16.03.2014 Views

شماره ٢٨

شماره ٢٨

شماره ٢٨

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

مجله هفته<br />

گاهنامه سیاسی و فرهنگی ‏»مجله هفته«‏ سال ششم شماره 28<br />

مهر ماه . 1391 اکتبر 2012<br />

لینک مجله هفته در اینترنت www.hafteh.de


فهرست<br />

مطالب<br />

فهرست 1 دمکراسی شکل عالیترین کمونیسم؛ 4 بیتفاوتها سرزمین بی 6<br />

فرهنگ و سوسیالیسم 9<br />

سوبژکتیف اوبژکتیف تیک دیالک کادرهای<br />

‏)از فولبرت گئورگ با مصاحبه سوسیالیسم بخشیدن حتقق امکان و مارکسیسم بودن بهروز پیرامون 11<br />

آملان(‏ کمونیست حزب پرسابقه علمی 13<br />

شلینگ«‏ و ‏»فیخته،‏ : آملان رمانتیسم ساده،‏ زبان به فلسفه 16<br />

دانسنت به اراده کتاب به نگاهی مند:‏ تاریخ سوژگی 16<br />

فوکو میشل اثر 18<br />

وود میکسینز الن با گفتگو سرمایه:‏ عصر در امپراتوری 25<br />

امروز اپورتونیسم تا از»اوروکمونیسم«‏ 30 آن طبقاتی جوهر و زمانیمکانی محدودههای پیشینه،‏ بیان و اندیشه آزادی 49<br />

نظری و جتربی تیک دیالک 53<br />

بحث مورد اجمتاعی نقد و مارکسیسم فوردیسم،‏ پسا 59<br />

ایران امروز شرایط به توجه با آن حتلیل و برداشت و هورکهایمر و آدورنو روشنگری دیالکتیک 61<br />

گفت…‏ ژیژک وآنگاه 67<br />

کارانه”‏ سمت ‏“بازی و میشلز رابرت 76<br />

آلتوسر لویی فلسفه؛ و لنین 90<br />

)۱( آن های مسئله و برابری 96<br />

چیست اوپورتونیسم 99<br />

مشارکتی اقتصاد برای جنبش 117<br />

جهانی اقتصاد در بحران و وجتارت تولید جهانیکردن 122<br />

نیستند!‏ مولد«‏ « که زنانی و آور«‏ نان « مردان 123<br />

عمومی منفعت برابر در بهرهوری 127<br />

آمریکا اقتصاد زوال تاریخچه‏ باب در تیرگی؟ جدید عصر یا شورشگر جهانی 2<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


فهرست<br />

131<br />

دیپلماسی تلفن همراه برای سیطره بر تهی دستان 135<br />

انقالب کینزی و ضد انقالب نئولیبرالی 137<br />

مالکیت خصوصی و عدالت اجمتاعی 140<br />

ماهیت بحران کنونی سرمایهداری 142<br />

حقوق بشر«‏ و ‏»حقوق شهروند«‏ دیالکتیک جدید برابری و آزادی 151<br />

تأمالت خیابانی – نقد پوپر در فضای شهر و خانه 155<br />

وضعیت افغان ها در ایران و نقش روشنفکران ایرانی 159<br />

یک روز یک نویسنده 161<br />

ایرانی بودن یا نبودن؟ 163<br />

ایران و چالشهای گذار به جامعه شناخت محور 165<br />

‏»شراب«‏ وحدت بر سر خنواستنی ها 169<br />

در دفاع از میراث فرهنگی پرویز شهریاری 170<br />

بررسی عوامل جغرافیای سیاسی در جنگ امپریالیستی علیه سوریه بخش اول و دوم 179<br />

اخوان املسلمین مصر به ارکستر آمریکا – اروپا – اسراییل برای جنگ در سوریه پیوست 182<br />

سوریه،‏ سنگ محک سیاست جهانی 185<br />

رسانه هایی که از آنِ‏ ما نیستند یا ‏»جذابیت های پنهانِ‏ » کالن – رسانه ها 189<br />

کشتی شکستگان هزارهی سوم 193<br />

کَ‏ لکَ‏ ته الهام 194<br />

دیریست…‏ 198<br />

سفر به سیترا 199<br />

خواستگارانِ‏ فارغ از عشق آگافیا 201<br />

صفحه 3<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


نظری<br />

بیتفاوتها<br />

سرزمین بی گرامشی<br />

آنتونیو فتوحی<br />

مهدی برگردان:‏ 4<br />

صفحه چون<br />

نیز من ها.‏ تفاوت بی از بیزارم معنای<br />

به زیستن میکنم گمان هبل فریدریش تنها<br />

دست انسانهای است.]‏‎۱‎‏[‏ بودن پارتیزان داشته<br />

وجود توانند ‏،نمی شهر با بیگانه و تواند<br />

نمی راستی به است زنده که آن باشند.‏ تفاوتی<br />

بی نکند.‏ گیری موضع و باشد شهروند بیجربزگی<br />

است،‏ انگلوارگی است.‏ کاهلی من<br />

که روست این از و نیست،‏ زندگی است.‏ وزن<br />

تفاوتی بی بیزارم.‏ تفاوتها بی از است<br />

سربی گلولهای است.‏ تاریخ مردهی راکدی<br />

مادهی و مبتکر؛ و مبدع فرد برای غرق<br />

درخشان هیجانهای غالب آن در که را<br />

کهنه شهری که است باتالقی میشوند.‏ محکم<br />

دیوارهای از بهتر و میگیرد بر در شهر<br />

آن از جنگجویان سینهی از نیکوتر و غلیظ<br />

مردابهای در زیرا میکند.‏ محافظت از<br />

و میبلعد را کنندگان حمله خویش آلود گل ایشان<br />

نیز گاه و میکند دلسرد و میبرد میان بی<br />

میکند.‏ منصرف قهرمانانه اقدام از را میکند.‏<br />

عمل تاریخ در قدرتمندانه تفاوتی،‏ قضا<br />

میکند.‏ عمل امّا میکند عمل منفعالنه آن<br />

روی توان نمی که چه آن و است قدر و ویران<br />

را ها برنامه که آنچه کرد.‏ حساب را<br />

ساخت خوش های طرح که میکند،‏ علیه<br />

که است زشتی ی ماده میکند.‏ واژگون 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله و<br />

کند؛ می خفه را آن و کند می طغیان شعور شرّی<br />

در که دهد می روی آنچه است اینچنین خیری<br />

امکان شود،‏ می هوار همه روی که جهانشمول<br />

ارزش ‏)با قهرمانانه کنش یک که آنقدر<br />

دیگر آورد،‏ وجود به تواند می آن(‏ می<br />

عمل که افرادی معدود ابتکار از ناشی حضور<br />

عدم و تفاوتی بی به بلکه نیست،‏ کنند تفاوتی،‏<br />

بی است.‏ وابسته آنها از بسیاری منفعالنه<br />

میکند.‏ عمل تاریخ در قدرتمندانه قدر<br />

و قضا میکند.‏ عمل امّا میکند عمل حساب<br />

آن روی توان نمی که چه آن و است که<br />

میکند،‏ ویران را ها برنامه که آنچه کرد.‏ میکند.‏<br />

واژگون را ساخت خوش های طرح طغیان<br />

شعور علیه که است زشتی مادهی میدهد<br />

رخ آنچه میکند.‏ خفه را آن و میکند میخواهند<br />

برخی که نیست روی این از تودهی<br />

که است خاطر بدین بلکه بدهد،‏ روی و<br />

میکند گیری کناره خویش میل با انسانها را<br />

گرههایی شدن کور و فعالیت رخصت توانست<br />

خواهد شمشیر تنها بعدها که میدهد قوانینی<br />

اشاعهی اجازهی بدرد.‏ هم از را آنها آنها<br />

توانست خواهد طغیان تنها که میدهد را قدرت<br />

بر انسانهایی میگذارد و کند باطل را خواهد<br />

شورش تنها بعدها که شوند سوار که<br />

تقدیری کند.‏ سرنگون را آنها توانست هیچ<br />

است،‏ مسلط تاریخ بر میرسد نظر به عدم<br />

و تفاوتی بی این وهمیِ‏ نمودِ‏ مگر نیست میشوند،‏<br />

پخته عواملی سایهی در که حضور را<br />

همگانی زندگی دام که معدودی دستهای را<br />

آنها نظارتی هیچ که دستهایی ، میبافند چون<br />

است غافل توده و کند،‏ نمی نگاهبانی یک<br />

تقدیرهای دهد.‏ نمی آن به اهمیتی و<br />

باریک های بینش ساز دست همه عصر،‏ عالئق<br />

و ها بلندپروازی و مدت کوتاه اهداف است.‏<br />

کنشگر کوچک گروههای شخصی بدان<br />

زیرا است.‏ غافل انسانها تودهی ولی دیگر<br />

که عواملی آنگاه گذارد.‏ نمی وقعی سایه<br />

در دامِ‏ و میآورند بر سر شدهاند پخته سر<br />

خویش نقش ایفای برای نیز شده بافته روی<br />

این از میدهد رخ آنچه میرسد.‏ بلکه<br />

بدهد،‏ روی میخواهند برخی که نیست میل<br />

با انسانها تودهی که است خاطر بدین فعالیت<br />

رخصت و میکند گیری کناره خویش بعدها<br />

که میدهد را گرههایی شدن کور و هم<br />

از را آنها توانست خواهد شمشیر تنها هک میدهد را قوانینی اشاعهی اجازهی بدرد.‏ کند<br />

باطل را آنها توانست خواهد طغیان تنها شوند<br />

سوار قدرت بر انسانهایی میگذارد و را<br />

آنها توانست خواهد شورش تنها بعدها که چنین<br />

نظر به روی همین به کند.‏ سرنگون


صفحه 5<br />

میرسد که تقدیری هست در فروفکندن همه<br />

چیز وهمه کس.‏ به نظر میرسد تاریخ هیچ<br />

نیست جز یک پدیدهی طبیعی عظیم.‏ یک<br />

فوران.‏ یک زمین لرزه که همه قربانی او<br />

میشوند:‏ آن که خواسته و آن که نخواسته،‏<br />

آن که میدانسته و آن که نمیدانسته،‏ آن<br />

که کنشگر بوده و آن که بی تفاوت؛ و این<br />

آخری به خشم میآید و میخواهد خود را از<br />

پیامدهای رویداد مبرّا کند.‏ میخواهد آشکارا<br />

بگوید که او نمی خواسته ؛ که او مسئول<br />

نبوده.‏ برخی ترحم آمیزانه ناله میکنند ، بقیه<br />

وقاحت بارانه دشنام میگویند،‏ ولی هیچ کس<br />

از خویش نمی پرسد یااندکاند آنان که از<br />

خویش میپرسند:‏ اگر من هم وظیفه ام را<br />

انجام داده بودم،‏ اگر سعی کرده بودم ارزشی<br />

به ارادهی خویش بگذارم و به نظر خود،‏ آیا<br />

آن چه رخ داده است روی میداد؟ ولی هیچ<br />

کس نیست یااندکاند آنان که از بی تفاوتی<br />

خویش ضربهای میخورند و از دیرباوری<br />

شان و از آغوش نگشودن برای….و کنش<br />

نورزیدنشان با گروههای شهروندانی که دقیقاً‏<br />

برای پرهیز از همان شر میجنگیدند و تکلیف<br />

خویش را برای بازآوردن آن خیر به انجام<br />

میرساندند.‏ بیشترشان اما ترجیح میدهند<br />

در رویدادهای رخداده سخن از ورشکستگی<br />

آرمانها بگویند و برنامه های به شکست<br />

انجامیده و از این دست دلخوشکنکهای<br />

دیگر؛ و اینگونه غیبت خویش را در ایفای<br />

هر مسئولیت از سر میگیرند.‏ البته نه از این<br />

بابت که از قبل نمی توانند چیزها را واضح<br />

ببینند و چندباری قادر نبودهاند راه حل های<br />

خوبی را پیشنهاد بدهند برای مشکالت حاد<br />

یا مشکالتی که نیاز به آمادگی وسیع و زمان<br />

کافی داشتهاند و به همان نسبت اضطراری<br />

بودهاند،‏ بلکه به این دلیل که این راه حل<br />

ها با حالتی بسیار زیبا عقیم میمانند و این<br />

مشارکت در زندگی همگانی با هیچ نور<br />

اخالقیای جان نمییابد.‏ چون یک محصول<br />

کنجکاوی روشنفکرانه است و نه ناشی<br />

از احساس گزندهی یک مسئولیت تاریخی<br />

که همه را در زندگی کنشگر میخواهد و<br />

الادری گرایی و بی تفاوتی را به هیچ روی<br />

نمی پذیرد.‏ هیچ کس از خویش نمی پرسد<br />

یااندکاند آنان که از خویش میپرسند:‏ اگر<br />

من هم وظیفه ام را انجام داده بودم،‏ اگر<br />

سعی کرده بودم ارزشی به ارادهی خویش<br />

بگذارم و به نظر خود،‏ آیا آن چه رخ داده<br />

است روی میداد؟ همچنین بدین خاطر نیز<br />

بیزارم از بی تفاوتها:‏ زیرا نالهی معصوم<br />

جاوید بودنشان ملولم میکند.‏ من از هر یک<br />

از ایشان حساب میپرسم که چگونه تکلیفی<br />

را که زندگی برایشان مقرر کرده و روز<br />

به روز مقرر میکند به انجام رساندهاند؟<br />

از هرآنچه کردهاند و به ویژه از هرآنچه<br />

نکردهاند و احساس میکنم بتوانم سخت باشم<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

و ترحم خویش را تلف و اشک هایم را با آنها<br />

قسمت نکنم.‏ من پارتیزانم،‏ زنده ام و در<br />

وجدانهای ستبرِ‏ همسوی خویش صدای تپشِ‏<br />

کنشگریِ‏ شهرآیندهای را میشنوم که بخش<br />

من دارد آن را میسازد؛ و در آن،‏ زنجیرهی<br />

اجتماعی روی معدودی افراد سنگینی نمی<br />

کند و در آن هر چیزی که روی میدهد<br />

اتفاقی و قضا قدری نیست و هوشمندانه<br />

است عملکرد شهروندان.‏ در آن شهر هیچ<br />

کس نیست که بر پنجره به تماشا بماند آن<br />

گاه کهاندک کسانی دارند از جان خویش در<br />

میگذرند و رگ هایشان در این فداکاری<br />

دریده میشوند و به همراه او کسی هم نیست<br />

که بر پنجره بماند و کمین کند تا ازاندک<br />

خیری که کنشگریِ‏ کسانی چون او به همراه<br />

آورده استفاده کند و اوهام خویش را با توهین<br />

به آن که دست از جان شسته و رگش دریده<br />

شده بیرون بریزد که چرا در نیل به ارادهی<br />

خویش موفق نبوده است.‏ من زنده ام.‏ من<br />

پارتیزانم.‏ پس بیزارم از آن که مشارکت<br />

نمی کند.‏ من از بی تفاوت ها بیزارم.‏ ۱۱<br />

فوریه ۱۹۱۷ ‏]‏‎۱‎‏[فریدرش هبل یادداشت<br />

های روزانه.‏ با مقدمهی شیپیو ازالتاپر.‏<br />

کارابّا،النچانو . ۱۹۱۲ فرهنگ روح ،<br />

صفحهی ۸۲. زنده بودن به معنای پارتیزان<br />

بودن است.‏ درنگها . شمارهی . ۲۱۲۷ این<br />

سخن فریدیرش هبل در شمارهای از مجلهی<br />

فریاد خلق در ماه می‏‎۱۹۱۶‎ منتشر شده بوده<br />

البته به همراه دو درنگ زیر:‏ ۱- زندانی<br />

مبلغ آزادی است.‏ ۲- جوان غالباً‏ به خاطر<br />

این تفکر که جهان با او آغاز میشود،‏<br />

سرزنش میشود.‏ ولی پیر را غالبا ً گمان بر<br />

این است که جهان با او خاتمه خواهد یافت.‏<br />

کدام بدتر است؟ توضیح مترجم:‏ پارتیزان<br />

در این متن گرامشی معنایی دوگانه دارد هم<br />

به معنای طرفدار و جانبدار است و هم به<br />

معنای چریک و به خاطر همین از ترجمهی<br />

این واژه خوداری ورزیدم و اصل واژه را<br />

به کار بردم تا هر دو معنی به ذهن خواننده<br />

متبادر شود.‏<br />

بی تفاوتی،‏ قدرمتندانه در تاریخ<br />

عمل میکند.‏ منفعالنه عمل میکند<br />

امّا عمل میکند.‏ قضا و قدر است و<br />

آن چه که منی توان روی آن حساب<br />

کرد.‏ آنچه که برنامه ها را ویران<br />

میکند،‏ که طرح های خوش ساخت<br />

را واژگون میکند.‏ ماده ی زشتی<br />

است که علیه شعور طغیان می کند<br />

و آن را خفه می کند؛ و اینچنین<br />

است آنچه روی می دهد که در شرّی<br />

که روی همه هوار می شود،‏ امکان<br />

خیری که یک کنش قهرمانانه ‏)با<br />

ارزش جهانشمول آن(‏ می تواند به<br />

وجود آورد،‏ دیگر آنقدر ناشی از<br />

ابتکار معدود افرادی که عمل می<br />

کنند نیست،‏ بلکه به بی تفاوتی و<br />

عدم حضور بسیاری از آنها وابسته<br />

است.‏


نظری<br />

سوسیالیسم و فرهنگ<br />

آنتونیو گرامشی<br />

گاهنامۀ هنر و مبارزه<br />

ترجمه توسط حمید محوی<br />

صفحه 6<br />

چندی پیش،‏ مقاله ای به دستمان رسید که<br />

در آن انریکو لئونه)‏‎۱‎‏(‏ با شیوۀ ابهام آمیز و<br />

پیچیده ای که غالبا می توانیم از او انتظار<br />

داشته باشیم،‏ به تکرار مسائلی کلی در مورد<br />

فرهنگ و روشنفکری در رابطه با پرولتاریا<br />

پرداخته بود،‏ و در مقابل آن کارآیند،‏ امور<br />

تاریخی که به یاری آن این طبقه با دست های<br />

خودش در حال تکوین آینده خاص خود می<br />

باشد را مطرح کرده بود.‏ در این جا بازگشت<br />

به چنین موضوعی چندان بیهوده نیست،‏ اگر<br />

چه پیش از نیز آن را در ‏»فریاد مردم«‏ ‏)ایل<br />

کریدو(‏ مورد بررسی قرار دادیم،‏ و به شکل<br />

کامال و گسترده مشخص به عنوان نظریه در<br />

‏»پیشگامان جوان«،‏ به مناسبت بحث انتقادی<br />

بین بوردیگا و رفیق خودمان تاسکا)‏‎۲‎‏(‏ در<br />

ناپل مطرح کردیم.‏<br />

اجازه دهید با یادآوری دو متن شروع کنیم،‏<br />

نخستین متن به رمانتیک آلمانی،‏ نووالیس<br />

تعلق دارد که بین سالهای ۱۷۷۲ و ۱۸۰۱<br />

می زیسته است،‏ او می گوید : ‏»مهمترین<br />

موضوع در رابطه با فرهنگ این است که<br />

بر من بالنده خود مسلط شویم،‏ و من بتواند<br />

من خود او باشد،‏ به همین علت جای شگفتی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

نیست که در درک دیگری ناتوان بمانیم.‏<br />

زیرا بی آن که خودمان را بشناسیم نمی<br />

توانیم دیگری را واقعا درک کنیم.«‏<br />

متن دوّ‏ م،‏ که خالصۀ آن را در این جا یادآور<br />

می شویم به جیامباتیستا ویکو تعلق دارد که<br />

به عبارتی خاص،‏ ضرب المثل منتسب به<br />

سولون آتنی را به شکل تعبیر سیاسی مطرح<br />

می کند : قانون را بشناس،‏ همان قانونی که<br />

سقراط آن را برای فلسفه به کار بست.‏ ویکو<br />

بر این باور بود که،‏ با چنین نظریه ای،‏<br />

سولون آتنی می خواست شهروندان رمی را<br />

تشویق کند که خودشان را به عنوان افرادی<br />

برابر با اشراف بدانند،‏ و بر این اساس از<br />

دیدگاه قوانین مدنی با آنها برابر باشند،‏ زیرا<br />

شهروندان رمی ‏)مردم عادی رم – ‏»پلب«‏<br />

– منشأ کلمۀ پرولتاریا(‏ خود را از منشأ پست<br />

حیوانی و اشراف را از منشأ قدسی االهی<br />

می پنداشتند.‏ برای ویکو آگاهی به برابری<br />

انسانی بین شهروندان ‏)پلب(‏ و اشراف،‏<br />

پایه و اساس،‏ و علت وجود تاریخی تولد<br />

جمهوری دموکراتیک در عهد باستان است.‏<br />

بر حسب اتفاق نبود که ما این دو نقل قول را<br />

در رابطه با یکدیگر مطرح کردیم.‏ این گونه<br />

به نظر می رسد که این دو نقل قول،‏ بی آن<br />

که وارد جزئیات شویم،‏ حدود و اصولی را<br />

مطرح می کند که باید به عنوان پایه و اساس<br />

برای درک صحیح معنای فرهنگ مد نظر<br />

قرار دهیم،‏ یعنی درک فرهنگ حتی در چشم<br />

انداز سوسیالیستی.‏<br />

متأسفانه عادت بسیار رایجی وجود دارد<br />

و آن هم این است که معموال فرهنگ را<br />

به عنوان دانش نامه ای می پندارند که در<br />

رابطه با آن فرد آدمی تنها در مقام ظرفی<br />

مطرح می گردد که باید از داده های تجربی،‏<br />

و موارد منفرد انباشته شده و سپس آنها را<br />

به دقت در حافظه اش مانند ستون های کتاب<br />

فرهنگ واژگان دسته بندی کند،‏ تا بتواند<br />

در تمام موقعیت ها به ضروریاتی که جهان<br />

بیرون برای او مطرح می سازد پاسخ گوید.‏<br />

چنین شکلی از فرهنگ و چنین نگرشی<br />

به امر فرهنگی واقعا مضرّ‏ است،‏ به ویژه<br />

برای پرولتاریا.‏ چنین رویکردی فرهنگ<br />

را تنزل داده و موجب پیدایش افرادی می<br />

گردد که خود را برتر از بقیۀ جهان بشریت<br />

دانسته،‏ تنها به این علت که در حافظۀ خود<br />

شماری رویداد و تاریخ انباشت کرده اند،‏ که


صفحه 7<br />

در موارد اتفاقی عرضه کرده،‏ و در عین<br />

حال از آن به عنوان خط فاصل بین خود و<br />

دیگران استفاده می کنند.‏<br />

چنین نگرشی به فرهنگ،‏ فضای بی رنگی<br />

را ترسیم می کند که گویی دچار تنگی نفس<br />

شده،‏ رومن روالن چنین جریانی را به شدت<br />

مورد حمله قرار می دهد که موجب به راه<br />

انداختن کاروانی از خیل روشنفکران خود<br />

پسندی شده است که برای زندگی اجتماعی<br />

به همان اندازه مضرّ‏ هستند که میکروب<br />

هایی مانند مرض سل و سفلیس برای سالمت<br />

و زیبائی بدن.‏<br />

دانشجوی بیچاره ای که کمی زبان التین و<br />

تاریخ آموخته،‏ وکیل دست پا چلفتی که به<br />

دلیل بی قیدی و سهل انگاری استاد موفق<br />

به دریافت یک تکه کاغذ پاره و برگۀ دیپلم<br />

شده،‏ خود را متفاوت و برتر از بهترین<br />

کارگر متخصص می داند که با این وجود در<br />

زندگی وظیفۀ خیلی مشخص و ضروری را<br />

انجام می دهد که در زمینۀ فعالیتی که به او<br />

مربوط می باشد،‏ نسبت به آن دیپلم به دست<br />

ها در زمینۀ خودشان،‏ صد بار ارزشمندتر<br />

است.‏<br />

ولی چنین رویکردی به هیچ وجه نام اصلی<br />

اش فرهنگ نیست،‏ بلکه نام اصلی اش فضل<br />

فروشی است،‏ نام اصلی اش هوش و ذکاوت<br />

و روشن بینی نیست،‏ بلکه روشنفکر نمائی<br />

است،‏ و ما دالیل بسیار موجهی داریم که<br />

علیه این روند واکنش نشان دهیم.‏ فرهنگ<br />

با فضل فروشی فاصلۀ بسیار زیادی دارد.‏<br />

فرهنگ ساز و کار برای انکشاف اصل<br />

حقیقی من درونی است.‏ فرهنگ تسلط و<br />

در اختیار گرفتن شخصیت خویشتن،‏ و فتح<br />

آگاهی برتری است که به مدد آن هر فردی<br />

می تواند به درک ارزش تاریخی خود نائل<br />

آید،‏ و به کارکرد خاص خود در زندگی،‏ به<br />

حقوق خود و به وظایف خود پی ببرد…‏<br />

ولی هیچ یک از این موارد نمی تواند به<br />

شکل خود به خودی،‏ و کنش و واکنش مستقل<br />

خواست ما متحقق گردد،‏ یعنی نمی تواند به<br />

شکل غریزی و مشابه به جهان جانوران و<br />

گیاهان باشد که هر یک بر اساس ساخت<br />

و ساز ناخودآگاه و مطابق بر نظم اجتناب<br />

ناپذیر طبیعی زندگی می کنند.‏<br />

انسان به ویژه روح است،‏ یعنی محصولی<br />

تاریخی است و نه طبیعی.‏ در غیر این<br />

صورت،‏ روشن نخواهد شد که چرا همیشه<br />

استثمار شونده و استثمار کننده،‏ تولید کنندۀ<br />

ثروت و مصرف کنندۀ خود خواه ثروت وجود<br />

داشته است،‏ و هنوز جامعۀ سوسیالیستی را<br />

ایجاد نکرده ایم.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

واقعیت امر این است که بشریت به تدریج<br />

و بر اساس الیه های متعدد به ارزش خاص<br />

خود آگاهی یافت و به کسب حق زندگی به<br />

شکل مستقل از سلسله مراتب و اقلیت ممتاز<br />

که طی دوران های گذشته وضعیت خود را<br />

ازد یدگاه تاریخی تثبیت کرده بودند،‏ نائل<br />

آمد.‏<br />

و چنین آگاهی زیر نیشتر خشونت آمیز<br />

ضرورت فیزیولوژیک شکل نگرفته است،‏<br />

بلکه به مدد تأمالت هوشیارانه،‏ مقدما<br />

تأمالت چند نفر،‏ سپس تمام یک گروه و<br />

طبقه،‏ دربارۀ دالیل برخی مسائل،‏ و بهترین<br />

راه حل ها برای تغییر وضعیت منفعالنه به<br />

برافراشتن پرچم شورش و تحول اجتماعی<br />

تحقق پذیرفته است.‏<br />

چنین امری به این معنا است که هر انقالبی<br />

مسبوق به فعالیت گسترده و شدید انتقادی،‏<br />

نفوذ فرهنگی،‏ و جذب افکار روی توده های<br />

مردم بوده،‏ که در آغاز ناپایدار به نظر می<br />

رسد،‏ و تنها به شکل منزوی،‏ و بی هیچ<br />

پیوند و اتحادی با تمام افراد دیگری که در<br />

شرایط یکسانی به سر می برند،‏ روز به<br />

روز و ساعت به ساعت سرگرم حل مسائل<br />

و مشکالت اقتصادی و سیاسی خودشان بوده<br />

اند.‏<br />

آخرین و نزدیکترین نمونه به ما،‏ انقالب<br />

فرانسه است.‏ دوران فرهنگی پیشین،‏ که<br />

به ‏»عصر فلسفۀ روشنائی«‏ شهرت دارد،‏<br />

که خیلی مورد حملۀ منتقدان بی مایۀ خرد<br />

تئوریک قرار می گیرد،‏ به هیچ عنوان،‏ یا<br />

دست کم محدود به گردشگری اذهان دانش<br />

نامه نویس نیست که از هر دری سخنی می<br />

گفتند،‏ و از همه چیز به شکل خدشه ناپذیر<br />

می گفتند،‏ که تنها پس از خواندن دانش نامۀ<br />

بزرگ دیدرو و داالمبر خود را انسان<br />

معاصر خود احساس می کردند.‏<br />

در مجموع،‏ چیزی نبود به جز پدیدۀ<br />

روشنفکری فضل فروش و عقیم،‏ مشابه آن<br />

چه که امروز انکشاف حد اکثر آن را در<br />

دانشگاه های مردمی می بینیم.‏ همان گونه<br />

که دوسانکتیس در ‏»تاریخ ادبیات ایتالیائی«‏<br />

به شکل بارزی نشان می دهد،‏ انقالب<br />

بزرگی بود که از طریق آن در تمام اروپا<br />

نوعی آگاهی مشترک شکل گرفت،‏ نوعی<br />

انترناسیونال معنوی بورژوا،‏ که در آنها<br />

نسبت به دردها و بدبختی های مشترکشان<br />

حساسیت خاصی ایجاد کرده بود،‏ و همین<br />

امر را باید به عنوان بهترین شرایط آمادگی<br />

و به راه افتادن شورش خونینی بدانیم که<br />

سپس در فرانسه تحقق یافت.‏<br />

در ایتالیا،‏ فرانسه و آلمان همه از یک چیز،‏<br />

از همان نهادها و اصول ها حرف می زدند.‏<br />

هر کمدی جدید ولتر،‏ هر طنز جدید جرقه<br />

ای بود که کشور به کشور،‏ منطقه به منطقه<br />

منتقل می شد،‏ و در همه جا،‏ هم زمان،‏ همان<br />

مبارزان و همان مخالفان حضور داشتند.‏<br />

سرنیزه های ارتش ناپلئون راه را برای<br />

عبور خود باز می دید،‏ ارتشی نامرئی از<br />

کتاب و اعالمیه زمینه را آماده کرده بود،‏ و<br />

از اواسط قرن هجدهم از مبدأ پاریس افراد<br />

و نهاد ها را برای تحوالت ضروری آماده<br />

ساخته بود.‏<br />

بعدا،‏ وقتی رویدادهای فرانسه اذهان آگاه را<br />

بیدار ساخت،‏ یک جنبش مردمی در پاریس<br />

کافی بود تا حرکت مشابهی در میالن،‏ وین<br />

و در کوچکترین شهرها را دامن بزند.‏ تمام<br />

این موارد برای آنهائی که به شکل سطحی<br />

قضاوت می کنند طبیعی و خود به خودی<br />

به نظر می رسد،‏ ولی با این وجود چنین<br />

مواردی غیر قابل درک خواهد بود،‏ اگر<br />

عناصر فرهنگی را درنظر نگیریم که در آن<br />

دوران موجب انکشاف فضایی شده بود که<br />

قابلیت اشتعال آن را برای اهداف مشترک در<br />

سطح گسترده ای افزایش داده بود.‏<br />

امروز،‏ همین پدیده در رابطه با سوسیالیسم<br />

تکرار می شود.‏ از راه نقد تمدن سرمایه<br />

داری که آگاهی مشترک طبقۀ پرولتاریا<br />

شکل گرفته و یا در حال تکوین می باشد،‏ و<br />

نقد مشخصا یعنی فرهنگ و نه تحول خود به<br />

خودی طبیعی.‏ نقد مشخصا به معنای همان<br />

من آگاه است که نووالیس به عنوان هدف<br />

فرهنگی از آن یاد می کند.‏ من به عنوان<br />

عنصری که در مقابل دیگران می ایستد،‏ و<br />

از آنها فاصله می گیرد،‏ و با تعیین هدف و<br />

حرکت هدفمند مسائل و رویدادها را،‏ نه تنها<br />

در رابطه با خودش و برای منافع شخصی<br />

خودش بلکه در چشم انداز ارزش های<br />

پیشگام،‏ مورد داوری قرار می دهد.‏<br />

شناخت خویشتن خویش به معنای تسلط بر<br />

خویشتن است.‏ فاصله گرفتن از دیگران،‏ و<br />

پذیرش چنین تفاوتی و متعهد شدن نسبت به<br />

آن،‏ بیرون آمدن از هرج و مرج و تبدیل<br />

شدن به عنصر نظم است،‏ یعنی نظمی که<br />

خاص خود او و در رابطه با ایده آل او<br />

سامان می گیرد.‏<br />

و تمام این موارد بدون شناخت دیگران<br />

و تاریخ آنها،‏ و بدون شناخت تالش های<br />

متناوب برای رسیدن به آنجائی که هستند و<br />

چیزی که هستند،‏ و برای ایجاد تمدنی که<br />

به وجود آورده اند،‏ یعنی تمدنی که ما می<br />

خواهیم برای آن جایگزین دیگری تعیین<br />

کنیم،‏ قابل دستیابی نیست.‏


​<br />

صفحه 8<br />

چنین امری به این معنا است که باید به «. Nuovo<br />

مفاهیم طبیعت و قوانین آن،‏ و قوانینی که بر<br />

روح انسان احاطه دارد آگاهی بیابیم.‏ و باید<br />

بر تمامی آن آگاهی بیابیم،‏ بی آن که از نظر<br />

به دور داریم که هدف نهائی شناخت بهتر<br />

خویشتن در فراسوی دیگران،‏ و شناخت<br />

بهتر دیگران در فراسوی خویشتن خویش<br />

می باشد.‏<br />

اگر حقیقت دارد که تاریخ جهانشمول زنجیره<br />

ای از تالش هایی را در بر می گیرد که انسان<br />

برای رهایی از امتیازات و پیش داوری ها<br />

و بت پرستی ها به کار بسته است،‏ نمی دانیم<br />

چرا پرولتاریا،‏ که می خواهد حلقه ای نوین<br />

به این زنجیره بیافزاید،‏ نباید بداند چگونه و<br />

چرا،‏ و چه کسانی پیش از آنها وجود داشته<br />

اند،‏ و نباید بداند که می تواند از این آگاهی و<br />

شناخت برای رسیدن به اهدافش استفاده کند.‏<br />

پی نوشت<br />

‎۱‎‏(استاد اقتصاد سیاسی،‏ انکریکو لئونه<br />

به ویژه یکی از نظریه پردازان اصلی<br />

سندیکالیسم انقالبی است،‏ و در مجله ای که<br />

به سال ۱۹۰۵ در رم ایجاد کرده بود،‏ از<br />

مواضع خود دفاع می کرد.‏ لئونه سندیکای<br />

انقالبی را به عنوان ‏»بازگشت سوسیالیسم<br />

به اصل بنیاد اقتصادی«‏ تعریف می کرد.‏<br />

یعنی اصلی که موسلینی آن را دائما تکرار<br />

می کرد.‏ او سرانجام به عنوان پیش قراول<br />

فاشیسم شهرت پیدا کرد.‏<br />

۲( چهارمین کنگره ‏»فدراسیون جوانان<br />

سوسیالیست«‏ که به تاریخ ۲۰ تا ۲۳<br />

سپتامبر ۱۹۱۲ در بواوین برگزار شد،‏ و<br />

آمادئو بوردیگا و آنجلو تاسکا را دیده بود<br />

که دربارۀ ‏»سوسیالیسم و فرهنگ«‏ بحث و<br />

جدل می کردند.‏ در حالی که برای تاسکا<br />

مسائل سوسیالیسم از آموزش جدائی ناپذیر<br />

بود – ‏»جوانان سوسیالیست باید پیش از<br />

همه بیاموزند و مطالعه کنند،‏ مطالعه کنند،‏<br />

مطالعه کنند«‏ – بوردیگا بر عکس روی<br />

اهمیت تعیین کننده های طبقاتی پافشاری<br />

می کرد – ‏»با آموزش نمی توان تبدیل به<br />

سوسیالیست شد،‏ ولی از طریق ضروریات<br />

واقعی طبقه ای که به آن تعلق داریم.«.‏ بی<br />

آن که هرگز چنین نظریه ای را تأیید کند،‏<br />

گرامشی دائما به موضوع این بحث باز می<br />

گردد،‏ که سرانجام با ‏»فرهنگ گرائی«‏<br />

تاسکا متارکه می کند.‏ به ویژه در : ‏)مجلۀ<br />

نظام نوین(.‏<br />

Le programme de L’Ordine «<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

‏​‏‎۳‎‏(فیلسوف،‏ تاریخ شناس و حقوقدان،‏ و استاد<br />

صرف و نحو در دانشگاه ناپل،‏ جیامباتیستا<br />

ویکو )۱۶۶۸-۱۷۴۴( در ‏»علوم نوین«‏<br />

)۱۷۲۵ و به ویژه ۱۷۴۴( سعی می کند تا<br />

علم نوینی را بنیانگذاری کند که از طریق آن<br />

بتوان واقعیت و گفتمان تاریخی را بازخوانی<br />

کرد.‏ او در عین حال دو اصل بزرگ برای<br />

تاریخ شناسی پیشنهاد می کند : قانون ‏»سه<br />

حالت«‏ که بر اساس آن تمام جوامع به شکل<br />

اجتناب ناپذیری از سه مرحله عبور می کنند<br />

– دوران خدایان،‏ دوران قهرمانان و دوران<br />

انسان ها – که هر یک سازمان های سیاسی،‏<br />

خرد و زبان خاص خود را دارد<br />

منبع : آرشیو مارکسیست ها در انترنت ‏)به<br />

زبان فرانسه(‏<br />

چنین امری به این معنا است که هر<br />

انقالبی مسبوق به فعالیت گسترده<br />

و شدید انتقادی،‏ نفوذ فرهنگی،‏ و<br />

جذب افکار روی توده های مردم<br />

بوده،‏ که در آغاز ناپایدار به نظر می<br />

رسد،‏ و تنها به شکل منزوی،‏ و بی<br />

هیچ پیوند و احتادی با متام افراد<br />

دیگری که در شرایط یکسانی به سر<br />

می برند،‏ روز به روز و ساعت به<br />

ساعت سرگرم حل مسائل و مشکالت<br />

اقتصادی و سیاسی خودشان بوده<br />

اند.‏<br />

Antono Gramsci. Socialisme et<br />

1916 janvier 29.culture<br />

http://www.marxists.org/fran-<br />

/01/1916/cais/gramsci/works<br />

htm.19160129_gramsci


نظری<br />

دیالک تیک اوبژکتیف سوبژکتیف<br />

پروفسور دکتر گونتر کروبر<br />

برگردان شین میم شین<br />

دایره املعارف روشنگری<br />

I<br />

۲<br />

اوبژکتیف ‏)عینی(‏<br />

‏)ضد دیالک تیکی سوبژکتیف(‏<br />

• اوبژکتیف ‏)عینی(‏ به چیزی اطالق می<br />

شود که مستقل از سوبژکت منفرد و مستقل<br />

از شعور ‏)ضمیر(‏ او وجود دارد.‏<br />

• اوبژکتیف در فلسفه مارکسیستی به دو<br />

معنی مختلف بکار می رود :<br />

الف<br />

به معنی وجود عینی<br />

• وجود عینی داشتن ‏)اوبژکتیویته(‏ شیئ و یا<br />

پدیده ای به این معنی است که آن مستقل از<br />

سوبژکت منفرد و مستقل از شعور ‏)ضمیر(‏<br />

او وجود دارد.‏<br />

• بنا بر این تعریف،‏ مثال قوانین طبیعی و یا<br />

مناسبات اقتصادی هر فرماسیون اجتماعی<br />

معین،‏ وجود عینی دارند.‏<br />

ب<br />

۱<br />

مفهوم ‏»اوبژکتیف و یا عینی«‏ در تئوری<br />

شناخت<br />

• ما در رابطه با شناخت انسانی از محتوا<br />

و خصلت عینی آن،‏ از عینیت ‏)اوبژکتیویته(‏<br />

آن صحبت می کنیم.‏<br />

• عینیت شناخت در آن است،‏ که سوبژکت<br />

شناخت ‏)مثال انسان شناسنده(‏ واقعیت عینی<br />

را بطور عینی منعکس می کند،‏ به عبارت<br />

دیگر شناخت با اوبژکت شناخت ‏)موضوع<br />

شناخت(‏ انطباق دارد.‏<br />

• توجه به نکات زیر در رابطه با مفهوم<br />

‏»اوبژکتیف«‏ ضرورت دارد:‏<br />

تفاوت عینی با مادی<br />

• ‏»عینی«‏ را نباید با ‏»مادی«‏ یکی دانست:‏<br />

• مادی هر آن چیزی است،‏ که مستقل از<br />

شعور ‏)ضمیر(‏ و در خارج از آن،‏ بطورکلی<br />

وجود دارد.‏<br />

• ضد دیالک تیکی مادی،‏ فکری ‏)ایده ای(‏<br />

است که فقط در شعور ‏)در ضمیر انسانی(‏ و<br />

بواسطه شعور ‏)ضمیر(‏ وجود دارد.‏<br />

• اوبژکتیف و یا عینی اما عبارت است از<br />

هر آن چیزی،‏ که مستقل از شعورسوبژکت<br />

منفرد وجود دارد.‏<br />

• بنابرین،‏ فرم های شعور اجتماعی از<br />

مذهب و غیره،‏ اگرچه بطور اوبژکتیف و<br />

یا عینی وجود دارند،‏ یعنی مستقل از شعور<br />

‏)ضمیر(‏ فردی اند،‏ در عین حال به مثابه<br />

فرم های شعور،‏ دارای خصلت معنوی و<br />

غیرمادی اند.‏<br />

تفاوت عینی با واقعی<br />

• ‏»عینی«‏ را همچنین نباید با ‏»واقعی«‏<br />

‏)رئال(‏ یکی دانست:‏<br />

• محتوای مفهوم ‏»واقعی«،‏ وسیعتر از<br />

محتوای مفهوم ‏»عینی«‏ است:‏<br />

• فقط چیزهای عینی ‏)یعنی چیزهائی که<br />

مستقل از شعور ‏)ضمیر(‏ فردی وجود دارند(‏<br />

نیستند که وجود دارند،‏ بلکه خود شعور<br />

فردی و سوبژکتیف نیز وجود دارد.‏<br />

• چیزهای واقعی ‏)رئال(‏ می توانند،‏ هم مادی<br />

باشند و هم فکری،‏ هم اوبژکتیف ‏)عینی(‏<br />

باشند و هم سوبژکتیف.‏<br />

• چیزهای عینی واقعی محتوای مفاهیم<br />

‏»عینی«‏ و ‏»واقعی«‏ را تشکیل می دهند.‏<br />

• اگر چیزهای مورد نظر،‏ مستقل از شعور<br />

بطور کلی ‏)یعنی مستقل از هر نوع شعور(‏<br />

و در خارج از آن وجود داشته باشند،‏ مادی<br />

نامیده می شوند.‏<br />

مراجعه کنید به ماده،‏ مادی،‏ واقعی و دیالک<br />

تیک سوبژکت اوبژکت در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

سوبژکتیف در تئوری شناخت<br />

۱<br />

۲<br />

۳<br />

۴<br />

۵<br />

۶<br />

II<br />

• سوبژکتیف به معانی زیر بکار می رود:‏<br />

• آنچه که منوط به سوبژکت شناسنده است<br />

و نه منوط به ابژکت شناخت یا موضوع<br />

شناخت.‏<br />

• آنچه که وابسته به سوبژکت منفرد است.‏<br />

• آنچه که وابسته به شعور سوبژکت منفرد<br />

است.‏<br />

• آنچه که بوسیله سوبژکت تعیین می شود.‏<br />

• آنچه که بوسیله سوبژکت مشروط می شود.‏<br />

• آنچه که ضد دیالک تیکی ابژکتیف ‏)عینی(‏<br />

است.‏<br />

سوبژکتیف در محاوره<br />

۱<br />

۲<br />

• سوبژکتیف در زبان محاوره به معانی زیر<br />

بکار می رود:‏<br />

• آنچه که با واقعیت امر راستین انطباق<br />

ندارد.‏<br />

• آنچه که یکجانبه ‏)یکسونگرانه(‏ است.‏<br />

۳<br />

صفحه 9<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 10<br />

۴<br />

• آنچه که دلبخواهی و سرسری است.‏<br />

• آنچه که نامعقول است.‏<br />

*****<br />

۱<br />

• شناخت به مثابه روند و به عنوان نتیجه<br />

انعکاس واقعیت عینی،‏ همواره وحدتی است<br />

از سوبژکتیف و ابژکتیف.‏<br />

• توجه به دو نکته مهم زیر در این زمینه<br />

ضرورت مبرم دارد:‏<br />

خصلت سوبژکتیف شناخت<br />

۲<br />

• شناخت به مثابه روند،‏ در وهله اول<br />

سوبژکتیف است:‏<br />

• چون این روند با دریافت تحریکات محیط،‏<br />

بوسیله گیرنده های سوبژکت شناسنده آغاز<br />

می شود و سپس گیرنده های موظف به تبدیل<br />

تحریکات یاد شده،‏ آنها را به عالئم خاص<br />

سیستم ترجمه می کنند و کل جریان شناخت<br />

بوسیله خودویژگی کردوکار عصبی مبتنی<br />

بر واکنش های مشروط انسانی تعیین می<br />

شود.‏<br />

خصلت اوبژکتیف شناخت<br />

• شناخت،‏ به مثابه روند در تحلیل نهائی <br />

ابژکتیف است:‏<br />

• چون این کردوکار عصبی محصول توسعه<br />

ماده بدرجه عالی تکامل یافته،‏ یعنی محصول<br />

مغز است.‏<br />

• بنیان های نویرو دینامیکی شناخت ‏)سیستم<br />

عالمتی اولیه و ثانویه(‏ در طول تاریخ توسعه<br />

و تکامل بیولوژیکی و اجتماعی انسان،‏<br />

تشکیل یافته اند و به قول مارکس،‏ ‏»تشکیل<br />

حواس پنجگانه،‏ نتیجه کار مجموعه تاریخ<br />

بشری تا به امروز بوده«‏ و لذا شناخت،‏<br />

همواره به نحو تاریخی مشخص بطور<br />

اوبژکتیف ‏)عینی(‏ تعیین می شود.‏<br />

• تصاویر فکری ‏)احساس،‏ دریافت،‏ مفهوم<br />

و غیره(‏ بلحاظ فرم سوبژکتیف و بلحاظ<br />

محتوا ابژکتیف اند.‏<br />

• زیرا فرم بوسیله سوبژکت شناسنده تعیین<br />

می شود،‏ اما محتوا بوسیله خواص موضوع<br />

شناخت ‏)شیئ(‏ معین می گردد.‏<br />

• میان تصویر فکری ‏)چیز سوبژکتیف(‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

و شیئ تصویرسازی شده اوبژکتیف ‏)چیز<br />

عینی(،‏ تشابه بمعنای رابطه ایزومورفی<br />

برقرار است.‏<br />

• بکمک عادات ادراکی ‏)که بطور فردی<br />

و اجتماعی کسب می شوند(،‏ گشتاوری از<br />

عناصر سوبژکتیف وارد شناخت می شود،‏<br />

که می تواند فرم یک اپریوری نسبی به خود<br />

گیرد و در مرحله عقلی شناخت،‏ به مثابه<br />

عادات فکری،‏ شماهای فکری و غیره ظاهر<br />

شود.‏<br />

• این عادات،‏ بر مبنای تجارب ذخیره شده<br />

از قبل پدید می آیند و می توانند در گزینش<br />

عالئم و اطالعات مهم از سیل عالئم و<br />

اطالعات وارده بر مغز و در بکاربستن<br />

هدفمند استعدادهای خود در پراتیک،‏ به<br />

سوبژکت کمک رسانند و با پیوندهای<br />

برگشتی سیبرنتیکی می توان تغییر آنها را<br />

تند و کند کرد.‏<br />

• مطلق کردن اپریوری نسبی به اپریوریسم<br />

معرفتی نظری منتهی می شود.‏<br />

• مراجعه کنید به اپریوریسم<br />

• جریایات مختلف ایدئالیستی با دستاویز<br />

قرار دادن جنبه سوبژکتیف شناخت،‏ ادعا<br />

می کنند که شناخت بشری سوبژکتیف است<br />

و بدین طریق،‏ به انکار محتوا و خصلت<br />

ابژکتیف شناخت می پردازند.‏<br />

• اشتباه تئوریکی این نظریه عبارت از<br />

این است،‏ که آن رابطه میان سوبژکتیف<br />

و ابژکتیف را از هم می گسلد و بطور<br />

متافیزیکی،‏ آن دو را در مقابل هم قرار می<br />

دهد.‏<br />

• همانطور که ‏»ابژکتیف«‏ و یا ‏»عینی«‏<br />

با ‏»مادی«‏ یکی نیست،‏ به همان سان نیز<br />

‏»سوبژکتیف«‏ و یا ‏»ذهنی«‏ با ‏»فکری«‏<br />

یکسان نیست.‏<br />

• عناصر فکری ‏)مفاهیم،‏ تئوری ها،‏ فرم<br />

های شعور اجتماعی و غیره(‏ می توانند هم<br />

سوبژکتیف باشند و هم ابژکتیف.‏<br />

• مراجعه کنید به سوبژکت ‏)ذهن(‏<br />

پایان<br />

• جریایات مختلف ایدئالیستی با<br />

دستاویز قرار دادن جنبه سوبژکتیف<br />

شناخت،‏ ادعا می کنند که شناخت<br />

بشری سوبژکتیف است و بدین طریق،‏<br />

به انکار محتوا و خصلت ابژکتیف<br />

شناخت می پردازند.‏<br />

• اشتباه تئوریکی این نظریه عبارت<br />

از این است،‏ که آن رابطه میان<br />

سوبژکتیف و ابژکتیف را از هم می<br />

گسلد و بطور متافیزیکی،‏ آن دو را<br />

در مقابل هم قرار می دهد.‏


نظری<br />

سوسیالیسم<br />

بخشیدن حتقق امکان و مارکسیسم بودن بهروز پیرامون حزب<br />

پرسابقه علمی کادرهای ‏)از فولبرت گئورگ با مصاحبه آملان(‏<br />

کمونیست 11<br />

صفحه از<br />

یکی مینویسد کوشینسکی توماس س:‏ از<br />

تأملی قابل مخلوط تو ویژه خصلتهای یک<br />

ایده به وفاداری است؛ شک و وفاداری سوسیالیستی<br />

جامعه یک یعنی عادالنه،‏ جامعه یافتن<br />

تحقق قابلیت مقابل در تردید و شک و سوسیالیسم<br />

تو آیا حاضر!‏ حال در تنها نه آن میدانی؟<br />

تحققپذیر را من<br />

دارد.‏ حق حتماً‏ میگوید،‏ توماس اگر ج:‏ سرمایهداری<br />

که نیست پیشبینی قابل میگویم:‏ رسید.‏<br />

خواهد پایان به کی در<br />

مارکس را استفاده قابل پیشبینی تنها ‏)آثار<br />

سیاسی«‏ اقتصاد به ‏»نقدی خود اثر ارایه<br />

۹( ص.‏ ١۳، جلد انگلس و مارکس سرنگون<br />

هرگز اجتماعی نظم ‏»یک میدهد:‏ واالتر<br />

تولیدی مناسبات و … شد نخواهد مگر<br />

گردید،‏ نخواهند آن جایگزین هرگز جامعه<br />

دل در آن حیات مادی شرایط آنکه آیا<br />

که دید باید حال باشد.«‏ بسته نطفه کهنه کهنه<br />

جامعه در امروز نوین،‏ جامعه شواهد مثالً‏<br />

موجودند،‏ شواهد این میخورند؟ چشم به به<br />

که فراگیر اینترنت با پیشرفته فنآوری تکامل<br />

این ولی است.‏ بیصاحب ثروتی ناگاه تالشی<br />

برای هنوز سرمایهداری در نوین سرمایهداری<br />

و نیست کافی سرمایهداری که<br />

وقتی تا و دارد.‏ را آن تحمل توان هنوز که<br />

باشد،‏ داشته نوآوری جای سرمایهداری ایده<br />

این به معتقد افراد تعداد دارد،‏ شک بدون دیگری<br />

جامعه توسط بایستی سرمایهداری که بود.‏<br />

خواهد کوچک اجباراً‏ گردد،‏ جایگزین تضادها<br />

مولده،‏ نیروهای رشد دنبال به آیا س:‏ نخواهند<br />

رشد گذشته جوامع از سریعتر نیز یافت؟<br />

دیگر<br />

طرف از اما است.‏ درست بلی،‏ ج:‏ است:‏<br />

قاعده یک این سرمایهداری در تقویت<br />

باعث نبرد،‏ بین از را آن که چیزی آنکه<br />

جای به سرمایهداری میشود.‏ آن خود<br />

در را آنها بکوشد،‏ تضادها حل در مسأله<br />

١۹ قرن در که هنگامی میکند.‏ ادغام که<br />

کردند فکر بسیاری شد،‏ مطرح اجتماعی خواهد<br />

متالشی تضاد این اثر در سرمایهداری میبرد.‏<br />

بین از را خود کار نیروی زیرا شد،‏ را<br />

خود بلکه نرفت،‏ بین از سرمایهداری ولی و<br />

هرز سرمایهداری جای به ساخت.‏ متحول اصطالح<br />

به افراطی،‏ بازار اقتصاد با وحشی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله که<br />

شد جایگزین سازمانیافته سرمایهداری شد<br />

خورد ولی نشد حل اجتماعی مسأله آن در داشته<br />

نگاه عقب و مستعمره کشورهای به و گردید.‏<br />

منتقل شده داشت،‏<br />

وجود کماکان انباشت اضافه مسأله توسط<br />

ساده خیلی انباشت اضافه این ولی جهانی<br />

جنگ یعنی مناسب،‏ بسیار شیوه یک بسیار<br />

چیز جهانی جنگهای شد.‏ داده کاهش مردم<br />

برای است.‏ سرمایهداری برای مفیدی اجتماعی،‏<br />

مسأله نتیجه در است.‏ فاجعه طبیعتاً‏ اینکه<br />

یعنی نکرد،‏ سرنگون را سرمایهداری بود،‏<br />

پیشرفتهتر سرمایهداری اجتماعی نظم اجتماعی.‏<br />

مسأله برای حتا به<br />

ما باید را راهبردی سیاست چه س:‏ چنگ<br />

از تا کنیم اتخاذ کمونیست حزب عنوان مسایل<br />

برای ما شویم؟ آزاد سرمایهداری … داریم اختیار در راهحلهایی اجتماعی در<br />

که است مسألهای اجتماعی،‏ مسأله ج:‏ البته<br />

نیست.‏ جدی سوژه دارای حاضر حال مد<br />

را اجتماعی مسأله از بخشی سندیکاها مربوط<br />

که بخشی آن تنها ولی دارند نظر بزرگترین<br />

میگردد.‏ عضو کارگران به صنایع<br />

کارگران سندیکای آلمان،‏ سندیکای کارگران<br />

سندیکای مشخص طور به پوالد عنوان<br />

به ما میباشد.‏ عضو و اصلی که<br />

بگوییم میتوانیم طبیعتاً‏ کمونیست حزب این<br />

که بدانیم باید ولی هستیم،‏ تغییر خواستار است.‏<br />

سنگینی وظیفه بسیار<br />

طبیعتاً‏ کاربردی سیاست عبارت از<br />

برخی حاضر حال در ولی است،‏ گسترده که<br />

آنچه دارد.‏ وجود درست بسیار رفرمهای حزب<br />

کمونیستی ‏)پالتفرم واگنکنشت سارا ناشی<br />

‏»آزادی خود کتاب در آلمان(‏ چپهای به<br />

منطقی خیلی مینویسد سوسیالیسم«‏ از به<br />

او که آنگونه که هرچند میرسد،‏ نظر نظر<br />

از را میکند استناد ارهارد لودویگ که<br />

اوست با حق نمیدانم.‏ درست اخالقی بانکهای<br />

که برود،‏ تحلیل باید مالی بخش در<br />

آنها وظیفه و شوند دولتی باید تجارتی تعاونی<br />

بانک یا و پسانداز حساب چارچوب ثروت<br />

بر مالیات همینطور گردد.‏ محدود یک<br />

از بیش ثروتهای برای درصدی ۵ جوانب<br />

چپ حزب برنامه در یورو.‏ میلیون است.‏<br />

موجود متعددی منطقی آنها<br />

البته نمیروند.‏ جلوتر آنها ولی س:‏ منتها<br />

میکنند،‏ پیشنهاد را مختلفی رفرمهای سرمایهداری<br />

چارچوب از پیشنهادها این فراترنمیروند.‏<br />

مطمئناً‏<br />

کنونی وضعیت به نسبت ولی ج:‏ ما<br />

که خطایی بود.‏ خواهد جلو به گامی و<br />

کمونیست عنوان به ما شدیم-‏ مرتکب ما<br />

که بود این دیگر-‏ چپهای همینطور مطرح<br />

را مالکیت مسأله سال ۳٠ تقریباً‏ در<br />

دولتی سرمایه شکست از ما نکردیم.‏ بودیم<br />

ترسیده چنان موجود واقعاً‏ سوسیالیسم پرداختیم.‏<br />

دیگر مسایل به آزگار سال ۳٠ که دور<br />

نظر از را مالکیت مسأله که گروهی سرعت<br />

به آنها بود.‏ بورژوازی نداشت،‏ تازاندند.‏<br />

را خصوصیسازی و دریافتند و<br />

بهداشت بخش در امر این حاضر حال در قادر<br />

والیات و ایاالت میگردد.‏ حاد تندرستی نگاه<br />

پا سر را دولتی بیمارستانهای نیستند مالی<br />

بازارهای اختیار در را آنها و دارند و<br />

شاغلین اخراج به نتیجتاً‏ که میدهند قرار میگردد،‏<br />

منجر خارج به پزشکان مهاجرت نظر<br />

از اوالً‏ است:‏ بد بسیار کار شرایط زیرا به<br />

سرویسدهی نظر از دوماً‏ و کار ساعات مسؤولیت<br />

نمیتوانند دیگر زیرا بیماران،‏ وضعیت<br />

کنند.‏ تقبل میدهد،‏ رخ که را آنچه شد.‏<br />

خواهد بدتر روزبهروز بیماران درمانی میشود،‏<br />

برجسته درمانی بخش در امر این یک<br />

مالکیت در مثالً‏ که بیمارستانی زیرا و<br />

وظیفه با دارد،‏ قرار خصوصی شرکت تناقض<br />

به است،‏ آن عهده به که مسؤولیتی کرد.‏<br />

خواهد برخورد دولت<br />

کنیم.‏ مطرح را مالکیت مسأله باید ما که<br />

باشد مالی امکانات آنچنان دارای باید نگاه<br />

پابرجا را خود بیمارستانهای بتواند سیاست<br />

یک نیازمند ما خاطر این به دارد.‏ از<br />

توزیع سیاست هستیم.‏ دیگری مالیاتی مالکیت<br />

مسأله طریق این از و پایین.‏ به باال مطرح<br />

مجدداً‏ سرمایهداری سیستم رفرم با شد.‏<br />

خواهد سرمایهداری<br />

تحلیل در کمونیستها ما س:‏ ولی<br />

میورزیم.‏ استناد مارکس تئوری به آیا<br />

است؟ بهروز اندازه چه تا تئوری این برای<br />

استفادهای قابل پاسخهای مارکسیسم میدهد؟<br />

ارایه جاری مسایل


مسایل<br />

خوب بسیار میتواند تئوری این ج:‏ که<br />

اینجاست در و دهد.‏ توضیح را جاری جوانب<br />

که میرسیم مارکس ‏»سرمایه«‏ به میکند.‏<br />

مطرح را بهروزی و بهجا بسیار را<br />

فرضی سرمایه اصطالح به نقش مثالً‏ عمل<br />

مستقل چارچوب در اصل در مارکس که<br />

میسازد مطرح مالی بازارهای کردن افزایش<br />

از مارکس ثانیاً‏ است.‏ بهروز بسیار افزایش<br />

یعنی سرمایه،‏ ارگانیک اجزاء سخن<br />

زنده کار به نسبت کار مشخص بخش نرخ<br />

کاهش روند این در مارکس میگوید.‏ مورد<br />

نظر این البته میکرد-‏ پیشبینی را سود که<br />

بود کرده پیشبینی او ولی است بحث عالوه<br />

یافت.‏ خواهد افزایش کار مرده بخش که<br />

است دیگری جنبه دارای سرمایه برآن،‏ هب میپنداشتیم:‏ بیاهمیت را آن مدتها ما طور<br />

این گذشته در اولیه.‏ انباشت اصطالح غیرسرمایهداری<br />

مالکیت که میشد برداشت این<br />

و میگردد مبدل سرمایهداری مالکیت به و<br />

است گرفته صورت گذشته در تنها عمل صورت<br />

دیگر اولیه انباشت که میشد تصور ‏»دیوید<br />

نیست.‏ درست برداشت این نمیگیرد.‏ مارکسیست<br />

یک و جغرافیدان یک هاروی«‏ شاهد<br />

حاضر حال در ما که میکند اشاره تالشی<br />

اول میباشیم.‏ مجدد اولیه انباشت مالکیت<br />

انحالل دوم شرق،‏ در دولت مالکیت تأمین<br />

سیستم خصوصیسازی دولتی،‏ اولیه<br />

انباشت اینها همه غرب.‏ در اجتماعی بهروز<br />

کامالً‏ مارکس نیز مورد این در است.‏ است.‏<br />

به<br />

مجدداً‏ مارکسیسم تا کرد باید چه س:‏ کند؟<br />

پیدا نفوذ کارگر طبقه ضمیر بر<br />

‏»نقدی کتاب میتوان مثال منباب ج:‏ ‏»سرمایه«‏<br />

سادهتر یا و سیاسی«‏ اقتصاد چارچوب<br />

از را آن میتوان خواند.‏ را مارکس مارکس<br />

سرمایه کتاب آورد.‏ بیرون آکادمیک چارچوب<br />

در تنها شود خوانده اصالً‏ اگر خواهد<br />

خوب خیلی احتماالً‏ است.‏ آکادمیک مطالعه<br />

را ‏»سرمایه«‏ کتاب کسانی که بود،‏ فعالیت<br />

و روزمره زندگی در شخصاً‏ که کنند لمس<br />

را سرمایهداری واقعیت خود شغلی میشوند<br />

روبهرو پرسشهایی با و میکنند کردم<br />

کوشش شخصاً‏ من گویند.‏ پاسخ باید که این<br />

به دهم،‏ پاسخ کوچکی بسیار بخش به ١٢۶<br />

حجم به کوچکی جزوه که صورت انتشار<br />

فشرده«‏ ‏»سرمایه-‏ نام به صفحه از<br />

بیشتر چرا که میپرسم خود از دادم.‏ مدارس<br />

در سرمایه مورد در نوشتهها نوع نمیگردد.‏<br />

تدریس ما عمومی نظر<br />

مارکسیستی:‏ ادبیات با رابطه در س:‏ مارکس«‏<br />

نوین ‏»خواندنیهای مورد در تو چیست؟<br />

زیرا<br />

بود،‏ پرارزشی بسیار کار این اوالً‏ ج:‏ دقت<br />

با بسیار را مارکس ‏»سرمایه«‏ آنها در<br />

که را بخشی ویژه به بودند.‏ کرده مطالعه ١۵۶<br />

یعنی است ارزشها انواع تحلیل مورد دیگر<br />

قسمت در البته ‏»سرمایه«.‏ اول صفحه واقعیات<br />

با درگیری آنها ضعیفترند:‏ کمی قرار<br />

اغماض مورد را سرمایهداری مادی مبدل<br />

را ارزشها انواع تحلیل آنها میدهند.‏ طور<br />

به آنکه جای به میسازند،‏ دگم به بسنجند.‏<br />

واقعیت با را آن مستمر مارکس«‏<br />

نوین ‏»خواندنیهای حد تاچه س:‏ است؟<br />

یافته گسترش امروز که<br />

تعبیر آن ویژه به است،‏ غالب بسیار ج:‏ گرفته<br />

انجام آلتهوسر«‏ ‏»لوئیس طرف از کارگری<br />

جنبش که شده تهیه دورهای در و سالهای<br />

در تقریباً‏ یعنی بود،‏ گردیده فلج روگرداندن<br />

بازتاب اثر این ١۹۶۸. از قبل است<br />

واقعی کارگری جنبش از روشنفکران عمل<br />

غالب طور به هنوز نیز امروز و رابطه<br />

در لوکزامبورگ روزا بنیاد میکند.‏ زحمات<br />

مارکس«‏ نوین ‏»خواندنیهای با که<br />

دورههایی اگر میشود.‏ متحمل فراوانی جلد<br />

سه بگیریم،‏ نظر در را میشوند عرضه خالق<br />

کار و زیاد زحمات با را مارکس کتاب مطرح<br />

سؤال این همواره و میکنند تدریس پس<br />

داد.‏ ادامه کار این به باید آیا که میشود ‏»سرمایه<br />

کتاب کاپیتال،‏ کتاب جلد سه از نیز<br />

را هیلفردینگ«‏ ‏»رودولف نوشته مالی«‏ را<br />

کار این آنها ولی گرفت.‏ نظر در میتوان مطالعه<br />

را ‏»گرامشی«‏ عوض در و نمیکنند در<br />

تعمیق ولی نیست،‏ مخالفتی میکنند.‏ روند<br />

این نمیکند.‏ پیدا ادامه اقتصادی مسایل و<br />

دانشگاهها در که حالی در است:‏ غریبی نقش<br />

مدیریت و اقتصاد علوم عالی،‏ مدارس به<br />

نه مارکسیستها میکنند،‏ ایفا را غالب میپردازند.‏<br />

انسانی علوم به بلکه اقتصاد،‏ با<br />

باید چگونه کمونیستها ما س:‏ کنیم؟<br />

رفتار مارکس«‏ نوین ‏»خواندنیهای و<br />

دارند وجود که باشیم خوشحال باید ج:‏ آن<br />

از بیشتری استفاده میتوان آیا که ببینیم برد.‏<br />

کمونیست<br />

حزب ارگان ما،‏ عصر منبع:‏ آملان<br />

عدالت<br />

تارنگاشت از ترجمه خوب<br />

بسیار میتواند تئوری این در<br />

و دهد.‏ توضیح را جاری مسایل مارکس<br />

‏»سرمایه«‏ به که اینجاست و بهجا بسیار جوانب که میرسیم نقش<br />

مثلًا میکند.‏ مطرح را بهروزی مارکس<br />

را فرضی سرمایه اصطالح به عمل<br />

مستقل چارچوب در اصل در میسازد<br />

مطرح مالی بازارهای کردن مارکس<br />

ثانیًا است.‏ بهروز بسیار که سرمایه،‏<br />

ارگانیک اجزاء افزایش از کار<br />

مشخص بخش افزایش یعنی میگوید.‏<br />

سخن زنده کار به نسبت نرخ<br />

کاهش روند این در مارکس البته<br />

میکرد-‏ پیشبینی را سود او<br />

ولی است بحث مورد نظر این مرده<br />

بخش که بود کرده پیشبینی عالوه<br />

یافت.‏ خواهد افزایش کار دیگری<br />

جنبه دارای سرمایه برآن،‏ بیاهمیت<br />

را آن مدتها ما که است انباشت<br />

اصطالح به میپنداشتیم:‏ برداشت<br />

طور این گذشته در اولیه.‏ غیرسرمایهداری<br />

مالکیت که میشد مبدل<br />

سرمایهداری مالکیت به گذشته<br />

در تنها عمل این و میگردد که<br />

میشد تصور و است گرفته صورت منیگیرد.‏<br />

صورت دیگر اولیه انباشت ‏»دیوید<br />

نیست.‏ درست برداشت این یک<br />

و جغرافیدان یک هاروی«‏ ما<br />

که میکند اشاره مارکسیست اولیه<br />

انباشت شاهد حاضر حال در مالکیت<br />

تالشی اول میباشیم.‏ مجدد مالکیت<br />

احنالل دوم شرق،‏ در دولت تأمین<br />

سیسمت خصوصیسازی دولتی،‏ اینها<br />

همه غرب.‏ در اجمتاعی نیز<br />

مورد این در است.‏ اولیه انباشت است.‏<br />

بهروز کاملًا مارکس 12<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


نظری<br />

شلینگ«‏<br />

و ‏»فیخته،‏ : آملان رمانتیسم ساده،‏ زبان به فلسفه روحی<br />

زهره 13<br />

صفحه قرن<br />

اواخر در ‏»رمانتیسم«،‏ نهضت مهمترین<br />

از یکی عنوان به میالدی هجده و<br />

شد زاده آلمان در اروپایی،‏ نهضتهای ظاهراً‏<br />

میکنند،‏ گزارش مورخان که اینطور همان<br />

روشنگری.‏ عصر علیه بود واکنشی آشنا<br />

آن با بحثها این در پیشتر که عصری میتوان<br />

آن متفکران مهمترین از و شدهایم ‏»فرانسیس<br />

حتا و کانت دکارت،‏ روسو،‏ از که<br />

فیلسوفی همان ‏)یعنی برد نام بیکن«‏ زندگیاش<br />

نحوهی با مغایر کامال تفکری و<br />

دوستدار فیلسوفِ‏ مقام در آنهم داشت همانگونه<br />

بهرحال روشناندیشی(.‏ پیشقراول سوای<br />

روشنگری فالسفهی دانستیم،‏ که فکری،‏<br />

اختالفات نیز و عقالنی،‏ باورهای موجود<br />

وضع در تغییر مطالبهکنندهی تنها نه تالش<br />

از بلکه بیکن(،‏ استثنای به ‏)البته بودند و<br />

‏»علمی«‏ روشهای یاری به نوین فکری میکردند.‏<br />

استقبال منطقی«‏ ‏»عقالنی جهانبینیِ‏<br />

و هجده قرن اواخر در اکنون اما مطالبهی‏<br />

تداوم وجود با رمانتیسم،‏ نهضت آن<br />

از آنچه موجود،‏ وضع در تغییر در<br />

‏»عقل«‏ جای به و میشود جانبداری ‏»احساس«‏<br />

است،‏ شده نشانده قدرت مصدر مذاق<br />

به گفته این است ممکن هرچند است.‏ اما<br />

نیاید،‏ خوش کانت مفسرانِ‏ از برخی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله نهضتِ‏<br />

طالیهداران که است این واقعیت واقع<br />

در خود فلسفهی در آلمانیِ،‏ رمانتیسمِ‏ فیلسوف<br />

خردگراترین ‏)این کانت،‏ امانوئل از از<br />

آنهم میگرفتند.‏ الهام روشنگری(‏ عصر در<br />

کانت آن واسطهی به که او اندیشهی آن برآمد<br />

انسانی معرفتِ‏ محدودیتِ‏ تبیین صددِ‏ و<br />

‏»جهان از سخن تاریخی،‏ لحظهای در و …<br />

گفت ‏“من”«‏ برای چیزها سخن<br />

همین دید،‏ خواهیم چنانچه بهرحال بنیانگذارانِ‏<br />

برای شد مُجَوزی کانت،‏ جایی<br />

تا البته که آلمان؛ در رمانتیسم نهضت آلمانی<br />

‏»ناراضی«‏ جوانانِ‏ از میدانیم که طبقهی<br />

دانشجوی جوانانِ‏ بود.‏ شده تشکیل در<br />

چندانی جای که مرفهی غیر متوسطِ‏ و نداشتند اجتماعی منزلتِ‏ مراتب سلسله‏ خود،‏<br />

اجتماعی سیاسی مطالبات دلیل به موجود<br />

جایگاههای و مشاغل به راضی نه نتایج<br />

از راضی نه و بودند ‏»پیشنهادی«‏ و باالی<br />

اقشار نفع به صرفاً‏ که انقالباتی تهدیدی<br />

خود اکنون و شده تمام بورژوازی همانگونه<br />

بنابراین میآمد.‏ شمار به جدید آلمانی<br />

پیشروی جوانانِ‏ این دید،‏ خواهیم که نوعی<br />

به شلینگ(،‏ و فیخته جا،‏ این ‏)در عصر<br />

و روشنگرانه انقالباتِ‏ دهندهی ادامه تصرف<br />

دلیل به منتها بودند.‏ روشنگری آنان<br />

بورژوازی،‏ توسط عقالنی ابزارهای از<br />

جدیدی ابزارهای برساختن به ناگزیر شدند<br />

روشنگرانهای اندیشههای همان دل در<br />

مثال عنوان به که داد(‏ خواهیم ‏)توضیح از<br />

داشت.‏ درخشان جلوههایی کانت فلسفهی اصالحات<br />

خواهان فیختهی از میتوان اینرو فراخوانِ‏<br />

از تبعیت به که کرد یاد اساسیای فالسفهی<br />

چیستِ«‏ ‏»روشنگری گفتمان مردم<br />

به خطاب حرارت و شور با خردگرا،‏ و کرد منتشر آزادیخواهانه رسالهای آلمان بخشی<br />

دورانت گرفت.‏ پرسش به را حکومت است:‏<br />

آورده خود کتاب در عیناً‏ را آن از که<br />

بگویید خود فرمانروایان به کنان ‏“فریاد فکری<br />

آزادی که داد نخواهید اجازه هرگز قرون<br />

شود….‏ پایمال آنها وسیلهی به شما یعنی<br />

… است،‏ رسیده پایان به تیرگی که<br />

میگفتند شما به خدا نام به که روزگاری هستید<br />

زمین روی احشام و اغنام گلههای شما که<br />

فرمانروایی از حال …. ببرید؛ بار باید و چه<br />

به بپرسید:‏ کند حکومت شما بر میخواهد توارث،‏<br />

نتیجهی در داد،‏ جواب اگر حقی؟ حق<br />

این چگونه شما سرسلسلهی که بپرسید تمام<br />

شما فرمانروای …. آورد؟ دست به را ‏)دورانت،‏<br />

میکند”‏ اخذ ملت از را خود قدرت ص‎۸۸۷‎‏(.‏<br />

۱۳۷۰: یازده،‏ جلد


14<br />

صفحه کرد<br />

تالش حتا که پیر کانتِ‏ از نظر صرف از<br />

تازه جوان این برای آنکه بر عالوه تا معلمیِ‏<br />

کار شده،‏ فارغالتحصیل دانشگاه نیز<br />

او به و کند،‏ پا و دست را سرخانه رسالههایاش<br />

از یکی رساندن چاپ به در کند،‏<br />

کمک ناشری(‏ به توصیه طریق ‏)از که<br />

نیست مشکل چندان مسئله این حدس به<br />

فیخته صریح حمالت همچنین و ادبیات دانشگاهیان<br />

خود سوی از حتا مذهب قلمرو باشد.‏<br />

مشکلآفرین وی برای میتوانست کرسی<br />

تصدی فیخته آنکه از بعد خصوصاً‏ عهده<br />

به را ‏»ینا«‏ دانشگاه در فلسفه تدریس از<br />

یکی در دورانت گزارش طبق گرفت.‏ اعضاء<br />

و استادان از برخی حمالت،‏ همین انجمن<br />

به نامهای طی فرهنگی برجستهی شدند.‏<br />

جوان استاد این توبیخ خواستار وایمار و گوته امضاء آن در میشود گفته که نامهای میرسد<br />

نظر به بهرحال،‏ است.‏ بوده هم شیلر سیاقی<br />

و سبک فیخته نوشتههای از برخی او<br />

آنکه بدلیل نه اما داشتهاست.‏ آنارشیستی پرسش<br />

این از ‏)دلیل بوده،‏ آنارشیست واقعا میتواند،‏<br />

آنارشیست فردی چگونه که باالتر زا فیالمثل که بپروراند فلسفیای نظریههای زیر<br />

در است!؟ کرده گذر فیخته تخیل و ذهن اینرو<br />

از بلکه داد(،‏ خواهیم توضیح را آنها گسیخته<br />

لگام احساس«‏ و ‏»شور با را آنها که اساساً‏<br />

را ‏»دولت«‏ وی فیالمثل مینوشت.‏ از<br />

دورانت ویل میکرد.‏ شناسایی زائد امری که:‏<br />

میآورد قول نقل عیناً‏ وی زندگی<br />

مطلق هدف جزو سیاسی ‏“جامعهی‏ برای<br />

احتمالی وسیلهای بلکه نیست،‏ بشر دولت<br />

میباشد.‏ کامل جامعهی یک تشکیل مییابد؛<br />

گرایش خود نابودی سوی به پیوسته خود<br />

که است این دولتی هر نهایی هدف زیرا مدتهای<br />

باید شاید بنماید.‏ ضروری غیر را تشکیالت<br />

همه روزی ولی کنیم،‏ صبر مدید هدف<br />

]...[ شد خواهد الزم غیر سیاسی است”‏<br />

آن اعضای کامل تساوی جامعه نهایی .)۸۸۸ ، ۸۸۷<br />

صص ‏)همانجا،‏ میپردازیم.‏<br />

فیخته فلسفیِ‏ نظریات به اینک و مبنای<br />

بر گفتیم که همانگونه که نظریاتی ‏»آزادِ«‏<br />

و آگاه«‏ خود ‏»فردیتِ‏ یا ‏»من«‏ اینجا<br />

از است بهتر است.‏ گرفته شکل کانتی این<br />

به توسل با کانت اگر که کنیم شروع صورتهای<br />

همچون ما در اخالقی قانون که وجود<br />

پیشاپیشی صورت به ذهنی،‏ پیشینِ‏ عقالنیت،‏<br />

تشخیص و اراده آزادیِ‏ و دارد دارند،‏<br />

قانون این با تفکیکناپذیر رابطهای این<br />

پهلوی دو و متافیزیکی وضعیت فیخته از<br />

نظر صرف را اخالقی«‏ و آزاد ‏»منِ‏ آشکار<br />

عقالنیاش صورتهای به وابستگی اراده«‏<br />

‏»آزادیِ‏ ساختن برجسته با و کرده درمیآورد.‏<br />

خود فلسفی چارچوب در آنرا 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله موجودی<br />

انسان است،‏ معتقد که نگرشی در<br />

آدمی ذات بیانی؛ به است.‏ ذات به قائم ساحتهای<br />

در نه اما است.‏ نهفته آدمی خود که<br />

اخالقی«‏ و ‏»اراده در بلکه آن،‏ اجتماعی بنابراین<br />

دارد.‏ وجود آدمی نهاد در اساساً‏ و<br />

حقایق تمامی مرکز را ‏»انسان«‏ فیخته،‏ نوعی<br />

به که نگرشی میدانست.‏ جهان اسرار کانونیِ‏<br />

تفکر یادآور ظاهر(،‏ در ‏)حداقل جهان<br />

فیخته دیدگاه در است.‏ رنسانس نهضت کشف<br />

آدمی وجود واسطهی به چیزها،‏ و بدین<br />

اما دارند،‏ وجود آنها یعنی میشوند.‏ هستند.‏<br />

بشری ذهن برساختههای که معنی بیانی:‏<br />

به و<br />

ادراک وسیلهی به که بدانگونه ‏“»شیئ«‏ برساختهی<br />

میشود،‏ تعبیر اراده و حافظه و<br />

موضوع هم لحاظ،‏ این از است.‏ ذهن و<br />

است،‏ ‏»من«‏ از قسمتهایی شیء هم باشد”‏<br />

معلوم نمیتواند من از خارج چیزی ‏)ص‎۸۸۹‎‏(.‏<br />

دروغین<br />

و کاذب امری نه آنها،‏ وجود پس برساختهی<br />

وجود،‏ این اما است،‏ واقعی بلکه و<br />

شدن دیده امکان است:‏ بشری ذهن میشود.‏<br />

وابسته بشری وجود به درکاش،‏ اندیشهی<br />

در دخالت و تصرف با فیخته که<br />

میدهد بسط چنین را خود ایدهی کانتی،‏ ذهن<br />

برساختهی آنها همهی اینکه به توجه با آنها<br />

همهی که گفت میتوان هستند،‏ بشری ‏»من«ی<br />

آنهم ‏»من«اَند،‏ از بخشی نوعی به بهمثابه<br />

‏»آگاهی«ام آنها،‏ به اندیشیدن با که این<br />

از فیخته میگیرد.‏ شکل بشری آگاهیِ‏ محض<br />

به میرسد:‏ دیگری استنتاج به ایده موضوع<br />

‏)بهمثابه جهان و چیزها به اندیشیدن ‏»جز<br />

و ‏»خود«‏ بین مرز آگاهی(،‏ محرکِ‏ و میگیرد.‏<br />

شکل ‏»من«‏ در خود«‏ خود<br />

ایدهی به دیگری الیهی فیخته باری،‏ دستیابی<br />

برای اینبار که نظریهای افزود.‏ تأملی<br />

خود طریق از متناهی«،‏ ‏»خودِ‏ به که<br />

بود معتقد او مبنا این بر میشد.‏ پرورانده میاندیشد،‏<br />

‏»خود«‏ به که زمانی تنها آدمی بهمثابه<br />

آنهم مییابد.‏ آگاهی خود وجود از با<br />

انسان بهمنزلهی متناهی:‏ موجودی تصرف<br />

با فیخته وانگهی محدودیتهایاش.‏ نظریهی<br />

از استقبال و کانت اخالقیِ‏ قانون ‏»اخالق<br />

به دادن الویت خصوص در وی نظریهی<br />

به اخالقی(،‏ وظیفهی ‏)همانا عملی«‏ میبخشد،‏<br />

متافیزیکی کامالً‏ موقعیتی خویش،‏ قرار<br />

نظمی با ارتباط در آنرا که اینرو از است.‏<br />

حاکم جهان بر او باور به که میدهد اخالقیِ‏<br />

‏»نظم بین رابطهی آنکه برای و به<br />

را انسان«‏ اخالقیِ‏ ‏»قانون با جهان«‏ که:‏<br />

بود معتقد برساند،‏ اثبات درک<br />

که چیزی عنوان به ‏»من«‏ ماوراء ‏“در چیزی<br />

عنوان به است دیگری ‏»من«‏ میکند،‏ از<br />

عبارت خویشتن میکند.‏ اراده و میل که تمایل<br />

آن واقعی ماهیت تکانههاست؛ دستگاه ما<br />

فکری دستگاه همهی … است.‏ تکانه به ‏)همانجا،‏<br />

ماست”‏ ارادهی و تکانهها بر متکی ۸۸۹(.<br />

ص رابطهای<br />

نظریه،‏ این از دورانت تفسیر در پاسداری<br />

آن نظم و جهان از آنچه بین مستقیم به<br />

دارد.‏ وجود اخالقی«‏ ‏»نظم و میکند بر<br />

اخالقی«‏ و آزاد ‏»نظمِ‏ هم دلیل همین میگوید:‏<br />

وی میشود.‏ چیره ‏»بینظمی«‏ عینی<br />

جهان آن از بخشی بیقرار ارادهی ‏“این باشد؛<br />

مکانیکی جبرگرایی بردهی که نیست فیخته[‏<br />

نظر ‏]از که گفت میتوان اینجا از بشر<br />

ذات آزادی،‏ این و است.‏ آزاد اراده عامل<br />

یک صورت به را او زیرا است؛ از<br />

آزادانه که میآورد در اخالقی مسئول ‏)همانجا(.‏<br />

میکند”‏ اطاعت اخالقی قانون یک در<br />

فیخته بدانیم،‏ که باشد جالب شاید اما مرتبهی<br />

به را جهانی اخالقیِ‏ نظم این نهایت که<br />

جایی تا میدهد.‏ ارتقاء ‏»االهی«‏ است<br />

این آزاد فرد وظیفهی و هدف میگوید:‏ زندگی<br />

االهی اخالقی نظم این با هماهنگ که نیست؛<br />

شخص جهانی،‏ اخالقی نظم آن و کند.‏ تکامل<br />

در اساساً‏ که است فرایندی بلکه گفتهی<br />

به است.‏ مشهود بشر نوع اخالقی با<br />

هماهنگ که است این بشر«‏ ‏»پیشهی او و<br />

پیشه ‏)همانجا(.‏ کند.‏ زندگی االهی نظم آن فناناپدیر.‏<br />

و است جاودان که وظیفهای یکی<br />

شد،‏ گفته هم ابتدا در که همانگونه باری،‏ بگوییم<br />

است بهتر یا و فلسفی شاخصهای از نهضت<br />

هوداران عاطفی فکری خصلت میالدی،‏<br />

هجده قرن اواخر در رمانتیسم طبیعت،‏<br />

به وافر عالقهی و کشش و شور،‏ و<br />

صلح عشق،‏ نظیر احساساتی به اهمیت و قهرمانیهای<br />

تحسین حتا یا و دوستی نوع انسان<br />

در انقالبیگری روحیهی و بشری اینجا<br />

در دلیل همین به قضا از و بود.‏ فانی میتواند<br />

که ببریم نام فردی از میخواهیم روحیهی<br />

شناسایی در مطلوبی بسیار نمونهی لودویگ<br />

باشد:‏ اصیلاش مفهوم به رمانتیک شخص<br />

این ‎۱۸۲۷‎‏(؛ )۱۷۷۰ بتهوون وان متعارف<br />

معنای در اندیشمند و فیلسوف گرچه هنریِ‏<br />

خالقیتِ‏ و ‏»هنر«‏ اما است،‏ نبوده آن غرب<br />

موسیقی در رمانتیسم نهضت بنیان او،‏ با<br />

توانست وی وانگهی میرود،‏ شمار به از<br />

اعم زیادی متفکران خویش،‏ هنرِ‏ همان جلب<br />

خود به را ، … و رمانتیک و خردگرا موسیقی،‏<br />

جهان بزرگ انقالبی بتهوون،‏ کند.‏ در<br />

که مخالفتهایی عالرغم که است کسی نحوهی<br />

‏)از میشد موسیقیاش سبک با ابتدا اشتیاق<br />

و شور آهنگسازی(‏ نحوهی تا نواختن اعطا<br />

موسیقی جهان به را انسانی«‏ ‏»واقعی


15<br />

صفحه ‏»عالم<br />

ستایشگر تنها وی،‏ از قبل تا که کرد وان<br />

لودیگ …(. و هندل ‏)باخ،‏ بود معنوی«‏ انسانی<br />

شور از سرشار موسیقیِ‏ با بتهوون به<br />

را ‏»آدمی«‏ بار نخستین برای خویش،‏ انقالبات<br />

در ‏»قهرمانانه«اش شهامت دلیل در<br />

قدرتاش دلیل به نیز و طلبانه،‏ برابری صلح<br />

برای آرزومندیاش و ورزیدن عشق میتواند<br />

حتا او اینرو از رساند.‏ عظمت به به<br />

رمانتیسم فلسفهی بارز نمونهی از فراتر هنرمند<br />

عنوان به بتهوون بهرحال،‏ آید.‏ نظر که<br />

بود فانیای انسانِ‏ نمایندهی رمانتیک،‏ هنریاش<br />

شجاعت و هنر سرمستیِ‏ سر از عاری<br />

‏)آنهم اومانیستی،‏ نوآوریهایِ‏ در سادگی<br />

به شیفتگی(‏ خود از هرگونه از شراب(‏<br />

‏)خدای باکوس را خود میتوانست را<br />

‏»خود«ی آن او نشود،‏ اشتباه بنامد.‏ الهام<br />

از ماالمال که میکرد خطاب باکوس ادبیات<br />

با باشد قرار اگر که بود؛ شور و او<br />

گفت،‏ میباید بگوییم،‏ سخن رمانتیکها اشتیاق،‏<br />

و شور الهام،‏ واقعیِ‏ کنندهی تحسین‏ بود……‏<br />

عشق و طبیعت پر<br />

فیلسوف سراغ میباید اکنون باری،‏ برویم:‏<br />

رمانتیسم نهضت دیگر آوازهی )۱۷۷۵<br />

شلینگ فون یوزف ویلهلم فریدریش را<br />

خود ابتدا در شلینگ چند هر ۱۸۵۴(. حد<br />

تا و میدانست فیخته فلسفهی هوادار اندک<br />

اندک اما بود پایبند و دلبسته بدان زیادی تصرف<br />

وی فلسفهی در تا یافت جسارت فلسفهای<br />

با گفت میتوان که طوری به کند.‏ داشت.‏<br />

خواهیم سروکار فیخته از مستقل در<br />

‏)چنانکه بدانیم باشد جالب شاید فیالمثل فیخته<br />

از مستقل حتا وی دید(،‏ خواهیم جلوتر بخشهایی<br />

و میرود کانت فلسفهی سراغ اصالت<br />

فلسفهی مبنای را وی نظریات از بحث<br />

بهرحال میدهد.‏ قرار خویش وحدتِ‏ میکنیم<br />

آغاز اینجا از را شلینگ فلسفهی فیخته<br />

که میشود تفکیکی معترض وی که ‏»جز<br />

عنوان به ‏»طبیعت«‏ و ‏»خود«‏ بین همچون<br />

انسان وی نظر از است.‏ قائل خود«‏ قابل<br />

غیر طبیعت از دیگر موجودات تمامی مرحلهی<br />

به که طبیعتی منتها است.‏ تفکیک او<br />

ترتیب بدین است.‏ رسیده آگاهی«‏ ‏»خود بود<br />

قادر که بود قائل خردی ‏»طبیعت«‏ برای شاید<br />

بیافریند.‏ متنوع،‏ موجودات از کثرتی جهان«‏<br />

اخالقیِ‏ ‏»نظم شلینگ گفت بتوان بود.‏<br />

ریخته جدیدی ادبیات قالب در را فیخته به<br />

یا و ذهن و ماده بین تقابل آنکه برای آنهم در<br />

و بردارد میان از را روح و طبیعت قولی دو<br />

هر منطقی عقالنی پیوستگی آن ازای هستیِ‏<br />

یک از ارگانیکی جزء دو بهمثابه را و<br />

تفاوت عالرغم البته و دهد.‏ نشان سازمند کتاب<br />

در دورانت ویل آنها.‏ ظاهریِ‏ جدایی از<br />

گریز ‏“راه میآورد:‏ اینباره در خویش دو<br />

را ماده و ذهن که است این معما این 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بدانیم<br />

متحد ولی مرکب واقعیتِ‏ یک صفت ۸۹۵(”<br />

ص ۱۳۷۰: ‏)دورانت،‏ اینجاست<br />

در میرسد نظر به قضا از و سراغ<br />

فیخته،‏ از مستقل طور به وی که از<br />

خود استنباطِ‏ و میرود کانت فلسفهی خردگرا<br />

بزرگ فیلسوف این حکم قوهی نقد ‏)شماره<br />

کانت بحث در میکند.‏ عرضه را فلسفهی<br />

از لحظهای در وی که دیدیم ۲۲( انسان<br />

بین ارگانیکی رابطهی افشای به خود آنکه<br />

برای فقط آنهم میپردازد،‏ طبیعت و و<br />

سمت به را طبیعت از انسان شناخت بتواند درست<br />

باورش به که ‏شناختی نوع آن سوی تأملی؛<br />

شناخت کند:‏ هدایت میداند اصولی و در<br />

نظریه این بسطِ‏ با شلینگ گفت بتوان شاید طبیعتِ‏<br />

نظریهی برای خویش،‏ فلسفهی بستر با<br />

آن سازمند ارتباط و خویش آگاه خود و<br />

دست کانتی اعتبار نوعی چیزها،‏ کلیهی در<br />

گفت میتوان اساس این بر میکند.‏ پا تا<br />

گرفته گُل یک از یعنی موجودات،‏ همهی چون<br />

موجودی یا و اقیانوس ته در سنگی تکه‏ مشترک<br />

صورت به انرژیای و نیرو انسان،‏ همگیِ‏<br />

نیرو همان اساس بر که دارد،‏ وجود میروند؛<br />

شمار به طبیعت«‏ از ‏»جزئی آنها روحی<br />

و د خِرَ‏ از نشان خود در که طبیعتی روابط<br />

کنندهی تنظیم که خردی دارد.‏ واحد را<br />

خرد این شلینگ است.‏ خود اجزاء بین باور<br />

به که روحی مینامد.‏ جهان«‏ ‏»روح قطعهای<br />

در میتواند که اندازه همان به او باشد،‏<br />

داشته وجود موسیقی نوایی یا و شعر وجود<br />

ما خانه گیاهانِ‏ در یا و متن این در مفهوم<br />

و طبیعت بتوانیم اگر البته دارد.‏ و<br />

واحد معنای در را جهان خرد یا روح کنیم.‏<br />

درک ‏»شکل«‏ در متکثر حال عین در در<br />

میشود،‏ مالحظه که همانگونه بنابراین ‏»همه<br />

فلسفهی از نشانههایی شلینگ،‏ تفکر ‌ میشود.‏ دیده اسپینوزا خدایی«‏ طبیعت<br />

‏»صیرورت«‏ به شلینگ بهرحال در<br />

که طبیعتی به ساده بیانی به یا میاندیشد.‏ آنکه<br />

برای آنهم است.‏ ‏»شدن«‏ و تحول حال شکلهای<br />

انواع برای منطقی پاسخی بتواند در<br />

وی نظر از آنچه بیابد،‏ طبیعت در موجود موجودات،‏<br />

‏)همهی هستها و هستی همهی غیر<br />

و هوشمند و بیجان،‏ و جاندار از اعم وحدتآمیز<br />

و یگانه و دارد وجود هوشمند(‏ ‏»نیرو<br />

همان است.‏ انرژی و نیرو است و<br />

‏)ماده ذهن و ماده ذاتیِ‏ که انرژی«ای و سادگی<br />

به او صورت هر در است.‏ روح(‏ چیست،‏<br />

نیرو این که نمیدانیم ‏“ما میگوید:‏ تدریج<br />

به طبیعت در که میبینیم ولی میتوان<br />

میگیرد،‏ خود به دقیقتری شکلهای خدای<br />

یعنی اساسی،‏ واقعیت که گرفت نتیجه نه<br />

است ماده نه حاضر،‏ جا همه و یگانه دورنمای<br />

یک در آنها وحدت بلکه ذهن،‏ و ‏)نیرو قدرت‏ و شکل‏ ‏]انواع[‏ نکردنیِ‏ باور ۸۹۵(.<br />

‏)همانجا،‏ است”‏ انرژی(‏ توجه<br />

و ‏»احساس«‏ که شد اینگونه بنابراین خاص<br />

جایگاهی شاعرانه،‏ احساسهای به نباشد<br />

بد شاید کرد.‏ پیدا ‏»رمانتیک«ها برای هولدرلین<br />

کالم با را بحث ختام،‏ حسن برای از<br />

یکی عنوان به ۱۸۴۳(، )۱۷۷۰ پایان<br />

به آلمان رمانتیکِ‏ شعرای مهمترین مینویسد:‏<br />

وی بریم.‏ ناب<br />

لحن با شاعر که اینجاست در ‏“دقیقاً‏ کلیت<br />

در را خود خویش،‏ اصیل حساسیت حس<br />

گرفتار زندگیاش بیرونی و درونی نظر<br />

خود جهانِ‏ گرداگرد به و میکند چیز<br />

همه گونه بدین درست و میافکند،‏ تمامی<br />

مجموع است:‏ ناشناخته و تازه برایش خاطرهاش،‏<br />

و ادراک معرفت،‏ تجربیات،‏ برون<br />

در که آنچنان طبیعت و هنر تمامی چنان<br />

چیز همه است متجلی وی درون و دیده<br />

بار نخستین برای انگار که مینماید صورتی<br />

به چیز همه اینرو از و میشود در<br />

محلول بیشکل،‏ و نشده ادراک نامعیّن،‏ میشود.‏<br />

عرضه او به ناب،‏ مادهی و زندگی اهمیت<br />

لحظه این در خصوص به آنچه و را<br />

چیز هیچ شاعر که است آن دارد،‏ بسیار مثبتی<br />

چیز هیچ از و نکند فرض مسلم و داده طور<br />

آن هنر،‏ و طبیعت که این و نکند،‏ آغاز قبل<br />

بود،‏ آموخته و دیده را آنها پیشتر او که سخن<br />

بیابد،‏ خود برای زبانی او آنکه از ۱۸۱(.<br />

ص ۱۳۷۸: ‏)هوی،‏ نمیگویند استفاده<br />

زیر کتابهای از متن این نوشتن برای است:‏<br />

شده آریل<br />

و ویل نوشته تمدن،‏ تاریخ ۱٫ ناپلئون(،‏<br />

‏)عصر یازده جلد دورانت،‏ اصغر<br />

علی و دولتشاهی اسماعیل مترجمان اسالمی،‏<br />

انقالب آموزش و انتشارات بیگی،‏ ۱۳۷۰<br />

ک.‏<br />

دیوید نوشته انتقادی،‏ حلقه ۲٫ انتشارات<br />

پور،‏ فرهاد مراد ترجمه هوی؛ ۱۳۷۸<br />

زنان،‏ مطالعات و روشنگران


نظری<br />

سوژگی تاریخ مند:‏ نگاهی به کتاب اراده به دانسنت<br />

اثر میشل فوکو<br />

مهرداد امامی<br />

صفحه 16<br />

میشل فوکو فیلسوف و نظریه پرداز فرانسوی<br />

به راستی یکی از تأثیرگذارترین چهره های<br />

اندیشمند قرن بیستم بود.‏ کتاب اراده به<br />

دانستن فوکو که جلد نخست یکی از پروژه<br />

های اصلی وی با عنوان تاریخ جنسیت<br />

است،‏ حاوی مباحثی تاریخی-نظری در باب<br />

موضوع سکسوالیته،‏ شکل گیری تاریخی<br />

آن و رد نظریة سرکوب جنسی در تاریخ<br />

مدرن غرب است.‏ فوکو با استفاده از روش<br />

تبارشناسانة خود و تحلیل گفتمانی نظام های<br />

دانش-قدرت در پی آن است تا بنابر گفتة<br />

خود،‏ سکسوالیته را به مثابة ‏»سامانه ای<br />

تاریخی«‏ در نظر آورد،‏ نه ‏»داده ای طبیعی<br />

که قدرت تالش دارد آن را مطیع و سرکوب<br />

کند«.‏<br />

فوکو در یکی از مقاالت خود که آن را به زبان<br />

انگلیسی نگاشت و ضمیمة کتاب معروف<br />

درایفوس و رابیناو با نام فوکو،‏ فراسوی<br />

ساخت گرایی و هرمنوتیک )۱۹۸۲( بود،‏<br />

عنوان می کند که مسئلة اصلی وی در تمامی<br />

پروژه های تاریخی-نظری اش مسئلة سوژه<br />

و شکل گیری تاریخی آن است،‏ نه مسئلة<br />

قدرت.‏ اما در این میان،‏ یکی از میانجی<br />

های پرداختن به سوژه به درستی از خالل<br />

تحلیل مناسبات قدرت و نظام های گفتمانی<br />

آن هاست.‏ از این روست که در آثار فوکو<br />

همواره با شکل گیری و تکوین شخصیت<br />

ها مواجه هستیم،‏ شخصیت هایی طردشده و<br />

داغ ننگ خورده )stigmatized( که در<br />

حاشیه های نظام های اجتماعی-سیاسی قرار<br />

گرفته اند.‏ شخصیت هایی چون شخصیت<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

دیوانه،‏ مجرم،‏ منحرف و غیره.‏ وضعیت<br />

این شخصیت ها همواره در طول تاریخ بر<br />

اساس دوگانه های )dichotomy( عقل/‏<br />

جنون،‏ قانون/‏ تخطی و سالمت/‏ ناهنجاری<br />

مورد قضاوت قرار گرفته است.‏ یکی از<br />

نقاط حائز اهمیت آثار فوکو دقیقاً‏ همین<br />

پرداختن به مطرودان و حذف شدگانی است<br />

که در طول تاریخ عالوه بر اِعمال خشونت<br />

های عریان بر آن ها،‏ بعضاً‏ مفعول خشونت<br />

های پنهان در قالب های هژمونیک نیز<br />

بوده اند.‏ به طور مثال با پیدایش کلینیک و<br />

نهادهای مراقبتی مربوط به سازمان پزشکی<br />

در غرب،‏ دیوانگان از سطح شهرها برچیده<br />

شدند و به همراه گدایان در دیوانه خانه ها<br />

استقرار یافتند.‏ مثال دیگر وضعیت منحرفین<br />

جنسی است که پس از تثبیت روانشناسی و<br />

شکل گیری گفتمان روانکاوی تبدیل به ابژه<br />

هایی تحت مراقبت شدند و از نظر فوکو،‏<br />

ساختار سنت اعتراف گیری در غرب،‏ این<br />

بار در قالب گفت وگوی روانکاو-منحرف<br />

و اجبار به سخن گفتن در مورد خاطرات<br />

جنسیِ‏ گذشتة فرد منحرف،‏ بازتولید شد.‏<br />

فوکو تاریخ جنسیت را که سه جلد دارد ‏)جلد<br />

اول:‏ اراده به دانستن،‏ جلد دوم:‏ کاربرد لذت،‏<br />

جلد سوم:‏ مراقبت از خود(‏ بین سال های<br />

۱۹۷۶ تا ۱۹۸۴ نگاشت.‏ یک سال پیش از<br />

آن،‏ مراقبت و تنبیه:‏ پیدایش زندان را در<br />

۱۹۷۵ انتشار داده بود و در سال ۱۹۶۳<br />

پیدایش کلینیک را نوشت.‏ همچنین در سال<br />

۱۹۶۱ تاریخ جنون در عصر کالسیک را<br />

منتشر کرد.‏ از این رو می توان چنین گفت<br />

که پروژة تاریخ جنسیت فوکو چیزی جدای<br />

از سایر پروژه های او نیست،‏ بلکه در واقع<br />

مکمل و آخرین حلقة مجموعه پژوهش های<br />

تاریخی-نظری فوکو در باب شکل گیری و<br />

تکوین سوژه در خالل تاریخ غرب از دوران<br />

کالسیک تا عصر کنونی است.‏<br />

بخش اول:‏ ما ویکتوریایی هایی دیگر<br />

فوکو در بخش ابتدایی کتاب به ادعای<br />

طرفداران نظریة سرکوب جنسی می<br />

پردازد.‏ اینکه تا پیش از قرن هفدهم گویا<br />

نوعی رُک گویی در رابطه با مسائل جنسی<br />

وجود داشته است و هیچ گونه ممنوعیتی در<br />

این مورد در کار نبوده است،‏ اما به یک<br />

باره با ظهور دوران ویکتوریایی و اخالقیات<br />

متصلب خاص آن،‏ روابط جنسی)س.ک.س(‏<br />

به درون خانه ها می خزد و محبوس می<br />

شود.‏ طرفداران نظریة سرکوب بر این<br />

باوراند که از عصر ویکتوریایی به بعد،‏<br />

تمامیت روابط جنسی و نظام سکسوالیته<br />

دچار سازوکارهای طرد،‏ منع،‏ به زبان<br />

نیامدن و در نتیجه سرکوب شده است.‏ در<br />

برابر،‏ فوکو نشان می دهد که روابط جنسی<br />

نه تنها در جامعة غربی دچار این طرد و<br />

منع ها نشده است بلکه ‏»تحریکی فزاینده«‏<br />

یافته است:‏ »… از پایان سدة شانزدهم بدین<br />

سو،‏ به گفتمان در آوردن روابط جنسی<br />

نه از فرایند محدودیت،‏ بلکه بر عکس از<br />

سازوکار تحریک فزاینده تبعیت می کند؛<br />

نشان می دهد که تکنیک های قدرتی که بر<br />

روابط جنسی اعمال می شود،‏ نه از اصل<br />

انتخاب سختگیرانه،‏ بلکه از اصل انتشار و


صفحه 17<br />

اشاعة سکسوالیته های چندریختی تبعیت می<br />

کند؛ و نشان می دهد که اراده به دانستن در<br />

برابر تابویی رفع ناشدنی متوقف نشده است،‏<br />

بلکه-بی شک از طریق خطاهای بسیار-‏ بر<br />

ساخت علمی از سکسوالیته اصرار داشته<br />

است«‏ ‏)فوکو،‏ ۲۰(. ۱۳۸۸:<br />

بخش دوم:‏ فرضیة سرکوب<br />

در قسمت نخست این بخش با نام تحریک<br />

به گفتمان ها،‏ فوکو به تحلیل شیوه هایی می<br />

پردازد که به واسطة آن ها از قرن هفده<br />

به بعد روابط جنسی ‏»به گفتمان در می<br />

آید«.‏ یکی از این شیوه ها یا تکنولوژی های<br />

گفتمانی سنت اعتراف گیری در آیین کشیشی<br />

مسیحیت است.‏ سنتی که در آن ‏»نه تنها باید<br />

به اَعمال خالف قانون اعتراف کرد،‏ بلکه<br />

باید میل خود را به گفتمان درآورد«‏ ‏)همان،‏<br />

۲۷(. از نظر فوکو آیین کشیشی با این کار به<br />

دنبال تولید اثرهایی خاص در مورد میل بود:‏<br />

اثرهای تسلط بر میل و بی عالقگی نسبت به<br />

آن.‏ فوکو این بخش را چنین به پایان می برد:‏<br />

‏»آنچه مختص جوامع مدرن است این نیست<br />

که این جوامع روابط جنسی)س.ک.س(‏ را<br />

محکوم به در سایه ماندن کرده اند،‏ بلکه<br />

این است که این جوامع با بهره برداری از<br />

روابط جنسی)س.ک.س(‏ همچون یک راز،‏<br />

خودشان را موظف به سخن گفتن همیشگی<br />

دربارة آن کرده اند«‏ ‏)همان،‏ ۴۴(. در قسمت<br />

دوم این بخش با عنوان اشاعة انحراف،‏ فوکو<br />

به بحث پراکندن سکسوالیته ها،‏ تقویت شکل-‏<br />

های متفاوت آن ها و اشاعة متنوع انحراف<br />

ها می پردازد و بیان می دارد که ‏»دوران<br />

ما بدعت گذار ناهمگونی های جنسی است«.‏<br />

از موارد بدعت گذارانه می توان به شکل<br />

گیری گونه-هایی از سکسوالیته اشاره کرد.‏<br />

فوکو برای مثال چنین می-گوید:‏ ‏»هم جنس<br />

خواهی آن هنگام که از عمل لواط به نوعی<br />

دو جنسی درونی،‏ نوعی دو جنسی روح<br />

انتقال یافت،‏ به منزلة یکی از شکل های<br />

سکسوالیته ظاهر شد.‏ لواط کار یک مرتد<br />

بود،‏ اما هم جنس خواه یک گونه است«‏<br />

‏)همان،‏ ۵۳(.<br />

بخش سوم:‏ علم جنسی<br />

در این بخش فوکو حول دو محور اصلی<br />

سخن می گوید.‏ از نظر او به لحاظ تاریخی<br />

دو روش برای تولید حقیقت روابط جنسی<br />

وجود دارد:‏ هنر کامجویی و علم جنسی.‏<br />

مورد نخست در ارتباط با جوامعی مانند چین<br />

و ژاپن و روم و جوامع عربی و مسلمان<br />

است که در آن،‏ حقیقت از خود لذت به دست<br />

می آید و لذت به منزلة عمل و تجربه فهم می<br />

شود:‏ ‏»بنابراین در این جوامع دانشی شکل<br />

گرفت که باید مخفی می ماند،‏ نه به علت<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

انگ بدنامی که ابژة این دانش بر خود داشت،‏<br />

بلکه به دلیل ضرورت حفظ این دانش با بیش<br />

ترین خویشتن داری،‏ زیرا بنا بر سنت،‏ این<br />

دانش با افشا شدن،‏ کارایی وخاصیت اش را<br />

از دست می دهد.‏ پس رابطه با استاد صاحب<br />

اسرار مهم بود«‏ ‏)همان،‏ ۶۹-۶۸(. مورد دوم<br />

یعنی علم جنسی از نظر فوکو در مقابل سنت<br />

هنر کامجویی قرار می گیرد.‏ زیرا در علم<br />

جنسی با شکل هایی از دانش-قدرت سروکار<br />

داریم که روابط جنسی)س.ک.س(‏ را به هر<br />

طریق به زبان می-آورند.‏ مورد اعتراف در<br />

اینجا مثال مناسبی در مورد آن چیزی است<br />

که فوکو از آن به مثابة تکنولوژی به زبان<br />

در آوردن روابط جنسی سخن می گوید.‏ در<br />

اینجا فوکو از شیوه-هایی صحبت می کند که<br />

اراده به دانش از روابط جنسی به-وسیلة آن<br />

ها آیین های اعتراف را در شاکله های قاعده<br />

مند علمی به کار می اندازند.‏ این شیوه ها به<br />

پنج طریق اعمال می شوند:‏ ۱٫ با رمزگذاری<br />

بالینی ‏»به سخن واداشتن«‏ ‏)ترکیب کردن<br />

اعتراف با معاینه(‏ ۲٫ با بن انگارة علیتی<br />

عمومی و منتشر ۳٫ با اصل نهفتگی ذاتی<br />

سکسوالیته ۴٫ با روش تأویل و سرانجام با<br />

پزشکینه کردن اثرهای اعتراف.‏<br />

بخش چهارم:‏ سامانة سکسوالیته<br />

فوکو قسمت روش این بخش را با این<br />

جمله می آغازد که ‏»باید شکل گیری نوع<br />

خاصی از دانش دربارة روابط جنسی را نه<br />

بر حسب سرکوب یا قانون بلکه بر حسب<br />

قدرت تحلیل کنیم«‏ ‏)همان،‏ ۱۰۷(. سپس<br />

منظور خود را از قدرت مشخص می-کند<br />

و می گوید پیش از هر چیز باید قدرت را<br />

به منزلة کثرت مناسبات نیرو درک کرد.‏<br />

در ادامه باز هم منظور خود را از قدرت<br />

مشخص تر می کند.‏ از نظر فوکو باید تولید<br />

انبوه گفتمان ها در مورد روابط جنسی را<br />

در حوزة روابط متکثر و چندگانه و متغیر<br />

قدرت جا دهیم.‏ چهار قاعده ای که فوکو بدین<br />

منظور ارائه می دهد این چنین اند:‏ قاعدة<br />

درون بودگی،‏ قواعد تغییرهای مدام،‏ قاعدة<br />

مشروط سازی مضاعف و قاعدة چندارزی<br />

بودنِ‏ تاکتیکی گفتمان ها.‏ قسمت بعدی این<br />

بخش با نام عرصه با تعریفی از سکسوالیته<br />

آغاز می شود:‏ ‏»سکسوالیته گذرگاهی است<br />

فوق العاده متراکم برای روابط قدرت میان<br />

زنان و مردان،‏ جوانان و سالمندان،‏ والیدن<br />

و فرزندان،‏ مربیان و شاگردان،‏ روحانیون<br />

و عوام و میان دولت و جمعیت«‏ ‏)همان،‏<br />

۱۲۰(. فوکو عقیده دارد از سدة ۱۸ به بعد<br />

چهار مجموعة بزرگ استراتژیک را می<br />

توان متمایز کرد که سامانة خاص دانش و<br />

قدرت را در مورد روابط جنسی بسط داده<br />

اند.‏ این مجموعه ها هیستریک شدن بدن زن،‏<br />

تربیتی کردن روابط جنسی کودک،‏ اجتماعی<br />

کردن رفتارهای تولید مثلی و سرانجام روان<br />

پزشکینه کردن لذت منحرف هستند.‏ این<br />

چهار مجموعه هر کدام شخصیت خاص خود<br />

را برای تبدیل شدن به ابژه های ممتاز دانش<br />

داشتند:‏ زن هیستریک،‏ کودک استمناءگر،‏<br />

زوج مالتوسی و بزرگسال منحرف که هر<br />

یک همبستة یکی از این استراتژی ها است.‏<br />

از این لحاظ از نظر فوکو ‏»سکسوالیته نامی<br />

است که می توان به سامانه ای تاریخی<br />

داد:‏ نه واقعیتی پنهان که تسخیر آن دشوار<br />

باشد،‏ بلکه شبکة بزرگ سطحی که در آن<br />

برانگیختن بدن ها،‏ تشدید لذت ها،‏ تحریک<br />

به گفتمان،‏ شکل گیری شناخت ها،‏ و تقویت<br />

کنترل ها و مقاومت ها به طور زنجیروار<br />

و مطابق با چند استراتژی دانش و قدرت به<br />

یکدیگر متصل می شوند«‏ ‏)همان،‏ ۱۲۳(.<br />

بخش پنجم:‏ حق مرگ و قدرت اداره کنندة<br />

زندگی<br />

این بخش با دو مورد از اساسی ترین مفاهیم<br />

فوکو در حیطة سیاست و پزشکی و مناسبات<br />

این دو با یکدیگر پیوند خورده است:‏ زیست-‏<br />

قدرت )bio-power( و زیست-سیاست<br />

.)bio-politic( فوکو در این قسمت نشان<br />

می دهد که چگونه ‏»حق قدیمی به مرگ<br />

رساندن یا زنده نگه داشتن جای خود را به<br />

قدرت زنده نگه داشتن یا سوق دادن به سمت<br />

مرگ می دهد«‏ ‏)همان،‏ ۱۵۹(. از نظر<br />

فوکو،‏ ادارة بدن ها و مدیریت حسابگرانة<br />

زندگی از خالل سیاست های جمعیتی توانست<br />

دولت ها را قادر سازد که بر تمامی وجوه<br />

زیستی سوژه های تحت انقیادشان تسلط<br />

یابند.‏ عالوه بر این،‏ ‏»این زیست-قدرت،‏ بی<br />

شک عنصری ضروری در تکوین و توسعة<br />

سرمایه داری بوده است؛ سرمایه داری<br />

صرفاً‏ به ازای گنجاندن کنترل شدة بدن ها<br />

در دستگاه تولید و با سازگار کردن پدیده<br />

های جمعیتی با فرآیندهای اقتصادی امکان<br />

پذیر شد«‏ ‏)همان،‏ ۱۶۲(. فوکو در انتهای<br />

این بخش اشاره می کند که بر همین مبنا می<br />

توان اهمیت روابط جنسی به منزلة مسئله ای<br />

سیاسی را فهمید،‏ زیرا روابط جنسی از یک<br />

سو به انظباط های بدن مربوط می شود،‏<br />

مثل تربیت،‏ تشدید و توزیع نیروها،‏ تنظیم و<br />

اقتصاد انرژی ها،‏ و از سوی دیگر با تمام<br />

اثرهای فراگیری که تولید می کند،‏ به سامان<br />

دهی جمعیت ها مربوط است.‏<br />

منبع:‏ فوکو،‏ میشل )۱۳۸۸( ‏»اراده به<br />

دانستن«،‏ ترجمة نیکو سرخوش و افشین<br />

جهاندیده،‏ تهران:‏ نی<br />

انسان شناسی و فرهنگ


نظری<br />

امپراتوری در عصر سرمایه:‏ گفتگو با الن میکسینز وود<br />

ترجمه‏ پرویز صداقت<br />

صفحه 18<br />

امپراتوری سابقهای بسیار طوالنیتر از<br />

سرمایهداری دارد،‏ اما امپریالیسم معاصر<br />

از سرمایهداری جداناشدنی است.)‏‎۱‎‏(‏ در این<br />

حالت،‏ ویژگی های ممیزهی سرمایهداری<br />

به مثابه یک سیستم اقتصادی از نظر شما<br />

چیست؟<br />

فکر میکنم ویژگی گوهری سرمایه داری<br />

آن است که تمامی کنشگران اصلی اقتصاد<br />

وابسته به بازارند؛ وابسته به بازار برای<br />

حفظ و بازتولید شرایط زیستشان.‏ معنای<br />

دیگرش آن است که رابطهی بین طبقات را<br />

بازار وساطت میکند،‏ بدین ترتیب برخالف<br />

سیستمهای پیشاسرمایهداری است که در<br />

آن طبقات استثمارگر میتوانستند با استفاده<br />

از قدرت فائقهی سرکوب،‏ سرکوب مستقیم<br />

غیراقتصادی،‏ از مازاد طبقات استثمارشده<br />

بهرهبرداری کنند،‏ در سرمایهداری این جبرْ‏<br />

ضرورتهای اقتصادی است.‏ بنابراین،‏<br />

در اقتصاد بالغِ‏ سرمایهداری،‏ الزم نیست<br />

سرمایهداریْ‏ قدرت برتری سیاسی،‏ حقوقی،‏<br />

یا نظامی بر کارگران داشته باشد؛ چنان<br />

که اشراف زمیندار پیشاسرمایهداری بر<br />

دهقانانی که دسترسی غیربازاری به زمین<br />

داشتند قدرت داشتند.‏ کارگرانِ‏ مزدبگیر باید<br />

نیروی کار خود را به سرمایهدار بفروشند<br />

صرفاً‏ برای آن که به وسایل زیستشان،‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

کار خودشان و جز آن دسترسی داشته باشند.‏<br />

و البته سرمایهدار برای دسترسی به کار و<br />

تحقق سودی که کارگران تولید میکنند به<br />

بازار وابسته است.‏ البته تفاوت عظیمی بین<br />

کارگرانِ‏ فاقد مالکیت و مالکان سرمایه هست<br />

که معنای آن ناترازی عظیم قدرت طبقاتی<br />

است.‏ اما سرمایهداران برای حفظ خود و<br />

سرمایهشان کمتر به بازار وابسته نیستند.‏ کل<br />

سیستم سرمایهداری از طریق الزامات بازار<br />

عمل میکند،‏ جبر رقابت،‏ به حداکثر رساندن<br />

سود،‏ و انباشت سرمایه.‏<br />

چرا چنانکه برخی ممکن است فرض<br />

میکنند،‏ تجارت یا بازرگانیْ‏ سرمایهداری<br />

را تشکیل نمیدهند؟<br />

من تمایزی بین فرصتهای بازار و الزامات<br />

بازار قائلم.‏ و گمان میکنم تنها سرمایهداری<br />

است که سیستمی دارد که در آن مردم ناگزیر<br />

میشوند،‏ مجبور میشوند صرفاً‏ برای<br />

تضمین هستیشان و بازتولید خودشان وارد<br />

بازار شوند.‏ در سرتاسر تاریخ بازارهایی<br />

بودهاند که در آن مردم مازادشان را برای<br />

فروش عرضه میکردند،‏ اما پیش از<br />

سرمایهداری،‏ هیچگاه سیستمی نبود که در آن<br />

تولیدکنندگان و تصاحبکنندگان،‏ هردو برای<br />

پایهایترین شرایطِ‏ زیستشان مطلقاً‏ وابسته<br />

به بازار باشند و بنابراین ناگزیر شوند برای<br />

حفظ خودشان از آنچه بازار تحمیل میکند<br />

پیروی کنند.‏<br />

در نوشتههای شما استثمار که بخشی<br />

ضروری در سرمایهداری است به شیوههای<br />

معینی پنهان میشود،‏ برخالف سرکوب که<br />

ویژگی جامعهی فئودالی است که در آن<br />

قدرتِ‏ عریانْ‏ آشکار است.‏ در سرمایهداریْ‏<br />

استثمار چهگونه پنهان میشود؟<br />

تقابلی که به آن اشاره کردید،‏ بین سرمایهداری<br />

و فئودالیسم،‏ تقابلی سودمند است.‏ اگر<br />

دربارهی ماهیّت رابطهی بین اشراف فئودال<br />

و دهقان وابسته بیندیشید،‏ مناسبات بسیار<br />

شفافی است که به لحاظ حقوقیْ‏ رابطهای<br />

نابرابر قلمداد میشود.‏<br />

در سرمایهداری،‏ سرمایهدار و کارگر،‏ در<br />

آغاز بهظاهر برابرند.‏ آنان به لحاظ حقوقی<br />

برابرند،‏ و مهمتر از همه،‏ سرمایهدار واقعاً،‏<br />

در برابر مازادی که به شکلی شفاف از آنها<br />

بهره میگیرد،‏ به کارگران پرداخت میکند.‏<br />

در مورد فئودالیسم،‏ دهقان ناگزیر از به<br />

انجام خدمات کار یا انتقال مستقیم مازاد به<br />

اشراف است؛ در حالی که در سرمایهداری<br />

این رابطه بهظاهر در تضاد با آن است،‏ زیرا<br />

سرمایهدار قبل از تحقق سود ناشی از کارِ‏


19<br />

صفحه بنابراین<br />

میپردازد.‏ را کارگر مزد کارگر کارگر<br />

مازاد چهگونه که این دادن نشان برای زا سرمایهدار و میشود منتقل سرمایهدار به پیچیدگی<br />

میآورد،‏ دست به سود کارگر کار دارد.‏<br />

وجود محاسباتی سرمایهداری<br />

امپریالیسم اصلی ویژگیهای چیست؟<br />

آن<br />

سرمایهداری امپریالیسم اصلی ویژگی الزامات<br />

طریق از حتیاالمکان که است مستقیم<br />

حاکمیت نه میکند،‏ عمل اقتصادی دربارهی<br />

اگر میکنم گمان استعماری.‏ عراق<br />

به تجاوز از پیش امریکا امپریالیسم باره<br />

این در احتماالً‏ باشید کرده صحبت با<br />

ندارد مستعمره واقعاً‏ متحده ایاالت که فکر<br />

واقعاً‏ اما میشدید.‏ مواجه مخالف نظر به<br />

امریکا،‏ که است درست همچنان میکنم برداشت<br />

آن از سنتی طور به که مفهومی گمانم<br />

به نبود.‏ استعماری قدرت میکنیم،‏ از<br />

خارج میدهد ترجیح همچنان امریکا را<br />

سلطهاش و باشد استعماری گرفتاریهای کند.‏<br />

عملی اقتصادی الزامات طریق از تا<br />

و نخستین واقعاً‏ متحده ایاالت میکنم فکر سرمایهداری<br />

حقیقی امپراتوری تنها امروز طریق<br />

از عمدتاً‏ را سلطهاش که باشد این<br />

از کرده،‏ اعمال اقتصادی الزامات تبعیت<br />

به را زیردستش قدرتهای که طریق و<br />

امریکا از ناشی اقتصادی جبرهای از وادارد.‏<br />

امریکایی سرمایهی که<br />

میگویید عراق اشغال مورد در بنابراین است؟<br />

بوده قاعده این بر استثنایی پدید<br />

عراق در که آشفتهبازاری میکنم فکر برای<br />

برنامهریزی کامل فقدان و آوردند تأیید<br />

را واقعیت این احتماالً‏ جنگ،‏ از بعد شکل<br />

این به نداشتند قصد حقیقتاً‏ که میکند اشغالگر<br />

قدرتِ‏ نداشتند قصد آنان کنند.‏ عمل دهد<br />

رخ داشتند امید آنچه گمانم به باشند.‏ براندازند<br />

را رژیم میتوانستند که بود این و<br />

کنند مستقر همسوتری رهبریِ‏ صرفاً‏ و راحت<br />

امریکا سرمایهی دهند امکان سپس وارد<br />

عراق نفت تولید و عراق اقتصاد در آشفتهای<br />

وضع چنین که واقعیت این شود.‏ نکته<br />

این تأیید در من نظر به آوردند بار به آن.‏<br />

تکذیبِ‏ در نه است،‏ امکان<br />

امروز سرمایهداری که است چهگونه و<br />

باشد داشته وجود امپراتوری میدهد مستعمرهسازیِ‏<br />

به نیاز بدون و شود شکوفا یابد؟<br />

گسترش نظامی کار<br />

و سرمایه رابطهی دربارهی وقتی روشهایی<br />

دربارهی میکنیم،‏ صحبت است<br />

قادر سرمایه آن در که میگویم سخن 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله زیرا<br />

کند،‏ اِعمال کار بر را خود سلطهی وارد<br />

ملزماند و وابستهاند بازار به کارگران بفروشند<br />

را خود کار نیروی تا شوند بازار و<br />

زیست وسایل به که آن خاطر به صرفاً‏ چیز<br />

اندازهای،‏ تا یابند.‏ دسترسی بازتولیدشان میدهد<br />

رخ خاکی کرهی این در هم مشابهی جهان<br />

از بیشتری هرچه بخشهای آن در که تابعِ‏<br />

بازار،‏ به ورود به وابستهساختنشان با به<br />

باید سرمایهداران میشوند.‏ الزامات این کارِ‏<br />

از ناشی سود که آن از پیشتر کارگران کنند<br />

پرداخت یابد تحقق بازار در کارگران خودشان<br />

حفظ وسایل به که این برای صرفاً‏ به<br />

است الزم تنها باشند.‏ داشته دسترسی بر<br />

پول بینالمللی صندوق که شرایطی فکر<br />

میکند تحمیل درحالتوسعه کشورهای بازارهای<br />

به را آنها تا طراحیشده که کنید وابستهتر<br />

خارجی سرمایهی یا جهانی تولیدکنندگان<br />

دربارهی مثالً‏ یا سازد.‏ ورود<br />

از ناگزیر که کنید فکر کشاورزی روزبهروز<br />

و تکمحصولیاند تولید به خارجی<br />

بازار با را خود ناگزیرند بیشتر سوگیریشان<br />

هرچه کنند.‏ همسو صادرات و این<br />

پذیرش برای باشد،‏ جهت این در بیشتر پیشرفتهی<br />

کشورهای جانب از که سلطه نوع مستعدتر<br />

شود تحمیل آنها بر سرمایهداری میشوند.‏<br />

فقیرتر<br />

و کوچکتر کشورهای نمیبایست چرا است<br />

روشن که جهانی اقتصاد از کنند تالش مستقل<br />

ثروتمندترند کشورهای آن برندگانِ‏ بمانند؟<br />

است<br />

پرسشی دشوارترین این که است روشن پاسخ<br />

آن به باید کشورها این در هرکسی که اقتصادها<br />

این که دامنهای زمینهی در دهد.‏ سرمایهداری<br />

اقتصاد از را خود میتوانند اختالفنظر<br />

که است روشن کنند منفک جهانی خودم<br />

بگویم صادقانه و دارد وجود گستردهای دشوار<br />

واقعاً‏ اکنون نیستم.‏ پاسخگویی به قادر مستقل<br />

بتوانند که کنیم تصور را مردمی است باشند.‏<br />

جهانی بازار از خودمختار کامالً‏ و که<br />

است این داده رخ آنچه میکنم گمان اما طریق<br />

از کشورها این روزافزونی شکل به ار خود هرچهبیشتر پول بینالمللی صندوق حتی<br />

میدهند امکان خود به و میکنند تابع وابسته<br />

و دهند تن سلطه شکل این به بیشتر باشند.‏<br />

خارجی مالیهی و سرمایه به سالهای<br />

در بگیرند.‏ نظر در را برزیل مثالً‏ استقالل<br />

دربارهی بودهاند مایل برزیلیها اخیر بزنند،‏<br />

حرف جهانی اقتصاد از جداییشان یا کارگران،‏<br />

حزب حکومت در حتی واقع در اما وابستهتر<br />

بینالمللی سرمایهی به را خود از<br />

کارشناستر بسیار اقتصاددانانی و کردند مورد<br />

این در کردند مطرح پرسشهای من ضروری<br />

حتی یا عاقالنه استقالل این آیا که اقتصادی<br />

که بگیرید نظر در میتوانید است.‏ میتوانست<br />

مستقل بالقوه و بزرگی این به است<br />

آن مهیای آنچه از بیش بسیار را خود هرچه<br />

اکنون کند.‏ منفک جهانی اقتصاد از بحران<br />

از برزیل اقتصاد بهبود از مطبوعات که<br />

هست فراوانی شواهد بگویند،‏ جاری کسادی<br />

از بود الزم آنچه از بیش بسیار بینالمللی<br />

صندوق اصول از و دیدند آسیب پیش<br />

از بیش‏ را خود و کردهاند پیروی پول واقعاً‏<br />

اما ساختند.‏ وابسته جهانی اقتصاد به کموبیش<br />

اظهارنظری برای میکنم فکر ندارم.‏<br />

کافی صالحیت زمینه این در مطمئن امپریالیسم<br />

سرمایه امپراتوریهای بین شما که<br />

امپریالیسمی نوع دو و سرمایهداری گذشته<br />

در مدتی برای حدّی تا و داشته وجود امپراتوریهای<br />

شدهاید:‏ قائل تمایز شده شکوفا مالکیّت.‏<br />

بر مبتنی امپراتوریهای و تجاری در<br />

اسپانیا امپراتوری و رُم امپراتوریهای نظر<br />

در اخیر مورد مطابق را التین امریکای چیست؟<br />

امپراتوریها این معرّف گرفتید.‏ و<br />

کردم انتخاب را امپراتوری شکل دو این متمایز<br />

سرمایه امپراتوریهای از را آنها تجارت<br />

و مالکیّت بر تمرکز چون ساختم همراه<br />

سرمایهداری با که است چیزی امر<br />

این که دهم نشان میخواستم میکنیم.‏ رخ<br />

تاریخی لحاظ به و است امکانپذیر جهتگیری<br />

امپراتوریهایی که است داده که<br />

آن بدون باشند داشته تجاری و تاریخی همان<br />

از که آن بدون و باشند سرمایهداری باشند.‏<br />

برخوردار سرمایهداری الزامات موردی<br />

نخستین رُم امپراتوری احتماالً‏ خصوصی<br />

مالکیت برمبنای حقیقتاً‏ که بود را<br />

رُم امپراتوری که این دلیل داشت.‏ قرار این<br />

نامیدم مالکیّت بر مبتنی امپراتوری طبقات<br />

منافع به چیز هر از قبل که است کامالً‏<br />

شیوههایی به خصوصی مالکیّت دارای چین<br />

مانند امپراتوریهایی مثالً‏ از متفاوت اما<br />

بود یافته توسعه کامالً‏ که میداد پاسخ تملّک<br />

اولیهی شیوهی اصلی منبع دولت ثروت<br />

اصلی منبع و دیوانساالران نفع به از<br />

ما رُم،‏ امپراتوری در بود.‏ هنگفت منبع<br />

عنوان به زمین بر خصوصی مالکیت بر<br />

امپراتوری و میگوییم سخن قدرت اصلی این<br />

که جمهوریای شد.‏ گذاشته پایه مبنا این الیگارشی<br />

یک اساساً‏ کرد خلق را امپراتوری که<br />

بود آنان منافعِ‏ این و بود مالک طبقات از در<br />

و مییافت.‏ تبلور امپراتوری گسترش در خلق<br />

امپراتوری دولت یک هرچند حقیقت،‏ منبع<br />

هیچگاه امپراتوری دولتِ‏ این کردند،‏ همواره<br />

هدفْ‏ نبود،‏ حاکم طبقهی ثروت اصلیِ‏ که<br />

حالی در ثروت،‏ منبع تنها بود؛ مالکیّت با<br />

مستقیم غیر طور به امپراتوری دولت به<br />

خصوصی مالکیّت گسترش و پشتیبانی


20<br />

صفحه میکرد.‏<br />

خدمت تملّک برای ابزاری مثابه گستردهی<br />

عملیات یک اساساً‏ رُم امپراتوری بود.‏<br />

زمینخواری خود<br />

مهمی مراحل در حاکم طبقات تمامی زمین<br />

از همچین آنان کردند.‏ ثروتمند را را<br />

دهقانان سپاه تا بردند بهره امپراتوری آنان<br />

از زادگاهشان در اساساً‏ که سازند آرام شکل<br />

به آن بر عالوه اما میشد.‏ مالکیّت سلب طبقات<br />

استعماریشان قلمروهای در مؤثری اشرافِ‏<br />

آن در که کردند خلق محلّی مالک بنابراین،‏<br />

نداشتند.‏ وجود آن از پیش مالک اشراف<br />

ائتالف مفهومیْ‏ به امپراتوری امپراتوری.‏<br />

دولت تا بود،‏ محلی زمیندار که<br />

تجاری،‏ امپراتوریهای کدام نظرتان،‏ به هستند،‏<br />

بازرگانی راههای و تجارت بر مبتنی هستند؟<br />

برجسته تاریخی لحاظ به تا<br />

که تجاری امپراتوری مهمترین احتماالً‏ امپراتوری<br />

داشته وجود سرمایهداری از پیش عالوه<br />

اما است.‏ مدرن دوران اوایل در هلند <br />

عربی امپراتوری هویّت میتوانید آن بر ایتالیایی<br />

تجاریِ‏ دولتشهرهای مثالً‏ و اسالمی کنید.‏<br />

تعریف مبنا این بر نیز را ونیزی و غیرسرمایهداری<br />

را آنها که آن اصلی دلیل آنها<br />

تجاری موفقیّت که است آن میخوانم سیاسی،‏<br />

فرااقتصادی،‏ قدرتهای به وابسته استدالل<br />

این من بود.‏ آن مانند و نظامی اقتصاد<br />

چهگونه که این دربارهی را پیچیده الزامات<br />

با بود شده تجاری آنچنان که هلند میکنم<br />

ارائه نمیکرد حرکت داری سرمایه محلّ‏<br />

بسیار استدالل این که است روشن و بیش<br />

هلند اقتصاد است.‏ نظر اختالف و دعوا موفقیت<br />

اما بود،‏ تجاری قدرتی چیز هر از نبود.‏<br />

رقابتی تولید به وابسته واقعاً‏ آن تجاری اما<br />

بود،‏ کرده ارائه تولید در نوآوریهایی قدرت<br />

مثالً‏ به وابسته اصلیاش موفقیّت دریانوردی،‏<br />

مهارتهای دریایی،‏ نیروی تجاری<br />

مسیرهای بر فرااقتصادیاش کنترل موجود<br />

واقعاً‏ تجاریِ‏ انحصارهای تحمیل و بود.‏<br />

مختلف مکانهای در قیمت<br />

به خرید مستلزم که تجارت بنابراین،‏ نشانهی<br />

است باال قیمت به فروش و پایین تولید<br />

نوعی مستلزم که نیست سرمایهداری محصوالت<br />

مستمر طور به که است رقابتی هب کمتر هزینهای با بهتر و سریعتر را رساند.‏<br />

فروش این<br />

آن به نگرش شیوهی یک است.‏ درست پیشاسرمایهداری<br />

تجارت شود گفته که است به<br />

است.‏ وابسته پراکنده بازارهای به خریداری<br />

بازار یک در دیگر،‏ عبارت و میفروشید دیگر بازاری در و میکنید دورْ‏<br />

فواصل در تجارت که روست این از 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله هرچند<br />

بود.‏ بازرگانی شکل ثروتآفرینترین سرمایهدارانه<br />

حقیقتاً‏ الزامات با که اقتصادی آرمانیاش<br />

شکل در حقیقت در شود هدایت همهی<br />

آن در که دارد درهمآمیخته بازاری یکسانی<br />

رقابتی الزامات تابع تولیدکنندگان برای<br />

را تولیدشان راهبردهای باید و هستند سازند.‏<br />

منطبق الزامات این تأمین یک<br />

که نیست تردیدی هلند،‏ مورد در مثالً‏ است<br />

مفهومی به تجارت به وابستگی نمونهی برای<br />

بودند ملزم هلندی کشاورزان حتی که بازار<br />

وارد ت غالّ‏ مانند اصلی نهادههای دست<br />

موفقیّت به دادن فرمان با اما شوند.‏ واردات<br />

و بالتیک غالت تجارت مثالً‏ یافتند،‏ کمهزینه،‏<br />

نسبتاً‏ تولید نواحی از ارزان غلّهی قادر<br />

خودشان هلندی کشاورزان که حالی در محصوالت<br />

مانند نیمهتجملّی کاالهای به شدند مسئله<br />

آورند.‏ رو آن نظایر و گوشت و لبنی کمهزینه<br />

تولیدکنندگان با رقابتشان هیچگاه جاهای<br />

در کمهزینه تولید از واقعاً‏ آنان نبود.‏ طریق<br />

از صرفاً‏ آنان میبردند.‏ نفع دیگر تجاری<br />

گستردهی سیستم این بر فرمان نگه<br />

باال را محصوالتشان قیمت میتوانستند پایین.‏<br />

را هزینههایشان و دارند به<br />

که کنیم توجه بریتانیا امپراتوری به امپریالیسم<br />

نوظهور نمونهی نخستین عنوان سرمایهداری<br />

میگیرید.‏ نظر در سرمایهداری در<br />

اتّفاقی چه شد.‏ پیدا چهگونه انگلستان در افتاد؟<br />

جا آن کشاورزی و تولید نبود<br />

منحصربهفرد انقالبی لحظهی یک این در<br />

آنچه بلکه آورد،‏ پدید را سرمایهداری که متمایز<br />

شبکهی شد پدیدار انگلستان روستای اجارهداران<br />

آن در که بود زراعی مناسبات بلندمدت<br />

اجارهی برمبنای را مایملکشان مالکانهای<br />

بهرههای طبق نه میکردند،‏ حفظ در<br />

و بود.‏ شده تثبیت عرف برمبنای که برای<br />

که دارید اجارهدارانی صورت این وابسته<br />

روزافزونی نحو به ثروتشان حفظ نه<br />

هستند؛ مایملکشان رقابتی بارآوری به برای<br />

سرکوبشان قدرت برترشان،‏ نیروی سیستمی<br />

بنابراین،‏ بیشتر.‏ مازادهای استخراج هر<br />

تولیدکنندگان و مالکان آن در که داشتید در<br />

هستند،‏ کار بهرهوری افزایش به مایل دو با<br />

سپس و زمین از نوآورانه استفادهی با ابتدا کردند<br />

مبادرت پروژهای به و فنی،‏ ابزارهای بهرهوری<br />

افزایش منظور به ‏»آبادانی«‏ که میخواندند.‏<br />

کشاورزی کشتناشده<br />

زمین بهبود برای ایدهای آبادانی،‏ زمین<br />

تصرّف که است ناقص کشت تحت یا و<br />

ایرلند خواه انگلستان در خواه دیگران،‏ جان<br />

چهگونه میکرد.‏ توجیه را جاها،‏ سایر مدافع<br />

متنفذترین شاید که فیلسوف،‏ الکِ‏ در<br />

غربی ایدئولوژی به بود،‏ آبادانی مفهوم بخشید؟<br />

شکل مالکیّت مورد توجیه<br />

ادعا این با اغلب غربی امپریالیسم تملّک<br />

آمادهی اشغالناشده زمین که میشود تملّکپذیری.‏<br />

اصلِ‏ اصطالح به است استعماری<br />

تملّک از غیرمتعارفی دفاع این که<br />

داد رخ داری سرمایه با آنچه اما نبود.‏ ایدئولوژی<br />

در آنچه و بود متمایز کامالً‏ مشارکت<br />

آن در آنچنان الک که سرمایهداری این<br />

مسئله صرفاً‏ که است آن مییابید،‏ داشت تملّک<br />

آمادهی اشغالناشده زمین که نیست هرچیز<br />

که بود آن استدالل اکنون است.‏ تجاری<br />

کشاورزی معیارهای برمبنای که بارآورانه<br />

و مثمرثمر شکلی به انگلیسی توجیه<br />

آن تملّک نمیگیرد،‏ قرار استفاده مورد در<br />

مثالً‏ استدالل این رو این از میشود.‏ مردم<br />

که امریکا سرخپوستان اراضی مورد تجاری<br />

کشاورزیِ‏ معیارهای برمبنای بومی و نمیبخشیدند بهبود را زمینشان انگلستان میکردند<br />

تولید چه آن مبادلهی ارزش بر رفت.‏<br />

کار به نمیافزودند ارزش<br />

مفهوم است:‏ بحرانی مسئلهای اینْ‏ و این<br />

در الک است.‏ اساسی واقعاً‏ نکتهی مبادله این<br />

با مخالفتی وی بود.‏ صریح خیلی مورد زمین<br />

ارزش از چهقدر که نداشت محاسبات انسان<br />

کار از ناشی چهقدر و طبیعت از ناشی که<br />

ارزشی یافته بهبود اقتصادی در و است رقمی<br />

یا درصد ۹۹ شاید میکند خلق کار که<br />

شد روشن زود اما باشد.‏ آن به نزدیک نیست،‏<br />

تالش هزینهی کار اصلیْ‏ نکتهی آن<br />

مسئله پس است،‏ مبادله ارزش خلق بلکه چهقدر<br />

بومی مردم ندارد اهمیّتی که است آنچه<br />

عمل در آنان کردهاند،‏ صرف تالش است<br />

الزم مالکیّتشان حقوق استقرار برای اقتصادی<br />

غیابِ‏ در زیرا نمیدادند،‏ انجام ارزشی<br />

آنان یافته،‏ توسعه بهخوبی که تجاری نمیکردند.‏<br />

خلق شالودهی<br />

عمالً‏ مبادله ارزش تولید بنابراین و خارج.‏<br />

در خواه و داخل در خواه شد،‏ مالکیّت که<br />

هنگامی که نیست معنا بدان این اکنون را<br />

آن و میکند تصرف قطعهزمینی کسی مدعی<br />

دیگری کسان میسازد،‏ بارآور قصد<br />

بگویند و شوند موجود واقعاً‏ مالکیّت میگوید<br />

الک کنند.‏ بارآورتر را زمین دارند حق<br />

درمیآمیزیم چیزی با را کارمان وقتی استدالل<br />

این اما میسازیم.‏ برقرار را مالکیّت این<br />

زیرا کنیم،‏ دنبال بیشتر کمی‏ باید را نیست<br />

چیزی با ما کار آمیختن مسئلهی صرفاً‏ مالکیّت<br />

آنچه میدهد.‏ ما به مالکیّت حق که تجاری<br />

ارزش بر افزودن میسازد برقرار را است.‏<br />

ساختنش بارآورتر طریق از آن امپراتوری<br />

برای جدیدی کامالً‏ توجیه این الک<br />

که بگویم باید هرچند کرد،‏ خلق


21<br />

صفحه اندیشید.‏<br />

مورد این در که نبود کسی نخستین بهش<br />

کتابم در که هست حیرتانگیزی سند امپریالیسم<br />

معماران از یکی و کردهام اشاره سرجان<br />

نام به وکیلی لندن،‏ در انگلستان که<br />

استدالل این با الک از پیش دههها دیویس،‏ نمیکنند<br />

استفاده آن از حقیقتاً‏ ایرلندیها خود تصرف<br />

بخشند نمی بهبود را آن که چرا که<br />

این نه کرد.‏ توجیه را ایرلند زمینهای کردند،‏<br />

نمی زراعت زمینها این روی بر میدادند،‏<br />

انجام را کار این وضوح به چون و<br />

اشغالناشده های زمین مسئلهْ‏ بنابراین نبود.‏<br />

تصرفاند آمادهی که ناشده زراعت نمیکردند،‏<br />

آباد را آن که بود این صرفاً‏ بلکه نمی<br />

افزایش کافی قدر به را مبادلهاش ارزش مدعیِ‏<br />

داشت حق انگلستان بنابراین دادند،‏ انگلستان<br />

امپریالیسم هدف این و شود.‏ آن‏ ایرلندیها<br />

مالکیّت روابط که بود ایرلند در میتوانستند<br />

که نحوی به دهد شکل تغییر را زراعی<br />

سرمایهداری پیآمدهای کنند تالش که<br />

زمانی تا البته کنند بازتولید را انگلستان آنگاه<br />

و کرد رقابت به تهدید خودش ایرلند اما<br />

است.‏ شد ایرلند توسعهی مانعِ‏ انگلیسیها است.‏<br />

دیگری داستان اینْ‏ امپراتوری<br />

مورد در مباحثتان به توجه با سرمایهداری<br />

الزامات و ارضی قلمروهای هند<br />

در بریتانیا امپراتوری انگلستان،‏ اولیهی میگیرید؟<br />

نظر در چهگونه را مالکیّت<br />

روابط نتوانستند هیچگاه انگلیسیها تالش<br />

ایرلند در که آنگونه را اجتماعیشان منتقل<br />

امپراتوریشان به دهند انجام کردند موفّقی<br />

اقتصاد هندوستان مورد در سازند.‏ اصول<br />

برمبنای که داشتید توسعهیافته بهشدت در<br />

که نبود آن مسئله و میکرد عمل خودش میدانستند<br />

مناسب بریتانیاییها که مسیری امیدوار<br />

قطعاً‏ بریتانیاییها اما شود.‏ متحول زیادی<br />

منافع آن تجاری منابع از بتوانند بودند را<br />

کار این توانستند مدّتی برای و ببرند.‏ انجام<br />

شرقی هند کمپانی طریق از بهویژه نه<br />

دولت،‏ روزافزونی شکل به اما دهند.‏ شدند،‏<br />

کشانده فرایند این به شرقی،‏ هند کمپانی تجاریشان<br />

برتری از دفاع برای که چرا ماجراهای<br />

به روزافزونی شکل به هند در و<br />

کنند حفظ را نظم تا شدند کشانده نظامی به<br />

فزایندهای نحو به که است این معنایش شدند.‏<br />

کشیده سرزمینی امپراتوری نوعی هند<br />

کمپانی که بود خاطر بدان این تاحدودی اصول<br />

میتوان آنچه برمبنای خودش شرقی کمپانی<br />

میکرد.‏ عمل خواند سرمایهداری کسانی<br />

بود.‏ درآمد استخراج ابزار شرقی هند منتقد<br />

کامالً‏ که انگلستان در برک ادموند مثل شرقی<br />

هند کمپانی و امپراتوری عمل روش تجاری<br />

اصول برمبنای اینها که گفتند بودند نمیکنند.‏<br />

عمل 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله درگیر<br />

دولت روزگار،‏ شوخی از بنابراین،‏ دلیل<br />

به فقط نه شد،‏ امپراتوری در چیرگی بلکه<br />

کند،‏ کسب درآمدها از را سهمش که آن عمل<br />

تجاری اصول برمبنای که رو آن از این<br />

و میدانستند.‏ مناسب بریتانیاییها که کند ارضی<br />

قلمروهای بر مبتنی امپراتوری یک از<br />

بیش روز هر امپراتوری این کرد.‏ خلق نظامی<br />

دیکتاتوری میتوان که چیزی به پیش در<br />

این که میگویم من و شد.‏ بدل خواند میکند.‏<br />

ایجاد تناقض درازمدت هک دامنهای دربارهی هست زیادی بحثهای احتماالً‏<br />

و بود سودآور انگلستان برای هند آیا<br />

که دهم پاسخ پرسش این به نمیتوانم به<br />

را امپراتوری منابع بیشتر یا بود سودآور بنیادی<br />

تناقضی که میکنم فکر و میداد.‏ هدر مزیت<br />

استخراج برای کوشش سویی از بینِ‏ مبتنی<br />

ماهیت دیگر سوی از و هند از تجاری وجود<br />

امپراتوری نظامی و ارضی قلمرو بر شوم<br />

متقاعد بهسادگی میشد بنابراین داشت.‏ بودند<br />

مایل آنان که آنچنان درازمدت در که سودآوری<br />

میزان آن به حتی نبود،‏ سودآور امپراتوری<br />

در فعال افراد برخی برای که خیلی<br />

استدالل میتوان میکنم فکر بود.‏ شده<br />

استدالل حقیقت در و کرد قانعکنندهای رفتن<br />

هدر بیشتر درازمدت در که است هزینههای<br />

هم علتش فایده؛ تا بود منابع قلمرو<br />

بر مبتنی امپراتوری نوع این میگویم<br />

که است دلیل بدین و است.‏ ارضی حقیقتاً‏<br />

امپراتوری نخستین امریکا امپراتوری قادر<br />

انگلیسیها که چرا است،‏ سرمایهدارانه با<br />

نمیتوانستند آنان نبودند.‏ آن استمرار به اداره<br />

را خود امپراتوری اقتصادیْ‏ ابزارهای کس<br />

هر از بیش امریکایی که حالی در کنند،‏ نزدیکتر<br />

کار این انجام به تاکنون دیگری شدهاند.‏<br />

بدون<br />

کار که سرمایهداری بازارهای در میشود،‏<br />

مبادله بازار در سرکوب اعمال یکسان<br />

برابرند.‏ و آزاد مردم میشود فرض و<br />

آزادی با سرمایهداری هویّت انگاشتن ساختن<br />

مطیع منطقِ‏ بر تأثیری چه برابری است؟<br />

داشته برده عنوان به مردم از برخی هرچند<br />

که است این بهروشنی نکته نخستین دستمزدی<br />

کار برمبنای رسماً‏ سرمایهداری از<br />

استفاده بر مانعی این میشود،‏ تعریف تاریخ<br />

از مشخصی مقطع در بردگان کار چهطور<br />

که مورد این در نیست.‏ سرمایهداری برعکس<br />

و برده بهره بردگی از سرمایهداری به<br />

سرمایهداری الزامات طور چه که این بردگی<br />

پیشین اشکال در که داده شکل بردگی گفت.‏<br />

میتوان بسیار نداشته،‏ وجود نژادپرستی<br />

که کرد استدالل میشود کنم فکر بردگی<br />

با متحده ایاالت در که افراطی نژادپرستی<br />

از افراطی نوعی بود،‏ همراه کهن<br />

بردگی جوامع در شکل همان به که ایدئولوژی<br />

که واقعیّت این با داشت،‏ وجود انسانها<br />

تمامی میگوید که سرمایهداری با<br />

دشوار باید برابرند،‏ قرارداری لحاظ به مردمْ‏<br />

آن در که باشد داشته سروکار وضعیّتی بنابراین<br />

و نابرابرند.‏ حقوقی لحاظ به آشکارا صرفاً‏<br />

بیهنجاری این برای توجیه یک مردم<br />

از بزرگی بخش که است این نوشتن همهی<br />

گفت میتوان انسانیاند.‏ نژاد از خارج انسان<br />

واقع در افراد این اما برابرند،‏ انسانها نژادپرستی<br />

مالیمترِ‏ اشکال در یا نبودند که<br />

بودند دایمی خُردساالنی آنان فرهنگی،‏ و مسئولیّتها سطح تا نمیتوانستند هیچگاه کنند.‏<br />

رشد بزرگساالن حقوق از<br />

یکی کردید،‏ اشاره دقیقاً‏ چنانکه غلبهی<br />

سرمایهداری اصلی ویژگیهای اشکال<br />

آن طی که است دستمزدی کار ندارند.‏<br />

ضرورتی سرکوب غیراقتصادی سرکوب<br />

نطامهای میتوان چهطور پس افریقای<br />

در آپارتاید مانند سرمایهداری،‏ تحت کرد؟<br />

درک را جنوبی چنانکه<br />

من،‏ نزد در که کنم تأکید باید نخست قاطع<br />

ویژگی گفتم،‏ مصاحبه آغاز در اصلی<br />

کنشگران وابستگی سرمایهداریْ‏ کار<br />

وابستگیِ‏ البته است.‏ بازار به اقتصادی از<br />

برگرفته بازار به کارگر طبقات دستمزدیِ‏ وابستگی<br />

امّا است.‏ آن نهایی و غایی نتیجهی بازار<br />

الزامات از مردم تبعیّت و بازار به میتواند<br />

کار شدن پرولتاریزه از بعد اندکی است.‏<br />

داده رخ تاریخی لحاظ به و دهد رخ اجارهدارانِ‏<br />

آن مانند مستقیم تولیدکنندگان از<br />

پیشتر که اقتصادی بلندمدت اجارههای و<br />

بودند بازار به وابسته کردم صحبت آن دهند.‏<br />

پاسخ بازار الزامات به بودند ناگزیر کارگرانِ‏<br />

بزرگ نیروی پیدایی حقیقت،‏ در فروش<br />

از ناگزیر که شده مالکیّت سلب دستمزد<br />

دریافت ازای به کارشان نیروی الزامات<br />

این معلول تاریخی لحاظ به بودند علّت<br />

نه بود،‏ رقابتی،‏ فشارهای مانند بازار،‏ به<br />

زمین مالکان واکنشِ‏ این بر عالوه و آن.‏ کوچک<br />

تولیدکنندگان از بسیاری فشارها،‏ آن کرد.‏<br />

زمین ترک از ناگزیر را آن<br />

کنم تأکید آن بر باید که دومی نکتهی گفتم،‏<br />

بردهداری مورد در که چنان که است وابسته<br />

کارِ‏ گوناگون انواع از سرمایهداری باید<br />

است.‏ کرده استفاده گوناگون انحای به شرایط<br />

سویی از بینِ‏ شویم قائل تمایزی این<br />

که مالکیّت اجتماعی مناسبات بنیادی،‏ بحث<br />

به که کرده خلق را بازار الزامات دیگر<br />

سوی از و میدهم ادامه آن مورد در بر<br />

بازار الزامات چهگونه که مسئله این دستمزدیِ‏<br />

کار صرفاً‏ نه کار،‏ مختلف انواع


22<br />

صفحه در<br />

مثالً‏ میشود.‏ تحمیل سرمایهداری،‏ در<br />

سرمایهداری توسعهی روزهای نخستین در<br />

اقتصاد وارد جنوب کشاورزان امریکا،‏ و<br />

شدند جهانی بازار و سرمایهداری رشد حال هست<br />

زمینه این در بحثهایی هنوز هرچند این<br />

به واکنش در مدّتی برای دستکم آنان از<br />

موفقیّتآمیزی شکل به اقتصادی الزامات خیلی<br />

جا این در کردند.‏ استفاده بردگی کار و چهگونه کنیم بررسی که است وقتگیر اقتصاد<br />

چارچوب در بردگی کار اشتغال چرا پیدا<br />

کمتری اتکای قابلیّت سرمایهداری سرمایهداری<br />

که است این مسئله اما میکند،‏ سرکوب<br />

فرااقتصادی اشکال دیگر از عمالً‏ استفاده<br />

و کند استفاده میتوانست وابستگی و میتواند<br />

نیز امروز که همچنان کرد،‏ هم اگر<br />

میکند.‏ هم استفاده و کند استفاده آن از و<br />

نبود حاکم بازار وابستگی بنیادی روابط کلی<br />

طور به اقتصاد بر را خود الزامات سرمایهداری<br />

سرمایهداریْ‏ نمیکرد تحمل این<br />

که نیست این معنایش امّا نمیشد،‏ کار<br />

اشکال دیگر برمبنای نمیتواند الزامات از<br />

نمیتوان یا کند عمل دستمزدی کار جز به هر<br />

فرااقتصادی سرکوب گوناگون اشکال در<br />

تاریخی مشخص چارچوب هر در آنچه الزامات<br />

به پاسخگویی برای باشد دسترس کرد.‏<br />

بهرهبرداری بازار که<br />

دارد متمایزی مزیت دستمزدی کار البته،‏ سرکوب<br />

فرااقتصادی،‏ دایم سرکوب مستلزم برای<br />

نیست.‏ نظامی یا سیاسی مراقبت و نیروی<br />

کارگران متعارف شرایط در که آن فروش<br />

به دستمزد برابر در را کارشان تولید<br />

سرمایه و دهند ادامه کار به رسانند است.‏<br />

کافی اقتصادی ضرورتهای کنند،‏ دقیق<br />

شرایط در قدر هر سرمایه بنابراین،‏ آپارتاید<br />

همچون سرکوبی اشکال از تاریخی شرایط<br />

در اقتصادی مزایای این ببرد،‏ بهره در<br />

قدرتمند مقاومت مانند سیاسی،‏ متحول و<br />

نیست.‏ استمرار به قادر آپارتاید،‏ برابر افریقای<br />

در بزرگ سرمایهی که ندارد تعجب حفظ<br />

دیگر که گرفت را تصمیم این جنوبی ندارد.‏<br />

را ارزشش سیستم طور<br />

به و بیستم،‏ قرن در شما،‏ گفتهی به امپریالیسم<br />

جهانی،‏ دوم جنگ از بعد مشخص شد.‏<br />

پدیدار بلوغیافته شکلی به سرمایهداری دوم<br />

جنگ پایان از زودتر میکنم فکر بله.‏ شکلی<br />

به عمالً‏ سرمایهداری که نبود جهانی راهبرد<br />

مییابید آنچه شد.‏ پدیدار بلوغیافته که<br />

امریکاییهاست از بخشی در دوجانبهای وودز«‏<br />

‏»برتن سیستم طریق از سویی از که<br />

ساختند برقرار را خود اقتصادی هژمونی توسعهی<br />

شرایط عمالً‏ متحده ایاالت آن طی و<br />

کرد تعیین را جهان سرتاسر در اقتصادی عنوان<br />

به متحده ایاالت خود دیگر سوی از 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله جهانی،‏<br />

جنگ در برتر فراگیرِ‏ نظامی قدرت از<br />

پیش ناکازاکی و هیروشیمی بمباران با نظامی<br />

قدرت عنوان به را خود جنگ،‏ پایان کرد.‏<br />

تثبیت برتر در<br />

که دارید دوجانبه راهبردی بنابراین است.‏<br />

شده دنبال تاکنون هنگام آن از عمل بین<br />

رابطهی که کنید سؤال است ممکن پس اگر<br />

چیست؟ نظامی و اقتصادی هژمونی امپریالیسم<br />

یک که گونهی به متحده ایاالت به<br />

کند عمل باید سرمایهداری آرمانیِ‏ از<br />

چرا است،‏ وابسته اقتصادی هژمونی خُب،‏<br />

میبرد؟ بهره نظامیاش فراگیر قدرت پیشین<br />

اشکال در است.‏ هوشمندانهای نکتهی آشکار<br />

کامالً‏ نظامی قدرت هدف امپریالیسم،‏ تصرف<br />

را سرزمینی میخواستید اگر بود.‏ دهید،‏<br />

شکست را امپراتوری رقبای یا کنید روشن<br />

نظامی فراگیر نیروی به نیاز دلیلِ‏ اقتصادیتان<br />

نیروی با تالشید در اگر اما است.‏ دارا<br />

آنگاه باشید،‏ داشته هژمونی جهان بر که<br />

را نظامی چیرهی نیروی عظیمترین بودن در<br />

دارد.‏ ضرورتی چه داشته،‏ تاکنون جهان مهمّی<br />

بیهنجاری به میکنم فکر مورد این که<br />

رسیدهایم سرمایهداری امپریالیسمِ‏ در هستیم.‏<br />

شاهدش اکنون نظامی<br />

نیروی گسترش که نمیکنم فکر کاهندهی<br />

قدرت جبران برای صرفاً‏ امریکا تردید<br />

بدون هرچند است اقتصادیاش این<br />

میگویم آنچه است.‏ چنین تاحدودی قدرت<br />

با سرمایهداری امپریالیسم که است جدای<br />

کموبیش که میکند،‏ عمل اقتصادی است.‏<br />

حقوقی و نظامی سیاسی،‏ قدرت از که<br />

فئودال لُرد برخالف دیگر،‏ عبارت به قدرتهای<br />

به دهقانان از مازاد اخذ برای است،‏<br />

وابسته سیاسیاش و حقوقی نظامی،‏ به<br />

این و نیست.‏ چنین سرمایهدار ظاهراً‏ بسیار<br />

که میدهد امکان سرمایهداری قدرت یا<br />

حقوقی یا سیاسی قدرت هر از فراتر نیست<br />

این معنایش اما یابد.‏ گسترش نظامی به<br />

سرمایه انباشت شرایط حفظ برای که نیاز<br />

نظامی و سیاسی قدرتهای پشتوانهی دامنهی<br />

بین که آنجاست مشکل ندارد.‏ و<br />

سرمایهداری اقتصادی قدرت جهانی که<br />

سرکوب و اجرایی محلّیتر قدرتهای فزایندهای<br />

ناهماهنگیِ‏ دارد نیاز بدان همچنان نمیپذیرم<br />

را استدالل این صرفاً‏ دارد.‏ وجود مثل<br />

افرادی و جهانیشدن نظریهپردازان که قدر<br />

هر که میکنند مطرح نگری و هارت ملّی<br />

دولت میشود،‏ جهانی بیشتر اقتصاد عکسِ‏<br />

میکنم فکر مییابد.‏ کمتری اهمیّت وساطت<br />

به جهانی اقتصاد است.‏ درست آن فکر<br />

میشود.‏ مدیریت جهانی دولتیِ‏ سیستم جهانیسازی<br />

مشخصهی واقعاً‏ آنچه میکنم جهانی<br />

دسترسی بین فزاینده ناهماهنگی است رد دولتها استمرار و سرمایهداری سلطهی نیاز<br />

بدان همچنان که است ارضی قلمروهای اجرایی<br />

دستگاه نیازمند سرمایه زیرا داریم،‏ دیگر<br />

از بیش پیشبینیپذیر و منظم قانونیِ‏ و داشته<br />

وجود تاکنون که است اجتماعی اشکال است.‏<br />

و<br />

مداخله از سرمایه دایمی شکوِهی نباید سرمایه،‏<br />

انباشت بدهد.‏ فریبمان دولت نظارت سرمایهداری<br />

بازار که آنجا از بهویژه بسیار<br />

فرایندی است،‏ آشفته بسیار خودش حقوقی،‏<br />

نظم نیازمند که است مطالبهگر که<br />

مادامی است،‏ بسیاری اجرایی و سیاسی در<br />

و باشد؛ دوستانه سرمایه به نسبت نظم این هک کرد تصور میتوان پیشبینی قابل آیندهی مقیاس<br />

در اجرایی و حقوقی نظارت نوع این را<br />

روزی بنابراین نیست.‏ امکانپذیر جهانی جهان<br />

باشد قادر سرمایه که نمیبینم پیش در قلمروهای<br />

در دولتهایی کمک بدون را هنگامی<br />

البته اما کند.‏ سازماندهی ارضی این<br />

نیازمند هنوز سرمایه کنید تصدیق که سیاسی<br />

شکل که این و است چنددولتی سیستم بلکه<br />

نیست،‏ جهانی دولت یک جهانیسازی میتوانید<br />

است،‏ متعدد دولتهای از سیستمی حقیقی<br />

امکانات سیستمی چنین که دریابید میآورد.‏<br />

پدید را بیثباتی دولتهای<br />

این که معتقدید دیگر،‏ عبارت به متحده<br />

ایاالت که فقیرتر کشورهای این محلّی،‏ اقتصادی<br />

هژمونی آنها بر میکند تالش وفادار<br />

خود ریشهی به ضرورتاً‏ کند،‏ اعمال نمیمانند.‏<br />

که<br />

است این مسئله هرچند است.‏ درست اقتصاد<br />

سازماندهی برای متحده ایاالت ایاالت<br />

دارد.‏ نیاز دولتها آن به جهانی منظم نیاز<br />

آنها به امور این انجام خاطر به متحده سرمایهداری،‏<br />

قدرت وابستگی،‏ این و دارد.‏ میدهد.‏<br />

قرار تنگنا در را امپریالیستی قدرت سرِ‏<br />

قدرتها این همهی با نمیتواند قدرت این نظامی<br />

ابزار با کند تالش یا باشد داشته جنگ باعث<br />

میتواند زیرا کند.‏ سرکوب را آنها بشود.‏<br />

سرمایه انباشت کامل ریختن هم به این<br />

تحمیل برای راههایی باید بنابراین،‏ کند،‏<br />

رام را دولتها این تا کند پیدا سرکوب سازماندهی<br />

در را آنها ظرفیّت که آن بدون ببرد.‏<br />

تحلیل به جهانی سرمایهی برای دنیایی به<br />

و سرمایه برای حقیقی مسئلهی این و اینْ‏<br />

است.‏ حقیقی ضعفِ‏ درازمدت در گمانم خلق<br />

مخالفت برای تازهای کامالً‏ فضاهای میکند.‏<br />

دورهی<br />

در بهویژه داده رخ میکنم فکر آنچه پیشگامانی<br />

زمینهسازش تفکر هرچند بوش،‏ میگردد<br />

باز عقب به ریگان رونالد تا که دارد ایاالت<br />

تناقض،‏ این برابر در که است آن جنگ<br />

که پذیرفته را نظامی دکترین متحده


صفحه 23<br />

دایمی را اغلب بدون هدفهایی مشخص<br />

توجیه میکند؛ نوعی جنگ بینهایت،‏ جنگی<br />

به لحاظ هدف یا زمان،‏ بدون پایان.‏ جماعتِ‏<br />

رامسفلد،‏ ولفوویتز،‏ و پرل که دور بوش را<br />

گرفته بودند واقعاً‏ برنامهای توصیه میکردند<br />

که خودشان ‏»عملیات جنگِ‏ نامحدود«‏ نامیده<br />

بودند و برای آنها یکی از کارکردهای اصلی<br />

جنگ،‏ آنچنان که از آن برداشت میکردند،‏<br />

به اصطالح اثر نمایشی آن است،‏ وقتی است<br />

برتری نظامی گستردهتان را نمایش دهید،‏<br />

به همان روشی که قدرتهای امپریالیستی<br />

کهن با قدرت نظامیشان انجام میدهند،‏<br />

بدون آن که هدف مشخصی را جستوجو<br />

کنید.‏ ضرورتی ندارد در پیِ‏ سرزمین خاص<br />

باشید،‏ بلکه میخواهید با استفاده از این اثر<br />

نمایشی فضایی تهدیدکننده پدید آورید:‏ شوک<br />

و بُهت.‏ به گمانم آنچه در عراق رخ داد<br />

صرفاً‏ مسئلهی آشکارترین انگیزه برای<br />

کنترل نفت نبود.‏ اینْ‏ صرفاً‏ اعمال شوک و<br />

بُهت بر جهان بود،‏ نه صرفاً‏ ایران.‏<br />

دکترین امریکا در نمایش توان وحشتناک<br />

نظامی و تمایل به استفاده از آن به منظور آن<br />

است که مانع تالش یا هر تمایلی به اندیشیدن<br />

دربارهی هماوردی یا برابریطلبی با قدرت<br />

نظامی امریکا شود آیا میگویید این سیاستْ‏<br />

‏»دولتهای سرکش«‏ و دولتهای صنعتی<br />

که همپیمانان درازمدت امریکا بودهاند،‏ هر<br />

دو را هدف قرار داده است؟<br />

کامالً؛ اما مسئلهی رقابت سرمایهداری آن<br />

است که همانند رقابت بین امپریالیستها به<br />

شکل سنّتی آن نیست.‏ منظورم آن است که<br />

وقتی بر سر یک مسیر تجاری میجنگید،‏<br />

میروید رقیبتان را در هم میکوبید و هدفْ‏<br />

کامالً‏ روشن است.‏ اما در سرمایهداری<br />

پیشرفته به چنین زیادهرویهایی نیاز<br />

ندارید زیرا همچنان که رقبایتان شما را به<br />

خطر میاندازند،‏ به بازارهایشان هم نیاز<br />

دارید.‏ بنابراین باید راههای تازهای برای<br />

کنترل همپیمانانتان پیدا کنید که در عین<br />

حال قدرت اقتصادی خودتان را به تحلیل<br />

نبرد.‏ این سیاست بلندمدت امریکا بوده تا<br />

نشان دهد قدرت نظامی فراگیری دارد که<br />

تالش برای هماوری یا حتی همسانی با آن<br />

امکانپذیر نیست.‏ و اگر باید حقیقت را گفت،‏<br />

سایر قدرتهای مهمّ‏ سرمایهداری عموماً‏<br />

تسلیم برتری امریکا شدهاند چیزی که در<br />

رقابتهای بین امپریالیستی قدیمی نمیشد<br />

تصور کرد.‏<br />

برخی صاحبنظران گفتهاند که دکترین<br />

جنگِ‏ دایمی گسستی قطعی از سیاست پیشین<br />

امریکا است و امپراتوری امریکا چرخشی<br />

جدید یافته است.‏ آیا حقیقتی در این ادعاها<br />

هست؟<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

بله،‏ درست نیست گمان کنیم چون این<br />

افراد بهشدّت افراطی هستند میگویند اینْ‏<br />

گسست بزرگی در سیاستهای امریکا است؛<br />

نمیتوان در گذشتهی نزدیک مشابهی یافت،‏<br />

نه صرفاً‏ در سیاست خارجی بلکه حتی<br />

در سطح داخلی که محدودیتهایی روی<br />

آزادیهای مدنی به شیوههایی اعمال شده که<br />

تنها در دورهی جنگ سرد رایج بود که شاید<br />

از برخی جنبهها حتی وخیمتر باشد.‏ بنابراین<br />

روشن است در ظاهر برخی گسستها از<br />

گذشتهی نزدیک وجود دارد،‏ و اشغال نمایان<br />

سرزمین عراق نشان میدهد که به اشکال<br />

کهنتر امپریالیسم مبتنی بر قلمروهای<br />

ارضی بازگشتند؛ اما پیشتر بحث کردهام که<br />

چرا فکر نمیکنم هدفشان این باشد.‏<br />

بنابراین،‏ به رغم دامنهی بیهمانندی که<br />

دکترینشان را گسترش دادند،‏ اگر آنچه<br />

را پیشتر در جریان بوده در نظر نگیرید،‏<br />

نمیتوانید آنچه را امروز انجام میدهند<br />

درک کنید.‏ مثالً‏ راهبرد دوجانبهای که<br />

پیشتر از آن صحبت کردم که در پی جنگ<br />

دوم جهانی به اجرا گذاشته شد،‏ از طریق<br />

کنترل سیستمهای تجاری و مالیِ‏ جهانی و<br />

از سوی دیگر قدرت نظامیِ‏ رقابتناپذیر<br />

و فراگیر امریکا.‏ اگر این شکلهای سلطه<br />

هدفِ‏ بلندمدت نبودند،‏ اگر این ساختمان<br />

قدرت نظامی فراگیر پیشتر وجود نداشت،‏<br />

بوش راهی نداشت که بتواند دنبال کند.‏<br />

فکر میکنم این منطق امپراتوری امریکا و<br />

تناقضهایی که بر آن حاکم است و تالش<br />

کردهام تبیین کنم بلندمدّت هستند،‏ دستکم<br />

تا جنگ دوم جهانی به عقب بازمیگردد.‏<br />

میتوانید بگویید که بوش آن را در سرحدّ‏<br />

افراطیِ‏ غایی و غیرمنطقیاش دنبال کرد؛<br />

اما تنها در صورتی که زمینهای که پیشتر<br />

بر آن استوار بود نبینید،‏ نمیتوانید آن را<br />

درک کنید.‏<br />

امپراتوری امریکا در دورهی اوباما چه<br />

جایگاهی دارد؟<br />

وقتی باید جایگاه اوباما را در رابطه با<br />

پیشینیانش تعیین کنید،‏ در برابر سؤال<br />

حقیقتاً‏ دشواری قرار دارید.‏ تردیدی ندارم<br />

که تا جایی که از دستش برمیآید،‏ لفّاضی<br />

مترقیترشْ‏ صادقانه است،‏ و بدون تردید<br />

با جورج بوش فرق دارد.‏ اما برایم روشن<br />

نیست که نظرش در مورد جهان و نقشی که<br />

امریکا در آن بازی میکند کموبیش همان<br />

شکستی باشد که بدون تردید واقعاً‏ به آن باور<br />

دارد.‏ باید احتماالً‏ به زنگ خطری گوش<br />

دهیم که سیاستهای اقتصادی داخلیاش به<br />

صدا درآورده و به دامنهی هماهنگیاش با<br />

خطّ‏ والاستریت یا افرادی در دولتش که به<br />

آن محیط وابستهاند،‏ توجه کنیم.‏ یا در همین<br />

زمینه به رسوایی اصالحات بهداشتی وی<br />

و شیوههایی که این اصالحات برخاسته از<br />

منافع شرکتهای بیمه بود؛ گمان نمیکنم<br />

بتوان کامالً‏ کنگره را متهم کرد.‏ بنابراین چرا<br />

باید اعتماد داشته باشیم که سیاست خارجی<br />

اوباما و طرز تلقیاش نسبت به جنگ<br />

خیلی با پیشینیانش متفاوت است؟ دو جنگْ‏<br />

الهامبخش اعتماد چندانی نیست.‏ یقین دارم<br />

که وی به آنچه در مورد دکترین ‏»جنگ<br />

عادالنه«‏ در سخنرانی نوبلش مطرح کرد<br />

باور دارد.‏ مشکل آن است که این دکترین به<br />

نحوی بدنام انعطافپذیر است و قرنهاست<br />

برخی قدرتهای امپراتوریِ‏ بسیار درّندهخو<br />

مطرح میکنند.‏<br />

چیزی که شاید بتوانید مطرح کنید این است<br />

که بوش از مرزی گذشت که حتی این<br />

دکترین انعطافپذیر به اندازهی کافی برایش<br />

انعطاف نداشت.‏ منظورم آن است که دکترین<br />

جنگ عادالنه در تمامی روایتهای سنّتیاش<br />

مستلزم ایدهای از هدفها و وسایل مشخص<br />

نوعی تناسب میان آنهاست،‏ و نمیتوان این<br />

اصول را در دکترین جنگ بیپایان،‏ جنگ<br />

بدون محدودهی زمانی یا جغرافیایی،‏ کاربرد<br />

داد.‏ بهسختی میتوان مشخص کرد که اوباما<br />

چهقدر از این دور شده است،‏ اما دستکم آن<br />

اصولِ‏ هدفها و وسیلهها را مطرح میکند<br />

و احتماالً‏ درکی از محدودیّتها دارد شاید<br />

مانند کالین پاول که دکترین پاول در دولت<br />

بوش تنها مانده بود.‏<br />

به نظر میرسد اوباما بهشدّت از راینهولد<br />

نایبر،)‏‎۲‎‏(‏ متخصص الهیات و آنچه به<br />

واقعگرایی مسیحی معروف است تأثیر<br />

پذیرفته که براساس آن بر تراژدیهای جنگ<br />

اذعان دارد اما هرازگاهی آن را ناگزیر<br />

میداند.‏ امّا نکتهی جالب دربارهی اوباما<br />

آن است که به نظر میرسد وی خیلی کمتر<br />

از نایبر نگرانِ‏ نخوت و برتریطلبی قدرت<br />

امریکا است؛ نکتهای که نایبر بهصراحت<br />

در مورد آن هشدار میدهد.‏ اگر بر آن<br />

هستید استدالل کنید که جنگ البته تاحدودی،‏<br />

با اهریمن ضروری است،‏ بستگی دارد که<br />

فکر کنید اهریمن چیست و همواره رؤسای<br />

جمهور امریکا برآناند فکر کنند که آنچه<br />

برای امریکا یا سرمایهی امریکا بد است<br />

طبق تعریف اهریمن است.‏ آن روی سکّه<br />

این باور است که آنچه امریکا خوب میداند<br />

باید بر همه کس و همه جا تحمیل شود.‏ این<br />

اخالقگراییِ‏ پرنخوت همواره چیز خطرناکی<br />

بوده،‏ امّا البته وقتی دولت قدرت نظامی برای<br />

اعمال آن داشته باشد خطرناکتر است.‏ باور<br />

ندارم اوباما از این جریان چندان فاصله<br />

گرفته باشد.‏ تردیدی نیست که او قصد ندارد<br />

برتری نظامی امریکا را کنار بگذارد و نیز<br />

چیرگی مالی این کشور را و وی با این حال


24<br />

صفحه باید<br />

متحده ایاالت دولت دارد اذعان صرفاً‏ محتاطانهتر<br />

نظامیاش سلطهی از استفاده در که<br />

میترسم کمتر.‏ احتیاط با نه کند،‏ عمل ایاالت<br />

که بپذیرد را نظر این واقعاً‏ وی کند<br />

رهبری را جهان باید و میتواند متحده بر<br />

اشراف و بیمیلی با هرچند گاهی،‏ و نیکی<br />

مورد در را ایدههایش جنگ،‏ تراژدی کند.‏<br />

تحمیل نظامی ابزارهای با اهریمنی و متقدمتر<br />

اندیشهپردازان تفکر شیوهی به مایلم توجه<br />

امپریالیسم مورد در مارکسیست تأکید<br />

کنیم.‏ تشریح را آن اصلی خطوط و سرمایهداریِ‏<br />

دنیای در اکنون که دارید سرمایهداری<br />

یعنی میکنیم زندگی جهانی شاید<br />

که درنوشته آنچنان را جهان سرتاسر نمیتوانستند<br />

هم مارکسیست نظریهپردازان کنند.‏<br />

پیشبینی جهانیِ‏<br />

فراگیری مارکس که نگفتهام بلکه<br />

بود،‏ نکرده پیشبینی را سرمایهداری صحبت<br />

آن مورد در چندان هیچگاه واقعاً‏ ویژگیهای<br />

از زنده مفهومی وی نکرد.‏ مانیفست<br />

در سرمایهداری گسترشیابندهی قدرت<br />

از درکی کرد.‏ ارائه ما به کمونیست پیدا<br />

گسترش در سرمایهداری الزامآور به<br />

عالقهمند اساساً‏ خودش او اما میکنید.‏ بنابراین<br />

بود.‏ سیستم درونی منطق شناخت اقتصاد<br />

پیشرفتهترین مدل از سرمایه در و میکند استفاده انگلستان،‏ سرمایهداری،‏ بنا<br />

سرمایهداری درونی منطق از نظریهای مینهد.‏<br />

بیرونی<br />

مناسبات به بیشتر دنبالهروانش اما میرسید<br />

نظر به و بودند عالقهمند سرمایهداری هیچگاه<br />

سرمایهداری میکردند فرض همگی برای<br />

سرمایهداری نمیشود.‏ فراگیر چنین غیرسرمایهداری<br />

واحدهای نیازمند استثمار جنگ<br />

درگیر سرمایهداری قدرتهای و است کنترل<br />

منظور به امپراتوریشان رقبای با شد.‏<br />

خواهند غیرسرمایهداری نواحی بر هک نمیبینید نظریهای هیچگاه کموبیش اما شکل<br />

مثابه به سرمایهداری جهانی فراگیریِ‏ و<br />

باشد گرفته نظر در را امپراتوری مسلط است.‏<br />

این ما کنونی جایگاه که<br />

لوکزامبورگ رُزا و لنین نظریههای آیا آغاز<br />

در امپریالیسم کالسیک عصر طی اجتماعی<br />

مناسبات که زمانی اخیر قرن اعظم<br />

بخش در یا بودند بدْوی سرمایهداری صادق<br />

هنوز بود نگرفته شکل هنوز جهان است؟<br />

شد.‏<br />

مبتنی نظریهها این بر باید است روشن آنها<br />

است.‏ اعتبار فاقد نظریهها این که نگفتم بررسی<br />

نظریهها این هستند.‏ ناقص صرفاً‏ قدرت<br />

بهرهکشانهی ماهیّت از خوبی بسیار 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله استثمار<br />

گسترش به نیازش و سرمایهداری که<br />

نمیفهمم میکند.‏ ارائه جهانی مقیاس در زمانی<br />

میتوانستند چهگونه مرحله آن در سرمایهدارانه<br />

الزامات که کنند پیشبینی را باشد.‏<br />

جهان سرتاسر در سلطه اصلی شیوهی شکوفا<br />

سرمایهداریِ‏ که نیست معنا بدان این قدرتهای<br />

برعکس دارد وجود همهجا در دستکاری<br />

با را خود سلطهی سرمایهداری اعمال<br />

سرمایهداری اقتصادی الزامات این سلطهی<br />

چیرهی شکلِ‏ این و میکنند در<br />

نظریهای واقعاً‏ ما و میشود.‏ امپراتوری نداریم.‏<br />

مورد این این<br />

که مینویسید سرمایه امپراتوری در حال<br />

عین در امپراتوری سلطهی جاری شکل برخوردار<br />

مطلق قدرت از برخی برای که است.‏<br />

آسیبپذیر کامالً‏ بالقوه طور به است،‏ حدی<br />

تا آسیبپذیری این میرسد نظر به و که<br />

میگیرد ریشه جهانی سرمایهداری از عمل<br />

متعدد دولتهای از سیستمی طریق از میکند.‏<br />

استداللم<br />

مقایسهی آن به نگاه برای راه یک میکنند.‏<br />

نگری و هارت که است استداللی با که<br />

هستیم وضعیّتی در اکنون ما میگوید آنان هیچ<br />

و هست جا همه در امپراتوری آن در نیست«‏<br />

امپراتوری برای ‏»مکانی نیست.‏ جا چهگونه<br />

آنان میدهد نشان که است گزارهای که<br />

میگویند خودشان و میکنند تأکید این بر اگر<br />

و چیست.‏ استداللشان سیاسی پیآمدهای خیلی<br />

سیاسی لحاظ به بیندیشید آن مورد در میگویند<br />

حقیقت در آنان زیرا است،‏ فلجکننده شکل<br />

به مخالفی نیروی حقیقتاً‏ نمیتوانید که که<br />

روست این از و کنید خلق قدرت ضدِّ‏ حزبهای<br />

و کارگر طبقهی جنبشهای نامرتبط<br />

کلیّتی اساساً‏ آن مانند و سوسیالیستی به<br />

میتواند تنها اپوزیسیون اکنون است.‏ ذهنیّتها،‏<br />

دگرسانیِ‏ و افسونی نیرویی شکل امّا،‏<br />

باشد،‏ دست،‏ این از دیگری هرچیز یا برابر<br />

در قدرتی ضدِّ‏ آنها،‏ نظر براساس نیست.‏<br />

شدنی دیگر سرمایهداری،‏ تمرکزهای من<br />

آنهاست.‏ مخالفِ‏ کامالً‏ من نظر ولی قدرت<br />

مرئی تمرکزهای حقیقت در میگویم در<br />

دولتهایی دارد،‏ وجود سرمایهداری سرمایهی<br />

و مشخص،‏ ارضی قلمروهای وابسته<br />

و است دولت قدرت نیازمند جهانی است.‏<br />

متعدد دولتهای جهانی سیستم این به است<br />

آشکار هرچند که است این معنایش و اصلی<br />

قدرتهای در مخالف نیروهای حال،‏<br />

این با کارامدترند،‏ همه از امپراتوری تأثیر<br />

نیز ارضی قلمروهای در دولتهایی آنها<br />

به خیلی سیستم زیرا دارند را خود است.‏<br />

وابسته از<br />

فراتر شاید دولت میگویم که آن دلیل باشد<br />

سرمایهداری قدرتهای تمرکز نقطهی سرمایهداری<br />

بیندیشید،‏ آن به اگر که است آن جهانیسازی<br />

نمیتواند سرمایه خود جهانی بهتنهایی<br />

سرمایه کند.‏ سازماندهی را را<br />

کار این دهد.‏ انجام را کار این نمیتواند دولتها<br />

به انجامش برای و نمیدهد انجام این<br />

به وابستگیاش بنابراین است.‏ وابسته محلی<br />

قدرت و ارضی قلمروهای اشکال مشخصی<br />

هدفهای و است آسیبپذیری یک زمان<br />

مدت میکند خلق چنان مخالفان،‏ برای است.‏<br />

نداشته وجود که بود درازی بسیار پینویسها<br />

لیلی،‏<br />

ساشا را حاضر گفتوگوی )۱( نویسندهی<br />

و سیاسی فعال روزنامهنگار،‏ وود)‏Ellen<br />

میکسینز الن با رادیکال،‏ برجستهی<br />

پژوهشگر ،)Meiksins Wood داده<br />

انجام سیاسی اقتصاد و سیاسی علوم و<br />

سرمایه کتاب در گفتوگو این است.‏ مجموعه<br />

شامل که )۲۰۱۱( مخالفانش منتقدان<br />

برجستهترین با گفتوگوهایی است.‏<br />

شده منتشر است سرمایهداری نظام هماکنون<br />

کتاب گفتوگوهای تمامی ترجمهی صورت<br />

به آینده در و است انجام دست در وود،‏<br />

میکسینز الن میشود.‏ منتشر مستقل اقتصاد<br />

سنت در متعددی کتابهای نویسندهی تا<br />

۱۹۸۴ از و است مارکسیستی سیاسی ریویو<br />

نیولفت نشریهی تحریریهی در ۱۹۹۳ همراه<br />

۲۰۰۰، تا ۱۹۹۷ سالهای طی و شورای<br />

در مگداف هری و سوییزی پل با کتابهای<br />

بود.‏ ریویو مانتلی سردبیری )۱۳۸۶(<br />

سرمایهداری برابر در دموکراسی بازتابنگار<br />

نشر مرتضوی،‏ حسن ترجمهی حسن<br />

ترجمه )۱۳۸۸(، سرمایه امپراتوری و مقاالت<br />

آن بر عالوه و نیکا نشر مرتضوی،‏ است.‏<br />

شده ترجمه فارسی به وی از متعددی مأخذ:‏<br />

مشخصات Capital and ,)2011( Sasha Liley<br />

.Its Discontents, PM Press<br />

-1982( Reinhold Neibuhr )2(<br />

)1971<br />

فرهنگ<br />

و شناسی انسان سایت منبع


نظری<br />

از»اوروکمونیسم«‏ تا اپورتونیسم امروز<br />

ا.‏ م.‏ شیری<br />

نویسنده:‏ رائول مارتینس توریرو<br />

برگردان:‏ ر.ح . بازیار<br />

صفحه 25<br />

تجدید سازمان تئوریک و ایدئولوژیک جنبش<br />

بین المللی کمونیستی بر بنیانهای مستحکم<br />

مارکسیستی لنینیستی،‏ نیازمند بررسی و<br />

مطالعه عمیق ساختمان سوسیالیسم در طول<br />

قرن بیستم و بررسی علمی دالیل پیروزی<br />

ضد انقالب سرمایه داری در اتحاد شوروی<br />

سوسیالیستی،‏ و دیگر کشورهای سوسیالیستی<br />

اروپای شرقی است.‏<br />

احیاء سرمایه داری دالیل خارجی و داخلی<br />

خود را دارد.‏ اما به هنگام بررسی این<br />

دالیل معموال حمالت قدرتهای امپریالیستی<br />

در عرصه های سیاسی،‏ نظامی،‏ اقتصادی،‏<br />

ایدئولوژیک و روانشناسی در مرکز<br />

بررسیها قرار می گیرد.‏ فاکتورهای خارجی<br />

تعیین کننده بودند،‏ و تایید گردید،‏ که تقابل<br />

میان کشورهای امپریالیستی و کشورهای<br />

سوسیالیستی بازتاب واقعی مبارزات طبقاتی<br />

در مقیاس بین المللی بود.‏ اما ضروریست<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

که هر چه عمیق تر چنین جریاناتی همچون<br />

اوروکمونیسم،‏ که با نفوذ و فعالیت در درون<br />

جنبش جهانی کارگری و کمونیستی و اغلب<br />

در همسویی با سیاستهای اپورتونیستی<br />

احزاب کمونیستی و کارگری حاکم،‏ موجب<br />

تضعیف توان نیرومند سوسیالیسم شد،‏<br />

بررسی گردد.‏<br />

مراکز ایدئولوژیک امپریالیستی فعاالنه در<br />

تقابل با آن گرایشی که ‏»اورتدوکس«‏ یا<br />

‏»طرفدار شوروی«‏ نامیده می شد،‏ مواضع<br />

اوروکمونیسم را حمایت و تبلیغ می کرد.‏<br />

اوروکمونیسم،‏ که نمایندگان اصلی آن احزاب<br />

کمونیست ایتالیا،‏ فرانسه و اسپانیا بودند،‏ به<br />

بیانی،‏ شرایط خود را مدیون دستگاههای<br />

تبلیغاتی امپریالیستی هستند.‏ مبنای وحدت<br />

این احزاب تحت این نام دفاع از نقطه<br />

نظرات ذیل بود:‏<br />

اپوزیسیون جنبش جهانی کمونیستی برای<br />

دفاع از تز به اصطالح ‏»مراکز متعدد«‏ در<br />

مقابل موجودیت انترناسیونال کمونیستی و<br />

مرکز اطالع رسانی احزاب کمونیستی و<br />

کارگری.‏<br />

نفی دیکتاتوری پرولتاریا و دفاع از به<br />

اصطالح ‏»راههای مختلف رسیدن به<br />

سوسیالیسم«‏ و مخصوصا شیوه پارلمانی<br />

گذار به سوسیالیسم در همکاری با سوسیال<br />

دمکراتها و احزاب مسیحی،‏ قبول سیستم چند<br />

حزبی و چارچوب دمکراسی بورژوازی.‏<br />

تعویض انترناسیونالیسم پرولتری،‏ که آن<br />

را با دفاع از اتحاد شوروی سوسیالیستی و<br />

خط مشی حزب کمونیست شوروی یکی می<br />

دانستند،‏ با ‏»همبستگی انترناسیونالیستی«‏ یا<br />

‏»انترناسیونالیسم نوین«.‏


صفحه 26<br />

انتقاد آشکار و همیشگی از اتحاد شوروی<br />

سوسیالیستی و دیگر کشورهای سوسیالیستی<br />

تحت عنوان حقوق بشر و آزادیهای فردی با<br />

درک بورژوازی آن.‏<br />

تجدید نظر طلبی و تخریب ‏»حزب طراز<br />

نوین«‏ لنینی،‏ که با نفی آن در این یا آن<br />

سطح،‏ وظایف انقالبی در حزب کمونیستی و<br />

پرنسیپهای انقالبی آن در رابطه با سازمان و<br />

عملکرد آن نفی می گردد.‏<br />

پذیرش چارچوب آنوقت جامعه اقتصادی<br />

اروپا،‏ همراه با خواست حفظ حقوق اجتماعی<br />

زحمتکشان در چارچوب آن و شرکت<br />

زحمتکشان در ساختمان آن.‏<br />

اوروکمونیسم بر احزاب کشورهای مختلف<br />

جهان،‏ از جمله احزاب حاکم،‏ تاثیر نهاد.‏ این<br />

جریان همچون دیگر جریانات اپورتونیستی<br />

در طول تاریخ دارای سمتگیری روشن بین<br />

المللی بود.‏ هر چند که شعار اصلی آن در<br />

نظر گرفتن شرایط و ویژگیهای ملی بود.‏<br />

دبیرکل حزب کمونیست ایتالیا در این رابطه<br />

می گوید:‏ ‏»ما جزء کسانی نیستیم که این<br />

اصطالح را اختراع کرده اند.‏ اما خود این<br />

فاکت که تا این حد معروف شده،‏ نشان می<br />

دهد که تا چه اندازه کشورهای اروپای<br />

غربی تالش دارند که بازسازی جامعه در<br />

چارچوب سوسیالیسم نوع نوین شکل گیرد«.‏<br />

و دبیر کل حزب کمونیست اسپانیا سانتیاگو<br />

کاریلو اضافه می کند:‏ »… اوروکمونیسم<br />

وجود ندارد.‏ چونکه برخی احزاب کمونیست<br />

غیراروپایی که این مواضع را دارند،‏ مثال<br />

حزب کمونیست ژاپن را نمی توان با این بر<br />

چسب مشخص کرد.‏<br />

صرفنظر از عدم قاطعیت و مغلطه کاری که<br />

ویژگی زندگی سانتیاکو کاریلو بود،‏ او پس<br />

از چند ماه که وجود ‏»اوروکمونیسم«‏ را نفی<br />

کرد،‏ کتابی تحت عنوان ‏»اوروکمونیسم و<br />

دولت«‏ انتشار داد.‏ و البته در یک مورد حق<br />

داشت؛ این پدیده حقیقتا تنها به اروپای غربی<br />

محدود نمی شود.‏<br />

زمینه ‏»اوروکمونیسم«‏ و کنگره بیستم حزب<br />

کمونیست شوروی<br />

زمینه این جریان رویزیونیستی مدتها قبل<br />

از اینکه اوروکمونیسم از طرف کاریلو،‏<br />

برلینگوئر و مارش به جامعه ارائه گردد،‏<br />

شکل گرفته بود.‏ پس از جنگ جهانی دوم،‏<br />

مرحله سختی در مقابل جنبش انقالبی جهانی<br />

شکل گرفت.‏ گذشته از ویرانی اتحاد جماهیر<br />

شوروی پس از هجوم آلمان نازی و شرایط<br />

بعدی دوران بازسازی آن،‏ باید به وضعیت<br />

سیاسی حزب کمونیست شوروی و از دست<br />

دادن صدها هزار کادر کمونیست در جریان<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

جنگ با فاشیسم،‏ اشاره کرد،‏ که به شکل<br />

تعیین کننده ای بر حزب کمونیست اتحاد<br />

شوروی و دیگر احزاب کمونیست اروپایی<br />

تاثیر گذاشت.‏<br />

ایاالت متحده آمریکا در راس قدرتهای<br />

امپریالیستی،‏ که جنگ را در سرزمین خود<br />

تجربه نکرده بود و به نیرومندترین قدرت<br />

امپریالیستی جهان تبدیل گردیده بود،‏ بی<br />

درنگ ‏»جنگ سرد«،‏ مسابقه تسلیحاتی و<br />

تدابیری دیگر در جهت تخریب کشورهای<br />

سوسیالیستی را به راه انداخت.‏<br />

ضد انقالب داخلی که هیچوقت از<br />

سرنگونی حاکمیت کارگران امتناع نکرده<br />

بود،‏ با کمک امپریالیسم دست به اقدامات<br />

ضدانقالبی در جمهوری فدرال یوگسالوی<br />

( ۱۹۴۸ ۱۹۴۷(، جمهوری دمکراتیک<br />

آلمان )۱۹۵۳(، لهستان و مجارستان ‏)پائیز<br />

۱۹۵۶( زدند.‏<br />

مبارزه طبقاتی در شرایط نوین ادامه و تعمیق<br />

می یافت.‏ سیستم امپریالیستی از خود عالئم<br />

نیرومندی و استعداد رفرم و بازسازی را<br />

نشان می داد.‏ با ایجاد سازمانهای بین المللی<br />

تالش داشت تضادهای اجتماعی را تخفیف<br />

داده و فشار بر کشورهای سوسیالیستی را<br />

افزایش دهد ‏)ناتو،‏ صندوق بین المللی پول،‏<br />

بانک جهانی و …(.<br />

در صفوف حزب کمونیست شوروی<br />

مباحثات مهم و جدی در مورد ساختمان<br />

سوسیالیسم در شرایط پس از جنگ آغاز<br />

شده بود.‏ بخصوص در رابطه با قوانین<br />

اقتصادی سوسیالیسم و ویژگیهای آن.‏<br />

رهبران حزب کمونیست فعاالنه در این<br />

مباحث شرکت کردند و استالین آشکارا<br />

مواضع اپورتونیستی در رابطه با طرح کتب<br />

درسی اقتصاد سیاسی را رد کرد.‏ پس از<br />

مرگ او در ۵ مارس ۱۹۵۳، مبارزه درون<br />

حزب کمونیست ادامه و تشدید یافت.‏ هم در<br />

جریان مقدمات برگزاری کنگره بیستم و هم<br />

در جریان خود کنگره در فوریه ۱۹۵۶٫<br />

بلوک اپورتونیستی به رهبری ن . س .<br />

خروشچفف راه تز ‏»اشکال گوناگون گذار<br />

به سوسیالیسم«‏ را هموار ساخت.‏ تجدید نظر<br />

در تئوری مارکسیستی ویژگی طبقاتی دولت<br />

و تئوری لنینی انقالب صورت گرفت.‏ در<br />

گزارش خروشچف به کنگره از جمله آمده<br />

است:‏ ‏»مسئله در مورد احتمال استفاده از<br />

مبارزه پارلمانی برای گذار به سوسیالیسم«.‏<br />

‏»طبقه کارگر،‏ دهقانان زحمتکشان و<br />

روشنفکران و تمامی نیروهای میهن پرست و<br />

… را دور خود متحد ساخته است…‏ امکان<br />

شکست دادن ارتجاع،‏ نیروهای ضد مردمی<br />

و کسب اکثریت در پارلمان و تبدیل آن از<br />

ارگان دمکراسی بورژوازی به سالح واقعی<br />

اراده خلق،‏ ممکن است.‏ در چنین حالتی،‏<br />

این نهاد سنتی برای بسیاری از کشورهای<br />

پیشرفته می تواند به ارگان دمکراسی واقعی،‏<br />

دمکراسی برای زحمتکشان تبدیل گردد«.‏<br />

در سخنرانی م . آ . سوسلف در ۱۶ فوریه گفته<br />

می شود:‏ ‏»شرایط نوینی در خود کشورهای<br />

سرمایه داری بوجود آمده است … طبقه<br />

کارگر و حزب سیاسی آن امکان الزم و<br />

کافی برای متحد ساختن اکثریت مطلق ملت<br />

بر اساس پالتفرم واحد دمکراتیک را دارد<br />

دهقانان،‏ خرده بورژوازی،‏ روشنفکران<br />

و حتی سرمایه داران میهن پرست.‏ و این،‏<br />

بدون شک شرایط پیروزی طبقه کارگر را<br />

آسانتر می سازد«.‏<br />

گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم در هیچ<br />

نقطه ای از جهان روی نداده بود.‏ اما ذهنی<br />

بودن این تز و تاثیر آن بر استراتژی برخی<br />

از احزاب کمونیست فوری بود.‏<br />

آ . ی . میگویان در سخنرانی خود در کنگره<br />

بیستم بروشنی بیان کرد،‏ که تز گذار مسالمت<br />

آمیز به سوسیالیسم بصورتی خطرناک به<br />

مواضع سوسیال دمکراتها نزدیک می شود.‏<br />

او در ادامه چنین توضیح می دهد:‏ ‏»از جمله<br />

فاکتهای مشخص اینکه زمانیکه برخی<br />

احزاب سوسیالیستی اکثریت را در پارلمان<br />

بدست آوردند و در برخی کشورها حتی<br />

دولتهای سوسیالیستی وجود داشتند و دارند،‏<br />

تغییر قابل توجه ای صورت نگرفت.‏ کار<br />

فقط به برخی امتیازات جزیی به نفع طبقه<br />

کارگر پایان یافت و هیچگونه سوسیالیسمی<br />

ساخته نشد.‏ در اینجا ضروریست که رهبری<br />

جامعه بدست کارگران سپرده شود،‏ تا طبقه<br />

کارگر نه فقط از لحاظ سازمانی،‏ بلکه به<br />

لحاظ سیاسی و تئوریک برای مبارزه در<br />

راه سوسیالیسم آماده شود.‏ نه اینکه او مقهور<br />

بورژوازی گردد.‏ بلکه با کسب اکثریت،‏<br />

حاکمیت را در دست خود متمرکز کند و<br />

مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را بر<br />

اندازد«.‏<br />

بدین ترتیب،‏ مارکسیسم لنینیسم و تفاوت آن<br />

با سوسیال دمکراسی در مسئلۀ سادۀ اراده:‏<br />

‏»سوسیالیستها نمی خواهند از رفرم تا رفرم<br />

بسوی سوسیالیسم گام بردارند.‏ اما ما حقیقتا<br />

می خواهیم«،‏ خالصه شد.‏ مارکسیسم پودر<br />

گردید،‏ تئوری لنینی دولت دفن شد و بی بند<br />

و بارترین رفرمیسم و جعل مارکسیسم جای<br />

آن را گرفت.‏<br />

این مواضع همراه بود با ارائه طرحهایی در<br />

عرصه اقتصادی،‏ ساختار دولتی و سیاست


صفحه 27<br />

خارجی.‏ چرخش اپورتونیستی با ‏»گزارش<br />

سرّی خروشچف«‏ که بطور ناگهانی و با<br />

نقض تمامی پرنسیبهای کار جمعی،‏ به<br />

اطالع کنگره رسید،‏ تکمیل شد.‏<br />

پس از کنگره بیستم،‏ بمحض اینکه ‏»گزارش<br />

سرّی«‏ منتشر گردید،‏ فورا پروسه معروف<br />

به ‏»استالین زدایی«‏ آغاز گردید،‏ که به<br />

راحتی و بدون مخالفت مورد پذیرش برخی<br />

احزاب اروپای غربی ( به سرکردگی حزب<br />

کمونیست ایتالیا(‏ قرار گرفت.‏ در تاریخ ۱۴<br />

۸ دسامبر ۱۹۵۶، پس از گذشت ده ماه<br />

از کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی،‏<br />

در رم هشتمین کنگره حزب کمونیست ایتالیا<br />

تشکیل گردید،‏ که در آن پیشنهاد ‏“پالمیرو<br />

تولیاتی”‏ در مورد ‏»راه ایتالیا به طرف<br />

سوسیالیسم«‏ را تصویب کرد.‏ قبل از این در<br />

کنگره حزب کمونیست بریتانیا در ۱۹۵۱<br />

‏»راه بریتانیا به طرف سوسیالیسم«‏ تصویب<br />

گردیده بود.‏ در اینجا ‏»راه ملی«‏ در مقابل<br />

تئوری مارکسیست لنینیستی انقالب قرار<br />

می گیرد.‏ در اینجا بویژه برتعمیق آزادی<br />

برای دستیابی به دمکراسی اقتصادی و<br />

اجتماعی تاکید می شود.‏ بدین ترتیب نظریه<br />

‏»دمکراسی پیشتاز«‏ یا ‏»دمکراسی ضد<br />

انحصاری«‏ شکل می گیرد،‏ که گویا در<br />

نقطه اوج خود امکان گذار به سوسیالیسم را<br />

فراهم می کند.‏ تولیاتی تا آن جا پیش رفت<br />

که در اثر معروف خود،‏ به نام ‏»خاطرات<br />

یالتینسک«‏ ادعا می کند:‏ ‏»در کل ما معتقدیم<br />

که باید در طراحی مواضع خود،‏ کنگره<br />

بیستم حزب کمونیست شوروی را مبنا قرار<br />

دهیم.‏ و این مواضع امروز باید تعمیق و<br />

گسترش داده شود.‏ مثال،‏ بررسی عمیق در<br />

مورد مسئله احتمال گذار مسالمت آمیز به<br />

سوسیالیسم،‏ ما را به دقیق ساختن این مسائل<br />

درک ما از دمکراسی در دولت بورژوازی<br />

چیست؛ چگونه ما می توانیم ابعاد آزادی<br />

و نهادهای دمکراتیک را گسترش دهیم،‏ و<br />

بهترین فرم شرکت کارگران و توده های<br />

زحمتکش در حیات اقتصادی و سیاسی کدام<br />

است راهنمایی می کند.‏ بدین ترتیب،‏ مسئله<br />

در مورد احتمال کسب قدرت از طرف توده<br />

های زحمتکش در داخل نظام بروز می کند،‏<br />

بدون اینکه نظام بورژوازی ماهیت خود را<br />

تغییر دهد،‏ و همینجا نیز مسئله در مورد،‏<br />

آیا امکان مبارزه برای بازسازی مترقیانه<br />

این ماهیت از درون امکان دارد؟ مطرح<br />

می شود«.‏<br />

همزمان با اتخاذ این مواضع از طرف<br />

احزاب مختلف،‏ هجوم و تبلیغات علیه<br />

کشورهای سوسیالیستی بخصوص اتحاد<br />

شوروی تشدید گردید.‏ اولین شکاف بزرگ<br />

و آشکار در جنبش کمونیستی اروپا پس از<br />

دخالت کشورهای عضو پیمان ورشو در<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ ‏)در تطابق کامل<br />

