: ماده معاش<br />
امرار خود کار از که شهروندانی از<br />
قانون که مجالسی در بتوانند میکنند، اینکه<br />
بدون یابند، حضور میخواهد آنها شود.<br />
مختل خانوادهشان یا و آنها معیشت شد[.<br />
حذف ۱۷۹۳ اساسی قانون در بند ]این سایر<br />
نتیجه ظلم درمقابل مقاومت ۲۶: ماده است.<br />
شهروندان بشر حقوق ظلم<br />
جامعه، عضو یک تنها به ظلم ۲۷: ماده است.<br />
آن پیکر بهکل میکند،<br />
ظلم بهمردم حکومت وقتی ۲۸: ماده مردم،<br />
از هربخشی یا مردم تمامی قیام
32<br />
صفحه اساسی<br />
قانون ]در است. تکالیف مقدسترین و حقوق »مقدسترین آمده: اینطور ۱۷۹۳، تکالیف«[.<br />
ضروریترین نیامده<br />
۱۷۹۳، اساسی قانون ]در ۳۰: ماده اشکال<br />
تابع را ظلم مقابل در مقاومت است[. نازککاریهای<br />
تازهترین از کردن، قانونی را<br />
مردم که هرنهادی است. خودکامگی نکند،<br />
فرض فسادپذیر را قضات و خوب است.<br />
معیوب بهسهولت<br />
و شدیداً باید وکال جرایم ۳۲: ماده خود،<br />
برای ندارد حق هیچکس شود. مجازات ادعا<br />
شهروندان سایر از بیشتر مصونیتی کند.<br />
تکالیف<br />
بازهم »کمیته روبسپیر: توضیحِ متحد<br />
را ملتها همهی آحاد که برادرانهای مورد<br />
را متقابل بهکمک آنها حق و میکند کرده<br />
فراموش مطلقاً را میدهد قرار تأکید ابدی<br />
اتحاد پایههای میرسد بهنظر است. شده<br />
گرفته نادیده خودکامگان علیه ملل گلهای<br />
برای شما اعالمیه که انگار است. ازاین<br />
گوشهای در که شده تنظیم انسانها از عظیمی<br />
خانواده برای نه آمدهاند، گرد کُره بهرهبرداری<br />
برای را زمین طبیعت، که مواد<br />
است… کرده اعطا بهآن سکونت و باشند<br />
داشته را عیب این است ممکن زیر با<br />
بازگشتناپذیری بهطور را شما میانه که این<br />
که میکنم اعتراف بزند! بههم خودکامان را<br />
کسانی مواد این نمیترساند؛ مرا عیب نخواهند<br />
کنند، آشتی آنها با نمیخواهند که ترساند…«.<br />
برادرند،<br />
کشورها همه انسانهای ۳۳: ماده مثل<br />
خود، توان درحد باید، گوناگون ملل و کنند.<br />
کمک بههم واحد، کشوری شهروندان ملتها<br />
بههمه میکند ظلم ملت بهیک که کسی است.<br />
کرده ظلم تا<br />
میجنگند ملت یک با کسانیکه ۳۵: ماده بشر<br />
حقوق و کنند متوقف را آزادی پیشرفت ملتها،<br />
همهی طرف از باید ببرند، بین از را بهعنوان<br />
بلکه عادی، دشمنانی بهعنوان نه قرار<br />
پیگرد مورد یاغی راهزنان و قاتالن گیرند.<br />
خودکامگان<br />
و اشراف پادشاهان، ۳۶: ماده بشر<br />
نوعِ که زمین حاکم درمقابل رقم، هر از است،<br />
طبیعت که کاینات قانونگذار و باشد در<br />
آخر ماده ۴ ]این هستند«. یاغی بردگانی است[]۳[.<br />
نیامده ۱۷۹۳، اساسی قانون *****<br />
1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله انقالب<br />
تحوالت و تغییر که همانطور خاستگاه<br />
عمدهترین )بهمثابهی فرانسه کبیر نشان<br />
بشر«( »حقوق و بیان« »آزادی یا<br />
مفهوم دو این از دریافت و درک میدهد، همهی<br />
همانند )درست پیوسته بههم مقولهی آغاز<br />
همان از مقوالت( و مفاهیم دیگر دستخوش<br />
اولیهشان تحقق و شکلگیری قوای<br />
توازن با متناسب و بوده تحول و تغییر یا<br />
رادیکالتر گسترههای طبقاتی و سیاسی گذاشتهاند.<br />
پشتِسر را محافظهکارانهتری پیوستهایکه<br />
تحوالت بررسیِ منهای و نظری صرفاً و تاریخی بهپیشزمینههای سادهی<br />
مقایسهی اما برمیگردد؛ مسئله فلسفی با<br />
۱۷۸۹ شهروندِ و انسان حقوق اعالمیه )بهمثابهی<br />
روبسپیر و ژاکوبنها آنچه در<br />
انقالب( خردهبورژوایی میراتداران سوی<br />
از شده ارائه اساسیِ قانون با مقابله بورژوازی<br />
نمایندگان )بهمثابهی ژیروندنها ۱۷۹۳<br />
سال در تثبیتگر( و بزرگ شد،<br />
نقل آن از بندهایی باالتر و پیشنهادند پیچیده،<br />
مبارزهی آن ماحصل مقایسهی نیز و تحت<br />
امروزه آنچه با خونین و انقالبی طرف<br />
از بشر حقوق جهانی منشور عنوان نشان<br />
دارد، رسمیت متحد ملل سازمان »آزادی<br />
مفهوم که است حقیقت این دهندهی متناسب<br />
و زمان طی بشر« »حقوق و بیان« سیاسی<br />
و طبقاتی توازنهای و تعادل با نیز<br />
آینده در قوی بهظن و گردیده دگرگون مبارزهی<br />
از ناشی تحوالت و تغییر دراثر سیاسیِ<br />
توازن و تعادل شکلگیری و طبقاتی است،<br />
موجود هماکنون اینکه جز دیگری شد.<br />
خواهد متحول بازهم تغییرپذیریِ<br />
بهاندازهی که دیگری نکتهی »حقوق<br />
و بیان« »آزادی مضمون و مفهوم استکه<br />
واقعیت این دارد، اهمیت بشر« و<br />
گسترش شکلگیری، خاستگاهِ و بستر بورژوایی<br />
اساس از مفهوم دو این تحقق بدون<br />
است. بوده انقالبی درعینحالْ و نیرویکار<br />
فروش و خرید امکان شکلگیریِ مناسبات<br />
گسترش و شکلگیری بدون )یعنی: انسان<br />
رابطهی که تولید بورژواییِ و نوین گفتگو<br />
میسازد(، دگرگون نیز را طبیعت و در<br />
تنها بشر« »حقوق و بیان« »آزادی از و<br />
مذهبی نصایح یا نیکو اخالق محدودهی بهیک<br />
هیچگاه و میماند متوقف آسمانی نمیگردید.<br />
تبدیل سیاسی و اجتماعی اصل انقالبی<br />
گسترش با که بود بورژوازی این طبیعی<br />
محدودیتهای تکنولوژی، و علم وابستگی<br />
شکست؛ را تولید جغرافیایی و و ارباب بهزمین، پیشبودی و طبیعی در<br />
و برداشت؛ میان از را محصول نوع پیافکند<br />
را نوینی مناسبات و رابطه تولیدْ را<br />
امکان این انسانی مولدهی بهنیروی که خود<br />
را خویش سَرورِ و ارباب تا میدهد کند؟!<br />
»انتخاب« با<br />
معکوس رابطهای »انتخاب« این گرچه و<br />
دارد تولیدی ادوات و برابزارها مالکیت از<br />
که جمعیت از بخشهایی آن مورد در تولیدی<br />
ادوات و ابزارها بر مالکیتی هرگونه انتخابی<br />
محروماند، خود نیرویکار جز اما<br />
است؛ زیستی نیازهای فشار از ناشی اینگونه<br />
پیدایش از پیش تولید انسانیِ نیروی هرگونه<br />
از بازهم تولیدی مناسبات و رابطه دشاب انسانیاش اراده بیانکنندهی انتخابیکه تفاوت<br />
بود. محروم بدهد، را کمتر فقر نوید و انسانی<br />
مولدهی نیروی استکه این در اساساً کارگران<br />
]یعنی: جدید مناسبات و رابطه در برخالف<br />
خویش[، کلیت در زحمتکشان و مناسبات<br />
و رابطه در انسانی مولدهی نیروی بهزمین،<br />
وابسته رعایایِ ]یعنی: پیشین برخوردارند<br />
امکان این از طبیعت[ یا ارباب کارفرمای<br />
و جدید« »اربابِ مقابل در که و<br />
طبقاتی بهآگاهی شوند، متشکل خود حتی<br />
و کارفرما برعلیه و یابند دست انسانی بهمبارزهای<br />
میکند، حمایت او از که دولت عالوهبر<br />
یابند. دست هدفمند و سازمانیافته نیز<br />
مکرر تجارب علمی، تحلیل و تجزیه که<br />
است مبارزهای این که میدهد نشان زندگی<br />
بهیک دستیابی امکان از فراتر فراروندهی<br />
ترکیب بهواسطهی فقیرانه، کمتر حتی<br />
طبقاتیاش تشکل و تاریخی آگاهی و<br />
انسان از انسان استثمار محو تا میتواند و<br />
سنی و طبقاتی برتری از هرگونهای لغو برود.<br />
پیش آن مانند و جنسی منطقی<br />
جنبهی از و تاریخی بهلحاظ گرچه و طبقاتی مبارزهی از آنچه همهی نیز میتوان<br />
زحمتکشان و کارگران انقالبی تحققِ<br />
و شکلگیری بدون داشت، توقع مفاهیم<br />
سیاسیِ اندازهای تا و حقوقیقضایی »حقوق<br />
و بیان« »آزادی پیوستهی بههم گرچه<br />
و میرسد؛ بهنظر غیرممکن بشر« سکهی<br />
یک روی دو )بهمثابهی مفهوم دو این ]که<br />
انقالبی و پیچیده پروسهای بدون واحد( استفاده<br />
با و رفت فراتر نظری بحث از و<br />
مسلحانه قیام خیابانی، سنگربندی از و<br />
تولید ارکان از بسیاری انقالبیْ دیکتاتوری کرد[<br />
دگرگون و داد تغییر را زندگی و جامعه نداشتند<br />
عملی تحقق و نظری گسترش امکان و فرومیمردند سکوت محاق در چهبسا و این<br />
در تاریخ طنز معهذا میشدند؛ فراموش پروسهی<br />
همین دستآوردهای و نتایج استکه ادامهی<br />
با رهاییبخش و انقالبی خیز و پُراُفت هدف<br />
با پرولتاریا بهرهبری انقالبی جنبش اسارت<br />
از انسان نوع رهاییِ استراتژیکِ خودبیگانگیِ<br />
و خصوصی مالکیت و استثمار و برمیخیزد بهمخالفت اجتماعیطبیعیْ دیگر<br />
و زحمتکشان و کارگران برعلیه سخت<br />
ستیزی و بهسرکوب پرولتاریا متحدین
33<br />
صفحه میزند!<br />
دست هم خونین بهشدت حتی و کارگر<br />
طبقهی مبارزهی سالهی ۲۲۰ تاریخ بارها<br />
بورژواها دولت و بورژوازی برعلیه و<br />
بوده سرکوبهایی چنین شاهد بارها و سینهی<br />
در زمینه این در را بسیاری فجایع است.<br />
کرده ثبت خویش تاریخ<br />
طنز آنچه استکه این حقیقت اما آن<br />
از هم عنوان همین با گاه و میرسد بهنظر بورژوازی<br />
دوگانگیِ جز چیزی میشود، یاد و<br />
فئودال مرتجعین برعلیه انقالبیگری در سرکوبگری<br />
دیگر سوی از و درباری؛ زحمتکشان<br />
و کارگران مبارزهجویی برعلیه برعلیه<br />
خویش تاریخی درکلیت که نیست در<br />
را بشریت و خود بقای که هرنیرویی لغو<br />
تا پرولتاریا انقالبی مبارزهی تداوم میببیند،<br />
دولت و طبقات امحای و کارمزدی میجنگد!!<br />
دیالکتیک<br />
از )فراتر را تاریخی دوگانگیِ این در<br />
برکهنه( نو غلبهی نیز و بهکهنه نو تبدیل اندیشههای<br />
همچنین و اجتماعیسیاسی وجود انقالبیگری<br />
اوج بهمثابهی روبسپیر دادند<br />
بهاو نیز فسادناپذیر لقب که بورژوایی اینجا<br />
در کرد. مشاهده میتوان بهروشنی انقالب<br />
بررسی فرصت و قصد اینکه بدون داشته<br />
را آن در روبسپیر نقش یا فرانسه کبیر انقالب<br />
روی بخواهیم اینکه بدون و باشیم بورژوازی<br />
بیرون و درون در ضدانقالب و بهنقش<br />
اشاره ضمن کنیم؛ تمرکز فرانسه ]که<br />
فرانسه انقالب در روبسپیر دوگانهی ژاکوبنها<br />
توسط عمدتاً آن انقالبی جنبهی عمدتاً<br />
نیز آن ضدانقالب جنبهی و زا بعضی میشد[، نمایندگی ژیروندنها را<br />
او بشر حقوق اعالمیه جملهبندیهای میدهیم<br />
قرار بررسی مورد اشارهوار نیز تاریخی<br />
دوگانگی این از تصویری بتوانیم تا کنیم.<br />
ترسیم 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله توسط<br />
اوج<br />
در انقالبی بورژوازی سیاسی دوگانگی خویش!<br />
اقتدار و<br />
»روبسپیر کتابچهی از را زیر قول نقل براساس<br />
که میآورم فرانسه« کبیر انقالب نسخهی<br />
و شده تألیف مسن( )ژان کار خواهد<br />
منتشر بهزودی آن شدهی تجدیدنظر وضعیت<br />
از تصویری قول نقل این در شد. اعظم<br />
بخش طبعاً )و روبسپیر طبقاتیسیاسی بهنمایش<br />
بهطورکلی( مونتانی و ژاکوبنها، عنوان<br />
تحت میتوان که میشود گذاشته این<br />
واقعیت کرد. یاد آن از مجسم دوگانگی روبسپیر<br />
اعدام و ژیروندنها کودتای استکه بهثمر<br />
هنگامی درست ۱۷۹۴ ژوئیه ۲۷ در ژاکوبنها<br />
بورژواییِ انقالبیگری که رسید بهاوج<br />
درعینِحال و خویش دوگانگی بهاوج بود.<br />
رسیده خود انقالبی اقتدار سکوت<br />
از تواتری در دوگانه اوجگیریِ این اقتصادیبرابریطلبانهی<br />
مطالبات برابر در اجرایی<br />
بازوی بهکارگیری مردم، تودههای استفاده<br />
با نیز و سیاسی ستیزهای در آنها مطالبهکنندگانِ<br />
سرکوبِ میانپردههای از را<br />
ژاکوبنها زیرپای چنان آزادی، و نان بهاصطالح<br />
بورژوازی که بود کرده خالی کودتای<br />
یک در توانست تنها نه بزرگ برابر<br />
در را سفید ترور دورهی سیاسی قدرت<br />
بهچنان بلکه کند، آغاز سرخ ترور تفای دست نیز سیاسیاقتصادیاخالقیای حد<br />
تا را ژاکوبنیسم نام حتی توانست که دهد.<br />
تقلیل محض آدمکشی و خشونت مفهوم )و<br />
انقالب دستآوردهای تمام کودتا این را<br />
بشر«( »حقوق و بیان« »آزادی ازجمله قرار<br />
بزرگ بورژوازی نمایندگان اختیار در دستآوردهای<br />
این بهنوبهخود نیز آنها تا داد و<br />
رنج تودههای شرف و جان از برخاسته دهند.<br />
قرار ناپلئون اختیار در را نان و کار بخوانیم:<br />
هم با را قول نقل این تصویب<br />
و بهبررسی کنوانسیون ژوئن، ۹ از روبسپیر<br />
که پرداخت جدید اساسی قانون داشت.<br />
شرکت آن مذاکرات در فعاالنه جدید<br />
اساسی قانون تصویب ژوئن، ۲۴ در این<br />
در شد. گذاشته بهرفراندم و رسید بهپایان اساسی<br />
نکات قبوالندن بر روبسپیر مباحث، مطرح<br />
آوریل ماه بشر حقوق اعالمیه در که عمومی،<br />
آموزش مورد در جز بود، کرده این<br />
تصویب از تجلیل ضمن و نکرد اصرار کامل<br />
را آن که کرد اکتفا بهاین اساسی قانون نداند.<br />
هرگز<br />
البته )که اساسی قانون این بههرحال، دمکراتیک<br />
قانونی نرسید( اجرا بهمرحله مبارزان<br />
مرجعِ هم ۱۸۴۸ انقالب تا که بود از<br />
عدهای بود. فرانسه رادیکال و دمکرات روبسپیر<br />
هم اگر که دارند عقیده مورخان تبلیغات<br />
که شرایط درآن میخواست، دیکتاتوری<br />
برگرایش انقالب علیه مخالفان متمرکز<br />
انقالبیون صفوف در آنارشیستی و درمورد<br />
بهویژه بحثها کردن طوالنی بود، سیاسی<br />
لحاظ از شاید مالکیت، حساس مسأله است.<br />
نبوده مصلحت با<br />
مالکیت، مسأله در سکوت این ولی »بیتنبانها«ی<br />
بهوضعیت کامل بیتوجهی اصطالح<br />
شاید بود] همراه بیبضاعت تحقیرآمیز<br />
جنبهی ابتدا در »بیتنبانها« »بیتنبانها«<br />
معمول بهطور اما داشت؛ از<br />
که میشد اطالق مردم از بزرگی بهقشر مرفه<br />
خُردهبورژوازی و کوچک بورژوازی در<br />
و کار هیچ که کسانی تا میشد شروع دربرمیگرفت[.<br />
تیز را نداشتند مشخصی آمد در<br />
کنوانسیون که جزیی اقدامات پارهای اقتصادی<br />
زمینه در ژوئیه و ژوئن ماههای این<br />
بهوضعیت توجهی هیچ داد، انجام تودهی<br />
که اینها نداشت. شهری تهیدستان میدادند،<br />
تشکیل را »خشمگینان« اصلی کرده<br />
شرکت ژوئن ۲ و مه ۳۱ قیامهای در هژمونی<br />
تحت کنوانسیون از حاال و بودند نجات<br />
کمیته فرمان زیر کمون و مونتانی خواهان<br />
یارانش، و روبسپیر دست در ملی جدی<br />
اقدامات و خود بهوضعیت رسیدگی بودند.<br />
مرتجعان و محتکران علیه انجمن<br />
در ژاکرو ژوئن، ۲۵ همان از بهانتقاد<br />
بود، آن عضو که کمون و کودولیه و<br />
احتکار که پرداخت جدید اساسی قانون از انجمن<br />
است. نکرده محکوم را مالاندوزی او<br />
حرفهای کرد. حمایت وی از کوردولیه وقتی<br />
دارد معنی چه »آزادی بود: معقول دیگری<br />
طبقهی میتواند انسانها از طبقه یک دارد<br />
معنی چه برابری بدهد؟ گرسنگی را حق<br />
خود همنوع بر میتواند ثروتمند وقتی برابری<br />
آزادی، کند؟ اعمال زندگی و مرگ توهمی<br />
جز دیگر اینها همهی جمهوری، و نیست«.<br />
تأیید<br />
را وی همگی کوردولیه انجمن اعضای و نمیگرفت جهت کمون ولی میکردند، بودند.<br />
مردد ژاکوبنها داد.<br />
نشان واکنش همه از زودتر روبسپیر هوادارانش<br />
و ژاکرو وقتی ژوئن، ۲۳ روز بدهند،<br />
عریضه تا رفتند بهکنوانسیون کار<br />
پایان بهدلیل که بهانه بهاین روبسپیر کنوانسیون<br />
و است ملی جشن اساسی قانون کرد.<br />
مخالفت آن با بپذیرد، عریضه نمیتواند موضعگیری<br />
تا داد فرصت بهکمون همین را<br />
عریضه کنوانسیون ژوئن، ۲۵ در کند. ۳۱<br />
قیام کمیته و کوردولیه ولی میکند، رد در<br />
خانهدار زنان و میکنند حمایت او از مه تعیین<br />
خود که بهقیمتی را اجناس مغازهها، با<br />
مخالفت در روبسپیر میخرند. میکنند ژاکرو<br />
که میرود پیش آنجا تا جنبش این وزیر<br />
)نخست پیت دست کردن بهبازی را وطنپرستان<br />
بهبهترین افترا و انگلستان( ژاکرو<br />
خود بهنوبه کمون میکند. متهم روبسپیر<br />
ژوئن، ۳۰ در و میکند طرد را کوردولیه<br />
انجمنِ در هِبِر، با همراه شخصاً ژاکرو<br />
اخراج خواستار و مییابد حضور فیالمجلس<br />
که خواستی میشود؛ انجمن ازاین میشود.<br />
برآورده میکند،<br />
فروکش جنبش ظاهراً اقدامات این با حتی<br />
و انقالب بعدی برجریان آن آثار ولی میماند.<br />
باقی روبسپیر شخصِ سرنوشت ژیروندنها<br />
بین که مبارزهای پس، این از جای<br />
داشت وجود بهطورکلی مونتانی و
34<br />
صفحه درون<br />
دستهبندیهای بین بهمبارزه را خود در<br />
ژوئیه، اوایل در میدهد. مونتانی ملی،<br />
نجات کمیته اعضای ماهانهی انتخابات جناح<br />
مجموع، در و نشد انتخاب دانتون حتی شد.<br />
تقویت روبسپیر دوست<br />
گزارش روبسپیر ژوئیه، ۱۳ در نظام<br />
درمورد لُپولوتیه، میشل خود، که<br />
آن از پس لُپولوتیه خواند. را آموزشی سلطنتطلبان<br />
توسط داد، رأی شاه بهاعدام نظام<br />
او گزارش، این در بود. شده ترور درآن،<br />
که میکند پیشنهاد را آموزشیای وضعیت<br />
از صرفنظر کودکان، همهی تا<br />
سالگی پنج سن از خود، خانوادگی مادی سالگی<br />
یازده و پسران برای سالگی دوازده روزی<br />
شبانه مؤسسات در دختران، برای مشغول<br />
کارآموزی درعینحال و بهتحصیل مالیات<br />
ازطریق مدارس این بودجه میشوند. زا ثروت، بهنسبت که میشود تعیین ویژهای کارهای<br />
تمام کودکان میشود. گرفته والدین برعهده<br />
خود، بهسن باتوجه را آموزشگاه بهکادر<br />
جز مدرسه بهطوریکه دارند، نمیپردازد.<br />
مواجب دیگری بهکس آموزشی نفر<br />
۵۲ هرسال، دانشآموزان، پدران میان از اداره<br />
مسؤلیت مجموعاً که میشوند انتخاب از<br />
هریک و دارند بهعهده را مدرسه امور شبانهروزی<br />
بهطور سال، در هفته یک آنها جریان<br />
حسن بر و است حاضر مدرسه در میکند.<br />
نظارت امور و رایگان آموزش آنکه از پس روبسپیر این<br />
با گنجاند اساسی قانون در را اجباری عملی<br />
مرحله وارد میخواست گزارش گزارش<br />
این قرائت البته که شود، آن ساختن ولی<br />
نداد؛ قرار تحتِتأثیر را کنوانسیون همفکران<br />
و روبسپیر تاریخی تصویر ازلحاظ مخصوصاً<br />
است. مهم بسیار او روسوییِ هک »انقالباتی مینویسد: لُپولوتیه که درآنجا همه<br />
تقریباً گرفته صورت سال سه این درطی صورت<br />
شهروندان طبقات سایر برای کار یعنی<br />
آنها، ضروریترین شاید برای و داده کار<br />
در مالکیتشان تنها که پرولترها برای کاری<br />
هیچ تقریباً هنوز دارد، قرار آنها اینجاست«.<br />
فقرا انقالب است. نداده انجام را<br />
زیر توضیح جمله، براین مَسَن ژان اجتماعی،<br />
و دمکراتیک »صداقت مینویسد: هم<br />
و روبسپیر هم اتوپیک ایدهآلیسمِ کل نه<br />
آنها است. نهفته جمله دراین لپولوتیه سراسر<br />
فرزندان که روسو فرزندان تنها مسأله<br />
آنها، نظر از هستند. هجدهم قرن بهطور<br />
و هرچیز از پیش سیاسی و اجتماعی حل<br />
»روشنگری« انتشار ازطریق قطعی آنها<br />
اخالف بهعهده وظیفه این میشود. اندیشه،<br />
با نه فقط انسان که بیاموزند که ماند انقالب<br />
و است زنده نان با آن، از پیش بلکه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله ]بهمثابهی<br />
بابُف است. دیگر جای در واقعی کارگر[<br />
طبقهی انقالبی چهرهی از نموداری بود«.<br />
مشغول کار بههمین دیگر حاال با<br />
رابطه در انقالبی بورژوازی دوگانگی بیان«:<br />
»آزادی و بشر« »حقوق ارزشگذاریها<br />
چگونگی و راستا منهای اندیشههای<br />
و عملکردها مواضع، مورد در بههم<br />
نسبت متعددی موارد در )که روبسپیر که<br />
مسئله این اما میرسند(، هم بهتنافر و ژاکوبنها چهرهی بارزترین روبسپیر چهرهی<br />
و نهاد انقالبیترین نیز ژاکوبنها مورد<br />
کمتر بودند، فرانسه بورژوایی انقالب گوناگون<br />
تاریخنویسان و تحلیلگران مناقشهی این<br />
مورد در دیگرسو، از است. گرفته قرار ریشهایترین،<br />
فرانسه کبیر انقالب که مسئله رویکرد<br />
گستردهترین و همهجانبهترین در<br />
بورژوازی استکه انقالبیای کنش و نیز<br />
داده بروز خود از خویش حیات طول بنابراین،<br />
دارد. وجود کلی و ضمنی توافقی سیاسی<br />
اندیشههای و کنشها از بعضی اگر بورژوایی<br />
انقالبیگری بهکلیتِ را روبسپیر داشت(<br />
انقالبی کنش امکان که هنگام آن )در روششناسیْ<br />
بهلحاظ تعمیم این بدهیم، تعمیم بود.<br />
نخواهد ذهنی و ناپسندیده نابهجا، روبسپیر<br />
بهسخنان دیگر بار یک پس، این<br />
دوگانهی بهدریافت تا کنیم مراجعه از<br />
بورژواییْ انقالبات چهرهی بارزترین پیببریم.<br />
بیان آزادی و بشر حقوق مقولهی ۱۱ ، ۱۰ ، ۹ مواد اینکه از قبل روبسپیر در<br />
خود بشر حقوق اعالمیه طرح ۱۲ و بهمنظور<br />
و کنوانسیون در را مالکیت مورد کند،<br />
قرائت جدید اساسی قانون یک تدوین »برابری<br />
که زاهدانه حکم این بیان ضمن در<br />
فضیلت نیست؛ واهی خیالی جز اموال بهمارکی<br />
کاخ«، در رذیلت که بِه کلبه، بارز<br />
چهرههای از یکی که کندورسه که<br />
روشنفکرانی )یعنی: ژیروند انجمن نمایندگی<br />
را بزرگ بهاصطالح بورژوازی خشونت<br />
با و میکند رو بود، میکردند( سوداگر<br />
»ازاین میگوید: بیسابقهای لحن تا<br />
چیست، مالکیت که بپرسید انسان گوشت ار آنها که قراضههایی تخته بهاین بااشاره هک را انسانهایی درآنها و مینامد کشتی چیده،<br />
هم کنار و کرده بستهبندی مینامد زنده ازاین<br />
من! مالکیت است این بگوید: بهشما از<br />
یا و دارد کشتی و زمین که نجیبزاده میکند<br />
گمان ندارد را آنها دیگر زمانیکه مالکیت<br />
از او کنید. سؤال شده، وارونه دنیا اعضای<br />
از داد. خواهد مشابه تقریباً مفهومی شانردهم[<br />
لویی کُپهها]خاندان خاندان محترم مقدسترین<br />
که گفت خواهند بهشما بپرسید، هک است موروثیای حق بیتردید مالکیتها تحقیر<br />
سرکوب، برای آن از قدیماالیام از بر<br />
سلطنت ]نیز[ و خون قانونی مکیدن و فرانسه<br />
سرزمین در که انسانی میلیون ۲۵ برخوردار<br />
دارند، سکنی آنها ارادهی تحت بودهاند«.<br />
و<br />
اومانیستی جمالت این از پس روبسپیر، توقع<br />
این شنونده در )که کوبنده و جانبدارانه سخنرانی<br />
ادامهی در که میآورد بهوجود را شود(،<br />
مواجه خصوصی مالکیت لغو شعار با مالکیت<br />
بهواسطهی که را کسانی آن همهی نفرین<br />
و لعن مورد دیگرانسانها استثمار و »در<br />
میکند: سرزنش اینچنین بود، داده قرار اساس<br />
هیچ بر مالکیت اشخاص، این نظر اجحافات<br />
بدینترتیب، نیست«. متکی اخالقی نه<br />
او سخنرانی مقدماتی قسمت در برشمرده نبودِ<br />
از ناشی که خصوصی، مالکیت ذاتی قوانین<br />
نبود از ناشی نهایتاً و مناسب اخالق میشود!<br />
تفهیم مناسب تولید<br />
بهلحاظ هم ۱۷۹۳ سال در گرچه با<br />
انسان رابطهی )یعنی: اجتماعی و<br />
روابط انکشاف جنبهی از هم طبیعت(، نظر<br />
از هم و اجتماعیطبقاتی، مناسبات این<br />
روششناسانه و علمی دستآوردهای مالکیت<br />
لغو بتوان که نداشت وجود امکان یک<br />
بهعنوان و کشید پیش را خصوصی مطرح<br />
مردمی و انقالبی مطالبهی یا شعار مالی<br />
برابری شعارگونهی طرح اما نمود؛ و احتمال جامعهاین آحاد همهی اقتصادی و میگستراند<br />
مردم تودههای میان در را آرزو انقالبیْ<br />
مبارزهی ادامهی با بتوان شاید که بسیاری<br />
همانند نیز را خصوصی مالکیت میان<br />
از فئودالی و درباری امتیازات از گوناگون<br />
دستآوردهای منهای برداشت. طرح<br />
که عملیای و نظری محتملِ و میتوانست<br />
مالیاقتصادی برابری مطالبهی که<br />
خواسته این طرح اما باشد، دربرداشته یک<br />
تهیدستان و کارگران میان در هم حقیقتاً برروند<br />
پیچیدهای تأثیر بود، واقعی مطالبهی که<br />
میگذاشت طبقاتی و سیاسی مبارزات از<br />
جلوگیری آنها محتملترین از یکی اعدام<br />
که بود ژیروندنها کودتای پیروزی صورت<br />
چنین در درپیداشت. را روبسپیر طوالنیتر<br />
انقالب روند احتماالً مفروضی، طاقن بهدیگر چهبسا و میشد رادیکالتر و مبارزهی<br />
تاریخ و مییافت گسترش اروپا در<br />
)حداقل انقالب و ارتجاع تقابل و طبقاتی میخورد.<br />
رقم دیگر بهگونهای اروپا( قالب<br />
در که زمان آن در بورژوازی،حتی اما انقالبیگری<br />
بهاوج روبسپیر و ژاکوبنها رابطه<br />
هیچ در میشود، پرتاب خویش تقدس<br />
از دست تنها نه جنبهای هیچ از و و<br />
ذات برعلیه و نمیکشد خصوصی مالکیت برنمیخیزد،<br />
بهقیام خویش وجودی جوهرهی زبدهترین<br />
اعدام و نابودی آستانهی در بلکه
35<br />
صفحه بهطور<br />
حتی خود رهبران و گروهبندیها یهمه مالیاقتصادی بهبرابری هم تاکتیکی روبسپیر<br />
که آنجا نمیشود. نزدیک انسانها را<br />
کلبه« در »فضیلت تا میکند جسارت بیان<br />
ضمن بنامد، کاخ« در »رذیلت از برتر انقالبی<br />
فرد یک بهمثابه خود شخصی حقیقت حقیقت<br />
اما »فسادناپذیر«، درعینحال و پسِ<br />
از نیز را خویش طبعاًتاریخی و طبقاتی خیالی<br />
جز اموال »برابری که عبارت این بهعرصهی<br />
و میکند آشکار نیست«، واهی که<br />
اینجاست در میکشاند. سیاسی عمل شخصی<br />
جنبهی از اینکه ضمن روبسپیر نگاه<br />
زندگی و بهدنیا خود چشمان و کله با زاویه<br />
از اما را نگاه این حاصل میکند، بورژوایی<br />
نظام و سرمایه الزامهای و روند درمیآورد.<br />
بهبیان استکه ژاکوبنها،<br />
نیستکه این اینجا در بحث نه، یا<br />
باید بهطورکلی بورژوازی یا روبسپیر بکشند<br />
خصوصی مالکیت از دست میتوانند همهی<br />
مالیاقتصادی برابری پذیرش با و صادر<br />
را خویش انحالل فرمان خودْ انسانها است،<br />
غیرممکن تنها نه انحاللی چنین کنند. کی زمانیکه تا هم، امکان برفرض بلکه تاریخاً<br />
و قدرتمند و متشکل نسبتاً آلترناتیو و<br />
متشکل پرولتاریای )همانند متکاملتر محض<br />
دیوانگی باشد، نداشته مادیت آگاه( رابطه<br />
این در اساسی بحث میآید. بهحساب و<br />
بیان« »آزادی با رابطه در )یعنی: در<br />
بورژوازی استکه این بشر«( »حقوق نگاه<br />
از گریزی خویش رویکردهای همهی هک نسبتهایی و چیزها آن بههمهی بورژوایی میسازند<br />
را طبیعی حتی و اجتماعی زندگی زیست<br />
محیط آزادی، ازانسان،حقوق، )اعم براثر<br />
که هم هرآنجا و ندارد؛ آن( مانند و پایین<br />
از اجتماعی فشار یا تاریخی نیازهای دوگانهی<br />
طبعاً و ممکن انقالبیگری بهاوج این<br />
بهجبران بالفاصله شود، پرتاب خویش برمیدارد<br />
دوگانگی از دست مینشیند، خطا بههمراه<br />
را خصوصی مالکیت ملزومات و نابرابری<br />
)یعنی: ملزومات این ملزومات نیا کمیکیفی افزایش مالیاقتصادی، زندگی(<br />
ابعاد بههمهی آن گسترش و نابرابری میدهد.<br />
قرار خویش سیاسی نظر ملحوظ مادهای<br />
۴ بههمان میتوان نمونه، بهعنوان کرده<br />
اشاره روبسپیر بشر حقوق طرح از تدوین<br />
بهمنظور و بود مالکیت مورد در که شده<br />
پیشنهاد کبیر انقالب جدیدِ اساسی قانون مواد<br />
این کردم، نقل باالتر که همانطور بود. از:<br />
بودند عبارت پیشنهادی حق<br />
از است عبارت مالکیت ۹: ماده آن<br />
تملک و بهتمتع شهروند هر برخورداری تضمین<br />
او برای قانون که اموال از مقدار است.<br />
کرده 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله حقوق،<br />
سایر مانند مالکیت، حق ۱۰: ماده دیگران.<br />
حقوق رعایت بهتعهد است محدود نه<br />
بهامنیت، نه نمیتواند حق این ۱۱: ماده ام همنوعان بهمالکیت نه و بهبقا نه بهآزادی، کند.<br />
وارد ضرر هرگونه<br />
و تصرف هرگونه ۱۲: ماده اساساً<br />
کند، نقض را اساس این که معامالتی است.<br />
غیراخالقی و غیرقانونی اساسی<br />
قانون از مواد این که میدانیم اما قرار<br />
تصویب مورد ژاکوبنها توسط که جدید بورژوایی<br />
آرمانگرایی گردید! حذف گرفت، میخشکد<br />
رویدادها سرعت از سریعتر حتی خطاهای<br />
سلیم« به»عقل بازگشت در و میکند.<br />
جبران را خویش جوانی دوران زمانه«<br />
»روح و بشر حقوق جهانی منشور ۲۰۱۲<br />
و ۱۹۴۸ سالهای در بههم<br />
مفهوم دو شکلگیریِ چگونگی از گذشته بشر«،<br />
»حقوق و بیان« »آزادی پیوستهی که<br />
نشیبهایی و فراز و تحوالت منهای و همچنین<br />
و گذراندهاند، ازسر مفهوم دو این از<br />
مفاهیم این که تأثیراتی از صرفنظر اما<br />
پذیرفتهاند؛ طبقاتی و سیاسی تحوالت بهمطلقِ<br />
قریب اغلبِ استکه این حقیقت اندیشه«<br />
و بیان »آزادی از سخن اوقاتیکه سندی<br />
معتبرترین بالفاصله میآید، بهمیان حقوق<br />
جهانی منشور میشود، پیشکشیده که )یعنی:<br />
۱۹۴۸ دسامبر ۱۰ در استکه بشر امپریالیستیِ<br />
جنگ دومین پایان از پس سال ۳ در<br />
متحد( ملل سازمان تشکیل و جهانی رسید.<br />
بهتصویب سازمان آن عمومی مجمع خصوصاً<br />
و عمومی رسمیت و تصویب سند<br />
و مفهوم هر )همانند سند این دولتی عمومی<br />
جنبهی بهنوعی که دیگری اجتماعی آنچیزی<br />
سیطرهی تحت ناگزیر میکند( پیدا زمانه«<br />
»روح اصطالحاً که داشت قرار میشود.<br />
نامیده ارزیابی<br />
و بررسی در اساسی مسئلهی حقوق<br />
اعالمیه یا منشور از امروزی انتزاع<br />
منهای استکه این )۱۹۴۸( بشر میپردازیم<br />
بهآن پایینتر کمی که مفهومیاش ضدکارگریاش<br />
عمیقاً مضمون دربارهی و بهلحاظ<br />
داشت؛ خواهیم گفتگو بیشتر با<br />
آن تصویب زمانهی اما انضمامی بهمنظور<br />
و بهگستردگی که امروز زمانهی از<br />
میشود، استفاده آن از نظامی تهاجم دارای<br />
وسیعاً چپ توازنیکه و تعادل زمین کنونی<br />
توازن و تعادل آسمان با بود هژمونی رانده<br />
بهحاشیه گوناگون جهات از چپ که تفاوت<br />
این دارد. اساسی تفاوت است، شده منشور،<br />
این جملهبندیهای یا بهکلمات نه بهعبارت<br />
یا آن، مفهومی بهجنبهی اساساً که ای اجتماعیطبقاتی بهمختصات دقیقتر کلمات<br />
بهاین که برمیگردد زمانه»ای »روح میبخشد.<br />
خویش تابع معنایی جملهبندیها و تنیدهی<br />
درهم شبکهی را زمانه« »روح اگر برمحور<br />
اقتصادیاجتماعیطبیعی تبادالت مبارزهی<br />
از برخاسته توازن و تعادل بهطور<br />
و برآیندگونه که کنیم تعریف طبقاتی مدلهای<br />
و معیارها و مفاهیم دینامیک، هستیشناسانه<br />
دیدگاههای )از زندگی رایج نهادهای<br />
مضمون تا گرفته زیباییشناسانه و و<br />
شخصیتی و فرهنگی الگوهای و طبقاتی بخش<br />
و مردم تودههای میان در را آن( مانند میسازد؛<br />
جامعه میانی اقشار از گستردهای زمانه«<br />
»روح سازندهی فاکتور عمدهترین منشور<br />
سالیکه )یعنی: ۱۹۴۸ سال در مجمع<br />
تصویب مورد بشر حقوق جهانی نظام<br />
گرفت( قرار ملل سازمان عمومی آمریکا<br />
بهسرکردگی انحصاری سرمایهداری هیچگونه<br />
اجتماعی و تاریخی بهلحاظ که بود اما<br />
نداشت؛ ترقیخواهی برای ظرفیتی ظرفیت<br />
فاقد انحصاری سرمایهداری همین جنگ<br />
فاجعهی که دلیل بهاین ترقیخواهی سرگذاشته<br />
پشتِ را فاشیسم و دوم جهانی اقسام<br />
و انواع جهانی محاصرهی در و بود قرار<br />
اجتماعی و سیاسی طبقاتی، جنبشهای هژمونی<br />
برآیندگونه و مجموعاً که داشت جز<br />
چارهای میساختند، را چپ جهانی امپریالیستی<br />
و کریه چهرهی که نداشت این بپوشاند.<br />
ترقیخواهی صورتک با خودرا از<br />
گونهای و هرشکل وجود الزمهی گرچه نهادهای<br />
یا نهاد اجتماعیسیاسی، هژمونی نهادِ<br />
بدون هژمونیِ و است هژمونیک همهچیزدانِ<br />
پیامبرانِ )همانند هژمونیک اما<br />
است؛ دروغین مدرسه( و درس بدون میالدی<br />
۶۰ و ۵۰ دهههای در چپ هژمونی و<br />
نهاد هزاران که بود ویژگی این دارای جهانْ<br />
سراسر در انقالبی و مترقی تشکل حمایت<br />
مورد دولتی توسط عینحال در میراثدار<br />
بههرصورت که میگرفتند قرار و<br />
بود کارگری و سوسیالیستی انقالبی یک ای سازشکاریها ادعای پذیرش علیرغم پوزهی<br />
بازهم نابهجا، تاکتیکهای از استفاده بود.<br />
مالیده بهخاک را فاشیسم که<br />
کرد نظر ابراز چنین میتوان گرچه الاقل<br />
شرق بلوک بهطورکلی و شوروی ظرفیت،<br />
آن فاقد بهبعد ۱۹۴۸ سال از انسان<br />
زندگی، از دریافتی و ارتباط آرایش، گامهای<br />
بتوانند که بودند طبقاتی مبارزهی و در<br />
سوسیالیستی انقالبات گسترش در مؤثری گذار<br />
زمینهی سازای و بردارند کشورها دیگر بلوکبندی<br />
همین وجود اما باشند؛ بهکمونیسم داشتند<br />
سوسیالیستی ادعای که دولتهایی یا تاریخیاجتماعی<br />
مختصات با مقایسه در و جنبههای<br />
از بعضی در خودشان کشورهای
36<br />
صفحه مردم<br />
تودههای برای هم امتیازاتی زندگی جنبشهای<br />
اکثر و بودند آورده بهارمغان بهنوعی<br />
نیز را بهضدامپریالیست موسوم نظامهای<br />
میدادند؛ قرار حمایت تحت مجبور<br />
را آمریکاییاروپایی سرمایهداری نوعی<br />
با را خودشان چهرهی تا بودند کرده گرچه<br />
بپوشانند. دروغین ترقیخواهی از دروغین<br />
ترقیخواهی پوشش و چهره این که<br />
دروغین وانمودسازی همین اما بود؛ دیگر<br />
و شرق بلوک بیرونیِ فشار از ناشی در<br />
انقالبی و ترقیخواه جنبشهای و نیروها امکانی<br />
و قدرت آنچنان از اگر بود، جهان واقعی<br />
ترقیخواهی بتواند که نبود برخوردار نآ تابع دولتهای و غرب بهسرمایهداری را برتری<br />
از استفاده با عوض در کند، تحمیل ناشی<br />
بسیج قدرت و خویش ایدئولوژیک و<br />
شدت از تا داشت را امکان این آن، از تاآنجا<br />
سرمایهداری جنایتپیشگی میزان دموکراسی،<br />
از دفاع بهبهانه نتواند که بکاهد مردم<br />
بیان« »آزادی و بشر« »حقوق پیشرفتهترین<br />
با را زحمتکش و کارگر قرار<br />
نظامی حملهی مورد جنگی ابزارهای هزار<br />
صدها و دهها کشتار عالوهبر و دهد معنوی<br />
و مادی امکانات تمام بیدفاع، انسان ار آنها اقتصادیاجتماعیانسانی پیشرفت بهسوی<br />
بهگام گام را بشریت و کند نابود نیز دست<br />
که هم آنجایی تازه براند. بربریت مقاومتی<br />
با ویتنام، مثل میزد، کار بهاین مواجه<br />
درون در چه و بیرون در چه سنگین تحمل<br />
نیز را شکست خفت چهبسا و میشد میکرد.<br />
آغاز<br />
در )یعنی: کنونی شرایط در آری، سوم<br />
هزارهی صدهی اولین دههی دومین »حقوق<br />
و بیان« »آزادی مسئلهی میالدی( شورای<br />
)یعنی: برآن ناظر نهاد نیز بشر«و و<br />
ریز نهاد دهها و متحد ملل سازمان امنیت بهدلیل<br />
دیگر( بینالمللی بهاصطالح درشت اختیار<br />
در زمانه« »روح تفسیریکه و تعبیر اروپاییآمریکایی<br />
سرمایهداری کشورهای نقشهی<br />
تغییر برای بهابزاری میدهد، قرار بورژوازی<br />
بهنفع جهان سیاسیاقتصادی که<br />
نقشهای تغییر است. شده تبدیل غرب جهان،<br />
در نفوذ مناطق مجدد تقسیم هدفاش نیرویکار<br />
خصوصاً و طبیعی منابع غارت فشار<br />
انتقال و توسعهیافته کمتر کشورهای مردم<br />
بهگردن ابتدا اقتصادی بحران و توسعهیافته کمتر بهاصطالح کشورهای پیشرفتهی<br />
کشورهای مردم بهگردهی سپس است.<br />
غربی سرمایهداری تفسیر<br />
و تعبیر که عواملی عمدهترین آن اما ممکن<br />
را زمانه موجود فیالحال روح توان<br />
افزایش از: است عبارت میگردانند، )از<br />
سرمایه جهانی گسترش و تکنولوژیک شدید<br />
کاهش دیگر( طرف )از و طرف(، یک 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله شدن<br />
حاشیهای طبقاتی، مبارزهی پتانسیل جهان<br />
کشورهای اغلب در چپ هژمونی عامل<br />
دو این از اهمیتتر کم چندان نه و کشورهای<br />
و شوروی اضمحالل و فروپاشی تسریعکنندهای<br />
عامل مجموعاً که شرق بلوک هژمونی<br />
استقرار و طبقاتی مبارزهی امر در میآمد.<br />
بهحساب جهان در چپ سرمایهداری<br />
نظام اینکه ضمن امروزه، و گستردهتر بسیار جغرافیایی بهلحاظ پیچیدهتر<br />
فوقالعاده نیز تکنولوژیک بهلحاظ از<br />
برخاسته هژمونی آن نه اما است؛ شده ترقیخواه<br />
و انقالبی جنبشهای اقسام و انواع که<br />
مقتدری دولت آن نه و دارد وجود بههرصورت<br />
و مینامید سوسیالیست خودرا و<br />
سوسیالیستی انقالبی اولین میراثدار درهم<br />
افتخار مدال و بود تاریخ در کارگری در<br />
داشت. برسینه نیز را فاشیسم کوبیدن ۱۹۴۸<br />
سال جهان با امروز جهان کالم، یک اینکه<br />
درک و دارد؛ بسیاری کیفیِ تفاوتهای در<br />
مندرج انتزاعیِ جملهبندیهای و کلمات دستگاه<br />
دو این در بشر حقوق جهانی منشور متفاوت<br />
سیاسیاقتصادیاجتماعیِ مختصاتِ و متفاوتاند زمانهی« »روح دو سازای که را<br />
متفاوت کیفیتاً معنایی شبکهی دو ناگزیر نیست.<br />
پیچیدهای چندان امر میسازند، سال<br />
۱۵ رویدادهای بهمهمترین نگاهی شدت<br />
با حاضر حال در که جهان گذشتهی گویای<br />
دارند، نیزجریان بیشتری سرعت و و کارگر مردم بهزیان استکه تحولی این است:<br />
گرفته صورت جهان زحمتکشِ پیشرفته،<br />
نسبتاً صنعتی با یوگوسالوی و<br />
داوطلبانه زیادی تااندازهی ملیِ وحدت و<br />
آلمان از پیچیدهتر بسیار کارگریِ مناسبات قومیمذهبی<br />
توطئهچینی معرض در فرانسه دفاع<br />
بهبهانهی و گرفت قرار جنگافروزی و از<br />
مخربتر و شدیدتر بسیار بشر حقوق از گردید.<br />
تخریب و بمباران دوم جهانی جنگ لیبی<br />
مردم مترقی و دموکراتیک اعتراضات نهاد<br />
دهها و قطر سعودی، عربستان حمایت با کشورهای<br />
کنترل تحت اطالعاتیجاسوسیِ رد سرمایهداری پیشرفتهی بهاصطالح و<br />
شد داده قرار القاعدهای »انقالبِ« معرض »حقوق<br />
و بیان« »آزادی از دفاع بهبهانهی گرفت<br />
قرار ناتو نظامی تهاجم مورد بشر« عملکرد<br />
از جنایتکارانهتر بهمراتب و و<br />
شد کوبیده درهم سوم رایش نیروهای بهعنوان<br />
لیبی از بدینترتیب، گردید. تخریب مواردی<br />
در که آفریقایی کشور مرفهترین بود،<br />
مرفهتر هم اروپایی کشوریهای از ماندند<br />
باقی دستجاتی و خاکستر از تلی تنها و<br />
عربستان بشر حقوق منشور براساس که مشغول<br />
اینک و میکنند]!!؟[ فعالیت قطر را<br />
زمینه تا هستند سوریه لیبیائیزاسیونِ کنند!؟<br />
فراهم سوریائیزاسیونِایران برای و<br />
نظامی تهاجم این در توجه قابل نکتهی حقوق<br />
اعالمیه یا منشور از استفاده اینگونه بهعنوان<br />
استکه فرانسه کشور نقش بشر مفهوم<br />
گسترش و ابداع در که کشوری بوده،<br />
پیشتار بشر« »حقوق و بیان« »آزادی برعلیه<br />
بمبافکن هواپیماهای از استفاده در کرد.<br />
حفظ خودرا پیشتازی هم لیبی مردم یک<br />
بهمثابهی بورژوازی زندگی داستان این روبسپیر<br />
کاشتههای است. تاریخی پیکرهی میشود!؟<br />
درو سرکوزی توسط فاجعهی<br />
عظیمترین که میرسد بهنظر چنین تودههای<br />
است. نهفته درهمینجا بشر تاریخ تهیدست<br />
و زحمتکش و کارگر از )اعم مردم با<br />
بورژوازی مبارزهی جریان در غیره( و ضمن<br />
پیشاسرمایهدارانه، مناسبات و قدرتها بهبورژوازی<br />
پایین از و کردند پایداری اینکه روبهجلوتری<br />
و بیشتر گامهای تا آوردند فشار داوطلبانه<br />
بردارد، استبداد و ارتجاع برعلیه نیز<br />
سنگربندیها و صفوف مقدمترین در مطالباتشان<br />
تا درغلطیدند بهخاک و جنگیدند قانون<br />
معنای شود برآورده اینکه بدون بخشند.<br />
بیشتری تعمق را بشر حقوق و سرمایهداری<br />
نظام که میزان بههمان اما از<br />
بیشتر خودرا تاریخی انکشاف امکان میشود<br />
مسلطتر برجهان و میدهد دست و قوانین همان میکند، عمل ارتجاعیتر و همین<br />
خون با حقوقیسیاسیکه اعالمیههای در<br />
شدهاند، آبیاری زحمتکش و کارگر مردم بهشمشیر<br />
نوین، بهاصطالح تفسیری و تعبیر بریدن<br />
ضمن که میشوند تبدیل برندهای جهان<br />
از هرگوشهای در هرمعترضی گلوی سفرهی<br />
از عینحال در ترویست، بهعنوان بهطور<br />
هم آمریکا و اروپا مردم همین بحرانساز<br />
ذات تاوان تا میبُرد روزافزونی سرمایههای<br />
صاحبان و بهبانکها را سرمایه ایاالت<br />
در که نیست بیجهت بپردازد!! کالن سرمایهداری<br />
اوج خودرا که آمریکا متحدهی میداند،<br />
دموکراسی و بشر حقوق مهد و جهان<br />
در زندانی سرانهی درصد بیشترین فاقد<br />
نیز انسان میلیون ۴۰ حدود و دارد را اقتصادی<br />
ریاضت و هستند؛ درمانی بیمهی بالیی<br />
همان بهتدریج اروپایی کشورهای در امروزه<br />
که میآورد اروپا مردم بهسر را گرفتارند.<br />
درآن آمریکا مردم *****<br />
تاریخی<br />
تصویرهای از استفاده با اینجا تا اجتماعی<br />
تولید مناسبات ترکیب براساس و که<br />
دادیم نشان تولید اجتماعی مناسبات و مفهوم<br />
دو اجتماعی تبادل و پیدایش زمینهی مناسبات<br />
بشر« »حقوق و بیان« »آزادی این<br />
خودِ استکه خاصی سیاسیاجتماعی مناسبات<br />
براساس سیاسیاجتماعی مناسبات میتواند<br />
استکه اجتماعی تولید در معینی
37<br />
صفحه تا<br />
دیگر، بهعبارت یابد. تداوم و بگیرد شکل پیوستهی<br />
بههم مفهوم دو که دادیم نشان اینجا عینحال<br />
در بشر« »حقوق و بیان« »آزادی حیات<br />
از بهدورانی اما است، بورژوایی که هوای<br />
و حال اگر که است مربوط بورژوازی امکان<br />
این دارای هنوز باشد، نداشته انقالبی گامهای<br />
نظام همین درچارچوبهی استکه بنابراین،<br />
بردارد. را روبهتکاملی کمابیش برای<br />
بورژوازی درونی امکان هرچه بورژوازی<br />
و مییابد کاهش مترقی تحوالت میشود،<br />
تبدیل ارتجاعی تماماً بهقدرتی و<br />
بیان« »آزادی مفهوم هم نسبت بههمان ترقیخواهانهاش<br />
مضمون از بشر« »حقوق سرکوب<br />
برای بهابزاری و میگردد تهی تبدیل<br />
ترقیخواهانه و انقالبی مطالبات واقعیت<br />
این روی اساس برهمین میشود. مرحلهی<br />
در بورژوازی که گذاشتیم انگشت از<br />
اگر سرمایه امپریالیستیِ و انحصاری مبارزات<br />
فشار مورد بیرون از یا پایین نگیرد،<br />
قرار انقالبی یا ترقیخواهانه را<br />
بشریت خویش، ارتجاعی بهذات بنا خواهد<br />
رهنمون مدهشتر هرچه بهبربریتی جهان<br />
کنونی وضعیت ادعا این شاهد بود. اب اروپاییآمریکایی سرمایهداری استکه »آزادی<br />
و بشر« »حقوق مفاهیم از استفاده تهاجمات<br />
بهجنایتکارانهترین دست بیان« آن<br />
قربانیان عمدهترین که میزند نظامی و<br />
زن از )اعم زحمتکش و کارگر مردم میباشند.<br />
غیره( و کودک گرفت<br />
میتوان جمعبندی این از که نتیجهای واقعیِ<br />
تبادل گسترش راه تنها استکه این بیانِ«<br />
»آزادی و بشر« »حقوق همین طبقاتی<br />
و متشکل مبارزاتیِ فشار بورژوایی که<br />
کرد فراموش نباید اما است. پایین از تنها<br />
پایینْ از و طبقاتی مبارزاتی، فشار این نیروی<br />
یک بهمثابهی میتواند درصورتی که<br />
بماند باقی مترقی و مستقل طبقاتی، داشته<br />
سوسیالیستی و انقالبی هدف و سازمان طبقاتی<br />
مبارزاتی، فشار دیگر، بهبیان باشد. مردمِ<br />
تودههای بدینمعناستکه پایینْ از و حق<br />
از فراتر و عمالً زحمتکش و کارگر ویژهی<br />
دریافتهای و مفاهیم تا دارند وظیفه را<br />
بیان« »آزادی و بشر« »حقوق از خویش و اجتماعی تبادالت بهعرصهی و داده سامان استکه<br />
ضروری بنابراین، بیاورند. سیاسی و<br />
بشر« »حقوق مفهوم روی تمرکز بهجای سازماندهی<br />
بهجای همچنین و بیان« »آزادی طبقاتی<br />
مفاهیم روی بهآن، مربوط نهادهای که<br />
شویم متمرکز بهآن مربوط نهادهای و سوسیالیستی<br />
میتواند تاریخیشان راستای انترناسیونالیسم<br />
باشد. نوعیسازوارهای و و<br />
طبقاتی کنش این جهانی برآیند پرولتری است.<br />
انقالبی *****<br />
1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله بررسی<br />
از پس نوشته، این ادامهی در حقوق<br />
جهانی منشور انتزاعی مضمون آن،<br />
ضدکارگری جنبهی توضیح و بشر باال<br />
تاریخی نتیجهگیریهای میکنم سعی شناختشناسی<br />
زاویه از دیگر بار یک را بیان<br />
با بدینترتیب، دهم. قرار سنجش مورد مفاهیم<br />
شکلگیری دیالکتیکِ یا قانونمندی تاریخیاجتماعیطبقاتی<br />
نسبیت توضیح و الغای<br />
راستای در گامی آنها، از هریک و<br />
بشر« »حقوق مفهوم ماورایی جنبهی را<br />
امکان این و برمیداریم بیان« »آزادی زحمتکشان<br />
و کارگران تا میکنیم فراهمتر بهگونهای<br />
را خویش ویژهی مفاهیم نیز و نبرد بهعرصهی و داده شکل آگاهانهتر بیاورند.<br />
اجتماعی تبادالت حقوق<br />
پرتو در بشر حقوق جهانی منشور پرولتاریایی<br />
اشاره<br />
نیز این از پیش که همانطور سخن<br />
اوقاتیکه بهمطلقِ قریب اغلبِ کردم، میآید،<br />
بهمیان اندیشه« و بیان »آزادی از پیشکشیده<br />
که سندی معتبرترین بالفاصله و<br />
بشر حقوق جهانی منشور میشود، }هرانسانی<br />
است: آن ۱۹ مادهی خصوصاً حق<br />
این و است؛ بیان و عقیده بهآزادی محق بدون<br />
عقیدهای و باور داشتن آزادی شامل حق<br />
و مزاحمت[، ]و مداخله از ]نگرانی[ افکار<br />
و اطالعات انتشار و دریافت جستجو، مالحظات<br />
بدون رسانهای هر طریق از است{.<br />
مرزی کنونی<br />
تکنولوژیک و سیاسی شرایط در ]از<br />
همگانی رسانههای که درصورتی تنها فرستندهها<br />
و انتقالی رلههای و ماهواره و<br />
روزنامهها تا گرفته استودیوها و از<br />
دارند[ میلیونی کاربران سایتهاییکه شرکتهای<br />
و افراد انحصار و مالکیت منتخب<br />
شوراهای توسط و شده خارج معینی این<br />
شوند، کنترل جهان مولد و کارگر مردمِ مفهومی<br />
بشر حقوق جهانی منشور از ماده حقوق<br />
بیانکنندهی و داشت خواهد انسانی عون اجتماعیطبیعی یا طبیعیاجتماعی یکی<br />
حاضر حال در چراکه بود. خواهد بشر همگانیْ<br />
رسانههای وظیفهی عمدهترین از یا<br />
سیاسی منافع راستای در افکار مهندسی و<br />
مانعی هیچگونه )بدون معینی اقتصادی افکار<br />
و اطالعات انتشار حق همین بهاستناد وظیفهی<br />
است. مرزی( مالحظات بدون بهعهده<br />
خبریرسانهای کارتلهای دیگریکه گندکاری،<br />
روی گذاشتن سرپوش گرفتهاند، در<br />
دولتها استکه جنایاتی و بندها و زد مرتکب<br />
دموکراتیک بهاصطالح کشورهای داخائو<br />
در سیستماتیک کشتار از میشوند. )در<br />
میالی دهکدهی مردم قتلعام تا گرفته تا<br />
گرفته هیروشیما اتمی بمباران از ویتنام(، تیمور]۴[،<br />
سکنهی هزار ۲۰۰ نسلکشی گرفته<br />
یوگوسالوی استراتژیک تخریب از عراق]۵[،<br />
اقتصادی هوشمندانهی تحریم تا وسیع<br />
خیل توسط که است وقایعی همه و همه رسانههای<br />
و رنگارنگ ژورنالیستهای بهواسطهی<br />
تنها و شدند الپوشانی همگانی ژورنالیستهای<br />
از بعضی جسارت و شرافت گردیدند<br />
برمال انسانی بهارشهای متعهد روشنفکران<br />
اختیار در محدودی بهطور و گرفتند.<br />
قرار جامعه تودههای<br />
از زیادی بسیار بخشهای آری، در<br />
رأیشان که کسانی همان )یعنی: مردم و<br />
دمکراسی بهمعنی پارلمانی انتخابات از<br />
آن(، تضمینکنندهی و است پلورآلیسم]!؟[ کهاحتماالً<br />
جنایتکارانهای وقایع چنین وقوع حاضر<br />
لحظهی همین در آن نمونهی دهها بیاطالع<br />
همیشه برای است، جریان در هم رسانههای<br />
اینکه برای چرا؟ میمانند. قدرت<br />
بهواسطه جهانی و غولپیکر خویش<br />
مالکیت »حق« پناه در و انحصاری هک موارد اینگونه در بهاطالعرسانی تمایلی ندارند!؟<br />
مینمایند، خشن قدری بشر<br />
حقوق جهانی منشور من بهباور را<br />
بیان« و اندیشه »آزادی مجموعاً بیان<br />
فقط که میکند تئوریزه بهگونهای نظام<br />
بهبقای مربوط و اثباتی اندیشههای و میدارد؛ اعالم »آزاد« را سرمایهداری عدم<br />
بهواسطهی که پرولتاریا حقِ مورد در امکانات<br />
و ادوات و برابزارها مالکیتاش تنها<br />
نه دارد، سلبی جنبهی ناگزیر تولیدی، چنین<br />
پوشیدهای بهطور بلکه میکند، سکوت میداند.<br />
سرکوب قابل و کرده انکار را حقی منشور<br />
۱۷ مادهی از )الف( بند مثال، برای شخص<br />
هر میگوید: که بگیریم نظر در را دارد{<br />
مالکیت حق اجتماع بهطور یا منفرداً است[.<br />
من از ]تأکید شخصی،<br />
جنبهی از مالکیت مسئلهی گرچه جز<br />
معنایی آن حذف و است انسان نوع ذاتیِ مضمون<br />
اما ندارد؛ افراد شخصیت حذف جهانی<br />
منشور در »مالکیت« جوهرهی و )که<br />
شخصی مالکیت صرفاً بشر حقوق و نمیباشد است( بهافراد بخشنده تشخص »مالکیت<br />
دارد اشاره بدان منشور آنچه فروش<br />
و خرید مبتنیبر نظام و خصوصی« صراحت<br />
با مسئله این است. نیرویکار چنین<br />
۲۳ مادهی از )ج( بند در تمامتر هرچه بهمزد<br />
میکند کار که }هرکس است: آمده میشود<br />
ذیحق بخشی رضایت و منصفانه شئون<br />
موافق را خانوادهاش و او زندگی که لزوم<br />
صورت در را آن و کند تأمین انسانی اجتماعی،<br />
حمایت دیگر وسائل نوع هر با است[.<br />
من از نماید{]تأکید تکمیل
38<br />
صفحه منصفانه<br />
دستمزد با میبایست کار بنابراین، شود؛<br />
جبران دولتی جنبی کمکهای و بهقیمت<br />
میبایست نیرویکار اینکه یعنی نسل<br />
تا شود خریده منصفانه و مناسب شعارِ<br />
این یابد. تداوم نیرویکار فروشندگان اغلب<br />
استکه بورژوازی پیامبران همهی بهصحنه<br />
ادواری بحرانهای بروز بههنگام گزند<br />
از را سرمایه« »نظامِ کیان تا میآیند انقالبیِ<br />
و سلبی حقِ از طبقهکارگر آگاهی بدارند.<br />
امان در پرولتاریائیاش )یعنی:<br />
بشر حقوق منشور مادهی آخرین زا }هیچیک میدارد: اعالم چنین ۳۰( مادهی تفسیر<br />
طوری نباید حاضر اعالمیه مقررات جمعیتی<br />
یا دولتی برای حقی متضمن که شود هریک<br />
بتواند آن بهموجب که باشد فردی یا اعالمیه<br />
این در مندرج آزادیهای و حقوق از بنماید{<br />
فعالیتی راه آن در یا و ببرد بین از را است[.<br />
من از ]تأکید و<br />
مولدین و کارگران اگر بدینترتیب، خویش<br />
خودگردان شوراهای در زحمتکشان که<br />
رسیدند نتیجه بهاین و شدند متشکل تولیدی<br />
مراکز مدیریت و کنترل میبایست اختیار<br />
در همهجانبه بهطور را خدماتی و سلب<br />
آنها خصوصیِ مالکینِ از و بگیرند کارگر<br />
بهتودههای را حق این و کنند مالکیت تولید<br />
مراکز این حقیقیِ مالکین )یعنی: مولد و نیروهای<br />
و قانون با بسپارند، خدماتی( و پلیس(<br />
و ارتش )یعنی: آن کنندهی اعمال بود!؟<br />
خواهند روبهرو متن<br />
از را »قانون« بشر حقوق جهانی منشور سرمایهدارانه<br />
)که موجود مناسبات و روابط جامعه<br />
برفراز را آن و میکند استنتاج است( ملزم<br />
آن بهرعایت را هرکس و میدهد قرار کند.<br />
تضمین را نظام این تداوم تا میسازد متفاوتِ<br />
»امکان«های مختصات در گرچه وضع<br />
بدون نیستکه متصور هنوز موجود، نمود؛<br />
مدیریت را بشری جوامع بتوان قوانین »احتمال«<br />
تنها نه بشر حقوق منشور اما مولدین<br />
و کارگران شوراهای خودمدیریتیِ چنان<br />
بلکه میگیرد، نادیده را زحمتکشان و اندیشههائی<br />
چنین بروز که میچیند زمینه در<br />
کس }هر چراکه بشکند؛ درهم قانوناً را خود،<br />
آزادیهای از استفاده و حقوق اجرای بهوسیله<br />
که است محدودیتهائی تابع فقط شناسائی<br />
تأمین بهمنظور منحصرا قانون، و<br />
دیگران آزادیهای و حقوق مراعات و و<br />
اخالقی صحیح مقتضیات رعایت برای یک<br />
شرایط در همگانی، رفاه و عمومی نظم است{]بند<br />
گردیده وضع دموکراتیک جامعه است[.<br />
من از تأکید ۲۹، مادهی از )ب( سیاسیِ<br />
شالق بهنوعی که کسانی همهی برای از<br />
)اعم سرمایهداری دولتهای از یکی 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله جهان<br />
بهاصطالح ویا آمریکایی اروپائی، و ضربآهنگ خوردهاند، را سومیاش( اخالقی{<br />
صحیح }مقتضیات }قانون{، ترکیب یادآور<br />
همگانی{ رفاه و عمومی }نظم و هم<br />
)شاید را شالق درد استکه دستگاهی مغز<br />
تا دموکراتیک( بهاصطالح بهگونهای گرفته<br />
کاوینیاک از مینشاند. فرو استخوان از<br />
بوش، جرج تا گرفته خمینی از هیتلر، تا بورژوای<br />
هر از و خامنهای تا گرفته صدام جنایتکار<br />
بورژوای هر تا گرفته ابلهی فریبناک<br />
سهگانهی براین همه و همه دیگری، »قانون«،<br />
داشتهاند: تکیه سرکوبکننده و »اخالق«.<br />
و عمومی« »نظم ۲۱<br />
مادهی از )ج( بندِ در بشر حقوق منشور حکومت،<br />
قدرت منشاء و }اساس میگوید: بهوسیله<br />
باید اراده این است. مردم اراده صداقت<br />
روی از که گردد ابراز انتخاباتی انتخابات<br />
پذیرد. صورت ادواری بهطور و با<br />
و باشد مساوات رعایت با و عمومی باید گیرد<br />
انجام آن نظیر طریقهای یا مخفی رأی من<br />
از نماید{]تأکید تأمین را رأی آزادی که است[.<br />
}صداقت{<br />
مردم ارادهی تحقق ضامن پس، صندوقهای<br />
بهپای را آنها که است ی دورهی<br />
برای را }حکومت{ تا میآورد رأی دوره<br />
این پایان تا و کنند انتخاب معینی احتمالی(<br />
تعدیلهای از پارهای )منهای این<br />
نتوانند و باشند تسلیم آن بهارادهی اجباراً از<br />
گذشته بیفکنند. بهکناری را }حکومت{ جامعه<br />
یک آحاد اگر اینجاستکه سؤال این، گونی<br />
یک در تلنبار سیبزمینیهای همانند تقسیمبندی<br />
یک در و نبودند »مردم« فقط تولید<br />
مناسبات و روابط بر مبتنی و عینی شده<br />
تقسیم سرمایهدار و بهکارگر عمدتاً حقوق<br />
منشور آیا چیست؟ تکلیف باشند، میپذیرد<br />
ضمنی بهطور ویا صراحتاً بشر این<br />
از وسیعی بخشهای مسئلهی که نبود<br />
و بود و نباشد }حکومت{ اساساً مردم، شوراهای<br />
مدیریتِ جایگزینیِ در را دولت آیا<br />
ببرند؟ سؤال بهزیر خویش خودگردان حکومت<br />
قدرت منشاءِ و }اساس بهراستی پس<br />
است، چنین اگر است{؟ مردم ارادهی شگردهای<br />
انتخاباتی، متخصص اینهمه گزافِ<br />
هزینههای و تبلیعاتیپارلمانتاریستی صاحبان<br />
عهدهی از تنها )که میلیاردی سرانجام<br />
چیست؟ برای برمیآید( سرمایه انتخاب<br />
را حکومتی }مردم{ همین اگر اینکه این<br />
و داشت تمایل بهسوسیالیزم که کردند زمینهی<br />
در نیز را گامها از بعضی حکومت برداشت،<br />
مالکیت و تولید کردن سوسیالیزه در<br />
ملکهها و شاه یا پینوشهها و ارتش آیا مینشینند؟<br />
ساکت آن مقابل تحلیل<br />
هم باالتر که همانطور بههرروی، زیرکانهی<br />
مانیفستِ بشر حقوق منشور کردیم هژمونی<br />
فشار زیر استکه بورژوازی متشکل<br />
طبقاتی مبارزهی بستر از )که چپ تمرکز<br />
با مقابله قصد با و بود( برخاسته کشورهای<br />
در دولتی اقتصادی و سیاسی بههنگام<br />
امروزه و شد؛ زده سکه شرق بلوک سوسیالیستی،<br />
و کارگری مبارزات افت بهاهتزاز<br />
نظام این تداوم برای بیرقی همچون انسانی<br />
حقیقتِ و کمونیسم مانیفست تا درآمده را<br />
پرولتاریا دیکتاتوریِ دموکراتیک و مقابل،<br />
در و بکشاند؛ فراموشی سایه بهزیر بهرابطهی<br />
بنا که را بورژوائی دموکراتیسم وجود<br />
عمق تا نیرویکار فروش و خرید ناشی<br />
گیجِ سرهای بهتبادلِ است، استبدادی کارگریکمونیستی<br />
جنبشِ موقتیِ شکستِ از متن<br />
از مارکس که همچنان اما بکشاند. صاحبان<br />
برعلیه کارگران ناگزیر مبارزهی تاریخ<br />
بهعرصه سرمایهداری نظام و سرمایه چیزی<br />
)که نیز موجود وضعیت نهاد، گام مانیفست<br />
نیست( گلوبال سرمایه جزبربریت خواهد<br />
تقدیم تاریخ بهعرصهی را ویژهای هم<br />
شاید و ضروریترین از یکی نمود. رد طبقاتی مبارزهی جنبههای عاجلترین شکلگیری<br />
راستای در تالش کنونی شرایط را<br />
زمانه« »روح بتواند استکه مانیفستی بربتاباند.<br />
بشر<br />
حقوق منشور نقدِ از که نتیجهای بررسی<br />
در استکه این گرفت، میتوان میبایست<br />
بیان« و اندیشه »آزادی مقولهی ملی<br />
بهاصطالح تصویبنامههای و اسناد از بهریشهها<br />
دست و رفت فراتر بینالمللی ویا هویت<br />
بهآنها مناسباتیکه و انسانها )یعنی: شکلگیری<br />
بهچگونگیِ و بُرد میبخشد( آنها<br />
مناسب بیان نحوهی و »اندیشه«ها حقوقِ<br />
انتزاعِ محدودههای از تا یافت تمرکز و طبقاتی بهجنبهی و رفته فراتر بینالمللی دست<br />
»عمل« و »اندیشه« ارادهمندانهی بیابیم.<br />
شناختشناسانه<br />
مسئلهی بهاین اینکه از قبل اما بهتوضیح<br />
الزم بپردازیم، استراتژیک و ایران<br />
ویژهی سیاسیِ شرایط در استکه »حکومت<br />
همهجانبهی استبداد حاکمیت و پارهای<br />
که دارد وجود امکان این اسالمی«، با<br />
را »مردم« فوریِ و بهحق مطالباتِ از فورموله<br />
بشر حقوق بهمنشور تاکتیکی تکیهی ترویجی<br />
و تبلیغی کارِ دستورِ در و کرده جنبههای<br />
از بعضی بدینترتیب تا دهیم قرار اعالمیههای<br />
پرتو در را حاکم استبداد زیر<br />
نیز بینالمللی سیاسی حقوق و جهانی صفبندیهای<br />
نظریِ زمینهی و بُرده سؤال بااین<br />
کنیم. فراهمتر را طبقاتی و استراتژیک همین<br />
در توقف استکه بهتأکید الزم وجود، بهآموزشهای<br />
مبادرت عدم و تاکتیکی حدِ در<br />
طبقاتی« مبارزه به»دانش مربوط
39<br />
صفحه زحمتکشان<br />
و مولدین و کارگران میان نیروها<br />
این مدوام مبارزهی پرتو در )که سازمانیابی<br />
زمینههای سرمایه صاحبان با میکند(،<br />
فراهمتر را آنها طبقاتی و مستقل غرب<br />
درخدمت بورژوایی، استراتژی یک درصورت<br />
که است رژیمچنجی چهبسا و جز<br />
ارمغانی سیاسی بهقدرت دستیابی نخواهد<br />
»مردم« همین خونینتر سرکوب حقوق<br />
جهانی منشور بر تأکید چراکه داشت. الزم«<br />
»بازیِ یک جز چیزی نهایت در بشر سرمایهداری<br />
دولتهای اختالفات میان در بازی<br />
این برگهای اگر نیست. یکدیگر با )بهمثابهی<br />
طبقاتی مبارزهی از توازنی در مارکسی<br />
تبادالت و انقالب( مادی نیروی مبارزهی<br />
دانش )بهمثابهی مارکسیستی و نشود،<br />
بازی انقالب( معنوی نیروی و طبقاتی طبقهی<br />
کلیت چهبسا بازی، بازیگران تنها نه سال<br />
دهها که بخورد ضربهای چنان کارگر دورتر<br />
سوسیالیستی سازمانیابی امکان از است.<br />
دم دو شمشیری این شود. و اندیشه »آزادی شناختشناسانهی تحلیل بیان«<br />
}تحلیل<br />
بحث وارد اینکه از قبل و اندیشه »آزادی شناختشناسانهی }تحلیل<br />
عنوان تحت بعدی بحث و بیان«{ و اندیشه »آزادی طبقاتی و هستیشناسانه دو<br />
این استکه بهتوضیح الزم بشویم، بیان«{ کمی<br />
خویش موضوعیت بهواسطهی مبحث هستند<br />
بعدی و قبلی مباحث از انتزاعیتر میطلبد.<br />
را بیشتری فکری تمرکز طبعاً و مطالعه<br />
دقت با مبحث دو این اگر من بهنظر را<br />
جامعتر دریافتی نوشته این کلیت شوند، تا<br />
وجود، این با داشت. خواهد پیشنهاده بدون<br />
میشود، مربوط نوشته بهاین که آنجا آنها<br />
مطالعهی یا مبحث دو این مطالعهی نسبتاً<br />
بهدریافت میتوان نیز پیوست بهمثابهی همچنین<br />
و بیان« و اندیشه »آزادی از درستی یافت.<br />
دست بشر« »حقوق مقولهی با<br />
اگر بیان« و اندیشه »آزادی مورد در سوسیالیستی<br />
و انقالبی عملی، علمی، نگاهی بهسادگی<br />
کنیم؛ نگاه انسان نوع بههستیِ یافتکه:<br />
دست قطعی حکم بهاین میتوان بیان<br />
شیوهی همچنین و »اندیشهها« اوالً و هستند اندیشه اینکه بهصرفِ آنها مناسب یکسان<br />
الزاماً دارند، تعلق آدمها از بهگروهی متناسب<br />
هراندیشهای دوماً نیستند؛ همگون و تاریخیاجتماعیطبقاتیاش<br />
ویژگیِ با سوماً<br />
دارد؛ ویژهای بیان نحوهی ندارد،<br />
وجود اندیشهگر« »نهادِ بدون اندیشهی دارد<br />
بستگی بهاین هراندیشهای بیان ازاینرو سازمان<br />
چگونه اندیشهگر نهادِ بهلحاظ که اجتماعی<br />
تبادالت شبکهی در باشد، یافته بیاید<br />
بهحساب »تثبیتگر« یا »تغییرخواه« 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله عملیاش<br />
گسترشِ زمینهی اینکه سرانجام و و<br />
میشود شامل را اجتماعی نیروهای کدام دربرمیگیرد.<br />
کلمات<br />
از ترکیبی »اندیشه«ها ازآنجاکه تصورات،<br />
سازایِ سلول( )همانند که هستند میباشند؛<br />
براهین و احکام قضایا، تصدیقات، »آزادی<br />
مقولهی بررسیِ اگر ازاینرو، و<br />
»کلمه« تحلیلِ با را بیان« و اندیشهها پُر<br />
کنیم، آغاز آن شکلگیری دیالکتیکِ هرکلمهای<br />
بهطورکلی، نرفتهایم. بیراه »تو«(<br />
و »من« مانند سادهای کلمات )حتی معنائیزبانیِ<br />
طیف و واژگی قالب از جدا »مفهوم«<br />
جوهرهی بهلحاظ خویش، ویژهی خاصی<br />
و »واقعی« زمانمکانِ مُهرِ بیان، و دستگاه<br />
یک بهمثابه که دارد برپیشانی را مفهومیِ<br />
محتوای را کلمات مختصات، کلماتِ<br />
دیگر بهعبارت میبخشد. ویژهای مفاهیم<br />
متفاوت، مناسبات و روابط در یکسان گاهاً<br />
حتی که برمیتابانند را گوناگونی در<br />
مفهومی تفاوت این میباشند. نیز متناقض برجستهتر<br />
آنجائی خصوصاً کلمات، یکسانیِ میکند<br />
پیدا ترمینولوژیک جنبهی که میشود تاریخی<br />
و فلسفی اجتماعی، مقوالت با و باشد.<br />
داشته سروکار بگیریم:<br />
نظر در را آزادی مفهوم نمونه برای سرمایه،<br />
صاحبان برای »آزادی« جوهرهی استکه<br />
»نیرویکار« فروش و خرید آزادیِ ارزش<br />
و سود کارگران، استثمارِ با الزاماً همین<br />
درصورتیکه است؛ همراه افزوده برای<br />
عمل و نظر در سرمایهدارانه آزادیِ ندارد.<br />
مزدی کارِ بردگیِ جز معنائی کارگران آزادی<br />
مفهومِ جنبهی اساسیترین بنابراین، خودآگاهی<br />
وجودِ ]برفرض کارگران برای نیز<br />
پرولتاریایی سازمانیابیِ با که طبقاتی، صاحبان<br />
مقابل در درست دارد[ مالزمه است<br />
مناسباتی و روابط از رهائی سرمایه، و<br />
نیرویکار فروش و خرید براساس که است.<br />
گرفته شکل انسان از انسان استثمار مرگ،<br />
و زایش نیز کلمات اینکه وجود با تحوالت<br />
و تغییر همچنین و حضیض و اوج شاخههای<br />
که دارند را بهخود مخصوص میپردازند؛<br />
بهآن زبانشناسی حوزهی متعدد با<br />
مقایسه در کالمی تحوالتِ این سرعت اما مفهومی،<br />
دگرگونیهای سرعتِ و تفاوتها کنند،<br />
متبادر بهذهن را حرکت اینکه از بیش طیف<br />
و بار دیگر، بهبیان سکوناند. بیانگر کالمی<br />
پیکرِ با مقایسه )در مفاهیم معناییِ »موقع<br />
از نسبیت این و است؛ نسبی آنها( در<br />
که میگیرد مایه اشخاصی » موضعِ و با<br />
را خاصی کلمهی خویش مناسبات شبکهی در<br />
گرچه میبرند. بهکار معینی و تازه مفهومِ میتوان<br />
اشخاصْ » موضعِ و »موقع توضیح اجتماعی،<br />
تاریخی، موضع و موقع از سخن<br />
سنی و جنسی حتی و علمی طبقاتی، موقع<br />
استکه این حقیقت اما آورد؛ بهمیان حضور<br />
چگونگیِ در هرشخصی موضع و برجستهترین<br />
که دارد معنی او اجتماعی از<br />
یکی در اجتماعی پراتیک شاخصاشْ زندگی<br />
»ضروریِ« یا »الزم« حوزههای اندیشه<br />
»آزادی از هنگامیکه بنابراین، است. بهاین<br />
میبایست میآید، بهمیان سخن بیان« و اجتماعی<br />
نیروی کدام که داشت توجه مسئله عبارت<br />
بهاین تبادالتی شبکهی کدام در و بیان<br />
آن بهوسیلهی خودرا و میبخشند جان میکند.<br />
»مفاهیم«<br />
بارهی در اساسی نکتهی اما قالب<br />
در )حتی هرمفهومی استکه این جنبهی<br />
از صرفنظر ساده( کلمهی یک مادری<br />
زبان میراثِ اغلب )که واژگیاش زا استکه ویژهای ارادهمندیِ حاوی است( و باخود شکلگیریاش پروسهی بدو همان نظر<br />
دیگر، ازجهت دارد. بههمراه درخویش یعنی<br />
شوند، دریافت چگونه مفاهیم بهاینکه »معقول<br />
یا انفعالی« و »حسی مسلط جنبهی »توجیه«<br />
بهکارِ باشند، داشته عملی« و میآیند.<br />
آن »تغییر« ویا موجود وضعیت مسئله<br />
بهاین الزاماً مقاله این ادامهی )در گشت(.<br />
بازخواهیم رابطهی<br />
حاصل مفاهیم ازآنجاکه بهطورکلی، بهعبارت<br />
)یا انسانها »ذهنِ« و »اشیاء« ذهن(<br />
»برابرایستا«ی و »ذهن« روشنتر مورد<br />
بیشتر قدری را مسئله این میباشند؛ میدهیم]۶[.<br />
قرار توجه توازن<br />
و تعادل حاصل »شیء« که میدانیم بوده<br />
همراستا استکه پروسههایی ترکیب و پروسهها<br />
گرچه میبخشند. سامان آنرا و میشود،<br />
دریافت معنایشان از همانطورکه که<br />
»شیء« اما مداوماند؛ شدنی و حرکت در درشدن<br />
پروسههای توازن و تعادل حاصل تعادل<br />
از برآمده نسبیِ سکونِ در بناچار است، وضعیت<br />
و میگیرد قرار خویشْ توازنِ و یک<br />
»شیئیتِ« واقع در میسازد. را خاصی و<br />
تعادل از ناشی نسبیِ سکون همان شیء همراستاست.<br />
پروسههای ترکیب و توازن حاصل<br />
ذهنی« »شیءِ بهمثابهی نیز »مفهوم« مختلفالکیف<br />
وجوه ترکیب و توازن و تعادل حواس<br />
طریق از استکه خارجی شیءِ ربط<br />
چونان ذهن و میشوند تابانده بهذهن بهتولید<br />
خویش( با همراستائی )در مضاعفی میورزد.<br />
مبادرت مفهوم یا ذهنی شیءِ نهادهای<br />
بین » »ربطِ داشتکه توجه باید »<br />
»ربطِ و آن؛ »ذات« ذهن، از خارج شیءِ ذهنی(،<br />
شیءِ )یعنی مفهوم نهادهای بین حقیقت<br />
در و است؛ مفهوم آن » »منطقِ ازآنجاکه
40<br />
صفحه که<br />
است مفهوم ذات منطق گفتکه میتوان میگیرد.<br />
شکل اردهمندانهای بهطور نهادهای<br />
ارتباطِ بهمعنای که مفهوم ذات ذات<br />
تأثیرِ تحت حسیاند، شدهی دریافت میگیرد؛<br />
شکل و مییابد قوام استکه شیء ذهن<br />
و نیست یکجانبه و مطلق تأثیر این اما محسوب<br />
برابرایستایش که آنچه برابر در گفتکه<br />
میتوان و نبوده، منفعل میگردد شیء<br />
ذات شرطِ و بیقید انعکاس مفهوم ذات از<br />
ذهن واسطهِ با هرمفهومی زیرا نیست. میگیرد<br />
منشاء خود برابرایستای نهادین ربط مطلبکه<br />
این )یعنی، باواسطگی همین و عمل<br />
وارد »اُبژه« یک بهمنزلهی خود ذهن و<br />
آدمی مغز و عصبی دستگاه میشود( بهربط<br />
دیگر نهادی چون را انسان خالصه شیء<br />
نهادین قبلی ارتباط که آنچه با مضاعفی در<br />
و میکشاند؛ است، بوده ذهن از خارج در خارجیِ<br />
ترکیب و توازن و برتعادل نتیجه توازن<br />
و تعادل و گذاشته تأثیر ذهن در آن ایجاد<br />
»مفهوم« بهمنزلهی دیگری ترکیب و و<br />
گرفته فاصله خارجی شیءِ از که میکند البته<br />
تغایر این مییابد. ذاتی« »تغایر آن با چون<br />
و نمیسازد؛ شیء با متناقض را مفهوم ضمنِ<br />
در خارجی شیءِ و مفهوم بین همواره دارد،<br />
وجود ماهوی« »وحدتِ ذاتی تغایر خارجی،<br />
شیءِ با مفهوم تقابلِ دلیل بههمین »مجموعهی<br />
یک باشد، متناقض آنکه از قبل میسازد.<br />
را متضاد« داشتکه<br />
توجه باید مطلب شدن روشن برای ازطریق<br />
دربرابر، شیءِ ذاتِ که هنگامی ازنظر<br />
نباید میگردد، منتقل بهذهن حواس چندگانگیشان<br />
بهعلت حواس داشتکه دور نه<br />
را شیء یک مختلفالکیفِ ماهویِ وجوه منتقل<br />
بهذهن انضمام ازطریق را آن ذات محدودِ<br />
پتانسیلِ بهخاطر که چهبسا و میکنند منتقل<br />
بهذهن وجوه این از بسیاری حس زمانیمکانی<br />
وحدت یک در ذهن اما نشوند؛ خاص<br />
شرایط تحت و فعال نیروی یک بهمثابه را<br />
مختلفالکیف( وجوهِ )یعنی، آنها خود، شیءِ<br />
چونان را مفهوم و کرده دوبارهسازی منطقیِ<br />
ارادهمندیِ حاوی ذاتیکه )با ذهنی که<br />
اینروست از میکند. تولید است( خود انضمامهایشان<br />
با که جزئی مفاهیم حتی ماهوی<br />
وحدت بیشترین و مشخصاند آن<br />
با ذات در دارند، خارجی شیء با را بود<br />
قرار اگر بههرروی، متغایراند. کامالً آن(<br />
مختلفالکیف وجوه )نه شیء ذات که آنجاکه<br />
از میشد، منتقل بهذهن بههرطریقی بود<br />
الزامی پس است«، نهادین ربط »ذات بهذهن<br />
وجودیاش تمامیت در شی خودِ که است.<br />
غیرممکن امری که میگشت منتقل مفهوم«<br />
»ذاتِ که داشت توجه باید اما است،<br />
درخود که شیء« »ذاتِ برخالف 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله ازاینرو<br />
میکند؛ عمل برخود و ارادهمند ذاتی<br />
امری )که آن عاملیت و ذهن فاعلیت بشمار<br />
نیز اندیشه منطقیِ عاملیت است( ار منطق میتوان دیگر بهعبارت میآید. وسیع<br />
بهمعنای و دانست مفهوم ذات همان نامید؛<br />
اندیشه ذات آنرا میتوان مفهوم، است،<br />
ارادهمند خود ذات در اندیشه چون اینرو<br />
از است. اندیشه« فعلیت »اراده پس عمل<br />
برخود هم و شیء بر هم اندیشه و آگاهی بهحوزه میتواند را ذهن و کرده منطق<br />
میتوانیم اینکه دهد. سوق خودآگاهی بدانیم،<br />
اندیشه ذات مفهوم، ذات بهمنزلهی را سادهترین<br />
از اندیشه اگر استکه بابت این از میگیرد؛<br />
سامان مفهوم( )یعنی خود جزءِ و<br />
است. مفهوم ذات آغاز، همان از منطق قضایا<br />
بهگونهی باالتر مراحل در چنانچه در<br />
منطق میدهد؛ سامان خودرا براهین و برهان<br />
ذات سپس و قضیه ذات حال همان مصطلحتر:<br />
بهعبارت پس، بود. خواهد است.<br />
اندیشه ذات منطق دیالکتیک<br />
محصول طبعاً خود اندیشه ذات تمامی<br />
خالصه و پدیدارها و اشیاء و ذهن برابرایستایِ<br />
استکه هستومندی نسبتهای محصول<br />
آدمی منطق پس انسانیاند. ذهن آن<br />
در آدمی استکه روابطی و مناسبات تأثیر<br />
برآن و گرفته تأثیر آن از میزیید، تأثیرِ<br />
از هنگامیکه است بدیهی میگذارد. احاطه<br />
را وی برمناسباتیکه آدمی اندیشه نکته<br />
این بالفاصله میگوییم، سخن کرده خود،<br />
فعلیت در اندیشه که میگردد دریافت ارادهمندی<br />
از ناشی فعلیت این و است؛ اندیشه است.<br />
نهفته مفهوم ذات در استکه عاملیتی و اندیشهی<br />
تعیینکنندهی آدمی دیگر بهعبارت عالیم<br />
بین روابطِ از عاملیت این است. خود بین<br />
ارتباط تا گرفته حسی( )دادههای حسی منطق<br />
همگی قضایا و تصدیقات و تصورات اگر<br />
اندیشه پس میدهند. تشکیل را ذهن و<br />
آن مصادیق در نه است عاملیت دارای منطقی<br />
ذات در بلکه است، آن مصالح در نه دارد.<br />
نهفته را ارادهمندی و عاملیت این خود »وضع«ی<br />
بهدریافت استکه الزم دراینجا که<br />
بپردازیم خارجی شیءِ از »وقوع«ی ویا بهمفهومی<br />
وضعی[ ]دریافت اول حالت در نسبیِ<br />
سکون بیانگر که مییابیم دست »وضعیت<br />
تفسیر و توجیه در و بوده شیء در<br />
و میگیرد؛ قرار استفاده مورد موجود« دست<br />
بهمفهومی وقوعی[ ]دریافت دوم حالت در<br />
استکه پتانسیل این دارای که مییابیم باشد.<br />
داشته کارآیی موجود وضعیت تغییر و<br />
تعادل حاصل شیء گفتیم: همانطورکه همراستا<br />
استکه پروسههائی ترکیب و توازن همچنین<br />
میبخشند. سامان را آن و بوده حرکت<br />
در پروسهها گرچه که: کردیم اضافه تعادل<br />
حاصل که شیء اما مداوماند؛ شدنی و بناچار<br />
است، درشدن پروسههای توازن و توازنِ<br />
و تعادل از برآمده نسبیِ سکونِ در را<br />
خاصی وضعیت و میگیرد قرار خویشْ زاویه<br />
از را خارجی شیءِ اگر حال میسازد. توازن<br />
و تعادل و ترکیب از ناشی »سکونِ« آن<br />
شیئیت و »وضع« طبیعتاً بنگریم، آن را<br />
آن موضوعیت و داشته برابر در را شیء حسی<br />
مرحلهی در ذهن که یافت؛ درخواهیم تعادل<br />
همچنین و شیء نسبی سکون )بهعلت و<br />
حرکت و زمان شیء( آن با خود توازن و چون<br />
را آن و کرده سلب آن از را آن تاریخ ازسوی<br />
اما یافت. درخواهد »اینهمان« یک شیء<br />
در دیگر ارتباط بهیک میتوانیم دیگر »نهادِ<br />
و شده« »نهاد بین ربط آن و بپردازیم پیبردن<br />
دیگر بهعبارت یا است؛ درشدن« »وضع<br />
و شیء« قبلیِ »وضع بین بهربط حالت<br />
این در استکه طبیعی آن. موجود« و<br />
است رفته فراتر حسی شناخت از مسئله که<br />
ربط بهاین تا کند عمل عقالنی باید ذهن پیببرد.<br />
است، تاریخ و زمان دارای جبراً تغییر<br />
و وقوع زاویه از شیء حالت این در »اصل<br />
بهجای و شده بررسی حرکت و میرسد؛<br />
نفیدرنفی« به»اصل اینهمانی« و خود عینحال در اشیاء که معنا بهاین بود.<br />
خواهند خود دگرِ نهادین<br />
ربط جز چیزی ذات که آنجا از گونهی<br />
بهدو میتواند شیء ذات پس نیست، دریافت<br />
حرکت در و ساکن پویا، و ایستا دریافتهای<br />
شامل دوگونگی این مسلماً گردد. جهان<br />
در وگرنه بود، خواهد اشیاء از ما ذهن<br />
از مستقل ذاتْ که آنجا )یعنی: خارج یک<br />
وقوع و وضع بین یافته( قوام انسانی موجود<br />
تفکیکناپذیر و دیالکتیکی رابطهی مییابد.<br />
وحدت آن در شیء ذاتِ که است زاویه<br />
کدام از ذهن بهاینکه بسته عمالً پس ذهنی<br />
بهشیءِ و مینگرد خارجی بهشیءِ جریان<br />
دو میبخشد، تحقق مفهوم( )یعنی یا<br />
ایستا وضعی، منطق )یعنی، منطق اصلی دیالکتیکی<br />
وقوعی، منطق دیگر و صوری؛ اول<br />
شکل در که میگیرد نشأت آن از پویا( و ذاتْ<br />
دوم شکل در و »پوزیسیون« یک ذاتْ بود.<br />
خواهد »پروسه« یک و<br />
اندیشیدن؛ در اوست ارادهی هرکس منطق عمل.<br />
در است آدمی ارادهی اندیشه، فعلیت اولین<br />
شکلگیری در حتی منطقی ارادهمندی زیرا<br />
میخورد. بهچشم نیز مفاهیم سادهترین و حواس<br />
بهوسیله که را انضمامی مفاهیم ذهن میکند،<br />
تولید ذهنی شیء چون کرده دریافت است؛<br />
ارادهمندانه طبعاً قاعده بنابر تولید این تولید<br />
این حداقلِ و است تولید خود، چون انضمامی<br />
مفهوم یک تبدیل از است عبارت )عقلی(.<br />
کلی و جزیی بهمفهوم )حسی(
41<br />
صفحه هیچ<br />
منطقی<br />
ارادهمندی داشتکه توجه باید اما از<br />
مطلق تعبیر که همانطور نیست. محض فوئرباخ<br />
نوعِ از سطحی ماتریالیسم در ماده جهان<br />
سراسر ]در ذهن انگاشتن منفعل و پوسته<br />
در هم و دربطن هم ذهن[ از خارج حالتْ<br />
بهترین در آن نتایج و بوده ایدهآلیستی در<br />
که را اشیائی ذات یا بودکه خواهد آن موجود<br />
ذهن از مستقل و ذهن از خارج فیالنفسه<br />
بهشیءِ ویا گردیده انکار است، هگل<br />
مطلق بهعقل نهایتاً و کنیم باور کانت ارادهمندیِ<br />
داشتکه توجه باید پس روآوریم. خود<br />
اندیشه ذات زیرا نیست، مطلق منطق است<br />
جهان و ذهن دیالکتیکِ محصول طبعاً لنین<br />
و گفته چرنیشفسکی که همانگونه و انعکاسِ<br />
منطقْ کرده، تأیید آنرا بهدرستی اجتماعی<br />
روابط و مناسبات از دیالکتیکی معین<br />
تاریخیِ شرایط تحت که است انسان اینجا<br />
در میگردد. دگرگون و گرفته شکل آن<br />
تفاوت و دیالکتیکی بهانعکاس میبایست شود.<br />
توجه رف صِ انعکاس با چیزی<br />
و نبوده فردی منطق دیگر ازسوی آنروکه<br />
از ندارد. وجود فردی منطق بهعنوان فقط<br />
نیز منطق است، اجتماعی ذاتاً اندیشه این<br />
میگیرد. سامان استکه اجتماعی بهشکل وارد<br />
انسان که تولد بدو از منطقی سامان و میگردد شدهای تعیین قبل از مناسبات الفاظ<br />
واگوییِ در مادری زبان توسط حتی میگردد<br />
منتقل بهذهن مفاهیم معنیبخشیِ و منطق<br />
دگرگونیِ میگذارد. تأثیر برآن و دگرگونی<br />
استکه امکانپذیر هنگامی فردی داده<br />
رخ اجتماعی مناسبات و روابط در نیست،<br />
مطلق جبرِ بهمعنی این البته باشد. اجتماعی<br />
مناسبات دربرابر آدمی همچنانکه است.<br />
ارادهمند بهامکان و نبوده مجبور نوعی<br />
اخص، امکان بهمثابه ضرورت درک انقالبی<br />
ارادهمندی بهآن که است ارادهمندی بوده<br />
ارادهمند بهامکان نیز منطق میگویند. ایجاب<br />
اجتماعی مناسبات که شرایطی در و ایجاد<br />
خود سامان در که بود خواهد قادر کند، بهتر<br />
ویا »تقدم« بنابراین، نماید. دگرگونی با<br />
نه کماکان »اصالت« شود: گفته استکه تأثیر<br />
در آدمی ذهن و است ماده با بلکه ذهن و<br />
یافته فعلیت استکه ماده همین با متقابل که<br />
آنجا از و مییابد. خودرا منطقی عاملیت بهشکل<br />
حتی و است اجتماعی انسان هستیِ عاملیت<br />
میکند، غلبه خود برطبیعتِ اجتماعی هرگز<br />
و بوده اجتماعی نیز اندیشهاش منطقی بود.<br />
نخواهد متصور فردی بهگونهای عاملیت<br />
فشردهی و پیچیده بحث از نتیجهایکه گرفت،<br />
میتوان اندیشه منطقیِ یا ارادهمندانه زا ناگزیر اندیشهای و هرمفهوم استکه این »نظری«<br />
و درونی بهاصطالح محدودهی ویژگی<br />
و خاصه با متناسب و درمیگذرد در<br />
مییابد. بیرونی »فعلیتِ« منطقیاش، 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله اندیشهها<br />
و مفاهیم فعلیتیابیِ ریشهی حقیقت، حضور<br />
ضمن استکه منطقی ارادهمندیِ همان خود<br />
بهخاصهی بنا هرمفهومی، ساختن در باشد<br />
نداشته بیرونی فعلیت یا کنش نمیتواند چراکه<br />
نشود. نمایان »عمل« عرصهی در و خلعالساعه<br />
هرمفهومی شکلگیری اوالً تبادالت<br />
از خاصی بهپروسهی یعنی نیست، دوماً<br />
است؛ مشروط درونیبیرونی جمعی<br />
و گروهی تبادل نمیتواند مفهومی منطقی<br />
ارادهی عاملیت سوماً باشد؛ نداشته بتواند<br />
که نیست درونی صرفاً امری )اساساً( نیابد؛<br />
بیرونی فعلیت و بماند باقی درخویش فعلیت<br />
اگر منطقی ارادهمندیِ چهارماً وساطت<br />
فاقد اساساً باشد، نداشته بیرونی نادانستهی<br />
واگوئیِ نهایتاً و است »مفهوم« را<br />
مجانین که میرساند را محضی کلماتِ اراده<br />
و میاندیشد انسانیکه تا میکند تداعی بیندیشد.<br />
چگونه که میکند خاصهی<br />
مفاهیمْ عملیِ و بیرونی فعلیت گرچه و<br />
وقوعی یا وضعی از )اعم مفهومی هرگونه بهتأکید<br />
الزم اما است، کلی( یا جزئی همچنین زا بهیکی ایدههاییکه و مفاهیم فعلیت استکه و اقتصادی سیاسی، قدرت سهگانهی ابعاد بیشتری<br />
تبارز از میشوند، مربوط اجتماعی گستردهتری<br />
عملیِ گرایشِ و برخوردارند رد مفاهیم اینگونه خاصهی چراکه دارند. و درآیند بهتبادل گستردهتر هرچه استکه این از<br />
شکلی تا فرابگیرند را فراگیرتری عرصه و بهموضوع اثبات( یا )بهنفی را »قدرت« عملیِ<br />
کنشِ یا فعلیت کنند. تبدیل خود مصداق هچ( سیاسیاقتصادیاجتماعی اندیشههای دارند<br />
تغییرخواهی پتانسیل یا ادعا که آنهایی ضمنی<br />
بهطور یا صراحتاً آنهائیکه چه و معنا<br />
بدین میکنند( دفاع موجود وضعیت از داشت؛<br />
خواهند بیرونی تحقق عیناً نیستکه )برخالف<br />
زمینه این در که گفت نمیتوان و و<br />
»اندیشه« اندیشگی( دیگرِ زمینههای نکته<br />
بهپنج زمینه این در همساناند. »عمل« داشت:<br />
توجه باید ارادهمندیِ<br />
چگونگیِ با متناسب هراندیشهای ۱[ زمانهی<br />
تاریخیاجتماعیِ امکان منطقیاش، )در<br />
نیروهاییکه توازنِ همچنین و خویش، میکنند،<br />
بیان آن در خودرا اثبات( یا نفی متناقض<br />
که میکند پیدا بیرونی تحقق بهنوعی تغایرِ<br />
چراکه نباشد. خاص اندیشهی آن ذاتی،<br />
» ذهنْ »برابرایستاهایِ و »مفاهیم« بههرروی،<br />
است. ماهوی آنهاْ وحدت و )منهای<br />
بیرونی تحقق این چگونگیِ بهطور<br />
غلط( یا درست کمابیش پیشبینیهای خودِ<br />
و امکانات عرصهی در عمدتاً دقیق میشود.<br />
معلوم »عمل« یا<br />
مفهوم که کرد ادعا نمیتوان هیچگاه ۲[ خارجی«<br />
»شیءِ تمامیتِ خاصی اندیشهی و<br />
کم )بدون را ذهن« »برابرایستایِ یا حرف<br />
زمینه این در و بازمیتابند کاست( چنین<br />
میتوان ازاینرو، میزند؛ را آخر همهی<br />
بودن مهیا برفرض گرفتکه نتیجه نهایتاً<br />
اندیشهای یا هرمفهوم الزم، زمینههای و<br />
کرده بیرونی میتواند را پتانسیلی همان منطقیاش<br />
ارادهمندیِ از که گرداند متحقق میگیرد.<br />
مایه <br />
اندیشهها<br />
و مفاهیم بهاینکه توجه با ۳[ و<br />
»ذهن« دیالکتیکیِ رابطهی حاصل درنظر<br />
با همچنین و آناند، »برابرایستایِ« و »ذهن« هم بههرصورت اینکه گرفتن و<br />
تغییر و دگرگونی در »برابرایستا« هم و مفهوم هیچ ازاینرو، مداوماند؛ حرکت و<br />
معنی همیشه و نیست جاودان اندیشهای بهعبارت<br />
داشت. نخواهد یکسانی تبادلِ هرنسبتِ<br />
همانند نیز اندیشهها و مفاهیم دیگر، تغییر<br />
و دگرگونی از گریزی دیگری مادیِ نیز<br />
دگرگونی و تغییر این ندارند. حرکت و ای انقالبی )مثالً مختلف بهگونههای میتواند شخص<br />
رابطهی در حتی و محافظهکارانه( شود.<br />
واقع هم معینی »ذات<br />
اصوالً که این نکته مهمترین ۴[ خارجی«<br />
شیءِ »ذات با اندیشه« و مفهوم مفاهیم<br />
برسیمکه تصور بهاین نیستکه یکسان بیرونی<br />
تحقق تماماً میتوانند اندیشهها و بپوشند.<br />
»عمل« جامهی تماماً و کرده پیدا ذات<br />
میبایست یا محالی فرضِ چنین براساسِ موجودیت<br />
و بگیریم نادیده را خارجی اشیاءِ ویا<br />
کنیم انکار را آنها ذهنِ از خارج بدانیم<br />
غیرممکن را »عمل« بیرونیِ عینیتِ عکس<br />
شویم. تسلیم موجود بهوضعیت و و<br />
مفاهیم که تصور این ]یعنی: رابطه این عملِ<br />
و ندارند بیرونی تحقق اساساً اندیشهها بگیرد[<br />
مادیت میتواند مفهوم و اندیشه بدون خواهد<br />
درپی را موجود بهوضعیت تسلیم نیز محالی<br />
فرضِ چنین براساس چراکه داشت؛ خارجی<br />
شیءِ و مفهوم ماهویِ« »وحدت بیرونی<br />
تحقق چگونگی است. شده انکار نیز مشروط<br />
اینکه ضمن اندیشهای یا هرمفهوم درعینحال<br />
است، دسترس قابل بهامکانات خودِ<br />
ارادهمندانهی پتانسیل و بهچگونگی ظرفیت<br />
بنابراین، است. مشروط نیز اندیشه بهطورکلی<br />
یا مفهوم یک تحقق چگونگیِ و مسئلهای<br />
اندیشه خودِ با متناسب اندیشهها است.<br />
عملی مطلقاً( )نه اساساً و ویژه رسید<br />
نتیجه بهاین باال نکات از نباید ۵[ اندیشهای<br />
و هرمفهوم سقم و صحت که اجتماعیطبقاتی(<br />
مسائلِ مورد در )خصوصاً جدل<br />
هرگونه و میشود معلوم عمل در مطلقاً چراکه<br />
است. بیفایده نظری مباحثهی و واقع<br />
در و رادیکال ظاهراً فرضِ چنین در بهانکار<br />
را اندیشهگری اساسِ تسلیمطلبانهای،
42<br />
صفحه برچسب<br />
با گرچه را، انسان و میکشانیم؛ با<br />
بهموجوی جانوران همانند اما اجتماعی، حقیقت<br />
میدهیم. تقلیل غریزی سائقههای تعلق<br />
بهصرفِ آدمها همهی استکه این خاصههای<br />
داشتن و بشری بهجامعهی نادانسته،<br />
یا )دانسته انسان نوعِ بیولوژیکِ ضمنی(<br />
بهطور یا صراحتاً پنهان، یا آشکار بهنوعی<br />
مفاهیم، سازایِ انگیزهی میدانندکه اینکه<br />
حال اندیشههاست. این بیرونی فعلیتِ مکشوف<br />
اندازه چه تا دیالکتیکی رابطهی این قرار<br />
توجه مورد چگونه و است معلوم و و اشخاص موضع و بهموقع میگیرد، ناگزیر<br />
هریک که برمیگردد گروههایی تاریخیاجتماعیطبقاتی<br />
پیوستار دارای از<br />
گذشته بههرروی، میباشند. خاصی مفهوم<br />
از هرحوزهای سقم و صحت اینکه و اجتماعی عملِ در نهایتاً اندیشه و معلوم<br />
خطا« و »آزمون از پروسهای و پیشبینی که کرد فراموش نباید میشود، بیرونی<br />
تحقق چگونگیِ مورد در نظر تبادلِ الینفک<br />
جزءِ اندیشهای و هرمفهوم فعلیت و از<br />
درهرصورت که است، انسان اندیشهگریِ و<br />
هرشخص دیگر، بهبیان نیست. گریزی آن اتالف<br />
را نظری مباحثات که نیرویی و گروه صرف<br />
عملگراییِ و بداند انرژی و وقت فعلیتِ<br />
)با را خاصی مفهوم کند، تبلیغ را درآورده<br />
بهتبادل معینی( اهداف و عملی و دست عملگرایی اینگونه نتیجهی است. میتوان<br />
که است موجود منجالب در زدن پا برد.<br />
نام آن از آکتیو]!؟[ پاسیفیستِ عنوان با پیش<br />
بیان و اندیشه »آزادی با رابطه در اسالمی«،<br />
جمهوری سرنگونی از پس و ارادهمندانه<br />
عاملیت »بحث از نتیجهایکه این<br />
گرفت، میتوان اندیشه« منطقیِ یا مقولهای<br />
اینکه ضمن مسئلهی این استکه آن<br />
جوهرهی و کُنه اما است، »نظری« پس<br />
هم و سرنگونی از پیش مورد در )هم هردولت<br />
یا اسالمی جمهوری سرنگونی از عملی<br />
اساساً بهطورکلی( دیگر بورژوایی بهانتخاب<br />
نظریعملی مسئلهی این است. که<br />
برمیگردد اجتماعی امکانات از یکی »خاص«<br />
»عام«، بهامکان خویش درکلیت است.<br />
تقسیم قابل »اخص« و مشرح<br />
بهطور بخواهیم دراینجا اینکه بدون بپردازیم؛<br />
انتخاب« و »امکان بهدیالکتیکِ عام،<br />
امکان انتخاب گفتکه میتوان اشارهوار بورژوائی<br />
)که را جامعه کنونیِ موجودیت را<br />
اصالحاتی نهایتاً و برمیگزیند است( هدف<br />
سرمایهدار طبقهی اقشارِ از یکی بهنفع برعکسِ<br />
اخص امکان انتخابِ میگیرد. سوسیالیستی<br />
و انقالبی سرنگونی عام انتخاب کارگری<br />
کادرهای تربیت در را موجود نظام کارگران،<br />
شوراهای همهجانبهی استقرارِ و در<br />
تا برمیگزیند مولدین و زحمتکشان 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله پرولتاریا<br />
خردمندانهی دیکتاتوریِ تحقق استثمار<br />
و خصوصی مالکیت دولت، نفیِ بپوشاند.<br />
عمل جامهی را انسان از انسان مابین<br />
انتخابی نهایتاً، خاص، امکان انتخاب بههرصورت،<br />
که است قبلی انتخاب دو رهبری<br />
ازطریق را موجود نظام سرنگونیِ طبقهکارگر<br />
اجرائی نیروی بهکارگیریِ یا بهشکلی<br />
اقشاریکه آن اجرائیِ توان و هدف<br />
نمیدانند، خود ازآنِ را موجود نظام قدرت<br />
انتقال زمینهی بدینمعنیکه میگیرد. بهشوراهای<br />
سیاسیاقتصادیاجتماعی را<br />
زحمتکشان و مولدین و کارگران تبادالت<br />
و خویش برنامهی در عمالً البته<br />
نمیدهد. سازمان اجتماعیطبقاتیاش گفتگو<br />
میتوان هم اعم امکان انتخاب از کنونی<br />
وضعیت انتخاب واقع در که کرد انتخاب<br />
ما بحث با رابطه در و نسبت یک در<br />
اسالمی جمهوری کنونی موجودیت پاسداران<br />
است. آن سرمایهدارانهی وجه اغلب<br />
آن مانند و دولتیان و مجلسیان و هستند.<br />
اعم انتخاب انتخابکنندگان الزم<br />
اعم امکان انتخاب با رابطه در انتخاب<br />
این از منظور استکه بهتوضیح انتخاب<br />
فقط موجود( وضعیت انتخاب )یعنی: )مثالً<br />
نسبت یک پدیداری جنبهی یا شکل نیست.<br />
اسالمی( جمهوری کنونی وضعیت کلیت<br />
و تمامیت همواره انتخابْ اوالً چراکه، هم<br />
چارهای و میکند انتخاب را نسبت یک اسالمی<br />
جمهوری دوماً و ندارد؛ این جز و کنترل گوناگون بهاشکال که طبقهای بدون خریدار<br />
و دارد اختیار در را سرمایه مالکیت بود<br />
خواهد کلمه یک صرفاً است، نیرویکار کودکان<br />
استکه انتخابی همانند آن انتخاب که میورزند.<br />
مبادرت بهآن بازی بههنگام افرادیکه<br />
و گروهها آن همهی بنابراین، اب همسویی در یا ارتباط در مختلف بهعناوین پنهان<br />
یا آشکار غرببهنوعی سرمایهداری واقع<br />
در شدهاند، خم رژیمچنج پروژهی روی ماهیتاً<br />
و زدهاند زانو اعم امکان مقابل در دولتیها<br />
مجلسیان، پاسداران، با تفاوتی هیچ ندارند.<br />
ان مانند و شرایط<br />
در گفتکه چنین میتوان بهعبارتی یا<br />
حکومت حاکمیت و ایران جامعهی انتخاب<br />
هم عام، انتخاب هم اسالمی جمهوری انتخاب<br />
حتی )و خاص انتخاب هم و اخص محسوب<br />
سرنگونیطلب بهنوعی نیز( اعم من<br />
ماه از تفاوت میانْ این در اما میشوند؛ آسمان<br />
تا زمین از تفاوت گردون، ماه تا کارِ<br />
دستور در که شیوهای بنابراین، است. میگیرد،<br />
قرار نیروها این مبارزاتیتبادالتیِ »سرنگونیطلبی«<br />
مشترک صفتِ علیرغمِ و<br />
اندیشه »آزادی مقولهی از طرفداری و میتواند<br />
هم متناقض حتی و متفاوت بیان« چندان<br />
تناقضی چنین نمونههای شود. واقع نیستند.<br />
کمیاب هم بهجایگاه<br />
عمیقتر و بیشتر هرچه من بهباور نوعِ<br />
تاریخیِ حقیقتِ در »اندیشه« نقش و عملیِ<br />
و نظری زمینهی بپردازیم، انسان را<br />
بیان« و اندیشه »آزادی تحققِ وسیعترِ دیگر<br />
یکبار ازاینرو، کردهایم. فراهمتر »تولید«(<br />
و »کار« زاویه از بار این )البته بتوانیم<br />
تا میپردازم »اندیشه« بهمسئلهی دقیقتر<br />
را بیان« و اندیشه »آزادی مسئلهی دهیم.<br />
قرار بررسی مورد »آزادی<br />
طبقاتی و هستیشناسانه تحلیل بیان«<br />
و اندیشه تنها<br />
انسان انواع، دیگر همهی برخالف خویش<br />
همسازیِ بهجای استکه نوعی با<br />
را طبیعی محیط طبیعی، محیطِ با انسان<br />
بدینترتیب، میکند. همساز خویش زنجیرهی<br />
از را خویشتن که این ضمن طبیعی<br />
محیطِ ثابت اجبارهای و خوراک را<br />
طبیعی« »محیط میرهاند، حیوانی و و فرامیرویاند؛ انسانی« به»طبیعتِ نیز خویشتنی<br />
طبیعیزیستیاش، موجودیتِ از بنابراین،<br />
میسازد. انسانیاجتماعیطبیعی میآید،<br />
بهمیان انسان از سخن هرگاه خویشتن<br />
این که داشت توجه میبایست »محیط<br />
چراکه میباشد؛ نیز طبیعی انسانی، فرارویانده،<br />
انسانی« به»طبیعت را طبیعی« بهطور<br />
را سلطنت این و ورزیده سلطه برآن میگستراند.<br />
نیز فزایندهای جوهرهی<br />
آسمانی، معجزهی کدام اما که<br />
شد باعث مادیای امکان یا ماورائی که<br />
بهانسان طبیعیْ بهمحیطِ وابسته موجودی و طبیعت با متقابل رابطهی در موجودیتاش یابد؟<br />
تکامل دارد، معنی رابطه این گسترش یا<br />
زمینی از )اعم معجزهای هیچ آنجاکه از دنیای<br />
همین ماورایِ نیرویی هیچ و آسمانی( امکان<br />
موجوداتیکه آن نبود، میان در مادی اتکا<br />
با تنها داشتند، را بهانسان شدن تبدیل و کنند پیدا بقا میتوانستند خود بهامکانات که<br />
امکانات این بارز چهره بیابند. تکامل جز<br />
چیزی که بود کار داشت، طبیعی ریشهی اجتماعی<br />
بهامکانات طبیعی امکانات تبدیل باشد<br />
قرار اگر استکه این حقیقت نیست. تابع<br />
حیوانی انواعِ دیگر برخالف انسان که پس،<br />
نباشد؛ طبیعی محیط دگرگونیهای متناسب<br />
طبیعی محیط دگرگونیِ جز چارهای وسائلِ<br />
تولید )یعنی خویش زیستیِ نیازهای با انسان<br />
بنابراین، ندارد. نیازها( این رفع این<br />
جوهرهی و است؛ مولد ذاتاً موجودی و<br />
وی بین تبادل جز چیزی دگرگونی و تولید نیست.<br />
»کار« یا طبیعت است<br />
پروسهای از عبارت »کار بهطورکلی
43<br />
صفحه آن<br />
طی که پروسهای طبیعت، و انسان بین تبادل<br />
واسطهی را خویش فعالیت انسان آنرا<br />
میدهد، قرار طبیعت و خود بین مواد وی<br />
میگیرد. نظارت تحت و میکند تنظیم دارد:<br />
خود کالبد در که را طبیعیای قوای بهحرکت<br />
را سرودستاش پاها، بازوها، بهصورتیکه<br />
را طبیعی مواد تا درمیآورد تحت<br />
باشد، استفاده قابل او خود زندگی برای حرکت<br />
این با وی درحالیکه درآورد. اختیار و<br />
میکند تأثیر خود از خارج طبیعت روی میسازد،<br />
دگرگون نیازهایش[ ]بهتناسب آنرا نیز<br />
را خویش ویژهی طبیعت عینحال در رد بهاستعدادهائیکه وی میدهد. تغییر میبخشد<br />
تکامل است خفته طبیعت این نهاد خویش<br />
تسلط تحت را آن نیروهای بازی و اسکندری[.<br />
ترجمهی درمیآورد«]کاپیتال، مورچگان،<br />
)مثالً حیوانی انواع از بعضی اما محیط<br />
با رابطه در نیز غیره( و عنکوبها بهگونهای<br />
خودرا بدن اعضای طبیعی را<br />
طبیعی محیط که درمیآورند بهحرکت موجودات<br />
این آیا کنند؛ استفاده قابل خود برای میشوند؟<br />
محسوب مولد و میکنند کار نیز بهاشکال<br />
اینجا در »ما استکه بهتذکر الزم غریزی<br />
و حیوانی جنبهی که کار ابتدائی انسانی<br />
کارِ وضعیکه آن نداریم. کاری دارد دست<br />
از خودرا غریزی اولیهی شکل هنوز که<br />
احوالی و بهاوضاع نسبت است، نداده نیرویِکارِ<br />
فروشندهی بهمثابهی کارگر ادوار<br />
حکم در میآید، کاال بهبازار خویش آن<br />
در را کار ما است. ابتدائی ازمنهی و دارد<br />
تعلق بهانسان منحصراً که صورتی اعمالی<br />
عنکبوت میدهیم. قرار بحث مورد دارد<br />
شباهت نساج بهکار که میدهد انجام مومی<br />
حجرههای ساختمان با عسل زنبور و معماری<br />
استادان برخی حیرت موجب خود را<br />
معمار بدترین پیش از آنچه ولی میگردد. این<br />
میسازد متمایز عسل زنبور بهترین از بنا<br />
را… حجره اینکه از پیش معمار استکه پروسهی<br />
پایانِ در میسازد. خود سرِ در کند در<br />
آغاز از که میشود حاصل نتیجهای کار وجود<br />
ذهنی بهطور بنابراین و کارگر تصور بهطبیعت<br />
شکلی تغییر وی تنها نه داشت. بههدف<br />
عینحال در او بلکه میکند، اعمال که<br />
هدفی میبخشد، تحقق طبیعت در خود ترجمهی<br />
]کاپیتال، است…« آگاه آن از خود است[.<br />
من از تأکیدها اسکندری. )بهمثابهی<br />
اندیشهگری و کارورزی بنابراین انسان<br />
فاصل حدِ واحد( سکهی یک روی دو تنها<br />
انسان درحقیقت است. انواع دیگر از »هستی«<br />
با رابطهاش استکه موجودی مفهوم<br />
و ابزار بهوساطت نظر و عمل در چنین<br />
میتوان بهعبارتی میپذیرد. تحقق و<br />
اندیشه بیرونیِ تحقق »کار« که گفت 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله اما<br />
است. کار درونیِ تحقق »اندیشه« زیر<br />
است، انسان نوع هستیبخشِ که »کار« مالکیت<br />
از ناشی مناسبات و روابط فشار طاقتفرسا<br />
و شکنجهبار بهاَعمالی خصوصی جز<br />
چیزی درونیکردنشان که شده تبدیل ندارد.<br />
بیرونی عصیانگریِ و درونی رنج »آزادی<br />
اندیشه«، »آزادیِ اگر ازاینرو، به»حقوق<br />
مربوط میثاقهای و اندیشه« بیان »آزادی<br />
راستای مربوطه نهادهای و بشر« بهآزادی<br />
ظاهر در تنها باشند، نداشته کار« بهمنظور<br />
را درونی رنجِ تا میآویزند باشند.<br />
تداومدهنده و تسکینبخش تداوماش *****<br />
سوسیالیزمِ<br />
فروپاشیِ تأثیر تحت روز امروزه عنوان<br />
تحت ]که شوروی جامعه دولتیِ میشود[،<br />
یاد آن از نیز دولتی سرمایهداری همچنین<br />
و کارگری مبارات موقت فروکشِ پارهنظریات<br />
سرمایه، جهانگسترانهی تهاجمِ ناآگاهانه،<br />
یا )آگاهانه کمابیش بورژوائی آرمانی<br />
جنبهی ضمنی( یا آشکار بهطور نیز<br />
اپوزیسیون جریانات و کرده پیدا جنبههائی<br />
بهرعایت ملزم را خود بهنوعی محوریِ<br />
نکتهی میدانند. نظرات این از »آزادی<br />
و »دموکراسی« پارهنظرات این بهواسطهی<br />
بورژوازی است. بیان« و اندیشه خودرا<br />
همچنانکه خویش، باالمنازع سلطهی رسیده<br />
باور بدین میداند، تاریخ فروانروای مناسبات<br />
و روابط از برخاسته مفاهیم که همگانی<br />
جامعیت نیرویکار فروش و خرید باشند<br />
»متمدن« بخواهند اگر همگان و دارد خویش<br />
سرسپردگی بهنوعی میبایست الزاماً نمایند.<br />
اعالم را مفاهیم بهاین تحت<br />
بورژوازی آنچهکه استکه این حقیقت بیان«<br />
و اندیشه »آزادی دموکراسی، عنوان بهتبادل<br />
و دارد پیشنهاده بشر« »حقوق و تثبیتگرایانهاش<br />
خاصهی بهدلیل میگذارد، چیزی<br />
دیگری( تثبیتگر هرنیروی )همانند که<br />
نیست خودش »موضوعیت« بیان جز اوست.<br />
وضعیِ منطقِ از ناشی ازجمله نظام<br />
که مطلب این بیان با بورژوازی میماند؛<br />
جاودان همیشه برای سرمایهداری سرکوب<br />
در را خویش ارادهی درحقیقت، نظام<br />
این از فرارفت ادعای که هراندیشهای در<br />
شاید میدارد. اعالم باشد، داشته را در<br />
پیشرفته بهاصطالح سرمایهداریِ جوامع شود.<br />
تحمل انقالبی اندیشههای اوقات پارهای اساساً<br />
بورژوازی که کرد فراموش نباید اما بیرونی<br />
بهفعلیتِ و میداند انتزاعی را اندیشه هرآنجاکه<br />
بنابراین، ندارد. باوری آن درمیگذرند<br />
صرف انتزاعِ از اندیشهها مییابند<br />
فعلیت و میشوند اندیشه حقیقتاً و اجتماعیطبقاتی<br />
دخالتگر بهتبادلِ و قانون<br />
فوق و قانون یک و هزار با درمیآیند، ضدتروریستی(<br />
بهاصطالح قوانین )ازجمله میشوند.<br />
مواجه باسرکوب ایاالت<br />
نیستکه پوشیده برهیچکس پیشرفتهترین<br />
بهعنوان آمریکا متحدهی ۸۰<br />
طی جهان در سرمایهداری کشور افتضاحاتی<br />
از نظر ]صرف گذشته سال قوانین<br />
پیچیدهترین مککارتیسم[ مانند در<br />
و رسانده بهتصویب را ضدکمونیستی ذخیره<br />
خویش پلیسیِ و حقوقی سرکوب انبان بهعنوان<br />
گاه که کشوری این در است. کرده میشود،<br />
یاد آن از نوین تمدن سرچشمهی عمالً<br />
کمونیزم انتزاعیِ بیان حتی میآید.<br />
بهحساب جرم و است ممنوع<br />
و<br />
روابط بنابه بورژوازی کالم، یک در متناسب<br />
همچنین و خویش وجودیِ مناسبات تحملِ<br />
تاب تنها اندیشگیاش شیوهی با بیرونیشان<br />
فعلیتِ که دارد را اندیشههائی فرارفت<br />
هرگونه و است موجود نظام با سازش سرکوب<br />
پنهان یا آشکار بهطور را تاریخی اندیشه<br />
»آزادی مورد در ازاینرو، میکند. حاکمیت<br />
)یعنی موجود وضعیت در بیان« و یک<br />
تنها جهان( کشورهای همهی در سرمایه و مبارزاتی سازماندهی میماند: باقی راه بیان<br />
حق تحمیل و قوا توازن ایجاد طبقاتی، بهباور<br />
سرمایهداری. بهنظام اندیشه تبادل و نادانسته(<br />
یا )دانسته دیگری هرروش من زحمتکشان<br />
کارگران، بهچشم پاشیدن خاک است.<br />
مولدین و کردیم،<br />
اشاره نیز این از پیش که همانطور کنترل<br />
روز امروزه استکه این حقیقت نظر<br />
زیر خبری رسانههای بهمطلق قریب استکه<br />
تجاری و مالی و صنعتی غولهای انحصاریتر<br />
و انحصاری توان این دارای را<br />
آزادیبخشی هرصدای که هستند شونده خویش<br />
خبریِ بهاصطالح جنجالهای در اعتصاب<br />
مثال: برای کنند]۷[. نابود و محو و<br />
اسفندماه هشتم در واحد شرکت کارگران دیگری<br />
آغازِ خود بهنوبهی که آن پیامدهای در<br />
بود، سرمایه صاحبان برعلیه مبارزه در تصویری<br />
و صوتی رسانههای از هیچیک این<br />
که چرا نشد. منعکس جهانی و معتبر بازیِ<br />
و اتمی مسئلهی با ذاتاً کارگری کنش و<br />
نیست سازگار مورد این در دولتها اسالمی<br />
جمهوری حاکمیت و ایران مسئلهی راهکاریکه<br />
است؛ گشوده تازهای راهکارِ را و ریز صاحبان بهمذاق بههرصورت این<br />
بهباور و نمیآید خوش سرمایه درشت شود.<br />
نابود( )یعنی فراموش باید عالیجنابان جنبش<br />
کمونیست فعالین دیگر، ازجهت )اعم<br />
انقالبی کمونیستهای نیز و کارگری وجود<br />
که انقالبی( روشنفکر یا کارگر از انقالبیکمونیستی،<br />
مؤلفهی در را خویش
44<br />
صفحه با<br />
آموزشی و سازمانیابنده نزدیک، رد اینکه ضمن میکنند، تعریف طبقهکارگر و<br />
رفیقانه پذیرایِ پیشرو کارگران با رابطه هیچگاه<br />
اما هستند؛ نظری هرابراز نقادانهی که<br />
باشند اندیشههایی تریبون نمیتوانند است.<br />
بورژوائی اندیشههای مُبلغ بهنوعی کارگزاران<br />
و مبلغان نظریهپردازن، اگر حال شیوهی<br />
چنین سرمایه نظام پنهان و آشکار باکی<br />
میدهند، عنوان سانسور را تبادلی جنبش<br />
کمونیست فعالین چراکه نیست. دموکراسی<br />
انقالبی کمونیستهای و کارگری گذر<br />
در بلکه موجود، نظام بقای در نه را و<br />
طبقاتی گذری گذر، این میفهمند. آن از منطقی<br />
عاملیتِ که است انقالبی و تودهای با<br />
و دارد بهخودرا مخصوص تاریخیِ و اگر<br />
)حتی بورژوائی حیلهگرانهی شیوههای هیچگونه<br />
باشد( داشته نیز سوسیالیستی جلوهی باشد.<br />
داشته نمیتواند قرابتی و همسویی ظرفیت<br />
آنچه استکه این اساسی مسئلهی میکند،<br />
تعیین را مخالف نظریات انعکاس امکان<br />
که بورژوایی، مشربی دموکرات نه ضروری<br />
پس است. نظرات این نقد توان و بهتبادل<br />
و یابیم سازمان بهگونهای استکه عملی<br />
و نظری نقدِ توان تنها نه که برخیزیم بلکه<br />
باشیم، داشته را بورژوایی راهکارهای بیفزائیم.<br />
نیز توانی برچنین فزایندهای بهطور بنگاه<br />
انقالبی کمونیسم دموکراسی بههرروی، بورژوایی<br />
بهنظرات انتشار اجازهی خیریهی عاملیت<br />
بهواسطهی نظرات این چراکه نیست. فعلیت<br />
ناگزیر خویش منطقی و ارادهمندانه چیزی<br />
نمیتواند آن برآیند که دارند بیرونی باشد.<br />
انقالبیون و کارگران سرکوب جز انقالبی،<br />
نیروهای باید چرا نمونه: برای بهسلطنتطلبان<br />
کارگری و کمونیست و مستقیم بهدستجاتیکه یا رنگارنگ سرمایههای<br />
منافع جهت در غیرمستقیم بدهند<br />
اجازه میکنند، فعالیت شرقی یا غربی ]بخوانیم<br />
استفاده آنها هویت و تریبون از که اسالمی<br />
حکومت مگر کنند؟ استفاده[ سوءِ ارتش<br />
و ساواک ببندهای و بگیر خلفِ فرزندِ امروزه<br />
که نیست آریامهری نظام دربارِ و و اندیشه »آزادی منادیِ آنها از پارهای سرنگونطلبی<br />
داعیه حتی و شدهاند بیان« پوشش<br />
در غرب عوامل مگر میکنند؟ نیز جز<br />
گلی چه بیان« »آزادی و بشر« »حقوق بهسر<br />
تاریخی عقبگرد و قتلعام و تخریب فعالین<br />
که زدند لیبی و یوگوسالوی مردم بهطورکلی<br />
و کارگری جنبش کمونیست ژست<br />
بهواسطه باید انقالبی کمونیستهای مماشات<br />
آنها با دورغین دموکراتمشربی توطئه<br />
باز خیال با تا بدهند اجازه و کنند نیازی<br />
بگیرند؟ درپیش جنایت و تخریب و این<br />
برای امکان ایجاد که ندارد بهاستدالل خیانت<br />
همهجا و همواره مرده دجالههای 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله مردم<br />
و زحمتکشان و بهکارگران آشکار بود.<br />
خواهد سرچشمهی<br />
معرفتی خطاهای اغلب گرچه و دارد ارادهمندانهمنطقی نتیجتاً و طبقاتی موضعِ<br />
و موقع در را آن ریشههای میبایست خطاپردازان<br />
تاریخیاجتماعیطبقاتیِ دموکرات<br />
علل از یکی اما کرد؛ جستجو که<br />
جریاناتی و گروهها الزمِ غیرِ مشربیِ مینامند<br />
سوسیالیست و »اپوزیسیون« خودرا شوروی<br />
فروپاشی پساز تازه استکه این سرکوبگرانهی<br />
و طبقاتی ایستا، بهماهیتِ طبقاتیِ<br />
تحلیل بهجای و پیبردهاند؛ آن شوروی،<br />
برجامعه حاکم مناسبات و روابط حرف(<br />
در )حداقل عکسالعملگونه مشربی«<br />
»دموکرات و به»رئوفت« طبقاتی،<br />
جنبهی از نظر صرف روآوردهاند. رسیده<br />
بهدوران تازه مشربان دموکرات این و<br />
برجهان حاکم قوانین هنوز معرفتی بهلحاظ که<br />
باورند بدین و میدانند منطق را »ذهن« است.<br />
یکی برجهان حاکم قوانین با »منطق« حاکم<br />
قوانین استکه: بهتوضیح الزم بنابراین، از<br />
برخاسته همگی عینی جهانِ برنسبتهای نسبت<br />
یک بهمثابه نیز ذهن و آنهاست؛ ذات ذات<br />
از استکه قوانینی آن تابع )اُبژه(، عینی قوانین<br />
نباید بههیچوجه )اما( برمیخیزند؛ وی یا<br />
دانست »منطق« را ذهن و برجهان حاکم ذهن«<br />
و برجهان حاکم »قوانین با را منطق و<br />
بوده برخود منطق زیرا پنداشت. یکسان حاکم<br />
قوانین برخالف را مفاهیم میتواند حتی ارادهمندیِ<br />
این واقع در دهد. سامان برهستی را<br />
اندیشه استکه منطق( )یعنی اندیشه حتی<br />
برذهن؛ حاکم قوانین نه و میدهد سامان قوانینِ<br />
تحت ارادهمندی خودِ که بدانیم اگر است.<br />
آمده حاصل ذهناند، بر حاکم معینیکه و برشیء خود، ارادهمندیِ بهعلت منطق درخود<br />
»قوانین« آنکه حال است؛ برخود همینرو<br />
از و دگرسازیاند خود فاقد و بوده مینمایند]۸[.<br />
الیتغییر و ثابت بیان«<br />
و اندیشه »آزادی و پرولتاریا قریبِ<br />
اغلبِ گذشته سال صد طی ازآنجاکه کشورهای<br />
در انقالبی دگرگونیهای بهاتفاقِ هک باختهاند رنگ بهحکومتهایی مختلف و<br />
مجموعاً و گرفته قرار جامعه برفراز استعدادها<br />
و تواناییها بهسرکوب کمابیش پرداختهاند؛<br />
انسانی تودههای امکانات و چونیِ<br />
و چندی نیستکه نابهجا ازاینرو، پساز<br />
ایرانِ در را بیان« و اندیشه »آزادی رابطه<br />
در و اسالمی جمهوری سرنگونیِ دربارهی<br />
و بکشیم بهپرسش پرولتاریا با و<br />
مطالعه این کنیم. تحقیق و مطالعه آن استکه<br />
ضروری ازآنجا بهویژه تحقیق شعبدهبازِ<br />
دستهای در بهمن مردمیِ قیام کثیفترین<br />
از بهیکی خمینی همانند زیرکی بشری<br />
تاریخ حکومتهای ضدانسانیترین و میراثداران<br />
امروزه و یافت؛ استحاله و<br />
حماقت از آمیزهای در موذی طرارِ آن و بهسبز را ایران جامعهی وقاحت و جنایت مورد<br />
در ستیز ضمن تا کردهاند تقسیم سیاه مدلِ<br />
و شیوه هریک نظام، بقای چگونگی اسالمی<br />
بهخودرا مخصوص غارت و چپاول مجموعاً<br />
و کند تبلیغ امروزی و حقیقی و بهتماشاچیان<br />
را زحمتکش و کارگر مردم بازی<br />
این تاوان باید که کنند تبدیل تابعی بپردازند.<br />
نیز را زدیالنه و طبقاتی ایرانْ جامعهی ازآنجاکه اما عالوه<br />
اسالمی جمهوری و است سرمایهداری نیرویکار،<br />
استثمار و سرمایه ذاتی استبداد بر قالب<br />
در نیز را پیشاسرمایهداری استبداد یدک<br />
نیز طبیعی مازادهای چپاول و مذهب ]از<br />
گوناگونی طیفهای ازاینرو، میکشد؛ گفته<br />
سرمایهها رنگارنگِ صاحبان از پارهای خردهبورژوا،<br />
مختلف گروههای و اقشار تا تودهی<br />
اداریدولتی، گروههای از بعضی مولدین،<br />
و زحمتکشان و کارگران از وسیعی دینی،<br />
دگراندیشان جوانان، زنان، ملیتها، بهاپوزیسیونِ<br />
را غیره[ و همجنسگرایان پارهای<br />
سرنگونیطلبیِ زمینهی و کشانده بنابراین،<br />
است. ساخته فراهم را آنها از بیش<br />
خویش واژگیِ کلیتِ در سرنگونیطلبی داشته<br />
طبقاتیتاریخی مفهوم و بار اینکه از بیانگرِ<br />
اغلب و است؛ ضداستبدادی باشد، بعضی<br />
مذهبی، روبنای جنبهی با ضدیت چپاولگرانهی<br />
و پیشاسرمایهدارانه وجوه مفهوم<br />
و بار قطعاً که است اسالمی جمهوری ندارد.<br />
طبقاتی سرنگونیطلبیِ<br />
آیا مسئلهکه این بررسی منهای استکه<br />
توان و پتانسل این دارای فراطبقاتی حقیقت<br />
اما بکشد، بهزیر را اسالمی جمهوری مفروضی<br />
بهنحوِ نیروها این اگر استکه این اسالمی<br />
حکومت بهجای خودرا بتوانند سرمایهداری<br />
نظام بقای در برسانند، بهقدرت برای<br />
سرمایه ذاتی استبداد تازهی آرایش و ارمغانی<br />
مولدین و زحمتکشان و کارگران اجتماعی<br />
و سیاسی و اقتصادی سرکوب جز از<br />
سخن هنگامِ بنابراین، داشت. نخواهند سرنگونیِ<br />
از پس بیان« و اندیشه »آزادی مسئلهی<br />
بهاین میبایست اسالمی، جمهوری جنایت<br />
جرثومهی این که داشت توجه اساسی گروههای<br />
و اقشار کدام توسط استثمار و چه<br />
متشکل رهبری با و چگونه اجتماعی، یا<br />
پرولتاریا میشود؟ سرنگون نیرویی خویش،<br />
بودن غیرپرولتری در دستجاتیکه بود؟<br />
خواهند بورژوایی عملی<br />
گامهای با پیوند در »آینده« ازآنجاکه هررویدادی<br />
و میگیرد مادیت »حال«
45<br />
صفحه غیرانتزاعی(<br />
و واقعی امری )بهعنوان نمیشود،<br />
واقع خلقالساعه بهطور بهترکیبِ<br />
نیز اسالمی جمهوری سرنگونیِ شیوهی<br />
سرنگونکننده، نیروی طبقاتیِ گسترهی<br />
و آن آموزشیاجتماعی تبادلِ ارتباطاتاش<br />
شبکهی سازمانیافتگیِ متفاوت،<br />
بهگونههای میتواند که برمیگردد ازاینرو،<br />
شود. واقع متنافری حتی و متنوع اندیشه<br />
»آزادی امرِ که بود خواهد پراتیکتر امروز<br />
عملیِ تبادالتِ بهموضوع را بیان« و انقالبی،<br />
گسترش زمینههای تا کنیم تبدیل فراهم<br />
نیز آینده در را آن علمی و انسانی انقالبی<br />
کار بدون استکه طبیعی باشیم. کرده با<br />
مبارزه بدون و شده برنامهریزی و مداوم و رایج فیالحال ولگاریزم و سطحینگری وعده<br />
همهی چپ، گروههای میان در موجود همین<br />
انتخاباتی گرهای شِ بهعنوان وعیدها و میشوند<br />
فراموش قدرت جابهجایی فردای )که<br />
عادت نیروی بهدست امور روند و و<br />
میشود سپرده است( بورژوایی و نهادینه خواهد<br />
تکرار بهمن قیام فاجعهبار سرنوشت شد.<br />
نباید<br />
را حقیقت این اما دیگر، سوی از جریان<br />
یا نیرو هیچ که کنیم فراموش از<br />
فراتر و قاطعانه نمیتواند سیاسیای در<br />
که بگوید دسترس در و مادی امکانات همگان<br />
اسالمی جمهوری سرنگونی فردای اندیشههای<br />
که برخوردارند حق این از زیرا<br />
کنند؛ بیان هرزمینهای در را خودر دادیم<br />
نشان بهروشنی باالتر کمی همانطور اندیشگیِ<br />
رفِ صِ در حتی آن بیانِ و اندیشه کنشهایی<br />
با و دارد بیرونی فعلیت خویش سیاسی،<br />
هوای و حال ناگزیر که است همراه و<br />
داشت خواهد اجتماعی و اقتصادی طبقاتی<br />
نمیتوانند اینکنشها استکه طبیعی عملکرد<br />
جز پاسخی عمالً پس، نباشند. »آزادی<br />
سرنوشت و چگونگی برای امروز سرنگونی<br />
فردایِ برای بیان« و اندیشه پاسخهای<br />
و ندارد؛ وجود اسالمی جمهوری بهفریب<br />
بیشتر صددرصدی و اطمینانبخش باشند.<br />
حقیقتی بیانکنندهی تا میمانند حتماً<br />
کنیم، مراجعه خویش بهحافظهی اگر زا خمینی ارسالیِ پیامهای که میآوریم بهیاد بهاینکه<br />
)مشروط را نظر و عقیده ابراز پاریسْ اندیشه[<br />
بیرونیِ فعلیت ]بخوانیم: توطئه با نیز<br />
کمونیستها برای حتی نباشد!!؟(، همراه طرفدران<br />
و خمینی اما میکرد. اعالم آزاد حزبالهی<br />
و لیبرال از )اعم رنگارنگاش جوان<br />
پسر و دختر هزار دهها غیره( و و اپوزیسیون نشریات مطالعهی بهجرم را بهزندان<br />
ممکن شکل بهفجیعترین دگراندیشی گرچه<br />
کشتند. و کردند شکنجه کشیدند، بیهمتا<br />
سیاسی شیادیِ و تردستی در خمینی کالم<br />
و فلسفه تدریس سالها بهواسطهی و بود 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله قابل<br />
بخش برخالف حوزهها در اسالمی تاس<br />
که میدانست اپوزیسیون از توجهی بازی<br />
برندهی تا بچرخاند چگونه را سیاست )در<br />
هرکسی استکه این حقیقت اما باشد؛ دیگری(،<br />
هرجای در و مفروض هرموقعیت بدهد،<br />
امضا سفید چک سیاست امر در اگر درمیغلطد<br />
راهی بههمان ناخواسته و خواسته چراکه<br />
غلطید. آگاهانه بهطور خمینی که فقط<br />
بیمحل چکهای اینگونه صادرکنندگان همان<br />
از آنچه و مینگرند؛ بهقدرت فقط و میشود،<br />
فراموش نگرشها اینگونه در آعاز است.<br />
انقالبی و انسانی ارزشهای و انسان سرنگونی،<br />
چگونگیِ از نظر صرف که<br />
محتملی بههرشکل اسالمی جمهوری فردای<br />
از جایگزیناش نیروی شود، سرنگون مقاومتها،<br />
از انبوهی با خویش قدرتیابی ملی<br />
تنازعات خارجی، و داخلی توطئههای فرصتطلب،<br />
گروههای گردنکشیِ قومی، و که<br />
میشود مواجه آن مانند و بحرانها انواع متمرکز«<br />
»دیکتاتوری اِعمال پس از تنها بهنفع<br />
البته را جامعه مدنیتِ بقای میتواند تولید<br />
چرخهی و کرده حفظ خاصی طبقهی گرچه<br />
دربیاورد. بهگردش دوباره را توزیع و متمرکز،<br />
دیکتاتوری این چگونگیِ و پتانسیل طبقاتیِ<br />
بهترکیبِ و نیست شده تعیین پیش از تبادالتِ<br />
شیوهی سرنگونکننده، نیروی اجتماعیاش<br />
هژمونی گسترهی و آن آموزشی اعمال<br />
از بههرصورت، اما برمیگردد؛ وجودیِ<br />
خاصهی )که متمرکز دیکتاتوریِ اضطراری<br />
شرایط پسِ از استکه هردولتی نیست.<br />
گریزی میگیرد( بهدست را قدرت از<br />
اگر نیروئیْ یا هرشخص بنابراین، سرنگونیِ<br />
فردای در که کند اعالم هماکنون و<br />
نظر ابراز هرگونه اسالمی جمهوری ناخواسته<br />
یا خواسته است، آزاد اندیشهای انقالبی<br />
و طبقاتی اندیشههای تبادالت بهجای است.<br />
روآورده سیاسی بهکالهبرداریِ میبایست<br />
و میتوان آنچهکه بههرروی، و<br />
گستره و چگونگی شد، متمرکز برآن دیکتاتوریِ<br />
این طبقاتی راستای و ترکیب تضمینهاییکه<br />
نه است، ناگزیر و متمرکز که<br />
چهبسا و ناشناختهاند هنوز آن امکانات نگرفتهاند.<br />
هم شکل هنوز نشود<br />
اشتباه استبداد با متمرکز دیکتاتوریِ است.<br />
طبقاتی ۱( دارد: بارز خاصیت چهار و<br />
اقتصادی سیاسی، قدرت راهبریِ ۲( معینی<br />
طبقهی از بهنمایندگی را اجتماعی اب متناسب راهبُردهای تا میگیرد بهعهده ۳(<br />
کند. اِعمال بهجامعه را طبقه آن منافع اجرایی<br />
و قضائی قانونگزاری، دستگاههای با<br />
متناسب بعداً تا میکند ادغام درهم را ویژهی<br />
بوروکراسیِ خود، طبقاتی پتانسیل قانونهایی<br />
از ۴( بدهد. سازمان را خویش بهسرعت<br />
میرساند، بهتصویب خود تحوالت<br />
و تغییر بههنگام چراکه درمیگذرد؛ بیشتر<br />
بسیار اغلب وقایع سرعت انقالبی، انقالب<br />
اداری ساختار در تحول و تغییر از است<br />
جمهوری<br />
سرنگونیِ فردای در بنابراین، جامعه<br />
آحاد تودهی هرچه اسالمی، زحمتکشان<br />
و کارگران خصوصاً و گسترهی<br />
باشند، آگاهتر و سازمانیافتهتر جایگزینی<br />
در متمرکز« »دیکتاتوریِ اِعمال و<br />
گروهی و فردی کمتر اسالمی، جمهوری زمینهی<br />
و بود؛ خواهد تثبیتگر و بورژوائی خواهد<br />
فراهم بیشتر بیان« و اندیشه »آزادی ایو تضمینکننده آنچهکه بهطورکلی، شد. در<br />
بیان« و اندیشه »آزادی دهندهی گسترش اسالمی<br />
جمهوری سرنگونی از پس شرایط پتانسیل<br />
و سازمانیابی بهشیوهی است، در<br />
زحمتکش و کارگر تودههای آموزشیِ سرنگونی(<br />
پروسهی در )یعنی: حاضر حالِ پیشگیری<br />
خاص، مورد این در برمیگردد. است.<br />
درمان چارهی تنها دلواپسی<br />
بهجای استکه ضروری ازاینرو، »حقوق<br />
و بیان« و اندیشه »آزادی مورد در جمهوری<br />
سرنگونی از پس شرایط در بشر« چگونگیِ<br />
دلواپسِ هماکنون اسالمی، باشیم<br />
زحمتکشان و کارگران سازمانیابیِ رد نیرویشان عمدگی بهواسطهی که هستند<br />
زمینه این دارای اجتماعی، تولید بهانقالب<br />
را سیاسی جابهجاییهای که »دیکتاتوریِ<br />
داده، تکامل سوسیالیستی به»دیکتاتوریِ<br />
را تثبیتگر« طبقات متمرکزِ پرولتاریا«<br />
شوندهی نفی و خردمندانه و<br />
دولت »نفیِ« مقدمات و فرابرویانند، را<br />
بیان و اندیشه محدویتهای و طبقات سیاسی<br />
قدرت بههرصورت، بیاورند. فراهم متشکل<br />
و خودآگاه طبقهکارگرِ دست در دیگر<br />
طبقات از تاکنون نمایندگانیکه )نه نفیای<br />
ندارد. »نفی« جز چارهای آمدهاند( مالکیت<br />
و میشود آغاز طبقه خودِ از که تثبیتگرا<br />
بوروکراسیِ و دولت و خصوصی فرامیگیرد.<br />
را آن مانند و حرفهای ارتش و فروشندگیِ<br />
نفیِ در طبقهکارگر بهطورکلی، زا هرگونهای با نمیتواند نیرویکارش بازگشت<br />
چراکه باشد؛ نداشته ضدیت استبداد طبقه،<br />
این برای »استبداد« از هرگونهای سرمایه«<br />
ذاتی »استبداد بازگشت جز معنائی طول<br />
در قهارترینْ خویش، نوع در که ندارد است.<br />
بوده بشر تاریخ همهی پساانتخاباتیِ<br />
جنبش همانند نخواهیم اگر و تهوعآور شیوههای و بهاندیشهها سبز مدیای<br />
از گسترده استفادهی همانند فریبندهای بینالمللی،<br />
سرمایههای سالطین کنترل تحت طراحی<br />
ازپیش و تبلیغاتی نمودسازیهای تحلیلیِ<br />
بیان بهجای شایعهپراکنی شده،
46<br />
صفحه طبقهی<br />
گروهبندیهای روی تمرکز رویدادها، سازمانیابی<br />
بهجای متوسط بهاصطالح تسلیم<br />
آن مانند و زحمتکشان و کارگران بهاصطالح<br />
بهنیروهای بستن امید در و شویم امپریالیستی<br />
قدرتهای بهدلقکِ بینالمللی »آزادی<br />
حرمت راستای در شویم؛ تبدیل حرمت<br />
از دفاع همچنین و بیان« و اندیشه پس<br />
شرایط و موجود وضعیت در زندگی سازماندهندهی<br />
میبایست سرنگونی از طبقاتی«<br />
مبارزه »دانش که باشیم نهادهایی سرمایه<br />
صاحبان علیه مبارزه پروسهی در را و بهکارگران بهگونهای اسالمی جمهوری و جوهرهی<br />
آنها که بیاموزانند زحمتکشان که<br />
بگیرند نشانه را سرمایه وجودیِ و استبداد از هرگونهای برپانگهدارندهی است.<br />
انسانی بهکنشهای بیحرمتی اندیشه<br />
»آزادی میتوان هنگامی درحقیقت، سرنگونیِ<br />
از پس شرایط در بیان« و شکل<br />
بهگستردهترین را اسالمی جمهوری مناسبات<br />
شبکهی که کرد تضمین ممکن بهدانشگاه<br />
را زحمتکشان و کارگران و<br />
فرابرویانیم؛ طبقاتی« مبارزه »دانش و<br />
مناسبات در نیز زحمتکشان و کارگران قدرت،<br />
در )که خویش پرولتاریاییِ ارادهی دارد(<br />
نام پرولتاریا خردمندانهی دیکتاتوریِ تکامل<br />
انسان« رهائی به»دانش را دانش این اندیشه<br />
رهائی ازآنجاکه وجود، بااین دهند. محدود<br />
قیودات از آن بیان و تبادالت و هرگونه<br />
از کار رهائیِ پسِ از کنندهاشْ از<br />
است؛ متصور و ممکن تحقیر و استثمار خردمندانهی<br />
دیکتاتوریِ استقرار در اینرو، اجازهی<br />
اندیشههایی تنها نیز پرولتاریا و سیاستها نقاد بهنوعی که دارند بیان گستردهای<br />
آحاد منافع که باشند راهکارهائی آرمانیکردن<br />
مضمونشان و نمایند بیان را از<br />
فراتر نباشد. انسان از انسان استثمار که<br />
دارند بیان اجازه اندیشههایی تنها این اراده<br />
از برآمده نظام با عملی تناقض در باشند<br />
نداشته قرار کارگران تودهی خردمند این<br />
نیندازند. بهمخاطره را آن بنیانهای و آزادی<br />
از مانع انقالب فردای در است ممکن بورژوازی<br />
نیروهای از وسیعی طیف بیان که<br />
باشد خردهبورژوازی از بخشهایی آن و گسترش<br />
با با اما شدهاند. متحد بورژوازی با دولت،<br />
در کارگران متشکل طبقاتی قدرت دامنه<br />
گسترش امکان نیز اندازه بههمان مییابد.<br />
گسترش نیز اندیشه و بیان آزادی دیکتاتوری<br />
استقرار ابتدای در حتی بنابراین، اندیشه<br />
شرط و بیقید آزادی نیز پرولتاریا آن<br />
استکه طبیعی است. مفهوم فاقد بیان و میکند،<br />
کنترل را اندیشهها بیان ارگانیکه شوراهای<br />
عالیِ مجمع از را خویش مرجعیت مولدین<br />
و زحمتکشان و کارگران خودگردان ارگان<br />
این مقابل در تنها و میگیرد بهتفیض 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله میدهد.<br />
پس حساب آن با همراستائی در و مدیریت<br />
استقرار در نمایندگی که نماند ناگفته شوراهای<br />
اجتماعیِ و اقتصادی سیاسی، ضمن<br />
هرنمایندهای و بوده موقت خودگردانْ حد<br />
باالترین از بیش مزایایی و حقوق اینکه بهدرخواست<br />
بنا نمیکند، دریافت دستمزد قابل<br />
برگزیدهاند، بهنمایندگی را او که آنها رد اینکه ضمن بدینترتیب، میباشد. عزل اندیشه<br />
»آزادی پرولتاریا دیکتاتوری استقرار تاریخیِ<br />
شکلِ بهدموکراتیکترین بیان« و بهآرایهی<br />
اما مییابد؛ وجود عرصهی خویش نشده<br />
آلوده نیز شرط« و »بیقید فریبآمیز تحقق<br />
پرولتاریا تاریخی رسالت چراکه است. با<br />
تنها که است، انسانی افراد همهی آزادی نیز<br />
و قشری، و طبقاتی قیودات از رهایی و<br />
ممکن داوطلبانه هماندیشی شرایط ایجاد میرسد.<br />
بهنظر متصور پرولتاریا<br />
دیکتاتوری استکه این حقیقت خویش<br />
رفع و نفی پروسهی میتواند هنگامی بخشیده<br />
سرعت جامعه عموم مدیریت در را توان<br />
که کند تبدیل معین برنامهی بهیک و نظرات<br />
افشاگرانهی یا نقادانه پاسخگویی و بورژوایی تثبیتگرانهی و غیرعلمی بنابراین،<br />
باشد. داشته را خردهبورژوایی معنایی<br />
نفی پروسهی در )که پرولتاریا آزادی<br />
استکه ناگزیر دارد( پرولتاریایی متصور<br />
و ممکن شکل بهگستردهترین را بیان در<br />
)یا نفی زمینهی بدینترتیب تا کند برقرار این<br />
بیاورد. فراهم را خویش تحقق( واقع: او.<br />
سیاست نه پرولتاریاست، هستی »آزادی<br />
گسترش نه پرولتاریا رسالت پس، این<br />
نفی که بشر«، »حقوق یا بیان« و اندیشه همهی<br />
از فرد بیانتهای آزادی در مقوالت نیز<br />
این است. متصور و ممکن جنبههای او.<br />
سیاست نه پرولتاریاست، هستی *****<br />
میتواند<br />
استکه نوعی بهگونهای فقط انسان وی<br />
نوع دریابد. را خویشتن و بازآمده بهخود مییابد؛<br />
آگاهی بهخود، استکه نسبتی تنها در<br />
تنها »هستی« بگوییم: استکه بهتر یا پیمیبرد،<br />
بهخویشتن استکه انسان نوع »درخود«،<br />
هستیِ ]استکه[ انسان با یا گوش،<br />
چشم، اینرو از میگردد. »برخود« گشوده<br />
هستیِ از بخشی آدمیْ حواس سایر و و<br />
شنیدن،… دیدن، برای خویش بهسوی و<br />
تاکنون استکه چیزی آن دریافتن نهایتاً بیگانگی<br />
و خاموشی و تاریکی در آن از قبل است.<br />
بوده فروخفته بهمعنای<br />
)خرد خردمند هستیِ آدمی نوع است.<br />
هستی خرد و اندیشه( فعالیت تمامشمول میاندیشد<br />
آن با و آن در هستی استکه نسبتی هستی[<br />
]استکه نسبت این در درحقیقت و و دانستن از آدمی شعف میاندیشد. بهخود و فعل تمامی نتیجهی دریافتن، و پیبردن تنشها،<br />
برهمکنشها، گرانشها، انفعاالت، مادهای<br />
درونیِ خودجوشیهای و چالشها انباشته<br />
هستی در تاکنون ازل از استکه خودرا<br />
تداوم رابطه، این در اینک و شده میکند.<br />
عرضه متفاوت کیفاً بهصورتی »سازوارهی<br />
محصول که خودآگاهی این اما که<br />
دارد معنا هنگامی تا است نوعی« طبقاتی<br />
انشقاق نوعی سازوارهی درون باشد<br />
قادر فرد تا نباشد ازهمگسیختگی و در<br />
شرکت طریق از را نوعی« »وحدت دریابد…..<br />
آن همساختارِ گروههای و<br />
داوطلبانه بازآفرینی پرولتاریا رسالت خاکستر<br />
میان از نوعی سازوارهی آگاهانهی انشقاقها<br />
از مانده بهجا دستآوردهای نیز و بنابراین،<br />
است. طبقاتی گسیختگیهای و اندیشه<br />
»آزادی مسئلهی تحقق در پرولتاریا جز<br />
چارهای بشر« »حقوق نیز و بیان« و افراد<br />
داوطلبانهی وحدت در مسائل این نفی پس،<br />
ندارد. هستی( خرد )بهمثابهی نوع در مناسبات<br />
و ساختار اینکه از قبل پرولتاریا سمفونی<br />
این تداعیکننده کند، تداعی را معینی آگاهانهترین،<br />
بهگستردهترین، استکه زندگی تاکنونیاش<br />
شکل تودهای و داوطلبانهترین میشود.<br />
نواخته است؛<br />
آزادی و عشق شور، سرزمین اینجا عینحال<br />
در و بهگستردهترین مالکیت چراکه دستها<br />
تشخصبخش شکلاش شخصیترین بربیکرانگی<br />
سلطه که است کلههایی و میسازند.<br />
مقدمه و میبینند رؤیا را هستی )جمعه<br />
۲۰۱۲ ژوءن ۸ الهه فرد عباس )۱۳۹۱<br />
خرداد ۱۹ info@omied.de<br />
fard.abbas@yahoo.com<br />
پانوشتها<br />
اگر<br />
که میشود نظر ابراز چنین گاه ]۱[ در<br />
بخواند؛ را مارکس کاپیتال یکبار کسی رویِ<br />
را هگل منطق کتاب یکبار واقع، کرده<br />
مطالعه سرمایهداری نظام واقعیتِ پای ات بیانات اینگونه اینکه از صرفنظر است. حاکی<br />
تاکجا و میکنند بیان را واقعیت حد چه اما<br />
شخصیاند؛ دریافتهای و برآوردها از میکنند<br />
بیان را نکتهای استکه این حقیقت بوده<br />
غافل آن از همیشه ایران در چپ که مارکس<br />
نزد دیالکتیک ماتریالیسم است: باشد،<br />
تبیینی حتی یا توصیفی اینکه از قبل و<br />
است تحقیق ابزار چراکه است. کاربردی
47<br />
صفحه در<br />
که تبیین، و توصیف در نه آن ارزش میشود.<br />
معلوم استکه تحقیق مورد<br />
در حداقل مارکس تحقیق روش اینکه درستی<br />
حرف است، دیالکتیکی کاپیتال برچاپ<br />
که مقدمهای در او خودِ که است میکند:<br />
اشاره بدان مینویسد، کاپیتال دوم با<br />
بن و بیخ از تنها نه من دیالکتیکی »اسلوب مقابل<br />
درست بلکه دارد تفاوت هگلی اسلوب ذات<br />
تعیّن بهمثابهی دیالکتیک اما است«. آن که<br />
عقالنی«ای »هستهی همان یا هستی هگلی<br />
دستگاه عرفانی« »پوستهی از مارکس ساخت«<br />
»واژگونه را آن و کشید »بیرون« آنجا<br />
تا داد، قرار مادی نسبتها پای روی و همان<br />
استکه ارزشمند و دارد معنی او برای اشکال<br />
»تجزیه حوزهی در را کارآییهای که<br />
باشد داشته اقتصادی« ]»مرکب«[ در<br />
شمیایی« مُعرفهای یا »میکروسکوپ دارند.<br />
شیمی علم و نجوم حوزهی ]برفرض<br />
تحقیق شیوهی آنجاکه بنابراین، برخودِ<br />
باشد[ مارکسی و دیالکتیکی اینکه و<br />
میکند سنگینی آن موضوع و تحقیق اینکه<br />
بهجای تحقیقی متن یک خوانندهی شود،<br />
متمرکز تحقق مورد موضوع روی میگیرد<br />
قرار جمالتی معرض در بیشتر مربوط<br />
تحقیق بهروش غلط( یا )درست که ندارند،<br />
تحقیق بهموضوع ربطی و هستند روی<br />
و آن مارکسی بهسبک نه دیالکتیک برروی<br />
و هگلی بهسبک واقع در بلکه پا، چراکه<br />
است. گرفته قرار استفاده مورد سر قرار<br />
واقعیت پایِ روی و ساختن واژگونه بدینمعنی<br />
ازجمله هگلی، دیالکتیک دادن ارائهی<br />
و دیالکتیک از گفتگو بهجای استکه آن،<br />
از جادویی و محیرالعقول تصویرهای دوبارهی<br />
کشف با و شود برده بهکار عمالً کلیت<br />
سقم و صحت تحقیق، جریان در آن کشف<br />
دوباره زیرمجموعههایش نیز و که<br />
است بدینترتیب برسد. بهاثبات و شود بهوجود<br />
هرشکل »دیالکتیک، مارکس بهقول از<br />
بنابراین و حرکت درحال را آمدهای توجه<br />
مورد نیز آن درگذشتِ قابلیت جنبهی هیچ<br />
حکومت دیالکتیک زیرا میدهد، قرار و<br />
انتقادکن ذاتاً و نمیپذیرد برخود را چیزی و<br />
انتقادکن »ذاتاً هرآنچه و است«؛ انقالبی برهیچچیز<br />
خود حکومت طبعاً باشد، انقالبی« نیز<br />
را تحقیق( موضوع یا برپروسه )ازجمله نمیپذیرد.<br />
نویسندگانیکه<br />
از روبهافزایشی تعداد اما کمونیست،<br />
مارکسیست، خودرا امروزه و بیان آزادی طرفدار و سرنگونیطلب مقاالتی<br />
میکنند، معرفی غیره و بشر حقوق نوشتههاْ<br />
این در تحقیق موضوع که مینویسند میکنند<br />
فکر نویسندگاناش آنچه آوار زیر گم<br />
است، مارکسی دیالکتیکی تحقیق روش 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله اب نوشتهها اینگونه در خواننده میشود. میخورد<br />
فریب و میشود مرعوب کلماتی معنایی<br />
مارکسی اندیشه دستگاه در نه که و<br />
درمیآیند جور هگلی سیستم با نه دارند، قرار<br />
تحقیق مورد را موضوعی اساساً نه میان<br />
در تحقیق بهروش نیازی تا دادهاند و نوشتهها اینگونه شاخص آنچه باشد. زا شعرگونه استفادهی فلسفهپردازیهاست، جنبهی<br />
بهواسطهی عمدتاً که است کلماتی هم<br />
کنار در کالمیشان وزنِ یا آوایی و پیشبودی احکام بهجز و میگیرند قرار هیچ<br />
حاوی دگماتیک غالباً و پیشاتحقیقی نیستند.<br />
نیز جدیدی حکمِ و استنتاج و استدالل در<br />
هگل تحقیر یا مقایسه قصد اینکه بدون بازگشت<br />
استکه بهتوضیح الزم باشد، میان تحت<br />
بهویژه دیالکتیک هگلی بهشیوه دیالکتیک<br />
ماتریالیسم از استفاده عنوان اما<br />
است. ارتجاعی فوقالعاده بازگشتی بازگشت<br />
نظر مورد نویسندگان کار شیوهی چنین<br />
الزمهی چراکه نیست؛ هم بههگل با<br />
استکه هگلی آموختههای بازگشتی موژیکآسای<br />
و ولنگار خوی و ولگاریسم بازگشت<br />
بنابراین، نمیخواند. جماعت این زج چیزی دیالکتیک هگلیِ بهشیوهی آنها چسیفاسیون<br />
و روشنفکرنمایی اطوار، و ادا کسب<br />
بهقصد اساساً که نیست خردهبورژوایی کردن<br />
مرعوب اجتماعی، اعتبار اضافه برآنها<br />
مفهومی سلطهی ایجاد و دیگران میشوند.<br />
متوسل بدان موضوع<br />
و تحقیق روش رابطهی در مارکس بدیهی<br />
کامالً نکته »این استکه براین تحقیق از<br />
صریحاً باید مطالب تشریح سبک استکه وظیفه<br />
تحقیق باشد. متفاوت تحقیق اسلوب تمام<br />
در را مطالعه مورد موضوع دارد مختلفهی<br />
اشکال و آورد بهدست آن جزئیات درونی<br />
ارتباط ]و[ کرده تجزیه را آن تحول کار<br />
این انجام از پس تنها نماید. کشف را آن سبک<br />
با میتواند واقعی حرکت که است وقتی<br />
گردد. تشریح است مقتضی که بیانی زندگی<br />
و شد حاصل توفیق کار این در گردید<br />
منعکس آن معنوی بهصورت ماده بافتهای<br />
با که کند نمود اینطور است ممکن است.«.<br />
سروکار غیرتجربی اینکه<br />
از بیش ما نظر مورد نویسندگان اما باشند<br />
تحقیق روش از استفاده و تحقیق اهل در<br />
را مطالعه مورد نسبت بخواهند و اشکال<br />
و کرده بررسی آن جزئیات تمام ارتباط<br />
و کنند تجزیه را آن تحول مختلفهی گامهایی<br />
و نماید کشف را اجزا این درونی کارگران<br />
کمونیستی سازمانیابی امر در انتشار<br />
فکر در بردارند، زحمتکشان و استفادهی<br />
از فراتر که هستند نوشتههایی کلمات<br />
معنی، و کالم از مناسب و معقول رد گویا که میگیرد بهکار بهگونهای را خوانندهای<br />
کلهی و خودشان کلهی بین نوسان جلق<br />
و میکنند استمنا است، افتاده بهدام که میزنند.<br />
رفته،<br />
برباد آرزوهای همهی ارضای نگرفته،<br />
دکتراهای دیپلم و تحصیلی مدارک دخترداییها<br />
و پسرخاله مقامهاییکه همدورهای<br />
که پولهایی آوردند، بهچنگشان سرمایههایی<br />
و کرده پساندازه بانکها توی و<br />
ریاست حسرت باالخره و اندوختهاند؛ که محله<br />
و روستا زیبارویان همهی قلب تصاحب بههیچوجه<br />
آن مانند و نقاش و شاعر بهنام آلتی<br />
با دیالکتیکی استمنای از اهمیتتر کمتر نیست.<br />
کله از بااستفاده و کالم بهنام بهطور<br />
و افراد از نوشته این پیشنویس در چهرهی<br />
بهعنوان خاصی فرد از مشخص دیالکتیک<br />
ماتریالیسم با کسانیکه بارز شآن<br />
اما بودم؛ برده نام میزنند، جلق با<br />
مقابله در پرولتاریا دیکتاتوری مقولهی آزادی<br />
و بشر حقوق بورژوایی، دموکراسی اینگونه<br />
افشای که گردید تبدیل بهعاملی بیان بهزمانی<br />
را وجق عجق »دیالکتیسین«های کنم.<br />
موکول شد( الزم اگر )البته دیگر شده<br />
حذف پانویس این از بخشی بنابراین، است.<br />
*****<br />
دیگری<br />
شیوههای استکه بهتوضیح الزم و<br />
اشرافیکردن بخشیدن، اشرافیت برای هم وجود<br />
دیالکتیک ماتریالیسم نمودن بیخاصیت این<br />
شدن طوالنی از جلوگیری برای که دارد مستقل(<br />
بهطور )شاید دیگر جای در نوشته »دائرةالمعارف<br />
مثال: برای پرداختم. بهآن دیالکتیک<br />
بارهی در نوشتههایی روشنگری« امر<br />
در اینکه از بیش که میکند منتشر انقالب<br />
پرولتاریا، دیکتاتوری تحقق و تحقیق یک<br />
مفهومیِ سازماندهی حتی یا اجتماعی کارآیی<br />
کارگری سندیکاهای باره در مقاله که<br />
میخورند این بهدرد باشند، داشته سپرده<br />
داوطلبان و عالقمندان بهحافظهی ماتریالیسم<br />
امتحان در شرکت بههنگام تا شوند فراهم<br />
را باال نمرهی موجباتکسب دیالکتیک صرفنظر<br />
»کاربرد« این از اگر بیاورند. استکه<br />
این دیگرگونه کاربردی چارهی کنیم، نامناسب<br />
مواقع در نوشتهها اینگونه جمالت بهعنوان<br />
خطرناک حوادث بروز بههنگام و شوند<br />
آورده بهزبان وردگونه جادو اوراد این<br />
بپیوندد! بهوقوع دیاکتیکی معجزهای تا انگیزهی<br />
نیز و جنم چراکه بعد. برای بماند از<br />
روشنگری دائرةالمعارف نویسندگان زمین<br />
با حقهبازی آسمان تا صداقت زمین جلق<br />
دیالکتیک ماتریالیسم با که کسانی دارد.<br />
فرق میزنند،
48<br />
صفحه سپتامبر<br />
۱۷ در کندرسه« »مارکی ]۲[ ۱۷۹۴<br />
مارس ۲۸ در و متولد ۱۷۴۳ بهطور<br />
پاریس زندانهای از یکی در ۱۷۷۴<br />
سال تا وی درگذشت. مشکوکی لوئی<br />
مالی امور کل سرپرست کمک با که بهبازرسی<br />
،])Turgot( ]تورگو شانردهم بیشتر<br />
گردید، منصوب پاریس ضرابخانهی بود<br />
مشغول علوم و بهریاضات هرچیز از عضویت<br />
بر عالوه هم زاویه همین از و آکادمی<br />
در فرانسه سلطنتی علوم آکادمی در آمریکا<br />
روسیه، آلمان، مانند کشورهایی علوم با<br />
بود. شده پذیرفته بهعضویت نیز سوئد و دبیر<br />
۱۷۷۷ سال از کندرسه اینکه وجود این<br />
و بود فرانسه سلطنتی علوم آکامی دائمی سالیکه<br />
)یعنی: ۱۷۹۳ سال تا را موقعیت اما<br />
داشت؛ بهعهده گردید( تعطیل آکامی این ضرابخانهی<br />
بهبازرسی انتصاب از پس وی خودرا<br />
عمدهی فعالیت ۱۷۷۴ سال در پاریس کندرسه<br />
نمود. سیاست و فلسفه مصروف از<br />
وسیعاً کسانیکه اولین از یکی بهعنوان در<br />
کرد، استفاده انسانی علوم در ریاضیات ولتر«<br />
»زندگی بهنام را نوشتهای ۱۷۸۹ سال مورد<br />
را کلیسا با او ضدیت که رساند بهچاپ در<br />
کندرسه براین، عالوه میداد. قرار تأیید دفاع<br />
ضمن که نوشت جزوهای ۱۷۸۱ سال نیز<br />
را بردگی زنان، و سیاهان برابری از میکرد.<br />
محکوم را<br />
فرانسه ۱۷۸۹ سال انقالبِ هنگامیکه عقالنی<br />
بازسازی بهامید کندرسه فراگرفت، بهعهده<br />
انقالب این در پیشرو نقشی جامعه بهدفاع<br />
آن از لیبرالی زاویه از و گرفت بهنمایندگی<br />
۱۷۹۱ سال در وی برخاست. آن<br />
از پس و یافت راه بهمجلس پاریس از شد.<br />
انتخاب نیز مجلس دبیر بهعنوان تمایل<br />
بهژیروندنها مجموعاً که کندرسه اعدام<br />
خواهان کسانیکه مقابل در داشت، ضمن<br />
بودند، شانزدهم لوئی محاکمهی بدون با<br />
مخالفت طبعاً و وی محاکمهی از دفاع اساسی<br />
قانون کمیتهی رهبریِ او، اعدام پروژهی<br />
خودرا که داشت بهعهده نیز را این<br />
میکرد. معرفی ژیروندن اساسیِ قانون بهرأی<br />
را اساسی قانون اینکه بدون کمیته اما<br />
کرد؛ صادر را آن چاپ دستور بگذارد، کنوانسیون<br />
اکثریت مونتانیاردها هنگامیکه را<br />
خود اساسی قانون کردند، خود آن از را داشتند.<br />
اعالم ۱۷۹۳ فرانسهی اساسی قانون دستور<br />
۱۷۹۳ اکتبر سوم در بههرروی، چندین<br />
که او گردید. صادر کندرسه بازداشت سرانجام<br />
داشت، مخفی زندگی پاریس در ماه زندان<br />
در ۱۷۹۴ مارس ۲۵ در و دستگیر سپرد.<br />
جان قرار<br />
»« گیومه داخل مطلبیکه تمام ]۳[ )ب.<br />
رفیق استکه کتابچهای از نقل دارد، 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله کرده<br />
تألیف مسن ژان نوشتهی براساس ه( بهزودی<br />
کتابچه این شدهی تجدیدنظر است. شد.<br />
خواهد منتشر کورنل،<br />
دانشگاه ]استاد پیلچر جان ]۴[ چامسکی<br />
نوام که کاوشگری روزنامهنگارِ را<br />
او مستند فیلمهای و کتابها مقاالت، روشنگریهایش<br />
و هدایت« و نور »مشعل در<br />
است[ خوانده الهامبخش« »همواره را )که<br />
تیمور« »اسناد برمقالهی که مقدمهای اطالعاتی«<br />
»درز کتاب مقاالت از یکی )Brian<br />
Toohey( توهی رایان نوشتهی سلسله<br />
براساس رایان مینویسد: است(، »فاش<br />
آمریکا شدهی طبقهبندی رسمی اسناد از<br />
استرالیا و متحده ایاالت دولت که میسازد سال<br />
در شرقی بهتیمور اندونزی تجاوز برنامه بودند.<br />
داده رضایت بدان و بوده مطلع ۱۹۷۵ بهنسلکشی<br />
میشود پیشدرآمدی تجاوز، این ای پرتقال مستعمرهی این سکنهی هزار ۲۰۰ کشتاری<br />
نسبی، بهطور آن جمعیت یکسوم کتاب<br />
از ]بهنقل هولوکاست.« از بیش پیلچر،<br />
جان بهکوشش نگو!«، دروغ »بهمن نبوی،<br />
میرمحمود و شهابی مهرداد ترجمهی اختران«[.<br />
»نشر برمقالهی<br />
پیشگفتاریکه در پیلچر جان ]۵[ حکم<br />
در اقتصادی تحریمهای آرام: »جنگ جوی<br />
خانم نوشتهی جمعی«، کشتار سالح میکند:<br />
نقل را خاطرهای مینویسد؛ گوردن، بخش<br />
در که بود ۱۹۹۹ سال اکتبر }در در<br />
بیمارستانی در مرگ درحال کودکان Denis<br />
Halli- هالیدی دنیس کنار بغداد کل<br />
دبیر دستیار مَت سِ از بهتازگی که )day ایستاده<br />
بود، کرده استعفا متحد ملل سازمان سازمان<br />
منشور »مفاد میگفت: او بودم. دارند<br />
را بشر حقوق اعالمیهی و متحد ملل سازمان<br />
طریق از داریم ما میگذارند. کنار عراق،<br />
مردم و کودکان علیه متحد، ملل نتایجی<br />
با جنگی میاندازیم، راه جنگی مطابق<br />
جنگی در نتایجیکه نکردنی: باور نمیرود.<br />
دیدنش انتظار ژنو معاهدهی با بدتر<br />
و، دادهایم قرار هدف را غیرنظامیان وضع<br />
چیست؟ هدف را… کودکان آن، از هم<br />
ملل، سازمان برای هم است، وحشتناکی که<br />
ما همه برای هم و غرب، جهان برای و<br />
هستیم، دموکراتیک نظام یک از جزئی و دولتهایمان سیاسیتهای مسئول واقع در عراقیم.«{]همان<br />
مورد در تحریمها اجرای ۴[.<br />
شماره پانویس منبع (<br />
ذهن<br />
ارداهمندانهی رابطهی توضیحِ در ]۶[ منطق«<br />
»دربارهی درسنامهی از مفاهیم، و سرخ<br />
به»سازمان که کردهام استفاده نیز ایجاد<br />
در من و داشت؛ تعلق ایران« کارگران داشتم.<br />
مؤثری نقش آن اکثریتِ<br />
شرکتْ پنجاه ۱۹۸۳، سال در ]۷[ ایاالت<br />
خبری رسانههای تمامی وسیع بن<br />
زمان، آن در میکردند. کنترل را متحده بهسبب<br />
،)Ben Bagdikian( باگدیکیان تحت<br />
کتابش در موضوع این کردن مطرح The<br />
Media( رسانهها” “انحصار عنوان باعث<br />
و اضطراب »بانی ،)Monopoly در<br />
وی شد. خوانده عمومی« اذهان تشویش ۱۹۹۲<br />
سال در که کتابش، چهارم ویرایش کمتر<br />
متحده ایاالت »در نوشت: شد، منتشر %۹۰<br />
غیرعادی” “مخلوقات جین دو از و<br />
مالکیت تحت را جمعی رسانههای از تقریباً<br />
بهاینترتیب، و، دارند« خود مدیریت ایستگاههای<br />
مجالت، روزنامهها، برتمامی صفحات<br />
کتابها، رادیویی، و تلویزیونی کانالهای<br />
ویوئی، نوارهای فیلمها، موسیقی، ]در[<br />
عکسبرداری آژانسهای و ماهوارهای زمان،<br />
آن در وی، دارند. کنترل آمریکا رسانههای<br />
مالکان تعداد که میکرد پیشبینی کاهش<br />
اَبَرشرکت بهنیمدوجین سرانجام جمعی پیشبینیِ<br />
این با زمان، آن در یافت. خواهد ولی،<br />
شد. برخورد بدبینی و شکاکیت با وی “انحصار<br />
کتاب ویرایش ششمین هنگامیکه شد،<br />
منتشر ۲۰۰۰ سال در رسانهها” مالکان<br />
تعداد باگدیکیان، بن پیشبینیِ طبق بود.<br />
رسیده ۶ به جمعی رسانههای و<br />
تجدیدنظرشده کتابِ ۲۰۰۴، سال در اکنون<br />
که داد نشان باگدیکیان، بن مفصلتر وارنر"<br />
"تایم ]یعنی: ابرشرکت ۵ فقط ،)Disney( "دیزنی" ،)Time-Warner(<br />
مرداک*)Rupert<br />
روپرت خبری" "بنگاه ،)”Murdouk ”News Corporation<br />
و<br />
،)Bertelsmann( "برتلزمان" شرکت صنعت<br />
اعظم قسمت ])Viacom( "وایاکوم" خود<br />
کنترل تحت را متحده ایاالت رسانهای متعلق<br />
که NBC دیداری رسانهی دارند. با<br />
است، الکتریک” “جنرال بهابرشرکت دارد.<br />
قرار ششم مقام در کمی، فاصلهی رسانهای<br />
غول )مردوخ( مرداک روبرت )*( جمعی<br />
رسانههای معروفترین از بسیاری که کانادا<br />
استرالیا، آمریکا، انگلستان، در جهان انکلستان<br />
“تایمز” روزنامهی ازجمله و…، خود<br />
رسانهای بهامپراتوریِ تدریجاً را از<br />
برگرفته پانوشت این ]تمامی است. افزوده اقتصادی"،<br />
جنایتکار یک »اعترافات کتاب ۱۳<br />
شمارهی یادداشت ۱۳۸۵ اختران، نشر است[.<br />
مترجمان سوی<br />
از »منطق« بهتعریف اگر حال ]۸[ فلسفه<br />
علوم آکادمی استاد ماکووالسکی منطق(<br />
تاریخ بهنام کتابی )در شوروی مکانیکی<br />
تبیین، اینچنین با میکنیم، مراجعه قادر<br />
تنها »انسان میشویم: مواجه ماورایی و و<br />
نماید ادراک را اندیشه عینیِ قوانین است
نظری<br />
49<br />
صفحه جوید<br />
بهره جامعه منافع درجهت آنها از تغییر<br />
را قوانین این نیست ممکن برایش اما قوانین<br />
نماید. ایجاد ویا سازد نابود و دهد و همگانیاند، علمی قوانین بهمثابه اندیشه انسانها<br />
همهی با رابطه در مزبور قوانین در<br />
که اندیشهای برای و هستند یکسان دارند.«!!<br />
اعتبار است حقیقت جستجوی نسبیت<br />