با انترناسیونالیسم پرولتری(‏ روی داد.‏ حزب<br />

کمونیست ایتالیا،‏ حزب کمونیست اسپانیا و<br />

حزب کمونیست رومانی،‏ علنا این دخالت را<br />

محکوم کردند.‏<br />

از این به بعد ضدیت با شوروی در خط<br />

مشی احزابی که ‏»اوروکمونیسم«‏ را قبول<br />

کرده اند،‏ وارد می شود و به یکی از خطوط<br />

مشخصه آنها تبدیل می گردد.‏ هر نوع<br />

عنوانی خوب بود،‏ فقط به شرطی که با اتحاد<br />

شوروی در تضاد باشد،‏ فقط به به شرطی<br />

که خود را در مقابل افکار عمومی،‏ متفاوت<br />

با دژ بین المللی طبقه کارگر،‏ نشان دهد.‏<br />

هر چند که انتقادات ضد شوروی آشکارا با<br />

تبلیغات امپریالیستی همسو و بطور عینی<br />

در خدمت تضعیف جبهه سوسیالیستی بود.‏<br />

‏»راه ایتالیا«‏ با نظریه ‏»سازش تاریخی«‏<br />

که از طرف انریکو برلینگوئر طراحی<br />

شده بود،‏ وارد مرحله نوینی شد.‏ گذار به<br />

سوسیالیسم بر پایه اتحاد وسیع احزاب<br />

گوناگون صورت می گیرد،‏ که عمال به<br />

معنای امتناع حزب کمونیست از نقش<br />

رهبری و پیشتازی خود است.‏ واین چنین<br />

به اصطالح ‏»سوسیالیسم دمکراتیک«‏ یا<br />

‏»سوسیالیسم در شرایط آزادی«‏ شکل نهایی<br />

خود را در تضاد با دیکتاتوری پرولتاریا<br />

می یابد.‏ احزاب اوروکمونیستی ‏»آزادیهای<br />

رسمی بورژوازی را همچون موضع خود<br />

قبول می کنند و بر احتمال تعمیق دمکراسی<br />

بورژوازی تا رسیدن به سوسیالیسم اصرار<br />

دارند با امتناع از انقالب اجتماعی و<br />

حاکمیت طبقه کارگر.‏<br />

کنفرانس برلین شرقی و رویزیونیسم<br />

اوروکمونیسم<br />

با این چشم انداز در ۱۹۷۵ حزب کمونیست<br />

ایتالیا و حزب کمونیست اسپانیا در یک<br />

بیانیه مشترک مدل خود برای گذار به<br />

سوسیالیسم در شرایط ‏»صلح و آزادی«‏ را<br />

اعالم کردند.‏ این بیانیه در رابطه با کنفرانس<br />

احزاب کمونیستی و کارگری اروپا،‏ که در<br />

برلین شرقی ۳۰ ۲۹ ژوئن ۱۹۷۶ بر گذار<br />

گردید،‏ تهیه شده بود،‏ که نتایج آن بازتاب<br />

وسیع بین المللی یافت.‏ احزاب کمونیست<br />

ایتالیا،‏ فرانسه و اسپانیا که در ابعاد مشخصی<br />

بیانات برخی احزاب کمونیستی حاکم،‏ از<br />

جمله یوگسالوی را حمایت می کردند،‏<br />

برمبنای پالتفرم اوروکمونیسم در یک جبهه<br />

واحد قرار داشتند.‏ حزب کمونیست ایتالیا که<br />

آشکارا خواهان پراکندگی جنبش کمونیستی<br />

جهانی بود در رابطه با کنفرانس برلین می<br />

گوید:‏ ‏»در کنفرانس قاطعانه اصل خود<br />

مختاری،‏ که امروز مناسبات همکاری مابین<br />

احزاب کمونیستی را تعیین می کند،‏ تصویب<br />

شد.‏ … موفقیت سیاست صلح و همزیستی<br />

در اروپا،‏ شرط حرکت دمکراتیک و آزاد<br />

خلق ایتالیا به طرف بازسازی عمیق نوع<br />

سوسیالیستی در کشور است«.‏ انریکو<br />

برلینگوئر اعالم می کند:‏ ‏»کنفرانس ما <br />

کنفرانس ارگان کمونیستی بین المللی نیست،‏<br />

که وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته<br />

باشد،‏ درهیچ شکلی از اشکال،‏ نه در عرصه<br />

بین المللی و نه در عرصه اروپا.‏ …«.<br />

نمایندگان حزب کمونیست فرانسه بر به<br />

اصطالح راههای دمکراتیک و ویژگیهای<br />

ملی اصرا داشتند:‏ »… حزب ما در<br />

کنفرانس برلین ایده مرکزی کنگره بیست و<br />

دوم خود و ویژگیهای گذار دمکراتیک به<br />

سوسیالیسم را،‏ که ویژگیهای ملی فرانسه را<br />

در نظر دارد،‏ ارائه داد«.‏<br />

حزب کمونیست اسپانیا،‏ پس از پلنوم کمیته<br />

مرکزی که در ۲۹ ۲۸ ژوئیه ۱۹۷۶<br />

در رم تشکیل گردید،‏ در یک کنفرانس<br />

مطبوعاتی مواضع رویزیونیستی خود<br />

را چنین بیان کرد:‏ ‏»شرایطی که احزاب<br />

کمونیست مختلف در آن وجود دارند،‏ خطوط<br />

مشخصه آنها،‏ خود تاریخ هرکدام از آنها و<br />

خلقهای آنها،‏ به اندازه کافی متفاوت است.‏<br />

این گوناگونی شرایط بطور منطقی زاینده<br />

نظریه های متفاوت است.‏ قبل از هر چیز<br />

بر اساس مجموعه موضوع ها،‏ در رابطه<br />

با نظریه سوسیالیسم،‏ در رابطه با مسائل<br />

گوناگون دوران معاصر،‏ در رابطه با مسائل<br />

ایدئولوژیک،‏ در رابطه با دمکراسی سیاسی<br />

و … مجموعا در کنفرانس برلین روشن شد<br />

که در اروپا گروهی از احزاب کمونیست<br />

وجود دارند،‏ که خط مشی سیاسی آنها،‏<br />

تحلیل ها،‏ نظریه سوسیالیسم آنها،‏ تا مقیاس<br />

قابل توجه ای یکی است.‏ … این احزاب،‏<br />

خواهان گذار دمکراتیک به سوسیالیسم،‏<br />

سوسیالیسم در شرایط دمکراتیک،‏ رعایت<br />

کامل حقوق فرد،‏ تعدد احزاب سیاسی،‏<br />

احترام به تغییر حاکمیت بر اساس اراده آزاد<br />

مردم در انتخابات و سوسیالیسمی که دولت<br />

آن فاقد ایدئولوژی رسمی باشد،‏ هستند«.‏<br />

‏»اوروکمونیسم«‏ خود را کامال همچون<br />

یک جریان رویزیونیستی راست نشان داد<br />

و لیبرالیسم را در ابعاد مختلف سیاسی:‏<br />

دمکراسی،‏ آزادی،‏ مذهب و … کامال<br />

پذیرفت.‏<br />

آنها با دفاع از آزادیهای سیاسی و دمکراسی<br />

بورژوازی،‏ به خصوص تعدد احزاب و رأی<br />

انتخاباتی،‏ مبارزات طبقاتی را تحت شعاع<br />

قرار دادند و نقش اهرم تسلط طبقاتی دولت<br />

را نفی کردند.‏ آنها عمال و فعاالنه تبلیغات<br />

علیه کشورهای سوسیالیستی را گسترش


صفحه 28<br />

دادند و با تمامی امکانات تالش کردند تا<br />

مانع هماهنگی و پیشرفت جنبش کمونیستی<br />

بین المللی گردند.‏ و به نام ویژگیهای ملی و<br />

سوسیالیسم دمکراتیک در خدمت استراتژی<br />

ضد کمونیستی قدرتهای امپریالیستی قرار<br />

گرفتند.‏<br />

آنها در مبارزه علیه مارکسیسم لنینیسم<br />

بر تز کائوتسکی که گویا ‏»اپوزیسیون<br />

دو جریان سوسیالیستی ( یعنی بلشویکها<br />

و غیربلشویکها(‏ همان اپوزیسیون دو<br />

متد رادیکال مختلف است:‏ دمکراتیک و<br />

دیکتاتوری«‏ صحه گذاشتند.‏ آنها همچنین<br />

تالش کردند که دوباره مارکس را به لیبرال<br />

دو جینی تبدیل کنند.‏ آنها دائما این حکم<br />

لنین را که مارکسیست فقط آن کسی هست<br />

که مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا<br />

را قبول دارد،‏ و اینکه مسئله دیکتاتوری<br />

پرولتاریا مسئله مناسبات دولت پرولتری<br />

با دولت بورژوازی،‏ و دمکراسی پرولتری<br />

با دمکراسی بورژوازی است،‏ مورد حمله<br />

قرار می دادند.‏<br />

جریان روزیونیستی ‏»اوروکمونیسم«‏ ادامه<br />

مبارزه ایدئولوژیک بورژوازی علیه ایده<br />

انقالبی بر بنیان قبول رسمی مارکسیسم<br />

است.‏ آنها برنشتاین را به صفوف خود<br />

فراخواندند،‏ که شعار ‏»هدف نهایی هیچی،‏<br />

جنبش همه چیز«‏ یا هم معنا با این ‏»انقالب<br />

سوسیالیستی هیچی،‏ رفرم همه چیز«‏ را<br />

بنویسد.‏ بدین ترتیب آنها بخاطر اتحاد وسیع<br />

با سوسیال دمکراتها و مسیحیان در مقابل هر<br />

گونه تالش انقالبی ایستادند.‏ تا با شعار کسب<br />

اکثریت پارلمان،‏ و گذار از رفرم به رفرم،‏<br />

یک زمانی به سوسیالیسم برسند.‏<br />

‏»اورو کمونیسم«‏ در اسپانیا و تخریب حزب<br />

کمونیست اسپانیا<br />

پس از شکست در جنگ ملی انقالبی<br />

علیه فاشیسم )۱۹۳۹ ۱۹۳۶(، رهبری<br />

سیاسی حزب کمونیست اسپانیا نتوانست<br />

بررسی دقیقی از دالیل شکست و نقش<br />

حزب در مراحل پایانی جنگ ارائه دهد.‏<br />

هیئت رهبری حزب به ریاست رفیق ‏“خوزه<br />

دیاسوم”‏ که به سختی بیمار بود،‏ و بقیه که در<br />

کشورهای مختلف پراکنده بودند،‏ نتوانستند<br />

آن استراتژی الزم را که امکان بدهد حزب<br />

مبارزات ضد فاشیستی خود را تا آغاز جنگ<br />

دوم جهانی ادامه دهد،‏ طراحی کنند.‏ حزب<br />

همچنین طرح از پیش آماده ای برای عقب<br />

نشینی سازمان یافته،‏ که می توانست به ادامه<br />

مبارزه در شرایط مخفی کمک کند،‏ نداشت.‏<br />

از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۴۵ کنگره حزب<br />

برگذار نگردید.‏ که موجب تضعیف پرنسیب<br />

لنینی رهبری جمعی گردید.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

همگام با شکل گیری ‏»راه ایتالیایی گذار<br />

به سوسیالیسم«‏ حزب کمونیست اسپانیا<br />

خط مشی معروف ‏»سیاست آشتی ملی«‏<br />

را پیش کشید و همزمان سیاست فاجعه بار<br />

مختل ساختن مبارزات پارتیزانی را در پیش<br />

گرفت.‏ در پی این اوضاع،‏ مبارزه شدید در<br />

رهبری حزب کمونیست آغاز گردید.‏<br />

پس از انتخاب کاریلو به دبیر کلی حزب<br />

در کنگره ششم ( پراگ دسامبر ۱۹۵۹ <br />

ژانویه ۱۹۶۰( رهبری حزب ‏»راه حل<br />

دمکراتیک«‏ را برای به اصطالح ‏»اتحاد<br />

نیروی کار و فرهنگ«‏ طراحی می کند<br />

و هرچه بیشتر به طرف خط مشی ضد<br />

شوروی و رویزیونیستی گام بر میدارد.‏<br />

آنها رهبران برجسته و کادرهای توانا و<br />

معتقد به مارکسیسم لنینیسم را بر کنار<br />

می کنند.‏ همزمان هزاران کمونیست صادق<br />

که قهرمانانه در داخل کشور مبارزه کرده<br />

بودند،‏ تصفیه می شوند.‏<br />

فراکسیون ضدکمونیستی همیشه بر مصوبات<br />

کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی<br />

تکیه می کرد.‏ بویژه بر تزی که اشکال<br />

گوناگون گذار به سوسیالیسم را تائید می<br />

کرد.‏ و همچنین انتقاد از استالین در ‏»گزارش<br />

سرّی«‏ خروشچف،‏ که زمینه ای برای فاصله<br />

گرفتن از درسهای انقالب اکتبر و گذار<br />

انقالبی به ساختمان سوسیالیسم.‏ آنها همچنین<br />

بر روی حوادث ضد انقالبی اکتبر نوامبر<br />

۱۹۵۶ در جمهوری خلق مجارستان و بویژه<br />

بر دخالت انترناسیونالیستی کشورهای عضو<br />

پیمان ورشو در چکسلواکی،‏ تکیه می کردند<br />

و تالش داشتند،‏ که اعتماد اعضای حزب و<br />

طبقه کارگر به سوسیالیسم را تضعیف کرده<br />

و اعتبار عظیم اتحاد شوروی سوسیالیستی<br />

را زیر سئوال ببرند.‏<br />

اپورتونیسم رهبری اوروکمونیست اسپانیا<br />

حد و مرزی نمی شناخت.‏ در سال ۱۹۷۰<br />

آقای ‏“سانتیاگو کاریلو”‏ در مصاحبه با<br />

روزنامه فرانسوی ‏»موند«‏ اعالم کرد:‏ ‏»ما<br />

خواهان چنان سوسیالیسمی در اسپانیا هستیم<br />

که سنگ زیر بنای دولت آن کاتولیک باشد و<br />

حزب کمونیست رسما در اقلیت قرار گیرد.‏<br />

… سوسیالیسم اسپانیایی با داس و چکش در<br />

یک دست و صلیب در دست دیگر به پیش<br />

خواهد رفت«.‏<br />

همزمان با آغاز پلنوم کمیته مرکزی در<br />

رم )۱۹۷۶( حمله به نظریه لنینی حزب،‏<br />

نقش آن در جامعه،‏ عملکرد آن،‏ وظایف و<br />

پرنسیبهای تشکیالتی آن،‏ آغاز شد.‏ در حزبی<br />

که هزاران کمونیست معتقد در آن پاکسازی<br />

شده بودند،‏ بدون کنترل،‏ درها برای هزاران<br />

نفر که فاقد هرگونه آگاهی انقالبی بودند،‏<br />

گشوده شد.‏ در آستانه کنگره نهم حزب در<br />

مادرید )۱۹۷۸( تمامی شرایط برای جدایی<br />

رسمی از مارکسیسم لنینیسم و تصویب<br />

سیاست رویزیونیستی در حزب کمونیست<br />

اسپانیا فراهم شد.‏<br />

حزب جنگهای انقالبی ملی،‏ جنگهای<br />

پارتیزانی،‏ حزب مبارزانی که در نبرد علیه<br />

فاشیسم در سراسر اروپا حضور داشتند و<br />

قهرمانانه همراه خلقهای شوروی در نبردهای<br />

لنینگراد و استالینگراد شرکت داشتند،‏ دیگر<br />

به طور نهایی از بین رفت.‏ حزب کمونیست<br />

اسپانیا به یک سازمان غیر قابل شناخت<br />

تبدیل شد.‏ این حزب تا امروز نیز علیه<br />

ضرورت تاریخی انقالب سوسیالیستی و<br />

حاکمیت انقالبی طبقه کارگر دیکتاتوری<br />

پرولتاریا در دوران گذار و دوره ساختمان<br />

سوسیالیسم،‏ ایستاده است.‏ این حزب همچنین<br />

با پرنسیبهای حزب لنینی،‏ بویژه سانترالیسم<br />

دمکراتیک مخالف است.‏ در حزب<br />

کمونیست اسپانیا هژمونی در اختیار مشی<br />

روزیونیستی است که مورد حمایت رهبری<br />

حزب کمونیست اسپانیا است.‏ در جریان این<br />

پروسه ها،‏ دو جبهه اصلی شکل گرفت:‏<br />

آنهایی که در مقابل هجوم اوروکمونیسم<br />

مقاومت کردند و پرچم مارکسیسم لنینیسم<br />

را در اهتزاز نگه داشتند.‏ آنها در ۱۹۸۴<br />

در حزب کمونیست خلق اسپانیا متحد شدند.‏<br />

و جبهه دوم،‏ همانهایی هستند که خط مشی<br />

روزیونیستی را دنبال می کنند.‏<br />

در صفحات ارگان حزب کمونیست اسپانیا<br />

در آوریل ۲۰۱۰ بیانیه ای زیر عنوان ‏»گام<br />

سیاسی در جهت برگذاری کنفرانس سراسری<br />

حزب کمونیست اسپانیا«‏ به چاپ رسیده<br />

بود و از طرف دبیرخانه جنبش سراسری<br />

حزب کمونیست اسپانیا تاکید می شود که:‏<br />

‏»ما در حزب کمونیست اسپانیا درک می<br />

کنیم،‏ که طرح جمهوری نمی تواند در قالب<br />

اصطالحاتی که فضای طیف سیاسی را در<br />

بر گیرد،‏ طبقه بندی گردد.‏ ما باید به کلمه<br />

‏»جمهوری«‏ ویژگی ادامه کاری که آن را<br />

بیشتر قابل دسترسی و مقبول سازد،‏ بدهیم.‏<br />

جمهوری یعنی رفرم اقتصادی،‏ اجتماعی،‏<br />

سیاسی،‏ ایدئولوژیک و ارزشهای نوین در<br />

شرایط واقعی«.‏ ‏»ما هر نوع جمهوری<br />

را نمی خواهیم،‏ بلکه جمهوری فدراتیو و<br />

دمکراتیک با ارزشهای جمهوریهای‎۱‎ و<br />

۱۱، که با شرایط کنونی تطبیق گردد…‏<br />

قانون اساسی جمهوری آینده باید در بر<br />

گیرنده محتوای بیانیه حقوق بشر مصوبه<br />

سازمان ملل در ۱۹۴۸ باشد و گذشته از<br />

این باید در بر گیرنده سه معاهده ای که در<br />

۱۸۶۶ از طرف اسپانیا امضاء گردید،‏ باشد<br />

و محتوای آن را گسترش دهد.‏ … دمکراسی<br />

همچون توافق دائمی مابین انسانهای آزاد و


صفحه 29<br />

برابر بخاطر ادامه زندگی با هم ‏…«.بدین<br />

ترتیب باید گفت،‏ که محتوای رویزیونیستی<br />

قدیمی در شرایط نوین،‏ در اسپانیا و دیگر<br />

کشورهای ‏»اوروکمونیسم«‏ قبول گردیده<br />

است.‏ زبان نوین برای خط مشی کهنه و<br />

هیچ اثری از مارکسیسم.‏ در تزهای کنگره<br />

هیجدهم حزب کمونیست اسپانیا تاکید می<br />

شود:‏ « در این کنگره یک بار دیگر دفاع<br />

از سوسیالیسم همچون رشد پیگیر و تطبیق<br />

کامل دمکراسی مورد تایید قرار گرفت.‏ این<br />

در بر گیرنده ارزشهای آزادی فرد و تضمین<br />

آن،‏ پرنسیبپهای دولت سکوالر و پیوند آن<br />

با دمکراسی،‏ تعدد احزاب،‏ خودمختاری<br />

سندیکاها،‏ آزادی مذهب و آیین و همچنین<br />

آزادی کامل فعالیتهای فرهنگی و هنری«.‏<br />

این کامال همان چیزی است که حزب<br />

اوروکمونیست اسپانیای پس از پلنوم کمیته<br />

مرکزی در سال ۱۹۷۶ در رُم تصویب کرده<br />

بود.‏<br />

به اصطالح سوسیالیسم قرن بیست و یکم<br />

پرچم تازه جمهوری خواهان امروز و<br />

اوروکمونیستهای دیروز است.‏ این ادامه<br />

همان خط مشی است که وارد تاریخ شد <br />

از برنشتاین تا اوروکمونیسم در تقابل با<br />

سوسیالیسم علمی و در موضع بورژوازی<br />

لیبرال.‏<br />

استقبال گرم احزاب اوروکمونیستی از<br />

پیشنهاد تشکیل انترناسیونال پنجم تعجب<br />

آور نیست.‏ چون مشی رویزیونیستی آنها<br />

می تواند در همکاری با نیروهایی که بطور<br />

کامل از مبارزه طبقاتی امتناع کرده اند،‏ با<br />

انواع سوسیال دمکراتها،‏ تروتسکیستها و<br />

اپورتونیستهای معاصر گوناگون چه راست،‏<br />

چه چپ،‏ به تصویب خط مشی مورد قبول<br />

آنها بیانجامد.‏<br />

نهایتا:‏<br />

اوروکمونیسم یک جریان رویزیونیستی<br />

راست بود در تقابل با سوسیالیسم علمی و<br />

دشمنی با مارکسیسم لنینیسم.‏ و در طول<br />

تاریخ مبارزات طبقاتی همچون سالح<br />

نفوذی ایدئولوژی بورژوازی در صفوف<br />

طبقه کارگر و جنبش کمونیستی.‏<br />

اوروکمونیسم همکار سیاستهای<br />

اپورتونیستی برخی از احزاب کمونیستی<br />

حاکم گردید که پس از کنگره بیستم حزب<br />

کمونیست شوروی مواضع اپورتونیستی<br />

اتخاذ کرده بودند.‏ اوروکمونیسم فعالیتهای<br />

خود را بر نواقص بنا نهاد و بر این اساس<br />

مواضع اپورتونیستی را شکل بخشید.‏ و<br />

همزمان به پرنسیپهای انترناسیونالیستی<br />

پرولتاریا خیانت کرد.‏ و با تبلیغات ضد<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شوروی خشن در تخریب اعتماد طبقه کارگر<br />

به سوسیالیسم نقش ایفا کرد.‏<br />

مواضع اپورتونیستی هم در احزاب<br />

کمونیست حاکم،‏ هم میان احزاب کمونیستی<br />

که در حاکمیت نبودند،‏ با مقابله کافی از<br />

موضع مارکسیسم لنینیسم مواجه نشدند.‏ در<br />

تفاوت با اینکه در دوران لنین و استالین چه<br />

روی داد،‏ در صفوف جنبش کمونیستی بین<br />

المللی مباحث ایدئولوژیک صورت نگرفت.‏<br />

واقعیتها هیچ یک از نظرات و پیش<br />

بینی های اوروکمونیسم را تایید نکردند.‏<br />

اوروکمونیسم طبقه کارگر کشورهای خود<br />

را به بن بست غیر قابل بازگشت کشاند،‏<br />

مواضع انقالبی آن را بشدت تضعیف کرد و<br />

به نابودی حزب مدل لنینی کشاند.‏<br />

گسترش مبارزات طبقاتی در عرصه<br />

بین المللی،‏ مبارزات طبقه کارگر،‏ دهقانان<br />

و مواضع ضدامپریالیستی در کشورهای<br />

مختلف،‏ بخصوص کشورهای آمریکای<br />

التین،‏ اشکال جدید اپورتونیسم را به میدان<br />

آورده است.‏ یعنی به اصطالح سوسیالیسم<br />

قرن بیست و یکم بر مبنای رد مقوالت و<br />

پرنسیپهای سوسیالیسم علمی.‏<br />

نیروهای مارکسیستی لنینیستی باید فعاالنه<br />

در مبارزات ایدئولوزیکی که امروز در<br />

جنبش انقالبی و ضد امپریالیستی جهان<br />

درگیر است،‏ حضور یابند تا بتوانند نقش<br />

تعیین کننده ای را در بازسازی جنبش<br />

کمونیستی بین المللی ایفا کنند و پیروزی<br />

انقالب سوسیالیستی پیش رو را تامین نمایند.‏<br />

استقبال گرم احزاب اوروکمونیستی<br />

از پیشنهاد تشکیل انترناسیونال<br />

پنجم تعجب آور نیست.‏ چون مشی<br />

رویزیونیستی آنها می تواند در<br />

همکاری با نیروهایی که بطور کامل<br />

از مبارزه طبقاتی امتناع کرده<br />

اند،‏ با انواع سوسیال دمکراتها،‏<br />

تروتسکیستها و اپورتونیستهای معاصر<br />

گوناگون چه راست،‏ چه چپ،‏ به<br />

تصویب خط مشی مورد قبول آنها<br />

بیاجنامد.‏


نظری<br />

و زمانیمکانی محدودههای پیشینه،‏ بیان و اندیشه آزادی آن<br />

طبقاتی جوهر فرد<br />

عباس 30<br />

صفحه مدخل:‏<br />

فروردین<br />

در اولینبار برای حاضر بحث شد<br />

نوشته دیدگاه سایت برای و ۱۳۸۵ سال دلیل<br />

گردید.‏ منتشر نیز سایت همان در و انتشار<br />

و موضوعی گسترش بازنویسی،‏ استکه<br />

تحوالتی و تغییر نوشته این دوبارهی موسوم<br />

گروههای درونیبیرونیِ‏ رابطهی در محورهای<br />

عمدهترین است.‏ جریان در بهچپ تحوالتْ‏<br />

و تغییر این ایدئولوژیک‏ و مفهومی گرچه<br />

است.‏ بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی عینحال<br />

در و پراکنده تحوالت و تغییر این آشکارا<br />

موارد اغلب در حتی و است،‏ بطئی فضای<br />

اما درنمیآیند؛ بهبیان علنی بهطور و ملکولی<br />

برهمکنشهای و کنش پسِ‏ از آنْ‏ کلی و ایدئولوژیک بُروزات بهواسطهی نیز و است.‏<br />

بررسی و دریافت قابل ‏مفهومیاش بازنویسی<br />

انگیزه مهمترین بههرروی،‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله حلقهی<br />

با مقابله بحث این مجدد انتشار و بهروز<br />

روز بهنظرمیرسد که است توطئهای زحمتکش<br />

و کارگر مردم تا میشود تنگتر بسیار<br />

و جانمانسور جنگی بهکام ایران در را این<br />

ایدئولوژیک توجیه بکشاند.‏ مخرب بشر«‏<br />

‏»حقوق از دفاع خانمانبرانداز جنگ است.‏<br />

بیان«‏ ‏»آزادی و نیز<br />

و درونی‏ تحوالت و تغییر از گذشته از<br />

بیشتر که چپ گروههای بیرونی موجود<br />

فیالحال جهان سیاسی وضعیت موقعیت<br />

تأثیر تحت کمتر و میپذیرد تأثیر و<br />

مختلف کشورهای در طبقاتی مبارزهی ایران<br />

در طبقاتی مبارزهی موقعیت بهویژه ‏)بهمثابهی<br />

اسالمی جمهوری وجود اما است؛ شرایط<br />

بهویژهدر سرمایه(‏ استبدادی سلطهی ظرفیت<br />

فاقد کارگری جنبش ‏که کنونی بهطور<br />

است،‏ خویش طبقاتی هژمونیِ‏ اِعمال و میدهد میدان بهفراطبقاتیگرایی فزایندهای مقوالتی<br />

که میکند فراهم نیز را زمینه این بشر«‏<br />

‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی مانند مارکسیستی<br />

و طبقاتی مفاهیم جایگزین بهسود<br />

پرولتاریا«‏ ‏»دیکتاتوری و گردند تبادالت<br />

دور از همگانی«‏ ‏»دموکراسی میبایست<br />

بنابراین،‏ گردد.‏ خارج سیاسی و فریبنده اما،‏ ظاهرالصالح مقولهی دو این ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی ‏)یعنی:‏ بورژوایی‏ دستآوردهای<br />

و دیدگاه پرتو در را بشر«(‏ روش<br />

از استفاده با بهویژه و مارکسیستی،‏ مورد<br />

ماتریالیستیدیالکتیکی]‏‎۱‎‏[‏ تحقیق بهمثابهی<br />

حاصله نتیجهی تا داد قرار بررسی خرافه<br />

و جهل ظلمتِ‏ درون در حقیقت پرتو را<br />

کمونیستی و انقالبی طبقاتی،‏ گامهای قصد<br />

بههمین که نوشته این باشد.‏ راهگشا بازنویسی<br />

نیز قصد بههمین بود،‏ شده تدوین ناچیز<br />

چندان نه اضافاتی و تغییرات با و شده


31<br />

صفحه میگردد.‏<br />

منتشر دوباره و بیان«‏ ‏»آزادی خاستگاهبورژواییانقالبی بشر«‏<br />

‏»حقوق زا بیرون افسانهگونه،‏ پیشزمینههای منهای آنچه<br />

نظیر سیاست و اندیشه تبادلِ‏ چرخهی گفته<br />

‏کوروش بشر حقوق منشور مورد در اندیشههای<br />

تأثیر از صرفِنظر نیز و میشود و<br />

دیگران،‏ و روسو ژاک ژان و الک جان استقالل<br />

اعالمیه مستقیم تأثیرات از فراتر طبعاً‏ خود<br />

بهنوبهی ‏)که آمریکا متحده ایاالت و<br />

بشر«‏ ‏»حقوق مفاهیم از جنبههایی حاوی غیرقابل<br />

حقیقت اما میباشد(؛ بیان«‏ ‏»آزادی و مناسبات آن‏ استکه این انکار و کتمان بهیک<br />

را بشر«‏ ‏»حقوق کهمفهوم مختصاتی تبدیل<br />

جهانی و حقوقی و عینی میثاق یا اصل تحت<br />

که بود فرانسه بورژوایی انقالب نمود،‏ میشود.‏<br />

یاد آن از نیز کبیر«‏ ‏»انقالب عنوان سال<br />

در شهروند و انسان حقوق اعالمیه ماده<br />

۱۷ در نوینی و شورانگیز سند ۱۷۸۹ اساسی<br />

قانون پیشزمینهی بهعنوان که بود ایجاد<br />

ضمن تا گردید تدوین فرانسه انقالب و<br />

فئودالی ارتجاع از هرشکلی مقابل در مانع را<br />

بورژوایی مدرن دولت بهانقالب،‏ درباری غافل<br />

برساند.‏ بهثبیت همیشه برای و تأسیس،‏ و تثبیت با هرزمینهای در انقالب اینکه از و<br />

متنافر که مغایر،‏ تنها نه جاودانسازی،‏ هست.‏<br />

نیز متناقض تودههای<br />

روزافزون حضور با بههرروی،‏ و<br />

زحمتکش و کارگر از ‏)اعم مردم روندی<br />

انقالبْ‏ غیره(،‏ و شهری تهیدست و کرد پیدا روبهتکامل و رادیکالشونده آرمانیتری<br />

عینحال در و فراگیرتر مطالبات میکردند،‏<br />

رهبری را انقالب بهنیروهاییکه را عملِ‏<br />

عرصهی در نه گرچه نمود.‏ تحمیل نعمات<br />

از برخورداری و اقتصاد زندگی،‏ تحمیل<br />

این نظریسیاسی اوج اما تولیدی؛ گردید<br />

نمایان آنجایی مبارزاتی و طبقاتی خود<br />

بشر حقوق اعالمیه طرح روبسپیر که ژاکوبنها<br />

بهانجمن ۱۷۹۳ آوریل ۲۱ در را کردن<br />

اضافه با نیز بعد روز ۳ و داد ارائه در<br />

را طرح همان توضیحات بعضی نمایندگان<br />

و ژیروندنها طرحیکه با مقابله تسلیم<br />

بودند،‏ کرده طرح بزرگ بورژوازی دراین<br />

روبسپیر برای آنچه نمود.‏ کنوانسیون در<br />

اساسی قانون دارد،‏ اهمیت بهویژه دوره آن<br />

فکر در او واقع،‏ در است.‏ جمهوری رژیم بهواسطهی<br />

قبلی اساسی قانون معایب که بود اساسی<br />

قانون در جدید بشر حقوق اعالمیه گردد.‏<br />

مرتفع جدید اعالمیه<br />

این مهم نکات از بهپارهای زیر در مبنای<br />

هرگز فرانسه جمهوری در اگرچه که الهامبخش<br />

اما نگرفت،‏ قرار دولت عمل 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بود،‏<br />

نوزدهم قرن اوایل سوسیالیستهای میکنیم:‏<br />

اشاره عبارت<br />

سیاسی جامعه هرگونه هدف ۱: ماده انسان<br />

الینفک و طبیعی حقوق حفظ از است قانون<br />

‏)در وی.‏ استعدادهای کلیه ارتقاءِ‏ و آمده<br />

عبارت بهاین ۱۷۹۳، نهایی اساسی همگانی<br />

سعادت هرجامعه ‏»هدف است:‏ است«(.‏<br />

از<br />

است عبارت انسان اساسی حقوق ۲: ماده خود.‏<br />

آزادی و زندگی حفظ بهقدرت او حق عبارتند<br />

حقوق این ۱۷۹۳، اساسی قانون ‏)در مالکیت(.‏<br />

و امنیت آزادی،‏ برابری،‏ از:‏ قدرتی<br />

از است عبارت آزادی ۵: ماده تمام<br />

خود بهمیل تا دارد تعلق بهانسان که عدالت<br />

دهد.‏ رشد را خویش استعدادهای طبیعت<br />

آن،‏ حد دیگری حقِ‏ آن،‏ قاعدهی است.‏<br />

آن تضمین قانون و آن اساس ابتدا<br />

‏»من ۹: ماده از قبل روبسپیر توضیح تئوری<br />

تکمیل برای ضروری ماده چند موارد<br />

آنگاه،‏ میکنم«.‏ پیشنهاد شما مالکیت جز<br />

اموال ‏»برابری میآید:‏ او عالقه مورد‏ بِه<br />

کلبه،‏ در فضیلت نیست؛ واهی خیالی لحن<br />

خشونت با او کاخ«.‏ در رذیلت که وکالی<br />

و کُندورسه]‏‎۲‎‏[‏ بهمارکی بیسابقهای که:‏<br />

میکند عتاب ژیروند بورژوازی که<br />

بپرسید انسان گوشت سوداگر ‏»ازاین تخته<br />

بهاین بااشاره تا چیست،‏ مالکیت مینامد<br />

کشتی را آنها که قراضههایی مینامد<br />

زنده که را انسانهایی درآنها و بهشما<br />

چیده،‏ هم کنار و کرده بستهبندی ازاین<br />

من!‏ مالکیت است این بگوید:‏ از<br />

یا و دارد کشتی و زمین که نجیبزاده میکند<br />

گمان ندارد را آنها دیگر زمانیکه مالکیت<br />

از او کنید.‏ سؤال شده،‏ وارونه دنیا اعضای<br />

از داد.‏ خواهد مشابه تقریباً‏ مفهومی شانردهم[‏<br />

لویی کُپهها]خاندان خاندان محترم مقدسترین<br />

که گفت خواهند بهشما بپرسید،‏ هک است موروثیای حق بیتردید مالکیتها تحقیر<br />

سرکوب،‏ برای آن از قدیماالیام از بر<br />

سلطنت ‏]نیز[‏ و خون قانونی مکیدن و فرانسه<br />

سرزمین در که انسانی میلیون ۲۵ برخوردار<br />

دارند،‏ سکنی آنها ارادهی تحت بودهاند«.‏<br />

اساس<br />

هیچ بر مالکیت اشخاص،‏ این نظر ‏»در ما،‏<br />

حقوق اعالمیه چرا نیست.‏ متکی اخالقی و<br />

انسان اموال مُقدّمِ‏ این آزادی،‏ تعریف در است،‏<br />

کرده اخذ طبیعت از که حقی مقدسترین گفتهایم<br />

بهحق ما میشود؟ اشتباه همین دچار همین<br />

چرا است؛ دیگری حق آزادی حد که است<br />

اجتماعی نهادی که برمالکیت را اساس طبیعت<br />

ابدی قوانین گویی نکردهاید؟ اعمال خدشهناپذیر<br />

انسانها قراردادهای از کمتر بیشترین<br />

تأمین برای ماده چندین شما است!‏ حتی<br />

و آوردهاید مالکیت اعمال در آزادی مشروعیت<br />

و طبیعت تعیینِ‏ برای کلمه یک بهنظر<br />

شما اعالمیه بهطوریکه نگفتهاید؛ آن اغنیا،‏<br />

برای که انسانها برای نه میرسد برای<br />

و مالاندوزان برای محتکران،‏ برای بهشما<br />

‏»من است«.‏ شده تنظیم خودکامگان این<br />

زیر حقایق تأیید با که میکنم پیشنهاد کنید:‏<br />

اصالح را عیب حق<br />

از است عبارت مالکیت ۹: ماده آن<br />

تملک و بهتمتع شهروند هر برخورداری تضمین<br />

او برای قانون که اموال از مقدار است.‏<br />

کرده حقوق،‏<br />

سایر مانند مالکیت،‏ حق ۱۰: ماده دیگران.‏<br />

حقوق رعایت بهتعهد است محدود نه<br />

بهامنیت،‏ نه نمیتواند حق این ۱۱: ماده ام همنوعان بهمالکیت نه و بهبقا نه بهآزادی،‏ کند.‏<br />

وارد ضرر هرگونه<br />

و تصرف هرگونه ۱۲: ماده اساساً‏<br />

کند،‏ نقض را اساس این که معامالتی ماده<br />

۴ ‏]این است.‏ غیراخالقی و غیرقانونی شدند[.‏<br />

حذف ۱۷۹۳ اساسی قانون در قانون<br />

در درعوض،‏ ماده ‏]این ۱۳: ماده دارد<br />

تعهد جامعه است[‏ شده حفظ اساسی طریق<br />

از چه را،‏ خود اعضای تمام معاش وسایلِ‏<br />

تأمین با چه و آنها برای کار تهیه کردن<br />

کار شرایط در که آنهایی معیشت کند.‏<br />

فراهم نیستند،‏ خرد<br />

ترقی در قوا تمام با باید جامعه ۱۵: ماده دسترس<br />

در را آموزش و بکوشد عمومی دهد]....[.‏<br />

قرار شهروندان همهی بخواهند،‏<br />

هرگاه میتوانند،‏ مردم ۱۸: ماده خود<br />

وکالی و کنند عوض را خود حکومت نمایند]....[.‏<br />

خلع را همهی<br />

که دهد ترتیبی باید جامعه ۲۲: ماده معاش<br />

امرار خود کار از که شهروندانی از<br />

قانون که مجالسی در بتوانند میکنند،‏ اینکه<br />

بدون یابند،‏ حضور میخواهد آنها شود.‏<br />

مختل خانوادهشان یا و آنها معیشت شد[.‏<br />

حذف ۱۷۹۳ اساسی قانون در بند ‏]این سایر<br />

نتیجه ظلم درمقابل مقاومت ۲۶: ماده است.‏<br />

شهروندان بشر حقوق ظلم<br />

جامعه،‏ عضو یک تنها به‏ ظلم ۲۷: ماده است.‏<br />

آن پیکر بهکل میکند،‏<br />

ظلم بهمردم حکومت وقتی ۲۸: ماده مردم،‏<br />

از هربخشی یا مردم تمامی قیام


32<br />

صفحه اساسی<br />

قانون ‏]در است.‏ تکالیف مقدسترین و حقوق ‏»مقدسترین آمده:‏ اینطور ۱۷۹۳، تکالیف«[.‏<br />

ضروریترین نیامده<br />

۱۷۹۳، اساسی قانون ‏]در ۳۰: ماده اشکال<br />

تابع را ظلم مقابل در مقاومت است[.‏ نازککاریهای<br />

تازهترین از کردن،‏ قانونی را<br />

مردم که هرنهادی است.‏ خودکامگی نکند،‏<br />

فرض فسادپذیر را قضات و خوب است.‏<br />

معیوب بهسهولت<br />

و شدیداً‏ باید وکال جرایم ۳۲: ماده خود،‏<br />

برای ندارد حق هیچکس شود.‏ مجازات ادعا<br />

شهروندان سایر از بیشتر مصونیتی کند.‏<br />

تکالیف<br />

بازهم ‏»کمیته روبسپیر:‏ توضیحِ‏ متحد<br />

را ملتها همهی آحاد که برادرانهای مورد<br />

را متقابل بهکمک آنها حق و میکند کرده<br />

فراموش مطلقاً‏ را میدهد قرار تأکید ابدی<br />

اتحاد پایههای میرسد بهنظر است.‏ شده<br />

گرفته نادیده خودکامگان علیه ملل گلهای<br />

برای شما اعالمیه که انگار است.‏ ازاین<br />

گوشهای در که شده تنظیم انسانها از عظیمی<br />

خانواده برای نه آمدهاند،‏ گرد کُره بهرهبرداری<br />

برای را زمین طبیعت،‏ که مواد<br />

است…‏ کرده اعطا بهآن سکونت و باشند<br />

داشته را عیب این است ممکن زیر با<br />

بازگشتناپذیری بهطور را شما میانه که این<br />

که میکنم اعتراف بزند!‏ بههم خودکامان را<br />

کسانی مواد این نمیترساند؛ مرا عیب نخواهند<br />

کنند،‏ آشتی آنها با نمیخواهند که ترساند…«.‏<br />

برادرند،‏<br />

کشورها همه انسانهای ۳۳: ماده مثل<br />

خود،‏ توان درحد باید،‏ گوناگون ملل و کنند.‏<br />

کمک بههم واحد،‏ کشوری شهروندان ملتها<br />

بههمه میکند ظلم ملت بهیک که کسی است.‏<br />

کرده ظلم تا<br />

میجنگند ملت یک با کسانیکه ۳۵: ماده بشر<br />

حقوق و کنند متوقف را آزادی پیشرفت ملتها،‏<br />

همهی طرف از باید ببرند،‏ بین از را بهعنوان<br />

بلکه عادی،‏ دشمنانی بهعنوان نه قرار<br />

پیگرد مورد یاغی راهزنان و قاتالن گیرند.‏<br />

خودکامگان<br />

و اشراف پادشاهان،‏ ۳۶: ماده بشر<br />

نوعِ‏ که زمین حاکم درمقابل رقم،‏ هر از است،‏<br />

طبیعت که کاینات قانونگذار و باشد در<br />

آخر ماده ۴ ‏]این هستند«.‏ یاغی بردگانی است[]‏‎۳‎‏[.‏<br />

نیامده ۱۷۹۳، اساسی قانون *****<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله انقالب<br />

تحوالت و تغییر که همانطور خاستگاه<br />

عمدهترین ‏)بهمثابهی فرانسه کبیر نشان<br />

بشر«(‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی یا<br />

مفهوم دو این از دریافت و درک میدهد،‏ همهی<br />

همانند ‏)درست پیوسته بههم مقولهی آغاز<br />

همان از مقوالت(‏ و مفاهیم دیگر دستخوش<br />

اولیهشان تحقق و شکلگیری قوای<br />

توازن با متناسب و بوده تحول و تغییر یا<br />

رادیکالتر گسترههای طبقاتی و سیاسی گذاشتهاند.‏<br />

پشتِسر را محافظهکارانهتری پیوستهایکه<br />

تحوالت بررسیِ‏ منهای و نظری صرفاً‏ و تاریخی بهپیشزمینههای سادهی<br />

مقایسهی اما برمیگردد؛ مسئله فلسفی با<br />

۱۷۸۹ شهروندِ‏ و انسان حقوق اعالمیه ‏)بهمثابهی<br />

روبسپیر و ژاکوبنها آنچه در<br />

انقالب(‏ خردهبورژوایی میراتداران سوی<br />

از شده ارائه اساسیِ‏ قانون با مقابله بورژوازی<br />

نمایندگان ‏)بهمثابهی ژیروندنها ۱۷۹۳<br />

سال در تثبیتگر(‏ و بزرگ شد،‏<br />

نقل آن از بندهایی باالتر و پیشنهادند پیچیده،‏<br />

مبارزهی آن ماحصل مقایسهی نیز و تحت<br />

امروزه آنچه با خونین و انقالبی طرف<br />

از بشر حقوق جهانی منشور عنوان نشان<br />

دارد،‏ رسمیت متحد ملل سازمان ‏»آزادی<br />

مفهوم که است حقیقت این دهندهی متناسب<br />

و زمان طی بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ سیاسی<br />

و طبقاتی توازنهای و تعادل با نیز<br />

آینده در قوی بهظن و گردیده دگرگون مبارزهی<br />

از ناشی تحوالت و تغییر دراثر سیاسیِ‏<br />

توازن و تعادل شکلگیری و طبقاتی است،‏<br />

موجود هماکنون اینکه جز دیگری شد.‏<br />

خواهد متحول بازهم تغییرپذیریِ‏<br />

بهاندازهی که دیگری نکتهی ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی مضمون و مفهوم استکه<br />

واقعیت این دارد،‏ اهمیت بشر«‏ و<br />

گسترش شکلگیری،‏ خاستگاهِ‏ و بستر بورژوایی<br />

اساس از مفهوم دو این تحقق بدون<br />

است.‏ بوده انقالبی درعینحالْ‏ و نیرویکار<br />

فروش و خرید امکان شکلگیریِ‏ مناسبات<br />

گسترش و شکلگیری بدون ‏)یعنی:‏ انسان<br />

رابطهی که تولید بورژواییِ‏ و نوین گفتگو<br />

میسازد(،‏ دگرگون نیز را طبیعت و در<br />

تنها بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی از و<br />

مذهبی نصایح یا نیکو اخالق محدودهی بهیک<br />

هیچگاه و میماند متوقف آسمانی نمیگردید.‏<br />

تبدیل سیاسی و اجتماعی اصل انقالبی<br />

گسترش با که بود بورژوازی این طبیعی<br />

محدودیتهای تکنولوژی،‏ و علم وابستگی<br />

شکست؛ را تولید جغرافیایی و و ارباب بهزمین،‏ پیشبودی و طبیعی در<br />

و برداشت؛ میان از را محصول نوع پیافکند<br />

را نوینی مناسبات و رابطه تولیدْ‏ را<br />

امکان این انسانی مولدهی بهنیروی که خود<br />

را خویش سَرورِ‏ و ارباب تا میدهد کند؟!‏<br />

‏»انتخاب«‏ با<br />

معکوس رابطهای ‏»انتخاب«‏ این گرچه و<br />

دارد تولیدی ادوات و برابزارها مالکیت از<br />

که جمعیت از بخشهایی آن مورد در تولیدی<br />

ادوات و ابزارها بر مالکیتی هرگونه انتخابی<br />

محروماند،‏ خود نیرویکار جز اما<br />

است؛ زیستی نیازهای فشار از ناشی اینگونه<br />

پیدایش از پیش تولید انسانیِ‏ نیروی هرگونه<br />

از بازهم تولیدی مناسبات و رابطه دشاب انسانیاش‏ اراده بیانکنندهی انتخابیکه تفاوت<br />

بود.‏ محروم بدهد،‏ را کمتر فقر نوید و انسانی<br />

مولدهی نیروی استکه این در اساساً‏ کارگران<br />

‏]یعنی:‏ جدید مناسبات و رابطه در برخالف<br />

خویش[،‏ کلیت در زحمتکشان و مناسبات<br />

و رابطه در انسانی مولدهی نیروی بهزمین،‏<br />

وابسته رعایایِ‏ ‏]یعنی:‏ پیشین برخوردارند<br />

امکان این از طبیعت[‏ یا ارباب کارفرمای<br />

و جدید«‏ ‏»اربابِ‏ مقابل در ‏که و<br />

طبقاتی بهآگاهی شوند،‏ متشکل خود حتی<br />

و کارفرما برعلیه و یابند دست انسانی بهمبارزهای<br />

میکند،‏ حمایت او از ‏که دولت عالوهبر<br />

یابند.‏ دست هدفمند و سازمانیافته نیز<br />

مکرر تجارب علمی،‏ تحلیل و تجزیه که<br />

است مبارزهای این که میدهد نشان زندگی<br />

بهیک دستیابی امکان از فراتر فراروندهی<br />

ترکیب بهواسطهی فقیرانه،‏ کمتر حتی<br />

طبقاتیاش‏ تشکل و تاریخی آگاهی و<br />

انسان از انسان استثمار محو تا میتواند و<br />

سنی و طبقاتی برتری از هرگونهای لغو برود.‏<br />

پیش آن مانند و جنسی منطقی<br />

جنبهی از و تاریخی بهلحاظ گرچه و طبقاتی مبارزهی از آنچه همهی نیز میتوان<br />

زحمتکشان و کارگران انقالبی تحققِ‏<br />

و شکلگیری بدون داشت،‏ توقع مفاهیم<br />

سیاسیِ‏ اندازهای تا و حقوقیقضایی ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی پیوستهی بههم گرچه<br />

و میرسد؛ بهنظر غیرممکن بشر«‏ سکهی<br />

یک روی دو ‏)بهمثابهی مفهوم دو این ‏]که<br />

انقالبی و پیچیده پروسهای بدون واحد(‏ استفاده<br />

با و رفت فراتر نظری بحث از و<br />

مسلحانه قیام خیابانی،‏ سنگربندی از و<br />

تولید ارکان از بسیاری انقالبیْ‏ دیکتاتوری کرد[‏<br />

دگرگون و داد تغییر را زندگی و جامعه نداشتند<br />

عملی تحقق و نظری گسترش امکان و فرومیمردند سکوت محاق در چهبسا و این<br />

در تاریخ طنز معهذا میشدند؛ فراموش پروسهی<br />

همین دستآوردهای و نتایج استکه ادامهی<br />

با رهاییبخش و انقالبی خیز و پُراُفت‏ هدف<br />

با پرولتاریا بهرهبری انقالبی جنبش اسارت<br />

از انسان نوع رهاییِ‏ استراتژیکِ‏ خودبیگانگیِ‏<br />

و خصوصی مالکیت و استثمار و برمیخیزد بهمخالفت اجتماعیطبیعیْ‏ دیگر<br />

و زحمتکشان و کارگران برعلیه سخت<br />

ستیزی و بهسرکوب پرولتاریا متحدین


33<br />

صفحه میزند!‏<br />

دست هم خونین بهشدت ‏حتی‏ و کارگر<br />

طبقهی مبارزهی سالهی ۲۲۰ تاریخ بارها<br />

بورژواها دولت و بورژوازی برعلیه و<br />

بوده سرکوبهایی چنین شاهد بارها و سینهی<br />

در زمینه این در را بسیاری فجایع است.‏<br />

کرده ثبت خویش تاریخ<br />

طنز آنچه استکه این حقیقت اما آن<br />

از هم عنوان همین با گاه و میرسد بهنظر بورژوازی<br />

دوگانگیِ‏ جز چیزی میشود،‏ یاد و<br />

فئودال مرتجعین برعلیه انقالبیگری در سرکوبگری<br />

دیگر سوی از و درباری؛ زحمتکشان<br />

و کارگران مبارزهجویی برعلیه برعلیه<br />

خویش تاریخی درکلیت که نیست در<br />

را بشریت و خود بقای که هرنیرویی لغو<br />

تا پرولتاریا انقالبی مبارزهی تداوم میببیند،‏<br />

دولت و طبقات امحای و کارمزدی میجنگد!!‏<br />

دیالکتیک<br />

از ‏)فراتر را تاریخی دوگانگیِ‏ این در<br />

برکهنه(‏ نو غلبهی نیز و بهکهنه نو تبدیل اندیشههای<br />

همچنین و اجتماعیسیاسی وجود انقالبیگری<br />

اوج بهمثابهی روبسپیر دادند<br />

بهاو نیز فسادناپذیر‏ لقب که بورژوایی اینجا<br />

در کرد.‏ مشاهده میتوان بهروشنی انقالب<br />

بررسی فرصت و قصد اینکه بدون داشته<br />

را آن در روبسپیر نقش یا فرانسه کبیر انقالب<br />

روی بخواهیم اینکه بدون و باشیم بورژوازی<br />

بیرون و درون در ضدانقالب و بهنقش<br />

اشاره ضمن کنیم؛ تمرکز فرانسه ‏]که<br />

فرانسه انقالب در روبسپیر دوگانهی ژاکوبنها<br />

توسط عمدتاً آن انقالبی جنبهی عمدتاً‏<br />

نیز آن ضدانقالب جنبهی و زا ‏بعضی میشد[،‏ نمایندگی ژیروندنها را<br />

او بشر حقوق اعالمیه جملهبندیهای میدهیم<br />

قرار بررسی مورد اشارهوار نیز تاریخی<br />

دوگانگی این از تصویری بتوانیم تا کنیم.‏<br />

ترسیم 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله توسط<br />

اوج<br />

در انقالبی بورژوازی سیاسی دوگانگی خویش!‏<br />

اقتدار و<br />

‏»روبسپیر کتابچهی از را زیر قول نقل براساس<br />

که میآورم فرانسه«‏ کبیر انقالب نسخهی<br />

و شده تألیف مسن(‏ ‏)ژان کار خواهد<br />

منتشر بهزودی آن شدهی تجدیدنظر وضعیت<br />

از تصویری قول نقل این در شد.‏ اعظم<br />

بخش طبعاً‏ ‏)و روبسپیر طبقاتیسیاسی بهنمایش<br />

بهطورکلی(‏ مونتانی و ژاکوبنها،‏ عنوان<br />

تحت میتوان که میشود گذاشته این<br />

واقعیت کرد.‏ یاد آن از مجسم دوگانگی روبسپیر<br />

اعدام و ژیروندنها کودتای استکه بهثمر<br />

هنگامی درست ۱۷۹۴ ژوئیه ۲۷ در ژاکوبنها<br />

بورژواییِ‏ انقالبیگری که رسید بهاوج<br />

درعینِحال و خویش دوگانگی بهاوج بود.‏<br />

رسیده خود انقالبی اقتدار سکوت<br />

از تواتری در دوگانه اوجگیریِ‏ این اقتصادیبرابریطلبانهی<br />

مطالبات برابر در اجرایی<br />

بازوی بهکارگیری مردم،‏ تودههای استفاده<br />

با نیز و سیاسی ستیزهای در آنها مطالبهکنندگانِ‏<br />

سرکوبِ‏ میانپردههای از را<br />

ژاکوبنها زیرپای چنان آزادی،‏ و نان بهاصطالح<br />

بورژوازی که بود کرده خالی کودتای<br />

یک در توانست تنها نه بزرگ برابر<br />

در را سفید ترور دورهی سیاسی قدرت<br />

بهچنان بلکه کند،‏ آغاز سرخ ترور تفای دست نیز سیاسیاقتصادیاخالقیای حد<br />

تا را ژاکوبنیسم نام حتی توانست که دهد.‏<br />

تقلیل محض آدمکشی و خشونت مفهوم ‏)و<br />

انقالب دستآوردهای تمام کودتا این را<br />

بشر«(‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی ازجمله قرار<br />

بزرگ بورژوازی نمایندگان اختیار در دستآوردهای<br />

این بهنوبهخود نیز آنها تا داد و<br />

رنج تودههای شرف و جان از برخاسته دهند.‏<br />

قرار ناپلئون اختیار در را نان و کار بخوانیم:‏<br />

هم با را قول نقل این تصویب<br />

و بهبررسی کنوانسیون ژوئن،‏ ۹ از روبسپیر<br />

که پرداخت جدید اساسی قانون داشت.‏<br />

شرکت آن مذاکرات در فعاالنه جدید<br />

اساسی قانون تصویب ژوئن،‏ ۲۴ در این<br />

در شد.‏ گذاشته بهرفراندم و رسید بهپایان اساسی<br />

نکات قبوالندن بر روبسپیر مباحث،‏ مطرح<br />

آوریل ماه بشر حقوق اعالمیه در که عمومی،‏<br />

آموزش مورد در جز بود،‏ کرده این<br />

تصویب از تجلیل ضمن و نکرد اصرار کامل<br />

را آن که کرد اکتفا بهاین اساسی قانون نداند.‏<br />

هرگز<br />

البته ‏)که اساسی قانون این بههرحال،‏ دمکراتیک<br />

قانونی نرسید(‏ اجرا بهمرحله مبارزان<br />

مرجعِ‏ هم ۱۸۴۸ انقالب تا که بود از<br />

عدهای بود.‏ فرانسه رادیکال و دمکرات روبسپیر<br />

هم اگر که دارند عقیده مورخان تبلیغات<br />

که شرایط درآن میخواست،‏ دیکتاتوری<br />

برگرایش انقالب علیه مخالفان متمرکز<br />

انقالبیون صفوف در آنارشیستی و درمورد<br />

بهویژه بحثها کردن طوالنی بود،‏ سیاسی<br />

لحاظ از شاید مالکیت،‏ حساس مسأله است.‏<br />

نبوده مصلحت با<br />

مالکیت،‏ مسأله در سکوت این ولی ‏»بیتنبانها«ی<br />

بهوضعیت کامل بیتوجهی اصطالح<br />

شاید بود]‏ همراه بیبضاعت تحقیرآمیز<br />

جنبهی ابتدا در ‏»بیتنبانها«‏ ‏»بیتنبانها«‏<br />

معمول بهطور اما داشت؛ از<br />

که میشد اطالق مردم از بزرگی بهقشر مرفه<br />

خُردهبورژوازی و کوچک بورژوازی در<br />

و کار هیچ که کسانی تا میشد شروع دربرمیگرفت[.‏<br />

تیز را نداشتند مشخصی آمد در<br />

کنوانسیون که جزیی اقدامات پارهای اقتصادی<br />

زمینه در ژوئیه و ژوئن ماههای این<br />

بهوضعیت توجهی هیچ داد،‏ انجام تودهی<br />

که اینها نداشت.‏ شهری تهیدستان میدادند،‏<br />

تشکیل را ‏»خشمگینان«‏ اصلی کرده<br />

شرکت ژوئن ۲ و مه ۳۱ قیامهای در هژمونی<br />

تحت کنوانسیون از حاال و بودند نجات<br />

کمیته فرمان زیر کمون و مونتانی خواهان<br />

یارانش،‏ و روبسپیر دست در ملی جدی<br />

اقدامات و خود بهوضعیت رسیدگی بودند.‏<br />

مرتجعان و محتکران علیه انجمن<br />

در ژاکرو ژوئن،‏ ۲۵ همان از بهانتقاد<br />

بود،‏ آن عضو که کمون و کودولیه و<br />

احتکار که پرداخت جدید اساسی قانون از انجمن<br />

است.‏ نکرده محکوم را مالاندوزی او<br />

حرفهای کرد.‏ حمایت وی از کوردولیه وقتی<br />

دارد معنی چه ‏»آزادی بود:‏ معقول دیگری<br />

طبقهی میتواند انسانها از طبقه یک دارد<br />

معنی چه برابری بدهد؟ گرسنگی را حق<br />

خود همنوع بر میتواند ثروتمند وقتی برابری<br />

آزادی،‏ کند؟ اعمال زندگی و مرگ توهمی<br />

جز دیگر اینها همهی جمهوری،‏ و نیست«.‏<br />

تأیید<br />

را وی همگی کوردولیه انجمن اعضای و نمیگرفت جهت کمون ولی میکردند،‏ بودند.‏<br />

مردد ژاکوبنها داد.‏<br />

نشان واکنش همه از زودتر روبسپیر هوادارانش<br />

و ژاکرو وقتی ژوئن،‏ ۲۳ روز بدهند،‏<br />

عریضه تا رفتند بهکنوانسیون کار<br />

پایان بهدلیل که بهانه بهاین روبسپیر کنوانسیون<br />

و است ملی جشن اساسی قانون کرد.‏<br />

مخالفت آن با بپذیرد،‏ عریضه نمیتواند موضعگیری<br />

تا داد فرصت بهکمون همین را<br />

عریضه کنوانسیون ژوئن،‏ ۲۵ در کند.‏ ۳۱<br />

قیام کمیته و کوردولیه ولی میکند،‏ رد در<br />

خانهدار زنان و میکنند حمایت او از مه تعیین<br />

خود که بهقیمتی را اجناس مغازهها،‏ با<br />

مخالفت در روبسپیر میخرند.‏ میکنند ژاکرو<br />

که میرود پیش آنجا تا جنبش این وزیر<br />

‏)نخست پیت دست کردن بهبازی را وطنپرستان<br />

بهبهترین افترا و انگلستان(‏ ژاکرو<br />

خود بهنوبه کمون میکند.‏ متهم روبسپیر<br />

ژوئن،‏ ۳۰ در و میکند طرد را کوردولیه<br />

انجمنِ‏ در هِبِر،‏ با همراه شخصاً‏ ژاکرو<br />

اخراج خواستار و مییابد حضور فیالمجلس<br />

که خواستی میشود؛ انجمن ازاین میشود.‏<br />

برآورده میکند،‏<br />

فروکش جنبش ظاهراً‏ اقدامات این با حتی<br />

و انقالب بعدی برجریان آن آثار ولی میماند.‏<br />

باقی روبسپیر شخصِ‏ سرنوشت ژیروندنها<br />

بین که مبارزهای پس،‏ این از جای<br />

داشت وجود بهطورکلی مونتانی و


34<br />

صفحه درون<br />

دستهبندیهای بین بهمبارزه را خود در<br />

ژوئیه،‏ اوایل در میدهد.‏ مونتانی ملی،‏<br />

نجات کمیته اعضای ماهانهی انتخابات جناح<br />

مجموع،‏ در و نشد انتخاب دانتون حتی شد.‏<br />

تقویت روبسپیر دوست<br />

گزارش روبسپیر ژوئیه،‏ ۱۳ در نظام<br />

درمورد لُپولوتیه،‏ میشل خود،‏ که<br />

آن از پس لُپولوتیه خواند.‏ را آموزشی سلطنتطلبان<br />

توسط داد،‏ رأی شاه بهاعدام نظام<br />

او گزارش،‏ این در بود.‏ شده ترور درآن،‏<br />

که میکند پیشنهاد را آموزشیای وضعیت<br />

از صرفنظر کودکان،‏ همهی تا<br />

سالگی پنج سن از خود،‏ خانوادگی مادی سالگی<br />

یازده و پسران برای سالگی دوازده روزی<br />

شبانه مؤسسات در دختران،‏ برای مشغول<br />

کارآموزی درعینحال و بهتحصیل مالیات<br />

ازطریق مدارس این بودجه میشوند.‏ زا ثروت،‏ بهنسبت که میشود تعیین ویژهای کارهای<br />

تمام کودکان میشود.‏ گرفته والدین برعهده<br />

خود،‏ بهسن باتوجه را آموزشگاه بهکادر<br />

جز مدرسه بهطوریکه دارند،‏ نمیپردازد.‏<br />

مواجب دیگری بهکس آموزشی نفر<br />

۵۲ هرسال،‏ دانشآموزان،‏ پدران میان از اداره<br />

مسؤلیت مجموعاً‏ که میشوند انتخاب از<br />

هریک و دارند بهعهده را مدرسه امور شبانهروزی<br />

بهطور سال،‏ در هفته یک آنها جریان<br />

حسن بر و است حاضر مدرسه در میکند.‏<br />

نظارت امور و رایگان آموزش آنکه از پس روبسپیر این<br />

با گنجاند اساسی قانون در را اجباری عملی<br />

مرحله وارد میخواست گزارش گزارش<br />

این قرائت البته که شود،‏ آن ساختن ولی<br />

نداد؛ قرار تحتِتأثیر را کنوانسیون همفکران<br />

و روبسپیر تاریخی تصویر ازلحاظ مخصوصاً‏<br />

است.‏ مهم بسیار او روسوییِ‏ هک ‏»انقالباتی مینویسد:‏ لُپولوتیه که درآنجا همه<br />

تقریباً‏ گرفته صورت سال سه این درطی صورت<br />

شهروندان طبقات سایر برای کار یعنی<br />

آنها،‏ ضروریترین شاید برای و داده کار<br />

در مالکیتشان تنها که پرولترها برای کاری<br />

هیچ تقریباً‏ هنوز دارد،‏ قرار آنها اینجاست«.‏<br />

فقرا انقالب است.‏ نداده انجام را<br />

زیر توضیح جمله،‏ براین مَسَن ژان اجتماعی،‏<br />

و دمکراتیک ‏»صداقت مینویسد:‏ هم<br />

و روبسپیر هم اتوپیک ایدهآلیسمِ‏ کل نه<br />

آنها است.‏ نهفته جمله دراین لپولوتیه سراسر<br />

فرزندان که روسو فرزندان تنها مسأله<br />

آنها،‏ نظر از هستند.‏ هجدهم قرن بهطور<br />

و هرچیز از پیش سیاسی و اجتماعی حل<br />

‏»روشنگری«‏ انتشار ازطریق قطعی آنها<br />

اخالف بهعهده وظیفه این میشود.‏ اندیشه،‏<br />

با نه فقط انسان که بیاموزند که ماند انقالب<br />

و است زنده نان با آن،‏ از پیش بلکه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله ‏]بهمثابهی<br />

بابُف است.‏ دیگر جای در واقعی کارگر[‏<br />

طبقهی انقالبی چهرهی از نموداری بود«.‏<br />

مشغول کار بههمین دیگر حاال با<br />

رابطه در انقالبی بورژوازی دوگانگی بیان«:‏<br />

‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق ارزشگذاریها<br />

چگونگی و راستا منهای اندیشههای<br />

و عملکردها مواضع،‏ مورد در بههم<br />

نسبت متعددی موارد در ‏)که روبسپیر که<br />

مسئله این اما میرسند(،‏ هم بهتنافر و ژاکوبنها چهرهی بارزترین روبسپیر چهرهی<br />

و نهاد انقالبیترین نیز ژاکوبنها مورد<br />

کمتر بودند،‏ فرانسه بورژوایی انقالب گوناگون<br />

تاریخنویسان و تحلیلگران مناقشهی این<br />

مورد در دیگرسو،‏ از است.‏ گرفته قرار ریشهایترین،‏<br />

فرانسه کبیر انقالب که مسئله رویکرد<br />

گستردهترین و همهجانبهترین در<br />

بورژوازی استکه انقالبیای کنش و نیز<br />

داده بروز خود از خویش حیات طول بنابراین،‏<br />

دارد.‏ وجود کلی و ضمنی توافقی سیاسی<br />

اندیشههای و کنشها از بعضی اگر بورژوایی<br />

انقالبیگری بهکلیتِ‏ را روبسپیر داشت(‏<br />

انقالبی کنش امکان که هنگام آن‏ ‏)در روششناسیْ‏<br />

بهلحاظ تعمیم این بدهیم،‏ تعمیم بود.‏<br />

نخواهد ذهنی و ناپسندیده نابهجا،‏ روبسپیر<br />

بهسخنان دیگر بار یک پس،‏ این<br />

دوگانهی ‏بهدریافت تا کنیم مراجعه از<br />

بورژواییْ‏ انقالبات چهرهی بارزترین پیببریم.‏<br />

بیان آزادی و بشر حقوق مقولهی ۱۱ ، ۱۰ ، ۹ مواد اینکه از قبل روبسپیر در<br />

خود بشر حقوق اعالمیه طرح ۱۲ و بهمنظور<br />

و کنوانسیون در را مالکیت مورد کند،‏<br />

قرائت جدید اساسی قانون یک تدوین ‏»برابری<br />

که زاهدانه حکم این بیان ضمن در<br />

فضیلت نیست؛ واهی خیالی جز اموال بهمارکی<br />

کاخ«،‏ در رذیلت که بِه کلبه،‏ بارز<br />

چهرههای از یکی که کندورسه که<br />

روشنفکرانی ‏)یعنی:‏ ژیروند انجمن نمایندگی<br />

را بزرگ بهاصطالح بورژوازی خشونت<br />

با و میکند رو بود،‏ میکردند(‏ سوداگر<br />

‏»ازاین میگوید:‏ بیسابقهای لحن تا<br />

چیست،‏ مالکیت که بپرسید انسان گوشت ار آنها که قراضههایی تخته بهاین بااشاره هک را انسانهایی درآنها و مینامد کشتی چیده،‏<br />

هم کنار و کرده بستهبندی مینامد زنده ازاین<br />

من!‏ مالکیت است این بگوید:‏ بهشما از<br />

یا و دارد کشتی و زمین که نجیبزاده میکند<br />

گمان ندارد را آنها دیگر زمانیکه مالکیت<br />

از او کنید.‏ سؤال شده،‏ وارونه دنیا اعضای<br />

از داد.‏ خواهد مشابه تقریباً‏ مفهومی شانردهم[‏<br />

لویی کُپهها]خاندان خاندان محترم مقدسترین<br />

که گفت خواهند بهشما بپرسید،‏ هک است موروثیای حق بیتردید مالکیتها تحقیر<br />

سرکوب،‏ برای آن از قدیماالیام از بر<br />

سلطنت ‏]نیز[‏ و خون قانونی مکیدن و فرانسه<br />

سرزمین در که انسانی میلیون ۲۵ برخوردار<br />

دارند،‏ سکنی آنها ارادهی تحت بودهاند«.‏<br />

و<br />

اومانیستی جمالت این از پس روبسپیر،‏ توقع<br />

این شنونده در ‏)که کوبنده و جانبدارانه سخنرانی<br />

ادامهی در که میآورد بهوجود را شود(،‏<br />

مواجه خصوصی مالکیت لغو شعار با مالکیت‏<br />

بهواسطهی که را کسانی آن همهی نفرین<br />

و لعن مورد دیگرانسانها استثمار و ‏»در<br />

میکند:‏ سرزنش اینچنین بود،‏ داده قرار اساس<br />

هیچ بر مالکیت اشخاص،‏ این نظر اجحافات<br />

بدینترتیب،‏ نیست«.‏ متکی اخالقی نه<br />

او سخنرانی مقدماتی قسمت در برشمرده نبودِ‏<br />

از ناشی که خصوصی،‏ مالکیت ذاتی قوانین<br />

نبود از ناشی نهایتاً‏ و مناسب اخالق میشود!‏<br />

تفهیم مناسب تولید<br />

بهلحاظ هم ۱۷۹۳ سال در گرچه با<br />

انسان رابطهی ‏)یعنی:‏ اجتماعی و<br />

روابط انکشاف جنبهی از هم طبیعت(،‏ نظر<br />

از هم و اجتماعیطبقاتی،‏ مناسبات این<br />

روششناسانه و علمی دستآوردهای مالکیت<br />

لغو بتوان که نداشت وجود امکان یک<br />

بهعنوان و کشید پیش را خصوصی مطرح<br />

مردمی و انقالبی مطالبهی یا شعار مالی<br />

برابری شعارگونهی طرح اما نمود؛ و احتمال جامعهاین آحاد همهی اقتصادی و میگستراند<br />

مردم تودههای میان در را آرزو انقالبیْ‏<br />

مبارزهی ادامهی با بتوان شاید که بسیاری<br />

همانند نیز را خصوصی مالکیت میان<br />

از فئودالی و درباری امتیازات از گوناگون<br />

دستآوردهای منهای برداشت.‏ طرح<br />

که عملیای و نظری محتملِ‏ و میتوانست<br />

مالیاقتصادی برابری مطالبهی که<br />

خواسته‏ این طرح اما باشد،‏ دربرداشته یک<br />

تهیدستان و کارگران میان در هم حقیقتاً‏ برروند<br />

پیچیدهای تأثیر بود،‏ واقعی مطالبهی که<br />

میگذاشت طبقاتی و سیاسی مبارزات از<br />

جلوگیری آنها محتملترین از یکی اعدام<br />

که بود ژیروندنها کودتای پیروزی ‏صورت<br />

چنین در درپیداشت.‏ را روبسپیر طوالنیتر<br />

انقالب روند احتماالً‏ مفروضی،‏ طاقن بهدیگر چهبسا و ‏میشد رادیکالتر و مبارزهی<br />

تاریخ و مییافت گسترش اروپا در<br />

‏)حداقل انقالب و ارتجاع تقابل و طبقاتی میخورد.‏<br />

رقم دیگر بهگونهای اروپا(‏ قالب<br />

در که زمان آن در بورژوازی،حتی اما انقالبیگری<br />

بهاوج روبسپیر و ژاکوبنها رابطه‏<br />

هیچ در میشود،‏ پرتاب خویش‏ تقدس<br />

از دست تنها نه جنبهای هیچ از و و<br />

ذات برعلیه و نمیکشد خصوصی مالکیت برنمیخیزد،‏<br />

بهقیام خویش وجودی جوهرهی زبدهترین<br />

اعدام و نابودی آستانهی در بلکه


35<br />

صفحه بهطور<br />

حتی خود رهبران و گروهبندیها ی‌همه مالیاقتصادی بهبرابری هم تاکتیکی روبسپیر<br />

که آنجا نمیشود.‏ نزدیک انسانها را<br />

کلبه«‏ در ‏»فضیلت تا میکند جسارت بیان<br />

ضمن بنامد،‏ کاخ«‏ در ‏»رذیلت از برتر انقالبی<br />

فرد یک بهمثابه خود شخصی حقیقت حقیقت<br />

اما ‏»فسادناپذیر«،‏ درعینحال و پسِ‏<br />

از نیز را خویش طبعاًتاریخی و طبقاتی‏ خیالی<br />

جز اموال ‏»برابری که عبارت این بهعرصهی<br />

و میکند آشکار نیست«،‏ واهی که<br />

اینجاست در میکشاند.‏ سیاسی عمل شخصی<br />

جنبهی از اینکه ضمن روبسپیر نگاه<br />

زندگی و بهدنیا خود چشمان و کله‏ با زاویه<br />

از اما را نگاه این حاصل میکند،‏ بورژوایی<br />

نظام و سرمایه الزامهای و روند درمیآورد.‏<br />

بهبیان استکه ژاکوبنها،‏<br />

نیستکه این اینجا در بحث نه،‏ یا<br />

باید بهطورکلی بورژوازی یا روبسپیر بکشند<br />

خصوصی مالکیت از دست میتوانند همهی<br />

مالیاقتصادی برابری پذیرش با و صادر<br />

را خویش انحالل فرمان خودْ‏ انسانها است،‏<br />

غیرممکن تنها نه انحاللی چنین کنند.‏ کی زمانیکه تا ‏هم،‏ امکان برفرض بلکه تاریخاً‏<br />

و قدرتمند و متشکل نسبتاً‏ آلترناتیو و<br />

متشکل پرولتاریای ‏)همانند متکاملتر محض<br />

دیوانگی باشد،‏ نداشته مادیت آگاه(‏ رابطه<br />

این در اساسی بحث میآید.‏ بهحساب و<br />

بیان«‏ ‏»آزادی با رابطه در ‏)یعنی:‏ در<br />

بورژوازی استکه این بشر«(‏ ‏»حقوق نگاه<br />

از گریزی خویش رویکردهای همهی هک نسبتهایی و چیزها آن بههمهی بورژوایی میسازند<br />

را طبیعی حتی و اجتماعی زندگی زیست<br />

محیط آزادی،‏ ازانسان،حقوق،‏ ‏)اعم براثر<br />

که هم هرآنجا و ندارد؛ آن(‏ مانند و پایین<br />

از اجتماعی فشار یا تاریخی نیازهای دوگانهی<br />

طبعاً‏ و ممکن انقالبیگری بهاوج این<br />

بهجبران بالفاصله شود،‏ پرتاب خویش برمیدارد<br />

دوگانگی از دست مینشیند،‏ خطا بههمراه<br />

را خصوصی مالکیت ملزومات و نابرابری<br />

‏)یعنی:‏ ملزومات این ملزومات نیا کمیکیفی افزایش مالیاقتصادی،‏ زندگی(‏<br />

ابعاد بههمهی آن گسترش و نابرابری میدهد.‏<br />

قرار خویش سیاسی نظر ملحوظ مادهای<br />

۴ بههمان میتوان نمونه،‏ بهعنوان کرده<br />

اشاره روبسپیر بشر حقوق طرح از تدوین<br />

بهمنظور و بود مالکیت مورد در که شده<br />

پیشنهاد کبیر انقالب جدیدِ‏ اساسی قانون مواد<br />

این کردم،‏ نقل باالتر که همانطور بود.‏ از:‏<br />

بودند عبارت پیشنهادی حق<br />

از است عبارت مالکیت ۹: ماده آن<br />

تملک و بهتمتع شهروند هر برخورداری تضمین<br />

او برای قانون که اموال از مقدار است.‏<br />

کرده 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله حقوق،‏<br />

سایر مانند مالکیت،‏ حق ۱۰: ماده دیگران.‏<br />

حقوق رعایت بهتعهد است محدود نه<br />

بهامنیت،‏ نه نمیتواند حق این ۱۱: ماده ام همنوعان بهمالکیت نه و بهبقا نه بهآزادی،‏ کند.‏<br />

وارد ضرر هرگونه<br />

و تصرف هرگونه ۱۲: ماده اساساً‏<br />

کند،‏ نقض را اساس این که معامالتی است.‏<br />

غیراخالقی و غیرقانونی اساسی<br />

قانون از مواد این که میدانیم اما قرار<br />

تصویب مورد ژاکوبنها توسط که جدید بورژوایی<br />

آرمانگرایی گردید!‏ حذف گرفت،‏ میخشکد<br />

رویدادها سرعت از سریعتر حتی خطاهای<br />

سلیم«‏ به»عقل بازگشت در و میکند.‏<br />

جبران را خویش جوانی دوران زمانه«‏<br />

‏»روح و بشر حقوق جهانی منشور ۲۰۱۲<br />

و ۱۹۴۸ سالهای در بههم<br />

مفهوم دو شکلگیریِ‏ چگونگی از گذشته بشر«،‏<br />

‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی پیوستهی که<br />

نشیبهایی و فراز و تحوالت منهای و همچنین<br />

و گذراندهاند،‏ ازسر مفهوم دو این از<br />

مفاهیم این که تأثیراتی از صرفنظر اما<br />

پذیرفتهاند؛ طبقاتی و سیاسی تحوالت بهمطلقِ‏<br />

قریب اغلبِ‏ استکه این حقیقت اندیشه«‏<br />

و بیان ‏»آزادی از سخن اوقاتیکه سندی<br />

معتبرترین بالفاصله میآید،‏ بهمیان حقوق<br />

جهانی منشور میشود،‏ پیشکشیده که ‏)یعنی:‏<br />

۱۹۴۸ دسامبر ۱۰ در استکه بشر امپریالیستیِ‏<br />

جنگ دومین پایان از پس سال ۳ در<br />

متحد(‏ ملل سازمان تشکیل و جهانی رسید.‏<br />

بهتصویب سازمان آن عمومی مجمع خصوصاً‏<br />

و عمومی رسمیت و تصویب سند<br />

و مفهوم هر ‏)همانند سند این دولتی عمومی<br />

جنبهی بهنوعی که دیگری اجتماعی آنچیزی<br />

سیطرهی تحت ناگزیر میکند(‏ پیدا زمانه«‏<br />

‏»روح اصطالحاً‏ که داشت قرار میشود.‏<br />

نامیده ارزیابی<br />

و بررسی در اساسی مسئلهی حقوق<br />

اعالمیه یا منشور از امروزی انتزاع<br />

منهای استکه این )۱۹۴۸( بشر میپردازیم<br />

بهآن پایینتر کمی که مفهومیاش ضدکارگریاش<br />

عمیقاً‏ مضمون دربارهی و بهلحاظ<br />

داشت؛ خواهیم گفتگو بیشتر با<br />

آن تصویب زمانهی اما انضمامی بهمنظور<br />

و بهگستردگی که امروز زمانهی از<br />

میشود،‏ استفاده آن از نظامی تهاجم دارای<br />

وسیعاً‏ چپ توازنیکه و تعادل زمین کنونی<br />

توازن و تعادل آسمان با بود هژمونی رانده<br />

بهحاشیه گوناگون جهات از چپ که تفاوت<br />

این دارد.‏ اساسی تفاوت است،‏ شده منشور،‏<br />

این جملهبندیهای یا بهکلمات نه بهعبارت<br />

یا آن،‏ مفهومی بهجنبهی اساساً‏ که ای اجتماعیطبقاتی‏ بهمختصات دقیقتر کلمات<br />

بهاین که برمیگردد زمانه»ای ‏»روح میبخشد.‏<br />

خویش تابع معنایی جملهبندیها و تنیدهی<br />

درهم شبکهی را زمانه«‏ ‏»روح اگر برمحور<br />

اقتصادیاجتماعیطبیعی تبادالت مبارزهی<br />

از برخاسته توازن و تعادل بهطور<br />

و برآیندگونه که کنیم تعریف ‏طبقاتی مدلهای<br />

و معیارها و مفاهیم دینامیک،‏ هستیشناسانه<br />

دیدگاههای ‏)از زندگی رایج نهادهای<br />

مضمون تا گرفته زیباییشناسانه و و<br />

شخصیتی و فرهنگی الگوهای و طبقاتی بخش<br />

و مردم تودههای میان در را آن(‏ مانند میسازد؛<br />

جامعه میانی اقشار از گستردهای زمانه«‏<br />

‏»روح سازندهی فاکتور عمدهترین منشور<br />

سالیکه ‏)یعنی:‏ ۱۹۴۸ سال در مجمع<br />

تصویب مورد بشر حقوق جهانی نظام<br />

گرفت(‏ قرار ملل سازمان عمومی آمریکا<br />

بهسرکردگی انحصاری سرمایهداری هیچگونه<br />

اجتماعی و تاریخی بهلحاظ که بود اما<br />

نداشت؛ ترقیخواهی برای ظرفیتی ظرفیت<br />

فاقد انحصاری سرمایهداری همین جنگ<br />

فاجعهی که دلیل بهاین ترقیخواهی سرگذاشته<br />

پشتِ‏ را فاشیسم و دوم جهانی اقسام<br />

و انواع جهانی محاصرهی در و بود قرار<br />

اجتماعی و سیاسی طبقاتی،‏ جنبشهای هژمونی<br />

برآیندگونه و مجموعاً‏ که داشت جز<br />

چارهای میساختند،‏ را چپ جهانی امپریالیستی<br />

و کریه چهرهی که نداشت این بپوشاند.‏<br />

ترقیخواهی صورتک با خودرا از<br />

گونهای و هرشکل وجود الزمهی گرچه نهادهای<br />

یا نهاد اجتماعیسیاسی،‏ هژمونی نهادِ‏<br />

بدون هژمونیِ‏ و است هژمونیک همهچیزدانِ‏<br />

پیامبرانِ‏ ‏)همانند هژمونیک اما<br />

است؛ دروغین مدرسه(‏ و درس بدون میالدی<br />

۶۰ و ۵۰ دهههای در چپ هژمونی و<br />

نهاد هزاران که بود ویژگی این دارای جهانْ‏<br />

سراسر در انقالبی و مترقی تشکل حمایت<br />

مورد دولتی توسط عینحال در میراثدار<br />

بههرصورت که میگرفتند قرار و<br />

بود کارگری و سوسیالیستی انقالبی یک ای سازشکاریها ادعای پذیرش علیرغم پوزهی<br />

بازهم نابهجا،‏ تاکتیکهای از استفاده بود.‏<br />

مالیده بهخاک را فاشیسم که<br />

کرد نظر ابراز چنین میتوان گرچه الاقل‏<br />

شرق بلوک بهطورکلی و شوروی ظرفیت،‏<br />

آن فاقد بهبعد ۱۹۴۸ سال از انسان<br />

زندگی،‏ از دریافتی و ارتباط آرایش،‏ گامهای<br />

بتوانند که بودند طبقاتی مبارزهی و در<br />

سوسیالیستی انقالبات گسترش در مؤثری گذار<br />

زمینهی سازای و بردارند کشورها دیگر بلوکبندی<br />

همین وجود اما باشند؛ بهکمونیسم داشتند<br />

سوسیالیستی ادعای ‏که دولتهایی یا تاریخیاجتماعی<br />

مختصات با مقایسه ‏در و جنبههای<br />

از بعضی در خودشان‏ کشورهای


36<br />

صفحه مردم<br />

تودههای برای هم امتیازاتی زندگی جنبشهای<br />

اکثر و بودند آورده بهارمغان بهنوعی<br />

نیز را بهضدامپریالیست موسوم نظامهای<br />

میدادند؛ قرار حمایت تحت مجبور<br />

را ‏آمریکاییاروپایی سرمایهداری نوعی<br />

با را خودشان چهرهی تا بودند کرده گرچه<br />

بپوشانند.‏ دروغین ترقیخواهی از دروغین<br />

ترقیخواهی پوشش و چهره این که<br />

دروغین وانمودسازی همین اما بود؛ دیگر<br />

و شرق بلوک بیرونیِ‏ فشار از ناشی در<br />

انقالبی و ترقیخواه جنبشهای و نیروها امکانی<br />

و قدرت آنچنان از اگر بود،‏ جهان واقعی<br />

ترقیخواهی بتواند که نبود برخوردار ‌نآ تابع دولتهای و غرب بهسرمایهداری را برتری<br />

از استفاده با عوض در کند،‏ تحمیل ناشی<br />

بسیج قدرت و خویش ایدئولوژیک و<br />

شدت از تا داشت را امکان این آن،‏ از تاآنجا<br />

سرمایهداری جنایتپیشگی میزان دموکراسی،‏<br />

از دفاع بهبهانه نتواند که بکاهد مردم<br />

بیان«‏ ‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق پیشرفتهترین<br />

با را زحمتکش و کارگر قرار<br />

نظامی حملهی مورد جنگی ابزارهای هزار<br />

صدها و دهها کشتار عالوهبر و دهد معنوی<br />

و مادی امکانات تمام بیدفاع،‏ انسان ار آنها اقتصادیاجتماعیانسانی پیشرفت بهسوی<br />

بهگام گام را بشریت و کند نابود نیز دست<br />

که هم آنجایی تازه براند.‏ ‏بربریت مقاومتی<br />

با ویتنام،‏ مثل میزد،‏ کار بهاین مواجه<br />

درون در چه و بیرون در چه سنگین تحمل<br />

نیز را شکست خفت چهبسا و میشد میکرد.‏<br />

آغاز<br />

در ‏)یعنی:‏ کنونی شرایط در آری،‏ سوم<br />

هزارهی صدهی اولین دههی دومین ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی مسئلهی میالدی(‏ شورای<br />

‏)یعنی:‏ برآن ناظر نهاد نیز بشر«و و<br />

ریز نهاد دهها و متحد ملل سازمان امنیت بهدلیل<br />

دیگر(‏ بینالمللی بهاصطالح درشت اختیار<br />

در زمانه«‏ ‏»روح تفسیریکه و تعبیر اروپاییآمریکایی<br />

سرمایهداری کشورهای نقشهی<br />

تغییر برای بهابزاری میدهد،‏ قرار بورژوازی<br />

بهنفع جهان سیاسیاقتصادی که<br />

نقشهای تغییر است.‏ شده تبدیل غرب جهان،‏<br />

در نفوذ مناطق مجدد تقسیم هدفاش نیرویکار<br />

خصوصاً‏ و طبیعی منابع غارت فشار<br />

انتقال و توسعهیافته کمتر کشورهای ‏مردم<br />

بهگردن ابتدا اقتصادی بحران و توسعهیافته کمتر بهاصطالح کشورهای پیشرفتهی<br />

کشورهای مردم بهگردهی سپس است.‏<br />

غربی سرمایهداری تفسیر<br />

و تعبیر ‏که عواملی عمدهترین آن اما ممکن<br />

را زمانه موجود فیالحال روح توان<br />

افزایش از:‏ است عبارت میگردانند،‏ ‏)از<br />

سرمایه جهانی گسترش و تکنولوژیک شدید<br />

کاهش دیگر(‏ طرف ‏)از و طرف(،‏ یک 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله شدن<br />

حاشیهای طبقاتی،‏ مبارزهی پتانسیل جهان<br />

کشورهای اغلب در چپ هژمونی عامل<br />

دو این از اهمیتتر کم چندان نه و کشورهای<br />

و شوروی اضمحالل و فروپاشی تسریعکنندهای<br />

عامل مجموعاً‏ که شرق بلوک هژمونی<br />

استقرار و طبقاتی مبارزهی امر در میآمد.‏<br />

بهحساب جهان در چپ سرمایهداری<br />

نظام اینکه ضمن امروزه،‏ و گستردهتر بسیار جغرافیایی بهلحاظ پیچیدهتر<br />

فوقالعاده نیز تکنولوژیک بهلحاظ از<br />

برخاسته هژمونی آن نه اما است؛ شده ترقیخواه<br />

و انقالبی جنبشهای اقسام و انواع که<br />

مقتدری دولت آن نه و دارد وجود بههرصورت<br />

و مینامید سوسیالیست خودرا و<br />

سوسیالیستی انقالبی اولین میراثدار درهم<br />

افتخار مدال و بود تاریخ در کارگری در<br />

داشت.‏ برسینه نیز را فاشیسم کوبیدن ۱۹۴۸<br />

سال جهان با امروز جهان کالم،‏ یک اینکه<br />

درک و دارد؛ بسیاری کیفیِ‏ تفاوتهای در<br />

مندرج انتزاعیِ‏ جملهبندیهای و کلمات دستگاه<br />

دو این در بشر حقوق جهانی منشور متفاوت<br />

سیاسیاقتصادیاجتماعیِ‏ مختصاتِ‏ و متفاوتاند زمانهی«‏ ‏»روح دو سازای که را<br />

متفاوت کیفیتاً‏ ‌ معنایی شبکهی دو ناگزیر نیست.‏<br />

پیچیدهای چندان امر میسازند،‏ سال<br />

۱۵ رویدادهای بهمهمترین نگاهی شدت<br />

با حاضر حال در که جهان گذشتهی گویای<br />

دارند،‏ نیزجریان بیشتری سرعت و و کارگر مردم بهزیان استکه تحولی این است:‏<br />

گرفته صورت جهان زحمتکشِ‏ پیشرفته،‏<br />

نسبتاً‏ صنعتی با یوگوسالوی و<br />

داوطلبانه زیادی تااندازهی ملیِ‏ وحدت و<br />

آلمان از پیچیدهتر بسیار کارگریِ‏ مناسبات قومیمذهبی<br />

توطئهچینی معرض در فرانسه دفاع<br />

بهبهانهی و گرفت قرار جنگافروزی و از<br />

مخربتر و شدیدتر بسیار بشر حقوق از گردید.‏<br />

تخریب و بمباران دوم جهانی جنگ لیبی<br />

مردم مترقی و دموکراتیک اعتراضات نهاد<br />

دهها و قطر سعودی،‏ عربستان حمایت با کشورهای<br />

کنترل تحت اطالعاتیجاسوسیِ‏ رد سرمایهداری پیشرفتهی بهاصطالح و<br />

شد داده قرار القاعدهای ‏»انقالبِ«‏ معرض ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ ‏»آزادی از دفاع بهبهانهی گرفت<br />

قرار ناتو نظامی تهاجم مورد بشر«‏ عملکرد<br />

از جنایتکارانهتر بهمراتب و و<br />

شد کوبیده درهم سوم رایش نیروهای بهعنوان<br />

لیبی از بدینترتیب،‏ گردید.‏ تخریب مواردی<br />

در که آفریقایی کشور مرفهترین بود،‏<br />

مرفهتر هم اروپایی کشوریهای از ماندند<br />

باقی دستجاتی و خاکستر از تلی تنها و<br />

عربستان بشر حقوق منشور براساس که مشغول<br />

اینک و میکنند]!!؟[‏ فعالیت قطر را<br />

زمینه تا هستند سوریه لیبیائیزاسیونِ‏ کنند!؟<br />

فراهم سوریائیزاسیونِایران برای و<br />

نظامی تهاجم این در توجه قابل نکتهی حقوق<br />

اعالمیه یا منشور از استفاده اینگونه ‏بهعنوان<br />

استکه فرانسه کشور نقش بشر مفهوم<br />

گسترش و ابداع در که کشوری بوده،‏<br />

پیشتار بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی برعلیه<br />

بمبافکن هواپیماهای از استفاده در کرد.‏<br />

حفظ خودرا پیشتازی هم لیبی مردم یک<br />

بهمثابهی بورژوازی زندگی داستان این روبسپیر<br />

کاشتههای است.‏ تاریخی پیکرهی میشود!؟<br />

درو سرکوزی توسط فاجعهی<br />

عظیمترین که میرسد بهنظر چنین تودههای<br />

است.‏ نهفته درهمینجا بشر تاریخ تهیدست<br />

و زحمتکش و کارگر از ‏)اعم مردم با<br />

بورژوازی مبارزهی جریان در غیره(‏ و ضمن<br />

پیشاسرمایهدارانه،‏ مناسبات و قدرتها بهبورژوازی<br />

پایین از و کردند پایداری اینکه روبهجلوتری<br />

و بیشتر گامهای تا آوردند فشار داوطلبانه<br />

بردارد،‏ استبداد و ارتجاع برعلیه نیز<br />

سنگربندیها و صفوف مقدمترین در مطالباتشان<br />

تا درغلطیدند بهخاک و جنگیدند قانون<br />

معنای شود برآورده اینکه بدون بخشند.‏<br />

بیشتری تعمق را بشر حقوق و سرمایهداری<br />

نظام که میزان بههمان اما از<br />

بیشتر خودرا تاریخی انکشاف امکان میشود<br />

مسلطتر برجهان و میدهد دست و قوانین همان میکند،‏ عمل ارتجاعیتر و همین<br />

خون با حقوقیسیاسیکه اعالمیههای در<br />

شدهاند،‏ آبیاری زحمتکش و کارگر مردم بهشمشیر<br />

نوین،‏ بهاصطالح تفسیری و تعبیر بریدن<br />

ضمن که میشوند تبدیل برندهای جهان<br />

از هرگوشهای در هرمعترضی گلوی سفرهی<br />

از عینحال در ترویست،‏ بهعنوان بهطور<br />

هم آمریکا و اروپا مردم همین بحرانساز<br />

ذات تاوان تا میبُرد روزافزونی سرمایههای<br />

صاحبان و بهبانکها را سرمایه ایاالت<br />

در که نیست بیجهت بپردازد!!‏ کالن سرمایهداری<br />

اوج خودرا که آمریکا متحدهی میداند،‏<br />

دموکراسی و بشر حقوق مهد و جهان<br />

در زندانی سرانهی درصد بیشترین فاقد<br />

نیز انسان میلیون ۴۰ حدود و دارد را اقتصادی<br />

ریاضت و هستند؛ درمانی بیمهی بالیی<br />

همان بهتدریج اروپایی کشورهای در امروزه<br />

که میآورد اروپا مردم بهسر را گرفتارند.‏<br />

درآن آمریکا مردم *****<br />

تاریخی<br />

تصویرهای از استفاده با اینجا تا اجتماعی<br />

تولید مناسبات ترکیب براساس و که<br />

دادیم نشان تولید اجتماعی مناسبات و مفهوم<br />

دو اجتماعی تبادل و پیدایش زمینهی مناسبات<br />

بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی این<br />

خودِ‏ استکه خاصی سیاسیاجتماعی مناسبات<br />

براساس سیاسیاجتماعی مناسبات میتواند<br />

استکه اجتماعی تولید در معینی


37<br />

صفحه تا<br />

دیگر،‏ بهعبارت یابد.‏ تداوم و بگیرد شکل پیوستهی<br />

بههم مفهوم دو که دادیم نشان اینجا عینحال<br />

در بشر«‏ ‏»حقوق و بیان«‏ ‏»آزادی حیات<br />

از بهدورانی اما است،‏ بورژوایی که هوای<br />

و حال اگر که است مربوط بورژوازی امکان<br />

این دارای هنوز باشد،‏ نداشته انقالبی گامهای<br />

نظام همین درچارچوبهی استکه بنابراین،‏<br />

بردارد.‏ را روبهتکاملی کمابیش برای<br />

بورژوازی درونی امکان هرچه بورژوازی<br />

و مییابد کاهش مترقی تحوالت میشود،‏<br />

تبدیل ارتجاعی تماماً‏ بهقدرتی و<br />

بیان«‏ ‏»آزادی مفهوم هم نسبت بههمان ترقیخواهانهاش<br />

مضمون از بشر«‏ ‏»حقوق سرکوب<br />

برای بهابزاری و میگردد تهی تبدیل<br />

ترقیخواهانه و انقالبی مطالبات واقعیت<br />

این روی اساس برهمین میشود.‏ مرحلهی<br />

در بورژوازی که گذاشتیم انگشت از<br />

اگر سرمایه امپریالیستیِ‏ و انحصاری مبارزات<br />

فشار مورد بیرون از یا پایین نگیرد،‏<br />

قرار انقالبی یا ترقیخواهانه را<br />

بشریت خویش،‏ ارتجاعی بهذات بنا خواهد<br />

رهنمون مدهشتر هرچه بهبربریتی جهان<br />

کنونی وضعیت ادعا این شاهد بود.‏ اب اروپاییآمریکایی سرمایهداری استکه ‏»آزادی<br />

و بشر«‏ ‏»حقوق مفاهیم از استفاده تهاجمات<br />

بهجنایتکارانهترین دست بیان«‏ آن<br />

قربانیان عمدهترین که میزند نظامی و<br />

زن از ‏)اعم زحمتکش و کارگر مردم میباشند.‏<br />

غیره(‏ و کودک ‏گرفت<br />

میتوان جمعبندی این از که نتیجهای واقعیِ‏<br />

تبادل گسترش راه تنها استکه این بیانِ«‏<br />

‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق همین طبقاتی<br />

و متشکل مبارزاتیِ‏ فشار بورژوایی ‏که<br />

کرد فراموش نباید اما است.‏ پایین از تنها<br />

پایینْ‏ از و طبقاتی مبارزاتی،‏ فشار این نیروی<br />

یک بهمثابهی میتواند درصورتی که<br />

بماند باقی مترقی و مستقل طبقاتی،‏ داشته<br />

سوسیالیستی و انقالبی هدف و سازمان طبقاتی<br />

مبارزاتی،‏ فشار دیگر،‏ بهبیان باشد.‏ مردمِ‏<br />

تودههای بدینمعناستکه پایینْ‏ از و حق<br />

از فراتر و عمالً‏ ‌ زحمتکش و کارگر ویژهی<br />

دریافتهای و مفاهیم تا دارند وظیفه را<br />

بیان«‏ ‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق از خویش و اجتماعی تبادالت بهعرصهی و داده سامان استکه<br />

ضروری بنابراین،‏ بیاورند.‏ سیاسی و<br />

بشر«‏ ‏»حقوق مفهوم روی تمرکز بهجای سازماندهی<br />

بهجای همچنین و بیان«‏ ‏»آزادی طبقاتی<br />

مفاهیم روی بهآن،‏ مربوط نهادهای که<br />

شویم متمرکز بهآن مربوط نهادهای و سوسیالیستی<br />

میتواند تاریخیشان راستای انترناسیونالیسم<br />

باشد.‏ نوعیسازوارهای و و<br />

طبقاتی کنش این جهانی برآیند پرولتری است.‏<br />

انقالبی *****<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بررسی<br />

از پس نوشته،‏ این ادامهی در حقوق<br />

جهانی منشور انتزاعی مضمون آن،‏<br />

ضدکارگری جنبهی توضیح و بشر باال<br />

تاریخی نتیجهگیریهای میکنم سعی شناختشناسی<br />

زاویه از دیگر بار یک را بیان<br />

با بدینترتیب،‏ دهم.‏ قرار سنجش مورد مفاهیم<br />

شکلگیری دیالکتیکِ‏ یا قانونمندی تاریخیاجتماعیطبقاتی<br />

نسبیت توضیح و الغای<br />

راستای در گامی آنها،‏ از هریک و<br />

بشر«‏ ‏»حقوق مفهوم ماورایی جنبهی را<br />

امکان این و برمیداریم بیان«‏ ‏»آزادی زحمتکشان<br />

و کارگران تا میکنیم فراهمتر بهگونهای<br />

را خویش ویژهی مفاهیم نیز و نبرد بهعرصهی و داده شکل آگاهانهتر بیاورند.‏<br />

اجتماعی تبادالت حقوق<br />

پرتو در بشر حقوق جهانی منشور پرولتاریایی<br />

اشاره<br />

نیز این از پیش که همانطور سخن<br />

اوقاتیکه بهمطلقِ‏ قریب اغلبِ‏ کردم،‏ میآید،‏<br />

بهمیان اندیشه«‏ و بیان ‏»آزادی از پیشکشیده<br />

که سندی معتبرترین بالفاصله و<br />

بشر حقوق جهانی منشور میشود،‏ ‏}هرانسانی<br />

است:‏ آن ۱۹ مادهی خصوصاً‏ حق<br />

این و است؛ بیان و عقیده بهآزادی محق بدون<br />

عقیدهای و باور داشتن آزادی شامل حق<br />

و مزاحمت[،‏ ‏]و مداخله از ‏]نگرانی[‏ افکار<br />

و اطالعات انتشار و دریافت جستجو،‏ مالحظات<br />

بدون رسانهای هر طریق از است{.‏<br />

مرزی کنونی<br />

تکنولوژیک و سیاسی شرایط در ‏]از<br />

همگانی رسانههای که درصورتی تنها فرستندهها<br />

و انتقالی رلههای و ماهواره و<br />

روزنامهها تا گرفته استودیوها و از<br />

دارند[‏ میلیونی کاربران سایتهاییکه شرکتهای<br />

و افراد انحصار و مالکیت منتخب<br />

شوراهای توسط و شده خارج معینی این<br />

شوند،‏ کنترل جهان مولد و کارگر مردمِ‏ مفهومی<br />

بشر حقوق جهانی منشور از ماده حقوق<br />

بیانکنندهی و داشت خواهد انسانی عون اجتماعیطبیعی یا طبیعیاجتماعی یکی<br />

حاضر حال در چراکه بود.‏ خواهد بشر همگانیْ‏<br />

رسانههای وظیفهی عمدهترین از یا<br />

سیاسی منافع راستای در افکار مهندسی و<br />

مانعی هیچگونه ‏)بدون معینی اقتصادی افکار<br />

و اطالعات انتشار حق همین بهاستناد وظیفهی<br />

است.‏ مرزی(‏ مالحظات بدون بهعهده<br />

خبریرسانهای کارتلهای دیگریکه گندکاری،‏<br />

روی گذاشتن سرپوش گرفتهاند،‏ در<br />

دولتها استکه جنایاتی و بندها و زد مرتکب<br />

دموکراتیک بهاصطالح کشورهای داخائو<br />

در سیستماتیک کشتار از میشوند.‏ ‏)در<br />

میالی دهکدهی مردم قتلعام تا گرفته تا<br />

گرفته هیروشیما اتمی بمباران از ویتنام(،‏ تیمور]‏‎۴‎‏[،‏<br />

سکنهی هزار ۲۰۰ نسلکشی گرفته<br />

یوگوسالوی استراتژیک تخریب از عراق]‏‎۵‎‏[،‏<br />

اقتصادی هوشمندانهی تحریم تا وسیع<br />

خیل توسط که است وقایعی همه و همه رسانههای<br />

و رنگارنگ ژورنالیستهای بهواسطهی<br />

تنها و شدند الپوشانی همگانی ژورنالیستهای<br />

از بعضی جسارت و شرافت گردیدند<br />

برمال انسانی بهارشهای متعهد روشنفکران<br />

اختیار در محدودی بهطور و گرفتند.‏<br />

قرار جامعه تودههای<br />

از زیادی بسیار بخشهای آری،‏ در<br />

رأیشان که کسانی همان ‏)یعنی:‏ مردم و<br />

دمکراسی بهمعنی پارلمانی انتخابات از<br />

آن(،‏ تضمینکنندهی و است پلورآلیسم]!؟[‏ کهاحتماالً‏<br />

جنایتکارانهای وقایع چنین وقوع حاضر<br />

لحظهی همین در آن نمونهی دهها بیاطالع<br />

همیشه برای است،‏ جریان در هم رسانههای<br />

اینکه برای چرا؟ میمانند.‏ قدرت<br />

بهواسطه‏ جهانی و غولپیکر خویش<br />

مالکیت ‏»حق«‏ پناه در و انحصاری هک موارد اینگونه در بهاطالعرسانی تمایلی ندارند!؟<br />

مینمایند،‏ خشن قدری بشر<br />

حقوق جهانی منشور من بهباور را<br />

بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مجموعاً‏ بیان<br />

فقط که میکند تئوریزه بهگونهای نظام<br />

بهبقای مربوط و اثباتی اندیشههای و میدارد؛ اعالم ‏»آزاد«‏ را سرمایهداری عدم<br />

بهواسطهی که پرولتاریا حقِ‏ مورد در امکانات<br />

و ادوات و برابزارها مالکیتاش تنها<br />

نه دارد،‏ سلبی جنبهی ناگزیر تولیدی،‏ چنین<br />

پوشیدهای بهطور بلکه میکند،‏ سکوت میداند.‏<br />

سرکوب قابل و کرده انکار را حقی منشور<br />

۱۷ مادهی از ‏)الف(‏ بند مثال،‏ برای شخص<br />

هر میگوید:‏ که بگیریم نظر در را دارد{‏<br />

مالکیت حق اجتماع بهطور یا منفرداً‏ است[.‏<br />

من از ‏]تأکید شخصی،‏<br />

جنبهی از مالکیت مسئلهی گرچه جز<br />

معنایی آن حذف و است انسان نوع ذاتیِ‏ مضمون<br />

اما ندارد؛ افراد شخصیت حذف جهانی<br />

منشور در ‏»مالکیت«‏ جوهرهی و ‏)که<br />

شخصی مالکیت صرفاً‏ بشر حقوق و نمیباشد است(‏ بهافراد بخشنده تشخص ‏»مالکیت<br />

دارد اشاره بدان منشور آنچه فروش<br />

و خرید مبتنیبر نظام و خصوصی«‏ ‏صراحت<br />

با مسئله این است.‏ نیرویکار چنین<br />

۲۳ مادهی از ‏)ج(‏ بند در تمامتر هرچه بهمزد<br />

میکند کار که ‏}هرکس است:‏ آمده میشود<br />

ذیحق بخشی رضایت و منصفانه شئون<br />

موافق را خانوادهاش و او زندگی که لزوم<br />

صورت در را آن و کند تأمین انسانی اجتماعی،‏<br />

حمایت دیگر وسائل نوع هر با است[.‏<br />

من از نماید{]تأکید تکمیل


38<br />

صفحه منصفانه<br />

دستمزد با میبایست کار بنابراین،‏ شود؛<br />

جبران دولتی جنبی کمکهای و بهقیمت<br />

میبایست نیرویکار اینکه یعنی نسل<br />

تا شود خریده منصفانه و مناسب شعارِ‏<br />

این یابد.‏ تداوم نیرویکار فروشندگان اغلب<br />

استکه بورژوازی پیامبران همهی بهصحنه<br />

ادواری بحرانهای بروز بههنگام گزند<br />

از را سرمایه«‏ ‏»نظامِ‏ کیان تا میآیند انقالبیِ‏<br />

و سلبی حقِ‏ از طبقهکارگر آگاهی بدارند.‏<br />

امان در پرولتاریائیاش ‏)یعنی:‏<br />

بشر حقوق منشور مادهی آخرین زا ‏}هیچیک میدارد:‏ اعالم چنین ۳۰( مادهی تفسیر<br />

طوری نباید حاضر اعالمیه مقررات جمعیتی<br />

یا دولتی برای حقی متضمن که شود هریک<br />

بتواند آن بهموجب که باشد فردی یا اعالمیه<br />

این در مندرج آزادیهای و حقوق از بنماید{‏<br />

فعالیتی راه آن در یا و ببرد بین از را است[.‏<br />

من از ‏]تأکید و<br />

مولدین و کارگران اگر بدینترتیب،‏ خویش<br />

خودگردان شوراهای در زحمتکشان که<br />

رسیدند نتیجه بهاین و شدند متشکل تولیدی<br />

مراکز مدیریت و کنترل میبایست اختیار<br />

در همهجانبه بهطور را خدماتی و سلب<br />

آنها خصوصیِ‏ مالکینِ‏ از و بگیرند کارگر<br />

بهتودههای را حق این و کنند مالکیت تولید<br />

مراکز این حقیقیِ‏ مالکین ‏)یعنی:‏ مولد و نیروهای<br />

و قانون با بسپارند،‏ خدماتی(‏ و پلیس(‏<br />

و ارتش ‏)یعنی:‏ آن کنندهی اعمال بود!؟<br />

خواهند روبهرو متن<br />

از را ‏»قانون«‏ بشر حقوق جهانی منشور سرمایهدارانه<br />

‏)که موجود مناسبات و روابط جامعه<br />

برفراز را آن و میکند استنتاج است(‏ ملزم<br />

آن بهرعایت را هرکس و میدهد قرار کند.‏<br />

تضمین را نظام این تداوم تا میسازد متفاوتِ‏<br />

‏»امکان«های مختصات در گرچه وضع<br />

بدون نیستکه متصور هنوز موجود،‏ نمود؛<br />

مدیریت را بشری جوامع بتوان قوانین ‏»احتمال«‏<br />

تنها نه بشر حقوق منشور اما مولدین<br />

و کارگران شوراهای خودمدیریتیِ‏ چنان<br />

بلکه میگیرد،‏ نادیده را زحمتکشان و اندیشههائی<br />

چنین بروز که میچیند زمینه در<br />

کس ‏}هر چراکه بشکند؛ درهم قانوناً‏ را خود،‏<br />

آزادیهای از استفاده و حقوق اجرای بهوسیله<br />

که است محدودیتهائی تابع فقط شناسائی<br />

تأمین بهمنظور منحصرا قانون،‏ و<br />

دیگران آزادیهای و حقوق مراعات و و<br />

اخالقی صحیح مقتضیات رعایت برای یک<br />

شرایط در همگانی،‏ رفاه و عمومی نظم است{]بند<br />

گردیده وضع دموکراتیک جامعه است[.‏<br />

من از تأکید ۲۹، مادهی از ‏)ب(‏ سیاسیِ‏<br />

شالق بهنوعی که کسانی همهی برای از<br />

‏)اعم سرمایهداری دولتهای از یکی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله جهان<br />

بهاصطالح ویا آمریکایی اروپائی،‏ و ضربآهنگ خوردهاند،‏ را سومیاش(‏ اخالقی{‏<br />

صحیح ‏}مقتضیات ‏}قانون{،‏ ترکیب یادآور<br />

همگانی{‏ رفاه و عمومی ‏}نظم و هم<br />

‏)شاید را شالق درد استکه دستگاهی مغز<br />

تا دموکراتیک(‏ بهاصطالح بهگونهای گرفته<br />

کاوینیاک از مینشاند.‏ فرو استخوان از<br />

بوش،‏ جرج تا گرفته خمینی از هیتلر،‏ تا بورژوای<br />

هر از و خامنهای تا گرفته صدام جنایتکار<br />

بورژوای هر تا گرفته ابلهی فریبناک<br />

سهگانهی براین همه و همه دیگری،‏ ‏»قانون«،‏<br />

داشتهاند:‏ تکیه سرکوبکننده و ‏»اخالق«.‏<br />

و عمومی«‏ ‏»نظم ۲۱<br />

مادهی از ‏)ج(‏ بندِ‏ در بشر حقوق منشور حکومت،‏<br />

قدرت منشاء و ‏}اساس میگوید:‏ بهوسیله<br />

باید اراده این است.‏ مردم اراده صداقت<br />

روی از که گردد ابراز انتخاباتی انتخابات<br />

پذیرد.‏ صورت ادواری بهطور و با<br />

و باشد مساوات رعایت با و عمومی باید گیرد<br />

انجام آن نظیر طریقهای یا مخفی رأی من<br />

از نماید{]تأکید تأمین را رأی آزادی که است[.‏<br />

‏}صداقت{‏<br />

مردم ارادهی تحقق ضامن پس،‏ صندوقهای<br />

بهپای را آنها که است ی دورهی<br />

برای را ‏}حکومت{‏ تا میآورد رأی دوره<br />

این پایان تا و کنند انتخاب معینی احتمالی(‏<br />

تعدیلهای از پارهای ‏)منهای این<br />

نتوانند و باشند تسلیم آن بهارادهی اجباراً‏ از<br />

گذشته بیفکنند.‏ بهکناری را ‏}حکومت{‏ جامعه<br />

یک آحاد اگر اینجاستکه سؤال این،‏ گونی<br />

یک در تلنبار سیبزمینیهای همانند تقسیمبندی<br />

یک در و نبودند ‏»مردم«‏ فقط تولید<br />

مناسبات و روابط بر مبتنی و عینی شده<br />

تقسیم سرمایهدار و بهکارگر عمدتاً‏ حقوق<br />

منشور آیا چیست؟ تکلیف باشند،‏ میپذیرد<br />

ضمنی بهطور ویا صراحتاً‏ بشر این<br />

از وسیعی بخشهای مسئلهی که نبود<br />

و بود و نباشد ‏}حکومت{‏ اساساً‏ مردم،‏ شوراهای<br />

مدیریتِ‏ جایگزینیِ‏ در را دولت آیا<br />

ببرند؟ سؤال بهزیر خویش خودگردان حکومت<br />

قدرت منشاءِ‏ و ‏}اساس بهراستی پس<br />

است،‏ چنین اگر است{؟ مردم ارادهی شگردهای<br />

انتخاباتی،‏ متخصص اینهمه گزافِ‏<br />

هزینههای و تبلیعاتیپارلمانتاریستی صاحبان<br />

عهدهی از تنها ‏)که میلیاردی سرانجام<br />

چیست؟ برای برمیآید(‏ سرمایه انتخاب<br />

را حکومتی ‏}مردم{‏ همین اگر اینکه این<br />

و داشت تمایل بهسوسیالیزم که کردند زمینهی<br />

در نیز را گامها از بعضی حکومت برداشت،‏<br />

مالکیت و تولید کردن سوسیالیزه در<br />

ملکهها و شاه یا پینوشهها و ارتش آیا مینشینند؟<br />

ساکت آن مقابل تحلیل<br />

هم باالتر که همانطور بههرروی،‏ زیرکانهی<br />

مانیفستِ‏ بشر حقوق منشور کردیم هژمونی<br />

فشار زیر استکه بورژوازی متشکل<br />

طبقاتی مبارزهی بستر از ‏)که چپ تمرکز<br />

با مقابله قصد با و بود(‏ برخاسته کشورهای<br />

در دولتی اقتصادی و سیاسی بههنگام<br />

امروزه و شد؛ زده سکه شرق بلوک سوسیالیستی،‏<br />

و کارگری مبارزات افت بهاهتزاز<br />

نظام این تداوم برای بیرقی همچون انسانی<br />

حقیقتِ‏ و کمونیسم مانیفست تا درآمده را<br />

پرولتاریا دیکتاتوریِ‏ دموکراتیک و مقابل،‏<br />

در و بکشاند؛ فراموشی سایه بهزیر بهرابطهی<br />

بنا که را بورژوائی دموکراتیسم وجود<br />

عمق تا نیرویکار فروش و خرید ناشی<br />

گیجِ‏ سرهای بهتبادلِ‏ است،‏ استبدادی کارگریکمونیستی<br />

جنبشِ‏ موقتیِ‏ شکستِ‏ از متن<br />

از مارکس که همچنان اما بکشاند.‏ صاحبان<br />

برعلیه کارگران ناگزیر مبارزهی تاریخ<br />

بهعرصه سرمایهداری نظام و سرمایه چیزی<br />

‏)که نیز موجود وضعیت نهاد،‏ گام مانیفست<br />

نیست(‏ گلوبال سرمایه جزبربریت خواهد<br />

تقدیم تاریخ بهعرصهی را ویژهای هم<br />

شاید و ضروریترین از یکی نمود.‏ رد طبقاتی مبارزهی جنبههای عاجلترین شکلگیری<br />

راستای در تالش کنونی شرایط را<br />

زمانه«‏ ‏»روح بتواند استکه مانیفستی بربتاباند.‏<br />

بشر<br />

حقوق منشور نقدِ‏ از که نتیجهای بررسی<br />

در استکه این گرفت،‏ میتوان میبایست<br />

بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مقولهی ملی<br />

بهاصطالح تصویبنامههای و اسناد از بهریشهها‏<br />

دست و رفت فراتر بینالمللی ویا هویت<br />

بهآنها مناسباتیکه و انسانها ‏)یعنی:‏ شکلگیری<br />

بهچگونگیِ‏ و بُرد میبخشد(‏ آنها<br />

مناسب بیان نحوهی و ‏»اندیشه«ها حقوقِ‏<br />

انتزاعِ‏ محدودههای از تا یافت تمرکز و طبقاتی بهجنبهی‏ و رفته فراتر بینالمللی دست<br />

‏»عمل«‏ و ‏»اندیشه«‏ ارادهمندانهی بیابیم.‏<br />

شناختشناسانه<br />

مسئلهی بهاین اینکه از قبل اما بهتوضیح<br />

الزم بپردازیم،‏ استراتژیک و ایران<br />

ویژهی سیاسیِ‏ شرایط در استکه ‏»حکومت<br />

همهجانبهی استبداد حاکمیت و پارهای<br />

که دارد وجود امکان این اسالمی«،‏ با<br />

را ‏»مردم«‏ فوریِ‏ و بهحق مطالباتِ‏ از فورموله<br />

بشر حقوق بهمنشور تاکتیکی تکیهی ترویجی<br />

و ‏تبلیغی کارِ‏ دستورِ‏ در و کرده جنبههای<br />

از بعضی بدینترتیب تا دهیم قرار اعالمیههای<br />

پرتو در را حاکم استبداد زیر<br />

نیز بینالمللی سیاسی حقوق و جهانی صفبندیهای<br />

نظریِ‏ زمینهی و بُرده سؤال بااین<br />

کنیم.‏ فراهمتر را طبقاتی و استراتژیک همین<br />

در توقف استکه بهتأکید الزم وجود،‏ بهآموزشهای<br />

مبادرت عدم و تاکتیکی حدِ‏ در<br />

طبقاتی«‏ مبارزه به»دانش مربوط


39<br />

صفحه زحمتکشان<br />

و مولدین و کارگران میان نیروها<br />

این مدوام مبارزهی پرتو در ‏)که سازمانیابی<br />

زمینههای سرمایه صاحبان با میکند(،‏<br />

فراهمتر را آنها طبقاتی و مستقل غرب<br />

درخدمت بورژوایی،‏ استراتژی یک درصورت<br />

که است رژیمچنجی چهبسا و جز<br />

ارمغانی سیاسی بهقدرت دستیابی نخواهد<br />

‏»مردم«‏ همین خونینتر سرکوب حقوق<br />

جهانی منشور بر تأکید چراکه داشت.‏ الزم«‏<br />

‏»بازیِ‏ یک جز چیزی نهایت در بشر سرمایهداری<br />

دولتهای اختالفات میان در بازی<br />

این برگهای اگر نیست.‏ یکدیگر با ‏)بهمثابهی<br />

طبقاتی مبارزهی از توازنی در مارکسی<br />

تبادالت و انقالب(‏ مادی نیروی مبارزهی<br />

دانش ‏)بهمثابهی مارکسیستی و نشود،‏<br />

بازی انقالب(‏ معنوی نیروی و طبقاتی طبقهی<br />

کلیت چهبسا بازی،‏ بازیگران تنها نه سال<br />

دهها که بخورد ضربهای چنان کارگر دورتر<br />

سوسیالیستی سازمانیابی امکان از است.‏<br />

دم دو شمشیری این شود.‏ و اندیشه ‏»آزادی شناختشناسانهی تحلیل بیان«‏<br />

‏}تحلیل<br />

بحث وارد اینکه از قبل و اندیشه ‏»آزادی شناختشناسانهی ‏}تحلیل<br />

عنوان تحت بعدی بحث و بیان«{‏ و اندیشه ‏»آزادی طبقاتی و هستیشناسانه‏ دو<br />

این استکه بهتوضیح الزم بشویم،‏ بیان«{‏ کمی<br />

خویش موضوعیت بهواسطهی مبحث هستند<br />

بعدی و قبلی مباحث از انتزاعیتر میطلبد.‏<br />

را بیشتری فکری تمرکز طبعاً‏ و مطالعه<br />

دقت با مبحث دو این اگر من بهنظر را<br />

جامعتر دریافتی نوشته این کلیت شوند،‏ تا<br />

وجود،‏ این با داشت.‏ خواهد پیشنهاده بدون<br />

میشود،‏ مربوط نوشته بهاین که آنجا آنها<br />

مطالعهی یا مبحث دو این مطالعهی نسبتاً‏<br />

بهدریافت میتوان نیز پیوست بهمثابهی همچنین<br />

و بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی از درستی یافت.‏<br />

دست بشر«‏ ‏»حقوق مقولهی با<br />

اگر بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مورد در سوسیالیستی<br />

و انقالبی عملی،‏ علمی،‏ نگاهی بهسادگی<br />

کنیم؛ نگاه انسان نوع بههستیِ‏ یافتکه:‏<br />

دست قطعی حکم بهاین میتوان بیان<br />

شیوهی همچنین و ‏»اندیشهها«‏ اوالً‏ و هستند اندیشه اینکه بهصرفِ‏ آنها مناسب یکسان<br />

الزاماً‏ دارند،‏ تعلق آدمها از بهگروهی متناسب<br />

هراندیشهای دوماً‏ نیستند؛ همگون و تاریخیاجتماعیطبقاتیاش<br />

ویژگیِ‏ با سوماً‏<br />

دارد؛ ویژهای بیان نحوهی ندارد،‏<br />

وجود اندیشهگر«‏ ‏»نهادِ‏ بدون اندیشهی دارد<br />

بستگی بهاین هراندیشهای بیان ازاینرو سازمان<br />

چگونه اندیشهگر نهادِ‏ بهلحاظ که اجتماعی<br />

تبادالت شبکهی در باشد،‏ یافته بیاید<br />

بهحساب ‏»تثبیتگر«‏ یا ‏»تغییرخواه«‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله عملیاش<br />

گسترشِ‏ زمینهی اینکه سرانجام و و<br />

میشود شامل را اجتماعی نیروهای کدام دربرمیگیرد.‏<br />

کلمات<br />

از ترکیبی ‏»اندیشه«ها ازآنجاکه تصورات،‏<br />

سازایِ‏ سلول(‏ ‏)همانند که هستند میباشند؛<br />

براهین و احکام قضایا،‏ تصدیقات،‏ ‏»آزادی<br />

مقولهی بررسیِ‏ اگر ازاینرو،‏ و<br />

‏»کلمه«‏ تحلیلِ‏ با را بیان«‏ و اندیشهها پُر<br />

کنیم،‏ آغاز آن شکلگیری دیالکتیکِ‏ هرکلمهای<br />

بهطورکلی،‏ نرفتهایم.‏ بیراه ‏»تو«(‏<br />

و ‏»من«‏ مانند سادهای کلمات ‏)حتی معنائیزبانیِ‏<br />

طیف و واژگی قالب از جدا ‏»مفهوم«‏<br />

جوهرهی بهلحاظ خویش،‏ ویژهی خاصی<br />

و ‏»واقعی«‏ زمانمکانِ‏ مُهرِ‏ بیان،‏ و دستگاه<br />

یک بهمثابه‏ که دارد برپیشانی را مفهومیِ‏<br />

محتوای را کلمات‏ مختصات،‏ کلماتِ‏<br />

دیگر بهعبارت میبخشد.‏ ویژهای مفاهیم<br />

متفاوت،‏ مناسبات و روابط در یکسان گاهاً‏<br />

‏حتی‏ که برمیتابانند را گوناگونی در<br />

مفهومی تفاوت این میباشند.‏ نیز متناقض برجستهتر<br />

آنجائی خصوصاً‏ کلمات،‏ یکسانیِ‏ میکند<br />

پیدا ترمینولوژیک جنبهی که میشود تاریخی<br />

و فلسفی اجتماعی،‏ مقوالت با و باشد.‏<br />

داشته سروکار بگیریم:‏<br />

نظر در را آزادی مفهوم نمونه برای سرمایه،‏<br />

صاحبان برای ‏»آزادی«‏ جوهرهی استکه<br />

‏»نیرویکار«‏ فروش و خرید آزادیِ‏ ارزش<br />

و سود کارگران،‏ استثمارِ‏ با الزاماً‏ همین<br />

درصورتیکه است؛ همراه افزوده برای<br />

عمل و نظر در سرمایهدارانه آزادیِ‏ ندارد.‏<br />

مزدی کارِ‏ بردگیِ‏ جز معنائی کارگران آزادی<br />

مفهومِ‏ جنبهی اساسیترین بنابراین،‏ خودآگاهی<br />

وجودِ‏ ‏]برفرض کارگران برای نیز<br />

پرولتاریایی سازمانیابیِ‏ با که طبقاتی،‏ صاحبان<br />

مقابل در درست دارد[‏ مالزمه است<br />

مناسباتی و روابط از رهائی سرمایه،‏ و<br />

نیرویکار فروش و خرید براساس که است.‏<br />

گرفته‏ شکل انسان از انسان استثمار مرگ،‏<br />

و زایش نیز کلمات اینکه وجود با تحوالت<br />

و تغییر همچنین و حضیض‏ و اوج شاخههای<br />

که دارند را ‏بهخود مخصوص میپردازند؛<br />

بهآن زبانشناسی حوزهی متعدد با<br />

مقایسه در کالمی تحوالتِ‏ این سرعت اما مفهومی،‏<br />

دگرگونیهای سرعتِ‏ و تفاوتها کنند،‏<br />

متبادر بهذهن را حرکت اینکه از بیش طیف<br />

و بار دیگر،‏ بهبیان سکوناند.‏ بیانگر کالمی<br />

پیکرِ‏ با مقایسه ‏)در مفاهیم معناییِ‏ ‏»موقع<br />

از نسبیت این و است؛ نسبی آنها(‏ در<br />

که میگیرد مایه‏ اشخاصی » موضعِ‏ و با<br />

را خاصی کلمهی خویش مناسبات شبکهی در<br />

گرچه میبرند.‏ بهکار معینی و تازه مفهومِ‏ میتوان<br />

اشخاصْ‏ » موضعِ‏ و ‏»موقع توضیح اجتماعی،‏<br />

تاریخی،‏ موضع و موقع از سخن<br />

سنی و جنسی حتی و علمی طبقاتی،‏ موقع<br />

استکه این حقیقت اما آورد؛ بهمیان حضور<br />

چگونگیِ‏ در هرشخصی موضع و برجستهترین<br />

که دارد معنی او اجتماعی از<br />

یکی در اجتماعی پراتیک شاخصاشْ‏ زندگی<br />

‏»ضروریِ«‏ یا ‏»الزم«‏ حوزههای اندیشه<br />

‏»آزادی از هنگامیکه بنابراین،‏ است.‏ بهاین<br />

میبایست میآید،‏ بهمیان سخن بیان«‏ و اجتماعی<br />

نیروی کدام که داشت توجه مسئله عبارت<br />

بهاین تبادالتی شبکهی کدام در و بیان<br />

آن بهوسیلهی خودرا و میبخشند جان میکند.‏<br />

‏»مفاهیم«‏<br />

بارهی در اساسی نکتهی اما قالب<br />

در ‏)حتی هرمفهومی استکه این جنبهی<br />

از صرفنظر ساده(‏ کلمهی یک مادری<br />

زبان میراثِ‏ اغلب ‏)که واژگیاش‏ زا استکه ویژهای ارادهمندیِ‏ حاوی است(‏ و باخود شکلگیریاش پروسهی بدو همان نظر<br />

دیگر،‏ ازجهت دارد.‏ بههمراه درخویش یعنی<br />

شوند،‏ دریافت چگونه مفاهیم بهاینکه ‏»معقول<br />

یا انفعالی«‏ و ‏»حسی‏ مسلط جنبهی ‏»توجیه«‏<br />

بهکارِ‏ باشند،‏ داشته ‏عملی«‏ و میآیند.‏<br />

آن ‏»تغییر«‏ ویا موجود وضعیت مسئله<br />

بهاین الزاماً‏ مقاله این ادامهی ‏)در گشت(.‏<br />

بازخواهیم رابطهی<br />

حاصل مفاهیم ازآنجاکه ‏بهطورکلی،‏ بهعبارت<br />

‏)یا انسانها ‏»ذهنِ«‏ و ‏»اشیاء«‏ ذهن(‏<br />

‏»برابرایستا«ی و ‏»ذهن«‏ روشنتر مورد<br />

بیشتر قدری را مسئله این میباشند؛ میدهیم]‏‎۶‎‏[.‏<br />

قرار توجه توازن<br />

و تعادل حاصل ‏»شیء«‏ که میدانیم بوده<br />

همراستا استکه پروسههایی ترکیب و پروسهها<br />

گرچه میبخشند.‏ سامان آنرا و میشود،‏<br />

دریافت معنایشان از همانطورکه که<br />

‏»شیء«‏ اما مداوماند؛ شدنی و حرکت در درشدن<br />

پروسههای توازن و تعادل حاصل تعادل<br />

از برآمده نسبیِ‏ سکونِ‏ در بناچار است،‏ وضعیت<br />

و میگیرد قرار خویشْ‏ توازنِ‏ و یک<br />

‏»شیئیتِ«‏ واقع در میسازد.‏ را خاصی و<br />

تعادل از ناشی نسبیِ‏ سکون همان شیء همراستاست.‏<br />

پروسههای ترکیب و توازن حاصل<br />

ذهنی«‏ ‏»شیءِ‏ بهمثابهی نیز ‏»مفهوم«‏ مختلفالکیف<br />

وجوه ترکیب و توازن و تعادل حواس<br />

طریق از استکه خارجی شیءِ‏ ربط<br />

چونان ذهن و میشوند تابانده بهذهن بهتولید<br />

خویش(‏ با همراستائی ‏)در مضاعفی میورزد.‏<br />

مبادرت مفهوم یا ذهنی شیءِ‏ نهادهای<br />

بین » ‏»ربطِ‏ داشتکه توجه باید »<br />

‏»ربطِ‏ و آن؛ ‏»ذات«‏ ذهن،‏ از خارج شیءِ‏ ذهنی(،‏<br />

شیءِ‏ ‏)یعنی مفهوم نهادهای بین حقیقت<br />

در و است؛ مفهوم آن » ‏»منطقِ‏ ازآنجاکه


40<br />

صفحه که<br />

است مفهوم ذات منطق گفتکه میتوان میگیرد.‏<br />

شکل اردهمندانهای بهطور نهادهای<br />

ارتباطِ‏ بهمعنای که مفهوم ذات ذات<br />

تأثیرِ‏ تحت حسیاند،‏ شدهی دریافت میگیرد؛<br />

شکل و مییابد قوام استکه شیء ذهن<br />

و نیست یکجانبه و مطلق تأثیر این اما محسوب<br />

برابرایستایش که آنچه برابر در گفتکه<br />

میتوان و نبوده،‏ منفعل میگردد شیء<br />

ذات شرطِ‏ و بیقید انعکاس مفهوم ذات از<br />

ذهن واسطهِ‏ با هرمفهومی زیرا نیست.‏ میگیرد<br />

منشاء خود برابرایستای نهادین ربط مطلبکه<br />

این ‏)یعنی،‏ باواسطگی همین و عمل<br />

وارد ‏»اُبژه«‏ یک بهمنزلهی خود ذهن و<br />

آدمی مغز و عصبی دستگاه میشود(‏ بهربط<br />

دیگر نهادی چون را انسان خالصه شیء<br />

نهادین قبلی ارتباط که آنچه با مضاعفی در<br />

و میکشاند؛ است،‏ بوده ذهن از خارج در خارجیِ‏<br />

ترکیب و توازن و برتعادل نتیجه توازن<br />

و تعادل و گذاشته تأثیر ذهن در آن ایجاد<br />

‏»مفهوم«‏ بهمنزلهی دیگری ترکیب و و<br />

گرفته فاصله خارجی شیءِ‏ از که میکند البته<br />

تغایر این مییابد.‏ ذاتی«‏ ‏»تغایر آن با چون<br />

و نمیسازد؛ شیء با متناقض را مفهوم ضمنِ‏<br />

در خارجی شیءِ‏ و مفهوم بین همواره دارد،‏<br />

وجود ماهوی«‏ ‏»وحدتِ‏ ذاتی تغایر خارجی،‏<br />

شیءِ‏ با مفهوم تقابلِ‏ دلیل بههمین ‏»مجموعهی<br />

یک باشد،‏ متناقض آنکه از قبل میسازد.‏<br />

را متضاد«‏ داشتکه<br />

توجه باید مطلب شدن روشن برای ازطریق<br />

دربرابر،‏ شیءِ‏ ذاتِ‏ که هنگامی ازنظر<br />

نباید میگردد،‏ منتقل بهذهن حواس چندگانگیشان<br />

بهعلت حواس داشتکه دور نه<br />

را شیء یک مختلفالکیفِ‏ ماهویِ‏ وجوه منتقل<br />

بهذهن انضمام ازطریق را آن ذات محدودِ‏<br />

پتانسیلِ‏ بهخاطر که چهبسا و میکنند منتقل<br />

بهذهن وجوه این از بسیاری حس زمانیمکانی<br />

وحدت یک در ذهن اما نشوند؛ خاص<br />

شرایط تحت و فعال نیروی یک بهمثابه را<br />

مختلفالکیف(‏ وجوهِ‏ ‏)یعنی،‏ آنها خود،‏ شیءِ‏<br />

چونان را مفهوم و کرده دوبارهسازی منطقیِ‏<br />

ارادهمندیِ‏ حاوی ذاتیکه ‏)با ذهنی که<br />

اینروست از میکند.‏ تولید است(‏ خود انضمامهایشان<br />

با که جزئی مفاهیم حتی ماهوی<br />

وحدت بیشترین و مشخصاند آن<br />

با ذات در دارند،‏ خارجی شیء با را بود<br />

قرار اگر بههرروی،‏ متغایراند.‏ کامالً‏ آن(‏<br />

مختلفالکیف وجوه ‏)نه شیء ذات که آنجاکه<br />

از میشد،‏ منتقل بهذهن بههرطریقی بود<br />

الزامی پس است«،‏ نهادین ربط ‏»ذات بهذهن<br />

وجودیاش تمامیت در شی خودِ‏ که است.‏<br />

غیرممکن امری که میگشت منتقل مفهوم«‏<br />

‏»ذاتِ‏ که داشت توجه باید اما است،‏<br />

درخود که شیء«‏ ‏»ذاتِ‏ برخالف 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله ازاینرو<br />

میکند؛ عمل برخود و ارادهمند ذاتی<br />

امری ‏)که آن‏ عاملیت و ذهن فاعلیت بشمار<br />

نیز اندیشه منطقیِ‏ عاملیت است(‏ ار منطق میتوان دیگر بهعبارت میآید.‏ وسیع<br />

بهمعنای و دانست مفهوم ذات همان نامید؛<br />

اندیشه ذات آنرا میتوان مفهوم،‏ است،‏<br />

ارادهمند خود ذات در اندیشه چون اینرو<br />

از است.‏ اندیشه«‏ فعلیت ‏»اراده پس عمل<br />

برخود هم و شیء بر هم اندیشه و آگاهی بهحوزه میتواند را ذهن و کرده منطق<br />

میتوانیم اینکه دهد.‏ سوق خودآگاهی بدانیم،‏<br />

اندیشه ذات مفهوم،‏ ذات بهمنزلهی را سادهترین<br />

از اندیشه اگر استکه بابت این از میگیرد؛<br />

سامان مفهوم(‏ ‏)یعنی خود جزءِ‏ و<br />

است.‏ مفهوم ذات آغاز،‏ همان از منطق قضایا<br />

بهگونهی باالتر مراحل در چنانچه در<br />

منطق میدهد؛ سامان خودرا براهین و برهان<br />

ذات سپس و قضیه ذات حال همان مصطلحتر:‏<br />

بهعبارت پس،‏ بود.‏ خواهد است.‏<br />

اندیشه ذات منطق دیالکتیک<br />

محصول طبعاً‏ خود اندیشه ذات تمامی<br />

خالصه و پدیدارها و اشیاء و ذهن برابرایستایِ‏<br />

استکه هستومندی نسبتهای محصول<br />

آدمی منطق پس انسانیاند.‏ ذهن آن<br />

در آدمی استکه روابطی و مناسبات تأثیر<br />

برآن و گرفته تأثیر آن از میزیید،‏ تأثیرِ‏<br />

از هنگامیکه است‏ بدیهی میگذارد.‏ احاطه<br />

را وی‏ برمناسباتیکه آدمی اندیشه نکته<br />

این بالفاصله میگوییم،‏ سخن کرده خود،‏<br />

فعلیت در اندیشه که میگردد دریافت ارادهمندی<br />

از ناشی فعلیت این و است؛ اندیشه است.‏<br />

نهفته مفهوم ذات در استکه عاملیتی و اندیشهی<br />

تعیینکنندهی آدمی دیگر بهعبارت عالیم<br />

بین روابطِ‏ از عاملیت این است.‏ خود بین<br />

ارتباط تا گرفته حسی(‏ ‏)دادههای حسی منطق<br />

همگی قضایا و تصدیقات و تصورات اگر<br />

اندیشه پس میدهند.‏ تشکیل را ذهن و<br />

آن مصادیق در نه است عاملیت دارای منطقی<br />

ذات در بلکه است،‏ آن مصالح در نه دارد.‏<br />

نهفته را ارادهمندی و عاملیت این خود ‏»وضع«ی<br />

بهدریافت استکه الزم دراینجا که<br />

بپردازیم خارجی شیءِ‏ از ‏»وقوع«ی ویا بهمفهومی<br />

وضعی[‏ ‏]دریافت اول حالت در نسبیِ‏<br />

سکون بیانگر که مییابیم دست ‏»وضعیت<br />

تفسیر و توجیه در و بوده شیء در<br />

و میگیرد؛ قرار استفاده مورد موجود«‏ دست<br />

بهمفهومی وقوعی[‏ ‏]دریافت دوم حالت در<br />

استکه پتانسیل این دارای که مییابیم باشد.‏<br />

داشته کارآیی موجود وضعیت تغییر و<br />

تعادل حاصل شیء گفتیم:‏ همانطورکه همراستا<br />

استکه پروسههائی ترکیب و توازن همچنین<br />

میبخشند.‏ سامان را آن و بوده حرکت<br />

در پروسهها گرچه که:‏ کردیم اضافه تعادل<br />

حاصل که شیء اما مداوماند؛ شدنی و بناچار<br />

است،‏ درشدن پروسههای توازن و توازنِ‏<br />

و تعادل از برآمده نسبیِ‏ سکونِ‏ در را<br />

خاصی وضعیت و میگیرد قرار خویشْ‏ زاویه<br />

از را خارجی شیءِ‏ اگر حال میسازد.‏ توازن<br />

و تعادل و ترکیب از ناشی ‏»سکونِ«‏ آن<br />

شیئیت و ‏»وضع«‏ طبیعتاً‏ بنگریم،‏ آن را<br />

آن موضوعیت و داشته برابر در را شیء حسی<br />

مرحلهی در ذهن که یافت؛ درخواهیم تعادل<br />

همچنین و شیء نسبی سکون ‏)بهعلت و<br />

حرکت و زمان شیء(‏ آن با خود توازن و چون<br />

را آن و کرده سلب آن از را آن تاریخ ازسوی<br />

اما یافت.‏ درخواهد ‏»اینهمان«‏ یک شیء<br />

در دیگر ارتباط بهیک میتوانیم دیگر ‏»نهادِ‏<br />

و شده«‏ ‏»نهاد بین ربط آن و بپردازیم پیبردن<br />

دیگر بهعبارت یا است؛ درشدن«‏ ‏»وضع<br />

و شیء«‏ قبلیِ‏ ‏»وضع بین بهربط حالت<br />

این در استکه طبیعی آن.‏ موجود«‏ و<br />

است رفته فراتر حسی شناخت از مسئله که<br />

ربط بهاین تا کند عمل عقالنی باید ذهن پیببرد.‏<br />

است،‏ تاریخ و زمان دارای جبراً‏ تغییر<br />

و وقوع زاویه از شیء حالت این در ‏»اصل<br />

بهجای و شده بررسی حرکت و میرسد؛<br />

نفیدرنفی«‏ به»اصل اینهمانی«‏ و خود عینحال در اشیاء که معنا بهاین بود.‏<br />

خواهند خود دگرِ‏ نهادین<br />

ربط جز چیزی ذات که آنجا از گونهی<br />

بهدو میتواند شیء ذات پس نیست،‏ دریافت<br />

حرکت در و ساکن پویا،‏ و ایستا دریافتهای<br />

شامل دوگونگی این مسلماً‏ گردد.‏ جهان<br />

در وگرنه بود،‏ خواهد اشیاء از ما ذهن<br />

از مستقل ذاتْ‏ که آنجا ‏)یعنی:‏ خارج یک<br />

وقوع و وضع بین یافته(‏ قوام انسانی موجود<br />

تفکیکناپذیر و دیالکتیکی رابطهی مییابد.‏<br />

وحدت آن در شیء ذاتِ‏ که است زاویه<br />

کدام از ذهن بهاینکه بسته عمالً‏ پس ذهنی<br />

بهشیءِ‏ و مینگرد خارجی بهشیءِ‏ جریان<br />

دو میبخشد،‏ تحقق مفهوم(‏ ‏)یعنی یا<br />

ایستا وضعی،‏ منطق ‏)یعنی،‏ منطق اصلی دیالکتیکی<br />

وقوعی،‏ منطق دیگر و صوری؛ اول<br />

شکل در که میگیرد نشأت آن از پویا(‏ و ذاتْ‏<br />

دوم شکل در و ‏»پوزیسیون«‏ یک ذاتْ‏ بود.‏<br />

خواهد ‏»پروسه«‏ یک و<br />

اندیشیدن؛ در اوست ارادهی هرکس منطق عمل.‏<br />

در است آدمی ارادهی اندیشه،‏ فعلیت اولین<br />

شکلگیری در حتی منطقی ارادهمندی زیرا<br />

میخورد.‏ بهچشم نیز مفاهیم سادهترین و حواس<br />

بهوسیله که را انضمامی مفاهیم ذهن میکند،‏<br />

تولید ذهنی شیء چون کرده دریافت است؛<br />

ارادهمندانه طبعاً‏ قاعده بنابر تولید این تولید<br />

این حداقلِ‏ و است تولید خود،‏ چون انضمامی<br />

مفهوم یک تبدیل از است عبارت ‏)عقلی(.‏<br />

کلی و جزیی بهمفهوم ‏)حسی(‏


41<br />

صفحه هیچ<br />

منطقی<br />

ارادهمندی داشتکه توجه باید اما از<br />

مطلق تعبیر که همانطور نیست.‏ محض فوئرباخ<br />

نوعِ‏ از سطحی ماتریالیسم در ماده جهان<br />

سراسر ‏]در ذهن انگاشتن منفعل و پوسته<br />

در هم و دربطن هم ذهن[‏ از خارج حالتْ‏<br />

بهترین در آن نتایج و بوده ایدهآلیستی در<br />

که را اشیائی ذات یا بودکه خواهد آن موجود<br />

ذهن از مستقل و ذهن از خارج فیالنفسه<br />

بهشیءِ‏ ویا گردیده انکار است،‏ هگل<br />

مطلق بهعقل نهایتاً‏ و کنیم باور کانت ارادهمندیِ‏<br />

داشتکه توجه باید پس روآوریم.‏ خود<br />

اندیشه ذات زیرا نیست،‏ مطلق منطق است<br />

جهان و ذهن دیالکتیکِ‏ محصول طبعاً‏ لنین<br />

و گفته چرنیشفسکی که همانگونه و انعکاسِ‏<br />

منطقْ‏ کرده،‏ تأیید آنرا بهدرستی اجتماعی<br />

روابط و مناسبات از دیالکتیکی معین<br />

تاریخیِ‏ شرایط تحت که است انسان اینجا<br />

در میگردد.‏ دگرگون و گرفته شکل آن<br />

تفاوت و دیالکتیکی بهانعکاس میبایست شود.‏<br />

توجه رف صِ‏ انعکاس با چیزی<br />

و نبوده فردی منطق دیگر ازسوی آنروکه<br />

از ندارد.‏ وجود فردی منطق بهعنوان فقط<br />

نیز منطق است،‏ اجتماعی ذاتاً‏ اندیشه این<br />

میگیرد.‏ سامان استکه اجتماعی بهشکل وارد<br />

انسان که تولد بدو از منطقی سامان و میگردد شدهای تعیین قبل از مناسبات الفاظ<br />

واگوییِ‏ در مادری زبان توسط حتی میگردد<br />

منتقل بهذهن مفاهیم معنیبخشیِ‏ و منطق<br />

دگرگونیِ‏ میگذارد.‏ تأثیر برآن و دگرگونی<br />

استکه امکانپذیر هنگامی فردی داده<br />

رخ اجتماعی مناسبات و روابط در نیست،‏<br />

مطلق جبرِ‏ بهمعنی این البته باشد.‏ اجتماعی<br />

مناسبات دربرابر آدمی همچنانکه است.‏<br />

ارادهمند بهامکان و نبوده مجبور نوعی<br />

اخص،‏ امکان بهمثابه ضرورت درک انقالبی<br />

ارادهمندی بهآن که است ارادهمندی بوده<br />

ارادهمند بهامکان نیز منطق میگویند.‏ ایجاب<br />

اجتماعی مناسبات که شرایطی در و ایجاد<br />

خود سامان در که بود خواهد قادر ‏کند،‏ بهتر<br />

ویا ‏»تقدم«‏ بنابراین،‏ نماید.‏ دگرگونی با<br />

نه کماکان ‏»اصالت« شود:‏ گفته استکه تأثیر<br />

در آدمی ذهن و است ماده با بلکه ذهن و<br />

یافته فعلیت استکه ماده همین با متقابل که<br />

آنجا از و مییابد.‏ خودرا منطقی عاملیت بهشکل<br />

حتی و است اجتماعی انسان هستیِ‏ عاملیت<br />

میکند،‏ غلبه خود برطبیعتِ‏ اجتماعی هرگز<br />

و بوده اجتماعی نیز اندیشهاش منطقی بود.‏<br />

نخواهد متصور فردی بهگونهای عاملیت<br />

فشردهی و پیچیده بحث از نتیجهایکه گرفت،‏<br />

میتوان اندیشه منطقیِ‏ یا ارادهمندانه‏ زا ناگزیر اندیشهای و هرمفهوم استکه این ‏»نظری«‏<br />

و درونی بهاصطالح محدودهی ویژگی<br />

و خاصه با متناسب و درمیگذرد در<br />

مییابد.‏ بیرونی ‏»فعلیتِ«‏ منطقیاش،‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله اندیشهها<br />

و مفاهیم فعلیتیابیِ‏ ریشهی حقیقت،‏ حضور<br />

ضمن استکه منطقی ارادهمندیِ‏ همان خود<br />

بهخاصهی بنا هرمفهومی،‏ ساختن در باشد<br />

نداشته بیرونی فعلیت یا کنش نمیتواند چراکه<br />

نشود.‏ نمایان ‏»عمل«‏ عرصهی در و خلعالساعه<br />

هرمفهومی شکلگیری اوالً تبادالت<br />

از خاصی بهپروسهی یعنی نیست،‏ دوماً‏<br />

است؛ مشروط درونیبیرونی جمعی<br />

و گروهی تبادل نمیتواند مفهومی منطقی<br />

ارادهی عاملیت سوماً‏ باشد؛ نداشته بتواند<br />

که نیست درونی صرفاً‏ امری ‏)اساساً(‏ نیابد؛<br />

بیرونی فعلیت و بماند باقی درخویش فعلیت<br />

اگر منطقی ارادهمندیِ‏ چهارماً‏ وساطت<br />

فاقد اساساً‏ باشد،‏ نداشته بیرونی نادانستهی<br />

واگوئیِ‏ نهایتاً‏ و است ‏»مفهوم«‏ را<br />

مجانین که میرساند را محضی کلماتِ‏ اراده<br />

و میاندیشد انسانیکه تا میکند تداعی بیندیشد.‏<br />

چگونه که میکند خاصهی<br />

مفاهیمْ‏ عملیِ‏ و بیرونی فعلیت‏ گرچه و<br />

وقوعی یا وضعی از ‏)اعم مفهومی هرگونه بهتأکید<br />

الزم اما است،‏ کلی(‏ یا جزئی همچنین زا بهیکی ایدههاییکه و مفاهیم فعلیت‏ استکه و اقتصادی سیاسی،‏ قدرت سهگانهی ابعاد بیشتری<br />

تبارز از میشوند،‏ مربوط اجتماعی گستردهتری<br />

عملیِ‏ گرایشِ‏ و برخوردارند رد مفاهیم اینگونه خاصهی‏ چراکه دارند.‏ و درآیند بهتبادل گستردهتر هرچه استکه این از<br />

شکلی تا فرابگیرند را فراگیرتری عرصه‏ و بهموضوع اثبات(‏ یا ‏)بهنفی را ‏»قدرت«‏ عملیِ‏<br />

کنشِ‏ یا فعلیت کنند.‏ تبدیل خود مصداق هچ( سیاسیاقتصادیاجتماعی‏ اندیشههای دارند<br />

تغییرخواهی پتانسیل یا ادعا که آنهایی ضمنی<br />

بهطور یا صراحتاً‏ آنهائیکه چه و معنا<br />

بدین میکنند(‏ دفاع موجود وضعیت از داشت؛<br />

خواهند بیرونی تحقق عیناً‏ نیستکه ‏)برخالف<br />

زمینه این در که گفت نمیتوان و و<br />

‏»اندیشه«‏ اندیشگی(‏ دیگرِ‏ زمینههای نکته<br />

بهپنج زمینه این در همساناند.‏ ‏»عمل«‏ داشت:‏<br />

توجه باید ارادهمندیِ‏<br />

چگونگیِ‏ با متناسب هراندیشهای ۱[ زمانهی<br />

تاریخیاجتماعیِ‏ امکان منطقیاش،‏ ‏)در<br />

نیروهاییکه توازنِ‏ همچنین و خویش،‏ میکنند،‏<br />

بیان آن در خودرا اثبات(‏ یا نفی متناقض<br />

که میکند پیدا بیرونی تحقق بهنوعی تغایرِ‏<br />

چراکه نباشد.‏ خاص اندیشهی آن ذاتی،‏<br />

» ذهنْ‏ ‏»برابرایستاهایِ‏ و ‏»مفاهیم«‏ بههرروی،‏<br />

است.‏ ماهوی آنهاْ‏ وحدت و ‏)منهای<br />

بیرونی تحقق این چگونگیِ‏ بهطور<br />

غلط(‏ یا درست کمابیش پیشبینیهای خودِ‏<br />

و امکانات عرصهی در عمدتاً‏ دقیق میشود.‏<br />

معلوم ‏»عمل«‏ یا<br />

مفهوم که کرد ادعا نمیتوان هیچگاه ۲[ خارجی«‏<br />

‏»شیءِ‏ تمامیتِ‏ خاصی اندیشهی و<br />

کم ‏)بدون را ذهن«‏ ‏»برابرایستایِ‏ یا حرف<br />

زمینه این در و بازمیتابند کاست(‏ چنین<br />

میتوان ازاینرو،‏ میزند؛ را آخر همهی<br />

بودن مهیا برفرض گرفتکه نتیجه نهایتاً‏<br />

اندیشهای یا هرمفهوم الزم،‏ زمینههای و<br />

کرده بیرونی میتواند را پتانسیلی همان منطقیاش<br />

ارادهمندیِ‏ از که گرداند متحقق میگیرد.‏<br />

مایه‏ <br />

اندیشهها<br />

و مفاهیم بهاینکه توجه با ۳[ و<br />

‏»ذهن«‏ دیالکتیکیِ‏ رابطهی حاصل درنظر<br />

با همچنین و آناند،‏ ‏»برابرایستایِ«‏ و ‏»ذهن«‏ هم بههرصورت اینکه گرفتن و<br />

تغییر و دگرگونی در ‏»برابرایستا«‏ هم و مفهوم هیچ ازاینرو،‏ مداوماند؛ حرکت و<br />

معنی همیشه و نیست جاودان اندیشهای بهعبارت<br />

داشت.‏ نخواهد یکسانی تبادلِ‏ هرنسبتِ‏<br />

همانند نیز اندیشهها و مفاهیم دیگر،‏ تغییر<br />

و دگرگونی از گریزی دیگری مادیِ‏ نیز<br />

دگرگونی و تغییر این ندارند.‏ حرکت و ای انقالبی ‏)مثالً‏ مختلف بهگونههای میتواند شخص<br />

رابطهی در حتی و محافظهکارانه(‏ شود.‏<br />

واقع هم معینی ‏»ذات<br />

اصوالً که این نکته مهمترین ۴[ خارجی«‏<br />

شیءِ‏ ‏»ذات با اندیشه«‏ و مفهوم مفاهیم<br />

برسیمکه تصور بهاین نیستکه یکسان بیرونی<br />

تحقق تماماً‏ میتوانند اندیشهها و بپوشند.‏<br />

‏»عمل«‏ جامهی تماماً‏ و کرده پیدا ذات<br />

میبایست یا محالی فرضِ‏ چنین براساسِ‏ موجودیت<br />

و بگیریم نادیده را خارجی اشیاءِ‏ ویا<br />

کنیم انکار را آنها ذهنِ‏ از خارج بدانیم<br />

غیرممکن را ‏»عمل«‏ بیرونیِ‏ عینیتِ‏ عکس<br />

شویم.‏ تسلیم موجود بهوضعیت و و<br />

مفاهیم که تصور این ‏]یعنی:‏ رابطه این عملِ‏<br />

و ندارند بیرونی تحقق اساساً‏ اندیشهها بگیرد[‏<br />

مادیت میتواند مفهوم و اندیشه بدون خواهد<br />

درپی را موجود بهوضعیت تسلیم نیز محالی<br />

فرضِ‏ چنین براساس چراکه داشت؛ خارجی<br />

شیءِ‏ و مفهوم ماهویِ«‏ ‏»وحدت بیرونی<br />

تحقق چگونگی است.‏ شده انکار نیز مشروط<br />

اینکه ضمن اندیشهای یا هرمفهوم درعینحال<br />

است،‏ دسترس قابل بهامکانات خودِ‏<br />

ارادهمندانهی پتانسیل و بهچگونگی ظرفیت<br />

بنابراین،‏ است.‏ مشروط نیز اندیشه بهطورکلی<br />

یا مفهوم یک تحقق چگونگیِ‏ و مسئلهای<br />

اندیشه ‏خودِ‏ با متناسب اندیشهها است.‏<br />

عملی مطلقاً(‏ ‏)نه اساساً‏ و ویژه رسید<br />

نتیجه بهاین باال نکات از نباید ۵[ اندیشهای<br />

و هرمفهوم سقم و صحت که اجتماعیطبقاتی(‏<br />

مسائلِ‏ مورد در ‏)خصوصاً‏ جدل<br />

هرگونه و میشود معلوم عمل در مطلقاً‏ چراکه<br />

است.‏ بیفایده نظری مباحثهی و واقع<br />

در و رادیکال ظاهراً‏ فرضِ‏ چنین در بهانکار<br />

را اندیشهگری اساسِ‏ تسلیمطلبانهای،‏


42<br />

صفحه برچسب<br />

با گرچه را،‏ انسان و میکشانیم؛ با<br />

بهموجوی جانوران همانند اما اجتماعی،‏ حقیقت<br />

میدهیم.‏ تقلیل غریزی سائقههای تعلق<br />

بهصرفِ‏ آدمها همهی استکه این خاصههای<br />

داشتن و بشری بهجامعهی نادانسته،‏<br />

یا ‏)دانسته انسان نوعِ‏ بیولوژیکِ‏ ضمنی(‏<br />

بهطور یا صراحتاً‏ پنهان،‏ یا آشکار بهنوعی<br />

مفاهیم،‏ سازایِ‏ انگیزهی میدانندکه اینکه<br />

حال اندیشههاست.‏ این بیرونی فعلیتِ‏ مکشوف<br />

اندازه چه تا دیالکتیکی رابطهی این قرار<br />

توجه مورد چگونه و است معلوم و و اشخاص موضع و بهموقع میگیرد،‏ ناگزیر<br />

هریک که برمیگردد گروههایی تاریخیاجتماعیطبقاتی<br />

پیوستار دارای از<br />

گذشته بههرروی،‏ میباشند.‏ خاصی مفهوم<br />

از هرحوزهای سقم و صحت اینکه و اجتماعی عملِ‏ در نهایتاً‏ اندیشه‏ و معلوم<br />

خطا«‏ و ‏»آزمون از پروسهای و پیشبینی که کرد فراموش نباید میشود،‏ بیرونی<br />

تحقق چگونگیِ‏ مورد در نظر تبادلِ‏ الینفک<br />

جزءِ‏ اندیشهای و هرمفهوم فعلیت و از<br />

درهرصورت که است،‏ انسان اندیشهگریِ‏ و<br />

هرشخص دیگر،‏ بهبیان نیست.‏ گریزی آن اتالف<br />

را نظری مباحثات که نیرویی و گروه صرف<br />

عملگراییِ‏ و بداند انرژی و وقت فعلیتِ‏<br />

‏)با را خاصی مفهوم ‏کند،‏ تبلیغ را درآورده<br />

بهتبادل معینی(‏ اهداف و عملی و دست عملگرایی اینگونه نتیجهی است.‏ میتوان<br />

که است موجود منجالب در زدن پا برد.‏<br />

نام آن از آکتیو]!؟[‏ پاسیفیستِ‏ عنوان با پیش<br />

بیان و اندیشه ‏»آزادی با رابطه در اسالمی«،‏<br />

جمهوری سرنگونی از پس و ارادهمندانه‏<br />

عاملیت ‏»بحث از نتیجهایکه این<br />

گرفت،‏ میتوان اندیشه«‏ منطقیِ‏ یا مقولهای<br />

اینکه ضمن مسئلهی این استکه آن<br />

جوهرهی و کُنه اما است،‏ ‏»نظری«‏ پس<br />

هم و سرنگونی از پیش مورد در ‏)هم هردولت<br />

یا اسالمی جمهوری سرنگونی از عملی<br />

اساساً‏ بهطورکلی(‏ دیگر بورژوایی بهانتخاب<br />

نظریعملی مسئلهی این است.‏ که<br />

برمیگردد اجتماعی امکانات از یکی ‏»خاص«‏<br />

‏»عام«،‏ بهامکان خویش درکلیت است.‏<br />

تقسیم قابل ‏»اخص«‏ و مشرح<br />

بهطور بخواهیم دراینجا اینکه بدون بپردازیم؛<br />

انتخاب«‏ و ‏»امکان بهدیالکتیکِ‏ عام،‏<br />

امکان انتخاب گفتکه میتوان اشارهوار بورژوائی<br />

‏)که را جامعه کنونیِ‏ موجودیت را<br />

اصالحاتی نهایتاً‏ و برمیگزیند است(‏ هدف<br />

سرمایهدار طبقهی اقشارِ‏ از یکی بهنفع برعکسِ‏<br />

اخص امکان انتخابِ‏ میگیرد.‏ سوسیالیستی<br />

و انقالبی سرنگونی عام انتخاب کارگری<br />

کادرهای تربیت در را موجود نظام کارگران،‏<br />

شوراهای همهجانبهی استقرارِ‏ و در<br />

تا برمیگزیند مولدین و زحمتکشان 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله پرولتاریا<br />

خردمندانهی دیکتاتوریِ‏ تحقق استثمار<br />

و خصوصی مالکیت دولت،‏ نفیِ‏ بپوشاند.‏<br />

عمل جامهی را انسان از انسان مابین<br />

انتخابی نهایتاً،‏ خاص،‏ امکان انتخاب بههرصورت،‏<br />

که است قبلی انتخاب دو رهبری<br />

ازطریق را موجود نظام سرنگونیِ‏ طبقهکارگر<br />

اجرائی نیروی بهکارگیریِ‏ یا بهشکلی<br />

اقشاریکه آن اجرائیِ‏ توان و هدف<br />

نمیدانند،‏ خود ازآنِ‏ را موجود نظام قدرت<br />

انتقال زمینهی بدینمعنیکه میگیرد.‏ بهشوراهای<br />

سیاسیاقتصادیاجتماعی را<br />

زحمتکشان و مولدین و کارگران تبادالت‏<br />

و خویش برنامهی در عمالً‏ البته<br />

نمیدهد.‏ سازمان اجتماعیطبقاتیاش گفتگو<br />

میتوان هم اعم امکان انتخاب از کنونی<br />

وضعیت انتخاب واقع در که کرد انتخاب<br />

ما بحث با رابطه در و نسبت یک در<br />

اسالمی جمهوری کنونی موجودیت پاسداران<br />

است.‏ آن سرمایهدارانهی وجه اغلب<br />

آن مانند و دولتیان و مجلسیان و هستند.‏<br />

اعم انتخاب انتخابکنندگان الزم<br />

اعم امکان انتخاب با رابطه در انتخاب<br />

این از منظور استکه بهتوضیح انتخاب<br />

فقط موجود(‏ وضعیت انتخاب ‏)یعنی:‏ ‏)مثالً‏<br />

نسبت یک پدیداری جنبهی یا شکل نیست.‏<br />

اسالمی(‏ جمهوری کنونی وضعیت کلیت<br />

و تمامیت همواره انتخابْ‏ اوالً‏ چراکه،‏ هم<br />

چارهای و میکند انتخاب را نسبت یک اسالمی<br />

جمهوری دوماً‏ و ندارد؛ این جز و کنترل گوناگون بهاشکال که طبقهای بدون خریدار<br />

و دارد اختیار در را سرمایه مالکیت بود<br />

خواهد کلمه یک صرفاً‏ است،‏ نیرویکار کودکان<br />

استکه انتخابی همانند آن انتخاب که میورزند.‏<br />

مبادرت بهآن بازی بههنگام افرادیکه<br />

و گروهها آن همهی بنابراین،‏ اب همسویی‏ در یا ارتباط در مختلف بهعناوین پنهان<br />

یا آشکار غرببهنوعی‏ سرمایهداری واقع<br />

در شدهاند،‏ خم رژیمچنج پروژهی روی ماهیتاً‏<br />

و زدهاند زانو اعم امکان مقابل در دولتیها<br />

مجلسیان،‏ پاسداران،‏ با تفاوتی هیچ ندارند.‏<br />

ان مانند و شرایط<br />

در گفتکه چنین میتوان بهعبارتی یا<br />

حکومت حاکمیت و ایران جامعهی انتخاب<br />

هم عام،‏ انتخاب هم اسالمی جمهوری انتخاب<br />

حتی ‏)و خاص انتخاب هم و اخص محسوب<br />

سرنگونیطلب‏ بهنوعی نیز(‏ اعم من<br />

ماه از تفاوت میانْ‏ این در اما میشوند؛ آسمان<br />

تا زمین از تفاوت گردون،‏ ماه تا کارِ‏<br />

دستور در که شیوهای بنابراین،‏ است.‏ میگیرد،‏<br />

قرار نیروها این مبارزاتیتبادالتیِ‏ ‏»سرنگونیطلبی«‏<br />

مشترک صفتِ‏ علیرغمِ‏ و<br />

اندیشه ‏»آزادی مقولهی از طرفداری و میتواند<br />

هم متناقض حتی و متفاوت بیان«‏ چندان<br />

تناقضی چنین نمونههای ‏شود.‏ واقع نیستند.‏<br />

کمیاب هم بهجایگاه<br />

عمیقتر و بیشتر هرچه من بهباور نوعِ‏<br />

تاریخیِ‏ حقیقتِ‏ در ‏»اندیشه«‏ نقش و عملیِ‏<br />

و نظری زمینهی بپردازیم،‏ انسان را<br />

بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی تحققِ‏ وسیعترِ‏ دیگر<br />

یکبار ازاینرو،‏ کردهایم.‏ فراهمتر ‏»تولید«(‏<br />

و ‏»کار«‏ زاویه از بار این ‏)البته بتوانیم<br />

تا میپردازم ‏»اندیشه«‏ بهمسئلهی دقیقتر<br />

را بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مسئلهی دهیم.‏<br />

قرار بررسی مورد ‏»آزادی<br />

طبقاتی و هستیشناسانه‏ تحلیل بیان«‏<br />

و اندیشه تنها<br />

انسان انواع،‏ دیگر همهی برخالف خویش<br />

همسازیِ‏ بهجای استکه نوعی با<br />

را طبیعی محیط طبیعی،‏ محیطِ‏ با انسان<br />

بدینترتیب،‏ میکند.‏ همساز خویش زنجیرهی<br />

از را خویشتن که این ضمن طبیعی<br />

محیطِ‏ ثابت اجبارهای و خوراک را<br />

طبیعی«‏ ‏»محیط میرهاند،‏ حیوانی و و فرامیرویاند؛ انسانی«‏ به»طبیعتِ‏ نیز خویشتنی<br />

طبیعیزیستیاش،‏ موجودیتِ‏ از بنابراین،‏<br />

میسازد.‏ انسانیاجتماعیطبیعی میآید،‏<br />

بهمیان انسان از سخن هرگاه خویشتن<br />

این که داشت توجه میبایست ‏»محیط<br />

چراکه میباشد؛ نیز طبیعی انسانی،‏ فرارویانده،‏<br />

انسانی«‏ به»طبیعت را طبیعی«‏ بهطور<br />

را سلطنت این و ورزیده سلطه برآن میگستراند.‏<br />

نیز فزایندهای جوهرهی<br />

آسمانی،‏ معجزهی کدام اما که<br />

شد باعث مادیای امکان یا ماورائی که<br />

بهانسان طبیعیْ‏ بهمحیطِ‏ وابسته موجودی و طبیعت با متقابل رابطهی در موجودیتاش یابد؟<br />

تکامل دارد،‏ معنی رابطه این گسترش یا<br />

زمینی از ‏)اعم معجزهای هیچ آنجاکه از دنیای<br />

همین ماورایِ‏ نیرویی هیچ و آسمانی(‏ امکان<br />

موجوداتیکه آن نبود،‏ میان در مادی اتکا<br />

با تنها داشتند،‏ را بهانسان شدن تبدیل و کنند پیدا بقا میتوانستند خود بهامکانات که<br />

امکانات این بارز چهره بیابند.‏ تکامل جز<br />

چیزی که بود کار داشت،‏ طبیعی ریشهی اجتماعی<br />

بهامکانات طبیعی امکانات تبدیل باشد<br />

قرار اگر استکه این حقیقت نیست.‏ تابع<br />

حیوانی انواعِ‏ دیگر برخالف انسان که پس،‏<br />

نباشد؛ طبیعی محیط دگرگونیهای متناسب<br />

طبیعی محیط دگرگونیِ‏ جز چارهای وسائلِ‏<br />

تولید ‏)یعنی خویش زیستیِ‏ نیازهای با انسان<br />

بنابراین،‏ ندارد.‏ نیازها(‏ این رفع این<br />

جوهرهی و است؛ مولد ذاتاً‏ موجودی و<br />

وی بین تبادل جز چیزی دگرگونی و تولید نیست.‏<br />

‏»کار«‏ یا طبیعت است<br />

پروسهای از عبارت ‏»کار بهطورکلی


43<br />

صفحه آن<br />

طی که پروسهای طبیعت،‏ و انسان بین تبادل<br />

واسطهی را خویش فعالیت انسان آنرا<br />

میدهد،‏ قرار طبیعت و خود بین مواد وی<br />

میگیرد.‏ نظارت تحت و میکند تنظیم دارد:‏<br />

خود کالبد در که را طبیعیای قوای بهحرکت<br />

را سرودستاش پاها،‏ بازوها،‏ بهصورتیکه<br />

را طبیعی مواد تا درمیآورد تحت<br />

باشد،‏ استفاده قابل او خود زندگی برای حرکت<br />

این با وی درحالیکه درآورد.‏ اختیار و<br />

میکند تأثیر خود از خارج طبیعت روی میسازد،‏<br />

دگرگون نیازهایش[‏ ‏]بهتناسب آنرا نیز<br />

را خویش ویژهی طبیعت عینحال در رد بهاستعدادهائیکه وی میدهد.‏ تغییر میبخشد<br />

تکامل است خفته طبیعت این نهاد خویش<br />

تسلط تحت را آن نیروهای بازی و اسکندری[.‏<br />

ترجمهی درمیآورد«]کاپیتال،‏ مورچگان،‏<br />

‏)مثالً‏ حیوانی انواع از بعضی اما محیط<br />

با رابطه در نیز غیره(‏ و عنکوبها بهگونهای<br />

خودرا بدن اعضای طبیعی را<br />

طبیعی محیط که درمیآورند بهحرکت موجودات<br />

این آیا کنند؛ استفاده قابل خود برای میشوند؟<br />

محسوب مولد و میکنند کار نیز بهاشکال<br />

اینجا در ‏»ما استکه بهتذکر الزم غریزی<br />

و حیوانی جنبهی که کار ابتدائی انسانی<br />

کارِ‏ وضعیکه آن نداریم.‏ کاری دارد دست<br />

از خودرا غریزی اولیهی شکل هنوز که<br />

احوالی و بهاوضاع نسبت است،‏ نداده نیرویِکارِ‏<br />

فروشندهی بهمثابهی کارگر ادوار<br />

حکم در میآید،‏ کاال بهبازار خویش آن<br />

در را کار ما است.‏ ابتدائی ازمنهی و دارد<br />

تعلق بهانسان منحصراً‏ که صورتی اعمالی<br />

عنکبوت میدهیم.‏ قرار بحث مورد دارد<br />

شباهت نساج بهکار که میدهد انجام مومی<br />

حجرههای ساختمان با عسل زنبور و معماری<br />

استادان برخی حیرت موجب خود را<br />

معمار بدترین پیش از آنچه‏ ولی میگردد.‏ این<br />

میسازد متمایز عسل زنبور بهترین از بنا<br />

را…‏ حجره اینکه از پیش معمار استکه پروسهی<br />

پایانِ‏ در میسازد.‏ خود سرِ‏ در کند در<br />

آغاز از که میشود حاصل نتیجهای کار وجود<br />

ذهنی بهطور بنابراین و کارگر تصور بهطبیعت<br />

شکلی تغییر وی تنها نه داشت.‏ بههدف<br />

عینحال در او بلکه میکند،‏ اعمال که<br />

هدفی میبخشد،‏ تحقق طبیعت در خود ترجمهی<br />

‏]کاپیتال،‏ است…«‏ آگاه آن از خود است[.‏<br />

من از تأکیدها اسکندری.‏ ‏)بهمثابهی<br />

اندیشهگری و کارورزی بنابراین انسان<br />

فاصل حدِ‏ واحد(‏ سکهی یک روی دو تنها<br />

انسان درحقیقت است.‏ انواع دیگر از ‏»هستی«‏<br />

با رابطهاش استکه موجودی مفهوم<br />

و ابزار بهوساطت نظر و عمل در چنین<br />

میتوان بهعبارتی میپذیرد.‏ تحقق و<br />

اندیشه‏ بیرونیِ‏ تحقق ‏»کار«‏ که گفت 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله اما<br />

است.‏ کار درونیِ‏ تحقق ‏»اندیشه«‏ زیر<br />

است،‏ انسان نوع هستیبخشِ‏ که ‏»کار«‏ مالکیت<br />

از ناشی مناسبات و روابط فشار طاقتفرسا<br />

و شکنجهبار بهاَعمالی خصوصی جز<br />

چیزی درونیکردنشان که شده تبدیل ندارد.‏<br />

بیرونی عصیانگریِ‏ و درونی رنج ‏»آزادی<br />

اندیشه«،‏ ‏»آزادیِ‏ اگر ازاینرو،‏ به»حقوق<br />

مربوط میثاقهای و اندیشه«‏ بیان ‏»آزادی<br />

راستای مربوطه نهادهای و بشر«‏ بهآزادی<br />

ظاهر در تنها باشند،‏ نداشته کار«‏ بهمنظور<br />

را درونی رنجِ‏ تا میآویزند باشند.‏<br />

تداومدهنده و تسکینبخش تداوماش *****<br />

سوسیالیزمِ‏<br />

فروپاشیِ‏ تأثیر تحت روز امروزه عنوان<br />

تحت ‏]که شوروی جامعه دولتیِ‏ میشود[،‏<br />

یاد آن از نیز دولتی سرمایهداری همچنین<br />

و کارگری مبارات موقت فروکشِ‏ پارهنظریات<br />

سرمایه،‏ جهانگسترانهی تهاجمِ‏ ناآگاهانه،‏<br />

یا ‏)آگاهانه کمابیش بورژوائی آرمانی<br />

جنبهی ضمنی(‏ یا آشکار بهطور نیز<br />

اپوزیسیون جریانات و کرده پیدا جنبههائی<br />

بهرعایت ملزم را خود بهنوعی محوریِ‏<br />

نکتهی میدانند.‏ نظرات این از ‏»آزادی<br />

و ‏»دموکراسی«‏ پارهنظرات این بهواسطهی<br />

بورژوازی است.‏ بیان«‏ و اندیشه خودرا<br />

همچنانکه خویش،‏ باالمنازع سلطهی رسیده<br />

باور بدین میداند،‏ تاریخ فروانروای مناسبات<br />

و روابط از برخاسته مفاهیم که همگانی<br />

جامعیت نیرویکار فروش و خرید باشند<br />

‏»متمدن«‏ بخواهند اگر همگان و دارد خویش<br />

سرسپردگی بهنوعی میبایست الزاماً‏ نمایند.‏<br />

اعالم را مفاهیم بهاین تحت<br />

بورژوازی آنچهکه استکه این حقیقت بیان«‏<br />

و اندیشه ‏»آزادی دموکراسی،‏ عنوان بهتبادل<br />

و دارد پیشنهاده بشر«‏ ‏»حقوق و تثبیتگرایانهاش<br />

خاصهی بهدلیل میگذارد،‏ چیزی<br />

دیگری(‏ تثبیتگر هرنیروی ‏)همانند که<br />

نیست خودش ‏»موضوعیت«‏ بیان جز اوست.‏<br />

وضعیِ‏ منطقِ‏ از ناشی ازجمله نظام<br />

که مطلب این بیان با بورژوازی میماند؛<br />

جاودان همیشه برای سرمایهداری سرکوب<br />

در را خویش ارادهی درحقیقت،‏ نظام<br />

این از فرارفت ادعای که هراندیشهای در<br />

شاید میدارد.‏ اعالم باشد،‏ داشته را در<br />

پیشرفته بهاصطالح سرمایهداریِ‏ جوامع شود.‏<br />

تحمل انقالبی اندیشههای اوقات پارهای اساساً‏<br />

بورژوازی که کرد فراموش نباید اما بیرونی<br />

بهفعلیتِ‏ و میداند انتزاعی را اندیشه هرآنجاکه<br />

بنابراین،‏ ندارد.‏ باوری آن درمیگذرند<br />

صرف انتزاعِ‏ از اندیشهها مییابند<br />

فعلیت و میشوند اندیشه‏ حقیقتاً‏ و اجتماعیطبقاتی<br />

دخالتگر بهتبادلِ‏ و قانون<br />

فوق و قانون یک و هزار با درمیآیند،‏ ضدتروریستی(‏<br />

بهاصطالح قوانین ‏)ازجمله میشوند.‏<br />

مواجه باسرکوب ایاالت<br />

نیستکه پوشیده برهیچکس پیشرفتهترین<br />

بهعنوان آمریکا متحدهی ۸۰<br />

طی جهان در سرمایهداری کشور افتضاحاتی<br />

از نظر ‏]صرف گذشته سال قوانین<br />

پیچیدهترین مککارتیسم[‏ مانند در<br />

و رسانده بهتصویب را ضدکمونیستی ذخیره<br />

خویش پلیسیِ‏ و حقوقی سرکوب انبان بهعنوان<br />

گاه که کشوری این در است.‏ کرده میشود،‏<br />

یاد آن از نوین تمدن سرچشمهی عمالً‏<br />

کمونیزم انتزاعیِ‏ بیان حتی میآید.‏<br />

بهحساب جرم و است ممنوع<br />

و<br />

روابط بنابه‏ بورژوازی کالم،‏ یک در متناسب<br />

همچنین و خویش وجودیِ‏ مناسبات تحملِ‏<br />

تاب تنها اندیشگیاش شیوهی با بیرونیشان<br />

فعلیتِ‏ که دارد را اندیشههائی فرارفت<br />

هرگونه و است موجود نظام با سازش سرکوب<br />

پنهان یا آشکار بهطور را تاریخی اندیشه<br />

‏»آزادی مورد در ازاینرو،‏ میکند.‏ حاکمیت<br />

‏)یعنی موجود وضعیت در بیان«‏ و یک<br />

تنها جهان(‏ کشورهای همهی در سرمایه و مبارزاتی سازماندهی میماند:‏ باقی راه بیان<br />

حق تحمیل و قوا توازن ایجاد طبقاتی،‏ بهباور<br />

سرمایهداری.‏ بهنظام اندیشه تبادل و نادانسته(‏<br />

یا ‏)دانسته دیگری هرروش من زحمتکشان<br />

کارگران،‏ بهچشم پاشیدن خاک است.‏<br />

مولدین و کردیم،‏<br />

اشاره نیز این از پیش که همانطور کنترل<br />

روز امروزه استکه این حقیقت نظر<br />

زیر خبری رسانههای بهمطلق قریب استکه<br />

تجاری و مالی و صنعتی غولهای انحصاریتر<br />

و انحصاری توان این دارای را<br />

آزادیبخشی هرصدای که هستند شونده خویش<br />

خبریِ‏ بهاصطالح جنجالهای در اعتصاب<br />

مثال:‏ برای کنند]‏‎۷‎‏[.‏ نابود و محو و<br />

اسفندماه هشتم در واحد شرکت کارگران دیگری<br />

آغازِ‏ خود بهنوبهی که آن پیامدهای در<br />

بود،‏ سرمایه صاحبان برعلیه مبارزه‏ در تصویری<br />

و صوتی رسانههای از هیچیک این<br />

که چرا نشد.‏ منعکس جهانی و معتبر بازیِ‏<br />

و اتمی مسئلهی با ذاتاً‏ کارگری کنش و<br />

نیست سازگار مورد این در دولتها اسالمی<br />

جمهوری حاکمیت و ایران مسئلهی راهکاریکه<br />

است؛ گشوده تازهای راهکارِ‏ را و ریز صاحبان بهمذاق بههرصورت این<br />

بهباور و نمیآید خوش سرمایه درشت شود.‏<br />

نابود(‏ ‏)یعنی فراموش باید عالیجنابان جنبش<br />

کمونیست فعالین دیگر،‏ ازجهت ‏)اعم<br />

انقالبی کمونیستهای نیز و کارگری وجود<br />

که انقالبی(‏ روشنفکر یا کارگر از انقالبیکمونیستی،‏<br />

مؤلفهی در را خویش


44<br />

صفحه با<br />

آموزشی و سازمانیابنده نزدیک،‏ رد اینکه ضمن میکنند،‏ تعریف طبقهکارگر و<br />

رفیقانه پذیرایِ‏ پیشرو کارگران با رابطه هیچگاه<br />

اما هستند؛ نظری هرابراز نقادانهی که<br />

باشند اندیشههایی تریبون نمیتوانند است.‏<br />

بورژوائی اندیشههای مُبلغ بهنوعی کارگزاران<br />

و مبلغان نظریهپردازن،‏ اگر حال شیوهی<br />

چنین سرمایه نظام پنهان و آشکار باکی<br />

میدهند،‏ عنوان سانسور را تبادلی جنبش<br />

کمونیست فعالین چراکه نیست.‏ دموکراسی<br />

انقالبی کمونیستهای و کارگری گذر<br />

در بلکه موجود،‏ نظام بقای در نه را و<br />

طبقاتی گذری گذر،‏ این میفهمند.‏ آن از منطقی<br />

عاملیتِ‏ که است انقالبی و تودهای با<br />

و دارد بهخودرا مخصوص تاریخیِ‏ و اگر<br />

‏)حتی بورژوائی حیلهگرانهی شیوههای هیچگونه<br />

باشد(‏ داشته نیز سوسیالیستی جلوهی باشد.‏<br />

داشته نمیتواند قرابتی و همسویی ظرفیت<br />

آنچه استکه این اساسی مسئلهی میکند،‏<br />

تعیین را مخالف نظریات انعکاس امکان<br />

که بورژوایی،‏ مشربی دموکرات نه ضروری<br />

پس است.‏ نظرات این نقد توان و بهتبادل<br />

و یابیم سازمان بهگونهای استکه عملی<br />

و نظری نقدِ‏ توان تنها نه که برخیزیم بلکه<br />

باشیم،‏ داشته را بورژوایی راهکارهای بیفزائیم.‏<br />

نیز توانی برچنین فزایندهای بهطور بنگاه<br />

انقالبی کمونیسم دموکراسی بههرروی،‏ بورژوایی<br />

بهنظرات انتشار اجازهی خیریهی عاملیت<br />

بهواسطهی نظرات این چراکه نیست.‏ فعلیت<br />

ناگزیر خویش منطقی و ارادهمندانه چیزی<br />

نمیتواند آن برآیند که دارند بیرونی باشد.‏<br />

انقالبیون و کارگران سرکوب جز انقالبی،‏<br />

نیروهای باید چرا نمونه:‏ برای بهسلطنتطلبان<br />

کارگری و کمونیست و مستقیم بهدستجاتیکه یا رنگارنگ سرمایههای<br />

منافع جهت در غیرمستقیم بدهند<br />

اجازه میکنند،‏ فعالیت شرقی یا غربی ‏]بخوانیم<br />

استفاده آنها هویت و تریبون از که اسالمی<br />

حکومت مگر کنند؟ استفاده[‏ سوءِ‏ ارتش<br />

و ساواک ببندهای و بگیر خلفِ‏ فرزندِ‏ امروزه<br />

که نیست آریامهری نظام دربارِ‏ و و اندیشه ‏»آزادی منادیِ‏ آنها از پارهای سرنگونطلبی<br />

داعیه حتی و شدهاند بیان«‏ پوشش<br />

در غرب عوامل مگر میکنند؟ نیز جز<br />

گلی چه بیان«‏ ‏»آزادی و بشر«‏ ‏»حقوق بهسر<br />

تاریخی عقبگرد و قتلعام و تخریب فعالین<br />

که زدند لیبی و یوگوسالوی مردم بهطورکلی<br />

و کارگری جنبش کمونیست ژست<br />

بهواسطه باید انقالبی کمونیستهای مماشات<br />

آنها با دورغین دموکراتمشربی ‏توطئه<br />

باز خیال با تا بدهند اجازه و کنند نیازی<br />

بگیرند؟ درپیش جنایت و تخریب و این<br />

برای امکان ایجاد که ندارد بهاستدالل خیانت<br />

همهجا و همواره مرده دجالههای 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله مردم<br />

و زحمتکشان و بهکارگران آشکار بود.‏<br />

خواهد سرچشمهی<br />

معرفتی خطاهای اغلب گرچه و دارد ارادهمندانهمنطقی نتیجتاً‏ و طبقاتی موضعِ‏<br />

و موقع در را آن ریشههای میبایست خطاپردازان<br />

تاریخیاجتماعیطبقاتیِ‏ دموکرات<br />

علل از یکی اما کرد؛ جستجو که<br />

جریاناتی و گروهها الزمِ‏ غیرِ‏ مشربیِ‏ مینامند<br />

سوسیالیست و ‏»اپوزیسیون«‏ خودرا شوروی<br />

فروپاشی پساز تازه استکه این سرکوبگرانهی<br />

و طبقاتی ایستا،‏ بهماهیتِ‏ طبقاتیِ‏<br />

تحلیل بهجای و پیبردهاند؛ آن شوروی،‏<br />

برجامعه حاکم مناسبات و روابط حرف(‏<br />

در ‏)حداقل عکسالعملگونه مشربی«‏<br />

‏»دموکرات و به»رئوفت«‏ طبقاتی،‏<br />

جنبهی از نظر صرف روآوردهاند.‏ رسیده<br />

بهدوران تازه مشربان دموکرات این و<br />

برجهان حاکم قوانین هنوز معرفتی بهلحاظ که<br />

باورند بدین و میدانند منطق را ‏»ذهن«‏ است.‏<br />

یکی برجهان حاکم قوانین با ‏»منطق«‏ حاکم<br />

قوانین استکه:‏ بهتوضیح الزم بنابراین،‏ از<br />

برخاسته همگی عینی جهانِ‏ برنسبتهای نسبت<br />

یک بهمثابه نیز ذهن و آنهاست؛ ذات ذات<br />

از استکه قوانینی آن تابع ‏)اُبژه(،‏ عینی قوانین<br />

نباید بههیچوجه ‏)اما(‏ برمیخیزند؛ وی یا<br />

دانست ‏»منطق«‏ را ذهن و برجهان حاکم ذهن«‏<br />

و برجهان حاکم ‏»قوانین با را منطق و<br />

بوده برخود منطق زیرا پنداشت.‏ یکسان حاکم<br />

قوانین برخالف را مفاهیم میتواند حتی ارادهمندیِ‏<br />

این واقع در دهد.‏ سامان برهستی را<br />

اندیشه استکه منطق(‏ ‏)یعنی اندیشه حتی<br />

برذهن؛ حاکم قوانین نه و میدهد سامان قوانینِ‏<br />

تحت ارادهمندی خودِ‏ که بدانیم اگر است.‏<br />

آمده حاصل ذهناند،‏ بر حاکم معینیکه و برشیء خود،‏ ارادهمندیِ‏ بهعلت منطق درخود<br />

‏»قوانین«‏ آنکه حال است؛ برخود همینرو<br />

از و دگرسازیاند خود فاقد و بوده مینمایند]‏‎۸‎‏[.‏<br />

الیتغییر و ثابت بیان«‏<br />

و اندیشه ‏»آزادی و پرولتاریا قریبِ‏<br />

اغلبِ‏ گذشته سال صد طی ازآنجاکه کشورهای<br />

در انقالبی دگرگونیهای بهاتفاقِ‏ هک باختهاند رنگ بهحکومتهایی مختلف و<br />

مجموعاً‏ و گرفته قرار جامعه برفراز استعدادها<br />

و تواناییها بهسرکوب کمابیش پرداختهاند؛<br />

انسانی تودههای امکانات و چونیِ‏<br />

و چندی نیستکه نابهجا ازاینرو،‏ پساز<br />

ایرانِ‏ در را بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی رابطه<br />

در و اسالمی جمهوری سرنگونیِ‏ دربارهی<br />

و بکشیم بهپرسش پرولتاریا با و<br />

مطالعه این کنیم.‏ تحقیق و مطالعه آن استکه<br />

ضروری ازآنجا بهویژه تحقیق شعبدهبازِ‏<br />

دستهای در بهمن مردمیِ‏ قیام کثیفترین<br />

از بهیکی خمینی همانند زیرکی بشری<br />

تاریخ حکومتهای ضدانسانیترین و میراثداران<br />

امروزه و یافت؛ استحاله و<br />

حماقت از آمیزهای در موذی طرارِ‏ آن و بهسبز را ایران جامعهی وقاحت و جنایت مورد<br />

در ستیز ضمن تا کردهاند تقسیم سیاه مدلِ‏<br />

و شیوه‏ هریک نظام،‏ بقای چگونگی اسالمی<br />

بهخودرا مخصوص غارت و چپاول مجموعاً‏<br />

و کند تبلیغ امروزی و حقیقی و بهتماشاچیان<br />

را زحمتکش و کارگر مردم بازی<br />

این تاوان باید که کنند تبدیل تابعی بپردازند.‏<br />

نیز را زدیالنه و طبقاتی ایرانْ‏ جامعهی ازآنجاکه اما عالوه<br />

اسالمی جمهوری و است سرمایهداری نیرویکار،‏<br />

استثمار و سرمایه ذاتی استبداد بر قالب<br />

در نیز را پیشاسرمایهداری استبداد یدک<br />

نیز طبیعی مازادهای چپاول و مذهب ‏]از<br />

گوناگونی طیفهای ازاینرو،‏ میکشد؛ گفته<br />

سرمایهها رنگارنگِ‏ صاحبان از پارهای خردهبورژوا،‏<br />

مختلف گروههای و اقشار تا تودهی<br />

اداریدولتی،‏ گروههای از بعضی مولدین،‏<br />

و زحمتکشان و کارگران از وسیعی دینی،‏<br />

دگراندیشان جوانان،‏ زنان،‏ ملیتها،‏ بهاپوزیسیونِ‏<br />

را غیره[‏ و همجنسگرایان پارهای<br />

سرنگونیطلبیِ‏ زمینهی و کشانده بنابراین،‏<br />

است.‏ ساخته فراهم را آنها از بیش<br />

خویش واژگیِ‏ کلیتِ‏ در سرنگونیطلبی داشته<br />

طبقاتیتاریخی مفهوم و بار اینکه از بیانگرِ‏<br />

اغلب و است؛ ضداستبدادی باشد،‏ بعضی<br />

مذهبی،‏ روبنای جنبهی با ضدیت چپاولگرانهی<br />

و پیشاسرمایهدارانه وجوه مفهوم<br />

و بار قطعاً‏ که است‏ اسالمی جمهوری ندارد.‏<br />

طبقاتی سرنگونیطلبیِ‏<br />

آیا مسئلهکه این بررسی منهای استکه<br />

توان و پتانسل این دارای فراطبقاتی حقیقت<br />

اما بکشد،‏ بهزیر را اسالمی جمهوری مفروضی<br />

بهنحوِ‏ نیروها این اگر استکه این اسالمی<br />

حکومت بهجای خودرا بتوانند سرمایهداری<br />

نظام بقای در برسانند،‏ بهقدرت برای<br />

سرمایه ذاتی استبداد تازهی آرایش و ارمغانی<br />

مولدین و زحمتکشان و کارگران اجتماعی<br />

و سیاسی و اقتصادی سرکوب جز از<br />

سخن هنگامِ‏ بنابراین،‏ داشت.‏ نخواهند سرنگونیِ‏<br />

از پس بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی ‏مسئلهی<br />

بهاین میبایست اسالمی،‏ جمهوری جنایت<br />

جرثومهی این که داشت توجه اساسی گروههای<br />

و اقشار کدام توسط استثمار و چه<br />

متشکل رهبری با و چگونه اجتماعی،‏ یا<br />

پرولتاریا میشود؟ سرنگون نیرویی خویش،‏<br />

بودن غیرپرولتری در دستجاتیکه بود؟<br />

خواهند بورژوایی عملی<br />

گامهای با پیوند در ‏»آینده«‏ ازآنجاکه هررویدادی<br />

و میگیرد مادیت ‏»حال«‏


45<br />

صفحه غیرانتزاعی(‏<br />

و واقعی امری ‏)بهعنوان نمیشود،‏<br />

واقع خلقالساعه بهطور بهترکیبِ‏<br />

نیز اسالمی جمهوری سرنگونیِ‏ شیوهی<br />

سرنگونکننده،‏ نیروی طبقاتیِ‏ گسترهی<br />

و آن‏ ‏آموزشیاجتماعی تبادلِ‏ ارتباطاتاش‏<br />

شبکهی سازمانیافتگیِ‏ متفاوت،‏<br />

بهگونههای میتواند که برمیگردد ازاینرو،‏<br />

شود.‏ واقع متنافری حتی و متنوع اندیشه<br />

‏»آزادی امرِ‏ که بود خواهد پراتیکتر امروز<br />

عملیِ‏ تبادالتِ‏ بهموضوع را بیان«‏ و انقالبی،‏<br />

گسترش زمینههای تا کنیم تبدیل فراهم<br />

نیز آینده در را آن علمی و انسانی انقالبی<br />

کار بدون استکه طبیعی باشیم.‏ کرده با<br />

مبارزه بدون و شده برنامهریزی و مداوم و رایج فیالحال ولگاریزم و سطحینگری وعده<br />

همهی چپ،‏ گروههای میان در موجود همین<br />

انتخاباتی گرهای شِ‏ بهعنوان وعیدها و میشوند<br />

فراموش قدرت جابهجایی فردای ‏)که<br />

عادت نیروی بهدست امور روند و و<br />

میشود سپرده است(‏ بورژوایی و نهادینه خواهد<br />

تکرار بهمن قیام فاجعهبار سرنوشت شد.‏<br />

نباید<br />

را حقیقت این اما دیگر،‏ سوی از جریان<br />

یا نیرو هیچ که کنیم فراموش از<br />

فراتر و قاطعانه نمیتواند سیاسیای در<br />

که بگوید دسترس در و مادی امکانات همگان<br />

اسالمی جمهوری سرنگونی فردای اندیشههای<br />

که برخوردارند حق این از زیرا<br />

کنند؛ بیان هرزمینهای در را خودر دادیم<br />

نشان بهروشنی باالتر کمی همانطور اندیشگیِ‏<br />

رفِ‏ صِ‏ در حتی آن بیانِ‏ و اندیشه کنشهایی<br />

با و دارد بیرونی فعلیت خویش سیاسی،‏<br />

هوای و حال ناگزیر که است همراه و<br />

داشت خواهد اجتماعی و اقتصادی طبقاتی<br />

نمیتوانند اینکنشها استکه طبیعی عملکرد<br />

جز پاسخی عمالً‏ پس،‏ نباشند.‏ ‏»آزادی<br />

سرنوشت و چگونگی برای امروز سرنگونی<br />

فردایِ‏ برای بیان«‏ و اندیشه پاسخهای<br />

و ندارد؛ وجود اسالمی جمهوری بهفریب<br />

بیشتر صددرصدی و اطمینانبخش باشند.‏<br />

حقیقتی بیانکنندهی تا میمانند حتماً‏<br />

کنیم،‏ مراجعه خویش بهحافظهی اگر زا خمینی ارسالیِ‏ پیامهای که میآوریم بهیاد بهاینکه<br />

‏)مشروط را نظر و عقیده ابراز پاریسْ‏ اندیشه[‏<br />

بیرونیِ‏ فعلیت ‏]بخوانیم:‏ توطئه با نیز<br />

کمونیستها برای حتی نباشد!!؟(،‏ همراه طرفدران<br />

و خمینی اما میکرد.‏ اعالم آزاد حزبالهی<br />

و لیبرال از ‏)اعم رنگارنگاش جوان<br />

پسر و دختر هزار دهها غیره(‏ و و اپوزیسیون نشریات مطالعهی بهجرم را بهزندان<br />

ممکن شکل بهفجیعترین دگراندیشی گرچه<br />

کشتند.‏ و کردند شکنجه کشیدند،‏ بیهمتا<br />

سیاسی شیادیِ‏ و تردستی در خمینی کالم<br />

و فلسفه تدریس سالها بهواسطهی و بود 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله قابل<br />

بخش برخالف حوزهها در اسالمی تاس<br />

که میدانست اپوزیسیون از توجهی بازی<br />

برندهی تا بچرخاند چگونه را سیاست ‏)در<br />

هرکسی استکه این حقیقت اما باشد؛ دیگری(،‏<br />

هرجای در و مفروض هرموقعیت بدهد،‏<br />

امضا سفید چک سیاست امر در اگر درمیغلطد<br />

راهی بههمان ناخواسته و خواسته چراکه<br />

غلطید.‏ آگاهانه بهطور خمینی که فقط<br />

بیمحل چکهای اینگونه صادرکنندگان همان<br />

از آنچه و مینگرند؛ بهقدرت فقط و میشود،‏<br />

فراموش نگرشها اینگونه در آعاز است.‏<br />

انقالبی و انسانی ارزشهای و انسان سرنگونی،‏<br />

چگونگیِ‏ از نظر صرف که<br />

محتملی‏ بههرشکل اسالمی جمهوری فردای<br />

از جایگزیناش نیروی شود،‏ سرنگون مقاومتها،‏<br />

از انبوهی با خویش قدرتیابی ملی<br />

تنازعات خارجی،‏ و داخلی توطئههای فرصتطلب،‏<br />

گروههای گردنکشیِ‏ قومی،‏ و که<br />

میشود مواجه آن مانند و بحرانها انواع متمرکز«‏<br />

‏»دیکتاتوری اِعمال پس از تنها بهنفع<br />

البته را جامعه مدنیتِ‏ بقای میتواند تولید<br />

چرخهی و کرده حفظ خاصی طبقهی گرچه<br />

دربیاورد.‏ بهگردش دوباره را توزیع و متمرکز،‏<br />

دیکتاتوری این چگونگیِ‏ و پتانسیل طبقاتیِ‏<br />

بهترکیبِ‏ و نیست شده تعیین پیش از تبادالتِ‏<br />

شیوهی سرنگونکننده،‏ نیروی اجتماعیاش<br />

هژمونی گسترهی و آن‏ ‏آموزشی اعمال<br />

از بههرصورت،‏ اما برمیگردد؛ وجودیِ‏<br />

خاصهی ‏)که متمرکز دیکتاتوریِ‏ اضطراری<br />

شرایط پسِ‏ از استکه هردولتی نیست.‏<br />

گریزی میگیرد(‏ بهدست را قدرت از<br />

اگر نیروئیْ‏ یا هرشخص بنابراین،‏ سرنگونیِ‏<br />

فردای در که کند اعالم هماکنون و<br />

نظر ابراز هرگونه اسالمی جمهوری ناخواسته<br />

یا خواسته است،‏ آزاد اندیشهای انقالبی<br />

و طبقاتی اندیشههای تبادالت بهجای است.‏<br />

روآورده سیاسی بهکالهبرداریِ‏ میبایست<br />

و میتوان آنچهکه بههرروی،‏ و<br />

گستره‏ و چگونگی شد،‏ متمرکز برآن دیکتاتوریِ‏<br />

این طبقاتی راستای و ترکیب تضمینهاییکه<br />

نه است،‏ ناگزیر و متمرکز که<br />

چهبسا و ناشناختهاند هنوز آن امکانات نگرفتهاند.‏<br />

هم شکل هنوز نشود<br />

اشتباه استبداد با متمرکز دیکتاتوریِ‏ است.‏<br />

طبقاتی ۱( دارد:‏ بارز خاصیت چهار و<br />

اقتصادی سیاسی،‏ قدرت راهبریِ‏ ۲( معینی<br />

طبقهی از بهنمایندگی را اجتماعی اب متناسب راهبُردهای تا میگیرد بهعهده ۳(<br />

کند.‏ اِعمال بهجامعه را طبقه آن منافع اجرایی<br />

و قضائی قانونگزاری،‏ دستگاههای با<br />

متناسب بعداً‏ تا میکند ادغام درهم را ویژهی<br />

بوروکراسیِ‏ خود،‏ طبقاتی پتانسیل قانونهایی<br />

از ۴( بدهد.‏ سازمان را خویش بهسرعت<br />

میرساند،‏ بهتصویب خود تحوالت<br />

و تغییر بههنگام چراکه درمیگذرد؛ بیشتر<br />

بسیار اغلب وقایع سرعت انقالبی،‏ انقالب<br />

اداری ساختار در تحول و تغییر از است<br />

جمهوری<br />

سرنگونیِ‏ فردای در بنابراین،‏ جامعه<br />

آحاد تودهی هرچه اسالمی،‏ زحمتکشان<br />

و کارگران خصوصاً‏ و گسترهی<br />

باشند،‏ آگاهتر و سازمانیافتهتر جایگزینی<br />

در متمرکز«‏ ‏»دیکتاتوریِ‏ اِعمال و<br />

گروهی و فردی کمتر اسالمی،‏ جمهوری زمینهی<br />

و بود؛ خواهد تثبیتگر و بورژوائی خواهد<br />

فراهم بیشتر بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی ایو تضمینکننده آنچهکه بهطورکلی،‏ شد.‏ در<br />

بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی دهندهی گسترش اسالمی<br />

جمهوری سرنگونی از پس شرایط پتانسیل<br />

و سازمانیابی بهشیوهی است،‏ در<br />

زحمتکش و کارگر تودههای آموزشیِ‏ سرنگونی(‏<br />

پروسهی در ‏)یعنی:‏ حاضر حالِ‏ پیشگیری<br />

خاص،‏ مورد این در برمیگردد.‏ است.‏<br />

درمان چارهی تنها دلواپسی<br />

بهجای استکه ضروری ازاینرو،‏ ‏»حقوق<br />

و بیان«‏ و اندیشه ‏»آزادی مورد در جمهوری<br />

سرنگونی از پس شرایط در بشر«‏ چگونگیِ‏<br />

دلواپسِ‏ هماکنون اسالمی،‏ باشیم<br />

زحمتکشان و کارگران سازمانیابیِ‏ رد نیرویشان عمدگی‏ بهواسطهی که هستند<br />

زمینه این دارای اجتماعی،‏ تولید بهانقالب<br />

را سیاسی جابهجاییهای که ‏»دیکتاتوریِ‏<br />

داده،‏ تکامل سوسیالیستی به»دیکتاتوریِ‏<br />

را تثبیتگر«‏ طبقات متمرکزِ‏ پرولتاریا«‏<br />

شوندهی نفی و خردمندانه‏ و<br />

دولت ‏»نفیِ«‏ مقدمات و فرابرویانند،‏ را<br />

بیان و اندیشه محدویتهای و طبقات سیاسی<br />

قدرت بههرصورت،‏ بیاورند.‏ فراهم متشکل<br />

و خودآگاه طبقهکارگرِ‏ دست در دیگر<br />

طبقات از تاکنون نمایندگانیکه ‏)نه نفیای<br />

ندارد.‏ ‏»نفی«‏ جز چارهای آمدهاند(‏ مالکیت<br />

و میشود آغاز طبقه‏ خودِ‏ از که تثبیتگرا<br />

بوروکراسیِ‏ و دولت و خصوصی فرامیگیرد.‏<br />

را آن مانند و حرفهای ارتش و فروشندگیِ‏<br />

نفیِ‏ در طبقهکارگر بهطورکلی،‏ زا هرگونهای با نمیتواند نیرویکارش بازگشت<br />

چراکه باشد؛ نداشته ضدیت استبداد طبقه،‏<br />

این برای ‏»استبداد«‏ از هرگونهای سرمایه«‏<br />

ذاتی ‏»استبداد بازگشت جز معنائی طول<br />

در قهارترینْ‏ خویش،‏ نوع در که ندارد است.‏<br />

بوده بشر تاریخ همهی پساانتخاباتیِ‏<br />

جنبش همانند نخواهیم اگر و تهوعآور شیوههای و بهاندیشهها سبز مدیای<br />

از گسترده استفادهی همانند فریبندهای بینالمللی،‏<br />

سرمایههای سالطین کنترل تحت طراحی<br />

ازپیش و تبلیغاتی نمودسازیهای تحلیلیِ‏<br />

بیان بهجای شایعهپراکنی شده،‏


46<br />

صفحه طبقهی<br />

گروهبندیهای روی تمرکز رویدادها،‏ سازمانیابی<br />

بهجای متوسط بهاصطالح تسلیم<br />

آن مانند و زحمتکشان و کارگران بهاصطالح<br />

بهنیروهای بستن امید در و شویم امپریالیستی<br />

قدرتهای بهدلقکِ‏ ‌ بینالمللی ‏»آزادی<br />

حرمت راستای در شویم؛ تبدیل حرمت<br />

از دفاع همچنین و بیان«‏ و اندیشه پس<br />

شرایط و موجود وضعیت در زندگی سازماندهندهی<br />

میبایست سرنگونی از طبقاتی«‏<br />

مبارزه ‏»دانش که باشیم نهادهایی سرمایه<br />

صاحبان علیه مبارزه پروسهی در را و بهکارگران بهگونهای اسالمی جمهوری و جوهرهی<br />

آنها که بیاموزانند زحمتکشان که<br />

بگیرند نشانه را سرمایه وجودیِ‏ و استبداد از هرگونهای برپانگهدارندهی است.‏<br />

انسانی بهکنشهای بیحرمتی اندیشه<br />

‏»آزادی میتوان هنگامی درحقیقت،‏ سرنگونیِ‏<br />

از پس شرایط در بیان«‏ و شکل<br />

بهگستردهترین را اسالمی جمهوری مناسبات<br />

شبکهی که کرد تضمین ممکن بهدانشگاه<br />

را زحمتکشان و کارگران و<br />

فرابرویانیم؛ طبقاتی«‏ مبارزه ‏»دانش و<br />

مناسبات در نیز زحمتکشان و کارگران قدرت،‏<br />

در ‏)که خویش پرولتاریاییِ‏ ارادهی دارد(‏<br />

نام پرولتاریا خردمندانهی دیکتاتوریِ‏ تکامل<br />

انسان«‏ رهائی به»دانش را دانش این اندیشه<br />

رهائی ازآنجاکه وجود،‏ بااین دهند.‏ محدود<br />

قیودات از آن بیان و تبادالت و هرگونه<br />

از کار رهائیِ‏ پسِ‏ از کنندهاشْ‏ از<br />

است؛ متصور و ممکن تحقیر و استثمار خردمندانهی<br />

دیکتاتوریِ‏ استقرار در اینرو،‏ اجازهی<br />

اندیشههایی تنها نیز پرولتاریا و سیاستها نقاد بهنوعی که دارند بیان گستردهای<br />

آحاد منافع که باشند راهکارهائی آرمانیکردن<br />

مضمونشان و ‏نمایند بیان را از<br />

فراتر نباشد.‏ انسان از انسان استثمار که<br />

دارند بیان اجازه اندیشههایی تنها این اراده<br />

از برآمده نظام با عملی تناقض در باشند<br />

نداشته قرار کارگران تودهی خردمند این<br />

نیندازند.‏ بهمخاطره را آن بنیانهای و آزادی<br />

از مانع انقالب فردای در است ممکن بورژوازی<br />

نیروهای از وسیعی طیف بیان که<br />

باشد خردهبورژوازی از بخشهایی آن و گسترش<br />

با با اما شدهاند.‏ متحد بورژوازی با دولت،‏<br />

در کارگران متشکل طبقاتی قدرت دامنه<br />

گسترش امکان نیز اندازه بههمان مییابد.‏<br />

گسترش نیز اندیشه و بیان آزادی دیکتاتوری<br />

استقرار ابتدای در حتی بنابراین،‏ اندیشه<br />

شرط و بیقید آزادی نیز پرولتاریا آن<br />

استکه طبیعی است.‏ مفهوم فاقد بیان و میکند،‏<br />

کنترل را اندیشهها بیان ارگانیکه شوراهای<br />

عالیِ‏ مجمع از را خویش مرجعیت مولدین<br />

و زحمتکشان و کارگران خودگردان ارگان<br />

این مقابل در تنها و میگیرد بهتفیض 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله میدهد.‏<br />

پس حساب آن با همراستائی در و مدیریت<br />

استقرار در نمایندگی که نماند ناگفته شوراهای<br />

اجتماعیِ‏ و اقتصادی سیاسی،‏ ضمن<br />

هرنمایندهای و بوده موقت خودگردانْ‏ حد<br />

باالترین از بیش مزایایی و حقوق اینکه بهدرخواست<br />

بنا نمیکند،‏ دریافت دستمزد قابل<br />

برگزیدهاند،‏ بهنمایندگی را او که آنها رد اینکه ضمن بدینترتیب،‏ میباشد.‏ عزل اندیشه<br />

‏»آزادی پرولتاریا دیکتاتوری استقرار تاریخیِ‏<br />

شکلِ‏ بهدموکراتیکترین بیان«‏ و بهآرایهی<br />

اما مییابد؛ وجود عرصهی خویش نشده<br />

آلوده نیز شرط«‏ و ‏»بیقید فریبآمیز تحقق<br />

پرولتاریا تاریخی رسالت چراکه است.‏ با<br />

تنها که است،‏ انسانی افراد همهی آزادی نیز<br />

و قشری،‏ و طبقاتی قیودات از رهایی و<br />

ممکن داوطلبانه هماندیشی شرایط ایجاد میرسد.‏<br />

بهنظر متصور پرولتاریا<br />

دیکتاتوری استکه این حقیقت خویش<br />

رفع و نفی پروسهی میتواند هنگامی بخشیده<br />

سرعت جامعه عموم مدیریت در را توان<br />

که کند تبدیل معین برنامهی بهیک و نظرات<br />

افشاگرانهی یا نقادانه پاسخگویی و بورژوایی تثبیتگرانهی و غیرعلمی بنابراین،‏<br />

باشد.‏ داشته را خردهبورژوایی معنایی<br />

نفی پروسهی در ‏)که پرولتاریا آزادی<br />

استکه ناگزیر دارد(‏ پرولتاریایی متصور<br />

و ممکن شکل بهگستردهترین را بیان در<br />

‏)یا نفی زمینهی بدینترتیب تا کند برقرار این<br />

بیاورد.‏ فراهم را خویش تحقق(‏ واقع:‏ او.‏<br />

سیاست نه پرولتاریاست،‏ هستی ‏»آزادی<br />

گسترش نه پرولتاریا رسالت پس،‏ این<br />

نفی که بشر«،‏ ‏»حقوق یا بیان«‏ و اندیشه همهی<br />

از فرد بیانتهای آزادی در مقوالت نیز<br />

این است.‏ متصور و ممکن جنبههای او.‏<br />

سیاست نه پرولتاریاست،‏ هستی *****<br />

میتواند<br />

استکه نوعی بهگونهای فقط انسان وی<br />

نوع دریابد.‏ را خویشتن و بازآمده بهخود مییابد؛<br />

آگاهی بهخود،‏ استکه نسبتی تنها در<br />

تنها ‏»هستی«‏ بگوییم:‏ استکه بهتر یا پیمیبرد،‏<br />

بهخویشتن استکه انسان نوع ‏»درخود«،‏<br />

هستیِ‏ ‏]استکه[‏ انسان با یا گوش،‏<br />

چشم،‏ اینرو از میگردد.‏ ‏»برخود«‏ گشوده<br />

هستیِ‏ از بخشی آدمیْ‏ حواس سایر و و<br />

شنیدن،…‏ دیدن،‏ برای خویش بهسوی و<br />

تاکنون استکه چیزی آن دریافتن نهایتاً‏ بیگانگی<br />

و خاموشی و تاریکی در آن از قبل است.‏<br />

بوده فروخفته بهمعنای<br />

‏)خرد خردمند هستیِ‏ آدمی نوع است.‏<br />

هستی خرد و اندیشه(‏ فعالیت تمامشمول میاندیشد<br />

آن با و آن در هستی استکه نسبتی هستی[‏<br />

‏]استکه نسبت این در درحقیقت و و دانستن از آدمی شعف میاندیشد.‏ بهخود و فعل تمامی نتیجهی دریافتن،‏ و پیبردن تنشها،‏<br />

برهمکنشها،‏ گرانشها،‏ انفعاالت،‏ مادهای<br />

درونیِ‏ خودجوشیهای و چالشها انباشته<br />

هستی در تاکنون ازل از استکه خودرا<br />

تداوم رابطه،‏ این در اینک و شده میکند.‏<br />

عرضه متفاوت کیفاً‏ بهصورتی ‏»سازوارهی<br />

محصول که خودآگاهی این اما که<br />

دارد معنا هنگامی تا است نوعی«‏ طبقاتی<br />

انشقاق نوعی سازوارهی درون باشد<br />

قادر فرد تا نباشد ازهمگسیختگی‏ و در<br />

شرکت طریق از را نوعی«‏ ‏»وحدت دریابد…..‏<br />

آن همساختارِ‏ گروههای و<br />

داوطلبانه بازآفرینی پرولتاریا رسالت خاکستر<br />

میان از نوعی سازوارهی آگاهانهی انشقاقها<br />

از مانده بهجا دستآوردهای نیز و بنابراین،‏<br />

است.‏ طبقاتی گسیختگیهای و اندیشه<br />

‏»آزادی مسئلهی تحقق در پرولتاریا جز<br />

چارهای بشر«‏ ‏»حقوق نیز و بیان«‏ و افراد<br />

داوطلبانهی وحدت در مسائل این نفی‏ پس،‏<br />

ندارد.‏ هستی(‏ خرد ‏)بهمثابهی نوع در مناسبات<br />

و ساختار اینکه از قبل پرولتاریا سمفونی<br />

این تداعیکننده کند،‏ تداعی را معینی آگاهانهترین،‏<br />

بهگستردهترین،‏ استکه زندگی تاکنونیاش<br />

شکل تودهای و داوطلبانهترین میشود.‏<br />

نواخته است؛<br />

آزادی و عشق شور،‏ سرزمین ‏​اینجا عینحال<br />

در و بهگستردهترین مالکیت چراکه دستها<br />

تشخصبخش شکلاش شخصیترین بربیکرانگی<br />

سلطه که است کلههایی و میسازند.‏<br />

مقدمه و میبینند رؤیا را هستی ‏)جمعه<br />

۲۰۱۲ ژوءن ۸ الهه فرد عباس )۱۳۹۱<br />

خرداد ۱۹ info@omied.de<br />

fard.abbas@yahoo.com<br />

پانوشتها<br />

اگر<br />

که میشود نظر ابراز چنین گاه ]۱[ در<br />

بخواند؛ را مارکس کاپیتال یکبار کسی رویِ‏<br />

را هگل منطق کتاب یکبار واقع،‏ کرده<br />

مطالعه سرمایهداری نظام واقعیتِ‏ پای ات بیانات اینگونه اینکه از صرفنظر است.‏ حاکی<br />

تاکجا و میکنند بیان را واقعیت حد چه اما<br />

شخصیاند؛ دریافتهای و برآوردها از میکنند<br />

بیان را نکتهای استکه این حقیقت بوده<br />

غافل آن از همیشه ایران در چپ که مارکس<br />

نزد دیالکتیک ماتریالیسم است:‏ باشد،‏<br />

تبیینی حتی یا توصیفی اینکه از قبل و<br />

است تحقیق ابزار چراکه است.‏ کاربردی


47<br />

صفحه در<br />

که تبیین،‏ و توصیف در نه آن ارزش میشود.‏<br />

معلوم استکه تحقیق مورد<br />

در حداقل مارکس تحقیق روش اینکه درستی<br />

حرف است،‏ دیالکتیکی کاپیتال برچاپ<br />

که مقدمهای در او خودِ‏ ‏که است میکند:‏<br />

اشاره بدان مینویسد،‏ کاپیتال دوم با<br />

بن و بیخ از تنها نه من دیالکتیکی ‏»اسلوب مقابل<br />

درست بلکه دارد تفاوت هگلی اسلوب ذات<br />

تعیّن بهمثابهی دیالکتیک اما است«.‏ آن که<br />

عقالنی«ای ‏»هستهی همان یا هستی هگلی<br />

دستگاه عرفانی«‏ ‏»پوستهی از مارکس ساخت«‏<br />

‏»واژگونه را آن و کشید ‏»بیرون«‏ آنجا<br />

تا داد،‏ قرار مادی نسبتها پای روی و همان<br />

استکه ارزشمند و دارد معنی او برای اشکال<br />

‏»تجزیه حوزهی در را کارآییهای که<br />

باشد داشته اقتصادی«‏ ‏]»مرکب«[‏ در<br />

شمیایی«‏ مُعرفهای یا ‏»میکروسکوپ دارند.‏<br />

شیمی علم و نجوم حوزهی ‏]برفرض<br />

تحقیق شیوهی آنجاکه بنابراین،‏ برخودِ‏<br />

باشد[‏ مارکسی و دیالکتیکی اینکه و<br />

میکند سنگینی آن موضوع و تحقیق اینکه<br />

بهجای تحقیقی متن یک خوانندهی شود،‏<br />

متمرکز تحقق مورد موضوع روی میگیرد<br />

قرار جمالتی معرض در بیشتر مربوط‏<br />

تحقیق بهروش غلط(‏ یا ‏)درست که ندارند،‏<br />

تحقیق بهموضوع ربطی و هستند روی<br />

و آن مارکسی بهسبک نه دیالکتیک برروی<br />

و هگلی بهسبک واقع در بلکه پا،‏ چراکه<br />

است.‏ گرفته قرار استفاده مورد سر قرار<br />

واقعیت پایِ‏ روی و ساختن واژگونه بدینمعنی<br />

ازجمله هگلی،‏ دیالکتیک دادن ارائهی<br />

و دیالکتیک از گفتگو بهجای استکه آن،‏<br />

از جادویی و محیرالعقول تصویرهای دوبارهی<br />

کشف با و شود برده بهکار عمالً‏ کلیت<br />

سقم و صحت تحقیق،‏ جریان در آن کشف<br />

دوباره زیرمجموعههایش نیز و که<br />

است بدینترتیب برسد.‏ بهاثبات و شود بهوجود<br />

هرشکل ‏»دیالکتیک،‏ مارکس‏ ‏بهقول از<br />

بنابراین و حرکت درحال را آمدهای توجه<br />

مورد نیز آن درگذشتِ‏ قابلیت جنبهی هیچ<br />

حکومت دیالکتیک زیرا میدهد،‏ قرار و<br />

انتقادکن ذاتاً‏ و نمیپذیرد برخود را چیزی و<br />

انتقادکن ‏»ذاتاً‏ هرآنچه و است«؛ انقالبی برهیچچیز<br />

خود حکومت طبعاً‏ باشد،‏ انقالبی«‏ نیز<br />

را تحقیق(‏ موضوع یا برپروسه ‏)ازجمله نمیپذیرد.‏<br />

نویسندگانیکه<br />

از روبهافزایشی تعداد اما کمونیست،‏<br />

مارکسیست،‏ خودرا امروزه و بیان آزادی طرفدار و سرنگونیطلب مقاالتی<br />

میکنند،‏ معرفی غیره و بشر حقوق نوشتههاْ‏<br />

این در تحقیق موضوع که مینویسند میکنند<br />

فکر نویسندگاناش آنچه آوار زیر گم<br />

است،‏ مارکسی دیالکتیکی تحقیق روش 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله اب نوشتهها اینگونه در خواننده میشود.‏ میخورد<br />