که ارسطوئی منطق زندهباد بنابراین، ترکیب<br />
و توازن و تعادل از برآمده سکونِ و میکند »مطلق« را همراستا پروسههای بدون<br />
همگان تا میگستراند هستی بههمهی و<br />
متفاوت مناسبات و روابط گرفتن درنظر گوناگونِ<br />
ارادهمندیهای همچنین )و متناقض انسان<br />
بازهم و کنند؛ پیروی آن از طبقاتی( بههرروی،<br />
شود!!! استثمار انسان توسط بهقدرتِ<br />
که آنگاه »منطق«، دانستن همگانی جز<br />
چیزی نهایتاً میشود، مسلح نیز سیاسی که<br />
نیست خمینی بودنِ باهم« »همه شعارِ و<br />
مولد و کارگر میلیون دهها آن پیامدهای کودک(<br />
و مرد و زن از )اعم زحمتکش کشانده<br />
انسانی فاجعهی و خرابی بهخانه را است.<br />
1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله نظری<br />
و جتربی تیک دیالک شناخت<br />
کند، می بس تئوریکی شناخت که آجنا شود!<br />
می آغاز امپیریکی تئوریکی(<br />
امپیریکی تیک )دیالک تئوریکی(<br />
و )امپیریکی نظری و تجربی شود<br />
می اطالق علمی شناخت نوع دو به روند<br />
در و انسان معرفتی کردوکار در که دهند<br />
می تشکیل را وحدتی او علمی پژوهش سازند:<br />
می تکمیل را همدیگر و I<br />
)امپیریکی(<br />
تجربی معارف ۱<br />
مشاهده،<br />
نتیجه )امپیریکی( تجربی دانش روش<br />
از استفاده و آزمایشگاهی بررسی حسی<br />
شناخت بر که است دیگر علمی های مربوط<br />
حسی شناخت به ماهیتا و اند مبتنی شناخت<br />
در را آنها توان نمی ولی شوند، می کرد.<br />
خالصه حسی در<br />
عقلی و حسی تیک دیالک به کنید مراجعه روشنگری<br />
المعارف دایرة تارنمای ۲<br />
توصیف<br />
)امپیریکی(، تجربی شناخت بکمک روابط<br />
ها، ابژکت جزء به جزء المقدور حتی صورت<br />
نظر مورد عرصه به مربوط غیره و گیرد.<br />
می ۳<br />
قاعدتا<br />
اما تجربی های( شناخت یا )و معارف کنند.<br />
می منعکس را خارجی های پدیده فقط ۴<br />
کروبر<br />
گونتر دکتر پروفسور شین<br />
میم شین برگردان روشنگری<br />
املعارف دایره ماهیت<br />
توضیح نه تجربی معارف برمبنای کشف<br />
نه و گردد می پذیر امکان ها پدیده امور<br />
دقیق علمی های پیشگوئی نه و علل شناخته.<br />
نا II<br />
)تئوریکی(<br />
نظری معارف ۱<br />
حسی<br />
قرینه حاوی )تئوریکی( نظری معارف نیستند.<br />
واسطه بی ۲<br />
نظری<br />
معارف که )مجرد( انتزاعی مفاهیم قاعدتا<br />
یابند، می تبیین آنها بوسیله )تئوریکی( به<br />
و گشته ایدئالیزه های ابژکت معنی به و<br />
اند واقعیت منطقی های بازسازی معنی در<br />
که واقعی ابژکت هیچ با واسطه بی بطور مشاهده<br />
بکمک حسی تجربه از منتج دانش ندارند.<br />
انطباق باشد، داشته وجود آزمایش و تارنمای<br />
در ایدئالیزاسیون به کنید مراجعه روشنگری<br />
المعارف دایرة ۳<br />
را<br />
ها پدیده ماهیت )تئوریکی( نظری دانش کند.<br />
می منعکس مربوطه عرصه در ۴<br />
امور<br />
توضیح هم )تئوریکی( نظری دانش علمی<br />
پیشگوئی هم و را شده شناخته تجربی
صفحه 50<br />
امور نا شناخته را امکان پذیر می سازد.<br />
۵<br />
جمالت حاوی دانش نظری می توانند <br />
برخالف جمالت تجربی )امپیریکی( از<br />
روابط عینی موجود پرده بردارند.<br />
III<br />
تفاوت تجربی با حسی و نظری با عقلی<br />
۱<br />
اگرچه دانش تجربی )امپیریکی( با شناخت<br />
حسی و دانش نظری )تئوریکی( با شناخت<br />
عقلی رابطه تنگاتنگی دارند، علیرغم آن نه<br />
تجربی )امپیریکی( با حسی یکسان است و<br />
نه نظری )تئوریکی( با عقلی.<br />
۲<br />
ضمنا دیالک تیک تجربی و نظری )امپیکی<br />
و تئوریکی( را نمی توان در دیالک تیک<br />
حسی و عقلی خالصه کرد.<br />
مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی در<br />
تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
۳<br />
بخصوص دانش تجربی با دانش حسی<br />
یکسان نیست.<br />
زیرا اگرچه دانش تجربی تحت تأثیرات<br />
حسی پدید می آید، ولی همواره نیازمند و<br />
حاوی پیش شرط های تدارکاتی عقلی معین<br />
بر مبنای داده های حسی است.<br />
۴<br />
تنها این حقیقت امر که داده های حسی در<br />
دانش تجربی در قالب زبانی تبیین می یابند،<br />
استفاده از مقوله های منطقی معینی را پیش<br />
شرط قرار می دهد، مقوله های منطقی ئی<br />
که بدون آنها دانش تجربی را نمی توان<br />
فرمولبندی کرد.<br />
مراجعه کنید به مقوله در تارنمای دایرة<br />
المعارف روشنگری<br />
۵<br />
دانش تجربی و اصوال هر دانشی فرم منطقی<br />
احکام را دارد و لذا نمی تواند در خارج از<br />
عرصه تفکر و شناخت عقلی وجود داشته<br />
باشد.<br />
۶<br />
تجربی و نظری را از این رو نمی توان<br />
بمثابه دو نوع از دانش تلقی کرد که عمدتا به<br />
شناخت عقلی تعلق دارند.<br />
IV<br />
اهمیت دیالک تیک تجربی نظری<br />
برای پراتیک علمی<br />
مسائل زیر در رابطه با دیالک تیک تجربی<br />
و نظری برای پراتیک علمی اهمیت خاصی<br />
دارند:<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
۱<br />
مسئله رابطه تجربی و نظری<br />
۲<br />
چگونگی تبدیل تجربی در روند شناخت به<br />
نظری<br />
۳<br />
چگونگی شناخت قوانین بر اساس معارف<br />
تجربی<br />
۴<br />
مسئله گذار از تجربی به نظری.<br />
V<br />
مسئله پیوند دانش تجربی و دانش نظری<br />
در عصر جدید فلسفه و منطق را بویژه<br />
مشغول خود داشته و از سوی راسیونالیسم و<br />
امپیریسم بطرز متضادی مطرح شده است:<br />
الف<br />
دانش تجربی و دانش نظری از دیدگاه<br />
راسیونالیسم<br />
از دیدگاه راسیونالیسم دانش نظری )که<br />
راسیونالیسم آن را حقایق، قضاوت های<br />
غیرتجربی و غیره ضرور می نامد(<br />
در مقایسه با دانش تجربی )که به زعم<br />
راسیونالیسم، از حقایق تصادفی تشکیل می<br />
یابد( دارای خصلت اصوال دیگری است.<br />
از دیدگاه راسیونالیسم دانش نظری از دانش<br />
تجربی نشأت نمی گیرد، بلکه ضرورت خود<br />
را فقط مدیون چیزهای زیرین است:<br />
۱<br />
»کردوکار« فهم<br />
۲<br />
ایده های مادرزاد<br />
۳<br />
فرم های غیرتجربی فهم و غیره<br />
ب<br />
دانش تجربی و دانش نظری از دیدگاه<br />
امپیریسم<br />
از دیدگاه امپیریسم، برعکس، هر دانشی<br />
منشأ خود را در دانش منتج از تجربه دارد.<br />
و لذا برای امپیریسم مسئله ای مطرح می<br />
شود که برای راسیونالیسم به عنوان مسئله<br />
اصال مطرح نیست و آن از قرار زیر است:<br />
چگونه دانش نظری عام در علوم تجربی<br />
منفرد بوجود می آید؟<br />
این مسئله بویژه با رشد سریع علوم طبیعی<br />
در آغاز عصر جدید مطرح می شود:<br />
۱<br />
علوم طبیعی مبتنی بر دانش منتج از تجربه<br />
در مبارزه بر ضد جزم های اسکوالستیکی<br />
کهنه قرون وسطی نیازمند شالوده فلسفی <br />
معرفتی نظری بوده اند.<br />
۲<br />
حل این مسئله بمعنی نشان دادن این امر بود<br />
که چگونه دانش تجربی می تواند به دانش<br />
نظری عام و مطمئن، به شناخت روابط<br />
ضرور و به شناخت قوانین منجر شود؟<br />
مراجعه کنید به قانون، دیالک تیک ضرورت<br />
و تصادف در تارنمای دایرة المعارف<br />
روشنگری<br />
۳<br />
امپیریسم ماتریالیستی با ارائه متدهای گذار<br />
از دانش تجربی به دانش نظری انجام این<br />
وظیفه را به عهده می گیرد:<br />
۴<br />
امپیریسم ماتریالیستی مهمترین طریق )و چه<br />
بسا تنها طریق( گذار از دانش منتج از تجربه<br />
به تئوری را در استنتاج می یابد.<br />
مراجعه کنید به استنتاج در تارنمای دایرة<br />
المعارف روشنگری<br />
۵<br />
فرانسیس بیکن )۱۵۶۱ ۱۶۲۶(<br />
فیلسوف و دولتمرد انگلیسی<br />
مؤسس امپیریسم<br />
این گرایش با فرانسیس بیکن آغاز می شود<br />
و به جان استوارت میل در قرن نوزدهم می<br />
رسد.<br />
۶<br />
جان استوارت میل )۱۸۰۶ ۱۸۷۳(<br />
فیلسوف و اقتصاد دان و از متفکران قرن<br />
نوزدهم<br />
از نمایندگان کندنسیونالیسم<br />
قواعد استنتاجی و بویژه قواعد بیکنی میلی<br />
کشف روابط علی، بمثابه هسته اصلی هر<br />
منطق کشف و پژوهش علمی مطرح می<br />
شوند.<br />
۷<br />
به نظر آندو هر روند شناخت قوانین عام،<br />
بطریق استنتاجی پیش می رود.<br />
۱<br />
گذار از دانش منتج از تجربه به تئوری<br />
را نباید بمثابه جمع و یا ترکیب ساده دانش<br />
تجربی تصور کرد.<br />
پیش شرط شناخت روابط ضرور و قانونمند<br />
قبل از همه عبارت است از انجام عملیات<br />
انتزاعی که ماهیت ابژکت ها، روندها و<br />
غیره مورد نظر را منعکس می کنند.<br />
۲<br />
دانش تجربی و حتی دانش تعمیم یافته<br />
بکمک استنتاج، برعکس، همیشه فقط قادر<br />
به تشخیص وابستگی های تجربی است که
صفت قانونمند را نمی توان به آنها اطالق<br />
کرد.<br />
»دانش منتج از تجربه مشاهده هرگز نمی<br />
تواند به تنهائی برای اثبات ضرورت کفایت<br />
کند.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ، ۲۰ ص<br />
) ۴۹۷<br />
۳<br />
و لذا عیب و نقص اصلی امپیریسم ماتریالیستی<br />
و روش استنتاج )ایندوکسیونیسم( مبتنی بر<br />
آن به شرح زیر اند:<br />
الف<br />
مطلق کردن متد استنتاجی بمثابه متد اصلی<br />
علوم طبیعی<br />
ب<br />
مطلق کردن متد استنتاجی بمثابه تنها متدی<br />
که گذار از دانش منتج از تجربه به تئوری<br />
را امکان پذیر می سازد.<br />
VI<br />
فرق امپیریسم ماتریالیستی و ایدئالیستی در<br />
رابطه با<br />
دیالک تیک تجربی نظری<br />
۱<br />
امپیریسم ماتریالیستی راه اثبات دانش عام و<br />
نظری را جستجو می کرد.<br />
۲<br />
امپیریسم ایدئالیستی مشخصه اش کم بها دادن<br />
به سطح علمی نظری بود.<br />
۳<br />
برنامه امپیریسم ایدئالیستی عبارت از<br />
خالصه کردن دانش نظری در دانش تجربی<br />
بود.<br />
۴<br />
عالوه بر این، منشأ دانش تجربی را تنها در<br />
دانش منتج از تجربه بی واسطه، در احساس<br />
ها و دریافت های سوبژکتیف )ذهنی( می<br />
دانست.<br />
۵<br />
دیوید هیوم )۱۷۱۱ ۱۷۷۶(<br />
فیلسوف، اقتصاددان و تاریخدان<br />
از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان<br />
از اقتصاددان ما قبل اقتصاد کالسیک<br />
معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام<br />
اسمیث<br />
از این رو، بنظر هیوم مفاهیم و ایده های<br />
عام، تصورات، ضرورت ها و قانونمندی<br />
های طبیعی از تداعی احساس ها و دریافت<br />
های سوبژکتیف )ذهنی( نشأت می گیرند.<br />
VII<br />
پسیکولوژیسم در تئوری شناخت و منطق<br />
تئوری تداعی )اسوسیاسیون( مبتنی بر این<br />
نظر امپیریسم ایدئالیستی، در قرن نوزدهم<br />
به پیدایش پسیکولوژیسم در منطق و تنوری<br />
شناخت منجر شد که بنا بر آن درک روابط<br />
ژنتیکی میان احساس و مفهوم، دانش منتج<br />
از تجربه و تئوری وظیفه تئوری تداعی<br />
است و منطق یکی از رشته های آن محسوب<br />
می شود.<br />
۱<br />
اما طرز تفکر مبتنی بر پسیکولوژیسم راجع<br />
به رابطه تجربی و نظری بطالن خود را<br />
بزودی نشان داد، بویژه وقتی که در مورد<br />
پیدایش مفاهیم و تئوری های ریاضی مورد<br />
استفاده قرار گرفت.<br />
۲<br />
در مقابل تالش های امپیریستی برای حل<br />
مسئله مربوط به رابطه تجربی و نظری<br />
راسیونالیسم در قرن نوزدهم وارد صحنه شد<br />
و در ادامه فلسفه کانت ابراز نظر کرد:<br />
الف<br />
ویلیام وه ول )۱۷۹۴ ۱۸۶۶(<br />
ریاضی دان، دانشمند، کشیش، فیلسوف،<br />
تئولوگ، مورخ دانش انگلیسی<br />
رئیس کالج ترینیتی کامبریج<br />
مؤلف آثار متعدد<br />
ویلیام وه ول یکسونگری و بطالن نظریه<br />
استنتاجی را بدرستی نشان داد.<br />
او اگرچه استنتاج را به عنوان متد اصلی<br />
برای شناخت قوانین قبول می کرد، اما در<br />
عین حال تأکید بر آن داشت که پیش شرط<br />
شناخت قوانین، انجام انتزاعات علمی است<br />
که بر داده های تجربی سیستم نظری مبتنی<br />
اند.<br />
این انتزاعات علمی باید بمثابه ایده های<br />
غیرتجربی ذاتی فهم باشند و بر مواد تجربی<br />
اعمال شوند )یعنی برای حالجی آنها مورد<br />
استفاده قرار گیرند(.<br />
این نظریه نیز نتوانست به مسئله چگونگی<br />
گذار از تجربی به نظری راه حل قانع کننده<br />
ای ارائه دهد.<br />
مراجعه کنید به انتزاع )تجرید( در تارنمای<br />
دایرة المعارف روشنگری<br />
نئوپوزیتیویسم با انتقاد جدی از هر دو طرز<br />
نگرش، یعنی هم از طرز نگرش استنتاجی<br />
و هم از طرز نگرش پسیکولوژیستی در<br />
رابطه با دیالک تیک تجربی و نظری در<br />
قرن بیستم وارد صحنه می شود:<br />
مراجعه کنید به پوزیتیویسم، نئوپوزیتیویسم<br />
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
۱<br />
نئوپوزیتیویسم از سوئی بحق با بنای<br />
استنتاجی دانش نظری بر تجربی به مخالفت<br />
می پردازد.<br />
۲<br />
نئوپوزیتیویسم از سوی دیگر، خواهان<br />
جایگزین کردن نگرش پسیکولوژیستی در<br />
رابطه با دیالک تیک تجربی و نظری بوسیله<br />
تحلیل منطقی می شود.<br />
۳<br />
نئوپوزیتیویسم هم همانند ایندوکسیونیسم<br />
)روش استنتاجی( و پسیکولوژیسم، دانش<br />
تجربی را مقدم بر دانش نظری می داند، اما<br />
برخالف آندو از این امر نتیجه نمی گیرد<br />
که برای گذار از تجربی به نظری باید از<br />
احساس و ادراک و مفهوم گذشت.<br />
۴<br />
بلکه به این نتیجه می رسد که نظری را باید<br />
با توسل به تلخیص )خالصخ کردن( منطقی<br />
ناشی از عناصر تجربی آن، با توسل به<br />
»آنچه که بی واسطه موجود است« دانست.<br />
۵<br />
پوزیتیویسم تجربی و نظری را در پیوند<br />
ژنتیکی آندو در نظر نمی گیرد.<br />
۶<br />
پوزیتیویسم تجربی و نظری را بمثابه دو<br />
عرصه علمی به اتمام رسیده در نظر می<br />
گیرد که در فرم های زبانی مختلف وجود<br />
دارند و با توسل به تحلیل منطقی و تلخیص<br />
)خالصه کردن( نظری در تجربی، وظیفه<br />
خود را کشف پیوند منطقی آندو و عمده<br />
کردن تفاوت های زبانی آندو در عرصه<br />
علمی می داند.<br />
۷<br />
رودولف کارناپ )۱۸۹۱ ۱۹۷۰(<br />
فیلسوف و از نمایندگان امپیریسم منطقی<br />
این برنامه نئوپوزیتیویسم نیز تحت عنوان<br />
»ردوکسیونیسم رادیکال« )تلخیصگرائی<br />
ریشه ای( )کارناپ( بزودی بطالن خود<br />
را نشان همگان می دهد و لذا مشخصه<br />
پوزیتیویسم در دهه های اخیر فقط نوعی<br />
ردوکسیونیسم »میانه رو« بوده است<br />
که کارش تفسیر نیم بند زبان نظری در<br />
اصطالحات زبان تجربی بوده است.<br />
)کارناپ، ۱۹۵۶(<br />
۸<br />
عیب و نقص نظریه نئوپوزیتیویستی در<br />
باره رابطه تجربی و نظری قبل از همه<br />
در این است که آن روابط ژنتیکی متنوع و<br />
مختلف میان دانش تجربی و نظری را در<br />
روابط منطقی خالصه می کند و تالش می<br />
کند که دانش نظری را بکمک تحلیل منطقی<br />
صفحه 51<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 52<br />
در دانش تجربی خالصه کند و بدین طریق<br />
به انکار خودویژگی کیفی دانش نظری در<br />
مقایسه با دانش تجربی می پردازد.<br />
۹<br />
اما هر جا که نئوپوزیتیویسم این خودویژگی<br />
را در ردوکسیونیسم )تلخیص گرائی( »میانه<br />
رو« برسمیت می شناسد، آن را از موضع<br />
کونونسیونالیسم بمثابه هدفمندی سوبژکتیف<br />
زبان نظری تعبیر می کند.<br />
۱۰<br />
تجربی عالوه بر این از موضع ایدئالیسم<br />
ذهنی، بمثابه دانش سوبژکتیف و بی واسطه<br />
موجود در احساس ها و ادراک ها تعبیر می<br />
شود.<br />
۱۱<br />
نئوپوزیتیویسم علیرغم این نواقص و<br />
نارسائی ها با محدود کردن خود به جنبه<br />
منطقی مسئله، خدمت بزرگی به روشن<br />
کردن روابط منطقی میان تجربی و نظری<br />
انجام می دهد.<br />
و لذا معارف منفرد قابل قبول آن می توانند<br />
از سوی متدئولوژی مارکسیستی علوم<br />
بخدمت گرفته شوند و بر شالوده ماتریالیستی<br />
دیالک تیکی در آن ادغام شوند.<br />
درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری<br />
درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری<br />
بر آن است که دانش نظری با رشته های<br />
مختلف و متعدد ژنتیکی و منطقی با دانش<br />
تجربی در پیوند است.<br />
اما هنوزتوضیح گذارهای مشخص از<br />
تجربی به نظری و توضیح وابستگی های<br />
منفرد برای شناخت روابط قانونمند، نیازمند<br />
پژوهش های زیادی است که باید با اتکا بر<br />
تالش مشترک رشته های علمی زیر صورت<br />
گیرد:<br />
۱<br />
با اتکا بر تئوری مارکسیستی شناخت<br />
۲<br />
با اتکا بر متدئولوژی<br />
۳<br />
با اتکا بر منطق<br />
۴<br />
با اتکا بر روانشناسی<br />
۵<br />
با اتکا بر سمیوتیک<br />
۶<br />
با اتکا بر تاریخ علم<br />
۷<br />
با اتکا بر رشته های علمی دیگر<br />
نادیده گرفتن روابط موجود میان سطح دانش<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
تجربی و دانش نظری و مطلق کردن یکی از<br />
آندو هر نوع پژوهش علمی واقعی و شناخت<br />
را امکان ناپذیر می سازد.<br />
تجربی را همانقدر دشوار می توان از نظری<br />
مجزا ساخت که نظری را از تجربی.<br />
انگلس به همین دلیل است که می نویسد:<br />
»دانش تجربی بی غل و غش، خیال می کند<br />
که با حقایق امور انکار ناپذیر سر و کار<br />
دارد.<br />
در حالیکه در واقع با تصورات فرتوت و<br />
فرسوده سر و کله می زند و چه بسا با بخش<br />
اعظم مواد فکری فرتوت نسل های پیشین.<br />
این دانش تجربی قادر به تشریح درست<br />
حقایق امور نیست.<br />
زیرا تفاسیر کهنه قاطی تشریحات آن خواهند<br />
شد.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس ) ۴۱۵ ، ۲۰<br />
سطح دانش تجربی آنچنان با مواد فکری<br />
نظری سیراب شده که امپیریست بی غل و<br />
غش »که از سر عادت غرقه در شناخت<br />
تجربی است، هنگام سر و کله زدن با<br />
انتزاعات، خیال می کند که در خطه شناخت<br />
حسی قرار دارد.«<br />
)کلیات مارکس و انگلس ) ۵۰۲ ، ۲۰<br />
تجربی و نظری اما علیرغم رشته های پیوند<br />
فی ما بین و علیرغم رابطه متقابل دیالک<br />
تیکی، دارای خودویژگی های کیفی خویش<br />
اند.<br />
دانش نظری را نباید به مثابه چیزهای زیر<br />
محسوب داشت:<br />
۱<br />
بمثابه تلخیص و یا اختصار صرف<br />
۲<br />
بمثابه جمعبندی استنتاجی صرف<br />
۳<br />
بمثابه تعمیم داده های مشاهده تجربی<br />
رابطه فی مابین تجربی و نظری را نباید<br />
چنین تعبیر کرد که گویا می توان عناصر<br />
منفرد دانش نظری را مستقیما در عناصر<br />
متناسب دانش تجربی خالصه کرد.<br />
متدئولوژی مارکسیستی علوم بر آن است که<br />
دانش نظری بمثابه کل، یعنی بمثابه سیستم با<br />
سطح دانش تجربی پیوند دارد.<br />
بنابرین برای اثبات هر حکم نظری مفروض<br />
نباید در هر حال به معارف تجربی مناسب با<br />
آن رجوع کرد.<br />
این امر می تواند عمدتا در چارچوب سیستم<br />
نظری مورد بحث صورت گیرد، آنجا که<br />
رابطه حکم مورد نظر با احکام نظری دیگر<br />
و کلیت آنها با سطح دانش تجربی مورد<br />
توجه قرار می گیرد.<br />
در این رابطه متقابل تجربی و نظری عوامل<br />
زیرین نقش مهمی بازی می کنند:<br />
۱<br />
مشاهده<br />
۲<br />
آزمون و آزمایش<br />
۳<br />
تفسیر<br />
۴<br />
توصیف<br />
۵<br />
توضیح<br />
۶<br />
فرضیه<br />
۷<br />
پیشگوئی و غیره<br />
به عنوان مثال، هر سیستم احکام نظری باید<br />
هم قادر به توضیح امور قابل مشاهده، قابل<br />
تشخیص در آزمایش و امثالهم باشد و هم<br />
قادر به پیشگوئی نظری چنین اموری باشد.<br />
هر سیستم نظری در فرم یک تئوری فرضیه<br />
ای استقرائی باید بطور تجربی قابل تفسیر<br />
باشد، یعنی عناصر منفرد سیستم نظری باید<br />
قابل تبیین بزبان مشاهده باشند، در حالیکه<br />
عناصر دیگر تفسیر تجربی خود را در<br />
رابطه منطقی با اینها بدست می آورند و<br />
غیره.<br />
مسئله مهم در روشن کردن رابطه تجربی<br />
و نظری عبارت است از حالجی معیارهای<br />
ارزیابی کمی درجه ای که احکام نظری<br />
بوسیله داده های تجربی تأیید و یا اثبات می<br />
شوند.<br />
در این مورد استفاده از مفهوم احتمال مفید<br />
بنظر می رسد و راه پهناورتری برای<br />
پژوهش گشوده می شود که در آن انواع<br />
مختلف منطق احتماالت باید کارآئی خود را<br />
نشان دهند.<br />
رابطه تجربی و نظری در فلسفه مارکسیستی<br />
بمثابه مسئله مبرم پژوهش های بعدی در<br />
چارچوب متدئولوژی مارکسیستی نوین<br />
علوم و یا منطق پژوهش علمی و شناخت<br />
مارکسیستی و در مبارزه بر ضد درک<br />
نئوپوزیتیویستی این رابطه )تجربی و<br />
نظری( در نظر گرفته می شود.<br />
اولین موفقیت ها را در این زمینه فالسفه و<br />
منطقیون زیر از اتحاد شوروی کسب کرده<br />
اند:<br />
راکتوف، و. الف. اسمیرنوف، شویریف،<br />
تاوانتس، زینویف و ….<br />
پایان
نظری<br />
پسا فوردیسم، مارکسیسم و نقد اجمتاعی مورد بحث<br />
از : امانوئل رنو<br />
برگردان : ب . کیوان<br />
نگرش<br />
دانستن این نکته که یک تئوری تاریخی بر<br />
پایه چه مقوله ای باید گزیده شود، تنها به<br />
گفتگوی اصطالح شناسی مربوط است. در<br />
واقع هر مفهوم انتقال دهنده مجموعه ای از<br />
پیش فرض ها و معنا های نهفته است که نوع<br />
دوره بندی بسیجیده و داوری های استوار<br />
بر دوره را مشروط می سازند. مفهوم های<br />
»سرمایه داری پیشرفته« یا »سرمایه داری<br />
جدید« در نگاه نخست برتری کلیت و نا<br />
روشنی نسبی را نشان می دهند. البته، این<br />
مفهوم های زیر بی طرفی توصیفی نمایان<br />
آن ها پیش فرض های پروبلماتیک را<br />
پنهان می کنند. صحبت کردن از »سرمایه<br />
داری پیشرفته« که هم زمان مفهوم خطی<br />
و تدریجی تحول اجتماعی را به خدمت می<br />
گیرد، به کلی با نگرش تاریخی مطابقت<br />
دارد که بنا بر جنبش دو گانه عقالنی شدن<br />
اخالقی و ابزاری توصیف می شود. اما می<br />
تواند به حق از کنار آمدن با مضمون قوی<br />
ایدئولوژیک بد گمان باشد. مفهوم »سرمایه<br />
داری جدید«در مورد آن نگرش نا پیوسته<br />
گرا را به خدمت می گیردکه به دشواری<br />
رابطه ای را که دوره ها میان خود حفظ می<br />
کنند، محسوس می سازد. و بدین ترتیب، القا<br />
می کند که زمان حال می تواند به آسانی از<br />
فرمانروایی ها و بی عدالتی های ساختاری<br />
مدرنیته آزاد شود. این اشکال می تواند کم<br />
تر داوری شود. در صورتی که در نظر<br />
گیریم که خصلت دوره کنونی فراهم آوردن<br />
گسست با گذشته است که توسط »ذهن جدید<br />
سرمایه داری« پذیرفته شده یا در صورتی<br />
که در نظر گیریم که هدف سیاسی اساسی<br />
امروز تدارک دیدن »نقد جدید اجتماعی« در<br />
گسست با مفهوم های نقد سرمایه داری است.<br />
البته، کم تر بی اهمیت به نظر می رسد که از<br />
استوار شدن استراتژی های سیاسی در تحلیل<br />
دگر گونی های اجتماعی کلی و ساختار های<br />
نا برابری ها و فرمانروایی صرفنظر نکنیم<br />
. اصطالح لیبرالیسم نو معناهای ضمنی<br />
ایدئولوژیک از این نوع را در بر ندارد. او<br />
در سپهر عمومی سیاسی هم زمان مجموعی<br />
از پراتیک ها و نهاد های اقتصادی، سیاست<br />
های اقتصادی و ایدئولوژی جدید را نشان<br />
می دهد. مفهوم لیبرالیسم نو به نظر می<br />
رسدمستعد یکی کردن این عنصر های<br />
متفاوت در یک مفهوم کلی مشخصه های<br />
چشمگیر دوره کنونی است. با این همه،<br />
این مفهوم مسئله هایی را در مقیاسی بر<br />
می انگیزد که روشن نیست که ویژگی های<br />
اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک که آن ها<br />
را به هم پیوند می دهد، درخور یکی شدن<br />
در همان مفهوم باشند. به عالوه، دگرگونی<br />
اقتصادی کنونی مسئله یگانگی مفهوم نو<br />
لیبرالیستی )دگرگونی های نو لیبرالیسم( را<br />
مطرح می کنندو پی بردن به این مسئله را<br />
پیش می کشند که ما اکنون در حال خارج<br />
شدن از لیبرالیسم نو )پایان لیبرالیسم نو؟(<br />
هستیم. کاربرد مفهوم پسا فوردیسم که از این<br />
رو دوره ای را نشان می دهد که در پی<br />
نظام انباشت فوردیستی می آید و به نظر می<br />
رسد بنابر دگرگونی ساختارهای اجتماعی<br />
و نهادی فوردیسم توصیف می شود، آسان<br />
است. این واقعیت که پسا فوردیسم در رجوع<br />
به فوردیسم تعریف شده باشد، می توانداندیشه<br />
دوره جدید همگونی سرمایه داری را به یاد<br />
آورد. معنای ضمنی »تنظیم های« این مفهوم<br />
صفحه 53<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 54<br />
خواهد توانست این بد گمانی را بر انگیزد که<br />
این جا هنوز پیش فرض های هماهنگی گرا<br />
در کارند. )۱(<br />
البته، صحبت کردن از پسا فوردیسم بدون<br />
داوری کردن در باره همگون بودن، یگانگی<br />
تاریخی یا یکی شدن هماهنگ مشخصه های<br />
گوناگون دوره کنونی ممکن است .<br />
این مقاله به ویژه بیشتر به نتیجه های بیرون<br />
رفتن از فوردیسم بنابر نقد اجتماعی و<br />
مارکسیسم پای بند است. حتا در لحظه ای<br />
که ایدئولوگ های نوسازی چپ پایان نفوذ<br />
مارکسیسم را به نام فلسفه سیاسی و تئوری<br />
اجتماعی جشن می گیرند. )۲(<br />
به نظر می رسد که طی دهه ۱۹۹۰ بحث<br />
های بر انگیخته توسط فوردیسم ، شمار<br />
معینی از مسئله بر انگیزی های مارکسی<br />
را در سطح نخست قرار داد؛ در هنگامی که<br />
همان ایدئولوگ ها کوشیدند هژمونی جدید را<br />
با جلوه دادن خود به عنوان یگانه نمایندگان<br />
معقول نقد اجتماعی بر پا دارند.)۳(<br />
شاید معرفی کردن خط های برجسته این<br />
بحث بی فایده نباشد که به دقت روی آن چه<br />
که آن ها می کوشند طردشان کنند، اصرار<br />
ورزد.<br />
بیرون رفتن از فوردیسم و نتیجه های تناقض<br />
آمیزش در باره تئوری اجتماعی<br />
دگرگونی های ژرف نظام انباشت فوردیسم<br />
در عمل از دهه ۱۹۷۰ با نتیجه های گوناگون<br />
به پایان رسید: الف ) کرانمندی حقوق<br />
اجتماعی وسیاسی به دست آمده از زمان<br />
جنگ دوم جهانی ب ) افزایش نابرابری ها<br />
و ویرانی نهاد های تنظیم اقتصادی در سطح<br />
ملی پ ) سازمان دهی جدید جغرافیایی.<br />
اگر آن را از یورش ایدئولوژیک که توسط<br />
هواداران تغییر عقیده در مدیریت دولتی و<br />
سوسیال لیبرالیسم رهبری شده استثنا کنیم،<br />
می توان تأیید کرد که به راستی به جای در<br />
نظر گرفتن جدی این دگرگونی های تاریخی<br />
، چپ، مارکسیست یا غیر مارکسیست، در<br />
واقع چارچوب تحلیل اش را پیش از دهه<br />
۱۹۹۰تغییر نداد؛ تنها طی این مدت است<br />
که دگرگونی های ژرفی در تحلیل آن از<br />
وضعیت صورت گرفت و استراتژی های<br />
جدیدی را بر انگیخت. دو گزینش اساسی<br />
حفظ شد.<br />
گزینش نخست استوار بر شرط بندی روی<br />
مقاومت است. جنبش اجتماعی نوامبر –<br />
دسامبر ۱۹۹۵ یا جنبش ضد سران در<br />
نشست سیاتل با الهام گرفتن از مبارزه های<br />
چیاپاس، نقد اجتماعی را ضمن یکی دانستن<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
مبارزه های اجتماعی به عنوان نیروی اصلی<br />
رهایی، بخش جذاب جنبش مقاومت در برابر<br />
دگرگونی های نولیبرالی نظم اجتماعی درک<br />
می کردند. در گیری های پیر بوردیوبه ویژه<br />
مشخصه های این نخستین گزینش اند. )۴(<br />
استراتژی دوم استوار بر متمرکز شدن<br />
بیشتر روی دگرگونی های کلی اجتماعی<br />
و سیاسی، ضمن کوشیدن برای شناسایی<br />
کردن آن چه که حامل خطرها و هم چنین<br />
رهایی های ممکن در آن ها است. در این<br />
گزینش دوم باید به تورم گفتمان روی »چیز<br />
نو« )حقوق جدید بین المللی، »جنبش های<br />
جدید اجتماعی«، روحیه جدید سرمایه<br />
داری ) و روی »پایان« )پایان کار، پایان<br />
جامعه مزدبری( دلبسته بود- قدرت عملی<br />
کاربردهای بسیار رایج »جهانی شدن«<br />
مربوط به رابطه این گفتمان است. به رغم<br />
ظاهرها، می توان دید که با گزینش مقاومت<br />
یا گفتمان »پایان« و »چیز نو« نقد اجتماعی<br />
در زمینه مارکسی پیشرفت می کند. در واقع،<br />
گزینش نخست از این نگرش که هدف های<br />
کینزی در برقرار کردن آماج های سیاسی<br />
برای دنبال کردن کافی است، چشم می پوشد<br />
و بنابر واقعیت با ترک کردن مدل فوردیستی<br />
سیاست که از مذاکره جمعی و سازش های<br />
نهادی شده عبور می کند، به طور ضمنی<br />
سیاست را در ارتباط با رویارویی بین منافع<br />
اجتماعی تعریف می کند. از سوی دیگر،<br />
لفاضی »پایان« و »چیز نو« نشان می دهد<br />
که گفتگوهای انتزاعی مربوط به دموکراسی<br />
و عدالت دیگر محدود کردن مسئله های<br />
به طور سیاسی مهم را روا نمی دارند؛ و<br />
داوهای اساسی بیشتر به دگرگونی های<br />
ساختاری سرمایه داری و نتیجه های محلی<br />
و کلی برپایه اجتماعی و سیاسی مربوط اند.<br />
بدین ترتیب، دست کم بالقوه ، نقد اجتماعی<br />
در زمینه نقد اقتصاد سیاسی به کار گرفته<br />
می شود. در یک جابه جایی دو گانه، نقد<br />
اجتماعی در راستای تحلیل ماتریالیستی امر<br />
اجتماعی و سیاسی سمت گیری می کند.<br />
البته، به جای تفسیر شدن به عنوان یک گام<br />
در راستای مارکسیسم، این جابه جایی دو<br />
گانه به طور کلی به مثابه بعد جدیدی که<br />
نسبت به خودش پیدا می کند، نگریسته شده<br />
است. در واقع، اغلب، آفرینندگی جنبش های<br />
جدید رویاروی نازایی شکل حزب قرار<br />
گرفته که در آن مارکسیسم با خود سازمان<br />
دهی طبقه کارگر یکی دانسته شده است.<br />
هم چنین تصور شده است که ناهمگونی<br />
جنبش های اجتماعی با اندیشه مارکسیسم<br />
که بنابر آن پرولتاریا بازیگر اصلی رهایی<br />
خواهد بود، اختالف دارد. )۶(<br />
اگر این تحلیل ها بر آن شده اند مارکسیسم<br />
را دوباره فرمول بندی کنند، آن ها بیشتر<br />
وقت ها به عنوان دلیل های کافی برای رها<br />
کردن مارکس تلقی شده اند. اغلب، اصطالح<br />
مقاومت به معنی مبارزه برای حفظ دست<br />
آوردهای اجتماعی و نوعی بتواره شدن<br />
جامعه مزدبری فوردیستی که در اختالف با<br />
نقد سرمایه داری قرار می گیرد، درک شده<br />
است. )۷(<br />
استثنای انجام یافته نوسازی ها محصول نقد<br />
پسا استعماری، کاربردهای بازتابی مفهوم<br />
مقاومت در باره آن ها، اغلب به این اندیشه<br />
می انجامد که مقاومت باید بنابر عزیمت از<br />
فوکو و دولوز بیش از عزیمت از مارکس<br />
اندیشیده شود. )۸(<br />
گفتگوهای مربوط به دگرگونی ها ی<br />
ساختارها بیش از نزدیکی ها با مارکسیسم<br />
احساس نشده اند. آن ها اغلب، بنابر مفهوم<br />
هایی چون »اقتصاد جدید« ، »اقتصاد<br />
انفورماسیون« ، »مدرنیته دوم« یا<br />
»امپراتوری« گسترش یافته اند که رابطه<br />
آن ها با تئوری مارکس تا اندازه ای سست<br />
به نظر می رسد. وانگهی از حیث نظری<br />
خصلت نا معین این مفهوم ها می تواند<br />
احساس وضعیت موجودبه کلی جدید را<br />
که هیچ نویسنده گذشته امکان درک کردن<br />
آن را به اندازه کافی نمی دهد، تقویت کند.<br />
آن ها توانسته اند از این اندیشه دفاع کنند<br />
که دگرگونی های ساختارهای اقتصادی به<br />
طور قطع با برخی جنبه های تئوریمارکس،<br />
مثل تئوری ارزش یا تئوری امپریالیسم او<br />
اختالف دارد. )۹(<br />
با این که مجموع بحث در باره پسا فوردیسم<br />
در عرصه پروبلماتیک مارکسیسم گسترش<br />
می یابد، موضع های گونه گون مورد<br />
کشمکش بیشتر به احساس کردن خود چونان<br />
ناسازگارها نسبت به آن گرایش داشته است.<br />
عامل های شمارمندی توضیح می دهند که<br />
این شبه بازگشت بهمارکس چونان فاصله<br />
گرفتن از او درک شده است. بدون شک<br />
عامل های ایدئولوژیک، سیاسی و فلسفی در<br />
این مورد نقش باز ی کرده اند. بی تردید<br />
تصویری که مارکسیسم از خودش در دوره<br />
پیشین به دست داد، توانسته است برای او<br />
مانع هایی بیافریند. البته، این شبه بازگشت با<br />
کوشش های گوناگون اکنونی کردن مارکس<br />
همراه بوده است. بیش از گسترش دادن<br />
تحلیل های این بی توجهی، این افکار و<br />
این نوزایی، من به ادامه دادن تفسیر کردن<br />
بحث های مربوط به پسا فوردیسم به عنوان<br />
رویارویی های تئوریک و سیاسی که در<br />
سپهر مفهومی مارکسیسم گسترش می یابد،
صفحه 55<br />
بسنده می کنم.<br />
بیماری شناسی ها و استرتژی ها<br />
می توان روی این واقعیت توافق کرد که<br />
هنوز امروز چپ از کمبود استراتژیک بیش<br />
از کمبود برنامه ای رنج می برد. )۱۰(<br />
این تزلزل، دست کم برای بخشی به نا یقینی<br />
ها در باره ارزش یابی وضعیت موجود<br />
باز می گردد. در واقع، دو بیماری شناسی<br />
تاریخی متضاد که بدون پی آمد ها برای<br />
شیوه اندیشیدن در باره سناریو های سیاسی<br />
نیستند، امکان دارد. برخی ها تصور می<br />
کنند که وضعیت موجود به طور اساسی<br />
بنا بر ویرانی نهادهای اجتماعی و سیاسی<br />
خاص فوردیسم توصیف می شوند که<br />
درهم نوردیدن نهاد اجتماعی وخود شرایط<br />
شهروندی از آن نتیجه می شود. از راه پی<br />
آمد، ممکن است به نظر رسد که وظیفه<br />
بسیار فوری بجز دفاع کردن از دستگاه های<br />
نهادی دولت رفاه، دست کم عبارت از دفاع<br />
کردن از اصل هایی است که آن ها را بر<br />
می انگیزد. )۱۱(<br />
سایرین بیشتر تصور می کنند که وضعیت<br />
موجود باید چونان نظام جدید سازمان دهی<br />
سیاسی و اقتصادی که امکان های جدید<br />
رهایی را مشخص می کنند، توصیف شود.<br />
بنابر این، استرتژی های سیاسی مناسب باید<br />
کوشش کنند، برخی تحول های اجتماعی<br />
جاری را به منظور آسان کردن اکنونی شدن<br />
این توانمندی های جدید شتاب دهند. )۱۲(<br />
یک موضع بینابینی استوار بر اندیشه<br />
»ناسازه مدرن سازی سرمایه داری« :<br />
گذار از فوردیسم به پسا فوردیسم، البته<br />
نشانه پویایی های رهایی بخش را در بر<br />
دارد. اما نهادی شدن آن ها به طور تناقض<br />
آمیز با شکل های فرمان روایی و نا برابری<br />
شدید همراه خواهد بود. بنابر این، استراتژی<br />
مناسب بیشتر نوسازی پشتیبانی ها و تنظیم<br />
های فوردیستی از دیدگاه اصول هنجاری پسا<br />
فوردیستی )یا توانمندی های جدید رهایی(<br />
خواهد بود. )۱۳(<br />
در نخستین برخورد، بیماری شناسی هایی<br />
که این استراتژی ها را بنا می نهند، به نظر<br />
می رسند تحول های سیاسی و اجتماعی را<br />
در واقع برای خودشان بدون موضوع بندی<br />
رابطه شان با دگرگونی های ساختارهای<br />
اقتصادی در نظر گیرند.در صورتی که<br />
آن ها می کوشند ضمن استدالل کردن بر<br />
پایه دگرگونی های تاریخی به سیاست در<br />
اصطالح های ماتریالیستی بیندیشند. بنابر<br />
این، به نظر می رسند آن ها رویکردهایی<br />
را پیشنهاد می کنندکه دور از رویکردهایی<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
که می توانند به مارکس نسبت داده شوند،<br />
باقی می مانند. وانگهی این یک واقعیت<br />
است که انگیزنده های این بیماری شناسی<br />
همواره نیاز به رجوع کردن آشکار به او را<br />
احساس نمی کنند. و با وجود این، هر یک از<br />
این رویکردها می تواند به ترتیبی به منزله<br />
رجوع کردن به مارکس باشد.<br />
بیماری شناسی دوم که در اصطالح های<br />
مارکس فرمول بندی شده ، عبارت از تأیید<br />
کردن این نکته است که پیشرفت نیروهای<br />
تولیدی به کار امکان داده است، درگیر<br />
مبارزه علیه رابطه های تولید فوردیستی به<br />
منظور رها شدن از آن ها شود. )۱۴(<br />
پسا فوردیسم نتیجه مبارزه رهایی بخش است<br />
و هر کوششی که هدف آن دفاع کردن از<br />
فوردیسم باشد، یا حتا به آن باز گردد، به<br />
طور ذاتی واپس گرایی خواهد بود. )۱۵(<br />
البته بازسازی نرخ سود و افزایش چشمگیر<br />
نابرابری ها می توانند روی بیماری شناسی<br />
متضاد تکیه کنند. در چارچوب تفسیر تاریخ<br />
در ارتباط با مبارزه طبقاتی، در واقع می<br />
توان تصور کرد که دوره موجود به ویژه<br />
بنابر شکست جبهه اجتماعی )فوردیستی( که<br />
از کادرها و طبقه کارگر تشکیل شده و بنابر<br />
پیروزی موضع سرکردگی )هژمونیک(<br />
بورژوازی مالی، توصیف می شود. در<br />
یک چنین زمینه ای، هر ارزش یابی پسا<br />
فوردیسم در اساس ایدئولوژیک به نظر می<br />
رسد. )۱۶(<br />
سومین موضع نیز می تواند در مقیاسی از<br />
مارکس یاری بخواهدکه مفهوم»پارادوکس«<br />
سعی داشته باشدمشخص کند چگونه<br />
پروبلماتیک مارکسی تضادهای سرمایه<br />
داری پس از چشم پوشیدن از این اندیشه<br />
فرمول بندی شوند که رویارویی هایی که<br />
از مسئله های اجتماعی می گذرند باید فقط<br />
به سپهر اقتصادی محدود باشند و بتوانند به<br />
عنوان تضادهای ساده و تک معنایی درک<br />
شوند.<br />
به ویژه یک نکته، به کلی شایسته تشخیص<br />
دادن است. در بحث های معاصر مربوط به<br />
بیماری شناسی ها و استراتژی، به درستی،<br />
بیشتر وقت ها این یک مقایسه فوردیستی و<br />
پسا فوردیستی است که موضوع بحث است.<br />
از دیدگاه مارکسیستی نگریستن جدی این<br />
داو ، بدون در نظر گرفتن پویایی نظام های<br />
انباشت ممکن نیست. اما در مارکسیسم به<br />
طور کلی، و پیش از این در نزد خودمارکس،<br />
نمونه تحلیلی که باید برای این هدف بسیج<br />
شود، تا اندازه ای نا معین باقی می ماند.<br />
بنابر شکلواره نخست تفسیری، دیالک تیک<br />
نیروهای تولیدی و رابطه های تولید باید<br />
چونان عامل اصلی بیانی تحول شکل بندی<br />
های اجتماعی نگریسته شود. البته، این تضاد<br />
می تواند در معنی های گوناگون درک شود<br />
و در بحث معاصر بنابر واقعیت، این تضاد<br />
یا در معنی کارکردی ناموفق یک شیوه تنظیم<br />
اقتصادی یا در معنی سیاسی تعارض میان<br />
نیروهای تولیدی و رابطه های قدرت که آن<br />
ها را سازمان می دهند، درک شده است. در<br />
واقع، تفسیر نخست تصریح می کند که گذار<br />
فوردیسم یا پسا فوردیسم از بحران کارکردی<br />
شیوه تنظیم فوردیستی تضادهای عام سرمایه<br />
داری سرچشمه می گیرد.)۱۷(<br />
البته پیش از این نشان داده ایم که تعارض<br />
ها میان نیروهای تولیدی و رابطه های تولید<br />
فوردیستی نیز می توانند به معنی شورش<br />
آفرینندگی کار اجتماعی علیه شکل های<br />
انضباطی دولت رفاه وسازمان دهی تبلوری<br />
تولید درک شوند. )۱۸( وانگهی در نزد<br />
مارکس شکلواره دومِ تفسیری را می یابیم ؛<br />
زیرا عامل تعیین کننده تحول تاریخی گاهی<br />
در مبارزه طبقه ها بسی بیش از دیالک<br />
تیک رابطه های تولید و نیروهای تولیدی<br />
مرز بندی شده است. هنگامی که این دیدگاه<br />
دربحث معاصر بسیجیده شد، آن چه تعیین<br />
کننده می شود، روشی است که گسترش<br />
مبارزه طبقه ها از میانه قرن نوزدهم و<br />
تقسیم طبقاتی فرمان روا به بورژوازی مالی<br />
)دارنده وسیله های تولید( و بورژوازی<br />
کادرگرا ]cadriste[ )رهبر تولید( در<br />
آغاز قرن بیستم توانسته اند به اتحاد طبقه<br />
کارگر و کادرهای : )فوردیسم( بیانجامند،<br />
پیش از آن که سیستم اجتماعی استوار بر این<br />
اتحاد زیر تأثیر مبارزه پیروز بورژوازی<br />
مالی برای برقرار کردن موقعیت فرمانروای<br />
)پسا فوردیستی( اش متالشی گردد. )۱۹(<br />
بحث های کنونی دست کم افزایش مراجعه<br />
های ممکن به مارکس را روشن نمی<br />
کنند. آن ها هم چنین برخی نقدهای تئوری<br />
مارکسیستی تحول اجتماعی را آشکار می<br />
کنند. در واقع، یک مسئله مورد کشمکش<br />
امروز مسئله نقشی است که دستگاه های<br />
نهادی فوردیستی می توانند در استراتژی<br />
سوسیالیستی بازی کنند. از یک سو، مسئله<br />
این است که بدانیم آیا نهادهای دولت رفاه به<br />
طور ذاتی به نظام انباشت مربوط است که<br />
دست کم تا اندازه ای به گذشته تعلق دارند<br />
و از سوی دیگر، چگونه آن ها می توانند<br />
در چارچوب فرا رفت از لیبرالیسم نو ، حتا<br />
سرمایه داری، بسیجیده شوند؟ دبستان تنظیم<br />
تصریح کرده است که مارکس فاقد تئوری<br />
نهاد ها است و بدون شک، این نیز درست<br />
است که فراسوی خود مارکس، مارکسیسم<br />
به طور کلی در باره مسئله نهادها به طور
صفحه 56<br />
اساسی بر پایه دولت بحث کرده است . اگر<br />
دولت در دوره مدرن آن چه را که می توان<br />
آن را نهاد نهادها ، به معنی نهادی نامید که<br />
می کوشد مجموع دیگر نهادها را سازمان<br />
دهد، بنابر این، دشوار به نظر می رسد که<br />
بپذیریم در این مورد به طور کامل کامیاب<br />
شود و سیستم نهادها و هم چنین گوناگونی<br />
نتیجه هایی که در آزمون اجتماعی به وجود<br />
می آورند، بتواند به طور کافی از این دیدگاه<br />
تحلیل شود. به عالوه، موضوع زدودن<br />
دولت به نسبی بودن اهمیت این مسئله های<br />
تحلیلی گرایش داشته است. در بحث های<br />
کنونی نتیجه های کم بها دادن به مسئله های<br />
مربوط به تحلیل نهاد ها به آسانی محسوس<br />
است. برخی شکل های نقد اجتماعی کوشیده<br />
اند، نهادهای فوردیستی را به نتیجه ساده<br />
پیروزی طبقه کارگر علیه بورژوازی بدون<br />
در نظر گرفتن رابطه ای که آن ها را به طور<br />
کارکردی در یک نظام انباشت معین یگانه<br />
می کند؛ کاهش دهند. از این رو، دفاع آن<br />
ها که روی کف مبارزه طبقه کارگر شناور<br />
است، می تواند، بدون مسئله در آمیختن با<br />
هدف های مبارزه های کنونی اجتماعی،<br />
چونان مقاومت های ساده در برابر لیبرالیسم<br />
نو درک شود. هم زمان، شکل های دیگر نقد<br />
اجتماعی به دست کم گرفتن فرمان روایی<br />
هایی که توسط نهاد های پسا فوردیسم به<br />
وجود آمده وتعریف کردن رهایی به عنوان<br />
خود سازمان دهی عده ای که از چارچوب<br />
های نهادی آزاد می شوند، گرایش دارند.<br />
تردیدی نیست که مارکسیسم خودرا ناگزیر<br />
می بیندتئوری نهاد های گسترده تری را<br />
برای پیشنهاد کردن تحلیل مناسب تحول های<br />
کنونی و طرح ریزی کردن استراتژی های<br />
مناسب برای زمان کنونی آماده کند. )۲۰(<br />
کدام نقد اجتماعی؟<br />
البته، این چنین است، هنگامی که از مسئله<br />
نمونه نقد اجتماعی مناسب صحبت به میان<br />
می آید، بحث در زمینه تئوریک و مفهومی<br />
مارکسیسم گسترش می یابد. این مسئله از<br />
دیدگاه نقد اجتماعی شایسته بررسی به کلی<br />
ویژه است. در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰<br />
بحث به طور اساسی رویاروی بحث هایی<br />
قرار داشت که تأکید می کرد نقد باید استوار<br />
بر تحلیل گرایش های تاریخی و گرایش<br />
هایی باشد که بر عکس تأکید می کند که<br />
باید استوار بر تئوری دموکراسی یا عدالت<br />
باشند. چون بیش از پیش ادامه دادن به<br />
تعریف کردن کمونیسم به عنوان »جنبش<br />
واقعی که وضعیت کنونی را از میان برمی<br />
دارد، دشوار می شود« .)۲۱(<br />
مسئله پی ریزی هنجاری نقد، به ویژه آن<br />
گونه که توسط رالس و هابر ماس مطرح<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
شد، همواره بیشتر توجه را جلب می کند.<br />
بنابر این، مسئله عبارت از تصمیم گرفتن<br />
قاطعانه میان وکیل های نقد اجتماعی<br />
ضعیف یا قوی بود. بنا بر عقیده نخست، نقد<br />
اجتماعی می بایست درون جامعه ها باقی<br />
بماند. و در ضمن روی اصل های هنجاری<br />
ای تکیه کند که بنابر دگر گونی های دلخواه<br />
اجتماعی در دید های افراد مربوط اعتبار<br />
دارد. بنابر عقیده دوم، نقد اجتماعی نباید<br />
تنها برای کمک کردن به افراد برای بهتر<br />
سازگار کردن جامعه ها به آن چه که آن<br />
ها خودشان به عنوان چگونگی های یک<br />
زندگی مناسب در نظر می گیرند، تالش<br />
ورزد. البته، هم چنین باید ارزش شکل بندی<br />
های اجتماعی را در پرتو نیاز های عمومی<br />
سنجید که باید بنابر سنجه های عدالت یا<br />
روند های کار خاص یک سپهر عمومی<br />
دموکراتیک تعریف شوند. میتوان گفت که<br />
این بحث ها امروز بر افتاده به نظر می<br />
رسند. نخست از دیدگاه هنجاری دشوار است<br />
بپذیریم که آسیب شناسی های خاص دوره<br />
پسا فوردیستی بتوانند به طور کامل از دیدگاه<br />
زندگی مناسب، عدالت و دموکراسی وصف<br />
شوند. در خالل مسئله بی ثباتی و طرد و در<br />
خالل مسئله شرائط نوین کار، موضوع از<br />
خود بیگانگی دوباره جلوی صحنه رونما می<br />
شود. بنابر این، اصطالح از خود بیگانگی<br />
به تمامی مجموعه ای از مسئله های هنجاری<br />
را نشان می دهد که نقد اجتماعی در ارتباط<br />
با زندگی مناسب، عدالت و دموکراسی برای<br />
عهده دار شدن مسئولیت کافی نیست. )۲۲(<br />
بسی عام تر ، این اصطالح به تمامی یک<br />
رشته مسئله های روان شناسی، اجتماعی-<br />
منطقی و سیاسی را نشان می دهد که نمی<br />
توانند در چارچوب مفهومی فلسفه سیاسی<br />
هنجاری موضوع بندی شوند آن ها نیز به<br />
نظر نمی رسندبتوانند از پس گفتمان پسا<br />
ساختار گرایانه )ضمن درک کردن آن<br />
از راه مجموعه ای که از فوکو و دولوز<br />
تا دریدا پیش می رود و از لیوتار و دیگر<br />
نمایندگان »تئوری فرانسه« عبور می کند<br />
) بر آیند که دژ اصلی مقاومت فلسفی برای<br />
هژمونی فلسفه سیاسی هنجاری را تشکیل<br />
داده است. هم چنین موضوع های عدالت و<br />
دموکراسی به مرکز قرار دادن دوباره نقد<br />
اجتماعی در یک زمینه به طور کالسیک<br />
فلسفی کمک کرده اند. هم چنین، استخوان<br />
بندی از خود بیگانگی به عنوان موضوع<br />
درگیری ذهنی سیاسی وتئوریک یک جا به<br />
جایی مرکز برای برون رفت از آن با خود<br />
داشته که پروبلماتیک های مارکسی را به<br />
طور طبیعی به یاری خوانده اند. )۲۳(<br />
در واقع، به نظر می رسد، وظیفه اصلی<br />
نقد اجتماعی امروز همانا یافتن اصول<br />
هنجاری نقد درونی خودتحول های اجتماعی<br />
است. در این باره، به نظر می رسد که آلتر<br />
ناتیو، رویارویی چشم انداز محلی و چشم<br />
انداز جهانی است. عقیده نخست، عبارت از<br />
نقد کردن سرمایه داری معاصر از دیدگاه<br />
دگرگونی های جهانی است. نقد به ویژه<br />
می تواند استوار بر تئوری رویش یک<br />
»امپراتوری« )۲۴(. . . یا یک »دولت<br />
جهانی« جدید باشد. )۲۵(<br />
البته، ویرانی تنظیم های اقتصادی و پشتیبانی<br />
های اجتماعی ملی زیر فشار نو لیبرالی،<br />
هم چنین شکنندگی هویت های اجتماعی و<br />
فرهنگی زیر فشار بی ثباتی و جهانی شدن<br />
فرهنگی کاربرد نقد اجتماعی محلی را بر<br />
می انگیزد. بر پایه عقیده دوم، نقد می تواند<br />
یا استوار بر افزایش پراتیک های روزانه<br />
مقاومت یا گونه گونی مبارزه های جمعی<br />
علیه بی عدالتی باشد.<br />
هر یک از این عقیده ها می تواند مدعی<br />
میراث مارکسیستی باشد. عقیده جهانگیر<br />
ممکن است تصریح کند که یک روش<br />
مارکسیستی باید به عنوان موضوع، سرمایه<br />
داری را که در ساختار شیوه تولید و مرحله<br />
های گوناگون توسعه اش نگریسته می شود،<br />
در نظر گیرد. این عقیده می تواند از آن<br />
نتیجه گیری کندکه تعریف کردن اصل های<br />
هنجاری در مقیاس جهانگیر از این رو<br />
ضرورت دارد که نقد استوار بر خود این<br />
مقیاس است. عقیده محلی می تواند در باره<br />
آن مدعی ارائه کردن راه حلی ممکن برای<br />
آن چه که در دهه ۱۹۸۰ »مسئله اخالقی«<br />
در نزدمارکس نامیده شده است، باشد. چگونه<br />
ممکن است یک جامعه را با برگرداندن<br />
اصول کالسیک معنی )حقوق و اخالق( به<br />
ایدئولوژی شناساند. می توان نشان داد که<br />
مارکس در حقیقت هرگز رد نکرده است که<br />
هنجارهای اتیکی – اخالقی در نقد اجتماعی<br />
نقش بازی می کند و این بیشتر نیازمند آن<br />
است که نقد، دیدگاهی »واقع گرایانه« را<br />
بپذیرد. )۲۶(<br />
بنابر مبارزه های اجتماعی و سیاسی: این<br />
دیدگاه واقع گرایانه خواستار است که سیاست<br />
در کاهش ناپذیری اش به اخالق درک شودو<br />
اصول هنجاری نقد اجتماعی در انگیزش<br />
های واقعی مبارزه ها علیه فرمان روایی،<br />
بی عدالتی و از خود بیگانگی کاویده شود.<br />
)۲۷(<br />
طرح یک »برنامه اخالقی کشمکش های<br />
اجتماعی« می تواند چونان ادامه این خواست<br />
درک شود. )۲۸(<br />
این جا نیز مسئله های بر آمده از بحث
صفحه 57<br />
معاصر، مصاف ها به خاطر مارکسیسم<br />
را تعریف می کنند. گوناگونی بازیگران<br />
جمعی و خواست های سیاسی در جنبش نوع<br />
دیگری از جهانی شدن Altermondiali-<br />
)ste بر این داللت دارد که در وهله نخست<br />
بسنده کردن به این که یگانگی مبارزه ها<br />
استوار بر همگون بودن نفع رهایی بخش<br />
پرولتاریاو این که نفع رهایی بخش نمود<br />
تضاد و نیروهای تولید و رابطه های تولید<br />
است، دیگر ممکن نیست. البته، امروز مسئله<br />
یگانگی مبارزه ها بیشتر به عنوان مسئله<br />
»همگرایی« ممکنِ آن ها رخ می نماید<br />
و به رویارویی سه نوع مسئله متمایز می<br />
انجامد. از یک سو، شرایط همگرایی مبارزه<br />
ها به چگونگی های مشخص پیوستگی و<br />
برشگاه فرمانروایی های طبقاتی، جنس و<br />
نژاد بستگی دارد. )۲۹(<br />
(<br />
از سوی دیگر، مبارزه های مستقل فقط می<br />
توانندبر پایه هدف های ویژه ای که تعیین<br />
می کنند همگرا شوند. بنابر این نقد اجتماعی<br />
ناگزیر است، مدل های تا اندازه ای نرم و<br />
متمایز برای باز یافتن گوناگونی آن ها، در<br />
صورتی که بخواهد همراه با همگرایی، یا<br />
حتا یاری کردن آن ها باشد، پیشنهاد کند.<br />
سر انجام، مسئله رویش باید در یک چشم<br />
انداز هم زمان کارکردی و هنجاری مورد<br />
بحث قرار گیرد. زیرا این هرگز نه تنها بر<br />
پایه هدف های شان، بلکه همواره نیز بر<br />
پایه اصل های توجیه شان است که مبارزه<br />
ها آماده همگرا بودن اند: نقد اجتماعی فقط<br />
می تواندبا کوشش در توضیح دادن زمان<br />
هنجاری مشترک در این توجیه های گوناگون<br />
در همگرایی شرکت کند. بنابر این ناگزیر<br />
است چند گانگی فرمانروایی را با پذیرفتن<br />
یک چشم انداز هم زمان محلی و هنجاری<br />
در نظر گیرد. البته، مسئله همواره منوط<br />
به دانستن این نکته است که چگونه مسئله<br />
های محلی و هنجارهای عمومی می توانندبه<br />
دگرگونی شرایط ساختاری فرمان روایی،<br />
بی عدالتی و از خود بیگانگی بیانجامند.<br />
چگونه لیبرالیسم نو یا خود سرمایه می تواند<br />
دگرگون شود؟ این مسئله به روشنی به چشم<br />
انداز جهانی باز می گردد.<br />
دیدگاه محلی همواره برای آشکار کردن علت<br />
های فرمان روایی، بی عدالتی و از خود<br />
بیگانگی و برای پیشنهاد کردن استرتژی<br />
های دگر گونی جهانی ماکافی خواهد بود.<br />
البته، دیدگاه جهانی در نفس خود، از زمانی<br />
که مسئله عبارت از درک کردن این نکته<br />
است که چگونه سرمایه داری زاده شد و<br />
چگونه افراد و گروه های اجتماعی می<br />
توانند نارضایتی ها و شورش های شان را<br />
در مبارزه های جمعی در خور برآوردن نیاز<br />
های منطقی شان یگانه کنند، ناکافی است.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
)۳۰( . . . البته مسئله عبارت از دیدگاه های<br />
تکمیلی است که نقد اجتماعی بایدیکی را با<br />
دیگری پیوند دهد.<br />
جا به جایی های مارکسیسم<br />
با این همه، به شکل متناقض، برای مارکسیسم<br />
شرکت کردن در این بحث چندان آسان نیست،<br />
حتا اگر مارکسیسم در وضعیت خاص خودجا<br />
به جا شده باشد. مارکسیسم غربی دهه های<br />
۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در روبرو شدن با مصاف<br />
های بر انگیخته شده از این بحث از آمادگی<br />
الزم برخوردار نبود. در کوشش برای پاسخ<br />
گفتن به ناکامی های جنبش های انقالبی دهه<br />
های ۱۹۶۰ و ، ۱۹۷۰ بازیگرانی که از<br />
مارکس چشم نپوشیده بودند، بیش از تحول<br />
های اجتماعی که در پایان فوردیسم پذیرفته<br />
شد، دو کارکرد اساسی را به کار گرفتند:<br />
نخستین کارکرد عبارت از پر کردن خأل های<br />
تئوری مارکس از راه وام گرفتن از پارادیگم<br />
های دیگر: پارادیگم های فرهنگ )پژوهش<br />
های فرهنگی( ، کنش عقالنی )مارکسیسم<br />
تحلیلی( و قدرت )در مقایسه های مارکس<br />
/فوکو( است. ازاین رو، مسئله عبارت از<br />
دفاع کردن از مارکسیسم به عنوان یک<br />
تئوری عام بودکه توانسته بود اکنونی کردن<br />
مناسب از دیدگاه وضعیت بحث در علم های<br />
اجتماعی و طرح سیاسی در کل را در هدف<br />
قرار دهد. دومین کارکرد، بیشتر عبارت از<br />
تصریح کردن بعُد نقد نوشته هایمارکس یعنی<br />
بُعد پرسش انگیزی )۳۱(. . .آرمان شهری<br />
یا مسیحایی )۳۲( . . . گرایش های ساخت<br />
شکنی اش بود. )۳۳(<br />
بدین ترتیب اندیشه مارکس به عنوان یک<br />
فلسفه پدیدار شدکه قدرت از حیث سیاسی<br />
براندازش نمی توانست موضوع بطالن ها<br />
قرا ر گیرد. البته، هیچ یک از کارکردها<br />
به راستی در خور فراهم آوردن پاسخ های<br />
قانع کننده برای جابه جایی بحث مربوط به<br />
نقد اجتماعی، بیماری شناسی و استراتژی<br />
ها نبود. تنها در میان اقتصاددانان و تاریخ<br />
دانان مارکسیست است که این بحث به شکل<br />
گویایی آراسته شده است. اما دیده ایم که<br />
پاسخ هایی که پیش رو می نهد، از سپهرهای<br />
تئوری و تاریخ به سوی سپهرهای تئوری<br />
سیاسی و تئوری اجتماعی سرریز می شود.<br />
بدون شک، این ها خألهایی در این سپهر<br />
واپسین اند که مانع بسیار گویایی را تشکیل<br />
داده اند.<br />
نشان داده ایم که مسئله های برخاسته از این<br />
بحث، به ویژه به تحول اجتماعی، طبیعت<br />
نهاد ها و رابطه های شان در میان آن ها و به<br />
ساختار سازی آزمون اجتماعی و توانمندی<br />
های مقاومت و رهایی بخشی که در بر دارند،<br />
مربوط اند. کوشش برای یادآوری کردن<br />
همه نویسندگانی که با عزیمت از گرامشی،<br />
تئوری نقد یا آلتوسر، نوشته های مهمی در<br />
باره این موضوع های گوناگون پیشنهاد<br />
کرده اند، بیهوده خواهد بود. البته، در یافتن<br />
کوشش هایی که به پیوند دادن این موضوع<br />
های گونه گون در یک تئوری اجتماعی<br />
فراگیرنایل آمده باشند، دشوار به نظر می<br />
رسد. طرح ریزی کردن این نوع تئوری<br />
همانا بلند پروازی»تئوری رفتار کردن<br />
ارتباطی« بود. شگفتی آور نیست که برخی<br />
کوشش ها که به وجود آوردن یک تئوری<br />
اجتماعی جهانی الهام گرفته از مارکس را<br />
در هدف داشت، زیر تأثیر هابرماس قرار<br />
داشته است. اکنون دو کوشش از میان آن ها<br />
که در خط هایی که مقدم اند، برخورد کرده<br />
اند. نخستین کوشش، کوشش ژاک بیدهاست<br />
که بازسازی جهانی مارکسیسم را پیشنهاد<br />
کرده است که در آن هنجارهای اجتماعی،<br />
نهاد ها وروند های اقتصادی از سه دیدگاه:<br />
دیدگاه سیستم جهان، دیدگاه ساختار طبقاتی و<br />
دیدگاه پیش فرض های مدرنیته در هم ادغام<br />
شده اند. )۳۴(<br />
تا کنون خاطر نشان کرده ایم که این تئوری<br />
به طرح ریزی کردن یک مدل نقد اجتماعی<br />
جهانی می انجامد که الزم است با مدل<br />
معاصر پیوند یابد. آکسل هونت در باره آن<br />
تأکید کرده است که هر اکنونیت مارکسیسم<br />
باید استوار بر یک تئوری کنش اجتماعی<br />
باشد؛و در این باره از دو تز اساسی دفاع<br />
کرده است. )۳۵(<br />
نخستن تز تأیید می کند که پویایی کشاکش<br />
های اجتماعی هم زمان زمینه شرح و بیان<br />
دگرگونی های اجتماعی و اصل های نقد<br />
اجتماعی را فراهم می آورد. دومین تز<br />
ضرورت در نظر گرفتن عامل هایی را<br />
تصریح می کند که کنش اجتماعی را گاهی<br />
به مبارزه های رهایی بخش، یا برعکس،<br />
گاهی به از خود بیگانگی و شئی وارگی<br />
سمت و سو می دهد. البته، این تئوری<br />
اجتماعی برای لحظه فقط شکل تئوری<br />
شناخت پیدا می کندو تنها بخشی از این<br />
برنامه را واقعیت می بخشد. عالوه بر این،<br />
در مقیاسی که این تئوری اجتماعی از دیدگاه<br />
سادهِ انگیزش های هنجاری کنش اجتماعی<br />
گسترش یافته، همواره در معرض خطر<br />
کوچک کردن نتیجه ای قرار دارد که از راه<br />
نهادها و ساختارها در امر اجتماعی عمل<br />
می کند. )۳۶(<br />
هم زمان بیده و هونت تصویری از مسئله ها<br />
فراهم کرده اندکه بنابر کوشش هایی رابطه<br />
برقرار می کنند که تنظیم کردن یک تئوری<br />
اجتماعی متحد را در هدف دارند. چنین
صفحه 58<br />
تئوری هایی تا اندازه ای پویایی های عملی<br />
محلی مورد نظر را در نظر نمی گیرند،<br />
یا برعکس، به اجبارهایی که بنابر شرایط<br />
ساختاری در پراکسیس به کار می افتد، کم<br />
بها می دهند.<br />
البته، هر چند هر تئوری نقدی جامعه به<br />
تئوری اجتماعی گسترش یافته نیاز دارد،<br />
شاید الزم باشد که این تئوری پژوهش دایمی<br />
مسئله های گوناگون اساسی تئوری اجتماعی<br />
را مقدم بدارد، و هنگامی که مسئله عبارت<br />
از ترکیب آن ها است، شاید الزم نباشد در به<br />
تماشا گذاشتن چشم انداز های تکمیلی تردید<br />
کرد. شاید تئوری اجتماعی بایداز طرح<br />
تئوری متحد به خاطر طرح همگون سازی<br />
نقد عنصر های تئوریک و آزمونی که به<br />
طور مستقل از علم های گوناگون اجتماعی<br />
و انسانی فراهم آمده اند، چشم بپوشد، آیا<br />
مارکسیسم از همان نخستین سر چشمه های<br />
اش یک فضای تفسیر و رویارویی نیست<br />
که بنابرمجموع مفهوم ها و طرح سیاسی<br />
تعریف شده است.<br />
برگردان : اردیبهشت : ۱۳۹۱<br />
پی نوشت ها<br />
در باره نقد دبستان تنظیم، بنگرید به م .<br />
هو سون .) دبستان هوسون، از مارکس تا<br />
فونداسیون سن – سیمون . . . (، واژه نامه<br />
مارکس معاصر، پاریس، ، puf ۲۰۰۱<br />
پ، رینو، »در باره چپ افراطی در فلسفه«<br />
، گفتگو، شماره ۱۰۵، مه – اوت ۱۹۹۹<br />
)یادداشت در باره فونداسیون سن سیمون ) .<br />
بنگرید به پ . روزان والون . . . ، نقد جدید<br />
اجتماعی ، پاریس ، سوی/ لوموند، ۲۰۰۶<br />
پیر بوردیو- گفتگو برای خدمت کردن به<br />
مقاومت علیه تاخت و تاز نو لیبرالی، پاریس،<br />
دلیل های رفتار کردن . ۱۹۹۸٫ . ، پاریس،<br />
دلیل های رفتار کردن، ۲۰۰۱<br />
یک نمونه نوعی این برهان را نزد د .<br />
منرتول وارک ، م . بناسایاگ ، در باره<br />
ضد قدرت می یابیم. . . پاریس ، الدکورت<br />
. ۲۰۰۰<br />
در مثل بنگرید به ن . فرازه، عدالت اجتماعی<br />
چیست، شناخت و توزیع در باره، پاریس،<br />
الد کوورت ۲۰۰۰<br />
به عنوان نمونه مخالف می توان این واقعیت<br />
را یادآور شدکه در جنبش ضدCPE ،<br />
اصطالح مقاومت، معنی را دگرگون کرده و<br />
موضوع کاربرد نامتعدی )الزم( بوده است.<br />
در باره این موضوع بنگرید به گیل هومو.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
در مثل بنگرید به روشی که مسئله مقاومت<br />
در چارچوب»بررسی های فرو دستان«<br />
دوباره فرمول بندی شد. برای آشنایی<br />
با»بررسی های فرودستان« به زبان فرانسه<br />
بنگرید به م . دیو »تاریخ نگاری بومیان«<br />
مورد بحث، پاریس، کارتاال، . ۱۹۹۹ در<br />
رابطه با فوکو و دولوز به ویژه بنگرید به<br />
: ژ . اسپیواک »آیا فرو دستان می توانند<br />
حرف بزنند؟« همان جا .<br />
به عنوان گفتگو در باره این مسئله ها<br />
، بنگرید به ج . م . هاری بای »شناخت<br />
گرایی: جامعه جدید یا بن بست تئوریک<br />
و سیاسی؟ «آکتوئل مارکس شماره ، ۳۶<br />
۲۰۰۴ و د . لوسوردو »آیا امروز یک<br />
امپریالیسم اروپایی وجود دارد؟« د . ژاک<br />
بیده: جنگ امپلایر ، جنگ اجتماعی، پاریس<br />
۲۰۰۵ ، puf<br />
بنگرید به: د . بن سعید . »اتوپی یا<br />
استراتژی« ، رهگذر عادی، شماره ۴۰-۴۱<br />
۲۰۰۲ .<br />
برای دفاع از این نمونه موضع، بنگرید به<br />
ر . کاستل، دگرگونی های مسئله اجتماعی،<br />
پاریس پی یار، ۱۹۹۵؛ ناپایداری اجتماعی.<br />
زیر حمایت بودن چیست؟ ،پاریس، سوی ،<br />
۲۰۰۳ و . . .<br />
این موضعی است که به ویژه م . هارد و آ .<br />
نگری در امپراتوری از آن دفاع کرده است،<br />
پاریس، ،۲۰۰۰ Exils و جمعیت ها، جنگ<br />
و دموکراسی در عصر افراط ها، پاریس، ال<br />
دکوورت، . ۲۰۰۳<br />
آ . هونت : رهایی در پرتو بلوغ. تضاد چاره<br />
ناپذیر سرمایه داری، فرانکفورت، کامپوس،<br />
۲۰۰۲<br />
این موضع نگری و هارد است که نشان می<br />
دهد که آشکارامدعی میراث مارکس اند؛<br />
بنگرید به م . هارد، آ . نگری، جمعیت ها ،<br />
همان جا صص – ۱۸۶ ۱۷۴<br />
بنابر این برهان آوری است که در مثل نگری<br />
از آن به دفاع کردن از آری در رفراندوم در<br />
باره قانون اساسی در ۲۰۰۵ رسیده است.<br />
در باره این موضوع بنگرید به ژ دومینل، د<br />
. لوی ، »اقتصاد مارکسیستی سرمایه داری<br />
،» پاریس ، ال دکوورت، ، ۲۰۰۳<br />
برای شناساندن اصول این توضیح، بنگرید<br />
به ر . بویر ، تئوری تنظیم. – ۱ بنیادها،<br />
پاریس، ال دکوورت، . ۲۰۰۴<br />
بنگرید به یادداشت . ۱۲<br />
بنگرید به یادداشت . ۱۶<br />
بنگرید به مقدمه های ت . آندره آنی و اِتین<br />
بالیبار در این جلد که دو نمونه از میان<br />
سایرین با دو روش های گوناگون سمت<br />
گیری در این راستا را تشکیل می دهد.<br />
کارل مارکس، ایدئولوژی آلمانی ، پاریس،<br />
چاپ سوسیال، ، ۱۹۷۶ ص ۳۳<br />
این تحلیل در مقاله ِ اِ . رنو : »از فوردیسم<br />
تا پسا فوردیسم: فرا رفت یا بازگشت از<br />
خود بیگانگی« شرح داده شده است، اکتوئل<br />
مارکس شماره ۳۹: از خود بیگانگی های<br />
جدید ۲۰۰۶<br />
در این باره ، بنگریدبه مجموع پرونده اکتوئل<br />
مارکس، شماره : ۳۹ »از خود بیگانگی<br />
های جدید، همان جا« .<br />
این موضع هارد و نگری در امپراتوری<br />
است ، همان جا و جمعیت ها ، همان جا<br />
ژاک بیده، »امپراتوری ، امپریالیسم،<br />
دولت – جهان« ، در جنگ امپلایر، جنگ<br />
اجتماعی، همان جا<br />
کارل مارکس، »نقد برنامه گوتا«، در<br />
مجموع اثرها، پاریس، گالیمار ج ا ، ۱۹۶۵<br />
، ص،۱۴۲۱<br />
در این باره ، بنگرید به : امانوئل . رنو،<br />
»عدالت میان نقد حقوق و نقد اخالق«. . . ،<br />
پاریس ، دالگراو، ۲۰۰۲<br />
آ . هونت، مبارزه برای شناخت، پاریس،<br />
سرف ، ۲۰۰۲<br />
در این باره، به ویژه بنگریدبه روش ضمنی<br />
سوسیالیستی، ۲۰۰۳: جنگ هویت ها .<br />
نژاد، مذهب و قومیت – ناسیونالیسم، و<br />
آکتوئل مارکس، شماره : ۳۸ نژاد پرستی<br />
پس از نژادها، ۲۰۰۵<br />
امانوئل. رنو ، آزمون بی عدالتی، پاریس، ال<br />
دکوورت، ۲۰۰۴<br />
اتین بالیبار ، فلسفه مارکس ، پاریس . ال<br />
دکوورت،۱۹۹۹ ، »واهمه توده ها« . فلسفه<br />
و سیاست پیش و پس از مارکس، پاریس ،<br />
گالیله، . ۱۹۹۷<br />
م .لوی ، »رستگاری و اتوپی«، پاریس ،<br />
، puf ۱۹۹۳؛ هالر ، آرزو داشتن نا ممکن.<br />
اتوپی با مارکس، به رغم مارکس، پاریس،<br />
اَل بین میشل، ۱۹۹۵ ؛ د . بن سعید ، شرط<br />
بندی مالیخولیایی، پاریس . فییار ، ۱۹۹۷<br />
ژ . دریدا، شبح های مارکس، پاریس ،
نظری<br />
گالیله، ۱۹۹۳؛ مارکس و فرزندان اش،<br />
پاریس ، puf / گالیله ، ۲۰۰۳ .<br />
ژاک بیده، تئوری عمومی، پاریس ، puf ،<br />
. ۱۹۹۹<br />
بنگرید به مقاله های »فرمانروایی و اخالق<br />
مبارزه: میراث فلسفی مارکسیسم دوبار<br />
رواج می یابد« و »کار و کنش ابزاری .<br />
پایه هنجاری تئوری نقدی« . در آ . هونت ،<br />
تجزیه شدن سپهر اجتماعی، آلبانی، انتشارات<br />
دولتی دانشگاهی ، ۱۹۹۵ .<br />
دیالکتیک روشنگری آدورنو و هورکهایمر<br />
و برداشت و حتلیل آن با توجه به شرایط<br />
امروز ایران<br />
گردآورنده : حسنعلی فوالدی<br />
انسان شناسی و فرهنگ<br />
ژ – پ . دِرانتی »افق های مارکسیستی<br />
تئوری شناخت« ، آکتوئل مارکس شماره<br />
۲۰۰۵ ،۳۸<br />
هورکهایمر و آدرنو از برجسته ترین افراد<br />
مکتب فرانکفورد و از جامعه شناسان عمده<br />
دیدگاه انتقادی هستند . کتاب دیالکتیک<br />
روشنگری آنها تحت مضمون خود<br />
ویرانگری روشنگری یعنی خود ویرانگری<br />
عقل همچون نگرش منفی و انتقادی به امور<br />
واقع در نظر گرفته می شود و دو دیدگاه<br />
عمده این کتاب اول اینکه :<br />
آگاهی علمی مدرن به عنوان منبع عمده<br />
انحطاط فرهنگی تلقی می شود که در<br />
نتیجه آن بشریت به جای ورود به وضعیتی<br />
به راستی انسانی ، در حال فرو رفتن در<br />
بربریتی از نوع جدید است . از نظر آنها<br />
علم و تکنولوژی به مثابه ایدئولوژی ، امکان<br />
پیدایش اشکال جدید سلطه را میسر می کند .<br />
دومین گفتار عمده دیالکتیک روشنگری<br />
تحت این عنوان که صنعت فرهنگ به مثابه<br />
فریب توده است ، و چنین استدالل می شود<br />
که : خود تکنولوژیک و آگاهی تکنولوژیک<br />
موجب پیدایش پدیده جدیدی در قالب فرهنگ<br />
انبوه یکدست و بی ریشه ای گشته اند که<br />
هرگونه نقد و انتقاد را مسکوت می گذارد و<br />
عقیم می کند<br />
کتاب دیالکتیک روشنگری هورکهایمر و<br />
آدرنو شاهکاری است انتقادی، تلخ و بی<br />
رحم از روزگار نو، از خرد ابزاری و<br />
صنعت فرهنگ . اساس بحث آدرنو درباره<br />
خردورزی مدرن، ساالری سرمایه داری،<br />
نادرستی تلقی مدرن از مفهوم پیشرفت ،<br />
مخاطرات علم و تکنولوژی، صنعت فرهنگ<br />
و نقادی اش از برداشت سودجویانه انسان از<br />
طبیعت است .<br />
هورکهایمر و آدرنو معتقدند که در شرایط<br />
انحصاری ، کل فرهنگ توده جریان یکسانی<br />
است و در عین حال به عنوان پیامدی از<br />
درهم آمیختن تفنن و فرهنگ ، جریانی منحط<br />
محسوب می شود . و نوعی ادغام و ترکیب<br />
بین تبلیغات و صنعت فرهنگ صورت می<br />
گیرد که هردو را به صورت روشی برای<br />
اعمال نفوذ در افکار انسان ها در می آورد .<br />
آدورنو و هورکهایمر این سوال را مطرح<br />
می نمایند که آیا به راستی آنچه را که همگان<br />
فرهنگ می دانند فرهنگ است؟<br />
صفحه 59<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 60<br />
آدورنو و هورکهایمر می نویسند: »فرهنگ<br />
به معنی واقعی کلمه ، خود را به سادگی<br />
با هستی همساز نمی کند، بلکه همواره به<br />
گونه ای ناهمزمان، اعتراض علیه مناسبات<br />
متحجر را بر می انگیزد، مناسباتی که افراد<br />
همراه با آن زندگی می کنند … [در واقع]<br />
تمایزی ژرف میان آنچه زندگی عملی خوانده<br />
می شود و فرهنگ، یعنی میان شرایط هر<br />
روزه سرکوب و استثمار با نفی آنها، وجود<br />
دارد. به بیان دیگر فرهنگ باید نقادانه باشد.<br />
فرهنگ به عنوان امری که فراتر از نظام حفظ<br />
خویشتن نوع انسان می رود، به این معنی که<br />
زندگی هر روزه استوار بر عادت هاست، و<br />
فرهنگ علیه هر عادت و قاعده مرسوم کنش<br />
و اندیشه«)احمدی،۱۶۱:۱۳۸۰(<br />
با توجه به شرایط امروز ایران میتوان گفتار<br />
اول دیالکتیک روشنگری را اینطور تحلیل<br />
کرد که روند رو به رشد علم و تکنولوژر<br />
در جوامع در حال پیشرفت از جمله ایران<br />
نمونه بارز به اجرا در آمدن نظریات جامعه<br />
شناسی بخصوص نظریات انتقادی مکتب<br />
فرانکفورد می باشد .<br />
توسعه افسار گسیخته تکنولوژی و برهمین<br />
مبنا تخریب و واگذاری ویژگیهای انسانی<br />
تر و سنتی تر فرهنگ عامه شاید روزی به<br />
بمبست مورد اشاره این دو دانشمند بانجامد .<br />
جابجایی تکنولوژوی و علم به جای<br />
ایدئولوژی سنتی )دین ) و فرهنگ توده<br />
نه تنها جامعه را به آرزو و اهداف مادی<br />
گرایی نخواهد رساند ، بلکه در آینده انسانها<br />
برده ایدئولوژی خواهند بودکه دست ساخته<br />
خودشان و ارمغان علم و تکنولوژی خواهد<br />
بود .<br />
آدورنو و هورکهایمر»صنعت فرهنگ« را<br />
برای اشاره به صنایعی به کار می برند که<br />
با تولید انبوه کاالهای فرهنگی سر و کار<br />
دارند و به دنبال برجسته کردن این حقیقت<br />
هستند که از بعضی جنبه های کلیدی این<br />
صنایع تفاوتی با سایر حوزه های تولید انبوه<br />
که کاال را برای مصرف انبوه تولید می<br />
کنند، ندارند. صنعت فرهنگی به کاالیی شدن<br />
فزاینده صور فرهنگی منجر می شود و تاکید<br />
ویژه شان بر نقش ایدئولوژی در این فرایند<br />
عظیم است که اکنون از آن با عنوان عقالنی<br />
کردن جامعه یاد می شود. آنها فرهنگ توده<br />
را اصلی ترین محصول »صنعت فرهنگ«<br />
می دانند. فرهنگ توده آمیخته منحطی است<br />
از سرگرمی و تبلیغات، تجاری است و باعث<br />
ادغام افراد در یک کلیت اجتماعی ساختگی<br />
و شی وار می شود که مانع رشد تخیل<br />
انسان، و باعث سرکوب استعداد انقالبی<br />
انسان و آسیب پذیری او در برابر استثمار<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
دیکتاتورها و عوام فریبان است .<br />
آنها خود را در بند نیازهایی خواهند شد که<br />
خود ساخته اند در بند آرزوهایی خواهند<br />
بود که به نیازهای انسانی آنها بی ربط و<br />
نامربوط خواهند بود .<br />
این انسانها خواهند بود که مستعمره کمپانیها<br />
و شرکتهای اقتصادی بزرگ می شوند .<br />
و در آن صورت هیچ راه برون رفتی و<br />
برگشتی نخواهند بود . روشن فکرانی که<br />
در کشور درب مدینه فاضله صنعتی شدن را<br />
به ملت نشان می دهند و با رشد روز افزون<br />
علوم و صنعت که ارمغان جامعه پیشرفته<br />
است به مرور جامعه ارزشها و دیدگاه های<br />
انسانی را فراموش خواهند کرد . علوم و<br />
تکنولوژی هر دو مطلوب است اما بره آن<br />
شدن ناپسند است .<br />
این مصداق ضرب المثل معروف ایرانی<br />
است که می گوید : از چاله در آمدیم<br />
به چاه افتادیم .<br />
آدورنو و هورکهایمر در مقاله تحت<br />
عنوان”صنعت فرهنگ سازی، روشنگری<br />
به مثابه فریب انبوه” چنین می نویسند: «<br />
تحت سلطه نظام صنعت فرهنگی، همگان<br />
در نظامی متشکل از کلیساها، کلوپ ها،<br />
کانون های حرفه ای و … محصور می<br />
شوند که مجموعاً سازنده حساس ترین ابزار<br />
کنترل اجتماعی هستند. ……. این واقعیتی<br />
است که صنعت فرهنگی استبداد تن را به<br />
حال خود رها می کند و حمله را متوجه روح<br />
یا جان افراد می کند. فرمانروا دیگر نمی<br />
گوید: باید همچون من فکر کنی یا بمیری.<br />
او می گوید، آزادی تا همچون من فکر<br />
نکنی، زندگی، اموال و همه چیزت از آن<br />
تو باقی ماند، ولی از امروز به بعد در میان<br />
ما فردی بیگانه خواهی بود.« )هورکهایمر/<br />
آدورنو،۴۸:۱۳۸۰(<br />
رشد روز افزون مصرف گرایی در کشور<br />
یکی از نشانه های فرورفتن به دامن صنعت<br />
فرهنگ است . نارضایتی مردم از تغییراتی<br />
که همه روزه در زمینه فرهنگ تجربه می<br />
کنند و همه آن را از چشم علم و تولیداتی<br />
صنعتی می دانند ، در حال حاضر جدال<br />
بین طرفداران سنت و تکنولوژی در ایران<br />
نسبت به دیگر کشورهای همسایه داغ تر<br />
است ولی با این وجود هیچ دیدگاه جامعی<br />
که آینده فرهنگ ایران را ترسیم کرده باشد<br />
وجود ندارد .<br />
نتیجه<br />
در فرانکفورتی ها ، ایدئولوژی ، صنعت<br />
فرهنگ ، شی وارگی مورد توجه است و<br />
تکنولوژی جدید نقد می شود ولی برخالف<br />
دیدگاه وبر که آینده را قفس آهنین می دانستند<br />
و بر خالف زیمل که از خود بیگانگی را<br />
نتیجه صنعتی شدن می داند ، فرانکفورتی<br />
ها آنقدر بدبین نیستند و معتقدند که فقط در<br />
جامعه های سرمایه داری ممکن است این<br />
اتفاق رخ دهد و افراد می توانند آینده خود<br />
را تغییر دهند .<br />
منابع :<br />
آدورنو، تئودور/ هورکهایمر ماکس ، صنعت<br />
فرهنگ سازی، روشنگری به مثابه فریب<br />
توده ای، مراد فرهاد پور، ارغنون، شماره<br />
،۱۸ پائیز . ۱۳۸۰<br />
احمدی ، بابک، مدرنیته و اندیشه انتقادی،<br />
تهران: مرکز، چاپ چهارم،۱۳۸۰ .
نظری<br />
وآنگاه ژیژک گفت…<br />
قربان عباسی<br />
“دایما این مخاطره را می پذیرم که فلسفه را<br />
به امری لذت بخش بدل سازم”<br />
ژیژک روانکاوی و فلسفه را از پس<br />
گردنشان میگیرد و وادارشان میکند تا با<br />
زندگی روزمره روبرو شوند. او همواره<br />
متحیر است که چرا چیز ها این چنینند.تحیر<br />
و پرسش امیزی بنیان اندیشه های انتقادی<br />
وی را می سازند. وی چنین استدالل میکند<br />
:” فلسفه در ان لحظه آغاز میشود که ما<br />
آنچه را فرض شده که همینه که هست! به<br />
سادگی نپذیریم بلکه بپذیریم انچه در برابر<br />
مان موجود است چطور محقق شده است؟”<br />
او با ترفند های کودکانه از والدینش می<br />
پرسد چرا آسمان آبی است؟<br />
جذابیت ژیژک در تحلیل های وی از فرهنگ<br />
عمومی وتجربیات روزمره نهفته است.او با<br />
جذابیت خاصی از توالت ها و قرص ویاگرا<br />
و بنیان فلسفی انها صحبت میکند. و به ما<br />
نشان می دهد که امورات آنچنان که ما حداقل<br />
میپنداریم ساده و سر راست نیستند.در فیلم<br />
بیگانه غاری را میبیند و آن را زهدانی-<br />
مهبلی میشناساند که بیشاز حد مزاحم<br />
وتحمیلی هستند.ژیژک گاها انقدر شهوانی<br />
است که به هرزگی بدل می شود.یکی از<br />
صنایع بدیع آپوفاسیس است.نوعی انکار<br />
گری.ابزاری برای اشاره به موضوعی با<br />
گفتن اینکه به ان موضوع اشاره نخواهید<br />
کرد.برای مثال من تحت هیچ شرایطی<br />
حاضر به صحبت در باره خیانت وزیر<br />
نیستم” بدین ترتیب آپوفاسیس نوعی حفره در<br />
گفتمان ایجاد میکند.تکنیک و شیوه ای که<br />
وی به کرات بکار می برد تا ما را دهان<br />
گشوده و هوسناک به کام در کشد. موضوع<br />
مورد نظر ژیژک همین حفره درون گفتمان<br />
فلسفه است.در جایی میگوید:” ایا طرح های<br />
مختلف توالت ها در فرانسه، آلمان و انگلیس<br />
در واقع شیوه های مختلف بیان سه رویکرد<br />
نیستند.او از ما میخواهد که با تیزبینی خاص<br />
از نوع ژیژکی موشکافی اندیشمندانه آلمانی-<br />
شتابزدگی انقالبی فرانسوی و پراگماتیسم<br />
صنعت گرا ومعتدل انگلیسی ها را نه در<br />
الی کتاب ها که در چیدمان سنگ دستشویی<br />
ها ببینیم. ژیژک ما را فرا میخواند تا اگر<br />
نمیتوانیم چیز ها را به فالن شیوه درک<br />
کنیم بیایم از زاویه دیگری بدانها بنگریم تا<br />
شاید معنا دهند. تالش وی همه معطوف به<br />
این است که معنا خلق شود حتی اگر وجود<br />
نداشته باشد. یا به دام خرد ناچیز ما گرفتار<br />
نیاید.ژیژک بافتی غنی از تداعی ها را فراهم<br />
میکند و این تز بنیادین ژیژکی است.مبنی بر<br />
اینکه حقیقت هر چیز در جای دیگری است.<br />
و هویت هر چیز همانا خارج از ان است..از<br />
اینروست که تاکید میکند:” در هر چیز حفره<br />
ای وجود دارد قطعه کوچک گم شده ای که<br />
می توان ان را فراسوی آن چیز یافت که<br />
بیانگر حقیقت هر چیز است”.واین یک امر<br />
اساسی و صدالبته در خور ستایش است که<br />
چگونه به ماورای امر بدیهی عزیمت نماییم<br />
و اندیشیدن را چونان تفکری واگرایانه آغاز<br />
کنیم.یعنی” اندیشیدن بیرون از جعبه” که<br />
شاخصه اش در نوردیدن مرز های شناخته<br />
صفحه 61<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
شده و یا از پیش اندیشیده شده است..در<br />
امتداد این امر وی سوژه را پیش میکشد. او<br />
از خود و نیز از ما می پرسد براستی سوژه<br />
چیست؟ و خود البته در انتظار پاسخ های ما<br />
نمی نشیند و با سرراستی تمام می گوید:”<br />
اگر همه خصایل متمایز کننده تان،همه نیاز<br />
ها،همه عالیق و اعتقاد های خاص خود را<br />
دور بریزید انچه باقی می مان سوژه است.<br />
” و چنین خالصه میکند که:” سوژه شکل<br />
اگاهی شماست”.اما از دید وی سوژه برای<br />
اینکه وجود داشته باشد باید کماکان فاصله<br />
اش را با جهان حفظ کندو از فاصله دور بدان<br />
بنگرد.او میگوید:” اگر بخشی از جهان باشید<br />
نمی توانید در آن بنگرید همچنان که وقتی<br />
از شبکیه چشم نگاه میکنید خود این شبکه<br />
را نمیبینید. سوژه بخشی از جهان است که<br />
خود را از ان منفک ساخته و مکانی است<br />
که از آن جا جهان را میتوان دید. از همین<br />
روست که خود ژیژک فاصله اش را با جهان<br />
یعنی جهان فرهنگ رسمی اسلونیایی،جهان<br />
سیاست آکادمیک و جهان راست کیشی حفظ<br />
میکند.شگرد او برای شناساندن خود به<br />
عنوان متفکری مستقل درست همین جاست<br />
که خود را به رخ میکشد. او برای آفریدن<br />
متفکری از خویش سوژه بودن خود را یعنی<br />
استقالل در اندیشیدن و دیگر گونه دیدن را<br />
به رخ میکشد.<br />
او مکرر از مامیخواهد به این امر واقف<br />
باشیم که ایدئولوژی شیوه نادرست فکر کردن<br />
به چیز هاست. ایدئولوژی به نحوه تفسیر ما<br />
از واقعیات مربوط میشود.ایدئولوژی نوعی<br />
اشتباه دریافت است وبرای تبیین و توضیح<br />
ان ژیژک ناگزیر به ژاک لکان روی می<br />
آورد. تا موثر ترین مشارکت خود را در<br />
سنت مارکسیستی ارایه دهد. او به گونه ای<br />
دیگر میخواهد نشان دهد که چگونه روبنا<br />
ماندگاری ودوام این زیر بنا را تضمین<br />
میکند.<br />
ژیژک فراورده هگل،مارکس و لکان است.<br />
از هگل فلسفه را می آموزد و از مارکس<br />
سیاست را و از لکان روانکاوی را.هگل<br />
که آثارش نشانگر اوج سنت ایده الیسم<br />
غربی است.ایده الیسم نظام فلسفی است که<br />
می کوشد جهان را در چهارچوب ایده های<br />
مطرح درباره جهان بررسی کند نه اینکه که<br />
جهان را همچون یک چیز یا مجموعه ای از<br />
چیز ها تحمیل کند و یا بتواند تحمل کند.آنها<br />
بر این باورند که چیز ها مستقل تر از ایده<br />
هایی که ذهن درباره شان دارد وجود ندارند.<br />
و چنین استدالل میکنند که آگاهی بنیان<br />
واقعیت است.هگل همیشه تاکید میورزید که<br />
ایده های منفرد را باید به هم متصل ساخت تا<br />
یک ایده محض یکه و یگانه راتشکیل دهند.<br />
از منظر وی این کار نه تنها ممکن که امری<br />
اجتناب ناپذیر و ضروری می نمود.هگل ما<br />
را وا میداشت تا چنین بیندیشیم که با درک<br />
کلیت جهان میتوان جزیی از آن را نیز فهمید<br />
و بازیافت و ازین رو تعبیر تفکر دیالکتیکی<br />
را بکار گرفت آنگونه که توسط سقراط بکار<br />
بسته میشد.اما در آثار هگل دیالکتیک تبدبل<br />
شد به یک قانون الهی-کیهانی و نیروی<br />
محرکه پنهان تاریخ.نقطه نظر ژیژک در<br />
برداشت هایش از دیالکتیک هگل اما بسیار<br />
فراتر از این است.ژیژک چنین جمع بندی<br />
میکند که”هماره استثنایی وجود دارد و<br />
باید همیشه چنین باشد”.وی اما استاد بکار<br />
گیری صنعت Oxymoronic است.منظور<br />
عباراتی است که از دو جز متضاد تشکیل<br />
میشوند نظیر باران خشک،تب سرد. آثار<br />
وی مملو از ترکیب های متضاد و ناهمخوان<br />
است همچون این واژه که”روح استخوان<br />
است” و ثروت همان خویشتن است” او خود<br />
یک ترکیب ناهمخوان و سراسر پر از تضاد<br />
هست. یعنی ماکت و بلورینه کوچکی از<br />
حیات. حیاتی که همه ما به نوعی با تضاد ها<br />
و ترفند های انچنانی اش آشنا و مانوس ا یم.<br />
کارل مارکس پیرو هگل-بنیانگذار کمونیسم<br />
مدرن- منتقد تیز بین شیوه سامان دهی جامعه<br />
و نیز منتقد شیوه کاپیتالیستی تولید و نابرابری<br />
های حاصله از آن باورمند بر این نکته که<br />
روبنا همه این نابرابری ها وبی عدالتی ها<br />
را مخفی نگه داشته تصدیق و حتی تضمین<br />
میکند. روبنایی کهتوسط طبقه حاکمه تعیین<br />
میشودطبقه حاکم به زعم مارکس از حفظ<br />
این نابرابری ها سود می برد.بدیل مارکس<br />
برای این شیوه ستمگرانه زیست کمونیسم<br />
است. جامعه ای آرمانی که در آن تقسیم<br />
بندی ونابرابری وجود نخواهد داشت. و<br />
درسایه آن هر فردی آنچنان که مارکس<br />
میپنداشت میتوانست قابلیت های خالقانه خود<br />
را محقق سازد.ژیژک تحقق شیوه ای بهتر<br />
و بدیل انسانی تر برای سامان دهی جامعه<br />
را می پذیرد و خود را مارکسیست میداند.و<br />
تاکید میکند که روبنا یعنی خانواده،نظام<br />
اموزشی،دولت،ورزش،موسیقی و هنر<br />
همه و همه شیوه های موجود سامان دهی<br />
اقتصادی را بازتولید میکنند و لذا همه در<br />
خدمت بازتولید سرمایه داری وهمه مناسبات<br />
برآمده از آن هستند.ژیژک از این رو میگوید<br />
که ایدئولوزی سرمایه داری در جایگیر<br />
کردن همه ما در ایدئولوژی سرمایه داری<br />
موفق بوده است و ما را واداشته است که<br />
فکر کنیم این طریق طبیعی اداره جامعه<br />
است.او مکرر از ما میخواهد به این امر<br />
واقف باشیم که ایدئولوژی شیوه نادرست<br />
فکر کردن به چیز هاست. ایدئولوژی به<br />
نحوه تفسیر ما از واقعیات مربوط میشود.<br />
ایدئولوژی نوعی اشتباه دریافت است وبرای<br />
تبیین و توضیح ان ژیژک ناگزی به ژاک<br />
لکان روی می آورد. تا موثر ترین مشارکت<br />
خود را در سنت مارکسیستی ارایه دهد. او<br />
به گونه ای دیگر میخواهد نشان دهد که<br />
چگونه روبنا ماندگاری ودوام این زیر بنا را<br />
تضمین میکند.<br />
ژاک لکان روانکاو فرانسوی)۱۹۸۱-۱۹۰۱(<br />
بطور بحث برانگیزی آرای زیگموند فروید<br />
را بازخوانی میکند. او پر از کنایه های مبهم<br />
و جناس های غامض است. لکان از سه<br />
مفهوم برای توضیح آرایش بهره می گیرد.<br />
نظم خیالی)Imaginary( ،نظم نمادین<br />
)Symbolic( و نظم واقعی)Real( .سه<br />
نظم یا سه میدان نیرو که هیچ کنش ذهنی<br />
نمیتواند از جاذبه آنها بگریزدوهریک تاثیر<br />
خاص خود را بر سالمت فردی میگذارد.<br />
صفت یا نظم خیالی یک آزار است و<br />
اصطالح نمادین به نوعی اعطای برکت<br />
است اما امر واقعی در فراز این سلسله<br />
مراتب قرار دارد. و لکان همیشه با حرمت<br />
و احترام از آن یاد میکند.لکان امر خیالی را<br />
نشانگر فرایندی می داند که طی آن نفس یا<br />
من زاییده میشود. این فرایند مرحله آیینه ای<br />
نامیده می شود.این مرحله هنگامی شروع<br />
میشود که انسان طفلی شش ماهه است.<br />
انسان نارس زاده میشود.بدین معنا که تا چند<br />
سال پس از تولد قادر نیست حرکاتش را با<br />
هم مرتبط و هماهنگ کند.اطفال با همذات<br />
پنداری با تصویر خودشان در آیینه است که<br />
به این مسئله فایق میشوند.)چه آیینه واقعی<br />
باشد و خواه آیینه فرد دیگری(.واین تصویر<br />
رشد و پیشرفت آتی کودک را مهیا میسازد.<br />
وبر او حس لذت بخش انسجام یا به تعبیر<br />
دیگر نفس را می دهد.همذات پنداری نوعی<br />
پندار تثبیت کننده است. همذات پنداری یعنی<br />
تالش برای یکی کردن دیگری با خود.نفس<br />
یا من شکل گرفته همیبشه در پی کلیت و<br />
وحدت است ومی کوشد بر افتراقی که او را<br />
در وهله نخست به وجود اورده فایق شود.<br />
امر خیالی یعنی جستجوی بی پایان در پی<br />
خود.فرایند همتا سازی و مشابهت. امری<br />
خیالی نظمی است که لکان وژیژک هر<br />
دو صراحتا آن را خوار میشمارند.لکان به<br />
ناگواری دوران مدرن اشاره میکند که اوج<br />
امر خیالی نوع بشر است. زمانه ای است که<br />
در آن مردم دلمشغول خود،دلمشغول تسخیر<br />
جهان به دست خود و مخلوقات خوداند.<br />
دوران مدرن دوران تطابق است.خود را<br />
شبیه دیگری ساختن و نه الزاما برساختن<br />
و بازخلق افتراقی سزاوار ستایش.دورانی<br />
که همه در شکل روبات هایی تنظیم شده<br />
از قبل قضاوت میکنیم البته اگر قدرت<br />
قضاوتی نیز تا ان زمان در ما مانده باشد.<br />
صفحه 62<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 63<br />
مبهم ترین نظم از میان نظم های سه گانه<br />
امر نمادین است. چارچوب غیر شخصی<br />
جامعه.حوزه ای که ما در آن به عنوان<br />
بخشی از جامعه انسانها مستقر میشویم.<br />
اغلب مردم حتی پیش از زاده شدن درون<br />
امر نمادین مستقر میشوند.زیرا بر آنها نام<br />
گذارده میشود.همه ما از همان بدو تولد<br />
گرفتار خانواده ای خاص،نژاد،جنسیت،قوم<br />
و حتی طبقه اقتصادی خاص هستیم.لکان<br />
تصریح میکند که ما به تعبیری درست تر<br />
زندانی امر نمادین هستیم.امر بر پا دارنده<br />
این نظم نمادین قانون دال است.سوسور<br />
معتقد بود که که زبان متشکل از نشانه ها<br />
است. و هر نشانه مشتمل بر دو بخش دال<br />
و مدلول است. از نظر سوسور دال تصویر<br />
ذهنی ما از صوت نشانه هاست و مدلول<br />
مفهوم مرتبط با آن صوت است.درتقابل با<br />
سوسور لکان بیشتر به دال ارزش میدهد<br />
تا مدلول.سوسور تاکید کرده بود که زبان<br />
نظامی رابطه ای relational یا تفاوتی-dif<br />
ferential است. منظورش این بود که هیچ<br />
نشانه ای را نمیتوان فارغ از دیگر نشانه<br />
ها تعریف کرد. برای مثال گربه گربه است<br />
چون گربه سگ یا خرگوش نیست.میدانیم<br />
چیزی بد است اگر خوب نباشد..مرد مرد<br />
است چون زن نیست.لکان اما از مفهومی<br />
بنام زنجیره داللتی یاد میکند.وقتی واژه ای<br />
را بکار می برید تلویحا از تمام واژه های<br />
دیگر نیز استفاده کرده اید.وقتی کلمه تب را<br />
بکار میبرید در حقیقت میتوانید تلویحا از<br />
سرماخوردگی،مریضی،بیماری وکسالت نیز<br />
استفاده کنید.اما آیا ما باید تا ابد در زندان<br />
زبان باقی بمانیم؟ اگر رابطه دال ومدلول<br />
تصادفی و بی ثبات است پس نظم نمادینی که<br />
در آن به سر می بریم نیز نه همیشگی ونه<br />
الزامی است.<br />
زن)دال(←انسان درجه دوم )مدلول(<br />
زن)دال(← انسان مونث)مدلول(<br />
آیا میتوان رابطه تصادفی دال و مدلول را<br />
به هم ریخت؟ برای لکان و ژیژک این امر<br />
امکان پذیر است.ژیژک در نوشته هایش<br />
از مفهوم Little Other دیگری کوچک<br />
و Big Other دیگری بزرگ یاد میکند.<br />
دیگری کوچک همان امر خیالی لکان است<br />
یعنی دیگر بودگی و تالش برای دیگر بودن<br />
ودگرگونه بر خود تداوم بخشیدن ومتفاوت<br />
بودن است. ودیگری بزرگ همان امر نمادین<br />
لکان است یعنی تالش برای دیگر نگهداشتن.<br />
به این معنا که ما می خواهیم دیگری باشیم<br />
اما دیگری در همان حال تالش میکند تا ما<br />
را خودمان به ان صورتی که هستیم کماکان<br />
نگه دارد.<br />
امر واقعی معرف آن حیطه هایی از زندگی<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
است که نمیتوان آنها را شناخت. کل دانش<br />
ما از جهان و به جهان از خالل زبان حاصل<br />
مکیشود.امر واقعی همان جهان است پیش<br />
از انکه زبان تکه تکه اش کند.امر واقعی<br />
همان جهان بدون زبان و فرهنگ است.امر<br />
واقعی تن به نمادین شدن نمی دهدامر نمادین<br />
و امر واقعی به شدت وابسته به یکدیگرند.<br />
امر نمادین بر پایه امر واقعی کار میکند.<br />
امر نمادین در امر واقعی برش ایجاد میکند<br />
وآن را به شکل های مختل قطعه قطعه<br />
میکند. امر نمادین ساطور الشه سوژه شکل<br />
نگرفته دوران مدرن است.انسان به زعم<br />
لکان و ژیژک فارغ از هرگونه توصیف<br />
یک امر واقعی است اما انسان مهره<br />
دار،پستاندار،حیوان انسان نما امر نمادین<br />
است.پس امر واقعی باید وجود داشته باشد<br />
وزبان ان را قطعه قطعه کند تا امر نمادین<br />
را بسازد.توضیح،تفسیر،شرح،مشخص<br />
کردن،نامیدن ودادن صفت ویژه به امر<br />
واقعی همه و همه حضور امر واقعی را افشا<br />
میکنند.ژیژک از مثال ایدز بهره میگیرد.<br />
ایدز: یک امر واقعی است اما<br />
ایدز←محصول همجنس گرایی و درنهایت<br />
جزای الهی است.<br />
ایدز←نقشه سازمان سیا برای کاهش جمعیت<br />
آفریقا است<br />
ایدز←محصول مداخله بشر در طبیعت<br />
است.<br />
این تفسیرهاست که ایدز را به امر نمادین<br />
تبدیل میکند.امر واقعی به خودی خود بیمعنا<br />
و نامفهوم است معنا را تنها میتوان در<br />
واقعیت نظم نمادین یافت.فروید از موجود<br />
موسوم به آدم گرگ زده یاد میکند.فروید<br />
معتقد بود که روان رنجوری آدم گرگ<br />
زده-ترسش از اینکه توسط گرگ خورده<br />
شود-ناشی از حادثه ایست که برای کودک<br />
در نیم سالگی به هنگام دیدن اعمال جنسی<br />
والدینش اتفاق می افتد..این کنش جنسی در<br />
ابتدا هیچ معنایی برایش نداشته ولی بعدتر در<br />
چهارسالگی با کنشی معوق به یک ضایعه<br />
روانی تبدیل میشود.ژیژک استدالل میکند که<br />
ضایه زا یا تروماتیک بودن این حادثه در<br />
ذات آن حادثه ابتدایی یا صحنه اولیه نبوده<br />
است.امر نمادین با وقفه معنا سازی میکند.<br />
امر واقعی همان است که بود و همان هم<br />
باقی خواهد مالند.ولی شیوه تفسیر ما از ان<br />
بوسیله امر نمادین تغییر میکند.ژیژک نظم<br />
واقعی را به دو نظم دیگر ترجیح میدهد.<br />
زیرا تنها نظمی است که تضاد ها در آن<br />
محو نمیشوند.پس این نظم نمادین است که<br />
ما را سوژه میسازد.داشتن تفسیری متفاوت<br />
از یک امر واقعی از انسانی به انسان دیگر<br />
فرق میکند.این تفاوتتفسیر از یک امر واقعی<br />
است که ما را شکل میدهد. واز ما سوژه<br />
می سازد.سوژه ای که فکر میکند.تصمیم<br />
میگیرد و دست به انتخاب می زند.لذا از دید<br />
ژیژک کورکورانه تبعیت کردن،مقلد و پیرو<br />
تصمیم دیگری بودن یعنی مطابق با برداشت<br />
و تفسیر دیگران زندگی کردن ترا از سوژه<br />
بودن تهی می سازد.همان شعار روشنگری<br />
کانت که شهامت اندیشیدن را داشته باش.<br />
واز قیمومت و صغارت بیرون بیا. چرا<br />
که تا زمانیکه انسان به هلل نیاز دارد دیگر<br />
انسان نیست دست کم در معنای امروزی<br />
اش.وقتی بدون فکر از قوانین راهنمایی<br />
رانندگی تبعیت میکنیم به بخشی از امر<br />
نمادین تبدیل شده ایم دیگر به عنوان سوژه<br />
موجودیت نداشته ایم. بر حسب تصادف<br />
اتومبیلی به سمت شما منحرف میشود)دخالت<br />
امر واقعی( باید تصمیم بگیرید ترمز کنید یا<br />
بپیچید و در لحظه تصمیم به هنگام تصمیم و<br />
انتخاب چگونگی سر کردن با این دخالت به<br />
منزله سوژه ظهور مجدد میکنید.پس سوژه<br />
در مرز میان امر نمادین و امر واقعی وجود<br />
دارد.سوژه در نهایت در تعامل و برخورد<br />
و نحوه برخورد با امر واقعی است که<br />
معنا می یابد.مهمترین وجه مشخصه اش<br />
تفکر،تصمیم،انتخاب و عمل کردن است.از<br />
دید ژیژک سوژه فصل مشترک امر واقعی<br />
و نمادین است.<br />
اصطالح کوگیتو در اصل توسط سنت<br />
اگوستین از بنیانگذاران کلیسای مسیحی<br />
مطرح شد.بعد رنه دکارت ان را بسط داد.<br />
کسی که او را پدر فلسفه مدرن می نامند.<br />
میاندیشم پس هستم و در اینکه شک می کنم<br />
شکی ندارم.کوگیتو بنیان سوژه مرکزمند یا به<br />
تعبیر مشهورتر”فرد” است. فرد Individu-<br />
al منفرد و تفکیک ناپذیر Indivisible است<br />
این “من” است که اندیشیدن را انجام میدهد.<br />
افکار به او تعلق دارند.از دید دکارت هر<br />
شخص جزیره است خودبسنده ،مستقل است<br />
و آزادبرای انجام هر کاری که اراده کند.ولی<br />
این امر آیا باید به مثابه موهبتی تلقی شود<br />
یا عامل انهدام و نابودی؟ فردی که از این<br />
راه بدست می آید سراسر ذهنی و سوبژکتیو<br />
است.همه چیز در حیطه سلطه او ومحکوم<br />
به کنترل اوست.هیچ خبری از عینیت نیست.<br />
نتایج این ذهن اندیشی و بهای بیش از حد<br />
دادن به آن که طرح روشنگری بود خود را<br />
در نابودی محیط زیست نشان داده و میدهد.<br />
در پس زمینه این ذهنیت گرایی لجام گسیخته<br />
فیلسوفان و از جمله پسا ساختارگرایان به<br />
ضرورت استفاده از عینیت گرایی برای<br />
تعدیل آن پی بردند.آنها بر پیشرفت هایی<br />
تاکید کردن که سوژه مرکزمند،خودبنیاد و
صفحه 64<br />
خودبسنده را زیر گرفته بود.کوپرنیک ستاره<br />
شناس لهستانی )۱۵۴۳-۱۴۷۳( نشان دادکه<br />
زمین دور خورشید می گردد نه خورشید<br />
به دور زمین و انسان را به حاشیه منظومه<br />
شمسی راند.داروین)۱۸۰۹-۱۸۸۲( طبیعت<br />
شناس انگلیسی ثابت کرد که انسانها گونه<br />
ای از میمون های بزرگ هستند که تحت<br />
قوانین طبیعت قرار دارند و تافته جدا<br />
بافته ای از حیوانات نیستند. ودر عرصه<br />
روانکاوی فروید افشا نمود که بخش عمده<br />
ای از حیات روانی ما غیر قابل دسترس<br />
وفراسوی کنترل ماست.این چنین بود که<br />
نشان دادند فرد آنچنان که دکارت میگوید<br />
زیاد هم خودبسنده نیست بلکه محکوم به<br />
اطاعت از نیروهای بیرون از خود است<br />
یا دست کم متعلق به جهانی است که در<br />
مرکز ان قرار ندارد.ژاک دریدا و روالن<br />
بارت از جمله پسا ساختارگرایانی بودند که<br />
مفهوم کوگیتوی وفردگرایی دکارتی را طرد<br />
نمودند.وبه جای ان سوژه مرکز زدوده را<br />
بسط دادند.این سوژهدیگر موجودی مستقل و<br />
خودمختار نیست که قدرت داشته باشد خود<br />
را تعیین کند بلکه نتیجه یک ساختار گفتمانی<br />
است که گفتمان های رقیب در انجا تالقی<br />
کرده و از طریق سوژه به سخن در می آیند.<br />
به این معنا که معنای سوژه نه منبعث از<br />
خود سوژه که برآمده از گفتمان های رقیب<br />
همچون ناخوداگاه یا ایدئولوژی است.پس<br />
سوژه خود بسنده نیست.آنچنانکه دکارت<br />
میگفت.می اندیشم پس هستمبلکه سوژه<br />
توسط گفتمان ها پیش رانده میشود وبهتر<br />
است چنین بر زبان بیاوریم که”می اندیشند<br />
پس هستم” و یا “اندیشیده میشوم پس هستم”.<br />
سوژه پساساختارگرایانه و در مفهوم بارتی و<br />
دریدایی محکوم به به ایدئولوژی ها وتاریخ<br />
های غالب زمانه و به تعبیری محکوم گفتمان<br />
های عصر خویش است. این چیزی است که<br />
ژیژک به ان تاکید می گذارد.سوزه مرکز<br />
زدوده در نحیف ترین شکل اش چیزی است<br />
در حد و اندازه عروسک خیمه شب بازی که<br />
بسته به نیر.های غالب بوده وتنها تجلی فردی<br />
اش شیوه تجربه کردن زندگی در انتهای نخ<br />
بسته ای به او باشد.اگر در پسا ساختارگرایی<br />
سوزه تا حد انقیاد فروکاسته میشود ومحکوم<br />
مطلق دیسکورس زمانه و به تعبیر دریدا<br />
صرفا نقشی از زبان است و به عبارتی دیگر<br />
محکوم به اتخاذ گرایشی متعلق به گفتمان<br />
دیگری بزرگ است پس آفریننده این دیگری<br />
بزرگ یا روایت و گفتمان ها کیست؟اگر به<br />
تعبیر پساساختارگرایانه جهان عینی چنان<br />
به جهان ذهنی فرد چنگ انداخته است که<br />
تقریبا اثری از ذهنیت باقی نمی ماند.پس هیچ<br />
عنصر ذهنی در شخصیت من نخواهد ماند.<br />
من هیچ نخواهم بود مگر نقطه ای که امر<br />
نمادین از طریق آن سخن می گوید.اگر من<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
سوژه مرکز زدوده هستم که چیزی نیست جز<br />
یک عروسک خیمه شب بازی که ریسمانش<br />
به دست ایدئولوژی، زبان وناخودآگاه وغیره<br />
است پس چگونه میتوانم تصمیم بگیرم که<br />
صبح ها به جای چای قهوه بنوشم.ژیژک<br />
به این امر اشاره میکند تا به نوعی فاصله<br />
خود را از پساساختارگرایان حفظ کند او<br />
درصدد است تا کوگیتوی دکارتی را با جهان<br />
عینیت گرایانه پساساختارگرایانه آشتی دهد.<br />
میگویددر عینیت محض “من”وجود ندارد.<br />
ودر ذهنیت محض “دیگری”.اما ما به<br />
هردو نیازمندیم.ژیژک با تیزبینی خاص<br />
خود توازن وتعادل ثمربخشی را میان این<br />
دو برقرار میکند.از نظر ژیژک روش<br />
شک دکارتی ما را به بینش موثری مسلح<br />
میکند درباره اینکه ما چگونه از موجوداتی<br />
مستغرق در طبیعت یا عینیت به موجوداتی<br />
مجهز به فرهنگ یا ذهنیت تبدیل شویم.اما ما<br />
نه برده طبیعت هستیم ونه قرار است طبیعت<br />
را به بردگی بگیریم.نه اسیر ذهنیم و نه اسیر<br />
عین.اگر پسا ساختارگرایان در پی اتصال<br />
ما به طبیعت اند دکارت ما را به فرهنگ<br />
می رساند.ابزارفرهنگ کوگیتو است.ژیژک<br />
حتی پای خدا را به میان میکشد.منشا خدا<br />
آنچناکه ژیزک یاد آور میشود در عبارت<br />
مشهور انجیل یوحنا آمده است.”در آغاز کلمه<br />
بود”ژیژک در اشاره به این آغاز از حرف<br />
بزرگ B استفاده میکند.Beginningبه<br />
عنوان آغاز بزرگ.ژیژک میخواهد این نکته<br />
را تصریح کند که آنچنانکه ما فکر میکنیم<br />
در آغاز خدا بود.چنین نیست بنیان همه چیز<br />
هیچ چیز است.هیچ چون ورطه ای هولناک<br />
بر همه چیز تقدم دارد.پس خدا برساخته از<br />
فقدان است.حضور خداوند به این معناست<br />
که میخواهد فقدان خود را جبران کند.خدا<br />
باید خود را بیرون بریزد.خداوند کره چشم<br />
هستی است.نمیتواند خود-خدا- را ببیند<br />
مگر اینکه بیرون از خود در آیینه بنگرد.<br />
خداوند از طریق نگریستن در آیینه واقعیتن<br />
خود را می یابد. پس واقعیت بسان ابژه<br />
خدا را بازتاب میدهد.در حالیکه نسبت به<br />
حضور آن بی تفاوت است و سوژه)خدا(<br />
تنها با نگریستن به بیرون از خود میتواند<br />
خود را بشناسد و ببیند. خدا)سوژه(بدون<br />
واقعیت)ابژه(هیچ است.یک فقدان محض.<br />
جایی که سوژه تجلی بیرونی می یابدکلمه<br />
است.کلمه ای که آغاز را اعالم میکند.هنگام<br />
تلفظ یک کلمه سوژه وجود خود را بیرون<br />
میریزد و خود را منقبض میکند.پس ژیژک<br />
با اعتقاد بر کوکیتوی دکارتی تالش میکند<br />
ضمن درک کاستی های او از وی سوژه<br />
ای دراک سوژه ای که می اندیشد و شک<br />
میکند بسازد.<br />
اسالوی ژیژک از آن جمله اندیشه ورزانی<br />
است که معتقد است ما در عصر پسا مدرن<br />
به سر میبریم. نقطه آغاز وی So- Risk<br />
ciety است.که توسط اولریش بک جامعه<br />
شناس آلمانی بسط یافت. و انتونی گیدنز هم<br />
بدان اشاره میکند.منظور از ریسک ریسک<br />
های کم احتمال ولی با عواقب گسترده است..<br />
نظیر افزایش انتشار گاز کربن دار،اصالح<br />
ژن های گیاهی،آلودگی غذا و طبیعت که<br />
هریک ممکن است به نتیجه ای غیر قابل<br />
مهار منجر میشود.وبه چنان عواقبی منجر<br />
شود که برای بشر عاقبت آخر الزمانی داشته<br />
باشد.وجه اساسی این ریسک ها ان است<br />
که ریسک های ساختگی اند.بدین معنا که<br />
محصول دخالت انسان در جهان طبیعت اند.<br />
هر ریسک متضمن ریسکی دیگر است.پس<br />
از دید ژیژک انسان با خلق این ریسک ها علنا<br />
دارد به سوی انهدام ونابودی خویش میرود.<br />
این چیزی است که پسا مدرنیسم در برابر<br />
ان ایستاده و یا مدعی است که ایستاده است.<br />
ژیژک می گوید: با ایجاد ریسک های متعدد<br />
ما همواره در تورهای خودمان گرفتاریم.<br />
ما برخالف اندیشه های سنتی مارکسیستی<br />
اینگونه نیست که چون عروسکان خیمه<br />
شب بازی ریسمانمان بدست دیگری باشد.<br />
چیزی بنام بوروژوازی یا سرمایه داری.این<br />
ترسناک نیست.موقعیت ما همان عروسک<br />
های خیمه شب بازی است که ریسمانش به<br />
دست هیچ کس نیست.به همین دلیل هیچ کس<br />
مسئول نیست.در موقعیت خوف آوری قرار<br />
داریم.جامعه امروزی ما سراسر درخود نگر<br />
است.نه طبیعت ونه سنت هیچ یک به آن<br />
معنا وجود ندارند که بتوانن بنیان مستحکمی<br />
برای تکیه زدن فراهم کنند..از نظر ژیژک<br />
این خصلت در خود نگرانه عالم گیر شده<br />
است.وبه فروپاشی دیگری بزرگ،شبکه<br />
عمومی قوانین،عرف ونهاد های اجحتماعی<br />
منجر شده است.چنین نیست که به تعبیر لکان<br />
خدا امروز مرده باشد او همیشه مکرده بود<br />
ولی خودش نمی دانسته است.دیگری بزرگ<br />
مرده است. ژیژک در اینجا به لیوتار نزدیک<br />
میشود.چرا که وی نیز مدعی است نابودی<br />
“روایت های کالن”معرف امر پسامدرن<br />
است.روایت های کالن تفسیر هایی هستن<br />
که میکوشند کلیت زندگی یا هر چیزی را<br />
توضیح دهند.یکی از روایت های کبیر<br />
مارکسیسم بود ولیوتار ان را به همراه سایر<br />
روایت های کبیر طرد میکند.چون ان را<br />
توتالیتر وظالمانه می یابد زیرا مستلزم نادیده<br />
گرفتن خاص بودگی به سود کلیت است.ازدید<br />
ژیژک نیز دیگری بزرگ مرده است.نه خدا<br />
،نه طبیعت،نه سنت ها و نه مذهب هیچ یک<br />
دیگر باز آفریننده معنا چونان که سابقا بودند<br />
نیستند.وجهان مدرن قدرت انکارگری را از<br />
سوژه میگیرد و به او انگار گری میدهد.<br />
در جهان مدرن با همسایگان طوری رفتار
صفحه 65<br />
میکنیم که انگار بوی بد نمیدهند یا قیافه شان<br />
مضحک نیست.اگر میخواهیم سوژه ای<br />
وفادار باقی بمانیم باید طوری رفتار کنیم که<br />
انگار امپراطور لباس پوشیده وانگاری که<br />
اصال برهنه نیست.سوژه مدرن ناگزیر از<br />
انکار حقیقت است.در عصر پسا مدرن اما<br />
باید به شهادت چشم هایمان باورداشته باشیم.<br />
از این رو ژیژک نشان میدهد که انچنان که<br />
بسیاری می پندارند پسامدنیسم یک تفنن یا<br />
حرکتی از سر بی دردی نیست بلکه تالشی<br />
است جدی که ما را بیاگاهاند.ما هیچی<br />
نیستیم مگر اینکه دیگری مرا تایید کند.من<br />
ورزشکار جهان نیستم مگر اینکه نهاد های<br />
تثبیت شدئه ورزشی این امر را تایید کنند. تا<br />
وقتی شعرهایم چاپ نشده اند شاعر نیستم.من<br />
باید زمانی من شود که دیگری بزرگ یعنی<br />
نهاد نمادین آن را ثبت کند.وشارالتان کسی<br />
است که مورد تایید دیگری بزرگ نیست.<br />
شارالتان با نابودی اقتدار دیگری بزرگ<br />
دیگر مطیع طبیعت و سنت نیست بلکه سوژه<br />
ای دارای اختیار است.آیا شارالتان با نفی<br />
دیگری بزرگ و رهایی از شر ان به آزادی<br />
دست نمی یابد.؟از نظر وی یکی از ترفند<br />
های سوژه پسا مدرن در مفرشان به سوی<br />
کمال “شکاف در بدن”است.ومنظورش<br />
از ان خالکوبی،حلقه انداختن وقطع عضو<br />
کردن است. در فرهنگ های بت پرست<br />
ایجاد شکاف با ترسیم نشان بر بدن مشخص<br />
کننده عضویت دران فرهنگ بود.ونشان<br />
میداد که شما به بدنه نمادین ان فرهنگ تعلق<br />
دارید.جامعه یهودی یگانه شکاف ختنه را<br />
مطرح کرد که نشانگر همان کارکرد بوداما<br />
آنچه که در عصر پست مدرن اتفاق می افتد<br />
“نافرمانی جسم” است.وسیله ای که فرد خود<br />
را به نمایش میگذارد و دربرابر تسلیم شدن<br />
اش به دیگری بزرگ مقاومت میکند.واین<br />
دلخواه ژیژک است.تسلیم ناپذیرو پرهیز<br />
شرافتمندانه از گله شدن.ژیژک راه برون<br />
رفت از ذوب شدن دردیگری بزرک را<br />
کنشگری میداند.<br />
یعنی عمل.عمل نوعی باززایی سوژه است.<br />
از نظر وی Act)عمل( متفاوت از مداخله<br />
فعاالنهAction “کنش” است. و حامل خود<br />
یعنی Agent را به شکلی رادیکال تغییر<br />
میدهد.عمل نوعی خودکشی نمادین است.<br />
دیگر بار و مکرر زاییده شدن از بطن امر<br />
نمادین و شکافتن پوسته ان.پس از نظر<br />
ژیژک جامعه فعلی یا پسامدرن مبتنی است<br />
بر افول اقتدار ی بزرگ.ژیژک به منظور<br />
بهبودی پارانویا نیاز به عمل سیاسی یا<br />
انقالب را مطرح میکند.چیزی که سرمایه<br />
داری یعنی شرایط تحقق پسامدرنیته را<br />
دگرگون میکند.اشاره او به پارانویا به عنوان<br />
بیماری غالب زمانه اما جالب است.میگوید<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
“این روزها هیچ فیلم یا کتاب هیجان انگیزی<br />
کامل نیست مگر اینکه به نوعی سازمان<br />
مخفی اشاره کند که بر همه چیز تسلط دارد.<br />
امر جالب دیگر در ارتباط باژِ یِژک این<br />
است که وی ایدئولوژِ ی را به مثابه عاملی<br />
مخدوش کننده به حساب می آورد.چیزی<br />
که ادراکمان از محیط را مخدوش ومعوج<br />
میکند. از منظر وی ایدئولوژی نوعی مسئله<br />
معرفت شناختی است. وتاکید میورزد که<br />
ایدئولوژی از ما سوژه هایی کلبی مسلک<br />
تولید میکند. انسانهایی با ادراک تحریف<br />
شده.ایدئولوژی یعنی برداشتی تحریف شده<br />
از حقیقت.دراینجا ژیژک به تعریف کالسیک<br />
مارکسیستی از آگاهی کاذب بر میگردد.<br />
ایدئولوژی نه مولد اگاهی که دافه ان است.<br />
چون پیشاپیش اندیشیدن و قدرت اندیشیدن را<br />
از ما بازستانده است..او میگوید:”ایدئولوژی<br />
اساسا به کنش مربوط است و نه به آگاهی.<br />
ممکن است من تمام روز در خانه بگردم و<br />
آثار فمینیستی را با صدای بلند بخوانم اما اگر<br />
همسرم را به باد سرزنش ومالمت بگیرم که<br />
چرا چایی را حاضر نکرده یا چرا به وقتش<br />
پیراهنم را اتو نکرده من فمینیست نیستم<br />
چرا که کنش های من ونه دانش من نشان<br />
میدهد که من یک مردساالر تمام عیارم”.<br />
من خیلی خوب میدانم که که زنان با مردان<br />
برابرند. اما طوری رفتار میکنم که انگار<br />
نمی دانم.به همین منوال من شاید فکر کنم که<br />
نازیسم راجدی نمی گیرم اما با حضور در<br />
گردهمایی نورمبرگ وسالم نظامی به هیتلر<br />
دادن با کنش هایم نشان میدهم که نازیسم<br />
را جدی می گیرم.اگربرای عمل جراحی<br />
به بیمارستان خصوصی بروم به این دلیل<br />
که نمیخواهم باری بر دوش سیستم دولتی<br />
بگذارم خود همین برهانی کامال قانع کننده<br />
است که من طرفدار سرسخت طرح مراقبت<br />
های بهداشت خصوصی هستموبنابر این ما<br />
هنوز در جامعه ایدئولوژیک)جامعه توهمی(<br />
زندگی میکنیم. کنش های ما گاها در تضاد<br />
با دانش ماست واین معنای ایدئولوژی از<br />
دید ژیژک است.آلتوسر زمانی مقاله تاثیر<br />
گذارش را چنین آغاز کرده بود که جامعه<br />
چگونه خود را بازتولید میکند او به این<br />
موضوع پرداخته بود که چرا جامعه<br />
کاپیتالیستی کماکان سرمایه دار میماند.وبه<br />
عنوان مثال گرفتار یورش های متعدد بی<br />
نظمی و فئودالیسم نمی شود.و به این نتیجه<br />
دست می یازد که دستگاه ایدئولوژیک<br />
یک دولت یعنی کلیسا،نظام آموزشی،واحد<br />
خانواده،نظام حقوقی،نظام سیاسی،اتحادیه<br />
های تجاری ورسانه های ارتباطی همه وهمه<br />
در بازتولید جامعه سهیم اند. تمام این نهاد ها<br />
بوسیله ایدئولوژی عمل میکنن و نه زور.از<br />
نظر ژیژک ایدئولوژی هموارهخ به چیزی<br />
مفهوم میبخشد که بی مفهوم است. به نظر<br />
ژیژک ما همواره در حال پیروی از نوعی<br />
توهم ایم.اما همچنان آن کار را میکنیم.<br />
ایدئولوژی در انچه میکنیم جای دارد ونه در<br />
انچه فکر میکنیم.<br />
ژیژک اما در تبیین اندیشه های چند بعدی<br />
خود از مفهوم دیگری بنام “کژتابانه<br />
نگریستن” نیز بهره می گیرد. و در توضیح<br />
ان به داستان “خانه سیاه” نوشته پاتریشیا<br />
هایسمیت نویسنده امریکاییاشاره میکند.<br />
داستان روایتگر مرد جوانی است که به یک<br />
شهر کوچک آمریکایی رفته در میکده می<br />
شنود که مردم محلی از ماجراهای دوران<br />
جوانی شان میگویندکه در داخل یا اطراف<br />
خانه سیاه رخ داده است.خانه سیاه بنایی<br />
ویران است که آنها مدعی اند محل اشباح<br />
است.مرد جوان مصمم است این نکته را<br />
دریابد.شامگاه به خانه میرود وهیچ نمی<br />
یابد.مگر ویرانه ای قدیمی که عاری از هر<br />
خطری چه ماورائ طبیعی و چه غیر ان<br />
است.وقتی از میکده باز میگردد تا انها را<br />
از کشفیاتش باخبر کند مردم وحشت زده می<br />
شوند.به همین دلیل یکی از انها به مرد جوان<br />
حمله می کند عملی که در نهایت به مرگ<br />
مرد جوان منجر می شود.جایی که از منظر<br />
مرد جوان تنها مکانی رو به ویرانی کامل<br />
است به چشم فانتزی مردم توی میکده اکنده<br />
از معناستکه مرد جوان نمی توانست به کنه<br />
آن پی ببرد. واکنش خشم مردم بدان دلیل بود<br />
که مرد جوان تفاوت میان واقعیت و فضای<br />
فانتزی را ملغی کرده بودمردم را از مکان و<br />
امکانی محروم کرده بود که می توانستند از<br />
طریق آن امیال شان را شرح و توضیح دهند.<br />
پس فانتزی ها مهم هستند چه فردی باشند و<br />
چه جمعی. امیال جمعی ما محصول فانتری<br />
هایی است که داریم این فانتزی هاست که<br />
ابتدائا به ما می آموزد به چه میل کنیم.فانتزی<br />
عمال سازنده میل ماست.از نظر ژیژک آنچه<br />
در به اصطالح تنش قومی مورد بحث است<br />
کشمکش فانتزی هاست. تحلیل استانده ینژاد<br />
پرستی مدعی است که نژاد پرست ها نسبت<br />
به کسانی که قربانی شان میکنند دچار سوء<br />
تفاهم هستند.درموردشان آموزش ندیده اند<br />
و از این منظر نسبت به آنها جاهل هستند.<br />
تنها کاری که باید بکنیم این است که کاری<br />
کنیم تا پیش داوری شان دود شود و به هوا<br />
رود.ژیژک مدعی است که امروزه نژاد<br />
پرستی محصول جهالت نیست بلکه مانند<br />
دیگر اجزای زندگی پسا مدرن غیر ارادی<br />
است.نژاد پرستی مدرن میگوید:” فرهنگ<br />
من برتر از فرهنگ توست” اما نژاد پرستی<br />
پسا مدرن میگوید:” من خیلی خوب میدانم<br />
که تمام فرهنگ ها ارزشی برابر دارند.اما<br />
با اینحال طوری رفتار می کنم که انگار<br />
فرهنگ من مافوق است.”از نظر ژیژک
cal Introduction (London: Pluto<br />
.)2004 ,Press<br />
Matthew Sharpe, Slavoj Žižek,<br />
a little piece of the Real (Lon-<br />
.)2004 ,don: Ash gate<br />
Rex Butler, “Slavoj Žižek: Live<br />
,Theory” (London: Continuum<br />
.)2005<br />
Jodi Dean, Žižek Politics (Lon-<br />
.)2006 ,don: Rutledge<br />
Adam Kotsko, Žižek and The-<br />
,ology (New York: T & T Clark<br />
.)2008<br />
Marcus Pound, Žižek: A (Very)<br />
Critical Introduction (Interventions)<br />
(Grand Rapids: Eerdma-<br />
.)2008 ,ns<br />
Adrian Johnston, Žižek Ontology:<br />
A Transcendental Materialist<br />
Theory of Subjectivity (Evanston:<br />
Northwestern University<br />
.)2008 ,Press<br />
Adrian Johnston, Badiou,<br />
Žižek, and Political Transformations:<br />
The Cadence of Change<br />
(Evanston, Northwestern Uni-<br />
.)2009 ,versity Press<br />
صفحه 66<br />
دو فانتزی اساسی وجود دارند که فانتزی<br />
های نژاد پرستانه را تغذیه میکنند. نوع اول<br />
استوار بر این تشویش است که دیگری قومی<br />
مایل به تصاحب عیش ماست. انها میخواهند<br />
عیش ما را از ما بدزدند وما را از خاص<br />
بودن فانتزی مان محروم کنند. نوع دوم از<br />
این ناخشنودی نشات میگیرد که دیگری<br />
قومی به ژوئیانس عجیب و غریبی دسترسی<br />
دارد.”آنها” کارها را مثل “ما” نمی کنند.نحوه<br />
ای که انها از خویشتن لذت میبرند بیگانه و<br />
ناآشناست.اینکه دیگری متفاوت از ما و به<br />
شیوه ای دیگر گونه از ما لذت ببرد قابل<br />
قبول نیست.خالصه آنکه در مورد دیگری<br />
حقیقتا آنچه اعصاب ما را خرد میکند. آنچه<br />
آزارمان میدهد شیوه غریبی است که او از<br />
آن طریق عیش خود را سامان میدهد. بوی<br />
غذا،آواز های تو دماغی، ورقص ها ی<br />
غریب غریبه با فانتزی ما جور در نمی آید.<br />
از منظر نژاد پرستانه دیگری یا شغل ما را<br />
میدزدد ویا بیکاره ای است که از حاصل کار<br />
ما زندگی میکند. دیگری انگل و پارازیت<br />
است.علف هرز است که باید وجین اش کرد.<br />
اما راه پرهیز از برخورد میان فانتزی ها<br />
وامیال معطوف به ستیزه گری قومی چیست؟<br />
اولین جواب ژیژک نوعی اخالق فانتزی<br />
است. این جمله بدان معناست که ما تا انجا<br />
که ممکن است نباید به فضای فانتزی دیگری<br />
تعدی کنیم. بیشترین تالشمان را باید بکنیم تا<br />
اثبات نکنیم که آنچه انها خانه ای سرشار از<br />
معنای مهم وداللت بخش میدانند خرابه ای<br />
قدیمی است و فاقد معنا. بلکه باید تالش کنیم<br />
که انگار چنین است.اسالوی ژیژک اشاره<br />
میکند که دولت میتواند محافظی میان فانتزی<br />
های گروه های متفاوت باشد.تنها نیروی<br />
دولت است که میتواند فانتزی خشن نژاد<br />
پرستانه را متوقف سازد.اما ما شهروندان<br />
این دنیای پر فانتزی نیز بایست بیاموزیم<br />
فانتزی ها رادرنوردیم. باید یادبگیریم آنها<br />
را هرچند متفاوت از ما تاب بیاوریم.اگر<br />
ایده نژاد پرستانه براین امر استوار است<br />
که جای دیگری را بهتر است خال پرکند.<br />
ما باید بیاموزیم که فقدان دیگری اصوال به<br />
معنای بینقصی حیات ما نخواهد بود.ژیژک<br />
تنوع،تعدد،تیزبینی،احترام به دیگری را به<br />
ما یادآور میشود. اوبراستی که بازتابی است<br />
از زمانه خود.او آنچنانکه بسیاری گفته اند<br />
یک پدیده است تا یک فیلسوف.فیلسوفی که<br />
شهامت اندیشیدن را در همه ما بیدار میکند.<br />
منابع:<br />
ابژه واالی ایدئولوژی )۱۹۷۹(<br />
فراسوی تحلیل گفتمان )۱۹۹۰(<br />
کژ نگریستن: مقدمهای بر ژاک الکان در<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
فرهنگ عامه )۱۹۹۱(<br />
همه چیزی که الزم است دربارهٔ الکان<br />
بدانید… اما میترسید از هیچکاک بپرسید<br />
)۱۹۹۳(<br />
باقیماندهٔ غیرقابل تقسیم )۱۹۹۶(<br />
مغاک آزادی )۱۹۹۷(<br />
چندفرهنگگرایی )۱۹۹۷(<br />
احتمال، هژمونی، جامعیت )۲۰۰۰(<br />
هنر واالی مبتذل: دربارهٔ بزرگراه گمشد ٔه<br />
لینچ )۲۰۰۰(<br />
وحشت از اشک راستین: کریستوف<br />
کیشلوفسکی در میان نظریه و پسانظریه<br />
)۲۰۰۱(<br />
دربارهٔ ایمان )۲۰۰۱(<br />
مرگ دوبارهٔ اپرا )۲۰۰۱(<br />
آیا کسی گفت خودکامگی؟ )۲۰۰۱(<br />
به بیابان واقعیت خوش آمدید )۲۰۰۲(<br />
اندامها علیه بدن )۲۰۰۳(<br />
عروسک و کوتوله )۲۰۰۳(<br />
پژوهش واقعیت )۲۰۰۵(<br />
همسایگان و دیگر هیوالها )۲۰۰۶(<br />
چگونه باید الکان را خواند )۲۰۰۶(<br />
پاکدامنی و ترور )۲۰۰۷(<br />
در دفاع از دالیل نامقبول )۲۰۰۸(<br />
خشونت: یک عقیده بزرگ، یک کتاب<br />
کوچک )۲۰۰۸(<br />
Critical introductions to Žižek<br />
Christopher Hanlon, “Psychoanalysis<br />
and the Post-Political:<br />
An Interview with Slavoj Žižek.”<br />
,winter( 32 New Literary History<br />
.)2001<br />
Tony Myers, Slavoj Žižek (Lon-<br />
.)2003 ,don: Rutledge<br />
Sarah Kay, Žižek: A Critical In-<br />
,troduction (Cambridge: Polity<br />
.)2003<br />
Ian Parker, Slavoj Žižek: A Criti-
نظری<br />
رابرت میشلز و “بازی سمت کارانه”<br />
کولین بارکر<br />
ح. آزاد<br />
نشر بیدار<br />
صفحه 67<br />
“جریان های دموکراتیک تاریخ به امواج<br />
پی درپی شباهت دارند. آن ها همیشه در<br />
برابر یک تخته سنگ می شکنند. و زندگی<br />
را همواره از نو آغاز می کنند. این نمایش<br />
مداوم هم امیدبخش است و هم ناامیدکننده.<br />
هنگامی که دموکراسی ها به درجه ی معینی<br />
از رشد دست می یابند یک تحول تدریجی<br />
را تجربه می کنند، آن ها در آغاز هنگامی<br />
که بی رحمانه علیه روح اشرافی مبارزه می<br />
کنند، در بسیاری از موارد اشکال اشرافی را<br />
می پذیرند. اکنون اتهام زنندگانی جدیدی سر<br />
بر می آورند که خیانت کاران را محکوم می<br />
کنند؛ بعد از یک دوره مبارزات افتخارآمیز<br />
و قدرت بدون افتخار، آن ها در خاتمه با<br />
طبقات مسلط قدیم جوش می خورند و یک<br />
بار دیگر تحت حمله ی مخالفان تازه، با<br />
توسل به نام دموکراسی مورد حمله قرار می<br />
گیرند. احتمال دارد این “بازی ستم کارانه”<br />
تا به آخر ادامه پیدا کند”.<br />
)۴۰۸ ،۱۹۵۹<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
)میشلز<br />
فعاالن جنبش اجتماعی بارها مطرح کرده<br />
اندکه تحول اجتماعی هم الزم و هم ممکن<br />
است. مخالفان آن ها هر دو گزاره را نفی<br />
می کنند.)۱(<br />
چپ در بخش اعظم قرن بیستم با دو استدالل<br />
قوی روبه رو بود. استدالل اول سعی<br />
می کرد با برقراری پیوند بین چپ ها با<br />
جنایات استالین و معادل دانستن سوسیالیسم<br />
با توتالیتاریسم آن ها را از حیث اخالقی<br />
تضعیف کند. این خط انتقاد با سقوط “رژیم<br />
های کمونیستی” پیشین ضعیف شده است و<br />
مورد دوم قدیمی تر و موذیانه تر شکست<br />
سوسیال دموکراسی است تا کمونیسم.<br />
این استدالل این طور ادامه پیدا می کند<br />
سوسیالیسم همواره شکست خواهد خورد،<br />
چون رهبران همواره خیانت می کنند، چپ<br />
همواره نقش جانبی پیدا می کند، رادیکال<br />
ها از ابراز احساسات دوره جوانی گسست<br />
می کنند و کسانی که به آن ها باور دارند به<br />
سادگی سرخورده می شوند.<br />
در چارچوب علوم سیاسی، اثری که بیش<br />
از هر چیز استدالل دوم را نمایندگی می<br />
کند کتاب “احزاب سیاسی” به قلم رابرت<br />
میشلز است)میشلز ۱۹۵۹(. ۱۹۱۵، این اثر<br />
با زیر عنوان یک مطالعه جامعه شناسانه<br />
از گرایش های الیگارشیک در دموکراسی<br />
مدرن همان طور که روی جلد بسیاری از<br />
انتشارات نشان می دهد “یک اثر کالسیک<br />
در علوم اجتماعی” به شمار می رود. بخشی<br />
از اهمیت این اثر، در کنار استقبال اردوی<br />
ارتجاع این است که کتاب مزبور الیه های<br />
وسیعی از رادیکال ها و پیروان چپ را نیز<br />
تحت تاثیر قرار داده است.<br />
استدالل اصلی<br />
او بسیاری از دالیل خود را از تجربه ی<br />
حزب سوسیال دموکرات آلمان)SPD( و<br />
اتحادیه های کارگری وابسته به آن استنتاج<br />
کرد. میشلز می گفت مبارزه ی جنبش<br />
کارگری گرچه واقعی و قدرتمند است،<br />
اما با موانع غیرقابل انتظاری روبه رو<br />
می شود. این موانع که عبورناپذیر اند؛<br />
نه توسط دشمنان جنبش، بلکه به وسیله ی<br />
منطق رشد آن به وجود می آید. جنبش های<br />
دموکراتیک برای پیروزی خود را سازمان<br />
دهی کنند، اما خودِ واقعیتِ سازمان دهی<br />
اشکال جدیدی از محافظه کاری را به وجود<br />
می آورد، به شکل ساختارها و عملکردهای<br />
غیردموکراتیک که پیشرفت جنبش را<br />
متوقف می کند. به خصوص رهبری حتی<br />
در جنبشی که هدف آن دموکراسی است به<br />
اندک ساالر شدن گرایش دارد، که ترمزی<br />
برای جنبش محسوب می شود. این امر “در<br />
قلمروی سیاست یک قانون بنیادی به شمار<br />
می رود” که “هر که از سازمان دهی سخن<br />
بگوید در واقع از الیگارشی حرف می زند”.<br />
عنوان یک فصل از این اثر “قانون آهنین<br />
الیگارشی” است. در این امر یک اجتناب<br />
ناپذیری دوگانه وجود دارد: تشکیالت هم<br />
موجب پیدایش الیگارشی می شود، ظهور<br />
رهبرانی که در برابر سلطه ی خود، مانع<br />
هرگونه چالشی می شوند، و محافظه کاری،<br />
انحراف جنبش دموکراتیک از اهداف اولیه.<br />
میشلز برای این نمایش غم انگیز ۳ دلیل<br />
متقابال به هم وابسته را بیان می کند. یکی<br />
دلیل در سرشت انسانی ریشه دارد، دلیل<br />
دیگر در خصلت مبارزه سیاسی و باالخره<br />
دلیل سوم در خصلت سازمان دهی.<br />
اول سرشت انسانی. بشریت به دو نوع<br />
تقسیم می شود: نخبگان و توده ها، هر<br />
یک با خصوصیات ویژه ی خود. نخبگان<br />
در “حرص و آز طبیعی” برای کسب<br />
قدرت اشتراک دارند. در آن ها “آگاهی به<br />
قدرت، همواره تباهی می آفریند، یک اعتماد<br />
نامناسب به عظمت شخصی. تمایل به سلطه<br />
عمومی است، چه برای امر خیر یا شر. این<br />
ها واقعیات روان شناسانه ابتدایی به شمار<br />
می روند…”)۲۰۵-۲۰۶(. توده ها برعکس<br />
با بی تفاوتی و بی لیاقتی مشخص می شوند.<br />
بیش تر به نمایش های خیره کننده عالقمند<br />
است از نوعی که نگاه جماعت را جلب<br />
می کند، تا جزییات فکر و عمل سیاسی، و<br />
سپاس گزار از رهبرانی که هر بار آن ها<br />
را انتخاب می کند، آن ها از اجرای واقعی<br />
دموکراسی کامل ناتوان اند. میشلز بارها<br />
به “بی لیاقتی توده ها که تقریبا در سراسر<br />
حوزه های حیات سیاسی عمومیت دارد”<br />
اشاره می کند)ص ۸۶(. توده ها به رهبری<br />
“نیاز روانی” دارند، و تمایلی برای پرستش<br />
قهرمانان. ناتوانی توده ها توجیهی است<br />
برای سلطه ی رهبران و هم چنین حکومت<br />
آن ها را تسهیل می کند، چون بی لیاقتی<br />
توده ها حکومت را برای رهبران آسان می<br />
سازد. آن ها تحت سلطه ی افسانه های عوام<br />
فریبانه قرار می گیرند، به خصوص توده<br />
ها در مقیاس بزرگ: “آسیب شناسی توده ها<br />
که مستقیما از لوبون به عاریت گرفته است<br />
اعالم می کند: فرد در جماعت ناپدید می شود<br />
و بدین وسیله شخصیت و حس مسئولیت او<br />
نیز از دست می رود” )ص ۲۴-۵(. هر چند<br />
که ممکن است توده ها در مخالفت پنهان در<br />
برابر رهبران شان سهیم باشند اما نمی توانند<br />
برای تغییر وضع موجود بسیج شوند. آری<br />
هنگامی که کوری ناگهانی طبقات مسلط را<br />
در بر می گیرد آتش خشم آن ها ممکن است
صفحه 68<br />
فوران کند؛ اما چنین فوران هایی “موقتی”<br />
است که با فریب آن ها و بازگشت به آرامش<br />
پایان می پذیرد.<br />
دوم خصلت مبارزه سیاسی خودِ بازیگران<br />
را شکل می دهد. شرکت احزاب در نظام<br />
پارلمان باعث به وجود آمدن کادری از<br />
سیاست مدارانی حرفه ای می شود که به<br />
یک صنف بسته تبدیل می شوند که عمدتا<br />
از کنترل اعضا به دور اند و به یک اقتدار<br />
دایمی نیاز دارند تا از شهرت ملی حزب<br />
حمایت کنند. گرایش های اندک ساالرانه<br />
در اتحادیه ها نقش بیش تری دارند چون<br />
رهبران آن در برابر اعتصاب سیاسی<br />
مقاومت می کنند تا چانه زنی بر سر مزد را<br />
تعیین کنند، با این ادعا که درک تخصصی<br />
آن ها از بازار کار، آنان را قادر می سازد<br />
تا در مقابل ادعا اقلیت های مبارزه جو از<br />
منافع اعضا حمایت کند. در هر دو مورد<br />
مجموعه ی نهادهای خارجی که رهبران در<br />
آن عمل می کنند محافظه کاری را در بین آن<br />
ها تقویت می کند.<br />
سوم و مهم تر مبارزه برای سوسیالیسم<br />
یا دموکراسی، به علت تحمیل ضرورت<br />
های سازمانی به شکست منجر می شود.<br />
تشکیالت که ظاهرا سالح ضعیفان در برابر<br />
قدرت مندان است خود منشاء الیگارشی و<br />
محافظه کاری است. در واقع “تشکیالت<br />
سرچشمه ای است که سیالب های محافظ<br />
هکاری از آن جا به زمین دموکراسی جریان<br />
پیدا می کنند و احتماال در آن به سیل فاجعه<br />
بار بدل می شود که زمین دموکراسی را غیر<br />
قابل شناخت می کند”)۲۲(. متخصصان و<br />
رهبران از نظر فنی امری الزامی محسوب<br />
می شوند، اما آن ها منافعی خاص خود را<br />
ایجاد می کنند با ظرفیت اعمال آن. آن ها<br />
به قشری مجزا و در مقابل پایه ها بدل می<br />
شوند.<br />
مقامات رسمی منصب خود را به عنوان<br />
مالکیت خصوصی در نظر می گیرند و در<br />
مقابل هرگونه نظارت یا خلع مقامی مقاومت<br />
می کنند. آن ها برای حفظ موقعیت خود<br />
وسایل کنترل متفاوتی به وجود می آورند<br />
که میشلز طرحی از آن ها را ارائه می دهد:<br />
به عنوان انحصار انتشارات و امور مالی<br />
حزب، عوام فریبی، تصمیم گیری در کمیته<br />
های کوچک، تهدید به استفعا و غیره. نتیجه<br />
ی کلی این است که سازوکار سازمان دهی<br />
به هدفی در خود تبدیل می شود)ص ۱۸۸(.<br />
الیگارشی نتیجه ی قانون سازمان دهی است،<br />
نه سیاست هایی که سازمان دنبال می کند.<br />
“از این رو تشکیالت به عنوان وسیله به<br />
هدف تبدیل می شود”.)ص ۳۷۳(<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
در نتیجه سازمان دهی جنبش اصولی را که<br />
بر آن ها استوار است از دست می دهد. بدین<br />
ترتیب )SPD( اعتقاد خود به تاکتیک های<br />
مبارزه جویانه مثل اعتصاب عمومی را ترک<br />
کرد و از حکومت قیصر در جنگ اول جهانی<br />
حمایت و جناح انقالبی خود را سرکوب کرد.<br />
گرچه این حزب به عنوان نماینده ی منافع<br />
کارگران تاریخ خود را آغاز کرد، اما به یک<br />
جریان خرده بورژوا تبدیل شد. رهبران از<br />
طبقه کارگر به عنوان نردبانی برای ارتقاء<br />
خود استفاده کردند، رفقای خود را پشت سر<br />
گذاشتند و از کارگران خواستند که به رای<br />
دادن به آن ها ادامه دهند. دیگر به انقالب<br />
اجتماعی نیازی نداشتند چون به مشروطه<br />
ی خویش دست یافته بودند)۳۰۵(. حزب<br />
هر چه که پیش تر می رفت محتاطانه تر و<br />
ترسوتر می شد)۳۶۹(. حزب سوسیالیست<br />
به حزب دیگری تبدیل شده بود که صرفا<br />
به دنبال رای بود و به وعده های دور از<br />
اصولی که به رای دهنده گان متوسل می شد<br />
تا در انتخابات پیروز شود: از این رو ردای<br />
مهین پرستی را در حمایت از امپریالیسم<br />
به دوش خود افکند. “حزب دیگر خواهان<br />
مبارزه با مخالفان خود نبود، بلکه به سادگی<br />
می خواست در انتخابات بر آن ها پیروز<br />
شود”.)۳۷۴(<br />
نتیجه ناممکن بودن سوسیالیسم است.<br />
چون سوسیالیسم چیزی بیش از یک تغییر<br />
اقتصادی است، سوسیالیسم در ذات خود<br />
حاوی گسترش موکراسی است. اما تمامی<br />
آن چه که در واقعیت رخ می دهد آن است<br />
که جنبش قشر جدیدی از حاکمان می آفریند<br />
که حامیان خود را فریب می دهند. توده ها<br />
به تمسخر گرفته می شوند: “پرولتاریای<br />
مدرن تحت تاثیر مداوم افراد چرب زبانی<br />
که از نظر فکری بر توده ها برتری دارند<br />
و با باور به صندوق رای که گله وار گرد<br />
آن جمع می شوند و واگذاری مشکالت<br />
اقتصادی و احتماعی به نمایندگان خود<br />
تصور می کنند شرکت مستقیم شان در قدرت<br />
تضمین شده است”)۴۰۱-۲(. کل روند یک<br />
نمایش تراژی-کمیک است. میشلز در فصل<br />
پایانی امکان تغییراتی را در تز اصلی اش<br />
مجاز می داند، به عنوان این که دموکراسی<br />
می تواند تا اندازه ای پیشرفت کند. اما او<br />
اصرار دارد که جنبش دموکراتیک همواره<br />
در تصادم همان صخره در هم می شکند.<br />
این “بازی ستم کارانه” تا بی نهایت ادامه<br />
پیدا می کند”.<br />
معنای ]آرای[ میشلز<br />
این که میشلز درباره یک پدیده ی واقعی<br />
سخن می گوید به نظر می رسد موضوعی<br />
غیرقابل تردید باشد. در واقع SPD بعداز<br />
انتشار کتاب او نقش محافظه کارانه تری<br />
در سیاست آلمان بازی کرد. در پایان جنگ<br />
با فرماندهان عالی ارتش همکاری کرد تا<br />
کنترل تازه و بیرحمانه ای بر کارگران<br />
اعمال شود: جوخه های آزاد. SPD در<br />
اوایل دهه ی ۳۰ در آلمان و اتریش به طور<br />
وسیعی نشان داد که حتی به عنوان مدافع<br />
دموکراسی لیبرال در برابر هجوم فاشیسم<br />
ناتوان است. برای بقیه قرن بیستم احزاب<br />
و اتحادیه های سوسیال دموکراسی نقشی را<br />
به عهده گرفته بودند که میشلز پیش بینی<br />
کرده بود. نه تنها این بلکه احزاب کمونیست<br />
چندسال بعد از تاسیس شان که محافظه کاری<br />
سوسیال دموکراسی را به مصاف می طلبیدند<br />
خود در همان راه گام گذاشتند. تز کلی میشلز<br />
اگر درست باشد بر اهداف جنبش ها و راه<br />
رسیدن به آن تاثیر می گذارد. یعنی درک<br />
ما از استدالل های او می تواند روندهای<br />
بزرگ تری سیاسی را شکل دهد. در بین<br />
خوانندگان بعدی میشلز ۳ نوع قرائت وجود<br />
دارد که به نظر من حایز اهمیت اند.<br />
نخبه گرایی و جامعه شناسی آکادمیک<br />
اولین مورد پاسخ لیبرال نخبه گرایانه است.<br />
در این رویکرد تز میشلز به جرح و تعدیل<br />
های نیاز دارد اما مشکل اساسی در این تز<br />
وجود ندارد. چون لیبرال نخبه گرا اساسا<br />
به این ارزش ها اعتقادی ندارد که میشلز<br />
دستیابی به آن را غیرممکن می داند. برای<br />
آن ها خواست های دموکراتیک و وسیع<br />
تر از آن چه که با سرمایه داری لیبرال<br />
همخوان باشدکامال جنبه ی آرمان شهری<br />
دارد. بهترین و تنها شکل دموکراسی که<br />
می تواند وجود داشته باشد یک شکل محدود<br />
است که شامل رقابت نخبگان برای جلب<br />
آرای کسانی است که غالبا و “خوشبختانه”<br />
از نظر سیاسی منفعل اند. یک نکته که “نخبه<br />
گرایی دموکراتیک” را )باخ راخ ۱۹۶۹( با<br />
“ارزش” می کند دقیقا این است که مردم را<br />
به جز زمان انتخابات دور از سیاست نگه<br />
می دارد، چون شراکت فعال آن ها عامل بی<br />
ثباتی است.<br />
این دیدگاهی است با سابقه ی طوالنی. به<br />
عنوان مثال ماکس وبر استدالل می کند که<br />
هم اتحادیه ها و هم SPD در برابر حکومت<br />
مستقیم و غیرعقالنی توده های بی سر و<br />
پا یک نیروی موازنه ی مهم به شمار می<br />
روند)وبر ۱۹۷۸ ص ۱۴۶۰(. شومپیتر و<br />
مجموعه ای از نظریه پردازان کم اهمیت<br />
تر تالش می کنند که مفهوم دموکراسی را<br />
محدود کنند و هر پیشنهاد در مورد مشارکت<br />
مثبت مردم را به عنوان یک آرمان شهری<br />
محض غیرمجاز می دانند)شومپیتر ۱۹۱۵،<br />
راخ باخ ۱۹۶۹، پیتمن ۱۹۷۱(. گرچه
صفحه 69<br />
بعضی از نویسندگان)به عنوان نمونه بنت(<br />
ادعا می کند که میشلز سهم مثبتی در نظریه<br />
دموکراتیک ایفا کرده است. در برابر چالش<br />
نظریه های مدل دموکراسی ناب، ادبیات<br />
نخبه گرایی لیبرال هیچ پاسخ انتقادی قابل<br />
توجهی در برابر تز اصلی میشلز ارائه نمی<br />
دهد: یعنی در برابر این ادعا که هر جنبش<br />
وسیع در جهت پیشرفت اجتماعی به وسیله<br />
ی ضرورت های تشکیالتی خود از مسیر<br />
اصلی منحرف می شود.<br />
همان محدودیت ها در بعضی از ارزیابی های<br />
جامعه شناسانه ی مدرن درباره اعتبار تجربی<br />
تر میشلز در ابعاد مختلف دیده می شود)به<br />
عنوان نمونه لیپست و تارو و کلمن ۱۹۶۲،<br />
رادل و آش ۱۹۶۶، شوارتز، روزنتال و<br />
شوارتز ۱۹۸۱، کالندرمن ۱۹۹۷، روخت<br />
۱۹۹۹(. این مولفان پیشنهاد می کنند که تز<br />
میشلز با محدودیت های مشروطی روبه رو<br />
است چون روند تکاملی سازمان ها بیش از<br />
آن که مورد نظر اوست تغیر می کند. بعضی<br />
سازمان ها بیش از آن محافظه کار و اندک<br />
ساالر شوند، بیش تر رادیکال و دموکراتیک<br />
می شوند و یا به اشکال فرقه گرایانه تبدیل<br />
می گردند. از این رو باید بپرسیم که چه<br />
نوع سازمانی کم و بیش گرایش های تکاملی<br />
ویژه دارد. گرچه این ادبیات در برابر تاثیر<br />
سیاسی میشلز پاسخی ندارد اما بعضی از آن<br />
ها یک نکته روش شناسانه ی عام را ارائه<br />
می دهند)مثال روزنتال و شوارتز ۱۹۸۱،<br />
مک کارتی، بریت و ولفوسون ۱۹۹۱(.<br />
میشلز توضیح خود در مورد اندک سارالری<br />
و محافظه کاری را عمدتا به عوامل درونی<br />
سازمان متمرکز می کند در حالی که زمینه<br />
ی بیرونی آن ها را کم اهمیت جلوه می دهد.<br />
اما مناسباتی که رهبران تشکیالت وارد آن<br />
می شوند از طریق پارلمانتاریسم در مورد<br />
احزاب یا چانه زنی در مورد اتحادیه ها در<br />
شکل دادن رشد سازمان ها نقش حیاتی دارد.<br />
شاید منتقدان آکادمیک که تاثیر سیاسی<br />
اثر میشلز را به بهترین وجهی دریافته اند<br />
کسانی باشند که خصوصیات لفاظی های<br />
او را مورد بررسی قرار داده اند. همان<br />
طور که گوردون هاوزر می گوید)۱۹۷۱،<br />
ص ۱۶۸(: هنگامی که احزاب سیاسی را<br />
برای اولین بار می خوانیم با انبوه استدالل<br />
ها و نمونه های روشن تحت تاثیر قرار<br />
می گیریم. در این کتاب بیش تر با هجوم<br />
مثال های تجربی روبه رو می شویم تا با<br />
استدالل منطقی. )الوین گولدنر ۱۹۵۵( از<br />
میشلز به عنوان نمونه ی برجسته ی “شور<br />
متافیزیک” در مورد اجتناب ناپذیری دیوان<br />
ساالری یاد می کند. اگر ما میشلز را با دقت<br />
بیش تری مورد مطالعه قرار دهیم متوجه می<br />
شویم که او از انبوهی از استدالل های قابل<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
تردید استفاده کرده است. او گرایش های<br />
احتمالی و بالقوه را به قوانین یک سویه بدل<br />
می کند، او تجربه های عمومی را به احکام<br />
عام بدل می سازد. او اظهارات عوامانه را<br />
بدون انتقاد به کار می گیرد، توضیح های<br />
بدیل را برای پدیده های مختلف نادیده می<br />
گیرد، او برخوردی سخت نخبه گرایانه<br />
دارد، او در مورد طبیعت انسانی و خصلت<br />
ملی به پیش فرض های تجربه نشده اتکا می<br />
کند، و همزمان معانی متفاوت یک واژه را<br />
مورد استفاده قرار می دهد)مثال دموکراسی(<br />
و به طور تصادفی یک واژه را )مثال<br />
سازماندهی( به جای واژه ی دیگر )مثال<br />
بوروکراسی( قرار می دهد. ماکس وبر که<br />
عمدتا با نظرات او موافق است بعضی از<br />
این اتهام ها را در خصوص میشلز می<br />
پذیرد.)مامسون ۱۹۸۱، اسکاف ۱۹۸۱(.<br />
پاسخ های آزادی خواهانه<br />
میشلز هیچ گاه تنها منتقد SPD و اتحادیه ها<br />
در آلمان قبل از جنگ نبود. در کتاب او از<br />
بحث های سندیکالیست ها و مارکسیست ها<br />
در باره محافظه کاری و بورکراسی خبری<br />
نیست که در درون جنبش کارگری سر بر<br />
آورد. همان طور که بیتهام )۱۹۷۷( بیان<br />
می کند آن چه که میشلز را متمایز می کند<br />
این است که او پاسخ دست راستی برای یک<br />
معضل دست چپی ارائه کرده است. در همان<br />
دوره در پاسخ برجسته ی دیگر که چپ را<br />
تجزیه کرد شکل گرفت.<br />
یکی از این واکنش ها که هنوز در نظریه<br />
و عمل جنبش های اجتماعی تا به امروز<br />
وجود دارد گاهی آزادی طلبانه نامیده می<br />
شود. این دیدگاه با پذیرش پیش فرض های<br />
اصلی میشلز مشخص می شود، یعنی اشکال<br />
محافظه کارانه و بورکراتیک و سلسله<br />
مراتبی که در کاستی های سازمان دهی و<br />
رهبری جنبش ها ریشه دارد. گرایش آزای<br />
طلبانه آن چه را که هاالس یک روایت دنیوی<br />
از اسطوره ی “گناه نخستین” می خواند می<br />
پذیرد. سازمان دهی و رهبری فاسد. بنابراین<br />
تنها راه حل آن است که از این بالیا هم چون<br />
طاعون پرهیز کنیم.<br />
بنابراین آن ها معضل را- همان طور که<br />
پرکیس پیشنهاد می کند- در لفافه ای از ابهام<br />
مخفی نگه می دارند و جنبش با مشکالت<br />
حل نشده بر سر دو راهی باقی می ماند.<br />
برای روشن شدن مطلب اجازه دهید که دو<br />
اثر نسبتا با نفوذ که مورد گرایش آزادی<br />
طلبانه را معرفی می کند به اختصار اشاره<br />
کنیم. نخست جنبش مردم فقیر: چرا آن ها<br />
پیروز می شوند، چگونه شکست می خورند<br />
توسط فرانسیس فاکس پیون و ریچارد<br />
کلووا)۱۹۷۴( و دوم تاریخ چپ جدید در<br />
امریکا تحت عنوان جماعت و سازماندهی<br />
در چپ جدید ۱۹۲۶-۶۸: امتناع بزرگ، اثر<br />
وینی براینس )۱۹۸۲(.<br />
پیون و کلووارد<br />
کتاب جنبش های مردم فقیر یک تفسیر<br />
رادیکال از تاریخ ۴ جنبش اجتماعی را در<br />
قرن بیستم در امریکا ارائه می کند.: جنبش<br />
بیکاران در اوایل ۱۹۳۰، جنبش های اتحادیه<br />
ای در دوران نیودیل، جنبش حقوق مدنی دهه<br />
ی۱۹۵۰-۶۰، و جنبش حقوق رفاهی دهه ی<br />
۶۰. در هر مورد استدالل اصلی نویسندگان<br />
این است که تالش های اشتباه آمیز برای<br />
ساختن سازمان های با عضویت توده ای<br />
انرژی توده ها را از فعالیتی منحرف می<br />
کند که به طور واقعی برای جنبش فقرا یعنی<br />
نسل گسست در نظام نتایجی به بار می آورد.<br />
از این رو آن ها سازمان یا تشکیالت را در<br />
مقابل مبارزه جویی قرار می دهد به شکلی<br />
که هر خواننده ی میشلز متوجه می شود.<br />
اما نمونه ی آن ها از مشکالت قابل توجهی<br />
برخوردار است.<br />
اول مرور آن ها از تاریخ چهار جنبش<br />
مردم فقیر به روشنی بین اشکال سازماندهی<br />
تفاوت قابل نمی شود. به نظر می رسد که آن<br />
ها خود حداقل ۳ مشکل را مشخص می کنند:<br />
اول سازمان دهی با “عضویت توده ای”؛<br />
دوم سازمان “کادرها” یا “سازمان سازمان<br />
دهندگان” و سوم سازمان ها و شبکه هایی<br />
که مردم به آن تعلق دارند قبل از این که<br />
به فعالیت اعتراضی بپیوندند. مثل کلیساهای<br />
سیاهپوستان جنوب که نقش مهمی در جنبش<br />
حقوق مدنی ایفا کرده است. از این ۳ نوع<br />
تنها نوع اول است که آن ها، آن را با قدرت<br />
مردود می دانند اما چون پیون و کلووارد به<br />
اندازه ی کافی، اختالف بین این اشکال را<br />
مورد بررسی قرار نمی دهند به این مطلب<br />
توجه اندکی نشان می دهند که چگونه اشکال<br />
گوناگون با هم رابطه ی متقابل دارند و با<br />
هم مفصل بندی شده اند یا در مقابل هم قرار<br />
دارند. اما هر شکل مستلزم مجموعه های<br />
متفاوت از کنش گران، روابط، و اهداف می<br />
باشد. اگر سازمان کادرها همان طور که آن<br />
ها نشان می دهند)کلووارد و پیون ۱۹۸۱(<br />
با ارزش است با چه معیاری باید سازمان<br />
دهی شود؟ آیا آن ها صرفا در زمان شورش<br />
شکل می گیرند یا هم چنین در دوره های<br />
آرامش اجتماعی و ]سلطه[ ارتجاع؟ نقش و<br />
هدف آن ها چه باید باشد؟ پیون و کلووارد به<br />
چنین پرسش هایی پاسخ نمی دهند، علی رغم<br />
تاکید درست شان بر تمایز روشن بین جنبش<br />
های اجتماعی که شُل ساخته شده اند بدون<br />
این که از خود، هدف های روشنی داشته
صفحه 70<br />
باشند، و سازمان های جنبش اجتماعی که<br />
از چنین اهدافی برخوردار اند. آیا در تعقیب<br />
موضوع تمایز بین اشکال، ما باید پرسش<br />
های مهمی درباره نقش سازمان در درون<br />
جنبش و درباره مبارزات بالقوه بین گرایش<br />
های سیاسی بر سر هژمونی استراتژی و<br />
تاکتیک های متفاوت صورت بندی کنیم؟<br />
اما چنین مسایلی گرچه در بررسی پیون و<br />
کلووارد نهفته است اما هیچ گاه به صراحت<br />
مورد مطالعه قرار نمی گیرد.<br />
دوم در واقع از تحلیل پیون و کلووارد روشن<br />
نیست ایرادهای آن ها در مورد سازماندهی<br />
با عضویت توده ای به اشکال سازماندهی<br />
مربوط می شود یا هدف آن ها. آیا مشکل<br />
واقعیت ساده ی وسیع بودن سازماندهی است<br />
یا این که عضویت توده ای برای تاثیرگذاری<br />
بر نمایندگی سیاسی و نفوذ بر مقامات رسمی<br />
در سیستم موجود است؟ در واقع آن چه که آن<br />
ها توصیف می کنند به سادگی “سازماندهی<br />
با عضویت توده ای” نیست، بلکه سازمان<br />
دهی اصالح طلبانه است و نه تعداد اعضا،<br />
بلکه جهت گیری آن موضوع اصلی به<br />
شمار می رود. همان طور که آن ها نشان<br />
می دهند کسانی که سازمان را رهبری می<br />
کنند از لحاظ منابع به نخبگان وابسته اند و<br />
این منابع فقط در شرایطی فراهم است که<br />
قدرت گسست کاهش پیدا کند که پیون و<br />
کلووارد آن را به عنوان منبع واقعی فقرا در<br />
نظر می گیرند.<br />
سوم این ابهام با وجهی دیگر از استدالل آن<br />
ها پیوند پیدا می کند. این تعجب آور است<br />
که خواست آن ها برای جنبش مردم فقیر چه<br />
میزان فروتنانه است و پیون و کلووارد چه<br />
قدر بدبین اند. بهترین چیزی که آن ها به آن<br />
امید دارند بعضی اعانه های محدود و نفوذ<br />
اندک بر تصمیم گیری است. به فقرا لحظه<br />
های تصادفی، موقتی و وفادار وعده داده<br />
می شود هنگامی که “گسست” و “اغتشاش”<br />
خود آن ها برای لحظه ای نخبگان را وادار<br />
می کند که امتیازات کوچکی به آن ها عطا<br />
کند. چنین امتیازاتی حداکثر چیزی هستند<br />
که آن ها می توانند به آن امیدوار باشند.<br />
پیون و کلووارد هیچ گاه این امکان را مورد<br />
بحث قرار نمی دهند که فقرا ممکن است از<br />
حدود شرایط کنونی شان فراتر بروند و از<br />
سفره ی قدرتمندان نه یک امتیاز موقتی بلکه<br />
تغییری دایمی در شرایط قدرت خود کسب<br />
کنند- الغای خودشان به عنوان مردم فقیر.<br />
چهارم به نظر می رسد که پیون و کلووارد<br />
برای جنبش هیچ امکان استراتژیک به جز<br />
انتخاب بین یک گسست و اغتشاش اولیه و<br />
نارس و یک سازمان دهی دایم با پایه های<br />
توده ای قایل نباشند، گویی سازماندهی مردم<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
همواره باید مانع مبارزه جویی موثر شوند<br />
و فقرا نمی توانند تشکیالت خود را کنترل<br />
کنند)برای یک استدالل مخالف به جانسون<br />
۲۰۰۰ مراجعه شود(.<br />
پنجم بخشی از دشواری در عنوان کتاب آن<br />
ها نهفته است: جنبش “مردم فقیر”. واژه<br />
ی “فقیر” شامل کارگران صنعتی، سیاه<br />
پوستان، بیکاران و دریافت کنندکان رفاهی<br />
می شود- گروه هایی با ظرفیت سازمان دهی<br />
با نیروی بالقوه متفاوت. بعضی گزاره های<br />
ممکن درباره مثال ظرفیت های سازماندهی<br />
کارگران صنعتی با جنبش فقرا تناسبی<br />
ندارد. هر دو می توانند موجب گسست<br />
شوند، هر دو می توانند شورش کنند، اما<br />
کارگران صنعتی می توانند طی چند روز<br />
از جنگ علیه مقامات در خیابان به سازمان<br />
دهی اشغال کارخانه و ایجاد سازمان دهی<br />
توده ای از پایین دست بزنند)به عنوان نمونه<br />
در زمستان ۱۹۷۰-۱، در لهستان(. و بدین<br />
وسیله چارچوب های تشکیالتی به وجود<br />
بیاورند که بتواند مسایل مربوط به تحول<br />
کامل جامعه را در دستور روز قرار دهند.<br />
مشکل است که بیکاران یا دریافت کنندگان<br />
کمک های رفاهی با اتکا به خویش از چنین<br />
توانی برخوردار باشند.<br />
پیون و کلووارد تاثیر مستقیم میشلز را می<br />
پذیرند. به یک معنا آن ها روایت خود از<br />
“بازی ستم کارانه” را ارائه می دهند. به<br />
نظر می رسد جنبش های مردمی در یک<br />
گزینش ناخشنود گرفتار شده اند. از یک سو<br />
بین گسست با مفهومی قوی از محدودیت<br />
امکانات و از سوی دیگر ورود به سیاست<br />
های رسمی با معضالت مشخص خود.<br />
گسست صرفا دستاوردهای کوتاه مدت خود<br />
را به وجود می آورد قبل از این که نخبگان<br />
موقعیت خود را دوباره مستقر سازند، در<br />
حالی که ورود به سیاست های رسمی خود<br />
مسیری است به سوی ادغام و محافظه<br />
کاری. انتخاب دیگری دیده نمی شود.<br />
براینس<br />
وینی براینس تجربه ی جنبش چپ جدید<br />
امریکا را در دهه ی ۱۹۶۰ مرور می کند:<br />
“دانشجویان برای جامعه های دموکراتیک”<br />
.)SDS( او می گوید SDS کوشش آگاهانه<br />
ای را در پیش گرفت تا بر معضل “میشلز”<br />
با تعقیب سیاست پیش گمانه ای بر میشلز<br />
فایق آید. براینس درباره ی همان دوره ای<br />
می نویسد که نظرات پیون و کلووارد شکل<br />
گرفت. در واقع او با تفکر آن ها هم جهت<br />
می شود، بدون این که بحث جالب توجه اما<br />
کمترتکامل یافته ی “سازمان کادر”های آن<br />
ها را مورد استفاده قرار دهد. به نظر براینس<br />
SDS یک شکل از دموکراسی مشارکتی<br />
را دنبال کرد و “جهت گیری قدرت” را به<br />
عنوان چیزی دید که این خواست را خنثی<br />
می کند. نگاه آن ها به سیاست با امتناع<br />
استراتژی مشخص می شود. او می گوید که<br />
این سیاست معادل “تجربه گرایی جسورانه”<br />
است.<br />
مشکل براینس توصیف از SDS نیست،<br />
توصیفی که با هم دلی و نقل قول های فراوان<br />
همراه است، بلکه ارزیابی او از این تجربه<br />
است. SDS شکست خورد و این نیاز به<br />
توضیح دارد. نکته اصلی درباره تجربه<br />
های جسورانه یا هر چیز دیگر آموزش از<br />
آن هاست. در امتناع SDS از استراتژی<br />
همواره خطر آشکاری وجود داشت، مبتنی<br />
بر این پیش فرض که رهبری و سلسله<br />
مراتب یکی هستند و نتایج مشابهی به بار<br />
می آورند، به همین دلیل در برابر هر دو باید<br />
ایستادگی کرد. نتایج چنین سیاستی تضعیف<br />
کننده است. SDS در اواخر دهه ی ۶۰<br />
با بن بستی روبه رو شد هنگامی که برای<br />
شرکت کنندگان جنبش روشن شد که پیش<br />
روی بیش تر در امتداد راه موجود مسدود<br />
شده است. در نتیجه این جنبش به گروه<br />
های متعددی تقسیم شد و به چیزی تبدیل شد<br />
که فریدمن ان را “نظامی از فرقه ها” می<br />
نامد)بسیاری اما نه همه این فرقه های رقیب<br />
روایت های مضحکی از مارکسیسم-لنینیسم<br />
برگزیده اند که با شکل های شدیدا سلسله<br />
مراتب مشخص است(.<br />
دلیل تغییر این بود که موضوع و دستور کار<br />
،SDS امیدی برای دستیابی به نتیجه نشان<br />
نمی داد، چون پایه های اجتماعی موجود<br />
جنبش)دانشجویان و سیاهان( برای دستیابی<br />
به اهداف جنبش کافی نبوده اند )قبل از هر<br />
چیز توقف جنگ ویتنام(. شرکت کنندگان<br />
در “جستجو برای یک ایدئولوژی” هدایت<br />
شده اند تا از طریق آن گروه های مختلف<br />
به انواع راه های بالقوه برای سازماندهی<br />
عمل و نظریه پردازی دست یابند. تجزیه<br />
جنبش هم چنین واکنشی بود به مدل های<br />
رقیب برای عمل انقالبی)فریدمن ۱۹۸۴-۵،<br />
ص ۱۲-۱۳(. آن چه که جایگزین تجربه<br />
شجاعانه SDS شد شکل دیگری از تجربه<br />
بود، یک “نظامی از فرقه ها” که در آن<br />
مدل های رقیب از نظر توانایی دوام خود به<br />
محک گذاشته می شدند. یک نتیجه آرمانی از<br />
“تجربه” دوم یکی از این مدل های رقیب می<br />
توانست باشد که به طور وسیع مورد پذیرش<br />
بود و امکان رشد چپ امریکای بازسازی<br />
شده را فراهم می کرد. این که نتیجه حاصل<br />
نشد که خود داستان دیگری دارد.<br />
تاریخ SDS در حالی که تنوع تجربه و
صفحه 71<br />
نمونه های متفاوتی از تکامل سازمانی را<br />
نشان می دهد اما میشلز در باره آن ها بحثی<br />
نمی کند به سختی مدلی از موفقیت یا پاسخ<br />
عملی مناسبی در برابر ادعاعای بزرگ تر<br />
میشلز می تواند باشد. لحن نسبتا تمجیدی<br />
براینس نامناسب به نظر می رسد. با این<br />
لحن، کوشش برای فایق آمدن بر معضل<br />
میشلز از طریق وسایل غیرسازمانی و غیر<br />
استراتژیک توفیقی نمی یابد.<br />
در مجموع مشکل پاسخ های لیبرتارین به<br />
میشلز این است که آن ها نسبت به تز اصلی<br />
او کمتر انتقادی اند.آن ها این که مفهوم<br />
اصلی “سازما ندهی” و “رهبری” به خودی<br />
خود مشکل آفرین است می پذیرند و در یک<br />
موضع قبول شکست پا در گِل می مانند.<br />
اگر نقد لیبرتارین ناموفق است آیا سنت<br />
سوسیالیستی می تواند بدیلی ارائه کند؟ آیا<br />
سازمان دهی و رهبری می توانند تا حدی<br />
در پیوند با مبارزه برای دموکراتیزه کردن<br />
رادیکال، دموکراسی مشارکتی یا سوسیالیسم<br />
از پایین سهمی ادا کنند؟<br />
یک نقد سوسیالیستی<br />
گرایش های اصلی که میشلز در SPD و<br />
اتحادیه های آلمان نشان می دهد تماما واقعی<br />
بودند. اما او به اشتباه، مشاهده ی خود را<br />
به سازمان دهی به طور مجرد تعمیم داد<br />
بدون تمایز بیش تر. به جای آن که راه میشلز<br />
را دنبال کنیم بهتر است که بوروکراتیسم و<br />
محافظه کاری را به عنوان نتایج نوع خاصی<br />
از عمل سیاسی درک کنیم، یعنی سیاست<br />
سوسیال دموکراسی. مشکل واقعی سیاست<br />
رفرمیستی است که میشلز آن را به نادرست<br />
طرح می کند. میشلز رفرمیسم را به خوبی<br />
درک نمی کند چون او با رهبران آن در<br />
بعضی از پیش فرض های عمیق درباره<br />
حزب و مبارزه برای سوسالیسم اشتراک<br />
نظر دارد.<br />
در SPD برداشت ویژه ای از نقش حزب<br />
فرادستی پیدا کرد. و گریز از پیش فرض<br />
های دست و پا گیر آن امری کامال مشکل<br />
بود- نه تنها برای چپ. کارل کائوتسکی<br />
نظریه پرداز راست کیش حزب پیش فرض<br />
های خود را در اثر برنامه ای “راهی به<br />
سوی قدرت” )کائوتسکی ۱۹۱۰، هاندز<br />
۱۹۸۱(. تنها معیار مناسب برای رشد طبقه<br />
کارگر درجه ی قبول و تابعیت او از نظرات<br />
و رهبری حزب است. وظیفه ای که در<br />
برابر طبقه کارگر قرار دارد قبول آموزه ی<br />
جاافتاده در حزب است که در رهبری حزب<br />
تجسم می یابد.<br />
این مفهوم سوسیال دموکراتیک از تحول<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
اجتماعی نمونه ای است از آن چه که دریپر<br />
آن را سوسیالیسم از باال می نامد. تحول<br />
اجتماعی از طرف طبقه کارگر و سایر الیه<br />
های تحت ستم در جامعه رخ می دهد. این<br />
موضوع به روشنی در “بند ۴” مصوبات<br />
حزب کارگر بریتانیا بیان شده است که<br />
پیش نویس آن توسط سیدنی وب به نگارش<br />
درآمده بود. در آن جا هدف اصلی حزب<br />
چنین بیان شده ست: “تضمین ثمرات کامل<br />
کار فکری و دستی برای کارگران” و غیره.<br />
کلمه هشتم در این عبارت نقش کلیدی بازی<br />
می کند یعنی: برای. آن چه که حزب کارگر<br />
هیچ گاه به انجام آن کمر همت نبست تشویق<br />
کارگران بود که نتایج کارشان را راسا با<br />
کوشش فکری و جسمی به دست بیاورند.<br />
سوسیال دموکراسی صندوق رای را مبنای<br />
تحول سوسیالیستی می دانست. از کارگران<br />
انتظار داشت که از نظر سیاسی فعال باشند<br />
اما به شکلی محدود. آن ها نخست باید حق<br />
رای را به دست آورند سپس این حق را<br />
با رای دادن به حزب سوسیالیست اعمال<br />
می کردند. فراسوی عمل رای دادن هر<br />
چند گاهی از هواداران حزب خواسته نمی<br />
شد که خودسازمانده و فعال باشند. رهبران<br />
کار فکری و تصمیم گیری را خود به<br />
عهده می گرفتند و از اعضا می خواستند<br />
که به آن ها رای بدهند. حزب اساسا یک<br />
سازمان جمع آورنده ی رای محسوب می<br />
شد که هدف آن صرفا تغییر کارگران دولت<br />
بود نه توانایی بخشیدن به مردم به تحول و<br />
خودرهانی. حزب عامل اصلی تحول است<br />
و تحول هنگامی که حزب در قدرت است<br />
از طریق تغییرات قانونی انجام می گیرد که<br />
طبقه کارگر به آن نیاز دارد. کار حزب قوی<br />
تر شدن است تا آن جا که جایگزین اعضای<br />
دولت بورژوایی موجود شود. سوسیالیسم<br />
در جوهر خود، یعنی حزب سوسیالیست<br />
در قدرت. سوسیالیسمی که اساسا به معنای<br />
افزایش قدرت دولت از طریق ملی کردن<br />
مالکیت دولت و برنامه ریزی دولتی دریافته<br />
می شود. این دیدگاه از سوسیالیسم ذاتا<br />
دیدگاهی دولت گرایانه است و وابسته به<br />
وسایل دولتی برای دستیابی به سوسیالیسم<br />
است. در این جا به روشنی و تا اندازه ای<br />
که حزب خود در شیوه های سازماندهی اش<br />
غیر دموکراتیک است سوسیالیسم آن چنین<br />
خواهد بود.<br />
میشلز در سراسر کتاب “احزاب سیاسی” خود<br />
مبارزه برای سوسالیسم توسط چنین احزابی<br />
را به عنوان امری بدیهی می پندارد. هیچ<br />
گاه امکان دیگری حتی به طور جزیی مورد<br />
بررسی قرار نمی گیرد. گرچه همان طور<br />
که خواهیم دید در زمانی که میشلز اثرش<br />
را می نوشت تکان های جدید و نیرومندی<br />
قطعیت های قبلی را به لرزه درآورده بود.<br />
اما آن چه که روشن است درک از تحول<br />
اجتماعی و کارکردهایی که تجسم آن بود<br />
خصوصیات تجربی مختلفی را به وجود می<br />
آورد که میشلز به توصیف آن ها پرداخته<br />
بود. به طور خالصه نتایج به طور قانع<br />
کننده ای نه به سازمان دهی به طور مجرد،<br />
بلکه به سیاست سوسیال دموکراسی مربوط<br />
می شد. ما می توانیم این پیوند علّی را در<br />
تعدادی از عرصه ها تعقیب کنیم.<br />
نحست جدایی سیاست و اقتصاد به حوزه<br />
های مجزا از فعالیت های حزب پارلمانی و<br />
اتحادیه های کارگری یک قلم از اعتقاددات<br />
سوسیال دموکراسی بود. اتحادیه ها باید عمدتا<br />
از سیاست کناره گیری می کردند و حزب<br />
سوسیالیست باید خود را از فعالیت اتحادیه<br />
ها کنار می کشید. مسایل عمومی محدود<br />
بودند به جز بسیاری از مسایل عملی مربوط<br />
به کارگران: مزدها، شرایط کار، اختیارات<br />
کارفرما در محل کار، عالقه کارگران به<br />
این مسایل، موضوعات بالواسطه حزب<br />
سوسیال دموکرات نبود. این تقسیم حوزه ها<br />
که مارکس آن را ویژه ی سرمایه داری می<br />
دانست در درون جنبش کارگری بازتولید می<br />
شد، و سبب می شد که میشلز به خطا آن<br />
را به عنوان جدایی ذاتی کارگران تشخیص<br />
دهد.<br />
دوم تاکید پارلمانی حزب، از هواداران می<br />
خواست که چیزی بیش از رفتن به صندوق<br />
رای هنگام رای گیری انجام ندهند. کانونی<br />
بودن پارلمان گرایی، تقسیم بین رهبران و<br />
هواداران را تکمیل می کرد، بین نمایندگان<br />
مجلس و شهرداری ها و رای دهندگان. برای<br />
دستیابی به هدف اولیه ی خود یعنی پیروزی<br />
در رای گیری حزب آماده بود که اصول<br />
خود را )نظری( مورد مطالعه و تحت<br />
تابعیت قرار دهد، مثال اگر برای پیروزی در<br />
رای گیری الزم بود با کارت ملی گرایی و<br />
تبعیض نژادی بازی کند. روزا لوکزامبورگ<br />
حق داشت)۱۹۶۶، ۱۸۹۹( وقتی که می<br />
گفت: “آن هایی که از راه مسالمت آمیز و<br />
اصالحات پارلمانی دفاع می کنند به سادگی<br />
صرفا از راه دیگری برای رسیدن به یک<br />
هدف مورد توافق دفاع نمی کنند، بلکه اساسا<br />
برای هدف دیگری تالش می کنند”.<br />
سوم در درک سوسیال دموکراتیک اتحادیه<br />
ها خود را به نتایج یا معلول ها مشغول می<br />
کنند، تا علل مشکالت کارگری. فعالیت<br />
اصلی اتحادیه ها چیزی است که در بریتانیا<br />
به عنوان “چانه زنی دسته جمعی” نامیده<br />
می شود، روندی که تداوم طبقه کارفرمایان<br />
را بدیهی می انگارد. این شکل از اتحادیه
صفحه 72<br />
گرایی موجب عدم تداوم فعالیت و اعتقاد<br />
اعضا و اتکا به مقامات اتحادیه رسمی می<br />
شود که نقش میانجی گری بین کارفرمایان<br />
و کارگران است- نه برنامه ای برای سلب<br />
مالکیت از آن. باید اضافه کنیم که این<br />
محدودیت ها دراتحادیه گرایی از طرف<br />
کارفرمایان و دولت ها به طور فعال تشویق<br />
میشود. فانتزیا )۱۹۸۸، ص۵۷( اخطار<br />
فلیپ تافت به کارفرمایان علیه اتحادیه های<br />
دموکراتیک را نقل می کند و یادآوری می<br />
کند که “قانون تافت-هارتلی در سال ۱۹۴۸<br />
تالش می کرد با غیرقانونی کردن اشکال<br />
سنتی و موفق همبستگی پایه ها آشتی طبقاتی<br />
به وجود بیاورد با ایجاد الیه های از دیوان<br />
ساالری کارگری که باعث تحکیم رژیم های<br />
دیوان ساالری می شود”. در این جا مخالفان<br />
یک جنبش در شکل دادن به آن سهیم اند.<br />
چهارم استراتژی پیروزی پارلمانی به تغییر<br />
اساسی در مناسبات اجتماعی روزمره و<br />
هویت ها نیازی ندارد. میشلز در عین حال<br />
به بی عالقگی SPD با مسایلی چون<br />
آموزش سیاسی توجه نشان می دهد به<br />
خصوص حزب سوسیالیست تمام انرژی<br />
هایش را به تقلید از دستگاه ظاهری قدرت<br />
اختصاص می دهد که خصلت طبقاتی دولت<br />
را نشان می دهد. حزب سوسیالیست برای<br />
امتیاز روان شناسانه ای که از روحیه حاکم<br />
بر چنین دولت های طبقاتی حکایت می کند<br />
فقط اهمیت ثانویه قایل است. نادیده گرفتن<br />
عامل روان شناسانه برای اصل دموکراتیک<br />
فاجعه آمیز است به خصوص تا آن جا که<br />
این امر از منابع روان شناسانه ناشی می<br />
شود.)۳۶۸(<br />
احتمال این که “امتیاز روان شناسانه”- به<br />
خودفعالیتی، تفکر و سازمان دهی جمعی<br />
وابسته است، عواملی که رهبری حزب<br />
فعاالنه از شکوفایی آن ممانعت می ورزد-<br />
نتیجه فرعی سیاست پارلمانی باشد وجود<br />
ندارد.<br />
پنجم سیاست سوسیال دموکراتیک موجب<br />
یک درک ویژه از رهبری می شود. در<br />
بهترین حالت نمایندگی- اقدام به نیابت از<br />
مردم، اما خارج و در صورت لزوم علیه<br />
کنترل فعال آن ها- تا تشویق فعالیت و<br />
خودسازمان دهی انتقادی.<br />
ششم، همان طور که میلی باند)۱۹۹۱،<br />
ص ۶۸( می گوید میشلز بر تخاصم درون<br />
احزاب اصالح طلب بین رهبران میانه رو و<br />
فعاالن جناح چپ کم تر تاکید می کند. چنین<br />
احزابی به این فعاالن نیاز دارد، چه توسط<br />
اسطوره ی حزب جذب می شوند، اما آن را<br />
جدی می گیرند، رهبری را به چالش می<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
طلبند و بنابراین باید کنترل شوند. این امر<br />
به ویژه از نفس وجود آن هاست، نه قانون<br />
آهنین الیگارشی که تفکیک بین “رهبران و<br />
رهبری شوندگان”، “رهبران و فعاالن” را به<br />
وجود می آورد. تخاصم امری مجرد نیست،<br />
بلکه بر سر اختالفات ایدئولوژیک مشخص<br />
وجود دارد.<br />
سرانجام همان طور که یک قرن تجربه در<br />
مورد حکومت های سوسیال دموکراتیک<br />
نشان داده است)و همان طور که میشلز قبل<br />
از جنگ اول جهانی فقط می توانست آن را<br />
حدس بزند(، چنین احزابی بر سر قدرت حتی<br />
آن قدر دوام نمی آورند که وعده های خود<br />
را در مورد تحول از باال را نیز به سرانجام<br />
برسانند. آن ها با تمایل به مدیریت و دفاع از<br />
سازماندهی اجتماعی و نظام دولتی موجود<br />
بیش تر به جانب سیاست و عملکردهای<br />
مخالفان سیاسی محافظه کارتر خود کشیده<br />
می شوند.)در این باره به میلی باند ۱۹۶۲،<br />
بیرچال ۱۹۸۶ مراجعه شود(<br />
به طور خالصه تحلیل میشلز اگر محدود<br />
به تشکیالت سوسیال دموکراسی و سایر<br />
سازمان های اصالح طلب کارگری بماند<br />
تا حدی بیان گر حقیقت است، اما در شکل<br />
توضیحی که ارائه می دهد به خطا می<br />
رود. محافظه کاری و اندک ساالری در این<br />
سازمان ها محصول و فرآورده ی فرعی<br />
پذیرش چارچوب سرمایه داری، دولت<br />
و قانون اساسی فرارد ه های آنان است.<br />
میشلز این موضوع را درک نمی کند چون<br />
او بین اشکال حزب تمایز قابل نمی شود،<br />
بین احزابی که برنامه ی شان اصالح طلبانه<br />
است و احزابی که می خواهند خودفعالیتی<br />
طبقه کارگر را ارتقاء دهند با نگاه به<br />
سرنگونی نظام. میشلز به این مورد توجه<br />
خاصی مبذول نمی دارد. چون این تفاوت<br />
حتی توسط نیروهای چپ قبل از ۱۹۱۴ نیز<br />
به خوبی دریافت نشده بود.<br />
چپ و معضل میشلز قبل از ۱۹۱۴<br />
همان طور که در باال اشاره شد میشلز تنها<br />
منتقد SPD نبود. دیگران نیز در همان<br />
دوره به گرایش های محافظه کارانه و اندک<br />
ساالرانه حمله کرده بودند و تالش می کردند<br />
از بن بستی که میشلز معرفی می کرد راهی<br />
به بیرون پیدا کنند.<br />
از همه معروف تر روزا لوکزامبورگ بود.<br />
یک منتقد اصلی تجدیدنظرگرایی در حزب<br />
در پایان قرن نوزده )لوکزامبورگ ۱۸۹۹<br />
و ۱۹۶۶(، لوکزامبورگ به جدایی نهادی<br />
اتحادیه ها از حزب سوسیالیست و روابط<br />
دیوان ساالرانه شده در هر دو حمله کرد.<br />
او در جزوه ی درخشان خود تحت عنوان<br />
“اعتصاب توده ای، حزب سیاسی و اتحادیه”<br />
تالش می کرد با استفاده و تعمیم تجربه<br />
جنبش کارگری روسیه قبل و در خالل<br />
۱۹۰۵ راه حلی پیدا کند. او می گفت انرژی<br />
خودبه خودی که از چنین جنبش ملی توده<br />
ای کارگری ناشی می شود هم بدیلی برای<br />
بیماری های جنبش آلمان ارائه می دهد و<br />
هم درمان آن. جنبش های اعتصابی توده ای<br />
هم زمان بر جدایی مصنوعی بین جنبش ها<br />
و خواست های سیاسی و اقتصادی فایق می<br />
آمد و به سرعت جنبش ها را به فراسوی<br />
محدودیت های سازمان های موجود گسترش<br />
می داد. آن ها خالقیت وسیعی یک طبقه<br />
کارگر رزمنده را نشان می دادند و هنگامی<br />
که جریان پیدا می کردند نیروهای محافظه<br />
کار نمی توانستند آن را متوقف کنند)روزا<br />
لوکزامبورگ ۱۹۶۴(. ۱۹۰۶، به همین<br />
طریق جنبش سندیکالیستی و نظریه پردازان<br />
آن در سراسر اروپا و امریکای شمالی<br />
نیز برای معضل میشلز راه حلی جستجو<br />
می کردند و تکامل جنبش های کارگری<br />
غیرحزبی و مبارز پاسخی پیدا می کردند.<br />
روزا لوکزامبورگ سندیکالیست نبود. او<br />
از ضرورت سازماندهی و فعالیت حزب<br />
سوسالیست دفاع می کرد. او در واقع می<br />
گفت که گسست از SPD به معنای گسست<br />
از طبقه کارگر است)دونفسکایا ۱۹۹۱ ص<br />
۶۰-۶۱(. راه حل لوکزامبورگ به شکلی<br />
نفوذ حزب را محدود می کرد و مقاومتی<br />
در برابر مرکزیت آن بود. به نظر می رسد<br />
که سازوکار اصلی برای فایق آمدن بر<br />
گرایش های محافظه کارانه حزب خارج از<br />
حزب قرار دارد، در مبارزه خودبه خودی.<br />
به یک معنای مهم طی و قبل از جنگ<br />
لوکزامبورگ)و دیگران مثل تروتسکی<br />
جوان( با میشلز موافق بودند که “تشکیالت<br />
خود در واقع بخش مرکزی این مشکل به<br />
شمار می رود”.<br />
این چشم انداز از مشکالت خاص خود<br />
برخوردار است برای معتقدان خود این خطر<br />
وجود دارد مبارز طبقه کارگر به جز تبلیغات<br />
عمومی برای سوسیالیسم، کاری اقدامی<br />
انجام ندهد در حالی که نومیدانه برای خیزش<br />
خودبه خودی برای تحقق امیدهای خویش<br />
انتظار بکشد. این امر هم چنین بر شیوه<br />
های که به مشاجرات در مورد سازمان، در<br />
کشورهای دیگری به جز آلمان می تواند بر<br />
معنای آن اثر بگذارد. هم روزا لوکزامبورگ<br />
و هم تروتسکی با خصومت به پیشنهاد<br />
لنین در مورد مرکزیت حزب در روسیه<br />
واکنش نشان دادند. آن ها روابط دوستانه با<br />
منشویک ها را حفظ کردند علی رغم این<br />
که به دو جبهه از سوسیال دموکراسی تعلق
صفحه 73<br />
داشتند که با فعالیت و سازماندهی خودبه<br />
خودی کارگران رابطه دوستانه ی بسیار<br />
کمتری داشتند. )هارمن ۱۹۶۸-۹(.<br />
تقریبا تمامی چپ در قبل از ۱۹۱۴ در<br />
یک خصوصیت مشترک بودند: آن ها در<br />
مقابل احزاب اصالح طلب انترناسیونال<br />
دوم سازماندهی انقالبی موثری به وجود<br />
نیاوردند)گولکشتاین ۱۹۸۴(. سوسیالیسم<br />
هنوز به نحو برگشت ناپذیری – آن طور که<br />
توسط جنگ اول جهانی و سپس از طریق<br />
انقالب های روسیه و آلمان در ۱۹۱۷ و<br />
۱۹۱۸ تقسیم نشده بود. این شکاف الزاما<br />
تاثیری طوالنی برجای گذاشت، که شامل<br />
سری کاملی از چالش ها و گسست ها با<br />
پیش فرض های قبلی بود، به عنوان نمونه<br />
گسست با مدل هژمونیک تحول اجتماعی<br />
کائوتسکی. فراتر رفتن از این مدل چیزی<br />
بیش از نقد عملکرد سازمانی بود و شامل<br />
معنای سوسیالیسم و قدرت بالقوه ی کارگران<br />
و سایر جنبش های مردمی می شد.<br />
برآمد مدل انقالبی جدید، از سوسیالیست ها<br />
می خواست که احزابی به وجود بیاورند که<br />
مستقیما با تمام جنبش های مردمی در پیوند<br />
باشند و آگاهی واقعی مردم و اشکال سازمان<br />
دهی را در نظر داشته باشد. چون در درون<br />
اشکال فعلی خودفعالیتی مردمی امکان تحول<br />
سوسیالیستی نهفته بود، حتی اگر به شکل<br />
بخشا پنهان و متناقض. در این جا می توان<br />
کلید پیوند مبارزات روزمره درون سرمایه<br />
داری را با مبارزه برای یک جامعه جدید<br />
پیدا کرد. سوسیالیست ها باید مداخله در<br />
شیوه های تکامل یک رهبری موثر انقالبی<br />
با ریشه های عمیق در این جنبش ها را<br />
بیاموزند و مبارزه جویی مردمی را به درجه<br />
ای تقویت کند که بتواند قدرت دولتی را از<br />
پایین به مصاف بطلبد.<br />
در چارچوب آرای میشلز، که کارگران<br />
یک توده ی منفعل را تشکیل می دهند که<br />
با ناتوانی و عدم فعالیت مشخص می شود،<br />
چنین مفاهیمی بی معناست. اما برای چپ<br />
تکامل این مفاهیم نتایج عملی و نظری مهمی<br />
در بر دارد. بحث مربوط به سوسیالیسم از<br />
تز کالسیک سوسیال دموکراتیک درباره<br />
کنترل دولت بر برنامه ریزی عقالنی به<br />
طرف گزاره هایی منوط به گسترش رادیکال<br />
دموکراسی مردمی از جمله محل کار تغییر<br />
می یابد. اکنون ماشین دولتی موجود نه به<br />
عنوان چیزی که می بایست در انتخابات فتح<br />
شود و در جهت اهداف سوسیالیستی به کار<br />
گرفته شود، بلکه به عنوان مانع مستقیم در<br />
برابر سوسیالیسم ظاهر می شود که خود باید<br />
سرنگون گردد. اهمیت سیاست انتخاباتی تا<br />
حدی زیادی در مقایسه با مبارزات و سازمان<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
دهی از پایین مستقیم کاهش می یابد. چون<br />
تقابل در مفهوم بدیل از سوسیالیسم، از باال و<br />
از پایین روشن شد یک کشمکش حاد بین این<br />
دو گرایش متقابل با نتایج روشن برای مساله<br />
سازماندهی در خواهد گرفت.<br />
اما برای این که چنین تکاملی در چپ به<br />
نتیجه برسد، ملغمه ی پیچیده ای از تجربه و<br />
نظریه پردازی الزم است. این روند بسیار<br />
ناموزون خواهد بود، و جهش های نظری و<br />
عملی بزرگی را به وجود می آورد و هم چنین<br />
ناکامل بودن ها و گسست های رادیکال در<br />
افزایش عظیم سطح انباشت، زیربنای تجربه<br />
و عقاید جدید به شمار می رود که تمرکزی<br />
جدیدی از کارگران بسیار فراتر از آن چه<br />
مارکس و انگلس شناخته بودند به وجود می<br />
آورد. تغییرات عمده ای در سرشت محل کار<br />
و روند کار راه را برای پیوندهای جدید تنش<br />
آلود بین سیاست و اقتصاد آماده کرد. در سال<br />
۱۸۷۱ هنگامی که مارکس تالش می کرد<br />
تجربه ی انقالبی در کمون پاریس را جمع<br />
بندی کند، محل کار به طور متوسط شامل<br />
کمتر از ۱۰ کارگر بود- کمتر از آن چه در<br />
دبستان های مدرن دیده می شود چه رسد<br />
به کارخانه های بزرگ و دفترهای پیچیده<br />
قرن بیستم. اعتصاب، و هم چنین سازماندهی<br />
محل کار یا درخواست های اقتصادی به جز<br />
الغای کار شبانه در نانوایی ها نقش مهمی در<br />
تکامل کمون بازی نمی کرد. در مقایسه با<br />
جهان اجتماعی اوایل قرن بیست نیز تفاوت<br />
مشهودی دیده می شود.<br />
اما اختالف ها بالفاصله در تغییر سطح و<br />
اشکال مبارزات مردمی ثبت نمی شد. مبارزه<br />
جویی طبقه کارگر بالفاصله با سطح تولید<br />
سرمایه داری افزایش نمی یافت: سازماندهی<br />
اتحادیه قطعا در سراسر اروپای غربی در<br />
نیمه نهایی قرن نوزدهم و سال های اوایل قرن<br />
بیستم توسط احزاب اصالح طلب در مناطق<br />
کارگری توسعه یافت، اما سطح اعتصاب در<br />
آلمان بریتانیا و جاهای دیگر کامال پایین بود.<br />
اولین تغییر مهم نه در قلب سرمایه داری<br />
پیشرفته، بلکه هنگام انفجار انقالبی طبقه<br />
کارگر در ۱۹۰۵ در روسیه رخ داد. میشلز<br />
به طور قابل مالحظه ای تحوالت انقالبی<br />
روسیه را در نظر نگرفت، اما برای چپ<br />
۱۹۰۵ فرصتی بود از حیث تکامل نظری و<br />
عملی)۲(. برای روزا لوکزامبورگ به شکل<br />
تدوین اعتصاب توده ای در ۱۹۰۵ و برای<br />
تروتسکی اولین صورت بندی نظریه انقالب<br />
مداوم: هر دو مولف انکشاف های جدید و<br />
مهمی در الگوی آینده انقالبات طبقه کارگر<br />
به وجود آوردند)بارکر ۱۹۹۶(. ۱۹۹۹، به<br />
خصوص لوکزامبورگ استدالل می کرد که<br />
جنبش روسیه از آن چه که در آلمان مشاهده<br />
می شود بسیار پیشرفته تر است و الگوهای<br />
مشهود در اعتصاب توده ای روسیه به آینده<br />
اشاره می کند. اما او در این مرحله به یک<br />
مفهوم کامال جدید از سیاست طبقه کارگر و<br />
الزامات آن برای سوسیالیسم وارد نشد. او در<br />
مورد قدرت خودجوشی به عنوان یک توازن<br />
موثر در برابر دیوان ساالری های اتحادیه و<br />
حزب دچار اغراق شد. او این امر را آغازی<br />
برای یک گسست سیاسی و تشکیالتی<br />
با SPD نمی دید و استدالل می کرد که<br />
سازمان دهی سوسیالیستی نباید خود را در<br />
مسایل فنی برای هدایت اعتصابات و نظیر<br />
آن درگیر کند- مفهومی که برای نسل بعدی<br />
سوسیالیست ها و کمونیست ها غیرعادی بود<br />
و کامال مخالف تجربه ی روزمره ی فعالیت<br />
در محل کار و محل زندگی. هنگامی که<br />
انقالب آلمان را در مقایسه با حوادث ۱۹۰۵<br />
در روسیه در نظر بگیریم، پایان غم انگیز<br />
زندگی لوکزامبورگ نشان می دهد که او تا<br />
چه میزان به قدرت عملی نیروهای محافظه<br />
کار در درون جنبش کارگری کم بها داده<br />
است. )هارمن ۱۹۸۲، گلوکشتاین ۱۹۸۲،<br />
بسبل ۱۹۹۳(.<br />
اگر چپ در اروپای غربی هنوز در جهت<br />
یک مفهوم بدیل از سیاست سوسیالیستی<br />
لنگان لنگان پیش می رفت در جاهای دیگر<br />
مساله از این روشن تر نبود. مطمئنا در<br />
مقایسه با گروه های چپ در اروپای غربی<br />
و امریکا، بلشویک های روسیه حزبی به<br />
وجود آوردند با ریشه های عمیق تر در<br />
میان کارگران مبارزه، آن ها علیه رقبای<br />
اطالح طلبان و سندیکالیست ها با شدت و<br />
حدت بیش تری جدل می کردند و خود را<br />
جداگانه سازمان می دادند. آن ها بیش تر<br />
خود را ه جزییات روزمره مبارزه طبقه<br />
کارگر مشغول می کردند و به طور پیوسته<br />
به نیاز برای انقالبات تاکید می کردند)با<br />
اطمینان در مورد لنین صادق است( و آن ها<br />
از مفهوم بیش تر شکل گرفته ای از تکامل<br />
متناقض آگاهی توده ای ارزیابی داشتند. اما<br />
لنین با سوسیال دموکراسی تا ۱۹۱۴ گسست<br />
نکرد و بیش از لوکزامبورگ و تروتسکی<br />
اهمیت شکل گیری شوراهای کارگری را<br />
در انقالب ۱۹۰۵ در نیافت. برای هیچ یک<br />
از عنصر چپ قبل از ۱۹۱۷ نوآوری های<br />
تشکالت کارگر روسیه موجب جهت یابی<br />
نظریه های مجردشان در مورد دولت یا<br />
عملکرد روزانه نشد. فقط ۱۹۱۷-۱۹۱۸<br />
مساله شوراهای کارگری برای آن ها به<br />
یک مساله تعیین کننده تبدیل شد. صرفا<br />
آن زمان این امر کامال روشن شد که دو<br />
گرایش ناسازگار و در واقع کامال متقابل هم<br />
در سیاست طبقه کارگر وجود دارد: یکی<br />
نظیر SPD بر پارلمان گرایی تاکید می کند<br />
و دیگری بر خودفعالیتی انقالبی کارگران،
صفحه 74<br />
یکی بر اصالحات و دیگری بر انقالب، یکی<br />
از “باال” و دیگری از “پایین”.<br />
یک مفهوم بدیل<br />
بین ۱۹۱۷ و اوایل دهه ی ۲۰ مفهومی از<br />
سیاست سوسیالیستی طبقه کارگر شکل گرفت<br />
که از مدل سوسیال دموکراتیک به روشنی<br />
متمایز بود. این سیاست دیدگاه مشخصی از<br />
دولت و مبارزه برای یک جامعه جدید را در<br />
بر می گرفت و هم چنین در مورد مسایلی که<br />
با سازمان دهی مربوط می شد. این سیاست<br />
در تجربه های احزاب کمونیست در این<br />
دوران و بحث های درون کنگره های اولیه<br />
انترناسیونال سوم تجسم یافته بود. سرنوشت<br />
این سیاست این بود که در مدتی کوتاه شکوفا<br />
شود و سپس منحرف و سرانجام هنگامی که<br />
این احزاب و انترناسیونال آن ها تحت کنترل<br />
مرگبار استالین قرار گرفت از بین رفت-<br />
یک معرفی مناسب در چند خط غیرممکن<br />
است، اما ما حداقل تالش می کنیم نکات<br />
عمومی آن را یاداوری کنیم.<br />
هیچ برداشت مناسبی از سیاست طبقه کارگر<br />
نمی تواند از اصلی آغاز کند که میشلز<br />
از نظریه نخبگان ارائه کرده است: یعنی<br />
فرض منفعل بودن و بی تمایز بودن توده.<br />
همان طور که بیتهام)۱۹۸۱( توجه می کند<br />
این امر حتی به عنوان درکی از کارکرد<br />
درونی احزاب صادق نیست که از رهبران،<br />
اعضا، هوارادان و شبکه ی پیچیده ای از<br />
همکاری، اتحاد و سطوح مختلفی از اعتقاد<br />
و فعالیت را تشکیل می دهند. “فرض توده ی<br />
بی تمایز” در مورد زندگی طبقه کارگر از<br />
معنای کمتری برخوردار است. این موضع<br />
اساسا مبتنی بر پیش داوری و از عدم اطالع<br />
ناشی می شود. میشلز از حیات تشکیالتی<br />
غنی طبقه کارگر آلمان در این دوره درکی<br />
ندارد، و نه از اشکال و سازمان دهی واقعی<br />
و مبارزات و هم چنین امکان آن برای رشد<br />
بیش تر. از برداشت میشلز نمی توان در<br />
خصوص جنبش کارگری کاریکاتوری حدس<br />
زد که این جنبش بتواند طی یک دهه رژیم<br />
امپراتور قیصر سرنگون کند، جنگ را به<br />
پایان برساند و به انفجاری از اعتصاب های<br />
توده ای و مبارزه مسلحانه با نیروهای دولتی<br />
دست بزند، اعضای اتحادیه های کارگری<br />
را ۵ برابر افزایش دهد، شوراهای رزمنده<br />
ی سربازان و کارگران به وجود بیاورد و<br />
نیروهای سیاسی اش را بین SPD و حزب<br />
کمونیست جدید آلمان تقسیم کند)هارمن<br />
،۱۹۸۲ گلوکشتاین ،۱۹۸۵ بسل )۱۹۹۳<br />
هیچ تحلیلی از طبقه کارگر که صرفا زندگی<br />
و آگاهی آن را به شکل منفعل و ادغام شده یا<br />
همگون و یک نواخت تصور کند کامل نیست.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
این که تحلیل های گوناگونی از این دست<br />
ارائه شده است بیش تر جدایی روشنفکران<br />
طبقه متوسط را از زندگی روزمره طبقه<br />
کارگر نشان می دهد تا واقعیت آن را.<br />
تجربه کارگران در چارچوب سرمایه<br />
داری گرایش به مقاومت و شورش را به<br />
وجود می آورد و به این معنا یک “قرابت<br />
انتخابی” بین زندگی طبقه کارگر و ایده ی<br />
سوسیالیسم ایجاد می کند. اما این امر خودبه<br />
خودی تحقق نمی یابد. باز بودن زندگی<br />
طبقه کارگر در مقابل مجموعه متفاوتی<br />
از عوامل دیگر به این معناست که تمامی<br />
گرایش های سوسیالیستی در برابر و در<br />
تضاد با این تاثیرات قرار می گیرد، نه فقط<br />
به وسیله فشارهای مادی و ایدئولوژیک<br />
در جهت انفعال در جهت همسازی با نظم<br />
موجود، در جهت تفرقه تا اتحاد در صفوف<br />
طبقه کارگر. از این رو فرهنگ طبقه کارگر<br />
عرصه ی تقابل و دربرگیرنده ی مجموعه<br />
ی پیچیده و وسیعی از اشکال و شبکه های<br />
سازمان دهی، راه های مقابله و شیوه های<br />
زندگی، مراسم و آداب مقاومت و هم سازی،<br />
همبستگی ها و دشمنی ها، عقاید و گرایشات<br />
متناقض که توصیفات قوم شناسانه ی عمیق<br />
و تاریخ نگاری اجتماعی در تالش شناخت<br />
از آن است )مقایسه کنید با تامپسون ۱۹۶۳(.<br />
آگاهی و سازمان دهی طبقه کارگر بیش از<br />
آن که ساده و ثابت باشد همواره ناموزون،<br />
مستعد جهش ها، بازگشت ها و دگرگونی<br />
هایی در شکل و محتواست و توسط تاثیرات<br />
متقابل کارگران و متحدان و مخالفان<br />
گوناگون آن ها شکل می گیرد. جنبش طبقه<br />
کارگر از این ترکیب غنی سر بر می آورد و<br />
به خصوصیات مشخص خود شکل می دهد.<br />
جنبش ها به سازمان دهی صوری قابل تقیل<br />
نیستند- در واقع یکی از برجستگی های<br />
نظریه جنبش اجتماعی مدرن تمایز مفهومی<br />
بین “جنبش اجتماعی” و “سازماندهی جنببش<br />
اجتماعی” است. جنبش ها شکل خود را<br />
دارند، شبکه های چند مرکزی هستند بدون<br />
یک مرکز واحد قدرت)گرالخ و هاین<br />
۱۹۷۱، دیانی ۱۹۹۲(. آن چه که آن ها را<br />
از فرهنگ های وسیع تر مشخص می کند که<br />
آن ها ترجمان آن هستند، این است که آن ها<br />
در شبکه ی پیچیده ای از شعبه ها و شاخه<br />
ها، توسط فعاالن مختلف با یک دیگر پیوند<br />
دارند. این فعاالن به نوبه ی خود به شبکه<br />
های غیررسمی و انواع وسیعی از سازما<br />
ندهی رسمی تعلق دارند- احزاب، اتحادیه ها<br />
تعاونی ها، باشگاه ها، انجمن ها، کلسیاها و<br />
غیره. اصطالح طبقه کارگر به اشکالی از<br />
مقاومت در برابر سلطه و استثمار سرمایه<br />
داری اشاره دارد که جمعی و آشکار است-<br />
چنین جنبش هایی شامل نهادهای رسمی با<br />
ساختارهای تشکیالتی توام با مقررات و شبه<br />
نهادها- با مقررات و کارکردهای غیررسمی<br />
تر- مثل کمیته هایی از نمایندگی کارگران<br />
کارخانه، موسسات مستاجران و شبکه ی<br />
دوستی های ساده و سایر شبکه ها)ویکهام<br />
۱۹۷۹(. چنین شبکه هایی از ساختار پیچیده<br />
ی درونی و پیوندهای بیرونی برخوردار<br />
است، که با اشکال گوناگون زندگی انجمنی<br />
پیوندهای متقابل دارند، از خانواده ها،<br />
جماعت های محلی، خیریه ها و جنبش های<br />
چند طبقه ای، گروه بندی های نژادپرستانه<br />
و ضدنژادپرستانه، اشکال سازماندهی<br />
اجتماعی بر اساس جنسیت یا قومیت تا گروه<br />
های با منافع خاص از گروهای ورزشی تا<br />
گروه های ترک الکل. از طریق این روابط<br />
متعدد و فیمابین است که جنبش طبقه کارگر<br />
ساخته می شود و خود را گاهی در اشکالی<br />
کامال پراکنده و زنجیره ای و گاهی در بستر<br />
همبستگی ها و پیوستگی های وسیع تر می<br />
سازد. جنبش نوین کارگری به قول تامپسون<br />
)۱۹۶۵( “جامعه در حال نبرد” دایم است.<br />
آن چه که در مورد جنبش کارگری گفته شد<br />
در مورد فرهنگ طبقه کارگر نیز صادق<br />
است: فرهنگ طبقه کارگر شامل گرایش<br />
های مختلفی است که در جهت های مختلف<br />
عمل می کنند، مرکب از انواع الیه های در<br />
حال تغییر، پیشرفته و عقب مانده، مرکب<br />
از گروه های رهبری کننده و پیشاهنگ با<br />
نیروهای ارتجاعی و هم ساز. آن ها عرصه<br />
های بحث و مشاجره و هم چنین وحدت<br />
هستند که در آن گرایش های به جانب مبارزه<br />
جویی و فرمان برداری در تنش دایمی با<br />
یک دیگر قرار دارند. در جریان رخدادهای<br />
کنونی که مبارزه طبقاتی روزمره را می<br />
سازد، انگیزه ها و نوسان های قدرت مندی<br />
از روحیات و عقاید جریان دارد که به جنبش<br />
طبقه کارگر حیات تازه و معنای نوینی از<br />
پیوندهای درونی و هم چنین شکست و<br />
افسردگی می دهد. در درون آن ها صداهای<br />
کمابیش سازمان یافته گوناگون برنامه های<br />
مشخص متفاوتی را پیشنهاد می کنند و به<br />
بحث می گذارند، هم برای مقاومت و هم<br />
برای همسازی با نیروهای سرمایه و دولت.<br />
هرگز یک آگاهی واحد طبقاتی وجود ندارد<br />
بلکه صرفا اکثریت ها و اقلیت ها وجود<br />
دارند.)۳(<br />
در واقعیت در چارچوب این شبکه ی پیچیده<br />
از فعالیت و سازمان دهی بود که پرسش<br />
های واقعی در باره سازماندهی خود را نشان<br />
دادند. آن چه که نظریه سوسالیستی را متمایز<br />
می کند این استدالل است که چنین جنبش<br />
هایی علیرغم تضادهای درونی شان از توان<br />
نیرومند وسیعی برخوردارند. آن ها دارای<br />
ظرفیت بازسازی نیروهای خویش اند. هم
صفحه 75<br />
برای شکست قدرت سرمایه و دولت و هم به<br />
تبدیل شدن به مراکز قدرت مردمی و جدید<br />
و دموکراتیک تر. این دیدگاه ازخودرهانی<br />
طبقه کارگر برداشت مارکس از کمون<br />
پاریس را تایید می کند؛ روزا لوکزامبورگ<br />
این نکته را در اعتصاب توده ای ۱۹۰۵<br />
کشف کرده بود و به آن خوشامد گفت: همین<br />
دیدگاه در شوراهای ۱۹۱۷ به مدت کوتاهی<br />
شکوفا شد و مطالبات روح مطالبات احزاب<br />
کمونیست را تا آغاز دهه ی ۲۰ به شمار می<br />
رفت؛ و مجددا در قرن بیستم در بعضی از<br />
جنبش های کارگری انقالبی و تقریبا انقالبی<br />
دوباره ظهور کرد- در اسپانیا در ۱۹۳۷<br />
تا سولیداری نوش در ۱۹۸۰. در این جا<br />
حداقل به شکل آرزو کامل ترین دموکراسی<br />
در دولت با اشکال دموکراسی مشارکتی در<br />
محل کار و جامعه ترکیب می شود. این بینش<br />
از سوسیالیسم صرفا پارلمانی و در تقابل با<br />
آن قرار دارد، این یا آن حزب به قدرت نمی<br />
رسند، بلکه نهادهای مستقیم دموکراتیک<br />
جدید قدرت می گیرند که در جنبش ریشه<br />
دارند و تجلی آن به شمار می روند.<br />
رهبری و خودرهانی<br />
تعقیب چنین دیدگاهی مطمئنا سازمان دهی<br />
حزب را نیز در بر می گیرد، از نوعی که<br />
کامال با سازمان های سوسیال دموکراتیکی<br />
که میشلز کالبدشکافی کرد متفاوت است.<br />
این نوع سازمان دهی به دور از آن است<br />
که از نوع احزاب “فراگیر” مدل سوسیال<br />
دموکراتیک فاصله ی دور دارد و به دنبال<br />
چارچوبی مشترکی برای فعالیت در خدمت<br />
مبارزان سوسیالیست است. اصطالح<br />
“سازمان دهی سازمان دهندگان” توسط پیون<br />
و کلووارد سویه های از این شکل را در بر<br />
می گیرد چون آن فعاالنی که به طور جمعی<br />
یک بینش تحول سوسیالیستی را تبلیغ می<br />
کنند دور هم گرد می آورد. چنین فعاالنی<br />
قطعا خواهان رهبری دیگران اند، گرچه<br />
نه از طریق نمایندگی آن ها در چارچوب<br />
نهادهای سیاسی موجود، بلکه از طریق بسیج<br />
کارگران در عمل جمعی و جلب مبارزان در<br />
یک چارچوب مشترکی از درک و مداخله<br />
جویی. آ ن ها فعالیت را تشویق می کنند نه<br />
انفعال را؛ و نه نادیده انگاشتن آموزش و<br />
“امتیاز روانی” را. این درست حرفه ی آن<br />
ها به شمار می رود و سرانجام همه چیز. آن<br />
چه که برای آن ها ارزش دارد رشد اعتماد<br />
آگاهی و خودسازمان دهی الیه های پایین<br />
است. به طور مشخص)همان طور که الولت<br />
و فالنگان می گویند( آن ها با دستگاه دیوان<br />
ساالرانه سوسیال دموکراسی و اتحادیه<br />
کارگری در تضاد قرار می گیرند و رهبری<br />
آن ها به مقیاس خوبی در چالش با نیروهای<br />
محافظه کارتر در درون همان جنبش است.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
آن ها سودای رهبری جنبش کارگری را در<br />
سر می پرورانند همان طور که فریدمن در<br />
باره آن بحث می کند.<br />
چنین احزاب و پیش احزابی در یک زندگی<br />
ایدئولوژیک درونی فشرده از آموزش و<br />
بحث مشارکت دارند. آن ها برای انجام<br />
کارکرد خود به درجه ای از اعتماد و اعتقاد<br />
از طرف اعضا و رشد ظرفیت ارائه رهبری<br />
در درون محیط فعالیت خویش نیاز دارند.<br />
بخشی از وظیفه ی آن ها کمک به اعضا<br />
برای عمل اعتمادآمیز، قضاوت مستقل و<br />
ارزیابی تجارب خویش در کنار دیگران<br />
است. به طور نمونه روابط اجتماعی در<br />
بین اعضا و رهبران کم تر سلسله مراتبی<br />
است و با ویژگی های سازمان های سوسیال<br />
دموکراتیک تفاوت بسیاری دارد.<br />
همان طور که هارمن )۱۹۶۸( اظهار می<br />
کند نوعی از نخبه گرایی با شکل گیری و<br />
عضویت چنین سازمان هایی همراه است.<br />
آن ها ضرورتا نظیر خود را برتر می دانند،<br />
و بین خود و محیطشان مرزهای محکمی<br />
ترسیم می کنند، برای این که بحث درونی<br />
با همفکران شان را حفظ کنند و کیفیت<br />
مداخله در محیط شان را برجسته تر سازند.<br />
طرفداران برخی مواضع اصوال کنار گذاشته<br />
می شوند: برای نمونه نژادپرستان و ملی<br />
گرایان. از سوی دیگر از نخبه گرایی موجود<br />
که مبنای تحلیل میشلز است متفاوت است،<br />
چون پیش فرض های آن یک کیفیت دایمی<br />
از بی تفاوتی در توده های کارگران نیست،<br />
بلکه قبول ساده ی این واقعیت که ناموزونی<br />
بالوسطه در آگاهی و اعتقاد وجود دارد. در<br />
واقع فرض نظری مقدم آن ها- قدرت گیری<br />
توده ای و تحول اجتماعی در مبارزه و هم<br />
ممکن و هم مطلوب است- کامال نقطه مقابل<br />
نخبه گرایی است.<br />
یک خطری که در برابر چنین احزاب یا<br />
شبه احزاب وجود دارد دیوان ساالری و<br />
محافظه کاری نیست بلکه فرقه گرایی است<br />
که به طور ذاتی با نظرات و اصول آن ها<br />
پیوند دارد، و خود را از کسانی متمایز می<br />
کنند که خواهان تشویق آن ها هستند. از<br />
دغدغه ی اجتناب از فرصت طلبی سوسیال<br />
دموکراسی برخوردارند، و خطر بت وارگی<br />
نکات اختالف ویژه. با ترسیم یک مرز<br />
تفاوت اغراق آمیز که تالش برای وحدت<br />
با دیگران را ناممکن می سازد و آن ها به<br />
قول “مانیفست کمونیست” توانایی حرکت به<br />
جلو را از دست می دهند. تفکر فرقه گرایانه<br />
به طرق گوناگون جنبش های متنوعی را<br />
در اواخر قرن بیست با مشکل روبه رو<br />
ساخت. از ماورای چپ تا ضدنژادپرستی<br />
و فمینیستی. اما گرچه خطر فرقه گرایی<br />
واقعی است اما سرنوشت محتوم آن ها<br />
نیست. اجتناب از آن به اعتدال نظری و<br />
عملی نیاز دارد، بیش از هر چیز دستیابی<br />
به این درک که “حزب” مخزن تمام خرد<br />
سوسالیستی نیست. تکامل واقعی نظریه و<br />
عملکرد سوسیالیستی در گفتگو با جنبش<br />
های وسیع تر به دست می آید، که از آن<br />
بخش اعظم انگیزه های خالق که جنبش را<br />
به پیش سوق می دهد ناشی می شود- هم<br />
ابتکار شوراهای کارگری به میزان وسیع و<br />
پهنه ای از نوآوری های تاکتیکی گوناگون<br />
در مبارزه روزمره، به اضافه صورت بندی<br />
مطالبات و ایده های جدید که مفهوم رهایی<br />
انسان را غنا می بخشد. یک سنت نظری<br />
زنده همواره ناکامل است، و در جستجوی<br />
رسیدن به واقعیت در حال تغییر است.<br />
نتیجه<br />
این نوع از سازمان دهی وقتی با اشکال<br />
سازماندهی ترکیب می شود که جنبش خود<br />
آن را تکامل می دهد راهی برای فایق آمدن<br />
بر تقابل عقیم “خودجوشی” و “سازماندهی”<br />
ارائه می دهد که سنت لیبرتارین آن را به<br />
عنوان تنها بدیل بدبینی میشلزی معرفی می<br />
کند. آن چه که به عنوان خودجوشی ظهور می<br />
کند همواره به شکلی کار رهبران و سازمان<br />
دهی است. غالبا چیزی را خودجوشی می<br />
خوانند-معنای آن پذیرش این امر است -که<br />
نمی دانیم که چه کسانی و چگونه باعث<br />
وقوع آن شده اند.)گودوین ۱۹۹۱(<br />
مفهوم سازماندهی از منظر هواداران<br />
سوسیالیست انقالبی همواره- حداقل به شکل<br />
آرمانی- از اشکال مبارزه توده ای که از<br />
پایین ریشه می گیرد دفاع می کند. در این<br />
شکل مردم ساختار قدرت موجود و تصمیمات<br />
طبقه کارگر را به چالش می طلبند و انگیزه<br />
های اجتماعی جدید به وجود می آورند،<br />
خود را در شبکه های جدیدی سازمان دهی<br />
می کنند و در جریان خود این روند خود<br />
و توانایی های شان را دگرگون می سازند.<br />
چنین روندهایی دایما در سراسر جامعه رخ<br />
می دهد، نه تنها در محل کار)فانتزیا ۱۹۸۸(<br />
بلکه هم چنین در پهنه ی دشوار مبارزات<br />
اجتماعی)آپلز و دیگران ۱۹۹۸(.<br />
تقابل واقعی در برابر میشلز انکار نقش<br />
رهبری و سازماندهی نیست، بلکه بیش<br />
تر ترکیب اشکال سازمان دهی و رهبری<br />
است که به طور عملی با مبارزات وسیع تر<br />
خودرهانی مردم هم خوانی دارد.<br />
یادداشت ها:<br />
از همکاران خود در هیات تحریه به خاطر<br />
پیشنهادهای انتقادی برای پیش نویس مقاله
نظری<br />
کنم.<br />
می تشکر عنوان<br />
به را ۱۹۰۵ انقالب )۱۹۸۶( شانین می<br />
نظر در عمل و تفکر در عطفی نقطه بین<br />
ها راست و ها چپ بین در هم او گیرد آموخته<br />
نویی چیزی رخداد این از که کسانی چنین<br />
هم و لوکزامبورگ، لنین، جمله )از اند نیاموخته<br />
هیچ که کسانی و پین( استولی تمایز<br />
تزاری( رژیم و ها منشویک اند)مانند شود.<br />
می قایل آلتوسر<br />
لویی فلسفه؛ و لنین آلتوسر<br />
لوئی طبائی<br />
طبا جواد ترجمه وجود<br />
هرگز چیزی چنین که کرد اضافه باید هستند<br />
ها غیرمارکسیست این داشت. نخواهد نسبت<br />
را عقیده این سوسیالیستی نظریه به که یک<br />
خجسته” “روز یک در که دهند می پیروزمند<br />
پرولتاریا یک در واحد، آگاهی هنگامی<br />
۱۹۹۲( کرد.)الکوود خواهد ظهور ساده<br />
وحدتی و شود حل تضادهای تمام که حکفرما.<br />
یک<br />
محفلی<br />
در دانشمندی که است طبیعی گزارش<br />
نماید. ارائه گزارشی۱ دانشمندانه میتواند<br />
علمی بهصورت فقط بحث یا بحث<br />
یا فلسفی گزارش یک امّا ممکنباشد. چهطور؟<br />
فلسفی را<br />
لنین مطمئناً اصطالح این فلسفی. گزارش دلکش<br />
و بیریا خندهای وامیداشت، خنده به متوجّه<br />
آن مشاهدهٔ با کاپری بندر صیّادان که متعلّق<br />
و بوده آنان تبار از لنین که میشدند پیش<br />
سال ۶۰ درست است. آنان اردوگاه به معیّت<br />
در لنین زمان آن در ۱۹۰۸. در بود لنین<br />
میبرد؛ بهسر کاپری بندر در گورکی به<br />
و میداشت دوست را او نبوغ و صداقت یک<br />
را وی این وجود با ولی مینهاد ارج آن وی<br />
گورکی میدانست. خردهبورژوا انقالبی بحثهای<br />
در تا کردهبود دعوت کاپری به را روشنفکران<br />
از کوچکی گروه یک فلسفی با<br />
گورکی که اوتزوویستها، بلشویک، سال<br />
نماید. شرکت بود، موافق آنان نظرات انقالب<br />
نخستین فردای حقیقت در ۱۹۰۸ سرکوب<br />
و اوج ۱۹۰۵، انقالب یعنی اکتبر همچنین<br />
۱۹۰۵ سال بود. کارگری جنبش حتی<br />
»روشنفکران«، بین سراسیمگی سال از<br />
کثیری تعداد بود. بلشویک روشنفکران تاریخ<br />
در که دادهبودند تشکیل گروهی آنان مشهورند.<br />
»اوتزوویستها۲« نام به طرفدار<br />
و چپگرا آنان سیاسی دیدگاه از کنارهگیری<br />
و خروج۳ بودند؛ رادیکال تدابیر عمل<br />
اشکال کلیّهٔ طرد دوما، از نمایندگان قهرآمیز.<br />
عمل به فوری گذار و قانونی تئوریک<br />
مواضع چپگرا اظهارات این امّا مخفی<br />
خود پوشش زیر در را راستگویی کردهبود.<br />
روزی<br />
باب فلسفهٔ یک داغ اوتزوویستها به<br />
فلسفی مد یک داشتند، خود پیشانی به را فیزیکدان<br />
که تجربی«۴ نقادی »مکتب نام تازهای<br />
شکل ارنستماخ اتریشی معروف و فیزیکدان فلسفه این بخشیدهبود. بدان نبود<br />
معمولی آدم یک )ماخ فیزیولوژی عالم یادگار<br />
به خود از علوم تاریخ در نامی بلکه ساختهشده<br />
فلسفههای سایر با بیربط گذاشته( و<br />
پوانکاره۵ فلسفهٔ مانند دانشمندان، توسط وره۶نبود.<br />
دوهم مانند علوم مورخین فلسفهٔ شناخت<br />
به تازه که هستند پدیدههایی اینها علوم<br />
از بعضی وقتی شروعکردهایم. آنها آن<br />
)در میگردند مهمی تغییرات دستخوش فالسفه<br />
پیوسته ریاضیات(، و فیزیک زمان »بحرانی<br />
کنند اعالم که میشوند پیدا حرفهای وجود<br />
به ریاضیّات، یا و فیزیک در علم«، در این<br />
که گفت میتوانم جرئت به است. آمده زیرا<br />
هستند. طبیعی کامالً فالسفه اظهارات پیشگویی<br />
به را خود وقت فالسفه از بخشی که<br />
مترصدند و کرده سپری علوم احتضار آورده<br />
جای به را علوم تدفین مراسم بتوانند بخوانند.۷<br />
آن بر فاتحهای فلسفه جانب از و زمان<br />
همان در اینکه عجیبتر مطلب امّا بحران<br />
از که میشوند پیدا نیز دانشمندانی کشف<br />
به ناگهان و میکنند. صحبت علوم خود<br />
در فلسفه به نسبت شگفتانگیزی قریحهٔ میکنند<br />
فکر آنان که اینجاست میآیند نایل درحالی<br />
آوردهاند روی فلسفه به ناگهان 76<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
فلسفه<br />
»کاربران«۸ از هرگز آنان که دانشمندان<br />
همان یا نبودهاند. رویگردان اسراری<br />
انتشار و کشف به که میکنند ر تصوّ زج نمیکنند کاری آنکه حال و دستیافتهاند درحقیقت<br />
که سطحی و مندرس کلماتی اظهار میباشند.<br />
فلسفه تاریخ به متعلّق فالسفه<br />
صفِ به متعلّق خود که فالسفه ما این<br />
که فکرکنیم چنین داریم میل میباشیم آنان<br />
که علم یک رشد مناسبت به دانشمندان، میگیرند،<br />
بنیادی تغییر و استحاله جای به تماشایی<br />
و مرئی فلسفی بحران دچار کودکی<br />
که معنایی همان به میشوند، بحران<br />
این در میگردد. تب بحران دستخوش آنان<br />
روزینهٔ هر و خودجوش فلسفهٔ که است میگردد.<br />
مشهود برایشان سادگی به فرآوردههای<br />
کلیه و ماخ امپیریوکریتیسیسم لوناچارسکی،<br />
بوگدانف، نظرات مانند آن از<br />
فلسفی بحران یک غیره و بازاراف به<br />
مربوط حوادثی اینها بودند. قماش این قریب<br />
طرحی بتوانیم اینکه برای تاریخاند. جریان<br />
این از منطقی بعدی در ذهن به که<br />
را فلسفهای بگوییم میتوانیم دهیم، ارائه وراثت،<br />
زیستشناسی، دانشمندان از بعضی »اطّالعات«۹<br />
اطراف در غیره و زبانشناسی از<br />
هستند کوچکی فلسفی »بحران« میسازند آن.<br />
مرغوبتر نوع از قماش این فلسفی<br />
بحرانهای این در آنچه بنابراین بحرانها<br />
که است این جالبتوجه دانشمندان یگانهجهت<br />
متوجّه همیشه فلسفی دیدگاه از و<br />
کهنه موضوعات بحرانها هستند؛ ممکن اصالت<br />
و تجربه اصالت به مربوط مندرس زنده<br />
دیگر بار را ایدهآلیستی یعنی صورت این<br />
که گفت میتوان بدینترتیب و مینمایند میباشند.<br />
ماتریالیسم دشمن همیشه بحرانها امپیریوکریتیسیست<br />
اوتزوویستها بنابراین بودنشان(<br />
بلشویک )بهعلت چون و بودند مارکسیسم<br />
که میگفتند بودند، هم مارکسیست ٔه<br />
مابعدالطبیع این شر از را خود بایستی »ماتریالیسم<br />
همانا که انتقادی۱۰ قبل ما اینکه<br />
بر و نموده خالص بود، دیالکتیک« باالخره<br />
باید شود بیستم قرن مارکسیسم بتواند بوده.<br />
آن فاقد همیشه که بجوید فلسفهای که<br />
نیمهنوکانتی۱۱ و ایدهآلیستی فلسفه این بریده<br />
مارکسیسم برقامت دانشمندان توسّط بود.<br />
امپیریوکریتیسیسم بود، شده دوخته و میخواستند<br />
حتی بلشویکها این از بعضی در<br />
را مذهب »راستین« انسانی ارزشهای خود<br />
خاطر این به و نموده ادغام مارکسیسم بگذریم!<br />
مینامیدند. خدا« »سازندگان را بحث<br />
لنین دعوت از گورکی نظر بنابراین بود.<br />
اوتزوویست فالسفهٔ گروه با فلسفی الکسئی<br />
: کرد پیشنهاد را خود شرایط لنین دیدنتان<br />
به میل کمال با من عزیز، ماکسیمویچ ابا<br />
فلسفی بحث هرگونه از اما آمد خواهم مینمایم.<br />
: بود تاکتیکی جهتگیری یک این یقیناً از<br />
بود عبارت همانا موضوع اساسیترین و مهاجر بلشویکهای بین وحدتسیاسی جدایی<br />
فلسفی بحث یک با انها بین نبایستی از<br />
بیشتر چیزی تاکتیک، این در اما انداخت. که<br />
چیزی همان تمیزداد؛ میتوان تاکتیک یک آگاهی<br />
و فلسفه »پراتیک« نوعی را آن من است،<br />
فلسفه۱۲ کربردن معنای به که آنچه به واقعیّت<br />
این به آگاهی فیالجمله خواهمنامید. جداییافکن۱۳<br />
فلسفه، که خشن و واضح علم<br />
اگر و میبخشد وحدت علم اگر است. فلسفه<br />
میبخشد، وحدت جدایی، ایجاد بدون مگر<br />
بخشد وحدت نمیتواند و میافکند جدایی لبخند<br />
معنای میتوان بدینسان جدایی. راه از و<br />
رابطه۱۴ ایجاد نوع هیچ : فهمید را لنین داشتهباشد.<br />
وجود نمیتواند فلسفی بحث این<br />
شرح جز نخواهمکرد کاری امروز من میباشد.<br />
تز یک تنهایی به خود که لبخند این<br />
باشم امیدوار که میدهم جرئت خود به خواهدبرد.<br />
جایی به راه تز هدایت<br />
سؤالی طرح به مرا بالدرنگ تز این طرح<br />
من ذهن در نمیتواند که میکند نیست<br />
ممکن فلسفی گزارش هیچ اگر نشود. نمایم؟<br />
ارائه میتوانم گفتاری چگونه پس فالسفه،<br />
مقابل در گفتاری که است بدیهی فردی<br />
از نمیتواند لباس همانطوریکه امّا قادر<br />
نیز شنوندگان بسازد، کشیشی معمولی گفتار<br />
بنابراین نمایند. ایجاد گفتاری نیستند بود.<br />
نخواهد فلسفی من مقطع<br />
به مربوط ضروری دالیل به معذالک میکنیم،<br />
زندگی آن در ما که تئوریکی تاریخ فلسفه<br />
قلمرو در۱۵ گفتاری من گفتار فلسفه<br />
قلمرو در گفتار این امّا خواهدبود. این<br />
باشد. فلسفی گفتاری۱۶ کامالً نمیتواند بود<br />
خواهد فلسفه درباب۱۷ گفتاری گفتار، معنا<br />
این به باشد. میخواهد بگوییم بهتر یا ٔه<br />
ارائ جهت من از دعوت با شما انجمن که من<br />
قلبی خواستههای استقبال به گزارش یک آمدهاست.<br />
بتوانم<br />
امیدوارم، من همانطوریکه اگر، خالصه<br />
بهطور و فلسفه باب۱۸ در چیزی از<br />
طرحی جهت در مقدماتی اصول درباب آنچه<br />
نمایم، القاء۱۹ شما به فلسفه تئوری یک نام<br />
این شایستگی دارم، آن گفتن در سعی که بعضی<br />
از که چیزی آن تئوری خواهدبود. است.<br />
مقدّم علم بر جهات خواهمکرد<br />
خواهش شما از که است بدینگونه فلسفه.<br />
و لنین : نمایید درک مرا گفتار عنوان در<br />
درباره۲۰ٔ لنین نظر بلکه لنین، فلسفه نه آنچه<br />
به میکنم ر تصوّ حقیقت در فلسفه. باب هم<br />
کامالً شاید و هستیم لنین مدیون که را گذاشت؛<br />
قیمتی نمیتوان باشد نبوده بیسابقه خواهیم<br />
شروع گفتاری به این از حرکت با تئوری<br />
روزی که آنچه بر است مقدّم که نمود خواهدبود.<br />
فلسفه غیرفلسفی Communication ۱٫<br />
میکنیم<br />
ترجمه گزارش به ما که را کلمهای میتواند<br />
متعددی معانی فرانسه زبان در ٔه<br />
رابط ایجاد است جمله آن از باشد داشته بهطوریکه<br />
مؤلّف و همزبانی و همدلی بازی<br />
کلمه این با گاهی شد خواهد مالحظه نیست.<br />
فارسی زبان به ترجمه قابل که کرده Otzovistes ۲٫<br />
خروج<br />
معنی به روسی لغت Otzouat 3. کنارهگیری<br />
و empiriocriticisme ۴٫<br />
Poincare .5<br />
Duhem et Rey .6<br />
عبارت<br />
Abmajorem gloriam Dei .7 مشهور<br />
دعای یک از مأخوذ التین Pratiquer ۸٫<br />
Information .9<br />
کلمه<br />
جدید معنای به اطالعات از منظور بررسی<br />
مورد انفورماتیک علم در که است قرارمیگیرد.<br />
مطالعه و Precritique ۱۰٫<br />
Neokantien .11<br />
Pritiquer la Philosophie .12<br />
La philosophie divise .13<br />
۶۴<br />
ص زیرنویس به شود مراجعه ۱۴. dans ۱۵٫<br />
de .16<br />
Sur .17<br />
Sur .18<br />
Communiquer .19<br />
77<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
78<br />
صفحه Sur .20<br />
دو<br />
دیدگاه<br />
از لنین شایستگی بزرگترین اگر سریعاً<br />
بتوانیم شاید است، این ما فعلی بحث ٔه<br />
فلسف بین تعلیق حال در مسئله یک حل با و<br />
فرانسه دانشگاهی فلسفهٔ حتی دانشگاهی، نیز<br />
من خود که آنجایی از نماییم. شروع لنین اشتغال<br />
فلسفه تدریس به و هستم دانشگاهی هستم<br />
اشارتی۱« »اهل همان زمرهٔ در دارم میفرستد.<br />
»درود« آنان به لنین که لوفور۲<br />
هانری از غیر میدانم که تاجایی ٔه<br />
فلسف تخصیصداده، لنین به بدیع اثری که بزرگترین<br />
که را مرد این فرانسه دانشگاهی رهبری<br />
را جدید تاریخ سیاسی انقالب آگاه<br />
وجدانی با و مفصّل بهطور و مینمود <br />
وراهرا دوهم پوانکاره، ما هموطنان آثار در<br />
ت نرانیم سخن آن از جز بخوانیم اگر تحلیلنموده،<br />
امپیریوکریتیسیسم و ماتریالیسم ندانستهاست.<br />
توجه عطف شایسته مرا<br />
کردهام فراموششان که استادانی امیدوار استثنای<br />
به گذشت که نیمقرنی در امّا ببخشند، به<br />
کمونیست علم اهل و فالسفه از مقاله چند نمیتوان<br />
لنین دربارهٔ صفحه چند جز من گمان سال<br />
نو اعصار مجلهٔ در سارتر : نمود پیدا مرلوپونتی<br />
انقالب(۳، و )ماتریالیسم ۱۹۴۶ دیالکتیک(۴<br />
ماجراهای نام به خود کتاب )در »روح۶«(<br />
مجلهٔ در مقالهای )در ریکور۵ و از<br />
احترامآمیز بهطوری مقاله آن در ریکور میآید<br />
بهنظر ولی نموده یاد انقالب و »دولت سارتر<br />
ننمودهباشد. بحث لنین »فلسفه« از که لنین<br />
و انگلس ماتریالیستی فلسفهٔ که میگوید که<br />
معنایی همان به است. »نیاندیشیدنی۷« نمیتواند<br />
که اندیشهای )الشیی۸(؛ چیز نه زیرا<br />
آید بیرون موفق صرف آزمایش بوتهٔ از : طبیعتگرای۹ است مابعدالطبیعهای که هگلی۱۰<br />
ماقبل و کانتی ماقبل انتقادی، ماقبل کرد<br />
عمل نوعی سخاوتمندانه سارتر ولی نسبت<br />
فلسفه آن به را افالطونی »اسطورهٔ« تا<br />
میکند کمک را پرولتاریا که میدهند باشد.<br />
انقالبی شر<br />
از را خود ساده کلمهٔ یک با مرلوپونتی یک<br />
جز چیزی لنین فلسفهٔ میدهد؛ نجات آن نیست.<br />
»شگرد« فلسفهٔ<br />
سنت محاکمه به اینجا اگر مسلماً طرف<br />
این به سال صدوپنجاه از فرانسوی مزاج<br />
بضاعت اگر حتی مینمودم شروع زیرا<br />
نمیبودم بخشش قابل میداد اجازه من زیر<br />
را گذشته این فرانسوی فلسفهٔ که سکوتی علنی<br />
محاکمهای شایستهٔ است پوشانده آن بودهباشد<br />
نمایشی بایستی سنت این است. 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله فیلسوف<br />
هیچ که زیرا تحمل غیرقابل در<br />
آن تاریخ نوشتن به فرانسوی شناختهشده نکردهاست.<br />
خطر عام مالء را<br />
نکته این اظهار جرئت بایستی حقیقت در دوبیران۱۱<br />
من از فرانسوی فلسفه که داشت با<br />
برنشویک۱۴ و تابرگسون۱۳ گوزن۱۲ و و<br />
الشیله۱۷ راوسون۱۶، هاملن۱۵ از گذار نجاتی<br />
راه خود تاریخ مقابل در بوترو۱۸ که<br />
بزرگ مرد چند وسیلهٔ به مگر ندارد بهخرج<br />
سماجت آنان تعقیب در سنت این زیر<br />
یا و دورکایم۲۰ و کنت۱۹ مانند داده مانند<br />
نموده محبوس فراموشی از غباری به<br />
که گفت باید کورنو۲۲. و کوتورا۲۱ و<br />
علم مورخ فلسفه، آگاه مورخ چند مدد گمنامی<br />
در که معرفتشناسی۲۳ دانشمندان آنهایی<br />
تا کردهاند کار حوصله و تأمل با و از<br />
تاحدی، فرانسوی، فلسفهٔ که دهند تعلیم را مدیون<br />
را خود احیاء۲۴ بهاینطرف سیسال همگان<br />
که افراد این بین از میباشد. آنان فوتشدگان<br />
فقط که دهید اجازه میشناسند، باشالر۲۶.۲۷<br />
و کاواییس۲۵ : ببرم نام را دانشگاهی<br />
فلسفه این بگذریم هرچه از بهاینطرف<br />
سال صدوپنجاه از که فرانسه ارتجاعی<br />
و اصالتروحی۲۸ مذهبی، عمیقاً سپس<br />
و محافظهکار موارد بهترین در و »اصالت<br />
متوجه و لیبرال عمر آخر در افتخار<br />
با که فلسفهای این و شخص«۲۹بوده فراموشی<br />
بوتهٔ به را فروید و مارکس هگل، کانت<br />
جد به که دانشگاهی فلسفه این سپرده، ننموده،<br />
قرائت را هوسرل۳۰ و هگل سپس مگر<br />
کشفنکرده را راسل و فرگه۳۱ وجود کمتر،<br />
حتی یا بهاینطرف سال ده چند از انقالبی<br />
بلشویک، این به میتوانست چگونه نماید.<br />
توجه عطف لنین نام به سیاستمداری و که<br />
کمرشکنی طبقاتی دالیل بار بر عالوه سنگینی<br />
فلسفی صرفاً سنتهای این دوش بر زا تحمیلشده محکومیت عالوهبر میکتد، ٔه<br />
»اندیش علیه ارواج »آزادترین« طرف لنین«،<br />
انتقادی ماقبل و نیاندیشیدنی فلسفی هستیم<br />
آن میراثخوار ما که فرانسوی فلسفهٔ فلسفهای<br />
نمیتواند که برده بهسر یقین این در بهعنوان<br />
بیاموزد. مردسیاسی و سیاست از دانشگاهی<br />
فیلسوف چند پیش مدتی مثال نظریهپردازیهای<br />
مطالعهٔ به فرانسوی اسپنوزا۳۳،<br />
ماکیاوللی۳۲ سیاسی، فلسفهٔ حتی<br />
و الک۳۶ گرتیوس۳۵، هابس۳۴، حتی<br />
پرداختند. »خودمان« روسوی روسو، و<br />
ادبیان امید به نویسندگان این قبل سیسال شدهبودند.<br />
رها غیره و حقوقدانان طرد<br />
و نفی در فرانسوی دانشگاهی فلسفهٔ پس سیاست<br />
از چیزی اینکه بر مبنی خود کامل نمیتوان<br />
لنین بنابراین و سیاسی مردان و هرچیزی<br />
نشدهاست. اشتباه دچار آموخت، مرگبار<br />
فلسفه بر شود سیاست به مربوط که از<br />
را خود حیات سیاست زیرا باشد میتواند دارد.<br />
فلسفه دانشگاهی<br />
فلسفهٔ که گفت نمیتوان یقیناً لنین<br />
و خوانده را لنین زمانی فرانسه دست<br />
با باشد نپرداخته آن به چیزی درعوض پولش«<br />
»تمامی که درحالی کامل دلبازی و فراداریم.<br />
گوش لنین به میبخشد. ان به را امپیریوکریتیسیسم<br />
و ماتریالیسم در که آنجایی آلمانی<br />
پرولتر این یادمیکند، دیتسگن۳۷ ازِ که<br />
بودند گفته دربارهاش انگلس و مارکس که اینکه<br />
دلیل به خودآموزی، با و »بهتنهایی« »ماتریالیسم<br />
خود بود، مبارز پرولتر یک : نمودهبود کشف را دیالکتیک« »نوکران<br />
دتسگن نظر در فلسفه »استادان گفتارهای<br />
با که هستند مدرکی« صاحب نوعی<br />
کمک به آرمانی« »خیر درباب خود را<br />
مردم ظاهرسازی، از سرشار ایدهآلیسم که<br />
»همانطوری میدهند. سوق حمایت به ضد<br />
نیز ماتریالیسم ضدخداست، شیطان ٔه<br />
نظری است.« روحانینما دانشگاهیان عام<br />
است »سالحی معرفت ماتریالیستی »مذهب<br />
علیه فقط نه مذهبی(، ایمان علیه میشناسند،<br />
همگان که راستین معمولی، مذهب<br />
علیه همچنین بلکه کشیشان، مذهب رد گمشده ایدهآلیستهای استادانه و متعالی دانشگاهیان<br />
دوپهلویی و ابهام مقابل در مه«. مذهبی«<br />
»صداقت دیتسگن »آزاداندیش«، »نظامی«<br />
الاقل اینجا در میداد. ترجیح را نظر<br />
که وجوددارند کامل مردانی وجوددارد، استادان،<br />
آقایان برای جدانمیکنند. عمل از را برای<br />
وسیلهای بلکه نبوده علم یک »فلسفه است«.«<br />
سوسیالدموکراسی مقابل در دفاع را<br />
خود که کسانی تمامی و »»استادان آزاداندیشیشان<br />
علیرغم مینامند فیلسوف و میشوند… پیشداوری و عرفان دچار تودهای<br />
آنان سوسیالدموکراسی مقابل در نمودن<br />
دنبال برای تشکیلمیدهند. ارتجاعی محمالت<br />
توسط آن اثبات بدون درست راهی بنبست<br />
یعنی فلسفه بایستی مذهبی و فلسفی ۳۸ نمود.«« مطالعه را بنبستها بین<br />
است قادر امّا بیرحمانه، است متنی حتی<br />
کامل« »مردان و »آزاداندیشان« »نظامفکری«<br />
دارای نهتنها که مذهبیها در<br />
فکری نظام این بلکه هستند نظری شود.<br />
قائل تمایز ادغامشده، نیز آنان عمل تصادفی<br />
روشن؛ است متنی بههمانسان دیتسگن<br />
از شگفتی کلمهٔ با متن این که نیست ما<br />
مییابد. خاتمه نموده نقلقول لنین که دنبال<br />
را درستی راه که هستیم آن نیازمند را<br />
درست راه آن اینکه برای پس نماییم
79<br />
صفحه HHamelin .15<br />
Ravaisson .16<br />
Lachelier .17<br />
Boutroux .18<br />
Comte .19<br />
Couturat ۲۱٫ Durkheim .20<br />
Cournot .22<br />
epistemologue .23<br />
renaissance .24<br />
Cavailles .25<br />
Bachelard .26<br />
مطالعه<br />
را فلسفه بایستی نماییم دنبال بتوانیم هب میباشد. بنبستها« »بنبست که نماییم راه<br />
نمیتوان که معناست بدین این دیگر بیان در<br />
چیز هر از قبل ولی علوم )در را درستی آن<br />
از باالتر و فلسفه مطالعهٔ بدون سیاست( ٔه<br />
مثاب به فلسفه به مربوط نظریه یک بدون دنبال<br />
نمیشود، منتهی جایی به که راهی نمود.<br />
بدون<br />
مذکور دالیل کلیه از فراتر و نهایت در فالسفه<br />
برای لنین که است علت این به شک برای<br />
و میباشد غیرقابلتحمل دانشگاهی نساختهباشیم<br />
خاطر آزرده را کسی اینکه نه<br />
اگر فالسفه اکثر برای بگوییم میتوانیم خواه<br />
باشند بوده دانشگاهی خواه آنها، همهٔ من<br />
خود برای )البته ما همهٔ برای لنین نه. غیرقابل<br />
فلسفی نظر از خاصی زمان در نیز( زیرا<br />
تحمل غیرقابل هست، یا و بوده تحمل فالسفه<br />
که آنچه علیرغم و امر حقیقت در که ٔه<br />
فلسف انتقادی ماقبل خصلت دربارهٔ میتوانند آن<br />
مقوالت از بعضی موجز حالت و لنین میکنند<br />
حس و میداند نیک خود بگویند، خود<br />
فالسفه نیست. این حقیقی مسئله که ایرادات<br />
لنین که میدانند نیک و حسمیکنند لنین<br />
خود این نموده. پیشبینی قبل مدتی از را فوریه<br />
۷ مورخ نامهٔ )در : میگوید که است در<br />
یعنی زمینه این در من گورکی( به ۱۹۰۸ که<br />
است لنین این ندارم. کافی آمادگی فلسفه تعاریف<br />
و فرمولبندیها که میدانم : میگوید که<br />
میدانم من میباشد؛ ناهجار و مبهم من بودنت<br />
»متافیزیک« به را ماتریالیسم فالسفه که<br />
میکند اضافه لنین امّا خواهندنمود. متّهم آنان<br />
فلسفهٔ به من نهتنها نیست. این مسئله فلسفه<br />
به نیز آنان مثل بلکه ندارم اشتغال فلسفه<br />
به آنان اشتغال نحوهٔ نمیورزم. اشتغال و<br />
فراست خزائن نمودن نثار از عبارتست قلمرو<br />
د نشخوار برای صرفاً نکتهپردازی مورد<br />
دیگری جور به را فلسفه من فلسفه. مارکس<br />
که همانطوری میدهم، قرار بحث همانطوری<br />
را فلسفه من بگوید میخواست است<br />
جهت این از میبرم۳۹ بهکار هست که »ماتریالیسم<br />
طرفدار میکنم ر تصوّ من که باشم.<br />
دیالکتیک« امپیریوکریتیسیسم<br />
و ماتریالیسم در همه این سطور<br />
بین یا و صراحت با یا شده نوشته برای<br />
فیلسوف لنین دلیل این به خطوط. و یعنی<br />
بدانند، نمیخواهند که فالسفه اکثریت مسئله<br />
که میشوند، متوجّه کنند اقرار بیاینکه میباشد.<br />
تحمل غیرقابل نیست، حقیقیاین مارکس،<br />
بدانیم که نیست این اصلی مسئله نه؟<br />
یا بودهاند فیلسوف حقیقتاً لنین و انگلس آنان<br />
نه؟ یا هستند بینقص آنان فلسفی نظرات گفتهاند<br />
کانت فینفسهٔ« »شی درباب محمالتی انتقادی<br />
ماقبل آنان ماتریالیسم اینکه و نه یا زیرا<br />
قبیل. این از سخنانی و نه؟ یا هست 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله از<br />
خاصی نوع محدودهٔ در سؤاالت این کلیّهٔ مسئله<br />
طرحشوند. میتوانند فلسفه۴۰ کاربرد کاربرد<br />
به میشود مربوط بهدرستی حقیقی کامالً<br />
نوع یک ارائه با لنین که فلسفه سنتی تردید<br />
مورد را آن فلسفه، کاربرد متمایز دادهاست.<br />
قرار و<br />
نوید از نشانی گونه دیگر کاربرد این ٔه<br />
نحو عینی معرفت جهت این در طرحی نسبت<br />
معرفتی دارد. خود در را فلسفه وجود بنبستبنبستها۴۱.<br />
مثابهٔ به فلسفه به فلسفه<br />
و فالسفه که چیزی آخرین بنابراین معرفت<br />
همین میباشند آن تحمل به قادر چنین<br />
فکر حتی که راستی به است؛ عینی فلسفه<br />
آنچه مداراست. غیرقابل معرفتی یک<br />
فکر از است عبارت کند تحمل نمیتواند قادر<br />
که فلسفه عینی( معرفت )یعنی تئوری دهد.<br />
تغییر را آن سنتی کاربرد بود خواهد زیرا<br />
باشد مرگبار وی بر میتواند تئوری این میباشد.<br />
فلسفه نفی مدیون را خود حیات که Entendeur ۱٫<br />
که<br />
دارد را معنایی همان تقریباً کلمه این :<br />
حافظ بیت این در اشارت« »اهل اصطالح ***<br />
دارند اشارت که بشارت اهل است آنکس کجاست؟<br />
اسرار محرم ولی هست نکتهها Henri Lefebvre ۲٫<br />
J. – P. Sartere Materialisme .3<br />
et Revolution in Temps Mod-<br />
۱۹۴۶ ernes<br />
Merleau Ponty Aventures de ۴٫<br />
la dialectique<br />
فرانسوی<br />
معاصر فیلسوف Ricoeur 5. Esprit ۶٫<br />
Impensable .7<br />
معنای<br />
به آلمانی اصطالح Unding 8. »الشیء«<br />
هیپولیت<br />
ژان نام بایستی متأسفانه ۲۷. این<br />
به نیز را )Jean Hyppolite( مؤلف(<br />
)حاشیهٔ نمود. اضافه فهرست Spiritualiste ۲۸٫<br />
Personnaliste .29<br />
Husserl .30<br />
Frege .31<br />
Machiavel .32<br />
Spinoza .33<br />
Hobbes .34<br />
Grotius .35<br />
Locke .36<br />
Dietzgen .37<br />
Den Holtzweg der Holtzwe- .۳۸<br />
دیتسگن<br />
از عباراتی با لنین از نقلقول ge مشخصشده.<br />
مضاعف گیومهٔ بهوسیلهٔ که نظر<br />
در که است توضیح به الزم همچنین و میشده منتهی بنبست به فلسفه دیتسگن مینامد.<br />
بنبستها بنبست را آن وی لذا نموده<br />
نقل را وی آلمانی عبارت عین لنین بنبستها<br />
بهبنبست آلمانی متن به توجه با و آلمانی<br />
در Holtzweg لغت : نمودیم ترجمه راه<br />
ناگهان که جنگل در است محلی معنای به ممکن<br />
آن ادامه و رسیده بهپایان کوبیدهشده نمیگردد.<br />
Je la pratique ۳۹٫<br />
Pratique de philosophie .40<br />
naturalisme ۹٫<br />
Pre-eritique pre – kantienne .10<br />
pre – hegelienne<br />
Maine de Biran .11<br />
Cousin .12<br />
Bergson .13<br />
Brunschvg .14
80<br />
صفحه آلمانی<br />
زبان به همهجا عبارت این ۴۱. نقلشده.<br />
***<br />
<br />
نیستند بیش یکی که دلیل دو به بنابراین )همانطور<br />
لنین با نمیتواند دانشگاهی فلسفه فلسفه<br />
سویی از نماید. مدارا مارکس( با از<br />
چیزی که کند ر تصوّ نمیتواند دانشگاهی از<br />
و بگیرد، یاد بتواند سیاسی مرد و سیاست تحمّل<br />
نمیتواند دانشگاهی فلسفه دیگر سوی تئوری<br />
یک موضوع بتواند فلسفه که کن واقعشود.<br />
عینی معرفت یعنی لنین،<br />
مثل سیاسی مرد یک بهاینکه مضافاً به<br />
فلسفه، در آموخته خود و »سادهلوح« یک دهد<br />
ارائه را فکری چنین تا داده جرئت خود داده<br />
جرئت خود به فلسفه، تئوری یک که تئوری<br />
یک که دهد ارائه را فکری چنین تا مسئول<br />
و آگاه حقیقتاً کاربرد برای فلسفه این<br />
که است بدیهی است، ضروری فلسفه است.<br />
نهادن بیرون خود گلیم از پای امر هر<br />
یا و دانشگاهی فلسفهٔ که اینجاست اگر<br />
: نیست اشتباه دچار فلسفهٔدیگری مالقات<br />
این مقابل در بیامانی بهطور فلسفه به<br />
ساده سیاسی مرد یک که تصادفی بهظاهر به<br />
نیل جهت در را فلسفه شروع نقطهٔ وی میکند،<br />
مقاومت میدهد، ارائه فلسفه شناخت درست<br />
مالقات این که است دلیل این به مینماید،<br />
اصابت آن جای حساسترین به واپس<br />
امیال نقطهٔ تحمل، غیرقابل نقطهای خود<br />
سنت طول در فلسفه اینکه و زدهشده؛ بگوییم<br />
دقیقتر یا نشخوار جز نیست چیزی بایستی<br />
خود به معرفت حصول برای فلسفه چیزی<br />
فلسفه که نماید اذعان نکته این به اعتباری<br />
نوعی به که سیاستی مگر نیست پیدا<br />
تداوم نوعی به که سیاستی کسبکرده، نشخوار<br />
نوعی به که سیاستی کردهباشد، شدهباشد.<br />
این<br />
که است کسی لنین که میرسد بهنظر این<br />
نمیتوانست وی و نموده بیان را مطلب اهل<br />
اینکه دلیل به مگر کند بیان را مطلب سیاستمدار<br />
یک نه مسلماً و بود سیاست چنین<br />
پرولتری، رهبر یک برای معمولی غیرقابل<br />
فلسفی نشخوار برای لنین که است بگویم<br />
میکنم جرئت و میباشد تحمل برای<br />
فروید که تحمل غیرقابل همانقدر روانشناسانه.<br />
نشخوار ٔه<br />
فلسف و لنین بین رابطهٔ که میشود مالحظه و<br />
موضعی اختالفات سوءتفاهم، فقط حاکم خشمآلود<br />
حساسیت از ناشی واکنشی حتی یا وکیل<br />
معلّمزاده، این که نیست فلسفه استادان فعلی<br />
انقالبی رهبر و دادگستری محقر ٔه<br />
تود که کند اعالم تعارفی بیهیچ انان به 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله بیش<br />
بورژواهایی خرده روشنفکران، این عمل<br />
بورژوایی آموزش نظام در که نیستند تودههای<br />
به ایدئولوگها دیگر مانند و کرده مابعد<br />
و انتقادی دگمهای جوان دانشجویان تزریق<br />
را حاکم طبقات ایدئولوژی انتقادی رابطهای<br />
حاکم فلسفه و لنین بین میکند. که<br />
رابطهای وجوددارد، تحمل غیرقابل کامالً جایش<br />
سرکوفتهترین در حاکم فلسفهٔ آن در شدهاست.<br />
لمس سیاست یعنی سه<br />
لنین<br />
بین مناسبت چگونه ببینیم اینکه بر ولی به<br />
کمی بایستی رسیدهاند اینجا به فلسفه و فلسفه<br />
و لنین از اینکه از قبل و برگشته عقب مقام<br />
هستیم موظف بگوییم سخن کلی بهطور بنابراین<br />
و مارکسیستی فلسفهٔ در را لنین متذکر<br />
را مارکسیستی فلسفه فعلی وضع شویم.<br />
خطوط<br />
بتوانم من که نیست مسئلهای این یک<br />
به نمایم؛ بیان اینجا را آن تاریخ اساسی نیسم.<br />
کار این انجام به قادر قاطعی دلیل که<br />
مجهولی۱ آن بایستی که علت این به دقیقاً و<br />
بشناسیم بنویسیم، را تاریخش میخواهیم مجهول<br />
این آیا که بدانیم شناختیم، را آن وقتی حق<br />
دیگر، عبارت به و نه یا دارد تاریخی نه؟<br />
یا باشد داشته تاریخی دارد حتّی<br />
را مارکسیستی فلسفهٔ »تاریخ« اینجا مرحجاً<br />
بلکه کرد، نخواهم طراحی دور از پی<br />
در تاریخ، در آثاریکه و متون خالل از را<br />
ویژهای۲ معضل وجود شدهاند، ظاهر هم مباحثات<br />
معضل این ساخت. خواهم آشکار نیز<br />
امروز که داشته پی در را مشهوری از<br />
را آن وجود میتوانیم ما دارند. ادامه مباحثات<br />
این مشهورترین عناوین خالل مارکسیستی<br />
تئوری جوهر : شویم متذکر در<br />
مارکسیسم آیا فلسفه؟ یا علم چیست؟ عمل«۳<br />
»فلسفهٔ فلسفه، یک خود جوهر علمی<br />
ادعاهای صورت این در است؟ معنایی<br />
چه به مارکس بهوسیلهٔ اظهارشده خود<br />
جوهر در مارکسیسم برعکس یا هستند؟ تاریخ؛<br />
علم تاریخی، ماتریالیسم است، علم ماتریالیسم<br />
یعنی آن فلسفه اینصورت در امّا تمایز<br />
اگر یا دارد؟ منزلتی چه دیالکتیک و<br />
)علم( تاریخی ماتریالیسم بین کالسیک نماییم<br />
قبول را )فلسفه( دیالکتیک ماتریالیسم تفکر<br />
مورد را تمایز این میتوان چگونه جدید<br />
بهصورت یا سنتی بهصورت : داد قرار دیالکتیک<br />
و ماتریالیسم بین مناسبات یا آن، یا<br />
روش صرف : چیست دیالکتیک کدامند؟ فلسفه؟<br />
کل ویژهای<br />
مباحثات تغذیهٔ مایهٔ معضل این را<br />
فکر این میخواهم اینجا شدهاست. یک<br />
از شاهدی معضل این که نمایم القاء کالسیک<br />
مسائل۴ و معماآمیز تقریباً واقعیت میباشد.<br />
آن تعبیر و پرداخت نوعی فوقالذکر فرمولبندیهای<br />
که میگوییم خالصه بهطور بهصورت<br />
منحصراً را معضل این کالسیک که<br />
آنچه بطن در بنابراین و فلسفی مسایل مینمایند؛<br />
تعبیر نامیدهایم، فلسفی نشخوار ما معضالت<br />
این بایستی بالشک درحالیکه بیاندیشیم<br />
فلسفیئی مسائل خالل در را به<br />
را خود جای نمیتوانند معضالت که مشکل۵<br />
اصطالح : ندهند دیگری اصطالح به<br />
فقط علمی(. )بنابراین عینی معرفت یعنی فهم<br />
تردید، بدون که، است شرط یگانه این اساسیترین<br />
ناپخته بهطوری که مبحثی خلط فلسفه<br />
در را مارکسیسم تئوریک دستآورد قرار<br />
تفکر مورد فلسفی مسائل بهصورت نوعی<br />
بر تأکید یعنی میگردد، ممکن داده، ایجاد<br />
فلسفی نتایجی میتواند کامالً که مشکل آخرین<br />
در مشکل، این که مقیاسی در امّا نماید ۶<br />
نیست. فلسفی مسئله یک خود وهله، متضمن<br />
که را اصطالحاتی عامداً من اگر فلسفی(<br />
مسئله علمی، )مشکل تمایزات این هک است بهایندلیل نه میبرم بهکار است مبحثی<br />
خلط چنین دچار که کسانی میخواهم ما<br />
همهٔ زیرا دهم، قرار قضاوت مورد شدهاند داریم<br />
حق و هستیم اشتباهی چنین دستخوش بوده<br />
اجتنابناپذیر مبحثی خلط چنین کنیم فکر مارکسیستی<br />
فلسفه خود که جایی تا هست و هم<br />
هنوز و بوده آن دچار ضروری دالئل به هست.<br />
زمان<br />
از است، کافی نهایت، در که، زیرا نظری<br />
اینطرف، به فوئرباخ دربارهٔ تزهایی مالحظه<br />
تا بیافکنیم مارکسیستی فلسفهٔ تأثیر بر میدهد.<br />
ارائه بدیع نمایشی تأثیر این که نماییم که<br />
باشید همعقیده من با مطلب این در اگر صرفنظر<br />
مارکس جوانی آثار از بایستی علیرغم<br />
شما از بعضی که )میدانم نموده دست<br />
از مهمی امتیاز شده ارائه دالیل نمود<br />
قبول را مارکس اظهار این و میدهید.( است<br />
»تسویهحسابی آلمانی، ایدئولوژی که و<br />
انقطاع بنابراین و قبلی« فلسفی آگاهی با اگر<br />
و مارکس تفکر در دگرگونی نوعی ٔه<br />
دربار تزهایی بین که را آنچه بخواهیم ۱۸۴۵(<br />
گسستگی، نانهٔ )نخستین فوئرباخ افتاده<br />
اتفاق ۱۸۷۷ انگلس، آنتیدورینگ و خأل<br />
طوالنی فضای این نماییم مالحظه خوب ننماید.<br />
جلب را ما نظر نمیتواند فلسفی : میگفت باخ فوئر دربارهٔ تز یازدهمین ولی<br />
جهان تعبیر جز نکردهاند کاری »فالسفه عبارت<br />
این آن.« تغییر از عبارتست مسئله نوینی<br />
فلسفهٔ نویدبخش میآید بهنظر ساده متوجه<br />
بلکه تعبیر نه فلسفه دیگر که باشد بدینگونه<br />
وانگهی خواهدبود. جهان تغییر
81<br />
صفحه بعد<br />
نیمقرن خواندهشد؛ بعدها تزها این که بود که<br />
گرامشی۸ توسط سپس و البریوال۷ توسط نوین،<br />
فلسفهای مثابهٔ به اساساً را مارکسیسم معذالک<br />
نمودند. تعریف عمل« »فلسفهٔ این<br />
که شد تسلیم بدیهی امر این به بایستی نوین<br />
فلسفهٔ هیچ بالفاصله پیامبرانه عبارت نوینی<br />
فلسفی۹ گفتار هیچ تقدیر بههر و فلسفی<br />
سکوت برعکس بلکه نکرد، ایجاد در<br />
فلسفی سکوت این شد. سبب را درازی امری<br />
بهوسیلهٔ مگر شکستهنشد عام مأل : نشده پیشبینی و اتفاقی و ظاهری کامالً نبرد<br />
به بود مجبور که انگلس شتابزده مداخله وی<br />
و پرداخته بنگ دوهر علیه ایدئولوژیک نماید.«<br />
تعقیب وی خود خاص قلمرو »در را نوشتههای<br />
سیاسی نتایج برابر در بتواند تا که<br />
ریاضیات کوردل استاد این »فلسفی« سوسیالیسم<br />
بر خطرناک بهنحوی تأثیرش نماید.<br />
مقابله شدهبود، گسترده آلمانی تزی<br />
: است چنین عجیب موقعیت این پس نوید<br />
فلسفه در را انقالبی میآید بهنظر که و فلسفی سکوت سیسال سپس و میدهد، که<br />
فلسفی مشاجرهآمیز فصل چند سرانجام در<br />
ایدئولوژیک و سیاسی دالیل به انگلس تئوریهای<br />
پراهمیت خالصه یک بر مقدمه بهطبع<br />
و نموده بدیههسازی مارکس علمی با<br />
ما که گرفت نتیجه بایستی آیا رساند. انقالبی<br />
نویدبخش که تز یازدهمین قرائت و<br />
فلسفی پنداری دستخوش است فلسفی از<br />
قبل امّا نه. و آری هستیم؟ گذشته به ناظر بدواً<br />
بایستی میکنم تصور بگوییم، نه اینکه اصل<br />
در ما آری بگوییم. آری جدی بهطوری تزهایی<br />
در آنچه هستیم. فلسفی قربانیپنداری زبان<br />
به ضرورتاً شده ارائه فوئرباخ دربارهٔ هرگونه<br />
با رابطه۱۰ قطع از حکایت فلسفی چیزی<br />
داشت، جهان تعبیر به معطوف فلسفه تاریخ<br />
علم جدید، علمی : نوین غیرفلسفهای آلمانی<br />
ایدئولوژی در تا میرفت مارکس که آنرا<br />
آسیبپذیر بسیار هنوز پایههای نخستین نماید.<br />
پیریزی یازدهمین<br />
نوید دنبال به که خألیی بنابراین کوششی<br />
از پر علم، یک از است پر آمده تز علمی<br />
که پرمخاطره و طوالنی سخت، مارکس<br />
که عملی نمود. آغاز را بیسابقه هرگز<br />
که »سرمایه« مسودههای آخرین تا را<br />
خود عمر تمامی برد، پایان به نتوانست نخستین<br />
مبیّن علمی پری این نمود. آن صرف اگر،<br />
حتّی یازده تز که است ژرفی دلیل خود<br />
داغ میتوانست که حادثهای پیامبرانه، نمیتوانست<br />
میداد، نوید بنهد، فلسفه بر را بهتر<br />
یا بدهد؛ فلسفه یک به را خود جای هر<br />
رادیکال نسخ۱۱ میبایستی تز آن بگوییم بتواند<br />
تا نماید اعالم را موجود فلسفه نوع را<br />
مارکس علمی کشف تئوریک تکوین کار دهد.<br />
قرار اهمیت اول درجهٔ در 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله فلسفه<br />
ریشهای نسخ این میدانیم همچنانکه ضبط<br />
و ثبت آلمانی ایدئولوژی در صریحاً میگوید<br />
اثر این در مارکس شدهاست. فلسفی<br />
هوسهای کلیّهٔ شرِّ از را خود بایستی تحصلی۱۲<br />
واقعیت مطالعهٔ به نجاتداده، تا<br />
درید را فلسفه پندار پردههای و پرداخته دید.<br />
هست چنانکه را واقعیت سرانجام مبنای<br />
بر را فلسفه نسخ آلمانی ایدئولوژی احالم<br />
و اضغاث بهمثابهٔ فلسفه تئوری یک مطلب<br />
تمام اینکه برای یا، فریفتاری۱۳ و قرار<br />
رویا۱۴ بهمثابهٔ فلسفه نماییم، ادا را ساختهشده<br />
چیزی آن از که رویایی میدهد، واقعی<br />
تاریخ روزانه۱۵ٔ بقایای آنرا من که مبلس<br />
که بقایایی مینامم، حقیقی انسانهای آن<br />
بطن در و بوده تخیّلی صرفاً بهوجودی همچون<br />
فلسفه دارد. بازگونه نظمی همهچیز میتواند<br />
ایدئولوژی فقط اخالق، و مذهب میآید<br />
بهنظر آنچه و ندارد تاریخ فلسفهٔ باشد. از<br />
بیرون حقیقت در دارد، جریان آن در حیات<br />
تاریخ تاریخ، در تنها میگذرد، آن نفس<br />
علم اینصورت در انسانها. مادی تخریب<br />
یا واقع امر است. واقع۱۶ امر نمودهاند،<br />
مستور آنرا که ایدئولوژیهایی نخستین<br />
در : میشود شناخته و مکشوف دارد.<br />
قرار فلسفه ایدئولوژیها این ردیف تا<br />
نماییم توقف دراماتیک لحظهٔ این در اندکی انقالب<br />
درواقع بریم. پی آن مفهوم و معنا به میدهد<br />
نوید تز یازدهمین که تئوریکی با<br />
نوین. علم یک بنیانگذاری از عبارتست میکنم<br />
تصور باشالر مفهوم این از استفاده را<br />
نوین علم این که تئوریکی حادثهٔ بتوانیم معرفتی«<br />
»گسستگی بهمثابهٔ مینماید افتتاح نماییم.<br />
تعریف یعنی<br />
کرده پایهگذاری را نوینی علم مارکس جای<br />
به علمی۱۷ مفاهیم از نوین نظامی که<br />
ایدئولوژیک۱۸ کلی تصورات ترتیب مارکس<br />
قراردارد؛ بود، حاکم گذشته در جز<br />
چیزی که نهاد بنا آنجایی را تاریخ علم میگوییم<br />
وقتی نداشت. وجود تاریخ فلسفههای علمی،<br />
مفاهیم از تئوریکی نظام به مارکس آن<br />
در تاریخ فلسفههای سابقاً که قلمرویی در ار استعارهای دستیافته، میکردند، حکومت استعاره<br />
یک جز چیزی که میبریم بهکار مینماییم<br />
القاء را فکر این ما زیرا نیست مارکس<br />
تاریخ، فضای فضا، همان در که تئوریهای<br />
جای به را علمی تئوری یک قلمرو<br />
این خود درواقع نشانده. ایدئولوژیک با<br />
امّا شده، تغییر دستخوش جایی به اینجا از موقتاً<br />
که میکنم پیشنهاد من مهم احتیاط این آن<br />
به حتّی و نموده حفظ را استعاره این نماییم.<br />
اعطا دقیقتر شکلی علمی<br />
بزرگ اکتشافات اگر حقیقت در بهنظر<br />
نماییم، مالحظه را بشری تاریخ به<br />
مینامیم علوم که را آنچه بتوانیم میآید هک آنچه به ناحیهای صورتبندیهای مثابهٔ دهیم.<br />
ربط مینامیم تئوریک بزرگ قارههای بر<br />
تعدی بدون و داریم اینک که فاصلهای با استعاره<br />
میتوانیم خواهیمساخت که آیندهای قبل<br />
بگوییم و بهکاربرده را خود تصحیحشدهٔ گسستگیهای<br />
بهوسیلهٔ قاره دو فقط مارکس از باز<br />
علمی معرفت روی بر متداوم معرفتی ٔه<br />
)بهوسیل یونانیان با ریاضیات قارهٔ : شدهبود عنوان<br />
نام این با اسطوره که کسانی یا تالس اخالقش(.<br />
و گالیله با ( قارهٔفیزیک و نموده( معرفتی<br />
گسستگی با که شیمی مانند علمی ناحیهای<br />
است علمی شد پایهگذاری الووازیه میدانند.<br />
همه اکنون را این فیزیک؛ قارهٔ از ده<br />
حدود فقط که زیستشناسی مانند علمی معرفتی<br />
گسستگی مرحلهٔ نخستین به قبل سال پایان<br />
بود شده شروع مندل و داروین با که به<br />
ملکولی شیمی در ادغامش با بخشید، منطق<br />
میگردد. فیزیک قارهٔ وارد خود نوبهٔ وارد<br />
ریاضیات قارهٔ در آن جدید بهصورت هک میآید بهنظر درعوض غیره. و میشود فقط<br />
ما و نموده افتتاح را جدیدی قارهٔ فروید میکنیم.<br />
شروع آن کشف به آزمایش<br />
بوتهٔ از میتواند استعاره این اگر ارائه<br />
را ذیل پیشنهاد بیاید بیرون موفق جدیدی<br />
علمی قارهٔ مارکس میدهیم. گسستگی<br />
یک با را تاریخ قارهٔ )سومین(، در<br />
اینکه از بعد آن جزء نخستین که معرفتی نحوی<br />
به بود منموده اعالم فوئرباخ تزهای روی<br />
بر آلمانی ایدئولوژی در متزلزل کامالً معرفتی<br />
گسستگی این گشودهشد. علم معرفت خاص<br />
لحظهٔ یک در حادثهای است بدیهی قیاس،<br />
وسیلهٔ به تعمیم با میتوان حتّی نیست. مانند<br />
چیزی آن، اجزاء از بعضی برمبنای نمود.<br />
اعطا ان بر گذشته از مبهمی حس نخستین<br />
بهوسیلهٔ گسستگی این بههرحال این<br />
امّا میگردد رویت قابل نشانههایش را<br />
بیانجام تاریخ یک آغاز نشان فقط نشانهها این<br />
درواقع دیگری گسستگی هر مانند دارد. میباشد<br />
متداوم۱۹ گسستگی نوعی گسستگی قابل<br />
پیچیده اصالحاتی۲۰ آن درون در که مشاهدهاست.<br />
نوشتههای<br />
از فقراتی در میتوان بیان این با را<br />
تغییرات و اصالحات این عمل مارکس آنها<br />
تئوریک ترتیب و اساسی مفاهیم که تجربی<br />
بهنحوی میدهد قرار تحتتأثیر را سال<br />
فلسفه فقر و مانیفست در : نمود مشاهده سیاسی<br />
اقتصاد نقادی در اشتراک در ۱۸۴۷، سودها<br />
و قیمتها دستمزدها، در ۱۸۵۷، سال سال<br />
سرمایه کتاب نخستین در ۱۸۶۵، سال غیره.<br />
و ۱۸۶۷ و<br />
لنین آثار در دیگر تکاملی تغییرات
صفحه 82<br />
بهخصوص در این اثر جامعهشناسی اقتصادی<br />
بینظیری که متأسفانه نزد جامعهشناسان<br />
ناشناخته است و تکامل سرمایهداری در<br />
روسیه نام دارد و امپریالیسم و غیره در<br />
پی اصالحات قبلی آمده است. حتّی امروز<br />
نیز، خواه آگاهی به آنرا قبول نماییم خواه<br />
نه، ما در فضای تئوریک نشانهگذاریشده<br />
و افتتاحشده با این گسستگی قرار داریم. این<br />
گسستگی مانند دو گسستگی دیگر دو قارهای<br />
که میشناسیم تاریخی را افتتاح نموده که<br />
هرگز انجامی نخواهدداشت.<br />
به این دلیل است که بایستی یازدهمین تز<br />
دربارهٔ فوئرباخ را نه بهعنوان نوید یک<br />
فلسفهٔ نوین بلکه به مثابهٔ اعالم ضروری<br />
قطع رابطه۲۱ با فلسفه که جای خود را به<br />
بنیانگذاری علمی نوین میدهد، مورد مطالعه<br />
قرار دهیم. به این دلیل از نسخ ریشهای<br />
که فلسفه تا آن »اتفاق« نامنتظر که باعث<br />
بهوجود آمدن فصول فلسفی آنتیدوهرینگ<br />
شده سکوت فلسفی طوالنی برقرار است که<br />
در آن فقط علمی نوین سخن میگوید.<br />
مانند هر علم دیگری البته این علم<br />
ماتریالیست است و به همین جهت تئوری<br />
عام آن »ماتریالیسم دیالکتیک« نام دارد.<br />
بدین ترتیب ماتریالیسم صرفاً عبارتست از<br />
وضعیت دقیق دانشمند در مقابل واقعیت<br />
موضوع خود که به وی اجازه میدهد.<br />
همچنانکه انگلس خواهدگفت، »طبیعت را<br />
بدون هیچ اضافهٔ خارجی« درک نماید.<br />
در اصطالح نسبتاً عجیب »ماتریالیسم<br />
تاریخی« )زیرا که برای مشخص نمودن<br />
شیمی از اصطالح ماتریالیسم شیمیایی<br />
استفاده نمیتوان کرد(، ماتریالیسم هم مبین<br />
قطع رابطهای است با ایدهآلیسم فلسفههای<br />
تاریخ و هم استقرار علمیت۲۲ در قلمرو<br />
تاریخ. در اینصورت ماتریالیسم تاریخی به<br />
معنای علم تاریخ است.<br />
پس اگر چیزی به نام فلسفهٔ مارکسیستی<br />
بتواند بهوجود آید بهنظر میرسد حاصل<br />
تکوین خود این علم خواهدبود؛ در غرابت<br />
خود این علم بسیار بعید، خواهر علوم موجود<br />
خواهد بود که بعد از دراززمانی که پیوسته<br />
تغییرات فلسفی را از انقالب علمی که آنرا<br />
ایجاد میکند، بهوجود میآید.<br />
درواقع قبل از اینکه خوب بتوانیم علل<br />
این سکوت فلسفی را ادراک نماییم بیآنکه<br />
بخواهیم کاری جز نشاندادن آن بهوسیل ٔه<br />
دادههای تجربی انجام دهیم، مجبور هستیم<br />
تزی را دربارهٔ مناسبات بین علم و فلسفه<br />
ارائه نماییم. لنین کتاب دولت و انقالب خود<br />
را با این مالحظه تجربی ساده آغاز مینماید<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
: دولت همیشه وجود نداشته دولت را فقط<br />
در جوامع طبقاتی میتوان مشاهده نمود. به<br />
همان سان ما میگوییم : فلسفه پیوسته وجود<br />
نداشته است؛ وجود فلسفه را فقط در دنیایی<br />
میتوان مشاهده نمود که در آن آنچه علم یا<br />
علوم نامیده میشود وجود داشته باشد. علوم<br />
بهمعنای دقیق کلمه : رشتهای تئوریک یعنی<br />
برهانی و تعقلی و نه انبوهی از نتایج تجربی.<br />
***<br />
و اینک بیان تجربی این تز.<br />
برای اینکه فلسفه متولد )یا دوباره متولد(<br />
شود، الزم است که علوم وجود داشته باشند.<br />
شاید به این دلیل فلسفه به معنای دقیق آن<br />
با افالطون آغاز شده که خود حاصل وجود<br />
ریاضیات یونانی بود. فلسفه با دکارت دچار<br />
تغییراتی بنیادی شد که آن نیز حاصل انقالب<br />
فلسفه با دکارت دچار تغییراتی بنیادی شد<br />
که آن نیز حاصل انقالب جدیدی در فیزیک<br />
گالیله بود و توسط کانت، تحتتأثیر کشف<br />
نیوتن اصالحشده و با هوسرل۲۳ دراثر<br />
علم قوانین صوری و مسلم۲۴ در قالبی<br />
تازه ریخته شد. اینجا من فقط میخواهم<br />
این موضوع را القاء نمایم ولی بایستی آن<br />
را به محک تجربه زد تا بتوان بهنحوی<br />
تجربی مالحظه نمود، که باالخره وقتی هگل<br />
میگفت فلسفه زمانی طلوع میکند که شب<br />
فرا رسیده باشد اشتباه نمیکرد۲۵ : وقتی<br />
که علم متولد شده در سپیدهدم، فاصلهٔ زمانی<br />
یک روز درازی را پشت سر گذاشته باشد.<br />
بنابراین فلسفه نسبت به علم که تولد در شکل<br />
اولیه یا تولد دوبارهٔ آنرا در اثر انقالبات<br />
موجب میگردد، یک روز طوالنی که<br />
میتواند سالها و نیم یا یکقرن ادامه یابد،<br />
تأخیر دارد.<br />
باید قبول داشت که ضربهٔ حاصل از<br />
گسستگیهای علمی بالفاصله احساس<br />
نمیگردد و مدت زمانی الزم است تا در<br />
فلسفه تغییراتی حاصل شود.<br />
بدون شک بایستی نتیجه گرفت که کار تکوین<br />
فلسفی، متصل به کار تکوین علمی است<br />
و هر یک درد دیگری به فعالیت مشغول<br />
میباشند. روشن است که مقوالت نوین<br />
فلسفی در فعالیت علم نوین مدون میگردد،<br />
امّا در بعضی موارد )افالطون، دکارت(<br />
آنچه فلسفه نامیدهمیشود، نقش آزمایشگاهی<br />
را ایفا میکند که مقوالت جدید الزم برای<br />
مفاهیم علم جدید در آنجا ساخته میشوند.<br />
بهعنوان مثال آیا در مکتب دکارت نبوده<br />
که مقولهٔ جدید علیّت تدوین شد؟ مقولهای<br />
که برای فیزیک گالیله که با علت ارسطویی<br />
بهمثابهٔ یک »مانع معرفتی« در تصادم<br />
بود، ضرورت داشت. اگر اضافه نماییم<br />
که حوادث بزرگ فلسفی که ما میشناسیم<br />
)فلسفهٔ قدیم معلق به افالطون، فلسفهٔ جدید<br />
معلم به دکارت( آشکار به افتتاح دو قارهٔ<br />
بزرگ علمی، ریاضیات یونانی و فیزیک<br />
گالیله، قابل ارجاع هستند، میتوانیم )و این<br />
جمله به حالت تجربی خود باقی میماند( به<br />
اعالم استنتاج۲۶ دربارهٔ آنچه که فکر میکنیم<br />
میتوان فلسفهٔ مارکسیستی نامیأ، بپردازیم.<br />
Cet X ۱٫<br />
Difficulte symptomatique .2<br />
Philosophie de la Praxis .3<br />
Question .4<br />
Probleme .5<br />
۶. تعبیرات »معضل«، »مشکل« و »مسئله«<br />
از نظر مؤلف حائز اهمیت فراوان هستند و<br />
بایستی با دقت مورد توجه قرارگیرند. این<br />
جمله در ابهام خود میخواهد بگوید که فلسف ٔه<br />
مارکسیستی بهعبارت دیگر مشکالت علمی،<br />
مسائل فلسفی را ایجاد مینمایند. کسانی که<br />
»دچار خلطمبحث« هستند و منزلت فلسفه و<br />
علم مارکسیستی را به درستی تمیز نمیدهند،<br />
»معضالت« را از »خالل مسائل فلسفی«<br />
میاندیشند درحالیکه »مسائل فلسفی« خود<br />
فقط بهصورت »مشکالت« یعنی »معرفت<br />
عینی« و بنابراین علمی و با حرکت از آنها<br />
قایل اندیشیدهشدن هستند. دراینباره مراجعه<br />
شود به مقالهٔ اول این مجموعه، مصاحب ٔه<br />
آلتوسر تحت عنوان »فلسفه بهمثابهٔ سالح<br />
انقالب«، سؤال سوم و نیز قسمت دوم سؤال<br />
پنجم : »فلسفه وابسته به علوم میباشد.«…<br />
Labriola ۷٫<br />
Qramsci .8<br />
Discours philosophique .9<br />
Rupture .10<br />
Suppression .11<br />
Positive .12<br />
Hallucination et mystifica- .۱۳<br />
tion<br />
Reve .14<br />
Restes diurnes .15<br />
Le reel meme .16<br />
Systeme de Concepts sci- .۱۷
83<br />
صفحه entifique<br />
Agencement de notions ide- .۱۸<br />
ologque<br />
Coupure continuee .19<br />
Remaniements .20<br />
Rupture .21<br />
.Scientifieite 22<br />
Husserl .23<br />
Axiomatique .24<br />
ریاضی<br />
منطق و صوری منطق از شاخهای بررسی<br />
مورد را محتوا بدون نمادهای که علمی<br />
مسلم قوانین از نظامی و داده قرار میدهد.<br />
سازمان آنها براهین ارائه بدون معین میکند<br />
اشاره مطلبی به اینجا آلتوسر ۲۵. بیان<br />
خود حقوق فلسفهٔ مقدمهٔ در هگل که که<br />
میکند بیان مقدمه این در هگل داشته. واقعههای<br />
و حوادث به نسبت پیوسته فلسفه دورهای<br />
وقتی و میباشد متأخر خارج جهان حادث<br />
واقعهای یا و رسید پایان به تاریخ از و<br />
مینماید اقدام آن ادراک به فلسفه آنگاه شد چگونه<br />
جهان بگوید نمیتواند فلسفه بنابراین خاطرنشان<br />
»… : میگوید هگل باشد. باید در<br />
پیوسته فلسفه بههرحال که میسازیم ٔه<br />
دربار تفکری بهمثابهٔ فلسفه است. تأخیر واقعیت<br />
که میگردد پدیدار وقتی فقط جهان را<br />
خود تکوین فرآیند ،)Wirklichkeit( باشد…<br />
رسانده بهسرانجام و نموده کامل بهنحوی<br />
جهانرا جوهر فلسفه اینکه از بعد جهان<br />
)erfasst( نمود ادراک مفهومی بنیان<br />
دوباره مثل قلمرو صورت تحت را فلسفه<br />
آلمانی متن به شود مراجعه مینهد…« ۲۸.<br />
ص جدید چاپ هفتم جلد در حقوق Hegel, Rechtsphilosophie,<br />
Suhrkamp, Verlag, Frankfurt<br />
.۱۹۷۰<br />
Inference ۲۶٫<br />
استنتاج<br />
سه ٔه<br />
قار مارکس حقیقتاً اگر نخست. استنتاج نموده،<br />
افتتاح علمی معرفت برابر در جدیدی ٔه<br />
بهمثاب چیزی میبایستی وی علمی کشف را<br />
فلسفه در مهمی تغییر و اصالح یک زمان<br />
از یازدهم تز شاید شدهباشد. باعث حادثهای<br />
بهخوبی تز این : برود جلوتر خود بهنظر<br />
و میداد نوید را فلسفه در بزرگ بودهباشد.<br />
مناسبی نوید میرسد ***<br />
1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله با<br />
مگر ندارد وجود فلسفه دوم. استنتاج بنابراین<br />
علمی. انگیزش به نسبت تأخیری علم<br />
به نسبت بایستی مارکسیستی فلسفه بهنظر<br />
داشتهباشد. تأخیر تاریخ مارکسیستی شاهد<br />
بودهباشد. چنین وضع که میرسد تزهای<br />
بین سیسالهٔ خأل میتواند مدعا این تعللهای<br />
همچنین و آنتیدوهرینگ و فوئرباخ جهات<br />
از هم امروز حتی که بودهباشد بعدی شدهایم.<br />
متوقف همانجا در زیادی ***<br />
در<br />
که داریم را شانس این ما سوم. استنتاج تئوریک<br />
عناصر مارکسیستی علم تکوین مارکسیستی<br />
فلسفهٔ تدوین برای پیشرفتهتری که<br />
آنچه از داریم آن تأخیری به توجّه با داشتهباشیم.<br />
دسترس در میکردیم، فکر که<br />
است مارکس سرمایه در میگفت لنین نظر<br />
در که اصطالحی دیالکتیک بایستی آن<br />
میشد نیز مارکسیستی فلسفهٔ شامل وی پیدا<br />
سرمایه در چیزی باید کرد. جستجو را فلسفی<br />
مقوالت آن توسط به بتوان که کرد این<br />
مطمئناً : رساند اتمام به و ساخته را جدید و شدهاند برده بهکار »سرمایه« در مقوالت باید<br />
بودهباشد. چنین واقع که میرسد بهنظر ٔه<br />
دربار کر وقف را خود و خوانده را سرمایه نمود.<br />
آن خوشبختانه<br />
ولی است طوالنی روز این همیشه ترتیب<br />
بهاین و شده سپری آن اعظم قسمت مارکسیستی<br />
فلسفهٔ و رسیده فرا شب بهزودی ۱ خواهدنمود. طلوع آینده<br />
دورنمای بهعنوان استنتاجات این اگر که<br />
خواهمگفت نموده جرئت من شود ملحوظ ام دلمشغولیهای و امیدها در نظم نوعی آنها بهوجود<br />
ما تفکرات از بعضی در همچنین و این<br />
دلیل اساسیترین بدینترتیب میآورند. در<br />
مارکس چرا که خواهیمفهمید را مطلب و<br />
سخت بسیار تئوریک فعالیت فقر، گیرودار نتوانست<br />
هرگز سیاسی رهبری فوریتهای داشت<br />
نظر در که را فلسفهای یا دیالکتیک داشت<br />
باور خود که همانطوری یا و بنویسد۲ بدینترتیب<br />
نکرد. پیدا آن برای فرصتی هرگز فهمید<br />
خواهیم را مطلب این دلیل اساسیترین مجبور<br />
بالضروره انگلس که روزی چرا که »حرفش<br />
میگوید، خود همانطوریکه شد، نتوانست<br />
بگوید«، فلسفی مسائل دربارهٔ را جز<br />
چیزی و نموده قانع را حرفهای فالسفهٔ بدیههسازی<br />
ایدئولوژیک قلمی مشاجره یک مطلب<br />
این نهایی دلیل بدینترتیب نماید. فلسفی<br />
محدودیتهای که فهمید خواهیم را فقط<br />
امپیریوکریتیسیسم« و »ماتریالیسم مربوط<br />
مبارزهٔایدئولوژیک ضروریات به نمیگردد.<br />
مارکس<br />
که فرصتی بگوییم میتوانیم اینک و<br />
انگلس فلسفی بدیههسازی نکرد، پیدا که<br />
ایدئولوژیک مبارزهٔ قانونمندیهای دادن<br />
برگشت به شد مجبور لنین آنها مطابق نماید،<br />
اکتفا وی علیه خصم خود سالحهای دلیل.<br />
نه و باشد عذری میتواند اینهمه پختهبود<br />
نه هنوز زمان که ایناست غایی دلیل انگلس<br />
نه مارکس، خود نه فرانرسیده؛ شب و بزرگ<br />
اثر آن نمیتوانستهاند هنوز لنین نه و بنویسند<br />
دارند کم مارکسیستها که فلسفی آمدند<br />
علمی ظهور از بعد آنها اگر بههرحال فلسفه<br />
یک برای است، وابسته بدان فلسفه که شود<br />
متولد نمیتواند معذالک که ضروری، بسیار<br />
هنوز اجتنابناپذیر، تأخیری با مگر آمدهبودند.<br />
زود »تأخیر«<br />
این مفهوم از حرکت با بفهمیم<br />
میتوانیم را همهچیز اجتنابناپذیر، و<br />
جوان لوکاچ مانند کسانی سوءتفاهم حتّی )مارکس،<br />
آنان نبوغ که کسانی تمام و گرامشی فلسفه<br />
این مقابل در و نداشتند را لنین( انگلس، بهخرج<br />
بیتابی است، بطی بسیار تولدش که فلسفه<br />
این نمودند اعالم که جایی تا میدادند زمان<br />
از آغاز، همان از است، درازی مدت بسیار<br />
بدینترتیب و فوئرباخ دربارهٔ تزهایی مارکسیستی،<br />
علم خود ابداغ از قبل زمانی مدعا<br />
بر دلیلی اینکه برای و شدهاست متولد هر<br />
چون که میگفتند بهسادگی نمایند ارائه و<br />
»روساخت« یک از است عبارت علمی خود<br />
ذات در موجود علم هر که آنجایی از بورژوایی<br />
این بر بنا و تحصّلی« »اصالت فلسفی<br />
فقط مارکسیستی »علم« میباشد، از<br />
است عبارت مارکسیسم و باشد میتواند ٔه<br />
»فلسف یا هگلی، مابعد فلسفهای فلسفه، یک عمل«.<br />
ضروری<br />
»تأخیر« این مفهوم از حرکت با روشن<br />
میتوانست مشکالت از دیگر بسیاری سازمانهای<br />
سیاسی تاریخ در حتّی شود. آنها.<br />
بحرانهای و شکستها : مارکسیستی اگر<br />
میآموزد، مارکسیستی سنت همچنانکه تاریخ<br />
حادثهٔ بزرگترین که است درست بشری،<br />
تاریخ عمالً یعنی طبقاتی مبارزهٔ کارگری<br />
جنبش و مارکسیستی تئوری وحدت درونی<br />
تعادل که نمود مشاهده میتوان است، سستیهای<br />
بهعلت میتواند وحدت این اگر<br />
حتّی انحرافات، که آنچه یعنی تئوری مورد<br />
میشوند، نامیده باشند، نامحسوس محمل<br />
میتوان بدینسان گیرند. قرار تهدید را<br />
تئوریک پرشور مباحثات این سیاسی تعبیر<br />
در جزئی اختالف لنین آنچه دربارهٔ سپس<br />
و سوسیالیستی جنبش در و مینامید باید<br />
چه در لنین فهمید؛ شد، ایجاد کمونیستی دموکراسی<br />
سوسیال »آیندهٔ : میگفت کرد؟ بسیار<br />
سالهای و سالها برای میتواند روس
در<br />
جزیی اختالفات به وابسته و منوط دراز بودهباشد«.۳<br />
تعبیر تئوری<br />
بهاینکه نظر کنیم فکر مایلیم اینک فلسفه<br />
یک و علم یک از مرکب مارکسیستی نسبت<br />
ضرورتاً فلسفه اینکه به نظر و است تکاملش<br />
در علم خود و میباشد متأخر علم به این<br />
درواقع شده وقفه دچار تأخیر این بهعلت به<br />
نه بودند، اجتنابناپذیر تئوریک انحرافات قلمرو<br />
در و بر طبقاتی مبارزهٔ اثرات علت درونی<br />
زمانی فاصلهٔ بهخاطر بلکه تئوری تئوری.<br />
خود جنبش<br />
گذشتهٔ به رجعت ضمن طریق این از انحرافات<br />
این میتوانیم مارکسیستی کارگری تاریخ<br />
شکستهای به منجر که را تئوریک برای<br />
دوم بینالملل یعنی شدند پرولتاریا ننماییم<br />
ذکر را دیگری شکستهای اینکه انحرافات<br />
این بخوانیم. اصلیشان نام به اومانیسم<br />
ولنتاریسم، اکونومیسم، : از عبارتند اولوسیونیسم<br />
دگماتیسم، بشر(، )اصالت غیره.<br />
و تجربه۴ اصالت ل(، تحوّ )اصالت و<br />
بوده فلسفی خود طبیعت در انحرافات این انگلس<br />
کارگری، بزرگ رهبران وسیلهٔ به انحرافات<br />
بهصورت ل، اوّ درجهٔ در لنین و شدهاند.<br />
افشاء فلسفی این<br />
چگونه بفهمیم تا هستیم آماده کامالً اینک افشا<br />
را آنها که را کسانی حتّی انحرافات انحرافات<br />
این آیا نمودند. غرق مینمودند، مارکسیستی<br />
فلسفهٔ ضروری تأخیر به نظر نبودند؟<br />
اجتنابناپذیر اگر<br />
نماییم. دنبال را راهمان آخر تا کنیم سعی امروزه<br />
که ژرفی بحران در حتّی است، چنین است،<br />
چنین اگر کارگری. بینالملل جنبش در جنبش<br />
در امروزه که ژرفی بحران در حتّی ٔه<br />
فالسف انداخته، تفرقه کارگری بینالمللی در<br />
امیدواری فرط از میتوانند مارکسیست تاریخ<br />
که غیرمترقبهای کوششهای مقابل بلرزند.<br />
خود به داده قرار آنان برابر در داللت<br />
آن بر فراوانی نشانهای همچنانکه مارکسیستی<br />
فلسفهٔ تأخیر حقیقتاً اگر دارند نهفقط<br />
شود جبران میتواند حدی تا امروزه نیز<br />
آینده شاید بلکه خواهدشد روشن گذشته گردد.<br />
تغییر دچار بتواند در<br />
عدالت تغییر، دستخوش آیندهٔ این در شرایط<br />
در اجباراً که کسانی تمامی مورد تأخیر<br />
و سیاسی ضرورتهای بین متناقض عدالت<br />
خواهدشد. رعایت زیستهاند، فلسفی بزرگان،<br />
این بزرگترین از یکی مورد در زمان<br />
آن در عدالت. خواهدشد. رعایت لنین پایان<br />
خواهدرسید. پایان به وی فلسفی اثر نه<br />
مگر شده. کامل و تصحیح یعنی یافته این<br />
به بسیاری خدمت و تجلیل که است این وی<br />
با بخت که مردی هستیم، مدیون مرد مناسبی<br />
فرصت در سیاست برای تا بود یار بخت<br />
مساعدت عدم بهعلت لیکن شود متولد اینهمه<br />
با یافت تولد موقع از قبل فلسفه برای انتخاب<br />
را خود تولد تاریخ بهحال تا چهکسی کردهاست؟<br />
چهار<br />
ٔه<br />
فلسف تأخیر علل از آگاهی با اینک میتوانیم<br />
تاریخ، علم به نسبت مارکسیستی مارکسیست،<br />
تئوری »تاریخ« بهکمک آثار<br />
کاوش در و رفته لنین بهسوی مستقیماً زایل<br />
ما فلسفی »رویای« امّا شویم. وارد وی این<br />
بیآالیشی و سادگی امور زیرا میگردد ندارند.<br />
را فلسفی رویای نه!<br />
میافتم. پیش نتیجه به نسبت اندکی من نشدهبود؛<br />
زاده زود خیلی فلسفه برای لنین نمیشویم.<br />
زاده زود خیلی فلسفهٔ برای هرگز به<br />
را آن تأخیر این اگر دارد، تأخیر فلسفه اگر به<br />
نسبت میتوان چگونه میکند، تبدیل فلسفه اگر<br />
بود؟ تأخیر در ندارد تاریخی که تأخیری سخن<br />
تأخیر از شده نحوی بههر است قرار در<br />
لنین به نسبت که هستیم ما این بگوییم، برای<br />
است دیگری نام ما تأخیر هستیم. تأخیر نسبت<br />
فلسفی نظر از که زیرا خطا، و سهو میباشیم.<br />
اشتباه در فلسفه و لنین مناسبات به درون<br />
در فلسفه، در فلسفه و لنین مناسبات بیان<br />
میبخشد، قوام را فلسفه که »بازی«یی زیرا<br />
نیستند فلسفی مناسبات، این امّا میشود. نمیباشد.<br />
فلسفی خود »بازی« این که را<br />
نتایج این داعیههای نمایم سعی عالقمندم خالصه<br />
ضرورتاً و منظم و موجز بهصورتی لنین،<br />
»فلسفی« بزرگ اثر انتخاب ضمن بهعنوان<br />
امپیریوکریتیسیسم« و »ماتریالیسم مطلب<br />
این شرح نمایم. عنوان تحلیل موضوع : خواهمکرد تقسیم بخش سه به را لنین؛<br />
فلسفی تزهای مهمترین ۱. فلسفی؛<br />
پراتیک و لنین ۲. فلسفه.<br />
در موضعگیری و لنین ۳. سعی<br />
نکات این از یک هر بهمناسبت رد را لنین جدید دستآوردهای خواهمنمود دهم.<br />
نشان مارکسیستی فلسفه از<br />
مطالبی به فوق جمالت در نویسنده ۱. فهم<br />
برای ما بهنظر که میکند اشاره لنین یادداشتهای<br />
در لنین است ضوری مطلب و<br />
علمی اهمیت بر کرّات به خود فلسفی درک<br />
و نموده تأکید »سرمایه« منطقی تکامل<br />
و بسط برای را کتاب آن منطقی بهعنوان<br />
است. دانسته ضروری مارکسیسم کتابی<br />
»مارکس : میگوید جایی در مثال منطق<br />
ولی نکرده تحریر منطق دربارهٔ گذاشته.«<br />
یادگار به خود از را »سرمایه« منطق<br />
این فهم و درک در سعی پیوسته لنین بودهاست<br />
عالقمند و نموده »سرمایه« خاص بلکه<br />
برد بهکار خود آثار در آنرا تنها نه که عام<br />
منطق خاص، منطق آن از حرکت با این<br />
در نماید. استخراج نیز را مارکسیسم چهاردهم<br />
جلد در وی یادداشتهای مورد و<br />
است بسیار توجّه شایان آثار مجموعهٔ ٔه<br />
دربا را یادداشتها آن اعظم قسمت ما از<br />
بعد که کردهایم ترجمه هگل و دیالکتیک مطالب<br />
ساختن روشن جهت در تحقیقات اتمام اختیار<br />
در یادداشتها، آن مبهم و پیچیده خواهیمگذاشت.<br />
عالقهمندان که<br />
میکند اشاره مطلب این به آلتوسر ۲. دربارهٔ<br />
کتابی روزی میگفت مارکس مارکس<br />
گویا ولی نوشت. خواهم دیالکتیک خود<br />
وعدهٔ به که نیافت را آن فرصت هرگز آنجایی<br />
از که است این آلتوسر نظر کند. وفا میباشد،<br />
متأخر علم بر پیوسته فلسفه که ممکن<br />
کتابی چنین نوشتن زمان آن در اصوالً نبود.<br />
حاضر.<br />
کتاب ۲۲ ص به شود رجوع ۳. نیست<br />
دقیق کافی بهاندازهٔ لنین کتاب ترجمهٔ علمی<br />
بررسی مورد بتوان جدی بهطور تا چه<br />
فارسی مترجم مثال بهعنوان داد. قرار در<br />
جزیی »اختالف ما که را آنچه کرد؟ باید »خردهاختالفات«<br />
به میکنیم ترجمه تعبیر« منظور،<br />
که میشود مالحظه برگردانده. بین<br />
فرمولبندیهای در اختالف نه<br />
میکند اراده لنین را مختلف گروههای را…<br />
گروهها این بین »خردهاختالف« Economisme, Volontarisme, .۴<br />
Humanisme, Dogmatisme,<br />
.Evolutionnisme, Empirisme<br />
لنین.<br />
فلسفی تزهای مهمترین ۱. عبارت<br />
دیگر هرکس مانند من نظر در تز در<br />
که لنین فلسفی موضعگیری از است عجالتاً<br />
ثبتشدهاست. فلسفی معروضات۱ نخواندن<br />
برای دانشگاهی فلسفهٔ که ایرادی بهانه<br />
امپیریوکریتیسیسم« و »ماتریالیسم اصطالحات<br />
: مینهم بهکناری داده، قرار خور<br />
در است مطلبی این منتزع۲ مفهومی از<br />
لنین درواقع که جداگانه مطالعهٔ یک و<br />
»ماتریالیسم شگفتانگیز »آغاز« همان به<br />
یکباره را ما که امپیریوکریتیسیسم« فضای<br />
در دودور۴برمیگرداند، و برکلی۳ بنابراین<br />
و ۱۷ سدهٔ تجربه اصالت تئوریک ماقبل<br />
»رسماً« فلسفی مشکالت۵ نظام در کانت<br />
با فلسفه که گفتهشود اگر انتقادی 84<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
85<br />
صفحه رارق میگردد انتقادی رسمی« »بهطور دارد.<br />
منطق<br />
و مراجعات نظام این وجود وقتی فرمولبندیهای<br />
شد، شناخته آن ساختی این<br />
معلولهای و نتایج بهمثابهٔ لنین تئوریک تغییرات<br />
حتّی دادهمیشونأ، توضیح منطق مفهومی<br />
اصطالحات در لنین که باورنکردنی آنها<br />
تا میکند وارد تجربه اصالت مجرد و زیرا<br />
گیرد. بهکار تجربه اصالت علیه را اصالت<br />
مشکالت نظام قلمروی در وی اگر حسّیات۶<br />
اصالت گاهی لنین )که عینی تجربهٔ صرف<br />
اگر و میاندیشد مینامد( عینی فرمولبندیهای<br />
به نظام این قلمرو در اندیشه از<br />
بعضی در لیکن میرساند، آسیب وی نمیتواند<br />
انکار هیچکس لنین تفکر حرکات منظم<br />
بهنحوی یعنی نمیاندیشد وی که بکند که<br />
تفکری آن نمیپردازد. تفکر به دقیق و است<br />
تفکری میباشد اهمیت حائز ما برای حالت<br />
به که تزهایی میدهد. ارائه تزهایی که من<br />
و هستند ذیل قرار به ارائهشدهاند برهنه خواهمشد.<br />
قائل تمایز تز سه بین نخست<br />
تز متمایز<br />
علوم از فلسفه نیست. علم فلسفه . متمایز<br />
علمی مفاهیم از فلسفی مقوالت است. هستند.<br />
ٔه<br />
نقط به فقط من است. اساسی بسیار تز این نمود<br />
خواهم اشاره سرنوشتساز و قاطع ٔه<br />
فلسف برای حساس نقطهٔ ماده، مقولهٔ : خواستار<br />
که فلسفی ارواح کلیّهٔ و ماتریالیستی بنابراین<br />
هستند. ماده مرگ یعنی نجات ٔه<br />
مقول بین تمیز که میگوید بالصراحه لنین ٔه<br />
فلسف برای آن علمی مفهوم و ماده فلسفی دارد.<br />
حیاتی اهمیت مارکسیستی »یگانه<br />
فلسفی.«۷ است مقولهای »ماده فلسفی<br />
ماتریالیسم آن قبول که ماده خاصیت واقعیتی<br />
ماده که است این مینماید تعریف را ۸<br />
است.« عینی که<br />
ماده فلسفی مقوله که میشود نتیجه هرگز<br />
عینیت، و وجود تز از عبارتاست اشتباه<br />
ماده علمی مفاهیم محتوای با نمیتواند مربوط<br />
شناختهای ماده علمی مفاهیم شود. موضوع<br />
به نسبت را علوم تاریخی وضع به مفهوم<br />
محتوای مینمایند. تعریف علوم این شدن<br />
عمیقتر یعنی تکامل با ماده علمی معنای<br />
کند. می پیدا تغییر علمی معرفت این<br />
زیرا نمیکند پیدا تغییر ماده فلسفی مقولهٔ عینیت<br />
و نشده مربوط علم موضوع به معنا میکند.<br />
تأیید را موضوع یک علمی معرفت مقوله<br />
این کند؛ پیدا تغییر نمیتواند ماده مقولهٔ 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله میباشد.<br />
»مطلق« میکند<br />
استخراج تمایز این از لنین که نتایجی که<br />
آنچه مورد در نخست اساسیاند. بسیار میشد.<br />
نامیده فیزیک« »بحران زمان آن در فیزیک<br />
: میپردازد حقیقت استقرار به لنین رشد<br />
بلکه نیست بحران دستخوش بههیچوجه فقط<br />
بلکه نشدهاست »زایل« ماده میکند. فرآیند<br />
که زیرا خواهدد تغییر دستخوش نامتناهی<br />
خود موضوع در حتّی معرفت است.<br />
نیست<br />
چیزی فیزیک علم کاذب علمی بحران طی<br />
در که فلسفی وحشت یا بحران یک جز درعینحال<br />
که آنهایی حتّی ایدئولوگها آن را<br />
ماتریالیسم آشکارا هستند نیز دانشمند اعالم<br />
آنان وقتی میدهند. قرار حمله مورد گفتار<br />
بایستی شدهاست زایل ماده که میکنند کاش<br />
: فهمیدهشود آنها آرزوی خاموش شود!<br />
نابود و زایل ماتریالیسم ***<br />
که<br />
را گذشته فیلسوف دانشمندان تمام لنین و رسیدهاست،<br />
بام لب بر آفتابشان میکردند فکر این<br />
از چهچیزی میکوبد. و نموده افشاء ار آنان کسی چه باقیماندهاست؟ شخصیتها جاهل<br />
این لنین، که گفت میتوان میشناسد؟ کدام<br />
داشتهاست. فراستی الاقل فلسفه، در می<br />
تأمل، و تردید بدون حرفهای، فیلسوف با<br />
و همه از قبل تنها، مطلقاً وی مانند توانست ظاهراً<br />
نبردی اینان همهٔ علیه اطمینانی چنان برای<br />
نامی دوستدارم نماید؟ آغاز بیثر متحد<br />
هوسرل، بهجز البته نمایید ذکر مثال اصالت<br />
و تاریخ۹ اصالت علیه لنین عینی در<br />
نتوانست که موقتی متحدی ولی تجربه، یک<br />
بهعنوان زیرا نماید تالقی وی با نقطهای میتواند<br />
که داشت باور خوب »فیلسوف« برسد.<br />
»بهجایی« و<br />
فوری احوال و اوضاع از لنین تز امّا بایستی<br />
اگر میرود. فراتر زمان آن بالواسطه علمی<br />
مفهوم هر و فلسفیماده مقولهٔ بین مطلقاً میشود<br />
حاصل مطلب این از شد قایل امتیاز به<br />
را فلسفی مقوالت که ماتریالیستهایی که مفهوم<br />
مقوالت، گویی که علوم موضوعات مینمایند<br />
اطالق۱۰ هستند، موضوعات آن کسی<br />
: مثال هستند. مبحث«۱۱ »خلط دچار را<br />
آگاهی / ماده یا روح / ماده مقوالت که دارد<br />
را امکان این میبرد بهکار مفهوم مانند زیرا<br />
بیافتد منطقی۱۲ تناقضات دام در که مطلقی<br />
معنای آگاهی و ماده بین »تقابل که در<br />
و محدود بسیار گسترهای در مگر ندارد چهچیز<br />
: معرفتی و بنیادی مسایل محدودهٔ فلسفه.<br />
در است؟ ثانوی چهچیز و داشته تقدم نسبیت<br />
در علوl یعنی محدوده این از فراتر ۱۳<br />
نیست.« تردیدی هیچ تقابل این محمل<br />
دارای که نتایج سایر بر نمیتوانم من مطلب<br />
این مثل نمایم تأکید هستند پراهمیتی لنین،<br />
دیدگاه از علوم و فلسفه بین تمایز که معرفت<br />
تاریخ تئوری یک میدان ضرورتاً، مربوط<br />
خود تئوری در لنین که میگشاید را )یعنی<br />
حقیقتی هر تاریخی محدودیتهای به بین<br />
تمایز تئوری بهمثابهٔ علمی( معرفت هر تئوری<br />
این )در نسبی حقیقت و مطلق حقیقت فلسفه<br />
بین تمایز هم مقوالت، زوج یگانه تحت تئوری<br />
ضرورت بین تمایز هم و علوم و اندیشیدهاست.<br />
شدهاند( اندیشیده علوم و تاریخ ***<br />
میآید<br />
ذیالً که را آنچه میخواهم فقط اینجا بین<br />
علوم، و فلسفه بین تمایز شوم. متذکر درواقع<br />
علمی مفاهیم و فلسفی مقوالت رادیکال<br />
موضعگیری یک از است عبارت و<br />
تجربه اصالت اشکال کلیّهٔ علیه فلسفی و<br />
تحصّل اصالت علیه : تحصل اصالت علیه<br />
ماتریالیستها، از بعضی تجربهٔ اصالت علیه<br />
نفسانیات۱۵ علیه طبیعت۱۴، اصالت مراجعه<br />
مطلب این )دربارهٔ تاریخ اصالت اصالت<br />
علیه شدیداللحن قلمی مشاجرهٔ به شود بوگدانف(.<br />
تاریخ فیلسوفی<br />
یک طرفی از که نمود اعتراف باید به<br />
توجه با و میشود دعوت مبارزه به که کانتی<br />
ماقبل و انتقادی ماقبل فرمول چند اعجابانگیز<br />
بگویم بهتر یا نیست پربدک ۱۹۰۸<br />
سال بلشویک رهبر این زیرا است، مطالعه<br />
کانت از سط یک نه ظاهراً که و<br />
برکلی به فقط و انگل از نه و کردهبود شگفتانگیزی<br />
دالیل و کردهبود بسنده دیدرو از<br />
نشان تحصلی، اصالت خصم مقابل در معجزهآسای<br />
تشخیص و »انتقادی« حسی ٔه<br />
فلسف مذهبی وحدت مقابل در استراتژیک دارد.<br />
زمان آن انتقادی«۱۶ »فوقالعاده لنین<br />
که است این همه از اعجابانگیزتر ضداصالت<br />
مواضع این میکند کوشش مشکالت<br />
نظام میدان خود در را تجربی نماید.<br />
اتخاذ وی رجوع مورد تجربی اصالت مقوالت<br />
بهوسیلهٔ تفکر ضمن بتوان اینکه تجربه<br />
اصالت ضد تجربه، اصالت اساسی با<br />
که پرتناقض است دستآوردی خود شد ٔه<br />
فالسف برای کوچکی »مسئله« اینهمه بررسی<br />
خوب بخواهند اگر حسننیت دارای میکند.<br />
ایجاد نمایند میدان<br />
که معناست این به تصادفاً این آیا فرمولبندیهای<br />
فلسفی، مشکالت نظام به<br />
نسبت فلسفی مفروضات و مفهومی۱۷ آیا<br />
هستند؟ بیتفاوت فلسفی موضعگیریهای که<br />
آنچه در درواقع که معناست این به این
86<br />
صفحه اتفاق<br />
هیچ میدهد قوام را فلسفه میآید بهنظر عجیب.<br />
نمیافتد! مهمی enonce ۱٫<br />
la Termiologie categoriale .2<br />
Berkeley .3<br />
Diderot .4<br />
Problematique .5<br />
Sensualisme .6<br />
)بهزبان<br />
۱۱۰ ص و… ماتریالیسم لنین، ۷. فرانسه(<br />
۲۳۸۰<br />
ص اثر، همان ۸. Historicisme ۹٫<br />
appliquent .10<br />
quiproquo .11<br />
Paralogismes .12<br />
۱۲۸<br />
ص اثر همان لنین، ۱۳. naturalisme ۱۴٫<br />
psychologisme .15<br />
hyper – critique .16<br />
Formulations categoriales .17<br />
***<br />
دوم<br />
تز و<br />
فلسفه بین است متمایز علوم از فلسفه اگر . به<br />
علقه این دارد. وجود ممتاز علقهای علوم ارائهشدهاست.<br />
عنیت ماتریالیستی تز کمک دارد.<br />
وجود اساسی بسیار نکتهٔ دو اینجا علمی<br />
معرفت طبیعت به نکته نخستین در<br />
موجود اشارات میگردد. مربوط دیگر<br />
بار امپیریوکریتیسیسم« و ماتریالیسم : شده ژرفتر ز با فلسفی« »دفترهای در علمی<br />
پراتیک برداشت درطن اشارات این اصالت<br />
و تجربه اصالت با لنین مخالفت به لنین<br />
رابطه این در میبخشد. معنا تحصّل بهعنوان<br />
که میشود مالحظه شاهدی همچون سخن<br />
علمی پراتیک از واقعی پراتیسین یک به<br />
مربوط متنهای که است کافی میگوید. و ۱۸۹۸ سالهای در مارکس »سرمایه« 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله در<br />
سرمایهداری »تکامل از وی تحلیل علمی<br />
پراتیک که ببینیم تا بخوانیم را روسیه« و<br />
سیاسی اقتصاد تاریخ، مارکسیست مورخ معرفتی<br />
تفکرات به پیوسته جامعهشناسی، متون<br />
درواقع و میگردد مضاعف تیز و تند آن<br />
دوبارهٔ ارائه جز نمیکنند کاری فلسفی عام.<br />
بهشکلی مقولهای<br />
خالل از هم اینبار لنین آنچه ٔه<br />
مقول مثالً تجربی، مراجعههای به مشوب میکند<br />
بیان واضح بهطور انعکاس۱۸، تجربه۱۹ٔ<br />
اصالت با مخالفت از است عبارت یا<br />
علمی انتزاعی قاطع نقش علمی، پراتیک مفهومی۲۰<br />
نظاموارگی نقش بگوییم بهتر که<br />
همانطوری تئوری نقش کلی بهطور و هست.<br />
از<br />
انتقادش بهخاطر لنین سیاسی نظر از باید<br />
شناختهشدهاست؛ »خودجوشی«۲۱ به<br />
ناظر نهتنها انتقاد این که شد متذکر آن<br />
متوجه بلکه خلقی تودههای خودجوشی سرپوش<br />
زیر که است سیاسی ایدئولوژی آن<br />
از تودهها، خودجوشی و زبانی هیجانات سود<br />
نادرست سیاست یک در استفاده برای که<br />
نمیشود مالحظه معموالً امّا میجوید. علمی<br />
پراتیک از خود دریافت۲۲ در لنین لنین<br />
اگر نماید. اتخاذ را موضوع همان عیناً انقالبی<br />
جنبش انقالبی تئوری »بدون : نوشت بههمانسان<br />
داشتهباشد« وجود نمیتواند علمی،<br />
تئوری بدون بنویسد، میتوانست نیست.<br />
امکانپذیر علمی معرفت تولید۲۳ قلمرو<br />
در تئوری ضرورت از لنین دفاع از<br />
دفاع با است منطبق کامالً علمی پراتیک سیاسی.<br />
پراتیک قلمرو در تئوری ضرورت تئوریک<br />
شکل خودجوشی با مخالفت اینک با<br />
مخالفت و تحصّل اصالت با مخالفت امّا<br />
میگیرد. خود به را مصلحت۲۴ اصالت سیاسی<br />
خودجوشی با مخالفت همانطوریکه خودجوشی<br />
به عمیق احترام به مشروط خودجوشی<br />
با مخالفت بههمانسان تودههاست به<br />
احترام عمیقترین متضمن نیز تئوریک در<br />
نه میباشد. معرفت فرآیند در پراتیک خود<br />
برداشت در نه و علم از خود برداشت دام<br />
در هم لحظه یک حتّی لنین سیاست، از نمیافتد.<br />
تئوری۲۵ اصالت ***<br />
نکتهٔ<br />
تا میدهد امکان نکته نخستین این فلسفه<br />
لنین نظر در نماییم. درک را دوم وابسته<br />
علمی پراتیک به عمیقاً ماتریالیستی دو<br />
به تز این بایستی که میآید بهنظر است. فهمیدهشود.<br />
معنا یعنی<br />
آن متداول۲۶ کامالً معنای به نخست تجربی<br />
بهطور توانستیم ما که چیزی همان مالحظه<br />
علوم و فلسفه بین مناسبات تاریخ در اتفاق<br />
علوم قلمرو در آنچه لنین برای نماییم. جالبتوجه<br />
فلسفه برای ل اوّ درجهٔ در میافتد تغییرات<br />
باعث علمی انقالبات میباشد. انگلس<br />
مشهور تز میگردند. فلسفه در مهمی است.<br />
چنین خود<br />
بزرگ علمی کشف هر با ماتریالیسم آن<br />
از لنین که تزی میکند؛ عوض را خود<br />
انگلس که میدهد نشان و نموده دفاع طبیعی<br />
علوم اکتشافات فلسفی نتایج مجذوب شدهبود<br />
غیره( و کارنو اصل تحول، )سلول، تغییرات<br />
موجب که مهمی اکتشاف درحالیکه به<br />
مربوط بیشتر گشته ماتریالیستی فلسفه در علوم<br />
تا است تاریخی ماتریالیسم و تاریخ علم طبیعی.<br />
ذکر<br />
مهمتری دلیل لنین دیگر بهمعنای بلکه<br />
بهطورکلی فلسفه از نه مینماید. میگوید.<br />
سخن ماتریالیستی فلسفه از وی این<br />
خاصِّ که نحوی به ماتریالیستی فلسفهٔ قلمرو<br />
در آنچه به خصوصاً است، فلسفه را<br />
خود توجه میافتد، اتّفاق علمی پراتیک ماتریالیستی<br />
فلسفه زیرا میدارد معطوف اعتقادات<br />
نمایندهٔ خود ماتریالیستی تز در این<br />
که است دانشمندانی »خودجوش« و<br />
عملشان موضوع بهوضوح اعتقادات ۲۷ میگردد. مربوط معرفتشان عنیت امپیریوکریتیسیسم<br />
و ماتریالیسم در لنین که<br />
نمیایستد باز نکته این تکرار از »بهطور<br />
طبیعت علوم متخصّصان اکثریت گرایشهای<br />
از یکی علت به الاقل خودجوش« هستند.<br />
خودماتریالیست خودجوش فلسفهٔ ایدئولوژیهای<br />
از انتقاد ضمن لنین علمی<br />
پراتیک قلمرو در »خودجوش« در<br />
مصلحت( اصالت و تجربه )اصالت گرایشی<br />
وجود علمی، پراتیک تجربهٔ خاص<br />
اهمیتی با ماتریالیست و خودجوش است.<br />
بازشناخته را مارکسیستی فلسفهٔ برای الزم<br />
ماتریالیستی تزهای وی بدینترتیب معرفت<br />
خصوصیت۲۸ دربارهٔ تفکر برای خودجوش<br />
ماتریالیستی گرایش با را علمی قرار<br />
رابطه در علوم پراتیسینهای۲۹ پراتیک<br />
و تئوریک بیان بهمثابهٔ : میدهد ماتریالیستی<br />
تز یعنی ماتریالیستی واحد تزی ۳۰<br />
عنیت. و وجود ٔه<br />
رابط بر لنین تأکید که مطلب این اظهار با ماتریالیستی<br />
فلسفهٔ و علوم بین ممتاز میباشد<br />
گرهی نقطهٔ یک نشانگر مارکسیستی خواهیمنامید،<br />
یک شمارهٔ گرهی نقطهٔ ما که میافتیم.<br />
جلو به اندکی علما<br />
خودجوش فلسفهٔ به اشارات خالل از امّا
87<br />
صفحه در<br />
را ما که میشود آشکار مهمی موضوع دیگری<br />
طبیعت با قاطع گرهی نقطهٔ مقابل قرارمیدهد.<br />
Reflet ۱۸٫<br />
Anti – empirisme .19<br />
Systematicite Conceptuelle .20<br />
Spontaneisme .21<br />
Conception .22<br />
Production .23<br />
Anti- pragmatisme .24<br />
یعنی<br />
)Theoricisme( تئوری اصالت ۲۵. بر<br />
یکجانبه تأکید پراتیک، بر تئوری »تقدم به<br />
مراجعهشود مطلب این برای تئوری.« :<br />
جمله از آلتوسر دیگر آثار Elements<br />
d’auto-<br />
.P 1974 critique’Paris’Hachette<br />
51<br />
گرفتهایم.<br />
اثر همان از را فوق تعریف ما که در<br />
آلتوسر منتقدانآثار که است تذکر قابل اصالت<br />
انحراف نوعی وی اولیهٔ کارهای سال<br />
از وی لیکن دادهاند تشخیص تئوری گرفته<br />
فاصله انحراف این از بعد به ۱۹۸۶ کلیّهٔ<br />
نمودهاست. اصالح را خود مواضع و به<br />
هستند متعلّق میکنیم ترجمه ما که آثاری ٔه<br />
رسال خصوصاً و آلتوسر آثار دوم دورهٔ بهترین<br />
از یکی میتوان را فلسفه« و »لنین آورد.<br />
بهشمار دوره این کارهای Classique ۲۶٫<br />
بهزبانی<br />
مؤلف که آنچه فهم برای ۲۷. بعضی<br />
است الزم میکند بیان پیچیده بسیار مورد<br />
را مارکسیسم تزهای اساسیترین از را<br />
پدیدهها کلیهٔ مارکسیسم دهیم. قرار توجّه این<br />
از حرکت با و دانسته تضاد دستخوش آنها<br />
تضادها( شبکهٔ بگوییم بهتر )یا تضاد میتوان<br />
نیز فلسفه در میداند. تبین قابل را گرایش<br />
دو )حداقل( فلسفهای هر که گفت دو<br />
این فلسفه تاریخ در : دارد متضاد و عمده پیدا<br />
بسیط و ناب بهصورت هرگز را گرایش ماتریالیست<br />
چه فلسفهای، هر کرد نمیتوان قابل<br />
گرایش دو به خود ایدهآلیست، چه و این<br />
از یکی همیشه ولی میباشد تجزیه است<br />
همینطور میباشد. عمده گرایشها آنچه<br />
)یعنی دانشمندان خودجوش فلسفهٔ در فلسفه<br />
یا دقیق معنای به فلسفه مقابل در که بهعلت<br />
دانشمندان گذاشت(. میتوان فالسفه خود<br />
خودجوش فلسفه گرایشهای از یکی 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله مجبورند<br />
آنان اینکه یعنی هستند ماتریالیست تأیید<br />
را ماده( )مثالً علمشان موضوع وجود را<br />
آن از حاصل معرفت عنیت و نموده تعبیری<br />
در دانشمندان همین لیکن بازشناسند دیدگاه<br />
از خود علم معرفتی دادههای از که مقایسه<br />
میباشند. ایدهآلیست میکنند فلسفی اثر.<br />
همین در لنین سوم تز با شود Specificite ۲۸٫<br />
Praticien .29<br />
دادهشد<br />
توضیح همانطوریکه یعنی ۳۰. ماده<br />
وجود ناچار خود پراتیک در دانشمندان وجود<br />
علمی واال مینمایند تأیید را آن عنیت و وجود<br />
درصورتی علم که زیرا نخواهدداشت، وجودی<br />
آن موضوع که داشتهباشد میتواند وجود<br />
تأیید این داشتهباشد. خارجی و عینی ماتریالیسم<br />
توسط تئوریک قلمرو در عنیت و و<br />
دانشمندان پراتیک با که شدهاست بیان را<br />
واحدی تز و داشته مطابقت پراتیسینها میدهد.<br />
تشکیل ***<br />
سوم<br />
تز را<br />
کالسیک تزهای از یکی لنین نیز اینجا . دادهشدهبود<br />
توضیح فوئرباخ لودویک در که اعطا<br />
بیسابقه محملی آن به و گرفته سر از تاریخ<br />
بهمثابهٔ فلسفه تاریخ به تز این نمود؛ و<br />
ایدهآلیسم گرایش، دو بین کهنسال مبارزهٔ میشود.<br />
مربوط ماتریالیسم، اعتقادات<br />
با خشونت با تز این که گفت باید مواجهه<br />
به حرفهای فالسفهٔ عظیم اکثریت لنین<br />
بخواهند حرفهای فالسفه اگر برخاسته. کمال<br />
با خواهندخواند، مسلماً و بخوانند را فلسفی<br />
تزهای این که خواهندپذیرفت میل نیستند<br />
شتابزده و مجمل خالصه، همانقدر میترسم<br />
امّا تزها. این مخالف احتجاجات که آن<br />
بیم که اخیر تز مقابل در فالسفه این آسیب<br />
اعتقاداتشان عمیقترین به میرود تز<br />
این نمایند. مقاومت بیرحمانه رساند، در<br />
فقط آنان بهنظر ناهنجار، بسیار ظاهراً سیاسی<br />
و ایدئولوژیک یعنی عمومی مباحثات کل<br />
اینکه اظهار بخورد. درد به میتواند بین<br />
مبارزهٔ به وهله آخرین در فلسفه تاریخ بهنظر<br />
میگردد، تبدیل ایدهآلیسم و ماتریالیسم غنای<br />
تمامی فروختن بخس ثمن به میرسد بودهباشد.<br />
فلسفه تاریخ دارد<br />
مطلب این به بازگشت تز، این درواقع جز<br />
که تاریخی ندارد. تاریخ حقیقتاً فلسفه که چه<br />
نیست، عمده گرایش دو برخورد و تصادم میتوانند<br />
نبرد دالیل و صور باشد؟ میتواند فقط<br />
فلسفه تاریخ کل اگر لیکن باشند متفاوت این<br />
که است کافی میباشد، صور این تاریخ تبدیل<br />
غیرمتحرکی گرایشهای به صور تغییرات<br />
تا هستند صور آن نمایندهٔ که گردند شوند.<br />
مبدّل پوچ بازی بهنوعی صور این آن<br />
فلسفه ندارد، تاریخ فلسفه نهایت در در<br />
که است شگفتانگیز تئوریک مکان این<br />
جز اتفاقی هیچ نمیافتد، اتفاقی هیچ آن هیچ<br />
فلسفه در اینکه اظهار هیچ۱. تکرار به<br />
فلسفه که معناست این به نمیافتد اتفاقی فلسفه<br />
که راههایی میشود؛ منتهی بنبست از<br />
قبل دیتسگن که است همان مینماید باز هب که راههایی »بنبستها« میگفت هیدگر ۲ نمیشوند. منتهی جایی لنین<br />
که است مطلبی همان این وانگهی صفحات<br />
نخستین همان از لنین نموده. القاء توضیح<br />
امپیریوکریتیسیسم و ماتریالیسم برکلی<br />
تکرار جز کاری ماخ که میدهد دیدرو<br />
تکرار نیز وی خود و نمیدهد انجام بدتر،<br />
یا میدهد. قرار ماخ مقابل در را همدیگر<br />
دیدرو و برکلی که میشود مالحظه زوج<br />
مورد در که زیرا میکنند تکرار را صرف<br />
به و نموده حاصل توافق روح / ماده هٔ فلسف نمودهاند. بسنده واژهها به دستیابی واژههای<br />
باژگونگی این جز هیچچیز آنها در<br />
که روح( )ماده/ غیرمتحرک مفهومی دو<br />
بازی نمایندهٔ فلسفی، تئوری قلمرو زوج<br />
این خالل از که آنتاگونیستی گرایش تاریخ<br />
بدینسان نیست. میپردازند مواجهه به مکرر۳<br />
باژگونگی این عبارتاست فلسفه فرمولهای<br />
به تازهای معنای تز این بهعالوه مارکس<br />
بهوسیلهٔ هگل باژگونگی مشهور دربارهاش<br />
انگلس که هگلی آن خواهدداد۴، یک<br />
فقط مارکس باژگونگی که گفتهبود بود.<br />
مقدماتی باژگونگی که<br />
نمود اعتراف بایستی مطلب این راجعبه است.<br />
بیحدومرز و بیمالحظه لنین تأکید امپیریوکریتیسیسم<br />
و ماتریالیسم در حداقل فلسفی«<br />
»دفترهای لحن مورد این در )زیرا در<br />
اختالفات کلیّهٔ لنین میشود( عوض ظرافتهای<br />
و موشکافیها تمایزات، تعبیر، سعی<br />
آنها بهکمک فلسفه که را تئوریک تفکر<br />
مورد را خود »موضوع« میکند عبارتند<br />
جمله این : میریزد دور قراردهد، مغالطههای<br />
مشاجرات۵، سفسطهها، از تنها<br />
که مصالحههایی و آشتیها استادان، واقعی<br />
موضوع نمودن پنهان هدفشان انجام<br />
فلسفه قلمرو در که است مباحثهای ماتریالیسم<br />
بین عمده گرایش مبارزهٔ : میگیرد سیاست<br />
قلمرو در همانطوریکه ایدهآلیسم. و التقاطی<br />
مواضع و نیمبند۶ تدابیر سوم، راه فقط<br />
درواقع داشتهباشد. وجود نمیتواند
88<br />
صفحه وجود<br />
میتوانند ایدهآلیستها و ماتریالیستها آشکارا<br />
را خود نظرات که آنهایی داشتهباشند. یا<br />
و هستند ماتریالیستها یا نمیکنند بیان هیوم(.<br />
)کانت، »شرمسار« ایدهآلیستهای گفت<br />
و رفته فراتر بایستی اینک ولی جز<br />
نیست چیزی فلسفه تاریخ کل اگر که ٔه<br />
مبارز یک فقط آن در که احتجاجاتی چکیدهٔ نیست<br />
چیزی فلسفه اگر دارد، جریان واحدی »میدان<br />
کانت آنچه گرایشها مبارزهٔ مگر زمان<br />
همان در لیکن و مینامید کارزار«۷ مبارزات<br />
صرف ذهنیت بهسوی را ما بهمعنای<br />
فلسفه پس میداد سوق ایدئولوژیک که<br />
بهمعنایی ندارد، موضوعی کلمه خاص است.<br />
موضوعی دارای علم خود<br />
این و رفتهاست پیش حد این تا لنین تا<br />
لنین که میباشد موضوع این اثباتکنندهٔ که<br />
میدارد اظهار وی میاندیشد. حد این را<br />
ماتریالیسم اصول غالیترین نمیتوان ایدهآلیسم<br />
اصول که همانطوری نمود اثبات است<br />
مطلبی این : نمود رد نمیتوان )و را میشد(.<br />
دیدرو خشم باعث که آنها<br />
زیرا نمود اثبات نمیوان را اصول یعنی<br />
گیرند. قرار معرفت موضوع نمیتوانند که<br />
علم قلمرو معرفت با مقایسه قابل معرفت اثبات<br />
را خود موضوعات خواص میتوانند نماید.<br />
لیکن<br />
میباشد. موضوع فاقد فلسفهٔ بنابراین هیچ<br />
اگر میشود. مربوط هم به همهچیز دلیل<br />
بهاین درست نمیافتد فلسفه در اتّفاقی میتوانند<br />
که دارند موضوعی علوم که است و<br />
بپردازند آن به نسبت معرفت تعمیق به اعطا<br />
تاریخی علوم به که است امری این پس<br />
است موضوع فاقد فلسفه چون مینماید. فلسفه<br />
تاریخ عدم۸ نمیافتد. آن در نیز اتفاقی میکند.<br />
تکرار را آن موضوع عدم ٔه<br />
نقط به شدن نزدیک به شروع ما اینجا گرایشهای<br />
این به که میکنیم ۲ شمارهٔ گرهی فقط<br />
فلسفه میشود. مربوط مشهور را<br />
خود بنیادین تعارض که را اجتحاجاتی تکرار<br />
میسازند، ظاهر مقوالت بهصورت احتجاجات<br />
تعارض این مینماید. نشخوار و و<br />
ابدی باژگونگی که است فلسفه در بیشمار است،<br />
آن پرحرف تئاتر فلسفه، که را پوچی۹ زوج<br />
باژگونگی میدهد؛ قرار حمایت مورد گرایش<br />
یک امّا روح. / ماده بنیادین مفهومی مراتبی<br />
سلسله نظم در میشود؟ ظاهر چگونه نظم<br />
: میسازد مستقر زوج این حد دو بین که :<br />
فرادهیم گوش لنین به سلطه. ***<br />
بلتف۱۰<br />
بررسی به تظاهر ضمن »بوگدانف 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله این<br />
به نسبت انگلس، مورد در سکوت و جز<br />
نیستند چیزی میآید بهنظر که تعریفات براینکه<br />
مبنی انگلس… فرمول »تکرار« ماده<br />
فلسفه، گرایشهای از یکی زعم به ثانوی<br />
عنصر روح و است لی اوّ عنصر تعلیم<br />
را مطلب این عکس دیگر گرایش و ٔه<br />
کلیّ و مینماید. انزجار اظهار میدهد، شهود<br />
و کشف حالت در وی روسی پیروان مینمایند.<br />
تکرار را بوگدانف رویههای به<br />
میتوانست تفکری کوچکترین معذالک غایی<br />
مفهوم دو درواقع که دهد نشان آنان مگر<br />
نمود تعریف نمیتوان را معرفت نظریهٔ میباشد.<br />
مقدم و لی اوّ که مفهومی تعیین با تعریف<br />
معناست؟ چه به تعریف یک ارائهٔ بازگشت<br />
از است عبارت چیز هر از قبل وسیعتر…<br />
تصور به معلوم تصور یک دادن وسیعتر<br />
راتی تصوّ آیا بدانیم است الزم اینک احساس،<br />
و ماده تفکر، و وجود رات تصوّ از ٔه<br />
نظری که ذهنی۱۲ امر و طبیعی۱۱ امر وجود<br />