فریب و میشود مرعوب کلماتی معنایی<br />

مارکسی اندیشه دستگاه در نه که و<br />

درمیآیند جور هگلی سیستم با نه دارند،‏ قرار<br />

تحقیق مورد را موضوعی اساساً‏ نه میان<br />

در تحقیق بهروش نیازی تا دادهاند و نوشتهها اینگونه شاخص آنچه باشد.‏ زا شعرگونه استفادهی فلسفهپردازیهاست،‏ جنبهی<br />

بهواسطهی عمدتاً‏ که است کلماتی هم<br />

کنار در کالمیشان وزنِ‏ یا آوایی و پیشبودی احکام بهجز و میگیرند قرار هیچ<br />

حاوی دگماتیک غالباً‏ و پیشاتحقیقی نیستند.‏<br />

نیز جدیدی حکمِ‏ و استنتاج و استدالل در<br />

هگل تحقیر یا مقایسه قصد اینکه بدون بازگشت<br />

استکه بهتوضیح الزم باشد،‏ میان تحت<br />

بهویژه دیالکتیک هگلی بهشیوه دیالکتیک<br />

ماتریالیسم از استفاده عنوان اما<br />

است.‏ ارتجاعی فوقالعاده بازگشتی بازگشت<br />

نظر مورد نویسندگان کار شیوهی چنین<br />

الزمهی چراکه نیست؛ هم بههگل با<br />

استکه هگلی آموختههای بازگشتی موژیکآسای<br />

و ولنگار خوی و ولگاریسم بازگشت<br />

بنابراین،‏ نمیخواند.‏ جماعت این زج چیزی دیالکتیک هگلیِ‏ بهشیوهی آنها چسیفاسیون<br />

و روشنفکرنمایی اطوار،‏ و ادا کسب<br />

بهقصد اساساً‏ که نیست خردهبورژوایی کردن<br />

مرعوب اجتماعی،‏ اعتبار اضافه برآنها<br />

مفهومی سلطهی ایجاد و دیگران میشوند.‏<br />

متوسل بدان موضوع<br />

و تحقیق روش رابطهی در مارکس بدیهی<br />

کامالً‏ نکته ‏»این استکه براین تحقیق از<br />

صریحاً‏ باید مطالب تشریح سبک استکه وظیفه<br />

تحقیق باشد.‏ متفاوت تحقیق اسلوب تمام<br />

در را مطالعه مورد موضوع دارد مختلفهی<br />

اشکال و آورد بهدست آن جزئیات درونی<br />

ارتباط ‏]و[‏ کرده تجزیه را آن تحول کار<br />

این انجام از پس تنها نماید.‏ کشف را آن سبک<br />

با میتواند واقعی حرکت که است وقتی<br />

گردد.‏ تشریح است مقتضی که بیانی زندگی<br />

و شد حاصل توفیق کار این در گردید<br />

منعکس آن معنوی بهصورت ماده بافتهای<br />

با که کند نمود اینطور است ممکن است.«.‏<br />

سروکار غیرتجربی اینکه<br />

از بیش ما نظر مورد نویسندگان اما باشند<br />

تحقیق روش از استفاده و تحقیق اهل در<br />

را مطالعه مورد نسبت بخواهند و اشکال<br />

و کرده بررسی آن جزئیات تمام ارتباط<br />

و کنند تجزیه را آن تحول مختلفهی گامهایی<br />

و نماید کشف را اجزا این درونی کارگران<br />

کمونیستی سازمانیابی امر در انتشار<br />

فکر در بردارند،‏ زحمتکشان و استفادهی<br />

از فراتر که هستند نوشتههایی کلمات<br />

معنی،‏ و کالم از مناسب و معقول رد گویا که میگیرد بهکار بهگونهای را خوانندهای<br />

کلهی و خودشان کلهی بین نوسان جلق<br />

و میکنند استمنا است،‏ افتاده بهدام که میزنند.‏<br />

رفته،‏<br />

برباد آرزوهای همهی ارضای نگرفته،‏<br />

دکتراهای دیپلم و تحصیلی مدارک دخترداییها<br />

و پسرخاله مقامهاییکه همدورهای<br />

که پولهایی آوردند،‏ بهچنگشان سرمایههایی<br />

و کرده پساندازه بانکها توی و<br />

ریاست حسرت باالخره و اندوختهاند؛ که محله<br />

و روستا زیبارویان همهی قلب تصاحب بههیچوجه<br />

آن مانند و نقاش و شاعر بهنام آلتی<br />

با دیالکتیکی استمنای از اهمیتتر کمتر نیست.‏<br />

کله از بااستفاده و کالم بهنام بهطور<br />

و افراد از نوشته این پیشنویس در چهرهی<br />

بهعنوان خاصی فرد از مشخص دیالکتیک<br />

ماتریالیسم با کسانیکه بارز شآن<br />

اما بودم؛ برده نام میزنند،‏ جلق با<br />

مقابله در پرولتاریا دیکتاتوری مقولهی آزادی<br />

و بشر حقوق بورژوایی،‏ دموکراسی اینگونه<br />

افشای که گردید تبدیل بهعاملی بیان بهزمانی<br />

را وجق عجق ‏»دیالکتیسین«های کنم.‏<br />

موکول شد(‏ الزم اگر ‏)البته دیگر شده<br />

حذف پانویس این از بخشی بنابراین،‏ است.‏<br />

*****<br />

دیگری<br />

شیوههای استکه بهتوضیح الزم و<br />

اشرافیکردن بخشیدن،‏ اشرافیت برای هم وجود<br />

دیالکتیک ماتریالیسم نمودن بیخاصیت این<br />

شدن طوالنی از جلوگیری برای که دارد مستقل(‏<br />

بهطور ‏)شاید دیگر جای در نوشته ‏»دائرةالمعارف<br />

مثال:‏ برای پرداختم.‏ بهآن دیالکتیک<br />

بارهی در نوشتههایی روشنگری«‏ امر<br />

در اینکه از بیش‏ که میکند منتشر انقالب<br />

پرولتاریا،‏ دیکتاتوری تحقق و تحقیق یک<br />

مفهومیِ‏ سازماندهی حتی یا اجتماعی کارآیی<br />

کارگری سندیکاهای باره در مقاله که<br />

میخورند این بهدرد باشند،‏ داشته سپرده<br />

داوطلبان و عالقمندان بهحافظهی ماتریالیسم<br />

امتحان در شرکت بههنگام تا شوند فراهم<br />

را باال نمرهی موجباتکسب دیالکتیک صرفنظر<br />

‏»کاربرد«‏ این از اگر بیاورند.‏ استکه<br />

این دیگرگونه کاربردی چارهی کنیم،‏ نامناسب<br />

مواقع در نوشتهها اینگونه جمالت بهعنوان<br />

خطرناک حوادث بروز بههنگام و شوند<br />

آورده بهزبان وردگونه جادو اوراد این<br />

بپیوندد!‏ بهوقوع دیاکتیکی معجزهای تا انگیزهی<br />

نیز و جنم چراکه بعد.‏ برای بماند از<br />

روشنگری دائرةالمعارف نویسندگان زمین<br />

با حقهبازی آسمان تا صداقت زمین جلق<br />

دیالکتیک ماتریالیسم با که کسانی دارد.‏<br />

فرق میزنند،‏


48<br />

صفحه سپتامبر<br />

۱۷ در کندرسه«‏ ‏»مارکی ]۲[ ۱۷۹۴<br />

مارس ۲۸ در و متولد ۱۷۴۳ بهطور<br />

پاریس زندانهای از یکی در ۱۷۷۴<br />

سال تا وی درگذشت.‏ مشکوکی لوئی<br />

مالی امور کل سرپرست کمک با که بهبازرسی<br />

،])Turgot( ‏]تورگو شانردهم بیشتر<br />

گردید،‏ منصوب پاریس ضرابخانهی بود<br />

مشغول علوم و بهریاضات هرچیز از ‏عضویت<br />

بر عالوه هم زاویه همین از و آکادمی<br />

در فرانسه سلطنتی علوم آکادمی در آمریکا<br />

روسیه،‏ آلمان،‏ مانند کشورهایی علوم با<br />

بود.‏ شده پذیرفته بهعضویت نیز سوئد و دبیر<br />

۱۷۷۷ سال از کندرسه اینکه وجود این<br />

و بود فرانسه سلطنتی علوم آکامی دائمی سالیکه<br />

‏)یعنی:‏ ۱۷۹۳ سال تا را موقعیت اما<br />

داشت؛ بهعهده گردید(‏ تعطیل آکامی این ضرابخانهی<br />

بهبازرسی انتصاب از پس وی خودرا<br />

عمدهی فعالیت ۱۷۷۴ سال در پاریس کندرسه<br />

نمود.‏ سیاست و فلسفه مصروف از<br />

وسیعاً‏ کسانیکه اولین از یکی بهعنوان در<br />

کرد،‏ استفاده انسانی علوم در ریاضیات ولتر«‏<br />

‏»زندگی بهنام را نوشتهای ۱۷۸۹ سال مورد<br />

را کلیسا با او ضدیت که رساند بهچاپ در<br />

کندرسه براین،‏ عالوه میداد.‏ قرار تأیید دفاع<br />

ضمن که نوشت جزوهای ۱۷۸۱ سال نیز<br />

را بردگی زنان،‏ و سیاهان برابری از میکرد.‏<br />

محکوم را<br />

فرانسه ۱۷۸۹ سال انقالبِ‏ هنگامیکه عقالنی<br />

بازسازی بهامید کندرسه فراگرفت،‏ بهعهده<br />

انقالب این در پیشرو نقشی جامعه بهدفاع<br />

آن از لیبرالی زاویه از و گرفت بهنمایندگی<br />

۱۷۹۱ سال در وی برخاست.‏ آن<br />

از پس و یافت راه بهمجلس پاریس از شد.‏<br />

انتخاب نیز مجلس دبیر بهعنوان تمایل<br />

بهژیروندنها مجموعاً‏ که کندرسه اعدام<br />

خواهان کسانیکه مقابل در داشت،‏ ضمن<br />

بودند،‏ شانزدهم لوئی محاکمهی بدون با<br />

مخالفت طبعاً‏ و وی محاکمهی از دفاع اساسی<br />

قانون کمیتهی رهبریِ‏ او،‏ اعدام پروژهی<br />

خودرا که داشت بهعهده نیز را این<br />

میکرد.‏ معرفی ژیروندن اساسیِ‏ قانون بهرأی<br />

را اساسی قانون اینکه بدون کمیته اما<br />

کرد؛ صادر را آن چاپ دستور بگذارد،‏ کنوانسیون<br />

‏اکثریت مونتانیاردها هنگامیکه را<br />

خود اساسی قانون کردند،‏ خود آن از را داشتند.‏<br />

اعالم ۱۷۹۳ فرانسهی اساسی قانون دستور<br />

۱۷۹۳ اکتبر سوم در بههرروی،‏ چندین<br />

که او گردید.‏ صادر کندرسه بازداشت سرانجام<br />

داشت،‏ مخفی زندگی پاریس در ماه زندان<br />

در ۱۷۹۴ مارس ۲۵ در و دستگیر سپرد.‏<br />

جان قرار<br />

»« گیومه داخل مطلبیکه تمام ]۳[ ‏)ب.‏<br />

رفیق استکه کتابچهای از نقل دارد،‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله کرده<br />

تألیف مسن ژان نوشتهی براساس ه(‏ بهزودی<br />

کتابچه این شدهی تجدیدنظر است.‏ شد.‏<br />

خواهد منتشر کورنل،‏<br />

دانشگاه ‏]استاد پیلچر جان ]۴[ چامسکی<br />

نوام که کاوشگری روزنامهنگارِ‏ را<br />

او مستند فیلمهای و کتابها مقاالت،‏ روشنگریهایش<br />

و هدایت«‏ و نور ‏»مشعل در<br />

است[‏ خوانده الهامبخش«‏ ‏»همواره را ‏)که<br />

تیمور«‏ ‏»اسناد برمقالهی که مقدمهای اطالعاتی«‏<br />

‏»درز کتاب مقاالت از یکی )Brian<br />

Toohey( توهی رایان نوشتهی سلسله<br />

براساس رایان مینویسد:‏ است(،‏ ‏»فاش<br />

آمریکا‏ شدهی طبقهبندی رسمی اسناد از<br />

استرالیا و متحده ایاالت دولت که میسازد سال<br />

در شرقی بهتیمور اندونزی تجاوز برنامه بودند.‏<br />

داده رضایت بدان و بوده مطلع ۱۹۷۵ بهنسلکشی<br />

میشود پیشدرآمدی تجاوز،‏ این ای پرتقال مستعمرهی‏ این سکنهی هزار ۲۰۰ کشتاری<br />

نسبی،‏ بهطور آن جمعیت یکسوم کتاب<br />

از ‏]بهنقل هولوکاست.«‏ از بیش پیلچر،‏<br />

جان بهکوشش نگو!«،‏ دروغ ‏»بهمن نبوی،‏<br />

میرمحمود و شهابی مهرداد ترجمهی اختران«[.‏<br />

‏»نشر برمقالهی<br />

پیشگفتاریکه در پیلچر جان ]۵[ حکم<br />

در اقتصادی تحریمهای آرام:‏ ‏»جنگ جوی<br />

خانم نوشتهی جمعی«،‏ کشتار سالح میکند:‏<br />

نقل را خاطرهای مینویسد؛ گوردن،‏ بخش<br />

در که بود ۱۹۹۹ سال اکتبر ‏}در در<br />

بیمارستانی در مرگ درحال کودکان Denis<br />

Halli- هالیدی دنیس کنار بغداد کل<br />

دبیر دستیار مَت سِ‏ از بهتازگی که )day ایستاده<br />

بود،‏ کرده استعفا متحد ملل سازمان سازمان<br />

منشور ‏»مفاد میگفت:‏ او بودم.‏ دارند<br />

را بشر حقوق اعالمیهی و متحد ملل سازمان<br />

طریق از داریم ما میگذارند.‏ کنار عراق،‏<br />

مردم و کودکان علیه متحد،‏ ملل نتایجی<br />

با جنگی میاندازیم،‏ راه جنگی مطابق<br />

جنگی در نتایجیکه نکردنی:‏ باور نمیرود.‏<br />

دیدنش انتظار ژنو معاهدهی با بدتر<br />

و،‏ دادهایم قرار هدف را غیرنظامیان وضع<br />

چیست؟ هدف را…‏ کودکان آن،‏ از هم<br />

ملل،‏ سازمان برای هم است،‏ وحشتناکی که<br />

ما همه برای هم و غرب،‏ جهان برای و<br />

هستیم،‏ دموکراتیک نظام یک از جزئی و دولتهایمان سیاسیتهای مسئول واقع در عراقیم.«{]همان<br />

مورد در تحریمها اجرای ۴[.<br />

شماره پانویس منبع (<br />

ذهن<br />

ارداهمندانهی رابطهی توضیحِ‏ در ]۶[ منطق«‏<br />

‏»دربارهی درسنامهی از مفاهیم،‏ و سرخ<br />

به»سازمان که کردهام استفاده نیز ایجاد<br />

در من و داشت؛ تعلق ایران«‏ کارگران داشتم.‏<br />

مؤثری نقش آن اکثریتِ‏<br />

شرکتْ‏ پنجاه ۱۹۸۳، سال در ]۷[ ایاالت<br />

خبری رسانههای تمامی وسیع بن<br />

زمان،‏ آن در میکردند.‏ کنترل را متحده بهسبب<br />

،)Ben Bagdikian( باگدیکیان تحت<br />

کتابش در موضوع این کردن مطرح The<br />

Media( رسانهها”‏ ‏“انحصار عنوان باعث<br />

و اضطراب ‏»بانی ،)Monopoly در<br />

وی شد.‏ خوانده عمومی«‏ اذهان تشویش ۱۹۹۲<br />

سال در که کتابش،‏ چهارم ویرایش کمتر<br />

متحده ایاالت ‏»در نوشت:‏ شد،‏ منتشر %۹۰<br />

غیرعادی”‏ ‏“مخلوقات جین دو از و<br />

مالکیت تحت را جمعی رسانههای از تقریباً‏<br />

بهاینترتیب،‏ و،‏ دارند«‏ خود مدیریت ایستگاههای<br />

مجالت،‏ روزنامهها،‏ برتمامی صفحات<br />

کتابها،‏ رادیویی،‏ و تلویزیونی کانالهای<br />

ویوئی،‏ نوارهای فیلمها،‏ موسیقی،‏ ‏]در[‏<br />

عکسبرداری آژانسهای و ماهوارهای زمان،‏<br />

آن در وی،‏ دارند.‏ کنترل آمریکا رسانههای<br />

مالکان تعداد که میکرد پیشبینی کاهش<br />

اَبَرشرکت بهنیمدوجین سرانجام جمعی پیشبینیِ‏<br />

این با زمان،‏ آن در یافت.‏ خواهد ولی،‏<br />

شد.‏ برخورد بدبینی و شکاکیت با وی ‏“انحصار<br />

کتاب ویرایش ششمین هنگامیکه شد،‏<br />

منتشر ۲۰۰۰ سال در رسانهها”‏ مالکان<br />

تعداد باگدیکیان،‏ بن پیشبینیِ‏ طبق بود.‏<br />

رسیده ۶ به‏ جمعی رسانههای و<br />

تجدیدنظرشده کتابِ‏ ۲۰۰۴، سال در اکنون<br />

که داد نشان باگدیکیان،‏ بن مفصلتر وارنر"‏<br />

‏"تایم ‏]یعنی:‏ ابرشرکت ۵ فقط ،)Disney( ‏"دیزنی"‏ ،)Time-Warner(<br />

مرداک*)‏Rupert<br />

روپرت خبری"‏ ‏"بنگاه ،)”Murdouk ”News Corporation<br />

و<br />

،)Bertelsmann( ‏"برتلزمان"‏ شرکت صنعت<br />

اعظم قسمت ])Viacom( ‏"وایاکوم"‏ خود<br />

کنترل تحت را متحده ایاالت رسانهای متعلق<br />

که NBC دیداری رسانهی دارند.‏ با<br />

است،‏ الکتریک”‏ ‏“جنرال بهابرشرکت دارد.‏<br />

قرار ششم مقام در کمی،‏ فاصلهی رسانهای<br />

غول ‏)مردوخ(‏ مرداک روبرت )*( جمعی<br />

رسانههای معروفترین از بسیاری که کانادا<br />

استرالیا،‏ آمریکا،‏ انگلستان،‏ در جهان انکلستان<br />

‏“تایمز”‏ روزنامهی ازجمله و…،‏ خود<br />

رسانهای بهامپراتوریِ‏ تدریجاً‏ را از<br />

برگرفته پانوشت این ‏]تمامی است.‏ افزوده اقتصادی"،‏<br />

جنایتکار یک ‏»اعترافات کتاب ۱۳<br />

شمارهی یادداشت ۱۳۸۵ اختران،‏ نشر است[.‏<br />

مترجمان سوی<br />

از ‏»منطق«‏ بهتعریف اگر حال ]۸[ فلسفه<br />

علوم آکادمی استاد ماکووالسکی منطق(‏<br />

تاریخ بهنام کتابی ‏)در شوروی مکانیکی‏<br />

تبیین،‏ اینچنین با میکنیم،‏ مراجعه قادر<br />

تنها ‏»انسان میشویم:‏ مواجه ماورایی و و<br />

نماید ادراک را اندیشه عینیِ‏ قوانین است


نظری<br />

49<br />

صفحه جوید<br />

بهره جامعه منافع درجهت آنها از تغییر<br />

را قوانین این نیست ممکن برایش اما قوانین<br />

نماید.‏ ایجاد ویا سازد نابود و دهد و همگانیاند،‏ علمی قوانین بهمثابه اندیشه انسانها<br />

همهی با رابطه در مزبور قوانین در<br />

که اندیشهای برای و هستند یکسان دارند.«!!‏<br />

اعتبار است حقیقت جستجوی نسبیت<br />

که ارسطوئی منطق زندهباد بنابراین،‏ ترکیب<br />

و توازن و تعادل از برآمده سکونِ‏ و میکند ‏»مطلق«‏ را همراستا پروسههای بدون<br />

همگان تا میگستراند هستی بههمهی و<br />

متفاوت مناسبات و روابط گرفتن درنظر گوناگونِ‏<br />

ارادهمندیهای همچنین ‏)و متناقض انسان<br />

بازهم و کنند؛ پیروی آن از طبقاتی(‏ بههرروی،‏<br />

شود!!!‏ استثمار انسان توسط بهقدرتِ‏<br />

که آنگاه ‏»منطق«،‏ دانستن همگانی جز<br />

چیزی نهایتاً‏ میشود،‏ مسلح نیز سیاسی که<br />

نیست‏ خمینی بودنِ‏ باهم«‏ ‏»همه شعارِ‏ و<br />

مولد و کارگر میلیون دهها آن پیامدهای کودک(‏<br />

و مرد و زن از ‏)اعم زحمتکش کشانده<br />

انسانی فاجعهی و خرابی بهخانه را است.‏<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله نظری<br />

و جتربی تیک دیالک شناخت<br />

کند،‏ می بس تئوریکی شناخت که آجنا شود!‏<br />

می آغاز امپیریکی تئوریکی(‏<br />

امپیریکی تیک ‏)دیالک تئوریکی(‏<br />

و ‏)امپیریکی نظری و تجربی شود<br />

می اطالق علمی شناخت نوع دو به روند<br />

در و انسان معرفتی کردوکار در که دهند<br />

می تشکیل را وحدتی او علمی پژوهش سازند:‏<br />

می تکمیل را همدیگر و I<br />

‏)امپیریکی(‏<br />

تجربی معارف ۱<br />

مشاهده،‏<br />

نتیجه ‏)امپیریکی(‏ تجربی دانش روش<br />

از استفاده و آزمایشگاهی بررسی حسی<br />

شناخت بر که است دیگر علمی های مربوط<br />

حسی شناخت به ماهیتا و اند مبتنی شناخت<br />

در را آنها توان نمی ولی شوند،‏ می کرد.‏<br />

خالصه حسی در<br />

عقلی و حسی تیک دیالک به کنید مراجعه روشنگری<br />

المعارف دایرة تارنمای ۲<br />

توصیف<br />

‏)امپیریکی(،‏ تجربی شناخت بکمک روابط<br />

ها،‏ ابژکت جزء به جزء المقدور حتی صورت<br />

نظر مورد عرصه به مربوط غیره و گیرد.‏<br />

می ۳<br />

قاعدتا<br />

اما تجربی های(‏ شناخت یا ‏)و معارف کنند.‏<br />

می منعکس را خارجی های پدیده فقط ۴<br />

کروبر<br />

گونتر دکتر پروفسور شین<br />

میم شین برگردان روشنگری<br />

املعارف دایره ماهیت<br />

توضیح نه تجربی معارف برمبنای کشف<br />

نه و گردد می پذیر امکان ها پدیده امور<br />

دقیق علمی های پیشگوئی نه و علل شناخته.‏<br />

نا II<br />

‏)تئوریکی(‏<br />

نظری معارف ۱<br />

حسی<br />

قرینه حاوی ‏)تئوریکی(‏ نظری معارف نیستند.‏<br />

واسطه بی ۲<br />

نظری<br />

معارف که ‏)مجرد(‏ انتزاعی مفاهیم قاعدتا<br />

یابند،‏ می تبیین آنها بوسیله ‏)تئوریکی(‏ به<br />

و گشته ایدئالیزه های ابژکت معنی به و<br />

اند واقعیت منطقی های بازسازی معنی در<br />

که واقعی ابژکت هیچ با واسطه بی بطور مشاهده<br />

بکمک حسی تجربه از منتج دانش ندارند.‏<br />

انطباق باشد،‏ داشته وجود آزمایش و تارنمای<br />

در ایدئالیزاسیون به کنید مراجعه روشنگری<br />

المعارف دایرة ۳<br />

را<br />

ها پدیده ماهیت ‏)تئوریکی(‏ نظری دانش کند.‏<br />

می منعکس مربوطه عرصه در ۴<br />

امور<br />

توضیح هم ‏)تئوریکی(‏ نظری دانش علمی<br />

پیشگوئی هم و را شده شناخته تجربی


صفحه 50<br />

امور نا شناخته را امکان پذیر می سازد.‏<br />

۵<br />

جمالت حاوی دانش نظری می توانند <br />

برخالف جمالت تجربی ‏)امپیریکی(‏ از<br />

روابط عینی موجود پرده بردارند.‏<br />

III<br />

تفاوت تجربی با حسی و نظری با عقلی<br />

۱<br />

اگرچه دانش تجربی ‏)امپیریکی(‏ با شناخت<br />

حسی و دانش نظری ‏)تئوریکی(‏ با شناخت<br />

عقلی رابطه تنگاتنگی دارند،‏ علیرغم آن نه<br />

تجربی ‏)امپیریکی(‏ با حسی یکسان است و<br />

نه نظری ‏)تئوریکی(‏ با عقلی.‏<br />

۲<br />

ضمنا دیالک تیک تجربی و نظری ‏)امپیکی<br />

و تئوریکی(‏ را نمی توان در دیالک تیک<br />

حسی و عقلی خالصه کرد.‏<br />

مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی در<br />

تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

۳<br />

بخصوص دانش تجربی با دانش حسی<br />

یکسان نیست.‏<br />

زیرا اگرچه دانش تجربی تحت تأثیرات<br />

حسی پدید می آید،‏ ولی همواره نیازمند و<br />

حاوی پیش شرط های تدارکاتی عقلی معین<br />

بر مبنای داده های حسی است.‏<br />

۴<br />

تنها این حقیقت امر که داده های حسی در<br />

دانش تجربی در قالب زبانی تبیین می یابند،‏<br />

استفاده از مقوله های منطقی معینی را پیش<br />

شرط قرار می دهد،‏ مقوله های منطقی ئی<br />

که بدون آنها دانش تجربی را نمی توان<br />

فرمولبندی کرد.‏<br />

مراجعه کنید به مقوله در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

۵<br />

دانش تجربی و اصوال هر دانشی فرم منطقی<br />

احکام را دارد و لذا نمی تواند در خارج از<br />

عرصه تفکر و شناخت عقلی وجود داشته<br />

باشد.‏<br />

۶<br />

تجربی و نظری را از این رو نمی توان<br />

بمثابه دو نوع از دانش تلقی کرد که عمدتا به<br />

شناخت عقلی تعلق دارند.‏<br />

IV<br />

اهمیت دیالک تیک تجربی نظری<br />

برای پراتیک علمی<br />

مسائل زیر در رابطه با دیالک تیک تجربی<br />

و نظری برای پراتیک علمی اهمیت خاصی<br />

دارند:‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

۱<br />

مسئله رابطه تجربی و نظری<br />

۲<br />

چگونگی تبدیل تجربی در روند شناخت به<br />

نظری<br />

۳<br />

چگونگی شناخت قوانین بر اساس معارف<br />

تجربی<br />

۴<br />

مسئله گذار از تجربی به نظری.‏<br />

V<br />

مسئله پیوند دانش تجربی و دانش نظری<br />

در عصر جدید فلسفه و منطق را بویژه<br />

مشغول خود داشته و از سوی راسیونالیسم و<br />

امپیریسم بطرز متضادی مطرح شده است:‏<br />

الف<br />

دانش تجربی و دانش نظری از دیدگاه<br />

راسیونالیسم<br />

از دیدگاه راسیونالیسم دانش نظری ‏)که<br />

راسیونالیسم آن را حقایق،‏ قضاوت های<br />

غیرتجربی و غیره ضرور می نامد(‏<br />

در مقایسه با دانش تجربی ‏)که به زعم<br />

راسیونالیسم،‏ از حقایق تصادفی تشکیل می<br />

یابد(‏ دارای خصلت اصوال دیگری است.‏<br />

از دیدگاه راسیونالیسم دانش نظری از دانش<br />

تجربی نشأت نمی گیرد،‏ بلکه ضرورت خود<br />

را فقط مدیون چیزهای زیرین است:‏<br />

۱<br />

‏»کردوکار«‏ فهم<br />

۲<br />

ایده های مادرزاد<br />

۳<br />

فرم های غیرتجربی فهم و غیره<br />

ب<br />

دانش تجربی و دانش نظری از دیدگاه<br />

امپیریسم<br />

از دیدگاه امپیریسم،‏ برعکس،‏ هر دانشی<br />

منشأ خود را در دانش منتج از تجربه دارد.‏<br />

و لذا برای امپیریسم مسئله ای مطرح می<br />

شود که برای راسیونالیسم به عنوان مسئله<br />

اصال مطرح نیست و آن از قرار زیر است:‏<br />

چگونه دانش نظری عام در علوم تجربی<br />

منفرد بوجود می آید؟<br />

این مسئله بویژه با رشد سریع علوم طبیعی<br />

در آغاز عصر جدید مطرح می شود:‏<br />

۱<br />

علوم طبیعی مبتنی بر دانش منتج از تجربه<br />

در مبارزه بر ضد جزم های اسکوالستیکی<br />

کهنه قرون وسطی نیازمند شالوده فلسفی <br />

معرفتی نظری بوده اند.‏<br />

۲<br />

حل این مسئله بمعنی نشان دادن این امر بود<br />

که چگونه دانش تجربی می تواند به دانش<br />

نظری عام و مطمئن،‏ به شناخت روابط<br />

ضرور و به شناخت قوانین منجر شود؟<br />

مراجعه کنید به قانون،‏ دیالک تیک ضرورت<br />

و تصادف در تارنمای دایرة المعارف<br />

روشنگری<br />

۳<br />

امپیریسم ماتریالیستی با ارائه متدهای گذار<br />

از دانش تجربی به دانش نظری انجام این<br />

وظیفه را به عهده می گیرد:‏<br />

۴<br />

امپیریسم ماتریالیستی مهمترین طریق ‏)و چه<br />

بسا تنها طریق(‏ گذار از دانش منتج از تجربه<br />

به تئوری را در استنتاج می یابد.‏<br />

مراجعه کنید به استنتاج در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

۵<br />

فرانسیس بیکن )۱۵۶۱ ۱۶۲۶(<br />

فیلسوف و دولتمرد انگلیسی<br />

مؤسس امپیریسم<br />

این گرایش با فرانسیس بیکن آغاز می شود<br />

و به جان استوارت میل در قرن نوزدهم می<br />

رسد.‏<br />

۶<br />

جان استوارت میل )۱۸۰۶ ۱۸۷۳(<br />

فیلسوف و اقتصاد دان و از متفکران قرن<br />

نوزدهم<br />

از نمایندگان کندنسیونالیسم<br />

قواعد استنتاجی و بویژه قواعد بیکنی میلی<br />

کشف روابط علی،‏ بمثابه هسته اصلی هر<br />

منطق کشف و پژوهش علمی مطرح می<br />

شوند.‏<br />

۷<br />

به نظر آندو هر روند شناخت قوانین عام،‏<br />

بطریق استنتاجی پیش می رود.‏<br />

۱<br />

گذار از دانش منتج از تجربه به تئوری<br />

را نباید بمثابه جمع و یا ترکیب ساده دانش<br />

تجربی تصور کرد.‏<br />

پیش شرط شناخت روابط ضرور و قانونمند<br />

قبل از همه عبارت است از انجام عملیات<br />

انتزاعی که ماهیت ابژکت ها،‏ روندها و<br />

غیره مورد نظر را منعکس می کنند.‏<br />

۲<br />

دانش تجربی و حتی دانش تعمیم یافته<br />

بکمک استنتاج،‏ برعکس،‏ همیشه فقط قادر<br />

به تشخیص وابستگی های تجربی است که


صفت قانونمند را نمی توان به آنها اطالق<br />

کرد.‏<br />

‏»دانش منتج از تجربه مشاهده هرگز نمی<br />

تواند به تنهائی برای اثبات ضرورت کفایت<br />

کند.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ، ۲۰ ص<br />

) ۴۹۷<br />

۳<br />

و لذا عیب و نقص اصلی امپیریسم ماتریالیستی<br />

و روش استنتاج ‏)ایندوکسیونیسم(‏ مبتنی بر<br />

آن به شرح زیر اند:‏<br />

الف<br />

مطلق کردن متد استنتاجی بمثابه متد اصلی<br />

علوم طبیعی<br />

ب<br />

مطلق کردن متد استنتاجی بمثابه تنها متدی<br />

که گذار از دانش منتج از تجربه به تئوری<br />

را امکان پذیر می سازد.‏<br />

VI<br />

فرق امپیریسم ماتریالیستی و ایدئالیستی در<br />

رابطه با<br />

دیالک تیک تجربی نظری<br />

۱<br />

امپیریسم ماتریالیستی راه اثبات دانش عام و<br />

نظری را جستجو می کرد.‏<br />

۲<br />

امپیریسم ایدئالیستی مشخصه اش کم بها دادن<br />

به سطح علمی نظری بود.‏<br />

۳<br />

برنامه امپیریسم ایدئالیستی عبارت از<br />

خالصه کردن دانش نظری در دانش تجربی<br />

بود.‏<br />

۴<br />

عالوه بر این،‏ منشأ دانش تجربی را تنها در<br />

دانش منتج از تجربه بی واسطه،‏ در احساس<br />

ها و دریافت های سوبژکتیف ‏)ذهنی(‏ می<br />

دانست.‏<br />

۵<br />

دیوید هیوم )۱۷۱۱ ۱۷۷۶(<br />

فیلسوف،‏ اقتصاددان و تاریخدان<br />

از نمایندگان برجسته روشنگری انگلستان<br />

از اقتصاددان ما قبل اقتصاد کالسیک<br />

معلم کانت و از دوستان و همفکران آدام<br />

اسمیث<br />

از این رو،‏ بنظر هیوم مفاهیم و ایده های<br />

عام،‏ تصورات،‏ ضرورت ها و قانونمندی<br />

های طبیعی از تداعی احساس ها و دریافت<br />

های سوبژکتیف ‏)ذهنی(‏ نشأت می گیرند.‏<br />

VII<br />

پسیکولوژیسم در تئوری شناخت و منطق<br />

تئوری تداعی ‏)اسوسیاسیون(‏ مبتنی بر این<br />

نظر امپیریسم ایدئالیستی،‏ در قرن نوزدهم<br />

به پیدایش پسیکولوژیسم در منطق و تنوری<br />

شناخت منجر شد که بنا بر آن درک روابط<br />

ژنتیکی میان احساس و مفهوم،‏ دانش منتج<br />

از تجربه و تئوری وظیفه تئوری تداعی<br />

است و منطق یکی از رشته های آن محسوب<br />

می شود.‏<br />

۱<br />

اما طرز تفکر مبتنی بر پسیکولوژیسم راجع<br />

به رابطه تجربی و نظری بطالن خود را<br />

بزودی نشان داد،‏ بویژه وقتی که در مورد<br />

پیدایش مفاهیم و تئوری های ریاضی مورد<br />

استفاده قرار گرفت.‏<br />

۲<br />

در مقابل تالش های امپیریستی برای حل<br />

مسئله مربوط به رابطه تجربی و نظری<br />

راسیونالیسم در قرن نوزدهم وارد صحنه شد<br />

و در ادامه فلسفه کانت ابراز نظر کرد:‏<br />

الف<br />

ویلیام وه ول )۱۷۹۴ ۱۸۶۶(<br />

ریاضی دان،‏ دانشمند،‏ کشیش،‏ فیلسوف،‏<br />

تئولوگ،‏ مورخ دانش انگلیسی<br />

رئیس کالج ترینیتی کامبریج<br />

مؤلف آثار متعدد<br />

ویلیام وه ول یکسونگری و بطالن نظریه<br />

استنتاجی را بدرستی نشان داد.‏<br />

او اگرچه استنتاج را به عنوان متد اصلی<br />

برای شناخت قوانین قبول می کرد،‏ اما در<br />

عین حال تأکید بر آن داشت که پیش شرط<br />

شناخت قوانین،‏ انجام انتزاعات علمی است<br />

که بر داده های تجربی سیستم نظری مبتنی<br />

اند.‏<br />

این انتزاعات علمی باید بمثابه ایده های<br />

غیرتجربی ذاتی فهم باشند و بر مواد تجربی<br />

اعمال شوند ‏)یعنی برای حالجی آنها مورد<br />

استفاده قرار گیرند(.‏<br />

این نظریه نیز نتوانست به مسئله چگونگی<br />

گذار از تجربی به نظری راه حل قانع کننده<br />

ای ارائه دهد.‏<br />

مراجعه کنید به انتزاع ‏)تجرید(‏ در تارنمای<br />

دایرة المعارف روشنگری<br />

نئوپوزیتیویسم با انتقاد جدی از هر دو طرز<br />

نگرش،‏ یعنی هم از طرز نگرش استنتاجی<br />

و هم از طرز نگرش پسیکولوژیستی در<br />

رابطه با دیالک تیک تجربی و نظری در<br />

قرن بیستم وارد صحنه می شود:‏<br />

مراجعه کنید به پوزیتیویسم،‏ نئوپوزیتیویسم<br />

در تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

۱<br />

نئوپوزیتیویسم از سوئی بحق با بنای<br />

استنتاجی دانش نظری بر تجربی به مخالفت<br />

می پردازد.‏<br />

۲<br />

نئوپوزیتیویسم از سوی دیگر،‏ خواهان<br />

جایگزین کردن نگرش پسیکولوژیستی در<br />

رابطه با دیالک تیک تجربی و نظری بوسیله<br />

تحلیل منطقی می شود.‏<br />

۳<br />

نئوپوزیتیویسم هم همانند ایندوکسیونیسم<br />

‏)روش استنتاجی(‏ و پسیکولوژیسم،‏ دانش<br />

تجربی را مقدم بر دانش نظری می داند،‏ اما<br />

برخالف آندو از این امر نتیجه نمی گیرد<br />

که برای گذار از تجربی به نظری باید از<br />

احساس و ادراک و مفهوم گذشت.‏<br />

۴<br />

بلکه به این نتیجه می رسد که نظری را باید<br />

با توسل به تلخیص ‏)خالصخ کردن(‏ منطقی<br />

ناشی از عناصر تجربی آن،‏ با توسل به<br />

‏»آنچه که بی واسطه موجود است«‏ دانست.‏<br />

۵<br />

پوزیتیویسم تجربی و نظری را در پیوند<br />

ژنتیکی آندو در نظر نمی گیرد.‏<br />

۶<br />

پوزیتیویسم تجربی و نظری را بمثابه دو<br />

عرصه علمی به اتمام رسیده در نظر می<br />

گیرد که در فرم های زبانی مختلف وجود<br />

دارند و با توسل به تحلیل منطقی و تلخیص<br />

‏)خالصه کردن(‏ نظری در تجربی،‏ وظیفه<br />

خود را کشف پیوند منطقی آندو و عمده<br />

کردن تفاوت های زبانی آندو در عرصه<br />

علمی می داند.‏<br />

۷<br />

رودولف کارناپ )۱۸۹۱ ۱۹۷۰(<br />

فیلسوف و از نمایندگان امپیریسم منطقی<br />

این برنامه نئوپوزیتیویسم نیز تحت عنوان<br />

‏»ردوکسیونیسم رادیکال«‏ ‏)تلخیصگرائی<br />

ریشه ای(‏ ‏)کارناپ(‏ بزودی بطالن خود<br />

را نشان همگان می دهد و لذا مشخصه<br />

پوزیتیویسم در دهه های اخیر فقط نوعی<br />

ردوکسیونیسم ‏»میانه رو«‏ بوده است<br />

که کارش تفسیر نیم بند زبان نظری در<br />

اصطالحات زبان تجربی بوده است.‏<br />

‏)کارناپ،‏ ۱۹۵۶(<br />

۸<br />

عیب و نقص نظریه نئوپوزیتیویستی در<br />

باره رابطه تجربی و نظری قبل از همه<br />

در این است که آن روابط ژنتیکی متنوع و<br />

مختلف میان دانش تجربی و نظری را در<br />

روابط منطقی خالصه می کند و تالش می<br />

کند که دانش نظری را بکمک تحلیل منطقی<br />

صفحه 51<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 52<br />

در دانش تجربی خالصه کند و بدین طریق<br />

به انکار خودویژگی کیفی دانش نظری در<br />

مقایسه با دانش تجربی می پردازد.‏<br />

۹<br />

اما هر جا که نئوپوزیتیویسم این خودویژگی<br />

را در ردوکسیونیسم ‏)تلخیص گرائی(‏ ‏»میانه<br />

رو«‏ برسمیت می شناسد،‏ آن را از موضع<br />

کونونسیونالیسم بمثابه هدفمندی سوبژکتیف<br />

زبان نظری تعبیر می کند.‏<br />

۱۰<br />

تجربی عالوه بر این از موضع ایدئالیسم<br />

ذهنی،‏ بمثابه دانش سوبژکتیف و بی واسطه<br />

موجود در احساس ها و ادراک ها تعبیر می<br />

شود.‏<br />

۱۱<br />

نئوپوزیتیویسم علیرغم این نواقص و<br />

نارسائی ها با محدود کردن خود به جنبه<br />

منطقی مسئله،‏ خدمت بزرگی به روشن<br />

کردن روابط منطقی میان تجربی و نظری<br />

انجام می دهد.‏<br />

و لذا معارف منفرد قابل قبول آن می توانند<br />

از سوی متدئولوژی مارکسیستی علوم<br />

بخدمت گرفته شوند و بر شالوده ماتریالیستی<br />

دیالک تیکی در آن ادغام شوند.‏<br />

درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری<br />

درک مارکسیستی رابطه تجربی نظری<br />

بر آن است که دانش نظری با رشته های<br />

مختلف و متعدد ژنتیکی و منطقی با دانش<br />

تجربی در پیوند است.‏<br />

اما هنوزتوضیح گذارهای مشخص از<br />

تجربی به نظری و توضیح وابستگی های<br />

منفرد برای شناخت روابط قانونمند،‏ نیازمند<br />

پژوهش های زیادی است که باید با اتکا بر<br />

تالش مشترک رشته های علمی زیر صورت<br />

گیرد:‏<br />

۱<br />

با اتکا بر تئوری مارکسیستی شناخت<br />

۲<br />

با اتکا بر متدئولوژی<br />

۳<br />

با اتکا بر منطق<br />

۴<br />

با اتکا بر روانشناسی<br />

۵<br />

با اتکا بر سمیوتیک<br />

۶<br />

با اتکا بر تاریخ علم<br />

۷<br />

با اتکا بر رشته های علمی دیگر<br />

نادیده گرفتن روابط موجود میان سطح دانش<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

تجربی و دانش نظری و مطلق کردن یکی از<br />

آندو هر نوع پژوهش علمی واقعی و شناخت<br />

را امکان ناپذیر می سازد.‏<br />

تجربی را همانقدر دشوار می توان از نظری<br />

مجزا ساخت که نظری را از تجربی.‏<br />

انگلس به همین دلیل است که می نویسد:‏<br />

‏»دانش تجربی بی غل و غش،‏ خیال می کند<br />

که با حقایق امور انکار ناپذیر سر و کار<br />

دارد.‏<br />

در حالیکه در واقع با تصورات فرتوت و<br />

فرسوده سر و کله می زند و چه بسا با بخش<br />

اعظم مواد فکری فرتوت نسل های پیشین.‏<br />

این دانش تجربی قادر به تشریح درست<br />

حقایق امور نیست.‏<br />

زیرا تفاسیر کهنه قاطی تشریحات آن خواهند<br />

شد.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس ) ۴۱۵ ، ۲۰<br />

سطح دانش تجربی آنچنان با مواد فکری<br />

نظری سیراب شده که امپیریست بی غل و<br />

غش ‏»که از سر عادت غرقه در شناخت<br />

تجربی است،‏ هنگام سر و کله زدن با<br />

انتزاعات،‏ خیال می کند که در خطه شناخت<br />

حسی قرار دارد.«‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس ) ۵۰۲ ، ۲۰<br />

تجربی و نظری اما علیرغم رشته های پیوند<br />

فی ما بین و علیرغم رابطه متقابل دیالک<br />

تیکی،‏ دارای خودویژگی های کیفی خویش<br />

اند.‏<br />

دانش نظری را نباید به مثابه چیزهای زیر<br />

محسوب داشت:‏<br />

۱<br />

بمثابه تلخیص و یا اختصار صرف<br />

۲<br />

بمثابه جمعبندی استنتاجی صرف<br />

۳<br />

بمثابه تعمیم داده های مشاهده تجربی<br />

رابطه فی مابین تجربی و نظری را نباید<br />

چنین تعبیر کرد که گویا می توان عناصر<br />

منفرد دانش نظری را مستقیما در عناصر<br />

متناسب دانش تجربی خالصه کرد.‏<br />

متدئولوژی مارکسیستی علوم بر آن است که<br />

دانش نظری بمثابه کل،‏ یعنی بمثابه سیستم با<br />

سطح دانش تجربی پیوند دارد.‏<br />

بنابرین برای اثبات هر حکم نظری مفروض<br />

نباید در هر حال به معارف تجربی مناسب با<br />

آن رجوع کرد.‏<br />

این امر می تواند عمدتا در چارچوب سیستم<br />

نظری مورد بحث صورت گیرد،‏ آنجا که<br />

رابطه حکم مورد نظر با احکام نظری دیگر<br />

و کلیت آنها با سطح دانش تجربی مورد<br />

توجه قرار می گیرد.‏<br />

در این رابطه متقابل تجربی و نظری عوامل<br />

زیرین نقش مهمی بازی می کنند:‏<br />

۱<br />

مشاهده<br />

۲<br />

آزمون و آزمایش<br />

۳<br />

تفسیر<br />

۴<br />

توصیف<br />

۵<br />

توضیح<br />

۶<br />

فرضیه<br />

۷<br />

پیشگوئی و غیره<br />

به عنوان مثال،‏ هر سیستم احکام نظری باید<br />

هم قادر به توضیح امور قابل مشاهده،‏ قابل<br />

تشخیص در آزمایش و امثالهم باشد و هم<br />

قادر به پیشگوئی نظری چنین اموری باشد.‏<br />

هر سیستم نظری در فرم یک تئوری فرضیه<br />

ای استقرائی باید بطور تجربی قابل تفسیر<br />

باشد،‏ یعنی عناصر منفرد سیستم نظری باید<br />

قابل تبیین بزبان مشاهده باشند،‏ در حالیکه<br />

عناصر دیگر تفسیر تجربی خود را در<br />

رابطه منطقی با اینها بدست می آورند و<br />

غیره.‏<br />

مسئله مهم در روشن کردن رابطه تجربی<br />

و نظری عبارت است از حالجی معیارهای<br />

ارزیابی کمی درجه ای که احکام نظری<br />

بوسیله داده های تجربی تأیید و یا اثبات می<br />

شوند.‏<br />

در این مورد استفاده از مفهوم احتمال مفید<br />

بنظر می رسد و راه پهناورتری برای<br />

پژوهش گشوده می شود که در آن انواع<br />

مختلف منطق احتماالت باید کارآئی خود را<br />

نشان دهند.‏<br />

رابطه تجربی و نظری در فلسفه مارکسیستی<br />

بمثابه مسئله مبرم پژوهش های بعدی در<br />

چارچوب متدئولوژی مارکسیستی نوین<br />

علوم و یا منطق پژوهش علمی و شناخت<br />

مارکسیستی و در مبارزه بر ضد درک<br />

نئوپوزیتیویستی این رابطه ‏)تجربی و<br />

نظری(‏ در نظر گرفته می شود.‏<br />

اولین موفقیت ها را در این زمینه فالسفه و<br />

منطقیون زیر از اتحاد شوروی کسب کرده<br />

اند:‏<br />

راکتوف،‏ و.‏ الف.‏ اسمیرنوف،‏ شویریف،‏<br />

تاوانتس،‏ زینویف و ….<br />

پایان


نظری<br />

پسا فوردیسم،‏ مارکسیسم و نقد اجمتاعی مورد بحث<br />

از : امانوئل رنو<br />

برگردان : ب . کیوان<br />

نگرش<br />

دانستن این نکته که یک تئوری تاریخی بر<br />

پایه چه مقوله ای باید گزیده شود،‏ تنها به<br />

گفتگوی اصطالح شناسی مربوط است.‏ در<br />

واقع هر مفهوم انتقال دهنده مجموعه ای از<br />

پیش فرض ها و معنا های نهفته است که نوع<br />

دوره بندی بسیجیده و داوری های استوار<br />

بر دوره را مشروط می سازند.‏ مفهوم های<br />

‏»سرمایه داری پیشرفته«‏ یا ‏»سرمایه داری<br />

جدید«‏ در نگاه نخست برتری کلیت و نا<br />

روشنی نسبی را نشان می دهند.‏ البته،‏ این<br />

مفهوم های زیر بی طرفی توصیفی نمایان<br />

آن ها پیش فرض های پروبلماتیک را<br />

پنهان می کنند.‏ صحبت کردن از ‏»سرمایه<br />

داری پیشرفته«‏ که هم زمان مفهوم خطی<br />

و تدریجی تحول اجتماعی را به خدمت می<br />

گیرد،‏ به کلی با نگرش تاریخی مطابقت<br />

دارد که بنا بر جنبش دو گانه عقالنی شدن<br />

اخالقی و ابزاری توصیف می شود.‏ اما می<br />

تواند به حق از کنار آمدن با مضمون قوی<br />

ایدئولوژیک بد گمان باشد.‏ مفهوم ‏»سرمایه<br />

داری جدید«در مورد آن نگرش نا پیوسته<br />

گرا را به خدمت می گیردکه به دشواری<br />

رابطه ای را که دوره ها میان خود حفظ می<br />

کنند،‏ محسوس می سازد.‏ و بدین ترتیب،‏ القا<br />

می کند که زمان حال می تواند به آسانی از<br />

فرمانروایی ها و بی عدالتی های ساختاری<br />

مدرنیته آزاد شود.‏ این اشکال می تواند کم<br />

تر داوری شود.‏ در صورتی که در نظر<br />

گیریم که خصلت دوره کنونی فراهم آوردن<br />

گسست با گذشته است که توسط ‏»ذهن جدید<br />

سرمایه داری«‏ پذیرفته شده یا در صورتی<br />

که در نظر گیریم که هدف سیاسی اساسی<br />

امروز تدارک دیدن ‏»نقد جدید اجتماعی«‏ در<br />

گسست با مفهوم های نقد سرمایه داری است.‏<br />

البته،‏ کم تر بی اهمیت به نظر می رسد که از<br />

استوار شدن استراتژی های سیاسی در تحلیل<br />

دگر گونی های اجتماعی کلی و ساختار های<br />

نا برابری ها و فرمانروایی صرفنظر نکنیم<br />

. اصطالح لیبرالیسم نو معناهای ضمنی<br />

ایدئولوژیک از این نوع را در بر ندارد.‏ او<br />

در سپهر عمومی سیاسی هم زمان مجموعی<br />

از پراتیک ها و نهاد های اقتصادی،‏ سیاست<br />

های اقتصادی و ایدئولوژی جدید را نشان<br />

می دهد.‏ مفهوم لیبرالیسم نو به نظر می<br />

رسدمستعد یکی کردن این عنصر های<br />

متفاوت در یک مفهوم کلی مشخصه های<br />

چشمگیر دوره کنونی است.‏ با این همه،‏<br />

این مفهوم مسئله هایی را در مقیاسی بر<br />

می انگیزد که روشن نیست که ویژگی های<br />

اقتصادی،‏ سیاسی و ایدئولوژیک که آن ها<br />

را به هم پیوند می دهد،‏ درخور یکی شدن<br />

در همان مفهوم باشند.‏ به عالوه،‏ دگرگونی<br />

اقتصادی کنونی مسئله یگانگی مفهوم نو<br />

لیبرالیستی ‏)دگرگونی های نو لیبرالیسم(‏ را<br />

مطرح می کنندو پی بردن به این مسئله را<br />

پیش می کشند که ما اکنون در حال خارج<br />

شدن از لیبرالیسم نو ‏)پایان لیبرالیسم نو؟(‏<br />

هستیم.‏ کاربرد مفهوم پسا فوردیسم که از این<br />

رو دوره ای را نشان می دهد که در پی<br />

نظام انباشت فوردیستی می آید و به نظر می<br />

رسد بنابر دگرگونی ساختارهای اجتماعی<br />

و نهادی فوردیسم توصیف می شود،‏ آسان<br />

است.‏ این واقعیت که پسا فوردیسم در رجوع<br />

به فوردیسم تعریف شده باشد،‏ می توانداندیشه<br />

دوره جدید همگونی سرمایه داری را به یاد<br />

آورد.‏ معنای ضمنی ‏»تنظیم های«‏ این مفهوم<br />

صفحه 53<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 54<br />

خواهد توانست این بد گمانی را بر انگیزد که<br />

این جا هنوز پیش فرض های هماهنگی گرا<br />

در کارند.‏ )۱(<br />

البته،‏ صحبت کردن از پسا فوردیسم بدون<br />

داوری کردن در باره همگون بودن،‏ یگانگی<br />

تاریخی یا یکی شدن هماهنگ مشخصه های<br />

گوناگون دوره کنونی ممکن است .<br />

این مقاله به ویژه بیشتر به نتیجه های بیرون<br />

رفتن از فوردیسم بنابر نقد اجتماعی و<br />

مارکسیسم پای بند است.‏ حتا در لحظه ای<br />

که ایدئولوگ های نوسازی چپ پایان نفوذ<br />

مارکسیسم را به نام فلسفه سیاسی و تئوری<br />

اجتماعی جشن می گیرند.‏ )۲(<br />

به نظر می رسد که طی دهه ۱۹۹۰ بحث<br />

های بر انگیخته توسط فوردیسم ، شمار<br />

معینی از مسئله بر انگیزی های مارکسی<br />

را در سطح نخست قرار داد؛ در هنگامی که<br />

همان ایدئولوگ ها کوشیدند هژمونی جدید را<br />

با جلوه دادن خود به عنوان یگانه نمایندگان<br />

معقول نقد اجتماعی بر پا دارند.)‏‎۳‎‏(‏<br />

شاید معرفی کردن خط های برجسته این<br />

بحث بی فایده نباشد که به دقت روی آن چه<br />

که آن ها می کوشند طردشان کنند،‏ اصرار<br />

ورزد.‏<br />

بیرون رفتن از فوردیسم و نتیجه های تناقض<br />

آمیزش در باره تئوری اجتماعی<br />

دگرگونی های ژرف نظام انباشت فوردیسم<br />

در عمل از دهه ۱۹۷۰ با نتیجه های گوناگون<br />

به پایان رسید:‏ الف ) کرانمندی حقوق<br />

اجتماعی وسیاسی به دست آمده از زمان<br />

جنگ دوم جهانی ب ) افزایش نابرابری ها<br />

و ویرانی نهاد های تنظیم اقتصادی در سطح<br />

ملی پ ) سازمان دهی جدید جغرافیایی.‏<br />

اگر آن را از یورش ایدئولوژیک که توسط<br />

هواداران تغییر عقیده در مدیریت دولتی و<br />

سوسیال لیبرالیسم رهبری شده استثنا کنیم،‏<br />

می توان تأیید کرد که به راستی به جای در<br />

نظر گرفتن جدی این دگرگونی های تاریخی<br />

، چپ،‏ مارکسیست یا غیر مارکسیست،‏ در<br />

واقع چارچوب تحلیل اش را پیش از دهه<br />

‎۱۹۹۰‎تغییر نداد؛ تنها طی این مدت است<br />

که دگرگونی های ژرفی در تحلیل آن از<br />

وضعیت صورت گرفت و استراتژی های<br />

جدیدی را بر انگیخت.‏ دو گزینش اساسی<br />

حفظ شد.‏<br />

گزینش نخست استوار بر شرط بندی روی<br />

مقاومت است.‏ جنبش اجتماعی نوامبر –<br />

دسامبر ۱۹۹۵ یا جنبش ضد سران در<br />

نشست سیاتل با الهام گرفتن از مبارزه های<br />

چیاپاس،‏ نقد اجتماعی را ضمن یکی دانستن<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

مبارزه های اجتماعی به عنوان نیروی اصلی<br />

رهایی،‏ بخش جذاب جنبش مقاومت در برابر<br />

دگرگونی های نولیبرالی نظم اجتماعی درک<br />

می کردند.‏ در گیری های پیر بوردیوبه ویژه<br />

مشخصه های این نخستین گزینش اند.‏ )۴(<br />

استراتژی دوم استوار بر متمرکز شدن<br />

بیشتر روی دگرگونی های کلی اجتماعی<br />

و سیاسی،‏ ضمن کوشیدن برای شناسایی<br />

کردن آن چه که حامل خطرها و هم چنین<br />

رهایی های ممکن در آن ها است.‏ در این<br />

گزینش دوم باید به تورم گفتمان روی ‏»چیز<br />

نو«‏ ‏)حقوق جدید بین المللی،‏ ‏»جنبش های<br />

جدید اجتماعی«،‏ روحیه جدید سرمایه<br />

داری ) و روی ‏»پایان«‏ ‏)پایان کار،‏ پایان<br />

جامعه مزدبری(‏ دلبسته بود-‏ قدرت عملی<br />

کاربردهای بسیار رایج ‏»جهانی شدن«‏<br />

مربوط به رابطه این گفتمان است.‏ به رغم<br />

ظاهرها،‏ می توان دید که با گزینش مقاومت<br />

یا گفتمان ‏»پایان«‏ و ‏»چیز نو«‏ نقد اجتماعی<br />

در زمینه مارکسی پیشرفت می کند.‏ در واقع،‏<br />

گزینش نخست از این نگرش که هدف های<br />

کینزی در برقرار کردن آماج های سیاسی<br />

برای دنبال کردن کافی است،‏ چشم می پوشد<br />

و بنابر واقعیت با ترک کردن مدل فوردیستی<br />

سیاست که از مذاکره جمعی و سازش های<br />

نهادی شده عبور می کند،‏ به طور ضمنی<br />

سیاست را در ارتباط با رویارویی بین منافع<br />

اجتماعی تعریف می کند.‏ از سوی دیگر،‏<br />

لفاضی ‏»پایان«‏ و ‏»چیز نو«‏ نشان می دهد<br />

که گفتگوهای انتزاعی مربوط به دموکراسی<br />

و عدالت دیگر محدود کردن مسئله های<br />

به طور سیاسی مهم را روا نمی دارند؛ و<br />

داوهای اساسی بیشتر به دگرگونی های<br />

ساختاری سرمایه داری و نتیجه های محلی<br />

و کلی برپایه اجتماعی و سیاسی مربوط اند.‏<br />

بدین ترتیب،‏ دست کم بالقوه ، نقد اجتماعی<br />

در زمینه نقد اقتصاد سیاسی به کار گرفته<br />

می شود.‏ در یک جابه جایی دو گانه،‏ نقد<br />

اجتماعی در راستای تحلیل ماتریالیستی امر<br />

اجتماعی و سیاسی سمت گیری می کند.‏<br />

البته،‏ به جای تفسیر شدن به عنوان یک گام<br />

در راستای مارکسیسم،‏ این جابه جایی دو<br />

گانه به طور کلی به مثابه بعد جدیدی که<br />

نسبت به خودش پیدا می کند،‏ نگریسته شده<br />

است.‏ در واقع،‏ اغلب،‏ آفرینندگی جنبش های<br />

جدید رویاروی نازایی شکل حزب قرار<br />

گرفته که در آن مارکسیسم با خود سازمان<br />

دهی طبقه کارگر یکی دانسته شده است.‏<br />

هم چنین تصور شده است که ناهمگونی<br />

جنبش های اجتماعی با اندیشه مارکسیسم<br />

که بنابر آن پرولتاریا بازیگر اصلی رهایی<br />

خواهد بود،‏ اختالف دارد.‏ )۶(<br />

اگر این تحلیل ها بر آن شده اند مارکسیسم<br />

را دوباره فرمول بندی کنند،‏ آن ها بیشتر<br />

وقت ها به عنوان دلیل های کافی برای رها<br />

کردن مارکس تلقی شده اند.‏ اغلب،‏ اصطالح<br />

مقاومت به معنی مبارزه برای حفظ دست<br />

آوردهای اجتماعی و نوعی بتواره شدن<br />

جامعه مزدبری فوردیستی که در اختالف با<br />

نقد سرمایه داری قرار می گیرد،‏ درک شده<br />

است.‏ )۷(<br />

استثنای انجام یافته نوسازی ها محصول نقد<br />

پسا استعماری،‏ کاربردهای بازتابی مفهوم<br />

مقاومت در باره آن ها،‏ اغلب به این اندیشه<br />

می انجامد که مقاومت باید بنابر عزیمت از<br />

فوکو و دولوز بیش از عزیمت از مارکس<br />

اندیشیده شود.‏ )۸(<br />

گفتگوهای مربوط به دگرگونی ها ی<br />

ساختارها بیش از نزدیکی ها با مارکسیسم<br />

احساس نشده اند.‏ آن ها اغلب،‏ بنابر مفهوم<br />

هایی چون ‏»اقتصاد جدید«‏ ، ‏»اقتصاد<br />

انفورماسیون«‏ ، ‏»مدرنیته دوم«‏ یا<br />

‏»امپراتوری«‏ گسترش یافته اند که رابطه<br />

آن ها با تئوری مارکس تا اندازه ای سست<br />

به نظر می رسد.‏ وانگهی از حیث نظری<br />

خصلت نا معین این مفهوم ها می تواند<br />

احساس وضعیت موجودبه کلی جدید را<br />

که هیچ نویسنده گذشته امکان درک کردن<br />

آن را به اندازه کافی نمی دهد،‏ تقویت کند.‏<br />

آن ها توانسته اند از این اندیشه دفاع کنند<br />

که دگرگونی های ساختارهای اقتصادی به<br />

طور قطع با برخی جنبه های تئوریمارکس،‏<br />

مثل تئوری ارزش یا تئوری امپریالیسم او<br />

اختالف دارد.‏ )۹(<br />

با این که مجموع بحث در باره پسا فوردیسم<br />

در عرصه پروبلماتیک مارکسیسم گسترش<br />

می یابد،‏ موضع های گونه گون مورد<br />

کشمکش بیشتر به احساس کردن خود چونان<br />

ناسازگارها نسبت به آن گرایش داشته است.‏<br />

عامل های شمارمندی توضیح می دهند که<br />

این شبه بازگشت بهمارکس چونان فاصله<br />

گرفتن از او درک شده است.‏ بدون شک<br />

عامل های ایدئولوژیک،‏ سیاسی و فلسفی در<br />

این مورد نقش باز ی کرده اند.‏ بی تردید<br />

تصویری که مارکسیسم از خودش در دوره<br />

پیشین به دست داد،‏ توانسته است برای او<br />

مانع هایی بیافریند.‏ البته،‏ این شبه بازگشت با<br />

کوشش های گوناگون اکنونی کردن مارکس<br />

همراه بوده است.‏ بیش از گسترش دادن<br />

تحلیل های این بی توجهی،‏ این افکار و<br />

این نوزایی،‏ من به ادامه دادن تفسیر کردن<br />

بحث های مربوط به پسا فوردیسم به عنوان<br />

رویارویی های تئوریک و سیاسی که در<br />

سپهر مفهومی مارکسیسم گسترش می یابد،‏


صفحه 55<br />

بسنده می کنم.‏<br />

بیماری شناسی ها و استرتژی ها<br />

می توان روی این واقعیت توافق کرد که<br />

هنوز امروز چپ از کمبود استراتژیک بیش<br />

از کمبود برنامه ای رنج می برد.‏ )۱۰(<br />

این تزلزل،‏ دست کم برای بخشی به نا یقینی<br />

ها در باره ارزش یابی وضعیت موجود<br />

باز می گردد.‏ در واقع،‏ دو بیماری شناسی<br />

تاریخی متضاد که بدون پی آمد ها برای<br />

شیوه اندیشیدن در باره سناریو های سیاسی<br />

نیستند،‏ امکان دارد.‏ برخی ها تصور می<br />

کنند که وضعیت موجود به طور اساسی<br />

بنا بر ویرانی نهادهای اجتماعی و سیاسی<br />

خاص فوردیسم توصیف می شوند که<br />

درهم نوردیدن نهاد اجتماعی وخود شرایط<br />

شهروندی از آن نتیجه می شود.‏ از راه پی<br />

آمد،‏ ممکن است به نظر رسد که وظیفه<br />

بسیار فوری بجز دفاع کردن از دستگاه های<br />

نهادی دولت رفاه،‏ دست کم عبارت از دفاع<br />

کردن از اصل هایی است که آن ها را بر<br />

می انگیزد.‏ )۱۱(<br />

سایرین بیشتر تصور می کنند که وضعیت<br />

موجود باید چونان نظام جدید سازمان دهی<br />

سیاسی و اقتصادی که امکان های جدید<br />

رهایی را مشخص می کنند،‏ توصیف شود.‏<br />

بنابر این،‏ استرتژی های سیاسی مناسب باید<br />

کوشش کنند،‏ برخی تحول های اجتماعی<br />

جاری را به منظور آسان کردن اکنونی شدن<br />

این توانمندی های جدید شتاب دهند.‏ )۱۲(<br />

یک موضع بینابینی استوار بر اندیشه<br />

‏»ناسازه مدرن سازی سرمایه داری«‏ :<br />

گذار از فوردیسم به پسا فوردیسم،‏ البته<br />

نشانه پویایی های رهایی بخش را در بر<br />

دارد.‏ اما نهادی شدن آن ها به طور تناقض<br />

آمیز با شکل های فرمان روایی و نا برابری<br />

شدید همراه خواهد بود.‏ بنابر این،‏ استراتژی<br />

مناسب بیشتر نوسازی پشتیبانی ها و تنظیم<br />

های فوردیستی از دیدگاه اصول هنجاری پسا<br />

فوردیستی ‏)یا توانمندی های جدید رهایی(‏<br />

خواهد بود.‏ )۱۳(<br />

در نخستین برخورد،‏ بیماری شناسی هایی<br />

که این استراتژی ها را بنا می نهند،‏ به نظر<br />

می رسند تحول های سیاسی و اجتماعی را<br />

در واقع برای خودشان بدون موضوع بندی<br />

رابطه شان با دگرگونی های ساختارهای<br />

اقتصادی در نظر گیرند.در صورتی که<br />

آن ها می کوشند ضمن استدالل کردن بر<br />

پایه دگرگونی های تاریخی به سیاست در<br />

اصطالح های ماتریالیستی بیندیشند.‏ بنابر<br />

این،‏ به نظر می رسند آن ها رویکردهایی<br />

را پیشنهاد می کنندکه دور از رویکردهایی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

که می توانند به مارکس نسبت داده شوند،‏<br />

باقی می مانند.‏ وانگهی این یک واقعیت<br />

است که انگیزنده های این بیماری شناسی<br />

همواره نیاز به رجوع کردن آشکار به او را<br />

احساس نمی کنند.‏ و با وجود این،‏ هر یک از<br />

این رویکردها می تواند به ترتیبی به منزله<br />

رجوع کردن به مارکس باشد.‏<br />

بیماری شناسی دوم که در اصطالح های<br />

مارکس فرمول بندی شده ، عبارت از تأیید<br />

کردن این نکته است که پیشرفت نیروهای<br />

تولیدی به کار امکان داده است،‏ درگیر<br />

مبارزه علیه رابطه های تولید فوردیستی به<br />

منظور رها شدن از آن ها شود.‏ )۱۴(<br />

پسا فوردیسم نتیجه مبارزه رهایی بخش است<br />

و هر کوششی که هدف آن دفاع کردن از<br />

فوردیسم باشد،‏ یا حتا به آن باز گردد،‏ به<br />

طور ذاتی واپس گرایی خواهد بود.‏ )۱۵(<br />

البته بازسازی نرخ سود و افزایش چشمگیر<br />

نابرابری ها می توانند روی بیماری شناسی<br />

متضاد تکیه کنند.‏ در چارچوب تفسیر تاریخ<br />

در ارتباط با مبارزه طبقاتی،‏ در واقع می<br />

توان تصور کرد که دوره موجود به ویژه<br />

بنابر شکست جبهه اجتماعی ‏)فوردیستی(‏ که<br />

از کادرها و طبقه کارگر تشکیل شده و بنابر<br />

پیروزی موضع سرکردگی ‏)هژمونیک(‏<br />

بورژوازی مالی،‏ توصیف می شود.‏ در<br />

یک چنین زمینه ای،‏ هر ارزش یابی پسا<br />

فوردیسم در اساس ایدئولوژیک به نظر می<br />

رسد.‏ )۱۶(<br />

سومین موضع نیز می تواند در مقیاسی از<br />

مارکس یاری بخواهدکه مفهوم»پارادوکس«‏<br />

سعی داشته باشدمشخص کند چگونه<br />

پروبلماتیک مارکسی تضادهای سرمایه<br />

داری پس از چشم پوشیدن از این اندیشه<br />

فرمول بندی شوند که رویارویی هایی که<br />

از مسئله های اجتماعی می گذرند باید فقط<br />

به سپهر اقتصادی محدود باشند و بتوانند به<br />

عنوان تضادهای ساده و تک معنایی درک<br />

شوند.‏<br />

به ویژه یک نکته،‏ به کلی شایسته تشخیص<br />

دادن است.‏ در بحث های معاصر مربوط به<br />

بیماری شناسی ها و استراتژی،‏ به درستی،‏<br />

بیشتر وقت ها این یک مقایسه فوردیستی و<br />

پسا فوردیستی است که موضوع بحث است.‏<br />

از دیدگاه مارکسیستی نگریستن جدی این<br />

داو ، بدون در نظر گرفتن پویایی نظام های<br />

انباشت ممکن نیست.‏ اما در مارکسیسم به<br />

طور کلی،‏ و پیش از این در نزد خودمارکس،‏<br />

نمونه تحلیلی که باید برای این هدف بسیج<br />

شود،‏ تا اندازه ای نا معین باقی می ماند.‏<br />

بنابر شکلواره نخست تفسیری،‏ دیالک تیک<br />

نیروهای تولیدی و رابطه های تولید باید<br />

چونان عامل اصلی بیانی تحول شکل بندی<br />

های اجتماعی نگریسته شود.‏ البته،‏ این تضاد<br />

می تواند در معنی های گوناگون درک شود<br />

و در بحث معاصر بنابر واقعیت،‏ این تضاد<br />

یا در معنی کارکردی ناموفق یک شیوه تنظیم<br />

اقتصادی یا در معنی سیاسی تعارض میان<br />

نیروهای تولیدی و رابطه های قدرت که آن<br />

ها را سازمان می دهند،‏ درک شده است.‏ در<br />

واقع،‏ تفسیر نخست تصریح می کند که گذار<br />

فوردیسم یا پسا فوردیسم از بحران کارکردی<br />

شیوه تنظیم فوردیستی تضادهای عام سرمایه<br />

داری سرچشمه می گیرد.)‏‎۱۷‎‏(‏<br />

البته پیش از این نشان داده ایم که تعارض<br />

ها میان نیروهای تولیدی و رابطه های تولید<br />

فوردیستی نیز می توانند به معنی شورش<br />

آفرینندگی کار اجتماعی علیه شکل های<br />

انضباطی دولت رفاه وسازمان دهی تبلوری<br />

تولید درک شوند.‏ )۱۸( وانگهی در نزد<br />

مارکس شکلواره دومِ‏ تفسیری را می یابیم ؛<br />

زیرا عامل تعیین کننده تحول تاریخی گاهی<br />

در مبارزه طبقه ها بسی بیش از دیالک<br />

تیک رابطه های تولید و نیروهای تولیدی<br />

مرز بندی شده است.‏ هنگامی که این دیدگاه<br />

دربحث معاصر بسیجیده شد،‏ آن چه تعیین<br />

کننده می شود،‏ روشی است که گسترش<br />

مبارزه طبقه ها از میانه قرن نوزدهم و<br />

تقسیم طبقاتی فرمان روا به بورژوازی مالی<br />

‏)دارنده وسیله های تولید(‏ و بورژوازی<br />

کادرگرا ]cadriste[ ‏)رهبر تولید(‏ در<br />

آغاز قرن بیستم توانسته اند به اتحاد طبقه<br />

کارگر و کادرهای : ‏)فوردیسم(‏ بیانجامند،‏<br />

پیش از آن که سیستم اجتماعی استوار بر این<br />

اتحاد زیر تأثیر مبارزه پیروز بورژوازی<br />

مالی برای برقرار کردن موقعیت فرمانروای<br />

‏)پسا فوردیستی(‏ اش متالشی گردد.‏ )۱۹(<br />

بحث های کنونی دست کم افزایش مراجعه<br />

های ممکن به مارکس را روشن نمی<br />

کنند.‏ آن ها هم چنین برخی نقدهای تئوری<br />

مارکسیستی تحول اجتماعی را آشکار می<br />

کنند.‏ در واقع،‏ یک مسئله مورد کشمکش<br />

امروز مسئله نقشی است که دستگاه های<br />

نهادی فوردیستی می توانند در استراتژی<br />

سوسیالیستی بازی کنند.‏ از یک سو،‏ مسئله<br />

این است که بدانیم آیا نهادهای دولت رفاه به<br />

طور ذاتی به نظام انباشت مربوط است که<br />

دست کم تا اندازه ای به گذشته تعلق دارند<br />

و از سوی دیگر،‏ چگونه آن ها می توانند<br />

در چارچوب فرا رفت از لیبرالیسم نو ، حتا<br />

سرمایه داری،‏ بسیجیده شوند؟ دبستان تنظیم<br />

تصریح کرده است که مارکس فاقد تئوری<br />

نهاد ها است و بدون شک،‏ این نیز درست<br />

است که فراسوی خود مارکس،‏ مارکسیسم<br />

به طور کلی در باره مسئله نهادها به طور


صفحه 56<br />

اساسی بر پایه دولت بحث کرده است . اگر<br />

دولت در دوره مدرن آن چه را که می توان<br />

آن را نهاد نهادها ، به معنی نهادی نامید که<br />

می کوشد مجموع دیگر نهادها را سازمان<br />

دهد،‏ بنابر این،‏ دشوار به نظر می رسد که<br />

بپذیریم در این مورد به طور کامل کامیاب<br />

شود و سیستم نهادها و هم چنین گوناگونی<br />

نتیجه هایی که در آزمون اجتماعی به وجود<br />

می آورند،‏ بتواند به طور کافی از این دیدگاه<br />

تحلیل شود.‏ به عالوه،‏ موضوع زدودن<br />

دولت به نسبی بودن اهمیت این مسئله های<br />

تحلیلی گرایش داشته است.‏ در بحث های<br />

کنونی نتیجه های کم بها دادن به مسئله های<br />

مربوط به تحلیل نهاد ها به آسانی محسوس<br />

است.‏ برخی شکل های نقد اجتماعی کوشیده<br />

اند،‏ نهادهای فوردیستی را به نتیجه ساده<br />

پیروزی طبقه کارگر علیه بورژوازی بدون<br />

در نظر گرفتن رابطه ای که آن ها را به طور<br />

کارکردی در یک نظام انباشت معین یگانه<br />

می کند؛ کاهش دهند.‏ از این رو،‏ دفاع آن<br />

ها که روی کف مبارزه طبقه کارگر شناور<br />

است،‏ می تواند،‏ بدون مسئله در آمیختن با<br />

هدف های مبارزه های کنونی اجتماعی،‏<br />

چونان مقاومت های ساده در برابر لیبرالیسم<br />

نو درک شود.‏ هم زمان،‏ شکل های دیگر نقد<br />

اجتماعی به دست کم گرفتن فرمان روایی<br />

هایی که توسط نهاد های پسا فوردیسم به<br />

وجود آمده وتعریف کردن رهایی به عنوان<br />

خود سازمان دهی عده ای که از چارچوب<br />

های نهادی آزاد می شوند،‏ گرایش دارند.‏<br />

تردیدی نیست که مارکسیسم خودرا ناگزیر<br />

می بیندتئوری نهاد های گسترده تری را<br />

برای پیشنهاد کردن تحلیل مناسب تحول های<br />

کنونی و طرح ریزی کردن استراتژی های<br />

مناسب برای زمان کنونی آماده کند.‏ )۲۰(<br />

کدام نقد اجتماعی؟<br />

البته،‏ این چنین است،‏ هنگامی که از مسئله<br />

نمونه نقد اجتماعی مناسب صحبت به میان<br />

می آید،‏ بحث در زمینه تئوریک و مفهومی<br />

مارکسیسم گسترش می یابد.‏ این مسئله از<br />

دیدگاه نقد اجتماعی شایسته بررسی به کلی<br />

ویژه است.‏ در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰<br />

بحث به طور اساسی رویاروی بحث هایی<br />

قرار داشت که تأکید می کرد نقد باید استوار<br />

بر تحلیل گرایش های تاریخی و گرایش<br />

هایی باشد که بر عکس تأکید می کند که<br />

باید استوار بر تئوری دموکراسی یا عدالت<br />

باشند.‏ چون بیش از پیش ادامه دادن به<br />

تعریف کردن کمونیسم به عنوان ‏»جنبش<br />

واقعی که وضعیت کنونی را از میان برمی<br />

دارد،‏ دشوار می شود«‏ .)۲۱(<br />

مسئله پی ریزی هنجاری نقد،‏ به ویژه آن<br />

گونه که توسط رالس و هابر ماس مطرح<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شد،‏ همواره بیشتر توجه را جلب می کند.‏<br />

بنابر این،‏ مسئله عبارت از تصمیم گرفتن<br />

قاطعانه میان وکیل های نقد اجتماعی<br />

ضعیف یا قوی بود.‏ بنا بر عقیده نخست،‏ نقد<br />

اجتماعی می بایست درون جامعه ها باقی<br />

بماند.‏ و در ضمن روی اصل های هنجاری<br />

ای تکیه کند که بنابر دگر گونی های دلخواه<br />

اجتماعی در دید های افراد مربوط اعتبار<br />

دارد.‏ بنابر عقیده دوم،‏ نقد اجتماعی نباید<br />

تنها برای کمک کردن به افراد برای بهتر<br />

سازگار کردن جامعه ها به آن چه که آن<br />

ها خودشان به عنوان چگونگی های یک<br />

زندگی مناسب در نظر می گیرند،‏ تالش<br />

ورزد.‏ البته،‏ هم چنین باید ارزش شکل بندی<br />

های اجتماعی را در پرتو نیاز های عمومی<br />

سنجید که باید بنابر سنجه های عدالت یا<br />

روند های کار خاص یک سپهر عمومی<br />

دموکراتیک تعریف شوند.‏ میتوان گفت که<br />

این بحث ها امروز بر افتاده به نظر می<br />

رسند.‏ نخست از دیدگاه هنجاری دشوار است<br />

بپذیریم که آسیب شناسی های خاص دوره<br />

پسا فوردیستی بتوانند به طور کامل از دیدگاه<br />

زندگی مناسب،‏ عدالت و دموکراسی وصف<br />

شوند.‏ در خالل مسئله بی ثباتی و طرد و در<br />

خالل مسئله شرائط نوین کار،‏ موضوع از<br />

خود بیگانگی دوباره جلوی صحنه رونما می<br />

شود.‏ بنابر این،‏ اصطالح از خود بیگانگی<br />

به تمامی مجموعه ای از مسئله های هنجاری<br />

را نشان می دهد که نقد اجتماعی در ارتباط<br />

با زندگی مناسب،‏ عدالت و دموکراسی برای<br />

عهده دار شدن مسئولیت کافی نیست.‏ )۲۲(<br />

بسی عام تر ، این اصطالح به تمامی یک<br />

رشته مسئله های روان شناسی،‏ اجتماعی-‏<br />

منطقی و سیاسی را نشان می دهد که نمی<br />

توانند در چارچوب مفهومی فلسفه سیاسی<br />

هنجاری موضوع بندی شوند آن ها نیز به<br />

نظر نمی رسندبتوانند از پس گفتمان پسا<br />

ساختار گرایانه ‏)ضمن درک کردن آن<br />

از راه مجموعه ای که از فوکو و دولوز<br />

تا دریدا پیش می رود و از لیوتار و دیگر<br />

نمایندگان ‏»تئوری فرانسه«‏ عبور می کند<br />

) بر آیند که دژ اصلی مقاومت فلسفی برای<br />

هژمونی فلسفه سیاسی هنجاری را تشکیل<br />

داده است.‏ هم چنین موضوع های عدالت و<br />

دموکراسی به مرکز قرار دادن دوباره نقد<br />

اجتماعی در یک زمینه به طور کالسیک<br />

فلسفی کمک کرده اند.‏ هم چنین،‏ استخوان<br />

بندی از خود بیگانگی به عنوان موضوع<br />

درگیری ذهنی سیاسی وتئوریک یک جا به<br />

جایی مرکز برای برون رفت از آن با خود<br />

داشته که پروبلماتیک های مارکسی را به<br />

طور طبیعی به یاری خوانده اند.‏ )۲۳(<br />

در واقع،‏ به نظر می رسد،‏ وظیفه اصلی<br />

نقد اجتماعی امروز همانا یافتن اصول<br />

هنجاری نقد درونی خودتحول های اجتماعی<br />

است.‏ در این باره،‏ به نظر می رسد که آلتر<br />

ناتیو،‏ رویارویی چشم انداز محلی و چشم<br />

انداز جهانی است.‏ عقیده نخست،‏ عبارت از<br />

نقد کردن سرمایه داری معاصر از دیدگاه<br />

دگرگونی های جهانی است.‏ نقد به ویژه<br />

می تواند استوار بر تئوری رویش یک<br />

‏»امپراتوری«‏ )۲۴(. . . یا یک ‏»دولت<br />

جهانی«‏ جدید باشد.‏ )۲۵(<br />

البته،‏ ویرانی تنظیم های اقتصادی و پشتیبانی<br />

های اجتماعی ملی زیر فشار نو لیبرالی،‏<br />

هم چنین شکنندگی هویت های اجتماعی و<br />

فرهنگی زیر فشار بی ثباتی و جهانی شدن<br />

فرهنگی کاربرد نقد اجتماعی محلی را بر<br />

می انگیزد.‏ بر پایه عقیده دوم،‏ نقد می تواند<br />

یا استوار بر افزایش پراتیک های روزانه<br />

مقاومت یا گونه گونی مبارزه های جمعی<br />

علیه بی عدالتی باشد.‏<br />

هر یک از این عقیده ها می تواند مدعی<br />

میراث مارکسیستی باشد.‏ عقیده جهانگیر<br />

ممکن است تصریح کند که یک روش<br />

مارکسیستی باید به عنوان موضوع،‏ سرمایه<br />

داری را که در ساختار شیوه تولید و مرحله<br />

های گوناگون توسعه اش نگریسته می شود،‏<br />

در نظر گیرد.‏ این عقیده می تواند از آن<br />

نتیجه گیری کندکه تعریف کردن اصل های<br />

هنجاری در مقیاس جهانگیر از این رو<br />

ضرورت دارد که نقد استوار بر خود این<br />

مقیاس است.‏ عقیده محلی می تواند در باره<br />

آن مدعی ارائه کردن راه حلی ممکن برای<br />

آن چه که در دهه ۱۹۸۰ ‏»مسئله اخالقی«‏<br />

در نزدمارکس نامیده شده است،‏ باشد.‏ چگونه<br />

ممکن است یک جامعه را با برگرداندن<br />

اصول کالسیک معنی ‏)حقوق و اخالق(‏ به<br />

ایدئولوژی شناساند.‏ می توان نشان داد که<br />

مارکس در حقیقت هرگز رد نکرده است که<br />

هنجارهای اتیکی – اخالقی در نقد اجتماعی<br />

نقش بازی می کند و این بیشتر نیازمند آن<br />

است که نقد،‏ دیدگاهی ‏»واقع گرایانه«‏ را<br />

بپذیرد.‏ )۲۶(<br />

بنابر مبارزه های اجتماعی و سیاسی:‏ این<br />

دیدگاه واقع گرایانه خواستار است که سیاست<br />

در کاهش ناپذیری اش به اخالق درک شودو<br />

اصول هنجاری نقد اجتماعی در انگیزش<br />

های واقعی مبارزه ها علیه فرمان روایی،‏<br />

بی عدالتی و از خود بیگانگی کاویده شود.‏<br />

)۲۷(<br />

طرح یک ‏»برنامه اخالقی کشمکش های<br />

اجتماعی«‏ می تواند چونان ادامه این خواست<br />

درک شود.‏ )۲۸(<br />

این جا نیز مسئله های بر آمده از بحث


صفحه 57<br />

معاصر،‏ مصاف ها به خاطر مارکسیسم<br />

را تعریف می کنند.‏ گوناگونی بازیگران<br />

جمعی و خواست های سیاسی در جنبش نوع<br />

دیگری از جهانی شدن Altermondiali-<br />

)ste بر این داللت دارد که در وهله نخست<br />

بسنده کردن به این که یگانگی مبارزه ها<br />

استوار بر همگون بودن نفع رهایی بخش<br />

پرولتاریاو این که نفع رهایی بخش نمود<br />

تضاد و نیروهای تولید و رابطه های تولید<br />

است،‏ دیگر ممکن نیست.‏ البته،‏ امروز مسئله<br />

یگانگی مبارزه ها بیشتر به عنوان مسئله<br />

‏»همگرایی«‏ ممکنِ‏ آن ها رخ می نماید<br />

و به رویارویی سه نوع مسئله متمایز می<br />

انجامد.‏ از یک سو،‏ شرایط همگرایی مبارزه<br />

ها به چگونگی های مشخص پیوستگی و<br />

برشگاه فرمانروایی های طبقاتی،‏ جنس و<br />

نژاد بستگی دارد.‏ )۲۹(<br />

(<br />

از سوی دیگر،‏ مبارزه های مستقل فقط می<br />

توانندبر پایه هدف های ویژه ای که تعیین<br />

می کنند همگرا شوند.‏ بنابر این نقد اجتماعی<br />

ناگزیر است،‏ مدل های تا اندازه ای نرم و<br />

متمایز برای باز یافتن گوناگونی آن ها،‏ در<br />

صورتی که بخواهد همراه با همگرایی،‏ یا<br />

حتا یاری کردن آن ها باشد،‏ پیشنهاد کند.‏<br />

سر انجام،‏ مسئله رویش باید در یک چشم<br />

انداز هم زمان کارکردی و هنجاری مورد<br />

بحث قرار گیرد.‏ زیرا این هرگز نه تنها بر<br />

پایه هدف های شان،‏ بلکه همواره نیز بر<br />

پایه اصل های توجیه شان است که مبارزه<br />

ها آماده همگرا بودن اند:‏ نقد اجتماعی فقط<br />

می تواندبا کوشش در توضیح دادن زمان<br />

هنجاری مشترک در این توجیه های گوناگون<br />

در همگرایی شرکت کند.‏ بنابر این ناگزیر<br />

است چند گانگی فرمانروایی را با پذیرفتن<br />

یک چشم انداز هم زمان محلی و هنجاری<br />

در نظر گیرد.‏ البته،‏ مسئله همواره منوط<br />

به دانستن این نکته است که چگونه مسئله<br />

های محلی و هنجارهای عمومی می توانندبه<br />

دگرگونی شرایط ساختاری فرمان روایی،‏<br />

بی عدالتی و از خود بیگانگی بیانجامند.‏<br />

چگونه لیبرالیسم نو یا خود سرمایه می تواند<br />

دگرگون شود؟ این مسئله به روشنی به چشم<br />

انداز جهانی باز می گردد.‏<br />

دیدگاه محلی همواره برای آشکار کردن علت<br />

های فرمان روایی،‏ بی عدالتی و از خود<br />

بیگانگی و برای پیشنهاد کردن استرتژی<br />

های دگر گونی جهانی ماکافی خواهد بود.‏<br />

البته،‏ دیدگاه جهانی در نفس خود،‏ از زمانی<br />

که مسئله عبارت از درک کردن این نکته<br />

است که چگونه سرمایه داری زاده شد و<br />

چگونه افراد و گروه های اجتماعی می<br />

توانند نارضایتی ها و شورش های شان را<br />

در مبارزه های جمعی در خور برآوردن نیاز<br />

های منطقی شان یگانه کنند،‏ ناکافی است.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

)۳۰( . . . البته مسئله عبارت از دیدگاه های<br />

تکمیلی است که نقد اجتماعی بایدیکی را با<br />

دیگری پیوند دهد.‏<br />

جا به جایی های مارکسیسم<br />

با این همه،‏ به شکل متناقض،‏ برای مارکسیسم<br />

شرکت کردن در این بحث چندان آسان نیست،‏<br />

حتا اگر مارکسیسم در وضعیت خاص خودجا<br />

به جا شده باشد.‏ مارکسیسم غربی دهه های<br />

۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در روبرو شدن با مصاف<br />

های بر انگیخته شده از این بحث از آمادگی<br />

الزم برخوردار نبود.‏ در کوشش برای پاسخ<br />

گفتن به ناکامی های جنبش های انقالبی دهه<br />

های ۱۹۶۰ و ، ۱۹۷۰ بازیگرانی که از<br />

مارکس چشم نپوشیده بودند،‏ بیش از تحول<br />

های اجتماعی که در پایان فوردیسم پذیرفته<br />

شد،‏ دو کارکرد اساسی را به کار گرفتند:‏<br />

نخستین کارکرد عبارت از پر کردن خأل های<br />

تئوری مارکس از راه وام گرفتن از پارادیگم<br />

های دیگر:‏ پارادیگم های فرهنگ ‏)پژوهش<br />

های فرهنگی(‏ ، کنش عقالنی ‏)مارکسیسم<br />

تحلیلی(‏ و قدرت ‏)در مقایسه های مارکس<br />

‏/فوکو(‏ است.‏ ازاین رو،‏ مسئله عبارت از<br />

دفاع کردن از مارکسیسم به عنوان یک<br />

تئوری عام بودکه توانسته بود اکنونی کردن<br />

مناسب از دیدگاه وضعیت بحث در علم های<br />

اجتماعی و طرح سیاسی در کل را در هدف<br />

قرار دهد.‏ دومین کارکرد،‏ بیشتر عبارت از<br />

تصریح کردن بعُد نقد نوشته هایمارکس یعنی<br />

بُعد پرسش انگیزی )۳۱(. . ‏.آرمان شهری<br />

یا مسیحایی )۳۲( . . . گرایش های ساخت<br />

شکنی اش بود.‏ )۳۳(<br />

بدین ترتیب اندیشه مارکس به عنوان یک<br />

فلسفه پدیدار شدکه قدرت از حیث سیاسی<br />

براندازش نمی توانست موضوع بطالن ها<br />

قرا ر گیرد.‏ البته،‏ هیچ یک از کارکردها<br />

به راستی در خور فراهم آوردن پاسخ های<br />

قانع کننده برای جابه جایی بحث مربوط به<br />

نقد اجتماعی،‏ بیماری شناسی و استراتژی<br />

ها نبود.‏ تنها در میان اقتصاددانان و تاریخ<br />

دانان مارکسیست است که این بحث به شکل<br />

گویایی آراسته شده است.‏ اما دیده ایم که<br />

پاسخ هایی که پیش رو می نهد،‏ از سپهرهای<br />

تئوری و تاریخ به سوی سپهرهای تئوری<br />

سیاسی و تئوری اجتماعی سرریز می شود.‏<br />

بدون شک،‏ این ها خألهایی در این سپهر<br />

واپسین اند که مانع بسیار گویایی را تشکیل<br />

داده اند.‏<br />

نشان داده ایم که مسئله های برخاسته از این<br />

بحث،‏ به ویژه به تحول اجتماعی،‏ طبیعت<br />

نهاد ها و رابطه های شان در میان آن ها و به<br />

ساختار سازی آزمون اجتماعی و توانمندی<br />

های مقاومت و رهایی بخشی که در بر دارند،‏<br />

مربوط اند.‏ کوشش برای یادآوری کردن<br />

همه نویسندگانی که با عزیمت از گرامشی،‏<br />

تئوری نقد یا آلتوسر،‏ نوشته های مهمی در<br />

باره این موضوع های گوناگون پیشنهاد<br />

کرده اند،‏ بیهوده خواهد بود.‏ البته،‏ در یافتن<br />

کوشش هایی که به پیوند دادن این موضوع<br />

های گونه گون در یک تئوری اجتماعی<br />

فراگیرنایل آمده باشند،‏ دشوار به نظر می<br />

رسد.‏ طرح ریزی کردن این نوع تئوری<br />

همانا بلند پروازی»تئوری رفتار کردن<br />

ارتباطی«‏ بود.‏ شگفتی آور نیست که برخی<br />

کوشش ها که به وجود آوردن یک تئوری<br />

اجتماعی جهانی الهام گرفته از مارکس را<br />

در هدف داشت،‏ زیر تأثیر هابرماس قرار<br />

داشته است.‏ اکنون دو کوشش از میان آن ها<br />

که در خط هایی که مقدم اند،‏ برخورد کرده<br />

اند.‏ نخستین کوشش،‏ کوشش ژاک بیدهاست<br />

که بازسازی جهانی مارکسیسم را پیشنهاد<br />

کرده است که در آن هنجارهای اجتماعی،‏<br />

نهاد ها وروند های اقتصادی از سه دیدگاه:‏<br />

دیدگاه سیستم جهان،‏ دیدگاه ساختار طبقاتی و<br />

دیدگاه پیش فرض های مدرنیته در هم ادغام<br />

شده اند.‏ )۳۴(<br />

تا کنون خاطر نشان کرده ایم که این تئوری<br />

به طرح ریزی کردن یک مدل نقد اجتماعی<br />

جهانی می انجامد که الزم است با مدل<br />

معاصر پیوند یابد.‏ آکسل هونت در باره آن<br />

تأکید کرده است که هر اکنونیت مارکسیسم<br />

باید استوار بر یک تئوری کنش اجتماعی<br />

باشد؛و در این باره از دو تز اساسی دفاع<br />

کرده است.‏ )۳۵(<br />

نخستن تز تأیید می کند که پویایی کشاکش<br />

های اجتماعی هم زمان زمینه شرح و بیان<br />

دگرگونی های اجتماعی و اصل های نقد<br />

اجتماعی را فراهم می آورد.‏ دومین تز<br />

ضرورت در نظر گرفتن عامل هایی را<br />

تصریح می کند که کنش اجتماعی را گاهی<br />

به مبارزه های رهایی بخش،‏ یا برعکس،‏<br />

گاهی به از خود بیگانگی و شئی وارگی<br />

سمت و سو می دهد.‏ البته،‏ این تئوری<br />

اجتماعی برای لحظه فقط شکل تئوری<br />

شناخت پیدا می کندو تنها بخشی از این<br />

برنامه را واقعیت می بخشد.‏ عالوه بر این،‏<br />

در مقیاسی که این تئوری اجتماعی از دیدگاه<br />

سادهِ‏ انگیزش های هنجاری کنش اجتماعی<br />

گسترش یافته،‏ همواره در معرض خطر<br />

کوچک کردن نتیجه ای قرار دارد که از راه<br />

نهادها و ساختارها در امر اجتماعی عمل<br />

می کند.‏ )۳۶(<br />

هم زمان بیده و هونت تصویری از مسئله ها<br />

فراهم کرده اندکه بنابر کوشش هایی رابطه<br />

برقرار می کنند که تنظیم کردن یک تئوری<br />

اجتماعی متحد را در هدف دارند.‏ چنین


صفحه 58<br />

تئوری هایی تا اندازه ای پویایی های عملی<br />

محلی مورد نظر را در نظر نمی گیرند،‏<br />

یا برعکس،‏ به اجبارهایی که بنابر شرایط<br />

ساختاری در پراکسیس به کار می افتد،‏ کم<br />

بها می دهند.‏<br />

البته،‏ هر چند هر تئوری نقدی جامعه به<br />

تئوری اجتماعی گسترش یافته نیاز دارد،‏<br />

شاید الزم باشد که این تئوری پژوهش دایمی<br />

مسئله های گوناگون اساسی تئوری اجتماعی<br />

را مقدم بدارد،‏ و هنگامی که مسئله عبارت<br />

از ترکیب آن ها است،‏ شاید الزم نباشد در به<br />

تماشا گذاشتن چشم انداز های تکمیلی تردید<br />

کرد.‏ شاید تئوری اجتماعی بایداز طرح<br />

تئوری متحد به خاطر طرح همگون سازی<br />

نقد عنصر های تئوریک و آزمونی که به<br />

طور مستقل از علم های گوناگون اجتماعی<br />

و انسانی فراهم آمده اند،‏ چشم بپوشد،‏ آیا<br />

مارکسیسم از همان نخستین سر چشمه های<br />

اش یک فضای تفسیر و رویارویی نیست<br />

که بنابرمجموع مفهوم ها و طرح سیاسی<br />

تعریف شده است.‏<br />

برگردان : اردیبهشت : ۱۳۹۱<br />

پی نوشت ها<br />

در باره نقد دبستان تنظیم،‏ بنگرید به م .<br />

هو سون .) دبستان هوسون،‏ از مارکس تا<br />

فونداسیون سن – سیمون . . . (، واژه نامه<br />

مارکس معاصر،‏ پاریس،‏ ، puf ۲۰۰۱<br />

پ،‏ رینو،‏ ‏»در باره چپ افراطی در فلسفه«‏<br />

، گفتگو،‏ شماره ۱۰۵، مه – اوت ۱۹۹۹<br />

‏)یادداشت در باره فونداسیون سن سیمون ) .<br />

بنگرید به پ . روزان والون . . . ، نقد جدید<br />

اجتماعی ، پاریس ، سوی/‏ لوموند،‏ ۲۰۰۶<br />

پیر بوردیو-‏ گفتگو برای خدمت کردن به<br />

مقاومت علیه تاخت و تاز نو لیبرالی،‏ پاریس،‏<br />

دلیل های رفتار کردن . ۱۹۹۸٫ . ، پاریس،‏<br />

دلیل های رفتار کردن،‏ ۲۰۰۱<br />

یک نمونه نوعی این برهان را نزد د .<br />

منرتول وارک ، م . بناسایاگ ، در باره<br />

ضد قدرت می یابیم.‏ . . پاریس ، الدکورت<br />

. ۲۰۰۰<br />

در مثل بنگرید به ن . فرازه،‏ عدالت اجتماعی<br />

چیست،‏ شناخت و توزیع در باره،‏ پاریس،‏<br />

الد کوورت ۲۰۰۰<br />

به عنوان نمونه مخالف می توان این واقعیت<br />

را یادآور شدکه در جنبش ضدCPE ،<br />

اصطالح مقاومت،‏ معنی را دگرگون کرده و<br />

موضوع کاربرد نامتعدی ‏)الزم(‏ بوده است.‏<br />

در باره این موضوع بنگرید به گیل هومو.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

در مثل بنگرید به روشی که مسئله مقاومت<br />

در چارچوب»بررسی های فرو دستان«‏<br />

دوباره فرمول بندی شد.‏ برای آشنایی<br />

با»بررسی های فرودستان«‏ به زبان فرانسه<br />

بنگرید به م . دیو ‏»تاریخ نگاری بومیان«‏<br />

مورد بحث،‏ پاریس،‏ کارتاال،‏ . ۱۹۹۹ در<br />

رابطه با فوکو و دولوز به ویژه بنگرید به<br />

: ژ . اسپیواک ‏»آیا فرو دستان می توانند<br />

حرف بزنند؟«‏ همان جا .<br />

به عنوان گفتگو در باره این مسئله ها<br />

، بنگرید به ج . م . هاری بای ‏»شناخت<br />

گرایی:‏ جامعه جدید یا بن بست تئوریک<br />

و سیاسی؟ ‏«آکتوئل مارکس شماره ، ۳۶<br />

۲۰۰۴ و د . لوسوردو ‏»آیا امروز یک<br />

امپریالیسم اروپایی وجود دارد؟«‏ د . ژاک<br />

بیده:‏ جنگ امپلایر ، جنگ اجتماعی،‏ پاریس<br />

۲۰۰۵ ، puf<br />

بنگرید به:‏ د . بن سعید . ‏»اتوپی یا<br />

استراتژی«‏ ، رهگذر عادی،‏ شماره ۴۰-۴۱<br />

۲۰۰۲ .<br />

برای دفاع از این نمونه موضع،‏ بنگرید به<br />

ر . کاستل،‏ دگرگونی های مسئله اجتماعی،‏<br />

پاریس پی یار،‏ ‎۱۹۹۵‎؛ ناپایداری اجتماعی.‏<br />

زیر حمایت بودن چیست؟ ‏،پاریس،‏ سوی ،<br />

۲۰۰۳ و . . .<br />

این موضعی است که به ویژه م . هارد و آ .<br />

نگری در امپراتوری از آن دفاع کرده است،‏<br />

پاریس،‏ ،۲۰۰۰ Exils و جمعیت ها،‏ جنگ<br />

و دموکراسی در عصر افراط ها،‏ پاریس،‏ ال<br />

دکوورت،‏ . ۲۰۰۳<br />

آ . هونت : رهایی در پرتو بلوغ.‏ تضاد چاره<br />

ناپذیر سرمایه داری،‏ فرانکفورت،‏ کامپوس،‏<br />

۲۰۰۲<br />

این موضع نگری و هارد است که نشان می<br />

دهد که آشکارامدعی میراث مارکس اند؛<br />

بنگرید به م . هارد،‏ آ . نگری،‏ جمعیت ها ،<br />

همان جا صص – ۱۸۶ ۱۷۴<br />

بنابر این برهان آوری است که در مثل نگری<br />

از آن به دفاع کردن از آری در رفراندوم در<br />

باره قانون اساسی در ۲۰۰۵ رسیده است.‏<br />

در باره این موضوع بنگرید به ژ دومینل،‏ د<br />

. لوی ، ‏»اقتصاد مارکسیستی سرمایه داری<br />

،» پاریس ، ال دکوورت،‏ ، ۲۰۰۳<br />

برای شناساندن اصول این توضیح،‏ بنگرید<br />

به ر . بویر ، تئوری تنظیم.‏ – ۱ بنیادها،‏<br />

پاریس،‏ ال دکوورت،‏ . ۲۰۰۴<br />

بنگرید به یادداشت . ۱۲<br />

بنگرید به یادداشت . ۱۶<br />

بنگرید به مقدمه های ت . آندره آنی و اِتین<br />

بالیبار در این جلد که دو نمونه از میان<br />

سایرین با دو روش های گوناگون سمت<br />

گیری در این راستا را تشکیل می دهد.‏<br />

کارل مارکس،‏ ایدئولوژی آلمانی ، پاریس،‏<br />

چاپ سوسیال،‏ ، ۱۹۷۶ ص ۳۳<br />

این تحلیل در مقاله ِ اِ‏ . رنو : ‏»از فوردیسم<br />

تا پسا فوردیسم:‏ فرا رفت یا بازگشت از<br />

خود بیگانگی«‏ شرح داده شده است،‏ اکتوئل<br />

مارکس شماره ۳۹: از خود بیگانگی های<br />

جدید ۲۰۰۶<br />

در این باره ، بنگریدبه مجموع پرونده اکتوئل<br />

مارکس،‏ شماره : ۳۹ ‏»از خود بیگانگی<br />

های جدید،‏ همان جا«‏ .<br />

این موضع هارد و نگری در امپراتوری<br />

است ، همان جا و جمعیت ها ، همان جا<br />

ژاک بیده،‏ ‏»امپراتوری ، امپریالیسم،‏<br />

دولت – جهان«‏ ، در جنگ امپلایر،‏ جنگ<br />

اجتماعی،‏ همان جا<br />

کارل مارکس،‏ ‏»نقد برنامه گوتا«،‏ در<br />

مجموع اثرها،‏ پاریس،‏ گالیمار ج ا ، ۱۹۶۵<br />

، ص،‏‎۱۴۲۱‎<br />

در این باره ، بنگرید به : امانوئل . رنو،‏<br />

‏»عدالت میان نقد حقوق و نقد اخالق«.‏ . . ،<br />

پاریس ، دالگراو،‏ ۲۰۰۲<br />

آ . هونت،‏ مبارزه برای شناخت،‏ پاریس،‏<br />

سرف ، ۲۰۰۲<br />

در این باره،‏ به ویژه بنگریدبه روش ضمنی<br />

سوسیالیستی،‏ ۲۰۰۳: جنگ هویت ها .<br />

نژاد،‏ مذهب و قومیت – ناسیونالیسم،‏ و<br />

آکتوئل مارکس،‏ شماره : ۳۸ نژاد پرستی<br />

پس از نژادها،‏ ۲۰۰۵<br />

امانوئل.‏ رنو ، آزمون بی عدالتی،‏ پاریس،‏ ال<br />

دکوورت،‏ ۲۰۰۴<br />

اتین بالیبار ، فلسفه مارکس ، پاریس . ال<br />

دکوورت،‏‎۱۹۹۹‎ ، ‏»واهمه توده ها«‏ . فلسفه<br />

و سیاست پیش و پس از مارکس،‏ پاریس ،<br />

گالیله،‏ . ۱۹۹۷<br />

م ‏.لوی ، ‏»رستگاری و اتوپی«،‏ پاریس ،<br />

، puf ‎۱۹۹۳‎؛ هالر ، آرزو داشتن نا ممکن.‏<br />

اتوپی با مارکس،‏ به رغم مارکس،‏ پاریس،‏<br />

اَل بین میشل،‏ ۱۹۹۵ ؛ د . بن سعید ، شرط<br />

بندی مالیخولیایی،‏ پاریس . فییار ، ۱۹۹۷<br />

ژ . دریدا،‏ شبح های مارکس،‏ پاریس ،


نظری<br />

گالیله،‏ ‎۱۹۹۳‎؛ مارکس و فرزندان اش،‏<br />

پاریس ، puf / گالیله ، ۲۰۰۳ .<br />

ژاک بیده،‏ تئوری عمومی،‏ پاریس ، puf ،<br />

. ۱۹۹۹<br />

بنگرید به مقاله های ‏»فرمانروایی و اخالق<br />

مبارزه:‏ میراث فلسفی مارکسیسم دوبار<br />

رواج می یابد«‏ و ‏»کار و کنش ابزاری .<br />

پایه هنجاری تئوری نقدی«‏ . در آ . هونت ،<br />

تجزیه شدن سپهر اجتماعی،‏ آلبانی،‏ انتشارات<br />

دولتی دانشگاهی ، ۱۹۹۵ .<br />

دیالکتیک روشنگری آدورنو و هورکهایمر<br />

و برداشت و حتلیل آن با توجه به شرایط<br />

امروز ایران<br />

گردآورنده : حسنعلی فوالدی<br />

انسان شناسی و فرهنگ<br />

ژ – پ . دِرانتی ‏»افق های مارکسیستی<br />

تئوری شناخت«‏ ، آکتوئل مارکس شماره<br />

۲۰۰۵ ،۳۸<br />

هورکهایمر و آدرنو از برجسته ترین افراد<br />

مکتب فرانکفورد و از جامعه شناسان عمده<br />

دیدگاه انتقادی هستند . کتاب دیالکتیک<br />

روشنگری آنها تحت مضمون خود<br />

ویرانگری روشنگری یعنی خود ویرانگری<br />

عقل همچون نگرش منفی و انتقادی به امور<br />

واقع در نظر گرفته می شود و دو دیدگاه<br />

عمده این کتاب اول اینکه :<br />

آگاهی علمی مدرن به عنوان منبع عمده<br />

انحطاط فرهنگی تلقی می شود که در<br />

نتیجه آن بشریت به جای ورود به وضعیتی<br />

به راستی انسانی ، در حال فرو رفتن در<br />

بربریتی از نوع جدید است . از نظر آنها<br />

علم و تکنولوژی به مثابه ایدئولوژی ، امکان<br />

پیدایش اشکال جدید سلطه را میسر می کند .<br />

دومین گفتار عمده دیالکتیک روشنگری<br />

تحت این عنوان که صنعت فرهنگ به مثابه<br />

فریب توده است ، و چنین استدالل می شود<br />

که : خود تکنولوژیک و آگاهی تکنولوژیک<br />

موجب پیدایش پدیده جدیدی در قالب فرهنگ<br />

انبوه یکدست و بی ریشه ای گشته اند که<br />

هرگونه نقد و انتقاد را مسکوت می گذارد و<br />

عقیم می کند<br />

کتاب دیالکتیک روشنگری هورکهایمر و<br />

آدرنو شاهکاری است انتقادی،‏ تلخ و بی<br />

رحم از روزگار نو،‏ از خرد ابزاری و<br />

صنعت فرهنگ . اساس بحث آدرنو درباره<br />

خردورزی مدرن،‏ ساالری سرمایه داری،‏<br />

نادرستی تلقی مدرن از مفهوم پیشرفت ،<br />

مخاطرات علم و تکنولوژی،‏ صنعت فرهنگ<br />

و نقادی اش از برداشت سودجویانه انسان از<br />

طبیعت است .<br />

هورکهایمر و آدرنو معتقدند که در شرایط<br />

انحصاری ، کل فرهنگ توده جریان یکسانی<br />

است و در عین حال به عنوان پیامدی از<br />

درهم آمیختن تفنن و فرهنگ ، جریانی منحط<br />

محسوب می شود . و نوعی ادغام و ترکیب<br />

بین تبلیغات و صنعت فرهنگ صورت می<br />

گیرد که هردو را به صورت روشی برای<br />

اعمال نفوذ در افکار انسان ها در می آورد .<br />

آدورنو و هورکهایمر این سوال را مطرح<br />

می نمایند که آیا به راستی آنچه را که همگان<br />

فرهنگ می دانند فرهنگ است؟<br />

صفحه 59<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 60<br />

آدورنو و هورکهایمر می نویسند:‏ ‏»فرهنگ<br />

به معنی واقعی کلمه ، خود را به سادگی<br />

با هستی همساز نمی کند،‏ بلکه همواره به<br />

گونه ای ناهمزمان،‏ اعتراض علیه مناسبات<br />

متحجر را بر می انگیزد،‏ مناسباتی که افراد<br />

همراه با آن زندگی می کنند … ‏[در واقع]‏<br />

تمایزی ژرف میان آنچه زندگی عملی خوانده<br />

می شود و فرهنگ،‏ یعنی میان شرایط هر<br />

روزه سرکوب و استثمار با نفی آنها،‏ وجود<br />

دارد.‏ به بیان دیگر فرهنگ باید نقادانه باشد.‏<br />

فرهنگ به عنوان امری که فراتر از نظام حفظ<br />

خویشتن نوع انسان می رود،‏ به این معنی که<br />

زندگی هر روزه استوار بر عادت هاست،‏ و<br />

فرهنگ علیه هر عادت و قاعده مرسوم کنش<br />

و اندیشه«)احمدی،‏‎۱۶۱:۱۳۸۰‎‏(‏<br />

با توجه به شرایط امروز ایران میتوان گفتار<br />

اول دیالکتیک روشنگری را اینطور تحلیل<br />

کرد که روند رو به رشد علم و تکنولوژر<br />

در جوامع در حال پیشرفت از جمله ایران<br />

نمونه بارز به اجرا در آمدن نظریات جامعه<br />

شناسی بخصوص نظریات انتقادی مکتب<br />

فرانکفورد می باشد .<br />

توسعه افسار گسیخته تکنولوژی و برهمین<br />

مبنا تخریب و واگذاری ویژگیهای انسانی<br />

تر و سنتی تر فرهنگ عامه شاید روزی به<br />

بمبست مورد اشاره این دو دانشمند بانجامد .<br />

جابجایی تکنولوژوی و علم به جای<br />

ایدئولوژی سنتی ‏)دین ) و فرهنگ توده<br />

نه تنها جامعه را به آرزو و اهداف مادی<br />

گرایی نخواهد رساند ، بلکه در آینده انسانها<br />

برده ایدئولوژی خواهند بودکه دست ساخته<br />

خودشان و ارمغان علم و تکنولوژی خواهد<br />

بود .<br />

آدورنو و هورکهایمر»صنعت فرهنگ«‏ را<br />

برای اشاره به صنایعی به کار می برند که<br />

با تولید انبوه کاالهای فرهنگی سر و کار<br />

دارند و به دنبال برجسته کردن این حقیقت<br />

هستند که از بعضی جنبه های کلیدی این<br />

صنایع تفاوتی با سایر حوزه های تولید انبوه<br />

که کاال را برای مصرف انبوه تولید می<br />

کنند،‏ ندارند.‏ صنعت فرهنگی به کاالیی شدن<br />

فزاینده صور فرهنگی منجر می شود و تاکید<br />

ویژه شان بر نقش ایدئولوژی در این فرایند<br />

عظیم است که اکنون از آن با عنوان عقالنی<br />

کردن جامعه یاد می شود.‏ آنها فرهنگ توده<br />

را اصلی ترین محصول ‏»صنعت فرهنگ«‏<br />

می دانند.‏ فرهنگ توده آمیخته منحطی است<br />

از سرگرمی و تبلیغات،‏ تجاری است و باعث<br />

ادغام افراد در یک کلیت اجتماعی ساختگی<br />

و شی وار می شود که مانع رشد تخیل<br />

انسان،‏ و باعث سرکوب استعداد انقالبی<br />

انسان و آسیب پذیری او در برابر استثمار<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

دیکتاتورها و عوام فریبان است .<br />

آنها خود را در بند نیازهایی خواهند شد که<br />

خود ساخته اند در بند آرزوهایی خواهند<br />

بود که به نیازهای انسانی آنها بی ربط و<br />

نامربوط خواهند بود .<br />

این انسانها خواهند بود که مستعمره کمپانیها<br />

و شرکتهای اقتصادی بزرگ می شوند .<br />

و در آن صورت هیچ راه برون رفتی و<br />

برگشتی نخواهند بود . روشن فکرانی که<br />

در کشور درب مدینه فاضله صنعتی شدن را<br />

به ملت نشان می دهند و با رشد روز افزون<br />

علوم و صنعت که ارمغان جامعه پیشرفته<br />

است به مرور جامعه ارزشها و دیدگاه های<br />

انسانی را فراموش خواهند کرد . علوم و<br />

تکنولوژی هر دو مطلوب است اما بره آن<br />

شدن ناپسند است .<br />

این مصداق ضرب المثل معروف ایرانی<br />

است که می گوید : از چاله در آمدیم<br />

به چاه افتادیم .<br />

آدورنو و هورکهایمر در مقاله تحت<br />

عنوان”صنعت فرهنگ سازی،‏ روشنگری<br />

به مثابه فریب انبوه”‏ چنین می نویسند:‏ «<br />

تحت سلطه نظام صنعت فرهنگی،‏ همگان<br />

در نظامی متشکل از کلیساها،‏ کلوپ ها،‏<br />

کانون های حرفه ای و … محصور می<br />

شوند که مجموعاً‏ سازنده حساس ترین ابزار<br />

کنترل اجتماعی هستند.‏ ……. این واقعیتی<br />

است که صنعت فرهنگی استبداد تن را به<br />

حال خود رها می کند و حمله را متوجه روح<br />

یا جان افراد می کند.‏ فرمانروا دیگر نمی<br />

گوید:‏ باید همچون من فکر کنی یا بمیری.‏<br />

او می گوید،‏ آزادی تا همچون من فکر<br />

نکنی،‏ زندگی،‏ اموال و همه چیزت از آن<br />

تو باقی ماند،‏ ولی از امروز به بعد در میان<br />

ما فردی بیگانه خواهی بود.«‏ ‏)هورکهایمر/‏<br />

آدورنو،‏‎۴۸:۱۳۸۰‎‏(‏<br />

رشد روز افزون مصرف گرایی در کشور<br />

یکی از نشانه های فرورفتن به دامن صنعت<br />

فرهنگ است . نارضایتی مردم از تغییراتی<br />

که همه روزه در زمینه فرهنگ تجربه می<br />

کنند و همه آن را از چشم علم و تولیداتی<br />

صنعتی می دانند ، در حال حاضر جدال<br />

بین طرفداران سنت و تکنولوژی در ایران<br />

نسبت به دیگر کشورهای همسایه داغ تر<br />

است ولی با این وجود هیچ دیدگاه جامعی<br />

که آینده فرهنگ ایران را ترسیم کرده باشد<br />

وجود ندارد .<br />

نتیجه<br />

در فرانکفورتی ها ، ایدئولوژی ، صنعت<br />

فرهنگ ، شی وارگی مورد توجه است و<br />

تکنولوژی جدید نقد می شود ولی برخالف<br />

دیدگاه وبر که آینده را قفس آهنین می دانستند<br />

و بر خالف زیمل که از خود بیگانگی را<br />

نتیجه صنعتی شدن می داند ، فرانکفورتی<br />

ها آنقدر بدبین نیستند و معتقدند که فقط در<br />

جامعه های سرمایه داری ممکن است این<br />

اتفاق رخ دهد و افراد می توانند آینده خود<br />

را تغییر دهند .<br />

منابع :<br />

آدورنو،‏ تئودور/‏ هورکهایمر ماکس ، صنعت<br />

فرهنگ سازی،‏ روشنگری به مثابه فریب<br />

توده ای،‏ مراد فرهاد پور،‏ ارغنون،‏ شماره<br />

،۱۸ پائیز . ۱۳۸۰<br />

احمدی ، بابک،‏ مدرنیته و اندیشه انتقادی،‏<br />

تهران:‏ مرکز،‏ چاپ چهارم،‏‎۱۳۸۰‎ .


نظری<br />

وآنگاه ژیژک گفت…‏<br />

قربان عباسی<br />

‏“دایما این مخاطره را می پذیرم که فلسفه را<br />

به امری لذت بخش بدل سازم”‏<br />

ژیژک روانکاوی و فلسفه را از پس<br />

گردنشان میگیرد و وادارشان میکند تا با<br />

زندگی روزمره روبرو شوند.‏ او همواره<br />

متحیر است که چرا چیز ها این چنینند.تحیر<br />

و پرسش امیزی بنیان اندیشه های انتقادی<br />

وی را می سازند.‏ وی چنین استدالل میکند<br />

:” فلسفه در ان لحظه آغاز میشود که ما<br />

آنچه را فرض شده که همینه که هست!‏ به<br />

سادگی نپذیریم بلکه بپذیریم انچه در برابر<br />

مان موجود است چطور محقق شده است؟”‏<br />

او با ترفند های کودکانه از والدینش می<br />

پرسد چرا آسمان آبی است؟<br />

جذابیت ژیژک در تحلیل های وی از فرهنگ<br />

عمومی وتجربیات روزمره نهفته است.او با<br />

جذابیت خاصی از توالت ها و قرص ویاگرا<br />

و بنیان فلسفی انها صحبت میکند.‏ و به ما<br />

نشان می دهد که امورات آنچنان که ما حداقل<br />

میپنداریم ساده و سر راست نیستند.در فیلم<br />

بیگانه غاری را میبیند و آن را زهدانی-‏<br />

مهبلی میشناساند که بیشاز حد مزاحم<br />

وتحمیلی هستند.ژیژک گاها انقدر شهوانی<br />

است که به هرزگی بدل می شود.یکی از<br />

صنایع بدیع آپوفاسیس است.نوعی انکار<br />

گری.ابزاری برای اشاره به موضوعی با<br />

گفتن اینکه به ان موضوع اشاره نخواهید<br />

کرد.برای مثال من تحت هیچ شرایطی<br />

حاضر به صحبت در باره خیانت وزیر<br />

نیستم”‏ بدین ترتیب آپوفاسیس نوعی حفره در<br />

گفتمان ایجاد میکند.تکنیک و شیوه ای که<br />

وی به کرات بکار می برد تا ما را دهان<br />

گشوده و هوسناک به کام در کشد.‏ موضوع<br />

مورد نظر ژیژک همین حفره درون گفتمان<br />

فلسفه است.در جایی میگوید:”‏ ایا طرح های<br />

مختلف توالت ها در فرانسه،‏ آلمان و انگلیس<br />

در واقع شیوه های مختلف بیان سه رویکرد<br />

نیستند.او از ما میخواهد که با تیزبینی خاص<br />

از نوع ژیژکی موشکافی اندیشمندانه آلمانی-‏<br />

شتابزدگی انقالبی فرانسوی و پراگماتیسم<br />

صنعت گرا ومعتدل انگلیسی ها را نه در<br />

الی کتاب ها که در چیدمان سنگ دستشویی<br />

ها ببینیم.‏ ژیژک ما را فرا میخواند تا اگر<br />

نمیتوانیم چیز ها را به فالن شیوه درک<br />

کنیم بیایم از زاویه دیگری بدانها بنگریم تا<br />

شاید معنا دهند.‏ تالش وی همه معطوف به<br />

این است که معنا خلق شود حتی اگر وجود<br />

نداشته باشد.‏ یا به دام خرد ناچیز ما گرفتار<br />

نیاید.ژیژک بافتی غنی از تداعی ها را فراهم<br />

میکند و این تز بنیادین ژیژکی است.مبنی بر<br />

اینکه حقیقت هر چیز در جای دیگری است.‏<br />

و هویت هر چیز همانا خارج از ان است..از<br />

اینروست که تاکید میکند:”‏ در هر چیز حفره<br />

ای وجود دارد قطعه کوچک گم شده ای که<br />

می توان ان را فراسوی آن چیز یافت که<br />

بیانگر حقیقت هر چیز است”.واین یک امر<br />

اساسی و صدالبته در خور ستایش است که<br />

چگونه به ماورای امر بدیهی عزیمت نماییم<br />

و اندیشیدن را چونان تفکری واگرایانه آغاز<br />

کنیم.یعنی”‏ اندیشیدن بیرون از جعبه”‏ که<br />

شاخصه اش در نوردیدن مرز های شناخته<br />

صفحه 61<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


شده و یا از پیش اندیشیده شده است..در<br />

امتداد این امر وی سوژه را پیش میکشد.‏ او<br />

از خود و نیز از ما می پرسد براستی سوژه<br />

چیست؟ و خود البته در انتظار پاسخ های ما<br />

نمی نشیند و با سرراستی تمام می گوید:”‏<br />

اگر همه خصایل متمایز کننده تان،همه نیاز<br />

ها،همه عالیق و اعتقاد های خاص خود را<br />

دور بریزید انچه باقی می مان سوژه است.‏<br />

” و چنین خالصه میکند که:”‏ سوژه شکل<br />

اگاهی شماست”.اما از دید وی سوژه برای<br />

اینکه وجود داشته باشد باید کماکان فاصله<br />

اش را با جهان حفظ کندو از فاصله دور بدان<br />

بنگرد.او میگوید:”‏ اگر بخشی از جهان باشید<br />

نمی توانید در آن بنگرید همچنان که وقتی<br />

از شبکیه چشم نگاه میکنید خود این شبکه<br />

را نمیبینید.‏ سوژه بخشی از جهان است که<br />

خود را از ان منفک ساخته و مکانی است<br />

که از آن جا جهان را میتوان دید.‏ از همین<br />

روست که خود ژیژک فاصله اش را با جهان<br />

یعنی جهان فرهنگ رسمی اسلونیایی،جهان<br />

سیاست آکادمیک و جهان راست کیشی حفظ<br />

میکند.شگرد او برای شناساندن خود به<br />

عنوان متفکری مستقل درست همین جاست<br />

که خود را به رخ میکشد.‏ او برای آفریدن<br />

متفکری از خویش سوژه بودن خود را یعنی<br />

استقالل در اندیشیدن و دیگر گونه دیدن را<br />

به رخ میکشد.‏<br />

او مکرر از مامیخواهد به این امر واقف<br />

باشیم که ایدئولوژی شیوه نادرست فکر کردن<br />

به چیز هاست.‏ ایدئولوژی به نحوه تفسیر ما<br />

از واقعیات مربوط میشود.ایدئولوژی نوعی<br />

اشتباه دریافت است وبرای تبیین و توضیح<br />

ان ژیژک ناگزیر به ژاک لکان روی می<br />

آورد.‏ تا موثر ترین مشارکت خود را در<br />

سنت مارکسیستی ارایه دهد.‏ او به گونه ای<br />

دیگر میخواهد نشان دهد که چگونه روبنا<br />

ماندگاری ودوام این زیر بنا را تضمین<br />

میکند.‏<br />

ژیژک فراورده هگل،مارکس و لکان است.‏<br />

از هگل فلسفه را می آموزد و از مارکس<br />

سیاست را و از لکان روانکاوی را.هگل<br />

که آثارش نشانگر اوج سنت ایده الیسم<br />

غربی است.ایده الیسم نظام فلسفی است که<br />

می کوشد جهان را در چهارچوب ایده های<br />

مطرح درباره جهان بررسی کند نه اینکه که<br />

جهان را همچون یک چیز یا مجموعه ای از<br />

چیز ها تحمیل کند و یا بتواند تحمل کند.آنها<br />

بر این باورند که چیز ها مستقل تر از ایده<br />

هایی که ذهن درباره شان دارد وجود ندارند.‏<br />

و چنین استدالل میکنند که آگاهی بنیان<br />

واقعیت است.هگل همیشه تاکید میورزید که<br />

ایده های منفرد را باید به هم متصل ساخت تا<br />

یک ایده محض یکه و یگانه راتشکیل دهند.‏<br />

از منظر وی این کار نه تنها ممکن که امری<br />

اجتناب ناپذیر و ضروری می نمود.هگل ما<br />

را وا میداشت تا چنین بیندیشیم که با درک<br />

کلیت جهان میتوان جزیی از آن را نیز فهمید<br />

و بازیافت و ازین رو تعبیر تفکر دیالکتیکی<br />

را بکار گرفت آنگونه که توسط سقراط بکار<br />

بسته میشد.اما در آثار هگل دیالکتیک تبدبل<br />

شد به یک قانون الهی-کیهانی و نیروی<br />

محرکه پنهان تاریخ.نقطه نظر ژیژک در<br />

برداشت هایش از دیالکتیک هگل اما بسیار<br />

فراتر از این است.ژیژک چنین جمع بندی<br />

میکند که”هماره استثنایی وجود دارد و<br />

باید همیشه چنین باشد”.وی اما استاد بکار<br />

گیری صنعت Oxymoronic است.منظور<br />

عباراتی است که از دو جز متضاد تشکیل<br />

میشوند نظیر باران خشک،تب سرد.‏ آثار<br />

وی مملو از ترکیب های متضاد و ناهمخوان<br />

است همچون این واژه که”روح استخوان<br />

است”‏ و ثروت همان خویشتن است”‏ او خود<br />

یک ترکیب ناهمخوان و سراسر پر از تضاد<br />

هست.‏ یعنی ماکت و بلورینه کوچکی از<br />

حیات.‏ حیاتی که همه ما به نوعی با تضاد ها<br />

و ترفند های انچنانی اش آشنا و مانوس ا یم.‏<br />

کارل مارکس پیرو هگل-بنیانگذار کمونیسم<br />

مدرن-‏ منتقد تیز بین شیوه سامان دهی جامعه<br />

و نیز منتقد شیوه کاپیتالیستی تولید و نابرابری<br />

های حاصله از آن باورمند بر این نکته که<br />

روبنا همه این نابرابری ها وبی عدالتی ها<br />

را مخفی نگه داشته تصدیق و حتی تضمین<br />

میکند.‏ روبنایی کهتوسط طبقه حاکمه تعیین<br />

میشودطبقه حاکم به زعم مارکس از حفظ<br />

این نابرابری ها سود می برد.بدیل مارکس<br />

برای این شیوه ستمگرانه زیست کمونیسم<br />

است.‏ جامعه ای آرمانی که در آن تقسیم<br />

بندی ونابرابری وجود نخواهد داشت.‏ و<br />

درسایه آن هر فردی آنچنان که مارکس<br />

میپنداشت میتوانست قابلیت های خالقانه خود<br />

را محقق سازد.ژیژک تحقق شیوه ای بهتر<br />

و بدیل انسانی تر برای سامان دهی جامعه<br />

را می پذیرد و خود را مارکسیست میداند.و<br />

تاکید میکند که روبنا یعنی خانواده،نظام<br />

اموزشی،دولت،ورزش،موسیقی و هنر<br />

همه و همه شیوه های موجود سامان دهی<br />

اقتصادی را بازتولید میکنند و لذا همه در<br />

خدمت بازتولید سرمایه داری وهمه مناسبات<br />

برآمده از آن هستند.ژیژک از این رو میگوید<br />

که ایدئولوزی سرمایه داری در جایگیر<br />

کردن همه ما در ایدئولوژی سرمایه داری<br />

موفق بوده است و ما را واداشته است که<br />

فکر کنیم این طریق طبیعی اداره جامعه<br />

است.او مکرر از ما میخواهد به این امر<br />

واقف باشیم که ایدئولوژی شیوه نادرست<br />

فکر کردن به چیز هاست.‏ ایدئولوژی به<br />

نحوه تفسیر ما از واقعیات مربوط میشود.‏<br />

ایدئولوژی نوعی اشتباه دریافت است وبرای<br />

تبیین و توضیح ان ژیژک ناگزی به ژاک<br />

لکان روی می آورد.‏ تا موثر ترین مشارکت<br />

خود را در سنت مارکسیستی ارایه دهد.‏ او<br />

به گونه ای دیگر میخواهد نشان دهد که<br />

چگونه روبنا ماندگاری ودوام این زیر بنا را<br />

تضمین میکند.‏<br />

ژاک لکان روانکاو فرانسوی)‏‎۱۹۸۱-۱۹۰۱‎‏(‏<br />

بطور بحث برانگیزی آرای زیگموند فروید<br />

را بازخوانی میکند.‏ او پر از کنایه های مبهم<br />

و جناس های غامض است.‏ لکان از سه<br />

مفهوم برای توضیح آرایش بهره می گیرد.‏<br />

نظم خیالی)‏Imaginary‏(‏ ‏،نظم نمادین<br />

)Symbolic( و نظم واقعی)‏Real‏(‏ ‏.سه<br />

نظم یا سه میدان نیرو که هیچ کنش ذهنی<br />

نمیتواند از جاذبه آنها بگریزدوهریک تاثیر<br />

خاص خود را بر سالمت فردی میگذارد.‏<br />

صفت یا نظم خیالی یک آزار است و<br />

اصطالح نمادین به نوعی اعطای برکت<br />

است اما امر واقعی در فراز این سلسله<br />

مراتب قرار دارد.‏ و لکان همیشه با حرمت<br />

و احترام از آن یاد میکند.لکان امر خیالی را<br />

نشانگر فرایندی می داند که طی آن نفس یا<br />

من زاییده میشود.‏ این فرایند مرحله آیینه ای<br />

نامیده می شود.این مرحله هنگامی شروع<br />

میشود که انسان طفلی شش ماهه است.‏<br />

انسان نارس زاده میشود.بدین معنا که تا چند<br />

سال پس از تولد قادر نیست حرکاتش را با<br />

هم مرتبط و هماهنگ کند.اطفال با همذات<br />

پنداری با تصویر خودشان در آیینه است که<br />

به این مسئله فایق میشوند.)چه آیینه واقعی<br />

باشد و خواه آیینه فرد دیگری(.واین تصویر<br />

رشد و پیشرفت آتی کودک را مهیا میسازد.‏<br />

وبر او حس لذت بخش انسجام یا به تعبیر<br />

دیگر نفس را می دهد.همذات پنداری نوعی<br />

پندار تثبیت کننده است.‏ همذات پنداری یعنی<br />

تالش برای یکی کردن دیگری با خود.نفس<br />

یا من شکل گرفته همیبشه در پی کلیت و<br />

وحدت است ومی کوشد بر افتراقی که او را<br />

در وهله نخست به وجود اورده فایق شود.‏<br />

امر خیالی یعنی جستجوی بی پایان در پی<br />

خود.فرایند همتا سازی و مشابهت.‏ امری<br />

خیالی نظمی است که لکان وژیژک هر<br />

دو صراحتا آن را خوار میشمارند.لکان به<br />

ناگواری دوران مدرن اشاره میکند که اوج<br />

امر خیالی نوع بشر است.‏ زمانه ای است که<br />

در آن مردم دلمشغول خود،دلمشغول تسخیر<br />

جهان به دست خود و مخلوقات خوداند.‏<br />

دوران مدرن دوران تطابق است.خود را<br />

شبیه دیگری ساختن و نه الزاما برساختن<br />

و بازخلق افتراقی سزاوار ستایش.دورانی<br />

که همه در شکل روبات هایی تنظیم شده<br />

از قبل قضاوت میکنیم البته اگر قدرت<br />

قضاوتی نیز تا ان زمان در ما مانده باشد.‏<br />

صفحه 62<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 63<br />

مبهم ترین نظم از میان نظم های سه گانه<br />

امر نمادین است.‏ چارچوب غیر شخصی<br />

جامعه.حوزه ای که ما در آن به عنوان<br />

بخشی از جامعه انسانها مستقر میشویم.‏<br />

اغلب مردم حتی پیش از زاده شدن درون<br />

امر نمادین مستقر میشوند.زیرا بر آنها نام<br />

گذارده میشود.همه ما از همان بدو تولد<br />

گرفتار خانواده ای خاص،نژاد،جنسیت،قوم<br />

و حتی طبقه اقتصادی خاص هستیم.لکان<br />

تصریح میکند که ما به تعبیری درست تر<br />

زندانی امر نمادین هستیم.امر بر پا دارنده<br />

این نظم نمادین قانون دال است.سوسور<br />

معتقد بود که که زبان متشکل از نشانه ها<br />

است.‏ و هر نشانه مشتمل بر دو بخش دال<br />

و مدلول است.‏ از نظر سوسور دال تصویر<br />

ذهنی ما از صوت نشانه هاست و مدلول<br />

مفهوم مرتبط با آن صوت است.درتقابل با<br />

سوسور لکان بیشتر به دال ارزش میدهد<br />

تا مدلول.سوسور تاکید کرده بود که زبان<br />

نظامی رابطه ای relational یا تفاوتی-‏dif<br />

ferential است.‏ منظورش این بود که هیچ<br />

نشانه ای را نمیتوان فارغ از دیگر نشانه<br />

ها تعریف کرد.‏ برای مثال گربه گربه است<br />

چون گربه سگ یا خرگوش نیست.میدانیم<br />

چیزی بد است اگر خوب نباشد..مرد مرد<br />

است چون زن نیست.لکان اما از مفهومی<br />

بنام زنجیره داللتی یاد میکند.وقتی واژه ای<br />

را بکار می برید تلویحا از تمام واژه های<br />

دیگر نیز استفاده کرده اید.وقتی کلمه تب را<br />

بکار میبرید در حقیقت میتوانید تلویحا از<br />

سرماخوردگی،مریضی،بیماری وکسالت نیز<br />

استفاده کنید.اما آیا ما باید تا ابد در زندان<br />

زبان باقی بمانیم؟ اگر رابطه دال ومدلول<br />

تصادفی و بی ثبات است پس نظم نمادینی که<br />

در آن به سر می بریم نیز نه همیشگی ونه<br />

الزامی است.‏<br />

زن)دال(←انسان درجه دوم ‏)مدلول(‏<br />

زن)دال(←‏ انسان مونث)مدلول(‏<br />

آیا میتوان رابطه تصادفی دال و مدلول را<br />

به هم ریخت؟ برای لکان و ژیژک این امر<br />

امکان پذیر است.ژیژک در نوشته هایش<br />

از مفهوم Little Other دیگری کوچک<br />

و Big Other دیگری بزرگ یاد میکند.‏<br />

دیگری کوچک همان امر خیالی لکان است<br />

یعنی دیگر بودگی و تالش برای دیگر بودن<br />

ودگرگونه بر خود تداوم بخشیدن ومتفاوت<br />

بودن است.‏ ودیگری بزرگ همان امر نمادین<br />

لکان است یعنی تالش برای دیگر نگهداشتن.‏<br />

به این معنا که ما می خواهیم دیگری باشیم<br />

اما دیگری در همان حال تالش میکند تا ما<br />

را خودمان به ان صورتی که هستیم کماکان<br />

نگه دارد.‏<br />

امر واقعی معرف آن حیطه هایی از زندگی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

است که نمیتوان آنها را شناخت.‏ کل دانش<br />

ما از جهان و به جهان از خالل زبان حاصل<br />

مکیشود.امر واقعی همان جهان است پیش<br />

از انکه زبان تکه تکه اش کند.امر واقعی<br />

همان جهان بدون زبان و فرهنگ است.امر<br />

واقعی تن به نمادین شدن نمی دهدامر نمادین<br />

و امر واقعی به شدت وابسته به یکدیگرند.‏<br />

امر نمادین بر پایه امر واقعی کار میکند.‏<br />

امر نمادین در امر واقعی برش ایجاد میکند<br />

وآن را به شکل های مختل قطعه قطعه<br />

میکند.‏ امر نمادین ساطور الشه سوژه شکل<br />

نگرفته دوران مدرن است.انسان به زعم<br />

لکان و ژیژک فارغ از هرگونه توصیف<br />

یک امر واقعی است اما انسان مهره<br />

دار،پستاندار،حیوان انسان نما امر نمادین<br />

است.پس امر واقعی باید وجود داشته باشد<br />

وزبان ان را قطعه قطعه کند تا امر نمادین<br />

را بسازد.توضیح،تفسیر،شرح،مشخص<br />

کردن،نامیدن ودادن صفت ویژه به امر<br />

واقعی همه و همه حضور امر واقعی را افشا<br />

میکنند.ژیژک از مثال ایدز بهره میگیرد.‏<br />

ایدز:‏ یک امر واقعی است اما<br />

ایدز←محصول همجنس گرایی و درنهایت<br />

جزای الهی است.‏<br />

ایدز←نقشه سازمان سیا برای کاهش جمعیت<br />

آفریقا است<br />

ایدز←محصول مداخله بشر در طبیعت<br />

است.‏<br />

این تفسیرهاست که ایدز را به امر نمادین<br />

تبدیل میکند.امر واقعی به خودی خود بیمعنا<br />

و نامفهوم است معنا را تنها میتوان در<br />

واقعیت نظم نمادین یافت.فروید از موجود<br />

موسوم به آدم گرگ زده یاد میکند.فروید<br />

معتقد بود که روان رنجوری آدم گرگ<br />

زده-ترسش از اینکه توسط گرگ خورده<br />

شود-ناشی از حادثه ایست که برای کودک<br />

در نیم سالگی به هنگام دیدن اعمال جنسی<br />

والدینش اتفاق می افتد..این کنش جنسی در<br />

ابتدا هیچ معنایی برایش نداشته ولی بعدتر در<br />

چهارسالگی با کنشی معوق به یک ضایعه<br />

روانی تبدیل میشود.ژیژک استدالل میکند که<br />

ضایه زا یا تروماتیک بودن این حادثه در<br />

ذات آن حادثه ابتدایی یا صحنه اولیه نبوده<br />

است.امر نمادین با وقفه معنا سازی میکند.‏<br />

امر واقعی همان است که بود و همان هم<br />

باقی خواهد مالند.ولی شیوه تفسیر ما از ان<br />

بوسیله امر نمادین تغییر میکند.ژیژک نظم<br />

واقعی را به دو نظم دیگر ترجیح میدهد.‏<br />

زیرا تنها نظمی است که تضاد ها در آن<br />

محو نمیشوند.پس این نظم نمادین است که<br />

ما را سوژه میسازد.داشتن تفسیری متفاوت<br />

از یک امر واقعی از انسانی به انسان دیگر<br />

فرق میکند.این تفاوتتفسیر از یک امر واقعی<br />

است که ما را شکل میدهد.‏ واز ما سوژه<br />

می سازد.سوژه ای که فکر میکند.تصمیم<br />

میگیرد و دست به انتخاب می زند.لذا از دید<br />

ژیژک کورکورانه تبعیت کردن،مقلد و پیرو<br />

تصمیم دیگری بودن یعنی مطابق با برداشت<br />

و تفسیر دیگران زندگی کردن ترا از سوژه<br />

بودن تهی می سازد.همان شعار روشنگری<br />

کانت که شهامت اندیشیدن را داشته باش.‏<br />

واز قیمومت و صغارت بیرون بیا.‏ چرا<br />

که تا زمانیکه انسان به هلل نیاز دارد دیگر<br />

انسان نیست دست کم در معنای امروزی<br />

اش.وقتی بدون فکر از قوانین راهنمایی<br />

رانندگی تبعیت میکنیم به بخشی از امر<br />

نمادین تبدیل شده ایم دیگر به عنوان سوژه<br />

موجودیت نداشته ایم.‏ بر حسب تصادف<br />

اتومبیلی به سمت شما منحرف میشود)دخالت<br />

امر واقعی(‏ باید تصمیم بگیرید ترمز کنید یا<br />

بپیچید و در لحظه تصمیم به هنگام تصمیم و<br />

انتخاب چگونگی سر کردن با این دخالت به<br />

منزله سوژه ظهور مجدد میکنید.پس سوژه<br />

در مرز میان امر نمادین و امر واقعی وجود<br />

دارد.سوژه در نهایت در تعامل و برخورد<br />

و نحوه برخورد با امر واقعی است که<br />

معنا می یابد.مهمترین وجه مشخصه اش<br />

تفکر،تصمیم،انتخاب و عمل کردن است.از<br />

دید ژیژک سوژه فصل مشترک امر واقعی<br />

و نمادین است.‏<br />

اصطالح کوگیتو در اصل توسط سنت<br />

اگوستین از بنیانگذاران کلیسای مسیحی<br />

مطرح شد.بعد رنه دکارت ان را بسط داد.‏<br />

کسی که او را پدر فلسفه مدرن می نامند.‏<br />

میاندیشم پس هستم و در اینکه شک می کنم<br />

شکی ندارم.کوگیتو بنیان سوژه مرکزمند یا به<br />

تعبیر مشهورتر”فرد”‏ است.‏ فرد Individu-<br />

al منفرد و تفکیک ناپذیر Indivisible است<br />

این ‏“من”‏ است که اندیشیدن را انجام میدهد.‏<br />

افکار به او تعلق دارند.از دید دکارت هر<br />

شخص جزیره است خودبسنده ‏،مستقل است<br />

و آزادبرای انجام هر کاری که اراده کند.ولی<br />

این امر آیا باید به مثابه موهبتی تلقی شود<br />

یا عامل انهدام و نابودی؟ فردی که از این<br />

راه بدست می آید سراسر ذهنی و سوبژکتیو<br />

است.همه چیز در حیطه سلطه او ومحکوم<br />

به کنترل اوست.هیچ خبری از عینیت نیست.‏<br />

نتایج این ذهن اندیشی و بهای بیش از حد<br />

دادن به آن که طرح روشنگری بود خود را<br />

در نابودی محیط زیست نشان داده و میدهد.‏<br />

در پس زمینه این ذهنیت گرایی لجام گسیخته<br />

فیلسوفان و از جمله پسا ساختارگرایان به<br />

ضرورت استفاده از عینیت گرایی برای<br />

تعدیل آن پی بردند.آنها بر پیشرفت هایی<br />

تاکید کردن که سوژه مرکزمند،خودبنیاد و


صفحه 64<br />

خودبسنده را زیر گرفته بود.کوپرنیک ستاره<br />

شناس لهستانی )۱۵۴۳-۱۴۷۳( نشان دادکه<br />

زمین دور خورشید می گردد نه خورشید<br />

به دور زمین و انسان را به حاشیه منظومه<br />

شمسی راند.داروین)‏‎۱۸۰۹-۱۸۸۲‎‏(‏ طبیعت<br />

شناس انگلیسی ثابت کرد که انسانها گونه<br />

ای از میمون های بزرگ هستند که تحت<br />

قوانین طبیعت قرار دارند و تافته جدا<br />

بافته ای از حیوانات نیستند.‏ ودر عرصه<br />

روانکاوی فروید افشا نمود که بخش عمده<br />

ای از حیات روانی ما غیر قابل دسترس<br />

وفراسوی کنترل ماست.این چنین بود که<br />

نشان دادند فرد آنچنان که دکارت میگوید<br />

زیاد هم خودبسنده نیست بلکه محکوم به<br />

اطاعت از نیروهای بیرون از خود است<br />

یا دست کم متعلق به جهانی است که در<br />

مرکز ان قرار ندارد.ژاک دریدا و روالن<br />

بارت از جمله پسا ساختارگرایانی بودند که<br />

مفهوم کوگیتوی وفردگرایی دکارتی را طرد<br />

نمودند.وبه جای ان سوژه مرکز زدوده را<br />

بسط دادند.این سوژهدیگر موجودی مستقل و<br />

خودمختار نیست که قدرت داشته باشد خود<br />

را تعیین کند بلکه نتیجه یک ساختار گفتمانی<br />

است که گفتمان های رقیب در انجا تالقی<br />

کرده و از طریق سوژه به سخن در می آیند.‏<br />

به این معنا که معنای سوژه نه منبعث از<br />

خود سوژه که برآمده از گفتمان های رقیب<br />

همچون ناخوداگاه یا ایدئولوژی است.پس<br />

سوژه خود بسنده نیست.آنچنانکه دکارت<br />

میگفت.می اندیشم پس هستمبلکه سوژه<br />

توسط گفتمان ها پیش رانده میشود وبهتر<br />

است چنین بر زبان بیاوریم که”می اندیشند<br />

پس هستم”‏ و یا ‏“اندیشیده میشوم پس هستم”.‏<br />

سوژه پساساختارگرایانه و در مفهوم بارتی و<br />

دریدایی محکوم به به ایدئولوژی ها وتاریخ<br />

های غالب زمانه و به تعبیری محکوم گفتمان<br />

های عصر خویش است.‏ این چیزی است که<br />

ژیژک به ان تاکید می گذارد.سوزه مرکز<br />

زدوده در نحیف ترین شکل اش چیزی است<br />

در حد و اندازه عروسک خیمه شب بازی که<br />

بسته به نیر.های غالب بوده وتنها تجلی فردی<br />

اش شیوه تجربه کردن زندگی در انتهای نخ<br />

بسته ای به او باشد.اگر در پسا ساختارگرایی<br />

سوزه تا حد انقیاد فروکاسته میشود ومحکوم<br />

مطلق دیسکورس زمانه و به تعبیر دریدا<br />

صرفا نقشی از زبان است و به عبارتی دیگر<br />

محکوم به اتخاذ گرایشی متعلق به گفتمان<br />

دیگری بزرگ است پس آفریننده این دیگری<br />

بزرگ یا روایت و گفتمان ها کیست؟اگر به<br />

تعبیر پساساختارگرایانه جهان عینی چنان<br />

به جهان ذهنی فرد چنگ انداخته است که<br />

تقریبا اثری از ذهنیت باقی نمی ماند.پس هیچ<br />

عنصر ذهنی در شخصیت من نخواهد ماند.‏<br />

من هیچ نخواهم بود مگر نقطه ای که امر<br />

نمادین از طریق آن سخن می گوید.اگر من<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

سوژه مرکز زدوده هستم که چیزی نیست جز<br />

یک عروسک خیمه شب بازی که ریسمانش<br />

به دست ایدئولوژی،‏ زبان وناخودآگاه وغیره<br />

است پس چگونه میتوانم تصمیم بگیرم که<br />

صبح ها به جای چای قهوه بنوشم.ژیژک<br />

به این امر اشاره میکند تا به نوعی فاصله<br />

خود را از پساساختارگرایان حفظ کند او<br />

درصدد است تا کوگیتوی دکارتی را با جهان<br />

عینیت گرایانه پساساختارگرایانه آشتی دهد.‏<br />

میگویددر عینیت محض ‏“من”وجود ندارد.‏<br />

ودر ذهنیت محض ‏“دیگری”.اما ما به<br />

هردو نیازمندیم.ژیژک با تیزبینی خاص<br />

خود توازن وتعادل ثمربخشی را میان این<br />

دو برقرار میکند.از نظر ژیژک روش<br />

شک دکارتی ما را به بینش موثری مسلح<br />

میکند درباره اینکه ما چگونه از موجوداتی<br />

مستغرق در طبیعت یا عینیت به موجوداتی<br />

مجهز به فرهنگ یا ذهنیت تبدیل شویم.اما ما<br />

نه برده طبیعت هستیم ونه قرار است طبیعت<br />

را به بردگی بگیریم.نه اسیر ذهنیم و نه اسیر<br />

عین.اگر پسا ساختارگرایان در پی اتصال<br />

ما به طبیعت اند دکارت ما را به فرهنگ<br />

می رساند.ابزارفرهنگ کوگیتو است.ژیژک<br />

حتی پای خدا را به میان میکشد.منشا خدا<br />

آنچناکه ژیزک یاد آور میشود در عبارت<br />

مشهور انجیل یوحنا آمده است.”در آغاز کلمه<br />

بود”ژیژک در اشاره به این آغاز از حرف<br />

بزرگ B استفاده میکند.‏Beginningبه<br />

عنوان آغاز بزرگ.ژیژک میخواهد این نکته<br />

را تصریح کند که آنچنانکه ما فکر میکنیم<br />

در آغاز خدا بود.چنین نیست بنیان همه چیز<br />

هیچ چیز است.هیچ چون ورطه ای هولناک<br />

بر همه چیز تقدم دارد.پس خدا برساخته از<br />

فقدان است.حضور خداوند به این معناست<br />

که میخواهد فقدان خود را جبران کند.خدا<br />

باید خود را بیرون بریزد.خداوند کره چشم<br />

هستی است.نمیتواند خود-خدا-‏ را ببیند<br />

مگر اینکه بیرون از خود در آیینه بنگرد.‏<br />

خداوند از طریق نگریستن در آیینه واقعیتن<br />

خود را می یابد.‏ پس واقعیت بسان ابژه<br />

خدا را بازتاب میدهد.در حالیکه نسبت به<br />

حضور آن بی تفاوت است و سوژه)خدا(‏<br />

تنها با نگریستن به بیرون از خود میتواند<br />

خود را بشناسد و ببیند.‏ خدا)سوژه(بدون<br />

واقعیت)ابژه(هیچ است.یک فقدان محض.‏<br />

جایی که سوژه تجلی بیرونی می یابدکلمه<br />

است.کلمه ای که آغاز را اعالم میکند.هنگام<br />

تلفظ یک کلمه سوژه وجود خود را بیرون<br />

میریزد و خود را منقبض میکند.پس ژیژک<br />

با اعتقاد بر کوکیتوی دکارتی تالش میکند<br />

ضمن درک کاستی های او از وی سوژه<br />

ای دراک سوژه ای که می اندیشد و شک<br />

میکند بسازد.‏<br />

اسالوی ژیژک از آن جمله اندیشه ورزانی<br />

است که معتقد است ما در عصر پسا مدرن<br />

به سر میبریم.‏ نقطه آغاز وی So- Risk<br />

ciety است.که توسط اولریش بک جامعه<br />

شناس آلمانی بسط یافت.‏ و انتونی گیدنز هم<br />

بدان اشاره میکند.منظور از ریسک ریسک<br />

های کم احتمال ولی با عواقب گسترده است..‏<br />

نظیر افزایش انتشار گاز کربن دار،اصالح<br />

ژن های گیاهی،آلودگی غذا و طبیعت که<br />

هریک ممکن است به نتیجه ای غیر قابل<br />

مهار منجر میشود.وبه چنان عواقبی منجر<br />

شود که برای بشر عاقبت آخر الزمانی داشته<br />

باشد.وجه اساسی این ریسک ها ان است<br />

که ریسک های ساختگی اند.بدین معنا که<br />

محصول دخالت انسان در جهان طبیعت اند.‏<br />

هر ریسک متضمن ریسکی دیگر است.پس<br />

از دید ژیژک انسان با خلق این ریسک ها علنا<br />

دارد به سوی انهدام ونابودی خویش میرود.‏<br />

این چیزی است که پسا مدرنیسم در برابر<br />

ان ایستاده و یا مدعی است که ایستاده است.‏<br />

ژیژک می گوید:‏ با ایجاد ریسک های متعدد<br />

ما همواره در تورهای خودمان گرفتاریم.‏<br />

ما برخالف اندیشه های سنتی مارکسیستی<br />

اینگونه نیست که چون عروسکان خیمه<br />

شب بازی ریسمانمان بدست دیگری باشد.‏<br />

چیزی بنام بوروژوازی یا سرمایه داری.این<br />

ترسناک نیست.موقعیت ما همان عروسک<br />

های خیمه شب بازی است که ریسمانش به<br />

دست هیچ کس نیست.به همین دلیل هیچ کس<br />

مسئول نیست.در موقعیت خوف آوری قرار<br />

داریم.جامعه امروزی ما سراسر درخود نگر<br />

است.نه طبیعت ونه سنت هیچ یک به آن<br />

معنا وجود ندارند که بتوانن بنیان مستحکمی<br />

برای تکیه زدن فراهم کنند..از نظر ژیژک<br />

این خصلت در خود نگرانه عالم گیر شده<br />

است.وبه فروپاشی دیگری بزرگ،شبکه<br />

عمومی قوانین،عرف ونهاد های اجحتماعی<br />

منجر شده است.چنین نیست که به تعبیر لکان<br />

خدا امروز مرده باشد او همیشه مکرده بود<br />

ولی خودش نمی دانسته است.دیگری بزرگ<br />

مرده است.‏ ژیژک در اینجا به لیوتار نزدیک<br />

میشود.چرا که وی نیز مدعی است نابودی<br />

‏“روایت های کالن”معرف امر پسامدرن<br />

است.روایت های کالن تفسیر هایی هستن<br />

که میکوشند کلیت زندگی یا هر چیزی را<br />

توضیح دهند.یکی از روایت های کبیر<br />

مارکسیسم بود ولیوتار ان را به همراه سایر<br />

روایت های کبیر طرد میکند.چون ان را<br />

توتالیتر وظالمانه می یابد زیرا مستلزم نادیده<br />

گرفتن خاص بودگی به سود کلیت است.ازدید<br />

ژیژک نیز دیگری بزرگ مرده است.نه خدا<br />

‏،نه طبیعت،نه سنت ها و نه مذهب هیچ یک<br />

دیگر باز آفریننده معنا چونان که سابقا بودند<br />

نیستند.وجهان مدرن قدرت انکارگری را از<br />

سوژه میگیرد و به او انگار گری میدهد.‏<br />

در جهان مدرن با همسایگان طوری رفتار


صفحه 65<br />

میکنیم که انگار بوی بد نمیدهند یا قیافه شان<br />

مضحک نیست.اگر میخواهیم سوژه ای<br />

وفادار باقی بمانیم باید طوری رفتار کنیم که<br />

انگار امپراطور لباس پوشیده وانگاری که<br />

اصال برهنه نیست.سوژه مدرن ناگزیر از<br />

انکار حقیقت است.در عصر پسا مدرن اما<br />

باید به شهادت چشم هایمان باورداشته باشیم.‏<br />

از این رو ژیژک نشان میدهد که انچنان که<br />

بسیاری می پندارند پسامدنیسم یک تفنن یا<br />

حرکتی از سر بی دردی نیست بلکه تالشی<br />

است جدی که ما را بیاگاهاند.ما هیچی<br />

نیستیم مگر اینکه دیگری مرا تایید کند.من<br />

ورزشکار جهان نیستم مگر اینکه نهاد های<br />

تثبیت شدئه ورزشی این امر را تایید کنند.‏ تا<br />

وقتی شعرهایم چاپ نشده اند شاعر نیستم.من<br />

باید زمانی من شود که دیگری بزرگ یعنی<br />

نهاد نمادین آن را ثبت کند.وشارالتان کسی<br />

است که مورد تایید دیگری بزرگ نیست.‏<br />

شارالتان با نابودی اقتدار دیگری بزرگ<br />

دیگر مطیع طبیعت و سنت نیست بلکه سوژه<br />

ای دارای اختیار است.آیا شارالتان با نفی<br />

دیگری بزرگ و رهایی از شر ان به آزادی<br />

دست نمی یابد.؟از نظر وی یکی از ترفند<br />

های سوژه پسا مدرن در مفرشان به سوی<br />

کمال ‏“شکاف در بدن”است.ومنظورش<br />

از ان خالکوبی،حلقه انداختن وقطع عضو<br />

کردن است.‏ در فرهنگ های بت پرست<br />

ایجاد شکاف با ترسیم نشان بر بدن مشخص<br />

کننده عضویت دران فرهنگ بود.ونشان<br />

میداد که شما به بدنه نمادین ان فرهنگ تعلق<br />

دارید.جامعه یهودی یگانه شکاف ختنه را<br />

مطرح کرد که نشانگر همان کارکرد بوداما<br />

آنچه که در عصر پست مدرن اتفاق می افتد<br />

‏“نافرمانی جسم”‏ است.وسیله ای که فرد خود<br />

را به نمایش میگذارد و دربرابر تسلیم شدن<br />

اش به دیگری بزرگ مقاومت میکند.واین<br />

دلخواه ژیژک است.تسلیم ناپذیرو پرهیز<br />

شرافتمندانه از گله شدن.ژیژک راه برون<br />

رفت از ذوب شدن دردیگری بزرک را<br />

کنشگری میداند.‏<br />

یعنی عمل.عمل نوعی باززایی سوژه است.‏<br />

از نظر وی Act‏)عمل(‏ متفاوت از مداخله<br />

فعاالنهAction ‏“کنش”‏ است.‏ و حامل خود<br />

یعنی Agent را به شکلی رادیکال تغییر<br />

میدهد.عمل نوعی خودکشی نمادین است.‏<br />

دیگر بار و مکرر زاییده شدن از بطن امر<br />

نمادین و شکافتن پوسته ان.پس از نظر<br />

ژیژک جامعه فعلی یا پسامدرن مبتنی است<br />

بر افول اقتدار ی بزرگ.ژیژک به منظور<br />

بهبودی پارانویا نیاز به عمل سیاسی یا<br />

انقالب را مطرح میکند.چیزی که سرمایه<br />

داری یعنی شرایط تحقق پسامدرنیته را<br />

دگرگون میکند.اشاره او به پارانویا به عنوان<br />

بیماری غالب زمانه اما جالب است.میگوید<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

‏“این روزها هیچ فیلم یا کتاب هیجان انگیزی<br />

کامل نیست مگر اینکه به نوعی سازمان<br />

مخفی اشاره کند که بر همه چیز تسلط دارد.‏<br />

امر جالب دیگر در ارتباط باژِ‏ یِژک این<br />

است که وی ایدئولوژِ‏ ی را به مثابه عاملی<br />

مخدوش کننده به حساب می آورد.چیزی<br />

که ادراکمان از محیط را مخدوش ومعوج<br />

میکند.‏ از منظر وی ایدئولوژی نوعی مسئله<br />

معرفت شناختی است.‏ وتاکید میورزد که<br />

ایدئولوژی از ما سوژه هایی کلبی مسلک<br />

تولید میکند.‏ انسانهایی با ادراک تحریف<br />

شده.ایدئولوژی یعنی برداشتی تحریف شده<br />

از حقیقت.دراینجا ژیژک به تعریف کالسیک<br />

مارکسیستی از آگاهی کاذب بر میگردد.‏<br />

ایدئولوژی نه مولد اگاهی که دافه ان است.‏<br />

چون پیشاپیش اندیشیدن و قدرت اندیشیدن را<br />

از ما بازستانده است..او میگوید:”ایدئولوژی<br />

اساسا به کنش مربوط است و نه به آگاهی.‏<br />

ممکن است من تمام روز در خانه بگردم و<br />

آثار فمینیستی را با صدای بلند بخوانم اما اگر<br />

همسرم را به باد سرزنش ومالمت بگیرم که<br />

چرا چایی را حاضر نکرده یا چرا به وقتش<br />

پیراهنم را اتو نکرده من فمینیست نیستم<br />

چرا که کنش های من ونه دانش من نشان<br />

میدهد که من یک مردساالر تمام عیارم”.‏<br />

من خیلی خوب میدانم که که زنان با مردان<br />

برابرند.‏ اما طوری رفتار میکنم که انگار<br />

نمی دانم.به همین منوال من شاید فکر کنم که<br />

نازیسم راجدی نمی گیرم اما با حضور در<br />

گردهمایی نورمبرگ وسالم نظامی به هیتلر<br />

دادن با کنش هایم نشان میدهم که نازیسم<br />

را جدی می گیرم.اگربرای عمل جراحی<br />

به بیمارستان خصوصی بروم به این دلیل<br />

که نمیخواهم باری بر دوش سیستم دولتی<br />

بگذارم خود همین برهانی کامال قانع کننده<br />

است که من طرفدار سرسخت طرح مراقبت<br />

های بهداشت خصوصی هستموبنابر این ما<br />

هنوز در جامعه ایدئولوژیک)جامعه توهمی(‏<br />

زندگی میکنیم.‏ کنش های ما گاها در تضاد<br />

با دانش ماست واین معنای ایدئولوژی از<br />

دید ژیژک است.آلتوسر زمانی مقاله تاثیر<br />

گذارش را چنین آغاز کرده بود که جامعه<br />

چگونه خود را بازتولید میکند او به این<br />

موضوع پرداخته بود که چرا جامعه<br />

کاپیتالیستی کماکان سرمایه دار میماند.وبه<br />

عنوان مثال گرفتار یورش های متعدد بی<br />

نظمی و فئودالیسم نمی شود.و به این نتیجه<br />

دست می یازد که دستگاه ایدئولوژیک<br />

یک دولت یعنی کلیسا،نظام آموزشی،واحد<br />

خانواده،نظام حقوقی،نظام سیاسی،اتحادیه<br />

های تجاری ورسانه های ارتباطی همه وهمه<br />

در بازتولید جامعه سهیم اند.‏ تمام این نهاد ها<br />

بوسیله ایدئولوژی عمل میکنن و نه زور.از<br />

نظر ژیژک ایدئولوژی هموارهخ به چیزی<br />

مفهوم میبخشد که بی مفهوم است.‏ به نظر<br />

ژیژک ما همواره در حال پیروی از نوعی<br />

توهم ایم.اما همچنان آن کار را میکنیم.‏<br />

ایدئولوژی در انچه میکنیم جای دارد ونه در<br />

انچه فکر میکنیم.‏<br />

ژیژک اما در تبیین اندیشه های چند بعدی<br />

خود از مفهوم دیگری بنام ‏“کژتابانه<br />

نگریستن”‏ نیز بهره می گیرد.‏ و در توضیح<br />

ان به داستان ‏“خانه سیاه”‏ نوشته پاتریشیا<br />

هایسمیت نویسنده امریکاییاشاره میکند.‏<br />

داستان روایتگر مرد جوانی است که به یک<br />

شهر کوچک آمریکایی رفته در میکده می<br />

شنود که مردم محلی از ماجراهای دوران<br />

جوانی شان میگویندکه در داخل یا اطراف<br />

خانه سیاه رخ داده است.خانه سیاه بنایی<br />

ویران است که آنها مدعی اند محل اشباح<br />

است.مرد جوان مصمم است این نکته را<br />

دریابد.شامگاه به خانه میرود وهیچ نمی<br />

یابد.مگر ویرانه ای قدیمی که عاری از هر<br />

خطری چه ماورائ طبیعی و چه غیر ان<br />

است.وقتی از میکده باز میگردد تا انها را<br />

از کشفیاتش باخبر کند مردم وحشت زده می<br />

شوند.به همین دلیل یکی از انها به مرد جوان<br />

حمله می کند عملی که در نهایت به مرگ<br />

مرد جوان منجر می شود.جایی که از منظر<br />

مرد جوان تنها مکانی رو به ویرانی کامل<br />

است به چشم فانتزی مردم توی میکده اکنده<br />

از معناستکه مرد جوان نمی توانست به کنه<br />

آن پی ببرد.‏ واکنش خشم مردم بدان دلیل بود<br />

که مرد جوان تفاوت میان واقعیت و فضای<br />

فانتزی را ملغی کرده بودمردم را از مکان و<br />

امکانی محروم کرده بود که می توانستند از<br />

طریق آن امیال شان را شرح و توضیح دهند.‏<br />

پس فانتزی ها مهم هستند چه فردی باشند و<br />

چه جمعی.‏ امیال جمعی ما محصول فانتری<br />

هایی است که داریم این فانتزی هاست که<br />

ابتدائا به ما می آموزد به چه میل کنیم.فانتزی<br />

عمال سازنده میل ماست.از نظر ژیژک آنچه<br />

در به اصطالح تنش قومی مورد بحث است<br />

کشمکش فانتزی هاست.‏ تحلیل استانده ینژاد<br />

پرستی مدعی است که نژاد پرست ها نسبت<br />

به کسانی که قربانی شان میکنند دچار سوء<br />

تفاهم هستند.درموردشان آموزش ندیده اند<br />

و از این منظر نسبت به آنها جاهل هستند.‏<br />

تنها کاری که باید بکنیم این است که کاری<br />

کنیم تا پیش داوری شان دود شود و به هوا<br />

رود.ژیژک مدعی است که امروزه نژاد<br />

پرستی محصول جهالت نیست بلکه مانند<br />

دیگر اجزای زندگی پسا مدرن غیر ارادی<br />

است.نژاد پرستی مدرن میگوید:”‏ فرهنگ<br />

من برتر از فرهنگ توست”‏ اما نژاد پرستی<br />

پسا مدرن میگوید:”‏ من خیلی خوب میدانم<br />

که تمام فرهنگ ها ارزشی برابر دارند.اما<br />

با اینحال طوری رفتار می کنم که انگار<br />

فرهنگ من مافوق است.”از نظر ژیژک


cal Introduction (London: Pluto<br />

.)2004 ,Press<br />

Matthew Sharpe, Slavoj Žižek,<br />

a little piece of the Real (Lon-<br />

.)2004 ,don: Ash gate<br />

Rex Butler, “Slavoj Žižek: Live<br />

,Theory” (London: Continuum<br />

.)2005<br />

Jodi Dean, Žižek Politics (Lon-<br />

.)2006 ,don: Rutledge<br />

Adam Kotsko, Žižek and The-<br />

,ology (New York: T & T Clark<br />

.)2008<br />

Marcus Pound, Žižek: A (Very)<br />

Critical Introduction (Interventions)<br />

(Grand Rapids: Eerdma-<br />

.)2008 ,ns<br />

Adrian Johnston, Žižek Ontology:<br />

A Transcendental Materialist<br />

Theory of Subjectivity (Evanston:<br />

Northwestern University<br />

.)2008 ,Press<br />

Adrian Johnston, Badiou,<br />

Žižek, and Political Transformations:<br />

The Cadence of Change<br />

(Evanston, Northwestern Uni-<br />

.)2009 ,versity Press<br />

صفحه 66<br />

دو فانتزی اساسی وجود دارند که فانتزی<br />

های نژاد پرستانه را تغذیه میکنند.‏ نوع اول<br />

استوار بر این تشویش است که دیگری قومی<br />

مایل به تصاحب عیش ماست.‏ انها میخواهند<br />

عیش ما را از ما بدزدند وما را از خاص<br />

بودن فانتزی مان محروم کنند.‏ نوع دوم از<br />

این ناخشنودی نشات میگیرد که دیگری<br />

قومی به ژوئیانس عجیب و غریبی دسترسی<br />

دارد.”آنها”‏ کارها را مثل ‏“ما”‏ نمی کنند.نحوه<br />

ای که انها از خویشتن لذت میبرند بیگانه و<br />

ناآشناست.اینکه دیگری متفاوت از ما و به<br />

شیوه ای دیگر گونه از ما لذت ببرد قابل<br />

قبول نیست.خالصه آنکه در مورد دیگری<br />

حقیقتا آنچه اعصاب ما را خرد میکند.‏ آنچه<br />

آزارمان میدهد شیوه غریبی است که او از<br />

آن طریق عیش خود را سامان میدهد.‏ بوی<br />

غذا،آواز های تو دماغی،‏ ورقص ها ی<br />

غریب غریبه با فانتزی ما جور در نمی آید.‏<br />

از منظر نژاد پرستانه دیگری یا شغل ما را<br />

میدزدد ویا بیکاره ای است که از حاصل کار<br />

ما زندگی میکند.‏ دیگری انگل و پارازیت<br />

است.علف هرز است که باید وجین اش کرد.‏<br />

اما راه پرهیز از برخورد میان فانتزی ها<br />

وامیال معطوف به ستیزه گری قومی چیست؟<br />

اولین جواب ژیژک نوعی اخالق فانتزی<br />

است.‏ این جمله بدان معناست که ما تا انجا<br />

که ممکن است نباید به فضای فانتزی دیگری<br />

تعدی کنیم.‏ بیشترین تالشمان را باید بکنیم تا<br />

اثبات نکنیم که آنچه انها خانه ای سرشار از<br />

معنای مهم وداللت بخش میدانند خرابه ای<br />

قدیمی است و فاقد معنا.‏ بلکه باید تالش کنیم<br />

که انگار چنین است.اسالوی ژیژک اشاره<br />

میکند که دولت میتواند محافظی میان فانتزی<br />

های گروه های متفاوت باشد.تنها نیروی<br />

دولت است که میتواند فانتزی خشن نژاد<br />

پرستانه را متوقف سازد.اما ما شهروندان<br />

این دنیای پر فانتزی نیز بایست بیاموزیم<br />

فانتزی ها رادرنوردیم.‏ باید یادبگیریم آنها<br />

را هرچند متفاوت از ما تاب بیاوریم.اگر<br />

ایده نژاد پرستانه براین امر استوار است<br />

که جای دیگری را بهتر است خال پرکند.‏<br />

ما باید بیاموزیم که فقدان دیگری اصوال به<br />

معنای بینقصی حیات ما نخواهد بود.ژیژک<br />

تنوع،تعدد،تیزبینی،احترام به دیگری را به<br />

ما یادآور میشود.‏ اوبراستی که بازتابی است<br />

از زمانه خود.او آنچنانکه بسیاری گفته اند<br />

یک پدیده است تا یک فیلسوف.فیلسوفی که<br />

شهامت اندیشیدن را در همه ما بیدار میکند.‏<br />

منابع:‏<br />

ابژه واالی ایدئولوژی )۱۹۷۹(<br />

فراسوی تحلیل گفتمان )۱۹۹۰(<br />

کژ نگریستن:‏ مقدمهای بر ژاک الکان در<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

فرهنگ عامه )۱۹۹۱(<br />

همه چیزی که الزم است دربارهٔ‏ الکان<br />

بدانید…‏ اما میترسید از هیچکاک بپرسید<br />

)۱۹۹۳(<br />

باقیماندهٔ‏ غیرقابل تقسیم )۱۹۹۶(<br />

مغاک آزادی )۱۹۹۷(<br />

چندفرهنگگرایی )۱۹۹۷(<br />

احتمال،‏ هژمونی،‏ جامعیت )۲۰۰۰(<br />

هنر واالی مبتذل:‏ دربارهٔ‏ بزرگراه گمشد ‏ٔه<br />

لینچ )۲۰۰۰(<br />

وحشت از اشک راستین:‏ کریستوف<br />

کیشلوفسکی در میان نظریه و پسانظریه<br />

)۲۰۰۱(<br />

دربارهٔ‏ ایمان )۲۰۰۱(<br />

مرگ دوبارهٔ‏ اپرا )۲۰۰۱(<br />

آیا کسی گفت خودکامگی؟ )۲۰۰۱(<br />

به بیابان واقعیت خوش آمدید )۲۰۰۲(<br />

اندامها علیه بدن )۲۰۰۳(<br />

عروسک و کوتوله )۲۰۰۳(<br />

پژوهش واقعیت )۲۰۰۵(<br />

همسایگان و دیگر هیوالها )۲۰۰۶(<br />

چگونه باید الکان را خواند )۲۰۰۶(<br />

پاکدامنی و ترور )۲۰۰۷(<br />

در دفاع از دالیل نامقبول )۲۰۰۸(<br />

خشونت:‏ یک عقیده بزرگ،‏ یک کتاب<br />

کوچک )۲۰۰۸(<br />

Critical introductions to Žižek<br />

Christopher Hanlon, “Psychoanalysis<br />

and the Post-Political:<br />

An Interview with Slavoj Žižek.”<br />

,winter( 32 New Literary History<br />

.)2001<br />

Tony Myers, Slavoj Žižek (Lon-<br />

.)2003 ,don: Rutledge<br />

Sarah Kay, Žižek: A Critical In-<br />

,troduction (Cambridge: Polity<br />

.)2003<br />

Ian Parker, Slavoj Žižek: A Criti-


نظری<br />

رابرت میشلز و ‏“بازی سمت کارانه”‏<br />

کولین بارکر<br />

ح.‏ آزاد<br />

نشر بیدار<br />

صفحه 67<br />

‏“جریان های دموکراتیک تاریخ به امواج<br />

پی درپی شباهت دارند.‏ آن ها همیشه در<br />

برابر یک تخته سنگ می شکنند.‏ و زندگی<br />

را همواره از نو آغاز می کنند.‏ این نمایش<br />

مداوم هم امیدبخش است و هم ناامیدکننده.‏<br />

هنگامی که دموکراسی ها به درجه ی معینی<br />

از رشد دست می یابند یک تحول تدریجی<br />

را تجربه می کنند،‏ آن ها در آغاز هنگامی<br />

که بی رحمانه علیه روح اشرافی مبارزه می<br />

کنند،‏ در بسیاری از موارد اشکال اشرافی را<br />

می پذیرند.‏ اکنون اتهام زنندگانی جدیدی سر<br />

بر می آورند که خیانت کاران را محکوم می<br />

کنند؛ بعد از یک دوره مبارزات افتخارآمیز<br />

و قدرت بدون افتخار،‏ آن ها در خاتمه با<br />

طبقات مسلط قدیم جوش می خورند و یک<br />

بار دیگر تحت حمله ی مخالفان تازه،‏ با<br />

توسل به نام دموکراسی مورد حمله قرار می<br />

گیرند.‏ احتمال دارد این ‏“بازی ستم کارانه”‏<br />

تا به آخر ادامه پیدا کند”.‏<br />

)۴۰۸ ،۱۹۵۹<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

‏)میشلز<br />

فعاالن جنبش اجتماعی بارها مطرح کرده<br />

اندکه تحول اجتماعی هم الزم و هم ممکن<br />

است.‏ مخالفان آن ها هر دو گزاره را نفی<br />

می کنند.)‏‎۱‎‏(‏<br />

چپ در بخش اعظم قرن بیستم با دو استدالل<br />

قوی روبه رو بود.‏ استدالل اول سعی<br />

می کرد با برقراری پیوند بین چپ ها با<br />

جنایات استالین و معادل دانستن سوسیالیسم<br />

با توتالیتاریسم آن ها را از حیث اخالقی<br />

تضعیف کند.‏ این خط انتقاد با سقوط ‏“رژیم<br />

های کمونیستی”‏ پیشین ضعیف شده است و<br />

مورد دوم قدیمی تر و موذیانه تر شکست<br />

سوسیال دموکراسی است تا کمونیسم.‏<br />

این استدالل این طور ادامه پیدا می کند<br />

سوسیالیسم همواره شکست خواهد خورد،‏<br />

چون رهبران همواره خیانت می کنند،‏ چپ<br />

همواره نقش جانبی پیدا می کند،‏ رادیکال<br />

ها از ابراز احساسات دوره جوانی گسست<br />

می کنند و کسانی که به آن ها باور دارند به<br />

سادگی سرخورده می شوند.‏<br />

در چارچوب علوم سیاسی،‏ اثری که بیش<br />

از هر چیز استدالل دوم را نمایندگی می<br />

کند کتاب ‏“احزاب سیاسی”‏ به قلم رابرت<br />

میشلز است)میشلز ۱۹۵۹(. ۱۹۱۵، این اثر<br />

با زیر عنوان یک مطالعه جامعه شناسانه<br />

از گرایش های الیگارشیک در دموکراسی<br />

مدرن همان طور که روی جلد بسیاری از<br />

انتشارات نشان می دهد ‏“یک اثر کالسیک<br />

در علوم اجتماعی”‏ به شمار می رود.‏ بخشی<br />

از اهمیت این اثر،‏ در کنار استقبال اردوی<br />

ارتجاع این است که کتاب مزبور الیه های<br />

وسیعی از رادیکال ها و پیروان چپ را نیز<br />

تحت تاثیر قرار داده است.‏<br />

استدالل اصلی<br />

او بسیاری از دالیل خود را از تجربه ی<br />

حزب سوسیال دموکرات آلمان)‏SPD‏(‏ و<br />

اتحادیه های کارگری وابسته به آن استنتاج<br />

کرد.‏ میشلز می گفت مبارزه ی جنبش<br />

کارگری گرچه واقعی و قدرتمند است،‏<br />

اما با موانع غیرقابل انتظاری روبه رو<br />

می شود.‏ این موانع که عبورناپذیر اند؛<br />

نه توسط دشمنان جنبش،‏ بلکه به وسیله ی<br />

منطق رشد آن به وجود می آید.‏ جنبش های<br />

دموکراتیک برای پیروزی خود را سازمان<br />

دهی کنند،‏ اما خودِ‏ واقعیتِ‏ سازمان دهی<br />

اشکال جدیدی از محافظه کاری را به وجود<br />

می آورد،‏ به شکل ساختارها و عملکردهای<br />

غیردموکراتیک که پیشرفت جنبش را<br />

متوقف می کند.‏ به خصوص رهبری حتی<br />

در جنبشی که هدف آن دموکراسی است به<br />

اندک ساالر شدن گرایش دارد،‏ که ترمزی<br />

برای جنبش محسوب می شود.‏ این امر ‏“در<br />

قلمروی سیاست یک قانون بنیادی به شمار<br />

می رود”‏ که ‏“هر که از سازمان دهی سخن<br />

بگوید در واقع از الیگارشی حرف می زند”.‏<br />

عنوان یک فصل از این اثر ‏“قانون آهنین<br />

الیگارشی”‏ است.‏ در این امر یک اجتناب<br />

ناپذیری دوگانه وجود دارد:‏ تشکیالت هم<br />

موجب پیدایش الیگارشی می شود،‏ ظهور<br />

رهبرانی که در برابر سلطه ی خود،‏ مانع<br />

هرگونه چالشی می شوند،‏ و محافظه کاری،‏<br />

انحراف جنبش دموکراتیک از اهداف اولیه.‏<br />

میشلز برای این نمایش غم انگیز ۳ دلیل<br />

متقابال به هم وابسته را بیان می کند.‏ یکی<br />

دلیل در سرشت انسانی ریشه دارد،‏ دلیل<br />

دیگر در خصلت مبارزه سیاسی و باالخره<br />

دلیل سوم در خصلت سازمان دهی.‏<br />

اول سرشت انسانی.‏ بشریت به دو نوع<br />

تقسیم می شود:‏ نخبگان و توده ها،‏ هر<br />

یک با خصوصیات ویژه ی خود.‏ نخبگان<br />

در ‏“حرص و آز طبیعی”‏ برای کسب<br />

قدرت اشتراک دارند.‏ در آن ها ‏“آگاهی به<br />

قدرت،‏ همواره تباهی می آفریند،‏ یک اعتماد<br />

نامناسب به عظمت شخصی.‏ تمایل به سلطه<br />

عمومی است،‏ چه برای امر خیر یا شر.‏ این<br />

ها واقعیات روان شناسانه ابتدایی به شمار<br />

می روند…”)‏‎۲۰۵-۲۰۶‎‏(.‏ توده ها برعکس<br />

با بی تفاوتی و بی لیاقتی مشخص می شوند.‏<br />

بیش تر به نمایش های خیره کننده عالقمند<br />

است از نوعی که نگاه جماعت را جلب<br />

می کند،‏ تا جزییات فکر و عمل سیاسی،‏ و<br />

سپاس گزار از رهبرانی که هر بار آن ها<br />

را انتخاب می کند،‏ آن ها از اجرای واقعی<br />

دموکراسی کامل ناتوان اند.‏ میشلز بارها<br />

به ‏“بی لیاقتی توده ها که تقریبا در سراسر<br />

حوزه های حیات سیاسی عمومیت دارد”‏<br />

اشاره می کند)ص ۸۶(. توده ها به رهبری<br />

‏“نیاز روانی”‏ دارند،‏ و تمایلی برای پرستش<br />

قهرمانان.‏ ناتوانی توده ها توجیهی است<br />

برای سلطه ی رهبران و هم چنین حکومت<br />

آن ها را تسهیل می کند،‏ چون بی لیاقتی<br />

توده ها حکومت را برای رهبران آسان می<br />

سازد.‏ آن ها تحت سلطه ی افسانه های عوام<br />

فریبانه قرار می گیرند،‏ به خصوص توده<br />

ها در مقیاس بزرگ:‏ ‏“آسیب شناسی توده ها<br />

که مستقیما از لوبون به عاریت گرفته است<br />

اعالم می کند:‏ فرد در جماعت ناپدید می شود<br />

و بدین وسیله شخصیت و حس مسئولیت او<br />

نیز از دست می رود”‏ ‏)ص ۲۴-۵(. هر چند<br />

که ممکن است توده ها در مخالفت پنهان در<br />

برابر رهبران شان سهیم باشند اما نمی توانند<br />

برای تغییر وضع موجود بسیج شوند.‏ آری<br />

هنگامی که کوری ناگهانی طبقات مسلط را<br />

در بر می گیرد آتش خشم آن ها ممکن است


صفحه 68<br />

فوران کند؛ اما چنین فوران هایی ‏“موقتی”‏<br />

است که با فریب آن ها و بازگشت به آرامش<br />

پایان می پذیرد.‏<br />

دوم خصلت مبارزه سیاسی خودِ‏ بازیگران<br />

را شکل می دهد.‏ شرکت احزاب در نظام<br />

پارلمان باعث به وجود آمدن کادری از<br />

سیاست مدارانی حرفه ای می شود که به<br />

یک صنف بسته تبدیل می شوند که عمدتا<br />

از کنترل اعضا به دور اند و به یک اقتدار<br />

دایمی نیاز دارند تا از شهرت ملی حزب<br />

حمایت کنند.‏ گرایش های اندک ساالرانه<br />

در اتحادیه ها نقش بیش تری دارند چون<br />

رهبران آن در برابر اعتصاب سیاسی<br />

مقاومت می کنند تا چانه زنی بر سر مزد را<br />

تعیین کنند،‏ با این ادعا که درک تخصصی<br />

آن ها از بازار کار،‏ آنان را قادر می سازد<br />

تا در مقابل ادعا اقلیت های مبارزه جو از<br />

منافع اعضا حمایت کند.‏ در هر دو مورد<br />

مجموعه ی نهادهای خارجی که رهبران در<br />

آن عمل می کنند محافظه کاری را در بین آن<br />

ها تقویت می کند.‏<br />

سوم و مهم تر مبارزه برای سوسیالیسم<br />

یا دموکراسی،‏ به علت تحمیل ضرورت<br />

های سازمانی به شکست منجر می شود.‏<br />

تشکیالت که ظاهرا سالح ضعیفان در برابر<br />

قدرت مندان است خود منشاء الیگارشی و<br />

محافظه کاری است.‏ در واقع ‏“تشکیالت<br />

سرچشمه ای است که سیالب های محافظ<br />

هکاری از آن جا به زمین دموکراسی جریان<br />

پیدا می کنند و احتماال در آن به سیل فاجعه<br />

بار بدل می شود که زمین دموکراسی را غیر<br />

قابل شناخت می کند”)‏‎۲۲‎‏(.‏ متخصصان و<br />

رهبران از نظر فنی امری الزامی محسوب<br />

می شوند،‏ اما آن ها منافعی خاص خود را<br />

ایجاد می کنند با ظرفیت اعمال آن.‏ آن ها<br />

به قشری مجزا و در مقابل پایه ها بدل می<br />

شوند.‏<br />

مقامات رسمی منصب خود را به عنوان<br />

مالکیت خصوصی در نظر می گیرند و در<br />

مقابل هرگونه نظارت یا خلع مقامی مقاومت<br />

می کنند.‏ آن ها برای حفظ موقعیت خود<br />

وسایل کنترل متفاوتی به وجود می آورند<br />

که میشلز طرحی از آن ها را ارائه می دهد:‏<br />

به عنوان انحصار انتشارات و امور مالی<br />

حزب،‏ عوام فریبی،‏ تصمیم گیری در کمیته<br />

های کوچک،‏ تهدید به استفعا و غیره.‏ نتیجه<br />

ی کلی این است که سازوکار سازمان دهی<br />

به هدفی در خود تبدیل می شود)ص ۱۸۸(.<br />

الیگارشی نتیجه ی قانون سازمان دهی است،‏<br />

نه سیاست هایی که سازمان دنبال می کند.‏<br />

‏“از این رو تشکیالت به عنوان وسیله به<br />

هدف تبدیل می شود”.)ص ۳۷۳(<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

در نتیجه سازمان دهی جنبش اصولی را که<br />

بر آن ها استوار است از دست می دهد.‏ بدین<br />

ترتیب )SPD( اعتقاد خود به تاکتیک های<br />

مبارزه جویانه مثل اعتصاب عمومی را ترک<br />

کرد و از حکومت قیصر در جنگ اول جهانی<br />

حمایت و جناح انقالبی خود را سرکوب کرد.‏<br />

گرچه این حزب به عنوان نماینده ی منافع<br />

کارگران تاریخ خود را آغاز کرد،‏ اما به یک<br />

جریان خرده بورژوا تبدیل شد.‏ رهبران از<br />

طبقه کارگر به عنوان نردبانی برای ارتقاء<br />

خود استفاده کردند،‏ رفقای خود را پشت سر<br />

گذاشتند و از کارگران خواستند که به رای<br />

دادن به آن ها ادامه دهند.‏ دیگر به انقالب<br />

اجتماعی نیازی نداشتند چون به مشروطه<br />

ی خویش دست یافته بودند)‏‎۳۰۵‎‏(.‏ حزب<br />

هر چه که پیش تر می رفت محتاطانه تر و<br />

ترسوتر می شد)‏‎۳۶۹‎‏(.‏ حزب سوسیالیست<br />

به حزب دیگری تبدیل شده بود که صرفا<br />

به دنبال رای بود و به وعده های دور از<br />

اصولی که به رای دهنده گان متوسل می شد<br />

تا در انتخابات پیروز شود:‏ از این رو ردای<br />

مهین پرستی را در حمایت از امپریالیسم<br />

به دوش خود افکند.‏ ‏“حزب دیگر خواهان<br />

مبارزه با مخالفان خود نبود،‏ بلکه به سادگی<br />

می خواست در انتخابات بر آن ها پیروز<br />

شود”.)‏‎۳۷۴‎‏(‏<br />

نتیجه ناممکن بودن سوسیالیسم است.‏<br />

چون سوسیالیسم چیزی بیش از یک تغییر<br />

اقتصادی است،‏ سوسیالیسم در ذات خود<br />

حاوی گسترش موکراسی است.‏ اما تمامی<br />

آن چه که در واقعیت رخ می دهد آن است<br />

که جنبش قشر جدیدی از حاکمان می آفریند<br />

که حامیان خود را فریب می دهند.‏ توده ها<br />

به تمسخر گرفته می شوند:‏ ‏“پرولتاریای<br />

مدرن تحت تاثیر مداوم افراد چرب زبانی<br />

که از نظر فکری بر توده ها برتری دارند<br />

و با باور به صندوق رای که گله وار گرد<br />

آن جمع می شوند و واگذاری مشکالت<br />

اقتصادی و احتماعی به نمایندگان خود<br />

تصور می کنند شرکت مستقیم شان در قدرت<br />

تضمین شده است”)‏‎۴۰۱-۲‎‏(.‏ کل روند یک<br />

نمایش تراژی-کمیک است.‏ میشلز در فصل<br />

پایانی امکان تغییراتی را در تز اصلی اش<br />

مجاز می داند،‏ به عنوان این که دموکراسی<br />

می تواند تا اندازه ای پیشرفت کند.‏ اما او<br />

اصرار دارد که جنبش دموکراتیک همواره<br />

در تصادم همان صخره در هم می شکند.‏<br />

این ‏“بازی ستم کارانه”‏ تا بی نهایت ادامه<br />

پیدا می کند”.‏<br />

معنای ‏]آرای[‏ میشلز<br />

این که میشلز درباره یک پدیده ی واقعی<br />

سخن می گوید به نظر می رسد موضوعی<br />

غیرقابل تردید باشد.‏ در واقع SPD بعداز<br />

انتشار کتاب او نقش محافظه کارانه تری<br />

در سیاست آلمان بازی کرد.‏ در پایان جنگ<br />

با فرماندهان عالی ارتش همکاری کرد تا<br />

کنترل تازه و بیرحمانه ای بر کارگران<br />

اعمال شود:‏ جوخه های آزاد.‏ SPD در<br />

اوایل دهه ی ۳۰ در آلمان و اتریش به طور<br />

وسیعی نشان داد که حتی به عنوان مدافع<br />

دموکراسی لیبرال در برابر هجوم فاشیسم<br />

ناتوان است.‏ برای بقیه قرن بیستم احزاب<br />

و اتحادیه های سوسیال دموکراسی نقشی را<br />

به عهده گرفته بودند که میشلز پیش بینی<br />

کرده بود.‏ نه تنها این بلکه احزاب کمونیست<br />

چندسال بعد از تاسیس شان که محافظه کاری<br />

سوسیال دموکراسی را به مصاف می طلبیدند<br />

خود در همان راه گام گذاشتند.‏ تز کلی میشلز<br />

اگر درست باشد بر اهداف جنبش ها و راه<br />

رسیدن به آن تاثیر می گذارد.‏ یعنی درک<br />

ما از استدالل های او می تواند روندهای<br />

بزرگ تری سیاسی را شکل دهد.‏ در بین<br />

خوانندگان بعدی میشلز ۳ نوع قرائت وجود<br />

دارد که به نظر من حایز اهمیت اند.‏<br />

نخبه گرایی و جامعه شناسی آکادمیک<br />

اولین مورد پاسخ لیبرال نخبه گرایانه است.‏<br />

در این رویکرد تز میشلز به جرح و تعدیل<br />

های نیاز دارد اما مشکل اساسی در این تز<br />

وجود ندارد.‏ چون لیبرال نخبه گرا اساسا<br />

به این ارزش ها اعتقادی ندارد که میشلز<br />

دستیابی به آن را غیرممکن می داند.‏ برای<br />

آن ها خواست های دموکراتیک و وسیع<br />

تر از آن چه که با سرمایه داری لیبرال<br />

همخوان باشدکامال جنبه ی آرمان شهری<br />

دارد.‏ بهترین و تنها شکل دموکراسی که<br />

می تواند وجود داشته باشد یک شکل محدود<br />

است که شامل رقابت نخبگان برای جلب<br />

آرای کسانی است که غالبا و ‏“خوشبختانه”‏<br />

از نظر سیاسی منفعل اند.‏ یک نکته که ‏“نخبه<br />

گرایی دموکراتیک”‏ را ‏)باخ راخ ۱۹۶۹( با<br />

‏“ارزش”‏ می کند دقیقا این است که مردم را<br />

به جز زمان انتخابات دور از سیاست نگه<br />

می دارد،‏ چون شراکت فعال آن ها عامل بی<br />

ثباتی است.‏<br />

این دیدگاهی است با سابقه ی طوالنی.‏ به<br />

عنوان مثال ماکس وبر استدالل می کند که<br />

هم اتحادیه ها و هم SPD در برابر حکومت<br />

مستقیم و غیرعقالنی توده های بی سر و<br />

پا یک نیروی موازنه ی مهم به شمار می<br />

روند)وبر ۱۹۷۸ ص ۱۴۶۰(. شومپیتر و<br />

مجموعه ای از نظریه پردازان کم اهمیت<br />

تر تالش می کنند که مفهوم دموکراسی را<br />

محدود کنند و هر پیشنهاد در مورد مشارکت<br />

مثبت مردم را به عنوان یک آرمان شهری<br />

محض غیرمجاز می دانند)شومپیتر ۱۹۱۵،<br />

راخ باخ ۱۹۶۹، پیتمن ۱۹۷۱(. گرچه


صفحه 69<br />

بعضی از نویسندگان)به عنوان نمونه بنت(‏<br />

ادعا می کند که میشلز سهم مثبتی در نظریه<br />

دموکراتیک ایفا کرده است.‏ در برابر چالش<br />

نظریه های مدل دموکراسی ناب،‏ ادبیات<br />

نخبه گرایی لیبرال هیچ پاسخ انتقادی قابل<br />

توجهی در برابر تز اصلی میشلز ارائه نمی<br />

دهد:‏ یعنی در برابر این ادعا که هر جنبش<br />

وسیع در جهت پیشرفت اجتماعی به وسیله<br />

ی ضرورت های تشکیالتی خود از مسیر<br />

اصلی منحرف می شود.‏<br />

همان محدودیت ها در بعضی از ارزیابی های<br />

جامعه شناسانه ی مدرن درباره اعتبار تجربی<br />

تر میشلز در ابعاد مختلف دیده می شود)به<br />

عنوان نمونه لیپست و تارو و کلمن ۱۹۶۲،<br />

رادل و آش ۱۹۶۶، شوارتز،‏ روزنتال و<br />

شوارتز ۱۹۸۱، کالندرمن ۱۹۹۷، روخت<br />

۱۹۹۹(. این مولفان پیشنهاد می کنند که تز<br />

میشلز با محدودیت های مشروطی روبه رو<br />

است چون روند تکاملی سازمان ها بیش از<br />

آن که مورد نظر اوست تغیر می کند.‏ بعضی<br />

سازمان ها بیش از آن محافظه کار و اندک<br />

ساالر شوند،‏ بیش تر رادیکال و دموکراتیک<br />

می شوند و یا به اشکال فرقه گرایانه تبدیل<br />

می گردند.‏ از این رو باید بپرسیم که چه<br />

نوع سازمانی کم و بیش گرایش های تکاملی<br />

ویژه دارد.‏ گرچه این ادبیات در برابر تاثیر<br />

سیاسی میشلز پاسخی ندارد اما بعضی از آن<br />

ها یک نکته روش شناسانه ی عام را ارائه<br />

می دهند)مثال روزنتال و شوارتز ۱۹۸۱،<br />

مک کارتی،‏ بریت و ولفوسون ۱۹۹۱(.<br />

میشلز توضیح خود در مورد اندک سارالری<br />

و محافظه کاری را عمدتا به عوامل درونی<br />

سازمان متمرکز می کند در حالی که زمینه<br />

ی بیرونی آن ها را کم اهمیت جلوه می دهد.‏<br />

اما مناسباتی که رهبران تشکیالت وارد آن<br />

می شوند از طریق پارلمانتاریسم در مورد<br />

احزاب یا چانه زنی در مورد اتحادیه ها در<br />

شکل دادن رشد سازمان ها نقش حیاتی دارد.‏<br />

شاید منتقدان آکادمیک که تاثیر سیاسی<br />

اثر میشلز را به بهترین وجهی دریافته اند<br />

کسانی باشند که خصوصیات لفاظی های<br />

او را مورد بررسی قرار داده اند.‏ همان<br />

طور که گوردون هاوزر می گوید)‏‎۱۹۷۱‎‏،‏<br />

ص ۱۶۸(: هنگامی که احزاب سیاسی را<br />

برای اولین بار می خوانیم با انبوه استدالل<br />

ها و نمونه های روشن تحت تاثیر قرار<br />

می گیریم.‏ در این کتاب بیش تر با هجوم<br />

مثال های تجربی روبه رو می شویم تا با<br />

استدالل منطقی.‏ ‏)الوین گولدنر ۱۹۵۵( از<br />

میشلز به عنوان نمونه ی برجسته ی ‏“شور<br />

متافیزیک”‏ در مورد اجتناب ناپذیری دیوان<br />

ساالری یاد می کند.‏ اگر ما میشلز را با دقت<br />

بیش تری مورد مطالعه قرار دهیم متوجه می<br />

شویم که او از انبوهی از استدالل های قابل<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

تردید استفاده کرده است.‏ او گرایش های<br />

احتمالی و بالقوه را به قوانین یک سویه بدل<br />

می کند،‏ او تجربه های عمومی را به احکام<br />

عام بدل می سازد.‏ او اظهارات عوامانه را<br />

بدون انتقاد به کار می گیرد،‏ توضیح های<br />

بدیل را برای پدیده های مختلف نادیده می<br />

گیرد،‏ او برخوردی سخت نخبه گرایانه<br />

دارد،‏ او در مورد طبیعت انسانی و خصلت<br />

ملی به پیش فرض های تجربه نشده اتکا می<br />

کند،‏ و همزمان معانی متفاوت یک واژه را<br />

مورد استفاده قرار می دهد)مثال دموکراسی(‏<br />

و به طور تصادفی یک واژه را ‏)مثال<br />

سازماندهی(‏ به جای واژه ی دیگر ‏)مثال<br />

بوروکراسی(‏ قرار می دهد.‏ ماکس وبر که<br />

عمدتا با نظرات او موافق است بعضی از<br />

این اتهام ها را در خصوص میشلز می<br />

پذیرد.)مامسون ۱۹۸۱، اسکاف ۱۹۸۱(.<br />

پاسخ های آزادی خواهانه<br />

میشلز هیچ گاه تنها منتقد SPD و اتحادیه ها<br />

در آلمان قبل از جنگ نبود.‏ در کتاب او از<br />

بحث های سندیکالیست ها و مارکسیست ها<br />

در باره محافظه کاری و بورکراسی خبری<br />

نیست که در درون جنبش کارگری سر بر<br />

آورد.‏ همان طور که بیتهام )۱۹۷۷( بیان<br />

می کند آن چه که میشلز را متمایز می کند<br />

این است که او پاسخ دست راستی برای یک<br />

معضل دست چپی ارائه کرده است.‏ در همان<br />

دوره در پاسخ برجسته ی دیگر که چپ را<br />

تجزیه کرد شکل گرفت.‏<br />

یکی از این واکنش ها که هنوز در نظریه<br />

و عمل جنبش های اجتماعی تا به امروز<br />

وجود دارد گاهی آزادی طلبانه نامیده می<br />

شود.‏ این دیدگاه با پذیرش پیش فرض های<br />

اصلی میشلز مشخص می شود،‏ یعنی اشکال<br />

محافظه کارانه و بورکراتیک و سلسله<br />

مراتبی که در کاستی های سازمان دهی و<br />

رهبری جنبش ها ریشه دارد.‏ گرایش آزای<br />

طلبانه آن چه را که هاالس یک روایت دنیوی<br />

از اسطوره ی ‏“گناه نخستین”‏ می خواند می<br />

پذیرد.‏ سازمان دهی و رهبری فاسد.‏ بنابراین<br />

تنها راه حل آن است که از این بالیا هم چون<br />

طاعون پرهیز کنیم.‏<br />

بنابراین آن ها معضل را-‏ همان طور که<br />

پرکیس پیشنهاد می کند-‏ در لفافه ای از ابهام<br />

مخفی نگه می دارند و جنبش با مشکالت<br />

حل نشده بر سر دو راهی باقی می ماند.‏<br />

برای روشن شدن مطلب اجازه دهید که دو<br />

اثر نسبتا با نفوذ که مورد گرایش آزادی<br />

طلبانه را معرفی می کند به اختصار اشاره<br />

کنیم.‏ نخست جنبش مردم فقیر:‏ چرا آن ها<br />

پیروز می شوند،‏ چگونه شکست می خورند<br />

توسط فرانسیس فاکس پیون و ریچارد<br />

کلووا)‏‎۱۹۷۴‎‏(‏ و دوم تاریخ چپ جدید در<br />

امریکا تحت عنوان جماعت و سازماندهی<br />

در چپ جدید ۱۹۲۶-۶۸: امتناع بزرگ،‏ اثر<br />

وینی براینس )۱۹۸۲(.<br />

پیون و کلووارد<br />

کتاب جنبش های مردم فقیر یک تفسیر<br />

رادیکال از تاریخ ۴ جنبش اجتماعی را در<br />

قرن بیستم در امریکا ارائه می کند.:‏ جنبش<br />

بیکاران در اوایل ۱۹۳۰، جنبش های اتحادیه<br />

ای در دوران نیودیل،‏ جنبش حقوق مدنی دهه<br />

ی‎۱۹۵۰-۶۰‎‏،‏ و جنبش حقوق رفاهی دهه ی<br />

۶۰. در هر مورد استدالل اصلی نویسندگان<br />

این است که تالش های اشتباه آمیز برای<br />

ساختن سازمان های با عضویت توده ای<br />

انرژی توده ها را از فعالیتی منحرف می<br />

کند که به طور واقعی برای جنبش فقرا یعنی<br />

نسل گسست در نظام نتایجی به بار می آورد.‏<br />

از این رو آن ها سازمان یا تشکیالت را در<br />

مقابل مبارزه جویی قرار می دهد به شکلی<br />

که هر خواننده ی میشلز متوجه می شود.‏<br />

اما نمونه ی آن ها از مشکالت قابل توجهی<br />

برخوردار است.‏<br />

اول مرور آن ها از تاریخ چهار جنبش<br />

مردم فقیر به روشنی بین اشکال سازماندهی<br />

تفاوت قابل نمی شود.‏ به نظر می رسد که آن<br />

ها خود حداقل ۳ مشکل را مشخص می کنند:‏<br />

اول سازمان دهی با ‏“عضویت توده ای”؛<br />

دوم سازمان ‏“کادرها”‏ یا ‏“سازمان سازمان<br />

دهندگان”‏ و سوم سازمان ها و شبکه هایی<br />

که مردم به آن تعلق دارند قبل از این که<br />

به فعالیت اعتراضی بپیوندند.‏ مثل کلیساهای<br />

سیاهپوستان جنوب که نقش مهمی در جنبش<br />

حقوق مدنی ایفا کرده است.‏ از این ۳ نوع<br />

تنها نوع اول است که آن ها،‏ آن را با قدرت<br />

مردود می دانند اما چون پیون و کلووارد به<br />

اندازه ی کافی،‏ اختالف بین این اشکال را<br />

مورد بررسی قرار نمی دهند به این مطلب<br />

توجه اندکی نشان می دهند که چگونه اشکال<br />

گوناگون با هم رابطه ی متقابل دارند و با<br />

هم مفصل بندی شده اند یا در مقابل هم قرار<br />

دارند.‏ اما هر شکل مستلزم مجموعه های<br />

متفاوت از کنش گران،‏ روابط،‏ و اهداف می<br />

باشد.‏ اگر سازمان کادرها همان طور که آن<br />

ها نشان می دهند)کلووارد و پیون ۱۹۸۱(<br />

با ارزش است با چه معیاری باید سازمان<br />

دهی شود؟ آیا آن ها صرفا در زمان شورش<br />

شکل می گیرند یا هم چنین در دوره های<br />

آرامش اجتماعی و ‏]سلطه[‏ ارتجاع؟ نقش و<br />

هدف آن ها چه باید باشد؟ پیون و کلووارد به<br />

چنین پرسش هایی پاسخ نمی دهند،‏ علی رغم<br />

تاکید درست شان بر تمایز روشن بین جنبش<br />

های اجتماعی که شُل ساخته شده اند بدون<br />

این که از خود،‏ هدف های روشنی داشته


صفحه 70<br />

باشند،‏ و سازمان های جنبش اجتماعی که<br />

از چنین اهدافی برخوردار اند.‏ آیا در تعقیب<br />

موضوع تمایز بین اشکال،‏ ما باید پرسش<br />

های مهمی درباره نقش سازمان در درون<br />

جنبش و درباره مبارزات بالقوه بین گرایش<br />

های سیاسی بر سر هژمونی استراتژی و<br />

تاکتیک های متفاوت صورت بندی کنیم؟<br />

اما چنین مسایلی گرچه در بررسی پیون و<br />

کلووارد نهفته است اما هیچ گاه به صراحت<br />

مورد مطالعه قرار نمی گیرد.‏<br />

دوم در واقع از تحلیل پیون و کلووارد روشن<br />

نیست ایرادهای آن ها در مورد سازماندهی<br />

با عضویت توده ای به اشکال سازماندهی<br />

مربوط می شود یا هدف آن ها.‏ آیا مشکل<br />

واقعیت ساده ی وسیع بودن سازماندهی است<br />

یا این که عضویت توده ای برای تاثیرگذاری<br />

بر نمایندگی سیاسی و نفوذ بر مقامات رسمی<br />

در سیستم موجود است؟ در واقع آن چه که آن<br />

ها توصیف می کنند به سادگی ‏“سازماندهی<br />

با عضویت توده ای”‏ نیست،‏ بلکه سازمان<br />

دهی اصالح طلبانه است و نه تعداد اعضا،‏<br />

بلکه جهت گیری آن موضوع اصلی به<br />

شمار می رود.‏ همان طور که آن ها نشان<br />

می دهند کسانی که سازمان را رهبری می<br />

کنند از لحاظ منابع به نخبگان وابسته اند و<br />

این منابع فقط در شرایطی فراهم است که<br />

قدرت گسست کاهش پیدا کند که پیون و<br />

کلووارد آن را به عنوان منبع واقعی فقرا در<br />

نظر می گیرند.‏<br />

سوم این ابهام با وجهی دیگر از استدالل آن<br />

ها پیوند پیدا می کند.‏ این تعجب آور است<br />

که خواست آن ها برای جنبش مردم فقیر چه<br />

میزان فروتنانه است و پیون و کلووارد چه<br />

قدر بدبین اند.‏ بهترین چیزی که آن ها به آن<br />

امید دارند بعضی اعانه های محدود و نفوذ<br />

اندک بر تصمیم گیری است.‏ به فقرا لحظه<br />

های تصادفی،‏ موقتی و وفادار وعده داده<br />

می شود هنگامی که ‏“گسست”‏ و ‏“اغتشاش”‏<br />

خود آن ها برای لحظه ای نخبگان را وادار<br />

می کند که امتیازات کوچکی به آن ها عطا<br />

کند.‏ چنین امتیازاتی حداکثر چیزی هستند<br />

که آن ها می توانند به آن امیدوار باشند.‏<br />

پیون و کلووارد هیچ گاه این امکان را مورد<br />

بحث قرار نمی دهند که فقرا ممکن است از<br />

حدود شرایط کنونی شان فراتر بروند و از<br />

سفره ی قدرتمندان نه یک امتیاز موقتی بلکه<br />

تغییری دایمی در شرایط قدرت خود کسب<br />

کنند-‏ الغای خودشان به عنوان مردم فقیر.‏<br />

چهارم به نظر می رسد که پیون و کلووارد<br />

برای جنبش هیچ امکان استراتژیک به جز<br />

انتخاب بین یک گسست و اغتشاش اولیه و<br />

نارس و یک سازمان دهی دایم با پایه های<br />

توده ای قایل نباشند،‏ گویی سازماندهی مردم<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