میکند، عمل آنها کمک به معرفت وسیعترین<br />
و نهاییترین اینها نه! دارد؟ حاال<br />
تا معرفت نظریهٔ که هستند راتی تصوّ قطعنظر<br />
)البتّه رود فراتر آنها از نتوانستهاست فقط<br />
اصطالحات(. ممکن پیوسته تغییرات از مورد<br />
در است قادر هوشی فقر یا شاالتانی بینهایت<br />
و نهایی رات »سلسله«۱۳تصوّ این تکرار«<br />
»صرف از غیر تعریفاتی وسیع، لی<br />
اوّ مثابهٔ به سلسله این از یکی : نماید ارائه ۱۴<br />
میشود.« مالحظه مقدم و ***<br />
عدمی<br />
همان صوری نظر از که باژگونگی آن،<br />
صریح گفتار در فلسفه، در که است ٔه<br />
نتیج خود بلکه باطل۱۵ نه میشود، حادث و<br />
قبلی مراتب سلسله بطالن است. بطالن۱۶ معکوس.<br />
مراتب سلسله وسیله به شده جانشین نظامهای<br />
کلیّهٔ که غایی مقوالت خالل از آنچه بر<br />
فلسفه در دارد، خود تحتسلطهٔ را فلسفی از<br />
است عبارت میشود، کرده قمار آن سر وضع۱۷<br />
معنای مراتب، سلسله این معنای این<br />
فلسه در سلطه؛ موضوع در مقوله یک ما<br />
مقاومتی غیرقابل نحو به که است چیزی قدرت۱۸<br />
اکتساب یا قدرت قمار فکر به را : بگوییم باید فلسفی دیدگاه از میاندازد. قمار<br />
آیا میباشد. موضوع فاقد قدرت قمار است؟<br />
نظری صرفاً مقولهای نیز قدرت و<br />
بوده سیاسی قدرت(، قمار )یا قدرت کسب که<br />
دارد خصلی۲۰ بلکه ندارد موضوعی۱۹ نتایج<br />
: هدف یک و قدرت از است عبارت قدرت.<br />
لنین<br />
ابداعات و نموده تأمل اندکی باید اینجا اگر<br />
نماییم. مشاهده انگلس به نسبت را بهصورت<br />
اغلب که را آنچه نتایج بخواهیم فهمیدهشدهاست،<br />
تعبیر در جزیی اختالف عظیم<br />
لنین اشتراک و سهم بگیریم، اندازه بودهاست.<br />
کارهای<br />
روی وقتی که انگلس درواقع شگفتانگیزی<br />
نشانههای میکند کار مارکس لنین<br />
تفکر همپای تفکری دارد، نبوغ از ترجیح<br />
انگلس که میافتد اتّفاق اغلب ندارد. اینکه<br />
تا بگذارد هم کنار را تزهایی میدهد تفکر<br />
مورد مناسباتشان وحدت در را آنها قراردهد.<br />
شر<br />
از را خود واقعاً هرگز، انگلس : بدتر »ایدئولوژی<br />
در موجود تحصّل اصالت نوعی فلسفه<br />
انگلس نظر در نرهاندهاست. آلمانی« توصیه<br />
را آن منظم۲۱ مطالعهٔ وی که فلسفه<br />
زیرا گردد ناپدید بایستی مینماید، که<br />
دستساز آزمایشگاهی جز نیست چیزی برای<br />
الزم فلسفی مقوالت آن در گذشته در سر<br />
بر دوران این لیکن ساختهشدهاند. علوم دادهاست.<br />
انجام را خود کار فالسفه و رسیده علم<br />
به را خود جای بایستی فلسفه اکنون علمی<br />
بهطور قادرند علوم که زمانی از بدهد. ارائه<br />
را خود روابط ارگانیک و واحد نظام هست<br />
طبیعت فلسفهٔ به نه نیازی دیگر نمایند تاریخ۲۲.<br />
فلسفهٔ به نه و موضوع<br />
یک ماند؟ باقی چهچیزی فلسفه از )که<br />
طبیعت قوانین عامترین دیالکتیک، : فقط<br />
بنابراین تفکر. و مشغولند( آن به علوم از<br />
میتوانند که میمانند باقی تفکر قوانین حقیقتاً<br />
فلسفه پس شوند. استخراج علوم تاریخ است<br />
رهگذر این از و نیست علوم از جدای بودن<br />
ماتریالیست میگوید انگلس وقتی که هست،<br />
که همانطوری طبیعت قبول یعنی تحصّل<br />
اصالت خارجی«، امر اضافهٔ »بدون میباشد<br />
وی فرمولهای از بعضی کمین در دارای<br />
علوم که میداند انگلس درعینحال و هستند.<br />
معرفتی فرآیند یک موضوعی<br />
دارای فلسفه دلیل این به معذالک آن<br />
متناقض، بهطور دراینصورت امّا است مطلبی<br />
این و خواهد محض تفکر موضوع، نامطبوع<br />
ایدهآلیسم برای نمیتواند که است که<br />
لویاشتراوس آقای امروزه مثالً باشد. میداند<br />
انگلس به متمایل را خود آشکارا یا<br />
قوانین نیز او میدهد؟ انجام چهکاری قرار<br />
مطالعه مورد را تفکر ساختهای نشان<br />
لویاشتراوس به ریکور آقای میدهد. و<br />
بوده محق خود کار در وی که دادهاست میباشد.<br />
استعالیی۲۳ فاعل منهای کانت مورد<br />
را ریکور گفتهٔ این لویاشتراوس آقای موضوع<br />
اگر درواقع نداده. قرار انکار خود<br />
میتوان بودهباشد صرف تفکر فلسفه کانتی<br />
خود در و دانسته انگلس طرفدار را استعالیی.<br />
عاقل منهای کرد کشف
بیان<br />
دیگری نحو به میتوان را معضل این منطق<br />
فلسفه، موضوع یعنی دیالکتیک نمود. میتواند<br />
حقیقتاً فلسفه آیا شدهاست. نامیده موضوع<br />
بهعنوان را منطق موضوع منطق<br />
منبعد که میرسد بهنظر داشتهباشد؟ فلسفه<br />
از بیشتر هرچه صرفنظر جهت در است.<br />
علم فلسفه : بودهباشد از<br />
حال همان در انگلس که است درست و<br />
ماتریالیسم امّا نموده، دفاع گرایش دو تز و گرایشها مبارزهٔ یکسو، از دیالکتیک متعیّن<br />
علمی رشد بهوسیلهٔ که فلسفی رشد که<br />
است امری دیگر، سوی از شدهباشد یکجا<br />
در بتوان را مشکل میرسد بهنظر دراینراه<br />
انگلس داد. قرار تفکر مورد نخواهیم<br />
اگر حتّی امّا نمودهاست، کوشش حداقل<br />
)این نماییم توجّه وی صرف بهظاهر غیرمتخصّص<br />
یک مورد در که است چیزی که<br />
است پرواضح شود( توجه بدان باید است.<br />
اساسی بسیار چیز فاقد انگلس اساسی<br />
چیز یک فاقد وی تفکر که معنا بدین لنین<br />
یمن به نماید. تفکر بتواند تا است موجود<br />
فقدانی که نماییم مشاهده میتوانیم را<br />
چیزی همان انگلس تفکر زیرا میباشد لنین<br />
مینماید. اعطا وی به لنین که است فاقد آن<br />
در که میدهد ارائه منسجم عمیقاً تفکری یافتهاند<br />
استقرار رادیکال تزهای از بعضی را<br />
بهجا خألهایی ولی خألها شک بدون که تزی<br />
تفکر این مرکز در مینمایند. احاطه موضوع<br />
فاقد فلسفه آن مطابق که دارد وجود صرف<br />
بهکمک فلسفه یعنی میباشد، نمیباشد.<br />
قابلتوضیح علوم با رابطهاش ولی<br />
شدهایم نزدیک دوم گرهی نقطهٔ به ما نمیکنیم.<br />
لمس را آن هنوز Repetition du rien ۱٫<br />
۷۸<br />
ص به شود مراجعه مورد این در ۲. هیدگر<br />
که است توضیح به الزم ترجمه. همین به<br />
عنوان ترجمه و نام همین به دارد کتابی نمودهاست<br />
ایجاد را مشکلی همان فرانسه زبان همانطوری<br />
اصطالح. این فارسی ترجمهٔ که متذکر<br />
Holtzwege فرانسوی مترجمان که عنوان<br />
این خواندن با آلمانی خواننده شدهاند میتواند<br />
را »بیراههها« و »بنبستها« به<br />
کنید مراجعه باب این در بفهمد. Heidegger. Chemins … Paris.<br />
1962 .Gallimard<br />
Renversement repete .3<br />
باژگونگی<br />
مورد در مارکس سخن به ۴. نهتنها<br />
من دیالکتیکی »اسلوب مراجعهشود. بلکه<br />
دارد تفاوت هگلی اسلوب با بیخ از هگل<br />
نظر در است. آن نقطهمقابل درست نام<br />
تحت را آن وی حتّی که تفکر پروسهٔ خالق<br />
کرده مبدّل مستقلی شخصیت به ایده خارجی<br />
مظهر خود درواقع و است واقعیت من<br />
نظر به آمدهاست. بهشمار نفس پروسهٔ انتقال<br />
از غیر به تفکر پروسهٔ عکس به چیز<br />
انسان دماغ در مادی پروسه استقرار مارکس<br />
پایینتر کمی و نیست.« دیگری دست<br />
به دیالکتیک که »صدمهای : میگوید مانع<br />
هیچوجه به میکشد فریفتاری از هگل به<br />
نخستینبار برای هگل که نیست این از حرکت<br />
عمومی اشکال آگاه و جامع نحوی در<br />
دیالکتیک نمودهاست. بیان را دیالکتیک اینکه<br />
برای است. ایستاده سر روی وی نزد بیرون<br />
عرفانیش پوستهٔ از آن عقالنی هستهٔ از<br />
)تأکید ساخت.« واژگونه را آن باید آید اول<br />
جلد سرمایه، مارکس. کارل ماست.( ۶۰<br />
ص فارسی ترجمهٔ به<br />
متعلّق التین اصطالح distinguos ۵٫ وسطی<br />
قرون demi – mesure ۶٫<br />
)به<br />
کانت اصطالح Kampfplatz 7. اصل(<br />
در آلمانی Rien ۸٫<br />
nul .9<br />
Beltov .10<br />
le physique .11<br />
le psychique .12<br />
serie .13<br />
۱۲۷<br />
ص اثر همان لنین، ۱۴. nul ۱۵٫<br />
annulation .16<br />
سر<br />
بر آنچه و قمار در گروبندی mise 17. میشود.<br />
کرده قمار آن mise au pouvoir ۱۸٫<br />
Objet .19<br />
معنی<br />
به وصل وزن بر خصل enjeu 20. میشود.<br />
کرده قمار آن سر بر آنچه اشاره<br />
و است آلمانی به متن در اطالع دو هر که<br />
آلمانی سنتی فلسفهٔ مهم جزء دو به است شامل<br />
شود اضافه آنها به نیز منطق اگر فیلسوفی<br />
آخرین میشود. فلسفه مباحث تمامی بود.<br />
هگل نمود ایجاد کاملی دستگاه چنین که Sujet transcendental ۲۳٫<br />
تجربه<br />
از صرفنظر با که است فاعلی منظور مشروط<br />
را تجربه این خود تجربی من و فلسفه<br />
تاریخ کتب به باید دراینباره مینماید. فروغی،<br />
محمدعلی به جمله از نمود مراجعه افکار<br />
خالصهٔ برای اروپا. در حکمت سیر کتاب<br />
تنها به میتوان نیز اشتراوس لوی از<br />
عنایت حمید ترجمهٔ لیچ ادموند موجود نمود.<br />
مراجعه خوارزمی انتشارات Systematique ۲۱٫<br />
Naturphilosophie und Ge- .۲۲<br />
schichtsphilosophie<br />
89<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
نظری<br />
برابری و مسئله های آن )۱(<br />
دومه نیکو لوسوردو<br />
برگردان : ب . کیوان<br />
نگرش<br />
صفحه 90<br />
هگل در پدیدارشناسی روح ۲ پرسش<br />
انگیزی گنجیده در اندیشه برابری مادی را<br />
که پایه خواست »اشتراک ثروت ها« است،<br />
کامالً روشن گردانید: بدین معنی که اگر به<br />
برآوردن برابر نیازهای متفاوت افراد مبادرت<br />
کنیم، بدیهی است که نابرابری در سهم های<br />
افراد از آن نتیجه می شود. اگر برعکس،<br />
به »توزیع برابر« دست یازیم، در این<br />
صورت واضح است که نتیجه آن »برآوردن<br />
نابرابر نیازها« برای افراد خواهد بود. در<br />
واقع در هر دو حالت »اشتراک ثروت ها«<br />
به برآوردن وعده برابری مادی دست نمی<br />
یابد. مارکس که خیلی خوب به پدیدارشناسی<br />
آگاهی داشت، مشکل را با ربط دادن این<br />
شیوه های گوناگون توزیع »برابرانه« به دو<br />
مرحله متفاوت رشد جامعه پساسرمایه داری<br />
حل کرد: توزیع در جامعه سوسیالیستی طبق<br />
»حق برابر« است، یعنی پرداخت حقوق<br />
بنابر »پیشه برابر« به کار گوناگون افراد،<br />
موجب نابرابری آشکار در حقوق فرد و<br />
درآمد می شود. در این مفهوم، »حق برابر«<br />
چیزی جز »حق نابرابر« نیست. در جامعه<br />
کمونیستی، توزیع طبق نیازهای مختلف نیز<br />
موجب نابرابری می شود. امّا رشد عظیم<br />
نیروهای مولد که نیاز همه را کامالً برآورده<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
می کند، اهمیت عملی این نابرابری را به<br />
تدریج زایل می سازد۳. به عبارت دیگر،<br />
در سوسیالیسم برابری مادی ممکن نیست<br />
جایی که توزیع محدود ثروت ها وجود<br />
دارد، نابرابری هم وجود دارد، حتی اگر<br />
این نابرابری بر حسب مورد در شکل های<br />
گوناگون بروز کند.<br />
امروز در شرایطی که ایده آل کمونیسم همه<br />
معنای سیاسی اش را از دست داده )هیچ<br />
دولتی اعالم نمی کند که دست اندرکار<br />
پیشرفت در راه کمونیسم است( و نیز در<br />
شرایطی که به نظر می رسد ایده آل کمونیسم<br />
در مه خیال بافی ها رنگ باخته، آیا باید<br />
از هر اندیشه برابری که برابری در برابر<br />
قانون نخواهد بود، دست کشید. یا برعکس<br />
باید راهی را پیمود که از هگل به مارکس<br />
منتهی شده است. در واقع اکنون خواندن نقد<br />
تند در باره برابری و آزادی صرفاً صوری<br />
در نزد هگل ممکن است. گرسنه که در<br />
خطر مردن از بی غذایی است، در واقع در<br />
وضعیت »فقدان کامل حقوق« قرار دارد و<br />
در آخرین تحلیل یک »برده« ۴ است.<br />
خواست برابری مادی ذاتاً متضاد است.<br />
البته نابرابریِ بغایت رسیده، به خودی خود<br />
برابری حقوقی را بیهوده می گرداند. در<br />
این صورت، رجوع دوباره از مارکس به<br />
هگل یک عمل مسئله برانگیز )پروبلماتیک(<br />
است، چون با برقراری رابطه میان اقتصاد<br />
و سیاست، بدیهی است که هگل باالتر از<br />
سنت کالسیک لیبرالی است.<br />
هنگامی که سنت لیبرالی، دادن هر معنی<br />
اقتصادی- اجتماعی به برابری را نفی<br />
می کرد، بر این اعتقاد بود که می توان<br />
به شیوه ای کاراتر عمل کرد. به نظر می<br />
رسد که برابری حقوقی و صرفاً حقوقی از<br />
امتیاز درگیر نشدن با دشواری ها و پرسش<br />
انگیزی های ویژه خواست برابری مادی<br />
برخوردار است. و با این همه، همه چیز<br />
تا این اندازه ساده نیست: چنان که طی مدت<br />
های بس مدید، سنت لیبرالی هیچ تضادی<br />
میان برابری حقوقی تا آن اندازه آوازه مند<br />
و عمل نفی حقوق سیاسی زنان و یا کسانی<br />
که آه در بساط ندارند را تمیز نداده است. به<br />
عنوان نمونه بنیامین کنستان در این باره گفته<br />
است: »کسانی که فقر آنها را در وابستگی<br />
دایمی نگه می دارد و به کارهای روزمره<br />
محکوم می کند، نه داناتر از کودکان در
صفحه 91<br />
امور عمومی اند و نه عالقه مند تر از<br />
بیگانگان نسبت به پیشرفت ملی اند. آن ها<br />
عامل های این پیشرفت را نمی شناسند. آن<br />
ها فقط از امتیازهای نامستقیم آن برخوردار<br />
می شوند«.۵<br />
لحظه ای بپذیریم که استعاره های کنستان<br />
معتبرند. آیا میان بالغ و کودک و حتی میان<br />
شخص بالغ و شخصی که به سن رشد و<br />
استعداد درک کردن و اراده کردن تام و تمام<br />
نرسیده، برابری حقوقی وجود دارد؟ و نیز آیا<br />
میان یک شهروند به معنای دقیق آن و کسی<br />
که مقدر است همچون بیگانه در کشورش<br />
بماند، برابری حقوقی وجود دارد؟ ممکن<br />
است بگویند که در این جا مسئله عبارت از<br />
فصلی از تاریخ است که پایان یافته و به<br />
گذشته تعلق دارد، چون رأی همگانی مرد<br />
و زن همه جا خود را تحمیل کرده است. با<br />
این همه، امروز نیز نویسنده ای چون هایک<br />
فکر می کند که هیچ تضادی میان برابری<br />
حقوقی و محدودیت رأی در حقوق سیاسی<br />
وجود ندارد. به عقیده او »نمی توان تصدیق<br />
کرد که برابری در برابر قانون ضرورتاً<br />
مستلزم آن است که همه افراد بالغ حق رأی<br />
داشته باشند«.۶ »به یقین نمی توان تصدیق<br />
کرد که ]...[ خارجیان مقیم ایاالت متحد، یا<br />
اشخاص خیلی جوان به خاطر نداشتن حق<br />
رأی از آزادی زیادتر بی بهره اند، اگر چه<br />
آن ها از آزادی سیاسی برخوردار نیستند«.۷<br />
بیگانگان و کودکان نمونه هایی هستند که<br />
کنستان هم به آن اشاره کرده است. چند دهه<br />
بعد، ادوارد البوالیه ناشر »اصول سیاست«<br />
که خود یکی از نمایندگان برجسته سنت<br />
لیبرالی است، در این زمینه چنین تفسیری<br />
دارد: »باید زنان را به کودکان افزود«. ۸<br />
هایک نیز در یک یادداشت به استثنا کردن<br />
سنتی زنان در زمینه حقوق سیاسی رجوع<br />
می کند: »این یادآوری مفید است که در<br />
سوئیس، کشور اروپایی که دمکراسی در<br />
آن بسیار قدیمی است، زنان هنوز ]در سال<br />
۱۹۶۰[ حق رأی ندارند و به نظر می رسد<br />
که این با تصویب اکثریت آنان است«.۹<br />
باری به عقیده هایک نفی حقوق سیاسی<br />
بیش از نیمی از جمعیت، نقض برابری<br />
حقوقی به حساب نمی آید. چند دهه پیش از<br />
آن نیز، اسپنسر به این نتیجه رسیده بود که<br />
تصویب حقوق سیاسی به نفع زنان مستلزم<br />
نقض اصل برابری است. استدالل اسپنسر<br />
ساده است: زنان که معاف از خدمات نظامی<br />
اند، چنانکه از حقوق سیاسی بدون روبرو<br />
شدن با خطرهای جدی و مرگبار که مردان<br />
با آن روبرو هستند، برخوردار شوند در<br />
»وضعیت نه برابر بل که برتر« خواهند<br />
بود.۱۰ می توان این ایراد را به اسپنسر<br />
وارد دانست که در آن دوره در انگلستان<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
نظام وظیفه اجباری وجود نداشت )این نظام<br />
در دوره جنگ اول جهانی متداول شد(، از<br />
سوی دیگر، می توان به وظیفه های دیگری<br />
چون »وظیفه های مادری و غیره« اشاره<br />
کرد که منحصراً بر دوش زنان قرار دارد.<br />
اما نکته مهم چیز دیگری است؛ و آن عبارت<br />
از این است که آن چه را می توان تضاد حل<br />
ناشدنی منطقی برابری نامید در سطح صرفاً<br />
سیاسی- صوری هم رخ می نماید. به عبارت<br />
دیگر، ما به انتزاع کردن نابرابری هایی می<br />
پردازیم که بنا بر واقعیت )در سطح اجتماعی<br />
و طبیعی( وجود دارند، ولی ما حقوق سیاسی<br />
برابر را برای همه می شناسیم )البته، در این<br />
مورد به عقیده اسپنسر، ما به زنان برتری<br />
می دهیم و اصل برابری را نقض می کنیم(؛<br />
به بیانی دیگر، این خود اصل برابری رفتار<br />
است که به لحاظ مطابقت برابر میان حقوق<br />
سیاسی و وظایف اجتماعی، نابرابری حقوق<br />
سیاسی را ایجاب می کند. در حقیقت، سنت<br />
سیاسی ارتجاعی صرفاً به رادیکالیزه کردن<br />
این تضاد الینحل منطقی برابری اکتفا می<br />
کند. چنان که نیچه می گوید: »برابری برای<br />
برابرها، نابرابری برای نابرابرها«. بحث<br />
واقعی عدالت از این قرار خواهد بود. پس،<br />
هرگز نباید »نابرابر را برابر گردانید«. ۱۱<br />
هایک که نفی حقوق سیاسی زنان و تمامی<br />
طبقه های اجتماعی را با اصل برابری<br />
در برابر قانون سازگار می داند، از<br />
سوی دیگر معتقد است که »وضع مالیات<br />
تصاعدی به عنوان وسیله ای برای رسیدن<br />
به بازتوزیع درآمد«۱۲ برعکس، با خود<br />
این اصل ناسازگار است. بنابراین، در این<br />
چشم انداز باید از آن نتیجه گرفت که تقریباً<br />
همه کشورهای غربی از اصل برابری در<br />
بر ابر قانون روگردان شده و به وضعیت<br />
پیش از ظهور دنیای مدرن بازگشته اند؛<br />
هر چند که از این پس این تهیدستان اند که<br />
طبق قانون مجازند مالیات کمتری بپردازند<br />
و از امتیازهایی برخوردار شوند. به عقیده<br />
هایک این واقعیت که حذف برابری حقوقی<br />
نتیجه مستقیم اجرای برابری سیاسی است،<br />
هنوز بسیار جالب است: »زمانی که شمار<br />
مزدبران و پرولترها شتابان افزایش می<br />
یافت، حق رأی برای آن ها که تا آن زمان از<br />
آن محروم بوده اند، شناخته شد. بدین ترتیب،<br />
افکار اکثریت عظیم انتخاب کنندگان در<br />
کشورهای غربی )در چند استثناء نزدیک(<br />
از وضعیت وابستگی که در آن قرار<br />
داشتند، برانگیخته شد. چنان که امروز در<br />
اغلب موارد، این افکار آن ها است که بر<br />
سیاست فرمانرواست. آن ها اقدام هایی را<br />
می پذیرند که وضع زحمتکشان مزدبگیر را<br />
به نسبت بهتر می کند ولی در عوض وضع<br />
حرفه های مستقل را وخیم می سازد«۱۳.<br />
این امر پیش از هر چیز برای »مالیات<br />
ها«۱۴ اهمیت دارد. تصور می رود، این<br />
جا به طور مستقیم در برابر وضعیت بی<br />
درنگ شورانگیز قرار می گیریم، جایی که<br />
برابری سیاسی وجود دارد، برابری حقوقی<br />
قطع می گردد. امّا هایک بدون دشواری خود<br />
را از آن وا می رهاند؛ زیرا به عقیده او،<br />
نفی حقوق سیاسی به منزله نابرابری قانونی<br />
است، حال آن که در واقع تنها برابری در<br />
برابر قانون اهمیت دارد.<br />
بنابراین، این برابری با تبعیض در رأی<br />
دادن با پرداخت مالیات مخصوص در زمینه<br />
حقوق سیاسی نقض نمی شود، در صورتی<br />
که برعکس با تبعیض در رأی دادن با<br />
پرداخت مالیات )به هزینه ثروتمندان( که<br />
وضع مالیات تصاعدی را ترسیم می کند،<br />
نقض می شود.<br />
حال می پرسیم برخورد مارکس نسبت به<br />
خواست برابری چیست؟ نخست قطعه بسیار<br />
مشهوری در کاپیتال وجود دارد که در آن<br />
مارکس زمینه حرکتی را به ریشخند مطرح<br />
می کند که »بهشت واقعی حقوق فطری<br />
طبیعی است. آن چه این جا فرمانروا است،<br />
آزادی برابری، مالکیت و بنتام است«۱۵<br />
می توان از این کنار هم قرار گرفتن چند<br />
مقوله و یک نام نتیجه گرفت که بنتام تئوری<br />
پرداز حقوق طبیعی و شعارهای آزادی و<br />
برابری، زاده انقالب فرانسه بوده است. اما<br />
بنتام از موضع کامالً دیگری حرکت می کند.<br />
به عقیده این لیبرال انگلیسی اعالمیه حقوق<br />
بشر ۱۷۸۹ چیزی جز انباشت »سفسطه<br />
های آنارشیستی« نیست. اعالمیه از برابری<br />
میان همة انسان ها صحبت می کند. ولی<br />
تفسیر بنتام از این قرار است: »همه انسان<br />
ها، یعنی همه موجودات نوع بشر و بنابراین<br />
شاگرد با ارباب اش در حقوق برابرند. شاگرد<br />
حق رهبری کردن و تنبیه کردن ارباب اش<br />
را دارد: یعنی همان حقی که ارباب اش<br />
نسبت به او اعمال می کند«. پس »اصل پوچ<br />
برابری تنها جمعی متعصب و شماری نادان<br />
را راضی می کند«. اعالمیه از »قانون به<br />
عنوان بیان اراده عموم« صحبت می کند.<br />
البته، بدیهی است، که بدین ترتیب نمی توان<br />
محدودیت های سیستم امتیاز در رأی دادن را<br />
توجیه کرد. همچنین به نظر می رسد نظر<br />
اعالمیه درباره حق مالکیت مورد بدگمانی<br />
بنتام است: نخست به خاطر این که موضوع<br />
مشخص چنین حقی کامالً معین نشده است.<br />
به هر رو، مسئله عبارت از حقی است که<br />
»بدون هیچ قید و شرط به هر فرد« تعلق<br />
دارد. پس می توان از آن نتیجه گرفت که<br />
اعالمیه با شناختن »حق مالکیت همگانی،<br />
بدین معنا که همه چیز برای همه مشترک<br />
است، پایان می گیرد. اما چون آن چه به
صفحه 92<br />
(<br />
(<br />
همه تعلق دارد، به هیچ کس تعلق ندارد، از<br />
آن این نتیجه به دست می آید که اثر اعالمیه<br />
استوار کردن مالکیت نیست، بلکه برعکس<br />
تخریب آن است: این چنین است که اعالمیه<br />
از جانب هواداران بابوف ،)Babeuf(<br />
این مفسران واقعی اعالمیه حقوق بشر که<br />
آن ها را فقط می توان از منطقی بودن در<br />
بکارگیری اصول بسیار نادرست و بسیار<br />
پوچ نکوهش کرد، درک شده است.«۱۶<br />
در این جا الزم است که به یک قضیه پرسش<br />
انگیز اشاره کنیم: در حالی که به عقیده<br />
مارکس برابری مطرح شده در اعالمیه<br />
حقوق بشر مترادف با »مالکیت و بنتام«<br />
است، این برابری از دیدگاه بنتام مترادف<br />
با کمونیسم است! این تناقض را چگونه باید<br />
توضیح داد؟ آیا باید اشتباه را به انقالبی<br />
آلمانی نسبت دهیم یا به لیبرال انگلیسی؟ شاید<br />
فرضیه دیگری هم وجود دارد. هنگامی که<br />
کاپیتال »آزادی، برابری، مالکیت و بنتام«<br />
را پهلوی هم می گذارد، آشکارا به سپهر<br />
بازار رجوع می کند که در آن سرمایه دار<br />
و کارگر به عنوان »مالکان آزاد و برابر<br />
کاالها« باهم روبرو می شوند و به طور<br />
قراردادی، کاالهای مربوط به خودشان )مزد<br />
و نیروی کار(۱۷ را مبادله می نمایند. در<br />
عوض بنتام، هنگامی که نتیجه های مخرب<br />
برابری و حقوق بشر را اعالم می دارد،<br />
مطلقاً به بازار رجوع نمی کند. برابری که<br />
مارکس به عنوان هدف در نظر می گیرد<br />
شاید همان برابری نباشد که بنتام به عنوان<br />
هدف از دیدگاه کامالً مخالف مطرح می کند.<br />
شعار »برابری« Equality خیلی پیش<br />
از ۱۷۸۹ در سنت سیاسی لیبرالی انگلیس<br />
بازتاب یافت. به عقیده آدام اسمیت »اجازه<br />
دادن به هر کس که نفع خاص شخصی اش<br />
را به طور مستقل در زمینة طرح لیبرالی<br />
برابری، آزادی و عدالت دنبال کند«۱۸،<br />
ضرورت دارد. در ارتباط با عبارت<br />
»برابری، آزادی و عدالت« تقریباً به نظر<br />
می رسد که ما با یک پیشدستی نامواره سه<br />
گانه که بعد در انقالب فرانسه تولد یافت،<br />
سروکار داریم. هنگامی که اسمیت هر نوع<br />
»نقض آزادی طبیعی و عدالت« ۱۹ را به<br />
عنوان »بی عدالتی« محکوم می کند، کوشش<br />
کرده است به تئوری حقوق طبیعی انسان<br />
بیندیشد. با این همه، نباید از هم آوایی های<br />
ساده و جزیی دچار گمراهی شد. برابری<br />
درخواستی اسمیت کامالً در چارچوب بازار<br />
گسترش می یابد که در پرتو آن هر انسان<br />
باید بتواند »بنا بر سیستم آزادی طبیعی«،<br />
»کار یا سرمایه اش« را بدون هیچ مانعی<br />
به کار اندازد و وارد رقابت شود۲۰. حتی<br />
هنگامی که موضوع عبارت از آزادی است،<br />
این آزادی مخصوصاً بر مبنای بازار تقدیس<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
شده است. اسمیت به ریشخند خاطرنشان<br />
می کند که »افراد کمون )Commun( در<br />
انگلستان، هر چند که به آزادی شان بسیار<br />
عالقه نشان می دهند، در عین حال هرگز به<br />
دقت درک نمی کنند که این آزادی استوار<br />
بر چیست. آن جا نه بیش از افراد کمون<br />
کشورهای دیگر، همه خشم و نفرت خود را<br />
»علیه احکام عمومی توقیف و بی هیچ تردید<br />
علیه عمل خالف قانون که البته به نظر نمی<br />
رسد در حد تعدی به عموم باشد ابراز می<br />
دارند و در عوض همین »افراد کمون«، به<br />
قوانین و نهادهایی که آزادی گردش، خرید<br />
و فروش نیروی کار را محدود می کنند،<br />
توجه اندک دارند و یا هیچ توجه ندارند.«۲۱<br />
»آزادی طبیعی«، برابر هر فرد آشکارا بر<br />
پایه بازار اندیشیده شده که قدرت سیاسی باید<br />
از دخالت در آن بپرهیزد.<br />
مقایسه کردن تئوری انقالبی فراسوی حقوق<br />
طبیعی بشر با چنین وضعیت ناممکن است.<br />
به نظر می رسد آگاهی از این تفاوت گاه نزد<br />
خود مارکس نمودار می گردد. در »خانوادة<br />
مقدس« آمده است: برابری »یک اصطالح<br />
فرانسوی است که برای نشان دادن یگانگی<br />
اساسی انسان ها We- Menschliche<br />
) senseinheit آگاهی نوعی و رفتار<br />
نوعی انسان Gattungsbewusst-<br />
،)sein und Gattungsverhalten<br />
همانندی پراتیک انسان با انسان یعنی رابطه<br />
اجتماعی یا بشری انسان با انسان به کار می<br />
رود«.۲۲ پس »خانواده مقدس« تفسیری<br />
از برابری آشکارا متفاوت با تفسیر کاپیتال<br />
ارائه می دهد، زیرا به یقین بازار جایی<br />
نیست که آگاهی و یگانگی نوع در آن تبلور<br />
یابد! برابری از متنی به متن دیگر به چه<br />
ترتیب تطور یافته است؟ آنچه دربارة این<br />
موضوع باید خاطرنشان کرد، این است که<br />
تقاطع در مقوله مشترک، انقالب بورژوایی،<br />
سنت لیبرالی انگلیسی و سنت انقالبی فرانسه<br />
را تابع روندی همانند می سازد که فضای<br />
کمی را برای جدایش دقیق تر باقی می<br />
گذارد.<br />
در حقیقت، برای سنت لیبرالی کالسیک و به<br />
ویژه لیبرالیسم نو کنونی، در آخرین تحلیل،<br />
برابری حقوقی به برابری در بازار تبدیل می<br />
گردد. برای تضمین برابری میان صاحبان<br />
مختلف کاالها Warenbesitzer)سرمایه<br />
یا نیروی کار(، که کاپیتال درباره آن<br />
صحبت می کند، دولت باید مانع از هر بی<br />
نظمی بازار گردد. بسیار خوب، اما چه کسی<br />
بازار را بی نظم می کند؟ در جای نخست،<br />
این ها عبارتند از انحصارها، و به ویژه<br />
انحصار نیروی کار. جدل ضد سندیکایی<br />
گاه بسیار تند و آشکار و گاه پر سروصدا،<br />
همواره با تاریخ اندیشه لیبرالی همراه بوده<br />
است. در این باره نخست سخن ماندویل را<br />
می آوریم: »من از اشخاص قابل اعتماد خبر<br />
یافته ام که برخی از خدمتکاران گستاخی را<br />
به جایی رسانده اند که با گرد آمدن در انجمن<br />
ها قوانینی وضع کرده اند که طبق آن خود<br />
را ملزم نمی دانند در قبال مبلغی پایین تر از<br />
مبلغی که بین خود قرار گذاشته اند، استخدام<br />
شوند و یا بارها و بسته هایی را که سنگینی<br />
آن ها از حد معینی مثالً دو تا سه کیلو بیشتر<br />
باشد حمل نکنند و نیز مقررات دیگری وضع<br />
کرده اند که مستقیماً با منافع کسانی که آن ها<br />
نزدشان استخدام شده اند، در تضاد است و<br />
حتی با هدفی که آن ها به خاطر آن استخدام<br />
شده اند، وفق نمی دهد«.۲۳ به همین ترتیب<br />
بور که )Burke( )کالسیک دیگر سنت<br />
لیبرالی که هایک همیشه به او رجوع می<br />
کند( از قراردادی ستایش می کند که آزادانه<br />
و صادقانه بر پایه طرح برابری در خارج از<br />
هر »هم آمیزی یا تبانی«۲۴ با اشاره آشکار<br />
و رضامندانه به هم آمیزی های قانونی منعقد<br />
می گردد، اعتصاب های کارگری را منع و<br />
مجازات می کند.<br />
اما آیا برای از میان برداشتن همه بی نظمی<br />
بازار و برقراری برابری مبادله، جلوگیری<br />
از فعالیت »انحصارهای توسعه یافته« که<br />
شرکت ها یا )اتحادیه های( کارگری اند،<br />
کافی است؟ در واقع، اسمیت اعتراف می<br />
کند که قوانین پارلمانی علیه اتحادهایی که<br />
به کاهش بهای کار گرایش دارند، وجود<br />
ندارند، حال آن که قوانین پارلمانی زیادی<br />
علیه اتحادهایی که به افزایش آن گرایش<br />
دارند، وجود دارد«. تا این جا فقط مسئله<br />
عبارت از بی نظمی قانونگذاری است که<br />
می تواند به آسانی رفع شود. اما اسمیت تذکر<br />
دیگری را اضافه می کند» چون کارفرمایان<br />
از حیث تعداد کمترند، می توانند به آسانی<br />
متحد شوند«، »کارفرمایان همیشه و همه<br />
جا دارای نوعی اتحاد پوشیده اند که کمتر<br />
جاذبة دایمی و یک شکل دارند و مراد از آن<br />
جلوگیری از باال رفتن دستمزدها از سطح<br />
کنونی آن است«، و یا »به پایین آوردن<br />
آتی سطح دستمزدها«۲۵ گرایش دارد. پس<br />
حتی با همان شیوه در زمینة قانونگذاری با<br />
کارفرمایان و کارگران رفتار شود، نابرابری<br />
ناحق به سود کارفرمایان چیزی از برابری<br />
باقی نمی گذارد. اسمیت با واقع گرایی خاصی<br />
در اقتصاد سیاسی اعتراف می کند که در<br />
این صورت، مستقل از قانونگذاری جاری،<br />
برابری واقعی میان »شریکان« بازار، و<br />
درگیری کار وجود ندارد. »کارگران برای<br />
واداشتن ]کارفرمایان[ به تصمیم گیری<br />
فوری، همواره به وسایل پر سر و صدا و<br />
گاه خشونت آمیز و ایذایی مؤثر متوسل شده<br />
اند. آن ها از ]وضع خود[ نومید شده و با
صفحه 93<br />
جنون و شدت عمل آدم های مأیوس که یا<br />
باید از گرسنگی بمیرند و یا کارفرمایان خود<br />
را به قبول درخواست هایشان وادارند، رفتار<br />
می کنند.«۲۶ همه این هامانع از آن نگردید<br />
که اسمیت به دولت توصیه کند که با شدت<br />
بر ضد اتحادیه های کارگری رفتار کرده و<br />
علیه هر شکل تجمع کارگری مداخله کند.<br />
چون بدبختانه »دشوار است که افراد یک<br />
حرفه برای برگزاری جشنی گرد هم آیند یا<br />
برای تفریح جمع شوند و گفتگوی آن ها به<br />
توطئه علیه دولت با تدبیر معین برای باال<br />
بردن قیمت ها نیانجامد.«۲۷<br />
بدین ترتیب، سرانجام اسمیت به متزلزل<br />
کردن افسانه برابری در بازار و مبادله، که<br />
خود آن را ساخته بود، دست یازید. عناصر<br />
واقع گرایی موجود در تحلیل اسمیت وسیعاً<br />
در فکر نولیبرال ناپدید شده است. افسانه<br />
بازار و برابری در بازار دوباره با صراحت<br />
خیره کننده نزد نویسندگانی چون هایک و<br />
نوزیک و غیره سربرآورده است. اما کافی<br />
است که تاریخ واقعی سنت لیبرالی را در<br />
برابر اطمینان های تسکین دهنده لیبرالیسم<br />
نوکنونی قرار دهیم. حال این سئوال پیش<br />
می آید که پس چه وقت بازار بدون اختالل<br />
بیرونی وجود دارد که شریکان مبادله،<br />
خود را در لوای آن در وضعیت آزادی و<br />
برابری احساس کنند؟ الک اصول پرداخت<br />
کاال به جای دستمزد System( )Truck<br />
را که بر پایه آن به کارگران نه پول بلکه<br />
کاالهای کارخانه ای که در آن کار می<br />
کنند، داده می شود، امری کامالً موجه می<br />
دانست. در عوض، به عقیده اسمیت »قانونی<br />
که کارفرمایان ]...[ را وا می دارد که به<br />
جای کاال پول به کارگران خود بپردازند،<br />
کامالً عادالنه است. در عمل این قانون هیچ<br />
الزام واقعی را به کارفرمایان تحمیل نمی<br />
کند.«۲۸ اسمیت برخالف الک فکر می<br />
کرد که سیستم کاال به جای دستمزد، اصل<br />
برابری میان شریکان را نقض می کند و<br />
از این رو، مداخله قانونی را که الک آن<br />
را غیر قابل تحمل می دانست، توجیه می<br />
کند. خیلی بعد نویسندگان لیبرالی چون لکی<br />
Lecky و دیگران تنظیم ساعت کار به<br />
وسیله دولت را به عنوان مداخله ناپذیرفتنی<br />
در قلمرو بازار محکوم کردند.۲۹ برعکس،<br />
به عقیده هایک دولت حق دارد »مقررات<br />
عام برابر و مشترک« و »شرایط عامی را<br />
که هر قرارداد به رعایت آن فراخوانده می<br />
شود« معین کند. هایک که امروز علیه هر<br />
شکل سوسیالیسم و اتاتیسم )دولت ساالری(<br />
داد سخن می دهد و به نوبه خود از دید لکی<br />
سوسیالیست و اتاتیست بنظر می رسید، با<br />
این همه توسط او به عنوان یک کالسیک<br />
در دبستان لیبرالیسم نگریسته شده است.۳۰<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
پس آن چه روشن می شود، همانا خصلت<br />
معین تاریخی بازار است که به گفته گرامشی<br />
شکل بیرونی مشخص آن نمی تواند مستقل<br />
از »روبنای سیاسی، اخالقی و حقوقی«۳۱<br />
اندیشیده شود. بنا بر تفسیر هایک، قبول این<br />
امکان برای دولت که قواعد عامی را اعالم<br />
دارد که شرایط صحت قرارداد را مشخص<br />
کند، اعتراف به این است که در واقع دولت<br />
شرایطی را معین می کند که امکان می<br />
دهد ببینیم قرارداد بر اساس طرح آزادی<br />
و برابری بسته شده و نیز اعتراف به این<br />
است که برابری میان شریکان مبادله، نتیجه<br />
تعریف کامالً تاریخی و سیاسی است.<br />
برابری در بازار که در نظر لیبرال ها به<br />
مثابه یگانه برابری در خور روش روشن<br />
و بی ابهام تعریف شده، در واقعیت خود<br />
را چونان برابری بسیار مسئله آفرین می<br />
نمایاند. حال به تعریف برابری ای بازگردیم<br />
که در »خانوادة مقدس« از آن به عنوان<br />
وجدان یگانگی نوع یاد شده است. بدیهی<br />
است که این تعریف نیز مبرا از مسئله<br />
آفرینی و دشواری نیست.<br />
جدی ترین ایراد عبارت از ایرادی است که<br />
میستر Maister در زمان خود فرمول بندی<br />
کرد: »در جهان ابداً انسان وجود ندارد، من<br />
در زندگی ام فرانسوی ها، ایتالیایی ها، روس<br />
ها و غیره را دیده ام و به عنایت منتسکیو<br />
حتی می دانم که می توان پارسی بود. اما<br />
درباره انسان اعالم می دارم که در زندگی<br />
ام با او مالقات نکرده ام. اگر انسان وجود<br />
دارد، این کامالً در ارتباط با »ناخودآگاه<br />
من است.« ۳۲ به طور طبیعی ایرادگیری<br />
از میستر آسان است، زیرا می توان مفهوم<br />
فرانسوی، ایتالیایی یا روسی را به همان<br />
ترتیب که او مفهوم انسان را زایل می کند،<br />
زایل کرد: یعنی اگر ما در خیابان با انسان<br />
به این عنوان برخورد نمی کنیم، با فرانسوی<br />
به این عنوان نیز برخورد نمی کنیم. زایل<br />
کردن نام گرایانه Nominaliste مفهوم<br />
های عام می تواند تا بی نهایت، تا ناممکن<br />
بودن بحث و ارتباط، تا سکوت مالیخولیائی<br />
یا عرفانی ادامه یابد. با این همه، از سوی<br />
دیگر میستر یک شکل واقعی تئوری حقوق<br />
طبیعی Jusnaturaliste سُنتی را روشن<br />
می گرداند: کوشش کردن برای تأیید کردن<br />
حقوق بشر با رجوع کردن به طبیعت معنا<br />
ندارد. هگل به درستی تشخیص داده است<br />
که انسان در این کیفیت به کلی دور از داده<br />
طبیعی بی میانجی یک ساخت تاریخی است.<br />
انسان محصول یک روند تاریخی پیچیده و<br />
طوالنی است: »باید به عنوان یک موضوع<br />
مهم این واقعیت را در نظر گرفت که انسان<br />
اکنون چونان عنوان حقوق به منزله انسان<br />
نگریسته می شود، پس این واقعیت که او<br />
انسان Menschsein است چیزی فراتر<br />
از وضعیت خود است ]...[ اکنون ا ین<br />
ها اصول عامی هستند که به عنوان منابع<br />
حقوق مطرح شده اند و از این رو، عصر<br />
جدیدی در جهان آغاز شده است.«۳۳ مفهوم<br />
انسان و حقوق بشر محصول نه یک روند<br />
بازگشت به طبیعت ناب اساطیری، بلکه<br />
نتیجه پیشرفت شگرف تاریخی است؛ و<br />
حتی دقیقاً این ساخت کلیت است که پیشرفت<br />
تاریخی را موزون می کند. هگل در مبارزه<br />
قلمی علیه »نام گرایی حاد« تأکید می کند<br />
که »تعین اصل کلی ]...[ در نفس خود<br />
مسئله ای فوق العاده مهم و مشخصه فرهنگ<br />
دنیای جدید است.«۳۴ ساخت کلیت، خط<br />
راهنمای روند انقالبی است که زایش دنیای<br />
معاصر را نشان می دهد. و آن پس از این<br />
که خود را در رفرم های ضد فئودالی استبداد<br />
کارآزموده و در انقالب آمریکا تثبیت کرد،<br />
»اصل کلیت اصول در مردم فرانسه تقویت<br />
شد و انقالب را به وجود آورد«۳۵ کلیت<br />
)Allgemeinheit( که در این جا درباره<br />
آن صحبت کردیم چیزی جز برابری انقالب<br />
فرانسه در موضوعی که هگل از »اصل<br />
کلیت و برابری«۳۶ صحبت می کند، نیست.<br />
از این پس اصل برابری شایستة انسان ها به<br />
موضوعی بدل شده است که نمی توان از آن<br />
چشم پوشید. و این البته، نه بدین خاطر که<br />
به طبیعت باز می گردد و در آن استوار می<br />
شود، بلکه بدین خاطر که به طبیعت ثانوی<br />
و چیرگی تاریخی بدل شده است که هیچ<br />
حرکت ارتجاعی با وجود کامیابی های ممکن<br />
تاکتیکی نمی تواند به طور استراتژیک موفق<br />
به نادیده گرفتن آن شود.<br />
تز مارکس که طبق آن »تاریخ کلی همواره<br />
وجود نداشته؛ تاریخ به عنوان تاریخ کلی<br />
یک نتیجه است«۳۷ می تواند در خط<br />
تداوم با هگل قرار گیرد. بدون تاریخ کلی؛<br />
انسان در این کیفیت و حقوق بشر نمی تواند<br />
اندیشیده شود و برابری، یگانگی نوع انسان<br />
نمی تواند اندیشیده شود. همانطور که قبالً در<br />
این باب نزد هگل دیده ایم، پیشرفت تاریخی<br />
بنا بر ساخت کلیت موزون شده است. در این<br />
باره مخصوصاً نامه آوریل ۱۸۹۳ انگلس<br />
پرمعناست: »طبیعت برای تولید موجودات<br />
زندة باشعور به میلیون ها سال نیاز داشت<br />
و به نوبة خود، این موجودات زندة باشعور<br />
برای این که با هم آگاهانه، با آگاهی نه فقط از<br />
کُنش های شان به عنوان افراد بلکه با آگاهی<br />
از کُنش های شان به عنوان توده عمل کنند<br />
و با هم به عمل و تعقیب هدف و مقصودی<br />
پردازند که به اتفاق خواسته اند، به هزاران<br />
سال نیاز داشتند. تقریباً اکنون ما به این نقطه<br />
رسیده ایم«. انگلس تاریخ بشریت را در<br />
تاریخ زمین وارد کرده است )تصادفی نیست
صفحه 94<br />
که این نامه خطاب به یک زمین شناس نوشته<br />
شده است(: در این صورت مسئله عبارت از<br />
»شکل بندی چیزی است که هرگز در تاریخ<br />
زمین ما بدست نیامده است.«۳۸ از دیدگاه<br />
هگل، یگانگی نوع، ممکن است به گونه ای<br />
به غایت فشرده توسط انگلس اندیشیده شده،<br />
بی آن که به طور شایسته این واقعیت در<br />
نظر گرفته شود که مسئله عبارت از یگانگی<br />
است که اختالف و تضاد را نفی نمی کند؛ با<br />
این همه، برای هگل و نیز انگلس، فراز و<br />
نشیب های تاریخ عمومی یا کیهانی، Cos-<br />
)mique بنا بر ساخت پیشرونده کلیت و<br />
یگانگی نوع موزون شده اند. در حقیقت، این<br />
مارکس است که در این باره خط تداوم با<br />
معنایی را نشان داده است: »اگر هگل پیر،<br />
در فراسو به این معرفت می رسید که کلیت<br />
در زبان آلمانی و کشورهای شمال اروپا<br />
چیزی جز زمین مشترک معنی نمی دهد،<br />
چه می گفت ]...[۳۹.« به نظر می رسد که<br />
این جا کمونیسم به عنوان مرحله عالی تر<br />
روند ساخت کلیت اندیشیده شده است.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
(<br />
اگر یگانگی نوع نمی تواند بدون تاریخ کلی<br />
اندیشیده شود، تاریخ کلی هم به نوبه خود<br />
نمی تواند بدون ظهور بازار جهانی اندیشیده<br />
شود. این »وابستگی متقابل عمومی میان<br />
ملت ها« و »رقابت عمومی« است که<br />
تاریخ عمومی را ممکن می گرداند )۴۰(.<br />
در این مفهوم، بازار جنبه ای از روند ساخت<br />
کلیت و یگانگی نوع است )دید مشابهی نزد<br />
هگل وجود دارد(. بدیهی است که مارکس<br />
از مدح و ثنای ساده لوحانه سنت لیبرالی<br />
در این باره بسیار فاصله مند است. بازار<br />
جهانی می تواند کامالً با بردگی مستقیم<br />
سیاهان در آمریکا همزیستی کند۴۱ »طرد<br />
سیاهپوست ها« از عرصه سوداگری ها<br />
و دیگر »روندهای طبیعت پرستانه« که<br />
»انباشت بدوی« را ترسیم کنند، بخش مکمل<br />
تاریخ پیدایش بازار جهانی اند.۴۲ بازار<br />
حتی هنگامی که برابری مالکان کاالها را<br />
که به مبادله می پردازند، واقعیت می بخشد.<br />
با این همه برابری را محقق نمی سازد. در<br />
مبادله میان نیروی کار و مزد، برابری میان<br />
مالکان کاالهای مختلف نقض نشده است.<br />
ولی با این همه، کارگران « که بنا بر سن<br />
و جنس خود کم و بیش گرانبها هستند«،<br />
۴۳به ابزار های کار تبدیل شده اند. در این<br />
مفهوم، اگر از برابری طبق روشنگری که<br />
در »خانواده مقدس« بعمل آمده »یگانگی<br />
اساسی انسان ها« و یگانگی نوع را می<br />
فهمیم، برابری نقض شده است و تبدیل افراد<br />
یک طبقه به ابزار کلی، نفی کیفیت انسانی<br />
آنها و تخریب یگانگی نوع است. ما تعریف<br />
مشابهی را نزد هگل می یابیم که در این باره<br />
به مقوله های برگرفته از منطق خود متوسل<br />
می شود. جامعه درباره فردی که نومیدانه<br />
در گرسنگی دست و پا می زند، نه یک<br />
داوری منفی ساده، بلکه یک داوری منفی<br />
نامتناهی را اعالم می دارد: یعنی جامعه به<br />
نفی برخی حقوق و یژه او بسنده نکرده، بلکه<br />
او را در وضعیت »فقدان کامل حقوق« و<br />
بنابراین در آخرین تحلیل در وضعیت بردگی<br />
قرار می دهد، بنظر می رسد جامعه درباره<br />
فردی که در شرایط عسرت فوق العاده قرار<br />
دارد، این رأی نفرت انگیز را داده که تو<br />
انسان نیستی! در این صورت بنا بر تصریح<br />
هگل داوری منفی نامتناهی در واقع به نفی<br />
»نوع«۴۴ می انجامد.<br />
بنابراین، یگانگی نوع به مثابه خط راهنمایی<br />
که امکان می دهد که نابرابری غیرقانونی<br />
از نابرابری قانونی متمایز گردد، رخ می<br />
نماید. برابری در برابر قانون با توجه به<br />
این که امکان تعریف آن به طور مشترک<br />
وجود دارد، کافی نیست. از دید هایک حتی<br />
فقر نومیدانه بخش وسیعی از مردم نمی<br />
تواند توزیع دوباره درآمد از راه قانونی را<br />
توجیه کند: یعنی در چنین چارچوبی وضع<br />
مالیات تصاعدی نه فقط آزارنده و مستبدانه،<br />
بلکه – چنان که قبالً اشاره کرده ایم- مخرب<br />
برابری در برابر قانون به نظر می رسد. در<br />
عوض بنا بر دیدی که شرح آن اینجا گذشت،<br />
عمل رواداشتن فقر نومیدانه توده های وسیع<br />
مردم در وضعیت رشد سریع نیروهای مولد<br />
و ثروت اجتماعی، به تخریب یگانگی نوع<br />
و برابری می انجامد. در این صورت آیا<br />
باید برابری صوری و برابری گوهری را<br />
رویاروی هم قرار دهیم؟ در واقع، برابری<br />
– به عنوان نفی نابرابری هایی که یگانگی<br />
نوع را از بین می برد – یک سنجة صوری<br />
است؛ بدین معنا که هیچ داده کمی در زمینة<br />
توزیع ثروت اجتماعی به دست نداده و قرینة<br />
مشترکی در زمینة شیوه مناسب تولید برای<br />
پرهیز از تبدیل انسان یا تمامی یک طبقه<br />
اجتماعی به »ابزار کار« فراهم نمی آورد.<br />
البته، برابری و یگانگی نوع به عنوان سنجه<br />
صوری به نفی نگریستن سپهر مالکیت و<br />
سپهر تولید و توزیع ثروت های مادی به<br />
صورت امر دست نیافتنی می انجامد. در این<br />
مفهوم، هگل از حقوق مادی سخن می گوید<br />
و روی این واقعیت اصرار می ورزد که<br />
حقوق در کلیت آن باید نه فقط به عنوان یک<br />
»حق نفی« )آزادی در برابر زور و ستمی<br />
که توسط اشخاص دیگر یا قدرت سیاسی<br />
مستبد اعمال می گردد(، بلکه همچنین<br />
به عنوان یک »حق مثبت« )حق باحداقل<br />
شرایط مادی که با فقدان آن ها یگانگی نوع<br />
از میان می رود(، درک گردد.<br />
اما با وجود دخالت دادن و حتابا تقاضای<br />
دخالت های سیاسی در قلمرو تولید و توزیع<br />
مادی ثروت ها، برابری و یگانگی نوع کم<br />
تر از آن در بودن سنجه صوری ادامه نمی<br />
یابند. بنابر لحظه تاریخی و وضعیت سیاسی<br />
– اجتماعی مشخص، این سنجه می تواند هر<br />
بار مضمون های مختلف پیدا کند. طبیعتاً<br />
یافتن و گنجاندن این یا آن مضمون بدون<br />
کشمکش و برخورد صورت نمی گیرد و<br />
یک چنین سنجه صوری نمی تواند به طور<br />
واهی چونان چیزی درک شود که بتواند به<br />
طور مشترک مضمون هایی را رقم زند که<br />
برای همیشه مانع تضادها و کشمکش ها<br />
گردد. با این همه، سمت گیری اساسی که<br />
ساخت تدریجی کلیت را تشکیل می دهد،<br />
موضوعی ثابت باقی می ماند: تنها درون<br />
این چارچوب است که ما می توانیم پیدایش<br />
»اخالق عام مسئولیت« عصرمان را درک<br />
کنیم. این فرمول بندی، همان طور که هر<br />
کس می داند از آپل به ما رسید که با این<br />
همه، در این باره به جدل شدیدی علیه هگل<br />
و مارکس پرداخت که به کوشش در جفت و<br />
جور کردن مسئله مکلف بودن نسبت به وجود<br />
متهم شدند، در صورتی که مسئله عبارت<br />
از وجود تاریخی است؛ البته، بازگشت به<br />
کانت یا درست تر تمایل به بازگشت به این<br />
سوی مارکس و هگل به سر فرود آوردن<br />
خلع سالح شده در برابر ایراد میستر باز می<br />
گردد که پیش از این دیده ایم: بنابراین، انسان<br />
با این کیفیت کجا است؟ انسان در کلیت اش<br />
)که آپل به روشنی اخالق عمومی مسئولیت<br />
را با آن ساخت(، اگر از تاریخ انتزاع گردد،<br />
کجاست؟ او نخست بوجود آمد، سپس چهره<br />
ا نسان با این کیفیت را قوام بخشید تا بدین<br />
پایه رسید که امروز به صورت یک چیز<br />
انتقال ناپذیر در نظر ما جلوه می کند و بخش<br />
تشکیل دهنده طبیعت دوم است.<br />
منبع:<br />
از کتاب: »آزادی، برابری، اختالف ها«<br />
انتشارات: ،PUF پاریس، سپتامبر ۱۹۹۰<br />
ترجمه از ایتالیایی توسط Evelyne et<br />
Carmelo Maruotti<br />
با همکاری: Jacques texier<br />
پی نوشت ها:<br />
-۱ Losurdo :Domenico نظریه<br />
پرداز معاصر ایتالیا، فیلسوف و استاد<br />
دانشگاه اوربینو )Urbino( ایتالیا<br />
Phénoménologie de L´esprit -۲<br />
Cf. D. LOSURDO, Tra -3<br />
Hegele Bismarck. La rivoluzi-
A. GRAMSCI, Quaderni -31<br />
del carcere, ed. Critica a cura<br />
,di V. Gerratana, Turin, Einaudi<br />
.1477 .p ,1975<br />
J. de MAISTRE, Considéra- -۳۲<br />
tions sur la France, in Oeuvres<br />
completes, nouv. Éd., Lyon. Librairie<br />
Générale Catholique et<br />
74 .t. I, p ,1884 ,classique<br />
G. W. F. HEGEL, Vorlesun- -۳۳<br />
gen über Rechtsphilosophie,<br />
hrsg. V. K. H. Ilting, Stuttgart-<br />
Bad Cannstatt, Frommann-<br />
.ss, Vol. III, p 1973 ,Holsboog<br />
).C´est moi qui souligne( .98<br />
Id., Vorlesungen über die -34<br />
Geschichte der Philosophie,<br />
in Werke in zwanzig Bänden,<br />
hrsg. V. E. Moldenhauer und<br />
,K. M. Michel, Francfort/Main<br />
e 573 .vol. XIX, pp ;1979-1969<br />
.577<br />
Id., Philosophie der Weltge- -۳۵<br />
schichte, t. IV, Die Germanische<br />
.p ,1923 ,Welt, Leipzig, Meiner<br />
.920<br />
Id., Über die wissenschaftli- -۳۶<br />
chen Behandlungsarten des<br />
Naturrechts …, in Werke in<br />
zwanzigBänden, op. Cit., vol. II,<br />
.491 .p<br />
K. MARX, Grundrisse der -37<br />
Kritik der politischen Ökono-<br />
.30 .p ,1953 ,mie, Berlin, Dietz<br />
K. MARX, F. ENGELS, op. -38<br />
.63 .Cit., vol. XXXIX, p<br />
Cf. La lettre de Marx à En- -۳۹<br />
ibid., vol. ,1868 mars 25 gels du<br />
.52 .XXXII, p<br />
K. MARX, F. ENGELS, -40<br />
Manifest der Kommunistischen<br />
Partei, in Werke, op. Cit., vol.<br />
id., Die Deutsche ;466 .IV, p<br />
Ideologie, in Werke, op. Cit.,<br />
60 .col. III, p<br />
Cf. K. MARX, Das Elend -41<br />
der Philosophie, in Werke, op.<br />
.132-131 .Cit., vol. IV, pp<br />
صفحه 95<br />
Vol. I, ,1840 ,Belge de Librairie<br />
.521-509 .pp<br />
K. MARX, F. ENGELS, op. -17<br />
.190 .Cit. Vol XXIII, p<br />
A. SMITH, An Inquiry into -18<br />
the Nature and Causes of the<br />
Wealth of Nations, Indianapo-<br />
.p ,1981 ,lis, Liberty Classics<br />
.)book IV, chap. X.c( ,664<br />
book IV, chap.( 530 .Ibid., p -19<br />
book I, chap. X.( 157 .Vb) et p<br />
)E<br />
)book IV, chap. IX( 687 ,.Ibid -20<br />
book I, chap.( 157 .Ibid., p -21<br />
).X.c<br />
K. MARX, F. ENGELS, op. -22<br />
.41 .Cit. Vol II, p<br />
B. de MANDEVILLE, An -23<br />
Essay on Charity and Charity-<br />
Schools, in The Fable of the<br />
Bees, ed. By F. B. Kaye, India-<br />
,1988 ,napolis, Liberty Classics<br />
.306-305 .vol. I. pp<br />
E. BURKE, Thoughts and -24<br />
Details on Scarcity, in The<br />
,Works, Londres, Rivingston<br />
.380 .vol. VII, p ,1826<br />
79 .A. SMITH, op. Cit., p -25<br />
84-83 .book I, chap. VII) et pp(<br />
.)book I, chap. VIII(<br />
book I,( 85-84 .Ibid., pp -26<br />
)chap. VIII<br />
boock I, chap.( 145 .Ibid., pp -27<br />
)X.c<br />
Cf. D. LOSURDO, Hegel -28<br />
Marx e la tradizione liberale,<br />
.92 .p ,1983 ,Rome, Riuniti<br />
W. E. H. LECKY, Democra- -۲۹<br />
ed. By W. ,)۱۸۹۶( cy and Liberty<br />
Murchison, Indianapolis, Lib-<br />
.vol. II, pp ,1981 ,erty Classics<br />
322-321<br />
F. A. HAYEK, The Constitu- -۳۰<br />
.tion of Liberty, trad. It. Cit., pp<br />
445 et 264-263<br />
e la crisi della 1848 one del<br />
,cultura tedesca, Rome, Riuniti<br />
.228 .p ,1983<br />
Cf. D. LOSURDO, “Hegel, -4<br />
it Notrecht e la tradizione<br />
,۴ °liberale”, Hermeneutica, n<br />
.136-111 .pp ,۱۹۸۵<br />
B. CONSTANT, Principes -5<br />
de politique, in Oeuvres, Paris,<br />
,)Gallimard (Bibl. De la Pléiade<br />
.1146 .p ,1957<br />
F. A. HAYEK, The Constitu-F ۶<br />
trad. It. La ;1960 ,tion of Liberty<br />
Società libera. Florence, Val-<br />
.129 .p ,1969 ,lecchi<br />
.132 .Ibid., p -7<br />
.B. CONSTANT, op. cit., p -8<br />
.1630<br />
.F. A. HAYEK, op. cit., p -9<br />
.4 .n ,493<br />
H. SPENCER, The Prin- -۱۰<br />
,)۱۸۹۳-۱۸۷۹( ciples of Ethics<br />
publ. par T. R. Machan, India-<br />
,1978 ,napolis, Liberty Classics<br />
.183 .vol. II. P<br />
F. NIETZSCHE, Crépuscule -11<br />
des dieux, “Incursions d´un in-<br />
۴۸٫ § ,”actuel<br />
F. A. HAYEK, New Stud- -۱۲<br />
ies in Philosophiy, Politics,<br />
Economics and the History of<br />
trad. It, : Nouvi stu- ;۱۹۷۸ ,Ideas<br />
di di filosofia, politica, economia<br />
e storia delle idee, Rome,<br />
.158 .p ,1988 ,Amando<br />
Id., The Constitution of lib- -۱۳<br />
.144 .erty, trad. It. Cit., p<br />
.149 .Ibid., p -14<br />
K. MARX, F. ENGELS, Wer- -۱۵<br />
ss, vol. 1955 ,ke, Berlin, Dietz<br />
.189 .XXIII, p<br />
J. BENTHAM, Traité des -16<br />
sophismes politiques et des<br />
sophismes anarchiques, in<br />
,Oeuvres, publ., par. E. Dumont<br />
3ème éd., Bruxelles, Société<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
نظری<br />
اوپورتونیسم چیست<br />
پروفسور گونتر ایدن<br />
برگردان شین میم شین<br />
K. MARX, F. ENGELS, op. -42<br />
.779 .cit., vol. XXIII, p<br />
Id., Manifest der Kommunis- -۴۳<br />
.469 .tischen Partei, op. Cit., p<br />
Cf. D. LOSURDO, “Hegel, il -44<br />
Notrecht e la tradizione liberale”,<br />
art. Cit. ; id., “Realismus und<br />
Nominalismus als politische<br />
Kategorieen”, in D. LOSURDO,<br />
H. J. SANDKÜHLER (eds),<br />
Philosophie als Verteidigung<br />
des Gauzen der Vernunft, Co-<br />
,1988 ,logne, Pahl-Rugenstein<br />
.196-170 .pp<br />
Cf. D. LOSURDO, introcuc- -۴۵<br />
tion au chapitre XIII de G. W. F.<br />
HEGEL, La filosofia del diritto.<br />
Dirritto, proprietà, questione so-<br />
.p ,1989 ,ciale, Milan, Leonardo<br />
.315-309<br />
به بهانه ی مقاله آقای بهرام خراسانی در<br />
سایت اخبار روز، تحت عنوان<br />
»من یک اپورتونیستم!«<br />
دایره المعارف روشنگری<br />
اوپورتونیسم به چه معنی است؟<br />
اوپورتونیسم به معنی عام کلمه یه شرح<br />
زیر است:<br />
الف<br />
رفتار بی انضباط<br />
ب<br />
فدا کردن اصول اساسی به خاطر منافع<br />
لحظه ای و یا قسمی<br />
ت<br />
عقب نشینی در مقابل دشواری ها و مقاومت<br />
ها<br />
۱<br />
اوپورتونیسم فرم نمودین ایدئولوژی خرده<br />
بورژوائی و ضد مارکسیستی در جنبش<br />
کارگری است.<br />
مراجعه کنید به دیالک تیک فرم نمودین <br />
محتوای ماهوی در تارنمای دایرة المعارف<br />
روشنگری<br />
۲<br />
اوپورتونیسم در جنبش کارگری را انگلس<br />
بمثابه »پرنسیپفروشی به بورژوازی در قبال<br />
وعده و وعید چیزهای جزئی و عمدتا در<br />
قبال پست و مقام پر درآمد برای رهبر« تلقی<br />
می کند.<br />
)کلیات مارکس و انگلس، جلد ۳۷، ص<br />
)۲۳۱<br />
۳<br />
اوپورتونیسم یعنی ارجحیت قائل شدن به<br />
منافع طبقاتی بورژوازی در قبال جنبش<br />
کارگری.<br />
۴<br />
اوپورتونیسم یعنی صرفنظر از سیاست<br />
انقالبی پرولتری و جایگزین ساختن آن با<br />
سیاست مبتنی بر سازش با بورژوازی.<br />
۵<br />
اوپورتونیسم آماج های اساسی زیرین مبارزه<br />
طبقاتی پرولتری را زیر پا می نهد:<br />
الف<br />
امحای سرمایه داری را<br />
ب<br />
بر قراری دیکتاتوری پرولتاریا را<br />
ت<br />
ساختمان سوسیالیسم را<br />
پ<br />
از بین بردن طبقات را<br />
۶<br />
اوپورتوینسم جامعه سرمایه داری را عالی<br />
ترین جامعه بشری جا می زند.<br />
صفحه 96<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 97<br />
۷<br />
اوپورتونیسم جامعه سرمایه داری را ماهیتا<br />
غیر قابل تغییر قالب می کند.<br />
۸<br />
اوپورتونیسم به تبلیغ و ترویج اکتفا کردن<br />
صرف به رفرم هائی می پردازد.<br />
۹<br />
اوپورتونیسم به حفظ جامعه سرمایه داری<br />
کمر می بندد.<br />
اوپورتونیسم از این رو یکی از نمودهای<br />
نفوذ بورژوائی در جنبش کارگری است.<br />
این نفوذ بورژوائی در مرحله سرمایه داری<br />
رقابت آزاد قبل از همه به دو طریق<br />
صورت زیر می گرفت که پایگاه اجتماعی<br />
اوپورتونیسم در جنبش کارگری را تشکیل<br />
می دادند:<br />
الف<br />
از طریق عناصری در جنبش کارگری که<br />
منشاء خرده بورژوائی داشته اند.<br />
ب<br />
از طریق خرده بورژواهائی که هوادار طبقه<br />
کارگر بوده اند.<br />
۱۰<br />
به سبب توسعه تفاوتمند سرمایه داری در<br />
کشورهای منفرد مربوطه، اقشار و گروه<br />
های بسیار تمایزمند خاصی از خرده<br />
بورژوازی نقش اقتصادی و سیاسی مسلطی<br />
بازی می کردند و پرولتاریا را تحت تأثیر<br />
قرار می دادند.<br />
۱۱<br />
از این رو بود که آموزش های اوپورتونیستی<br />
در کشورهای منفرد سرمایه داری بطور<br />
نسبتا مستقل و بدون وابستگی به یکدیگر با<br />
محتوای ایده ای خاصی در مقابل مارکسیسم<br />
قد علم کردند که به شرح زیر بوده اند:<br />
الف<br />
فردیناند السال )۱۸۲۵ ۱۸۶۴(<br />
نویسنده و سیاستمدار در جنبش کارگری<br />
آلمان<br />
تصورات او از سوسیالیسم با نظرات مارکس<br />
و انگلس در تضاد قرار داشت و به انشعاب<br />
در جنبش کارگری و حزب طبقه کارگر<br />
آلمان منجر شد.<br />
مبتکر، مؤسس و اولین رهبر حزب سوسیال<br />
دموکرات آلمان<br />
در دوئل بر سر مسائل خصوصی اش جان<br />
باخت<br />
السالیانیس<br />
ب<br />
میخائیل الکساندرویچ باکونین )۱۸۱۴ <br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
)۱۸۷۶<br />
از متفکران و سازماندهان آنارشیسم<br />
با پایگاه طبقاتی اشرافی، معلم و افسر<br />
توپخانه<br />
از فعالین قیام های ۱۸۴۸ در پاریس، پراگ<br />
و درسدن<br />
۸ سال حبس، ۴ سال تبعید سیبری<br />
از مخالفان مارک<br />
باکونیسم<br />
ت<br />
پیر ژوزف پرودون )۱۸۰۹ ۱۸۶۵(<br />
اقتصاددان، جامعه شناس فرانسوی<br />
اولین نماینده آنارشیسم<br />
او برای محو استثمار و حکومت، حکومت<br />
مردم بر مردم را پیشنهاد می کرد.<br />
شعار معروف او: »مالکیت یعنی سرقت!«<br />
پرودونیسم و غیره.<br />
۱۲<br />
اوپورتونیست ها از پالتفرم خویش به مبارزه<br />
علیه مارکسیسم می پرداختند.<br />
)پالتفرم عبارت است از موضعی که در<br />
تأمالت، نیات، اعمال، آماجگذاری های<br />
سیاسی و غیره از آن حرکت می شود.<br />
مترجم(<br />
از این رو ست که به قول لنین در این<br />
دوره، مبارزه میان مارکسیسم و جریانات<br />
اوپورتونیستی مختلف ، به »چارچوب ملی<br />
صرف محدود می ماند« و »خود ویژگی<br />
های ملی بی غل و غش در آن انعکاس می<br />
یابند.«<br />
)کلیات لنین، جلد ۵، ص ۳۶۱(<br />
II<br />
اوپورتونیسم در مرحله سرمایه داری<br />
انحصاری )امپریالیسم(<br />
با گذار کشورهای سرمایه داری پیشرفته به<br />
مرحله امپریالیسم، اوپورتونیسم به پدیده بین<br />
المللی توسعه می یابد.<br />
۱<br />
سودهای کالن انحصاری و اضافی این امکان<br />
را برای بورژوازی امپریالیستی فراهم می<br />
آورند که آن بتواند بخش های معینی از طبقه<br />
کارگر را رشوه خوار سازد و وابسته منافع<br />
خویش نماید.<br />
۲<br />
در این کشورها، به خرج اکثریت عظیم<br />
کارگران که مورد استثمار شدید قرار می<br />
گیرند، اقشار ممتازی به نام اریستوکراسی<br />
)اشرافیت( کارگری و بوروکراسی کارگری<br />
تشکیل می یابند.<br />
بدین طرق، به قول لنین، »اریستوکراسی<br />
کارگری از طبقه کارگر جدا می شود و به<br />
بورژوازی می پیوندد.«<br />
)کلیات لنین، جلد ۲۳، ص ۱۱۴(<br />
۳<br />
این قشرها به پایگاه اجتماعی خاص<br />
اوپورتونیسم مدرن و بین المللی بدل می<br />
شوند.<br />
۴<br />
در سال های آخر قرن نوزدهم، مارکسیسم بر<br />
آموزش های سوسیالیستی خرده بورژوائی<br />
پیروز می شود و لذا اوپورتونیسم بین المللی<br />
مجبور می شود که نقاب »مارکسیستی« بر<br />
سر کشد.<br />
»اوپورتونیسم سوسیالیستی«، آن سان که<br />
لنین می نامید، اکنون دیگر نه از موضع<br />
پالتفرم خویش، بلکه »از موضع عام<br />
مارکسیسم« مبارزه می کند.<br />
III<br />
اوپورتونیسم در هیئت رویزیوینسم<br />
اوپورتونیسم بین المللی اکنون در هیئت<br />
رویزیونیسم وارد میدان می شود.<br />
۱<br />
با گذار نظام سرمایه داری به مرحله<br />
امپریالیسم، انقالب پرولتری بلحاظ تاریخی<br />
در دستور روز قرار می گیرد.<br />
به همین دلیل، مبارزه بر ضد اوپورتونیسم و<br />
رویزیونیسم به وظیفه مهم نیروهای انقالبی<br />
در جنبش کارگری بدل می شود.<br />
۲<br />
اما با این حال اوپورتونیست ها در احزاب<br />
سوسیال دموکرات بین الملل دوم غالب می<br />
آیند و آنها را به احزاب کارگری بورژوائی<br />
رفرمیستی مبدل می کنند و بدین طریق<br />
جنبش کارگری را دچار چند دستگی و تفرقه<br />
می سازند.<br />
۳<br />
نیروهای انقالبی در احزاب سوسیال <br />
دموکرات بین الملل دوم بالضروره به<br />
مبارزه بر ضد اوپورتونیسم، رفرمیسم<br />
و رویزیونیسم و جدائی سازمانی از<br />
اوپورتونیست ها مجبور می شوند تا بتوانند<br />
بر شالوده مارکسیسم به تشکیل احزاب مبارز<br />
پرولتری انقالبی مبادرت ورزند.<br />
مراجعه کنید به رفرمیسم، رویزیونیسم در<br />
تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
http://hadgarie.blogspot.<br />
html.17_blog-post/08/2010/de<br />
4<br />
بلشویک ها زیر رهبری لنین اولین<br />
انقالبیونی بوده اند که قاطعانه در این راه<br />
قدم می گذارند.
IV<br />
روابط جدید اوپورتونیسم با امپریالیسم<br />
در شرایط کنونی<br />
در شرایط کنونی، روابط جدیدی میان<br />
اوپورتونیسم و امپریالیسم پدید آمده که به<br />
شرح زیر است:<br />
۱<br />
انقالب علمی فنی استثمار زحمتکشان را<br />
بدرجه فوق العاده ای تشدید کرده و موجب<br />
باالتر رفتن سرسام آور سودهای انحصارات<br />
در کشورهای سرمایه داری انحصاری <br />
دولتی شده است.<br />
اقشار خرده بورژوائی و اقشاری از طبقه<br />
کارگر با برخورداری از امتیازات مادی<br />
دچار رشوه خواری و فساد می شوند و<br />
در نتیجه آن، اریستوکراسی کارگری و<br />
بوروکراسی کارگری می توانند بسرعت<br />
رشد کنند.<br />
مراجعه کنید به انقالب علمی فنی در<br />
تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />
۲<br />
رسانه های گروهی مدرن که در انحصار<br />
انحصارات سرمایه داری قرار دارند، به<br />
تخریب بی امان شعور مردم می پردازند.<br />
در نتیجه، اقشار وسیعی از مردم و حتی<br />
بخشی از جنبش کارگری و کمونیستی و<br />
فعالین آن دچار سرگیجه و سردرگمی می<br />
شوند.<br />
۳<br />
تغییرات ناشی از انقالب علمی فنی و<br />
دگرگونی های ناشی از تأثیرات جنگ<br />
جهانی دوم در ساختار طبقه کارگر و<br />
ترکیب اجتماعی آن و عضویت بسیاری<br />
از وابستگان به اقشار خرده بورژوائی<br />
در احزاب کارگری کمونیستی شالوده<br />
عینی جدیدی برای تأثیرگذاری ایدئولوژی<br />
بورژوائی فراهم می آورند.<br />
۴<br />
با افزایش نقش علم و فن در عصر حاضر،<br />
نقش و نفوذ روشنفکران افزایش می یابد.<br />
در نتیجه، روشنفکران خرده بورژوائی در<br />
رهبری احزاب کارگری کمونیستی اعتبار<br />
و نفوذ بزرگی کسب می کنند.<br />
۵<br />
اقدامات تنظیمی انحصاری دولتی به عمل<br />
آمده در رابطه با انقالب علمی فنی، توهم<br />
مبتنی بر تئوری همگرائی را تقویت کرده<br />
است.<br />
بنا بر تئوری همگرائی، سرمایه داری بطور<br />
خود به خودی، بدون مبارزه طبقاتی و بدون<br />
برقراری دیکتاتوری پرولتاریا به سوسیالیسم<br />
نزدیک و نزدیکتر می شود و سرانجام بدان<br />
مبدل می گردد.<br />
مراجعه کنید به تئوری همگرائی در تارنمای<br />
دایرة المعارف روشنگری<br />
V<br />
مشخصات اصلی اوپورتونیسم کنونی<br />
مشخصات تعیین کننده اوپورتونیسم کنونی<br />
به شرح زیرند:<br />
۱<br />
انکار اهمیت بین المللی لنینیسم.<br />
۲<br />
انکار خصلت بین المللی انقالب اکتبر.<br />
۳<br />
انکار قانونمندی های عام انقالب سوسیالیستی<br />
و ساختمان سوسیالیسم.<br />
رویزیونیسم با اوپورتونیسم پیوند ناگسستنی<br />
دارد.<br />
مراجعه کنید به رویزیونیسم، سوسیال <br />
شووینیسم، رفرمیسم در تارنمای دایرة<br />
المعارف روشنگری<br />
پایان<br />
اوپورتونیسم یعنی<br />
صرفنظر از سیاست<br />
انقالبی پرولتری و<br />
جایگزین ساخنت آن با<br />
سیاست مبتنی بر سازش<br />
با بورژوازی.<br />
صفحه 98<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
نظری<br />
مشارکتی<br />
اقتصاد برای جنبش آلبرت<br />
مایکل : نوشته پاکزاد<br />
بابک : برگردان 99<br />
صفحه از<br />
جدا اجتماعی بزرگ جنبشهای ایجاد<br />
برای بالواسطه، و فوری خواستههای اهداف<br />
به نیاز خطمشی، تعیین و انگیزش به<br />
که بردگی الغای جنبش دارند. درازمدت جنبش<br />
همچنین و بخشید، پایان بردهداری نظام در<br />
دو هر روز، در کار ساعت هشت برای برای<br />
رأی حق کسب جنبش نوزدهم، قرن کارگری<br />
جنبش بیستم، قرن آستانهی در زنان منجر<br />
۱۹۳۰ دههی در CIO ظهور به که و<br />
دانشجویی جنبش مدنی، حقوق جنبش شد، و<br />
ابقا صدد در ۱۹۶۰ دهه در که صلح جنبش زنان<br />
آزادی جنبش و بودند، عدالت گسترش درازمدت<br />
اهدافی همه ۱۹۷۰، دههی در قرن<br />
جنبش دربارهی اما و داشتند. سر در کردن<br />
جایگزین خواستار که یکم و بیست و<br />
در بی رقابت جای به برابر مشارکت تصور<br />
کرد؟ باید چه است آزمندانه و پیکر همان<br />
به ما امر این تحقق برای میکنم برای<br />
مبارزاتی برنامه یک به که اندازه داریم،<br />
نیاز فوری خواستههای به دستیابی برای<br />
را چشماندازی که درازمدت اهدافی به ماههای<br />
در داریم. احتیاج نیز کنند ترسیم ما تفسیر<br />
و توضیح به مقاله دوازده طی آینده 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله برخی<br />
همچنین و درازمدت اهداف برخی ممکن<br />
که پرداخت خواهم فوری خواستههای که<br />
مردمی جنبش از تعریفی ارایهی به است کمک<br />
است مشارکتی« »اقتصاد خواستار و<br />
اساسی موضوع چهار بر مباحث این کند. است.<br />
استوار محوری عادالنه<br />
دستمزد ۱- خودگردانی<br />
۲- انسانی<br />
شأن با متناسب کار ۳- مشارکتی<br />
شیوهی به توزیع و تخصیص ۴- عادالنه<br />
دستمزد تفاوت<br />
کشورها، دیگر و متحد ایاالت در عوامل<br />
از برخاسته ثروت میزان در فاحش باید<br />
ما چرا است. متعددی و گوناگون مقیاس<br />
در ثروت مجدد توزیع خواستار چرا<br />
همچنین، باشیم؟ فراگیر و گسترده در<br />
فاحش تفاوتهای قبول جای به باید ما میزان<br />
مبنای بر دستمزد یا ثروت، میزان مبنای<br />
بر دستمزد تنها تولید، یا قدرت سود، عنوان<br />
به را خودگذشتگی از و تالش میزان بشناسیم؟<br />
رسمیت به عادالنه دستمزدی کالن<br />
ثروت که هستیم آن خواهان ما چرا و شده سلب وی از بیلگیتس افسانهای و میدهد<br />
انجام که کاری مبنای بر تنها سپس حاصل<br />
درآمدی آن، سختی میزان براساس و سهم<br />
یا بودن مؤثر مبنای بر فقط نه و کند یا<br />
دستگاه یک ابداع و طراحی در داشتن خالقه؟<br />
ابزار جراحان<br />
که باشیم آن خواستار باید ما چرا کار<br />
به که زمانی براساس تنها معدنچیان و و سختکوشیشان و میدهند اختصاص آنها<br />
از کارشان که خودگذشتگی از میزانِ برحسب<br />
نه و کنند کسب درآمد میکند طلب میزان<br />
یا میدهند نجات که جانهایی میکنند؟<br />
استخراج که زغالسنگی عادالنه،<br />
دستمزد پیرامون بحث در نخست گام اخالقی<br />
زمینههای آن بسط و شرح و توضیح ایدهی<br />
از نوعی به که است اقتصادی و
100<br />
صفحه ازخودگذشتگی<br />
و تالش ازای به دستمزد پرسشهای<br />
به بتوانیم اگر میکند. حمایت مبحث<br />
نخستین سر بر و دهیم پاسخ فوق گام<br />
برسیم، توافق به موردنظر موضوع از برای<br />
مبارزه پیرامون چون و چند بعدی، بود.<br />
خواهد عادالنه دستمزد و<br />
کاهش برای که داریم نیاز وضوح به ما دستمزدها<br />
اختالف بردن میان از درنهایت مبارزهای<br />
به دست جنسیت، یا نژاد مبنای بر و<br />
کاهش برای باید همچنین ما بزنیم. فراگیر به<br />
دستمزد ایدهی برداشتن میان از سرانجام، تولید،<br />
از سهمی یا و قدرت مالکیت، ازای و<br />
دهیم خرج به فراوان مجاهدت و تالش میکنند<br />
دریافت مردم که دستمزدی سرانجام، ازخودگذشتگی<br />
و تالش میزان و سطح به را برای<br />
کنیم. مرتبط میدهند بروز خود از که منتهی<br />
برده نام نتایج به که برنامهای خلق اصالحاتی<br />
دوم، گام بسط و شرح در گردد، ثروت،<br />
ارث، درآمد، بر مالیات چون برنامهی<br />
همچنین و سود و مالکیت دارایی، حداقل<br />
کسب برای حمایت کامل، اشتغال یافته<br />
تخصیص درآمدی وجوه افزایش درآمد، مالیات<br />
معکوس مکانیسم اجتماعی، امور به برای<br />
اشتغالزا اقدامات برخی و درآمد بر فوری<br />
اهداف دیگر میان در درآمدها افزایش گردیدهاند.<br />
مطرح بالواسطه و خودگردانی<br />
رأس<br />
در که کسانی معاصر جوامع در قرار<br />
دولتی بوروکراسیهای یا و شرکتها اقتصادی<br />
حصر و بیحد قدرت از دارند اطاعت<br />
آنها از اغلب دیگران و برخوردارند سطح<br />
هم و تعدیل ما هدف باید چرا میکنند. تالش<br />
و قدرت اعمال میزان در تفاوتها کردن خودگردانی<br />
اینجا در باشد؟ خودگردانی برای هر<br />
ورودی پیرامون تصمیمگیری حق یعنی میزانی<br />
با متناسب البته فرد هر برای سیستم چرا<br />
میشود. متأثر سیستم خروجی از وی که کس<br />
هر به که نیست آزاد« »اقتصاد ما هدف دارد<br />
میل هرجور داراییاش با میدهد حق دموکراسی<br />
یک دنبال به ما چرا کند؟ رفتار برای<br />
برابر حق اشخاص به که ساده تصمیمگیریهای<br />
تمام پیرامون نظر اظهار به<br />
چرا یا نیستیم؟ میکند اعطا اقتصادی داناترها،<br />
به که نیستیم شایستهساالری دنبال کسانی<br />
به نسبت موفقترها یا متخصصترها موفقیت<br />
یا برخوردارند کمتری دانش از که بیشتری<br />
اظهارنظر امکان داشتهاند، کمتری میدهد؟<br />
و<br />
گوییم پاسخ پرسشها این به بتوانیم ما اگر خودگردانی<br />
که برسیم نتیجه این به سرانجام صورت<br />
این در است، ممکن هدف بهترین شوراهای<br />
چون جدیدی نهادهای به ما آیا 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله همچنین<br />
و مصرفکنندگان و کارگران پیدا<br />
نیاز آن تحقق برای فدراسیونهایی جدیدی<br />
قوانین و قواعد به ما آیا کرد؟ نخواهیم و<br />
شوراها درون در رأیگیری و بحث برای در<br />
تحوالتی چه نداریم؟ احتیاج فدراسیونها در<br />
روابط مجموعه و کنونی کار محیطهای پیوست؟<br />
خواهد وقوع به مصرف حوزهی توزیع<br />
و تولید حوزهی در تحوالتی چه و سوی<br />
به را ما اقتصاد، پیرامون اطالعات کرد؟<br />
خواهد هدایت خودگردانی این<br />
تفسیری و توضیحی بخشهای از یکی خودگردانی<br />
از قسمتی، دوازده مجموعهی رس بر تصمیمگیری شیوهی بهترین مثابه به مشارکتی،<br />
اقتصاد جنبش راستای در اهداف و<br />
توضیح بخش دومین در است. کرده دفاع مورد<br />
را راههایی مجموعه، این در تفسیر میتوان<br />
آن طریق از که دادهایم قرار بررسی یافت.<br />
دست خودگردان تصمیمگیری یک به میشود:<br />
شامل را زیر موارد مجموعه این خلق<br />
و مشروعیت برای استراتژیهایی مصرفکنندگان،<br />
و کارگران شوراهای تصمیمگیری<br />
فرایندهای تحول برای ایدههایی جایگزین<br />
برای تقاضا و کار، محیط در قدرت<br />
که دموکراتیکی فرآیندهای کردن شده<br />
تولید محصول بر را مصرفکنندگان خصوصی<br />
تصمیمگیری و دهد افزایش کنار<br />
را جمعی مصرف شیوههای دربارهی بگذارد.<br />
انسانی<br />
شأن با متناسب کار از<br />
و نمیکنند کار اصالً گروهی امروز دیگر<br />
گروهی میبرند. رنج مفرط بیکاری در<br />
و رنجاند در خود نزول به رو شرایط از درباره<br />
بتوانند که ندارند قرار نیز جایگاهی اما<br />
کنند؛ اظهارنظر میدهند انجام آنچه مشاغل<br />
از که دارند وجود نیز دیگر گروهی جایگاهی<br />
و دلگرمکننده شرایط باال، سطح کار<br />
و خود کار پیرامون اظهارنظر برای به<br />
مناسبات این اگر برخوردارند. دیگران در<br />
آن جای به باید نیست عادالنه وضوح عواملی<br />
چه باشیم؟ چیزی چه جستجوی وجود<br />
به را انسانی شأن با متناسب کار را<br />
کارها و وظایف باید چگونه میآورند؟ تقسیم<br />
اقتصادی کنشگران و فعاالن میان در خوب<br />
وضعیت و شرایط از یک، هر که کرد ما<br />
چرا باشند؟ برخوردار شغلی مناسب و که<br />
اندک شاغل تعدادی که را موضوع این کیفیت<br />
از دارند قرار سازمانی هرم رأس در فراگیر<br />
اثرگذاری قدرت و برتر زندگی شاغالن<br />
از وسیعی گروه و بوده برخوردار و<br />
حقیرانه زندگی کیفیت از هرم پایین در رد<br />
باشند، برخوردار اندک اثرگذاری قدرت متناسب<br />
کار پیرامون تفسیر نخستین میکنیم؟ که<br />
میپردازد بحث این به انسانی شأن با کیفیت<br />
از کارش طریق از باید کارگر هر با<br />
قیاس قابل اثرگذاری قدرت و زندگی یکی<br />
دلیل همین به گردد. بهرهمند دیگران »ترکیب<br />
یک ما اساسی اقتصادی اهداف از این<br />
سر بر اگر پس است. شغلی« متعادل متناسب<br />
کار که باشیم داشته توافق موضوع هر<br />
که است این مستلزم انسانی شأن با از<br />
عادالنه و مناسب ترکیب یک از کارگر اعطا<br />
اثربخش قدرت وی به که کارهایی قرار<br />
صعودی شرایط در را وی و کرده تکراری<br />
و سخت کارهای همچنین و میدهند تقسیم<br />
هیچگونه بنابراین باشد، برخوردار قدرت<br />
با کارهایی که آنهایی میان طبقاتی که<br />
کسانی و دارند انحصار در را اثربخشی در<br />
ندارد. وجود هستند دستورات پیرو تنها انتخاب<br />
که گمان و حدس این با شدن مواجه متخصصان،<br />
کاهش دلیل به گزینهای چنین معیارهایی<br />
چه باید داد خواهد کاهش را تولید و<br />
دانش، اطالعات، شغلی، تعاریف برای را ترکیب<br />
یک به که بگیریم نظر در آموزش ما<br />
گردد؟ منتهی همگان برای شغلی متعادل کاهش<br />
با داریم نیاز یقین و قطع طور به نامطلوب<br />
مشاغل از که کسانی کار زمانِ آن<br />
از تا دهیم فرصت آنها به برخوردارند، برای<br />
تالشها دیگر یا و بیشتر آموزش برای همچنین<br />
ما کنند. استفاده بهتر وضعیت کسب مطلوب<br />
و راحت مشاغل که کسانی از باید معینی<br />
زمان جبران، برای که بخواهیم دارند اختصاص<br />
شاق و سخت کارهای انجام به را کارگران<br />
سازمان که هنگامی درنهایت دهند. پیدا<br />
رشد شرایطشان بر اثرگذاری قدرت و خواست<br />
برای ظرفیتشان که هنگامی و کرد کاری<br />
روابط و محیط در جدی تحوالت تحوالت<br />
شد خواهیم قادر ما یافت، افزایش در<br />
تفاوتها کاهش راستای در را مطلوبی گوناگون<br />
مشاغل اثربخشی و مطلوبیت میزان آنها<br />
میان وظایف مجدد تقسیم طریق از را دهیم.<br />
سامان و سر مشارکتی<br />
شیوهی به توزیع و تخصیص متفاوت<br />
و گوناگون گروههای ک هنگامی تولید<br />
گوناگونی و متنوع محصوالت کارگران هماهنگ<br />
برای فرآیندها برخی به میکنند همچنین<br />
و یکدیگر با فعالیتهایشان کردن پیدا<br />
نیاز مصرفکنندگان تمایل و خواست اقتصادی<br />
توزیع و تخصیص نظام میکنند. سیستم<br />
خروجی و ورودی که میکند تعیین چه<br />
به شده تولید کاالی و اولیه مواد یعنی شود؛<br />
مصرف و تولید کجا در و باشد میزان اقتصادی<br />
توزیع و تخصیص مسألهی بنابراین هب که برمیگردد تصمیمگیریها موضوع به اطالعات،<br />
چون موضوعاتی خود نوبهی نیز<br />
را رفتاری نقشهای و ارتباطات و تولیدکنندگان هماکنون برمیگیرد. در
101<br />
صفحه میپندارند<br />
دشمن را یکدیگر مصرفکنندگان ناگزیر<br />
را آنها بازارها در رقابت فشار و یکدیگر<br />
از امتیاز کسب برای تالش از رقابتی<br />
اقتصادهای به شدن تسلیم اما میکند، کارگران<br />
که نیست راهی تنها آزمندانه و آن<br />
طریق از میتوانند مصرفکنندگان و یکدیگر<br />
با را فعالیتهایشان و کنشها تقسیم<br />
از ناشی سود از و کرده هماهنگ آگاهانه<br />
میتوانند آنها بلکه ببرند؛ بهره کار تالشهایشان<br />
چگونه که کنند برنامهریزی و مساواتطلبانه دموکراتیک، شیوهای به را کنند.<br />
هماهنگ یکدیگر با کارا و<br />
تخصیص پیرامون نخست تفسیری بخش چگونه<br />
که میدهد توضیح مشارکتی توزیع با<br />
میتوانند مصرفکنندگان و کارگران توزیع<br />
و کمیاب تولیدی منابع تخصیص مخرب<br />
تبعات و بازارها بدون کاالها از<br />
بهرهگیری طریق از مهلکشان و غیرمتمرکز<br />
اجتماعی برنامهریزی فرآیند شوراهای<br />
در مشارکتی( )برنامهریزی فدراسیونها،<br />
و مصرفکنندگان و کارگران تعهدات<br />
گرفتن نظر در با را فعالیتهایشان بازنگری<br />
مورد یا پیشنهاد اجتماعی، مزایای<br />
بر همچنین بخش این دهند. قرار و<br />
بازار نظام به نسبت مشارکتی برنامهریزی دستوری<br />
برنامهریزی شدهی بیاعتبار نظام تفسیری<br />
بخش دومین میکند. تأکید متمرکز یا تأثیر<br />
کردن محدود به مجموعه این در مشارکت<br />
نقش گسترش و بازار نیروهای ساختن<br />
ممنوع طریق از مساواتطلبانه ساعت<br />
کاهش غیرداوطلبانه، اضافهکاری اصالحات<br />
و مالیات تحمیل هفته، در کار جمعی<br />
تأثیرگذاری گسترش و بودجهای، بودجهای،<br />
تصمیمات و سرمایهگذاری بر میپردازد.<br />
برنامه<br />
و چشمانداز درباره کلمه چند کنونی<br />
بیعدالتیهای شناخت در هدف داشتن تحریک<br />
را انگیزهها میکند، کمک ما به به<br />
رسیدن برای اقداماتمان به و میکند خواستههایی<br />
میبخشد. جهت موردنظر هدف و<br />
میکنیم انتخاب کنونی شرایط در که کار<br />
به آنها تحقق برای که تاکتیکهایی از<br />
میکنند. تبعیت دوگانه منطقی از میبندیم محنت<br />
و رنج کاهش خواستار آنها طرف یک به<br />
را ما دیگر طرف از و هستند؛ کنونی میدهند.<br />
سوق آینده درازمدت اهداف سوی تاکتیکها<br />
و خواستها ظرفیت آنکه نهایت نیروی<br />
و داده افزایش را ما قدرت باید تعداد<br />
بر باید آنها دهد. کاهش را ما مخالفان بیافزایند<br />
هستند تحول خواستار که کسانی دگرگونی<br />
برای فزاینده تعهد و درک به و ابزارها<br />
باید آنها آنکه نهایت و شوند منجر به<br />
رسیدن برای را مخالف سازمانهای و 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله کنند.<br />
تقویت مبارزه و اهداف عادالنه<br />
دستمزد ۱- یک<br />
هر متعادل، و خوب اقتصاد یک در میکنند؟<br />
کسب درآمد چقدر کار، عوامل از چیست؟<br />
پاداش و دستمزد پرداخت مبنای مالکیت<br />
ازای به دستمزد میخواند<br />
را تحلیل این که کسی دارم شک مالک<br />
ازای به مردم که باشد داشته اعتقاد شیوه<br />
این کنند. دریافت دستمزد چیزی، بودنِ این<br />
در میشود. نامیده سود درآمد، کسب از سرمایه<br />
و تولید ابزار دارای که کسی شیوه، تولیدش،<br />
ابزار کارِ حاصل مبنای بر است، گونهای<br />
به را شرایط شیوه، این میبرد. سود گیتس<br />
بیل نظیر شخصی که میزند رقم نروژ<br />
ملی ناخالص درآمد کل از ثروتش از<br />
او میلیاردی ۴۷۵ ثروت و باشد باالتر شود.<br />
بیشتر جهان جمعیت از نیمی ثروت رسیده،<br />
ارث به منال و مال دلیل به که فردی ربطی<br />
هیچ ثروتش میشود، زاده ثروتمند دستمزد<br />
ازایش به و داده انجام که کاری به کارهایی<br />
برای حتی ثروت، این ندارد. گرفته ایجاد<br />
نداشته را انجامش قدرت تاکنون وی که منطق<br />
هیچ شیوه، این پس در نمیکند. انگیزه قدرتمند<br />
و ثروتمند جز اقتصادی و اخالقی ندارد.<br />
وجود اندکی، تعداد کردن قدرت<br />
ازای به دستمزد را<br />
نوشتار این که کسی نمیکنم تصور بر<br />
باید مردم که باشد داشته اعتقاد میخواند زور<br />
به قدرتشان، به توجه با و توانایی مبنای خود<br />
آن از را جامعه تولید از بیشتری سهم مشی<br />
از که اقتصادی عامالن از دسته آن کنند. یا<br />
نژادپرستی از و بوده برخوردار مشخصی دم<br />
داراییها برخی انحصار یا جنسیتگرایی به<br />
را قدرتشان که شوند قادر نباید میزنند اقتصادی<br />
در قطع، بهطور کنند. تبدیل درآمد تلقی<br />
متداول امری تهدید و زور آن در که اجازه<br />
کارگری اتحادیههای به باید میشود، در<br />
باالتر دستمزد کسب برای تا شود داده کنند.<br />
قدرت اعمال و ایستاده مالکان برابر جایی<br />
متعادل، و خوب اقتصاد یک در اما و<br />
است جدید قاعدههای مشمول هرکس که ما<br />
امتیازات، کسب برای مبارزه درگیر نه نه<br />
و اتحادیهها نه مالکان، نه که معتقدیم نیز قدرت<br />
مبنای بر نباید هیچکدام دیگر، عوامل بر<br />
دستمزد کنند. درآمد کسب نسبیشان اقتصادی<br />
لحاظ به یا اخالقیتر قدرت، مبنای نیست.<br />
مالکیت ازای به دستمزد از کاراتر )تولید(<br />
کار حاصل ازای به دستمزد مفهوم<br />
پیرامون چپگرایان میان جدل و بحث امکان<br />
با ارتباط در عادالنه«، »دستمزد باال<br />
کار، حاصل مبنای بر دستمزد دریافت و<br />
گرایش دارای که فردی است. گرفته را<br />
مقاله این و است انسانی حساسیتهای بیاندیشد<br />
سختگیرانه است ممکن میخواند، حاصل<br />
از سهمش باید اقتصادی عامل هر که در<br />
کارش ارزشیِ سهم با برابر را کار دریافت<br />
اقتصاد، کل برای شده تولید محصول رادیکال<br />
جنبشهای شعار همچنین این کند. که<br />
شعاری است. بوده ووبلیها مثال برای زیادی<br />
سهم شما اگر میرسد. عادالنه نظر به نباید<br />
باشید، نداشته جامعه اقتصادی تولید در که<br />
زمانی تنها کنید. برداشت زیادی سهم زیادی<br />
سهم میتوانید باشید داشته زیادی سهم به<br />
که است این دیگر شکل کنید. برداشت خود<br />
سهم اندازهای به یک هر اینکه جای ارزش<br />
از را شما سهم دیگری کنید؛ دریافت سهم<br />
شما اینکه یا کند تصاحب شده تولید کنید<br />
تصور را. شده تولید ارزش از دیگری سالی<br />
میچینند؛ پرتقال دو هر سام و سالی برخوردار<br />
مناسب و خوب ابزارهای از و<br />
کهنه ابزارهای از سام درحالیکه است باغ<br />
در ساعت هشت دو هر آنها اسقاطی، میکنند<br />
کار سخت دو هر آنها میکنند، کار پایان<br />
در میکنند. تحمل را مشابهی شرایط و است.<br />
کرده کار سام برابر دو سالی روز بگیرد؟<br />
دستمزد سام برابر دو باید سالی آیا شانس<br />
برای حقیقت، در ما است چنین اگر دستمزد<br />
بهتر، ابزار از برخورداری در او اخالقی<br />
پرداختی، چنین آیا کردهایم. پرداخت میشود؟<br />
محسوب بهینه پرداختی یا و و<br />
قوی و بزرگ بسیار سالی کنید تصور حال ابزارهای<br />
است. ضعیفتر و کوچکتر سام باغ<br />
به آنها مجدداً است. یکدیگر مشابه آنها و میکنند کار ساعت هشت و میروند شرایط<br />
و کرده کار سخت دو هر پیش مانند برابر<br />
دو سالی باز میکنند. تحمل را مشابهی دو<br />
باید سالی آیا اما است. کرده کار سام است<br />
چنین اگر بگیرد؟ دستمزد سام برابر ابعاد،<br />
یعنی ژنتیکی ویژگیهای مبنای بر ما پرداخت<br />
دستمزد وی به تواناییاش و زور یا<br />
و اخالقی پرداختی چنین آیا کردهایم. میشود؟<br />
محسوب بهینه پرداختی در<br />
تحقیقات انجام حال در که نفر دو حال خلق<br />
حال در که نفر دو یا ریاضی عرصهی جراحی<br />
عمل انجام حال در یا هنری اثر قرار<br />
مقایسه مورد یکدیگر با را هستند مشابه<br />
شرایط تحت دو هر آنها میدهیم. دیگری<br />
به نسبت یکی میکنند. کار سخت است.<br />
برخوردار باالتری هوشی بهرهی از از<br />
بیشتر تناسب، به باید مذکور شخص آیا هیچ<br />
وضوح به کند؟ دریافت دستمزد دیگری چرا<br />
ندارد. وجود کار این برای اخالقی دلیل ژنتیکی،<br />
اتفاق و شانس یک برای کسی به باید
صفحه 102<br />
شانسی که به او عطا و ارزانی شده است،<br />
دستمزد بیشتری پرداخت؟ بحثانگیزتر و<br />
جالبتر اینکه هیچ دلیل انگیزشی برای انجام<br />
این کار وجود ندارد. کسی که دارای استعداد<br />
طبیعی است، نمیتواند استعداد طبیعیاش را<br />
با پیشنهاد حقوق باالتر، تغییر داده و ارتقا<br />
بخشد. استعدادهای طبیعی امری است داده<br />
شده، که وجود دارد؛ و پرداخت دستمزد<br />
برای آن نه باعث میشود که ما ژنهایمان<br />
را عوض کنیم و نه آنها را تکثیر؛ و در<br />
نتیجه، هیچ اثر انگیزشی مثبتی ندارد.<br />
اما دربارهی مسأله آموزش یا مهارتهای<br />
آموخته شده چطور؟ آیا افزایش کاراییمان<br />
نباید اخالقاً با دستمزد جبران شده و تشویق<br />
گردد؟ این مسأله به نظر معقول میرسد؛<br />
اما نه بر مبنای سهمی از حاصل کار که به<br />
تحصیل ارتباط پیدا میکند؛ بلکه بر مبنای<br />
تالش و ایثاری که خودِ فعل تحصیل کردن از<br />
ما میطلبد. ما باید به خاطر کاری که انجام<br />
میدهیم، نظیر گذراندن سالهای تحصیل،<br />
دستمزد دریافت کنیم. ما باید انگیزهی الزم<br />
برای انجام کار را داشته باشیم؛ اما این<br />
مسأله با اینکه سراسر عمر خود به حاصل<br />
کار )تولید( نگاه کنیم و بگوییم مطابق با<br />
تحصیالتمان دستمزد میخواهیم، متفاوت<br />
است.<br />
دستمزد فقط به ازای تالش و ایثار<br />
تصور کنید ما تنها به ازای تالش و ایثار<br />
و نه به ازای مالکیت، قدرت یا حاصل<br />
کار، دستمزد بگیریم. چه اتفاقی میافتد؟<br />
اگر مشاغل به همین ترتیب که هست باشد؛<br />
آنها که کارهای شاق و دشوار و خطرناک<br />
انجام میدهند یا کارهایی که آنها را به تدریج<br />
ناتوان و ضعیف میکند؛ به ازای یک ساعت<br />
کار معمول، باالترین حقوق را دریافت<br />
خواهند کرد. و آنها که از راحتترین<br />
شرایط برخوردارند، به ازای یک ساعت<br />
کار معمول، پایینترین دستمزد را خواهند<br />
گرفت.<br />
اما آیا نباید یک جراح در مقایسه با یک<br />
پرستار یا یک سرایدار، که سالهای<br />
تحصیلی کمتری را گذراندهاند، بر مبنای<br />
سالهای تحصیلش دستمزد دریافت کند؟<br />
سالهای تحصیل وی هر اندازه از او تالش<br />
و ایثار طلب کند باید متناسب با آن و به<br />
ازای آن، در هنگام تحصیل دستمزد دریافت<br />
کند. اما پس از آن، باید به او تنها بر مبنای<br />
تالش و از خودگذشتگی که در محیط کار<br />
از خود نشان میدهد پرداخت گردد؛ یعنی<br />
درست بر همان مبنایی که به یک سرایدار<br />
در بیمارستان پرداخت میگردد. اگر چنین<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
معیاری متحقق شود هر فرد باید بر اساس<br />
یک معیار مشابه، دستمزد دریافت کند و<br />
آن چیزی نیست، جز میزان تالش و از<br />
خودگذشتگی که وی در شغل کنونی خویش<br />
به جامعه ارزانی میکند.<br />
اما در این صورت به شما پاسخ میدهند<br />
که با این وضعیت دیگر کسی جراح نخواهد<br />
شد و مردم بیشتر ترجیح میدهند دربان یا<br />
سرایدار شوند.<br />
چرا؟ تصور کنید بیرون کالج ایستادهاید؛<br />
باید انتخاب کنید- یا شش سال به دانشکده<br />
پزشکی میروید و به دنبال آن، چهل سال<br />
به حرفهی پزشکی اشتغال خواهید داشت؛ یا<br />
ترجیح میدهید برای چهلوشش سال دربان<br />
یا سرایدار یک بیمارستان محلی باشید؟ همتر<br />
اینکه از منظر کیفیت آن زندگی که بعداً از آن<br />
برخوردار خواهید بود؛ در شش سال نخست<br />
به جای سرایدار شدن چه مبالغی بابت رفتن<br />
به دانشکده پزشکی به شما پرداخت میشود؟<br />
یا برعکس در شش سال نخست چه مبالغی<br />
بابت سرایدار شدن به جای رفتن به دانشکده<br />
پزشکی به شما پرداخت میشود؟ و بعدها<br />
چه مبلغی نیاز دارید تا به شما بابت هر دو<br />
شغل در مقایسه با یکدیگر در چهل سال آتی<br />
پرداخت شود؟<br />
پرسیدن چنین سوالهایی عین پاسخ دادن به<br />
آنهاست و نشان دادن اینکه اثرات انگیزشی<br />
پرداخت بر مبنای تالش و ایثار دقیقاً درست<br />
و در راستای صحیح جهت داده شده؛ البته<br />
در صورتی که دربارهی جهانی بحث کنیم<br />
که در آن مردم آزادند و مشاغل خود را بدون<br />
موانع تاریخی یا نهادهای محدودکننده انتخاب<br />
کنند. دستمزد عادالنه یعنی اینکه، کسانی که<br />
در مجموعهای از وظایف مورد نیاز جامعه<br />
از خود تالش و ایثارگری بیشتری نشان<br />
میدهند؛ درآمد بیشتری خواهند داشت؛ و<br />
کسانی که کمتر برای جامعه تالش میکنند،<br />
کمتر درآمد خواهند داشت. این است هدفی<br />
که ما در اقتصاد مشارکتی در نظر داریم:<br />
دستمزد عادالنه یا پرداخت بر مبنای تالش و<br />
از خودگذشتگی.<br />
چه بر سر کسانی میآید که نمیتوانند بر اثر<br />
فقدان سالمتی یا مسائل دیگر کار کنند؟<br />
حتی اقتصادهای مبتنی بر دستمزد بردهوار<br />
نیز این را به رسمیت شناختهاند که در چنین<br />
مواردی در هر حال باید مستمری پرداخت<br />
گردد. البته افراد عقاید متفاوتی دربارهی<br />
میزان مبلغ دارند؛ اما در یک جامعهی<br />
عادالنه، یک درآمد متوسط مناسب به نظر<br />
میرسد.<br />
و اگر کسانی دچار بیماریهای مزمن شده و<br />
هزینههای گزافی برای درمان داشته باشند؛<br />
یا دچار برخی بالیا- طبیعی یا انواع دیگر-<br />
شده باشند، چطور؟<br />
البته یک جامعهی عادالنه به این نیازها<br />
به صورت اجتماعی پاسخ میدهد و هر<br />
شخص را در برابر این اتفاقات، به گونهای<br />
اجتماعی، بیمه میکند و طبیعتاً افراد را در<br />
هنگام ابتال به این آسیبها تنها نمیگذارد.<br />
دربارهی بچهها که نمیتوانند و نباید کار کنند<br />
چطور؟ آیا آنها وابسته به درآمد والدینشان<br />
هستند؟ اگر چنین است، والدینی که ۳ فرزند<br />
دارند کمتر از شخصی که یک فرزند یا<br />
اصالً فرزندی ندارند درآمد کسب نمیکنند؟<br />
نه، درآمد فرزندان درست شبیه هرکس<br />
دیگری که نمیتواند کار کند تأمین میشود،<br />
آنها با اعطای یک درآمد متوسط، از سوی<br />
جامعه تأمین میشوند. چرا که آنها نیز به<br />
سادگی، انسان هستند.<br />
۲- برنامهای برای تحقق دستمزد عادالنه<br />
تصور کنید با این اصل موافقیم که مردم<br />
باید تنها بر اساس میزان سختی شرایط کار<br />
و اینکه چقدر سخت کار میکنند دستمزد<br />
بگیرند. برای دستیابی به این دستمزد<br />
عادالنه، باید دستمزد بر مبنای مالکیت،<br />
قدرت و سهم از تولید کاهش پیدا کرده و<br />
نهایتاً محو شود. همچنین تأثیر نژاد و جنسیت<br />
در میزان دستمزدها نیز باید تقلیل یافته و از<br />
میان برود و نهایتاً، دستمزد به ازای تالش<br />
و از خود گذشتگی تا سطح مناسبی افزایش<br />
یابد.<br />
توزیع درآمد<br />
درصد اندکی از مردم در اقتصاد ایاالت<br />
متحد درآمد سرشاری از سرمایه به جیب<br />
میزنند. در باالترین سطح، افرادی نظیر<br />
بیل گیتس ساالنه میلیاردها دالر درآمد<br />
دارند، و در الیههای پایین، میلیونها<br />
خانوار، درآمدی ناچیز از سهم اندکشان در<br />
بازار بورس دریافت میکنند. حدود بیست<br />
درصد از جمعیت از مهارتهای تولیدی،<br />
سطوح تصمیمگیری و دیگر متغیرهایی<br />
که به آنها قدرت چانهزنی اعطا میکند<br />
برخوردارند. در باالترین سطح این گروه،<br />
ورزشکاران و ستارگان سینما قرار دارند<br />
که ساالنه دهها میلیون دالر درآمد دارند.<br />
گروههایی که در امور روزانه، از قدرت<br />
تصمیمگیری برخوردارند و کنترل وسیعی<br />
بر فعالیتهای خود داشته، خود کار خویش<br />
را تعریف میکنند، پزشکان، وکال، مدیران،<br />
مهندسان سطح باال و نخبگان دانشگاهی<br />
را شامل میشوند که درآمد ساالنهی آنها<br />
تقریباً از ۸۰ تا ۵۰۰ هزار دالر و بعضی
صفحه 103<br />
اوقات بیشتر است. به سختی میتوان درآمد<br />
متوسطی برای این طبقهی هماهنگکننده در<br />
نظر گرفت اما ۳۰۰ هزار دالر در سال را<br />
شاید بتوان به عنوان یک میانگین مناسب در<br />
نظر گرفت.<br />
یکدرصد باالیی جمعیت، حدود چهل درصد<br />
ثروت ایاالت متحد را در اختیار دارد.<br />
ثروت بیلگیتس، به تنهایی، کمی بیشتر از<br />
مجموع ثروت زیمبابوه، غنا، ایسلند، پاناما،<br />
کاستاریکا، کنیا، السالوادور و جمهوری<br />
دومنیکن است. نه درصد بعدی، سیودو<br />
درصد دیگر از ثروت امریکا را در اختیار<br />
دارند و به این ترتیب، ده درصد باالیی<br />
جمعیت، تقریباً سهچهارم ثروت جامعه را<br />
در اختیار دارند. ده درصد بعدی نیز حدود<br />
یازدهونیم درصد، چهل درصد بعدی حدود<br />
پانزده درصد و چهل درصد باقیمانده از<br />
جمعیت نیز یکونیم درصد از ثروت را دارا<br />
هستند. به طرز مشابهی، متوسط دستمزد<br />
در بیست درصد باالیی حدود هشت برابر<br />
متوسط دستمزد در چهل درصد پایینی است.<br />
متوسط دستمزد در یک درصد باالیی، بیش<br />
از سی برابر متوسط دستمزد در چهل درصد<br />
پایینی است. در سال ۱۹۹۶، متوسط دستمزد<br />
یک مدیر عامل در ایاالت متحد، دویست و<br />
نه برابر دستمزد یک کارگر کارخانه بود.<br />
نخستین تقاضای ما برای دستمزد عادالنه،<br />
کسر مبالغی از درآمد و ثروت طبقهی<br />
سرمایهدار و طبقهی هماهنگکننده و توزیع<br />
مجدد آن در میان نیازمندترین افراد جامعه،<br />
در قالب کاالهای عمومی یا ارائهی مستقیم<br />
است. در اینجا برخی از گزینهها ارائه<br />
میگردند:<br />
مالیات بر سود<br />
مالیات بر سود، ثروتی است که نباید در<br />
دست برخی گروهها انباشته گردد و باید به<br />
جامعه بازگشته و به اندوختهی اجتماعی بدل<br />
شود تا بتوان اختالفات فاحش را کاهش داد.<br />
هدف غایی، مالیات صد درصد بر سود در<br />
هنگامی است که سود، حاصل دستمزد بر<br />
اساس تالش و از خود گذشتگی نباشد. با<br />
این حال، عالوه بر هدف غایی، ما نیاز به<br />
تقاضاهای کوتاه مدتی داریم که در عین حال<br />
که نظر به آینده دارند، قابل دستیابی در<br />
زمان حال نیز میباشند. این درست شبیه<br />
به ساختن یک آسمانخراش است: شما قبل<br />
از ساختن طبقات پایینتر شروع به ساختن<br />
طبقهی آخر نمیکنید. همانطور که انجام<br />
کارهای اولیه در ساختن یک آسمانخراش<br />
به اقدامات بعدی کمک میکند، به دست<br />
آوردن تقاضای کوتاهمدت، مستلزم حمایت<br />
از شایستگان در زمان انتخابات و تقویت<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
مخالفخوانیهایشان و قدرت بخشیدن به آنها<br />
برای پیروزیهای بیشتر در آینده است. یک<br />
جنبش برای اقتصاد مشارکتی ممکن است<br />
به گونهای محسوس، خواستار پنجاه درصد<br />
مالیات بر سود شود.<br />
مالیات بر ثروت، ارث و کاالهای گرانبها<br />
مالیات بر ثروت، داشتن ثروت زیاد را<br />
سخت میکند. مالیات بر ارث، گذاشتن<br />
ثروت کالن برای فرزندان را سخت میکند.<br />
مالیات بر کاالهای گرانبها هنگامی وضع<br />
میشود که کسی چیزی را خریداری کند<br />
که فراتر از استطاعت عموم مردم باشد. در<br />
اینجا نیز وضع مالیات بر ارث صد درصد-<br />
البته باالتر از سطحی معین- اخالقی به نظر<br />
میرسد، درست مانند مالیات بر ثروت کالن<br />
که موجب کاهش داراییها قبل از به ارث<br />
رسیدن به کسی میشود. درآمدهای ناشی از<br />
این مالیاتها باید صرف برنامههای عمومی<br />
مفید در بخشهای مراقبتهای بهداشتی،<br />
آموزش، ارتباطات و غیره شود. در صورت<br />
وضع مالیات بر ثروت حتی به میزان سی<br />
درصد، ظرف چند سال، تفاوتها به شدت<br />
کاهش خواهد یافت و مالیهای عمومی به<br />
وجود خواهد آمد که از آن میتوان برای از<br />
میان بردن معضالت بیخانمانی، گرسنگی،<br />
مدارس ناکافی و دیگر مشکالت ناخوشایند<br />
اجتماعی استفاده کرد.<br />
مالیات بر درآمد<br />
درآمد براساس مزیتهای نهادی، سازمانی<br />
یا فردی نیز اصل دریافت دستمزد صرفاً<br />
براساس تالش و از خودگذشتگی را نقض<br />
میکند و بنابراین نه اخالقی است و نه کارایی<br />
دارد. یکی از راههای حرکت به سوی تحقق<br />
دستمزد عادالنه با در نظر گرفتن درآمد،<br />
جنبش تالش برای اقتصاد مشارکتی است<br />
که میتواند خواهان اخذ مالیات بر درآمد از<br />
افراد دارای تحصیالت باال شود.<br />
با توجه به تمام پیشنهادهای فوق در زمینهی<br />
مالیاتها، ضروری است که دولت،<br />
درآمدهای مالیاتی را صرف رفاه ثروتمندان<br />
نکند و تمام آنها را دوباره به ثروتمندترین<br />
بخشها باز نگرداند و در عوض، محالت<br />
درون شهری را بازسازی کند، نظامهای<br />
بهداشت عمومی را توسعه دهد و منجر به<br />
بهبود آموزش عمومی گردد.<br />
اقدام کارساز<br />
عالوه بر مالکیت سرمایه و انحصاری کردن<br />
شرایط یا مهارتهایی که قدرت چانهزنی را<br />
افزایش میدهند، نژادپرستی و جنسیتگرایی<br />
نیز در بسیاری از جوامع موجب اختالل<br />
در نظام پرداخت دستمزدها میشوند. در<br />
سال ۱۹۹۵، ثروت مالی )دارایی خالص<br />
منهای ارزش مسکن شخص( خانوارهای<br />
سفیدپوست در ایاالت متحد نوعاً ۱۸۰۰<br />
دالر بود. این درحالی است که ثروت مالی<br />
خانوارهای سیاهپوست نوعاً ۲۰۰ دالر و<br />
ثروت مالی خانوارهای مهاجر از کشورهای<br />
امریکای التین در ایاالت متحد نوعاً صفر<br />
بود. همچنین در سال ۱۹۹۱، درآمد سیونه<br />
و دودهم درصد از خانوارهای امریکایی<br />
سفیدپوست از ۲۵۰۰۰ دالر کمتر بود و<br />
این درحالی است که این وضعیت در مورد<br />
پنجاهوچهار و چهاردهم درصد از خانوارهای<br />
مهاجر از کشورهای آمریکای التین و<br />
شصتوشش دهم درصد از خانوارهای<br />
آمریکایی سیاهپوست مصداق داشت.<br />
زنانی که در خارج از خانه کار میکنند،<br />
تنها شصتودو درصد درآمد مردان را دارند<br />
که باالتر از رقم ۴۷ درصد در سال ۱۹۸۰<br />
و ۳۸ درصد در سال ۱۹۷۰ است )مبارزه<br />
اثرگذار و سودمند است(، ولی هنوز به<br />
گونهای آشکار، ناکافی است. زنانی که تمام<br />
وقت کار میکنند، سهچهارم درآمد مردان<br />
را دارند که از رقم سهپنجم که در بیشتر<br />
سالهای دههی ۱۹۷۰ وجود داشت باالتر<br />
است.<br />
همچنین بهرغم پیشرفتهای عظیم در چهل<br />
سال گذشته، نژادها و جنسیتهای مختلف<br />
هنوز از کار قابل مقایسه و هم سطح<br />
برخوردار نیستند. درعوض، از طریق<br />
مجموعهای از مکانیسمها، تخصیص مشاغل<br />
غالباً بر اساس نژاد یا جنسیت صورت<br />
میگیرد. به همین جهت، مدت مدیدی است<br />
که کارکرد فرهنگ و شرایط اشتغال در<br />
ایاالت متحده، نوعی »اقدام کارساز« به نفع<br />
سفیدپوستان و مردان است.<br />
تقاضایی که اثرات نژادی و جنسی بر<br />
درآمد را کاهش میدهند و نهایتاً از بین<br />
میبرند، آنهایی هستند که دستمزد پرداختی<br />
برای کار همسطح را برابر میکنند؛ آنهایی<br />
هستند که موانع ورود به مشاغل بهتر را<br />
از میان میبرند، و آنهایی هستند که ورود<br />
به حوزههای محدود شدهی کنونی را تسهیل<br />
میکنند. طرفداران روابط کنونی نوعاً<br />
میکوشند اقدام کارساز را در مسیرهایی<br />
هدایت کنند که کارگران را از یکدیگر جدا<br />
کند.<br />
یک راهحل بدیهی برای این مشکل، استفاده<br />
از اقدام کارساز برای غلبه بر استضعاف<br />
کاستی )نژاد و جنس( و نیز برای غلبه بر<br />
استضعاف طبقاتی است. راهحل دوم عبارت<br />
است از تأمین بودجهی اقدام کارساز از
104<br />
صفحه ۲<br />
از<br />
شده توزیع مجدداً وجوه جز به منابعی تقاضای<br />
با کارساز اقدام کردن همراه و باال صورت<br />
کار این اگر …. و کامل اشتغال سفیدپوستی<br />
مرد کارگران برای شرایط گیرد، تحقیرهای<br />
و مالی ضعف از ماکنون که شد.<br />
نخواهد بدتر میبرند، رنج سرمایهداری مناسب<br />
دستمزد کنندگان<br />
هماهنگ و سرمایهداران پای زیر در کارگران<br />
مدرن، سرمایهداری اقتصادهای قدرت<br />
و سرمایه فاقد که دارند قرار عادی در<br />
نظر اظهار حق بدون هستند؛ چانهزنی دستورهای<br />
میکنند؛ کار خود شرایط مورد و<br />
تالش ازای در و میکنند اجرا را دیگران مناسبی<br />
پاداش از ندرت به خودگذشتگی، از میشوند.<br />
برخوردار در<br />
بزرگسال پنج هر از نفر یک شاید هماهنگکننده<br />
طبقهی در بتواند متحد ایاالت بقیه-<br />
چهارپنجم گیرد. قرار سرمایهدار یا و<br />
دارند ناکافی نسبتاً درآمد کارگر- طبقهی حالی<br />
در این و میآورند دست به اندکی ثروت هماهنگکنندگان<br />
با مقایسه در آنها که است خودگذشتگی<br />
از و تالش سرمایهداران، و بیکاری<br />
از )یا دارند کارشان در بیشتری هدف<br />
است(. بدتر حتی که میبرند رنج برنامهای<br />
تقاضاهای مجموعه سومین از از<br />
است عبارت عادالنه دستمزدهای برای اندکی<br />
دریافتی که آنهایی دستمزد بردن باال زیادی<br />
خودگذشتگی از و تالش ولی دارند، رویکردهای<br />
زمینه این در میدهند. خرج به دارد.<br />
وجود بسیاری کامل<br />
اشتغال مالیاتهای<br />
از حاصل درآمد از بخشی کامل<br />
اشتغال برنامهی حامی باید مختلف، را<br />
زیر سودمند نتایج امر این باشد. دولت اشتغال<br />
از بیکاران )۱( داشت؛ خواهد بر در اثر<br />
در )۲( میشوند، برخوردار درآمد و کارگران<br />
همهی شدن، اخراج از ترس کاهش میشوند،<br />
منتفع چانهزنی قدرت افزایش از شده<br />
هدایت اضافی تولید از جامعه )۳( و برد<br />
خواهد سود اجتماعی گزینش اثر در که<br />
است نکتهای این سودجویی. از نه و برنامههای<br />
مورد در آینده تفسیرهای در پرداخت.<br />
خواهیم آن به اقتصادی دستمزد<br />
حداقل افزایش از حمایت دستیابی<br />
با دستمزد، حداقل بردن باال زیاد<br />
را شخص درآمد کامل، اشتغال به حداقل<br />
دارای مشاغل حال، این با میکند. پرزحمتترین<br />
همیشه تقریباً دستمزد، پاداش<br />
تنها بخواهیم اگر لذا هستند. مشاغل باید<br />
آنها بدهیم، را ازخودگذشتگی و تالش 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله باشند<br />
داشته جامعه در را دریافتی بیشترین از<br />
پیش حال، این با را. دریافتی کمترین نه و کند کسب قدرت کوتاهمدت برنامهی آنکه گردد،<br />
برخوردار جدید ساختارهای از نهایتاً تقاضای<br />
لذا کند. حرکت درست مسیر در باید متوسط<br />
درآمد درصد شصت معادل دستمزدی به<br />
مناسب کوتاهمدت تقاضای یک ظاهراً که<br />
معترضی افراد به پاسخ در میرسد. نظر ورشکستگی<br />
به وضعیت این هستند مدعی انجامید،<br />
خواهد کارها و کسب از بسیاری حقوق،<br />
میزان از کاستن حل، راه یک شاید سود<br />
بر مالیات از استفاده و باالتر سطوح در فعالیتهای<br />
به یارانه اعطای برای دارایی و اثر<br />
در که باشد ارزشمندی و کوچکتر شدهاند.<br />
»نیازمند« برنامه، این اجرای اجتماعی<br />
دستمزدهای پرداخت اصطالح<br />
یک اجتماعی« »دستمزدهای سیاستهای<br />
برخی برای انعطافپذیر منتفع<br />
آن از زحمتکشان که است دولت بخش<br />
هزینههای اجتماعی، دستمزد میشوند. و<br />
مسکن آموزش، بهداشتی، مراقبتهای در<br />
قیمتی حمایتهای حتی و زیرساخت، میشود<br />
شامل را غذایی مواد یا کاال زمینهی افزایش<br />
برای تقاضا کاهش آنها، از هدف که که<br />
سیاستهایی است. فقرا سوی از درآمد اجتماعی«<br />
»دستمزد برای بودجه تخصیص باز<br />
را جامعه تولیدات میدهند، افزایش را منتفع<br />
آنها از نیازمندان تا میکنند توزیع دستمزدهای<br />
سمت به را جامعه لذا و شوند میدهند.<br />
سوق نیز عادالنه معکوس<br />
درآمد بر مالیات امکانپذیر<br />
مالیات اخذ که همانگونه درست نیز<br />
معکوس مالیاتهای پرداخت است؛ پرداخت<br />
ما اقتصاد در که آنجا از است. ممکن خودگذشتگی<br />
از و تالش براساس دستمزد انحرافات<br />
تصحیح برای دولت نیست، کند«.<br />
پرداخت پول و ببندد »مالیات میتواند را<br />
خود توجه تنها نه دولت صورت، این در دارند<br />
باال بسیار دریافتیهای که کسانی از دریافتیهای<br />
که آنهایی به بلکه برمیگیرد، میکند.<br />
پرداخت پول دارند، کم بسیار بر<br />
مبتنی حسابداری نوعی آرمانی، خواست مشاغل<br />
انواع زمینهی در اجتماعی مقررات خود<br />
گستردهی الزامات از معیاری که است وجود<br />
به خودگذشتگی از و تالش بحث در را برای<br />
را معکوس پرداخت یک نیز و د رَ آوَ بازار،<br />
نظام در که گیرد نظر در کسانی وجوه<br />
ترتیب این به دارند. پایین دریافتیهای کاالهای<br />
ثروت، سود، بر مالیات از حاصل تنها<br />
نه میتوان را درآمد و ارث گرانبها، در<br />
اجتماعی دستمزدهای پرداخت برای و بهداشتی مراقبتهای آموزش، بخشهای را<br />
آنها میتوان بلکه کرد، توزیع مجدداً غیره نمود<br />
توزیع معکوسی مالیاتهای صورت به که<br />
میشود پرداخت کارگرانی به مستقیماً که است.<br />
کمتر آنها شغلی الزامات از درآمدشان باالتر<br />
دستمزدهای برای صنفی اقدامات اقتصاد<br />
تحقق دنبال به که برنامهای طبیعتاً توسط<br />
که نیز تالشهایی از است، مشارکتی تحقق<br />
برای جامعه افراد آحاد و اتحادیهها مستقیم،<br />
اقدامات طریق از بیشتر دستمزدهای حمایت<br />
میگیرد، صورت غیره و اعتصابها که<br />
درآمدهایی تنها نه امر این کرد. خواهد میدهد،<br />
افزایش هستند پایین بسیار اکنون هم دریافتهای<br />
که کسانی درآمد میتواند بلکه این<br />
همچنین دهد. کاهش را دارند باال بسیار باشد<br />
اجتماعی فعالیتی دارای باید برنامه به<br />
کارکنان تعهد و سازمانی ابزارهای که د.<br />
رَ آوَ وجود به را بیشتر سودآوری هدف<br />
یک مثابهی به خودگردانی ۳- حق<br />
چقدر عامل، هر اقتصاد یک در اقتصاد<br />
آن در تصمیمات پیرامون اظهارنظر معنای<br />
به را خودگردانی ما چرا دارد؟ را همان<br />
به سیستم ورودی پیرامون تصمیمگیری میشود<br />
متأثر آن خروجی از فرد که اندازه دادهایم؟<br />
قرار هدف را آن و کرده تعریف حق<br />
مثابهی به اقتصادی« »آزادی هدف چرا تملک<br />
در آنچه با کاری هر انجام برای فرد اوقات،<br />
همهی در چرا اینکه یا نیست؟ اوست اعمالنظر<br />
برای برابر حق از هرکس نباید یا<br />
باشد؟ برخوردار اقتصادی تصمیمات در آگاهتر<br />
افراد به بیشتری حق نباید چرا اینکه، یا<br />
آگاه کمتر که آنانی به نسبت موفقتر و داد؟<br />
بودهاند موفق کمتر تصمیمگیری<br />
مکان و زمان بگیرید.<br />
نظر در کارخانه در را کارگری کارش<br />
حیطهی و محیط در او کنید تصور عکس<br />
میخواهد او است. اختیار صاحب اندازه<br />
چه باید او بزند. دیوار به را دخترش دیگری<br />
بخش در من اگر باشد؟ داشته اختیار شهر<br />
همان در حتی یا کارخانه همان از رابطه<br />
در باید چقدر من باشم، کار مشغول حق<br />
دیوار به دخترش عکس آویختن با باشم؟<br />
داشته اظهارنظر میخواهد<br />
که کنید تصور را دیگری کارگر پانک<br />
موسیقی به کارش محیط در روز تمام این<br />
حق باید اندازه چه تا دهد. گوش راک یعنی<br />
باالتر اندکی اگر باشد؟ داشته را کار آن<br />
صوتی محدودهی در و باال طبقهی در چقدر<br />
باشم، کار به مشغول نیز من موسیقی،
صفحه 105<br />
حق اظهارنظر پیرامون این موضوع را<br />
دارم؟ و اگر در شهر کار کنم تا چه اندازه؟<br />
تصور کنید گروهی پیرامون یک برنامهی<br />
مشترک تصمیمگیری میکنند. هریک از<br />
اعضا چقدر حق اظهارنظر دارند؟ مردمی<br />
که از محصول گروه در گوشهی دیگری<br />
از سیاره استفاده میکنند چطور؟ مردمی<br />
که محصوالت کارخانه را در سطح شهر<br />
و یا در گوشهی دیگری از کشور مصرف<br />
میکنند چطور؟<br />
یا اینکه تصور کنید نزدیک کارخانهی من<br />
زندگی میکنید… آیا حق دارید دربارهی<br />
سروصدایی که کارخانه در اطراف شما<br />
میپراکند اظهار نظر کنید؟ تصور کنید<br />
شما مصرفکنندهی محصولی هستید که<br />
من به تولید آن کمک می کنم. چقدر حق<br />
اظهارنظر پیرامون آنچه کارخانه تولید<br />
میکند یا پیرامون گزینههای متعدد در رابطه<br />
با سازمان و محصول نهایی دارید؟<br />
خودگردانی<br />
روشن است که اتخاذ یک شیوهی واحد در<br />
تصمیمگیری، همیشه به بهترین نتیجه منتهی<br />
نمیشود. یک کارگر باید حق اظهارنظر<br />
مطلق دربارهی آویختن عکس دخترش داشته<br />
باشد. اگر در اتاق مجاور مشغول کار باشم،<br />
حق رد کردن گزینهی کارگر برای گوش<br />
کردن به موسیقی پانک راک در محدودهی<br />
کارش را دارم. یک گروه کاری باید بیشترین<br />
حق اظهارنظر را پیرامون گزینههای<br />
عملیاتیاش داشته باشد اما گروههایی که<br />
محصوالت آن را مصرف میکنند باید<br />
متناسب با گسترهای که از آن محصول متأثر<br />
میشوند و به همان نسبت حق اظهارنظر<br />
داشته باشند.<br />
تصمیمات اغلب در اینکه آنها تا چه اندازه<br />
افراد یا رأیدهندگان گوناگون را متأثر<br />
میکنند متفاوتند. با توجه به این موضوع،<br />
قاعدهی مبتنی بر رأی اکثریت )هر فرد- یک<br />
رأی(، یا قاعدهی دو سوم، یا تصمیمگیری بر<br />
مبنای اتفاقنظر یا دیکتاتوری و هر شیوهی<br />
تصمیمگیری ویژهی دیگری، گزینههایی<br />
تاکتیکی برای دسترسی به برخی نرمها تلقی<br />
میشوند تا هدفی فینفسه، تقدیس یک شیوهی<br />
تصمیمگیری واحد همیشه عمالً این نکته<br />
را نادیده می گیرد که در شرایط متفاوت<br />
تاکتیکهای متفاوت بهتر عمل میکنند حتی<br />
برای اجرای نرمهای مطلوب یکسان.<br />
انتخاب تاکتیکها و شیوههای تصمیمگیری،<br />
برمبنای اینکه آنها تا چه اندازه نرمهای<br />
ترجیحی را بسته به بافتهای متفاوت، به<br />
بهترین نحو متحقق کنند، امری بسیار خوب<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
و معقول است. اما ما باید چه نرمهایی را به<br />
شکل منظم در دستور کار قرار دهیم؟ مطابق<br />
معمول، هنگامی که فکر میکنیم چگونه<br />
تصمیمات مشخصی را در زندگی روزانه<br />
اتخاذ کنیم، اینطور در نظر میگیریم که به<br />
هر کس که مشمول این تصمیمات میشود<br />
احترام گذاشته و دموکراسی را در دستور کار<br />
قرار دهیم. ما بهطور خودکار سعی میکنیم<br />
برای هریک از دستاندرکاران متناسب با<br />
درجهای که آنها از نتیجه متأثر میشوند،<br />
حق اظهارنظر قائل شویم. درحالیکه<br />
نمیتوانیم همیشه به شیوهای کامل اینگونه<br />
از خودگردانی )هرکس در ورودی، متناسب<br />
با درجهای که از خروجی متأثر میشود،<br />
حق تصمیمگیری دارد( را متحقق کنیم، باید<br />
در نظر داشته باشیم که هر نوع انحراف،<br />
حداقل در این معنا است که شخصی از حق<br />
تأثیرگذاری بسیار برخوردار شده درحالیکه<br />
حداقل فردی دیگر سهماش در تصمیمگیری<br />
انکار شده است.<br />
آیا در بعضی اوقات، دالیل خوبی برای<br />
رعایت نکردن حق اظهارنظر دیگران<br />
پیرامون ورودی سیستم وجود دارد؟<br />
اطالعیهای ناگهانی را در نظر بگیرید؛<br />
ما مطلع میشویم که در مسیرمان امواج<br />
خروشانی قرار گرفتهاند. یکی از ما<br />
متخصص امر نجات از امواج خروشان<br />
است، بقیه شهروندان عادیاند که چیزی<br />
دربارهی موضوع نمیدانند. در اینجا،<br />
یک گذار سریع به دیکتاتوری امری مهم و<br />
ضروری است. آیا این نگاه، تمایل طبیعی<br />
به داعیهی تصمیمگیری پیرامون ورودی<br />
متناسب با تأثیر خروجی، به مثابه نرم<br />
راهنما برای یک اقتصاد خوب را ملغی<br />
میکند؟ آیا نمیتوان به جای آن تصمیمگیری<br />
پیرامون ورودی متناسب با دانش نسبی را<br />
پیشنهاد کرد؟<br />
دانش و تصمیمها<br />
دانش در رابطه با تصمیمگیریها دو شکل<br />
به خود میگیرد. )۱( دانش مربوط به<br />
ویژگی تصمیم، بافت آن و مرسومترین<br />
معانی ضمنی و الزامات آن. )۲( دانش اینکه<br />
هر فرد چگونه دربارهی آن معانی ضمنی<br />
فکر میکند و به ویژه در مورد گزینههای<br />
مختلف دست به ارزشگذاری میزند. دانش<br />
نوع نخست اغلب کامالً تخصصی است<br />
همچون مورد قهرمان امواج خروشان، که<br />
به شکل انحصاری از آن برخوردار بود.<br />
اما دانش نوع دوم به دلیل اینکه ما هریک<br />
به صورت فردی، متخصصترین فرد<br />
جهان در ارتباط با ارزیابیهای شخصیمان<br />
هستیم، همیشه پراکنده، منتشر و گسترده<br />
است. من بهترین کسی هستم که میدانم<br />
نمیخواهم رأیام تحت شعاع قرار گیرد.<br />
من متخصصترین فرد جهان در ارتباط<br />
با ارزیابیها و ارزشگذاریهایم هستم،<br />
همچنین شما در رابطه با ارزشگذاریهایتان<br />
و سالی، سو، سام و سامانتا در ارتباط با<br />
ارزشگذاریهایشان. بنابراین، هر زمان که<br />
دانش تخصصی دربارهی الزامات و معانی<br />
ضمنی به اندازهای انتشار یافت که هر عاملی<br />
بتواند به آن موقعیت دست یافته و در زمان<br />
مقرر، به نگرش خاص خود رسیده و برای<br />
تصمیمگیری آن را ابراز کند، هر عاملی باید<br />
متناسب با میزانی که متأثر میشود اثرگذار<br />
شود.<br />
هنگامی که این امر به دالیلی غیرممکن<br />
باشد، مطابق با نرمهای گوناگونی که برای<br />
مدت زمانی برخی مسئولیتها را واگذار<br />
میکنند، ناگزیر از اقدامات موقتی و گذرا<br />
هستیم؛ البته به شیوهای که این اقدام هدف<br />
موردنظر و دارای اولویت را به شکل<br />
وسیع تخریب یا معکوس نکند. وزن شواهد<br />
به نفع انحراف از آنچه مطلوبترین است<br />
عمل میکند و در عین حال الزام برای<br />
توزیع دانش جهت خودگردانی را آشکار<br />
میکند. کوتاه سخن، این واقعیت که شما<br />
یک شیمیدان هستید و از شیمی و اثرات<br />
بیولوژیک رنگ سربی سر در میآورید<br />
و من به عنوان یک نقاش و یا تعمیرکار<br />
اتومبیل از آن سر در نمیآورم در معنای آن<br />
نخواهد بود که بیهیچ تناسبی تصمیم بگیرید<br />
که آیا دیوارهای من رنگ سربی بخورد یا<br />
نه و یا حتی کل جامعه رنگ سربی را بپذیرد<br />
یا کنار بگذارد. بلکه این در معنای آن است<br />
که من، همراهانم و اعضای جامعهام باید به<br />
اظهارات تخصصی شما قبل از تصمیمگیری<br />
گوش دهیم. اما در هنگام تصمیمگیری شما<br />
درست نظیر دیگران خواهید بود و متناسب<br />
با میزانی که از این اقدام متأثر میشوید حق<br />
اظهارنظر دارید درست نظیر ما که متناسب<br />
با تأثیری که میپذیریم حق اظهارنظر داریم.<br />
شورا و دیگر الزامات و معانی ضمنی<br />
بنابراین، هدف خودگردانی این است که<br />
هر عامل، بر تصمیمات متناسب با میزانی<br />
که بر او اثرگذار است تأثیر بگذارد. به<br />
منظور تحقق این هدف، هر عامل باید<br />
امکان دسترسی آسان به تحلیلهای مرتبط<br />
با نتایج پیشبینی شده را داشته باشد و از<br />
دانش عمومی و اعتماد به نفس فکری کافی<br />
برای درک تحلیلها و تعیین اولویتها با<br />
توجه کافی به آنها، برخوردار باشد. سازمان<br />
جامعه باید تضمین کند که منابع تحلیلها<br />
غیرجانبدارانهاند.<br />
بنابراین هر فرد یا گروه مشمول تصمیم، باید
106<br />
صفحه ۳<br />
به<br />
رسیدن برای الزم سازمانی ابزارهای از به<br />
آنها تطبیق و خواستها شناساندن اهداف، باشد.<br />
برخوردار محسوس شیوهای سطوح<br />
به ما اقتصاد در بنابراین کارگران<br />
شوراهای گوناگون و مختلف ابزار<br />
مثابهی به مصرفکنندگان، و و کارگران مجتمعهای در تصمیمگیری نیازمندیم.<br />
گوناگون ابعاد با مصرفکنندگان گروههای<br />
سطوح در شوراهایی بنابراین گروههای<br />
صنعت، کارگاهها، بخشها، کاری، به<br />
کشور و جامعه همسایگان، معیشتی، فردی<br />
اولویتهای بیان برای ابزاری مثابه گوناگون<br />
ابزارهای توسط که گروهی و به<br />
را نتیجه و کرده مطرح را خود آرای است.<br />
نیاز مورد … و میآورند در اجرا تا<br />
داریم نیاز اطالعات انتشار به همچنین ما ضروری<br />
دانش اقتصادی، تعامالت پیرامون که<br />
کسانی آگاهانهی قضاوتهای برای را داریم<br />
نیاز ما آورد. فراهم میشوند متأثر و<br />
باشد داشته فردی نفس به اعتماد عامل هر که<br />
شود داده اختیار وی به کافی اندازهی به تشخیص<br />
را اولویتها راحتی به کند احساس کرده<br />
بحث آن نفع به و بیان را آن داده، ابزار<br />
به نیاز ما دهد. رأی آن به نهایتاً و که<br />
داریم نهادی تعاملهای دیگر و تخصیص ملزومات<br />
و کنند حفظ را خودگردانی نرمهای کنند.<br />
تأمین را تأثیر<br />
برای نهادی، الزامات برخی همچنین فرد<br />
که گسترهای با متناسب تصمیمگیری بر اصول<br />
اما دارد. وجود میشود متأثر آن از بعدی،<br />
بخش است. شفاف خود خودی به با<br />
اقدامات، و خواستها برنامهی پیرامون اقتصادی<br />
خودگردانی پیشبرد مستقیم هدف اضافی<br />
ویژگیهایی بیشتر تفاسیر، است. نشان<br />
میگردد افزون هدف این بر که را محیط<br />
سازمان نشاندهنده همچنین و میدهد صورت<br />
چگونه تخصیص اینکه مثالً و کار است.<br />
… و میگیرد گردانی<br />
خود تحقق برای ای برنامه باشیم<br />
داشته توافق موضوع این سر بر اگر پیرامون<br />
گیری تصمیم یا خودگردانی که آن<br />
از فرد که میزانی با متناسب ، ورودی جنبش<br />
برای محوری هدفی ، شود می متاثر برای<br />
مبارزه است،امروز مشارکتی اقتصاد به<br />
کند می کمک ما به که است تقاضاها کدام کنیم؟<br />
حرکت فردا خودگردانی سوی و<br />
کارگران شوراهای توانیم می ۱-ما کنیم.<br />
پا بر را کنندگان مصرف چه<br />
و کارش محل در چه کارگر هر برای 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله هر<br />
برای و مربوطه صنعت کل سطح در در<br />
چه و همسایگی در چه کننده مصرف و<br />
شخصی هایی دیدگاه کشور، کل سطح ندرت<br />
به که دارد وجود امور پیرامون فردی روند<br />
این ی ادامه جای به شود. می متحقق برای<br />
تالش و مشترک گیری تصمیم ،با مصرف<br />
و کارگران جدید، روابط برقراری مالقات<br />
یکدیگر با کنند می پیدا نیاز کنندگان یکدیگر<br />
با را شان نظرات و ها دیدگاه کرده، مطلوب<br />
تصمیم یک به و گذاشته اشتراک به اعالم<br />
را ترجیحی های گزینه و برسند جمعی کنند.<br />
گیری پی و هستند<br />
محلی نهادهایی دموکراتیک شوراهای آنها<br />
از ، کنندگان مصرف و کارگران که استفاده<br />
جمعی کارهای دستور پیگیری برای برپایی<br />
جهت نخست گام برای کنند. می کنندگان<br />
مصرف و کارگران شوراهای ایده<br />
پیرامون بحث برای مجمعی ،برگزاری حرکت<br />
است. خوبی بسیار شورا،شروع ی و<br />
شورایی قواعد به دادن شکل جهت در برای<br />
محلی،بنیانی ای برنامه روی توافق منظور<br />
به کنندگان مصرف و کارگران و<br />
دستمزد از امور ی همه در تحوالت گذاری<br />
سرمایه و ها بودجه تا کار شرایط مداوم<br />
های تجربه براساس و کرده فراهم ها اصالح<br />
و حک را کارها دستور خود آنها نیز کنند.<br />
می را<br />
اطالعات به دسترسی توانیم می ۲-ما کنیم.<br />
دموکراتیزه تصمیم<br />
که اطالعاتی به دسترسی بدون توانید<br />
،نمی است آن به منوط آگاهانه گیری حق<br />
شما اگر کنید. اتخاذ خوبی تصمیمات که<br />
هایی گزینه پیرامون اما باشید داشته رای الزم<br />
اطالعات فاقد هستید رو روبه آنها با بیشتر<br />
بازی الل یک به شما دادن رای باشید، ،مردم<br />
آگاهانه مشارکت برای . است شبیه برآنها<br />
که تصمیماتی پیرامون اطالعات به پی<br />
برای تالش . دارند نیاز گذارد می اثر کار<br />
محیط در مهر به سر رازهای به بردن همچنین<br />
و شهر،روستا،ایالت با ارتباط در و می<br />
پیش به را ،خودگردانی ملی های بودجه اطالعات<br />
که این ،تقاضای براین عالوه برد. شکلی<br />
به و دسترس در و جامع ای شیوه به حق<br />
و شوند بندی دسته و بندی گروه آسان مستوجب<br />
کار ساعات طی آن به دسترسی فراهم<br />
نیز فراغت اوقات جای به دستمزد راند.<br />
می پیش به را خودگردانی ، گردد محیط<br />
در گیری تصمیم توانیم می ما ۳- کنیم.<br />
دموکراتیزه کاررا ،امکانی<br />
آگاه افراد با شورایی از برخورداری حول<br />
دستاوردهایی کسب برای مبارزه جهت ها،سرمایه<br />
کار،قیمت دستمزدها،شرایط خلق<br />
اقتصادی زندگی کل، طور به و گذاریها کنندگان<br />
مصرف و کارگران چرا اما کند. می نو<br />
از و دوباره باید دور هر در و بار هر درباره<br />
کنند؟ مبارزه هایشان خواسته برای به<br />
تصمیمات بر مستقیم تاثیر حق کسب ی طوالنی<br />
ای مبارزه دنبال به تنها که این جای گویید؟<br />
می چه باشیم فرساینده و ها<br />
اتحادیه یا ( کارگران شوراهای برای که<br />
دهند سامان را مبارزاتی است خوب ) دستمزد<br />
افزایش از ناگزیر را گیران تصمیم ،<br />
مشابهی طرز به کند. کار شرایط بهبود و ها<br />
جنبش یا کنندگان مصرف شوراهای برای ی<br />
شیوه کنند، وادار را دولت است مطلوب و<br />
کرده اصالح را بودجه توزیع و تخصیص زیست<br />
های آلودگی بر را الزم های کنترل برای<br />
هم همچنین اما کنند. اعمال محیطی کنندگان<br />
مصرف هم و کارگران شوراهای مسئولیت<br />
از بخشی مثابه ،به است خوب طریق<br />
از ، اعضایشان ی روزانه عادی های شان<br />
شده تثبیت و قانونی قدرت گیری پی درگیری<br />
بدون ، گیری تصمیم فرآیند در افزایش<br />
آرامی به ، سخت های مجادله و بودجه<br />
اصالح یا کار شرایط بهبود ، دستمزد کنند.<br />
متحقق را دستاوردها<br />
کسب بر عالوه دیگر، بیان به اتحادیه<br />
و شورایی های مبارزه طریق از گیری<br />
تصمیم فرایند کردن دموکراتیزه ، ای کننده<br />
تعیین قدرت کسب مستلزم اقتصادی، گیری<br />
تصمیم فرایند خود در شوراها برای دستاورد<br />
از ای گستره تواند می که است در<br />
شورا ی نماینده دو یا یک داشتن ابتدایی های<br />
نشست یا و مربوطه صنعت های نشست ،<br />
گزارش ی تهیه و خبر کسب برای دولتی حتی<br />
یا و جلساتی چنین در رای حق کسب تا های<br />
بخش دیگر بر کامل ی احاطه و قدرت های<br />
تصمیم با ارتباط در دولت یا صنعت گیرد.<br />
بر در را اقتصادی دیگر<br />
و کار شرایط خاطر به ما کوتاه، سخن مبارزه<br />
خود طبیعت سر بر البته و ها رفرم مبارزه<br />
و جنگ ، مبارزه قواعد همچنین و کنیم.<br />
می مصرف<br />
نظارت و قدرت توانیم می ۴-ما دهیم.<br />
افزایش محصول بر را کنندگان از<br />
که این و کند می تولید کارگاه یک آنچه و<br />
فقط ،نباید کند می استفاده تکنولوژی کدام به<br />
مشغول آنجا در که گروهی توسط فقط خود<br />
آنها اگر حتا شود؛ گرفته تصمیم کارند سازماندهی<br />
کارگران شورای قالب در را بر<br />
اغلب تصمیماتی چنین . باشند کرده و<br />
کارگاه آن محصول کنندگان مصرف
صفحه 107<br />
۴<br />
همسایگانش تاثیر می گذارد و بنابراین آن<br />
مصرف کنندگان و همسایگان باید به تناسب<br />
، حق اظهار نظر داشته باشند.<br />
به منظور مشارکت دادن تمام فعاالن ( البته به<br />
تناسب ) در تصمیم گیری ، ملزمیم که قدرت<br />
کسانی که نمایندگی نمی شوند را افزایش<br />
دهیم. برای مثال، الزام برای ایجاد کمیته<br />
ی نظارت همسایگان در ارتباط با اثرات<br />
زیست محیطی و دیگر اثرات محلی کارگاه<br />
بسیار مطلوب است و به همین ترتیب الزام<br />
برای حضور جنبش های مصرف کنندگان<br />
برای داشتن حق اظهار نظر پیرامون تصمیم<br />
های کارگاه درباره ی تولیدات و قیمت ها<br />
بسیار مفید است . این الزامات می تواند<br />
به دستاوردهایی که نیازمندان از آن منتفع<br />
می شوند منتهی شود و همچنین می تواند<br />
آگاهی را گسترش داده ، تعهد را تقویت کرده<br />
و سازمان جدیدی را در آینده برای کسب<br />
دستاوردهای بیشتر توسعه دهد.<br />
۵- ما می توانیم بودجه های اجتماعی را<br />
دموکراتیزه کنیم.<br />
به شهری فکر کنید که برای آموزش،<br />
بهداشت، مسکن جدید، درمانگاه جدید، برف<br />
روبی یا هرچیز دیگر ، پیرامون بودجه اش<br />
تصمیم می گیرد. چه کسانی متاثر می شوند؟<br />
البته ، تمام شهروندان . چه کسانی تصمیم<br />
می گیرند؟ البته نخبه ای که از سوی مقامات<br />
رسمی و تحت فشار شرکت هایی که در<br />
سطوح ملی و محلی فعالیت کرده و در صدد<br />
به حداکثر رساندن سودشان هستند ،انتخاب<br />
شده است.<br />
برای حرکت به سوی مشارکت بیشتر ،<br />
خواسته های پیشرو و مترقی پیرامون ابعاد<br />
و اهداف موضوع های بودجه ای ویژه نظیر<br />
هزینه های نظامی ، برنامه های رفاهی دولت<br />
یا پرداخت های محلی برای تاسیس یک<br />
بیمارستان جدید مطمئنا بسیار خوب است ،<br />
اما خواسته هایی که بودجه را عمومی کرده<br />
و شوراهای کارگران و مصرف کنندگان را<br />
در تصمیم گیری ها پیرامون بودجه دخیل<br />
کنند ،عالی است. و نهایتا ، اگر مبارزه ها<br />
بتواند نه تنها شرایط بهتر را به ارمغان آورد<br />
، بلکه زمین بازی جدیدی را فراهم کند که<br />
بر روی آن پیروزی برای دستاوردهای<br />
بیشتر آسان تر شود ، ایده آل است.<br />
۶- ما می توانیم خودگردانی را در جنبش ها<br />
و پروژه هایمان نهادی کنیم.<br />
تصور کنید جنبشی داریم که با فشار و به<br />
صورت انعطاف ناپذیر ، این طور بحث می<br />
کند که فعاالن باید بر تصمیم های اقتصادی<br />
و به طور کلی بر کل مناسبات اقتصادی<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
، متناسب با میزانی که از آن متاثر می<br />
شوند ، تاثیر بگذارند. حال تصور کنید که<br />
این جنبش در حین عملیاتش ، یک تزریق<br />
کننده ی سرمایه ، یک اهدا کننده ی بزرگ<br />
یا کسی که خوب تعلیم دیده را در موقعیت<br />
اعمال قدرت بر قشر وسیعی از کارکنان<br />
قرار دهد و بخش اعظم شرکت کنندگان را<br />
از تاثیرگذاری متناسب با سهم شان یا حتی<br />
از تاثیر بر دستور کار کلی جنبش بر حذر<br />
دارد.<br />
این تصویر، زیبا نیست . این جنبش از تجربه<br />
ی خودگردانی خودش یاد نگرفته، آموزش<br />
نمی بیند؛ چرا که اساسا در چنین جنبشی<br />
تجربه ی خودگردانی به آن مفهوم وجود<br />
ندارد. آن به مثابه الگویی که به خواست<br />
هایش مشروعیت می بخشد عمل نمی کند<br />
چرا که به عکس ، شبیه نهادهایی که در<br />
برابر و در مقابل این خواسته ها ایستاده است<br />
عمل می کند. از عملکرد جدیدی برخوردار<br />
نیست که تجلی آن چه ترویج می کند باشد<br />
بلکه برعکس ، از عملکردی قدیمی و کهنه<br />
برخوردار است که اعتبارش را نزد کسانی<br />
که داعیه ی هدایت شان را دارد تحلیل می<br />
برد. چنین جنبشی به هیچ وجه مطلوب<br />
نیست؛ نه به تمام اعضایش قدرت می دهد<br />
و نه به مشارکت و به هوش و توانایی های<br />
تمام و کمال شان خوش آمد می گوید بلکه به<br />
جای آن ، درگیری و نزاع داخلی و اخالقیات<br />
بد و منحط را تغذیه می کند.<br />
به این دالیل از اجزای برنامه ای –<br />
انتقادی جنبش برای اقتصاد مشارکتی ، باید<br />
ساختاردهی به خود برای درگیر شدن هر دم<br />
فزاینده در خودگردانی در عملیات ها باشد.<br />
جنبشی که پروژه هایش از سوی تعداد اندکی<br />
هدایت و سرپرستی شود و کارکنان بسیاری<br />
را در بر گیرد و کاری با دموکراتیزه کرد<br />
خود نداشته باشد، ابزار محرکه ی بسیار<br />
ناکارآمدی برای تحقق خودگردانی در جامعه<br />
ی وسیعتری که در آن جای گرفته ، به شمار<br />
می رود.<br />
کار متناسب با شان انسانی<br />
موضوع کار متناسب با شان انسانی از دو<br />
جز اصلی تشکیل میشود:<br />
)۱( تقسیم عادالنه وظایف برای هر فرد به<br />
چه معنا است و<br />
)۲( به منظور ترویج خودگردانی، به چه<br />
گونهای از تقسیم وظایف در کار نیاز داریم؟<br />
کار عادالنه<br />
تقسیم عادالنهی وظایف مستلزم آن است<br />
که فرد در روز کاری از سهم متناسبی از<br />
کیفیات خوب و بد زندگی برخوردار شود<br />
یا اگر چنین نیست به ازای آن دستمزد یا<br />
پاداش دریافت کند. اما مساله این است که<br />
چرا باید فردی شرایط کاری مطلوبی داشته<br />
باشد و فرد دیگر در شرایط بسیار دهشتناک<br />
کار کند؛ حتا اگر نفر دوم، به ازای بر دوش<br />
کشیدن بار زحمت اضافی، دستمزد دریافت<br />
کند؟<br />
این خصوصیت کار عادالنه قبال در نگرش<br />
صریح ما به شکل مناسبی مطرح شده بود<br />
زیرا همانطور که در بخشهای قبل اشاره<br />
کردیم دستمزد به ازای تالش و ایثار بهطور<br />
خودکار هر نوع اختالف در کیفیت زندگی<br />
را جبران میکند. این یعنی اگر بخواهیم<br />
بر مبنای تالش و ایثار دستمزد پرداخت<br />
کنیم هنگامی که بتی شغلی ناخوشایندتر و<br />
فرسایندهتر از سلیم دارد و در نتیجه، تالش<br />
و از خودگذشتگی بیشتری را بهکار میگیرد<br />
بر این مبنا دستمزد بیشتری دریافت کند.<br />
بنابراین، بر مبنای توافق پیشین در مورد<br />
دستمزد عادالنه، پیشاپیش با مناسبات کاری<br />
عادالنهای روبهرو هستیم؛ اما آیا این تمام آن<br />
چیزی است که میتوان کار متناسب با شان<br />
انسانی نام نهاد؟<br />
کار ارتقابخش برابر<br />
ما همچنین میخواهیم بر اساس اصل<br />
خودگردانی؛ عامالن اقتصادی متناسب با<br />
میزانی که از محصول متاثر میشوند بر<br />
آن تاثیر بگذارند. تصور کنید بتی تمام روز<br />
زمین را شستشو میکند و سلیم تمام روز<br />
را صرف انجام وظایفی در حوزهی امور<br />
مالی و یا روابط اجتماعی با خصلت ارتقا<br />
دهنده میکند که دانش و مهارتهای مرتبط<br />
با تصمیمگیری را افزایش میدهند. حتا اگر<br />
بتی و سلیم از حق رای برابر در محیط<br />
کار برخوردار باشند و حتا اگر آنها عادالنه<br />
دستمزد دریافت کنند، پس از گذشت ماهها<br />
از اشتغال به کارهایی با سطح ارتقابخش<br />
متفاوت، بتی در مقایسه با سلیم، انرژی،<br />
دانش، اعتماد به نفس و مهارتهای الزم را<br />
برای اثرگذاری بر تصمیمات نخواهد داشت.<br />
جلسههای شورای محل کار، بحثها، ارایه<br />
نظرها، مجادلهها و رایگیریها را شامل<br />
میشود. اگر سلیم به تناسب شغل ارتقا<br />
دهندهاش، با دانش، مهارتهای اجتماعی،<br />
اعتماد به نفس کافی در جلسه شرکت کند<br />
و بتی به تناسب شغل فرسایندهاش با دانش،<br />
مهارتهای اجتماعی، اعتماد به نفس و<br />
انرژی اندکی در همان جلسه حضور پیدا<br />
کند، بدیهی است که سلیم بر آن جلسه تاثیر
108<br />
صفحه حقیقت،<br />
در و میگذارد بتی از بیشتری بسیار باال<br />
سطح مشاغل با کارگران از اندکی تعداد بر<br />
شغلیشان وضعیت دلیل به ارتقابخش و شرایطی،<br />
چنین در میشوند. مسلط بحثها گزینههایی<br />
میان انتخاب معنای در رایگیری پیشنهاد<br />
آمادگی و قدرت دارای اقلیت که است است.<br />
رسیده توافق به آن سر بر و کرده ارادهی<br />
تاییدکنندهی حالت، بهترین در بتی و<br />
انرژی توانایی، از که است اندکی تعداد حالت<br />
بدترین در و برخوردارند اطالعات فرساینده<br />
مشاغل که کسانی دیگر و او نیز، میشوند.<br />
گذاشته کنار دارند خودگردانی<br />
تحقق فوق، مسایل به توجه با صوری<br />
حق از برخورداری مستلزم تنها نه همچنین<br />
بلکه است تصمیمات در مشارکت مناسب<br />
شرایط از افراد که است آن مشمول واضح<br />
باشند. بهرهمند موثر مشارکتی جهت تقسیم<br />
بر مبتنی اقتصاد یک در که است مشاغل<br />
از که کسانی آن در که طبقاتی اتخاذ<br />
را تصمیمات برخوردارند ارتقابخش طبیعتا،<br />
و میکنند اطاعت دیگران و میکنند مجری<br />
فقط دارند فرساینده مشاغل که کسانی میکنند،<br />
اتخاذ دیگران که هستند تصمیماتی درست<br />
و داشت نخواهد وجود خودگردانی با<br />
متناسب کار ما که است دلیل همین به موضوع<br />
یک مثابه به را انسانی شان به<br />
کارگران اگر میکنیم. برجسته مستقل اقتصادی<br />
تصمیمگیریهای در برابر شکلی آنها<br />
گوناگون و متنوع مشاغل کنند، مشارکت تصمیمگیری<br />
در آنها توانایی و آمادگی بر »شما<br />
قدیمیِ شعار بود. خواهد اثرگذار قطعا از<br />
است ممکن میخورید« که هستید آنچه جدید<br />
شعار اما باشد معنادار اقتصادی نظر زا مطمئنا میشوید« میکنید »آنچه شما است.<br />
حیاتی و محوری امری اقتصادی نظر متعادل<br />
شغلی ترکیب دستمزد<br />
از )پس ما موضوعی هدف سومین است<br />
چیزی پیرامون خودگردانی( و عادالنه ترکیب<br />
و انسانی شان با متناسب کار که نهادهایم.<br />
نام متعادل شغلی وظیفه<br />
چندین از شغلی هر اقتصاد، هر در »شاخصهی<br />
آنها ترکیب که شده تشکیل این<br />
میدهد. بهدست را آن کلی ارتقابخش« این<br />
وظایف مجموعهی که هنگامی شاخصه اگر<br />
و است باال دهد، ارتقا را تواناییها شغل است.<br />
پایین گردد، تواناییها تنزل به منجر وظایف<br />
از متداول شرکتهای در مشاغل منشی،<br />
نظیر شغلهایی در که مشابهی کامال اپراتور<br />
مالی، امور مسوول سرایدار، پیک، میشوند،<br />
متجلی و… مدیر مونتاژ، خط شرکتها<br />
این در افراد بیشتر شدهاند. تشکیل شاخصهی<br />
از که دارند عهده بر را مشاغلی 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله تعداد<br />
تنها و بوده برخوردار پایینی ارتقابخش باال<br />
بسیار شاخصههای مشاغل از معدودی میدهند.<br />
نشان را متعادل،<br />
شغلی ترکیب یک کسب منظور به گونهای<br />
به مشاغل در وظایف تقسیم مدافع ما یک<br />
از اقتصاد در شغل هر که هستیم به<br />
باشد. برخوردار کلی متوسط شاخصهی از<br />
گروه یک نه شغل هر به ما دیگر، عبارت ارتقابخش<br />
نظر از همسطح و همجنس وظایف ارتقابخش<br />
کیفیات با وظایف از ترکیبی بلکه مجموع<br />
که میدهیم تخصیص را گوناگون در<br />
شاخصه این متوسط آنها ارتقابخشی اثر باشد<br />
منشی جودی آنکه بهجای باشد. جامعه را<br />
حمام هم جری و رولر کامپت یک جان و طراحی<br />
در جری و جان جودی، کند؛ تمیز متنوعی<br />
وظایف مجموعهی از شغلشان فرساینده<br />
و ارتقابخش مختلف سطوح با کلی<br />
تاثیر که گونهای به میشوند، برخوردار شغلش<br />
در جودی وظایف ترکیب ارتقابخش حد<br />
تا مشاغلشان در جری و جان همچنین و باشد.<br />
یکسان امکان البته<br />
ما متعادل شغلی ترکیب با دیگر، بیان به شرایط<br />
از آن در که داریم شغلی یک هر لذت<br />
فردمان به منحصر شاید و ویژه کاری در<br />
تفاوت بهرغم حال، عین در و میبریم و<br />
ما شغل یکدیگر، با کارمان محتوای شغلی<br />
ترکیب زاویه از همه، دیگر، مشاغل ارتقابخش<br />
مقایسهای قابل مشکل به متعادل، هستند.<br />
یک<br />
دیگر متعادل، شغلی ترکیب نتیجهی در فرد<br />
به منحصر وظایف با ثابت مدیریت داشت.<br />
نخواهیم آگاهیدهنده و ارتقابخش فرساینده<br />
مشاغل از مجموعهای دیگر به<br />
را مالل و خستگی تنها آن شرایط که عمل،<br />
در داشت. نخواهیم میآورد ارمغان اثر<br />
اساس بر مشاغل از سلسلهمراتبی هیچ با<br />
ما داشت. نخواهد وجود آنها ارتقابخش به<br />
مشاغل در وظایف ترکیب از تعریفی با<br />
وظایف تعادل همان یا جدید، شیوهای این<br />
تمام آنها، ارتقابخش اثرات سوگیری میگذاریم.<br />
کنار را موارد کار<br />
مشغول اقتصاد در که فرد هر بنابراین، دارد<br />
عهده بر را وظایف از ترکیبی است ملزومات<br />
با متناسب محسوس شکل به که شده<br />
گرفته نظر در کار هر ویژه موقعیت ارتقابخشترین<br />
آنکه بهجای همچنین اما است محیط<br />
در که شود محدود جماعتی به شرایط این<br />
دارند قدرت سلسلهمراتب راس در کار اثرات<br />
که میشود طراحی گونهای به ترکیب بخشد.<br />
تعادل را ارتقابخش شغلی<br />
ترکیب تعریف، به بنا که است واضح هم<br />
و عادالنه خود خودی به هم متعادل، آن<br />
است. خودگردانی برای شایسته بنیادی هماهنگ<br />
»طبقه به کار نیروی تقسیم از کارگر<br />
طبقه و بسیار قدرت دارای کننده« میکند<br />
احتزاز رای حق از محروم و تابع قابل<br />
قدرت کارگران تمام به آن بهجای و میکند.<br />
اعطا اقتصادی زندگی در مقایسهای ندارد؟<br />
همراه به مشکالتی رویکرد این آیا اما آیا<br />
و داد انجام را کار میتوان آیا مثال برای داد؟<br />
انجام خوب را آن میتوان فرد<br />
به منحصر گزینههای مشاغل<br />
از وسیع مقیاس در که تودههایی ایدهی<br />
از عموما برخوردارند فرساینده زیرا<br />
میکنند، استقبال متعادل شغلی ترکیب از<br />
را سهمشان که نسبت همان به زندگیشان پیدا<br />
بهبود میکنند دریافت ارتقابخش وظایف نامتعادل<br />
مشاغل از را تغییری آنها میکند. وضعیت<br />
میبینند همچنین و میکنند مشاهده را<br />
آن سالها که ناعادالنهای و تحقیرآمیز جبران<br />
عادالنهای شکل به کردهاند تحمل میشود.<br />
پستهایی<br />
که جماعتی دیگر، طرف از مشاغل<br />
آرزوی در یا و کردهاند اشغال را مدیران،<br />
جمله از هستند، ارتقابخش و راحت به<br />
وابسته روشنفکران وکال، پزشکان. تلقی<br />
تهدیدآمیز را پیشنهاد این و… قدرت شغلی<br />
ترکیب آنکه از پس که چرا میکنند به<br />
دیگر آنها قدیمی مشاغل رسید تعادل به در<br />
فرد یک ماند. نخواهد باقی شکل همان است<br />
ممکن متعادل شغلی ترکیب با اقتصادی حقوقی،<br />
پزشکی، مدیریتی، کارهای برخی بر<br />
را و… برنامهریزی تحقیقی، اجرایی، است<br />
ناگزیر همچنین فرد این اما بگیرد عهده نیز<br />
را فرساینده مشاغل از متناسبی سهم کلی<br />
تعادل کسب برای دیگران مانند درست هماکنون<br />
که مردمی مشاغل بنابراین، بپذیرد. دارند<br />
قرار فرماندهی و اعمالنظر جایگاه در از<br />
را ارتقابخش وظایف و ویژگیها برخی کمتر<br />
کارهای برخی آن بهجای و داده دست خواهد<br />
بر در را فرساینده حتا و ارتقابخش گرفت.<br />
شغلی<br />
تعادل علیه بر که کسانی حال، هر در زیر<br />
دلیل دو از یکی به میکنند استدالل میکنند:<br />
استناد انجام<br />
برای من آزادی به تعادلبخشی ۱ در<br />
و میکند تجاوز بکنم میخواهم که کاری است.<br />
غیراخالقی نتیجه مبتکرترینها<br />
و باهوشترین تعادلبخشی، ۲ در<br />
و میکند مجبور فرساینده کارهای به را کاهش<br />
همه ضرر به را اجتماعی تولید نتیجه میدهد.
109<br />
صفحه کار<br />
صحبت کردن تمام برای دهید اجازه مرور<br />
را انتقادات انسانی شان با متناسب کنیم.<br />
آزادی<br />
به<br />
تنها تعریف به بنا اگر که است واقعیت این بدهیم<br />
تحقق امکان متعادل شغلی ترکیبهای شغلی<br />
ترکیب فرد که شد خواهیم آن از مانع میشویم<br />
مانع بنابراین و باشد داشته نامتعادل تنها<br />
مشاغلشان در اول مورد شاکیان که این<br />
اما دهند. انجام را ارتقابخش وظایف مشابهی<br />
طرز به که دارد وجود نیز حقیقت الغای<br />
راستای در اقتصاد ساختار تجدید کسی<br />
که میشود آن از مانع بردهداری این<br />
در بودن برده مالک باشد. برده مالک بر<br />
مبنی را تمایلش بردهدار که است معنا اما<br />
کند ابراز آزادانه برده بر بودن مالک شخص<br />
او که است این معنی به همچنین آن ما<br />
اگر میداند. خود مایملک را دیگری باشد<br />
دیگر فرد مایملک فردی که کنیم حکم بردهدارانه<br />
تمایالت که کردهایم حکم همزمان طرز<br />
به باشد. تشویق و تایید مورد باید شغلی<br />
ترکیب یک از برخورداری مشابهی، جامعه<br />
متوسط سطح از ارتقابخشتر که ترکیب<br />
از که کسانی بهای به تنها است، متوسط<br />
سطح به نسبت ارتقابخش کمتر شغلیِ این<br />
در میشود. ممکن برخوردارند، جامعه ترکیبی<br />
میتواند فرد کنیم حکم اگر صورت آری،<br />
کند تحمیل را متوسط سطح از کمتر که<br />
کنیم حکم همچنین قادریم زمان آن در متوسط<br />
سطح از بیش ترکیبی میتواند فردی باشد.<br />
داشته نیز را امری<br />
فردی تمایالت تحقق برای عمل آزادی آنجایی<br />
تا تنها البته است جالبتوجه و معتبر دیگران<br />
برای مشابه عمل آزادی با که مالک<br />
نظیر تمایالت برخی باشد. همراه استخدام<br />
همسایه، یک کشتن بودن، برده یک ترکیب<br />
یک داشتن یا روزمزد بردههای دیگران<br />
حق ناقض ذاتا نامتعادل شغلی به<br />
است. مشابه امتیاز از برخورداری در جامعه<br />
به شغلی تعادل تحمیل دیگر، عبارت کسانی<br />
میان طبقاتی سلسلهمراتب محو برای اطاعت<br />
که کسانی و میرانند فرمان که رد بردهداری الغای از غیراخالقیتر میکنند طبقاتی<br />
سلسلهمراتب محو منظور به جامعه مایملکند<br />
که کسانی و مالکند که کسانی میان حقوق<br />
بردهی که دارند حق مردم تمام نیست. بر<br />
مبنی مزرعهدار آقای ساختگی و جعلی تمام<br />
مشابهی طرز به و نباشند برده داشتن شوند<br />
بهرهمند شرایطی از دارند حق مردم حقوق<br />
تابع و است خودگردانی پیشنیاز که شغلی<br />
شرایط انحصار برای مدیر آقای جعلی نیست.<br />
ارتقابخش 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله بهرهوری<br />
اگر<br />
آمد؟ خواهد تولید سر بر چه اما فرمانرانان<br />
میان طبقاتی تقسیم از بخواهیم بهرهگیری<br />
با آیا کنیم، اجتناب فرمانبران و گروههایی<br />
تواناییهای و ظرفیتها از اندک را<br />
جامعه در عمومی بهرهوری اجتماع، از ضرر<br />
آیا است، چنین اگر ندادهایم؟ کاهش بود<br />
خواهد چنان برونداد، در آن زیان و سوال<br />
زیر را متعادل شغلی ترکیب تحقق که ببرد؟<br />
حتا<br />
که کنم روشن را نکته این باید نخست برونداد<br />
از بخشی واقع به شغلی تعادل اگر آن<br />
به منجر کند، فدا را سیستم خروجی یا انسانی<br />
شان با متناسب کار از که نمیشود که<br />
چرا کشم؛ دست هدف یک بهعنوان را<br />
بیطبقه جامعهی و خودگردانی من به<br />
دستیابی از ارزشمندتر بسیار انگیزههایی میتوانیم<br />
ما یعنی این میدانم. تولید حداکثر وارد<br />
حد از بیش فشار کسی به اینکه بدون بخش<br />
حال عین در و بپزیم را کیکمان شود، کنیم.<br />
میل نیز را آن اعظم ساعتهای<br />
نرمال و طبیعی انسان معموال و<br />
ارتقابخش کارهای به را بیانتهایی نمیدهد<br />
اختصاص تولیدگر و خالق وظایف انحصار<br />
که گروههایی برعکس، بلکه مدت<br />
دارند برعهده را ارتقابخش وظایف وظایف<br />
این به هفته هر در کوتاهی زمان بسیاری<br />
زمان مدت و میدهند اختصاص مالقاتها<br />
گفتن، جوک زدن، گپ صرف یا<br />
و خود اطراف افراد به کردن ریاست و میکنند.<br />
گلف بازی میتواند<br />
تعادلبخشی مسوولیتها، به توجه با تواناییهای<br />
به جدی تهاجم هیچگونه بدون اوقات<br />
تنها، ما پذیرد. صورت آنها خالقهی و<br />
ریاست به مربوط زمان یا آنان اضافی که<br />
مسوولیتهایی با را فرمانرواییشان جایگزین<br />
هستند سخت و فرساینده اندکی میکنیم.<br />
فکر<br />
میکنم. اشتباه که کنید تصور حال اما وظایف<br />
هماکنون که فردی ساعت هر که کنید تقاضای<br />
وی از و دارد برعهده ارتقادهنده داریم،<br />
فرساینده و سخت کارهای انجام و<br />
خالق تمرکز از باید که است ساعتی شکایت<br />
مانند درست بکاهیم. آنها هوشمندانه روند،<br />
این که است این از هراس دوم، مورد بهخاطر<br />
را خروجی در زیان و ضرر باشد.<br />
داشته همراه به شخص آن عملکرد تمام<br />
هماکنون که جراح یک اگر مثال، برای کار<br />
)نه دارد اشتغال جراحی به را روز گلف<br />
نه میزند، گپ نه دارد، میزی پشت ار خود سهم یکباره و…(به میکند بازی کردن<br />
تمیز نظیر ارتقابخش کمتر کارهای از طبیعتا<br />
گیرد، برعهده بیمار لگن یا رختخواب اختصاص<br />
جراحی به را کمتری زمان او و<br />
خروجی او کل، در بنابراین و داد خواهد گذشته<br />
به نسبت که داشت خواهد بروندادی دارد.<br />
کمتری ارزش پرستاری<br />
درباره چیست؟ سکه دیگر روی اما آموزش<br />
بهتر جدید بافت و محیط این در که استعدادش<br />
از کامل استفاده توانایی و میبیند درباره<br />
عمال، میگویید؟ چه میکند پیدا را دوران<br />
در نخست پیشتر، که افرادی تمامی کار<br />
بودن فرساینده اثر بر بعد و تحصیل و<br />
غل در قبال که کسانی بودند، شده سرکوب بودند<br />
فرساینده و سخت وظایف انجام زنجیر تجربه<br />
را انسانی شان با متناسب کار حال اما خالقیتها،<br />
مورد در میگویید؟ چه میکنند فراهم<br />
تبع به که مهارتهایی و استعدادها جمعیت<br />
درصد ۸۰ تا ۷۰ برای شرایط شدن هب را مردم آنکه بهجای میشوند، شکوفا کنیم<br />
هدایت چاپلوسانه اطاعت نوعی سوی باور<br />
این بر واقعا کسی آیا میگویید؟ چه و<br />
خالقیت استعداد، کل مجموع که است کاهش<br />
تولید برای دسترس در انرژیهای اقتصادی<br />
ترتیبات آن اگر کرد خواهد پیدا اندازهی<br />
به را عاملی هر که دهیم ترجیح را و<br />
کرده مولد و توانا عاملی به تبدیل ظرفیتش فراهم<br />
را امر این تحقق برای الزم تمهیدات آن<br />
مستلزم را امر این حال، عین در اما کند. کارهای<br />
از متناسبی سهم فرد هر که بداند متناسبی<br />
سهم نسبت همان به و ارتقابخش غیر آن<br />
با مهارتهایش و هوش که کارهایی از گیرد؟<br />
برعهده را دارد تناسب طبقاتی<br />
تقسیم بر مبتنی کنونی جوامع اگر توانا<br />
افراد به خوشآمدگویی مفهوم در را شایسته<br />
نظامهای مثابه به نتیجه در و به<br />
که بگیریم نظر در کمال و تمام ساالرِ شرایط<br />
و کار بهتر شرایط با قابلیتها این ترتیب<br />
این به میدهند، پاسخ ارتقابخش کردن<br />
متعادل راستای در تالش هرگونه خروجی<br />
کاهش به کارگران میان در شرایط باید<br />
ما حال این با اما میشود. منجر تولید و متعادل<br />
شغلی ترکیب نفع به قاطعی شکل به نباید<br />
ما راهنمای ارزش کنیم. موضعگیری اقتصاد<br />
یک در تولید یا و خروجی میزان شکل<br />
به باید اقتصاد آن، بهجای بلکه باشد نیازها<br />
به آنکه حین در مقایسهای، قابل میدهد<br />
توسعه را ظرفیتها و داده پاسخ همبستگی،<br />
خودگردانی، همچون ارزشهایی حال<br />
این با انگیزد. بر را تکثر و برابری سلسله<br />
توزیع با جوامعی نیز، واقعیت در ساالری<br />
شایسته تحقق از وظایف، مراتبی آن،<br />
بهجای و دورند بسیار کمال و تمام تحصیلکرده<br />
نخبهی یک جوامعی چنین در و<br />
ارتقابخش وظایف الزم شرایط دارای و
صفحه 110<br />
۵<br />
دانشافزا را بعضا بهخاطر هوش اما در<br />
کل بهخاطر برخورداری از شرایط ممتاز و<br />
تمایل به لگدمال کردن زیردستان به انحصار<br />
خویش در میآورد. بدون تعادل شغلی،<br />
بیشتر اعضای یک اقتصاد نه بهخاطر فقدان<br />
ظرفیت بلکه بهخاطر فرآیندهای اجتماعی<br />
شدن، تحصیل و شرایط شغلی کنونیشان<br />
به سوی نوعی تسلیم و اطاعت نسبی سوق<br />
داده میشوند. آنها یقینا میتوانستند در<br />
تصمیمگیریها مشارکت کرده و از کار<br />
خالقهای که این فرصت را میدهد تا از<br />
ترکیب شغلی متعادل لذت برد بهرهمند شوند<br />
و در عین حال دستاوردهای بیشماری را نیز<br />
به ارمغان آورند.<br />
شاکیان مورد دوم، همچنین به وقت، انرژی<br />
و هوش بسیاری که صرف تثبیت شرایط<br />
استثماری میشود و در راستای بر حذر<br />
داشتن عامالن از کار ارتقابخش و وادار<br />
کردن آنها به اطالعات از دستورالعملهایی<br />
است که آنها را از خود بیگانه میسازد توجه<br />
نمیکنند. اگر تفاوت میان محیط کار مبتنی<br />
بر تقسیم طبقاتی و محیط کار متناسب با شان<br />
انسانی را با توجه به اوقات اختصاص داده<br />
شده به امر نظارت و اعمال نظر، به حساب<br />
آوریم و اوقات تلف شده ناشی از مبارزه،<br />
کشمکش، نزاع و درگیری را با بستر جدید<br />
هوش و استعدادهایی که بسیج شدهاند و<br />
پیشتر ظرفیتهای سرکوب شده به حساب<br />
میآمدند در نظر بگیریم؛ نه تنها حرکت به<br />
سوی ترکیبهای شغلی متعادل در زمینهی<br />
اخالقی، قابل ترجیح و همچنین بستری<br />
برای پیریزی یک خودگردانی واقعی است<br />
بلکه همچنین زمینهای مناسب برای تولید<br />
اقتصادی است.<br />
در عمل تنها بدهی ترکیب متعادل از نگاه<br />
کسانی که هماکنون از انحصار نسبی<br />
کارهای ارتقابخش بهرهمنداند این است که<br />
آن، امتیازات نسبی را از دستشان خارج<br />
میکند؛ اما این امر، حداقل از دید کسانی که<br />
از پایین نگاه میکنند، هدف ترکیب متعادل<br />
شغلی است و این همان منظری است که<br />
چشمان ما باید از آنجا به موضوعات بنگرد.<br />
برنامهای برای تحقق کار متناسب با شان<br />
انسانی<br />
ما میخواهیم کار را با شان انسان هماهنگ<br />
کنیم و بنابراین درصددیم تا جای ممکن اثر<br />
ارتقابخش مشاغل با یکدیگر به شکل قابل<br />
مقایسهای نزدیک و تقریبا برابر باشد اما<br />
چطور؟<br />
باال بردن پایینیها<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
کار زیاد چنان منجر به سکوت، حماقت و<br />
گنگ و الل شدن میگردد که کارگران را<br />
از دستیابی به دانش و اعتماد بهنفس الزم<br />
جهت مطرح ساختن تقاضاهایشان در<br />
مورد دستمزدها و شرایط کار باز میدارد.<br />
همین داستان برای کارگرانی که به صورت<br />
نظاممند از یکدیگر جدا شده و هرگونه تعامل<br />
و روابط اجتماعی آنان با یکدیگر انکار<br />
میشود اتفاق میافتد. در حقیقت، نزول<br />
شرایط کار امکان کنترل از باال را فراهم<br />
میسازد.<br />
بنابراین اولین حرکت به سوی کار<br />
متناسب با شأن انسانی، بهبود وضعیت،<br />
شرایط و گزینهها برای کسانی است که<br />
از مشاغل فرساینده و به اصطالح سطح<br />
پایین برخوردارند. برای مثال ما میتوانیم<br />
خواستار بهبود شرایط، استرس کمتر در<br />
محیط کار، سیستم تهویهی بهتر یا دیگر<br />
امکانات مشابه از جمله آموزش حین خدمت<br />
برای دستیابی به مشاغل بهتر باشیم.<br />
هر محیط کار و شغلی البته از جزییات ویژهی<br />
خود برخوردار است اما در محیط کاری با<br />
مشاغل فرساینده و خسته کننده، کارگران باید<br />
درصدد کسب حق جابهجا کردن مشاغل به<br />
منظور تنوع و افزایش تعامل در محیط کار<br />
برای همبستگی بیشتر باشند. آنها همچنین<br />
باید قادر باشند از اوقات غیرفعال آزادانه<br />
جهت آموزش و برخوردهای خالق استفاده<br />
کنند.<br />
پایین آوردن باالییها<br />
حرکت به سوی ترکیبهای متعادل شغلی<br />
نه تنها شرایط نامساعد بسیاری از مردم را<br />
بهتر میکند بلکه همچنین آنانی که انحصار<br />
مشاغل مطلوب و ارتقابخش را دارند وادار<br />
میکند که برخی مسوولیتهای پرزحمت را<br />
برعهده گیرند.<br />
به یک بنگاه حقوقی فکر کنید. ما پیشاپیش<br />
با مفهوم جالب کار حقوقی عامالمنفعه<br />
آشنایی داریم. اعضای بنگاه مقدار معینی از<br />
انرژیشان را بهعنوان مسوولیت اجتماعی<br />
صرف افراد تهیدست و کمدرآمد میکنند.<br />
اما مبارزه برای کار متناسب با شأن انسانی<br />
میتواند برخورداری از وظایف نخبگان و<br />
همچنین انجام وظایفی که برای افراد در نظر<br />
گرفته نشده است را نیز شامل شود. بنابراین،<br />
ما خواستار آنیم کسانی که مشاغل ارتقابخش<br />
و لذتبخش دارند بخشی از اوقات کاریشان<br />
را به مشاغل معمولی و سطح پایین در سلسله<br />
مراتب شغلی محل کارشان اختصاص دهند.<br />
به این ترتیب به کسانی با وظایف کاری نه<br />
چندان مطلوب فرصت داده میشود زمان<br />
الزم برای دنبال کردن گزینههای بهتر را<br />
داشته باشند.<br />
وکال میتوانند بعضی اوقات وظایف منشی<br />
یا مستخدمشان را برعهده گیرند و زمان<br />
آنها را برای شرکت در دورههای آموزشی<br />
و… آزاد کنند یا آنکه پرستارها، بهیاران<br />
و خدمتکاران میتوانند خواستار اوقات<br />
فراغت برای آموزش بیشتر، استرس کمتر،<br />
شرایط کاری بهتر و تعامل بیشتر در محیط<br />
کاری باشند و همچنین خواستار آن باشند<br />
که پزشکان و مدیران در بیمارستانشان<br />
حداقل بخشی از تفاوت فاحش در محیط کار<br />
را جبران کنند. آیا فقط فکر کردن به این<br />
موضوع لبخند به لبتان نمیآورد؟<br />
ایجاد یک ردهی متوسط جدید<br />
اگر درصدد تحقق آن باشیم که منشیها<br />
و سرایدارها، پرستار ها و بهیاران و یا<br />
تودههایی که در خطوط مونتاژ کار میکنند<br />
و یا سر میز رستورانها کارهای فرساینده<br />
انجام میدهند از شرایط بهتر و یا وقت کافی<br />
برای کسب آموزشهای جدید بهرهمند شوند<br />
و کسانی که در سلسله مراتب محیط کار<br />
در ردهی باال قرار دارند بعضی اوقات را<br />
برای جبران کاستیها به انجام کارهای<br />
پرزحمت اختصاص دهند، این امر البته<br />
بسیار خوب است؛ اما رویکرد بهتر آن است<br />
که ما مجموعهی وظایفی را تغییر دهیم<br />
که افراد متعهد به انجام آن هستند. برای<br />
مثال ما خواستار آن هستیم که مالکان به<br />
کارگرانی که در سمتهای پایین مشغول کار<br />
هستند وظایفی متضمن پردازش اطالعات<br />
اختصاص دهند یا وظایفی که به آنها اعتماد<br />
به نفس اعطا کند و مهارتهای مربوط<br />
به تصمیمگیری را رشد دهد و همراه با<br />
تخصیص این وظایف، مقدار وظایف مشابه<br />
در مشاغل کسانی که در سطح باالی اجرایی<br />
و سیاستگذاری قرار دارند کاهش یابد.<br />
بنابراین، پرستاران، خدمتکاران، کارگران<br />
خط مونتاژ و آشپزها، گارسونها، پیکها<br />
و رانندگان تاکسی محیط کارشان را<br />
ارزیابی کرده و تخصیص مجدد وظایف و<br />
مسوولیتها را از مشاغلی که به لحاظ سلسله<br />
مراتب باالتر از آنها است به تعریف شغلی<br />
خودشان خواستارند. همچنین آنها تمایل دارند<br />
به عکس برخی از وظایف پرزحمت خود<br />
را به ردههای باالی سلسله مراتب منتقل<br />
کنند. در نتیجه، الزامات شغلی انسانیتر و<br />
ارتقابخشتر شده و به سوی تعادل حرکت<br />
خواهد کرد.<br />
منشیها خواستار بر عهده گرفتن<br />
مسوولیتهای ارتقابخش متنوع بیشترند که
111<br />
صفحه فعالیتهای<br />
با رابطه در بیشتری زمان آنها به تصمیمگیری<br />
با مرتبط فعالیتهای و فکری پیشخدمتها<br />
و گارسونها میکند. اعطا اقدام<br />
خود وظیفهی از مجددی تعریف به تعامل<br />
با همراه را خدمات ارایهی که میکنند کننده<br />
خسته حالت از و کرده بیشتر اجتماعی تعامل<br />
خواستار آنها کند. خارج تکراری و همان<br />
به و هستند جدید شرایط و اجتماعی تصمیمگیریِ<br />
در بیشتر قدرت خواست نسبت رستوران.<br />
امور نظر<br />
به مبهم کمی اینها تمام شاید که میدانم این<br />
در مساله این من نظر به اما میرسد است.<br />
بدیهی و طبیعی کامال بحث از سطح قواعدی<br />
اگر موضوعاتی چنین درباره بسیار<br />
قواعد این باشد داشته وجود عمومی کسانی<br />
برای موضوع است. اندک و محدود از<br />
که است این شاغلاند کارخانه یک در که کارشان<br />
مجدد ارزیابی جهت شوراهایشان بر<br />
مبنی را تقاضاهایشان و کنند استفاده شیوهای<br />
به کار اجزای مجدد تخصیص زمانی<br />
از عادالنهتر کنند؛ ارایه عادالنه کردن<br />
اتمیزه کردن، غیرانسانی برای که تخصیص<br />
کارکنان اعظم بخش تضعیف و میبرد.<br />
باال را اندکی تعداد تنها و مییافت قدرت<br />
بر تاکید مشاغل<br />
به تعادلبخشی در محوری موضوع با<br />
که است امر این از اطمینان حصول به<br />
شاغلین تمام اقتصادی، زندگی به توجه شرکت<br />
برای مقایسهای قابل و برابر شکل و باشند داشته آمادگی تصمیمگیریها در مداخله<br />
برای برابر و مقایسه قابل امکان از باشند.<br />
برخوردار تصمیمگیریها فرآیند در انتقادیترین<br />
حال عین در و بهترین بنابراین متناسب<br />
کار برای تالش مسیر در تحوالت است<br />
تحوالت از آندسته انسانی، شان با اثرگذار<br />
ارتقابخشی و قدرت فرآیند بر که تحقق<br />
صدد در کارگران که آن بهویژه است. و<br />
دانش به دسترسی که باشند اصالحاتی اجتماعی<br />
تعامل کند، گسترده را اطالعات هب منجر کند، وسیعتر روز به روز را و گردد تصمیمگیری مهارتهای کسب فرآیند<br />
خود بر فزاینده مستقیم تاثیر باالخره باشد.<br />
داشته تصمیمگیری و<br />
بحثها در پزشکان تنها که آن جای به بیمارستان<br />
سیاستهای به مربوط تصمیمهای میان<br />
باید »وظیفه« این شوند، درگیر تخصیص<br />
بهیاران و پرستاران پزشکان، مدیران<br />
که آن جای به کند. پیدا مجدد تنهایی<br />
به جدابافته تافتهی یک بهعنوان به<br />
مربوط فرصتهای و اطالعات مالک تعریف<br />
با باشند کارخانهها در تصمیمگیری تمام<br />
میان اطالعات و مسوولیتها مجدد، 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله سلسله<br />
بنابراین و میشود تقسیم کارگران مییابد.<br />
تخفیف قدرت مراتب کنیم.<br />
متناسب انسان شأن با را کارمان گونهای<br />
به که سازمانهایی و جنبشها در<br />
شغلی متعادل ترکیب پرچمدار موثر فعالیتهایشان<br />
در نیز خود باید جامعهاند اعمال<br />
خوبی به را شغلی متعادل ترکیب کمپانی<br />
در کسی میشود آیا مثال برای کنند. وظایف<br />
گرفتن برعهده خواستار جنرالموتور تنها<br />
بعد و باشد عادالنه صورت به کارها و سخت<br />
و فرساینده وظایف منفعالنه شکل به و جنبشها دیگر در یا و اتحادیهاش در را آنچه<br />
به اگر باشد؟ داشته برعهده سازمانها کسی<br />
آیا نکنید عمل میکنید تبلیغ و ترویج قرار<br />
تحتتاثیر را ایستاده جنبش بیرون که ترکیب<br />
برای میگویید که شما داد؟ خواهید را<br />
آن خود چرا میکنید مبارزه متعادل شغلی نمیکنید؟<br />
اعمال روابطتان در صلح<br />
،Mother Jones, Nation به NAACP,<br />
سیاسی، مطالعات انستیتو سبز، برای<br />
مبارزه کارگری، اتحادیههای ،Now دیگر<br />
و جدید حزب بیخانمانها، اسکان میخواهید<br />
که چپگرا جنبشهای و موسسات هر<br />
در کنید. فکر گیرند قرار توجه مورد ترکیب<br />
از آنها آیا بپرسید است ممکن مورد همان<br />
که این یا برخوردارند شغلی متعادل دارند<br />
را شرکتها در مرسوم کار تقسیم وظایف<br />
گروهها برخی ترتیب همان به و انحصار<br />
در را ارتقادهنده و رضایتبخش فرساینده<br />
کارهای و تابع تنها بقیه و دارند حاکم<br />
دوم وضعیت اگر و میدهند انجام را و<br />
سخت وظایف که گروههایی آیا است دستمزد<br />
بیشتر میدهند انجام را طاقتفرسا »مدیران«<br />
و »مالکان« آیا میکنند؟ دریافت بر<br />
مبنی کارشان نیروی تقاضاهای به جنبش اثرات<br />
منظر از جنبش شرایط کردن متعادل میدهند؟<br />
پاسخ وظایف ارتقابخش راستای<br />
در وظایف مجدد تخصیص به آنها آیا جمله<br />
از شغلی متعادل ترکیب سوی به حرکت اقدام<br />
انحصاریشان حقوق و امتیازات کاهش مثبت<br />
پاسخ موارد برخی در شاید میکنند؟ موضوع<br />
حال این با همیشه. نه اما باشد که<br />
کسانی نگرانی نشاندن فرو محوری، ار سازمانها و جنبشها سرقفلی هماکنون دستیابی<br />
مساله، بلکه نیست. دارند دست در عمل<br />
میکند ادعا آنچه به که است جنبشی به بهرهمند<br />
اعضایش حضور از که جنبشی کند؛ بخشد،<br />
بهبود را محصولش و برونداد شود، مطلوب<br />
کارگر طبقهی از رایدهندگان برای شغلی<br />
ترکیب به دستیابی با و کند جلوه الزم<br />
مشروعیت سازمانهایش، در متعادل فراهم<br />
را بیرون در تقاضاهایش بیان برای آورد.<br />
۶<br />
التینیها<br />
آمریکای سیاهپوستها، شبیه درست سازمانها<br />
و پروژهها جنبشها، در زنان و پیرامون<br />
مبارزه و پیشبرد مسوولیت که برعهده<br />
را جنسی و نژادی درونی روابط هماکنون<br />
که کسانی ترتیب همان به داشتهاند فرساینده<br />
و پایین سطح مشاغل جایگاه در دارند<br />
قرار ما جنبشهای و سازمانها در محو<br />
راستای در مبارزه پیشبرد مسوولیت جنبش<br />
یا سازمان درون در طبقاتی فاصلهی و درخواستها کلیهی دارند. بهعهده را جامعه<br />
برای مقاله این طی که تمرکزی نقاط و<br />
موسسات در کاربست قابل شد، طرح میتوانیم<br />
گرچه هست، نیز سازمانهایمان نهادهایمان<br />
درون مبارزه که باشیم امیدوار به<br />
زودی به و کند پیدا بیشتری سرعت مستحکمی<br />
بنیان بتواند و برسد نهایی نتیجهی از<br />
خارج در بعدی وسیعتر مبارزات برای کند.<br />
فراهم نهادهایمان اقتصاددانان<br />
هانل، رابین و آلبرت مایکل مشارکتی<br />
برنامهریزی نظریهی آمریکایی، در<br />
ترتیب این به و طرح را اقتصاد در سو<br />
یک از محور بازار نظریههای برابر متمرکز<br />
برنامهریزی بر مبتنی نظریههای و همچنین<br />
کردند. مطرح را آن دیگر سوی از تفاوتهای<br />
مشارکتی برنامهریزی نظریهی بازار<br />
سوسیالیسم نظریهی با بنیادین و جدی رقیب<br />
آلترناتیو دو آنها هماکنون و دارد به<br />
موجود سوسیالیسم و سرمایهداری برای میروند.<br />
شمار هماهنگی<br />
برای فرآیندهایی به اقتصاد یک از<br />
یکدیگر با کارگران گوناگون فعالیتهای سوی<br />
از مصرفکنندگان خواست با و سو یک و<br />
تخصیص که فرآیند این دارد. نیاز دیگر میکند<br />
تعیین میشود نامیده اقتصادی توزیع یا<br />
است چهقدر شده مصرف ورودی میزان و<br />
است اندازه چه شده تولید خروجی میزان میگیرد.<br />
شکل روند این کجا در نهاد<br />
بازار که است این بر اجماع ارزشمندی<br />
اقتصادی تخصیصدهندهی برنامهریزی<br />
از هنوز مخالفان، برخی است. بازار<br />
هم ما، نظر به میکنند. حمایت متمرکز و<br />
ناکارآمد دو هر متمرکز برنامهریزی هم و به<br />
آلترناتیو یک مثابهی به ما و نامطلوباند داریم.<br />
نیاز مشارکتی برنامهریزی در<br />
که مختصری اشارهی فراسوی در که<br />
امیدوارم میپردازیم آن به مبحث این ار اساسیتر و جدیتر بحثهای دوستداران، آدرس:<br />
به مراجعه با
112<br />
صفحه /http://www.parecon.org<br />
کنند.<br />
دنبال نه<br />
بازار، است<br />
فروشندگانی و خریداران شامل بازار به<br />
را سودشان میکنند سعی یک هر که خریدار<br />
معاملهای هر در برسانند. حداکثر ارزان<br />
تا میپردازند رقابت به فروشنده و طرف<br />
یک اگر بفروشند. گران و بخرند کمتر<br />
به است مجبور دیگر طرف ببرد بیشتر عنوان<br />
به که آنانی از غیر به کند. قناعت درگیرند،<br />
مستقیم طور به فروشنده و خریدار هیچگونه<br />
میشوند متاثر معامله از که کسانی یا<br />
آلودگی ندارند. آن بر احاطهای و تسلط غیر<br />
دیگری مجموعههای بر که اثراتی دیگر به<br />
است اثرگذار فروشندگان و خریداران از تاثیرگذار<br />
معامله بر نمیتواند و نیامده حساب کامل<br />
شکل به بازار که صورتی در حتا باشد. فردگرا<br />
عامالن کند، کار و کرده پیدا تحقق رد اولویتهایشان و انگیزهها و میشوند و<br />
شده منحرف من« »اول عبارت جهت اثرات<br />
مبادله، نرخهای میکند. پیدا توسعه بنابراین<br />
و گرفته ندید را اجتماعی و خارجی واقعی<br />
اجتماعی هزینههای به توجه از طبقاتی<br />
تقسیم نهایت، در و میگیرد فاصله تصمیمگیری،<br />
مهارتهای که کسانی میان خویش<br />
انحصار به را اطالعات و فرصتها و<br />
قدرت سلب از عظیمی خیل و درآوردهاند اول<br />
گروه ما میگردد. پدیدار شدگان امتیاز اقتصاد<br />
بر که مینامیم کنندگان هماهنگ را کارگراناند<br />
دوم گروه و میکنند حکمفرمایی میکنند.<br />
پیروی دستورها از که مردم<br />
که میشود موجب بازار سیاق این به له<br />
و گذاشته پا زیر را یکدیگر خوشبختی را<br />
ذوقها طبقات درون در بازار کنند؛ به<br />
را فعالیت مختلف ابعاد تمام میکند؛ همگن برمبنای<br />
میدهد؛ تقلیل مالی و پولی رابطهی را<br />
کار و میدهد دستمزد تولید میزان و قدرت باورنکردنی<br />
ثروتهای و درآمد اختالف به به<br />
را قدرت از نامتناسبی سهم و میرساند دارد<br />
انحصار در را تصمیمگیری که طبقهای که<br />
باشد این بهای به اگر حتا میکند اعطا باشند.<br />
دستورات پیرو تنها اکثریت نه<br />
متمرکز، برنامهریزی مفهومی<br />
نظر از متمرکز برنامهریزی بازار<br />
نوع از تخصیص از سادهتر مدد<br />
به را اطالعات برنامهریزان است. سپس<br />
و میکنند جمعآوری متنوع ابزارهای و<br />
تولید میزان مبادله، نرخهای پیرامون کارگران<br />
میکنند. تصمیمگیری درآمدها تصمیمهای<br />
منتظر مصرفکنندگان و این<br />
عمل راهنمای تنها هستند. برنامهریزان 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله صادر<br />
را دستورات برنامهریزان که است با<br />
ارتباط در را بازخوردها برخی و کرده دستورها<br />
میکنند؛ دریافت مسوولیتهایشان برمیگردد،<br />
بازخوردها و میشود صادر از<br />
اطاعت و میشود صادر دستورها از<br />
بازخوردها است. آن بازخورد دستورات محیط<br />
هر در برنامهریزان »عوامل« طرف میشود.<br />
ارایه مدیران یعنی کار احتماال<br />
متمرکز برنامهریزی دیگر، طرف از بازار<br />
رقابت فردگرایانهی اثرهای است قادر را<br />
کارگران بر آن اثر حتا و داده کاهش را بتواند<br />
دارد احتمال همچنین و آورد حساب به آوردن<br />
حساب به در بازار ذاتی ناتوانی بر غلبه<br />
معاملهها در اجتماعی و عمومی مسایل متمرکز<br />
برنامهریزی عمدهی نقص اما کند. ناپذیری<br />
اجتناب طور به که است این هک میکند ایجاد کنندهای هماهنگ طبقهی نهادهای<br />
و عوامل با ائتالف در برنامهریزان مسلطاند<br />
آن بر کاری محیط هر در مدیریتی کنترل<br />
را پایین سطح مشاغل با کارگران و متمرکز<br />
برنامهریزی همچنین میکنند. همچنین<br />
و فزاینده یافته تعمیم اقتدارگرایی تحمیل<br />
اقتصاد به را ابتکار عدم و تسلیم نوعی خودگرانی<br />
شدت به ترتیب این به و میکند تحرک<br />
این، بر عالوه کند. می مختل را برنامهریزی<br />
فزایندهی اقتدارگرایی و طبقه بردن<br />
تحلیل به گرایش زمان طی در متمرکز توسعهی<br />
جهت که دارد فنی تواناییهای بیشتری<br />
توجه شایستهی اجتماعی و فردی قدرت،<br />
کسب سوی به آن، جای به و است برنامهریزان،<br />
برای بهتر شرایط و موقعیت طبقهی<br />
تحصیلکرده افراد دیگر و مدیران است.<br />
شده جهتگیری کننده هماهنگ نه<br />
متمرکز برنامهریزی و بازار بنابراین متناسب<br />
کار و خودگردانی عادالنه, کار تنها به<br />
بلکه نمیبرند پیش به را انسانی شان با شده<br />
دستاوردهایی چنین تحقق از مانع شدت اجتماعی<br />
نرمهای دیگر و تکثر همبستگی، و میبرند.<br />
تحلیل را متمدنانه آری<br />
مشارکتی، برنامهریزی بسیار<br />
چیست؟ ما آلترناتیو پرسید باید بنابراین صنایع<br />
و شرکتها در کارگران چرا خوب. و<br />
مناطق در مصرفکنندگان و گوناگون را<br />
هماهنگی تالش خودشان نتوانند محلهها کارا<br />
و برابر آگاهانه، دمکراتیک، شیوهی به و<br />
کارگران شوراهای چرا دهند؟ سازمان انجام<br />
میخواهند آنچه نتوانند مصرفکنندگان را<br />
پیشنهادهایشان و کرده پیشنهاد را دهند بر<br />
خواستههایشان اثرات از که هنگامی کنند؟<br />
اصالح شدند مطلع دیگران برنامهریزی<br />
فرآیند یک دربارهی چیزی چه هنگامی<br />
است غیرممکن اجتماعی گامبهگام و<br />
کامل اطالعات پرتو در کارگران که که<br />
باشند شده متقاعد صحیح ارزیابی کارا<br />
و مفید اجتماعی زاویهی از پیشنهادها کنند<br />
تصویب را تولید پیشنهاد سپس و است اطالعات<br />
پرتو در مصرفکنندگان همچنین و زاویهی<br />
از تقاضاها که شوند متقاعد کامل به<br />
توجه با و نبوده مخرب و مضر اجتماعی رسانند؟<br />
تصویب به را مصرف تقاضای آن که<br />
این دربارهی چیزی چه دیگر بیان به همبسته<br />
مصرفکنندگانِ و تولیدکنندگان آثار<br />
بدون را خود به مربوط فعالیتهای برنامهریزی<br />
یا بازار فرسایشی و مخرب است؟<br />
غیرممکن کنند برنامهریزی متمرکز، و<br />
کارگران شوراهای دربارهی قبال ما در<br />
شوراها فدراسیون و مصرفکنندگان ایثار،<br />
و تالش براساس دستمزد چون مباحثی فرد<br />
هر اثرگذاری و متعادل شغلی ترکیب متاثر<br />
آن از که نسبتی به تصمیمگیری در رد شرکتکنندگان گفتهایم. سخن میشود، فرد<br />
فرد مشارکتی، برنامهریزی فرآیند شوراهای<br />
مصرفکنندگان، و کارگران مصرفکنندگان،<br />
شوراهای کارگران، تسهیل<br />
هیات همچنین و آنها از فدراسیونی Iteration Facilitation<br />
مجدد بررسی شامل<br />
را افرادی که )IFBs( یا Board متعادل<br />
شغلی ترکیب از بخشی که میشود تخصیص<br />
به که است دادههایی با کار آنها برمیگیرد.<br />
در را میکند کمک برنامهریزی<br />
فرآیند نظری، زاویهی از عین<br />
در اما است ساده بسیار مشارکتی که<br />
است چیزی آن هر از متفاوت حال و<br />
کارگران کردهایم. عادت آن به تاکنون اثرها<br />
کامل شناخت براساس مصرفکنندگان اثرگذاری<br />
امکان از برخورداری همچنین و خروجی<br />
پیرامون تصمیمها، بر متناسب بررسی<br />
تسهیل هیات میکنند. مذاکره و بحث ار مینامیم راهنما« »قیمتهای آنچه مجدد و کار گونههای منابع، کاالها، تمام برای قیمتها<br />
این میکند. اعالم موجود سرمایهی میشود.<br />
محاسبه پیش سال تجربهی براساس و مصرفکنندگان شورای مصرفکنندگان، ارایه<br />
را مصرف پیشنهادهای که فدراسیون تخمین<br />
مثابهی به را راهنما قیمتهای میکنند کار،<br />
تجیهزات، منابع، تمام واقعی ارزش اجتماعی<br />
مزایای و منفی جانبی پیامدهای نظر<br />
در خدمات و کاال هر با رابطه در کارگران<br />
شوراهای کارگران، میگیرند. ارایه<br />
را تولید پیشنهادهای که فدراسیون و دسترس<br />
در باید آنها که تولیداتی و میدهند آنها<br />
تولید برای که ملزوماتی و دهند قرار قیمتهای<br />
میکنند فهرست را دارند نیاز اجتماعی<br />
مزایای تخمین مثابهی به را راهنما در<br />
ورودی واقعی فرصت هزینه و خروجی
113<br />
صفحه میگیرند.<br />
نظر کارگران<br />
از عمومی پیشنهادهای دریافت با هیات<br />
شوراهایشان، و مصرفکنندگان و تامین<br />
و تقاضا میزان مجدد بررسی تسهیل پرتو<br />
در و کرده محاسبه را کاال هر برای به<br />
را راهنما قیمتهای جدید اطالعات سپس،<br />
میبرد. پایین و باال مکانیکی صورت به<br />
جدید راهنمای قیمتهای از استفاده با کامل،<br />
کیفی اطالعات به دسترسی عالوهی و<br />
مصرفکنندگان و کارگران شوراهای و بازنگری را پیشنهادهایشان فدراسیونها میدهند.<br />
ارایه مجددا بیش<br />
پیشنهادهای روش دو به فرآیند این به<br />
را غیرعملی و خوشبینانه اندازه از میکند:<br />
تبدیل ممکن و عملی برنامهای فردی<br />
صورت به که مصرفکنندگانی یا<br />
تضمینشدهشان تالش میزان از بیش یا<br />
میکنند؛ طلب درآمدشان، میزان همان کاالیی<br />
مقدار از بیش جمعی صورت به کردهاند،<br />
پیشنهاد تولید برای کارگران که جدید<br />
راهنمای قیمتهای طریق از بخواهند؛ خواست<br />
دلیل به و میگیرند قرار فشار تحت تحقق،<br />
قابل نهایی برنامهی یک به دستیابی صرفنظر<br />
آن از یا تقلیل را تقاضاهایشان اجتماعی<br />
نظر از که دیگری اقالم و کرده تایید<br />
میتواند که برمیگزینند را کمهزینهترند تقاضای<br />
که مصرفکنندگانی شوراهای دیگر خود<br />
با بودند داده تشخیص آزمندانه را قبلی به<br />
مایل که کارگرانی تمایل و کند همراه برانگیزد.<br />
را نیستند موردنظر خروجی تامین پیشنهادهایشان<br />
که کارگری شوراهای به در<br />
منابع اجتماعی سود متوسط از پایینتر پیشنهادهایی<br />
که آنهایی به یا است اختیارشان مصرفکنندگان<br />
موردنظر میزان از کمتر ات میکنند وارد فشار میدهند کاالهایشان را<br />
کارکنانشان( تعداد )یا کاراییشان یا تالش بهدست<br />
را کارگران دیگر تایید تا کنند بیشتر پاسخ<br />
مصرفکنندگان خواست به و آورده برنامهریزی<br />
فرآیند مجدد، بررسی با دهند. بودن<br />
عملی و تحققپذیری سوی به پیشنهادها هزینه<br />
با راهنما قیمتهای و میشود نزدیک به<br />
میکند. تالقی اجتماعی واقعی فرصت در<br />
شرکتکنندگان از یک هر اینکه دلیل بر<br />
اثرگذاری مزیت از برنامهریزی، فرآیند که<br />
آنجا از و میشود برخوردار دیگران بر<br />
دیگران نظیر درست شرکتکننده هر تاثیر<br />
اجتماعی مزایای و هزینهها ارزیابی در<br />
آنچه بر افراد حال عین در اما میگذارد گذارده<br />
اثر بیشتر هستند درگیر بیشتر آن میپذیرند<br />
تاثیر کمتر آن از آنچه روی و برابری،<br />
فرآیند این میگذارند، کمتری تاثیر همزمان<br />
طور به را خودگردانی و کارایی برمیانگیزد.<br />
1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله کاالهای<br />
مصرف برای افراد دیگر، بیان به میکنند.<br />
مطرح پیشنهادهایی شخصیاشان مطرح<br />
را پیشنهادهایی محلی شوراهای شده<br />
تصویب تقاضاهای شامل که میکنند ترتیب<br />
همان به و شخصی کاالهای برای مصرف<br />
برای مشترک و عمومی تقاضاهای سطح<br />
فدراسیونهای است. محله جمعی شامل<br />
که میکنند طرح را پیشنهادهایی باالتر شوراهای<br />
سوی از شده تصویب تقاضاهای مصرف<br />
تقاضای ترتیب همان به و عضو هر<br />
مشابهی طرز به باشد. فدراسیون جمعی پیشنهاد<br />
تولیدی برنامهی یک تولیدی واحد میخواهد<br />
که ورودیهایی کارخانه میکند. دسترس<br />
در میکند پیشنهاد که خروجی آن و فدراسیونهای<br />
برمیشمارد. را گیرد قرار جمعآوری<br />
را پیشنهادها منطقهای و صنعتی نظر<br />
در را تقاضا و تامین میزان و کرده با<br />
جمعی( یا )فردی عامل هر میگیرند. پیرامون<br />
اطالعاتی خود پیشنهاد ارایهی دیگر<br />
عوامل پاسخ و دیگر عوامل پیشنهاد هر<br />
سپس میکند. دریافت را پیشنهاد آن به را<br />
جدیدی پیشنهاد جمعی( یا )فردی عامل در<br />
عامل هر آنکه حین در میکند. طرح میزند<br />
چانهزنی به دست مجدد بررسی روند میشود.<br />
عملی برنامهی یک به تبدیل فرآیند اطالعات<br />
از عامالن مسیر این طی در راهنما،<br />
قیمتهای جمله از گوناگون در<br />
خودشان میان شده توافق تمهیدهای اطالعات<br />
و ایثار و تالش متضمن موردکار تقاضای<br />
مورد در یکدیگر از جزیی کیفی بدست<br />
برنامهی میکنند. استفاده موردنظر، البته<br />
است عامالن ترجیحات بیانگر آمده عالوه<br />
میشوند. متاثر آن از که تناسبی به که<br />
نسبتی همان به تنها عامل، هر این، بر میشود.<br />
بهرهمند میشوند بهرهمند دیگران درآمد<br />
متوسط به مستقیما من درآمد یعنی این متوسط<br />
کیفیت به من شغل راحتی و اجتماعی سود<br />
حتا دارد. بستگی شغلی ترکیب اجتماعی کارم<br />
محل برای که سرمایهگذاری هر از من چگونه<br />
که دارد این به بستگی میدهم پیشنهاد برای<br />
را اجتماعی متوسط سرمایهگذاری، آن آنکه<br />
یا دهد افزایش درآمد برای یا مشاغل جمله<br />
از همه که را کل اجتماعی محصول بنابراین<br />
دهد. افزایش را شریکید آن در شما مشارکتی<br />
برنامهریزی طریق از همبستگی و<br />
تنیده درهم ما منافع که چرا میشود کسب پرتو<br />
در ما روزانهی اقتصادی محاسبههای میدهد.<br />
رخ یکدیگر موقعیتهای و شرایط طریق<br />
از که سودی در مشارکت منظور به تعادل<br />
و مجدد بررسیهای متعدد، گزینههای تکثر<br />
و تنوع به میگردد انباشته بخشیها تساوی<br />
و برابری میشود. گفته خوشآمد تضمین<br />
دستمزد و حقوق نرم براساس برای<br />
درونی امری خودگردانی و میشود عملکردش<br />
و تخصیص نظام بنیادی منطق آن<br />
اجزای تمام طریق از که میرود بهشمار میرود.<br />
پیش به »راهنما«<br />
برنامهریزی، فرآیند در قیمتها کنونی<br />
تخمین بهترین یعنی میشوند محسوب میدهند.<br />
نشان را نهایی قیمتگذاری از بلکه<br />
نمیشود مقطوع مرحله هر در قیمتها بعدی<br />
دور در تا میماند باقی انعطافپذیر فرآیند<br />
این در اما کند تغییر برنامهریزی را<br />
مهمی اضافی راهنمای کیفی، اطالعات سوی<br />
به را مردم است قادر که میکند فراهم کمی<br />
قیمتهای آنچه با که کند هدایت اقدامی این،<br />
بر عالوه است. مغایر میدهد نشان مبادلهی<br />
نرخهای به که راهنما قیمتهای مبادلهی<br />
نرخهای اساسا یا شده منتهی نهایی تعیین<br />
یا رقابت از برمیگیرد در را نهایی بلکه<br />
نمیگیرد نشأت اقتدارگرایانه تکلیف است.<br />
اجتماعی توافق و مشورت از برخاسته سوی<br />
از مستقیما اضافی کیفی اطالعات به<br />
کمک برای و میشود ارایه ذینفع طرفین وارد<br />
ممکن جای تا کمی راهنماهای صحت حساسیت<br />
نسبت همان به و میشوند فرآیند به<br />
نسبت را مصرفکنندگان و کارگران مصرفکنندگان<br />
و کارگران دیگر وضعیت زا را افراد درک همچنین و میکند بیشتر میتوان<br />
آنچه که انسانی روابط شبکهی آن تعیین<br />
را کرد مصرف و تولید نمیتوان و توضیح<br />
روشنی به میدهد. گسترش میکند، برنامهریزی<br />
از مختصر بررسی یک فوق جزییات<br />
با تصویر یک نه است؛ مشارکتی یا<br />
مجدد« »بررسی برنامهریزی از کلی هک نهادهایی و اقدامها انگیزهها، پیشزمینهی به<br />
نه و میدهد میکنند ممکن و عملی را آنها امور<br />
به نه و روزبهروز نقشهای جزییات باشید<br />
عالقهمند اگر اما است. پرداخته ضمنی جامعتر<br />
بحثهای به دسترسی برای میتوانید آدرس:<br />
به نت زد مشارکتی اقتصاد بخش به /http://www.parecon.org<br />
کنید.<br />
مراجعه ۷<br />
به<br />
توزیع و تخصیص تحقق برای برنامهای مشارکتی<br />
برنامهریزی مشارکتی: شیوهی به<br />
که است مشارکتی اقتصاد از بخشی میپردازد.<br />
توزیع و تخصیص موضوع شوراها<br />
در مصرفکنندگان و تولیدکنندگان پیرامون<br />
بحث در و شده سازماندهی یکدیگر<br />
با خروجی و منابع کار، تخصیص گزینشهای<br />
فرآیند این میکنند. مشارکت همزمان<br />
و کرده سازماندهی را اقتصادی سرعت<br />
را مشارکتی شیوهی به خودگردانی
114<br />
صفحه اما<br />
ماست. مطلوب چشمانداز، این میبخشد. سازماندهی،<br />
سالها نتیجهی چشماندازها کوتاهمدت<br />
تقاضاهای برای مبارزه و آموزش موردنظر<br />
چشمانداز اساسی اصول که است آن<br />
تحقق به را ما و شده مجسم آن در نزدیکترکند.<br />
میتواند<br />
کوتاهمدت تقاضاهای کدام بنابراین کند؟<br />
تسریع را مشارکتی برنامهریزی تحقق ما<br />
برابر در تغییرات از وسیع حوزهی هفت دارد.<br />
قرار برنامهریزی<br />
اطالعات: کسب و شورا شده<br />
استوار اصلی ستون دو بر مشارکتی و<br />
مشارکتی دموکراتیک شوراهای است؛ به<br />
مربوط اطالعات تمام گستردهی انتشار در<br />
بنابراین اقتصادی. تصمیمگیریهای محل<br />
شوراهای تقویت یا تأسیس راستای گسترش<br />
یا مصرفکنندگان شوراهای یا کار برنامهریزی<br />
موردنیاز اطالعات به دسترسی برای<br />
حق کسب جهت در تالش مشارکتی، سازمانهای<br />
گردهمآیی یا جلسه برگزاری است.<br />
مثبت بسیار شاغلین و کارکنان در<br />
پروندهها گشودن برای تالش همچنین اقتصادی<br />
مؤسسههای در یا کارخانه یک حال<br />
در آگاهی و نرمها از بخشی دولتی برنامهریزی<br />
به که میشود محسوب رشدی میکند.<br />
کمک مشارکتی نفع<br />
به که دالیلی از یکی بازار: قیمتهای است<br />
این میشود اقامه مشارکتی برنامهریزی پیدا<br />
دست درست و صحیح قیمت به آن که اندازه<br />
از بیش ارزشگذاری جای به میکند. یا<br />
عموم برای نامطلوب اثر با کاالهایی بر آثار<br />
با کاالهایی بر حد از کمتر ارزشگذاری تأثیراتِ<br />
مشارکتی اقتصاد عمومی، مثبت به<br />
فروشنده و خریدار مناسبات از خارج محیط<br />
و کارگران بر آن اجتماعی آثار ویژه میآورد.<br />
حساب به درستی به را زیست مداخله<br />
با مشارکتی برنامهریزی بنابراین سوی<br />
به قیمتها دادن سوق برای بازار در میشود.<br />
رانده پیش به واقعی ارزشگذاری کاالهایی<br />
بر مالیات خواست مثال، برای محیط<br />
و انسان بر منفی جانبی اثرات با و<br />
الکلی نوشابه سیگار، )نظیر زیست با<br />
کاالهایی به یارانه تخصیص یا اتوموبیل( خریدار<br />
مناسبات از )خارج مطلوب اثرات بهداشتی،<br />
مراقبتهای نظیر فروشنده( و اجتماعی<br />
نظر از که مهارتهایی آموزش مسکن<br />
ساخت پارکها، میشوند، تلقی مفید تماماً<br />
پرورش و آموزش و کمدرآمدها برای بیان<br />
به است. مشارکتی اقتصاد راستای در به<br />
متعلق را خود که مصرفکنندگانی دیگر، میدانند<br />
جنبشها دیگر یا مشارکتی اقتصاد از<br />
قیمتها تورم جدی منتقد باید تنها نه باید<br />
همچنین بلکه باشند انحصارات سوی 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله معقول<br />
بازار شرایط در که قیمتهایی منتقد اجتماعی<br />
شرایط و نرمها براساس اما هستند باشند.<br />
نیز هستند نامعقول انسانی و به<br />
مشارکتی اقتصاد که روشهایی از یکی قیمتهای<br />
که کند تضمین تا میگیرد کار را<br />
واقعی اجتماعی مزایای و هزینه راهنما، برابر<br />
در را آن عینحال در و میدهند بازتاب نسبت<br />
مکانیکی بیتفاوتی و شده بیگانه رفتار این<br />
میکند محافظت اقتصاد انسانی ابعاد به همچنین<br />
بلکه کمی راهنماهای تنها نه که است تولید<br />
بر آنچه پیرامون کیفی اطالعات برای<br />
مصرفاشان آنچه و میگذرد کاالها دخیل<br />
برنامهریزی در را میدهد معنا مردم پیرامون<br />
را تقاضاهایی موضوع این میکند. به<br />
همهجانبه و صحیح تبلیغات و نامگذاری اطالعاتی<br />
شامل جمله از که دارد همراه تأثیر<br />
یا کننده تولید کارگران شرایط حاوی این<br />
به و است وسیعتر اجتماعی روابط بر آن مرتبط<br />
آگاهیهای و ارزشها میتواند وسیله در<br />
سهمی و برد پیش را مشارکتی اقتصاد با کند.<br />
ایفا آن کامل اجرای برای آمادهسازی و صحیح تبلیغات و نامگذاری میتوانید آیا کنید.<br />
تصور را صادقانه کامالً صادقانه… بیماریهای<br />
از یکی همبستگی: و سهمبری و<br />
فعاالن تمام آن که است این بازار مبادلهی سوی<br />
به جمعی مصرف جای به را بازیگران آن<br />
که زمانی حتی میدهد، سوق فردگرایی برای<br />
مستقیماً بلکه اجتماعی نظر از تنها نه است.<br />
خطرناک و مضر نیز موردنظر طرف پیشنهاد<br />
توانایی مشارکتی اقتصاد برعکس، دارد.<br />
را فردی عینحال در و جمعی حل راه بهتر<br />
شخصی، اتومبیلهای آیا مثال، برای سفرهای<br />
برای عمومی نقل و حمل وسایل از این<br />
آیا کوچکتر، مقیاسی در هستند؟ شهری مجتمع<br />
یک در فردی که میدهد معنا اصالً کس<br />
هر از کامل، طور به تقریباً آپارتمانی و<br />
برد سر به انزوا در و بوده مجزا دیگری نبرد؟<br />
مشترک جمعی کاالهای از سودی هیچ حیف<br />
برای که میدهد معنا موضوع این آیا در<br />
را خودش مشی که کسی وحشتناک میل و هزینه<br />
دارد تصور قابل کاالی هر مصرف کنیم؟<br />
که<br />
نیستند مکانهایی تنها کارگران شوراهای تقاضاهای<br />
مفیدی شکل به میتوانند شهروندان آنها<br />
برای و آورده تصور به را ارزشمندی نیز<br />
مصرفکنندگان جنبشهای کنند. مبارزه مربوط<br />
تمهیدات و قیمتها پیرامون میتوانند اشاره<br />
باال در که همانطور کیفی اطالعات به و دولتی بودجههای پیرامون همچنین و شد پایین<br />
در که همانطور مرتبط موضوعات همچنین<br />
آنها کنند. مبارزه میشود داده نشان چگونه<br />
که برسند دریافت این به میتوانند از<br />
است ممکن اعضایشان محلی سطوح در فروش<br />
از بردن سهم و منابع در شدن شریک اینجا،<br />
در شوند. منتفع جمعی صورت به ذهنی<br />
قدیمی الگوهای با مبارزه مبارزه، تنها اجتماعی،<br />
تعامل در افزایش نتیجهی اما است ساختن<br />
از بخشی همانا همبستگی و رضایت است.<br />
مشارکتی اقتصاد راستای در ذهنیت در<br />
سودآوری: نه انسانی، نیازهای سرمایهداری،<br />
برخالف مشارکتی اقتصاد درون<br />
در جمعی مصرف و سرمایهگذاری هر<br />
به که عمومی برنامهریزی فرآیند یک اختصاص<br />
ورودی در متناسبی سهم فردی به<br />
موضوع این میشود. اجرا میدهد شیوهی<br />
به جمعی مصرف و سرمایهگذاری توسعه<br />
راستای در که میشود منتهی تعاملی شده<br />
داده جهت عامالن تمام نیکورزی و درصدد<br />
که تقاضاهایی بنابراین است. سود<br />
به نسبت اولویت در مردم دادن قرار در<br />
هستند دولت اقتصادی گزینههای در دربارهی<br />
چه مشارکتیاند؛ اقتصاد راستای کنیم،<br />
صحبت نظامی هزینههای کاهش شرکتها،<br />
قدرت کردن کم درباره چه برای<br />
اجتماعی پرداختهای گسترش یا پرورش،<br />
و آموزش رفاه، بهداشت، مسکن، هنر.<br />
یا اجتماعی زیربناهای در<br />
که همانگونه بودجهها: کردن دمکراتیزه اثرگذاری<br />
برای راه یک شد، پیشنهاد باال به<br />
کردن چندوچون دولت بودجههای بر تغییر<br />
دیگر راه است. بهتر گزینههای نفع آن<br />
طریق از که است فرآیندهایی دادن ملی<br />
بودجههای یا ایالت شهر، روستا، بودجه میشود.<br />
تصمیمگیری آن پیرامون و پیشنهاد را<br />
عمومی مداخلهی و قدرت که تقاضاهایی نوپا<br />
شورایی ساختارهای طریق از ویژه به اقتصاد<br />
نهادهای به رشد پروسهی در که میتواند<br />
دهد، افزایش میشود بدل مشارکتی همچنین<br />
و بخشد بهبود امروز در را ما سهم کند.<br />
فراهم موردنظر آیندهی برای زمینهای بازار<br />
کمتر: کار بیشتر، فراغت اوقات قرار<br />
فشار تحت را فعاالن ذاتی بهطور و کار به را طوالنیتری ساعات تا میدهد دهند.<br />
اختصاص فراغت به را کمتری اوقات دارد<br />
عهده به را کثیف وظیفهی این رقابت حد<br />
از بیش کار برای قوی انگیزههایی و تعداد<br />
اگر که میکند تضمین و کرده تولید افزایش<br />
را کاریاشان ساعات معدودی، و<br />
مشابه کاری حوزهی در نیز دیگران دهند ضربه<br />
دچار اگر حتی کنند چنین باید مرتبط گردند.<br />
جبرانناپذیر ضررهای و کنید.<br />
فکر پرکار بسیار حقوقی بنگاه یک به و<br />
خواست برخالف حتی ماجرا این میبینید قدرت<br />
و توانایی صاحب افراد باطنی تمایل
115<br />
صفحه مجبورند<br />
حقوقدانان میافتد. اتفاق نیز ساعات<br />
بیانتهایی شکل به کنند سعی میتوانند<br />
تا و دهند افزایش را کاریاشان جدید<br />
مراجعهکنندهی بیشتری هرچه تعداد خصلت<br />
و آز و حرص فراسوی در حتی را آرام<br />
آنها اگر باشند. پذیرا سیریناپذیرشان است<br />
ممکن دیگر بنگاههای برخی بگیرند، بازار<br />
از بیشتری سهم و شوند قدرتمندتر دیوانهوار<br />
که بنگاهی آورند. چنگ به را نمیکند<br />
را ریسک این تنها نمیکند حرکت درآمد<br />
بهای به بیشتری فراغت اوقات که همهی<br />
شاید و برخی )که باشد داشته کمتر را<br />
خود بلکه دهند( ترجیح را آن اعضایش بنگاه<br />
کل رفتن دست از خطر معرض در روند<br />
یک شاهد ما بنابراین، میدهد. قرار و<br />
هفته در کار ساعات میزان در صعودی و<br />
هستیم تعطیالت و فراغت اوقات کاهش قادر<br />
که باال بهرهوری علیرغم ماجرا این کند<br />
حفظ باالیی سطح در را خروجی است اتفاق<br />
باشد بیشتر کار به نیاز که این بدون که<br />
را فشاری چنین مشارکتی اقتصاد میافتد. توجه<br />
بدون کار ساعات گسترش راستای در نمیکند.<br />
اعمال است فزاینده بهرهوری به محدودیت<br />
بدون خروجی بردن باال گزینهی سهمی<br />
آن در مردم اکثر اینکه ذکر )بدون در<br />
کنند زندگی اساساً یا و باشند( داشته تعصبی<br />
بیانگر تنها آن نیست. کار دستور بقا<br />
برای نیاز مسیر از قبلی نظم که است میکرد.<br />
پیگیری را آن رقابت طریق از طول<br />
کاری، روز طول برای تقاضا بنابراین برای<br />
خوبی روشهای تنها نه کاری، هفتهی بلکه<br />
نمیشود محسوب ثروت بازتوزیع فراغت<br />
اوقات این به دستاندازی همچنین داشته<br />
پی در را ما اقتصاد نابودی میتواند اقتصاد<br />
انگیزههای و محاسبات و باشد دهد.<br />
سوق دیگر مسیری به را مشارکتی در<br />
مشارکتی توزیع و تخصیص دیگری<br />
بعد هر مانند درست جنبشهایمان: مبارزهی<br />
در تمرکز نقاط دیگر یا اقتصاد از ساختارهایی<br />
و اهداف است ضروری جنبش، پیشنهاد<br />
وسیعتر سطح در جامعه برای که را این<br />
کنیم. منظور نیز تالشهایمان در میکنیم است؟<br />
معنا چه به مورد این در موضوع هر<br />
در توزیعی و تخصیص نوع هیچ آنچه<br />
از غیر به سازمان و جنبش پروژهی یا<br />
دستمزد پیرامون پیشین اشارههای در قبالً اما<br />
ندارد. وجود کردیم درج وظایف تخصیص سازمانهایمان<br />
و پروژهها رابطهی دربارهی است<br />
این تعیینکنندهی چیزی چه چهطور؟ چپ<br />
چاپی رسانهی به منابع برخی چگونه که به<br />
یا ویدئو به یا رادیو به یا یابد اختصاص رسانههای<br />
این از یک هر در ویژه تالشهای از<br />
چهقدر که میکند تعیین چیزی چه چپ؟ و<br />
پلیس خشونت با مبارزه صرف باید منابع 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله سقط<br />
حق صرف یا نژادی تبعیض موضوع روابط<br />
یا جنسی تبعیض مسألهی و جنین اقتصاد<br />
یا صلح و جنگ موضوع و بینالملل موضوعات<br />
یا و جهانی اقتصاد یا داخلی دربارهی<br />
و شود؟ طبقاتی مبارزهی به مربوط به<br />
و محلی پروژههای در منابع تخصیص چه<br />
ملی و منطقهای پروژههای ترتیب همان میکنید؟<br />
وسیع<br />
سطح در چپگرا و پیشرو مجامع در »برنامهریزی<br />
به نسبت خودآگاهی هیچ اغلب وجود<br />
شیوه و هرگونه به توزیع« و تخصیص مشارکتی.<br />
برنامهریزی به رسد چه ندارد توزیع<br />
و تخصیص به مربوط موضوعات و<br />
باز صورت به موارد بیشتر در اغلب تصمیمات<br />
کمتر و نمیشوند مطرح آشکار در<br />
میشود. اتخاذ دموکراتیک صورت به شیوهی<br />
کلیدی تعیینکنندهی عامل حقیقت، جریانهای<br />
جاری توزیع و تخصیص و<br />
رقابتی صورت به بودجه افزایش چپ، و<br />
بازار با ضرورتاً که است پویاییهایی مرتبطاند.<br />
قدرت مشارکتی<br />
اقتصاد جنبش که صورتی در اما است<br />
این حکم در دهیم قرار دستور در را جستوجوی<br />
در باید نهاد هر درون در که عادالنه<br />
دستمزد متعادل، شغلی ترکیب خودگردانی<br />
و ایثار و تالش میزان براساس در<br />
نباید موضوع این آیا باشیم. مشارکتی پروژههای<br />
کنیم تالش باید که باشد معنا این همیاری،<br />
عناصر با خود کلیت در را چپ و<br />
مشترک برخورداری و مساعی اشتراک کنار<br />
در بیامیزیم؟ اجتماعی برنامهریزی ویژگیهای<br />
کردن دخیل ابتکارات، دیگر در<br />
مشارکتی شیوهی به توزیع و تخصیص تحقق<br />
قابل شبه یک نه و ساده نه جنبشهایمان حاضر،<br />
حال در اینها همهی علیرغم است. و کسب و سازمانها پروژهها، عملیاتها، چارچوب<br />
دارای پیشرو و چپ نیروهای کار برنامهریزی<br />
اجتماعی نظر از و مشخصتر جریان<br />
به که آنها متناظر مؤسسات از شدهتر حداقل<br />
هستند. دارند تعلق معمول و مرسوم میتوان<br />
و باید آنچه پیشفرض هیچ بدون و فضای<br />
که داد پیشنهاد که است این داد انجام پیشرفت<br />
و ابتکار ابداع، برای توجهی قابل بهرهوری<br />
و جنبش برنامهریزی با ارتباط در شود.<br />
ایجاد طرفین اقتصاد<br />
اقتصاد: در مشارکتی برنامهریزی برای<br />
است نهادها از مجموعهای مشارکتی پاسخ<br />
همزمان و توزیع و مصرف تولید، تحقق آنها؛<br />
ظرفیت شکوفایی و مردم نیازهای به پیشبرد<br />
برای که است نهادها از مجموعهای خودگردانی<br />
و تکثر همبستگی، برابری، که<br />
است نهادها از مجموعهای شده، طراحی به<br />
دستمزد دموکراتیک، شوراهای محور بر متعادل<br />
شغلی ترکیب ایثار، و تالش ازای دارد؛<br />
قرار مشارکتی برنامهریزی و پرسش<br />
این به که است نهادها از مجموعهای چه؟<br />
پس نه، کاپیتالیسم اگر که میدهند پاسخ مجموعهای<br />
اقتصاد مشارکتی برنامهریزی بهبود<br />
تحقق معنای در که است تقاضاها از همزمان<br />
و کوتاهمدت در مردم زندگی در و بیشتر دستاوردهای برای پیریزی در<br />
مشارکتی اقتصاد یک متعاقب پیروزی برای…<br />
تقاضاهایی آن است. بلندمدت سود،<br />
بر مالیات جمله از عادالنه… دستمزد • کاالهای<br />
و درآمد بر مالیات ارث، ثروت، کامل،<br />
اشتغال کارساز، اقدام گرانبها، از<br />
حمایت دستمزد، حداقل افزایش از حمایت درآمد<br />
بر مالیات اجتماعی، دستمزد پرداخت دستمزدهای<br />
برای صنفی اقدامات معکوس، درون<br />
در عادالنه دستمزد همچنین و باالتر میشود.<br />
شامل را جنبشمان شوراهای<br />
جمله از خودگردانی… • دموکراتیزه<br />
مصرفکنندگان، و کارگران دموکراتیزه<br />
اطالعات، به دستیابی کردن اعمال<br />
کار، محل در تصمیمگیری کردن تولید،<br />
نرمهای بر مصرفکنندگان قدرت همچنین<br />
و بودجهها کردن دموکراتیزه شامل<br />
را جنبشمان درون در خودگردانی میشود.<br />
جمله<br />
از انسانی… شأن با متناسب کار • مجدد<br />
تنظیم فرساینده، مشاغل ارتقای ارتقابخش،<br />
اندازه از بیش مشاغل ترکیب تمام<br />
به قدرتبخشی متعادل، شغلهای ایجاد کردن<br />
متعادل و انسانی همچنین و کارگران میشود.<br />
شامل را جنبشمان درون در کار زیربنای<br />
جمله از مشارکتی… برنامهریزی • شیوهی<br />
به دانش گسترش و نشر و شورایی قیمتها،<br />
اجتماعی تنظیم دموکراتیک، و<br />
افزایش توصیفی، کیفی اطالعات گسترش انسان<br />
نیازهای اولویت همبستگی، گسترش کسب<br />
بودجهها، کردن دموکراتیزه سود، بر همچنین<br />
و کمتر کار و بیشتر فراغت اوقات درون<br />
در مشارکتی توزیع و تخصیص میشود.<br />
شامل را جنبشمان بینالمللی<br />
عادالنه و دموکراتیزه روابط • مقاالت<br />
از دیگر برخی مضمون )که نابودی<br />
و محو جمله از است(… زدنت و<br />
پول بینالمللی صندوق جهانی، بانک نهادهایی<br />
برپایی و جهانی تجارت سازمان ارادهی<br />
پیرو که آنها جای به دموکراتیک را<br />
مبادله و جهانی تجارت و بوده بومی مردم کند.<br />
تنظیم کنندگان شرکت تمام نفع به و<br />
اشارات مجموعه در فوق موارد تمام
116<br />
صفحه و<br />
شد بحث مشارکتی اقتصاد درسهای این<br />
از نتیجهگیری نهایی قدم هماکنون است.<br />
مجموعه در<br />
را مشارکتی برنامهی یک کنید تصور را<br />
فوق موارد تمام که داریم کار دستور را<br />
فوق موارد از کدامیک برمیگیرد. در برجسته<br />
محوریامان تقاضای عنوان به تالشهایمان<br />
اصلی رکن ویژگی کدام میکنیم؟ دید<br />
معرض در که است عنصری و میشود جلب<br />
گستردهای حمایت و گرفته قرار عموم الغا<br />
را »بردهداری از ما نسخهی میکند؟ پایان<br />
جنگ »به بدهید«، رأی »حق کنید«، چیست؟<br />
کنید« آزاد را من »مردم دهید«، این<br />
درون در کنونی شرایط در تقاضا کدام بهترین<br />
میتواند فراگیر و وسیع برنامهی باشد:<br />
به<br />
مردم که دهد پاسخ نیازهایی به الف: میکنند.<br />
احساس را آنها جاری صورت اقتصاد<br />
راستای در آگاهی برانگیزندهی ب: باشد.<br />
مشارکتی جستوجوی<br />
در تا دهد قدرت مردم به ج: و<br />
باشند بیشتر طور<br />
به و دستاوردها کسب برای را مردم د: برگیرندهی<br />
در مرزهای راندن جلو همزمان میشوند<br />
محسوب آن از بخشی که برنامهای برانگیزد.<br />
و<br />
حک و دقیق چندان نه حدس چند میخواهم بزنم:<br />
شده اصالح کار<br />
زمان کمتر چهارم، یک خواستار ما • کسر<br />
چهارم، یک عالوهی به کس هر برای چهارم<br />
یک برای درآمد و مزایا دستمزد، یک<br />
جمله )از جامعه پردرآمد افراد باالیی از<br />
آنها درآمد بر سود بر مالیات چهارم درآمد<br />
و دستمزد در تغییری هیچ سرمایه(، چهارم<br />
یک و جامعه میانی نیمهی برای کل چهارم<br />
یک برای دستمزد درآمد افزایش هستیم.<br />
جامعه پایین دو<br />
باید اضافهکاری که آنیم خواستار ما • و<br />
محاسبه کار عادی ساعات نرخ برابر که<br />
شرایطی در بنگاهها و شود پرداخت وجود<br />
عادی ساعات در کار برای متقاضی زمان<br />
از خارج را کارگران نمیتوانند دارد گیرند.<br />
خدمت به کار مقرر کس<br />
هر که میکنیم فراهم را امکان این ما • فعالیت<br />
چهارم سه معادل بتواند بخواهد که تنها<br />
اما کند اضافهکاری روزانهاش عادی توسط<br />
که اشتغالی ویژهی برنامههای در گردد<br />
پرداخت آن دستمزدهای و آغاز دولت 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله در<br />
مصرفکنندگان و کارگران توسط و راستای<br />
در و شود اجرا و نظارت محل، آموزشی،<br />
بهداشتی، مراقبتهای بهبود دیگر<br />
یا و عمومی اسکان اجتماعی، خدمات گیرد<br />
قرار فقیر جوامع در اصلی کنشهای دو<br />
اضافی کار این برای پرداخت که جایی باشد.<br />
دستمزد حداقل برابر برنامههای<br />
در دولت میکنیم تقاضا ما • آموزش<br />
جمله از کند سرمایهگذاری اجتماعی شغلی<br />
موقعیتهای کردن پر برای بیکاران شاغل<br />
یا شده بیکار گروههای آموزش جدید، در<br />
نداشتهاند مهارت به نیاز که مشاغلی در به<br />
نیاز که کارهایی گرفتن برعهده راستای سیستم<br />
کل بر نظارت دارند، باال مهارتهای شوراهای<br />
و اتحادیهها توسط کار محل هر در دادن<br />
کاهش برای فعالیت و تحقیق کارگران، دیگر<br />
و تبلیغات در غیرمفید اجتماعی کار خدمات<br />
ارائه و مشابه بیارزش فعالیتهای را<br />
خود انرژی میخواهند که کسانی به کاری آموزش<br />
بهداشتی، مراقبتهای پیشبرد برای عمومی<br />
اسکان اجتماعی، خدمات پرورش، و کنند.<br />
صرف و…. منجر<br />
درآمد افزایش و کار تقلیل سناریوی میرود<br />
دست از آنچه از بیش درآمدی به خروجیِ<br />
در کاهش هر کنید تصور میشود. غیرمفید<br />
محصوالت به منحصر آن از منتج )برابر<br />
شده آزاد درآمد آیا اما باشد. بیهدف و سودهای<br />
و پاداشها دستمزدها، چهارم یک جواب<br />
جامعه( پردرآمد افراد چهارم یک هزینهی<br />
عالوهی به شغلی برنامه هزینههای نشد<br />
چنین اگر و شاید میدهد؟ را آموزش دفاعی<br />
پرداختهای دولت که میکنیم تقاضا ار زندانها هزینهی همچنین و داده کاهش را کند<br />
آزاد را مناسب افراد بنابراین و دهد تقلیل ساعات<br />
و کنند کار واقعی اقتصاد یک در تا برای<br />
موردنیاز رفتهی دست از سرمایهی و کنند.<br />
جبران را برنامه اجرای میشود؟<br />
متحقق چگونه اینها تمام کاری<br />
ساعت تعهدات کاهش طریق از خوب، به<br />
زیادی قدرت که %۲۵ میزان به فرد هر توسعهی<br />
برای زمان که میبخشد مردم عموم برای<br />
مبارزه و تغییرات به مربوط امور میتوانند<br />
مردم آورند. دست به را آنها هم<br />
یافته، تازه زمان وجود با را کار این طریق<br />
از که اجتماعی برنامههای طریق از یا<br />
کنند کسب نیز اضافی درآمد میتوانند آن داوطلبانه<br />
جنبشهای در فعالیت طریق از دهند.<br />
صورت منجر<br />
توجهی قابل شکل به همچنین تقاضاها میشود.<br />
درآمدها بازتوزیع به بر<br />
آن از مشتق تأثیرات آنکه از قبل حتی • تغییر<br />
بیشتر را دستمزدها چانهزنی، قدرت همان<br />
با درآمدی فوقانی، چهارم یک دهد، سود<br />
از چهارم یک اگرچه، دارد قبل نرخ دستمزد<br />
از چهارم یک البته و درآمدشان تقلیل<br />
کار زمان مبنای بر را پاداششان و حال<br />
این با اما میدهند، دست از یافتهاشان برنامه<br />
این مزایای از میتواند نیز گروه این با<br />
ارتباط در آن اخالقی معنای در تنها نه تحوالت<br />
دلیل به بلکه دیگران، خوشبختی آزاد<br />
اوقات و گردد بهرهمند گرفته صورت بهرهوری<br />
امکان و آورده دست به بیشتری کاهش<br />
نظیر اجتماعی مزایای از برخی از کاالهای<br />
افزایش جامعه، در خصومت آورد.<br />
دست به را غیره و عمومی سوم<br />
یک افزایش با که جمعیت بعدی نیمه • همان<br />
نیز هستند روبهرو ساعتی پرداختی ازای<br />
به اما میآورند دست به را قبل مقدار محل<br />
در شده داده اختصاص زمان چهارم سه کار.<br />
کاهش<br />
کار ساعت مزایای از همچنین آنها ازای<br />
به یافته افزایش پرداختی نرخ یافته، همچنین<br />
و اجتماعی پرداختهای ساعت، هر جامعه<br />
طبقات میان قدرت توازن تغییر از بهرهمند<br />
و… یافته تازه امنیت به توجه با میشوند.<br />
زمانی<br />
چهارم سه جمعیت، پایین چهارم یک • کار<br />
به را میشد محسوب کار زمان قبالً که بیش<br />
چهارم یک از هماکنون اما دارد اشتغال معادل<br />
که میشود برخوردار قبلی درآمد از است.<br />
ساعت در پرداخت افزایش سوم دو جدید<br />
اجتماعی پرداختهای از همچنین آنها جامعه<br />
طبقات میان قدرت توازن تغییر و دارند.<br />
را برخورداری بیشترین بالفصل<br />
و مستقیماً برنامه این وضوح، به بهبود<br />
را تحتانی اجتماعی اقشار شرایط کاهش<br />
را بیکاری این، بر عالوه اما میبخشد اقشار<br />
بنابراین و میکند محو حتی و داده شغلی<br />
تهدید برابر در را جامعه ضعیف کارگران<br />
به بیشتر قدرتدهی طریق از در<br />
خروجی از بیشتری سهم کسب جهت میسازد.<br />
ایمن جدیدشان قدرت تثبیت حین برنامههای<br />
به کار اعظم بخش مجدد جهتدهی و<br />
موکالن فقیرترین تنها نه همچنین اجتماعی بهرهمند<br />
مستقیماً را جامعه در رأیدهندگان آنها<br />
به زیادی قدرت همچنین بلکه میکند برای<br />
جدیدی تقاضاهای به که میکند اعطا پیشرفتهای<br />
دیگر و شرایط دستمزدها، تالش<br />
بنابراین میشود. منتهی بهتر اجتماعی مهارتِ<br />
با کار نیروی کردن جایگزین برای چنین<br />
چهارمی یک کاهش طریق از باال برای<br />
را سدها کارگران ارتقای و مشاغلی، بین<br />
از کار محیط در بهتر مشاغل به ورود
سیاسی<br />
اقتصاد میبرد.<br />
برنامه<br />
وجه استراتژیکترین میکنم فکر من تقاضای<br />
هستهی آن قلب در که است این هر<br />
در مردم که چیزی کمتر، کار ساعات تضمین<br />
باید میکنند فکر ما جامعه از سطح بر<br />
نمیتواند هیچکس و است مطلوب و شود بپردازد<br />
جدل و بحث به قدرتمندانه آن علیه از<br />
منطقی شکل به برنامه تمام دارد. قرار که<br />
گونهای به ساعت کاهش برای خواست بدترین<br />
که آنهایی به را مزایا بیشترین حین<br />
در و کند اعطا دارند را وضعیتها ممتازان<br />
و قدرتمندان تنها آنکه جای به آن را<br />
جامعه کلی برابری کند، ثروتمند را این،<br />
بر عالوه میشود. جاری بخشد بهبود چون<br />
موضوعاتی برای را درها فوق برنامه تخصیص،<br />
شغلی، تعریف قدرت، دستمزد، میکند.<br />
باز کالن ارزشگذاری و بودجهبندی میکند<br />
ایجاد را زمینهای برنامه دیگر بیان به شوند<br />
منتفع آن از سرعت به تودهها تنها نه که اعطا<br />
آنها به بیشتری قدرت همچنین بلکه وقتی<br />
میکند. مبارزه آمادهی را آنها و کرده چیزی<br />
چه که میکنیم فکر موضوع این به اقتصادی<br />
مبارزه اصلی رکن است ممکن را<br />
گسترده و عمیق حمایت عینحال در که تقاضاهایی<br />
به من باشد میتواند برانگیزد دستمزد<br />
میزان و کار ساعت طول دربارهی به<br />
تجربه که چرا میکنم فکر آن با مرتبط احساس<br />
شدت به زمان فشار میگوید من مانع<br />
و است تنفر مورد شدت به میشود، است…<br />
شدن رادیکالیزه برابر در عظیمی مبارزهی<br />
یک برای بزرگی هدف بنابراین و تودهای.<br />
در<br />
بحران و وجتارت تولید جهانیکردن جهانی<br />
اقتصاد سوسیالیسم<br />
بهنام آنچه سقوط پیآمد در مدافعان<br />
بود، حاکم جهان از بخشی بر بازنگری<br />
به گوناگون درجات به سوسیالیسم گروهی<br />
نشستند. خویش باورهای بازبینی و جمع<br />
به و بخشیدند لقایش به را عطایش اگرچه<br />
پیوستند. بازارگرایان روبهرشد این<br />
برای ولی نشدند سرمایهدار شبه یک مشکالت<br />
حالل صورت به بازار جماعت، پرشمارتر<br />
بسی که شد.گروهی دگرسان کرده،<br />
عقبنشینیهایی آنجا و اینجا بودند، از<br />
شمایلی و شکل بازار کلی پذیرش ضمن راهحل<br />
عنوان به را کینزی مخلتط اقتصاد دو<br />
این تفاوت پذیرفتند. دموکراتیک سوسیال به<br />
سوسیالدموکراتها که است این در گروه ماندند<br />
وفادار خود قدیمی اهداف از شماری در<br />
را تعادلآفرین عامل نقش دولت برای و مناسب<br />
سیاستهای اجرای با که گرفتند نظر حاکمیت<br />
از ناشی ناهنجاریهای میتواند بر<br />
کامالً حتی داده تخفیف را سرمایهداری و<br />
حکومت بین نگرش این در کند. طرف مورد<br />
اجتماعی قرارداد یک شهروندان میپذیرند<br />
شهروندان میگیرد. قرار موافقت زا بخشهایی آنها برای و بهنام دولت که برای<br />
بهعالوه و بگیرد کنترل در را اقتصاد از<br />
بخشی اجتماعی پروژههای مالی تامین راه<br />
در کرده جمعآوری را اجتماعی تولید اگر<br />
برساند. مصرف به برنامهها این اجرای ایجاد<br />
برای سویی از دارد وجود بیکاری بیکاران<br />
به دیگر سوی از و بکوشد اشتغال عمومی<br />
خدمات بپردازد. بیکاری بیمهی برای<br />
هم پرورش،… و آموزش و بهداشت مالی،<br />
توانایی از مستقل همگان، استفادهی میباشد.<br />
آماده داشت<br />
وجود هم نمونههایی اواخر، این تا سیف<br />
احمد الگویی<br />
چنین کاربردی و درستی بر که سوسیال<br />
آن نمونهی بهترین داشت. داللت راستا<br />
این در که است سوئد دموکراسی چند<br />
حال، این با بود. موفقتر دیگران از الگوی<br />
سیاستپردازان میان در که سالیست است.<br />
شده بیاعتبار هم دموکراسی سوسیال موثری<br />
بسیار قدمهای نیز سوئد خود در حتی در<br />
جایش به برداشتهاند. آن برچیدن برای در<br />
سریع تحوالت شاهد که کشوریست کمتر بیشوکم<br />
با نباشیم. نولیبرالیسم حاکمیت جهت همین<br />
نیز توسعهنیافته کشورهای در تفاوتی استراتژی<br />
پوشش در که است نگرش شیوهی میشود.<br />
پیاده ساختاری تعدیل واقعاً<br />
سوسیالیسم سقوط زمینههای که<br />
دارد واقعیت باشد که هرچه موجود سیاسی<br />
پیروزی یک به سرمایهساالری کشورهای<br />
در چه است. یافته دست تاریخی ویتنام،<br />
و چین در یا و شرقی اروپای حاکمیت<br />
سقوط شاهد که کشوری دو یعنی که<br />
است تحوالت همین نبودهاند تکحزبی نکته<br />
این میشود. دنبال حدت و شدت با همیشه<br />
سرمایهساالری که است درست نیز گسترشطلب،<br />
و جهانی است بوده نظامی واقعاً<br />
سوسیالیسم سقوط که دارد واقعیت ولی و<br />
ایدئولوژیک عقبنشینی کنار در موجود موجب<br />
پیوست بهوقوع که دیگری تحوالت وضع<br />
گستردهترین به سرمایهساالری که شد مسئلهای<br />
البته امر ظاهر در شود. جهانی نظام<br />
دو بین ایدئولوژیک مبارزهی نیست. نگرش<br />
یک نفع به جهان اقتصاد بر مسلط که<br />
است شده موجب حتی و است یافته پایان و<br />
بگویند]۱[ سخن تاریخ« »پایان از کسانی کرد.<br />
رها نمیتوان جا همین به را مسئله اما پیروزی<br />
این کنار در که دارد واقعیت نیز این 117<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
118<br />
صفحه با<br />
کماکان سرمایهساالری اقتصاد سیاسی، روبروست.<br />
بیشماری مصایب و مشکالت سخن<br />
بحران این ادواری گوهر از شماری پایان<br />
به است قرار زود یا دیر که گویند می است<br />
این تازه روایت این به داستان برسد. می<br />
»داغ« کمی گاه اقتصاد« »موتور که برای<br />
الزم سیاستهای است الزم و کند چندی<br />
البته شود. اختیار آن کردن« »خنک »خنک«<br />
زیادی کمی اقتصاد که نمیگذرد برای<br />
سیاستهایی است الزم و میشود برآنم<br />
من شود. اختیار موتور »گرمکردن« مشکالتی<br />
و مسایل باشد ادعاها این هرچه که و<br />
درآمد نابرابر توزیع تورم، بیکاری، چون هم<br />
قرار و دارند وجود کماکان فقر و ثروت شوند.<br />
برطرف نیست بررسی<br />
ارائهی با میخواهم مقاله این در سرمایهساالری<br />
اقتصاد بر آنچه از مختصری که<br />
کنم مطرح را برنهاده این میگذرد و<br />
مشکالت سیاسی، ظفرمندی وجود با و<br />
ندارند ادواری اقتصادیماهیتی مصایب چارچوب<br />
در مشکالت این خاطر همین به به<br />
ندارند. راهحل سرمایهساالری نظام و<br />
مشکالت پیچیدگی تنها مسئله دیگر، سخن توسعهنایافته<br />
کشورهای در اقتصادی مصایب بحرانی<br />
گرفتار جهانی اقتصاد بلکه، نیست را<br />
بحث موضوع یعنی، است. همهجانبه در<br />
بحرانی وضعیت به تنها نباید و نمیتوان کرد.<br />
تلقی خاتمهیافته توسعهنایافته کشورهای اوالً<br />
است. مهم بسیار نظر دو از نکته این از<br />
توجهی قابل شمارهی کلی، دیدگاه یک از برابریطلب<br />
و عدالتخواه عناصر و نیروها هجوم<br />
با نمیخواهند و نمیتوانند که شوند،<br />
همراه لیبرالی نو نگرش سیلوارهی یک<br />
یافتن به را باورشان ناامید و سرخورده و داده دست از سرمایهساالرانه غیر راهحل که<br />
دموکراسی سوسیال الگوی به روزه هر بیشتری<br />
دلبستگی ندارد عملی کاربرد دیگر موفقیت<br />
از راستا این در کنند. می پیدا از<br />
البته غربی جوامع در الگو این های هست،<br />
هم درست که آن تاریخی گذشتهی میگذرد جوامع این در اکنون که آنچه نه به<br />
دلبستگی این میآورند. شاهد و سند نیز باید<br />
کسی هر چون ندارد اشکالی خود خودی که<br />
را آنچه هر که باشد آزاد مطلق بهطور مشکل<br />
کند. انتخاب نمیپسندد یا و میپسندد ارزیابی<br />
که آمد خواهد پیش آنجا از اما از<br />
و اقتصادی مشکالت گوهر از نادرست دوره<br />
این در دموکراسی سوسیال قابلیتهای و سرخوردگی به میتواند کنونی زمانهی و من<br />
گمان به که شود منجر بیشتر ناامیدی وجه<br />
یک در و ثانیاً اما، و نیست. مطلوب نیستند<br />
کم خودمان ایران در مشخصتر، کمی گستردگی<br />
و دامنه به توجه بدون که کسانی از<br />
الگوبرداری خواهان جهانی، بحران این 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله بحرانآفرین<br />
و بحرانزده نمونههای همین هستند.<br />
ما خود بحران گرفتار اقتصاد برای را<br />
ما کار برداری، الگو این که برآنم من نیست،<br />
هم مطلوب و هست که آنچه از اصلی<br />
هدف کرد. خواهد خرابتر بسی به<br />
خواننده توجه که است این نوشتار این یم واقعی دنیای در آنچهکه از گوشههایی شود.<br />
جلب گذرد بگویم<br />
نیز را این اصلی، هدف این کنار در الگوی<br />
زمانه، و دوره این در که بگذرم و بلکه<br />
نادرست، نه دموکراتیک سوسیال اجراست.<br />
قابل غیر و ندارد اجرایی ضمانت که<br />
میداشتیم جهانی حکومت یک اگر البته احتماال<br />
میکوشید الگویی چنین عملکرد برای حکومتی<br />
چنین ولی کرد، می فرق وضع دو<br />
پس، باشیم. داشته نیست هم قرار و نداریم سطر:<br />
سر برویم نقطه در<br />
ساالری سرمایه عمدهی خصلتهای ۱- کنونی:<br />
دوران امر<br />
ظاهر در شود گفته پیشتر که گونه همان به<br />
سرمایهساالری نیست. ای مسئله و مشکل پیروزی<br />
به ساختار یک و دیدگاه یک عنوان ظاهر<br />
این ورای در ولی است. رسیده سیاسی با<br />
است. دیگر گونهای به اوضاع دلچسب، است<br />
این واقعیت میشود، که ادعاهایی همهی نه<br />
سرمایهساالری اقتصاد در شهروندان که هستند<br />
روبرو بیشتری قهر و خشونت با فقط برخوردارند.<br />
کمتری بهنسبت امنیت از بلکه تجلی<br />
خیابان و کوچه در هم کمتر امنیت این در<br />
شغلی امنیت کار. محل در هم و مییابد و<br />
دارد قرار ضرب زیر جوامع این همهی میکوشد<br />
دولت که است آن هم عمدهاش دلیل قابلیت<br />
بر جهانی روزافزون رقابت برابر در انعطاف<br />
این بیافزاید. کار بازار انعطاف کار،<br />
یافتن که نیست معنی این به اما بیشتر انگاره،<br />
این نظری پیروان ادعای خالف بر کشورهای<br />
اغلب در است. شده آسانتر جمعیت<br />
اکثریت زندگی سطح سرمایهساالری بوده<br />
اقلیتی همیشه البته است. شده ناهنجارتر بیشتری<br />
رفاه از روزبهروز که هستند و این<br />
سخنگویان عمدتاً و برخوردارند ارتباط<br />
وسایل از عمدهای بخش که اقلیتاند پیشآمده<br />
تغییرات دارند. کنترل در را جمعی است<br />
صورتی به جوامع این از بسیاری در اکثریت<br />
برای پیش سال چند همین تا که امروزه<br />
ولی میبود قابلتحمل غیر مردم و تغییرات این دیگریست. زمانهی ظاهراً دیگر،<br />
چیزهای بسیاری کنار در تحوالت، است.<br />
کرده تحملپذیر را قابلتحملها غیر در<br />
محسوسی نزول با جوامع این همهی در هستیم.<br />
روبرو اجتماعی رفتار معیارهای کشورهای<br />
از بسیاری در سیاستمداران رسیدن<br />
یا و قدرت حفظ برای سرمایهساالری مجریان<br />
و سخنگویان صورت به قدرت به فاشیستی<br />
و نژادپرست جریانات سیاستهای حاشیهی<br />
در که دیدگاه، این از آمدهاند. در احزاب<br />
گونه این همیشه جوامع این سیاست جدیدی<br />
تحول اند داشته وجود جریانات و تازه<br />
آنچه ولی نیست. افتادن اتفاق حال در باسابقه<br />
سیاستمداران و احزاب که این است سیاستهای<br />
از گرفتن بهره به را خود نیز این<br />
در تاسف و میبینند. مجبور نژادپرستانه پایینترین<br />
سوی از نیز عمده فشار که است نتیجهی<br />
در عمدتاً آنهم اجتماعی، الیههای که<br />
است آینده، به بیامیدی و فقر گسترش میشود.<br />
وارد سیاستمداران گونه این بر مفهوم<br />
جوامع این اغلب در که دارد واقعیت »مصرفکننده«<br />
به را جایش »شهروند« محدودیت<br />
نشانهی بهنوبه که است داده شهروندان<br />
دموکراتیک آزادیهای و حقوق در<br />
کشورهای به تنها دگرگونیها، این است. هزارپارهی<br />
جمهوریهای یا و توسعه حال کمتر<br />
نمیشود. محدود سابق شوروی تحوالتی<br />
دستخوش که است جهان از گوشهای که<br />
گونه همان به باشد. نشده قبیل این از دولت<br />
میگرفت، کار به بسیار ارول جورج بر<br />
افزودن و دموکراسی گسترش پوشش در کاهش<br />
موجب هم انتخاب، برای امکانات انتخاب<br />
محدودهی هم و است شده دموکراسی نظریههای<br />
اساس بر است. کرده محدودتر را از<br />
کاستن پوشش در و نولیبرالی اقتصادی خصوصی<br />
زندگی در دولت مداخالت رفتهرفته<br />
شهروندان حقوق و حق شهروندان، »امتیازات«<br />
صورت به ادامهدار بهطور ولی و<br />
خرید »بازار« در که است شده دگرگون دیگری<br />
»کاالی« هر مثل و میشود فروش غیر<br />
در شود، پرداخته باید که دارد بهایی کاال<br />
آن به کننده« »مصرف صورت، این واقعیت<br />
داشت. نخواهد دسترسی خدمت یا »نهار<br />
سرمایهساالری نظام در که است این است<br />
جالب نمیدهند. کسی به مجانی« گوناگون<br />
ترفندهای با اگرچه دولت که داده<br />
کاهش را شهروندان حقوق« و »حق است<br />
کاسته شهروندان »تقاضای« از و همین<br />
درآمدهای بر دولت »ادعای« ولی میشود.<br />
بیشتر روزبهروز مصرفکنندگان گرفت،<br />
مالیات مستقیم طریق به نشود اگر غیرمستقیم«<br />
»مالیات اخذ گوناگون طرق اقتصاد<br />
بدهید اجازه میشود. گرفته کار به نظر<br />
در نمونه یک عنوان به را انگلستان سلیقه<br />
از ناشی نه انگلستان انتخاب بگیرم. این<br />
به بلکه نویسنده، شخصی عالیق ویا موضوع<br />
که حوزههایی در که است خاطر نمونهی<br />
عنوان به است، پژوهش این اصلی شود]۲[.<br />
می ارائه ها سیاست این موفق کار<br />
و زندگی انگلستان در که کسی برای بار<br />
سنگینی که است این واقعیت کند می
119<br />
صفحه غیر<br />
و مستقیم مالیات مجموع یعنی مالیاتی، فقط<br />
نه درآمد، از درصدی عنوان به مستقیم است.<br />
یافته هم افزایش بلکه نیافته کاهش عمومی،<br />
و دولتی خدمات عرضهی ولی کاهش<br />
آموزش، یا باشد بهداشت میخواهد نوبت<br />
در نمیخواهد کسی اگر است. یافته بماند<br />
منتظر دولتی بیمارستانهای انتظار هزینهی<br />
پرداخت با میتواند نیست، مسئلهای از<br />
خارج بیمارستانها همان در معالجات در<br />
بارنت منطقهی در شود. معالجه نوبت شهرداری<br />
سوی از اعالمیهای اخیرا لندن میخواهند<br />
ساکنان اگر که شد پخش محلی جمعآوری<br />
مرتبتی منازلشان زبالههای میتوانند<br />
بار[ یک از بیش هفتهای ]یعنی شود مبلغ<br />
پرداخت و شهرداری به مراجعه با بهرهمند<br />
اضافی خدمت این از درخواستی دربرگیرندهی<br />
]منطقهای لند مید در شوند. اگر<br />
که شد اعالم کاونتری[، و بیرمنگام شماری<br />
شدن بیکار از میخواهند والدین اندازهی<br />
بر افزودن نتیجه در و معلمان از ادارهی<br />
به باید نمایند جلوگیری کالسها در<br />
البته نمایند. مالی کمک منطقه آموزش کماکان<br />
انتخاب مسئلهی موارد این همهی ندارند،<br />
دوست اگر یعنی میشود مطرح شماری<br />
ولی، صورت، آن در نکنند. کمک اندازهی<br />
و شد خواهند بیکار معلمان از مناطق<br />
از بسیاری در اینکه کما کالسها، سخن<br />
به یافت. خواهد افزایش است، شده ولی<br />
میگویند سخن انتخاب از چه اگر دیگر است.<br />
بیمعنی کامالً انتخابی چنین ماهیت باشد<br />
نظریهها و مدلها این جذابیت چه هر شهروندان<br />
زندگی سطح زندگی واقعیت در مشکالت<br />
البته آن کنار در است. یافته نزول که<br />
مواردی در حتی و هست هم کاریابی شغلی،<br />
امنیت مسئله میشود یافته هم کار برای<br />
دولت کوشش به توجه با بهخصوص کار،<br />
بازار انعطافپذیری بر افزودن دارد<br />
وجود کمتر امروزه که است مسئلهای افراد<br />
شاید که است این معموالً هم استدالل و باقی<br />
شغل یک در عمر همهی برای نخواهند درست<br />
میتواند وقتی هم داستان این بمانند. داشته<br />
وجود مجدد کاریابی احتمال که باشد پی<br />
نیست. چنین این موارد اغلب در که باشد معیارهای<br />
کاهش عمل، در تغییرات این آمد بیامیدی<br />
بر افزودن و است اجتماعی رفتار رشد<br />
زمینهی بهترین که است آینده به نسبت غیر<br />
اجتماعی نظر از رفتارهای و گرایشها پوشش<br />
در تحوالت این همه است. قابلقبول موجب<br />
»بازدهی« و »کارآیی« کردن بیشتر بیشتر<br />
و بیشتر تصمیمگیریها که است شده و<br />
شده انتخاب عناصر و اعضا کنترل از رد بیشتر و بیشنر و شده خارج پاسخگو از<br />
امناء[ ]هیئت انتصابی هیئتهای کنترل میشود<br />
گفته البته بگیرد. قرار دولت سوی که<br />
میشود موجب امناء هیئت انتصاب که 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله تصمیمگیریها<br />
در بیشتر و بیشتر شهروندان که<br />
است این واقعیت ولی باشند داشته شرکت هیچ<br />
برابر در ونه انتخابیاند نه هیئتها این برای<br />
هستند. پاسخگو هم دموکراتیکی نهاد در<br />
امنا هیئت ۷۷۰۰ کل در ۱۹۹۶ در مثال استرلینگ<br />
لیره میلیارد ۵۴ دربارهی انگلستان کردند.<br />
گیری تصمیم دولتی هزینههای از بسیار<br />
تحوالت این سیاسی پیآمدهای ]۳[ از<br />
تغییرات این مدافعان اگرچه دامنهاند. پر میگویند<br />
سخن شهروندان نقش شدن بیشتر بیشتر<br />
هرچه دولت که است این واقعیت ولی غیر<br />
و مسئول غیر عناصر حاکمیت سوی به دگرسان<br />
رّی سِ نهادهای و مجامع و پاسخگو فساد<br />
برای زمینه مناسبترین که میشود حیفومیل<br />
و پارتیبازی سیاسی، و مالی اجازه<br />
تفاصیل، این با است. دولتی اموال سروری<br />
و جشن این کنار در که ببینیم بدهید جریان<br />
در سرمایهساالری پیروزی برای که چه<br />
به اوضاع زندگی، واقعیت در است است:<br />
شده متحول صورتی اقتصاد<br />
بر که بحرانی اقتصادی، زمینهی در پردامنه<br />
و عمیق بسیار است حاکم جهان رشد<br />
و بیکاری گستردگی ازسویی است. چهرهی<br />
که داریم را حاشیهنشینی و فقر سریع دگرگون<br />
را اروپا عمدهی شهرهای اغلب درآمد<br />
توزیع در نابرابری رشد است. کرده پیآمد<br />
است. همهجایی که هست هم وثروت نظر<br />
از سیاستهای نتیجهی در تحوالت این شده<br />
تشدید بسیار دولتی مشخص سیاسی »خصوصیسازی«<br />
کنار در یعنی است. حال<br />
در و سرمایهساالری جوامع در گسترده مشکالت<br />
و مصایب این شدن، سرمایهساالری »خصوصی«<br />
وضع گستردهترین به هم روزافزونی<br />
بهطور دولتها یعنی شدند. و<br />
میکنند خالی شانه مسئولیت بار زیر از رها<br />
خدا امان به روزافزونی بهطور افراد در<br />
مصایب و مشکالت این با تا میشوند پنچه<br />
و دست بازارساالر« »نظام چارچوب ؟<br />
است شده چنین این چرا اما و کنند. نرم تحول<br />
چند از پرسش این به پاسخگویی برای گفت:<br />
سخن میتوان مرتبط بههم کارگرگریز<br />
تکنولوژیک تغییرات ۱٫الف- ساالر<br />
اطالعات که نوین تکنولوژی یعنی دیگر<br />
و رایانه بالمنازغ حاکمیت و است وضعیتی<br />
ربات، مثل الکترونیکی ابزارهای و<br />
بیشتر چه هر تولید که است آورده فراهم [ زنده« »کار به وابستگی جای به بیشتر صورت<br />
به کار ]یعنی مرده« »کار به کارگر[ است.<br />
وابسته درآمده[ ابزار و ماشینآالت آنقدرها<br />
کارگر بدون کارخانههای دورنمای غیرممکن<br />
میرسد بهنظر اول نگاه در که به<br />
تکنولوژیک تغییرات این آمد پی نیست. میآید:<br />
در صورت دو مییابد.<br />
ادامه گسترده بیکاری - تحقق<br />
و مازاد تولید روند کل تحوالت این - است.<br />
کرده مختل را مازاد اتالف<br />
نشانهی فقط نه گسترده بیکاری که<br />
جوامعی در بلکه است منابع نامعقول دارند<br />
اجتماعی بیمههای پرداخت نظام است.<br />
شده هم دولت مالی بحران موجب هستند،<br />
بیمهها این فاقد که درکشورهایی و غیرقانونی فعالیتهای رشد از میتوان مواردی<br />
در حتی و سایهای بازار در کار سخن<br />
مهاجرت و بزهکاری گسترش از است<br />
یادآوری به الزم حال، درعین گفت. کینز،<br />
پیرو دانان اقتصاد نظر خالف بر که است<br />
رونق دورهی در تنها سرمایهساالری مشابه<br />
هزینههای و بیمهها این میتواند که دورهی<br />
در عکس بر و نماید مالی تامین را تامین<br />
و بیکاری همین وجود بحران، و رکود بحران<br />
تعمیق باعث خود پرداختها این مالی کنم<br />
اشاره است الزم دیگر، سوی از میشود. کشورهای<br />
اغلب در مشکل این کنار در که بخش<br />
شدن کهنسال مسئلهی سرمایهساالری که<br />
داریم هم را جمعیت از روزافزونی شود.]۴[<br />
می مالی بحران این تشدید موجب است:<br />
قابلتوجه زیر جدول راستا، این در کل<br />
نسبت به سال ۶۰ باالی جمعیت برآورد جمعیت:]۵[<br />
کشور<br />
۱۹۹۰<br />
۲۰۱۰<br />
۲۰۳۰<br />
۲۰۵۰<br />
امریکا<br />
۱۶٫۶<br />
۱۹٫۲<br />
۲۸٫۲<br />
۲۸٫۹<br />
ژاپن<br />
۱۷٫۳<br />
۲۹<br />
۳۳<br />
۳۴٫۴
120<br />
صفحه ۲٫۴<br />
۲٫۴<br />
۰٫۸<br />
۱۹۵۵-۵۹<br />
۱۹۶۰-۶۹<br />
۱۹۷۰-۷۹<br />
۱۹۸۰-۸۹<br />
۱۹۹۰-۹۴<br />
آلمان<br />
۲۰٫۳<br />
۲۶٫۵<br />
۳۵٫۳<br />
۳۲٫۵<br />
فرانسه<br />
۱۸٫۹<br />
۲۳٫۱<br />
۳۰٫۱<br />
۳۲٫۲<br />
ایتالیا<br />
۲۰٫۶<br />
۲۷٫۴<br />
۳۵٫۹<br />
۳۶٫۵<br />
انگلستان<br />
۲۰٫۸<br />
۲۳<br />
۲۹٫۶<br />
۲۹٫۵<br />
کانادا<br />
۱۵٫۶<br />
۲۰٫۴<br />
۳۰٫۲<br />
۳۰٫۶<br />
میتوان<br />
باشد قابلتوجه اقتصاد رشد اگر البته یا<br />
و بیکاری مالی تامین که بود امیدوار باشد.<br />
امکانپذیر کهنساالن از مالی حمایت رشد<br />
نرخ تاریخی روند از که شواهدی ولی میگذارند.<br />
نمایش به دیگری تصویر داریم کنم:<br />
می جلب زیر جدول به را شما توجه ناخالص<br />
تولید ساالنه رشد واقعی نرح ساالنه[<br />
]متوسط داخلی]۶[ کشور<br />
1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله امریکا<br />
۲٫۹<br />
۴٫۱<br />
۲٫۸<br />
۲٫۵<br />
۲<br />
ژاپن<br />
۸<br />
۱۰٫۵<br />
۵٫۲<br />
۴<br />
۲٫۱<br />
آلمان<br />
۶٫۶<br />
۴٫۸<br />
۳٫۱<br />
۱٫۸<br />
۲٫۵<br />
فرانسه<br />
۵٫۵<br />
۵٫۷<br />
۳٫۷<br />
۲٫۳<br />
۱٫۲<br />
انگلستان<br />
هستیم<br />
مواجه آن با که وضعیتی در بنابراین درآمد<br />
نتواند اقتصادی رشد که است محتمل آن<br />
در ببیند. تدارک دولت برای را الزم شد<br />
خواهیم روبرو احتمال دو با صورت و<br />
بدهد افزایش را مالیاتها باید دولت یا یعنی تغییر<br />
را اجتماعی هزینههای توزیع اینکه یا یعنی<br />
مولد، هزینههای از کاستن با یعنی بدهد، تحقیقاتی<br />
و بهداشتی آموزشی، هزینههای بیکاری<br />
هزینههای تامینمالی برای بکوشد درآمد«<br />
»ایجاد کهنساالن از نگاهداری یا و مالیاتها<br />
بر افزودن یعنی اول راهحل بکند. حاکمیت<br />
با که زمانهای و دوره این در « میشود نولیبرالیسممشخص بالمنازع اگرچه<br />
دوم، حل راه از اما است. » نامطلوب در<br />
ولی باشد موثر میتواند کوتاهمدت در بازدهی<br />
و کارآیی کاهش موجب مدت دراز در<br />
گذشته، آن از شد. خواهد اقتصاد در و<br />
تکنولوژیک سریع تغییرات با که وضعیتی تولید،<br />
روند تغییریابندهی و متفاوت نیازهای کاهش<br />
نیازمندیم، پیچیده مهارتهای به بسیار<br />
تحقیقاتی و آموزشی هزینههای از از<br />
کاستن از گذشته بود. خواهد مسئلهآفرین خواهد<br />
این پیآمدهایش از یکی رقابتی، توان صورت<br />
به شده بیکار کارگران که بود دگرسان<br />
قابلاشتغال« غیر »بیکاران دولت<br />
مالی بحران نتیجه، در و میشوند شرایطی<br />
در همه، این با شد. خواهد تشدید حاکم<br />
سرمایهساالری دنیای بر امروزه که پرداختهای<br />
متوسط که نیست تردیدی است بیکاری<br />
بیمههای صورت به واقعی، انتقالی و کمتر رفتهرفته بازنشستگی، بیمههای یا و توزیع<br />
در نابرابری رشد شد. خواهد کمتر و بیکاری بیمههای و ثروت و درآمدها هم<br />
باز رشد باعث کاهشیابنده بازنشستگی بهنوبه،<br />
و شده جوامع این در فقر بیشتر موانع<br />
با را سرمایهساالرانه تولید فرایند کل نمود.<br />
خواهد روبرو بیشتری تکنولوژیک<br />
تحوالت ماهیت ۱٫ب در<br />
که صورتی به تکنولوژیک تحوالت را<br />
سرمایه و کار بین مناسبات است جریان این<br />
سویی، از است. داده تغییر تولید روند در و<br />
کارگریزند گوهر به تکنولوژیک تحوالت دیگر،<br />
سوی از نیازمندند. کمتری کارگر به از<br />
استفاده با کارگران کمتر تعداد همین اما هر<br />
مقادیر پیچیدهتر ابزارهای و ماشینآالت هب میکنند. تولید کاال افزایشیابندهتری روز اجتماعی<br />
خصلت بین تناقض دیگر، سخن افزایشیابندهی<br />
روز هر تمرکز و تولید ۲٫۳<br />
۳٫۲
121<br />
صفحه کمتری<br />
شمار دست در تولیدی ابزار مالکیت که<br />
ادعاهایی همهی با سرمایه صاحبان از یادآوری<br />
به الزم است. شده بیشتر میشود بسیار<br />
تعداد به امروزه سرمایه، که است مهارت<br />
فاقد یا و نیمهماهر کارگران از کمتری اندکی<br />
بسیار شمار کنار در تا است نیازمند سازندگان<br />
]یعنی ماهر بسیار کارگران از تولید<br />
روند کل ابزارها[ و ماشینآالت این از<br />
ناچیز بسیار شمار این دهد. سامان را خود<br />
مهارت و دانش ماهر، بسیار کارگران برخالف<br />
و میکنند منتقل ماشینآالت این به را با<br />
کارکردن اقتصاددانان از شماری ادعای به<br />
پیچیده بسیار رباتهای و ماشینآالت این اما،<br />
نهایی ندارد.]۷[نتیجهی نیاز باال مهارت که<br />
است درست البته این است. بیشتر تولید میتواند<br />
اطالعاتساالر و روبهرشد بخش ولی<br />
نماید. ایجاد شغلی امکانات شماری کسانی<br />
بین آیا که است این اساسی پرسش و<br />
میشوند گمارده کار به بخش این در که بیکار<br />
اقتصاد دیگر بخشهای در که کسانی دارد؟<br />
وجود آیا معقولی نسبت هیچ میشوند میشوند<br />
بیکار که کسانی شمار که برآنم من بخش<br />
این در که است کسانی از بیشتر بسی ترتیب،<br />
این به میشوند. گمارده کار به جدید که<br />
شود موفق کشورها این در دولت اگر کاهش<br />
را انتقالی پرداختهای واقعی مقدار اساسی<br />
سوال این به باید آنگاه، پس بدهد، و بیشتر بیکاری درکنار که گفت پاسخ رد بیشتر بهنسبت تولیدات افزونتر، فقر جمعیت<br />
از بیشتری شمار که شرایطی به<br />
میتواند چگونه دارند کمتری درآمدهای شود؟<br />
نقد و رسیده فروش تولید<br />
جهانیکردن – ا.ث ظاهراً<br />
که واژههاییست آن از جهانیکردن بهکار<br />
خاصی معنای به را آن کس هر این<br />
به واکنش در نیست بعید میگیرد. نوشت،<br />
هومبرت که باشد بوده وضعیت برای<br />
ظاهراً که است نامی »جهانیکردن الزم<br />
نظری دیدگاههای فاقد که موقعیتی بهکار<br />
هستیم واقعی پدیدههای وارسیدن برای که<br />
آنجا تا همه، این با شود«.]۸[ می گرفته اقتصادی<br />
پژوهشگران میان در میدانم من وجود<br />
اتفاقنظر جهانیکردن تعریف سر بر که<br />
ندارد وجود تردیدی همه، این با ندارد. آن<br />
و است متحولشدن حال در جهان اقتصاد واقعیت<br />
نه است اختالفنظر موضوع که چه است.<br />
آن گیری سمت و کیفیت بلکه تحول این بهجزئیات<br />
فصل این در بخواهم اینکه بدون کنم<br />
اضافه باید بپردازم، جهانیکردن فرایند و<br />
مشکالت بر طریق سه از فرایند این که میافزاید:<br />
ما کنونی مصایب جانمایهی<br />
یعنی نولیبرالیسم اینکه به نظر ۱- 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله داروینیسم<br />
اصل بر فرایند این اقتصادی وقدرتمندان<br />
پرزورها است، استوار اجتماعی نیروی<br />
و توان که کسانی و میشوند موفق غیر<br />
سرانجامی فرایند این در ندارند را الزم ترتیب،<br />
این به داشت. نخواهند نابودی از بین<br />
نابرابری افزایش جهانیکردن نتیجهی ملتهاست.<br />
درون در و ملتها شدیدتر<br />
رقابت درنتیجهی سویی، از ۲- بازار<br />
در بیشتری سهم دستآوردن به برای بر<br />
که جدّی مشکالت دیگر، سوی از و بنگاهها<br />
فعالیتهای تنظیم و کنترل راه سر پیآمد<br />
دارد، وجود فراملیتی شرکتهای و محیط<br />
بیشتر هم باز انهدام جهانیکردن است.<br />
زیست سوی<br />
از که خطری مهمترین ۳- تهدید<br />
را بشری جامعهی »جهانیکردن« دموکراسی<br />
به لطمهزدن و تحدید میکند، انتخابات<br />
دارای که کشورهایی در حتی است. گونهای<br />
به وضع مداخلهاند، بدون و آزاد تعیین<br />
در انتخابات نتیجهی که است درآمده نمونهی<br />
ندارد. قابلتوجهی تاثیر سیاستها است.<br />
توجه قابل بسیار مورد این در برزیل برنامههای<br />
تداوم با لوال رییسجمهور چه اگر جز<br />
به عمل در ولی است مخالف نولیبرالی ندارد.<br />
راهی آن ادامهی پینویسها<br />
۱Francis Fukuyama: The End<br />
,of Histoy and the Last Man<br />
.1992<br />
سلسله<br />
به بنگرید بیشتر اطالع برای ]2[ و پیآمدها دربارهی قلم همین مقالههای سایت<br />
در تاچریسم اقتصادی دستآوردهای البرز.<br />
تحلیلی هستیم!،<br />
آن در که وضعیتی هاتون، ]۳[ ۴-۵<br />
ص ،۱۹۹۵ کشورهای<br />
در مشکل این بدیل البته ]۴[ جمعیت<br />
درمیان نوزادمرگی توسعهنایافته، بیستم<br />
قرن پایان به چه اگر یعنی است. از<br />
بسیاری با مقابله شیوههای و رسیدهایم در<br />
چنان هم ولی آموختهایم را بیماریها تعداد<br />
نوزدهم، قرن پایان همانند جوامع، این نبودن<br />
نتیجهی در نوزادان از قابلتوجهی سیاستهای<br />
پیآمد در که بهداشتی امکانات بین<br />
از است، شده تشدید ساختاری تعدیل اغلب<br />
در که است خاطر همین به میروند. هستیم<br />
جمعیت بودن« »جوان شاهد جوامع، مطلوب<br />
شرایط که وضعیتی در اگرچه که نبودن<br />
در ولی است »موهبتی« باشد، فراهم مصیبتی<br />
صورت به آسانی به الزم، شرایط است.<br />
مخاطرهآمیز بسیار که آید می در ۳۲<br />
ص ۱۹۹۵، موسی: و میسن ]۵[ ۲۴<br />
ص ]۶[همان، رشد<br />
میرسد من نظر به که مثالی ]۷[ بررسیهای<br />
انجام برای رایانهای برنامههای که<br />
است اخیر سالهای در اقتصادسنجی از<br />
که کسانی از بسیاری است شده باعث بیاطالع<br />
بهواقع اقتصادسنجی نظریهی انجام<br />
اقتصادسنجی« »پژوهشهای هستند عنوان<br />
به پدپده این از جایی در بدهند. که<br />
بردهام نام » کامپیوترزده »اقتصادسنجی و<br />
آماری بانکهای از استفاده با جماعت این راهنمای<br />
کتابهای کنار در و برنامهها این برنامههای<br />
این بههمراه معموالً که مفید بسیار به<br />
میگیرند، قرار دسترس در کامپیوتری البته<br />
محاسبات همهی میپردازند. بررسی اول<br />
نوبت در میگیرد. انجام رایانه بوسیلهی را<br />
ب بعد و میکنند رگرس ب روی را الف را<br />
دو این بعدی مرحلهی در و الف روی »بررسی<br />
یک نهایت در و ث متغیر روی به<br />
ما اقتصادی مشکالت و مسایل از علمی« دهند!<br />
می دست ۳ ۱۹۹۳،ص هومبرت، ]۸[ صفحه<br />
و البرز تحلیلی سایت مشترک مقاله فرهنگ<br />
و شناسی انسان سیاسی اقتصاد
اقتصاد سیاسی<br />
مردان « نان آور« و زنانی که « مولد« نیستند!<br />
احمد سیف<br />
صفحه 122<br />
هرساله صدها میلیون ساعت از وقت نیمی از<br />
جمعیت جهان- زنان- صرف کار خانگی می<br />
شود. گذشته از دشواری کار خانگی، شیوه<br />
اندازه گیری و زمینه نظری اقتصادرسمی ما<br />
چنان است که این اوقات به عنوان کارمولد<br />
به رسمیت شناخته نمی شود و اغلب به<br />
عنوان مقوله ای کامال بی ارتباط با زندگی<br />
اقتصادی و سیاسی در نظر گرفته می شود.<br />
یکی از دالیل این « غفلت« این است که<br />
کارخانگی آن رابطه مشخص ومعلومی را<br />
که کارمزدبگیری با سرمایه دارد، ندارد و<br />
بعالوه آن چه که با آن تولید می شود از «<br />
چارسوق بازار« نمی گذرد. و چون چنین<br />
است، پس از دیدگاه اقتصادرسمی، « ارزشی<br />
» ندارد. در نظام مزد بگیری کارگر بخشی<br />
از قابلیت های فیزیکی و فکری خود- نیروی<br />
کارش- را به کارفرما می فروشد و درازایش<br />
مزد دریافت می کند.به سخن دیگر، این<br />
قابلیت های انسانی مثل هر چه های دیگری<br />
که در این نظام اقتصادی تولید می شود به<br />
صورت کاال درآمده است. فعال به چگونگی<br />
عملکرد نظام اقتصادی سرمایه داری نمی<br />
پرد ازم ولی واقعیت این است که زنان در<br />
ازای کاری که می کنند، مزدی دریافت نمی<br />
کنند و به این معنا، کارفرمائی نیز ندارند.<br />
اگرچه اقتصاد رسمی ما این کار را « فاقد<br />
ارزش« می شناسد، ولی واقعیت این است<br />
که نتیجه کارخانگی به یک معنا، باز تولید<br />
نیروی کار کارگری است که به کارفرما<br />
فروخته می شود. همین جا تا حدودی نه فقط<br />
زمینه های فرودستی زنان روشن می شود،<br />
بلکه با اندکی دقت، متوجه می شویم که<br />
میزان بهره کشی از کارگر در نظام سرمایه<br />
داری بسیار بیشتر از آن است که در نگاه<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
اول به نظر می رسد. پیشتر گفته بودم که پی<br />
آمد کارخانگی از جمله باز تولید نیروی کار<br />
کارگر است ولی وقتی همین نیروی کار به<br />
کارفرما عرضه می شود کارفرما به ازای<br />
کارخانگی که صرف بازتولید همین نیروی<br />
کار شده است، چیزی نمی پردازد. به این<br />
ترتیب، می توان گفت که اگرچه سرمایه<br />
داری به نهاد خانواده، برای تداوم این بهره<br />
کشی نیاز دارد ولی ساز وکاری تدارک دیده<br />
است که به او امکان می دهدکه به ازایش<br />
چیزی نپردازد.<br />
اگرچه این مبحث بسیار طوالنی وپیچیده ای<br />
است ولی تا به همین جا می شود گفت که<br />
یکی از کارهای که باید انجام بدهیم این است<br />
که باید نظام و شیوه ای ابداع کنیم که نه فقط<br />
ارزش فعالیت هائی را که از بازار می گذرد<br />
اندازه می گیرد و به عنوان فعالیت مولد قدر<br />
می شناسد بلکه، ارزش آفرینی کار خانگی<br />
را نیز مشخص کرده و در حسابداری ملی<br />
منظور بدارد. اجازه بدهید قبل از این نکته<br />
بگذرم از مسخره گی شیوه اندازه گیری<br />
فعالیت های رسمی مثالی بزنم. زن الف و<br />
زن ب را در نظر بگیرید که مثال روزی<br />
۸ ساعت کار خانگی می کنند. به دالیلی که<br />
گفتم چون محصول کارشان از بازار گذر<br />
نمی کند اقتصاد رسمی، کارخانگی این دو<br />
زن را « فاقد ارزش« اعالم می کند و مولد<br />
بودنش را به رسمیت نمی شناسد. حاال همین<br />
دو تا زن را در نظربگیرید که توافق می کنند<br />
که زن الف کارهای خانگی زن ب را انجام<br />
بدهد و درازایش روزی ۴۰۰۰ تومان بگیرد<br />
و زن ب، هم دقیقا همان کارهای زن الف<br />
را درخانه او انجام می دهد و به خاطرش<br />
هم روزی ۴۰۰۰ تومان از زن الف مزد<br />
بگیرد. مشاهده می کنید که به واقع هیچ<br />
چیز تغییرنکرده است ولی اقتصاد رسمی<br />
ما نتیجه گیری متفاوتی می کند. اگرچه<br />
همان کارها از سوی دو زن انجام می گیرد<br />
و همان محصوالت هم تولید می شود ولی<br />
اکنون، درآمدملی اقتصادی که این دو زن در<br />
آن زندگی می کنند، روزی ۸ هزارتومان «<br />
افزایش« یافته است!<br />
جالب آن که بر این چنین مبنای مسخره ای<br />
است که مردان « نان آور« خانواده و زنان<br />
نیزفقط « مصرف کننده« به شمار می آِیند.<br />
اجازه بدهید تصویری از مناسبات درون<br />
خانواده به دست بدهم.<br />
این مناسبات با آن چه که در بازار می<br />
گذرد تفاوت دارد. انگیزه این مبادالت، «<br />
سودآوری« نیست و روایت کلی اش با «<br />
منافع فردی« مشخص نمی شود. آن چه در<br />
چارت باال شاهدیم به واقع، ساختار اقتصادی<br />
یک نهاد »پدرساالر« است. این مناسبات،<br />
همان گونه که پیشتر گفتم اگر چه مناسباتی<br />
سرمایه دارانه نیست ولی برای حفظ و<br />
کارکرد نظام سرمایه داری اهمیت اساسی<br />
دارد.<br />
چند تا سئوال پیش می آید:<br />
• برای رفع این نابرابری علنی چه باید کرد؟<br />
• اگر برای کار خانگی مزد در نظر بگیریم<br />
آیا مسئله حل نمی شود؟<br />
حوصله کنم و سرفرصت، داستان بعضی از<br />
وجوه آن را برای شما بنویسم.
سیاسی<br />
اقتصاد عمومی<br />
منفعت برابر در بهرهوری عمومی<br />
منفعت و اقتصاد پاکزاد<br />
بابک برگردان: 123<br />
صفحه به<br />
را مولده نیروهای بازار اقتصاد بیتردید است<br />
رسانده توسعه از بیسابقهای سطوح برای<br />
را نیکبختی و سعادت میتواند که عصر<br />
در ما آورد. ارمغان به جهان کل میکنیم<br />
زندگی بازار اقتصاد جهانیسازی جهانی<br />
مقیاس در محرومیت به همزمان که چرا<br />
میپرسیم خود از است. انجامیده بهرهوری<br />
به بخشیدن عمومیت و جهانیسازی و<br />
محرومیت که شده منتهی جامعهای به اقتصاد<br />
میبخشد. شتاب را اقتصادی رکودِ خصوصی،<br />
منافع حاکمیت تحت آزاد بازار کرده<br />
رابطه قطع عمومی منفعت با بهوضوح مجموع<br />
کل از را آن نامریی دستی است. است.<br />
کرده جدا آزاد رقیبِ خصوصی منافع عمومی،<br />
منفعت اگر چیست؟ عمومی منفعت چگونه<br />
نباشد، خصوصی منافع کل مجموع میشود؟<br />
تعریف میشود<br />
شامل را حقیقت این عمومی منفعت شکل<br />
را جامعه که گروههایی یا افراد که را<br />
آن نمیتوان که دارند منافعی میدهند، )۴۵۹:<br />
داد. تقلیل فردی منافع مجموع به هارت(<br />
انگل ۱۹۹۶، که<br />
دارد وجود منفعتهایی هرفرد برای میکند<br />
گذر فردی خصوصی منفعت از انگل<br />
در ۱۹۹۶، ۴۵۶: رو، اَ )۱۹۶۳، منفعت<br />
دولت قاعده، یک مثابه به هارت( حال،<br />
این با میگیرد، نظر در را عمومی بگریزد<br />
خصوصی منافع تأثیر از نمیتواند اقتصاد<br />
هدایت هارت(. انگل ۱۹۹۶، )۴۶۰: و<br />
تنظیم ضرورتا عمومی منفعت مسیر در 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله داشت<br />
خواهد بههمراه را اقتصادی تثبیتِ تمام<br />
منافع میانجی خصوصی منافع که جایی تضاد<br />
بروز صورت در و میشود شهروندان برای<br />
میکند. تبعیت شهروندان منافع از نیز دموکراتیک<br />
سیاسی مدیریت نظمی چنین است.<br />
ضروری امری میان<br />
میانجی نوعی کینزی دورهی در میان<br />
یا عمومی منفعت و خصوصی منافع به<br />
اما داشت وجود اولویت و بهرهوری منافع<br />
این آشتیناپذیر، تضاد بروز هنگام سیطره<br />
شهروندان منافع بر که بود خصوصی اولویتها<br />
شدن معکوس این میکرد. پیدا را<br />
عمومی منفعت و اولویت مسئلهی خود اقتصادی<br />
عقالنیت نوعی این ساخت. مطرح اینکه<br />
با آن در که است شهروندی مسیر در موجودند<br />
بهرهوری و خصوصی منافع هنوز بنابراین<br />
جامعهاند. کل منافع تابع و پیرو اما مسیر<br />
در اقتصادی عقالنیتی عمومی منفعت مشارکت<br />
از ایشان آن، در که است شهروندان زا اینحال، با میشوند. بهرهمند دموکراتیک منفعتِ<br />
مبنای بر اقتصادی عقالنیت که آنجا منفعت<br />
از انفصال به کماکان خصوصی مبتنی<br />
بازار اخالق میبخشد، تداوم عمومی رفتن<br />
دست از بهای به خصوصی منفعت بر دموکراسی<br />
در ریشه که همبستگی اخالق مفهومی<br />
مییابد. گسترش دارد مشارکتی را<br />
اخالق هم و سیاست هم که اقتصاد از اینکه<br />
از انتقادی درک هر برای برگیرد در عمومی<br />
منفعت بازار آزاد بازی چگونه میگذارد،<br />
کنار جهانیسازی عصر در را رویکرد<br />
تنها سیاسی اقتصاد است. ضروری پیوند<br />
این به بهوضوح که است نظری و<br />
جدایی نوعی متداول، دیدگاه از میپردازد. وجود<br />
اقتصادی علوم و اخالق میان انفصال نظام<br />
عقالنیت عدم انتقادی، نظریههای دارد. میکنند<br />
ادعا و کرده تقبیح را جاری اقتصادی گفته<br />
که عمومی منفعت از انحراف به آن که اخالق،<br />
به و علم حوزهی از خارج میشود ادامه<br />
دارد، تعلق غیره و سیاست ایدئولوژی، اقتصاد<br />
چون را خود دیگر اقتصاد میدهد. حقیقتاً<br />
اساس در چه اگر نمینگرد- سیاسی به<br />
دیگر نیز سیاسی اقتصاد و است- چنین نمیشود.<br />
گرفته نظر در علم مثابه از<br />
را اقتصاد و اخالق که چشماندازی بخشهای<br />
از حداقل یا و کرد تفکیک یکدیگر روبرو<br />
واقعی مخالفت با نمود خارج علمی است.<br />
نداشته وجود همیشه تفکیک این است. علوم<br />
عوامپسندانه، ایدههای برخالف برخواستهاند<br />
اخالقی بحثی از اقتصادی مشکل<br />
یک بیشتر که اسمیت( )هیوم، )گوتیرز،<br />
نظری. موضوعی تا بود سیاسی )۱۹۹۷ :۱۸<br />
راه<br />
آغاز در لیبرال اندیشههای که هنگامی اقتصاد<br />
که میشد مشاهده اینطور بودند پیش<br />
هم دست در دست سیاسی اقتصاد و ریشه<br />
که محتواگرا اقتصاد با دو هر میروند. سروکار<br />
داشت سرمایه بازتولید منطق در تفکیک<br />
بودند. ناپذیر تفکیک و داشتند جدا<br />
برای شد. آغاز نئوکالسیکها با آنها
124<br />
صفحه همچون<br />
باید بازار اقتصاد، از اخالق کردن ارجاع<br />
خود نظامی تاریخ، طبیعی محصول عمومی<br />
نیکورزی و پیشرفت ابزار و صورتگرا<br />
اقتصاد پیروزی میشد. پدیدار رابطهی<br />
در تغییر با محتواگرا رویکرد بر شد.<br />
همراه اخالق و اقتصاد میان آدم<br />
با اقتصاد، از سیاست و اخالق جدایی اقتصاد<br />
از گذار به که اثرش و اسمیت آغاز<br />
شد، منتهی صورتگرا به محتواگرا اخالقی«<br />
احساسات »نظریهی در میشود. منافع<br />
که میکند ادعا )۱۹۷۵( اسمیت میشود<br />
بیان بازار در فردی ِ خصوصی سوی<br />
به را بازار نامریی دستی همچون و ۱۹۹۷،<br />
)۲۰: میکند. هدایت عمومی منفعت مورد<br />
ایده این هنگامیکه از ببینید(. را گوتیرز هرگونه<br />
از اقتصادی تفکر گرفت، قرار قبول کرد<br />
صرفنظر احتیاج و نیاز از مفهومی ترجیهات<br />
و تمایالت بینهایت دنیای وارد و سیستماتیکِ<br />
انتزاعیِ دترمینیسمِ ستون که شد نظریهی<br />
اسمیت، از بعد است… نئوکالسیک برای<br />
طبیعی واسطهای را بازار اقتصادی، میگرفت<br />
نظر در اقتصادی فعالیت تنظیم و<br />
کمی صوری، علمی به توانست و معنوی<br />
و اخالقی دغدغههای که سیستماتیک )همانجا(.<br />
شود بدل نداشت به<br />
و بازتولید نظریه اقتصاد، اسمیت از بعد بحثهایش<br />
و محتواگرا اقتصاد ترتیب همان گذاشت.<br />
کنار را اقتصادی عقالنیت پیرامون ندیده<br />
را بازتولید امر به مربوط مسایل و کرد.<br />
اعالم خارجی امری را آن یا و گرفت اجتماعیِ<br />
روابط شبکهی درون چگونه که این میکند<br />
بازتولید را زندگی جامعه معین، تولیدِ نمیشود<br />
گرفته نظر در انسان مخلوق میگردد<br />
قلمداد خارجی واقعیت یک بلکه هرچالش<br />
آن، تبع به همانجا(. )۱۷۰۲۲: علمی<br />
غیر اقتصادی مسلط عقالنیت برای از<br />
خارج بنابراین و میشود گرفته نظر در میگردد.<br />
محسوب اقتصادی بحث زمینههایی<br />
نئولیبرال الگوی با چالش بهتدریج که<br />
دارد وجود فزایندهای شواهد میکند. پیدا خصوصی<br />
منافع کل مجموع نامریی دست هدایت<br />
عمومی منفعت سوی به را رقیب در<br />
فزایندهای شکل به موضوع این نمیکند. محرومیت<br />
یافتن عمومیت و طبیعت تخریب نشانهی<br />
هنوز آن اما میشود جلوهگر فقر و مقیاس<br />
بزرگ سرمایهی برای بحران یک خواهد<br />
بهوقوع هنگامی تنها بحران نیست. بهویژه<br />
و آسیا مورد نظیر سودها که پیوست افتد.<br />
بهخطر روسیه بحران است<br />
شده نابود درجهای به عمومی منفعت سود<br />
محاسبهی مشمول انسان فعالیت تمام که منفعت<br />
محاسبات این یافتن عمومیت است. 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله )۳۵:۱۹۹۷،<br />
میکند. خدشهدار را عمومی همرت(<br />
هینکل- با<br />
مدت کوتاه در سود محاسبهی که هنگامی برای<br />
فزاینده نگرانی میشود، مواجه خطر محاسبات<br />
میآید. بهوجود مدت بلند در سود منتهی<br />
بازتولید تحلیل به ضرورتاً مدت بلند به<br />
سرمایه حرکت آزمون به نیاز که شده میان<br />
تضاد و داده نشان را کل یک مثابهی میکند.<br />
هویدا را جمعی و خصوصی منافع بازار<br />
آزاد بازی و تثبیت و تنظیم عقالنیت بازتولید<br />
منطق این از استفاده با میتوانند و<br />
شهروندان مطلوب آلترناتیوهای جهت و<br />
نیازهایش- و بشر نوع زندگانی به خدمت اولوبتها<br />
به که آلترناتیوهایی دیگر بیان به گیرند.<br />
قرار مقایسه مورد دهد پاسخ عمومی<br />
منفعت بر مبتنی اقتصادی عقالنیت خصوصی.<br />
منافع از نه برمیخیزد کلیت از از<br />
عمومی منفعت که اقتصادی مداخلهی آن نظام<br />
اضمحالل و نابودی میکند طلب ما نظام<br />
آن از خالصی ندارد. بهدنبال را بازار سیاقی<br />
و روش دادن دست از معنای در منفعت<br />
و خصوصی منافع میان که است به<br />
بنابراین و میشود واقع میانجی عمومی به<br />
را خود جای تمام و یکه بازار سرعت از<br />
گذر میدهد. مطلق متمرکز برنامهریزی از<br />
دیگر- شکل به تمامیتگرایی از شکل یک ناخواستهی<br />
تبعات از تام- برنامه به تام بازار در<br />
مشارکتی هیچ شهروندان است. اقدام این نتیجه،<br />
در و ندارند برنامه این فرمولهکردن ندارد.<br />
آنها به خدمت برای گرایش آن به<br />
نیاز عمومی منفعت از برخاسته عقالنیت این<br />
در تنظیمی. نوع هر نه اما دارد تنظیم و<br />
بهرهوری از تنظیمی کینزگرایی مفهوم که<br />
این بدون میکند فراهم را اقتصادی الویت بهجای<br />
کینزی تنظیم شود. دومی تابع اولی با<br />
کند جمعی منافع تابع را فردی منافع که آن منافع<br />
بین شده جهتگیری میانجی از استفاده گسترهی<br />
بر عمومی منفعت و خصوصی مدت<br />
دراز در را آن و افزوده بهرهوری میکند.<br />
مسلط که<br />
هنگامی هفتاد دههی در کینزی تنظیم مبنی<br />
نشانههایی بروز به شروع بهرهوری آن<br />
از رسید. پایان به کرد عقبنشینی بر خود<br />
جایگاه بهتدریج بازار آزادِ بازی بهبعد نئولیبرالیسم<br />
در شکافها آورد. بهدست را منافع<br />
با تضاد در بهرهوری هنگامیکه و بیشتر هرچه گرفت قرار سرمایه اولیهی شخصی<br />
سود جستجوی شد. آشکارتر بیشتر ضرر<br />
و برد تحلیل را کل سطح در آن تحقق تقاضا<br />
تاریخی لحظهی پس کرد. فراگیر را تابع<br />
را خصوصی منافع که تنظیم برای میرسد.<br />
فرا کند عمومی منفعت محاسبهی<br />
گرفتن درنظر به محکوم دنیا را<br />
وسیله »هدف مضمون با تجارت خطی بیواسطه<br />
کردن حداکثر و میکند« توجیه یا<br />
بهرهوری است. شخصی سود فزایندهی و ارزش<br />
باالترین به فرم و شکل در مولد کار بهرهوری<br />
دارای هرآنچه میشود. بدل چون<br />
و چند از و ضروری و خوب باالست است.<br />
مبرا حیات<br />
برای خصوصی حوزهی در بهرهوری ضروری<br />
آن فراگیر نوع بهویژه بازار در توجه<br />
بدون بخشها تمام در بهرهوری است. میشود.<br />
اعمال مشمول، کار محتوای به سطح<br />
در رشدیابنده بهرهوری کل مجموع حقیقت<br />
به جهانی، عصر در و خصوصی وری«<br />
»بهره رفتن دست از به منتج میتواند منافع<br />
نقطهنظر از آنچه شود. کلیت سطح در و<br />
کل برای حقیقتاً است عقالنی شخصی میشود<br />
شهروندان به مربوط عموماً که کلیت در<br />
است.بهرهوری ناکارآمد و عقالنی غیر در<br />
و شناخته اولویت همان کلیت سطح بهرهوری<br />
میان تضاد میشود. گرفته نظر دادن<br />
دست از و خصوصی سطح در لحظهای<br />
هر در میتواند کل برای اولویت اما<br />
بپیوندد بهوقوع سرمایهداری تاریخ در مقادیر<br />
که است هنگامی آن شکل واضحترین مولد<br />
غیر بخشهای در سرمایه از عظیمتری شود.<br />
سرمایهگذاری گذشت،<br />
نظر از مقدمه در که همانطور دو<br />
از میتواند مولد غیر و مولد کار مفهوم یکی<br />
گیرد: قرار توجه مورد ممکن زاویهی دیگری<br />
و اجتماعی روابط یا فرم زاویهی از دو<br />
درک برای مفاهیم این محتوا. زاویهی از ضروری<br />
اولویت و بهرهوری محوری بُعد موضوع<br />
این تحلیل گوناگون مؤلفین است. دادهاند<br />
ادامه را مارکس و آدماسمیت سوی از فیرکویزن<br />
و آلتواتر به میتوان آنها از که گوف<br />
)۱۹۶۶( سوئیزی و باران )۱۹۷۸( کرد.<br />
اشاره )۱۹۷۸( فیوریتو و )۱۹۷۸( تالش<br />
موفقترین یانگوف، تحلیل بهنظرمن تئوری<br />
و کاپیتال در مارکس کار برپایهی از<br />
مولد کار مفاهیم که است اضافه ارزش است.<br />
نموده تلفیق را محتوا و فرم زاویهی از<br />
انتزاعی محتوا، زاویهی از مولد کارِ هر<br />
برای که میسازد حاکم اجتماعی روابط است.<br />
مهم جامعه تطبیقی مطالعهی گونه که<br />
است آن مولد کار انتزاعی، شکل در این<br />
با میکند خلق معنوی و مادی ثروت محتوا<br />
براساس را آن بخواهیم اگر حال ثروت<br />
که طور همان مولد کار کنیم تعریف برای<br />
خدمات تولید میکند ایجاد ملموس این<br />
در دربرمیگیرد. نیز را نیازها ارضای
125<br />
صفحه مولد<br />
اندازه بههمان سرگرمی و توریسم بافت مولدی<br />
کار صنعت. و کشاورزی که هستند از<br />
خارج امری میکند خلق اضافه ارزش که ۱۹۷۸<br />
)۷۹: است سرمایهداری تولید شیوهی ویژهی<br />
مفهوم یک این مارکس برای گوف( کار<br />
تشخیص و تمایز برای که بود تاریخی مولد<br />
کار از سرمایهداری نظام تحت مولد داشت.<br />
اهمیت بسیار عام بهطور اجتماعی<br />
روابط درون در انسان تولیدات تمام شرایط<br />
با بازار اقتصاد در و میشوند محقق میان<br />
میتوانیم ما میشوند. بیان پولی معیار و قایل<br />
تمایز تجاری غیر و تجاری پولی روابط اما<br />
است تجاری سرمایهدارانه، روابط شویم. وجود<br />
نیز فراتری چیزهای حال عین در توزیع<br />
کاال شکل در محصوالت تمام دارند. توزیعی<br />
دولت طریق از همچنین نمیشوند. به<br />
محصوالتیکه دارد. وجود تجاری غیر طریق<br />
از مثال میشود تزریق پول آنها طرف<br />
میشوند.از توزیع شیوه این به مالیات، مناسبات<br />
وارد که هستند محصوالتی دیگر شخصیاند.<br />
مصرف برای و نمیشوند پولی تولیدات<br />
پولی. نه و هستند تجاری نه آنها نمونهی<br />
شخصی مصرف برای خانگی است.<br />
دست این از خوبی نیستند<br />
هم مانند و یکی روابط این اینکه با کار<br />
که آن برای سرمایهداری روابط اما همین<br />
که است نیازمند تجاری روابط به کند کار<br />
اجتماعی اهمیت در تحوالتی به موضوع کار<br />
تجاری چشمانداز از میشود. منتهی مولد خلق<br />
را استفاده ارزش که است همان مولد را<br />
خود مبادلهای ارزش یا معادل که میکند که<br />
استفادهای ارزش کند. می پیدا بازار در میشود<br />
گذاشته کنار شخصی مصرف برای مورد<br />
مانند درست نمیشود بدل کاال به و کار<br />
است. خارج مقوله این از خانگی کار حتا<br />
سرمایهداری روابط شبکهی در مولد کار<br />
تنها که دربرمیگیرد را تنگتری حلقهی آورد<br />
بههمراه سرمایه برای سود که مزدی میشود.<br />
شامل را از<br />
مولد کار مسلط، اجتماعی روابط به بسته مولد<br />
غیر یا مولد میتواند محتوا، زاویهی کارخانه<br />
کارگر یک باشد. فرم زاویهی از از<br />
میکند تولید و… لباس غذا، کاال، که مثابه<br />
به او حال این با است. مولد زاویه هر محسوب<br />
مولد سرمایه برای دولت کارمند فعالیت<br />
یک او فعالیت اگر حتا نمیشود، هزینه<br />
یک او باشد سرمایه تزریق متضمن به<br />
تلقی طرز این میشود. گرفته نظر در و<br />
مفید علیرغم دولت وری بهره عدم مفهوم معین،<br />
مولد فعالیتهای در آن بودن بخش اثر که<br />
اشتغال خود زن یک میشود. منتهی اقتصاد<br />
در میفروشد خیابان در را کاالهایش سرمایه.<br />
چشم از نه اما است مولد بازار 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله توزیع<br />
تجاری شیوهی به کاالها این چه اگر کنند،<br />
تولید سود میتوانند حتا و میشوند محسوب<br />
مولد سرمایه برای خرُد کار این مصرف<br />
برای را اقالم همان او اگر نمیشود. پول<br />
مشمول کار آن و میساخت خانوادهاش هم<br />
مولد شرایط آن در دیگر او نمیشد، از<br />
هنگامیکه خانگی کار نمیشد. محسوب میتواند<br />
بنگریم موضوع به بازتولید موضع میتواند<br />
و شود منتهی بزرگتری اولویت به اما<br />
باشد مولد بسیار محتوا زاویهی از و<br />
دوخت و آشپزی و فرزندان بزرگکردن کار<br />
پولی اقتصاد برای خانواده، برای دوز بافت<br />
در میشود. گرفته نظر در مولد غیر اندازهگیری<br />
قابل که چیزی هر پولی روابط نمیشود.<br />
اجتماعی ثروت مشمول نباشد علیرغم<br />
خانگی کار و طبیعت بنابراین، برحسب<br />
و کل چشمانداز از که هنگامی آنکه ثروت<br />
از مهمی بخش شوند تعریف محتوا این<br />
نمیآیند. حساب به موجودند، اجتماعی به<br />
نسبت بیتفاوتی و مجانی کار تحقیر مبنای بازتولید<br />
در خانگی کار است. زیست محیط بنابراین<br />
و میکند ایفا مهمی نقش زندگی در<br />
که کاری دارد. سهم سیستم اولویت در چشم<br />
از نمیشود ثبت کتاب و حساب دفاتر منطق<br />
روی تحقیق است. مولد غیر سرمایه رابطه<br />
در کار- نیروی و سرمایه بازتولید درآمد<br />
سطح کردن جایگزین چشمانداز با بازار<br />
در زنان درآمد سطح طریق از پایینتر بدون<br />
کار توضیح جهت در مهمی گام کار- دیرگسن،<br />
۱۹۷۴؛ )هریسون، است بوده مزد ۱۹۸۰(<br />
۱۹۷۹؛سینگر، براساس<br />
که هنگامی طبیعی زیست محیط میشود<br />
ثروت جایگزین شود تعریف محتوا شود.<br />
تعریف فرم براساس که هنگامی نه اما و<br />
نشوند کمی طبیعی منابع که زمانی تا ثروت<br />
این نگردند کتاب و حساب مشمول اقتصادی<br />
مفهوم در حتا و نمیآید بهحساب ۱۹۸۶(<br />
)۳۸: لف گفتهی به بنا ندارد. وجود در<br />
طبیعی منابع نسبی وفور اواخر همین تا اهمیت<br />
سرمایه، انباشت نیازهای با رابطه اکوسیستم<br />
بازتولید و اکولوژیکی بازتولید منتفی<br />
را سرمایه بازتولید فرایند در اولیه میکرد.<br />
از<br />
را مولد غیر و مولد کار هنگامیکه میدهیم<br />
قرار نظر مد محتوا یا فرم زاویهی دومی<br />
چشمانداز با ضرورتاً اولی چشمانداز روابط<br />
که آنجا از حال، این با نیست. منطبق تصویر<br />
طبیعی و ابدی امری مسلط اجتماعی کار<br />
۱۹۷۸(، )۷۸: گوف نظر از میشود، میشود<br />
تعریف آن مسلط فرم براساس که مولد از<br />
بنابراین میشود. جلوهگر مطلق مفهومی هم<br />
مولد کار نئوکالسیک اقتصاددانانِ دیدگاه همزمان<br />
بهصورت محتوا در هم و فرم در میشود.<br />
پدیدار مشکل<br />
موضوع این پیجویی زاویه این از بخشهای<br />
در بیشتر بهرهوری چرا که است غیر<br />
بهسرمایهگذاریهای باید مولد غیر محرومیت<br />
و رکود بنابراین و فزاینده مولد بر<br />
حداکثر بهرهوری گردد. منتهی بیشتر میان<br />
فزاینده گسیختهی افسار رقابت مبنای بیشتر<br />
هرچه جدایی به خصوصی منافع عمومی<br />
مضار جهت در عمومی منفعت از و خصوصی منافع هنگامیکه میشود. منجر دربرابر<br />
که رسید حدی بهچنان بازار قوانین )خودِ<br />
سود حتا و کرده علم قد شهروندان از<br />
میتوانیم ما کردند تهدید را بهرهوری( حتا<br />
آوریم. بهمیان سخن عمومی مضار برونرفت<br />
برای راهی نمیتواند هم سرمایه همان<br />
مختصراً این و بیابد وضعیت این از نئولیبرال<br />
اقتصادهای در که است چیزی است.<br />
شده متحقق افراطی غیر<br />
فعالیتهای در متخصص کمپانیهای فرم<br />
زاویهی از که محتوی زاویهی از مولد فعالیتهای<br />
نظیر هستند- سودآور بسیار پولی-<br />
معامالت و بازی سفته بورس، بازار میشوند.<br />
تصویر مولد که:<br />
کردهاند مشاهده فیرکویزن و آلتواتر که<br />
کاری تمام بورژوایی، تولید نظام در افزایش<br />
یا راحفظ سرمایه- خود- پایهی که<br />
حالی در است شده تعریف مولد میدهد نباشد<br />
نظام این درون ضرورتاً که کاری نتیجه<br />
در میشود. گرفته نظر در مولد غیر به<br />
درآمدها تمام ملی، درآمد محاسبهی هنگام اجتماعی<br />
تولید بزرگ کیک از سهمی مثابهی )۸۱:۱۹۷۸(<br />
میشود. گرفته نظر در به<br />
نیاز نتیجهی در نئوکالسیک اقتصاددانان به<br />
محتوی، زاویه از غیرمولد کار شناسایی دادهاند.<br />
برابری وزن بازتوزیع و تولید نتایج سرمایهداری<br />
برای تجاری و پولی روابط کار<br />
و آنها اگر حتی است محوری امری تنها<br />
گردش نکنند: ایجاد ثروتی آنها شامل هیچ<br />
آن اما است، تولید فرایند از مرحله یک ارزش<br />
هیچ بنابراین و نمیکند تولید ارزشی )۸۷:۱۹۷۸،<br />
نمیشود. تولید نیز اضافی گوف(.<br />
را<br />
فضایی انتقال نقل، و حمل با مرتبط کار وابسته<br />
تجاری روابط به که میشود شامل به<br />
مربوط بهطورکلی آن بهجای و نیست نه<br />
و است محتوی شامل آن میشود. تولید فرم.<br />
دارایی<br />
با سهام فروش و خرید عمل بهعکس، کتاب<br />
و حساب و دفتری خدمات و واقعی فرمی<br />
انتقال و نقل یک بیانگر آن، تبعی یا<br />
سهام اینکه و نمیکند خلق ثروتی که است
اهمیتی<br />
میشود منتقل چندبار واقعی دارایی سرشار<br />
سود نمایانگر است ممکن آن ندارد. وسیعتر<br />
ابعاد در اما باشد واسطهها برای نه<br />
و است توزیع باز بیانگر اجتماع کل برای ممکن<br />
خصوصی کمپانی یک ثروت. تولید تولید<br />
حوزهی از را مالی حوزهی است کند<br />
ارزیابی مولدتر خود سود کسب برای این<br />
با دهد. افزایش را سرمایهاش بنابراین و تمایل<br />
میگیریم، نظر در را کل وقتی حال هیچ<br />
مولد، غیر بخشهای به ورود به سرمایه ناشی<br />
»سودهای نمیکند: تولید جدیدی ثروت تنها<br />
بیمهای و بانکی تجاری، سرمایهی از که<br />
پیچیدهای بازتوزیعی فرایندهای طریق از منتقل<br />
آنها به را افزوده ارزش از بخشی آلتواتر<br />
)۳۶:۱۹۷۸ حصولند« قابل میکنند فیرکویزن(.<br />
و حقیقتاً<br />
توزیع باز اقتصاد، تحریک جای به )۴۰:<br />
میدهد کاهش را انباشت نرخهای این<br />
در فزاینده سرمایهگذاری همانجا(. حتا<br />
و اقتصادی رکود به میتواند حوزه، شود<br />
منتهی انقباض سود<br />
که کارهایی تمام فردی سرمایهی برای مولدند.<br />
کار نوع به توجه بدون میآفرینند استفاده<br />
درآمدهایی از سوزی آتش بیمهی میشود<br />
ناشی اولیه پرداختهای از که میکند کردن<br />
اجتماعی یا و توزیع باز برای تنها که میرود.<br />
بهکار جامعه کل میان در ضررها میتواند<br />
بخش این فردی سرمایهی منظر از اما<br />
باشد، متوسط حد از باالتر سودی منبع سطح<br />
در محتوایش- اساس بر که هنگامی باز<br />
تنها میشود تعریف کل- بهطور جامعه از<br />
میکند کمک آن است. ضررها توزیع کنیم<br />
احتراز اقتصادی فعالیتهای بازماندن مداوم<br />
گسترهی در مستقیم غیر شکل به و منفعت<br />
همچنین آن باشیم. داشته سهم بازتولید بنگاه<br />
یک هنوز اما میکند بیشتر را عمومی همانجا:۷(.<br />
)ببینید است مولد غیر تجاری<br />
حاد، اقتصادی بحرانهای دورهی در حیات<br />
پول، بهویژه و خدمات و کاالها شدن سفتهبازی<br />
طریق از و داشت را خود مستقل رشد<br />
برای آن بودن بیخطر دادن نشان و پیدا<br />
گسست تولید حوزهی از اقتصادی میکرد.<br />
شد<br />
موجود ثروت تمرکز محرک سفتهبازی به<br />
گسترده بازتولید تسریع بهجای نتیجه، در محرومیت<br />
و رکود به مستقیم، غیر صورت و افول روبه رشد نرخهای شد. منتهی بیشتر استثمار<br />
و بیکاری نرخهای افزایش و منفی میشد<br />
ضمیمه شده محدود بازتولید این به که منفعت<br />
فردی کارایی اوج که میداد نشان میکند.<br />
نفی را عمومی اولویت<br />
مفهوم و تولید باز ما<br />
مولد، غیر و مولد کار مفهوم تبع به آزمون<br />
مورد را بازتولید منطق میتوانیم کمک<br />
اولویت مفهوم توضیح به که دهیم قرار فرم<br />
با مرتبط کار که آنجا از کرد. خواهد محتوا<br />
زاویهی از جوامع، تمام در اجتماعی، طرز<br />
این میشود؛ گرفته نظر در مولد غیر تحقق<br />
کار هم و زنده کار مورد در هم تلقی ساختمان،<br />
در که کاری میشود. اعمال یافته متحقق<br />
ویژه سیکل یک در مواد یا تجهیزات به<br />
مربوط که متأخر سیکلهای در و میشود امور<br />
و تجارت نظیر مولد غیر حوزههای به<br />
که است ثروتی میگیرد، قرار است مالی میشود<br />
مصرف مولد غیر شکل نئولیبرال<br />
بهویژه و نئوکالسیک چشماندازهای مطلق<br />
طبیعی، بازار، روابط که میکنند ادعا و گیجی به را آنها کار همین و ابدیاند و میکشد.<br />
اجتماعی محتوای و فرم سردرگمی تولید<br />
سود سرمایه برای که است آن مولد کار ثروتی<br />
و استفاده ارزش هیچ اگر حتا کند نکند.<br />
تولید نظام<br />
در فیرکویزن، و آلتواتر نظر براساس که<br />
کاری نیروی تمام تولید، بورژوایی میدهد<br />
افزایش یا حفظ را سرمایه- مبنایش- که<br />
حالی در شود تعریف مولد میتواند ضروری<br />
سیستم این درون که کاری نیروی میشود<br />
گرفته نظر در مولد غیر نیست )همانجا:۶(<br />
براساس<br />
میتواند وضوح به یافته تحقق کار غیر<br />
یا مولد مثابهی به جایگاهش، نوع حوزهی<br />
در کار آن شود: طبقهبندی مولد غیر<br />
گردش، حوزهی در و مولد بازتولید، اختیاری<br />
نخست موضوع این است. مولد درون<br />
که هنگامی نه اما میرسد بهنظر میگیرد.<br />
قرار تحلیل مورد بازتولید بافت سرمایهی<br />
چرخهی در که مادی کاالهای اضافی<br />
ارزش و ارزش شدهاند خلق موجود میشوند<br />
متحقق فروش طریق از تنها که را آن<br />
جریان در که کاالهایی میشوند. شامل موجود<br />
اجتماعی ثروت میشوند خلق چرخه که<br />
بخشی درحالیکه میدهند. افزایش را مولد<br />
غیر شکل به بعدی چرخهی جریان در تجهیزات<br />
و ساختمان نظیر میشود مصرف در<br />
سرمایه، گردش محدودهی به مربوط شدهی<br />
مصرف ثروت عنوان به دوم چرخهی سرمایهگذاری<br />
این میگردد. پدیدار مولد غیر گردش<br />
به هنگامیکه است ممکن غیرمولد ارزش<br />
تولید آن بهتبع و شده منتهی کاال بهتر به<br />
غیرمستقیم شکل به کند تسریع را اضافی شود.<br />
منجر اقتصادی رشد برای<br />
کارکردی گردش، اینکه بهدلیل اقتصاددان<br />
برای میشود، محسوب تولید حوزه<br />
این نیست محتوا نگران که نئوکالسیک نتیجه<br />
میکند. جلوه »مولد« برابر بهشکلی »بههنگام<br />
آلتواتر: گفتهی به است؛ مشخص میان<br />
فرق بتوان مشکل ملی درآمد محاسبهی داد.<br />
تشخیص را آن مصرف و ارزش تولید بزرگ<br />
کیک از سهمی همچون درآمدها تمام میشوند.«<br />
گرفته نظر در اجتماعی تولید همانجا(<br />
)۸: »کار<br />
که: میکند استدالل اینگونه کوزلبک درآمد<br />
ارزش تخصیص میکند. تولید ارزش که<br />
چرا است ممکن درآمد میکند. تعیین را میشود«<br />
تقسیم که میکند تولید ارزشی کار که:<br />
میدهد ادامه او اما )۱۷۸:۱۹۹۸(. وارونه<br />
را حقیقت این بورژوایی »وجدان میکند.<br />
تولید ارزش درآمد میدهد: جلوه خلق<br />
ارزش فرد که میکند اثبات درآمد کسب است.«<br />
داشته درآمد آن ازای به و است کرده و »سفتهبازان کوزلیک گفتهی به نتیجه در جامعه<br />
مفید اعضای مثابهی به معاملهگران باالترین<br />
از که کارگران ارزشمندترین و تصویر<br />
برخوردارند توجه و احترام )همانجا(<br />
میشوند.« و<br />
میکند تهدید را سیستم اولویت کار این به<br />
آن بازتولید برشرایط منفی شکل به بهطرز<br />
و میگذارد تأثیر کل یک مثابهی در<br />
حقیقتاً که کاری از بیش توجهی، قابل دارد،<br />
سهم شهروندان روزانهی حیات تداوم احترام<br />
و توجه مورد و شده قلمداد مولد است.<br />
نئوکالسیک اقتصاددانان سفتهبازی<br />
از تحلیلش ادامهی در کوزلیک غیر<br />
سرمایهگذاریهای این که میکند ادعا بهصورت<br />
هم و مستقیم بهصورت هم مولد میکنند.<br />
کند را اقتصادی رشد مستقیم غیر تقاضای<br />
درآمد، توزیع بر آن منفی تأثیر افزایش<br />
درآمدهای با که است یافتهای کاهش آنها<br />
زیرا نمیشود جبران باالتر یافتهی این<br />
میشوند. سفتهبازی صرف بیشتر نیز سرمایهگذاری<br />
جهانی، شکنندهی تقاضای میشود:<br />
مانع را رشد ترتیب همان به و مولد درآمد<br />
از بخشی حق از برآورد، و تخمین این منبع<br />
گرفتن درنظر بدون البته بودن ملی بخشی<br />
میشود برخوردار نظر مورد درآمد داده<br />
اختصاص دستمزدها و حقوقها به که مییابد…<br />
کاهش میشود واقعی<br />
ملی بردرآمد اثری هیچ سودها این خرید<br />
مصنوعی قدرت از استفاده ندارد… باقی<br />
درآمدی بخشهای قدرت ضرورتاً اینها،<br />
همهی و میدهد… کاهش را مانده محاسبه<br />
را ملی درآمد که کسانی توجه حقیقتاً )۱۸۱:همانجا(<br />
نمیکند. جلب میکنند 126<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
اقتصاد سیاسی<br />
جهانی شورشگر یا عصر جدید تیرگی؟ در باب تاریخچه زوال<br />
اقتصاد آمریکا<br />
نوآم چامسکی<br />
ترجمه محمودرضا عبداللهی<br />
صفحه 127<br />
جنبش تسخیر، رخدادی بی اندازه شورانگیز<br />
و در واقع بیهمتا است. چیزی از این دست<br />
حتی به ذهنم خطور نکرده بود. اگر پیوندها<br />
و همبستگی هایی که ایجاد کرده دوره ی<br />
طوالنی و تاریک پیش رو را تاب آورد –<br />
چراکه پیروزی به سرعت حاصل نخواهدشد<br />
میتواند فرصتی مهم در تاریخ آمریکا<br />
شود.<br />
این واقعیت که جنبش تسخیر بیسابقه بوده<br />
کامالً درست است. از یاد نبریم، این دورانی<br />
بیسابقه است – از دههی ۱۹۷۰ به این سو<br />
– و از نقطهعطفی در تاریخ آمریکا حکایت<br />
دارد. برای قرن ها، از زمانی که این کشور<br />
ایجاد شده، جامعه ای تحول گرا، اگر نه به<br />
شیوه هایی پسندیده، به حساب می آمده است.<br />
این داستان دیگری است، اما پیشرفت کلی<br />
به سوی ثروت، صنعتی شدن، توسعه، و<br />
امید بوده. توقعات یک همچو چیزهایی بوده<br />
است،حتی در نومیدانه ترین زمان ها.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
سنم آنقدرها هست که دوران رکود اقتصادی<br />
را به یاد بیاورم. پس از گذشت چند سال<br />
نخست، در اواسط دههی ۱۹۳۰، اوضاع<br />
واقعاً از امروز سخت تر بود، اما حال و هوا<br />
کامال فرق داشت. حسی وجود داشت که »ما<br />
باالخره از این گرفتاری رها خواهیم شد«،<br />
حتی در بین بیکاران، از جمله بسیاری از<br />
خویشاوندانم، این برداشت وجود داشت که<br />
»اوضاع بهتر می شود«.<br />
اتحادیه های کارگری مبارز، به ویژه از<br />
طریق CIO )کنگره سازمان های صنعتی(،<br />
متشکل میشدند. کار به اعتصاب های نشسته<br />
کشید، که برای دنیای تجارت ترسناک بود،<br />
درنشریات آن موقع آنها میتوانید موضوع را<br />
بیابید. زیرا اعتصاب نشسته مرحله پیش از<br />
تسخیر کارخانه و ادارهی آن به دست خودتان<br />
است. فکر اینکه کارگران کارخانهها را<br />
تسخیر کنند، بر حسب اتفاق، امروز نیز در<br />
دستور کار است، و ما هم باید به آن فکر<br />
کنیم. همچنین، قانون نیو دیل ،New Deal<br />
در اثر فشار مردم، در شرف تصویب بود.<br />
با وجود زمانهی عسرت، حسی وجود داشت<br />
که « ما از آن رهایی خواهیم یافت«.<br />
اکنون اوضاع متفاوت است. بر بسیاری از<br />
مردم ایاالت متحده، حسی از ناامیدی، و<br />
گاه درماندگی، چیره است. به نظرم این در<br />
تاریخ آمریکا به راستی جدید است و مبنایی<br />
عینی دارد.<br />
دربارهی طبقهی کارگر<br />
در دههی ۱۹۳۰، کارگران بیکار شده انتظار<br />
داشتند دوبارهی شغل هایشان را داشتند. اگر<br />
شما امروز- که میزان بیکاری کمابیش شبیه<br />
دوران رکود اقتصادی است- کارگری باشید<br />
در بخش تولیدی، و جریان های فعلی ادامه<br />
یابند، شغل ها برنخواهند گشت.<br />
تغییرات در دههی ۱۹۷۰ رخ داد. دالیل
128<br />
صفحه اصلی<br />
عوامل از یکی داریم. آن برای بسیاری اقتصادی،<br />
نگار تاریخ برنر، رابرت که آن، میزان<br />
کاهش کرد، مطرح را آن همه از بیش هم<br />
دیگری عوامل بود. تولید بخش در سود تغییرهایی<br />
به منجر عوامل این داشت. وجود رخ<br />
معکوس حرکتی شد- اقتصاد در اساسی صنعتی<br />
سوی به پیشرفت سال صدها و داد و<br />
صنعتزدایی فرایند به توسعه و شدن صنعتی،<br />
تولید البته، شد. بدل توسعهزدایی ادامه<br />
خود کار به بسیار منفعت با خارج، در است.<br />
نداشته کارثمری نیروی برای اما داده، اقتصاد<br />
در بزرگی چرخش آن، با همراه کاالهایی<br />
که تولیدی- های بنگاه از داد، روی یا<br />
دارند نیاز بدان مردم که کنند می تولید های<br />
دستکاری به کنند- مصرف توانند می اقتصاد<br />
مالیهگرایی که بود موقع آن مالی. شد.<br />
آغاز واقعاً ها<br />
بانک دربارهی بهراستی<br />
ها بانک ۱۹۷۰، دههی از پیش تا بانک<br />
که ای وظیفه واقعا آنها بودند. بانک انجام<br />
داری سرمایه دولت در بود قرار ها نشدهی<br />
استفاده سپردهی داشتند: عهده بر دهند کاری<br />
به و میداشتند بر را شما بانکی حساب ای<br />
خانواده به کمک مثل سودمند، بالقوه بچه<br />
فرستادن دانشگاه به یا خانه خرید برای ۱۹۷۰<br />
دههی در امر این میدادند. انتقال ها، رکود<br />
دوران از یافت. چشمگیری دگرگونی وجود<br />
مالی بحران موقع، آن تا اقتصادی دوران<br />
۱۹۶۰ و ۱۹۵۰ های دهه نداشت. تاریخ<br />
در رشد باالترین بود، عظیم رشد اقتصاد.<br />
تاریخ در باالترین شاید و آمریکا، یک<br />
اوضاع بود. برابریطلبانه رشدی این و جمعیت<br />
باالیی یکپنجم همچون پایینی پنجم زندگی<br />
سبک مردم از بسیاری بود. خوب »طبقهی<br />
اینجا در آنچه – یافتند متعارفی »طبقهی<br />
کشورها دیگر در و متوسط« واقعیت<br />
این و شود- می نامیده کارگر« گرفت.<br />
شتاب ۱۹۶۰ دههی در و داشت، یک<br />
از پس ها، سال آن در سیاسی فعالیت کشور<br />
این به واقعاً نومیدکننده، کامالً دههی شدند.<br />
ماندنی که بخشید مدنیتی سریع<br />
دگرگونیهای ۱۹۷۰، دههی شروع با انتقال<br />
صنعتزدایی، شد: شروع ناگهانی و به<br />
چرخش و کشورها، دیگر به تولید فرایند می<br />
رشد بهسرعت که مالی، موسسات سوی و<br />
۱۹۵۰ های دهه در که بگویم باید کردند. که<br />
بودیم چیزی آن توسعهی شاهد ۱۹۶۰، برتر”<br />
“تکنولوژی اقتصاد به بعد دهه چند در<br />
انقالب و اینترنت، کامپیوتر، گشت: بدل دولتی<br />
بخش در اساساً اطالعات آوری فن داد.<br />
رخ 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله دور<br />
داد روی ۱۹۷۰ دههی در که تحوالتی ثروتی<br />
تجمع به انداخت. راه به را باطلی این<br />
انجامید. مالی بخشهای دست در فزاینده و<br />
اقتصاد به بسا وچه – نبود اقتصاد سود به عظیم<br />
تمرکز به اما زد- می آسیب جامعه به انجامید.<br />
می ثروت پول<br />
و سیاست دربارهی به<br />
را سیاسی قدرت تمرکز ثروت تمرکز باعث<br />
سیاسی قدرت تمرکز و میآورد. بار باطل<br />
دور این به که میشود قوانینی وضع قانونگذاری<br />
این بخشد. می شدت و سرعت و<br />
مالی سیاستهای بود، دوحزبی اساساً که مورد<br />
در قوانینی همچنین و مالیاتی، تغییرات آورد.<br />
پدید مقرراتزدایی و شرکتی راهبری افزایش<br />
انتخاباتی های هزینه آن، همراه به بیشتر<br />
بسیار را سیاسی احزاب و یافت سریع می<br />
غرق بزرگ های شرکت مالی منابع در کرد.<br />
شدند.<br />
زایل زیادی های جنبه از احزاب این در<br />
کسی اگر که بود باب گونه این پیشتر شود،<br />
کمیسیونی عضو خواست می کنگره ارشدیت<br />
طریق از عمدتاً را آن بایست می عرض<br />
در آورد. می دست به خدمت و در<br />
پول گذاشتن شد پیشرفت راه سال، چند به<br />
فرگوسن تام که موضوعی حزب، صندوق را<br />
سیستم کل این است. پرداخته آن به خوبی شرکت<br />
مالی منابع سمت به بیشتر مراتب به بخش<br />
سمت به پیش از بیش و ( بزرگ های داد.<br />
سوق مالی( عمدتاً<br />
ثروت، هولناک تمرکز به باطل دور این جمعیت،<br />
درصد یک باالی دهم یک دست در رکود<br />
از ای دوره حال، همین در شد. منجر آغاز<br />
جمعیت اکثریت برای را نزول حتی یا اما<br />
میگذراندند، را خود روزگار مردم کرد. کار<br />
ساعات نظیر مصنوعی روشهایی به تکیه<br />
و قرض، و وام باالی میزان طوالنی، مسکن<br />
حباب مثل امالک، قیمت افزایش بر ایاالت<br />
در کار ساعات این بهسرعت اخیر. ژاپن<br />
مانند صنعتی کشورهای دیگر از متحده رفت.<br />
باالتر اروپایی گوناگون کشورهای و اکثریت<br />
برای نزول و رکود از ای دوره پس شدید<br />
تمرکز از ای دوره همراه به جمعیت، آمد.<br />
وجود به ثروت، خواست<br />
و عمومی مشی خط بین همواره به<br />
اختالف این اما بوده، اختالف مردمی واقع<br />
در را این است. یافته افزایش شدت موضوع<br />
به کنید توجه ببینید. توانید می اکنون متمرکز<br />
آن به واشنگتن در همه که عمدهای برای<br />
است، درست بودجه. کسری اند: شده نیست.<br />
اصلی موضوع بودجه کسری مردم حساب<br />
به اصلی موضوع چندان واقع، در است.<br />
بیکاری اصلی موضوع نمیآید. ولی<br />
دارد، وجود بودجه کسری کمیسیون در<br />
نیست. موجود بیکاری برای کمیسیونی دارند.<br />
نظراتی مردم بودجه، کسری زمینهی مردم<br />
بیاندازید. نگاهی نظرسنجیها به ثروتمندان<br />
بر بیشتر مالیات طرفدار یکصدا کاهش<br />
نزول و رکود دورهی در که – هستند مزایای<br />
همین حفظ از نیز و – یافت بسیاری کنند.<br />
می حمایت محدود اجتماعی خالف<br />
شاید بودجه کسری کمیسیون تصمیم شالودهی<br />
تواند می تسخیر جنبش باشد. این برابر<br />
در جدی مانعی که بسازد محکمی باشد.<br />
رفته نشانه را کشور قلب که تیری )۱(<br />
»پروکاریا« و ساالر ثروتمند نظام نظر<br />
مد %۹۹ همان یا مردم، عموم برای –<br />
بوده دشوار بسیار اوضاع تسخیر، جنبش تواند<br />
می این شود. هم بدتر است ممکن و برای<br />
باشد. ناپذیری برگشت نزول دورهی خوب<br />
اوضاع % ۰٫۱ آن از بیشتر و % ۱ ثروتمندتر<br />
دیگری زمان هر از آنها است. سیستم<br />
بر بیشتری کنترل و قدرتمندترند و و بیتوجهاند. مردم سایر به و دارند سیاسی به<br />
که جایی تا باشد، ممکن آن ادامهی اگر نه؟<br />
که چرا خُب، است، مربوط آنها چند<br />
طی آورید. نظر در را گروپ« »سیتی شرکت<br />
فاسدترین از یکی گروپ سیتی دهه، از<br />
بارها، است، بوده گذاری سرمایه های پول<br />
با االن، همین تا و ریگان دوران اوایل دادش<br />
به عادی( مردم )پول دهندگان مالیات آن<br />
به خواهم نمی اند. داده نجاتش و رسیده است.<br />
حیرتآور واقعا اما بپردازم، برای<br />
بروشوری گروپ سیتی ۲۰۰۵، در عنوان<br />
با کرد منتشر گذاران سرمایه شرح<br />
تجمالت، خرید »ثروتمندساالری: سرمایه<br />
از جزوه این جهانی«. توازنی بی را<br />
پولهایشان خواست می مصرانه گذاران آن<br />
در بدهند. جا ثروتمندساالری نمایهی در می<br />
تقسیم اردوگاه دو به »جهان بود، آمده انسانها.«<br />
باقی و ثروتمندساالران شود: پول،<br />
صاحبان همان یا ثروتمندساالران، …<br />
و خرند می لوکس کاالهای که اند کسانی گروپ<br />
سیتی است. ماجرا وسط درست این و بسیار<br />
کارکرد ثروتش شاخص کرد می ادعا بقیه<br />
به راجع دارد. بورس بازار از بهتری اصالً<br />
کنیم. می رهایشان خدا امان به هم، و<br />
دور همین باید دهیم. نمی بقیه به اهمیتی کمک<br />
قدرتمند دولتی ایجاد به و باشند بر هچل<br />
به وقتی و کند حمایت ما از که کنند جز<br />
به اساس، در اما برسد، دادمان به افتادیم این<br />
روزها این داشت. نخواهند کارکردی این مردمی<br />
نامند- می »پروکاریا« گاهی را بقیه
صفحه 129<br />
که حیاتی بی ثبات در حاشیهی جامعه دارند.<br />
البته، این دیگر حاشیه نیست، دارد تبدیل به<br />
بخش قابل مالحظهای از جامعهی ایاالت<br />
متحده و به واقع جاهای دیگر می شود. این<br />
را میتوان به فال نیک گرفت!<br />
بنابراین، برای مثال آلن گرینسپن، رییس<br />
فدرال رزرو )بانک مرکزی آمریکا(، که<br />
کارشناسان اقتصاد – وقتی هنوز »آلنِ<br />
مقدس« بود- یکی از بزرگترین اقتصاددانان<br />
همهی زمان ها می خواندندش ( و این پیش<br />
از ورشستگی ای بود که او در اصل مقصر<br />
آن قلمداد شد(، در دوران کلینتون در کنگره<br />
شهادت می داد که اقتصاد بزرگی که او<br />
سرپرستی می کند چه معجزاتی کرده است.<br />
او می گفت که بخش عمده ای از موفقیت این<br />
اقتصاد بر پایهی چیزی است که او »رشد<br />
ناامنی کارگران« می نامید. اگر کارگران<br />
امنیت شغلی ندارند، بخشی از پروکاریا<br />
محسوب می شوند که در ناامنی زندگی<br />
می کنند، مطالبه و توقعی ندارند، تالشی<br />
برای دستمزد باالتر نمی کنند، مزایای<br />
بهتری به آنان تعلق نخواهد گرفت. هر وقت<br />
نخواستیمشان، با اردنگی بیرونشان می کنیم.<br />
و این چیزی است که، به زبان فنی، اقتصاد<br />
سالم خوانده می شود. و گرینسپن برای این<br />
بی اندازه ستایش و تحسین می شد.<br />
خوب، حاال جهان، در نگاه جنبش تسخیر،<br />
واقعا به دو گروه ثروتمندان و طبقهی ناپایدار<br />
تقسیم می شود- %۱ ها و %۹۹ ها، که ممکن<br />
است در ارقام دقیق نباشد اما در تصویر<br />
کامال درست است. حاال، ثروتمندساالری<br />
درست وسط ماجراست و می تواند همین<br />
طور ادامه دهد.<br />
اگر چنین شود، آن برگشت تاریخی که<br />
در دههی ۱۹۷۰ آغاز شد ممکن است<br />
برگشتناپذیر شود؛ این جایی است که در<br />
حال حرکت به سمتش هستیم. جنبش تسخیر<br />
نخستین واکنش واقعی، مهم، و مردمی است<br />
که قادر است مانع این پسرفت شود. با این<br />
حال، الزم است این واقعیت را بپذیریم که<br />
این مبارزهای سخت و طوالنی خواهد بود.<br />
پیروزی همین فردا به دست نمی آید. باید<br />
ساختارهایی را پدید آورد که ماندگار باشند<br />
و سختی ها را تاب آورند و بتوانند پیروزی<br />
های بزرگ به بار آورند. کارهای بسیاری<br />
هست که باید انجام داد.<br />
به سوی تصاحب کارگری<br />
پیشتر اشاره کردم که در دههی ۱۹۳۰ یکی<br />
از مؤثرترین حربه ها اعتصاب نشسته بود<br />
و دلیلی ساده داشت: این گامی است پیش از<br />
تصاحب کارخانه. در طول دههی ۱۹۷۰،<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
وقتی افول شروع شده بود، شاهد رویدادهای<br />
مهمی بودیم. در ۱۹۷۷، یو.اس استیل تصمیم<br />
گرفت یکی از مهمترین کارخانه هایش را در<br />
»یانگ استونِ« اوهایو تعطیل کند. کارگران<br />
و اهالی آنجا، به جای ترک کردن محل، متحد<br />
شدند و آن را ازشرکت خریدند؛ کارخانه<br />
به نیروی کار تحویل داده شد و بدل شد به<br />
مجتمعی تحت اداره و نظارت کارگران. آنها<br />
پیروز نشدند، اما اگر حمایت مردمی کافی<br />
وجود می داشت، پیروزی دور از دسترس<br />
نبود. این موضوعی است که گار آلپرویتز و<br />
استاوتون لیند، وکیل کارگران و اهالی آنجا،<br />
به تفصیل بیان کرده اند.<br />
این پیروزیای نسبی بود، دستآخر شکست<br />
خوردند، اما این واقعه تالش های دیگری<br />
را به موجب شد. حاال، در سراسر اوهایو،<br />
و دیگر جاها، به صدها، بلکه هزاران،<br />
صنایع نه چندان کوچکی بر می خوریم که<br />
کارگران/اهالی در تملک خود دارند و خود<br />
کارگران آنها را اداره می کنند. این پایهی<br />
انقالبی واقعی است که به این شکل در حال<br />
رخ دادن است.<br />
در یکی از حومههای بوستون، حدود یک<br />
سال پیش، چیزی مشابه روی داد. شرکتی<br />
چندملیتی تصمیم گرفت مجتمعی سودآور و<br />
کارآمد را، که تولید کنندهی تکنولوژی مدرن<br />
بود، تعطیل کند. از قرار معلوم، این کارخانه<br />
آن قدر که باید وشاید برایشان پرمنفعت نبود.<br />
کارگران و اتحادیهی آنها پیشنهاد خرید،<br />
تصاحب، و ادارهی آن را داد. درعوض،<br />
شرکت چندملیتی، شاید به سبب تعصب<br />
طبقاتی، تصمیم به بستن آن گرفت. به نظرم<br />
آنها نمیخواهند چنین چیزهایی روی دهد.<br />
اگر حمایت مردمی کافی وجود داشت،<br />
اگر چیزی شبیه جنبش تسخیر وجود می<br />
داشت که بتواند وارد معرکه شود، پیروزی<br />
امکانپذیر بود.<br />
وقایعی از این دست در حال رخ دادن<br />
است. در واقع، بعضی از آنها بنیادیاند.<br />
مدتی پیش، باراک اوباما، به عنوان رییس<br />
جمهور، ادارهی صنایع اتومبیل سازی<br />
را، که اساسا پیشترا در تملک مردم قرار<br />
داشت، در دست گرفت؛ کارهای بسیاری می<br />
توانست صورت گیرد. آنچه صورت گرفت<br />
این بود: تجدید سازمان، به نحوی که دوباره<br />
به مالکانش، یا افرادی نظیر آنان، پس داده<br />
شوند، و به راه قدیم ادامه دهند.<br />
امکان دیگر آن بود که به نیروی کار تحویل<br />
داده شود – که به هر حال مالک اصلی آن<br />
بود- و به نظام صنعتی عمده ای بدل گردد،<br />
با مدیریت و در تملک کارگران، و بخش<br />
بزرگی از اقتصاد شود و چیزهایی تولید کند<br />
که مردم نیاز دارند؛ و چه چیزهایی که ما<br />
نیاز نداریم.<br />
همگی می دانیم یا باید بدانیم که ایاالت متحده<br />
در حمل و نقل سریع بی اندازه عقب مانده<br />
است، و این مشکلی جدی است. نه تنها در<br />
زندگی مردم، که در اقتصاد تأثیر گذاشته<br />
است. در این باره، قضیه ای شخصی را<br />
مثال بزنم. چند ماه پیش، سخنرانیهایی در<br />
فرانسه برگزار کردم و می بایست قطاری<br />
را از آوینیون در جنوب فرانسه تا فرودگاه<br />
شارل دوگل سوار می شدم، مسیری برابر<br />
واشنگتن دی سی به بوستون، که دو ساعت<br />
طول کشید. نمی دانم تا به حال از واشنگتن<br />
به بوستون با قطار سفر کرده اید یا نه؟<br />
سرعت آن همان است که ۶۰ سال پیش بود،<br />
وقتی من و همسرم برای اولین بار سوار آن<br />
شدیم؛ این مایهی ننگ است.<br />
اینجا هم می توان مثل اروپا عمل کرد.<br />
قابلیتش وجود دارد، نیروی کار ماهر. اگر<br />
کمک مردمی وجود می داشت، دگرگونی<br />
عمده ای در اقتصاد رخ میداد.<br />
برای آنکه کار را عجیب و غریب تر کنیم،<br />
درست هنگامی که این گزینه کنار گذاشته<br />
شد، دولت اوباما وزیر حمل و نقل اش را<br />
به اسپانیا فرستاد تا قراردادی برای توسعهی<br />
راه آهن سریع ببندد، کاری که می شد با<br />
همان ماشین زنگارگرفتهای که تعطیل شده<br />
بود انجام داد. اینها دالیلی طبقاتی دارد و<br />
بازتاب فقدان بسیج سیاسی مردمی است.<br />
تغییرات آب و هوایی و سالح های اتمی<br />
من به مسائل داخلی پرداختم، اما دو تحول<br />
خطرناک در عرصهی بینالمللی در حال رخ<br />
دادن است و مثل بختکی روی هر آنچه که<br />
می خواهیم بحث کنیم میافتد. برای نخستین<br />
بار در طول تاریخ بشر، تهدیدهایی واقعی<br />
در کمین ادامهی حیات گونههای جانداران<br />
است.<br />
یکی از ۱۹۴۵ به این سو ما را رها نکرده<br />
است. تا حاال هم معجزه بوده که از شرّ آن<br />
در امان ماندهایم، و آن خطر جنگ اتمی و<br />
سالح های اتمی است. گرچه زیاد به آن<br />
پرداخته نمیشود، سیاست های دولت ایاالت<br />
متحده و متحدانش این تهدید را افزایش داده<br />
است. اگر کاری درباره اش صورت نگیرد<br />
به دردسر خواهیم افتاد.<br />
دیگری، البته، فاجعهی زیستمحیطی است.<br />
در عمل، تمام کشورهای جهان، برای اینکه<br />
کاری کرده باشند، هر قدر هم نصفه و نیمه،<br />
حداقل دست به اقداماتی زده اند. ایاالت<br />
متحده هم قدم هایی برداشته که عمدتا در
dollahi@gmail.co<br />
The original text (A Rebellious<br />
World or a New Dark Age? On<br />
the History of the US Economy<br />
in Decline by Noam Chomsky)<br />
is also attached and the whole<br />
article is available on this ad-<br />
:dress<br />
https://www.commondreams.<br />
1-08/05/2012/org/view<br />
جهت شتاب بخشیدن به این تهدید بوده! اینجا<br />
تنها کشور مهمی بوده که نه تنها دست به<br />
عمل سازندهای برای حفظ محیط زیست<br />
نزده، که حتی به این قافله نپیوسته است و،<br />
از خیلی جهات، حتی خواسته آن را به عقب<br />
برگرداند.<br />
این به تبلیغات عظیمی برمیگردد که دنیای<br />
تجارت، آشکارا و خودخواهانه، انجام داده<br />
تا بکوشد مردم را متقاعد سازد که تغییرات<br />
زیستمحیطی دوزوکلک روشنفکرهاست<br />
و »چرا باید به حرف این دانشمندها گوش<br />
کرد؟«.<br />
به واقع، داریم به دوران های سیاه عقبگرد<br />
می کنیم و این شوخی نیست. اگر آنچه که<br />
در قدرتمندترین و ثروتمندترین کشور دنیا<br />
در طول تاریخ در حال رخ دادن است، یعنی<br />
این فاجعه، گرفته نشود، به فاصلهی یکی دو<br />
نسل، دیگر چیزهایی که ما از آن صحبت<br />
می کنیم اهمیتی نخواهد داشت. باید خیلی<br />
زود، کاری دلسوزانه و مداوم برای حل آن<br />
انجام داد.<br />
شروع و تداوم چنین کاری آسان نخواهد<br />
بود. موانع، سختی ها، و گرفتاری هایی<br />
پیش خواهد آمد که اجتنابناپذیر است. اما<br />
اگر همبستگیای که سال گذشته اینجا در این<br />
کشور و در دیگر کشورها به وجود آمد به<br />
رشد خود ادامه دهد، شانس ما برای آینده ای<br />
روشن کم نخواهد بود.<br />
پینویسها<br />
انسان شناسی و فرهنگ<br />
خوب، حاال جهان، در نگاه جنبش<br />
تسخیر، واقعا به دو گروه ثرومتندان<br />
و طبقهی ناپایدار تقسیم می شود-<br />
%۱ ها و %۹۹ ها، که ممکن است در<br />
ارقام دقیق نباشد اما در تصویر کامال<br />
درست است. حاال، ثرومتندساالری<br />
درست وسط ماجراست و می تواند<br />
همین طور ادامه دهد.<br />
• مقاله باال ترجمهای است از:<br />
Noam Chomsky, A Rebellious<br />
World or a New Dark Age? On<br />
the History of the US Economy<br />
,in Decline<br />
https://www.commondreams.<br />
1-08/05/2012/org/view<br />
)1( Precariat منظور بخش بیثباتی<br />
از طبقهی کارگر یا پرولتاریا است که به<br />
سبب تحوالت چند دههی اخیر در زمینهی<br />
برونسپاری، قراردادهای موقت کاری و<br />
مانند آن به وجود آمده است. این واژه به<br />
سبک واژه کالسیک پرولتاریا و از ریشه<br />
precarious یعنی بیثبات و پرخطر<br />
ساخته شده است و برخی جامعهشناسان<br />
این طبقه را فعاالن اصلی جنبشهای جدید<br />
ضد سیستمی در وال استریت و نیز در بهار<br />
عربی میدانند.<br />
ایمیل مترجم: mahmoud.reza.ab-<br />
صفحه 130<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
اقتصاد سیاسی<br />
دیپلماسی تلفن همراه برای سیطره بر تهی دستان<br />
لورانس آالر<br />
دانشیار دانشگاه لیل ٣ و پاریس ٣، نویسندۀ کتابهای »اسطورۀ تلفن همراه«، »شوالیۀ آبی« )٢٠١٠( و »آینده رسانه ها، مبارزه از راه<br />
انترنت، راهی میان وادادگی و تجربه« )با کمک اولیویه بلوندو Blondeau( ))Olivier ، انتشارات آمستردام در پاریس )٢٠٠٧(.<br />
ترجمه: محسن حافظیان<br />
صفحه 131<br />
همدست با صاحبکاران بخش خصوصی و<br />
کنشگران بشر دوستانه، ایاالت متحده داو<br />
خویش را بر تکنولوژی های نوین گذاشته<br />
است<br />
دیپلماسی تلفن همراه برای سیطره بر تهی<br />
دستان<br />
پس از کودتا در کشور مالی، مدیر<br />
ماکروسافت در آفریقا، شَیخ مدیبو دیارا، به<br />
نخست وزیری رسید. گوگل که برخی از<br />
کارمندانش در « بهار عرب » وسیعا فعال<br />
بودند، کنشگران حقوق بشر را استخدام می<br />
کند و وزیر امور خارجۀ امریکا هیالری<br />
کلینتون با ادغام بازار و فن آموری از<br />
برنامه های بشردوستانه پشتیبانی می کند:<br />
بدین ترتیب دوران دیپلماسی دیجیتالی از راه<br />
می رسد.<br />
چند ساعتی پس از زمین لرزۀ ١٢ ژانویۀ<br />
٢٠٠٩ در هاییتی، اقدامات گوناگونی امکانی<br />
فراهم آوردند که نیازها، درخواست کمکها<br />
طبقه بندی شود و به درخواست خانواده<br />
هایی که کسانشان را از دست داده اند پاسخ<br />
داده شود. پاتریک مایر، استاد و پژوهشگر<br />
متخصص در مدیریت بحران، با برنامۀ<br />
داوید کوبیا، اهل کنیا، همکاری می کند. وی<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
در سال ٢٠٠٧ سامانه ای به نام اوشاهیدی<br />
)Ushahidi( را طرح کرده بود که به<br />
شهروندان امکان گزارش درگیریهای بعد از<br />
انتخابات را می¬داد. همان زمانی که مایر و<br />
کوبیا در کار راه اندازی سامانۀ اعالم خطری<br />
محلی بودند که از راه تلفن همراه به کار<br />
گرفته می شد، به گونه ای باور نکردنی، این<br />
ابزار مبنای اطالع رسانی فوری در هاییتی<br />
شد. موسسۀ دیژی سل این کار را جهت می<br />
داد و تنها یک شمارۀ ۴۶٣۶ را در اختیار<br />
مردم هاییتی گذاست که بتوانند وضعیتهای<br />
بحرانی را خبر دهند. و چنین بود که جان<br />
بسیاری نجات یافت.<br />
با کمک پیامک تلفنهای همراه و ابزارهای<br />
نصب شدۀ محلی، اوشاهیدی با ابزارهای<br />
اندکی امکان پاسخ گویی سریع را فراهم<br />
آورده بود. از تمامی کشور اعالم خبر از گم<br />
شده ها، کمبود خوراک یا آب در یتیم خانه<br />
ها، نجات یافتگان و غیره به راه افتاد. نخست<br />
پیامکها به فرانسه و انگلیسی و کرئول توسط<br />
سازمانهای غیردولتی ساماسورس Sa-<br />
Crowd-( و کراوفالور )masource<br />
،)flower ترجمه شد، و پس از بررسی محل<br />
ارسال و طبقه بندی، آنها را گروهی داوطلب<br />
که در مدرسه ای مستقر در ماساچوست به<br />
نام مدرسۀ حقوق و دیپلماسی روی نقشه<br />
ای منتقل کردند. این همان مدرسه ای است<br />
که مایر در آن جا تدریس می کند. به لطف<br />
پیوندی که سازمان اینستد )InSTEDD( از<br />
طریق پیامکها برقرار کرده بود، پایگاهی<br />
امریکایی و متخصص در مدیریت رایانه<br />
ای شرایط بحرانی، صلیب سرخ و همچنین<br />
دریاداران آمریکایی، توانایی این را یافتند<br />
که اعالنهای شرایط خطرناک و جای<br />
آنها را دریابند. این پیوند بی¬سابقه میان<br />
متخصصین رایانه کنیایی و ارتش آمریکا،<br />
نقشی قطعی در تبیین روشهای جدید، با پی<br />
گیری¬های هیالری کلینتون، در حکومت<br />
آمریکا داشته است.<br />
آشکار است که آمریکایی ها سنت دور<br />
و درازی در بهره گیری از فن آوری<br />
ارتباطات برای انتقال »صدای آمریکا«<br />
دارند. »صدای آمریکا« نام رادیویی است<br />
که در همۀ جهان پخش می شود و در طی<br />
جنگ جهانی دوم برای حمایت از منافع<br />
آمریکایی ها راه اندازی شده است. با این<br />
حال در چند سال گذشته ابزار توانایی<br />
هوشمند power( )smart در برنامه های<br />
راهبردی آمریکا یک محور شده است. گونه<br />
ای از سافت پاورِ )توانایی نرم( – که هدفش<br />
بکار گیری ابزارهای تاثیر گذارِ غیر خشن<br />
چون فرهنگ و ایدئولوژی، توسط ژوزف<br />
(
صفحه 132<br />
نای ساخته شده است. بهره گیری از این<br />
»توانایی هوشمند« در سال ٢٠٠۴ توسط<br />
خانم سوزان نوسل، سرپرست سازمان<br />
دیدبان حقوق بشر، به نظریه ای تبدیل شده<br />
است که بنا به آن، منطبق بر هر شرایطی<br />
فهرستی از ابزار دیپلماسی، اقتصادی،<br />
نظامی، سیاسی، قانونی و یا فرهنگی را می<br />
توان ارایه داد. هدف همچنین کمک کردن به<br />
موسسات آمریکایی سطوح باالی فن آوری<br />
در چهارچوب همکاری های به روز شدۀ<br />
حکومت با بازار و سازمانهای غیر دولتی<br />
)ONG( و یا بنیادهای نیکوکاری است. با<br />
این نظریه، دیپلماسی آمریکایی راه بر یک<br />
الگوی اقتصادی می گشاید که بخش بازار<br />
و بخش خدمات غیرانتفاعی را به هم پیوند<br />
می دهد.<br />
ابزاری برای دور زدن سانسور اینترنتی<br />
(<br />
شبکه ارتباطات رایانه ای و تلفنهای همراه<br />
ابزار ویژه این برنامه اند. در این باره، خانم<br />
کلینتون در گفتگوی مهم خود در تاریخ ١۵<br />
فوریه ٢٠١١ می گوید: »گروه فنی برنامۀ<br />
نقشه جغرافیائی با توانائی کنش متقابل را در<br />
اختیار ما گذاشته است که با کمک آنها می<br />
توانیم نیازها و منابع را شناسایی کنیم. همین<br />
دوشنبه ]در هاییتی[ دختر ٧ ساله و دو زن<br />
از زیر آوار فروشگاهی، که فرو ریخته بود،<br />
توسط یک گروه جستجو و نجات آمریکایی<br />
پیدا شدند. اینها پیامکی برای دریافت کمک<br />
فرستاده بودند.« برای پیشبرد دمکراسی و<br />
حقوق بشر، وی بر ضرورت دستیابی مردم<br />
به این فن آوری تاکید می کند و فراخوان<br />
می دهد به »شراکت در این صنعت، فضای<br />
دانشگاهی و انجمنهای غیر دولتی )ONG(<br />
را برای ساماندهی به تالشی مداوم و امکان<br />
بهره برداری از فن آوری ارتباطات را فراهم<br />
می آورد و آن را در راه اهداف دیپلماسی ما<br />
به کار می گیرد.« ١( کاموسیون Com-(<br />
،)motion با بودجه ای ٢ میلیون دالری،<br />
پروژۀ نمونۀ این رویکرد است. این برنامه<br />
شبکه¬ای از تلفن همراه مستقل است که بر<br />
مبنای اصول اینترنتی کار می کند و در یک<br />
چمدان جای می گیرد. این ابزار به فعاالن<br />
]سیاسی[ امکان می دهد که از سانسور شبکه<br />
بگذرند، بیاد می آوریم که در دوران حسنی<br />
مبارک در ژانویۀ ٢٠١١ درست پیش از<br />
سقوط حسنی مبارک اینترنت قطع شده بود.<br />
در سرآغاز این پروژه، یک فعال هوادار<br />
نرم افزار آزاد و آزادی اینترنتی، آقای ساشا<br />
میانرات بوده است که می خواهد با وی-فی<br />
)Wi-Fi( رایانه های دستی و تلفنهای همراه<br />
را به هم مرتبط کند تا بتواند یک زیرساختار<br />
بی سیم را با توانایی باالی انتقال داده ها<br />
بسازد)٢( و با آن ابزار امنیتی امکان این را<br />
فراهم آورد که کاربران ناشناس بمانند. چنین<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
بود که به گونه ای متناقض، همان زمان که<br />
ویکیلیکس )WikiLeaks( در کار دستبرد<br />
زدن به مداراک وزارت امور خارجه آمریکا<br />
بود، هوش دیپلماتیک به معضل فعالیتهای<br />
هک کنندگان )Hacktivistes( می<br />
پرداخت. )٣(<br />
افغانستان اولین گسترۀ آزمایش این فن<br />
آوری- دیپلماتیک )۴( بوده است. در سال<br />
٢٠٠٩، ١۵ میلیون از مردمان این کشور<br />
٣٠ میلیونی مشترک تلفن همراه بوده اند.<br />
۶۵ درصد این مشترکین به هم پیامک<br />
می فرستند و بیش از ۵٠ درصد آنها از<br />
تلفن همراه خود برای گوش دادن به رادیو<br />
استفاده می کنند. با این داده ها، ارتش آمریکا<br />
متوجه این شد که طالبان در مناطقی که<br />
کمتر زیر پوشش تلفنهای دستی اند فعالترند<br />
و با پی بردن به این رابطه، ارتش آمریکا<br />
١١٣ میلیون دالر برای گسترش ارتباطات<br />
غیرنظامی، به همراه برنامه ای راهبردی که<br />
تبلیغات و توسعۀ اقتصادی را در بر داشت،<br />
سرمایه گذاری کرد. از دیگر سو، پلیس<br />
افغانستان برای مبارزه با فساد مالی دستمزد<br />
کارمندان خود را نه با پول نقد که به واسطۀ<br />
تلفن های همراه م. پیزا )M-PAISA( می<br />
پردازد. ۵( )<br />
دست اندرکاران گوناگون بر تنوع به کار<br />
گیری فن آوری سیاسی می افزایند. از میان<br />
آنها می توان از برنامۀ »جاده های ابریشم<br />
رایانه ای« نام برد که به دست گروه Inter-<br />
net Bar Organization راه اندازی شده<br />
است. می دانیم که ٨۵ درصد مردم افغانستان<br />
از راه کشاورزی روزگار می گذرانند؛ پس<br />
از سالها جنگ، درگیری های فراوانی بر<br />
سر مالکیت زمینها به وجود آمده است. به<br />
دنبال این درگیری ها، بهره گیری از برنامه<br />
های راهیاب ،)GPS( تصویر و پیامکها<br />
برای فرستادن اطالعات به گونه ای امن در<br />
یک بایگانی داده ها به کار گرفته شده است.<br />
چنین است که یک دفتر اسناد رسمی مجازی<br />
شکل گرفته است و یک همراهی حقوقی در<br />
پیوند با حقوق عرفی هم در دسترس است تا<br />
این اختالفها را پایان بخشد.<br />
توانایی هوشمند power( )smart همچنین<br />
در نظارت بر انتخابات به کار گرفته می<br />
شود، نمونۀ آن را در گینه، در آفریقا می بینیم.<br />
سفارت آمریکا در گینه از کمیتۀ انتخاباتی<br />
این کشور برای راه انداختن برنامه ای به<br />
نام « رای میدهم، می بینم و می فرستم«<br />
پشتیبانی کرده است. این برنامه امکان این<br />
را فراهم آورد که، به هنگام انتخابات ٢٧<br />
ژوئن ٢٠١٠، پیامکها از طریق یک سایت<br />
از سوی رای دهندگان و ناظران بررسی و<br />
تحلیل شوند. )۶( سفارت فرانسه با مرکزی<br />
مطبوعاتی در این برنامه شرکت کرده بود.<br />
نظارت رسمی و »نظارت شدن« شهروندی<br />
)به مانند مورد اوشاهیدی در کنیا( که گاه<br />
از راهکارهای همانندی استفاده می کنند،<br />
همدیگر را کامل می کنند. در سالهای ٢٠١٠<br />
و ، ٢٠١١ در سودان، کنترل انتخابات<br />
توسط شهروندان از سوی دپارتمان حکومتی<br />
آمریکا پشتیبانی شد. پیش از این هم سامانه<br />
هایی که از برنامۀ اوشاهیدی الهام گرفته<br />
بودند در کشورهای اتیوپی، مصر، تانزانیا،<br />
ساحل عاج و در لیبریا بکار برده شده بودند.<br />
)٧( گزارشهای ارسالی هم تقلبها )ناشدنی<br />
بودن رای دادن، کمبود تعرفۀ انتخاباتی برای<br />
برخی کاندیداها،…( و هم نابسامانی های<br />
دوران انتخابات )زورگویی، نابرابری ها،<br />
تهییج نژادی،…( را در بر می گرفت و<br />
امکان اطالع رسانی در بارۀ خشونتهای پس<br />
از انتخابات را هم فراهم آورد.<br />
به کمک تلفنهای همراه، که نسبت به یک<br />
رایانه در شرایط نظارت بیشتر در دسترس<br />
قرار دارند، کارهای غیرقانونی با سرعت<br />
ارسال پیامکها روی نقشه مشخص می شوند.<br />
این رویکرد ریشه در حساب پذیربودن ac-<br />
) countability دارد ، واژه ای که ترجمه<br />
اش به فرانسه دشوار است. اگر چه در حوزۀ<br />
سیاسی، این واژه »پاسخگوکردن« دولتها<br />
معنی می دهد، در حوزۀ جامعه شناسی واژه<br />
یاد شده به شبکه ای از مفاهیم اشاره دارد<br />
که مستند بودن، آشکاربودن و پاسخگویی را<br />
در بر می گیرد. )٨( در این چهارچوب،<br />
آشکاربودن از فلسفه ای سیاسی ناشی می<br />
شود که به ما اجازه می دهد که به پیمانی<br />
اسنادی برسیم، به این معنی که نتوان]در<br />
شرایطی[ انکار کرد که »در جایی برای<br />
کسی اتفاقی افتاده است«، و پاسخگویی<br />
همگانی را به دنبال داشته باشد.<br />
(<br />
از شهر سیلیکون واله Val- Silicon<br />
(<br />
)ley خانم کلینتون برای تمامی کارفرمایان<br />
حوزۀ فن آوری پیام زیر را فرستاده است:<br />
»ضروری است که از افرادی که در پشت<br />
سازوکار این دستگاهها قرار دارند، یعنی از<br />
مخترعین و خودِ کارفرمایان، پشتیبانی کنیم.<br />
ما می دانیم که بسیاری صاحبان صنایع آماده<br />
اند که بخشی از تخصص کارکنانشان را وقف<br />
حل مشکالت موجود جهان کنند ولی اغلب<br />
نمی دانند چگونه آن را به انجام برسانند.<br />
چگونه کار را آغاز کنند؟ چه نگاهی می<br />
تواند بیشترین تاثیر را داشته باشد؟« )٩( این<br />
سخنان، که در حمایت از همکاری صنعت<br />
فراورده¬های همراه )١٠( در آفریقا گفته<br />
شده است، بخشی از فراخوانی است برای<br />
همکاری میان دیپلماتها، صاحبان صنایع و<br />
انجمنهای غیر انتفاعی.