همواره باید مانع مبارزه جویی موثر شوند<br />

و فقرا نمی توانند تشکیالت خود را کنترل<br />

کنند)برای یک استدالل مخالف به جانسون<br />

۲۰۰۰ مراجعه شود(.‏<br />

پنجم بخشی از دشواری در عنوان کتاب آن<br />

ها نهفته است:‏ جنبش ‏“مردم فقیر”.‏ واژه<br />

ی ‏“فقیر”‏ شامل کارگران صنعتی،‏ سیاه<br />

پوستان،‏ بیکاران و دریافت کنندکان رفاهی<br />

می شود-‏ گروه هایی با ظرفیت سازمان دهی<br />

با نیروی بالقوه متفاوت.‏ بعضی گزاره های<br />

ممکن درباره مثال ظرفیت های سازماندهی<br />

کارگران صنعتی با جنبش فقرا تناسبی<br />

ندارد.‏ هر دو می توانند موجب گسست<br />

شوند،‏ هر دو می توانند شورش کنند،‏ اما<br />

کارگران صنعتی می توانند طی چند روز<br />

از جنگ علیه مقامات در خیابان به سازمان<br />

دهی اشغال کارخانه و ایجاد سازمان دهی<br />

توده ای از پایین دست بزنند)به عنوان نمونه<br />

در زمستان ۱۹۷۰-۱، در لهستان(.‏ و بدین<br />

وسیله چارچوب های تشکیالتی به وجود<br />

بیاورند که بتواند مسایل مربوط به تحول<br />

کامل جامعه را در دستور روز قرار دهند.‏<br />

مشکل است که بیکاران یا دریافت کنندگان<br />

کمک های رفاهی با اتکا به خویش از چنین<br />

توانی برخوردار باشند.‏<br />

پیون و کلووارد تاثیر مستقیم میشلز را می<br />

پذیرند.‏ به یک معنا آن ها روایت خود از<br />

‏“بازی ستم کارانه”‏ را ارائه می دهند.‏ به<br />

نظر می رسد جنبش های مردمی در یک<br />

گزینش ناخشنود گرفتار شده اند.‏ از یک سو<br />

بین گسست با مفهومی قوی از محدودیت<br />

امکانات و از سوی دیگر ورود به سیاست<br />

های رسمی با معضالت مشخص خود.‏<br />

گسست صرفا دستاوردهای کوتاه مدت خود<br />

را به وجود می آورد قبل از این که نخبگان<br />

موقعیت خود را دوباره مستقر سازند،‏ در<br />

حالی که ورود به سیاست های رسمی خود<br />

مسیری است به سوی ادغام و محافظه<br />

کاری.‏ انتخاب دیگری دیده نمی شود.‏<br />

براینس<br />

وینی براینس تجربه ی جنبش چپ جدید<br />

امریکا را در دهه ی ۱۹۶۰ مرور می کند:‏<br />

‏“دانشجویان برای جامعه های دموکراتیک”‏<br />

.)SDS( او می گوید SDS کوشش آگاهانه<br />

ای را در پیش گرفت تا بر معضل ‏“میشلز”‏<br />

با تعقیب سیاست پیش گمانه ای بر میشلز<br />

فایق آید.‏ براینس درباره ی همان دوره ای<br />

می نویسد که نظرات پیون و کلووارد شکل<br />

گرفت.‏ در واقع او با تفکر آن ها هم جهت<br />

می شود،‏ بدون این که بحث جالب توجه اما<br />

کمترتکامل یافته ی ‏“سازمان کادر”های آن<br />

ها را مورد استفاده قرار دهد.‏ به نظر براینس<br />

SDS یک شکل از دموکراسی مشارکتی<br />

را دنبال کرد و ‏“جهت گیری قدرت”‏ را به<br />

عنوان چیزی دید که این خواست را خنثی<br />

می کند.‏ نگاه آن ها به سیاست با امتناع<br />

استراتژی مشخص می شود.‏ او می گوید که<br />

این سیاست معادل ‏“تجربه گرایی جسورانه”‏<br />

است.‏<br />

مشکل براینس توصیف از SDS نیست،‏<br />

توصیفی که با هم دلی و نقل قول های فراوان<br />

همراه است،‏ بلکه ارزیابی او از این تجربه<br />

است.‏ SDS شکست خورد و این نیاز به<br />

توضیح دارد.‏ نکته اصلی درباره تجربه<br />

های جسورانه یا هر چیز دیگر آموزش از<br />

آن هاست.‏ در امتناع SDS از استراتژی<br />

همواره خطر آشکاری وجود داشت،‏ مبتنی<br />

بر این پیش فرض که رهبری و سلسله<br />

مراتب یکی هستند و نتایج مشابهی به بار<br />

می آورند،‏ به همین دلیل در برابر هر دو باید<br />

ایستادگی کرد.‏ نتایج چنین سیاستی تضعیف<br />

کننده است.‏ SDS در اواخر دهه ی ۶۰<br />

با بن بستی روبه رو شد هنگامی که برای<br />

شرکت کنندگان جنبش روشن شد که پیش<br />

روی بیش تر در امتداد راه موجود مسدود<br />

شده است.‏ در نتیجه این جنبش به گروه<br />

های متعددی تقسیم شد و به چیزی تبدیل شد<br />

که فریدمن ان را ‏“نظامی از فرقه ها”‏ می<br />

نامد)بسیاری اما نه همه این فرقه های رقیب<br />

روایت های مضحکی از مارکسیسم-لنینیسم<br />

برگزیده اند که با شکل های شدیدا سلسله<br />

مراتب مشخص است(.‏<br />

دلیل تغییر این بود که موضوع و دستور کار<br />

،SDS امیدی برای دستیابی به نتیجه نشان<br />

نمی داد،‏ چون پایه های اجتماعی موجود<br />

جنبش)دانشجویان و سیاهان(‏ برای دستیابی<br />

به اهداف جنبش کافی نبوده اند ‏)قبل از هر<br />

چیز توقف جنگ ویتنام(.‏ شرکت کنندگان<br />

در ‏“جستجو برای یک ایدئولوژی”‏ هدایت<br />

شده اند تا از طریق آن گروه های مختلف<br />

به انواع راه های بالقوه برای سازماندهی<br />

عمل و نظریه پردازی دست یابند.‏ تجزیه<br />

جنبش هم چنین واکنشی بود به مدل های<br />

رقیب برای عمل انقالبی)فریدمن ۱۹۸۴-۵،<br />

ص ۱۲-۱۳(. آن چه که جایگزین تجربه<br />

شجاعانه SDS شد شکل دیگری از تجربه<br />

بود،‏ یک ‏“نظامی از فرقه ها”‏ که در آن<br />

مدل های رقیب از نظر توانایی دوام خود به<br />

محک گذاشته می شدند.‏ یک نتیجه آرمانی از<br />

‏“تجربه”‏ دوم یکی از این مدل های رقیب می<br />

توانست باشد که به طور وسیع مورد پذیرش<br />

بود و امکان رشد چپ امریکای بازسازی<br />

شده را فراهم می کرد.‏ این که نتیجه حاصل<br />

نشد که خود داستان دیگری دارد.‏<br />

تاریخ SDS در حالی که تنوع تجربه و


صفحه 71<br />

نمونه های متفاوتی از تکامل سازمانی را<br />

نشان می دهد اما میشلز در باره آن ها بحثی<br />

نمی کند به سختی مدلی از موفقیت یا پاسخ<br />

عملی مناسبی در برابر ادعاعای بزرگ تر<br />

میشلز می تواند باشد.‏ لحن نسبتا تمجیدی<br />

براینس نامناسب به نظر می رسد.‏ با این<br />

لحن،‏ کوشش برای فایق آمدن بر معضل<br />

میشلز از طریق وسایل غیرسازمانی و غیر<br />

استراتژیک توفیقی نمی یابد.‏<br />

در مجموع مشکل پاسخ های لیبرتارین به<br />

میشلز این است که آن ها نسبت به تز اصلی<br />

او کمتر انتقادی اند.آن ها این که مفهوم<br />

اصلی ‏“سازما ندهی”‏ و ‏“رهبری”‏ به خودی<br />

خود مشکل آفرین است می پذیرند و در یک<br />

موضع قبول شکست پا در گِل می مانند.‏<br />

اگر نقد لیبرتارین ناموفق است آیا سنت<br />

سوسیالیستی می تواند بدیلی ارائه کند؟ آیا<br />

سازمان دهی و رهبری می توانند تا حدی<br />

در پیوند با مبارزه برای دموکراتیزه کردن<br />

رادیکال،‏ دموکراسی مشارکتی یا سوسیالیسم<br />

از پایین سهمی ادا کنند؟<br />

یک نقد سوسیالیستی<br />

گرایش های اصلی که میشلز در SPD و<br />

اتحادیه های آلمان نشان می دهد تماما واقعی<br />

بودند.‏ اما او به اشتباه،‏ مشاهده ی خود را<br />

به سازمان دهی به طور مجرد تعمیم داد<br />

بدون تمایز بیش تر.‏ به جای آن که راه میشلز<br />

را دنبال کنیم بهتر است که بوروکراتیسم و<br />

محافظه کاری را به عنوان نتایج نوع خاصی<br />

از عمل سیاسی درک کنیم،‏ یعنی سیاست<br />

سوسیال دموکراسی.‏ مشکل واقعی سیاست<br />

رفرمیستی است که میشلز آن را به نادرست<br />

طرح می کند.‏ میشلز رفرمیسم را به خوبی<br />

درک نمی کند چون او با رهبران آن در<br />

بعضی از پیش فرض های عمیق درباره<br />

حزب و مبارزه برای سوسالیسم اشتراک<br />

نظر دارد.‏<br />

در SPD برداشت ویژه ای از نقش حزب<br />

فرادستی پیدا کرد.‏ و گریز از پیش فرض<br />

های دست و پا گیر آن امری کامال مشکل<br />

بود-‏ نه تنها برای چپ.‏ کارل کائوتسکی<br />

نظریه پرداز راست کیش حزب پیش فرض<br />

های خود را در اثر برنامه ای ‏“راهی به<br />

سوی قدرت”‏ ‏)کائوتسکی ۱۹۱۰، هاندز<br />

۱۹۸۱(. تنها معیار مناسب برای رشد طبقه<br />

کارگر درجه ی قبول و تابعیت او از نظرات<br />

و رهبری حزب است.‏ وظیفه ای که در<br />

برابر طبقه کارگر قرار دارد قبول آموزه ی<br />

جاافتاده در حزب است که در رهبری حزب<br />

تجسم می یابد.‏<br />

این مفهوم سوسیال دموکراتیک از تحول<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اجتماعی نمونه ای است از آن چه که دریپر<br />

آن را سوسیالیسم از باال می نامد.‏ تحول<br />

اجتماعی از طرف طبقه کارگر و سایر الیه<br />

های تحت ستم در جامعه رخ می دهد.‏ این<br />

موضوع به روشنی در ‏“بند ۴” مصوبات<br />

حزب کارگر بریتانیا بیان شده است که<br />

پیش نویس آن توسط سیدنی وب به نگارش<br />

درآمده بود.‏ در آن جا هدف اصلی حزب<br />

چنین بیان شده ست:‏ ‏“تضمین ثمرات کامل<br />

کار فکری و دستی برای کارگران”‏ و غیره.‏<br />

کلمه هشتم در این عبارت نقش کلیدی بازی<br />

می کند یعنی:‏ برای.‏ آن چه که حزب کارگر<br />

هیچ گاه به انجام آن کمر همت نبست تشویق<br />

کارگران بود که نتایج کارشان را راسا با<br />

کوشش فکری و جسمی به دست بیاورند.‏<br />

سوسیال دموکراسی صندوق رای را مبنای<br />

تحول سوسیالیستی می دانست.‏ از کارگران<br />

انتظار داشت که از نظر سیاسی فعال باشند<br />

اما به شکلی محدود.‏ آن ها نخست باید حق<br />

رای را به دست آورند سپس این حق را<br />

با رای دادن به حزب سوسیالیست اعمال<br />

می کردند.‏ فراسوی عمل رای دادن هر<br />

چند گاهی از هواداران حزب خواسته نمی<br />

شد که خودسازمانده و فعال باشند.‏ رهبران<br />

کار فکری و تصمیم گیری را خود به<br />

عهده می گرفتند و از اعضا می خواستند<br />

که به آن ها رای بدهند.‏ حزب اساسا یک<br />

سازمان جمع آورنده ی رای محسوب می<br />

شد که هدف آن صرفا تغییر کارگران دولت<br />

بود نه توانایی بخشیدن به مردم به تحول و<br />

خودرهانی.‏ حزب عامل اصلی تحول است<br />

و تحول هنگامی که حزب در قدرت است<br />

از طریق تغییرات قانونی انجام می گیرد که<br />

طبقه کارگر به آن نیاز دارد.‏ کار حزب قوی<br />

تر شدن است تا آن جا که جایگزین اعضای<br />

دولت بورژوایی موجود شود.‏ سوسیالیسم<br />

در جوهر خود،‏ یعنی حزب سوسیالیست<br />

در قدرت.‏ سوسیالیسمی که اساسا به معنای<br />

افزایش قدرت دولت از طریق ملی کردن<br />

مالکیت دولت و برنامه ریزی دولتی دریافته<br />

می شود.‏ این دیدگاه از سوسیالیسم ذاتا<br />

دیدگاهی دولت گرایانه است و وابسته به<br />

وسایل دولتی برای دستیابی به سوسیالیسم<br />

است.‏ در این جا به روشنی و تا اندازه ای<br />

که حزب خود در شیوه های سازماندهی اش<br />

غیر دموکراتیک است سوسیالیسم آن چنین<br />

خواهد بود.‏<br />

میشلز در سراسر کتاب ‏“احزاب سیاسی”‏ خود<br />

مبارزه برای سوسالیسم توسط چنین احزابی<br />

را به عنوان امری بدیهی می پندارد.‏ هیچ<br />

گاه امکان دیگری حتی به طور جزیی مورد<br />

بررسی قرار نمی گیرد.‏ گرچه همان طور<br />

که خواهیم دید در زمانی که میشلز اثرش<br />

را می نوشت تکان های جدید و نیرومندی<br />

قطعیت های قبلی را به لرزه درآورده بود.‏<br />

اما آن چه که روشن است درک از تحول<br />

اجتماعی و کارکردهایی که تجسم آن بود<br />

خصوصیات تجربی مختلفی را به وجود می<br />

آورد که میشلز به توصیف آن ها پرداخته<br />

بود.‏ به طور خالصه نتایج به طور قانع<br />

کننده ای نه به سازمان دهی به طور مجرد،‏<br />

بلکه به سیاست سوسیال دموکراسی مربوط<br />

می شد.‏ ما می توانیم این پیوند علّی را در<br />

تعدادی از عرصه ها تعقیب کنیم.‏<br />

نحست جدایی سیاست و اقتصاد به حوزه<br />

های مجزا از فعالیت های حزب پارلمانی و<br />

اتحادیه های کارگری یک قلم از اعتقاددات<br />

سوسیال دموکراسی بود.‏ اتحادیه ها باید عمدتا<br />

از سیاست کناره گیری می کردند و حزب<br />

سوسیالیست باید خود را از فعالیت اتحادیه<br />

ها کنار می کشید.‏ مسایل عمومی محدود<br />

بودند به جز بسیاری از مسایل عملی مربوط<br />

به کارگران:‏ مزدها،‏ شرایط کار،‏ اختیارات<br />

کارفرما در محل کار،‏ عالقه کارگران به<br />

این مسایل،‏ موضوعات بالواسطه حزب<br />

سوسیال دموکرات نبود.‏ این تقسیم حوزه ها<br />

که مارکس آن را ویژه ی سرمایه داری می<br />

دانست در درون جنبش کارگری بازتولید می<br />

شد،‏ و سبب می شد که میشلز به خطا آن<br />

را به عنوان جدایی ذاتی کارگران تشخیص<br />

دهد.‏<br />

دوم تاکید پارلمانی حزب،‏ از هواداران می<br />

خواست که چیزی بیش از رفتن به صندوق<br />

رای هنگام رای گیری انجام ندهند.‏ کانونی<br />

بودن پارلمان گرایی،‏ تقسیم بین رهبران و<br />

هواداران را تکمیل می کرد،‏ بین نمایندگان<br />

مجلس و شهرداری ها و رای دهندگان.‏ برای<br />

دستیابی به هدف اولیه ی خود یعنی پیروزی<br />

در رای گیری حزب آماده بود که اصول<br />

خود را ‏)نظری(‏ مورد مطالعه و تحت<br />

تابعیت قرار دهد،‏ مثال اگر برای پیروزی در<br />

رای گیری الزم بود با کارت ملی گرایی و<br />

تبعیض نژادی بازی کند.‏ روزا لوکزامبورگ<br />

حق داشت)‏‎۱۹۶۶‎‏،‏ ۱۸۹۹( وقتی که می<br />

گفت:‏ ‏“آن هایی که از راه مسالمت آمیز و<br />

اصالحات پارلمانی دفاع می کنند به سادگی<br />

صرفا از راه دیگری برای رسیدن به یک<br />

هدف مورد توافق دفاع نمی کنند،‏ بلکه اساسا<br />

برای هدف دیگری تالش می کنند”.‏<br />

سوم در درک سوسیال دموکراتیک اتحادیه<br />

ها خود را به نتایج یا معلول ها مشغول می<br />

کنند،‏ تا علل مشکالت کارگری.‏ فعالیت<br />

اصلی اتحادیه ها چیزی است که در بریتانیا<br />

به عنوان ‏“چانه زنی دسته جمعی”‏ نامیده<br />

می شود،‏ روندی که تداوم طبقه کارفرمایان<br />

را بدیهی می انگارد.‏ این شکل از اتحادیه


صفحه 72<br />

گرایی موجب عدم تداوم فعالیت و اعتقاد<br />

اعضا و اتکا به مقامات اتحادیه رسمی می<br />

شود که نقش میانجی گری بین کارفرمایان<br />

و کارگران است-‏ نه برنامه ای برای سلب<br />

مالکیت از آن.‏ باید اضافه کنیم که این<br />

محدودیت ها دراتحادیه گرایی از طرف<br />

کارفرمایان و دولت ها به طور فعال تشویق<br />

میشود.‏ فانتزیا )۱۹۸۸، ص‎۵۷‎‏(‏ اخطار<br />

فلیپ تافت به کارفرمایان علیه اتحادیه های<br />

دموکراتیک را نقل می کند و یادآوری می<br />

کند که ‏“قانون تافت-هارتلی در سال ۱۹۴۸<br />

تالش می کرد با غیرقانونی کردن اشکال<br />

سنتی و موفق همبستگی پایه ها آشتی طبقاتی<br />

به وجود بیاورد با ایجاد الیه های از دیوان<br />

ساالری کارگری که باعث تحکیم رژیم های<br />

دیوان ساالری می شود”.‏ در این جا مخالفان<br />

یک جنبش در شکل دادن به آن سهیم اند.‏<br />

چهارم استراتژی پیروزی پارلمانی به تغییر<br />

اساسی در مناسبات اجتماعی روزمره و<br />

هویت ها نیازی ندارد.‏ میشلز در عین حال<br />

به بی عالقگی SPD با مسایلی چون<br />

آموزش سیاسی توجه نشان می دهد به<br />

خصوص حزب سوسیالیست تمام انرژی<br />

هایش را به تقلید از دستگاه ظاهری قدرت<br />

اختصاص می دهد که خصلت طبقاتی دولت<br />

را نشان می دهد.‏ حزب سوسیالیست برای<br />

امتیاز روان شناسانه ای که از روحیه حاکم<br />

بر چنین دولت های طبقاتی حکایت می کند<br />

فقط اهمیت ثانویه قایل است.‏ نادیده گرفتن<br />

عامل روان شناسانه برای اصل دموکراتیک<br />

فاجعه آمیز است به خصوص تا آن جا که<br />

این امر از منابع روان شناسانه ناشی می<br />

شود.)‏‎۳۶۸‎‏(‏<br />

احتمال این که ‏“امتیاز روان شناسانه”-‏ به<br />

خودفعالیتی،‏ تفکر و سازمان دهی جمعی<br />

وابسته است،‏ عواملی که رهبری حزب<br />

فعاالنه از شکوفایی آن ممانعت می ورزد-‏<br />

نتیجه فرعی سیاست پارلمانی باشد وجود<br />

ندارد.‏<br />

پنجم سیاست سوسیال دموکراتیک موجب<br />

یک درک ویژه از رهبری می شود.‏ در<br />

بهترین حالت نمایندگی-‏ اقدام به نیابت از<br />

مردم،‏ اما خارج و در صورت لزوم علیه<br />

کنترل فعال آن ها-‏ تا تشویق فعالیت و<br />

خودسازمان دهی انتقادی.‏<br />

ششم،‏ همان طور که میلی باند)‏‎۱۹۹۱‎‏،‏<br />

ص ۶۸( می گوید میشلز بر تخاصم درون<br />

احزاب اصالح طلب بین رهبران میانه رو و<br />

فعاالن جناح چپ کم تر تاکید می کند.‏ چنین<br />

احزابی به این فعاالن نیاز دارد،‏ چه توسط<br />

اسطوره ی حزب جذب می شوند،‏ اما آن را<br />

جدی می گیرند،‏ رهبری را به چالش می<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

طلبند و بنابراین باید کنترل شوند.‏ این امر<br />

به ویژه از نفس وجود آن هاست،‏ نه قانون<br />

آهنین الیگارشی که تفکیک بین ‏“رهبران و<br />

رهبری شوندگان”،‏ ‏“رهبران و فعاالن”‏ را به<br />

وجود می آورد.‏ تخاصم امری مجرد نیست،‏<br />

بلکه بر سر اختالفات ایدئولوژیک مشخص<br />

وجود دارد.‏<br />

سرانجام همان طور که یک قرن تجربه در<br />

مورد حکومت های سوسیال دموکراتیک<br />

نشان داده است)و همان طور که میشلز قبل<br />

از جنگ اول جهانی فقط می توانست آن را<br />

حدس بزند(،‏ چنین احزابی بر سر قدرت حتی<br />

آن قدر دوام نمی آورند که وعده های خود<br />

را در مورد تحول از باال را نیز به سرانجام<br />

برسانند.‏ آن ها با تمایل به مدیریت و دفاع از<br />

سازماندهی اجتماعی و نظام دولتی موجود<br />

بیش تر به جانب سیاست و عملکردهای<br />

مخالفان سیاسی محافظه کارتر خود کشیده<br />

می شوند.)در این باره به میلی باند ۱۹۶۲،<br />

بیرچال ۱۹۸۶ مراجعه شود(‏<br />

به طور خالصه تحلیل میشلز اگر محدود<br />

به تشکیالت سوسیال دموکراسی و سایر<br />

سازمان های اصالح طلب کارگری بماند<br />

تا حدی بیان گر حقیقت است،‏ اما در شکل<br />

توضیحی که ارائه می دهد به خطا می<br />

رود.‏ محافظه کاری و اندک ساالری در این<br />

سازمان ها محصول و فرآورده ی فرعی<br />

پذیرش چارچوب سرمایه داری،‏ دولت<br />

و قانون اساسی فرارد ه های آنان است.‏<br />

میشلز این موضوع را درک نمی کند چون<br />

او بین اشکال حزب تمایز قابل نمی شود،‏<br />

بین احزابی که برنامه ی شان اصالح طلبانه<br />

است و احزابی که می خواهند خودفعالیتی<br />

طبقه کارگر را ارتقاء دهند با نگاه به<br />

سرنگونی نظام.‏ میشلز به این مورد توجه<br />

خاصی مبذول نمی دارد.‏ چون این تفاوت<br />

حتی توسط نیروهای چپ قبل از ۱۹۱۴ نیز<br />

به خوبی دریافت نشده بود.‏<br />

چپ و معضل میشلز قبل از ۱۹۱۴<br />

همان طور که در باال اشاره شد میشلز تنها<br />

منتقد SPD نبود.‏ دیگران نیز در همان<br />

دوره به گرایش های محافظه کارانه و اندک<br />

ساالرانه حمله کرده بودند و تالش می کردند<br />

از بن بستی که میشلز معرفی می کرد راهی<br />

به بیرون پیدا کنند.‏<br />

از همه معروف تر روزا لوکزامبورگ بود.‏<br />

یک منتقد اصلی تجدیدنظرگرایی در حزب<br />

در پایان قرن نوزده ‏)لوکزامبورگ ۱۸۹۹<br />

و ۱۹۶۶(، لوکزامبورگ به جدایی نهادی<br />

اتحادیه ها از حزب سوسیالیست و روابط<br />

دیوان ساالرانه شده در هر دو حمله کرد.‏<br />

او در جزوه ی درخشان خود تحت عنوان<br />

‏“اعتصاب توده ای،‏ حزب سیاسی و اتحادیه”‏<br />

تالش می کرد با استفاده و تعمیم تجربه<br />

جنبش کارگری روسیه قبل و در خالل<br />

۱۹۰۵ راه حلی پیدا کند.‏ او می گفت انرژی<br />

خودبه خودی که از چنین جنبش ملی توده<br />

ای کارگری ناشی می شود هم بدیلی برای<br />

بیماری های جنبش آلمان ارائه می دهد و<br />

هم درمان آن.‏ جنبش های اعتصابی توده ای<br />

هم زمان بر جدایی مصنوعی بین جنبش ها<br />

و خواست های سیاسی و اقتصادی فایق می<br />

آمد و به سرعت جنبش ها را به فراسوی<br />

محدودیت های سازمان های موجود گسترش<br />

می داد.‏ آن ها خالقیت وسیعی یک طبقه<br />

کارگر رزمنده را نشان می دادند و هنگامی<br />

که جریان پیدا می کردند نیروهای محافظه<br />

کار نمی توانستند آن را متوقف کنند)روزا<br />

لوکزامبورگ ۱۹۶۴(. ۱۹۰۶، به همین<br />

طریق جنبش سندیکالیستی و نظریه پردازان<br />

آن در سراسر اروپا و امریکای شمالی<br />

نیز برای معضل میشلز راه حلی جستجو<br />

می کردند و تکامل جنبش های کارگری<br />

غیرحزبی و مبارز پاسخی پیدا می کردند.‏<br />

روزا لوکزامبورگ سندیکالیست نبود.‏ او<br />

از ضرورت سازماندهی و فعالیت حزب<br />

سوسالیست دفاع می کرد.‏ او در واقع می<br />

گفت که گسست از SPD به معنای گسست<br />

از طبقه کارگر است)دونفسکایا ۱۹۹۱ ص<br />

۶۰-۶۱(. راه حل لوکزامبورگ به شکلی<br />

نفوذ حزب را محدود می کرد و مقاومتی<br />

در برابر مرکزیت آن بود.‏ به نظر می رسد<br />

که سازوکار اصلی برای فایق آمدن بر<br />

گرایش های محافظه کارانه حزب خارج از<br />

حزب قرار دارد،‏ در مبارزه خودبه خودی.‏<br />

به یک معنای مهم طی و قبل از جنگ<br />

لوکزامبورگ)و دیگران مثل تروتسکی<br />

جوان(‏ با میشلز موافق بودند که ‏“تشکیالت<br />

خود در واقع بخش مرکزی این مشکل به<br />

شمار می رود”.‏<br />

این چشم انداز از مشکالت خاص خود<br />

برخوردار است برای معتقدان خود این خطر<br />

وجود دارد مبارز طبقه کارگر به جز تبلیغات<br />

عمومی برای سوسیالیسم،‏ کاری اقدامی<br />

انجام ندهد در حالی که نومیدانه برای خیزش<br />

خودبه خودی برای تحقق امیدهای خویش<br />

انتظار بکشد.‏ این امر هم چنین بر شیوه<br />

های که به مشاجرات در مورد سازمان،‏ در<br />

کشورهای دیگری به جز آلمان می تواند بر<br />

معنای آن اثر بگذارد.‏ هم روزا لوکزامبورگ<br />

و هم تروتسکی با خصومت به پیشنهاد<br />

لنین در مورد مرکزیت حزب در روسیه<br />

واکنش نشان دادند.‏ آن ها روابط دوستانه با<br />

منشویک ها را حفظ کردند علی رغم این<br />

که به دو جبهه از سوسیال دموکراسی تعلق


صفحه 73<br />

داشتند که با فعالیت و سازماندهی خودبه<br />

خودی کارگران رابطه دوستانه ی بسیار<br />

کمتری داشتند.‏ ‏)هارمن ۱۹۶۸-۹(.<br />

تقریبا تمامی چپ در قبل از ۱۹۱۴ در<br />

یک خصوصیت مشترک بودند:‏ آن ها در<br />

مقابل احزاب اصالح طلب انترناسیونال<br />

دوم سازماندهی انقالبی موثری به وجود<br />

نیاوردند)گولکشتاین ۱۹۸۴(. سوسیالیسم<br />

هنوز به نحو برگشت ناپذیری – آن طور که<br />

توسط جنگ اول جهانی و سپس از طریق<br />

انقالب های روسیه و آلمان در ۱۹۱۷ و<br />

۱۹۱۸ تقسیم نشده بود.‏ این شکاف الزاما<br />

تاثیری طوالنی برجای گذاشت،‏ که شامل<br />

سری کاملی از چالش ها و گسست ها با<br />

پیش فرض های قبلی بود،‏ به عنوان نمونه<br />

گسست با مدل هژمونیک تحول اجتماعی<br />

کائوتسکی.‏ فراتر رفتن از این مدل چیزی<br />

بیش از نقد عملکرد سازمانی بود و شامل<br />

معنای سوسیالیسم و قدرت بالقوه ی کارگران<br />

و سایر جنبش های مردمی می شد.‏<br />

برآمد مدل انقالبی جدید،‏ از سوسیالیست ها<br />

می خواست که احزابی به وجود بیاورند که<br />

مستقیما با تمام جنبش های مردمی در پیوند<br />

باشند و آگاهی واقعی مردم و اشکال سازمان<br />

دهی را در نظر داشته باشد.‏ چون در درون<br />

اشکال فعلی خودفعالیتی مردمی امکان تحول<br />

سوسیالیستی نهفته بود،‏ حتی اگر به شکل<br />

بخشا پنهان و متناقض.‏ در این جا می توان<br />

کلید پیوند مبارزات روزمره درون سرمایه<br />

داری را با مبارزه برای یک جامعه جدید<br />

پیدا کرد.‏ سوسیالیست ها باید مداخله در<br />

شیوه های تکامل یک رهبری موثر انقالبی<br />

با ریشه های عمیق در این جنبش ها را<br />

بیاموزند و مبارزه جویی مردمی را به درجه<br />

ای تقویت کند که بتواند قدرت دولتی را از<br />

پایین به مصاف بطلبد.‏<br />

در چارچوب آرای میشلز،‏ که کارگران<br />

یک توده ی منفعل را تشکیل می دهند که<br />

با ناتوانی و عدم فعالیت مشخص می شود،‏<br />

چنین مفاهیمی بی معناست.‏ اما برای چپ<br />

تکامل این مفاهیم نتایج عملی و نظری مهمی<br />

در بر دارد.‏ بحث مربوط به سوسیالیسم از<br />

تز کالسیک سوسیال دموکراتیک درباره<br />

کنترل دولت بر برنامه ریزی عقالنی به<br />

طرف گزاره هایی منوط به گسترش رادیکال<br />

دموکراسی مردمی از جمله محل کار تغییر<br />

می یابد.‏ اکنون ماشین دولتی موجود نه به<br />

عنوان چیزی که می بایست در انتخابات فتح<br />

شود و در جهت اهداف سوسیالیستی به کار<br />

گرفته شود،‏ بلکه به عنوان مانع مستقیم در<br />

برابر سوسیالیسم ظاهر می شود که خود باید<br />

سرنگون گردد.‏ اهمیت سیاست انتخاباتی تا<br />

حدی زیادی در مقایسه با مبارزات و سازمان<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

دهی از پایین مستقیم کاهش می یابد.‏ چون<br />

تقابل در مفهوم بدیل از سوسیالیسم،‏ از باال و<br />

از پایین روشن شد یک کشمکش حاد بین این<br />

دو گرایش متقابل با نتایج روشن برای مساله<br />

سازماندهی در خواهد گرفت.‏<br />

اما برای این که چنین تکاملی در چپ به<br />

نتیجه برسد،‏ ملغمه ی پیچیده ای از تجربه و<br />

نظریه پردازی الزم است.‏ این روند بسیار<br />

ناموزون خواهد بود،‏ و جهش های نظری و<br />

عملی بزرگی را به وجود می آورد و هم چنین<br />

ناکامل بودن ها و گسست های رادیکال در<br />

افزایش عظیم سطح انباشت،‏ زیربنای تجربه<br />

و عقاید جدید به شمار می رود که تمرکزی<br />

جدیدی از کارگران بسیار فراتر از آن چه<br />

مارکس و انگلس شناخته بودند به وجود می<br />

آورد.‏ تغییرات عمده ای در سرشت محل کار<br />

و روند کار راه را برای پیوندهای جدید تنش<br />

آلود بین سیاست و اقتصاد آماده کرد.‏ در سال<br />

۱۸۷۱ هنگامی که مارکس تالش می کرد<br />

تجربه ی انقالبی در کمون پاریس را جمع<br />

بندی کند،‏ محل کار به طور متوسط شامل<br />

کمتر از ۱۰ کارگر بود-‏ کمتر از آن چه در<br />

دبستان های مدرن دیده می شود چه رسد<br />

به کارخانه های بزرگ و دفترهای پیچیده<br />

قرن بیستم.‏ اعتصاب،‏ و هم چنین سازماندهی<br />

محل کار یا درخواست های اقتصادی به جز<br />

الغای کار شبانه در نانوایی ها نقش مهمی در<br />

تکامل کمون بازی نمی کرد.‏ در مقایسه با<br />

جهان اجتماعی اوایل قرن بیست نیز تفاوت<br />

مشهودی دیده می شود.‏<br />

اما اختالف ها بالفاصله در تغییر سطح و<br />

اشکال مبارزات مردمی ثبت نمی شد.‏ مبارزه<br />

جویی طبقه کارگر بالفاصله با سطح تولید<br />

سرمایه داری افزایش نمی یافت:‏ سازماندهی<br />

اتحادیه قطعا در سراسر اروپای غربی در<br />

نیمه نهایی قرن نوزدهم و سال های اوایل قرن<br />

بیستم توسط احزاب اصالح طلب در مناطق<br />

کارگری توسعه یافت،‏ اما سطح اعتصاب در<br />

آلمان بریتانیا و جاهای دیگر کامال پایین بود.‏<br />

اولین تغییر مهم نه در قلب سرمایه داری<br />

پیشرفته،‏ بلکه هنگام انفجار انقالبی طبقه<br />

کارگر در ۱۹۰۵ در روسیه رخ داد.‏ میشلز<br />

به طور قابل مالحظه ای تحوالت انقالبی<br />

روسیه را در نظر نگرفت،‏ اما برای چپ<br />

۱۹۰۵ فرصتی بود از حیث تکامل نظری و<br />

عملی)‏‎۲‎‏(.‏ برای روزا لوکزامبورگ به شکل<br />

تدوین اعتصاب توده ای در ۱۹۰۵ و برای<br />

تروتسکی اولین صورت بندی نظریه انقالب<br />

مداوم:‏ هر دو مولف انکشاف های جدید و<br />

مهمی در الگوی آینده انقالبات طبقه کارگر<br />

به وجود آوردند)بارکر ۱۹۹۶(. ۱۹۹۹، به<br />

خصوص لوکزامبورگ استدالل می کرد که<br />

جنبش روسیه از آن چه که در آلمان مشاهده<br />

می شود بسیار پیشرفته تر است و الگوهای<br />

مشهود در اعتصاب توده ای روسیه به آینده<br />

اشاره می کند.‏ اما او در این مرحله به یک<br />

مفهوم کامال جدید از سیاست طبقه کارگر و<br />

الزامات آن برای سوسیالیسم وارد نشد.‏ او در<br />

مورد قدرت خودجوشی به عنوان یک توازن<br />

موثر در برابر دیوان ساالری های اتحادیه و<br />

حزب دچار اغراق شد.‏ او این امر را آغازی<br />

برای یک گسست سیاسی و تشکیالتی<br />

با SPD نمی دید و استدالل می کرد که<br />

سازمان دهی سوسیالیستی نباید خود را در<br />

مسایل فنی برای هدایت اعتصابات و نظیر<br />

آن درگیر کند-‏ مفهومی که برای نسل بعدی<br />

سوسیالیست ها و کمونیست ها غیرعادی بود<br />

و کامال مخالف تجربه ی روزمره ی فعالیت<br />

در محل کار و محل زندگی.‏ هنگامی که<br />

انقالب آلمان را در مقایسه با حوادث ۱۹۰۵<br />

در روسیه در نظر بگیریم،‏ پایان غم انگیز<br />

زندگی لوکزامبورگ نشان می دهد که او تا<br />

چه میزان به قدرت عملی نیروهای محافظه<br />

کار در درون جنبش کارگری کم بها داده<br />

است.‏ ‏)هارمن ۱۹۸۲، گلوکشتاین ۱۹۸۲،<br />

بسبل ۱۹۹۳(.<br />

اگر چپ در اروپای غربی هنوز در جهت<br />

یک مفهوم بدیل از سیاست سوسیالیستی<br />

لنگان لنگان پیش می رفت در جاهای دیگر<br />

مساله از این روشن تر نبود.‏ مطمئنا در<br />

مقایسه با گروه های چپ در اروپای غربی<br />

و امریکا،‏ بلشویک های روسیه حزبی به<br />

وجود آوردند با ریشه های عمیق تر در<br />

میان کارگران مبارزه،‏ آن ها علیه رقبای<br />

اطالح طلبان و سندیکالیست ها با شدت و<br />

حدت بیش تری جدل می کردند و خود را<br />

جداگانه سازمان می دادند.‏ آن ها بیش تر<br />

خود را ه جزییات روزمره مبارزه طبقه<br />

کارگر مشغول می کردند و به طور پیوسته<br />

به نیاز برای انقالبات تاکید می کردند)با<br />

اطمینان در مورد لنین صادق است(‏ و آن ها<br />

از مفهوم بیش تر شکل گرفته ای از تکامل<br />

متناقض آگاهی توده ای ارزیابی داشتند.‏ اما<br />

لنین با سوسیال دموکراسی تا ۱۹۱۴ گسست<br />

نکرد و بیش از لوکزامبورگ و تروتسکی<br />

اهمیت شکل گیری شوراهای کارگری را<br />

در انقالب ۱۹۰۵ در نیافت.‏ برای هیچ یک<br />

از عنصر چپ قبل از ۱۹۱۷ نوآوری های<br />

تشکالت کارگر روسیه موجب جهت یابی<br />

نظریه های مجردشان در مورد دولت یا<br />

عملکرد روزانه نشد.‏ فقط ۱۹۱۷-۱۹۱۸<br />

مساله شوراهای کارگری برای آن ها به<br />

یک مساله تعیین کننده تبدیل شد.‏ صرفا<br />

آن زمان این امر کامال روشن شد که دو<br />

گرایش ناسازگار و در واقع کامال متقابل هم<br />

در سیاست طبقه کارگر وجود دارد:‏ یکی<br />

نظیر SPD بر پارلمان گرایی تاکید می کند<br />

و دیگری بر خودفعالیتی انقالبی کارگران،‏


صفحه 74<br />

یکی بر اصالحات و دیگری بر انقالب،‏ یکی<br />

از ‏“باال”‏ و دیگری از ‏“پایین”.‏<br />

یک مفهوم بدیل<br />

بین ۱۹۱۷ و اوایل دهه ی ۲۰ مفهومی از<br />

سیاست سوسیالیستی طبقه کارگر شکل گرفت<br />

که از مدل سوسیال دموکراتیک به روشنی<br />

متمایز بود.‏ این سیاست دیدگاه مشخصی از<br />

دولت و مبارزه برای یک جامعه جدید را در<br />

بر می گرفت و هم چنین در مورد مسایلی که<br />

با سازمان دهی مربوط می شد.‏ این سیاست<br />

در تجربه های احزاب کمونیست در این<br />

دوران و بحث های درون کنگره های اولیه<br />

انترناسیونال سوم تجسم یافته بود.‏ سرنوشت<br />

این سیاست این بود که در مدتی کوتاه شکوفا<br />

شود و سپس منحرف و سرانجام هنگامی که<br />

این احزاب و انترناسیونال آن ها تحت کنترل<br />

مرگبار استالین قرار گرفت از بین رفت-‏<br />

یک معرفی مناسب در چند خط غیرممکن<br />

است،‏ اما ما حداقل تالش می کنیم نکات<br />

عمومی آن را یاداوری کنیم.‏<br />

هیچ برداشت مناسبی از سیاست طبقه کارگر<br />

نمی تواند از اصلی آغاز کند که میشلز<br />

از نظریه نخبگان ارائه کرده است:‏ یعنی<br />

فرض منفعل بودن و بی تمایز بودن توده.‏<br />

همان طور که بیتهام)‏‎۱۹۸۱‎‏(‏ توجه می کند<br />

این امر حتی به عنوان درکی از کارکرد<br />

درونی احزاب صادق نیست که از رهبران،‏<br />

اعضا،‏ هوارادان و شبکه ی پیچیده ای از<br />

همکاری،‏ اتحاد و سطوح مختلفی از اعتقاد<br />

و فعالیت را تشکیل می دهند.‏ ‏“فرض توده ی<br />

بی تمایز”‏ در مورد زندگی طبقه کارگر از<br />

معنای کمتری برخوردار است.‏ این موضع<br />

اساسا مبتنی بر پیش داوری و از عدم اطالع<br />

ناشی می شود.‏ میشلز از حیات تشکیالتی<br />

غنی طبقه کارگر آلمان در این دوره درکی<br />

ندارد،‏ و نه از اشکال و سازمان دهی واقعی<br />

و مبارزات و هم چنین امکان آن برای رشد<br />

بیش تر.‏ از برداشت میشلز نمی توان در<br />

خصوص جنبش کارگری کاریکاتوری حدس<br />

زد که این جنبش بتواند طی یک دهه رژیم<br />

امپراتور قیصر سرنگون کند،‏ جنگ را به<br />

پایان برساند و به انفجاری از اعتصاب های<br />

توده ای و مبارزه مسلحانه با نیروهای دولتی<br />

دست بزند،‏ اعضای اتحادیه های کارگری<br />

را ۵ برابر افزایش دهد،‏ شوراهای رزمنده<br />

ی سربازان و کارگران به وجود بیاورد و<br />

نیروهای سیاسی اش را بین SPD و حزب<br />

کمونیست جدید آلمان تقسیم کند)هارمن<br />

،۱۹۸۲ گلوکشتاین ،۱۹۸۵ بسل )۱۹۹۳<br />

هیچ تحلیلی از طبقه کارگر که صرفا زندگی<br />

و آگاهی آن را به شکل منفعل و ادغام شده یا<br />

همگون و یک نواخت تصور کند کامل نیست.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

این که تحلیل های گوناگونی از این دست<br />

ارائه شده است بیش تر جدایی روشنفکران<br />

طبقه متوسط را از زندگی روزمره طبقه<br />

کارگر نشان می دهد تا واقعیت آن را.‏<br />

تجربه کارگران در چارچوب سرمایه<br />

داری گرایش به مقاومت و شورش را به<br />

وجود می آورد و به این معنا یک ‏“قرابت<br />

انتخابی”‏ بین زندگی طبقه کارگر و ایده ی<br />

سوسیالیسم ایجاد می کند.‏ اما این امر خودبه<br />

خودی تحقق نمی یابد.‏ باز بودن زندگی<br />

طبقه کارگر در مقابل مجموعه متفاوتی<br />

از عوامل دیگر به این معناست که تمامی<br />

گرایش های سوسیالیستی در برابر و در<br />

تضاد با این تاثیرات قرار می گیرد،‏ نه فقط<br />

به وسیله فشارهای مادی و ایدئولوژیک<br />

در جهت انفعال در جهت همسازی با نظم<br />

موجود،‏ در جهت تفرقه تا اتحاد در صفوف<br />

طبقه کارگر.‏ از این رو فرهنگ طبقه کارگر<br />

عرصه ی تقابل و دربرگیرنده ی مجموعه<br />

ی پیچیده و وسیعی از اشکال و شبکه های<br />

سازمان دهی،‏ راه های مقابله و شیوه های<br />

زندگی،‏ مراسم و آداب مقاومت و هم سازی،‏<br />

همبستگی ها و دشمنی ها،‏ عقاید و گرایشات<br />

متناقض که توصیفات قوم شناسانه ی عمیق<br />

و تاریخ نگاری اجتماعی در تالش شناخت<br />

از آن است ‏)مقایسه کنید با تامپسون ۱۹۶۳(.<br />

آگاهی و سازمان دهی طبقه کارگر بیش از<br />

آن که ساده و ثابت باشد همواره ناموزون،‏<br />

مستعد جهش ها،‏ بازگشت ها و دگرگونی<br />

هایی در شکل و محتواست و توسط تاثیرات<br />

متقابل کارگران و متحدان و مخالفان<br />

گوناگون آن ها شکل می گیرد.‏ جنبش طبقه<br />

کارگر از این ترکیب غنی سر بر می آورد و<br />

به خصوصیات مشخص خود شکل می دهد.‏<br />

جنبش ها به سازمان دهی صوری قابل تقیل<br />

نیستند-‏ در واقع یکی از برجستگی های<br />

نظریه جنبش اجتماعی مدرن تمایز مفهومی<br />

بین ‏“جنبش اجتماعی”‏ و ‏“سازماندهی جنببش<br />

اجتماعی”‏ است.‏ جنبش ها شکل خود را<br />

دارند،‏ شبکه های چند مرکزی هستند بدون<br />

یک مرکز واحد قدرت)گرالخ و هاین<br />

۱۹۷۱، دیانی ۱۹۹۲(. آن چه که آن ها را<br />

از فرهنگ های وسیع تر مشخص می کند که<br />

آن ها ترجمان آن هستند،‏ این است که آن ها<br />

در شبکه ی پیچیده ای از شعبه ها و شاخه<br />

ها،‏ توسط فعاالن مختلف با یک دیگر پیوند<br />

دارند.‏ این فعاالن به نوبه ی خود به شبکه<br />

های غیررسمی و انواع وسیعی از سازما<br />

ندهی رسمی تعلق دارند-‏ احزاب،‏ اتحادیه ها<br />

تعاونی ها،‏ باشگاه ها،‏ انجمن ها،‏ کلسیاها و<br />

غیره.‏ اصطالح طبقه کارگر به اشکالی از<br />

مقاومت در برابر سلطه و استثمار سرمایه<br />

داری اشاره دارد که جمعی و آشکار است-‏<br />

چنین جنبش هایی شامل نهادهای رسمی با<br />

ساختارهای تشکیالتی توام با مقررات و شبه<br />

نهادها-‏ با مقررات و کارکردهای غیررسمی<br />

تر-‏ مثل کمیته هایی از نمایندگی کارگران<br />

کارخانه،‏ موسسات مستاجران و شبکه ی<br />

دوستی های ساده و سایر شبکه ها)ویکهام<br />

۱۹۷۹(. چنین شبکه هایی از ساختار پیچیده<br />

ی درونی و پیوندهای بیرونی برخوردار<br />

است،‏ که با اشکال گوناگون زندگی انجمنی<br />

پیوندهای متقابل دارند،‏ از خانواده ها،‏<br />

جماعت های محلی،‏ خیریه ها و جنبش های<br />

چند طبقه ای،‏ گروه بندی های نژادپرستانه<br />

و ضدنژادپرستانه،‏ اشکال سازماندهی<br />

اجتماعی بر اساس جنسیت یا قومیت تا گروه<br />

های با منافع خاص از گروهای ورزشی تا<br />

گروه های ترک الکل.‏ از طریق این روابط<br />

متعدد و فیمابین است که جنبش طبقه کارگر<br />

ساخته می شود و خود را گاهی در اشکالی<br />

کامال پراکنده و زنجیره ای و گاهی در بستر<br />

همبستگی ها و پیوستگی های وسیع تر می<br />

سازد.‏ جنبش نوین کارگری به قول تامپسون<br />

)۱۹۶۵( ‏“جامعه در حال نبرد”‏ دایم است.‏<br />

آن چه که در مورد جنبش کارگری گفته شد<br />

در مورد فرهنگ طبقه کارگر نیز صادق<br />

است:‏ فرهنگ طبقه کارگر شامل گرایش<br />

های مختلفی است که در جهت های مختلف<br />

عمل می کنند،‏ مرکب از انواع الیه های در<br />

حال تغییر،‏ پیشرفته و عقب مانده،‏ مرکب<br />

از گروه های رهبری کننده و پیشاهنگ با<br />

نیروهای ارتجاعی و هم ساز.‏ آن ها عرصه<br />

های بحث و مشاجره و هم چنین وحدت<br />

هستند که در آن گرایش های به جانب مبارزه<br />

جویی و فرمان برداری در تنش دایمی با<br />

یک دیگر قرار دارند.‏ در جریان رخدادهای<br />

کنونی که مبارزه طبقاتی روزمره را می<br />

سازد،‏ انگیزه ها و نوسان های قدرت مندی<br />

از روحیات و عقاید جریان دارد که به جنبش<br />

طبقه کارگر حیات تازه و معنای نوینی از<br />

پیوندهای درونی و هم چنین شکست و<br />

افسردگی می دهد.‏ در درون آن ها صداهای<br />

کمابیش سازمان یافته گوناگون برنامه های<br />

مشخص متفاوتی را پیشنهاد می کنند و به<br />

بحث می گذارند،‏ هم برای مقاومت و هم<br />

برای همسازی با نیروهای سرمایه و دولت.‏<br />

هرگز یک آگاهی واحد طبقاتی وجود ندارد<br />

بلکه صرفا اکثریت ها و اقلیت ها وجود<br />

دارند.)‏‎۳‎‏(‏<br />

در واقعیت در چارچوب این شبکه ی پیچیده<br />

از فعالیت و سازمان دهی بود که پرسش<br />

های واقعی در باره سازماندهی خود را نشان<br />

دادند.‏ آن چه که نظریه سوسالیستی را متمایز<br />

می کند این استدالل است که چنین جنبش<br />

هایی علیرغم تضادهای درونی شان از توان<br />

نیرومند وسیعی برخوردارند.‏ آن ها دارای<br />

ظرفیت بازسازی نیروهای خویش اند.‏ هم


صفحه 75<br />

برای شکست قدرت سرمایه و دولت و هم به<br />

تبدیل شدن به مراکز قدرت مردمی و جدید<br />

و دموکراتیک تر.‏ این دیدگاه ازخودرهانی<br />

طبقه کارگر برداشت مارکس از کمون<br />

پاریس را تایید می کند؛ روزا لوکزامبورگ<br />

این نکته را در اعتصاب توده ای ۱۹۰۵<br />

کشف کرده بود و به آن خوشامد گفت:‏ همین<br />

دیدگاه در شوراهای ۱۹۱۷ به مدت کوتاهی<br />

شکوفا شد و مطالبات روح مطالبات احزاب<br />

کمونیست را تا آغاز دهه ی ۲۰ به شمار می<br />

رفت؛ و مجددا در قرن بیستم در بعضی از<br />

جنبش های کارگری انقالبی و تقریبا انقالبی<br />

دوباره ظهور کرد-‏ در اسپانیا در ۱۹۳۷<br />

تا سولیداری نوش در ۱۹۸۰. در این جا<br />

حداقل به شکل آرزو کامل ترین دموکراسی<br />

در دولت با اشکال دموکراسی مشارکتی در<br />

محل کار و جامعه ترکیب می شود.‏ این بینش<br />

از سوسیالیسم صرفا پارلمانی و در تقابل با<br />

آن قرار دارد،‏ این یا آن حزب به قدرت نمی<br />

رسند،‏ بلکه نهادهای مستقیم دموکراتیک<br />

جدید قدرت می گیرند که در جنبش ریشه<br />

دارند و تجلی آن به شمار می روند.‏<br />

رهبری و خودرهانی<br />

تعقیب چنین دیدگاهی مطمئنا سازمان دهی<br />

حزب را نیز در بر می گیرد،‏ از نوعی که<br />

کامال با سازمان های سوسیال دموکراتیکی<br />

که میشلز کالبدشکافی کرد متفاوت است.‏<br />

این نوع سازمان دهی به دور از آن است<br />

که از نوع احزاب ‏“فراگیر”‏ مدل سوسیال<br />

دموکراتیک فاصله ی دور دارد و به دنبال<br />

چارچوبی مشترکی برای فعالیت در خدمت<br />

مبارزان سوسیالیست است.‏ اصطالح<br />

‏“سازمان دهی سازمان دهندگان”‏ توسط پیون<br />

و کلووارد سویه های از این شکل را در بر<br />

می گیرد چون آن فعاالنی که به طور جمعی<br />

یک بینش تحول سوسیالیستی را تبلیغ می<br />

کنند دور هم گرد می آورد.‏ چنین فعاالنی<br />

قطعا خواهان رهبری دیگران اند،‏ گرچه<br />

نه از طریق نمایندگی آن ها در چارچوب<br />

نهادهای سیاسی موجود،‏ بلکه از طریق بسیج<br />

کارگران در عمل جمعی و جلب مبارزان در<br />

یک چارچوب مشترکی از درک و مداخله<br />

جویی.‏ آ ن ها فعالیت را تشویق می کنند نه<br />

انفعال را؛ و نه نادیده انگاشتن آموزش و<br />

‏“امتیاز روانی”‏ را.‏ این درست حرفه ی آن<br />

ها به شمار می رود و سرانجام همه چیز.‏ آن<br />

چه که برای آن ها ارزش دارد رشد اعتماد<br />

آگاهی و خودسازمان دهی الیه های پایین<br />

است.‏ به طور مشخص)همان طور که الولت<br />

و فالنگان می گویند(‏ آن ها با دستگاه دیوان<br />

ساالرانه سوسیال دموکراسی و اتحادیه<br />

کارگری در تضاد قرار می گیرند و رهبری<br />

آن ها به مقیاس خوبی در چالش با نیروهای<br />

محافظه کارتر در درون همان جنبش است.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

آن ها سودای رهبری جنبش کارگری را در<br />

سر می پرورانند همان طور که فریدمن در<br />

باره آن بحث می کند.‏<br />

چنین احزاب و پیش احزابی در یک زندگی<br />

ایدئولوژیک درونی فشرده از آموزش و<br />

بحث مشارکت دارند.‏ آن ها برای انجام<br />

کارکرد خود به درجه ای از اعتماد و اعتقاد<br />

از طرف اعضا و رشد ظرفیت ارائه رهبری<br />

در درون محیط فعالیت خویش نیاز دارند.‏<br />

بخشی از وظیفه ی آن ها کمک به اعضا<br />

برای عمل اعتمادآمیز،‏ قضاوت مستقل و<br />

ارزیابی تجارب خویش در کنار دیگران<br />

است.‏ به طور نمونه روابط اجتماعی در<br />

بین اعضا و رهبران کم تر سلسله مراتبی<br />

است و با ویژگی های سازمان های سوسیال<br />

دموکراتیک تفاوت بسیاری دارد.‏<br />

همان طور که هارمن )۱۹۶۸( اظهار می<br />

کند نوعی از نخبه گرایی با شکل گیری و<br />

عضویت چنین سازمان هایی همراه است.‏<br />

آن ها ضرورتا نظیر خود را برتر می دانند،‏<br />

و بین خود و محیطشان مرزهای محکمی<br />

ترسیم می کنند،‏ برای این که بحث درونی<br />

با همفکران شان را حفظ کنند و کیفیت<br />

مداخله در محیط شان را برجسته تر سازند.‏<br />

طرفداران برخی مواضع اصوال کنار گذاشته<br />

می شوند:‏ برای نمونه نژادپرستان و ملی<br />

گرایان.‏ از سوی دیگر از نخبه گرایی موجود<br />

که مبنای تحلیل میشلز است متفاوت است،‏<br />

چون پیش فرض های آن یک کیفیت دایمی<br />

از بی تفاوتی در توده های کارگران نیست،‏<br />

بلکه قبول ساده ی این واقعیت که ناموزونی<br />

بالوسطه در آگاهی و اعتقاد وجود دارد.‏ در<br />

واقع فرض نظری مقدم آن ها-‏ قدرت گیری<br />

توده ای و تحول اجتماعی در مبارزه و هم<br />

ممکن و هم مطلوب است-‏ کامال نقطه مقابل<br />

نخبه گرایی است.‏<br />

یک خطری که در برابر چنین احزاب یا<br />

شبه احزاب وجود دارد دیوان ساالری و<br />

محافظه کاری نیست بلکه فرقه گرایی است<br />

که به طور ذاتی با نظرات و اصول آن ها<br />

پیوند دارد،‏ و خود را از کسانی متمایز می<br />

کنند که خواهان تشویق آن ها هستند.‏ از<br />

دغدغه ی اجتناب از فرصت طلبی سوسیال<br />

دموکراسی برخوردارند،‏ و خطر بت وارگی<br />

نکات اختالف ویژه.‏ با ترسیم یک مرز<br />

تفاوت اغراق آمیز که تالش برای وحدت<br />

با دیگران را ناممکن می سازد و آن ها به<br />

قول ‏“مانیفست کمونیست”‏ توانایی حرکت به<br />

جلو را از دست می دهند.‏ تفکر فرقه گرایانه<br />

به طرق گوناگون جنبش های متنوعی را<br />

در اواخر قرن بیست با مشکل روبه رو<br />

ساخت.‏ از ماورای چپ تا ضدنژادپرستی<br />

و فمینیستی.‏ اما گرچه خطر فرقه گرایی<br />

واقعی است اما سرنوشت محتوم آن ها<br />

نیست.‏ اجتناب از آن به اعتدال نظری و<br />

عملی نیاز دارد،‏ بیش از هر چیز دستیابی<br />

به این درک که ‏“حزب”‏ مخزن تمام خرد<br />

سوسالیستی نیست.‏ تکامل واقعی نظریه و<br />

عملکرد سوسیالیستی در گفتگو با جنبش<br />

های وسیع تر به دست می آید،‏ که از آن<br />

بخش اعظم انگیزه های خالق که جنبش را<br />

به پیش سوق می دهد ناشی می شود-‏ هم<br />

ابتکار شوراهای کارگری به میزان وسیع و<br />

پهنه ای از نوآوری های تاکتیکی گوناگون<br />

در مبارزه روزمره،‏ به اضافه صورت بندی<br />

مطالبات و ایده های جدید که مفهوم رهایی<br />

انسان را غنا می بخشد.‏ یک سنت نظری<br />

زنده همواره ناکامل است،‏ و در جستجوی<br />

رسیدن به واقعیت در حال تغییر است.‏<br />

نتیجه<br />

این نوع از سازمان دهی وقتی با اشکال<br />

سازماندهی ترکیب می شود که جنبش خود<br />

آن را تکامل می دهد راهی برای فایق آمدن<br />

بر تقابل عقیم ‏“خودجوشی”‏ و ‏“سازماندهی”‏<br />

ارائه می دهد که سنت لیبرتارین آن را به<br />

عنوان تنها بدیل بدبینی میشلزی معرفی می<br />

کند.‏ آن چه که به عنوان خودجوشی ظهور می<br />

کند همواره به شکلی کار رهبران و سازمان<br />

دهی است.‏ غالبا چیزی را خودجوشی می<br />

خوانند-معنای آن پذیرش این امر است ‏-که<br />

نمی دانیم که چه کسانی و چگونه باعث<br />

وقوع آن شده اند.)گودوین ۱۹۹۱(<br />

مفهوم سازماندهی از منظر هواداران<br />

سوسیالیست انقالبی همواره-‏ حداقل به شکل<br />

آرمانی-‏ از اشکال مبارزه توده ای که از<br />

پایین ریشه می گیرد دفاع می کند.‏ در این<br />

شکل مردم ساختار قدرت موجود و تصمیمات<br />

طبقه کارگر را به چالش می طلبند و انگیزه<br />

های اجتماعی جدید به وجود می آورند،‏<br />

خود را در شبکه های جدیدی سازمان دهی<br />

می کنند و در جریان خود این روند خود<br />

و توانایی های شان را دگرگون می سازند.‏<br />

چنین روندهایی دایما در سراسر جامعه رخ<br />

می دهد،‏ نه تنها در محل کار)فانتزیا ۱۹۸۸(<br />

بلکه هم چنین در پهنه ی دشوار مبارزات<br />

اجتماعی)آپلز و دیگران ۱۹۹۸(.<br />

تقابل واقعی در برابر میشلز انکار نقش<br />

رهبری و سازماندهی نیست،‏ بلکه بیش<br />

تر ترکیب اشکال سازمان دهی و رهبری<br />

است که به طور عملی با مبارزات وسیع تر<br />

خودرهانی مردم هم خوانی دارد.‏<br />

یادداشت ها:‏<br />

از همکاران خود در هیات تحریه به خاطر<br />

پیشنهادهای انتقادی برای پیش نویس مقاله


نظری<br />

کنم.‏<br />

می تشکر عنوان<br />

به را ۱۹۰۵ انقالب )۱۹۸۶( شانین می<br />

نظر در عمل و تفکر در عطفی نقطه بین<br />

ها راست و ها چپ بین در هم او گیرد آموخته<br />

نویی چیزی رخداد این از که کسانی چنین<br />

هم و لوکزامبورگ،‏ لنین،‏ جمله ‏)از اند نیاموخته<br />

هیچ که کسانی و پین(‏ استولی تمایز<br />

تزاری(‏ رژیم و ها منشویک اند)مانند شود.‏<br />

می قایل آلتوسر<br />

لویی فلسفه؛ و لنین آلتوسر<br />

لوئی طبائی<br />

طبا جواد ترجمه وجود<br />

هرگز چیزی چنین که کرد اضافه باید هستند<br />

ها غیرمارکسیست این داشت.‏ نخواهد نسبت<br />

را عقیده این سوسیالیستی نظریه به که یک<br />

خجسته”‏ ‏“روز یک در که دهند می پیروزمند<br />

پرولتاریا یک در واحد،‏ آگاهی هنگامی<br />

۱۹۹۲( کرد.)الکوود خواهد ظهور ساده<br />

وحدتی و شود حل تضادهای تمام که حکفرما.‏<br />

یک<br />

محفلی<br />

در دانشمندی که است طبیعی گزارش<br />

نماید.‏ ارائه گزارشی‎۱‎ دانشمندانه میتواند<br />

علمی بهصورت فقط بحث یا بحث<br />

یا فلسفی گزارش یک امّا ممکنباشد.‏ چهطور؟<br />

فلسفی را<br />

لنین مطمئناً‏ اصطالح این فلسفی.‏ گزارش دلکش<br />

و بیریا خندهای وامیداشت،‏ خنده به متوجّه<br />

آن مشاهدهٔ‏ با کاپری بندر صیّادان که متعلّق<br />

و بوده آنان تبار از لنین که میشدند پیش<br />

سال ۶۰ درست است.‏ آنان اردوگاه به معیّت<br />

در لنین زمان آن در ۱۹۰۸. در بود لنین<br />

میبرد؛ بهسر کاپری بندر در گورکی به<br />

و میداشت دوست را او نبوغ و صداقت یک<br />

را وی این وجود با ولی مینهاد ارج آن وی<br />

گورکی میدانست.‏ خردهبورژوا انقالبی بحثهای<br />

در تا کردهبود دعوت کاپری به را روشنفکران<br />

از کوچکی گروه یک فلسفی با<br />

گورکی که اوتزوویستها،‏ بلشویک،‏ سال<br />

نماید.‏ شرکت بود،‏ موافق آنان نظرات انقالب<br />

نخستین فردای حقیقت در ۱۹۰۸ سرکوب<br />

و اوج ۱۹۰۵، انقالب یعنی اکتبر همچنین<br />

۱۹۰۵ سال بود.‏ کارگری جنبش حتی<br />

‏»روشنفکران«،‏ بین سراسیمگی سال از<br />

کثیری تعداد بود.‏ بلشویک روشنفکران تاریخ<br />

در که دادهبودند تشکیل گروهی آنان مشهورند.‏<br />

‏»اوتزوویستها‎۲‎‏«‏ نام به طرفدار<br />

و چپگرا آنان سیاسی دیدگاه از کنارهگیری<br />

و خروج‎۳‎ بودند؛ رادیکال تدابیر عمل<br />

اشکال کلیّهٔ‏ طرد دوما،‏ از نمایندگان قهرآمیز.‏<br />

عمل به فوری گذار و قانونی تئوریک<br />

مواضع چپگرا اظهارات این امّا مخفی<br />

خود پوشش زیر در را راستگویی کردهبود.‏<br />

روزی<br />

باب فلسفهٔ‏ یک داغ اوتزوویستها به<br />

فلسفی مد یک داشتند،‏ خود پیشانی به را فیزیکدان<br />

که تجربی«‏‎۴‎ نقادی ‏»مکتب نام تازهای<br />

شکل ارنستماخ اتریشی معروف و فیزیکدان فلسفه این بخشیدهبود.‏ بدان نبود<br />

معمولی آدم یک ‏)ماخ فیزیولوژی عالم یادگار<br />

به خود از علوم تاریخ در نامی بلکه ساختهشده<br />

فلسفههای سایر با بیربط گذاشته(‏ و<br />

پوانکاره‎۵‎ فلسفهٔ‏ مانند دانشمندان،‏ توسط وره‎۶‎نبود.‏<br />

دوهم‏ مانند علوم مورخین فلسفهٔ‏ شناخت<br />

به تازه که هستند پدیدههایی اینها علوم<br />

از بعضی وقتی شروعکردهایم.‏ آنها آن<br />

‏)در میگردند مهمی تغییرات دستخوش فالسفه<br />

پیوسته ریاضیات(،‏ و فیزیک زمان ‏»بحرانی<br />

کنند اعالم که میشوند پیدا حرفهای وجود<br />

به ریاضیّات،‏ یا و فیزیک در علم«،‏ در این<br />

که گفت میتوانم جرئت به است.‏ آمده زیرا<br />

هستند.‏ طبیعی کامالً‏ فالسفه اظهارات پیشگویی<br />

به را خود وقت فالسفه از بخشی که<br />

مترصدند و کرده سپری علوم احتضار آورده<br />

جای به را علوم تدفین مراسم بتوانند بخوانند.‏‎۷‎<br />

آن بر فاتحهای فلسفه جانب از و زمان<br />

همان در اینکه عجیبتر مطلب امّا بحران<br />

از که میشوند پیدا نیز دانشمندانی کشف<br />

به ناگهان و میکنند.‏ صحبت علوم خود<br />

در فلسفه به نسبت شگفتانگیزی قریحهٔ‏ میکنند<br />

فکر آنان که اینجاست میآیند نایل درحالی<br />

آوردهاند روی فلسفه به ناگهان 76<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


فلسفه<br />

‏»کاربران«‏‎۸‎ از هرگز آنان که دانشمندان<br />

همان یا نبودهاند.‏ رویگردان اسراری<br />

انتشار و کشف به که میکنند ر تصوّ‏ زج نمیکنند کاری آنکه حال و دستیافتهاند درحقیقت<br />

که سطحی و مندرس کلماتی اظهار میباشند.‏<br />

فلسفه تاریخ به متعلّق فالسفه<br />

صفِ‏ به متعلّق خود که فالسفه ما این<br />

که فکرکنیم چنین داریم میل میباشیم آنان<br />

که علم یک رشد مناسبت به دانشمندان،‏ میگیرند،‏<br />

بنیادی تغییر و استحاله جای به تماشایی<br />

و مرئی فلسفی بحران دچار کودکی<br />

که معنایی همان به میشوند،‏ بحران<br />

این در میگردد.‏ تب بحران دستخوش آنان<br />

روزینهٔ‏ هر و خودجوش فلسفهٔ‏ که است میگردد.‏<br />

مشهود برایشان سادگی به فرآوردههای<br />

کلیه و ماخ امپیریوکریتیسیسم لوناچارسکی،‏<br />

بوگدانف،‏ نظرات مانند آن از<br />

فلسفی بحران یک غیره و بازاراف به<br />

مربوط حوادثی اینها بودند.‏ قماش این قریب<br />

طرحی بتوانیم اینکه برای تاریخاند.‏ جریان<br />

این از منطقی بعدی در ذهن به که<br />

را فلسفهای بگوییم میتوانیم دهیم،‏ ارائه وراثت،‏<br />

زیستشناسی،‏ دانشمندان از بعضی ‏»اطّالعات«‏‎۹‎<br />

اطراف در غیره و زبانشناسی از<br />

هستند کوچکی فلسفی ‏»بحران«‏ میسازند آن.‏<br />

مرغوبتر نوع از قماش این فلسفی<br />

بحرانهای این در آنچه بنابراین بحرانها<br />

که است این جالبتوجه دانشمندان یگانهجهت<br />

متوجّه همیشه فلسفی دیدگاه از و<br />

کهنه موضوعات بحرانها هستند؛ ممکن اصالت<br />

و تجربه اصالت به مربوط مندرس زنده<br />

دیگر بار را ایدهآلیستی یعنی صورت این<br />

که گفت میتوان بدینترتیب و مینمایند میباشند.‏<br />

ماتریالیسم دشمن همیشه بحرانها امپیریوکریتیسیست<br />

اوتزوویستها بنابراین بودنشان(‏<br />

بلشویک ‏)بهعلت چون و بودند مارکسیسم<br />

که میگفتند بودند،‏ هم مارکسیست ‏ٔه<br />

مابعدالطبیع این شر از را خود بایستی ‏»ماتریالیسم<br />

همانا که انتقادی‎۱۰‎ قبل ما اینکه<br />

بر و نموده خالص بود،‏ دیالکتیک«‏ باالخره<br />

باید شود بیستم قرن مارکسیسم بتواند بوده.‏<br />

آن فاقد همیشه که بجوید فلسفهای که<br />

نیمهنوکانتی‎۱۱‎ و ایدهآلیستی فلسفه این بریده<br />

مارکسیسم برقامت دانشمندان توسّط بود.‏<br />

امپیریوکریتیسیسم بود،‏ شده دوخته و میخواستند<br />

حتی بلشویکها این از بعضی در<br />

را مذهب ‏»راستین«‏ انسانی ارزشهای خود<br />

خاطر این به و نموده ادغام مارکسیسم بگذریم!‏<br />

مینامیدند.‏ خدا«‏ ‏»سازندگان را بحث<br />

لنین دعوت از گورکی نظر بنابراین بود.‏<br />

اوتزوویست فالسفهٔ‏ گروه با فلسفی الکسئی<br />

: کرد پیشنهاد را خود شرایط لنین دیدنتان<br />

به میل کمال با من عزیز،‏ ماکسیمویچ ابا<br />

فلسفی بحث هرگونه از اما آمد خواهم مینمایم.‏<br />

: بود تاکتیکی جهتگیری یک این یقیناً‏ از<br />

بود عبارت همانا موضوع اساسیترین و مهاجر بلشویکهای بین وحدتسیاسی جدایی<br />

فلسفی بحث یک با انها بین نبایستی از<br />

بیشتر چیزی تاکتیک،‏ این در اما انداخت.‏ که<br />

چیزی همان تمیزداد؛ میتوان تاکتیک یک آگاهی<br />

و فلسفه ‏»پراتیک«‏ نوعی را آن من است،‏<br />

فلسفه‎۱۲‎ کربردن معنای به که آنچه به واقعیّت<br />

این به آگاهی فیالجمله خواهمنامید.‏ جداییافکن‎۱۳‎<br />

فلسفه،‏ که خشن و واضح علم<br />

اگر و میبخشد وحدت علم اگر است.‏ فلسفه<br />

میبخشد،‏ وحدت جدایی،‏ ایجاد بدون مگر<br />

بخشد وحدت نمیتواند و میافکند جدایی لبخند<br />

معنای میتوان بدینسان جدایی.‏ راه از و<br />

رابطه‎۱۴‎ ایجاد نوع هیچ : فهمید را لنین داشتهباشد.‏<br />

وجود نمیتواند فلسفی بحث این<br />

شرح جز نخواهمکرد کاری امروز من میباشد.‏<br />

تز یک تنهایی به خود که لبخند این<br />

باشم امیدوار که میدهم جرئت خود به خواهدبرد.‏<br />

جایی به راه تز هدایت<br />

سؤالی طرح به مرا بالدرنگ تز این طرح<br />

من ذهن در نمیتواند که میکند نیست<br />

ممکن فلسفی گزارش هیچ اگر نشود.‏ نمایم؟<br />

ارائه میتوانم گفتاری چگونه پس فالسفه،‏<br />

مقابل در گفتاری که است بدیهی فردی<br />

از نمیتواند لباس همانطوریکه امّا قادر<br />

نیز شنوندگان بسازد،‏ کشیشی معمولی گفتار<br />

بنابراین نمایند.‏ ایجاد گفتاری نیستند بود.‏<br />

نخواهد فلسفی من مقطع<br />

به مربوط ضروری دالیل به معذالک میکنیم،‏<br />

زندگی آن در ما که تئوریکی تاریخ فلسفه<br />

قلمرو در‎۱۵‎ گفتاری من گفتار فلسفه<br />

قلمرو در گفتار این امّا خواهدبود.‏ این<br />

باشد.‏ فلسفی گفتاری‎۱۶‎ کامالً‏ نمیتواند بود<br />

خواهد فلسفه درباب‎۱۷‎ گفتاری گفتار،‏ معنا<br />

این به باشد.‏ میخواهد بگوییم بهتر یا ‏ٔه<br />

ارائ جهت من از دعوت با شما انجمن که من<br />

قلبی خواستههای استقبال به گزارش یک آمدهاست.‏<br />

بتوانم<br />

امیدوارم،‏ من همانطوریکه اگر،‏ خالصه<br />

بهطور و فلسفه باب‎۱۸‎ در چیزی از<br />

طرحی جهت در مقدماتی اصول درباب آنچه<br />

نمایم،‏ القاء‎۱۹‎ شما به فلسفه تئوری یک نام<br />

این شایستگی دارم،‏ آن گفتن در سعی که بعضی<br />

از که چیزی آن تئوری خواهدبود.‏ است.‏<br />

مقدّم علم بر جهات خواهمکرد<br />

خواهش شما از که است بدینگونه فلسفه.‏<br />

و لنین : نمایید درک مرا گفتار عنوان در<br />

درباره‎۲۰ٔ‎ لنین نظر بلکه لنین،‏ فلسفه نه آنچه<br />

به میکنم ر تصوّ‏ حقیقت در فلسفه.‏ باب هم<br />

کامالً‏ شاید و هستیم لنین مدیون که را گذاشت؛<br />

قیمتی نمیتوان باشد نبوده بیسابقه خواهیم<br />

شروع گفتاری به این از حرکت با تئوری<br />

روزی که آنچه بر است مقدّم که نمود خواهدبود.‏<br />

فلسفه غیرفلسفی Communication ۱٫<br />

میکنیم<br />

ترجمه گزارش به ما که را کلمهای میتواند<br />

متعددی معانی فرانسه زبان در ‏ٔه<br />

رابط ایجاد است جمله آن از باشد داشته بهطوریکه<br />

مؤلّف و همزبانی و همدلی بازی<br />

کلمه این با گاهی شد خواهد مالحظه نیست.‏<br />

فارسی زبان به ترجمه قابل که کرده Otzovistes ۲٫<br />

خروج<br />

معنی به روسی لغت Otzouat 3. کنارهگیری<br />

و empiriocriticisme ۴٫<br />

Poincare .5<br />

Duhem et Rey .6<br />

عبارت<br />

Abmajorem gloriam Dei .7 مشهور<br />

دعای یک از مأخوذ التین Pratiquer ۸٫<br />

Information .9<br />

کلمه<br />

جدید معنای به اطالعات از منظور بررسی<br />

مورد انفورماتیک علم در که است قرارمیگیرد.‏<br />

مطالعه و Precritique ۱۰٫<br />

Neokantien .11<br />

Pritiquer la Philosophie .12<br />

La philosophie divise .13<br />

۶۴<br />

ص زیرنویس به شود مراجعه ۱۴. dans ۱۵٫<br />

de .16<br />

Sur .17<br />

Sur .18<br />

Communiquer .19<br />

77<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


78<br />

صفحه Sur .20<br />

دو<br />

دیدگاه<br />

از لنین شایستگی بزرگترین اگر سریعاً‏<br />

بتوانیم شاید است،‏ این ما فعلی بحث ‏ٔه<br />

فلسف بین تعلیق حال در مسئله یک حل با و<br />

فرانسه دانشگاهی فلسفهٔ‏ حتی دانشگاهی،‏ نیز<br />

من خود که آنجایی از نماییم.‏ شروع لنین اشتغال<br />

فلسفه تدریس به و هستم دانشگاهی هستم<br />

اشارتی‎۱‎‏«‏ ‏»اهل همان زمرهٔ‏ در دارم میفرستد.‏<br />

‏»درود«‏ آنان به لنین که لوفور‎۲‎<br />

هانری از غیر میدانم که تاجایی ‏ٔه<br />

فلسف تخصیصداده،‏ لنین به بدیع اثری که بزرگترین<br />

که را مرد این فرانسه دانشگاهی رهبری<br />

را جدید تاریخ سیاسی انقالب آگاه<br />

وجدانی با و مفصّل بهطور و مینمود <br />

وراهرا دوهم پوانکاره،‏ ما هموطنان آثار در<br />

ت نرانیم سخن آن از جز بخوانیم اگر تحلیلنموده،‏<br />

امپیریوکریتیسیسم و ماتریالیسم ندانستهاست.‏<br />

توجه عطف شایسته مرا<br />

کردهام فراموششان که استادانی امیدوار استثنای<br />

به گذشت که نیمقرنی در امّا ببخشند،‏ به<br />

کمونیست علم اهل و فالسفه از مقاله چند نمیتوان<br />

لنین دربارهٔ‏ صفحه چند جز من گمان سال<br />

نو اعصار مجلهٔ‏ در سارتر : نمود پیدا مرلوپونتی<br />

انقالب(‏‎۳‎‏،‏ و ‏)ماتریالیسم ۱۹۴۶ دیالکتیک(‏‎۴‎<br />

ماجراهای نام به خود کتاب ‏)در ‏»روح‎۶‎‏«(‏<br />

مجلهٔ‏ در مقالهای ‏)در ریکور‎۵‎ و از<br />

احترامآمیز بهطوری مقاله آن در ریکور میآید<br />

بهنظر ولی نموده یاد انقالب و ‏»دولت سارتر<br />

ننمودهباشد.‏ بحث لنین ‏»فلسفه«‏ از که لنین<br />

و انگلس ماتریالیستی فلسفهٔ‏ که میگوید که<br />

معنایی همان به است.‏ ‏»نیاندیشیدنی‎۷‎‏«‏ نمیتواند<br />

که اندیشهای ‏)الشیی‎۸‎‏(؛ چیز نه زیرا<br />

آید بیرون موفق صرف آزمایش بوتهٔ‏ از : طبیعتگرای‎۹‎ است مابعدالطبیعهای که هگلی‎۱۰‎<br />

ماقبل و کانتی ماقبل انتقادی،‏ ماقبل کرد<br />

عمل نوعی سخاوتمندانه سارتر ولی نسبت<br />

فلسفه آن به را افالطونی ‏»اسطورهٔ«‏ تا<br />

میکند کمک را پرولتاریا که میدهند باشد.‏<br />

انقالبی شر<br />

از را خود ساده کلمهٔ‏ یک با مرلوپونتی یک<br />

جز چیزی لنین فلسفهٔ‏ میدهد؛ نجات آن نیست.‏<br />

‏»شگرد«‏ فلسفهٔ‏<br />

سنت محاکمه به اینجا اگر مسلماً‏ طرف<br />

این به سال صدوپنجاه از فرانسوی مزاج<br />

بضاعت اگر حتی مینمودم شروع زیرا<br />

نمیبودم بخشش قابل میداد اجازه من زیر<br />

را گذشته این فرانسوی فلسفهٔ‏ که سکوتی علنی<br />

محاکمهای شایستهٔ‏ است پوشانده آن بودهباشد<br />

نمایشی بایستی سنت این است.‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله فیلسوف<br />

هیچ که زیرا تحمل غیرقابل در<br />

آن تاریخ نوشتن به فرانسوی شناختهشده نکردهاست.‏<br />

خطر عام مالء را<br />

نکته این اظهار جرئت بایستی حقیقت در دوبیران‎۱۱‎<br />

من از فرانسوی فلسفه که داشت با<br />

برنشویک‎۱۴‎ و تابرگسون‎۱۳‎ گوزن‎۱۲‎ و و<br />

الشیله‎۱۷‎ راوسون‎۱۶‎‏،‏ هاملن‎۱۵‎ از گذار نجاتی<br />

راه خود تاریخ مقابل در بوترو‎۱۸‎ که<br />

بزرگ مرد چند وسیلهٔ‏ به مگر ندارد بهخرج<br />

سماجت آنان تعقیب در سنت این زیر<br />

یا و دورکایم‎۲۰‎ و کنت‎۱۹‎ مانند داده مانند<br />

نموده محبوس فراموشی از غباری به<br />

که گفت باید کورنو‎۲۲‎‏.‏ و کوتورا‎۲۱‎ و<br />

علم مورخ فلسفه،‏ آگاه مورخ چند مدد گمنامی<br />

در که معرفتشناسی‎۲۳‎ دانشمندان آنهایی<br />

تا کردهاند کار حوصله و تأمل با و از<br />

تاحدی،‏ فرانسوی،‏ فلسفهٔ‏ که دهند تعلیم را مدیون<br />

را خود احیاء‎۲۴‎ بهاینطرف سیسال همگان<br />

که افراد این بین از میباشد.‏ آنان فوتشدگان<br />

فقط که دهید اجازه میشناسند،‏ باشالر‎۲۶.۲۷‎<br />

و کاواییس‎۲۵‎ : ببرم نام را دانشگاهی<br />

فلسفه این بگذریم هرچه از بهاینطرف<br />

سال صدوپنجاه از که فرانسه ارتجاعی<br />

و اصالتروحی‎۲۸‎ مذهبی،‏ عمیقاً‏ سپس<br />

و محافظهکار موارد بهترین در و ‏»اصالت<br />

متوجه و لیبرال عمر آخر در افتخار<br />

با که فلسفهای این و شخص«‏‎۲۹‎بوده فراموشی<br />

بوتهٔ‏ به را فروید و مارکس هگل،‏ کانت<br />

جد به که دانشگاهی فلسفه این سپرده،‏ ننموده،‏<br />

قرائت را هوسرل‎۳۰‎ و هگل سپس مگر<br />

کشفنکرده را راسل و فرگه‎۳۱‎ وجود کمتر،‏<br />

حتی یا بهاینطرف سال ده چند از انقالبی<br />

بلشویک،‏ این به میتوانست چگونه نماید.‏<br />

توجه عطف لنین نام به سیاستمداری و که<br />

کمرشکنی طبقاتی دالیل بار بر عالوه سنگینی<br />

فلسفی صرفاً‏ سنتهای این دوش بر زا تحمیلشده محکومیت عالوهبر میکتد،‏ ‏ٔه<br />

‏»اندیش علیه ارواج ‏»آزادترین«‏ طرف لنین«،‏<br />

انتقادی ماقبل و نیاندیشیدنی فلسفی هستیم<br />

آن میراثخوار ما که فرانسوی فلسفهٔ‏ فلسفهای<br />

نمیتواند که برده بهسر یقین این در بهعنوان<br />

بیاموزد.‏ مردسیاسی و سیاست از دانشگاهی<br />

فیلسوف چند پیش مدتی مثال نظریهپردازیهای<br />

مطالعهٔ‏ به فرانسوی اسپنوزا‎۳۳‎‏،‏<br />

ماکیاوللی‎۳۲‎ سیاسی،‏ فلسفهٔ‏ حتی<br />

و الک‎۳۶‎ گرتیوس‎۳۵‎‏،‏ هابس‎۳۴‎‏،‏ حتی<br />

پرداختند.‏ ‏»خودمان«‏ روسوی روسو،‏ و<br />

ادبیان امید به نویسندگان این قبل سیسال شدهبودند.‏<br />

رها غیره و حقوقدانان طرد<br />

و نفی در فرانسوی دانشگاهی فلسفهٔ‏ پس سیاست<br />

از چیزی اینکه بر مبنی خود کامل نمیتوان<br />

لنین بنابراین و سیاسی مردان و هرچیزی<br />

نشدهاست.‏ اشتباه دچار آموخت،‏ مرگبار<br />

فلسفه بر شود سیاست به مربوط که از<br />

را خود حیات سیاست زیرا باشد میتواند دارد.‏<br />

فلسفه دانشگاهی<br />

فلسفهٔ‏ که گفت نمیتوان یقیناً‏ لنین<br />

و خوانده را لنین زمانی فرانسه دست<br />

با باشد نپرداخته آن به چیزی درعوض پولش«‏<br />

‏»تمامی که درحالی کامل دلبازی و فراداریم.‏<br />

گوش لنین به میبخشد.‏ ان به را امپیریوکریتیسیسم<br />

و ماتریالیسم در که آنجایی آلمانی<br />

پرولتر این یادمیکند،‏ دیتسگن‎۳۷‎ ازِ‏ که<br />

بودند گفته دربارهاش انگلس و مارکس که اینکه<br />

دلیل به خودآموزی،‏ با و ‏»بهتنهایی«‏ ‏»ماتریالیسم<br />

خود بود،‏ مبارز پرولتر یک : نمودهبود کشف را دیالکتیک«‏ ‏»نوکران<br />

دتسگن نظر در فلسفه ‏»استادان گفتارهای<br />

با که هستند مدرکی«‏ صاحب نوعی<br />

کمک به آرمانی«‏ ‏»خیر درباب خود را<br />

مردم ظاهرسازی،‏ از سرشار ایدهآلیسم که<br />

‏»همانطوری میدهند.‏ سوق حمایت به ضد<br />

نیز ماتریالیسم ضدخداست،‏ شیطان ‏ٔه<br />

نظری است.«‏ روحانینما دانشگاهیان عام<br />

است ‏»سالحی معرفت ماتریالیستی ‏»مذهب<br />

علیه فقط نه مذهبی(،‏ ایمان علیه میشناسند،‏<br />

همگان که راستین معمولی،‏ مذهب<br />

علیه همچنین بلکه کشیشان،‏ مذهب رد گمشده ایدهآلیستهای استادانه و متعالی دانشگاهیان<br />

دوپهلویی و ابهام مقابل در مه«.‏ مذهبی«‏<br />

‏»صداقت دیتسگن ‏»آزاداندیش«،‏ ‏»نظامی«‏<br />

الاقل اینجا در میداد.‏ ترجیح را نظر<br />

که وجوددارند کامل مردانی وجوددارد،‏ استادان،‏<br />

آقایان برای جدانمیکنند.‏ عمل از را برای<br />

وسیلهای بلکه نبوده علم یک ‏»فلسفه است«.«‏<br />

سوسیالدموکراسی مقابل در دفاع را<br />

خود که کسانی تمامی و ‏»»استادان آزاداندیشیشان<br />

علیرغم مینامند فیلسوف و میشوند…‏ پیشداوری و عرفان دچار تودهای<br />

آنان سوسیالدموکراسی مقابل در نمودن<br />

دنبال برای تشکیلمیدهند.‏ ارتجاعی محمالت<br />

توسط آن اثبات بدون درست راهی بنبست<br />

یعنی فلسفه بایستی مذهبی و فلسفی ۳۸ نمود.««‏ مطالعه را بنبستها بین<br />

است قادر امّا بیرحمانه،‏ است متنی حتی<br />

کامل«‏ ‏»مردان و ‏»آزاداندیشان«‏ ‏»نظامفکری«‏<br />

دارای نهتنها که مذهبیها در<br />

فکری نظام این بلکه هستند نظری شود.‏<br />

قائل تمایز ادغامشده،‏ نیز آنان عمل تصادفی<br />

روشن؛ است متنی بههمانسان دیتسگن<br />

از شگفتی کلمهٔ‏ با متن این که نیست ما<br />

مییابد.‏ خاتمه نموده نقلقول لنین که دنبال<br />

را درستی راه که هستیم آن نیازمند را<br />

درست راه آن اینکه برای پس نماییم


79<br />

صفحه HHamelin .15<br />

Ravaisson .16<br />

Lachelier .17<br />

Boutroux .18<br />

Comte .19<br />

Couturat ۲۱٫ Durkheim .20<br />

Cournot .22<br />

epistemologue .23<br />

renaissance .24<br />

Cavailles .25<br />

Bachelard .26<br />

مطالعه<br />

را فلسفه بایستی نماییم دنبال بتوانیم هب میباشد.‏ بنبستها«‏ ‏»بنبست که نماییم راه<br />

نمیتوان که معناست بدین این دیگر بیان در<br />

چیز هر از قبل ولی علوم ‏)در را درستی آن<br />

از باالتر و فلسفه مطالعهٔ‏ بدون سیاست(‏ ‏ٔه<br />

مثاب به فلسفه به مربوط نظریه یک بدون دنبال<br />

نمیشود،‏ منتهی جایی به که راهی نمود.‏<br />

بدون<br />

مذکور دالیل کلیه از فراتر و نهایت در فالسفه<br />

برای لنین که است علت این به شک برای<br />

و میباشد غیرقابلتحمل دانشگاهی نساختهباشیم<br />

خاطر آزرده را کسی اینکه نه<br />

اگر فالسفه اکثر برای بگوییم میتوانیم خواه<br />

باشند بوده دانشگاهی خواه آنها،‏ همهٔ‏ من<br />

خود برای ‏)البته ما همهٔ‏ برای لنین نه.‏ غیرقابل<br />

فلسفی نظر از خاصی زمان در نیز(‏ زیرا<br />

تحمل غیرقابل هست،‏ یا و بوده تحمل فالسفه<br />

که آنچه علیرغم و امر حقیقت در که ‏ٔه<br />

فلسف انتقادی ماقبل خصلت دربارهٔ‏ میتوانند آن<br />

مقوالت از بعضی موجز حالت و لنین میکنند<br />

حس و میداند نیک خود بگویند،‏ خود<br />

فالسفه نیست.‏ این حقیقی مسئله که ایرادات<br />

لنین که میدانند نیک و حسمیکنند لنین<br />

خود این نموده.‏ پیشبینی قبل مدتی از را فوریه<br />

۷ مورخ نامهٔ‏ ‏)در : میگوید که است در<br />

یعنی زمینه این در من گورکی(‏ به ۱۹۰۸ که<br />

است لنین این ندارم.‏ کافی آمادگی فلسفه تعاریف<br />

و فرمولبندیها که میدانم : میگوید که<br />

میدانم من میباشد؛ ناهجار و مبهم من بودنت<br />

‏»متافیزیک«‏ به را ماتریالیسم فالسفه که<br />

میکند اضافه لنین امّا خواهندنمود.‏ متّهم آنان<br />

فلسفهٔ‏ به من نهتنها نیست.‏ این مسئله فلسفه<br />

به نیز آنان مثل بلکه ندارم اشتغال فلسفه<br />

به آنان اشتغال نحوهٔ‏ نمیورزم.‏ اشتغال و<br />

فراست خزائن نمودن نثار از عبارتست قلمرو<br />

د نشخوار برای صرفاً‏ نکتهپردازی‏ مورد<br />

دیگری جور به را فلسفه من فلسفه.‏ مارکس<br />

که همانطوری میدهم،‏ قرار بحث همانطوری<br />

را فلسفه من بگوید میخواست است<br />

جهت این از میبرم‎۳۹‎ بهکار هست که ‏»ماتریالیسم<br />

طرفدار میکنم ر تصوّ‏ من که باشم.‏<br />

دیالکتیک«‏ امپیریوکریتیسیسم<br />

و ماتریالیسم در همه این سطور<br />

بین یا و صراحت با یا شده نوشته برای<br />

فیلسوف لنین دلیل این به خطوط.‏ و یعنی<br />

بدانند،‏ نمیخواهند که فالسفه اکثریت مسئله<br />

که میشوند،‏ متوجّه کنند اقرار بیاینکه میباشد.‏<br />

تحمل غیرقابل نیست،‏ حقیقیاین مارکس،‏<br />

بدانیم که نیست این اصلی مسئله نه؟<br />

یا بودهاند فیلسوف حقیقتاً‏ لنین و انگلس آنان<br />

نه؟ یا هستند بینقص آنان فلسفی نظرات گفتهاند<br />

کانت فینفسهٔ«‏ ‏»شی درباب محمالتی انتقادی<br />

ماقبل آنان ماتریالیسم اینکه و نه یا زیرا<br />

قبیل.‏ این از سخنانی و نه؟ یا هست 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله از<br />

خاصی نوع محدودهٔ‏ در سؤاالت این کلیّهٔ‏ مسئله<br />

طرحشوند.‏ میتوانند فلسفه‎۴۰‎ کاربرد کاربرد<br />

به میشود مربوط بهدرستی حقیقی کامالً‏<br />

نوع یک ارائه با لنین که فلسفه سنتی تردید<br />

مورد را آن فلسفه،‏ کاربرد متمایز دادهاست.‏<br />

قرار و<br />

نوید از نشانی گونه دیگر کاربرد این ‏ٔه<br />

نحو عینی معرفت جهت این در طرحی نسبت<br />

معرفتی دارد.‏ خود در را فلسفه وجود بنبستبنبستها‎۴۱‎‏.‏<br />

مثابهٔ‏ به فلسفه به فلسفه<br />

و فالسفه که چیزی آخرین بنابراین معرفت<br />

همین میباشند آن تحمل به قادر چنین<br />

فکر حتی که راستی به است؛ عینی فلسفه<br />

آنچه مداراست.‏ غیرقابل معرفتی یک<br />

فکر از است عبارت کند تحمل نمیتواند قادر<br />

که فلسفه عینی(‏ معرفت ‏)یعنی تئوری دهد.‏<br />

تغییر را آن سنتی کاربرد بود خواهد زیرا<br />

باشد مرگبار وی بر میتواند تئوری این میباشد.‏<br />

فلسفه نفی مدیون را خود حیات که Entendeur ۱٫<br />

که<br />

دارد را معنایی همان تقریباً‏ کلمه این :<br />

حافظ بیت این در اشارت«‏ ‏»اهل اصطالح ***<br />

دارند اشارت که بشارت اهل است آنکس کجاست؟<br />

اسرار محرم ولی هست نکتهها Henri Lefebvre ۲٫<br />

J. – P. Sartere Materialisme .3<br />

et Revolution in Temps Mod-<br />

۱۹۴۶ ernes<br />

Merleau Ponty Aventures de ۴٫<br />

la dialectique<br />

فرانسوی<br />

معاصر فیلسوف Ricoeur 5. Esprit ۶٫<br />

Impensable .7<br />

معنای<br />

به آلمانی اصطالح Unding 8. ‏»الشیء«‏<br />

هیپولیت<br />

ژان نام بایستی متأسفانه ۲۷. این<br />

به نیز را )Jean Hyppolite( مؤلف(‏<br />

‏)حاشیهٔ‏ نمود.‏ اضافه فهرست Spiritualiste ۲۸٫<br />

Personnaliste .29<br />

Husserl .30<br />

Frege .31<br />

Machiavel .32<br />

Spinoza .33<br />

Hobbes .34<br />

Grotius .35<br />

Locke .36<br />

Dietzgen .37<br />

Den Holtzweg der Holtzwe- .۳۸<br />

دیتسگن<br />

از عباراتی با لنین از نقلقول ge مشخصشده.‏<br />

مضاعف گیومهٔ‏ بهوسیلهٔ‏ که نظر<br />

در که است توضیح به الزم همچنین و میشده منتهی بنبست به فلسفه دیتسگن مینامد.‏<br />

بنبستها بنبست را آن وی لذا نموده<br />

نقل را وی آلمانی عبارت عین لنین بنبستها<br />

بهبنبست آلمانی متن به توجه با و آلمانی<br />

در Holtzweg لغت : نمودیم ترجمه راه<br />

ناگهان که جنگل در است محلی معنای به ممکن<br />

آن ادامه و رسیده بهپایان کوبیدهشده نمیگردد.‏<br />

Je la pratique ۳۹٫<br />

Pratique de philosophie .40<br />

naturalisme ۹٫<br />

Pre-eritique pre – kantienne .10<br />

pre – hegelienne<br />

Maine de Biran .11<br />

Cousin .12<br />

Bergson .13<br />

Brunschvg .14


80<br />

صفحه آلمانی<br />

زبان به همهجا عبارت این ۴۱. نقلشده.‏<br />

***<br />

<br />

نیستند بیش یکی که دلیل دو به بنابراین ‏)همانطور<br />

لنین با نمیتواند دانشگاهی فلسفه فلسفه<br />

سویی از نماید.‏ مدارا مارکس(‏ با از<br />

چیزی که کند ر تصوّ‏ نمیتواند دانشگاهی از<br />

و بگیرد،‏ یاد بتواند سیاسی مرد و سیاست تحمّل<br />

نمیتواند دانشگاهی فلسفه دیگر سوی تئوری<br />

یک موضوع بتواند فلسفه که کن واقعشود.‏<br />

عینی معرفت یعنی لنین،‏<br />

مثل سیاسی مرد یک بهاینکه مضافاً‏ به<br />

فلسفه،‏ در آموخته خود و ‏»سادهلوح«‏ یک دهد<br />

ارائه را فکری چنین تا داده جرئت خود داده<br />

جرئت خود به فلسفه،‏ تئوری یک که تئوری<br />

یک که دهد ارائه را فکری چنین تا مسئول<br />

و آگاه حقیقتاً‏ کاربرد برای فلسفه این<br />

که است بدیهی است،‏ ضروری فلسفه است.‏<br />

نهادن بیرون خود گلیم از پای امر هر<br />

یا و دانشگاهی فلسفهٔ‏ که اینجاست اگر<br />

: نیست اشتباه دچار فلسفهٔدیگری مالقات<br />

این مقابل در بیامانی بهطور فلسفه به<br />

ساده سیاسی مرد یک که تصادفی بهظاهر به<br />

نیل جهت در را فلسفه شروع نقطهٔ‏ وی میکند،‏<br />

مقاومت میدهد،‏ ارائه فلسفه شناخت درست<br />

مالقات این که است دلیل این به مینماید،‏<br />

اصابت آن جای حساسترین به واپس<br />

امیال نقطهٔ‏ تحمل،‏ غیرقابل نقطهای خود<br />

سنت طول در فلسفه اینکه و زدهشده؛ بگوییم<br />

دقیقتر یا نشخوار جز نیست چیزی بایستی<br />

خود به معرفت حصول برای فلسفه چیزی<br />

فلسفه که نماید اذعان نکته این به اعتباری<br />

نوعی به که سیاستی مگر نیست پیدا<br />

تداوم نوعی به که سیاستی کسبکرده،‏ نشخوار<br />

نوعی به که سیاستی کردهباشد،‏ شدهباشد.‏<br />

این<br />

که است کسی لنین که میرسد بهنظر این<br />

نمیتوانست وی و نموده بیان را مطلب اهل<br />

اینکه دلیل به مگر کند بیان را مطلب سیاستمدار<br />

یک نه مسلماً‏ و بود سیاست چنین<br />

پرولتری،‏ رهبر یک برای معمولی غیرقابل<br />

فلسفی نشخوار برای لنین که است بگویم<br />

میکنم جرئت و میباشد تحمل برای<br />

فروید که تحمل غیرقابل همانقدر روانشناسانه.‏<br />

نشخوار ‏ٔه<br />

فلسف و لنین بین رابطهٔ‏ که میشود مالحظه و<br />

موضعی اختالفات سوءتفاهم،‏ فقط حاکم خشمآلود<br />

حساسیت از ناشی واکنشی حتی یا وکیل<br />

معلّمزاده،‏ این که نیست فلسفه استادان فعلی<br />

انقالبی رهبر و دادگستری محقر ‏ٔه<br />

تود که کند اعالم تعارفی بیهیچ انان به 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بیش<br />

بورژواهایی خرده روشنفکران،‏ این عمل<br />

بورژوایی آموزش نظام در که نیستند تودههای<br />

به ایدئولوگها دیگر مانند و کرده مابعد<br />

و انتقادی دگمهای جوان دانشجویان تزریق<br />

را حاکم طبقات ایدئولوژی انتقادی رابطهای<br />

حاکم فلسفه و لنین بین میکند.‏ که<br />

رابطهای وجوددارد،‏ تحمل غیرقابل کامالً‏ جایش<br />

سرکوفتهترین در حاکم فلسفهٔ‏ آن در شدهاست.‏<br />

لمس سیاست یعنی سه<br />

لنین<br />

بین مناسبت چگونه ببینیم اینکه بر ولی به<br />

کمی بایستی رسیدهاند اینجا به فلسفه و فلسفه<br />

و لنین از اینکه از قبل و برگشته عقب مقام<br />

هستیم موظف بگوییم سخن کلی بهطور بنابراین<br />

و مارکسیستی فلسفهٔ‏ در را لنین متذکر<br />

را مارکسیستی فلسفه فعلی وضع شویم.‏<br />

خطوط<br />

بتوانم من که نیست مسئلهای این یک<br />

به نمایم؛ بیان اینجا را آن تاریخ اساسی نیسم.‏<br />

کار این انجام به قادر قاطعی دلیل که<br />

مجهولی‎۱‎ آن بایستی که علت این به دقیقاً‏ و<br />

بشناسیم بنویسیم،‏ را تاریخش میخواهیم مجهول<br />

این آیا که بدانیم شناختیم،‏ را آن وقتی حق<br />

دیگر،‏ عبارت به و نه یا دارد تاریخی نه؟<br />

یا باشد داشته تاریخی دارد حتّی<br />

را مارکسیستی فلسفهٔ‏ ‏»تاریخ«‏ اینجا مرحجاً‏<br />

بلکه کرد،‏ نخواهم طراحی دور از پی<br />

در تاریخ،‏ در آثاریکه و متون خالل از را<br />

ویژهای‎۲‎ معضل وجود شدهاند،‏ ظاهر هم مباحثات<br />

معضل این ساخت.‏ خواهم آشکار نیز<br />

امروز که داشته پی در را مشهوری از<br />

را آن وجود میتوانیم ما دارند.‏ ادامه مباحثات<br />

این مشهورترین عناوین خالل مارکسیستی<br />

تئوری جوهر : شویم متذکر در<br />

مارکسیسم آیا فلسفه؟ یا علم چیست؟ عمل«‏‎۳‎<br />

‏»فلسفهٔ‏ فلسفه،‏ یک خود جوهر علمی<br />

ادعاهای صورت این در است؟ معنایی<br />

چه به مارکس بهوسیلهٔ‏ اظهارشده خود<br />

جوهر در مارکسیسم برعکس یا هستند؟ تاریخ؛<br />

علم تاریخی،‏ ماتریالیسم است،‏ علم ماتریالیسم<br />

یعنی آن فلسفه اینصورت در امّا تمایز<br />

اگر یا دارد؟ منزلتی چه دیالکتیک و<br />

‏)علم(‏ تاریخی ماتریالیسم بین کالسیک نماییم<br />

قبول را ‏)فلسفه(‏ دیالکتیک ماتریالیسم تفکر<br />

مورد را تمایز این میتوان چگونه جدید<br />

بهصورت یا سنتی بهصورت : داد قرار دیالکتیک<br />

و ماتریالیسم بین مناسبات یا آن،‏ یا<br />

روش صرف : چیست دیالکتیک کدامند؟ فلسفه؟<br />

کل ویژهای<br />

مباحثات تغذیهٔ‏ مایهٔ‏ معضل این را<br />

فکر این میخواهم اینجا شدهاست.‏ یک<br />

از شاهدی معضل این که نمایم القاء کالسیک<br />

مسائل‎۴‎ و معماآمیز تقریباً‏ واقعیت میباشد.‏<br />

آن تعبیر و پرداخت نوعی فوقالذکر فرمولبندیهای<br />

که میگوییم خالصه بهطور بهصورت<br />

منحصراً‏ را معضل این کالسیک که<br />

آنچه بطن در بنابراین و فلسفی مسایل مینمایند؛<br />

تعبیر نامیدهایم،‏ فلسفی نشخوار ما معضالت<br />

این بایستی بالشک درحالیکه بیاندیشیم<br />

فلسفیئی مسائل خالل در را به<br />

را خود جای نمیتوانند معضالت که مشکل‎۵‎<br />

اصطالح : ندهند دیگری اصطالح به<br />

فقط علمی(.‏ ‏)بنابراین عینی معرفت یعنی فهم<br />

تردید،‏ بدون که،‏ است شرط یگانه این اساسیترین<br />

ناپخته بهطوری که مبحثی خلط فلسفه<br />

در را مارکسیسم تئوریک دستآورد قرار<br />

تفکر مورد فلسفی مسائل بهصورت نوعی<br />

بر تأکید یعنی میگردد،‏ ممکن داده،‏ ایجاد<br />

فلسفی نتایجی میتواند کامالً‏ که مشکل آخرین<br />

در مشکل،‏ این که مقیاسی در امّا نماید ۶<br />

نیست.‏ فلسفی مسئله یک خود وهله،‏ متضمن<br />

که را اصطالحاتی عامداً‏ من اگر فلسفی(‏<br />

مسئله علمی،‏ ‏)مشکل تمایزات این هک است بهایندلیل نه میبرم بهکار است مبحثی<br />

خلط چنین دچار که کسانی میخواهم ما<br />

همهٔ‏ زیرا دهم،‏ قرار قضاوت مورد شدهاند داریم<br />

حق و هستیم اشتباهی چنین دستخوش بوده<br />

اجتنابناپذیر مبحثی خلط چنین کنیم فکر مارکسیستی<br />

فلسفه خود که جایی تا هست و هم<br />

هنوز و بوده آن دچار ضروری دالئل به هست.‏<br />

زمان<br />

از است،‏ کافی نهایت،‏ در که،‏ زیرا نظری<br />

اینطرف،‏ به فوئرباخ دربارهٔ‏ تزهایی مالحظه<br />

تا بیافکنیم مارکسیستی فلسفهٔ‏ تأثیر بر میدهد.‏<br />

ارائه بدیع نمایشی تأثیر این که نماییم که<br />

باشید همعقیده من با مطلب این در اگر صرفنظر<br />

مارکس جوانی آثار از بایستی علیرغم<br />

شما از بعضی که ‏)میدانم نموده دست<br />

از مهمی امتیاز شده ارائه دالیل نمود<br />

قبول را مارکس اظهار این و میدهید.(‏ است<br />

‏»تسویهحسابی آلمانی،‏ ایدئولوژی که و<br />

انقطاع بنابراین و قبلی«‏ فلسفی آگاهی با اگر<br />

و مارکس تفکر در دگرگونی نوعی ‏ٔه<br />

دربار تزهایی بین که را آنچه بخواهیم ۱۸۴۵(<br />

گسستگی،‏ نانهٔ‏ ‏)نخستین فوئرباخ افتاده<br />

اتفاق ۱۸۷۷ انگلس،‏ آنتیدورینگ و خأل<br />

طوالنی فضای این نماییم مالحظه خوب ننماید.‏<br />

جلب را ما نظر نمیتواند فلسفی : میگفت باخ فوئر دربارهٔ‏ تز یازدهمین ولی<br />

جهان تعبیر جز نکردهاند کاری ‏»فالسفه عبارت<br />

این آن.«‏ تغییر از عبارتست مسئله نوینی<br />

فلسفهٔ‏ نویدبخش میآید بهنظر ساده متوجه<br />

بلکه تعبیر نه فلسفه دیگر که باشد بدینگونه<br />

وانگهی خواهدبود.‏ جهان تغییر


81<br />

صفحه بعد<br />

نیمقرن خواندهشد؛ بعدها تزها این که بود که<br />

گرامشی‎۸‎ توسط سپس و البریوال‎۷‎ توسط نوین،‏<br />

فلسفهای مثابهٔ‏ به اساساً‏ را مارکسیسم معذالک<br />

نمودند.‏ تعریف عمل«‏ ‏»فلسفهٔ‏ این<br />

که شد تسلیم بدیهی امر این به بایستی نوین<br />

فلسفهٔ‏ هیچ بالفاصله پیامبرانه عبارت نوینی<br />

فلسفی‎۹‎ گفتار هیچ تقدیر بههر و فلسفی<br />

سکوت برعکس بلکه نکرد،‏ ایجاد در<br />

فلسفی سکوت این شد.‏ سبب را درازی امری<br />

بهوسیلهٔ‏ مگر شکستهنشد عام مأل : نشده پیشبینی و اتفاقی و ظاهری کامالً‏ نبرد<br />

به بود مجبور که انگلس شتابزده مداخله وی<br />

و پرداخته بنگ دوهر علیه ایدئولوژیک نماید.«‏<br />

تعقیب وی خود خاص قلمرو ‏»در را نوشتههای<br />

سیاسی نتایج برابر در بتواند تا که<br />

ریاضیات کوردل استاد این ‏»فلسفی«‏ سوسیالیسم<br />

بر خطرناک بهنحوی تأثیرش نماید.‏<br />

مقابله شدهبود،‏ گسترده آلمانی تزی<br />

: است چنین عجیب موقعیت این پس نوید<br />

فلسفه در را انقالبی میآید بهنظر که و فلسفی سکوت سیسال سپس و میدهد،‏ که<br />

فلسفی مشاجرهآمیز فصل چند سرانجام در<br />

ایدئولوژیک و سیاسی دالیل به انگلس تئوریهای<br />

پراهمیت خالصه یک بر مقدمه بهطبع<br />

و نموده بدیههسازی مارکس علمی با<br />

ما که گرفت نتیجه بایستی آیا رساند.‏ انقالبی<br />

نویدبخش که تز یازدهمین قرائت و<br />

فلسفی پنداری دستخوش است فلسفی از<br />

قبل امّا نه.‏ و آری هستیم؟ گذشته به ناظر بدواً‏<br />

بایستی میکنم تصور بگوییم،‏ نه اینکه اصل<br />

در ما آری بگوییم.‏ آری جدی بهطوری تزهایی<br />

در آنچه هستیم.‏ فلسفی قربانیپنداری زبان<br />

به ضرورتاً‏ شده ارائه فوئرباخ دربارهٔ‏ هرگونه<br />

با رابطه‎۱۰‎ قطع از حکایت فلسفی چیزی<br />

داشت،‏ جهان تعبیر به معطوف فلسفه تاریخ<br />

علم جدید،‏ علمی : نوین غیرفلسفهای آلمانی<br />

ایدئولوژی در تا میرفت مارکس که آنرا<br />

آسیبپذیر بسیار هنوز پایههای نخستین نماید.‏<br />

پیریزی یازدهمین<br />

نوید دنبال به که خألیی بنابراین کوششی<br />

از پر علم،‏ یک از است پر آمده تز علمی<br />

که پرمخاطره و طوالنی سخت،‏ مارکس<br />

که عملی نمود.‏ آغاز را بیسابقه هرگز<br />

که ‏»سرمایه«‏ مسودههای آخرین تا را<br />

خود عمر تمامی برد،‏ پایان به نتوانست نخستین<br />

مبیّن علمی پری این نمود.‏ آن صرف اگر،‏<br />

حتّی یازده تز که است ژرفی دلیل خود<br />

داغ میتوانست که حادثهای پیامبرانه،‏ نمیتوانست<br />

میداد،‏ نوید بنهد،‏ فلسفه بر را بهتر<br />

یا بدهد؛ فلسفه یک به را خود جای هر<br />

رادیکال نسخ‎۱۱‎ میبایستی تز آن بگوییم بتواند<br />

تا نماید اعالم را موجود فلسفه نوع را<br />

مارکس علمی کشف تئوریک تکوین کار دهد.‏<br />

قرار اهمیت اول درجهٔ‏ در 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله فلسفه<br />

ریشهای نسخ این میدانیم همچنانکه ضبط<br />

و ثبت آلمانی ایدئولوژی در صریحاً‏ میگوید<br />

اثر این در مارکس شدهاست.‏ فلسفی<br />

هوسهای کلیّهٔ‏ شرِّ‏ از را خود بایستی تحصلی‎۱۲‎<br />

واقعیت مطالعهٔ‏ به نجاتداده،‏ تا<br />

درید را فلسفه پندار پردههای و پرداخته دید.‏<br />

هست چنانکه را واقعیت سرانجام مبنای<br />

بر را فلسفه نسخ آلمانی ایدئولوژی احالم<br />

و اضغاث بهمثابهٔ‏ فلسفه تئوری یک مطلب<br />

تمام اینکه برای یا،‏ فریفتاری‎۱۳‎ و قرار<br />

رویا‎۱۴‎ بهمثابهٔ‏ فلسفه نماییم،‏ ادا را ساختهشده<br />

چیزی آن از که رویایی میدهد،‏ واقعی<br />

تاریخ روزانه‎۱۵ٔ‎ بقایای آنرا من که مبلس<br />

که بقایایی مینامم،‏ حقیقی انسانهای آن<br />

بطن در و بوده تخیّلی صرفاً‏ بهوجودی همچون<br />

فلسفه دارد.‏ بازگونه نظمی همهچیز میتواند<br />

ایدئولوژی فقط اخالق،‏ و مذهب میآید<br />

بهنظر آنچه و ندارد تاریخ فلسفهٔ‏ باشد.‏ از<br />

بیرون حقیقت در دارد،‏ جریان آن در حیات<br />

تاریخ تاریخ،‏ در تنها میگذرد،‏ آن نفس<br />

علم اینصورت در‏ انسانها.‏ مادی تخریب<br />

یا واقع امر است.‏ واقع‎۱۶‎ امر نمودهاند،‏<br />

مستور آنرا که ایدئولوژیهایی نخستین<br />

در : میشود شناخته و مکشوف دارد.‏<br />

قرار فلسفه ایدئولوژیها این ردیف تا<br />

نماییم توقف دراماتیک لحظهٔ‏ این در اندکی انقالب<br />

درواقع بریم.‏ پی آن مفهوم و معنا به میدهد<br />

نوید تز یازدهمین که تئوریکی با<br />

نوین.‏ علم یک بنیانگذاری از عبارتست میکنم<br />

تصور باشالر مفهوم این از استفاده را<br />

نوین علم این که تئوریکی حادثهٔ‏ بتوانیم معرفتی«‏<br />

‏»گسستگی بهمثابهٔ‏ مینماید افتتاح نماییم.‏<br />

تعریف یعنی<br />

کرده پایهگذاری را نوینی علم مارکس جای<br />

به علمی‎۱۷‎ مفاهیم از نوین نظامی که<br />

ایدئولوژیک‎۱۸‎ کلی تصورات ترتیب مارکس<br />

قراردارد؛ بود،‏ حاکم گذشته در جز<br />

چیزی که نهاد بنا آنجایی را تاریخ علم میگوییم<br />

وقتی نداشت.‏ وجود تاریخ فلسفههای علمی،‏<br />

مفاهیم از تئوریکی نظام به مارکس آن<br />

در تاریخ فلسفههای سابقاً‏ که قلمرویی در ار استعارهای دستیافته،‏ میکردند،‏ حکومت استعاره<br />

یک جز چیزی که میبریم بهکار مینماییم<br />

القاء را فکر این ما زیرا نیست مارکس<br />

تاریخ،‏ فضای فضا،‏ همان در که تئوریهای<br />

جای به را علمی تئوری یک قلمرو<br />

این خود درواقع نشانده.‏ ایدئولوژیک با<br />

امّا شده،‏ تغییر دستخوش جایی به اینجا از موقتاً‏<br />

که میکنم پیشنهاد من مهم احتیاط این آن<br />

به حتّی و نموده حفظ را استعاره این نماییم.‏<br />

اعطا دقیقتر شکلی علمی<br />

بزرگ اکتشافات اگر حقیقت در بهنظر<br />

نماییم،‏ مالحظه را بشری تاریخ به<br />

مینامیم علوم که را آنچه بتوانیم میآید هک آنچه به ناحیهای صورتبندیهای مثابهٔ‏ دهیم.‏<br />

ربط مینامیم تئوریک بزرگ قارههای بر<br />

تعدی بدون و داریم اینک که فاصلهای با استعاره<br />

میتوانیم خواهیمساخت که آیندهای قبل<br />

بگوییم و بهکاربرده را خود تصحیحشدهٔ‏ گسستگیهای<br />

بهوسیلهٔ‏ قاره دو فقط مارکس از باز<br />

علمی معرفت روی بر متداوم معرفتی ‏ٔه<br />

‏)بهوسیل یونانیان با ریاضیات قارهٔ‏ : شدهبود عنوان<br />

نام این با اسطوره که کسانی یا تالس اخالقش(.‏<br />

و گالیله با ( قارهٔفیزیک و نموده(‏ معرفتی<br />

گسستگی با که شیمی مانند علمی ناحیهای<br />

است علمی شد پایهگذاری الووازیه میدانند.‏<br />

همه اکنون را این فیزیک؛ قارهٔ‏ از ده<br />

حدود فقط که زیستشناسی مانند علمی معرفتی<br />

گسستگی مرحلهٔ‏ نخستین به قبل سال پایان<br />

بود شده شروع مندل و داروین با که به<br />

ملکولی شیمی در ادغامش با بخشید،‏ منطق<br />

میگردد.‏ فیزیک قارهٔ‏ وارد خود نوبهٔ‏ وارد<br />

ریاضیات قارهٔ‏ در آن جدید بهصورت هک میآید بهنظر درعوض غیره.‏ و میشود فقط<br />

ما و نموده افتتاح را جدیدی قارهٔ‏ فروید میکنیم.‏<br />

شروع آن کشف به آزمایش<br />

بوتهٔ‏ از میتواند استعاره این اگر ارائه<br />

را ذیل پیشنهاد بیاید بیرون موفق جدیدی<br />

علمی قارهٔ‏ مارکس میدهیم.‏ گسستگی<br />

یک با را تاریخ قارهٔ‏ ‏)سومین(،‏ در<br />

اینکه از بعد آن جزء نخستین که معرفتی نحوی<br />

به بود منموده اعالم فوئرباخ تزهای روی<br />

بر آلمانی ایدئولوژی در متزلزل کامالً‏ معرفتی<br />

گسستگی این گشودهشد.‏ علم معرفت خاص<br />

لحظهٔ‏ یک در حادثهای است بدیهی قیاس،‏<br />

وسیلهٔ‏ به تعمیم با میتوان حتّی نیست.‏ مانند<br />

چیزی آن،‏ اجزاء از بعضی برمبنای نمود.‏<br />

اعطا ان بر گذشته از مبهمی حس نخستین<br />

بهوسیلهٔ‏ گسستگی این بههرحال این<br />

امّا میگردد رویت قابل نشانههایش را<br />

بیانجام تاریخ یک آغاز نشان فقط نشانهها این<br />

درواقع دیگری گسستگی هر مانند دارد.‏ میباشد<br />

متداوم‎۱۹‎ گسستگی نوعی گسستگی قابل<br />

پیچیده اصالحاتی‎۲۰‎ آن درون در که مشاهدهاست.‏<br />

نوشتههای<br />

از فقراتی در میتوان بیان این با را<br />

تغییرات و اصالحات این عمل مارکس آنها<br />

تئوریک ترتیب و اساسی مفاهیم که تجربی<br />

بهنحوی میدهد قرار تحتتأثیر را سال<br />

فلسفه فقر و مانیفست در : نمود مشاهده سیاسی<br />

اقتصاد نقادی در اشتراک در ۱۸۴۷، سودها<br />

و قیمتها دستمزدها،‏ در ۱۸۵۷، سال سال<br />

سرمایه کتاب نخستین در ۱۸۶۵، سال غیره.‏<br />

و ۱۸۶۷ و<br />

لنین آثار در دیگر تکاملی تغییرات


صفحه 82<br />

بهخصوص در این اثر جامعهشناسی اقتصادی<br />

بینظیری که متأسفانه نزد جامعهشناسان<br />

ناشناخته است و تکامل سرمایهداری در<br />

روسیه نام دارد و امپریالیسم و غیره در<br />

پی اصالحات قبلی آمده است.‏ حتّی امروز<br />

نیز،‏ خواه‏ آگاهی به آنرا قبول نماییم خواه<br />

نه،‏ ما در فضای تئوریک نشانهگذاریشده<br />

و افتتاحشده با این گسستگی قرار داریم.‏ این<br />

گسستگی مانند دو گسستگی دیگر دو قارهای<br />

که میشناسیم تاریخی را افتتاح نموده که<br />

هرگز انجامی نخواهدداشت.‏<br />

به این دلیل است که بایستی یازدهمین تز<br />

دربارهٔ‏ فوئرباخ را نه بهعنوان نوید یک<br />

فلسفهٔ‏ نوین بلکه به مثابهٔ‏ اعالم ضروری<br />

قطع رابطه‎۲۱‎ با فلسفه که جای خود را به<br />

بنیانگذاری علمی نوین میدهد،‏ مورد مطالعه<br />

قرار دهیم.‏ به این دلیل از نسخ ریشهای<br />

که فلسفه تا آن ‏»اتفاق«‏ نامنتظر که باعث<br />

بهوجود آمدن فصول فلسفی آنتیدوهرینگ<br />

شده سکوت فلسفی طوالنی برقرار است که<br />

در آن فقط علمی نوین سخن میگوید.‏<br />

مانند هر علم دیگری البته این علم<br />

ماتریالیست است و به همین جهت تئوری<br />

عام آن ‏»ماتریالیسم دیالکتیک«‏ نام دارد.‏<br />

بدین ترتیب ماتریالیسم صرفاً‏ عبارتست از<br />

وضعیت دقیق دانشمند در مقابل واقعیت<br />

موضوع خود که به وی اجازه میدهد.‏<br />

همچنانکه انگلس خواهدگفت،‏ ‏»طبیعت را<br />

بدون هیچ اضافهٔ‏ خارجی«‏ درک نماید.‏<br />

در اصطالح نسبتاً‏ عجیب ‏»ماتریالیسم<br />

تاریخی«‏ ‏)زیرا که برای مشخص نمودن<br />

شیمی از اصطالح ماتریالیسم شیمیایی<br />

استفاده نمیتوان کرد(،‏ ماتریالیسم هم مبین<br />

قطع رابطهای است با ایدهآلیسم فلسفههای<br />

تاریخ و هم استقرار علمیت‎۲۲‎ در قلمرو<br />

تاریخ.‏ در اینصورت ماتریالیسم تاریخی به<br />

معنای علم تاریخ است.‏<br />

پس اگر چیزی به نام فلسفهٔ‏ مارکسیستی<br />

بتواند بهوجود آید بهنظر میرسد حاصل<br />

تکوین خود این علم خواهدبود؛ در غرابت<br />

خود این علم بسیار بعید،‏ خواهر علوم موجود<br />

خواهد بود که بعد از دراززمانی که پیوسته<br />

تغییرات فلسفی را از انقالب علمی که آنرا<br />

ایجاد میکند،‏ بهوجود میآید.‏<br />

درواقع قبل از اینکه خوب بتوانیم علل<br />

این سکوت فلسفی را ادراک نماییم بیآنکه<br />

بخواهیم کاری جز نشاندادن آن بهوسیل ‏ٔه<br />

دادههای تجربی انجام دهیم،‏ مجبور هستیم<br />

تزی را دربارهٔ‏ مناسبات بین علم و فلسفه<br />

ارائه نماییم.‏ لنین کتاب دولت و انقالب خود<br />

را با این مالحظه تجربی ساده آغاز مینماید<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

: دولت همیشه وجود نداشته دولت را فقط<br />

در جوامع طبقاتی میتوان مشاهده نمود.‏ به<br />

همان سان ما میگوییم : فلسفه پیوسته وجود<br />

نداشته است؛ وجود فلسفه را فقط در دنیایی<br />

میتوان مشاهده نمود که در آن آنچه علم یا<br />

علوم نامیده میشود وجود داشته باشد.‏ علوم<br />

بهمعنای دقیق کلمه : رشتهای تئوریک یعنی<br />

برهانی و تعقلی و نه انبوهی از نتایج تجربی.‏<br />

***<br />

و اینک بیان تجربی این تز.‏<br />

برای اینکه فلسفه متولد ‏)یا دوباره متولد(‏<br />

شود،‏ الزم است که علوم وجود داشته باشند.‏<br />

شاید به این دلیل فلسفه به معنای دقیق آن<br />

با افالطون آغاز شده که خود حاصل وجود<br />

ریاضیات یونانی بود.‏ فلسفه با دکارت دچار<br />

تغییراتی بنیادی شد که آن نیز حاصل انقالب<br />

فلسفه با دکارت دچار تغییراتی بنیادی شد<br />

که آن نیز حاصل انقالب جدیدی در فیزیک<br />

گالیله بود و توسط کانت،‏ تحتتأثیر کشف<br />

نیوتن اصالحشده و با هوسرل‎۲۳‎ دراثر<br />

علم قوانین صوری و مسلم‎۲۴‎ در قالبی<br />

تازه ریخته شد.‏ اینجا من فقط میخواهم<br />

این موضوع را القاء نمایم ولی بایستی آن<br />

را به محک تجربه زد تا بتوان بهنحوی<br />

تجربی مالحظه نمود،‏ که باالخره وقتی هگل<br />

میگفت فلسفه زمانی طلوع میکند که شب<br />

فرا رسیده باشد اشتباه نمیکرد‎۲۵‎ : وقتی<br />

که علم متولد شده در سپیدهدم،‏ فاصلهٔ‏ زمانی<br />

یک روز درازی را پشت سر گذاشته باشد.‏<br />

بنابراین فلسفه نسبت به علم که تولد در شکل<br />

اولیه یا تولد دوبارهٔ‏ آنرا در اثر انقالبات<br />

موجب میگردد،‏ یک روز طوالنی که<br />

میتواند سالها و نیم یا یکقرن ادامه یابد،‏<br />

تأخیر دارد.‏<br />

باید قبول داشت که ضربهٔ‏ حاصل از<br />

گسستگیهای علمی بالفاصله احساس<br />

نمیگردد و مدت زمانی الزم است تا در<br />

فلسفه تغییراتی حاصل شود.‏<br />

بدون شک بایستی نتیجه گرفت که کار تکوین<br />

فلسفی،‏ متصل به کار تکوین علمی است<br />

و هر یک درد دیگری به فعالیت مشغول<br />

میباشند.‏ روشن است که مقوالت نوین<br />

فلسفی در فعالیت علم نوین مدون میگردد،‏<br />

امّا در بعضی موارد ‏)افالطون،‏ دکارت(‏<br />

آنچه فلسفه نامیدهمیشود،‏ نقش آزمایشگاهی<br />

را ایفا میکند که مقوالت جدید الزم برای<br />

مفاهیم علم جدید در آنجا ساخته میشوند.‏<br />

بهعنوان مثال آیا در مکتب دکارت نبوده<br />

که مقولهٔ‏ جدید علیّت تدوین شد؟ مقولهای<br />

که برای فیزیک گالیله که با علت ارسطویی<br />

بهمثابهٔ‏ یک ‏»مانع معرفتی«‏ در تصادم<br />

بود،‏ ضرورت داشت.‏ اگر اضافه نماییم<br />

که حوادث بزرگ فلسفی که ما میشناسیم<br />

‏)فلسفهٔ‏ قدیم معلق به افالطون،‏ فلسفهٔ‏ جدید<br />

معلم به دکارت(‏ آشکار به افتتاح دو قارهٔ‏<br />

بزرگ علمی،‏ ریاضیات یونانی و فیزیک<br />

گالیله،‏ قابل ارجاع هستند،‏ میتوانیم ‏)و این<br />

جمله به حالت تجربی خود باقی میماند(‏ به<br />

اعالم استنتاج‎۲۶‎ دربارهٔ‏ آنچه که فکر میکنیم<br />

میتوان فلسفهٔ‏ مارکسیستی نامیأ،‏ بپردازیم.‏<br />

Cet X ۱٫<br />

Difficulte symptomatique .2<br />

Philosophie de la Praxis .3<br />

Question .4<br />

Probleme .5<br />

۶. تعبیرات ‏»معضل«،‏ ‏»مشکل«‏ و ‏»مسئله«‏<br />

از نظر مؤلف حائز اهمیت فراوان هستند و<br />

بایستی با دقت مورد توجه قرارگیرند.‏ این<br />

جمله در ابهام خود میخواهد بگوید که فلسف ‏ٔه<br />

مارکسیستی بهعبارت دیگر مشکالت علمی،‏<br />

مسائل فلسفی را ایجاد مینمایند.‏ کسانی که<br />

‏»دچار خلطمبحث«‏ هستند و منزلت فلسفه و<br />

علم مارکسیستی را به درستی تمیز نمیدهند،‏<br />

‏»معضالت«‏ را از ‏»خالل مسائل فلسفی«‏<br />

میاندیشند درحالیکه ‏»مسائل فلسفی«‏ خود<br />

فقط بهصورت ‏»مشکالت«‏ یعنی ‏»معرفت<br />

عینی«‏ و بنابراین علمی و با حرکت از آنها<br />

قایل اندیشیدهشدن هستند.‏ دراینباره مراجعه<br />

شود به مقالهٔ‏ اول این مجموعه،‏ مصاحب ‏ٔه<br />

آلتوسر تحت عنوان ‏»فلسفه بهمثابهٔ‏ سالح<br />

انقالب«،‏ سؤال سوم و نیز قسمت دوم سؤال<br />

پنجم : ‏»فلسفه وابسته به علوم میباشد.«…‏<br />

Labriola ۷٫<br />

Qramsci .8<br />

Discours philosophique .9<br />

Rupture .10<br />

Suppression .11<br />

Positive .12<br />

Hallucination et mystifica- .۱۳<br />

tion<br />

Reve .14<br />

Restes diurnes .15<br />

Le reel meme .16<br />

Systeme de Concepts sci- .۱۷


83<br />

صفحه entifique<br />

Agencement de notions ide- .۱۸<br />

ologque<br />

Coupure continuee .19<br />

Remaniements .20<br />

Rupture .21<br />

.Scientifieite 22<br />

Husserl .23<br />

Axiomatique .24<br />

ریاضی<br />

منطق و صوری منطق از شاخهای بررسی<br />

مورد را محتوا بدون نمادهای که علمی<br />

مسلم قوانین از نظامی و داده قرار میدهد.‏<br />

سازمان آنها براهین ارائه بدون معین میکند<br />

اشاره مطلبی به اینجا آلتوسر ۲۵. بیان<br />

خود حقوق فلسفهٔ‏ مقدمهٔ‏ در هگل که که<br />

میکند بیان مقدمه این در هگل داشته.‏ واقعههای<br />

و حوادث به نسبت پیوسته فلسفه دورهای<br />

وقتی و میباشد متأخر خارج جهان حادث<br />

واقعهای یا و رسید پایان به تاریخ از و<br />

مینماید اقدام آن ادراک به فلسفه آنگاه شد چگونه<br />

جهان بگوید نمیتواند فلسفه بنابراین خاطرنشان<br />

»… : میگوید هگل باشد.‏ باید در<br />

پیوسته فلسفه بههرحال که میسازیم ‏ٔه<br />

دربار تفکری بهمثابهٔ‏ فلسفه است.‏ تأخیر واقعیت<br />

که میگردد پدیدار وقتی فقط جهان را<br />

خود تکوین فرآیند ،)Wirklichkeit( باشد…‏<br />

رسانده بهسرانجام و نموده کامل بهنحوی<br />

جهانرا جوهر فلسفه اینکه از بعد جهان<br />

)erfasst( نمود ادراک مفهومی بنیان<br />

دوباره مثل قلمرو صورت تحت را فلسفه<br />

آلمانی متن به شود مراجعه مینهد…«‏ ۲۸.<br />

ص جدید چاپ هفتم جلد در حقوق Hegel, Rechtsphilosophie,<br />

Suhrkamp, Verlag, Frankfurt<br />

.۱۹۷۰<br />

Inference ۲۶٫<br />

استنتاج<br />

سه ‏ٔه<br />

قار مارکس حقیقتاً‏ اگر نخست.‏ استنتاج نموده،‏<br />

افتتاح علمی معرفت برابر در جدیدی ‏ٔه<br />

بهمثاب چیزی میبایستی وی علمی کشف را<br />

فلسفه در مهمی تغییر و اصالح یک زمان<br />

از یازدهم تز شاید شدهباشد.‏ باعث حادثهای<br />

بهخوبی تز این : برود جلوتر خود بهنظر<br />

و میداد نوید را فلسفه در بزرگ بودهباشد.‏<br />

مناسبی نوید میرسد ***<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله با<br />

مگر ندارد وجود فلسفه دوم.‏ استنتاج بنابراین<br />

علمی.‏ انگیزش به نسبت تأخیری علم<br />

به نسبت بایستی مارکسیستی فلسفه بهنظر<br />

داشتهباشد.‏ تأخیر تاریخ مارکسیستی شاهد<br />

بودهباشد.‏ چنین وضع که میرسد تزهای<br />

بین سیسالهٔ‏ خأل میتواند مدعا این تعللهای<br />

همچنین و آنتیدوهرینگ و فوئرباخ جهات<br />

از هم امروز حتی که بودهباشد بعدی شدهایم.‏<br />

متوقف همانجا در زیادی ***<br />

در<br />

که داریم را شانس این ما سوم.‏ استنتاج تئوریک<br />

عناصر مارکسیستی علم تکوین مارکسیستی<br />

فلسفهٔ‏ تدوین برای پیشرفتهتری که<br />

آنچه از داریم آن تأخیری به توجّه با داشتهباشیم.‏<br />

دسترس در میکردیم،‏ فکر که<br />

است مارکس سرمایه در میگفت لنین نظر<br />

در که اصطالحی دیالکتیک بایستی آن<br />

میشد نیز مارکسیستی فلسفهٔ‏ شامل وی پیدا<br />

سرمایه در چیزی باید کرد.‏ جستجو را فلسفی<br />

مقوالت آن توسط به بتوان که کرد این<br />

مطمئناً‏ : رساند اتمام به و ساخته را جدید و شدهاند برده بهکار ‏»سرمایه«‏ در مقوالت باید<br />

بودهباشد.‏ چنین‏ واقع که میرسد بهنظر ‏ٔه<br />

دربار کر وقف را خود و خوانده را سرمایه نمود.‏<br />

آن خوشبختانه<br />

ولی است طوالنی روز این همیشه ترتیب<br />

بهاین و شده‏ سپری آن اعظم قسمت مارکسیستی<br />

فلسفهٔ‏ و رسیده فرا شب بهزودی ۱ خواهدنمود.‏ طلوع آینده<br />

دورنمای بهعنوان استنتاجات این اگر که<br />

خواهمگفت نموده جرئت من شود ملحوظ ام دلمشغولیهای و امیدها در نظم نوعی آنها بهوجود<br />

ما تفکرات از بعضی در همچنین و این<br />

دلیل اساسیترین بدینترتیب میآورند.‏ در<br />

مارکس چرا که خواهیمفهمید را مطلب و<br />

سخت بسیار تئوریک فعالیت فقر،‏ گیرودار نتوانست<br />

هرگز سیاسی رهبری فوریتهای داشت<br />

نظر در که را فلسفهای یا دیالکتیک داشت<br />

باور خود که همانطوری یا و بنویسد‎۲‎ بدینترتیب<br />

نکرد.‏ پیدا آن برای فرصتی هرگز فهمید<br />

خواهیم را مطلب این دلیل اساسیترین مجبور<br />

بالضروره انگلس که روزی چرا که ‏»حرفش<br />

میگوید،‏ خود همانطوریکه شد،‏ نتوانست<br />

بگوید«،‏ فلسفی مسائل دربارهٔ‏ را جز<br />

چیزی و نموده قانع را حرفهای فالسفهٔ‏ بدیههسازی<br />

ایدئولوژیک قلمی مشاجره یک مطلب<br />

این نهایی دلیل بدینترتیب نماید.‏ فلسفی<br />

محدودیتهای که فهمید خواهیم را فقط<br />

امپیریوکریتیسیسم«‏ و ‏»ماتریالیسم مربوط<br />

مبارزهٔایدئولوژیک ضروریات به نمیگردد.‏<br />

مارکس<br />

که فرصتی بگوییم میتوانیم اینک و<br />

انگلس فلسفی بدیههسازی نکرد،‏ پیدا که<br />

ایدئولوژیک مبارزهٔ‏ قانونمندیهای دادن<br />

برگشت به شد مجبور لنین آنها مطابق نماید،‏<br />

اکتفا وی علیه خصم خود سالحهای دلیل.‏<br />

نه و باشد عذری میتواند اینهمه پختهبود<br />

نه هنوز زمان که ایناست غایی دلیل انگلس<br />

نه مارکس،‏ خود نه فرانرسیده؛ شب و بزرگ<br />

اثر آن نمیتوانستهاند هنوز لنین نه و بنویسند<br />

دارند کم مارکسیستها که فلسفی آمدند<br />

علمی ظهور از بعد آنها اگر بههرحال فلسفه<br />

یک برای است،‏ وابسته بدان فلسفه که شود<br />

متولد نمیتواند معذالک که ضروری،‏ بسیار<br />

هنوز اجتنابناپذیر،‏ تأخیری با مگر آمدهبودند.‏<br />

زود ‏»تأخیر«‏<br />

این مفهوم از حرکت با بفهمیم<br />

میتوانیم را همهچیز اجتنابناپذیر،‏ و<br />

جوان لوکاچ مانند کسانی سوءتفاهم حتّی ‏)مارکس،‏<br />

آنان نبوغ که کسانی تمام و گرامشی فلسفه<br />

این مقابل در و نداشتند را لنین(‏ انگلس،‏ بهخرج<br />

بیتابی است،‏ بطی بسیار تولدش که فلسفه<br />

این نمودند اعالم که جایی تا میدادند زمان<br />

از آغاز،‏ همان از است،‏ درازی مدت بسیار<br />

بدینترتیب و فوئرباخ دربارهٔ‏ تزهایی مارکسیستی،‏<br />

علم خود ابداغ از قبل زمانی مدعا<br />

بر دلیلی اینکه برای و شدهاست متولد هر<br />

چون که میگفتند بهسادگی نمایند ارائه و<br />

‏»روساخت«‏ یک از است عبارت علمی خود<br />

ذات در موجود علم هر که آنجایی از بورژوایی<br />

این بر بنا و تحصّلی«‏ ‏»اصالت فلسفی<br />

فقط مارکسیستی ‏»علم«‏ میباشد،‏ از<br />

است عبارت مارکسیسم و باشد میتواند ‏ٔه<br />

‏»فلسف یا هگلی،‏ مابعد فلسفهای فلسفه،‏ یک عمل«.‏<br />

ضروری<br />

‏»تأخیر«‏ این مفهوم از حرکت با روشن<br />

میتوانست مشکالت از دیگر بسیاری سازمانهای<br />

سیاسی تاریخ در حتّی شود.‏ آنها.‏<br />

بحرانهای و شکستها : مارکسیستی اگر<br />

میآموزد،‏ مارکسیستی سنت همچنانکه تاریخ<br />

حادثهٔ‏ بزرگترین که است درست بشری،‏<br />

تاریخ عمالً‏ یعنی طبقاتی مبارزهٔ‏ کارگری<br />

جنبش و مارکسیستی تئوری وحدت درونی<br />

تعادل که نمود مشاهده میتوان است،‏ سستیهای<br />

بهعلت میتواند وحدت این اگر<br />

حتّی انحرافات،‏ که آنچه یعنی تئوری مورد<br />

میشوند،‏ نامیده باشند،‏ نامحسوس محمل<br />

میتوان بدینسان گیرند.‏ قرار تهدید را<br />

تئوریک پرشور مباحثات این سیاسی تعبیر<br />

در جزئی اختالف لنین آنچه دربارهٔ‏ سپس<br />

و سوسیالیستی جنبش در و مینامید باید<br />

چه در لنین فهمید؛ شد،‏ ایجاد کمونیستی دموکراسی<br />

سوسیال ‏»آیندهٔ‏ : میگفت کرد؟ بسیار<br />

سالهای و سالها برای میتواند روس


در<br />

جزیی اختالفات به وابسته و منوط دراز بودهباشد«.‏‎۳‎<br />

تعبیر تئوری<br />

بهاینکه نظر کنیم فکر مایلیم اینک فلسفه<br />

یک و علم یک از مرکب مارکسیستی نسبت<br />

ضرورتاً‏ فلسفه اینکه به نظر و است تکاملش<br />

در علم خود و میباشد متأخر علم به این<br />

درواقع شده وقفه دچار تأخیر این بهعلت به<br />

نه بودند،‏ اجتنابناپذیر تئوریک انحرافات قلمرو<br />

در و بر طبقاتی مبارزهٔ‏ اثرات علت درونی<br />

زمانی فاصلهٔ‏ بهخاطر بلکه تئوری تئوری.‏<br />

خود جنبش<br />

گذشتهٔ‏ به رجعت ضمن طریق این از انحرافات<br />

این میتوانیم مارکسیستی کارگری تاریخ<br />

شکستهای به منجر که را تئوریک برای<br />

دوم بینالملل یعنی شدند پرولتاریا ننماییم<br />

ذکر را دیگری شکستهای اینکه انحرافات<br />

این بخوانیم.‏ اصلیشان نام به اومانیسم<br />

ولنتاریسم،‏ اکونومیسم،‏ : از عبارتند اولوسیونیسم<br />

دگماتیسم،‏ بشر(،‏ ‏)اصالت غیره.‏<br />

و تجربه‎۴‎ اصالت ل(،‏ تحوّ‏ ‏)اصالت و<br />

بوده فلسفی خود طبیعت در انحرافات این انگلس<br />

کارگری،‏ بزرگ رهبران وسیلهٔ‏ به انحرافات<br />

بهصورت ل،‏ اوّ‏ درجهٔ‏ در لنین و شدهاند.‏<br />

افشاء فلسفی این<br />

چگونه بفهمیم تا هستیم آماده کامالً‏ اینک افشا<br />

را آنها که را کسانی حتّی انحرافات انحرافات<br />

این آیا نمودند.‏ غرق مینمودند،‏ مارکسیستی<br />

فلسفهٔ‏ ضروری تأخیر به نظر نبودند؟<br />

اجتنابناپذیر اگر<br />

نماییم.‏ دنبال را راهمان آخر تا کنیم سعی امروزه<br />

که ژرفی بحران در حتّی است،‏ چنین است،‏<br />

چنین اگر کارگری.‏ بینالملل جنبش در جنبش<br />

در امروزه که ژرفی بحران در حتّی ‏ٔه<br />

فالسف انداخته،‏ تفرقه کارگری بینالمللی در<br />

امیدواری فرط از میتوانند مارکسیست تاریخ<br />

که غیرمترقبهای کوششهای مقابل بلرزند.‏<br />

خود به داده قرار آنان برابر در داللت<br />

آن بر فراوانی نشانهای همچنانکه مارکسیستی<br />

فلسفهٔ‏ تأخیر حقیقتاً‏ اگر دارند نهفقط<br />

شود جبران میتواند حدی تا امروزه نیز<br />

آینده شاید بلکه خواهدشد روشن گذشته گردد.‏<br />

تغییر دچار بتواند در<br />

عدالت تغییر،‏ دستخوش آیندهٔ‏ این در شرایط<br />

در اجباراً‏ که کسانی تمامی مورد تأخیر<br />

و سیاسی ضرورتهای بین متناقض عدالت<br />

خواهدشد.‏ رعایت زیستهاند،‏ فلسفی بزرگان،‏<br />

این بزرگترین از یکی مورد در زمان<br />

آن در عدالت.‏ خواهدشد.‏ رعایت لنین پایان<br />

خواهدرسید.‏ پایان به وی فلسفی اثر نه<br />

مگر شده.‏ کامل و تصحیح یعنی یافته این<br />

به بسیاری خدمت و تجلیل که است این وی<br />

با بخت که مردی هستیم،‏ مدیون مرد مناسبی<br />

فرصت در سیاست برای تا بود یار بخت<br />

مساعدت عدم بهعلت لیکن شود متولد اینهمه<br />

با یافت تولد موقع از قبل فلسفه برای انتخاب<br />

را خود تولد تاریخ بهحال تا چهکسی کردهاست؟<br />

چهار<br />

‏ٔه<br />

فلسف تأخیر علل از آگاهی با اینک میتوانیم<br />

تاریخ،‏ علم به نسبت مارکسیستی مارکسیست،‏<br />

تئوری ‏»تاریخ«‏ بهکمک آثار<br />

کاوش در و رفته لنین بهسوی مستقیماً‏ زایل<br />

ما فلسفی ‏»رویای«‏ امّا شویم.‏ وارد وی این<br />

بیآالیشی و سادگی امور زیرا میگردد ندارند.‏<br />

را فلسفی رویای نه!‏<br />

میافتم.‏ پیش نتیجه به نسبت اندکی من نشدهبود؛<br />

زاده زود خیلی فلسفه برای لنین نمیشویم.‏<br />

زاده زود خیلی فلسفهٔ‏ برای هرگز به<br />

را آن تأخیر این اگر دارد،‏ تأخیر فلسفه اگر به<br />

نسبت میتوان چگونه میکند،‏ تبدیل فلسفه اگر<br />

بود؟ تأخیر در ندارد تاریخی که تأخیری سخن<br />

تأخیر از شده نحوی بههر است قرار در<br />

لنین به نسبت که هستیم ما این بگوییم،‏ برای<br />

است دیگری نام ما تأخیر هستیم.‏ تأخیر نسبت<br />

فلسفی نظر از که زیرا خطا،‏ و سهو میباشیم.‏<br />

اشتباه در فلسفه و لنین مناسبات به درون<br />

در فلسفه،‏ در فلسفه و لنین مناسبات بیان<br />

میبخشد،‏ قوام را فلسفه که ‏»بازی«یی زیرا<br />

نیستند فلسفی مناسبات،‏ این امّا میشود.‏ نمیباشد.‏<br />

فلسفی خود ‏»بازی«‏ این که را<br />

نتایج این داعیههای نمایم سعی عالقمندم خالصه<br />

ضرورتاً‏ و منظم و موجز بهصورتی لنین،‏<br />

‏»فلسفی«‏ بزرگ اثر انتخاب ضمن بهعنوان<br />

امپیریوکریتیسیسم«‏ و ‏»ماتریالیسم مطلب<br />

این شرح نمایم.‏ عنوان تحلیل موضوع : خواهمکرد تقسیم بخش سه به را لنین؛<br />

فلسفی تزهای مهمترین ۱. فلسفی؛<br />

پراتیک و لنین ۲. فلسفه.‏<br />

در موضعگیری و لنین ۳. سعی<br />

نکات این از یک هر بهمناسبت رد را لنین جدید دستآوردهای خواهمنمود دهم.‏<br />

نشان مارکسیستی فلسفه از<br />

مطالبی به فوق جمالت در نویسنده ۱. فهم<br />

برای ما بهنظر که میکند اشاره لنین یادداشتهای<br />

در لنین است ضوری مطلب و<br />

علمی اهمیت بر کرّات به خود فلسفی درک<br />

و نموده تأکید ‏»سرمایه«‏ منطقی تکامل<br />

و بسط برای را کتاب آن منطقی بهعنوان<br />

است.‏ دانسته ضروری مارکسیسم کتابی<br />

‏»مارکس : میگوید جایی در مثال منطق<br />

ولی نکرده تحریر منطق دربارهٔ‏ گذاشته.«‏<br />

یادگار به خود از را ‏»سرمایه«‏ منطق<br />

این فهم و درک در سعی پیوسته لنین بودهاست<br />

عالقمند و نموده ‏»سرمایه«‏ خاص بلکه<br />

برد بهکار خود آثار در آنرا تنها نه که عام<br />

منطق خاص،‏ منطق آن از حرکت با این<br />

در نماید.‏ استخراج نیز را مارکسیسم چهاردهم<br />

جلد در وی یادداشتهای مورد و<br />

است بسیار توجّه شایان آثار مجموعهٔ‏ ‏ٔه<br />

دربا را یادداشتها آن اعظم قسمت ما از<br />

بعد که کردهایم ترجمه هگل و دیالکتیک مطالب<br />

ساختن روشن جهت در تحقیقات اتمام اختیار<br />

در یادداشتها،‏ آن مبهم و پیچیده خواهیمگذاشت.‏<br />

عالقهمندان که<br />

میکند اشاره مطلب این به آلتوسر ۲. دربارهٔ‏<br />

کتابی روزی میگفت مارکس مارکس<br />

گویا ولی نوشت.‏ خواهم دیالکتیک خود<br />

وعدهٔ‏ به که نیافت را آن فرصت هرگز آنجایی<br />

از که است این آلتوسر نظر کند.‏ وفا میباشد،‏<br />

متأخر علم بر پیوسته فلسفه که ممکن<br />

کتابی چنین نوشتن زمان آن در اصوالً‏ نبود.‏<br />

حاضر.‏<br />

کتاب ۲۲ ص به شود رجوع ۳. نیست<br />

دقیق کافی بهاندازهٔ‏ لنین کتاب ترجمهٔ‏ علمی<br />

بررسی مورد بتوان جدی بهطور تا چه<br />

فارسی مترجم مثال بهعنوان داد.‏ قرار در<br />

جزیی ‏»اختالف ما که را آنچه کرد؟ باید ‏»خردهاختالفات«‏<br />

به میکنیم ترجمه تعبیر«‏ منظور،‏<br />

که میشود مالحظه برگردانده.‏ بین<br />

فرمولبندیهای در اختالف نه<br />

میکند اراده لنین را مختلف گروههای را…‏<br />

گروهها این بین ‏»خردهاختالف«‏ Economisme, Volontarisme, .۴<br />

Humanisme, Dogmatisme,<br />

.Evolutionnisme, Empirisme<br />

لنین.‏<br />

فلسفی تزهای مهمترین ۱. عبارت<br />

دیگر هرکس مانند من نظر در تز در<br />

که لنین فلسفی موضعگیری از است عجالتاً‏<br />

ثبتشدهاست.‏ فلسفی معروضات‎۱‎ نخواندن<br />

برای دانشگاهی فلسفهٔ‏ که ایرادی بهانه<br />

امپیریوکریتیسیسم«‏ و ‏»ماتریالیسم اصطالحات<br />

: مینهم بهکناری داده،‏ قرار خور<br />

در است مطلبی این منتزع‎۲‎ مفهومی از<br />

لنین درواقع که جداگانه مطالعهٔ‏ یک و<br />

‏»ماتریالیسم شگفتانگیز ‏»آغاز«‏ همان به<br />

یکباره را ما که امپیریوکریتیسیسم«‏ فضای<br />

در دودور‎۴‎برمیگرداند،‏ و برکلی‎۳‎ بنابراین<br />

و ۱۷ سدهٔ‏ تجربه اصالت تئوریک ماقبل<br />

‏»رسماً«‏ فلسفی مشکالت‎۵‎ نظام در کانت<br />

با فلسفه که گفتهشود اگر انتقادی 84<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


85<br />

صفحه رارق میگردد انتقادی رسمی«‏ ‏»بهطور دارد.‏<br />

منطق<br />

و مراجعات نظام این وجود وقتی فرمولبندیهای<br />

شد،‏ شناخته آن ساختی این<br />

معلولهای و نتایج بهمثابهٔ‏ لنین تئوریک تغییرات<br />

حتّی دادهمیشونأ،‏ توضیح منطق مفهومی<br />

اصطالحات در لنین که باورنکردنی آنها<br />

تا میکند وارد تجربه اصالت مجرد و زیرا<br />

گیرد.‏ بهکار تجربه اصالت علیه را اصالت<br />

مشکالت نظام قلمروی در وی اگر حسّیات‎۶‎<br />

اصالت گاهی لنین ‏)که عینی تجربهٔ‏ صرف<br />

اگر و میاندیشد مینامد(‏ عینی فرمولبندیهای<br />

به نظام این قلمرو در اندیشه از<br />

بعضی در لیکن میرساند،‏ آسیب وی نمیتواند<br />

انکار هیچکس لنین تفکر حرکات منظم<br />

بهنحوی یعنی نمیاندیشد وی که بکند که<br />

تفکری آن نمیپردازد.‏ تفکر به دقیق و است<br />

تفکری میباشد اهمیت حائز ما برای حالت<br />

به که تزهایی میدهد.‏ ارائه تزهایی که من<br />

و هستند ذیل قرار به ارائهشدهاند برهنه خواهمشد.‏<br />

قائل تمایز تز سه بین نخست<br />

تز متمایز<br />

علوم از فلسفه نیست.‏ علم فلسفه . متمایز<br />

علمی مفاهیم از فلسفی مقوالت است.‏ هستند.‏<br />

‏ٔه<br />

نقط به فقط من است.‏ اساسی بسیار تز این نمود<br />

خواهم اشاره سرنوشتساز و قاطع ‏ٔه<br />

فلسف برای حساس نقطهٔ‏ ماده،‏ مقولهٔ‏ : خواستار<br />

که فلسفی ارواح کلیّهٔ‏ و ماتریالیستی بنابراین<br />

هستند.‏ ماده مرگ یعنی نجات ‏ٔه<br />

مقول بین تمیز که میگوید بالصراحه لنین ‏ٔه<br />

فلسف برای آن علمی مفهوم و ماده فلسفی دارد.‏<br />

حیاتی اهمیت مارکسیستی ‏»یگانه<br />

فلسفی.«‏‎۷‎ است مقولهای ‏»ماده فلسفی<br />

ماتریالیسم آن قبول که ماده خاصیت واقعیتی<br />

ماده که است این مینماید تعریف را ۸<br />

است.«‏ عینی که<br />

ماده فلسفی مقوله که میشود نتیجه هرگز<br />

عینیت،‏ و وجود تز از عبارتاست اشتباه<br />

ماده علمی مفاهیم محتوای با نمیتواند مربوط<br />

شناختهای ماده علمی مفاهیم شود.‏ موضوع<br />

به نسبت را علوم تاریخی وضع به مفهوم<br />

محتوای مینمایند.‏ تعریف علوم این شدن<br />

عمیقتر یعنی تکامل با ماده علمی معنای<br />

کند.‏ می پیدا تغییر علمی معرفت این<br />

زیرا نمیکند پیدا تغییر ماده فلسفی مقولهٔ‏ عینیت<br />

و نشده مربوط علم موضوع به معنا میکند.‏<br />

تأیید را موضوع یک علمی معرفت مقوله<br />

این کند؛ پیدا تغییر نمیتواند ماده مقولهٔ‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله میباشد.‏<br />

‏»مطلق«‏ میکند<br />

استخراج تمایز این از لنین که نتایجی که<br />

آنچه مورد در نخست اساسیاند.‏ بسیار میشد.‏<br />

نامیده فیزیک«‏ ‏»بحران زمان آن در فیزیک<br />

: میپردازد حقیقت استقرار به لنین رشد<br />

بلکه نیست بحران دستخوش بههیچوجه فقط<br />

بلکه نشدهاست ‏»زایل«‏ ماده میکند.‏ فرآیند<br />

که زیرا خواهدد تغییر دستخوش نامتناهی<br />

خود موضوع در حتّی معرفت است.‏<br />

نیست<br />

چیزی فیزیک علم کاذب علمی بحران طی<br />

در که فلسفی وحشت یا بحران یک جز درعینحال<br />

که آنهایی حتّی ایدئولوگها آن را<br />

ماتریالیسم آشکارا هستند نیز دانشمند اعالم<br />

آنان وقتی میدهند.‏ قرار حمله مورد گفتار<br />

بایستی شدهاست زایل ماده که میکنند کاش<br />

: فهمیدهشود آنها آرزوی خاموش شود!‏<br />

نابود و زایل ماتریالیسم ***<br />

که<br />

را گذشته فیلسوف دانشمندان تمام لنین و رسیدهاست،‏<br />

بام لب بر آفتابشان میکردند فکر این<br />

از چهچیزی میکوبد.‏ و نموده افشاء ار آنان کسی چه باقیماندهاست؟ شخصیتها جاهل<br />

این لنین،‏ که گفت میتوان میشناسد؟ کدام<br />

داشتهاست.‏ فراستی الاقل فلسفه،‏ در می<br />

تأمل،‏ و تردید بدون حرفهای،‏ فیلسوف با<br />

و همه از قبل تنها،‏ مطلقاً‏ وی مانند توانست ظاهراً‏<br />

نبردی اینان همهٔ‏ علیه اطمینانی چنان برای<br />

نامی دوستدارم نماید؟ آغاز بیثر متحد<br />

هوسرل،‏ بهجز البته نمایید ذکر مثال اصالت<br />

و تاریخ‎۹‎ اصالت علیه لنین عینی در<br />

نتوانست که موقتی متحدی ولی تجربه،‏ یک<br />

بهعنوان زیرا نماید تالقی وی با نقطهای میتواند<br />

که داشت باور خوب ‏»فیلسوف«‏ برسد.‏<br />

‏»بهجایی«‏ و<br />

فوری احوال و اوضاع از لنین تز امّا بایستی<br />

اگر میرود.‏ فراتر زمان آن بالواسطه علمی<br />

مفهوم هر و فلسفیماده مقولهٔ‏ بین مطلقاً‏ میشود<br />

حاصل مطلب این از شد قایل امتیاز به<br />

را فلسفی مقوالت که ماتریالیستهایی که مفهوم<br />

مقوالت،‏ گویی که علوم موضوعات مینمایند<br />

اطالق‎۱۰‎ هستند،‏ موضوعات آن کسی<br />

: مثال هستند.‏ مبحث«‏‎۱۱‎ ‏»خلط دچار را<br />

آگاهی / ماده یا روح / ماده مقوالت که دارد<br />

را امکان این میبرد بهکار مفهوم مانند زیرا<br />

بیافتد منطقی‎۱۲‎ تناقضات دام در که مطلقی<br />

معنای آگاهی و ماده بین ‏»تقابل که در<br />

و محدود بسیار گسترهای در مگر ندارد چهچیز<br />

: معرفتی و بنیادی مسایل محدودهٔ‏ فلسفه.‏<br />

در است؟ ثانوی چهچیز و داشته تقدم نسبیت<br />

در علوl یعنی محدوده این از فراتر ۱۳<br />

نیست.«‏ تردیدی هیچ تقابل این محمل<br />

دارای که نتایج سایر بر نمیتوانم من مطلب<br />

این مثل نمایم تأکید هستند پراهمیتی لنین،‏<br />

دیدگاه از علوم و فلسفه بین تمایز که معرفت<br />

تاریخ تئوری یک میدان ضرورتاً،‏ مربوط<br />

خود تئوری در لنین که میگشاید را ‏)یعنی<br />

حقیقتی هر تاریخی محدودیتهای به بین<br />

تمایز تئوری بهمثابهٔ‏ علمی(‏ معرفت هر تئوری<br />

این ‏)در نسبی حقیقت و مطلق حقیقت فلسفه<br />

بین تمایز هم مقوالت،‏ زوج یگانه تحت تئوری<br />

ضرورت بین تمایز هم و علوم و اندیشیدهاست.‏<br />

شدهاند(‏ اندیشیده علوم و تاریخ ***<br />

میآید<br />

ذیالً‏ که را آنچه میخواهم فقط اینجا بین<br />

علوم،‏ و فلسفه بین تمایز شوم.‏ متذکر درواقع<br />

علمی مفاهیم و فلسفی مقوالت رادیکال<br />

موضعگیری یک از است عبارت و<br />

تجربه اصالت اشکال کلیّهٔ‏ علیه فلسفی و<br />

تحصّل اصالت علیه : تحصل اصالت علیه<br />

ماتریالیستها،‏ از بعضی تجربهٔ‏ اصالت علیه<br />

نفسانیات‎۱۵‎ علیه طبیعت‎۱۴‎‏،‏ اصالت مراجعه<br />

مطلب این ‏)دربارهٔ‏ تاریخ‏ اصالت اصالت<br />

علیه شدیداللحن قلمی مشاجرهٔ‏ به شود بوگدانف(.‏<br />

تاریخ فیلسوفی<br />

یک طرفی از که نمود اعتراف باید به<br />

توجه با و میشود دعوت مبارزه به که کانتی<br />

ماقبل و انتقادی ماقبل فرمول چند اعجابانگیز<br />

بگویم بهتر یا نیست پربدک ۱۹۰۸<br />

سال بلشویک رهبر این زیرا است،‏ مطالعه<br />

کانت از سط یک نه ظاهراً‏ که و<br />

برکلی به فقط و انگل از نه و کردهبود شگفتانگیزی<br />

دالیل و کردهبود بسنده دیدرو از<br />

نشان تحصلی،‏ اصالت خصم مقابل در معجزهآسای<br />

تشخیص و ‏»انتقادی«‏ حسی ‏ٔه<br />

فلسف مذهبی وحدت مقابل در استراتژیک دارد.‏<br />

زمان آن انتقادی«‏‎۱۶‎ ‏»فوقالعاده لنین<br />

که است این همه از اعجابانگیزتر ضداصالت<br />

مواضع این میکند کوشش مشکالت<br />

نظام میدان خود در را تجربی نماید.‏<br />

اتخاذ وی رجوع مورد تجربی اصالت مقوالت<br />

بهوسیلهٔ‏ تفکر ضمن بتوان اینکه تجربه<br />

اصالت ضد تجربه،‏ اصالت اساسی با<br />

که پرتناقض است دستآوردی خود شد ‏ٔه<br />

فالسف برای کوچکی ‏»مسئله«‏ اینهمه بررسی<br />

خوب بخواهند اگر حسننیت‏ دارای میکند.‏<br />

ایجاد نمایند‏ میدان<br />

که معناست این به تصادفاً‏ این آیا فرمولبندیهای<br />

فلسفی،‏ مشکالت نظام به<br />

نسبت فلسفی مفروضات و مفهومی‎۱۷‎ آیا<br />

هستند؟ بیتفاوت فلسفی موضعگیریهای که<br />

آنچه در درواقع که معناست این به این


86<br />

صفحه اتفاق<br />

هیچ میدهد قوام را فلسفه میآید بهنظر عجیب.‏<br />

نمیافتد!‏ مهمی enonce ۱٫<br />

la Termiologie categoriale .2<br />

Berkeley .3<br />

Diderot .4<br />

Problematique .5<br />

Sensualisme .6<br />

‏)بهزبان<br />

۱۱۰ ص و…‏ ماتریالیسم لنین،‏ ۷. فرانسه(‏<br />

۲۳۸۰<br />

ص اثر،‏ همان ۸. Historicisme ۹٫<br />

appliquent .10<br />

quiproquo .11<br />

Paralogismes .12<br />

۱۲۸<br />

ص اثر همان لنین،‏ ۱۳. naturalisme ۱۴٫<br />

psychologisme .15<br />

hyper – critique .16<br />

Formulations categoriales .17<br />

***<br />

دوم<br />

تز و<br />

فلسفه بین است متمایز علوم از فلسفه اگر . به<br />

علقه این دارد.‏ وجود ممتاز علقهای علوم ارائهشدهاست.‏<br />

عنیت ماتریالیستی تز کمک دارد.‏<br />

وجود اساسی بسیار نکتهٔ‏ دو اینجا علمی<br />

معرفت طبیعت به نکته نخستین در<br />

موجود اشارات میگردد.‏ مربوط دیگر<br />

بار امپیریوکریتیسیسم«‏ و ماتریالیسم : شده ژرفتر ز با فلسفی«‏ ‏»دفترهای در علمی<br />

پراتیک برداشت درطن اشارات این اصالت<br />

و تجربه اصالت با لنین مخالفت به لنین<br />

رابطه این در میبخشد.‏ معنا تحصّل بهعنوان<br />

که میشود مالحظه شاهدی همچون سخن<br />

علمی پراتیک از واقعی پراتیسین یک به<br />

مربوط متنهای که است کافی میگوید.‏ و ۱۸۹۸ سالهای در مارکس ‏»سرمایه«‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله در<br />

سرمایهداری ‏»تکامل از وی تحلیل علمی<br />

پراتیک که ببینیم تا بخوانیم را روسیه«‏ و<br />

سیاسی اقتصاد تاریخ،‏ مارکسیست مورخ معرفتی<br />

تفکرات به پیوسته جامعهشناسی،‏ متون<br />

درواقع و میگردد مضاعف تیز و تند آن<br />

دوبارهٔ‏ ارائه جز نمیکنند کاری فلسفی عام.‏<br />

بهشکلی مقولهای<br />

خالل از هم اینبار لنین آنچه ‏ٔه<br />

مقول مثالً‏ تجربی،‏ مراجعههای به مشوب میکند<br />

بیان واضح بهطور انعکاس‎۱۸‎‏،‏ تجربه‎۱۹ٔ‎<br />

اصالت با مخالفت از است عبارت یا<br />

علمی انتزاعی قاطع نقش علمی،‏ پراتیک مفهومی‎۲۰‎<br />

نظاموارگی نقش بگوییم بهتر که<br />

همانطوری تئوری نقش کلی بهطور و هست.‏<br />

از<br />

انتقادش بهخاطر لنین سیاسی نظر از باید<br />

شناختهشدهاست؛ ‏»خودجوشی«‏‎۲۱‎ به<br />

ناظر نهتنها انتقاد این که شد متذکر آن<br />

متوجه بلکه خلقی تودههای خودجوشی سرپوش<br />

زیر که است سیاسی ایدئولوژی آن<br />

از تودهها،‏ خودجوشی و زبانی هیجانات سود<br />

نادرست سیاست یک در استفاده برای که<br />

نمیشود مالحظه معموالً‏ امّا میجوید.‏ علمی<br />

پراتیک از خود دریافت‎۲۲‎ در لنین لنین<br />

اگر نماید.‏ اتخاذ را موضوع همان عیناً‏ انقالبی<br />

جنبش انقالبی تئوری ‏»بدون : نوشت بههمانسان<br />

داشتهباشد«‏ وجود نمیتواند علمی،‏<br />

تئوری بدون بنویسد،‏ میتوانست نیست.‏<br />

امکانپذیر علمی معرفت تولید‎۲۳‎ قلمرو<br />

در تئوری ضرورت از لنین دفاع از<br />

دفاع با است منطبق کامالً‏ علمی پراتیک سیاسی.‏<br />

پراتیک قلمرو در تئوری ضرورت تئوریک<br />

شکل خودجوشی با مخالفت اینک با<br />

مخالفت و تحصّل اصالت با مخالفت امّا<br />

میگیرد.‏ خود به را مصلحت‎۲۴‎ اصالت سیاسی<br />

خودجوشی با مخالفت همانطوریکه خودجوشی<br />

به عمیق احترام به مشروط خودجوشی<br />

با مخالفت بههمانسان تودههاست به<br />

احترام عمیقترین متضمن نیز تئوریک در<br />

نه میباشد.‏ معرفت فرآیند در پراتیک خود<br />

برداشت در نه و علم از خود برداشت دام<br />

در هم لحظه یک حتّی لنین سیاست،‏ از نمیافتد.‏<br />

تئوری‎۲۵‎ اصالت ***<br />

نکتهٔ‏<br />

تا میدهد امکان نکته نخستین این فلسفه<br />

لنین نظر در نماییم.‏ درک را دوم وابسته<br />

علمی پراتیک به عمیقاً‏ ماتریالیستی دو<br />

به تز این بایستی که میآید بهنظر است.‏ فهمیدهشود.‏<br />

معنا یعنی<br />

آن متداول‎۲۶‎ کامالً‏ ‌ معنای به نخست تجربی<br />

بهطور توانستیم ما که چیزی همان مالحظه<br />

علوم و فلسفه بین مناسبات تاریخ در اتفاق<br />

علوم قلمرو در آنچه لنین برای نماییم.‏ جالبتوجه<br />

فلسفه برای ل اوّ‏ درجهٔ‏ در میافتد تغییرات<br />

باعث علمی انقالبات میباشد.‏ انگلس<br />

مشهور تز میگردند.‏ فلسفه در مهمی است.‏<br />

چنین خود<br />

بزرگ علمی کشف هر با ماتریالیسم آن<br />

از لنین که تزی میکند؛ عوض را خود<br />

انگلس که میدهد نشان و نموده دفاع طبیعی<br />

علوم اکتشافات فلسفی نتایج مجذوب شدهبود<br />

غیره(‏ و کارنو اصل تحول،‏ ‏)سلول،‏ تغییرات<br />

موجب که مهمی اکتشاف درحالیکه به<br />

مربوط بیشتر گشته ماتریالیستی فلسفه در علوم<br />

تا است تاریخی ماتریالیسم و تاریخ علم طبیعی.‏<br />

ذکر<br />

مهمتری دلیل لنین دیگر بهمعنای بلکه<br />

بهطورکلی فلسفه از نه مینماید.‏ میگوید.‏<br />

سخن ماتریالیستی فلسفه از وی این<br />

خاصِّ‏ که نحوی به ماتریالیستی فلسفهٔ‏ قلمرو<br />

در آنچه به خصوصاً‏ است،‏ فلسفه را<br />

خود توجه میافتد،‏ اتّفاق علمی پراتیک ماتریالیستی<br />

فلسفه زیرا میدارد معطوف اعتقادات<br />

نمایندهٔ‏ خود ماتریالیستی تز در این<br />

که است دانشمندانی ‏»خودجوش«‏ و<br />

عملشان موضوع بهوضوح اعتقادات ۲۷ میگردد.‏ مربوط معرفتشان عنیت امپیریوکریتیسیسم<br />

و ماتریالیسم در لنین که<br />

نمیایستد باز نکته این تکرار از ‏»بهطور<br />

طبیعت علوم متخصّصان اکثریت گرایشهای<br />

از یکی علت به الاقل خودجوش«‏ هستند.‏<br />

خودماتریالیست خودجوش فلسفهٔ‏ ایدئولوژیهای<br />

از انتقاد ضمن لنین علمی<br />

پراتیک قلمرو در ‏»خودجوش«‏ در<br />

مصلحت(‏ اصالت و تجربه ‏)اصالت گرایشی<br />

وجود علمی،‏ پراتیک تجربهٔ‏ خاص<br />

اهمیتی با ماتریالیست و خودجوش است.‏<br />

بازشناخته را مارکسیستی فلسفهٔ‏ برای الزم<br />

ماتریالیستی تزهای وی بدینترتیب معرفت<br />

خصوصیت‎۲۸‎ دربارهٔ‏ تفکر برای خودجوش<br />

ماتریالیستی گرایش با را علمی قرار<br />

رابطه در علوم پراتیسینهای‎۲۹‎ پراتیک<br />

و تئوریک بیان بهمثابهٔ‏ : میدهد ماتریالیستی<br />

تز یعنی ماتریالیستی واحد تزی ۳۰<br />

عنیت.‏ و وجود ‏ٔه<br />

رابط بر لنین تأکید که مطلب این اظهار با ماتریالیستی<br />

فلسفهٔ‏ و علوم بین ممتاز میباشد<br />

گرهی نقطهٔ‏ یک نشانگر مارکسیستی خواهیمنامید،‏<br />

یک شمارهٔ‏ گرهی نقطهٔ‏ ما که میافتیم.‏<br />

جلو به اندکی علما<br />

خودجوش فلسفهٔ‏ به اشارات خالل از امّا


87<br />

صفحه در<br />

را ما که میشود آشکار مهمی موضوع دیگری<br />

طبیعت با قاطع گرهی نقطهٔ‏ مقابل قرارمیدهد.‏<br />

Reflet ۱۸٫<br />

Anti – empirisme .19<br />

Systematicite Conceptuelle .20<br />

Spontaneisme .21<br />

Conception .22<br />

Production .23<br />

Anti- pragmatisme .24<br />

یعنی<br />

)Theoricisme( تئوری اصالت ۲۵. بر<br />

یکجانبه تأکید پراتیک،‏ بر تئوری ‏»تقدم به<br />

مراجعهشود مطلب این برای تئوری.«‏ :<br />

جمله از آلتوسر دیگر آثار Elements<br />

d’auto-<br />

.P 1974 critique’Paris’Hachette<br />

51<br />

گرفتهایم.‏<br />

اثر همان از را فوق تعریف ما که در<br />

آلتوسر منتقدانآثار که است تذکر قابل اصالت<br />

انحراف نوعی وی اولیهٔ‏ کارهای سال<br />

از وی لیکن دادهاند تشخیص تئوری گرفته<br />

فاصله انحراف این از بعد به ۱۹۸۶ کلیّهٔ‏<br />

نمودهاست.‏ اصالح را خود مواضع و به<br />

هستند متعلّق میکنیم ترجمه ما که آثاری ‏ٔه<br />

رسال خصوصاً‏ و آلتوسر آثار دوم دورهٔ‏ بهترین<br />

از یکی میتوان را فلسفه«‏ و ‏»لنین آورد.‏<br />

بهشمار دوره این کارهای Classique ۲۶٫<br />

بهزبانی<br />

مؤلف که آنچه فهم برای ۲۷. بعضی<br />

است الزم میکند بیان پیچیده بسیار مورد<br />

را مارکسیسم تزهای اساسیترین از را<br />

پدیدهها کلیهٔ‏ مارکسیسم دهیم.‏ قرار توجّه این<br />

از حرکت با و دانسته تضاد دستخوش آنها<br />

تضادها(‏ شبکهٔ‏ بگوییم بهتر ‏)یا تضاد میتوان<br />

نیز فلسفه در میداند.‏ تبین قابل را گرایش<br />

دو ‏)حداقل(‏ فلسفهای هر که گفت دو<br />

این فلسفه تاریخ در : دارد متضاد و عمده پیدا<br />

بسیط و ناب بهصورت هرگز را گرایش ماتریالیست<br />

چه فلسفهای،‏ هر کرد نمیتوان قابل<br />

گرایش دو به خود ایدهآلیست،‏ چه و این<br />

از یکی همیشه ولی میباشد تجزیه است<br />

همینطور میباشد.‏ عمده گرایشها آنچه<br />

‏)یعنی دانشمندان خودجوش فلسفهٔ‏ در فلسفه<br />

یا دقیق معنای به فلسفه مقابل در که بهعلت<br />

دانشمندان گذاشت(.‏ میتوان فالسفه خود<br />

خودجوش فلسفه گرایشهای از یکی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله مجبورند<br />

آنان اینکه یعنی هستند ماتریالیست تأیید<br />

را ماده(‏ ‏)مثالً‏ علمشان موضوع وجود را<br />

آن از حاصل معرفت عنیت و نموده تعبیری<br />

در دانشمندان همین لیکن بازشناسند دیدگاه<br />

از خود علم معرفتی دادههای از که مقایسه<br />

میباشند.‏ ایدهآلیست میکنند فلسفی اثر.‏<br />

همین در لنین سوم تز با شود Specificite ۲۸٫<br />

Praticien .29<br />

دادهشد<br />

توضیح همانطوریکه یعنی ۳۰. ماده<br />

وجود ناچار خود پراتیک در دانشمندان وجود<br />

علمی واال مینمایند تأیید را آن عنیت و وجود<br />

درصورتی علم که زیرا نخواهدداشت،‏ وجودی<br />

آن موضوع که داشتهباشد میتواند وجود<br />

تأیید این داشتهباشد.‏ خارجی و عینی ماتریالیسم<br />

توسط تئوریک قلمرو در عنیت و و<br />

دانشمندان پراتیک با که شدهاست بیان را<br />

واحدی تز و داشته مطابقت پراتیسینها میدهد.‏<br />

تشکیل ***<br />

سوم<br />

تز را<br />

کالسیک تزهای از یکی لنین نیز اینجا . دادهشدهبود<br />

توضیح فوئرباخ لودویک در که اعطا<br />

بیسابقه محملی آن به و گرفته سر از تاریخ<br />

بهمثابهٔ‏ فلسفه تاریخ به تز این نمود؛ و<br />

ایدهآلیسم گرایش،‏ دو بین کهنسال مبارزهٔ‏ میشود.‏<br />

مربوط ماتریالیسم،‏ اعتقادات<br />

با خشونت با تز این که گفت باید مواجهه<br />

به حرفهای فالسفهٔ‏ عظیم اکثریت لنین<br />

بخواهند حرفهای فالسفه اگر برخاسته.‏ کمال<br />

با خواهندخواند،‏ مسلماً‏ و بخوانند را فلسفی<br />

تزهای این که خواهندپذیرفت میل نیستند<br />

شتابزده و مجمل خالصه،‏ همانقدر میترسم<br />

امّا تزها.‏ این مخالف احتجاجات که آن<br />

بیم که اخیر تز مقابل در فالسفه این آسیب<br />

اعتقاداتشان عمیقترین به میرود تز<br />

این نمایند.‏ مقاومت بیرحمانه رساند،‏ در<br />

فقط آنان بهنظر ناهنجار،‏ بسیار ظاهراً‏ سیاسی<br />

و ایدئولوژیک یعنی عمومی مباحثات کل<br />

اینکه اظهار بخورد.‏ درد به میتواند بین<br />

مبارزهٔ‏ به وهله آخرین در فلسفه تاریخ بهنظر<br />

میگردد،‏ تبدیل ایدهآلیسم و ماتریالیسم غنای<br />

تمامی فروختن بخس ثمن به میرسد بودهباشد.‏<br />

فلسفه تاریخ دارد<br />

مطلب این به بازگشت تز،‏ این درواقع جز<br />

که تاریخی ندارد.‏ تاریخ حقیقتاً‏ فلسفه که چه<br />

نیست،‏ عمده گرایش دو برخورد و تصادم میتوانند<br />

نبرد دالیل و صور باشد؟ میتواند فقط<br />

فلسفه تاریخ کل اگر لیکن باشند متفاوت این<br />

که است کافی میباشد،‏ صور این تاریخ تبدیل<br />

غیرمتحرکی گرایشهای به صور تغییرات<br />

تا هستند صور آن نمایندهٔ‏ که گردند شوند.‏<br />

مبدّل پوچ بازی بهنوعی صور این آن<br />

فلسفه ندارد،‏ تاریخ فلسفه نهایت در در<br />

که است شگفتانگیز تئوریک مکان این<br />

جز اتفاقی هیچ نمیافتد،‏ اتفاقی هیچ آن هیچ<br />

فلسفه در اینکه اظهار هیچ‎۱‎‏.‏ تکرار به<br />

فلسفه که معناست این به نمیافتد اتفاقی فلسفه<br />

که راههایی میشود؛ منتهی بنبست از<br />

قبل دیتسگن که است همان مینماید باز هب که راههایی ‏»بنبستها«‏ میگفت هیدگر ۲ نمیشوند.‏ منتهی جایی لنین<br />

که است مطلبی همان این وانگهی صفحات<br />

نخستین همان از لنین نموده.‏ القاء توضیح<br />

امپیریوکریتیسیسم و ماتریالیسم برکلی<br />

تکرار جز کاری ماخ که میدهد دیدرو<br />

تکرار نیز وی خود و نمیدهد انجام بدتر،‏<br />

یا میدهد.‏ قرار ماخ مقابل در را همدیگر<br />

دیدرو و برکلی که میشود مالحظه زوج<br />

مورد در که زیرا میکنند تکرار را صرف<br />

به و نموده حاصل توافق روح / ماده هٔ فلسف نمودهاند.‏ بسنده واژهها به دستیابی واژههای<br />

باژگونگی این جز هیچچیز آنها در<br />

که روح(‏ ‏)ماده/‏ غیرمتحرک مفهومی دو<br />

بازی نمایندهٔ‏ فلسفی،‏ تئوری قلمرو زوج<br />

این خالل از که آنتاگونیستی گرایش تاریخ<br />

بدینسان نیست.‏ میپردازند مواجهه به مکرر‎۳‎<br />

باژگونگی این عبارتاست فلسفه فرمولهای<br />

به تازهای معنای تز این بهعالوه مارکس<br />

بهوسیلهٔ‏ هگل باژگونگی مشهور دربارهاش<br />

انگلس که هگلی آن خواهدداد‎۴‎‏،‏ یک<br />

فقط مارکس باژگونگی که گفتهبود بود.‏<br />

مقدماتی باژگونگی که<br />

نمود اعتراف بایستی مطلب این راجعبه است.‏<br />

بیحدومرز و بیمالحظه لنین تأکید امپیریوکریتیسیسم<br />

و ماتریالیسم در حداقل فلسفی«‏<br />

‏»دفترهای لحن مورد این در ‏)زیرا در<br />

اختالفات کلیّهٔ‏ لنین میشود(‏ عوض ظرافتهای<br />

و موشکافیها تمایزات،‏ تعبیر،‏ سعی<br />

آنها بهکمک فلسفه که را تئوریک تفکر<br />

مورد را خود ‏»موضوع«‏ میکند عبارتند<br />

جمله این : میریزد دور قراردهد،‏ مغالطههای<br />

مشاجرات‎۵‎‏،‏ سفسطهها،‏ از تنها<br />

که مصالحههایی و آشتیها استادان،‏ واقعی<br />

موضوع نمودن پنهان هدفشان انجام<br />

فلسفه قلمرو در که است مباحثهای ماتریالیسم<br />

بین عمده گرایش مبارزهٔ‏ : میگیرد سیاست<br />

قلمرو در همانطوریکه ایدهآلیسم.‏ و التقاطی<br />

مواضع و نیمبند‎۶‎ تدابیر سوم،‏ راه فقط<br />

درواقع داشتهباشد.‏ وجود نمیتواند


88<br />

صفحه وجود<br />

میتوانند ایدهآلیستها و ماتریالیستها آشکارا<br />

را خود نظرات که آنهایی داشتهباشند.‏ یا<br />

و هستند ماتریالیستها یا نمیکنند بیان هیوم(.‏<br />

‏)کانت،‏ ‏»شرمسار«‏ ایدهآلیستهای گفت<br />

و رفته فراتر بایستی اینک ولی جز<br />

نیست چیزی فلسفه تاریخ کل اگر که ‏ٔه<br />

مبارز یک فقط آن در که احتجاجاتی چکیدهٔ‏ نیست<br />

چیزی فلسفه اگر دارد،‏ جریان واحدی ‏»میدان<br />

کانت آنچه گرایشها مبارزهٔ‏ مگر زمان<br />

همان در لیکن و مینامید کارزار«‏‎۷‎ مبارزات<br />

صرف ذهنیت بهسوی را ما بهمعنای<br />

فلسفه پس میداد‏ سوق ایدئولوژیک که<br />

بهمعنایی ندارد،‏ موضوعی کلمه خاص است.‏<br />

موضوعی دارای علم خود<br />

این و رفتهاست پیش حد این تا لنین تا<br />

لنین که میباشد موضوع این اثباتکنندهٔ‏ که<br />

میدارد اظهار وی میاندیشد.‏ حد این را<br />

ماتریالیسم اصول غالیترین نمیتوان ایدهآلیسم<br />

اصول که همانطوری نمود اثبات است<br />

مطلبی این : نمود رد نمیتوان ‏)و را میشد(.‏<br />

دیدرو خشم باعث که آنها<br />

زیرا نمود اثبات نمیوان را اصول یعنی<br />

گیرند.‏ قرار معرفت موضوع نمیتوانند که<br />

علم قلمرو معرفت با مقایسه قابل معرفت اثبات<br />

را خود موضوعات خواص میتوانند نماید.‏<br />

لیکن<br />

میباشد.‏ موضوع فاقد فلسفهٔ‏ بنابراین هیچ<br />

اگر میشود.‏ مربوط هم به همهچیز دلیل<br />

بهاین درست نمیافتد فلسفه در اتّفاقی میتوانند<br />

که دارند موضوعی علوم که است و<br />

بپردازند آن به نسبت معرفت تعمیق به اعطا<br />

تاریخی علوم به که است امری این پس<br />

است موضوع فاقد فلسفه چون مینماید.‏ فلسفه<br />

تاریخ عدم‎۸‎ نمیافتد.‏ آن در نیز اتفاقی میکند.‏<br />

تکرار را آن موضوع عدم ‏ٔه<br />

نقط به شدن نزدیک به شروع ما اینجا گرایشهای<br />

این به که میکنیم ۲ شمارهٔ‏ گرهی فقط<br />

فلسفه میشود.‏ مربوط مشهور را<br />

خود بنیادین تعارض که را اجتحاجاتی تکرار<br />

میسازند،‏ ظاهر مقوالت بهصورت احتجاجات<br />

تعارض این مینماید.‏ نشخوار و و<br />

ابدی باژگونگی که است فلسفه در بیشمار است،‏<br />

آن پرحرف تئاتر فلسفه،‏ که را پوچی‎۹‎ زوج<br />

باژگونگی میدهد؛ قرار حمایت مورد گرایش<br />

یک امّا روح.‏ / ماده بنیادین مفهومی مراتبی<br />

سلسله نظم در میشود؟ ظاهر چگونه نظم<br />

: میسازد مستقر زوج این حد دو بین که :<br />

فرادهیم گوش لنین به سلطه.‏ ***<br />

بلتف‎۱۰‎<br />

بررسی به تظاهر ضمن ‏»بوگدانف 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله این<br />

به نسبت انگلس،‏ مورد در سکوت و جز<br />

نیستند چیزی میآید بهنظر که تعریفات براینکه<br />

مبنی انگلس…‏ فرمول ‏»تکرار«‏ ماده<br />

فلسفه،‏ گرایشهای از یکی زعم به ثانوی<br />

عنصر روح و است لی اوّ‏ عنصر تعلیم<br />

را مطلب این عکس دیگر گرایش و ‏ٔه<br />

کلیّ‏ و مینماید.‏ انزجار اظهار میدهد،‏ شهود<br />

و کشف حالت در وی روسی پیروان مینمایند.‏<br />

تکرار را بوگدانف رویههای به<br />

میتوانست تفکری کوچکترین معذالک غایی<br />

مفهوم دو درواقع که دهد نشان آنان مگر<br />

نمود تعریف نمیتوان را معرفت نظریهٔ‏ میباشد.‏<br />

مقدم و لی اوّ‏ که مفهومی تعیین با تعریف<br />

معناست؟ چه به تعریف یک ارائهٔ‏ بازگشت<br />

از است عبارت چیز هر از قبل وسیعتر…‏<br />

تصور به معلوم تصور یک دادن وسیعتر<br />

راتی تصوّ‏ آیا بدانیم است الزم اینک احساس،‏<br />

و ماده تفکر،‏ و وجود رات تصوّ‏ از ‏ٔه<br />

نظری که ذهنی‎۱۲‎ امر و طبیعی‎۱۱‎ امر وجود<br />

میکند،‏ عمل آنها کمک به معرفت وسیعترین<br />

و نهاییترین اینها نه!‏ دارد؟ حاال<br />

تا معرفت نظریهٔ‏ که هستند راتی تصوّ‏ قطعنظر<br />

‏)البتّه رود فراتر آنها از نتوانستهاست فقط<br />

اصطالحات(.‏ ممکن پیوسته تغییرات از مورد<br />

در است قادر هوشی فقر یا شاالتانی بینهایت<br />

و نهایی رات ‏»سلسله«‏‎۱۳‎تصوّ‏ این تکرار«‏<br />

‏»صرف از غیر تعریفاتی وسیع،‏ لی<br />

اوّ‏ مثابهٔ‏ به سلسله این از یکی : نماید ارائه ۱۴<br />

میشود.«‏ مالحظه مقدم و ***<br />

عدمی<br />

همان صوری نظر از که باژگونگی آن،‏<br />

صریح گفتار در فلسفه،‏ در که است ‏ٔه<br />

نتیج خود بلکه باطل‎۱۵‎ نه میشود،‏ حادث و<br />

قبلی مراتب سلسله بطالن است.‏ بطالن‎۱۶‎ معکوس.‏<br />

مراتب سلسله وسیله به شده جانشین نظامهای<br />

کلیّهٔ‏ که غایی مقوالت خالل از آنچه بر<br />

فلسفه در دارد،‏ خود تحتسلطهٔ‏ را فلسفی از<br />

است عبارت میشود،‏ کرده قمار آن سر وضع‎۱۷‎<br />

معنای مراتب،‏ سلسله این معنای این<br />

فلسه در سلطه؛ موضوع در مقوله یک ما<br />

مقاومتی غیرقابل نحو به که است چیزی قدرت‎۱۸‎<br />

اکتساب یا قدرت قمار فکر به را : بگوییم باید فلسفی دیدگاه از میاندازد.‏ قمار<br />

آیا میباشد.‏ موضوع فاقد قدرت قمار است؟<br />

نظری صرفاً‏ مقولهای نیز قدرت و<br />

بوده سیاسی قدرت(،‏ قمار ‏)یا قدرت کسب که<br />

دارد خصلی‎۲۰‎ بلکه ندارد موضوعی‎۱۹‎ نتایج<br />

: هدف یک و قدرت از است عبارت قدرت.‏<br />

لنین<br />

ابداعات و نموده تأمل اندکی باید اینجا اگر<br />

نماییم.‏ مشاهده انگلس به نسبت را بهصورت<br />

اغلب که را آنچه نتایج بخواهیم فهمیدهشدهاست،‏<br />

تعبیر در جزیی اختالف عظیم<br />

لنین اشتراک و سهم بگیریم،‏ اندازه بودهاست.‏<br />

کارهای<br />

روی وقتی که انگلس درواقع شگفتانگیزی<br />

نشانههای میکند کار مارکس لنین<br />

تفکر همپای تفکری دارد،‏ نبوغ از ترجیح<br />

انگلس که میافتد اتّفاق اغلب ندارد.‏ اینکه<br />

تا بگذارد هم کنار را تزهایی میدهد تفکر<br />

مورد مناسباتشان وحدت در را آنها قراردهد.‏<br />

شر<br />

از را خود واقعاً‏ هرگز،‏ انگلس : بدتر ‏»ایدئولوژی<br />

در موجود تحصّل اصالت نوعی فلسفه<br />

انگلس نظر در نرهاندهاست.‏ آلمانی«‏ توصیه<br />

را آن منظم‎۲۱‎ مطالعهٔ‏ وی که فلسفه<br />

زیرا گردد ناپدید بایستی مینماید،‏ که<br />

دستساز آزمایشگاهی جز نیست چیزی برای<br />

الزم فلسفی مقوالت آن در گذشته در سر<br />

بر دوران این لیکن ساختهشدهاند.‏ علوم دادهاست.‏<br />

انجام را خود کار فالسفه و رسیده علم<br />

به را خود جای بایستی فلسفه اکنون علمی<br />

بهطور قادرند علوم که زمانی از بدهد.‏ ارائه<br />

را خود روابط ارگانیک و واحد نظام هست<br />

طبیعت فلسفهٔ‏ به نه نیازی دیگر نمایند تاریخ‎۲۲‎‏.‏<br />

فلسفهٔ‏ به نه و موضوع<br />

یک ماند؟ باقی چهچیزی فلسفه از ‏)که<br />

طبیعت قوانین عامترین دیالکتیک،‏ : فقط<br />

بنابراین تفکر.‏ و مشغولند(‏ آن به علوم از<br />

میتوانند که میمانند باقی تفکر قوانین حقیقتاً‏<br />

فلسفه پس شوند.‏ استخراج علوم تاریخ است<br />

رهگذر این از و نیست علوم از جدای بودن<br />

ماتریالیست میگوید انگلس وقتی که هست،‏<br />

که همانطوری طبیعت قبول یعنی تحصّل<br />

اصالت خارجی«،‏ امر اضافهٔ‏ ‏»بدون میباشد<br />

وی فرمولهای از بعضی کمین در دارای<br />

علوم که میداند انگلس درعینحال و هستند.‏<br />

معرفتی فرآیند یک موضوعی<br />

دارای فلسفه دلیل این به معذالک آن<br />

متناقض،‏ بهطور دراینصورت امّا است مطلبی<br />

این و خواهد محض تفکر موضوع،‏ نامطبوع<br />

ایدهآلیسم برای نمیتواند که است که<br />

لویاشتراوس آقای امروزه مثالً‏ باشد.‏ میداند<br />

انگلس به متمایل را خود آشکارا یا<br />

قوانین نیز او میدهد؟ انجام چهکاری قرار<br />

مطالعه مورد را تفکر ساختهای نشان<br />

لویاشتراوس به ریکور آقای میدهد.‏ و<br />

بوده محق خود کار در وی که دادهاست میباشد.‏<br />

استعالیی‎۲۳‎ فاعل منهای کانت مورد<br />

را ریکور گفتهٔ‏ این لویاشتراوس آقای موضوع<br />

اگر درواقع نداده.‏ قرار انکار خود<br />

میتوان بودهباشد صرف تفکر فلسفه کانتی<br />

خود در و دانسته انگلس طرفدار را استعالیی.‏<br />

عاقل منهای کرد کشف


بیان<br />

دیگری نحو به میتوان را معضل این منطق<br />

فلسفه،‏ موضوع یعنی دیالکتیک نمود.‏ میتواند<br />

حقیقتاً‏ فلسفه آیا شدهاست.‏ نامیده موضوع<br />

بهعنوان را منطق موضوع منطق<br />

منبعد که میرسد بهنظر داشتهباشد؟ فلسفه<br />

از بیشتر هرچه صرفنظر جهت در است.‏<br />

علم فلسفه : بودهباشد از<br />

حال همان در انگلس که است درست و<br />

ماتریالیسم امّا نموده،‏ دفاع گرایش دو تز و گرایشها مبارزهٔ‏ یکسو،‏ از دیالکتیک متعیّن<br />

علمی رشد بهوسیلهٔ‏ که فلسفی رشد که<br />

است امری دیگر،‏ سوی از شدهباشد یکجا<br />

در بتوان را مشکل میرسد بهنظر دراینراه<br />

انگلس داد.‏ قرار تفکر مورد نخواهیم<br />

اگر حتّی امّا نمودهاست،‏ کوشش حداقل<br />

‏)این نماییم توجّه وی صرف بهظاهر غیرمتخصّص<br />

یک مورد در که است چیزی که<br />

است پرواضح شود(‏ توجه بدان باید است.‏<br />

اساسی بسیار چیز فاقد انگلس اساسی<br />

چیز یک فاقد وی تفکر که معنا بدین لنین<br />

یمن به نماید.‏ تفکر بتواند تا است موجود<br />

فقدانی که نماییم مشاهده میتوانیم را<br />

چیزی همان انگلس تفکر زیرا میباشد لنین<br />

مینماید.‏ اعطا وی به لنین که است فاقد آن<br />

در که میدهد ارائه منسجم عمیقاً‏ تفکری یافتهاند<br />

استقرار رادیکال تزهای از بعضی را<br />

بهجا خألهایی ولی خألها شک بدون که تزی<br />

تفکر این مرکز در مینمایند.‏ احاطه موضوع<br />

فاقد فلسفه آن مطابق که دارد وجود صرف<br />

بهکمک فلسفه یعنی میباشد،‏ نمیباشد.‏<br />

قابلتوضیح علوم با رابطهاش ولی<br />

شدهایم نزدیک دوم گرهی نقطهٔ‏ به ما نمیکنیم.‏<br />

لمس را آن هنوز Repetition du rien ۱٫<br />

۷۸<br />

ص به شود مراجعه مورد این در ۲. هیدگر<br />

که است توضیح به الزم ترجمه.‏ همین به<br />

عنوان ترجمه و نام همین به دارد کتابی نمودهاست<br />

ایجاد را مشکلی همان فرانسه زبان همانطوری<br />

اصطالح.‏ این فارسی ترجمهٔ‏ که متذکر<br />

Holtzwege فرانسوی مترجمان که عنوان<br />

این خواندن با آلمانی خواننده شدهاند میتواند<br />

را ‏»بیراههها«‏ و ‏»بنبستها«‏ به<br />

کنید مراجعه باب این در بفهمد.‏ Heidegger. Chemins … Paris.<br />

1962 .Gallimard<br />

Renversement repete .3<br />

باژگونگی<br />

مورد در مارکس سخن به ۴. نهتنها<br />

من دیالکتیکی ‏»اسلوب مراجعهشود.‏ بلکه<br />

دارد تفاوت هگلی اسلوب با بیخ از هگل<br />

نظر در است.‏ آن نقطهمقابل درست نام<br />

تحت را آن وی حتّی که تفکر پروسهٔ‏ خالق<br />

کرده مبدّل مستقلی شخصیت به ایده خارجی<br />

مظهر خود درواقع و است واقعیت من<br />

نظر به آمدهاست.‏ بهشمار نفس پروسهٔ‏ انتقال<br />

از غیر به تفکر پروسهٔ‏ عکس به چیز<br />

انسان دماغ در مادی پروسه استقرار مارکس<br />

پایینتر کمی و نیست.«‏ دیگری دست<br />

به دیالکتیک که ‏»صدمهای : میگوید مانع<br />

هیچوجه به میکشد فریفتاری از هگل به<br />

نخستینبار برای هگل که نیست این از حرکت<br />

عمومی اشکال آگاه و جامع نحوی در<br />

دیالکتیک نمودهاست.‏ بیان را دیالکتیک اینکه<br />

برای است.‏ ایستاده سر روی وی نزد بیرون<br />

عرفانیش پوستهٔ‏ از آن عقالنی هستهٔ‏ از<br />

‏)تأکید ساخت.«‏ واژگونه را آن باید آید اول<br />

جلد سرمایه،‏ مارکس.‏ کارل ماست.(‏ ۶۰<br />

ص فارسی ترجمهٔ‏ به<br />

متعلّق التین اصطالح distinguos ۵٫ وسطی<br />

قرون demi – mesure ۶٫<br />

‏)به<br />

کانت اصطالح Kampfplatz 7. اصل(‏<br />

در آلمانی Rien ۸٫<br />

nul .9<br />

Beltov .10<br />

le physique .11<br />

le psychique .12<br />

serie .13<br />

۱۲۷<br />

ص اثر همان لنین،‏ ۱۴. nul ۱۵٫<br />

annulation .16<br />

سر<br />

بر آنچه و قمار در گروبندی mise 17. میشود.‏<br />

کرده قمار آن mise au pouvoir ۱۸٫<br />

Objet .19<br />

معنی<br />

به وصل وزن بر خصل enjeu 20. میشود.‏<br />

کرده قمار آن سر بر آنچه اشاره<br />

و است آلمانی به متن در اطالع دو هر که<br />

آلمانی سنتی فلسفهٔ‏ مهم جزء دو به است شامل<br />

شود اضافه آنها به نیز منطق اگر فیلسوفی<br />

آخرین میشود.‏ فلسفه مباحث تمامی بود.‏<br />

هگل نمود ایجاد کاملی دستگاه چنین که Sujet transcendental ۲۳٫<br />

تجربه<br />

از صرفنظر با که است فاعلی منظور مشروط<br />

را تجربه این خود تجربی من و فلسفه<br />

تاریخ کتب به باید دراینباره مینماید.‏ فروغی،‏<br />

محمدعلی به جمله از نمود مراجعه افکار<br />

خالصهٔ‏ برای اروپا.‏ در حکمت سیر کتاب<br />

تنها به میتوان نیز اشتراوس لوی از<br />

عنایت حمید ترجمهٔ‏ لیچ ادموند موجود نمود.‏<br />

مراجعه خوارزمی انتشارات Systematique ۲۱٫<br />

Naturphilosophie und Ge- .۲۲<br />

schichtsphilosophie<br />

89<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


نظری<br />

برابری و مسئله های آن )۱(<br />

دومه نیکو لوسوردو<br />

برگردان : ب . کیوان<br />

نگرش<br />

صفحه 90<br />

هگل در پدیدارشناسی روح ۲ پرسش<br />

انگیزی گنجیده در اندیشه برابری مادی را<br />

که پایه خواست ‏»اشتراک ثروت ها«‏ است،‏<br />

کامالً‏ روشن گردانید:‏ بدین معنی که اگر به<br />

برآوردن برابر نیازهای متفاوت افراد مبادرت<br />

کنیم،‏ بدیهی است که نابرابری در سهم های<br />

افراد از آن نتیجه می شود.‏ اگر برعکس،‏<br />

به ‏»توزیع برابر«‏ دست یازیم،‏ در این<br />

صورت واضح است که نتیجه آن ‏»برآوردن<br />

نابرابر نیازها«‏ برای افراد خواهد بود.‏ در<br />

واقع در هر دو حالت ‏»اشتراک ثروت ها«‏<br />

به برآوردن وعده برابری مادی دست نمی<br />

یابد.‏ مارکس که خیلی خوب به پدیدارشناسی<br />

آگاهی داشت،‏ مشکل را با ربط دادن این<br />

شیوه های گوناگون توزیع ‏»برابرانه«‏ به دو<br />

مرحله متفاوت رشد جامعه پساسرمایه داری<br />

حل کرد:‏ توزیع در جامعه سوسیالیستی طبق<br />

‏»حق برابر«‏ است،‏ یعنی پرداخت حقوق<br />

بنابر ‏»پیشه برابر«‏ به کار گوناگون افراد،‏<br />

موجب نابرابری آشکار در حقوق فرد و<br />

درآمد می شود.‏ در این مفهوم،‏ ‏»حق برابر«‏<br />

چیزی جز ‏»حق نابرابر«‏ نیست.‏ در جامعه<br />

کمونیستی،‏ توزیع طبق نیازهای مختلف نیز<br />

موجب نابرابری می شود.‏ امّا رشد عظیم<br />

نیروهای مولد که نیاز همه را کامالً‏ برآورده<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

می کند،‏ اهمیت عملی این نابرابری را به<br />

تدریج زایل می سازد‎۳‎‏.‏ به عبارت دیگر،‏<br />

در سوسیالیسم برابری مادی ممکن نیست<br />

جایی که توزیع محدود ثروت ها وجود<br />

دارد،‏ نابرابری هم وجود دارد،‏ حتی اگر<br />

این نابرابری بر حسب مورد در شکل های<br />

گوناگون بروز کند.‏<br />

امروز در شرایطی که ایده آل کمونیسم همه<br />

معنای سیاسی اش را از دست داده ‏)هیچ<br />

دولتی اعالم نمی کند که دست اندرکار<br />

پیشرفت در راه کمونیسم است(‏ و نیز در<br />

شرایطی که به نظر می رسد ایده آل کمونیسم<br />

در مه خیال بافی ها رنگ باخته،‏ آیا باید<br />

از هر اندیشه برابری که برابری در برابر<br />

قانون نخواهد بود،‏ دست کشید.‏ یا برعکس<br />

باید راهی را پیمود که از هگل به مارکس<br />

منتهی شده است.‏ در واقع اکنون خواندن نقد<br />

تند در باره برابری و آزادی صرفاً‏ صوری<br />

در نزد هگل ممکن است.‏ گرسنه که در<br />

خطر مردن از بی غذایی است،‏ در واقع در<br />

وضعیت ‏»فقدان کامل حقوق«‏ قرار دارد و<br />

در آخرین تحلیل یک ‏»برده«‏ ۴ است.‏<br />

خواست برابری مادی ذاتاً‏ متضاد است.‏<br />

البته نابرابریِ‏ بغایت رسیده،‏ به خودی خود<br />

برابری حقوقی را بیهوده می گرداند.‏ در<br />

این صورت،‏ رجوع دوباره از مارکس به<br />

هگل یک عمل مسئله برانگیز ‏)پروبلماتیک(‏<br />

است،‏ چون با برقراری رابطه میان اقتصاد<br />

و سیاست،‏ بدیهی است که هگل باالتر از<br />

سنت کالسیک لیبرالی است.‏<br />

هنگامی که سنت لیبرالی،‏ دادن هر معنی<br />

اقتصادی-‏ اجتماعی به برابری را نفی<br />

می کرد،‏ بر این اعتقاد بود که می توان<br />

به شیوه ای کاراتر عمل کرد.‏ به نظر می<br />

رسد که برابری حقوقی و صرفاً‏ حقوقی از<br />

امتیاز درگیر نشدن با دشواری ها و پرسش<br />

انگیزی های ویژه خواست برابری مادی<br />

برخوردار است.‏ و با این همه،‏ همه چیز<br />

تا این اندازه ساده نیست:‏ چنان که طی مدت<br />

های بس مدید،‏ سنت لیبرالی هیچ تضادی<br />

میان برابری حقوقی تا آن اندازه آوازه مند<br />

و عمل نفی حقوق سیاسی زنان و یا کسانی<br />

که آه در بساط ندارند را تمیز نداده است.‏ به<br />

عنوان نمونه بنیامین کنستان در این باره گفته<br />

است:‏ ‏»کسانی که فقر آنها را در وابستگی<br />

دایمی نگه می دارد و به کارهای روزمره<br />

محکوم می کند،‏ نه داناتر از کودکان در


صفحه 91<br />

امور عمومی اند و نه عالقه مند تر از<br />

بیگانگان نسبت به پیشرفت ملی اند.‏ آن ها<br />

عامل های این پیشرفت را نمی شناسند.‏ آن<br />

ها فقط از امتیازهای نامستقیم آن برخوردار<br />

می شوند«.‏‎۵‎<br />

لحظه ای بپذیریم که استعاره های کنستان<br />

معتبرند.‏ آیا میان بالغ و کودک و حتی میان<br />

شخص بالغ و شخصی که به سن رشد و<br />

استعداد درک کردن و اراده کردن تام و تمام<br />

نرسیده،‏ برابری حقوقی وجود دارد؟ و نیز آیا<br />

میان یک شهروند به معنای دقیق آن و کسی<br />

که مقدر است همچون بیگانه در کشورش<br />

بماند،‏ برابری حقوقی وجود دارد؟ ممکن<br />

است بگویند که در این جا مسئله عبارت از<br />

فصلی از تاریخ است که پایان یافته و به<br />

گذشته تعلق دارد،‏ چون رأی همگانی مرد<br />

و زن همه جا خود را تحمیل کرده است.‏ با<br />

این همه،‏ امروز نیز نویسنده ای چون هایک<br />

فکر می کند که هیچ تضادی میان برابری<br />

حقوقی و محدودیت رأی در حقوق سیاسی<br />

وجود ندارد.‏ به عقیده او ‏»نمی توان تصدیق<br />

کرد که برابری در برابر قانون ضرورتاً‏<br />

مستلزم آن است که همه افراد بالغ حق رأی<br />

داشته باشند«.‏‎۶‎ ‏»به یقین نمی توان تصدیق<br />

کرد که ]...[ خارجیان مقیم ایاالت متحد،‏ یا<br />

اشخاص خیلی جوان به خاطر نداشتن حق<br />

رأی از آزادی زیادتر بی بهره اند،‏ اگر چه<br />

آن ها از آزادی سیاسی برخوردار نیستند«.‏‎۷‎<br />

بیگانگان و کودکان نمونه هایی هستند که<br />

کنستان هم به آن اشاره کرده است.‏ چند دهه<br />

بعد،‏ ادوارد البوالیه ناشر ‏»اصول سیاست«‏<br />

که خود یکی از نمایندگان برجسته سنت<br />

لیبرالی است،‏ در این زمینه چنین تفسیری<br />

دارد:‏ ‏»باید زنان را به کودکان افزود«.‏ ۸<br />

هایک نیز در یک یادداشت به استثنا کردن<br />

سنتی زنان در زمینه حقوق سیاسی رجوع<br />

می کند:‏ ‏»این یادآوری مفید است که در<br />

سوئیس،‏ کشور اروپایی که دمکراسی در<br />

آن بسیار قدیمی است،‏ زنان هنوز ‏]در سال<br />

۱۹۶۰[ حق رأی ندارند و به نظر می رسد<br />

که این با تصویب اکثریت آنان است«.‏‎۹‎<br />

باری به عقیده هایک نفی حقوق سیاسی<br />

بیش از نیمی از جمعیت،‏ نقض برابری<br />

حقوقی به حساب نمی آید.‏ چند دهه پیش از<br />

آن نیز،‏ اسپنسر به این نتیجه رسیده بود که<br />

تصویب حقوق سیاسی به نفع زنان مستلزم<br />

نقض اصل برابری است.‏ استدالل اسپنسر<br />

ساده است:‏ زنان که معاف از خدمات نظامی<br />

اند،‏ چنانکه از حقوق سیاسی بدون روبرو<br />

شدن با خطرهای جدی و مرگبار که مردان<br />

با آن روبرو هستند،‏ برخوردار شوند در<br />

‏»وضعیت نه برابر بل که برتر«‏ خواهند<br />

بود.‏‎۱۰‎ می توان این ایراد را به اسپنسر<br />

وارد دانست که در آن دوره در انگلستان<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