صفحه 133<br />
افریقا بازاری پررونق<br />
آیا این فراخوانی به خیرخواهان است؟<br />
فقط این نیست. پس از آسیا، آفریقا دومین<br />
بازاری است که بیشترین توسعۀ این صنعت<br />
را داشته است. در نوشتۀ »گزارش نهایی<br />
سال ٢٠١١، بررسی صنعت فراورده¬های<br />
همراه آفریقا« که توسط بنیاد جهانی دست<br />
اندرکاران صنعت فراورده¬های همراه<br />
)GSMA( منتشر شده است می بینیم که<br />
در پایان سال ۶۴٩،٢٠١١ میلیون اتصال به<br />
شبکه ضبط شده است و حدود ٧٣۵ میلیون<br />
مشترک تا پایان سال ٢٠١٢ پیش بینی شده<br />
است.<br />
گوگل، که در آفریقای جنوبی و در کنیا مستقر<br />
شده است و در پیوند با بنیاد گرامین(١٠( و<br />
شرکت MTN قرار دارد، ساختار گسترش<br />
کاربردی – به نام AppLab را راه اندازی<br />
کرده است که در آن خدمات گوناگون صنعت<br />
همراه به انجام رسیده اند: برنامۀ SMS<br />
Tips که به پرسشهای پزشکی و کشاورزی<br />
پاسخ می دهد که با پیامک فرستاده شده اند،<br />
همچنین Google Trader که شرکتهای<br />
کوچک را به خریداران به گونه ای همزمان<br />
پیوند می دهد. از طریق برنامه هایی چون<br />
، Apps۴Democracy که کنکوری<br />
رقابتی است و در بردارندۀ داده های همگانی<br />
ای است که دولت در سایت Data.gov در<br />
اختیار همگان می گذارد، دست اندر کاران<br />
برنامۀ توانایی هوشمند همکاران جدیدی<br />
را جذب می کنند. بر مبنای این الگوست<br />
که جریانی که Apps۴Africa نام گرفته<br />
است، در ژوئیۀ سال ٢٠١٠ به دست خانم<br />
ژودیت مک هال، منشی دوم دیپلماسی و<br />
خدمات عمومی،در نایروبی به راه افتاد.<br />
این حرکت، موجد بیست و اندی برنامه<br />
پیشنهادی در کنیا، رواندا، اوگاندا و تانزانیا<br />
شد. ابزار سود آوری به نام مامابیکا (١١( به<br />
زنان باردار حلبی آبادهای نایروبی پیشنهاد<br />
یک برنامۀ پس انداز ٩ ماهه را می دهد<br />
که به حسابی بانکی مربوط به تلفن وابسته<br />
است. این پس انداز به این زنان باردار این<br />
امکان را خواهد داد که در مرکزی بهداشتی<br />
زایمان کنند. )١٢( از دیگر همکاری ها و<br />
برنامه های پشتیبانی شدۀ توانایی هوشمند<br />
»فمینیست« و فن آورانۀ خانم کلینتون می<br />
توان از برنامۀ mWomen BOP Apps<br />
)١٣(Challenge نام برد که هدفش به<br />
وجود آوردن کاربردهای ویژه برای زنان<br />
کشورهای تهی دست است. الگوی آن هم<br />
برنامۀ HarassMap است که موارد<br />
مربوط به دست اندازی های جنسی و<br />
خشونت های خانوادگی در مصر را روی<br />
نقشه نشان می دهد.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
شمار بسیاری از بنیادهای آمریکایی در این<br />
زمینه فعالیت می کنند. زمانی که برخی از<br />
نقش آفرینان محلی با تاسی به خوانندۀ مبارز<br />
آفریقایی- آمریکایی جیل سکات هرون Gil(<br />
) Scott Heron می گویند که »برای<br />
انقالب سرمایه گذاری نخواهد شد«)١۴(،<br />
نقش این بنیادها پرسش برانگیز می شود.<br />
پی یر امیدیار Omidyar( .M( Pierre<br />
بنیاد گذار ای بای ،)eBay( شرکتی به<br />
نام بنیاد امیدیار را با سرمایه ای ٢ میلیون<br />
یورویی در جنوب صحرای افریقا پایه ریزی<br />
کرده است. وی که رویکردش را در مجلۀ<br />
»هاروارد بیزنزری وی یو« )١۵( توضیح<br />
می دهد، برنامه اش را مبتنی بر محور »فن<br />
آوریی می گذارد که به شهروندان ابزاری<br />
را می دهد« که دولتها را وا می دارد که<br />
آن را به حساب آورند. یک سازمان غیر<br />
دولتی به نام ، HIVOS این بنیاد را در<br />
نایروبی سرپرستی می کند. در سپتامبر<br />
٢٠١٠، در همایش سازمان کلینتون گلوبال<br />
اینی¬سیاتیو )١۶(، که در سال ٢٠٠۵<br />
توسط رئیس جمهور پیشین آمریکا ویلیام<br />
کلینتون پایه گذاری شده بود، بنیاد امیدیار<br />
واریز مبلغ ۵۵ میلیون دالر خود را به شبکۀ<br />
Tech for transparency آغاز کرد.<br />
نزدیک به نصف این مبلغ برای نوآوری در<br />
زمینۀ صنعت ابزار همراه هزینه شد. این<br />
بنیاد همچنین از برنامۀ FrontlineSMS<br />
پشتیبانی می کند که برنامه ایست از شبکۀ<br />
پیامکها که به ارتباطهای سازمانهای<br />
غیر دولتی واگذار شده است و در برنامۀ<br />
اوشاهیدی هم شراکت دارد.<br />
برای آقای بیل گیت، بنیاد گذار میکروسافت<br />
و برجسته ترین نقش آفرین در زمینۀ فن<br />
آوری انسان دوستانه در دنیا )١٧(، فروختن<br />
رایانه در کشورهای تهی دست کارایی کمی<br />
دارد، به جای آن باید قطعا تلفن همراه را<br />
بکار گرفت که با آن می توان جان کسانی<br />
را نجات داد. )١٨( چنین است که وی در<br />
برنامۀ mHealth )استفاده از تلفن همراه<br />
در زمینۀ بهداشت( شرکت می کند و به<br />
برنامه های نرم افزاری مبارزه با ویروس<br />
ایدز، ماالریا، سل و.. کمک می رساند و<br />
با این کار طبیعتا برنامه های Windows<br />
، Mobile از برنامه های مایکروسافت، در<br />
اولویت قرار می گیرند.<br />
بنیاد بیل و ملینا گیت )١٩( در سال ١٩٩۴<br />
با سرمایه ای برابر ۶۶ میلیارد دالر آغاز<br />
بکار کرد. برای بهره گیری از نظام معافیت<br />
مالیاتی باید حداقل ۵ درصد دارایهای این<br />
بنیاد در کارهای نیکوکارانه هزینه شود. می<br />
ماند ٩۵ درصد بقیۀ آن که در فعالیتهایی به<br />
کار گرفته می شوند که سودآورند و گاهی<br />
هم چندان انسان دوستانه نیستند. )٢٠( در<br />
سال ٢٠٠٩، این بنیاد ٣ میلیارد یارانه فراهم<br />
آورد و ۴٠٩ میلیون دالر برای بهره گیری<br />
از ذخایر، در برنامه هایی که در جهت بهبود<br />
سطح زندگی در کشورهای در حال توسعه<br />
بودند، خرج کرد. در زمینۀ بهداشت عمومی،<br />
به جز دولت آمریکا، هیچ بنیاد سرمایه<br />
گذاری به اندازۀ این بنیاد تاثیرگذار نبوده<br />
است. )٢١( به لطف بخششی ٣٠ میلیارد<br />
دالری از سوی آقای وارن بوفت، سرمایۀ<br />
این بنیاد به بیش از دوبرابر سرمایۀ نخست<br />
رسانده است و بزرگترین بنیاد نیکوکاری<br />
شناخته می شود. )٢٢(<br />
پیوند میان گروه گیت و بوفت به ماتیو<br />
بیشاپ، رئیس دفتر روزنامه اکونومیست<br />
در نیویورک، امکان داد که واژۀ »انسان<br />
دوستی سرمایه دارانه« )٢٣( را بسازد.<br />
این واژه برای نشان دادن همگونی امور از<br />
کارهای آرمانی به کارهای درآمدزا بکار<br />
می رود )٢۴( گروه گیت و بوفت گونۀ<br />
نوی از شراکت با سازمانهای نیکوکاری و<br />
دولت را تحمیل می کنند. اینان می خواهند<br />
نشان دهند که در زمانی که حکومتها بودجه<br />
های اجتماعی شان را کم می کنند، و کمتر<br />
در این باره ریسک می کنند، تا جایی که<br />
سازمانهای انساندوستانه آن را برنمی تابند،<br />
بنیاد اقتصادی می تواند »بزرگترین قدرت<br />
خوبی در دنیا باشد«.<br />
کارهای آرمانی و کارهای درآمدزا<br />
به گفتۀ آقایان گیت و بوفت ، »بخشیدن« می<br />
تواند این چنین به بزرگترین اهرم تغییرات<br />
در دنیا تبدیل شود، البته »بخشیدن« به گونه<br />
ای راهبردی و همخوان با الگوهای بازار.<br />
این انسان دوستان جدید باید، به معنی نخست<br />
واژه، به عنوان »سرمایه گذاران اجتماعی«<br />
شناخته شوند. اینان همان گونه نیکوکاریی<br />
را نمی کنند که نخستین صنعتکاران چون<br />
آندرو کارنژ و جان د. راکفلر انجام می<br />
دادند. در فرهنگ این بازیگران، فن آوری<br />
امکان این را هم فراهم می آورد که راههایی<br />
به سوی سرمایه گذاری ایجاد کرد. چنین<br />
است که تلفن همراه از نظرگاه انساندوستی<br />
سرمایه دارانه همان است که زمان سنج<br />
در نظرگاه تایلوریسم. این ابزار به لطف<br />
کارکردهای گوناگونش، پیامک، دوربین<br />
عکاسی و فیلمبرداری، پیامگیر، راهیاب<br />
،)GPS( ابزار خوبی برای گرارشگری و<br />
در نتیجه شفافیت ]همه چیز[ است. با این<br />
کارکردها، کارهایی که از آنها پشتیبانی مالی<br />
شده است را می توان با جزئیات به سرمایه<br />
گذاران نشان داد. هرکدام از آنها می توانند<br />
ببیند که چگونه طرح اجرا شده شده است
Source : http://keionline. )22(<br />
org/microsoft-timeline<br />
Philanthrocapitalisme )23(<br />
Matthew Bishop et Mi- )24(<br />
chael Green, Philanthrocapitalism<br />
: How the Rich Can Save<br />
the World, Bloomsbury Press,<br />
,2008 ,VILLE<br />
Fastcompany.com<br />
Mobil )10(<br />
Cette fondation spéciali- )11(<br />
sée dans la microfinance a dès<br />
aidé des femmes ougan- ۱۹۹۷<br />
daises à développer de petits<br />
commerces de téléphonie mo-<br />
.bile<br />
Mamabika )12(<br />
Laurence Allard, « Monnaie )13(<br />
mobile : des services innovants<br />
no- ۲۴ ,» portés par les usagers<br />
www.mobactu.fr ,2010 vembre<br />
TechWomen )14(<br />
Hakima Abbas, « The role )15(<br />
of donors in the movement for<br />
social justice in Africa », Pamno-<br />
17 ,bazuka News, Nairobi<br />
.2010 vembre<br />
Pierre Omidyar, « How I )16(<br />
Did It : EBay’s Founder on Innovating<br />
the Business Model of<br />
Social Change », Harvard Business<br />
Review, Boston, septem-<br />
.2011 bre<br />
و تا کجا مفید است. با عمل انسان دوستانه<br />
فنی، انسان دوستی عقالنی می شوند و کمک<br />
نوع دوستانه به سرمایه گذاری تبدیل می<br />
شود. به نظر می رسد که ثروتمندان جدید<br />
شهر سیلیکون واله، میلیاردرهای رایانه ای،<br />
که گاهی از کارهای تجاری شان هم کناره<br />
گرفته اند، تصمیم گرفته اند که به فتح بازار<br />
روبه رشد بیایند. تلفن همراه، که تا این اندازه<br />
کاراست و خدماتی واقعی به مردم ارایه می<br />
دهد، برای این بازار ابزار مناسبی است.<br />
کلیه حقوق برای نشریه لوموند دیپلوماتیک<br />
محفوظ است<br />
Le Monde diplo- ۲۰۰۰ – ۲۰۰۳<br />
matique<br />
Clinton Global Initiative )17(<br />
Technophilanthropie )18(<br />
Brian Dolan, « Bill Gates )19(<br />
: Mobiles not PCs for global<br />
www.mo-,2010 avril ۲۷ ,» health<br />
bihealthnews.com<br />
Fondation Bill et Melinda )20(<br />
)Gates (BMGF<br />
Cf. Charles Piller, Edmund )21(<br />
Sanders et Robin Dixon, «<br />
Les investissements bien peu<br />
philanthropiques de la Fondation<br />
Gates », Problèmes<br />
économiques, Paris, octobre<br />
.2008<br />
Remarks on Internet Free- « )۱(<br />
.2010 janvier ۲۱ ,» dom<br />
Yves Eudes, « Commotion, )2(<br />
le projet d’un Internet hors de<br />
30 ,tout contrôle », Le Monde<br />
.2011 août<br />
Mot-valise rassemblant )3(<br />
hack – bricolage informatique<br />
– et activisme. Lire Jean-Marc<br />
Manach, « Les “bidouilleurs” de<br />
la société de l’information », Le<br />
Monde diplomatique, septem-<br />
.2008 bre<br />
Techno-diplomatie )4(<br />
Monty Mumford, « M-Paisa : )5(<br />
Ending Afghan Corruption, one<br />
,Text at a Time », Techcrunch<br />
.2010 octobre 17<br />
Charles W. Corey, « SMS )6(<br />
Texting Program Allows Guinean<br />
Voters to Protect Their<br />
Votes »,www.america.gov (ar-<br />
.2010 juin 21 ,)chive<br />
Le lien vers toutes les ac- )7(<br />
tions citées : http://blog.usha-<br />
…/hidi.com/index.php<br />
Cf. Harold Garkinkel, Re- )8(<br />
cherches en ethnométhodologie,<br />
Presses universitaires<br />
.rééd( 1967 ,de France, Paris<br />
qui fait de l’accountability ,)2007<br />
le ressort même de l’ordre social<br />
suivant cette dynamique<br />
entre voir, interpréter et accom-<br />
.plir<br />
Clinton to Tech Innovators « )9(<br />
and Entrepreneurs : “We Want<br />
octobre ANNEE, ۱۵ ,» ”You<br />
صفحه 134<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
اقتصاد سیاسی<br />
انقالب کینزی و ضد انقالب نئولیبرالی<br />
منبع: گلوبال ریسرچ<br />
نویسنده: اریک تاوسنت<br />
برگردان: ع. سهند<br />
صفحه 135<br />
در نتیجه رکود دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰،<br />
موج جدیدی از انتقادات که عمدتاً بر شالوده<br />
عملگرایانه قرار داشت، کیش نئوکالسیک<br />
را فراگرفت. این موج جدید، بینالمللی<br />
بود و رهبران سیاسی و اقتصادانان دارای<br />
تعلقات مختلف وابسته به جریانات گوناگون-<br />
متفکران روشنفکر بورژوازی، سوسیالیست<br />
و مارکسیست- را در بر میگرفت. در<br />
بستر بیکاری گسترده و رکود اقتصادی،<br />
پیشنهاداتی برای فعالیتهای عمومی عمده،<br />
برای تزریق ضد انقباضی پول عمومی، و<br />
حتا برای مصادره بانکها مطرح شد. آن<br />
پیشنهادات از منابع گوناگون گسترده ای<br />
میآمدند: دکتر شاخت )Schacht( از آلمان؛<br />
دمان )Deman( سوسیالیست بلژیکی؛<br />
بنیانگذاران مکتب استکهلم، برخوردار<br />
از حمایت سوسیال دموکراتهای سوئد؛<br />
سوسیالیستهای فابین )Fabian( و جان<br />
مینارد کینز Keynes( )J.M. در بریتانیا؛<br />
جی. تینبرگن Tinbergen( .J( در هلند؛<br />
فریش )Frisch( در نروژ؛ گروه ایکس-<br />
کرایس X-crise( )Groupe در فرانسه؛<br />
الزارو کاردناس Cardenas( )Lazaro<br />
رئیسجمهور مکزیک از ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۰؛<br />
کاردانان پرونیسم در آرژانتین دهه ۱۹۳۰؛<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
روزولت رئیس جمهور ایاالت متحده )که<br />
در اوامبر ۱۹۳۲ انتخاب شد( و »نیو دیل«<br />
Deal( )New او.<br />
کل طیف پیشنهادات و سیاستهای<br />
عملگرایانه بخشاً در سال ۱۹۳۶ در اثر<br />
کینز به نام »تئوری عمومی اشتغال، بهره و<br />
پول« خالصه شد.<br />
انقالب کینزی<br />
کار تدارکی کینز )تولد ۱۸۸۳، مرگ<br />
۱۹۴۶(، که زمینه را برای »تئوری<br />
عمومی« فراهم کرد، متأثر از ضرورت<br />
یافتن یک راه حل برای بحران در حال<br />
گسترش نظام سرمایهداری بود. عالوه<br />
براین، این راه حل میباید با تداوم بقاء نظام<br />
همخوان میبود. کار، بخشاً حاصل یک روند<br />
وسیع جمعی بود که در آن گروهها و افراد<br />
در اردوگاههای کینزی مختلف، که اغلب<br />
با هم بسیار اختالف داشتند، قرار گرفتند.<br />
برخی، مانند جوآن روبینسون Joan(<br />
Pole( و پُل ام. کالچکی )Robinson<br />
) .M Kalecki انگلیسی، که در واقع پیش<br />
از کینز اجزاء کلیدی »تئوری عمومی« را<br />
فرمولبندی کرده بوند، بیشتر به مواضع<br />
مارکسیستی گرایش یافتند. دیگران تدریجاً به<br />
همان احکام لیبرالیسم و اقتصاد نئوکالسیکی<br />
که کینز توصیف کرده بود، نزدیکتر شدند.<br />
کینز، در یکی از نوشتههای خود، به جورج<br />
ادوار مور Moore( George Edward<br />
(، بخاطر آزاد کردن او از اخالقیات غالب<br />
روز و محافظت از او در مقابل تقلیل نهایی<br />
بنتامایسم )Benthamism( به پوچی<br />
موسوم به مارکسیسم، ادای احترام میکند.۲<br />
کینز از جنگ جهانی اول از نظر سیاسی<br />
فعال بود. او بعنوان یک کارمند خزانهداری<br />
بریتانیا، فعاالنه در مذاکرات درباره قرارداد<br />
ورسای، که در سال ۱۹۱۸ به جنگ خاتمه<br />
داد، شرکت کرد. او در اعتراض با میزان<br />
غرامتهای جنگی تحمیل شده به آلمان، از<br />
هیأت نمایندگی بریتانیا استعفا داد. او کمی<br />
بعد »پیامدهای اقتصادی صلح« را نوشت<br />
.)1919 ,Keynes(<br />
او در سال ۱۹۲۶ در جزوۀ »پایان آزادی<br />
گذاری« نوشت: »این بههیچوجه درست<br />
نیست که از اصول اقتصاد سیاسی چنین<br />
استناج شود که منافع شخصی آگانه همیشه<br />
بسود منافع عمومی کار میکند.«۳
و<br />
صفحه 136<br />
(<br />
در دهه ۱۹۲۰، کینز سیاستهای دولت<br />
محافظهکار وینستون چرچیل را محکوم کرد.<br />
او با سیاستهای لیبرال »نئوکالسیک« که<br />
اعتصاب معدنکاران را تحریک کرد، و در<br />
پی آن اعتصاب سراسری سال ۱۹۲۶ رخ<br />
داد، مخالف بود.<br />
بعد از آن، او خواهان یک سیاست برای<br />
سرمایهگذاری عمومی عمده شد. او از حزب<br />
لیبرال حمایت میکرد، در حالیکه روابط<br />
دوستانه ای با حزب کارگر داشت. در<br />
سال ۱۹۲۹، در پی شکست محافظهکاران<br />
و لیبرالها، دولت کارگر جدید او را به<br />
»کمیسیون مکمیالن درباره وضعیت<br />
اقتصادی« منصوب کرد. او در سال ۱۹۳۰<br />
مشاور همان دولت شد.<br />
بحران اقتصادی در پی سقوط والاستریت<br />
در سال ۱۹۲۹ ژرف گردید، و منجر به<br />
ارائه یک تحلیل از اشتغال، بهره و پول شد،<br />
و اعتقاد او را مبنی بر اینکه مداخله دولت<br />
باید افزایش یابد، تقویت کرد. دولت برای<br />
جبران کاهش در تقاضا، باید خرج را در<br />
جهت تقویت اقتصاد و اشتغال، افزایش دهد.<br />
بعد از آن، او در یک مناظره عمده با هایک<br />
)Hayek( درگیر شد. گرچه هایک، همچون<br />
کینز به رد شماری از ایدههای اسمیت<br />
،)Smith( ریکاردو ،)Ricardo( والراس<br />
), )Walras و جیونس )Jevons( رسیده<br />
بود، اما با لودویگ وُ ن میسس Ludwig(<br />
)von Mises مجموعه ای از ایده های<br />
اولترا-لیبرال را که شدیداً مخالف اصول<br />
اصلی انقالب کینزی بود )در مخالفت شدید<br />
با آن قرار داشت( مطرح کرد.<br />
در حالیکه کینز و اقتصاددانان همفکر او<br />
متقاعد بودند که رکود بزرگ بعلت سقوط<br />
در سرمایهگذاری بود، هایک و هواداران<br />
او سرمایهگذاری بیش از حد ناشی از<br />
سیاستهای پولی بدون دقت را علت میدیدند.<br />
برای کینز، مصرف و سرمایهگذاری باید از<br />
طریق مداخله قوی دولت تحریک شوند.<br />
برای هایک، مداخله دولت پول موجود<br />
برای سرمایهگذاری خصوصی را کاهش<br />
میداد. برای کینز، دستمزدها باید جهت<br />
تحرک مصرف افزایش یابند. برای هایک،<br />
دستمزدها، در جهت تضمین احیای اشتغال<br />
کامل، باید کاهش یابند. این مناظره )پلمیک(<br />
به صفحات مطبوعات بریتانیا راه یافت<br />
)»تایمز«، ۱۷ و ۱۹ اکتبر ۱۹۳۲(.<br />
کینز باور داشت که سیاست اقتصادی باید<br />
بسمت کاهش نرخ بیکاری باال و توزیع<br />
درآمدها به شیوه ای مساواتطلبانهتر تعیین<br />
شود. او استدالل میکرد که اگر دولت اهداف<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
اشتغال کامل و برابری بیشتر را دنبال نکند،<br />
خطر جدی پیروزی فاشیسیم یا کمونیسم<br />
بلشویکی وجود خواهد داشت. سیاست دولت<br />
باید کاهش نرخ بهره را، که منابع حیاتی را<br />
به بخش مالی هدایت میکند، هدف قرار دهد.<br />
با کاهش نرخ بهره، او خواهان نابود کردن<br />
طبقه نزولخوار )رانتخوار ،)rentier<br />
آفت نظام سرمایهداری )که از قبَل درآمد<br />
کسب نشده زندگی میکند( بود. با این وجود،<br />
کینز در عین حال، بوضوح کامل میگوید<br />
که پیامدهای تئوری او »نسبتاً لیبرال« است.<br />
تئوری کینز »… در حالی که اهمیت حیاتی<br />
ایجاد کنترلهای مرکزی مشخصی در<br />
عرصههایی که امروز کامالً در دست ابتکار<br />
بخش خصوصی است را برجسته میکند،<br />
عرصههای فعالیت بسیار زیادی را دست<br />
بخش خصوصی باقی میگذارد. این در<br />
واقع، خواهان یک نظام سوسیالیسم دولتی<br />
که بخش عمده حیات اقتصادی جامعه را تابع<br />
کنترل خود میکند، نیست.«۴<br />
نسخههای کینز در مناطق بسیاری از جهان<br />
تا دهه ۱۹۷۰ به اجرا گذاشته شد. آنها<br />
همچنین، بر شماری از اقتصادانان، همچون<br />
ساموئلسون ،)Samuelson( گالبرایت<br />
،)Galbraith( توبین )Tobin( و پرهبیش<br />
)Prebisch( تأثیر گذاشتند.<br />
تدارک ضدانقالب نئولیبرالی<br />
یک واکنش سریع به سیاستهای مداخله<br />
دولت در راستای تقویت تقاضا و حرکت<br />
بسمت اشتغال کامل، وجود داشت. از آغاز<br />
دهه ۱۹۳۰، هایک و وُ ن میسس برای<br />
نابودکردن پیشنهادات کینز اقدام کردند.<br />
»از سال ۱۹۴۵، در محافل آکادمیک و<br />
سرمایهداری گوناگون، بطور همزمان برای<br />
گردآوردن مدافعان واجد شرایط لیبرالیسم<br />
)اقتصادیات نئوکالسیک( پروژههای متفاوتی<br />
با هدف سازماندهی یک پاسخ مشترک به<br />
مُبلغان مداخله دولت و سوسیالیسم، ظهور<br />
کرد. سه مرکز که این مقاومت بعد از جنگ<br />
در آنجا سازماندهی شد عبارت بودند از :<br />
مؤسسه عالی مطالعات بینالمللی و توسعه<br />
)IUHEI( در ژنو، مدرسه اقتصادی لندن<br />
)LSE( و دانشگاه شیکاگو.«۵<br />
در پایان جنگ جهانی دوم، هایک در ،<br />
مدرسه اقتصادی لندن بود. در سال ۱۹۴۷،<br />
او و وُ ن میسس انجمن مونت-پرلین So-<br />
)ciété du Mont-Pèlerin را تأسیس<br />
کردند. اولین نشست آن در آوریل ۱۹۴۷<br />
برگزار شد و ۳۶ لیبرال معروف را در هتل<br />
دُ پارک Parc( )Hôtel du در مونت-<br />
پرلین نزدیک ووی سوئیس گردآورد.<br />
هزینه آن نشست را بانکداران و صاحبان<br />
صنایع سوئیس تأمین کردند. سه نشریه<br />
بزرگ ایاالت متحده )فورچون، نیوزویک،<br />
و ریدرز دایجست( نمایندگی فرستادند. در<br />
واقع، ریدرز دایجست Di- Reader’s<br />
)gest به تازگی، خالصه ای از کار اصلی<br />
هایک، »راه به بردگی« را منتشر کرده<br />
بود. آن کتاب، از جمله میگفت:<br />
»در گذشته، تسلیم شدن بشر به نیروهای<br />
غیرشخصی بازار توسعه تمدن را، که در<br />
غیر آنصورت ظهور نمیکرد- ممکن<br />
ساخت. از طریق تسلیم است که ما هر روز<br />
در ساختمان چیزی که بسیار بزرگتر از<br />
چیزی است که همه ما قادر به درک آن<br />
هستیم، مشارکت میکنیم.«۶<br />
اقتصادانان و فالسفه راستگرا از »مکاتب<br />
فکری« گوناگون در آن نشست شرکت<br />
کردند. »در پایان نشست انجمن دُ مونت-<br />
پلرین ]سلف داووس[-نوعی فراماسونری<br />
نئولیبرالی، خیلی خوب سازماندهی شده<br />
و متعهد به اشاعه کیش نئولیبرالی با<br />
گردهماییهای بینالمللی منظم، تأسیس<br />
شد.«۷<br />
در میان فعالترین اعضای سازمان، هایک،<br />
ُ ن میسس، موریس آالس Al- Maurice<br />
،)lais کارل پوپر Popper( )Karl و<br />
میلتون فریدمن Friedman( )Milton<br />
قرار داشتند. آن سازمان به یک کانون فکر<br />
ضدحمله نئولیبرالی مبدل شد. بسیاری از<br />
اعضای آن برنده جایزه نوبل در اقتصاد<br />
شدند )هایک در ۱۹۷۴، فریدمن در ۱۹۷۶،<br />
و آالس در ۱۹۸۸(.<br />
تارنگاشت عدالت<br />
پینویسها:<br />
(<br />
۱- بخش نخست این سری »نگاهی در آیینه<br />
پشت سر برای درک حال« در تارنگاشت<br />
»کمیته برای حذف بدهی جهان سوم« از<br />
۱۲ تا ۲۵ ژوئن … ۲۰۰۹ منتشر شد.<br />
۲- به نقل از بیوود و دوستالر، ۱۹۹۵ ص.<br />
.۳۷<br />
۳- همانجا، ص. ۴۰.<br />
۴- کینز، ۱۹۳۶، یاداشتهای نهایی، چاپ<br />
اسپانیایی، ص. ۳۶۲.<br />
-۵ اودری، .۱۹۹۶<br />
۶- وُ ن هایک، ۱۹۴۴.<br />
-۷ اندرسون، .۱۹۹۶<br />
(
اقتصاد سیاسی<br />
مالکیت خصوصی و عدالت اجمتاعی<br />
رمان سرگئی اویچ اوسین<br />
برگردان: ا. م. شیری<br />
صفحه 137<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
توضیح مترجم:<br />
عدالت اجتماعی خواست و آرزوی تاریخی<br />
بشر بوده و همچنان به عنوان اصلی ترین<br />
نیاز جوامع انسانی، موضوع بحت امروز<br />
هم هست. مبارزات قهرمانانه بشریت جهان<br />
برای برقراری عدالت اجتماعی در طول<br />
تاریخ، همواره از سوی نیروهای ارتجاعی<br />
هوادار مالکیت خصوصی بکمک زور و<br />
تزویر، ریاکاری و خیانت، منکوب شده<br />
و بخون خود غرق گشته است. در دوران<br />
کنونی، که نظام غیرانسانی سرمایه داری<br />
امپریالیستی در باتالق بحرانهای همه جانبه<br />
ساختاری خود نفسهای آخر را می کشید،<br />
بیش از هر زمان دیگر هار شده و قصد<br />
دارد تمام بشریت و دستاوردهای آن را<br />
همراه خود نابود سازد. در چنین شرایطی،<br />
بر نیروهای پیرو عدالت اجتماعی است که با<br />
درک مسئولیت تاریخی خود، مقدمات تشییع<br />
جنازه و تدفین این وحشی ترین نظام تاریخ<br />
و تمام متعلقاتش، از دولتهای امپریالیستی<br />
گرفته تا ناتوی تروریستی و حقوق بشر<br />
کذایی و دمکراسی تقلبی اش را فراهم<br />
آورند و آن ممکن نیست مگر جز با دامن<br />
زدن به مبارزه ایدئولوژیک- نظری برای<br />
غلبه آگاهانه بر تشتت فکری- نظری در<br />
میان نیروی ترقیخواه و تشکیل هیئت های<br />
تدفین نظام سرمایه داری )احزاب رزمنده<br />
پرولتری( در هر کشوری. بخصوص اینکه<br />
در دو دهه اخیر، تبلیغات بورژوازی توانسته<br />
با طرح و تبلیغ موضوعات ساختگی و<br />
بغایت انحرافی مثل »تروریسم«، »مسائل<br />
همجنسگرایان«، مدبازی و مدپرستی،<br />
جنگ افروزیها و لشکرکشیهای پیاپی، ایجاد<br />
جنگهای قومی- قبیله ای، دینی- مذهبی،<br />
دامن زدن به آشوب و اغتشاش در کشورهای<br />
مختلف و غیره، بخش قابل توجهی از<br />
نیروهای سابقا طرفدارعدالت اجتماعی را<br />
دچار سرگیجه نموده و با استثمارگران و<br />
هواداران مالکیت خصوصی بر ابزار تولید<br />
همراه ساخته و توانائی و کارآمدی اغلب<br />
احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی تا کنونی<br />
را به صفر برساند.<br />
***<br />
مالکیت خصوصی و عدالت اجتماعی<br />
حق مالکیت خصوصی، موضوع کلیدی و<br />
گرهی در نظام حقوق اجتماعی- اقتصادی<br />
جامعه سرمایه داری بشمار می آید. بی جا<br />
نیست که در ماده ۲۵ قانون اساسی )منظور<br />
روسیه است( تصریح می شود: »۱- قانون<br />
از حق مالکیت خصوصی محافظت می<br />
کند؛ ۲- هر کسی از حق مالکیت دارائی<br />
خصوصی، استفاده و در اختیار گرفتن آن به<br />
تنهایی ویا بطور مشترک با اشخاص دیگر<br />
برخوردار است«. )ماده ۲۵، بند ۱ و ۲(.<br />
این ماده، هم تمام ماهیت ساختار جامعه<br />
امروزی را بیان کرده و هم کلیه حقوق<br />
و آزدایها را. قانون اساسی با تضمین این<br />
حق، با واسطه و یا بیواسطه به تابعی از<br />
حق اصلی، حق مالکیت خصوصی تبدیل<br />
شده است. از دیگر سوی، بسیاریها خیلی<br />
عالقمندند از دولت باصطالح اجتماعی،<br />
عدالت اجتماعی در این دولت و در باره<br />
اینکه دقیقا حق »تقدس« و »مصونیت«<br />
مالکیت خصوصی هم باید این عدالت<br />
اجتماعی را تأمین نماید، صحبت نماید. اما<br />
توسعه جامعه بورژوایی دائما از قابل تردید<br />
بودن این استنتاج حکایت می کند. بویژه این<br />
شکاکیت در جریان بحران مالی- اقتصادی<br />
کنونی که چیزی غیر از اجزاء بحران<br />
ساختاری عمومی نظام سرمایه داری نیست،<br />
نمود عینی یافت. بدین سبب، این سؤال پیش<br />
می آید: آیا تأمین عدالت اجتماعی در جامعه<br />
تحت سلطه مالکیت خصوصی، بطور کلی<br />
امکان پذیز هست؟<br />
بمنظور یافتن پاسخ این سؤال، مفاهیم<br />
مالکیت، مالکیت خصوصی، عدالت<br />
اجتماعی را توضیح می دهیم.<br />
مالکیت- تاریخ تکامل مناسبات اجتماعی،<br />
تقسیم )تصاحب( دارائیها بمثابه عناصر<br />
ثروتهای مادی جامعه بین افراد مختلف )تک<br />
تک افراد، گروههای اجتماعی، طبقات،<br />
دولتها( را مشخص می کند. مجموع دارائیهای<br />
متعلق به این فاعل )مالک( موضوع »آ«، یا<br />
دارائی متعلق به فرد مشخص را تشکیل می
صفحه 138<br />
دهد، بنا بر این، رابطه با »آ« نیز مناسبات<br />
مالکیتی نامیده می شود. تنظیم قانونی آنها<br />
از سوی دولت، شکل حقوقی مالکیت را<br />
بدست می دهد که اختیار تام به داشتن اموال<br />
خصوصی، استفاده و در اختیار گرفتن آنها<br />
را به مالک اعطاء می کند.<br />
مقوله حق مالکیت را کمی بیشتر توضیح<br />
می دهیم.<br />
طبق قانون اساسی فدراسیون روسیه، سیستم<br />
اختیار جزء حق مالکیت محسوب می شود.<br />
ماده ۲۰۹ قانون اساسی فدراسیون روسیه<br />
تصریح می کند که مالک از حق مالکیت،<br />
از حق استفاده و صالحیت بر دارایی خود<br />
برخوردار است.<br />
در ختیار داشتن، عمال بمعنی مالکیت است.<br />
در ختیار داشتن در واقع صالحیت کلی را در<br />
خود منعکس می سازد. بطوریکه بدون آن،<br />
حق مالکیت نمی تواند تام و تمام باشد. دقیقا<br />
در اختیار داشتن هر چیز، اجازه مدیریت<br />
آن را، استفاده یا واگذاری برای استفاده از<br />
آن را و یا انتساب مدیر برای اداره آن را<br />
به مالک می دهد. بدون در اختیار داشتن<br />
یک چیز، نمی توان از حق واقعی مالکیت<br />
صحبت کرد.<br />
اختیار- بمعنی صالحیت مالک بر یک شئی<br />
محسوب می شود که آن را از طرق انجام<br />
معامالت مدبرانه هنگام خرید و فروش،<br />
واگذاری و یا هدیه به جریان اقتصادی وارد<br />
می سازد.<br />
استفاده- شامل حق تولید یا مصرف شئی<br />
برای برآوردن نیازها و منافع خود با توجه<br />
به مقصد آن می باشد )بهره برداری از<br />
اموال، بهره گیری از ثمرات و درآمدهای<br />
حاصل از آن و غیره(. مرزهای حقوقی آن<br />
طبق قانون، معاهده و یا بر اساس موازین<br />
حقوقی دیگر تعیین می شود.<br />
بدین ترتیب، ما حق مالکیت را از زاویه هر<br />
سه عنصر آن مورد بررسی قرار دادیم. حاال<br />
به این مسئله که مالکیت خصوصی چگونه<br />
خود را تعریف می کند، می پردازیم.<br />
در حال حاضر مفهوم مالکیت خصوصی<br />
ناروشن است. در حقوق مدنی معاصر<br />
حق مالکیت خصوصی بدین ترتیب تعریف<br />
می شود: اشخاص حقیقی و یا حقوقی از<br />
حق مالکیت بر هر گونه دارایی، باستثنای<br />
مواردی که حق مالکیت اشخاص حقیقی<br />
یا حقوقی بر آنها را قانون منع می کند،<br />
برخوردار هستند.<br />
از کتاب بزرگ فرهنگ لغات حقوقی مثال<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
می آوریم. در آنجا گفته می شود: »مالکیت<br />
خصوصی بمثابه یکی از اشکال مالکیت و<br />
بمعنی حق مطلق اشخاص حقیقی یا حقوقی،<br />
حتی بر ابزار تولید است که قوانین حقوقی<br />
حافظ آن محسوب می شوند«. این تعریف،<br />
ما را به واقعیت نزدیکتر می سازد. زیرا،<br />
در اینجا بر ابزار تولید تأکید شده، اما حق<br />
اشخاص بر دارائی مشخص »بسادگی«<br />
و »بطور کلی« نمی تواند بمعنی مالکیت<br />
خصوصی حساب شود. چرا که در اینجا<br />
آگاهانه مسئله حق مالکیت فردی که در<br />
اتحاد شوروی هم برسمیت شناخته می شد،<br />
نادیده گرفته می شود. سؤال می شود: اگر<br />
مالکیت فردی، نه مالکیت خصوصی در<br />
اتحاد شوروی برسمیت شناخته می شد، پس<br />
مالکیت خصوصی یعنی چه و چه تفاوتی با<br />
مالکیت فردی دارد؟<br />
تا کنون هیچ تعریف دقیقی از مالکیت<br />
خصوصی ارائه نشده است. اما مفهوم اصلی<br />
»مالکیت« بطور کلی، همانطور که در باال<br />
گفتیم، در این خالصه می شود که چیزی<br />
جز بمفهوم مناسبات اجتماعی نیست. به<br />
تبع آن، مالکیت خصوصی بمفهوم مناسبات<br />
اجتماعی در امر تملک خصوصی محصول<br />
کار است و چون کار در جامعه سرمایه<br />
داری جنبه اجتماعی دارد، در آن صورت،<br />
اصل تصاحب خصوصی محصول کار<br />
اجتماعی، می تواند فقط بر شالوده استثمار<br />
انسان از انسان، بعبارت دیگر، بر روی<br />
بیعدالتی اجتماعی استوار باشد. بدین جهت<br />
به مارکس مراجعه می کنیم. او، مالکیت<br />
خصوصی را بعنوان آن شکلی از مالکیت<br />
سرمایه داران تعریف کرد که آنها از استثمار<br />
کار پرولتاریا بدست می آورند. مارکس در<br />
»مانیفست حزب کمونیست« درباره مالکیت<br />
خصوصی سرمایه داری نوشت: »آیا کار<br />
مزدورى، یعنى کار پرولتاریا براى او ایجاد<br />
مالکیت می کند؟ به هیچ وجه. کار مزدورى،<br />
سرمایه یعنى آن مالکیتى را بوجود می آورد<br />
که کار مزدورى را استثمار می کند و تنها<br />
در شرایطى می تواند افزایش یابد که کار<br />
مزدورى جدیدى بوجود آورد تا مجددا آن را<br />
استثمار کند«.<br />
تعریف دقیق مالکیت خصوصی سرمایه<br />
داری، عبارت از این مالکیتی است که<br />
بتواند از حاصل کار دیگران ارزش اضافه<br />
در پی آورد. در مقابل، مالکیت فردی کار<br />
شخصی، بمعنی »شکل اصلی مالکیت فردی<br />
اعضاء جامعه بر حاصل کار و اندوخته، بر<br />
اقالم مصرفی برای تأمین نیازهای شخصی،<br />
و همچنین به برخی بزارهای تولید مورد<br />
استفاده در اقتصاد شخصی و خانگی«<br />
محسوب می شود.<br />
کامال واضح است که مالکیت شخصی<br />
و خصوصی تفاوت اساسی با هم دارند.<br />
مالکیت شخصی بر کار و بر اقالم مصرفی<br />
را در بر می گیرد، اما مالکیت خصوصی<br />
بر استثمار کارمزدوری توسط سرمایه مبتنی<br />
است و ابزار تولید را نیز شامل می شود.<br />
اینک به توضیح مفهوم »عدالت اجتماعی«<br />
می پردازیم. در کتاب »فرهنگ لغات<br />
اقتصادی کنونی« بعقیده ما، مفهوم دقیق<br />
عدالت اجتماعی بیان شده است. در آنجا گفته<br />
می شود: »عدالت اجتماعی« بمعنی تأمین<br />
فرصتهای برابر برای افراد فعال درعرصه<br />
کار، دریافت مزد متناسب با کمیت و کیفیت<br />
کار، تأمین نیازمندیهای تأخیر ناپذیر توده<br />
ها با بهره مندی از ثروتهای اجتماعی،<br />
اجتناب از قطبی سازی ناشی از تقسیم شدیدا<br />
نابرابر درآمدها، ثروتها و استفاده منطقی از<br />
توانمندیهای مثبت مردم می باشد.<br />
همه اصول عدالت اجتماعی را به ترتیب بر<br />
می شماریم:<br />
۱ ایجا فرصت برابر برای مشارکت همه<br />
افراد در فعالیتهای کاری.<br />
۲ پرداخت مزد کار بر اساس کمیت و<br />
کیفیت آن.<br />
۳ تأمین نیازمندی ضروری مردم با بهره<br />
گیری از ثروتهای اجتماعی.<br />
۴ اجتناب از قطبی سازی ناشی تقسیم شدیدا<br />
نابرابر درآمدها و ثروتها.<br />
۵ بهره برداری خردمندانه از توانمندیهای<br />
مثبت مردم.<br />
و در اینجا سعی می کنیم پاسخ این سؤال<br />
را نیز بیابیم که آیا در جامعه ای که بخش<br />
خصوصی بر ابزار تولید مسلط است، اجرای<br />
حداقل یکی از پنج اصل فوق الذکرامکان<br />
پذیر است؟<br />
۱ ایجا فرصت برابر برای مشارکت همه<br />
افراد در فعالیتهای کاری. در سرتاسر قوانین<br />
روسیه عبارات برابرحقوقی، اجتناب از هر<br />
نوع تبعیض و امثالهم بکرات تأکید قرار<br />
گرفته است. در قانون کار فدراسیون روسیه<br />
بر این اصل تأکید شده است که: »ایجاد<br />
فرصت برابر برای کارکنان بدون اعمال هر<br />
گونه تبعیض در پیشرفت بر اساس بهره<br />
وری کار.<br />
اما عمال، آنچنان که روشن است، این<br />
معیارها فاصله زیادی با واقعیت دارند.<br />
بعبارت صحیح تر، بطور کلی اجرا نمی<br />
شوند. بر کسی پوشیده نیست که از جمله،
صفحه 139<br />
زندانیان سابق چون نمی تواند کار پیدا<br />
کنند، در نتیجه، به کارهای جنایی دست<br />
می زنند تا دوباره به زندان برگردند.<br />
مهاجران غیرقانونی نیز که بخاطر بیکاری<br />
در کشورشان برای یافتن کار به روسیه می<br />
آیند، دچار چنین سرنوشتی می شوند. برای<br />
اینکه آنها را به بردگی بگیرند، به آنها کار<br />
نمی دهند و االآخر.<br />
از همه اینها الجرم این نتیجه ساده حاصل<br />
می شود که مالکیت خصوصی و ایجاد<br />
فرصت مساوی برای افراد عالقمند به<br />
مشارکت در فعالیتهای کاری هیچ قرابت و<br />
سنخیتی با هم ندارند. زیرا، واضح است که،<br />
سرمایه داری بر پایه مالکیت خصوصی بنا<br />
شده و خود این مالکیت خصوصی هم ادامه<br />
نسل مناسبات اجتماعی مبتنی بر ساختارهای<br />
استثمارگرانه است و این نیز به پیدایش<br />
کشورهایی با سطح رشد مختلف منجر می<br />
شود. سرمایه امپریالیستی غرب، کشورهای<br />
کمتر رشدیافته را استثمار می کنند و ساکنان<br />
این کشور اجبارا به کشورهای رشد یافته<br />
سرمایه داری پناه می برنند. به سخن دیگر،<br />
مسئله مهاجرت غیرقانونی به یک پدیده بین<br />
المللی تبدیل می شود.<br />
۲ پرداخت مزد کار بر اساس کمیت و<br />
کیفیت آن. این، مهمترین حق قانونی هر<br />
انسان است. هر فرد باید از حق دستمزد<br />
عادالنه و مطلوب برخوردار باشد. این<br />
حقی است که در منشور جهانی حقوق بشر<br />
نیز مورد تأکید قرار گرفته است. در قانون<br />
اساسی فدراسیون روسیه آمده است، که هر<br />
انسانی بدون هیچگونه تبعیض، حق دارد از<br />
دستمزد متناسب با کارخود برخوردار باشد.<br />
در قانون کار فدراسیون روسیه تصریح شده<br />
است که، پرداخت دستمزد کامال عادالنه و<br />
بموقع کارکنان برای تأمین زندگی انسانی آنها<br />
و خانواده شان و بمیزان حداقل دستمزدی که<br />
طبق قانون معین می شود، یکی از اصول<br />
قانون کار روسیه است. ولیکن در شرایط<br />
حکمرانی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید،<br />
ما تصویر کامال دیگری را غیر از آنچه که<br />
قانون نشان می دهد، مشاهده می کنیم. در<br />
رابطه با این مسئله که مالکیت خصوصی<br />
شالوده ارزشهای جامعه معاصر شمرده می<br />
شود، ما شاهد آنیم که بمنظور انباشت سود<br />
عظیم حاصل از استثمار، بسیاری از سرمایه<br />
داران و مؤسسات دولتی )که در واقع<br />
مالکان خصوصی بشمار می روند(، بحساب<br />
کارکنان خود صرفه جویی می کنند. شاخص<br />
این مدعا، در گزارش تارنمای مرکز آمار<br />
فدراسیون روسیه »تاک« بتاریخ اول ماه<br />
سال ۲۰۰۹، در مورد مجموع بدهی های<br />
سازمانها )سازمانهای کالن( از بابت تأخیر<br />
در پرداخت دستمزدها بخوبی ترسیم شده<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
است. این بدهی ها مجموعا ۷۹۲۶ میلیون<br />
روبل می باشند و هر چند که در مقایسه با<br />
اول ماه آوریل سال ۸۲۹ ۲۰۰۹، میلیون<br />
روبل )۵ ۹ / درصد( کاهش یافته، ولی برای<br />
کشوری مثل کشور ما، با توجه به پتانسیل<br />
ثروتها و ذخایز هنگفت آن، شرم آور است.<br />
جالب توجه است که آنها کمبود پول در<br />
بودجه را علت چنین بدهی های عظیم می<br />
خوانند. بدین ترتیب، بدهی های حاصل از<br />
عدم پرداخت بموقع دستمزدها، سر به ۳۸۷<br />
میلیون روبل می زند.<br />
این شاخص، چگونگی تخلف از اصول<br />
موجود و پرداخت دستمزد مطابق با کیفیت<br />
و کمیت کار را بخوبی نشان می دهد و<br />
همچنین، این شاخص یک بار دیگر ثابت می<br />
کند که مقوله مالکیت خصوصی و عدالت<br />
اجتماعی دو مقوله ناهمگون و ناسزگار با<br />
همدیگرند. در این میان بر کسی پوشیده<br />
نیست که هم اکنون کشورهای اروپای غربی<br />
در چنان بحران مالی جدی بسر می برند که<br />
بشدت بر نظام پرداخت دستمزدها تأثیر می<br />
گذارد.<br />
این تصویر همچنین نشاندهنده آن است که<br />
کاهش موقتی بدهی ها از بابت تأخیر در<br />
پرداخت دستمزدها از هیچگونه تحول اساسا<br />
نوین در شرایط موجود خبر نمی دهد. از<br />
همین شاخص روشن است که بدهی ها قبال<br />
هم کاهش یافته اند ولی این مسئله نتوانسته<br />
از افزایش مجدد آن جلوگیری نماید. چرا که<br />
رشد بی برنامه جامعه، اوضاع وخیم عرصه<br />
تولید ناشی از تضاد بین کار و نحوه تصاحب<br />
آن در پارامترهای نظام موجود، متاسفانه،<br />
جنبه طبیعی بخود گرفته است.<br />
بدین ترتیب، این اصل عدالت اجتماعی هم<br />
در شرایط فرمانروایی مالکیت خصوصی<br />
قابل اجرا نیست.<br />
۳ تأمین نیازمندی ضروری مردم با بهره<br />
گیری از ثروتهای اجتماعی.<br />
بر اساس توضیحات فوق الذکر می توان گفت<br />
که اجرای این اصل عدالت اجتماعی نیز با<br />
وجود حکمرانی مطلق مالکیت خصوصی<br />
در جامعه امکان پذیر نیست. همین قدر<br />
کافیست گفته شود که مصرف سرانه گوشت،<br />
شیر و دیگر مواد غذائی ضروری در سال<br />
۲۰۰۰، در مقایسه با سال ۱۹۹۰، دو برابر<br />
کاهش یافت.<br />
۴ اجتناب از قطبی سازی ناشی از تقسیم<br />
شدیدا نابرابر درآمدها و ثروتها.<br />
این اصل عدالت اجتماعی در تمام جهان و<br />
در کشور ما بمثابه بخشی از آن، بشدت زیر<br />
پا گذاشته می شود. زیرا، مالکیت خصوصی<br />
وسایل تولید را در تسلط خود دارد.<br />
در شرایط سلطه مالکیت خصوصی، تولید<br />
به عامل استثمار کار بدل شده و بطور عینی<br />
به الیه بندی شدید اجتماعی منجر می گردد.<br />
این مناسبات باعث می شود که سرمایه<br />
داران با تصاحب ارزش اضافه، ثروتهای<br />
هر چه بیشتری می اندوزند و در مقابل،<br />
مزد بگیران نیز به همان میزان فقیرتر می<br />
شوند. درک این موضوع مشکل نیست که،<br />
این گفته فقط به روسیه مربوط نمی شود.<br />
علم، هم با فقر مطلق و هم با فقر نسبی توده<br />
ها بخوبی آشناست. بعبارت دیگر، نمی توان<br />
گفت که اگر کارگر ساده آمریکائی نیروی<br />
کار خود را به سرمایه دار نمی فروخت،<br />
از کدام سطح زندگی می توانست برخوردار<br />
باشد. اما »رفقات با مسئولیت محدود«،<br />
واقعا هم می تواند بهتر از این باشد، زیرا<br />
ارزش افزوده بطور کامل در اختیار طبقه<br />
کارگر قرار می گیرد، نه سرمایه دار. عالوه<br />
بر این، نباید فراموش کرد که، زندگی نسبتا<br />
مرفه برای کارگران اروپای غربی به برکت<br />
استثمار نواستعماری کشورهای وابسته به<br />
سرمایه داری که روسیه هم جزء آن است،<br />
تأمین شده است.<br />
اگر بخواهیم در مورد کشور خود بگوئیم،<br />
وضع بدین منوال است که ارقام، بطور<br />
استاندارد از قشربندی عظیم در جامعه<br />
حکایت می کنند. بنوشته گنادی زیوگانوف<br />
مندرج در روزنامه »پراودا«، »فاصله<br />
بین فقیران و ثروتمندان در کشور تا ۲۵<br />
برابر و در مسکو، ۴۱ برابر افزایش یافته<br />
است«. الزم به گفتن است که این فاصله در<br />
جامعه اتحاد شوروی، ۳ تا ۴ برابر بود. با<br />
این وجود، با توجه به افزایش دائمی قیمتها،<br />
نمی توان مطمئن بود که این شکاف افزایش<br />
نخواهد یافت.<br />
۵ بهره برداری خردمندانه از قابلیتهای<br />
مثبت مردم.<br />
بمنظور بهره برداری بهینه از توانائیهای<br />
مردم در هر زمینه ای که باشد، ایجاد<br />
فرصتهای مناسب برای قبول دستاوردهای<br />
فرهنگ بشری ضرورت تام دارد. زمانیکه<br />
همه و هر چیز عمال قابل داد و ستد است،<br />
چنین »توانائیهای مثبت« مردم مشکل می<br />
تواند بروز یابد و به اجرا در آید. به تبع آن<br />
هم هیچ تغییری ممکن نخواهد بود.<br />
بدین سبب، می بینیم که در شرایط حاکمیت<br />
مالکیت خصوصی، این اصل عدالت<br />
اجتماعی هم قابل اجرا نیست.<br />
…
اقتصاد سیاسی<br />
خالصه گفتار اینکه با وجود سلطه مالکیت<br />
خصوصی، اجرای هیچ یک از اصول<br />
عدالت اجتماعی امکان پذیر نیست و این<br />
امر مهم، جز با تغییرات بنیادی در نظام<br />
اجتماعی حاکم و انحالل مالکیت خصوصی<br />
بر وسایل و ابزارهای تولید نمی تواند اعمال<br />
گردد. بنابراین، الزم به تأکید است که تغییر<br />
نظام اجتماعی موجود و جایگزینی آن با<br />
نظام اجتماعی جدید، مستلزم فراهم بودن<br />
پیش شرطهای مشخص آن می باشد. در<br />
حال حاضر ما شاهد رشد عظیم اجتماعی<br />
شدن نیروهای تولید در سراسر جهان هستیم.<br />
چنین اجتماعی شدن، در واقعیت امر، همه<br />
بنیانهای مادی- فنی برقراری واقعی مالکیت<br />
عموم خلقی را که باید جایگزین مالکیت<br />
خصوصی حاکم بشود، آماده کرده است.<br />
در این حالت نیروهای تولیدی به مناسبات<br />
تولیدی جلب خواهند شد. الزم به گفتن است<br />
که، صرفنظر از قابل بحث بودن نحوه طرح<br />
موضوع، در حال حاضر، شمار بیشتری از<br />
کارشناسان دقیقا از چنین گرایشی پیروی<br />
می کنند که فقط مالکیت عموم خلقی می<br />
تواند پایه مادی اجرای عدالت اجتماعی را<br />
فراهم سازد. مالکیت خصوصی بدالیلی که<br />
برشمردیم، بلحاط ماهیت خود، نمی تواند<br />
با عدالت اجتماع هیچ سنخیتی داشته باشد<br />
و لزوما بجای اجرای عدالت اجتماعی، آن<br />
را به انقیاد خواهد کشید. چرا که مالکیت<br />
خصوصی بر روی بیعدالتی اجتماعی بنا<br />
نهاده شده است.<br />
تارنگاشت عدالت<br />
همه موافقند که سرمایهداری دچار یک<br />
بحران جدی است، اما درک افراد مختلف<br />
از این متفاوت است. متداولترین نظر، که<br />
حتا اقتصاددان مترقی مانند پال کروگمان<br />
و ژوزف استیگلیتز به آن معتقدند این است<br />
که بحران کالً پیامد سقوط »حباب« مسکن<br />
است؛ چون در این وضعیت بحرانی،<br />
خرج خصوصی، چه برای مصرف چه<br />
برای سرمایهگذاری، احتماالً در آیندۀ قابل<br />
پیشبینی افزایش نخواهد یافت، تجدید حیات<br />
فقط از طریق افزایش خرج دولت ممکن<br />
است،که این بدین معنی است که هم در<br />
ایاالت متحده و هم در اروپا، بجای درپیش<br />
گرفتن اقدامات ریاضتی، دولت باید خرج<br />
خود را افزایش دهد.<br />
این واقعیت که این نوشداروی بحران<br />
مورد قبول واقع نمیشود، با »اقتصادیات<br />
بد« سیاستگزاران، »عدم حسن نیت«<br />
جمهوریخواهان، سنگدلی راست، و<br />
غیره توضیح داده میشود. این نظر بطور<br />
خالصه بحران را صرفاً بعنوان یک پدیده<br />
پراکنده، یک باره، مُعضلی که اقتصاد<br />
ایاالت متحده، و نتیجتاً اقتصاد جهان، در<br />
نتیجه سقوط یک رونق متکی بر »حباب«<br />
گرفتار آن شده است میبیند، »حباب«ی<br />
که سیاست پولی غیرمسئوالنه هیأت مدیره<br />
فدرال ریزرو تحت ریاست آلن گریناسپن<br />
در تشویق آن تبانی کرد.<br />
بحران ساختاری<br />
ماهیت بحران کنونی سرمایهداری<br />
منبع: دموکراسی مردم<br />
نویسنده: پرابهات پاتنایک<br />
مشکل این نظر این است که شدیداً محدود<br />
است؛ کلیّت حقیقت را نمیبیند. بوجود آمدن<br />
بحران بوسیله سقوط »حباب« مسکن تنها<br />
بخشی از داستان است؛ داستانی که خود در<br />
درون بحران بنیادین ساختاری سرمایهداری<br />
قرار دارد. در واقع، »حبابهای«<br />
»داتکام« )dotcom( و مسکن این<br />
بحران ساختاری را پنهان نگه داشته بودند؛<br />
با سقوط آنها ما نه تنها بحران ناشی از<br />
خود این سقوط را داریم، بلکه این بحران<br />
بر بحران ساختاری اساسی که آن نیز<br />
اکنون آشکار میشود قرار دارد. چون این<br />
بحران ساختاری با منطق نظام سرمایهداری<br />
عجین است، آنچه در مقابل ماست یک<br />
بحران سیستماتیک است- نه یک بحران<br />
پراکنده و ادواری- و راه برونرفت آسانی<br />
از آن وجود ندارد. بطور خالصه، ما وارد<br />
یک دوره طوالنی بحران سرمایهداری،<br />
یادآور دهه ۱۹۳۰، شده ایم که نه فوراً بلکه<br />
از طریق زنجیره ای از تحوالت سیاسی<br />
مانند آنچه که دو دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ رخ<br />
داد، امکانات انقالبی واقعی برای فرارفتن<br />
از نظام را فراهم خواهد کرد.<br />
اجازه بدهید با این پرسش شروع کنیم: چرا<br />
در ایاالت متحده و اروپا اینقدر با خرج<br />
دولت بعنوان ابزاری برای غلبه بر بحران<br />
مخالفت میشود؟ چرا برای »ریاضت«<br />
که باالجبار بحران را تشدید خواهد نمود<br />
یک تقاضای مستمر وجود دارد؟ گفتن<br />
اینکه این فقط »اقتصادیات بد« است کافی<br />
نیست. »اقتصادیات«ی که مسلط میشود،<br />
در هر زمان آن نوعی است که طبقه مسلط<br />
wordpress..http://eb1384<br />
/26/05/2012/com<br />
-0-1-4/http://pspa.ucoz.ru/publ<br />
23<br />
صفحه 140<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 141<br />
آنرا تأیید میکند )فرضی که بویژه درباره<br />
اقتصادیات صادق است زیرا که چنان<br />
تأثیر مستقیمی بر سیاست دولت دارد(.<br />
»اقتصادیات بد« یکی از مکانیسمهایی<br />
است که منافع سرمایه مالی که بر<br />
سرمایهداری معاصر مسلط است، از طریق<br />
آن اعمال فشار میکند. »ریاضت« به این<br />
دلیل تحمیل میشود که سرمایه مالی با<br />
خرج دولت در مقیاس بزرگ برای تحرک<br />
اقتصاد مخالف است.<br />
سرمایه مالی با کُنشگری دولت مخالف<br />
نیست، بلکه میخواهد آن کُنشگری<br />
شکل تأمین مشوقها برای خود سرمایه<br />
مالی- جهت ارتقای منافع خودش، بمثابه<br />
ابزاری برای احیای اقتصاد- را بگیرد.<br />
سرمایه مالی عمل مستقیم دولت در این<br />
راستا از طریق خرج عمومی بزرگتر را<br />
نمیخواهد. هر اقدام دولت که مستقل از<br />
سرمایه مالی عمل کند، و بدنبال کار مستقیم<br />
بجای کار از طریق ارتقای منافع سرمایه<br />
مالی باشد، مشروعیت سرمایهداری، و<br />
بویژه مشروعیت منافع سرمایه مالی را<br />
از بین میبرد، چون این پرسش را مطرح<br />
میکند: اگر برای رفع اشکال نظام به دولت<br />
نیاز است چرا اصالً به نظام نیاز داریم،<br />
چرا خود مالکیت دولتی را نداشته باشیم؟<br />
از اینرو، سرمایه مالی در ایاالت متحده با<br />
۱۳ تریلیون دالر حمایت دولتی برای تثبیت<br />
نظام مالی هیچ مخالفتی ندارد؛ اما بمحض<br />
اینکه پرسش خرج دولت برای احیای<br />
اقتصاد مطرح میشود، موعظه درباره<br />
فضایل »ریاضت« را شروع میکند.<br />
بنابراین، عصر سلطه سرمایه مالی عصری<br />
است که در آن »مداخله دولت در مدیریت<br />
تقاضا« مدل کینز به حاشیه عقب مینشیند.<br />
اکنون، سرمایهداری بی وقفه به برخی<br />
محرکهای بیرونی برای حفظ رشد خود<br />
نیازمند است. سرمایهداری میتواند رشد<br />
را صرفاً براساس نیروی خود حفظ کند،<br />
صرفاً بدین خاطر که رشد، برای مدت<br />
زمانی، رخ میداده است، اما اگر رشد به<br />
هر دلیلی-از آنجمله ظهور تنگناها بخاطر<br />
خود رشد- نقصان یابد، آنوقت یک پیچاپیچ<br />
سرمایهگذاری کمتر و کمتر و کاهش رشد<br />
آغاز میشود که آنرا بسمت یک وضعیت<br />
ایستا، یعنی بسمت وضعیت بازتولید ساده<br />
میکشاند. رهاسازی نظام از بازتولید ساده<br />
و تضمین اینکه رشد نیروی خود را از<br />
دست ندهد و به وضعیت بازتولید ساده<br />
سقوط نکند، چیزی است که با عملکرد<br />
مجموعه ای از محرکهای بیرونی تضمین<br />
میشود.<br />
محرکهای بیرونی<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
از نقطه نظر تاریخی دو دست از<br />
محرکهای بیرونی این نقش را ایفا کرده<br />
اند. نخستین، کل نظام استعماری است<br />
که تا جنگ جهانی اول این نقش را ایفا<br />
میکرد. اصطالح »نظام استعماری«<br />
در اینجا فقط برای اشاره به مستملکات<br />
استعماری و نیمه استعماری مانند هند و<br />
چین بکار برده نمیشود، بلکه بهاصطالح<br />
»مستعمرات مهاجرنشین« را که »جمعیت<br />
بومی« آنها بخاطر جا دادن به مهاجران<br />
از مرکز سرمایهداری رانده میشدند را<br />
نیز دربرمیگیرد. »نظام استعماری« از<br />
طریق زیر از رشد تحت سرمایهداری<br />
نگهداری کرد: همراه با مهاجرت جمعیت<br />
به »مستعمرات مهاجرنشین« یا مهاجرت<br />
سفیدپوستان به مناطق دارای آب و هوای<br />
معتدل، مهاجرت موازی سرمایه از مرکز<br />
سرمایهداری به این مناطق نیز وجود<br />
داشت، اما این »صدور سرمایه« از<br />
مرکز از طریق مصادره مازاد مستملکات<br />
مستعمراتی و نیمه مستعمراتی ممکن<br />
میشد. نتیجتاً، »فرار« یکسویه مازاد از<br />
هند و دیگر مستعمرات، صادرات سرمایه<br />
از مرکز سرمایهداری به مستعمرات<br />
مهاجرنشین را تأمین میکرد.<br />
اما واقع در زیر این حرکتها در میزان<br />
»ارزش«، تغییرات مهمی نیز در ارتباط<br />
با ترکیب کاال وجود داشت: بریتانیا کشور<br />
اول سرمایهداری، و همچنین کشور اول<br />
صادرکننده سرمایه، کاالهای مورد تقاضا<br />
در مستعمرات مهاجرنشین مانند ایاالت<br />
متحده را تولید نمیکرد. تقاضا در آنجا<br />
عمدتاً برای مواد خام، یعنی مواد معدنی<br />
و کاالهای اولیه بود، که در مستملکات<br />
مستعمراتی تولید میشد. بنابراین صادرات<br />
سرمایه بریتانیا در درجه اول از طریق<br />
صادرات کاالهای بریتانیایی مانند نساجی<br />
در هند و دیگر بازارهای شرقی، و به<br />
همان اندازه یا حتا بیشتر، از صادرات<br />
این کشورها به مناطقی که »فرار« بسمت<br />
آن بود ممکن میشد. کاالهای بریتانیایی<br />
میتوانستند در کشورهای مستعمره و نیمه<br />
مستعمره فروخته شوند زیرا بازارهای آنها<br />
»آماده« بود: بازارهای آنها میتوانست<br />
برای تخلیه کاالهایی بریتانیایی، به هر<br />
اندازه الزم، و در هر زمان، مورد<br />
بهرهبرداری قرار گیرد.<br />
کل این روال حرکت جهانی سرمایه و<br />
کاالها، که از نقطه نظر مرکز سرمایهداری<br />
بسیار بی دردسر بود، در زیر رونق<br />
طوالنی قرار داشت که سرمایهداری از<br />
اواسط قرن نوزدهم تا جنگ جهانی اول<br />
بخود دید. بعد از جنگ جهانی اول این<br />
روال سقوط کرد. بورژوازی محلی در<br />
مستعمرات خواهان فضای خود بود؛ ژاپن<br />
بعنوان رقیب بریتانیا در بازارهای آسیایی،<br />
ظهور کرد؛ با »رسیدن به سرحدات«<br />
میزان سرمایهگذاری در »دنیای جدید«<br />
به حدنهایی رسید؛ و گستره صنعتزدایی<br />
بیشتر در اقتصادهایی مانند هند شروع به<br />
محدود شدن هر بیشتر نمود. رکود بزرگ<br />
دهه ۱۹۳۰ بیانگر این واقعیت بود که<br />
مکانیسم قدیمی برای تحرک سرزندگی در<br />
سرمایهداری دیگر کار نمیکند.<br />
رکود ]بزرگ[ فقط زمانی پایان یافت<br />
که دومین محرک خارجی عمده برای<br />
سرمایهداری، یعنی خرج دولت، ابتدا برای<br />
تدارکات جنگ، و بعد از جنگ، تحت تأثیر<br />
فشار طبقه کارگر و خطر سوسیالیسم، برای<br />
به اجرا گذاشتن نوعی »دولت رفاه« وارد<br />
عمل شد. اما »مداخله دولت در مدیریت<br />
تقاضا« نیز اکنون به آخر خط خود رسیده<br />
است: ظهور سرمایه مالی بینالمللی بمثابه<br />
نیروی مسلط در سرمایهداری، به دالئلی که<br />
در باال ذکر شد، گستره آن را کاهش داده<br />
است. بطور خالصه، سرمایهداری اکنون<br />
واقد هر نوع مکانیسمی برای دادن رشد<br />
پایدار به خود است.<br />
کاهش دستمزدهای واقعی<br />
این، بعالوه، در بستری اتفاق میافتد<br />
که نیاز به چنان مکانیسمی از هر زمان<br />
دیگری حادتر میشود. اجازه بدهید ببینیم<br />
چرا. با جهانیسازی حرکت بسیار آزادتر<br />
سرمایه- از آنجمله بشکل سرمایه، و<br />
همچنین کاالها و خدمات، میان کشورها<br />
بیش از هر زمان دیگری در تاریخ<br />
سرمایهداری، صورت گرفته است.<br />
نتیجتاً، سرمایه از متروپلها )و همچنین<br />
سرمایه بزرگ داخلی( میتواند تولید را<br />
به کشورهای جهان سوم، که در آنجا<br />
بخاطر وجود ذخائر عظیم نیروی کار<br />
دستزمدها پایین است، منتقل کند و ]آن<br />
تولیدات را[ به بازارهای متروپل صادر<br />
نماید. این بهنوبه خود دستمزدهای کارگران<br />
در کشورهای متروپل را در مقابل فشار<br />
کاهشی که بوسیله ذخائر نیروی کار<br />
موجود در کشورهای جهان سوم اعمال<br />
میشود، آسیبپذیر میسازد. در ایاالت<br />
متحده، بعنوان مثال، طی سه دهه گذشته<br />
نرخ واقعی دستمزد کارگران بطور مطلق<br />
نزدیک به ۳۰ درصد کاهش یافته است.<br />
در کشورهای جهان سوم هم اینطور<br />
نیست که نرخ واقعی دستمزد باال میرود؛<br />
بالعکس، فقیرسازی و آوارگی تولیدکنندگان<br />
خُرد، شامل دهقانان، که نشان دیگری از<br />
جهانی سازی است باعث افزایش ارتش
جامعه شناسی<br />
ذخیره کار میشود که این، فشار کاهشی<br />
بر نرخ واقعی دستمزد کارگرانی را نیز<br />
که ارتش فعال کار برای سرمایهداری را<br />
تشکیل میدهند، موجب میشود. بنابراین،<br />
با در نظر گرفتن کل اقتصاد جهانی،<br />
گرایشی برای کاهش نرخ واقعی دستمزد<br />
کارگران، و یا حداقل، عدم افزایش آن<br />
وجود دارد. با این وصف، در عینحال،<br />
افزایش مداوم در بهره وری کار وجود<br />
دارد، که بدین معنی است که سهم ارزش<br />
اضافی در کل تولید افزایش مییابد.<br />
حقوق بشر« و »حقوق شهروند« دیالکتیک<br />
جدید برابری و آزادی<br />
از: اتین بالیبار<br />
برگردان : ب . کیوان<br />
صفحه 142<br />
اکنون، چون یک روپیه از تولید که به<br />
کارگران میرسد بسیار بیشتر از یک<br />
روپیهای که به سرمایهداران میرسد،<br />
باعث افزایش مصرف میشود، هر افزایش<br />
در سهم ارزش اضافی در تولید، اگر<br />
همه چیز دیگر ثابت بماند، موجب کاهش<br />
تقاضا میشود. اگر سهم سرمایهگذاری<br />
سرمایهداران، بعد از آنکه روپیه اضافی<br />
به آنها میرسد، افزایش یابد، آنوقت<br />
میتوان بر این کاهش در تقاضا غلبه<br />
نمود، و کل تولید را محقق ساخت. اما،<br />
ما پیش از این دیدیم که گرایش برای<br />
سرمایهگذاری سرمایهداران، نه تنها رو به<br />
افزایش نیست، بلکه در غیبت هر مکانیسم<br />
برای حفط رشد، از پا افتاده و کاهش یافته<br />
است. بنابراین، نتیجه خالص، یک گرایش<br />
چشمگیر بسمت بحرانهای اضافه تولید<br />
است. دولت سرمایهداری که میتوانست<br />
با افزایش خرج خود، پادزهری برای این<br />
گرایش بسمت اضافه تولید ارائه نماید، و از<br />
آن طریق سهم بیشتری از ارزش اضافی را<br />
جلب نموده و به تحقق آن کمک کند، اکنون<br />
به دلیل مخالفت سرمایه مالی با هزینه<br />
بیشتر دولت، قادر به انجام آن نیست.<br />
بنابراین نتیجه این است که ناتوانی دولت<br />
سرمایهداری بمثابه تأمین کننده ارادی<br />
تقاضا، نه تنها سرمایهداری جهانی را<br />
بدون هیچ محرک خارجی الزم برای<br />
حفظ رشد پایدار قرار میدهد، بلکه به<br />
یک دلیل اضافی، یعنی بدلیل گرایش سهم<br />
ارزش اضافی به افزایش در تولید جهانی،<br />
آنرا هر چه بیشتر به رکود سوق میدهد.<br />
بنابراین، سرمایهداری جهانی در یک<br />
بحران ساختاری ژرف، که هیچ راه فراری<br />
از آن وجود ندارد، گیر افتاده است. اما،<br />
مانند سالهای دهه ۱۹۳۰، یک مخمصه<br />
جدید که آبستن فرصتهای تاریخی برای<br />
فرارفتن از نظام است، در حال ظهور<br />
است.<br />
_0108/2012/http://pd.cpim.org<br />
html.5_01082012/pd<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
نگرش<br />
فعلیت متن های اعالمیه حقوق بشر و شهروند<br />
که در سال های اخیر دوباره مورد تأکید<br />
قرار گرفت، با اینهمه خود را به صورت<br />
متناقض به ما نشان می دهد. با این حال، این<br />
توأم با آگاهی از فاصلة ظاهری تقلیل ناپذیر<br />
بین مفهوم های )آزادی و برابری( است که<br />
با وجود این به مثابه امری ناگزیر احساس<br />
می شود. لیبرالیسم معاصر در مطرح کردن<br />
این مطلب که »آزادی« و »برابری« در<br />
خارج از حدود بسیار تنگ )حدود شکل<br />
حقوقی( یکدیگر را نفی می کنند، تنها نیست.<br />
سوسیالیسم نیز در هنگامی که عمالً آشکار<br />
شد که درخواست های آزادی و برابری<br />
مشروط به یکدیگرند، در این عقیده سهیم<br />
است. همانطور که آن را هم در مبارزه برای<br />
دموکراسی در »کشورهای سوسیالیستی«<br />
پیشین و هم در جنبش های ضد نژادپرستی<br />
اروپای غربی یا در مبارزه های سیاه پوستان<br />
آفریقای جنوبی مالحظه کردیم.<br />
این تضادهای بسیار عمیق دلیل های متعددی<br />
فراهم می آورند که به ندرت مورد بحث<br />
قرار گرفته اند. به خصوص این که برابری<br />
بطور اساسی به نظم اقتصادی و اجتماعی<br />
مربوط است، حال آن که آزادی قبل از هر<br />
چیز در ارتباط با نظم حقوقی- سیاسی است.<br />
اما در عین حال، این دلیل یا شبه دلیل وجود<br />
دارد که بر اساس آن لیبرالیسم و سوسیالیسم<br />
حتی اگر به نتیجه های معکوس برسند در<br />
این مورد اتفاق نظر دارند که تحقق برابری<br />
مستلزم دخالت دولت است؛ چون بطور<br />
اساسی به مسئله باز توزیع مربوط می<br />
گردد. در صورتی که حفظ آزادی به محدود<br />
شدن این دخالت و حتی دفاع در برابر<br />
نتیجه های »فاسد« آن مربوط است. بنظر<br />
می رسد که این مرجع همه جا حاضر،<br />
اما غیر جدی برای دولت که همچون یک<br />
بلوک نشان داده می شود، همواره اختالف<br />
بین امر »صوری« و امر »واقعی« )یا<br />
»گوهری«( حقوق و فرانمود برابری<br />
بعنوان داو منحصراً جمعی را تولید می کند.<br />
در صورتی که آزادی )در هر حال »آزادی<br />
جدیدی ها«( به طور اساسی، آزادی فردی،<br />
حتی در سطح آزادی های عمومی خواهد<br />
بود )که در این صورت مناسب است به
صفحه 143<br />
طور اساسی به عنوان ضمانت های عمومی<br />
آزادی های خصوصی اندیشیده شود(.<br />
از آنجا که بطور مستقیم به ناسازه ای<br />
اساسی می رسیم که عبارت از اختالف<br />
میان گفتمان حقوق بشر و گفتمان »حقوق<br />
شهروند« است. گفتمان حقوق بشر )که قبل<br />
از هر چیز بیش از دستاورد بعنوان دفاع از<br />
حقوق بشر فرمول بندی شده(، امروز شبح<br />
بسیار گسترده ای را تشکیل می دهد که از<br />
آزادی وجدان یا امنیت فردی تا خواست حق<br />
موجودیت یاحق مردم در تعیین سرنوشت<br />
پیش می رود. البته این گفتمان کامالً متمایز<br />
از گفتمان حقوق شهروند باقی می ماند که<br />
در نفس خود بین مسئله توسعه قلمرو سیاسی<br />
در قلمروهای جدید )مثل محیط زیست( و<br />
مسئله ارزش افزایی دوباره امر سیاسی<br />
کالسیک – مترادف نهاد جمعی مذاکره و<br />
تصمیم گیری – در برابر هجوم اقتصادگرایی<br />
و فن ساالری گرایی در نوسان است. به<br />
نظر می رسد، حمایت از معادله نمونه وار<br />
متن های انقالبی ۱۷۸۹: معادله »بشر« و<br />
»شهروند« که به آن باز می گردیم، بسیار<br />
دشوار و بیش از پیش دشوار باشد. احتمال<br />
موافقت کلی درباره مسئله برابر کردن بشر<br />
با شهروند وجود دارد. این برابر کردن<br />
همواره به تام گرایی و به آنچه که اغلب آن<br />
را بمثابه امپریالیسم »هر سیاست« نشان می<br />
دهند، می انجامد. اما این موافقت فقط مقابل<br />
اعالمیه حقوق بشر قرار دارد که هر قدر<br />
ضرورت این حقوق طبیعی و همگانی باشد،<br />
اگر نگوییم یک اتوپی، اما بطور اساسی یک<br />
ایده آل را بنمایش می گذارد.<br />
می توان درباره دلیل های این تفاوت که<br />
آشکارا در لحظه رجوع به کلیت حقوقی<br />
دوباره فعلیت یافته نمودار می گردد، به<br />
پرسش پرداخت. در اینجا چند توضیح که<br />
آن را خوب می شناسیم می توان ارائه کرد.<br />
توضیحی که طبیعت بشری: از »حقوق<br />
بشر« تا »حقوق شهروند« را بیاری می<br />
طلبد همان تفاوت بین نیکی تئوریک طبیعت<br />
بشر که بدون آن یک همبود واقعی تصور<br />
ناپذیر است و زشتی کردار افراد تجربی تابع<br />
اجبار اشتیاق ها، نفع ها و شرایط هستی<br />
آنان Homo homini deus, Homo<br />
homini Lupus وجود دارد. توضیح<br />
پیش پا افتاده دیگری که زیاد بکار برده می<br />
شود، توضیح تاریخمندانه است: زمان گذشته<br />
است. بنا بر این شرایطی که به تبع آن دلیل<br />
تشکیل دهنده متن های ۱۷۸۹ توانسته بود،<br />
خود را تحمیل کند، دیگر وجود ندارد. بدون<br />
شک، ما دیگر »انسان«های قرن ۱۸ نیستیم<br />
و جای تردید است که هنوز »شهروندان«<br />
قرن ۱۹ باشیم. در یک مفهوم ما بیش از<br />
این هستیم )مثالً ما در دنیای ارتباط ها و<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
فرهنگ جهانی زندگی می کنیم که شهروندی<br />
ملی، افق عبورناپذیر تشکیل دهندگان دوره<br />
انقالبی را نسبی می سازد(. در مفهوم دیگر،<br />
ما کمتر از این هستیم. زیرا جامعه های<br />
»تفاوت یافته« ما نه تنها با طبقه ها، بلکه<br />
بویژه با قانون ها سازمان یافته است. من به<br />
شیوه دیگر توضیح که ذاتی تر است، برتری<br />
می دهم؛ شیوه ای که القا می کند که در<br />
نخستین برخورد، متن های »بنیانگذاران«<br />
به دلیل سادگی و رادیکال بودن انقالبی شان<br />
تضادی را آشکار می کنند که آنها را از<br />
سرمایه گذاری در نظم ثابت باز می دارد.<br />
به بیان بهتر تضاد در درجه دوم استوار بر<br />
ناپایداری رابطه میان خصلت پرسش انگیز<br />
متن های )۱( آن و خصلت کشمکش برانگیز<br />
وضعیتی است که سر بر می آورند و بعنوان<br />
مرجع در خدمت آنها است. به گونه ای که<br />
هر کوشش برای دوباره فعال کردن متن<br />
های حقوق بشر و شهروند که استوار بر<br />
حقیقت آن است با نتیجه های توسعه کشمکش<br />
های خاص آن برخورد می کند؛ اما مستعد<br />
عملی بودن به شکل های مختلف است.<br />
در کتاب تازه و برجسته: »انقالب حقوق<br />
بشر« )۲( که از دیدگاه نولیبرالی به نگارش<br />
در آمده، مارسل گوشه در جستجوی دلیل<br />
هایی که نشان می دهند، انقالب برای ما »به<br />
پایان رسیده« )اما دلیل هایی که مدتهاست<br />
این راه حل را به »عقب انداخته اند«(، متن<br />
به متن آنچه را که به نظر او بمثابه گسترش<br />
پرسش انگیزی اساسی جلوه می کند، دنبال<br />
کرده است: واقعیت این است که هسته<br />
اعالمیه ۱۷۸۹ مفهوم مطلق حاکمیت ملی،<br />
عکس تقلید از حاکمیت پادشاهی را برقرار<br />
می کند که برای توجیه نمایندگی مردم در<br />
برابر آن قرار می گیرد. نمایندگان مؤسسان<br />
موظف بودند »اراده عمومی«، واحد و<br />
تقسیم ناپذیر و نیز دفع کنندة هر آمریت<br />
را در برابر اراده »واحد و تقسیم ناپذیر«<br />
پادشاه مستبد قرار دهند. البته، این اراده<br />
عمومی استوار بر افرادی است که ملت را<br />
تشکیل می دهند. چنین مفهومی نوسان کردن<br />
بین دموکراسی مستقیم و دیکتاتوری انقالبی<br />
را رد کرده است و در واقع، ناسازگاری<br />
با نهاد عملگرای کادر قضایی برای سیاست<br />
مدرن را نشان می دهد که عبارت از متعادل<br />
کردن قدرت های قانونگذاری و اجرایی یا<br />
حقوق انحصاری دولت در قبال استقالل<br />
افراد است. از این رو، انقالب بطور بی<br />
واسطه تا این لحظه در شرایط متفاوت طی<br />
یک قرن رویارویی سیاسی و بحران های<br />
رژیم یک ناکامی است: متن های نمادین آن<br />
کارکرد ایده آلی تنظیم کننده کم و بیش وفاقی<br />
کسب کرده اند.<br />
همزمان، فلورانس گوتیه در یک سلسله مقاله<br />
های تازه )۳( که سنت ایده آلیسم انقالبی را<br />
باز می یابد و نوسازی می کند )که البته می<br />
توان آن را از روبسپیر و فیخته تا مارکس<br />
جوان و ارنست بلوخ عصر ما ترسیم کرد(،<br />
کوشیده است، نشان دهد که بین مرحله<br />
مونتانیار )گروه انقالبی( ژاکوبنی و مرحله<br />
ترمیدوری میانه رو کنوانسیون گسست<br />
برقرار می کردد. متن های ۱۷۸۹، متمرکز<br />
روی تقدم آزادی و پژوهش کلیت آن و متن<br />
های ۱۷۹۳ که برابرگرایی پنهان این دریافت<br />
را بعنوان دوجانبه بودن عمومی یا شناخت<br />
دوجانبه عمومی آزادی ها، و از جمله آزادی<br />
اساسی موجود بودن )»حق موجودیت« با<br />
نتیجه های اقتصادی آن( گسترش می دهند،<br />
در خط تداوم اند. آنها از ایده کالسیک،<br />
بطور اساسی الک و از اعالم حقوق طبیعی<br />
که استوار بر مشارکت و شهروندی است<br />
ناشی می شوند و قلمرو سیاست و نقش<br />
دولت را بنا بر طبیعت انسان محدود می<br />
کنند. برعکس با اعالمیه ترمیدور ۱۷۹۵،<br />
متمرکز روی خصلت نقض ناپذیر مالکیت و<br />
دوجانبه بودن »حقوق« و »وظیفه ها« یک<br />
پایه »اجتماعی« معین جانشین پایه همگانی<br />
شهروندی شده است: از این رو، گسست و<br />
حتی وارونگی وجود خواهد داشت. و این<br />
البته بیانگر واکنش ضد انقالبی در برابر<br />
توسعه کشمکش های اجتماعی و بویژه<br />
واکنش در برابر روشی است که عنصرهای<br />
توده ای، »نابورژوایی« انقالب استفاده از<br />
کلیت حقوق بشر از لحاظ سیاسی را علیه<br />
محدودیت های عملی که آنها بنام نگارندگان<br />
خاص شان هدف قرار دادند، متوقف نکردند:<br />
منظور تمایز میان شهروندی »فعال« و<br />
شهروندی »نا فعال« بر پایه حق رأی با<br />
پرداخت مالیات آن و نفی »برابری عمل«<br />
در قلمرو حقوق طبیعی است.<br />
دقیقاً من به سهم خود هر دو شکل تفسیر<br />
تضاد درونی جنبه انقالبی را نمی پذیرم.<br />
هر دو آنها از نظر من به دلیل های کامالً<br />
مختلف از آن ویژگی بی بهره اند. برای بیان<br />
آن بطور شکلواره ای به این نمی اندیشم که<br />
مفهوم »حاکمیت ملت« که در ۱۷۸۹ پی<br />
ریخته شد، دگرگونی در چارچوب تداوم<br />
اساسی مفهوم حاکمیت پادشاهی باشد که در<br />
حقیقت یک تفوق را جانشین تفوق دیگر می<br />
کند، و رجوع به انسان و کلیت طبیعت آن که<br />
حقوق شهروند را می سازد، اینجا ادامه پذیر<br />
در مضمون عادی منبع های ایدئولوژیک<br />
باشد که می توان آن را بطور نوعی زیر نام<br />
حقوق طبیعی کالسیک نمایش داد.<br />
از این رو، در مورد آنچه که مربوط به<br />
حاکمیت است، سعی کرده ام آن را در جای<br />
دیگر نشان دهم )۴(. نوسازی انقالبی دقیقاً<br />
عبارت از زدودن مفهوم سنتی آن با طرح
صفحه 144<br />
تز آشکارا تناقض دار حاکمیت برابرانه است<br />
که عمالً تضاد در اصطالح ها است، اما<br />
تنها شکل از زدودن بنیادی هر تفوق و جا<br />
دادن نظام سیاسی و اجتماعی در عنصر<br />
درون بودی- خود ترکیبی مردم است. با<br />
اینهمه، از آنجا، توسعة بی واسطة هر رشته<br />
از تضادها از این واقعیت مایه می گیرد<br />
که جامعه موسوم به مدنی و باالخره دولت<br />
کامالً بر پایه سلسله مراتب ها یا وابستگی<br />
ها ساختاری شده اند که باید همزمان نسبت<br />
به حاکمیت و بطور اساسی نسبت به نهادی<br />
شدن آن بی تفاوت باشند.<br />
در خصوص آنچه که حقوق طبیعی اعالم<br />
شده، در واقع من به طور اساسی به جنبه<br />
انقالبی »اعالمیه« و به تأثیر وقفه ناپذیر<br />
آن در جریان مبارزه های اجتماعی- سیاسی<br />
می اندیشم. به بیان دیگر، تردید ندارم که<br />
مادی بودن این عمل تبیین نقطة اتکایی<br />
برای سلسله درخواست هایی بود که از<br />
فردای انتشار اعالمیه شروع به اعالم آن<br />
در زمینه خواست هایی چون حقوق زنان،<br />
کارگران، »نژاد های« استعمار شده می<br />
شود که در شهروندی تجسم یافته است.<br />
البته، من به هیچوجه فکر نمی کنم که آن<br />
در پیوستگی حقوق طبیعی کالسیک جای<br />
دارد؛ اعم از اینکه چون پایان آن یا رادیکال<br />
شدن آن جان الکی یا حتی روسویی باشد.<br />
از حیث تاریخی و شناخت شناسی »آگاهی<br />
از خویش« نگارندگان آن در کشمکش با<br />
شکل بندی فکری خاص شان از نظام قدیم<br />
هر چه بوده باشد، هسته اعالمیة حقوق بشر<br />
و شهروند از ایدئولوژی های موجود قبلی<br />
ناشی نمی شود. این به هیچوجه در چارچوب<br />
تئوری های »طبیعت انسان« بعنوان پایه یا<br />
ضامن نظم حقوقی که دقیقاً از قرن ۱۶ تا<br />
قرن ۱۸ بدیل تئوری های »حقوق الهی«<br />
را در وجود آورد و برای مخالفان سلطنت<br />
مطلقه پایة استداللشان را تدارک دید، جای<br />
ندارد و »تا اندازه ای« تنها اصطالح شناسی<br />
آنها را برای بطالن منطق شان تکرار می<br />
کند. به این دلیل آنچه را که بیدرنگ مشخص<br />
می کند، پیروزی نیست، بلکه گشایش ناگزیر<br />
بحران حقوق طبیعی کالسیک، گشایش<br />
عرصة ایدئولوژیک جدید است که در آن<br />
ایدئولوژی های سیاسی- فلسفی قرن ۱۹<br />
جای می گیرد.<br />
حقوق طبیعی کالسیک بنا بر تنوع زیاد<br />
دریافت هایش از طبیعت انسان و شکلواره<br />
های پی ریزی آغازین جامعه مدنی اش،<br />
بهمان اندازه با استراتژی های اصالح گران<br />
نهاد سیاسی مطابقت دارد. متن های ۱۷۸۹<br />
که محصول ضربه شدید واقعی بحث های<br />
»نماینده ملی« بود و زیر فشار سه گانه<br />
منافع خاص اش و کشمکش آزاد اما هنوز<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
حل نشده با وجود سلطنت و »ترس زیاد«<br />
از شورش های توده ای عمل می کردند،<br />
برعکس با ساده گرایی چشمگیر )آنچه که<br />
در جای دیگر آن را واقعیت حقوقی نامیده<br />
ام( توصیف می شود. خواهیم دید که اساس<br />
آن صرفاً سلبی است و در ارتباط مستقیم<br />
با پروبلماتیک خاستگاه ها و چگونگی های<br />
رابطه قرار دارد. بویژه این نکته چشمگیر<br />
است که مفهوم »قرار داد« در آن غایب است<br />
)۵(. البته، این بغرنجی و ناهمگونی تئوری<br />
های حقوق طبیعی کالسیک است که هر<br />
چند قرارداد گرایانه، یا ضد قراردادگرایانه،<br />
دولت گرایانه یا اقتصادگرایانه باشد، با<br />
همگون بودن نسبی یک طبقه اجتماعی بالنده<br />
که می توان آن را بورژوازی نامید، مطابقت<br />
دارد. در صورتی، این ساده گرایی وحدت<br />
گرای اعالمیة حقوق است که در عرصه ایده<br />
ها یا بهتر بگوییم کلمه ها- کلمه هایی که<br />
بی درنگ از کنترل نگارندگان آن خارج<br />
می شود- بغرنجی اجتماعی واقعی انقالب<br />
فرانسه بنمایش در می آید: واقعیت این<br />
است که این انقالب در نخستین برخورد<br />
دیگر یک »انقالب بورژوایی« نیست، بلکه<br />
انقالبی است که با بورژوازی و مردم یا توده<br />
های غیربورژوایی در رابطه پایدار اتحاد و<br />
رویارویی انجام یافته است. انقالبی که بی<br />
درنگ با کشمکش خاص درونی اش وارد<br />
منازعه می شود که بدون آن حتی وجود<br />
نخواهد داشت. و از این رو در پی وحدت<br />
ضدهایش بی وقفه جریان دارد.<br />
***<br />
بدین ترتیب به این هسته متن های انقالبی<br />
می رسیم. بنظر می رسد، این هسته استوار<br />
بر یکسان انگاری دوگانه است که یکی به<br />
توضیح دیگری می پردازد و مضمون اش<br />
را به آن می دهد.<br />
نخستین یکسان انگاری مربوط به انسان<br />
و شهروند است. اینجا یک انتخاب گفتار<br />
تحمیل می شود. چون یک سنت طوالنی<br />
تقریباً رسمی شده مضمون هفده ماده اصلی<br />
را بعنوان فرانمود تمایز »حقوق انسان«<br />
)همگانی، انتقال ناپذیر که مستقل از هر نهاد<br />
اجتماعی، بنا بر این، بالقوه و غیره باقی می<br />
ماند( و »حقوق شهروندان« )ایجابی، نهادی<br />
شده، محدودکننده، اما کارا( تفسیر می کند<br />
که بنوبه خود به پی ریزی دومی ها بر پایه<br />
یکمی ها می انجامد. و بدون شک، برای<br />
این پی ریزی باید آنچه را که بنیاد می نهد و<br />
آنچه را که بنیاد نهاده شده متمایز کرد. اما<br />
تمام مسئله اینجا عبارت از معین کردن این<br />
نکته است که آیا در خود متن، ما بدرستی<br />
با متن »پایه« ای سروکار داریم. بی<br />
تردید، دوگانگی اصطالح های »انسان«،<br />
»شهروند« امکان تفکیکی را در بر می<br />
گیرد که ما نتیجه های آن را مالحظه می<br />
کنیم. اما این می تواند و باید به نحو دیگری<br />
در متن آن تفسیر شود. اعالمیه را بازخوانی<br />
کنید، آنگاه مالحظه خواهید کرد که در واقع<br />
بین »حقوق بشر« و »حقوق شهروند« هیچ<br />
تفاوت و هیچ اختالف مضمونی وجود ندارد.<br />
اینها دقیقاً یک چیزند. بنابراین، بین انسان<br />
و شهروند، دست کم بعنوان اینکه آنها در<br />
عمل بنا بر طبیعت و توسعه حقوقی که از آن<br />
برخوردارند تعریف شده اند، وجود ندارد.<br />
دقیقاً موضوع اعالمیه از این قرار است.<br />
یادآوری می کنم که آزادی، مالکیت، امنیت<br />
و مقاومت در برابر ستم )ماده ۲( به مثابه<br />
»حقوق طبیعی و همیشگی انسان« شمارش<br />
شده اند یعنی دقیقاً دنباله اعالمیه نشان می<br />
دهد که قانون اساسی اجتماعی سازمان<br />
حقوقی آن است.<br />
پس چه چیز در این سطح مسئله ایجاد می<br />
کند؟ این نخست وجود »مقاومت در برابر<br />
ستم« است که کمترین چیزی که می توان<br />
درباره آن گفت این است که این از آن پس<br />
خیلی صریح نهادی نشده است. اما همزمان<br />
می توان گفت که این مرتبط با آزادی و<br />
ضامن کارایی آن است- آزاد بودن، یارایی<br />
مقاومت در برابر هر اجباری است که آزادی<br />
را از بین می برد- و نمایشگر نشان زبانی<br />
مبارزة انقالبی است که این آزادی را بعنوان<br />
پیروزی تحمیل می کند )۶(. از سوی دیگر،<br />
این بمنزلة »فقدان نمایان« برابری است. اما<br />
بی درنگ بجاست این ظاهر با بازخوانی<br />
ماده ۱ )»انسان ها در حقوق آزاد و برابر به<br />
دنیا می آیند و باقی می مانند …«( و ماده<br />
۶ )»قانون بیان ارادة عمومی است. همه<br />
شهروندان حق رقابت دارند … قانون باید<br />
برای همه یکی باشد … همه شهروندان که<br />
از منظر قانون برابرند … همچنین معتبرند<br />
…«( اصالح گردد. این فرمولبندی ها بیشتر<br />
جبران »فقدان« برابری در فهرست ماده ۲<br />
را نشان می دهند. آنها مفهوم آن را وارونه<br />
می کنند و از برابری، اصل یا حقوقی می<br />
سازند که در واقع وحدت همه حقوق دیگر<br />
را برقرار می کنند.<br />
برخورد با برابری در اعالمیه دقیقاً مکان<br />
بسیار قوی و بسیار مشخص همانند سازی<br />
بین انسان و شهروند است. این بدرستی<br />
همان چیزی است که در نکوهیدن آن درنگ<br />
ندارد و خیلی زود به این یا آن شکل به<br />
تفکیک انسان و شهروند، حقوق »بشر« و<br />
حقوق »شهروند« می انجامد. در صورتی<br />
که ما اینجا تصدیق انطباق آنها را در حالت<br />
انقالبی که از عمل تبیین آن )»اعالمیه«(<br />
جدایی ناپذیر است، می یابیم. نه فقط اعالمیه<br />
هیچ »طبیعت بشری« را بعنوان پایه زیرین
صفحه 145<br />
یا ضامن خارجی باالتر از جامعه، نظم<br />
سیاسی قرار نمی دهد، بلکه حقوق بشر را<br />
با حقوق سیاسی کامالً یکی می داند و از این<br />
طریق ارتباط تئوری های طبیعت بشری را<br />
چونان تئوری های فوق طبیعی الهی شناسی<br />
در نظر نمی گیرد و انسان فردی یا جمعی را<br />
با عضو جامعة سیاسی یکی می داند.<br />
اینجا تأمل کوتاه درباره آنچه که بطور بنیادی<br />
چنین مفهوم متن های- دقیقاً طبیعت گرایانه<br />
سنت قدیمی را متمایز می کند، بی فایده نیست.<br />
معادلة انسان و شهروند در ۱۷۸۹ تکرار<br />
باغ وحش politikan( )zôon سیاسی<br />
نیست. در واقع، ایده باغ وحش سیاسی بر<br />
فرض که واقعاً مطابق با نهادهای »شهر<br />
»cité یونانی یا رومی با شد، مبنای همانند<br />
سازی برابری و آزادی قرار نمی گیرد،<br />
بلکه بنا بر تز کامالً متفاوت، تز برابری<br />
در محدوده آزادی که بر حسب مورد چونان<br />
وضعیت اجتماعی استوار بر یک سنت،<br />
یک نهاد یا یک کیفیت طبیعی افراد است،<br />
نگریسته می شود. برابری اینجا تنها نتیجه،<br />
و مشخصه آزادی است. برگشت پذیری دو<br />
اصطالح نمی تواند در آن جا وجود داشته<br />
باشد. از آنجا، تا در متن هایی که عمیق تر<br />
درباره بالقوه گی های دموکراتیک، مفهوم<br />
شهروندی تحقیق می کنند، می توان برخی<br />
قطعه های »سیاست«ارستو، محدودیت<br />
عجیب این مفهوم یا دست کم آنچه را که<br />
می تواند بدین ترتیب پس نگرانه برای<br />
خواننده مدرن جلوه کند، مثال زد. ارستو،<br />
شهروندی را بنا بر بهره گیری متناوب از<br />
کارکردهای فرماندهی و فرمانبری و بنا بر<br />
این، بنا بر شکل قوی دوجانبه بودن تعمیم<br />
یافته افراد آزاد، زورمند و بالغ )که این چنین<br />
پایه عشق و محبت )philia( شان، مفهوم<br />
ژنریک »رابطه اجتماعی« است( »تعریف<br />
می کند«. از این دو جانبه بودن، یک موضع<br />
کیهان شناختی »شهروند« میان دو محدوده<br />
بنا بر نقص و افراط نتیجه می شود که<br />
به همان دلیل محدوده های انسان شناختی<br />
سیاسی اند: محدوده فرودین انسان در چهره<br />
های مختلف)زن، برده، کودک(، محدوده<br />
اَبَر انسان در چهره خردمند، خدا یا قهرمان.<br />
اما آن جا که امروز ترکیب متضاد، ترکیب<br />
طرح اولیه کلیت و محدودیت خودکامگی<br />
را می بینیم، در واقع، تنها کاربُرد منطق<br />
متفاوت وجود دارد که در آن »آزادی« یک<br />
وضعیت، یک شخصیت و »برابری« یک<br />
کارکرد و حقوق این وضعیت را نشان می<br />
دهد.<br />
برعکس، این نیز کامالً اشتباه است که به<br />
بهانه آگاهی تاریخی، تقابل کالسیک زاییده<br />
لیبرالیسم را بپذیریم. در تقابل با وحدت<br />
یونانی )و بیشتر رومی( امر اجتماعی و<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
سیاسی، اعالمیه ۱۷۸۹ جدایی آنها- یا<br />
جدایی »بورژوایی« آنها- را که در نفس<br />
خود استوار بر تمایز سپهر عمومی و سپهر<br />
خصوصی است، بنا نهاد. هر چند مارکس<br />
در یک متن مشهور دورة جوانی اش این<br />
قرائت معاصر را به حساب خود اصالح<br />
کرد، در اساس مانع سو تعبیر در رابطه<br />
با معنی ظاهری، مادیت متن ها نگردید.<br />
انسان اعالمیه »فرد خصوصی« در تقابل<br />
با شهروند که عضو دولت است، نیست. او<br />
دقیقاً شهروند است و این تحقیق بر عکس<br />
باید ما را به این پرسش هدایت کند که چگونه<br />
موجب می شود که خود مفهوم دولت در یک<br />
متن انقالبی که کاربُرد آن – دست کم از دید<br />
نگارندگانش برقراری دولت جدید بود، این<br />
چنین پرسش انگیز باشد. پاسخ به این پرسش<br />
فقط می تواند استوار بر بررسی نتیجه های<br />
زیر و رو کننده اندیشة بنیادی جدید باشد که<br />
بطور مشخص بر رابطه برابری با آزادی<br />
که بطور عام بیان شده تکیه می کند.<br />
این کدام اندیشه است؟ به هیچ وجه مسئله<br />
عبارت از همانند سازی دو مفهوم نیست.<br />
البته اگر بخواهیم معنی ظاهری آن را بیان<br />
کنیم، همان است که اعالمیه می گوید:<br />
برابری همانند با آزادی، برابر با آزادی و<br />
برعکس است. هر یک درست »سنجه«<br />
دیگری است. این چیزی است که من پیشنهاد<br />
می کنم آن را با اصطالح به عمد عجیب<br />
گزاره Egaliberté)برابری= آزادی(<br />
بنامیم: البته، این ادغام بی معنا و »ناممکن«<br />
در زبان فرانسه، با وجود این، گزاره مرکزی<br />
را بیان می کند. زیرا همزمان شرایطی را<br />
فراهم می کند که در آن ها انسان از این سو<br />
به آن سو، شهروند و دلیل این همگون سازی<br />
است. در معادله انسان و شهروند یا بهتر از<br />
آن- بعنوان دلیل کلیت آن- بعنوان پیش فرض<br />
آن- استوار بر گزاره برابری = آزادی است.<br />
این گزاره وضعیت دلیل evident( Self<br />
truth به گفته آمریکایی ها( را دارد یا<br />
دقیق تر گزاره وضعیت یقین را دارد. یعنی<br />
اینکه حقیقت آن نمی تواند مورد تردید قرار<br />
گیرد. با اینهمه، این از آن جا است که گزاره<br />
وضعیت باشد و حتا گزاره همواره وضعیت<br />
باشد؛ هر چند در شکل های انکار اعتراف<br />
به پافشاری در آن قطع نمی شود و برگشت<br />
ناپذیری در آن آشکار می گردد.<br />
تنها بر پایه این واقعیت می تواند باشد<br />
که ما آنجا با دو کلمه روبرو شویم. تمایز<br />
صوری آنها آشکارا برای موقعیت همانندی<br />
معنی ضروری است. بهتر بگوییم: برای<br />
اینکه آزادی و برابری بتوانند چونان چیز<br />
همانند اندیشیده شوند، الزم است که به<br />
اختالف آغازین به ثبت رسیده در تاریخ<br />
های تا اندازه ای متمایز: واژگان »آزادی«<br />
و »برابری« پیش از متن ۱۷۸۹ تا این<br />
نقطه برخورد که با یک حرکت همه جدول<br />
تغییر می یابد، تقلیل یابند. از دیدگاه دیگر،<br />
این خیلی ساده نشانه این واقعیت است که<br />
انقالبی های ۱۷۸۹ همزمان علیه دو دشمن<br />
و دو »اصل« مبارزه می کردند: یکی مطلق<br />
گرایی که بمثابه نفی آزادی )در »عمل«<br />
دایمی »شاهزاده«( نمودار می شود و<br />
دیگری امتیازهایی که چونان نفی برابری<br />
)در »حقوق« دائمی و پایدار »قوی تر«(<br />
پدیدار می گردد. سلطنت و اشرافیت که<br />
یگانگی سیاسی- اجتماعی شان بی میانجی<br />
توسط آنها در مفهوم »نظام قدیم« اندیشیده<br />
شده، آمیزه ای است که منتقدان انقالب از<br />
پرداختن به آن تا امروز بخصوص با بحث<br />
درباره انقالب، یک »انقالب آزادی« و یک<br />
»انقالب برابری« باز نایستاده اند.<br />
البته آنچه که عمیق تر در شناسایی این تز<br />
رادیکال مانع می تراشد، تفسیر افالتونی<br />
متن ها است: بنابر آن برابری و آزادی<br />
را بمثابه ایده ها یا گوهرهایی می بینیم و<br />
طبیعت مشترک برابری و آزادی را جستجو<br />
می کنیم. دلیل دیگری نیز وجود دارد:<br />
در پی آنیم که برای دادن یک »مضمون<br />
تجربی«، یک »مرجع مثبت« برای این<br />
همانندی ضرورت دارد تا بتوان نشان داد<br />
که کدام آزادی، کدام برابری همانند هستند،<br />
یا بهتر در چه حدود آنها هماننداند. کوتاه<br />
سخن، اینجا با یک ناروشنی حیرت آوری<br />
برخورد می کنیم. قضیه عبارت از دو مسئله<br />
بهم پیوسته اما متمایز است. در مورد مسئله<br />
نخست پاسخ ساده، اما با یک اهمیت زیاد<br />
است. زیرا به هیچ وجه در وضعیت حقیقت<br />
گزاره Egaliberté وارد نمی شود. در<br />
مورد مسئله دوم، پاسخ در عمل ناممکن<br />
است؛ یا بهتر بگوییم، به بی تفاوت ماندن<br />
بی پرده اختصاص داده شده است. چیزی<br />
که بدون شک از کمترین اهمیت برخوردار<br />
نیست. زیرا داو در آن خیلی ساده کاربرد<br />
و گذار از »تئوری« به »پراتیک« یک<br />
گزاره محصول پراتیک )انقالبی( در نفس<br />
خود است.<br />
نخست مسئله طبیعت را بررسی می کنیم:<br />
موضع من تند است: استدالل زیرین برای<br />
گزاره برابری = آزادی ذات گرایانه نیست.<br />
آنچه مبنا قرار می گیرد کشف شهودی یا<br />
اشراقی همانندی ایده های برابری و آزادی<br />
نیست و نخواهد بود. زیرا اینها کامالً<br />
دگرگون شده از معادله قرار گرفتن انقالبی<br />
شان خارج می شوند.<br />
البته، این کشف تاریخی است که کامالً بطور<br />
تجربی می توان گفت که توسعه آنها ضرورتاً
صفحه 146<br />
همانند هستند. بدیهی است وضعیت هایی که<br />
هر دو در آن ها حاضر یا غایب اند، ناگزیر<br />
یکی هستند. به بیان دیگر، شرایط تاریخی<br />
)واقعیت( آزادی دقیقاً همان شرایط تاریخی<br />
)واقعیت( برابری هستند. من می گویم گزاره<br />
برابری = آزادی که به این شکل درک شده<br />
کامالً حقیقت برگشت ناپذیری است که در<br />
مبارزه انقالبی و بوسیلة آن کشف شده و<br />
بدرستی گزاره ای عموماً حقیقی است ک بنا<br />
بر آن در لحظه قطعی ناگزیر با »نیروهای«<br />
مختلف که اردوی انقالبی را می سازند،<br />
تطبیق می کند. به نوبه خود تأثیری تاریخی<br />
این گزاره هر اندازه متضاد باشند، تنها<br />
بدین ترتیب می توانند بعنوان تأثیرهای یک<br />
حقیقت یا تأثیرهای حقیقت درک شوند.<br />
به من خواهید گفت، دلیل آن چیست؟ مسئله<br />
عبارت از یک حقیقت عمومی در این مفهوم<br />
)عمومی پس آزمونی یا بهتر بگوییم عمومی<br />
تاریخی( است که فقط می تواند سلبیباشد. اما<br />
می تواند در هر لحظه در شرایط گوناگون که<br />
اقتضا کند، ایجاد شود. اگر کامالً درست است<br />
که برابری در عمل همسان با آزادی است،<br />
برای این است که از حیث مادی ناممکن<br />
است، بنحو دیگر باشد. به بیان دیگر، برای<br />
این است که آنها رویهمرفته ناگزیر همواره<br />
ناسازگارند. این تز برای تفسیر کردن در<br />
نفس خود »در حال توسعه« است. برابری و<br />
آزادی دقیقاً در همان »شرایط« ناسازگارند.<br />
زیرا نمونه ای از شرایط که آزادی را حذف<br />
یا منکوب می کند وجود ندارد که برابری<br />
را حذف و محدود- یعنی نابود- نکند و<br />
برعکس. من اینجا از ناسازگار بودن<br />
بیمی ندارم، نه بنا بر تاریخ استثمار سرمایه<br />
داری که در پراتیک، برابری اعالم شده بر<br />
پایة قرارداد کار را نفی می کند. به خاطر<br />
این که به نفی عملی آزادی های خواست<br />
و بیان می انجامد، نه بنا بر تاریخ رژیم<br />
های سوسیالیستی که آزادی های عمومی را<br />
حذف می کند، به خاطر این که به تشکیل<br />
جامعه امتیازها و نابرابری های تقویت شده<br />
می انجامد به روشنی تمایز آزادی های<br />
»فردی« و آزادی های »جمعی« مانند<br />
تمایز برابری »صوری« یا »واقعی« اینجا<br />
مفهومی ندارد. مسئله بیشتر عبارت است از<br />
درجه برابری برای اشتراکی کردن آزادی<br />
های فردی و درجه آزادی که برای برابری<br />
جمعی افراد الزم است. پاسخ هر بار همان<br />
است: یعنی حداکثر در شرایط مفروض. این<br />
شکل دیگر بیان تجربة سلبی از آنجاست که<br />
دلیل- نه فقط دلیل ممکن، بلکه به این عنوان<br />
کافی- گزارة Egaliberté را تشکیل می<br />
دهد. شکل های گوناگون »قدرت« اجتماعی<br />
یا »قدرتی« که خواه با نابرابری خواه با<br />
اجبارها روی آزادی انسان- شهروند اعمال<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
می گردد، مطابقت دارند، ناگزیر بهم می<br />
رسند. نمونه های محدود کردن ها یا حذف<br />
آزادی ها بدون نابرابری های اجتماعی و<br />
نابرابری های بدون محدود کردن یا حذف<br />
آزادی ها وجود ندارد، در صورتی که درجه<br />
ها، تنش های فرعی، مرحله های تعادل<br />
ناپایدار، شرایط سازش وجود دارد که در<br />
آنها استثمار و سلطه بطور همگون میان همه<br />
افراد توزیع نمی شود. چنین است ساز و کار<br />
شکل بندی طبقه ها یا نخبگان فرمانروا که<br />
ناگزیر قدرت را به قدرت برتر یا هژمونی<br />
تبدیل می کند.<br />
پس می فهمیم که چرا متن اعالمیه،<br />
اثر »موقعیت« سخنگویان بورژوایی<br />
»انقالب«، سلطه خاص یا کنترل خاص<br />
شان را بر روندی که در آن شرکت کردند،<br />
مضمون اساسی خود قرار نداده است؛ و می<br />
فهمیم که چرا بیدرنگ مبارزه ای درگیر<br />
می شود که هدف آن کاربُرد »اصل های<br />
۱۷۸۹«، یعنی در عمل توسعة عمومی آنها<br />
یا محدود کردن آنهاست.<br />
و نیز می فهمیم که معنی معادله انسان =<br />
شهروند تعریف حقوق سیاسی و تصدیق<br />
حقوق عمومی در سیاست نیست. دست<br />
کم بطور صوری- خود این نمونه شکلی<br />
است که می تواند به سالح مادی تبدیل<br />
شود- اعالمیه قلمرو نامعین »سیاسی شدن«<br />
خواست های حقوقی را می گشاید که هر<br />
یک به روش خود خواست شهروندی یا سند<br />
نهادی، عمومی آزادی و برابری را تکرار<br />
می کنند: در این گشایش نامحدود- از دوره<br />
انقالب شاهد تالشی هستیم که مطالبه حقوق<br />
مُزدبران یا زیر سلطه ها و نیز خواست زنان<br />
یا خواست بردگان و دیرتر خواست استثمار<br />
شدگان جزو آن است. چنین حقوقی بعد به<br />
شکل زیر فرمول بندی می شود: رهایی<br />
ستمدیدگان تنها می تواند کار خاص خود آنها<br />
باشد. آنچه که بیدرنگ معنی اخالقی آن را<br />
تصریح می کند.<br />
اینک به دومین جنبه می پردازیم: جزو<br />
اصلی حقیقت متن ما »عمومیت سلبی«<br />
یعنی نامعینی مطلق آن است. چون اینجا از<br />
تأثیر حقیقت در تاریخ صحبت می کنیم باید<br />
بیش از هر وقت طرح متن و طرح بیان<br />
یا اگر بپذیریم، معنی و مرجع را مفصل<br />
بندی کنیم. نا معینی، تمام قدرت متن، اما<br />
ضعف عملی بیان را نمودار می کند؛ یا بهتر<br />
بگوییم این را نمودار می کند که نتیجه های<br />
متن در نفس خود نامعین هستند. آنها کامالً<br />
به »تناسب نیروها« و تحول شان بنا بر<br />
موقعیت ها بستگی دارند که البته الزم می<br />
آید که در عمل مرجع های فردی و جمعی<br />
برایEgalibetré )برابری= آزادی( با کم<br />
و بیش »احتیاط« و »درستی« و همچنین<br />
با »شجاعت« و »گستاخی« علیه قدرت<br />
های مستقر بنا گردد. بین شرایطی که بطور<br />
تاریخی ساخت نهادها را مطابق با گزاره<br />
Egalibetré و عمومیت گزافه پردازانه<br />
متن تعیین می کنند، تنش دایمی وجود<br />
دارد. با اینهمه، همواره ضرورت دارد که<br />
این عمومیت تکرار شود و برای همسانی<br />
بدون تغییر تکرار شده است تا نتیجه حقیقت<br />
بازتولید شود که بدون آن سیاست انقالبی<br />
وجود ندارد. پس کشمکش دایمی بین معنی<br />
به طور عموم سیاسی »حقوق بشر« و<br />
این واقعیت وجود دارد که متن آنها کامالً<br />
به »پراتیک« به »مبارزه«، به »کشمکش<br />
اجتماعی« مراقبت از ایجاد »سیاست حقوق<br />
بشر« واگذاشته می شود.<br />
***<br />
بنابراین، من از آنجا به نکته بعدی توضیح<br />
ام می رسم و فرضیه زیر را مطرح می کنم:<br />
مشخص کردن Egalibetré یا گنجاندن آن<br />
در پراتیک به قیمت مبارزه هایی که در شکل<br />
مشخص به نفی های تاریخی توسل می جوید<br />
که این گزاره در نفس خود نفی تئوریک آن<br />
را نشان می دهد؛ این حقیقت آن را تحقق می<br />
بخشد. این تحقق بخشیدن به دو عامل بستگی<br />
دارد: یکی تعیین تضادهای واقعی سیاست<br />
پسا انقالبی، یعنی تناسب نیروها و تضادهای<br />
منافع مفروض در شرایط متوالی که پیگیری<br />
و حتا بازسازی می شود و دیگری تعیین<br />
شکل هایی که در آنها چنین تضادهای واقعی<br />
در فضای ایدئولوژیک قابل تصورند که<br />
بوسیله گزاره انقالبی گشوده شده است.<br />
بحث ما باید شکل ساخت پیکربندی یا جستار<br />
نقش های ایدئولوژیک سیاست مدرن را پیدا<br />
کند؛ همانطور که گزاره انقالبی ساخت آن<br />
را معین کرده است. در چنین جستاری است<br />
که ما باید برای محدود کردن متن تضادها<br />
بکوشیم تا همگونی و اختالف آن را بسنجیم.<br />
این است فرضیه ساخت من که بطور<br />
شکلواره ای بیان شده است:<br />
۱- معادله آزادی و برابری برای تغییر<br />
و تبدیل های اساسی مدرن، ذهنی حقوق<br />
ضروری است. اما برای تضمین ثبات نهادی<br />
آن ناتوان است. یک میانجی ضروری است،<br />
اما شکل های ضد »برادری« یا )همبودی(<br />
و »مالکیت« پیدا می کند.<br />
۲- هر یک از این میانجی ها به نوبة خود<br />
داو یک کشمکش است و عمالً خود را تقسیم<br />
شده می بیند. از یک سو، در همبود Com-<br />
munauté ملی و همبود مردمی؛ از سوی<br />
دیگر، در مالکیت- کار و مالکیت- سرمایه.
صفحه 147<br />
ترکیب این دو تقابل شکل عام تر ایدئولوژیک<br />
»مبارزه طبقه ها« است.<br />
۳- هر یک از این میانجی ها، همچنین<br />
فرانمودهای تعارض آمیزشان نوع دیگر<br />
»تضاد« را پس می راند: از سوی<br />
برادری – همبودی: اختالف جنس ها، از<br />
سوی مالکیت )کار و سرمایه(: تقسیم دانش<br />
»فکری« و فعالیت »جسمانی«. بنابراین،<br />
دو نمونة کامالً ناهمگون از »تضادها«<br />
وجود دارند که نه فقط مجال نمی دهند به<br />
یگانگی تبدیل شوند، بلکه به شکل معینی<br />
ناگزیرند دستاویز گفتمان های ناسازگار<br />
شوند؛ هر چند بشدت جدایی ناپذیر، دست کم<br />
در درازمدت ماتریس گفتمانی فعالیت سیاسی<br />
استوار بر مفهوم انسان شهروند که ما از آن<br />
عزیمت کرده ایم، باقی بماند.<br />
از مسئله میانجی ها آغاز می کنیم: الزم<br />
است که از بی ثباتی تشکیل دهنده معادله<br />
انسان = شهروند عزیمت کنیم که مبنای<br />
همانند دانستن برابری با آزادی یعنی تأیید<br />
حقوق سیاسی بالقوه همگانی را تشکیل می<br />
دهد. به عالوه، در جای دیگر من کوشیده ام<br />
)اگر بخواهیم متن ها را پس از خود انقالبی<br />
ها خوب بخوانیم( نشان دهم که این تأیید یک<br />
نوسان نامحدود وارد می کند که از ابهام<br />
ساختاری بین دو »سیاست« آشکارا پرسش<br />
انگیز نتیجه می شود: یکی سیاست شورش و<br />
دیگری سیاست قانون اساسی، یا اگر ترجیح<br />
دهیم: یکی سیاست انقالب مداوم، پی در پی<br />
و دیگری سیاست دولت بعنوان نظم نهادی.<br />
بدیهی است که یک چنین پرسش انگیزی<br />
خود مفهوم سیاست را تقسیم می کند؛ بی<br />
آنکه هرگز بتواند بانی ترکیبی شود )آنچه<br />
که شاید خصلت نمونه وار مدرنیته باشد(.<br />
همچنین معنی آن این است که »آزادی« و<br />
»برابری« دایم به جدا شدن و پدیدار شدن به<br />
عنوان اصل ها یا ارزش های متمایز گرایش<br />
دارند که عرصه ها و نیروهای متضاد بین<br />
آن ها را اعالم می دارند. و این در صورتی<br />
است که هویت آنها به ویژه هویت حقوقی<br />
آنها تضمین نشده باشد؛ یا اگر اقتضاء<br />
کند استوار بر مقدمه و تقدم اصطالح سوم<br />
باشد. برابری = آزادی )E =L( به عنوان<br />
فرانمود یا تبیین اصل دیگر همان نتیجه را به<br />
عنوان گوهر مشترک شان نمودار می کنند.<br />
با اینهمه، واقعیت این است که یک چنین<br />
میانجی نمی تواند به شکل واحد متداول<br />
باشد. بطور تاریخی، این میانجی در نفس<br />
خود دو شکل متناقض پیدا می کند: یکی<br />
میانجی استوار بر مالکیت و دیگری میانجی<br />
استوار بر همبود )که بطور نمونه وار در<br />
انقالب فرانسه در اصطالح های سه گانه<br />
»آزادی- برابری- برادری، با در اختیار<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
داشتن سه قطب یک مثلث نمادین به بیان<br />
در آمده، امّا مثلث آزادی- برابری- مالکیت<br />
چندان قطعی نیست(.<br />
لحظه ای روی این نکته مکث می کنیم.<br />
البته، هیچیک از مفهوم های موجود: آزادی،<br />
برابری، مالکیت یا برادری بطور بنیادی<br />
جدید نیست. اما آنچه جدید است، روشی<br />
است که آنها گرد می آیند. برخی ها در<br />
رابطه با برخی دیگر مشخص می شوند، و<br />
تنشی که بین دو »پایة« ممکن برای آزادی<br />
و برابری برقرار می شود، مانند دو روش<br />
بدیل اجتماعی شدن شهروند هستند: مالکیت<br />
که فردی یا جمعی است؛ همبود که چونان<br />
چیز طبیعی یا تاریخی )حتی روحی( درک<br />
می شود. ما آنجا ماتریس ایدئولوژی های<br />
سیاسی ویژه مدرنیته از زمان سوسیالیسم و<br />
لیبرالیسم )که هر یک به روش خود روی<br />
مالکیت تکیه می کنند( تا ناسیونالیسم و<br />
کمونیسم را داریم )که هر یک به روش خود<br />
روی همبود و بویژه در فرانسه روی برادری<br />
تکیه می کنند(. تصدیق کردن باروری این<br />
ساختار یک روش روشن کردن داوهای شک<br />
و تردید معاصر نسبت به سیاست است. گمان<br />
می رود که باید روی اصطالح های آزادی<br />
و برابری تکیه کرد: این مطمئن نیست. اما<br />
باید بیشتر بر »مکمل« های شان تکیه کرد؛<br />
زیرا: »مالکیت« بعنوان نقطه اتکاء فردیت و<br />
بنابراین رابطه انسان ها – چیزها یا انسان –<br />
طبیعت در همه شکل هایش امروز وضوح و<br />
سادگی اش را از دست داده و به یک مفهوم<br />
بغرنج و مبهم تبدیل شده است )در مثل مالک<br />
بودن یک استعداد یا یک باور چیست؟(.<br />
با این همه، برادری- همبود همزمان تک<br />
معنایی و انسجام اش را از دست داده است.<br />
تک معنایی به این معنا که )نه یک رابطه،<br />
بلکه رابطه های اجتماعی اشتراکی کننده،<br />
گروه ها یا رابطه های مربوط به رقیب ها<br />
که افراد یکی دانستن شان را با این رابطه ها<br />
اعالم داشته اند، وجود دارد(. انسجام به این<br />
معنا که )رابطه های اجتماعی پس از خوب<br />
پیوند دادن افراد بنظر می رسد که دیگر آنها<br />
را به هیچ وجه پیوند نمی دهد: مثل شغل،<br />
خانواده که بدون شک مسئله بیش از پیش<br />
برای ملت و طبقه مطرح می شود(.<br />
آنچه اینجا شگفت انگیز است، این است که<br />
مالکیت و همبود Communauté نمی<br />
توانند آزادی و برادری )و بنابراین سیاست<br />
هایی ]را[ که پیرامون این »حقوق« بشر<br />
شهروند توسعه می یابند( بدون برهان خلف<br />
»پی ریزی کنند«. این است آنچه که من آن<br />
را دلیل خطر افراط کاری وارونه می نامم<br />
خواهند گفت: افراط کاری همبود، برتری<br />
مطلق همه یا گروه بر افراد حذف فردیت<br />
خواهد بود. از این رو، الزم است که رابطه<br />
های آزادی و برابری بنا بر اصل تضمین<br />
مالکیت فرمانروا سنجیده شود. همزمان<br />
خواهند گفت: افراط کاری مالکیت بمعنی<br />
برتری مطلق فردیت و حذف همبود خواهد<br />
بود. از این رو، آزادی و برابری باید بطور<br />
اساسی بعنوان فرانمود وجود همبودی انسان<br />
ها، نهادها تعریف شوند که همبود در آنها<br />
واقعیت بخشی خاص اش را دنبال می کند.<br />
البته، به ویژه، این دیالک تیک بی آنکه هر<br />
یک از دو »میانجی« مهم بطور گرایشی<br />
جدا و به دو تقسیم شده باشد، گسترش نمی<br />
یابد. بدون شک، این مربوط به این واقعیت<br />
است که مفهوم شهروندی عمومی که در<br />
آغاز متکی بر همگرایی گروه های اجتماعی<br />
و پراتیک های کامالً ناهمگون بود، تبدیل<br />
به داو رویارویی بین فرمانبر و فرمانروا و<br />
همچنین بین شکل های خشن و شکل های<br />
حقوقی یا قانونی سیاست می شود. همواره<br />
فرمانروایان یا فرمانبرانی برای اِعمال زور<br />
در برابر قانون، در برابر شکل حقوقی،<br />
همچنین قانونیت در برابر زور وجود دارد.<br />
پس از حیث تاریخی از جنبه مثلث آزادی،<br />
برابری و برادری، و در واقع خیلی زود از<br />
مرحله کنوانسیون چه اتفاق افتاد که همزمان<br />
با مسئله های جنگ خارجی، رهایی ملی،<br />
همچنین ستایش انقالبی میهن دوستانه و<br />
اختالف های طبقاتی که با »اشرافیت جدید«،<br />
»امتیازهای جدید« زبان می گشاید، دگرگون<br />
می شود سیستم برادری بطور گرایشی به<br />
برادری ملی و همچنین به زودی به برادری<br />
و برادری انقالبی که در برابری خواهی<br />
در کمونیسم تبلور می یابد، تقسیم می شود.<br />
اصطالح ملت معنی را تغییر می دهد؛ این<br />
دیگر مجموع شهروندان نیست، این اندیشه<br />
یک تعلق تاریخی است که روی دولت<br />
متمرکز شده است. در نهایت، در خالل<br />
اسطوره سازی زبان، فرهنگ و سنت های<br />
ملی، این شکل فرانسوی ملی گرایی، اندیشه<br />
همبود اخالقی و فرهنگی است که استوار بر<br />
سنت های نهادی است. در مقابل، برعکس،<br />
تغییر سمت مفهوم مردم به سوی ایده عمومی<br />
پرولتاریا بعنوان »مردمی از مردم«، امانت<br />
دار واقعیت و آرزوی همبودانه واقعی آنان<br />
است.<br />
همزمان از جنبه مثلث آزادی، برابری،<br />
مالکیت چه اتفاق افتاد؟ آنجا نیز یک تقسیم<br />
بندی در کار است که پیرامون مسئله<br />
هایی چون حق حیات، حق کار دور می<br />
زند. می توان گفت که بطور گرایشی دو<br />
روش توجیه حقوق شهروند با مراجعه<br />
به مالکیت، بنا بر این دو روش اندیشیدن<br />
به فرد حامل ارزش های آزادی- برابری<br />
وجود دارد: چه بنا بر مالکیت کار )و بویژه
صفحه 148<br />
مالک بودن »خویشتن«، وسیله های معیشت<br />
به وسیله کار(، چه بنا بر مالکیت بعنوان<br />
سرمایه )اینجا مسئله عبارت از سرمایه<br />
پولی یا سرمایه نمادین مثل استعداد اقدام<br />
کردن، مهارت و غیره است(. در سطح<br />
ایدئولوژیک، این مفهوم ها با شگفتی مثل<br />
مفهوم اکنون »مردم« دو سویه اند. سرمایه<br />
دار به عنوان فعال و به عنوان »کارفرما«،<br />
کارگر به عنوان حامل استعداد یک »سرمایه<br />
انسانی« تعریف می شود. مفهوم مالکیت می<br />
تواند بطور صوری در دو حالت حفظ شود.<br />
این وجه مشترک ایدئولوژی های لیبرالیسم<br />
فردگرایانه و سوسیالیسم جمع گرایانه را<br />
نشان می دهد که بطور صوری در این گفته<br />
موافق اند که آنچه بطور اجتماعی قطعی<br />
است، مالکیت است.<br />
بدین ترتیب می بینیم که در حقیقت زود<br />
این دو تضاد آشکار از حیث سیاسی<br />
آمیخته می شوند. از ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۳<br />
آنچه مسلط بود، مسئله همبود شهروندان،<br />
مسئله برادری یاد شده در متن کامل فرمول<br />
نمایندگان کنوانسیون بود که- وقتی به گزاره<br />
های پذیرفتنی برگردانده شد- به »شعار<br />
جمهوری«: »وحدت تقسیم ناپذیر جمهوری<br />
آزادی، برابری، برادری یا مرگ« تبدیل می<br />
شود. از ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۵ و در قانون مدنی<br />
این تضاد دیگر است که گسترش می یابد و به<br />
تفرقه نمادین بورژواهای مالک و کمونیست<br />
های برابری خواه می انجامد. در طول قرن<br />
نوزده آن چه که من آن را شکل ایدئولوژیک<br />
عام مبارزه طبقه ها نام داده ام توسعه می<br />
یابد. و آن نه فقط تقابل میان مالکیت فردی<br />
و جمعی، کار و سرمایه، بلکه جمع دو<br />
تضاد است. »اردوی بورژوایی« از دیدگاه<br />
ایدئولوژیک بدون صحبت از منافع مادی هم<br />
زمان یک شکل مالکیت در برابر شکل دیگر<br />
و یک شکل همبود در برابر شکل دیگر<br />
)۷( است: این لیبرالیسم بعالوه ناسیونالیسم<br />
است. و نیز »اردوی پرولتاریا«، شکلی از<br />
مالکیت، مالکیت جمعی یا اجتماعی یا برنامه<br />
ریزی شده عالوه بر یک شکل همبود است:<br />
دقیقاً کمونیسم است که از ایده آل برادری<br />
توده های انقالبی ارث می برد. ایده ای که<br />
شهروندان به معنی خاص انسان هایی از<br />
مردم موسوم به کارگران هستند.<br />
آیا می توان به آن بسنده کرد؟ من فکر نمی<br />
کنم. این یکی از دلیل های نامناسب بودن<br />
نسبی ایده انقالب پایان قرن ۲۰ است که<br />
بدین ترتیب به خاستگاه های خود باز می<br />
گردد. تضادهایی که تازه از آن سخن گفتیم<br />
تضادهای آشکار هستند که طی دو قرن در<br />
گفتمان هایی که سیاست مدرن، پساانقالبی<br />
را بوجود آوردند، توضیح داده شده اند. یعنی<br />
اینکه آنها کامالً در زبان آزادی و برابری<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
یا اگر بپذیریم در مبارزه علیه ستم و بی<br />
عدالتی به بیان در آمده اند. البته، ما امروز<br />
بیش از پیش تأیید می کنیم که نوع دیگری<br />
از »تضادها« یا »تقسیم ها« وجود دارد<br />
که با دشواری زیاد در این زبان صراحت<br />
یافته است )یا اینکه همواره شامل بازمانده<br />
تقلیل ناپذیر در هر فرمولبندی در ارتباط<br />
با ستم و بی عدالتی است(. در هر حال، ما<br />
از وجودشان بسی آگاه شده ایم. آیا این نشانه<br />
عصرهاست؟ شاید.<br />
فکر می کنم که بطور اساسی دو مورد از<br />
آن وجود دارد که از میان ما کسانی که به<br />
سیاست در آنچه که آن را اخیراً »حزب<br />
انقالبی« می نامند، پرداخته اند، با هر دو<br />
آنها بعنوان مانع های تقریباً غلبه ناپذیر<br />
در شکل بندی همبود آزاد افراد که با هم<br />
علیه نابرابری های اجتماعی مبارزه می<br />
کنند، برخورد کرده اند؛ زیرا بدرستی، این<br />
تضادها یا تقسیم ها از نوع بکلی دیگر که<br />
عموماً به خارج از آگاهی و گفتمان سیاسی<br />
رانده شده اند، مدل فردیت یا اگر بپذیریم،<br />
»طبیعت بشری« یعنی امکان نشان دادن<br />
فرد در کل بعنوان نمونه نوع بشر را به<br />
پرسش می کشند. اینها تقسیم جنس ها )نه<br />
فقط بعنوان تقسیم وظیفه های اجتماعی، بلکه<br />
عمیق تر بعنوان اختالف مطلق، دوگانگی<br />
مرد و زن که نوع بشر- و در نتیجه تمام<br />
همبود- را به دو نیم ناقرینه بدون نقطه<br />
میانجی جدا می کند(. و تقسیم جسم و روح<br />
هستند )این تقابل »افالتونی« دو جنبه فردیت<br />
که اسپینوزا برعکس کوشید آن را »همانند«<br />
بپندارد، در سراسر عرصه اجتماعی به<br />
منزلة تقسیم »کار یدی« و »کار فکری«،<br />
تکنیک و اندیشه ورزی، کارگزاری و<br />
شناخت، ورزش و هنر یا فرهنگ و غیره<br />
بهم می رسند(.<br />
بدون شک، مسئله آنجا عبارت از نابرابری<br />
ها یا دقیق تر پایه هایی است که مدام برای<br />
ایجاد نابرابری و در همان حال برای<br />
محدود کردن یا محو آزادی یک »طبقه«<br />
کامل از بشریت، بیاری طلبیده شده است.<br />
و با اینهمه، در پس این نابرابری ها نمونه<br />
ای از اختالف وجود دارد که محو آن بنا<br />
بر نهاد برابری ناممکن است. این بدان<br />
معنا نیست که برابری اینجا شرط صوری<br />
آزادی نیست، بلکه امری صرفاً بیرونی<br />
باقی می ماند. بنظر می رسد، اینجا »راه<br />
حل سیاسی« در رابطه های ناب برابری<br />
= آزادی، : نه بنا بر »جدایی« گروه ها، نه<br />
بنا بر »ادغام« شان وجود ندارد )اسطوره<br />
انسان کلی، یدی- فکری کامالً با اسطوره<br />
نر- مادگی مطابق است و از سوی دیگر<br />
آنها به هم می پیوندند(. این ها تضادهای<br />
واپس رانده ای هستند که سیاست مدرن را<br />
بر می انگیزند. در این مفهوم، هر چند آنها<br />
برای آن مدام بمثابه چیز بیرونی وانمود<br />
شوند، اما دایم در ژرفای پراتیک گفتمانی<br />
آن، قانونگذاری، سازماندهی، سرکوبگری<br />
حضور دارند. شاید تنها امروز است که ما<br />
می توانیم بیان خاص شان را در مقیاسی<br />
آغاز کنیم که نامناسب بودن گفتمان های<br />
تخصصی شده درباره خانواده، آموزش و<br />
پرورش، تعلیم حرفه ای آشکار می شود.<br />
بنابراین، این دو اختالف، بطور منفی، جز<br />
نابرابری در دگربودگی وجه مشترک دارند؛<br />
هر چند پیش از این، همواره در رابطه<br />
قدرت جای داشته اند. به بیان دقیق تر، آنها<br />
در رابطه نابرابری جمعی )مردان و زنان،<br />
نخبگان و توده ها( که چونان رابطه شخصی<br />
فرد با فرد بازتولید، ورزیده و پژوهیده می<br />
شوند، جای دارند. در صورتی که جامعة<br />
مدرن بطور صوری هر نوع وابستگی انسان<br />
به انسان را لغو کرده است. از این رو، آنها<br />
همواره نسبت به مفهوم نابرابری حقوق و<br />
رابطه های قانونی: در این سو یا آن سوی<br />
»اجتماع«، در پیشایندی فردیت ها یا در<br />
ضرورت سرنوشت های فرافردی دگرگون<br />
شده بنظر می رسند. آنها بطور مثبت، در<br />
وظیفه جستجوی آزادی شان بعنوان »حق<br />
اختالف در برابری«، یعنی نه بعنوان<br />
احیای هویت اصلی یا بعنوان خنثی سازی<br />
اختالف ها در برابری حقوق، بلکه بعنوان<br />
ایجاد برابری بی سابقه و بدون مدل ها که<br />
همان اختالف، تکمیل گری، دوجانبه بودن<br />
ویژگی ها می باشد، وجه مشترک دارند.<br />
در یک مفهوم یک چنین دو جانبه بودن،<br />
بالقوه، بیش از این در گزاره Egaliber-<br />
té درک شده است، اما این بطور متناقض<br />
فقط می تواند در شرایط بازگشودن مسئله<br />
همانندی بین »انسان« و »شهروند« آن را<br />
توصیه کند: البته، نه برای بازگشت به ایده<br />
شهروندی تابع اختالف های انسان شناختی<br />
)چنانکه در انگار قدیمی شهروندی بود(،<br />
بلکه برای پیشرفت بسوی شهروندی که بنا<br />
بر اختالف انسان شناختی تعین اضافی یافته<br />
و بوضوح به دگرگونی آن همزمان متمایز<br />
از طبیعی شدن نهادی و انکار یا خنثی سازی<br />
صوری )که در واقع همچون وسیله دایمی<br />
طبیعی شدن اش عمل می کند( گرایش دارد.<br />
با اینهمه، این دو اختالف بین آن ها مشابه<br />
نیستند. قدرتی که آنها تشکیل می دهند همان<br />
افراد یا به عبارت بهتر همان »گروه« های<br />
افراد را به فرمان در نمی آورد و بویژه با<br />
همان وسیله ها تابع نمی سازد، هر چند که<br />
مدام افزایش یابد.<br />
درباره اختالف جنس ها می توان گفت<br />
ما با اضافه ویژگی روبروییم که مانع از<br />
نسبت دادن همان مضمون به آزادی مردان
صفحه 149<br />
و آزادی زنان و بنا بر این تقلیل یکی یا<br />
دیگری به یک مدل ذهنیت مشترک است. می<br />
توان بعنوان شرط آزادی رفتار کردن شان،<br />
پذیرفت که زنان »حق برابر« دسترسی<br />
برابر به دانش ها، حرفه ها، مسئولیت<br />
عمومی را داشته باشند )آنچه که دگرگونی<br />
کم یا بیش عمیق شرایط مورد استفاده شان<br />
ایجاب می کند(. بنابراین، می توان اندیشید<br />
که آنها چونان افراد نوعی )ژنریک( عمل<br />
می کنند. برابری اینجا، نه خنثی سازی<br />
اختالف ها )برابرسازی(، بلکه اقتضا و<br />
ضرورت تنوع آزادی ها است.<br />
برعکس، در نابرابری دانش ها ما بیشتر<br />
با کم کردن ویژگی سروکار داریم که<br />
همزمان تولید نایکسان یک »توده« و یک<br />
»نخبه«، استفاده از نهادهای آموزشی برای<br />
جداسازی و سلسله مراتبی کردن فعالیت های<br />
اجتماعی، توجیه نوع فعالیت فکری )صرفاً<br />
صوری، بیرونی در هر کسب شناخت های<br />
واقعی( بعنوان گرایش و هدف قدرت به<br />
زیان نوع فعالیت »دستی« است. اگر تأمل<br />
کنیم )اینجا نیز همراه با فیلسوفی چون<br />
اسپینوزا( باید بپذیریم که فردیت، کارکرد<br />
ارتباط )Communication( است و<br />
ارتباط حداکثر نه میان نمونه ها یا نقش های<br />
اجتماعی از پیش معین، بلکه میان ویژگی<br />
ها، تجربه های »عملی« است که هر کس<br />
می تواند چیزی از دیگران و برای دیگران<br />
فراگیرد، باید اعتراف کرد که بطور متناقض<br />
توسعه دانش بمنزله تکیه گاه قدرت، فردیت<br />
زداینده است. کلیت کارکرد دانش در جامعه<br />
های مدرن، بعنوان شرط مثبت تشکیل زبان<br />
مشترک سیاست )و نیز »دین جداگری«<br />
آن( به مرزبندی امکان های واقعی ارتباط<br />
که شکل نهادی آن بدرستی انحصار ویژه<br />
»وظیفه های ارتباط« است، بسنده می کند.<br />
از این دیدگاه، این نابرابری در عمل تقلیل<br />
ناپذیر است که اختالف ایجاد می کند. البته،<br />
مبارزه علیه نابرابری نمی تواند به لغو<br />
اختالف ها و بازتولید »دموکراتیک« شان<br />
در شکل انتخاب تعمیم یافته افراد بیانجامد.<br />
برای اینکه آزادی وسیع تر افراد و خود<br />
ارتباط هم زمان توسعه یابد، اقدام به خنثی<br />
سازی و تقسیم دوباره دانش، »هم ارزی«<br />
افراد دانشمند و بی سواد در برابر حق بیان<br />
در فضای عمومی و جدایی نمادین هم ارزی<br />
نهادی میان »عقل« و »دانش« ضرورت<br />
دارد. به بیان درست، این ضرورت برابری،<br />
پرسش انگیز بودن اتوپی های سیاسی رهایی<br />
فکری را قطع نکرده است؟ )۸(<br />
بنابراین مالحظه ها، من فرضیه زیر را<br />
درباره ثبت »اختالف های انسان شناختی«<br />
در جُستار برابری = آزادی بیرون می کشم.<br />
اختالف جنسی ارتباط ممتازی را در قبال<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
نهاد همبود حفظ می کند؛ در صورتی که<br />
اختالف فکری تمام معنی نقدی اش را در<br />
مورد سیاست در رابطه اش با نهاد مالکیت<br />
کسب می کند.<br />
از زمانی که همه افراد انسانی را شهروندان<br />
آزاد و برابر در حقوق دانسته اند و بالقوه<br />
کارایی این حقوق را مطالبه می کنند، تقسیم<br />
نقش های جنسی مستقیماً به ضرورتی<br />
تبدیل می شود که جامعه خود را به عنوان<br />
»همبود« )و نه به عنوان هم کناری افراد<br />
»بدون رابطه«( وانمود کند. البته، می<br />
توان طرح کرد که هر همبود تاریخی، نهاد<br />
همزمان واقعی و خیالی بر رابطة جنس ها<br />
)یعنی بر خویشاوندی، تقسیم وظیفه ها، نقش<br />
های مذکرها و مؤنث ها، تعیین »خصلت«<br />
نمادین هر یک که دو جنسیتی را پس می<br />
زند، استوار است(. البته، همبود سیاسی<br />
مدرن، نه فقط بخاطر اینکه دولت است، بلکه<br />
بخاطر اینکه دولتی است که ساختار حقوقی<br />
آن استوار بر گزارة Egaliberté است،<br />
هرگز به این عنوان یک همبود جنسیت<br />
دار نیست: پس آنچه بعنوان همبود ملی مبنا<br />
قرار می گیرد، رابطه ساده جنس ها نیست<br />
)این همبود یک خانواده وسیع جز در مفهوم<br />
مجازی نیست(، بلکه جنس گرایی Sex-<br />
)isme عملی و ایدئولوژیک بعنوان ساختار<br />
طرد درونی زنان است که در سراسر جامعه<br />
تعمیم یافته است. پس این تعادل ناپایدار<br />
انکار و کلیت سازی اختالف جنس ها است.<br />
به همین دلیل تأیید این کلیت سازی بعنوان<br />
قدرت سیاسی به نقطه بسیار حساس بحران<br />
همبود )یا بحران هویت همبود( تبدیل می<br />
شود.<br />
(<br />
برعکس، اختالف فکری، رابطه ممتاز با<br />
مالکیت را بعنوان میانجی اجتماعی حفظ می<br />
کند. می توان نشان داد که مفهوم توانایی<br />
فکری همواره در بازنمود تملک انسانی شی<br />
ها، دقیقاً بعنوان اختالف )هستی شناسی( بین<br />
شخصیت بشری و »جسمی« که در نفس<br />
خود چیزی جز »شئی« نیست، گنجانده شده.<br />
نشانه مخالف آن را در قانونگذاری پایدار<br />
می یابیم که خُردی یا بیگانگی فکری را با<br />
ناتوانی در مالک بودن به هم پیوند می دهد.<br />
در حقیقت برای مالک بودن شئ ها نخست<br />
باید »مالک خویشتن« بود. این مالکیت<br />
چیزی جز مفهوم نوعی )ژنریک( هوش و<br />
خرد نیست. با اینهمه، هنگامی که مالکیت-<br />
فردی یا جمعی- در برابر همبود به میانجی<br />
برابری و آزادی ضمانت انسانیت فردی و<br />
شرط شهروندی تبدیل می شود، این توانایی-<br />
ناتوانی معنی را تغییر می دهد. آنجا نیز،<br />
مالکیت برای کسب یک ارزش »عمومی«<br />
از سپهر صرفاً »خصوصی« خارج می<br />
شود. هر مالکیت در کُد یا )قانون(ها به ثبت<br />
رسیده و هم ارزی ها بنا بر دانش اقتصاد<br />
سیاسی فرمول بندی شده است. هر فرد از<br />
حیث اینکه علم تئوری و پراتیک مبادله های<br />
ارزش ها را می شناسند، یا اینکه بوسیله علم<br />
)که در کتاب های محاسبه های آن به ثبت<br />
رسیده( شناخته شده، »مالک« است )و با<br />
مالکیت اش سنجیده می شود(. یک فرد یا<br />
یک طبقه با وجود و دارایی شان تنها به<br />
وسیله دانش مجرد که بیش از پیش مستقل و<br />
عقالنی و همچنین »مادی« می شود، رابطه<br />
دارند. این روند مستقل شدن، عقالنی شدن،<br />
مادی شدن »دانش« به طور مستقیم بیش از<br />
پیش استفاده از »حق مالکیت« و در نتیجه<br />
فردیت را مشخص می کند. البته در همان<br />
حال، هویت فردی مالکان، هویت فردی<br />
»سوژه« مالکیت را بیش از پیش نامطمئن<br />
می سازد. بنابراین، ما دیگر فقط با ساز و<br />
کار تقسیم طبیعت بشری سروکار نداریم که<br />
در عمل ضرورت آزادی و برابری را نفی<br />
می کند. »حق شهروند« به این عنوان که<br />
باید توسط مالکان به اجرا در آید از گوهر<br />
بی بهره شده است. با این همه، مسئله برابری<br />
و آزادی به فرمول بندی آغازین اش باز می<br />
گردد. بی آن که پاسخ از پیش آماده ای در<br />
کار باشد: پس، چه »انسان« هایی شهروند<br />
هستند؟<br />
از این رو، ما می توانیم بگوییم که از جستار<br />
ابتدایی نتیجه دیگری بدست می آید که رفته<br />
رفته به عصر حاضر می رسد و چونان<br />
عکس آن یا بازگشت وازده آن است: در<br />
حالی که این جُستار »میانجی« هایی برای<br />
نهاد Egaliberté و برای پایة ایدئولوژیک<br />
آن در اختیار دارد، دارای نکته های<br />
نامطمئن برای میانجی ها و پایه های پیشین<br />
است که در عین حال نکته هایی هستند که<br />
بنا بر اختالف انسان شناختی هویت فردی<br />
و همبودی مدرن را متزلزل می کنند. دقیقاً<br />
در این نکته ها خواست برابری و آزادی<br />
)یا آزادی برابر( بیشینه است. اما شکل های<br />
مشخص )اعم از حقوقی یا عملی( ارضای<br />
آن امروز بسیار پرسش انگیز است. پس<br />
اینها به حد کمال نکته های حساس اصالح<br />
اساسی سیاست هستند.<br />
بنابراین، با قرار دادن این نکته ها در برابر<br />
حقیقت کلی محتوی متن اعالمیة ۱۷۸۹، ما<br />
شرح »دیالک تیک« تاریخی و ایدئولوژیک<br />
Egaliberté را به پایان رسانده ایم، که<br />
البته به پایان تاریخ نمی انجامد، بلکه به<br />
مسئله ای می انجامد که در تاریخ و بنا بر<br />
آن به منظور تداوم آن طرح شده است. این<br />
مسئله مقدمه چینی یک عصر از عصر سه<br />
گانه دیگر را ممکن می سازد: عصر قدیم که<br />
در آن مفهوم شهروند تابع اختالف های انسان<br />
شناختی، وضعیت های نابرابر انسان آزاد و
برده، فرمانروا و فرمانبر، بشریت »بزرگ<br />
تر« و »کوچک تر« است: یک عصر<br />
مدرن که در آن مفهوم های انسان و شهروند<br />
بالقوه همانند هستند که حقوق سیاسی را به<br />
روی همة انسان ها می گشایند؛ سرانجام،<br />
یک عصر پسامدرن که در آن مسئله فرارفت<br />
از مفهوم انتزاعی یا نوعی انسان بر اساس<br />
شهروندی تعمیم یافته مطرح شده است. با<br />
اینهمه، این جا یادآور می شویم که اگر این<br />
عصرها در پی هم می آیند یا یکی دیگری<br />
را بوجود می آورد، چونان تابلوهای یک<br />
اثر نمایشی جانشین هم نمی شوند. برای<br />
ما و بنابراین در رابطه ما با مسئله سیاسی،<br />
آنها همه هنوز در یک کلیت نامتحد، در<br />
یک »ناهمزمانی« که همان ساختار »لحظه<br />
کنونی« است، حضور دارند. معنی آن این<br />
است که ما همزمان با دولت، با مبارزه<br />
طبقه ها و اختالف انسان شناختی سروکار<br />
داریم. وظیفه برای ما ترسیم یک رفتار<br />
عملی برای مان بر پایه همة این طرح ها<br />
است؛ بی آنکه بتوانیم ترکیب آن را به انجام<br />
رسانیم. با اینهمه، معنی آن این نیست که از<br />
هر خط راهنما بی بهره باشیم. در پیوندگاه<br />
سیاست »قدیم« و سیاست »مدرن« واقعیت<br />
حقوق را داریم که درگیر گسست انقالبی شده<br />
است: در برابرگزارة Egaliberté و تأثیر<br />
حقیقت عمومی آن در پیوندگاه سیاست مدرن<br />
و سیاستی که در درون آن و علیه آن در<br />
حال زایش است، ما مسئله گزاری اصالح<br />
اساسی را داریم: چگونه باید از حقیقت<br />
عمومی به حقیقت خصوصی گام گذاشت،<br />
یعنی چگونه باید برنامه و خود نام Egalib-<br />
erté را در ویژگی ها )تکبودها( جای داد؟<br />
از این واقعیت تا این مسئله، تداوم، پیشرفت<br />
ساده، استقراء باز هم کمتر وجود ندارد. بلکه<br />
ضرورتاً پیوستگی وجود دارد. زیرا بدون<br />
واقعیت مسئله حتا مطرح نمی شود.<br />
تنگاتنگ به ترک )گذرای( اندیشه اعالمیه<br />
حقوق و تکلیف ها مربوط است. در واقع<br />
»تکلیف« ها وجه مقابل »حقوق« هستند.<br />
اگر تصور کنیم که بین ذینفع ها یا بین افراد<br />
و »خودشان« یا بین افراد و »همبود«،<br />
»جامعه« یا »دولت«، »تعهد متقابل« وجود<br />
دارد.<br />
۶- می دانیم که ثبت این حق داو رویارویی<br />
های همزمان بسیار داغی بین هواداران<br />
»نظم« و هواداران »انقالب پیاپی«، و بین<br />
طرفداران منطق حقوقی و هواداران منطق<br />
اجتماعی بوده است و خواهد بود. هواداران<br />
»نظم« بی درنگ به حذف آن )حق( در<br />
۱۷۹۵ نایل آمدند. هواداران »انقالب<br />
پیاپی« تالش می کنند در ۱۷۹۳ کارکرد<br />
قطعی آن )حق( را تصریح کنند. طرفداران<br />
منطق حقوقی تدوین نفی خاص آن )حق(<br />
را برای یک دولت حقوقی »متضاد« می<br />
دانند. هواداران منطق اجتماعی این را برای<br />
افرادی که بطور جمعی فرمانروا هستند،<br />
امر »متضاد«ی می دانند و تأیید نمی کنند<br />
که هر حکومت، هر نهاد منوط به آزادی آن<br />
ها است. بنابراین، ثبت »مقاومت در برابر<br />
ستم« در حقوق اساسی کامالً تأیید می کند<br />
که چگونگی ای که ما این جا با آن سروکار<br />
داریم، چگونگی وحدت ضدها است.<br />
۷- این چیزی است که مارکس به آن توجه<br />
نکرده است، زیرا او دقیقاً همبود را به تمامی<br />
در عرصه انقالبی در نظر می گرفت. این<br />
از آنجا ناشی می شود که مارکس پیش از<br />
سوسیالیست بودن یک کمونیست بود.<br />
۸- بنگرید به اثرهای ژاک رانسیه، پنج<br />
درس درباره رهایی فکری، پاریس، فایار،<br />
۱۹۸۷٫<br />
پی نوشت ها:<br />
۱- بنگرید به بررسی من »شهروند سوژه«<br />
– پاسخ من به پرسش ژان لونانسی: پس از<br />
سوژه کی می آید؟ دفترهای برخورد عقیده<br />
ها، شماره ۲۰، زمستان ۱۹۸۹<br />
۲- مارسل گوشه، انقالب حقوق بشر،<br />
پاریس، گالیمار ۱۹۸۹<br />
-۱۷۹۳۱ ۳<br />
۱۷۸۹(، دولت فرانسه هنگام انقالب زیر<br />
رهبری م. وول، پاریس، دکوورت، ۱۹۸۸٫<br />
۴- »شهروند سوژه« مقاله یادشده.<br />
۵- فقدان قرارداد در نگارش نهایی اعالمیه<br />
که شاخص مهم جدایی آن از سرچشمه<br />
های قانون طبیعت گرایانه است، بطور<br />
صفحه 150<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
شناسی<br />
جامعه خانه<br />
و شهر فضای در پوپر نقد – خیابانی تأمالت روحی<br />
زهره نوشته 151<br />
صفحه اول<br />
فضای بستهای<br />
ظهر نزدیکیهای هستم، کارم محل کتاب<br />
هستم مطئمن میرسد. بدستم کوچک نمیخواهد<br />
هم دلم چیست. نمیدانم اما است، با<br />
گمان و حدس جای به پس بزنم. حدس عنوان<br />
تحت کتابیست میکنم. بازش اشتیاق فیلسوف<br />
پوپر از خشونت« و آباد »ناکجا بگویم<br />
است بهتر یا االصل اتریشی انگلیسیِ و<br />
انتخاب به وی؛ از گفتوگوهایی و گفتارها افشاری؛<br />
رحمان و ناقد خسرو آقایان ترجمه تصویری<br />
با ظاهر خوش و دست خوش کتابی گیراست.<br />
تصویر جلد؛ روی بر پوپر خود از صاحب<br />
نگاهِ که تصاویری نوع آن از مخاطب<br />
چشمهای به میدوزد را عکس نگاهِ<br />
به کردن فکر به میکند مجبورش و ندارد؛<br />
حضور دیگر که چشمهایی پسِ در بیاعتناء<br />
نمیتوان که اثرگذار و نافذ نگاهی نگاه<br />
از را خودم بهرحال گذشت. برابرش از و<br />
مطالب فهرست در گشتی و میکَنم پوپر پیش<br />
کارِ دلیل به ندیده، و دیده میزنم. کتاب ببندم<br />
را کتاب میشوم مجبور زود خیلی رو مناسبتر؛<br />
زمانی در بعد برای بگذارم و روز<br />
پایانیِ لحظات آخرین بعد، روز چند میگذارم<br />
و برمیدارم را کتاب چهارشنبه خیال<br />
با بعد روز تا دستیام، ساک درون 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله دهم.<br />
ادامه گذارم و گشت به بتوانم آسوده از<br />
فراغت از پس ، ۸ حدود پنجشنبه صبح سمت<br />
به رفتن درحال ، خانهداری وظایف یاد<br />
به که هستم مشقم و درس و تحریر میز تصمیم<br />
درجا میافتم. پوپر تصویر و کتاب به<br />
را کار ساعتی، یک ساعت نیم میگیرم پایان<br />
به را تمامم نیمه گشت تا بیاندازم تأخیر شدم<br />
متوجه زمانی مدت از پس اما برسانم. هرچند<br />
میخوانم. دقت با را کتاب دارم که گفتو<br />
از یکی وسط از اتفاقی و شانسی سریع<br />
خیلی ولی بودم کرده آغاز شنودها اشتیاق<br />
با و شدم جدی مخاطبی به تبدیل آنکه<br />
برای شاید کردم. خواندن به شروع شیوة<br />
همان با پوپر استثنائات، برخی جز به حرف<br />
راحت خیلی همیشگی گویی ساده واقع<br />
به که موضوعاتی از آنهم میزد ترجمهای<br />
آنکه ضمن مهماند. آنها از بسیاری هموار<br />
و یکدست را متن روان، و پاک خواندن<br />
با که بود ظهر نزدیکیهای میکرد. و<br />
بستم را آن ازکتاب توجهی قابل بخشهای فعالً<br />
که دادم قول خودم به ولی کنار گذاشتم تمام<br />
نیمه مصاحبههای به را زود صبحهای بدهم.<br />
اختصاص پوپر دوم<br />
فضای ربع<br />
یک ساعت است. ماه دی ۲۸ دوشنبه گذشته<br />
روزهای میشوم. بیدار بامداد پنج به با<br />
را ها صبح و کردم عمل خود قول به هم آخرین<br />
خواندن گذشته بامداد گذراندم. پوپر آزادی،<br />
عنوان»بدون تحت گفتوگویاش، را<br />
امنیت« به نه و میرسیم عدالت به نه وقتی<br />
رساندم. پایان به امروز و کردم شروع سبکی<br />
احساس وجه هیچ به میبندم، را کتاب شده<br />
»چیزی« درگیر ذهنم چون نمیکنم. عنوان<br />
به پوپر میدهد نشان این و است. واداشتن<br />
است: بوده موفق کارش در فیلسوف تأمل؛<br />
به خوانندگانش و<br />
نشستهام ولی بشوم کارم محل راهی باید و<br />
کردن فکر روش به واقع در میکنم، فکر بیاندازه<br />
روشی میکنم: فکر پوپر نظر اظهار موضوعات<br />
آن، اساس بر که آسان و ساده تاریخی<br />
اجتماعی، زمینه از را بررسی مورد به<br />
بیآنکه بعد ولی میکند. جدا آن سیاسی و ناآگاهانه<br />
فرض )با یا و بیاورد خود روی نتایجِ<br />
از شود، مطلع آن از عملش،( بودن و اجتماعی کنشهای تنشآمیز و )تعامالتی میکند.<br />
را استفاده نهایت آن زمینهایِ( شرایط وجود<br />
به امکانات بر تکیه با مثال عنوان به و سیاسیِ<br />
اجتماعی فرآیندهای از ناشی آمدة عین<br />
در و ساده نظر اظهار این رخداده، امروز<br />
دنیای که میکند را بحثبرانگیز حال )ص۱۴۷(.<br />
است گذشته از تر عادالنه
152<br />
صفحه و<br />
معصومانه باور این به تنها مسئله ولی نسبت<br />
امروز جهان بودن عادالنهتر بیآزارِ پوپر<br />
که چرا نمیشود. ختم گذشته دوران به روش<br />
دلیل به شده، یاد مصاحبه در حداقل انتقادی<br />
و نقد کوچکترین تنها نه خود، نگرشی محیط<br />
تهدیدهای و ندارد معاصر جهان به حزب<br />
چون احزابی اوهام را جهان زیستیِ در<br />
هراس و هول ایجاد جهت در آلمان سبز در<br />
خودکشی افزایش بلکه میداند، مردم دل ناشی<br />
را تروریسم وجود حتا یا و جوانان بین )ص۱۴۹(<br />
میداند جهان کردن تخطئه از همه<br />
در گفتن جهان به »بد میگوید: چنانچه به<br />
بدتر جا همه از اما است، رایج غرب جای سیاستهای<br />
آلمان در است. آلمان در من نظر است.<br />
شده علت بر مزید هم سبزها حزب ما<br />
برای جهان زیباییهای از آنکه جای به از<br />
بیوقفه که دارند دوست بیشتر بگویند، اوهام<br />
اینها بگویند. جهان نابودی و زوال است(.<br />
من از تأکید )همانجا، است« از<br />
گریز فکریِ روش همین اساسِ بر بهرحال پدیدهها،<br />
اجتماعیِ سرشت و تاریخی شرایط چنان<br />
را تکنیک نقش میگردد مجبور پوپر ماهویِ»بردگی«<br />
نشانة که سازد برجسته یدی<br />
کار به صرفاً انسانی، حقوق استثمارِ و حد<br />
تا اندیشیدن، نحوة نتیجتاً و یابد تقلیل تبلیغ<br />
برای تجارتی آگهیهای فکریِ فضای چنانکه<br />
تنزلیابد. رختشویی ماشین فیالمثل شفاف<br />
ساده، زبانی با وی خود همچون بتوان نظر<br />
اظهار پیچیدگیای هرگونه از عاری و از<br />
اروپا در را زنان این »تکنیک، کردکه: انقالبی<br />
آنکه بدون داد؛ نجات بردهوار زندگی )ص۱۴۵(.<br />
دهد« رخ سوم<br />
فضای نیم<br />
و ۶ ساعت بیرون میزنم که خانه از هنوز<br />
اما شدن؛ روشن جدال در هوا و است دارد.<br />
فاصله دقیقهای پانزده ده، روشنایی تا آسمانی<br />
از شهر، حومه در سکونتم دلیل به ساعات<br />
در که برخوردارم پهناور و بزرگ و<br />
پائیز فصلهای در خصوصا صبح اولیة به<br />
میشود تبدیل آسمان این گاهی زمستان، رنگهای<br />
از عالمی با نقاشی بزرگ بسیار بوم زبانت<br />
راستی به که آنقدر ؛ غریب و عجیب وجودیکه<br />
با میآید. بند ستودنیاش زیبایی از نوعی<br />
به اصفهان شهر در زمستان امسال، »کمبود<br />
حتا و باران و برف کمبود بحرانِ با زود<br />
صبحهای در ولی روبروست، سرما« را<br />
زمستانه گزندگی همچنان شهر، این در<br />
مجموعه این همه و کرد. حس میشود در<br />
تو به خیابان، و کوچه خلوتِ و سکوت با<br />
میدهد: شادمانی از حسی رهگذر، مقام شدة<br />
روشن توک و تک چراغهای به احترام در<br />
زندگی جریان از و میکنی نگاه خانهها میکنی.<br />
امنیت احساس پیرامونت 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله میرسد.<br />
تاکسی باالخره دقایقی از پس گرگ<br />
آن در که جوان دختر دو عقب صندلی میشود،<br />
دیده شان چهره زحمت به میش و رد راحتیام عالرغم میدهم ترجیح نشستهاند. اتوموبیل،<br />
بنشینم. آندو کنار جلویی، صندلی بر<br />
را مسیر که است راحتی و تمیز پراید میکند.<br />
خوشایند جنازهها، پیکان خالف به<br />
»فرهاد« صدای شدن، جاگیر محض به از<br />
ما نسل در که خوانندهای میرسد. گوشم راننده<br />
به بود. برخوردار خاصی محبوبیت جالب<br />
برایم است. جوان خیلی میکنم نگاه باشد.<br />
داشته عالقه فرهاد به او که است را<br />
عیدی« »بوی ترانه دارد فرهاد بهرحال میخواند.<br />
خالی<br />
جاده و زمستانی، صبحگاه گزندگی در نقاشیِ<br />
بوم آن با آنهم شهر، تا برهوتِ و برایم<br />
فرهاد، صدای با شدن همنشین بزرگ، باری،<br />
است. کننده غافلگیر ای هدیه چون بهم<br />
نوستالژیک حسی صدایش، گرمای در و<br />
فرهاد صدای همواره میآورد. روی بوده،<br />
عزیز جورهایی یک برایم فروغی، تصور<br />
سال، همه این گذشت با حاال ولی را<br />
آلبومی جعبه حکم برایم صدا این میکنم دایهای<br />
همچون پیر روزگار که کرده پیدا از<br />
دوره یک به متعلق احساسهای خانگی، جای<br />
آن در مرتب« و »تمیز را زندگیام حاال<br />
و میشود تمام فرهاد ترانه است! داده من<br />
ولی میخواند دارد دیگر خوانندهای همان<br />
در و میکنم فکر فرهاد به همچنان از<br />
پرکشیده خاطرات میکنم سعی حال صندوقچة<br />
به دوباره را فرهاد صدای درون سماجت<br />
با خاطره یک اما برگردانم. گذشتهام که<br />
خاطرهای میزند. سرباز بازگشت از مربوط<br />
و آشناست، هم همسنالنم برای احتماال سرودههای<br />
از او »شبانه«ی ترانه به میشود ۴۵<br />
موسیقیِ« در»صفحه که شاملو احمد )که<br />
راز و رمز پر جلدی تصویر با دور خود<br />
برای زمانیاش وضعیت دلیل به یقینا خوب<br />
بود. شده بازار وارد دارد( داستانی حال<br />
و دوران آن در که میآورم خاطر به خیلی<br />
صفحه این سیاسیاش، خفقانِ هوای و دست<br />
سیاسی پشتوانهای و اصالت به سریع حادثه<br />
با را خودش جورهایی یک و یافت چریکیای<br />
جریان بود. زده پیوند »سیاهکل« اطالعاتی<br />
مختصر و آن نام از آگاهی حتا که منزلت<br />
و شأن گوینده برای دربارهاش، همان<br />
در باری، میآورد! بار به »سیاسی« گروههای<br />
بین دهان به دهان شایعهای زمان میگشت<br />
کالن و خرد از اعم روشنفکری گوش<br />
ترانه این به خوب اگر اینکه بر مبنی اشتباه<br />
اگر )که موسیقیاش البالی از بدهیم، منفردزاده<br />
اسفندیار ساخته باشم، نکرده نجواکنان<br />
که شنید خواهیم را پچی پچ بود(، زمان<br />
آن در شد؟!« چه »سیاهکل میپرسد: بیشتر<br />
کار شاید مدید، زمانی مدت تا حداقل هنگام<br />
به که بود این میشناختم که جوانانی به<br />
بچسبانند را گوشها ترانه، این شنیدن در<br />
و مرموز پچ پچ این تا گرامافون، باندهای بشنوند!<br />
را سیاسی« »روشنگرانة حال عین این<br />
به بازنگری حال در لب بر لبخندی با وارد<br />
مهستی صدای با که هستم خاطره میشویم.<br />
شهر ورودی چهارم<br />
فضای میگیرم<br />
پیش در را باغ چهار مسیر پیاده آن<br />
در چقدر که میکنم فکر مسئله این به و مانده<br />
عقب تکنیکی امکانات لحاظ به زمان از<br />
شیطنتآمیز فکر این درجا چون بودیم. جوانان<br />
برای اگر که میکند خطور ذهنم اس<br />
و ماهوارهای امکانات با که امروزیای <br />
مخابراتی نعمات سایر و موبایلی اسِ ام »پچ<br />
ماجرای میکنند، زندگی اینترنتی انتقال<br />
نحوه نمادِ عنوان به را شبانه« پچ کنی<br />
تعریف پیش سال ۴۰ ۳۰ در اطالعات در<br />
قضا از و خندید. خواهند کلی یقین به هم<br />
ساعتی هنوز که را پوپر گفته لحظه همین میآورم.<br />
یاد به نگذشته ذهنم به ورودش از دفاع<br />
به وی آن در که کتاب از سطوری همان جداً<br />
و میزند دست »خوشباوری«اش از خوشبختی<br />
سبب تکنیک رشد که است معتقد است.<br />
شده انسانها موقعیت شدن بهتر و اصلی<br />
راه چهار به که شده روشن تقریبا هوا حال<br />
در زیادی حد تا شهر حاال میرسم، صبحگاهیاش<br />
جوش و جنب مرحله به ورود آمادگی<br />
اعالم حال در یعنی میرسد. نظر به بیقانون؛<br />
و خشن رانندگیهای هجوم برای وسیله<br />
به شهر تسخیر دقیقتر بیانی به حذف<br />
دردناکتر همه از و اتوموبیلسواران آنها؛<br />
سوی از عابر« »خط وقیحانة و علنی بنویسم.<br />
اینباره در روزی شاید بگذریم، ماجرای<br />
طریق از میخواهم اکنون اما عنوان<br />
به فرهاد، ترانة شبانه«ی »نجواهای کنترل<br />
از گریخته اطالعرسانیِ شیوه نماد شاهی،<br />
نظام امنیتیِ دستگاههای سانسورِ و اطالع<br />
پیشرفتة شبکههای با مقایسه در )البته پرسش<br />
این امروزی،( ماهوارهایِ رسانیِ در<br />
پوپر همچون باید آیا که کنم مطرح را حاضر،<br />
عصر انسانِ خوشبختیِ خصوص خوشبختی<br />
این عامل را تکنولوژی صرفاً قلمرو<br />
به پوپر گفته تعمیم با بیانی به بدانیم؟ ماندگی<br />
عقب فرض پذیرش نیز و سیاست، حاضر،<br />
زمان به نسبت دوران آن سیاسی جامعه<br />
در موجود سیاسی آگاهی و رشد آیا یافته<br />
رشد تکنولوژیِ مدیون باید را ایران موجب<br />
را دیگری عامل میباید آنکه یا بدانیم فعلی<br />
جامعه سیاسیِ اجتماعی موقعیت رشد بدانیم؟<br />
گذشته به نسبت ایران
153<br />
صفحه نباشد<br />
بد شاید مطلب، شدن روشنتر برای عدالت<br />
رشد خصوص در پوپر دیگر گفتة از با<br />
مقایسه در حاضر عصر در حقوقی میگوید:<br />
صراحتاً او آوریم. قول نقل گذشته، کنونیِ<br />
جامعة پیچیدگی و وسعت وجود »با به<br />
زمانی هیچ در که میکنم ادعا من ما، است<br />
نشده کوشش حد این تا ما زمان اندازة وضع<br />
عادالنهتر و انسانیتر قوانین که شوند«)ص۱۴۸(.<br />
پوپر<br />
گفته این صحت در میتواند کسی چه تنها<br />
نه معنایی به باشد. داشته شکی کمترین بلکه<br />
نمیبینم پوپر گفتة این در اشکالی هیچ که<br />
کنم اعتراف باید وی تأئید در عکس به باالیی<br />
نسبتاً حقوقیِ امنیت از میکنم، گمان زمانی<br />
تا یافته، دست آن به غربی جامعه که بود.<br />
خواهم حسرت در غرق زندهام که از<br />
یعنی زمان، طبیعیِ گذر رف صِ آیا اما بوده<br />
خورشید دور به زمین چرخش برکت غرب<br />
جهان در حقوقی عدالت این امروز که چیزی<br />
)همان اساس بر آنکه یا شده، حاصل پوپر<br />
فکری مطالعاتی روش در متأسفانه که زمینه<br />
به توجه یعنی ندارد، جایی کمترین کالبد<br />
سیاسیِ اجتماعی مطالبات و( تاریخی <br />
حقوقی عدالت که جنبشهاست در یافته هرچندکه<br />
است؟ یافته تأسیس اجتماعی، هرگونه<br />
از پرهیز )برای میدهم ترجیح همان<br />
در عدالت بحث هنگام به بدفهمی( عصر<br />
بگوئیم اینکه جای به هم، غرباش مردم<br />
و عادالنهتر گذشته اعصار از حاضر اجتماعیِ<br />
آگاهی از خوشبختترند، آن در و<br />
فردی حقوقِ به نسبت عصر این مردم مطمئناً<br />
که برانیم. سخن خویش اجتماعی بیستم،<br />
و نوزده قرن غربِ همان در اگر اجتماعیِ<br />
گروههای سوی از جدیای تمایل مشارکت<br />
و نظارت در قدرت، و ثروت فاقد عدالتِ<br />
این نمیشد، دیده تصمیمگیریها در نمود<br />
پوپر چشم به اینطور که مطلوبی نسبتاً نتیجه<br />
در و نمیداشت، وجود هرگز دارد، از<br />
)اعم کوچک گروههای سلطة همچنان همگانی<br />
قضاییِ منابع بر …،( یا و شاه صحیح<br />
همانندی این شاید داشت. حاکمیت حقوق<br />
مطالبة میکنم فکر گاه اما نباشد قرابتهایی<br />
مردم، سوی از سیاسی و اجتماعی به<br />
عابر« »خط به حرمتگذاری مطالبة با به<br />
تا چراکه دارد! چهارراهها از گذر هنگام پلیسهای<br />
مفرط عالقه عالرغم ندیدهام حال هیچ<br />
جریمه، ثبت برای رانندگی راهنمایی خط<br />
تصرف دلیل به را اتوموبیلی پلیسی توجه<br />
قابل یعنی باشد! کرده جریمه عابر به<br />
خود قوانین تنها نه پوپری: نگرشهای وضعِ<br />
همواره و نمیشوند، وضع خود عادالنهتر«،<br />
و انسانیتر »قوانین تکِ تک شرایط<br />
ایجاد و مطالبات وجودِ به مشروط وجود<br />
رف صِ بلکه سیاسیست، و اجتماعی 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله خود<br />
باشند( که هم قوانین بهترین )حتا قوانین نیست؛<br />
اجرایی قدرت برای عاملی خود به است،<br />
قوانین اجرای ضامن آنچه زیرا بر<br />
توجه یعنی است. آن برای تقاضا وجود بنابراین<br />
آن؛ بازتولید و تولید شرایط اهمیت از<br />
حفاظت مثال در که کرد فراموش نباید باید<br />
رانندگی و راهنمایی پلیس عابر«، »خط نه<br />
و است شهروندان استخدام در کند احساس خط<br />
از حفاظت برای که شهروندانی دولت؛ خود<br />
نمایندگیِ به را راهنمایی پلیس عابر، است<br />
مهمی مسئله همان این و درآوردهاند. اش<br />
درباره گفتوگو به عالقهای پوپر که اجتماعی؛<br />
تاریخِ قلمرو به ورود یعنی ندارد. فرایند<br />
در موجود اجتماعیِ سرشت که اکنون برمیگردیم<br />
، دادیم تذکر را ِعدالت شکلگیری دید<br />
از خوشبختی« و »تکنولوژی رابطه به آیا<br />
که میکنیم مطرح را سئوال این و پوپر؛ میتوانند<br />
امروز، تکنولوژیکیِ کارکردهای باعث<br />
جدید، فنآوری دانشِ وجود صرف به مثب<br />
تحوالت بحث<br />
همانند اینکه یا گردند؟ اجتماعی ت مطالبات<br />
و شرایط به باید حقوقی« »عدالت اجتماعیِ<br />
گروههای که کرد نظر اجتماعیای قلمروی<br />
از خود سهم کسب برای خاصی آن<br />
کمال و تمام تصرف یا و همگانی، ستیز(،<br />
دیگر و توتالیتر حکومتهای )همچون تکنولوژی<br />
به را خویش اجتماعی هویت بدین<br />
تا دادهاند. انتقال اینترنتی رسانهای ابزارِ<br />
به بدل آنرا اجتماعیِ خصلت ترتیب خودگردانند.<br />
اجتماعی تبلیغاتی ادعای<br />
تأئید برای مثال بهترین شاید تمایالت<br />
چرا که باشد پرسش این باال رد شبانه«ای اطالعرسانیِ»نجواهای چرا<br />
ندارد؟ وجود غربی یافته رشد کشورهای امکانات<br />
از وجودیکه با سرزمینها آن در به<br />
بیدردسرتری و گستردهتر تکنولوژیکی زیرزمینیِ<br />
تمایل این بهرهمندند، امنیتی لحاظ وجود<br />
آگاهی انتقال برای سوم، جهان ویژه بودن<br />
اجتماعی بر تا است الزم پس ندارد؟ آنرا<br />
و کنیم مجدد تأکیدی تکنولوژی، پدیدة بشری،<br />
دستآوردهای تمامی همچون منظور<br />
مسلماً که بدانیم اجتماعی محصولی که<br />
معنا این به نه بودن« »اجتماعی از به<br />
بلکه جمعیست، کارِ پرداخته و ساخته کاربران<br />
استفاده نوع فیالمثل که معنا این آن<br />
اجتماعیِ وضعیت از جدا هیچگاه اینترنت اینترنتی<br />
همین آنکه ضمن نیست. کاربران منزلة<br />
به آن از خاص، اندازی چشم در که انتقال<br />
و اجتماعی، رشد خدمت در ابزاری شرایطی<br />
تحت میشود، یاد سیاسی آگاهیِ خصلت<br />
همان دلیل به صرفاً و دیگرگونه آزادی<br />
علیه بر آن از میتوان اجتماعیاش، کرد.<br />
استفاده نیز آگاهی وتخریب پنجم<br />
فضای که<br />
را ایدهای مایلم شب؛ ۷ونیم ساعت دوشنبه به<br />
تاکسی در فرهاد صدای شنیدن با امروز به<br />
آنرا و کنم دنبال است، کرده خطور ذهنم باد؛<br />
گرامی فرهاد یاد درآورم. متنی صورت طریق<br />
از تا هستم گوگل در گشت حال در »شبانه«<br />
آهنگساز از فرهاد سایت به مراجعه به<br />
سایت خوشبختانه کنم. پیدا خاطر اطمینان فهرستی<br />
هم او آثار از و میشود. باز راحتی و میکنم کلیک میشود. دیده کامل احتماال مطلبم<br />
میشود. باز معطلی اندکی از پس از<br />
میخواهم خاطر آسوده و میکنم پیدا را از<br />
تصویری به چشمم که بیآیم بیرون سایت رویش<br />
میافتد. جوانیاش دوران در فرهاد تصویر<br />
شدن بزرگتر با میکنم، کلیک روی<br />
تصویر فوق، عکس که میشود معلوم با<br />
همراه است. هفتگی اطالعات مجله جلد »فرهاد<br />
ترتیب: بدین آن باالی در عبارتی لحظهای<br />
؛ کرد« پیدا نجات اعتیاد دوزخ از دقیق<br />
فرهاد عکس به هم و نوشته به هم احساساتم<br />
هم، با همزمان حالت دو میشوم. نمیدانم<br />
میدهند. قرار خود شعاع تحت را اول<br />
بیاراده بدهم. رویت مجال کدام به اول و<br />
بازاریابی نحوه از خندیدن میافتم. خنده به نه<br />
مجله؛ شماره آن برای تبلیغ اصطالح به دلیل<br />
به بلکه عبارت؛ بودن سطحی دلیل به میشود<br />
منطقی چه با و چطور نمیدانم اینکه منظورم<br />
دانست!؟ شبیه دوزخ به را اعتیاد دارم»دوزخ«<br />
خبر که آنجا تا که است این به<br />
که کسانی اینرو از است، گناهکاران محل منطق<br />
بر بنا قاعدتاً میشوند، فرستاده دوزخ ولی<br />
باشند. آن سزاوار باید دوزخ، وجودیِ مجازات<br />
منزله به هم را »اعتیاد« میشود آیا شاید<br />
یا اجتماعی!؟ گناهی از مجازات فهمید: شاید<br />
یا و اقتصادی!؟ یا و سیاسی گناهی هم از<br />
کنندهتر گیج نکته اما فرهنگی!؟ گناهی هم است<br />
این فوق پردازیِ عبارت منطق در همه بتوان<br />
که میشود چطور نیست معلوم که از<br />
را معتاد عبارتی به یا دوزخی شخصِ داد!؟<br />
نجات مجازاتش طنز<br />
نه احساسی، دومِ حالت اما بگذریم، برخاسته<br />
برعکس بلکه خندهآور؛ نه و است آزادیِ<br />
دیدن از ناشی شدنِ آزرده حسِ از به<br />
است. دیگران شخصیِ قلمروی به ورود آزادی؛<br />
خطرآمیز رویة رواج و استفاده بیانی شخصیِ<br />
مسائل تا باشیم داشته اجازه اینکه یا<br />
و بیاوریم. عمومی قلمرو به را دیگران نظر<br />
و سمع به را افراد شخصی ضعفهای جامعه<br />
در میدانم که آنجا تا برسانیم. همگان »داغهای<br />
از یکی همواره »اعتیاد« ایران بر<br />
مضاف است. میرفته شمار به ننگ« هم<br />
مسئله این از معتادان سالها آن در اینکه منزله<br />
به مشکلشان، هرگز که بودند رنج در آن<br />
در بهرحال نشد. دیده اجتماعی مشکل
این<br />
به حساسیت درجه نمیکنم گمان دوران خوشبختانه<br />
اما باشد. بوده باال چندان مسائل حفاظت<br />
و شخصی قلمروهای گفتمان امروز آنرا<br />
شهروندان بلکه افتاده جا تنها نه آن از حداقل<br />
و میکنند. طلب مدنی ارزشی مثابه به میکنند.<br />
لحاظ آنرا بینشخصیشان روابط در که<br />
آگاهند مسئله این از خوبی به که چرا میانجامد.<br />
خشونتآمیز اقتداری به آن فقدانِ خصوصی<br />
اسرار افشای با که اقتداری خصوصی<br />
قلمرو حذف به تنها نه دیگران، و<br />
تفتیش عمل تأئیدِ به بلکه میزند، دامن »دارندة<br />
مقام در »دیگریِ« از حرمت هتک میآورد.<br />
روی بودن« متفاوت حق مرزی<br />
خطوط از هم »آزادی« بنابراین، یکی<br />
که گفت بتوان شاید و است. برخوردار شخصی<br />
قلمرو آزادی، مرزی خطوط از باعث<br />
قوی، احتمال به اما است. دیگران پوپر،<br />
متأسفانه بگویم اگر شد خواهد تعجب آشناییِ<br />
مصاحبههایش( از یکی در )حداقل فارغ<br />
است قادر و ندارد قلمرو این با چندانی و<br />
زندگی به اجتماعی، اخالق هرگونه از فیالمثل<br />
دیگر« »فردی خصوصی روابط خصوصی<br />
اسرار و بکشد سرک مارکس افشای<br />
با و بکشاند کتابها صفحات به را او همگان<br />
برابر در شخصیاش ضعفهای مجازات<br />
برساند! مجازات به را او احتماالً نبوده،<br />
انگلس برای خوبی دوست اینکه برای نامشروع<br />
فرزندی که دلیل این به هم شاید یا و چه<br />
چه!؟ برای ولی داشته!؟ خدمتکارش از جداً<br />
واداشته!؟ کار این به را پوپر ضرورتی به<br />
ورودش خشونت برای توجیهی چه پوپر داشته<br />
میتواند دیگر فردی شخصیِ قلمرو یا<br />
دارد صحت پوپر گفتههای اینکه باشد!؟ مهم<br />
نیست، برخوردار اهمیت از اصال نه، است.<br />
پوپر رفتار پس در »خشونتِ« درک رفتاری<br />
فاقد و دموکراتیک غیر خشونتی مرزی<br />
خطوطِ شکستن با میتواند که مدنی کردن<br />
ویران قصد به شبیخونوار آزادی، است،<br />
نبوده او همانند که کسی شخصیت با<br />
را خصوصیاش مناسبات او همانند و کند.<br />
اقدام است، نکرده تنظیم دوستاناش کرد.<br />
سوءاستفاده او از مارکس ولی بود بسیار<br />
دلبستگی زنی به انگلس مثال: برای نامهای<br />
طی انگلس میمیرد. زن این داشت. مارکس<br />
میدهد. مارکس به را او مرگ خبر این<br />
به کلمهای با حتا انگلس نامة پاسخ در نمیکند.<br />
اشاره دوستش آالم و درد به و مورد و<br />
خودخواهی نشانة مارکس رفتار این رنجیدگی<br />
باعث رفتار این اوست. بیتوجهی این<br />
میان روابط که بعد شد. انگلس خاطر خود<br />
اشتباه به مارکس گرائید، سردی به دو خود<br />
ستایشگر و دوست از و میبرد پی گواه<br />
چیزها این من نظر به میطلبد. پوزش این،<br />
از گذشته است. مارکس شخصیت رد خدمتکار<br />
از نیز نامشروعی فرزند مارکس سود<br />
به نیز چندان آنچه داشت؛ خانهاش واقعیت<br />
حال هر به اینها نیست. او شخصیت ۱۶۰،۱۶۱(.<br />
)صص است.« واقعاً<br />
که: کرد نظر اظهار اینگونه میتوان ابطال<br />
نظریة که فیلسوفی است تأسف جای اندیش<br />
آزاد را خود و میکند مطرح را خصوصی<br />
قلمرو تفتیش از مطمئناً و میداند اینگونه<br />
نازلتر، حتا درجهای در است، بیزار آورد!<br />
روی کردن« »غیبت به ماجرا<br />
این با هم دیگر گونهای به میتوان اما اخالقی«،<br />
»سرزنش جای به و کرد برخورد منتهی<br />
مسئلهای کردنِ شخصی به آن آخرِ که »اخالق<br />
قلمرو در باید من باور به که میشود این<br />
گیرد؛ قرار بررسی مورد اجتماعی« باعث<br />
عواملی چه که کرد طرح را پرسش اینگونه<br />
اندیش آزاد فیلسوفی تا میگردند کند؟<br />
برخورد دیگر متفکری با شخصی و وی فکریِ افق از را پاسخ میتوان آیا آن<br />
در او که سیاسیای اجتماعی فضای آیا<br />
بیانی به کشید!؟ بیرون میکرده، زندگی مسئلهای<br />
عنوان به را »تنگنظری« میتوان کرد!<br />
بررسی اجتماعی می<br />
قفسه در و دارم برمی را پوپر کتاب از<br />
قبل تا که هست زیادی کارهای . گذارم بدهم…<br />
انجامشان باید خواب نقل<br />
را پوپر گفته عین است الزم بهرحال بهترین<br />
تا کوشیدهام همواره »من کنم: کسانی<br />
در را خصوصیات جهت<br />
همین به بیابم. معترضم آنان به که برای<br />
مارکس که نهادم این بر را فرض چنین<br />
حداقل یا و میکرد مبارزه بشریت شخصیت<br />
با نه اساس، این بر داشت. احساسی برخاستم<br />
مقابله به او نظرهای با بلکه او، آیا<br />
که شد سست من اطمینان بعدها اما … میپنداشتم؟<br />
من که بود چنان آن مارکس واقعاً معتقدم<br />
من نیستم. باور این بر دیگر امروز احترام<br />
قابل و شرافتمند انسانی انگلس که 154<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
جامعه شناسی<br />
وضعیت افغان ها در ایران و نقش روشنفکران ایرانی<br />
اکرم پدرام نیا )راست( و فرشته مولوی در سومین نشست ماهانه شهروند – منبع مصاحبه سایت شهروند<br />
صفحه 155<br />
اکرم پدرام نیا )راست( و فرشته مولوی<br />
در سومین نشست ماهانه شهروند – منبع<br />
مصاحبه سایت شهروند<br />
چهارمین نشست شهروند با حضور اکرم<br />
پدرام نیا و فرشته مولوی<br />
جمعه ۱۱ می ۲۰۱۲ چهارمین نشست<br />
شهروند درباره مسائل روز ایرانیان و ایران<br />
در دفتر شهروند برگزار شد.<br />
در این نشست فرشته مولوی و اکرم پدرام<br />
نیا شرکت داشتند که با گردانندگی نسرین<br />
الماسی مدیر تحریریه شهروند درباره ی<br />
موضوع تعیین شده تبادل نظر کردند.<br />
موضوع این بار نشست به وضعیت افغان<br />
ها در ایران اختصاص داشت. مشخصا<br />
جمهوری اسالمی فشار بر روی مهاجران و<br />
پناهندگان افغان را در ایران شدت بخشیده و<br />
اگرچه نه به صورت سراسری ولی در این<br />
شهر و آن شهر شاهدیم که یا شهرداری یا<br />
نیروی انتظامی و دیگر ارگان های دولتی<br />
بخشنامه هایی صادر می کنند و حضور<br />
افغان ها را در بعضی اماکن ممنوع می<br />
کنند و همچنین جمهوری اسالمی هم تهدید<br />
کرده اگر دولت افغانستان قرارداد همکاری<br />
با آمریکا امضا کند، ایران مهاجران افغان را<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
اخراج خواهد کرد.<br />
اینکه دولت ایران از همان آغاز نسبت<br />
به افغان ها سیاستی تبعیض آمیز در پیش<br />
گرفته و حقوق انسانی آنان را به رسمیت<br />
نمی شناسد، موضوعی است که دالیل و<br />
چرایی اش بحثی جداگانه را می طلبد، اما<br />
نقش مردم ایران و روشنفکران ایرانی در<br />
این میان چیست؟<br />
شهروند از این دو نویسنده به دلیل نوشته<br />
هایشان در این خصوص دعوت کرد و<br />
همچنین از یکی از نویسندگان افغان نیز<br />
دعوت شده بود که ایشان متاسفانه نتوانستند<br />
در این نشست حضور پیدا کنند.<br />
نسرین الماسی با عنوان کردن تنگناهای<br />
جدیدی که دولت جمهوری اسالمی در مورد<br />
افغان ها به اجرا گذارده، گفت: به شخصه<br />
این مسائل را بیش از آن که سیاسی ببینم،<br />
فرهنگی می دانم. چه در داخل ایران و چه<br />
در جامعه ی ایرانیان خارج کشور، مسئله،<br />
مسئله ی فرهنگی و مسئله ی حقوق بشر<br />
است و احساس مسئولیت کردن که ما کجا<br />
قرار گرفته ایم و چکار داریم می کنیم؟ وقتی<br />
هرچیزی را نسبت می دهیم به قدرتی باالتر<br />
حاال هرچه می خواهد باشد، امپریالیسم،<br />
بنیادگرایی دینی، جمهوری اسالمی و … به<br />
نوعی از خودمان داریم سلب مسئولیت می<br />
کنیم. در طول تاریخ ثابت شده که انسان ها<br />
می توانند تأثیر بگذارند و جریان ساز باشند،<br />
و در برابر آن چه که غلط می پنداشتند<br />
ایستاده اند و اعتراض کرده اند.<br />
برای من امیدبخش است که این بار جامعه<br />
ی روشنفکری در رابطه با بخشنامه هایی<br />
که از سوی مسئوالن جمهوری اسالمی در<br />
اصفهان و مازندران صادر شده بودف<br />
سریع عکس العمل نشان داده است. و یکی<br />
دو کمپین هم در همین پیوند به وجود آمد.<br />
الماسی ادامه بحث را به فرشته مولوی سپرد.<br />
فرشته مولوی: چند نکته را پیش از این که<br />
وارد بحث شویم بگویم. مردم افغانستان تا<br />
آنجا که من می دانم خودشان را افغان می<br />
دانند در حالی که ایرانی ها بدون اینکه<br />
قصدی باشد، با چسباندن “ی” نسبت به آنها<br />
افغانی می گویند. منظورم این است که این<br />
هیچ تعبیری ندارد اگر در حرفهایم بگویم<br />
افغانی ها و پیشاپیش می گویم ببخشید.<br />
نکته ی دیگر این که من به قضیه به عنوان
صفحه 156<br />
یک گیر و گره ی اجتماعی نگاه می کنم تا<br />
سیاسی. این داستان کهنه ای ست، اما اینکه<br />
چطور بعد از ۳۳ سال یکهو مطرح می شود<br />
و رو می آید، این نیست که دولت جمهوری<br />
اسالمی حرکتی کرده. هر دشواری باید برسه<br />
به یک درجه ی انفجاری و دنبال تلنگر است<br />
تا پیش بیاید.<br />
نکته ی دیگر اینکه ما هرچه می کشیم از<br />
ضعف رسانه ها می کشیم. چون بخش<br />
نوشتاری رسانه ها که همیشه سرکوب شده،<br />
و بخش های دیگر هم که در اختیار دولت ها<br />
بوده اند، اگر رسانه ای نیم بند هم می داشتیم<br />
این مسئله باید انعکاسش را در جامعه می<br />
داشت. همین االن هم انعکاس منفی در صدا<br />
و سیما دارد. حکومت این تریبون ها را در<br />
اختیار دارد و از آن به نفع خودش استفاده<br />
می کند. رسانه های نیمه مستقل هم که آنقدر<br />
مسئله و مشکل دارند، که دیگر به این نمی<br />
پردازند.<br />
شما گفتید روشنفکرها کاری نکردند، اما<br />
من معتقدم ما به شکل فردی خوب عکس<br />
العمل نشان دادیم، نویسنده، هنرمند، آدم<br />
های عادی، اما به دلیل ضعف رسانه ها<br />
انعکاس پیدا نمی کند، در بیرون نیز همیشه<br />
یک انعکاس تب گونه ای هست در فضای<br />
مجازی، در فیس بوک، که مطرح می شود<br />
و می رود و این چیزی نیست که دگرگونی<br />
آفرین باشد. بنابراین مایه ی خشنودی نیست.<br />
البته که در لحظه آدم خوشحال می شود اما<br />
به همان زودی که می آید، به همان زودی<br />
هم می رود.<br />
پیشنهادم این است که به صورت کوتاه ببینیم<br />
وضعیت چه هست؟ و چرا چنین هست؟ و<br />
بعد برسیم به چه باید کرد؟<br />
وضعیت موجود، براساس خوانده هایم، این<br />
است که پس از انقالب بهمن ۵۷ که کل<br />
ایران در تب و تاب است و بعد جنگ ایران<br />
و عراق شروع می شود، در همسایه کناری<br />
هم جنگ مجاهدان افغان با شوروی آغاز می<br />
شود و سیل عظیم آوارگان جنگی. آنهایی<br />
که وضعشان از لحاظ مالی خوب است که<br />
به جاهای دیگری می روند، آسیب پذیرترین<br />
و درمانده ترین آنها به کشورهای همسایه<br />
پناهنده می شوند. پشتون ها به پاکستان و<br />
هزاره ها و تاجیک ها و ترکمن ها از راه<br />
خراسان به ایران آمدند. در بزنگاه این چنینی<br />
آقای خمینی می گوید، مرزها را باز کنید.<br />
آنچه که اعالم می شود این است که این ها<br />
مسلمان اند بیایند، اما پشت این قضیه چیز<br />
دیگری ست. نیروی کشور بخشی رفته برای<br />
سرکوب مخالفان و بخشی هم رفته برای<br />
جنگ و متجاوز بیرونی، در نتیجه صحنه ی<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
کار خالی ست، منتها با حکومتی که تازه آمده<br />
و در اوج بی تجربگی و ندانم کاری ست،<br />
بدون هیچ روشمندی و قانونمندی در را باز<br />
کردند و میلیون ها تن به این سو آمدند. در<br />
دوره ی جنگ این نیروی کار ارزان مورد<br />
استثمار و سودجویی کارفرما قرار می گیرد.<br />
جنگ تمام می شود، آقای خمینی هم می رود<br />
و می ماند جمعیت عظیمی که به عنوان<br />
آواره آمده اند، بدون هیچ هویت قانونی و<br />
هیچ تثبیت اجتماعی اقتصادی، در چنین<br />
وضعیتی اینها بعد از جنگ در تنگنا قرار<br />
می گیرند چون نیروی کار برگشته. این یک<br />
دو دو تا چهارتای اقتصادی دارد تا سیاسی.<br />
در همه جای دنیا چنین است وقتی می بینی<br />
کار نیست و یک کارگر با مزد پایین تر دارد<br />
کار می کند، نسبت به او خصومت پیدا می<br />
کنی، این حتی می تواند هموطن آدم باشد.<br />
این عامل اقتصادی ست که به نوعی زمینه<br />
را آماده می کند برای حالت ستیز که بعدها<br />
جمهوری اسالمی با یک هدف مشخص دارد<br />
از آن استفاده می کند. از زمان آقای احمدی<br />
نژاد به بعد این حالت علنی شده. در یک<br />
دوره ای به این مسئله نمی پرداختند و شاید<br />
افغان ها هم به آن صورت احساس فشاری<br />
نمی کردند، و چون بدبختی های ایران<br />
همگانی ست آنها یک کم بیشتر داشتند…<br />
- فکر می کنم بحث دارد به بیراهه می رود.<br />
یک نکته ی بسیار اساسی اینجا فراموش می<br />
شود. دلیل این که االن به این مسئله پرداخته<br />
می شود و نه تنها این که آن را علنی هم<br />
می کنند، این است که جمهوری اسالمی<br />
در بحران است و برای این که بحران را<br />
از روی خودش بردارد، دارد خصلت های<br />
تبعیض نژادی جنسی مذهبی و ملی را<br />
رشد می دهد تا بی عرضگی و بی عملی<br />
خودش را بپوشاند. نباید توجیه کنیم.<br />
فرشته مولوی: من کامال موافقم و اصال<br />
توجیه نمی کنم. من گفتم بستر آماده شد و<br />
دقیقا این بیگانه ستیزی و افغان ستیزی با<br />
برنامه است.<br />
- خانم پدرام نیا با توجه به کتاب جدیدتان<br />
به نام “نفیر کویر” که داستان دختری افغان<br />
است، در ادامه ی حرف های خانم مولوی<br />
نظر شما در مورد وضعیت افغان ها در آن<br />
دوره چیست؟<br />
اکرم پدرام نیا: واقعیت این است که کارگر<br />
افغان در ایران تن به کارهایی داد که کارگر<br />
ایرانی در آن دوره به آن تن نمی داد، االن<br />
ممکن است تغییر کرده باشد.<br />
اگر بخواهیم تبعیض را ریشه ای بررسی<br />
کنیم، می توانم یک نگاه جهانی به آن بکنم<br />
یک نگاه ایرانی. از نگاه جهانی، کلمه ی<br />
“نژاد” یک کلمه ی نو است در فرهنگ لغت<br />
و قدمتی ندارد، و وقتی آمد برای جدا کردن<br />
گروه های انسانی و تمایز آنها بود. بر سه<br />
اساس این تمایز وجود داشت، یکی ویژگی<br />
های بیولوژیک انسان ها)سیاهپوست،<br />
سرخپوست، سفیدپوست(، یکی تفاوت های<br />
ژنتیکی که داروین مطرح می کند، که گرچه<br />
علمی ترین شیوه است، اگر بپذیریم تفاوت<br />
نژادها را اما میسر نیست چون نمی توانیم<br />
از همه ی انسان ها و گروه ها ساختمان<br />
ژنتیکی شان را بررسی کنیم. یکی هم ریشه<br />
های زبانشناسی ست. بعضی ها خواستند از<br />
این ها بهره برداری کرده و ثابت کنند نژاد<br />
برتر وجود دارد. نژاد برتر هوش و استعداد<br />
بیشتری دارد و استثمار و استعمار از آنجا<br />
آغاز شد<br />
در داخل ایران، خود ما ایرانی ها، ساختاری<br />
که هستیم، زبان های متفاوت و فرهنگ های<br />
متفاوت در جامعه ی ما کم نیست. اما تا قبل<br />
از روی کار آمدن رژیم پهلوی اینها در کنار<br />
هم زندگی می کردند بدون متوجه بودن به<br />
این همه تفاوت ها. پهلوی وقتی روی کار<br />
آمد، هدف آنها بیشتر با مطرح کردن نژاد<br />
آریایی آمدند فارس را مطرح کنند که نژاد<br />
برتر است. بعد از آن هم رژیم جمهوری<br />
اسالمی به این دامن زد و بهره برداری<br />
دیگری هم کرد، ضمن اینکه چون ملیت های<br />
ما را در اقلیت می دید، آنها را دشمنان بالقوه<br />
ی نابودی خودش می دانست، حس برتری<br />
این نژاد را بر ملیت های دیگر القا کرد.<br />
رژیم جمهوری اسالمی تبعیض مذهبی و<br />
تبعیض جنسی را هم اعمال کرد. در مذهب<br />
فرقه های گوناگون مذهبی را از شیعه پایین<br />
تر قلمداد کرد. اینجا علتی شد که نه تنها اهل<br />
تسنن درون کشور بلکه افغان های اهل تسنن<br />
را با نگاه مابرتری به آنها نگاه کردند. این<br />
خودش یک عامل است، عالوه بر آن که<br />
افغان ها وقتی وارد کشور شدند، همانطور<br />
که خانم مولوی گفتند، هیچ برنامه ریزی<br />
نشده بود برایشان، فقط به این دلیل که اینها<br />
مسلمان اند ما باید به آنها پناه دهیم. مردم هم<br />
در آغاز کمک کردند ولی مردم هم خسته<br />
می شوند و خودشان هم توانشان را مالی<br />
و اجتماعی از دست دادند. این افغان ها<br />
تبدیل شدند به انسان هایی که هویت نداشتند<br />
و از کمترین حقوق برخوردار نبودند. حق<br />
باسواد شدن که حق هر شهروند جهان است،<br />
محروم شدند. حق داشتن خانه و زمین و<br />
همسرگزینی و این حقوق بسیار ابتدایی را<br />
نداشتند. افغان ها و ایرانی ها در تماس با هم<br />
و ایجاد صمیمیت ازدواج کردند و فرزندانی<br />
که حاصل ازدواج افغان ها و ایرانی ها <br />
عمدتا مرد افغان، زن ایرانی بودند نیز بی
صفحه 157<br />
هویت شدند.<br />
- فکر نمی کنید برخورد جامعه با افغان ها<br />
در ایران ریشه در نگاه های تبعیض نژادی،<br />
جنسی و مذهبی در ما دارد؟<br />
اکرم پدرام نیا: بله، تأثیرش زیاد است. ما<br />
آنها را جنس دوم می بینیم یعنی پایین تر<br />
از ما، به ما در طول زمان، از آغاز رژیم<br />
پهلوی، این طور القا شده.<br />
به عنوان نمونه هفته ی گذشته در بی بی سی<br />
خاطرات افغان ها را از ایران می خواندم.<br />
یکی نوشته بود، از زجرهایی که در ایران<br />
داشتم، رفتن به نانوایی بود، صف نانوایی که<br />
جای پر تنشی هست، حاال شما افغان هستید،<br />
شما را مردم یک انسان بی هویت می بینند.<br />
آنجا مردم اجازه نمی دهند صف برای تو<br />
رعایت شود و اگر نان کم بیاید، تو را بیرون<br />
می کنند.<br />
من خودم در سفری با مینی بوس شاهد بودم<br />
که مینی بوس که هیچ جای خالی نداشت،<br />
در جاده به زنی رسید، ایستاد و یک افغان<br />
را صدا کرد و گفت: افغانی برو پائین، آن<br />
ضعیفه بیاد باال.<br />
اینها مردم ما هستند. واقعا دردناک است<br />
ما کاری کرده ایم که آن افغانستانی مقیم<br />
کشور ما، واژه ی وطنش را که به آن نام<br />
نسبت داده میشه، توهین بداند. اگر االن می<br />
آید درددل می کند، االن فرصت پیدا کرده،<br />
اما او پذیرفته که وقتی به او می گویی هی<br />
افغانی، این یک توهین است. و این دردناک<br />
است، باید جلوی این را بگیریم تا نپذیرد. و<br />
“گلی” در داستان من، این را نمی پذیرد، من<br />
به عمد وادار می کنم او را که نپذیرد که بله<br />
اگر من افغانم پس گناهکارم.<br />
فرشته مولوی: جایی که اکرم داشت اشاره<br />
می کرد به ازدواج افغان ها، و به تماس و<br />
عالقه بین زن و مرد، مثل داستانی که در<br />
نفیر کویر آورده شده، یعنی جبر و فشاری<br />
در ازدواج نبوده، اما وضعیت بسیاری از<br />
این ازدواج ها را در آن اوایل زمان ورود<br />
فراموش نکنیم. مردان مجردی که در رده<br />
های سنی متفاوت برای کار یا فرار از جنگ<br />
به این سوی مرز می آمدند، در خطه ی<br />
خراسان از تربت جام و تربت حیدریه و<br />
… می آمدند تا برسند به شهرهای بزرگتر.<br />
در این مسیر هم آسیب پذیرترین ایرانی ها<br />
هستند، چه از لحاظ مالی، چه اجتماعی، چه<br />
فرهنگی از درمانده ترین ها هستند. این مرد<br />
جوان افغان که می آید زن می خواهد. بسیار<br />
بودند از روستائیان ما که پولی گرفتند و<br />
دختری دادند، منظورم این است که بسیاری<br />
از ازدواج ها با انتخاب و عشق نبوده. در<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
این که هر آنچه که حکومت می کند، نه تنها<br />
سر سوزنی از مسائل انسانی بویی نمی برد،<br />
بلکه سرسوزنی هم از عقل بهره ندارد،<br />
شکی نیست، اما من می خواهم از فراهم<br />
شدن زمینه ها در بین مردم بگویم یعنی جبر<br />
زندگی موجب ازدواج بین آن جوان افغان و<br />
دختر محروم روستایی یا حاشیه نشین شده،<br />
و ازدواج انتخابی نیست. که البته این بین<br />
دو ایرانی هم انجام می شود ولی فرقش این<br />
است که وقتی مرد هویت قانونی ندارد و<br />
حقوقی ندارد، پیچیدگی مسئله را بیشتر می<br />
کند، مثل همین داستان نفیر کویر، که با به<br />
دنیا آمدن بچه ها مسئله هویت و حقوقشان<br />
مطرح می شود.<br />
ما یک نگاه حقوقی و قانونی داریم در همه<br />
جای دنیا، و یک نگاه انسانی. امید بر این<br />
است که نگاه انسانی یا حقوق بشری آنقدر<br />
قوی شود که بتواند قانون را عوض یا تعدیل<br />
کند.<br />
- برگردیم به بحث اساسی مان که مسئولیت<br />
پذیری روشنفکران و کوشندگان جامعه<br />
است. فکر نمی کنم شکی در این باشد که<br />
جمهوری اسالمی نهایت نقض حقوق بشر<br />
را دارد در جامعه اعمال می کند. وقتی او<br />
به شهروند خودش رحم نمی کند، طبیعتا به<br />
شهروند کشور دیگری توجهی ندارد. می<br />
خواستم ببینم با توجه به شناختی که از جامعه<br />
ی روشنفکری دارید، چه در ایران و چه در<br />
اینجا، فکر می کنید چه گام هایی می توان<br />
برداشت برای داشتن نگاه حقوق بشری یا<br />
انسانی. چه گام های عملی در این زمینه<br />
برداشته شده، چون همانطور که خانم پدرام<br />
نیا گفت، فقر وحشتناکی در این زمینه داریم.<br />
اکرم پدرام نیا: مسلما هر کاری بی تاثیر<br />
نیست. آنجایی هم که شما اشاره کردید که از<br />
نظر اجتماعی برای اولین بار عکس العمل<br />
سریع نشان داده شد، من بر این باورم که<br />
ما، یعنی روشنفکرانمان دارند یک واکنش<br />
سیاسی به جمهوری اسالمی نشان می دهند و<br />
هنوز اجتماعی نیست. وقتی اهالی سینما بلند<br />
می شوند و می روند مازندران برای حمایت<br />
از افغان ها، یک واکنش سیاسی ست و هنوز<br />
اجتماعی نیست. ما هنوز کاری نکردیم که<br />
بین خودمان کاری کنیم که احساس کنند<br />
با ما برابرند، حتی اگر نمی توانند بروند<br />
مدرسه، حتی اگر هویت قانونی ندارند، …<br />
هنوز تقریبا کاری نشده. تبعیض در جامعه<br />
ی ما نسبت به افغان ها در سطح باالیی ست.<br />
ولی نباید ناامید باشیم و بی تردید باید حرکت<br />
هایی انجام شود. جهان مجازی نقش زیادی<br />
می تواند داشته باشد. افغان ستیزی را باید<br />
در برابرش ایستاد. هرکس اهل قلم است و یا<br />
اهل هر هنری هست، در هر جایی می تواند<br />
به شیوه ی خودش فعالیت هایی انجام دهد.<br />
- مسئله این است همانطور که شما گفتید یک<br />
حرکت سیاسی ست نه اجتماعی، شاید دلیلش<br />
این است که ما هنوز الفبا را یاد نگرفته<br />
ایم، که با آموختن این الفبا بتوانیم همه ی<br />
متن ها را بخوانیم، فقط متن ها را حفظ<br />
می کنیم. یعنی به جای این که به این مسئله<br />
حقوق بشری به صورت ریشه ای در درون<br />
خودمان برخورد کنیم و کندوکاوش کنیم،<br />
و مشکالت جامعه مان را بکشیم بیرون،<br />
می آییم به صورت مجرد و انفرادی به این<br />
مسائل نگاه می کنیم. یعنی وقتی مسئله حقوق<br />
بشر را مطرح می کنیم و االن مسئله افغان<br />
ها مطرح می شود، می آییم فقط به مسئله<br />
ی افغان ها می پردازیم در صورتی که<br />
وقتی جامعه آمادگی پذیرش این تبعیض ها<br />
را نداشته باشد، هرچقدر هم که بهش تزریق<br />
بشه، باز عکس العمل نشان خواهد داد. ولی<br />
عمال در این سی سال ما دیده ایم که اگر<br />
هم عکس العملی بوده، انفرادی، خصوصی،<br />
شخصی و گذرا بوده و تبدیل نشده به یک<br />
حرکت اجتماعی.<br />
فرشته مولوی: در مورد چه باید کرد، باید<br />
بگویم، ما قرار نیست در قدرتها و حکومت<br />
ها و سیاست ها نقشی داشته باشیم. ما داریم<br />
در مورد بخش خودمان یعنی مردم صحبت<br />
می کنیم. حاال چه باید کرد؟ باید از این<br />
مسیرها رفت: در مرحله ی اول آگاهی<br />
رسانی کرد، روشنگری قسمت تحلیلی بعدی<br />
است و کوشش گری که در اینجا گفته می<br />
شود Advocacy کردن مسیر دیگر است.<br />
وقتی حقوق بشر را انتزاعی ببینیم، مثل<br />
همین گلدانی که می خریم و روی میز می<br />
گذاریم و انگار داریم، و نیازی نداریم که<br />
کاری برایش بکنیم. اینکه چه باید کرد، یک<br />
مسیر و پروسه است که در هر لحظه و هر<br />
گام باید انجام داد و در زندگی شخصی و<br />
به صورت فردی باید کرد تا برسد به جمع.<br />
کسانی که برای خودشان مسئولیت شهروندی<br />
قائلند، گام های اجتماعی هم برمی دارند.<br />
پس آگاهی رسانی و روشنگری مراحل اول<br />
هستند که مخاطب مردم است و در ادامه<br />
کنش اجتماعی است. کنش اجتماعی عملی<br />
اجتماعی ست که سیاسی هم می شود.<br />
اینجا دیگر کار فردی نیست و جمع است<br />
و مخاطبش دولت است، کسی که قانون می<br />
گذارد.<br />
خوشبختانه در مورد افغان ها، نزد مردم به<br />
نظر من زمینه ی مثبتی وجود دارد. انسان<br />
همیشه در هر جای دنیا، این خصوصیت<br />
را دارد که بدبختی که پیش می آید بیندازد<br />
گردن کسی دیگر، حاال الزم هم نیست که
صفحه 158<br />
ناخودی باشد، فقط من نباشم. در نگاه به<br />
مسائل اجتماعی سرشت انسانی را فراموش<br />
نکنیم. بیگانه ستیزی مخصوص ملت ایران<br />
نیست، از ازل بوده ممکنه تا ابد هم باشد،<br />
این در سرشت انسانها هست. هرچقدر که کم<br />
سوادی و بیسوادی و فقر هم باشد آن بیگانه<br />
ستیزی بیشتر می شود. نیاییم کلیشه بسازیم،<br />
قربانی و دیو نسازیم، بیاییم تحلیل کنیم تا راه<br />
حلی پیدا کنیم.<br />
در مورد افغان ها من مسئله را نژادی<br />
نمی بینم. خوشبختانه کال افغان ها سابقه ی<br />
خوبی در ایران دارند. یک ایرانی معمولی<br />
از افغان ها نگرش منفی در ذهن ندارد. از<br />
لحاظ تاریخی منظورم است. مثال ذهنیت<br />
مردم از افغانها، ذهنیتی نیست که نسبت به<br />
مغول ها دارند. برای جلوگیری از فاجعه،<br />
ما باید ببینیم در ذهن مردم کوچه و بازار<br />
چه می گذرد. مردم عامی یا عادی که دانش<br />
خاصی در زمینه ی شهروند درجه دو و<br />
ریشه ی تبعیض ندارند، آنها تجربه ی زندگی<br />
شخصی شان معیارشان برای قضاوت است،<br />
حاال یا غلط یا درست. من برای این نشست<br />
رفتم در این زمینه بسیار خواندم. در همان<br />
خاطرات افغان ها در بی بی سی، دختری<br />
بود که می گفت مادرم در کودکی مرا از<br />
افغان ها می ترساند. عوام می گوید قاچاق<br />
زیاد است، از کجا می آید از آنجا، قاچاقچی<br />
زیاد است، از کجا می آید از آنجا، در حالی<br />
که االن بزرگترین معضل اجتماعی ایران<br />
اعتیاد است، کسی نمی آید بررسی ریشه ای<br />
کند. من می گویم این ذهنیت مردم عادی ست<br />
این باید تغییر کند، و من و شما باید آن را<br />
تغییر دهیم.<br />
یک افغان یا یک ایرانی بی پول، فقیر و<br />
بی سواد می رود معتاد می شود، می رود<br />
قاچاقچی می شود، می رود….<br />
اکرم پدرام نیا: ولی وقتی یک ایرانی می<br />
رود قاچاقچی می شود، رسانه ها چگونه<br />
با آن برخورد می کنند، وقتی یک افغان به<br />
دختری تجاوز می کند چگونه برخورد می<br />
کنند. منظور من این است که ذهنیت ایرانی<br />
ها نسبت به افغان ها این است که افغان ها<br />
اهل قاچاق اند، مواد مخدر می آورند توی<br />
کشور، افغان ها به دخترها تجاوز می کنند،<br />
ما شاید پسزمینه ی بدی از آنها نداریم ولی<br />
دیدگاه کنونی منفی نسبت به آنها داریم.<br />
فرشته مولوی: آقای ابوالفضل جلیلی،<br />
فیلمساز، فیلمی دارد به نام دلبران، راجع به<br />
مرز ایران و افغانستان. در این فیلم می بینید<br />
یک پسر افغان از مرز رد می شود می رود<br />
توی یک قهوه خانه ی ایرانی. تمام مسائل<br />
افغان ها را شما به بهترین شکل ممکن در<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
آن می توانید ببینید. آنجا یک صحنه کوتاه<br />
است که فیلمساز روی آن تأکیدی ندارد. می<br />
بینی اینها )جوان ایرانی و افغان( با هم اند،<br />
هر دو به یک اندازه بدبختند. سر تخته نرد<br />
با هم دعواشون می شود، این به اون میگه<br />
افغانی گه، اون به این میگه ایرانی گه، و<br />
فرداش دوباره با هم دوست اند. مردم این<br />
طور هستند.<br />
- بحث ما، بحث مردم کوچه و بازار نیست،<br />
بحث دولت و سیاستمدار نیست. بحث انسان<br />
مدرن مسئول تاثیر گذار است. در واقع<br />
بیشترین مسئولیت روی دوش کسانی است<br />
که تفکر به وجود می آورند و این تفکر را<br />
درون جامعه سرازیر می کنند، آنها اندیشه<br />
سازاند، آنها فرهنگ جامعه را می سازند.<br />
بنابراین روی این مسئله بسیار تأکید می<br />
کنم که نقش روشنفکران و کنشگران ایرانی<br />
در ساختن این فرهنگ و در رد فرهنگ<br />
“غیرخود” ستیزی که در جامعه ما حاکم است<br />
مهم است، وگرنه همه می دانیم که دولت ها<br />
از ناآگاهی مردم استفاده می کنند و آنها را<br />
به جان هم می اندازند تا در قدرت بمانند.<br />
در طول تاریخ همیشه دیکتاتورها بازدارنده<br />
بوده اند، مردم را تحمیق کرده اند و رسانه<br />
ها را در دست گرفته اند، ولی واقعیت این<br />
است که راه ها بسته نیست. کمااینکه می<br />
بینید در همان جامعه، سینماگران دارند کار<br />
می کنند، نویسنده ها دارند کار می کنند،<br />
فعاالن حقوق زنان دارند می کنند، یعنی این<br />
نیست که نشود کاری کرد، چیز دیگری باید<br />
به صورت بنیادی تغییر کند. آن هم نگاه<br />
تبعیض در روشنفکر ایرانی است که باید<br />
آن را بشناسد و قبول کند و تغییر دهد تا در<br />
محصوالتی که تولید می کند، بازتاب پیدا<br />
کند. و اصوال پرداختن به این مسائل دغدغه<br />
کار او باشد. من فکر می کنم این گره در<br />
روشنفکر ایرانی ست و این ها باید باز شود،<br />
شما چه فکر می کنید؟<br />
اکرم پدرام نیا: روشنفکر می تواند بزرگنمایی<br />
کند، ولی راه حل نمی تواند ارائه دهد.<br />
فرشته مولوی: وارد بحث روشنفکر نشویم<br />
بهتر است. من می گویم هر آدم فرهیخته<br />
ای روشن است که اول باید روی خودش<br />
کار کند، باید به جایی برسد تا چراغ دستش<br />
بگیرد. دلیل اینکه من به این موضوع توجه<br />
نشان دادم از این زاویه بوده که نگاه می<br />
کنم می بینم در این سی و سه سال گذشته<br />
به شکل های مختلف اهالی فرهنگ و هنر،<br />
بدون برنامه خاصی، در حد توان خودشان<br />
واکنش نشان داده اند. مثال شما )خانم پدرام<br />
نیا( این کتابت را چه زمانی تمام کردی.<br />
اکرم پدرام نیا: سال ۲۰۰۴ بنایش را ریختم.<br />
فرشته مولوی: خوب یک نویسنده ای آمده<br />
هشت سال پیش انتخاب کرده که در رمانش<br />
به این موضوع بپردازد، پس کار خودش<br />
را کرده. من داستان “خداداد خوش است”<br />
را ۲۰ سال پیش نوشتم. در سال ۲۰۰۰<br />
در شهروند چاپ شد. امکان نداشت جای<br />
دیگری دربیاید، سالها روی تاقچه مانده بود.<br />
من نمونه ها را می خواهم بگویم. از خودم<br />
و اکرم شروع کردم. آقای گودرزی نمونه<br />
ی روزنامه نگاران است. آقای فرهادی<br />
در سلایر تلویزیونی “داستان یک شهر” به<br />
مسئله افغان ها پرداخته که تاثیر یک سلایر<br />
تلویزیونی بسیار زیادتر از حتی سینما است.<br />
و این مهم است، فرهادی االن فرهادی شده،<br />
آن موقع که به این شهرت نبوده، ولی کار<br />
خودش را کرده. آقای ابوالفضل جلیلی با<br />
فیلم “دلبران” که مشخصا درباره ی افغان<br />
هاست. فیلم “باران” مجید مجیدی، فیلم خانم<br />
مهوش شیخ االسالمی درباره افغان ها، وقتی<br />
دریا دادور آهنگ سرزمین من را می خواند،<br />
ایجاد دوستی می کند. کاری که ادبیات و<br />
هنر می کند، خیلی عمیق حرکت می کند،<br />
بخصوص در ادبیات. شما همزادپنداری می<br />
کنید. این می رود در توده ها.<br />
گره کجاست؟ چه طور به مردم برسد؟<br />
چطور ذهنیت مردم را تغییر دهیم؟ با زور و<br />
شعار نمی شود، با همین حرکت های کوچک<br />
است. من حرفم این است که ما محصول<br />
داریم، اگر مثل من وبگرد باشید، می بینید<br />
محصول کم هم نیست. نکته ی اساسی و<br />
حرف آخرم این است که کار شده و ربطی<br />
هم به تب االن ندارد، اشکال در این است<br />
که وسیله ای که فرآورده های فرهنگی را<br />
برساند، نداریم. ما هرچه می کشیم از بی<br />
رسانه ای می کشیم.<br />
اگر ما یک پیامبر معجزه گری داشته باشیم<br />
برای مسائل خودمان، فقط و فقط رسانه<br />
است. برای اینکه من همیشه ذهنم در این<br />
است که هرچه ما می کشیم از ضعیف<br />
بودن رسانه های ماست. رسانه های ما یا<br />
خفه اند، یا پول ندارند، یا تریبون و ارگان<br />
های سیاسی اند. شرط اول برای رسانه،<br />
استقالل است. برای مردم ما که خواندن<br />
داستان کوتاه، رمان، خواندن وبالگ، دیدن<br />
فیلم مستند جزو سرگرمی شان نیست، این<br />
خوراک فرهنگی را چه کسی باید به اینها<br />
برساند. اینجاست که باید تمام نیرویمان را<br />
بگذاریم و به همین دلیل هم من فکر می کنم<br />
باید سپاسگزار شهروند باشیم که این امکان<br />
را می دهد و هر رسانه ی دیگری که نه به<br />
شکل مقطعی، نه به شکل لحظه ای و برای<br />
امتیاز گرفتن، بیاید ریشه ای به این مسائل<br />
بپردازد و دست برندارد.