نظام وظیفه اجباری وجود نداشت ‏)این نظام<br />

در دوره جنگ اول جهانی متداول شد(،‏ از<br />

سوی دیگر،‏ می توان به وظیفه های دیگری<br />

چون ‏»وظیفه های مادری و غیره«‏ اشاره<br />

کرد که منحصراً‏ بر دوش زنان قرار دارد.‏<br />

اما نکته مهم چیز دیگری است؛ و آن عبارت<br />

از این است که آن چه را می توان تضاد حل<br />

ناشدنی منطقی برابری نامید در سطح صرفاً‏<br />

سیاسی-‏ صوری هم رخ می نماید.‏ به عبارت<br />

دیگر،‏ ما به انتزاع کردن نابرابری هایی می<br />

پردازیم که بنا بر واقعیت ‏)در سطح اجتماعی<br />

و طبیعی(‏ وجود دارند،‏ ولی ما حقوق سیاسی<br />

برابر را برای همه می شناسیم ‏)البته،‏ در این<br />

مورد به عقیده اسپنسر،‏ ما به زنان برتری<br />

می دهیم و اصل برابری را نقض می کنیم(؛<br />

به بیانی دیگر،‏ این خود اصل برابری رفتار<br />

است که به لحاظ مطابقت برابر میان حقوق<br />

سیاسی و وظایف اجتماعی،‏ نابرابری حقوق<br />

سیاسی را ایجاب می کند.‏ در حقیقت،‏ سنت<br />

سیاسی ارتجاعی صرفاً‏ به رادیکالیزه کردن<br />

این تضاد الینحل منطقی برابری اکتفا می<br />

کند.‏ چنان که نیچه می گوید:‏ ‏»برابری برای<br />

برابرها،‏ نابرابری برای نابرابرها«.‏ بحث<br />

واقعی عدالت از این قرار خواهد بود.‏ پس،‏<br />

هرگز نباید ‏»نابرابر را برابر گردانید«.‏ ۱۱<br />

هایک که نفی حقوق سیاسی زنان و تمامی<br />

طبقه های اجتماعی را با اصل برابری<br />

در برابر قانون سازگار می داند،‏ از<br />

سوی دیگر معتقد است که ‏»وضع مالیات<br />

تصاعدی به عنوان وسیله ای برای رسیدن<br />

به بازتوزیع درآمد«‏‎۱۲‎ برعکس،‏ با خود<br />

این اصل ناسازگار است.‏ بنابراین،‏ در این<br />

چشم انداز باید از آن نتیجه گرفت که تقریباً‏<br />

همه کشورهای غربی از اصل برابری در<br />

بر ابر قانون روگردان شده و به وضعیت<br />

پیش از ظهور دنیای مدرن بازگشته اند؛<br />

هر چند که از این پس این تهیدستان اند که<br />

طبق قانون مجازند مالیات کمتری بپردازند<br />

و از امتیازهایی برخوردار شوند.‏ به عقیده<br />

هایک این واقعیت که حذف برابری حقوقی<br />

نتیجه مستقیم اجرای برابری سیاسی است،‏<br />

هنوز بسیار جالب است:‏ ‏»زمانی که شمار<br />

مزدبران و پرولترها شتابان افزایش می<br />

یافت،‏ حق رأی برای آن ها که تا آن زمان از<br />

آن محروم بوده اند،‏ شناخته شد.‏ بدین ترتیب،‏<br />

افکار اکثریت عظیم انتخاب کنندگان در<br />

کشورهای غربی ‏)در چند استثناء نزدیک(‏<br />

از وضعیت وابستگی که در آن قرار<br />

داشتند،‏ برانگیخته شد.‏ چنان که امروز در<br />

اغلب موارد،‏ این افکار آن ها است که بر<br />

سیاست فرمانرواست.‏ آن ها اقدام هایی را<br />

می پذیرند که وضع زحمتکشان مزدبگیر را<br />

به نسبت بهتر می کند ولی در عوض وضع<br />

حرفه های مستقل را وخیم می سازد«‏‎۱۳‎‏.‏<br />

این امر پیش از هر چیز برای ‏»مالیات<br />

ها«‏‎۱۴‎ اهمیت دارد.‏ تصور می رود،‏ این<br />

جا به طور مستقیم در برابر وضعیت بی<br />

درنگ شورانگیز قرار می گیریم،‏ جایی که<br />

برابری سیاسی وجود دارد،‏ برابری حقوقی<br />

قطع می گردد.‏ امّا هایک بدون دشواری خود<br />

را از آن وا می رهاند؛ زیرا به عقیده او،‏<br />

نفی حقوق سیاسی به منزله نابرابری قانونی<br />

است،‏ حال آن که در واقع تنها برابری در<br />

برابر قانون اهمیت دارد.‏<br />

بنابراین،‏ این برابری با تبعیض در رأی<br />

دادن با پرداخت مالیات مخصوص در زمینه<br />

حقوق سیاسی نقض نمی شود،‏ در صورتی<br />

که برعکس با تبعیض در رأی دادن با<br />

پرداخت مالیات ‏)به هزینه ثروتمندان(‏ که<br />

وضع مالیات تصاعدی را ترسیم می کند،‏<br />

نقض می شود.‏<br />

حال می پرسیم برخورد مارکس نسبت به<br />

خواست برابری چیست؟ نخست قطعه بسیار<br />

مشهوری در کاپیتال وجود دارد که در آن<br />

مارکس زمینه حرکتی را به ریشخند مطرح<br />

می کند که ‏»بهشت واقعی حقوق فطری<br />

طبیعی است.‏ آن چه این جا فرمانروا است،‏<br />

آزادی برابری،‏ مالکیت و بنتام است«‏‎۱۵‎<br />

می توان از این کنار هم قرار گرفتن چند<br />

مقوله و یک نام نتیجه گرفت که بنتام تئوری<br />

پرداز حقوق طبیعی و شعارهای آزادی و<br />

برابری،‏ زاده انقالب فرانسه بوده است.‏ اما<br />

بنتام از موضع کامالً‏ دیگری حرکت می کند.‏<br />

به عقیده این لیبرال انگلیسی اعالمیه حقوق<br />

بشر ۱۷۸۹ چیزی جز انباشت ‏»سفسطه<br />

های آنارشیستی«‏ نیست.‏ اعالمیه از برابری<br />

میان همة انسان ها صحبت می کند.‏ ولی<br />

تفسیر بنتام از این قرار است:‏ ‏»همه انسان<br />

ها،‏ یعنی همه موجودات نوع بشر و بنابراین<br />

شاگرد با ارباب اش در حقوق برابرند.‏ شاگرد<br />

حق رهبری کردن و تنبیه کردن ارباب اش<br />

را دارد:‏ یعنی همان حقی که ارباب اش<br />

نسبت به او اعمال می کند«.‏ پس ‏»اصل پوچ<br />

برابری تنها جمعی متعصب و شماری نادان<br />

را راضی می کند«.‏ اعالمیه از ‏»قانون به<br />

عنوان بیان اراده عموم«‏ صحبت می کند.‏<br />

البته،‏ بدیهی است،‏ که بدین ترتیب نمی توان<br />

محدودیت های سیستم امتیاز در رأی دادن را<br />

توجیه کرد.‏ همچنین به نظر می رسد نظر<br />

اعالمیه درباره حق مالکیت مورد بدگمانی<br />

بنتام است:‏ نخست به خاطر این که موضوع<br />

مشخص چنین حقی کامالً‏ معین نشده است.‏<br />

به هر رو،‏ مسئله عبارت از حقی است که<br />

‏»بدون هیچ قید و شرط به هر فرد«‏ تعلق<br />

دارد.‏ پس می توان از آن نتیجه گرفت که<br />

اعالمیه با شناختن ‏»حق مالکیت همگانی،‏<br />

بدین معنا که همه چیز برای همه مشترک<br />

است،‏ پایان می گیرد.‏ اما چون آن چه به


صفحه 92<br />

(<br />

(<br />

همه تعلق دارد،‏ به هیچ کس تعلق ندارد،‏ از<br />

آن این نتیجه به دست می آید که اثر اعالمیه<br />

استوار کردن مالکیت نیست،‏ بلکه برعکس<br />

تخریب آن است:‏ این چنین است که اعالمیه<br />

از جانب هواداران بابوف ،)Babeuf(<br />

این مفسران واقعی اعالمیه حقوق بشر که<br />

آن ها را فقط می توان از منطقی بودن در<br />

بکارگیری اصول بسیار نادرست و بسیار<br />

پوچ نکوهش کرد،‏ درک شده است.«‏‎۱۶‎<br />

در این جا الزم است که به یک قضیه پرسش<br />

انگیز اشاره کنیم:‏ در حالی که به عقیده<br />

مارکس برابری مطرح شده در اعالمیه<br />

حقوق بشر مترادف با ‏»مالکیت و بنتام«‏<br />

است،‏ این برابری از دیدگاه بنتام مترادف<br />

با کمونیسم است!‏ این تناقض را چگونه باید<br />

توضیح داد؟ آیا باید اشتباه را به انقالبی<br />

آلمانی نسبت دهیم یا به لیبرال انگلیسی؟ شاید<br />

فرضیه دیگری هم وجود دارد.‏ هنگامی که<br />

کاپیتال ‏»آزادی،‏ برابری،‏ مالکیت و بنتام«‏<br />

را پهلوی هم می گذارد،‏ آشکارا به سپهر<br />

بازار رجوع می کند که در آن سرمایه دار<br />

و کارگر به عنوان ‏»مالکان آزاد و برابر<br />

کاالها«‏ باهم روبرو می شوند و به طور<br />

قراردادی،‏ کاالهای مربوط به خودشان ‏)مزد<br />

و نیروی کار(‏‎۱۷‎ را مبادله می نمایند.‏ در<br />

عوض بنتام،‏ هنگامی که نتیجه های مخرب<br />

برابری و حقوق بشر را اعالم می دارد،‏<br />

مطلقاً‏ به بازار رجوع نمی کند.‏ برابری که<br />

مارکس به عنوان هدف در نظر می گیرد<br />

شاید همان برابری نباشد که بنتام به عنوان<br />

هدف از دیدگاه کامالً‏ مخالف مطرح می کند.‏<br />

شعار ‏»برابری«‏ Equality خیلی پیش<br />

از ۱۷۸۹ در سنت سیاسی لیبرالی انگلیس<br />

بازتاب یافت.‏ به عقیده آدام اسمیت ‏»اجازه<br />

دادن به هر کس که نفع خاص شخصی اش<br />

را به طور مستقل در زمینة طرح لیبرالی<br />

برابری،‏ آزادی و عدالت دنبال کند«‏‎۱۸‎‏،‏<br />

ضرورت دارد.‏ در ارتباط با عبارت<br />

‏»برابری،‏ آزادی و عدالت«‏ تقریباً‏ به نظر<br />

می رسد که ما با یک پیشدستی نامواره سه<br />

گانه که بعد در انقالب فرانسه تولد یافت،‏<br />

سروکار داریم.‏ هنگامی که اسمیت هر نوع<br />

‏»نقض آزادی طبیعی و عدالت«‏ ۱۹ را به<br />

عنوان ‏»بی عدالتی«‏ محکوم می کند،‏ کوشش<br />

کرده است به تئوری حقوق طبیعی انسان<br />

بیندیشد.‏ با این همه،‏ نباید از هم آوایی های<br />

ساده و جزیی دچار گمراهی شد.‏ برابری<br />

درخواستی اسمیت کامالً‏ در چارچوب بازار<br />

گسترش می یابد که در پرتو آن هر انسان<br />

باید بتواند ‏»بنا بر سیستم آزادی طبیعی«،‏<br />

‏»کار یا سرمایه اش«‏ را بدون هیچ مانعی<br />

به کار اندازد و وارد رقابت شود‎۲۰‎‏.‏ حتی<br />

هنگامی که موضوع عبارت از آزادی است،‏<br />

این آزادی مخصوصاً‏ بر مبنای بازار تقدیس<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شده است.‏ اسمیت به ریشخند خاطرنشان<br />

می کند که ‏»افراد کمون )Commun( در<br />

انگلستان،‏ هر چند که به آزادی شان بسیار<br />

عالقه نشان می دهند،‏ در عین حال هرگز به<br />

دقت درک نمی کنند که این آزادی استوار<br />

بر چیست.‏ آن جا نه بیش از افراد کمون<br />

کشورهای دیگر،‏ همه خشم و نفرت خود را<br />

‏»علیه احکام عمومی توقیف و بی هیچ تردید<br />

علیه عمل خالف قانون که البته به نظر نمی<br />

رسد در حد تعدی به عموم باشد ابراز می<br />

دارند و در عوض همین ‏»افراد کمون«،‏ به<br />

قوانین و نهادهایی که آزادی گردش،‏ خرید<br />

و فروش نیروی کار را محدود می کنند،‏<br />

توجه اندک دارند و یا هیچ توجه ندارند.«‏‎۲۱‎<br />

‏»آزادی طبیعی«،‏ برابر هر فرد آشکارا بر<br />

پایه بازار اندیشیده شده که قدرت سیاسی باید<br />

از دخالت در آن بپرهیزد.‏<br />

مقایسه کردن تئوری انقالبی فراسوی حقوق<br />

طبیعی بشر با چنین وضعیت ناممکن است.‏<br />

به نظر می رسد آگاهی از این تفاوت گاه نزد<br />

خود مارکس نمودار می گردد.‏ در ‏»خانوادة<br />

مقدس«‏ آمده است:‏ برابری ‏»یک اصطالح<br />

فرانسوی است که برای نشان دادن یگانگی<br />

اساسی انسان ها We- Menschliche<br />

) senseinheit آگاهی نوعی و رفتار<br />

نوعی انسان Gattungsbewusst-<br />

،)sein und Gattungsverhalten<br />

همانندی پراتیک انسان با انسان یعنی رابطه<br />

اجتماعی یا بشری انسان با انسان به کار می<br />

رود«.‏‎۲۲‎ پس ‏»خانواده مقدس«‏ تفسیری<br />

از برابری آشکارا متفاوت با تفسیر کاپیتال<br />

ارائه می دهد،‏ زیرا به یقین بازار جایی<br />

نیست که آگاهی و یگانگی نوع در آن تبلور<br />

یابد!‏ برابری از متنی به متن دیگر به چه<br />

ترتیب تطور یافته است؟ آنچه دربارة این<br />

موضوع باید خاطرنشان کرد،‏ این است که<br />

تقاطع در مقوله مشترک،‏ انقالب بورژوایی،‏<br />

سنت لیبرالی انگلیسی و سنت انقالبی فرانسه<br />

را تابع روندی همانند می سازد که فضای<br />

کمی را برای جدایش دقیق تر باقی می<br />

گذارد.‏<br />

در حقیقت،‏ برای سنت لیبرالی کالسیک و به<br />

ویژه لیبرالیسم نو کنونی،‏ در آخرین تحلیل،‏<br />

برابری حقوقی به برابری در بازار تبدیل می<br />

گردد.‏ برای تضمین برابری میان صاحبان<br />

مختلف کاالها Warenbesitzer‏)سرمایه<br />

یا نیروی کار(،‏ که کاپیتال درباره آن<br />

صحبت می کند،‏ دولت باید مانع از هر بی<br />

نظمی بازار گردد.‏ بسیار خوب،‏ اما چه کسی<br />

بازار را بی نظم می کند؟ در جای نخست،‏<br />

این ها عبارتند از انحصارها،‏ و به ویژه<br />

انحصار نیروی کار.‏ جدل ضد سندیکایی<br />

گاه بسیار تند و آشکار و گاه پر سروصدا،‏<br />

همواره با تاریخ اندیشه لیبرالی همراه بوده<br />

است.‏ در این باره نخست سخن ماندویل را<br />

می آوریم:‏ ‏»من از اشخاص قابل اعتماد خبر<br />

یافته ام که برخی از خدمتکاران گستاخی را<br />

به جایی رسانده اند که با گرد آمدن در انجمن<br />

ها قوانینی وضع کرده اند که طبق آن خود<br />

را ملزم نمی دانند در قبال مبلغی پایین تر از<br />

مبلغی که بین خود قرار گذاشته اند،‏ استخدام<br />

شوند و یا بارها و بسته هایی را که سنگینی<br />

آن ها از حد معینی مثالً‏ دو تا سه کیلو بیشتر<br />

باشد حمل نکنند و نیز مقررات دیگری وضع<br />

کرده اند که مستقیماً‏ با منافع کسانی که آن ها<br />

نزدشان استخدام شده اند،‏ در تضاد است و<br />

حتی با هدفی که آن ها به خاطر آن استخدام<br />

شده اند،‏ وفق نمی دهد«.‏‎۲۳‎ به همین ترتیب<br />

بور که )Burke( ‏)کالسیک دیگر سنت<br />

لیبرالی که هایک همیشه به او رجوع می<br />

کند(‏ از قراردادی ستایش می کند که آزادانه<br />

و صادقانه بر پایه طرح برابری در خارج از<br />

هر ‏»هم آمیزی یا تبانی«‏‎۲۴‎ با اشاره آشکار<br />

و رضامندانه به هم آمیزی های قانونی منعقد<br />

می گردد،‏ اعتصاب های کارگری را منع و<br />

مجازات می کند.‏<br />

اما آیا برای از میان برداشتن همه بی نظمی<br />

بازار و برقراری برابری مبادله،‏ جلوگیری<br />

از فعالیت ‏»انحصارهای توسعه یافته«‏ که<br />

شرکت ها یا ‏)اتحادیه های(‏ کارگری اند،‏<br />

کافی است؟ در واقع،‏ اسمیت اعتراف می<br />

کند که قوانین پارلمانی علیه اتحادهایی که<br />

به کاهش بهای کار گرایش دارند،‏ وجود<br />

ندارند،‏ حال آن که قوانین پارلمانی زیادی<br />

علیه اتحادهایی که به افزایش آن گرایش<br />

دارند،‏ وجود دارد«.‏ تا این جا فقط مسئله<br />

عبارت از بی نظمی قانونگذاری است که<br />

می تواند به آسانی رفع شود.‏ اما اسمیت تذکر<br />

دیگری را اضافه می کند»‏ چون کارفرمایان<br />

از حیث تعداد کمترند،‏ می توانند به آسانی<br />

متحد شوند«،‏ ‏»کارفرمایان همیشه و همه<br />

جا دارای نوعی اتحاد پوشیده اند که کمتر<br />

جاذبة دایمی و یک شکل دارند و مراد از آن<br />

جلوگیری از باال رفتن دستمزدها از سطح<br />

کنونی آن است«،‏ و یا ‏»به پایین آوردن<br />

آتی سطح دستمزدها«‏‎۲۵‎ گرایش دارد.‏ پس<br />

حتی با همان شیوه در زمینة قانونگذاری با<br />

کارفرمایان و کارگران رفتار شود،‏ نابرابری<br />

ناحق به سود کارفرمایان چیزی از برابری<br />

باقی نمی گذارد.‏ اسمیت با واقع گرایی خاصی<br />

در اقتصاد سیاسی اعتراف می کند که در<br />

این صورت،‏ مستقل از قانونگذاری جاری،‏<br />

برابری واقعی میان ‏»شریکان«‏ بازار،‏ و<br />

درگیری کار وجود ندارد.‏ ‏»کارگران برای<br />

واداشتن ‏]کارفرمایان[‏ به تصمیم گیری<br />

فوری،‏ همواره به وسایل پر سر و صدا و<br />

گاه خشونت آمیز و ایذایی مؤثر متوسل شده<br />

اند.‏ آن ها از ‏]وضع خود[‏ نومید شده و با


صفحه 93<br />

جنون و شدت عمل آدم های مأیوس که یا<br />

باید از گرسنگی بمیرند و یا کارفرمایان خود<br />

را به قبول درخواست هایشان وادارند،‏ رفتار<br />

می کنند.«‏‎۲۶‎ همه این هامانع از آن نگردید<br />

که اسمیت به دولت توصیه کند که با شدت<br />

بر ضد اتحادیه های کارگری رفتار کرده و<br />

علیه هر شکل تجمع کارگری مداخله کند.‏<br />

چون بدبختانه ‏»دشوار است که افراد یک<br />

حرفه برای برگزاری جشنی گرد هم آیند یا<br />

برای تفریح جمع شوند و گفتگوی آن ها به<br />

توطئه علیه دولت با تدبیر معین برای باال<br />

بردن قیمت ها نیانجامد.«‏‎۲۷‎<br />

بدین ترتیب،‏ سرانجام اسمیت به متزلزل<br />

کردن افسانه برابری در بازار و مبادله،‏ که<br />

خود آن را ساخته بود،‏ دست یازید.‏ عناصر<br />

واقع گرایی موجود در تحلیل اسمیت وسیعاً‏<br />

در فکر نولیبرال ناپدید شده است.‏ افسانه<br />

بازار و برابری در بازار دوباره با صراحت<br />

خیره کننده نزد نویسندگانی چون هایک و<br />

نوزیک و غیره سربرآورده است.‏ اما کافی<br />

است که تاریخ واقعی سنت لیبرالی را در<br />

برابر اطمینان های تسکین دهنده لیبرالیسم<br />

نوکنونی قرار دهیم.‏ حال این سئوال پیش<br />

می آید که پس چه وقت بازار بدون اختالل<br />

بیرونی وجود دارد که شریکان مبادله،‏<br />

خود را در لوای آن در وضعیت آزادی و<br />

برابری احساس کنند؟ الک اصول پرداخت<br />

کاال به جای دستمزد System( )Truck<br />

را که بر پایه آن به کارگران نه پول بلکه<br />

کاالهای کارخانه ای که در آن کار می<br />

کنند،‏ داده می شود،‏ امری کامالً‏ موجه می<br />

دانست.‏ در عوض،‏ به عقیده اسمیت ‏»قانونی<br />

که کارفرمایان ]...[ را وا می دارد که به<br />

جای کاال پول به کارگران خود بپردازند،‏<br />

کامالً‏ عادالنه است.‏ در عمل این قانون هیچ<br />

الزام واقعی را به کارفرمایان تحمیل نمی<br />

کند.«‏‎۲۸‎ اسمیت برخالف الک فکر می<br />

کرد که سیستم کاال به جای دستمزد،‏ اصل<br />

برابری میان شریکان را نقض می کند و<br />

از این رو،‏ مداخله قانونی را که الک آن<br />

را غیر قابل تحمل می دانست،‏ توجیه می<br />

کند.‏ خیلی بعد نویسندگان لیبرالی چون لکی<br />

Lecky و دیگران تنظیم ساعت کار به<br />

وسیله دولت را به عنوان مداخله ناپذیرفتنی<br />

در قلمرو بازار محکوم کردند.‏‎۲۹‎ برعکس،‏<br />

به عقیده هایک دولت حق دارد ‏»مقررات<br />

عام برابر و مشترک«‏ و ‏»شرایط عامی را<br />

که هر قرارداد به رعایت آن فراخوانده می<br />

شود«‏ معین کند.‏ هایک که امروز علیه هر<br />

شکل سوسیالیسم و اتاتیسم ‏)دولت ساالری(‏<br />

داد سخن می دهد و به نوبه خود از دید لکی<br />

سوسیالیست و اتاتیست بنظر می رسید،‏ با<br />

این همه توسط او به عنوان یک کالسیک<br />

در دبستان لیبرالیسم نگریسته شده است.‏‎۳۰‎<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

پس آن چه روشن می شود،‏ همانا خصلت<br />

معین تاریخی بازار است که به گفته گرامشی<br />

شکل بیرونی مشخص آن نمی تواند مستقل<br />

از ‏»روبنای سیاسی،‏ اخالقی و حقوقی«‏‎۳۱‎<br />

اندیشیده شود.‏ بنا بر تفسیر هایک،‏ قبول این<br />

امکان برای دولت که قواعد عامی را اعالم<br />

دارد که شرایط صحت قرارداد را مشخص<br />

کند،‏ اعتراف به این است که در واقع دولت<br />

شرایطی را معین می کند که امکان می<br />

دهد ببینیم قرارداد بر اساس طرح آزادی<br />

و برابری بسته شده و نیز اعتراف به این<br />

است که برابری میان شریکان مبادله،‏ نتیجه<br />

تعریف کامالً‏ تاریخی و سیاسی است.‏<br />

برابری در بازار که در نظر لیبرال ها به<br />

مثابه یگانه برابری در خور روش روشن<br />

و بی ابهام تعریف شده،‏ در واقعیت خود<br />

را چونان برابری بسیار مسئله آفرین می<br />

نمایاند.‏ حال به تعریف برابری ای بازگردیم<br />

که در ‏»خانوادة مقدس«‏ از آن به عنوان<br />

وجدان یگانگی نوع یاد شده است.‏ بدیهی<br />

است که این تعریف نیز مبرا از مسئله<br />

آفرینی و دشواری نیست.‏<br />

جدی ترین ایراد عبارت از ایرادی است که<br />

میستر Maister در زمان خود فرمول بندی<br />

کرد:‏ ‏»در جهان ابداً‏ انسان وجود ندارد،‏ من<br />

در زندگی ام فرانسوی ها،‏ ایتالیایی ها،‏ روس<br />

ها و غیره را دیده ام و به عنایت منتسکیو<br />

حتی می دانم که می توان پارسی بود.‏ اما<br />

درباره انسان اعالم می دارم که در زندگی<br />

ام با او مالقات نکرده ام.‏ اگر انسان وجود<br />

دارد،‏ این کامالً‏ در ارتباط با ‏»ناخودآگاه<br />

من است.«‏ ۳۲ به طور طبیعی ایرادگیری<br />

از میستر آسان است،‏ زیرا می توان مفهوم<br />

فرانسوی،‏ ایتالیایی یا روسی را به همان<br />

ترتیب که او مفهوم انسان را زایل می کند،‏<br />

زایل کرد:‏ یعنی اگر ما در خیابان با انسان<br />

به این عنوان برخورد نمی کنیم،‏ با فرانسوی<br />

به این عنوان نیز برخورد نمی کنیم.‏ زایل<br />

کردن نام گرایانه Nominaliste مفهوم<br />

های عام می تواند تا بی نهایت،‏ تا ناممکن<br />

بودن بحث و ارتباط،‏ تا سکوت مالیخولیائی<br />

یا عرفانی ادامه یابد.‏ با این همه،‏ از سوی<br />

دیگر میستر یک شکل واقعی تئوری حقوق<br />

طبیعی Jusnaturaliste سُنتی را روشن<br />

می گرداند:‏ کوشش کردن برای تأیید کردن<br />

حقوق بشر با رجوع کردن به طبیعت معنا<br />

ندارد.‏ هگل به درستی تشخیص داده است<br />

که انسان در این کیفیت به کلی دور از داده<br />

طبیعی بی میانجی یک ساخت تاریخی است.‏<br />

انسان محصول یک روند تاریخی پیچیده و<br />

طوالنی است:‏ ‏»باید به عنوان یک موضوع<br />

مهم این واقعیت را در نظر گرفت که انسان<br />

اکنون چونان عنوان حقوق به منزله انسان<br />

نگریسته می شود،‏ پس این واقعیت که او<br />

انسان Menschsein است چیزی فراتر<br />

از وضعیت خود است ]...[ اکنون ا ین<br />

ها اصول عامی هستند که به عنوان منابع<br />

حقوق مطرح شده اند و از این رو،‏ عصر<br />

جدیدی در جهان آغاز شده است.«‏‎۳۳‎ مفهوم<br />

انسان و حقوق بشر محصول نه یک روند<br />

بازگشت به طبیعت ناب اساطیری،‏ بلکه<br />

نتیجه پیشرفت شگرف تاریخی است؛ و<br />

حتی دقیقاً‏ این ساخت کلیت است که پیشرفت<br />

تاریخی را موزون می کند.‏ هگل در مبارزه<br />

قلمی علیه ‏»نام گرایی حاد«‏ تأکید می کند<br />

که ‏»تعین اصل کلی ]...[ در نفس خود<br />

مسئله ای فوق العاده مهم و مشخصه فرهنگ<br />

دنیای جدید است.«‏‎۳۴‎ ساخت کلیت،‏ خط<br />

راهنمای روند انقالبی است که زایش دنیای<br />

معاصر را نشان می دهد.‏ و آن پس از این<br />

که خود را در رفرم های ضد فئودالی استبداد<br />

کارآزموده و در انقالب آمریکا تثبیت کرد،‏<br />

‏»اصل کلیت اصول در مردم فرانسه تقویت<br />

شد و انقالب را به وجود آورد«‏‎۳۵‎ کلیت<br />

)Allgemeinheit( که در این جا درباره<br />

آن صحبت کردیم چیزی جز برابری انقالب<br />

فرانسه در موضوعی که هگل از ‏»اصل<br />

کلیت و برابری«‏‎۳۶‎ صحبت می کند،‏ نیست.‏<br />

از این پس اصل برابری شایستة انسان ها به<br />

موضوعی بدل شده است که نمی توان از آن<br />

چشم پوشید.‏ و این البته،‏ نه بدین خاطر که<br />

به طبیعت باز می گردد و در آن استوار می<br />

شود،‏ بلکه بدین خاطر که به طبیعت ثانوی<br />

و چیرگی تاریخی بدل شده است که هیچ<br />

حرکت ارتجاعی با وجود کامیابی های ممکن<br />

تاکتیکی نمی تواند به طور استراتژیک موفق<br />

به نادیده گرفتن آن شود.‏<br />

تز مارکس که طبق آن ‏»تاریخ کلی همواره<br />

وجود نداشته؛ تاریخ به عنوان تاریخ کلی<br />

یک نتیجه است«‏‎۳۷‎ می تواند در خط<br />

تداوم با هگل قرار گیرد.‏ بدون تاریخ کلی؛<br />

انسان در این کیفیت و حقوق بشر نمی تواند<br />

اندیشیده شود و برابری،‏ یگانگی نوع انسان<br />

نمی تواند اندیشیده شود.‏ همانطور که قبالً‏ در<br />

این باب نزد هگل دیده ایم،‏ پیشرفت تاریخی<br />

بنا بر ساخت کلیت موزون شده است.‏ در این<br />

باره مخصوصاً‏ نامه آوریل ۱۸۹۳ انگلس<br />

پرمعناست:‏ ‏»طبیعت برای تولید موجودات<br />

زندة باشعور به میلیون ها سال نیاز داشت<br />

و به نوبة خود،‏ این موجودات زندة باشعور<br />

برای این که با هم آگاهانه،‏ با آگاهی نه فقط از<br />

کُنش های شان به عنوان افراد بلکه با آگاهی<br />

از کُنش های شان به عنوان توده عمل کنند<br />

و با هم به عمل و تعقیب هدف و مقصودی<br />

پردازند که به اتفاق خواسته اند،‏ به هزاران<br />

سال نیاز داشتند.‏ تقریباً‏ اکنون ما به این نقطه<br />

رسیده ایم«.‏ انگلس تاریخ بشریت را در<br />

تاریخ زمین وارد کرده است ‏)تصادفی نیست


صفحه 94<br />

که این نامه خطاب به یک زمین شناس نوشته<br />

شده است(:‏ در این صورت مسئله عبارت از<br />

‏»شکل بندی چیزی است که هرگز در تاریخ<br />

زمین ما بدست نیامده است.«‏‎۳۸‎ از دیدگاه<br />

هگل،‏ یگانگی نوع،‏ ممکن است به گونه ای<br />

به غایت فشرده توسط انگلس اندیشیده شده،‏<br />

بی آن که به طور شایسته این واقعیت در<br />

نظر گرفته شود که مسئله عبارت از یگانگی<br />

است که اختالف و تضاد را نفی نمی کند؛ با<br />

این همه،‏ برای هگل و نیز انگلس،‏ فراز و<br />

نشیب های تاریخ عمومی یا کیهانی،‏ Cos-<br />

)mique بنا بر ساخت پیشرونده کلیت و<br />

یگانگی نوع موزون شده اند.‏ در حقیقت،‏ این<br />

مارکس است که در این باره خط تداوم با<br />

معنایی را نشان داده است:‏ ‏»اگر هگل پیر،‏<br />

در فراسو به این معرفت می رسید که کلیت<br />

در زبان آلمانی و کشورهای شمال اروپا<br />

چیزی جز زمین مشترک معنی نمی دهد،‏<br />

چه می گفت ]...[۳۹.« به نظر می رسد که<br />

این جا کمونیسم به عنوان مرحله عالی تر<br />

روند ساخت کلیت اندیشیده شده است.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

(<br />

اگر یگانگی نوع نمی تواند بدون تاریخ کلی<br />

اندیشیده شود،‏ تاریخ کلی هم به نوبه خود<br />

نمی تواند بدون ظهور بازار جهانی اندیشیده<br />

شود.‏ این ‏»وابستگی متقابل عمومی میان<br />

ملت ها«‏ و ‏»رقابت عمومی«‏ است که<br />

تاریخ عمومی را ممکن می گرداند )۴۰(.<br />

در این مفهوم،‏ بازار جنبه ای از روند ساخت<br />

کلیت و یگانگی نوع است ‏)دید مشابهی نزد<br />

هگل وجود دارد(.‏ بدیهی است که مارکس<br />

از مدح و ثنای ساده لوحانه سنت لیبرالی<br />

در این باره بسیار فاصله مند است.‏ بازار<br />

جهانی می تواند کامالً‏ با بردگی مستقیم<br />

سیاهان در آمریکا همزیستی کند‎۴۱‎ ‏»طرد<br />

سیاهپوست ها«‏ از عرصه سوداگری ها<br />

و دیگر ‏»روندهای طبیعت پرستانه«‏ که<br />

‏»انباشت بدوی«‏ را ترسیم کنند،‏ بخش مکمل<br />

تاریخ پیدایش بازار جهانی اند.‏‎۴۲‎ بازار<br />

حتی هنگامی که برابری مالکان کاالها را<br />

که به مبادله می پردازند،‏ واقعیت می بخشد.‏<br />

با این همه برابری را محقق نمی سازد.‏ در<br />

مبادله میان نیروی کار و مزد،‏ برابری میان<br />

مالکان کاالهای مختلف نقض نشده است.‏<br />

ولی با این همه،‏ کارگران « که بنا بر سن<br />

و جنس خود کم و بیش گرانبها هستند«،‏<br />

‎۴۳‎به ابزار های کار تبدیل شده اند.‏ در این<br />

مفهوم،‏ اگر از برابری طبق روشنگری که<br />

در ‏»خانواده مقدس«‏ بعمل آمده ‏»یگانگی<br />

اساسی انسان ها«‏ و یگانگی نوع را می<br />

فهمیم،‏ برابری نقض شده است و تبدیل افراد<br />

یک طبقه به ابزار کلی،‏ نفی کیفیت انسانی<br />

آنها و تخریب یگانگی نوع است.‏ ما تعریف<br />

مشابهی را نزد هگل می یابیم که در این باره<br />

به مقوله های برگرفته از منطق خود متوسل<br />

می شود.‏ جامعه درباره فردی که نومیدانه<br />

در گرسنگی دست و پا می زند،‏ نه یک<br />

داوری منفی ساده،‏ بلکه یک داوری منفی<br />

نامتناهی را اعالم می دارد:‏ یعنی جامعه به<br />

نفی برخی حقوق و یژه او بسنده نکرده،‏ بلکه<br />

او را در وضعیت ‏»فقدان کامل حقوق«‏ و<br />

بنابراین در آخرین تحلیل در وضعیت بردگی<br />

قرار می دهد،‏ بنظر می رسد جامعه درباره<br />

فردی که در شرایط عسرت فوق العاده قرار<br />

دارد،‏ این رأی نفرت انگیز را داده که تو<br />

انسان نیستی!‏ در این صورت بنا بر تصریح<br />

هگل داوری منفی نامتناهی در واقع به نفی<br />

‏»نوع«‏‎۴۴‎ می انجامد.‏<br />

بنابراین،‏ یگانگی نوع به مثابه خط راهنمایی<br />

که امکان می دهد که نابرابری غیرقانونی<br />

از نابرابری قانونی متمایز گردد،‏ رخ می<br />

نماید.‏ برابری در برابر قانون با توجه به<br />

این که امکان تعریف آن به طور مشترک<br />

وجود دارد،‏ کافی نیست.‏ از دید هایک حتی<br />

فقر نومیدانه بخش وسیعی از مردم نمی<br />

تواند توزیع دوباره درآمد از راه قانونی را<br />

توجیه کند:‏ یعنی در چنین چارچوبی وضع<br />

مالیات تصاعدی نه فقط آزارنده و مستبدانه،‏<br />

بلکه – چنان که قبالً‏ اشاره کرده ایم-‏ مخرب<br />

برابری در برابر قانون به نظر می رسد.‏ در<br />

عوض بنا بر دیدی که شرح آن اینجا گذشت،‏<br />

عمل رواداشتن فقر نومیدانه توده های وسیع<br />

مردم در وضعیت رشد سریع نیروهای مولد<br />

و ثروت اجتماعی،‏ به تخریب یگانگی نوع<br />

و برابری می انجامد.‏ در این صورت آیا<br />

باید برابری صوری و برابری گوهری را<br />

رویاروی هم قرار دهیم؟ در واقع،‏ برابری<br />

– به عنوان نفی نابرابری هایی که یگانگی<br />

نوع را از بین می برد – یک سنجة صوری<br />

است؛ بدین معنا که هیچ داده کمی در زمینة<br />

توزیع ثروت اجتماعی به دست نداده و قرینة<br />

مشترکی در زمینة شیوه مناسب تولید برای<br />

پرهیز از تبدیل انسان یا تمامی یک طبقه<br />

اجتماعی به ‏»ابزار کار«‏ فراهم نمی آورد.‏<br />

البته،‏ برابری و یگانگی نوع به عنوان سنجه<br />

صوری به نفی نگریستن سپهر مالکیت و<br />

سپهر تولید و توزیع ثروت های مادی به<br />

صورت امر دست نیافتنی می انجامد.‏ در این<br />

مفهوم،‏ هگل از حقوق مادی سخن می گوید<br />

و روی این واقعیت اصرار می ورزد که<br />

حقوق در کلیت آن باید نه فقط به عنوان یک<br />

‏»حق نفی«‏ ‏)آزادی در برابر زور و ستمی<br />

که توسط اشخاص دیگر یا قدرت سیاسی<br />

مستبد اعمال می گردد(،‏ بلکه همچنین<br />

به عنوان یک ‏»حق مثبت«‏ ‏)حق باحداقل<br />

شرایط مادی که با فقدان آن ها یگانگی نوع<br />

از میان می رود(،‏ درک گردد.‏<br />

اما با وجود دخالت دادن و حتابا تقاضای<br />

دخالت های سیاسی در قلمرو تولید و توزیع<br />

مادی ثروت ها،‏ برابری و یگانگی نوع کم<br />

تر از آن در بودن سنجه صوری ادامه نمی<br />

یابند.‏ بنابر لحظه تاریخی و وضعیت سیاسی<br />

– اجتماعی مشخص،‏ این سنجه می تواند هر<br />

بار مضمون های مختلف پیدا کند.‏ طبیعتاً‏<br />

یافتن و گنجاندن این یا آن مضمون بدون<br />

کشمکش و برخورد صورت نمی گیرد و<br />

یک چنین سنجه صوری نمی تواند به طور<br />

واهی چونان چیزی درک شود که بتواند به<br />

طور مشترک مضمون هایی را رقم زند که<br />

برای همیشه مانع تضادها و کشمکش ها<br />

گردد.‏ با این همه،‏ سمت گیری اساسی که<br />

ساخت تدریجی کلیت را تشکیل می دهد،‏<br />

موضوعی ثابت باقی می ماند:‏ تنها درون<br />

این چارچوب است که ما می توانیم پیدایش<br />

‏»اخالق عام مسئولیت«‏ عصرمان را درک<br />

کنیم.‏ این فرمول بندی،‏ همان طور که هر<br />

کس می داند از آپل به ما رسید که با این<br />

همه،‏ در این باره به جدل شدیدی علیه هگل<br />

و مارکس پرداخت که به کوشش در جفت و<br />

جور کردن مسئله مکلف بودن نسبت به وجود<br />

متهم شدند،‏ در صورتی که مسئله عبارت<br />

از وجود تاریخی است؛ البته،‏ بازگشت به<br />

کانت یا درست تر تمایل به بازگشت به این<br />

سوی مارکس و هگل به سر فرود آوردن<br />

خلع سالح شده در برابر ایراد میستر باز می<br />

گردد که پیش از این دیده ایم:‏ بنابراین،‏ انسان<br />

با این کیفیت کجا است؟ انسان در کلیت اش<br />

‏)که آپل به روشنی اخالق عمومی مسئولیت<br />

را با آن ساخت(،‏ اگر از تاریخ انتزاع گردد،‏<br />

کجاست؟ او نخست بوجود آمد،‏ سپس چهره<br />

ا نسان با این کیفیت را قوام بخشید تا بدین<br />

پایه رسید که امروز به صورت یک چیز<br />

انتقال ناپذیر در نظر ما جلوه می کند و بخش<br />

تشکیل دهنده طبیعت دوم است.‏<br />

منبع:‏<br />

از کتاب:‏ ‏»آزادی،‏ برابری،‏ اختالف ها«‏<br />

انتشارات:‏ ،PUF پاریس،‏ سپتامبر ۱۹۹۰<br />

ترجمه از ایتالیایی توسط Evelyne et<br />

Carmelo Maruotti<br />

با همکاری:‏ Jacques texier<br />

پی نوشت ها:‏<br />

-۱ Losurdo :Domenico نظریه<br />

پرداز معاصر ایتالیا،‏ فیلسوف و استاد<br />

دانشگاه اوربینو )Urbino( ایتالیا<br />

Phénoménologie de L´esprit -۲<br />

Cf. D. LOSURDO, Tra -3<br />

Hegele Bismarck. La rivoluzi-


A. GRAMSCI, Quaderni -31<br />

del carcere, ed. Critica a cura<br />

,di V. Gerratana, Turin, Einaudi<br />

.1477 .p ,1975<br />

J. de MAISTRE, Considéra- -۳۲<br />

tions sur la France, in Oeuvres<br />

completes, nouv. Éd., Lyon. Librairie<br />

Générale Catholique et<br />

74 .t. I, p ,1884 ,classique<br />

G. W. F. HEGEL, Vorlesun- -۳۳<br />

gen über Rechtsphilosophie,<br />

hrsg. V. K. H. Ilting, Stuttgart-<br />

Bad Cannstatt, Frommann-<br />

.ss, Vol. III, p 1973 ,Holsboog<br />

).C´est moi qui souligne( .98<br />

Id., Vorlesungen über die -34<br />

Geschichte der Philosophie,<br />

in Werke in zwanzig Bänden,<br />

hrsg. V. E. Moldenhauer und<br />

,K. M. Michel, Francfort/Main<br />

e 573 .vol. XIX, pp ;1979-1969<br />

.577<br />

Id., Philosophie der Weltge- -۳۵<br />

schichte, t. IV, Die Germanische<br />

.p ,1923 ,Welt, Leipzig, Meiner<br />

.920<br />

Id., Über die wissenschaftli- -۳۶<br />

chen Behandlungsarten des<br />

Naturrechts …, in Werke in<br />

zwanzigBänden, op. Cit., vol. II,<br />

.491 .p<br />

K. MARX, Grundrisse der -37<br />

Kritik der politischen Ökono-<br />

.30 .p ,1953 ,mie, Berlin, Dietz<br />

K. MARX, F. ENGELS, op. -38<br />

.63 .Cit., vol. XXXIX, p<br />

Cf. La lettre de Marx à En- -۳۹<br />

ibid., vol. ,1868 mars 25 gels du<br />

.52 .XXXII, p<br />

K. MARX, F. ENGELS, -40<br />

Manifest der Kommunistischen<br />

Partei, in Werke, op. Cit., vol.<br />

id., Die Deutsche ;466 .IV, p<br />

Ideologie, in Werke, op. Cit.,<br />

60 .col. III, p<br />

Cf. K. MARX, Das Elend -41<br />

der Philosophie, in Werke, op.<br />

.132-131 .Cit., vol. IV, pp<br />

صفحه 95<br />

Vol. I, ,1840 ,Belge de Librairie<br />

.521-509 .pp<br />

K. MARX, F. ENGELS, op. -17<br />

.190 .Cit. Vol XXIII, p<br />

A. SMITH, An Inquiry into -18<br />

the Nature and Causes of the<br />

Wealth of Nations, Indianapo-<br />

.p ,1981 ,lis, Liberty Classics<br />

.)book IV, chap. X.c( ,664<br />

book IV, chap.( 530 .Ibid., p -19<br />

book I, chap. X.( 157 .Vb) et p<br />

)E<br />

)book IV, chap. IX( 687 ,.Ibid -20<br />

book I, chap.( 157 .Ibid., p -21<br />

).X.c<br />

K. MARX, F. ENGELS, op. -22<br />

.41 .Cit. Vol II, p<br />

B. de MANDEVILLE, An -23<br />

Essay on Charity and Charity-<br />

Schools, in The Fable of the<br />

Bees, ed. By F. B. Kaye, India-<br />

,1988 ,napolis, Liberty Classics<br />

.306-305 .vol. I. pp<br />

E. BURKE, Thoughts and -24<br />

Details on Scarcity, in The<br />

,Works, Londres, Rivingston<br />

.380 .vol. VII, p ,1826<br />

79 .A. SMITH, op. Cit., p -25<br />

84-83 .book I, chap. VII) et pp(<br />

.)book I, chap. VIII(<br />

book I,( 85-84 .Ibid., pp -26<br />

)chap. VIII<br />

boock I, chap.( 145 .Ibid., pp -27<br />

)X.c<br />

Cf. D. LOSURDO, Hegel -28<br />

Marx e la tradizione liberale,<br />

.92 .p ,1983 ,Rome, Riuniti<br />

W. E. H. LECKY, Democra- -۲۹<br />

ed. By W. ,)۱۸۹۶( cy and Liberty<br />

Murchison, Indianapolis, Lib-<br />

.vol. II, pp ,1981 ,erty Classics<br />

322-321<br />

F. A. HAYEK, The Constitu- -۳۰<br />

.tion of Liberty, trad. It. Cit., pp<br />

445 et 264-263<br />

e la crisi della 1848 one del<br />

,cultura tedesca, Rome, Riuniti<br />

.228 .p ,1983<br />

Cf. D. LOSURDO, “Hegel, -4<br />

it Notrecht e la tradizione<br />

,۴ °liberale”, Hermeneutica, n<br />

.136-111 .pp ,۱۹۸۵<br />

B. CONSTANT, Principes -5<br />

de politique, in Oeuvres, Paris,<br />

,)Gallimard (Bibl. De la Pléiade<br />

.1146 .p ,1957<br />

F. A. HAYEK, The Constitu-F ۶<br />

trad. It. La ;1960 ,tion of Liberty<br />

Società libera. Florence, Val-<br />

.129 .p ,1969 ,lecchi<br />

.132 .Ibid., p -7<br />

.B. CONSTANT, op. cit., p -8<br />

.1630<br />

.F. A. HAYEK, op. cit., p -9<br />

.4 .n ,493<br />

H. SPENCER, The Prin- -۱۰<br />

,)۱۸۹۳-۱۸۷۹( ciples of Ethics<br />

publ. par T. R. Machan, India-<br />

,1978 ,napolis, Liberty Classics<br />

.183 .vol. II. P<br />

F. NIETZSCHE, Crépuscule -11<br />

des dieux, “Incursions d´un in-<br />

۴۸٫ § ,”actuel<br />

F. A. HAYEK, New Stud- -۱۲<br />

ies in Philosophiy, Politics,<br />

Economics and the History of<br />

trad. It, : Nouvi stu- ;۱۹۷۸ ,Ideas<br />

di di filosofia, politica, economia<br />

e storia delle idee, Rome,<br />

.158 .p ,1988 ,Amando<br />

Id., The Constitution of lib- -۱۳<br />

.144 .erty, trad. It. Cit., p<br />

.149 .Ibid., p -14<br />

K. MARX, F. ENGELS, Wer- -۱۵<br />

ss, vol. 1955 ,ke, Berlin, Dietz<br />

.189 .XXIII, p<br />

J. BENTHAM, Traité des -16<br />

sophismes politiques et des<br />

sophismes anarchiques, in<br />

,Oeuvres, publ., par. E. Dumont<br />

3ème éd., Bruxelles, Société<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


نظری<br />

اوپورتونیسم چیست<br />

پروفسور گونتر ایدن<br />

برگردان شین میم شین<br />

K. MARX, F. ENGELS, op. -42<br />

.779 .cit., vol. XXIII, p<br />

Id., Manifest der Kommunis- -۴۳<br />

.469 .tischen Partei, op. Cit., p<br />

Cf. D. LOSURDO, “Hegel, il -44<br />

Notrecht e la tradizione liberale”,<br />

art. Cit. ; id., “Realismus und<br />

Nominalismus als politische<br />

Kategorieen”, in D. LOSURDO,<br />

H. J. SANDKÜHLER (eds),<br />

Philosophie als Verteidigung<br />

des Gauzen der Vernunft, Co-<br />

,1988 ,logne, Pahl-Rugenstein<br />

.196-170 .pp<br />

Cf. D. LOSURDO, introcuc- -۴۵<br />

tion au chapitre XIII de G. W. F.<br />

HEGEL, La filosofia del diritto.<br />

Dirritto, proprietà, questione so-<br />

.p ,1989 ,ciale, Milan, Leonardo<br />

.315-309<br />

به بهانه ی مقاله آقای بهرام خراسانی در<br />

سایت اخبار روز،‏ تحت عنوان<br />

‏»من یک اپورتونیستم!«‏<br />

دایره المعارف روشنگری<br />

اوپورتونیسم به چه معنی است؟<br />

اوپورتونیسم به معنی عام کلمه یه شرح<br />

زیر است:‏<br />

الف<br />

رفتار بی انضباط<br />

ب<br />

فدا کردن اصول اساسی به خاطر منافع<br />

لحظه ای و یا قسمی<br />

ت<br />

عقب نشینی در مقابل دشواری ها و مقاومت<br />

ها<br />

۱<br />

اوپورتونیسم فرم نمودین ایدئولوژی خرده<br />

بورژوائی و ضد مارکسیستی در جنبش<br />

کارگری است.‏<br />

مراجعه کنید به دیالک تیک فرم نمودین <br />

محتوای ماهوی در تارنمای دایرة المعارف<br />

روشنگری<br />

۲<br />

اوپورتونیسم در جنبش کارگری را انگلس<br />

بمثابه ‏»پرنسیپفروشی به بورژوازی در قبال<br />

وعده و وعید چیزهای جزئی و عمدتا در<br />

قبال پست و مقام پر درآمد برای رهبر«‏ تلقی<br />

می کند.‏<br />

‏)کلیات مارکس و انگلس،‏ جلد ۳۷، ص<br />

)۲۳۱<br />

۳<br />

اوپورتونیسم یعنی ارجحیت قائل شدن به<br />

منافع طبقاتی بورژوازی در قبال جنبش<br />

کارگری.‏<br />

۴<br />

اوپورتونیسم یعنی صرفنظر از سیاست<br />

انقالبی پرولتری و جایگزین ساختن آن با<br />

سیاست مبتنی بر سازش با بورژوازی.‏<br />

۵<br />

اوپورتونیسم آماج های اساسی زیرین مبارزه<br />

طبقاتی پرولتری را زیر پا می نهد:‏<br />

الف<br />

امحای سرمایه داری را<br />

ب<br />

بر قراری دیکتاتوری پرولتاریا را<br />

ت<br />

ساختمان سوسیالیسم را<br />

پ<br />

از بین بردن طبقات را<br />

۶<br />

اوپورتوینسم جامعه سرمایه داری را عالی<br />

ترین جامعه بشری جا می زند.‏<br />

صفحه 96<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 97<br />

۷<br />

اوپورتونیسم جامعه سرمایه داری را ماهیتا<br />

غیر قابل تغییر قالب می کند.‏<br />

۸<br />

اوپورتونیسم به تبلیغ و ترویج اکتفا کردن<br />

صرف به رفرم هائی می پردازد.‏<br />

۹<br />

اوپورتونیسم به حفظ جامعه سرمایه داری<br />

کمر می بندد.‏<br />

اوپورتونیسم از این رو یکی از نمودهای<br />

نفوذ بورژوائی در جنبش کارگری است.‏<br />

این نفوذ بورژوائی در مرحله سرمایه داری<br />

رقابت آزاد قبل از همه به دو طریق<br />

صورت زیر می گرفت که پایگاه اجتماعی<br />

اوپورتونیسم در جنبش کارگری را تشکیل<br />

می دادند:‏<br />

الف<br />

از طریق عناصری در جنبش کارگری که<br />

منشاء خرده بورژوائی داشته اند.‏<br />

ب<br />

از طریق خرده بورژواهائی که هوادار طبقه<br />

کارگر بوده اند.‏<br />

۱۰<br />

به سبب توسعه تفاوتمند سرمایه داری در<br />

کشورهای منفرد مربوطه،‏ اقشار و گروه<br />

های بسیار تمایزمند خاصی از خرده<br />

بورژوازی نقش اقتصادی و سیاسی مسلطی<br />

بازی می کردند و پرولتاریا را تحت تأثیر<br />

قرار می دادند.‏<br />

۱۱<br />

از این رو بود که آموزش های اوپورتونیستی<br />

در کشورهای منفرد سرمایه داری بطور<br />

نسبتا مستقل و بدون وابستگی به یکدیگر با<br />

محتوای ایده ای خاصی در مقابل مارکسیسم<br />

قد علم کردند که به شرح زیر بوده اند:‏<br />

الف<br />

فردیناند السال )۱۸۲۵ ۱۸۶۴(<br />

نویسنده و سیاستمدار در جنبش کارگری<br />

آلمان<br />

تصورات او از سوسیالیسم با نظرات مارکس<br />

و انگلس در تضاد قرار داشت و به انشعاب<br />

در جنبش کارگری و حزب طبقه کارگر<br />

آلمان منجر شد.‏<br />

مبتکر،‏ مؤسس و اولین رهبر حزب سوسیال<br />

دموکرات آلمان<br />

در دوئل بر سر مسائل خصوصی اش جان<br />

باخت<br />

السالیانیس<br />

ب<br />

میخائیل الکساندرویچ باکونین )۱۸۱۴ <br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

)۱۸۷۶<br />

از متفکران و سازماندهان آنارشیسم<br />

با پایگاه طبقاتی اشرافی،‏ معلم و افسر<br />

توپخانه<br />

از فعالین قیام های ۱۸۴۸ در پاریس،‏ پراگ<br />

و درسدن<br />

۸ سال حبس،‏ ۴ سال تبعید سیبری<br />

از مخالفان مارک<br />

باکونیسم<br />

ت<br />

پیر ژوزف پرودون )۱۸۰۹ ۱۸۶۵(<br />

اقتصاددان،‏ جامعه شناس فرانسوی<br />

اولین نماینده آنارشیسم<br />

او برای محو استثمار و حکومت،‏ حکومت<br />

مردم بر مردم را پیشنهاد می کرد.‏<br />

شعار معروف او:‏ ‏»مالکیت یعنی سرقت!«‏<br />

پرودونیسم و غیره.‏<br />

۱۲<br />

اوپورتونیست ها از پالتفرم خویش به مبارزه<br />

علیه مارکسیسم می پرداختند.‏<br />

‏)پالتفرم عبارت است از موضعی که در<br />

تأمالت،‏ نیات،‏ اعمال،‏ آماجگذاری های<br />

سیاسی و غیره از آن حرکت می شود.‏<br />

مترجم(‏<br />

از این رو ست که به قول لنین در این<br />

دوره،‏ مبارزه میان مارکسیسم و جریانات<br />

اوپورتونیستی مختلف ، به ‏»چارچوب ملی<br />

صرف محدود می ماند«‏ و ‏»خود ویژگی<br />

های ملی بی غل و غش در آن انعکاس می<br />

یابند.«‏<br />

‏)کلیات لنین،‏ جلد ۵، ص ۳۶۱(<br />

II<br />

اوپورتونیسم در مرحله سرمایه داری<br />

انحصاری ‏)امپریالیسم(‏<br />

با گذار کشورهای سرمایه داری پیشرفته به<br />

مرحله امپریالیسم،‏ اوپورتونیسم به پدیده بین<br />

المللی توسعه می یابد.‏<br />

۱<br />

سودهای کالن انحصاری و اضافی این امکان<br />

را برای بورژوازی امپریالیستی فراهم می<br />

آورند که آن بتواند بخش های معینی از طبقه<br />

کارگر را رشوه خوار سازد و وابسته منافع<br />

خویش نماید.‏<br />

۲<br />

در این کشورها،‏ به خرج اکثریت عظیم<br />

کارگران که مورد استثمار شدید قرار می<br />

گیرند،‏ اقشار ممتازی به نام اریستوکراسی<br />

‏)اشرافیت(‏ کارگری و بوروکراسی کارگری<br />

تشکیل می یابند.‏<br />

بدین طرق،‏ به قول لنین،‏ ‏»اریستوکراسی<br />

کارگری از طبقه کارگر جدا می شود و به<br />

بورژوازی می پیوندد.«‏<br />

‏)کلیات لنین،‏ جلد ۲۳، ص ۱۱۴(<br />

۳<br />

این قشرها به پایگاه اجتماعی خاص<br />

اوپورتونیسم مدرن و بین المللی بدل می<br />

شوند.‏<br />

۴<br />

در سال های آخر قرن نوزدهم،‏ مارکسیسم بر<br />

آموزش های سوسیالیستی خرده بورژوائی<br />

پیروز می شود و لذا اوپورتونیسم بین المللی<br />

مجبور می شود که نقاب ‏»مارکسیستی«‏ بر<br />

سر کشد.‏<br />

‏»اوپورتونیسم سوسیالیستی«،‏ آن سان که<br />

لنین می نامید،‏ اکنون دیگر نه از موضع<br />

پالتفرم خویش،‏ بلکه ‏»از موضع عام<br />

مارکسیسم«‏ مبارزه می کند.‏<br />

III<br />

اوپورتونیسم در هیئت رویزیوینسم<br />

اوپورتونیسم بین المللی اکنون در هیئت<br />

رویزیونیسم وارد میدان می شود.‏<br />

۱<br />

با گذار نظام سرمایه داری به مرحله<br />

امپریالیسم،‏ انقالب پرولتری بلحاظ تاریخی<br />

در دستور روز قرار می گیرد.‏<br />

به همین دلیل،‏ مبارزه بر ضد اوپورتونیسم و<br />

رویزیونیسم به وظیفه مهم نیروهای انقالبی<br />

در جنبش کارگری بدل می شود.‏<br />

۲<br />

اما با این حال اوپورتونیست ها در احزاب<br />

سوسیال دموکرات بین الملل دوم غالب می<br />

آیند و آنها را به احزاب کارگری بورژوائی<br />

رفرمیستی مبدل می کنند و بدین طریق<br />

جنبش کارگری را دچار چند دستگی و تفرقه<br />

می سازند.‏<br />

۳<br />

نیروهای انقالبی در احزاب سوسیال <br />

دموکرات بین الملل دوم بالضروره به<br />

مبارزه بر ضد اوپورتونیسم،‏ رفرمیسم<br />

و رویزیونیسم و جدائی سازمانی از<br />

اوپورتونیست ها مجبور می شوند تا بتوانند<br />

بر شالوده مارکسیسم به تشکیل احزاب مبارز<br />

پرولتری انقالبی مبادرت ورزند.‏<br />

مراجعه کنید به رفرمیسم،‏ رویزیونیسم در<br />

تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

http://hadgarie.blogspot.<br />

html.17_blog-post/08/2010/de<br />

4<br />

بلشویک ها زیر رهبری لنین اولین<br />

انقالبیونی بوده اند که قاطعانه در این راه<br />

قدم می گذارند.‏


IV<br />

روابط جدید اوپورتونیسم با امپریالیسم<br />

در شرایط کنونی<br />

در شرایط کنونی،‏ روابط جدیدی میان<br />

اوپورتونیسم و امپریالیسم پدید آمده که به<br />

شرح زیر است:‏<br />

۱<br />

انقالب علمی فنی استثمار زحمتکشان را<br />

بدرجه فوق العاده ای تشدید کرده و موجب<br />

باالتر رفتن سرسام آور سودهای انحصارات<br />

در کشورهای سرمایه داری انحصاری <br />

دولتی شده است.‏<br />

اقشار خرده بورژوائی و اقشاری از طبقه<br />

کارگر با برخورداری از امتیازات مادی<br />

دچار رشوه خواری و فساد می شوند و<br />

در نتیجه آن،‏ اریستوکراسی کارگری و<br />

بوروکراسی کارگری می توانند بسرعت<br />

رشد کنند.‏<br />

مراجعه کنید به انقالب علمی فنی در<br />

تارنمای دایرة المعارف روشنگری<br />

۲<br />

رسانه های گروهی مدرن که در انحصار<br />

انحصارات سرمایه داری قرار دارند،‏ به<br />

تخریب بی امان شعور مردم می پردازند.‏<br />

در نتیجه،‏ اقشار وسیعی از مردم و حتی<br />

بخشی از جنبش کارگری و کمونیستی و<br />

فعالین آن دچار سرگیجه و سردرگمی می<br />

شوند.‏<br />

۳<br />

تغییرات ناشی از انقالب علمی فنی و<br />

دگرگونی های ناشی از تأثیرات جنگ<br />

جهانی دوم در ساختار طبقه کارگر و<br />

ترکیب اجتماعی آن و عضویت بسیاری<br />

از وابستگان به اقشار خرده بورژوائی<br />

در احزاب کارگری کمونیستی شالوده<br />

عینی جدیدی برای تأثیرگذاری ایدئولوژی<br />

بورژوائی فراهم می آورند.‏<br />

۴<br />

با افزایش نقش علم و فن در عصر حاضر،‏<br />

نقش و نفوذ روشنفکران افزایش می یابد.‏<br />

در نتیجه،‏ روشنفکران خرده بورژوائی در<br />

رهبری احزاب کارگری کمونیستی اعتبار<br />

و نفوذ بزرگی کسب می کنند.‏<br />

۵<br />

اقدامات تنظیمی انحصاری دولتی به عمل<br />

آمده در رابطه با انقالب علمی فنی،‏ توهم<br />

مبتنی بر تئوری همگرائی را تقویت کرده<br />

است.‏<br />

بنا بر تئوری همگرائی،‏ سرمایه داری بطور<br />

خود به خودی،‏ بدون مبارزه طبقاتی و بدون<br />

برقراری دیکتاتوری پرولتاریا به سوسیالیسم<br />

نزدیک و نزدیکتر می شود و سرانجام بدان<br />

مبدل می گردد.‏<br />

مراجعه کنید به تئوری همگرائی در تارنمای<br />

دایرة المعارف روشنگری<br />

V<br />

مشخصات اصلی اوپورتونیسم کنونی<br />

مشخصات تعیین کننده اوپورتونیسم کنونی<br />

به شرح زیرند:‏<br />

۱<br />

انکار اهمیت بین المللی لنینیسم.‏<br />

۲<br />

انکار خصلت بین المللی انقالب اکتبر.‏<br />

۳<br />

انکار قانونمندی های عام انقالب سوسیالیستی<br />

و ساختمان سوسیالیسم.‏<br />

رویزیونیسم با اوپورتونیسم پیوند ناگسستنی<br />

دارد.‏<br />

مراجعه کنید به رویزیونیسم،‏ سوسیال <br />

شووینیسم،‏ رفرمیسم در تارنمای دایرة<br />

المعارف روشنگری<br />

پایان<br />

اوپورتونیسم یعنی<br />

صرفنظر از سیاست<br />

انقالبی پرولتری و<br />

جایگزین ساخنت آن با<br />

سیاست مبتنی بر سازش<br />

با بورژوازی.‏<br />

صفحه 98<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


نظری<br />

مشارکتی<br />

اقتصاد برای جنبش آلبرت<br />

مایکل : نوشته پاکزاد<br />

بابک : برگردان 99<br />

صفحه از<br />

جدا اجتماعی بزرگ جنبشهای ایجاد<br />

برای بالواسطه،‏ و فوری خواستههای اهداف<br />

به نیاز خطمشی،‏ تعیین و انگیزش به<br />

که بردگی الغای جنبش دارند.‏ درازمدت جنبش<br />

همچنین و بخشید،‏ پایان بردهداری نظام در<br />

دو هر روز،‏ در کار ساعت هشت برای برای<br />

رأی حق کسب جنبش نوزدهم،‏ قرن کارگری<br />

جنبش بیستم،‏ قرن آستانهی در زنان منجر<br />

۱۹۳۰ دههی در CIO ظهور به که و<br />

دانشجویی جنبش مدنی،‏ حقوق جنبش شد،‏ و<br />

ابقا صدد در ۱۹۶۰ دهه در که صلح جنبش زنان<br />

آزادی جنبش و بودند،‏ عدالت گسترش درازمدت<br />

اهدافی همه ۱۹۷۰، دههی در قرن<br />

جنبش دربارهی اما و داشتند.‏ سر در کردن<br />

جایگزین خواستار که یکم و بیست و<br />

در بی رقابت جای به برابر مشارکت تصور<br />

کرد؟ باید چه است آزمندانه و پیکر همان<br />

به ما امر این تحقق برای میکنم برای<br />

مبارزاتی برنامه یک به که اندازه داریم،‏<br />

نیاز فوری خواستههای به دستیابی برای<br />

را چشماندازی که درازمدت اهدافی به ماههای<br />

در داریم.‏ احتیاج نیز کنند ترسیم ما تفسیر<br />

و توضیح به مقاله دوازده طی آینده 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله برخی<br />

همچنین و درازمدت اهداف برخی ممکن<br />

که پرداخت خواهم فوری خواستههای که<br />

مردمی جنبش از تعریفی ارایهی به است کمک<br />

است مشارکتی«‏ ‏»اقتصاد خواستار و<br />

اساسی موضوع چهار بر مباحث این کند.‏ است.‏<br />

استوار محوری عادالنه<br />

دستمزد ۱- خودگردانی<br />

۲- انسانی<br />

شأن با متناسب کار ۳- مشارکتی<br />

شیوهی به توزیع و تخصیص ۴- عادالنه<br />

دستمزد تفاوت<br />

کشورها،‏ دیگر و متحد ایاالت در عوامل<br />

از برخاسته ثروت میزان در فاحش باید<br />

ما چرا است.‏ متعددی و گوناگون مقیاس<br />

در ثروت مجدد توزیع خواستار چرا<br />

همچنین،‏ باشیم؟ فراگیر و گسترده در<br />

فاحش تفاوتهای قبول جای به باید ما میزان<br />

مبنای بر دستمزد یا ثروت،‏ میزان مبنای<br />

بر دستمزد تنها تولید،‏ یا قدرت سود،‏ عنوان<br />

به را خودگذشتگی از و تالش میزان بشناسیم؟<br />

رسمیت به عادالنه دستمزدی کالن<br />

ثروت که هستیم آن خواهان ما چرا و شده سلب وی از بیلگیتس افسانهای و میدهد<br />

انجام که کاری مبنای بر تنها سپس حاصل<br />

درآمدی آن،‏ سختی میزان براساس و سهم<br />

یا بودن مؤثر مبنای بر فقط نه و کند یا<br />

دستگاه یک ابداع و طراحی در داشتن خالقه؟<br />

ابزار جراحان<br />

که باشیم آن خواستار باید ما چرا کار<br />

به که زمانی براساس تنها معدنچیان و و سختکوشیشان و میدهند اختصاص آنها<br />

از کارشان که خودگذشتگی از میزانِ‏ برحسب<br />

نه و کنند کسب درآمد میکند طلب میزان<br />

یا میدهند نجات که جانهایی میکنند؟<br />

استخراج که زغالسنگی عادالنه،‏<br />

دستمزد پیرامون بحث در نخست گام اخالقی<br />

زمینههای آن بسط و شرح و توضیح ایدهی<br />

از نوعی به که است اقتصادی و


100<br />

صفحه ازخودگذشتگی<br />

و تالش ازای به دستمزد پرسشهای<br />

به بتوانیم اگر میکند.‏ حمایت مبحث<br />

نخستین سر بر و دهیم پاسخ فوق گام<br />

برسیم،‏ توافق به موردنظر موضوع از برای<br />

مبارزه پیرامون چون و چند بعدی،‏ بود.‏<br />

خواهد عادالنه دستمزد و<br />

کاهش برای که داریم نیاز وضوح به ما دستمزدها<br />

اختالف بردن میان از درنهایت مبارزهای<br />

به دست جنسیت،‏ یا نژاد مبنای بر و<br />

کاهش برای باید همچنین ما بزنیم.‏ فراگیر به<br />

دستمزد ایدهی برداشتن میان از سرانجام،‏ تولید،‏<br />

از سهمی یا و قدرت مالکیت،‏ ازای و<br />

دهیم خرج به فراوان مجاهدت و تالش میکنند<br />

دریافت مردم که دستمزدی سرانجام،‏ ازخودگذشتگی<br />

و تالش میزان و سطح به را برای<br />

کنیم.‏ مرتبط میدهند بروز خود از که منتهی<br />

برده نام نتایج به که برنامهای خلق اصالحاتی<br />

دوم،‏ گام بسط و شرح در گردد،‏ ثروت،‏<br />

ارث،‏ درآمد،‏ بر مالیات چون برنامهی<br />

همچنین و سود و مالکیت دارایی،‏ حداقل<br />

کسب برای حمایت کامل،‏ اشتغال یافته<br />

تخصیص درآمدی وجوه افزایش درآمد،‏ مالیات<br />

معکوس مکانیسم اجتماعی،‏ امور به برای<br />

اشتغالزا اقدامات برخی و درآمد بر فوری<br />

اهداف دیگر میان در درآمدها افزایش گردیدهاند.‏<br />

مطرح بالواسطه و خودگردانی<br />

رأس<br />

در که کسانی معاصر جوامع در قرار<br />

دولتی بوروکراسیهای یا و شرکتها اقتصادی<br />

حصر و بیحد قدرت از دارند اطاعت<br />

آنها از اغلب دیگران و برخوردارند سطح<br />

هم و تعدیل ما هدف باید چرا میکنند.‏ تالش<br />

و قدرت اعمال میزان در تفاوتها کردن خودگردانی<br />

اینجا در باشد؟ خودگردانی برای هر<br />

ورودی پیرامون تصمیمگیری حق یعنی میزانی<br />

با متناسب البته فرد هر برای سیستم چرا<br />

میشود.‏ متأثر سیستم خروجی از وی که کس<br />

هر به که نیست آزاد«‏ ‏»اقتصاد ما هدف دارد<br />

میل هرجور داراییاش با میدهد حق دموکراسی<br />

یک دنبال به ما چرا کند؟ رفتار برای<br />

برابر حق اشخاص به که ساده تصمیمگیریهای<br />

تمام پیرامون نظر اظهار به<br />

چرا یا نیستیم؟ میکند اعطا اقتصادی داناترها،‏<br />

به که نیستیم شایستهساالری دنبال کسانی<br />

به نسبت موفقترها یا متخصصترها موفقیت<br />

یا برخوردارند کمتری دانش از که بیشتری<br />

اظهارنظر امکان داشتهاند،‏ کمتری میدهد؟<br />

و<br />

گوییم پاسخ پرسشها این به بتوانیم ما اگر خودگردانی<br />

که برسیم نتیجه این به سرانجام صورت<br />

این در است،‏ ممکن هدف بهترین شوراهای<br />

چون جدیدی نهادهای به ما آیا 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله همچنین<br />

و مصرفکنندگان و کارگران پیدا<br />

نیاز آن تحقق برای فدراسیونهایی جدیدی<br />

قوانین و قواعد به ما آیا کرد؟ نخواهیم و<br />

شوراها درون در رأیگیری و بحث برای در<br />

تحوالتی چه نداریم؟ احتیاج فدراسیونها در<br />

روابط مجموعه‏ و کنونی کار محیطهای پیوست؟<br />

خواهد وقوع به مصرف حوزهی توزیع<br />

و تولید حوزهی در تحوالتی چه و سوی<br />

به را ما اقتصاد،‏ پیرامون اطالعات کرد؟<br />

خواهد هدایت خودگردانی این<br />

تفسیری و توضیحی بخشهای از یکی خودگردانی<br />

از قسمتی،‏ دوازده مجموعهی رس بر تصمیمگیری شیوهی بهترین مثابه‏ به مشارکتی،‏<br />

اقتصاد جنبش راستای در اهداف و<br />

توضیح بخش دومین در است.‏ کرده دفاع مورد<br />

را راههایی مجموعه،‏ این در تفسیر میتوان<br />

آن طریق از که دادهایم قرار بررسی یافت.‏<br />

دست خودگردان تصمیمگیری یک به میشود:‏<br />

شامل را زیر موارد مجموعه این خلق<br />

و مشروعیت برای استراتژیهایی مصرفکنندگان،‏<br />

و کارگران شوراهای تصمیمگیری<br />

فرایندهای تحول برای ایدههایی جایگزین<br />

برای تقاضا و کار،‏ محیط در قدرت<br />

که دموکراتیکی فرآیندهای کردن شده<br />

تولید محصول بر را مصرفکنندگان خصوصی<br />

تصمیمگیری و دهد افزایش کنار<br />

را جمعی مصرف شیوههای دربارهی بگذارد.‏<br />

انسانی<br />

شأن با متناسب کار از<br />

و نمیکنند کار اصالً‏ گروهی امروز دیگر<br />

گروهی میبرند.‏ رنج مفرط بیکاری در<br />

و رنجاند در خود نزول به رو شرایط از درباره<br />

بتوانند که ندارند قرار نیز جایگاهی اما<br />

کنند؛ اظهارنظر میدهند انجام آنچه مشاغل<br />

از که دارند وجود نیز دیگر گروهی جایگاهی<br />

و دلگرمکننده شرایط باال،‏ سطح کار<br />

و خود کار پیرامون اظهارنظر برای به<br />

مناسبات این اگر برخوردارند.‏ دیگران در<br />

آن جای به باید نیست عادالنه وضوح عواملی<br />

چه باشیم؟ چیزی چه جستجوی وجود<br />

به را انسانی شأن با متناسب کار را<br />

کارها و وظایف باید چگونه میآورند؟ تقسیم<br />

اقتصادی کنشگران و فعاالن میان در خوب<br />

وضعیت و شرایط از یک،‏ هر که کرد ما<br />

چرا باشند؟ برخوردار شغلی مناسب و که<br />

اندک شاغل تعدادی که را موضوع این کیفیت<br />

از دارند قرار سازمانی هرم رأس در فراگیر<br />

اثرگذاری قدرت و برتر زندگی شاغالن<br />

از وسیعی گروه و بوده برخوردار و<br />

حقیرانه زندگی کیفیت از هرم پایین در رد<br />

باشند،‏ برخوردار اندک اثرگذاری قدرت متناسب<br />

کار پیرامون تفسیر نخستین میکنیم؟ که<br />

میپردازد بحث این به انسانی شأن با کیفیت<br />

از کارش طریق از باید کارگر هر با<br />

قیاس قابل اثرگذاری قدرت و زندگی یکی<br />

دلیل همین به گردد.‏ بهرهمند دیگران ‏»ترکیب<br />

یک ما اساسی اقتصادی اهداف از این<br />

سر بر اگر پس است.‏ شغلی«‏ متعادل متناسب<br />

کار که باشیم داشته توافق موضوع هر<br />

که است این مستلزم انسانی شأن با از<br />

عادالنه و مناسب ترکیب یک از کارگر اعطا<br />

اثربخش قدرت وی به که کارهایی قرار<br />

صعودی شرایط در را وی و کرده تکراری<br />

و سخت کارهای همچنین و میدهند تقسیم<br />

هیچگونه بنابراین باشد،‏ برخوردار قدرت<br />

با کارهایی که آنهایی میان طبقاتی که<br />

کسانی و دارند انحصار در را اثربخشی در<br />

ندارد.‏ وجود هستند دستورات پیرو تنها انتخاب<br />

که گمان و حدس این با شدن مواجه متخصصان،‏<br />

کاهش دلیل به گزینهای چنین معیارهایی<br />

چه باید داد خواهد کاهش را تولید و<br />

دانش،‏ اطالعات،‏ شغلی،‏ تعاریف برای را ترکیب<br />

یک به که بگیریم نظر در آموزش ما<br />

گردد؟ منتهی همگان برای شغلی متعادل کاهش<br />

با داریم نیاز یقین و قطع طور به نامطلوب<br />

مشاغل از که کسانی کار زمانِ‏ آن<br />

از تا دهیم فرصت آنها به برخوردارند،‏ برای<br />

تالشها دیگر یا و بیشتر آموزش برای همچنین<br />

ما کنند.‏ استفاده بهتر وضعیت کسب مطلوب<br />

و راحت مشاغل که کسانی از باید معینی<br />

زمان جبران،‏ برای که بخواهیم دارند اختصاص<br />

شاق و سخت کارهای انجام به را کارگران<br />

سازمان که هنگامی درنهایت دهند.‏ پیدا<br />

رشد شرایطشان بر اثرگذاری قدرت و خواست<br />

برای ظرفیتشان که هنگامی و کرد کاری<br />

روابط و محیط در جدی تحوالت تحوالت<br />

شد خواهیم قادر ما یافت،‏ افزایش در<br />

تفاوتها کاهش راستای در را مطلوبی گوناگون<br />

مشاغل اثربخشی و مطلوبیت میزان آنها<br />

میان وظایف مجدد تقسیم طریق از را دهیم.‏<br />

سامان و سر مشارکتی<br />

شیوهی به توزیع و تخصیص متفاوت<br />

و گوناگون گروههای ک هنگامی تولید<br />

گوناگونی و متنوع محصوالت کارگران هماهنگ<br />

برای فرآیندها برخی به میکنند همچنین<br />

و یکدیگر با فعالیتهایشان کردن پیدا<br />

نیاز مصرفکنندگان تمایل و خواست اقتصادی<br />

توزیع و تخصیص نظام میکنند.‏ سیستم<br />

خروجی و ورودی که میکند تعیین چه<br />

به شده تولید کاالی و اولیه مواد یعنی شود؛<br />

مصرف و تولید کجا در و باشد میزان اقتصادی<br />

توزیع و تخصیص مسألهی بنابراین هب که برمیگردد تصمیمگیریها موضوع به اطالعات،‏<br />

چون موضوعاتی خود نوبهی نیز<br />

را رفتاری نقشهای و ارتباطات و تولیدکنندگان هماکنون برمیگیرد.‏ در


101<br />

صفحه میپندارند<br />

دشمن را یکدیگر مصرفکنندگان ناگزیر<br />

را آنها بازارها در رقابت فشار و یکدیگر<br />

از امتیاز کسب برای تالش از رقابتی<br />

اقتصادهای به شدن تسلیم‏ اما میکند،‏ کارگران<br />

که نیست راهی تنها آزمندانه و آن<br />

طریق از میتوانند مصرفکنندگان و یکدیگر<br />

با را فعالیتهایشان و کنشها تقسیم<br />

از ناشی سود از و کرده هماهنگ آگاهانه<br />

میتوانند آنها بلکه ببرند؛ بهره کار تالشهایشان<br />

چگونه که کنند برنامهریزی و مساواتطلبانه دموکراتیک،‏ شیوهای به را کنند.‏<br />

هماهنگ یکدیگر با کارا و<br />

تخصیص پیرامون نخست تفسیری بخش چگونه<br />

که میدهد توضیح مشارکتی توزیع با<br />

میتوانند مصرفکنندگان و کارگران توزیع<br />

و کمیاب تولیدی منابع تخصیص مخرب<br />

تبعات و بازارها بدون کاالها از<br />

بهرهگیری طریق از مهلکشان و غیرمتمرکز<br />

اجتماعی برنامهریزی فرآیند شوراهای<br />

در مشارکتی(‏ ‏)برنامهریزی فدراسیونها،‏<br />

و مصرفکنندگان و کارگران تعهدات<br />

گرفتن نظر در با را فعالیتهایشان بازنگری<br />

مورد یا پیشنهاد اجتماعی،‏ مزایای<br />

بر همچنین بخش این دهند.‏ قرار و<br />

بازار نظام به نسبت مشارکتی برنامهریزی دستوری<br />

برنامهریزی شدهی بیاعتبار نظام تفسیری<br />

بخش دومین میکند.‏ تأکید متمرکز یا تأثیر<br />

کردن محدود به مجموعه این در مشارکت<br />

نقش گسترش و بازار نیروهای ساختن<br />

ممنوع طریق از مساواتطلبانه ساعت<br />

کاهش غیرداوطلبانه،‏ اضافهکاری اصالحات<br />

و مالیات تحمیل هفته،‏ در کار جمعی<br />

تأثیرگذاری گسترش و بودجهای،‏ بودجهای،‏<br />

تصمیمات و سرمایهگذاری بر میپردازد.‏<br />

برنامه<br />

و چشمانداز درباره کلمه چند کنونی<br />

بیعدالتیهای شناخت در هدف داشتن تحریک<br />

را انگیزهها میکند،‏ کمک ما به به<br />

رسیدن برای اقداماتمان به و میکند خواستههایی<br />

میبخشد.‏ جهت موردنظر هدف و<br />

میکنیم انتخاب کنونی شرایط در که کار<br />

به آنها تحقق برای که تاکتیکهایی از<br />

میکنند.‏ تبعیت دوگانه منطقی از میبندیم محنت<br />

و رنج کاهش خواستار آنها طرف یک به<br />

را ما دیگر طرف از و هستند؛ کنونی میدهند.‏<br />

سوق آینده درازمدت اهداف سوی تاکتیکها<br />

و خواستها ظرفیت آنکه نهایت نیروی<br />

و داده افزایش را ما قدرت باید تعداد<br />

بر باید آنها دهد.‏ کاهش را ما مخالفان بیافزایند<br />

هستند تحول خواستار که کسانی دگرگونی<br />

برای فزاینده تعهد و درک به و ابزارها<br />

باید آنها آنکه نهایت و شوند منجر به<br />

رسیدن برای را مخالف سازمانهای و 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله کنند.‏<br />

تقویت مبارزه و اهداف عادالنه<br />

دستمزد ۱- یک<br />

هر متعادل،‏ و خوب اقتصاد یک در میکنند؟<br />

کسب درآمد چقدر کار،‏ عوامل از چیست؟<br />

پاداش و دستمزد پرداخت مبنای مالکیت<br />

ازای به دستمزد میخواند<br />

را تحلیل این که کسی دارم شک مالک<br />

ازای به مردم که باشد داشته اعتقاد شیوه<br />

این کنند.‏ دریافت دستمزد چیزی،‏ بودنِ‏ این<br />

در میشود.‏ نامیده سود درآمد،‏ کسب از سرمایه<br />

و تولید ابزار دارای که کسی شیوه،‏ تولیدش،‏<br />

ابزار کارِ‏ حاصل مبنای بر است،‏ گونهای<br />

به را شرایط شیوه،‏ این میبرد.‏ سود گیتس<br />

بیل نظیر شخصی که میزند رقم نروژ<br />

ملی ناخالص درآمد کل از ثروتش از<br />

او میلیاردی ۴۷۵ ثروت و باشد باالتر شود.‏<br />

بیشتر جهان جمعیت از نیمی ثروت رسیده،‏<br />

ارث به منال و مال دلیل به که فردی ربطی<br />

هیچ ثروتش میشود،‏ زاده ثروتمند دستمزد<br />

ازایش به و داده انجام که کاری به کارهایی<br />

برای حتی ثروت،‏ این ندارد.‏ گرفته ایجاد<br />

نداشته را انجامش قدرت تاکنون وی که منطق<br />

هیچ شیوه،‏ این پس در نمیکند.‏ انگیزه قدرتمند<br />

و ثروتمند جز اقتصادی و اخالقی ندارد.‏<br />

وجود اندکی،‏ تعداد کردن قدرت<br />

ازای به دستمزد را<br />

نوشتار این که کسی نمیکنم تصور بر<br />

باید مردم که باشد داشته اعتقاد میخواند زور<br />

به قدرتشان،‏ به توجه با و توانایی مبنای خود<br />

آن از را جامعه تولید از بیشتری سهم مشی<br />

از که اقتصادی عامالن از دسته آن کنند.‏ یا<br />

نژادپرستی از و بوده برخوردار مشخصی دم<br />

داراییها برخی انحصار یا جنسیتگرایی به<br />

را قدرتشان که شوند قادر نباید میزنند اقتصادی<br />

در قطع،‏ بهطور کنند.‏ تبدیل درآمد تلقی<br />

متداول امری تهدید و زور آن در که اجازه<br />

کارگری اتحادیههای به باید میشود،‏ در<br />

باالتر دستمزد کسب برای تا شود داده کنند.‏<br />

قدرت اعمال و ایستاده مالکان برابر جایی<br />

متعادل،‏ و خوب اقتصاد یک در اما و<br />

است جدید قاعدههای مشمول هرکس که ما<br />

امتیازات،‏ کسب برای مبارزه درگیر نه نه<br />

و اتحادیهها نه مالکان،‏ نه که معتقدیم نیز قدرت<br />

مبنای بر نباید هیچکدام دیگر،‏ عوامل بر<br />

دستمزد کنند.‏ درآمد کسب نسبیشان اقتصادی<br />

لحاظ به یا اخالقیتر قدرت،‏ مبنای نیست.‏<br />

مالکیت ازای به دستمزد از کاراتر ‏)تولید(‏<br />

کار حاصل ازای به دستمزد مفهوم<br />

پیرامون چپگرایان میان جدل و بحث امکان<br />

با ارتباط در عادالنه«،‏ ‏»دستمزد باال<br />

کار،‏ حاصل مبنای بر دستمزد دریافت و<br />

گرایش دارای که فردی است.‏ گرفته را<br />

مقاله این و است انسانی حساسیتهای بیاندیشد<br />

سختگیرانه است ممکن میخواند،‏ حاصل<br />

از سهمش باید اقتصادی عامل هر که در<br />

کارش ارزشیِ‏ سهم با برابر را کار دریافت<br />

اقتصاد،‏ کل برای شده تولید محصول رادیکال<br />

جنبشهای شعار همچنین این کند.‏ که<br />

شعاری است.‏ بوده ووبلیها مثال برای زیادی<br />

سهم شما اگر میرسد.‏ عادالنه نظر به نباید<br />

باشید،‏ نداشته جامعه اقتصادی تولید در که<br />

زمانی تنها کنید.‏ برداشت زیادی سهم زیادی<br />

سهم میتوانید باشید داشته زیادی سهم به<br />

که است این دیگر شکل کنید.‏ برداشت خود<br />

سهم اندازهای به یک هر اینکه جای ارزش<br />

از را شما سهم دیگری کنید؛ دریافت سهم<br />

شما اینکه یا کند تصاحب شده تولید کنید<br />

تصور را.‏ شده تولید ارزش از دیگری سالی<br />

میچینند؛ پرتقال دو هر سام و سالی برخوردار<br />

مناسب و خوب ابزارهای از و<br />

کهنه ابزارهای از سام درحالیکه است باغ<br />

در ساعت هشت دو هر آنها اسقاطی،‏ میکنند<br />

کار سخت دو هر آنها میکنند،‏ کار پایان<br />

در میکنند.‏ تحمل را مشابهی شرایط و است.‏<br />

کرده کار سام برابر دو سالی روز بگیرد؟<br />

دستمزد سام برابر دو باید سالی آیا شانس<br />

برای حقیقت،‏ در ما است چنین اگر دستمزد<br />

بهتر،‏ ابزار از برخورداری در او اخالقی<br />

پرداختی،‏ چنین آیا کردهایم.‏ پرداخت میشود؟<br />

محسوب بهینه پرداختی یا و و<br />

قوی و بزرگ‏ بسیار سالی کنید تصور حال ابزارهای<br />

است.‏ ضعیفتر و کوچکتر سام باغ<br />

به آنها مجدداً‏ است.‏ یکدیگر مشابه آنها و میکنند کار ساعت هشت و میروند شرایط<br />

و کرده کار سخت دو هر پیش مانند برابر<br />

دو سالی باز میکنند.‏ تحمل را مشابهی دو<br />

باید سالی آیا اما است.‏ کرده کار سام است<br />

چنین اگر بگیرد؟ دستمزد سام برابر ابعاد،‏<br />

یعنی ژنتیکی ویژگیهای مبنای بر ما پرداخت<br />

دستمزد وی به تواناییاش و زور یا<br />

و اخالقی پرداختی چنین آیا کردهایم.‏ میشود؟<br />

محسوب بهینه پرداختی در<br />

تحقیقات انجام حال در که نفر دو حال خلق<br />

حال در که نفر دو یا ریاضی عرصهی جراحی<br />

عمل انجام حال در یا هنری اثر قرار<br />

مقایسه مورد یکدیگر با را هستند مشابه<br />

شرایط تحت دو هر آنها میدهیم.‏ دیگری<br />

به نسبت یکی میکنند.‏ کار سخت است.‏<br />

برخوردار باالتری هوشی بهرهی از از<br />

بیشتر تناسب،‏ به باید مذکور شخص آیا هیچ<br />

وضوح به کند؟ دریافت دستمزد دیگری چرا<br />

ندارد.‏ وجود کار این برای اخالقی دلیل ژنتیکی،‏<br />

اتفاق و شانس یک برای کسی به باید


صفحه 102<br />

شانسی که به او عطا و ارزانی شده است،‏<br />

دستمزد بیشتری پرداخت؟ بحثانگیزتر و<br />

جالبتر اینکه هیچ دلیل انگیزشی برای انجام<br />

این کار وجود ندارد.‏ کسی که دارای استعداد<br />

طبیعی است،‏ نمیتواند استعداد طبیعیاش را<br />

با پیشنهاد حقوق باالتر،‏ تغییر داده و ارتقا<br />

بخشد.‏ استعدادهای طبیعی امری است داده<br />

شده،‏ که وجود دارد؛ و پرداخت دستمزد<br />

برای آن نه باعث میشود که ما ژنهایمان<br />

را عوض کنیم و نه آنها را تکثیر؛ و در<br />

نتیجه،‏ هیچ اثر انگیزشی مثبتی ندارد.‏<br />

اما دربارهی مسأله‏ آموزش یا مهارتهای<br />

آموخته شده چطور؟ آیا افزایش کاراییمان<br />

نباید اخالقاً‏ با دستمزد جبران شده و تشویق<br />

گردد؟ این مسأله به نظر معقول میرسد؛<br />

اما نه بر مبنای سهمی از حاصل کار که به<br />

تحصیل ارتباط پیدا میکند؛ بلکه بر مبنای<br />

تالش و ایثاری که خودِ‏ فعل تحصیل کردن از<br />

ما میطلبد.‏ ما باید به خاطر کاری که انجام<br />

میدهیم،‏ نظیر گذراندن سالهای تحصیل،‏<br />

دستمزد دریافت کنیم.‏ ما باید انگیزهی الزم<br />

برای انجام کار را داشته باشیم؛ اما این<br />

مسأله با اینکه سراسر عمر خود به حاصل<br />

کار ‏)تولید(‏ نگاه کنیم و بگوییم مطابق با<br />

تحصیالتمان دستمزد میخواهیم،‏ متفاوت<br />

است.‏<br />

دستمزد فقط به ازای تالش و ایثار<br />

تصور کنید ما تنها به ازای تالش و ایثار<br />

و نه به ازای مالکیت،‏ قدرت یا حاصل<br />

کار،‏ دستمزد بگیریم.‏ چه اتفاقی میافتد؟<br />

اگر مشاغل به همین ترتیب که هست باشد؛<br />

آنها که کارهای شاق و دشوار و خطرناک<br />

انجام میدهند یا کارهایی که آنها را به تدریج<br />

ناتوان و ضعیف میکند؛ به ازای یک ساعت<br />

کار معمول،‏ باالترین حقوق را دریافت<br />

خواهند کرد.‏ و آنها که از راحتترین<br />

شرایط برخوردارند،‏ به ازای یک ساعت<br />

کار معمول،‏ پایینترین دستمزد را خواهند<br />

گرفت.‏<br />

اما آیا نباید یک جراح در مقایسه با یک<br />

پرستار یا یک سرایدار،‏ که سالهای<br />

تحصیلی کمتری را گذراندهاند،‏ بر مبنای<br />

سالهای تحصیلش دستمزد دریافت کند؟<br />

سالهای تحصیل وی هر اندازه از او تالش<br />

و ایثار طلب کند باید متناسب با آن و به<br />

ازای آن،‏ در هنگام تحصیل دستمزد دریافت<br />

کند.‏ اما پس از آن،‏ باید به او تنها بر مبنای<br />

تالش و از خودگذشتگی که در محیط کار<br />

از خود نشان میدهد پرداخت گردد؛ یعنی<br />

درست بر همان مبنایی که به یک سرایدار<br />

در بیمارستان پرداخت میگردد.‏ اگر چنین<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

معیاری متحقق شود هر فرد باید بر اساس<br />

یک معیار مشابه،‏ دستمزد دریافت کند و<br />

آن چیزی نیست،‏ جز میزان تالش و از<br />

خودگذشتگی که وی در شغل کنونی خویش<br />

به جامعه ارزانی میکند.‏<br />

اما در این صورت به شما پاسخ میدهند<br />

که با این وضعیت دیگر کسی جراح نخواهد<br />

شد و مردم بیشتر ترجیح میدهند دربان یا<br />

سرایدار شوند.‏<br />

چرا؟ تصور کنید بیرون کالج ایستادهاید؛<br />

باید انتخاب کنید-‏ یا شش سال به دانشکده<br />

پزشکی میروید و به دنبال آن،‏ چهل سال<br />

به حرفهی پزشکی اشتغال خواهید داشت؛ یا<br />

ترجیح میدهید برای چهلوشش سال دربان<br />

یا سرایدار یک بیمارستان محلی باشید؟ همتر<br />

اینکه از منظر کیفیت آن زندگی که بعداً‏ از آن<br />

برخوردار خواهید بود؛ در شش سال نخست<br />

به جای سرایدار شدن چه مبالغی بابت رفتن<br />

به دانشکده پزشکی به شما پرداخت میشود؟<br />

یا برعکس در شش سال نخست چه مبالغی<br />

بابت سرایدار شدن به جای رفتن به دانشکده<br />

پزشکی به شما پرداخت میشود؟ و بعدها<br />

چه مبلغی نیاز دارید تا به شما بابت هر دو<br />

شغل در مقایسه با یکدیگر در چهل سال آتی<br />

پرداخت شود؟<br />

پرسیدن چنین سوالهایی عین پاسخ دادن به<br />

آنهاست و نشان دادن اینکه اثرات انگیزشی<br />

پرداخت بر مبنای تالش و ایثار دقیقاً‏ درست<br />

و در راستای صحیح جهت داده شده؛ البته<br />

در صورتی که دربارهی جهانی بحث کنیم<br />

که در آن مردم آزادند و مشاغل خود را بدون<br />

موانع تاریخی یا نهادهای محدودکننده انتخاب<br />

کنند.‏ دستمزد عادالنه یعنی اینکه،‏ کسانی که<br />

در مجموعهای از وظایف مورد نیاز جامعه<br />

از خود تالش و ایثارگری بیشتری نشان<br />

میدهند؛ درآمد بیشتری خواهند داشت؛ و<br />

کسانی که کمتر برای جامعه تالش میکنند،‏<br />

کمتر درآمد خواهند داشت.‏ این است هدفی<br />

که ما در اقتصاد مشارکتی در نظر داریم:‏<br />

دستمزد عادالنه یا پرداخت بر مبنای تالش و<br />

از خودگذشتگی.‏<br />

چه بر سر کسانی میآید که نمیتوانند بر اثر<br />

فقدان سالمتی یا مسائل دیگر کار کنند؟<br />

حتی اقتصادهای مبتنی بر دستمزد بردهوار<br />

نیز این را به رسمیت شناختهاند که در چنین<br />

مواردی در هر حال باید مستمری پرداخت<br />

گردد.‏ البته افراد عقاید متفاوتی دربارهی<br />

میزان مبلغ دارند؛ اما در یک جامعهی<br />

عادالنه،‏ یک درآمد متوسط مناسب به نظر<br />

میرسد.‏<br />

و اگر کسانی دچار بیماریهای مزمن شده و<br />

هزینههای گزافی برای درمان داشته باشند؛<br />

یا دچار برخی بالیا-‏ طبیعی یا انواع دیگر-‏<br />

شده باشند،‏ چطور؟<br />

البته یک جامعهی عادالنه به این نیازها<br />

به صورت اجتماعی پاسخ میدهد و هر<br />

شخص را در برابر این اتفاقات،‏ به گونهای<br />

اجتماعی،‏ بیمه میکند و طبیعتاً‏ افراد را در<br />

هنگام ابتال به این آسیبها تنها نمیگذارد.‏<br />

دربارهی بچهها که نمیتوانند و نباید کار کنند<br />

چطور؟ آیا آنها وابسته به درآمد والدینشان<br />

هستند؟ اگر چنین است،‏ والدینی که ۳ فرزند<br />

دارند کمتر از شخصی که یک فرزند یا<br />

اصالً‏ فرزندی ندارند درآمد کسب نمیکنند؟<br />

نه،‏ درآمد فرزندان درست شبیه هرکس<br />

دیگری که نمیتواند کار کند تأمین میشود،‏<br />

آنها با اعطای یک درآمد متوسط،‏ از سوی<br />

جامعه تأمین میشوند.‏ چرا که آنها نیز به<br />

سادگی،‏ انسان هستند.‏<br />

۲- برنامهای برای تحقق دستمزد عادالنه<br />

تصور کنید با این اصل موافقیم که مردم<br />

باید تنها بر اساس میزان سختی شرایط کار<br />

و اینکه چقدر سخت کار میکنند دستمزد<br />

بگیرند.‏ برای دستیابی به این دستمزد<br />

عادالنه،‏ باید دستمزد بر مبنای مالکیت،‏<br />

قدرت و سهم از تولید کاهش پیدا کرده و<br />

نهایتاً‏ محو شود.‏ همچنین تأثیر نژاد و جنسیت<br />

در میزان دستمزدها نیز باید تقلیل یافته و از<br />

میان برود و نهایتاً،‏ دستمزد به ازای تالش<br />

و از خود گذشتگی تا سطح مناسبی افزایش<br />

یابد.‏<br />

توزیع درآمد<br />

درصد اندکی از مردم در اقتصاد ایاالت<br />

متحد درآمد سرشاری از سرمایه به جیب<br />

میزنند.‏ در باالترین سطح،‏ افرادی نظیر<br />

بیل گیتس ساالنه میلیاردها دالر درآمد<br />

دارند،‏ و در الیههای پایین،‏ میلیونها<br />

خانوار،‏ درآمدی ناچیز از سهم اندکشان در<br />

بازار بورس دریافت میکنند.‏ حدود بیست<br />

درصد از جمعیت از مهارتهای تولیدی،‏<br />

سطوح تصمیمگیری و دیگر متغیرهایی<br />

که به آنها قدرت چانهزنی اعطا میکند<br />

برخوردارند.‏ در باالترین سطح این گروه،‏<br />

ورزشکاران و ستارگان سینما قرار دارند<br />

که ساالنه دهها میلیون دالر درآمد دارند.‏<br />

گروههایی که در امور روزانه،‏ از قدرت<br />

تصمیمگیری برخوردارند و کنترل وسیعی<br />

بر فعالیتهای خود داشته،‏ خود کار خویش<br />

را تعریف میکنند،‏ پزشکان،‏ وکال،‏ مدیران،‏<br />

مهندسان سطح باال و نخبگان دانشگاهی<br />

را شامل میشوند که درآمد ساالنهی آنها<br />

تقریباً‏ از ۸۰ تا ۵۰۰ هزار دالر و بعضی


صفحه 103<br />

اوقات بیشتر است.‏ به سختی میتوان درآمد<br />

متوسطی برای این طبقهی هماهنگکننده در<br />

نظر گرفت اما ۳۰۰ هزار دالر در سال را<br />

شاید بتوان به عنوان یک میانگین مناسب در<br />

نظر گرفت.‏<br />

یکدرصد باالیی جمعیت،‏ حدود چهل درصد<br />

ثروت ایاالت متحد را در اختیار دارد.‏<br />

ثروت بیلگیتس،‏ به تنهایی،‏ کمی بیشتر از<br />

مجموع ثروت زیمبابوه،‏ غنا،‏ ایسلند،‏ پاناما،‏<br />

کاستاریکا،‏ کنیا،‏ السالوادور و جمهوری<br />

دومنیکن است.‏ نه درصد بعدی،‏ سیودو<br />

درصد دیگر از ثروت امریکا را در اختیار<br />

دارند و به این ترتیب،‏ ده درصد باالیی<br />

جمعیت،‏ تقریباً‏ سهچهارم ثروت جامعه را<br />

در اختیار دارند.‏ ده درصد بعدی نیز حدود<br />

یازدهونیم درصد،‏ چهل درصد بعدی حدود<br />

پانزده درصد و چهل درصد باقیمانده از<br />

جمعیت نیز یکونیم درصد از ثروت را دارا<br />

هستند.‏ به طرز مشابهی،‏ متوسط دستمزد<br />

در بیست درصد باالیی حدود هشت برابر<br />

متوسط دستمزد در چهل درصد پایینی است.‏<br />

متوسط دستمزد در یک ‏درصد باالیی،‏ بیش<br />

از سی برابر متوسط دستمزد در چهل درصد<br />

پایینی است.‏ در سال ۱۹۹۶، متوسط دستمزد<br />

یک مدیر عامل در ایاالت متحد،‏ دویست‏ و<br />

نه برابر دستمزد یک کارگر کارخانه بود.‏<br />

نخستین تقاضای ما برای دستمزد عادالنه،‏<br />

کسر مبالغی از درآمد و ثروت طبقهی<br />

سرمایهدار و طبقهی هماهنگکننده و توزیع<br />

مجدد آن در میان نیازمندترین افراد جامعه،‏<br />

در قالب کاالهای عمومی یا ارائهی مستقیم<br />

است.‏ در اینجا برخی از گزینهها ارائه<br />

میگردند:‏<br />

مالیات بر سود<br />

مالیات بر سود،‏ ثروتی است که نباید در<br />

دست برخی گروهها انباشته گردد و باید به<br />

جامعه بازگشته و به اندوختهی اجتماعی بدل<br />

شود تا بتوان اختالفات فاحش را کاهش داد.‏<br />

هدف غایی،‏ مالیات صد درصد بر سود در<br />

هنگامی است که سود،‏ حاصل دستمزد بر<br />

اساس تالش و از خود گذشتگی نباشد.‏ با<br />

این حال،‏ عالوه بر هدف غایی،‏ ما نیاز به<br />

تقاضاهای کوتاه مدتی داریم که در عین حال<br />

که نظر به آینده دارند،‏ قابل دستیابی در<br />

زمان حال نیز میباشند.‏ این درست شبیه<br />

به ساختن یک آسمانخراش است:‏ شما قبل<br />

از ساختن طبقات پایینتر شروع به ساختن<br />

طبقهی آخر نمیکنید.‏ همانطور که انجام<br />

کارهای اولیه در ساختن یک آسمانخراش<br />

به اقدامات بعدی کمک میکند،‏ به دست<br />

آوردن تقاضای کوتاهمدت،‏ مستلزم حمایت<br />

از شایستگان در زمان انتخابات و تقویت<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

مخالفخوانیهایشان و قدرت‏ بخشیدن به آنها<br />

برای پیروزیهای بیشتر در آینده است.‏ یک<br />

جنبش برای اقتصاد مشارکتی ممکن است<br />

به گونهای محسوس،‏ خواستار پنجاه درصد<br />

مالیات بر سود شود.‏<br />

مالیات بر ثروت،‏ ارث و کاالهای گرانبها<br />

مالیات بر ثروت،‏ داشتن ثروت زیاد را<br />

سخت میکند.‏ مالیات بر ارث،‏ گذاشتن<br />

ثروت کالن برای فرزندان را سخت میکند.‏<br />

مالیات بر کاالهای گرانبها هنگامی وضع<br />

میشود که کسی چیزی را خریداری کند<br />

که فراتر از استطاعت عموم مردم باشد.‏ در<br />

اینجا نیز وضع مالیات بر ارث صد درصد-‏<br />

البته باالتر از سطحی معین-‏ اخالقی به نظر<br />

میرسد،‏ درست مانند مالیات بر ثروت کالن<br />

که موجب کاهش داراییها قبل از به ارث<br />

رسیدن به کسی میشود.‏ درآمدهای ناشی از<br />

این مالیاتها باید صرف برنامههای عمومی<br />

مفید در بخشهای مراقبتهای بهداشتی،‏<br />

آموزش،‏ ارتباطات و غیره شود.‏ در صورت<br />

وضع مالیات بر ثروت حتی به میزان سی‏<br />

درصد،‏ ظرف چند سال،‏ تفاوتها به شدت<br />

کاهش خواهد یافت و مالیهای عمومی به<br />

وجود خواهد آمد که از آن میتوان برای از<br />

میان بردن معضالت بیخانمانی،‏ گرسنگی،‏<br />

مدارس ناکافی و دیگر مشکالت ناخوشایند<br />

اجتماعی استفاده کرد.‏<br />

مالیات بر درآمد<br />

درآمد براساس مزیتهای نهادی،‏ سازمانی<br />

یا فردی نیز اصل دریافت دستمزد صرفاً‏<br />

براساس تالش و از خودگذشتگی را نقض<br />

میکند و بنابراین نه اخالقی است و نه کارایی<br />

دارد.‏ یکی از راههای حرکت به سوی تحقق<br />

دستمزد عادالنه با در نظر گرفتن درآمد،‏<br />

جنبش تالش برای اقتصاد مشارکتی است<br />

که میتواند خواهان اخذ مالیات بر درآمد از<br />

افراد دارای تحصیالت باال شود.‏<br />

با توجه به تمام پیشنهادهای فوق در زمینهی<br />

مالیاتها،‏ ضروری است که دولت،‏<br />

درآمدهای مالیاتی را صرف رفاه ثروتمندان<br />

نکند و تمام آنها را دوباره به ثروتمندترین<br />

بخشها باز نگرداند و در عوض،‏ محالت<br />

درون شهری را بازسازی کند،‏ نظامهای<br />

بهداشت عمومی را توسعه دهد و منجر به<br />

بهبود آموزش عمومی گردد.‏<br />

اقدام کارساز<br />

عالوه بر مالکیت سرمایه و انحصاری کردن<br />

شرایط یا مهارتهایی که قدرت چانهزنی را<br />

افزایش میدهند،‏ نژادپرستی و جنسیتگرایی<br />

نیز در بسیاری از جوامع موجب اختالل<br />

در نظام پرداخت دستمزدها میشوند.‏ در<br />

سال ۱۹۹۵، ثروت مالی ‏)دارایی خالص<br />

منهای ارزش مسکن شخص(‏ خانوارهای<br />

سفیدپوست در ایاالت متحد نوعاً‏ ۱۸۰۰<br />

دالر بود.‏ این درحالی‏ است که ثروت مالی<br />

خانوارهای سیاهپوست نوعاً‏ ۲۰۰ دالر و<br />

ثروت مالی خانوارهای مهاجر از کشورهای<br />

امریکای التین در ایاالت متحد نوعاً‏ صفر<br />

بود.‏ همچنین در سال ۱۹۹۱، درآمد سیونه<br />

و دودهم درصد از خانوارهای امریکایی<br />

سفیدپوست از ۲۵۰۰۰ دالر کمتر بود و<br />

این درحالی است که این وضعیت در مورد<br />

پنجاهوچهار و چهاردهم درصد از خانوارهای<br />

مهاجر از کشورهای آمریکای التین و<br />

شصتوشش دهم درصد از خانوارهای<br />

آمریکایی سیاهپوست مصداق داشت.‏<br />

زنانی که در خارج از خانه کار میکنند،‏<br />

تنها شصتودو درصد درآمد مردان را دارند<br />

که باالتر از رقم ۴۷ درصد در سال ۱۹۸۰<br />

و ۳۸ درصد در سال ۱۹۷۰ است ‏)مبارزه<br />

اثرگذار و سودمند است(،‏ ولی هنوز به<br />

گونهای آشکار،‏ ناکافی است.‏ زنانی که تمام<br />

وقت کار میکنند،‏ سهچهارم درآمد مردان<br />

را دارند که از رقم سهپنجم که در بیشتر<br />

سالهای دههی ۱۹۷۰ وجود داشت باالتر<br />

است.‏<br />

همچنین بهرغم پیشرفتهای عظیم در چهل<br />

سال گذشته،‏ نژادها و جنسیتهای مختلف<br />

هنوز از کار قابل مقایسه و هم سطح<br />

برخوردار نیستند.‏ درعوض،‏ از طریق<br />

مجموعهای از مکانیسمها،‏ تخصیص مشاغل<br />

غالباً‏ بر اساس نژاد یا جنسیت صورت<br />

میگیرد.‏ به همین جهت،‏ مدت مدیدی است<br />

که کارکرد فرهنگ و شرایط اشتغال در<br />

ایاالت متحده،‏ نوعی ‏»اقدام کارساز«‏ به نفع<br />

سفیدپوستان و مردان است.‏<br />

تقاضایی که اثرات نژادی و جنسی بر<br />

درآمد را کاهش میدهند و نهایتاً‏ از بین<br />

میبرند،‏ آنهایی هستند که دستمزد پرداختی<br />

برای کار همسطح را برابر میکنند؛ آنهایی<br />

هستند که موانع ورود به مشاغل بهتر را<br />

از میان میبرند،‏ و آنهایی هستند که ورود<br />

به حوزههای محدود شدهی کنونی را تسهیل<br />

میکنند.‏ طرفداران روابط کنونی نوعاً‏<br />

میکوشند اقدام کارساز را در مسیرهایی<br />

هدایت کنند که کارگران را از یکدیگر جدا<br />

کند.‏<br />

یک راهحل بدیهی برای این مشکل،‏ استفاده<br />

از اقدام کارساز برای غلبه بر استضعاف<br />

کاستی ‏)نژاد و جنس(‏ و نیز برای غلبه بر<br />

استضعاف طبقاتی است.‏ راهحل دوم عبارت<br />

است از تأمین بودجهی اقدام کارساز از


104<br />

صفحه ۲<br />

از<br />

شده توزیع مجدداً‏ وجوه جز به منابعی تقاضای<br />

با کارساز اقدام کردن همراه و باال صورت<br />

کار این اگر …. و کامل اشتغال سفیدپوستی<br />

مرد کارگران برای شرایط گیرد،‏ تحقیرهای<br />

و مالی ضعف از ماکنون که شد.‏<br />

نخواهد بدتر میبرند،‏ رنج سرمایهداری مناسب<br />

دستمزد کنندگان<br />

هماهنگ‏ و سرمایهداران پای زیر در کارگران<br />

مدرن،‏ سرمایهداری اقتصادهای قدرت<br />

و سرمایه فاقد که دارند قرار عادی در<br />

نظر اظهار حق بدون هستند؛ چانهزنی دستورهای<br />

میکنند؛ کار خود شرایط مورد و<br />

تالش ازای در و میکنند اجرا را دیگران مناسبی<br />

پاداش از ندرت به خودگذشتگی،‏ از میشوند.‏<br />

برخوردار در<br />

بزرگسال پنج هر از نفر یک شاید هماهنگکننده<br />

طبقهی در بتواند متحد ایاالت بقیه-‏<br />

چهارپنجم گیرد.‏ قرار سرمایهدار یا و<br />

دارند ناکافی نسبتاً‏ درآمد کارگر-‏ طبقهی حالی<br />

در این و میآورند دست به اندکی ثروت هماهنگکنندگان<br />

با مقایسه در آنها که است خودگذشتگی<br />

از و تالش سرمایهداران،‏ و بیکاری<br />

از ‏)یا دارند کارشان در بیشتری هدف<br />

است(.‏ بدتر حتی که میبرند رنج برنامهای<br />

تقاضاهای مجموعه سومین از از<br />

است عبارت عادالنه دستمزدهای برای اندکی<br />

دریافتی که آنهایی دستمزد بردن باال زیادی<br />

خودگذشتگی از و تالش ولی دارند،‏ رویکردهای<br />

زمینه این در میدهند.‏ خرج به دارد.‏<br />

وجود بسیاری کامل<br />

اشتغال مالیاتهای<br />

از حاصل درآمد از بخشی کامل<br />

اشتغال برنامهی حامی باید مختلف،‏ را<br />

زیر سودمند نتایج امر این باشد.‏ دولت اشتغال<br />

از بیکاران )۱( داشت؛ خواهد بر در اثر<br />

در )۲( میشوند،‏ برخوردار درآمد و کارگران<br />

همهی شدن،‏ اخراج از ترس کاهش میشوند،‏<br />

منتفع چانهزنی قدرت افزایش از شده<br />

هدایت اضافی تولید از جامعه )۳( و برد<br />

خواهد سود اجتماعی گزینش اثر در که<br />

است نکتهای این سودجویی.‏ از نه و برنامههای<br />

مورد در آینده تفسیرهای در پرداخت.‏<br />

خواهیم آن به اقتصادی دستمزد<br />

حداقل افزایش از حمایت دستیابی<br />

با دستمزد،‏ حداقل بردن باال زیاد<br />

را شخص درآمد کامل،‏ اشتغال به حداقل<br />

دارای مشاغل حال،‏ این با میکند.‏ پرزحمتترین<br />

همیشه تقریباً‏ دستمزد،‏ پاداش<br />

تنها بخواهیم اگر لذا هستند.‏ مشاغل باید<br />

آنها بدهیم،‏ را ازخودگذشتگی و تالش 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله باشند<br />

داشته جامعه در را دریافتی بیشترین از<br />

پیش حال،‏ این با را.‏ دریافتی کمترین نه و کند کسب قدرت کوتاهمدت برنامهی آنکه گردد،‏<br />

برخوردار جدید ساختارهای از نهایتاً‏ تقاضای<br />

لذا کند.‏ حرکت درست مسیر در باید متوسط<br />

درآمد درصد شصت معادل دستمزدی به<br />

مناسب کوتاهمدت تقاضای یک ظاهراً‏ که<br />

معترضی افراد به پاسخ در میرسد.‏ نظر ورشکستگی<br />

به وضعیت این هستند مدعی انجامید،‏<br />

خواهد کارها و کسب از بسیاری حقوق،‏<br />

میزان از کاستن حل،‏ راه یک شاید سود<br />

بر مالیات از استفاده و باالتر سطوح در فعالیتهای<br />

به یارانه اعطای برای دارایی و اثر<br />

در که باشد ارزشمندی و کوچکتر شدهاند.‏<br />

‏»نیازمند«‏ برنامه،‏ این اجرای اجتماعی<br />

دستمزدهای پرداخت اصطالح<br />

یک اجتماعی«‏ ‏»دستمزدهای سیاستهای<br />

برخی برای انعطافپذیر منتفع<br />

آن از زحمتکشان که است دولت بخش<br />

هزینههای اجتماعی،‏ دستمزد میشوند.‏ و<br />

مسکن آموزش،‏ بهداشتی،‏ مراقبتهای در<br />

قیمتی حمایتهای حتی و زیرساخت،‏ میشود<br />

شامل را غذایی مواد یا کاال زمینهی افزایش<br />

برای تقاضا کاهش آنها،‏ از هدف که که<br />

سیاستهایی است.‏ فقرا سوی از درآمد اجتماعی«‏<br />

‏»دستمزد برای بودجه تخصیص باز<br />

را جامعه تولیدات میدهند،‏ افزایش را منتفع<br />

آنها از نیازمندان تا میکنند توزیع دستمزدهای<br />

سمت به را جامعه لذا و شوند میدهند.‏<br />

سوق نیز عادالنه معکوس<br />

درآمد بر مالیات امکانپذیر<br />

مالیات اخذ که همانگونه درست نیز<br />

معکوس مالیاتهای پرداخت است؛ پرداخت<br />

ما اقتصاد در که آنجا از است.‏ ممکن خودگذشتگی<br />

از و تالش براساس دستمزد انحرافات<br />

تصحیح برای دولت نیست،‏ کند«.‏<br />

پرداخت پول و ببندد ‏»مالیات میتواند را<br />

خود توجه تنها نه دولت صورت،‏ این در دارند<br />

باال بسیار دریافتیهای که کسانی از دریافتیهای<br />

که آنهایی به بلکه برمیگیرد،‏ میکند.‏<br />

پرداخت پول دارند،‏ کم بسیار بر<br />

مبتنی حسابداری نوعی آرمانی،‏ خواست مشاغل<br />

انواع زمینهی در اجتماعی مقررات خود<br />

گستردهی الزامات از معیاری که است وجود<br />

به خودگذشتگی از و تالش بحث در را برای<br />

را معکوس پرداخت یک نیز و د رَ‏ آوَ‏ بازار،‏<br />

نظام در که گیرد نظر در کسانی وجوه<br />

ترتیب این به دارند.‏ پایین دریافتیهای کاالهای<br />

ثروت،‏ سود،‏ بر مالیات از حاصل تنها<br />

نه میتوان را درآمد و ارث گرانبها،‏ در<br />

اجتماعی دستمزدهای پرداخت برای و بهداشتی مراقبتهای آموزش،‏ بخشهای را<br />

آنها میتوان بلکه کرد،‏ توزیع مجدداً‏ غیره نمود<br />

توزیع معکوسی مالیاتهای صورت به که<br />

میشود پرداخت کارگرانی به مستقیماً‏ که است.‏<br />

کمتر آنها شغلی الزامات از درآمدشان باالتر<br />

دستمزدهای برای صنفی اقدامات اقتصاد<br />

تحقق دنبال به که برنامهای طبیعتاً‏ توسط<br />

که نیز تالشهایی از است،‏ مشارکتی تحقق<br />

برای جامعه افراد آحاد و اتحادیهها مستقیم،‏<br />

اقدامات طریق از بیشتر دستمزدهای حمایت<br />

میگیرد،‏ صورت غیره و اعتصابها که<br />

درآمدهایی تنها نه امر این کرد.‏ خواهد میدهد،‏<br />

افزایش هستند پایین بسیار اکنون هم دریافتهای<br />

که کسانی درآمد میتواند بلکه این<br />

همچنین دهد.‏ کاهش را دارند باال بسیار باشد<br />

اجتماعی فعالیتی دارای باید برنامه به<br />

کارکنان تعهد و سازمانی ابزارهای که د.‏<br />

رَ‏ آوَ‏ وجود به را بیشتر سودآوری هدف<br />

یک مثابهی به خودگردانی ۳- حق<br />

چقدر عامل،‏ هر اقتصاد یک در اقتصاد<br />

آن در تصمیمات پیرامون اظهارنظر معنای<br />

به را خودگردانی ما چرا دارد؟ را همان<br />

به سیستم ورودی پیرامون تصمیمگیری میشود<br />

متأثر آن خروجی از فرد که اندازه دادهایم؟<br />

قرار هدف را آن و کرده تعریف حق<br />

مثابهی به اقتصادی«‏ ‏»آزادی هدف چرا تملک<br />

در آنچه با کاری هر انجام برای فرد اوقات،‏<br />

همهی در چرا اینکه یا نیست؟ اوست اعمالنظر<br />

برای برابر حق از هرکس نباید یا<br />

باشد؟ برخوردار اقتصادی تصمیمات در آگاهتر<br />

افراد به بیشتری حق نباید چرا اینکه،‏ یا<br />

آگاه کمتر که آنانی به نسبت موفقتر و داد؟<br />

بودهاند موفق‏ کمتر تصمیمگیری<br />

مکان و زمان بگیرید.‏<br />

نظر در کارخانه در را کارگری کارش<br />

حیطهی و محیط در او کنید تصور عکس<br />

میخواهد او است.‏ اختیار صاحب اندازه<br />

چه باید او بزند.‏ دیوار به را دخترش دیگری<br />

بخش در من اگر باشد؟ داشته اختیار شهر<br />

همان در حتی یا کارخانه همان از رابطه<br />

در باید چقدر من باشم،‏ کار مشغول حق<br />

دیوار به دخترش عکس آویختن با باشم؟<br />

داشته اظهارنظر میخواهد<br />

که کنید تصور را دیگری کارگر پانک<br />

موسیقی به کارش محیط در روز تمام این<br />

حق باید اندازه چه تا دهد.‏ گوش راک یعنی<br />

باالتر اندکی اگر باشد؟ داشته را کار آن<br />

صوتی محدودهی در و باال طبقهی در چقدر<br />

باشم،‏ کار به مشغول نیز من موسیقی،‏


صفحه 105<br />

حق اظهارنظر پیرامون این موضوع را<br />

دارم؟ و اگر در شهر کار کنم تا چه اندازه؟<br />

تصور کنید گروهی پیرامون یک برنامهی<br />

مشترک تصمیمگیری میکنند.‏ هریک از<br />

اعضا چقدر حق اظهارنظر دارند؟ مردمی<br />

که از محصول گروه در گوشهی دیگری<br />

از سیاره استفاده میکنند چطور؟ مردمی<br />

که محصوالت کارخانه را در سطح شهر<br />

و یا در گوشهی دیگری از کشور مصرف<br />

میکنند چطور؟<br />

یا اینکه تصور کنید نزدیک کارخانهی من<br />

زندگی میکنید…‏ آیا حق دارید دربارهی<br />

سروصدایی که کارخانه در اطراف شما<br />

میپراکند اظهار نظر کنید؟ تصور کنید<br />

شما مصرفکنندهی محصولی هستید که<br />

من به تولید آن کمک می‏ کنم.‏ چقدر حق<br />

اظهارنظر پیرامون آنچه کارخانه تولید<br />

میکند یا پیرامون گزینههای متعدد در رابطه<br />

با سازمان و محصول نهایی دارید؟<br />

خودگردانی<br />

روشن است که اتخاذ یک شیوهی واحد در<br />

تصمیمگیری،‏ همیشه به بهترین نتیجه منتهی<br />

نمیشود.‏ یک کارگر باید حق اظهارنظر<br />

مطلق دربارهی آویختن عکس دخترش داشته<br />

باشد.‏ اگر در اتاق مجاور مشغول کار باشم،‏<br />

حق رد کردن گزینهی کارگر برای گوش<br />

کردن به موسیقی پانک راک در محدودهی<br />

کارش را دارم.‏ یک گروه کاری باید بیشترین<br />

حق اظهارنظر را پیرامون گزینههای<br />

عملیاتیاش داشته باشد اما گروههایی که<br />

محصوالت آن را مصرف میکنند باید<br />

متناسب با گسترهای که از آن محصول متأثر<br />

میشوند و به همان نسبت حق اظهارنظر<br />

داشته باشند.‏<br />

تصمیمات اغلب در اینکه آنها تا چه اندازه<br />

افراد یا رأیدهندگان گوناگون را متأثر<br />

میکنند متفاوتند.‏ با توجه به این موضوع،‏<br />

قاعدهی مبتنی بر رأی اکثریت ‏)هر فرد-‏ یک<br />

رأی(،‏ یا قاعدهی دو سوم،‏ یا تصمیمگیری بر<br />

مبنای اتفاقنظر یا دیکتاتوری و هر شیوهی<br />

تصمیمگیری ویژهی دیگری،‏ گزینههایی<br />

تاکتیکی برای دسترسی به برخی نرمها تلقی<br />

میشوند تا هدفی فینفسه،‏ تقدیس یک شیوهی<br />

تصمیمگیری واحد همیشه عمالً‏ این نکته<br />

را نادیده می گیرد که در شرایط متفاوت<br />

تاکتیکهای متفاوت بهتر عمل میکنند حتی<br />

برای اجرای نرمهای مطلوب یکسان.‏<br />

انتخاب تاکتیکها و شیوههای تصمیمگیری،‏<br />

برمبنای اینکه آنها تا چه اندازه نرمهای<br />

ترجیحی را بسته به بافتهای متفاوت،‏ به<br />

بهترین نحو متحقق کنند،‏ امری بسیار خوب<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

و معقول است.‏ اما ما باید چه نرمهایی را به<br />

شکل منظم در دستور کار قرار دهیم؟ مطابق<br />

معمول،‏ هنگامی که فکر میکنیم چگونه<br />

تصمیمات مشخصی را در زندگی روزانه<br />

اتخاذ کنیم،‏ اینطور در نظر میگیریم که به<br />

هر کس که مشمول این تصمیمات میشود<br />

احترام گذاشته و دموکراسی را در دستور کار<br />

قرار دهیم.‏ ما بهطور خودکار سعی میکنیم<br />

برای هریک از دستاندرکاران متناسب با<br />

درجهای که آنها از نتیجه متأثر میشوند،‏<br />

حق اظهارنظر قائل شویم.‏ درحالیکه<br />

نمیتوانیم همیشه به شیوهای کامل اینگونه<br />

از خودگردانی ‏)هرکس در ورودی،‏ متناسب<br />

با درجهای که از خروجی متأثر میشود،‏<br />

حق تصمیمگیری دارد(‏ را متحقق کنیم،‏ باید<br />

در نظر داشته باشیم که هر نوع انحراف،‏<br />

حداقل در این معنا است که شخصی از حق<br />

تأثیرگذاری بسیار برخوردار شده درحالیکه<br />

حداقل فردی دیگر سهماش در تصمیمگیری<br />

انکار شده است.‏<br />

آیا در بعضی اوقات،‏ دالیل خوبی برای<br />

رعایت نکردن حق اظهارنظر دیگران<br />

پیرامون ورودی سیستم وجود دارد؟<br />

اطالعیهای ناگهانی را در نظر بگیرید؛<br />

ما مطلع میشویم که در مسیرمان امواج<br />

خروشانی قرار گرفتهاند.‏ یکی از ما<br />

متخصص امر نجات از امواج خروشان<br />

است،‏ بقیه شهروندان عادیاند که چیزی<br />

دربارهی موضوع نمیدانند.‏ در اینجا،‏<br />

یک گذار سریع به دیکتاتوری امری مهم و<br />

ضروری است.‏ آیا این نگاه،‏ تمایل طبیعی<br />

به داعیهی تصمیمگیری پیرامون ورودی<br />

متناسب با تأثیر خروجی،‏ به مثابه نرم<br />

راهنما برای یک اقتصاد خوب را ملغی<br />

میکند؟ آیا نمیتوان به جای آن تصمیمگیری<br />

پیرامون ورودی متناسب با دانش‏ نسبی را<br />

پیشنهاد کرد؟<br />

دانش و تصمیمها<br />

دانش در رابطه با تصمیمگیریها دو شکل<br />

به خود میگیرد.‏ )۱( دانش مربوط به<br />

ویژگی تصمیم،‏ بافت آن و مرسومترین<br />

معانی ضمنی و الزامات آن.‏ )۲( دانش اینکه<br />

هر فرد چگونه دربارهی آن معانی ضمنی<br />

فکر میکند و به ویژه در مورد گزینههای<br />

مختلف دست به ارزشگذاری میزند.‏ دانش<br />

نوع نخست اغلب کامالً‏ تخصصی است<br />

همچون مورد قهرمان امواج خروشان،‏ که<br />

به شکل انحصاری از آن برخوردار بود.‏<br />

اما دانش نوع دوم به دلیل اینکه ما هریک<br />

به صورت فردی،‏ متخصصترین فرد<br />

جهان در ارتباط با ارزیابیهای شخصیمان<br />

هستیم،‏ همیشه پراکنده،‏ منتشر و گسترده<br />

است.‏ من بهترین کسی هستم که میدانم<br />

نمیخواهم رأیام تحت شعاع قرار گیرد.‏<br />

من متخصصترین فرد جهان در ارتباط<br />

با ارزیابیها و ارزشگذاریهایم هستم،‏<br />

همچنین شما در رابطه با ارزشگذاریهایتان<br />

و سالی،‏ سو،‏ سام و سامانتا در ارتباط با<br />

ارزشگذاریهایشان.‏ بنابراین،‏ هر زمان که<br />

دانش تخصصی دربارهی الزامات و معانی<br />

ضمنی به اندازهای انتشار یافت که هر عاملی<br />

بتواند به آن موقعیت دست یافته و در زمان<br />

مقرر،‏ به نگرش خاص خود رسیده و برای<br />

تصمیمگیری آن را ابراز کند،‏ هر عاملی باید<br />

متناسب با میزانی که متأثر میشود اثرگذار<br />

شود.‏<br />

هنگامی که این امر به دالیلی غیرممکن<br />

باشد،‏ مطابق با نرمهای گوناگونی که برای<br />

مدت زمانی برخی مسئولیتها را واگذار<br />

میکنند،‏ ناگزیر از اقدامات موقتی و گذرا<br />

هستیم؛ البته به شیوهای که این اقدام هدف<br />

موردنظر و دارای اولویت را به شکل<br />

وسیع تخریب یا معکوس نکند.‏ وزن شواهد<br />

به نفع انحراف از آنچه مطلوبترین است<br />

عمل میکند و در عین حال الزام برای<br />

توزیع دانش جهت خودگردانی را آشکار<br />

میکند.‏ کوتاه سخن،‏ این واقعیت که شما<br />

یک شیمیدان هستید و از شیمی و اثرات<br />

بیولوژیک رنگ سربی سر در میآورید<br />

و من به عنوان یک نقاش و یا تعمیرکار<br />

اتومبیل از آن سر در نمیآورم در معنای آن<br />

نخواهد بود که بیهیچ تناسبی تصمیم بگیرید<br />

که آیا دیوارهای من رنگ سربی بخورد یا<br />

نه و یا حتی کل جامعه رنگ سربی را بپذیرد<br />

یا کنار بگذارد.‏ بلکه این در معنای آن است<br />

که من،‏ همراهانم و اعضای جامعهام باید به<br />

اظهارات تخصصی شما قبل از تصمیمگیری<br />

گوش دهیم.‏ اما در هنگام تصمیمگیری شما<br />

درست نظیر دیگران خواهید بود و متناسب<br />

با میزانی که از این اقدام متأثر میشوید حق<br />

اظهارنظر دارید درست نظیر ما که متناسب<br />

با تأثیری که میپذیریم حق اظهارنظر داریم.‏<br />

شورا و دیگر الزامات و معانی ضمنی<br />

بنابراین،‏ هدف خودگردانی این است که<br />

هر عامل،‏ بر تصمیمات متناسب با میزانی<br />

که بر او اثرگذار است تأثیر بگذارد.‏ به<br />

منظور تحقق این هدف،‏ هر عامل باید<br />

امکان دسترسی آسان به تحلیلهای مرتبط<br />

با نتایج پیشبینی شده را داشته باشد و از<br />

دانش عمومی و اعتماد به نفس فکری کافی<br />

برای درک تحلیلها و تعیین اولویتها با<br />

توجه کافی به آنها،‏ برخوردار باشد.‏ سازمان<br />

جامعه باید تضمین کند که منابع تحلیلها<br />

غیرجانبدارانهاند.‏<br />

بنابراین هر فرد یا گروه مشمول تصمیم،‏ باید


106<br />

صفحه ۳<br />

به<br />

رسیدن برای الزم سازمانی ابزارهای از به<br />

آنها تطبیق و خواستها شناساندن اهداف،‏ باشد.‏<br />

برخوردار محسوس شیوهای سطوح<br />

به ما اقتصاد در بنابراین کارگران<br />

شوراهای گوناگون و مختلف ابزار<br />

مثابهی به مصرفکنندگان،‏ و و کارگران مجتمعهای در تصمیمگیری نیازمندیم.‏<br />

گوناگون ابعاد با مصرفکنندگان گروههای<br />

سطوح در شوراهایی بنابراین گروههای<br />

صنعت،‏ کارگاهها،‏ بخشها،‏ کاری،‏ به<br />

کشور و جامعه همسایگان،‏ معیشتی،‏ فردی<br />

اولویتهای بیان برای ابزاری مثابه گوناگون<br />

ابزارهای توسط که گروهی و به<br />

را نتیجه و کرده مطرح را خود آرای است.‏<br />

نیاز مورد … و میآورند در اجرا تا<br />

داریم نیاز اطالعات انتشار به همچنین ما ضروری<br />

دانش اقتصادی،‏ تعامالت پیرامون که<br />

کسانی آگاهانهی قضاوتهای برای را داریم<br />

نیاز ما آورد.‏ فراهم میشوند متأثر و<br />

باشد داشته فردی نفس به اعتماد عامل هر که<br />

شود داده اختیار وی به کافی اندازهی به تشخیص<br />

را اولویتها راحتی به کند احساس کرده<br />

بحث آن نفع به و بیان را آن داده،‏ ابزار<br />

به نیاز ما دهد.‏ رأی آن به نهایتاً‏ و که<br />

داریم نهادی تعاملهای دیگر و تخصیص ملزومات<br />

و کنند حفظ را خودگردانی نرمهای کنند.‏<br />

تأمین را تأثیر<br />

برای نهادی،‏ الزامات برخی همچنین فرد<br />

که گسترهای با متناسب تصمیمگیری بر اصول<br />

اما دارد.‏ وجود میشود متأثر آن از بعدی،‏<br />

بخش است.‏ شفاف خود خودی به با<br />

اقدامات،‏ و خواستها برنامهی پیرامون اقتصادی<br />

خودگردانی پیشبرد مستقیم هدف اضافی<br />

ویژگیهایی بیشتر تفاسیر،‏ است.‏ نشان<br />

میگردد افزون هدف این بر که را محیط<br />

سازمان نشاندهنده همچنین و میدهد صورت<br />

چگونه تخصیص اینکه مثالً‏ و کار است.‏<br />

… و میگیرد گردانی<br />

خود تحقق برای ای برنامه باشیم<br />

داشته توافق موضوع این سر بر اگر پیرامون<br />

گیری تصمیم یا خودگردانی که آن<br />

از فرد که میزانی با متناسب ، ورودی جنبش<br />

برای محوری هدفی ، شود می متاثر برای<br />

مبارزه است،امروز مشارکتی اقتصاد به<br />

کند می کمک ما به که است تقاضاها کدام کنیم؟<br />

حرکت فردا خودگردانی سوی و<br />

کارگران شوراهای توانیم می ‎۱‎‏-ما کنیم.‏<br />

پا بر را کنندگان مصرف چه<br />

و کارش محل در چه کارگر هر برای 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله هر<br />

برای و مربوطه صنعت کل سطح در در<br />

چه و همسایگی در چه کننده مصرف و<br />

شخصی هایی دیدگاه کشور،‏ کل سطح ندرت<br />

به که دارد وجود امور پیرامون فردی روند<br />

این ی ادامه جای به شود.‏ می متحقق برای<br />

تالش و مشترک گیری تصمیم ‏،با مصرف<br />

و کارگران جدید،‏ روابط برقراری مالقات<br />

یکدیگر با کنند می پیدا نیاز کنندگان یکدیگر<br />

با را شان نظرات و ها دیدگاه کرده،‏ مطلوب<br />

تصمیم یک به و گذاشته اشتراک به اعالم<br />

را ترجیحی های گزینه و برسند جمعی کنند.‏<br />

گیری پی و هستند<br />

محلی نهادهایی دموکراتیک شوراهای آنها<br />

از ، کنندگان مصرف و کارگران که استفاده<br />

جمعی کارهای دستور پیگیری برای برپایی<br />

جهت نخست گام برای کنند.‏ می کنندگان<br />

مصرف و کارگران شوراهای ایده<br />

پیرامون بحث برای مجمعی ‏،برگزاری حرکت<br />

است.‏ خوبی بسیار شورا،شروع ی و<br />

شورایی قواعد به دادن شکل جهت در برای<br />

محلی،بنیانی ای برنامه روی توافق منظور<br />

به کنندگان مصرف و کارگران و<br />

دستمزد از امور ی همه در تحوالت گذاری<br />

سرمایه و ها بودجه تا کار شرایط مداوم<br />

های تجربه براساس و کرده فراهم ها اصالح<br />

و حک را کارها دستور خود آنها نیز کنند.‏<br />

می را<br />

اطالعات به دسترسی توانیم می ‎۲‎‏-ما کنیم.‏<br />

دموکراتیزه تصمیم<br />

که اطالعاتی به دسترسی بدون توانید<br />

‏،نمی است آن به منوط آگاهانه گیری حق<br />

شما اگر کنید.‏ اتخاذ خوبی تصمیمات که<br />

هایی گزینه پیرامون اما باشید داشته رای الزم<br />

اطالعات فاقد هستید رو روبه آنها با بیشتر<br />

بازی الل یک به شما دادن رای باشید،‏ ‏،مردم<br />

آگاهانه مشارکت برای . است شبیه برآنها<br />

که تصمیماتی پیرامون اطالعات به پی<br />

برای تالش . دارند نیاز گذارد می اثر کار<br />

محیط در مهر به سر رازهای به بردن همچنین<br />

و شهر،روستا،ایالت با ارتباط در و می<br />

پیش به را ‏،خودگردانی ملی های بودجه اطالعات<br />

که این ‏،تقاضای براین عالوه برد.‏ شکلی<br />

به و دسترس در و جامع ای شیوه به حق<br />

و شوند بندی دسته و بندی گروه آسان مستوجب<br />

کار ساعات طی آن به دسترسی فراهم<br />

نیز فراغت اوقات جای به دستمزد راند.‏<br />

می پیش به را خودگردانی ، گردد محیط<br />

در گیری تصمیم توانیم می ما ۳- کنیم.‏<br />

دموکراتیزه کاررا ‏،امکانی<br />

آگاه افراد با شورایی از برخورداری حول<br />

دستاوردهایی کسب برای مبارزه جهت ها،سرمایه<br />

کار،قیمت دستمزدها،شرایط خلق<br />

اقتصادی زندگی کل،‏ طور به و گذاریها کنندگان<br />

مصرف و کارگران چرا اما کند.‏ می نو<br />

از و دوباره باید دور هر در و بار هر درباره<br />

کنند؟ مبارزه هایشان خواسته برای به<br />

تصمیمات بر مستقیم تاثیر حق کسب ی طوالنی<br />

ای مبارزه دنبال به تنها که این جای گویید؟<br />

می چه باشیم فرساینده و ها<br />

اتحادیه یا ( کارگران شوراهای برای که<br />

دهند سامان را مبارزاتی است خوب ) دستمزد<br />

افزایش از ناگزیر را گیران تصمیم ،<br />

مشابهی طرز به کند.‏ کار شرایط بهبود و ها<br />

جنبش یا کنندگان مصرف شوراهای برای ی<br />

شیوه کنند،‏ وادار را دولت است مطلوب و<br />

کرده اصالح را بودجه توزیع و تخصیص زیست<br />

های آلودگی بر را الزم های کنترل برای<br />

هم همچنین اما کنند.‏ اعمال محیطی کنندگان<br />

مصرف هم و کارگران شوراهای مسئولیت<br />

از بخشی مثابه ‏،به است خوب طریق<br />

از ، اعضایشان ی روزانه عادی های شان<br />

شده تثبیت و قانونی قدرت گیری پی درگیری<br />

بدون ، گیری تصمیم فرآیند در افزایش<br />

آرامی به ، سخت های مجادله و بودجه<br />

اصالح یا کار شرایط بهبود ، دستمزد کنند.‏<br />

متحقق را دستاوردها<br />

کسب بر عالوه دیگر،‏ بیان به اتحادیه<br />

و شورایی های مبارزه طریق از گیری<br />

تصمیم فرایند کردن دموکراتیزه ، ای کننده<br />

تعیین قدرت کسب مستلزم اقتصادی،‏ گیری<br />

تصمیم فرایند خود در شوراها برای دستاورد<br />

از ای گستره تواند می که است در<br />

شورا ی نماینده دو یا یک داشتن ابتدایی های<br />

نشست یا و مربوطه صنعت های نشست ،<br />

گزارش ی تهیه و خبر کسب برای دولتی حتی<br />

یا و جلساتی چنین در رای حق کسب تا های<br />

بخش دیگر بر کامل ی احاطه و قدرت های<br />

تصمیم با ارتباط در دولت یا صنعت گیرد.‏<br />

بر در را اقتصادی دیگر<br />

و کار شرایط خاطر به ما کوتاه،‏ سخن مبارزه<br />

خود طبیعت سر بر البته و ها رفرم مبارزه<br />

و جنگ ، مبارزه قواعد همچنین و کنیم.‏<br />

می مصرف<br />

نظارت و قدرت توانیم می ‎۴‎‏-ما دهیم.‏<br />

افزایش محصول بر را کنندگان از<br />

که این و کند می تولید کارگاه یک آنچه و<br />

فقط ‏،نباید کند می استفاده تکنولوژی کدام به<br />

مشغول آنجا در که گروهی توسط فقط خود<br />

آنها اگر حتا شود؛ گرفته تصمیم کارند سازماندهی<br />

کارگران شورای قالب در را بر<br />

اغلب تصمیماتی چنین . باشند کرده و<br />

کارگاه آن محصول کنندگان مصرف


صفحه 107<br />

۴<br />

همسایگانش تاثیر می گذارد و بنابراین آن<br />

مصرف کنندگان و همسایگان باید به تناسب<br />

، حق اظهار نظر داشته باشند.‏<br />

به منظور مشارکت دادن تمام فعاالن ( البته به<br />

تناسب ) در تصمیم گیری ، ملزمیم که قدرت<br />

کسانی که نمایندگی نمی شوند را افزایش<br />

دهیم.‏ برای مثال،‏ الزام برای ایجاد کمیته<br />

ی نظارت همسایگان در ارتباط با اثرات<br />

زیست محیطی و دیگر اثرات محلی کارگاه<br />

بسیار مطلوب است و به همین ترتیب الزام<br />

برای حضور جنبش های مصرف کنندگان<br />

برای داشتن حق اظهار نظر پیرامون تصمیم<br />

های کارگاه درباره ی تولیدات و قیمت ها<br />

بسیار مفید است . این الزامات می تواند<br />

به دستاوردهایی که نیازمندان از آن منتفع<br />

می شوند منتهی شود و همچنین می تواند<br />

آگاهی را گسترش داده ، تعهد را تقویت کرده<br />

و سازمان جدیدی را در آینده برای کسب<br />

دستاوردهای بیشتر توسعه دهد.‏<br />

۵- ما می توانیم بودجه های اجتماعی را<br />

دموکراتیزه کنیم.‏<br />

به شهری فکر کنید که برای آموزش،‏<br />

بهداشت،‏ مسکن جدید،‏ درمانگاه جدید،‏ برف<br />

روبی یا هرچیز دیگر ، پیرامون بودجه اش<br />

تصمیم می گیرد.‏ چه کسانی متاثر می شوند؟<br />

البته ، تمام شهروندان . چه کسانی تصمیم<br />

می گیرند؟ البته نخبه ای که از سوی مقامات<br />

رسمی و تحت فشار شرکت هایی که در<br />

سطوح ملی و محلی فعالیت کرده و در صدد<br />

به حداکثر رساندن سودشان هستند ‏،انتخاب<br />

شده است.‏<br />

برای حرکت به سوی مشارکت بیشتر ،<br />

خواسته های پیشرو و مترقی پیرامون ابعاد<br />

و اهداف موضوع های بودجه ای ویژه نظیر<br />

هزینه های نظامی ، برنامه های رفاهی دولت<br />

یا پرداخت های محلی برای تاسیس یک<br />

بیمارستان جدید مطمئنا بسیار خوب است ،<br />

اما خواسته هایی که بودجه را عمومی کرده<br />

و شوراهای کارگران و مصرف کنندگان را<br />

در تصمیم گیری ها پیرامون بودجه دخیل<br />

کنند ‏،عالی است.‏ و نهایتا ، اگر مبارزه ها<br />

بتواند نه تنها شرایط بهتر را به ارمغان آورد<br />

، بلکه زمین بازی جدیدی را فراهم کند که<br />

بر روی آن پیروزی برای دستاوردهای<br />

بیشتر آسان تر شود ، ایده آل است.‏<br />

۶- ما می توانیم خودگردانی را در جنبش ها<br />

و پروژه هایمان نهادی کنیم.‏<br />

تصور کنید جنبشی داریم که با فشار و به<br />

صورت انعطاف ناپذیر ، این طور بحث می<br />

کند که فعاالن باید بر تصمیم های اقتصادی<br />

و به طور کلی بر کل مناسبات اقتصادی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

، متناسب با میزانی که از آن متاثر می<br />

شوند ، تاثیر بگذارند.‏ حال تصور کنید که<br />

این جنبش در حین عملیاتش ، یک تزریق<br />

کننده ی سرمایه ، یک اهدا کننده ی بزرگ<br />

یا کسی که خوب تعلیم دیده را در موقعیت<br />

اعمال قدرت بر قشر وسیعی از کارکنان<br />

قرار دهد و بخش اعظم شرکت کنندگان را<br />

از تاثیرگذاری متناسب با سهم شان یا حتی<br />

از تاثیر بر دستور کار کلی جنبش بر حذر<br />

دارد.‏<br />

این تصویر،‏ زیبا نیست . این جنبش از تجربه<br />

ی خودگردانی خودش یاد نگرفته،‏ آموزش<br />

نمی بیند؛ چرا که اساسا در چنین جنبشی<br />

تجربه ی خودگردانی به آن مفهوم وجود<br />

ندارد.‏ آن به مثابه الگویی که به خواست<br />

هایش مشروعیت می بخشد عمل نمی کند<br />

چرا که به عکس ، شبیه نهادهایی که در<br />

برابر و در مقابل این خواسته ها ایستاده است<br />

عمل می کند.‏ از عملکرد جدیدی برخوردار<br />

نیست که تجلی آن چه ترویج می کند باشد<br />

بلکه برعکس ، از عملکردی قدیمی و کهنه<br />

برخوردار است که اعتبارش را نزد کسانی<br />

که داعیه ی هدایت شان را دارد تحلیل می<br />

برد.‏ چنین جنبشی به هیچ وجه مطلوب<br />

نیست؛ نه به تمام اعضایش قدرت می دهد<br />

و نه به مشارکت و به هوش و توانایی های<br />

تمام و کمال شان خوش آمد می گوید بلکه به<br />

جای آن ، درگیری و نزاع داخلی و اخالقیات<br />

بد و منحط را تغذیه می کند.‏<br />

به این دالیل از اجزای برنامه ای –<br />

انتقادی جنبش برای اقتصاد مشارکتی ، باید<br />

ساختاردهی به خود برای درگیر شدن هر دم<br />

فزاینده در خودگردانی در عملیات ها باشد.‏<br />

جنبشی که پروژه هایش از سوی تعداد اندکی<br />

هدایت و سرپرستی شود و کارکنان بسیاری<br />

را در بر گیرد و کاری با دموکراتیزه کرد<br />

خود نداشته باشد،‏ ابزار محرکه ی بسیار<br />

ناکارآمدی برای تحقق خودگردانی در جامعه<br />

ی وسیعتری که در آن جای گرفته ، به شمار<br />

می رود.‏<br />

کار متناسب با شان انسانی<br />

موضوع کار متناسب با شان انسانی از دو<br />

جز اصلی تشکیل میشود:‏<br />

)۱( تقسیم عادالنه وظایف برای هر فرد به<br />

چه معنا است و<br />

)۲( به منظور ترویج خودگردانی،‏ به چه<br />

گونهای از تقسیم وظایف در کار نیاز داریم؟<br />

کار عادالنه<br />

تقسیم عادالنهی وظایف مستلزم آن است<br />

که فرد در روز کاری از سهم متناسبی از<br />

کیفیات خوب و بد زندگی برخوردار شود<br />

یا اگر چنین نیست به ازای آن دستمزد یا<br />

پاداش دریافت کند.‏ اما مساله این است که<br />

چرا باید فردی شرایط کاری مطلوبی داشته<br />

باشد و فرد دیگر در شرایط بسیار دهشتناک<br />

کار کند؛ حتا اگر نفر دوم،‏ به ازای بر دوش<br />

کشیدن بار زحمت اضافی،‏ دستمزد دریافت<br />

کند؟<br />

این خصوصیت کار عادالنه قبال در نگرش<br />

صریح ما به شکل مناسبی مطرح شده بود<br />

زیرا همانطور که در بخشهای قبل اشاره<br />

کردیم دستمزد به ازای تالش و ایثار بهطور<br />

خودکار هر نوع اختالف در کیفیت زندگی<br />

را جبران میکند.‏ این یعنی اگر بخواهیم<br />

بر مبنای تالش و ایثار دستمزد پرداخت<br />

کنیم هنگامی که بتی شغلی ناخوشایندتر و<br />

فرسایندهتر از سلیم دارد و در نتیجه،‏ تالش<br />

و از خودگذشتگی بیشتری را بهکار میگیرد<br />

بر این مبنا دستمزد بیشتری دریافت کند.‏<br />

بنابراین،‏ بر مبنای توافق پیشین در مورد<br />

دستمزد عادالنه،‏ پیشاپیش با مناسبات کاری<br />

عادالنهای روبهرو هستیم؛ اما آیا این تمام آن<br />

چیزی است که میتوان کار متناسب با شان<br />

انسانی نام نهاد؟<br />

کار ارتقابخش برابر<br />

ما همچنین میخواهیم بر اساس اصل<br />

خودگردانی؛ عامالن اقتصادی متناسب با<br />

میزانی که از محصول متاثر میشوند بر<br />

آن تاثیر بگذارند.‏ تصور کنید بتی تمام روز<br />

زمین را شستشو میکند و سلیم تمام روز<br />

را صرف انجام وظایفی در حوزهی امور<br />

مالی و یا روابط اجتماعی با خصلت ارتقا<br />

دهنده میکند که دانش و مهارتهای مرتبط<br />

با تصمیمگیری را افزایش میدهند.‏ حتا اگر<br />

بتی و سلیم از حق رای برابر در محیط<br />

کار برخوردار باشند و حتا اگر آنها عادالنه<br />

دستمزد دریافت کنند،‏ پس از گذشت ماهها<br />

از اشتغال به کارهایی با سطح ارتقابخش<br />

متفاوت،‏ بتی در مقایسه با سلیم،‏ انرژی،‏<br />

دانش،‏ اعتماد به نفس و مهارتهای الزم را<br />

برای اثرگذاری بر تصمیمات نخواهد داشت.‏<br />

جلسههای شورای محل کار،‏ بحثها،‏ ارایه<br />

نظرها،‏ مجادلهها و رایگیریها را شامل<br />

میشود.‏ اگر سلیم به تناسب شغل ارتقا<br />

دهندهاش،‏ با دانش،‏ مهارتهای اجتماعی،‏<br />

اعتماد به نفس کافی در جلسه شرکت کند<br />

و بتی به تناسب شغل فرسایندهاش با دانش،‏<br />

مهارتهای اجتماعی،‏ اعتماد به نفس و<br />

انرژی اندکی در همان جلسه حضور پیدا<br />

کند،‏ بدیهی است که سلیم بر آن جلسه تاثیر


108<br />

صفحه حقیقت،‏<br />

در و میگذارد بتی از بیشتری بسیار باال<br />

سطح مشاغل با کارگران از اندکی تعداد بر<br />

شغلیشان وضعیت دلیل به ارتقابخش و شرایطی،‏<br />

چنین در میشوند.‏ مسلط بحثها گزینههایی<br />

میان انتخاب معنای در رایگیری پیشنهاد<br />

آمادگی و قدرت دارای اقلیت که است است.‏<br />

رسیده توافق به آن سر بر و کرده ارادهی<br />

تاییدکنندهی حالت،‏ بهترین در بتی و<br />

انرژی توانایی،‏ از که است اندکی تعداد حالت<br />

بدترین در و برخوردارند اطالعات فرساینده<br />

مشاغل که کسانی دیگر و او نیز،‏ میشوند.‏<br />

گذاشته کنار دارند خودگردانی<br />

تحقق فوق،‏ مسایل به توجه با صوری<br />

حق از برخورداری مستلزم تنها نه همچنین<br />

بلکه است تصمیمات در مشارکت مناسب<br />

شرایط از افراد که است آن مشمول واضح<br />

باشند.‏ بهرهمند موثر مشارکتی جهت تقسیم<br />

بر مبتنی اقتصاد یک در که است مشاغل<br />

از که کسانی آن در که طبقاتی اتخاذ<br />

را تصمیمات برخوردارند ارتقابخش طبیعتا،‏<br />

و میکنند اطاعت دیگران و میکنند مجری<br />

فقط دارند فرساینده مشاغل که کسانی میکنند،‏<br />

اتخاذ دیگران که هستند تصمیماتی درست<br />

و داشت نخواهد وجود خودگردانی با<br />

متناسب کار ما که است دلیل همین به موضوع<br />

یک مثابه به را انسانی شان به<br />

کارگران اگر میکنیم.‏ برجسته مستقل اقتصادی<br />

تصمیمگیریهای در برابر شکلی آنها<br />

گوناگون و متنوع مشاغل کنند،‏ مشارکت تصمیمگیری<br />

در آنها توانایی و آمادگی بر ‏»شما<br />

قدیمیِ‏ شعار بود.‏ خواهد اثرگذار قطعا از<br />

است ممکن میخورید«‏ که هستید آنچه جدید<br />

شعار اما باشد معنادار اقتصادی نظر زا مطمئنا میشوید«‏ میکنید ‏»آنچه شما است.‏<br />

حیاتی و محوری امری اقتصادی نظر متعادل<br />

شغلی ترکیب دستمزد<br />

از ‏)پس ما موضوعی هدف سومین است<br />

چیزی پیرامون خودگردانی(‏ و عادالنه ترکیب<br />

و انسانی شان با متناسب کار که نهادهایم.‏<br />

نام متعادل شغلی وظیفه<br />

چندین از شغلی هر اقتصاد،‏ هر در ‏»شاخصهی<br />

آنها ترکیب که شده تشکیل این<br />

میدهد.‏ بهدست را آن کلی ارتقابخش«‏ این<br />

وظایف مجموعهی که هنگامی شاخصه اگر<br />

و است باال دهد،‏ ارتقا را تواناییها شغل است.‏<br />

پایین گردد،‏ تواناییها تنزل به منجر وظایف<br />

از متداول شرکتهای در مشاغل منشی،‏<br />

نظیر شغلهایی در که مشابهی کامال اپراتور<br />

مالی،‏ امور مسوول سرایدار،‏ پیک،‏ میشوند،‏<br />

متجلی و…‏ مدیر مونتاژ،‏ خط شرکتها<br />

این در افراد بیشتر شدهاند.‏ تشکیل شاخصهی<br />

از که دارند عهده بر را مشاغلی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله تعداد<br />

تنها و بوده برخوردار پایینی ارتقابخش باال<br />

بسیار شاخصههای مشاغل از معدودی میدهند.‏<br />

نشان را متعادل،‏<br />

شغلی ترکیب یک کسب منظور به گونهای<br />

به مشاغل در وظایف تقسیم مدافع ما یک<br />

از اقتصاد در شغل هر که هستیم به<br />

باشد.‏ برخوردار کلی متوسط شاخصهی از<br />

گروه یک نه شغل هر به ما دیگر،‏ عبارت ارتقابخش<br />

نظر از همسطح و همجنس وظایف ارتقابخش<br />

کیفیات با وظایف از ترکیبی بلکه مجموع<br />

که میدهیم تخصیص را گوناگون در<br />

شاخصه این متوسط آنها ارتقابخشی اثر باشد<br />

منشی جودی آنکه بهجای باشد.‏ جامعه را<br />

حمام هم جری و رولر کامپت یک جان و طراحی<br />

در جری و جان جودی،‏ کند؛ تمیز متنوعی<br />

وظایف مجموعهی از شغلشان فرساینده<br />

و ارتقابخش مختلف سطوح با کلی<br />

تاثیر که گونهای به میشوند،‏ برخوردار شغلش<br />

در جودی وظایف ترکیب ارتقابخش حد<br />

تا مشاغلشان در جری و جان همچنین و باشد.‏<br />

یکسان امکان البته<br />

ما متعادل شغلی ترکیب با دیگر،‏ بیان به شرایط<br />

از آن در که داریم شغلی یک هر لذت<br />

فردمان به منحصر شاید و ویژه کاری در<br />

تفاوت بهرغم حال،‏ عین در و میبریم و<br />

ما شغل یکدیگر،‏ با کارمان محتوای شغلی<br />

ترکیب زاویه از همه،‏ دیگر،‏ مشاغل ارتقابخش<br />

مقایسهای قابل مشکل به متعادل،‏ هستند.‏<br />

یک<br />

دیگر متعادل،‏ شغلی ترکیب نتیجهی در فرد<br />

به منحصر وظایف با ثابت مدیریت داشت.‏<br />

نخواهیم آگاهیدهنده و ارتقابخش فرساینده<br />

مشاغل از مجموعهای دیگر به<br />

را مالل و خستگی تنها آن شرایط که عمل،‏<br />

در داشت.‏ نخواهیم میآورد ارمغان اثر<br />

اساس بر مشاغل از سلسلهمراتبی هیچ با<br />

ما داشت.‏ نخواهد وجود آنها ارتقابخش به<br />

مشاغل در وظایف ترکیب از تعریفی با<br />

وظایف تعادل همان یا جدید،‏ شیوهای این<br />

تمام آنها،‏ ارتقابخش اثرات سوگیری میگذاریم.‏<br />

کنار را موارد کار<br />

مشغول اقتصاد در که فرد هر بنابراین،‏ دارد<br />

عهده بر را وظایف از ترکیبی است ملزومات<br />

با متناسب محسوس شکل به که شده<br />

گرفته نظر در کار هر ویژه موقعیت ارتقابخشترین<br />

آنکه بهجای همچنین اما است محیط<br />

در که شود محدود جماعتی به شرایط این<br />

دارند قدرت سلسلهمراتب راس در کار اثرات<br />

که میشود طراحی گونهای به ترکیب بخشد.‏<br />

تعادل را ارتقابخش شغلی<br />

ترکیب تعریف،‏ به بنا که است واضح هم<br />

و عادالنه خود خودی به هم متعادل،‏ آن<br />

است.‏ خودگردانی برای شایسته بنیادی هماهنگ<br />

‏»طبقه به کار نیروی تقسیم از کارگر<br />

طبقه و بسیار قدرت دارای کننده«‏ میکند<br />

احتزاز رای حق از محروم و تابع قابل<br />

قدرت کارگران تمام به آن بهجای و میکند.‏<br />

اعطا اقتصادی زندگی در مقایسهای ندارد؟<br />

همراه به مشکالتی رویکرد این آیا اما آیا<br />

و داد انجام را کار میتوان آیا مثال برای داد؟<br />

انجام خوب را آن میتوان فرد<br />

به منحصر گزینههای مشاغل<br />

از وسیع مقیاس در که تودههایی ایدهی<br />

از عموما برخوردارند فرساینده زیرا<br />

میکنند،‏ استقبال متعادل شغلی ترکیب از<br />

را سهمشان که نسبت همان به زندگیشان پیدا<br />

بهبود میکنند دریافت ارتقابخش وظایف نامتعادل<br />

مشاغل از را تغییری آنها میکند.‏ وضعیت<br />

میبینند همچنین و میکنند مشاهده را<br />

آن سالها که ناعادالنهای و تحقیرآمیز جبران<br />

عادالنهای شکل به کردهاند تحمل میشود.‏<br />

پستهایی<br />

که جماعتی دیگر،‏ طرف از مشاغل<br />

آرزوی در یا و کردهاند اشغال را مدیران،‏<br />

جمله از هستند،‏ ارتقابخش و راحت به<br />

وابسته روشنفکران وکال،‏ پزشکان.‏ تلقی<br />

تهدیدآمیز را پیشنهاد این و…‏ قدرت شغلی<br />

ترکیب آنکه از پس که چرا میکنند به<br />

دیگر آنها قدیمی مشاغل رسید تعادل به در<br />

فرد یک ماند.‏ نخواهد باقی شکل همان است<br />

ممکن متعادل شغلی ترکیب با اقتصادی حقوقی،‏<br />

پزشکی،‏ مدیریتی،‏ کارهای برخی بر<br />

را و…‏ برنامهریزی تحقیقی،‏ اجرایی،‏ است<br />

ناگزیر همچنین فرد این اما بگیرد عهده نیز<br />

را فرساینده مشاغل از متناسبی سهم کلی<br />

تعادل کسب برای دیگران مانند درست هماکنون<br />

که مردمی مشاغل بنابراین،‏ بپذیرد.‏ دارند<br />

قرار فرماندهی و اعمالنظر جایگاه در از<br />

را ارتقابخش وظایف و ویژگیها برخی کمتر<br />

کارهای برخی آن بهجای و داده دست خواهد<br />

بر در را فرساینده حتا و ارتقابخش گرفت.‏<br />

شغلی<br />

تعادل علیه بر که کسانی حال،‏ هر در زیر<br />

دلیل دو از یکی به میکنند استدالل میکنند:‏<br />

استناد انجام<br />

برای من آزادی به تعادلبخشی ‎۱‎ در<br />

و میکند تجاوز بکنم میخواهم که کاری است.‏<br />

غیراخالقی نتیجه مبتکرترینها<br />

و باهوشترین تعادلبخشی،‏ ‎۲‎ در<br />

و میکند مجبور فرساینده کارهای به را کاهش<br />

همه ضرر به را اجتماعی تولید نتیجه میدهد.‏


109<br />

صفحه کار<br />

صحبت کردن تمام برای دهید اجازه مرور<br />

را انتقادات انسانی شان با متناسب کنیم.‏<br />

آزادی<br />

به<br />

تنها تعریف به بنا اگر که است واقعیت این بدهیم<br />

تحقق امکان متعادل شغلی ترکیبهای شغلی<br />

ترکیب فرد که شد خواهیم آن از مانع میشویم<br />

مانع بنابراین و باشد داشته نامتعادل تنها<br />

مشاغلشان در اول مورد شاکیان که این<br />

اما دهند.‏ انجام را ارتقابخش وظایف مشابهی<br />

طرز به که دارد وجود نیز حقیقت الغای<br />

راستای در اقتصاد ساختار تجدید کسی<br />

که میشود آن از مانع بردهداری این<br />

در بودن برده مالک باشد.‏ برده مالک بر<br />

مبنی را تمایلش بردهدار که است معنا اما<br />

کند ابراز آزادانه برده بر بودن مالک شخص<br />

او که است این معنی به همچنین آن‏ ما<br />

اگر میداند.‏ خود مایملک را دیگری باشد<br />

دیگر فرد مایملک فردی که کنیم حکم بردهدارانه<br />

تمایالت که کردهایم حکم همزمان طرز<br />

به باشد.‏ تشویق و تایید مورد باید شغلی<br />

ترکیب یک از برخورداری مشابهی،‏ جامعه<br />

متوسط سطح از ارتقابخشتر که ترکیب<br />

از که کسانی بهای به تنها است،‏ متوسط<br />

سطح به نسبت ارتقابخش کمتر شغلیِ‏ این<br />

در میشود.‏ ممکن برخوردارند،‏ جامعه ترکیبی<br />

میتواند فرد کنیم حکم اگر صورت آری،‏<br />

کند تحمیل را متوسط سطح از کمتر که<br />

کنیم حکم همچنین قادریم زمان آن در متوسط<br />

سطح از بیش ترکیبی میتواند فردی باشد.‏<br />

داشته نیز را امری<br />

فردی تمایالت تحقق برای عمل آزادی آنجایی<br />

تا تنها البته است جالبتوجه و معتبر دیگران<br />

برای مشابه عمل آزادی با که مالک<br />

نظیر تمایالت برخی باشد.‏ همراه استخدام<br />

همسایه،‏ یک کشتن بودن،‏ برده یک ترکیب<br />

یک داشتن یا روزمزد بردههای دیگران<br />

حق ناقض ذاتا نامتعادل شغلی به<br />

است.‏ مشابه امتیاز از برخورداری در جامعه<br />

به شغلی تعادل تحمیل دیگر،‏ عبارت کسانی<br />

میان طبقاتی سلسلهمراتب محو برای اطاعت<br />

که کسانی و میرانند فرمان که رد بردهداری الغای از غیراخالقیتر میکنند طبقاتی<br />

سلسلهمراتب محو منظور به جامعه مایملکند<br />

که کسانی و مالکند که کسانی میان حقوق<br />

بردهی که دارند حق مردم تمام نیست.‏ بر<br />

مبنی مزرعهدار آقای ساختگی و جعلی تمام<br />

مشابهی طرز به و نباشند برده داشتن شوند<br />

بهرهمند شرایطی از دارند حق مردم حقوق<br />

تابع و است خودگردانی پیشنیاز که شغلی<br />

شرایط انحصار برای مدیر آقای جعلی نیست.‏<br />

ارتقابخش 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بهرهوری<br />

اگر<br />

آمد؟ خواهد تولید سر بر چه اما فرمانرانان<br />

میان طبقاتی تقسیم از بخواهیم بهرهگیری<br />

با آیا کنیم،‏ اجتناب فرمانبران و گروههایی<br />

تواناییهای و ظرفیتها از اندک را<br />

جامعه در عمومی بهرهوری اجتماع،‏ از ضرر<br />

آیا است،‏ چنین اگر ندادهایم؟ کاهش بود<br />

خواهد چنان برونداد،‏ در آن زیان و سوال<br />

زیر را متعادل شغلی ترکیب تحقق که ببرد؟<br />

حتا<br />

که کنم روشن را نکته این باید نخست برونداد<br />

از بخشی واقع به شغلی تعادل اگر آن<br />

به منجر کند،‏ فدا را سیستم خروجی یا انسانی<br />

شان با متناسب کار از که نمیشود که<br />

چرا کشم؛ دست هدف یک بهعنوان را<br />

بیطبقه جامعهی و خودگردانی من به<br />

دستیابی از ارزشمندتر بسیار انگیزههایی میتوانیم<br />

ما یعنی این میدانم.‏ تولید حداکثر وارد<br />

حد از بیش فشار کسی به اینکه بدون بخش<br />

حال عین در و بپزیم را کیکمان شود،‏ کنیم.‏<br />

میل نیز را آن اعظم ساعتهای<br />

نرمال و طبیعی انسان معموال و<br />

ارتقابخش کارهای به را بیانتهایی نمیدهد<br />

اختصاص تولیدگر و خالق وظایف انحصار<br />

که گروههایی برعکس،‏ بلکه مدت<br />

دارند برعهده را ارتقابخش ‏وظایف وظایف<br />

این به هفته هر در کوتاهی زمان بسیاری<br />

زمان مدت و میدهند اختصاص مالقاتها<br />

گفتن،‏ جوک زدن،‏ گپ صرف یا<br />

و خود اطراف افراد به کردن ریاست و میکنند.‏<br />

گلف بازی میتواند<br />

تعادلبخشی مسوولیتها،‏ به توجه با تواناییهای<br />

به جدی تهاجم هیچگونه بدون اوقات<br />

تنها،‏ ما پذیرد.‏ صورت آنها خالقهی و<br />

ریاست به مربوط زمان یا آنان اضافی که<br />

مسوولیتهایی با را فرمانرواییشان جایگزین<br />

هستند سخت و فرساینده اندکی میکنیم.‏<br />

فکر<br />

میکنم.‏ اشتباه که کنید تصور حال اما وظایف<br />

هماکنون که فردی ساعت هر که کنید تقاضای<br />

وی از و دارد برعهده ارتقادهنده داریم،‏<br />

فرساینده و سخت کارهای انجام و<br />

خالق تمرکز از باید که است ساعتی شکایت<br />

مانند درست بکاهیم.‏ آنها هوشمندانه روند،‏<br />

این که است این از هراس دوم،‏ مورد بهخاطر<br />

را خروجی در زیان و ضرر باشد.‏<br />

داشته همراه به شخص آن عملکرد تمام<br />

هماکنون که جراح یک اگر مثال،‏ برای کار<br />

‏)نه دارد اشتغال جراحی به را روز گلف<br />

نه میزند،‏ گپ نه دارد،‏ میزی پشت ار خود سهم یکباره و…(به میکند بازی کردن<br />

تمیز نظیر ارتقابخش کمتر کارهای از طبیعتا<br />

گیرد،‏ برعهده بیمار لگن یا رختخواب اختصاص<br />

جراحی به را کمتری زمان او و<br />

خروجی او کل،‏ در بنابراین و داد خواهد گذشته<br />

به نسبت که داشت خواهد بروندادی دارد.‏<br />

کمتری ارزش پرستاری<br />

درباره چیست؟ سکه دیگر روی اما آموزش<br />

بهتر جدید بافت و محیط این در که استعدادش<br />

از کامل استفاده توانایی و میبیند درباره<br />

عمال،‏ میگویید؟ چه میکند پیدا را دوران<br />

در نخست پیشتر،‏ که افرادی تمامی کار<br />

بودن فرساینده اثر بر بعد و تحصیل و<br />

غل در قبال که کسانی بودند،‏ شده سرکوب بودند<br />

فرساینده و سخت وظایف انجام زنجیر تجربه<br />

را انسانی شان با متناسب کار حال اما خالقیتها،‏<br />

مورد در میگویید؟ چه میکنند فراهم<br />

تبع به که مهارتهایی و استعدادها جمعیت<br />

درصد ۸۰ تا ۷۰ برای شرایط شدن هب را مردم آنکه بهجای میشوند،‏ شکوفا کنیم<br />

هدایت چاپلوسانه اطاعت نوعی سوی باور<br />

این بر واقعا کسی آیا میگویید؟ چه و<br />

خالقیت استعداد،‏ کل مجموع که است کاهش<br />

تولید برای دسترس در انرژیهای اقتصادی<br />

ترتیبات آن اگر کرد خواهد پیدا اندازهی<br />

به را عاملی هر که دهیم ترجیح را و<br />

کرده مولد و توانا عاملی به تبدیل ظرفیتش فراهم<br />

را امر این تحقق برای الزم تمهیدات آن<br />

مستلزم را امر این حال،‏ عین در اما کند.‏ کارهای<br />

از متناسبی سهم فرد هر که بداند متناسبی<br />

سهم نسبت همان به و ارتقابخش غیر آن<br />

با مهارتهایش و هوش که کارهایی از گیرد؟<br />

برعهده را دارد تناسب طبقاتی<br />

تقسیم بر مبتنی کنونی جوامع اگر توانا<br />

افراد به خوشآمدگویی مفهوم در را شایسته<br />

نظامهای مثابه به نتیجه در و به<br />

که بگیریم نظر در کمال و تمام ساالرِ‏ شرایط<br />

و کار بهتر شرایط با قابلیتها این ترتیب<br />

این به میدهند،‏ پاسخ ارتقابخش کردن<br />

متعادل راستای در تالش هرگونه خروجی<br />

کاهش به کارگران میان در شرایط باید<br />

ما حال این با اما میشود.‏ منجر تولید و متعادل<br />

شغلی ترکیب نفع به قاطعی شکل به نباید<br />

ما راهنمای ارزش کنیم.‏ موضعگیری اقتصاد<br />

یک در تولید یا و خروجی میزان شکل<br />

به باید اقتصاد آن،‏ بهجای بلکه باشد نیازها<br />

به آنکه حین در مقایسهای،‏ قابل میدهد<br />

توسعه را ظرفیتها و داده پاسخ همبستگی،‏<br />

خودگردانی،‏ همچون ارزشهایی حال<br />

این با انگیزد.‏ بر را تکثر و برابری سلسله<br />

توزیع با جوامعی نیز،‏ واقعیت در ساالری<br />

شایسته تحقق از وظایف،‏ مراتبی آن،‏<br />

بهجای و دورند بسیار کمال و تمام تحصیلکرده<br />

نخبهی یک جوامعی چنین در و<br />

ارتقابخش وظایف الزم شرایط دارای و


صفحه 110<br />

۵<br />

دانشافزا را بعضا بهخاطر هوش اما در<br />

کل بهخاطر برخورداری از شرایط ممتاز و<br />

تمایل به لگدمال کردن زیردستان به انحصار<br />

خویش در میآورد.‏ بدون تعادل شغلی،‏<br />

بیشتر اعضای یک اقتصاد نه بهخاطر فقدان<br />

ظرفیت بلکه بهخاطر فرآیندهای اجتماعی<br />

شدن،‏ تحصیل و شرایط شغلی کنونیشان<br />

به سوی نوعی تسلیم و اطاعت نسبی سوق<br />

داده میشوند.‏ آنها یقینا میتوانستند در<br />

تصمیمگیریها مشارکت کرده و از کار<br />

خالقهای که این فرصت را میدهد تا از<br />

ترکیب شغلی متعادل لذت برد بهرهمند شوند<br />

و در عین حال دستاوردهای بیشماری را نیز<br />

به ارمغان آورند.‏<br />

شاکیان مورد دوم،‏ همچنین به وقت،‏ انرژی<br />

و هوش بسیاری که صرف تثبیت شرایط<br />

استثماری میشود و در راستای بر حذر<br />

داشتن عامالن از کار ارتقابخش و وادار<br />

کردن آنها به اطالعات از دستورالعملهایی<br />

است که آنها را از خود بیگانه میسازد توجه<br />

نمیکنند.‏ اگر تفاوت میان محیط کار مبتنی<br />

بر تقسیم طبقاتی و محیط کار متناسب با شان<br />

انسانی را با توجه به اوقات اختصاص داده<br />

شده به امر نظارت و اعمال نظر،‏ به حساب<br />

آوریم و اوقات تلف شده ناشی از مبارزه،‏<br />

کشمکش،‏ نزاع و درگیری را با بستر جدید<br />

هوش و استعدادهایی که بسیج شدهاند و<br />

پیشتر ظرفیتهای سرکوب شده به حساب<br />

میآمدند در نظر بگیریم؛ نه تنها حرکت به<br />

سوی ترکیبهای شغلی متعادل در زمینهی<br />

اخالقی،‏ قابل ترجیح و همچنین بستری<br />

برای پیریزی یک خودگردانی واقعی است<br />

بلکه همچنین زمینهای مناسب برای تولید<br />

اقتصادی است.‏<br />

در عمل تنها بدهی ترکیب متعادل از نگاه<br />

کسانی که هماکنون از انحصار نسبی<br />

کارهای ارتقابخش بهرهمنداند این است که<br />

آن،‏ امتیازات نسبی را از دستشان خارج<br />

میکند؛ اما این امر،‏ حداقل از دید کسانی که<br />

از پایین نگاه میکنند،‏ هدف ترکیب متعادل<br />

شغلی است و این همان منظری است که<br />

چشمان ما باید از آنجا به موضوعات بنگرد.‏<br />

برنامهای برای تحقق کار متناسب با شان<br />

انسانی<br />

ما میخواهیم کار را با شان انسان هماهنگ<br />

کنیم و بنابراین درصددیم تا جای ممکن اثر<br />

ارتقابخش مشاغل با یکدیگر به شکل قابل<br />

مقایسهای نزدیک و تقریبا برابر باشد اما<br />

چطور؟<br />

باال بردن پایینیها<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

کار زیاد چنان منجر به سکوت،‏ حماقت و<br />

گنگ و الل شدن میگردد که کارگران را<br />

از دستیابی به دانش و اعتماد بهنفس الزم<br />

جهت مطرح ساختن تقاضاهایشان در<br />

مورد دستمزدها و شرایط کار باز میدارد.‏<br />

همین داستان برای کارگرانی که به صورت<br />

نظاممند از یکدیگر جدا شده و هرگونه تعامل<br />

و روابط اجتماعی آنان با یکدیگر انکار<br />

میشود اتفاق میافتد.‏ در حقیقت،‏ نزول<br />

شرایط کار امکان کنترل از باال را فراهم<br />

میسازد.‏<br />

بنابراین اولین حرکت به سوی کار<br />

متناسب با شأن انسانی،‏ بهبود وضعیت،‏<br />

شرایط و گزینهها برای کسانی است که<br />

از مشاغل فرساینده و به اصطالح سطح<br />

پایین برخوردارند.‏ برای مثال ما میتوانیم<br />

خواستار بهبود شرایط،‏ استرس کمتر در<br />

محیط کار،‏ سیستم تهویهی بهتر یا دیگر<br />

امکانات مشابه از جمله آموزش حین خدمت<br />

برای دستیابی به مشاغل بهتر باشیم.‏<br />

هر محیط کار و شغلی البته از جزییات ویژهی<br />

خود برخوردار است اما در محیط کاری با<br />

مشاغل فرساینده و خسته کننده،‏ کارگران باید<br />

درصدد کسب حق جابهجا کردن مشاغل به<br />

منظور تنوع و افزایش تعامل در محیط کار<br />

برای همبستگی بیشتر باشند.‏ آنها همچنین<br />

باید قادر باشند از اوقات غیرفعال آزادانه<br />

جهت آموزش و برخوردهای خالق استفاده<br />

کنند.‏<br />

پایین آوردن باالییها<br />

حرکت به سوی ترکیبهای متعادل شغلی<br />

نه تنها شرایط نامساعد بسیاری از مردم را<br />

بهتر میکند بلکه همچنین آنانی که انحصار<br />

مشاغل مطلوب و ارتقابخش را دارند وادار<br />

میکند که برخی مسوولیتهای پرزحمت را<br />

برعهده گیرند.‏<br />

به یک بنگاه حقوقی فکر کنید.‏ ما پیشاپیش<br />

با مفهوم جالب کار حقوقی عامالمنفعه<br />

آشنایی داریم.‏ اعضای بنگاه مقدار معینی از<br />

انرژیشان را بهعنوان مسوولیت اجتماعی<br />

صرف افراد تهیدست و کمدرآمد میکنند.‏<br />

اما مبارزه برای کار متناسب با شأن انسانی<br />

میتواند برخورداری از وظایف نخبگان و<br />

همچنین انجام وظایفی که برای افراد در نظر<br />

گرفته نشده است را نیز شامل شود.‏ بنابراین،‏<br />

ما خواستار آنیم کسانی که مشاغل ارتقابخش<br />

و لذتبخش دارند بخشی از اوقات کاریشان<br />

را به مشاغل معمولی و سطح پایین در سلسله<br />

مراتب شغلی محل کارشان اختصاص دهند.‏<br />

به این ترتیب به کسانی با وظایف کاری نه<br />

چندان مطلوب فرصت داده میشود زمان<br />

الزم برای دنبال کردن گزینههای بهتر را<br />

داشته باشند.‏<br />

وکال میتوانند بعضی اوقات وظایف منشی<br />

یا مستخدمشان را برعهده گیرند و زمان<br />

آنها را برای شرکت در دورههای آموزشی<br />

و…‏ آزاد کنند یا آنکه پرستارها،‏ بهیاران<br />

و خدمتکاران میتوانند خواستار اوقات<br />

فراغت برای آموزش بیشتر،‏ استرس کمتر،‏<br />

شرایط کاری بهتر و تعامل بیشتر در محیط<br />

کاری باشند و همچنین خواستار آن باشند<br />

که پزشکان و مدیران در بیمارستانشان<br />

حداقل بخشی از تفاوت فاحش در محیط کار<br />

را جبران کنند.‏ آیا فقط فکر کردن به این<br />

موضوع لبخند به لبتان نمیآورد؟<br />

ایجاد یک ردهی متوسط جدید<br />

اگر درصدد تحقق آن باشیم که منشیها<br />

و سرایدارها،‏ پرستار ها و بهیاران و یا<br />

تودههایی که در خطوط مونتاژ کار میکنند<br />

و یا سر میز رستورانها کارهای فرساینده<br />

انجام میدهند از شرایط بهتر و یا وقت کافی<br />

برای کسب آموزشهای جدید بهرهمند شوند<br />

و کسانی که در سلسله مراتب محیط کار<br />

در ردهی باال قرار دارند بعضی اوقات را<br />

برای جبران کاستیها به انجام کارهای<br />

پرزحمت اختصاص دهند،‏ این امر البته<br />

بسیار خوب است؛‏ اما رویکرد بهتر آن است<br />

که ما مجموعهی وظایفی را تغییر دهیم<br />

که افراد متعهد به انجام آن هستند.‏ برای<br />

مثال ما خواستار آن هستیم که مالکان به<br />

کارگرانی که در سمتهای پایین مشغول کار<br />

هستند وظایفی متضمن پردازش اطالعات<br />

اختصاص دهند یا وظایفی که به آنها اعتماد<br />

به نفس اعطا کند و مهارتهای مربوط<br />

به تصمیمگیری را رشد دهد و همراه با<br />

تخصیص این وظایف،‏ مقدار وظایف مشابه<br />

در مشاغل کسانی که در سطح باالی اجرایی<br />

و سیاستگذاری قرار دارند کاهش یابد.‏<br />

بنابراین،‏ پرستاران،‏ خدمتکاران،‏ کارگران<br />

خط مونتاژ و آشپزها،‏ گارسونها،‏ پیکها<br />

و رانندگان تاکسی محیط کارشان را<br />

ارزیابی کرده و تخصیص مجدد وظایف و<br />

مسوولیتها را از مشاغلی که به لحاظ سلسله<br />

مراتب باالتر از آنها است به تعریف شغلی<br />

خودشان خواستارند.‏ همچنین آنها تمایل دارند<br />

به عکس برخی از وظایف پرزحمت خود<br />

را به ردههای باالی سلسله مراتب منتقل<br />

کنند.‏ در نتیجه،‏ الزامات شغلی انسانیتر و<br />

ارتقابخشتر شده و به سوی تعادل حرکت<br />

خواهد کرد.‏<br />

منشیها خواستار بر عهده گرفتن<br />

مسوولیتهای ارتقابخش متنوع بیشترند که


111<br />

صفحه فعالیتهای<br />

با رابطه در بیشتری زمان آنها به تصمیمگیری<br />

با مرتبط فعالیتهای و فکری پیشخدمتها<br />

و گارسونها میکند.‏ اعطا اقدام<br />

خود وظیفهی از مجددی تعریف به تعامل<br />

با همراه را خدمات ارایهی که میکنند کننده<br />

خسته حالت از و کرده بیشتر اجتماعی تعامل<br />

خواستار آنها کند.‏ خارج تکراری و همان<br />

به و هستند جدید شرایط و اجتماعی تصمیمگیریِ‏<br />

در بیشتر قدرت خواست نسبت رستوران.‏<br />

امور نظر<br />

به مبهم کمی اینها تمام شاید که میدانم این<br />

در مساله این من نظر به اما میرسد است.‏<br />

بدیهی و طبیعی کامال بحث از سطح قواعدی<br />

اگر موضوعاتی چنین درباره بسیار<br />

قواعد این باشد داشته وجود عمومی کسانی<br />

برای موضوع است.‏ اندک و محدود از<br />

که است این شاغلاند کارخانه یک در که کارشان<br />

مجدد ارزیابی جهت شوراهایشان بر<br />

مبنی را تقاضاهایشان و کنند استفاده شیوهای<br />

به کار اجزای مجدد تخصیص زمانی<br />

از عادالنهتر کنند؛ ارایه عادالنه کردن<br />

اتمیزه کردن،‏ غیرانسانی برای که تخصیص<br />

کارکنان اعظم بخش تضعیف و میبرد.‏<br />

باال را اندکی تعداد تنها و مییافت قدرت<br />

بر تاکید مشاغل<br />

به تعادلبخشی در محوری موضوع با<br />

که است امر این از اطمینان حصول به<br />

شاغلین تمام اقتصادی،‏ زندگی به توجه شرکت<br />

برای مقایسهای قابل و برابر شکل و باشند داشته آمادگی تصمیمگیریها در مداخله<br />

برای برابر و مقایسه قابل‏ امکان از باشند.‏<br />

برخوردار تصمیمگیریها فرآیند در انتقادیترین<br />

حال عین در و بهترین بنابراین متناسب<br />

کار برای تالش مسیر در تحوالت است<br />

تحوالت از آندسته انسانی،‏ شان با اثرگذار<br />

ارتقابخشی و قدرت فرآیند بر که تحقق<br />

صدد در کارگران که آن بهویژه است.‏ و<br />

دانش به دسترسی که باشند اصالحاتی اجتماعی<br />

تعامل کند،‏ گسترده را اطالعات هب منجر کند،‏ وسیعتر روز به‏ روز‏ را و گردد تصمیمگیری مهارتهای کسب فرآیند<br />

خود بر فزاینده مستقیم تاثیر باالخره باشد.‏<br />

داشته تصمیمگیری و<br />

بحثها در پزشکان تنها که آن جای به بیمارستان<br />

سیاستهای به مربوط تصمیمهای میان<br />

باید ‏»وظیفه«‏ این شوند،‏ درگیر تخصیص<br />

بهیاران و پرستاران پزشکان،‏ مدیران<br />

که آن جای به کند.‏ پیدا مجدد تنهایی<br />

به جدابافته تافتهی یک بهعنوان به<br />

مربوط فرصتهای و اطالعات مالک تعریف<br />

با باشند کارخانهها در تصمیمگیری تمام<br />

میان اطالعات و مسوولیتها مجدد،‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله سلسله<br />

بنابراین و میشود تقسیم کارگران مییابد.‏<br />

تخفیف قدرت مراتب کنیم.‏<br />

متناسب انسان شأن با را کارمان گونهای<br />

به که سازمانهایی و جنبشها در<br />

شغلی متعادل ترکیب پرچمدار موثر فعالیتهایشان<br />

در نیز خود باید جامعهاند اعمال<br />

خوبی به را شغلی متعادل ترکیب کمپانی<br />

در کسی میشود آیا مثال برای کنند.‏ وظایف<br />

گرفتن برعهده خواستار جنرالموتور تنها<br />

بعد و باشد عادالنه صورت به کارها و سخت<br />

و فرساینده وظایف منفعالنه شکل به و جنبشها دیگر در یا و اتحادیهاش در را آنچه<br />

به اگر باشد؟ داشته برعهده سازمانها کسی<br />

آیا نکنید عمل میکنید تبلیغ و ترویج قرار<br />

تحتتاثیر را ایستاده جنبش بیرون که ترکیب<br />

برای میگویید که شما داد؟‏ خواهید را<br />

آن خود چرا میکنید مبارزه متعادل شغلی نمیکنید؟<br />

اعمال روابطتان در صلح<br />

،Mother Jones, Nation به NAACP,<br />

سیاسی،‏ مطالعات انستیتو سبز،‏ برای<br />

مبارزه کارگری،‏ اتحادیههای ،Now دیگر<br />

و جدید حزب بیخانمانها،‏ اسکان میخواهید<br />

که چپگرا جنبشهای و موسسات هر<br />

در کنید.‏ فکر گیرند قرار توجه مورد ترکیب<br />

از آنها آیا بپرسید است ممکن مورد همان<br />

که این یا برخوردارند شغلی متعادل دارند<br />

را شرکتها در مرسوم کار تقسیم وظایف<br />

گروهها برخی ترتیب همان به و انحصار<br />

در را ارتقادهنده و رضایتبخش فرساینده<br />

کارهای و تابع تنها بقیه و دارند حاکم<br />

دوم وضعیت اگر و میدهند انجام را و<br />

سخت وظایف که گروههایی آیا است دستمزد<br />

بیشتر میدهند انجام را طاقتفرسا ‏»مدیران«‏<br />

و ‏»مالکان«‏ آیا میکنند؟‏ دریافت بر<br />

مبنی کارشان نیروی تقاضاهای به جنبش اثرات<br />

منظر از جنبش شرایط کردن متعادل میدهند؟<br />

پاسخ وظایف ارتقابخش راستای<br />

در وظایف مجدد تخصیص به آنها آیا جمله<br />

از شغلی متعادل ترکیب سوی به حرکت اقدام<br />

انحصاریشان حقوق و امتیازات کاهش مثبت<br />

پاسخ موارد برخی در شاید میکنند؟ موضوع<br />

حال این با همیشه.‏ نه اما باشد که<br />

کسانی نگرانی نشاندن فرو محوری،‏ ار سازمانها و جنبشها سرقفلی هماکنون دستیابی<br />

مساله،‏ بلکه نیست.‏ دارند دست در عمل<br />

میکند ادعا آنچه به که است جنبشی به بهرهمند<br />

اعضایش حضور از که جنبشی کند؛ بخشد،‏<br />

بهبود را محصولش و برونداد شود،‏ مطلوب<br />

کارگر طبقهی از رایدهندگان برای شغلی<br />

ترکیب به دستیابی با و کند جلوه الزم<br />

مشروعیت سازمانهایش،‏ در متعادل فراهم<br />

را بیرون در تقاضاهایش بیان برای آورد.‏<br />

۶<br />

التینیها<br />

آمریکای سیاهپوستها،‏ شبیه درست سازمانها<br />

و پروژهها جنبشها،‏ در زنان و پیرامون<br />

مبارزه و پیشبرد مسوولیت که برعهده<br />

را جنسی و نژادی درونی روابط هماکنون<br />

که کسانی ترتیب همان به داشتهاند فرساینده<br />

و پایین سطح مشاغل جایگاه در دارند<br />

قرار ما جنبشهای و سازمانها در محو<br />

راستای در مبارزه پیشبرد مسوولیت جنبش<br />

یا سازمان درون در طبقاتی فاصلهی و درخواستها کلیهی دارند.‏ بهعهده را جامعه<br />

برای مقاله این طی که تمرکزی نقاط و<br />

موسسات در کاربست قابل شد،‏ طرح میتوانیم<br />

گرچه هست،‏ نیز سازمانهایمان نهادهایمان<br />

درون مبارزه که باشیم امیدوار به<br />

زودی به و کند پیدا بیشتری سرعت مستحکمی<br />

بنیان بتواند و برسد نهایی نتیجهی از<br />

خارج در بعدی وسیعتر مبارزات برای کند.‏<br />

فراهم نهادهایمان اقتصاددانان<br />

هانل،‏ رابین و آلبرت مایکل مشارکتی<br />

برنامهریزی نظریهی آمریکایی،‏ در<br />

ترتیب این به و طرح را اقتصاد در سو<br />

یک از محور بازار نظریههای برابر متمرکز<br />

برنامهریزی بر مبتنی نظریههای و همچنین<br />

کردند.‏ مطرح را آن دیگر سوی از تفاوتهای<br />

مشارکتی برنامهریزی نظریهی بازار<br />

سوسیالیسم نظریهی با بنیادین و جدی رقیب<br />

آلترناتیو دو آنها هماکنون و دارد به<br />

موجود سوسیالیسم و سرمایهداری برای میروند.‏<br />

شمار هماهنگی<br />

برای فرآیندهایی به اقتصاد یک از<br />

یکدیگر با کارگران گوناگون فعالیتهای سوی<br />

از مصرفکنندگان خواست با و سو یک و<br />

تخصیص که فرآیند این دارد.‏ نیاز دیگر میکند<br />

تعیین میشود نامیده اقتصادی توزیع یا<br />

است چهقدر شده مصرف ورودی میزان و<br />

است اندازه چه شده تولید خروجی میزان میگیرد.‏<br />

شکل روند این کجا در نهاد<br />

بازار که است این بر اجماع ارزشمندی<br />

اقتصادی تخصیصدهندهی برنامهریزی<br />

از هنوز مخالفان،‏ برخی است.‏ بازار<br />

هم ما،‏ نظر به میکنند.‏ حمایت متمرکز و<br />

ناکارآمد دو هر متمرکز برنامهریزی هم و به<br />

آلترناتیو یک مثابهی به ما و نامطلوباند داریم.‏<br />

نیاز مشارکتی برنامهریزی در<br />

که مختصری اشارهی فراسوی در که<br />

امیدوارم میپردازیم آن به مبحث این ار اساسیتر و جدیتر بحثهای دوستداران،‏ آدرس:‏<br />

به مراجعه با


112<br />

صفحه /http://www.parecon.org<br />

کنند.‏<br />

دنبال نه<br />

بازار،‏ است<br />

فروشندگانی و خریداران شامل بازار به<br />

را سودشان میکنند سعی یک هر که خریدار<br />

معاملهای هر در برسانند.‏ حداکثر ارزان<br />

تا میپردازند رقابت به فروشنده و طرف<br />

یک اگر بفروشند.‏ گران و بخرند کمتر<br />

به است مجبور دیگر طرف ببرد بیشتر عنوان<br />

به که آنانی از غیر به کند.‏ قناعت درگیرند،‏<br />

مستقیم طور به فروشنده و خریدار هیچگونه<br />

میشوند متاثر معامله از که کسانی یا<br />

آلودگی ندارند.‏ آن بر احاطهای و تسلط غیر<br />

دیگری مجموعههای بر که اثراتی دیگر به<br />

است اثرگذار فروشندگان و خریداران از تاثیرگذار<br />

معامله بر نمیتواند و نیامده حساب کامل<br />

شکل به بازار که صورتی در حتا باشد.‏ فردگرا<br />

عامالن کند،‏ کار و کرده پیدا تحقق رد اولویتهایشان و انگیزهها و میشوند و<br />

شده منحرف من«‏ ‏»اول عبارت جهت اثرات<br />

مبادله،‏ نرخهای میکند.‏ پیدا توسعه بنابراین<br />

و گرفته ندید را اجتماعی و خارجی واقعی<br />

اجتماعی هزینههای به توجه از طبقاتی<br />

تقسیم نهایت،‏ در و میگیرد فاصله تصمیمگیری،‏<br />

مهارتهای که کسانی میان خویش<br />

انحصار به را اطالعات و فرصتها و<br />

قدرت سلب از عظیمی خیل و درآوردهاند اول<br />

گروه ما میگردد.‏ پدیدار شدگان امتیاز اقتصاد<br />

بر که مینامیم کنندگان هماهنگ را کارگراناند<br />

دوم گروه و میکنند حکمفرمایی میکنند.‏<br />

پیروی دستورها از که مردم<br />

که میشود موجب بازار سیاق این به له<br />

و گذاشته پا زیر را یکدیگر خوشبختی را<br />

ذوقها طبقات درون در بازار کنند؛ به<br />

را فعالیت مختلف ابعاد تمام میکند؛ همگن برمبنای<br />

میدهد؛ تقلیل مالی و پولی رابطهی را<br />

کار و میدهد دستمزد تولید میزان و قدرت باورنکردنی<br />

ثروتهای و درآمد اختالف به به<br />

را قدرت از نامتناسبی سهم و میرساند دارد<br />

انحصار در را تصمیمگیری که طبقهای که<br />

باشد این بهای به اگر حتا میکند اعطا باشند.‏<br />

دستورات پیرو تنها اکثریت نه<br />

متمرکز،‏ برنامهریزی مفهومی<br />

نظر از متمرکز برنامهریزی بازار<br />

نوع از تخصیص از سادهتر مدد<br />

به را اطالعات برنامهریزان است.‏ سپس<br />

و میکنند جمعآوری متنوع ابزارهای و<br />

تولید میزان مبادله،‏ نرخهای پیرامون کارگران<br />

میکنند.‏ تصمیمگیری درآمدها تصمیمهای<br />

منتظر مصرفکنندگان و این<br />

عمل راهنمای تنها هستند.‏ برنامهریزان 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله صادر<br />

را دستورات برنامهریزان که است با<br />

ارتباط در را بازخوردها برخی و کرده دستورها<br />

میکنند؛ دریافت مسوولیتهایشان برمیگردد،‏<br />

بازخوردها و میشود صادر از<br />

اطاعت و میشود صادر دستورها از<br />

بازخوردها است.‏ آن بازخورد دستورات محیط<br />

هر در برنامهریزان ‏»عوامل«‏ طرف میشود.‏<br />

ارایه مدیران یعنی کار احتماال<br />

متمرکز برنامهریزی دیگر،‏ طرف از بازار<br />

رقابت فردگرایانهی اثرهای است قادر را<br />

کارگران بر آن اثر حتا و داده کاهش را بتواند<br />

دارد احتمال همچنین و آورد حساب به آوردن<br />

حساب به در بازار ذاتی ناتوانی بر غلبه<br />

معاملهها در اجتماعی و عمومی مسایل متمرکز<br />

برنامهریزی عمدهی نقص اما کند.‏ ناپذیری<br />

اجتناب طور به که است این هک میکند ایجاد کنندهای هماهنگ طبقهی نهادهای<br />

و عوامل با ائتالف در برنامهریزان مسلطاند<br />

آن بر کاری محیط هر در مدیریتی کنترل<br />

را پایین سطح مشاغل با کارگران و متمرکز<br />

برنامهریزی همچنین میکنند.‏ همچنین<br />

و فزاینده یافته تعمیم اقتدارگرایی تحمیل<br />

اقتصاد به را ابتکار عدم و تسلیم نوعی خودگرانی<br />

شدت به ترتیب این به و میکند تحرک<br />

این،‏ بر عالوه کند.‏ می مختل را برنامهریزی<br />

فزایندهی اقتدارگرایی و طبقه بردن<br />

تحلیل به گرایش زمان طی در متمرکز توسعهی<br />

جهت که دارد فنی تواناییهای بیشتری<br />

توجه شایستهی اجتماعی و فردی قدرت،‏<br />

کسب سوی به آن،‏ جای به و است برنامهریزان،‏<br />

برای بهتر شرایط و موقعیت طبقهی<br />

تحصیلکرده افراد دیگر و مدیران است.‏<br />

شده جهتگیری کننده هماهنگ نه<br />

متمرکز برنامهریزی و بازار بنابراین متناسب<br />

کار و خودگردانی عادالنه,‏ کار تنها به<br />

بلکه نمیبرند پیش به را انسانی شان با شده<br />

دستاوردهایی چنین تحقق از مانع شدت اجتماعی<br />

نرمهای دیگر و تکثر همبستگی،‏ و میبرند.‏<br />

تحلیل را متمدنانه آری<br />

مشارکتی،‏ برنامهریزی بسیار<br />

چیست؟ ما آلترناتیو پرسید باید بنابراین صنایع<br />

و شرکتها در کارگران چرا خوب.‏ و<br />

مناطق در مصرفکنندگان و گوناگون را<br />

هماهنگی تالش خودشان نتوانند محلهها کارا<br />

و برابر آگاهانه،‏ دمکراتیک،‏ شیوهی به و<br />

کارگران شوراهای چرا دهند؟ سازمان انجام<br />

میخواهند آنچه نتوانند مصرفکنندگان را<br />

پیشنهادهایشان و کرده پیشنهاد را دهند بر<br />

خواستههایشان اثرات از که هنگامی کنند؟<br />

اصالح شدند مطلع دیگران برنامهریزی<br />

فرآیند یک دربارهی چیزی چه هنگامی<br />

است غیرممکن اجتماعی گامبهگام و<br />

کامل اطالعات پرتو در کارگران که که<br />

باشند شده متقاعد صحیح ارزیابی کارا<br />

و مفید اجتماعی زاویهی از پیشنهادها کنند<br />

تصویب را تولید پیشنهاد سپس و است اطالعات<br />

پرتو در مصرفکنندگان همچنین و زاویهی<br />

از تقاضاها که شوند متقاعد کامل به<br />

توجه با و نبوده مخرب و مضر اجتماعی رسانند؟<br />

تصویب به را مصرف تقاضای آن که<br />

این دربارهی چیزی چه دیگر بیان به همبسته<br />

مصرفکنندگانِ‏ و تولیدکنندگان آثار<br />

بدون را خود به مربوط فعالیتهای برنامهریزی<br />

یا بازار فرسایشی و مخرب است؟<br />

غیرممکن کنند برنامهریزی متمرکز،‏ و<br />

کارگران شوراهای دربارهی قبال ما در<br />

شوراها فدراسیون و مصرفکنندگان ایثار،‏<br />

و تالش براساس دستمزد چون مباحثی فرد<br />

هر اثرگذاری و متعادل شغلی ترکیب متاثر<br />

آن از که نسبتی به تصمیمگیری در رد شرکتکنندگان گفتهایم.‏ سخن میشود،‏ فرد<br />

فرد مشارکتی،‏ برنامهریزی فرآیند شوراهای<br />

مصرفکنندگان،‏ و کارگران مصرفکنندگان،‏<br />

شوراهای کارگران،‏ تسهیل<br />

هیات همچنین و آنها از فدراسیونی Iteration Facilitation<br />

مجدد بررسی شامل<br />

را افرادی که )IFBs( یا Board متعادل<br />

شغلی ترکیب از بخشی که میشود تخصیص<br />

به که است دادههایی با کار آنها برمیگیرد.‏<br />

در را میکند کمک برنامهریزی<br />

فرآیند نظری،‏ زاویهی از عین<br />

در اما است ساده بسیار مشارکتی که<br />

است چیزی آن هر از متفاوت حال و<br />

کارگران کردهایم.‏ عادت آن به تاکنون اثرها<br />

کامل شناخت براساس مصرفکنندگان اثرگذاری<br />

امکان از برخورداری همچنین و خروجی<br />

پیرامون تصمیمها،‏ بر متناسب بررسی<br />

تسهیل هیات میکنند.‏ مذاکره و بحث ار مینامیم راهنما«‏ ‏»قیمتهای آنچه مجدد و کار گونههای منابع،‏ کاالها،‏ تمام برای قیمتها<br />

این میکند.‏ اعالم موجود سرمایهی میشود.‏<br />

محاسبه پیش سال تجربهی براساس و مصرفکنندگان شورای مصرفکنندگان،‏ ارایه<br />

را مصرف پیشنهادهای که فدراسیون تخمین<br />

مثابهی به را راهنما قیمتهای میکنند کار،‏<br />

تجیهزات،‏ منابع،‏ تمام واقعی ارزش اجتماعی<br />

مزایای و منفی جانبی پیامدهای نظر<br />

در خدمات و کاال هر با رابطه در کارگران<br />

شوراهای کارگران،‏ میگیرند.‏ ارایه<br />

را تولید پیشنهادهای که فدراسیون و دسترس<br />

در باید آنها که تولیداتی و میدهند آنها<br />

تولید برای که ملزوماتی و دهند قرار قیمتهای<br />

میکنند فهرست را دارند نیاز اجتماعی<br />

مزایای تخمین مثابهی به را راهنما در<br />

ورودی واقعی فرصت هزینه و خروجی


113<br />

صفحه میگیرند.‏<br />

نظر کارگران<br />

از عمومی پیشنهادهای دریافت با هیات<br />

شوراهایشان،‏ و مصرفکنندگان و تامین<br />

و تقاضا میزان مجدد بررسی تسهیل پرتو<br />

در و کرده محاسبه را کاال هر برای به<br />

را راهنما قیمتهای جدید اطالعات سپس،‏<br />

میبرد.‏ پایین و باال مکانیکی صورت به<br />

جدید راهنمای قیمتهای از استفاده با کامل،‏<br />

کیفی اطالعات به دسترسی عالوهی و<br />

مصرفکنندگان و کارگران شوراهای و بازنگری را پیشنهادهایشان فدراسیونها میدهند.‏<br />

ارایه مجددا بیش<br />

پیشنهادهای روش دو به فرآیند این به<br />

را غیرعملی و خوشبینانه اندازه از میکند:‏<br />

تبدیل ممکن و عملی برنامهای فردی<br />

صورت به که مصرفکنندگانی یا<br />

تضمینشدهشان تالش میزان از بیش یا<br />

میکنند؛ طلب درآمدشان،‏ میزان همان کاالیی<br />

مقدار از بیش جمعی صورت به کردهاند،‏<br />

پیشنهاد تولید برای کارگران که جدید<br />

راهنمای قیمتهای طریق از بخواهند؛ خواست<br />

دلیل به و میگیرند قرار فشار تحت‏ تحقق،‏<br />

قابل نهایی برنامهی یک به دستیابی صرفنظر<br />

آن از یا تقلیل را تقاضاهایشان اجتماعی<br />

نظر از که دیگری اقالم و کرده تایید<br />

میتواند که برمیگزینند را کمهزینهترند تقاضای<br />

که مصرفکنندگانی شوراهای دیگر خود<br />

با بودند داده تشخیص آزمندانه را قبلی به<br />

مایل که کارگرانی تمایل و کند همراه برانگیزد.‏<br />

را نیستند موردنظر خروجی تامین پیشنهادهایشان<br />

که کارگری شوراهای به در<br />

منابع اجتماعی سود متوسط از پایینتر پیشنهادهایی<br />

که آنهایی به یا است اختیارشان مصرفکنندگان<br />

موردنظر میزان از کمتر ات میکنند وارد فشار میدهند کاالهایشان را<br />

کارکنانشان(‏ تعداد ‏)یا کاراییشان یا تالش بهدست<br />

را کارگران دیگر تایید تا کنند بیشتر پاسخ<br />

مصرفکنندگان خواست به و آورده برنامهریزی<br />

فرآیند مجدد،‏ بررسی با دهند.‏ بودن<br />

عملی و تحققپذیری سوی به پیشنهادها هزینه<br />

با راهنما قیمتهای و میشود نزدیک به<br />

میکند.‏ تالقی اجتماعی واقعی فرصت در<br />

شرکتکنندگان از یک هر اینکه دلیل بر<br />

اثرگذاری مزیت از برنامهریزی،‏ فرآیند که<br />

آنجا از و میشود برخوردار دیگران بر<br />

دیگران نظیر درست شرکتکننده هر تاثیر<br />

اجتماعی مزایای و هزینهها ارزیابی در<br />

آنچه بر افراد حال عین در اما میگذارد گذارده<br />

اثر بیشتر هستند درگیر بیشتر آن میپذیرند<br />

تاثیر کمتر آن از آنچه روی و برابری،‏<br />

فرآیند این میگذارند،‏ کمتری تاثیر همزمان<br />

طور به را خودگردانی و کارایی برمیانگیزد.‏<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله کاالهای<br />

مصرف برای افراد دیگر،‏ بیان به میکنند.‏<br />

مطرح پیشنهادهایی شخصیاشان مطرح<br />

را پیشنهادهایی محلی شوراهای شده<br />

تصویب تقاضاهای شامل که میکنند ترتیب<br />

همان به و شخصی کاالهای برای مصرف<br />

برای مشترک و عمومی تقاضاهای سطح<br />

فدراسیونهای است.‏ محله جمعی شامل<br />

که میکنند طرح را پیشنهادهایی باالتر شوراهای<br />

سوی از شده تصویب تقاضاهای مصرف<br />

تقاضای ترتیب همان به و عضو هر<br />

مشابهی طرز به باشد.‏ فدراسیون جمعی پیشنهاد<br />

تولیدی برنامهی یک تولیدی واحد میخواهد<br />

که ورودیهایی کارخانه میکند.‏ دسترس<br />

در میکند پیشنهاد که خروجی آن و فدراسیونهای<br />

برمیشمارد.‏ را گیرد قرار جمعآوری<br />

را پیشنهادها منطقهای و صنعتی نظر<br />

در را تقاضا و تامین میزان و کرده با<br />

جمعی(‏ یا ‏)فردی عامل هر میگیرند.‏ پیرامون<br />

اطالعاتی خود پیشنهاد ارایهی دیگر<br />

عوامل پاسخ و دیگر عوامل پیشنهاد هر<br />

سپس میکند.‏ دریافت را پیشنهاد آن به را<br />

جدیدی پیشنهاد جمعی(‏ یا ‏)فردی عامل در<br />

عامل هر آنکه حین در میکند.‏ طرح میزند<br />

چانهزنی به دست مجدد بررسی روند میشود.‏<br />

عملی برنامهی یک به تبدیل فرآیند اطالعات<br />

از عامالن مسیر این طی در راهنما،‏<br />

قیمتهای جمله از گوناگون در<br />

خودشان میان شده توافق تمهیدهای اطالعات<br />

و ایثار و تالش متضمن موردکار تقاضای<br />

مورد در یکدیگر از جزیی کیفی بدست<br />

برنامهی میکنند.‏ استفاده موردنظر،‏ البته<br />

است عامالن ترجیحات بیانگر آمده عالوه<br />

میشوند.‏ متاثر آن از که تناسبی به که<br />

نسبتی همان به تنها عامل،‏ هر این،‏ بر میشود.‏<br />

بهرهمند میشوند بهرهمند دیگران درآمد<br />

متوسط به مستقیما من درآمد یعنی این متوسط<br />

کیفیت به من شغل راحتی و اجتماعی سود<br />

حتا دارد.‏ بستگی شغلی ترکیب اجتماعی کارم<br />

محل برای که سرمایهگذاری هر از من چگونه<br />

که دارد این به بستگی میدهم پیشنهاد برای<br />

را اجتماعی متوسط سرمایهگذاری،‏ آن آنکه<br />

یا دهد افزایش درآمد برای یا مشاغل جمله<br />

از همه که را کل اجتماعی محصول بنابراین<br />

دهد.‏ افزایش را شریکید آن در شما مشارکتی<br />

برنامهریزی طریق از همبستگی و<br />

تنیده درهم ما منافع که چرا میشود کسب پرتو<br />

در ما روزانهی اقتصادی محاسبههای میدهد.‏<br />

رخ یکدیگر موقعیتهای و شرایط طریق<br />

از که سودی در مشارکت منظور به تعادل<br />

و مجدد بررسیهای متعدد،‏ گزینههای تکثر<br />

و تنوع به میگردد انباشته بخشیها تساوی<br />

و برابری میشود.‏ گفته خوشآمد تضمین<br />

دستمزد و حقوق نرم براساس برای<br />

درونی امری خودگردانی و میشود عملکردش<br />

و تخصیص نظام بنیادی منطق آن<br />

اجزای تمام طریق از که میرود بهشمار میرود.‏<br />

پیش به ‏»راهنما«‏<br />

برنامهریزی،‏ فرآیند در قیمتها کنونی<br />

تخمین بهترین یعنی میشوند محسوب میدهند.‏<br />

نشان را نهایی قیمتگذاری از بلکه<br />

نمیشود مقطوع مرحله هر در قیمتها بعدی<br />

دور در تا میماند باقی انعطافپذیر فرآیند<br />

این در اما کند تغییر برنامهریزی را<br />

مهمی اضافی راهنمای کیفی،‏ اطالعات سوی<br />

به را مردم است قادر که میکند فراهم کمی<br />

قیمتهای آنچه با که کند هدایت اقدامی این،‏<br />

بر عالوه است.‏ مغایر میدهد نشان مبادلهی<br />

نرخهای به که راهنما قیمتهای مبادلهی<br />

نرخهای اساسا یا شده منتهی نهایی تعیین<br />

یا رقابت از برمیگیرد در را نهایی بلکه<br />

نمیگیرد نشأت اقتدارگرایانه تکلیف است.‏<br />

اجتماعی توافق و مشورت از برخاسته سوی<br />

از مستقیما اضافی کیفی اطالعات به<br />

کمک برای و میشود ارایه ذینفع طرفین وارد<br />

ممکن جای تا کمی راهنماهای صحت حساسیت<br />

نسبت همان به و میشوند فرآیند به<br />

نسبت را مصرفکنندگان و کارگران مصرفکنندگان<br />

و کارگران دیگر وضعیت زا را افراد درک همچنین و میکند بیشتر میتوان<br />

آنچه که انسانی روابط شبکهی آن تعیین<br />

را کرد مصرف و تولید نمیتوان و توضیح<br />

روشنی به میدهد.‏ گسترش میکند،‏ برنامهریزی<br />

از مختصر بررسی یک فوق جزییات<br />

با تصویر یک نه است؛ مشارکتی یا<br />

مجدد«‏ ‏»بررسی برنامهریزی از کلی هک نهادهایی و اقدامها انگیزهها،‏ پیشزمینهی به<br />

نه و میدهد میکنند ممکن و عملی را آنها امور<br />

به نه و روزبهروز نقشهای جزییات باشید<br />

عالقهمند اگر اما است.‏ پرداخته ضمنی جامعتر<br />

بحثهای به دسترسی برای میتوانید آدرس:‏<br />

به نت زد مشارکتی اقتصاد بخش به /http://www.parecon.org<br />

کنید.‏<br />

مراجعه ۷<br />

به<br />

توزیع و تخصیص تحقق برای برنامهای مشارکتی<br />

برنامهریزی مشارکتی:‏ شیوهی به<br />

که است مشارکتی اقتصاد از بخشی میپردازد.‏<br />

توزیع و تخصیص موضوع شوراها<br />

در مصرفکنندگان و تولیدکنندگان پیرامون<br />

بحث در و شده سازماندهی یکدیگر<br />

با خروجی و منابع کار،‏ تخصیص گزینشهای<br />

فرآیند این میکنند.‏ مشارکت همزمان<br />

و کرده سازماندهی را اقتصادی سرعت<br />

را مشارکتی شیوهی به خودگردانی


114<br />

صفحه اما<br />

ماست.‏ مطلوب چشمانداز،‏ این میبخشد.‏ سازماندهی،‏<br />

سالها نتیجهی چشماندازها کوتاهمدت<br />

تقاضاهای برای مبارزه و آموزش موردنظر<br />

چشمانداز اساسی اصول که است آن<br />

تحقق به را ما و شده مجسم آن در نزدیکترکند.‏<br />

میتواند<br />

کوتاهمدت تقاضاهای کدام بنابراین کند؟<br />

تسریع را مشارکتی برنامهریزی تحقق ما<br />

برابر در تغییرات از وسیع حوزهی هفت دارد.‏<br />

قرار برنامهریزی<br />

اطالعات:‏ کسب و شورا شده<br />

استوار اصلی ستون دو بر مشارکتی و<br />

مشارکتی دموکراتیک شوراهای است؛ به<br />

مربوط اطالعات تمام گستردهی انتشار در<br />

بنابراین اقتصادی.‏ تصمیمگیریهای محل<br />

شوراهای تقویت یا تأسیس راستای گسترش<br />

یا مصرفکنندگان شوراهای یا کار برنامهریزی<br />

موردنیاز اطالعات به دسترسی برای<br />

حق کسب جهت در تالش مشارکتی،‏ سازمانهای<br />

گردهمآیی یا جلسه برگزاری است.‏<br />

مثبت بسیار شاغلین و کارکنان در<br />

پروندهها گشودن برای تالش همچنین اقتصادی<br />

مؤسسههای در یا کارخانه یک حال<br />

در آگاهی و نرمها از بخشی دولتی برنامهریزی<br />

به که میشود محسوب رشدی میکند.‏<br />

کمک مشارکتی نفع<br />

به که دالیلی از یکی بازار:‏ قیمتهای است<br />

این میشود اقامه مشارکتی برنامهریزی پیدا<br />

دست درست و صحیح قیمت به آن که اندازه<br />

از بیش ارزشگذاری جای به میکند.‏ یا<br />

عموم برای نامطلوب اثر با کاالهایی بر آثار<br />

با کاالهایی بر حد از کمتر ارزشگذاری تأثیراتِ‏<br />

مشارکتی اقتصاد عمومی،‏ مثبت به<br />

فروشنده و خریدار مناسبات از خارج محیط<br />

و کارگران بر آن اجتماعی آثار ویژه میآورد.‏<br />

حساب به درستی به را زیست مداخله<br />

با مشارکتی برنامهریزی بنابراین سوی<br />

به قیمتها دادن سوق برای بازار در میشود.‏<br />

رانده پیش به واقعی ارزشگذاری کاالهایی<br />

بر مالیات خواست مثال،‏ برای محیط<br />

و انسان بر منفی جانبی اثرات با و<br />

الکلی نوشابه سیگار،‏ ‏)نظیر زیست با<br />

کاالهایی به یارانه تخصیص یا اتوموبیل(‏ خریدار<br />

مناسبات از ‏)خارج مطلوب اثرات بهداشتی،‏<br />

مراقبتهای نظیر فروشنده(‏ و اجتماعی<br />

نظر از که مهارتهایی آموزش مسکن<br />

ساخت پارکها،‏ میشوند،‏ تلقی مفید تماماً‏<br />

پرورش و آموزش و کمدرآمدها برای بیان<br />

به است.‏ مشارکتی اقتصاد راستای در به<br />

متعلق را خود که مصرفکنندگانی دیگر،‏ میدانند<br />

جنبشها دیگر یا مشارکتی اقتصاد از<br />

قیمتها تورم جدی منتقد باید تنها نه باید<br />

همچنین بلکه باشند انحصارات سوی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله معقول<br />