یک<br />
معمولی، آدم یک اگر ندارم تردید من است<br />
محال ببیند، مورد این در خوب فیلم کند.<br />
نگاه دشمن یک چشم به افغان به دیگر های<br />
راه از شما باشد دوستی انسان اگر چون بگیرید<br />
یاد توانید می ادبیات و فرهنگ و هنر سیاسی.<br />
شعارهای راه از نه سپاسگزاریم<br />
نشست این در تان شرکت از مسئله<br />
این بعدی های نشست در امیدواریم و برای<br />
بیشتری فرصت و بازشکافیم بیشتر را از<br />
مسئله این پیرامون گو و گفت و بحث آید.<br />
فراهم گوناگون های زاویه پایان<br />
شناسی<br />
جامعه ناهارخوری<br />
اتاق بهسمت همکارها با چند<br />
ساعت نیم این در میخواهم نمیروم. گفتگوهای<br />
از ذهنم گرچه بنویسم. خطی در<br />
تیتانیوم ذرههای »نقش دربارهی طوالنی نزدیک<br />
انفجار نقطهی به مفصلی التهابهای سپیدهدم<br />
از که هم را این میخواهم است، بنویسم.<br />
نمیکند رهایم و میلولد پوستم زیر و میبندم را در میشوم، کارم اتاق وارد دنیای<br />
با را رابطهام مینشینم. کامپیوتر پشت داستانم<br />
دنیای به و میکنم قطع مجازی میخزم:<br />
ابرها<br />
اگر تو نظر »به پرسیدی، دوباره شمعدانیهاست،<br />
عاشق او میشود؟ مگر آمده؟<br />
چه سرشان قهرکن…به گل اقاقیها، ولی<br />
سوختهاند، سرما از دیگر شمعدانیهایش اصال<br />
نوشت. دیگرش گلهای از میشود دوباره<br />
ماریا نپرسد؟… او از فرهاد چرا هک من میکند.میگوید، پاره را فکرم رشتهی برای<br />
جا که فسقلی آپارتمان یک ندارم؟ جا خواهرزادههایم<br />
از تا دو ندارد. آدم همه این سال<br />
دو از بعد میکنند. زندگی من با هم بروند<br />
تا ندارند حسابی و درست کار هنوز بچهدار<br />
اگر گفتهام بهشان خودشان. برای روز.<br />
یک حتا نمیدارم، نگهتان دیگر شوید، بعد<br />
میکنید. پیدا جایی خودتان برای میروید 159<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله یک<br />
روز یک نویسنده<br />
نیا<br />
پدرام اکرم کسالتآور<br />
و یکنواخت آسمان نبودند، پرسیدی،<br />
نزدم. حرفی هم باز نمیشد؟« و<br />
بودم خانم؟« ستاره منی با »اینجایی، خالجان،<br />
پیش دلم و بود تو به گوشم نبودم. چارقدش<br />
و نیستم من که فهمیده دیگر حاال که دنبال<br />
کوچهها میان و پیچیده حلقاش دور را فکر<br />
پرویز به میگردد. کوکوتیتیاش اب و میکشد را کفشاش پاشنهی که میکردم نیاورم…<br />
گیرش مگر میگوید، فریاد و داد میشکنم<br />
را پایاش قلم میبُرّم، را سرش حضرت<br />
به و میکند التماساش خالجان و را<br />
دستش مبادا که میدهد حوالهاش عباس کند…<br />
دراز من به رو را<br />
اینجا آمده میزند.ماریاست. در یکی برگشته.<br />
پرتغال از دیروز همین کند. تمیز ولی<br />
دیده را خانوادهاش که است خوشحال میکند.<br />
بیداد گرانی و فقر آنهاست. نگران این<br />
در ندارند. کار برادرهایش از هیچکدام مسیاش<br />
مشربهی با کانادا. بیایند که فکرند و میدهد آب را پنجره لب کاکتوسهای میافتم.<br />
ستاره یاد به میزند. حرف تند تند نرسیده.<br />
گلدانهایش به که است وقت خیلی مدتیست<br />
که را مچبندی میکشد. کار از دست ورم<br />
و میکند باز میبندد، دکترش دستور به معلوم<br />
میدهد.میگوید، نشانم را دستش مچ اگر<br />
کرد. خواهد یاریام کی تا مچ این نیست و<br />
خرج میخواهد کسی چه بیافتد، کار از داک،<br />
میپرسد، سرش پشت بدهد؟ مرا برج راستش<br />
نه؟ یا کنم عمل چیست؟ شما نظر که<br />
میشناسم هم را یکی میترسم. عمل از داروی<br />
به برگشته. مشکلاش ولی کرده عمل ترتیب<br />
این به دارم. حساسیت هم بیهوشی ار راهها همهی بگویم را نظرم آنکه از پیش بود<br />
اینجا ستاره« اگر» البد میبندد. من بر خوشی<br />
بیامرزد. را پدرت خدا برو میگفت، با<br />
بگوید؟ چه من گلفرهاد زده، دلات زیر فکر<br />
ماریا اینکه مثل … و درد همه این عالم<br />
او نیست. او پیش حواسم دیگر میکند پیش<br />
حواسشان نمیشناسد، را نویسندهها دانگی،<br />
همیشه ششدانگ، نه ولی هست همه سیر<br />
داستانشان دنیای در آن از دانگی دو وقتی<br />
گویی میکند. نگاه ساعتش میکند.به چوب<br />
با مرا اتاق زمین تند نمانده. برایش خوش<br />
روز و میشوید زمینشوییاش
160<br />
صفحه میشوم:<br />
تنها دوباره میرود. و میگوید تنگی<br />
این در چرا نمیفهمیدم من، گلفرهاد آسمان<br />
از برایم و بیاییم ساحل به باید وقت و<br />
برگشتی بزنی. حرف پارهابرهایش و ستاره،<br />
گفتی، و کردی نگاه صورتم توی پیراهنم<br />
نشستم. و شدم بلند کجایی؟ مهرو، توی<br />
و بود چسبیده تنم به ماسهها نم از بود.<br />
برپا آشوبی بیراه فکرهای از سرم دیگر<br />
حرفهای پرسیدم،»نمیخواهی نپرسیدم،<br />
و گذاشتم جگر روی دندان بزنی؟« آسمان؟«<br />
و ابر از زدن حرف وقت چه »حاال مکنیکل<br />
میزند.پروفسور در یکی دوباره میخواهد<br />
و آمده پیش مهمی کار برایش است. و<br />
بگردانم را جلسه او نبود در میتوانم بداند پروژه<br />
این بفرستم. برایش را نهایی نتیجهی را<br />
دستش ولی… دارد برایش خاصی اهمیت میگوید،<br />
و میکند فرو سفیدش موهای میان نوهدار<br />
دارم بار اولین برای میدانی، داک، از<br />
است. خودم دختر از یکی این میشوم. میزند.<br />
غنج دلش که است آشکار صدایش من<br />
مال یکی این ولی دارد نوه تا دو زنم دوست<br />
هم را آنها ندارد. هم فرقی البته است. زایمان<br />
سر میخواهد دلم خب… ولی دارم دلواپس…<br />
دیگر سوی از باشم. دخترم ار این میشود. نوهدار بهزودی میدانستم پیش<br />
که فرصتی هر و میگوید ماههاست میریزد.<br />
بیرون را هیجانهایش میآید من<br />
برو، میگویم و میکنم آسوده را خیالش با<br />
میفرستم. برایت را نهایی نتیجهی و هستم داستان:<br />
به برمیگردم میرود. شوق شدی<br />
بلند هم تو جان؟ فرهاد میآید یادت به<br />
که کوچکی موج لب تا برهنه پای با و هوا<br />
برگشتی. و رفتی میآمد سمت این ساحل<br />
به را موجهایش نرم دریا و بود آرام رپ پرنده حتا نبود، آنجا هیچکس میفرستاد. دیگر<br />
بگویم، میخواست دلم خیلی نمیزد. نمانیم…<br />
اینجا برای<br />
میافتد؛ کامپیوتر گوشهی زمان به نگاهم میبندم.<br />
را صفحه نمانده. وقتی دیگر هم من آماده<br />
میتینگ برای و میکنم جمع را کاغذها برمیگردم،<br />
اتاقم به جلسه از پس میشوم. ایمیلهایی<br />
میزنم. مجازی دنیای به سری داستانش<br />
میخواهد ایران از دوستی رسیده؛ مقالهام<br />
آخرین که دیگری دوست و بخوانم را چندیست<br />
چرا که است گلهمند خوانده، را هیچوقت<br />
که هم اخبار ننوشتهام. چیزی دیگر طبل<br />
همیشه؛ از بدتر اینبار و نیست خوب نیست.<br />
بیصدا ایران اتمی تاسیسات به حمله باید<br />
میکنم فکر میدهم. دست از را تمرکزم میدانم<br />
فقط نمیدانم. کاری؟ چه کرد. کاری و<br />
میکنم جمع را بساطم باشد. همگانی باید 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله میافتم.<br />
بهراه خانه بهسوی جایی<br />
و است شلوغ همیشه از بیش قطار تاریکی<br />
به و میایستم نمیبینم. نشستن برای بخواهم<br />
میشوم.بیآنکه خیره پنجره پشت به<br />
ناگهان اما میروم. فرو داستانم دنیای به رختهای<br />
چشمهایم جلو میبینم و میآیم خود هوا<br />
در شده جدا دستوپاهای و تکهوپاره آویزان،<br />
سوختهی گوشتهای میچرخند، حتما<br />
ماندهاند. آوار زیر مادرها و بچهها و ریلهای<br />
روی کهنه قطار جیغ صدای به<br />
رسانده، قرمز آژیر به مرا صدساله دگرگون<br />
حالم هیروشیما… به چرنوبیل، پنجره<br />
پشت سیاهی از را سرم میشود. بهسوی<br />
را ذهنم میکوشم و برمیگردانم که<br />
را چیزهایی و بکشانم فرهاد و ستاره و میایستد قطار کنم. جمعبندی بنویسم باید باز<br />
نشستن برای جایی و میروند نفر چند درمیآورم<br />
را دفترم و قلم مینشینم. میشود. میدهم:<br />
ادامه همانجا از و موج<br />
لب تا برهنه پای با و شدی بلند هم تو و<br />
رفتی میآمد سمت این به که کوچکی دیگر<br />
بگویم، میخواست دلم خیلی برگشتی. پرویز<br />
میترسم گلفرهاد. نمانیم، اینجا تو<br />
اما بیاید. دنبالمان و باشد شنیده تابهحال زانو<br />
دو روی میرفتی، راه همیشه از آرامتر رسیده<br />
راه از موجهای سر بر و مینشستی میکشیدی.<br />
دست بازم<br />
نوشتن از یکی نفس خسخس صدای و میکنم جمع را میدارد.دفترودستکم و درمیآورم کتابی میدهم. او به را جایم که<br />
خانه به میخوانمش. خانه ایستگاه تا کسی<br />
هنوز و شده تاریک همهجا میرسم و میشوم شام تهیهی بهکار دست تند نیامده. و<br />
میکنم آماده را همه فردای ناهار شتابان مینشینم:<br />
کامپیوترم پشت دوباره چهقدر<br />
روز آن تو جان فرهاد میآید، یادت کام<br />
تا الم همیشه بهرغم من و زدی حرف نگفتم؟<br />
اب نمیشود میبینم. زیادی را جملهها این پاکشان<br />
پس گرفت. پی را داستان اینها میدهم:<br />
ادامه اینطور و میکنم به<br />
هم گاهی که جان فرهاد میآید یادت پیدا<br />
سنگریزهای همیشگیات عادت که<br />
میانداختی آب سطح روی و میکردی از<br />
و مینشست دوباره و برمیخاست بارها بسترش<br />
بر که را موجهایی میخواستی من روی<br />
دلم ولی میشمردم بشمارم؟ میسازد، نداشت…<br />
قرار و بود آب باید<br />
است. روزالین میبینم میزند. زنگ تلفن من<br />
به هیچوقت او باشد؛ داشته واجبی کار بهرغم<br />
برمیدارم. را گوشی نمیزند. زنگ ماهیست<br />
چند چرا؟ است. ماتمزده همیشه آورده.<br />
فیلیپین از را دخترش و شوهر که میترکد:<br />
بمب مثل شده؟ چه دیگر میپرسم، راه<br />
از چشمبهراهی و دوندگی سال پنج از پس نمیخواهد<br />
و گذاشته ناسازگاری سر نرسیده حرفهایش<br />
به خوب کند… زندگی ما با این<br />
در که راهی دو یکی و میدهم گوش پیش<br />
میرسد، نظر به اصولی موقعیتها گوشی<br />
و میشود خوشحال میگذارم. پایش یکی<br />
میزنم. سر آشپزخانه به میگذارد. را انجام<br />
خانه آنجای و اینجا کوچک کار دو بازمیگردم:<br />
کارم به و میدهم آورد.<br />
خود به را تو دور از ماشینی صدای میآمد.<br />
ما سمت به تند که بود قارقارکی ستاره!«<br />
»بدو گفتی، آمده<br />
میکنم میزند.فکر را خانه در یکی که<br />
دیشبی زن مثل بفروشد. من به چیزی بلند<br />
بفروشد. من به را مذهبش بود آمده فشار<br />
را زنگ دگمهی دوباره نمیشوم. لولهکش<br />
بود قرار که میآید یادم میدهد. دستشویی<br />
میکنم. باز را در و میدوم بیاید. برمیگردم.<br />
کارم به و میدهم نشان او به را قطع<br />
را خانه آب میخواهد و میکند صدایم میبندم.<br />
را آب و میدوم زیرزمین ته تا کنم. چیزی<br />
دوباره مینشینم میز پشت همینکه میکند<br />
عذرخواهی دیگر دمی اما میگوید. روی<br />
نمیتوانم شد. حل مشکلش میگوید، و برآن<br />
پس نمیگذارند. یعنی کنم. تمرکز کارم ترجمه<br />
مدتیست که اثری روی که میشوم از<br />
قدیمی بسیار جملهای کنم. کار میکنم، برگردانش<br />
که است آن در روزنامه بریدههای سراغ<br />
به و برمیدارم را کتاب نیست. آسان نگاه<br />
سفیدش موهای به میروم. لولهکش معنی<br />
بتواند باید او میگویم خود با و میکنم کافیست<br />
بداند. را کهن روزگار جملهی این هیچ<br />
میپرسم، باشد. بوده روزنامهخوان فقط به<br />
و میکند نگاه کتابم به شنیدهای؟ را این سانسکریت<br />
زبان به گویی طوریکه خودم، و روغنی دستهای با میگویم. سخن کی و میگیرد من از را کتاب دودهگرفتهاش که<br />
چیزهایی با میفهمد. جمله از چیزهایی میشود.<br />
کامل معنیاش باالخره میفهمم من مسئولیت<br />
میشوم؛ خوشحال میرسد. همسرم هنوز<br />
میروم. و میسپارم او به را لولهکش ببخشید<br />
میگوید، که ننشستهام میزم پشت میدانی<br />
تو میشوم، مزاحمت که عزیزم کجاست؟<br />
خریدم پارسال که زانوییای آن میرود<br />
که لولهکش میآورم. برایش و میروم آنها<br />
با را ساعتی میآیند. یکی یکی بچهها میکنم.<br />
گوش حرفهایشان به و میگذرانم مارتین<br />
مام، داری خبر میگوید، یکیشان ساخته؟<br />
فیلم کودکان برای هم اسکورسیزی میان<br />
دخترک میدهد. توضیح را فیلم قدری
شناسی<br />
جامعه قلبی<br />
دربارهی هیجان با و میآید حرفهایش حرف<br />
کرده کالبدشکافی بار نخستین برای که میاندازد<br />
روزی آن یاد به مرا و میزند و<br />
رفتم تشریح اتاق به بار اولین برای که تیغ<br />
و دستش مچ درد و فرهاد یاد به سپس را<br />
میز من برو، تو میگوید جراحی…وحید بازمیگردم.<br />
اتاقم به شتاب با میکنم. جمع فردا<br />
باید که میروم کتابی بهسراغ دوباره تا<br />
میخوانم آنقدر بدهم. پس کتابخانه به میکشم<br />
راحتی نفس میشود. خاموش خانه داستانم:<br />
سر مینشینم و نبودن؟<br />
یا بودن ایرانی سیف<br />
احمد 161<br />
صفحه به<br />
تازه اتومبیل صدای شنیدن با اینکه مثل از<br />
را موتورت تا جان. فرهاد آمدی، خود رسیدند…<br />
آنها بکشی، بیرون ماسهها روی که<br />
هستند کسانی چه آنها نمیدانم هنوز و فرهنگ نشریهی سوی از میرسد؛ ایمیلی بعدی<br />
شمارهی برای میخواهد است؛ جامعه کاریام<br />
روز یک قصهی مثال بنویسم، چیزی کانادا.<br />
مقیم مترجم و نویسنده بهعنوان جامعه<br />
و فرهنگ نشریۀ منبع: 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله بحث<br />
گیر در را خود بخواهم اینکه بدون می<br />
بکنم ملی« هویت « به مربوط های نظرها<br />
اختالف همة با که بگویم خواهم عنوان<br />
تحت داریم چیزی ها، بگومگو و از<br />
هرکس است ممکن . بودن« »ایرانی وتعبیریک<br />
باشد داشته مشخص تعبیری آن کار<br />
ولی . نخواند هم با دیگری تعبیر با تن دفاع<br />
در گردن رگهای کند، می پیدا بیخ که چون<br />
که ماست بودن« ایرانی « همین از شود.<br />
می متورم خشمگین ماری ملی«<br />
هویت « تجلیات از یکی زبان گرچه تنهازبان<br />
را ایرانی و ملی هویت ولی ماست آید<br />
می نی کارکسا به فقط دانستن فارسی شووینیستی<br />
تمایالت از هم خودشان که گمان<br />
به جماعت این نیستند. خبر با خود سوئی<br />
از که فریبکار یا و نادانند یا من، برابر<br />
فارسی زبان با را ملی« »هویت ، وار<br />
کیشوت دون دیگر سوی از و دانند می این<br />
با کشند. شمشیرمی شووینیسم علیه بر به<br />
از بیشتر بسیار بودن«بسی »ایرانی همه چندی<br />
. است نوشتن و گفتن سخن فارسی بسیار<br />
مقوله بودن« که»ایرانی اما است دور<br />
چندان نه ای گذشته در است. شده جالبی چون<br />
زد، نمی دل به چنگی بودن« ایرانی ،» گمان<br />
به امروز و د بو بد سلطنتی استبداد بدتر<br />
بسی گذشته از وضع جماعت، این فقاهتی،<br />
استبداد بر عالوه چون است، شده وجود<br />
هم مدرنیستی شبه تظاهرات آن دیگر از<br />
دوستان این که است این اما مشکل ندارد. کردار<br />
و گفتار در که ظریفی تناقض و تضاد خبرند.<br />
بی ظاهرا ، دارند خویش ایران،<br />
دامن دراز تاریخ در که درست این ،<br />
است بوده حاکم جامعه بر همیشه استبداد با<br />
را برجامعه حاکم ساالری استبداد ولی و<br />
است درست نه گرفتن سان یک معه جا :<br />
باشیم صادق خودمان با ولی منصفانه. نه های<br />
گوش با یا و نگفته خود حال به تا آیا میان<br />
در خصوص به ( نشنیدیم مبارکمان میان<br />
در حتی و کشور از خارج مقیم ایرانیان آب<br />
هر به را خود که ایران ساکن ایرانیان بشوند(<br />
خارج ایران از تا زنند می آتشی و نیست«،<br />
کردن زندگی جای که »ایران که است«<br />
شده ارزشی بحران گرفتار ایران یا» »درایران<br />
. » دزدند می همه ایران »در . قبیل.<br />
این از گویند«و می دروغ همه در<br />
ما از بسیاری که شود می این نتیجه دوست<br />
سرزمین این ، ایران از خود ذهن آن<br />
در که یم ا ساخته جهنمی زیبا و داشتنی چون<br />
و سوخت. خواهند هم با تر و خشک ،<br />
ایم نشده متقاعد آگاهمان ناخود دروجدان این<br />
نتیجه ، است طبیعی امر این که البته و که<br />
آنچه هر با مبارزه جای به که است شده و<br />
علنی مدافعان با یعنی ( است انگیز نفرت طور<br />
به ایران از ایران( در استبداد خجالتی اگر<br />
که این ننیجه کنیم. می تنفر ابراز کلی آنجاکه<br />
تا خوب، که باشیم داشته خاصی قبیله یکدیگر<br />
سر به یابد، می ادامه گی عقیده هم که<br />
قبیله محدودة از ولی خوریم می هم قسم تن<br />
به سر که آید نمی مان بد شویم می خارج و<br />
است تازه نه هم نگرش این نباشد. کسی خیر<br />
را جهان که قرنهاست دارد. ابهامی نه سفیدو<br />
شاید دیگرش، نام که ایم دیده وشری چند<br />
شما : زنم می مثال باشد. دیدن سیاه سیاسی<br />
مواضع با که شناسید می ایرانی تا
صفحه 162<br />
متفاوت با یکدیگر دوستی داشته باشند ؟<br />
چند تا ایرانی می شنا سید که به محض<br />
بروز اختالف عقیده به یکدیگر فحش های<br />
چارواداری ندهند ! ممکن است این رفتار<br />
ما بازتاب سلطة دراز دامن استبداد برایران<br />
باشد ولی در آن صورت علت وجودی چنان<br />
استبداد ریشه داری ماستمالی می شود. اجازه<br />
بدهید با ذکر نمونه ای بحثم را ادامه بدهم.<br />
تردیدی نیست که ایران امروز مثل اغلب<br />
جوامع بشری گرفتار بحران همه جانبه<br />
ایست . اقتصادش به خرابی فرهنگش و<br />
فرهنگش به شکنندگی نظم و نظام اجتماعی<br />
آن شده است. کم نیستندکسانی که از میان<br />
انبوه ایرانی های خارج نشین که امیدوارند<br />
در آینده ،وقتی که اوضاع بهبود پیدا بکند<br />
( حاال چگونه ؟ البته روشن نمی شود ) به<br />
ایران برگردند.<br />
تا اینجایش حرفی نیست خیلی هم خوب<br />
است. پرسش اما این است که برای رسیدن<br />
به آنچه که مطلوب است چه کرده ایم ؟ و چه<br />
می کنیم ؟ در این جا با جماعتی که »آزادی«<br />
و »استقالل« ایران را از بمب افکن های<br />
امریکائی و ماموران مخفی وعلنی سازمان<br />
سیا گدائی می کنند و منتظرند تا دری به<br />
تخته ای بخورد و به همت سربازان کله خر<br />
و آدم کش امریکائی درگورستان ویرانه ای<br />
که برجا خواهد ماند، به قدرت برسند کار<br />
ندارم. این جماعت در بهترین حالت فقط قابل<br />
ترحم اند. دعوای این جماعت با جمهوری<br />
اسالمی از قماش دعوای من و میلیون ها<br />
ایرانی دیگری که در ایران و بیرون از<br />
ایران خانه به دوش و دربدریم، نیست. ما<br />
آزادی و برابری می خواهیم و این جماعت<br />
تشنه امتیاز و قدرت اند.<br />
باری اجازه بدهید این جماعت ایران ستیز<br />
بی وطن و قدرت طلب را به حال خودشان<br />
واگذاریم وبرگردیم سر حرف های خودمان.<br />
از هر زاویه ای که به ایران کنونی بنگرید،<br />
اقتصادش این همه خراب است . ولی با<br />
این همه ایرانی اقتصاد دانی که در اروپا<br />
وامریکا پراکنده اند، چند تا را می شناسید که<br />
برای شناخت بهتر از دامنة بحران و راههای<br />
احتمالی برون رفت از آن پژوهش کند ؟<br />
چند تا را می شناسید که برای حال و آیندة<br />
اقتصادی ایران خطوط کلی برنامه ای را<br />
درذهن داشته با شد و یا در جهت رسیدن به<br />
آن کار بکند ؟ اینکه اوضاع اقتصادی ایران<br />
باید بهتر باشدکه صرفا بیان خواسته وآمال<br />
آدمیزاد است نه سیاست و یا برنامه ای برای<br />
رسیدن به آن. اختالف دیدگاه های سیاسی به<br />
جای خودمحفوظ، بااقتصاد مقروض و بی<br />
بنیه اش چه باید کرد؟<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
برنامه تان برای نفت چیست ؟<br />
برای کشاورزی ایران چه برنامه ای دارید؟<br />
صنایع مونتاژ را چه باید کرد ؟<br />
باید مشّوق سرمایه گذاری خارجی شد یا باید<br />
جلوی آن را گرفت ؟<br />
مناطق آزاد تحارتی مفیدند یا مضر ؟<br />
برنامه های تمام بند خصوصی سازی را چه<br />
باید کرد ؟<br />
آیا به یک نظام رفاه اجتماعی نیازمند هستیم<br />
، یا اینکه پیران و معلولین ، بیکاران و فقرا<br />
را باید به امان خدا رها کنیم ؟ اگر به یک<br />
نظام رفاه اجتماعی نیازمندیم ، این نظام از<br />
چه منبع یا منابعی باید تامین مالی شود ؟<br />
نمی شود هم به هزار و یک حیل از پرداخت<br />
مالیات در رفت، هم از دولت – می خواهد<br />
هر دولتی باشد- دو قورت و نیم هم طلبکار<br />
بود!<br />
استراتژی اقتصادی تان چیست ؟<br />
آیا باید درون نگر بود و بعد ، وقتی امکان<br />
پذیر شد ، درهای اقتصادی مملکت را باز<br />
کرد ؟ یا از همان ابتدا باید برون نگری کرد<br />
؟<br />
امکا نات بالقوه اقتصادی ایران چیست؟<br />
۴۵در صد جمعیت ایران پا ئین ۱۵ سال<br />
سن دارند . برای این خیل عظیم جوانان چه<br />
برنامه ای دارید ؟<br />
آیا استراتژی جا نشینی واردات برای ایران<br />
مناسب است یا باید در راستای بهره گرفتن<br />
از مزیت های احتمالی اش برای یک استرا<br />
تژی صادرات گرا کوشید ؟ اگر قرار است<br />
ابتدا به اقتصاد داخلی سامان بدهیم، چگونه<br />
و اگر می خواهیم با صادرات بیشتر، خودی<br />
در جهان نشان بدهیم، با پرداختن به کدام<br />
بخش؟ این که شیر نفت را بیشتر باز کنیم و<br />
یا مس خام و آهن خام بیشترصادر کنیم که<br />
شق القمر نکرده ایم!<br />
در زمینه های فرهنگی برنامه تان چیست<br />
؟ برای مقابله بااستبدادسخت جان و گسترده<br />
و برای گسترش دموکراسی چه باید کرد ؟<br />
شعار دادن که مسئله ای راحل نمی کند.<br />
ایران کشور کثیر المله ایست . ساختارسیاسی<br />
ایران در خصوص اقوام و ملیت های مختلف<br />
چه باید باشد؟ مسئله زبان های مختلف و<br />
فرهنگ های متفاوت چه می شود؟<br />
پیشا پیش این را هم بگویم که حرفم این<br />
نیست که ایرانی مقیم خارج می تواند و یا<br />
باید برای همةاین پرسش ها پاسخ شایسته<br />
داشته باشد . ولی سئوالم این است که در<br />
پیوند با کدام یک از این همه معضل به خود<br />
زحمت اندیشیدن داده و می دهیم و برای<br />
برداشتن باری هر چند ناچیز قدمی به جلو<br />
برمی داریم ؟<br />
یکی می گفت هر وقت ورزشکاران<br />
ایرانی در مسابقات بین المللی مدال می<br />
گیرند،عصبانی می شوم ، چون »این<br />
پیروزیها به حساب جمهوری اسالمی واریز<br />
می شود «. از آن طرف، کم نیستند کسانی<br />
که به دوباره نویسی تاریخ رو کرده اندو می<br />
کوشند عنصر « ایرانی بودن« را در آنچه<br />
که می نویسند، کم رنگ کنند. اغراق می کنم<br />
اگر بگویم که این دو گروه، با همة اختالفات<br />
ظاهری همزاد یک دیگرند. ما نه حق داریم<br />
در پوشش مخالفت با حکومت از پیروزی<br />
های ایرانی ها در عرصه های بین المللی<br />
ناخشنود باشیم، و نه این که تاریخ دراز دامن<br />
ما، به این صورتی است که عده ای سرگرم<br />
»بازسازی« آن هستند. به بسیاری دیگر ،<br />
همین که می گوئی در ایران فالن کارمثبت<br />
شده است و یا می شود ، بدون لحظه ای<br />
مکث ، طرف می خواهد نادرستی این سخن<br />
را نشان بدهد و یا درآن رگه های توطئة<br />
حکومتی می بیند و یا می کوشد دست آورد<br />
موردنظر را بی ارزش کند. و من سئوالم<br />
این است که چرا؟ از سوی دیگر، کم نیستند<br />
کسانی در داخل ایران که غیر ازخود وقبیلة<br />
خودشان، دیگران را نوکر ومزدور اجانب<br />
می خوانند. و هنوز انگار از خواب و<br />
خماری در نیامده اند که با همین کارها، چه<br />
تیشه ای به ریشه مملکت و دین و آئین اش<br />
زدندو می زنند. از بندگان خدا که شرم نمی<br />
کنند، هیچ، ظاهرا از خدا هم نمی ترسند.<br />
من برآنم که قدر شناختن دست آورد های<br />
هنری، علمی ایرانی هائی که در ایران<br />
هستند ، از پیش فرض های ضدیت جدی<br />
داشتن باهر آنچه هائی است که نامطلوب<br />
است و زشت . الزم و کار ساز نیست که<br />
آدم « زیادی انقالبی« باشد و یا فکر کند<br />
که هست . و برای راضی نگه داشتن خود<br />
مجبور باشد و یا بشود که بر همه چیز خط<br />
بطالن بکشد. تردیدی نیست که درایران<br />
هنوز هزار و یک مشکل داریم. ولی با همة<br />
این مشکالت، ندیدن پیشرفت های ایران<br />
در عرصه های گوناگون، با ادعای حقیقت<br />
طلبی تناقض دارد. از آن گذشته، فراتر<br />
رفته و می گویم در زمینه های هنری و<br />
ادبی، با همة بی مهری هائی که نویسندگان<br />
و هنرمندان ساکن ایران با ما )ایرانی های<br />
مقیم خارج از کشور( می کنند، مقابله به<br />
مثل کردن باایشان در دام بدخواهان افتادن
جامعه شناسی<br />
صفحه 163<br />
است . چرا که این نادیده گرفتن ها واین<br />
نوع دهن کجی کردنها تنها و تنها به نفع<br />
کسانی تمام می شود که درد ایران ندارند و<br />
دردشان، اگر دردی باشد، دردی صددرصد<br />
خصوصی و شخصی شده است. ایرانیانی<br />
که به هر دلیل ترک وطن کرده و در جهان<br />
پهناورپراکنده اند، در عرصه های علمی و<br />
دانشگاهی و حتی اقتصادی، اگرسرآمد دیگر<br />
اقلیت های نژادی در این جوامع نباشند، که<br />
اغلب هستند، دست آوردهائی داشته اند که<br />
به راستی برای هر کسی که دردایران دارد،<br />
غرورآفرین و افتخار آمیز است. چشم بستن<br />
بر روی واقعیات، اگر نشانه کوری باطن<br />
نباشد، بی گمان، واقعیت را تغییر نخواهد<br />
داد. از سوی دیگر، ایران امروز بیش از<br />
۷۵ میلیون جمعیت دارد که اکثریت قریب<br />
به اتفاق کار و زندگی شان را می کنندو نه<br />
پیرو عمرو اند ونه دنبالة رو زید. و در روند<br />
همین زندگی عادی شان است که هر روزه<br />
برای بقاء و بهبود روزگار خویش درگیر<br />
مبارزه ای پایان ناپذیرند و آینده سازی می<br />
کنند. از منظری که من به دنیا می نگرم،<br />
حرفم این است که به این ۷۵ میلیون وفادار<br />
باشیم ، حتی اگر شماره اندکی از این ۷۵<br />
میلیون به ما بی مهری کنند که می کنند.<br />
اینکه نتیجه این نگرش متفاوت چه می<br />
شود ؟ نمی دانم . ممکن است هیچ چیزپیش<br />
نیاید. ولی حرفم این است که باید بین این بال<br />
تکلیفی هراس انگیزِ ایرانی بودن و ایرانی<br />
نبودن هم زمان انتخاب کرد. اگر به جد می<br />
خواهیم کماکان ایرانی باشیم که انبوهی کار<br />
روی دست های ما مانده است. و اگر هم<br />
نمی خواهیم ایرانی باشیم که آنهم در نهایت<br />
، مسئله ای نیست . حداقل کوشش کنیم در<br />
هر جا معه ای که هستیم برای آن جامعه<br />
عنصرو عضو مفیدی با شیم.<br />
و اما به کسانی در داخل ایران که شامة<br />
خوبی برای یافتن »مزدور«و »جاسوس«<br />
و» تهاجم فرهنگی« و» توطئه«و و…و<br />
دارند، ولی چشم خودراهم چنان بر واقعیت<br />
های زندگی بسته اند، باید گفت که اگر تجربه<br />
ای هم الزم بود، بیش از سی سال کافیست.<br />
اگر درد ایران و درد دین ندارید، الاقل<br />
خودتان را دریابید.<br />
با توجه به آن چه در کنار گوشمان در منطقه<br />
و در جهان می گذرد، مخاطراتی که ایران<br />
را تهدید می کند، جدی تر از آن است که به<br />
همان روال گذشته رفتار کنیم. اگر این مسایل<br />
را می دانیم ولی اهمیت نمی دهیم که پناه بر<br />
خدا، و اگر نمی دانیم و به همین خاطر به<br />
فکر چاره نیستیم ، که باز پناه بر خدا!<br />
خدا کند فردا خیلی دیر نباشد!<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
ایران و چالشهای گذار به جامعه<br />
شناخت محور<br />
چندی پیش مصاحبهای خواندم با پروفسور<br />
»مجتبی صدریا« تحت عنوان »آمریکا،<br />
تداوم اقتدار یا فروپاشی؟« ایشان دکترای<br />
فلسفهی خود را از دانشگاه پاریس و دکترای<br />
روابط بینالملل خود را از کبک مونترال اخذ<br />
کرده و ضمن تدریس در ۱۵ کشور جهان هم<br />
اکنون استاد دانشگاه مرکزی توکیو، »چو-<br />
او« است.<br />
پرفسور صدریا، ضمن بررسی اشکال<br />
مختلف سرمایه، اعتقاد دارد امروز عمدهترین<br />
سرمایه »شناختن« است؛ یعنی خالصترین،<br />
فوریترین و باالترین سطح سرمایه، تولید<br />
شناخت است. produc- Knowledge<br />
tion یا Knowledge Society بعد<br />
از Information society مطرح شده<br />
است، یعنی آنکه تولید شناخت، مکانیسمی<br />
است که تمامی اطالعات را میتواند در هم<br />
بیامیزد و معانی جدید بیافریند. به عبارتی<br />
تعبیری هست که میگوید وقتی ما وارد<br />
جامعه صنعتی شدیم، به هیچوجه نه جایگاه<br />
زمین از بین رفت و نه تولید کشاورزی.<br />
وقتی هم که وارد جامعه شناخت میشویم<br />
همهی صورتهای دیگر تولید وجود دارد<br />
ولی آن عصر هژمونیک را باید تعریف<br />
کرد. امروزه، میزان تولید شناخت و جامعه<br />
را به سمت تولید شناخت سوق دادن، بسیار<br />
آگاهانه و مدبرانه در حال پیشروی است.<br />
در جاهایی از دنیا تولید شناخت خیلی جلو<br />
رفته است، مثال فنالند. به همین دلیل است<br />
که شما از نوکیا استفاده میکنید و هر سه<br />
ماه یا شش ماه نوع جدیدش با یک تغییر<br />
سه تا پنج درصد بیرون میآید و مشتریان<br />
هم میخرند این کار احتیاج به تولید شناخت<br />
دارد.<br />
بابک پاکزاد<br />
میزان شناختی که در اقدام سیاستگذاری،<br />
خدماتی و یا در اقدام تولید صنعتی وجود<br />
دارد، امروزه سطح انباشت بسیار باالیی<br />
دارد. به همین دلیل جامعه هزینههای بسیار<br />
باالیی صرف جذب و تولید شناخت میکند.<br />
این تولید شناخت از طریق باالترین ردههای<br />
متخصصان در حال انجام شدن است. این<br />
باالترین ردههای متخصصان دنبال یک<br />
جایی میگردند که در آنجا تخصصشان را<br />
در روند تولید شناخت ارایه دهند و شناخت<br />
خالقی بسازند. از آنجا مسأله سودش تضمین<br />
شده است به هر حال مسأله فکریاش حول<br />
این محور است که این توانایی را دارد که<br />
دستگاهی را به شکل متفاوتی درست کند.<br />
چنین متخصصی به دنبال تشکیالتی است که<br />
قدرت فهم استفاده از این نوآوری را دارد.<br />
بنابراین دایم از این تشکیالت به تشکیالت<br />
دیگری میرود و البته این جابهجایی کمتر<br />
به میزان دستمزد ارتباط پیدا میکند. ۶۲<br />
درصد دانشجویانی که در آمریکا در حال<br />
گرفتن دکترا هستند در ایاالت متحده به<br />
دنیا نیامدهاند. این یعنی جهان دارد بهترین<br />
نیروهای مغزیاش را به ایاالت متحده<br />
میفرستد و آمریکا کماکان مرکزی است که<br />
شناخت آینده را میسازد. در واقع اقتدار این<br />
کشور ناشی از همین است. ما دو تعبیر از<br />
ایاالت متحده داریم که هم معنایشان مربوط<br />
به هم هستند و هم معنای مستقل از هم دارند.<br />
یک تعبیر، آمریکا را مرکز صنایع نظامی<br />
دنیا و تمامی سیاستهایش را ناشی از این<br />
جایگاه نظامی صنایع میداند. تعبیر دیگر<br />
این است که ایاالت متحده مرکز تولید<br />
شناخت دنیا است. بخشی از این شناخت تولید<br />
شده پیامدش در صنایع نظامی است که مدام
164<br />
صفحه نظامیاش<br />
مدیریت سیستمهای و تسلیحات میشود.<br />
روزآمد تولیدکنندگان<br />
جذب روند در اخیر سال شش در مرکز<br />
بهعنوان متحده ایاالت در شناخت پلیسی<br />
است. آمده پیش مشکل دنیا شناخت Human<br />
Secu- یا آمریکا جامعهی شدن برابر<br />
در آمریکا جامعهی شدن ترسو و rity دیگرشان<br />
سیاستهای تمامی و خارجیها کیفیت<br />
دارای که کسانی از بخشی شده باعث کشور<br />
این به دیگر هستند شناخت باالی شش<br />
در که است تازه پدیدهای این نروند. داشته<br />
باال به رو نموداری مدام اخیر سال است.<br />
در<br />
همینطور صدریا پروفسور گفتههای یکی<br />
در پیش روز چند تا میکرد صدا سرم ۱۸۰۰۰۰<br />
ساالنه که خواندم روزنامهها از تحت<br />
میروند، ایران از تحصیلکرده رفتن،<br />
میگذارید: آن روی که عنوان هر این<br />
واقعیت اما کردن. فرار یا کردن مهاجرت مغزها«<br />
»فرار پدیدهی همان این، که است علت<br />
صدریا پروفسور اظهارات در است. در<br />
شناخت کننده تولید نیروهای جذب عدم ترسو<br />
و آمریکا جامعهی شدن پلیسی آمریکا، خارجیها<br />
برابر در آمریکا جامعهی شدن شده<br />
دانسته دیگرشان سیاستهای تمامی و بروز<br />
امکان ایشان تحلیل در همچنین است. تلقی<br />
دستمزد موضوع از مهمتر خالقیت برمیآید<br />
چنین مزبور تحلیل از است. شده ،Knowledge Society<br />
عصر در که که<br />
داشت خواهد را باال دستِ کشوری داشته<br />
را شناخت تولیدکنندگان جذب توانایی کنون<br />
تا اینجاست: اساسی پرسش حال باشد. نظر<br />
تجدید خصوص در زیادی بحثهای سرمایههای<br />
جذب برای اقتصاد ساختار در در<br />
خواست این و گرفته صورت خارجی لحاظ<br />
نیز ما کشور کالن سیاستگذاریهای است.<br />
درآمده اجرا به آن از وجوهی و شده اتخاذ<br />
برای جهانی بانک استداللهای از یکی رفتن<br />
باال خارجی، سرمایههای جذب سیاست طریق<br />
از جنوب کشورهای در بهرهوری خود<br />
تکنولوژی، اما است تکنولوژی انتقال ما<br />
ترتیب این به است. شناخت تولید محصول سویی<br />
از هستیم مواجه توجهی جالب روند با اندازهای<br />
به کردگان تحصیل برای را شرایط از<br />
تن ۱۸۰۰۰۰ ساالنه که میکنیم سخت کشور<br />
در شناخت تولید متولی باید که آنان بیگانه<br />
دیار به خواسته خود باشند، خود کل<br />
حاضریم دیگر، سوی از و میبرند پناه تکنولوژی<br />
انتقال منظور به را اقتصاد ساختار پیشرفت<br />
که هرآنچه و بهرهوری افزایش و کالن<br />
هزینههای و کنیم دگرگون کردهایم، معنا این<br />
بپذیریم. نیز را آن بزرگ ریسکهای و صدریا،<br />
گفتهی به بنا که است شرایطی در 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله چندان<br />
شناخت تولید متولی اقشار خواستههای حتا<br />
آنها نیست. وصول قابل غیر و پیچیده بسیاری<br />
آمال کعبهی که آمریکا جامعهی اگر و<br />
هراسی بیگانه شاهد و شود پلیسی است، آنجا<br />
به باشند دیگر عقالیی غیر سیاستهای مسألهی<br />
دستمزد، آنها برای نمیروند. خواستار<br />
آنها اول گام در بلکه نیست نخست خالقیتهایشان<br />
آزادانهی بروز برای فضایی فرار<br />
عرصهی در حاضر، حال در هستند. خود<br />
به را نخست رتبهی جهان در مغزها از<br />
که عصری در هم آن دادهایم، اختصاص جامعه<br />
بحث و کرده گذر اطالعاتی جامعه همان<br />
اگر میشود. مطرح محور شناخت مطرح<br />
بینالمللی عرصههای در که طور کشور<br />
عمدهی دغدغههای از یکی کردهایم موانع<br />
میخواهیم و است علمی پیشرفت ما باید<br />
برداریم، خود پای پیش از را جهانی اجتماعی<br />
اقتصادی، سیاسی، سرچشمههای سالها<br />
خشکاند. را مغزها فرار فرهنگی و افغانیهایی<br />
میهماننوازانه، ما، کشور پیش خاک<br />
به بودند شده آوراره جنگ اثر بر که را کار<br />
نیروی افغانیها اینکه با داد. راه خود هستند<br />
سختکوشی و ارزان متخصص غیر با<br />
کشوری از آنها که داشت توجه باید اما قبیلهای-<br />
و مدرن ماقبل مناسبات و فرهنگ دستخوش<br />
که میآمدند کشوری به عشیرهای بود.<br />
مدرنیته و سنت از ناشی تضادهای توصیف<br />
کیفیتِ با افغانیها فوج فوج ورود قادر<br />
ایران جامعهی که صورتی در شده، هیچ<br />
باشد نیرو این از بهرهوری و جذب به غیر<br />
نیروی ورود در مشکل، ندارد. ایرادی فوج<br />
خروج در بلکه نیست افغانی متخصص کشور<br />
از بومی متخصص نیروهای فوج این<br />
و ورود آن ترکیب حال این با اما است. عرصههای<br />
برای فاجعهباری تبعات خروج، در<br />
فرهنگی و اجتماعی اقتصادی، سیاسی، چندین<br />
طالبان اکنون هم داشت. خواهد پی از<br />
افغانستان جنوبی مناطق در را استان در<br />
و کرده خارج اشغالگر سپاهیان دست جنگی<br />
آستانهی در افغانستان گرفته، اختیار نظامیان<br />
غیر گریز فرایند و دارد قرار مجدد نمیتوان<br />
خورد. خواهد کلید مجدداً ایران به رها<br />
خود حال به بمباران زیر در را انسانها و<br />
هوشمندانه اقداماتی با میتوان اما کرد نیروی<br />
و مغزها فرار زمینههای آیندهنگرانه، خشکاند.<br />
جامعه در را بومی متخصص کار نیروهای<br />
خروج با صورت این درغیر مدرن<br />
اندیشهی با بومی متخصص و متفکر اندیشهی<br />
با متخصص غیر نیروهای ورود و برای<br />
ظرفیت ایجاد منظر از مدرن، پیشا دگرگون<br />
ایران جمعیتی ترکیب شناخت، تولید کشور<br />
در واپسگرایی زمینههای و شد خواهد لذا<br />
میشود تقویت مختلف عرصههای در پیش<br />
در آیندهای اساساً ما کشور آنکه برای پرورش<br />
و جذب درصدد باید باشد، داشته رو در<br />
شناخت کنندهی تولید نیروهای حفظ و پرورش<br />
متولی نهادهای به باید باشد. جامعه و<br />
آموزش وزارت نظیر نیروها، این مربوط<br />
نهادهای عالی، آموزش پرورش، و<br />
اطالعات فناوری صنعتی، تحقیقات به به<br />
داد. بها بیشتر تکنولوژی و ارتباطات ارزش<br />
دارای آنها محصوالت که گونهای مستلزم<br />
امر این باشند. جهان در رقابتی نهادهای<br />
و وزارتخانهها در بنیادی دگرگونی و<br />
ساختار کردن محور شناخت و مذکور و تکثر قبول همچنین است. آنها فعالیتهای تصمیمگیری،<br />
در هرمی ساختارهای شکستن شناخت<br />
جامعهی یک اولیهی پیشفرضهای و<br />
مشارکت مفهوم کردن نهادینه محوراند. آن<br />
کردن اجرایی برای ساختارهایی طرح جامعهی<br />
به را ما که است کلیدی اقدامات از کرد.<br />
خواهد نزدیک بسیار محور، شناخت »<br />
اطالعات فناوران « نشریه از برگرفته *- ۱۰۰<br />
شماره ۸۵، سال شهریور، ۲۸ سهشنبه
نقد<br />
»شراب« وحدت بر سر خنواستنی ها<br />
احمد سیف<br />
صفحه 165<br />
به حد انفجار رسیدن ناهنجاری های<br />
گوناگون در داخل ایران و رنج سالها زیستن<br />
در پراکندگی برای ما ایرانی های در بدر<br />
از خانه وکاشانه شرایطی فراهم آورده است<br />
که شیفته وحدت ایم. و البته که این به خودی<br />
خود اشکالی ندارد و بسیار هم خوب است.<br />
و اما پیش از وحدت باید مبانی وحدت را<br />
شناخت و پس آن گاه برای رسیدن به وحدت<br />
کوشید.<br />
با همه ی این سختی ها و مرارتها و دربدری<br />
ها دونوع « وحدت« است که نمی تواند<br />
حالل مشکالت ما باشد و نیست و بهتر است<br />
وقت و عمرمان را برای رسیدن به آن به<br />
هدر ندهیم.<br />
یکی همان وحدتی که آقای خمینی از آن<br />
سخن می گفت. یعنی »وحدت کلمه« و این<br />
وحدت در بهترین حالت، یعنی بدترین نوع<br />
دیکتاتوری و قلدر مآبی. مبنای وحدت در<br />
این جا نه منافع و دورنمای مشترک بل که<br />
توزیع قدرت در جامعه است. یعنی آن که<br />
»قدرت« دارد دیگران را به « وحدت« با<br />
خویش فرا می خواند و ازبطن آن، همان<br />
می تراود که در اوست. یعنی یکه ساالری<br />
در عرصة اندیشه. نمونه دست به نقد می<br />
خواهید به »جمهوری« اسالمی بنگرید.<br />
دوم اما، وحدت برسر آن چه که نمی<br />
خواهیم، یعنی وحدت بر سرگذشته و حال<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
به قیمت نادیده گرفتن آینده. در این جا هم،<br />
همان نمونة قبلی گویاست. گفتم وحدت بر<br />
سر نخواستن ها، وحدت بر سرگذشته مااست<br />
و اما ما باید برای بهتر ساختن آینده وحدت<br />
کنیم. و این جااست که پراکندگی سر بر می<br />
زند. گفتن دارد اما که این وحدت اگر چه بر<br />
سر آینده است ولی باید ضرورتا و به ناچار<br />
از گذشته مان آغاز شود، از حال بگذرد<br />
و به آینده برسد. ضرورت آغاز کردن از<br />
گذشته، منبعث از ماهیت وحدت بر سر<br />
خواستن ها است. با این حساب، نمونه وار<br />
می گویم چگونه می توان با نگرشی که<br />
انقالب ایران را نتیجه ی توطئه ای می داند<br />
بر علیه سلطنت، به توافق رسید و بر سر<br />
چی؟ از سوی دیگر، با دیدگاهی که به جای<br />
نگریستن به خویش در آینه، همة داستان را به<br />
فریبکاری خمینی محدود می کند – بدون این<br />
که به این سئوال ساده جواب دهد که چه شد<br />
و چه پیش آمد که ۳۳میلیون آدم فریب کسی<br />
چون خمینی را خورده است؟ – چه توافقی<br />
می توان داشت ؟ همین نمونه ایران، نمونة<br />
خوبی است. فعال به این کار ندارم که هستند<br />
کسانی که امروزه طوری سخن می گویند که<br />
انگار از همان آغاز همه چیز را می دانستند<br />
ولی واقعیت تلخ تاریخی مان این است که در<br />
مقطعی، بخش قابل مالحظه ای از نیروهای<br />
اجتماعی و ازمردم ایران بر سرآن چه که<br />
نمی خواستند به « وحدت« رسیدند. هم<br />
چپ ایران خودکامگی شاه را بر نمی تابید<br />
و هم آقای خمینی واعوان وانصارش. هم<br />
میلیون خودکامگی شاه را نمی خواستندو هم<br />
مجاهدین و هم خیلی های دیگر. « وحدتی«<br />
برسر این نخواستن ها شکل گرفت و<br />
درمیان حیرت همگان خودکامگی قدرقدرت<br />
شاه فروریخت. از داستان های جذابی که<br />
درسالهای اخیر از مردم دوستی شاه گفته<br />
می شود در می گذرم. راویان چنین داستان<br />
هائی کمی زیادی به بی حافظگی ملی ما<br />
دل بسته اند. شاه سابق تا آخرین دقیقه ای<br />
که می توانست بدون کوچکترین توجهی<br />
به خواسته های مردم با قلدری تمام بر آن<br />
مملکت حکومت کرد و تنها زمانی « صدای<br />
انقالب« را شنید که دیگر اندکی زیادی دیر<br />
شده بود. از خودکامگی حکومت به جز<br />
خرابه ای چیزی باقی نمانده بود. بررسی<br />
رابطه بین شیوه حکومت شاه وشیوه ای که<br />
مردم برای تغییرآن در پیش گرفتند، از پیش<br />
فرض های الزم برای اجتناب از همان ندانم<br />
کاری ها است. همین پیش فرض کاروحدت<br />
با پهلوی طلبان را غیر ممکن می کند چون<br />
این حضرات، حاضرند همه را در این قضیه<br />
مقصر بدانند به غیر از حکومت خودکامه<br />
ای که محمدرضاشاه با منطق گریزی خاص<br />
خویش بر تارک آن بود. برخالف تهمتی که<br />
شماری از پهلوی طلبان رسمی و خجالتی<br />
می زنند صحبت بر سر « خون« طلبیدن<br />
نیست. ولی اگر می خواهیم دو باره گرفتار<br />
همان مصیبت ها نشویم، حقایق مربوطه<br />
باید به گسترده ترین حالت روشن شود. چنین<br />
چیزی بدون انتقاد بی رحمانه و بی گذشت از
صفحه 166<br />
هر آن چه که بود و تا مغز استخوان فاسد و<br />
عهد دقیانوسی بود، غیر ممکن است.<br />
این نوع وحدت- یعنی وحدت بر سر<br />
نخواستن ها- به یک معنا تازه اول بدبختی ما<br />
بود. یعنی آقای خمینی، شاه را نمی خواست<br />
چون دوست داشت خودش »شاه« شود و<br />
اما چپ ها و میلیون و دیگران اگرچه در<br />
نخواستن شاه با خمینی هم داستان بودند ولی<br />
چیزدیگری می خواستند. بخش عمده ای از<br />
بدبختی این بود که به واقع نمی دانستند چه می<br />
خواهند؟ در ذهن خویش به نادرستی به این<br />
نتیجه رسیده بودند که « هر چه بشود، وضع<br />
از این بدتر نمی شود«، یعنی با اختالفی<br />
بیش از ۳۰ ساله، وضعیتی که شماری از<br />
مخالفان جمهوری اسالمی اکنون به همان<br />
رسیده اند. کاری که اکنون می کنند این که به<br />
جای سلطنت، در این مباحثات، »جمهوری<br />
اسالمی« را گذاشته اند و به همان صورت<br />
اندر ناخواستنی بودن این « جمهوری«- که<br />
درآن تردیدی نیست- داد سخن می دهند.<br />
آقای رضا پهلوی »جمهوری اسالمی«<br />
را نمی خواهد چون خودش می خواند شاه<br />
بشود و دیگران ولی این « جمهوری« را<br />
به دالیل دیگری نمی خواهند. عبرت آموز<br />
این که هرکس هم که بگوید آزموده را دو<br />
باره آزمودن نادرست است، به این متهم می<br />
شود که حامی و هوادار رژیم کنونی است.<br />
دقیقا به همان صورتی که بیش از ۳۰ سال<br />
پیش اگر کسی چنین می گفت،همین اتهام را<br />
بر او می بستند. از شعارهائی که برای<br />
دموکراسی داده می شد در می گذرم. بیان<br />
اهداف همیشه بیان هدف است. یک جریان<br />
سیاسی و حتی می گویم اجتماعی باید برای<br />
رسیدن به آن اهداف برنامه داشته باشد که<br />
کسی نداشت و اکنون هم ندارد. و اما بخش<br />
مهم تر این بود که به وحدت بر سر نخواستن<br />
ها دل بسته بودند. همان سرانجامی که اکنون<br />
نیز می خواهند چنین کنند.<br />
در این تجربه اول، درواقعیت زندگی<br />
وحدت بر سر نخواستن ها بخش عمده ای<br />
از نیروهای ترقی خواه ما را به تباهی<br />
کشاند. الزم نیست ذکر مصیبت کنم، ولی<br />
بازار» اختراعات« رونق گرفت. در ذهن<br />
شماری از نیروهای سیاسی ما روحانیت به<br />
حکومت رسیده دو شاخه و چند شاخه شد.<br />
دستگاه های محیرالعقول اندازه گیری به کار<br />
افتاد و این حاکمیت چند شاخه شده، « ضد<br />
امپریالیست« هم شد. حتی امروز نیز همین<br />
دستگاه های اندازه گیری در جریان است.<br />
مدافعان سلطنت خودکامه درایران بدون نقد<br />
این گذشته شرم آور، هم « دموکرات« و<br />
« مدافع حقوق بشر« شده اند و هرکس نیز<br />
جز این بگوید، دارد برای « ۲۸ مرداد«<br />
روضه خوانی می کندوهنوز « خون« می<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
طلبد! تو گوئی که ما هنوز به این حداقل رشد<br />
سیاسی نرسیده ایم که دریافته باشیم که کارما<br />
با افتراء و پاپوش دوزی به سامان نمی رسد.<br />
می شود تاریخ را دو باره نویسی کرد ولی<br />
دهن کجی کردن به تاریخ روا نیست چون<br />
تاریخ، قاضی بی رحمی است. حتی اگر در<br />
کوتاه مدت تاریخی، بتوانیم گروه هائی را با<br />
خود همراه کنیم ولی به قول معروف، همگان<br />
را نمی شود برای همیشه فریب داد. دیر یا<br />
زود، رازها از پرده برون می افتد و هرکه<br />
در او غش باشد، روسیاه خواهد شد. امروز<br />
نیزفقط کافی است با کسی در نخواستن<br />
جمهوری اسالمی به توافق برسیم – همچنان<br />
این که به جایش چه می خواهیم، قرار است<br />
در این مرحله مهم نباشد. باری جالب این<br />
که نه فقط بر سر نخواستن خودکامگی شاه<br />
وحدت انجام گرفت، یعنی همین توافق فعلی<br />
بر سر نخواستن »جمهوری اسالمی«، بل<br />
که با دنیائی تقلب و دوروئی بر سرنخواستن<br />
حضور امپریالیسم امریکا در ایران هم<br />
توافق به دست آمد. گروگان گیری سفارت<br />
امریکا اگر برای ایران مصیبت بزرگی بود<br />
برای خمینی و اعوان و انصارش « خیر<br />
وبرکت » داشت. هم چپ سطحی اندیش<br />
ما خلع سالح ایدئولوژیک شد و هم میلیون<br />
»دوراندیش« ما کارش به بی آبروئی کشید.<br />
جمهوری اسالمی ولی در این میان بارش را<br />
بست. »شراب« وحدت بر سر نخواستن ها<br />
هم چنان مستی آور بود.<br />
از این جریانات بیش از۳۰ سال می گذرد.<br />
ولی ما هنوز که هنوز است هم در باره<br />
خودمان گرفتار توهم هستیم و هم در بارة<br />
مذهب حاکم بر جامعه و هم در پیوند با مقوله<br />
سلطنت طلبی در ایران. به همین خاطر<br />
است که کارمان به همین صورت فعلی اش<br />
زار است. بر سرآینده که وحدت نداریم،<br />
هیچ. با همان ذهنیت ماقبل بهمن ۵۷ و با<br />
همان دیدگان است که دنیای دوروبرمان را<br />
ارزیابی می کنیم و دید می زنیم.<br />
و اما منظورم از این توهم چیست؟<br />
با خودمان صادق باشیم. ما هنوز به<br />
عصر مدرنیته نرسیده ایم. و قصدم ادای<br />
روشنفکرانه در آوردن نیست. ما هنوز به «<br />
شایعات« به ویژه اگر مطابق خواسته های<br />
ما باشد طوری برخورد می کنیم که انگار<br />
« اطالعات« دست اول وانکار ناپذیرند.<br />
ما هنوز به اندازه کافی نگران روشن شدن<br />
حقیقت نیستیم و حقیقت در میان ما، بسیار<br />
آسیب پذیر و شکننده شده است. ما هنوز،<br />
فردیت خود و دیگران را به رسمیت نمی<br />
شناسیم و به همین دلیل است که برای خودمان<br />
نیز حق و حقوقی و به تبع آن، مسئولیتی<br />
در هیچ رویدادی قائل نیستیم. در این که در<br />
دنیا توطئه هست تردیدی نیست ولی آیا در<br />
دویست سال گذشته واقعه ای و یا تحولی در<br />
ایران اتفاق افتاده است که مای ایرانی، آن را<br />
نتیجه توطئه کسی ندانیم! چون نیک بنگری<br />
واقعیت این است که ما در ذهنیت خویش و<br />
در پیوند با آن چه بر سرما آمده است خود را<br />
مفعول تاریخ می دانیم نه فاعل تاریخ. اگر<br />
برای خودمان ارزش و اعتباری قائل بودیم،<br />
از جمله می کوشیدیم نقش و مسئولیت های<br />
خود را در این رویدادها و حوادث مشخص<br />
کرده و برای اجتناب از تکرار اشتباهات،<br />
درس های الزم را بیاموزیم. کاری که باید<br />
نه فقط درباره کودتای ۲۸ مرداد بکنیم بلکه<br />
حتی درپیوند با انقالب بهمن ۵۷ و حتی<br />
سالهای بعد از آن. ولی چه کرده ایم و چه<br />
می کنیم! اگر چه « هنر نزد ایرانیان است<br />
وبس« ولی هر بالئی که به سر ما آمده است<br />
نتیجه توطئه این یا آن بوده است! و این زیاده<br />
روی به جائی رسیده است که نمی توانیم<br />
حتی درمواردی که به راستی مصیبت ما<br />
نتیجه توطئه دیگران بوده است، نقش خودی<br />
و بیگانه را مشخص کنیم. مثال دست به نقدی<br />
که می توانم ارایه کنم این است که پهلوی<br />
طلبان گرامی، بدون ارایه سند وشاهد، اگر<br />
چه معتقدند انقالب بهمن ۵۷ نتیجه توطئه بر<br />
علیه سلطنت در ایران بوده است ولی، با<br />
وجود همة اسناد و مدارکی که منتشر شده<br />
است هم چنان از « قیام ملی ۲۸ مرداد«<br />
سخن می گویند و باتمسخر آن را عاشورا<br />
و سخن گفتن از آن را روضه خوانی می<br />
خوانند!! البته « جمهوری اسالمی« مگر از<br />
مخالفان خود چه کم دارد. بیش از ۳۰ سال<br />
است که با بگیر وببند و قتل وکشتار کوشیدند<br />
مملکت را کنترل کنند ولی روز وهفته ای<br />
نیست که « توطئه« تازه ای را کشف نکنند!<br />
تاسف باراست ولی مای ایرانی مستقل از<br />
دیدگاه سیاسی، زندگی مان بدون باور عمیق<br />
و همه جانبه به توطئه نمی گذرد. چون در<br />
غیر این صورت باید به خودمان بر خورد<br />
کنیم و ما به تجربه زندگی مان این کاره<br />
نیستیم. و این به گمان من، عمده ترین دلیل<br />
واپس ماندگی ما از زمان وزمانه است.<br />
قرن بیستم تمام شده است و در دهه ای که با<br />
انترنت و ماهواره مشخص می شود ما هنوز<br />
به این دست « اطالعات« دل خوش می<br />
داریم و در ۳۰ سال گذشته براساس »تحلیل<br />
هائی« که براساس »همین اطالعات« انجام<br />
دادیم هزار بار رژیم را در « ۶ ماه آینده«<br />
سرنگون کردیم! البته در چند سال گذشته،<br />
عامل دیگری نیز اضافه شده است. آقای<br />
جورج بوش و نومحافظه کاران امریکائی<br />
قرار بود در حالیکه شکنجه را قانونی کرده<br />
و به دموکراسی در جوامع غربی ضربات<br />
کاری وارد کرده بودند، برای جوامع
صفحه 167<br />
گرفتاری چون ما، « آزادی و دموکراسی«<br />
به ارمغان بیاورند! البته آقای تونی بلر نیز<br />
دراین ماموریت تاریخی به همراه آقای بوش<br />
رکاب می زد. همان گونه که در عراق زده<br />
است. این که در داخل انگلیس، سنت چندین<br />
صد ساله، برائت شهروندان تا اثبات گناه را<br />
زیر پا گذاشته اند چه اهمیتی دارد! هرکس<br />
هم از این مسایل سخن بگوید، اگر « خشک<br />
مغز« نباشد، حتما هوادار « تروریست ها«<br />
ست! این هم از کیفیت بگومگوهای سیاسی<br />
ما! حاال هم هستند کسانی که از آدمخوارانی<br />
چون نتینیاهو و آدمکشان حرفه ای موساد<br />
انتظار کمک دارند!<br />
با این مقدمات برگردیم سرحرف و سخن<br />
اصلی. پیشترگفتیم وحدت ما باید بر سر<br />
خواستن ها باشد و نه نخواستن ها چرا که<br />
نخواستن ها برای سازندگی و آینده ما راه گشا<br />
نیست. ولی سازندگی بدون انتقاد بی رحمانه<br />
از گذشته و حال غیر ممکن است. این انتقاد<br />
بدون پذیرش تام وتمام فردیت و آزادی فردی<br />
و البته که مسئولیت پذیری ممکن نیست.<br />
الزمة این مهم نیز پذیرش مطلق این اصل<br />
بدیهی است که میزان اندازه گیری باور<br />
واعتقاد به آزادی و آزاد اندیشی، دامنه و<br />
عمق آزادی دگر اندیشان است. در تمام طول<br />
وعرض تاریخ یک حکومت استبدادی نشانم<br />
بدهید که در آن همسان اندیشان با حکومت از<br />
حد اعتالی آزادی برخورد دار نبوده باشند!<br />
و اما این انتقادها به خودی خود کفایت نمی<br />
کند. باید صداقت انتقاد از گذشته با عملکرد<br />
کنونی عناصر و نیروهای درگیر هم خوانی<br />
داشته باشد. در غیر این صورت گرهی از<br />
کار کسی گشوده نمی شود. این انتقاد از<br />
خود باید به گسترده ترین صورت ملی و<br />
همگانی شود چرا که فاجعه زندگی ما به<br />
همین صورت ملی و همگانی شده است.<br />
خود برگزیدگان خیره سر و نادان را باید به<br />
حال خویش رها کرد که هم چنان در عوالم<br />
هپروت سیر کرده وگمان کنند که همه چیز<br />
را از همان روز ازل می دانستند.<br />
به عنوان مثال، عناصر و نیروهای پهلوی<br />
طلب که به غلط خود را « مشروطه خواه«<br />
می نامند نمی توانند بیش از این از وارسیدن<br />
نقش سلطنت در طول تاریخ و به ویژه در<br />
عصر پهلوی شانه خالی نمایند. نکته این است<br />
که ما در ایران هرگز حکومت مشروطه<br />
نداشتیم که کسی اکنون خواستار دو باره<br />
سازی آن باشد. پیش از مشروطه که استبداد<br />
مطلقه داشتیم و پس از آن نیز. حتی اعتقاد<br />
ایرانی ها به مطلقیت حکومت به حدی است<br />
که اکنون هم اگرچه انقالب کرده ایم ولی شاه<br />
با عمامه داریم که به همان صورت تاریخی،<br />
قدرت مطلقه دارد. اگر به ناصرالدین شاه<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
قاجار نمی توان ایراد گرفت که قانون شکنی<br />
کرده است ولی همین نکته را در باره شاهان<br />
پهلوی نمی توان گفت. استبداد ۳۷ سالة<br />
محمد رضا شاه از این دیدگاه حائز اهمیتی<br />
فراوان است . چرا که در این دوره گذشته از<br />
همه ستمگری ها بر علیه مردم ایران، توطئة<br />
خائنانه دربار- کاشانی- مکی و شماری<br />
دیگر از مرتجعین به همراهی و با مساعدت<br />
دالرهای امریکا و انگلیس برعلیه حکومت<br />
دکتر مصدق با تثبیت حکومت خودکامة شاه<br />
راه تکامل سیاسی و فرهنگی ایران را مسدود<br />
کرد. بر خالف تبلیغات سراپا دروغ پهلوی<br />
پرستان، حتی فرصت های طالئی اقتصادی<br />
نیز از دست رفت و اقتصاد ایران، بیش تر<br />
و بسی عمیق تر از همیشه اقتصادی نفتی و<br />
بیمار باقی ماند. این که جانشین بالفصل آن<br />
حکومت در بسیاری از زمینه ها بسی بدتر<br />
عمل کرده است، دلیل قابل قبولی برای تبرئة<br />
آن حکومت خودکامه نیست. مبلغان فراموش<br />
کار حکومت پهلوی باید به گزارش هائی<br />
که از سوی « بازرسان شاهنشاهی« از<br />
عملکرد اقتصادی در آن « سالهای رونق«<br />
در روزنامه های شدیدا تحت کنترل آن سالها<br />
چاپ شد رجوع کنند تا اگر ریگی به کفش<br />
و ماری در آستین ندارند واقعیت اقتصادی<br />
ایران برایشان روشن شود. با این همه، به<br />
رسمیت نشناختن واقعیت های ایران در آن<br />
سالها و دعوت به « وحدت کلمه« چیزی<br />
به غیراز وحدت ستیزی در پوشش وحدت<br />
طلبی نیست. مگر به عنوان یک ملت در بند<br />
چند بار باید « وحدت کلمه« را تجربه کنیم!!<br />
در دوره سلطنت، یعنی پهلوی دوم، ماموت<br />
های شورای نگهبان وجود نداشتند. ولی<br />
گرازهای ساواک نمی گذاشتند انتخابات<br />
معنی داری در مملکت انجام بگیرد. والیت<br />
فقیه هم نداشتیم ولی موقعیت شاه با موقعیت<br />
فقیه چه تفاوتی داشت؟ اگر تفاوتی باشد این<br />
که شاه در قانون اساسی این قدرت نامحدود<br />
را نداشت ولی قوانین عهد دقیانوسی<br />
»جمهوری اسالمی« قدرت نامحدود را به<br />
فقیه داده است. اکنون فقیه به مجلس دست<br />
چین شده نامه می فرستد و مجلس هم کار<br />
وزندگی اش را تعطیل می کند ودردرون<br />
مجلس الت بازی در می آورد و شعار می<br />
دهد. درآن موقع نیز، به گفته همین آقای<br />
داریوش همایون در کتابی که ۲۰ سال پیش<br />
منتشر کرد، نزدیک به ۷۰ درصد از بودجه<br />
مملکت با تصمیم مستقیم شاه خرج می شود<br />
و مجلس ودولت ول معطل بودند. اکنون به<br />
دستور قاضی مرتضوی و دیگرانی چون<br />
او مطبوعات را بطور فله ای تعطیل می<br />
کنند. آن موقع هم به دستورآقای هویدا چنین<br />
کرده بودند. االن وزرات خانه گل و گشادی<br />
برای « ارشاد« داریم آن موقع هم وزارت<br />
« فرهنگ و هنر« بود که همین عملکرد را<br />
داشت. محرمعلی خان های کنونی احتماال<br />
ریش دارند ولی مثل همان قبلی ها، وظیفه<br />
اصلی شان کنترل فکر وعقیده در مملکت<br />
است. برای من ایرانی چه فرقی می کند که<br />
با چه ظاهری کسانی هستند که می خواهند<br />
همه زندگی مرا کنترل کنند. در آن موقع،<br />
عرق را دررستوران می خوردیم و نماز را<br />
در خانه می خواندیم و اکنون، نماز را در<br />
خیابان می خوانیم و عرق را در پستوی خانه<br />
می خوریم.<br />
با این همه، بدون نقد هر آن چه که هست و<br />
بود، چگونه امکان دارد آینده ای داشت که<br />
مثل گذشته و حالمان نباشد؟<br />
هم وطنان مسلمان ما نیز باید به جد با این<br />
نگرش منحط که « یا با منی و یا دشمن<br />
دین و آئین من« وداع نموده بپذیرند دین<br />
و آئین مقوله ای کامال شخصی و درونی<br />
است. برخالف تبلیغات متولیان دین، برای<br />
یک دین هیچ تحولی مهلک تر از سیاست<br />
زدگی آن نیست. در این بیش از ۳۰ سال<br />
گذشته اگر دین ستیزان ایرانی میلیاردها<br />
دالر برای ضربه زدن به باورهای ایمانی<br />
مردم هزینه می کردند باز نمی توانستند به<br />
میزانی که »جمهوری« اسالمی در این مهم<br />
موفق شده است، موفقیتی به دست بیاورند.<br />
به همان گونه که برای نهاد سلطنت نیز هیچ<br />
خصلتی زیان بارتر از قانون شکنی وجود<br />
ندارد. حتی اگر در کوتاه مدت تاریخی به<br />
نفع مستبدین تمام شود.<br />
اگر پهلوی طلبان این حداقل را نیاموخته<br />
باشند که کارشان به راستی بسی زارتر از<br />
آن است که گمان می کنند.<br />
پس عده ای در ایران سلطنت طلب اند.<br />
باشند. ولی توام کردن سلطنت طلبی با<br />
پهلوی پرستی آنهم با شانه خالی کردن<br />
از بار مسئولیت عظیم تاریخی حکومت<br />
خودکامه پهلوی و در پوشش بی قوارة «<br />
مشروطه طلبی«، ترکیبی دل پسند نیست و<br />
به زحمت می تواند جدی گرفته شود. اگر<br />
سلطنت طلبان می خواهند از سوی دیگران<br />
– منظورم مشاوران دولت امریکا نیست –<br />
جدی گرفته شوند باید نشان بدهند از گذشته<br />
این نهاد دانشی هم خوان با واقعیات تاریخی<br />
جامعه ما، ونه مجعول نامه هائی که به نام<br />
تاریخ چه در گذشته و چه اکنون به خورد<br />
مردم داده می شود – دارند. آن چه برای<br />
آینده می خواهند متاثر از این درس آموزی<br />
ها، نهادی است شایسته حفظ و پاسداری در<br />
هزاره سوم. مصائب متعدد و بی شمار ما در<br />
عرصه های گوناگون نه با ظهور یعقوب لیث<br />
دیگری حل و فصل می شود و نه با پیدا شدن
صفحه 168<br />
هزار رضا شاه دیگر. دیگران را نمی توان<br />
فریب داد، پس برای فریب خویش نکوشیم.<br />
اگر قرار است نهاد سلطنت مشروطه باشد،<br />
مختصات آن کدام است؟ دخیل بستن به قانون<br />
اساسی برآمده از انقالب ناکام مشروطه –<br />
اگر چه حتی آن قوانین نیز هرگز در ایران<br />
اجرا نشدند- خبط خطرناکی است که برای<br />
ما در آستین یا « رضا شاهی » دیگر می<br />
تراشد یا شیخ فضل هللا و روح هللا ای دیگر.<br />
هر دو را در میان دریائی از خون و کثافت<br />
آزموده ایم. زمینة عقلی و دلیل قابل قبول<br />
ما برای آزمودن آزموده ها چیست؟ پس<br />
دونقطة، برویم سر سطر.<br />
این وارسیدن نقش خویش باید در پیوند با<br />
دیگر گروهها و جریانات نیز اتفاق بیفتد.<br />
چون نکتة مشترک عناصر و نیروهای<br />
سیاسی-اجتماعی ما مسئولیت گریزی ریشه<br />
دار ومزمن شان است در وارسیدن همین<br />
مقوله.<br />
میلیون ما بدون این که حتی نیم نگاهی به<br />
خویش بیندازند هم چنان گناه شکست «<br />
نهضت« را یا به گردن « توده ای ها«<br />
می اندازند و یا به گردن دیگر عناصر و<br />
گروههای سیاسی. می خواهد بقائی باشد<br />
یا کاشانی و حتی در تجربه تازه ترشان،<br />
چریک های فدائی و … مجاهدین. گروه ها<br />
و سازمان چپ اندیش ما نیز هر چه گفته و<br />
کرده اند با همةکمبودها و ضعف ها هم چنان<br />
« وارسیدنی مشخص« بود از »وضعیت<br />
مشخص« و مو الی درزش هم نمی رفت.<br />
منتفدین غیر چپ به کنار، منتقدین چب نیز<br />
یا »عوامل بورژوازی«بودند و یا « حقوق<br />
بگیران« حکومت های خارجی. هم انتقاد از<br />
« رفرم های« شاه در اوایل دهة ۴۰ درست<br />
بود و هم حمایت از آن. شورش ۱۵ خرداد<br />
هم ارتجاعی بود و هم در مقطعی دیگر ترقی<br />
طلبانه.<br />
تردیدی نیست کارنامة هیچ کدام از این<br />
گروهها و جریانات درخشان نیست. ولی<br />
تداوم این نگرش – گریز از دیدن خویش و<br />
نقش خویش- جوابگوی پرسش هائی که برای<br />
برون رفت از بحران همه جانبة کنونی روی<br />
دست و دل ما مانده است نیست. ما، یعنی<br />
مای ایرانی امروزه گرفتار یک برزخیم. نه<br />
می خواهیم به خودمان بنگریم و نه بدون آن<br />
می توانیم قدمی به پیش بر داریم. نتیجه آن<br />
این است که بالتکلیف مانده ایم. واقعیت تلخ<br />
و گزنده آن است که ما وفرهنگ ما دوپاره<br />
و هزارپاره شده ایم. در مقطعی ساده لوحانه<br />
گمان می کردیم که گرفتار مهاجرتی کوتاه<br />
شده ایم و لی این »مدت کوتاه« کش آمده<br />
است. بدبختانه ما هنوز انگار بیدار خوابیم.<br />
نسل دوم مهاجرین به جوانی می رسد و نسل<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
اول مهاجرین هم پیر و بی رمق شده است.<br />
اگرچه برای پیشرفت و پیشبرد فرهنگ<br />
ایرانی مان در مهاجرت کم کوشیده ایم ولی<br />
حتی اکنون نیز این رشادت را نداریم که کم<br />
کاری خویش را بپذیریم تا شاید با پذیرش<br />
کاستی ها، راه برای رفع آن هموار شود.<br />
ما هم چنان در بارة دست آوردهای فرهنگی<br />
خویش غلو می کنیم نسل دوم مهاجرین<br />
اما طبیعتا در وجوه عمده مختصات همان<br />
جوامعی را گرفته است که در آن زندگی<br />
می کند. « فرهنگ ایرانی اش« ملغمه ای<br />
است که نه ایرانی است و نه فرنگی. و ما به<br />
خصوص نسل اول مهاجرین در این راستا<br />
خطا کاریم. به اعتقاد من، مهمترین وظیفه<br />
ای که در مهاجرت داشتیم و در انجامش<br />
نیز موفق نشدیم این بود که دربرابر فرهنگ<br />
بگیر و ببند حاکم بر ایران و بر ذهنیت<br />
شماری از ایرانیان در بیرون از ایران،<br />
فرهنگی بدیل عرضه نکردیم که اگرچه<br />
وجوه مثبت فرهنگ ایرانی مان را محترم<br />
داشته است، جنبه های مثبت و کارساز<br />
فرهنگ غیرایرانی، بسته به این که در کدام<br />
گوشة این جهان پناه جسته باشیم را نیز «<br />
ایرانی« کرده است. پرسش اساسی اما این<br />
است که در این زمینه ها چه کرده ایم؟<br />
مهاجرت و تبعیدمان بیش از ۳۰ ساله شد<br />
ولی نه نشر داریم و نه ناشر و از آن بسی<br />
بدتر نه کتاب می خوانیم و نه نشریه.<br />
اگر بیش از نیمی از جمعیت داخل ایران<br />
سوادخواندن و نوشتن ندارند همین نکته را<br />
در خصوص ایرانیان مقیم بیرون از ایران و<br />
به ویژه نسل اول مهاجران نمی توان گفت.<br />
اغلب شهرهای بزرگ اروپاو امریکا میزبان<br />
چندین ده هزار ایرانی اند. ولی در همین<br />
شهرها و مادر شهرها نشریه و کتاب در<br />
۵۰۰ نسخه به فروش نمی رود و روی دست<br />
نویسنده و ناشر می ماند. گرچه شماری از<br />
ایرانی ها مشکل مالی و اقتصادی دارند ولی<br />
به اعتقاد من، مشکل اصلی مشکلی فرهنگی<br />
است. یعنی می توان روزی یک عدد سیگار<br />
کمتر کشید و هفته ای یک بطر آبجو کمتر<br />
نوشید و به این ترتیب ماهی ۲ یا ۳ کتاب<br />
خرید. بدبختانه نه تمایلش را داریم و نه هنوز<br />
نیازش را احساس می کنیم<br />
به جای فرستنده تلویزیونی، چیزی داریم<br />
که بهترمی بود اگر نمی داشتیم. یک مشت<br />
فحاشان حرفه ای و لومپن های هنری و<br />
رانت خواران پسامدرن که نمی توانند در<br />
عرصه رساندن اطالعات به کسی مفید<br />
باشند. فرستنده های رادیوئی، اگر باشند،<br />
طباالن تو خالی نگرش های استبداد ساالرند<br />
و تظاهرات « دموکراتیک شان« هم در<br />
بهترین حالت، پخش ترانه ها و موسیقی سی<br />
سال پیش ایران است. نشریات ما نیز متاسفانه<br />
چنگی به دل نمی زنند. اگر گرفتاری چاپ و<br />
توزیع نداشته باشند که اغلب دارند و به همین<br />
علت، بیشتر گاه نامه اند تا ابزاری برای<br />
مبادله مستمر و ادامه دار افکار وعقاید.<br />
بخش قابل توجهی از این نشریات در بهترین<br />
حالت نشریاتی تک بعدی اند )از نشریات<br />
تک یاخته ای سخن نمی گویم(. اگرچه پای<br />
بندی به سیاست اصل محترم و مقدسی است<br />
ولی سیاست زدگی همیشه بد است و مخل<br />
اندیشیدن درست واغلب این نشریات به<br />
بدترین صورت سیاست زده اند تا سیاسی.<br />
برنامه و دورنما ندارند. از تبادل و تقابل<br />
ایده و اندیشه مثل جن از بسم هللا می ترسند.<br />
اگرچه نشریات سازمانی به آن مفهوم سنتی<br />
نیستند ( چون سازمانی نیست تا نشریه ای<br />
باشد(ولی اغلب، قبیله پرست و ایل باورند.<br />
همین جا بگویم که منظورم از آزادی و تبادل<br />
و تقابل ایده اصال این نیست که هر کس آزاد<br />
است هر چه دل تنگش می خواهد بگوید.<br />
این درک، درکی مخدوش از آزادی است که<br />
با همه تظاهربه آزادی از ذهنیت و نگرشی<br />
استبداد ساالر ریشه می گیرد. آزادی بدون<br />
مسئولیت اجتماعی واخالقی، یعنی جوازی<br />
ارزان و مفت برای هرز رفتن قابلیت ها.<br />
پس بیائیم از این مرگ خواب تاریخی مان<br />
بیدار شویم. مسئولیت های مان را بشناسیم<br />
و پس آن گاه به آزادی عمل کنیم. در برابر<br />
جماعتی که ما را از « تهاجم فرهنگی« می<br />
ترسانند آگاهانه و مسئوالنه مدافع « تداخل<br />
فرهنگی« باشیم. فرهنگ نه تهاجم می کند و<br />
نه تهاجم پذیر است. ولی واژگانی احساسات<br />
بر انگیز چون »تهاجم« به واقع و در نهایت<br />
امر ترفندی است برای تهاجم و تجاوز به<br />
ذهینت و حق و حقوق مردم. نه همه چیز<br />
فرهنگ ایرانی مان خوب است و قابل دفاع<br />
و نه همة اجزای فرهنگ غیر خودی بد<br />
است و مضر. آن کس که با کلی گوئی و<br />
سوءاستفاده از کم آگاهی دیگران »دروازه<br />
های« فرهنگی را می پاید برای ذهن در<br />
حال قفس سازی است. هوشیار باشیم و<br />
هوشیار تر. در مقابل « امت شهید پرور«<br />
شدن هم وطنانی که درایران زندگی می کنند<br />
از قبیله پرستی و ایل شیفتگی که درواقع<br />
اشکال کوچک شدة همین نگرش است به جد<br />
دست برداریم. بپذیریم که کوچکترین ولی<br />
در عین حال عمده ترین واحد اجتماعی فرد<br />
است نه گروه، طبقه و یا ملت. در نگرشی<br />
که فرد حق و حقوقی ندارد تردید نکنیم<br />
نه طبقه حق و حقوقی خواهد داشت و نه<br />
ملت. ضمن اعتقاد عملی به برابری، تفاوت<br />
ها را بپذیریم. در کنار مسئولیت اجتماعی<br />
و فرهنگی، قبول کنیم که فرد و فردیت و<br />
آزادی های کامل فردی مستقل از جنس و<br />
نژاد و مذهب باید اساس آینده فرهنگی ما
ایران<br />
باشد. در هیچ کتاب آسمانی و زمینی آیه ای<br />
نیست که همگان می بایست در وارسیدن<br />
همه چیز اتفاق نظر داشته باشند. پس اگر<br />
اختالف نظر داشتن طبیعی است توان شنیدن<br />
دیدگاه دگراندیشان از پیش مقدمات است تا<br />
از همان آغاز با بحران و تناقض در خویش<br />
و باخویش روبرو نشویم.<br />
در دفاع از میراث فرهنگی پرویز شهریاری<br />
بابک پاکزاد<br />
صفحه 169<br />
پس روی یک نکته حداقل به عنوان نقطة<br />
شروع توافق کنیم.<br />
برابریم، اگرچه متفاوت و می خواهیم از قید<br />
و بند به هر شکل و صورتی که درآید آزاد<br />
و رها باشیم.<br />
اگر قرار است خسته جان از ستم های شیخ<br />
به ستم های شاه دل خوش کنیم تا در مرحلة<br />
بعدی، دو باره زیر علم شیخ سینه بزنیم<br />
همان گونه که یک بار این کار را کرده ایم.<br />
می پرسم، چرا؟ مگر مریض ایم؟<br />
اگر قرار است آینده مان بهتر از حال مان<br />
باشد، بدون نقد گذشته ای که به این چنین<br />
حالی فراروئیده است، چگونه چنین چیزی<br />
امکان پذیر می شود؟<br />
پس بر می گردیم به پرسش اول: آیا به<br />
وحدت نیازمندیم؟<br />
بدون تردید.<br />
آیا می توانیم فقط بر سرنخواستن جمهوری<br />
اسالمی وحدت کنیم؟ پاسخ من به این پرسش<br />
این است:<br />
هرگز چنین مباد.<br />
این »وحدت« وحدت شکنی در پوشش<br />
وحدت طلبی است و اگر پی آمدش تداوم<br />
همین مصیبت نباشد، بدون تردید، دو باره<br />
آفرینی همین مصیبت ولی درپوشش دیگری<br />
است.<br />
هرگز چنین مباد.<br />
۱ متاسفانه در ایران هم وضع به همین<br />
صورت است. برای یک مملکت ۷۰ میلیونی<br />
تیراژ کتاب در ۱۰۰۰ یا ۲۰۰۰ نسخه به<br />
واقع شرم آور است. البته دوستان گناه کتاب<br />
نخواندن ایرانی ها را به گردن سانسور در<br />
داخل می اندازند که اگر چه بی تاثیر نیست<br />
ولی اگر به واقع علت اصلی باشد، کتاب<br />
نخواندن دوستان مقیم خارج از ایران هم<br />
چنان به صورت یک معما باقی می ماند.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
این که فرج سرکوهی این بار نیز قلم به<br />
دست گرفته است و درباره شکست پرویز<br />
شهریاری در عرصه فعالیت های فرهنگی<br />
می نویسد طبیعی است، یعنی دیگر طبیعی<br />
است. چرا که این اولین بار نیست که او<br />
به تخطئه شخصیت های چپ می پردازد.<br />
قضاوت او درباره بیژن جزنی را به یاد<br />
داریم. به نظر می رسد برای سرکوهی<br />
زدن چپ یک پروژه بلند مدت و دامنه دار<br />
است. هر کس از میان ما می رود سرکوهی<br />
برخود واجب می بیند چند خطی درباره اش<br />
بنویسد حاال این ضرورت از کجا برمی<br />
خیزد و می خواهد چه چیزی را به چه کسی<br />
ثابت کند بر من روشن است و فکر می کنم<br />
دیگر دست اندر کاران عرصه مطبوعات و<br />
فرهنگ و سیاست هم بدانند و بر آنها هم<br />
روشن باشد. تفکیک هایی نظیر شخصیت<br />
علمی و شخصیت فرهنگی، یکی را تقدیر<br />
کردن و دیگری را نسبت به هم عصران<br />
عقب مانده قلمداد کردن. ابتدا از “کمونیستی<br />
معتقد” سخن گفتن و در انتها وابستگی به<br />
نحله چپ سنتی را عامل شکست در عرصه<br />
فرهنگی دانستن. و جالب تر از همه، اینها<br />
را در سایت بی بی سی فارسی ثبت و منتشر<br />
کردن.<br />
آقای سرکوهی ! این فقط شما نیستید که<br />
درباره پرونده سیاسی- فرهنگی-علمی افراد<br />
اظهار نظر می کنید.دیگرانی هم هستند که<br />
می توانند درباره پرونده شما اظهار نظر<br />
کنند. این که فرج سرکوهی که بود و اکنون<br />
که هست. و بنا به سنت و فرهنگ امان<br />
بسیاری از این اظهار نظرها پس از آن که<br />
دستتان از دنیا کوتاه شد بر صفحه کاغذ و<br />
مانیتور جاری خواهد شد. درست نظیر آنچه<br />
شما کردید. می بینید آقای سرکوهی ! شما<br />
نیز چندان با سنت ها بیگانه نیستید؛ شمایی<br />
که به قول خودتان داعیه اندیشه نو در مجله<br />
اتان داشته اید. و اما شهریاری به دوستان<br />
و نزدیکانش چه گفت .او همیشه می گفت<br />
اگر بعدا خواستید به بهانه یاد من، کنار هم<br />
جمع شوید و دیداری تازه کنید، به جای<br />
روز مرگ ،روز تولدم با هم قرار بگذارید.<br />
شهریاری سنن زیبا را پاس می داشت و<br />
با سنن فرهنگی واپس گرایانه درمی افتاد<br />
و اول از همه هم خودش داوطلب می شد.<br />
بگذریم.<br />
در نوشته شما تفکیک زیرکانه و هدفمندی<br />
صورت گرفته، تفکیک میان پرونده علمی و<br />
پرونده فرهنگی. نمی دانم در قرون وسطی<br />
و ماجرای گالیله و دادگاه تفتیش عقاید، آیا<br />
گالیله را حول آن ماجرا شخصیتی علمی<br />
ارزیابی می کنید یا سیاسی یا فرهنگی؟<br />
اساسا آیا امکان دارد که شخصیتی چون<br />
گالیله را این طور شقه شقه کرد؟<br />
آقای سرکوهی! شما درباره دانشمندی<br />
صحبت نمی کنید که از شرکت های فراملیتی<br />
پول کالن می گیرد تا پروژه ای را به انجام<br />
رساند. شما درباره دانشمندی صحبت نمی<br />
کنید که از شرکت اکسون موبیل پول می<br />
گیرد تا بدیهیات درباره گرم شدن زمین را<br />
انکار کند.<br />
تازه زمانی که دانشمند را با دانشمند مقایسه<br />
می کنی ،وجه فرهنگی شخصیت علمی<br />
پرویز شهریاری به مثابه یک دانش پژوه<br />
مستقل برجسته می شود. شهریاری دانش<br />
پژوهی بود که سعی می کرد که زندگی<br />
کند ، او خواسته ناخواسته الگو شد.اما<br />
تالش کرد اگر قرار است الگو شود به<br />
نمونه هایی نظیر اواریست گالوا یا گالیله<br />
و… بیشتر نزدیک باشد تا تکنوکرات های
خاورمیانه<br />
صفحه 170<br />
خود فروخته حل شده در مناسبات اجتماعی<br />
موجود و فرهنگ سرمایه داری داللی. او<br />
در این مسیر کامال خودآگاهانه عمل می کرد<br />
و از تمام امکانات موجود بهره می جست.<br />
او تصمیم داشت که در ایران زندگی کند و<br />
در ایران بمیرد.و چون می خواست زندگی<br />
کند در حرکت فرهنگی-علمی-سیاسی اش<br />
همواره شرایط ماندن و کارکردن را لحاظ<br />
می کرد نه شرایط کار کردن و رفتن. در<br />
پرونده فرهنگی شهریاری به مجله ای برمی<br />
خوریم با بیش از بیست سال سابقه فعالیت.<br />
می توان بررسی کرد و نشان داد چه تعداد<br />
نویسنده برای اولین بار از مسیر این نشریه<br />
به جامعه فرهنگی ایران معرفی شده اند.یقین<br />
دارم تعداد آنها بسیار است. چه بسیار افرادی<br />
که در سنین مختلف قلم زدن را در این مجله<br />
آموختند چه جوان و چه میانسال.مقاالت<br />
پرشمار و متعدد درج شده درباره جنبش<br />
های عصر حاضر نظیر جنبش ضد جهانی<br />
سازی، جنبش ضد سیاست های نئولیبرالی و<br />
ریاضتی، جنبش ضد سیطره شرکتی، جنبش<br />
ضد جنگ ،جنبش کارگری و جنبش حفظ<br />
محیط زیست ،همه و همه نشانه ای است از<br />
هماهنگی ضربان این مجله با ضربان جهان.<br />
آقای سرکوهی ! شما ترجمه های ادبی و رمان<br />
های ترجمه شده توسط پرویز شهریاری را<br />
با ترجمه های شاملوی بزرگ مقایسه می<br />
کنید و سپس آن را نوعی شکست تعبیر می<br />
کنید. بگذارید لحظه ای ماجرا را برعکس<br />
کنیم فکر می کنم ماجرا به دوره دانشجویی<br />
ام برمی گردد در مجله ای مصاحبه ای<br />
خواندم با احمد شاملو .در آن مصاحبه شاملو<br />
از عشق وافرش در نوجوانی به نجوم و<br />
فضانوردی سخن به میان آورده بود حال<br />
تصور کن شاملو یک کتاب ولو کتاب کودک<br />
هم در مورد نجوم می نوشت یا ترجمه می<br />
کرد. نهایت آن می شد بسیاری از مردم به<br />
خاطر شاملو آن کتاب را می خریدند و شاید<br />
افق جدیدی در برابر دیدگان فرزندانشان باز<br />
می شد. به یاد داشته باشید که شهریاری قبل<br />
از هر چیز یک معلم بوده،معلم ریاضی.<br />
نفس این که یک معلم ریاضی و بعدها یک<br />
ریاضی دان و محقق تاریخ علم، که از قضا<br />
از شخصیتی کاریزماتیک برخوردار است<br />
دست به ترجمه رمان پابرهنه ها بزند ،چه<br />
پیامی می تواند در بر داشته باشد؟ کنش<br />
فرهنگی نهفته در این عمل چیست؟ آیا به<br />
زعم شما فقط و فقط یک آزمون و خطا در<br />
ترجمه آثار ادبی بوده که به شکست انجامیده؟<br />
به نظر من ابدا این طور نیست .شهریاری با<br />
اسطوره انسان متخصص و تعریف تنگ و<br />
محصور آن در نظام سرمایه داری درافتاد.<br />
خواست او انسانی بود که همه جانبه رشد<br />
کرده باشد و اعتقاد داشت تنها چنین انسانی<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
است که به چرخ دنده نظام سرمایه داری بدل نمی شود. او عمال در پرونده مطبوعاتی اش<br />
نیز رشد چنین انسانی را مد نظر قرار داده بود و حتی در برنامه کاری روزانه اش سعی می<br />
کرد چنین تعبیری از انسان را در مورد خود اعمال کرده و متحقق کند. پرویز شهریاری با<br />
کارنامه ای گرانبها در هشتاد و شش سالگی درگذشت. انتظار زیادی است که بخواهیم هشتاد<br />
و شش ساله ها و سی ساله ها همدیگر را بفهمند. او هشتاد و شش ساله گرانمایه ای بود که<br />
از دست رفت.یادش گرامی.<br />
پایان<br />
بررسی عوامل جغرافیای سیاسی در<br />
جنگ امپریالیستی علیه سوریه بخش<br />
اول و دوم<br />
مسائل عمومی<br />
نوشتۀ فیدا دکروب<br />
مرکز مطالعات جهانی سازی<br />
ترجمه توسط حمید محوی<br />
گاهنامۀ هنر و مبارزه<br />
روشنترین حقایق؟ دروغی است که به ما لذت می بخشد)۱(.<br />
خالف آن چه رسانه های امپریالیستی در چنته می پرورانند، ]تصاویر دروغین رویدادهای<br />
سوریه[، و آن چه که بی وقفه در هم می بافند، ولی وقتی فصل به اصطالح »بهار عرب«<br />
فرا می رسد، به محض این که مورد بررسی نقادانه قرار گیرد، تار و پود آن فورا از هم<br />
گسیخته و به ساخت و ساز تازه ای تبدیل می گردد. در واقع، چنین خوانش نقادانه ای را باید<br />
با بررسی منافع استراتژیک قدرت های امپریالیستی در خاورمیانه شروع کنیم، و به طور<br />
مشخص یعنی از شکوفایی معطر »بهار عرب« که با دقت و حراست تمام، در اتحاد مقدس<br />
عرب – و – آتالنتیک آبیاری شده، تا فردای خروج یگان های ایاالت متحد ه از عراق در<br />
دسامبر . ۲۰۱۱
صفحه 171<br />
۱٫دو رویکرد در رابطه با جنگ علیه سوریه<br />
در صحنۀ رسانه های همگانی، دو گفتمان<br />
متضاد در خوانش رویدادهای سوریه با<br />
یکدیگر رویارویی می کند : از یک سو،<br />
رسانه های عرب – و – آتالنتیک – که<br />
طبیعتا در پیوند با مراکز قدرت های<br />
امپریالیستی هستند، و از سوی دیگر رسانه<br />
های آلترناتیو و مبارز.<br />
آن چه به طرح رسانه های عرب – و –<br />
آتالنتیک مربوط می شود، کامال طبیعی<br />
است. در این رسانه ها، مقدما، با تحریف<br />
داده های وقایع در محل شروع می کنند،<br />
تا رویدادها روی صحنه به شکل »قطعاتی<br />
از حماسۀ بشر، خشونت آمیز، فروپاشی-<br />
عظیم«)۲( جلوه کند، نوعی نبرد حماسی<br />
بین نیروی خوبی و بدی، سپس ابلیس نمائی<br />
»جبهۀ مخالف« – در این جا دولت سوریه<br />
است که باید به چنین شکلی بازنمائی شود، به<br />
طوری که در او نوعی »شمشمودای« )۳(،<br />
یا »آستاروت« ببینیم، و سرانجام، گروه<br />
های اسالمی مسلح را به شکل فرشتگان<br />
نجات می بینیم، که به شکل کشیش هائی<br />
در حال تمرکز و عبادت هستند، و شعاع<br />
نورانی در چهرۀ آنها نوید آزادی و عدالت و<br />
دموکراسی می دهد.<br />
روشن است که این موضوع انواع و اقسام<br />
ترفند های تحریف آمیزی را در بر می<br />
گیرد که برای برانگیختن احساسات توده<br />
های عظیم تماشاگرانی تدارک دیده شده که<br />
به اکران تلویزیونهایشان »قفل شده اند«، و<br />
شاهد پخش نمایشات شکوهمند و شاهکار<br />
تبلیغاتی عرب – و – آتالنتیک هستند.<br />
بر این اساس، هر خواننده و یا بیننده ای که<br />
تنها به تبلیغات عرب-و-آتالنتیک، و گفتمان<br />
مفلوک شورای ملی سوریه بسنده کند، به<br />
اعتقاد ما، ارزش های سیاسی کالهبردارانه<br />
ای را کسب می کند که تنها برای بیدار کردن<br />
قلب افراد و حتی قلب رحیم سلطالن مملوک<br />
مؤثر واقع خواهد شد که با »انقالب« سوریه<br />
احساس اتحادی گرم و مطبوع پیدا کند.<br />
ولی در مورد رویکرد خودمان در این جا،<br />
در رابطه با جنگ امپریالیستی علیه سوریه،<br />
که به مجموعه گفتمان آلترناتیو تعلق دارد،<br />
چنین است.<br />
اوال، جنگ امپریالیستی علیه سوریه، که با<br />
لباس انقالب های معطر به میدان آمده، بر<br />
آن است که : ۱( تجزیه کردن کشوری که در<br />
فردای فروپاشی امپراتوری عثمانی در سال<br />
۱۹۱۸)۵(، بر اساس توافقات و عهد نامه<br />
های مختلف بین قدرت های استعماری پیش<br />
از این تجزیه و تقسیم شده بود. ۲( و تشویق و<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
تحریک هر گروه مذهبی، و قومی، هر کوی<br />
و برزن، با ترکیبات مخلوط سوری)۶(، به<br />
اعالم تشکیل دولتی مستقل.<br />
هدف اوّ ل نقطۀ مبدأ، یا هدف واقعی به<br />
اصطالح »انقالب« سوریه را تشکیل می<br />
دهد، و دوّ می نقطۀ مقصد یا هدف واقعی<br />
چنین »انقالبی« است.<br />
با این وجود نباید فراموش کرد که با وجود<br />
تمام سر و صداهایی که مداحه گویان تبلیغات<br />
امپریالیستی به راه انداخته اند، باید دانست<br />
که قدرت های استعماری هرگز از مداخله<br />
در امور کشورهای »به پا خاسته« کوتاهی<br />
نکرده اند، و این جریان از آغاز تشکیل<br />
چنین دولت هائی طی قرن بیستم تا امروز<br />
دائمی بوده است.<br />
ثانیا، آن چه که به شتاب رویدادها مربوط<br />
می شود که فورا به افزایش تهدیدات و<br />
خشونت ها علیه سوریه انجامید، از دیدگاه ما<br />
نتیجۀ موج سونامی بود که توازن نیرو در<br />
خاورمیانه را بین دو جبهه طی دومین جنگ<br />
لبنان )۲۰۰۶( برهم زد، دولت اسرائیل و<br />
حزب هللا، و نتایج منفی شکست اسرائیل در<br />
این جنگ در رابطه با منافع و طرح توسعۀ<br />
امپراتوری ایاالت متحده در منطقه.<br />
در واقع، شکست اسرائیل در سال ۲۰۰۶<br />
دولت اسرائیل به عنوان هم پیمان استراتژیک<br />
امپراتوری ایاالت متحده – و امارات و<br />
سلطان های عرب که فرمانبردار امپراتوری<br />
هستند را طبیعتا در شرایط حادی در مقابل<br />
باال آمدن ابرقدرت نوپای ایران قرار داد که<br />
هم پیمانان منطقه ای آن عراق، سوریه، لبنان<br />
و نوار غزه است.<br />
۲٫ نخستین شکست : عقب نشینی می ۲۰۰۰<br />
همه چیز چند ماه پس از شروع سومین<br />
هزاره، در شب بیست و سومین روز ماه می<br />
۲۰۰۰ آغاز شد.<br />
در تاریکی چنین شب سیاهی بود که ارتش<br />
اسرائیل، پس از بیست و دو سال اشغال،<br />
با شتاب از جنوب لبنان نیروهایش را<br />
بیرون کشید. این عقب نشینی »عملیات<br />
تنفس طوالنی« نامیده شد. سرنیزۀ فوالدین<br />
مقاومت لبنان، حزب هللا، جنبش اصول گرای<br />
شیعیان، تسلط خود را در »منطقۀ امنیتی«<br />
تحمیل کرد که توسط نیروهای اسرائیلی<br />
ایجاد شده بود. این واقعه همچون زلزله در<br />
توازن نیروها در منطقه انعکاس پیدا کرد.<br />
ازد یدگاه لبنان، این واقعه به مثابه پیروزی<br />
درخشان »مقاومت« تلقی شد، که در آن<br />
حزب هللا نقش اصلی را به عهده داشت و از<br />
سال ۱۹۸۲ مبارزه ای سخت را علیه دولت<br />
اسرائیل هدایت می کرد.<br />
عالوه بر این، ارتش اسرائیل که به عنوان<br />
»بهترین ارتش جهان« شهرت دارد، تحقیر<br />
شده، بی هیچ قید و شرطی برای جلوگیری<br />
از تلفات انسانی، جنوب لبنان را ترک کرد.<br />
و این نخستین باری بود که ارتش اسرائیل<br />
زیر فشار نظامی مجبور به ترک منطقه ای<br />
می شد.<br />
جنگ<br />
دومین : دوّ م ۱٫۳٫شکست لبنان)۲۰۰۶(<br />
شش سال پس از این شکست نظامی و<br />
روحی، روز ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶، در اطراف<br />
ساعت ۹ صبح، مبارزان حزب هللا لبنان به<br />
یک زرهپوش اسرائیلی در خاک اسرائیل<br />
حمله کردند، و دو سرباز اسرائیلی را در<br />
شلوغی های صبحگاهی به اسارت گرفتند<br />
و در دهکده های لبنانی ناپدید شدند. یک<br />
ساعت بعد، یک زرهپوش اسرائیلی دیگر<br />
نیز که برای جستجوی دو سربازشان از<br />
مرز عبور کرده بودند، مورد حمله گرفت<br />
و نابود شد. در نتیجه هشت سرباز اسرائیلی<br />
کشته و دو نفر به اسارت درآمدند، و در<br />
جبهۀ حزب هللا نیز دو نفر کشته شدند.<br />
پیامد ها به گونه ای است که گویی دولت<br />
یهودی منتظر چنین واقعه ای بود. با شتاب<br />
شگفت انگیزی که برای کشوری که غافلگیر<br />
شده بوده، خیلی عجیب به نظر می رسد،<br />
لشگری از نیروی ذخیره را در مرز لبنان<br />
مستقر کرد.<br />
»اگر شما صهیونیست ها به لبنان حمله کنید،<br />
من برایتان سورپریزهائی تدارک دیده ام که<br />
سرنوشت جنگ و منطقه را تغییر خواهد<br />
داد.« )حسن نصرهللا(<br />
۱٫۱٫۳٫اهداف ارتش اسرائیل<br />
در مورد اهداف عملیات نظامی اسرائیل،<br />
دولت اسرائیل سه مورد را مشخص کرده<br />
بود : ۱( بازپس گیری سربازهایی که<br />
توسط حزب هللا ربوده شده بودند. ۲(<br />
متوقف ساختن پرتاب راکت روی شهرهای<br />
اسرائیل. ۳( مجبور ساختن دولت لبنان به<br />
پذیرش و کاربست قطعنامۀ سازمان ملل<br />
متحد در رابطه با خلع سالح حزب هللا و<br />
مستقر ساختن نیروهایش در طول نوار مرز<br />
شمالی کشور.<br />
به نام اصل »منزوی سازی تآتر عملیات«،<br />
مسدود ساختن بنادر و فرودگاه ها، قطع راه<br />
دمشق-بیروت، بمباران پل ها و حمله به<br />
ذخائر سوخت، از جمله اهداف تعیین شدۀ
http://www.youtube.com/watc<br />
7CRKiemj3IM&noredire=h?v<br />
1=ct<br />
صفحه 172<br />
برای ارتش اسرائیل بود. ارتش اسرائیل بر<br />
آن بود تا از ارسال سربازان به اسارت درآمده<br />
اش به شمال لبنان یا ایران جلوگیری کند، و<br />
فرار مبارزان حزب هللا به طرف شمال، و<br />
ارسال سربازهای ذخیره و نیروهای کمکی<br />
به جنوب و تدارکات لوژیستیک حزب هللا را<br />
ناممکن سازد.<br />
چند ساعت بعد، ارتش اسرائیل به چندین<br />
هدف در سرتا سر لبنان حمله کرد. نیروی<br />
هوایی اسرائیل جاده، پل، مراکز برق، تلفن<br />
و فرودگاه بیروت را بمباران کرد و موجب<br />
»بزرگترین خسارت طبیعی در مدیترانه«<br />
شد.<br />
سازمان ملل متحد پاسخ نظامی دولت یهودی<br />
را نامتناسب دانست، ولی ایاالت متحده و<br />
انگلستان به پشتیبانی از اسرائیل »حق دفاع<br />
از خود« را برای این کشور مجاز دانستند.<br />
آن چه به گسترش نیروهای فعال ارتش<br />
اسرائیل در جنگ لبنان مربوط می شود،<br />
عبارت است از : هفتمین تیپ زرهی به<br />
فرماندهی سرهنگ اشل آسولین، تیپ<br />
زرهی ۱۸۸، تیپ زرهی ۴۰۱ به فرماندهی<br />
سرهنگ موتی کیدور، و تیپ هیا زرهی<br />
۴۳۴ و ۸۴۷ در مجموع با ۴۰۰ تانک<br />
تهاجمی. عالوه بر این تیپ کارملی، تیپ<br />
پیاده نظام گوالنی به فرماندهی سرهنگ<br />
تامیر یادا، تیپ ۳۰۰ به فرماندهی شن<br />
لیونی، تیپ ۶۰۹ الکساندرونی به فرماندهی<br />
سرهنگ شلومی کوهن و تیپ ۹۳۳ ناهال به<br />
فرماندهی سرهنگ میکی ادلشتاین. و تیپ<br />
سی وپنجم چترباز، به فرماندهی سرهنگ<br />
هاگائی موردکاهائی، تیپ های ۲۲۶ و ۵۵۱<br />
در ذخیره)۷(.<br />
۲٫۱٫۳٫اهداف حزب هللا<br />
اهداف نظامی حزب هللا از همان نخستین<br />
روز جنگ مشخص بود : ۱( حفظ سربازهای<br />
اسیر ۲( ادامۀ شلیک رگبار کاتیوشا روی<br />
شهرها و شهرک های اسرائیلی، ۳( متوقف<br />
ساختن پیش روی پیاده نظام و تیپ های<br />
زرهی اسرائیل در خاک لبنان، و تخریب<br />
آنها در دره ها و راه های روستائی در<br />
مناطق مرزی.<br />
و جنگ آغاز شد !<br />
ابتدا، نیروی هوائی اسرائیل)۸( پل ها<br />
و راه ها و قرارگاه هائی را بمباران کرد<br />
که ارتباطات مرکز فرماندهی حزب هللا با<br />
مبارزان را تضمین می کرد. سپس، ارتش<br />
اسرائیل ۱۹۴۰۰ بمب، ۲۲۰۰ موشک<br />
و ۱۲۳۰۰۰ گلوله توپ)۹( پرتاپ کرد.<br />
سرانجام یگان ها باشتاب به آن سوی مرز<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
یورش بردند.<br />
در آن سوی مرز، در دهکدۀ مارون الرأس،<br />
۴۵ مبارز حزب هللا موضع گرفته بودند.<br />
پس از یازده روز بمباران فشرده و سنگین<br />
هوائی، سربازان اسرائیلی « به مرحمت<br />
آسمانی« موفق شدند که در سرو صدای<br />
مرغ و خروس های آواره و بع بع گوسفندان<br />
پراکنده روی تپه های مشرف به دهکده های<br />
اطراف، در خط دفاعی حزب هللا نفوذ کنند، تا<br />
۴۵ مبارز حزب هللا را که در منطقه موضع<br />
گرفته بودند شکار کنند. ارتش اسرائیل پس<br />
از نبردی طوالنی، یک منطقۀ امنیتی به<br />
عمق یک کیلومتر در مرز لبنان ایجاد کرد.<br />
به این ترتیب در بیست و سومین روز ماه<br />
ژوئیه، دهکدۀ مارون الرأس به دست ارتش<br />
اسرائیل افتاد، و پیش روی تیپ های زرهی<br />
ارتش اسرائیل شهامت ماجراجوئی بیش از<br />
این را پیدا نکردند، پیش روی آنها با مقاومت<br />
مبارزان حزب هللا به همین نقطه متوقف شد.<br />
۲٫۳٫ضد حملۀ حزب هللا : جنگ غافلگیرانه<br />
پاسخ حزب هللا نیز به همان اندازه سخت<br />
بود که تهاجم ارتش اسرائیل. با این وجود،<br />
ساختار چریکی این گروه لبنانی تاکتیک<br />
متفاوتی را ضروری می ساخت و آن هم<br />
»جنگ غافلگیرانه« بود، که سید حسن<br />
نصرهللا در مقام رهبر سازمان اعالم کرده<br />
بود.<br />
۱٫۲٫۳٫نخستین حملۀ غافلگیرانه : حمله به<br />
ساعر ۵<br />
ناوچۀ کالس ساعر ۵، طول حدود ۸۵ متر<br />
و عرض حدود ۱۱ متر<br />
شب چهاردهمین روز ماه ژوئیه، برای<br />
نخستین بار حزب هللا به شکل معنی داری<br />
واکنش نشان می دهد. یک موشک ضد ناو،<br />
به کوروت کالس ساعر ۵ نیروی دریائی<br />
اسرائیل در حاشیۀ سواحل لبنان اصابت می<br />
کند. چهار سرباز نیروی دریایی اسرائیل<br />
کشته می شوند. تخریب کوروت نخستین<br />
»حملۀ غافلگیر کنندۀ« حزب هللا بود. حسن<br />
نصرهللا چند دقیقه پیش از عملیات، شخصا<br />
از تلویزیون تخریب ناو اسرائیلی را اعالم<br />
می کند : »سورپریزی که می خواهم به شما<br />
قول دهم هم اکنون آغاز شده است. همین<br />
حاال، در دریا، در حاشیۀ سواحل بیروت،<br />
کشتی جنگی اسرائیلی که به زیر بناها، و<br />
خانه های مردم ما و مردم ما حمله کرده<br />
بود، ببینید چگونه به آتش کشیده می شود.<br />
کشتی غرق می شود و با آن ده ها سرباز<br />
صهیونیست اسرائیلی«.<br />
بعدا، یک کشتی اطالعاتی راداری و<br />
جاسوسی که به شکل کشتی باری و خدمۀ<br />
مصری آرایش شده بود، به نحو دیگری مورد<br />
اصابت موشک قرار گرفت و ۱۲ نفر کشته<br />
شدند. پس از این ضربات شگفت انگیز، در<br />
اسمان سیاه، خیلی سیاه بیروت، به دلیل قطع<br />
کامل برق، آتش بازی به راه انداختند. کمی<br />
بعد، روز ۳۱ ژوئیه یک گشتی اسرائیلی در<br />
دریا، کالس ساعر ۴ گویا توسط حزب هللا<br />
در ساحل »صور« مورد حمله قرار گرفت.<br />
ولی این مورد را ارتش اسرائیل تأیید نکرد.<br />
اهمیت این حمله از این جهت است که برای<br />
نخستین بار، لبنان موفق به زدن یک )یا دو(<br />
کشتی جنگی کوروت اسرائیلی می شود و آن<br />
را غرق می کند.<br />
در مورد تجهیزات به کار گرفته شده،<br />
موشک از نوع سی ۸۰۲ ساخت چین بوده<br />
است.<br />
موشک C-802<br />
این حمله در عین حال توازن نیروها را که<br />
مدت ها پیش بین لبنان و اسرائیل تثبیت شده<br />
بود، دچار تحول ساخت. در نتیجه ارتش<br />
اسرائیل تصمیم گرفت ناوچه ها و کوروت<br />
هایش را از آبهای لبنان خارج کند، و نیروی<br />
دریائی اسرائیل از مسیر خارج شد.<br />
۲٫۲٫۳٫دومین سورپریز : حمله به هلیکوپتر<br />
آپاچ<br />
چند روز بعد، بیست و چهارمین روز<br />
ماه ژوئیه، حزب هللا سعی کرد با موشک<br />
هواپیماهای اسرائیلی را هدف بگیرد. یک<br />
هلیکوپتر آپاچ آهاش-۶۴ در شمال اسرائیل<br />
سقوط کرد و دو نفر کشته شدند.<br />
آپاچ »هوگ ایرکرافت ۶۴، در ارتفاع<br />
۶۴۰۰ متری با سرعت ۳۶۵ کیلومتر در<br />
ساعت پرواز می کند<br />
رادیو اسرائیل، »کول اسرائیل« در مورد<br />
سقوط این هلیکوپتر اعالم کرد که وقتی به<br />
سوی لبنان در حرکت بوده به کابل الکتریکی<br />
برخورد کرده است. چند روز پیش از این<br />
واقعه، دو هلیکوپتر دیگر و یک شکاری اف<br />
۱۶ نیز به کابل الکتریکی برخورد کرده بود.<br />
بعدا، سخن گوی نظامی اسرائیل اعالم کرد<br />
که ممکن است این تجهیزات توسط حزب هللا<br />
مورد حمله قرار گرفته باشد.<br />
با چنین حمالتی، ارتش اسرائیل دومین
»نبرد غافلگیرانه ای« را که سید حسن<br />
نصر هللا قول داده بود را تجربه کرد.<br />
با توجه به تهدید موشک های حزب هللا،<br />
شکاری های اسرائیلی باید از نردبان<br />
یعقوب)۱۰( باال می رفتند و در ارتفاعات<br />
بلند پرواز می کردند. در نتیجه، فرماندهی<br />
مرکزی اسرائیل در ۲۹ ژوئیه تصمیم گرفت<br />
به حمالتش روی شهر مرزی بنت جبیل<br />
خاتمه دهد)۱۱(، و بی آن که به تسخیر شهر<br />
نائل شده باشد، نیروهایش را خارج کرد. این<br />
عقب نشینی برای حزب هللا به مثابه شکست<br />
ارتش اسرائیل تعبیر شد.<br />
یک بار دیگر، ارتش اسرائیل در دست یابی<br />
به سومین هدفش که پاکسازی جنوب لبنان<br />
از مبارزان حزب هللا و تخریب زیربنای<br />
نظامی آنان بود ناکام ماند. مضافا بر این<br />
که، برای نخستین بار از سال ۱۹۴۸، ارتش<br />
اسرائیل در وضعیتی قرار گرفته بود که پیش<br />
روی نیروهایش به شکل اجتناب ناپذیری<br />
به تخریب آنها می انجامید. با این وجود،<br />
بمباران ها اسرائیلی ادامه یافت و موجب<br />
سفره های سیاه نفت در سواحل لبنان شد.<br />
۳٫۲٫۳٫ سومین سورپریز : رگبار کاتیوشا<br />
با وجود برتری انکار ناپذیر و حمالت<br />
سنگین نیروی هوائی اسرائیل، شلیک رگبار<br />
راکت های کاتیوشا قطع نشد و دائما شهرها<br />
و شهرک های اسرائیل را طی ۳۳ روز<br />
جنگ هدف می گرفت و به قلب اسرائیل<br />
ضربه می زد.<br />
حزب هللا در مجموع بیش از ۶۰۰۰ موشک<br />
و راکت روی شهرها و مناطق شمالی<br />
اسرائیل پرتاب کرد. شلیک ها روی حیفا<br />
متمرکز بودند)۱۲(، به ویژه پاالیشگاه نفت<br />
و صنایع شیمی کشور.<br />
تمام شهرک های مناطق مرزی زیر رگبار<br />
راکت ها بودند و چندین شهر بزرگ در<br />
مرکز اسرائیل نیز مورد اصابت قرار<br />
گرفتند. ولی تل آویو با وجود تمام تهدیدات<br />
بمباران نشد.<br />
عالوه بر کاتیوشا که به شکل عادی توسط<br />
حزب هللا به کاربرده می شد، موشک های<br />
فجر۳ با برد ۴۵ کیلومتر را نیز به کار می<br />
برد و فجر ۵ با برد ۷۵ کیلومتر و زلزال با<br />
برد ۱۵۰ تا ۲۰۰ کیلومتر را نیز در اختیار<br />
داشت. این موشک ها در ایران ساخته شده<br />
بودند.<br />
در اول ماه اوت، ارتش اسرائیل متوجه شد،<br />
چند روزی است که تعداد شلیک ها روی<br />
مناطق اسرائیلی، به طور متوسط به صد در<br />
روز کاهش پیدا کرده و از شدت حمالت<br />
حزب هللا نیز کاسته شده است. به همین<br />
علت، روز ۲ اوت نخست وزیر اسرائیل،<br />
اهود اولمرت اعالم کرد که تمام زیربنای<br />
حزب هللا کامال نابود شده است. و اطمینان<br />
پیدا کرده بود که »از هم اکنون چهرۀ<br />
خاورمیانه تحول خواهد یافت.«)۱۳(<br />
عالوه بر این، اولمرت در شبکه های<br />
تلویزیونی تبریک می گفت که »اسرائیل به<br />
اهداف خود در لبنان رسیده است، و در آینده<br />
حزب هللا، پیش از حمله به ما باید یک بار،<br />
دوبار و سه بار فکر کند…«)۱۴(.<br />
متأسفانه، دیری نگذشت، نه بیش از چند<br />
ساعت که باران راکت ها روی تیبریاد و<br />
حیفا آغاز شد. مناطق دیگر مانند گالیله، بیت<br />
شه آن و شمال کرانۀ باختری رود اردن زیر<br />
آتش قرار گرفتند)۱۵(. از سوی دیگر، در<br />
فردای تبریکات اولمرت، حمالت حزب هللا<br />
با دویست شلیک در روز دوباره شروع شد،<br />
و حیفا و تمام شمال اسرائیل تا حاشیۀ کرانۀ<br />
باختری رود اردن تا عمق ۷۰ کیلومتر در<br />
فراسوی مرز لبنان طعمۀ آتش شد. آن روز<br />
مرگبارترین روز برای دولت اسرائیل بود.<br />
شب آن روز، حسن نصرهللا تل آویو را به<br />
بمباران تهدید کرد)۱۶( : »اگر پایتخت ما<br />
را بمباران کنید، ما نیز پایتخت شما را با<br />
خشونت متقابل بمباران خواهیم کرد«)۱۷(.<br />
او در عین حال رئیس جمهور اسرائیل و<br />
ارتش او را متهم کرد که ابزاری بیش در<br />
دست رئیس جمهور آمریکا ژرژ دابلیو بوش<br />
نیست و مسئول اصلی حملۀ اسرائیل به لبنان<br />
است : »به شما اطمینان می دهم که، نتیجۀ<br />
جنگ هر چه باشد، لبنان نه آمریکائی خواهد<br />
بود و نه اسرائیلی، و هرگز تبدیل به پایگاه<br />
جدیدی در خاورمیانه برای ژرژ دابلیو بوش<br />
و کوندولیزا رایس تبدیل نخواهد شد.«)۱۸(.<br />
پس از این تهدید، روز ۴ اوت، راکت های<br />
از نوع خیبر ۱ توسط حزب هللا پرتاب شد،<br />
و برای نخستین بار شهر هادرا در ۷۵<br />
کیلومتری مرز لبنان و اسرائیل در ۴۰<br />
کیلومتری تل آویو مورد اصابت قرار گرفت.<br />
بر این اساس می توانیم بگوییم که ارتش<br />
اسرائیل در یکی دیگر از اهدافش، یعنی<br />
متوقف ساختن شلیک کاتیوشا، ناکام ماند،<br />
یعنی دومین هدف در عملیات نظامی در<br />
لبنان.<br />
۴٫۲٫۳٫چهارمین سورپریز : تخریب تانک<br />
مرکوا<br />
سی و یکمین روز جنگ در ژوئیۀ ۲۰۰۶<br />
روزی بود که سرنوشت جنگ علیه لبنان<br />
را رقم زد. در چنین روزی بود که شکست<br />
تازه ای، مطمئنا اسفناک ترین برای ارتش<br />
اسرائیل به وقوع پیوست.<br />
پس از محدودیت هائی که برای نیروی<br />
هوائی روی داد و از دور خارج شدن نیروی<br />
دریائی، سرانجام نوبت نیروی زمینی فرا<br />
رسید که حزب هللا به دفع خطر آن پرداخت.<br />
از آن جائی که رگبار کاتیوشا و باران راکت<br />
روی شهرها و شهرک های اسرائیل ادامه<br />
یافته بود، مرکز فرماندهی ارتش اسرائیل<br />
تصمیم گرفت که نبرد را با تانک های<br />
مشهور مرکوا به پیش ببرد. یعنی تانک هائی<br />
که موجب افتخار صنایع نظامی اسرائیل<br />
بود. در پشت تانک ها، ۱۳۰۰۰۰ سرباز<br />
که از پیش در حاشیۀ مرز مستقر شده بودند،<br />
حرکت کردند.<br />
برای چنین طرحی، ده ها تانک مرکوا از<br />
چهارمین نسل )۱۹( در خاک لبنان نفوذ<br />
کردند.<br />
هنوز یک کیلومتر در خاک لبنان نفوذ نکرده<br />
بودند که جهنم به مالقاتشان آمد، ۱۵ تانک به<br />
گلولۀ آتش تبدیل شد. میزان خسارات : ۱۸<br />
افسر و سرباز اسرائیلی کشته شدند.<br />
چند ساعت بعد، ارتش اسرائیل مجددا دست<br />
به حمله زد، و چهار تانک مستقیما هدف آتش<br />
قرار گرفتند. این نبرد برای ارتش اسرائیل<br />
سخت ترین نبرد بود. فردا برای سومین<br />
بار حمله کردند، ولی تانک ها دوباره در<br />
سه کیلومتری مرز، در دام مبارزان حزب<br />
هللا افتادند، خسارات وارد آمده، تنها در این<br />
روز بالغ بر ۳۹ تانک و بولدوزر بود که یا<br />
تخریب شدند و یا صدمه دیدند، ۲۰ افسر و<br />
سرباز اسرائیلی کشته و تقریبا ۱۱۰ نفر نیز<br />
زخمی شدند.<br />
»اگر شما صهیونیست ها به لبنان حمله کنید،<br />
من برایتان سورپریزهائی<br />
تدارک دیده ام که سرنوشت جنگ و منطقه<br />
را تغییر خواهد داد.« )حسن نصرهللا(<br />
۱٫۴٫آغاز کابوس<br />
ارتش اسرائیل در سی وسومین روز جنگ<br />
پی برده بود که باید از راه آمده بازگردد، بی<br />
آن که به هیچ یک از اهدافی که در نخستین<br />
روز اعالم کرده بود، رسیده باشد، که عبارت<br />
است از : ۱(باز پس گیری سربازهای ربوده<br />
شده توسط حزب هللا، ۲(متوقف ساختن<br />
شلیک راکت به روی شهرهای اسرائیلی، ۳(<br />
مجبور ساختن دولت لبنان به اجرای قطعنامۀ<br />
صفحه 173<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 174<br />
سازمان ملل متحد، یعنی خلع سالح حزب<br />
هللا و گسترش نیروهایش روی نوار مرز<br />
شمالی.<br />
ولی برعکس، حزب هللا موفق شد که به<br />
سه هدفی که از آغاز جنگ اعالم کرده بود<br />
برسد، که عبارت است از : حفظ سربازهای<br />
اسیر شده، ۲(ادامۀ پرتاب کاتیوشا روی<br />
شهرهای و شهرک های اسرائیلی، ۳(<br />
جلوگیری از پیش رفت پیاده نظام و تیپ<br />
های زرهی و نفوذ در خاک لبنان، و تخریب<br />
تجهیزات اسرائیل در مسیر راه ها و دره<br />
های مشرف به روستاهای مرزی.<br />
واکنش روانی مرکز فرماندهی ارتش<br />
اسرائیل در رابطه با چنین شکستی در آخرین<br />
روز جنگ، ۱۴ اوت به شکل چند عملیات<br />
نظامی از نوع و نام کد »انتقام کور« تجلی<br />
یافت. در همین روز، تیروی هوائی اسرائیل<br />
به عنوان آخرین حربه محلۀ مسکونی دبیر<br />
اول حزب هللا، حسن نصرهللا را بمباران<br />
کرد و ۸ ساختمان را ویران کرد و منج ربه<br />
کشته شدن ۶۰ غیر نظامی شد، ولی نام دبیر<br />
اوّ ل حزب هللا در فهرست قربانیان نبود. در<br />
جنوب، ارتش اسرائیل یک میلیون و نیم بمب<br />
خوشه ای پرتاب کرد. تا شاید انتقام افتخار<br />
از دست رفتۀ ارتش از هم گسیخته اش را<br />
بازیابد. مضافا بر این که، برای نخستین<br />
بار از سال ۱۹۴۸)۲۰( ارتش اسرائیل در<br />
تسخیر سرزمین عرب ناکام مانده بود.<br />
۲٫۴٫ایرانیان در پشت در هستند!<br />
در مرکز فرماندهی ارتش اسرائیل، پیغام به<br />
این شکل تعبیر شد که : حزب هللا به سالح<br />
های اولترا مدرن دسترسی دارد. با این<br />
وجود، در راهروها و اتاق های سرّی قدرت<br />
های عرب-آتالنتیک، پیغام به نحو دیگری<br />
تعبیر شد : هانیبال پشت در است!)۲۱(<br />
»ایرانی ها پشت در ما هستند!«<br />
بر این اساس، نخستین شاخه های آکاسیای<br />
»بهار عرب« معطر و آبیاری شده توسط<br />
اتحاد مقدس عرب-آتالنتیک، در رویاروئی<br />
با اوج گیری ابر قدرت تازه تأسیس، در<br />
مخالفت با امپراتوری ایاالت متحده و هم<br />
پیمانانش، در خاورمیانه یعنی ایران، و گنبد<br />
شیعیان، غنچه داد و شکوفا شد.<br />
بخش دوّ م<br />
نظم قدیم در خاورمیانه<br />
مسائل عمومی<br />
بسیاری از نامالیمات در این جهان از ابهامات<br />
و سرپوش گذاشتن بر واقعیات منشأ گرفته<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
است)۱(. کتاب روی کتاب، مقاله روی مقاله<br />
منتشر می کنند، و هر کدام را نیز چندین بار<br />
منتشر می کنند که مبادا از بد حادثه وسط راه<br />
طوالنی آن چه را که مدعی آن هستند، یعنی<br />
»انقالب » سوریه گم شود، و قهرمانانی<br />
که از یک سال و اندی پیش »حاکم مستبد<br />
دمشق« را در حرمسرای شکوهمندش به<br />
محاصره درآورده به فراموشی تاریخ سپرده<br />
شوند. تحلیل مقدماتی، تحلیل ثانوی، تحلیل<br />
داخلی، تحلیل تکمیلی و دیگر انواع تحلیل<br />
اساسی، در هر لحظه، در شمار بسیار منتشر<br />
می شود.<br />
دربارۀ هر یک از این تحلیل های کوچک و<br />
بزرگ، گردانندگان تلویزیون دائما با اساتید<br />
علوم سیاسی، متخصصان در امور سوریه،<br />
مدیران مراکز پژوهشی در امور خاورمیانه،<br />
شارالتان های شرق شناسی که پس از<br />
خواندن « تن تن و سیگارهای فرعون« به<br />
متخصص امور ژئواستراتژی خاور نزدیک<br />
تبدیل شده اند مصاحبه برگزار می کنند و به<br />
روی اکران ها پر ببیننده می فرستند.<br />
تمام این سر و صداها و های و هوی<br />
ها، آن چه را که در دهان دره ها، و<br />
خرخرهای رادیو، تلویزیون، انترنت، در<br />
سالن غذاخوری، تمام این چیزهائی که می<br />
شنویم »بحث پر اهمیت«، مشخصا، »بهار<br />
عرب« و به اصطالح »انقالب« سوریه را<br />
تشکیل می دهد.<br />
رسانه های نظم سنتی و رایج و حاکم بر حسب<br />
عادت هر بار که می خواهند تصویرپردازی<br />
های خاص و نوعی ی »استبداد« عرب را<br />
در مقابل »دموکراسی دموکراتیک« غرب<br />
قرارداد، به ویژه به این نوع افراد دعوت<br />
می کنند، که به ویژه دکتر در شمنیسم )جادو<br />
پزشکی( خاورنزدیک هستند.<br />
با این وجود این بار، می بینیم که همین<br />
»دکترها« که پیش از این همه به آنها<br />
مراجعه کرده بودند که از »استبداد عرب«<br />
بگویند، با شتاب خودشان را به جلوی<br />
دوربین های رسانه های نظم حاکم و دستگاه<br />
تبلیغاتی امپریالیستی می رسانند، و این بار<br />
نه برای متهم کردن اعراب به »تمایالت<br />
استبدادی«، بلکه بر عکس، برای تبریک<br />
و تهنیت گوئی »بهار« آنها، که در گزافه<br />
گوئی های امپریالیسم به مثابه »تحول<br />
نهائی« و تحقق کلیت دموکراسی بورژوازی<br />
غربی است.»دست بزنید. نمایشنامه به پایان<br />
رسید«)۲(<br />
دو محور متخاصم در خاور میانه<br />
با این وجود، پشت این مهرورزی های<br />
رعد آسا بین رسانه های حاکم و »انقالب<br />
عرب«، گفتمان مکارانه »بشر دوستانه« و<br />
»آزادیخواه« نهفته است که تماما به منافع<br />
استراتژیک امپریالیسم جهانی در خاورمیانه<br />
بازمی گردد.<br />
پس از شکست اسرائیل در دوّ مین جنگ<br />
لبنان)۳(، امپراتوری از خواب بیدار شد<br />
و واقعیت تلخ را مزه مزه کرد و دید که<br />
ایران در پشت درهای اسرائیل است و گنبد<br />
شیعه بین ایران از شرق تا لبنان در غرب،<br />
با عبور از عراق و سوریه ساخته و پرداخته<br />
شده است. این محور مخالف امپراتوری در<br />
خاورمیانه، در واقع، شامل سه کشور است،<br />
ایران، سوریه و لبنان )می توانیم عراق یعنی<br />
دولت مالکی پس از خروج نیروهای ایاالت<br />
متحده را نیز اضافه کنیم(.<br />
دبیر کل سازمان حزب هللا، حسن نصرهللا به<br />
روشنی این محور را با سه »اندام واره« آن<br />
تشریح کرد : شانه )ایران(، دست )سوریه(<br />
و مشت )لبنان()۴(.<br />
در مقابل این محور، محور طرفداراران<br />
امپراتوری را می بینیم، که اسرائیل،<br />
به عنوان سرنیزۀ امپریالیسم جهانی در<br />
خاورمیانه، امارات و سلطان های شبهه<br />
جزیرۀ عربی، مصر در جنوب)پیش از<br />
سرنگون شدن فرعون، حسنی مبارک(، و<br />
ترکیه در شمال. در واقع، محور امپراتوری<br />
در سال ۱۹۷۸ در پیوند با نظمی تشکیل شد<br />
که در کمپ دیوید)۵( بنیانگذاری و جایگزین<br />
نظم دوران پس از جنگ دوم جهانی گردید.<br />
بر این اساس، واقعا برای ما مشکل است که<br />
بتوانیم به گفتمان »بشردوستانه« در دعاوی<br />
تراژدی »بهار عرب« باور داشته باشیم،<br />
و رویدادهای جهان عرب را جدا از طرح<br />
توسعۀ امپراتوری در منطقه تعبیر کنیم.<br />
مشاهدات ما در چشم انداز سوریه نشان<br />
داده است که درک شورش مسلحانه در<br />
سوریه و قیام ناگهانی گروه های اسالمی<br />
سلفی مذهب در صحنۀ رویدادها از طریق<br />
گفتمان رسانه های حاکم در غرب و عرب<br />
های وابسته ممکن نیست، و گفتمان شاعرانه<br />
و مفلوک شورای ملی سوریه نیز ما را به<br />
نتیجه نخواهد رساند. درک رویدادها مستلزم<br />
بررسی موارد زیر است :<br />
۱(عناصر قومی-مذهبی چشم انداز داخلی<br />
سوریه.<br />
۲(شرایط تاریخی به وجود آمدن دولت های<br />
تازه تأسیس در خاورمیانه، در فردای از هم<br />
پاشیدگی امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸<br />
.)۷(
صفحه 175<br />
۳(شکست امپراتوری ایاالت متحده پس از<br />
جنگ در افغانستان و در عراق.<br />
۴(شکست اسرائیل در دومین جنگ لبنان)۸(.<br />
بطور مشخص، یعنی این که هر تحلیلی در<br />
خصوص رویدادهای خشونتبار در سوریه،<br />
باید بر اساس این چهار موضوع که در<br />
خطوط باال مطرح کردیم صورت پذیرد.<br />
عالوه بر این، ما در پژوهش هایمان باید<br />
در جستجوی رویداد تاریخی معنی داری در<br />
تاریخ خاور میانه باشیم که روی حوادث اخیر<br />
سوریه تأثیر گذار بوده است. زیرا حتی اگر<br />
ما به تمام رویدادهای »بهار عرب« آگاهی<br />
داشته باشیم، برخی از پرسش ها هم چنان<br />
برای ما مطرح خواهد بود که بی جواب می<br />
ماند، که عبارت است از :<br />
اوال، چگونه این موضوع را توضیح دهیم<br />
که در زمانی مشخص از اعالم جنگ علیه<br />
تروریسم در سال ۲۰۱۱، تضاد غرب/اسالم<br />
به تشکیل »جبهۀ مشترک« نائل می آید و<br />
مدعی »دفاع« از دموکراسی و حقوق بشر<br />
در جهان عرب می شود، یعنی »جبهه ای«<br />
که، پشت همان سنگر و زیر همان پرچم<br />
»آزادی، دموکراسی، عدالت«، امپریالیسم<br />
ایاالت متحده، استعمارگران نوین – و تمدید<br />
شدۀ – اروپائی )نئو-کلونیالیسم(، اسالم<br />
گرایان خلیفه گرای ترکیه، و استبداد عرب<br />
ارتجاعی را گردهم می آورد و متشکل می<br />
سازد؟<br />
ثانیا، چگونه این موضوع را باید بفهمیم که<br />
امارات و سلطان های عرب در خلیج )مترجم<br />
: خلیج فارس( از سوی ایران احساس خطر<br />
می کنند، یعنی کشوری مسلمان، و نه از<br />
سوی دولت اسرائیل که توسط امپریالیسم<br />
بریتانیا در فردای جنگ جهانی در قلب<br />
جهان عرب کار گذاشته شده است؟<br />
ثالثا، چگونه این موضوع را توضیح دهیم که<br />
اسرائیل که به عنوان »تنها دموکراسی« در<br />
خاورمیانه تلقی می شود، ناگهان به ضامن<br />
استراتژیک برای تداوم رژیم های سلطنتی<br />
مستبد و ارتجاعی شبهه جزیرۀ عرب تبدیل<br />
می شود؟<br />
رابعا، چگونه این موضوع را توضیح دهیم<br />
که با وجود تمام تبلیغات امپریالیستی و<br />
تحریف خبری در رسانه ها علیه سوریه،<br />
می بینیم که اکثریت مردم سوریه پیوسته از<br />
رئیس جمهور بشار االسد پشتیبانی می کنند،<br />
و اکثریت مردم لبنان و عراق نیز از بشار<br />
االسد حمایت می کنند؟ بی آن که مردم ایران<br />
را در این معادله به حساب آورده باشیم.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
خامسا، چگ.نه این موضوع را توضیح<br />
دهیم که اقلیت های مسیحی در شرق، که<br />
غالبا با »غرب مسیحی« انطباق هویتی<br />
دارند از سوی »دموکراسی دموکراتیک«<br />
همین غرب احساس نا امنی می کنند، و «<br />
استبداد« رئیس جمهور سوریه بشار االسد را<br />
به »آزادی« وعده داه شده توسط امپریالیسم<br />
جهانی ترجیح می دهند؟<br />
روشن است که همواره شمار و سرشت<br />
عناصر تعیین کنندۀ هر رویداد خاصی بی<br />
نهایت است، و در هر شیئی که در نظر<br />
بگیریم هیچ نوع شاخصی که بتواند بخشی<br />
از آن را به عنوان تنها عنصر تعیین کننده<br />
نشان دهد، وجود ندارد، با این وجود، نمی<br />
توانیم تنها به این علت که دالیل بی شمار و<br />
بی نهایت هستند، تسلیم »ابهامات و سرپوش<br />
گذاشتن بر واقعیات« و تبلیغات امپریالیستی<br />
شویم. بر عکس، کار تحلیلی ما مستلزم دسته<br />
بندی کردن دالیل بی شمار در گروه های<br />
مختلف و مشخص و محدود است. در این<br />
جا ما تحلیل خودمان را به دو دسته از دالیل<br />
محدود می کنیم : ۱(عناصر قوی – مذهبی<br />
در چشم انداز سوریه، یا مخلوط فرهنگی<br />
سوریه، و ۲(عینیت بخشیدن به سیاستی که<br />
بر اساس همین مخلوط به ایجاد دولت های<br />
تازه تأسیس در فردای فروپاشی امپراتوری<br />
عثمانی در سال ۱۹۱۸، بر اساس شرایط<br />
تاریخی مشخص، دامن زد.<br />
از نظم قدیم خاورمیانه<br />
پیش ار هر موضوعی می دانیم که جهان<br />
عرب در حال حاضر از یک دوران بازسازی<br />
بنیادی از دیدگاه نقشۀ جغرافیائی، مرزهای<br />
بیرونی و درونی، اسامی کشورهای عرب و<br />
چگونگی خاص طبیعی آنها عبور می کند.<br />
در واقع این دومین بازی سازی طی یک<br />
قرن گذشته است. از آن جائی که نخستین<br />
بازسازی در فردای جنگ جهانی و فروپاشی<br />
امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸ با مداخلۀ<br />
امپریالیسم فرانسه و انگلیس تحقق پذیرفت،<br />
در نتیجه بین نخستین بازسازی )۱۹۱۸(<br />
و دومین بازسازی)۲۰۱۱(، با دو تغییر<br />
روبرو می شویم :<br />
اوال، بازسازی پس از جنگ دوم جهانی که<br />
از سال های ۵۰ و ۶۰ به اجرا گذاشته شد.<br />
این بازسازی موجب دو رویداد مهم شد :<br />
۱(سقوط رژیم های سلطنتی که توسط<br />
امپریالیسم فرانسه و بریتانیا در فردای جنگ<br />
جهانی ایجاد شده بود، مانند رژیم سلطنتی<br />
شاه ادریس در لیبی)۱۹۵۱-۱۹۶۹(، دستگاه<br />
سلطنتی مصر)۱۹۲۲-۱۹۵۳()۹(، رژیم<br />
سلطنتی عراق)۱۰( )۱۹۲۱-۱۹۵۸(، رژیم<br />
سلطنتی یمن)۱۱( )۱۹۱۸-۱۹۶۲(.<br />
۲(استقالل استعمارات فرانسه و بریتانیا در<br />
آفریقای شمالی و خاور نزدیک.<br />
ثانیا، بازسازی بر اساس نظم کمپ دیوید که<br />
در سال ۱۹۷۸ و پس از جنگ »مسخرۀ«<br />
اکتبر ۱۹۷۳ )یا جنگ یوم کیپور( به<br />
وقوع پیوست. طی دومین بازسازی، خیل<br />
دیکتاتورها و رژیم های سلطنتی خونبار با<br />
مداخالت امپریالیسم جهانی)۱۲( پشتیبانی<br />
و تحمیل شد.<br />
طی سه دهه، هیوالهایی مانند مبارک،<br />
صدام، امیران و سالطین شبهه جزیرۀ عرب<br />
از مرحمت های امپراتوری ایاالت متحده<br />
و هم پیمانان اروپائی اش بهره مند بودند.<br />
از یک سو، این وضعیت راکد اسرائیل را<br />
به مرکز مناسبات منطقه ای تبدیل کرد،<br />
و از سوی دیگر اجازه داد که مستبدان و<br />
هیوالهای عربی که به فرمان ایاالت متحده<br />
بودند مردم را به زیر سلطۀ ظالمانۀ خود<br />
بکشند، رژیم وحشت را بر آنها حاکم کنند،<br />
شکنجه کنند، تحت فشار بگذارند و قتل عام<br />
به راه بیاندازند. در این جا صدام حسین<br />
را به عنوان مثال یادآور شویم که جنگ<br />
وحشیانه ای را علیه مردم ایران )۱۹۸۸-<br />
۱۹۷۹( به راه انداخت و یک میلیون و نیم<br />
آدم را یا کشت و یا معلول ساخت)۱۳(.<br />
مبارک، فرعون مصر، پسر رامسس ۲ که<br />
بر مصر فرمانروایی کرد و طی سی سال به<br />
مردم گرسنگی داد، که هیچ فرعونی تا کنون<br />
هرگز به چنین کاری دست نزده بود.<br />
عهد نامۀ سایکس-پیکو)۱۹۱۶(<br />
De l’accord Sykes-Picot<br />
به همان شکلی که نقشۀ جغرافیایی خاورمیانه<br />
نشان می دهد، مرز کشورهای کنونی، در<br />
بهبهۀ جنگ جهانی اوّ ل ترسیم شده است<br />
)۱۹۱۴-۱۹۱۸(. مرزبندی های فعلی به<br />
طور کامال مشخص بر اساس تقسیمات<br />
استعماری، و حاصل چندین عهدنامه و<br />
قرارداد تحمیل شده توسط فرانسه و انگلیس،<br />
دو قدرت بزرگ استعماری آن دوران بوده<br />
است. در این جا می توانیم به برخی از این<br />
عهدنامه ها و قراردادها را یادآور شویم :<br />
عهدنامۀ سایکس-پیکو)۱۹۱۶(، اعالمیۀ<br />
بالفور)۱۹۱۷(، کنفرانس صلح)۱۹۱۹(،<br />
قرارداد سور)۱۹۲۰( و قرارداد<br />
لوزان)۱۹۲۳(. نتیجۀ این کاغذ پراکنی ها<br />
چنین شد که فرانسوی ها و بریتانیائی ها<br />
مرزهای بیرونی و درونی مناطق عرب<br />
در امپراتوری عثمانی را بر اساس منافع<br />
استعماری خودشان دوباره ترسیم کردند.<br />
کامال روشن است که تقسیم بندی ها بر
صفحه 176<br />
اساس منافع ملت های مفتوح انجام نگرفته<br />
بوده است.<br />
نخستین عهدنامه بین قدرت های استعماری،<br />
در مورد مناطق عرب در امپراتوری<br />
عثمانی، سایکس-پیکو در سال ۱۹۱۶ بود.<br />
قدرت های بزرگ در حال جنگ بودند.<br />
هزینۀ چنین جنگی به میلیون ها کشته و<br />
معلول در سنگرهای جنگی رسیده بود تا<br />
مشخص شود که سهم هر یک از دزدان مالی<br />
از سرزمین های مستعمره کدام است و هر<br />
طبیعتا یک سعی می کرد سهم بیشتری را<br />
به خودش اختصاص دهد.<br />
با این وجود، به دور از بمباران سنگین<br />
توپخانه، در دانینگ استریت در لندن، دو<br />
قدرت بزرگ استعماری، فرانسه و بریتانیا<br />
خودشان را برای قصابی کردن و کندن<br />
پوست »انسان بیمار اروپا« آماده می<br />
کردند. برای این دو قدرت بزرگ، سقوط<br />
امپراتوری عثمانی موضوعی بود که تنها به<br />
زمان بستگی داشت.<br />
پس از چند ماه نامه نگاری و کارهای مقدماتی<br />
بین پل کامبون سفیر فرانسه در لندن، و سر<br />
ادوارد گری وزیر امور خارجۀ، معاهدۀ<br />
سایکس-پیکو بین فرانسه و بریتانیا، بین سر<br />
مارک سایکس و فرانسوا ژرژ- پیکو، در ۱۶<br />
می ۱۹۱۶ تأیید شد. این معاهده تقسیم منطقۀ<br />
بین النهرین را در چشم انداز قرار می داد،<br />
و به طور مشخص تر، مناطق بین دریای<br />
سیاه، دریای مدیترانه، دریای سرخ، اقیانوس<br />
هند و دریای کاسپین)دریای مازندران( که به<br />
امپراتوری عثمانی تعلق داشت.<br />
عالوه بر این، روسیۀ تزاری و ایتالیا در<br />
مذاکرات شرکت کردند و موافقت خود را<br />
نیز اعالم کردند، که تا ژانویه سال ۱۹۱۸<br />
سرّی باقی ماند، تا وقتی که دولت تازه<br />
تأسیس بلشویک آن را به اطالع دولت<br />
باب عالی )عثمانی( رساند، که هنوز حاکم<br />
سرزمین های مربوطه بود.<br />
بر اساس معاهدۀ سایکس-پیکو، سرزمین<br />
شام )منطقه ای که اسرائیل، فلسطین سوریه،<br />
اردن، لبنان را در بر می گیرد و بخشی از<br />
عراق را نیز بعضا جزء آن دانسته اند( و<br />
بین النهرین، یعنی سوریۀ طبیعی )۱۴( به<br />
پنج منطقه تقسیم خواهد شد :<br />
۱٫منطقۀ فرانسوی، تحت نظارت اداری<br />
مستقیم، متشکل از لبنان فعلی و کیلیکیه )به<br />
زبان ترکی استانبولی »کیلیکیا« منطقه ای<br />
است در جنوب شرقی آناتولی. این سرزمین<br />
را »ارمنستان کوچک« نیز نامیده اند(<br />
۲٫منطقۀ عرب »آ«، زیر نفوذ فرانسه که<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
شامل شمال سوریۀ فعلی و منطقۀ موصل<br />
)شمال کشور عراق و مرکز استان نینوا(<br />
۳٫منطقۀ بریتانیائی، تحت نظارت مستقیم<br />
متشکل از کویت فعلی و بین النهرین.<br />
۴٫منطقۀ عرب »ب«، تحت نفوذ بریتانیا<br />
که شامل جنوب سوریۀ فعلی، اردن فعلی و<br />
فلسطین آیندۀ تحت قیومیت است.<br />
۵٫منطقۀ تحت نظارت رسمی بین المللی<br />
شامل سنت ژاندارک، حیفا و اورشلیم می<br />
شود. بریتانیا کنترل دروازه های حیفا و<br />
سنت ژاندارک را به دست می آورد)۱۵(.<br />
مخالفت ایاالت متحده با عهدنامۀ سایکس-<br />
پیکو<br />
در سطح دیگر، ایاالت متحده که در<br />
آغاز قرن بیستم خود را به عنوان نیروی<br />
»آزادیبخش« نشان می داد، برای شرکت<br />
در مذاکرات سایکس-پیکو هیج نماینده ای<br />
گسیل نکرد، و رئیس جمهور توماس وودرو<br />
ویلسون روی حق تعیین سرنوشت برای<br />
ملت ها پافشاری می کرد. در نتیجه، روز<br />
۸ ژانویه ۱۹۱۸ در مقابل کنگرۀ آمریکا<br />
چهارده نکته را یادآور شد که می بایستی<br />
به حل مسائل پس از جنگ یاری رساند. در<br />
منطق این چهارده نکته، پیشنهاد برای ارسال<br />
یک هیئت تحقیقاتی در سوریه مطرح شده<br />
بود. در این چهارده مورد ویلسون موضع<br />
گیری خودش را در رابطه با تقسیم اراضی<br />
امپراتوری عثمانی مطرح می کند :<br />
مناطق ترک که تحت تصرف امپراتوری<br />
عثمانی فعلی می باشد، باید حاکمیت و امنیت<br />
آنها تضمین گردد، ولی برای ملت های دیگر<br />
که زیر سلطۀ ترک به سر می برند، امنیت<br />
جانی و امکان رشد مستقل آنها باید تضمین<br />
گردد، در مورد تنگۀ داردانل باید دائما باز<br />
باشد و عبور و مرور کشتی ها و تجارت<br />
تمام ملل جهان تحت نظارت بین المللی<br />
قرارگیرد)۱۶(.<br />
در واقع، اصول ویلسون اشغال مناطق<br />
عرب امپراتوری عثمانی را توسط فرانسه<br />
و بریتانیا کامال نفی نکرد، بلکه کامال بر<br />
عکس برای آن وجهۀ قانونی قائل شد.<br />
در اصول قید شده توسط ویلسون تنها<br />
حاکمیت مناطق ترک امپراتوری عثمانی باز<br />
شناسی شده بود، ولی در مورد مناطق او<br />
تنها »امنیت جانی و امکان رشد مستقل«<br />
را تضمین می کند، بی آن که واقعا آن را<br />
تأمین کند. چنین امری به این معنا باید تلقی<br />
شود، که دیدگاه های ویلسون سوریه را به<br />
عنوان کشوری که بتواند دربارۀ حال و آیندۀ<br />
خود تصمیم بگیرد باز شناسی نمی کند، و<br />
در نتیجه برای دستیابی به استقالل باید تحت<br />
قیومیت استعماری به سر برد.<br />
گفتمان »آزادیخواهانۀ« ویلسون از دیدگاه<br />
محتوا و نه از دیدگاه شکل، با بیانیه ای که<br />
توسط قدرت های استعمارگر در کنفرانس<br />
برلن در سال ۱۸۸۴ برای تقسیم آفریقا<br />
)۱۷( صادر کرده بودند، تفاوتی نداشت.<br />
اگر کنفرانس برلن )۱۸۸۴( گفتمان »تمدن<br />
ساز« را برای توجیه چپاول آفریقا)۱۸( به<br />
تصویب رساند، کنفرانس صلح )۱۹۱۹(<br />
گفتمان »آزادیخواهانه« را برای حل و فصل<br />
مشکالت چپاول خاورمیانه به کار بست.<br />
در عین حال گفتمان »دموکراسی خواه«<br />
امپراتوری ایاالت متحده در شب پیش از<br />
تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ را به یاد<br />
بیاوریم.<br />
بر خالف آن چه کنفرانس صلح تبلیغ می<br />
کرد، سوری ها )۱۹( کامال مصمم بودند که<br />
استقاللشان را بی آن که تحت قیومیت قدرت<br />
های استعماری باشند به دست آورند.<br />
این موضوع از قرن نوزدهم با حضور<br />
احزاب سیاسی بزرگ، جریان ها، سازمان<br />
ها، کلوب ها، روزنامه ها، چاپخانه ها و<br />
انتشاراتی که هدف اصلی آنها تحقق بخشیدن<br />
به استقالل مناطق عرب امپراتوری عثمانی<br />
بود توجیه پذیر است. در واقع، حقیقت ندارد<br />
که ترک های شکست خورده در جنگ<br />
بزرگ، زمین پر خار و خسی برجا گذاشتند<br />
که مشتی مردم بدوی در آن زندگی می<br />
کردند، و تمام آن مطالبی که استعمارگران<br />
معموال دوست دارند در گزارشاتشان تعریف<br />
کنند، بلکه کامال بر عکس، شهرهای عرب<br />
در امپراتوری عثمانی از دیدگاه شهر سازی<br />
عصر خود در سطح بسیار پیش رفته ای<br />
بود.<br />
مطمئنا، موضع گیری ایاالت متحده در<br />
رابطه با طرح های تقسیم شرق، در شب<br />
پیش از کنفرانس صلح ۱۹۱۹، به دلیل<br />
سرشت »آزادیخواهانۀ« ایاالت متحده نبود،<br />
بلکه با توجه به توازن نیروها بین دو قدرت<br />
استعماری کهنه کار، در شرایطی که در حال<br />
شکست خوردن در جنگ در اروپا بودند،<br />
فرانسه و انگلیس از یک سو، و قدرت<br />
امپریالیستی بالنده از سوی دیگر، در سال<br />
۱۹۱۷، ایاالت متحده به یاری شان شتافته<br />
بود.<br />
به عبارت دیگر، ایاالت متحده در آن دوران<br />
می خواست بلندپروازی های استعماری<br />
فرانسه و بریتانیا را تخفیف دهد، که در پی<br />
مبدل ساختن خاورمیانه بر اساس الگوی
Jacob fuyant son frère Ésaü,<br />
représentant une échelle montant<br />
vers le ciel. Cet épisode<br />
est décrit dans le Livre de la<br />
.)19-28:11( Genèse<br />
صفحه 177<br />
آفریقا بودند.<br />
عالوه بر این، منافع ایاالت متحده ایجاب می<br />
کرد که مناطق عرب در امپراتوری عثمانی<br />
در اشغال کامل قرار نگیرد و به مستعمرۀ<br />
کامل، مشابه آن چه در آفریقا رواج داشت،<br />
تبدیل نگردد، بلکه در اشغال غیر مستقیم و<br />
تحت نظارت جامعۀ بین الملل قرارگیرد.<br />
بر اساس چنین خواستی با کنار زدن<br />
امپریالیسم بریتانیا و فرانسه، و جلوه گاه<br />
هایش، نظام حقوقی تازه ای به تدریج<br />
جایگزین شد. جامعۀ بین الملل در چهارچوب<br />
هیئتی به آرای مردم مراجعه کردند. کمیسیون<br />
تحقیقاتی کینگ-کرین در سال ۱۹۱۹ به<br />
فلسطین، لبنان، سوریه و به کیلیکیه فرستاده<br />
شد، تا دربارۀ خواست مردم این مناطق<br />
در مورد آیندۀ خودشان تحقیق کند. بریتانیا<br />
نیز در عراق بین دسامبر ۱۹۱۸ و ژانویه<br />
۱۹۱۹ هیئتی برای تحقیق دربارۀ آرای<br />
عمومی مردم به راه انداخت.<br />
فرانسوی ها و بریتانیائی که در تصرف<br />
دمشق در سال ۱۹۱۸ شرکت داشتند، احساس<br />
کردند که تسلط بر اوضاع از دستشان خارج<br />
شده است، در نتیجه از کمیسیون خارج شدند<br />
و باشتاب تقسیم بندی هائی را که در معاهدۀ<br />
سایکس-پیکو مطرح کرده بودند، به اجرا<br />
گذاشتند. سال بعد، نیروهای بریتانیائی از<br />
منطقه ای که به فرانسه تعلق داشت بیرون<br />
آمدند و نیروهای فرانسوی کنترل را به دست<br />
گرفتند.<br />
در نبود توانائی برای مقابله با خواست قدرت<br />
های استعماری، جامعۀ بین الملل در سال<br />
۱۹۲۰ قیومیت مناطق عرب امپراتوری<br />
عثمانی را واگذار کرد. این مناطق می بایستی<br />
خیلی سریع، دست کم بر اساس قرارداد در<br />
دو منطقه به استقالل دست یابند. با این وجود<br />
ملی گرایان سوریه، که از پایان قرن نوردهم<br />
سازماندهی کرده بودند، به امید ایجاد سوریه<br />
مستقل به انضمام لبنان و فلسطین، تفویض<br />
قدرت را نپذیرفتند و با آن مخالفت کردند.<br />
در مارس ۱۹۲۰، کنگرۀ ملی سوریه، که<br />
در ۱۹۱۹ انتخاب شده بود، حق قیومیت<br />
فرانسه را رد کرد و به شکل یک جانبه<br />
اعالم استقالل کرد. با این وجود، در آوریل<br />
۱۹۲۰، کنفرانس »سان رمو« معاهدات<br />
سایکس-پیکو را تأیید کرد، و مداخلۀ نظامی<br />
فرانسه را قانونی دانست.<br />
در نتیجه، یگان های ژنرال گورو طی ماه<br />
ژوئیه وارد دمشق شد، و به شکل خشونت<br />
باری استقالل سوریه را درهم شکست.<br />
هزاران ملی گرای سوری توسط قدرت<br />
اشغالگر فرانسه اعدام شدند. »طرح بزرگ<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
عرب« پیرامون دمشق برای اتحاد مناطق<br />
عربی که پیش از این به امپراتوری عثمانی<br />
تعلق داشت، از هم فروپاشید. در حالی که<br />
نسبت به ترک ها خصومت می ورزیدند،<br />
خیلی به سرعت احساس ضد فرانسوی نیز<br />
بین مردم سوریه افزایش یافت .<br />
بر این اساس، با تجزیۀ سوریۀ طبیعی،<br />
دولت های تازه ای به وجود آمد که پیش از<br />
اشغال فرانسوی ها و بریتانیائی ها هرگز<br />
وجود نداشت : عراق، اردن، کویت، لبنان،<br />
فلسطین، سوریه، و به همین ترتیب دو کشور<br />
دیگر که زیاد دوام نیاورد، به دلیل مخالفت<br />
تمام عیار مردم سوریه، این مخالفت به<br />
انقالب سوریه ۱۹۲۵-۱۹۲۷ انجامید – دو<br />
کشور مذکور دولت دروز و دولت علوی<br />
است.<br />
Fida Dakroub, Ph.D<br />
پی نوشت بخش اول :<br />
۱( به نقل از آلفونس کار. ۲۴ نوامبر<br />
۱۸۰۸ در پاریس به دنیا آمد و ۳۰ سپتامبر<br />
۱۸۹۰ در سن رافائل چشم از جهان فروبست.<br />
روزنامه نگار و رمان نویس فرانسوی.<br />
۲٫ویکتور هوگو، افسانۀ قرون<br />
۳٫ شمشودای یا اسموده نام دیوی در انجیل<br />
است که به نام های متعددی نامیده شده<br />
۴٫ آستاروت دیوی است، قدرتمند و خزانه<br />
دار جهنم است<br />
http://www.legrandsoir.info/ ]۵[<br />
critique-du-discours-de-la-<br />
…revol<br />
http://www.legrandsoir.info/ ]6[<br />
critique-du-discours-de-la-<br />
…revol<br />
http://zahal.wordpress. ]7[<br />
ordre-de-ba-/24/07/2008/com<br />
…-taille-des<br />
8.نیروی هوا-فضای اسرائیل یکی از<br />
ترکیبات نیروی دفاعی اسرائیل است، و<br />
شامل ۷۱۰ هواپیما و ۱۸۱ هلیکوپتر ، و<br />
در عین حال پهپاد، ماهواره و موشک های<br />
بالیستیک می باشد.<br />
10(نردبان یعقوب )در انجیل، فصل آفرینش<br />
)۱۱-۱۹: ۲۸( یعقوب خواب می بیند که<br />
برای فرار از برادرش ایزائی از نردبانی<br />
باال می رود که سر به سر آسمان دارد.<br />
داستان این نردبان، از دیدگاه نمادینهف به<br />
معنای مسیح به عنوان میانجی گر آسمان و<br />
زمین است، در باالی نردبان خدا حضور<br />
دارد. فرشته ها دائما از این نردبان باال و<br />
پائین می روند.<br />
۱۱(جمعیت بنت جبیل ۳۰۰۰۰ نفر تخمین<br />
زده شده است. اسرائیل این شهر را در سال<br />
۱۹۸۲ اشغال کرد و در سال ۲۰۰۰ یگان<br />
هایش را از آن جا بیرون کشید. اسرائیل این<br />
شهر را »مرکز حزب هللا« تلقی می کند.<br />
این شهر به دلیل حملۀ ارتش اسرائیل شهرت<br />
یافت. طی جنگ ژوئیه ۲۰۰۶، نبرد جانانه<br />
ای در اطراف و در داخل این شهر به وقوع<br />
پیوست، در نتیجه پنجاه و یکمین تیپ ویژۀ<br />
گوالنی از ارتش اسرائیل با مقاومت غیر<br />
قابل منتظره ای روبرو شد و اجبارا عقب<br />
نشینی کرد.<br />
۱۲(حیفا شهر ساحلی اسرائیل در ساحل<br />
مدیترانه. حیفا به عنوان شهر مرکزی شمال<br />
اسرائیل شهرت دارد، جمعیت آن معدل یک<br />
میلیون نفر در سال ۲۰۰۸ است. آبهای<br />
عمیق و صنایع شیمیایی از وجه مشخصات<br />
این شهر است.<br />
http://www.lalibre.be/actu/ ]۱۳[<br />
/299333/international/article<br />
…plui<br />
http://www.radio-cana- ]14[<br />
da.ca/nouvelles/Internation-<br />
…0/08/2006/al<br />
http://www.lalibre.be/actu/ ]15[<br />
/299333/international/article<br />
…plui<br />
http://www.radio-cana- ]16[<br />
da.ca/nouvelles/Internation-<br />
…0/08/2006/al<br />
http://www.radio-cana- ]17[<br />
da.ca/nouvelles/Internation-<br />
…0/08/2006/al<br />
http://www.radio-cana- ]18[<br />
http://www.ifri.org/files/Se- ]۹[<br />
curite_defense/Focus_strate-<br />
…gique<br />
L’Échelle de Jacob se ]10[<br />
réfère au rêve du patriarche
27-10-2011-8216spring8217<br />
The .)2002( .Karsh, Efraim ]13[<br />
Os- ,1988-1980 Iran-Iraq War<br />
.prey: London<br />
صفحه 178<br />
da.ca/nouvelles/Internation-<br />
…0/08/2006/al<br />
19(مرکوا ۴ در ۲۴ ژودن ۲۰۰۴ وارد<br />
خدمت ارتش اسرائیل شد<br />
۲۰(۱۴ می ۱۹۴۸ تاریخ اعالم استقالل<br />
دولت اسرائیل )دولت عبری(<br />
۲۱(هانیبال، در جنگ کن چنان وحشتی در<br />
دل رمی ها انداخته بود که رمی ها فریاد می<br />
زدند »هانیبال در پشت در است«. والدین<br />
وقتی می خواستند بچه هایشان از کاری<br />
بازدارند، و برای ترساندن آنها از چیز بسیار<br />
ترسناک، به آنها می گفتند »هانیبال پشت در<br />
است«. این تکیه کالم از آن تاریح رایج شد.<br />
Fida Dakroub<br />
فیدا داکروب<br />
دکتر در مطالعات فرانسوی)۲۰۱۰( نویسنده<br />
و پژوهشگر، عضو »گروه پژوهشگران<br />
در مطالعات ادبیات و فرهنگ فرانسوی«<br />
در دانشگاه وسترن اونتاریو. فیدا داکروب<br />
نویسندۀ کتاب »شرق به تلقی امین مألوف،<br />
نوشتار و ساختار هویت در رمان های<br />
تاریخی امین مألوف«)۲۰۱۱(. این کتاب تز<br />
دکترای او می باشد.<br />
مأخذ :<br />
http://www.mondialisation.ca/index.<br />
30846=php?context=va&aid<br />
پی نوشت بخش دوم:<br />
۱(به نقل از فدور داستایوسکی<br />
۲(امپراتور رم در بستر مرگ، بیش از پیش<br />
احساس ناتوانی می کرد، دستور داد یک<br />
آینه براش بیاورند، موهایش را شانه کرد و<br />
ریشهایش را تراشید. بعد گفت : آیا من نقشم<br />
را خوب بازی نکرده ام؟« به او پاسخ گفتند،<br />
آری. او گفت ، پس دست بزنید، نمایشنامه<br />
به پایان رسید.<br />
» ! Plaudite, acta est fabula «<br />
۳(فیدا دکروب. )۱۴ می ۲۰۱۲(. شکست<br />
اسرائیل در دومین جنگ لبنان)۲۰۰۶(<br />
http://video.moqawama.org/ ]۴[<br />
1=sound.php?catid<br />
5(توافقات کمپ دیوید در ۱۷ سپتامبر<br />
۱۹۷۸ توسط انورالسادات رئیس حمهور<br />
مصر و مناخیم بیگین نخست وزیر اسرائیل،<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
به میانجیگری جیمی کارتر رئیس جمهور<br />
آمریکا به امضا رسید.، و شامل دو معاهدۀ<br />
است که پس از ۱۳ روز مذاکرۀ محرمانه<br />
در کمپ دیوید، در کاخ سفید به امضا رسید.<br />
این توافقا ت به امضای قرارداد صلح بین<br />
اسرائیل و یک کشور عرب انجامید : قرارداد<br />
صلح اسرائیل و مصر در سال ۱۹۷۹٫<br />
Voir l’article de l’auteur, « Le ]۶[<br />
Vendémiaire de la Sainte--11<br />
Révolution syrienne ou L’Échec<br />
: » du Conseil national syrien<br />
-http://www.legrandsoir.info/le<br />
vendemiaire-de-la-sainte--11<br />
revolution-syrienne-ou-l-echecdu-conseil-national-syrien.html<br />
7(شرایط تاریخی از دیدگاه ما به معنای<br />
مجموعه توافقات و معاهدات بین قدرت<br />
های استعماری و امپریالیستی در خصوص<br />
تقسیم بندی شرق به چندین دولت متخاصم<br />
در فردای جنگ جهانی اوّ ل)۱۹۱۴-۱۹۱۸(<br />
است.<br />
۸(فیدا دکروب. »شکست اسرائیل در دومین<br />
جنگ لبنان« در بحش اوّ ل همین مقاله<br />
۹(رژیم سلطنتی در سال ۱۹۲۲ ایجاد شد<br />
یعنی وقتی که دولت بریتانیا استقالل مصر<br />
را به رسمیت شناخت. به این ترتیب، سلطان<br />
فواد اوّ ل در نخستین دولت تازه تأسیس به<br />
پادشاهی رسید. در سال ۱۹۳۶ فاروق اوّ ل<br />
به عنوان پادشاه جانشین پدرش شد. پیش از<br />
فرانسه، از سال ۱۸۸۲ مصر تحت تصرف<br />
و نظارت بریتانیا اداره می شد.<br />
۱۰( ۲۳ اوت ۱۹۲۱ رژیم سلطنتی اعالم<br />
شد، یعنی طی دورانی که بریتانیا حق<br />
نظارت در بین النهرین را داشت. تفیض<br />
سلطۀ جامعۀ بین الملل با مداخلۀ بریتانیا از<br />
دیدگاه حقوقی تا سال ۱۹۲۲ واجد اعتبار<br />
بود، ولی قیومیت بریتانیا به شکل جزئی تا<br />
سال ۱۹۳۲ ادامه یافت، یعنی سالی که عراق<br />
کامال استقالل خود را به دست آورد.<br />
۱۱(رژیم سلطنتی یمن دولتی است بین سال<br />
های ۱۹۱۸-۱۹۶۲ در بخش شمال یمن فعلی<br />
14(سوریه طبیعی، به طور خالصه سوریۀ<br />
انجیلی-یونانی، بین آناتولی، بین النهرین،<br />
مدیترانه و صحرای سینا واقع شده )در حال<br />
حاضر شامل سوریه، لبنان، فلسطین، اردن،<br />
عراق، کویت و دولت یهودی می شود(.<br />
۱۵(لورانس، هانری. »چگونه امپراتوری<br />
عثمانی تجزیه شد«، منتشر شده در لوموند<br />
دیپلماتیک، آوریل ۲۰۰۳٫<br />
۱۶(۱۴ مادۀ رئیس جمهور ویلسون، پیغام<br />
به کنگره برای توضیح برنامۀ صلح ایاالت<br />
متحده، ۸ ژانویه ۱۹۱۸٫<br />
۱۷(کنفرانس برلن سازمان و همکاری اروپا<br />
برای تقسیم آفریقا را تحت تأثیر قرارداد.<br />
این کنفرانس در ۱۵ نوامبر ۱۸۸۴ در<br />
برلن برگزار شد و در ۲۶ فوریه ۱۸۸۵ به<br />
پایان رسید. به ابتکار پرتقال و سازماندهی<br />
بیسمارک، آلمان، اتریش-هنگری، بلژیک،<br />
دانمارک، اسپانیا، فرانسه، بریتانی، هلند،<br />
پرتقال، روسیه، سوئد-نروژ، ترکیه و ایاالت<br />
متحده شرکت داشتند. کنفرانس برلن آفریقا<br />
را تقسیم نکرد، ولی قوانین و اصول تقسیم<br />
آفریقا را بین قدرت های استعماری مشخص<br />
کرد.<br />
۱۸(در سال ۱۸۷۶، کنفرانس جغرافیای<br />
بروکسل )۱۲-۱۹ سپتامبر ۱۸۷۶( پادشاه<br />
بلژیک لئوپولد دوّ م فراخوانده شده بود تا<br />
هیئتی را به کنگو بفرستند، تا به اصطالح<br />
تجارت بردۀ سیاه توسط عربها را ملغا<br />
ساخته، و مشخصا بر اساس ادعای او، قارۀ<br />
آفریقا را متمدن کنند.<br />
۱۹(سوری ها، دراین جا به معنای ساکنان<br />
سوریۀ طبیعی پیش از قرارداد سایکس-<br />
پیکو است.<br />
مأخذ<br />
http://www.mondialisation.ca/index.<br />
30994=php?context=va&aid<br />
oc- 10 ,2011( .Özhan, Taha ]۱۲[[<br />
tobre). The Arab “Spring”. Hür-<br />
2012 mai 21 riyet. Récupéré le<br />
de<br />
http://www.hurriyetdailynews.com/default.<br />
-n=the-arab&438=aspx?pageid
خاورمیانه<br />
اخوان املسلمین مصر به ارکستر آمریکا – اروپا – اسراییل برای<br />
جنگ در سوریه پیوست<br />
نویسنده: تونی کارتالوچی<br />
برگردان: ع. سهند<br />
صفحه 179<br />
تارنگاشت عدالت<br />
شخص از بهاصطالح منتقدین »سرسخت«<br />
ایاالت متحده و اسرائیل انتظار دارد که در<br />
مقابل هر سیاست خارجی مشترک ایاالت<br />
متحده-اسرائیل، بویژه زمانی که آن سیاست با<br />
کشتار دسته جمعی شمار زیادی از همنوعان<br />
عرب برای گسترش سلطه غرب در سراسر<br />
خاورمیانه درگیر است، یک آنتیتز ارائه<br />
نمایند. اما، اخوان المسلمین مصر دقیقاً<br />
خالف این را انجام داده است، و پس از یک<br />
کارزار متظاهرانه ضدآمریکایی، و تبلیغات<br />
ضداسرائیلی در جریان انتخابات ریاست<br />
جمهوری، خواهان »مداخله« بینالمللی در<br />
سوریه است.<br />
ایهود باراک، وزیر دفاع اسرائیل، اخیراً<br />
با اشاره به کشتار حوله، خواهان مداخله<br />
بینالمللی در سوریه شد، درخواستی که<br />
محمود غزالن، سخنگوی اخوانالمسلمین<br />
مصر آن را تکرار کرد. بازوی سوری<br />
اخوان المسلمین، در خشونت گروهگرایانه<br />
مورد حمایت ایاالت متحده، اسرائیل،<br />
عربستان سعودی، و قطر که بیش از یک<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
سال است سوریه را ویران کرده، شدیداً<br />
درگیر بوده است و در واقع آن را هدایت<br />
میکند. رویترز، در ۶ مه ۲۰۱۲، در مقاله<br />
ای نوشت: »منابع اپوزیسیون میگویند<br />
اخوان، کامالً بی سر و صدا، به متواریان<br />
متشکل در ارتش آزادی سوریه مستقر<br />
در ترکیه کمک مالی داده است و پول و<br />
تجهیزات به سوریه منتقل نموده، پایگاه آنها<br />
را در میان دهقانان کوچک سنی و طبقه<br />
متوسط سوریه احیاء کرده است.«<br />
گرچه رویترز مطلقاً »چگونگی« تجدید<br />
حیات اخوان المسلمین را توضیح نمیدهد،<br />
اما این در سال ۲۰۰۷ در مقاله ای تحت<br />
عنوان »تغییر جهت« بقلم سیمون هرش<br />
در »نیویورکر« افشا شد، و نشان داده<br />
شد که اخوان المسلمین مستقیماً از طرف<br />
ایاالت متحده و اسرائیل پشتیبانی میشود،<br />
و برای اینکه »اعتبار« بهاصطالح جنبش<br />
»اسالمی« خدشه دار نگردد، حمایت از<br />
طریق سعودیها صورت میگیرد.<br />
هرش افشاء نمود که تعدای از اعضاء حلقه<br />
سعد حریری لبنان، در آنموقع به رهبری<br />
فواد سینیورا، واسطه بین طراحان آمریکایی<br />
و اخوان المسلمین سوریه بودند. هرش<br />
گزارش میدهد که جناح حریری لبنان با<br />
دیک چنی در واشنگتن مالقات کرد و اهمیت<br />
استفاده از اخوان المسلمین سوریه را در هر<br />
حرکت علیه دولت حاکم، شخصاً منتقل کرد:<br />
»]ولید[ جمبالط آنموقع به من گفت که او<br />
پاییز گذشته با چنی ،معاون رئیسجمهور،<br />
مالقاتی داشت تا از جمله موضوعات،<br />
امکان تضعیف اسد را بررسی کنند. جمبالط<br />
گفت او و همفکران او به چنی توصیه<br />
کردند که، اگر ایاالت متحده سعی نماید علیه<br />
سوریه حرکت کند، اعضای اخوان المسلمین<br />
سوریه، »کسانی هستند که باید با آنها حرف<br />
زد« )سیمون هرش، »تغییر جهت«(.<br />
مقاله در ادامه توضیح میدهد که چگونه<br />
در سال ۲۰۰۷، پشتیبانی ایاالت متحده و<br />
عربستان سعودی از اخوان المسلمین شروع<br />
شد:<br />
»شواهدی وجود دارد که استراتژی تغییر<br />
جهت دولت تاکنون بسود اخوان بوده است.