بازار شرایط در که قیمتهایی منتقد اجتماعی<br />

شرایط و نرمها براساس اما هستند باشند.‏<br />

نیز هستند نامعقول انسانی و به<br />

مشارکتی اقتصاد که روشهایی از یکی قیمتهای<br />

که کند تضمین تا میگیرد کار را<br />

واقعی اجتماعی مزایای و هزینه راهنما،‏ برابر<br />

در را آن عینحال در و میدهند بازتاب نسبت<br />

مکانیکی بیتفاوتی و شده بیگانه رفتار این<br />

میکند محافظت اقتصاد انسانی ابعاد به همچنین<br />

بلکه کمی راهنماهای تنها نه که است تولید<br />

بر آنچه پیرامون کیفی اطالعات برای<br />

مصرفاشان آنچه و میگذرد کاالها دخیل<br />

برنامهریزی در را میدهد معنا مردم پیرامون<br />

را تقاضاهایی موضوع این میکند.‏ به<br />

همهجانبه و صحیح تبلیغات و نامگذاری اطالعاتی<br />

شامل جمله از که دارد همراه تأثیر<br />

یا کننده تولید کارگران شرایط حاوی این<br />

به و است وسیعتر اجتماعی روابط بر آن مرتبط<br />

آگاهیهای و ارزشها میتواند وسیله در<br />

سهمی و برد پیش را مشارکتی اقتصاد با کند.‏<br />

ایفا آن کامل اجرای برای آمادهسازی و صحیح تبلیغات و نامگذاری میتوانید آیا کنید.‏<br />

تصور را صادقانه کامالً‏ صادقانه…‏ بیماریهای<br />

از یکی همبستگی:‏ و سهمبری و<br />

فعاالن تمام آن که است این بازار مبادلهی سوی<br />

به جمعی مصرف جای به را بازیگران آن<br />

که زمانی حتی میدهد،‏ سوق فردگرایی برای<br />

مستقیماً‏ بلکه اجتماعی نظر از تنها نه است.‏<br />

خطرناک و مضر نیز موردنظر طرف پیشنهاد<br />

توانایی مشارکتی اقتصاد برعکس،‏ دارد.‏<br />

را فردی عینحال در و جمعی حل راه بهتر<br />

شخصی،‏ اتومبیلهای آیا مثال،‏ برای سفرهای<br />

برای عمومی نقل و حمل وسایل از این<br />

آیا کوچکتر،‏ مقیاسی در هستند؟ شهری مجتمع<br />

یک در فردی که میدهد معنا اصالً‏ کس<br />

هر از کامل،‏ طور به تقریباً‏ آپارتمانی و<br />

برد سر به انزوا در و بوده مجزا دیگری نبرد؟<br />

مشترک جمعی کاالهای از سودی هیچ حیف<br />

برای که میدهد معنا موضوع این آیا در<br />

را خودش مشی که کسی وحشتناک میل و هزینه<br />

دارد تصور قابل کاالی هر مصرف کنیم؟<br />

که<br />

نیستند مکانهایی تنها کارگران شوراهای تقاضاهای<br />

مفیدی شکل به میتوانند شهروندان آنها<br />

برای و آورده تصور به را ارزشمندی نیز<br />

مصرفکنندگان جنبشهای کنند.‏ مبارزه مربوط<br />

تمهیدات و قیمتها پیرامون میتوانند اشاره<br />

باال در که همانطور کیفی اطالعات به و دولتی بودجههای پیرامون همچنین و شد پایین<br />

در که همانطور مرتبط موضوعات همچنین<br />

آنها کنند.‏ مبارزه میشود داده نشان چگونه<br />

که برسند دریافت این به میتوانند از<br />

است ممکن اعضایشان محلی سطوح در فروش<br />

از بردن سهم و منابع در شدن شریک اینجا،‏<br />

در شوند.‏ منتفع جمعی صورت به ذهنی<br />

قدیمی الگوهای با مبارزه مبارزه،‏ تنها اجتماعی،‏<br />

تعامل در افزایش نتیجهی اما است ساختن<br />

از بخشی همانا همبستگی و رضایت است.‏<br />

مشارکتی اقتصاد راستای در ذهنیت در<br />

سودآوری:‏ نه انسانی،‏ نیازهای سرمایهداری،‏<br />

برخالف مشارکتی اقتصاد درون<br />

در جمعی مصرف و سرمایهگذاری هر<br />

به که عمومی برنامهریزی فرآیند یک اختصاص<br />

ورودی در متناسبی سهم فردی به<br />

موضوع این میشود.‏ اجرا میدهد شیوهی<br />

به جمعی مصرف و سرمایهگذاری توسعه<br />

راستای در که میشود منتهی تعاملی شده<br />

داده جهت عامالن تمام نیکورزی و درصدد<br />

که تقاضاهایی بنابراین است.‏ سود<br />

به نسبت اولویت در مردم دادن قرار در<br />

هستند دولت اقتصادی گزینههای در دربارهی<br />

چه مشارکتیاند؛ اقتصاد راستای کنیم،‏<br />

صحبت نظامی هزینههای کاهش شرکتها،‏<br />

قدرت کردن کم درباره چه برای<br />

اجتماعی پرداختهای گسترش یا پرورش،‏<br />

و آموزش رفاه،‏ بهداشت،‏ مسکن،‏ هنر.‏<br />

یا اجتماعی زیربناهای در<br />

که همانگونه بودجهها:‏ کردن دمکراتیزه اثرگذاری<br />

برای راه یک شد،‏ پیشنهاد باال به<br />

کردن چندوچون دولت بودجههای بر تغییر<br />

دیگر راه است.‏ بهتر گزینههای نفع آن<br />

طریق از که است فرآیندهایی دادن ملی<br />

بودجههای یا ایالت شهر،‏ روستا،‏ بودجه میشود.‏<br />

تصمیمگیری آن پیرامون و پیشنهاد را<br />

عمومی مداخلهی و قدرت که تقاضاهایی نوپا<br />

شورایی ساختارهای طریق از ویژه به اقتصاد<br />

نهادهای به رشد پروسهی در که میتواند<br />

دهد،‏ افزایش میشود بدل مشارکتی همچنین<br />

و بخشد بهبود امروز در را ما سهم کند.‏<br />

فراهم موردنظر آیندهی برای زمینهای بازار<br />

کمتر:‏ کار بیشتر،‏ فراغت اوقات قرار<br />

فشار تحت را فعاالن ذاتی بهطور و کار به را طوالنیتری ساعات تا میدهد دهند.‏<br />

اختصاص فراغت به را کمتری اوقات دارد<br />

عهده به را کثیف وظیفهی این رقابت حد<br />

از بیش کار برای قوی انگیزههایی و تعداد<br />

اگر که میکند تضمین و کرده تولید افزایش<br />

را کاریاشان ساعات معدودی،‏ و<br />

مشابه کاری حوزهی در نیز دیگران دهند ضربه<br />

دچار اگر حتی کنند چنین باید مرتبط گردند.‏<br />

جبرانناپذیر ضررهای و کنید.‏<br />

فکر پرکار بسیار حقوقی بنگاه یک به و<br />

خواست برخالف حتی ماجرا این میبینید قدرت<br />

و توانایی صاحب افراد باطنی تمایل


115<br />

صفحه مجبورند<br />

حقوقدانان میافتد.‏ اتفاق نیز ساعات<br />

بیانتهایی شکل به کنند سعی میتوانند<br />

تا و دهند افزایش را کاریاشان جدید<br />

مراجعهکنندهی بیشتری هرچه تعداد خصلت<br />

و آز و حرص فراسوی در حتی را آرام<br />

آنها اگر باشند.‏ پذیرا سیریناپذیرشان است<br />

ممکن دیگر بنگاههای برخی بگیرند،‏ بازار<br />

از بیشتری سهم و شوند قدرتمندتر دیوانهوار<br />

که بنگاهی آورند.‏ چنگ به را نمیکند<br />

را ریسک این تنها نمیکند حرکت درآمد<br />

بهای به بیشتری فراغت اوقات که همهی<br />

شاید و برخی ‏)که باشد داشته کمتر را<br />

خود بلکه دهند(‏ ترجیح را آن اعضایش بنگاه<br />

کل رفتن دست از خطر معرض در روند<br />

یک شاهد ما بنابراین،‏ میدهد.‏ قرار و<br />

هفته در کار ساعات میزان در صعودی و<br />

هستیم تعطیالت و فراغت اوقات کاهش قادر<br />

که باال بهرهوری علیرغم ماجرا این کند<br />

حفظ باالیی سطح در را خروجی است اتفاق<br />

باشد بیشتر کار به نیاز که این بدون که<br />

را فشاری چنین مشارکتی اقتصاد میافتد.‏ توجه<br />

بدون کار ساعات گسترش راستای در نمیکند.‏<br />

اعمال است فزاینده بهرهوری به محدودیت<br />

بدون خروجی بردن باال گزینهی سهمی<br />

آن در مردم اکثر اینکه ذکر ‏)بدون در<br />

کنند زندگی اساساً‏ یا و باشند(‏ داشته تعصبی<br />

بیانگر تنها آن نیست.‏ کار دستور بقا<br />

برای نیاز مسیر از قبلی نظم که است میکرد.‏<br />

پیگیری را آن رقابت طریق از طول<br />

کاری،‏ روز طول برای تقاضا بنابراین برای<br />

خوبی روشهای تنها نه کاری،‏ هفتهی بلکه<br />

نمیشود محسوب ثروت بازتوزیع فراغت<br />

اوقات این به دستاندازی همچنین داشته<br />

پی در را ما اقتصاد نابودی میتواند اقتصاد<br />

انگیزههای و محاسبات و باشد دهد.‏<br />

سوق دیگر مسیری به را مشارکتی در<br />

مشارکتی توزیع و تخصیص دیگری<br />

بعد هر مانند درست جنبشهایمان:‏ مبارزهی<br />

در تمرکز نقاط دیگر یا اقتصاد از ساختارهایی<br />

و اهداف است ضروری‏ جنبش،‏ پیشنهاد<br />

وسیعتر سطح در جامعه برای که را این<br />

کنیم.‏ منظور نیز تالشهایمان در میکنیم است؟<br />

معنا چه به مورد این در موضوع هر<br />

در توزیعی و تخصیص نوع هیچ آنچه<br />

از غیر به سازمان و جنبش پروژهی یا<br />

دستمزد پیرامون پیشین اشارههای در قبالً‏ اما<br />

ندارد.‏ وجود کردیم درج وظایف تخصیص سازمانهایمان<br />

و پروژهها رابطهی دربارهی است<br />

این تعیینکنندهی چیزی چه چهطور؟ چپ<br />

چاپی رسانهی به منابع برخی چگونه که به<br />

یا ویدئو به یا رادیو به یا یابد اختصاص رسانههای<br />

این از یک هر در ویژه تالشهای از<br />

چهقدر که میکند تعیین چیزی چه چپ؟ و<br />

پلیس خشونت با مبارزه صرف باید منابع 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله سقط<br />

حق صرف یا نژادی تبعیض موضوع روابط<br />

یا جنسی تبعیض مسألهی و جنین اقتصاد<br />

یا صلح و جنگ موضوع و بینالملل موضوعات<br />

یا و جهانی اقتصاد یا داخلی دربارهی<br />

و شود؟ طبقاتی مبارزهی به مربوط به<br />

و محلی پروژههای در منابع تخصیص چه<br />

ملی و منطقهای پروژههای ترتیب همان میکنید؟<br />

وسیع<br />

سطح در چپگرا و پیشرو مجامع در ‏»برنامهریزی<br />

به نسبت خودآگاهی هیچ اغلب وجود<br />

شیوه و هرگونه به توزیع«‏ و تخصیص مشارکتی.‏<br />

برنامهریزی به رسد چه ندارد توزیع<br />

و تخصیص به مربوط موضوعات و<br />

باز صورت به موارد بیشتر در اغلب تصمیمات<br />

کمتر و نمیشوند مطرح آشکار در<br />

میشود.‏ اتخاذ دموکراتیک صورت به شیوهی<br />

کلیدی تعیینکنندهی عامل حقیقت،‏ جریانهای<br />

جاری توزیع و تخصیص و<br />

رقابتی صورت به بودجه افزایش چپ،‏ و<br />

بازار با ضرورتاً‏ که است پویاییهایی مرتبطاند.‏<br />

قدرت مشارکتی<br />

اقتصاد جنبش که صورتی در اما است<br />

این حکم در دهیم قرار دستور در را جستوجوی<br />

در باید نهاد هر درون در که عادالنه<br />

دستمزد متعادل،‏ شغلی ترکیب خودگردانی<br />

و ایثار و تالش میزان براساس در<br />

نباید موضوع این آیا باشیم.‏ مشارکتی پروژههای<br />

کنیم تالش باید که باشد معنا این همیاری،‏<br />

عناصر با خود کلیت در را چپ و<br />

مشترک برخورداری و مساعی اشتراک کنار<br />

در بیامیزیم؟ اجتماعی برنامهریزی ویژگیهای<br />

کردن دخیل ابتکارات،‏ دیگر در<br />

مشارکتی شیوهی به توزیع و تخصیص تحقق<br />

قابل شبه یک نه و ساده نه جنبشهایمان حاضر،‏<br />

حال در اینها همهی علیرغم است.‏ و کسب و سازمانها پروژهها،‏ عملیاتها،‏ چارچوب<br />

دارای پیشرو و چپ نیروهای کار برنامهریزی<br />

اجتماعی نظر از و مشخصتر جریان<br />

به که آنها متناظر مؤسسات از شدهتر حداقل<br />

هستند.‏ دارند تعلق معمول و مرسوم میتوان<br />

و باید آنچه پیشفرض هیچ بدون و فضای<br />

که داد پیشنهاد که است این داد انجام پیشرفت<br />

و ابتکار ابداع،‏ برای توجهی قابل بهرهوری<br />

و جنبش برنامهریزی با ارتباط در شود.‏<br />

ایجاد طرفین اقتصاد<br />

اقتصاد:‏ در مشارکتی برنامهریزی برای<br />

است نهادها از مجموعهای مشارکتی پاسخ<br />

همزمان و توزیع و مصرف تولید،‏ تحقق آنها؛<br />

ظرفیت شکوفایی و مردم نیازهای به پیشبرد<br />

برای که است نهادها از مجموعهای خودگردانی<br />

و تکثر همبستگی،‏ برابری،‏ که<br />

است نهادها از مجموعهای شده،‏ طراحی به<br />

دستمزد دموکراتیک،‏ شوراهای محور بر متعادل<br />

شغلی ترکیب ایثار،‏ و تالش ازای دارد؛<br />

قرار مشارکتی برنامهریزی و پرسش<br />

این به که است نهادها از مجموعهای چه؟<br />

پس نه،‏ کاپیتالیسم اگر که میدهند پاسخ مجموعهای<br />

اقتصاد مشارکتی برنامهریزی بهبود<br />

تحقق معنای در که است تقاضاها از همزمان<br />

و کوتاهمدت در مردم زندگی در و بیشتر دستاوردهای برای پیریزی در<br />

مشارکتی اقتصاد یک متعاقب پیروزی برای…‏<br />

تقاضاهایی آن است.‏ بلندمدت سود،‏<br />

بر مالیات جمله از عادالنه…‏ دستمزد • کاالهای<br />

و درآمد بر مالیات ارث،‏ ثروت،‏ کامل،‏<br />

اشتغال کارساز،‏ اقدام گرانبها،‏ از<br />

حمایت دستمزد،‏ حداقل افزایش از حمایت درآمد<br />

بر مالیات اجتماعی،‏ دستمزد پرداخت دستمزدهای<br />

برای صنفی اقدامات معکوس،‏ درون<br />

در عادالنه دستمزد همچنین و باالتر میشود.‏<br />

شامل را جنبشمان شوراهای<br />

جمله از خودگردانی…‏ • دموکراتیزه<br />

مصرفکنندگان،‏ و کارگران دموکراتیزه<br />

اطالعات،‏ به دستیابی کردن اعمال<br />

کار،‏ محل در تصمیمگیری کردن تولید،‏<br />

نرمهای بر مصرفکنندگان قدرت همچنین<br />

و بودجهها کردن دموکراتیزه شامل<br />

را جنبشمان درون در خودگردانی میشود.‏<br />

جمله<br />

از انسانی…‏ شأن با متناسب کار • مجدد<br />

تنظیم فرساینده،‏ مشاغل ارتقای ارتقابخش،‏<br />

اندازه از بیش مشاغل ترکیب تمام<br />

به قدرتبخشی متعادل،‏ شغلهای ایجاد کردن<br />

متعادل و انسانی همچنین و کارگران میشود.‏<br />

شامل را جنبشمان درون در کار زیربنای<br />

جمله از مشارکتی…‏ برنامهریزی • شیوهی<br />

به دانش گسترش و نشر و شورایی قیمتها،‏<br />

اجتماعی تنظیم دموکراتیک،‏ و<br />

افزایش توصیفی،‏ کیفی اطالعات گسترش انسان<br />

نیازهای اولویت همبستگی،‏ گسترش کسب<br />

بودجهها،‏ کردن دموکراتیزه سود،‏ بر همچنین<br />

و کمتر کار و بیشتر فراغت اوقات درون<br />

در مشارکتی توزیع و تخصیص میشود.‏<br />

شامل را جنبشمان بینالمللی<br />

عادالنه و دموکراتیزه روابط • مقاالت<br />

از دیگر برخی مضمون ‏)که نابودی<br />

و محو جمله از است(…‏ زدنت و<br />

پول بینالمللی صندوق جهانی،‏ بانک نهادهایی<br />

برپایی و جهانی تجارت سازمان ارادهی<br />

پیرو که آنها جای به دموکراتیک را<br />

مبادله و جهانی تجارت و بوده بومی مردم کند.‏<br />

تنظیم کنندگان شرکت تمام نفع به و<br />

اشارات مجموعه در فوق موارد تمام


116<br />

صفحه و<br />

شد بحث مشارکتی اقتصاد درسهای این<br />

از نتیجهگیری نهایی قدم هماکنون است.‏<br />

مجموعه در<br />

را مشارکتی برنامهی یک کنید تصور را<br />

فوق موارد تمام که داریم کار دستور را<br />

فوق موارد از کدامیک برمیگیرد.‏ در برجسته<br />

محوریامان تقاضای عنوان به تالشهایمان<br />

اصلی رکن ویژگی کدام میکنیم؟ دید<br />

معرض در که است عنصری و میشود جلب<br />

گستردهای حمایت و گرفته قرار عموم الغا<br />

را ‏»بردهداری از ما نسخهی میکند؟ پایان<br />

جنگ ‏»به بدهید«،‏ رأی ‏»حق کنید«،‏ چیست؟<br />

کنید«‏ آزاد را من ‏»مردم دهید«،‏ این<br />

درون در کنونی شرایط در تقاضا کدام بهترین<br />

میتواند فراگیر و وسیع برنامهی باشد:‏<br />

به<br />

مردم که دهد پاسخ نیازهایی به الف:‏ میکنند.‏<br />

احساس را آنها جاری صورت اقتصاد<br />

راستای در آگاهی برانگیزندهی ب:‏ باشد.‏<br />

مشارکتی جستوجوی<br />

در تا دهد قدرت مردم به ج:‏ و<br />

باشند بیشتر طور<br />

به و دستاوردها کسب برای را مردم د:‏ برگیرندهی<br />

در مرزهای راندن جلو همزمان میشوند<br />

محسوب آن از بخشی که برنامهای برانگیزد.‏<br />

و<br />

حک و دقیق چندان نه حدس چند میخواهم بزنم:‏<br />

شده اصالح کار<br />

زمان کمتر چهارم،‏ یک خواستار ما • کسر<br />

چهارم،‏ یک عالوهی به کس هر برای چهارم<br />

یک برای درآمد و مزایا دستمزد،‏ یک<br />

جمله ‏)از جامعه پردرآمد افراد باالیی از<br />

آنها درآمد بر سود بر مالیات چهارم درآمد<br />

و دستمزد در تغییری هیچ سرمایه(،‏ چهارم<br />

یک و جامعه میانی نیمهی برای کل چهارم<br />

یک برای دستمزد درآمد افزایش هستیم.‏<br />

جامعه پایین دو<br />

باید اضافهکاری که آنیم خواستار ما • و<br />

محاسبه کار عادی ساعات نرخ برابر که<br />

شرایطی در بنگاهها و شود پرداخت وجود<br />

عادی ساعات در کار برای متقاضی زمان<br />

از خارج را کارگران نمیتوانند دارد گیرند.‏<br />

خدمت به کار مقرر کس<br />

هر که میکنیم فراهم را امکان این ما • فعالیت<br />

چهارم سه معادل بتواند بخواهد که تنها<br />

اما کند اضافهکاری روزانهاش عادی توسط<br />

که اشتغالی ویژهی برنامههای در گردد<br />

پرداخت آن دستمزدهای و آغاز دولت 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله در<br />

مصرفکنندگان و کارگران توسط و راستای<br />

در و شود اجرا و نظارت محل،‏ آموزشی،‏<br />

بهداشتی،‏ مراقبتهای بهبود دیگر<br />

یا و عمومی اسکان اجتماعی،‏ خدمات گیرد<br />

قرار فقیر جوامع در اصلی کنشهای دو<br />

اضافی کار این برای پرداخت که جایی باشد.‏<br />

دستمزد حداقل برابر برنامههای<br />

در دولت میکنیم تقاضا ما • آموزش<br />

جمله از کند سرمایهگذاری اجتماعی شغلی<br />

موقعیتهای کردن پر برای بیکاران شاغل<br />

یا شده بیکار گروههای آموزش جدید،‏ در<br />

نداشتهاند مهارت به نیاز که مشاغلی در به<br />

نیاز که کارهایی گرفتن برعهده راستای سیستم<br />

کل بر نظارت دارند،‏ باال مهارتهای شوراهای<br />

و اتحادیهها توسط کار محل هر در دادن<br />

کاهش برای فعالیت و تحقیق کارگران،‏ دیگر<br />

و تبلیغات در غیرمفید اجتماعی کار خدمات<br />

ارائه و مشابه بیارزش فعالیتهای را<br />

خود انرژی میخواهند که کسانی به کاری آموزش<br />

بهداشتی،‏ مراقبتهای پیشبرد برای عمومی<br />

اسکان اجتماعی،‏ خدمات پرورش،‏ و کنند.‏<br />

صرف و….‏ منجر<br />

درآمد افزایش و کار تقلیل سناریوی میرود<br />

دست از آنچه از بیش درآمدی به خروجیِ‏<br />

در کاهش هر کنید تصور میشود.‏ غیرمفید<br />

محصوالت به منحصر آن از منتج ‏)برابر<br />

شده آزاد درآمد آیا اما باشد.‏ بیهدف و سودهای<br />

و پاداشها دستمزدها،‏ چهارم یک جواب<br />

جامعه(‏ پردرآمد افراد چهارم یک هزینهی<br />

عالوهی به شغلی برنامه هزینههای نشد<br />

چنین اگر و شاید میدهد؟ را آموزش دفاعی<br />

پرداختهای دولت که میکنیم تقاضا ار زندانها هزینهی همچنین و داده کاهش را کند<br />

آزاد را مناسب افراد بنابراین و دهد تقلیل ساعات<br />

و کنند کار واقعی اقتصاد یک در تا برای<br />

موردنیاز رفتهی دست از سرمایهی و کنند.‏<br />

جبران را برنامه اجرای میشود؟<br />

متحقق چگونه اینها تمام کاری<br />

ساعت تعهدات کاهش طریق از خوب،‏ به<br />

زیادی قدرت که %۲۵ میزان به فرد هر توسعهی<br />

برای زمان که میبخشد مردم عموم برای<br />

مبارزه و تغییرات به مربوط امور میتوانند<br />

مردم آورند.‏ دست به را آنها هم<br />

یافته،‏ تازه زمان وجود با را کار این طریق<br />

از که اجتماعی برنامههای طریق از یا<br />

کنند کسب نیز اضافی درآمد میتوانند آن داوطلبانه<br />

جنبشهای در فعالیت طریق از دهند.‏<br />

صورت منجر<br />

توجهی قابل شکل به همچنین تقاضاها میشود.‏<br />

درآمدها بازتوزیع به بر<br />

آن از مشتق تأثیرات آنکه از قبل حتی • تغییر<br />

بیشتر را دستمزدها چانهزنی،‏ قدرت همان<br />

با درآمدی فوقانی،‏ چهارم یک دهد،‏ سود<br />

از چهارم یک اگرچه،‏ دارد قبل نرخ دستمزد<br />

از چهارم یک البته و درآمدشان تقلیل<br />

کار زمان مبنای بر را پاداششان و حال<br />

این با اما میدهند،‏ دست از یافتهاشان برنامه<br />

این مزایای از میتواند نیز گروه این با<br />

ارتباط در آن اخالقی معنای در تنها نه تحوالت<br />

دلیل به بلکه دیگران،‏ خوشبختی آزاد<br />

اوقات و گردد بهرهمند گرفته صورت بهرهوری<br />

امکان و آورده دست به بیشتری کاهش<br />

نظیر اجتماعی مزایای از برخی از کاالهای<br />

افزایش جامعه،‏ در خصومت آورد.‏<br />

دست به را غیره و عمومی سوم<br />

یک افزایش با که جمعیت بعدی نیمه • همان<br />

نیز هستند روبهرو ساعتی پرداختی ازای<br />

به اما میآورند دست به را قبل مقدار محل<br />

در شده داده اختصاص زمان چهارم سه کار.‏<br />

کاهش<br />

کار ساعت مزایای از همچنین آنها ازای<br />

به یافته افزایش پرداختی نرخ یافته،‏ همچنین<br />

و اجتماعی پرداختهای ساعت،‏ هر جامعه<br />

طبقات میان قدرت توازن تغییر از بهرهمند<br />

و…‏ یافته تازه امنیت به توجه با میشوند.‏<br />

زمانی<br />

چهارم سه جمعیت،‏ پایین چهارم یک • کار<br />

به را میشد محسوب کار زمان قبالً‏ که بیش<br />

چهارم یک از هماکنون اما دارد اشتغال معادل<br />

که میشود برخوردار قبلی درآمد از است.‏<br />

ساعت در پرداخت افزایش سوم دو جدید<br />

اجتماعی پرداختهای از همچنین آنها جامعه<br />

طبقات میان قدرت توازن تغییر و دارند.‏<br />

را برخورداری بیشترین بالفصل<br />

و مستقیماً‏ برنامه این وضوح،‏ به بهبود<br />

را تحتانی اجتماعی اقشار شرایط کاهش<br />

را بیکاری این،‏ بر عالوه اما میبخشد اقشار<br />

بنابراین و میکند محو حتی و داده شغلی<br />

تهدید برابر در را جامعه ضعیف کارگران<br />

به بیشتر قدرتدهی طریق از در<br />

خروجی از بیشتری سهم کسب جهت میسازد.‏<br />

ایمن جدیدشان قدرت تثبیت حین برنامههای<br />

به کار اعظم بخش مجدد جهتدهی و<br />

موکالن فقیرترین تنها نه همچنین اجتماعی بهرهمند<br />

مستقیماً‏ را جامعه در رأیدهندگان آنها<br />

به زیادی قدرت همچنین بلکه میکند برای<br />

جدیدی تقاضاهای به که میکند اعطا پیشرفتهای<br />

دیگر و شرایط دستمزدها،‏ تالش<br />

بنابراین میشود.‏ منتهی بهتر اجتماعی مهارتِ‏<br />

با کار نیروی کردن جایگزین برای چنین<br />

چهارمی یک کاهش طریق از باال برای<br />

را سدها کارگران ارتقای و مشاغلی،‏ بین<br />

از کار محیط در بهتر مشاغل به ورود


سیاسی<br />

اقتصاد میبرد.‏<br />

برنامه<br />

وجه استراتژیکترین میکنم فکر من تقاضای<br />

هستهی آن قلب در که است این هر<br />

در مردم که چیزی کمتر،‏ کار ساعات تضمین<br />

باید میکنند فکر ما جامعه از سطح بر<br />

نمیتواند هیچکس و است مطلوب و شود بپردازد<br />

جدل و بحث به قدرتمندانه آن علیه از<br />

منطقی شکل به برنامه تمام دارد.‏ قرار که<br />

گونهای به ساعت کاهش برای خواست بدترین<br />

که آنهایی به را مزایا بیشترین حین<br />

در و کند اعطا دارند را وضعیتها ممتازان<br />

و قدرتمندان تنها آنکه جای به آن را<br />

جامعه کلی برابری کند،‏ ثروتمند را این،‏<br />

بر عالوه میشود.‏ جاری بخشد بهبود چون<br />

موضوعاتی برای را درها فوق برنامه تخصیص،‏<br />

شغلی،‏ تعریف قدرت،‏ دستمزد،‏ میکند.‏<br />

باز کالن ارزشگذاری و بودجهبندی میکند<br />

ایجاد را زمینهای برنامه دیگر بیان به شوند<br />

منتفع آن از سرعت به تودهها تنها نه که اعطا<br />

آنها به بیشتری قدرت همچنین بلکه وقتی<br />

میکند.‏ مبارزه آمادهی را آنها و کرده چیزی<br />

چه که میکنیم فکر موضوع این به اقتصادی<br />

مبارزه اصلی رکن است ممکن را<br />

گسترده و عمیق حمایت عینحال در که تقاضاهایی<br />

به من باشد میتواند برانگیزد دستمزد<br />

میزان و کار ساعت طول دربارهی به<br />

تجربه که چرا میکنم فکر آن با مرتبط احساس<br />

شدت به زمان فشار میگوید من مانع<br />

و است تنفر مورد شدت به میشود،‏ است…‏<br />

شدن رادیکالیزه برابر در عظیمی مبارزهی<br />

یک برای بزرگی هدف بنابراین و تودهای.‏<br />

در<br />

بحران و وجتارت تولید جهانیکردن جهانی<br />

اقتصاد سوسیالیسم<br />

بهنام آنچه سقوط پیآمد در مدافعان<br />

بود،‏ حاکم جهان از بخشی بر بازنگری<br />

به گوناگون درجات به سوسیالیسم گروهی<br />

نشستند.‏ خویش باورهای بازبینی و جمع<br />

به و بخشیدند لقایش به را عطایش اگرچه<br />

پیوستند.‏ بازارگرایان روبهرشد این<br />

برای ولی نشدند سرمایهدار شبه یک مشکالت<br />

حالل صورت به بازار جماعت،‏ پرشمارتر<br />

بسی که شد.گروهی دگرسان کرده،‏<br />

عقبنشینیهایی آنجا و اینجا بودند،‏ از<br />

شمایلی و شکل بازار کلی پذیرش ضمن راهحل<br />

عنوان به را کینزی مخلتط اقتصاد دو<br />

این تفاوت پذیرفتند.‏ دموکراتیک سوسیال به<br />

سوسیالدموکراتها که است این در گروه ماندند<br />

وفادار خود قدیمی اهداف از شماری در<br />

را تعادلآفرین عامل نقش دولت برای و مناسب<br />

سیاستهای اجرای با که گرفتند نظر حاکمیت<br />

از ناشی ناهنجاریهای میتواند بر<br />

کامالً‏ حتی داده تخفیف را سرمایهداری و<br />

حکومت بین نگرش این در کند.‏ طرف مورد<br />

اجتماعی قرارداد یک شهروندان میپذیرند<br />

شهروندان میگیرد.‏ قرار موافقت زا بخشهایی آنها برای و بهنام دولت که برای<br />

بهعالوه و بگیرد کنترل در را اقتصاد از<br />

بخشی اجتماعی پروژههای مالی تامین راه<br />

در کرده جمعآوری را اجتماعی تولید اگر<br />

برساند.‏ مصرف به برنامهها این اجرای ایجاد<br />

برای سویی از دارد وجود بیکاری بیکاران<br />

به دیگر سوی از و بکوشد اشتغال عمومی<br />

خدمات بپردازد.‏ بیکاری بیمهی برای<br />

هم پرورش،…‏ و آموزش و بهداشت مالی،‏<br />

توانایی از مستقل همگان،‏ استفادهی میباشد.‏<br />

آماده داشت<br />

وجود هم نمونههایی اواخر،‏ این تا سیف<br />

احمد الگویی<br />

چنین کاربردی و درستی بر که سوسیال<br />

آن نمونهی بهترین داشت.‏ داللت راستا<br />

این در که است سوئد دموکراسی چند<br />

حال،‏ این با بود.‏ موفقتر دیگران از الگوی<br />

سیاستپردازان میان در که سالیست است.‏<br />

شده بیاعتبار هم دموکراسی سوسیال موثری<br />

بسیار قدمهای نیز سوئد خود در حتی در<br />

جایش به برداشتهاند.‏ آن برچیدن برای در<br />

سریع تحوالت شاهد که کشوریست کمتر بیشوکم<br />

با نباشیم.‏ نولیبرالیسم حاکمیت جهت همین<br />

نیز توسعهنیافته کشورهای در تفاوتی استراتژی<br />

پوشش در که است نگرش شیوهی میشود.‏<br />

پیاده ساختاری تعدیل واقعاً‏<br />

سوسیالیسم سقوط زمینههای که<br />

دارد واقعیت باشد که هرچه موجود سیاسی<br />

پیروزی یک به سرمایهساالری کشورهای<br />

در چه است.‏ یافته دست تاریخی ویتنام،‏<br />

و چین در یا و شرقی اروپای حاکمیت<br />

سقوط شاهد که کشوری دو یعنی که<br />

است تحوالت همین نبودهاند تکحزبی نکته<br />

این میشود.‏ دنبال حدت و شدت با همیشه<br />

سرمایهساالری که است درست نیز گسترشطلب،‏<br />

و جهانی است بوده نظامی واقعاً‏<br />

سوسیالیسم سقوط که دارد واقعیت ولی و<br />

ایدئولوژیک عقبنشینی کنار در موجود موجب<br />

پیوست بهوقوع که دیگری تحوالت وضع<br />

گستردهترین به سرمایهساالری که شد مسئلهای<br />

البته امر ظاهر در شود.‏ جهانی نظام<br />

دو بین ایدئولوژیک مبارزهی نیست.‏ نگرش<br />

یک نفع به جهان اقتصاد بر مسلط که<br />

است شده موجب حتی و است یافته پایان و<br />

بگویند]‏‎۱‎‏[‏ سخن تاریخ«‏ ‏»پایان از کسانی کرد.‏<br />

رها نمیتوان جا همین به را مسئله اما پیروزی<br />

این کنار در که دارد واقعیت نیز این 117<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


118<br />

صفحه با<br />

کماکان سرمایهساالری اقتصاد سیاسی،‏ روبروست.‏<br />

بیشماری مصایب و مشکالت سخن<br />

بحران این ادواری گوهر از شماری پایان<br />

به است قرار زود یا دیر که گویند می است<br />

این تازه روایت این به داستان برسد.‏ می<br />

‏»داغ«‏ کمی گاه اقتصاد«‏ ‏»موتور که برای<br />

الزم سیاستهای است الزم و کند چندی<br />

البته شود.‏ اختیار آن کردن«‏ ‏»خنک ‏»خنک«‏<br />

زیادی کمی اقتصاد که نمیگذرد برای<br />

سیاستهایی است الزم و میشود برآنم<br />

من شود.‏ اختیار موتور ‏»گرمکردن«‏ مشکالتی<br />

و مسایل باشد ادعاها این هرچه که و<br />

درآمد نابرابر توزیع تورم،‏ بیکاری،‏ چون هم<br />

قرار و دارند وجود کماکان فقر و ثروت شوند.‏<br />

برطرف نیست بررسی<br />

ارائهی با میخواهم مقاله این در سرمایهساالری<br />

اقتصاد بر آنچه از مختصری که<br />

کنم مطرح را برنهاده این میگذرد و<br />

مشکالت سیاسی،‏ ظفرمندی وجود با و<br />

ندارند ادواری اقتصادیماهیتی مصایب چارچوب<br />

در مشکالت این خاطر همین به به<br />

ندارند.‏ راهحل سرمایهساالری نظام و<br />

مشکالت پیچیدگی تنها مسئله دیگر،‏ سخن توسعهنایافته<br />

کشورهای در اقتصادی مصایب بحرانی<br />

گرفتار جهانی اقتصاد بلکه،‏ نیست را<br />

بحث موضوع یعنی،‏ است.‏ همهجانبه در<br />

بحرانی وضعیت به تنها نباید و نمیتوان کرد.‏<br />

تلقی خاتمهیافته توسعهنایافته کشورهای اوالً‏<br />

است.‏ مهم بسیار نظر دو از نکته این از<br />

توجهی قابل شمارهی کلی،‏ دیدگاه یک از برابریطلب<br />

و عدالتخواه عناصر و نیروها هجوم<br />

با نمیخواهند و نمیتوانند که شوند،‏<br />

همراه لیبرالی نو نگرش سیلوارهی یک<br />

یافتن به را باورشان ناامید و سرخورده و داده دست از سرمایهساالرانه غیر راهحل که<br />

دموکراسی سوسیال الگوی به روزه هر بیشتری<br />

دلبستگی ندارد عملی کاربرد دیگر موفقیت<br />

از راستا این در کنند.‏ می پیدا از<br />

البته غربی جوامع در الگو این های هست،‏<br />

هم درست که آن تاریخی گذشتهی میگذرد جوامع این در اکنون که آنچه نه به<br />

دلبستگی این میآورند.‏ شاهد و سند نیز باید<br />

کسی هر چون ندارد اشکالی خود خودی که<br />

را آنچه هر که باشد آزاد مطلق بهطور مشکل<br />

کند.‏ انتخاب نمیپسندد یا و میپسندد ارزیابی<br />

که آمد خواهد پیش آنجا از اما از<br />

و اقتصادی مشکالت گوهر از نادرست دوره<br />

این در دموکراسی سوسیال قابلیتهای و سرخوردگی به میتواند کنونی زمانهی و من<br />

گمان به که شود منجر بیشتر ناامیدی وجه<br />

یک در و ثانیاً‏ اما،‏ و نیست.‏ مطلوب نیستند<br />

کم خودمان ایران در مشخصتر،‏ کمی گستردگی<br />

و دامنه به توجه بدون که کسانی از<br />

الگوبرداری خواهان جهانی،‏ بحران این 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بحرانآفرین<br />

و بحرانزده نمونههای همین هستند.‏<br />

ما خود بحران گرفتار اقتصاد برای را<br />

ما کار برداری،‏ الگو این که برآنم من نیست،‏<br />

هم مطلوب و هست که آنچه از اصلی<br />

هدف کرد.‏ خواهد خرابتر بسی به<br />

خواننده توجه که است این نوشتار این یم واقعی دنیای در آنچهکه از گوشههایی شود.‏<br />

جلب گذرد بگویم<br />

نیز را این اصلی،‏ هدف این کنار در الگوی<br />

زمانه،‏ و دوره این در که بگذرم و بلکه<br />

نادرست،‏ نه دموکراتیک سوسیال اجراست.‏<br />

قابل غیر و ندارد اجرایی ضمانت که<br />

میداشتیم جهانی حکومت یک اگر البته احتماال<br />

میکوشید الگویی چنین عملکرد برای حکومتی<br />

چنین ولی کرد،‏ می فرق وضع دو<br />

پس،‏ باشیم.‏ داشته نیست هم قرار و نداریم سطر:‏<br />

سر برویم نقطه در<br />

ساالری سرمایه عمدهی خصلتهای ۱- کنونی:‏<br />

دوران امر<br />

ظاهر در شود گفته پیشتر که گونه همان به<br />

سرمایهساالری نیست.‏ ای مسئله و مشکل پیروزی<br />

به ساختار یک و دیدگاه یک عنوان ظاهر<br />

این ورای در ولی است.‏ رسیده سیاسی با<br />

است.‏ دیگر گونهای به اوضاع دلچسب،‏ است<br />

این واقعیت میشود،‏ که ادعاهایی همهی نه<br />

سرمایهساالری اقتصاد در شهروندان که هستند<br />

روبرو بیشتری قهر و خشونت با فقط برخوردارند.‏<br />

کمتری بهنسبت امنیت از بلکه تجلی<br />

خیابان و کوچه در هم کمتر امنیت این در<br />

شغلی امنیت کار.‏ محل در هم و مییابد و<br />

دارد قرار ضرب زیر جوامع این همهی میکوشد<br />

دولت که است آن هم عمدهاش دلیل قابلیت<br />

بر جهانی روزافزون رقابت برابر در انعطاف<br />

این بیافزاید.‏ کار بازار انعطاف کار،‏<br />

یافتن که نیست معنی این به اما بیشتر انگاره،‏<br />

این نظری پیروان ادعای خالف بر کشورهای<br />

اغلب در است.‏ شده آسانتر جمعیت<br />

اکثریت زندگی سطح سرمایهساالری بوده<br />

اقلیتی همیشه البته است.‏ شده ناهنجارتر بیشتری<br />

رفاه از روزبهروز که هستند و این<br />

سخنگویان عمدتاً‏ و برخوردارند ارتباط<br />

وسایل از عمدهای بخش که اقلیتاند پیشآمده<br />

تغییرات دارند.‏ کنترل در را جمعی است<br />

صورتی به جوامع این از بسیاری در اکثریت<br />

برای پیش سال چند همین تا که امروزه<br />

ولی میبود قابلتحمل غیر مردم و تغییرات این دیگریست.‏ زمانهی ظاهراً‏ دیگر،‏<br />

چیزهای بسیاری کنار در تحوالت،‏ است.‏<br />

کرده تحملپذیر را قابلتحملها غیر در<br />

محسوسی نزول با جوامع این همهی در هستیم.‏<br />

روبرو اجتماعی رفتار معیارهای کشورهای<br />

از بسیاری در سیاستمداران رسیدن<br />

یا و قدرت حفظ برای سرمایهساالری مجریان<br />

و سخنگویان صورت به قدرت به فاشیستی<br />

و نژادپرست جریانات سیاستهای حاشیهی<br />

در که دیدگاه،‏ این از آمدهاند.‏ در احزاب<br />

گونه این همیشه جوامع این سیاست جدیدی<br />

تحول اند داشته وجود جریانات و تازه<br />

آنچه ولی نیست.‏ افتادن اتفاق حال در باسابقه<br />

سیاستمداران و احزاب که این است سیاستهای<br />

از گرفتن بهره به را خود نیز این<br />

در تاسف و میبینند.‏ مجبور نژادپرستانه پایینترین<br />

سوی از نیز عمده فشار که است نتیجهی<br />

در عمدتاً‏ آنهم اجتماعی،‏ الیههای که<br />

است آینده،‏ به بیامیدی و فقر گسترش میشود.‏<br />

وارد سیاستمداران گونه این بر مفهوم<br />

جوامع این اغلب در که دارد واقعیت ‏»مصرفکننده«‏<br />

به را جایش ‏»شهروند«‏ محدودیت<br />

نشانهی بهنوبه‏ که است داده شهروندان<br />

دموکراتیک آزادیهای و حقوق در<br />

کشورهای به تنها دگرگونیها،‏ این است.‏ هزارپارهی<br />

جمهوریهای یا و توسعه حال کمتر<br />

نمیشود.‏ محدود سابق شوروی تحوالتی<br />

دستخوش که است جهان از گوشهای که<br />

گونه همان به باشد.‏ نشده قبیل این از دولت<br />

میگرفت،‏ کار به بسیار ارول جورج بر<br />

افزودن و دموکراسی گسترش پوشش در کاهش<br />

موجب هم انتخاب،‏ برای امکانات انتخاب<br />

محدودهی هم و است شده دموکراسی نظریههای<br />

اساس بر است.‏ کرده محدودتر را از<br />

کاستن پوشش در و نولیبرالی اقتصادی خصوصی<br />

زندگی در دولت مداخالت رفتهرفته<br />

شهروندان حقوق و حق شهروندان،‏ ‏»امتیازات«‏<br />

صورت به ادامهدار بهطور ولی و<br />

خرید ‏»بازار«‏ در که است شده دگرگون دیگری<br />

‏»کاالی«‏ هر مثل و میشود فروش غیر<br />

در شود،‏ پرداخته باید که دارد بهایی کاال<br />

آن به کننده«‏ ‏»مصرف صورت،‏ این واقعیت<br />

داشت.‏ نخواهد دسترسی خدمت یا ‏»نهار<br />

سرمایهساالری نظام در که است این است<br />

جالب نمیدهند.‏ کسی به مجانی«‏ گوناگون<br />

ترفندهای با اگرچه دولت که داده<br />

کاهش را شهروندان حقوق«‏ و ‏»حق است<br />

کاسته شهروندان ‏»تقاضای«‏ از و همین<br />

درآمدهای بر دولت ‏»ادعای«‏ ولی میشود.‏<br />

بیشتر روزبهروز مصرفکنندگان گرفت،‏<br />

مالیات مستقیم طریق به نشود اگر غیرمستقیم«‏<br />

‏»مالیات اخذ گوناگون طرق اقتصاد<br />

بدهید اجازه میشود.‏ گرفته کار به نظر<br />

در نمونه یک عنوان به را انگلستان سلیقه<br />

از ناشی نه انگلستان انتخاب بگیرم.‏ این<br />

به بلکه نویسنده،‏ شخصی عالیق ویا موضوع<br />

که حوزههایی در که است خاطر نمونهی<br />

عنوان به است،‏ پژوهش این اصلی شود]‏‎۲‎‏[.‏<br />

می ارائه ها سیاست این موفق کار<br />

و زندگی انگلستان در که کسی برای بار<br />

سنگینی که است این واقعیت کند می


119<br />

صفحه غیر<br />

و مستقیم مالیات مجموع یعنی مالیاتی،‏ فقط<br />

نه درآمد،‏ از درصدی عنوان به مستقیم است.‏<br />

یافته هم افزایش بلکه نیافته کاهش عمومی،‏<br />

و دولتی خدمات عرضهی ولی کاهش<br />

آموزش،‏ یا باشد بهداشت میخواهد نوبت<br />

در نمیخواهد کسی اگر است.‏ یافته بماند<br />

منتظر دولتی بیمارستانهای انتظار هزینهی<br />

پرداخت با میتواند نیست،‏ مسئلهای از<br />

خارج بیمارستانها همان در معالجات در<br />

بارنت منطقهی در شود.‏ معالجه نوبت شهرداری<br />

سوی از اعالمیهای اخیرا لندن میخواهند<br />

ساکنان اگر که شد پخش محلی جمعآوری<br />

مرتبتی منازلشان زبالههای میتوانند<br />

بار[‏ یک از بیش هفتهای ‏]یعنی شود مبلغ<br />

پرداخت و شهرداری به مراجعه با بهرهمند<br />

اضافی خدمت این از درخواستی دربرگیرندهی<br />

‏]منطقهای لند مید در شوند.‏ اگر<br />

که شد اعالم کاونتری[،‏ و بیرمنگام شماری<br />

شدن بیکار از میخواهند والدین اندازهی<br />

بر افزودن نتیجه در و معلمان از ادارهی<br />

به باید نمایند جلوگیری کالسها در<br />

البته نمایند.‏ مالی کمک منطقه آموزش کماکان<br />

انتخاب مسئلهی موارد این همهی ندارند،‏<br />

دوست اگر یعنی میشود مطرح شماری<br />

ولی،‏ صورت،‏ آن در نکنند.‏ کمک اندازهی<br />

و شد خواهند بیکار معلمان از مناطق<br />

از بسیاری در اینکه کما کالسها،‏ سخن<br />

به یافت.‏ خواهد افزایش است،‏ شده ولی<br />

میگویند سخن انتخاب از چه اگر دیگر است.‏<br />

بیمعنی کامالً‏ انتخابی چنین ماهیت باشد<br />

نظریهها و مدلها این جذابیت چه هر شهروندان<br />

زندگی سطح زندگی واقعیت در مشکالت<br />

البته آن کنار در است.‏ یافته نزول که<br />

مواردی در حتی و هست هم کاریابی شغلی،‏<br />

امنیت مسئله میشود یافته هم کار برای<br />

دولت کوشش به توجه با بهخصوص کار،‏<br />

بازار انعطافپذیری بر افزودن دارد<br />

وجود کمتر امروزه که است مسئلهای افراد<br />

شاید که است این معموالً‏ هم استدالل و باقی<br />

شغل یک در عمر همهی برای نخواهند درست<br />

میتواند وقتی هم داستان این بمانند.‏ داشته<br />

وجود مجدد کاریابی احتمال که باشد پی<br />

نیست.‏ چنین این موارد اغلب در که باشد معیارهای<br />

کاهش عمل،‏ در تغییرات این آمد بیامیدی<br />

بر افزودن و است اجتماعی رفتار رشد<br />

زمینهی بهترین که است آینده به نسبت غیر<br />

اجتماعی نظر از رفتارهای و گرایشها پوشش<br />

در تحوالت این همه است.‏ قابلقبول موجب<br />

‏»بازدهی«‏ و ‏»کارآیی«‏ کردن بیشتر بیشتر<br />

و بیشتر تصمیمگیریها که است شده و<br />

شده انتخاب عناصر و اعضا کنترل از رد بیشتر و بیشنر و شده خارج پاسخگو از<br />

امناء[‏ ‏]هیئت انتصابی هیئتهای کنترل میشود<br />

گفته البته بگیرد.‏ قرار دولت سوی که<br />

میشود موجب امناء هیئت انتصاب که 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله تصمیمگیریها<br />

در بیشتر و بیشتر شهروندان که<br />

است این واقعیت ولی باشند داشته شرکت هیچ<br />

برابر در ونه انتخابیاند نه هیئتها این برای<br />

هستند.‏ پاسخگو هم دموکراتیکی نهاد در<br />

امنا هیئت ۷۷۰۰ کل در ۱۹۹۶ در مثال استرلینگ<br />

لیره میلیارد ۵۴ دربارهی انگلستان کردند.‏<br />

گیری تصمیم دولتی هزینههای از بسیار<br />

تحوالت این سیاسی پیآمدهای ]۳[ از<br />

تغییرات این مدافعان اگرچه دامنهاند.‏ پر میگویند<br />

سخن شهروندان نقش شدن بیشتر بیشتر<br />

هرچه دولت که است این واقعیت ولی غیر<br />

و مسئول غیر عناصر حاکمیت سوی به دگرسان<br />

رّی سِ‏ نهادهای و مجامع و پاسخگو فساد<br />

برای زمینه مناسبترین که میشود حیفومیل<br />

و پارتیبازی سیاسی،‏ و مالی اجازه<br />

تفاصیل،‏ این با است.‏ دولتی اموال سروری<br />

و جشن این کنار در که ببینیم بدهید جریان<br />

در سرمایهساالری پیروزی برای که چه<br />

به اوضاع زندگی،‏ واقعیت در است است:‏<br />

شده متحول صورتی اقتصاد<br />

بر که بحرانی اقتصادی،‏ زمینهی در پردامنه<br />

و عمیق بسیار است حاکم جهان رشد<br />

و بیکاری گستردگی ازسویی است.‏ چهرهی<br />

که داریم را حاشیهنشینی و فقر سریع دگرگون<br />

را اروپا عمدهی شهرهای اغلب درآمد<br />

توزیع در نابرابری رشد است.‏ کرده پیآمد<br />

است.‏ همهجایی که هست هم وثروت نظر<br />

از سیاستهای نتیجهی در تحوالت این شده<br />

تشدید بسیار دولتی مشخص سیاسی ‏»خصوصیسازی«‏<br />

کنار در یعنی است.‏ حال<br />

در و سرمایهساالری جوامع در گسترده مشکالت<br />

و مصایب این شدن،‏ سرمایهساالری ‏»خصوصی«‏<br />

وضع گستردهترین به هم روزافزونی<br />

بهطور دولتها یعنی شدند.‏ و<br />

میکنند خالی شانه مسئولیت بار زیر از رها<br />

خدا امان به روزافزونی بهطور افراد در<br />

مصایب و مشکالت این با تا میشوند پنچه<br />

و دست بازارساالر«‏ ‏»نظام چارچوب ؟<br />

است شده چنین این چرا اما و کنند.‏ نرم تحول<br />

چند از پرسش این به پاسخگویی برای گفت:‏<br />

سخن میتوان مرتبط بههم کارگرگریز<br />

تکنولوژیک تغییرات ‎۱٫‎الف-‏ ساالر<br />

اطالعات که نوین تکنولوژی یعنی دیگر<br />

و رایانه بالمنازغ حاکمیت و است وضعیتی<br />

ربات،‏ مثل الکترونیکی ابزارهای و<br />

بیشتر چه هر تولید که است آورده فراهم [ زنده«‏ ‏»کار به وابستگی جای به بیشتر صورت<br />

به کار ‏]یعنی مرده«‏ ‏»کار به کارگر[‏ است.‏<br />

وابسته درآمده[‏ ابزار و ماشینآالت آنقدرها<br />

کارگر بدون کارخانههای دورنمای غیرممکن<br />

میرسد بهنظر اول نگاه در که به<br />

تکنولوژیک تغییرات این آمد پی نیست.‏ میآید:‏<br />

در صورت دو مییابد.‏<br />

ادامه گسترده بیکاری - تحقق<br />

و مازاد تولید روند کل تحوالت این - است.‏<br />

کرده مختل را مازاد اتالف<br />

نشانهی فقط نه گسترده بیکاری که<br />

جوامعی در بلکه است منابع نامعقول دارند<br />

اجتماعی بیمههای پرداخت نظام است.‏<br />

شده هم دولت مالی بحران موجب هستند،‏<br />

بیمهها این فاقد که درکشورهایی و غیرقانونی فعالیتهای رشد از میتوان مواردی<br />

در حتی و سایهای بازار در کار سخن<br />

مهاجرت و بزهکاری گسترش از است<br />

یادآوری به الزم حال،‏ درعین گفت.‏ کینز،‏<br />

پیرو دانان اقتصاد نظر خالف بر که است<br />

رونق دورهی در تنها سرمایهساالری مشابه<br />

هزینههای و بیمهها این میتواند که دورهی<br />

در عکس بر و نماید مالی تامین را تامین<br />

و بیکاری همین وجود بحران،‏ و رکود بحران<br />

تعمیق باعث خود پرداختها این مالی کنم<br />

اشاره است الزم دیگر،‏ سوی از میشود.‏ کشورهای<br />

اغلب در مشکل این کنار در که بخش<br />

شدن کهنسال مسئلهی سرمایهساالری که<br />

داریم هم را جمعیت از روزافزونی شود.]‏‎۴‎‏[‏<br />

می مالی بحران این تشدید موجب است:‏<br />

قابلتوجه زیر جدول راستا،‏ این در کل<br />

نسبت به سال ۶۰ باالی جمعیت برآورد جمعیت:]‏‎۵‎‏[‏<br />

کشور<br />

۱۹۹۰<br />

۲۰۱۰<br />

۲۰۳۰<br />

۲۰۵۰<br />

امریکا<br />

۱۶٫۶<br />

۱۹٫۲<br />

۲۸٫۲<br />

۲۸٫۹<br />

ژاپن<br />

۱۷٫۳<br />

۲۹<br />

۳۳<br />

۳۴٫۴


120<br />

صفحه ۲٫۴<br />

۲٫۴<br />

۰٫۸<br />

۱۹۵۵-۵۹<br />

۱۹۶۰-۶۹<br />

۱۹۷۰-۷۹<br />

۱۹۸۰-۸۹<br />

۱۹۹۰-۹۴<br />

آلمان<br />

۲۰٫۳<br />

۲۶٫۵<br />

۳۵٫۳<br />

۳۲٫۵<br />

فرانسه<br />

۱۸٫۹<br />

۲۳٫۱<br />

۳۰٫۱<br />

۳۲٫۲<br />

ایتالیا<br />

۲۰٫۶<br />

۲۷٫۴<br />

۳۵٫۹<br />

۳۶٫۵<br />

انگلستان<br />

۲۰٫۸<br />

۲۳<br />

۲۹٫۶<br />

۲۹٫۵<br />

کانادا<br />

۱۵٫۶<br />

۲۰٫۴<br />

۳۰٫۲<br />

۳۰٫۶<br />

میتوان<br />

باشد قابلتوجه اقتصاد رشد اگر البته یا<br />

و بیکاری مالی تامین که بود امیدوار باشد.‏<br />

امکانپذیر کهنساالن از مالی حمایت رشد<br />

نرخ تاریخی روند از که شواهدی ولی میگذارند.‏<br />

نمایش به دیگری تصویر داریم کنم:‏<br />

می جلب زیر جدول به را شما توجه ناخالص<br />

تولید ساالنه رشد واقعی نرح ساالنه[‏<br />

‏]متوسط داخلی]‏‎۶‎‏[‏ کشور<br />

1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله امریکا<br />

۲٫۹<br />

۴٫۱<br />

۲٫۸<br />

۲٫۵<br />

۲<br />

ژاپن<br />

۸<br />

۱۰٫۵<br />

۵٫۲<br />

۴<br />

۲٫۱<br />

آلمان<br />

۶٫۶<br />

۴٫۸<br />

۳٫۱<br />

۱٫۸<br />

۲٫۵<br />

فرانسه<br />

۵٫۵<br />

۵٫۷<br />

۳٫۷<br />

۲٫۳<br />

۱٫۲<br />

انگلستان<br />

هستیم<br />

مواجه آن با که وضعیتی در بنابراین درآمد<br />

نتواند اقتصادی رشد که است محتمل آن<br />

در ببیند.‏ تدارک دولت برای را الزم شد<br />

خواهیم روبرو احتمال دو با صورت و<br />

بدهد افزایش را مالیاتها باید دولت یا یعنی تغییر<br />

را اجتماعی هزینههای توزیع اینکه یا یعنی<br />

مولد،‏ هزینههای از کاستن با یعنی بدهد،‏ تحقیقاتی<br />

و بهداشتی آموزشی،‏ هزینههای بیکاری<br />

هزینههای تامینمالی برای بکوشد درآمد«‏<br />

‏»ایجاد کهنساالن از نگاهداری یا و مالیاتها<br />

بر افزودن یعنی اول راهحل بکند.‏ حاکمیت<br />

با که زمانهای و دوره این در « میشود نولیبرالیسممشخص بالمنازع اگرچه<br />

دوم،‏ حل راه از اما است.‏ » نامطلوب در<br />

ولی باشد موثر میتواند کوتاهمدت در بازدهی<br />

و کارآیی کاهش موجب مدت دراز در<br />

گذشته،‏ آن از شد.‏ خواهد اقتصاد در و<br />

تکنولوژیک سریع تغییرات با که وضعیتی تولید،‏<br />

روند تغییریابندهی و متفاوت نیازهای کاهش<br />

نیازمندیم،‏ پیچیده مهارتهای به بسیار<br />

تحقیقاتی و آموزشی هزینههای از از<br />

کاستن از گذشته بود.‏ خواهد مسئلهآفرین خواهد<br />

این پیآمدهایش از یکی رقابتی،‏ توان صورت<br />

به شده بیکار کارگران که بود دگرسان<br />

قابلاشتغال«‏ غیر ‏»بیکاران دولت<br />

مالی بحران نتیجه،‏ در و میشوند شرایطی<br />

در همه،‏ این با شد.‏ خواهد تشدید حاکم<br />

سرمایهساالری دنیای بر امروزه که پرداختهای<br />

متوسط که نیست تردیدی است بیکاری<br />

بیمههای صورت به واقعی،‏ انتقالی و کمتر رفتهرفته بازنشستگی،‏ بیمههای یا و توزیع<br />

در نابرابری رشد شد.‏ خواهد کمتر و بیکاری بیمههای و ثروت و درآمدها هم<br />

باز رشد باعث کاهشیابنده بازنشستگی بهنوبه،‏<br />

و شده جوامع این در فقر بیشتر موانع<br />

با را سرمایهساالرانه تولید فرایند کل نمود.‏<br />

خواهد روبرو بیشتری تکنولوژیک<br />

تحوالت ماهیت ‎۱٫‎ب در<br />

که صورتی به تکنولوژیک تحوالت را<br />

سرمایه و کار بین مناسبات است جریان این<br />

سویی،‏ از است.‏ داده تغییر تولید روند در و<br />

کارگریزند گوهر به تکنولوژیک تحوالت دیگر،‏<br />

سوی از نیازمندند.‏ کمتری کارگر به از<br />

استفاده با کارگران کمتر تعداد همین اما هر<br />

مقادیر پیچیدهتر ابزارهای و ماشینآالت هب میکنند.‏ تولید کاال افزایشیابندهتری روز اجتماعی<br />

خصلت بین تناقض دیگر،‏ سخن افزایشیابندهی<br />

روز هر تمرکز و تولید ۲٫۳<br />

۳٫۲


121<br />

صفحه کمتری<br />

شمار دست در تولیدی ابزار مالکیت که<br />

ادعاهایی همهی با سرمایه صاحبان از یادآوری<br />

به الزم است.‏ شده بیشتر میشود بسیار<br />

تعداد به امروزه سرمایه،‏ که است مهارت<br />

فاقد یا و نیمهماهر کارگران از کمتری اندکی<br />

بسیار شمار کنار در تا است نیازمند سازندگان<br />

‏]یعنی ماهر بسیار کارگران از تولید<br />

روند کل ابزارها[‏ و ماشینآالت این از<br />

ناچیز بسیار شمار این دهد.‏ سامان را خود<br />

مهارت و دانش ماهر،‏ بسیار کارگران برخالف<br />

و میکنند منتقل ماشینآالت این به را با<br />

کارکردن اقتصاددانان از شماری ادعای به<br />

پیچیده بسیار رباتهای و ماشینآالت این اما،‏<br />

نهایی ندارد.]‏‎۷‎‏[نتیجهی نیاز باال مهارت که<br />

است درست البته این است.‏ بیشتر تولید میتواند<br />

اطالعاتساالر و روبهرشد بخش ولی<br />

نماید.‏ ایجاد شغلی امکانات شماری کسانی<br />

بین آیا که است این اساسی پرسش و<br />

میشوند گمارده کار به بخش این در که بیکار<br />

اقتصاد دیگر بخشهای در که کسانی دارد؟<br />

وجود آیا معقولی نسبت هیچ میشوند میشوند<br />

بیکار که کسانی شمار که برآنم من بخش<br />

این در که است کسانی از بیشتر بسی ترتیب،‏<br />

این به میشوند.‏ گمارده کار به جدید که<br />

شود موفق کشورها این در دولت اگر کاهش<br />

را انتقالی پرداختهای واقعی مقدار اساسی<br />

سوال این به باید آنگاه،‏ پس بدهد،‏ و بیشتر بیکاری درکنار که گفت پاسخ رد بیشتر بهنسبت تولیدات افزونتر،‏ فقر جمعیت<br />

از بیشتری شمار که شرایطی به<br />

میتواند چگونه دارند کمتری درآمدهای شود؟<br />

نقد و رسیده فروش تولید<br />

جهانیکردن – ا.ث ظاهراً‏<br />

که واژههاییست آن از جهانیکردن بهکار<br />

خاصی معنای به را آن کس هر این<br />

به واکنش در نیست بعید میگیرد.‏ نوشت،‏<br />

هومبرت که باشد بوده وضعیت برای<br />

ظاهراً‏ که است نامی ‏»جهانیکردن الزم<br />

نظری دیدگاههای فاقد که موقعیتی بهکار<br />

هستیم واقعی پدیدههای وارسیدن برای که<br />

آنجا تا همه،‏ این با شود«.]‏‎۸‎‏[‏ می گرفته اقتصادی<br />

پژوهشگران میان در میدانم من وجود<br />

اتفاقنظر جهانیکردن تعریف سر بر که<br />

ندارد وجود تردیدی همه،‏ این با ندارد.‏ آن<br />

و است متحولشدن حال در جهان اقتصاد واقعیت<br />

نه است اختالفنظر موضوع که چه است.‏<br />

آن گیری سمت و کیفیت بلکه تحول این بهجزئیات<br />

فصل این در بخواهم اینکه بدون کنم<br />

اضافه باید بپردازم،‏ جهانیکردن فرایند و<br />

مشکالت بر طریق سه از فرایند این که میافزاید:‏<br />

ما کنونی مصایب جانمایهی<br />

یعنی نولیبرالیسم اینکه به نظر ۱- 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله داروینیسم<br />

اصل بر فرایند این اقتصادی وقدرتمندان<br />

پرزورها است،‏ استوار اجتماعی نیروی<br />

و توان که کسانی و میشوند موفق غیر<br />

سرانجامی فرایند این در ندارند را الزم ترتیب،‏<br />

این به داشت.‏ نخواهند نابودی از بین<br />

نابرابری افزایش جهانیکردن نتیجهی ملتهاست.‏<br />

درون در و ملتها شدیدتر<br />

رقابت درنتیجهی سویی،‏ از ۲- بازار<br />

در بیشتری سهم دستآوردن به برای بر<br />

که جدّی مشکالت دیگر،‏ سوی از و بنگاهها<br />

فعالیتهای تنظیم و کنترل راه سر پیآمد<br />

دارد،‏ وجود فراملیتی شرکتهای و محیط<br />

بیشتر هم باز انهدام جهانیکردن است.‏<br />

زیست سوی<br />

از که خطری مهمترین ۳- تهدید<br />

را بشری جامعهی ‏»جهانیکردن«‏ دموکراسی<br />

به لطمهزدن و تحدید میکند،‏ انتخابات<br />

دارای که کشورهایی در حتی است.‏ گونهای<br />

به وضع مداخلهاند،‏ بدون و آزاد تعیین<br />

در انتخابات نتیجهی که است درآمده نمونهی<br />

ندارد.‏ قابلتوجهی تاثیر سیاستها است.‏<br />

توجه قابل بسیار مورد این در برزیل برنامههای<br />

تداوم با لوال رییسجمهور چه اگر جز<br />

به عمل در ولی است مخالف نولیبرالی ندارد.‏<br />

راهی آن ادامهی پینویسها<br />

۱Francis Fukuyama: The End<br />

,of Histoy and the Last Man<br />

.1992<br />

سلسله<br />

به بنگرید بیشتر اطالع برای ]2[ و پیآمدها دربارهی قلم همین مقالههای سایت<br />

در تاچریسم اقتصادی دستآوردهای البرز.‏<br />

تحلیلی هستیم!،‏<br />

آن در که وضعیتی هاتون،‏ ]۳[ ۴-۵<br />

ص ،۱۹۹۵ کشورهای<br />

در مشکل این بدیل البته ]۴[ جمعیت<br />

درمیان نوزادمرگی توسعهنایافته،‏ بیستم<br />

قرن پایان به چه اگر یعنی است.‏ از<br />

بسیاری با مقابله شیوههای و رسیدهایم در<br />

چنان هم ولی آموختهایم را بیماریها تعداد<br />

نوزدهم،‏ قرن پایان همانند جوامع،‏ این نبودن<br />

نتیجهی در نوزادان از قابلتوجهی سیاستهای<br />

پیآمد در که بهداشتی امکانات بین<br />

از است،‏ شده تشدید ساختاری تعدیل اغلب<br />

در که است خاطر همین به میروند.‏ هستیم<br />

جمعیت بودن«‏ ‏»جوان شاهد جوامع،‏ مطلوب<br />

شرایط که وضعیتی در اگرچه که نبودن<br />

در ولی است ‏»موهبتی«‏ باشد،‏ فراهم مصیبتی<br />

صورت به آسانی به الزم،‏ شرایط است.‏<br />

مخاطرهآمیز بسیار که آید می در ۳۲<br />

ص ۱۹۹۵، موسی:‏ و میسن ]۵[ ۲۴<br />

ص ‏]‏‎۶‎‏[همان،‏ رشد<br />

میرسد من نظر به که مثالی ]۷[ بررسیهای<br />

انجام برای رایانهای برنامههای که<br />

است اخیر سالهای در اقتصادسنجی از<br />

که کسانی از بسیاری است شده باعث بیاطالع<br />

بهواقع اقتصادسنجی نظریهی انجام<br />

اقتصادسنجی«‏ ‏»پژوهشهای هستند عنوان<br />

به پدپده این از جایی در بدهند.‏ که<br />

بردهام نام » کامپیوترزده ‏»اقتصادسنجی و<br />

آماری بانکهای از استفاده با جماعت این راهنمای<br />

کتابهای کنار در و برنامهها این برنامههای<br />

این بههمراه معموالً‏ که مفید بسیار به<br />

میگیرند،‏ قرار دسترس در کامپیوتری البته<br />

محاسبات همهی میپردازند.‏ بررسی اول<br />

نوبت در میگیرد.‏ انجام رایانه بوسیلهی را<br />

ب بعد و میکنند رگرس ب روی را الف را<br />

دو این بعدی مرحلهی در و الف روی ‏»بررسی<br />

یک نهایت در و ث متغیر روی به<br />

ما اقتصادی مشکالت و مسایل از علمی«‏ دهند!‏<br />

می دست ۳ ‎۱۹۹۳‎‏،ص هومبرت،‏ ]۸[ صفحه<br />

و البرز تحلیلی سایت مشترک مقاله فرهنگ<br />

و شناسی انسان سیاسی اقتصاد


اقتصاد سیاسی<br />

مردان « نان آور«‏ و زنانی که « مولد«‏ نیستند!‏<br />

احمد سیف<br />

صفحه 122<br />

هرساله صدها میلیون ساعت از وقت نیمی از<br />

جمعیت جهان-‏ زنان-‏ صرف کار خانگی می<br />

شود.‏ گذشته از دشواری کار خانگی،‏ شیوه<br />

اندازه گیری و زمینه نظری اقتصادرسمی ما<br />

چنان است که این اوقات به عنوان کارمولد<br />

به رسمیت شناخته نمی شود و اغلب به<br />

عنوان مقوله ای کامال بی ارتباط با زندگی<br />

اقتصادی و سیاسی در نظر گرفته می شود.‏<br />

یکی از دالیل این « غفلت«‏ این است که<br />

کارخانگی آن رابطه مشخص ومعلومی را<br />

که کارمزدبگیری با سرمایه دارد،‏ ندارد و<br />

بعالوه آن چه که با آن تولید می شود از «<br />

چارسوق بازار«‏ نمی گذرد.‏ و چون چنین<br />

است،‏ پس از دیدگاه اقتصادرسمی،‏ « ارزشی<br />

» ندارد.‏ در نظام مزد بگیری کارگر بخشی<br />

از قابلیت های فیزیکی و فکری خود-‏ نیروی<br />

کارش-‏ را به کارفرما می فروشد و درازایش<br />

مزد دریافت می کند.به سخن دیگر،‏ این<br />

قابلیت های انسانی مثل هر چه های دیگری<br />

که در این نظام اقتصادی تولید می شود به<br />

صورت کاال درآمده است.‏ فعال به چگونگی<br />

عملکرد نظام اقتصادی سرمایه داری نمی<br />

پرد ازم ولی واقعیت این است که زنان در<br />

ازای کاری که می کنند،‏ مزدی دریافت نمی<br />

کنند و به این معنا،‏ کارفرمائی نیز ندارند.‏<br />

اگرچه اقتصاد رسمی ما این کار را « فاقد<br />

ارزش«‏ می شناسد،‏ ولی واقعیت این است<br />

که نتیجه کارخانگی به یک معنا،‏ باز تولید<br />

نیروی کار کارگری است که به کارفرما<br />

فروخته می شود.‏ همین جا تا حدودی نه فقط<br />

زمینه های فرودستی زنان روشن می شود،‏<br />

بلکه با اندکی دقت،‏ متوجه می شویم که<br />

میزان بهره کشی از کارگر در نظام سرمایه<br />

داری بسیار بیشتر از آن است که در نگاه<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اول به نظر می رسد.‏ پیشتر گفته بودم که پی<br />

آمد کارخانگی از جمله باز تولید نیروی کار<br />

کارگر است ولی وقتی همین نیروی کار به<br />

کارفرما عرضه می شود کارفرما به ازای<br />

کارخانگی که صرف بازتولید همین نیروی<br />

کار شده است،‏ چیزی نمی پردازد.‏ به این<br />

ترتیب،‏ می توان گفت که اگرچه سرمایه<br />

داری به نهاد خانواده،‏ برای تداوم این بهره<br />

کشی نیاز دارد ولی ساز وکاری تدارک دیده<br />

است که به او امکان می دهدکه به ازایش<br />

چیزی نپردازد.‏<br />

اگرچه این مبحث بسیار طوالنی وپیچیده ای<br />

است ولی تا به همین جا می شود گفت که<br />

یکی از کارهای که باید انجام بدهیم این است<br />

که باید نظام و شیوه ای ابداع کنیم که نه فقط<br />

ارزش فعالیت هائی را که از بازار می گذرد<br />

اندازه می گیرد و به عنوان فعالیت مولد قدر<br />

می شناسد بلکه،‏ ارزش آفرینی کار خانگی<br />

را نیز مشخص کرده و در حسابداری ملی<br />

منظور بدارد.‏ اجازه بدهید قبل از این نکته<br />

بگذرم از مسخره گی شیوه اندازه گیری<br />

فعالیت های رسمی مثالی بزنم.‏ زن الف و<br />

زن ب را در نظر بگیرید که مثال روزی<br />

۸ ساعت کار خانگی می کنند.‏ به دالیلی که<br />

گفتم چون محصول کارشان از بازار گذر<br />

نمی کند اقتصاد رسمی،‏ کارخانگی این دو<br />

زن را « فاقد ارزش«‏ اعالم می کند و مولد<br />

بودنش را به رسمیت نمی شناسد.‏ حاال همین<br />

دو تا زن را در نظربگیرید که توافق می کنند<br />

که زن الف کارهای خانگی زن ب را انجام<br />

بدهد و درازایش روزی ۴۰۰۰ تومان بگیرد<br />

و زن ب،‏ هم دقیقا همان کارهای زن الف<br />

را درخانه او انجام می دهد و به خاطرش<br />

هم روزی ۴۰۰۰ تومان از زن الف مزد<br />

بگیرد.‏ مشاهده می کنید که به واقع هیچ<br />

چیز تغییرنکرده است ولی اقتصاد رسمی<br />

ما نتیجه گیری متفاوتی می کند.‏ اگرچه<br />

همان کارها از سوی دو زن انجام می گیرد<br />

و همان محصوالت هم تولید می شود ولی<br />

اکنون،‏ درآمدملی اقتصادی که این دو زن در<br />

آن زندگی می کنند،‏ روزی ۸ هزارتومان «<br />

افزایش«‏ یافته است!‏<br />

جالب آن که بر این چنین مبنای مسخره ای<br />

است که مردان « نان آور«‏ خانواده و زنان<br />

نیزفقط « مصرف کننده«‏ به شمار می آِیند.‏<br />

اجازه بدهید تصویری از مناسبات درون<br />

خانواده به دست بدهم.‏<br />

این مناسبات با آن چه که در بازار می<br />

گذرد تفاوت دارد.‏ انگیزه این مبادالت،‏ «<br />

سودآوری«‏ نیست و روایت کلی اش با «<br />

منافع فردی«‏ مشخص نمی شود.‏ آن چه در<br />

چارت باال شاهدیم به واقع،‏ ساختار اقتصادی<br />

یک نهاد ‏»پدرساالر«‏ است.‏ این مناسبات،‏<br />

همان گونه که پیشتر گفتم اگر چه مناسباتی<br />

سرمایه دارانه نیست ولی برای حفظ و<br />

کارکرد نظام سرمایه داری اهمیت اساسی<br />

دارد.‏<br />

چند تا سئوال پیش می آید:‏<br />

• برای رفع این نابرابری علنی چه باید کرد؟<br />

• اگر برای کار خانگی مزد در نظر بگیریم<br />

آیا مسئله حل نمی شود؟<br />

حوصله کنم و سرفرصت،‏ داستان بعضی از<br />

وجوه آن را برای شما بنویسم.‏


سیاسی<br />

اقتصاد عمومی<br />

منفعت برابر در بهرهوری عمومی<br />

منفعت و اقتصاد پاکزاد<br />

بابک برگردان:‏ 123<br />

صفحه به<br />

را مولده نیروهای بازار اقتصاد بیتردید است<br />

رسانده توسعه از بیسابقهای سطوح برای<br />

را نیکبختی و سعادت میتواند که عصر<br />

در ما آورد.‏ ارمغان به جهان کل میکنیم<br />

زندگی بازار اقتصاد جهانیسازی جهانی<br />

مقیاس در محرومیت به همزمان که چرا<br />

میپرسیم خود از است.‏ انجامیده بهرهوری<br />

به بخشیدن عمومیت و جهانیسازی و<br />

محرومیت که شده منتهی جامعهای به اقتصاد<br />

میبخشد.‏ شتاب را اقتصادی رکودِ‏ خصوصی،‏<br />

منافع حاکمیت تحت آزاد بازار کرده<br />

رابطه قطع عمومی منفعت با بهوضوح مجموع<br />

کل از را آن نامریی دستی است.‏ است.‏<br />

کرده جدا آزاد رقیبِ‏ خصوصی منافع عمومی،‏<br />

منفعت اگر چیست؟ عمومی منفعت چگونه<br />

نباشد،‏ خصوصی منافع کل مجموع میشود؟<br />

تعریف میشود<br />

شامل را حقیقت این عمومی منفعت شکل<br />

را جامعه که گروههایی یا افراد که را<br />

آن نمیتوان که دارند منافعی میدهند،‏ )۴۵۹:<br />

داد.‏ تقلیل فردی منافع مجموع به هارت(‏<br />

انگل ۱۹۹۶، که<br />

دارد وجود منفعتهایی هرفرد برای میکند<br />

گذر فردی خصوصی منفعت از انگل<br />

در ۱۹۹۶، ۴۵۶: رو،‏ اَ‏ )۱۹۶۳، منفعت<br />

دولت قاعده،‏ یک مثابه به هارت(‏ حال،‏<br />

این با میگیرد،‏ نظر در را عمومی بگریزد<br />

خصوصی منافع تأثیر از نمیتواند اقتصاد<br />

هدایت هارت(.‏ انگل ۱۹۹۶، )۴۶۰: و<br />

تنظیم ضرورتا عمومی منفعت مسیر در 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله داشت<br />

خواهد بههمراه را اقتصادی تثبیتِ‏ تمام<br />

منافع میانجی خصوصی منافع که جایی تضاد<br />

بروز صورت در و میشود شهروندان برای<br />

میکند.‏ تبعیت شهروندان منافع از نیز دموکراتیک<br />

سیاسی مدیریت نظمی چنین است.‏<br />

ضروری امری میان<br />

میانجی نوعی کینزی دورهی در میان<br />

یا عمومی منفعت و خصوصی منافع به<br />

اما داشت وجود اولویت و ‏بهرهوری منافع<br />

این آشتیناپذیر،‏ تضاد بروز هنگام سیطره<br />

شهروندان منافع بر که بود خصوصی اولویتها<br />

شدن معکوس این میکرد.‏ پیدا را<br />

عمومی منفعت و اولویت مسئلهی خود اقتصادی<br />

عقالنیت نوعی این ساخت.‏ مطرح اینکه<br />

با آن در که است شهروندی مسیر در موجودند<br />

بهرهوری و خصوصی منافع هنوز بنابراین<br />

جامعهاند.‏ کل منافع تابع و پیرو اما مسیر<br />

در اقتصادی عقالنیتی عمومی منفعت مشارکت<br />

از ایشان آن،‏ در که است شهروندان زا اینحال،‏ با میشوند.‏ بهرهمند دموکراتیک منفعتِ‏<br />

مبنای بر اقتصادی عقالنیت که آنجا منفعت<br />

از انفصال به کماکان خصوصی مبتنی<br />

بازار اخالق میبخشد،‏ تداوم عمومی رفتن<br />

دست از بهای به خصوصی منفعت بر دموکراسی<br />

در ریشه که همبستگی اخالق مفهومی<br />

مییابد.‏ گسترش دارد مشارکتی را<br />

اخالق هم و سیاست هم که اقتصاد از اینکه<br />

از انتقادی درک هر برای برگیرد در عمومی<br />

منفعت بازار آزاد بازی چگونه میگذارد،‏<br />

کنار جهانیسازی عصر در را رویکرد<br />

تنها سیاسی اقتصاد است.‏ ضروری پیوند<br />

این به بهوضوح که است نظری و<br />

جدایی نوعی متداول،‏ دیدگاه از میپردازد.‏ وجود<br />

اقتصادی علوم و اخالق میان انفصال نظام<br />

عقالنیت عدم انتقادی،‏ نظریههای دارد.‏ میکنند<br />

ادعا و کرده تقبیح را جاری اقتصادی گفته<br />

که عمومی منفعت از انحراف به آن که اخالق،‏<br />

به و علم حوزهی از خارج میشود ادامه<br />

دارد،‏ تعلق غیره و سیاست ایدئولوژی،‏ اقتصاد<br />

چون را خود دیگر اقتصاد میدهد.‏ حقیقتاً‏<br />

اساس در چه اگر نمینگرد-‏ سیاسی به<br />

دیگر نیز سیاسی اقتصاد و است-‏ چنین نمیشود.‏<br />

گرفته نظر در علم مثابه از<br />

را اقتصاد و اخالق که چشماندازی بخشهای<br />

از حداقل یا و کرد تفکیک یکدیگر روبرو<br />

واقعی مخالفت با نمود خارج علمی است.‏<br />

نداشته وجود همیشه تفکیک این است.‏ علوم<br />

عوامپسندانه،‏ ایدههای برخالف برخواستهاند<br />

اخالقی بحثی از اقتصادی مشکل<br />

یک بیشتر که اسمیت(‏ ‏)هیوم،‏ ‏)گوتیرز،‏<br />

نظری.‏ موضوعی تا بود سیاسی )۱۹۹۷ :۱۸<br />

راه<br />

آغاز در لیبرال اندیشههای که هنگامی اقتصاد<br />

که میشد مشاهده اینطور بودند پیش<br />

هم دست در دست سیاسی اقتصاد و ریشه<br />

که محتواگرا اقتصاد با دو هر میروند.‏ سروکار<br />

داشت سرمایه بازتولید منطق در تفکیک<br />

بودند.‏ ناپذیر تفکیک و داشتند جدا<br />

برای شد.‏ آغاز نئوکالسیکها با آنها


124<br />

صفحه همچون<br />

باید بازار اقتصاد،‏ از اخالق کردن ارجاع<br />

خود نظامی تاریخ،‏ طبیعی محصول عمومی<br />

نیکورزی و پیشرفت ابزار و صورتگرا<br />

اقتصاد پیروزی میشد.‏ پدیدار رابطهی<br />

در تغییر با محتواگرا رویکرد بر شد.‏<br />

همراه اخالق و اقتصاد میان آدم<br />

با اقتصاد،‏ از سیاست و اخالق جدایی اقتصاد<br />

از گذار به که اثرش و اسمیت آغاز<br />

شد،‏ منتهی صورتگرا به محتواگرا اخالقی«‏<br />

احساسات ‏»نظریهی در میشود.‏ منافع<br />

که میکند ادعا )۱۹۷۵( اسمیت میشود<br />

بیان بازار در فردی ِ خصوصی سوی<br />

به را بازار نامریی دستی همچون و ۱۹۹۷،<br />

)۲۰: میکند.‏ هدایت عمومی منفعت مورد<br />

ایده این هنگامیکه از ببینید(.‏ را گوتیرز هرگونه<br />

از اقتصادی تفکر گرفت،‏ قرار قبول کرد<br />

صرفنظر احتیاج و نیاز از مفهومی ترجیهات<br />

و تمایالت بینهایت دنیای وارد و سیستماتیکِ‏<br />

انتزاعیِ‏ دترمینیسمِ‏ ستون که شد نظریهی<br />

اسمیت،‏ از بعد است…‏ نئوکالسیک برای<br />

طبیعی واسطهای را بازار اقتصادی،‏ میگرفت<br />

نظر در اقتصادی فعالیت تنظیم و<br />

کمی صوری،‏ علمی به توانست و معنوی<br />

و اخالقی دغدغههای که سیستماتیک ‏)همانجا(.‏<br />

شود بدل نداشت به<br />

و بازتولید نظریه اقتصاد،‏ اسمیت از بعد بحثهایش<br />

و محتواگرا اقتصاد ترتیب همان گذاشت.‏<br />

کنار را اقتصادی عقالنیت پیرامون ندیده<br />

را بازتولید امر به مربوط مسایل و کرد.‏<br />

اعالم خارجی امری را آن یا و گرفت اجتماعیِ‏<br />

روابط شبکهی درون چگونه که این میکند<br />

بازتولید را زندگی جامعه معین،‏ تولیدِ‏ نمیشود<br />

گرفته نظر در انسان مخلوق میگردد<br />

قلمداد خارجی واقعیت یک بلکه هرچالش<br />

آن،‏ تبع به همانجا(.‏ )۱۷۰۲۲: علمی<br />

غیر اقتصادی مسلط عقالنیت برای از<br />

خارج بنابراین و میشود گرفته نظر در میگردد.‏<br />

محسوب اقتصادی بحث زمینههایی<br />

نئولیبرال الگوی با چالش بهتدریج که<br />

دارد وجود فزایندهای شواهد میکند.‏ پیدا خصوصی<br />

منافع کل مجموع نامریی دست هدایت<br />

عمومی منفعت سوی به را رقیب در<br />

فزایندهای شکل به موضوع این نمیکند.‏ محرومیت<br />

یافتن عمومیت و طبیعت تخریب نشانهی<br />

هنوز آن اما میشود جلوهگر فقر و مقیاس<br />

بزرگ سرمایهی برای بحران یک خواهد<br />

بهوقوع هنگامی تنها بحران نیست.‏ بهویژه<br />

و آسیا مورد نظیر سودها که پیوست افتد.‏<br />

بهخطر روسیه بحران است<br />

شده نابود درجهای به عمومی منفعت سود<br />

محاسبهی مشمول انسان فعالیت تمام که منفعت<br />

محاسبات این یافتن عمومیت است.‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله )۳۵:۱۹۹۷،<br />

میکند.‏ خدشهدار را عمومی همرت(‏<br />

هینکل-‏ با<br />

مدت کوتاه در سود محاسبهی که هنگامی برای<br />

فزاینده نگرانی میشود،‏ مواجه خطر محاسبات<br />

میآید.‏ بهوجود مدت بلند در سود منتهی<br />

بازتولید تحلیل به ضرورتاً‏ مدت بلند به<br />

سرمایه حرکت آزمون به نیاز که شده میان<br />

تضاد و داده نشان را کل یک مثابهی میکند.‏<br />

هویدا را جمعی و خصوصی منافع بازار<br />

آزاد بازی و تثبیت و تنظیم عقالنیت بازتولید<br />

منطق این از استفاده با میتوانند و<br />

شهروندان مطلوب آلترناتیوهای جهت و<br />

نیازهایش-‏ و بشر نوع زندگانی به خدمت اولوبتها<br />

به که آلترناتیوهایی دیگر بیان به گیرند.‏<br />

قرار مقایسه مورد دهد پاسخ عمومی<br />

منفعت بر مبتنی اقتصادی عقالنیت خصوصی.‏<br />

منافع از نه برمیخیزد کلیت از از<br />

عمومی منفعت که اقتصادی مداخلهی آن نظام<br />

اضمحالل و نابودی میکند طلب ما نظام<br />

آن از خالصی ندارد.‏ بهدنبال را بازار سیاقی<br />

و روش دادن دست از معنای در منفعت<br />

و خصوصی منافع میان که است به<br />

بنابراین و میشود واقع میانجی عمومی به<br />

را خود جای تمام و یکه بازار سرعت از<br />

گذر میدهد.‏ مطلق متمرکز برنامهریزی از<br />

دیگر-‏ شکل به تمامیتگرایی از شکل یک ناخواستهی<br />

تبعات از تام-‏ برنامه به تام بازار در<br />

مشارکتی هیچ شهروندان است.‏ اقدام این نتیجه،‏<br />

در و ندارند برنامه این فرمولهکردن ندارد.‏<br />

آنها به خدمت برای گرایش آن به<br />

نیاز عمومی منفعت از برخاسته عقالنیت این<br />

در تنظیمی.‏ نوع هر نه اما دارد تنظیم و<br />

بهرهوری از تنظیمی کینزگرایی مفهوم که<br />

این بدون میکند فراهم را اقتصادی الویت بهجای<br />

کینزی تنظیم شود.‏ دومی تابع اولی با<br />

کند جمعی منافع تابع را فردی منافع که آن منافع<br />

بین شده جهتگیری میانجی از استفاده گسترهی<br />

بر عمومی منفعت و خصوصی مدت<br />

دراز در را آن و افزوده بهرهوری میکند.‏<br />

مسلط که<br />

هنگامی هفتاد دههی در کینزی تنظیم مبنی<br />

نشانههایی بروز به شروع بهرهوری آن<br />

از رسید.‏ پایان به کرد عقبنشینی بر خود<br />

جایگاه بهتدریج بازار آزادِ‏ بازی بهبعد نئولیبرالیسم<br />

در شکافها آورد.‏ بهدست را منافع<br />

با تضاد در بهرهوری هنگامیکه و بیشتر هرچه گرفت قرار سرمایه اولیهی شخصی<br />

سود جستجوی شد.‏ آشکارتر بیشتر ضرر<br />

و برد تحلیل را کل سطح در آن تحقق تقاضا<br />

تاریخی لحظهی پس کرد.‏ فراگیر را تابع<br />

را خصوصی منافع که تنظیم برای میرسد.‏<br />

فرا کند عمومی منفعت محاسبهی<br />

گرفتن درنظر به محکوم دنیا را<br />

وسیله ‏»هدف مضمون با تجارت خطی بیواسطه<br />

کردن حداکثر و میکند«‏ توجیه یا<br />

بهرهوری است.‏ شخصی سود فزایندهی و ارزش<br />

باالترین به فرم و شکل در مولد کار بهرهوری<br />

دارای هرآنچه میشود.‏ بدل چون<br />

و چند از و ضروری و خوب باالست است.‏<br />

مبرا حیات<br />

برای خصوصی حوزهی در بهرهوری ضروری<br />

آن فراگیر نوع بهویژه بازار در توجه<br />

بدون بخشها تمام در بهرهوری‏ است.‏ میشود.‏<br />

اعمال مشمول،‏ کار محتوای به سطح<br />

در رشدیابنده بهرهوری کل مجموع حقیقت<br />

به جهانی،‏ عصر در و خصوصی وری«‏<br />

‏»بهره رفتن دست از به منتج میتواند منافع<br />

نقطهنظر از آنچه شود.‏ کلیت سطح در و<br />

کل برای حقیقتاً‏ است عقالنی شخصی میشود<br />

شهروندان به مربوط عموماً‏ که کلیت در<br />

است.بهرهوری ناکارآمد و عقالنی غیر در<br />

و شناخته اولویت همان کلیت سطح بهرهوری<br />

میان تضاد میشود.‏ گرفته نظر دادن<br />

دست از و خصوصی سطح در لحظهای<br />

هر در میتواند کل برای اولویت اما<br />

بپیوندد بهوقوع سرمایهداری تاریخ در مقادیر<br />

که است هنگامی آن شکل واضحترین مولد<br />

غیر بخشهای در سرمایه از عظیمتری شود.‏<br />

سرمایهگذاری گذشت،‏<br />

نظر از مقدمه در که همانطور دو<br />

از میتواند مولد غیر و مولد کار مفهوم یکی<br />

گیرد:‏ قرار توجه مورد ممکن زاویهی دیگری<br />

و اجتماعی روابط یا فرم زاویهی از دو<br />

درک برای مفاهیم این محتوا.‏ زاویهی از ضروری<br />

اولویت و بهرهوری محوری بُعد موضوع<br />

این تحلیل گوناگون مؤلفین است.‏ دادهاند<br />

ادامه را مارکس و آدماسمیت سوی از فیرکویزن<br />

و آلتواتر به میتوان آنها از که گوف<br />

)۱۹۶۶( سوئیزی و باران )۱۹۷۸( کرد.‏<br />

اشاره )۱۹۷۸( فیوریتو و )۱۹۷۸( تالش<br />

موفقترین یانگوف،‏ تحلیل بهنظرمن تئوری<br />

و کاپیتال در مارکس کار برپایهی از<br />

مولد کار مفاهیم که است اضافه ارزش است.‏<br />

نموده تلفیق را محتوا و فرم زاویهی از<br />

انتزاعی محتوا،‏ زاویهی از مولد کارِ‏ هر<br />

برای که میسازد حاکم اجتماعی روابط است.‏<br />

مهم جامعه تطبیقی مطالعهی گونه که<br />

است آن مولد کار انتزاعی،‏ شکل در این<br />

با میکند خلق معنوی و مادی ثروت محتوا<br />

براساس را آن بخواهیم اگر حال ثروت<br />

که ‏طور همان مولد کار کنیم تعریف برای<br />

خدمات تولید میکند ایجاد ملموس این<br />

در دربرمیگیرد.‏ نیز را نیازها ارضای


125<br />

صفحه مولد<br />

اندازه بههمان سرگرمی و توریسم بافت مولدی<br />

کار صنعت.‏ و کشاورزی که هستند از<br />

خارج امری میکند خلق اضافه ارزش که ۱۹۷۸<br />

)۷۹: است سرمایهداری تولید شیوهی ویژهی<br />

مفهوم یک این مارکس برای گوف(‏ کار<br />

تشخیص و تمایز برای که بود تاریخی مولد<br />

کار از سرمایهداری نظام تحت مولد داشت.‏<br />

اهمیت بسیار عام بهطور اجتماعی<br />

روابط درون در انسان تولیدات تمام شرایط<br />

با بازار اقتصاد در و میشوند محقق میان<br />

میتوانیم ما میشوند.‏ بیان پولی معیار و قایل<br />

تمایز تجاری غیر و تجاری پولی روابط اما<br />

است تجاری سرمایهدارانه،‏ روابط شویم.‏ وجود<br />

نیز فراتری چیزهای حال عین در توزیع<br />

کاال شکل در محصوالت تمام دارند.‏ توزیعی<br />

دولت طریق از همچنین نمیشوند.‏ به<br />

محصوالتیکه دارد.‏ وجود تجاری غیر طریق<br />

از مثال میشود تزریق پول آنها طرف<br />

میشوند.از توزیع شیوه این به مالیات،‏ مناسبات<br />

وارد که هستند محصوالتی دیگر شخصیاند.‏<br />

مصرف برای و نمیشوند پولی تولیدات<br />

پولی.‏ نه و هستند تجاری نه آنها نمونهی<br />

شخصی مصرف برای خانگی است.‏<br />

دست این از خوبی نیستند<br />

هم مانند و یکی روابط این اینکه با کار<br />

که آن برای سرمایهداری روابط اما همین<br />

که است نیازمند تجاری روابط به کند کار<br />

اجتماعی اهمیت در تحوالتی به موضوع کار<br />

تجاری چشمانداز از میشود.‏ منتهی مولد خلق<br />

را استفاده ارزش که است همان مولد را<br />

خود مبادلهای ارزش یا معادل که میکند که<br />

استفادهای ارزش کند.‏ می پیدا بازار در میشود<br />

گذاشته کنار شخصی مصرف برای مورد<br />

مانند درست نمیشود بدل کاال به و کار<br />

است.‏ خارج مقوله این از خانگی کار حتا<br />

سرمایهداری روابط شبکهی در مولد کار<br />

تنها که دربرمیگیرد را تنگتری حلقهی آورد<br />

بههمراه سرمایه برای سود که مزدی میشود.‏<br />

شامل را از<br />

مولد کار مسلط،‏ اجتماعی روابط به بسته مولد<br />

غیر یا مولد میتواند محتوا،‏ زاویهی کارخانه<br />

کارگر یک باشد.‏ فرم زاویهی از از<br />

میکند تولید و…‏ لباس غذا،‏ کاال،‏ که مثابه<br />

به او حال این با است.‏ مولد زاویه هر محسوب<br />

مولد سرمایه برای دولت کارمند فعالیت<br />

یک او فعالیت اگر حتا نمیشود،‏ هزینه<br />

یک او باشد سرمایه تزریق متضمن به<br />

تلقی طرز این میشود.‏ گرفته نظر در و<br />

مفید علیرغم دولت وری بهره عدم مفهوم معین،‏<br />

مولد فعالیتهای در آن بودن بخش اثر که<br />

اشتغال خود زن یک میشود.‏ منتهی اقتصاد<br />

در میفروشد خیابان در را کاالهایش سرمایه.‏<br />

چشم از نه اما است مولد بازار 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله توزیع<br />

تجاری شیوهی به کاالها این چه اگر کنند،‏<br />

تولید سود میتوانند حتا و میشوند محسوب<br />

مولد سرمایه برای خرُد کار این مصرف<br />

برای را اقالم همان او اگر نمیشود.‏ پول<br />

مشمول کار آن و میساخت خانوادهاش هم<br />

مولد شرایط آن در دیگر او نمیشد،‏ از<br />

هنگامیکه خانگی کار نمیشد.‏ محسوب میتواند<br />

بنگریم موضوع به بازتولید موضع میتواند<br />

و شود منتهی بزرگتری اولویت به اما<br />

باشد مولد بسیار محتوا زاویهی از و<br />

دوخت و آشپزی و فرزندان بزرگکردن کار<br />

پولی اقتصاد برای خانواده،‏ برای دوز بافت<br />

در میشود.‏ گرفته نظر در مولد غیر اندازهگیری<br />

قابل که چیزی هر پولی روابط نمیشود.‏<br />

اجتماعی ثروت مشمول نباشد علیرغم<br />

خانگی کار و طبیعت بنابراین،‏ برحسب<br />

و کل چشمانداز از که هنگامی آنکه ثروت<br />

از مهمی بخش شوند تعریف محتوا این<br />

نمیآیند.‏ حساب به موجودند،‏ اجتماعی به<br />

نسبت بیتفاوتی و مجانی کار تحقیر مبنای بازتولید<br />

در خانگی کار است.‏ زیست محیط بنابراین<br />

و میکند ایفا مهمی نقش زندگی در<br />

که کاری دارد.‏ سهم سیستم اولویت در چشم<br />

از نمیشود ثبت کتاب و حساب دفاتر منطق<br />

روی تحقیق است.‏ مولد غیر سرمایه رابطه<br />

در کار-‏ نیروی و سرمایه بازتولید درآمد<br />

سطح کردن جایگزین چشمانداز با بازار<br />

در زنان درآمد سطح طریق از پایینتر بدون<br />

کار توضیح جهت در مهمی گام کار-‏ دیرگسن،‏<br />

‎۱۹۷۴‎؛ ‏)هریسون،‏ است بوده مزد ۱۹۸۰(<br />

‎۱۹۷۹‎؛سینگر،‏ براساس<br />

که هنگامی طبیعی زیست محیط میشود<br />

ثروت جایگزین شود تعریف محتوا شود.‏<br />

تعریف فرم براساس که هنگامی نه اما و<br />

نشوند کمی طبیعی منابع که زمانی تا ثروت<br />

این نگردند کتاب و حساب مشمول اقتصادی<br />

مفهوم در حتا و نمیآید بهحساب ۱۹۸۶(<br />

)۳۸: لف گفتهی به بنا ندارد.‏ وجود در<br />

طبیعی منابع نسبی وفور اواخر همین تا اهمیت<br />

سرمایه،‏ انباشت نیازهای با رابطه اکوسیستم<br />

بازتولید و اکولوژیکی بازتولید منتفی<br />

را سرمایه بازتولید فرایند در اولیه میکرد.‏<br />

از<br />

را مولد غیر و مولد کار هنگامیکه میدهیم<br />

قرار نظر مد محتوا یا فرم زاویهی دومی<br />

چشمانداز با ضرورتاً‏ اولی چشمانداز روابط<br />

که آنجا از حال،‏ این با نیست.‏ منطبق تصویر<br />

طبیعی و ابدی امری مسلط اجتماعی کار<br />

۱۹۷۸(، )۷۸: گوف نظر از میشود،‏ میشود<br />

تعریف آن مسلط فرم براساس که مولد از<br />

بنابراین میشود.‏ جلوهگر مطلق مفهومی هم<br />

مولد کار نئوکالسیک اقتصاددانانِ‏ دیدگاه همزمان<br />

بهصورت محتوا در هم و فرم در میشود.‏<br />

پدیدار مشکل<br />

موضوع این پیجویی زاویه این از بخشهای<br />

در بیشتر بهرهوری چرا که است غیر<br />

بهسرمایهگذاریهای باید مولد غیر محرومیت<br />

و رکود بنابراین و فزاینده مولد بر<br />

حداکثر بهرهوری گردد.‏ منتهی بیشتر میان<br />

فزاینده گسیختهی افسار رقابت مبنای بیشتر<br />

هرچه جدایی به خصوصی منافع عمومی<br />

مضار جهت در عمومی منفعت از و خصوصی منافع هنگامیکه میشود.‏ منجر دربرابر<br />

که رسید حدی بهچنان بازار قوانین ‏)خودِ‏<br />

سود حتا و کرده علم قد شهروندان از<br />

میتوانیم ما کردند تهدید را بهرهوری(‏ حتا<br />

آوریم.‏ بهمیان سخن عمومی مضار برونرفت<br />

برای راهی نمیتواند هم سرمایه همان<br />

مختصراً‏ این و بیابد وضعیت این از نئولیبرال<br />

اقتصادهای در که است چیزی است.‏<br />

شده متحقق افراطی غیر<br />

فعالیتهای در متخصص کمپانیهای فرم<br />

زاویهی از که محتوی زاویهی از مولد فعالیتهای<br />

نظیر هستند-‏ سودآور بسیار پولی-‏<br />

معامالت و بازی سفته بورس،‏ بازار میشوند.‏<br />

تصویر مولد که:‏<br />

کردهاند مشاهده فیرکویزن و آلتواتر که<br />

کاری تمام بورژوایی،‏ تولید نظام در افزایش<br />

یا راحفظ سرمایه-‏ خود-‏ پایهی که<br />

حالی در است شده تعریف مولد میدهد نباشد<br />

نظام این درون ضرورتاً‏ که کاری نتیجه<br />

در میشود.‏ گرفته نظر در مولد غیر به<br />

درآمدها تمام ملی،‏ درآمد محاسبهی هنگام اجتماعی<br />

تولید بزرگ کیک از سهمی مثابهی )۸۱:۱۹۷۸(<br />

میشود.‏ گرفته نظر در به<br />

نیاز نتیجهی در نئوکالسیک اقتصاددانان به<br />

محتوی،‏ زاویه از غیرمولد کار شناسایی دادهاند.‏<br />

برابری وزن بازتوزیع و تولید نتایج سرمایهداری<br />

برای تجاری و پولی روابط کار<br />

و آنها اگر حتی است محوری امری تنها<br />

گردش نکنند:‏ ایجاد ثروتی آنها شامل هیچ<br />

آن اما است،‏ تولید فرایند از مرحله یک ارزش<br />

هیچ بنابراین و نمیکند تولید ارزشی )۸۷:۱۹۷۸،<br />

نمیشود.‏ تولید نیز اضافی گوف(.‏<br />

را<br />

فضایی انتقال نقل،‏ و حمل با مرتبط کار وابسته<br />

تجاری روابط به که میشود شامل به<br />

مربوط بهطورکلی آن بهجای و نیست نه<br />

و است محتوی شامل آن میشود.‏ تولید فرم.‏<br />

دارایی<br />

با سهام فروش و خرید عمل بهعکس،‏ کتاب<br />

و حساب و دفتری خدمات و واقعی فرمی<br />

انتقال و نقل یک بیانگر آن،‏ تبعی یا<br />

سهام اینکه و نمیکند خلق ثروتی که است


اهمیتی<br />

میشود منتقل چندبار واقعی دارایی سرشار<br />

سود نمایانگر است ممکن آن ندارد.‏ وسیعتر<br />

ابعاد در اما باشد واسطهها برای نه<br />

و است توزیع باز بیانگر اجتماع کل برای ممکن<br />

خصوصی کمپانی یک ثروت.‏ تولید تولید<br />

حوزهی از را مالی حوزهی است کند<br />

ارزیابی مولدتر خود سود کسب برای این<br />

با دهد.‏ افزایش را سرمایهاش بنابراین و تمایل<br />

میگیریم،‏ نظر در را کل وقتی حال هیچ<br />

مولد،‏ غیر بخشهای به ورود به سرمایه ناشی<br />

‏»سودهای نمیکند:‏ تولید جدیدی ثروت تنها<br />

بیمهای و بانکی تجاری،‏ سرمایهی از که<br />

پیچیدهای بازتوزیعی فرایندهای طریق از منتقل<br />

آنها به را افزوده ارزش از بخشی آلتواتر<br />

)۳۶:۱۹۷۸ حصولند«‏ قابل میکنند فیرکویزن(.‏<br />

و حقیقتاً‏<br />

توزیع باز اقتصاد،‏ تحریک جای به )۴۰:<br />

میدهد کاهش را انباشت نرخهای این<br />

در فزاینده سرمایهگذاری همانجا(.‏ حتا<br />

و اقتصادی رکود به میتواند حوزه،‏ شود<br />

منتهی انقباض سود<br />

که کارهایی تمام فردی سرمایهی برای مولدند.‏<br />

کار نوع به توجه بدون میآفرینند استفاده<br />

درآمدهایی از سوزی آتش بیمهی میشود<br />

ناشی اولیه پرداختهای از که میکند کردن<br />

اجتماعی یا و توزیع باز برای تنها که میرود.‏<br />

بهکار جامعه کل میان در ضررها میتواند<br />

بخش این فردی سرمایهی منظر از اما<br />

باشد،‏ متوسط حد از باالتر سودی منبع سطح<br />

در محتوایش-‏ اساس بر که هنگامی باز<br />

تنها میشود تعریف کل-‏ بهطور جامعه از<br />

میکند کمک آن است.‏ ضررها توزیع کنیم<br />

احتراز اقتصادی فعالیتهای بازماندن مداوم<br />

گسترهی در مستقیم غیر شکل به و منفعت<br />

همچنین آن باشیم.‏ داشته سهم بازتولید بنگاه<br />

یک هنوز اما میکند بیشتر را عمومی همانجا:‏‎۷‎‏(.‏<br />

‏)ببینید است مولد غیر تجاری<br />

حاد،‏ اقتصادی بحرانهای دورهی در حیات<br />

پول،‏ بهویژه و خدمات و کاالها شدن سفتهبازی<br />

طریق از و داشت را خود مستقل رشد<br />

برای آن بودن بیخطر دادن نشان و پیدا<br />

گسست تولید حوزهی از اقتصادی میکرد.‏<br />

شد<br />

موجود ثروت تمرکز محرک سفتهبازی به<br />

گسترده بازتولید تسریع بهجای نتیجه،‏ در محرومیت<br />

و رکود به مستقیم،‏ غیر صورت و افول روبه رشد نرخهای شد.‏ منتهی بیشتر استثمار<br />

و بیکاری نرخهای افزایش و منفی میشد<br />

ضمیمه شده محدود بازتولید این به که منفعت<br />

فردی کارایی اوج که میداد نشان میکند.‏<br />

نفی را عمومی اولویت<br />

مفهوم و تولید باز ما<br />

مولد،‏ غیر و مولد کار مفهوم تبع به آزمون<br />

مورد را بازتولید منطق میتوانیم کمک<br />

اولویت مفهوم توضیح به که دهیم قرار فرم<br />

با مرتبط کار که آنجا از کرد.‏ خواهد محتوا<br />

زاویهی از جوامع،‏ تمام در اجتماعی،‏ طرز<br />

این میشود؛ گرفته نظر در مولد غیر تحقق<br />

کار هم و زنده کار مورد در هم تلقی ساختمان،‏<br />

در که کاری میشود.‏ اعمال یافته متحقق<br />

ویژه سیکل یک در مواد یا تجهیزات به<br />

مربوط که متأخر سیکلهای در و میشود امور<br />

و تجارت نظیر مولد غیر حوزههای به<br />

که است ثروتی میگیرد،‏ قرار است مالی میشود<br />

مصرف مولد غیر شکل نئولیبرال<br />

بهویژه و نئوکالسیک چشماندازهای مطلق<br />

طبیعی،‏ بازار،‏ روابط که میکنند ادعا و گیجی به را آنها کار همین و ابدیاند و میکشد.‏<br />

اجتماعی محتوای و فرم سردرگمی تولید<br />

سود سرمایه برای که است آن مولد کار ثروتی<br />

و استفاده ارزش هیچ اگر حتا کند نکند.‏<br />

تولید نظام<br />

در فیرکویزن،‏ و آلتواتر نظر براساس که<br />

کاری نیروی تمام تولید،‏ بورژوایی میدهد<br />

افزایش یا حفظ را سرمایه-‏ مبنایش-‏ که<br />

حالی در شود تعریف مولد میتواند ضروری<br />

سیستم این درون که کاری نیروی میشود<br />

گرفته نظر در مولد غیر نیست ‏)همانجا:‏‎۶‎‏(‏<br />

براساس<br />

میتواند وضوح به یافته تحقق کار غیر<br />

یا مولد مثابهی به جایگاهش،‏ نوع حوزهی<br />

در کار آن شود:‏ طبقهبندی مولد غیر<br />

گردش،‏ حوزهی در و مولد بازتولید،‏ اختیاری<br />

نخست موضوع این است.‏ مولد درون<br />

که هنگامی نه اما میرسد بهنظر میگیرد.‏<br />

قرار تحلیل مورد بازتولید بافت سرمایهی<br />

چرخهی در که مادی کاالهای اضافی<br />

ارزش و ارزش شدهاند خلق موجود میشوند<br />

متحقق فروش طریق از تنها که را آن<br />

جریان در که کاالهایی میشوند.‏ شامل موجود<br />

اجتماعی ثروت میشوند خلق چرخه که<br />

بخشی درحالیکه میدهند.‏ افزایش را مولد<br />

غیر شکل به بعدی چرخهی جریان در تجهیزات<br />

و ساختمان نظیر میشود مصرف در<br />

سرمایه،‏ گردش محدودهی به مربوط شدهی<br />

مصرف ثروت عنوان به دوم چرخهی سرمایهگذاری<br />

این میگردد.‏ پدیدار مولد غیر گردش<br />

به هنگامیکه است ممکن غیرمولد ارزش<br />

تولید آن بهتبع و شده منتهی کاال بهتر به<br />

غیرمستقیم شکل به کند تسریع را اضافی شود.‏<br />

منجر اقتصادی رشد برای<br />

کارکردی گردش،‏ اینکه بهدلیل اقتصاددان<br />

برای میشود،‏ محسوب تولید حوزه<br />

این نیست محتوا نگران که نئوکالسیک نتیجه<br />

میکند.‏ جلوه ‏»مولد«‏ برابر بهشکلی ‏»بههنگام<br />

آلتواتر:‏ گفتهی به است؛ مشخص میان<br />

فرق بتوان مشکل ملی درآمد محاسبهی داد.‏<br />

تشخیص را آن مصرف و ارزش تولید بزرگ<br />

کیک از سهمی همچون درآمدها تمام میشوند.«‏<br />

گرفته نظر در اجتماعی تولید همانجا(‏<br />

)۸: ‏»کار<br />

که:‏ میکند استدالل اینگونه کوزلبک درآمد<br />

ارزش تخصیص میکند.‏ تولید ارزش که<br />

چرا است ممکن درآمد میکند.‏ تعیین را میشود«‏<br />

تقسیم که میکند تولید ارزشی کار که:‏<br />

میدهد ادامه او اما )۱۷۸:۱۹۹۸(. وارونه<br />

را حقیقت این بورژوایی ‏»وجدان میکند.‏<br />

تولید ارزش درآمد میدهد:‏ جلوه خلق<br />

ارزش فرد که میکند اثبات درآمد کسب است.«‏<br />

داشته درآمد آن ازای به و است کرده و ‏»سفتهبازان کوزلیک گفتهی به نتیجه در جامعه<br />

مفید اعضای مثابهی به معاملهگران باالترین<br />

از که کارگران ارزشمندترین و تصویر<br />

برخوردارند توجه و احترام ‏)همانجا(‏<br />

میشوند.«‏ و<br />

میکند تهدید را سیستم اولویت کار این به<br />

آن بازتولید برشرایط منفی شکل به بهطرز<br />

و میگذارد تأثیر کل یک مثابهی در<br />

حقیقتاً‏ که کاری از بیش توجهی،‏ قابل دارد،‏<br />

سهم شهروندان روزانهی حیات تداوم احترام<br />

و توجه مورد و شده قلمداد مولد است.‏<br />

نئوکالسیک اقتصاددانان سفتهبازی<br />

از تحلیلش ادامهی در کوزلیک غیر<br />

سرمایهگذاریهای این که میکند ادعا بهصورت<br />

هم و مستقیم بهصورت هم مولد میکنند.‏<br />

کند را اقتصادی رشد مستقیم غیر تقاضای<br />

درآمد،‏ توزیع بر آن منفی تأثیر افزایش<br />

درآمدهای با که است یافتهای کاهش آنها<br />

زیرا نمیشود جبران باالتر یافتهی این<br />

میشوند.‏ سفتهبازی صرف بیشتر نیز سرمایهگذاری<br />

جهانی،‏ شکنندهی تقاضای میشود:‏<br />

مانع را رشد ترتیب همان به و مولد درآمد<br />

از بخشی حق از برآورد،‏ و تخمین این منبع<br />

گرفتن درنظر بدون البته بودن ملی بخشی<br />

میشود برخوردار نظر مورد درآمد داده<br />

اختصاص دستمزدها و حقوقها به که مییابد…‏<br />

کاهش میشود واقعی<br />

ملی بردرآمد اثری هیچ سودها این خرید<br />

مصنوعی قدرت از استفاده ندارد…‏ باقی<br />

درآمدی بخشهای قدرت ضرورتاً‏ اینها،‏<br />

همهی و میدهد…‏ کاهش را مانده محاسبه<br />

را ملی درآمد که کسانی توجه حقیقتاً‏ ‏)‏‎۱۸۱‎‏:همانجا(‏<br />

نمیکند.‏ جلب میکنند 126<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


اقتصاد سیاسی<br />

جهانی شورشگر یا عصر جدید تیرگی؟ در باب تاریخچه‏ زوال<br />

اقتصاد آمریکا<br />

نوآم چامسکی<br />

ترجمه‏ محمودرضا عبداللهی<br />

صفحه 127<br />

جنبش تسخیر،‏ رخدادی بی اندازه شورانگیز<br />

و در واقع بیهمتا است.‏ چیزی از این دست<br />

حتی به ذهنم خطور نکرده بود.‏ اگر پیوندها<br />

و همبستگی هایی که ایجاد کرده دوره ی<br />

طوالنی و تاریک پیش رو را تاب آورد –<br />

چراکه پیروزی به سرعت حاصل نخواهدشد<br />

میتواند فرصتی مهم در تاریخ آمریکا<br />

شود.‏<br />

این واقعیت که جنبش تسخیر بیسابقه بوده<br />

کامالً‏ درست است.‏ از یاد نبریم،‏ این دورانی<br />

بیسابقه است – از دههی ۱۹۷۰ به این سو<br />

– و از نقطهعطفی در تاریخ آمریکا حکایت<br />

دارد.‏ برای قرن ها،‏ از زمانی که این کشور<br />

ایجاد شده،‏ جامعه ای تحول گرا،‏ اگر نه به<br />

شیوه هایی پسندیده،‏ به حساب می آمده است.‏<br />

این داستان دیگری است،‏ اما پیشرفت کلی<br />

به سوی ثروت،‏ صنعتی شدن،‏ توسعه،‏ و<br />

امید بوده.‏ توقعات یک همچو چیزهایی بوده<br />

است،حتی در نومیدانه ترین زمان ها.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

سنم آنقدرها هست که دوران رکود اقتصادی<br />

را به یاد بیاورم.‏ پس از گذشت چند سال<br />

نخست،‏ در اواسط دههی ۱۹۳۰، اوضاع<br />

واقعاً‏ از امروز سخت تر بود،‏ اما حال و هوا<br />

کامال فرق داشت.‏ حسی وجود داشت که ‏»ما<br />

باالخره از این گرفتاری رها خواهیم شد«،‏<br />

حتی در بین بیکاران،‏ از جمله بسیاری از<br />

خویشاوندانم،‏ این برداشت وجود داشت که<br />

‏»اوضاع بهتر می شود«.‏<br />

اتحادیه های کارگری مبارز،‏ به ویژه از<br />

طریق CIO ‏)کنگره سازمان های صنعتی(،‏<br />

متشکل میشدند.‏ کار به اعتصاب های نشسته<br />

کشید،‏ که برای دنیای تجارت ترسناک بود،‏<br />

درنشریات آن موقع آنها میتوانید موضوع را<br />

بیابید.‏ زیرا اعتصاب نشسته مرحله پیش از<br />

تسخیر کارخانه و ادارهی آن به دست خودتان<br />

است.‏ فکر اینکه کارگران کارخانهها را<br />

تسخیر کنند،‏ بر حسب اتفاق،‏ امروز نیز در<br />

دستور کار است،‏ و ما هم باید به آن فکر<br />

کنیم.‏ همچنین،‏ قانون نیو دیل ،New Deal<br />

در اثر فشار مردم،‏ در شرف تصویب بود.‏<br />

با وجود زمانهی عسرت،‏ حسی وجود داشت<br />

که « ما از آن رهایی خواهیم یافت«.‏<br />

اکنون اوضاع متفاوت است.‏ بر بسیاری از<br />

مردم ایاالت متحده،‏ حسی از ناامیدی،‏ و<br />

گاه درماندگی،‏ چیره است.‏ به نظرم این در<br />

تاریخ آمریکا به راستی جدید است و مبنایی<br />

عینی دارد.‏<br />

دربارهی طبقهی کارگر<br />

در دههی ۱۹۳۰، کارگران بیکار شده انتظار<br />

داشتند دوبارهی شغل هایشان را داشتند.‏ اگر<br />

شما امروز-‏ که میزان بیکاری کمابیش شبیه<br />

دوران رکود اقتصادی است-‏ کارگری باشید<br />

در بخش تولیدی،‏ و جریان های فعلی ادامه<br />

یابند،‏ شغل ها برنخواهند گشت.‏<br />

تغییرات در دههی ۱۹۷۰ رخ داد.‏ دالیل


128<br />

صفحه اصلی<br />

عوامل از یکی داریم.‏ آن برای بسیاری اقتصادی،‏<br />

نگار تاریخ برنر،‏ رابرت که آن،‏ میزان<br />

کاهش کرد،‏ مطرح را آن همه از بیش هم<br />

دیگری عوامل بود.‏ تولید بخش در سود تغییرهایی<br />

به منجر عوامل این داشت.‏ وجود رخ<br />

معکوس حرکتی شد-‏ اقتصاد در اساسی صنعتی<br />

سوی به پیشرفت سال صدها و داد و<br />

صنعتزدایی فرایند به توسعه و شدن صنعتی،‏<br />

تولید البته،‏ شد.‏ بدل توسعهزدایی ادامه<br />

خود کار به بسیار منفعت با خارج،‏ در است.‏<br />

نداشته کارثمری نیروی برای اما داده،‏ اقتصاد<br />

در بزرگی چرخش آن،‏ با همراه کاالهایی<br />

که تولیدی-‏ های بنگاه از داد،‏ روی یا<br />

دارند نیاز بدان مردم که کنند می تولید های<br />

دستکاری به کنند-‏ مصرف توانند می اقتصاد<br />

مالیهگرایی که بود موقع آن مالی.‏ شد.‏<br />

آغاز واقعاً‏ ها<br />

بانک دربارهی بهراستی<br />

ها بانک ۱۹۷۰، دههی از پیش تا بانک<br />

که ای وظیفه واقعا آنها بودند.‏ بانک انجام<br />

داری سرمایه دولت در بود قرار ها نشدهی<br />

استفاده سپردهی داشتند:‏ عهده بر دهند کاری<br />

به و میداشتند بر را شما بانکی حساب ای<br />

خانواده به کمک مثل سودمند،‏ بالقوه بچه<br />

فرستادن دانشگاه به یا خانه خرید برای ۱۹۷۰<br />

دههی در امر این میدادند.‏ انتقال ها،‏ رکود<br />

دوران از یافت.‏ چشمگیری دگرگونی وجود<br />

مالی بحران موقع،‏ آن تا اقتصادی دوران<br />

۱۹۶۰ و ۱۹۵۰ های دهه نداشت.‏ تاریخ<br />

در رشد باالترین بود،‏ عظیم رشد اقتصاد.‏<br />

تاریخ در باالترین شاید و آمریکا،‏ یک<br />

اوضاع بود.‏ برابریطلبانه رشدی این و جمعیت<br />

باالیی یکپنجم همچون پایینی پنجم زندگی<br />

سبک مردم از بسیاری بود.‏ خوب ‏»طبقهی<br />

اینجا در آنچه – یافتند متعارفی ‏»طبقهی<br />

کشورها دیگر در و متوسط«‏ واقعیت<br />

این و شود-‏ می نامیده کارگر«‏ گرفت.‏<br />

شتاب ۱۹۶۰ دههی در و داشت،‏ یک<br />

از پس ها،‏ سال آن در سیاسی فعالیت کشور<br />

این به واقعاً‏ نومیدکننده،‏ کامالً‏ دههی شدند.‏<br />

ماندنی که بخشید مدنیتی سریع<br />

دگرگونیهای ۱۹۷۰، دههی شروع با انتقال<br />

صنعتزدایی،‏ شد:‏ شروع ناگهانی و به<br />

چرخش و کشورها،‏ دیگر به تولید فرایند می<br />

رشد بهسرعت که مالی،‏ موسسات سوی و<br />

۱۹۵۰ های دهه در که بگویم باید کردند.‏ که<br />

بودیم چیزی آن توسعهی شاهد ۱۹۶۰، برتر”‏<br />

‏“تکنولوژی اقتصاد به بعد دهه چند در<br />

انقالب و اینترنت،‏ کامپیوتر،‏ گشت:‏ بدل دولتی<br />

بخش در اساساً‏ اطالعات آوری فن داد.‏<br />

رخ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله دور<br />

داد روی ۱۹۷۰ دههی در که تحوالتی ثروتی<br />

تجمع به انداخت.‏ راه به را باطلی این<br />

انجامید.‏ مالی بخشهای دست در فزاینده و<br />

اقتصاد به بسا وچه – نبود اقتصاد سود به عظیم<br />

تمرکز به اما زد-‏ می آسیب جامعه به انجامید.‏<br />

می ثروت پول<br />

و سیاست دربارهی به<br />

را سیاسی قدرت تمرکز ثروت تمرکز باعث<br />

سیاسی قدرت تمرکز و میآورد.‏ بار باطل<br />

دور این به که میشود قوانینی وضع قانونگذاری<br />

این بخشد.‏ می شدت و سرعت و<br />

مالی سیاستهای بود،‏ دوحزبی اساساً‏ که مورد<br />

در قوانینی همچنین و مالیاتی،‏ تغییرات آورد.‏<br />

پدید مقرراتزدایی و شرکتی راهبری افزایش<br />

انتخاباتی های هزینه آن،‏ همراه به بیشتر<br />

بسیار را سیاسی احزاب و یافت سریع می<br />

غرق بزرگ های شرکت مالی منابع در کرد.‏<br />

شدند.‏<br />

زایل زیادی های جنبه از احزاب این در<br />

کسی اگر که بود باب گونه این پیشتر شود،‏<br />

کمیسیونی عضو خواست می کنگره ارشدیت<br />

طریق از عمدتاً‏ را آن بایست می عرض<br />

در آورد.‏ می دست به خدمت و در<br />

پول گذاشتن شد پیشرفت راه سال،‏ چند به<br />

فرگوسن تام که موضوعی حزب،‏ صندوق را<br />

سیستم کل این است.‏ پرداخته آن به خوبی شرکت<br />

مالی منابع سمت به بیشتر مراتب به بخش<br />

سمت به پیش از بیش و ( بزرگ های داد.‏<br />

سوق مالی(‏ عمدتاً‏<br />

ثروت،‏ هولناک تمرکز به باطل دور این جمعیت،‏<br />

درصد یک باالی دهم یک دست در رکود<br />

از ای دوره حال،‏ همین در شد.‏ منجر آغاز<br />

جمعیت اکثریت برای را نزول حتی یا اما<br />

میگذراندند،‏ را خود روزگار مردم کرد.‏ کار<br />

ساعات نظیر مصنوعی روشهایی به تکیه<br />

و قرض،‏ و وام باالی میزان طوالنی،‏ مسکن<br />

حباب مثل امالک،‏ قیمت افزایش بر ایاالت<br />

در کار ساعات این بهسرعت اخیر.‏ ژاپن<br />

مانند صنعتی کشورهای دیگر از متحده رفت.‏<br />

باالتر اروپایی گوناگون کشورهای و اکثریت<br />

برای نزول و رکود از ای دوره پس شدید<br />

تمرکز از ای دوره همراه به جمعیت،‏ آمد.‏<br />

وجود به ثروت،‏ خواست<br />

و عمومی مشی خط بین همواره به<br />

اختالف این اما بوده،‏ اختالف مردمی واقع<br />

در را این است.‏ یافته افزایش شدت موضوع<br />

به کنید توجه ببینید.‏ توانید می اکنون متمرکز<br />

آن به واشنگتن در همه که عمدهای برای<br />

است،‏ درست بودجه.‏ کسری اند:‏ شده نیست.‏<br />

اصلی موضوع بودجه کسری مردم حساب<br />

به اصلی موضوع چندان واقع،‏ در است.‏<br />

بیکاری اصلی موضوع نمیآید.‏ ولی<br />

دارد،‏ وجود بودجه کسری کمیسیون در<br />

نیست.‏ موجود بیکاری برای کمیسیونی دارند.‏<br />

نظراتی مردم بودجه،‏ کسری زمینهی مردم<br />

بیاندازید.‏ نگاهی نظرسنجیها به ثروتمندان<br />

بر بیشتر مالیات طرفدار یکصدا کاهش<br />

نزول و رکود دورهی در که – هستند مزایای<br />

همین حفظ از نیز و – یافت بسیاری کنند.‏<br />

می حمایت محدود اجتماعی خالف<br />

شاید بودجه کسری کمیسیون تصمیم شالودهی<br />

تواند می تسخیر جنبش باشد.‏ این برابر<br />

در جدی مانعی که بسازد محکمی باشد.‏<br />

رفته نشانه را کشور قلب که تیری )۱(<br />

‏»پروکاریا«‏ و ساالر ثروتمند نظام نظر<br />

مد %۹۹ همان یا مردم،‏ عموم برای –<br />

بوده دشوار بسیار اوضاع تسخیر،‏ جنبش تواند<br />

می این شود.‏ هم بدتر است ممکن و برای<br />

باشد.‏ ناپذیری برگشت نزول دورهی خوب<br />

اوضاع % ۰٫۱ آن از بیشتر و % ۱ ثروتمندتر<br />

دیگری زمان هر از آنها است.‏ سیستم<br />

بر بیشتری کنترل و قدرتمندترند و و بیتوجهاند.‏ مردم سایر به و دارند سیاسی به<br />

که جایی تا باشد،‏ ممکن آن ادامهی اگر نه؟<br />

که چرا خُب،‏ است،‏ مربوط آنها چند<br />

طی آورید.‏ نظر در را گروپ«‏ ‏»سیتی شرکت<br />

فاسدترین از یکی گروپ سیتی دهه،‏ از<br />

بارها،‏ است،‏ بوده گذاری سرمایه های پول<br />

با االن،‏ همین تا و ریگان دوران اوایل دادش<br />

به عادی(‏ مردم ‏)پول دهندگان مالیات آن<br />

به خواهم نمی اند.‏ داده نجاتش و رسیده است.‏<br />

حیرتآور واقعا اما بپردازم،‏ برای<br />

بروشوری گروپ سیتی ۲۰۰۵، در عنوان<br />

با کرد منتشر گذاران سرمایه شرح<br />

تجمالت،‏ خرید ‏»ثروتمندساالری:‏ سرمایه<br />

از جزوه این جهانی«.‏ توازنی بی را<br />

پولهایشان خواست می مصرانه گذاران آن<br />

در بدهند.‏ جا ثروتمندساالری نمایهی در می<br />

تقسیم اردوگاه دو به ‏»جهان بود،‏ آمده انسانها.«‏<br />

باقی و ثروتمندساالران شود:‏ پول،‏<br />

صاحبان همان یا ثروتمندساالران،‏ …<br />

و خرند می لوکس کاالهای که اند کسانی گروپ<br />

سیتی است.‏ ماجرا وسط درست این و بسیار<br />

کارکرد ثروتش شاخص کرد می ادعا بقیه<br />

به راجع دارد.‏ بورس بازار از بهتری اصالً‏<br />

کنیم.‏ می رهایشان خدا امان به هم،‏ و<br />

دور همین باید دهیم.‏ نمی بقیه به اهمیتی کمک<br />

قدرتمند دولتی ایجاد به و باشند بر هچل<br />

به وقتی و کند حمایت ما از که کنند جز<br />

به اساس،‏ در اما برسد،‏ دادمان به افتادیم این<br />

روزها این داشت.‏ نخواهند کارکردی این مردمی<br />

نامند-‏ می ‏»پروکاریا«‏ گاهی را بقیه


صفحه 129<br />

که حیاتی بی ثبات در حاشیهی جامعه دارند.‏<br />

البته،‏ این دیگر حاشیه نیست،‏ دارد تبدیل به<br />

بخش قابل مالحظهای از جامعهی ایاالت<br />

متحده و به واقع جاهای دیگر می شود.‏ این<br />

را میتوان به فال نیک گرفت!‏<br />

بنابراین،‏ برای مثال آلن گرینسپن،‏ رییس<br />

فدرال رزرو ‏)بانک مرکزی آمریکا(،‏ که<br />

کارشناسان اقتصاد – وقتی هنوز ‏»آلنِ‏<br />

مقدس«‏ بود-‏ یکی از بزرگترین اقتصاددانان<br />

همهی زمان ها می خواندندش ( و این پیش<br />

از ورشستگی ای بود که او در اصل مقصر<br />

آن قلمداد شد(،‏ در دوران کلینتون در کنگره<br />

شهادت می داد که اقتصاد بزرگی که او<br />

سرپرستی می کند چه معجزاتی کرده است.‏<br />

او می گفت که بخش عمده ای از موفقیت این<br />

اقتصاد بر پایهی چیزی است که او ‏»رشد<br />

ناامنی کارگران«‏ می نامید.‏ اگر کارگران<br />

امنیت شغلی ندارند،‏ بخشی از پروکاریا<br />

محسوب می شوند که در ناامنی زندگی<br />

می کنند،‏ مطالبه و توقعی ندارند،‏ تالشی<br />

برای دستمزد باالتر نمی کنند،‏ مزایای<br />

بهتری به آنان تعلق نخواهد گرفت.‏ هر وقت<br />

نخواستیمشان،‏ با اردنگی بیرونشان می کنیم.‏<br />

و این چیزی است که،‏ به زبان فنی،‏ اقتصاد<br />

سالم خوانده می شود.‏ و گرینسپن برای این<br />

بی اندازه ستایش و تحسین می شد.‏<br />

خوب،‏ حاال جهان،‏ در نگاه جنبش تسخیر،‏<br />

واقعا به دو گروه ثروتمندان و طبقهی ناپایدار<br />

تقسیم می شود-‏ %۱ ها و %۹۹ ها،‏ که ممکن<br />

است در ارقام دقیق نباشد اما در تصویر<br />

کامال درست است.‏ حاال،‏ ثروتمندساالری<br />

درست وسط ماجراست و می تواند همین<br />

طور ادامه دهد.‏<br />

اگر چنین شود،‏ آن برگشت تاریخی که<br />

در دههی ۱۹۷۰ آغاز شد ممکن است<br />

برگشتناپذیر شود؛ این جایی است که در<br />

حال حرکت به سمتش هستیم.‏ جنبش تسخیر<br />

نخستین واکنش واقعی،‏ مهم،‏ و مردمی است<br />

که قادر است مانع این پسرفت شود.‏ با این<br />

حال،‏ الزم است این واقعیت را بپذیریم که<br />

این مبارزهای سخت و طوالنی خواهد بود.‏<br />

پیروزی همین فردا به دست نمی آید.‏ باید<br />

ساختارهایی را پدید آورد که ماندگار باشند<br />

و سختی ها را تاب آورند و بتوانند پیروزی<br />

های بزرگ به بار آورند.‏ کارهای بسیاری<br />

هست که باید انجام داد.‏<br />

به سوی تصاحب کارگری<br />

پیشتر اشاره کردم که در دههی ۱۹۳۰ یکی<br />

از مؤثرترین حربه ها اعتصاب نشسته بود<br />

و دلیلی ساده داشت:‏ این گامی است پیش از<br />

تصاحب کارخانه.‏ در طول دههی ۱۹۷۰،<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

وقتی افول شروع شده بود،‏ شاهد رویدادهای<br />

مهمی بودیم.‏ در ۱۹۷۷، یو.اس استیل تصمیم<br />

گرفت یکی از مهمترین کارخانه هایش را در<br />

‏»یانگ استونِ«‏ اوهایو تعطیل کند.‏ کارگران<br />

و اهالی آنجا،‏ به جای ترک کردن محل،‏ متحد<br />

شدند و آن را ازشرکت خریدند؛ کارخانه<br />

به نیروی کار تحویل داده شد و بدل شد به<br />

مجتمعی تحت اداره و نظارت کارگران.‏ آنها<br />

پیروز نشدند،‏ اما اگر حمایت مردمی کافی<br />

وجود می داشت،‏ پیروزی دور از دسترس<br />

نبود.‏ این موضوعی است که گار آلپرویتز و<br />

استاوتون لیند،‏ وکیل کارگران و اهالی آنجا،‏<br />

به تفصیل بیان کرده اند.‏<br />

این پیروزیای نسبی بود،‏ دستآخر شکست<br />

خوردند،‏ اما این واقعه تالش های دیگری<br />

را به موجب شد.‏ حاال،‏ در سراسر اوهایو،‏<br />

و دیگر جاها،‏ به صدها،‏ بلکه هزاران،‏<br />

صنایع نه چندان کوچکی بر می خوریم که<br />

کارگران/اهالی در تملک خود دارند و خود<br />

کارگران آنها را اداره می کنند.‏ این پایهی<br />

انقالبی واقعی است که به این شکل در حال<br />

رخ دادن است.‏<br />

در یکی از حومههای بوستون،‏ حدود یک<br />

سال پیش،‏ چیزی مشابه روی داد.‏ شرکتی<br />

چندملیتی تصمیم گرفت مجتمعی سودآور و<br />

کارآمد را،‏ که تولید کنندهی تکنولوژی مدرن<br />

بود،‏ تعطیل کند.‏ از قرار معلوم،‏ این کارخانه<br />

آن قدر که باید وشاید برایشان پرمنفعت نبود.‏<br />

کارگران و اتحادیهی آنها پیشنهاد خرید،‏<br />

تصاحب،‏ و ادارهی آن را داد.‏ درعوض،‏<br />

شرکت چندملیتی،‏ شاید به سبب تعصب<br />

طبقاتی،‏ تصمیم به بستن آن گرفت.‏ به نظرم<br />

آنها نمیخواهند چنین چیزهایی روی دهد.‏<br />

اگر حمایت مردمی کافی وجود داشت،‏<br />

اگر چیزی شبیه جنبش تسخیر وجود می<br />

داشت که بتواند وارد معرکه شود،‏ پیروزی<br />

امکانپذیر بود.‏<br />

وقایعی از این دست در حال رخ دادن<br />

است.‏ در واقع،‏ بعضی از آنها بنیادیاند.‏<br />

مدتی پیش،‏ باراک اوباما،‏ به عنوان رییس<br />

جمهور،‏ ادارهی صنایع اتومبیل سازی<br />

را،‏ که اساسا پیشترا در تملک مردم قرار<br />

داشت،‏ در دست گرفت؛ کارهای بسیاری می<br />

توانست صورت گیرد.‏ آنچه صورت گرفت<br />

این بود:‏ تجدید سازمان،‏ به نحوی که دوباره<br />

به مالکانش،‏ یا افرادی نظیر آنان،‏ پس داده<br />

شوند،‏ و به راه قدیم ادامه دهند.‏<br />

امکان دیگر آن بود که به نیروی کار تحویل<br />

داده شود – که به هر حال مالک اصلی آن<br />

بود-‏ و به نظام صنعتی عمده ای بدل گردد،‏<br />

با مدیریت و در تملک کارگران،‏ و بخش<br />

بزرگی از اقتصاد شود و چیزهایی تولید کند<br />

که مردم نیاز دارند؛ و چه چیزهایی که ما<br />

نیاز نداریم.‏<br />

همگی می دانیم یا باید بدانیم که ایاالت متحده<br />

در حمل و نقل سریع بی اندازه عقب مانده<br />

است،‏ و این مشکلی جدی است.‏ نه تنها در<br />

زندگی مردم،‏ که در اقتصاد تأثیر گذاشته<br />

است.‏ در این باره،‏ قضیه ای شخصی را<br />

مثال بزنم.‏ چند ماه پیش،‏ سخنرانیهایی در<br />

فرانسه برگزار کردم و می بایست قطاری<br />

را از آوینیون در جنوب فرانسه تا فرودگاه<br />

شارل دوگل سوار می شدم،‏ مسیری برابر<br />

واشنگتن دی سی به بوستون،‏ که دو ساعت<br />

طول کشید.‏ نمی دانم تا به حال از واشنگتن<br />

به بوستون با قطار سفر کرده اید یا نه؟<br />

سرعت آن همان است که ۶۰ سال پیش بود،‏<br />

وقتی من و همسرم برای اولین بار سوار آن<br />

شدیم؛ این مایهی ننگ است.‏<br />

اینجا هم می توان مثل اروپا عمل کرد.‏<br />

قابلیتش وجود دارد،‏ نیروی کار ماهر.‏ اگر<br />

کمک مردمی وجود می داشت،‏ دگرگونی<br />

عمده ای در اقتصاد رخ میداد.‏<br />

برای آنکه کار را عجیب و غریب تر کنیم،‏<br />

درست هنگامی که این گزینه کنار گذاشته<br />

شد،‏ دولت اوباما وزیر حمل و نقل اش را<br />

به اسپانیا فرستاد تا قراردادی برای توسعهی<br />

راه آهن سریع ببندد،‏ کاری که می شد با<br />

همان ماشین زنگارگرفتهای که تعطیل شده<br />

بود انجام داد.‏ اینها دالیلی طبقاتی دارد و<br />

بازتاب فقدان بسیج سیاسی مردمی است.‏<br />

تغییرات آب و هوایی و سالح های اتمی<br />

من به مسائل داخلی پرداختم،‏ اما دو تحول<br />

خطرناک در عرصهی بینالمللی در حال رخ<br />

دادن است و مثل بختکی روی هر آنچه که<br />

می خواهیم بحث کنیم میافتد.‏ برای نخستین<br />

بار در طول تاریخ بشر،‏ تهدیدهایی واقعی<br />

در کمین ادامهی حیات گونههای جانداران<br />

است.‏<br />

یکی از ۱۹۴۵ به این سو ما را رها نکرده<br />

است.‏ تا حاال هم معجزه بوده که از شرّ‏ آن<br />

در امان ماندهایم،‏ و آن خطر جنگ اتمی و<br />

سالح های اتمی است.‏ گرچه زیاد به آن<br />

پرداخته نمیشود،‏ سیاست های دولت ایاالت<br />

متحده و متحدانش این تهدید را افزایش داده<br />

است.‏ اگر کاری درباره اش صورت نگیرد<br />

به دردسر خواهیم افتاد.‏<br />

دیگری،‏ البته،‏ فاجعهی زیستمحیطی است.‏<br />

در عمل،‏ تمام کشورهای جهان،‏ برای اینکه<br />

کاری کرده باشند،‏ هر قدر هم نصفه و نیمه،‏<br />

حداقل دست به اقداماتی زده اند.‏ ایاالت<br />

متحده هم قدم هایی برداشته که عمدتا در


dollahi@gmail.co<br />

The original text (A Rebellious<br />

World or a New Dark Age? On<br />

the History of the US Economy<br />

in Decline by Noam Chomsky)<br />

is also attached and the whole<br />

article is available on this ad-<br />

:dress<br />

https://www.commondreams.<br />

1-08/05/2012/org/view<br />

جهت شتاب بخشیدن به این تهدید بوده!‏ اینجا<br />

تنها کشور مهمی بوده که نه تنها دست به<br />

عمل سازندهای برای حفظ محیط زیست<br />

نزده،‏ که حتی به این قافله نپیوسته است و،‏<br />

از خیلی جهات،‏ حتی خواسته آن را به عقب<br />

برگرداند.‏<br />

این به تبلیغات عظیمی برمیگردد که دنیای<br />

تجارت،‏ آشکارا و خودخواهانه،‏ انجام داده<br />

تا بکوشد مردم را متقاعد سازد که تغییرات<br />

زیستمحیطی دوزوکلک روشنفکرهاست<br />

و ‏»چرا باید به حرف این دانشمندها گوش<br />

کرد؟«.‏<br />

به واقع،‏ داریم به دوران های سیاه عقبگرد<br />

می کنیم و این شوخی نیست.‏ اگر آنچه که<br />

در قدرتمندترین و ثروتمندترین کشور دنیا<br />

در طول تاریخ در حال رخ دادن است،‏ یعنی<br />

این فاجعه،‏ گرفته نشود،‏ به فاصلهی یکی دو<br />

نسل،‏ دیگر چیزهایی که ما از آن صحبت<br />

می کنیم اهمیتی نخواهد داشت.‏ باید خیلی<br />

زود،‏ کاری دلسوزانه و مداوم برای حل آن<br />

انجام داد.‏<br />

شروع و تداوم چنین کاری آسان نخواهد<br />

بود.‏ موانع،‏ سختی ها،‏ و گرفتاری هایی<br />

پیش خواهد آمد که اجتنابناپذیر است.‏ اما<br />

اگر همبستگیای که سال گذشته اینجا در این<br />

کشور و در دیگر کشورها به وجود آمد به<br />

رشد خود ادامه دهد،‏ شانس ما برای آینده ای<br />

روشن کم نخواهد بود.‏<br />

پینویسها‏<br />

انسان شناسی و فرهنگ<br />

خوب،‏ حاال جهان،‏ در نگاه جنبش<br />

تسخیر،‏ واقعا به دو گروه ثرومتندان<br />

و طبقهی ناپایدار تقسیم می شود-‏<br />

%۱ ها و %۹۹ ها،‏ که ممکن است در<br />

ارقام دقیق نباشد اما در تصویر کامال<br />

درست است.‏ حاال،‏ ثرومتندساالری<br />

درست وسط ماجراست و می تواند<br />

همین طور ادامه دهد.‏<br />

• مقاله باال ترجمهای است از:‏<br />

Noam Chomsky, A Rebellious<br />

World or a New Dark Age? On<br />

the History of the US Economy<br />

,in Decline<br />

https://www.commondreams.<br />

1-08/05/2012/org/view<br />

)1( Precariat منظور بخش بیثباتی<br />

از طبقهی کارگر یا پرولتاریا است که به<br />

سبب تحوالت چند دههی اخیر در زمینهی<br />

برونسپاری،‏ قراردادهای موقت کاری و<br />

مانند آن به وجود آمده است.‏ این واژه به<br />

سبک واژه کالسیک پرولتاریا و از ریشه<br />

precarious یعنی بیثبات و پرخطر<br />

ساخته شده است و برخی جامعهشناسان<br />

این طبقه را فعاالن اصلی جنبشهای جدید<br />

ضد سیستمی در وال استریت و نیز در بهار<br />

عربی میدانند.‏<br />

ایمیل مترجم:‏ mahmoud.reza.ab-<br />

صفحه 130<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


اقتصاد سیاسی<br />

دیپلماسی تلفن همراه برای سیطره بر تهی دستان<br />

لورانس آالر<br />

دانشیار دانشگاه لیل ٣ و پاریس ٣، نویسندۀ کتابهای ‏»اسطورۀ تلفن همراه«،‏ ‏»شوالیۀ آبی«‏ )٢٠١٠( و ‏»آینده رسانه ها،‏ مبارزه از راه<br />

انترنت،‏ راهی میان وادادگی و تجربه«‏ ‏)با کمک اولیویه بلوندو Blondeau( ))Olivier ، انتشارات آمستردام در پاریس )٢٠٠٧(.<br />

ترجمه:‏ محسن حافظیان<br />

صفحه 131<br />

همدست با صاحبکاران بخش خصوصی و<br />

کنشگران بشر دوستانه،‏ ایاالت متحده داو<br />

خویش را بر تکنولوژی های نوین گذاشته<br />

است<br />

دیپلماسی تلفن همراه برای سیطره بر تهی<br />

دستان<br />

پس از کودتا در کشور مالی،‏ مدیر<br />

ماکروسافت در آفریقا،‏ شَیخ مدیبو دیارا،‏ به<br />

نخست وزیری رسید.‏ گوگل که برخی از<br />

کارمندانش در « بهار عرب » وسیعا فعال<br />

بودند،‏ کنشگران حقوق بشر را استخدام می<br />

کند و وزیر امور خارجۀ امریکا هیالری<br />

کلینتون با ادغام بازار و فن آموری از<br />

برنامه های بشردوستانه پشتیبانی می کند:‏<br />

بدین ترتیب دوران دیپلماسی دیجیتالی از راه<br />

می رسد.‏<br />

چند ساعتی پس از زمین لرزۀ ١٢ ژانویۀ<br />

٢٠٠٩ در هاییتی،‏ اقدامات گوناگونی امکانی<br />

فراهم آوردند که نیازها،‏ درخواست کمکها<br />

طبقه بندی شود و به درخواست خانواده<br />

هایی که کسانشان را از دست داده اند پاسخ<br />

داده شود.‏ پاتریک مایر،‏ استاد و پژوهشگر<br />

متخصص در مدیریت بحران،‏ با برنامۀ<br />

داوید کوبیا،‏ اهل کنیا،‏ همکاری می کند.‏ وی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

در سال ٢٠٠٧ سامانه ای به نام اوشاهیدی<br />

)Ushahidi( را طرح کرده بود که به<br />

شهروندان امکان گزارش درگیریهای بعد از<br />

انتخابات را می¬داد.‏ همان زمانی که مایر و<br />

کوبیا در کار راه اندازی سامانۀ اعالم خطری<br />

محلی بودند که از راه تلفن همراه به کار<br />

گرفته می شد،‏ به گونه ای باور نکردنی،‏ این<br />

ابزار مبنای اطالع رسانی فوری در هاییتی<br />

شد.‏ موسسۀ دیژی سل این کار را جهت می<br />

داد و تنها یک شمارۀ ۴۶٣۶ را در اختیار<br />

مردم هاییتی گذاست که بتوانند وضعیتهای<br />

بحرانی را خبر دهند.‏ و چنین بود که جان<br />

بسیاری نجات یافت.‏<br />

با کمک پیامک تلفنهای همراه و ابزارهای<br />

نصب شدۀ محلی،‏ اوشاهیدی با ابزارهای<br />

اندکی امکان پاسخ گویی سریع را فراهم<br />

آورده بود.‏ از تمامی کشور اعالم خبر از گم<br />

شده ها،‏ کمبود خوراک یا آب در یتیم خانه<br />

ها،‏ نجات یافتگان و غیره به راه افتاد.‏ نخست<br />

پیامکها به فرانسه و انگلیسی و کرئول توسط<br />

سازمانهای غیردولتی ساماسورس Sa-<br />

Crowd-( و کراوفالور )masource<br />

،)flower ترجمه شد،‏ و پس از بررسی محل<br />

ارسال و طبقه بندی،‏ آنها را گروهی داوطلب<br />

که در مدرسه ای مستقر در ماساچوست به<br />

نام مدرسۀ حقوق و دیپلماسی روی نقشه<br />

ای منتقل کردند.‏ این همان مدرسه ای است<br />

که مایر در آن جا تدریس می کند.‏ به لطف<br />

پیوندی که سازمان اینستد )InSTEDD( از<br />

طریق پیامکها برقرار کرده بود،‏ پایگاهی<br />

امریکایی و متخصص در مدیریت رایانه<br />

ای شرایط بحرانی،‏ صلیب سرخ و همچنین<br />

دریاداران آمریکایی،‏ توانایی این را یافتند<br />

که اعالنهای شرایط خطرناک و جای<br />

آنها را دریابند.‏ این پیوند بی¬سابقه میان<br />

متخصصین رایانه کنیایی و ارتش آمریکا،‏<br />

نقشی قطعی در تبیین روشهای جدید،‏ با پی<br />

گیری¬های هیالری کلینتون،‏ در حکومت<br />

آمریکا داشته است.‏<br />

آشکار است که آمریکایی ها سنت دور<br />

و درازی در بهره گیری از فن آوری<br />

ارتباطات برای انتقال ‏»صدای آمریکا«‏<br />

دارند.‏ ‏»صدای آمریکا«‏ نام رادیویی است<br />

که در همۀ جهان پخش می شود و در طی<br />

جنگ جهانی دوم برای حمایت از منافع<br />

آمریکایی ها راه اندازی شده است.‏ با این<br />

حال در چند سال گذشته ابزار توانایی<br />

هوشمند power( )smart در برنامه های<br />

راهبردی آمریکا یک محور شده است.‏ گونه<br />

ای از سافت پاورِ‏ ‏)توانایی نرم(‏ – که هدفش<br />

بکار گیری ابزارهای تاثیر گذارِ‏ غیر خشن<br />

چون فرهنگ و ایدئولوژی،‏ توسط ژوزف<br />

(


صفحه 132<br />

نای ساخته شده است.‏ بهره گیری از این<br />

‏»توانایی هوشمند«‏ در سال ٢٠٠۴ توسط<br />

خانم سوزان نوسل،‏ سرپرست سازمان<br />

دیدبان حقوق بشر،‏ به نظریه ای تبدیل شده<br />

است که بنا به آن،‏ منطبق بر هر شرایطی<br />

فهرستی از ابزار دیپلماسی،‏ اقتصادی،‏<br />

نظامی،‏ سیاسی،‏ قانونی و یا فرهنگی را می<br />

توان ارایه داد.‏ هدف همچنین کمک کردن به<br />

موسسات آمریکایی سطوح باالی فن آوری<br />

در چهارچوب همکاری های به روز شدۀ<br />

حکومت با بازار و سازمانهای غیر دولتی<br />

)ONG( و یا بنیادهای نیکوکاری است.‏ با<br />

این نظریه،‏ دیپلماسی آمریکایی راه بر یک<br />

الگوی اقتصادی می گشاید که بخش بازار<br />

و بخش خدمات غیرانتفاعی را به هم پیوند<br />

می دهد.‏<br />

ابزاری برای دور زدن سانسور اینترنتی<br />

(<br />

شبکه ارتباطات رایانه ای و تلفنهای همراه<br />

ابزار ویژه این برنامه اند.‏ در این باره،‏ خانم<br />

کلینتون در گفتگوی مهم خود در تاریخ ١۵<br />

فوریه ٢٠١١ می گوید:‏ ‏»گروه فنی برنامۀ<br />

نقشه جغرافیائی با توانائی کنش متقابل را در<br />

اختیار ما گذاشته است که با کمک آنها می<br />

توانیم نیازها و منابع را شناسایی کنیم.‏ همین<br />

دوشنبه ‏]در هاییتی[‏ دختر ٧ ساله و دو زن<br />

از زیر آوار فروشگاهی،‏ که فرو ریخته بود،‏<br />

توسط یک گروه جستجو و نجات آمریکایی<br />

پیدا شدند.‏ اینها پیامکی برای دریافت کمک<br />

فرستاده بودند.«‏ برای پیشبرد دمکراسی و<br />

حقوق بشر،‏ وی بر ضرورت دستیابی مردم<br />

به این فن آوری تاکید می کند و فراخوان<br />

می دهد به ‏»شراکت در این صنعت،‏ فضای<br />

دانشگاهی و انجمنهای غیر دولتی )ONG(<br />

را برای ساماندهی به تالشی مداوم و امکان<br />

بهره برداری از فن آوری ارتباطات را فراهم<br />

می آورد و آن را در راه اهداف دیپلماسی ما<br />

به کار می گیرد.«‏ ١( کاموسیون Com-(<br />

،)motion با بودجه ای ٢ میلیون دالری،‏<br />

پروژۀ نمونۀ این رویکرد است.‏ این برنامه<br />

شبکه¬ای از تلفن همراه مستقل است که بر<br />

مبنای اصول اینترنتی کار می کند و در یک<br />

چمدان جای می گیرد.‏ این ابزار به فعاالن<br />

‏]سیاسی[‏ امکان می دهد که از سانسور شبکه<br />

بگذرند،‏ بیاد می آوریم که در دوران حسنی<br />

مبارک در ژانویۀ ٢٠١١ درست پیش از<br />

سقوط حسنی مبارک اینترنت قطع شده بود.‏<br />

در سرآغاز این پروژه،‏ یک فعال هوادار<br />

نرم افزار آزاد و آزادی اینترنتی،‏ آقای ساشا<br />

میانرات بوده است که می خواهد با وی-فی<br />

)Wi-Fi( رایانه های دستی و تلفنهای همراه<br />

را به هم مرتبط کند تا بتواند یک زیرساختار<br />

بی سیم را با توانایی باالی انتقال داده ها<br />

بسازد)‏‎٢‎‏(‏ و با آن ابزار امنیتی امکان این را<br />

فراهم آورد که کاربران ناشناس بمانند.‏ چنین<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

بود که به گونه ای متناقض،‏ همان زمان که<br />

ویکیلیکس )WikiLeaks( در کار دستبرد<br />

زدن به مداراک وزارت امور خارجه آمریکا<br />

بود،‏ هوش دیپلماتیک به معضل فعالیتهای<br />

هک کنندگان )Hacktivistes( می<br />

پرداخت.‏ )٣(<br />

افغانستان اولین گسترۀ آزمایش این فن<br />

آوری-‏ دیپلماتیک )۴( بوده است.‏ در سال<br />

٢٠٠٩، ١۵ میلیون از مردمان این کشور<br />

٣٠ میلیونی مشترک تلفن همراه بوده اند.‏<br />

۶۵ درصد این مشترکین به هم پیامک<br />

می فرستند و بیش از ۵٠ درصد آنها از<br />

تلفن همراه خود برای گوش دادن به رادیو<br />

استفاده می کنند.‏ با این داده ها،‏ ارتش آمریکا<br />

متوجه این شد که طالبان در مناطقی که<br />

کمتر زیر پوشش تلفنهای دستی اند فعالترند<br />

و با پی بردن به این رابطه،‏ ارتش آمریکا<br />

١١٣ میلیون دالر برای گسترش ارتباطات<br />

غیرنظامی،‏ به همراه برنامه ای راهبردی که<br />

تبلیغات و توسعۀ اقتصادی را در بر داشت،‏<br />

سرمایه گذاری کرد.‏ از دیگر سو،‏ پلیس<br />

افغانستان برای مبارزه با فساد مالی دستمزد<br />

کارمندان خود را نه با پول نقد که به واسطۀ<br />

تلفن های همراه م.‏ پیزا )M-PAISA( می<br />

پردازد.‏ ۵( )<br />

دست اندرکاران گوناگون بر تنوع به کار<br />

گیری فن آوری سیاسی می افزایند.‏ از میان<br />

آنها می توان از برنامۀ ‏»جاده های ابریشم<br />

رایانه ای«‏ نام برد که به دست گروه Inter-<br />

net Bar Organization راه اندازی شده<br />

است.‏ می دانیم که ٨۵ درصد مردم افغانستان<br />

از راه کشاورزی روزگار می گذرانند؛ پس<br />

از سالها جنگ،‏ درگیری های فراوانی بر<br />

سر مالکیت زمینها به وجود آمده است.‏ به<br />

دنبال این درگیری ها،‏ بهره گیری از برنامه<br />

های راهیاب ،)GPS( تصویر و پیامکها<br />

برای فرستادن اطالعات به گونه ای امن در<br />

یک بایگانی داده ها به کار گرفته شده است.‏<br />

چنین است که یک دفتر اسناد رسمی مجازی<br />

شکل گرفته است و یک همراهی حقوقی در<br />

پیوند با حقوق عرفی هم در دسترس است تا<br />

این اختالفها را پایان بخشد.‏<br />

توانایی هوشمند power( )smart همچنین<br />

در نظارت بر انتخابات به کار گرفته می<br />

شود،‏ نمونۀ آن را در گینه،‏ در آفریقا می بینیم.‏<br />

سفارت آمریکا در گینه از کمیتۀ انتخاباتی<br />

این کشور برای راه انداختن برنامه ای به<br />

نام « رای میدهم،‏ می بینم و می فرستم«‏<br />

پشتیبانی کرده است.‏ این برنامه امکان این<br />

را فراهم آورد که،‏ به هنگام انتخابات ٢٧<br />

ژوئن ٢٠١٠، پیامکها از طریق یک سایت<br />

از سوی رای دهندگان و ناظران بررسی و<br />

تحلیل شوند.‏ )۶( سفارت فرانسه با مرکزی<br />

مطبوعاتی در این برنامه شرکت کرده بود.‏<br />

نظارت رسمی و ‏»نظارت شدن«‏ شهروندی<br />

‏)به مانند مورد اوشاهیدی در کنیا(‏ که گاه<br />

از راهکارهای همانندی استفاده می کنند،‏<br />

همدیگر را کامل می کنند.‏ در سالهای ٢٠١٠<br />

و ، ٢٠١١ در سودان،‏ کنترل انتخابات<br />

توسط شهروندان از سوی دپارتمان حکومتی<br />

آمریکا پشتیبانی شد.‏ پیش از این هم سامانه<br />

هایی که از برنامۀ اوشاهیدی الهام گرفته<br />

بودند در کشورهای اتیوپی،‏ مصر،‏ تانزانیا،‏<br />

ساحل عاج و در لیبریا بکار برده شده بودند.‏<br />

)٧( گزارشهای ارسالی هم تقلبها ‏)ناشدنی<br />

بودن رای دادن،‏ کمبود تعرفۀ انتخاباتی برای<br />

برخی کاندیداها،…(‏ و هم نابسامانی های<br />

دوران انتخابات ‏)زورگویی،‏ نابرابری ها،‏<br />

تهییج نژادی،…(‏ را در بر می گرفت و<br />

امکان اطالع رسانی در بارۀ خشونتهای پس<br />

از انتخابات را هم فراهم آورد.‏<br />

به کمک تلفنهای همراه،‏ که نسبت به یک<br />

رایانه در شرایط نظارت بیشتر در دسترس<br />

قرار دارند،‏ کارهای غیرقانونی با سرعت<br />

ارسال پیامکها روی نقشه مشخص می شوند.‏<br />

این رویکرد ریشه در حساب پذیربودن ac-<br />

) countability دارد ، واژه ای که ترجمه<br />

اش به فرانسه دشوار است.‏ اگر چه در حوزۀ<br />

سیاسی،‏ این واژه ‏»پاسخگوکردن«‏ دولتها<br />

معنی می دهد،‏ در حوزۀ جامعه شناسی واژه<br />

یاد شده به شبکه ای از مفاهیم اشاره دارد<br />

که مستند بودن،‏ آشکاربودن و پاسخگویی را<br />

در بر می گیرد.‏ )٨( در این چهارچوب،‏<br />

آشکاربودن از فلسفه ای سیاسی ناشی می<br />

شود که به ما اجازه می دهد که به پیمانی<br />

اسنادی برسیم،‏ به این معنی که نتوان]در<br />

شرایطی[‏ انکار کرد که ‏»در جایی برای<br />

کسی اتفاقی افتاده است«،‏ و پاسخگویی<br />

همگانی را به دنبال داشته باشد.‏<br />

(<br />

از شهر سیلیکون واله Val- Silicon<br />

(<br />

)ley خانم کلینتون برای تمامی کارفرمایان<br />

حوزۀ فن آوری پیام زیر را فرستاده است:‏<br />

‏»ضروری است که از افرادی که در پشت<br />

سازوکار این دستگاهها قرار دارند،‏ یعنی از<br />

مخترعین و خودِ‏ کارفرمایان،‏ پشتیبانی کنیم.‏<br />

ما می دانیم که بسیاری صاحبان صنایع آماده<br />

اند که بخشی از تخصص کارکنانشان را وقف<br />

حل مشکالت موجود جهان کنند ولی اغلب<br />

نمی دانند چگونه آن را به انجام برسانند.‏<br />

چگونه کار را آغاز کنند؟ چه نگاهی می<br />

تواند بیشترین تاثیر را داشته باشد؟«‏ )٩( این<br />

سخنان،‏ که در حمایت از همکاری صنعت<br />

فراورده¬های همراه )١٠( در آفریقا گفته<br />

شده است،‏ بخشی از فراخوانی است برای<br />

همکاری میان دیپلماتها،‏ صاحبان صنایع و<br />

انجمنهای غیر انتفاعی.‏


صفحه 133<br />

افریقا بازاری پررونق<br />

آیا این فراخوانی به خیرخواهان است؟<br />

فقط این نیست.‏ پس از آسیا،‏ آفریقا دومین<br />

بازاری است که بیشترین توسعۀ این صنعت<br />

را داشته است.‏ در نوشتۀ ‏»گزارش نهایی<br />

سال ٢٠١١، بررسی صنعت فراورده¬های<br />

همراه آفریقا«‏ که توسط بنیاد جهانی دست<br />

اندرکاران صنعت فراورده¬های همراه<br />

)GSMA( منتشر شده است می بینیم که<br />

در پایان سال ۶۴٩،٢٠١١ میلیون اتصال به<br />

شبکه ضبط شده است و حدود ٧٣۵ میلیون<br />

مشترک تا پایان سال ٢٠١٢ پیش بینی شده<br />

است.‏<br />

گوگل،‏ که در آفریقای جنوبی و در کنیا مستقر<br />

شده است و در پیوند با بنیاد گرامین(‏‎١٠‎‏(‏ و<br />

شرکت MTN قرار دارد،‏ ساختار گسترش<br />

کاربردی – به نام AppLab را راه اندازی<br />

کرده است که در آن خدمات گوناگون صنعت<br />

همراه به انجام رسیده اند:‏ برنامۀ SMS<br />

Tips که به پرسشهای پزشکی و کشاورزی<br />

پاسخ می دهد که با پیامک فرستاده شده اند،‏<br />

همچنین Google Trader که شرکتهای<br />

کوچک را به خریداران به گونه ای همزمان<br />

پیوند می دهد.‏ از طریق برنامه هایی چون<br />

، Apps۴Democracy که کنکوری<br />

رقابتی است و در بردارندۀ داده های همگانی<br />

ای است که دولت در سایت Data.gov در<br />

اختیار همگان می گذارد،‏ دست اندر کاران<br />

برنامۀ توانایی هوشمند همکاران جدیدی<br />

را جذب می کنند.‏ بر مبنای این الگوست<br />

که جریانی که Apps۴Africa نام گرفته<br />

است،‏ در ژوئیۀ سال ٢٠١٠ به دست خانم<br />

ژودیت مک هال،‏ منشی دوم دیپلماسی و<br />

خدمات عمومی،در نایروبی به راه افتاد.‏<br />

این حرکت،‏ موجد بیست و اندی برنامه<br />

پیشنهادی در کنیا،‏ رواندا،‏ اوگاندا و تانزانیا<br />

شد.‏ ابزار سود آوری به نام مامابیکا (١١( به<br />

زنان باردار حلبی آبادهای نایروبی پیشنهاد<br />

یک برنامۀ پس انداز ٩ ماهه را می دهد<br />

که به حسابی بانکی مربوط به تلفن وابسته<br />

است.‏ این پس انداز به این زنان باردار این<br />

امکان را خواهد داد که در مرکزی بهداشتی<br />

زایمان کنند.‏ )١٢( از دیگر همکاری ها و<br />

برنامه های پشتیبانی شدۀ توانایی هوشمند<br />

‏»فمینیست«‏ و فن آورانۀ خانم کلینتون می<br />

توان از برنامۀ mWomen BOP Apps<br />

)١٣(Challenge نام برد که هدفش به<br />

وجود آوردن کاربردهای ویژه برای زنان<br />

کشورهای تهی دست است.‏ الگوی آن هم<br />

برنامۀ HarassMap است که موارد<br />

مربوط به دست اندازی های جنسی و<br />

خشونت های خانوادگی در مصر را روی<br />

نقشه نشان می دهد.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شمار بسیاری از بنیادهای آمریکایی در این<br />

زمینه فعالیت می کنند.‏ زمانی که برخی از<br />

نقش آفرینان محلی با تاسی به خوانندۀ مبارز<br />

آفریقایی-‏ آمریکایی جیل سکات هرون Gil(<br />

) Scott Heron می گویند که ‏»برای<br />

انقالب سرمایه گذاری نخواهد شد«)‏‎١۴‎‏(،‏<br />

نقش این بنیادها پرسش برانگیز می شود.‏<br />

پی یر امیدیار Omidyar( .M( Pierre<br />

بنیاد گذار ای بای ،)eBay( شرکتی به<br />

نام بنیاد امیدیار را با سرمایه ای ٢ میلیون<br />

یورویی در جنوب صحرای افریقا پایه ریزی<br />

کرده است.‏ وی که رویکردش را در مجلۀ<br />

‏»هاروارد بیزنزری وی یو«‏ )١۵( توضیح<br />

می دهد،‏ برنامه اش را مبتنی بر محور ‏»فن<br />

آوریی می گذارد که به شهروندان ابزاری<br />

را می دهد«‏ که دولتها را وا می دارد که<br />

آن را به حساب آورند.‏ یک سازمان غیر<br />

دولتی به نام ، HIVOS این بنیاد را در<br />

نایروبی سرپرستی می کند.‏ در سپتامبر<br />

٢٠١٠، در همایش سازمان کلینتون گلوبال<br />

اینی¬سیاتیو )١۶(، که در سال ٢٠٠۵<br />

توسط رئیس جمهور پیشین آمریکا ویلیام<br />

کلینتون پایه گذاری شده بود،‏ بنیاد امیدیار<br />

واریز مبلغ ۵۵ میلیون دالر خود را به شبکۀ<br />

Tech for transparency آغاز کرد.‏<br />

نزدیک به نصف این مبلغ برای نوآوری در<br />

زمینۀ صنعت ابزار همراه هزینه شد.‏ این<br />

بنیاد همچنین از برنامۀ FrontlineSMS<br />

پشتیبانی می کند که برنامه ایست از شبکۀ<br />

پیامکها که به ارتباطهای سازمانهای<br />

غیر دولتی واگذار شده است و در برنامۀ<br />

اوشاهیدی هم شراکت دارد.‏<br />

برای آقای بیل گیت،‏ بنیاد گذار میکروسافت<br />

و برجسته ترین نقش آفرین در زمینۀ فن<br />

آوری انسان دوستانه در دنیا )١٧(، فروختن<br />

رایانه در کشورهای تهی دست کارایی کمی<br />

دارد،‏ به جای آن باید قطعا تلفن همراه را<br />

بکار گرفت که با آن می توان جان کسانی<br />

را نجات داد.‏ )١٨( چنین است که وی در<br />

برنامۀ mHealth ‏)استفاده از تلفن همراه<br />

در زمینۀ بهداشت(‏ شرکت می کند و به<br />

برنامه های نرم افزاری مبارزه با ویروس<br />

ایدز،‏ ماالریا،‏ سل و..‏ کمک می رساند و<br />

با این کار طبیعتا برنامه های Windows<br />

، Mobile از برنامه های مایکروسافت،‏ در<br />

اولویت قرار می گیرند.‏<br />

بنیاد بیل و ملینا گیت )١٩( در سال ١٩٩۴<br />

با سرمایه ای برابر ۶۶ میلیارد دالر آغاز<br />

بکار کرد.‏ برای بهره گیری از نظام معافیت<br />

مالیاتی باید حداقل ۵ درصد دارایهای این<br />

بنیاد در کارهای نیکوکارانه هزینه شود.‏ می<br />

ماند ٩۵ درصد بقیۀ آن که در فعالیتهایی به<br />

کار گرفته می شوند که سودآورند و گاهی<br />

هم چندان انسان دوستانه نیستند.‏ )٢٠( در<br />

سال ٢٠٠٩، این بنیاد ٣ میلیارد یارانه فراهم<br />

آورد و ۴٠٩ میلیون دالر برای بهره گیری<br />

از ذخایر،‏ در برنامه هایی که در جهت بهبود<br />

سطح زندگی در کشورهای در حال توسعه<br />

بودند،‏ خرج کرد.‏ در زمینۀ بهداشت عمومی،‏<br />

به جز دولت آمریکا،‏ هیچ بنیاد سرمایه<br />

گذاری به اندازۀ این بنیاد تاثیرگذار نبوده<br />

است.‏ )٢١( به لطف بخششی ٣٠ میلیارد<br />

دالری از سوی آقای وارن بوفت،‏ سرمایۀ<br />

این بنیاد به بیش از دوبرابر سرمایۀ نخست<br />

رسانده است و بزرگترین بنیاد نیکوکاری<br />

شناخته می شود.‏ )٢٢(<br />

پیوند میان گروه گیت و بوفت به ماتیو<br />

بیشاپ،‏ رئیس دفتر روزنامه اکونومیست<br />

در نیویورک،‏ امکان داد که واژۀ ‏»انسان<br />

دوستی سرمایه دارانه«‏ )٢٣( را بسازد.‏<br />

این واژه برای نشان دادن همگونی امور از<br />

کارهای آرمانی به کارهای درآمدزا بکار<br />

می رود )٢۴( گروه گیت و بوفت گونۀ<br />

نوی از شراکت با سازمانهای نیکوکاری و<br />

دولت را تحمیل می کنند.‏ اینان می خواهند<br />

نشان دهند که در زمانی که حکومتها بودجه<br />

های اجتماعی شان را کم می کنند،‏ و کمتر<br />

در این باره ریسک می کنند،‏ تا جایی که<br />

سازمانهای انساندوستانه آن را برنمی تابند،‏<br />

بنیاد اقتصادی می تواند ‏»بزرگترین قدرت<br />

خوبی در دنیا باشد«.‏<br />

کارهای آرمانی و کارهای درآمدزا<br />

به گفتۀ آقایان گیت و بوفت ، ‏»بخشیدن«‏ می<br />

تواند این چنین به بزرگترین اهرم تغییرات<br />

در دنیا تبدیل شود،‏ البته ‏»بخشیدن«‏ به گونه<br />

ای راهبردی و همخوان با الگوهای بازار.‏<br />

این انسان دوستان جدید باید،‏ به معنی نخست<br />

واژه،‏ به عنوان ‏»سرمایه گذاران اجتماعی«‏<br />

شناخته شوند.‏ اینان همان گونه نیکوکاریی<br />

را نمی کنند که نخستین صنعتکاران چون<br />

آندرو کارنژ و جان د.‏ راکفلر انجام می<br />

دادند.‏ در فرهنگ این بازیگران،‏ فن آوری<br />

امکان این را هم فراهم می آورد که راههایی<br />

به سوی سرمایه گذاری ایجاد کرد.‏ چنین<br />

است که تلفن همراه از نظرگاه انساندوستی<br />

سرمایه دارانه همان است که زمان سنج<br />

در نظرگاه تایلوریسم.‏ این ابزار به لطف<br />

کارکردهای گوناگونش،‏ پیامک،‏ دوربین<br />

عکاسی و فیلمبرداری،‏ پیامگیر،‏ راهیاب<br />

،)GPS( ابزار خوبی برای گرارشگری و<br />

در نتیجه شفافیت ‏]همه چیز[‏ است.‏ با این<br />

کارکردها،‏ کارهایی که از آنها پشتیبانی مالی<br />

شده است را می توان با جزئیات به سرمایه<br />

گذاران نشان داد.‏ هرکدام از آنها می توانند<br />

ببیند که چگونه طرح اجرا شده شده است


Source : http://keionline. )22(<br />

org/microsoft-timeline<br />

Philanthrocapitalisme )23(<br />

Matthew Bishop et Mi- )24(<br />

chael Green, Philanthrocapitalism<br />

: How the Rich Can Save<br />

the World, Bloomsbury Press,<br />

,2008 ,VILLE<br />

Fastcompany.com<br />

Mobil )10(<br />

Cette fondation spéciali- )11(<br />

sée dans la microfinance a dès<br />

aidé des femmes ougan- ۱۹۹۷<br />

daises à développer de petits<br />

commerces de téléphonie mo-<br />

.bile<br />

Mamabika )12(<br />

Laurence Allard, « Monnaie )13(<br />

mobile : des services innovants<br />

no- ۲۴ ,» portés par les usagers<br />

www.mobactu.fr ,2010 vembre<br />

TechWomen )14(<br />

Hakima Abbas, « The role )15(<br />

of donors in the movement for<br />

social justice in Africa », Pamno-<br />

17 ,bazuka News, Nairobi<br />

.2010 vembre<br />

Pierre Omidyar, « How I )16(<br />

Did It : EBay’s Founder on Innovating<br />

the Business Model of<br />

Social Change », Harvard Business<br />

Review, Boston, septem-<br />

.2011 bre<br />

و تا کجا مفید است.‏ با عمل انسان دوستانه<br />

فنی،‏ انسان دوستی عقالنی می شوند و کمک<br />

نوع دوستانه به سرمایه گذاری تبدیل می<br />

شود.‏ به نظر می رسد که ثروتمندان جدید<br />

شهر سیلیکون واله،‏ میلیاردرهای رایانه ای،‏<br />

که گاهی از کارهای تجاری شان هم کناره<br />

گرفته اند،‏ تصمیم گرفته اند که به فتح بازار<br />

روبه رشد بیایند.‏ تلفن همراه،‏ که تا این اندازه<br />

کاراست و خدماتی واقعی به مردم ارایه می<br />

دهد،‏ برای این بازار ابزار مناسبی است.‏<br />

کلیه حقوق برای نشریه لوموند دیپلوماتیک<br />

محفوظ است<br />

Le Monde diplo- ۲۰۰۰ – ۲۰۰۳<br />

matique<br />

Clinton Global Initiative )17(<br />

Technophilanthropie )18(<br />

Brian Dolan, « Bill Gates )19(<br />

: Mobiles not PCs for global<br />

www.mo-,2010 avril ۲۷ ,» health<br />

bihealthnews.com<br />

Fondation Bill et Melinda )20(<br />

)Gates (BMGF<br />

Cf. Charles Piller, Edmund )21(<br />

Sanders et Robin Dixon, «<br />

Les investissements bien peu<br />

philanthropiques de la Fondation<br />

Gates », Problèmes<br />

économiques, Paris, octobre<br />

.2008<br />

Remarks on Internet Free- « )۱(<br />

.2010 janvier ۲۱ ,» dom<br />

Yves Eudes, « Commotion, )2(<br />

le projet d’un Internet hors de<br />

30 ,tout contrôle », Le Monde<br />

.2011 août<br />

Mot-valise rassemblant )3(<br />

hack – bricolage informatique<br />

– et activisme. Lire Jean-Marc<br />

Manach, « Les “bidouilleurs” de<br />

la société de l’information », Le<br />

Monde diplomatique, septem-<br />

.2008 bre<br />

Techno-diplomatie )4(<br />

Monty Mumford, « M-Paisa : )5(<br />

Ending Afghan Corruption, one<br />

,Text at a Time », Techcrunch<br />

.2010 octobre 17<br />

Charles W. Corey, « SMS )6(<br />

Texting Program Allows Guinean<br />

Voters to Protect Their<br />

Votes »,www.america.gov (ar-<br />

.2010 juin 21 ,)chive<br />

Le lien vers toutes les ac- )7(<br />

tions citées : http://blog.usha-<br />

…/hidi.com/index.php<br />

Cf. Harold Garkinkel, Re- )8(<br />

cherches en ethnométhodologie,<br />

Presses universitaires<br />

.rééd( 1967 ,de France, Paris<br />

qui fait de l’accountability ,)2007<br />

le ressort même de l’ordre social<br />

suivant cette dynamique<br />

entre voir, interpréter et accom-<br />

.plir<br />

Clinton to Tech Innovators « )9(<br />

and Entrepreneurs : “We Want<br />

octobre ANNEE, ۱۵ ,» ”You<br />

صفحه 134<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


اقتصاد سیاسی<br />

انقالب کینزی و ضد انقالب نئولیبرالی<br />

منبع:‏ گلوبال ریسرچ<br />

نویسنده:‏ اریک تاوسنت<br />

برگردان:‏ ع.‏ سهند<br />

صفحه 135<br />

در نتیجه رکود دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰،<br />

موج جدیدی از انتقادات که عمدتاً‏ بر شالوده<br />

عملگرایانه قرار داشت،‏ کیش نئوکالسیک<br />

را فراگرفت.‏ این موج جدید،‏ بینالمللی<br />

بود و رهبران سیاسی و اقتصادانان دارای<br />

تعلقات مختلف وابسته به جریانات گوناگون-‏<br />

متفکران روشنفکر بورژوازی،‏ سوسیالیست<br />

و مارکسیست-‏ را در بر میگرفت.‏ در<br />

بستر بیکاری گسترده و رکود اقتصادی،‏<br />

پیشنهاداتی برای فعالیتهای عمومی عمده،‏<br />

برای تزریق ضد انقباضی پول عمومی،‏ و<br />

حتا برای مصادره بانکها مطرح شد.‏ آن<br />

پیشنهادات از منابع گوناگون گسترده ای<br />

میآمدند:‏ دکتر شاخت )Schacht( از آلمان؛<br />

دمان )Deman( سوسیالیست بلژیکی؛<br />

بنیانگذاران مکتب استکهلم،‏ برخوردار<br />

از حمایت سوسیال دموکراتهای سوئد؛<br />

سوسیالیستهای فابین )Fabian( و جان<br />

مینارد کینز Keynes( )J.M. در بریتانیا؛<br />

جی.‏ تینبرگن Tinbergen( .J( در هلند؛<br />

فریش )Frisch( در نروژ؛ گروه ایکس-‏<br />

کرایس X-crise( )Groupe در فرانسه؛<br />

الزارو کاردناس Cardenas( )Lazaro<br />

رئیسجمهور مکزیک از ۱۹۳۵ تا ‎۱۹۴۰‎؛<br />

کاردانان پرونیسم در آرژانتین دهه ‎۱۹۳۰‎؛<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

روزولت رئیس جمهور ایاالت متحده ‏)که<br />

در اوامبر ۱۹۳۲ انتخاب شد(‏ و ‏»نیو دیل«‏<br />

Deal( )New او.‏<br />

کل طیف پیشنهادات و سیاستهای<br />

عملگرایانه بخشاً‏ در سال ۱۹۳۶ در اثر<br />

کینز به نام ‏»تئوری عمومی اشتغال،‏ بهره و<br />

پول«‏ خالصه شد.‏<br />

انقالب کینزی<br />

کار تدارکی کینز ‏)تولد ۱۸۸۳، مرگ<br />

۱۹۴۶(، که زمینه را برای ‏»تئوری<br />

عمومی«‏ فراهم کرد،‏ متأثر از ضرورت<br />

یافتن یک راه حل برای بحران در حال<br />

گسترش نظام سرمایهداری بود.‏ عالوه<br />

براین،‏ این راه حل میباید با تداوم بقاء نظام<br />

همخوان میبود.‏ کار،‏ بخشاً‏ حاصل یک روند<br />

وسیع جمعی بود که در آن گروهها و افراد<br />

در اردوگاههای کینزی مختلف،‏ که اغلب<br />

با هم بسیار اختالف داشتند،‏ قرار گرفتند.‏<br />

برخی،‏ مانند جوآن روبینسون Joan(<br />

Pole( و پُل ام.‏ کالچکی )Robinson<br />

) .M Kalecki انگلیسی،‏ که در واقع پیش<br />

از کینز اجزاء کلیدی ‏»تئوری عمومی«‏ را<br />

فرمولبندی کرده بوند،‏ بیشتر به مواضع<br />

مارکسیستی گرایش یافتند.‏ دیگران تدریجاً‏ به<br />

همان احکام لیبرالیسم و اقتصاد نئوکالسیکی<br />

که کینز توصیف کرده بود،‏ نزدیکتر شدند.‏<br />

کینز،‏ در یکی از نوشتههای خود،‏ به جورج<br />

ادوار مور Moore( George Edward<br />

(، بخاطر آزاد کردن او از اخالقیات غالب<br />

روز و محافظت از او در مقابل تقلیل نهایی<br />

بنتامایسم )Benthamism( به پوچی<br />

موسوم به مارکسیسم،‏ ادای احترام میکند.‏‎۲‎<br />

کینز از جنگ جهانی اول از نظر سیاسی<br />

فعال بود.‏ او بعنوان یک کارمند خزانهداری<br />

بریتانیا،‏ فعاالنه در مذاکرات درباره قرارداد<br />

ورسای،‏ که در سال ۱۹۱۸ به جنگ خاتمه<br />

داد،‏ شرکت کرد.‏ او در اعتراض با میزان<br />

غرامتهای جنگی تحمیل شده به آلمان،‏ از<br />

هیأت نمایندگی بریتانیا استعفا داد.‏ او کمی<br />

بعد ‏»پیامدهای اقتصادی صلح«‏ را نوشت<br />

.)1919 ,Keynes(<br />

او در سال ۱۹۲۶ در جزوۀ ‏»پایان آزادی<br />

گذاری«‏ نوشت:‏ ‏»این بههیچوجه درست<br />

نیست که از اصول اقتصاد سیاسی چنین<br />

استناج شود که منافع شخصی آگانه همیشه<br />

بسود منافع عمومی کار میکند.«‏‎۳‎


و<br />

صفحه 136<br />

(<br />

در دهه ۱۹۲۰، کینز سیاستهای دولت<br />

محافظهکار وینستون چرچیل را محکوم کرد.‏<br />

او با سیاستهای لیبرال ‏»نئوکالسیک«‏ که<br />

اعتصاب معدنکاران را تحریک کرد،‏ و در<br />

پی آن اعتصاب سراسری سال ۱۹۲۶ رخ<br />

داد،‏ مخالف بود.‏<br />

بعد از آن،‏ او خواهان یک سیاست برای<br />

سرمایهگذاری عمومی عمده شد.‏ او از حزب<br />

لیبرال حمایت میکرد،‏ در حالیکه روابط<br />

دوستانه ای با حزب کارگر داشت.‏ در<br />

سال ۱۹۲۹، در پی شکست محافظهکاران<br />

و لیبرالها،‏ دولت کارگر جدید او را به<br />

‏»کمیسیون مکمیالن درباره وضعیت<br />

اقتصادی«‏ منصوب کرد.‏ او در سال ۱۹۳۰<br />

مشاور همان دولت شد.‏<br />

بحران اقتصادی در پی سقوط والاستریت<br />

در سال ۱۹۲۹ ژرف گردید،‏ و منجر به<br />

ارائه یک تحلیل از اشتغال،‏ بهره و پول شد،‏<br />

و اعتقاد او را مبنی بر اینکه مداخله دولت<br />

باید افزایش یابد،‏ تقویت کرد.‏ دولت برای<br />

جبران کاهش در تقاضا،‏ باید خرج را در<br />

جهت تقویت اقتصاد و اشتغال،‏ افزایش دهد.‏<br />

بعد از آن،‏ او در یک مناظره عمده با هایک<br />

)Hayek( درگیر شد.‏ گرچه هایک،‏ همچون<br />

کینز به رد شماری از ایدههای اسمیت<br />

،)Smith( ریکاردو ،)Ricardo( والراس<br />

), )Walras و جیونس )Jevons( رسیده<br />

بود،‏ اما با لودویگ وُ‏ ن میسس Ludwig(<br />

)von Mises مجموعه ای از ایده های<br />

اولترا-لیبرال را که شدیداً‏ مخالف اصول<br />

اصلی انقالب کینزی بود ‏)در مخالفت شدید<br />

با آن قرار داشت(‏ مطرح کرد.‏<br />

در حالیکه کینز و اقتصاددانان همفکر او<br />

متقاعد بودند که رکود بزرگ بعلت سقوط<br />

در سرمایهگذاری بود،‏ هایک و هواداران<br />

او سرمایهگذاری بیش از حد ناشی از<br />

سیاستهای پولی بدون دقت را علت میدیدند.‏<br />

برای کینز،‏ مصرف و سرمایهگذاری باید از<br />

طریق مداخله قوی دولت تحریک شوند.‏<br />

برای هایک،‏ مداخله دولت پول موجود<br />

برای سرمایهگذاری خصوصی را کاهش<br />

میداد.‏ برای کینز،‏ دستمزدها باید جهت<br />

تحرک مصرف افزایش یابند.‏ برای هایک،‏<br />

دستمزدها،‏ در جهت تضمین احیای اشتغال<br />

کامل،‏ باید کاهش یابند.‏ این مناظره ‏)پلمیک(‏<br />

به صفحات مطبوعات بریتانیا راه یافت<br />

‏)»تایمز«،‏ ۱۷ و ۱۹ اکتبر ۱۹۳۲(.<br />

کینز باور داشت که سیاست اقتصادی باید<br />

بسمت کاهش نرخ بیکاری باال و توزیع<br />

درآمدها به شیوه ای مساواتطلبانهتر تعیین<br />

شود.‏ او استدالل میکرد که اگر دولت اهداف<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اشتغال کامل و برابری بیشتر را دنبال نکند،‏<br />

خطر جدی پیروزی فاشیسیم یا کمونیسم<br />

بلشویکی وجود خواهد داشت.‏ سیاست دولت<br />

باید کاهش نرخ بهره را،‏ که منابع حیاتی را<br />

به بخش مالی هدایت میکند،‏ هدف قرار دهد.‏<br />

با کاهش نرخ بهره،‏ او خواهان نابود کردن<br />

طبقه نزولخوار ‏)رانتخوار ،)rentier<br />

آفت نظام سرمایهداری ‏)که از قبَل درآمد<br />

کسب نشده زندگی میکند(‏ بود.‏ با این وجود،‏<br />

کینز در عین حال،‏ بوضوح کامل میگوید<br />

که پیامدهای تئوری او ‏»نسبتاً‏ لیبرال«‏ است.‏<br />

تئوری کینز »… در حالی که اهمیت حیاتی<br />

ایجاد کنترلهای مرکزی مشخصی در<br />

عرصههایی که امروز کامالً‏ در دست ابتکار<br />

بخش خصوصی است را برجسته میکند،‏<br />

عرصههای فعالیت بسیار زیادی را دست<br />

بخش خصوصی باقی میگذارد.‏ این در<br />

واقع،‏ خواهان یک نظام سوسیالیسم دولتی<br />

که بخش عمده حیات اقتصادی جامعه را تابع<br />

کنترل خود میکند،‏ نیست.«‏‎۴‎<br />

نسخههای کینز در مناطق بسیاری از جهان<br />

تا دهه ۱۹۷۰ به اجرا گذاشته شد.‏ آنها<br />

همچنین،‏ بر شماری از اقتصادانان،‏ همچون<br />

ساموئلسون ،)Samuelson( گالبرایت<br />

،)Galbraith( توبین )Tobin( و پرهبیش<br />

)Prebisch( تأثیر گذاشتند.‏<br />

تدارک ضدانقالب نئولیبرالی<br />

یک واکنش سریع به سیاستهای مداخله<br />

دولت در راستای تقویت تقاضا و حرکت<br />

بسمت اشتغال کامل،‏ وجود داشت.‏ از آغاز<br />

دهه ۱۹۳۰، هایک و وُ‏ ن میسس برای<br />

نابودکردن پیشنهادات کینز اقدام کردند.‏<br />

‏»از سال ۱۹۴۵، در محافل آکادمیک و<br />

سرمایهداری گوناگون،‏ بطور همزمان برای<br />

گردآوردن مدافعان واجد شرایط لیبرالیسم<br />

‏)اقتصادیات نئوکالسیک(‏ پروژههای متفاوتی<br />

با هدف سازماندهی یک پاسخ مشترک به<br />

مُبلغان مداخله دولت و سوسیالیسم،‏ ظهور<br />

کرد.‏ سه مرکز که این مقاومت بعد از جنگ<br />

در آنجا سازماندهی شد عبارت بودند از :<br />

مؤسسه عالی مطالعات بینالمللی و توسعه<br />

)IUHEI( در ژنو،‏ مدرسه اقتصادی لندن<br />

)LSE( و دانشگاه شیکاگو.«‏‎۵‎<br />

در پایان جنگ جهانی دوم،‏ هایک در ،<br />

مدرسه اقتصادی لندن بود.‏ در سال ۱۹۴۷،<br />

او و وُ‏ ن میسس انجمن مونت-پرلین So-<br />

)ciété du Mont-Pèlerin را تأسیس<br />

کردند.‏ اولین نشست آن در آوریل ۱۹۴۷<br />

برگزار شد و ۳۶ لیبرال معروف را در هتل<br />

دُ‏ پارک Parc( )Hôtel du در مونت-‏<br />

پرلین نزدیک ووی سوئیس گردآورد.‏<br />

هزینه آن نشست را بانکداران و صاحبان<br />

صنایع سوئیس تأمین کردند.‏ سه نشریه<br />

بزرگ ایاالت متحده ‏)فورچون،‏ نیوزویک،‏<br />

و ریدرز دایجست(‏ نمایندگی فرستادند.‏ در<br />

واقع،‏ ریدرز دایجست Di- Reader’s<br />

)gest به تازگی،‏ خالصه ای از کار اصلی<br />

هایک،‏ ‏»راه به بردگی«‏ را منتشر کرده<br />

بود.‏ آن کتاب،‏ از جمله میگفت:‏<br />

‏»در گذشته،‏ تسلیم شدن بشر به نیروهای<br />

غیرشخصی بازار توسعه تمدن را،‏ که در<br />

غیر آنصورت ظهور نمیکرد-‏ ممکن<br />

ساخت.‏ از طریق تسلیم است که ما هر روز<br />

در ساختمان چیزی که بسیار بزرگتر از<br />

چیزی است که همه ما قادر به درک آن<br />

هستیم،‏ مشارکت میکنیم.«‏‎۶‎<br />

اقتصادانان و فالسفه راستگرا از ‏»مکاتب<br />

فکری«‏ گوناگون در آن نشست شرکت<br />

کردند.‏ ‏»در پایان نشست انجمن دُ‏ مونت-‏<br />

پلرین ‏]سلف داووس[-نوعی فراماسونری<br />

نئولیبرالی،‏ خیلی خوب سازماندهی شده<br />

و متعهد به اشاعه کیش نئولیبرالی با<br />

گردهماییهای بینالمللی منظم،‏ تأسیس<br />

شد.«‏‎۷‎<br />

در میان فعالترین اعضای سازمان،‏ هایک،‏<br />

ُ ن میسس،‏ موریس آالس Al- Maurice<br />

،)lais کارل پوپر Popper( )Karl و<br />

میلتون فریدمن Friedman( )Milton<br />

قرار داشتند.‏ آن سازمان به یک کانون فکر<br />

ضدحمله نئولیبرالی مبدل شد.‏ بسیاری از<br />

اعضای آن برنده جایزه نوبل در اقتصاد<br />

شدند ‏)هایک در ۱۹۷۴، فریدمن در ۱۹۷۶،<br />

و آالس در ۱۹۸۸(.<br />

تارنگاشت عدالت<br />

پینویسها:‏<br />

(<br />

۱- بخش نخست این سری ‏»نگاهی در آیینه<br />

پشت سر برای درک حال«‏ در تارنگاشت<br />

‏»کمیته برای حذف بدهی جهان سوم«‏ از<br />

۱۲ تا ۲۵ ژوئن … ۲۰۰۹ منتشر شد.‏<br />

۲- به نقل از بیوود و دوستالر،‏ ۱۹۹۵ ص.‏<br />

.۳۷<br />

۳- همانجا،‏ ص.‏ ۴۰.<br />

۴- کینز،‏ ۱۹۳۶، یاداشتهای نهایی،‏ چاپ<br />

اسپانیایی،‏ ص.‏ ۳۶۲.<br />

-۵ اودری،‏ .۱۹۹۶<br />

۶- وُ‏ ن هایک،‏ ۱۹۴۴.<br />

-۷ اندرسون،‏ .۱۹۹۶<br />

(


اقتصاد سیاسی<br />

مالکیت خصوصی و عدالت اجمتاعی<br />

رمان سرگئی اویچ اوسین<br />

برگردان:‏ ا.‏ م.‏ شیری<br />

صفحه 137<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

توضیح مترجم:‏<br />

عدالت اجتماعی خواست و آرزوی تاریخی<br />

بشر بوده و همچنان به عنوان اصلی ترین<br />

نیاز جوامع انسانی،‏ موضوع بحت امروز<br />

هم هست.‏ مبارزات قهرمانانه بشریت جهان<br />

برای برقراری عدالت اجتماعی در طول<br />

تاریخ،‏ همواره از سوی نیروهای ارتجاعی<br />

هوادار مالکیت خصوصی بکمک زور و<br />

تزویر،‏ ریاکاری و خیانت،‏ منکوب شده<br />

و بخون خود غرق گشته است.‏ در دوران<br />

کنونی،‏ که نظام غیرانسانی سرمایه داری<br />

امپریالیستی در باتالق بحرانهای همه جانبه<br />

ساختاری خود نفسهای آخر را می کشید،‏<br />

بیش از هر زمان دیگر هار شده و قصد<br />

دارد تمام بشریت و دستاوردهای آن را<br />

همراه خود نابود سازد.‏ در چنین شرایطی،‏<br />

بر نیروهای پیرو عدالت اجتماعی است که با<br />

درک مسئولیت تاریخی خود،‏ مقدمات تشییع<br />

جنازه و تدفین این وحشی ترین نظام تاریخ<br />

و تمام متعلقاتش،‏ از دولتهای امپریالیستی<br />

گرفته تا ناتوی تروریستی و حقوق بشر<br />

کذایی و دمکراسی تقلبی اش را فراهم<br />

آورند و آن ممکن نیست مگر جز با دامن<br />

زدن به مبارزه ایدئولوژیک-‏ نظری برای<br />

غلبه آگاهانه بر تشتت فکری-‏ نظری در<br />

میان نیروی ترقیخواه و تشکیل هیئت های<br />

تدفین نظام سرمایه داری ‏)احزاب رزمنده<br />

پرولتری(‏ در هر کشوری.‏ بخصوص اینکه<br />

در دو دهه اخیر،‏ تبلیغات بورژوازی توانسته<br />

با طرح و تبلیغ موضوعات ساختگی و<br />

بغایت انحرافی مثل ‏»تروریسم«،‏ ‏»مسائل<br />

همجنسگرایان«،‏ مدبازی و مدپرستی،‏<br />

جنگ افروزیها و لشکرکشیهای پیاپی،‏ ایجاد<br />

جنگهای قومی-‏ قبیله ای،‏ دینی-‏ مذهبی،‏<br />

دامن زدن به آشوب و اغتشاش در کشورهای<br />

مختلف و غیره،‏ بخش قابل توجهی از<br />

نیروهای سابقا طرفدارعدالت اجتماعی را<br />

دچار سرگیجه نموده و با استثمارگران و<br />

هواداران مالکیت خصوصی بر ابزار تولید<br />

همراه ساخته و توانائی و کارآمدی اغلب<br />

احزاب و سازمانهای سیاسی مترقی تا کنونی<br />

را به صفر برساند.‏<br />

***<br />

مالکیت خصوصی و عدالت اجتماعی<br />

حق مالکیت خصوصی،‏ موضوع کلیدی و<br />

گرهی در نظام حقوق اجتماعی-‏ اقتصادی<br />

جامعه سرمایه داری بشمار می آید.‏ بی جا<br />

نیست که در ماده ۲۵ قانون اساسی ‏)منظور<br />

روسیه است(‏ تصریح می شود:‏ »۱- قانون<br />

از حق مالکیت خصوصی محافظت می<br />

کند؛ ۲- هر کسی از حق مالکیت دارائی<br />

خصوصی،‏ استفاده و در اختیار گرفتن آن به<br />

تنهایی ویا بطور مشترک با اشخاص دیگر<br />

برخوردار است«.‏ ‏)ماده ۲۵، بند ۱ و ۲(.<br />

این ماده،‏ هم تمام ماهیت ساختار جامعه<br />

امروزی را بیان کرده و هم کلیه حقوق<br />

و آزدایها را.‏ قانون اساسی با تضمین این<br />

حق،‏ با واسطه و یا بیواسطه به تابعی از<br />

حق اصلی،‏ حق مالکیت خصوصی تبدیل<br />

شده است.‏ از دیگر سوی،‏ بسیاریها خیلی<br />

عالقمندند از دولت باصطالح اجتماعی،‏<br />

عدالت اجتماعی در این دولت و در باره<br />

اینکه دقیقا حق ‏»تقدس«‏ و ‏»مصونیت«‏<br />

مالکیت خصوصی هم باید این عدالت<br />

اجتماعی را تأمین نماید،‏ صحبت نماید.‏ اما<br />

توسعه جامعه بورژوایی دائما از قابل تردید<br />

بودن این استنتاج حکایت می کند.‏ بویژه این<br />

شکاکیت در جریان بحران مالی-‏ اقتصادی<br />

کنونی که چیزی غیر از اجزاء بحران<br />

ساختاری عمومی نظام سرمایه داری نیست،‏<br />

نمود عینی یافت.‏ بدین سبب،‏ این سؤال پیش<br />

می آید:‏ آیا تأمین عدالت اجتماعی در جامعه<br />

تحت سلطه مالکیت خصوصی،‏ بطور کلی<br />

امکان پذیز هست؟<br />

بمنظور یافتن پاسخ این سؤال،‏ مفاهیم<br />

مالکیت،‏ مالکیت خصوصی،‏ عدالت<br />

اجتماعی را توضیح می دهیم.‏<br />

مالکیت-‏ تاریخ تکامل مناسبات اجتماعی،‏<br />

تقسیم ‏)تصاحب(‏ دارائیها بمثابه عناصر<br />

ثروتهای مادی جامعه بین افراد مختلف ‏)تک<br />

تک افراد،‏ گروههای اجتماعی،‏ طبقات،‏<br />

دولتها(‏ را مشخص می کند.‏ مجموع دارائیهای<br />

متعلق به این فاعل ‏)مالک(‏ موضوع ‏»آ«،‏ یا<br />

دارائی متعلق به فرد مشخص را تشکیل می


صفحه 138<br />

دهد،‏ بنا بر این،‏ رابطه با ‏»آ«‏ نیز مناسبات<br />

مالکیتی نامیده می شود.‏ تنظیم قانونی آنها<br />

از سوی دولت،‏ شکل حقوقی مالکیت را<br />

بدست می دهد که اختیار تام به داشتن اموال<br />

خصوصی،‏ استفاده و در اختیار گرفتن آنها<br />

را به مالک اعطاء می کند.‏<br />

مقوله حق مالکیت را کمی بیشتر توضیح<br />

می دهیم.‏<br />

طبق قانون اساسی فدراسیون روسیه،‏ سیستم<br />

اختیار جزء حق مالکیت محسوب می شود.‏<br />

ماده ۲۰۹ قانون اساسی فدراسیون روسیه<br />

تصریح می کند که مالک از حق مالکیت،‏<br />

از حق استفاده و صالحیت بر دارایی خود<br />

برخوردار است.‏<br />

در ختیار داشتن،‏ عمال بمعنی مالکیت است.‏<br />

در ختیار داشتن در واقع صالحیت کلی را در<br />

خود منعکس می سازد.‏ بطوریکه بدون آن،‏<br />

حق مالکیت نمی تواند تام و تمام باشد.‏ دقیقا<br />

در اختیار داشتن هر چیز،‏ اجازه مدیریت<br />

آن را،‏ استفاده یا واگذاری برای استفاده از<br />

آن را و یا انتساب مدیر برای اداره آن را<br />

به مالک می دهد.‏ بدون در اختیار داشتن<br />

یک چیز،‏ نمی توان از حق واقعی مالکیت<br />

صحبت کرد.‏<br />

اختیار-‏ بمعنی صالحیت مالک بر یک شئی<br />

محسوب می شود که آن را از طرق انجام<br />

معامالت مدبرانه هنگام خرید و فروش،‏<br />

واگذاری و یا هدیه به جریان اقتصادی وارد<br />

می سازد.‏<br />

استفاده-‏ شامل حق تولید یا مصرف شئی<br />

برای برآوردن نیازها و منافع خود با توجه<br />

به مقصد آن می باشد ‏)بهره برداری از<br />

اموال،‏ بهره گیری از ثمرات و درآمدهای<br />

حاصل از آن و غیره(.‏ مرزهای حقوقی آن<br />

طبق قانون،‏ معاهده و یا بر اساس موازین<br />

حقوقی دیگر تعیین می شود.‏<br />

بدین ترتیب،‏ ما حق مالکیت را از زاویه هر<br />

سه عنصر آن مورد بررسی قرار دادیم.‏ حاال<br />

به این مسئله که مالکیت خصوصی چگونه<br />

خود را تعریف می کند،‏ می پردازیم.‏<br />

در حال حاضر مفهوم مالکیت خصوصی<br />

ناروشن است.‏ در حقوق مدنی معاصر<br />

حق مالکیت خصوصی بدین ترتیب تعریف<br />

می شود:‏ اشخاص حقیقی و یا حقوقی از<br />

حق مالکیت بر هر گونه دارایی،‏ باستثنای<br />

مواردی که حق مالکیت اشخاص حقیقی<br />

یا حقوقی بر آنها را قانون منع می کند،‏<br />

برخوردار هستند.‏<br />

از کتاب بزرگ فرهنگ لغات حقوقی مثال<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

می آوریم.‏ در آنجا گفته می شود:‏ ‏»مالکیت<br />

خصوصی بمثابه یکی از اشکال مالکیت و<br />

بمعنی حق مطلق اشخاص حقیقی یا حقوقی،‏<br />

حتی بر ابزار تولید است که قوانین حقوقی<br />

حافظ آن محسوب می شوند«.‏ این تعریف،‏<br />

ما را به واقعیت نزدیکتر می سازد.‏ زیرا،‏<br />

در اینجا بر ابزار تولید تأکید شده،‏ اما حق<br />

اشخاص بر دارائی مشخص ‏»بسادگی«‏<br />

و ‏»بطور کلی«‏ نمی تواند بمعنی مالکیت<br />

خصوصی حساب شود.‏ چرا که در اینجا<br />

آگاهانه مسئله حق مالکیت فردی که در<br />

اتحاد شوروی هم برسمیت شناخته می شد،‏<br />

نادیده گرفته می شود.‏ سؤال می شود:‏ اگر<br />

مالکیت فردی،‏ نه مالکیت خصوصی در<br />

اتحاد شوروی برسمیت شناخته می شد،‏ پس<br />

مالکیت خصوصی یعنی چه و چه تفاوتی با<br />

مالکیت فردی دارد؟<br />

تا کنون هیچ تعریف دقیقی از مالکیت<br />

خصوصی ارائه نشده است.‏ اما مفهوم اصلی<br />

‏»مالکیت«‏ بطور کلی،‏ همانطور که در باال<br />

گفتیم،‏ در این خالصه می شود که چیزی<br />

جز بمفهوم مناسبات اجتماعی نیست.‏ به<br />

تبع آن،‏ مالکیت خصوصی بمفهوم مناسبات<br />

اجتماعی در امر تملک خصوصی محصول<br />

کار است و چون کار در جامعه سرمایه<br />

داری جنبه اجتماعی دارد،‏ در آن صورت،‏<br />

اصل تصاحب خصوصی محصول کار<br />

اجتماعی،‏ می تواند فقط بر شالوده استثمار<br />

انسان از انسان،‏ بعبارت دیگر،‏ بر روی<br />

بیعدالتی اجتماعی استوار باشد.‏ بدین جهت<br />

به مارکس مراجعه می کنیم.‏ او،‏ مالکیت<br />

خصوصی را بعنوان آن شکلی از مالکیت<br />

سرمایه داران تعریف کرد که آنها از استثمار<br />

کار پرولتاریا بدست می آورند.‏ مارکس در<br />

‏»مانیفست حزب کمونیست«‏ درباره مالکیت<br />

خصوصی سرمایه داری نوشت:‏ ‏»آیا کار<br />

مزدورى،‏ یعنى کار پرولتاریا براى او ایجاد<br />

مالکیت می کند؟ به هیچ وجه.‏ کار مزدورى،‏<br />

سرمایه یعنى آن مالکیتى را بوجود می آورد<br />

که کار مزدورى را استثمار می کند و تنها<br />

در شرایطى می تواند افزایش یابد که کار<br />

مزدورى جدیدى بوجود آورد تا مجددا آن را<br />

استثمار کند«.‏<br />

تعریف دقیق مالکیت خصوصی سرمایه<br />

داری،‏ عبارت از این مالکیتی است که<br />

بتواند از حاصل کار دیگران ارزش اضافه<br />

در پی آورد.‏ در مقابل،‏ مالکیت فردی کار<br />

شخصی،‏ بمعنی ‏»شکل اصلی مالکیت فردی<br />

اعضاء جامعه بر حاصل کار و اندوخته،‏ بر<br />

اقالم مصرفی برای تأمین نیازهای شخصی،‏<br />

و همچنین به برخی بزارهای تولید مورد<br />

استفاده در اقتصاد شخصی و خانگی«‏<br />

محسوب می شود.‏<br />

کامال واضح است که مالکیت شخصی<br />

و خصوصی تفاوت اساسی با هم دارند.‏<br />

مالکیت شخصی بر کار و بر اقالم مصرفی<br />

را در بر می گیرد،‏ اما مالکیت خصوصی<br />

بر استثمار کارمزدوری توسط سرمایه مبتنی<br />

است و ابزار تولید را نیز شامل می شود.‏<br />

اینک به توضیح مفهوم ‏»عدالت اجتماعی«‏<br />

می پردازیم.‏ در کتاب ‏»فرهنگ لغات<br />

اقتصادی کنونی«‏ بعقیده ما،‏ مفهوم دقیق<br />

عدالت اجتماعی بیان شده است.‏ در آنجا گفته<br />

می شود:‏ ‏»عدالت اجتماعی«‏ بمعنی تأمین<br />

فرصتهای برابر برای افراد فعال درعرصه<br />

کار،‏ دریافت مزد متناسب با کمیت و کیفیت<br />

کار،‏ تأمین نیازمندیهای تأخیر ناپذیر توده<br />

ها با بهره مندی از ثروتهای اجتماعی،‏<br />

اجتناب از قطبی سازی ناشی از تقسیم شدیدا<br />

نابرابر درآمدها،‏ ثروتها و استفاده منطقی از<br />

توانمندیهای مثبت مردم می باشد.‏<br />

همه اصول عدالت اجتماعی را به ترتیب بر<br />

می شماریم:‏<br />

‎۱‎ ایجا فرصت برابر برای مشارکت همه<br />

افراد در فعالیتهای کاری.‏<br />

‎۲‎ پرداخت مزد کار بر اساس کمیت و<br />

کیفیت آن.‏<br />

‎۳‎ تأمین نیازمندی ضروری مردم با بهره<br />

گیری از ثروتهای اجتماعی.‏<br />

‎۴‎ اجتناب از قطبی سازی ناشی تقسیم شدیدا<br />

نابرابر درآمدها و ثروتها.‏<br />

‎۵‎ بهره برداری خردمندانه از توانمندیهای<br />

مثبت مردم.‏<br />

و در اینجا سعی می کنیم پاسخ این سؤال<br />

را نیز بیابیم که آیا در جامعه ای که بخش<br />

خصوصی بر ابزار تولید مسلط است،‏ اجرای<br />

حداقل یکی از پنج اصل فوق الذکرامکان<br />

پذیر است؟<br />

‎۱‎ ایجا فرصت برابر برای مشارکت همه<br />

افراد در فعالیتهای کاری.‏ در سرتاسر قوانین<br />

روسیه عبارات برابرحقوقی،‏ اجتناب از هر<br />

نوع تبعیض و امثالهم بکرات تأکید قرار<br />

گرفته است.‏ در قانون کار فدراسیون روسیه<br />

بر این اصل تأکید شده است که:‏ ‏»ایجاد<br />

فرصت برابر برای کارکنان بدون اعمال هر<br />

گونه تبعیض در پیشرفت بر اساس بهره<br />

وری کار.‏<br />

اما عمال،‏ آنچنان که روشن است،‏ این<br />

معیارها فاصله زیادی با واقعیت دارند.‏<br />

بعبارت صحیح تر،‏ بطور کلی اجرا نمی<br />

شوند.‏ بر کسی پوشیده نیست که از جمله،‏


صفحه 139<br />

زندانیان سابق چون نمی تواند کار پیدا<br />

کنند،‏ در نتیجه،‏ به کارهای جنایی دست<br />

می زنند تا دوباره به زندان برگردند.‏<br />

مهاجران غیرقانونی نیز که بخاطر بیکاری<br />

در کشورشان برای یافتن کار به روسیه می<br />

آیند،‏ دچار چنین سرنوشتی می شوند.‏ برای<br />

اینکه آنها را به بردگی بگیرند،‏ به آنها کار<br />

نمی دهند و االآخر.‏<br />

از همه اینها الجرم این نتیجه ساده حاصل<br />

می شود که مالکیت خصوصی و ایجاد<br />

فرصت مساوی برای افراد عالقمند به<br />

مشارکت در فعالیتهای کاری هیچ قرابت و<br />

سنخیتی با هم ندارند.‏ زیرا،‏ واضح است که،‏<br />

سرمایه داری بر پایه مالکیت خصوصی بنا<br />

شده و خود این مالکیت خصوصی هم ادامه<br />

نسل مناسبات اجتماعی مبتنی بر ساختارهای<br />

استثمارگرانه است و این نیز به پیدایش<br />

کشورهایی با سطح رشد مختلف منجر می<br />

شود.‏ سرمایه امپریالیستی غرب،‏ کشورهای<br />

کمتر رشدیافته را استثمار می کنند و ساکنان<br />

این کشور اجبارا به کشورهای رشد یافته<br />

سرمایه داری پناه می برنند.‏ به سخن دیگر،‏<br />

مسئله مهاجرت غیرقانونی به یک پدیده بین<br />

المللی تبدیل می شود.‏<br />

‎۲‎ پرداخت مزد کار بر اساس کمیت و<br />

کیفیت آن.‏ این،‏ مهمترین حق قانونی هر<br />

انسان است.‏ هر فرد باید از حق دستمزد<br />

عادالنه و مطلوب برخوردار باشد.‏ این<br />

حقی است که در منشور جهانی حقوق بشر<br />

نیز مورد تأکید قرار گرفته است.‏ در قانون<br />

اساسی فدراسیون روسیه آمده است،‏ که هر<br />

انسانی بدون هیچگونه تبعیض،‏ حق دارد از<br />

دستمزد متناسب با کارخود برخوردار باشد.‏<br />

در قانون کار فدراسیون روسیه تصریح شده<br />

است که،‏ پرداخت دستمزد کامال عادالنه و<br />

بموقع کارکنان برای تأمین زندگی انسانی آنها<br />

و خانواده شان و بمیزان حداقل دستمزدی که<br />

طبق قانون معین می شود،‏ یکی از اصول<br />

قانون کار روسیه است.‏ ولیکن در شرایط<br />

حکمرانی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید،‏<br />

ما تصویر کامال دیگری را غیر از آنچه که<br />

قانون نشان می دهد،‏ مشاهده می کنیم.‏ در<br />

رابطه با این مسئله که مالکیت خصوصی<br />

شالوده ارزشهای جامعه معاصر شمرده می<br />

شود،‏ ما شاهد آنیم که بمنظور انباشت سود<br />

عظیم حاصل از استثمار،‏ بسیاری از سرمایه<br />

داران و مؤسسات دولتی ‏)که در واقع<br />

مالکان خصوصی بشمار می روند(،‏ بحساب<br />

کارکنان خود صرفه جویی می کنند.‏ شاخص<br />

این مدعا،‏ در گزارش تارنمای مرکز آمار<br />

فدراسیون روسیه ‏»تاک«‏ بتاریخ اول ماه<br />

سال ۲۰۰۹، در مورد مجموع بدهی های<br />

سازمانها ‏)سازمانهای کالن(‏ از بابت تأخیر<br />

در پرداخت دستمزدها بخوبی ترسیم شده<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

است.‏ این بدهی ها مجموعا ۷۹۲۶ میلیون<br />

روبل می باشند و هر چند که در مقایسه با<br />

اول ماه آوریل سال ۸۲۹ ۲۰۰۹، میلیون<br />

روبل )۵ ۹ / درصد(‏ کاهش یافته،‏ ولی برای<br />

کشوری مثل کشور ما،‏ با توجه به پتانسیل<br />

ثروتها و ذخایز هنگفت آن،‏ شرم آور است.‏<br />

جالب توجه است که آنها کمبود پول در<br />

بودجه را علت چنین بدهی های عظیم می<br />

خوانند.‏ بدین ترتیب،‏ بدهی های حاصل از<br />

عدم پرداخت بموقع دستمزدها،‏ سر به ۳۸۷<br />

میلیون روبل می زند.‏<br />

این شاخص،‏ چگونگی تخلف از اصول<br />

موجود و پرداخت دستمزد مطابق با کیفیت<br />

و کمیت کار را بخوبی نشان می دهد و<br />

همچنین،‏ این شاخص یک بار دیگر ثابت می<br />

کند که مقوله مالکیت خصوصی و عدالت<br />

اجتماعی دو مقوله ناهمگون و ناسزگار با<br />

همدیگرند.‏ در این میان بر کسی پوشیده<br />

نیست که هم اکنون کشورهای اروپای غربی<br />

در چنان بحران مالی جدی بسر می برند که<br />

بشدت بر نظام پرداخت دستمزدها تأثیر می<br />

گذارد.‏<br />

این تصویر همچنین نشاندهنده آن است که<br />

کاهش موقتی بدهی ها از بابت تأخیر در<br />

پرداخت دستمزدها از هیچگونه تحول اساسا<br />

نوین در شرایط موجود خبر نمی دهد.‏ از<br />

همین شاخص روشن است که بدهی ها قبال<br />

هم کاهش یافته اند ولی این مسئله نتوانسته<br />

از افزایش مجدد آن جلوگیری نماید.‏ چرا که<br />

رشد بی برنامه جامعه،‏ اوضاع وخیم عرصه<br />

تولید ناشی از تضاد بین کار و نحوه تصاحب<br />

آن در پارامترهای نظام موجود،‏ متاسفانه،‏<br />

جنبه طبیعی بخود گرفته است.‏<br />

بدین ترتیب،‏ این اصل عدالت اجتماعی هم<br />

در شرایط فرمانروایی مالکیت خصوصی<br />

قابل اجرا نیست.‏<br />

‎۳‎ تأمین نیازمندی ضروری مردم با بهره<br />

گیری از ثروتهای اجتماعی.‏<br />

بر اساس توضیحات فوق الذکر می توان گفت<br />

که اجرای این اصل عدالت اجتماعی نیز با<br />

وجود حکمرانی مطلق مالکیت خصوصی<br />

در جامعه امکان پذیر نیست.‏ همین قدر<br />

کافیست گفته شود که مصرف سرانه گوشت،‏<br />

شیر و دیگر مواد غذائی ضروری در سال<br />

۲۰۰۰، در مقایسه با سال ۱۹۹۰، دو برابر<br />

کاهش یافت.‏<br />

‎۴‎ اجتناب از قطبی سازی ناشی از تقسیم<br />

شدیدا نابرابر درآمدها و ثروتها.‏<br />

این اصل عدالت اجتماعی در تمام جهان و<br />

در کشور ما بمثابه بخشی از آن،‏ بشدت زیر<br />

پا گذاشته می شود.‏ زیرا،‏ مالکیت خصوصی<br />

وسایل تولید را در تسلط خود دارد.‏<br />

در شرایط سلطه مالکیت خصوصی،‏ تولید<br />

به عامل استثمار کار بدل شده و بطور عینی<br />

به الیه بندی شدید اجتماعی منجر می گردد.‏<br />

این مناسبات باعث می شود که سرمایه<br />

داران با تصاحب ارزش اضافه،‏ ثروتهای<br />

هر چه بیشتری می اندوزند و در مقابل،‏<br />

مزد بگیران نیز به همان میزان فقیرتر می<br />

شوند.‏ درک این موضوع مشکل نیست که،‏<br />

این گفته فقط به روسیه مربوط نمی شود.‏<br />

علم،‏ هم با فقر مطلق و هم با فقر نسبی توده<br />

ها بخوبی آشناست.‏ بعبارت دیگر،‏ نمی توان<br />

گفت که اگر کارگر ساده آمریکائی نیروی<br />

کار خود را به سرمایه دار نمی فروخت،‏<br />

از کدام سطح زندگی می توانست برخوردار<br />

باشد.‏ اما ‏»رفقات با مسئولیت محدود«،‏<br />

واقعا هم می تواند بهتر از این باشد،‏ زیرا<br />

ارزش افزوده بطور کامل در اختیار طبقه<br />

کارگر قرار می گیرد،‏ نه سرمایه دار.‏ عالوه<br />

بر این،‏ نباید فراموش کرد که،‏ زندگی نسبتا<br />

مرفه برای کارگران اروپای غربی به برکت<br />

استثمار نواستعماری کشورهای وابسته به<br />

سرمایه داری که روسیه هم جزء آن است،‏<br />

تأمین شده است.‏<br />

اگر بخواهیم در مورد کشور خود بگوئیم،‏<br />

وضع بدین منوال است که ارقام،‏ بطور<br />

استاندارد از قشربندی عظیم در جامعه<br />

حکایت می کنند.‏ بنوشته گنادی زیوگانوف<br />

مندرج در روزنامه ‏»پراودا«،‏ ‏»فاصله<br />

بین فقیران و ثروتمندان در کشور تا ۲۵<br />

برابر و در مسکو،‏ ۴۱ برابر افزایش یافته<br />

است«.‏ الزم به گفتن است که این فاصله در<br />

جامعه اتحاد شوروی،‏ ۳ تا ۴ برابر بود.‏ با<br />

این وجود،‏ با توجه به افزایش دائمی قیمتها،‏<br />

نمی توان مطمئن بود که این شکاف افزایش<br />

نخواهد یافت.‏<br />

‎۵‎ بهره برداری خردمندانه از قابلیتهای<br />

مثبت مردم.‏<br />

بمنظور بهره برداری بهینه از توانائیهای<br />

مردم در هر زمینه ای که باشد،‏ ایجاد<br />

فرصتهای مناسب برای قبول دستاوردهای<br />

فرهنگ بشری ضرورت تام دارد.‏ زمانیکه<br />

همه و هر چیز عمال قابل داد و ستد است،‏<br />

چنین ‏»توانائیهای مثبت«‏ مردم مشکل می<br />

تواند بروز یابد و به اجرا در آید.‏ به تبع آن<br />

هم هیچ تغییری ممکن نخواهد بود.‏<br />

بدین سبب،‏ می بینیم که در شرایط حاکمیت<br />

مالکیت خصوصی،‏ این اصل عدالت<br />

اجتماعی هم قابل اجرا نیست.‏<br />


اقتصاد سیاسی<br />

خالصه گفتار اینکه با وجود سلطه مالکیت<br />

خصوصی،‏ اجرای هیچ یک از اصول<br />

عدالت اجتماعی امکان پذیر نیست و این<br />

امر مهم،‏ جز با تغییرات بنیادی در نظام<br />

اجتماعی حاکم و انحالل مالکیت خصوصی<br />

بر وسایل و ابزارهای تولید نمی تواند اعمال<br />

گردد.‏ بنابراین،‏ الزم به تأکید است که تغییر<br />

نظام اجتماعی موجود و جایگزینی آن با<br />

نظام اجتماعی جدید،‏ مستلزم فراهم بودن<br />

پیش شرطهای مشخص آن می باشد.‏ در<br />

حال حاضر ما شاهد رشد عظیم اجتماعی<br />

شدن نیروهای تولید در سراسر جهان هستیم.‏<br />

چنین اجتماعی شدن،‏ در واقعیت امر،‏ همه<br />

بنیانهای مادی-‏ فنی برقراری واقعی مالکیت<br />

عموم خلقی را که باید جایگزین مالکیت<br />

خصوصی حاکم بشود،‏ آماده کرده است.‏<br />

در این حالت نیروهای تولیدی به مناسبات<br />

تولیدی جلب خواهند شد.‏ الزم به گفتن است<br />

که،‏ صرفنظر از قابل بحث بودن نحوه طرح<br />

موضوع،‏ در حال حاضر،‏ شمار بیشتری از<br />

کارشناسان دقیقا از چنین گرایشی پیروی<br />

می کنند که فقط مالکیت عموم خلقی می<br />

تواند پایه مادی اجرای عدالت اجتماعی را<br />

فراهم سازد.‏ مالکیت خصوصی بدالیلی که<br />

برشمردیم،‏ بلحاط ماهیت خود،‏ نمی تواند<br />

با عدالت اجتماع هیچ سنخیتی داشته باشد<br />

و لزوما بجای اجرای عدالت اجتماعی،‏ آن<br />

را به انقیاد خواهد کشید.‏ چرا که مالکیت<br />

خصوصی بر روی بیعدالتی اجتماعی بنا<br />

نهاده شده است.‏<br />

تارنگاشت عدالت<br />

همه موافقند که سرمایهداری دچار یک<br />

بحران جدی است،‏ اما درک افراد مختلف<br />

از این متفاوت است.‏ متداولترین نظر،‏ که<br />

حتا اقتصاددان مترقی مانند پال کروگمان<br />

و ژوزف استیگلیتز به آن معتقدند این است<br />

که بحران کالً‏ پیامد سقوط ‏»حباب«‏ مسکن<br />

است؛ چون در این وضعیت بحرانی،‏<br />

خرج خصوصی،‏ چه برای مصرف چه<br />

برای سرمایهگذاری،‏ احتماالً‏ در آیندۀ قابل<br />

پیشبینی افزایش نخواهد یافت،‏ تجدید حیات<br />

فقط از طریق افزایش خرج دولت ممکن<br />

است،که این بدین معنی است که هم در<br />

ایاالت متحده و هم در اروپا،‏ بجای درپیش<br />

گرفتن اقدامات ریاضتی،‏ دولت باید خرج<br />

خود را افزایش دهد.‏<br />

این واقعیت که این نوشداروی بحران<br />

مورد قبول واقع نمیشود،‏ با ‏»اقتصادیات<br />

بد«‏ سیاستگزاران،‏ ‏»عدم حسن نیت«‏<br />

جمهوریخواهان،‏ سنگدلی راست،‏ و<br />

غیره توضیح داده میشود.‏ این نظر بطور<br />

خالصه بحران را صرفاً‏ بعنوان یک پدیده<br />

پراکنده،‏ یک باره،‏ مُعضلی که اقتصاد<br />

ایاالت متحده،‏ و نتیجتاً‏ اقتصاد جهان،‏ در<br />

نتیجه سقوط یک رونق متکی بر ‏»حباب«‏<br />

گرفتار آن شده است میبیند،‏ ‏»حباب«ی<br />

که سیاست پولی غیرمسئوالنه هیأت مدیره<br />

فدرال ریزرو تحت ریاست آلن گریناسپن<br />

در تشویق آن تبانی کرد.‏<br />

بحران ساختاری<br />

ماهیت بحران کنونی سرمایهداری<br />

منبع:‏ دموکراسی مردم<br />

نویسنده:‏ پرابهات پاتنایک<br />

مشکل این نظر این است که شدیداً‏ محدود<br />

است؛ کلیّت حقیقت را نمیبیند.‏ بوجود آمدن<br />

بحران بوسیله سقوط ‏»حباب«‏ مسکن تنها<br />

بخشی از داستان است؛ داستانی که خود در<br />

درون بحران بنیادین ساختاری سرمایهداری<br />

قرار دارد.‏ در واقع،‏ ‏»حبابهای«‏<br />

‏»داتکام«‏ )dotcom( و مسکن این<br />

بحران ساختاری را پنهان نگه داشته بودند؛<br />

با سقوط آنها ما نه تنها بحران ناشی از<br />

خود این سقوط را داریم،‏ بلکه این بحران<br />

بر بحران ساختاری اساسی که آن نیز<br />

اکنون آشکار میشود قرار دارد.‏ چون این<br />

بحران ساختاری با منطق نظام سرمایهداری<br />

عجین است،‏ آنچه در مقابل ماست یک<br />

بحران سیستماتیک است-‏ نه یک بحران<br />

پراکنده و ادواری-‏ و راه برونرفت آسانی<br />

از آن وجود ندارد.‏ بطور خالصه،‏ ما وارد<br />

یک دوره طوالنی بحران سرمایهداری،‏<br />

یادآور دهه ۱۹۳۰، شده ایم که نه فوراً‏ بلکه<br />

از طریق زنجیره ای از تحوالت سیاسی<br />

مانند آنچه که دو دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ رخ<br />

داد،‏ امکانات انقالبی واقعی برای فرارفتن<br />

از نظام را فراهم خواهد کرد.‏<br />

اجازه بدهید با این پرسش شروع کنیم:‏ چرا<br />

در ایاالت متحده و اروپا اینقدر با خرج<br />

دولت بعنوان ابزاری برای غلبه بر بحران<br />

مخالفت میشود؟ چرا برای ‏»ریاضت«‏<br />

که باالجبار بحران را تشدید خواهد نمود<br />

یک تقاضای مستمر وجود دارد؟ گفتن<br />

اینکه این فقط ‏»اقتصادیات بد«‏ است کافی<br />

نیست.‏ ‏»اقتصادیات«ی که مسلط میشود،‏<br />

در هر زمان آن نوعی است که طبقه مسلط<br />

wordpress..http://eb1384<br />

/26/05/2012/com<br />

-0-1-4/http://pspa.ucoz.ru/publ<br />

23<br />

صفحه 140<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 141<br />

آنرا تأیید میکند ‏)فرضی که بویژه درباره<br />

اقتصادیات صادق است زیرا که چنان<br />

تأثیر مستقیمی بر سیاست دولت دارد(.‏<br />

‏»اقتصادیات بد«‏ یکی از مکانیسمهایی<br />

است که منافع سرمایه مالی که بر<br />

سرمایهداری معاصر مسلط است،‏ از طریق<br />

آن اعمال فشار میکند.‏ ‏»ریاضت«‏ به این<br />

دلیل تحمیل میشود که سرمایه مالی با<br />

خرج دولت در مقیاس بزرگ برای تحرک<br />

اقتصاد مخالف است.‏<br />

سرمایه مالی با کُنشگری دولت مخالف<br />

نیست،‏ بلکه میخواهد آن کُنشگری<br />

شکل تأمین مشوقها برای خود سرمایه<br />

مالی-‏ جهت ارتقای منافع خودش،‏ بمثابه<br />

ابزاری برای احیای اقتصاد-‏ را بگیرد.‏<br />

سرمایه مالی عمل مستقیم دولت در این<br />

راستا از طریق خرج عمومی بزرگتر را<br />

نمیخواهد.‏ هر اقدام دولت که مستقل از<br />

سرمایه مالی عمل کند،‏ و بدنبال کار مستقیم<br />

بجای کار از طریق ارتقای منافع سرمایه<br />

مالی باشد،‏ مشروعیت سرمایهداری،‏ و<br />

بویژه مشروعیت منافع سرمایه مالی را<br />

از بین میبرد،‏ چون این پرسش را مطرح<br />

میکند:‏ اگر برای رفع اشکال نظام به دولت<br />

نیاز است چرا اصالً‏ به نظام نیاز داریم،‏<br />

چرا خود مالکیت دولتی را نداشته باشیم؟<br />

از اینرو،‏ سرمایه مالی در ایاالت متحده با<br />

۱۳ تریلیون دالر حمایت دولتی برای تثبیت<br />

نظام مالی هیچ مخالفتی ندارد؛ اما بمحض<br />

اینکه پرسش خرج دولت برای احیای<br />

اقتصاد مطرح میشود،‏ موعظه درباره<br />

فضایل ‏»ریاضت«‏ را شروع میکند.‏<br />

بنابراین،‏ عصر سلطه سرمایه مالی عصری<br />

است که در آن ‏»مداخله دولت در مدیریت<br />

تقاضا«‏ مدل کینز به حاشیه عقب مینشیند.‏<br />

اکنون،‏ سرمایهداری بی وقفه به برخی<br />

محرکهای بیرونی برای حفظ رشد خود<br />

نیازمند است.‏ سرمایهداری میتواند رشد<br />

را صرفاً‏ براساس نیروی خود حفظ کند،‏<br />

صرفاً‏ بدین خاطر که رشد،‏ برای مدت<br />

زمانی،‏ رخ میداده است،‏ اما اگر رشد به<br />

هر دلیلی-از آنجمله ظهور تنگناها بخاطر<br />

خود رشد-‏ نقصان یابد،‏ آنوقت یک پیچاپیچ<br />

سرمایهگذاری کمتر و کمتر و کاهش رشد<br />

آغاز میشود که آنرا بسمت یک وضعیت<br />

ایستا،‏ یعنی بسمت وضعیت بازتولید ساده<br />

میکشاند.‏ رهاسازی نظام از بازتولید ساده<br />

و تضمین اینکه رشد نیروی خود را از<br />

دست ندهد و به وضعیت بازتولید ساده<br />

سقوط نکند،‏ چیزی است که با عملکرد<br />

مجموعه ای از محرکهای بیرونی تضمین<br />

میشود.‏<br />

محرکهای بیرونی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

از نقطه نظر تاریخی دو دست از<br />

محرکهای بیرونی این نقش را ایفا کرده<br />

اند.‏ نخستین،‏ کل نظام استعماری است<br />

که تا جنگ جهانی اول این نقش را ایفا<br />

میکرد.‏ اصطالح ‏»نظام استعماری«‏<br />

در اینجا فقط برای اشاره به مستملکات<br />

استعماری و نیمه استعماری مانند هند و<br />

چین بکار برده نمیشود،‏ بلکه بهاصطالح<br />

‏»مستعمرات مهاجرنشین«‏ را که ‏»جمعیت<br />

بومی«‏ آنها بخاطر جا دادن به مهاجران<br />

از مرکز سرمایهداری رانده میشدند را<br />

نیز دربرمیگیرد.‏ ‏»نظام استعماری«‏ از<br />

طریق زیر از رشد تحت سرمایهداری<br />

نگهداری کرد:‏ همراه با مهاجرت جمعیت<br />

به ‏»مستعمرات مهاجرنشین«‏ یا مهاجرت<br />

سفیدپوستان به مناطق دارای آب و هوای<br />

معتدل،‏ مهاجرت موازی سرمایه از مرکز<br />

سرمایهداری به این مناطق نیز وجود<br />

داشت،‏ اما این ‏»صدور سرمایه«‏ از<br />

مرکز از طریق مصادره مازاد مستملکات<br />

مستعمراتی و نیمه مستعمراتی ممکن<br />

میشد.‏ نتیجتاً،‏ ‏»فرار«‏ یکسویه مازاد از<br />

هند و دیگر مستعمرات،‏ صادرات سرمایه<br />

از مرکز سرمایهداری به مستعمرات<br />

مهاجرنشین را تأمین میکرد.‏<br />

اما واقع در زیر این حرکتها در میزان<br />

‏»ارزش«،‏ تغییرات مهمی نیز در ارتباط<br />

با ترکیب کاال وجود داشت:‏ بریتانیا کشور<br />

اول سرمایهداری،‏ و همچنین کشور اول<br />

صادرکننده سرمایه،‏ کاالهای مورد تقاضا<br />

در مستعمرات مهاجرنشین مانند ایاالت<br />

متحده را تولید نمیکرد.‏ تقاضا در آنجا<br />

عمدتاً‏ برای مواد خام،‏ یعنی مواد معدنی<br />

و کاالهای اولیه بود،‏ که در مستملکات<br />

مستعمراتی تولید میشد.‏ بنابراین صادرات<br />

سرمایه بریتانیا در درجه اول از طریق<br />

صادرات کاالهای بریتانیایی مانند نساجی<br />

در هند و دیگر بازارهای شرقی،‏ و به<br />

همان اندازه یا حتا بیشتر،‏ از صادرات<br />

این کشورها به مناطقی که ‏»فرار«‏ بسمت<br />

آن بود ممکن میشد.‏ کاالهای بریتانیایی<br />

میتوانستند در کشورهای مستعمره و نیمه<br />

مستعمره فروخته شوند زیرا بازارهای آنها<br />

‏»آماده«‏ بود:‏ بازارهای آنها میتوانست<br />

برای تخلیه کاالهایی بریتانیایی،‏ به هر<br />

اندازه الزم،‏ و در هر زمان،‏ مورد<br />

بهرهبرداری قرار گیرد.‏<br />

کل این روال حرکت جهانی سرمایه و<br />

کاالها،‏ که از نقطه نظر مرکز سرمایهداری<br />

بسیار بی دردسر بود،‏ در زیر رونق<br />

طوالنی قرار داشت که سرمایهداری از<br />

اواسط قرن نوزدهم تا جنگ جهانی اول<br />

بخود دید.‏ بعد از جنگ جهانی اول این<br />

روال سقوط کرد.‏ بورژوازی محلی در<br />

مستعمرات خواهان فضای خود بود؛ ژاپن<br />

بعنوان رقیب بریتانیا در بازارهای آسیایی،‏<br />

ظهور کرد؛ با ‏»رسیدن به سرحدات«‏<br />

میزان سرمایهگذاری در ‏»دنیای جدید«‏<br />

به حدنهایی رسید؛ و گستره صنعتزدایی<br />

بیشتر در اقتصادهایی مانند هند شروع به<br />

محدود شدن هر بیشتر نمود.‏ رکود بزرگ<br />

دهه ۱۹۳۰ بیانگر این واقعیت بود که<br />

مکانیسم قدیمی برای تحرک سرزندگی در<br />

سرمایهداری دیگر کار نمیکند.‏<br />

رکود ‏]بزرگ[‏ فقط زمانی پایان یافت<br />

که دومین محرک خارجی عمده برای<br />

سرمایهداری،‏ یعنی خرج دولت،‏ ابتدا برای<br />

تدارکات جنگ،‏ و بعد از جنگ،‏ تحت تأثیر<br />

فشار طبقه کارگر و خطر سوسیالیسم،‏ برای<br />

به اجرا گذاشتن نوعی ‏»دولت رفاه«‏ وارد<br />

عمل شد.‏ اما ‏»مداخله دولت در مدیریت<br />

تقاضا«‏ نیز اکنون به آخر خط خود رسیده<br />

است:‏ ظهور سرمایه مالی بینالمللی بمثابه<br />

نیروی مسلط در سرمایهداری،‏ به دالئلی که<br />

در باال ذکر شد،‏ گستره آن را کاهش داده<br />

است.‏ بطور خالصه،‏ سرمایهداری اکنون<br />

واقد هر نوع مکانیسمی برای دادن رشد<br />

پایدار به خود است.‏<br />

کاهش دستمزدهای واقعی<br />

این،‏ بعالوه،‏ در بستری اتفاق میافتد<br />

که نیاز به چنان مکانیسمی از هر زمان<br />

دیگری حادتر میشود.‏ اجازه بدهید ببینیم<br />

چرا.‏ با جهانیسازی حرکت بسیار آزادتر<br />

سرمایه-‏ از آنجمله بشکل سرمایه،‏ و<br />

همچنین کاالها و خدمات،‏ میان کشورها<br />

بیش از هر زمان دیگری در تاریخ<br />

سرمایهداری،‏ صورت گرفته است.‏<br />

نتیجتاً،‏ سرمایه از متروپلها ‏)و همچنین<br />

سرمایه بزرگ داخلی(‏ میتواند تولید را<br />

به کشورهای جهان سوم،‏ که در آنجا<br />

بخاطر وجود ذخائر عظیم نیروی کار<br />

دستزمدها پایین است،‏ منتقل کند و ‏]آن<br />

تولیدات را[‏ به بازارهای متروپل صادر<br />

نماید.‏ این بهنوبه خود دستمزدهای کارگران<br />

در کشورهای متروپل را در مقابل فشار<br />

کاهشی که بوسیله ذخائر نیروی کار<br />

موجود در کشورهای جهان سوم اعمال<br />

میشود،‏ آسیبپذیر میسازد.‏ در ایاالت<br />

متحده،‏ بعنوان مثال،‏ طی سه دهه گذشته<br />

نرخ واقعی دستمزد کارگران بطور مطلق<br />

نزدیک به ۳۰ درصد کاهش یافته است.‏<br />

در کشورهای جهان سوم هم اینطور<br />

نیست که نرخ واقعی دستمزد باال میرود؛<br />

بالعکس،‏ فقیرسازی و آوارگی تولیدکنندگان<br />

خُرد،‏ شامل دهقانان،‏ که نشان دیگری از<br />

جهانی سازی است باعث افزایش ارتش


جامعه شناسی<br />

ذخیره کار میشود که این،‏ فشار کاهشی<br />

بر نرخ واقعی دستمزد کارگرانی را نیز<br />

که ارتش فعال کار برای سرمایهداری را<br />

تشکیل میدهند،‏ موجب میشود.‏ بنابراین،‏<br />

با در نظر گرفتن کل اقتصاد جهانی،‏<br />

گرایشی برای کاهش نرخ واقعی دستمزد<br />

کارگران،‏ و یا حداقل،‏ عدم افزایش آن<br />

وجود دارد.‏ با این وصف،‏ در عینحال،‏<br />

افزایش مداوم در بهره‏ وری کار وجود<br />

دارد،‏ که بدین معنی است که سهم ارزش<br />

اضافی در کل تولید افزایش مییابد.‏<br />

حقوق بشر«‏ و ‏»حقوق شهروند«‏ دیالکتیک<br />

جدید برابری و آزادی<br />

از:‏ اتین بالیبار<br />

برگردان : ب . کیوان<br />

صفحه 142<br />

اکنون،‏ چون یک روپیه از تولید که به<br />

کارگران میرسد بسیار بیشتر از یک<br />

روپیهای که به سرمایهداران میرسد،‏<br />

باعث افزایش مصرف میشود،‏ هر افزایش<br />

در سهم ارزش اضافی در تولید،‏ اگر<br />

همه چیز دیگر ثابت بماند،‏ موجب کاهش<br />

تقاضا میشود.‏ اگر سهم سرمایهگذاری<br />

سرمایهداران،‏ بعد از آنکه روپیه اضافی<br />

به آنها میرسد،‏ افزایش یابد،‏ آنوقت<br />

میتوان بر این کاهش در تقاضا غلبه<br />

نمود،‏ و کل تولید را محقق ساخت.‏ اما،‏<br />

ما پیش از این دیدیم که گرایش برای<br />

سرمایهگذاری سرمایهداران،‏ نه تنها رو به<br />

افزایش نیست،‏ بلکه در غیبت هر مکانیسم<br />

برای حفط رشد،‏ از پا افتاده و کاهش یافته<br />

است.‏ بنابراین،‏ نتیجه خالص،‏ یک گرایش<br />

چشمگیر بسمت بحرانهای اضافه تولید<br />

است.‏ دولت سرمایهداری که میتوانست<br />

با افزایش خرج خود،‏ پادزهری برای این<br />

گرایش بسمت اضافه تولید ارائه نماید،‏ و از<br />

آن طریق سهم بیشتری از ارزش اضافی را<br />

جلب نموده و به تحقق آن کمک کند،‏ اکنون<br />

به دلیل مخالفت سرمایه مالی با هزینه<br />

بیشتر دولت،‏ قادر به انجام آن نیست.‏<br />

بنابراین نتیجه این است که ناتوانی دولت<br />

سرمایهداری بمثابه تأمین کننده ارادی<br />

تقاضا،‏ نه تنها سرمایهداری جهانی را<br />

بدون هیچ محرک خارجی الزم برای<br />

حفظ رشد پایدار قرار میدهد،‏ بلکه به<br />

یک دلیل اضافی،‏ یعنی بدلیل گرایش سهم<br />

ارزش اضافی به افزایش در تولید جهانی،‏<br />

آنرا هر چه بیشتر به رکود سوق میدهد.‏<br />

بنابراین،‏ سرمایهداری جهانی در یک<br />

بحران ساختاری ژرف،‏ که هیچ راه فراری<br />

از آن وجود ندارد،‏ گیر افتاده است.‏ اما،‏<br />

مانند سالهای دهه ۱۹۳۰، یک مخمصه<br />

جدید که آبستن فرصتهای تاریخی برای<br />

فرارفتن از نظام است،‏ در حال ظهور<br />

است.‏<br />

_0108/2012/http://pd.cpim.org<br />

html.5_01082012/pd<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

نگرش<br />

فعلیت متن های اعالمیه حقوق بشر و شهروند<br />

که در سال های اخیر دوباره مورد تأکید<br />

قرار گرفت،‏ با اینهمه خود را به صورت<br />

متناقض به ما نشان می دهد.‏ با این حال،‏ این<br />

توأم با آگاهی از فاصلة ظاهری تقلیل ناپذیر<br />

بین مفهوم های ‏)آزادی و برابری(‏ است که<br />

با وجود این به مثابه امری ناگزیر احساس<br />

می شود.‏ لیبرالیسم معاصر در مطرح کردن<br />

این مطلب که ‏»آزادی«‏ و ‏»برابری«‏ در<br />

خارج از حدود بسیار تنگ ‏)حدود شکل<br />

حقوقی(‏ یکدیگر را نفی می کنند،‏ تنها نیست.‏<br />

سوسیالیسم نیز در هنگامی که عمالً‏ آشکار<br />

شد که درخواست های آزادی و برابری<br />

مشروط به یکدیگرند،‏ در این عقیده سهیم<br />

است.‏ همانطور که آن را هم در مبارزه برای<br />

دموکراسی در ‏»کشورهای سوسیالیستی«‏<br />

پیشین و هم در جنبش های ضد نژادپرستی<br />

اروپای غربی یا در مبارزه های سیاه پوستان<br />

آفریقای جنوبی مالحظه کردیم.‏<br />

این تضادهای بسیار عمیق دلیل های متعددی<br />

فراهم می آورند که به ندرت مورد بحث<br />

قرار گرفته اند.‏ به خصوص این که برابری<br />

بطور اساسی به نظم اقتصادی و اجتماعی<br />

مربوط است،‏ حال آن که آزادی قبل از هر<br />

چیز در ارتباط با نظم حقوقی-‏ سیاسی است.‏<br />

اما در عین حال،‏ این دلیل یا شبه دلیل وجود<br />

دارد که بر اساس آن لیبرالیسم و سوسیالیسم<br />

حتی اگر به نتیجه های معکوس برسند در<br />

این مورد اتفاق نظر دارند که تحقق برابری<br />

مستلزم دخالت دولت است؛ چون بطور<br />

اساسی به مسئله باز توزیع مربوط می<br />

گردد.‏ در صورتی که حفظ آزادی به محدود<br />

شدن این دخالت و حتی دفاع در برابر<br />

نتیجه های ‏»فاسد«‏ آن مربوط است.‏ بنظر<br />

می رسد که این مرجع همه جا حاضر،‏<br />

اما غیر جدی برای دولت که همچون یک<br />

بلوک نشان داده می شود،‏ همواره اختالف<br />

بین امر ‏»صوری«‏ و امر ‏»واقعی«‏ ‏)یا<br />

‏»گوهری«(‏ حقوق و فرانمود برابری<br />

بعنوان داو منحصراً‏ جمعی را تولید می کند.‏<br />

در صورتی که آزادی ‏)در هر حال ‏»آزادی<br />

جدیدی ها«(‏ به طور اساسی،‏ آزادی فردی،‏<br />

حتی در سطح آزادی های عمومی خواهد<br />

بود ‏)که در این صورت مناسب است به


صفحه 143<br />

طور اساسی به عنوان ضمانت های عمومی<br />

آزادی های خصوصی اندیشیده شود(.‏<br />

از آنجا که بطور مستقیم به ناسازه ای<br />

اساسی می رسیم که عبارت از اختالف<br />

میان گفتمان حقوق بشر و گفتمان ‏»حقوق<br />

شهروند«‏ است.‏ گفتمان حقوق بشر ‏)که قبل<br />

از هر چیز بیش از دستاورد بعنوان دفاع از<br />

حقوق بشر فرمول بندی شده(،‏ امروز شبح<br />

بسیار گسترده ای را تشکیل می دهد که از<br />

آزادی وجدان یا امنیت فردی تا خواست حق<br />

موجودیت یاحق مردم در تعیین سرنوشت<br />

پیش می رود.‏ البته این گفتمان کامالً‏ متمایز<br />

از گفتمان حقوق شهروند باقی می ماند که<br />

در نفس خود بین مسئله توسعه قلمرو سیاسی<br />

در قلمروهای جدید ‏)مثل محیط زیست(‏ و<br />

مسئله ارزش افزایی دوباره امر سیاسی<br />

کالسیک – مترادف نهاد جمعی مذاکره و<br />

تصمیم گیری – در برابر هجوم اقتصادگرایی<br />

و فن ساالری گرایی در نوسان است.‏ به<br />

نظر می رسد،‏ حمایت از معادله نمونه وار<br />

متن های انقالبی ۱۷۸۹: معادله ‏»بشر«‏ و<br />

‏»شهروند«‏ که به آن باز می گردیم،‏ بسیار<br />

دشوار و بیش از پیش دشوار باشد.‏ احتمال<br />

موافقت کلی درباره مسئله برابر کردن بشر<br />

با شهروند وجود دارد.‏ این برابر کردن<br />

همواره به تام گرایی و به آنچه که اغلب آن<br />

را بمثابه امپریالیسم ‏»هر سیاست«‏ نشان می<br />

دهند،‏ می انجامد.‏ اما این موافقت فقط مقابل<br />

اعالمیه حقوق بشر قرار دارد که هر قدر<br />

ضرورت این حقوق طبیعی و همگانی باشد،‏<br />

اگر نگوییم یک اتوپی،‏ اما بطور اساسی یک<br />

ایده آل را بنمایش می گذارد.‏<br />

می توان درباره دلیل های این تفاوت که<br />

آشکارا در لحظه رجوع به کلیت حقوقی<br />

دوباره فعلیت یافته نمودار می گردد،‏ به<br />

پرسش پرداخت.‏ در اینجا چند توضیح که<br />

آن را خوب می شناسیم می توان ارائه کرد.‏<br />

توضیحی که طبیعت بشری:‏ از ‏»حقوق<br />

بشر«‏ تا ‏»حقوق شهروند«‏ را بیاری می<br />

طلبد همان تفاوت بین نیکی تئوریک طبیعت<br />

بشر که بدون آن یک همبود واقعی تصور<br />

ناپذیر است و زشتی کردار افراد تجربی تابع<br />

اجبار اشتیاق ها،‏ نفع ها و شرایط هستی<br />

آنان Homo homini deus, Homo<br />

homini Lupus وجود دارد.‏ توضیح<br />

پیش پا افتاده دیگری که زیاد بکار برده می<br />

شود،‏ توضیح تاریخمندانه است:‏ زمان گذشته<br />

است.‏ بنا بر این شرایطی که به تبع آن دلیل<br />

تشکیل دهنده متن های ۱۷۸۹ توانسته بود،‏<br />

خود را تحمیل کند،‏ دیگر وجود ندارد.‏ بدون<br />

شک،‏ ما دیگر ‏»انسان«های قرن ۱۸ نیستیم<br />

و جای تردید است که هنوز ‏»شهروندان«‏<br />

قرن ۱۹ باشیم.‏ در یک مفهوم ما بیش از<br />

این هستیم ‏)مثالً‏ ما در دنیای ارتباط ها و<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

فرهنگ جهانی زندگی می کنیم که شهروندی<br />

ملی،‏ افق عبورناپذیر تشکیل دهندگان دوره<br />

انقالبی را نسبی می سازد(.‏ در مفهوم دیگر،‏<br />

ما کمتر از این هستیم.‏ زیرا جامعه های<br />

‏»تفاوت یافته«‏ ما نه تنها با طبقه ها،‏ بلکه<br />

بویژه با قانون ها سازمان یافته است.‏ من به<br />

شیوه دیگر توضیح که ذاتی تر است،‏ برتری<br />

می دهم؛ شیوه ای که القا می کند که در<br />

نخستین برخورد،‏ متن های ‏»بنیانگذاران«‏<br />

به دلیل سادگی و رادیکال بودن انقالبی شان<br />

تضادی را آشکار می کنند که آنها را از<br />

سرمایه گذاری در نظم ثابت باز می دارد.‏<br />

به بیان بهتر تضاد در درجه دوم استوار بر<br />

ناپایداری رابطه میان خصلت پرسش انگیز<br />

متن های )۱( آن و خصلت کشمکش برانگیز<br />

وضعیتی است که سر بر می آورند و بعنوان<br />

مرجع در خدمت آنها است.‏ به گونه ای که<br />

هر کوشش برای دوباره فعال کردن متن<br />

های حقوق بشر و شهروند که استوار بر<br />

حقیقت آن است با نتیجه های توسعه کشمکش<br />

های خاص آن برخورد می کند؛ اما مستعد<br />

عملی بودن به شکل های مختلف است.‏<br />

در کتاب تازه و برجسته:‏ ‏»انقالب حقوق<br />

بشر«‏ )۲( که از دیدگاه نولیبرالی به نگارش<br />

در آمده،‏ مارسل گوشه در جستجوی دلیل<br />

هایی که نشان می دهند،‏ انقالب برای ما ‏»به<br />

پایان رسیده«‏ ‏)اما دلیل هایی که مدتهاست<br />

این راه حل را به ‏»عقب انداخته اند«(،‏ متن<br />

به متن آنچه را که به نظر او بمثابه گسترش<br />

پرسش انگیزی اساسی جلوه می کند،‏ دنبال<br />

کرده است:‏ واقعیت این است که هسته<br />

اعالمیه ۱۷۸۹ مفهوم مطلق حاکمیت ملی،‏<br />

عکس تقلید از حاکمیت پادشاهی را برقرار<br />

می کند که برای توجیه نمایندگی مردم در<br />

برابر آن قرار می گیرد.‏ نمایندگان مؤسسان<br />

موظف بودند ‏»اراده عمومی«،‏ واحد و<br />

تقسیم ناپذیر و نیز دفع کنندة هر آمریت<br />

را در برابر اراده ‏»واحد و تقسیم ناپذیر«‏<br />

پادشاه مستبد قرار دهند.‏ البته،‏ این اراده<br />

عمومی استوار بر افرادی است که ملت را<br />

تشکیل می دهند.‏ چنین مفهومی نوسان کردن<br />

بین دموکراسی مستقیم و دیکتاتوری انقالبی<br />

را رد کرده است و در واقع،‏ ناسازگاری<br />

با نهاد عملگرای کادر قضایی برای سیاست<br />

مدرن را نشان می دهد که عبارت از متعادل<br />

کردن قدرت های قانونگذاری و اجرایی یا<br />

حقوق انحصاری دولت در قبال استقالل<br />

افراد است.‏ از این رو،‏ انقالب بطور بی<br />

واسطه تا این لحظه در شرایط متفاوت طی<br />

یک قرن رویارویی سیاسی و بحران های<br />

رژیم یک ناکامی است:‏ متن های نمادین آن<br />

کارکرد ایده آلی تنظیم کننده کم و بیش وفاقی<br />

کسب کرده اند.‏<br />

همزمان،‏ فلورانس گوتیه در یک سلسله مقاله<br />

های تازه )۳( که سنت ایده آلیسم انقالبی را<br />

باز می یابد و نوسازی می کند ‏)که البته می<br />

توان آن را از روبسپیر و فیخته تا مارکس<br />

جوان و ارنست بلوخ عصر ما ترسیم کرد(،‏<br />

کوشیده است،‏ نشان دهد که بین مرحله<br />

مونتانیار ‏)گروه انقالبی(‏ ژاکوبنی و مرحله<br />

ترمیدوری میانه رو کنوانسیون گسست<br />

برقرار می کردد.‏ متن های ۱۷۸۹، متمرکز<br />

روی تقدم آزادی و پژوهش کلیت آن و متن<br />

های ۱۷۹۳ که برابرگرایی پنهان این دریافت<br />

را بعنوان دوجانبه بودن عمومی یا شناخت<br />

دوجانبه عمومی آزادی ها،‏ و از جمله آزادی<br />

اساسی موجود بودن ‏)»حق موجودیت«‏ با<br />

نتیجه های اقتصادی آن(‏ گسترش می دهند،‏<br />

در خط تداوم اند.‏ آنها از ایده کالسیک،‏<br />

بطور اساسی الک و از اعالم حقوق طبیعی<br />

که استوار بر مشارکت و شهروندی است<br />

ناشی می شوند و قلمرو سیاست و نقش<br />

دولت را بنا بر طبیعت انسان محدود می<br />

کنند.‏ برعکس با اعالمیه ترمیدور ۱۷۹۵،<br />

متمرکز روی خصلت نقض ناپذیر مالکیت و<br />

دوجانبه بودن ‏»حقوق«‏ و ‏»وظیفه ها«‏ یک<br />

پایه ‏»اجتماعی«‏ معین جانشین پایه همگانی<br />

شهروندی شده است:‏ از این رو،‏ گسست و<br />

حتی وارونگی وجود خواهد داشت.‏ و این<br />

البته بیانگر واکنش ضد انقالبی در برابر<br />

توسعه کشمکش های اجتماعی و بویژه<br />

واکنش در برابر روشی است که عنصرهای<br />

توده ای،‏ ‏»نابورژوایی«‏ انقالب استفاده از<br />

کلیت حقوق بشر از لحاظ سیاسی را علیه<br />

محدودیت های عملی که آنها بنام نگارندگان<br />

خاص شان هدف قرار دادند،‏ متوقف نکردند:‏<br />

منظور تمایز میان شهروندی ‏»فعال«‏ و<br />

شهروندی ‏»نا فعال«‏ بر پایه حق رأی با<br />

پرداخت مالیات آن و نفی ‏»برابری عمل«‏<br />

در قلمرو حقوق طبیعی است.‏<br />

دقیقاً‏ من به سهم خود هر دو شکل تفسیر<br />

تضاد درونی جنبه انقالبی را نمی پذیرم.‏<br />

هر دو آنها از نظر من به دلیل های کامالً‏<br />

مختلف از آن ویژگی بی بهره اند.‏ برای بیان<br />

آن بطور شکلواره ای به این نمی اندیشم که<br />

مفهوم ‏»حاکمیت ملت«‏ که در ۱۷۸۹ پی<br />

ریخته شد،‏ دگرگونی در چارچوب تداوم<br />

اساسی مفهوم حاکمیت پادشاهی باشد که در<br />

حقیقت یک تفوق را جانشین تفوق دیگر می<br />

کند،‏ و رجوع به انسان و کلیت طبیعت آن که<br />

حقوق شهروند را می سازد،‏ اینجا ادامه پذیر<br />

در مضمون عادی منبع های ایدئولوژیک<br />

باشد که می توان آن را بطور نوعی زیر نام<br />

حقوق طبیعی کالسیک نمایش داد.‏<br />

از این رو،‏ در مورد آنچه که مربوط به<br />

حاکمیت است،‏ سعی کرده ام آن را در جای<br />

دیگر نشان دهم )۴(. نوسازی انقالبی دقیقاً‏<br />

عبارت از زدودن مفهوم سنتی آن با طرح


صفحه 144<br />

تز آشکارا تناقض دار حاکمیت برابرانه است<br />

که عمالً‏ تضاد در اصطالح ها است،‏ اما<br />

تنها شکل از زدودن بنیادی هر تفوق و جا<br />

دادن نظام سیاسی و اجتماعی در عنصر<br />

درون بودی-‏ خود ترکیبی مردم است.‏ با<br />

اینهمه،‏ از آنجا،‏ توسعة بی واسطة هر رشته<br />

از تضادها از این واقعیت مایه می گیرد<br />

که جامعه موسوم به مدنی و باالخره دولت<br />

کامالً‏ بر پایه سلسله مراتب ها یا وابستگی<br />

ها ساختاری شده اند که باید همزمان نسبت<br />

به حاکمیت و بطور اساسی نسبت به نهادی<br />

شدن آن بی تفاوت باشند.‏<br />

در خصوص آنچه که حقوق طبیعی اعالم<br />

شده،‏ در واقع من به طور اساسی به جنبه<br />

انقالبی ‏»اعالمیه«‏ و به تأثیر وقفه ناپذیر<br />

آن در جریان مبارزه های اجتماعی-‏ سیاسی<br />

می اندیشم.‏ به بیان دیگر،‏ تردید ندارم که<br />

مادی بودن این عمل تبیین نقطة اتکایی<br />

برای سلسله درخواست هایی بود که از<br />

فردای انتشار اعالمیه شروع به اعالم آن<br />

در زمینه خواست هایی چون حقوق زنان،‏<br />

کارگران،‏ ‏»نژاد های«‏ استعمار شده می<br />

شود که در شهروندی تجسم یافته است.‏<br />

البته،‏ من به هیچوجه فکر نمی کنم که آن<br />

در پیوستگی حقوق طبیعی کالسیک جای<br />

دارد؛ اعم از اینکه چون پایان آن یا رادیکال<br />

شدن آن جان الکی یا حتی روسویی باشد.‏<br />

از حیث تاریخی و شناخت شناسی ‏»آگاهی<br />

از خویش«‏ نگارندگان آن در کشمکش با<br />

شکل بندی فکری خاص شان از نظام قدیم<br />

هر چه بوده باشد،‏ هسته اعالمیة حقوق بشر<br />

و شهروند از ایدئولوژی های موجود قبلی<br />

ناشی نمی شود.‏ این به هیچوجه در چارچوب<br />

تئوری های ‏»طبیعت انسان«‏ بعنوان پایه یا<br />

ضامن نظم حقوقی که دقیقاً‏ از قرن ۱۶ تا<br />

قرن ۱۸ بدیل تئوری های ‏»حقوق الهی«‏<br />

را در وجود آورد و برای مخالفان سلطنت<br />

مطلقه پایة استداللشان را تدارک دید،‏ جای<br />

ندارد و ‏»تا اندازه ای«‏ تنها اصطالح شناسی<br />

آنها را برای بطالن منطق شان تکرار می<br />

کند.‏ به این دلیل آنچه را که بیدرنگ مشخص<br />

می کند،‏ پیروزی نیست،‏ بلکه گشایش ناگزیر<br />

بحران حقوق طبیعی کالسیک،‏ گشایش<br />

عرصة ایدئولوژیک جدید است که در آن<br />

ایدئولوژی های سیاسی-‏ فلسفی قرن ۱۹<br />

جای می گیرد.‏<br />

حقوق طبیعی کالسیک بنا بر تنوع زیاد<br />

دریافت هایش از طبیعت انسان و شکلواره<br />

های پی ریزی آغازین جامعه مدنی اش،‏<br />

بهمان اندازه با استراتژی های اصالح گران<br />

نهاد سیاسی مطابقت دارد.‏ متن های ۱۷۸۹<br />

که محصول ضربه شدید واقعی بحث های<br />

‏»نماینده ملی«‏ بود و زیر فشار سه گانه<br />

منافع خاص اش و کشمکش آزاد اما هنوز<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

حل نشده با وجود سلطنت و ‏»ترس زیاد«‏<br />

از شورش های توده ای عمل می کردند،‏<br />

برعکس با ساده گرایی چشمگیر ‏)آنچه که<br />

در جای دیگر آن را واقعیت حقوقی نامیده<br />

ام(‏ توصیف می شود.‏ خواهیم دید که اساس<br />

آن صرفاً‏ سلبی است و در ارتباط مستقیم<br />

با پروبلماتیک خاستگاه ها و چگونگی های<br />

رابطه قرار دارد.‏ بویژه این نکته چشمگیر<br />

است که مفهوم ‏»قرار داد«‏ در آن غایب است<br />

)۵(. البته،‏ این بغرنجی و ناهمگونی تئوری<br />

های حقوق طبیعی کالسیک است که هر<br />

چند قرارداد گرایانه،‏ یا ضد قراردادگرایانه،‏<br />

دولت گرایانه یا اقتصادگرایانه باشد،‏ با<br />

همگون بودن نسبی یک طبقه اجتماعی بالنده<br />

که می توان آن را بورژوازی نامید،‏ مطابقت<br />

دارد.‏ در صورتی،‏ این ساده گرایی وحدت<br />

گرای اعالمیة حقوق است که در عرصه ایده<br />

ها یا بهتر بگوییم کلمه ها-‏ کلمه هایی که<br />

بی درنگ از کنترل نگارندگان آن خارج<br />

می شود-‏ بغرنجی اجتماعی واقعی انقالب<br />

فرانسه بنمایش در می آید:‏ واقعیت این<br />

است که این انقالب در نخستین برخورد<br />

دیگر یک ‏»انقالب بورژوایی«‏ نیست،‏ بلکه<br />

انقالبی است که با بورژوازی و مردم یا توده<br />

های غیربورژوایی در رابطه پایدار اتحاد و<br />

رویارویی انجام یافته است.‏ انقالبی که بی<br />

درنگ با کشمکش خاص درونی اش وارد<br />

منازعه می شود که بدون آن حتی وجود<br />

نخواهد داشت.‏ و از این رو در پی وحدت<br />

ضدهایش بی وقفه جریان دارد.‏<br />

***<br />

بدین ترتیب به این هسته متن های انقالبی<br />

می رسیم.‏ بنظر می رسد،‏ این هسته استوار<br />

بر یکسان انگاری دوگانه است که یکی به<br />

توضیح دیگری می پردازد و مضمون اش<br />

را به آن می دهد.‏<br />

نخستین یکسان انگاری مربوط به انسان<br />

و شهروند است.‏ اینجا یک انتخاب گفتار<br />

تحمیل می شود.‏ چون یک سنت طوالنی<br />

تقریباً‏ رسمی شده مضمون هفده ماده اصلی<br />

را بعنوان فرانمود تمایز ‏»حقوق انسان«‏<br />

‏)همگانی،‏ انتقال ناپذیر که مستقل از هر نهاد<br />

اجتماعی،‏ بنا بر این،‏ بالقوه و غیره باقی می<br />

ماند(‏ و ‏»حقوق شهروندان«‏ ‏)ایجابی،‏ نهادی<br />

شده،‏ محدودکننده،‏ اما کارا(‏ تفسیر می کند<br />

که بنوبه خود به پی ریزی دومی ها بر پایه<br />

یکمی ها می انجامد.‏ و بدون شک،‏ برای<br />

این پی ریزی باید آنچه را که بنیاد می نهد و<br />

آنچه را که بنیاد نهاده شده متمایز کرد.‏ اما<br />

تمام مسئله اینجا عبارت از معین کردن این<br />

نکته است که آیا در خود متن،‏ ما بدرستی<br />

با متن ‏»پایه«‏ ای سروکار داریم.‏ بی<br />

تردید،‏ دوگانگی اصطالح های ‏»انسان«،‏<br />

‏»شهروند«‏ امکان تفکیکی را در بر می<br />

گیرد که ما نتیجه های آن را مالحظه می<br />

کنیم.‏ اما این می تواند و باید به نحو دیگری<br />

در متن آن تفسیر شود.‏ اعالمیه را بازخوانی<br />

کنید،‏ آنگاه مالحظه خواهید کرد که در واقع<br />

بین ‏»حقوق بشر«‏ و ‏»حقوق شهروند«‏ هیچ<br />

تفاوت و هیچ اختالف مضمونی وجود ندارد.‏<br />

اینها دقیقاً‏ یک چیزند.‏ بنابراین،‏ بین انسان<br />

و شهروند،‏ دست کم بعنوان اینکه آنها در<br />

عمل بنا بر طبیعت و توسعه حقوقی که از آن<br />

برخوردارند تعریف شده اند،‏ وجود ندارد.‏<br />

دقیقاً‏ موضوع اعالمیه از این قرار است.‏<br />

یادآوری می کنم که آزادی،‏ مالکیت،‏ امنیت<br />

و مقاومت در برابر ستم ‏)ماده ۲( به مثابه<br />

‏»حقوق طبیعی و همیشگی انسان«‏ شمارش<br />

شده اند یعنی دقیقاً‏ دنباله اعالمیه نشان می<br />

دهد که قانون اساسی اجتماعی سازمان<br />

حقوقی آن است.‏<br />

پس چه چیز در این سطح مسئله ایجاد می<br />

کند؟ این نخست وجود ‏»مقاومت در برابر<br />

ستم«‏ است که کمترین چیزی که می توان<br />

درباره آن گفت این است که این از آن پس<br />

خیلی صریح نهادی نشده است.‏ اما همزمان<br />

می توان گفت که این مرتبط با آزادی و<br />

ضامن کارایی آن است-‏ آزاد بودن،‏ یارایی<br />

مقاومت در برابر هر اجباری است که آزادی<br />

را از بین می برد-‏ و نمایشگر نشان زبانی<br />

مبارزة انقالبی است که این آزادی را بعنوان<br />

پیروزی تحمیل می کند )۶(. از سوی دیگر،‏<br />

این بمنزلة ‏»فقدان نمایان«‏ برابری است.‏ اما<br />

بی درنگ بجاست این ظاهر با بازخوانی<br />

ماده ۱ ‏)»انسان ها در حقوق آزاد و برابر به<br />

دنیا می آیند و باقی می مانند …«( و ماده<br />

۶ ‏)»قانون بیان ارادة عمومی است.‏ همه<br />

شهروندان حق رقابت دارند … قانون باید<br />

برای همه یکی باشد … همه شهروندان که<br />

از منظر قانون برابرند … همچنین معتبرند<br />

…«( اصالح گردد.‏ این فرمولبندی ها بیشتر<br />

جبران ‏»فقدان«‏ برابری در فهرست ماده ۲<br />

را نشان می دهند.‏ آنها مفهوم آن را وارونه<br />

می کنند و از برابری،‏ اصل یا حقوقی می<br />

سازند که در واقع وحدت همه حقوق دیگر<br />

را برقرار می کنند.‏<br />

برخورد با برابری در اعالمیه دقیقاً‏ مکان<br />

بسیار قوی و بسیار مشخص همانند سازی<br />

بین انسان و شهروند است.‏ این بدرستی<br />

همان چیزی است که در نکوهیدن آن درنگ<br />

ندارد و خیلی زود به این یا آن شکل به<br />

تفکیک انسان و شهروند،‏ حقوق ‏»بشر«‏ و<br />

حقوق ‏»شهروند«‏ می انجامد.‏ در صورتی<br />

که ما اینجا تصدیق انطباق آنها را در حالت<br />

انقالبی که از عمل تبیین آن ‏)»اعالمیه«(‏<br />

جدایی ناپذیر است،‏ می یابیم.‏ نه فقط اعالمیه<br />

هیچ ‏»طبیعت بشری«‏ را بعنوان پایه زیرین


صفحه 145<br />

یا ضامن خارجی باالتر از جامعه،‏ نظم<br />

سیاسی قرار نمی دهد،‏ بلکه حقوق بشر را<br />

با حقوق سیاسی کامالً‏ یکی می داند و از این<br />

طریق ارتباط تئوری های طبیعت بشری را<br />

چونان تئوری های فوق طبیعی الهی شناسی<br />

در نظر نمی گیرد و انسان فردی یا جمعی را<br />

با عضو جامعة سیاسی یکی می داند.‏<br />

اینجا تأمل کوتاه درباره آنچه که بطور بنیادی<br />

چنین مفهوم متن های-‏ دقیقاً‏ طبیعت گرایانه<br />

سنت قدیمی را متمایز می کند،‏ بی فایده نیست.‏<br />

معادلة انسان و شهروند در ۱۷۸۹ تکرار<br />

باغ وحش politikan( )zôon سیاسی<br />

نیست.‏ در واقع،‏ ایده باغ وحش سیاسی بر<br />

فرض که واقعاً‏ مطابق با نهادهای ‏»شهر<br />

»cité یونانی یا رومی با شد،‏ مبنای همانند<br />

سازی برابری و آزادی قرار نمی گیرد،‏<br />

بلکه بنا بر تز کامالً‏ متفاوت،‏ تز برابری<br />

در محدوده آزادی که بر حسب مورد چونان<br />

وضعیت اجتماعی استوار بر یک سنت،‏<br />

یک نهاد یا یک کیفیت طبیعی افراد است،‏<br />

نگریسته می شود.‏ برابری اینجا تنها نتیجه،‏<br />

و مشخصه آزادی است.‏ برگشت پذیری دو<br />

اصطالح نمی تواند در آن جا وجود داشته<br />

باشد.‏ از آنجا،‏ تا در متن هایی که عمیق تر<br />

درباره بالقوه گی های دموکراتیک،‏ مفهوم<br />

شهروندی تحقیق می کنند،‏ می توان برخی<br />

قطعه های ‏»سیاست«ارستو،‏ محدودیت<br />

عجیب این مفهوم یا دست کم آنچه را که<br />

می تواند بدین ترتیب پس نگرانه برای<br />

خواننده مدرن جلوه کند،‏ مثال زد.‏ ارستو،‏<br />

شهروندی را بنا بر بهره گیری متناوب از<br />

کارکردهای فرماندهی و فرمانبری و بنا بر<br />

این،‏ بنا بر شکل قوی دوجانبه بودن تعمیم<br />

یافته افراد آزاد،‏ زورمند و بالغ ‏)که این چنین<br />

پایه عشق و محبت )philia( شان،‏ مفهوم<br />

ژنریک ‏»رابطه اجتماعی«‏ است(‏ ‏»تعریف<br />

می کند«.‏ از این دو جانبه بودن،‏ یک موضع<br />

کیهان شناختی ‏»شهروند«‏ میان دو محدوده<br />

بنا بر نقص و افراط نتیجه می شود که<br />

به همان دلیل محدوده های انسان شناختی<br />

سیاسی اند:‏ محدوده فرودین انسان در چهره<br />

های مختلف)زن،‏ برده،‏ کودک(،‏ محدوده<br />

اَبَر انسان در چهره خردمند،‏ خدا یا قهرمان.‏<br />

اما آن جا که امروز ترکیب متضاد،‏ ترکیب<br />

طرح اولیه کلیت و محدودیت خودکامگی<br />

را می بینیم،‏ در واقع،‏ تنها کاربُرد منطق<br />

متفاوت وجود دارد که در آن ‏»آزادی«‏ یک<br />

وضعیت،‏ یک شخصیت و ‏»برابری«‏ یک<br />

کارکرد و حقوق این وضعیت را نشان می<br />

دهد.‏<br />

برعکس،‏ این نیز کامالً‏ اشتباه است که به<br />

بهانه آگاهی تاریخی،‏ تقابل کالسیک زاییده<br />

لیبرالیسم را بپذیریم.‏ در تقابل با وحدت<br />

یونانی ‏)و بیشتر رومی(‏ امر اجتماعی و<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

سیاسی،‏ اعالمیه ۱۷۸۹ جدایی آنها-‏ یا<br />

جدایی ‏»بورژوایی«‏ آنها-‏ را که در نفس<br />

خود استوار بر تمایز سپهر عمومی و سپهر<br />

خصوصی است،‏ بنا نهاد.‏ هر چند مارکس<br />

در یک متن مشهور دورة جوانی اش این<br />

قرائت معاصر را به حساب خود اصالح<br />

کرد،‏ در اساس مانع سو تعبیر در رابطه<br />

با معنی ظاهری،‏ مادیت متن ها نگردید.‏<br />

انسان اعالمیه ‏»فرد خصوصی«‏ در تقابل<br />

با شهروند که عضو دولت است،‏ نیست.‏ او<br />

دقیقاً‏ شهروند است و این تحقیق بر عکس<br />

باید ما را به این پرسش هدایت کند که چگونه<br />

موجب می شود که خود مفهوم دولت در یک<br />

متن انقالبی که کاربُرد آن – دست کم از دید<br />

نگارندگانش برقراری دولت جدید بود،‏ این<br />

چنین پرسش انگیز باشد.‏ پاسخ به این پرسش<br />

فقط می تواند استوار بر بررسی نتیجه های<br />

زیر و رو کننده اندیشة بنیادی جدید باشد که<br />

بطور مشخص بر رابطه برابری با آزادی<br />

که بطور عام بیان شده تکیه می کند.‏<br />

این کدام اندیشه است؟ به هیچ وجه مسئله<br />

عبارت از همانند سازی دو مفهوم نیست.‏<br />

البته اگر بخواهیم معنی ظاهری آن را بیان<br />

کنیم،‏ همان است که اعالمیه می گوید:‏<br />

برابری همانند با آزادی،‏ برابر با آزادی و<br />

برعکس است.‏ هر یک درست ‏»سنجه«‏<br />

دیگری است.‏ این چیزی است که من پیشنهاد<br />

می کنم آن را با اصطالح به عمد عجیب<br />

گزاره Egaliberté‏)برابری=‏ آزادی(‏<br />

بنامیم:‏ البته،‏ این ادغام بی معنا و ‏»ناممکن«‏<br />

در زبان فرانسه،‏ با وجود این،‏ گزاره مرکزی<br />

را بیان می کند.‏ زیرا همزمان شرایطی را<br />

فراهم می کند که در آن ها انسان از این سو<br />

به آن سو،‏ شهروند و دلیل این همگون سازی<br />

است.‏ در معادله انسان و شهروند یا بهتر از<br />

آن-‏ بعنوان دلیل کلیت آن-‏ بعنوان پیش فرض<br />

آن-‏ استوار بر گزاره برابری = آزادی است.‏<br />

این گزاره وضعیت دلیل evident( Self<br />

truth به گفته آمریکایی ها(‏ را دارد یا<br />

دقیق تر گزاره وضعیت یقین را دارد.‏ یعنی<br />

اینکه حقیقت آن نمی تواند مورد تردید قرار<br />

گیرد.‏ با اینهمه،‏ این از آن جا است که گزاره<br />

وضعیت باشد و حتا گزاره همواره وضعیت<br />

باشد؛ هر چند در شکل های انکار اعتراف<br />

به پافشاری در آن قطع نمی شود و برگشت<br />

ناپذیری در آن آشکار می گردد.‏<br />

تنها بر پایه این واقعیت می تواند باشد<br />

که ما آنجا با دو کلمه روبرو شویم.‏ تمایز<br />

صوری آنها آشکارا برای موقعیت همانندی<br />

معنی ضروری است.‏ بهتر بگوییم:‏ برای<br />

اینکه آزادی و برابری بتوانند چونان چیز<br />

همانند اندیشیده شوند،‏ الزم است که به<br />

اختالف آغازین به ثبت رسیده در تاریخ<br />

های تا اندازه ای متمایز:‏ واژگان ‏»آزادی«‏<br />

و ‏»برابری«‏ پیش از متن ۱۷۸۹ تا این<br />

نقطه برخورد که با یک حرکت همه جدول<br />

تغییر می یابد،‏ تقلیل یابند.‏ از دیدگاه دیگر،‏<br />

این خیلی ساده نشانه این واقعیت است که<br />

انقالبی های ۱۷۸۹ همزمان علیه دو دشمن<br />

و دو ‏»اصل«‏ مبارزه می کردند:‏ یکی مطلق<br />

گرایی که بمثابه نفی آزادی ‏)در ‏»عمل«‏<br />

دایمی ‏»شاهزاده«(‏ نمودار می شود و<br />

دیگری امتیازهایی که چونان نفی برابری<br />

‏)در ‏»حقوق«‏ دائمی و پایدار ‏»قوی تر«(‏<br />

پدیدار می گردد.‏ سلطنت و اشرافیت که<br />

یگانگی سیاسی-‏ اجتماعی شان بی میانجی<br />

توسط آنها در مفهوم ‏»نظام قدیم«‏ اندیشیده<br />

شده،‏ آمیزه ای است که منتقدان انقالب از<br />

پرداختن به آن تا امروز بخصوص با بحث<br />

درباره انقالب،‏ یک ‏»انقالب آزادی«‏ و یک<br />

‏»انقالب برابری«‏ باز نایستاده اند.‏<br />

البته آنچه که عمیق تر در شناسایی این تز<br />

رادیکال مانع می تراشد،‏ تفسیر افالتونی<br />

متن ها است:‏ بنابر آن برابری و آزادی<br />

را بمثابه ایده ها یا گوهرهایی می بینیم و<br />

طبیعت مشترک برابری و آزادی را جستجو<br />

می کنیم.‏ دلیل دیگری نیز وجود دارد:‏<br />

در پی آنیم که برای دادن یک ‏»مضمون<br />

تجربی«،‏ یک ‏»مرجع مثبت«‏ برای این<br />

همانندی ضرورت دارد تا بتوان نشان داد<br />

که کدام آزادی،‏ کدام برابری همانند هستند،‏<br />

یا بهتر در چه حدود آنها هماننداند.‏ کوتاه<br />

سخن،‏ اینجا با یک ناروشنی حیرت آوری<br />

برخورد می کنیم.‏ قضیه عبارت از دو مسئله<br />

بهم پیوسته اما متمایز است.‏ در مورد مسئله<br />

نخست پاسخ ساده،‏ اما با یک اهمیت زیاد<br />

است.‏ زیرا به هیچ وجه در وضعیت حقیقت<br />

گزاره Egaliberté وارد نمی شود.‏ در<br />

مورد مسئله دوم،‏ پاسخ در عمل ناممکن<br />

است؛ یا بهتر بگوییم،‏ به بی تفاوت ماندن<br />

بی پرده اختصاص داده شده است.‏ چیزی<br />

که بدون شک از کمترین اهمیت برخوردار<br />

نیست.‏ زیرا داو در آن خیلی ساده کاربرد<br />

و گذار از ‏»تئوری«‏ به ‏»پراتیک«‏ یک<br />

گزاره محصول پراتیک ‏)انقالبی(‏ در نفس<br />

خود است.‏<br />

نخست مسئله طبیعت را بررسی می کنیم:‏<br />

موضع من تند است:‏ استدالل زیرین برای<br />

گزاره برابری = آزادی ذات گرایانه نیست.‏<br />

آنچه مبنا قرار می گیرد کشف شهودی یا<br />

اشراقی همانندی ایده های برابری و آزادی<br />

نیست و نخواهد بود.‏ زیرا اینها کامالً‏<br />

دگرگون شده از معادله قرار گرفتن انقالبی<br />

شان خارج می شوند.‏<br />

البته،‏ این کشف تاریخی است که کامالً‏ بطور<br />

تجربی می توان گفت که توسعه آنها ضرورتاً‏


صفحه 146<br />

همانند هستند.‏ بدیهی است وضعیت هایی که<br />

هر دو در آن ها حاضر یا غایب اند،‏ ناگزیر<br />

یکی هستند.‏ به بیان دیگر،‏ شرایط تاریخی<br />

‏)واقعیت(‏ آزادی دقیقاً‏ همان شرایط تاریخی<br />

‏)واقعیت(‏ برابری هستند.‏ من می گویم گزاره<br />

برابری = آزادی که به این شکل درک شده<br />

کامالً‏ حقیقت برگشت ناپذیری است که در<br />

مبارزه انقالبی و بوسیلة آن کشف شده و<br />

بدرستی گزاره ای عموماً‏ حقیقی است ک بنا<br />

بر آن در لحظه قطعی ناگزیر با ‏»نیروهای«‏<br />

مختلف که اردوی انقالبی را می سازند،‏<br />

تطبیق می کند.‏ به نوبه خود تأثیری تاریخی<br />

این گزاره هر اندازه متضاد باشند،‏ تنها<br />

بدین ترتیب می توانند بعنوان تأثیرهای یک<br />

حقیقت یا تأثیرهای حقیقت درک شوند.‏<br />

به من خواهید گفت،‏ دلیل آن چیست؟ مسئله<br />

عبارت از یک حقیقت عمومی در این مفهوم<br />

‏)عمومی پس آزمونی یا بهتر بگوییم عمومی<br />

تاریخی(‏ است که فقط می تواند سلبیباشد.‏ اما<br />

می تواند در هر لحظه در شرایط گوناگون که<br />

اقتضا کند،‏ ایجاد شود.‏ اگر کامالً‏ درست است<br />

که برابری در عمل همسان با آزادی است،‏<br />

برای این است که از حیث مادی ناممکن<br />

است،‏ بنحو دیگر باشد.‏ به بیان دیگر،‏ برای<br />

این است که آنها رویهمرفته ناگزیر همواره<br />

ناسازگارند.‏ این تز برای تفسیر کردن در<br />

نفس خود ‏»در حال توسعه«‏ است.‏ برابری و<br />

آزادی دقیقاً‏ در همان ‏»شرایط«‏ ناسازگارند.‏<br />

زیرا نمونه ای از شرایط که آزادی را حذف<br />

یا منکوب می کند وجود ندارد که برابری<br />

را حذف و محدود-‏ یعنی نابود-‏ نکند و<br />

برعکس.‏ من اینجا از ناسازگار بودن<br />

بیمی ندارم،‏ نه بنا بر تاریخ استثمار سرمایه<br />

داری که در پراتیک،‏ برابری اعالم شده بر<br />

پایة قرارداد کار را نفی می کند.‏ به خاطر<br />

این که به نفی عملی آزادی های خواست<br />

و بیان می انجامد،‏ نه بنا بر تاریخ رژیم<br />

های سوسیالیستی که آزادی های عمومی را<br />

حذف می کند،‏ به خاطر این که به تشکیل<br />

جامعه امتیازها و نابرابری های تقویت شده<br />

می انجامد به روشنی تمایز آزادی های<br />

‏»فردی«‏ و آزادی های ‏»جمعی«‏ مانند<br />

تمایز برابری ‏»صوری«‏ یا ‏»واقعی«‏ اینجا<br />

مفهومی ندارد.‏ مسئله بیشتر عبارت است از<br />

درجه برابری برای اشتراکی کردن آزادی<br />

های فردی و درجه آزادی که برای برابری<br />

جمعی افراد الزم است.‏ پاسخ هر بار همان<br />

است:‏ یعنی حداکثر در شرایط مفروض.‏ این<br />

شکل دیگر بیان تجربة سلبی از آنجاست که<br />

دلیل-‏ نه فقط دلیل ممکن،‏ بلکه به این عنوان<br />

کافی-‏ گزارة Egaliberté را تشکیل می<br />

دهد.‏ شکل های گوناگون ‏»قدرت«‏ اجتماعی<br />

یا ‏»قدرتی«‏ که خواه با نابرابری خواه با<br />

اجبارها روی آزادی انسان-‏ شهروند اعمال<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

می گردد،‏ مطابقت دارند،‏ ناگزیر بهم می<br />

رسند.‏ نمونه های محدود کردن ها یا حذف<br />

آزادی ها بدون نابرابری های اجتماعی و<br />

نابرابری های بدون محدود کردن یا حذف<br />

آزادی ها وجود ندارد،‏ در صورتی که درجه<br />

ها،‏ تنش های فرعی،‏ مرحله های تعادل<br />

ناپایدار،‏ شرایط سازش وجود دارد که در<br />

آنها استثمار و سلطه بطور همگون میان همه<br />

افراد توزیع نمی شود.‏ چنین است ساز و کار<br />

شکل بندی طبقه ها یا نخبگان فرمانروا که<br />

ناگزیر قدرت را به قدرت برتر یا هژمونی<br />

تبدیل می کند.‏<br />

پس می فهمیم که چرا متن اعالمیه،‏<br />

اثر ‏»موقعیت«‏ سخنگویان بورژوایی<br />

‏»انقالب«،‏ سلطه خاص یا کنترل خاص<br />

شان را بر روندی که در آن شرکت کردند،‏<br />

مضمون اساسی خود قرار نداده است؛ و می<br />

فهمیم که چرا بیدرنگ مبارزه ای درگیر<br />

می شود که هدف آن کاربُرد ‏»اصل های<br />

۱۷۸۹«، یعنی در عمل توسعة عمومی آنها<br />

یا محدود کردن آنهاست.‏<br />

و نیز می فهمیم که معنی معادله انسان =<br />

شهروند تعریف حقوق سیاسی و تصدیق<br />

حقوق عمومی در سیاست نیست.‏ دست<br />

کم بطور صوری-‏ خود این نمونه شکلی<br />

است که می تواند به سالح مادی تبدیل<br />

شود-‏ اعالمیه قلمرو نامعین ‏»سیاسی شدن«‏<br />

خواست های حقوقی را می گشاید که هر<br />

یک به روش خود خواست شهروندی یا سند<br />

نهادی،‏ عمومی آزادی و برابری را تکرار<br />

می کنند:‏ در این گشایش نامحدود-‏ از دوره<br />

انقالب شاهد تالشی هستیم که مطالبه حقوق<br />

مُزدبران یا زیر سلطه ها و نیز خواست زنان<br />

یا خواست بردگان و دیرتر خواست استثمار<br />

شدگان جزو آن است.‏ چنین حقوقی بعد به<br />

شکل زیر فرمول بندی می شود:‏ رهایی<br />

ستمدیدگان تنها می تواند کار خاص خود آنها<br />

باشد.‏ آنچه که بیدرنگ معنی اخالقی آن را<br />

تصریح می کند.‏<br />

اینک به دومین جنبه می پردازیم:‏ جزو<br />

اصلی حقیقت متن ما ‏»عمومیت سلبی«‏<br />

یعنی نامعینی مطلق آن است.‏ چون اینجا از<br />

تأثیر حقیقت در تاریخ صحبت می کنیم باید<br />

بیش از هر وقت طرح متن و طرح بیان<br />

یا اگر بپذیریم،‏ معنی و مرجع را مفصل<br />

بندی کنیم.‏ نا معینی،‏ تمام قدرت متن،‏ اما<br />

ضعف عملی بیان را نمودار می کند؛ یا بهتر<br />

بگوییم این را نمودار می کند که نتیجه های<br />

متن در نفس خود نامعین هستند.‏ آنها کامالً‏<br />

به ‏»تناسب نیروها«‏ و تحول شان بنا بر<br />

موقعیت ها بستگی دارند که البته الزم می<br />

آید که در عمل مرجع های فردی و جمعی<br />

برایEgalibetré ‏)برابری=‏ آزادی(‏ با کم<br />

و بیش ‏»احتیاط«‏ و ‏»درستی«‏ و همچنین<br />

با ‏»شجاعت«‏ و ‏»گستاخی«‏ علیه قدرت<br />

های مستقر بنا گردد.‏ بین شرایطی که بطور<br />

تاریخی ساخت نهادها را مطابق با گزاره<br />

Egalibetré و عمومیت گزافه پردازانه<br />

متن تعیین می کنند،‏ تنش دایمی وجود<br />

دارد.‏ با اینهمه،‏ همواره ضرورت دارد که<br />

این عمومیت تکرار شود و برای همسانی<br />

بدون تغییر تکرار شده است تا نتیجه حقیقت<br />

بازتولید شود که بدون آن سیاست انقالبی<br />

وجود ندارد.‏ پس کشمکش دایمی بین معنی<br />

به طور عموم سیاسی ‏»حقوق بشر«‏ و<br />

این واقعیت وجود دارد که متن آنها کامالً‏<br />

به ‏»پراتیک«‏ به ‏»مبارزه«،‏ به ‏»کشمکش<br />

اجتماعی«‏ مراقبت از ایجاد ‏»سیاست حقوق<br />

بشر«‏ واگذاشته می شود.‏<br />

***<br />

بنابراین،‏ من از آنجا به نکته بعدی توضیح<br />

ام می رسم و فرضیه زیر را مطرح می کنم:‏<br />

مشخص کردن Egalibetré یا گنجاندن آن<br />

در پراتیک به قیمت مبارزه هایی که در شکل<br />

مشخص به نفی های تاریخی توسل می جوید<br />

که این گزاره در نفس خود نفی تئوریک آن<br />

را نشان می دهد؛ این حقیقت آن را تحقق می<br />

بخشد.‏ این تحقق بخشیدن به دو عامل بستگی<br />

دارد:‏ یکی تعیین تضادهای واقعی سیاست<br />

پسا انقالبی،‏ یعنی تناسب نیروها و تضادهای<br />

منافع مفروض در شرایط متوالی که پیگیری<br />

و حتا بازسازی می شود و دیگری تعیین<br />

شکل هایی که در آنها چنین تضادهای واقعی<br />

در فضای ایدئولوژیک قابل تصورند که<br />

بوسیله گزاره انقالبی گشوده شده است.‏<br />

بحث ما باید شکل ساخت پیکربندی یا جستار<br />

نقش های ایدئولوژیک سیاست مدرن را پیدا<br />

کند؛ همانطور که گزاره انقالبی ساخت آن<br />

را معین کرده است.‏ در چنین جستاری است<br />

که ما باید برای محدود کردن متن تضادها<br />

بکوشیم تا همگونی و اختالف آن را بسنجیم.‏<br />

این است فرضیه ساخت من که بطور<br />

شکلواره ای بیان شده است:‏<br />

۱- معادله آزادی و برابری برای تغییر<br />

و تبدیل های اساسی مدرن،‏ ذهنی حقوق<br />

ضروری است.‏ اما برای تضمین ثبات نهادی<br />

آن ناتوان است.‏ یک میانجی ضروری است،‏<br />

اما شکل های ضد ‏»برادری«‏ یا ‏)همبودی(‏<br />

و ‏»مالکیت«‏ پیدا می کند.‏<br />

۲- هر یک از این میانجی ها به نوبة خود<br />

داو یک کشمکش است و عمالً‏ خود را تقسیم<br />

شده می بیند.‏ از یک سو،‏ در همبود Com-<br />

munauté ملی و همبود مردمی؛ از سوی<br />

دیگر،‏ در مالکیت-‏ کار و مالکیت-‏ سرمایه.‏


صفحه 147<br />

ترکیب این دو تقابل شکل عام تر ایدئولوژیک<br />

‏»مبارزه طبقه ها«‏ است.‏<br />

۳- هر یک از این میانجی ها،‏ همچنین<br />

فرانمودهای تعارض آمیزشان نوع دیگر<br />

‏»تضاد«‏ را پس می راند:‏ از سوی<br />

برادری – همبودی:‏ اختالف جنس ها،‏ از<br />

سوی مالکیت ‏)کار و سرمایه(:‏ تقسیم دانش<br />

‏»فکری«‏ و فعالیت ‏»جسمانی«.‏ بنابراین،‏<br />

دو نمونة کامالً‏ ناهمگون از ‏»تضادها«‏<br />

وجود دارند که نه فقط مجال نمی دهند به<br />

یگانگی تبدیل شوند،‏ بلکه به شکل معینی<br />

ناگزیرند دستاویز گفتمان های ناسازگار<br />

شوند؛ هر چند بشدت جدایی ناپذیر،‏ دست کم<br />

در درازمدت ماتریس گفتمانی فعالیت سیاسی<br />

استوار بر مفهوم انسان شهروند که ما از آن<br />

عزیمت کرده ایم،‏ باقی بماند.‏<br />

از مسئله میانجی ها آغاز می کنیم:‏ الزم<br />

است که از بی ثباتی تشکیل دهنده معادله<br />

انسان = شهروند عزیمت کنیم که مبنای<br />

همانند دانستن برابری با آزادی یعنی تأیید<br />

حقوق سیاسی بالقوه همگانی را تشکیل می<br />

دهد.‏ به عالوه،‏ در جای دیگر من کوشیده ام<br />

‏)اگر بخواهیم متن ها را پس از خود انقالبی<br />

ها خوب بخوانیم(‏ نشان دهم که این تأیید یک<br />

نوسان نامحدود وارد می کند که از ابهام<br />

ساختاری بین دو ‏»سیاست«‏ آشکارا پرسش<br />

انگیز نتیجه می شود:‏ یکی سیاست شورش و<br />

دیگری سیاست قانون اساسی،‏ یا اگر ترجیح<br />

دهیم:‏ یکی سیاست انقالب مداوم،‏ پی در پی<br />

و دیگری سیاست دولت بعنوان نظم نهادی.‏<br />

بدیهی است که یک چنین پرسش انگیزی<br />

خود مفهوم سیاست را تقسیم می کند؛ بی<br />

آنکه هرگز بتواند بانی ترکیبی شود ‏)آنچه<br />

که شاید خصلت نمونه وار مدرنیته باشد(.‏<br />

همچنین معنی آن این است که ‏»آزادی«‏ و<br />

‏»برابری«‏ دایم به جدا شدن و پدیدار شدن به<br />

عنوان اصل ها یا ارزش های متمایز گرایش<br />

دارند که عرصه ها و نیروهای متضاد بین<br />

آن ها را اعالم می دارند.‏ و این در صورتی<br />

است که هویت آنها به ویژه هویت حقوقی<br />

آنها تضمین نشده باشد؛ یا اگر اقتضاء<br />

کند استوار بر مقدمه و تقدم اصطالح سوم<br />

باشد.‏ برابری = آزادی )E =L( به عنوان<br />

فرانمود یا تبیین اصل دیگر همان نتیجه را به<br />

عنوان گوهر مشترک شان نمودار می کنند.‏<br />

با اینهمه،‏ واقعیت این است که یک چنین<br />

میانجی نمی تواند به شکل واحد متداول<br />

باشد.‏ بطور تاریخی،‏ این میانجی در نفس<br />

خود دو شکل متناقض پیدا می کند:‏ یکی<br />

میانجی استوار بر مالکیت و دیگری میانجی<br />

استوار بر همبود ‏)که بطور نمونه وار در<br />

انقالب فرانسه در اصطالح های سه گانه<br />

‏»آزادی-‏ برابری-‏ برادری،‏ با در اختیار<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

داشتن سه قطب یک مثلث نمادین به بیان<br />

در آمده،‏ امّا مثلث آزادی-‏ برابری-‏ مالکیت<br />

چندان قطعی نیست(.‏<br />

لحظه ای روی این نکته مکث می کنیم.‏<br />

البته،‏ هیچیک از مفهوم های موجود:‏ آزادی،‏<br />

برابری،‏ مالکیت یا برادری بطور بنیادی<br />

جدید نیست.‏ اما آنچه جدید است،‏ روشی<br />

است که آنها گرد می آیند.‏ برخی ها در<br />

رابطه با برخی دیگر مشخص می شوند،‏ و<br />

تنشی که بین دو ‏»پایة«‏ ممکن برای آزادی<br />

و برابری برقرار می شود،‏ مانند دو روش<br />

بدیل اجتماعی شدن شهروند هستند:‏ مالکیت<br />

که فردی یا جمعی است؛ همبود که چونان<br />

چیز طبیعی یا تاریخی ‏)حتی روحی(‏ درک<br />

می شود.‏ ما آنجا ماتریس ایدئولوژی های<br />

سیاسی ویژه مدرنیته از زمان سوسیالیسم و<br />

لیبرالیسم ‏)که هر یک به روش خود روی<br />

مالکیت تکیه می کنند(‏ تا ناسیونالیسم و<br />

کمونیسم را داریم ‏)که هر یک به روش خود<br />

روی همبود و بویژه در فرانسه روی برادری<br />

تکیه می کنند(.‏ تصدیق کردن باروری این<br />

ساختار یک روش روشن کردن داوهای شک<br />

و تردید معاصر نسبت به سیاست است.‏ گمان<br />

می رود که باید روی اصطالح های آزادی<br />

و برابری تکیه کرد:‏ این مطمئن نیست.‏ اما<br />

باید بیشتر بر ‏»مکمل«‏ های شان تکیه کرد؛<br />

زیرا:‏ ‏»مالکیت«‏ بعنوان نقطه اتکاء فردیت و<br />

بنابراین رابطه انسان ها – چیزها یا انسان –<br />

طبیعت در همه شکل هایش امروز وضوح و<br />

سادگی اش را از دست داده و به یک مفهوم<br />

بغرنج و مبهم تبدیل شده است ‏)در مثل مالک<br />

بودن یک استعداد یا یک باور چیست؟(.‏<br />

با این همه،‏ برادری-‏ همبود همزمان تک<br />

معنایی و انسجام اش را از دست داده است.‏<br />

تک معنایی به این معنا که ‏)نه یک رابطه،‏<br />

بلکه رابطه های اجتماعی اشتراکی کننده،‏<br />

گروه ها یا رابطه های مربوط به رقیب ها<br />

که افراد یکی دانستن شان را با این رابطه ها<br />

اعالم داشته اند،‏ وجود دارد(.‏ انسجام به این<br />

معنا که ‏)رابطه های اجتماعی پس از خوب<br />

پیوند دادن افراد بنظر می رسد که دیگر آنها<br />

را به هیچ وجه پیوند نمی دهد:‏ مثل شغل،‏<br />

خانواده که بدون شک مسئله بیش از پیش<br />

برای ملت و طبقه مطرح می شود(.‏<br />

آنچه اینجا شگفت انگیز است،‏ این است که<br />

مالکیت و همبود Communauté نمی<br />

توانند آزادی و برادری ‏)و بنابراین سیاست<br />

هایی ‏]را[‏ که پیرامون این ‏»حقوق«‏ بشر<br />

شهروند توسعه می یابند(‏ بدون برهان خلف<br />

‏»پی ریزی کنند«.‏ این است آنچه که من آن<br />

را دلیل خطر افراط کاری وارونه می نامم<br />

خواهند گفت:‏ افراط کاری همبود،‏ برتری<br />

مطلق همه یا گروه بر افراد حذف فردیت<br />

خواهد بود.‏ از این رو،‏ الزم است که رابطه<br />

های آزادی و برابری بنا بر اصل تضمین<br />

مالکیت فرمانروا سنجیده شود.‏ همزمان<br />

خواهند گفت:‏ افراط کاری مالکیت بمعنی<br />

برتری مطلق فردیت و حذف همبود خواهد<br />

بود.‏ از این رو،‏ آزادی و برابری باید بطور<br />

اساسی بعنوان فرانمود وجود همبودی انسان<br />

ها،‏ نهادها تعریف شوند که همبود در آنها<br />

واقعیت بخشی خاص اش را دنبال می کند.‏<br />

البته،‏ به ویژه،‏ این دیالک تیک بی آنکه هر<br />

یک از دو ‏»میانجی«‏ مهم بطور گرایشی<br />

جدا و به دو تقسیم شده باشد،‏ گسترش نمی<br />

یابد.‏ بدون شک،‏ این مربوط به این واقعیت<br />

است که مفهوم شهروندی عمومی که در<br />

آغاز متکی بر همگرایی گروه های اجتماعی<br />

و پراتیک های کامالً‏ ناهمگون بود،‏ تبدیل<br />

به داو رویارویی بین فرمانبر و فرمانروا و<br />

همچنین بین شکل های خشن و شکل های<br />

حقوقی یا قانونی سیاست می شود.‏ همواره<br />

فرمانروایان یا فرمانبرانی برای اِعمال زور<br />

در برابر قانون،‏ در برابر شکل حقوقی،‏<br />

همچنین قانونیت در برابر زور وجود دارد.‏<br />

پس از حیث تاریخی از جنبه مثلث آزادی،‏<br />

برابری و برادری،‏ و در واقع خیلی زود از<br />

مرحله کنوانسیون چه اتفاق افتاد که همزمان<br />

با مسئله های جنگ خارجی،‏ رهایی ملی،‏<br />

همچنین ستایش انقالبی میهن دوستانه و<br />

اختالف های طبقاتی که با ‏»اشرافیت جدید«،‏<br />

‏»امتیازهای جدید«‏ زبان می گشاید،‏ دگرگون<br />

می شود سیستم برادری بطور گرایشی به<br />

برادری ملی و همچنین به زودی به برادری<br />

و برادری انقالبی که در برابری خواهی<br />

در کمونیسم تبلور می یابد،‏ تقسیم می شود.‏<br />

اصطالح ملت معنی را تغییر می دهد؛ این<br />

دیگر مجموع شهروندان نیست،‏ این اندیشه<br />

یک تعلق تاریخی است که روی دولت<br />

متمرکز شده است.‏ در نهایت،‏ در خالل<br />

اسطوره سازی زبان،‏ فرهنگ و سنت های<br />

ملی،‏ این شکل فرانسوی ملی گرایی،‏ اندیشه<br />

همبود اخالقی و فرهنگی است که استوار بر<br />

سنت های نهادی است.‏ در مقابل،‏ برعکس،‏<br />

تغییر سمت مفهوم مردم به سوی ایده عمومی<br />

پرولتاریا بعنوان ‏»مردمی از مردم«،‏ امانت<br />

دار واقعیت و آرزوی همبودانه واقعی آنان<br />

است.‏<br />

همزمان از جنبه مثلث آزادی،‏ برابری،‏<br />

مالکیت چه اتفاق افتاد؟ آنجا نیز یک تقسیم<br />

بندی در کار است که پیرامون مسئله<br />

هایی چون حق حیات،‏ حق کار دور می<br />

زند.‏ می توان گفت که بطور گرایشی دو<br />

روش توجیه حقوق شهروند با مراجعه<br />

به مالکیت،‏ بنا بر این دو روش اندیشیدن<br />

به فرد حامل ارزش های آزادی-‏ برابری<br />

وجود دارد:‏ چه بنا بر مالکیت کار ‏)و بویژه


صفحه 148<br />

مالک بودن ‏»خویشتن«،‏ وسیله های معیشت<br />

به وسیله کار(،‏ چه بنا بر مالکیت بعنوان<br />

سرمایه ‏)اینجا مسئله عبارت از سرمایه<br />

پولی یا سرمایه نمادین مثل استعداد اقدام<br />

کردن،‏ مهارت و غیره است(.‏ در سطح<br />

ایدئولوژیک،‏ این مفهوم ها با شگفتی مثل<br />

مفهوم اکنون ‏»مردم«‏ دو سویه اند.‏ سرمایه<br />

دار به عنوان فعال و به عنوان ‏»کارفرما«،‏<br />

کارگر به عنوان حامل استعداد یک ‏»سرمایه<br />

انسانی«‏ تعریف می شود.‏ مفهوم مالکیت می<br />

تواند بطور صوری در دو حالت حفظ شود.‏<br />

این وجه مشترک ایدئولوژی های لیبرالیسم<br />

فردگرایانه و سوسیالیسم جمع گرایانه را<br />

نشان می دهد که بطور صوری در این گفته<br />

موافق اند که آنچه بطور اجتماعی قطعی<br />

است،‏ مالکیت است.‏<br />

بدین ترتیب می بینیم که در حقیقت زود<br />

این دو تضاد آشکار از حیث سیاسی<br />

آمیخته می شوند.‏ از ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۳<br />

آنچه مسلط بود،‏ مسئله همبود شهروندان،‏<br />

مسئله برادری یاد شده در متن کامل فرمول<br />

نمایندگان کنوانسیون بود که-‏ وقتی به گزاره<br />

های پذیرفتنی برگردانده شد-‏ به ‏»شعار<br />

جمهوری«:‏ ‏»وحدت تقسیم ناپذیر جمهوری<br />

آزادی،‏ برابری،‏ برادری یا مرگ«‏ تبدیل می<br />

شود.‏ از ۱۷۸۹ تا ۱۷۹۵ و در قانون مدنی<br />

این تضاد دیگر است که گسترش می یابد و به<br />

تفرقه نمادین بورژواهای مالک و کمونیست<br />

های برابری خواه می انجامد.‏ در طول قرن<br />

نوزده آن چه که من آن را شکل ایدئولوژیک<br />

عام مبارزه طبقه ها نام داده ام توسعه می<br />

یابد.‏ و آن نه فقط تقابل میان مالکیت فردی<br />

و جمعی،‏ کار و سرمایه،‏ بلکه جمع دو<br />

تضاد است.‏ ‏»اردوی بورژوایی«‏ از دیدگاه<br />

ایدئولوژیک بدون صحبت از منافع مادی هم<br />

زمان یک شکل مالکیت در برابر شکل دیگر<br />

و یک شکل همبود در برابر شکل دیگر<br />

)۷( است:‏ این لیبرالیسم بعالوه ناسیونالیسم<br />

است.‏ و نیز ‏»اردوی پرولتاریا«،‏ شکلی از<br />

مالکیت،‏ مالکیت جمعی یا اجتماعی یا برنامه<br />

ریزی شده عالوه بر یک شکل همبود است:‏<br />

دقیقاً‏ کمونیسم است که از ایده آل برادری<br />

توده های انقالبی ارث می برد.‏ ایده ای که<br />

شهروندان به معنی خاص انسان هایی از<br />

مردم موسوم به کارگران هستند.‏<br />

آیا می توان به آن بسنده کرد؟ من فکر نمی<br />

کنم.‏ این یکی از دلیل های نامناسب بودن<br />

نسبی ایده انقالب پایان قرن ۲۰ است که<br />

بدین ترتیب به خاستگاه های خود باز می<br />

گردد.‏ تضادهایی که تازه از آن سخن گفتیم<br />

تضادهای آشکار هستند که طی دو قرن در<br />

گفتمان هایی که سیاست مدرن،‏ پساانقالبی<br />

را بوجود آوردند،‏ توضیح داده شده اند.‏ یعنی<br />

اینکه آنها کامالً‏ در زبان آزادی و برابری<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

یا اگر بپذیریم در مبارزه علیه ستم و بی<br />

عدالتی به بیان در آمده اند.‏ البته،‏ ما امروز<br />

بیش از پیش تأیید می کنیم که نوع دیگری<br />

از ‏»تضادها«‏ یا ‏»تقسیم ها«‏ وجود دارد<br />

که با دشواری زیاد در این زبان صراحت<br />

یافته است ‏)یا اینکه همواره شامل بازمانده<br />

تقلیل ناپذیر در هر فرمولبندی در ارتباط<br />

با ستم و بی عدالتی است(.‏ در هر حال،‏ ما<br />

از وجودشان بسی آگاه شده ایم.‏ آیا این نشانه<br />

عصرهاست؟ شاید.‏<br />

فکر می کنم که بطور اساسی دو مورد از<br />

آن وجود دارد که از میان ما کسانی که به<br />

سیاست در آنچه که آن را اخیراً‏ ‏»حزب<br />

انقالبی«‏ می نامند،‏ پرداخته اند،‏ با هر دو<br />

آنها بعنوان مانع های تقریباً‏ غلبه ناپذیر<br />

در شکل بندی همبود آزاد افراد که با هم<br />

علیه نابرابری های اجتماعی مبارزه می<br />

کنند،‏ برخورد کرده اند؛ زیرا بدرستی،‏ این<br />

تضادها یا تقسیم ها از نوع بکلی دیگر که<br />

عموماً‏ به خارج از آگاهی و گفتمان سیاسی<br />

رانده شده اند،‏ مدل فردیت یا اگر بپذیریم،‏<br />

‏»طبیعت بشری«‏ یعنی امکان نشان دادن<br />

فرد در کل بعنوان نمونه نوع بشر را به<br />

پرسش می کشند.‏ اینها تقسیم جنس ها ‏)نه<br />

فقط بعنوان تقسیم وظیفه های اجتماعی،‏ بلکه<br />

عمیق تر بعنوان اختالف مطلق،‏ دوگانگی<br />

مرد و زن که نوع بشر-‏ و در نتیجه تمام<br />

همبود-‏ را به دو نیم ناقرینه بدون نقطه<br />

میانجی جدا می کند(.‏ و تقسیم جسم و روح<br />

هستند ‏)این تقابل ‏»افالتونی«‏ دو جنبه فردیت<br />

که اسپینوزا برعکس کوشید آن را ‏»همانند«‏<br />

بپندارد،‏ در سراسر عرصه اجتماعی به<br />

منزلة تقسیم ‏»کار یدی«‏ و ‏»کار فکری«،‏<br />

تکنیک و اندیشه ورزی،‏ کارگزاری و<br />

شناخت،‏ ورزش و هنر یا فرهنگ و غیره<br />

بهم می رسند(.‏<br />

بدون شک،‏ مسئله آنجا عبارت از نابرابری<br />

ها یا دقیق تر پایه هایی است که مدام برای<br />

ایجاد نابرابری و در همان حال برای<br />

محدود کردن یا محو آزادی یک ‏»طبقه«‏<br />

کامل از بشریت،‏ بیاری طلبیده شده است.‏<br />

و با اینهمه،‏ در پس این نابرابری ها نمونه<br />

ای از اختالف وجود دارد که محو آن بنا<br />

بر نهاد برابری ناممکن است.‏ این بدان<br />

معنا نیست که برابری اینجا شرط صوری<br />

آزادی نیست،‏ بلکه امری صرفاً‏ بیرونی<br />

باقی می ماند.‏ بنظر می رسد،‏ اینجا ‏»راه<br />

حل سیاسی«‏ در رابطه های ناب برابری<br />

= آزادی،‏ : نه بنا بر ‏»جدایی«‏ گروه ها،‏ نه<br />

بنا بر ‏»ادغام«‏ شان وجود ندارد ‏)اسطوره<br />

انسان کلی،‏ یدی-‏ فکری کامالً‏ با اسطوره<br />

نر-‏ مادگی مطابق است و از سوی دیگر<br />

آنها به هم می پیوندند(.‏ این ها تضادهای<br />

واپس رانده ای هستند که سیاست مدرن را<br />

بر می انگیزند.‏ در این مفهوم،‏ هر چند آنها<br />

برای آن مدام بمثابه چیز بیرونی وانمود<br />

شوند،‏ اما دایم در ژرفای پراتیک گفتمانی<br />

آن،‏ قانونگذاری،‏ سازماندهی،‏ سرکوبگری<br />

حضور دارند.‏ شاید تنها امروز است که ما<br />

می توانیم بیان خاص شان را در مقیاسی<br />

آغاز کنیم که نامناسب بودن گفتمان های<br />

تخصصی شده درباره خانواده،‏ آموزش و<br />

پرورش،‏ تعلیم حرفه ای آشکار می شود.‏<br />

بنابراین،‏ این دو اختالف،‏ بطور منفی،‏ جز<br />

نابرابری در دگربودگی وجه مشترک دارند؛<br />

هر چند پیش از این،‏ همواره در رابطه<br />

قدرت جای داشته اند.‏ به بیان دقیق تر،‏ آنها<br />

در رابطه نابرابری جمعی ‏)مردان و زنان،‏<br />

نخبگان و توده ها(‏ که چونان رابطه شخصی<br />

فرد با فرد بازتولید،‏ ورزیده و پژوهیده می<br />

شوند،‏ جای دارند.‏ در صورتی که جامعة<br />

مدرن بطور صوری هر نوع وابستگی انسان<br />

به انسان را لغو کرده است.‏ از این رو،‏ آنها<br />

همواره نسبت به مفهوم نابرابری حقوق و<br />

رابطه های قانونی:‏ در این سو یا آن سوی<br />

‏»اجتماع«،‏ در پیشایندی فردیت ها یا در<br />

ضرورت سرنوشت های فرافردی دگرگون<br />

شده بنظر می رسند.‏ آنها بطور مثبت،‏ در<br />

وظیفه جستجوی آزادی شان بعنوان ‏»حق<br />

اختالف در برابری«،‏ یعنی نه بعنوان<br />

احیای هویت اصلی یا بعنوان خنثی سازی<br />

اختالف ها در برابری حقوق،‏ بلکه بعنوان<br />

ایجاد برابری بی سابقه و بدون مدل ها که<br />

همان اختالف،‏ تکمیل گری،‏ دوجانبه بودن<br />

ویژگی ها می باشد،‏ وجه مشترک دارند.‏<br />

در یک مفهوم یک چنین دو جانبه بودن،‏<br />

بالقوه،‏ بیش از این در گزاره Egaliber-<br />

té درک شده است،‏ اما این بطور متناقض<br />

فقط می تواند در شرایط بازگشودن مسئله<br />

همانندی بین ‏»انسان«‏ و ‏»شهروند«‏ آن را<br />

توصیه کند:‏ البته،‏ نه برای بازگشت به ایده<br />

شهروندی تابع اختالف های انسان شناختی<br />

‏)چنانکه در انگار قدیمی شهروندی بود(،‏<br />

بلکه برای پیشرفت بسوی شهروندی که بنا<br />

بر اختالف انسان شناختی تعین اضافی یافته<br />

و بوضوح به دگرگونی آن همزمان متمایز<br />

از طبیعی شدن نهادی و انکار یا خنثی سازی<br />

صوری ‏)که در واقع همچون وسیله دایمی<br />

طبیعی شدن اش عمل می کند(‏ گرایش دارد.‏<br />

با اینهمه،‏ این دو اختالف بین آن ها مشابه<br />

نیستند.‏ قدرتی که آنها تشکیل می دهند همان<br />

افراد یا به عبارت بهتر همان ‏»گروه«‏ های<br />

افراد را به فرمان در نمی آورد و بویژه با<br />

همان وسیله ها تابع نمی سازد،‏ هر چند که<br />

مدام افزایش یابد.‏<br />

درباره اختالف جنس ها می توان گفت<br />

ما با اضافه ویژگی روبروییم که مانع از<br />

نسبت دادن همان مضمون به آزادی مردان


صفحه 149<br />

و آزادی زنان و بنا بر این تقلیل یکی یا<br />

دیگری به یک مدل ذهنیت مشترک است.‏ می<br />

توان بعنوان شرط آزادی رفتار کردن شان،‏<br />

پذیرفت که زنان ‏»حق برابر«‏ دسترسی<br />

برابر به دانش ها،‏ حرفه ها،‏ مسئولیت<br />

عمومی را داشته باشند ‏)آنچه که دگرگونی<br />

کم یا بیش عمیق شرایط مورد استفاده شان<br />

ایجاب می کند(.‏ بنابراین،‏ می توان اندیشید<br />

که آنها چونان افراد نوعی ‏)ژنریک(‏ عمل<br />

می کنند.‏ برابری اینجا،‏ نه خنثی سازی<br />

اختالف ها ‏)برابرسازی(،‏ بلکه اقتضا و<br />

ضرورت تنوع آزادی ها است.‏<br />

برعکس،‏ در نابرابری دانش ها ما بیشتر<br />

با کم کردن ویژگی سروکار داریم که<br />

همزمان تولید نایکسان یک ‏»توده«‏ و یک<br />

‏»نخبه«،‏ استفاده از نهادهای آموزشی برای<br />

جداسازی و سلسله مراتبی کردن فعالیت های<br />

اجتماعی،‏ توجیه نوع فعالیت فکری ‏)صرفاً‏<br />

صوری،‏ بیرونی در هر کسب شناخت های<br />

واقعی(‏ بعنوان گرایش و هدف قدرت به<br />

زیان نوع فعالیت ‏»دستی«‏ است.‏ اگر تأمل<br />

کنیم ‏)اینجا نیز همراه با فیلسوفی چون<br />

اسپینوزا(‏ باید بپذیریم که فردیت،‏ کارکرد<br />

ارتباط )Communication( است و<br />

ارتباط حداکثر نه میان نمونه ها یا نقش های<br />

اجتماعی از پیش معین،‏ بلکه میان ویژگی<br />

ها،‏ تجربه های ‏»عملی«‏ است که هر کس<br />

می تواند چیزی از دیگران و برای دیگران<br />

فراگیرد،‏ باید اعتراف کرد که بطور متناقض<br />

توسعه دانش بمنزله تکیه گاه قدرت،‏ فردیت<br />

زداینده است.‏ کلیت کارکرد دانش در جامعه<br />

های مدرن،‏ بعنوان شرط مثبت تشکیل زبان<br />

مشترک سیاست ‏)و نیز ‏»دین جداگری«‏<br />

آن(‏ به مرزبندی امکان های واقعی ارتباط<br />

که شکل نهادی آن بدرستی انحصار ویژه<br />

‏»وظیفه های ارتباط«‏ است،‏ بسنده می کند.‏<br />

از این دیدگاه،‏ این نابرابری در عمل تقلیل<br />

ناپذیر است که اختالف ایجاد می کند.‏ البته،‏<br />

مبارزه علیه نابرابری نمی تواند به لغو<br />

اختالف ها و بازتولید ‏»دموکراتیک«‏ شان<br />

در شکل انتخاب تعمیم یافته افراد بیانجامد.‏<br />

برای اینکه آزادی وسیع تر افراد و خود<br />

ارتباط هم زمان توسعه یابد،‏ اقدام به خنثی<br />

سازی و تقسیم دوباره دانش،‏ ‏»هم ارزی«‏<br />

افراد دانشمند و بی سواد در برابر حق بیان<br />

در فضای عمومی و جدایی نمادین هم ارزی<br />

نهادی میان ‏»عقل«‏ و ‏»دانش«‏ ضرورت<br />

دارد.‏ به بیان درست،‏ این ضرورت برابری،‏<br />

پرسش انگیز بودن اتوپی های سیاسی رهایی<br />

فکری را قطع نکرده است؟ )۸(<br />

بنابراین مالحظه ها،‏ من فرضیه زیر را<br />

درباره ثبت ‏»اختالف های انسان شناختی«‏<br />

در جُستار برابری = آزادی بیرون می کشم.‏<br />

اختالف جنسی ارتباط ممتازی را در قبال<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

نهاد همبود حفظ می کند؛ در صورتی که<br />

اختالف فکری تمام معنی نقدی اش را در<br />

مورد سیاست در رابطه اش با نهاد مالکیت<br />

کسب می کند.‏<br />

از زمانی که همه افراد انسانی را شهروندان<br />

آزاد و برابر در حقوق دانسته اند و بالقوه<br />

کارایی این حقوق را مطالبه می کنند،‏ تقسیم<br />

نقش های جنسی مستقیماً‏ به ضرورتی<br />

تبدیل می شود که جامعه خود را به عنوان<br />

‏»همبود«‏ ‏)و نه به عنوان هم کناری افراد<br />

‏»بدون رابطه«(‏ وانمود کند.‏ البته،‏ می<br />

توان طرح کرد که هر همبود تاریخی،‏ نهاد<br />

همزمان واقعی و خیالی بر رابطة جنس ها<br />

‏)یعنی بر خویشاوندی،‏ تقسیم وظیفه ها،‏ نقش<br />

های مذکرها و مؤنث ها،‏ تعیین ‏»خصلت«‏<br />

نمادین هر یک که دو جنسیتی را پس می<br />

زند،‏ استوار است(.‏ البته،‏ همبود سیاسی<br />

مدرن،‏ نه فقط بخاطر اینکه دولت است،‏ بلکه<br />

بخاطر اینکه دولتی است که ساختار حقوقی<br />

آن استوار بر گزارة Egaliberté است،‏<br />

هرگز به این عنوان یک همبود جنسیت<br />

دار نیست:‏ پس آنچه بعنوان همبود ملی مبنا<br />

قرار می گیرد،‏ رابطه ساده جنس ها نیست<br />

‏)این همبود یک خانواده وسیع جز در مفهوم<br />

مجازی نیست(،‏ بلکه جنس گرایی Sex-<br />

)isme عملی و ایدئولوژیک بعنوان ساختار<br />

طرد درونی زنان است که در سراسر جامعه<br />

تعمیم یافته است.‏ پس این تعادل ناپایدار<br />

انکار و کلیت سازی اختالف جنس ها است.‏<br />

به همین دلیل تأیید این کلیت سازی بعنوان<br />

قدرت سیاسی به نقطه بسیار حساس بحران<br />

همبود ‏)یا بحران هویت همبود(‏ تبدیل می<br />

شود.‏<br />

(<br />

برعکس،‏ اختالف فکری،‏ رابطه ممتاز با<br />

مالکیت را بعنوان میانجی اجتماعی حفظ می<br />

کند.‏ می توان نشان داد که مفهوم توانایی<br />

فکری همواره در بازنمود تملک انسانی شی<br />

ها،‏ دقیقاً‏ بعنوان اختالف ‏)هستی شناسی(‏ بین<br />

شخصیت بشری و ‏»جسمی«‏ که در نفس<br />

خود چیزی جز ‏»شئی«‏ نیست،‏ گنجانده شده.‏<br />

نشانه مخالف آن را در قانونگذاری پایدار<br />

می یابیم که خُردی یا بیگانگی فکری را با<br />

ناتوانی در مالک بودن به هم پیوند می دهد.‏<br />

در حقیقت برای مالک بودن شئ ها نخست<br />

باید ‏»مالک خویشتن«‏ بود.‏ این مالکیت<br />

چیزی جز مفهوم نوعی ‏)ژنریک(‏ هوش و<br />

خرد نیست.‏ با اینهمه،‏ هنگامی که مالکیت-‏<br />

فردی یا جمعی-‏ در برابر همبود به میانجی<br />

برابری و آزادی ضمانت انسانیت فردی و<br />

شرط شهروندی تبدیل می شود،‏ این توانایی-‏<br />

ناتوانی معنی را تغییر می دهد.‏ آنجا نیز،‏<br />

مالکیت برای کسب یک ارزش ‏»عمومی«‏<br />

از سپهر صرفاً‏ ‏»خصوصی«‏ خارج می<br />

شود.‏ هر مالکیت در کُد یا ‏)قانون(ها به ثبت<br />

رسیده و هم ارزی ها بنا بر دانش اقتصاد<br />

سیاسی فرمول بندی شده است.‏ هر فرد از<br />

حیث اینکه علم تئوری و پراتیک مبادله های<br />

ارزش ها را می شناسند،‏ یا اینکه بوسیله علم<br />

‏)که در کتاب های محاسبه های آن به ثبت<br />

رسیده(‏ شناخته شده،‏ ‏»مالک«‏ است ‏)و با<br />

مالکیت اش سنجیده می شود(.‏ یک فرد یا<br />

یک طبقه با وجود و دارایی شان تنها به<br />

وسیله دانش مجرد که بیش از پیش مستقل و<br />

عقالنی و همچنین ‏»مادی«‏ می شود،‏ رابطه<br />

دارند.‏ این روند مستقل شدن،‏ عقالنی شدن،‏<br />

مادی شدن ‏»دانش«‏ به طور مستقیم بیش از<br />

پیش استفاده از ‏»حق مالکیت«‏ و در نتیجه<br />

فردیت را مشخص می کند.‏ البته در همان<br />

حال،‏ هویت فردی مالکان،‏ هویت فردی<br />

‏»سوژه«‏ مالکیت را بیش از پیش نامطمئن<br />

می سازد.‏ بنابراین،‏ ما دیگر فقط با ساز و<br />

کار تقسیم طبیعت بشری سروکار نداریم که<br />

در عمل ضرورت آزادی و برابری را نفی<br />

می کند.‏ ‏»حق شهروند«‏ به این عنوان که<br />

باید توسط مالکان به اجرا در آید از گوهر<br />

بی بهره شده است.‏ با این همه،‏ مسئله برابری<br />

و آزادی به فرمول بندی آغازین اش باز می<br />

گردد.‏ بی آن که پاسخ از پیش آماده ای در<br />

کار باشد:‏ پس،‏ چه ‏»انسان«‏ هایی شهروند<br />

هستند؟<br />

از این رو،‏ ما می توانیم بگوییم که از جستار<br />

ابتدایی نتیجه دیگری بدست می آید که رفته<br />

رفته به عصر حاضر می رسد و چونان<br />

عکس آن یا بازگشت وازده آن است:‏ در<br />

حالی که این جُستار ‏»میانجی«‏ هایی برای<br />

نهاد Egaliberté و برای پایة ایدئولوژیک<br />

آن در اختیار دارد،‏ دارای نکته های<br />

نامطمئن برای میانجی ها و پایه های پیشین<br />

است که در عین حال نکته هایی هستند که<br />

بنا بر اختالف انسان شناختی هویت فردی<br />

و همبودی مدرن را متزلزل می کنند.‏ دقیقاً‏<br />

در این نکته ها خواست برابری و آزادی<br />

‏)یا آزادی برابر(‏ بیشینه است.‏ اما شکل های<br />

مشخص ‏)اعم از حقوقی یا عملی(‏ ارضای<br />

آن امروز بسیار پرسش انگیز است.‏ پس<br />

اینها به حد کمال نکته های حساس اصالح<br />

اساسی سیاست هستند.‏<br />

بنابراین،‏ با قرار دادن این نکته ها در برابر<br />

حقیقت کلی محتوی متن اعالمیة ۱۷۸۹، ما<br />

شرح ‏»دیالک تیک«‏ تاریخی و ایدئولوژیک<br />

Egaliberté را به پایان رسانده ایم،‏ که<br />

البته به پایان تاریخ نمی انجامد،‏ بلکه به<br />

مسئله ای می انجامد که در تاریخ و بنا بر<br />

آن به منظور تداوم آن طرح شده است.‏ این<br />

مسئله مقدمه چینی یک عصر از عصر سه<br />

گانه دیگر را ممکن می سازد:‏ عصر قدیم که<br />

در آن مفهوم شهروند تابع اختالف های انسان<br />

شناختی،‏ وضعیت های نابرابر انسان آزاد و


برده،‏ فرمانروا و فرمانبر،‏ بشریت ‏»بزرگ<br />

تر«‏ و ‏»کوچک تر«‏ است:‏ یک عصر<br />

مدرن که در آن مفهوم های انسان و شهروند<br />

بالقوه همانند هستند که حقوق سیاسی را به<br />

روی همة انسان ها می گشایند؛ سرانجام،‏<br />

یک عصر پسامدرن که در آن مسئله فرارفت<br />

از مفهوم انتزاعی یا نوعی انسان بر اساس<br />

شهروندی تعمیم یافته مطرح شده است.‏ با<br />

اینهمه،‏ این جا یادآور می شویم که اگر این<br />

عصرها در پی هم می آیند یا یکی دیگری<br />

را بوجود می آورد،‏ چونان تابلوهای یک<br />

اثر نمایشی جانشین هم نمی شوند.‏ برای<br />

ما و بنابراین در رابطه ما با مسئله سیاسی،‏<br />

آنها همه هنوز در یک کلیت نامتحد،‏ در<br />

یک ‏»ناهمزمانی«‏ که همان ساختار ‏»لحظه<br />

کنونی«‏ است،‏ حضور دارند.‏ معنی آن این<br />

است که ما همزمان با دولت،‏ با مبارزه<br />

طبقه ها و اختالف انسان شناختی سروکار<br />

داریم.‏ وظیفه برای ما ترسیم یک رفتار<br />

عملی برای مان بر پایه همة این طرح ها<br />

است؛ بی آنکه بتوانیم ترکیب آن را به انجام<br />

رسانیم.‏ با اینهمه،‏ معنی آن این نیست که از<br />

هر خط راهنما بی بهره باشیم.‏ در پیوندگاه<br />

سیاست ‏»قدیم«‏ و سیاست ‏»مدرن«‏ واقعیت<br />

حقوق را داریم که درگیر گسست انقالبی شده<br />

است:‏ در برابرگزارة Egaliberté و تأثیر<br />

حقیقت عمومی آن در پیوندگاه سیاست مدرن<br />

و سیاستی که در درون آن و علیه آن در<br />

حال زایش است،‏ ما مسئله گزاری اصالح<br />

اساسی را داریم:‏ چگونه باید از حقیقت<br />

عمومی به حقیقت خصوصی گام گذاشت،‏<br />

یعنی چگونه باید برنامه و خود نام Egalib-<br />

erté را در ویژگی ها ‏)تکبودها(‏ جای داد؟<br />

از این واقعیت تا این مسئله،‏ تداوم،‏ پیشرفت<br />

ساده،‏ استقراء باز هم کمتر وجود ندارد.‏ بلکه<br />

ضرورتاً‏ پیوستگی وجود دارد.‏ زیرا بدون<br />

واقعیت مسئله حتا مطرح نمی شود.‏<br />

تنگاتنگ به ترک ‏)گذرای(‏ اندیشه اعالمیه<br />

حقوق و تکلیف ها مربوط است.‏ در واقع<br />

‏»تکلیف«‏ ها وجه مقابل ‏»حقوق«‏ هستند.‏<br />

اگر تصور کنیم که بین ذینفع ها یا بین افراد<br />

و ‏»خودشان«‏ یا بین افراد و ‏»همبود«،‏<br />

‏»جامعه«‏ یا ‏»دولت«،‏ ‏»تعهد متقابل«‏ وجود<br />

دارد.‏<br />

۶- می دانیم که ثبت این حق داو رویارویی<br />

های همزمان بسیار داغی بین هواداران<br />

‏»نظم«‏ و هواداران ‏»انقالب پیاپی«،‏ و بین<br />

طرفداران منطق حقوقی و هواداران منطق<br />

اجتماعی بوده است و خواهد بود.‏ هواداران<br />

‏»نظم«‏ بی درنگ به حذف آن ‏)حق(‏ در<br />

۱۷۹۵ نایل آمدند.‏ هواداران ‏»انقالب<br />

پیاپی«‏ تالش می کنند در ۱۷۹۳ کارکرد<br />

قطعی آن ‏)حق(‏ را تصریح کنند.‏ طرفداران<br />

منطق حقوقی تدوین نفی خاص آن ‏)حق(‏<br />

را برای یک دولت حقوقی ‏»متضاد«‏ می<br />

دانند.‏ هواداران منطق اجتماعی این را برای<br />

افرادی که بطور جمعی فرمانروا هستند،‏<br />

امر ‏»متضاد«ی می دانند و تأیید نمی کنند<br />

که هر حکومت،‏ هر نهاد منوط به آزادی آن<br />

ها است.‏ بنابراین،‏ ثبت ‏»مقاومت در برابر<br />

ستم«‏ در حقوق اساسی کامالً‏ تأیید می کند<br />

که چگونگی ای که ما این جا با آن سروکار<br />

داریم،‏ چگونگی وحدت ضدها است.‏<br />

۷- این چیزی است که مارکس به آن توجه<br />

نکرده است،‏ زیرا او دقیقاً‏ همبود را به تمامی<br />

در عرصه انقالبی در نظر می گرفت.‏ این<br />

از آنجا ناشی می شود که مارکس پیش از<br />

سوسیالیست بودن یک کمونیست بود.‏<br />

۸- بنگرید به اثرهای ژاک رانسیه،‏ پنج<br />

درس درباره رهایی فکری،‏ پاریس،‏ فایار،‏<br />

۱۹۸۷٫<br />

پی نوشت ها:‏<br />

۱- بنگرید به بررسی من ‏»شهروند سوژه«‏<br />

– پاسخ من به پرسش ژان لونانسی:‏ پس از<br />

سوژه کی می آید؟ دفترهای برخورد عقیده<br />

ها،‏ شماره ۲۰، زمستان ۱۹۸۹<br />

۲- مارسل گوشه،‏ انقالب حقوق بشر،‏<br />

پاریس،‏ گالیمار ۱۹۸۹<br />

-۱۷۹۳۱ ۳<br />

۱۷۸۹(، دولت فرانسه هنگام انقالب زیر<br />

رهبری م.‏ وول،‏ پاریس،‏ دکوورت،‏ ۱۹۸۸٫<br />

۴- ‏»شهروند سوژه«‏ مقاله یادشده.‏<br />

۵- فقدان قرارداد در نگارش نهایی اعالمیه<br />

که شاخص مهم جدایی آن از سرچشمه<br />

های قانون طبیعت گرایانه است،‏ بطور<br />

صفحه 150<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


شناسی<br />

جامعه خانه<br />

و شهر فضای در پوپر نقد – خیابانی تأمالت روحی<br />

زهره نوشته 151<br />

صفحه اول<br />

فضای بستهای<br />

ظهر نزدیکیهای هستم،‏ کارم محل کتاب<br />

هستم مطئمن میرسد.‏ بدستم کوچک نمیخواهد<br />

هم دلم چیست.‏ نمیدانم اما است،‏ با<br />

گمان و حدس جای به پس بزنم.‏ حدس عنوان<br />

تحت کتابیست میکنم.‏ بازش اشتیاق فیلسوف<br />

پوپر از خشونت«‏ و آباد ‏»ناکجا بگویم<br />

است بهتر یا ‏االصل اتریشی انگلیسیِ‏ و<br />

انتخاب به وی؛ از گفتوگوهایی و گفتارها افشاری؛<br />

رحمان و ناقد خسرو آقایان ترجمه تصویری<br />

با ظاهر خوش و دست خوش کتابی گیراست.‏<br />

تصویر جلد؛ روی بر پوپر خود از صاحب<br />

نگاهِ‏ که تصاویری نوع آن از مخاطب<br />

چشمهای به میدوزد را عکس نگاهِ‏<br />

به کردن فکر به میکند مجبورش و ندارد؛<br />

حضور دیگر که چشمهایی پسِ‏ در بیاعتناء<br />

نمیتوان که اثرگذار و نافذ نگاهی نگاه<br />

از را خودم بهرحال گذشت.‏ برابرش از و<br />

مطالب فهرست در گشتی و میکَنم پوپر پیش<br />

کارِ‏ دلیل به ندیده،‏ و دیده میزنم.‏ کتاب ببندم<br />

را کتاب میشوم مجبور زود خیلی رو مناسبتر؛<br />

زمانی در بعد برای بگذارم و روز<br />

پایانیِ‏ لحظات آخرین بعد،‏ روز چند میگذارم<br />

و برمیدارم را کتاب چهارشنبه خیال<br />

با بعد روز تا دستیام،‏ ساک درون 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله دهم.‏<br />

ادامه گذارم و گشت به بتوانم آسوده از<br />

فراغت از پس ، ۸ حدود پنجشنبه صبح سمت<br />

به رفتن درحال ، خانهداری وظایف یاد<br />

به که هستم مشقم و درس و تحریر میز تصمیم<br />

درجا میافتم.‏ پوپر تصویر و کتاب به<br />

را کار ساعتی،‏ یک ساعت نیم میگیرم پایان<br />

به را تمامم نیمه گشت تا بیاندازم تأخیر شدم<br />

متوجه زمانی مدت از پس اما برسانم.‏ هرچند<br />

میخوانم.‏ دقت با را کتاب دارم که گفتو<br />

از یکی وسط از اتفاقی و شانسی سریع<br />

خیلی ولی بودم کرده آغاز شنودها اشتیاق<br />

با و شدم جدی مخاطبی به تبدیل آنکه<br />

برای شاید کردم.‏ خواندن به شروع شیوة<br />

همان با پوپر استثنائات،‏ برخی جز به حرف<br />

راحت خیلی همیشگی گویی ساده واقع<br />

به که موضوعاتی از آنهم میزد ترجمهای<br />

آنکه ضمن مهماند.‏ آنها از بسیاری هموار<br />

و یکدست را متن روان،‏ و پاک خواندن<br />

با که بود ظهر نزدیکیهای میکرد.‏ و<br />

بستم را آن ازکتاب توجهی قابل بخشهای فعالً‏<br />

که دادم قول خودم به ولی کنار گذاشتم تمام<br />

نیمه مصاحبههای به را زود صبحهای بدهم.‏<br />

اختصاص پوپر دوم<br />

فضای ربع<br />

یک ساعت است.‏ ماه دی ۲۸ دوشنبه گذشته<br />

روزهای میشوم.‏ بیدار بامداد پنج به با<br />

را ها صبح و کردم عمل خود قول به هم آخرین<br />

خواندن گذشته بامداد گذراندم.‏ پوپر آزادی،‏<br />

عنوان»بدون تحت گفتوگویاش،‏ را<br />

امنیت«‏ به نه و میرسیم عدالت به نه وقتی<br />

رساندم.‏ پایان به امروز و کردم شروع سبکی<br />

احساس وجه هیچ به میبندم،‏ را کتاب شده<br />

‏»چیزی«‏ درگیر ذهنم چون نمیکنم.‏ عنوان<br />

به پوپر میدهد نشان این و است.‏ واداشتن<br />

است:‏ بوده موفق کارش در فیلسوف تأمل؛<br />

به خوانندگانش و<br />

نشستهام ولی بشوم کارم محل راهی باید و<br />

کردن فکر روش به واقع در میکنم،‏ فکر بیاندازه<br />

روشی میکنم:‏ فکر پوپر نظر اظهار موضوعات<br />

آن،‏ اساس بر که آسان و ساده تاریخی<br />

اجتماعی،‏ زمینه از را بررسی مورد به<br />

بیآنکه بعد ولی میکند.‏ جدا آن سیاسی و ناآگاهانه<br />

فرض ‏)با یا و بیاورد خود روی نتایجِ‏<br />

از شود،‏ مطلع آن از عملش،(‏ بودن و اجتماعی کنشهای تنشآمیز و ‏)تعامالتی میکند.‏<br />

را استفاده نهایت آن زمینهایِ(‏ شرایط وجود<br />

به امکانات بر تکیه با مثال عنوان به و سیاسیِ‏<br />

اجتماعی فرآیندهای از ناشی آمدة عین<br />

در و ساده نظر اظهار این رخداده،‏ امروز<br />

دنیای که میکند را بحثبرانگیز حال ‏)ص‎۱۴۷‎‏(.‏<br />

است گذشته از تر عادالنه


152<br />

صفحه و<br />

معصومانه باور این به تنها مسئله ولی نسبت<br />

امروز جهان بودن عادالنهتر بیآزارِ‏ پوپر<br />

که چرا نمیشود.‏ ختم گذشته دوران به روش<br />

دلیل به شده،‏ یاد مصاحبه در حداقل انتقادی<br />

و نقد کوچکترین تنها نه خود،‏ نگرشی محیط<br />

تهدیدهای و ندارد معاصر جهان به حزب<br />

چون احزابی اوهام را ‏جهان زیستیِ‏ در<br />

هراس و هول ایجاد جهت در آلمان سبز در<br />

خودکشی افزایش بلکه میداند،‏ مردم دل ناشی<br />

را تروریسم وجود حتا یا و جوانان بین ‏)ص‎۱۴۹‎‏(‏<br />

میداند جهان کردن تخطئه از همه<br />

در گفتن جهان به ‏»بد میگوید:‏ چنانچه به<br />

بدتر جا همه از اما است،‏ رایج غرب جای سیاستهای<br />

آلمان در است.‏ آلمان در من نظر است.‏<br />

شده علت بر مزید هم سبزها حزب ما<br />

برای جهان زیباییهای از آنکه جای به از<br />

بیوقفه که دارند دوست بیشتر بگویند،‏ اوهام<br />

اینها بگویند.‏ جهان نابودی و زوال است(.‏<br />

من از تأکید ‏)همانجا،‏ است«‏ از<br />

گریز فکریِ‏ روش همین اساسِ‏ بر بهرحال پدیدهها،‏<br />

اجتماعیِ‏ سرشت و تاریخی شرایط چنان<br />

را تکنیک نقش میگردد مجبور پوپر ماهویِ»بردگی«‏<br />

نشانة که سازد برجسته یدی<br />

کار به صرفاً‏ انسانی،‏ حقوق استثمارِ‏ و حد<br />

تا اندیشیدن،‏ نحوة نتیجتاً‏ و یابد تقلیل تبلیغ<br />

برای تجارتی آگهیهای فکریِ‏ فضای چنانکه<br />

تنزلیابد.‏ رختشویی ماشین فیالمثل شفاف<br />

ساده،‏ زبانی با وی خود همچون بتوان نظر<br />

اظهار پیچیدگیای هرگونه از عاری و از<br />

اروپا در را زنان این ‏»تکنیک،‏ کردکه:‏ انقالبی<br />

آنکه بدون داد؛ نجات بردهوار زندگی ‏)ص‎۱۴۵‎‏(.‏<br />

دهد«‏ رخ سوم<br />

فضای نیم<br />

و ۶ ساعت بیرون میزنم که خانه از هنوز<br />

اما شدن؛ روشن جدال در هوا و است دارد.‏<br />

فاصله دقیقهای پانزده ده،‏ روشنایی تا آسمانی<br />

از شهر،‏ حومه در سکونتم دلیل به ساعات<br />

در که برخوردارم پهناور و بزرگ و<br />

پائیز فصلهای در خصوصا صبح اولیة به<br />

میشود تبدیل آسمان این گاهی زمستان،‏ رنگهای<br />

از عالمی با نقاشی بزرگ بسیار بوم زبانت<br />

راستی به که آنقدر ؛ غریب و عجیب وجودیکه<br />

با میآید.‏ بند ستودنیاش زیبایی از نوعی<br />

به اصفهان شهر در زمستان امسال،‏ ‏»کمبود<br />

حتا و باران و برف کمبود بحرانِ‏ با زود<br />

صبحهای در ولی روبروست،‏ سرما«‏ را<br />

زمستانه گزندگی همچنان شهر،‏ این در<br />

مجموعه این همه و کرد.‏ حس میشود در<br />

تو به خیابان،‏ و کوچه‏ خلوتِ‏ و سکوت با<br />

میدهد:‏ شادمانی از حسی رهگذر،‏ مقام شدة<br />

روشن توک و تک چراغهای به احترام در<br />

زندگی جریان از و میکنی نگاه خانهها میکنی.‏<br />

امنیت احساس پیرامونت 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله میرسد.‏<br />

تاکسی باالخره دقایقی از پس گرگ<br />

آن در که جوان دختر دو عقب صندلی میشود،‏<br />

دیده شان چهره‏ زحمت به میش و رد راحتیام عالرغم میدهم ترجیح نشستهاند.‏ اتوموبیل،‏<br />

بنشینم.‏ آندو کنار جلویی،‏ صندلی بر<br />

را مسیر که است راحتی و تمیز پراید میکند.‏<br />

خوشایند جنازهها،‏ پیکان خالف به<br />

‏»فرهاد«‏ صدای شدن،‏ جاگیر محض به از<br />

ما نسل در که خوانندهای میرسد.‏ گوشم راننده<br />

به بود.‏ برخوردار خاصی محبوبیت جالب<br />

برایم است.‏ جوان خیلی میکنم نگاه باشد.‏<br />

داشته عالقه فرهاد به او که است را<br />

عیدی«‏ ‏»بوی ترانه دارد فرهاد بهرحال میخواند.‏<br />

خالی<br />

جاده و زمستانی،‏ صبحگاه گزندگی در نقاشیِ‏<br />

بوم آن با آنهم شهر،‏ تا برهوتِ‏ و برایم<br />

فرهاد،‏ صدای با شدن همنشین بزرگ،‏ باری،‏<br />

است.‏ کننده غافلگیر ای هدیه چون بهم<br />

نوستالژیک حسی صدایش،‏ گرمای در و<br />

فرهاد صدای همواره میآورد.‏ روی بوده،‏<br />

عزیز جورهایی یک برایم فروغی،‏ تصور<br />

سال،‏ همه این گذشت با حاال ولی را<br />

آلبومی جعبه حکم برایم صدا این میکنم دایهای<br />

همچون پیر روزگار که کرده پیدا از<br />

دوره یک به متعلق احساسهای خانگی،‏ جای<br />

آن در مرتب«‏ و ‏»تمیز را زندگیام حاال<br />

و میشود تمام فرهاد ترانه است!‏ داده من<br />

ولی میخواند دارد دیگر خوانندهای همان<br />

در و میکنم فکر فرهاد به همچنان از<br />

پرکشیده خاطرات میکنم سعی حال صندوقچة<br />

به دوباره را فرهاد صدای درون سماجت<br />

با خاطره یک اما برگردانم.‏ گذشتهام که<br />

خاطرهای میزند.‏ سرباز بازگشت از مربوط<br />

و آشناست،‏ هم همسنالنم برای احتماال سرودههای<br />

از او ‏»شبانه«ی ترانه به میشود ۴۵<br />

موسیقیِ«‏ در»صفحه‏ که شاملو احمد ‏)که<br />

راز و رمز پر جلدی تصویر با دور خود<br />

برای زمانیاش وضعیت دلیل به یقینا خوب<br />

بود.‏ شده بازار وارد دارد(‏ داستانی حال<br />

و دوران آن در که میآورم خاطر به خیلی<br />

صفحه این سیاسیاش،‏ خفقانِ‏ هوای و دست<br />

سیاسی پشتوانهای و اصالت به سریع حادثه<br />

با را خودش جورهایی یک و یافت چریکیای<br />

جریان بود.‏ زده پیوند ‏»سیاهکل«‏ اطالعاتی<br />

مختصر و آن نام از آگاهی حتا که منزلت<br />

و شأن گوینده برای دربارهاش،‏ همان<br />

در باری،‏ میآورد!‏ بار به ‏»سیاسی«‏ گروههای<br />

بین دهان به دهان شایعهای زمان میگشت<br />

کالن و خرد از اعم روشنفکری گوش<br />

ترانه این به خوب اگر اینکه بر مبنی اشتباه<br />

اگر ‏)که موسیقیاش البالی از بدهیم،‏ منفردزاده<br />

اسفندیار ساخته باشم،‏ نکرده نجواکنان<br />

که شنید خواهیم را پچی پچ بود(،‏ زمان<br />

آن در شد؟!«‏ چه ‏»سیاهکل میپرسد:‏ بیشتر<br />

کار شاید مدید،‏ زمانی مدت تا حداقل هنگام<br />

به که بود این میشناختم که جوانانی به<br />

بچسبانند را گوشها ترانه،‏ این شنیدن در<br />

و مرموز پچ پچ این تا گرامافون،‏ باندهای بشنوند!‏<br />

را سیاسی«‏ ‏»روشنگرانة حال عین این<br />

به بازنگری حال در لب بر لبخندی با وارد<br />

مهستی صدای با که هستم خاطره میشویم.‏<br />

شهر ورودی چهارم<br />

فضای میگیرم<br />

پیش در را باغ چهار مسیر پیاده آن<br />

در چقدر که میکنم فکر مسئله این به و مانده<br />

عقب تکنیکی امکانات لحاظ به زمان از<br />

شیطنتآمیز فکر این درجا چون بودیم.‏ جوانان<br />

برای اگر که میکند خطور ذهنم اس<br />

و ماهوارهای امکانات با که امروزیای <br />

مخابراتی نعمات سایر و موبایلی اسِ‏ ام ‏»پچ<br />

ماجرای میکنند،‏ زندگی اینترنتی انتقال<br />

نحوه نمادِ‏ عنوان به را شبانه«‏ پچ کنی<br />

تعریف پیش سال ‎۴۰‎ ۳۰ در اطالعات در<br />

قضا از و خندید.‏ خواهند کلی یقین به هم<br />

ساعتی هنوز که را پوپر گفته لحظه همین میآورم.‏<br />

یاد به نگذشته ذهنم به ورودش از دفاع<br />

به وی آن در که کتاب از سطوری همان جداً‏<br />

و میزند دست ‏»خوشباوری«اش از خوشبختی<br />

سبب تکنیک رشد که است معتقد است.‏<br />

شده انسانها موقعیت شدن بهتر و اصلی<br />

راه چهار به که شده روشن تقریبا هوا حال<br />

در زیادی حد تا شهر حاال میرسم،‏ صبحگاهیاش<br />

جوش و جنب مرحله به ورود آمادگی<br />

اعالم حال در یعنی میرسد.‏ نظر به بیقانون؛<br />

و خشن رانندگیهای هجوم برای وسیله<br />

به شهر تسخیر دقیقتر بیانی به حذف<br />

دردناکتر همه از و اتوموبیلسواران آنها؛<br />

سوی از عابر«‏ ‏»خط وقیحانة و علنی بنویسم.‏<br />

اینباره در روزی شاید بگذریم،‏ ماجرای<br />

طریق از میخواهم اکنون اما عنوان<br />

به فرهاد،‏ ترانة شبانه«ی ‏»نجواهای کنترل<br />

از گریخته اطالعرسانیِ‏ شیوه نماد شاهی،‏<br />

نظام امنیتیِ‏ دستگاههای سانسورِ‏ و اطالع<br />

پیشرفتة شبکههای با مقایسه در ‏)البته پرسش<br />

این امروزی،(‏ ماهوارهایِ‏ رسانیِ‏ در<br />

پوپر همچون باید آیا که کنم مطرح را حاضر،‏<br />

عصر انسانِ‏ خوشبختیِ‏ خصوص خوشبختی<br />

این عامل را تکنولوژی صرفاً‏ قلمرو<br />

به پوپر گفته تعمیم با بیانی به بدانیم؟ ماندگی<br />

عقب فرض پذیرش نیز و سیاست،‏ حاضر،‏<br />

زمان به نسبت دوران آن سیاسی جامعه<br />

در موجود سیاسی آگاهی و رشد آیا یافته<br />

رشد تکنولوژیِ‏ مدیون باید را ایران موجب<br />

را دیگری عامل میباید آنکه یا بدانیم فعلی<br />

جامعه سیاسیِ‏ اجتماعی موقعیت رشد بدانیم؟<br />

گذشته به نسبت ایران


153<br />

صفحه نباشد<br />

بد شاید مطلب،‏ شدن روشنتر برای عدالت<br />

رشد خصوص در پوپر دیگر گفتة از با<br />

مقایسه در حاضر عصر در حقوقی میگوید:‏<br />

صراحتاً‏ او آوریم.‏ قول نقل گذشته،‏ کنونیِ‏<br />

جامعة پیچیدگی و وسعت وجود ‏»با به<br />

زمانی هیچ در که میکنم ادعا من ما،‏ است<br />

نشده کوشش حد این تا ما زمان اندازة وضع<br />

عادالنهتر و انسانیتر قوانین که شوند«)ص‎۱۴۸‎‏(.‏<br />

پوپر<br />

گفته این صحت در میتواند کسی چه تنها<br />

نه معنایی به باشد.‏ داشته شکی کمترین بلکه<br />

نمیبینم پوپر گفتة این در اشکالی هیچ که<br />

کنم اعتراف باید وی تأئید در عکس به باالیی<br />

نسبتاً‏ حقوقیِ‏ امنیت از میکنم،‏ گمان زمانی<br />

تا یافته،‏ دست آن به غربی جامعه که بود.‏<br />

خواهم حسرت در غرق زندهام که از<br />

یعنی زمان،‏ طبیعیِ‏ گذر رف صِ‏ آیا اما بوده<br />

خورشید دور به زمین چرخش برکت غرب<br />

جهان در حقوقی عدالت این امروز که چیزی<br />

‏)همان اساس بر آنکه یا شده،‏ حاصل پوپر<br />

فکری مطالعاتی روش در متأسفانه که زمینه‏<br />

به توجه یعنی ندارد،‏ جایی کمترین کالبد<br />

سیاسیِ‏ اجتماعی مطالبات و(‏ تاریخی <br />

حقوقی عدالت که جنبشهاست در یافته هرچندکه<br />

است؟ یافته تأسیس اجتماعی،‏ هرگونه<br />

از پرهیز ‏)برای میدهم ترجیح همان<br />

در عدالت بحث هنگام به بدفهمی(‏ عصر<br />

بگوئیم اینکه جای به هم،‏ غرباش مردم<br />

و عادالنهتر گذشته اعصار از حاضر اجتماعیِ‏<br />

آگاهی از خوشبختترند،‏ آن در و<br />

فردی حقوقِ‏ به نسبت عصر این مردم مطمئناً‏<br />

که برانیم.‏ سخن خویش اجتماعی بیستم،‏<br />

و نوزده قرن غربِ‏ همان در اگر اجتماعیِ‏<br />

گروههای سوی از جدیای تمایل مشارکت<br />

و نظارت در قدرت،‏ و ثروت فاقد عدالتِ‏<br />

این نمیشد،‏ دیده تصمیمگیریها در نمود<br />

پوپر چشم‏ به اینطور که مطلوبی نسبتاً‏ نتیجه<br />

در و نمیداشت،‏ وجود هرگز دارد،‏ از<br />

‏)اعم کوچک گروههای سلطة همچنان همگانی<br />

قضاییِ‏ منابع بر …،( یا و شاه صحیح<br />

همانندی این شاید داشت.‏ حاکمیت حقوق<br />

مطالبة میکنم فکر گاه اما نباشد قرابتهایی<br />

مردم،‏ سوی از سیاسی و اجتماعی به<br />

عابر«‏ ‏»خط به حرمتگذاری مطالبة با به<br />

تا چراکه دارد!‏ چهارراهها از گذر هنگام پلیسهای<br />

مفرط عالقه عالرغم ندیدهام حال هیچ<br />

جریمه،‏ ثبت برای رانندگی راهنمایی خط<br />

تصرف دلیل به را اتوموبیلی پلیسی توجه<br />

قابل یعنی باشد!‏ کرده جریمه عابر به<br />

خود قوانین تنها نه پوپری:‏ نگرشهای وضعِ‏<br />

همواره و نمیشوند،‏ وضع خود عادالنهتر«،‏<br />

و انسانیتر ‏»قوانین تکِ‏ تک شرایط<br />

ایجاد و مطالبات وجودِ‏ به مشروط وجود<br />

رف صِ‏ بلکه سیاسیست،‏ و اجتماعی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله خود<br />

باشند(‏ که هم قوانین بهترین ‏)حتا قوانین نیست؛<br />

اجرایی قدرت برای عاملی خود به است،‏<br />

قوانین اجرای ضامن آنچه زیرا بر<br />

توجه یعنی است.‏ آن برای تقاضا وجود بنابراین<br />

آن؛ بازتولید و تولید شرایط اهمیت از<br />

حفاظت مثال در که کرد فراموش نباید باید<br />

رانندگی و راهنمایی پلیس عابر«،‏ ‏»خط نه<br />

و است شهروندان استخدام در کند احساس خط<br />

از حفاظت برای که شهروندانی دولت؛ خود<br />

نمایندگیِ‏ به را راهنمایی پلیس عابر،‏ است<br />

مهمی مسئله همان این و درآوردهاند.‏ اش<br />

درباره گفتوگو به عالقهای پوپر که اجتماعی؛<br />

تاریخِ‏ قلمرو به ورود یعنی ندارد.‏ فرایند<br />

در موجود اجتماعیِ‏ سرشت که اکنون برمیگردیم<br />

، دادیم تذکر را ‏ِعدالت شکلگیری دید<br />

از خوشبختی«‏ و ‏»تکنولوژی رابطه به آیا<br />

که میکنیم مطرح را سئوال این و پوپر؛ میتوانند<br />

امروز،‏ تکنولوژیکیِ‏ کارکردهای باعث<br />

جدید،‏ فنآوری دانشِ‏ وجود صرف به مثب<br />

تحوالت بحث<br />

همانند اینکه یا گردند؟ اجتماعی ت مطالبات<br />

و شرایط به باید حقوقی«‏ ‏»عدالت اجتماعیِ‏<br />

گروههای که کرد نظر اجتماعیای قلمروی<br />

از خود سهم کسب برای خاصی آن<br />

کمال و تمام تصرف یا و همگانی،‏ ستیز(،‏<br />

دیگر و توتالیتر حکومتهای ‏)همچون تکنولوژی<br />

به را خویش اجتماعی هویت بدین<br />

تا دادهاند.‏ انتقال اینترنتی رسانهای ابزارِ‏<br />

به بدل آنرا اجتماعیِ‏ خصلت ترتیب خودگردانند.‏<br />

اجتماعی تبلیغاتی ادعای<br />

تأئید برای مثال بهترین شاید تمایالت<br />

چرا که باشد پرسش این باال رد شبانه«ای اطالعرسانیِ»نجواهای‏ چرا<br />

ندارد؟ وجود غربی یافته رشد کشورهای امکانات<br />

از وجودیکه با سرزمینها آن در به<br />

بیدردسرتری و گستردهتر تکنولوژیکی زیرزمینیِ‏<br />

تمایل این بهرهمندند،‏ امنیتی لحاظ وجود<br />

آگاهی انتقال برای سوم،‏ جهان ویژه بودن<br />

اجتماعی بر تا است الزم پس ندارد؟ آنرا<br />

و کنیم مجدد تأکیدی تکنولوژی،‏ پدیدة بشری،‏<br />

دستآوردهای تمامی همچون منظور<br />

مسلماً‏ که بدانیم اجتماعی محصولی که<br />

معنا این به نه بودن«‏ ‏»اجتماعی از به<br />

بلکه جمعیست،‏ کارِ‏ پرداخته و ساخته کاربران<br />

استفاده نوع فیالمثل که معنا این آن<br />

اجتماعیِ‏ وضعیت از جدا هیچگاه اینترنت اینترنتی<br />

همین آنکه ضمن نیست.‏ کاربران منزلة<br />

به آن از خاص،‏ اندازی چشم در که انتقال<br />

و اجتماعی،‏ رشد خدمت در ابزاری شرایطی<br />

تحت میشود،‏ یاد سیاسی آگاهیِ‏ خصلت<br />

همان دلیل به صرفاً‏ و دیگرگونه آزادی<br />

علیه بر آن از میتوان اجتماعیاش،‏ کرد.‏<br />

استفاده نیز آگاهی وتخریب پنجم<br />

فضای که<br />

را ایدهای مایلم شب؛ ‎۷‎ونیم ساعت دوشنبه به<br />

تاکسی در فرهاد صدای شنیدن با امروز به<br />

آنرا و کنم دنبال است،‏ کرده خطور ذهنم باد؛<br />

گرامی فرهاد یاد درآورم.‏ متنی صورت طریق<br />

از تا هستم گوگل در گشت حال در ‏»شبانه«‏<br />

آهنگساز از فرهاد سایت به مراجعه به<br />

سایت خوشبختانه کنم.‏ پیدا خاطر اطمینان فهرستی<br />

هم او آثار از و میشود.‏ باز راحتی و میکنم کلیک میشود.‏ دیده کامل احتماال مطلبم<br />

میشود.‏ باز معطلی اندکی از پس از<br />

میخواهم خاطر آسوده و میکنم پیدا را از<br />

تصویری به چشمم که بیآیم بیرون سایت رویش<br />

میافتد.‏ جوانیاش دوران در فرهاد تصویر<br />

شدن بزرگتر با میکنم،‏ کلیک روی<br />

تصویر فوق،‏ عکس که میشود معلوم با<br />

همراه است.‏ هفتگی اطالعات مجله جلد ‏»فرهاد<br />

ترتیب:‏ بدین آن باالی در عبارتی لحظهای<br />

؛ کرد«‏ پیدا نجات اعتیاد دوزخ از دقیق<br />

فرهاد عکس به هم و نوشته به هم احساساتم<br />

هم،‏ با همزمان حالت دو میشوم.‏ نمیدانم<br />

میدهند.‏ قرار خود شعاع تحت را اول<br />

بیاراده بدهم.‏ رویت مجال کدام به اول و<br />

بازاریابی نحوه از خندیدن میافتم.‏ خنده به نه<br />

مجله؛ شماره آن برای تبلیغ اصطالح به دلیل<br />

به بلکه عبارت؛ بودن سطحی دلیل به میشود<br />

منطقی چه با و چطور نمیدانم اینکه منظورم<br />

دانست!؟ شبیه دوزخ به را اعتیاد دارم»دوزخ«‏<br />

خبر که آنجا تا که است این به<br />

که کسانی اینرو از است،‏ گناهکاران محل منطق<br />

بر بنا قاعدتاً‏ میشوند،‏ فرستاده دوزخ ولی<br />

باشند.‏ آن سزاوار باید دوزخ،‏ وجودیِ‏ مجازات<br />

منزله به هم را ‏»اعتیاد«‏ میشود آیا شاید<br />

یا اجتماعی!؟ گناهی از مجازات فهمید:‏ شاید<br />

یا و اقتصادی!؟ یا و سیاسی گناهی هم از<br />

کنندهتر گیج نکته اما فرهنگی!؟ گناهی هم است<br />

این فوق پردازیِ‏ عبارت منطق در همه بتوان<br />

که میشود چطور نیست معلوم که از<br />

را معتاد عبارتی به یا دوزخی شخصِ‏ داد!؟<br />

نجات مجازاتش طنز<br />

نه احساسی،‏ دومِ‏ حالت اما بگذریم،‏ برخاسته<br />

برعکس بلکه خندهآور؛ نه و است آزادیِ‏<br />

دیدن از ناشی شدنِ‏ آزرده حسِ‏ از به<br />

است.‏ دیگران شخصیِ‏ قلمروی به ورود آزادی؛<br />

خطرآمیز رویة رواج و استفاده بیانی شخصیِ‏<br />

مسائل تا باشیم داشته اجازه اینکه یا<br />

و بیاوریم.‏ عمومی قلمرو به را دیگران نظر<br />

و سمع به را افراد شخصی ضعفهای جامعه<br />

در میدانم که آنجا تا برسانیم.‏ همگان ‏»داغهای<br />

از یکی همواره ‏»اعتیاد«‏ ایران بر<br />

مضاف است.‏ میرفته شمار به ننگ«‏ هم<br />

مسئله این از معتادان سالها آن در اینکه منزله<br />

به مشکلشان،‏ هرگز که بودند رنج در آن<br />

در بهرحال نشد.‏ دیده اجتماعی مشکل


این<br />

به حساسیت درجه نمیکنم گمان دوران خوشبختانه<br />

اما باشد.‏ بوده باال چندان مسائل حفاظت<br />

و شخصی قلمروهای گفتمان امروز آنرا<br />

شهروندان بلکه افتاده جا تنها نه آن از حداقل<br />

و میکنند.‏ طلب مدنی ارزشی مثابه به میکنند.‏<br />

لحاظ آنرا بینشخصیشان روابط در که<br />

آگاهند مسئله این از خوبی به که چرا میانجامد.‏<br />

خشونتآمیز اقتداری به آن فقدانِ‏ خصوصی<br />

اسرار افشای با که اقتداری خصوصی<br />

قلمرو حذف به تنها نه دیگران،‏ و<br />

تفتیش عمل تأئیدِ‏ به بلکه میزند،‏ دامن ‏»دارندة<br />

مقام در ‏»دیگریِ«‏ از حرمت هتک میآورد.‏<br />

روی بودن«‏ متفاوت حق مرزی<br />

خطوط از هم ‏»آزادی«‏ بنابراین،‏ یکی<br />

که گفت بتوان شاید و است.‏ برخوردار شخصی<br />

قلمرو آزادی،‏ مرزی خطوط از باعث<br />

قوی،‏ احتمال به اما است.‏ دیگران پوپر،‏<br />

متأسفانه بگویم اگر شد خواهد تعجب آشناییِ‏<br />

مصاحبههایش(‏ از یکی در ‏)حداقل فارغ<br />

است قادر و ندارد قلمرو این با چندانی و<br />

زندگی به اجتماعی،‏ اخالق هرگونه از فیالمثل<br />

دیگر«‏ ‏»فردی خصوصی روابط خصوصی<br />

اسرار و بکشد سرک مارکس افشای<br />

با و بکشاند کتابها صفحات به را او همگان<br />

برابر در شخصیاش ضعفهای مجازات<br />

برساند!‏ مجازات به را او احتماالً‏ نبوده،‏<br />

انگلس برای خوبی دوست اینکه برای نامشروع<br />

فرزندی که دلیل این به هم شاید یا و چه<br />

چه!؟ برای ولی داشته!؟ خدمتکارش از جداً‏<br />

واداشته!؟ کار این به را پوپر ضرورتی به<br />

ورودش خشونت برای توجیهی چه پوپر داشته<br />

میتواند دیگر فردی شخصیِ‏ قلمرو یا<br />

دارد صحت پوپر گفتههای اینکه باشد!؟ مهم<br />

نیست،‏ برخوردار اهمیت از اصال نه،‏ است.‏<br />

پوپر رفتار پس در ‏»خشونتِ«‏ درک رفتاری<br />

فاقد و دموکراتیک غیر خشونتی مرزی<br />

خطوطِ‏ شکستن با میتواند که مدنی کردن<br />

ویران قصد به شبیخونوار آزادی،‏ است،‏<br />

نبوده او همانند که کسی شخصیت با<br />

را خصوصیاش مناسبات او همانند و کند.‏<br />

اقدام است،‏ نکرده تنظیم دوستاناش کرد.‏<br />

سوءاستفاده او از مارکس ولی بود بسیار<br />

دلبستگی زنی به انگلس مثال:‏ برای نامهای<br />

طی انگلس میمیرد.‏ زن این داشت.‏ مارکس<br />

میدهد.‏ مارکس به را او مرگ خبر این<br />

به کلمهای با حتا انگلس نامة پاسخ در نمیکند.‏<br />

اشاره دوستش آالم و درد به و مورد و<br />

خودخواهی نشانة مارکس رفتار این رنجیدگی<br />

باعث رفتار این اوست.‏ بیتوجهی این<br />

میان روابط که بعد شد.‏ انگلس خاطر خود<br />

اشتباه به مارکس گرائید،‏ سردی به دو خود<br />

ستایشگر و دوست از و میبرد پی گواه<br />

چیزها این من نظر به میطلبد.‏ پوزش این،‏<br />

از گذشته است.‏ مارکس شخصیت رد خدمتکار<br />

از نیز نامشروعی فرزند مارکس سود<br />

به نیز چندان آنچه داشت؛ خانهاش واقعیت<br />

حال هر به اینها نیست.‏ او شخصیت ۱۶۰،۱۶۱(.<br />

‏)صص است.«‏ واقعاً‏<br />

که:‏ کرد نظر اظهار اینگونه میتوان ابطال<br />

نظریة که فیلسوفی است تأسف جای اندیش<br />

آزاد را خود و میکند مطرح را خصوصی<br />

قلمرو تفتیش از مطمئناً‏ و میداند اینگونه<br />

نازلتر،‏ حتا درجهای در است،‏ بیزار آورد!‏<br />

روی کردن«‏ ‏»غیبت به ماجرا<br />

این با هم دیگر گونهای به میتوان اما اخالقی«،‏<br />

‏»سرزنش جای به و کرد برخورد منتهی<br />

مسئلهای کردنِ‏ شخصی به آن آخرِ‏ که ‏»اخالق<br />

قلمرو در باید من باور به که میشود این<br />

گیرد؛ قرار بررسی مورد اجتماعی«‏ باعث<br />

عواملی چه که کرد طرح را پرسش اینگونه<br />

اندیش آزاد فیلسوفی تا میگردند کند؟<br />

برخورد دیگر متفکری با شخصی و وی فکریِ‏ افق از را پاسخ میتوان آیا آن<br />

در او که سیاسیای اجتماعی فضای آیا<br />

بیانی به کشید!؟ بیرون میکرده،‏ زندگی مسئلهای<br />

عنوان به را ‏»تنگنظری«‏ میتوان کرد!‏<br />

بررسی اجتماعی می<br />

قفسه در و دارم برمی را پوپر کتاب از<br />

قبل تا که هست زیادی کارهای . گذارم بدهم…‏<br />

انجامشان باید خواب نقل<br />

را پوپر گفته عین است الزم بهرحال بهترین<br />

تا کوشیدهام همواره ‏»من کنم:‏ کسانی<br />

در را خصوصیات جهت<br />

همین به بیابم.‏ معترضم آنان به که برای<br />

مارکس که نهادم این بر را فرض چنین<br />

حداقل یا و میکرد مبارزه بشریت شخصیت<br />

با نه اساس،‏ این بر داشت.‏ احساسی برخاستم<br />

مقابله به او نظرهای با بلکه او،‏ آیا<br />

که شد سست من اطمینان بعدها اما … میپنداشتم؟<br />

من که بود چنان آن مارکس واقعاً‏ معتقدم<br />

من نیستم.‏ باور این بر دیگر امروز احترام<br />

قابل و شرافتمند انسانی انگلس که 154<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


جامعه شناسی<br />

وضعیت افغان ها در ایران و نقش روشنفکران ایرانی<br />

اکرم پدرام نیا ‏)راست(‏ و فرشته مولوی در سومین نشست ماهانه شهروند – منبع مصاحبه سایت شهروند<br />

صفحه 155<br />

اکرم پدرام نیا ‏)راست(‏ و فرشته مولوی<br />

در سومین نشست ماهانه شهروند – منبع<br />

مصاحبه سایت شهروند<br />

چهارمین نشست شهروند با حضور اکرم<br />

پدرام نیا و فرشته مولوی<br />

جمعه ۱۱ می ۲۰۱۲ چهارمین نشست<br />

شهروند درباره مسائل روز ایرانیان و ایران<br />

در دفتر شهروند برگزار شد.‏<br />

در این نشست فرشته مولوی و اکرم پدرام<br />

نیا شرکت داشتند که با گردانندگی نسرین<br />

الماسی مدیر تحریریه شهروند درباره ی<br />

موضوع تعیین شده تبادل نظر کردند.‏<br />

موضوع این بار نشست به وضعیت افغان<br />

ها در ایران اختصاص داشت.‏ مشخصا<br />

جمهوری اسالمی فشار بر روی مهاجران و<br />

پناهندگان افغان را در ایران شدت بخشیده و<br />

اگرچه نه به صورت سراسری ولی در این<br />

شهر و آن شهر شاهدیم که یا شهرداری یا<br />

نیروی انتظامی و دیگر ارگان های دولتی<br />

بخشنامه هایی صادر می کنند و حضور<br />

افغان ها را در بعضی اماکن ممنوع می<br />

کنند و همچنین جمهوری اسالمی هم تهدید<br />

کرده اگر دولت افغانستان قرارداد همکاری<br />

با آمریکا امضا کند،‏ ایران مهاجران افغان را<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اخراج خواهد کرد.‏<br />

اینکه دولت ایران از همان آغاز نسبت<br />

به افغان ها سیاستی تبعیض آمیز در پیش<br />

گرفته و حقوق انسانی آنان را به رسمیت<br />

نمی شناسد،‏ موضوعی است که دالیل و<br />

چرایی اش بحثی جداگانه را می طلبد،‏ اما<br />

نقش مردم ایران و روشنفکران ایرانی در<br />

این میان چیست؟<br />

شهروند از این دو نویسنده به دلیل نوشته<br />

هایشان در این خصوص دعوت کرد و<br />

همچنین از یکی از نویسندگان افغان نیز<br />

دعوت شده بود که ایشان متاسفانه نتوانستند<br />

در این نشست حضور پیدا کنند.‏<br />

نسرین الماسی با عنوان کردن تنگناهای<br />

جدیدی که دولت جمهوری اسالمی در مورد<br />

افغان ها به اجرا گذارده،‏ گفت:‏ به شخصه<br />

این مسائل را بیش از آن که سیاسی ببینم،‏<br />

فرهنگی می دانم.‏ چه در داخل ایران و چه<br />

در جامعه ی ایرانیان خارج کشور،‏ مسئله،‏<br />

مسئله ی فرهنگی و مسئله ی حقوق بشر<br />

است و احساس مسئولیت کردن که ما کجا<br />

قرار گرفته ایم و چکار داریم می کنیم؟ وقتی<br />

هرچیزی را نسبت می دهیم به قدرتی باالتر<br />

حاال هرچه می خواهد باشد،‏ امپریالیسم،‏<br />

بنیادگرایی دینی،‏ جمهوری اسالمی و … به<br />

نوعی از خودمان داریم سلب مسئولیت می<br />

کنیم.‏ در طول تاریخ ثابت شده که انسان ها<br />

می توانند تأثیر بگذارند و جریان ساز باشند،‏<br />

و در برابر آن چه که غلط می پنداشتند<br />

ایستاده اند و اعتراض کرده اند.‏<br />

برای من امیدبخش است که این بار جامعه<br />

ی روشنفکری در رابطه با بخشنامه هایی<br />

که از سوی مسئوالن جمهوری اسالمی در<br />

اصفهان و مازندران صادر شده بودف<br />

سریع عکس العمل نشان داده است.‏ و یکی<br />

دو کمپین هم در همین پیوند به وجود آمد.‏<br />

الماسی ادامه بحث را به فرشته مولوی سپرد.‏<br />

فرشته مولوی:‏ چند نکته را پیش از این که<br />

وارد بحث شویم بگویم.‏ مردم افغانستان تا<br />

آنجا که من می دانم خودشان را افغان می<br />

دانند در حالی که ایرانی ها بدون اینکه<br />

قصدی باشد،‏ با چسباندن ‏“ی”‏ نسبت به آنها<br />

افغانی می گویند.‏ منظورم این است که این<br />

هیچ تعبیری ندارد اگر در حرفهایم بگویم<br />

افغانی ها و پیشاپیش می گویم ببخشید.‏<br />

نکته ی دیگر این که من به قضیه به عنوان


صفحه 156<br />

یک گیر و گره ی اجتماعی نگاه می کنم تا<br />

سیاسی.‏ این داستان کهنه ای ست،‏ اما اینکه<br />

چطور بعد از ۳۳ سال یکهو مطرح می شود<br />

و رو می آید،‏ این نیست که دولت جمهوری<br />

اسالمی حرکتی کرده.‏ هر دشواری باید برسه<br />

به یک درجه ی انفجاری و دنبال تلنگر است<br />

تا پیش بیاید.‏<br />

نکته ی دیگر اینکه ما هرچه می کشیم از<br />

ضعف رسانه ها می کشیم.‏ چون بخش<br />

نوشتاری رسانه ها که همیشه سرکوب شده،‏<br />

و بخش های دیگر هم که در اختیار دولت ها<br />

بوده اند،‏ اگر رسانه ای نیم بند هم می داشتیم<br />

این مسئله باید انعکاسش را در جامعه می<br />

داشت.‏ همین االن هم انعکاس منفی در صدا<br />

و سیما دارد.‏ حکومت این تریبون ها را در<br />

اختیار دارد و از آن به نفع خودش استفاده<br />

می کند.‏ رسانه های نیمه مستقل هم که آنقدر<br />

مسئله و مشکل دارند،‏ که دیگر به این نمی<br />

پردازند.‏<br />

شما گفتید روشنفکرها کاری نکردند،‏ اما<br />

من معتقدم ما به شکل فردی خوب عکس<br />

العمل نشان دادیم،‏ نویسنده،‏ هنرمند،‏ آدم<br />

های عادی،‏ اما به دلیل ضعف رسانه ها<br />

انعکاس پیدا نمی کند،‏ در بیرون نیز همیشه<br />

یک انعکاس تب گونه ای هست در فضای<br />

مجازی،‏ در فیس بوک،‏ که مطرح می شود<br />

و می رود و این چیزی نیست که دگرگونی<br />

آفرین باشد.‏ بنابراین مایه ی خشنودی نیست.‏<br />

البته که در لحظه آدم خوشحال می شود اما<br />

به همان زودی که می آید،‏ به همان زودی<br />

هم می رود.‏<br />

پیشنهادم این است که به صورت کوتاه ببینیم<br />

وضعیت چه هست؟ و چرا چنین هست؟ و<br />

بعد برسیم به چه باید کرد؟<br />

وضعیت موجود،‏ براساس خوانده هایم،‏ این<br />

است که پس از انقالب بهمن ۵۷ که کل<br />

ایران در تب و تاب است و بعد جنگ ایران<br />

و عراق شروع می شود،‏ در همسایه کناری<br />

هم جنگ مجاهدان افغان با شوروی آغاز می<br />

شود و سیل عظیم آوارگان جنگی.‏ آنهایی<br />

که وضعشان از لحاظ مالی خوب است که<br />

به جاهای دیگری می روند،‏ آسیب پذیرترین<br />

و درمانده ترین آنها به کشورهای همسایه<br />

پناهنده می شوند.‏ پشتون ها به پاکستان و<br />

هزاره ها و تاجیک ها و ترکمن ها از راه<br />

خراسان به ایران آمدند.‏ در بزنگاه این چنینی<br />

آقای خمینی می گوید،‏ مرزها را باز کنید.‏<br />

آنچه که اعالم می شود این است که این ها<br />

مسلمان اند بیایند،‏ اما پشت این قضیه چیز<br />

دیگری ست.‏ نیروی کشور بخشی رفته برای<br />

سرکوب مخالفان و بخشی هم رفته برای<br />

جنگ و متجاوز بیرونی،‏ در نتیجه صحنه ی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

کار خالی ست،‏ منتها با حکومتی که تازه آمده<br />

و در اوج بی تجربگی و ندانم کاری ست،‏<br />

بدون هیچ روشمندی و قانونمندی در را باز<br />

کردند و میلیون ها تن به این سو آمدند.‏ در<br />

دوره ی جنگ این نیروی کار ارزان مورد<br />

استثمار و سودجویی کارفرما قرار می گیرد.‏<br />

جنگ تمام می شود،‏ آقای خمینی هم می رود<br />

و می ماند جمعیت عظیمی که به عنوان<br />

آواره آمده اند،‏ بدون هیچ هویت قانونی و<br />

هیچ تثبیت اجتماعی اقتصادی،‏ در چنین<br />

وضعیتی اینها بعد از جنگ در تنگنا قرار<br />

می گیرند چون نیروی کار برگشته.‏ این یک<br />

دو دو تا چهارتای اقتصادی دارد تا سیاسی.‏<br />

در همه جای دنیا چنین است وقتی می بینی<br />

کار نیست و یک کارگر با مزد پایین تر دارد<br />

کار می کند،‏ نسبت به او خصومت پیدا می<br />

کنی،‏ این حتی می تواند هموطن آدم باشد.‏<br />

این عامل اقتصادی ست که به نوعی زمینه<br />

را آماده می کند برای حالت ستیز که بعدها<br />

جمهوری اسالمی با یک هدف مشخص دارد<br />

از آن استفاده می کند.‏ از زمان آقای احمدی<br />

نژاد به بعد این حالت علنی شده.‏ در یک<br />

دوره ای به این مسئله نمی پرداختند و شاید<br />

افغان ها هم به آن صورت احساس فشاری<br />

نمی کردند،‏ و چون بدبختی های ایران<br />

همگانی ست آنها یک کم بیشتر داشتند…‏<br />

- فکر می کنم بحث دارد به بیراهه می رود.‏<br />

یک نکته ی بسیار اساسی اینجا فراموش می<br />

شود.‏ دلیل این که االن به این مسئله پرداخته<br />

می شود و نه تنها این که آن را علنی هم<br />

می کنند،‏ این است که جمهوری اسالمی<br />

در بحران است و برای این که بحران را<br />

از روی خودش بردارد،‏ دارد خصلت های<br />

تبعیض نژادی جنسی مذهبی و ملی را<br />

رشد می دهد تا بی عرضگی و بی عملی<br />

خودش را بپوشاند.‏ نباید توجیه کنیم.‏<br />

فرشته مولوی:‏ من کامال موافقم و اصال<br />

توجیه نمی کنم.‏ من گفتم بستر آماده شد و<br />

دقیقا این بیگانه ستیزی و افغان ستیزی با<br />

برنامه است.‏<br />

- خانم پدرام نیا با توجه به کتاب جدیدتان<br />

به نام ‏“نفیر کویر”‏ که داستان دختری افغان<br />

است،‏ در ادامه ی حرف های خانم مولوی<br />

نظر شما در مورد وضعیت افغان ها در آن<br />

دوره چیست؟<br />

اکرم پدرام نیا:‏ واقعیت این است که کارگر<br />

افغان در ایران تن به کارهایی داد که کارگر<br />

ایرانی در آن دوره به آن تن نمی داد،‏ االن<br />

ممکن است تغییر کرده باشد.‏<br />

اگر بخواهیم تبعیض را ریشه ای بررسی<br />

کنیم،‏ می توانم یک نگاه جهانی به آن بکنم<br />

یک نگاه ایرانی.‏ از نگاه جهانی،‏ کلمه ی<br />

‏“نژاد”‏ یک کلمه ی نو است در فرهنگ لغت<br />

و قدمتی ندارد،‏ و وقتی آمد برای جدا کردن<br />

گروه های انسانی و تمایز آنها بود.‏ بر سه<br />

اساس این تمایز وجود داشت،‏ یکی ویژگی<br />

های بیولوژیک انسان ها)سیاهپوست،‏<br />

سرخپوست،‏ سفیدپوست(،‏ یکی تفاوت های<br />

ژنتیکی که داروین مطرح می کند،‏ که گرچه<br />

علمی ترین شیوه است،‏ اگر بپذیریم تفاوت<br />

نژادها را اما میسر نیست چون نمی توانیم<br />

از همه ی انسان ها و گروه ها ساختمان<br />

ژنتیکی شان را بررسی کنیم.‏ یکی هم ریشه<br />

های زبانشناسی ست.‏ بعضی ها خواستند از<br />

این ها بهره برداری کرده و ثابت کنند نژاد<br />

برتر وجود دارد.‏ نژاد برتر هوش و استعداد<br />

بیشتری دارد و استثمار و استعمار از آنجا<br />

آغاز شد<br />

در داخل ایران،‏ خود ما ایرانی ها،‏ ساختاری<br />

که هستیم،‏ زبان های متفاوت و فرهنگ های<br />

متفاوت در جامعه ی ما کم نیست.‏ اما تا قبل<br />

از روی کار آمدن رژیم پهلوی اینها در کنار<br />

هم زندگی می کردند بدون متوجه بودن به<br />

این همه تفاوت ها.‏ پهلوی وقتی روی کار<br />

آمد،‏ هدف آنها بیشتر با مطرح کردن نژاد<br />

آریایی آمدند فارس را مطرح کنند که نژاد<br />

برتر است.‏ بعد از آن هم رژیم جمهوری<br />

اسالمی به این دامن زد و بهره برداری<br />

دیگری هم کرد،‏ ضمن اینکه چون ملیت های<br />

ما را در اقلیت می دید،‏ آنها را دشمنان بالقوه<br />

ی نابودی خودش می دانست،‏ حس برتری<br />

این نژاد را بر ملیت های دیگر القا کرد.‏<br />

رژیم جمهوری اسالمی تبعیض مذهبی و<br />

تبعیض جنسی را هم اعمال کرد.‏ در مذهب<br />

فرقه های گوناگون مذهبی را از شیعه پایین<br />

تر قلمداد کرد.‏ اینجا علتی شد که نه تنها اهل<br />

تسنن درون کشور بلکه افغان های اهل تسنن<br />

را با نگاه مابرتری به آنها نگاه کردند.‏ این<br />

خودش یک عامل است،‏ عالوه بر آن که<br />

افغان ها وقتی وارد کشور شدند،‏ همانطور<br />

که خانم مولوی گفتند،‏ هیچ برنامه ریزی<br />

نشده بود برایشان،‏ فقط به این دلیل که اینها<br />

مسلمان اند ما باید به آنها پناه دهیم.‏ مردم هم<br />

در آغاز کمک کردند ولی مردم هم خسته<br />

می شوند و خودشان هم توانشان را مالی<br />

و اجتماعی از دست دادند.‏ این افغان ها<br />

تبدیل شدند به انسان هایی که هویت نداشتند<br />

و از کمترین حقوق برخوردار نبودند.‏ حق<br />

باسواد شدن که حق هر شهروند جهان است،‏<br />

محروم شدند.‏ حق داشتن خانه و زمین و<br />

همسرگزینی و این حقوق بسیار ابتدایی را<br />

نداشتند.‏ افغان ها و ایرانی ها در تماس با هم<br />

و ایجاد صمیمیت ازدواج کردند و فرزندانی<br />

که حاصل ازدواج افغان ها و ایرانی ها <br />

عمدتا مرد افغان،‏ زن ایرانی بودند نیز بی


صفحه 157<br />

هویت شدند.‏<br />

- فکر نمی کنید برخورد جامعه با افغان ها<br />

در ایران ریشه در نگاه های تبعیض نژادی،‏<br />

جنسی و مذهبی در ما دارد؟<br />

اکرم پدرام نیا:‏ بله،‏ تأثیرش زیاد است.‏ ما<br />

آنها را جنس دوم می بینیم یعنی پایین تر<br />

از ما،‏ به ما در طول زمان،‏ از آغاز رژیم<br />

پهلوی،‏ این طور القا شده.‏<br />

به عنوان نمونه هفته ی گذشته در بی بی سی<br />

خاطرات افغان ها را از ایران می خواندم.‏<br />

یکی نوشته بود،‏ از زجرهایی که در ایران<br />

داشتم،‏ رفتن به نانوایی بود،‏ صف نانوایی که<br />

جای پر تنشی هست،‏ حاال شما افغان هستید،‏<br />

شما را مردم یک انسان بی هویت می بینند.‏<br />

آنجا مردم اجازه نمی دهند صف برای تو<br />

رعایت شود و اگر نان کم بیاید،‏ تو را بیرون<br />

می کنند.‏<br />

من خودم در سفری با مینی بوس شاهد بودم<br />

که مینی بوس که هیچ جای خالی نداشت،‏<br />

در جاده به زنی رسید،‏ ایستاد و یک افغان<br />

را صدا کرد و گفت:‏ افغانی برو پائین،‏ آن<br />

ضعیفه بیاد باال.‏<br />

اینها مردم ما هستند.‏ واقعا دردناک است<br />

ما کاری کرده ایم که آن افغانستانی مقیم<br />

کشور ما،‏ واژه ی وطنش را که به آن نام<br />

نسبت داده میشه،‏ توهین بداند.‏ اگر االن می<br />

آید درددل می کند،‏ االن فرصت پیدا کرده،‏<br />

اما او پذیرفته که وقتی به او می گویی هی<br />

افغانی،‏ این یک توهین است.‏ و این دردناک<br />

است،‏ باید جلوی این را بگیریم تا نپذیرد.‏ و<br />

‏“گلی”‏ در داستان من،‏ این را نمی پذیرد،‏ من<br />

به عمد وادار می کنم او را که نپذیرد که بله<br />

اگر من افغانم پس گناهکارم.‏<br />

فرشته مولوی:‏ جایی که اکرم داشت اشاره<br />

می کرد به ازدواج افغان ها،‏ و به تماس و<br />

عالقه بین زن و مرد،‏ مثل داستانی که در<br />

نفیر کویر آورده شده،‏ یعنی جبر و فشاری<br />

در ازدواج نبوده،‏ اما وضعیت بسیاری از<br />

این ازدواج ها را در آن اوایل زمان ورود<br />

فراموش نکنیم.‏ مردان مجردی که در رده<br />

های سنی متفاوت برای کار یا فرار از جنگ<br />

به این سوی مرز می آمدند،‏ در خطه ی<br />

خراسان از تربت جام و تربت حیدریه و<br />

… می آمدند تا برسند به شهرهای بزرگتر.‏<br />

در این مسیر هم آسیب پذیرترین ایرانی ها<br />

هستند،‏ چه از لحاظ مالی،‏ چه اجتماعی،‏ چه<br />

فرهنگی از درمانده ترین ها هستند.‏ این مرد<br />

جوان افغان که می آید زن می خواهد.‏ بسیار<br />

بودند از روستائیان ما که پولی گرفتند و<br />

دختری دادند،‏ منظورم این است که بسیاری<br />

از ازدواج ها با انتخاب و عشق نبوده.‏ در<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

این که هر آنچه که حکومت می کند،‏ نه تنها<br />

سر سوزنی از مسائل انسانی بویی نمی برد،‏<br />

بلکه سرسوزنی هم از عقل بهره ندارد،‏<br />

شکی نیست،‏ اما من می خواهم از فراهم<br />

شدن زمینه ها در بین مردم بگویم یعنی جبر<br />

زندگی موجب ازدواج بین آن جوان افغان و<br />

دختر محروم روستایی یا حاشیه نشین شده،‏<br />

و ازدواج انتخابی نیست.‏ که البته این بین<br />

دو ایرانی هم انجام می شود ولی فرقش این<br />

است که وقتی مرد هویت قانونی ندارد و<br />

حقوقی ندارد،‏ پیچیدگی مسئله را بیشتر می<br />

کند،‏ مثل همین داستان نفیر کویر،‏ که با به<br />

دنیا آمدن بچه ها مسئله هویت و حقوقشان<br />

مطرح می شود.‏<br />

ما یک نگاه حقوقی و قانونی داریم در همه<br />

جای دنیا،‏ و یک نگاه انسانی.‏ امید بر این<br />

است که نگاه انسانی یا حقوق بشری آنقدر<br />

قوی شود که بتواند قانون را عوض یا تعدیل<br />

کند.‏<br />

- برگردیم به بحث اساسی مان که مسئولیت<br />

پذیری روشنفکران و کوشندگان جامعه<br />

است.‏ فکر نمی کنم شکی در این باشد که<br />

جمهوری اسالمی نهایت نقض حقوق بشر<br />

را دارد در جامعه اعمال می کند.‏ وقتی او<br />

به شهروند خودش رحم نمی کند،‏ طبیعتا به<br />

شهروند کشور دیگری توجهی ندارد.‏ می<br />

خواستم ببینم با توجه به شناختی که از جامعه<br />

ی روشنفکری دارید،‏ چه در ایران و چه در<br />

اینجا،‏ فکر می کنید چه گام هایی می توان<br />

برداشت برای داشتن نگاه حقوق بشری یا<br />

انسانی.‏ چه گام های عملی در این زمینه<br />

برداشته شده،‏ چون همانطور که خانم پدرام<br />

نیا گفت،‏ فقر وحشتناکی در این زمینه داریم.‏<br />

اکرم پدرام نیا:‏ مسلما هر کاری بی تاثیر<br />

نیست.‏ آنجایی هم که شما اشاره کردید که از<br />

نظر اجتماعی برای اولین بار عکس العمل<br />

سریع نشان داده شد،‏ من بر این باورم که<br />

ما،‏ یعنی روشنفکرانمان دارند یک واکنش<br />

سیاسی به جمهوری اسالمی نشان می دهند و<br />

هنوز اجتماعی نیست.‏ وقتی اهالی سینما بلند<br />

می شوند و می روند مازندران برای حمایت<br />

از افغان ها،‏ یک واکنش سیاسی ست و هنوز<br />

اجتماعی نیست.‏ ما هنوز کاری نکردیم که<br />

بین خودمان کاری کنیم که احساس کنند<br />

با ما برابرند،‏ حتی اگر نمی توانند بروند<br />

مدرسه،‏ حتی اگر هویت قانونی ندارند،‏ …<br />

هنوز تقریبا کاری نشده.‏ تبعیض در جامعه<br />

ی ما نسبت به افغان ها در سطح باالیی ست.‏<br />

ولی نباید ناامید باشیم و بی تردید باید حرکت<br />

هایی انجام شود.‏ جهان مجازی نقش زیادی<br />

می تواند داشته باشد.‏ افغان ستیزی را باید<br />

در برابرش ایستاد.‏ هرکس اهل قلم است و یا<br />

اهل هر هنری هست،‏ در هر جایی می تواند<br />

به شیوه ی خودش فعالیت هایی انجام دهد.‏<br />

- مسئله این است همانطور که شما گفتید یک<br />

حرکت سیاسی ست نه اجتماعی،‏ شاید دلیلش<br />

این است که ما هنوز الفبا را یاد نگرفته<br />

ایم،‏ که با آموختن این الفبا بتوانیم همه ی<br />

متن ها را بخوانیم،‏ فقط متن ها را حفظ<br />

می کنیم.‏ یعنی به جای این که به این مسئله<br />

حقوق بشری به صورت ریشه ای در درون<br />

خودمان برخورد کنیم و کندوکاوش کنیم،‏<br />

و مشکالت جامعه مان را بکشیم بیرون،‏<br />

می آییم به صورت مجرد و انفرادی به این<br />

مسائل نگاه می کنیم.‏ یعنی وقتی مسئله حقوق<br />

بشر را مطرح می کنیم و االن مسئله افغان<br />

ها مطرح می شود،‏ می آییم فقط به مسئله<br />

ی افغان ها می پردازیم در صورتی که<br />

وقتی جامعه آمادگی پذیرش این تبعیض ها<br />

را نداشته باشد،‏ هرچقدر هم که بهش تزریق<br />

بشه،‏ باز عکس العمل نشان خواهد داد.‏ ولی<br />

عمال در این سی سال ما دیده ایم که اگر<br />

هم عکس العملی بوده،‏ انفرادی،‏ خصوصی،‏<br />

شخصی و گذرا بوده و تبدیل نشده به یک<br />

حرکت اجتماعی.‏<br />

فرشته مولوی:‏ در مورد چه باید کرد،‏ باید<br />

بگویم،‏ ما قرار نیست در قدرتها و حکومت<br />

ها و سیاست ها نقشی داشته باشیم.‏ ما داریم<br />

در مورد بخش خودمان یعنی مردم صحبت<br />

می کنیم.‏ حاال چه باید کرد؟ باید از این<br />

مسیرها رفت:‏ در مرحله ی اول آگاهی<br />

رسانی کرد،‏ روشنگری قسمت تحلیلی بعدی<br />

است و کوشش گری که در اینجا گفته می<br />

شود Advocacy کردن مسیر دیگر است.‏<br />

وقتی حقوق بشر را انتزاعی ببینیم،‏ مثل<br />

همین گلدانی که می خریم و روی میز می<br />

گذاریم و انگار داریم،‏ و نیازی نداریم که<br />

کاری برایش بکنیم.‏ اینکه چه باید کرد،‏ یک<br />

مسیر و پروسه است که در هر لحظه و هر<br />

گام باید انجام داد و در زندگی شخصی و<br />

به صورت فردی باید کرد تا برسد به جمع.‏<br />

کسانی که برای خودشان مسئولیت شهروندی<br />

قائلند،‏ گام های اجتماعی هم برمی دارند.‏<br />

پس آگاهی رسانی و روشنگری مراحل اول<br />

هستند که مخاطب مردم است و در ادامه<br />

کنش اجتماعی است.‏ کنش اجتماعی عملی<br />

اجتماعی ست که سیاسی هم می شود.‏<br />

اینجا دیگر کار فردی نیست و جمع است<br />

و مخاطبش دولت است،‏ کسی که قانون می<br />

گذارد.‏<br />

خوشبختانه در مورد افغان ها،‏ نزد مردم به<br />

نظر من زمینه ی مثبتی وجود دارد.‏ انسان<br />

همیشه در هر جای دنیا،‏ این خصوصیت<br />

را دارد که بدبختی که پیش می آید بیندازد<br />

گردن کسی دیگر،‏ حاال الزم هم نیست که


صفحه 158<br />

ناخودی باشد،‏ فقط من نباشم.‏ در نگاه به<br />

مسائل اجتماعی سرشت انسانی را فراموش<br />

نکنیم.‏ بیگانه ستیزی مخصوص ملت ایران<br />

نیست،‏ از ازل بوده ممکنه تا ابد هم باشد،‏<br />

این در سرشت انسانها هست.‏ هرچقدر که کم<br />

سوادی و بیسوادی و فقر هم باشد آن بیگانه<br />

ستیزی بیشتر می شود.‏ نیاییم کلیشه بسازیم،‏<br />

قربانی و دیو نسازیم،‏ بیاییم تحلیل کنیم تا راه<br />

حلی پیدا کنیم.‏<br />

در مورد افغان ها من مسئله را نژادی<br />

نمی بینم.‏ خوشبختانه کال افغان ها سابقه ی<br />

خوبی در ایران دارند.‏ یک ایرانی معمولی<br />

از افغان ها نگرش منفی در ذهن ندارد.‏ از<br />

لحاظ تاریخی منظورم است.‏ مثال ذهنیت<br />

مردم از افغانها،‏ ذهنیتی نیست که نسبت به<br />

مغول ها دارند.‏ برای جلوگیری از فاجعه،‏<br />

ما باید ببینیم در ذهن مردم کوچه و بازار<br />

چه می گذرد.‏ مردم عامی یا عادی که دانش<br />

خاصی در زمینه ی شهروند درجه دو و<br />

ریشه ی تبعیض ندارند،‏ آنها تجربه ی زندگی<br />

شخصی شان معیارشان برای قضاوت است،‏<br />

حاال یا غلط یا درست.‏ من برای این نشست<br />

رفتم در این زمینه بسیار خواندم.‏ در همان<br />

خاطرات افغان ها در بی بی سی،‏ دختری<br />

بود که می گفت مادرم در کودکی مرا از<br />

افغان ها می ترساند.‏ عوام می گوید قاچاق<br />

زیاد است،‏ از کجا می آید از آنجا،‏ قاچاقچی<br />

زیاد است،‏ از کجا می آید از آنجا،‏ در حالی<br />

که االن بزرگترین معضل اجتماعی ایران<br />

اعتیاد است،‏ کسی نمی آید بررسی ریشه ای<br />

کند.‏ من می گویم این ذهنیت مردم عادی ست<br />

این باید تغییر کند،‏ و من و شما باید آن را<br />

تغییر دهیم.‏<br />

یک افغان یا یک ایرانی بی پول،‏ فقیر و<br />

بی سواد می رود معتاد می شود،‏ می رود<br />

قاچاقچی می شود،‏ می رود….‏<br />

اکرم پدرام نیا:‏ ولی وقتی یک ایرانی می<br />

رود قاچاقچی می شود،‏ رسانه ها چگونه<br />

با آن برخورد می کنند،‏ وقتی یک افغان به<br />

دختری تجاوز می کند چگونه برخورد می<br />

کنند.‏ منظور من این است که ذهنیت ایرانی<br />

ها نسبت به افغان ها این است که افغان ها<br />

اهل قاچاق اند،‏ مواد مخدر می آورند توی<br />

کشور،‏ افغان ها به دخترها تجاوز می کنند،‏<br />

ما شاید پسزمینه ی بدی از آنها نداریم ولی<br />

دیدگاه کنونی منفی نسبت به آنها داریم.‏<br />

فرشته مولوی:‏ آقای ابوالفضل جلیلی،‏<br />

فیلمساز،‏ فیلمی دارد به نام دلبران،‏ راجع به<br />

مرز ایران و افغانستان.‏ در این فیلم می بینید<br />

یک پسر افغان از مرز رد می شود می رود<br />

توی یک قهوه خانه ی ایرانی.‏ تمام مسائل<br />

افغان ها را شما به بهترین شکل ممکن در<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

آن می توانید ببینید.‏ آنجا یک صحنه کوتاه<br />

است که فیلمساز روی آن تأکیدی ندارد.‏ می<br />

بینی اینها ‏)جوان ایرانی و افغان(‏ با هم اند،‏<br />

هر دو به یک اندازه بدبختند.‏ سر تخته نرد<br />

با هم دعواشون می شود،‏ این به اون میگه<br />

افغانی گه،‏ اون به این میگه ایرانی گه،‏ و<br />

فرداش دوباره با هم دوست اند.‏ مردم این<br />

طور هستند.‏<br />

- بحث ما،‏ بحث مردم کوچه و بازار نیست،‏<br />

بحث دولت و سیاستمدار نیست.‏ بحث انسان<br />

مدرن مسئول تاثیر گذار است.‏ در واقع<br />

بیشترین مسئولیت روی دوش کسانی است<br />

که تفکر به وجود می آورند و این تفکر را<br />

درون جامعه سرازیر می کنند،‏ آنها اندیشه<br />

سازاند،‏ آنها فرهنگ جامعه را می سازند.‏<br />

بنابراین روی این مسئله بسیار تأکید می<br />

کنم که نقش روشنفکران و کنشگران ایرانی<br />

در ساختن این فرهنگ و در رد فرهنگ<br />

‏“غیرخود”‏ ستیزی که در جامعه ما حاکم است<br />

مهم است،‏ وگرنه همه می دانیم که دولت ها<br />

از ناآگاهی مردم استفاده می کنند و آنها را<br />

به جان هم می اندازند تا در قدرت بمانند.‏<br />

در طول تاریخ همیشه دیکتاتورها بازدارنده<br />

بوده اند،‏ مردم را تحمیق کرده اند و رسانه<br />

ها را در دست گرفته اند،‏ ولی واقعیت این<br />

است که راه ها بسته نیست.‏ کمااینکه می<br />

بینید در همان جامعه،‏ سینماگران دارند کار<br />

می کنند،‏ نویسنده ها دارند کار می کنند،‏<br />

فعاالن حقوق زنان دارند می کنند،‏ یعنی این<br />

نیست که نشود کاری کرد،‏ چیز دیگری باید<br />

به صورت بنیادی تغییر کند.‏ آن هم نگاه<br />

تبعیض در روشنفکر ایرانی است که باید<br />

آن را بشناسد و قبول کند و تغییر دهد تا در<br />

محصوالتی که تولید می کند،‏ بازتاب پیدا<br />

کند.‏ و اصوال پرداختن به این مسائل دغدغه<br />

کار او باشد.‏ من فکر می کنم این گره در<br />

روشنفکر ایرانی ست و این ها باید باز شود،‏<br />

شما چه فکر می کنید؟<br />

اکرم پدرام نیا:‏ روشنفکر می تواند بزرگنمایی<br />

کند،‏ ولی راه حل نمی تواند ارائه دهد.‏<br />

فرشته مولوی:‏ وارد بحث روشنفکر نشویم<br />

بهتر است.‏ من می گویم هر آدم فرهیخته<br />

ای روشن است که اول باید روی خودش<br />

کار کند،‏ باید به جایی برسد تا چراغ دستش<br />

بگیرد.‏ دلیل اینکه من به این موضوع توجه<br />

نشان دادم از این زاویه بوده که نگاه می<br />

کنم می بینم در این سی و سه سال گذشته<br />

به شکل های مختلف اهالی فرهنگ و هنر،‏<br />

بدون برنامه خاصی،‏ در حد توان خودشان<br />

واکنش نشان داده اند.‏ مثال شما ‏)خانم پدرام<br />

نیا(‏ این کتابت را چه زمانی تمام کردی.‏<br />

اکرم پدرام نیا:‏ سال ۲۰۰۴ بنایش را ریختم.‏<br />

فرشته مولوی:‏ خوب یک نویسنده ای آمده<br />

هشت سال پیش انتخاب کرده که در رمانش<br />

به این موضوع بپردازد،‏ پس کار خودش<br />

را کرده.‏ من داستان ‏“خداداد خوش است”‏<br />

را ۲۰ سال پیش نوشتم.‏ در سال ۲۰۰۰<br />

در شهروند چاپ شد.‏ امکان نداشت جای<br />

دیگری دربیاید،‏ سالها روی تاقچه مانده بود.‏<br />

من نمونه ها را می خواهم بگویم.‏ از خودم<br />

و اکرم شروع کردم.‏ آقای گودرزی نمونه<br />

ی روزنامه نگاران است.‏ آقای فرهادی<br />

در سلایر تلویزیونی ‏“داستان یک شهر”‏ به<br />

مسئله افغان ها پرداخته که تاثیر یک سلایر<br />

تلویزیونی بسیار زیادتر از حتی سینما است.‏<br />

و این مهم است،‏ فرهادی االن فرهادی شده،‏<br />

آن موقع که به این شهرت نبوده،‏ ولی کار<br />

خودش را کرده.‏ آقای ابوالفضل جلیلی با<br />

فیلم ‏“دلبران”‏ که مشخصا درباره ی افغان<br />

هاست.‏ فیلم ‏“باران”‏ مجید مجیدی،‏ فیلم خانم<br />

مهوش شیخ االسالمی درباره افغان ها،‏ وقتی<br />

دریا دادور آهنگ سرزمین من را می خواند،‏<br />

ایجاد دوستی می کند.‏ کاری که ادبیات و<br />

هنر می کند،‏ خیلی عمیق حرکت می کند،‏<br />

بخصوص در ادبیات.‏ شما همزادپنداری می<br />

کنید.‏ این می رود در توده ها.‏<br />

گره کجاست؟ چه طور به مردم برسد؟<br />

چطور ذهنیت مردم را تغییر دهیم؟ با زور و<br />

شعار نمی شود،‏ با همین حرکت های کوچک<br />

است.‏ من حرفم این است که ما محصول<br />

داریم،‏ اگر مثل من وبگرد باشید،‏ می بینید<br />

محصول کم هم نیست.‏ نکته ی اساسی و<br />

حرف آخرم این است که کار شده و ربطی<br />

هم به تب االن ندارد،‏ اشکال در این است<br />

که وسیله ای که فرآورده های فرهنگی را<br />

برساند،‏ نداریم.‏ ما هرچه می کشیم از بی<br />

رسانه ای می کشیم.‏<br />

اگر ما یک پیامبر معجزه گری داشته باشیم<br />

برای مسائل خودمان،‏ فقط و فقط رسانه<br />

است.‏ برای اینکه من همیشه ذهنم در این<br />

است که هرچه ما می کشیم از ضعیف<br />

بودن رسانه های ماست.‏ رسانه های ما یا<br />

خفه اند،‏ یا پول ندارند،‏ یا تریبون و ارگان<br />

های سیاسی اند.‏ شرط اول برای رسانه،‏<br />

استقالل است.‏ برای مردم ما که خواندن<br />

داستان کوتاه،‏ رمان،‏ خواندن وبالگ،‏ دیدن<br />

فیلم مستند جزو سرگرمی شان نیست،‏ این<br />

خوراک فرهنگی را چه کسی باید به اینها<br />

برساند.‏ اینجاست که باید تمام نیرویمان را<br />

بگذاریم و به همین دلیل هم من فکر می کنم<br />

باید سپاسگزار شهروند باشیم که این امکان<br />

را می دهد و هر رسانه ی دیگری که نه به<br />

شکل مقطعی،‏ نه به شکل لحظه ای و برای<br />

امتیاز گرفتن،‏ بیاید ریشه ای به این مسائل<br />

بپردازد و دست برندارد.‏


یک<br />

معمولی،‏ آدم یک اگر ندارم تردید من است<br />

محال ببیند،‏ مورد این در خوب فیلم کند.‏<br />

نگاه دشمن یک چشم به افغان به دیگر های<br />

راه از شما باشد دوستی انسان اگر چون بگیرید<br />

یاد توانید می ادبیات و فرهنگ و هنر سیاسی.‏<br />

شعارهای راه از نه سپاسگزاریم<br />

نشست این در تان شرکت از مسئله<br />

این بعدی های نشست در امیدواریم و برای<br />

بیشتری فرصت و بازشکافیم بیشتر را از<br />

مسئله این پیرامون گو و گفت و بحث آید.‏<br />

فراهم گوناگون های زاویه پایان<br />

شناسی<br />

جامعه ناهارخوری<br />

اتاق بهسمت همکارها با چند<br />

ساعت نیم این در میخواهم نمیروم.‏ گفتگوهای<br />

از ذهنم گرچه بنویسم.‏ خطی در<br />

تیتانیوم ذرههای ‏»نقش دربارهی طوالنی نزدیک<br />

انفجار نقطهی به مفصلی التهابهای سپیدهدم<br />

از که هم را این میخواهم است،‏ بنویسم.‏<br />

نمیکند رهایم و میلولد پوستم زیر و میبندم را در میشوم،‏ کارم اتاق وارد دنیای<br />

با را رابطهام مینشینم.‏ کامپیوتر پشت داستانم<br />

دنیای به و میکنم قطع مجازی میخزم:‏<br />

ابرها<br />

اگر تو نظر ‏»به پرسیدی،‏ دوباره شمعدانیهاست،‏<br />

عاشق او میشود؟ مگر آمده؟<br />

چه سرشان قهرکن…به گل اقاقیها،‏ ولی<br />

سوختهاند،‏ سرما از دیگر شمعدانیهایش اصال<br />

نوشت.‏ دیگرش گلهای از میشود دوباره<br />

ماریا نپرسد؟…‏ او از فرهاد چرا هک من میکند.میگوید،‏ پاره را فکرم رشتهی برای<br />

جا که فسقلی آپارتمان یک ندارم؟ جا خواهرزادههایم<br />

از تا دو ندارد.‏ آدم همه این سال<br />

دو از بعد میکنند.‏ زندگی من با هم بروند<br />

تا ندارند حسابی و درست کار هنوز بچهدار<br />

اگر گفتهام بهشان خودشان.‏ برای روز.‏<br />

یک حتا نمیدارم،‏ نگهتان دیگر شوید،‏ بعد<br />

میکنید.‏ پیدا جایی خودتان برای میروید 159<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله یک<br />

روز یک نویسنده<br />

نیا<br />

پدرام اکرم کسالتآور<br />

و یکنواخت آسمان نبودند،‏ پرسیدی،‏<br />

نزدم.‏ حرفی هم باز نمیشد؟«‏ و<br />

بودم خانم؟«‏ ستاره منی با ‏»اینجایی،‏ خالجان،‏<br />

پیش دلم و بود تو به گوشم نبودم.‏ چارقدش<br />

و نیستم من که فهمیده دیگر حاال که دنبال<br />

کوچهها میان و پیچیده حلقاش دور را فکر<br />

پرویز به میگردد.‏ کوکوتیتیاش اب و میکشد را کفشاش پاشنهی که میکردم نیاورم…‏<br />

گیرش مگر میگوید،‏ فریاد و داد میشکنم<br />

را پایاش قلم میبُرّم،‏ را سرش حضرت<br />

به و میکند التماساش خالجان و را<br />

دستش مبادا که میدهد حوالهاش عباس کند​…‏<br />

دراز من به رو را<br />

اینجا آمده میزند.ماریاست.‏ در یکی برگشته.‏<br />

پرتغال از دیروز همین کند.‏ تمیز ولی<br />

دیده را خانوادهاش که است خوشحال میکند.‏<br />

بیداد گرانی و فقر آنهاست.‏ نگران این<br />

در ندارند.‏ کار برادرهایش از هیچکدام مسیاش<br />

مشربهی با کانادا.‏ بیایند که فکرند و میدهد آب را پنجره لب کاکتوسهای میافتم.‏<br />

ستاره یاد به میزند.‏ حرف تند تند نرسیده.‏<br />

گلدانهایش به که است وقت خیلی مدتیست<br />

که را مچبندی میکشد.‏ کار از دست ورم<br />

و میکند باز میبندد،‏ دکترش دستور به معلوم<br />

میدهد.میگوید،‏ نشانم را دستش مچ اگر<br />

کرد.‏ خواهد یاریام کی تا مچ این نیست و<br />

خرج میخواهد کسی چه بیافتد،‏ کار از داک،‏<br />

میپرسد،‏ سرش پشت بدهد؟ مرا برج راستش<br />

نه؟ یا کنم عمل چیست؟ شما نظر که<br />

میشناسم هم را یکی میترسم.‏ عمل از داروی<br />

به برگشته.‏ مشکلاش ولی کرده عمل ترتیب<br />

این به دارم.‏ حساسیت هم بیهوشی ار راهها همهی بگویم را نظرم آنکه از پیش بود<br />

اینجا ستاره«‏ اگر»‏ البد میبندد.‏ من بر خوشی<br />

بیامرزد.‏ را پدرت خدا برو میگفت،‏ با<br />

بگوید؟ چه من گلفرهاد زده،‏ دلات زیر فکر<br />

ماریا اینکه مثل … و درد همه این عالم<br />

او نیست.‏ او پیش حواسم دیگر میکند پیش<br />

حواسشان نمیشناسد،‏ را نویسندهها دانگی،‏<br />

همیشه ششدانگ،‏ نه ولی هست همه سیر<br />

داستانشان دنیای در آن از دانگی دو وقتی<br />

گویی میکند.‏ نگاه ساعتش میکند.به چوب<br />

با مرا اتاق زمین تند نمانده.‏ برایش خوش<br />

روز و میشوید زمینشوییاش


160<br />

صفحه میشوم:‏<br />

تنها دوباره میرود.‏ و میگوید تنگی<br />

این در چرا نمیفهمیدم من،‏ گلفرهاد آسمان<br />

از برایم و بیاییم ساحل به باید وقت و<br />

برگشتی بزنی.‏ حرف پارهابرهایش و ستاره،‏<br />

گفتی،‏ و کردی نگاه صورتم توی پیراهنم<br />

نشستم.‏ و شدم بلند کجایی؟ مهرو،‏ توی<br />

و بود چسبیده تنم به ماسهها نم از بود.‏<br />

برپا آشوبی بیراه فکرهای از سرم دیگر<br />

حرفهای پرسیدم،»نمیخواهی نپرسیدم،‏<br />

و گذاشتم جگر روی دندان بزنی؟«‏ آسمان؟«‏<br />

و ابر از زدن حرف وقت چه ‏»حاال مکنیکل<br />

میزند.پروفسور در یکی دوباره میخواهد<br />

و آمده پیش مهمی کار برایش است.‏ و<br />

بگردانم را جلسه او نبود در میتوانم بداند پروژه<br />

این بفرستم.‏ برایش را نهایی نتیجهی را<br />

دستش ولی…‏ دارد برایش خاصی اهمیت میگوید،‏<br />

و میکند فرو سفیدش موهای میان نوهدار<br />

دارم بار اولین برای میدانی،‏ داک،‏ از<br />

است.‏ خودم دختر از یکی این میشوم.‏ میزند.‏<br />

غنج دلش که است آشکار صدایش من<br />

مال یکی این ولی دارد نوه تا دو زنم دوست<br />

هم را آنها ندارد.‏ هم فرقی البته است.‏ زایمان<br />

سر میخواهد دلم خب…‏ ولی دارم دلواپس…‏<br />

دیگر سوی از باشم.‏ دخترم ار این میشود.‏ نوهدار بهزودی میدانستم پیش<br />

که فرصتی هر و میگوید ماههاست میریزد.‏<br />

بیرون را هیجانهایش میآید من<br />

برو،‏ میگویم و میکنم آسوده را خیالش با<br />

میفرستم.‏ برایت را نهایی نتیجهی و هستم داستان:‏<br />

به برمیگردم میرود.‏ شوق شدی<br />

بلند هم تو جان؟ فرهاد میآید یادت به<br />

که کوچکی موج لب تا برهنه پای با و هوا<br />

برگشتی.‏ و رفتی میآمد سمت این ساحل<br />

به را موجهایش نرم دریا و بود آرام رپ پرنده حتا نبود،‏ آنجا هیچکس میفرستاد.‏ دیگر<br />

بگویم،‏ میخواست دلم خیلی نمیزد.‏ نمانیم…‏<br />

اینجا برای<br />

میافتد؛ کامپیوتر گوشهی زمان به نگاهم میبندم.‏<br />

را صفحه نمانده.‏ وقتی دیگر هم من آماده<br />

میتینگ برای و میکنم جمع را کاغذها برمیگردم،‏<br />

اتاقم به جلسه از پس میشوم.‏ ایمیلهایی<br />

میزنم.‏ مجازی دنیای به سری داستانش<br />

میخواهد ایران از دوستی‏ رسیده؛ مقالهام<br />

آخرین که دیگری دوست و بخوانم را چندیست<br />

چرا که است گلهمند خوانده،‏ را هیچوقت<br />

که هم اخبار ننوشتهام.‏ چیزی دیگر طبل<br />

همیشه؛ از بدتر اینبار و نیست خوب نیست.‏<br />

بیصدا ایران اتمی تاسیسات به حمله باید<br />

میکنم فکر میدهم.‏ دست از را تمرکزم میدانم<br />

فقط نمیدانم.‏ کاری؟ چه کرد.‏ کاری و<br />

میکنم جمع را بساطم باشد.‏ همگانی باید 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله میافتم.‏<br />

بهراه خانه بهسوی جایی<br />

و است شلوغ همیشه از بیش قطار تاریکی<br />

به و میایستم نمیبینم.‏ نشستن برای بخواهم<br />

میشوم.بیآنکه خیره پنجره پشت به<br />

ناگهان اما میروم.‏ فرو داستانم دنیای به رختهای<br />

چشمهایم جلو میبینم و میآیم خود هوا<br />

در شده جدا دستوپاهای و تکهوپاره آویزان،‏<br />

سوختهی گوشتهای میچرخند،‏ حتما<br />

ماندهاند.‏ آوار زیر مادرها و بچهها و ریلهای<br />

روی کهنه قطار جیغ صدای به<br />

رسانده،‏ قرمز آژیر به مرا صدساله دگرگون<br />

حالم هیروشیما…‏ به چرنوبیل،‏ پنجره<br />

پشت سیاهی از را سرم میشود.‏ بهسوی<br />

را ذهنم میکوشم و برمیگردانم که<br />

را چیزهایی و بکشانم فرهاد و ستاره و میایستد قطار کنم.‏ جمعبندی بنویسم باید باز<br />

نشستن برای جایی و میروند نفر چند درمیآورم<br />

را دفترم و قلم مینشینم.‏ میشود.‏ میدهم:‏<br />

ادامه همانجا از و موج<br />

لب تا برهنه پای با و شدی بلند هم تو و<br />

رفتی میآمد سمت این به که کوچکی دیگر<br />

بگویم،‏ میخواست دلم خیلی برگشتی.‏ پرویز<br />

میترسم گلفرهاد.‏ نمانیم،‏ اینجا تو<br />

اما بیاید.‏ دنبالمان و باشد شنیده تابهحال زانو<br />

دو روی میرفتی،‏ راه همیشه از آرامتر رسیده<br />

راه از موجهای سر بر و مینشستی میکشیدی.‏<br />

دست بازم<br />

نوشتن از یکی نفس خسخس صدای و میکنم جمع را میدارد.دفترودستکم و درمیآورم کتابی میدهم.‏ او به را جایم که<br />