180<br />
صفحه گروهای<br />
از ائتالفی سوریه ملی نجات جبهه آنرا<br />
اصلی اعضای که است اپوزیسیون معاون<br />
خدام- عبدالحلیم رهبری تحت جناح ۲۰۰۵<br />
در که سوریه رئیسجمهور سابق تشکیل<br />
المسلمین اخوان و شد- متواری به<br />
»سیا« سابق عالیربته مقام یک میدهند. مالی<br />
و سیاسی حمایت “آمریکاییها گفت من اصلی<br />
نقش سعودیها اند. کرده تأمین را نیز<br />
آمریکا اما دارند، مالی حمایت در را اکنون<br />
که خدام، که گفت او است.” درگیر از<br />
سفید، کاخ اطالع با است، پاریس در )طبق<br />
میکند. دریافت پول سعودی عربستان ۲۰۰۵،<br />
سال در مطبوعاتی، گزارشهای شورای<br />
مقامات با جبهه اعضای از هیأتی سابق<br />
مقام یک کردند.( مالقات ملی امنیت مدارک<br />
سعودیها که گفت من به سفید کاخ هرش،<br />
)سیمون کردند.« تهیه را آنها سفر جهت«(.<br />
»تغییر کل<br />
سود به پشتیبانی آن که شد داده هشدار تمام<br />
سوریه- در فقط نه المسلمین- اخوان در<br />
که مصر تا حتا میتواند و شد خواهد نبرد<br />
یک دولت نگهداشتن سکوالر برای آنجا بر<br />
است، جریان در تندروها علیه طوالنی بگذارد.<br />
تأثیر اخوان بسود عمومی افکار المسلمین<br />
اخوان قدرت احیای که است واضح اخوان<br />
است، نبوده خودبرانگیخته سوریه در متحده،<br />
ایاالت رهنمودهای و اسلحه پول، با است.<br />
شده احیاء سعودی عربستان و اسرائیل شده<br />
هدایت ای منطقه جنگ از برداری پرده از<br />
لبنان، در خشونت عادی، مردم بهنظر مانند<br />
بازیگرانی و شده« ریز »سر سوریه تالش<br />
یک در اصلی چهره حریری- سعد مسلمانان<br />
بین دستگی دو به زدن دامن برای »درگیر«<br />
ناگهانی بطور سنی- و شیعه عادی،<br />
مردم بهنظر اند. شده جاری خشونت خواست<br />
از المسلمین اخوان ناگهانی پشتیبانی حکومتهای<br />
و اروپا-اسرائیل متحده- ایاالت واکنش<br />
یک شبیه خارجی، مداخله برای خلیج است.<br />
حوله کشتار به خودبهخودی حقیقی<br />
داستان از که کسانی برای واقع، در مطلعند،<br />
عرب جهان ژئوپولتیک گذشته از<br />
برداری پرده مگر نیست چیزی این دست<br />
در سالها که شده هدایت توطئه یک آمدن<br />
از قبل آن بازیگر هر و بوده، تهیه در<br />
تماشاگران، به معرفی و صحنه روی به را<br />
خود نقش بازیگران، دیگر با صحنه پشت اخوان<br />
که است این واقعیت است. کرده تمرین با<br />
که سالهاست حریری، سعد و المسلمین عربستان<br />
و اسرائیل، متحده، ایاالت با هم سیاسی<br />
حیات تجدید اند. کرده کار سعودی عربی«<br />
»بهار مدیون صرفاً المسلمین اخوان سیل<br />
و متحده ایاالت طرف از شده مهندسی 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله وزارت<br />
بود. مخفی دیپلوماتیک حمایت و پول سال<br />
از حداقل متحده، ایاالت امورخارجه مصر<br />
اعتراضات رهبران بردن با ۲۰۰۸، مالی<br />
تأمین و تجهیز تعلیم، با نیویورک، به و<br />
آمریکایی، دهندگان مالیات جیب از آنها و ۲۰۱۰ سال ابتدای از مصر به آنها اعزام ۲۰۱۱،<br />
سال عربی« »بهار به شدن منتهی است.<br />
میدیده تدارک را این رسماً تظاهر<br />
مشغول المسلمین اخوان حالیکه در و و<br />
متحده ایاالت به نسبت تخاصم و نفرت به ظهور<br />
از خود نوبه به آنها است، اسرائیل سازیی<br />
بیثبات جریان در المسلمین اخوان قدرت<br />
به برای صرفاً غرب خود که سیاسی دائمی<br />
و ایجاد لمسلین ا اخوان رساندن اخوان<br />
از ناخشنودی و ترس به است، کرده با<br />
شاید ترفند این مینمایند. تظاهر المسلمین غرب،<br />
عوامل از دیگر یکی سقوط و ظهور شده<br />
افشاء بهتر مصر، البرادعی محمد یعنی باشد.<br />
نشان<br />
را »نفرت« بیشترین که کسانی میدهند…<br />
ضداسرائیلی<br />
و ضدآمریکایی، لفاظی واقع، در دهان<br />
با و غیرمنطقی بیشتر چه هر شخص در<br />
شخص اینکه احتمال باشد، کفکرده لفاظیها<br />
از و میکند کار غرب برای واقع بیشتر<br />
مینماید، استفاده ساتری بعنوان سعی<br />
البرادعی محمد مثال، بعنوان است. عراق<br />
مورد در او اینکه به اشاره با کرد موج<br />
بر داشت، اختالف آمریکا با ایران و و<br />
اسرائیل شود. سوار ضدغربی احساسات عامل<br />
به را او خود بهنوبه متحده، ایاالت البرادعی<br />
و کردند متهم بودن »ایران« انتخاب<br />
صورت در که میکرد تکرار مرتباً اسرائیل<br />
با مصر، جمهوری ریاست به شدن این<br />
کل که دید خواهیم ما کرد. خواهد جنگ بود.<br />
احمقانه چقدر مضحکه امنای<br />
هیأت در البرادعی که است این حقیقت که<br />
فکری اتاق بینالمللی«، بحران »گروه تأمین<br />
متحده ایاالت سرمایهداران را آن پول جورج<br />
کنار در و دارد عضویت میکنند، میلیاردر،<br />
و جنایتکار سرمایهگذار سوروس ژئوپولتیکی،<br />
مشاور برژینسکی زبیگنیو جنایتکار،<br />
سرمایهدار سامرز »لری« الرنس مینشیند.<br />
نومحافظهکار آرمیتاژ ریچارد و مینشیند<br />
البرادعی که میزی دور بر بعالوه، استانلی<br />
اسرائیل، رئیسجمهور پرز شیمون بن-<br />
شلومو و جهانی، بانک مدیرکل فیشر قرار<br />
اسرائیل سابق امورخارجه وزیر امی دارند.<br />
آنکه<br />
از قبل حتا و مدرک، این از فراتر حتا روابط<br />
»شورای شود، شروع عربی« »بهار فکر<br />
اتاقهای از دیگر یکی خارجی«، عمومی<br />
افکار تحریک ضرورت آمریکایی، نشانده<br />
دست رژیمهای رساند قدرت به برای در<br />
۲۰۱۰ مارس در شد. نشان خاطر را، که<br />
است« مصر قهرمان البرادعی »آیا مقاله روابط<br />
شورای خارجی« »روابط نشریه در شد:<br />
گفته گردید، منتشر خارجی ایاالت<br />
با مصر نزدیک روابط »بعالوه، سیاست<br />
در منفی و جدی عامل یک متحده روابط<br />
این از اپوزیسیون است. شده مصر کرده<br />
استفاده رژیم کردن نامشروع برای حفاظت<br />
برای دولت دیگر طرف از و است، ضدآمریکایی<br />
اتهامات، آن مقابل در خود از اگر<br />
میگذارد. نمایش به را خود بودن ایجاد<br />
برای منطقی شانس یک واقعاً البرادعی در<br />
باشد، داشته مصر در سیاسی اصالحات به<br />
متحده ایاالت سیاستگزاران آنصورت واکنش<br />
اگر کرد خواهند را کمک بهترین او ندهند.«<br />
نشان شدید فقط<br />
نه اسرائیلی، و غربی مطبوعات بلکه<br />
نمودند، اجتناب قوی« »واکنش از ظهور<br />
از را خود شدید ناخشنوی متظاهرانه و<br />
کردند، اعالم مصر سیاست در البرادعی و<br />
دشمنان از را خود حمایت عینحال در در<br />
را آنها تا نمودند ابراز البرادعی مخالفان احساسی<br />
بطور ظاهراً که جهانی افکار چشم کنند.<br />
بدنام میشود، تحریک براحتی احساسات<br />
بتوان مشکل این، به توجه با مطلقاً<br />
را البرادعی ضدآمریکایی متظاهرانه هماهنگ،<br />
فریبکاری یک از بغیر چیزی در<br />
او که دانست واقعیت این استتار برای کنندگان<br />
تحریک همین مستقیم نماینده واقع المسلمین<br />
اخوان همینطور، است. نابکار عبارات<br />
از دقت با میکند، بازی دوزه دو استفاده<br />
ضداسرائیلی و ضدآمریکایی افراطیون<br />
واقع در عینحال، در و مینماید، غرب،<br />
توطئههای با مقابله بجای را فرقهگرا این<br />
میکند. هدایت توطئه آن تحقق بسمت همتایان<br />
و اخوان تبلیغاتی بازی در فقط نه آویو<br />
تل و دوحه، لندن، واشنگن، در آنها اخوان<br />
برنامه در را خود بلکه است، آشکار و<br />
متحده ایاالت با پنهانی همگرایی برای آنطور<br />
دید- میتوان سوریه علیه بر اسرائیل بود<br />
گفته ۲۰۰۷ سال در هرش سیمون که افتاد.<br />
خواهد اتفاق یک<br />
که میرسد نظر به تصور غیرقابل ایران،<br />
درباره آن نظر به توجه بدون عرب، معتقد<br />
این به بتواند لبنان، هللا حزب یا سوریه، و<br />
غرب مقابل در که نیرویی حذف که باشد بویژه<br />
باشد، او بسود است، ایستاده اسرائیل »جدید<br />
رهبران که واقعیت این به توجه با برای<br />
واقع، در عربی« بهار در آمده سرکار
گسترش سلطه غرب در کل جهان عرب کار<br />
میکنند و نه علیه آن.<br />
بهار عربی ]»بیداری اسالمی«[ و رژیمهای<br />
دست نشانده غرب<br />
عالوه بر ظهور اخوان المسلمین در مصر و<br />
سوریه، در تونس منصف مرزوقی، عضو<br />
سابق »لیگ تونسی برای حقوق بشر«، یک<br />
سازمان عضو »فدراسیون بینالمللی حقوق<br />
بشر« ،)FIDH( سازمانی که بودجه آنرا<br />
»موقوفه ملی برای دموکراسی« دولت<br />
آمریکا و »جامعه باز« جورج سوروس<br />
تأمین میکند، خدمتگزار تازه منصوب<br />
غرب است. مرزوقی، که دو دهه در پاریس<br />
در تبعید زندگی میکرد، مؤسس و سرپرست<br />
»کمیسیون عرب برای حقوق بشر« نیز<br />
بود، مؤسسه ای که با »جنبش جهانی برای<br />
دموکراسی« )WMD( براه انداخته شده<br />
از طرف »موقوفه ملی برای دموکراسی«<br />
همکاری میکند؛ »کمیسیون عربی برای<br />
حقوق بشر« در کنار »لیگ حقوق بشر«<br />
مرزوقی »کنفرانس فعالین حقوق بشر<br />
در تبعید« را برگزار کرد و در »اجالس<br />
سوم« »جنبش جهانی برای حقوق بشر« که<br />
از طرف »موقوفه ملی برای دموکراسی،<br />
»جامعه باز« سوروس، و »آژانس ایاالت<br />
متحده برای توسعه بینالمللی« برگزار شد،<br />
شرکت کرد.<br />
قرار دارد. »بهار عربی« مهندسی شده از<br />
طرف ایاالت متحده، بوضوح چنان جبهه ای<br />
را بوجود آورده است، که این بهنوبه خود<br />
بوضوح به هدف منزوی کردن، تضعیف<br />
نمودن، و سرنگون کردن خشن لبنان،<br />
سوریه، و ایران کمک کرده است.<br />
برای جهان عرب، این باید کامالً روشن<br />
باشد که »دشمن دشمن من« مطمئناً »دوست<br />
من« نیست، بویژه زمانی که »دشمن«<br />
ساخته یک استراتژی مصنوعی تنش آفرینی<br />
از طرف کسانی است که ظاهر »متحد« را<br />
بخود گرفته اند. مسلمانان سنی، نه تنها با<br />
همسایگان شیعه خود، بلکه با تمام خلقها،<br />
نژادها، و مذاهب از آفریقا تا آسیا، یک دشمن<br />
مشرک دارند. آن دشمن، امپریالیسم انگلیس-<br />
آمریکاست که قرنهاست خود را با توانایی<br />
ایجاد تفرقه، نابود کردن، و تصرف ملتها،<br />
از طریق قرار دادن یک ملت در مقابل ملت<br />
دیگر، شمال در مقابل جنوب، یک مذهب در<br />
مقابل مذهب دیگر، یک قبیله در مقابل قبیله<br />
دیگر، دائمی کرده است. آنها از این طریق<br />
بخشهای بزرگی از آفریقا، آسیای مرکزی<br />
و جنوب شرقی را به انقیاد درآوردند، و دقیقاً<br />
از این طریق است که اکنون جهان عرب را<br />
تصرف میکنند.<br />
http://www.informationclearinghtm.house.info/article31458<br />
در همسایگی تونس، در لیبی، همتای<br />
مرزوقی، عبدالرحیم الکیب، نخستوزیر<br />
دست نشانده ناتو، عنوان »پروفسور و<br />
رئیس« »مؤسسه نفت« واقع در ابوظبی در<br />
امارات متحده عربی که از طرف بریتیش<br />
پترولیوم، شل، توتال فرانسه، شرکت توسعه<br />
نفتی ژاپن، و شرکت ملی نفت ابوظبی حمایت<br />
میشود را دارد. هم مرزوقی تونس و هم<br />
الکیب لیبی، از تالشهای غرب برای تغییر<br />
رژیم در سوریه آشکارا حمایت کرده اند، و<br />
لیبی بعالوه، پول نقد، اسلحه، و جنگجویان<br />
عضو »گروه رزمندگان اسالمی لیبی«<br />
)LIFG( را- که در لیست سازمانهای<br />
تروریستی وزارت امورخارجه ایاالت متحده<br />
قرار دارد، به سوریه میفرستد.<br />
با توجه به اینکه پس از اولین جنگ خلیج در<br />
دهه ۱۹۹۰، تغییر رژیم بر روی میز است،<br />
با توجه به فراخوان مشخص برای تغییر<br />
رژیم از سال ۲۰۰۲، و با توجه به یک توطئه<br />
همه جانبه برای استفاده از فرقهگرایان مسلح<br />
برای سرنگونی در سوریه، حزب هللا لبنان و<br />
بهنوبه خود، تضعیف و بیثبات کردن ایران<br />
که از سال ۲۰۰۷ اعالم شده است، آشکار<br />
است که همه چیز بر ایجاد یک جبهه از<br />
رژیمهای دستنشانده غرب در جهان عرب<br />
صفحه 181<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
خاورمیانه<br />
سوریه، سنگ محک سیاست جهانی<br />
دمیتری سدوف<br />
برگردان: ا. م. شیری<br />
صفحه 182<br />
مقدمه مترجم:<br />
بر کمتر کسی پوشیده مانده است که در<br />
سالهای اخیر، تهدیدات و حمالت تبلیغاتی<br />
علیه تحلیلگران و افشاگران سیاستها، جنایتها<br />
و سیمای کریه امپریالیسم شدت و حدت کم<br />
سابقه ای گرفته است. البته در اوضاع و<br />
احوال کنونی جهان که امپریالیسم هر روز<br />
بیش از روز پیش هارتر می شود و نیروهای<br />
ترقیخواه، هنوز زیر آوار شکستهای<br />
غیرمنتظره سالهای نود قرن گذشته میالدی<br />
ذجه می کنند و بخش متنابهی از آنها، برای<br />
رهائی از زیر این آوار، ندای »یا امپریالیسم<br />
ادرکنی« سر داده اند، گستردگی چنین<br />
تهاجمات تبلیغاتی نه فقط دور از انتظار<br />
نبوده و نیست، حتی طبیعی هم هست.<br />
چرا که آنها به اقتضادی طبیعت و ماهیت<br />
طبقاتی خود عمل می کنند و اگر غیر از<br />
این می کردند، جای تعجب بود. اما، کراهت<br />
و قباهت این تبلیغات زمانی آزاردهنده می<br />
شود که برخی از این سخنگویان، خود را<br />
نه تنها »چپ«، حتی »چپ انقالبی« هم<br />
می خوانند و تا به مطلبی در افشای ماهیت<br />
امپریالیسم بر می خورند، افسار گسیخته بر<br />
نویسنده آن می تازند. رفتار و منش این<br />
گونه جدید »چپ«ها، عینا یادآور داستان آن<br />
آهوی خرامان است که از زخم تیر صیاد<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
لنگ لنگان خود را به لب جوی رساند و<br />
همینکه جرعه اول را نوشید، قورباغه ای از<br />
داخل آب به کنار جوی پرید و چون زخم پای<br />
آهو بدید، آهی از نهاد بر کشید و رو به آهو<br />
گفت: »من نمی دانم این صیادان بی رحم از<br />
ما آهوان چه می خواهند«! آهو سر به تأسف<br />
تکان داد و در جواب گفت: »ای قورباغه<br />
تمیز، من یقین داشتم که از زخم صیاد نجات<br />
خواهم یافت ولی، این زخم زبان تو که خود<br />
را داخل آهوان کردی، مرا خواهد کشت«.<br />
باری، این همان زخم کشنده است که برای<br />
عالجش باید چاره اندیشید.<br />
از نوشتار و گفتار این گونه جدید چپ که<br />
امروز وجود دموکراسی و یا دیکتاتوری در<br />
این و یا آن کشور، اصلی ترین مشغله ذهنی<br />
شان شده، چنین بر می آید که این جنابان<br />
حتی هیچ درکی از مفاهیم و مقوالت طبقاتی<br />
ندارند و گرنه چگونه می توان با وجود سلطه<br />
دولتهای امپریالیستی در غرب و سرمایه<br />
داری در دیگر کشورها، از دموکرات بودن<br />
رئیس دولتهای امپریالیستی و دیکتاتور بودن<br />
فقط برخی از دولتهای سرمایه داری صحبت<br />
کرد. مگر دموکراسی و دیکتاتوری مقوالت<br />
طبقاتی نیستند؟ از کی تا حاال و بر اساس<br />
کدام بینش، دولتهای امپریالیستی دموکرات<br />
محسوب می شوند؟ حاکمیت سیاسی، یعنی<br />
دیکتاتوری یک طبقه بر طبقات اجتماعی<br />
دیگر و کشور سرمایه داری هرچه پیشرفته<br />
تر، یعنی دارای رژیم هر چه دیکتاتورتر!<br />
با این تعریف، چگونه می توان بوش را<br />
دموکرات و صدام حسین را دیکتاتور<br />
تعریف کرد؟ همین سفسطه بازی و خلط<br />
مبحث است که چپنماها در مسیر عدم درک<br />
طبقاتی مفاهیم و مقوالت سوق می دهد و<br />
دست مهاجمان نظامی و تبلیغاتی امپریالیسم<br />
را در حمله به دستاوردهای بشری و ارتکاب<br />
جنایات هولناکتر باز می گذارد. خوب! اگر<br />
قبول کنیم که تنها صدام حسین دیکتاتور بود و<br />
بوش )در مقام رئیس یک رژیم امپریالیستی(<br />
دموکرات، در اینصورت، عراق، افغانستان،<br />
لیبی، سومالی، ساحل عاج، مالی و دهها<br />
کشور دیگر قربانی مداخالت نظامی و<br />
نامرئی این تئوری امپریالیستی در جهان<br />
)اینک سوریه به اول لیست رسیده( بعنوان<br />
تصویر زنده امروز در برابر چشمان ماست.<br />
حاال که نوبت به سوریه رسیده، بمنظور<br />
احتراز از تحریک احساسات این چپنماها،<br />
سوریه فعال به کنار. اما، ببینیم حاصل این<br />
تئوری در عراق چه بود؟ بر اساس ارقام و<br />
آمار، جواب کوتاه است: یک کشور کامال<br />
ویران، بیش از نیمی از جمعیت آن کشته و<br />
ناپدید، زخمی و معلول، آواره و سرگردان<br />
در داخل و خارج کشور، باضافه انفجارات<br />
و کشتارهای روزمره! در لیبی هم وضع<br />
بدین منوال است، در افغانستان و سومالی و<br />
بسیاری کشورهای دیگر هم به همین منوال.
صفحه 183<br />
حاال کدام انسان عاقلی غیر از چپپنماها و<br />
دیگر مبلغان دموکراسی و حقوق بشر سرمایه<br />
داری می تواند تحت عنوان دیکتاتوری اسد،<br />
خواهان تکرار فاجعه افغانستان، عراق، لیبی<br />
و کشورهای بسیاری دیگر در سوریه باشد؟<br />
واقعیت حوادث سوریه و تبلیغات پیرامون آن<br />
نه امری منحصر بفرد است و نه راهکاری<br />
تازه. این راهکار همچنان که گفته شد، در<br />
کشورهای بسیاری بکار بسته شده و امتحان<br />
خود را داده است. قتل عام مردم در شهر<br />
الحوال در سوریه، تکرار طابق النعل فجایعی<br />
است که در اواخر دهه هشتاد میالدی در اتحاد<br />
شوروی روی داد. در این دوره، باندهای<br />
مسلح تحت فرمان »خانه آزادی« آمریکا،<br />
»جامعه باز« صهیونیستی جورج سورس<br />
و دیگر سازمان باصطالح غیردولتی تحت<br />
عناوین گروهها و سازمانهای »دموکراسی<br />
خواهی« و »حقوق بشری«، جار وجنجال<br />
بر پا می کردند، درگیریهای ملی- قومی،<br />
دینی- مذهبی و غیره براه می انداختند، در<br />
روز روشن آدم می کشتند و سپس، با کمک<br />
امپریالیسم خبری، جنایات خود را به پای<br />
دولت شوروی ثبت می کردند. در رومانی<br />
هم چنین کردند، در یوگسالوی و در آلبانی و<br />
در همه جا هم چنین کردند که نتیج همه آنها<br />
جهان خطرناک کنونی است و امروز، در<br />
سوریه هم چنین می کنند. بنا بر این، امروز<br />
سوریه واقعا هم سنگ محک سیاست جهانی<br />
است: یا باید درکنار سوریه، صرفنظر از<br />
کیستی و چیستی حاکمیت آن، هر گونه<br />
مداخله خارجی را افشاء و رسوا کرد و این<br />
را در نظر گرفت که تعیین تکلیف با دولت<br />
سوریه حق انحصاری مردم آن است و یا،<br />
در کنار فراشان امپریالیستهای غرب که<br />
تروریسم را به سطح سیاست دولتی ارتقاء<br />
داده اند، دولت اخوان المسلمین ترکیه )حزب<br />
عدالت و توسعه( و شیوخ مرتجع عرب،<br />
برای اشغال و ویرانی سوریه و قتل عام<br />
مردم آن هورا کشید! جای سومی هم وجود<br />
ندارد و فکر آوانتوریستی جایگاه سوم را هم<br />
باید از مخیله بیرون کرد.<br />
***<br />
شب ۳۰ ماه مه سال جاری در جلسه شورای<br />
امنیت سازمان ملل متحد اوضاع سوریه<br />
مورد مذاکره قرار گرفت. اگر چه این جلسه<br />
پشت درهای بسته برگزار گردید، ولی<br />
معلوم شد که شرکت کنندگان به هیچ توافقی<br />
نرسیدند.<br />
سوزان رایس، نماینده دائمی امریکا در<br />
سازمان ملل متحد گفت: »در صورت<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
شکست برنامه کوفی عنان در سوریه و<br />
انشعاب در شورای امنیت سازمان ملل<br />
متحد، جامعه جهانی برای مداخله چاره<br />
ای جز دور زدن شورای امنیت سازمان<br />
ملل متحد نخواهد داشت«. او در گفتگو با<br />
خبرنگاران پس از پایان جلسه شورای امنیت<br />
سازمان ملل متحد راجع به سوریه در روز<br />
۳۰ ماه مه اذعان کرد که »متاسفانه، اکنون<br />
فقط همین بدترین گزینه باقی مانده است«.<br />
بنظر می رسد، درک خانم رایس از »جامعه<br />
جهانی«، عبارت از ایاالت متحده آمریکا و<br />
آنهایی می باشد که از سیاست آمریکا دنباله<br />
روی می کنند. و درست همان روز ۳۰ ماه<br />
مه، روسیه که از سوی غرب به تطهیر<br />
»مستبد لجام گسیخته« دمشق متهم می شود،<br />
هشدار داد که در شورای امنیت سازمان<br />
ملل متحد از طرح مداخله نظامی خارجی<br />
در امور داخلی سوریه ممانعت خواهد کرد.<br />
مسکو همچنین با نشست جدید شورای امنیت<br />
سازمان ملل متحد در آینده نزدیک مخالفت<br />
است.<br />
جلسه ۳۰ ماه مه شورای امنیت سازمان<br />
ملل متحد در باره سوریه گام بعدی برای<br />
اجرای طرح از پیش تنظیم شده بود. این<br />
جلسه اقدامی بود برای ناتوان نشان دادن<br />
سازمان ملل متحد و تدارک برای دور زدن<br />
این سازمان.<br />
تا امروز طراحان سناریوی کودتا در سوریه،<br />
بهتر از رقبای خود با کارت جنگ اطالعاتی<br />
بازی کرده اند. تحریکات خونین حوال آغازی<br />
بود بر دور جدید تنشها و در عین حال به این<br />
توهم دامن می زند که در جهان هیچ نیرویی<br />
که بتواند این جنایت را افشاء کند، وجود<br />
ندارد. شورای امنیت سازمان ملل متحد قبل<br />
از اینکه تحقیقات کاملی پیرامون این حادثه<br />
بعمل آورد و سپس از آن حکم خود را صادر<br />
نماید، با همان کارت »جنایات اسد« که در<br />
مقابلش گذاشته اند، بازی می کند.<br />
اما اطالعاتی که براحتی می توان در<br />
اینترنت یافت، شایان توجه است. خبرنگار<br />
آژانس »آننا نیوز« از محل حادثه گزارش<br />
می دهد:<br />
»روز جمعه ۲۵ ماه مه سال ۲۰۱۲، تقریبا<br />
در حوالی ساعت ۱۴، گروههای بزرگ شبه<br />
نظامیان به شهر الحوال در استان حمص<br />
حمله برده و آن را تصرف کردند. شهر<br />
الحوال به سه منطقه: روستاهای تل دائو،<br />
کوارالهیه، و تل دهب تقسیم می شود و هر<br />
یک از این مناطق قبال در حدود ۲۵- ۳۰<br />
هزار نفر سکنه را در خود جای می دادند.<br />
مجموعا ۷۰۰ نفر شبه نظامی متشکل از<br />
باندهای مسلح و مزدوران حرفه ای از<br />
سمت شمال شرق، از طرف روستای<br />
الرستان )تیپ الفاروق »ارتش آزاد سوریه«<br />
در حدود ۲۵۰ نفر بفرماندهی تروریست<br />
عبدالرزاق تالسوم(، از طرف روستای اقربا<br />
)بفرماندهی تروریست یحیی الیوسف( و<br />
فرالح که اراذل و اوباش محلی الحوال هم به<br />
آنها پیوستند، به این شهر حمله کردند.<br />
مردم غیرنظامی از مدتها پیش الرستان را<br />
ترک گفته اند. هم اکنون وهابی ها که سعد<br />
حریری، یکی از سازماندهان تروریسم بین<br />
المللی و رئیس جنبش ضد سوری »طیار<br />
المستقبل« از لبنان پول و اسلحه در اختیار<br />
آنها می گذارد، در آنجا تاخت و تاز می کنند.<br />
راه الرستان تا الحوال که از مناطق بدوی می<br />
گذارد، عمال توسط نیروهای مسلح دولتی<br />
کنترل نمی شود، به همین دلیل، یورش شبه<br />
نظامیان به الحوال برای دولت سوریه کامال<br />
غیرمنتظره بود.<br />
زمانیکه شبه نظامیان پست بازرسی پائینی<br />
در مرکز شهر )در نزدیکی منبع آب( و اداره<br />
پلیس محلی واقع در آن نزدیکی را تصرف<br />
کردند، در خانه های اطراف به پاکسازی<br />
همه خانواده های وفادار به دولت پرداخته و<br />
سالمندان، زنان و کودکان کم سن و سال را<br />
به قتل رساندند. مجموعا افراد چند خانواده<br />
منسوب به خاندان الساعد و عبدالرزاق، از<br />
جمله آنها، ۲۰ کودک کشته شدند. بسیاری<br />
از کشته شدگان بدان هم »متهم« بودند که<br />
از مذهب تسنن به مذهب تشیع اسالم گرویده<br />
اند. مردم را با چاقو و تیراندازی از فاصله<br />
نزدیک به قتل رساندند. پس از آن سعی<br />
کردند مقتوالن را بعنوان قربانیان بمبارانهای<br />
ارتش سوریه به سازمان ملل متحد و جامعه<br />
جهانی نشان دهند که هیچ نشانی از بمبارانها<br />
بدست نیامد.<br />
اظهارات برخی از ناظران بین المللی مبنی<br />
بر اینکه شب، در هتل سفیر شهر حمص<br />
صدای تیراندازی توپخانه ای به الحوال را<br />
شنیده اند… چیزی جز یک شوخی احمقانه<br />
نیست. الحوال ۵۰ کیلومتر از حمص فاصله<br />
دارد. کدام تانکها یا توپها به الحوال شلیک<br />
کردند؟ بلی، شبها در حمص، تقریبا بعد از<br />
ساعت ۳، صدای تیراندازی شدید، از جمله،<br />
از سالحهای سنگین شنیده می شود. اما،<br />
مثال، در باره تیراندازی های شب دوشنبه<br />
توضیح داده شد که این تیراندازیهای بمنظور<br />
برقراری کنترل سازمانهای دولتی بر راه<br />
دمشق و تأمین امنیت عبور و مرور انجام<br />
شده است…<br />
هنگام دیدار از شهر الحوال، حتی هیچ<br />
اثری از خرابی های تازه ناشی از بمباران
صفحه 184<br />
یا توپخانه مشاهده نشد. شبه نظامیان تقریبا<br />
هر ساعت پست های بازرسی باقی مانده در<br />
تل دائو را مورد حمله قرار می دهند. شبه<br />
نظامیان سالحهای سنگین بکار می برند و<br />
در شهر تک تیراندازانی از میان مزدوران<br />
حرفه ای بشدت فعالند.<br />
هدف این تحریکات، برانگیختن خشم و<br />
نفرت جامعه جهانی و اعمال فشار به<br />
شورای امنیت سازمان ملل متحد برای<br />
تصویب قطعنامه ضد سوری مورد نیاز<br />
غرب و گشودن راه تجاوز نظامی ناتو<br />
بود. الزم به یادآوری است که شبه نظامیان<br />
در آستانه سفر کوفی عنان به سوریه نیز<br />
تحریکات دقیقا مشابهی را سازمان داده و در<br />
شومار )حمص( ۴۹ زن و کودک را به قتل<br />
رساندند. این تحریکات همینکه مشص شد<br />
که مقتولین گروهی از علویهای ربوده شده<br />
بودند، فورا افشاء شد. در تحریکات اخیر<br />
نیز تناقضات جدی بین واقعیتها و ادعاها-<br />
نامهای مقتولین وفادار به دولت و فقدان<br />
آثار خرابی های ناشی از بمباران و غیره<br />
ظاهر شده، ولی، ماشین تحریکات بحرکت<br />
در آمده است. امروز کشورهای ناتو سوریه<br />
را با بمباران هوائی تهدید می کنند و اخراج<br />
هماهنگ دیپلوماتهای سوری آغاز شده است.<br />
در حال حاضر نیروهای مسلح سوریه در<br />
داخل شهر الحوال نیستند، با این وجود،<br />
صدای تیراندازیها دائما شنیده می شود.<br />
گمان می رود که یا گروههای شبه نظامی با<br />
همدیگر تصفیه حساب می کنند و یا پاکسازی<br />
فیزیکی طرفداران بشار اسد در شهر ادامه<br />
دارد.<br />
باندهای مسلح هر جنبنده ای و هر کسی<br />
را که سعی می کند به شهر نزدیک شود،<br />
مورد هدف قرار می دهند. در مقابل چشم ما<br />
کاروان سازمان ملل متحد را هدف قرار داده<br />
و به دو ماشین ضد گلوله ناظران سازمان<br />
ملل متحد که سعی می کردند بسوی پست<br />
بازرسی ارتش در تل دائو حرکت کنند، آسیب<br />
وارد آوردند. در حمله به کاروان، تروریست<br />
تقریبا بیست ساله ای دیده شد. اول، بسوی<br />
قسمتهای حفاظت نشده ماشین ضد گلوله آتش<br />
گشود، گلوله ها بر روی درب عقب ضد<br />
گلوله دوم گیر کردند. بعضی از همراهان<br />
مجروح شده اند…«<br />
آنچه که در اینجا ذکرش رفت، تنها بخش<br />
کوچکی از سیل اخبار و اطالعاتی است که<br />
در ارتباط با واقعیت حادثه الحوال انتشار<br />
یافته است. ناظران سازمان ملل متحد بدون<br />
هیچ مشکلی می توانستند تصویری واقعی از<br />
این حادثه ترسیم نمایند. در روزهای آینده<br />
نمایندگان »MOONNS« تحقیقات خود<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
در باره این حادثه را به پایان خواهند رساند<br />
و اطالعات تکمیلی را به شورای امنیت<br />
سازمان ملل متحد ارائه خواهند کرد، ولی<br />
آنها اظهار می دارند که »از امکانات صد<br />
درصدی برای انجام تحقیقات برخوردار<br />
نیستند«. حل این معما برای آنها آنچنان که<br />
برای برخی خبرنگاران شجاع آژانسهای<br />
غربی که در موارد مشابه حتی زندگی خود<br />
را بمخاطره می اندازند، مهم نیست.<br />
بنظر می رسد طرح کوفی عنان محکوم به<br />
شکست و سوریه، محکوم به تجزیه است.<br />
در آسمان آن تجاوز نظامی به پرواز در آمده<br />
است.<br />
تجاوز نظامی خارجی در واقعیت امر، گزینه<br />
نهائی صلیبیون جدید است. بدون بمبارانهای<br />
هوائی نمی توان بر سوریه پیروز شد. برای<br />
این کار، برتری نیروی هوائی و همآهنگی<br />
بین شورشیان برای انجام عملیات زمینی<br />
ضرورت دارد و ناتو باید بیش از ۶۰۰ بمب<br />
افکن به پرواز در آورد. در این صورت<br />
هم، حداقل تلفات ناتو در حدود یک صد<br />
بمب افکن خواهد بود که این هم برای پیمان<br />
آتالنتیک شکال قابل قبول نیست.<br />
سرنگونی بشار اسد که از پشتیبانی اکثریت<br />
مردم کشور برخوردار است، فقط ازطریق<br />
تجاوز نظامی خارجی امکان پذیر است و<br />
در این حالت، البته که تلفات بلوک ناتو در<br />
این عملیات بیش از تلفاتی خواهد بود که در<br />
عملیات »آزادی« عراق یا افغانستان متحمل<br />
شد. غرب هنوز تالشهای زیادی بعمل می<br />
آورد تا بدون مداخله نظامی به اهداف خود<br />
در سوریه برسد و روسیه در مرکز این<br />
تالشها قرار گرفته است. تحلیلگران غربی<br />
بر این باورند که موافقت نه تنها روسیه و<br />
چین، بلکه فقط روسیه برای »تغییر رژیم«<br />
سوریه، عنصر کلیدی خروج از وضعیت<br />
کنونی شمرده می شود. زیرا، گمان می رود<br />
که در صورت امتناع مسکو از پشتیبانی<br />
اسد، پکن به تنهائی مبارزه نخواهد کرد.<br />
امروز فشارهای قابل توجهی به مقامات و<br />
دیپلوماسی روسیه وارد می شود. حتی آنگال<br />
مرکل هم به »معالجه« والدیمیر پوتین در<br />
جریان دیدار آینده با وی امیدوار است. آنچه<br />
که در باره آتالنتیستهای کهنه کار می توان<br />
گفت این است که با دهان کف کرده مسکو<br />
را به همدستی با »دیکتاتور خونخوار« متهم<br />
می کنند. این فشارها تا کنون نتیجه دلخواه<br />
نداده است اما، در مبارزه اطالعاتی، روسیه<br />
هنوز بازنده است. در امر پرتوافکنی بر<br />
حوادث سوریه، رسانه های روسیه در آن<br />
موقعیت تهاجمی نیستند که رسانه های غربی<br />
هستند و کار خبرنگاران آژانسهای خبری،<br />
در وهله اول ایتار تاس، از توان ایستادگی<br />
در مقابل انتقادات برخوردار نیستند. بدین<br />
سبب، همین مقاله را با استناد به گزارشات<br />
جوانان شجاع و دختران خبرگزاری کمتر<br />
شناخته شده »آننا نیوز« تنظیم کردم.<br />
توانائی دفاع روسیه از موضع خود در قبال<br />
سوریه، از اهمیت خاصی برخوردار است.<br />
»تسلیم سوریه« بمعنی از دست دادن آن و<br />
ماندن در آن مجموعه ای حقارت آمیز بین<br />
المللی می باشد که نخبه گان جدید روسیه<br />
در دوره یلتسین با موفقیت بعمل آورد.<br />
مدتهاست که هر انسان روسیه با مشاهده<br />
صحنه های بمباران صربستان برادر توسط<br />
ناتوئیها، احساس شرمندگی و حقارت می کند<br />
و این فجعه نباید تکرار شود. سوریه می<br />
تواند در مقابل شرارتهای تحمیلی نیروهای<br />
»نظم جدید جهانی« مقاومت کند. ولی<br />
نیازمند کمک است و در همه حال روسیه هم<br />
نمی تواند از کمک خود به آن امتناع نماید.
رسانه<br />
رسانه هایی که از آنِ ما نیستند یا<br />
»جذابیت های پنهانِ » کالن – رسانه ها<br />
امین حصوری<br />
مقدمه: مخاطبان این نوشتار کسانی هستند که<br />
به میانجیِ نوع باور و کنش سیاسی شان در<br />
حوزه اندیشه سیاسی چپ جای می گیرند؛<br />
یعنی )در یک برداشت کالن( کسانی که خود<br />
را علیه نمودها و ساختارهای سلطه و ستم و<br />
مکانیزم های بازتولید آنها می یابند و الجرم<br />
به ملزومات »سیاست از پایین« پایبندی<br />
دارند )۱(. پرسش محوری این متن جزئی<br />
از این دغدغه/هدف کلی است که “نیروهای<br />
چپ چگونه می توانند موقعیت خود را در<br />
رویارویی هژمونیک با نیروهای حافظ<br />
نظم مسلط تقویت کنند )یا حداقل در برابر<br />
تضعیف آن ایستادگی کنند(؟”. پاسخ اولیه ی<br />
این متن به پرسش یاد شده، طبعا تنها در<br />
راستای همین هدف کلی قابل ارزیابی است.<br />
در عین حال، این نوشتار شتابزده مشخصا<br />
دعوتی است به باز اندیشی در ضرورت<br />
برپایی رسانه های آلترناتیو چپ )۲(؛ رسانه<br />
هایی که در همبستگی با ضرورت تغییر<br />
بنیادین نظم موجود، صدای فرودستان و بی<br />
صدایان باشند و تقویت و تکثیر مبارزات<br />
آنها را هدف قرار دهند.<br />
طرح موضوع:<br />
پرسش محوری این نوشته را می توان<br />
اجماال این گونه بیان کرد: ” آیا نیروهای<br />
چپ می باید از رسانه های جریان اصلی<br />
media( )mainstream یا کالن-رسانه<br />
ها برای طرح دیدگاههای خود استفاده کنند<br />
)یا نه(؟” به طور مشخص تر و از دید ناظر<br />
ایرانی می توان پرسید: ” آیا نیروهای چپ<br />
می توانند )به طور بی تناقض و در قالب<br />
یک »بازی برد – برد«( با رسانه هایی<br />
نظیر صدای آمریکا، بی بی سی فارسی،<br />
رادیو فردا، دویچه وله و … مصاحبه<br />
کنند؟ یا نوشته هایشان را در نشریاتی مانند<br />
»مهرنامه«، »روز آنالین«، »جرس« و<br />
غیره منتشر کنند؟ ” )۳(<br />
برای دوری از اتهام جزمگرایی الزم است<br />
اضافه کنم که »باید« ذکر شده در پرسش<br />
باال بر یک منظر عام اخالقی استوار نیست،<br />
بلکه ناظر بر منافع و ضرورت های کلی<br />
نیروهای چپ در شرایط انضمامی مبارزات<br />
امروزی است.<br />
از واقعیت ها و محدودیت های موجود<br />
شروع کنیم:<br />
نیروهای چپ عموما پراکنده اند )خواه به<br />
دلیل ضعف ها و کاستی های درونی و خواه<br />
به دلیل فشار و سرکوب بیرونی و میراث<br />
داری شکست و سایر محدویت های تاریخی(<br />
و از این رو فاقد تشکل های فراگیر هستند؛ به<br />
این ترتیب این نیروها فاقد رسانه هایی هستند<br />
که امکان دسترسی/همرسانی با مخاطبان<br />
گسترده را برایشان فراهم سازند. در مقابل،<br />
نیروهای جناح راست )که با همه تنوعات<br />
درونی، در ضرورت چپ ستیزی اتفاق نظر<br />
دارند( عمدتا از حمایت سیستم های سیاسی–<br />
اقتصادیِ مستقر برخوردارند )خواه در سطح<br />
ملی و خواه بین المللی(. بخش بزرگی از<br />
نیروهای راست در تعامل تنگاتنگ با دولت<br />
های سرمایه داری قرار دارند و بخش دیگر،<br />
اجزایِ ارگانیک سیاسی-فرهنگیِ این دولت<br />
ها هستند، طوری که در مجموع می توان<br />
گفت این نیروها در راستای تحقق الزاماتِ<br />
تداوم نظم مستقر حرکت می کنند.<br />
در این میان رسانه های بزرگ )که پیش از<br />
هر چیز متکی بر بودجه های دولتی – یا<br />
شبه دولتی- و سرمایه های کالن هستند(<br />
آشکارا در اختیار نیروهای جناح راست<br />
قرار دارند تا انبوه مخاطبان این رسانه های<br />
توده ای در معرض دسترسی/»جذبِ« آنها<br />
قرار گیرند )۴(.<br />
در چنین شرایطی بخشی از نیروهای چپ بر<br />
این باورند که در مقابل فشارهای سیستماتیک<br />
قرنطینه سازیِ )گتو سازی( نیروهای چپ<br />
از سوی نظام )های( حاضر، باید از همه<br />
امکاناتِ »معقول« برای شکستن حصار،<br />
در جهت ارتباط با مردم عادی بهره جست تا<br />
مجالی برای طرح دیدگاههای چپ در پیوند<br />
صفحه 185<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 186<br />
با مسائل/منافع زحمتکشان و ستمدیدگان<br />
فراهم شود. به خصوص در جایی که رسانه<br />
های سلطه در جهت تخریب چهره عمومی<br />
چپ دست به تحریف تاریخ یا واقعیت های<br />
جاری می زنند، به نظر می رسد که باید از<br />
همه تریبون های عمومیِ »در دسترس«،<br />
برای مواجهه با این تخریب و تحریف بهره<br />
گرفت؛ و اگر ممکن باشد و بتوان »حرف<br />
خود« را بدون پرده پوشی بیان کرد، رسانه<br />
های مین استریم هم می توانند بخشی از این<br />
تریبون های عمومی باشند. ]فرض کنیم این<br />
دغدغه ها از سوی کسانی طرح می شود<br />
که همچنان به آرمانهای چپ وفادارند، نه<br />
آنها که راه گریز از این قرنطینه سازی را<br />
»تعدیل ساختاری« دیدگاههای خود در جهت<br />
انطباق با نظم موجود یافته اند و با نشان<br />
های موروثی چپ عازم فتح قله های »رئال<br />
پولیتیک« شده اند[<br />
به طور مشخص در این رهیافت فرض بر<br />
این است که به رغم کارکردهای آشکارِ<br />
کالن- رسانه ها در جهت بازتولید و تثبیت<br />
گفتمان های حافظ نظم مسلط، می توان از<br />
روزنه ها و سنت های دموکراتیکِ به جا<br />
مانده در دنیای امروز و نیز برخی ناهگنی<br />
های درونیِ گریز ناپذیرِ سیستم مستقر، به<br />
عنوان ابزارهایی علیه خود آن )سیستم(<br />
استفاده کرد؛ و این قاعده شامل بهره گیریِ<br />
حساب شده از رسانه های مین استریم هم می<br />
شود؛ به این معنی که حداقل بخش کوچکی<br />
از مخاطبان این رسانه ها را می توان با<br />
روشنگری های خود تحت تاثیر قرار داد<br />
تا بدین ترتیب در پندارهای عمومی رایج،<br />
اگر نه شکاف، بلکه ترک هایی ایجاد کرد.<br />
برهان دیگری )کمرنگ تر( که از سوی<br />
فعالین چپ در جهت ضرورت بهره گیری<br />
از همه امکانات رسانه ای اقامه می شود<br />
آن است که برای سهولت ارتباط با توده ها،<br />
چپ نیازمند آن است که چهره های مرجع<br />
»مردمی« خود را بیافریند و حضور در<br />
رسانه های بزرگ می تواند به خوبی این<br />
هدف میانی را تامین کند.<br />
یک استدالل جانبی آن است که در حالیکه<br />
اشکال مختلف چپ ستیزی در رسانه های<br />
مین استریم جریان دارد، عدم حضور<br />
فعالین و پژوهشگران چپ در این رسانه<br />
ها نه تنها چیزی را تغییر نمی دهد، بلکه<br />
قوت استدالل ها و »فکت« های نویسندگان<br />
و »کارشناسانِ« همکار این رسانه ها را<br />
نزد مخاطبان تایید و تقویت می کند. دیدگاه<br />
دیگر بر آن است که در بحث از رسانه های<br />
مین استریم مفهوم »سلطه رسانه ای« نباید<br />
مورد اغراق قرار گیرد. به این خاطر که<br />
اگر چه این رسانه ها بازتولید نظام سلطه را<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
هدف قرار می دهند، اما مخاطبان هشیار از<br />
این توان برخوردارند که از میان خروجی<br />
های مختلف این رسانه ها بر مبنای منطق و<br />
دیدگاه انتقادی خود دست به انتخاب بزنند و<br />
لذا دامنه سلطه گری این رسانه ها نامحدود<br />
نیست؛ از این لحاظ، حتی از طریق این<br />
رسانه ها هم »حرف حساب« می تواند از<br />
سوی برخی از مخاطبان شنیده شود.<br />
نقد مقدماتی )۵(:<br />
آنچه در سطرهای پایین در نقد رویکرد)های(<br />
ذکر شده می آید بر این پیش فرض بنیادی<br />
استوار است که امروزه رویارویی نیروهای<br />
چپ و راست در فضای عمومی پیش از<br />
هر چیز به میانجی رویارویی های گفتمانی<br />
تحقق می پذیرد و در این میان رسانه ها نقش<br />
ویژه ای به عهده دارند؛ با لحاظ کردن نفوذ<br />
گسترده رسانه ها )در روند رشد روز افزونِ<br />
ارتباطات رسانه ای و تماس مجازی با دنیا(<br />
باید پذیرفت که این رویارویی گفتمانی در<br />
سطحی به غایت نابرابر به زیان نیروهای<br />
چپ جریان دارد. به این معنی که مقبولیت<br />
وسیعی که امروزه گفتمان راست )با طیف<br />
متنوعی از صورتبندی های درونی( از آن<br />
برخوردار است، بر حقانیت آن تعبیر می<br />
شود )»آنچه فایق است، حقیقی است!«(:<br />
نظم موجود غایی و مطلوب تصویر می شود<br />
و در مقابل، نقادی ها و آرمان های چپ<br />
تخیالتی ماجاجویانه و غیر واقع گرا قلمداد<br />
می شوند که هم جنجال هایی بی حاصل اند و<br />
هم با ارجاع به تجربه های شوروی، کامبوج،<br />
کره شمالی، چین و غیره، خطرناک برای<br />
بشریت! فراگیر بودن گفتمان راست درستی<br />
آموزه های آن را چنان بدیهی می نمایاند<br />
که نقد و انکار آنها به راحتی رویکردی<br />
»ایدئولوژیک« و بر خالف »عقل سلیم«<br />
sense( )common جلوه گر می شود.<br />
اما این همه ی ماجرا نیست: این رویارویی<br />
در سطوح دیگری از واقعیت نیز جریان<br />
دارد؛ جایی که انباشت ناگزیرِ ستم و<br />
نابرابری و سلطه، شکاف های اجتماعی و<br />
اقتصادی را به عرصه ی مبارزات بخش<br />
هایی از مردم بدل ساخته است. آمیختگیِ<br />
پیامدهای اقتصادی-اجتماعیِ بحران های<br />
ادواری سرمایه داری با پیامدهای انضمامی<br />
سلطه ی امپریالیستی زمینه مستعدی برای<br />
رشد و گسترش رادیکالیسم سیاسی پدید<br />
آورده است که آشکارا گفتمان های ارتجاعیِ<br />
مسلط را به چالش می کشند و به موازات<br />
افسون زدایی از اسطوره های نظم مسلط،<br />
سوژه های مبارزه برای تغییر اجتماعی را<br />
پرورش می دهند )این نمونه ها را می توان<br />
به عنوان شاخص های رشد مبارزات در<br />
سال های اخیر برشمرد: جنبش نافرجام مردم<br />
ایران، خیزش های مردمیِ موسوم به »بهار<br />
عربی«، اعتراضات رادیکال در اسپانیا،<br />
یونان، انگلیس و ایتالیا و جنبش اشغال وال<br />
استریت(.<br />
درست با توجه به چنین پس زمینه ای از<br />
جریان مبارزات واقعی است که می توان<br />
گفت رویارویی گفتمان ها در فضای عمومی<br />
)و مشخصا در سطح رسانه ها( در واقع<br />
نبردی است برای انحصار بازنماییِ واقعیت<br />
از یکسو و تالش برای نفی این انحصار از<br />
سوی دیگر؛ یکی در جهت ناممکن جلوه<br />
دادن تغییر و ناضروری بودن جستجوی<br />
بدیل می کوشد، و دیگری )در مقیاسی به<br />
مراتب کوچکتر( برای نشان دادن سویه<br />
های امید و امکان از دل مبارزات جاری و<br />
دعوت به همبستگی.<br />
در چنین فضایی سطح مرجعیت و اثرگذاری<br />
رسانه های کالن در بازترسیم مرزهای<br />
حقیقت، خود تابعی است از میزان مقبولیت<br />
آنها نزد افکار عمومی. از این زاویه می<br />
توان گفت همراهی نیروهای چپ و مترقی با<br />
کالن رسانه ها، خواه ناخواه به تقویت جایگاه<br />
اجتماعی و مشروعیت عمومی آنها می<br />
انجامد. در این میان مهم نیست که در طی<br />
این همکاری های مقطعیِ »حساب شده«،<br />
چه میزان مضامین رادیکال و روشنگرانه/<br />
افشاگرانه مطرح می شود؛ حتی مهم نیست<br />
که فعال/نویسنده/پژوهشگر چپ موفق شود<br />
از سد سانسور رسانه ای و خطوط قرمز<br />
میعن و یا دام های مدیریتیِ سیاست گزاران<br />
کارآزموده و مجریان حرفه ایِ این رسانه<br />
ها گذر کند؛ بلکه مهم آن است که اعتبار<br />
او و حتی رادیکالیسم مضمون بحث/گفتار<br />
او ناخواسته خرج دموکراتیک نمایاندنِ<br />
رسانه ای می شود که بی تردید ساعت ها و<br />
صفحات و کارشناسان بی شماری در اختیار<br />
دارد تا این نقاط ناهمخوان را به سهولت و<br />
نرمی پوشش دهد. از این نظر فعال چپ<br />
در این دست مصاف های »حساب شده« و<br />
عملگرایانه اش با رسانه های کالن، پیشاپیش<br />
بازنده ی قدرت هضم/ادغام کنندگیِ باالی<br />
آنهاست. اما بدبختانه این باخت تنها دامن<br />
شخص او را نمی گیرد، بلکه او ناخواسته<br />
کلیت چپ را در زیان این باخت سهیم می<br />
کند )در همان حال که احتماال از جسارت/<br />
هوشمندی نظری خود و یا قوت/تاثیر<br />
استدالل های خرد کننده اش خرسند است(.<br />
از سوی دیگر، این گونه همراهی ها به طور<br />
ضمنی )و ناخواسته( مبتنی بر نفی شکاف<br />
عمیقی است که منافع کالن فرودستان و<br />
فرادستان را در تضاد با یکدیگر قرار می<br />
دهد. به این معنی که با برقراری پلهای<br />
ارتباطی بر فراز این شکاف، ضرورت
صفحه 187<br />
جبهه بندیِ آشتی ناپذیر میان نیروهای<br />
سیاسیِ چپ و راست، که در آنتاگونیسم<br />
هستی های اجتماعی متعارضِ آنها ریشه<br />
دارد، انکار می شود. به بیان دیگر روند<br />
زنده و )به تعبیری( هولناکِ نبردهای<br />
گفتمانی میان این دو جبهه ی متعارض،<br />
به شبه مناظره هایِ »متمدنانه«ای میان<br />
روشنفکران ارگانیک هر یک از این جبهه<br />
ها تقلیل می یابد. به این معنا، فعالین و چهره<br />
های چپ، به خصوص آنهایی که از جایگاه<br />
اجتماعی معتبر و موجهی برخوردارند، با<br />
همراهی گاه و بی گاهشان با رسانه های<br />
کالن، این پیغام ضمنی را به فعالین جوان<br />
چپ و سایرین می دهند که دوران سنگر<br />
بندی و مبارزات آنتاگونیستی سپری شده<br />
است؛ عمل آنها خواه نا خواه واجد این پیام<br />
نیز هست که نیروهای چپ می توانند بدون<br />
ترس از تحریف و سانسور، حرف خود را<br />
از هر تریبونی بیان کنند )که در مورد رسانه<br />
های حرفه ای عموما گزاره ی کمابیش<br />
درستی است( و بنابراین ضرورت برپا<br />
کردن رسانه های آلترناتیو چپ و اندیشیدن<br />
به راهها و امکانات خالق ارتباط گیریِ<br />
مستقل با گستره وسیع مخاطبان، ضرورتِ<br />
چندان حادی نیست؛ به عبارتی نهایتا چنین<br />
بر می آید که فوریت این ضرورت در حدی<br />
نیست که اقدام عاجلی را برای جبران این<br />
نقیصه )کمبود رسانه های آلترناتیو( بطلبد؛<br />
در واقع، مطابق این رهیافت چنین می نماید<br />
که ما با جهانی »تخت« )flat( مواجهیم که<br />
در آن می توان از جایگاه یک صاحبنظر<br />
یا »کارشناس« مستقل چپ با صاحبنظران/<br />
کارشناسانِ راست وارد مباحثه ی قلمی/<br />
کالمی و گفتگوی انتقادی شد و قضاوت<br />
نهایی را به شعور مخاطبان سپرد.<br />
در اینجا فعال چپ یاد شده احتماال بر این<br />
گمان است که مضمون گفتار/نوشتار او به<br />
ذهنیت بخشی از مخاطبان راه خواهد برد.<br />
اما از این غافل است که حتی این دسته از<br />
مخاطبان نیز در پیوند روزمره با آن کالن-<br />
رسانه ی معین، صرفا با نوشته یا برنامه ای<br />
که او همکار/میهمان آن بوده مواجه نیستند؛<br />
بلکه آنها کلیت آن رسانه را با مجموعه ی<br />
تعدیل کننده و همسان سازِ خروجی هایش<br />
پیش رو دارند. طرفه آنکه حتی آن دسته<br />
ی محدود از مخاطبانی که بنا بر پیش<br />
زمینه زیسته/نظری خود نظریات او )منتقد/<br />
کارشناس چپ( را در خور اعتنا یافته اند نیز<br />
درست به واسطه این همدلی، بیش از پیش به<br />
مرجعیت آن رسانه تن خواهند سپرد. او به<br />
ویژه از این اصل غافل است که کالن-رسانه<br />
نه تنها به دستکاری/تاثیر گذاری بر ذهنیت/<br />
روانِ انبوه هر چه بیشتری از مخاطبان می<br />
اندیشد، بلکه آماج اصلی این دست رسانه<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
ها به تعبیری خلق یک »ذهنیتِ جمعی«<br />
همگن است؛ دستمایه ی اولیه ی این آفرینش<br />
پیش از هر چیز جلب اعتماد توده ی مردم<br />
است که خود مستلزم کسب اعتبار و آبروی<br />
اجتماعی است؛ اعتباری که این قبیل رسانه<br />
ها از برنامه سازان خود دریافت می کنند. اما<br />
این اعتبار نهایتا صرف سست کردن دیدگاه<br />
انتقادی مخاطبان نسبت به مضامین تولیدیِ<br />
رسانه ها می شود تا باور پذیریِ انفعالی آنان<br />
نسبت به کلیتِ خروجی های کالن -رسانه<br />
ها تامین شود: مکانیزمی که می توان آن را<br />
»تولید انبوه مخاطبان خاموش« نامید.<br />
در یک تحلیل کالن می توان گفت اقبال<br />
امروزی این رویکرد در میان فعالین چپ<br />
)یعنی حضور انتقادی در رسانه های<br />
راست(، بازتاربی است از این درک/توهم<br />
رایج که )گویی( توسل به رسانه های موجود<br />
می تواند چاره ای برای معضل ارتباط یابی<br />
با مخاطبان گسترده و شکلی از مبارزه علیه<br />
وضع موجود فراهم کند؛ و از آنجا که این<br />
شکل از »مبارزه« پیش چشم همگان جریان<br />
می یابد )چیزی همانند رینگ بوکس(، الجرم<br />
از دید مدافعین این رویکرد، تردیدی در<br />
واقعی بودنش به جای نمی ماند )تنها می<br />
بایست به قدر کافی رادیکال و آشتی ناپذیر<br />
ظاهر شد!(. اما از قضا درست به دلیل وجه<br />
نمایشی این مبارزه است که عموما سویه<br />
های شخصیِ کنش سیاسی منتسب به آن<br />
)افزایش احتمالی اعتبار و جایگاه فردی یا<br />
مقبولیت اجتماعی فرد و غیره( بر پیامدهای<br />
جمعی آن )بر کلیت مبارزات چپ و روند<br />
آن( فائق می آید؛ و این چیزی است در ادامه<br />
ی اتمیزه شدن کنش سیاسی و یا از جنس آن.<br />
بازخوانی اجمالی صورتبندی رسانه ای از<br />
خیزش های مردمی در ایران و مصر:<br />
هر گاه رسانه های بزرگ به پوشش گسترده<br />
و متمرکز یک جنبش اعتراضی توده ای<br />
می پردازند، اهمیتِ خیزشِ مردم آزاده ای<br />
که با رزمنده گی و ایستادگیِ خود دنیایِ<br />
»خوشبخت« را به »دیدن« واداشته اند، تنها<br />
یک سوی ماجراست؛ سویه دیگر اما تالشی<br />
است که کالن رسانه ها برای »برساختن«<br />
تصویر مورد نظر خود از این »رخدادِ<br />
ناتمام« در پیش می گیرند؛ جایی که این<br />
رسانه ها از طریق انتشار و حک تدریجیِ<br />
تصویر معینی از جنبش در اذهان مردم، به<br />
ویژه آنهایی که مستقیم یا غیر مستقیم بخشی<br />
از جنبش هستند، تاثیر گذاری بر روند آتیِ<br />
جنبش دنبال می کنند )با برجسته سازیِ<br />
قرائت یا گفتمان ویژه ای از جنبش اعتراضیِ<br />
جاری(؛ چرا که برای دولت های قدرتمند،<br />
صرفِ برخورداری از پشتوانه ی حمایتی<br />
ارتش های »ملی« یا جریان های سیاسیِ<br />
همسو در کشورهای مورد »عالقه«، به<br />
تنهایی برای »کنترل« اوضاع بحرانی در<br />
این کشورها کافی نیست )به ویژه در بزنگاه<br />
خیزش های مردمی(، بلکه موثر عمل کردنِ<br />
این عوامل نیازمند مکملی است که از طریق<br />
شکل دادن به افکار عمومی یا »مهندسی«<br />
رسانه ایِ آنها تامین می شود.<br />
به طور مشخص در مورد حوادث مصر،<br />
رسانه های کالن به رغم پوشش گسترده<br />
رویدادها، با تمرکز بر موضوع استبداد<br />
فردیِ مبارک، کنار رفتن او را مهمترین<br />
خواست جنبش تصویر کردند. این امر اگر<br />
چه ممکن است در حقیقت تجلی باورِ بخشی<br />
از معترضان بوده باشد، ولی طرح آن در<br />
این شکل و ابعاد و مطلق نمایی آن، به پنهان<br />
ماندن این واقعیت انجامید که شخص مبارک<br />
صرفا نماینده نمادینِ ساختار معیوبی بود<br />
که »مردمِ التحریر« )به عنوان نمادی از<br />
مبارزات سراسر مصر( برای تغییر آن به پا<br />
خواسته بودند. این تصویر سازی ضمن آنکه<br />
به رسم معمولِ رسانه های بزرگ، سویه<br />
های اقتصادیِ اعتراضات مردمی را در پس<br />
برجسته سازیِ کلیشه ایِ اشتیاق عمومی به<br />
»دموکراسی« پنهان می ساخت، در عین<br />
حال خواسته های دموکراتیک و الزامات<br />
تحولی واقعی را هم به جایگزینیِ صرفِ<br />
چهره های مستبد تقلیل می داد.<br />
بر این اساس، از دید رسانه های بزرگ با<br />
رفتن مبارک انقالب مصر به ثمر رسیده<br />
قلمداد شد ]شوهای زنده ی کانال های »مهم«<br />
تلویزیونی و تمرکز شبانه روزی آنها بر<br />
میدان التحریر را به یاد بیاوریم: با آغاز این<br />
پخش زنده تلویزیونی، حس می کردی گویا<br />
نوعی کارناوال رسانه ای حول موضوع<br />
»انقالب« مصر به جریان افتاده است که<br />
مردم را برای دیدن مهیج ترین صحنه مهیا<br />
می کند؛ اعالم بیرون رفتن مبارک و پخش<br />
زنده صحنه های جشن و پایکوبی مردم،<br />
نقطه اوج این کارناوال رسانه ای بود که<br />
قصد اصلی آن چیزی نبود جز رسمیت<br />
بخشیدن به پایان جنبش و القای همگانی آن<br />
با اعالم پیروزی »انقالب مصر«![. پس از<br />
آن و پایین افتادن پرده ها، وقت آن بود که<br />
مردم به خانه هایشان برگردند و باقی امور<br />
را به متولیان و نخبگان مربوطه بسپارند.<br />
سایر مردم دنیا هم باید متقاعد می شدند که<br />
با پادرمیانی دولت های بزرگ، موضوع به<br />
»خیر و خوشی« خاتمه یافته است )وجه<br />
جذاب و دراماتیک خبر سازی ها در دنیای<br />
هالیوود زده(. در این روند با تمرکز بر<br />
»رفتنِ مبارک«، فرآیند آمدن و ماندن او<br />
بی اهمیت قلمداد شد، چون اینک پرسوناژ<br />
مبارک به قدر کافی در جایگاه نقش منفیِ این<br />
سناریوی رسانه ای تثبیت شده بود تا چرایی
صفحه 188<br />
و تاریخچه این منفی بودن فاقد اهمیت باشد.<br />
به همین ترتیب در مورد خیزش اعتراضی<br />
پسا انتخاباتی در ایران نیز عملکرد رسانه<br />
های بزرگ غربی )به ویژه رسانه های<br />
دولتی فارسی زبان( بسیار قابل تامل است.<br />
در این خصوص تیتر اخبار و مضمون<br />
گزارش ها و تحلیل های مربوطه در رسانه<br />
هایی نظیر »بی بی سی« فارسی، صدای<br />
آمریکا، رادیو فردا و »دویچه وله« )صدای<br />
آلمان( بر مشابهتی خدشه ناپذیر داللت می<br />
کرد. مهمتر اینکه در آن مقطع، بررسی و<br />
تحلیل جنبش اعتراضی جاری در ایران در<br />
این رسانه ها عمدتا از سوی »کارشناسان »<br />
و چهره های سیاسی ای انجام می گرفت )در<br />
قالب مقاله، گفتگو و گزارش( که یا به طور<br />
آشکاری به اردوگاه سیاسی اصالح طلبان<br />
تعلق داشتند و یا به لحاظ نوع گرایش سیاسی<br />
خود به مشی سیاسی جناح اصالح طلب<br />
احساس نزدیکی می کردند. به این ترتیب این<br />
رسانه های دولتیِ فارسی زبان، فرآیند انتشار<br />
گفتمان سیاسی اصالح طلبان در رسانه های<br />
عمده »صنعت سبز« را تکمیل می کردند<br />
و به واسطه اعتبار عمومی و اسلوب حرفه<br />
ای خود[ کمبودها و کاستی های رسانه هایی<br />
نظیر »جرس«، »روز آنالین«، »ندای سبز<br />
آزادی« و غیره را جبران می کردند و بر<br />
مضمون کلی خروجی های آنها مهر تایید می<br />
زدند )نمونه ی شاخصی از یک »همکاری<br />
ارگانیک«!(.<br />
نتیجه آنکه در آن ایام رسانه های فارسی<br />
زبانِ دولت های غربی، جنبش اعتراضی یاد<br />
شده را به طور مستمر در همخوانی کامل<br />
با قرائت اصالح طلبانه آن، برای مخاطبان<br />
ایرانی خود تصویر کردند؛ کسانی که نه<br />
تنها مخاطبان این رسانه ها، بلکه همزمان<br />
مخاطبان و فعالین بالقوه ی جنبش هم بودند.<br />
بدیهی است در شرایطی که دیرپایی اختناقِ<br />
فراگیر در ایران تکیه به رسانه های برون<br />
مرزی را اجتناب ناپذیر ساخته بود )می<br />
سازد(، این رویکرد کمابیش هماهنگ رسانه<br />
ای به تقویت اجتماعیِ گفتمان سیاسی اصالح<br />
طلبان و تثبیت هژمونی آن در فضای درونیِ<br />
جنبش کمک شایانی کرد. روندی که در<br />
نهایت به حذف سویه های رادیکال جنبش،<br />
سوژه گی خودانگیخته مردم و از دست رفتن<br />
»خیابان« انجامید. ]به لحاظ تاریخی نظیر<br />
همین رویکرد »برجسته سازیِ گزینشی« را<br />
می توان در عملکرد رادیو »بی بی سی« در<br />
مقطع انقالب ۱۳۵۷ یافت. در جریان خیزش<br />
های بهار عربی، قوت و کارآیی این حربه<br />
رسانه ای، - عالوه بر مورد انقالب ناتمام<br />
مصر - در متقاعد کردن افکار عمومی در<br />
پذیرش »ضرورت« تهاجم نظامی به لیبی<br />
نمایان شد. اینک ماههاست که رسانه های<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
مین استریم با نمایش پوپولیستیِ »خون<br />
بازی« در تدارک آنند که »سرنوشت<br />
محتوم« خیزش انقالبی مردم سوریه را<br />
پذیرفتنی بنمایانند.[<br />
از این نظر رسانه های کالن در کنار روند<br />
های روزمره ی شکل دهی به افکار عمومی،<br />
در مقاطع تاریخی معین اعتبار اجتماعی<br />
اندوخته ی خود را »به طور فشرده«<br />
صرف جهت بخشی به یک رخداد در شرف<br />
وقوع می کنند تا با برساختن تصویر ویژه<br />
خود از آن رویداد و برجسته سازی آن در<br />
اذهان عمومی، بر ماهیت و نتیجه نهایی آن<br />
تاثیر بگذارند )به تعبیری: دستکاری ذهنیتِ<br />
عوامل انسانیِ مرتبط با رخداد(. اما در این<br />
میان آنچه که به بحث اصلی این نوشتار<br />
مربوط می شود آن است که روشنفکران چپ<br />
نباید در روند اعتبار اندوزیِ کالن-رسانه ها<br />
مشارکت کنند. چون این اعتبار انباشته شده،<br />
در کنار همه کارکردهای دیگرش، در برهه<br />
های تاریخیِ معین صرف تولید بروندادهایی<br />
می شود که در تعارض کامل با دغدغه ها و<br />
آمال نیروهای چپ قرار دارد. ضمن اینکه<br />
روشنفکران و فعالین چپ می بایست توان<br />
و انرژی محدود خود را صرف برپایی و<br />
گسترش رسانه های مختص جبهه ی خود<br />
نمایند تا به میانجی آنها بتوانند در یزنگاه<br />
تاریخی رخداد ها، هژمونی گفتمانی حریف<br />
را خنثی کنند و به تقویت سویه های رادیکال<br />
مبارزات مردمی یاری برسانند.<br />
جمع بندی: به نظر می رسد »مکان«<br />
رویارویی با حریف یا به طور کلی »مکانِ<br />
مبارزه« همچنان فاکتوری تعیین کننده در<br />
ننتیجه ی مبارزه است و نمی توان به بهانه<br />
یا به نفعِ فراگیر شدن موقعیت های بی مکانِ<br />
مجازی، از اهمیت این فاکتور غافل شد.<br />
انتخاب »مکان مبارزه« چیزی نیست جز<br />
بستر سازی برای مبارزه و تدارک بهینه<br />
ی آن و پرهیز از مبارزه انفعالی در زمین<br />
حریف ]مبارزه در زمین حریف از این<br />
رو انفعالی است که الجرم با تن دادن به<br />
قواعد بازی حریف و یا مشروعیت بخشی<br />
به هنجارهای کلی آن همراه است و در<br />
عین حال مستلزم چشمپوشی بر این واقعیت<br />
است که انحصار تاویل بازی و پیامدهای<br />
آن در دستان حریف قرار دارد[. مبارزه<br />
برای جهانی دیگر مستلزم خلق راههای بدیل<br />
مبارزه هم هست که این راهها و بستر ها را<br />
نمی توان کاهالنه/سهل گیرانه در مجراهای<br />
شناخته شده ای که سیستم مستقر برای »کنش<br />
سیاسی« عرضه می کند جستجو کرد. از<br />
این رو برپایی و گسترش )مردمی ساختن(<br />
رسانه های آلترناتیو ضرورتی گریز ناپذیر<br />
برای هر گونه پیشروی نیروهای چپ است.<br />
بدین اعتبار هر کنشی که پایه های این<br />
ضرورت را سست بنمایاند، نمی تواند در<br />
همسویی با منافع بلند مدت چپ باشد.<br />
خرداد ماه ۱۳۹۱<br />
http://blog.youthdialog.<br />
812=net/?p<br />
)*( عنوان فرعی این متن اشاره دارد به<br />
فیلمی از لوئیس بونوئل با نام: »جذابیت<br />
های پنهان بورژوازی«.<br />
پانوشت:<br />
)۱( این متن خواه نا خواه به روی خوانش<br />
انتقادی از سوی سایر طیف های مخاطبان<br />
هم گشوده است. اگر چه در شق اخیر تمرکز<br />
نقد در جایی بیرون از گرانیگاه این متن<br />
خواهد بود: یعنی در جایی نظیر وجاهت/<br />
ضرورت رویکرد چپ!<br />
)۲( در مورد ضرورت برپایی رسانه )های(<br />
آلترناتیو چپ تاکنون تالش هایی )نظری و<br />
عملی( انجام شده است که متاسفانه بازخورد<br />
یا ثمر بیرونی موثری نداشته است. در سطح<br />
بحث نظری در این خصوص برای مثال می<br />
توان به نوشته زیر اشاره کرد:<br />
همایون ایوانی/بحثی مقدماتی در ضرورت<br />
رسانه آلترناتیو:<br />
http://www.dialogt.org/index.<br />
101=php?id<br />
)3( به این لیست می توان رسانه های<br />
کوچکتری را هم افزود که اگر چه »مین<br />
استریم« نیستند و حتی به طور موروثی<br />
خاستگاه و داعیه چپ دارند، اما در عمل<br />
و به لحاظ مشی سیاسی در همسویی با<br />
رسانه های مین استریم و در جهت تکثیر<br />
گفتمان سیاسی قدرتمداران حرکت می کنند<br />
)در پوشش پایبندی به معجونی به نام »رئال<br />
پولیتیک«(.<br />
)۴( رویکرد کلی دولت های غربی در<br />
چینش استراتژی رسانه هایِ خارجی زبان<br />
شان بی شباهت با اهداف اعالم شده )و نشده(<br />
ی موسسه آمریکایی »بنیاد ملی دموکراسی«<br />
The National Endowment for(<br />
http://( نیست )Democracy – NED<br />
.)/www.ned.org با دنبال کردن خط<br />
مشی سیاسی بنیادهایی نظیر موسسه »کیتو«<br />
)پایه گذار وبسایت »چراغ آزادی« http://<br />
،)/cheragheazadi.org می توان<br />
خطوط کلی سیاست های »اعالم نشده« ای<br />
که رسانه های فارسی زبان غربی دنبال می
ادبیات<br />
صفحه 189<br />
کنند را »برونیابی« کرد. موسسه »کیتو«<br />
)/http://www.cato.org( یکی از<br />
مراکز تحقیقاتی واشنگتن در زمینه سیاست<br />
گذاری عمومی است که مدافع اقتصاد آزاد<br />
و محدود کردن دخالت های حکومت است<br />
)طرفه آنکه این موسسه به رغم داعیه عدم<br />
وابستگی حزبی و دولتی قادر است برای<br />
مثال جایزه ای نیم میلیون دالری به اکبر<br />
گنجی بدهد(. به طور کلی با نظری اجمالی<br />
به رویکردهای این دست رسانه های دولتی<br />
و شبه دولتی در سه سال اخیر، می توان<br />
گفت مهم ترین شاخص مشترک در خطی<br />
مشی سیاسی آنها، پیشبرد سیاست های<br />
»آلترناتیو سازی سیاسی« در کشورهای<br />
مقصد از طریق بستر سازیِ گفتمانیِ این<br />
سیاست هاست )و نیز تعهد به بسط هژمونی<br />
گفتمان نئولیبرال(.<br />
)۵( طرح مقدماتی این بحث در این نوشتار<br />
بر این امید استوار بوده و هست که در حد<br />
بضاعت، توجه رفقای دور و نزدیک را به<br />
اهمیت این مقوله جلب کنم. پس از آن گمان<br />
می کنم انتشار متن های جدی تر و عمیق تر<br />
در این زمینه و تعامل های نظریِ هدفمند،<br />
انتظار دور از دسترسی نباشد )همچنانکه<br />
انگیزه اولیه نگارش این متن – و نیز بخشی<br />
از ایده های مطرح شده در آن – خود پیامد<br />
گفتگویی جمعی با تعدادی از رفقای ارجمندم<br />
بوده است(.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
کشتی شکستگان هزارهی سوم<br />
نقد و بررسی کتاب »دنیای بیسامان: زمانی<br />
که تمدنهایمان فرسوده میشوند«، نوشته<br />
امین معلوف، ترجمه عبدالحسن نیکگهر<br />
تقدیم به استاد ارجمند عبدالحسین نیکگهر<br />
به پاس ترجمهی آثار با ارزش امین معلوف<br />
در سال ۱۳۸۹ از امین معلوف )نویسنده و<br />
پژوهشگر لبنانی فرانسوی متولد ۱۹۴۹(،<br />
کتاب معروف »هویتهای مرگبار« با<br />
ترجمهی بسیار روان عبدالحسین نیک گهر<br />
به چاپ رسید. و اکنون با خوشحالی اعالم<br />
میکنم که در ابتدای سال جدید اثردیگری<br />
از وی به قلم همان مترجم توانا تحت عنوان<br />
»دنیای بیسامان: زمانی که تمدنهایمان<br />
فرسوده میشوند« به بازار آمده است. کتابی<br />
غنی از تجربه و تأمالتی که احتماالً برای<br />
بیان آنها میباید نیمی عرب و نیمی غربی<br />
بود؛ آنهم با پذیرندگی فارغ از هرگونه<br />
شرمی بر این دو پارگی؛ و به نظر میرسد<br />
همین پذیرندگیِ داوطلبانه و از آن مهمتر<br />
»مسئوالنه« است که آثار معلوف را اینگونه<br />
با ارزش میکند. باری، وی کتاب خویش<br />
را اینگونه آغاز میکند: “ما بدون قطبنما<br />
وارد قرن جدید شدهایم”. آری، بدون قطبنما<br />
و چنان که به نظر میرسد در کشتیای<br />
شکسته….<br />
کتاب شامل سه بخش و یک پیگفتار است.<br />
نخست، پیروزیهای فریبنده. بخش دوم<br />
مشروعیتهای گمشده و بخش سوم یقینهای<br />
تخیلی.<br />
*******<br />
زهره روحی<br />
درجهی بلوغ و فرهیختگی انسان نه فقط<br />
با پرسشگری، بلکه با تالش برای یافتن<br />
پاسخ مسئوالنه و صادقانه به پرسشهاست<br />
که آشکار میشود. امین معلوف در کتاب<br />
»دنیای بیسامان« خود، به چنین تالشی<br />
دست زده است. اینکه پاسخهای او به مذاق<br />
مخاطب خوش بیآید یا نه، شاید چندان مهم<br />
نباشد، مهم تالش مسئوالنهی اوست. اینکه<br />
فراتر از جداییهای تحمیلی »فرهنگ«های<br />
موجود حرکت کند. منظور خطوط مرزیای<br />
است که به اعتقاد او، نه از سوی چیزی<br />
مجرد و انتزاعی به نام »فرهنگ« بلکه از<br />
جانب عواملی دیگر فیالمثل شرایط تاریخی<br />
و سیاسی )صص۱۸۵،۱۸۶( به اقوام و<br />
ملتها تحمیل میشود. آری این فرهنگ غیر<br />
واقعی تحمیل میشود تا انسانها را از رشد،<br />
شکوفایی و بلوغی که سزاوار آنند، باز دارد؛<br />
و از قضا در چنین وضعیت قالبیِ »تمدن«<br />
است که به باور امین معلوف تمدنهای غربی<br />
و یا شرقی هر دو به بنبست رسیدهاند. زیرا<br />
نتوانستهاند از حوادثی مانند یازده سپتامبر<br />
و یا لشکرکشیهای هزارهی سوم جلوگیری<br />
کنند. یا بهتر است بگوییم نتوانستهاند کنترلی<br />
بر حوادث شومی داشته باشند که کلیه جوامع<br />
بشری را فرا گرفته است و وضعیتهای<br />
ناگواری مانند ناامنیهای سیاسی، اجتماعی،<br />
اقتصادی، و ویرانیهای محیط زیستی،<br />
آشوبهای قومی، فقر و بیکاری جهانی،<br />
فسادهای مالی و اخالقیِ جهانشمول، ترور و<br />
وحشت، جنگها و گردنکشیهای نوظهور و<br />
تبعیضهای آشکار و وقیحانه )ای که روز به<br />
روز از قبح آن کاسته میشود( به بار آورده<br />
است. فیالمثل وی در خصوص تمدن غربی<br />
و عربی به صراحت میگوید: “انتقاد من
190<br />
صفحه »فضای<br />
دو این سالهی صد رویهی متوجه که<br />
است این تفکرم عمق … است؛ تمدنی« خطِ<br />
به ارجمند و گرانسنگ تمدن دو این عصبانیت<br />
جز دیگر آنها رسیدهاند؛ خود پایان نمیکنند.<br />
عرضه دنیا به چیزی ویرانگرشان تمدنهای<br />
همهی مانند اخالقی، لحاظ از آنها به<br />
رو میکنند، تقسیم را انسانها که خاصی که<br />
است رسیده زمانش اکنون هستند؛ زوال ۳۲(.<br />
)ص رفت” فراتر آنها از فراخوانی<br />
و دعوت معلوف، سخن بیشک بدین<br />
این و نو؛ جهانی ساختن به است از<br />
روشنگرانهای انتقادهای که است معنی »دنیای<br />
کتاب در فیالمثل )که دست این فرسوده<br />
تمدنهایمان که زمانی بیسامان: نوعی<br />
به میگیرد(، صورت میشوند«، برای<br />
فرسوده« »تمدنِ این که است تلنگری بنابراین<br />
دارد. نیاز آن به پُکیدنش کلی به این<br />
افشای به نخست معلوف که است طبیعی برود<br />
پُکیدهگیها( )بخوانیدش نابسامانیها نوین«ی<br />
»ارزشهای معرفی به سپس و دارد.<br />
نیاز بدان حاضر جهان که بپردازد از<br />
جهان بار و کار معلوف نظر بر بنا است<br />
نابسامان و فضاحتبار اینگونه اینرو بر<br />
که قدرتی صحنهی از ارزشها آن که در<br />
است. دور کلی به دارد حاکمیت جهان فرسودهی<br />
اوضاع افشاء حیث از حال هر سعی<br />
معلوف امین چند هر معاصر، جهان عرب<br />
و غربی جهان بر صرفاً است کرده بحران<br />
حادترین دلیل به )ظاهراً مسلمان شده<br />
هم اگر حتا و نباشد، متمرکز موقعیتی( روسیه<br />
چین، مانند کشورهایی به نگاهی نیم مسلمان<br />
اما عربی غیر کشورهای یا و هند و عمده<br />
حال این با باشد، داشته ایران مانند یافتن<br />
و پرسشها طرح در وی کندوکاوِ غربی<br />
جهان ارتباطی معضالت به لغرشها، به<br />
که تمدنی دو دارد. اختصاص عربی دست<br />
از را خود کارآیی مدتهاست او باور این<br />
که اینجاست جالب نکتهی و دادهاند. نظریهی<br />
به ربطی هیچ تنها نه معلوف نظرِ با<br />
شدیداً بلکه ندارد، تمدن«ها »برخورد اعتقاد<br />
به که چرا میپردازد. مخالفت به آن است،<br />
آن حامل نظریه این که نگاهی معلوف، تفکر<br />
همان در شده زنجیر و غل را تمدن میگوید:<br />
چنانکه میبیند. تحمیلی و قالبی نظریه<br />
این هواداران اشتباه من، دید “از از<br />
میخواهند، که میشود شروع آنجا از عمومی،<br />
نظریهی یک حال وضع مشاهدهی »روح<br />
ما، زمانهی در ]....[ بسازند. تاریخ کنیم<br />
تصور که میکند ترغیب را ما زمانه« بیش<br />
که معینیاند وجودهای »تمدنها« این در<br />
و دارند آگاهی ویژگیشان به پیش از ایفا<br />
تعیینکنندهای نقش انسانها سرگذشت حقیقت<br />
تصورات این از بخشی کرد. خواهند تمدن<br />
میان تفاوت میتواند کسی چه دارند. 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله <br />
عرب تمدن با یا چینی تمدن با غربی آنها<br />
از هیچیک اما، کند؟ انکار را مسلمان امروز،<br />
تغییرناپذیر، نه و است عایق نه هم<br />
روی به گذشته، از بیشتر مرزهایشان، )ص۲۲۳(.<br />
است” باز زمانهی<br />
در میگوید،” معلوف که هنگامی میکند<br />
ترغیب را ما زمانه« »روح ما، وجودهای<br />
»تمدنها« این کنیم تصور که ویژگیشان<br />
به پیش از بیش که معینیاند جا<br />
در بزرگی گام واقع در دارند” آگاهی اخیر<br />
جامعهشناسانهی درک این انداختن )خصوصاً<br />
فرهنگ و تمدن که برمیدارد ساحتیِ<br />
چند شبکههای و ارتباطات عصر در بسته،<br />
و خود در امری نه جهانی( زیست ماهیت<br />
یعنی آن، واقعیِ ساحت در بلکه این<br />
در شود. دیده تعامالتیاش و اجتماعی وضعیت<br />
از که میشود فرسوده تمدنی معنا، اثر<br />
یا و تأثیرپذیری همانا که خود پویاییِ بدین<br />
و شود منتزع و جدا است، گذاری بدون<br />
و خاص ایدئولوژیِ اسارت در ترتیب خود<br />
جزمیِ و ایستا احکامی که درآید منفذی قالبی<br />
صورتک با و میدهد نسبت آن به را به<br />
اساسا که تمدنی و فرهنگ جای به را خود ارتباطی<br />
ساختارهای به منضم ماهیتی لحاظ »تمدن<br />
بنابراین بزند. جا اجتماعیست، تمدنی<br />
و فرهنگ آنکه برای فرهنگ«، و نه<br />
میباید باشد ثمر مثمر معاصر جهان در و<br />
قاف کوه باالی در محصور قلعهای مانند ملتها<br />
جهانیِ ارتباطی قلمروهای از دور ترانزیتهای<br />
بهمثابه بلکه دیگر، اقوام و اینجاست<br />
و باشد. آمد و رفت پُر بینالمللی و<br />
غربی تمدن نام به را خود که تمدنی آن که راستی<br />
به میکند، معرفی مسلمان عربی یا در<br />
زیرا است. داده دست از را خود کارایی جذبِ<br />
برای یعنی نیست. باشد باید که جایی بدون<br />
پتانسیلهایی از برخوردار دیگران، پذیر<br />
انعطاف نیز و فشار و فریب گونه هر به<br />
دیگر. فرهنگی سمت به خود از گذر در مایل<br />
فعلی، غربیِ تمدن اگر مثال عنوان معرفی<br />
دموکراتیکی فرهنگ را خود است انقالبهای<br />
توسط آنرا چارچوبهای که کند و<br />
سیاسی سالهی صد چند بخشِ رهایی اکنون<br />
است، آورده دست به اجتماعیاش اخیر،<br />
سال یکصد در معلوف اعتقاد به غرب<br />
تمدن و فرهنگ بر که حکومتهایی دستاوردهای<br />
این خالف بر میکنند حکمرانی مسدود<br />
با یعنی کردهاند عمل ساله یکصد روی<br />
به بخش رهایی جنبشهای مسیر کردن ارتجاع<br />
مسیر همان در سوم جهان ملتهای یعنی<br />
پیش سالهی صد چند نظریِ تنگ و و کردهاند. عمل خود فکری بلوغ از قبل آشکار<br />
معلوف که همانگونه اینکه جالب ملل<br />
و اقوام محرومسازیِ این میسازد دموکراتیک<br />
انقالب دستاوردهای از دیگر صورت<br />
درحالی روشنگری جنبشهای یا و بیشترین<br />
غربی دولتهای قضا از که میگیرد تحت<br />
را دیگر ملتهای حقوق به تجاوز و<br />
دموکراتیکسازی )دموکراسی، نام همین معلوف<br />
میرساند. انجام به بخشی( رهایی نپذیرفتهاند<br />
هرگز غربی قدرتهای میگوید: برابری،<br />
آزادی، »بومی«شان مرئوسان که قانون<br />
حکومت یا کاری انضباط موکراسی، را<br />
مرئوسانشان حتا آنها کنند؛ ستایش را سرکوب<br />
امتیازات این مطالبهی دلیل به )ص۵۸(.<br />
کردهاند” این<br />
وضعیتی چنین در که است طبیعی غربی<br />
فرهنگ دو با ما که گیرد شکل تصور اعتالی<br />
صدد در که فرهنگی هستیم. مواجه جهاناش«<br />
و موقعیت »آدمی، قرب و ارج و<br />
میسازد(، آزاد که )فرهنگی است جهت<br />
در را خود کوشش تمام که فرهنگی به<br />
جهاناش و انسان ویرانی و بیاخالقی که<br />
است دوم فرهنگ این است. بسته کار جهان<br />
سراسر در روشنفکری جبهههای در عصر<br />
در که فرهنگی میشود. انتقاد و افشاء تحت<br />
درونی، اختالفات همهی با حاضر میکند<br />
عمل آمریکا جهانیِ قدرت رهبریت سازش<br />
به آن با هست که صورتی بهر و سالیان<br />
که فرهنگی با سازگاری است. رسیده حمایت<br />
محلی ارتجاعی حکومتهای از سال کرده<br />
سرکوب را بخش رهایی جنبشهای و فراوانی<br />
نمونههای معلوف چند هر بود. کمی<br />
دلیل به اما میدهد ارائه کتاباش در طرح<br />
میکنیم: بسنده آشنا نمونهای به فرصت و ملیگرا دولت سرنگونی برنامهریزی و توسط<br />
)۱۹۵۳( مصدق دکتر دموکراتیک ۱۲۰، ۱۱۵،<br />
)ص بریتانیا تشویق و آمریکا جالبی<br />
گفتهی معلوف بهرحال ۱۵۴،۱۵۵(؛ اینجا<br />
در آنرا است حیف که دارد اینباره در نتیجه<br />
این به روشنی و راحتی به او نیاوریم. غرب<br />
خیانت این که نیست تصادفی میرسد” انقالبی<br />
به بعد، قرن ربع خودش، اصول به معاصر<br />
سیاسی اسالم بنیانگذار که شد منجر بررسی<br />
به الزم بیآنکه ۱۵۵(. بود”)ص در<br />
باشد، سیاسی تاریخی جریانات سیر به<br />
آن نتایج معلوف روشنگرانهی تذکر میشود.<br />
دیده وضوح دو<br />
به جهان تقسیم اسطورهسازیِ بهرحال، پیش<br />
و بیش مسلمان، عربی و غربی قطبِ فرهنگهای<br />
از برخاسته نه چیز، هر از و<br />
همزیستی علیه و نابردبار ناسازگار، است.<br />
»قدرت« برساختهی بلکه تعامل، جامهی<br />
با را خود حاضر حال در که قدرتی استتار<br />
تمدن«، و »فرهنگ یا و »دین« معلوف<br />
متاسفانه که هرچند است. کرده این<br />
میرود( توقع وی از )و باید که آنگونه نظارت<br />
و کنترل ابزارهای به مسلط قدرتِ سالحهای<br />
تا گرفته نظامی تکنولوژی )از
191<br />
صفحه را<br />
بازار( مصرفیِ یا و رسانهای تبلیغاتی نکته<br />
این ذکر بگذریم، است. نکرده کندوکاو »قدرت«<br />
مسئلهی پای اگر که است الزم هم و<br />
حفاظت مهمتر آن از و است، میان در میباید<br />
پس قیمت(، هر )به آن از نگهداری میداند<br />
که باشیم داشته کار سرو هیوالیی با حال<br />
در فیالمثل که زمان همان در چگونه استقالل<br />
قصد که است ملیگرایانی سرکوب خاک<br />
از استعمارگران راندن بیرون و مرتجع<br />
نیروهای با دارند، خود سرزمین شود.<br />
همپیمان و متحد قدرت، مترصد محلیِ استقاللطلبی<br />
پیچیدگی از معلوف امین برمیدارد.<br />
پرده مسلمان عرب کشورهای ظاهراً<br />
که حیث این از بغرنجی و پیچیدگی دنبال<br />
که تاکتیکهایی چارچوب به توجه با هک گرایانی اسالم با میباید هم میکردهاند، باور<br />
عرب« »ملت نه و اسالم« »امت به در<br />
اینان اگر )حتا میکردند مبارزه داشتند، ستایشگر<br />
ملتِ نزد مشروعیتی هیچ زمان آن از<br />
پیروی به که عبدالناصری فیالمثل میکرده،<br />
دنبال را عرب« »ملت تز آتاتورک آنها<br />
به تردید و شک با عوض در و نداشته او<br />
تز و ناصر مخالفخوان صدای هر و استعمارگر<br />
قدرتهای با هم و میشد( نگاه همگراییهای<br />
دلیل به اینرو از غربی. صوری<br />
اتحادی نخواهی خواهی تاکتیکی، رو<br />
هیچ به که میگرفت شکل دشمن دو بین عرب«<br />
»ملت استقاللطلبانهی قیام نفع به دولتهای<br />
با او مشکالت و ناصر انقالب نبود. )در<br />
وی عمل به نسبت که غربی امپریالیستی شدت<br />
به سوئز( کانال ملیکردن خصوص مشکالتی<br />
همچنین و بودند عصبی و آشفته داشت،<br />
مسلمین اخوان با وی دولت که است<br />
بغرنجی این از خوبی بسیار نمونهی طبیعی<br />
نظر به بنابراین ۱۵۷(. ۱۵۵ )ص جنبشهای<br />
شکست برابر در که میرسد واکنشی<br />
نخستین رهاییبخش، و ملیگرا نه<br />
گیرد، صورت اسالمگرایان سوی از که فریادی<br />
بل ملی، شکست از تأثر و حمایت عرب<br />
ملت یک “ایدهی باشد: جانب به حق ملتِ<br />
تنها و است غرب از وارداتی نوآوری« )ص۱۵۶(.<br />
است” اسالم اُمت نام این شایسته در<br />
مکرر تاریخیِ اشتباهات از یکی شاید دامگاه<br />
به رهبران دادنِ تن سوم، جهان حال<br />
به خوشا اینرو از است. قیّموار موقعیتِ چگونه<br />
بداند که رهاییبخشی جنبشِ رهبر آن رأی<br />
استقالل مطالبهی به عادت که را ملتی آموزهی<br />
آنرا و داده عادت مهم این به ندارد، میرسد<br />
نظر به زیرا دهد. قرار خویش ملی<br />
»استقالل به دستیابی برای قدم اولین تک<br />
درک کشوری، هر در سیاسی« و »خود<br />
صورت به خود، از ملت افراد تک یا<br />
رهبر« »فرزند نه و باشد استقاللی« است<br />
وضعیتی چنین در فقط رهبر. پیروان 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله به<br />
جنبش رهبر حذف و شکست تنها نه که شکستِ<br />
معنای به ملت افراد برای هیچوجه تک<br />
تک به بلکه نمیشود، تلقی جنبش خودِ مطالبات<br />
دایرهی که میآموزد مرور به افراد حفظ<br />
با توام را خویش »شهروند«ی آنها،<br />
ساختنِ برآورده در خویش، مسئولیتِ برای<br />
را آموزه این همچنین و دهند. افزایش که<br />
است کسی شهروند که میاندازد جا آنها آن<br />
در که سرزمینی به )نسبت را خود تعلق یا<br />
قومی هویت اساس بر نه میکند( زندگی بل<br />
….، و سیاسی یا و فرهنگی یا و دینی همزیستیِ<br />
و شهروندی مسلم حقوق اساس بر همهی<br />
که حقوقی کند. درک احترام با توأم زندگی<br />
آن در وی که جامعهای اعضاء سهیماند.<br />
آن در او خود اندازهی به میکند حزب<br />
تشکیل و اندیشه و بیان حق از یعنی بتوان<br />
شاید بنابراین برخوردارند؛ … و ناصر<br />
همچون رهبرانی ملیگراییِ گفت استعماری<br />
قدرتهای با آنها مبارزهی و به<br />
اعتقادی که انجامید شکست به اینرو از استقاللی<br />
نداشتند. شهروندی« »استقالل مشارکت<br />
و گفتگو به حاضر فیالمثل که دیگر<br />
گروههای نیز و مسلمین اخوان دادن به<br />
آنکه جای به باشد. قدرت در سهمطلب جنبشهایشان<br />
سهم، این مطالبهی هنگام برخی<br />
و اعدام را سرانشان و سرکوب را متحد<br />
خود دست به غرب، به تاراندن با را و<br />
۱۵۶(. )ص کند غربی استعمارگران در<br />
معلوف اعتقاد به که حالیست در این “دین<br />
که آنطور اسالم، دنیای کجای هیچ ]با<br />
همگون را ملیگرایی است، شده موفق به<br />
موفق ملیگرایی سازد، )؟([ همراه خود ۱۷۹(.<br />
)ص است” نشده دین همگونسازی که<br />
گرفتهایم قرار مقطعی آن در امروز آیا رهبران<br />
از که را خشونتهایی تجربهی همواره<br />
که )ملتهایی ملتها نیز و جنبشها به<br />
استقاللی« »خود اعالمِ آموزهی از دور و<br />
»گذشته« به است، سرزده بردهاند،( سر آموختن<br />
با و بزنیم!؟ گره بلوغ عدم دوران بیاغراق<br />
رویم!؟ فراتر آن از اشتباهات، از خوشفکریهای<br />
از یکی گفت میتوان اثر<br />
این در معلوف درخشان و کننده دلگرم محبوبیت<br />
گویای نمونهی ذکر ارزشمند، رهبران،<br />
عادت برخالف که است رهبری دموکراتیک<br />
آموزهی صرف را خود هدف خویش<br />
ملت به »همگان« اجتماعی حقوق به<br />
میدهد ترجیح که رهبری است. کرده کاریزماتیکِ<br />
قدرت از شهوانی لذت جای درک<br />
نحوهی پیلهی بیشیله آموزگارِ خویش، باشد:<br />
بودن شهروند ماندالست.<br />
نلسون ما زمان در گویا “نمونهی نیرومند،<br />
موجی تأثیر تحت ماندال، نلسون سالهای<br />
که محبوبیتی هالهی از برخوردار ارمغان<br />
به برایش زندان در اقامت طوالنی ارکستر<br />
رهبر یک موقعیت در آوردهاند، و<br />
سخنانش او، به هموطنانش چشمان بود. اگر<br />
….. بودند. شده دوخته رفتارهایش ازآپارتاید<br />
که را آنهایی همهی میخواست کیفر<br />
بود کرده مدارا آن با یا کرده حمایت سرزنش<br />
را او نمیتوانست هیچکس دهد، عالمتهای<br />
کرد سعی آشکارا او اما … کند. که<br />
آنهایی بخشیدن به فقط بدهد. دیگری او<br />
نکرد، اکتفا بودند داشته روا اوستم بر Verwo-<br />
( سابق وزیر نخست بیوهی با که<br />
بگوید او به تا کرد مالقات …،)erd جایگاهش<br />
او و است گذشته پس این از گذشته )صص<br />
دارد” جدید جنوبی آفریقای در را ۱۱۳(.<br />
۱۱۲ عرب<br />
تمدن و فرهنگ ارتباطی معضل به معلوف<br />
امین نگاه از غربی و مسلمان پیاپی<br />
نومیدیهای پیامد ظاهراً بازگردیم، ملیگراییشان،<br />
جنشهای شکست در اعراب آشکار<br />
که است سوم هزارهی در امروز بارها<br />
را خود نفس عزت که ملتی میشود. بودن<br />
ناموفق خصوص در )چه بارها و غربی<br />
استعمارگران دست کردن کوتاه در شکستهایی<br />
در چه و خود طبیعی منابع از دیگر<br />
داشتهاند(، فلسطین از حمایت در که داشته<br />
دادن دست از برای چیزی نمیتواند مضاعف«ی<br />
»نفرت معلوف قول به باشد. خویشتن«<br />
خودِ و »دنیا از اعراب امروز که ویرانگرانه<br />
رفتارهای صورت به که دارند، عمیقتر<br />
نفرتیست میکند، بروز انتحاری و دورهای<br />
از “هرگز، میرسد: نظر به آنچه از انسان<br />
هزار صدها آن در که نکردهایم عبور نشان<br />
خود کردن قربانی به تمایلی چنین فاجعه<br />
این عمق اگر باشند”)ص۱۴۴(. داده دیر<br />
بسیار فردا بیتردید درنیابیم امروز را عمق<br />
مسئوالنهی درک برای اما بود. خواهد کار<br />
به را خود همت تمام میباید فاجعه این و<br />
»خود« از جدیدی درک نحوهی تا گیریم و<br />
دلنشین گفتهی به باشیم. داشته »دیگری« که<br />
است رسیده آن “زمان معلوف مغز با در<br />
دهیم…. راتغییر الویتهایمان و عادتها همه<br />
ندارد، وجود بیگانهای دیگر قرن این چه<br />
ما، معاصران هستیم. سفر« »همراهان آن<br />
در چه باشند ساکن خیابان سمت آن در در<br />
هستند…. ما قدمی دو در همه دنیا، سر خاطر<br />
به باید همیشه دیگران از زدن حرف کجا<br />
هر و باشیم که هر ما«، »خود که داشت »دیگران«<br />
دیگران، همهی برای باشیم که صادقانهی<br />
راستای در و هستیم”)ص۱۷۲(. اخالق<br />
و ارزش که است عادت تغییر این میشود.<br />
ظاهر معلوف پیشنهادیِ نوینِ اشتباهات<br />
از که فرهنگی از برآمده اخالقی معلوف<br />
بنابراین است. گرفته درس گذشته میبیند.<br />
فرهنگی« »جنبش در را چاره راه و<br />
آزادانه بتوانند انسانها آن در که جنبشی
192<br />
صفحه یعنی<br />
هستند، که آنگونه را خود صادقانه متفاوت<br />
تعلقهای احساس با و انعطافپذیر و<br />
بشناسند. رسمیت به را همگی و ببینند »مهاجران«<br />
وی بدانیم باشد جالب شاید به<br />
میبیند. برخوردار پتانسیلی چنین از را دیروز<br />
که استعمارگر غربِ امروز او باور به<br />
را مستقل و ملی دولت تشکیل اجازهی ناچار<br />
امروز نمیداد، سومی جهان ملتهای جدی<br />
صورت به مهاجران مسئلهی به است دست<br />
به را آنها دوبارهی اعتماد و بیندیشد، حافظهی<br />
در که اینرو از فقط آنهم آورد. خیانتِ<br />
دردناک خاطرهی مهاجر، هر ذهنی رهاییبخش<br />
جنبشهای به غربی دولتهای زدودنی<br />
که است شده حک ملتشان و کشور نزد<br />
باید ما عصر بزرگ “نبرد پس نیست. این<br />
که آنجاست گیرد، صورت مهاجران یا<br />
غرب شد. خواهد بازنده یا برنده نبرد کند،<br />
فتح دوباره را آنان شد خواهد موفق ارزشهایی<br />
به را آنان بازیابد، را اعتمادشان برای<br />
آنان از و کند ملحق میکند اعالم که بسازد؛<br />
بلیغ مبلغان دنیا بقیهی با روابطش خواهند<br />
مشکلش بزرگترین مهاجران این یا اگر<br />
است صرف اشتباهِ اما شد”)ص۲۰۴(. »نبرد<br />
این در مصالحه برای کنیم، تصور گذشته<br />
مدلهای همچون میباید سهمگین«، توجه<br />
با معلوف امین کرد. رفتار مهاجران با مدلهای<br />
تمامی است معتقد خویش تجربهی به توقع<br />
گویی )که فرانسوی مدل از اعم غربی عیار<br />
تمام فرانسوی یک مهاجر هر از داشت )که<br />
انگلیسی عملگرایانهی مدل یا و بسازد( را<br />
مختلف اقوام »ویژگی« میکرد تالش سایر<br />
یا و بپذیرد( مجردگرایانه پنداری با از<br />
روادارانه، یا و سختگیرانه از اعم مدلها است.<br />
شده مواجه شکست با نوعش هر میباید<br />
مهاجران، دلهای فتح مسیر بنابراین »عزت<br />
بتواند که چیزی بیابد. دیگر دلیلی را<br />
مهاجر رفتهی دست از فرهنگیِ« نفسِ را<br />
مهاجر فرهنگ نه یعنی بازگرداند، او به گذشتهی<br />
فاقد انسانی او از و کند »حذف« نه<br />
و بسازد خویش تاریخیِ فرهنگی و خاص فرهنگی<br />
گذشتهی بودگیِ خاص همین دلیل به مهاجر<br />
به الک صورت به آنرا تاریخی، از<br />
قبل آنرا آن، از درشتنمایی با و بچسباند میگوییم<br />
وقتی دهد. جا وی انسانیِ امکان نگاهی<br />
داشتن منظور انسانی«، »امکان برای<br />
او امکانهای و انسان به شیئ از فراتر تعریفشدهاش<br />
موقعیتهای از رفتن فراتر محق<br />
امکان، همین دلیل به را او اینکه است. نبودن<br />
کسی هر مانند و بودن متفاوت در نگاه<br />
این بدانیم. هموطنش( مهاجران )حتا دیگری<br />
به هم و خود به هم دوباره فرصتی نیست<br />
این “موضوع معلوف قول به است. یک<br />
و هلندی یک میان موجود تفاوتهای که درک<br />
از پس اما … کرد انکار را الجزایری 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله فراتر<br />
فرصت خود به باید تفاوتها، این همهی<br />
که رسید نتیجه این به و داد رفتن الجزایریها<br />
همهی و نیستند هم مثل هلندیها نظر<br />
از همینطور”)صص۱۹۹،۲۰۰(. هم است<br />
شدهای تصحیح نگرش چنین معلوف و<br />
نومید انسانهای مصالحهی امکان که را<br />
بیگانه دیگریِ و خود، با شده رویگردان با<br />
حل راه این میرسد، نظر به برمیسازد.اما زمانی<br />
تنها زیرا روبروست، بزرگ مشکلی سیاستهای<br />
هم همزمان که بود خواهد عملی به<br />
امروز که جهان در غالب نئولیبرالِ )و<br />
میدهند رهنمود دولتها برنامهریزان و<br />
نمیپردازد(، آن به چندان معلوف متاسفانه غربی<br />
بزرگ دولتهای خارجی سیاستهای هم با<br />
بند و زد صدد در بیشتر میرسد نظر به که تغییر<br />
آمریکاست یعنی جهانی قدرت یکهتاز منابع<br />
چپاول قصد عمالً که آمریکایی ( کند. خوشبختانه<br />
و دارد. را سوم جهان کشورهای کرده<br />
ارائه آن از باالیی بلند لیست معلوف و<br />
آمریکا که جنگهایی نخستین از یعنی است. برلین<br />
دیوار سقوط از پس بریتانیاییاش متحد سیاستهای<br />
انداختند( راه به …. و عراق در که<br />
ویرانکنندهای و نژادپرستانه مخرب، ادعاهای<br />
پوچیِ هم و دالیل هم روز به روز میشوند.<br />
افشاء بیشتر آن »رهاییبخشی« سوی<br />
از افشاءگریها این اینکه جالب و )از<br />
میشود انجام که آمریکاییهاست خود آمریکا<br />
که است واقعیت یک این منظر این دارد،<br />
اشاره بدان هم معلوف که همانگونه عالرغم<br />
بیانی به دارد(. تحسین قابل شفافیتی جنبش<br />
نظریهی برای که عمیقی احترام قائل<br />
معلوف امین نوینِ ارزشهای و فرهنگی و<br />
پایدار تغییر برای که ندارم باور هستم، بدون<br />
امروز، اعتماد قابل غیر جهان واقعیِ و<br />
غربی دولتهای قدرت ساختار در تحول سیاستهای<br />
در رویه تغییر به آنها کردن وادار داخلی<br />
سیاسی و اجتماعی اقتصادی، قدرت<br />
عادالنهی توزیع یعنی کشورهایشان ارکان<br />
آنکه )برای همگان بین ثروت و بتوانند<br />
خارجی سیاستهای در رویه تغییر زیرا<br />
باشد. بررسی قابل امری گیرند(، شکل اجتماعی<br />
سیاسی ابزارهای ورود با تنها سیاستهای<br />
در آزادیخواه و مشارکتی نوینِ کنترل<br />
و نظارت امکان که است بینالمللی سرنوشت<br />
بر رشد از شده بازداشته ملتهای تصمیمگیریهای<br />
در مشارکت نیز و خویش که<br />
امکانهایی میآید. وجود به جهانی یا<br />
و کشور سوی از هدیهای رو هیچ به انکار<br />
قابل غیر اصلی بلکه نیست، نهادی مطالبه<br />
میباید که است مفروض پیشاپیش و و<br />
استقالل مسیر مختصر، بیانی به شود. در<br />
استثماری قدرت نکبت از انسان رهاییِ و<br />
وطنی )چه باشد که شمایلی و شکل هر خاص<br />
و تنهایی به هرگز وطنی( غیر چه خالف<br />
بر بنابراین نمیشود. میسر ملت یک هک میدانم اشتباه معلوف خوشبینانهی نگاه منفی<br />
نقش از باشیم داشته توقع آمریکا از دنیای<br />
این نمیکنم گمان اصال درآید. به باشد،<br />
داشته نیاز ناجی و قهرمان به پکیده به<br />
بخواهیم امریکا از اینکه به رسد چه آگاه<br />
میبیند آن برای معلوف که وظیفهای دیگر،<br />
زمان هر از بیش “]امروز[ گردد: که<br />
امریکایی به اما دارد، نیاز امریکا به دنیا روا<br />
دیگران به و نمیپسندد خود به را آنچه به<br />
احترام با را نقشش که امریکایی به نداند، خودش<br />
ارزشهای به وفاداری با و دیگران حتا<br />
و سخاوتمندی و انصاف صداقت، با برازندگی<br />
و منشی بزرگ با گفت خواهم امین<br />
اشتباه ۲۵۷(.شاید )ص کند” ایفا باور<br />
که میشود ناشی اینجا از معلوف در<br />
که »ما«یی خواری و ذلت تمامی ندارد استقاللطلبانهمان<br />
و رهاییبخش جنبشهای از<br />
که »ما«یی میشویم، مواجه شکست با به<br />
فقط میشویم مهاجرت به مجبور پس آن استقاللی«<br />
»خود هنوز که است دلیل این قرن<br />
اواخر در که درسی نیاموختهایم. را بیان<br />
آنرا ناپخته و پخته کانت امانوئل هجده که<br />
است حقوقی مبنای امروز و بود داشته میکنند.<br />
مطالبه آنرا آزاده انسانهای تمامی و<br />
راه به بلکه »بتمن« آمریکای به نه دنیا آن<br />
ساختن در ملتها همهی »مشارکت« رسم امروز<br />
رسم، و راه این اگر حتا است. نیازمند رسد.<br />
نظر به دسترس از دور و تخیلی بسیار خُرده<br />
سایر )و آمریکا که است این واقعیت بوشِ<br />
جورج نه دنبالهرو( غربیِ قدرتهای اوبامای<br />
باراک نه و است خواه جمهوری <br />
نظامی ساختاری »آمریکا«، دموکرات؛ سرمایهداری<br />
مدل آخرین بر مبتنی اقتصادیِ حزب<br />
از چه و حزب این از )چه آنها است. بحرانهایی<br />
تا میروند و میآیند صرفاً رقیب( بردارند.<br />
راه سر از اوست قدرتِ مانع که را همین….<br />
فقط عالیقدر<br />
گفتهی با را متن مایلم بهرحال برم.<br />
پایان به عزیز، معلوف امین خود آموزههای<br />
از یکی به آگاه را ما که کالمی فراموش<br />
اینکه میکند. دموکراسی بزرگ سفر<br />
همراهان همه، قرن این نکنیم”در هستیم”)ص۱۷۲(.<br />
۱۳۹۱<br />
فروردین اصفهان بیسامان:<br />
»دنیای کتاب: کامل مشخصات میشوند«،<br />
فرسوده تمدنهایمان که زمانی عبدالحسن<br />
ترجمه معلوف، امین نوشته ۱۳۹۱<br />
نی، نشر نیکگهر، مشترک<br />
صفحه چارچوب در مقاله این »جهان<br />
مجله و فرهنگ« و »انسانشناسی شود.<br />
می منتشر کتاب«
ادبیات و هنر<br />
کَ لکَ ته<br />
قربانیانِ آتشگرفته<br />
علی سالکی<br />
زنانِ نیمتنهپوش<br />
رقصانند،<br />
مردان، تنهایشان را به طبآل میسپارند؛<br />
)گُرُوم̊ب، گُرُوم̊ب<br />
رُوم̊ب، رومب(<br />
شامپاینها آنسوتر از آنها<br />
به کنارِ بشقابهای خاویار<br />
در حلقها، لیزآنند!<br />
آی شرابِ اصیل،<br />
شَربِ مُدامِ مایهداران، خاویار خوران؛<br />
آیی کاش،<br />
جرعهای ازآن، به نوشِ تان!<br />
آیی کلیسا، کنیسه!<br />
آی مسجد!،<br />
اینجا، حال̊ در آتش است!<br />
رودهها زخمِ حسرت خوردهاند.<br />
قربانیِ آن،<br />
قربانیانِ الکلهای آلوده<br />
مستانِ پا به گردن̊ حلقه کرده<br />
چمباتمه خورده<br />
مرگ را نوشیدند!…<br />
قربانیِ آنچه که نَت̊وانستند از آن، سکهای بیشتر دهند<br />
آنها کارگرند، قربانی میدهند<br />
بیمارستان میروند، آتش میگیرند<br />
قربانیاند،<br />
سودای یک لحظه، قهقههی شاد در سر دارند<br />
مستهای آلوده میشوند<br />
قربانیاند<br />
مرگ را مینوشند.<br />
* بیش از ۱۰۰ نفر از مردمانِ منطقهای فقیرنشین در کلکتهی هندوستان با<br />
خوردن الکلهای تقلبی - که برای منفعت وسودِ بیشتر به آنها فروخته شده<br />
بود – جان خود را از دست دادند، و درست به فاصلهی چند روز از این<br />
اتفاق، در بیمارستانی با شرایط بهداشتی نامناسب در یکی دیگر از محالت<br />
کارگرنشینِ هند، بیماران طعمهی شعلههای آتش شدند. اینها خبرهایی بودند<br />
که در پیِ هم، بر من، به سانِ آوار فروریختند، تا همچنان گنداب و کثافتِ<br />
مرئی و یا نامرئیای که از مناسبات سیستم موجود بر گسترهی جهان<br />
میتراود )از این حیث فعل “می تراود” را به کار بردم که ممکن است<br />
این گنداب به پوستینی از مهتاب ملبس باشد(، از ما نگرشی ژرف را<br />
نسبت به بطنِ واقعیت طلب کند، نگرشی که بر تمام الطائاالتی همچون:<br />
»چشمشان کور، الکل نمیخوردند!« وامثالهم خط بطالن میکشد و نگاهها<br />
را به سوی جانیانِ وعامالن اصلی، که همان نگهبانان و صاحبان سرمایه<br />
هستند، میکشاند و جز این، راه حل دیگری نیست؛ »سلب ِ مالکیت، از<br />
سلبِ مالکیت کنندگان!«.<br />
قربانیانِ زخمهای به تنسوده<br />
صفحه 193<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
ادبیات و هنر<br />
الهام<br />
صفحه 194<br />
ابهام !<br />
برزین آذرمهر<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
حضور غالب حماسه است<br />
که فرا می خواند<br />
شاعر را<br />
بگشودن تیری<br />
بر شقیقه ی شک و<br />
که دیر گاهی ست<br />
در سنگر الهام<br />
از ورای زوزههای گرگ زمستان<br />
می توان شنید
زمزمه ی بهارانی را<br />
سرشار<br />
ازشکوفههای ایثار<br />
و پر بار<br />
ازباوری بارور و بیدار<br />
که توسن وار<br />
در پرتگاههای دشوار وخونبار<br />
می تازد<br />
و با همه ی افت و خیزها<br />
وفراز و فرودها<br />
می داند<br />
که راهش<br />
راهی ست بیبرگشت<br />
به گلگشتهای “بهشتِ فردا “!<br />
آن جا که<br />
زمین<br />
مهربان مادری ست<br />
پر عاطفه و مهر<br />
با رویی خندان و<br />
گشاده سفره ای<br />
بروی همگان<br />
سفرهای آراسته<br />
به گلبوتههای داد<br />
پر برکت و<br />
نعمت<br />
ازرنگین خوشهها ی پر طراوت عشق و<br />
دوستی،<br />
با دلی پر شور و<br />
عشقی آتشین<br />
به فرشتگان راستی و<br />
د رستی!<br />
آن جا که<br />
نه هراسی ست در ضمیر کسی<br />
و نه آزاری از سر هوسی<br />
ازسر مهر یا سر یاری ست<br />
گر که دستی به گردش کاری ست !<br />
آن جا که<br />
بر چهره ها<br />
نمی یابی<br />
آرایه ی دروغ !<br />
ولبخند ها<br />
بر لب ها<br />
زالل است و<br />
پرفروغ!<br />
آنجا که<br />
بیگا نگی<br />
این دیوپر کین<br />
در می آیداز پا<br />
سر انجام<br />
در واپسین نبرد خود<br />
با فرشته ی یگانگی!<br />
وز آن پس<br />
نز فرا دستی اثری می ماند ،<br />
نز فرو دستی<br />
گویی هر دو، هم زمان<br />
سپرده می شوند<br />
به خاک<br />
در یک گور و<br />
یک مغاک !<br />
و<br />
پرندگان آزادی<br />
پر می زنند به شادی<br />
بابال های<br />
برابری و<br />
برادری<br />
بر فراز هر آبادی!<br />
آنجا که<br />
ناخدای کور و سرگردان،<br />
با نگاهی ژرف بین و<br />
لبخند ی مهربان<br />
بینا یی گرفته<br />
سکان سرنوشت به دست می گیرد<br />
در پرتو دانایی!<br />
عجبی نییست گر<br />
در گذر گاهی چنین توفانی<br />
برآن سریم که یکدم<br />
با دشمن سیه دل<br />
سخن بگوئیم<br />
با کالمی آتشین :<br />
»ای تندیسهایِ مرگ و شکنجه!<br />
ای سترونانِ تاریخ!<br />
ای فرو مایگانِ سرشته ازلجن<br />
که هماره به شقاوت<br />
دست تطاول گشاده اید،<br />
به تودههای رنج<br />
در بیغولههای تاریخ!<br />
ودرآتشبار هوسهای خود<br />
سوزانده اید و<br />
به باد داده اید<br />
جوانی وشادابی مان را<br />
به فرومایگی !<br />
و هر گاه که خواسته اید و<br />
توانسته<br />
وحشیانه<br />
به خانه وکاشانه ما ریخته اید<br />
وچون سپاه دهشت ومرگ<br />
صفحه 195<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391
صفحه 196<br />
روح وجسم مان را<br />
آکنده اید<br />
از زهرِ حضورِ اهریمنی خود!<br />
و زالووار<br />
از برگ برگ زندگی خون بارمان<br />
مکیده اید<br />
خون شادی را<br />
هر لحظه، هر آن!<br />
به راستی<br />
تا چه انداره کورباید بود و<br />
نادان<br />
که ندید<br />
نسل به شورش آمدهای را<br />
که در برابر تان<br />
بپا خاسته،<br />
سینه سپر کرده،<br />
دل به توفان سپرده<br />
ودر ازای انبوه بدیها که بر او روا داشته<br />
اید<br />
پرچم داد خواهی<br />
بر افراشته است!<br />
به راستی<br />
تا چه ٰانداره کورباید بود و<br />
نادان<br />
که ندید<br />
این سیه زخمهای سالهای ستم اند<br />
که اینک دهان باز کرده و<br />
آتشفشان شده اند<br />
و شراره هائی بر انگیخته اند<br />
به وسعت آسمان،<br />
که می لرزانند<br />
اسکلتِ ابلیسی تان را<br />
بید وار!<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
به راستی<br />
تا چه انداره کورباید بود و<br />
نادان<br />
که ندید<br />
به پیشباز عصری می رویم<br />
که حماسه<br />
همزادو<br />
هم نامِ انسان ست ،<br />
و<br />
هر جان لطیفی<br />
عطرِ نجیبش را<br />
و در تاروپودِ خود<br />
حس می کند<br />
هر آن!<br />
به راستی<br />
تا چه انداره کورباید بود و<br />
نادان<br />
که ندید<br />
در این تناور توفان فرا گیرو<br />
خواب آشوب<br />
ودر نبرد نابرابر مشت و درفش<br />
سرود وسر نیزه<br />
فریاد و رگبار آتش<br />
آن که سر انجام فرو کشیده می شودو<br />
درخاک درمی غلتد،<br />
شمائید!<br />
و آن که<br />
چون کرمی حقیر<br />
زیرجثه ی عظیمِ پیل پایِ تاریخ<br />
فرو کوفته می شود وله<br />
باز شمائید!<br />
باز<br />
آن که سرانجام<br />
فرو می شکند و فرو می میرد<br />
و برای همیشه<br />
از صحنه روبیده می شود<br />
شمائید!<br />
وچه انداره کورباید بود<br />
نادان<br />
که ندید<br />
این وحشت سترگ<br />
که گریبان تان را گرفته<br />
که این چنین لرزه بر اندامتان افکنده ،<br />
و به تبی استوائی<br />
بدل گشته<br />
جسم وروحِ پرعفونت تان را<br />
از گر گرفتنهای کوتاه و<br />
هرازگاه<br />
به سوختنها و دود شدنهایِ همیشگی<br />
خواهد برد !<br />
وچه انداره کورباید بود و<br />
نادان<br />
که ندید<br />
دیو دسیسههایتان را دیگر<br />
تاب و توانی نیست<br />
در رویاروئی<br />
و<br />
با فرشتگانِ سپاهِ شهامت و تدبیر<br />
تیرِ نیرنگهایتان را نیز<br />
زور آنچنانی<br />
در گذراز زره شور و شعور ما!<br />
چه انداره کورباید بود و<br />
نادان<br />
که ندید<br />
در این درگیرودار مرگ وزندگی،
نیست<br />
برایتان بازگشتی راه خود<br />
که چرا اید<br />
نموده ویران ! قفا در را پلها ی همه فردا<br />
انداز چشم در و چیزی<br />
چه براهتان<br />
چشم بود<br />
تواند و<br />
کت فال جز خواری؟!<br />
است<br />
تاریخ پیرِ حکمِ این آن!<br />
پای بر خرد مهر با ایست<br />
وقرعه خورده<br />
تان نام به دوران!<br />
داوری با نه<br />
تان چاره و سر<br />
آوردن جزفرود آن!<br />
برابر در آنک!<br />
اید<br />
ننهاده ذخیره به وحیرانی؟!<br />
سرگردانی روزهای این برای باطل<br />
خیال زهی و لحظهای<br />
بپندارید اگر برد،<br />
بدرخواهید که جان<br />
و<br />
مهلکه این از توفان!<br />
این * * *<br />
همه<br />
این با نیست<br />
عجبی امروز<br />
اگر یان<br />
شما ، عالم همه بر اید بسته هوش گوش که نشنوید<br />
را<br />
مرگتان بلند دانگ دینگ الهام<br />
یک ناقوس از که طنین<br />
افکنده »<br />
جهان! در !<br />
آنک انقالبی<br />
آفتاب بیتابانه<br />
که کشد<br />
می سربر شب<br />
ازگریبان شتابان<br />
که است سر آن وبر بسترد<br />
را<br />
ستم سایههای سیاه ! خاطرهها خونین باغ از را<br />
شمایان و آن<br />
برابر در چاره<br />
چه چیز<br />
هیچ که وقتی 197<br />
صفحه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله
هنر<br />
و ادبیات دیریست…<br />
198<br />
صفحه آذرمهر<br />
برزین خموش<br />
جنگل یک سیاهی در دیریست پوش<br />
نقره مهتاب دور…<br />
شاخههای از شاخهای ز آویخته نور<br />
بالهای با چراغ<br />
برد می فرو خفته آبهای در آب<br />
سرد رگهای آبی به دمد می جان و<br />
پنهان آشکار<br />
شب<br />
گون بیمار و تیره قیربار در نیاز<br />
،از شوق از روز<br />
نوعروس بر برد،<br />
می اندیشه جان<br />
خسته چند هر انتظار<br />
کابوس گذاردش می هول در پر<br />
بسته چند هر 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله سالیان،<br />
اندوه فشاردش می سینه در دروغ<br />
ی گرته شب ی چهره ز بسترد تا ساز<br />
چاره شور با فراز<br />
از تابد می ناگهان<br />
چو اما زائران<br />
که بیند او<br />
درد ز فارغ همچنان،<br />
خوابند گذار<br />
هر به لیکن کرکسان،<br />
انبوه اند<br />
کشیده را باکرگی بهار جا هر خیزران،<br />
دار بر سرشک<br />
کند می گل غمیناش دیده در تلخ<br />
اندیشههای کشد می باد سطح بر نفیر<br />
کشد می زمان و زمین زشتی از پلشت!<br />
شب این سر به زند می فریاد بال<br />
گشوده شب این خیال<br />
ی پهنه ر د ها<br />
عذاب ستون زیر پشت کرده خم گو<br />
هرزه ست رسولی براه چشم نه دیگر دروغ<br />
از صبحی ی وعده به دل بسته نه شب<br />
سرب ز که آن لجاجت سر به دارد !<br />
را سپیده سپید طالی کشد بیرون نیاز<br />
کز روست زین ساز<br />
چاره بغض با راز<br />
به این خواند می باز<br />
مانده خواب بس خلوت به این خواند می !<br />
عذاب ی غرقه »ای مبتال<br />
سحر بر مجاز!<br />
زنجیری ! جدا بیسبب ای را<br />
چاره بی چاره<br />
چه ؟«<br />
پا به اگر نخیزد
سفر<br />
به<br />
سیترا<br />
صفحه 199<br />
آرمین نیکنام<br />
-شما هیچوقت انکار نکردهاید که چپگرا<br />
هستید و در فیلم »گام معلق لک لک« که<br />
سال ۱۹۹۱ ساختید، خود را سوگواراز دست<br />
دادن رویاهایتان نشان دادهاید.امروز اوضاع<br />
دنیا را چگونه میبیند؟ هنوز مأیوساید یا<br />
اینکه به تغییر امیدوارید؟<br />
-شما پاسخ مرا میدانید!<br />
-با این حال ممنون میشوم اگر از دهان<br />
خودتان بشنوم.<br />
-در زمانه غمناکی بهسر میبریم که چندان<br />
مجال امیدواری به آدم نمیدهد.معلوم است<br />
که حیرانم و گاهی فکر میکنم به سالهای<br />
سپری شده، هنگامی که به تغییر باور<br />
داشتیم. آن وقتها آسمان در دسترس بود،<br />
اما دستمان نرسید ستارهها را بچینیم و بخت<br />
از کفمان رفت. البته این حرفها به این<br />
معنی نیست که خود را در نومیدی غوطهور<br />
کنیم.باید با دید انتقادی به وضع حاضر نگاه<br />
کنیم. شاید نسل آتی هشیارتر باشد و دنیای<br />
بهتری بسازد. ما رؤیاهایمان را نباید از<br />
دست بدهیم. هرگز! مارچلو ماسترویانی در<br />
فیلم »گام معلق لک لک« میگوید که فرقی<br />
نمیکند با کدام کلید در را بگشاییم، همیشه<br />
امکان یک رؤیای مشترک هست. فکر<br />
میکنم بهتر است با این همین جمله گفتوگو<br />
را تمام کنیم.<br />
)برگرفته از مصاحبه ای با تئودوروس<br />
آنجلوپولوس، فیلمساز فقید یونانی(<br />
صفرم( یونان که در جنگ جهانی مورد تجاوز<br />
نیروهای فاشیست، نازیست و فاالنژیست<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
قرار گرفته بود؛ پس از پایان جنگ جهانی؛<br />
درگیر جنگ داخلی می شود. آنچه از جنگ<br />
داخلی برخاست؛ به حاشیه رفتن چپگرایان؛<br />
ممنوع شدن فعالیت های کمونیست ها و<br />
غیر قانونی اعالم شدن احزاب چپ بود. به<br />
دنبال این شرایط بسیاری از فعاالن چپ به<br />
اقصی نقاط مایملک شوروی تبعید شدند. این<br />
سرکوب ضد چپگرایانه، با روی کار آمدن<br />
حکومت دست نشانده ی آمریکا-معروف به<br />
حکومت سرهنگ ها-ادامه یافت. با سقوط<br />
رژیم میلیتار، در سال ۱۹۷۴و بازگشتن<br />
نخست وزیر اسبق، کارامانلیس از تبعید در<br />
پاریس؛ فعالیت های احزاب سیاسی اندکی<br />
آزادتر شد و آندراس پاپاندرئوس، حزب<br />
سوسیالیست را دوباره در این کشور بنیان<br />
نهاد.<br />
اول( در اثر، شاهد دو شخص به نام<br />
»اسپیروس« هستیم. »اسپیروس« اول نوه<br />
ی خردسالِ پیرمردی به همین نام است.<br />
پیرمردی که از قضا پروتاگونیستِ داستان<br />
نیز هست. پیرمرد؛ کمونیستی است که پس<br />
از سپری کردن ۳۲سال تبعید در شوروی،<br />
به یونان؛ بازگشته است. هر دو اسپیروس،<br />
طغیان گر هستند. اسپیروس پیر، که سالهای<br />
جوانی اش را به نبرد با نظم موجود گذرانده<br />
است و اسپیروس خردسال که در آغاز فیلم،<br />
با سربه سر یک سرباز گذاشتن، خود را<br />
در مقابل نظم نوین قرار می دهد. اسپیروس<br />
پیر، فرزندی به نام آلکساندروس دارد.<br />
آلکساندروس کارگردانیست که تصمیم به<br />
بازسازی سینمایی زندگی پدر گرفته است.<br />
دوم( اسپیروس، نماد آرمانهای از دست رفته<br />
است. با گذشته ای به تمام معنا تراوماتیک.<br />
پشت سر اسپیروس، همان ستاره های نچیده<br />
ای قرار دارند که آنجلوپولوس در مصاحبه<br />
ی خود به آنها اشاره کرده است. اسپیروس<br />
که با رفقای دوران قدیم خود به زبانی خاص<br />
و به تعبیر بودلر »آوای فاخته« صحبت می<br />
کند؛ حاال تنها شده است و از میان همه ی<br />
یارانش تنهای یکی برایش مانده اند. حتی<br />
وقتی با او مواجه می شود و ترانه ی »چهل<br />
سیب سرخ« )۱( را می خواند؛ بدون هیچ<br />
گونه یادی از آنچه گذشته است؛ تنها به<br />
رقص می پردازد تا سویه ی دیگر از همان<br />
بیگانگی برخاسته از تبعید را به نمایش<br />
بگذارد. بیگانگی ای تا به آنجا که پسرش از<br />
دیدن ویولن در دستان وی به شگفت می آید.<br />
بیگانگی با آرمانهایی که روزگاری برای<br />
آنها می جنگیده است. اسپیروس به تعبیر<br />
بودلر؛ »همان پیکر بر دار آویخته ایست که<br />
مرغان وحشی بر او تاخته اند و اعضایش را<br />
چهارپایان پلید بلعیده اند»<br />
سوم( اسپیروس پیر، پس از بازگشت به<br />
سرزمینی که طی ۳۲سال چهره ی دیگری<br />
به خود گرفته است و خستگی و رخوت<br />
چکمه های استبداد و میلیتاریسم، روی<br />
کالبدش دیدش می شوند؛ منگ و گیج شده<br />
است. او در ورای تبعیدی طوالنی، تاریخیت<br />
خود را دچار آشفتگی می بیند. تبعید به تعبیر<br />
کریستوا؛ برخاسته از خط کشی های نژادی<br />
و در جهت بیگانه سازی فرد از جامعه ایست<br />
که در آن به سر می برد. در نگاه تبارشناسانه<br />
ی فوکو، می بینیم که تبعید، پیشینه اش را در<br />
قرن ۱۵می یابد. ریشه های تبعید به جزامیان<br />
می رسد؛ ساقه های تبعید، دیوانگان را در<br />
بر می گیرد و سرانجام شاخه های آن در<br />
قرن نوزده و بیست؛ هر گونه مخالف با<br />
گفتمان مسلط را شامل می شود. اسپیروس<br />
در بازگشت از تبعید با جامعه ای که در<br />
معرض سرمایه داری قرار گرفته است<br />
مواجه می شود. قرار است روستایی که<br />
اسپیروس جوانی اش را در آن گذرانده و
صفحه 200<br />
حاال تمام یارانش در آن از دست رفته اند به<br />
یک کمپانی فروخته شود تا تبدیل به مکانی<br />
تفریحی شود. همان سرزمینی که به تعبیر<br />
بودلر »شهر شهیر ترانه هاست ولی اینک<br />
گرسنه مانده است.« اسپیروس؛ که چهار<br />
بار برایش حکم مرگ صادر شده است و<br />
هر بار؛ به شکلی جان به در برده است،<br />
حاضر به فروش سهم خود از روستا نمی<br />
شود. در اینجا مردم روستا، که او را مرده<br />
می پندارند؛ علیه او طغیان می کنند.)۲( این<br />
سستی پیوندهای انسانی، ساحت دیگری از<br />
بیگانگیست؛ که به تعبیر کارل مارکس؛ از<br />
دل سرمایه برمی خیزد.<br />
چهارم( اسپیروس در دوران تبعید نیز زندگی<br />
ای ماشینی داشته است. او چنانچه خود شرح<br />
می دهد؛ در بطن روزمرگی، با زنی دیگر<br />
پیوند ازدواج بسته است و از او نیز، سه<br />
فرزند دارد. ولی حتی از شرح چگونگی این<br />
زن؛ در پاسخ به همسر یونانی خود عاجز<br />
می ماند. این مورد؛ نمودِ فروکاهش مناسبات<br />
انسانی در کالبد روزمرگی و شکل گیری<br />
آنچه که لوکاچ آنرا »طبیعت ثانوی« می<br />
پندارد است. روزمرگی که به تعبیر لکان؛<br />
به ساحتی نمادین وارد می شود و ساحت<br />
واقع حیات را می پوشاند و از نظرها دور<br />
می سازد.<br />
پنجم( اسپیروس کلبه ای را که در میان دشتی<br />
قرار دارد به آتش می کشد. صحنه ی حریقی<br />
که به غایت؛ یادآور پایان بندی »ایثار« اثر<br />
آندری تارکوفسکی است و داللت آن نیز<br />
از قضا همین است. باز باید به پاسخ او به<br />
در ابتدای این مطلب برگردیم. »نباید در نا<br />
امیدی غوطه ور شویم.« کلبه ی تنها که در<br />
میان دشت بیگانه افتاده است؛ می سوزد، تا<br />
دود شود و به هوا برود و از دل لمحه های<br />
آتش فردایی نو زاده شود. فردایی که چنانچه<br />
خواهیم دید؛ در یونان محقق نخواهد شد.<br />
ششم( اسپیروس دیگر در یونان نیز هویتی<br />
ندارد. او پس از سالهای آزگار تبعید، بی<br />
ملیت شده است و دولت یونان خواستار باز<br />
پس دادن وی به شوروی است؛ پلیس که وی<br />
را »روسی« صدا می زند؛ او را متهم به<br />
ایجاد آشوب می کند. آشوبی که برخاسته از<br />
مخالفت وی با فروش سهم خود از دهکده<br />
است. پلیس او را به دلیل همین بی ملیتی<br />
فاقد اراده ی تصمیم گیری می پندارد. امری<br />
که شوروی از پذیرش آن امتناع می ورزد<br />
چرا که اسپیروس حاضر به مطرح کردن<br />
آن نیست. اسپیروس بعد از گذشت سالها،<br />
هنوز هم توسط گفتمان حاکم بر اجتماع<br />
پذیرفته نیست. اجتماعی که با وجود حرکت<br />
به سوی دموکراسی، هنوز همان رفتارها را<br />
در برابر گفتمانهای مخالف بروز می دهد.<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
او نماد هر دو گونه ی انسان »مطرود« از<br />
نگاه رانسیر است. در گونه ی اول؛ او همان<br />
سوژه ی سیاسی ایست که هنوز از طرف<br />
نظم موجود پذیرفته نشده است. در گونه ی<br />
دوم؛ دیگریِ رادیکالیست که از یکی شدن با<br />
آنچه که جامعه را همبسته می سازد، امتناع<br />
ورزیده است.<br />
هفتم( اسپیروس به دستور دولت باید روانه ی<br />
سیترا شود. سیترا جزیره ایست؛ در حوالی<br />
یونان با مفهومی اسطوره ای؛ جایی که الهه<br />
ی زیبایی، عشق و نوزایی در آن زاده شده<br />
است. اسپیروس به آنجا خواهد رفت تا ادیسه<br />
ای تمام عیار باشد. او که در تمام دورانی<br />
که به ما معرفی شده است؛ همچون ادیسه<br />
سرگردان و آواره بوده است؛ حاال از یونان<br />
رهسپار سیترا می شود. استعاره ای شگرف<br />
از آنچه که نوزایی و شکوفایی فردا را نشان<br />
می دهد. او تنها و بی پناه در دریا رها می<br />
شود. آنچه که به باور آلکساندروس، فرزند<br />
او؛ یک قتل عمد شمارده می شود.<br />
هشتم( آلکساندروس و خواهرش؛ از تعقیب<br />
روح وار پدر نیز به تنگ آمده اند. در صحنه<br />
ی مهمانی ای پیش از آغاز مجدد سفر ادیسه ی<br />
پیر؛ آنجلوپولوس با قراردادن آلکساندروسدر<br />
مقابل یک آینه و تماشای جشن؛ همان داللت<br />
کوکتویی)۳( آینه را در »اورفه« مدنظر<br />
قرار می دهد. آینه پلی است میان این جهان<br />
و جهانی دیگر؛ نه به مفهومی متافیزیکی؛<br />
بل دقیقا به همان مفهومی که آنجلوپولس در<br />
مصاحبه اش معتقد است؛ روزگاری به آن<br />
نزدیک بوده ایم اما بخت از کفمان رفت! در<br />
این سرگردانی ارواح گونه ی اسپیروس تنها<br />
همسر وی حاضر می شود که تا گام آخر<br />
کنار وی بماند.<br />
نهم( حرکت به سوی چیدن ستاره ها در این<br />
اثرِ آنجلوپولوس نیز مانند بسیاری دیگر از<br />
آثار وی، تداوم ساحت ادیسه ایست. پیرمرد و<br />
همسرش در دریا رها می شوند، تا راه سیترا<br />
را در پیش بگیرند. سیترا که در آنجا، قرار<br />
است نزدیکتر به ستاره ها باشیم؛ دستهایمان<br />
را دراز کنیم و بچینیمشان. و در پناه ونوس<br />
باززایشِ فرداهایی را بازیابیم که امروز به<br />
چشم رویایی مشترک به آن می نگریم.<br />
و در آخر( سفر به سیترا؛ آخرین بخش از سه<br />
گانه ی سکوت است؛ آنجلوپولوس کارگردان<br />
سه گانه ها و مرگ آنجلوپولوس، غمیست<br />
عظیم از ناتمامی آخرین سه گانه اش. سینمای<br />
آنجلوپولوس سینمای طویلیست که باید<br />
سکوتش را برتافت؛ راه رفتن کارکترها را<br />
تمام و کمال به تماشا نشست و مطرودین را<br />
تمام و کمال در شرایط جانکاهشان دریافت.<br />
فیلمهای آنجلوپولوس آپاراتوس های کند و به<br />
ظاهر کسل کننده ای هستند که آوردگاه شعر،<br />
موسیقی و طرد شمارده می شوند.<br />
پی نوشت ها:<br />
۱( ترانه ی »چهل سیب سرخ« ترانه ی<br />
مخصوص پارتیزانهای یونانی بوده است.<br />
۲( نگاهی به تاریخ یادآوری می کند که مرده<br />
پنداشتنِ دیگری، زمینه ساز طغیان علیه وی<br />
است. پیش از شروع می ۶۸در آلمان نیز؛<br />
یکی از دانشجویانِ تئودور آدرنو، در میانه<br />
ی کالس برخاسته و فریاد زده بود: تو و<br />
نظریه ی انتقادی ات با هم مرده اید<br />
۳( ژان کوکتو، شاعر و کارگردان فرانسوی؛<br />
کارگردان »اورفه« به سال ۱۹۴۹<br />
ترجمه ی شعر »سفر به سیترا« از شارل<br />
بودلر به همین قلم
ادبیات و هنر<br />
خواستگارانِ فارغ از عشق آگافیا<br />
صفحه 201<br />
نقد و بررسی »عروسی«، اثر نیکالی<br />
واسیلیویچ گوگول، ترجمه آبتین گلکار<br />
نوشته : زهره روحی<br />
منبع وبالگ محقق<br />
نمایشنامهی »عروسی«، از مجموعه<br />
آثار معروف به »پترزبورگی« نیکالی<br />
واسیلیویچ گوگول )۱۸۰۹ ۱۸۵۲( است که<br />
با طنزی قوی، به یکی از مضامین اجتماعی<br />
در روسیهی تزاری میپردازد. موضوع<br />
نمایشنامه »ازدواج بهمنزلهی معامله« است.<br />
عروس و دامادی که هر یک به نوعی، برای<br />
دیگری تبدیل به »ارزیاب« میشود. مسئلهی<br />
آشنا و نسبتاً جا افتاده در اکثر فرهنگهای<br />
در حال گذر؛ از اینرو اصالً الزم نیست راه<br />
دوری رویم و میتوان در فرهنگ خودمان،<br />
سراغ تحول در آیین خواستگاری و دگرگونی<br />
در معیارهای ازدواج رفت که طی یکی دو<br />
دههی اخیر به دلیل عدم امکان فاصلهگیری<br />
از الگوهای سنتی، بر پایهی همان ساختار،<br />
ناگزیر به چنگ انداختن در هیئت »بده <br />
بستانی« جدید و بسیار مبتذلی شده است؛<br />
هیئتی که میتوان آنرا در درک کامالً جدید<br />
»سرمایهگذارانه« از ازدواج دید، که بهمثابه<br />
معاملهای اقتصادی خود را جلوهگر میکند.<br />
بنابراین با کنشگرانی مواجه خواهیم شد که<br />
اهداف و نیاتی »اقتصادی« و »منزلتی«<br />
در سر میپرورانند. اهدافی که همچون<br />
تمامی کنشهای اقتصادی از ریسک و خطرِ<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
ناشی از »سرمایهگذاری«، برکنار نیستند:<br />
خطراتِ به اصطالح »ورشکستگی«؛ که<br />
نمیتواند بدون پیامد و آسیبهای اجتماعیِ<br />
آن باشد….<br />
از همین زاویهای سراغ نمایشنامهی<br />
»عروسی«، میرویم. البته با این هدف که<br />
این تغییر وضعیتِ عرفاً پذیرفته شده را با<br />
نگرشی پدیدارشناختی بررسیم. یعنی ضمن<br />
»پذیرش« این کنشِ به اصطالح »عقالنی<br />
شده« )در معنای وبری آن(، به توصیف<br />
»موقعیت«های تنزلیافته و از خود بیگانهای<br />
بپردازیم که بهمثابه »پیامد«، باالجبار<br />
گریبان رابطههای ارتباطی را میگیرد.<br />
باری، آگافیا تیخونوفنا، دختر دم بخت یک<br />
بازاری است که با عمهی بیوهاش آرینا<br />
پانتِلیموفنا زندگی میکند. دختر جوان، دارایی<br />
نسبتاً معقول و آبرومندانهای دارد که به امید<br />
همان هم امیدوار است تا خواستگار خوب و<br />
شایستهای برایش پیدا شود. برای این کار،<br />
او و عمه خانم، به پیرزنی که اصال کارش<br />
همین است )دالل ازدواج( »سفارش« الزم<br />
را دادهاند: خواستگاری که سرش به تناش<br />
بیارزد. از سوی دیگر پادکالیوسین )کارمند<br />
رده هفت(، مرد مجردی است که ظاهراً<br />
جوانی را پشت سر گذارده و او هم به فیوکال<br />
ایوانوفنا سفارش یافتن همسری مناسب داده<br />
است. اما به غیر از او مردان دیگری )که<br />
ظاهراً همگی هم نسبتاً سن و سالدار هستند( با<br />
مشاغل عموماً اداری و در ردههای متفاوت،<br />
به فیوکال سفارش یافتن همسری مناسب<br />
دادهاند: دارای جهیز و دارای شأن اجتماعی؛<br />
فیالمثل از کارمند رده هشت، و مدیر داخلی<br />
یک اداره دولتی یعنی ایوان پاولویچ نیمرو،<br />
که قدرت و نفوذ اجتماعی باالتری نسبت به<br />
سایرین دارد گرفته تا ژیواکینِ دریانورد که<br />
به جبران عدم قدرت و نفوذ نیمرو، خوب<br />
بلد است با راست و دروغهایش از سفرهایی<br />
که به اروپا کرده است سایرین را به حیرت<br />
اندازد. و باالخره در البالی لیست متقاضیان<br />
ازدواج با آگافیا، افسر مستعفی پیاده نظامی<br />
هم به نام آنوچکین هست که به دلیل جراحت<br />
و استعفای نا بهنگاماش، آرزو به دل دریافت<br />
مقام و درجهی باالتری شد تا از این طریق<br />
به محافل اشرافی راه یابد.<br />
اکنون با این کاراکترها ما برای ورود به<br />
این نمایشنامه از صحنهای آغاز میکنیم که<br />
در آن فیوکال و عمه خانم )آرینا( و آگافیا در<br />
حال ارزیابی لیست خواستگاران و برنامهی<br />
خواستگاریای هستند که پیرزن دالل تهیه<br />
کرده است:<br />
“فیوکال : …… چه خواستگارهایی برایت<br />
پیدا کردم! تا دنیا بوده و هست، همچین<br />
خواستگارهایی پیدا نمیشود. همین امروز<br />
میآیند. مخصوصاً دویدم که زودتر به تو<br />
خبر بدهم.<br />
]...[ آگافینا: ببینم، اشرافزادهاند؟<br />
فیوکال: همهشان را دستچین کردهام. چنان<br />
اشرافزادههایی هستند که نظیرشان پیدا<br />
نمیشود…. همهشان عالی هستند. … اولی
202<br />
صفحه رشید،<br />
است: ژیواکین بالتازارویچ بالتازار قشنگ<br />
میکرده. خدمت دریایی ناوگان توی پرده<br />
یک باید زنش میگوید میخورد. تو به نیمرو<br />
پاولویچ ایوان باشد… داشته گوشت دولتی<br />
ادارهی یک داخلی مدیر که هست هم بند<br />
آدم زبان که دارد ابهتی چنان است. دارد….<br />
خودش برای کوپالی و یال میآید. وریها<br />
دری »این ]وگفت[: کشید داد سرم است!<br />
چنان و چنین عروس که کن ول را منال<br />
و مال چقدر ببینم بگو پوستکنده و رک ایوانویچ<br />
نیکانور ]دیگری[ دارد؟«….. است!<br />
نزاکت با فوقالعاده یکی این آنوچکین، و<br />
باشد خوشگل باید من »زن میگوید: … بزند«<br />
حرف هم فرانسه بتواند تا تربیتشده ]....[<br />
کارمند،<br />
فقط که هم تو خانم(: )عمه آرینا اشرافزادههایت<br />
این از چشمم ]....[ کارمند. همهشان<br />
به بازاری یک نمیخورد…. آب میارزد.<br />
نشد.<br />
پانتلیمونوفنا، آرینا نه فیوکال: دارد.<br />
دیگری قرب و ارج یک اشرافزاده میخورد؟<br />
آدم درد چه به قرب و ارج آرینا: کاله<br />
هم کن: نگاه را دمیتریویچ آلکسی سورتمه<br />
هم میگذارد، سرش سمور پوست میکند…<br />
سواری سردوشی<br />
با اشرافزاده یک وقت آن فیکوال: »هی<br />
میزند: داد و میشود سبز جلویش یا<br />
ببینم!« کنار برو راه سر از لعنتی کاسب مخملی<br />
بهترین لعنتی، کاسب »هی میگوید: هم<br />
کاسب ببینم!« بده نشان داری که را … عالیجناب!« چشم روی »به میگوید: حرف<br />
بازاریها با اینطوری اشرافزاده بله، میزند.<br />
او<br />
به نخواهد دلش اگر هم بازاری آرینا: لخت<br />
اشرافزاده آنوقت نمیفروشد. ماهوت … و میماند عور و را<br />
بازاری پوست اشرافزاده آنوقت فیکوال: ۲۶(.<br />
میکند…..”)صص۲۲ بین<br />
که مگویی و بگو عالرغم بنابراین میدهد)و<br />
رخ خانم عمه و دالل فیکوالی روی<br />
که زنی عنوان به وی، دیدیم چنانچه و<br />
»بازاری« یعنی خود اجتماعی طبقهی یعنی<br />
آن خویشاوندی اجتماعی گروههای را<br />
آنها و دارد تعصب کاسبها و بازرگان دستک<br />
و دفتر با »اشراف« طبقهی به با<br />
میدهد(، ترجیح آن لشکریِ و کشوری برخورد<br />
از حاضرین از یک هیچ حال این وی<br />
وقتی حتا نمیشود. غافلگیر »نیمرو« دو<br />
یکی فاصله به متقاضیان سایر با همراه که<br />
لیستی مطابق و میشود خانه وارد دقیقه 1391<br />
مهر 28 شماره هفته مجله دو<br />
سنگی »خانه ارزیابی به دارد، دست در میپردازد«<br />
… و انباری عدد دو …، طبقه هیچ<br />
هم گوگول اینکه وجالب ۲۸(، )ص غافلگیرکنندهای<br />
شرایط تا ندارد تمایلی مبادا<br />
تا کند، ایجاد برخورد نحوهی این برای باالی<br />
رده کارمند »کاسبکارانه«ی موقعیتِ شود.<br />
برجسته مخاطبان نزد دولتی ادارهی اهمیتِ<br />
تا نمیکند کاری هیچ که همانطور دلِ<br />
به حسرت )که آنوچکین نزد فرانسه زبان و<br />
برجسته اشرافیست( محافل به یافتن راه این<br />
روان و آرام بسیار گوگول شود. آشکار سلطهی<br />
زیر شخصیتیِ طبقاتی ویژگیهای و<br />
عصر فرهنگی کاسبکارانهی الگوهای فقط<br />
آری میدهد، نشان را خود زمانهی که<br />
روانیای و آسانی همان به میدهد. نشان از<br />
دریانورد ژیواکینِ مبتذل و سطحی درک فارغ<br />
ژیواکینی میدهد. نشان را »ارتباط« زا میبافد. هم به که دروغهایی دغدغهی از چیزی<br />
زنان، خصوصاً آدمها، گویی او نظر نشینی«<br />
»بالکن زیبای جزیرههای جز به آبهای<br />
در کشتی همچون میتوان که نیستند بین<br />
بهرحال، گذارد. پشتسر را آنها دریا، به<br />
تقریباً که نیمرو و ژیواکین آنوچکین، طبقهی<br />
بخت دم دختر خانهی وارد اتفاق در<br />
گفتوگویی شدهاند، جماعت »بازاری« خیلی<br />
که ژیواکین میگیرد. سر انتظار سالن زبان<br />
به تکلم به آنوچکین عالقهی به زود بهمنزلهی<br />
زنان مورد در خصوصاً فرانسه، از<br />
یکی درباره میبرد، پی »تشخص« چنین<br />
آنجا زنان و سیسیل از سفرهایش میگوید:<br />
است!<br />
عالی واقعاً منظرهاش ].....[ “ژیواکین: انار<br />
درخت میدانم، چه دارد، کوههایی یک ایتالیایی،<br />
زنهای جا همه برت و دور دارد، میخواست<br />
دلش آدم که ترگلورگل آنقدر ببوسدشان.<br />
تحصیل<br />
حسابی هم همه حتماً آنوچکین: کردهاند.<br />
آنقدر<br />
ممکن! شکل بهترین به ژیواکین: کنتسهای<br />
مگر فقط اینجا که تحصیلکردهاند توی<br />
که میشد گاهی برسند. پایشان به ما متوجهید،<br />
که خودتان میزدیم، قدم خیابان کوچولو<br />
بالکن یک خانهای هر آنجا ]....[ صاف<br />
اتقاق، همین کف مثل هم سقفها دارد، نگاه<br />
بالکنها به گاهی از هر است. صاف ترگلورگلی<br />
دختر میبینی و میاندازی ]....[<br />
و نشسته. دیگر<br />
سوال یک میفرمایید اجازه آنوچکین: هم<br />
با زبانی چه به سیسیل در بپرسم؟ هم میکنند؟<br />
صحبت حرف<br />
فرانسوی همه که کنم عرض ژیواکین: میزنند.<br />
فقط<br />
و فقط هم دخترخانمها همهی آنوچکین: میزنند؟<br />
حرف فرانسوی افسرهای<br />
]....[ استثنا. بدون همه ژیواکین: خود<br />
مثل هم آنها خوب بودند. ما با هم انگلیسی عجیب<br />
خیلی واقعاً اولش دریا. مرد بودند؛ ما نمیشدیم.ولی<br />
متوجه را همدیگر حرف بود، راحت<br />
دیگر شدیم، آشنا هم با خوب که بعد مشتمان<br />
]...[ میفهمیدیم را همدیگر منظور فقط<br />
و دهانمان کنار میگرفتیم اینطوری را چپق<br />
یعنی پوف«؛ :»پوف، میگفتیم لبها با که<br />
برسانم عرضتان به باید کال کنیم. چاق سه<br />
ما ملوانهای بود. راحت خیلی آنها زبان میفهمیدند”.<br />
را آنها حرف قشنگ دیگر روزه ۳۲(.<br />
)صص۳۰ شده«<br />
»پذیرفته و آرام جریان این آنچه اما پادکالیوسین<br />
شدنِ اضافه میزند، هم بر را جمعِ<br />
و لیست این به هفت( رده )کارمند »خواستگاران«<br />
اصطالح به یا و متقاضیان که<br />
کاهلی و سالدار و سن نسبتاً مرد است. عاجز<br />
و است دلی دو و تردید در همواره خواست<br />
و فشار تحت تصمیمگیری، از آگافینا<br />
منزل راهی کاچکاریوف، خود دوست از<br />
او کاهلی و تردید است. شده تیخونوفنا غیرارادیِ<br />
و بیدلیل ظاهر به فشارِ و سو یک دیگر،<br />
سوی از )کاچکاریوف( او دوست عادی<br />
روند که هستند متناقضی نیروی دو گوگول،<br />
میزنند. برهم را »خواستگاری« صحنهی<br />
تا خود نمایشنامه صحنهی اولین از فکری<br />
وسواسِ ترسیم به تمام ظرافت با هفتم او<br />
میپردازد. پادکالیوسین تردیدآفرین و نوکرش<br />
و پادکالیوسین بین گفتوگوی در آفرین<br />
کاهلی تردیدِ و وسواس این )استپان( ۹(.<br />
۵ )صص میسازد روشن خوبی به را ارادی<br />
غیر و کور نیروی زود خیلی اما قابل<br />
غیر طوفانی بهمثابه را کاچکاریوف با<br />
ازدواج که او میسازد. ماجرا وارد مهار ازدواج(<br />
)دالل فیوکال واسطهی به همسرش پیرزن<br />
اتفاقی طور به و بود گرفته انجام میبیند،<br />
پادکالیوسین خانهی در را دالل و<br />
میشود باخبر خویش دوست تصمیم از به<br />
خود تا میگیرد تصمیم لحظه همان از اما<br />
کند. دنبال را دوستش کار فیوکال جای پیرزن<br />
مثال که فریبکارانه دلیل این به نه )ص<br />
است نیافته او برای مناسبی همسر دالل خود<br />
میخواهد که اینرو از فقط بلکه ۱۳(، خود<br />
او بگیرد. عهده به را کار این مدیریت سر<br />
عروسی این که میزند آتش و آب به را ندیده<br />
»آگافیا«ی عروس آنکه برای نه بگیرد آوازه<br />
پر »بازاری« فالن دختر یا و است پیش<br />
داستان چه هر بلکه نیست(، )که است پیش<br />
از مبهمتر خواست، این دلیل میرود، قابل<br />
غیر و کور نیروی با ما و میشود.
صفحه 203<br />
مقاومتی در وی برای به سرانجام رساندن<br />
این ازدواج مواجه میشویم. بهرحال او که<br />
به محض ورود به خانهی پادکالیوسین و<br />
مالقات با فیوکال با کج خلقی شروع به گالیه<br />
از ازدواج و همسرش نزد فیوکال میکند<br />
به محض باخبر شدن از ماجرای معاملهی<br />
پیرزن دالل و دوستاش، شروع به تمجید<br />
از ازدواج میکند. حتا برای یک لحظه این<br />
گمان برای مخاطب پیش میآید که گویی او<br />
نیز واسطهگری همچون فیوکالست که قصد<br />
ربودن معاملهای از چنگ رقیبش دارد.<br />
چنانچه گوگول مینویسد:<br />
“کاچکاریوف: خوب، خوب، دیگر خودم<br />
همهی کارها را راست و ریس میکنم. تو<br />
هم برو پی کارت. دیگر با تو کاری نداریم.<br />
فیوکال: یعنی چه؟ تو میخواهی عروسی<br />
راه بیندازی؟ ]....[ عجب بیحیایی! این<br />
کارها که کار مردها نیست. دست بردار آقا<br />
جان، قباحت دارد!<br />
کاچکاریوف: ]...[ برو، برو پی کارت! تو<br />
هیچی سرت نمیشود، مزاحم نشو! سرت به<br />
کار خودت باشد. بزن به چاک!<br />
فیوکال: عجب خدانشناسی! نان مردم را<br />
میبُرد! خودش را قاطی چه کارهایی میکند!<br />
…. ”)صص۱۴ ۱۵(.<br />
مخاطب که با کاچکاریوف آشنایی قبلی<br />
ندارد، تا فیالمثل بداند او قبل از این چه<br />
شخصیتی داشته است، تصوری که از او<br />
پیدا میکند، مسلماً فراتر از کارچاقکن<br />
نمیرود. و نمیتواند جانفشانیهای او برای<br />
دوستش را به خیرخواهی وی تعبیر کند. او<br />
با زبان چرب و شیریناش نه تنها دوست<br />
کاهل و مرددش را راضی به رفتن به مراسم<br />
خواستگاری میکند )صص ۱۷ ۱۹(، بلکه<br />
به محض ورود به مجلس خواستگاری با<br />
زیرکیِ خویش تمام خواستگاران را دست به<br />
سر میکند. آنهم در مجلسی که به دلیل جمیع<br />
خواستگاران در یک روز و یک ساعت،<br />
دست کمی از مسابقهای رقابتآمیز ندارد.<br />
و چه زیبا گوگول این صحنهی رقابت را با<br />
طنز به تصویر درمیآورد. همه خواستگاران<br />
به اتفاق آگافیا و عمه خانم آرینا و دالل<br />
ازدواج فیوکال، در اتاقی جمعاند و هر کدام<br />
سعی میکنند خود را در بازار رقابتی مورد<br />
»خریدار« آگافیا بهمثابه کاالیی عرضه کنند:<br />
”نیمرو: حاال خانم، فرض کنید میخواهید<br />
انتخاب بفرمایید. اجازه بدهید سلیقهی شما<br />
را بدانیم. ببخشیدکه اینقدر صریح صحبت<br />
میکنم. به نظر شما شوهر آدم بهتر است چه<br />
کاره باشد؟<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />
ژیواکین: خانم، مثال دلتان میخواست<br />
شوهری داشته باشید که توفانهای دریا را از<br />
سر گذرانده ؟<br />
]....[ آنوچکین: چرا تلقین میکنید؟ چرا<br />
میخواهید آدمی را نادیده بگیرید که شاید<br />
در پیاده نظام خدمت کرده، ولی خیلی برای<br />
آداب معاشرت اشرافی ارزش قائل است …<br />
کاچکاریوف ]با منظور داشتن پادکالیوسین[:<br />
نه نه. به نظر من بهترین شوهر کسی است که<br />
تقریباً یکتنه کل اداره را بچرخاند”)ص۳۸(.<br />
کاچکاریوف، تنها کسی در آن جمع است<br />
که به قصد »برنده شدن« آمده است. در<br />
حقیقت او با ارادهی غیر قابل کنترلِ خویش<br />
»یک تنه« رأی تمامی خواستگاران را<br />
میزند. فقط کافی است تردید و کاهلی را<br />
در پادکالیوسین پس بزند، به کُنه انگیزهی<br />
هریک از خواستگاران پی ببرد تا با<br />
توطئهای »زبانی« تمامی موانع را از سر<br />
راه بردارد. چنانکه به نیمرویی که به طمع<br />
خانهی »دو طبقهی سنگی« آگافیا، قدم به<br />
»میدان رقابت« خواستگاری گذارده است،<br />
میگوید:<br />
“او که چیزی در بساط ندارد.<br />
نیمرو: چطور، پس خانهی سنگی چیست؟<br />
کاچکاریوف: فقط اسمش این است که سنگی<br />
است. ولی کاش میدانستید چطور آنرا<br />
ساختهاند؛ دیوارها آجر خالی است و الی<br />
آنها را با هر جور کثافتی پر کردهاند. آشغال،<br />
تراشهی چوب، برادهی آهن….”)ص۵۳(.<br />
و یا به آنوچکینی که به عشقِ راه یافتن<br />
به محافل اشرافی، تصویری اسطورهای<br />
از زنانی در ذهن ساخته است که با زبان<br />
»فرانسه« آشنایی دارند، توطئهای دیگر<br />
گونه دارد:<br />
“آنوچکین: اجازه میفرمایید من هم یک<br />
سئوال از خدمتتان بپرسم؟ باید عرض کنم<br />
که چون خودم زبان فرانسوی بلد نیستم،<br />
برایم خیلی سخت است قضاوت کنم که زنی<br />
فرانسوی میداند یا نه. حاال میخواهم بفهمم<br />
که دختر خانم فرانسوی بلد هستند؟<br />
کاچکاریوف: حتا یک کلمه هم بلد نیست.<br />
].....[ کامالً از این موضوع خبر دارم. او با<br />
زن من توی یک پانسیون درس میخواند. به<br />
تنبلی مشهور بود، …. معلم فرانسه که اصالً<br />
با چوب او را میزد!”)صص۵۳ ۵۴(.<br />
بنابراین، میتوان گفت، شخصیت اصلی<br />
نمایشنامهی »عروسی«، کاچکاریوف است.<br />
آدمی با نیرویی غیرقابل کنترل و تا حدی<br />
کور در تصرف موقعیتها و به چنگ<br />
گرفتن آنها؛ و صد البته از راه »زبان« و به<br />
اصطالح »زبانآوری«: درست همانگونه که<br />
دالالن ازدواج و یا دالالن ماشین، ملک و یا<br />
…. اینگونه عمل میکنند. پس دروغهای او<br />
محصول »زبان آوریِ« مشاغل کارچاقکن<br />
است. و احتماالً حتا توطئههایاش!<br />
باری، وی تمامی رقبا را از میدان به در<br />
میکند و پادکالیوسینی را که حتا قادر به<br />
بستن و مرتب کردن درست و حسابی بند<br />
شلوارش نیست )ص۵۹(، به جای آدمی جا<br />
میزند که به قول خودش »یک تنه کل یک<br />
اداره را میچرخاند« )ص۳۸(. او چنان به<br />
سرعت تمامی کارها را )به قول خودش(<br />
»یک تنه« با موفقیت به انجام میرساند که<br />
همان روز ترتیب رفتنِ عروس و داماد به<br />
کلیسا و برپا ساختن جشن عروسی و سفارش<br />
غذا را هم میدهد. اما غافل از اینکه فراموش<br />
میکند ارادهی کور و غیرقابل کنترل او،<br />
هنوز آنقدر پر قدرت نیست که بتواند بر<br />
کاهلی، دو دلی و شک و تردیدهای دوستش<br />
فائق آید: پادکالیوسین به محض آنکه لحظهای<br />
در اتاق »تنها« و از »زبانآوری«های<br />
کاچکاریوف دور میماند، فرار را بر قرار<br />
ترجیح میدهد. آنهم بدون »کاله« و پریدن<br />
از پنجرهی اتاق به خیابان. بینیاز از کالهی<br />
که در حسابگریهای کاچکاریوف، )از<br />
ترس فرار دوستاش( میباید از دم دست<br />
پادکالیوسین برداشته و پنهان میشد! آخرین<br />
ترفندی که کاچکاریوف برای عملی ساختن<br />
تصمیمش به کار بسته بود!<br />
اصفهان بهمن ۱۳۹۰<br />
برای نوشتن این متن از کتاب زیر استفاده<br />
شده است:<br />
عروسی، نوشته نیکالی واسیلیویچ گوگول،<br />
ترجمه آبتین گلکار، انتشارات هرمس،<br />
۱۳۸۸
هفته<br />
مجله هفته و شما<br />
توضیحاتی برای مطالب ارسالی به مجله هفته و استفاده<br />
از مطالب مندرج در هفته<br />
رفقا و دوستان عزیز، “مجله هفته” در نظر دارد به نشریه<br />
ای اینترنتی تبدیل شود که منعکس کننده نظرات سازمان<br />
ها کمونیست و افراد مستقل کمونیست و فعاالن کارگری<br />
ایران باشد، شما کمونیست ها و چپ های انقالبی<br />
ایرانی می توانید ما را با ارسال مقاالت و مطالب خود<br />
در این امر یاری رسانید. لطفا توجه داشته باشید که<br />
مطالب خود را فقط به فرم فایل دوک) MS-Word<br />
(DOC ارسال فرمائید، از انتشار،مطالب به فرم های<br />
دیگر به دالیل فنی معذوریم. “مجله هفته” به هیچ حزب<br />
و سازمان تعلق ندارد، اما بی طرف نیست. مسئولیت<br />
هر مطلب منتشر شده با نویسنده آن می باشد! و “مجله<br />
هفته” هیچ نوع مسئولیت در برابرانتشار آن به عهده منی<br />
گیرد “مجله هفته” در انتخاب و انتشار مطالب ارسالی<br />
کامال آزاد می باشد. توضیحاتی برای استفاده ازمطالب<br />
مندرج در مجله هفته هدف ما از انتشار این مطالب گام<br />
کوچکی در جهت اگاهی و روشنگری سوسیالیستی است<br />
از این جهت انتشار متام مطالب منتشر شده در هفته چه<br />
با ذکر منبع و چه بدون ذکر آن کامال آزاد می باشد.<br />
اما از آجنا که بسیاری از مطالب مجله هفته از منابع<br />
دیگری است لطفا به ذکر منابع اصلی توجه داشته باشید<br />
صفحه 204<br />
مجله هفته شماره 28 مهر 1391