خانه به میخوانمش.‏ خانه ایستگاه تا کسی<br />

هنوز و شده تاریک همهجا میرسم و میشوم شام تهیهی بهکار دست تند نیامده.‏ و<br />

میکنم آماده را همه فردای ناهار شتابان مینشینم:‏<br />

کامپیوترم پشت دوباره چهقدر<br />

روز آن تو جان فرهاد میآید،‏ یادت کام<br />

تا الم همیشه بهرغم من و زدی حرف نگفتم؟<br />

اب نمیشود میبینم.‏ زیادی را جملهها این پاکشان<br />

پس گرفت.‏ پی را داستان اینها میدهم:‏<br />

ادامه اینطور و میکنم به<br />

هم گاهی که جان فرهاد میآید یادت پیدا<br />

سنگریزهای همیشگیات عادت که<br />

میانداختی آب سطح روی و میکردی از<br />

و مینشست دوباره و برمیخاست بارها بسترش<br />

بر که را موجهایی میخواستی من روی<br />

دلم ولی میشمردم بشمارم؟ میسازد،‏ نداشت…‏<br />

قرار و بود آب باید<br />

است.‏ روزالین میبینم میزند.‏ زنگ تلفن من<br />

به هیچوقت او باشد؛ داشته واجبی کار بهرغم<br />

برمیدارم.‏ را گوشی نمیزند.‏ زنگ ماهیست<br />

چند چرا؟ است.‏ ماتمزده همیشه آورده.‏<br />

فیلیپین از را دخترش و شوهر که میترکد:‏<br />

بمب مثل شده؟ چه دیگر میپرسم،‏ راه<br />

از چشمبهراهی و دوندگی سال پنج از پس نمیخواهد<br />

و گذاشته ناسازگاری سر نرسیده حرفهایش<br />

به خوب کند…‏ زندگی ما با این<br />

در که راهی دو یکی و میدهم گوش پیش<br />

میرسد،‏ نظر به اصولی موقعیتها گوشی<br />

و میشود خوشحال میگذارم.‏ پایش یکی<br />

میزنم.‏ سر آشپزخانه به میگذارد.‏ را انجام<br />

خانه آنجای و اینجا کوچک کار دو بازمیگردم:‏<br />

کارم به و میدهم آورد.‏<br />

خود به را تو دور از ماشینی صدای میآمد.‏<br />

ما سمت به تند که بود قارقارکی ستاره!«‏<br />

‏»بدو گفتی،‏ آمده<br />

میکنم میزند.فکر را خانه در یکی که<br />

دیشبی زن مثل بفروشد.‏ من به چیزی بلند<br />

بفروشد.‏ من به را مذهبش بود آمده فشار<br />

را زنگ دگمهی دوباره نمیشوم.‏ لولهکش<br />

بود قرار که میآید یادم میدهد.‏ دستشویی<br />

میکنم.‏ باز را در و میدوم بیاید.‏ برمیگردم.‏<br />

کارم به و میدهم نشان او به را قطع<br />

را خانه آب میخواهد و میکند صدایم میبندم.‏<br />

را آب و میدوم زیرزمین ته تا کنم.‏ چیزی<br />

دوباره مینشینم میز پشت همینکه میکند<br />

عذرخواهی دیگر دمی اما میگوید.‏ روی<br />

نمیتوانم شد.‏ حل مشکلش میگوید،‏ و برآن<br />

پس نمیگذارند.‏ یعنی کنم.‏ تمرکز کارم ترجمه<br />

مدتیست که اثری روی که میشوم از<br />

قدیمی بسیار جملهای کنم.‏ کار میکنم،‏ برگردانش<br />

که است آن در روزنامه بریدههای سراغ<br />

به و برمیدارم را کتاب نیست.‏ آسان نگاه<br />

سفیدش موهای به میروم.‏ لولهکش معنی<br />

بتواند باید او میگویم خود با و میکنم کافیست<br />

بداند.‏ را کهن روزگار جملهی این هیچ<br />

میپرسم،‏ باشد.‏ بوده روزنامهخوان فقط به<br />

و میکند نگاه کتابم به شنیدهای؟ را این سانسکریت<br />

زبان به گویی طوریکه خودم،‏ و روغنی‏ دستهای با میگویم.‏ سخن کی و میگیرد من از را کتاب دودهگرفتهاش که<br />

چیزهایی با میفهمد.‏ جمله از چیزهایی میشود.‏<br />

کامل معنیاش باالخره میفهمم من مسئولیت<br />

میشوم؛ خوشحال میرسد.‏ همسرم هنوز<br />

میروم.‏ و میسپارم او به را لولهکش ببخشید<br />

میگوید،‏ که ننشستهام میزم پشت میدانی<br />

تو میشوم،‏ مزاحمت که عزیزم کجاست؟<br />

خریدم پارسال که زانوییای آن میرود<br />

که لولهکش میآورم.‏ برایش و میروم آنها<br />

با را ساعتی میآیند.‏ یکی یکی بچهها میکنم.‏<br />

گوش حرفهایشان به و میگذرانم مارتین<br />

مام،‏ داری خبر میگوید،‏ یکیشان ساخته؟<br />

فیلم کودکان برای هم اسکورسیزی میان<br />

دخترک میدهد.‏ توضیح را فیلم قدری


شناسی<br />

جامعه قلبی<br />

دربارهی هیجان با و میآید حرفهایش حرف<br />

کرده کالبدشکافی بار نخستین برای که میاندازد<br />

روزی آن یاد به مرا و میزند و<br />

رفتم تشریح اتاق به بار اولین برای که تیغ<br />

و دستش مچ درد و فرهاد یاد به سپس را<br />

میز من برو،‏ تو میگوید جراحی…وحید بازمیگردم.‏<br />

اتاقم به شتاب با میکنم.‏ جمع فردا<br />

باید که میروم کتابی بهسراغ دوباره تا<br />

میخوانم آنقدر بدهم.‏ پس کتابخانه به میکشم<br />

راحتی نفس میشود.‏ خاموش خانه داستانم:‏<br />

سر مینشینم و نبودن؟<br />

یا بودن ایرانی سیف<br />

احمد 161<br />

صفحه به<br />

تازه اتومبیل صدای شنیدن با اینکه مثل از<br />

را موتورت تا جان.‏ فرهاد آمدی،‏ خود رسیدند…‏<br />

آنها بکشی،‏ بیرون ماسهها روی که<br />

هستند کسانی چه آنها نمیدانم هنوز و فرهنگ نشریهی سوی از میرسد؛ ایمیلی بعدی<br />

شمارهی برای میخواهد است؛ جامعه کاریام<br />

روز یک قصهی مثال بنویسم،‏ چیزی کانادا.‏<br />

مقیم مترجم و نویسنده بهعنوان جامعه<br />

و فرهنگ نشریۀ منبع:‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله بحث<br />

گیر در را خود بخواهم اینکه بدون می<br />

بکنم ملی«‏ هویت « به مربوط های نظرها<br />

اختالف همة با که بگویم خواهم عنوان<br />

تحت داریم چیزی ها،‏ بگومگو و از<br />

هرکس است ممکن . بودن«‏ ‏»ایرانی وتعبیریک<br />

باشد داشته مشخص تعبیری آن کار<br />

ولی . نخواند هم با دیگری تعبیر با تن دفاع<br />

در گردن رگهای کند،‏ می پیدا بیخ که چون<br />

که ماست بودن«‏ ایرانی « همین از شود.‏<br />

می متورم خشمگین ماری ملی«‏<br />

هویت « تجلیات از یکی زبان گرچه تنهازبان<br />

را ایرانی و ملی هویت ولی ماست آید<br />

می نی کارکسا به فقط دانستن فارسی شووینیستی<br />

تمایالت از هم خودشان که گمان<br />

به جماعت این نیستند.‏ خبر با خود سوئی<br />

از که فریبکار یا و نادانند یا من،‏ برابر<br />

فارسی زبان با را ملی«‏ ‏»هویت ، وار<br />

کیشوت دون دیگر سوی از و دانند می این<br />

با کشند.‏ شمشیرمی شووینیسم علیه بر به<br />

از بیشتر بسیار بودن«بسی ‏»ایرانی همه چندی<br />

. است نوشتن و گفتن سخن فارسی بسیار<br />

مقوله بودن«‏ که»ایرانی اما است دور<br />

چندان نه ای گذشته در است.‏ شده جالبی چون<br />

زد،‏ نمی دل به چنگی بودن«‏ ایرانی ،» گمان<br />

به امروز و د بو بد سلطنتی استبداد بدتر<br />

بسی گذشته از وضع جماعت،‏ این فقاهتی،‏<br />

استبداد بر عالوه چون است،‏ شده وجود<br />

هم مدرنیستی شبه تظاهرات آن دیگر از<br />

دوستان این که است این اما مشکل ندارد.‏ کردار<br />

و گفتار در که ظریفی تناقض و تضاد خبرند.‏<br />

بی ظاهرا ، دارند خویش ایران،‏<br />

دامن دراز تاریخ در که درست این ،<br />

است بوده حاکم جامعه بر همیشه استبداد با<br />

را برجامعه حاکم ساالری استبداد ولی و<br />

است درست نه گرفتن سان یک معه جا :<br />

باشیم صادق خودمان با ولی منصفانه.‏ نه های<br />

گوش با یا و نگفته خود حال به تا آیا میان<br />

در خصوص به ( نشنیدیم مبارکمان میان<br />

در حتی و کشور از خارج مقیم ایرانیان آب<br />

هر به را خود که ایران ساکن ایرانیان بشوند(‏<br />

خارج ایران از تا زنند می آتشی و نیست«،‏<br />

کردن زندگی جای که ‏»ایران که است«‏<br />

شده ارزشی بحران گرفتار ایران یا»‏ ‏»درایران<br />

. » دزدند می همه ایران ‏»در . قبیل.‏<br />

این از گویند«و می دروغ همه در<br />

ما از بسیاری که شود می این نتیجه دوست<br />

سرزمین این ، ایران از خود ذهن آن<br />

در که یم ا ساخته جهنمی زیبا و داشتنی چون<br />

و سوخت.‏ خواهند هم با تر و خشک ،<br />

ایم نشده متقاعد آگاهمان ناخود دروجدان این<br />

نتیجه ، است طبیعی امر این که البته و که<br />

آنچه هر با مبارزه جای به که است شده و<br />

علنی مدافعان با یعنی ( است انگیز نفرت طور<br />

به ایران از ایران(‏ در استبداد خجالتی اگر<br />

که این ننیجه کنیم.‏ می تنفر ابراز کلی آنجاکه<br />

تا خوب،‏ که باشیم داشته خاصی قبیله یکدیگر<br />

سر به یابد،‏ می ادامه گی عقیده هم که<br />

قبیله محدودة از ولی خوریم می هم قسم تن<br />

به سر که آید نمی مان بد شویم می خارج و<br />

است تازه نه هم نگرش این نباشد.‏ کسی خیر<br />

را جهان که قرنهاست دارد.‏ ابهامی نه سفیدو<br />

شاید دیگرش،‏ نام که ایم دیده وشری چند<br />

شما : زنم می مثال باشد.‏ دیدن سیاه سیاسی<br />

مواضع با که شناسید می ایرانی تا


صفحه 162<br />

متفاوت با یکدیگر دوستی داشته باشند ؟<br />

چند تا ایرانی می شنا سید که به محض<br />

بروز اختالف عقیده به یکدیگر فحش های<br />

چارواداری ندهند ! ممکن است این رفتار<br />

ما بازتاب سلطة دراز دامن استبداد برایران<br />

باشد ولی در آن صورت علت وجودی چنان<br />

استبداد ریشه داری ماستمالی می شود.‏ اجازه<br />

بدهید با ذکر نمونه ای بحثم را ادامه بدهم.‏<br />

تردیدی نیست که ایران امروز مثل اغلب<br />

جوامع بشری گرفتار بحران همه جانبه<br />

ایست . اقتصادش به خرابی فرهنگش و<br />

فرهنگش به شکنندگی نظم و نظام اجتماعی<br />

آن شده است.‏ کم نیستندکسانی که از میان<br />

انبوه ایرانی های خارج نشین که امیدوارند<br />

در آینده ‏،وقتی که اوضاع بهبود پیدا بکند<br />

( حاال چگونه ؟ البته روشن نمی شود ) به<br />

ایران برگردند.‏<br />

تا اینجایش حرفی نیست خیلی هم خوب<br />

است.‏ پرسش اما این است که برای رسیدن<br />

به آنچه که مطلوب است چه کرده ایم ؟ و چه<br />

می کنیم ؟ در این جا با جماعتی که ‏»آزادی«‏<br />

و ‏»استقالل«‏ ایران را از بمب افکن های<br />

امریکائی و ماموران مخفی وعلنی سازمان<br />

سیا گدائی می کنند و منتظرند تا دری به<br />

تخته ای بخورد و به همت سربازان کله خر<br />

و آدم کش امریکائی درگورستان ویرانه ای<br />

که برجا خواهد ماند،‏ به قدرت برسند کار<br />

ندارم.‏ این جماعت در بهترین حالت فقط قابل<br />

ترحم اند.‏ دعوای این جماعت با جمهوری<br />

اسالمی از قماش دعوای من و میلیون ها<br />

ایرانی دیگری که در ایران و بیرون از<br />

ایران خانه به دوش و دربدریم،‏ نیست.‏ ما<br />

آزادی و برابری می خواهیم و این جماعت<br />

تشنه امتیاز و قدرت اند.‏<br />

باری اجازه بدهید این جماعت ایران ستیز<br />

بی وطن و قدرت طلب را به حال خودشان<br />

واگذاریم وبرگردیم سر حرف های خودمان.‏<br />

از هر زاویه ای که به ایران کنونی بنگرید،‏<br />

اقتصادش این همه خراب است . ولی با<br />

این همه ایرانی اقتصاد دانی که در اروپا<br />

وامریکا پراکنده اند،‏ چند تا را می شناسید که<br />

برای شناخت بهتر از دامنة بحران و راههای<br />

احتمالی برون رفت از آن پژوهش کند ؟<br />

چند تا را می شناسید که برای حال و آیندة<br />

اقتصادی ایران خطوط کلی برنامه ای را<br />

درذهن داشته با شد و یا در جهت رسیدن به<br />

آن کار بکند ؟ اینکه اوضاع اقتصادی ایران<br />

باید بهتر باشدکه صرفا بیان خواسته وآمال<br />

آدمیزاد است نه سیاست و یا برنامه ای برای<br />

رسیدن به آن.‏ اختالف دیدگاه های سیاسی به<br />

جای خودمحفوظ،‏ بااقتصاد مقروض و بی<br />

بنیه اش چه باید کرد؟<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

برنامه تان برای نفت چیست ؟<br />

برای کشاورزی ایران چه برنامه ای دارید؟<br />

صنایع مونتاژ را چه باید کرد ؟<br />

باید مشّوق سرمایه گذاری خارجی شد یا باید<br />

جلوی آن را گرفت ؟<br />

مناطق آزاد تحارتی مفیدند یا مضر ؟<br />

برنامه های تمام بند خصوصی سازی را چه<br />

باید کرد ؟<br />

آیا به یک نظام رفاه اجتماعی نیازمند هستیم<br />

، یا اینکه پیران و معلولین ، بیکاران و فقرا<br />

را باید به امان خدا رها کنیم ؟ اگر به یک<br />

نظام رفاه اجتماعی نیازمندیم ، این نظام از<br />

چه منبع یا منابعی باید تامین مالی شود ؟<br />

نمی شود هم به هزار و یک حیل از پرداخت<br />

مالیات در رفت،‏ هم از دولت – می خواهد<br />

هر دولتی باشد-‏ دو قورت و نیم هم طلبکار<br />

بود!‏<br />

استراتژی اقتصادی تان چیست ؟<br />

آیا باید درون نگر بود و بعد ، وقتی امکان<br />

پذیر شد ، درهای اقتصادی مملکت را باز<br />

کرد ؟ یا از همان ابتدا باید برون نگری کرد<br />

؟<br />

امکا نات بالقوه اقتصادی ایران چیست؟<br />

‎۴۵‎در صد جمعیت ایران پا ئین ۱۵ سال<br />

سن دارند . برای این خیل عظیم جوانان چه<br />

برنامه ای دارید ؟<br />

آیا استراتژی جا نشینی واردات برای ایران<br />

مناسب است یا باید در راستای بهره گرفتن<br />

از مزیت های احتمالی اش برای یک استرا<br />

تژی صادرات گرا کوشید ؟ اگر قرار است<br />

ابتدا به اقتصاد داخلی سامان بدهیم،‏ چگونه<br />

و اگر می خواهیم با صادرات بیشتر،‏ خودی<br />

در جهان نشان بدهیم،‏ با پرداختن به کدام<br />

بخش؟ این که شیر نفت را بیشتر باز کنیم و<br />

یا مس خام و آهن خام بیشترصادر کنیم که<br />

شق القمر نکرده ایم!‏<br />

در زمینه های فرهنگی برنامه تان چیست<br />

؟ برای مقابله بااستبدادسخت جان و گسترده<br />

و برای گسترش دموکراسی چه باید کرد ؟<br />

شعار دادن که مسئله ای راحل نمی کند.‏<br />

ایران کشور کثیر المله ایست . ساختارسیاسی<br />

ایران در خصوص اقوام و ملیت های مختلف<br />

چه باید باشد؟ مسئله زبان های مختلف و<br />

فرهنگ های متفاوت چه می شود؟<br />

پیشا پیش این را هم بگویم که حرفم این<br />

نیست که ایرانی مقیم خارج می تواند و یا<br />

باید برای همةاین پرسش ها پاسخ شایسته<br />

داشته باشد . ولی سئوالم این است که در<br />

پیوند با کدام یک از این همه معضل به خود<br />

زحمت اندیشیدن داده و می دهیم و برای<br />

برداشتن باری هر چند ناچیز قدمی به جلو<br />

برمی داریم ؟<br />

یکی می گفت هر وقت ورزشکاران<br />

ایرانی در مسابقات بین المللی مدال می<br />

گیرند،عصبانی می شوم ، چون ‏»این<br />

پیروزیها به حساب جمهوری اسالمی واریز<br />

می شود «. از آن طرف،‏ کم نیستند کسانی<br />

که به دوباره نویسی تاریخ رو کرده اندو می<br />

کوشند عنصر « ایرانی بودن«‏ را در آنچه<br />

که می نویسند،‏ کم رنگ کنند.‏ اغراق می کنم<br />

اگر بگویم که این دو گروه،‏ با همة اختالفات<br />

ظاهری همزاد یک دیگرند.‏ ما نه حق داریم<br />

در پوشش مخالفت با حکومت از پیروزی<br />

های ایرانی ها در عرصه های بین المللی<br />

ناخشنود باشیم،‏ و نه این که تاریخ دراز دامن<br />

ما،‏ به این صورتی است که عده ای سرگرم<br />

‏»بازسازی«‏ آن هستند.‏ به بسیاری دیگر ،<br />

همین که می گوئی در ایران فالن کارمثبت<br />

شده است و یا می شود ، بدون لحظه ای<br />

مکث ، طرف می خواهد نادرستی این سخن<br />

را نشان بدهد و یا درآن رگه های توطئة<br />

حکومتی می بیند و یا می کوشد دست آورد<br />

موردنظر را بی ارزش کند.‏ و من سئوالم<br />

این است که چرا؟ از سوی دیگر،‏ کم نیستند<br />

کسانی در داخل ایران که غیر ازخود وقبیلة<br />

خودشان،‏ دیگران را نوکر ومزدور اجانب<br />

می خوانند.‏ و هنوز انگار از خواب و<br />

خماری در نیامده اند که با همین کارها،‏ چه<br />

تیشه ای به ریشه مملکت و دین و آئین اش<br />

زدندو می زنند.‏ از بندگان خدا که شرم نمی<br />

کنند،‏ هیچ،‏ ظاهرا از خدا هم نمی ترسند.‏<br />

من برآنم که قدر شناختن دست آورد های<br />

هنری،‏ علمی ایرانی هائی که در ایران<br />

هستند ، از پیش فرض های ضدیت جدی<br />

داشتن باهر آنچه هائی است که نامطلوب<br />

است و زشت . الزم و کار ساز نیست که<br />

آدم « زیادی انقالبی«‏ باشد و یا فکر کند<br />

که هست . و برای راضی نگه داشتن خود<br />

مجبور باشد و یا بشود که بر همه چیز خط<br />

بطالن بکشد.‏ تردیدی نیست که درایران<br />

هنوز هزار و یک مشکل داریم.‏ ولی با همة<br />

این مشکالت،‏ ندیدن پیشرفت های ایران<br />

در عرصه های گوناگون،‏ با ادعای حقیقت<br />

طلبی تناقض دارد.‏ از آن گذشته،‏ فراتر<br />

رفته و می گویم در زمینه های هنری و<br />

ادبی،‏ با همة بی مهری هائی که نویسندگان<br />

و هنرمندان ساکن ایران با ما ‏)ایرانی های<br />

مقیم خارج از کشور(‏ می کنند،‏ مقابله به<br />

مثل کردن باایشان در دام بدخواهان افتادن


جامعه شناسی<br />

صفحه 163<br />

است . چرا که این نادیده گرفتن ها واین<br />

نوع دهن کجی کردنها تنها و تنها به نفع<br />

کسانی تمام می شود که درد ایران ندارند و<br />

دردشان،‏ اگر دردی باشد،‏ دردی صددرصد<br />

خصوصی و شخصی شده است.‏ ایرانیانی<br />

که به هر دلیل ترک وطن کرده و در جهان<br />

پهناورپراکنده اند،‏ در عرصه های علمی و<br />

دانشگاهی و حتی اقتصادی،‏ اگرسرآمد دیگر<br />

اقلیت های نژادی در این جوامع نباشند،‏ که<br />

اغلب هستند،‏ دست آوردهائی داشته اند که<br />

به راستی برای هر کسی که دردایران دارد،‏<br />

غرورآفرین و افتخار آمیز است.‏ چشم بستن<br />

بر روی واقعیات،‏ اگر نشانه کوری باطن<br />

نباشد،‏ بی گمان،‏ واقعیت را تغییر نخواهد<br />

داد.‏ از سوی دیگر،‏ ایران امروز بیش از<br />

۷۵ میلیون جمعیت دارد که اکثریت قریب<br />

به اتفاق کار و زندگی شان را می کنندو نه<br />

پیرو عمرو اند ونه دنبالة رو زید.‏ و در روند<br />

همین زندگی عادی شان است که هر روزه<br />

برای بقاء و بهبود روزگار خویش درگیر<br />

مبارزه ای پایان ناپذیرند و آینده سازی می<br />

کنند.‏ از منظری که من به دنیا می نگرم،‏<br />

حرفم این است که به این ۷۵ میلیون وفادار<br />

باشیم ، حتی اگر شماره اندکی از این ۷۵<br />

میلیون به ما بی مهری کنند که می کنند.‏<br />

اینکه نتیجه این نگرش متفاوت چه می<br />

شود ؟ نمی دانم . ممکن است هیچ چیزپیش<br />

نیاید.‏ ولی حرفم این است که باید بین این بال<br />

تکلیفی هراس انگیزِ‏ ایرانی بودن و ایرانی<br />

نبودن هم زمان انتخاب کرد.‏ اگر به جد می<br />

خواهیم کماکان ایرانی باشیم که انبوهی کار<br />

روی دست های ما مانده است.‏ و اگر هم<br />

نمی خواهیم ایرانی باشیم که آنهم در نهایت<br />

، مسئله ای نیست . حداقل کوشش کنیم در<br />

هر جا معه ای که هستیم برای آن جامعه<br />

عنصرو عضو مفیدی با شیم.‏<br />

و اما به کسانی در داخل ایران که شامة<br />

خوبی برای یافتن ‏»مزدور«و ‏»جاسوس«‏<br />

و»‏ تهاجم فرهنگی«‏ و»‏ توطئه«و و…و<br />

دارند،‏ ولی چشم خودراهم چنان بر واقعیت<br />

های زندگی بسته اند،‏ باید گفت که اگر تجربه<br />

ای هم الزم بود،‏ بیش از سی سال کافیست.‏<br />

اگر درد ایران و درد دین ندارید،‏ الاقل<br />

خودتان را دریابید.‏<br />

با توجه به آن چه در کنار گوشمان در منطقه<br />

و در جهان می گذرد،‏ مخاطراتی که ایران<br />

را تهدید می کند،‏ جدی تر از آن است که به<br />

همان روال گذشته رفتار کنیم.‏ اگر این مسایل<br />

را می دانیم ولی اهمیت نمی دهیم که پناه بر<br />

خدا،‏ و اگر نمی دانیم و به همین خاطر به<br />

فکر چاره نیستیم ، که باز پناه بر خدا!‏<br />

خدا کند فردا خیلی دیر نباشد!‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

ایران و چالشهای گذار به جامعه<br />

شناخت محور<br />

چندی پیش مصاحبهای خواندم با پروفسور<br />

‏»مجتبی صدریا«‏ تحت عنوان ‏»آمریکا،‏<br />

تداوم اقتدار یا فروپاشی؟«‏ ایشان دکترای<br />

فلسفهی خود را از دانشگاه پاریس و دکترای<br />

روابط بینالملل خود را از کبک مونترال اخذ<br />

کرده و ضمن تدریس در ۱۵ کشور جهان هم<br />

اکنون استاد دانشگاه مرکزی توکیو،‏ ‏»چو-‏<br />

او«‏ است.‏<br />

پرفسور صدریا،‏ ضمن بررسی اشکال<br />

مختلف سرمایه،‏ اعتقاد دارد امروز عمدهترین<br />

سرمایه ‏»شناختن«‏ است؛ یعنی خالصترین،‏<br />

فوریترین و باالترین سطح سرمایه،‏ تولید<br />

شناخت است.‏ produc- Knowledge<br />

tion یا Knowledge Society بعد<br />

از Information society مطرح شده<br />

است،‏ یعنی آنکه تولید شناخت،‏ مکانیسمی<br />

است که تمامی اطالعات را میتواند در هم<br />

بیامیزد و معانی جدید بیافریند.‏ به عبارتی<br />

تعبیری هست که میگوید وقتی ما وارد<br />

جامعه صنعتی شدیم،‏ به هیچوجه نه جایگاه<br />

زمین از بین رفت و نه تولید کشاورزی.‏<br />

وقتی هم که وارد جامعه شناخت میشویم<br />

همهی صورتهای دیگر تولید وجود دارد<br />

ولی آن عصر هژمونیک را باید تعریف<br />

کرد.‏ امروزه،‏ میزان تولید شناخت و جامعه<br />

را به سمت تولید شناخت سوق دادن،‏ بسیار<br />

آگاهانه و مدبرانه در حال پیشروی است.‏<br />

در جاهایی از دنیا تولید شناخت خیلی جلو<br />

رفته است،‏ مثال فنالند.‏ به همین دلیل است<br />

که شما از نوکیا استفاده میکنید و هر سه<br />

ماه یا شش ماه نوع جدیدش با یک تغییر<br />

سه تا پنج درصد بیرون میآید و مشتریان<br />

هم میخرند این کار احتیاج به تولید شناخت<br />

دارد.‏<br />

بابک پاکزاد<br />

میزان شناختی که در اقدام سیاستگذاری،‏<br />

خدماتی و یا در اقدام تولید صنعتی وجود<br />

دارد،‏ امروزه سطح انباشت بسیار باالیی<br />

دارد.‏ به همین دلیل جامعه هزینههای بسیار<br />

باالیی صرف جذب و تولید شناخت میکند.‏<br />

این تولید شناخت از طریق باالترین ردههای<br />

متخصصان در حال انجام شدن است.‏ این<br />

باالترین ردههای متخصصان دنبال یک<br />

جایی میگردند که در آنجا تخصصشان را<br />

در روند تولید شناخت ارایه دهند و شناخت<br />

خالقی بسازند.‏ از آنجا مسأله سودش تضمین<br />

شده است به هر حال مسأله فکریاش حول<br />

این محور است که این توانایی را دارد که<br />

دستگاهی را به شکل متفاوتی درست کند.‏<br />

چنین متخصصی به دنبال تشکیالتی است که<br />

قدرت فهم استفاده از این نوآوری را دارد.‏<br />

بنابراین دایم از این تشکیالت به تشکیالت<br />

دیگری میرود و البته این جابهجایی کمتر<br />

به میزان دستمزد ارتباط پیدا میکند.‏ ۶۲<br />

درصد دانشجویانی که در آمریکا در حال<br />

گرفتن دکترا هستند در ایاالت متحده به<br />

دنیا نیامدهاند.‏ این یعنی جهان دارد بهترین<br />

نیروهای مغزیاش را به ایاالت متحده<br />

میفرستد و آمریکا کماکان مرکزی است که<br />

شناخت آینده را میسازد.‏ در واقع اقتدار این<br />

کشور ناشی از همین است.‏ ما دو تعبیر از<br />

ایاالت متحده داریم که هم معنایشان مربوط<br />

به هم هستند و هم معنای مستقل از هم دارند.‏<br />

یک تعبیر،‏ آمریکا را مرکز صنایع نظامی<br />

دنیا و تمامی سیاستهایش را ناشی از این<br />

جایگاه نظامی صنایع میداند.‏ تعبیر دیگر<br />

این است که ایاالت متحده مرکز تولید<br />

شناخت دنیا است.‏ بخشی از این شناخت تولید<br />

شده پیامدش در صنایع نظامی است که مدام


164<br />

صفحه نظامیاش<br />

مدیریت سیستمهای و تسلیحات میشود.‏<br />

روزآمد تولیدکنندگان<br />

جذب روند در اخیر سال شش در مرکز<br />

بهعنوان متحده ایاالت در شناخت پلیسی<br />

است.‏ آمده پیش مشکل دنیا شناخت Human<br />

Secu- یا آمریکا جامعهی شدن برابر<br />

در آمریکا جامعهی شدن ترسو و rity دیگرشان<br />

سیاستهای تمامی و خارجیها کیفیت<br />

دارای که کسانی از بخشی شده باعث کشور<br />

این به دیگر هستند شناخت باالی شش<br />

در که است تازه پدیدهای این نروند.‏ داشته<br />

باال به رو نموداری مدام اخیر سال است.‏<br />

در<br />

همینطور صدریا پروفسور گفتههای یکی<br />

در پیش روز چند تا میکرد صدا سرم ۱۸۰۰۰۰<br />

ساالنه که خواندم روزنامهها از تحت<br />

میروند،‏ ایران از تحصیلکرده رفتن،‏<br />

میگذارید:‏ آن روی که عنوان هر این<br />

واقعیت اما کردن.‏ فرار یا کردن مهاجرت مغزها«‏<br />

‏»فرار پدیدهی همان این،‏ که است علت<br />

صدریا پروفسور اظهارات در است.‏ در<br />

شناخت کننده تولید نیروهای جذب عدم ترسو<br />

و آمریکا جامعهی شدن پلیسی آمریکا،‏ خارجیها<br />

برابر در آمریکا جامعهی شدن شده<br />

دانسته دیگرشان سیاستهای تمامی و بروز<br />

امکان ایشان تحلیل در همچنین است.‏ تلقی<br />

دستمزد موضوع از مهمتر خالقیت برمیآید<br />

چنین مزبور تحلیل از است.‏ شده ،Knowledge Society<br />

عصر در که که<br />

داشت خواهد را باال دستِ‏ کشوری داشته<br />

را شناخت تولیدکنندگان جذب توانایی کنون<br />

تا اینجاست:‏ اساسی پرسش حال باشد.‏ نظر<br />

تجدید خصوص در زیادی بحثهای سرمایههای<br />

جذب برای اقتصاد ساختار در در<br />

خواست این و گرفته صورت خارجی لحاظ<br />

نیز ما کشور کالن سیاستگذاریهای است.‏<br />

درآمده اجرا به آن از وجوهی و شده اتخاذ<br />

برای جهانی بانک استداللهای از یکی رفتن<br />

باال خارجی،‏ سرمایههای جذب سیاست طریق<br />

از جنوب کشورهای در بهرهوری خود<br />

تکنولوژی،‏ اما است تکنولوژی انتقال ما<br />

ترتیب این به است.‏ شناخت تولید محصول سویی<br />

از هستیم مواجه توجهی جالب روند با اندازهای<br />

به کردگان تحصیل برای را شرایط از<br />

تن ۱۸۰۰۰۰ ساالنه که میکنیم سخت کشور<br />

در شناخت تولید متولی باید که آنان بیگانه<br />

دیار به خواسته خود باشند،‏ خود کل<br />

حاضریم دیگر،‏ سوی از و میبرند پناه تکنولوژی<br />

انتقال منظور به را اقتصاد ساختار پیشرفت<br />

که هرآنچه و بهرهوری افزایش و کالن<br />

هزینههای و کنیم دگرگون کردهایم،‏ معنا این<br />

بپذیریم.‏ نیز را آن بزرگ ریسکهای و صدریا،‏<br />

گفتهی به بنا که است شرایطی در 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله چندان<br />

شناخت تولید متولی اقشار خواستههای حتا<br />

آنها نیست.‏ وصول قابل غیر و پیچیده بسیاری<br />

آمال کعبهی که آمریکا جامعهی اگر و<br />

هراسی بیگانه شاهد و شود پلیسی است،‏ آنجا<br />

به باشند دیگر عقالیی غیر سیاستهای مسألهی<br />

دستمزد،‏ آنها برای نمیروند.‏ خواستار<br />

آنها اول گام در بلکه نیست نخست خالقیتهایشان<br />

آزادانهی بروز برای فضایی فرار<br />

عرصهی در حاضر،‏ حال در هستند.‏ خود<br />

به را نخست رتبهی جهان در مغزها از<br />

که عصری در هم آن دادهایم،‏ اختصاص جامعه<br />

بحث و کرده گذر اطالعاتی جامعه همان<br />

اگر میشود.‏ مطرح محور شناخت مطرح<br />

بینالمللی عرصههای در که طور کشور<br />

عمدهی دغدغههای از یکی کردهایم موانع<br />

میخواهیم و است علمی پیشرفت ما باید<br />

برداریم،‏ خود پای پیش از را جهانی اجتماعی<br />

اقتصادی،‏ سیاسی،‏ سرچشمههای سالها<br />

خشکاند.‏ را مغزها فرار فرهنگی و افغانیهایی<br />

میهماننوازانه،‏ ما،‏ کشور پیش خاک<br />

به بودند شده آوراره جنگ اثر بر که را کار<br />

نیروی افغانیها اینکه با داد.‏ راه خود هستند<br />

سختکوشی و ارزان متخصص غیر با<br />

کشوری از آنها که داشت توجه باید اما قبیلهای-‏<br />

و مدرن ماقبل مناسبات و فرهنگ دستخوش<br />

که میآمدند کشوری به عشیرهای بود.‏<br />

مدرنیته و سنت از ناشی تضادهای توصیف<br />

کیفیتِ‏ با افغانیها فوج فوج ورود قادر<br />

ایران جامعهی که صورتی در شده،‏ هیچ<br />

باشد نیرو این از بهرهوری و جذب به غیر<br />

نیروی ورود در مشکل،‏ ندارد.‏ ایرادی فوج<br />

خروج در بلکه نیست افغانی متخصص کشور<br />

از بومی متخصص نیروهای فوج این<br />

و ورود آن ترکیب حال این با اما است.‏ عرصههای<br />

برای فاجعهباری تبعات خروج،‏ در<br />

فرهنگی و اجتماعی اقتصادی،‏ سیاسی،‏ چندین<br />

طالبان اکنون هم داشت.‏ خواهد پی از<br />

افغانستان جنوبی مناطق در را استان در<br />

و کرده خارج اشغالگر سپاهیان دست جنگی<br />

آستانهی در افغانستان گرفته،‏ اختیار نظامیان<br />

غیر گریز فرایند و دارد قرار مجدد نمیتوان<br />

خورد.‏ خواهد کلید مجدداً‏ ایران به رها<br />

خود حال به بمباران زیر در را انسانها و<br />

هوشمندانه اقداماتی با میتوان اما کرد نیروی<br />

و مغزها فرار زمینههای آیندهنگرانه،‏ خشکاند.‏<br />

جامعه در را بومی متخصص کار نیروهای<br />

خروج با صورت این درغیر مدرن<br />

اندیشهی با بومی متخصص و متفکر اندیشهی<br />

با متخصص غیر نیروهای ورود و برای<br />

ظرفیت ایجاد منظر از مدرن،‏ پیشا دگرگون<br />

ایران جمعیتی ترکیب شناخت،‏ تولید کشور<br />

در واپسگرایی زمینههای و شد خواهد لذا<br />

میشود تقویت مختلف عرصههای در پیش<br />

در آیندهای اساساً‏ ما کشور آنکه برای پرورش<br />

و جذب درصدد باید باشد،‏ داشته رو در<br />

شناخت کنندهی تولید نیروهای حفظ و پرورش<br />

متولی نهادهای به باید باشد.‏ جامعه و<br />

آموزش وزارت نظیر نیروها،‏ این مربوط<br />

نهادهای عالی،‏ آموزش پرورش،‏ و<br />

اطالعات فناوری صنعتی،‏ تحقیقات به به<br />

داد.‏ بها بیشتر تکنولوژی و ارتباطات ارزش<br />

دارای آنها محصوالت که گونهای مستلزم<br />

امر این باشند.‏ جهان در رقابتی نهادهای<br />

و وزارتخانهها در بنیادی دگرگونی و<br />

ساختار کردن محور شناخت و مذکور و تکثر قبول همچنین است.‏ آنها فعالیتهای تصمیمگیری،‏<br />

در هرمی ساختارهای شکستن شناخت<br />

جامعهی یک اولیهی پیشفرضهای و<br />

مشارکت مفهوم کردن نهادینه محوراند.‏ آن<br />

کردن اجرایی برای ساختارهایی طرح جامعهی<br />

به را ما که است کلیدی اقدامات از کرد.‏<br />

خواهد نزدیک بسیار محور،‏ شناخت »<br />

اطالعات فناوران « نشریه از برگرفته *- ۱۰۰<br />

شماره ۸۵، سال شهریور،‏ ۲۸ سهشنبه


نقد<br />

‏»شراب«‏ وحدت بر سر خنواستنی ها<br />

احمد سیف<br />

صفحه 165<br />

به حد انفجار رسیدن ناهنجاری های<br />

گوناگون در داخل ایران و رنج سالها زیستن<br />

در پراکندگی برای ما ایرانی های در بدر<br />

از خانه وکاشانه شرایطی فراهم آورده است<br />

که شیفته وحدت ایم.‏ و البته که این به خودی<br />

خود اشکالی ندارد و بسیار هم خوب است.‏<br />

و اما پیش از وحدت باید مبانی وحدت را<br />

شناخت و پس آن گاه برای رسیدن به وحدت<br />

کوشید.‏<br />

با همه ی این سختی ها و مرارتها و دربدری<br />

ها دونوع « وحدت«‏ است که نمی تواند<br />

حالل مشکالت ما باشد و نیست و بهتر است<br />

وقت و عمرمان را برای رسیدن به آن به<br />

هدر ندهیم.‏<br />

یکی همان وحدتی که آقای خمینی از آن<br />

سخن می گفت.‏ یعنی ‏»وحدت کلمه«‏ و این<br />

وحدت در بهترین حالت،‏ یعنی بدترین نوع<br />

دیکتاتوری و قلدر مآبی.‏ مبنای وحدت در<br />

این جا نه منافع و دورنمای مشترک بل که<br />

توزیع قدرت در جامعه است.‏ یعنی آن که<br />

‏»قدرت«‏ دارد دیگران را به « وحدت«‏ با<br />

خویش فرا می خواند و ازبطن آن،‏ همان<br />

می تراود که در اوست.‏ یعنی یکه ساالری<br />

در عرصة اندیشه.‏ نمونه دست به نقد می<br />

خواهید به ‏»جمهوری«‏ اسالمی بنگرید.‏<br />

دوم اما،‏ وحدت برسر آن چه که نمی<br />

خواهیم،‏ یعنی وحدت بر سرگذشته و حال<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

به قیمت نادیده گرفتن آینده.‏ در این جا هم،‏<br />

همان نمونة قبلی گویاست.‏ گفتم وحدت بر<br />

سر نخواستن ها،‏ وحدت بر سرگذشته مااست<br />

و اما ما باید برای بهتر ساختن آینده وحدت<br />

کنیم.‏ و این جااست که پراکندگی سر بر می<br />

زند.‏ گفتن دارد اما که این وحدت اگر چه بر<br />

سر آینده است ولی باید ضرورتا و به ناچار<br />

از گذشته مان آغاز شود،‏ از حال بگذرد<br />

و به آینده برسد.‏ ضرورت آغاز کردن از<br />

گذشته،‏ منبعث از ماهیت وحدت بر سر<br />

خواستن ها است.‏ با این حساب،‏ نمونه وار<br />

می گویم چگونه می توان با نگرشی که<br />

انقالب ایران را نتیجه ی توطئه ای می داند<br />

بر علیه سلطنت،‏ به توافق رسید و بر سر<br />

چی؟ از سوی دیگر،‏ با دیدگاهی که به جای<br />

نگریستن به خویش در آینه،‏ همة داستان را به<br />

فریبکاری خمینی محدود می کند – بدون این<br />

که به این سئوال ساده جواب دهد که چه شد<br />

و چه پیش آمد که ‎۳۳‎میلیون آدم فریب کسی<br />

چون خمینی را خورده است؟ – چه توافقی<br />

می توان داشت ؟ همین نمونه ایران،‏ نمونة<br />

خوبی است.‏ فعال به این کار ندارم که هستند<br />

کسانی که امروزه طوری سخن می گویند که<br />

انگار از همان آغاز همه چیز را می دانستند<br />

ولی واقعیت تلخ تاریخی مان این است که در<br />

مقطعی،‏ بخش قابل مالحظه ای از نیروهای<br />

اجتماعی و ازمردم ایران بر سرآن چه که<br />

نمی خواستند به « وحدت«‏ رسیدند.‏ هم<br />

چپ ایران خودکامگی شاه را بر نمی تابید<br />

و هم آقای خمینی واعوان وانصارش.‏ هم<br />

میلیون خودکامگی شاه را نمی خواستندو هم<br />

مجاهدین و هم خیلی های دیگر.‏ « وحدتی«‏<br />

برسر این نخواستن ها شکل گرفت و<br />

درمیان حیرت همگان خودکامگی قدرقدرت<br />

شاه فروریخت.‏ از داستان های جذابی که<br />

درسالهای اخیر از مردم دوستی شاه گفته<br />

می شود در می گذرم.‏ راویان چنین داستان<br />

هائی کمی زیادی به بی حافظگی ملی ما<br />

دل بسته اند.‏ شاه سابق تا آخرین دقیقه ای<br />

که می توانست بدون کوچکترین توجهی<br />

به خواسته های مردم با قلدری تمام بر آن<br />

مملکت حکومت کرد و تنها زمانی « صدای<br />

انقالب«‏ را شنید که دیگر اندکی زیادی دیر<br />

شده بود.‏ از خودکامگی حکومت به جز<br />

خرابه ای چیزی باقی نمانده بود.‏ بررسی<br />

رابطه بین شیوه حکومت شاه وشیوه ای که<br />

مردم برای تغییرآن در پیش گرفتند،‏ از پیش<br />

فرض های الزم برای اجتناب از همان ندانم<br />

کاری ها است.‏ همین پیش فرض کاروحدت<br />

با پهلوی طلبان را غیر ممکن می کند چون<br />

این حضرات،‏ حاضرند همه را در این قضیه<br />

مقصر بدانند به غیر از حکومت خودکامه<br />

ای که محمدرضاشاه با منطق گریزی خاص<br />

خویش بر تارک آن بود.‏ برخالف تهمتی که<br />

شماری از پهلوی طلبان رسمی و خجالتی<br />

می زنند صحبت بر سر « خون«‏ طلبیدن<br />

نیست.‏ ولی اگر می خواهیم دو باره گرفتار<br />

همان مصیبت ها نشویم،‏ حقایق مربوطه<br />

باید به گسترده ترین حالت روشن شود.‏ چنین<br />

چیزی بدون انتقاد بی رحمانه و بی گذشت از


صفحه 166<br />

هر آن چه که بود و تا مغز استخوان فاسد و<br />

عهد دقیانوسی بود،‏ غیر ممکن است.‏<br />

این نوع وحدت-‏ یعنی وحدت بر سر<br />

نخواستن ها-‏ به یک معنا تازه اول بدبختی ما<br />

بود.‏ یعنی آقای خمینی،‏ شاه را نمی خواست<br />

چون دوست داشت خودش ‏»شاه«‏ شود و<br />

اما چپ ها و میلیون و دیگران اگرچه در<br />

نخواستن شاه با خمینی هم داستان بودند ولی<br />

چیزدیگری می خواستند.‏ بخش عمده ای از<br />

بدبختی این بود که به واقع نمی دانستند چه می<br />

خواهند؟ در ذهن خویش به نادرستی به این<br />

نتیجه رسیده بودند که « هر چه بشود،‏ وضع<br />

از این بدتر نمی شود«،‏ یعنی با اختالفی<br />

بیش از ۳۰ ساله،‏ وضعیتی که شماری از<br />

مخالفان جمهوری اسالمی اکنون به همان<br />

رسیده اند.‏ کاری که اکنون می کنند این که به<br />

جای سلطنت،‏ در این مباحثات،‏ ‏»جمهوری<br />

اسالمی«‏ را گذاشته اند و به همان صورت<br />

اندر ناخواستنی بودن این « جمهوری«-‏ که<br />

درآن تردیدی نیست-‏ داد سخن می دهند.‏<br />

آقای رضا پهلوی ‏»جمهوری اسالمی«‏<br />

را نمی خواهد چون خودش می خواند شاه<br />

بشود و دیگران ولی این « جمهوری«‏ را<br />

به دالیل دیگری نمی خواهند.‏ عبرت آموز<br />

این که هرکس هم که بگوید آزموده را دو<br />

باره آزمودن نادرست است،‏ به این متهم می<br />

شود که حامی و هوادار رژیم کنونی است.‏<br />

دقیقا به همان صورتی که بیش از ۳۰ سال<br />

پیش اگر کسی چنین می گفت،همین اتهام را<br />

بر او می بستند.‏ از شعارهائی که برای<br />

دموکراسی داده می شد در می گذرم.‏ بیان<br />

اهداف همیشه بیان هدف است.‏ یک جریان<br />

سیاسی و حتی می گویم اجتماعی باید برای<br />

رسیدن به آن اهداف برنامه داشته باشد که<br />

کسی نداشت و اکنون هم ندارد.‏ و اما بخش<br />

مهم تر این بود که به وحدت بر سر نخواستن<br />

ها دل بسته بودند.‏ همان سرانجامی که اکنون<br />

نیز می خواهند چنین کنند.‏<br />

در این تجربه اول،‏ درواقعیت زندگی<br />

وحدت بر سر نخواستن ها بخش عمده ای<br />

از نیروهای ترقی خواه ما را به تباهی<br />

کشاند.‏ الزم نیست ذکر مصیبت کنم،‏ ولی<br />

بازار»‏ اختراعات«‏ رونق گرفت.‏ در ذهن<br />

شماری از نیروهای سیاسی ما روحانیت به<br />

حکومت رسیده دو شاخه و چند شاخه شد.‏<br />

دستگاه های محیرالعقول اندازه گیری به کار<br />

افتاد و این حاکمیت چند شاخه شده،‏ « ضد<br />

امپریالیست«‏ هم شد.‏ حتی امروز نیز همین<br />

دستگاه های اندازه گیری در جریان است.‏<br />

مدافعان سلطنت خودکامه درایران بدون نقد<br />

این گذشته شرم آور،‏ هم « دموکرات«‏ و<br />

« مدافع حقوق بشر«‏ شده اند و هرکس نیز<br />

جز این بگوید،‏ دارد برای « ۲۸ مرداد«‏<br />

روضه خوانی می کندوهنوز « خون«‏ می<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

طلبد!‏ تو گوئی که ما هنوز به این حداقل رشد<br />

سیاسی نرسیده ایم که دریافته باشیم که کارما<br />

با افتراء و پاپوش دوزی به سامان نمی رسد.‏<br />

می شود تاریخ را دو باره نویسی کرد ولی<br />

دهن کجی کردن به تاریخ روا نیست چون<br />

تاریخ،‏ قاضی بی رحمی است.‏ حتی اگر در<br />

کوتاه مدت تاریخی،‏ بتوانیم گروه هائی را با<br />

خود همراه کنیم ولی به قول معروف،‏ همگان<br />

را نمی شود برای همیشه فریب داد.‏ دیر یا<br />

زود،‏ رازها از پرده برون می افتد و هرکه<br />

در او غش باشد،‏ روسیاه خواهد شد.‏ امروز<br />

نیزفقط کافی است با کسی در نخواستن<br />

جمهوری اسالمی به توافق برسیم – همچنان<br />

این که به جایش چه می خواهیم،‏ قرار است<br />

در این مرحله مهم نباشد.‏ باری جالب این<br />

که نه فقط بر سر نخواستن خودکامگی شاه<br />

وحدت انجام گرفت،‏ یعنی همین توافق فعلی<br />

بر سر نخواستن ‏»جمهوری اسالمی«،‏ بل<br />

که با دنیائی تقلب و دوروئی بر سرنخواستن<br />

حضور امپریالیسم امریکا در ایران هم<br />

توافق به دست آمد.‏ گروگان گیری سفارت<br />

امریکا اگر برای ایران مصیبت بزرگی بود<br />

برای خمینی و اعوان و انصارش « خیر<br />

وبرکت » داشت.‏ هم چپ سطحی اندیش<br />

ما خلع سالح ایدئولوژیک شد و هم میلیون<br />

‏»دوراندیش«‏ ما کارش به بی آبروئی کشید.‏<br />

جمهوری اسالمی ولی در این میان بارش را<br />

بست.‏ ‏»شراب«‏ وحدت بر سر نخواستن ها<br />

هم چنان مستی آور بود.‏<br />

از این جریانات بیش از‎۳۰‎ سال می گذرد.‏<br />

ولی ما هنوز که هنوز است هم در باره<br />

خودمان گرفتار توهم هستیم و هم در بارة<br />

مذهب حاکم بر جامعه و هم در پیوند با مقوله<br />

سلطنت طلبی در ایران.‏ به همین خاطر<br />

است که کارمان به همین صورت فعلی اش<br />

زار است.‏ بر سرآینده که وحدت نداریم،‏<br />

هیچ.‏ با همان ذهنیت ماقبل بهمن ۵۷ و با<br />

همان دیدگان است که دنیای دوروبرمان را<br />

ارزیابی می کنیم و دید می زنیم.‏<br />

و اما منظورم از این توهم چیست؟<br />

با خودمان صادق باشیم.‏ ما هنوز به<br />

عصر مدرنیته نرسیده ایم.‏ و قصدم ادای<br />

روشنفکرانه در آوردن نیست.‏ ما هنوز به «<br />

شایعات«‏ به ویژه اگر مطابق خواسته های<br />

ما باشد طوری برخورد می کنیم که انگار<br />

« اطالعات«‏ دست اول وانکار ناپذیرند.‏<br />

ما هنوز به اندازه کافی نگران روشن شدن<br />

حقیقت نیستیم و حقیقت در میان ما،‏ بسیار<br />

آسیب پذیر و شکننده شده است.‏ ما هنوز،‏<br />

فردیت خود و دیگران را به رسمیت نمی<br />

شناسیم و به همین دلیل است که برای خودمان<br />

نیز حق و حقوقی و به تبع آن،‏ مسئولیتی<br />

در هیچ رویدادی قائل نیستیم.‏ در این که در<br />

دنیا توطئه هست تردیدی نیست ولی آیا در<br />

دویست سال گذشته واقعه ای و یا تحولی در<br />

ایران اتفاق افتاده است که مای ایرانی،‏ آن را<br />

نتیجه توطئه کسی ندانیم!‏ چون نیک بنگری<br />

واقعیت این است که ما در ذهنیت خویش و<br />

در پیوند با آن چه بر سرما آمده است خود را<br />

مفعول تاریخ می دانیم نه فاعل تاریخ.‏ اگر<br />

برای خودمان ارزش و اعتباری قائل بودیم،‏<br />

از جمله می کوشیدیم نقش و مسئولیت های<br />

خود را در این رویدادها و حوادث مشخص<br />

کرده و برای اجتناب از تکرار اشتباهات،‏<br />

درس های الزم را بیاموزیم.‏ کاری که باید<br />

نه فقط درباره کودتای ۲۸ مرداد بکنیم بلکه<br />

حتی درپیوند با انقالب بهمن ۵۷ و حتی<br />

سالهای بعد از آن.‏ ولی چه کرده ایم و چه<br />

می کنیم!‏ اگر چه « هنر نزد ایرانیان است<br />

وبس«‏ ولی هر بالئی که به سر ما آمده است<br />

نتیجه توطئه این یا آن بوده است!‏ و این زیاده<br />

روی به جائی رسیده است که نمی توانیم<br />

حتی درمواردی که به راستی مصیبت ما<br />

نتیجه توطئه دیگران بوده است،‏ نقش خودی<br />

و بیگانه را مشخص کنیم.‏ مثال دست به نقدی<br />

که می توانم ارایه کنم این است که پهلوی<br />

طلبان گرامی،‏ بدون ارایه سند وشاهد،‏ اگر<br />

چه معتقدند انقالب بهمن ۵۷ نتیجه توطئه بر<br />

علیه سلطنت در ایران بوده است ولی،‏ با<br />

وجود همة اسناد و مدارکی که منتشر شده<br />

است هم چنان از « قیام ملی ۲۸ مرداد«‏<br />

سخن می گویند و باتمسخر آن را عاشورا<br />

و سخن گفتن از آن را روضه خوانی می<br />

خوانند!!‏ البته « جمهوری اسالمی«‏ مگر از<br />

مخالفان خود چه کم دارد.‏ بیش از ۳۰ سال<br />

است که با بگیر وببند و قتل وکشتار کوشیدند<br />

مملکت را کنترل کنند ولی روز وهفته ای<br />

نیست که « توطئه«‏ تازه ای را کشف نکنند!‏<br />

تاسف باراست ولی مای ایرانی مستقل از<br />

دیدگاه سیاسی،‏ زندگی مان بدون باور عمیق<br />

و همه جانبه به توطئه نمی گذرد.‏ چون در<br />

غیر این صورت باید به خودمان بر خورد<br />

کنیم و ما به تجربه زندگی مان این کاره<br />

نیستیم.‏ و این به گمان من،‏ عمده ترین دلیل<br />

واپس ماندگی ما از زمان وزمانه است.‏<br />

قرن بیستم تمام شده است و در دهه ای که با<br />

انترنت و ماهواره مشخص می شود ما هنوز<br />

به این دست « اطالعات«‏ دل خوش می<br />

داریم و در ۳۰ سال گذشته براساس ‏»تحلیل<br />

هائی«‏ که براساس ‏»همین اطالعات«‏ انجام<br />

دادیم هزار بار رژیم را در « ۶ ماه آینده«‏<br />

سرنگون کردیم!‏ البته در چند سال گذشته،‏<br />

عامل دیگری نیز اضافه شده است.‏ آقای<br />

جورج بوش و نومحافظه کاران امریکائی<br />

قرار بود در حالیکه شکنجه را قانونی کرده<br />

و به دموکراسی در جوامع غربی ضربات<br />

کاری وارد کرده بودند،‏ برای جوامع


صفحه 167<br />

گرفتاری چون ما،‏ « آزادی و دموکراسی«‏<br />

به ارمغان بیاورند!‏ البته آقای تونی بلر نیز<br />

دراین ماموریت تاریخی به همراه آقای بوش<br />

رکاب می زد.‏ همان گونه که در عراق زده<br />

است.‏ این که در داخل انگلیس،‏ سنت چندین<br />

صد ساله،‏ برائت شهروندان تا اثبات گناه را<br />

زیر پا گذاشته اند چه اهمیتی دارد!‏ هرکس<br />

هم از این مسایل سخن بگوید،‏ اگر « خشک<br />

مغز«‏ نباشد،‏ حتما هوادار « تروریست ها«‏<br />

ست!‏ این هم از کیفیت بگومگوهای سیاسی<br />

ما!‏ حاال هم هستند کسانی که از آدمخوارانی<br />

چون نتینیاهو و آدمکشان حرفه ای موساد<br />

انتظار کمک دارند!‏<br />

با این مقدمات برگردیم سرحرف و سخن<br />

اصلی.‏ پیشترگفتیم وحدت ما باید بر سر<br />

خواستن ها باشد و نه نخواستن ها چرا که<br />

نخواستن ها برای سازندگی و آینده ما راه گشا<br />

نیست.‏ ولی سازندگی بدون انتقاد بی رحمانه<br />

از گذشته و حال غیر ممکن است.‏ این انتقاد<br />

بدون پذیرش تام وتمام فردیت و آزادی فردی<br />

و البته که مسئولیت پذیری ممکن نیست.‏<br />

الزمة این مهم نیز پذیرش مطلق این اصل<br />

بدیهی است که میزان اندازه گیری باور<br />

واعتقاد به آزادی و آزاد اندیشی،‏ دامنه و<br />

عمق آزادی دگر اندیشان است.‏ در تمام طول<br />

وعرض تاریخ یک حکومت استبدادی نشانم<br />

بدهید که در آن همسان اندیشان با حکومت از<br />

حد اعتالی آزادی برخورد دار نبوده باشند!‏<br />

و اما این انتقادها به خودی خود کفایت نمی<br />

کند.‏ باید صداقت انتقاد از گذشته با عملکرد<br />

کنونی عناصر و نیروهای درگیر هم خوانی<br />

داشته باشد.‏ در غیر این صورت گرهی از<br />

کار کسی گشوده نمی شود.‏ این انتقاد از<br />

خود باید به گسترده ترین صورت ملی و<br />

همگانی شود چرا که فاجعه زندگی ما به<br />

همین صورت ملی و همگانی شده است.‏<br />

خود برگزیدگان خیره سر و نادان را باید به<br />

حال خویش رها کرد که هم چنان در عوالم<br />

هپروت سیر کرده وگمان کنند که همه چیز<br />

را از همان روز ازل می دانستند.‏<br />

به عنوان مثال،‏ عناصر و نیروهای پهلوی<br />

طلب که به غلط خود را « مشروطه خواه«‏<br />

می نامند نمی توانند بیش از این از وارسیدن<br />

نقش سلطنت در طول تاریخ و به ویژه در<br />

عصر پهلوی شانه خالی نمایند.‏ نکته این است<br />

که ما در ایران هرگز حکومت مشروطه<br />

نداشتیم که کسی اکنون خواستار دو باره<br />

سازی آن باشد.‏ پیش از مشروطه که استبداد<br />

مطلقه داشتیم و پس از آن نیز.‏ حتی اعتقاد<br />

ایرانی ها به مطلقیت حکومت به حدی است<br />

که اکنون هم اگرچه انقالب کرده ایم ولی شاه<br />

با عمامه داریم که به همان صورت تاریخی،‏<br />

قدرت مطلقه دارد.‏ اگر به ناصرالدین شاه<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

قاجار نمی توان ایراد گرفت که قانون شکنی<br />

کرده است ولی همین نکته را در باره شاهان<br />

پهلوی نمی توان گفت.‏ استبداد ۳۷ سالة<br />

محمد رضا شاه از این دیدگاه حائز اهمیتی<br />

فراوان است . چرا که در این دوره گذشته از<br />

همه ستمگری ها بر علیه مردم ایران،‏ توطئة<br />

خائنانه دربار-‏ کاشانی-‏ مکی و شماری<br />

دیگر از مرتجعین به همراهی و با مساعدت<br />

دالرهای امریکا و انگلیس برعلیه حکومت<br />

دکتر مصدق با تثبیت حکومت خودکامة شاه<br />

راه تکامل سیاسی و فرهنگی ایران را مسدود<br />

کرد.‏ بر خالف تبلیغات سراپا دروغ پهلوی<br />

پرستان،‏ حتی فرصت های طالئی اقتصادی<br />

نیز از دست رفت و اقتصاد ایران،‏ بیش تر<br />

و بسی عمیق تر از همیشه اقتصادی نفتی و<br />

بیمار باقی ماند.‏ این که جانشین بالفصل آن<br />

حکومت در بسیاری از زمینه ها بسی بدتر<br />

عمل کرده است،‏ دلیل قابل قبولی برای تبرئة<br />

آن حکومت خودکامه نیست.‏ مبلغان فراموش<br />

کار حکومت پهلوی باید به گزارش هائی<br />

که از سوی « بازرسان شاهنشاهی«‏ از<br />

عملکرد اقتصادی در آن « سالهای رونق«‏<br />

در روزنامه های شدیدا تحت کنترل آن سالها<br />

چاپ شد رجوع کنند تا اگر ریگی به کفش<br />

و ماری در آستین ندارند واقعیت اقتصادی<br />

ایران برایشان روشن شود.‏ با این همه،‏ به<br />

رسمیت نشناختن واقعیت های ایران در آن<br />

سالها و دعوت به « وحدت کلمه«‏ چیزی<br />

به غیراز وحدت ستیزی در پوشش وحدت<br />

طلبی نیست.‏ مگر به عنوان یک ملت در بند<br />

چند بار باید « وحدت کلمه«‏ را تجربه کنیم!!‏<br />

در دوره سلطنت،‏ یعنی پهلوی دوم،‏ ماموت<br />

های شورای نگهبان وجود نداشتند.‏ ولی<br />

گرازهای ساواک نمی گذاشتند انتخابات<br />

معنی داری در مملکت انجام بگیرد.‏ والیت<br />

فقیه هم نداشتیم ولی موقعیت شاه با موقعیت<br />

فقیه چه تفاوتی داشت؟ اگر تفاوتی باشد این<br />

که شاه در قانون اساسی این قدرت نامحدود<br />

را نداشت ولی قوانین عهد دقیانوسی<br />

‏»جمهوری اسالمی«‏ قدرت نامحدود را به<br />

فقیه داده است.‏ اکنون فقیه به مجلس دست<br />

چین شده نامه می فرستد و مجلس هم کار<br />

وزندگی اش را تعطیل می کند ودردرون<br />

مجلس الت بازی در می آورد و شعار می<br />

دهد.‏ درآن موقع نیز،‏ به گفته همین آقای<br />

داریوش همایون در کتابی که ۲۰ سال پیش<br />

منتشر کرد،‏ نزدیک به ۷۰ درصد از بودجه<br />

مملکت با تصمیم مستقیم شاه خرج می شود<br />

و مجلس ودولت ول معطل بودند.‏ اکنون به<br />

دستور قاضی مرتضوی و دیگرانی چون<br />

او مطبوعات را بطور فله ای تعطیل می<br />

کنند.‏ آن موقع هم به دستورآقای هویدا چنین<br />

کرده بودند.‏ االن وزرات خانه گل و گشادی<br />

برای « ارشاد«‏ داریم آن موقع هم وزارت<br />

« فرهنگ و هنر«‏ بود که همین عملکرد را<br />

داشت.‏ محرمعلی خان های کنونی احتماال<br />

ریش دارند ولی مثل همان قبلی ها،‏ وظیفه<br />

اصلی شان کنترل فکر وعقیده در مملکت<br />

است.‏ برای من ایرانی چه فرقی می کند که<br />

با چه ظاهری کسانی هستند که می خواهند<br />

همه زندگی مرا کنترل کنند.‏ در آن موقع،‏<br />

عرق را دررستوران می خوردیم و نماز را<br />

در خانه می خواندیم و اکنون،‏ نماز را در<br />

خیابان می خوانیم و عرق را در پستوی خانه<br />

می خوریم.‏<br />

با این همه،‏ بدون نقد هر آن چه که هست و<br />

بود،‏ چگونه امکان دارد آینده ای داشت که<br />

مثل گذشته و حالمان نباشد؟<br />

هم وطنان مسلمان ما نیز باید به جد با این<br />

نگرش منحط که « یا با منی و یا دشمن<br />

دین و آئین من«‏ وداع نموده بپذیرند دین<br />

و آئین مقوله ای کامال شخصی و درونی<br />

است.‏ برخالف تبلیغات متولیان دین،‏ برای<br />

یک دین هیچ تحولی مهلک تر از سیاست<br />

زدگی آن نیست.‏ در این بیش از ۳۰ سال<br />

گذشته اگر دین ستیزان ایرانی میلیاردها<br />

دالر برای ضربه زدن به باورهای ایمانی<br />

مردم هزینه می کردند باز نمی توانستند به<br />

میزانی که ‏»جمهوری«‏ اسالمی در این مهم<br />

موفق شده است،‏ موفقیتی به دست بیاورند.‏<br />

به همان گونه که برای نهاد سلطنت نیز هیچ<br />

خصلتی زیان بارتر از قانون شکنی وجود<br />

ندارد.‏ حتی اگر در کوتاه مدت تاریخی به<br />

نفع مستبدین تمام شود.‏<br />

اگر پهلوی طلبان این حداقل را نیاموخته<br />

باشند که کارشان به راستی بسی زارتر از<br />

آن است که گمان می کنند.‏<br />

پس عده ای در ایران سلطنت طلب اند.‏<br />

باشند.‏ ولی توام کردن سلطنت طلبی با<br />

پهلوی پرستی آنهم با شانه خالی کردن<br />

از بار مسئولیت عظیم تاریخی حکومت<br />

خودکامه پهلوی و در پوشش بی قوارة «<br />

مشروطه طلبی«،‏ ترکیبی دل پسند نیست و<br />

به زحمت می تواند جدی گرفته شود.‏ اگر<br />

سلطنت طلبان می خواهند از سوی دیگران<br />

– منظورم مشاوران دولت امریکا نیست –<br />

جدی گرفته شوند باید نشان بدهند از گذشته<br />

این نهاد دانشی هم خوان با واقعیات تاریخی<br />

جامعه ما،‏ ونه مجعول نامه هائی که به نام<br />

تاریخ چه در گذشته و چه اکنون به خورد<br />

مردم داده می شود – دارند.‏ آن چه برای<br />

آینده می خواهند متاثر از این درس آموزی<br />

ها،‏ نهادی است شایسته حفظ و پاسداری در<br />

هزاره سوم.‏ مصائب متعدد و بی شمار ما در<br />

عرصه های گوناگون نه با ظهور یعقوب لیث<br />

دیگری حل و فصل می شود و نه با پیدا شدن


صفحه 168<br />

هزار رضا شاه دیگر.‏ دیگران را نمی توان<br />

فریب داد،‏ پس برای فریب خویش نکوشیم.‏<br />

اگر قرار است نهاد سلطنت مشروطه باشد،‏<br />

مختصات آن کدام است؟ دخیل بستن به قانون<br />

اساسی برآمده از انقالب ناکام مشروطه –<br />

اگر چه حتی آن قوانین نیز هرگز در ایران<br />

اجرا نشدند-‏ خبط خطرناکی است که برای<br />

ما در آستین یا « رضا شاهی » دیگر می<br />

تراشد یا شیخ فضل هللا و روح هللا ای دیگر.‏<br />

هر دو را در میان دریائی از خون و کثافت<br />

آزموده ایم.‏ زمینة عقلی و دلیل قابل قبول<br />

ما برای آزمودن آزموده ها چیست؟ پس<br />

دونقطة،‏ برویم سر سطر.‏<br />

این وارسیدن نقش خویش باید در پیوند با<br />

دیگر گروهها و جریانات نیز اتفاق بیفتد.‏<br />

چون نکتة مشترک عناصر و نیروهای<br />

سیاسی-اجتماعی ما مسئولیت گریزی ریشه<br />

دار ومزمن شان است در وارسیدن همین<br />

مقوله.‏<br />

میلیون ما بدون این که حتی نیم نگاهی به<br />

خویش بیندازند هم چنان گناه شکست «<br />

نهضت«‏ را یا به گردن « توده ای ها«‏<br />

می اندازند و یا به گردن دیگر عناصر و<br />

گروههای سیاسی.‏ می خواهد بقائی باشد<br />

یا کاشانی و حتی در تجربه تازه ترشان،‏<br />

چریک های فدائی و … مجاهدین.‏ گروه ها<br />

و سازمان چپ اندیش ما نیز هر چه گفته و<br />

کرده اند با همةکمبودها و ضعف ها هم چنان<br />

« وارسیدنی مشخص«‏ بود از ‏»وضعیت<br />

مشخص«‏ و مو الی درزش هم نمی رفت.‏<br />

منتفدین غیر چپ به کنار،‏ منتقدین چب نیز<br />

یا ‏»عوامل بورژوازی«بودند و یا « حقوق<br />

بگیران«‏ حکومت های خارجی.‏ هم انتقاد از<br />

« رفرم های«‏ شاه در اوایل دهة ۴۰ درست<br />

بود و هم حمایت از آن.‏ شورش ۱۵ خرداد<br />

هم ارتجاعی بود و هم در مقطعی دیگر ترقی<br />

طلبانه.‏<br />

تردیدی نیست کارنامة هیچ کدام از این<br />

گروهها و جریانات درخشان نیست.‏ ولی<br />

تداوم این نگرش – گریز از دیدن خویش و<br />

نقش خویش-‏ جوابگوی پرسش هائی که برای<br />

برون رفت از بحران همه جانبة کنونی روی<br />

دست و دل ما مانده است نیست.‏ ما،‏ یعنی<br />

مای ایرانی امروزه گرفتار یک برزخیم.‏ نه<br />

می خواهیم به خودمان بنگریم و نه بدون آن<br />

می توانیم قدمی به پیش بر داریم.‏ نتیجه آن<br />

این است که بالتکلیف مانده ایم.‏ واقعیت تلخ<br />

و گزنده آن است که ما وفرهنگ ما دوپاره<br />

و هزارپاره شده ایم.‏ در مقطعی ساده لوحانه<br />

گمان می کردیم که گرفتار مهاجرتی کوتاه<br />

شده ایم و لی این ‏»مدت کوتاه«‏ کش آمده<br />

است.‏ بدبختانه ما هنوز انگار بیدار خوابیم.‏<br />

نسل دوم مهاجرین به جوانی می رسد و نسل<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

اول مهاجرین هم پیر و بی رمق شده است.‏<br />

اگرچه برای پیشرفت و پیشبرد فرهنگ<br />

ایرانی مان در مهاجرت کم کوشیده ایم ولی<br />

حتی اکنون نیز این رشادت را نداریم که کم<br />

کاری خویش را بپذیریم تا شاید با پذیرش<br />

کاستی ها،‏ راه برای رفع آن هموار شود.‏<br />

ما هم چنان در بارة دست آوردهای فرهنگی<br />

خویش غلو می کنیم نسل دوم مهاجرین<br />

اما طبیعتا در وجوه عمده مختصات همان<br />

جوامعی را گرفته است که در آن زندگی<br />

می کند.‏ « فرهنگ ایرانی اش«‏ ملغمه ای<br />

است که نه ایرانی است و نه فرنگی.‏ و ما به<br />

خصوص نسل اول مهاجرین در این راستا<br />

خطا کاریم.‏ به اعتقاد من،‏ مهمترین وظیفه<br />

ای که در مهاجرت داشتیم و در انجامش<br />

نیز موفق نشدیم این بود که دربرابر فرهنگ<br />

بگیر و ببند حاکم بر ایران و بر ذهنیت<br />

شماری از ایرانیان در بیرون از ایران،‏<br />

فرهنگی بدیل عرضه نکردیم که اگرچه<br />

وجوه مثبت فرهنگ ایرانی مان را محترم<br />

داشته است،‏ جنبه های مثبت و کارساز<br />

فرهنگ غیرایرانی،‏ بسته به این که در کدام<br />

گوشة این جهان پناه جسته باشیم را نیز «<br />

ایرانی«‏ کرده است.‏ پرسش اساسی اما این<br />

است که در این زمینه ها چه کرده ایم؟<br />

مهاجرت و تبعیدمان بیش از ۳۰ ساله شد<br />

ولی نه نشر داریم و نه ناشر و از آن بسی<br />

بدتر نه کتاب می خوانیم و نه نشریه.‏<br />

اگر بیش از نیمی از جمعیت داخل ایران<br />

سوادخواندن و نوشتن ندارند همین نکته را<br />

در خصوص ایرانیان مقیم بیرون از ایران و<br />

به ویژه نسل اول مهاجران نمی توان گفت.‏<br />

اغلب شهرهای بزرگ اروپاو امریکا میزبان<br />

چندین ده هزار ایرانی اند.‏ ولی در همین<br />

شهرها و مادر شهرها نشریه و کتاب در<br />

۵۰۰ نسخه به فروش نمی رود و روی دست<br />

نویسنده و ناشر می ماند.‏ گرچه شماری از<br />

ایرانی ها مشکل مالی و اقتصادی دارند ولی<br />

به اعتقاد من،‏ مشکل اصلی مشکلی فرهنگی<br />

است.‏ یعنی می توان روزی یک عدد سیگار<br />

کمتر کشید و هفته ای یک بطر آبجو کمتر<br />

نوشید و به این ترتیب ماهی ۲ یا ۳ کتاب<br />

خرید.‏ بدبختانه نه تمایلش را داریم و نه هنوز<br />

نیازش را احساس می کنیم<br />

به جای فرستنده تلویزیونی،‏ چیزی داریم<br />

که بهترمی بود اگر نمی داشتیم.‏ یک مشت<br />

فحاشان حرفه ای و لومپن های هنری و<br />

رانت خواران پسامدرن که نمی توانند در<br />

عرصه رساندن اطالعات به کسی مفید<br />

باشند.‏ فرستنده های رادیوئی،‏ اگر باشند،‏<br />

طباالن تو خالی نگرش های استبداد ساالرند<br />

و تظاهرات « دموکراتیک شان«‏ هم در<br />

بهترین حالت،‏ پخش ترانه ها و موسیقی سی<br />

سال پیش ایران است.‏ نشریات ما نیز متاسفانه<br />

چنگی به دل نمی زنند.‏ اگر گرفتاری چاپ و<br />

توزیع نداشته باشند که اغلب دارند و به همین<br />

علت،‏ بیشتر گاه نامه اند تا ابزاری برای<br />

مبادله مستمر و ادامه دار افکار وعقاید.‏<br />

بخش قابل توجهی از این نشریات در بهترین<br />

حالت نشریاتی تک بعدی اند ‏)از نشریات<br />

تک یاخته ای سخن نمی گویم(.‏ اگرچه پای<br />

بندی به سیاست اصل محترم و مقدسی است<br />

ولی سیاست زدگی همیشه بد است و مخل<br />

اندیشیدن درست واغلب این نشریات به<br />

بدترین صورت سیاست زده اند تا سیاسی.‏<br />

برنامه و دورنما ندارند.‏ از تبادل و تقابل<br />

ایده و اندیشه مثل جن از بسم هللا می ترسند.‏<br />

اگرچه نشریات سازمانی به آن مفهوم سنتی<br />

نیستند ( چون سازمانی نیست تا نشریه ای<br />

باشد(ولی اغلب،‏ قبیله پرست و ایل باورند.‏<br />

همین جا بگویم که منظورم از آزادی و تبادل<br />

و تقابل ایده اصال این نیست که هر کس آزاد<br />

است هر چه دل تنگش می خواهد بگوید.‏<br />

این درک،‏ درکی مخدوش از آزادی است که<br />

با همه تظاهربه آزادی از ذهنیت و نگرشی<br />

استبداد ساالر ریشه می گیرد.‏ آزادی بدون<br />

مسئولیت اجتماعی واخالقی،‏ یعنی جوازی<br />

ارزان و مفت برای هرز رفتن قابلیت ها.‏<br />

پس بیائیم از این مرگ خواب تاریخی مان<br />

بیدار شویم.‏ مسئولیت های مان را بشناسیم<br />

و پس آن گاه به آزادی عمل کنیم.‏ در برابر<br />

جماعتی که ما را از « تهاجم فرهنگی«‏ می<br />

ترسانند آگاهانه و مسئوالنه مدافع « تداخل<br />

فرهنگی«‏ باشیم.‏ فرهنگ نه تهاجم می کند و<br />

نه تهاجم پذیر است.‏ ولی واژگانی احساسات<br />

بر انگیز چون ‏»تهاجم«‏ به واقع و در نهایت<br />

امر ترفندی است برای تهاجم و تجاوز به<br />

ذهینت و حق و حقوق مردم.‏ نه همه چیز<br />

فرهنگ ایرانی مان خوب است و قابل دفاع<br />

و نه همة اجزای فرهنگ غیر خودی بد<br />

است و مضر.‏ آن کس که با کلی گوئی و<br />

سوءاستفاده از کم آگاهی دیگران ‏»دروازه<br />

های«‏ فرهنگی را می پاید برای ذهن در<br />

حال قفس سازی است.‏ هوشیار باشیم و<br />

هوشیار تر.‏ در مقابل « امت شهید پرور«‏<br />

شدن هم وطنانی که درایران زندگی می کنند<br />

از قبیله پرستی و ایل شیفتگی که درواقع<br />

اشکال کوچک شدة همین نگرش است به جد<br />

دست برداریم.‏ بپذیریم که کوچکترین ولی<br />

در عین حال عمده ترین واحد اجتماعی فرد<br />

است نه گروه،‏ طبقه و یا ملت.‏ در نگرشی<br />

که فرد حق و حقوقی ندارد تردید نکنیم<br />

نه طبقه حق و حقوقی خواهد داشت و نه<br />

ملت.‏ ضمن اعتقاد عملی به برابری،‏ تفاوت<br />

ها را بپذیریم.‏ در کنار مسئولیت اجتماعی<br />

و فرهنگی،‏ قبول کنیم که فرد و فردیت و<br />

آزادی های کامل فردی مستقل از جنس و<br />

نژاد و مذهب باید اساس آینده فرهنگی ما


ایران<br />

باشد.‏ در هیچ کتاب آسمانی و زمینی آیه ای<br />

نیست که همگان می بایست در وارسیدن<br />

همه چیز اتفاق نظر داشته باشند.‏ پس اگر<br />

اختالف نظر داشتن طبیعی است توان شنیدن<br />

دیدگاه دگراندیشان از پیش مقدمات است تا<br />

از همان آغاز با بحران و تناقض در خویش<br />

و باخویش روبرو نشویم.‏<br />

در دفاع از میراث فرهنگی پرویز شهریاری<br />

بابک پاکزاد<br />

صفحه 169<br />

پس روی یک نکته حداقل به عنوان نقطة<br />

شروع توافق کنیم.‏<br />

برابریم،‏ اگرچه متفاوت و می خواهیم از قید<br />

و بند به هر شکل و صورتی که درآید آزاد<br />

و رها باشیم.‏<br />

اگر قرار است خسته جان از ستم های شیخ<br />

به ستم های شاه دل خوش کنیم تا در مرحلة<br />

بعدی،‏ دو باره زیر علم شیخ سینه بزنیم<br />

همان گونه که یک بار این کار را کرده ایم.‏<br />

می پرسم،‏ چرا؟ مگر مریض ایم؟<br />

اگر قرار است آینده مان بهتر از حال مان<br />

باشد،‏ بدون نقد گذشته ای که به این چنین<br />

حالی فراروئیده است،‏ چگونه چنین چیزی<br />

امکان پذیر می شود؟<br />

پس بر می گردیم به پرسش اول:‏ آیا به<br />

وحدت نیازمندیم؟<br />

بدون تردید.‏<br />

آیا می توانیم فقط بر سرنخواستن جمهوری<br />

اسالمی وحدت کنیم؟ پاسخ من به این پرسش<br />

این است:‏<br />

هرگز چنین مباد.‏<br />

این ‏»وحدت«‏ وحدت شکنی در پوشش<br />

وحدت طلبی است و اگر پی آمدش تداوم<br />

همین مصیبت نباشد،‏ بدون تردید،‏ دو باره<br />

آفرینی همین مصیبت ولی درپوشش دیگری<br />

است.‏<br />

هرگز چنین مباد.‏<br />

۱ متاسفانه در ایران هم وضع به همین<br />

صورت است.‏ برای یک مملکت ۷۰ میلیونی<br />

تیراژ کتاب در ۱۰۰۰ یا ۲۰۰۰ نسخه به<br />

واقع شرم آور است.‏ البته دوستان گناه کتاب<br />

نخواندن ایرانی ها را به گردن سانسور در<br />

داخل می اندازند که اگر چه بی تاثیر نیست<br />

ولی اگر به واقع علت اصلی باشد،‏ کتاب<br />

نخواندن دوستان مقیم خارج از ایران هم<br />

چنان به صورت یک معما باقی می ماند.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

این که فرج سرکوهی این بار نیز قلم به<br />

دست گرفته است و درباره شکست پرویز<br />

شهریاری در عرصه فعالیت های فرهنگی<br />

می نویسد طبیعی است،‏ یعنی دیگر طبیعی<br />

است.‏ چرا که این اولین بار نیست که او<br />

به تخطئه شخصیت های چپ می پردازد.‏<br />

قضاوت او درباره بیژن جزنی را به یاد<br />

داریم.‏ به نظر می رسد برای سرکوهی<br />

زدن چپ یک پروژه بلند مدت و دامنه دار<br />

است.‏ هر کس از میان ما می رود سرکوهی<br />

برخود واجب می بیند چند خطی درباره اش<br />

بنویسد حاال این ضرورت از کجا برمی<br />

خیزد و می خواهد چه چیزی را به چه کسی<br />

ثابت کند بر من روشن است و فکر می کنم<br />

دیگر دست اندر کاران عرصه مطبوعات و<br />

فرهنگ و سیاست هم بدانند و بر آنها هم<br />

روشن باشد.‏ تفکیک هایی نظیر شخصیت<br />

علمی و شخصیت فرهنگی،‏ یکی را تقدیر<br />

کردن و دیگری را نسبت به هم عصران<br />

عقب مانده قلمداد کردن.‏ ابتدا از ‏“کمونیستی<br />

معتقد”‏ سخن گفتن و در انتها وابستگی به<br />

نحله چپ سنتی را عامل شکست در عرصه<br />

فرهنگی دانستن.‏ و جالب تر از همه،‏ اینها<br />

را در سایت بی بی سی فارسی ثبت و منتشر<br />

کردن.‏<br />

آقای سرکوهی ! این فقط شما نیستید که<br />

درباره پرونده سیاسی-‏ فرهنگی-علمی افراد<br />

اظهار نظر می کنید.دیگرانی هم هستند که<br />

می توانند درباره پرونده شما اظهار نظر<br />

کنند.‏ این که فرج سرکوهی که بود و اکنون<br />

که هست.‏ و بنا به سنت و فرهنگ امان<br />

بسیاری از این اظهار نظرها پس از آن که<br />

دستتان از دنیا کوتاه شد بر صفحه کاغذ و<br />

مانیتور جاری خواهد شد.‏ درست نظیر آنچه<br />

شما کردید.‏ می بینید آقای سرکوهی ! شما<br />

نیز چندان با سنت ها بیگانه نیستید؛ شمایی<br />

که به قول خودتان داعیه اندیشه نو در مجله<br />

اتان داشته اید.‏ و اما شهریاری به دوستان<br />

و نزدیکانش چه گفت ‏.او همیشه می گفت<br />

اگر بعدا خواستید به بهانه یاد من،‏ کنار هم<br />

جمع شوید و دیداری تازه کنید،‏ به جای<br />

روز مرگ ‏،روز تولدم با هم قرار بگذارید.‏<br />

شهریاری سنن زیبا را پاس می داشت و<br />

با سنن فرهنگی واپس گرایانه درمی افتاد<br />

و اول از همه هم خودش داوطلب می شد.‏<br />

بگذریم.‏<br />

در نوشته شما تفکیک زیرکانه و هدفمندی<br />

صورت گرفته،‏ تفکیک میان پرونده علمی و<br />

پرونده فرهنگی.‏ نمی دانم در قرون وسطی<br />

و ماجرای گالیله و دادگاه تفتیش عقاید،‏ آیا<br />

گالیله را حول آن ماجرا شخصیتی علمی<br />

ارزیابی می کنید یا سیاسی یا فرهنگی؟<br />

اساسا آیا امکان دارد که شخصیتی چون<br />

گالیله را این طور شقه شقه کرد؟<br />

آقای سرکوهی!‏ شما درباره دانشمندی<br />

صحبت نمی کنید که از شرکت های فراملیتی<br />

پول کالن می گیرد تا پروژه ای را به انجام<br />

رساند.‏ شما درباره دانشمندی صحبت نمی<br />

کنید که از شرکت اکسون موبیل پول می<br />

گیرد تا بدیهیات درباره گرم شدن زمین را<br />

انکار کند.‏<br />

تازه زمانی که دانشمند را با دانشمند مقایسه<br />

می کنی ‏،وجه فرهنگی شخصیت علمی<br />

پرویز شهریاری به مثابه یک دانش پژوه<br />

مستقل برجسته می شود.‏ شهریاری دانش<br />

پژوهی بود که سعی می کرد که زندگی<br />

کند ، او خواسته ناخواسته الگو شد.اما<br />

تالش کرد اگر قرار است الگو شود به<br />

نمونه هایی نظیر اواریست گالوا یا گالیله<br />

و…‏ بیشتر نزدیک باشد تا تکنوکرات های


خاورمیانه<br />

صفحه 170<br />

خود فروخته حل شده در مناسبات اجتماعی<br />

موجود و فرهنگ سرمایه داری داللی.‏ او<br />

در این مسیر کامال خودآگاهانه عمل می کرد<br />

و از تمام امکانات موجود بهره می جست.‏<br />

او تصمیم داشت که در ایران زندگی کند و<br />

در ایران بمیرد.و چون می خواست زندگی<br />

کند در حرکت فرهنگی-علمی-سیاسی اش<br />

همواره شرایط ماندن و کارکردن را لحاظ<br />

می کرد نه شرایط کار کردن و رفتن.‏ در<br />

پرونده فرهنگی شهریاری به مجله ای برمی<br />

خوریم با بیش از بیست سال سابقه فعالیت.‏<br />

می توان بررسی کرد و نشان داد چه تعداد<br />

نویسنده برای اولین بار از مسیر این نشریه<br />

به جامعه فرهنگی ایران معرفی شده اند.یقین<br />

دارم تعداد آنها بسیار است.‏ چه بسیار افرادی<br />

که در سنین مختلف قلم زدن را در این مجله<br />

آموختند چه جوان و چه میانسال.مقاالت<br />

پرشمار و متعدد درج شده درباره جنبش<br />

های عصر حاضر نظیر جنبش ضد جهانی<br />

سازی،‏ جنبش ضد سیاست های نئولیبرالی و<br />

ریاضتی،‏ جنبش ضد سیطره شرکتی،‏ جنبش<br />

ضد جنگ ‏،جنبش کارگری و جنبش حفظ<br />

محیط زیست ‏،همه و همه نشانه ای است از<br />

هماهنگی ضربان این مجله با ضربان جهان.‏<br />

آقای سرکوهی ! شما ترجمه های ادبی و رمان<br />

های ترجمه شده توسط پرویز شهریاری را<br />

با ترجمه های شاملوی بزرگ مقایسه می<br />

کنید و سپس آن را نوعی شکست تعبیر می<br />

کنید.‏ بگذارید لحظه ای ماجرا را برعکس<br />

کنیم فکر می کنم ماجرا به دوره دانشجویی<br />

ام برمی گردد در مجله ای مصاحبه ای<br />

خواندم با احمد شاملو ‏.در آن مصاحبه شاملو<br />

از عشق وافرش در نوجوانی به نجوم و<br />

فضانوردی سخن به میان آورده بود حال<br />

تصور کن شاملو یک کتاب ولو کتاب کودک<br />

هم در مورد نجوم می نوشت یا ترجمه می<br />

کرد.‏ نهایت آن می شد بسیاری از مردم به<br />

خاطر شاملو آن کتاب را می خریدند و شاید<br />

افق جدیدی در برابر دیدگان فرزندانشان باز<br />

می شد.‏ به یاد داشته باشید که شهریاری قبل<br />

از هر چیز یک معلم بوده،معلم ریاضی.‏<br />

نفس این که یک معلم ریاضی و بعدها یک<br />

ریاضی دان و محقق تاریخ علم،‏ که از قضا<br />

از شخصیتی کاریزماتیک برخوردار است<br />

دست به ترجمه رمان پابرهنه ها بزند ‏،چه<br />

پیامی می تواند در بر داشته باشد؟ کنش<br />

فرهنگی نهفته در این عمل چیست؟ آیا به<br />

زعم شما فقط و فقط یک آزمون و خطا در<br />

ترجمه آثار ادبی بوده که به شکست انجامیده؟<br />

به نظر من ابدا این طور نیست ‏.شهریاری با<br />

اسطوره انسان متخصص و تعریف تنگ و<br />

محصور آن در نظام سرمایه داری درافتاد.‏<br />

خواست او انسانی بود که همه جانبه رشد<br />

کرده باشد و اعتقاد داشت تنها چنین انسانی<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

است که به چرخ دنده نظام سرمایه داری بدل نمی شود.‏ او عمال در پرونده مطبوعاتی اش<br />

نیز رشد چنین انسانی را مد نظر قرار داده بود و حتی در برنامه کاری روزانه اش سعی می<br />

کرد چنین تعبیری از انسان را در مورد خود اعمال کرده و متحقق کند.‏ پرویز شهریاری با<br />

کارنامه ای گرانبها در هشتاد و شش سالگی درگذشت.‏ انتظار زیادی است که بخواهیم هشتاد<br />

و شش ساله ها و سی ساله ها همدیگر را بفهمند.‏ او هشتاد و شش ساله گرانمایه ای بود که<br />

از دست رفت.یادش گرامی.‏<br />

پایان<br />

بررسی عوامل جغرافیای سیاسی در<br />

جنگ امپریالیستی علیه سوریه بخش<br />

اول و دوم<br />

مسائل عمومی<br />

نوشتۀ فیدا دکروب<br />

مرکز مطالعات جهانی سازی<br />

ترجمه توسط حمید محوی<br />

گاهنامۀ هنر و مبارزه<br />

روشنترین حقایق؟ دروغی است که به ما لذت می بخشد)‏‎۱‎‏(.‏<br />

خالف آن چه رسانه های امپریالیستی در چنته می پرورانند،‏ ‏]تصاویر دروغین رویدادهای<br />

سوریه[،‏ و آن چه که بی وقفه در هم می بافند،‏ ولی وقتی فصل به اصطالح ‏»بهار عرب«‏<br />

فرا می رسد،‏ به محض این که مورد بررسی نقادانه قرار گیرد،‏ تار و پود آن فورا از هم<br />

گسیخته و به ساخت و ساز تازه ای تبدیل می گردد.‏ در واقع،‏ چنین خوانش نقادانه ای را باید<br />

با بررسی منافع استراتژیک قدرت های امپریالیستی در خاورمیانه شروع کنیم،‏ و به طور<br />

مشخص یعنی از شکوفایی معطر ‏»بهار عرب«‏ که با دقت و حراست تمام،‏ در اتحاد مقدس<br />

عرب – و – آتالنتیک آبیاری شده،‏ تا فردای خروج یگان های ایاالت متحد ه از عراق در<br />

دسامبر . ۲۰۱۱


صفحه 171<br />

‎۱٫‎دو رویکرد در رابطه با جنگ علیه سوریه<br />

در صحنۀ رسانه های همگانی،‏ دو گفتمان<br />

متضاد در خوانش رویدادهای سوریه با<br />

یکدیگر رویارویی می کند : از یک سو،‏<br />

رسانه های عرب – و – آتالنتیک – که<br />

طبیعتا در پیوند با مراکز قدرت های<br />

امپریالیستی هستند،‏ و از سوی دیگر رسانه<br />

های آلترناتیو و مبارز.‏<br />

آن چه به طرح رسانه های عرب – و –<br />

آتالنتیک مربوط می شود،‏ کامال طبیعی<br />

است.‏ در این رسانه ها،‏ مقدما،‏ با تحریف<br />

داده های وقایع در محل شروع می کنند،‏<br />

تا رویدادها روی صحنه به شکل ‏»قطعاتی<br />

از حماسۀ بشر،‏ خشونت آمیز،‏ فروپاشی-‏<br />

عظیم«)‏‎۲‎‏(‏ جلوه کند،‏ نوعی نبرد حماسی<br />

بین نیروی خوبی و بدی،‏ سپس ابلیس نمائی<br />

‏»جبهۀ مخالف«‏ – در این جا دولت سوریه<br />

است که باید به چنین شکلی بازنمائی شود،‏ به<br />

طوری که در او نوعی ‏»شمشمودای«‏ )۳(،<br />

یا ‏»آستاروت«‏ ببینیم،‏ و سرانجام،‏ گروه<br />

های اسالمی مسلح را به شکل فرشتگان<br />

نجات می بینیم،‏ که به شکل کشیش هائی<br />

در حال تمرکز و عبادت هستند،‏ و شعاع<br />

نورانی در چهرۀ آنها نوید آزادی و عدالت و<br />

دموکراسی می دهد.‏<br />

روشن است که این موضوع انواع و اقسام<br />

ترفند های تحریف آمیزی را در بر می<br />

گیرد که برای برانگیختن احساسات توده<br />

های عظیم تماشاگرانی تدارک دیده شده که<br />

به اکران تلویزیونهایشان ‏»قفل شده اند«،‏ و<br />

شاهد پخش نمایشات شکوهمند و شاهکار<br />

تبلیغاتی عرب – و – آتالنتیک هستند.‏<br />

بر این اساس،‏ هر خواننده و یا بیننده ای که<br />

تنها به تبلیغات عرب-و-آتالنتیک،‏ و گفتمان<br />

مفلوک شورای ملی سوریه بسنده کند،‏ به<br />

اعتقاد ما،‏ ارزش های سیاسی کالهبردارانه<br />

ای را کسب می کند که تنها برای بیدار کردن<br />

قلب افراد و حتی قلب رحیم سلطالن مملوک<br />

مؤثر واقع خواهد شد که با ‏»انقالب«‏ سوریه<br />

احساس اتحادی گرم و مطبوع پیدا کند.‏<br />

ولی در مورد رویکرد خودمان در این جا،‏<br />

در رابطه با جنگ امپریالیستی علیه سوریه،‏<br />

که به مجموعه گفتمان آلترناتیو تعلق دارد،‏<br />

چنین است.‏<br />

اوال،‏ جنگ امپریالیستی علیه سوریه،‏ که با<br />

لباس انقالب های معطر به میدان آمده،‏ بر<br />

آن است که : ۱( تجزیه کردن کشوری که در<br />

فردای فروپاشی امپراتوری عثمانی در سال<br />

۱۹۱۸)۵(، بر اساس توافقات و عهد نامه<br />

های مختلف بین قدرت های استعماری پیش<br />

از این تجزیه و تقسیم شده بود.‏ ۲( و تشویق و<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

تحریک هر گروه مذهبی،‏ و قومی،‏ هر کوی<br />

و برزن،‏ با ترکیبات مخلوط سوری)‏‎۶‎‏(،‏ به<br />

اعالم تشکیل دولتی مستقل.‏<br />

هدف اوّ‏ ل نقطۀ مبدأ،‏ یا هدف واقعی به<br />

اصطالح ‏»انقالب«‏ سوریه را تشکیل می<br />

دهد،‏ و دوّ‏ می نقطۀ مقصد یا هدف واقعی<br />

چنین ‏»انقالبی«‏ است.‏<br />

با این وجود نباید فراموش کرد که با وجود<br />

تمام سر و صداهایی که مداحه گویان تبلیغات<br />

امپریالیستی به راه انداخته اند،‏ باید دانست<br />

که قدرت های استعماری هرگز از مداخله<br />

در امور کشورهای ‏»به پا خاسته«‏ کوتاهی<br />

نکرده اند،‏ و این جریان از آغاز تشکیل<br />

چنین دولت هائی طی قرن بیستم تا امروز<br />

دائمی بوده است.‏<br />

ثانیا،‏ آن چه که به شتاب رویدادها مربوط<br />

می شود که فورا به افزایش تهدیدات و<br />

خشونت ها علیه سوریه انجامید،‏ از دیدگاه ما<br />

نتیجۀ موج سونامی بود که توازن نیرو در<br />

خاورمیانه را بین دو جبهه طی دومین جنگ<br />

لبنان )۲۰۰۶( برهم زد،‏ دولت اسرائیل و<br />

حزب هللا،‏ و نتایج منفی شکست اسرائیل در<br />

این جنگ در رابطه با منافع و طرح توسعۀ<br />

امپراتوری ایاالت متحده در منطقه.‏<br />

در واقع،‏ شکست اسرائیل در سال ۲۰۰۶<br />

دولت اسرائیل به عنوان هم پیمان استراتژیک<br />

امپراتوری ایاالت متحده – و امارات و<br />

سلطان های عرب که فرمانبردار امپراتوری<br />

هستند را طبیعتا در شرایط حادی در مقابل<br />

باال آمدن ابرقدرت نوپای ایران قرار داد که<br />

هم پیمانان منطقه ای آن عراق،‏ سوریه،‏ لبنان<br />

و نوار غزه است.‏<br />

۲٫ نخستین شکست : عقب نشینی می ۲۰۰۰<br />

همه چیز چند ماه پس از شروع سومین<br />

هزاره،‏ در شب بیست و سومین روز ماه می<br />

۲۰۰۰ آغاز شد.‏<br />

در تاریکی چنین شب سیاهی بود که ارتش<br />

اسرائیل،‏ پس از بیست و دو سال اشغال،‏<br />

با شتاب از جنوب لبنان نیروهایش را<br />

بیرون کشید.‏ این عقب نشینی ‏»عملیات<br />

تنفس طوالنی«‏ نامیده شد.‏ سرنیزۀ فوالدین<br />

مقاومت لبنان،‏ حزب هللا،‏ جنبش اصول گرای<br />

شیعیان،‏ تسلط خود را در ‏»منطقۀ امنیتی«‏<br />

تحمیل کرد که توسط نیروهای اسرائیلی<br />

ایجاد شده بود.‏ این واقعه همچون زلزله در<br />

توازن نیروها در منطقه انعکاس پیدا کرد.‏<br />

ازد یدگاه لبنان،‏ این واقعه به مثابه پیروزی<br />

درخشان ‏»مقاومت«‏ تلقی شد،‏ که در آن<br />

حزب هللا نقش اصلی را به عهده داشت و از<br />

سال ۱۹۸۲ مبارزه ای سخت را علیه دولت<br />

اسرائیل هدایت می کرد.‏<br />

عالوه بر این،‏ ارتش اسرائیل که به عنوان<br />

‏»بهترین ارتش جهان«‏ شهرت دارد،‏ تحقیر<br />

شده،‏ بی هیچ قید و شرطی برای جلوگیری<br />

از تلفات انسانی،‏ جنوب لبنان را ترک کرد.‏<br />

و این نخستین باری بود که ارتش اسرائیل<br />

زیر فشار نظامی مجبور به ترک منطقه ای<br />

می شد.‏<br />

جنگ<br />

دومین : دوّ‏ م ‎۱٫۳٫‎شکست لبنان)‏‎۲۰۰۶‎‏(‏<br />

شش سال پس از این شکست نظامی و<br />

روحی،‏ روز ۱۲ ژوئیه ۲۰۰۶، در اطراف<br />

ساعت ۹ صبح،‏ مبارزان حزب هللا لبنان به<br />

یک زرهپوش اسرائیلی در خاک اسرائیل<br />

حمله کردند،‏ و دو سرباز اسرائیلی را در<br />

شلوغی های صبحگاهی به اسارت گرفتند<br />

و در دهکده های لبنانی ناپدید شدند.‏ یک<br />

ساعت بعد،‏ یک زرهپوش اسرائیلی دیگر<br />

نیز که برای جستجوی دو سربازشان از<br />

مرز عبور کرده بودند،‏ مورد حمله گرفت<br />

و نابود شد.‏ در نتیجه هشت سرباز اسرائیلی<br />

کشته و دو نفر به اسارت درآمدند،‏ و در<br />

جبهۀ حزب هللا نیز دو نفر کشته شدند.‏<br />

پیامد ها به گونه ای است که گویی دولت<br />

یهودی منتظر چنین واقعه ای بود.‏ با شتاب<br />

شگفت انگیزی که برای کشوری که غافلگیر<br />

شده بوده،‏ خیلی عجیب به نظر می رسد،‏<br />

لشگری از نیروی ذخیره را در مرز لبنان<br />

مستقر کرد.‏<br />

‏»اگر شما صهیونیست ها به لبنان حمله کنید،‏<br />

من برایتان سورپریزهائی تدارک دیده ام که<br />

سرنوشت جنگ و منطقه را تغییر خواهد<br />

داد.«‏ ‏)حسن نصرهللا(‏<br />

‎۱٫۱٫۳٫‎اهداف ارتش اسرائیل<br />

در مورد اهداف عملیات نظامی اسرائیل،‏<br />

دولت اسرائیل سه مورد را مشخص کرده<br />

بود : ۱( بازپس گیری سربازهایی که<br />

توسط حزب هللا ربوده شده بودند.‏ ۲(<br />

متوقف ساختن پرتاب راکت روی شهرهای<br />

اسرائیل.‏ ۳( مجبور ساختن دولت لبنان به<br />

پذیرش و کاربست قطعنامۀ سازمان ملل<br />

متحد در رابطه با خلع سالح حزب هللا و<br />

مستقر ساختن نیروهایش در طول نوار مرز<br />

شمالی کشور.‏<br />

به نام اصل ‏»منزوی سازی تآتر عملیات«،‏<br />

مسدود ساختن بنادر و فرودگاه ها،‏ قطع راه<br />

دمشق-بیروت،‏ بمباران پل ها و حمله به<br />

ذخائر سوخت،‏ از جمله اهداف تعیین شدۀ


http://www.youtube.com/watc<br />

7CRKiemj3IM&noredire=h?v<br />

1=ct<br />

صفحه 172<br />

برای ارتش اسرائیل بود.‏ ارتش اسرائیل بر<br />

آن بود تا از ارسال سربازان به اسارت درآمده<br />

اش به شمال لبنان یا ایران جلوگیری کند،‏ و<br />

فرار مبارزان حزب هللا به طرف شمال،‏ و<br />

ارسال سربازهای ذخیره و نیروهای کمکی<br />

به جنوب و تدارکات لوژیستیک حزب هللا را<br />

ناممکن سازد.‏<br />

چند ساعت بعد،‏ ارتش اسرائیل به چندین<br />

هدف در سرتا سر لبنان حمله کرد.‏ نیروی<br />

هوایی اسرائیل جاده،‏ پل،‏ مراکز برق،‏ تلفن<br />

و فرودگاه بیروت را بمباران کرد و موجب<br />

‏»بزرگترین خسارت طبیعی در مدیترانه«‏<br />

شد.‏<br />

سازمان ملل متحد پاسخ نظامی دولت یهودی<br />

را نامتناسب دانست،‏ ولی ایاالت متحده و<br />

انگلستان به پشتیبانی از اسرائیل ‏»حق دفاع<br />

از خود«‏ را برای این کشور مجاز دانستند.‏<br />

آن چه به گسترش نیروهای فعال ارتش<br />

اسرائیل در جنگ لبنان مربوط می شود،‏<br />

عبارت است از : هفتمین تیپ زرهی به<br />

فرماندهی سرهنگ اشل آسولین،‏ تیپ<br />

زرهی ۱۸۸، تیپ زرهی ۴۰۱ به فرماندهی<br />

سرهنگ موتی کیدور،‏ و تیپ هیا زرهی<br />

۴۳۴ و ۸۴۷ در مجموع با ۴۰۰ تانک<br />

تهاجمی.‏ عالوه بر این تیپ کارملی،‏ تیپ<br />

پیاده نظام گوالنی به فرماندهی سرهنگ<br />

تامیر یادا،‏ تیپ ۳۰۰ به فرماندهی شن<br />

لیونی،‏ تیپ ۶۰۹ الکساندرونی به فرماندهی<br />

سرهنگ شلومی کوهن و تیپ ۹۳۳ ناهال به<br />

فرماندهی سرهنگ میکی ادلشتاین.‏ و تیپ<br />

سی وپنجم چترباز،‏ به فرماندهی سرهنگ<br />

هاگائی موردکاهائی،‏ تیپ های ۲۲۶ و ۵۵۱<br />

در ذخیره)‏‎۷‎‏(.‏<br />

‎۲٫۱٫۳٫‎اهداف حزب هللا<br />

اهداف نظامی حزب هللا از همان نخستین<br />

روز جنگ مشخص بود : ۱( حفظ سربازهای<br />

اسیر ۲( ادامۀ شلیک رگبار کاتیوشا روی<br />

شهرها و شهرک های اسرائیلی،‏ ۳( متوقف<br />

ساختن پیش روی پیاده نظام و تیپ های<br />

زرهی اسرائیل در خاک لبنان،‏ و تخریب<br />

آنها در دره ها و راه های روستائی در<br />

مناطق مرزی.‏<br />

و جنگ آغاز شد !<br />

ابتدا،‏ نیروی هوائی اسرائیل)‏‎۸‎‏(‏ پل ها<br />

و راه ها و قرارگاه هائی را بمباران کرد<br />

که ارتباطات مرکز فرماندهی حزب هللا با<br />

مبارزان را تضمین می کرد.‏ سپس،‏ ارتش<br />

اسرائیل ۱۹۴۰۰ بمب،‏ ۲۲۰۰ موشک<br />

و ۱۲۳۰۰۰ گلوله توپ)‏‎۹‎‏(‏ پرتاپ کرد.‏<br />

سرانجام یگان ها باشتاب به آن سوی مرز<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

یورش بردند.‏<br />

در آن سوی مرز،‏ در دهکدۀ مارون الرأس،‏<br />

۴۵ مبارز حزب هللا موضع گرفته بودند.‏<br />

پس از یازده روز بمباران فشرده و سنگین<br />

هوائی،‏ سربازان اسرائیلی « به مرحمت<br />

آسمانی«‏ موفق شدند که در سرو صدای<br />

مرغ و خروس های آواره و بع بع گوسفندان<br />

پراکنده روی تپه های مشرف به دهکده های<br />

اطراف،‏ در خط دفاعی حزب هللا نفوذ کنند،‏ تا<br />

۴۵ مبارز حزب هللا را که در منطقه موضع<br />

گرفته بودند شکار کنند.‏ ارتش اسرائیل پس<br />

از نبردی طوالنی،‏ یک منطقۀ امنیتی به<br />

عمق یک کیلومتر در مرز لبنان ایجاد کرد.‏<br />

به این ترتیب در بیست و سومین روز ماه<br />

ژوئیه،‏ دهکدۀ مارون الرأس به دست ارتش<br />

اسرائیل افتاد،‏ و پیش روی تیپ های زرهی<br />

ارتش اسرائیل شهامت ماجراجوئی بیش از<br />

این را پیدا نکردند،‏ پیش روی آنها با مقاومت<br />

مبارزان حزب هللا به همین نقطه متوقف شد.‏<br />

‎۲٫۳٫‎ضد حملۀ حزب هللا : جنگ غافلگیرانه<br />

پاسخ حزب هللا نیز به همان اندازه سخت<br />

بود که تهاجم ارتش اسرائیل.‏ با این وجود،‏<br />

ساختار چریکی این گروه لبنانی تاکتیک<br />

متفاوتی را ضروری می ساخت و آن هم<br />

‏»جنگ غافلگیرانه«‏ بود،‏ که سید حسن<br />

نصرهللا در مقام رهبر سازمان اعالم کرده<br />

بود.‏<br />

‎۱٫۲٫۳٫‎نخستین حملۀ غافلگیرانه : حمله به<br />

ساعر ۵<br />

ناوچۀ کالس ساعر ۵، طول حدود ۸۵ متر<br />

و عرض حدود ۱۱ متر<br />

شب چهاردهمین روز ماه ژوئیه،‏ برای<br />

نخستین بار حزب هللا به شکل معنی داری<br />

واکنش نشان می دهد.‏ یک موشک ضد ناو،‏<br />

به کوروت کالس ساعر ۵ نیروی دریائی<br />

اسرائیل در حاشیۀ سواحل لبنان اصابت می<br />

کند.‏ چهار سرباز نیروی دریایی اسرائیل<br />

کشته می شوند.‏ تخریب کوروت نخستین<br />

‏»حملۀ غافلگیر کنندۀ«‏ حزب هللا بود.‏ حسن<br />

نصرهللا چند دقیقه پیش از عملیات،‏ شخصا<br />

از تلویزیون تخریب ناو اسرائیلی را اعالم<br />

می کند : ‏»سورپریزی که می خواهم به شما<br />

قول دهم هم اکنون آغاز شده است.‏ همین<br />

حاال،‏ در دریا،‏ در حاشیۀ سواحل بیروت،‏<br />

کشتی جنگی اسرائیلی که به زیر بناها،‏ و<br />

خانه های مردم ما و مردم ما حمله کرده<br />

بود،‏ ببینید چگونه به آتش کشیده می شود.‏<br />

کشتی غرق می شود و با آن ده ها سرباز<br />

صهیونیست اسرائیلی«.‏<br />

بعدا،‏ یک کشتی اطالعاتی راداری و<br />

جاسوسی که به شکل کشتی باری و خدمۀ<br />

مصری آرایش شده بود،‏ به نحو دیگری مورد<br />

اصابت موشک قرار گرفت و ۱۲ نفر کشته<br />

شدند.‏ پس از این ضربات شگفت انگیز،‏ در<br />

اسمان سیاه،‏ خیلی سیاه بیروت،‏ به دلیل قطع<br />

کامل برق،‏ آتش بازی به راه انداختند.‏ کمی<br />

بعد،‏ روز ۳۱ ژوئیه یک گشتی اسرائیلی در<br />

دریا،‏ کالس ساعر ۴ گویا توسط حزب هللا<br />

در ساحل ‏»صور«‏ مورد حمله قرار گرفت.‏<br />

ولی این مورد را ارتش اسرائیل تأیید نکرد.‏<br />

اهمیت این حمله از این جهت است که برای<br />

نخستین بار،‏ لبنان موفق به زدن یک ‏)یا دو(‏<br />

کشتی جنگی کوروت اسرائیلی می شود و آن<br />

را غرق می کند.‏<br />

در مورد تجهیزات به کار گرفته شده،‏<br />

موشک از نوع سی ۸۰۲ ساخت چین بوده<br />

است.‏<br />

موشک C-802<br />

این حمله در عین حال توازن نیروها را که<br />

مدت ها پیش بین لبنان و اسرائیل تثبیت شده<br />

بود،‏ دچار تحول ساخت.‏ در نتیجه ارتش<br />

اسرائیل تصمیم گرفت ناوچه ها و کوروت<br />

هایش را از آبهای لبنان خارج کند،‏ و نیروی<br />

دریائی اسرائیل از مسیر خارج شد.‏<br />

‎۲٫۲٫۳٫‎دومین سورپریز : حمله به هلیکوپتر<br />

آپاچ<br />

چند روز بعد،‏ بیست و چهارمین روز<br />

ماه ژوئیه،‏ حزب هللا سعی کرد با موشک<br />

هواپیماهای اسرائیلی را هدف بگیرد.‏ یک<br />

هلیکوپتر آپاچ آهاش-‏‎۶۴‎ در شمال اسرائیل<br />

سقوط کرد و دو نفر کشته شدند.‏<br />

آپاچ ‏»هوگ ایرکرافت ۶۴، در ارتفاع<br />

۶۴۰۰ متری با سرعت ۳۶۵ کیلومتر در<br />

ساعت پرواز می کند<br />

رادیو اسرائیل،‏ ‏»کول اسرائیل«‏ در مورد<br />

سقوط این هلیکوپتر اعالم کرد که وقتی به<br />

سوی لبنان در حرکت بوده به کابل الکتریکی<br />

برخورد کرده است.‏ چند روز پیش از این<br />

واقعه،‏ دو هلیکوپتر دیگر و یک شکاری اف<br />

۱۶ نیز به کابل الکتریکی برخورد کرده بود.‏<br />

بعدا،‏ سخن گوی نظامی اسرائیل اعالم کرد<br />

که ممکن است این تجهیزات توسط حزب هللا<br />

مورد حمله قرار گرفته باشد.‏<br />

با چنین حمالتی،‏ ارتش اسرائیل دومین


‏»نبرد غافلگیرانه ای«‏ را که سید حسن<br />

نصر هللا قول داده بود را تجربه کرد.‏<br />

با توجه به تهدید موشک های حزب هللا،‏<br />

شکاری های اسرائیلی باید از نردبان<br />

یعقوب)‏‎۱۰‎‏(‏ باال می رفتند و در ارتفاعات<br />

بلند پرواز می کردند.‏ در نتیجه،‏ فرماندهی<br />

مرکزی اسرائیل در ۲۹ ژوئیه تصمیم گرفت<br />

به حمالتش روی شهر مرزی بنت جبیل<br />

خاتمه دهد)‏‎۱۱‎‏(،‏ و بی آن که به تسخیر شهر<br />

نائل شده باشد،‏ نیروهایش را خارج کرد.‏ این<br />

عقب نشینی برای حزب هللا به مثابه شکست<br />

ارتش اسرائیل تعبیر شد.‏<br />

یک بار دیگر،‏ ارتش اسرائیل در دست یابی<br />

به سومین هدفش که پاکسازی جنوب لبنان<br />

از مبارزان حزب هللا و تخریب زیربنای<br />

نظامی آنان بود ناکام ماند.‏ مضافا بر این<br />

که،‏ برای نخستین بار از سال ۱۹۴۸، ارتش<br />

اسرائیل در وضعیتی قرار گرفته بود که پیش<br />

روی نیروهایش به شکل اجتناب ناپذیری<br />

به تخریب آنها می انجامید.‏ با این وجود،‏<br />

بمباران ها اسرائیلی ادامه یافت و موجب<br />

سفره های سیاه نفت در سواحل لبنان شد.‏<br />

۳٫۲٫۳٫ سومین سورپریز : رگبار کاتیوشا<br />

با وجود برتری انکار ناپذیر و حمالت<br />

سنگین نیروی هوائی اسرائیل،‏ شلیک رگبار<br />

راکت های کاتیوشا قطع نشد و دائما شهرها<br />

و شهرک های اسرائیل را طی ۳۳ روز<br />

جنگ هدف می گرفت و به قلب اسرائیل<br />

ضربه می زد.‏<br />

حزب هللا در مجموع بیش از ۶۰۰۰ موشک<br />

و راکت روی شهرها و مناطق شمالی<br />

اسرائیل پرتاب کرد.‏ شلیک ها روی حیفا<br />

متمرکز بودند)‏‎۱۲‎‏(،‏ به ویژه پاالیشگاه نفت<br />

و صنایع شیمی کشور.‏<br />

تمام شهرک های مناطق مرزی زیر رگبار<br />

راکت ها بودند و چندین شهر بزرگ در<br />

مرکز اسرائیل نیز مورد اصابت قرار<br />

گرفتند.‏ ولی تل آویو با وجود تمام تهدیدات<br />

بمباران نشد.‏<br />

عالوه بر کاتیوشا که به شکل عادی توسط<br />

حزب هللا به کاربرده می شد،‏ موشک های<br />

فجر‎۳‎ با برد ۴۵ کیلومتر را نیز به کار می<br />

برد و فجر ۵ با برد ۷۵ کیلومتر و زلزال با<br />

برد ۱۵۰ تا ۲۰۰ کیلومتر را نیز در اختیار<br />

داشت.‏ این موشک ها در ایران ساخته شده<br />

بودند.‏<br />

در اول ماه اوت،‏ ارتش اسرائیل متوجه شد،‏<br />

چند روزی است که تعداد شلیک ها روی<br />

مناطق اسرائیلی،‏ به طور متوسط به صد در<br />

روز کاهش پیدا کرده و از شدت حمالت<br />

حزب هللا نیز کاسته شده است.‏ به همین<br />

علت،‏ روز ۲ اوت نخست وزیر اسرائیل،‏<br />

اهود اولمرت اعالم کرد که تمام زیربنای<br />

حزب هللا کامال نابود شده است.‏ و اطمینان<br />

پیدا کرده بود که ‏»از هم اکنون چهرۀ<br />

خاورمیانه تحول خواهد یافت.«)‏‎۱۳‎‏(‏<br />

عالوه بر این،‏ اولمرت در شبکه های<br />

تلویزیونی تبریک می گفت که ‏»اسرائیل به<br />

اهداف خود در لبنان رسیده است،‏ و در آینده<br />

حزب هللا،‏ پیش از حمله به ما باید یک بار،‏<br />

دوبار و سه بار فکر کند…«)‏‎۱۴‎‏(.‏<br />

متأسفانه،‏ دیری نگذشت،‏ نه بیش از چند<br />

ساعت که باران راکت ها روی تیبریاد و<br />

حیفا آغاز شد.‏ مناطق دیگر مانند گالیله،‏ بیت<br />

شه آن و شمال کرانۀ باختری رود اردن زیر<br />

آتش قرار گرفتند)‏‎۱۵‎‏(.‏ از سوی دیگر،‏ در<br />

فردای تبریکات اولمرت،‏ حمالت حزب هللا<br />

با دویست شلیک در روز دوباره شروع شد،‏<br />

و حیفا و تمام شمال اسرائیل تا حاشیۀ کرانۀ<br />

باختری رود اردن تا عمق ۷۰ کیلومتر در<br />

فراسوی مرز لبنان طعمۀ آتش شد.‏ آن روز<br />

مرگبارترین روز برای دولت اسرائیل بود.‏<br />

شب آن روز،‏ حسن نصرهللا تل آویو را به<br />

بمباران تهدید کرد)‏‎۱۶‎‏(‏ : ‏»اگر پایتخت ما<br />

را بمباران کنید،‏ ما نیز پایتخت شما را با<br />

خشونت متقابل بمباران خواهیم کرد«)‏‎۱۷‎‏(.‏<br />

او در عین حال رئیس جمهور اسرائیل و<br />

ارتش او را متهم کرد که ابزاری بیش در<br />

دست رئیس جمهور آمریکا ژرژ دابلیو بوش<br />

نیست و مسئول اصلی حملۀ اسرائیل به لبنان<br />

است : ‏»به شما اطمینان می دهم که،‏ نتیجۀ<br />

جنگ هر چه باشد،‏ لبنان نه آمریکائی خواهد<br />

بود و نه اسرائیلی،‏ و هرگز تبدیل به پایگاه<br />

جدیدی در خاورمیانه برای ژرژ دابلیو بوش<br />

و کوندولیزا رایس تبدیل نخواهد شد.«)‏‎۱۸‎‏(.‏<br />

پس از این تهدید،‏ روز ۴ اوت،‏ راکت های<br />

از نوع خیبر ۱ توسط حزب هللا پرتاب شد،‏<br />

و برای نخستین بار شهر هادرا در ۷۵<br />

کیلومتری مرز لبنان و اسرائیل در ۴۰<br />

کیلومتری تل آویو مورد اصابت قرار گرفت.‏<br />

بر این اساس می توانیم بگوییم که ارتش<br />

اسرائیل در یکی دیگر از اهدافش،‏ یعنی<br />

متوقف ساختن شلیک کاتیوشا،‏ ناکام ماند،‏<br />

یعنی دومین هدف در عملیات نظامی در<br />

لبنان.‏<br />

‎۴٫۲٫۳٫‎چهارمین سورپریز : تخریب تانک<br />

مرکوا<br />

سی و یکمین روز جنگ در ژوئیۀ ۲۰۰۶<br />

روزی بود که سرنوشت جنگ علیه لبنان<br />

را رقم زد.‏ در چنین روزی بود که شکست<br />

تازه ای،‏ مطمئنا اسفناک ترین برای ارتش<br />

اسرائیل به وقوع پیوست.‏<br />

پس از محدودیت هائی که برای نیروی<br />

هوائی روی داد و از دور خارج شدن نیروی<br />

دریائی،‏ سرانجام نوبت نیروی زمینی فرا<br />

رسید که حزب هللا به دفع خطر آن پرداخت.‏<br />

از آن جائی که رگبار کاتیوشا و باران راکت<br />

روی شهرها و شهرک های اسرائیل ادامه<br />

یافته بود،‏ مرکز فرماندهی ارتش اسرائیل<br />

تصمیم گرفت که نبرد را با تانک های<br />

مشهور مرکوا به پیش ببرد.‏ یعنی تانک هائی<br />

که موجب افتخار صنایع نظامی اسرائیل<br />

بود.‏ در پشت تانک ها،‏ ۱۳۰۰۰۰ سرباز<br />

که از پیش در حاشیۀ مرز مستقر شده بودند،‏<br />

حرکت کردند.‏<br />

برای چنین طرحی،‏ ده ها تانک مرکوا از<br />

چهارمین نسل )۱۹( در خاک لبنان نفوذ<br />

کردند.‏<br />

هنوز یک کیلومتر در خاک لبنان نفوذ نکرده<br />

بودند که جهنم به مالقاتشان آمد،‏ ۱۵ تانک به<br />

گلولۀ آتش تبدیل شد.‏ میزان خسارات : ۱۸<br />

افسر و سرباز اسرائیلی کشته شدند.‏<br />

چند ساعت بعد،‏ ارتش اسرائیل مجددا دست<br />

به حمله زد،‏ و چهار تانک مستقیما هدف آتش<br />

قرار گرفتند.‏ این نبرد برای ارتش اسرائیل<br />

سخت ترین نبرد بود.‏ فردا برای سومین<br />

بار حمله کردند،‏ ولی تانک ها دوباره در<br />

سه کیلومتری مرز،‏ در دام مبارزان حزب<br />

هللا افتادند،‏ خسارات وارد آمده،‏ تنها در این<br />

روز بالغ بر ۳۹ تانک و بولدوزر بود که یا<br />

تخریب شدند و یا صدمه دیدند،‏ ۲۰ افسر و<br />

سرباز اسرائیلی کشته و تقریبا ۱۱۰ نفر نیز<br />

زخمی شدند.‏<br />

‏»اگر شما صهیونیست ها به لبنان حمله کنید،‏<br />

من برایتان سورپریزهائی<br />

تدارک دیده ام که سرنوشت جنگ و منطقه<br />

را تغییر خواهد داد.«‏ ‏)حسن نصرهللا(‏<br />

‎۱٫۴٫‎آغاز کابوس<br />

ارتش اسرائیل در سی وسومین روز جنگ<br />

پی برده بود که باید از راه آمده بازگردد،‏ بی<br />

آن که به هیچ یک از اهدافی که در نخستین<br />

روز اعالم کرده بود،‏ رسیده باشد،‏ که عبارت<br />

است از : ‎۱‎‏(باز پس گیری سربازهای ربوده<br />

شده توسط حزب هللا،‏ ‎۲‎‏(متوقف ساختن<br />

شلیک راکت به روی شهرهای اسرائیلی،‏ ۳(<br />

مجبور ساختن دولت لبنان به اجرای قطعنامۀ<br />

صفحه 173<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 174<br />

سازمان ملل متحد،‏ یعنی خلع سالح حزب<br />

هللا و گسترش نیروهایش روی نوار مرز<br />

شمالی.‏<br />

ولی برعکس،‏ حزب هللا موفق شد که به<br />

سه هدفی که از آغاز جنگ اعالم کرده بود<br />

برسد،‏ که عبارت است از : حفظ سربازهای<br />

اسیر شده،‏ ‎۲‎‏(ادامۀ پرتاب کاتیوشا روی<br />

شهرهای و شهرک های اسرائیلی،‏ ۳(<br />

جلوگیری از پیش رفت پیاده نظام و تیپ<br />

های زرهی و نفوذ در خاک لبنان،‏ و تخریب<br />

تجهیزات اسرائیل در مسیر راه ها و دره<br />

های مشرف به روستاهای مرزی.‏<br />

واکنش روانی مرکز فرماندهی ارتش<br />

اسرائیل در رابطه با چنین شکستی در آخرین<br />

روز جنگ،‏ ۱۴ اوت به شکل چند عملیات<br />

نظامی از نوع و نام کد ‏»انتقام کور«‏ تجلی<br />

یافت.‏ در همین روز،‏ تیروی هوائی اسرائیل<br />

به عنوان آخرین حربه محلۀ مسکونی دبیر<br />

اول حزب هللا،‏ حسن نصرهللا را بمباران<br />

کرد و ۸ ساختمان را ویران کرد و منج ربه<br />

کشته شدن ۶۰ غیر نظامی شد،‏ ولی نام دبیر<br />

اوّ‏ ل حزب هللا در فهرست قربانیان نبود.‏ در<br />

جنوب،‏ ارتش اسرائیل یک میلیون و نیم بمب<br />

خوشه ای پرتاب کرد.‏ تا شاید انتقام افتخار<br />

از دست رفتۀ ارتش از هم گسیخته اش را<br />

بازیابد.‏ مضافا بر این که،‏ برای نخستین<br />

بار از سال ۱۹۴۸)۲۰( ارتش اسرائیل در<br />

تسخیر سرزمین عرب ناکام مانده بود.‏<br />

‎۲٫۴٫‎ایرانیان در پشت در هستند!‏<br />

در مرکز فرماندهی ارتش اسرائیل،‏ پیغام به<br />

این شکل تعبیر شد که : حزب هللا به سالح<br />

های اولترا مدرن دسترسی دارد.‏ با این<br />

وجود،‏ در راهروها و اتاق های سرّی قدرت<br />

های عرب-آتالنتیک،‏ پیغام به نحو دیگری<br />

تعبیر شد : هانیبال پشت در است!)‏‎۲۱‎‏(‏<br />

‏»ایرانی ها پشت در ما هستند!«‏<br />

بر این اساس،‏ نخستین شاخه های آکاسیای<br />

‏»بهار عرب«‏ معطر و آبیاری شده توسط<br />

اتحاد مقدس عرب-آتالنتیک،‏ در رویاروئی<br />

با اوج گیری ابر قدرت تازه تأسیس،‏ در<br />

مخالفت با امپراتوری ایاالت متحده و هم<br />

پیمانانش،‏ در خاورمیانه یعنی ایران،‏ و گنبد<br />

شیعیان،‏ غنچه داد و شکوفا شد.‏<br />

بخش دوّ‏ م<br />

نظم قدیم در خاورمیانه<br />

مسائل عمومی<br />

بسیاری از نامالیمات در این جهان از ابهامات<br />

و سرپوش گذاشتن بر واقعیات منشأ گرفته<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

است)‏‎۱‎‏(.‏ کتاب روی کتاب،‏ مقاله روی مقاله<br />

منتشر می کنند،‏ و هر کدام را نیز چندین بار<br />

منتشر می کنند که مبادا از بد حادثه وسط راه<br />

طوالنی آن چه را که مدعی آن هستند،‏ یعنی<br />

‏»انقالب » سوریه گم شود،‏ و قهرمانانی<br />

که از یک سال و اندی پیش ‏»حاکم مستبد<br />

دمشق«‏ را در حرمسرای شکوهمندش به<br />

محاصره درآورده به فراموشی تاریخ سپرده<br />

شوند.‏ تحلیل مقدماتی،‏ تحلیل ثانوی،‏ تحلیل<br />

داخلی،‏ تحلیل تکمیلی و دیگر انواع تحلیل<br />

اساسی،‏ در هر لحظه،‏ در شمار بسیار منتشر<br />

می شود.‏<br />

دربارۀ هر یک از این تحلیل های کوچک و<br />

بزرگ،‏ گردانندگان تلویزیون دائما با اساتید<br />

علوم سیاسی،‏ متخصصان در امور سوریه،‏<br />

مدیران مراکز پژوهشی در امور خاورمیانه،‏<br />

شارالتان های شرق شناسی که پس از<br />

خواندن « تن تن و سیگارهای فرعون«‏ به<br />

متخصص امور ژئواستراتژی خاور نزدیک<br />

تبدیل شده اند مصاحبه برگزار می کنند و به<br />

روی اکران ها پر ببیننده می فرستند.‏<br />

تمام این سر و صداها و های و هوی<br />

ها،‏ آن چه را که در دهان دره ها،‏ و<br />

خرخرهای رادیو،‏ تلویزیون،‏ انترنت،‏ در<br />

سالن غذاخوری،‏ تمام این چیزهائی که می<br />

شنویم ‏»بحث پر اهمیت«،‏ مشخصا،‏ ‏»بهار<br />

عرب«‏ و به اصطالح ‏»انقالب«‏ سوریه را<br />

تشکیل می دهد.‏<br />

رسانه های نظم سنتی و رایج و حاکم بر حسب<br />

عادت هر بار که می خواهند تصویرپردازی<br />

های خاص و نوعی ی ‏»استبداد«‏ عرب را<br />

در مقابل ‏»دموکراسی دموکراتیک«‏ غرب<br />

قرارداد،‏ به ویژه به این نوع افراد دعوت<br />

می کنند،‏ که به ویژه دکتر در شمنیسم ‏)جادو<br />

پزشکی(‏ خاورنزدیک هستند.‏<br />

با این وجود این بار،‏ می بینیم که همین<br />

‏»دکترها«‏ که پیش از این همه به آنها<br />

مراجعه کرده بودند که از ‏»استبداد عرب«‏<br />

بگویند،‏ با شتاب خودشان را به جلوی<br />

دوربین های رسانه های نظم حاکم و دستگاه<br />

تبلیغاتی امپریالیستی می رسانند،‏ و این بار<br />

نه برای متهم کردن اعراب به ‏»تمایالت<br />

استبدادی«،‏ بلکه بر عکس،‏ برای تبریک<br />

و تهنیت گوئی ‏»بهار«‏ آنها،‏ که در گزافه<br />

گوئی های امپریالیسم به مثابه ‏»تحول<br />

نهائی«‏ و تحقق کلیت دموکراسی بورژوازی<br />

غربی است.»دست بزنید.‏ نمایشنامه به پایان<br />

رسید«)‏‎۲‎‏(‏<br />

دو محور متخاصم در خاور میانه<br />

با این وجود،‏ پشت این مهرورزی های<br />

رعد آسا بین رسانه های حاکم و ‏»انقالب<br />

عرب«،‏ گفتمان مکارانه ‏»بشر دوستانه«‏ و<br />

‏»آزادیخواه«‏ نهفته است که تماما به منافع<br />

استراتژیک امپریالیسم جهانی در خاورمیانه<br />

بازمی گردد.‏<br />

پس از شکست اسرائیل در دوّ‏ مین جنگ<br />

لبنان)‏‎۳‎‏(،‏ امپراتوری از خواب بیدار شد<br />

و واقعیت تلخ را مزه مزه کرد و دید که<br />

ایران در پشت درهای اسرائیل است و گنبد<br />

شیعه بین ایران از شرق تا لبنان در غرب،‏<br />

با عبور از عراق و سوریه ساخته و پرداخته<br />

شده است.‏ این محور مخالف امپراتوری در<br />

خاورمیانه،‏ در واقع،‏ شامل سه کشور است،‏<br />

ایران،‏ سوریه و لبنان ‏)می توانیم عراق یعنی<br />

دولت مالکی پس از خروج نیروهای ایاالت<br />

متحده را نیز اضافه کنیم(.‏<br />

دبیر کل سازمان حزب هللا،‏ حسن نصرهللا به<br />

روشنی این محور را با سه ‏»اندام واره«‏ آن<br />

تشریح کرد : شانه ‏)ایران(،‏ دست ‏)سوریه(‏<br />

و مشت ‏)لبنان()‏‎۴‎‏(.‏<br />

در مقابل این محور،‏ محور طرفداراران<br />

امپراتوری را می بینیم،‏ که اسرائیل،‏<br />

به عنوان سرنیزۀ امپریالیسم جهانی در<br />

خاورمیانه،‏ امارات و سلطان های شبهه<br />

جزیرۀ عربی،‏ مصر در جنوب)پیش از<br />

سرنگون شدن فرعون،‏ حسنی مبارک(،‏ و<br />

ترکیه در شمال.‏ در واقع،‏ محور امپراتوری<br />

در سال ۱۹۷۸ در پیوند با نظمی تشکیل شد<br />

که در کمپ دیوید)‏‎۵‎‏(‏ بنیانگذاری و جایگزین<br />

نظم دوران پس از جنگ دوم جهانی گردید.‏<br />

بر این اساس،‏ واقعا برای ما مشکل است که<br />

بتوانیم به گفتمان ‏»بشردوستانه«‏ در دعاوی<br />

تراژدی ‏»بهار عرب«‏ باور داشته باشیم،‏<br />

و رویدادهای جهان عرب را جدا از طرح<br />

توسعۀ امپراتوری در منطقه تعبیر کنیم.‏<br />

مشاهدات ما در چشم انداز سوریه نشان<br />

داده است که درک شورش مسلحانه در<br />

سوریه و قیام ناگهانی گروه های اسالمی<br />

سلفی مذهب در صحنۀ رویدادها از طریق<br />

گفتمان رسانه های حاکم در غرب و عرب<br />

های وابسته ممکن نیست،‏ و گفتمان شاعرانه<br />

و مفلوک شورای ملی سوریه نیز ما را به<br />

نتیجه نخواهد رساند.‏ درک رویدادها مستلزم<br />

بررسی موارد زیر است :<br />

‎۱‎‏(عناصر قومی-مذهبی چشم انداز داخلی<br />

سوریه.‏<br />

‎۲‎‏(شرایط تاریخی به وجود آمدن دولت های<br />

تازه تأسیس در خاورمیانه،‏ در فردای از هم<br />

پاشیدگی امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸<br />

.)۷(


صفحه 175<br />

‎۳‎‏(شکست امپراتوری ایاالت متحده پس از<br />

جنگ در افغانستان و در عراق.‏<br />

‎۴‎‏(شکست اسرائیل در دومین جنگ لبنان)‏‎۸‎‏(.‏<br />

بطور مشخص،‏ یعنی این که هر تحلیلی در<br />

خصوص رویدادهای خشونتبار در سوریه،‏<br />

باید بر اساس این چهار موضوع که در<br />

خطوط باال مطرح کردیم صورت پذیرد.‏<br />

عالوه بر این،‏ ما در پژوهش هایمان باید<br />

در جستجوی رویداد تاریخی معنی داری در<br />

تاریخ خاور میانه باشیم که روی حوادث اخیر<br />

سوریه تأثیر گذار بوده است.‏ زیرا حتی اگر<br />

ما به تمام رویدادهای ‏»بهار عرب«‏ آگاهی<br />

داشته باشیم،‏ برخی از پرسش ها هم چنان<br />

برای ما مطرح خواهد بود که بی جواب می<br />

ماند،‏ که عبارت است از :<br />

اوال،‏ چگونه این موضوع را توضیح دهیم<br />

که در زمانی مشخص از اعالم جنگ علیه<br />

تروریسم در سال ۲۰۱۱، تضاد غرب/اسالم<br />

به تشکیل ‏»جبهۀ مشترک«‏ نائل می آید و<br />

مدعی ‏»دفاع«‏ از دموکراسی و حقوق بشر<br />

در جهان عرب می شود،‏ یعنی ‏»جبهه ای«‏<br />

که،‏ پشت همان سنگر و زیر همان پرچم<br />

‏»آزادی،‏ دموکراسی،‏ عدالت«،‏ امپریالیسم<br />

ایاالت متحده،‏ استعمارگران نوین – و تمدید<br />

شدۀ – اروپائی ‏)نئو-کلونیالیسم(،‏ اسالم<br />

گرایان خلیفه گرای ترکیه،‏ و استبداد عرب<br />

ارتجاعی را گردهم می آورد و متشکل می<br />

سازد؟<br />

ثانیا،‏ چگونه این موضوع را باید بفهمیم که<br />

امارات و سلطان های عرب در خلیج ‏)مترجم<br />

: خلیج فارس(‏ از سوی ایران احساس خطر<br />

می کنند،‏ یعنی کشوری مسلمان،‏ و نه از<br />

سوی دولت اسرائیل که توسط امپریالیسم<br />

بریتانیا در فردای جنگ جهانی در قلب<br />

جهان عرب کار گذاشته شده است؟<br />

ثالثا،‏ چگونه این موضوع را توضیح دهیم که<br />

اسرائیل که به عنوان ‏»تنها دموکراسی«‏ در<br />

خاورمیانه تلقی می شود،‏ ناگهان به ضامن<br />

استراتژیک برای تداوم رژیم های سلطنتی<br />

مستبد و ارتجاعی شبهه جزیرۀ عرب تبدیل<br />

می شود؟<br />

رابعا،‏ چگونه این موضوع را توضیح دهیم<br />

که با وجود تمام تبلیغات امپریالیستی و<br />

تحریف خبری در رسانه ها علیه سوریه،‏<br />

می بینیم که اکثریت مردم سوریه پیوسته از<br />

رئیس جمهور بشار االسد پشتیبانی می کنند،‏<br />

و اکثریت مردم لبنان و عراق نیز از بشار<br />

االسد حمایت می کنند؟ بی آن که مردم ایران<br />

را در این معادله به حساب آورده باشیم.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

خامسا،‏ چگ.نه این موضوع را توضیح<br />

دهیم که اقلیت های مسیحی در شرق،‏ که<br />

غالبا با ‏»غرب مسیحی«‏ انطباق هویتی<br />

دارند از سوی ‏»دموکراسی دموکراتیک«‏<br />

همین غرب احساس نا امنی می کنند،‏ و «<br />

استبداد«‏ رئیس جمهور سوریه بشار االسد را<br />

به ‏»آزادی«‏ وعده داه شده توسط امپریالیسم<br />

جهانی ترجیح می دهند؟<br />

روشن است که همواره شمار و سرشت<br />

عناصر تعیین کنندۀ هر رویداد خاصی بی<br />

نهایت است،‏ و در هر شیئی که در نظر<br />

بگیریم هیچ نوع شاخصی که بتواند بخشی<br />

از آن را به عنوان تنها عنصر تعیین کننده<br />

نشان دهد،‏ وجود ندارد،‏ با این وجود،‏ نمی<br />

توانیم تنها به این علت که دالیل بی شمار و<br />

بی نهایت هستند،‏ تسلیم ‏»ابهامات و سرپوش<br />

گذاشتن بر واقعیات«‏ و تبلیغات امپریالیستی<br />

شویم.‏ بر عکس،‏ کار تحلیلی ما مستلزم دسته<br />

بندی کردن دالیل بی شمار در گروه های<br />

مختلف و مشخص و محدود است.‏ در این<br />

جا ما تحلیل خودمان را به دو دسته از دالیل<br />

محدود می کنیم : ‎۱‎‏(عناصر قوی – مذهبی<br />

در چشم انداز سوریه،‏ یا مخلوط فرهنگی<br />

سوریه،‏ و ‎۲‎‏(عینیت بخشیدن به سیاستی که<br />

بر اساس همین مخلوط به ایجاد دولت های<br />

تازه تأسیس در فردای فروپاشی امپراتوری<br />

عثمانی در سال ۱۹۱۸، بر اساس شرایط<br />

تاریخی مشخص،‏ دامن زد.‏<br />

از نظم قدیم خاورمیانه<br />

پیش ار هر موضوعی می دانیم که جهان<br />

عرب در حال حاضر از یک دوران بازسازی<br />

بنیادی از دیدگاه نقشۀ جغرافیائی،‏ مرزهای<br />

بیرونی و درونی،‏ اسامی کشورهای عرب و<br />

چگونگی خاص طبیعی آنها عبور می کند.‏<br />

در واقع این دومین بازی سازی طی یک<br />

قرن گذشته است.‏ از آن جائی که نخستین<br />

بازسازی در فردای جنگ جهانی و فروپاشی<br />

امپراتوری عثمانی در سال ۱۹۱۸ با مداخلۀ<br />

امپریالیسم فرانسه و انگلیس تحقق پذیرفت،‏<br />

در نتیجه بین نخستین بازسازی )۱۹۱۸(<br />

و دومین بازسازی)‏‎۲۰۱۱‎‏(،‏ با دو تغییر<br />

روبرو می شویم :<br />

اوال،‏ بازسازی پس از جنگ دوم جهانی که<br />

از سال های ۵۰ و ۶۰ به اجرا گذاشته شد.‏<br />

این بازسازی موجب دو رویداد مهم شد :<br />

‎۱‎‏(سقوط رژیم های سلطنتی که توسط<br />

امپریالیسم فرانسه و بریتانیا در فردای جنگ<br />

جهانی ایجاد شده بود،‏ مانند رژیم سلطنتی<br />

شاه ادریس در لیبی)‏‎۱۹۵۱-۱۹۶۹‎‏(،‏ دستگاه<br />

سلطنتی مصر)‏‎۱۹۲۲-۱۹۵۳()۹‎‏(،‏ رژیم<br />

سلطنتی عراق)‏‎۱۰‎‏(‏ )۱۹۲۱-۱۹۵۸(، رژیم<br />

سلطنتی یمن)‏‎۱۱‎‏(‏ )۱۹۱۸-۱۹۶۲(.<br />

‎۲‎‏(استقالل استعمارات فرانسه و بریتانیا در<br />

آفریقای شمالی و خاور نزدیک.‏<br />

ثانیا،‏ بازسازی بر اساس نظم کمپ دیوید که<br />

در سال ۱۹۷۸ و پس از جنگ ‏»مسخرۀ«‏<br />

اکتبر ۱۹۷۳ ‏)یا جنگ یوم کیپور(‏ به<br />

وقوع پیوست.‏ طی دومین بازسازی،‏ خیل<br />

دیکتاتورها و رژیم های سلطنتی خونبار با<br />

مداخالت امپریالیسم جهانی)‏‎۱۲‎‏(‏ پشتیبانی<br />

و تحمیل شد.‏<br />

طی سه دهه،‏ هیوالهایی مانند مبارک،‏<br />

صدام،‏ امیران و سالطین شبهه جزیرۀ عرب<br />

از مرحمت های امپراتوری ایاالت متحده<br />

و هم پیمانان اروپائی اش بهره مند بودند.‏<br />

از یک سو،‏ این وضعیت راکد اسرائیل را<br />

به مرکز مناسبات منطقه ای تبدیل کرد،‏<br />

و از سوی دیگر اجازه داد که مستبدان و<br />

هیوالهای عربی که به فرمان ایاالت متحده<br />

بودند مردم را به زیر سلطۀ ظالمانۀ خود<br />

بکشند،‏ رژیم وحشت را بر آنها حاکم کنند،‏<br />

شکنجه کنند،‏ تحت فشار بگذارند و قتل عام<br />

به راه بیاندازند.‏ در این جا صدام حسین<br />

را به عنوان مثال یادآور شویم که جنگ<br />

وحشیانه ای را علیه مردم ایران )۱۹۸۸-<br />

۱۹۷۹( به راه انداخت و یک میلیون و نیم<br />

آدم را یا کشت و یا معلول ساخت)‏‎۱۳‎‏(.‏<br />

مبارک،‏ فرعون مصر،‏ پسر رامسس ۲ که<br />

بر مصر فرمانروایی کرد و طی سی سال به<br />

مردم گرسنگی داد،‏ که هیچ فرعونی تا کنون<br />

هرگز به چنین کاری دست نزده بود.‏<br />

عهد نامۀ سایکس-پیکو)‏‎۱۹۱۶‎‏(‏<br />

De l’accord Sykes-Picot<br />

به همان شکلی که نقشۀ جغرافیایی خاورمیانه<br />

نشان می دهد،‏ مرز کشورهای کنونی،‏ در<br />

بهبهۀ جنگ جهانی اوّ‏ ل ترسیم شده است<br />

)۱۹۱۴-۱۹۱۸(. مرزبندی های فعلی به<br />

طور کامال مشخص بر اساس تقسیمات<br />

استعماری،‏ و حاصل چندین عهدنامه و<br />

قرارداد تحمیل شده توسط فرانسه و انگلیس،‏<br />

دو قدرت بزرگ استعماری آن دوران بوده<br />

است.‏ در این جا می توانیم به برخی از این<br />

عهدنامه ها و قراردادها را یادآور شویم :<br />

عهدنامۀ سایکس-پیکو)‏‎۱۹۱۶‎‏(،‏ اعالمیۀ<br />

بالفور)‏‎۱۹۱۷‎‏(،‏ کنفرانس صلح)‏‎۱۹۱۹‎‏(،‏<br />

قرارداد سور)‏‎۱۹۲۰‎‏(‏ و قرارداد<br />

لوزان)‏‎۱۹۲۳‎‏(.‏ نتیجۀ این کاغذ پراکنی ها<br />

چنین شد که فرانسوی ها و بریتانیائی ها<br />

مرزهای بیرونی و درونی مناطق عرب<br />

در امپراتوری عثمانی را بر اساس منافع<br />

استعماری خودشان دوباره ترسیم کردند.‏<br />

کامال روشن است که تقسیم بندی ها بر


صفحه 176<br />

اساس منافع ملت های مفتوح انجام نگرفته<br />

بوده است.‏<br />

نخستین عهدنامه بین قدرت های استعماری،‏<br />

در مورد مناطق عرب در امپراتوری<br />

عثمانی،‏ سایکس-پیکو در سال ۱۹۱۶ بود.‏<br />

قدرت های بزرگ در حال جنگ بودند.‏<br />

هزینۀ چنین جنگی به میلیون ها کشته و<br />

معلول در سنگرهای جنگی رسیده بود تا<br />

مشخص شود که سهم هر یک از دزدان مالی<br />

از سرزمین های مستعمره کدام است و هر<br />

طبیعتا یک سعی می کرد سهم بیشتری را<br />

به خودش اختصاص دهد.‏<br />

با این وجود،‏ به دور از بمباران سنگین<br />

توپخانه،‏ در دانینگ استریت در لندن،‏ دو<br />

قدرت بزرگ استعماری،‏ فرانسه و بریتانیا<br />

خودشان را برای قصابی کردن و کندن<br />

پوست ‏»انسان بیمار اروپا«‏ آماده می<br />

کردند.‏ برای این دو قدرت بزرگ،‏ سقوط<br />

امپراتوری عثمانی موضوعی بود که تنها به<br />

زمان بستگی داشت.‏<br />

پس از چند ماه نامه نگاری و کارهای مقدماتی<br />

بین پل کامبون سفیر فرانسه در لندن،‏ و سر<br />

ادوارد گری وزیر امور خارجۀ،‏ معاهدۀ<br />

سایکس-پیکو بین فرانسه و بریتانیا،‏ بین سر<br />

مارک سایکس و فرانسوا ژرژ-‏ پیکو،‏ در ۱۶<br />

می ۱۹۱۶ تأیید شد.‏ این معاهده تقسیم منطقۀ<br />

بین النهرین را در چشم انداز قرار می داد،‏<br />

و به طور مشخص تر،‏ مناطق بین دریای<br />

سیاه،‏ دریای مدیترانه،‏ دریای سرخ،‏ اقیانوس<br />

هند و دریای کاسپین)دریای مازندران(‏ که به<br />

امپراتوری عثمانی تعلق داشت.‏<br />

عالوه بر این،‏ روسیۀ تزاری و ایتالیا در<br />

مذاکرات شرکت کردند و موافقت خود را<br />

نیز اعالم کردند،‏ که تا ژانویه سال ۱۹۱۸<br />

سرّی باقی ماند،‏ تا وقتی که دولت تازه<br />

تأسیس بلشویک آن را به اطالع دولت<br />

باب عالی ‏)عثمانی(‏ رساند،‏ که هنوز حاکم<br />

سرزمین های مربوطه بود.‏<br />

بر اساس معاهدۀ سایکس-پیکو،‏ سرزمین<br />

شام ‏)منطقه ای که اسرائیل،‏ فلسطین سوریه،‏<br />

اردن،‏ لبنان را در بر می گیرد و بخشی از<br />

عراق را نیز بعضا جزء آن دانسته اند(‏ و<br />

بین النهرین،‏ یعنی سوریۀ طبیعی )۱۴( به<br />

پنج منطقه تقسیم خواهد شد :<br />

‎۱٫‎منطقۀ فرانسوی،‏ تحت نظارت اداری<br />

مستقیم،‏ متشکل از لبنان فعلی و کیلیکیه ‏)به<br />

زبان ترکی استانبولی ‏»کیلیکیا«‏ منطقه ای<br />

است در جنوب شرقی آناتولی.‏ این سرزمین<br />

را ‏»ارمنستان کوچک«‏ نیز نامیده اند(‏<br />

‎۲٫‎منطقۀ عرب ‏»آ«،‏ زیر نفوذ فرانسه که<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شامل شمال سوریۀ فعلی و منطقۀ موصل<br />

‏)شمال کشور عراق و مرکز استان نینوا(‏<br />

‎۳٫‎منطقۀ بریتانیائی،‏ تحت نظارت مستقیم<br />

متشکل از کویت فعلی و بین النهرین.‏<br />

‎۴٫‎منطقۀ عرب ‏»ب«،‏ تحت نفوذ بریتانیا<br />

که شامل جنوب سوریۀ فعلی،‏ اردن فعلی و<br />

فلسطین آیندۀ تحت قیومیت است.‏<br />

‎۵٫‎منطقۀ تحت نظارت رسمی بین المللی<br />

شامل سنت ژاندارک،‏ حیفا و اورشلیم می<br />

شود.‏ بریتانیا کنترل دروازه های حیفا و<br />

سنت ژاندارک را به دست می آورد)‏‎۱۵‎‏(.‏<br />

مخالفت ایاالت متحده با عهدنامۀ سایکس-‏<br />

پیکو<br />

در سطح دیگر،‏ ایاالت متحده که در<br />

آغاز قرن بیستم خود را به عنوان نیروی<br />

‏»آزادیبخش«‏ نشان می داد،‏ برای شرکت<br />

در مذاکرات سایکس-پیکو هیج نماینده ای<br />

گسیل نکرد،‏ و رئیس جمهور توماس وودرو<br />

ویلسون روی حق تعیین سرنوشت برای<br />

ملت ها پافشاری می کرد.‏ در نتیجه،‏ روز<br />

۸ ژانویه ۱۹۱۸ در مقابل کنگرۀ آمریکا<br />

چهارده نکته را یادآور شد که می بایستی<br />

به حل مسائل پس از جنگ یاری رساند.‏ در<br />

منطق این چهارده نکته،‏ پیشنهاد برای ارسال<br />

یک هیئت تحقیقاتی در سوریه مطرح شده<br />

بود.‏ در این چهارده مورد ویلسون موضع<br />

گیری خودش را در رابطه با تقسیم اراضی<br />

امپراتوری عثمانی مطرح می کند :<br />

مناطق ترک که تحت تصرف امپراتوری<br />

عثمانی فعلی می باشد،‏ باید حاکمیت و امنیت<br />

آنها تضمین گردد،‏ ولی برای ملت های دیگر<br />

که زیر سلطۀ ترک به سر می برند،‏ امنیت<br />

جانی و امکان رشد مستقل آنها باید تضمین<br />

گردد،‏ در مورد تنگۀ داردانل باید دائما باز<br />

باشد و عبور و مرور کشتی ها و تجارت<br />

تمام ملل جهان تحت نظارت بین المللی<br />

قرارگیرد)‏‎۱۶‎‏(.‏<br />

در واقع،‏ اصول ویلسون اشغال مناطق<br />

عرب امپراتوری عثمانی را توسط فرانسه<br />

و بریتانیا کامال نفی نکرد،‏ بلکه کامال بر<br />

عکس برای آن وجهۀ قانونی قائل شد.‏<br />

در اصول قید شده توسط ویلسون تنها<br />

حاکمیت مناطق ترک امپراتوری عثمانی باز<br />

شناسی شده بود،‏ ولی در مورد مناطق او<br />

تنها ‏»امنیت جانی و امکان رشد مستقل«‏<br />

را تضمین می کند،‏ بی آن که واقعا آن را<br />

تأمین کند.‏ چنین امری به این معنا باید تلقی<br />

شود،‏ که دیدگاه های ویلسون سوریه را به<br />

عنوان کشوری که بتواند دربارۀ حال و آیندۀ<br />

خود تصمیم بگیرد باز شناسی نمی کند،‏ و<br />

در نتیجه برای دستیابی به استقالل باید تحت<br />

قیومیت استعماری به سر برد.‏<br />

گفتمان ‏»آزادیخواهانۀ«‏ ویلسون از دیدگاه<br />

محتوا و نه از دیدگاه شکل،‏ با بیانیه ای که<br />

توسط قدرت های استعمارگر در کنفرانس<br />

برلن در سال ۱۸۸۴ برای تقسیم آفریقا<br />

)۱۷( صادر کرده بودند،‏ تفاوتی نداشت.‏<br />

اگر کنفرانس برلن )۱۸۸۴( گفتمان ‏»تمدن<br />

ساز«‏ را برای توجیه چپاول آفریقا)‏‎۱۸‎‏(‏ به<br />

تصویب رساند،‏ کنفرانس صلح )۱۹۱۹(<br />

گفتمان ‏»آزادیخواهانه«‏ را برای حل و فصل<br />

مشکالت چپاول خاورمیانه به کار بست.‏<br />

در عین حال گفتمان ‏»دموکراسی خواه«‏<br />

امپراتوری ایاالت متحده در شب پیش از<br />

تهاجم به عراق در سال ۲۰۰۳ را به یاد<br />

بیاوریم.‏<br />

بر خالف آن چه کنفرانس صلح تبلیغ می<br />

کرد،‏ سوری ها )۱۹( کامال مصمم بودند که<br />

استقاللشان را بی آن که تحت قیومیت قدرت<br />

های استعماری باشند به دست آورند.‏<br />

این موضوع از قرن نوزدهم با حضور<br />

احزاب سیاسی بزرگ،‏ جریان ها،‏ سازمان<br />

ها،‏ کلوب ها،‏ روزنامه ها،‏ چاپخانه ها و<br />

انتشاراتی که هدف اصلی آنها تحقق بخشیدن<br />

به استقالل مناطق عرب امپراتوری عثمانی<br />

بود توجیه پذیر است.‏ در واقع،‏ حقیقت ندارد<br />

که ترک های شکست خورده در جنگ<br />

بزرگ،‏ زمین پر خار و خسی برجا گذاشتند<br />

که مشتی مردم بدوی در آن زندگی می<br />

کردند،‏ و تمام آن مطالبی که استعمارگران<br />

معموال دوست دارند در گزارشاتشان تعریف<br />

کنند،‏ بلکه کامال بر عکس،‏ شهرهای عرب<br />

در امپراتوری عثمانی از دیدگاه شهر سازی<br />

عصر خود در سطح بسیار پیش رفته ای<br />

بود.‏<br />

مطمئنا،‏ موضع گیری ایاالت متحده در<br />

رابطه با طرح های تقسیم شرق،‏ در شب<br />

پیش از کنفرانس صلح ۱۹۱۹، به دلیل<br />

سرشت ‏»آزادیخواهانۀ«‏ ایاالت متحده نبود،‏<br />

بلکه با توجه به توازن نیروها بین دو قدرت<br />

استعماری کهنه کار،‏ در شرایطی که در حال<br />

شکست خوردن در جنگ در اروپا بودند،‏<br />

فرانسه و انگلیس از یک سو،‏ و قدرت<br />

امپریالیستی بالنده از سوی دیگر،‏ در سال<br />

۱۹۱۷، ایاالت متحده به یاری شان شتافته<br />

بود.‏<br />

به عبارت دیگر،‏ ایاالت متحده در آن دوران<br />

می خواست بلندپروازی های استعماری<br />

فرانسه و بریتانیا را تخفیف دهد،‏ که در پی<br />

مبدل ساختن خاورمیانه بر اساس الگوی


Jacob fuyant son frère Ésaü,<br />

représentant une échelle montant<br />

vers le ciel. Cet épisode<br />

est décrit dans le Livre de la<br />

.)19-28:11( Genèse<br />

صفحه 177<br />

آفریقا بودند.‏<br />

عالوه بر این،‏ منافع ایاالت متحده ایجاب می<br />

کرد که مناطق عرب در امپراتوری عثمانی<br />

در اشغال کامل قرار نگیرد و به مستعمرۀ<br />

کامل،‏ مشابه آن چه در آفریقا رواج داشت،‏<br />

تبدیل نگردد،‏ بلکه در اشغال غیر مستقیم و<br />

تحت نظارت جامعۀ بین الملل قرارگیرد.‏<br />

بر اساس چنین خواستی با کنار زدن<br />

امپریالیسم بریتانیا و فرانسه،‏ و جلوه گاه<br />

هایش،‏ نظام حقوقی تازه ای به تدریج<br />

جایگزین شد.‏ جامعۀ بین الملل در چهارچوب<br />

هیئتی به آرای مردم مراجعه کردند.‏ کمیسیون<br />

تحقیقاتی کینگ-کرین در سال ۱۹۱۹ به<br />

فلسطین،‏ لبنان،‏ سوریه و به کیلیکیه فرستاده<br />

شد،‏ تا دربارۀ خواست مردم این مناطق<br />

در مورد آیندۀ خودشان تحقیق کند.‏ بریتانیا<br />

نیز در عراق بین دسامبر ۱۹۱۸ و ژانویه<br />

۱۹۱۹ هیئتی برای تحقیق دربارۀ آرای<br />

عمومی مردم به راه انداخت.‏<br />

فرانسوی ها و بریتانیائی که در تصرف<br />

دمشق در سال ۱۹۱۸ شرکت داشتند،‏ احساس<br />

کردند که تسلط بر اوضاع از دستشان خارج<br />

شده است،‏ در نتیجه از کمیسیون خارج شدند<br />

و باشتاب تقسیم بندی هائی را که در معاهدۀ<br />

سایکس-پیکو مطرح کرده بودند،‏ به اجرا<br />

گذاشتند.‏ سال بعد،‏ نیروهای بریتانیائی از<br />

منطقه ای که به فرانسه تعلق داشت بیرون<br />

آمدند و نیروهای فرانسوی کنترل را به دست<br />

گرفتند.‏<br />

در نبود توانائی برای مقابله با خواست قدرت<br />

های استعماری،‏ جامعۀ بین الملل در سال<br />

۱۹۲۰ قیومیت مناطق عرب امپراتوری<br />

عثمانی را واگذار کرد.‏ این مناطق می بایستی<br />

خیلی سریع،‏ دست کم بر اساس قرارداد در<br />

دو منطقه به استقالل دست یابند.‏ با این وجود<br />

ملی گرایان سوریه،‏ که از پایان قرن نوردهم<br />

سازماندهی کرده بودند،‏ به امید ایجاد سوریه<br />

مستقل به انضمام لبنان و فلسطین،‏ تفویض<br />

قدرت را نپذیرفتند و با آن مخالفت کردند.‏<br />

در مارس ۱۹۲۰، کنگرۀ ملی سوریه،‏ که<br />

در ۱۹۱۹ انتخاب شده بود،‏ حق قیومیت<br />

فرانسه را رد کرد و به شکل یک جانبه<br />

اعالم استقالل کرد.‏ با این وجود،‏ در آوریل<br />

۱۹۲۰، کنفرانس ‏»سان رمو«‏ معاهدات<br />

سایکس-پیکو را تأیید کرد،‏ و مداخلۀ نظامی<br />

فرانسه را قانونی دانست.‏<br />

در نتیجه،‏ یگان های ژنرال گورو طی ماه<br />

ژوئیه وارد دمشق شد،‏ و به شکل خشونت<br />

باری استقالل سوریه را درهم شکست.‏<br />

هزاران ملی گرای سوری توسط قدرت<br />

اشغالگر فرانسه اعدام شدند.‏ ‏»طرح بزرگ<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

عرب«‏ پیرامون دمشق برای اتحاد مناطق<br />

عربی که پیش از این به امپراتوری عثمانی<br />

تعلق داشت،‏ از هم فروپاشید.‏ در حالی که<br />

نسبت به ترک ها خصومت می ورزیدند،‏<br />

خیلی به سرعت احساس ضد فرانسوی نیز<br />

بین مردم سوریه افزایش یافت .<br />

بر این اساس،‏ با تجزیۀ سوریۀ طبیعی،‏<br />

دولت های تازه ای به وجود آمد که پیش از<br />

اشغال فرانسوی ها و بریتانیائی ها هرگز<br />

وجود نداشت : عراق،‏ اردن،‏ کویت،‏ لبنان،‏<br />

فلسطین،‏ سوریه،‏ و به همین ترتیب دو کشور<br />

دیگر که زیاد دوام نیاورد،‏ به دلیل مخالفت<br />

تمام عیار مردم سوریه،‏ این مخالفت به<br />

انقالب سوریه ۱۹۲۵-۱۹۲۷ انجامید – دو<br />

کشور مذکور دولت دروز و دولت علوی<br />

است.‏<br />

Fida Dakroub, Ph.D<br />

پی نوشت بخش اول :<br />

۱( به نقل از آلفونس کار.‏ ۲۴ نوامبر<br />

۱۸۰۸ در پاریس به دنیا آمد و ۳۰ سپتامبر<br />

۱۸۹۰ در سن رافائل چشم از جهان فروبست.‏<br />

روزنامه نگار و رمان نویس فرانسوی.‏<br />

‎۲٫‎ویکتور هوگو،‏ افسانۀ قرون<br />

۳٫ شمشودای یا اسموده نام دیوی در انجیل<br />

است که به نام های متعددی نامیده شده<br />

۴٫ آستاروت دیوی است،‏ قدرتمند و خزانه<br />

دار جهنم است<br />

http://www.legrandsoir.info/ ]۵[<br />

critique-du-discours-de-la-<br />

…revol<br />

http://www.legrandsoir.info/ ]6[<br />

critique-du-discours-de-la-<br />

…revol<br />

http://zahal.wordpress. ]7[<br />

ordre-de-ba-/24/07/2008/com<br />

…-taille-des<br />

‎8‎‏.نیروی هوا-فضای اسرائیل یکی از<br />

ترکیبات نیروی دفاعی اسرائیل است،‏ و<br />

شامل ۷۱۰ هواپیما و ۱۸۱ هلیکوپتر ، و<br />

در عین حال پهپاد،‏ ماهواره و موشک های<br />

بالیستیک می باشد.‏<br />

‎10‎‏(نردبان یعقوب ‏)در انجیل،‏ فصل آفرینش<br />

)۱۱-۱۹: ۲۸( یعقوب خواب می بیند که<br />

برای فرار از برادرش ایزائی از نردبانی<br />

باال می رود که سر به سر آسمان دارد.‏<br />

داستان این نردبان،‏ از دیدگاه نمادینهف به<br />

معنای مسیح به عنوان میانجی گر آسمان و<br />

زمین است،‏ در باالی نردبان خدا حضور<br />

دارد.‏ فرشته ها دائما از این نردبان باال و<br />

پائین می روند.‏<br />

‎۱۱‎‏(جمعیت بنت جبیل ۳۰۰۰۰ نفر تخمین<br />

زده شده است.‏ اسرائیل این شهر را در سال<br />

۱۹۸۲ اشغال کرد و در سال ۲۰۰۰ یگان<br />

هایش را از آن جا بیرون کشید.‏ اسرائیل این<br />

شهر را ‏»مرکز حزب هللا«‏ تلقی می کند.‏<br />

این شهر به دلیل حملۀ ارتش اسرائیل شهرت<br />

یافت.‏ طی جنگ ژوئیه ۲۰۰۶، نبرد جانانه<br />

ای در اطراف و در داخل این شهر به وقوع<br />

پیوست،‏ در نتیجه پنجاه و یکمین تیپ ویژۀ<br />

گوالنی از ارتش اسرائیل با مقاومت غیر<br />

قابل منتظره ای روبرو شد و اجبارا عقب<br />

نشینی کرد.‏<br />

‎۱۲‎‏(حیفا شهر ساحلی اسرائیل در ساحل<br />

مدیترانه.‏ حیفا به عنوان شهر مرکزی شمال<br />

اسرائیل شهرت دارد،‏ جمعیت آن معدل یک<br />

میلیون نفر در سال ۲۰۰۸ است.‏ آبهای<br />

عمیق و صنایع شیمیایی از وجه مشخصات<br />

این شهر است.‏<br />

http://www.lalibre.be/actu/ ]۱۳[<br />

/299333/international/article<br />

…plui<br />

http://www.radio-cana- ]14[<br />

da.ca/nouvelles/Internation-<br />

…0/08/2006/al<br />

http://www.lalibre.be/actu/ ]15[<br />

/299333/international/article<br />

…plui<br />

http://www.radio-cana- ]16[<br />

da.ca/nouvelles/Internation-<br />

…0/08/2006/al<br />

http://www.radio-cana- ]17[<br />

da.ca/nouvelles/Internation-<br />

…0/08/2006/al<br />

http://www.radio-cana- ]18[<br />

http://www.ifri.org/files/Se- ]۹[<br />

curite_defense/Focus_strate-<br />

…gique<br />

L’Échelle de Jacob se ]10[<br />

réfère au rêve du patriarche


27-10-2011-8216spring8217<br />

The .)2002( .Karsh, Efraim ]13[<br />

Os- ,1988-1980 Iran-Iraq War<br />

.prey: London<br />

صفحه 178<br />

da.ca/nouvelles/Internation-<br />

…0/08/2006/al<br />

‎19‎‏(مرکوا ۴ در ۲۴ ژودن ۲۰۰۴ وارد<br />

خدمت ارتش اسرائیل شد<br />

۲۰(۱۴ می ۱۹۴۸ تاریخ اعالم استقالل<br />

دولت اسرائیل ‏)دولت عبری(‏<br />

‎۲۱‎‏(هانیبال،‏ در جنگ کن چنان وحشتی در<br />

دل رمی ها انداخته بود که رمی ها فریاد می<br />

زدند ‏»هانیبال در پشت در است«.‏ والدین<br />

وقتی می خواستند بچه هایشان از کاری<br />

بازدارند،‏ و برای ترساندن آنها از چیز بسیار<br />

ترسناک،‏ به آنها می گفتند ‏»هانیبال پشت در<br />

است«.‏ این تکیه کالم از آن تاریح رایج شد.‏<br />

Fida Dakroub<br />

فیدا داکروب<br />

دکتر در مطالعات فرانسوی)‏‎۲۰۱۰‎‏(‏ نویسنده<br />

و پژوهشگر،‏ عضو ‏»گروه پژوهشگران<br />

در مطالعات ادبیات و فرهنگ فرانسوی«‏<br />

در دانشگاه وسترن اونتاریو.‏ فیدا داکروب<br />

نویسندۀ کتاب ‏»شرق به تلقی امین مألوف،‏<br />

نوشتار و ساختار هویت در رمان های<br />

تاریخی امین مألوف«)‏‎۲۰۱۱‎‏(.‏ این کتاب تز<br />

دکترای او می باشد.‏<br />

مأخذ :<br />

http://www.mondialisation.ca/index.<br />

30846=php?context=va&aid<br />

پی نوشت بخش دوم:‏<br />

‎۱‎‏(به نقل از فدور داستایوسکی<br />

‎۲‎‏(امپراتور رم در بستر مرگ،‏ بیش از پیش<br />

احساس ناتوانی می کرد،‏ دستور داد یک<br />

آینه براش بیاورند،‏ موهایش را شانه کرد و<br />

ریشهایش را تراشید.‏ بعد گفت : آیا من نقشم<br />

را خوب بازی نکرده ام؟«‏ به او پاسخ گفتند،‏<br />

آری.‏ او گفت ، پس دست بزنید،‏ نمایشنامه<br />

به پایان رسید.‏<br />

» ! Plaudite, acta est fabula «<br />

‎۳‎‏(فیدا دکروب.‏ )۱۴ می ۲۰۱۲(. شکست<br />

اسرائیل در دومین جنگ لبنان)‏‎۲۰۰۶‎‏(‏<br />

http://video.moqawama.org/ ]۴[<br />

1=sound.php?catid<br />

‎5‎‏(توافقات کمپ دیوید در ۱۷ سپتامبر<br />

۱۹۷۸ توسط انورالسادات رئیس حمهور<br />

مصر و مناخیم بیگین نخست وزیر اسرائیل،‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

به میانجیگری جیمی کارتر رئیس جمهور<br />

آمریکا به امضا رسید.،‏ و شامل دو معاهدۀ<br />

است که پس از ۱۳ روز مذاکرۀ محرمانه<br />

در کمپ دیوید،‏ در کاخ سفید به امضا رسید.‏<br />

این توافقا ت به امضای قرارداد صلح بین<br />

اسرائیل و یک کشور عرب انجامید : قرارداد<br />

صلح اسرائیل و مصر در سال ۱۹۷۹٫<br />

Voir l’article de l’auteur, « Le ]۶[<br />

Vendémiaire de la Sainte--11<br />

Révolution syrienne ou L’Échec<br />

: » du Conseil national syrien<br />

-http://www.legrandsoir.info/le<br />

vendemiaire-de-la-sainte--11<br />

revolution-syrienne-ou-l-echecdu-conseil-national-syrien.html<br />

‎7‎‏(شرایط تاریخی از دیدگاه ما به معنای<br />

مجموعه توافقات و معاهدات بین قدرت<br />

های استعماری و امپریالیستی در خصوص<br />

تقسیم بندی شرق به چندین دولت متخاصم<br />

در فردای جنگ جهانی اوّ‏ ل)‏‎۱۹۱۴-۱۹۱۸‎‏(‏<br />

است.‏<br />

‎۸‎‏(فیدا دکروب.‏ ‏»شکست اسرائیل در دومین<br />

جنگ لبنان«‏ در بحش اوّ‏ ل همین مقاله<br />

‎۹‎‏(رژیم سلطنتی در سال ۱۹۲۲ ایجاد شد<br />

یعنی وقتی که دولت بریتانیا استقالل مصر<br />

را به رسمیت شناخت.‏ به این ترتیب،‏ سلطان<br />

فواد اوّ‏ ل در نخستین دولت تازه تأسیس به<br />

پادشاهی رسید.‏ در سال ۱۹۳۶ فاروق اوّ‏ ل<br />

به عنوان پادشاه جانشین پدرش شد.‏ پیش از<br />

فرانسه،‏ از سال ۱۸۸۲ مصر تحت تصرف<br />

و نظارت بریتانیا اداره می شد.‏<br />

۱۰( ۲۳ اوت ۱۹۲۱ رژیم سلطنتی اعالم<br />

شد،‏ یعنی طی دورانی که بریتانیا حق<br />

نظارت در بین النهرین را داشت.‏ تفیض<br />

سلطۀ جامعۀ بین الملل با مداخلۀ بریتانیا از<br />

دیدگاه حقوقی تا سال ۱۹۲۲ واجد اعتبار<br />

بود،‏ ولی قیومیت بریتانیا به شکل جزئی تا<br />

سال ۱۹۳۲ ادامه یافت،‏ یعنی سالی که عراق<br />

کامال استقالل خود را به دست آورد.‏<br />

‎۱۱‎‏(رژیم سلطنتی یمن دولتی است بین سال<br />

های ۱۹۱۸-۱۹۶۲ در بخش شمال یمن فعلی<br />

‎14‎‏(سوریه طبیعی،‏ به طور خالصه سوریۀ<br />

انجیلی-یونانی،‏ بین آناتولی،‏ بین النهرین،‏<br />

مدیترانه و صحرای سینا واقع شده ‏)در حال<br />

حاضر شامل سوریه،‏ لبنان،‏ فلسطین،‏ اردن،‏<br />

عراق،‏ کویت و دولت یهودی می شود(.‏<br />

‎۱۵‎‏(لورانس،‏ هانری.‏ ‏»چگونه امپراتوری<br />

عثمانی تجزیه شد«،‏ منتشر شده در لوموند<br />

دیپلماتیک،‏ آوریل ۲۰۰۳٫<br />

۱۶(۱۴ مادۀ رئیس جمهور ویلسون،‏ پیغام<br />

به کنگره برای توضیح برنامۀ صلح ایاالت<br />

متحده،‏ ۸ ژانویه ۱۹۱۸٫<br />

‎۱۷‎‏(کنفرانس برلن سازمان و همکاری اروپا<br />

برای تقسیم آفریقا را تحت تأثیر قرارداد.‏<br />

این کنفرانس در ۱۵ نوامبر ۱۸۸۴ در<br />

برلن برگزار شد و در ۲۶ فوریه ۱۸۸۵ به<br />

پایان رسید.‏ به ابتکار پرتقال و سازماندهی<br />

بیسمارک،‏ آلمان،‏ اتریش-هنگری،‏ بلژیک،‏<br />

دانمارک،‏ اسپانیا،‏ فرانسه،‏ بریتانی،‏ هلند،‏<br />

پرتقال،‏ روسیه،‏ سوئد-نروژ،‏ ترکیه و ایاالت<br />

متحده شرکت داشتند.‏ کنفرانس برلن آفریقا<br />

را تقسیم نکرد،‏ ولی قوانین و اصول تقسیم<br />

آفریقا را بین قدرت های استعماری مشخص<br />

کرد.‏<br />

‎۱۸‎‏(در سال ۱۸۷۶، کنفرانس جغرافیای<br />

بروکسل )۱۲-۱۹ سپتامبر ۱۸۷۶( پادشاه<br />

بلژیک لئوپولد دوّ‏ م فراخوانده شده بود تا<br />

هیئتی را به کنگو بفرستند،‏ تا به اصطالح<br />

تجارت بردۀ سیاه توسط عربها را ملغا<br />

ساخته،‏ و مشخصا بر اساس ادعای او،‏ قارۀ<br />

آفریقا را متمدن کنند.‏<br />

‎۱۹‎‏(سوری ها،‏ دراین جا به معنای ساکنان<br />

سوریۀ طبیعی پیش از قرارداد سایکس-‏<br />

پیکو است.‏<br />

مأخذ<br />

http://www.mondialisation.ca/index.<br />

30994=php?context=va&aid<br />

oc- 10 ,2011( .Özhan, Taha ]۱۲[[<br />

tobre). The Arab “Spring”. Hür-<br />

2012 mai 21 riyet. Récupéré le<br />

de<br />

http://www.hurriyetdailynews.com/default.<br />

-n=the-arab&438=aspx?pageid


خاورمیانه<br />

اخوان املسلمین مصر به ارکستر آمریکا – اروپا – اسراییل برای<br />

جنگ در سوریه پیوست<br />

نویسنده:‏ تونی کارتالوچی<br />

برگردان:‏ ع.‏ سهند<br />

صفحه 179<br />

تارنگاشت عدالت<br />

شخص از بهاصطالح منتقدین ‏»سرسخت«‏<br />

ایاالت متحده و اسرائیل انتظار دارد که در<br />

مقابل هر سیاست خارجی مشترک ایاالت<br />

متحده-اسرائیل،‏ بویژه زمانی که آن سیاست با<br />

کشتار دسته جمعی شمار زیادی از همنوعان<br />

عرب برای گسترش سلطه غرب در سراسر<br />

خاورمیانه درگیر است،‏ یک آنتیتز ارائه<br />

نمایند.‏ اما،‏ اخوان المسلمین مصر دقیقاً‏<br />

خالف این را انجام داده است،‏ و پس از یک<br />

کارزار متظاهرانه ضدآمریکایی،‏ و تبلیغات<br />

ضداسرائیلی در جریان انتخابات ریاست<br />

جمهوری،‏ خواهان ‏»مداخله«‏ بینالمللی در<br />

سوریه است.‏<br />

ایهود باراک،‏ وزیر دفاع اسرائیل،‏ اخیراً‏<br />

با اشاره به کشتار حوله،‏ خواهان مداخله<br />

بینالمللی در سوریه شد،‏ درخواستی که<br />

محمود غزالن،‏ سخنگوی اخوانالمسلمین<br />

مصر آن را تکرار کرد.‏ بازوی سوری<br />

اخوان ‏المسلمین،‏ در خشونت گروهگرایانه<br />

مورد حمایت ایاالت متحده،‏ اسرائیل،‏<br />

عربستان سعودی،‏ و قطر که بیش از یک<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

سال است سوریه را ویران کرده،‏ شدیداً‏<br />

درگیر بوده است و در واقع آن را هدایت<br />

میکند.‏ رویترز،‏ در ۶ مه ۲۰۱۲، در مقاله<br />

ای نوشت:‏ ‏»منابع اپوزیسیون میگویند<br />

اخوان،‏ کامالً‏ بی سر و صدا،‏ به متواریان<br />

متشکل در ارتش آزادی سوریه مستقر<br />

در ترکیه کمک مالی داده است و پول و<br />

تجهیزات به سوریه منتقل نموده،‏ پایگاه آنها<br />

را در میان دهقانان کوچک سنی و طبقه<br />

متوسط سوریه احیاء کرده است.«‏<br />

گرچه رویترز مطلقاً‏ ‏»چگونگی«‏ تجدید<br />

حیات اخوان المسلمین را توضیح نمیدهد،‏<br />

اما این در سال ۲۰۰۷ در مقاله ای تحت<br />

عنوان ‏»تغییر جهت«‏ بقلم سیمون هرش<br />

در ‏»نیویورکر«‏ افشا شد،‏ و نشان داده<br />

شد که اخوان المسلمین مستقیماً‏ از طرف<br />

ایاالت متحده و اسرائیل پشتیبانی میشود،‏<br />

و برای اینکه ‏»اعتبار«‏ بهاصطالح جنبش<br />

‏»اسالمی«‏ خدشه دار نگردد،‏ حمایت از<br />

طریق سعودیها صورت میگیرد.‏<br />

هرش افشاء نمود که تعدای از اعضاء حلقه<br />

سعد حریری لبنان،‏ در آنموقع به رهبری<br />

فواد سینیورا،‏ واسطه بین طراحان آمریکایی<br />

و اخوان المسلمین سوریه بودند.‏ هرش<br />

گزارش میدهد که جناح حریری لبنان با<br />

دیک چنی در واشنگتن مالقات کرد و اهمیت<br />

استفاده از اخوان المسلمین سوریه را در هر<br />

حرکت علیه دولت حاکم،‏ شخصاً‏ منتقل کرد:‏<br />

‏»]ولید[‏ جمبالط آنموقع به من گفت که او<br />

پاییز گذشته با چنی ‏،معاون رئیسجمهور،‏<br />

مالقاتی داشت تا از جمله موضوعات،‏<br />

امکان تضعیف اسد را بررسی کنند.‏ جمبالط<br />

گفت او و همفکران او به چنی توصیه<br />

کردند که،‏ اگر ایاالت متحده سعی نماید علیه<br />

سوریه حرکت کند،‏ اعضای اخوان المسلمین<br />

سوریه،‏ ‏»کسانی هستند که باید با آنها حرف<br />

زد«‏ ‏)سیمون هرش،‏ ‏»تغییر جهت«(.‏<br />

مقاله در ادامه توضیح میدهد که چگونه<br />

در سال ۲۰۰۷، پشتیبانی ایاالت متحده و<br />

عربستان سعودی از اخوان المسلمین شروع<br />

شد:‏<br />

‏»شواهدی وجود دارد که استراتژی تغییر<br />

جهت دولت تاکنون بسود اخوان بوده است.‏


180<br />

صفحه گروهای<br />

از ائتالفی سوریه ملی نجات جبهه آنرا<br />

اصلی اعضای که است اپوزیسیون معاون<br />

خدام-‏ عبدالحلیم رهبری تحت جناح ۲۰۰۵<br />

در که سوریه رئیسجمهور سابق تشکیل<br />

المسلمین اخوان و شد-‏ متواری به‏<br />

‏»سیا«‏ سابق عالیربته مقام یک میدهند.‏ مالی<br />

و سیاسی حمایت ‏“آمریکاییها گفت من اصلی<br />

نقش سعودیها اند.‏ کرده تأمین را نیز<br />

آمریکا اما دارند،‏ مالی حمایت در را اکنون<br />

که خدام،‏ که گفت او است.”‏ درگیر از<br />

سفید،‏ کاخ اطالع با است،‏ پاریس در ‏)طبق<br />

میکند.‏ دریافت پول سعودی عربستان ۲۰۰۵،<br />

سال در مطبوعاتی،‏ گزارشهای شورای<br />

مقامات با جبهه اعضای از هیأتی سابق<br />

مقام یک کردند.(‏ مالقات ملی امنیت مدارک<br />

سعودیها که گفت من به سفید کاخ هرش،‏<br />

‏)سیمون کردند.«‏ تهیه را آنها سفر جهت«(.‏<br />

‏»تغییر کل<br />

سود به پشتیبانی آن که شد داده هشدار تمام<br />

سوریه-‏ در فقط نه المسلمین-‏ اخوان در<br />

که مصر تا حتا میتواند و شد خواهد نبرد<br />

یک دولت نگهداشتن سکوالر برای آنجا بر<br />

است،‏ جریان در تندروها علیه طوالنی بگذارد.‏<br />

تأثیر اخوان بسود عمومی افکار المسلمین<br />

اخوان قدرت احیای که است واضح اخوان<br />

است،‏ نبوده خودبرانگیخته سوریه در متحده،‏<br />

ایاالت رهنمودهای و اسلحه پول،‏ با است.‏<br />

شده احیاء سعودی عربستان و اسرائیل شده<br />

هدایت ای منطقه جنگ از برداری پرده از<br />

لبنان،‏ در خشونت عادی،‏ مردم بهنظر مانند<br />

بازیگرانی و شده«‏ ریز ‏»سر سوریه تالش<br />

یک در اصلی چهره حریری-‏ سعد مسلمانان<br />

بین دستگی دو به زدن دامن برای ‏»درگیر«‏<br />

ناگهانی بطور سنی-‏ و شیعه عادی،‏<br />

مردم بهنظر اند.‏ شده جاری خشونت خواست<br />

از المسلمین اخوان ناگهانی پشتیبانی حکومتهای<br />

و اروپا-اسرائیل متحده-‏ ایاالت واکنش<br />

یک شبیه خارجی،‏ مداخله برای خلیج است.‏<br />

حوله کشتار به خودبهخودی حقیقی<br />

داستان از که کسانی برای واقع،‏ در مطلعند،‏<br />

عرب جهان ژئوپولتیک گذشته از<br />

برداری پرده مگر نیست چیزی این دست<br />

در سالها که شده هدایت توطئه یک آمدن<br />

از قبل آن بازیگر هر و بوده،‏ تهیه در<br />

تماشاگران،‏ به معرفی و صحنه روی به را<br />

خود نقش بازیگران،‏ دیگر با صحنه پشت اخوان<br />

که است این واقعیت است.‏ کرده تمرین با<br />

که سالهاست حریری،‏ سعد و المسلمین عربستان<br />

و اسرائیل،‏ متحده،‏ ایاالت با هم سیاسی<br />

حیات تجدید اند.‏ کرده کار سعودی عربی«‏<br />

‏»بهار مدیون صرفاً‏ المسلمین اخوان سیل<br />

و متحده ایاالت طرف از شده مهندسی 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله وزارت<br />

بود.‏ مخفی دیپلوماتیک حمایت و پول سال<br />

از حداقل متحده،‏ ایاالت امورخارجه مصر<br />

اعتراضات رهبران بردن با ۲۰۰۸، مالی<br />

تأمین و تجهیز تعلیم،‏ با نیویورک،‏ به و<br />

آمریکایی،‏ دهندگان مالیات جیب از آنها و ۲۰۱۰ سال ابتدای از مصر به آنها اعزام ۲۰۱۱،<br />

سال عربی«‏ ‏»بهار به شدن منتهی است.‏<br />

میدیده تدارک را این رسماً‏ تظاهر<br />

مشغول المسلمین اخوان حالیکه در و و<br />

متحده ایاالت به نسبت تخاصم و نفرت به ظهور<br />

از خود نوبه به آنها است،‏ اسرائیل سازیی<br />

بیثبات جریان در المسلمین اخوان قدرت<br />

به برای صرفاً‏ غرب خود که سیاسی دائمی<br />

و ایجاد لمسلین ا اخوان رساندن اخوان<br />

از ناخشنودی و ترس به است،‏ کرده با<br />

شاید ترفند این مینمایند.‏ تظاهر المسلمین غرب،‏<br />

عوامل از دیگر یکی سقوط و ظهور شده<br />

افشاء بهتر مصر،‏ البرادعی محمد یعنی باشد.‏<br />

نشان<br />

را ‏»نفرت«‏ بیشترین که کسانی میدهند…‏<br />

ضداسرائیلی<br />

و ضدآمریکایی،‏ لفاظی واقع،‏ در دهان<br />

با و غیرمنطقی بیشتر چه هر شخص در<br />

شخص اینکه احتمال باشد،‏ کفکرده لفاظیها<br />

از و میکند کار غرب برای واقع بیشتر<br />

مینماید،‏ استفاده ساتری بعنوان سعی<br />

البرادعی محمد مثال،‏ بعنوان است.‏ عراق<br />

مورد در او اینکه به اشاره با کرد موج<br />

بر داشت،‏ اختالف آمریکا با ایران و و<br />

اسرائیل شود.‏ سوار ضدغربی احساسات عامل<br />

به را او خود بهنوبه متحده،‏ ایاالت البرادعی<br />

و کردند متهم بودن ‏»ایران«‏ انتخاب<br />

صورت در که میکرد تکرار مرتباً‏ اسرائیل<br />

با مصر،‏ جمهوری ریاست به شدن این<br />

کل که دید خواهیم ما کرد.‏ خواهد جنگ بود.‏<br />

احمقانه چقدر مضحکه امنای<br />

هیأت در البرادعی که است این حقیقت که<br />

فکری اتاق بینالمللی«،‏ بحران ‏»گروه تأمین<br />

متحده ایاالت سرمایهداران را آن پول جورج<br />

کنار در و دارد عضویت میکنند،‏ میلیاردر،‏<br />

و جنایتکار سرمایهگذار سوروس ژئوپولتیکی،‏<br />

مشاور برژینسکی زبیگنیو جنایتکار،‏<br />

سرمایهدار سامرز ‏»لری«‏ الرنس مینشیند.‏<br />

نومحافظهکار آرمیتاژ ریچارد و مینشیند<br />

البرادعی که میزی دور بر بعالوه،‏ استانلی<br />

اسرائیل،‏ رئیسجمهور پرز شیمون بن-‏<br />

شلومو و جهانی،‏ بانک مدیرکل فیشر قرار<br />

اسرائیل سابق امورخارجه وزیر امی دارند.‏<br />

آنکه<br />

از قبل حتا و مدرک،‏ این از فراتر حتا روابط<br />

‏»شورای شود،‏ شروع عربی«‏ ‏»بهار فکر<br />

اتاقهای از دیگر یکی خارجی«،‏ عمومی<br />

افکار تحریک ضرورت آمریکایی،‏ نشانده<br />

دست رژیمهای رساند قدرت به برای در<br />

۲۰۱۰ مارس در شد.‏ نشان خاطر را،‏ که<br />

است«‏ مصر قهرمان البرادعی ‏»آیا مقاله روابط<br />

شورای خارجی«‏ ‏»روابط نشریه در شد:‏<br />

گفته گردید،‏ منتشر خارجی ایاالت<br />

با مصر نزدیک روابط ‏»بعالوه،‏ سیاست<br />

در منفی و جدی عامل یک متحده روابط<br />

این از اپوزیسیون است.‏ شده مصر کرده<br />

استفاده رژیم کردن نامشروع برای حفاظت<br />

برای دولت دیگر طرف از و است،‏ ضدآمریکایی<br />

اتهامات،‏ آن مقابل در خود از اگر<br />

میگذارد.‏ نمایش به را خود بودن ایجاد<br />

برای منطقی شانس یک واقعاً‏ البرادعی در<br />

باشد،‏ داشته مصر در سیاسی اصالحات به<br />

متحده ایاالت سیاستگزاران آنصورت واکنش<br />

اگر کرد خواهند را کمک بهترین او ندهند.«‏<br />

نشان شدید فقط<br />

نه اسرائیلی،‏ و غربی مطبوعات بلکه<br />

نمودند،‏ اجتناب قوی«‏ ‏»واکنش از ظهور<br />

از را خود شدید ناخشنوی متظاهرانه و<br />

کردند،‏ اعالم مصر سیاست در البرادعی و<br />

دشمنان از را خود حمایت عینحال در در<br />

را آنها تا نمودند ابراز البرادعی مخالفان احساسی<br />

بطور ظاهراً‏ که جهانی افکار چشم کنند.‏<br />

بدنام میشود،‏ تحریک براحتی احساسات<br />

بتوان مشکل این،‏ به توجه با مطلقاً‏<br />

را البرادعی ضدآمریکایی متظاهرانه هماهنگ،‏<br />

فریبکاری یک از بغیر چیزی در<br />

او که دانست واقعیت این استتار برای کنندگان<br />

تحریک همین مستقیم نماینده واقع المسلمین<br />

اخوان همینطور،‏ است.‏ نابکار عبارات<br />

از دقت با میکند،‏ بازی دوزه دو استفاده<br />

ضداسرائیلی و ضدآمریکایی افراطیون<br />

واقع در عینحال،‏ در و مینماید،‏ غرب،‏<br />

توطئههای با مقابله بجای را فرقهگرا این<br />

میکند.‏ هدایت توطئه آن تحقق بسمت همتایان<br />

و اخوان تبلیغاتی بازی در فقط نه آویو<br />

تل و دوحه،‏ لندن،‏ واشنگن،‏ در آنها اخوان<br />

برنامه در را خود بلکه است،‏ آشکار و<br />

متحده ایاالت با پنهانی همگرایی برای آنطور<br />

دید-‏ میتوان سوریه علیه بر اسرائیل بود<br />

گفته ۲۰۰۷ سال در هرش سیمون که افتاد.‏<br />

خواهد اتفاق یک<br />

که میرسد نظر به تصور غیرقابل ایران،‏<br />

درباره آن نظر به توجه بدون عرب،‏ معتقد<br />

این به بتواند لبنان،‏ هللا حزب یا سوریه،‏ و<br />

غرب مقابل در که نیرویی حذف که باشد بویژه<br />

باشد،‏ او بسود است،‏ ایستاده اسرائیل ‏»جدید<br />

رهبران که واقعیت این به توجه با برای<br />

واقع،‏ در عربی«‏ بهار در آمده سرکار


گسترش سلطه غرب در کل جهان عرب کار<br />

میکنند و نه علیه آن.‏<br />

بهار عربی ‏]»بیداری اسالمی«[‏ و رژیمهای<br />

دست نشانده غرب<br />

عالوه بر ظهور اخوان المسلمین در مصر و<br />

سوریه،‏ در تونس منصف مرزوقی،‏ عضو<br />

سابق ‏»لیگ تونسی برای حقوق بشر«،‏ یک<br />

سازمان عضو ‏»فدراسیون بینالمللی حقوق<br />

بشر«‏ ،)FIDH( سازمانی که بودجه آنرا<br />

‏»موقوفه ملی برای دموکراسی«‏ دولت<br />

آمریکا و ‏»جامعه باز«‏ جورج سوروس<br />

تأمین میکند،‏ خدمتگزار تازه منصوب<br />

غرب است.‏ مرزوقی،‏ که دو دهه در پاریس<br />

در تبعید زندگی میکرد،‏ مؤسس و سرپرست<br />

‏»کمیسیون عرب برای حقوق بشر«‏ نیز<br />

بود،‏ مؤسسه ای که با ‏»جنبش جهانی برای<br />

دموکراسی«‏ )WMD( براه انداخته شده<br />

از طرف ‏»موقوفه ملی برای دموکراسی«‏<br />

همکاری میکند؛ ‏»کمیسیون عربی برای<br />

حقوق بشر«‏ در کنار ‏»لیگ حقوق بشر«‏<br />

مرزوقی ‏»کنفرانس فعالین حقوق بشر<br />

در تبعید«‏ را برگزار کرد و در ‏»اجالس<br />

سوم«‏ ‏»جنبش جهانی برای حقوق بشر«‏ که<br />

از طرف ‏»موقوفه ملی برای دموکراسی،‏<br />

‏»جامعه باز«‏ سوروس،‏ و ‏»آژانس ایاالت<br />

متحده برای توسعه بینالمللی«‏ برگزار شد،‏<br />

شرکت کرد.‏<br />

قرار دارد.‏ ‏»بهار عربی«‏ مهندسی شده از<br />

طرف ایاالت متحده،‏ بوضوح چنان جبهه ای<br />

را بوجود آورده است،‏ که این بهنوبه خود<br />

بوضوح به هدف منزوی کردن،‏ تضعیف<br />

نمودن،‏ و سرنگون کردن خشن لبنان،‏<br />

سوریه،‏ و ایران کمک کرده است.‏<br />

برای جهان عرب،‏ این باید کامالً‏ روشن<br />

باشد که ‏»دشمن دشمن من«‏ مطمئناً‏ ‏»دوست<br />

من«‏ نیست،‏ بویژه زمانی که ‏»دشمن«‏<br />

ساخته یک استراتژی مصنوعی تنش آفرینی<br />

از طرف کسانی است که ظاهر ‏»متحد«‏ را<br />

بخود گرفته اند.‏ مسلمانان سنی،‏ نه تنها با<br />

همسایگان شیعه خود،‏ بلکه با تمام خلقها،‏<br />

نژادها،‏ و مذاهب از آفریقا تا آسیا،‏ یک دشمن<br />

مشرک دارند.‏ آن دشمن،‏ امپریالیسم انگلیس-‏<br />

آمریکاست که قرنهاست خود را با توانایی<br />

ایجاد تفرقه،‏ نابود کردن،‏ و تصرف ملتها،‏<br />

از طریق قرار دادن یک ملت در مقابل ملت<br />

دیگر،‏ شمال در مقابل جنوب،‏ یک مذهب در<br />

مقابل مذهب دیگر،‏ یک قبیله در مقابل قبیله<br />

دیگر،‏ دائمی کرده است.‏ آنها از این طریق<br />

بخشهای بزرگی از آفریقا،‏ آسیای مرکزی<br />

و جنوب شرقی را به انقیاد درآوردند،‏ و دقیقاً‏<br />

از این طریق است که اکنون جهان عرب را<br />

تصرف میکنند.‏<br />

http://www.informationclearinghtm.house.info/article31458<br />

در همسایگی تونس،‏ در لیبی،‏ همتای<br />

مرزوقی،‏ عبدالرحیم الکیب،‏ نخستوزیر<br />

دست نشانده ناتو،‏ عنوان ‏»پروفسور و<br />

رئیس«‏ ‏»مؤسسه نفت«‏ واقع در ابوظبی در<br />

امارات متحده عربی که از طرف بریتیش<br />

پترولیوم،‏ شل،‏ توتال فرانسه،‏ شرکت توسعه<br />

نفتی ژاپن،‏ و شرکت ملی نفت ابوظبی حمایت<br />

میشود را دارد.‏ هم مرزوقی تونس و هم<br />

الکیب لیبی،‏ از تالشهای غرب برای تغییر<br />

رژیم در سوریه آشکارا حمایت کرده اند،‏ و<br />

لیبی بعالوه،‏ پول نقد،‏ اسلحه،‏ و جنگجویان<br />

عضو ‏»گروه رزمندگان اسالمی لیبی«‏<br />

)LIFG( را-‏ که در لیست سازمانهای<br />

تروریستی وزارت امورخارجه ایاالت متحده<br />

قرار دارد،‏ به سوریه میفرستد.‏<br />

با توجه به اینکه پس از اولین جنگ خلیج در<br />

دهه ۱۹۹۰، تغییر رژیم بر روی میز است،‏<br />

با توجه به فراخوان مشخص برای تغییر<br />

رژیم از سال ۲۰۰۲، و با توجه به یک توطئه<br />

همه جانبه برای استفاده از فرقهگرایان مسلح<br />

برای سرنگونی در سوریه،‏ حزب هللا لبنان و<br />

بهنوبه خود،‏ تضعیف و بیثبات کردن ایران<br />

که از سال ۲۰۰۷ اعالم شده است،‏ آشکار<br />

است که همه چیز بر ایجاد یک جبهه از<br />

رژیمهای دستنشانده غرب در جهان عرب<br />

صفحه 181<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


خاورمیانه<br />

سوریه،‏ سنگ محک سیاست جهانی<br />

دمیتری سدوف<br />

برگردان:‏ ا.‏ م.‏ شیری<br />

صفحه 182<br />

مقدمه مترجم:‏<br />

بر کمتر کسی پوشیده مانده است که در<br />

سالهای اخیر،‏ تهدیدات و حمالت تبلیغاتی<br />

علیه تحلیلگران و افشاگران سیاستها،‏ جنایتها<br />

و سیمای کریه امپریالیسم شدت و حدت کم<br />

سابقه ای گرفته است.‏ البته در اوضاع و<br />

احوال کنونی جهان که امپریالیسم هر روز<br />

بیش از روز پیش هارتر می شود و نیروهای<br />

ترقیخواه،‏ هنوز زیر آوار شکستهای<br />

غیرمنتظره سالهای نود قرن گذشته میالدی<br />

ذجه می کنند و بخش متنابهی از آنها،‏ برای<br />

رهائی از زیر این آوار،‏ ندای ‏»یا امپریالیسم<br />

ادرکنی«‏ سر داده اند،‏ گستردگی چنین<br />

تهاجمات تبلیغاتی نه فقط دور از انتظار<br />

نبوده و نیست،‏ حتی طبیعی هم هست.‏<br />

چرا که آنها به اقتضادی طبیعت و ماهیت<br />

طبقاتی خود عمل می کنند و اگر غیر از<br />

این می کردند،‏ جای تعجب بود.‏ اما،‏ کراهت<br />

و قباهت این تبلیغات زمانی آزاردهنده می<br />

شود که برخی از این سخنگویان،‏ خود را<br />

نه تنها ‏»چپ«،‏ حتی ‏»چپ انقالبی«‏ هم<br />

می خوانند و تا به مطلبی در افشای ماهیت<br />

امپریالیسم بر می خورند،‏ افسار گسیخته بر<br />

نویسنده آن می تازند.‏ رفتار و منش این<br />

گونه جدید ‏»چپ«ها،‏ عینا یادآور داستان آن<br />

آهوی خرامان است که از زخم تیر صیاد<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

لنگ لنگان خود را به لب جوی رساند و<br />

همینکه جرعه اول را نوشید،‏ قورباغه ای از<br />

داخل آب به کنار جوی پرید و چون زخم پای<br />

آهو بدید،‏ آهی از نهاد بر کشید و رو به آهو<br />

گفت:‏ ‏»من نمی دانم این صیادان بی رحم از<br />

ما آهوان چه می خواهند«!‏ آهو سر به تأسف<br />

تکان داد و در جواب گفت:‏ ‏»ای قورباغه<br />

تمیز،‏ من یقین داشتم که از زخم صیاد نجات<br />

خواهم یافت ولی،‏ این زخم زبان تو که خود<br />

را داخل آهوان کردی،‏ مرا خواهد کشت«.‏<br />

باری،‏ این همان زخم کشنده است که برای<br />

عالجش باید چاره اندیشید.‏<br />

از نوشتار و گفتار این گونه جدید چپ که<br />

امروز وجود دموکراسی و یا دیکتاتوری در<br />

این و یا آن کشور،‏ اصلی ترین مشغله ذهنی<br />

شان شده،‏ چنین بر می آید که این جنابان<br />

حتی هیچ درکی از مفاهیم و مقوالت طبقاتی<br />

ندارند و گرنه چگونه می توان با وجود سلطه<br />

دولتهای امپریالیستی در غرب و سرمایه<br />

داری در دیگر کشورها،‏ از دموکرات بودن<br />

رئیس دولتهای امپریالیستی و دیکتاتور بودن<br />

فقط برخی از دولتهای سرمایه داری صحبت<br />

کرد.‏ مگر دموکراسی و دیکتاتوری مقوالت<br />

طبقاتی نیستند؟ از کی تا حاال و بر اساس<br />

کدام بینش،‏ دولتهای امپریالیستی دموکرات<br />

محسوب می شوند؟ حاکمیت سیاسی،‏ یعنی<br />

دیکتاتوری یک طبقه بر طبقات اجتماعی<br />

دیگر و کشور سرمایه داری هرچه پیشرفته<br />

تر،‏ یعنی دارای رژیم هر چه دیکتاتورتر!‏<br />

با این تعریف،‏ چگونه می توان بوش را<br />

دموکرات و صدام حسین را دیکتاتور<br />

تعریف کرد؟ همین سفسطه بازی و خلط<br />

مبحث است که چپنماها در مسیر عدم درک<br />

طبقاتی مفاهیم و مقوالت سوق می دهد و<br />

دست مهاجمان نظامی و تبلیغاتی امپریالیسم<br />

را در حمله به دستاوردهای بشری و ارتکاب<br />

جنایات هولناکتر باز می گذارد.‏ خوب!‏ اگر<br />

قبول کنیم که تنها صدام حسین دیکتاتور بود و<br />

بوش ‏)در مقام رئیس یک رژیم امپریالیستی(‏<br />

دموکرات،‏ در اینصورت،‏ عراق،‏ افغانستان،‏<br />

لیبی،‏ سومالی،‏ ساحل عاج،‏ مالی و دهها<br />

کشور دیگر قربانی مداخالت نظامی و<br />

نامرئی این تئوری امپریالیستی در جهان<br />

‏)اینک سوریه به اول لیست رسیده(‏ بعنوان<br />

تصویر زنده امروز در برابر چشمان ماست.‏<br />

حاال که نوبت به سوریه رسیده،‏ بمنظور<br />

احتراز از تحریک احساسات این چپنماها،‏<br />

سوریه فعال به کنار.‏ اما،‏ ببینیم حاصل این<br />

تئوری در عراق چه بود؟ بر اساس ارقام و<br />

آمار،‏ جواب کوتاه است:‏ یک کشور کامال<br />

ویران،‏ بیش از نیمی از جمعیت آن کشته و<br />

ناپدید،‏ زخمی و معلول،‏ آواره و سرگردان<br />

در داخل و خارج کشور،‏ باضافه انفجارات<br />

و کشتارهای روزمره!‏ در لیبی هم وضع<br />

بدین منوال است،‏ در افغانستان و سومالی و<br />

بسیاری کشورهای دیگر هم به همین منوال.‏


صفحه 183<br />

حاال کدام انسان عاقلی غیر از چپپنماها و<br />

دیگر مبلغان دموکراسی و حقوق بشر سرمایه<br />

داری می تواند تحت عنوان دیکتاتوری اسد،‏<br />

خواهان تکرار فاجعه افغانستان،‏ عراق،‏ لیبی<br />

و کشورهای بسیاری دیگر در سوریه باشد؟<br />

واقعیت حوادث سوریه و تبلیغات پیرامون آن<br />

نه امری منحصر بفرد است و نه راهکاری<br />

تازه.‏ این راهکار همچنان که گفته شد،‏ در<br />

کشورهای بسیاری بکار بسته شده و امتحان<br />

خود را داده است.‏ قتل عام مردم در شهر<br />

الحوال در سوریه،‏ تکرار طابق النعل فجایعی<br />

است که در اواخر دهه هشتاد میالدی در اتحاد<br />

شوروی روی داد.‏ در این دوره،‏ باندهای<br />

مسلح تحت فرمان ‏»خانه آزادی«‏ آمریکا،‏<br />

‏»جامعه باز«‏ صهیونیستی جورج سورس<br />

و دیگر سازمان باصطالح غیردولتی تحت<br />

عناوین گروهها و سازمانهای ‏»دموکراسی<br />

خواهی«‏ و ‏»حقوق بشری«،‏ جار وجنجال<br />

بر پا می کردند،‏ درگیریهای ملی-‏ قومی،‏<br />

دینی-‏ مذهبی و غیره براه می انداختند،‏ در<br />

روز روشن آدم می کشتند و سپس،‏ با کمک<br />

امپریالیسم خبری،‏ جنایات خود را به پای<br />

دولت شوروی ثبت می کردند.‏ در رومانی<br />

هم چنین کردند،‏ در یوگسالوی و در آلبانی و<br />

در همه جا هم چنین کردند که نتیج همه آنها<br />

جهان خطرناک کنونی است و امروز،‏ در<br />

سوریه هم چنین می کنند.‏ بنا بر این،‏ امروز<br />

سوریه واقعا هم سنگ محک سیاست جهانی<br />

است:‏ یا باید درکنار سوریه،‏ صرفنظر از<br />

کیستی و چیستی حاکمیت آن،‏ هر گونه<br />

مداخله خارجی را افشاء و رسوا کرد و این<br />

را در نظر گرفت که تعیین تکلیف با دولت<br />

سوریه حق انحصاری مردم آن است و یا،‏<br />

در کنار فراشان امپریالیستهای غرب که<br />

تروریسم را به سطح سیاست دولتی ارتقاء<br />

داده اند،‏ دولت اخوان المسلمین ترکیه ‏)حزب<br />

عدالت و توسعه(‏ و شیوخ مرتجع عرب،‏<br />

برای اشغال و ویرانی سوریه و قتل عام<br />

مردم آن هورا کشید!‏ جای سومی هم وجود<br />

ندارد و فکر آوانتوریستی جایگاه سوم را هم<br />

باید از مخیله بیرون کرد.‏<br />

***<br />

شب ۳۰ ماه مه سال جاری در جلسه شورای<br />

امنیت سازمان ملل متحد اوضاع سوریه<br />

مورد مذاکره قرار گرفت.‏ اگر چه این جلسه<br />

پشت درهای بسته برگزار گردید،‏ ولی<br />

معلوم شد که شرکت کنندگان به هیچ توافقی<br />

نرسیدند.‏<br />

سوزان رایس،‏ نماینده دائمی امریکا در<br />

سازمان ملل متحد گفت:‏ ‏»در صورت<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

شکست برنامه کوفی عنان در سوریه و<br />

انشعاب در شورای امنیت سازمان ملل<br />

متحد،‏ جامعه جهانی برای مداخله چاره<br />

ای جز دور زدن شورای امنیت سازمان<br />

ملل متحد نخواهد داشت«.‏ او در گفتگو با<br />

خبرنگاران پس از پایان جلسه شورای امنیت<br />

سازمان ملل متحد راجع به سوریه در روز<br />

۳۰ ماه مه اذعان کرد که ‏»متاسفانه،‏ اکنون<br />

فقط همین بدترین گزینه باقی مانده است«.‏<br />

بنظر می رسد،‏ درک خانم رایس از ‏»جامعه<br />

جهانی«،‏ عبارت از ایاالت متحده آمریکا و<br />

آنهایی می باشد که از سیاست آمریکا دنباله<br />

روی می کنند.‏ و درست همان روز ۳۰ ماه<br />

مه،‏ روسیه که از سوی غرب به تطهیر<br />

‏»مستبد لجام گسیخته«‏ دمشق متهم می شود،‏<br />

هشدار داد که در شورای امنیت سازمان<br />

ملل متحد از طرح مداخله نظامی خارجی<br />

در امور داخلی سوریه ممانعت خواهد کرد.‏<br />

مسکو همچنین با نشست جدید شورای امنیت<br />

سازمان ملل متحد در آینده نزدیک مخالفت<br />

است.‏<br />

جلسه ۳۰ ماه مه شورای امنیت سازمان<br />

ملل متحد در باره سوریه گام بعدی برای<br />

اجرای طرح از پیش تنظیم شده بود.‏ این<br />

جلسه اقدامی بود برای ناتوان نشان دادن<br />

سازمان ملل متحد و تدارک برای دور زدن<br />

این سازمان.‏<br />

تا امروز طراحان سناریوی کودتا در سوریه،‏<br />

بهتر از رقبای خود با کارت جنگ اطالعاتی<br />

بازی کرده اند.‏ تحریکات خونین حوال آغازی<br />

بود بر دور جدید تنشها و در عین حال به این<br />

توهم دامن می زند که در جهان هیچ نیرویی<br />

که بتواند این جنایت را افشاء کند،‏ وجود<br />

ندارد.‏ شورای امنیت سازمان ملل متحد قبل<br />

از اینکه تحقیقات کاملی پیرامون این حادثه<br />

بعمل آورد و سپس از آن حکم خود را صادر<br />

نماید،‏ با همان کارت ‏»جنایات اسد«‏ که در<br />

مقابلش گذاشته اند،‏ بازی می کند.‏<br />

اما اطالعاتی که براحتی می توان در<br />

اینترنت یافت،‏ شایان توجه است.‏ خبرنگار<br />

آژانس ‏»آننا نیوز«‏ از محل حادثه گزارش<br />

می دهد:‏<br />

‏»روز جمعه ۲۵ ماه مه سال ۲۰۱۲، تقریبا<br />

در حوالی ساعت ۱۴، گروههای بزرگ شبه<br />

نظامیان به شهر الحوال در استان حمص<br />

حمله برده و آن را تصرف کردند.‏ شهر<br />

الحوال به سه منطقه:‏ روستاهای تل دائو،‏<br />

کوارالهیه،‏ و تل دهب تقسیم می شود و هر<br />

یک از این مناطق قبال در حدود ۲۵- ۳۰<br />

هزار نفر سکنه را در خود جای می دادند.‏<br />

مجموعا ۷۰۰ نفر شبه نظامی متشکل از<br />

باندهای مسلح و مزدوران حرفه ای از<br />

سمت شمال شرق،‏ از طرف روستای<br />

الرستان ‏)تیپ الفاروق ‏»ارتش آزاد سوریه«‏<br />

در حدود ۲۵۰ نفر بفرماندهی تروریست<br />

عبدالرزاق تالسوم(،‏ از طرف روستای اقربا<br />

‏)بفرماندهی تروریست یحیی الیوسف(‏ و<br />

فرالح که اراذل و اوباش محلی الحوال هم به<br />

آنها پیوستند،‏ به این شهر حمله کردند.‏<br />

مردم غیرنظامی از مدتها پیش الرستان را<br />

ترک گفته اند.‏ هم اکنون وهابی ها که سعد<br />

حریری،‏ یکی از سازماندهان تروریسم بین<br />

المللی و رئیس جنبش ضد سوری ‏»طیار<br />

المستقبل«‏ از لبنان پول و اسلحه در اختیار<br />

آنها می گذارد،‏ در آنجا تاخت و تاز می کنند.‏<br />

راه الرستان تا الحوال که از مناطق بدوی می<br />

گذارد،‏ عمال توسط نیروهای مسلح دولتی<br />

کنترل نمی شود،‏ به همین دلیل،‏ یورش شبه<br />

نظامیان به الحوال برای دولت سوریه کامال<br />

غیرمنتظره بود.‏<br />

زمانیکه شبه نظامیان پست بازرسی پائینی<br />

در مرکز شهر ‏)در نزدیکی منبع آب(‏ و اداره<br />

پلیس محلی واقع در آن نزدیکی را تصرف<br />

کردند،‏ در خانه های اطراف به پاکسازی<br />

همه خانواده های وفادار به دولت پرداخته و<br />

سالمندان،‏ زنان و کودکان کم سن و سال را<br />

به قتل رساندند.‏ مجموعا افراد چند خانواده<br />

منسوب به خاندان الساعد و عبدالرزاق،‏ از<br />

جمله آنها،‏ ۲۰ کودک کشته شدند.‏ بسیاری<br />

از کشته شدگان بدان هم ‏»متهم«‏ بودند که<br />

از مذهب تسنن به مذهب تشیع اسالم گرویده<br />

اند.‏ مردم را با چاقو و تیراندازی از فاصله<br />

نزدیک به قتل رساندند.‏ پس از آن سعی<br />

کردند مقتوالن را بعنوان قربانیان بمبارانهای<br />

ارتش سوریه به سازمان ملل متحد و جامعه<br />

جهانی نشان دهند که هیچ نشانی از بمبارانها<br />

بدست نیامد.‏<br />

اظهارات برخی از ناظران بین المللی مبنی<br />

بر اینکه شب،‏ در هتل سفیر شهر حمص<br />

صدای تیراندازی توپخانه ای به الحوال را<br />

شنیده اند…‏ چیزی جز یک شوخی احمقانه<br />

نیست.‏ الحوال ۵۰ کیلومتر از حمص فاصله<br />

دارد.‏ کدام تانکها یا توپها به الحوال شلیک<br />

کردند؟ بلی،‏ شبها در حمص،‏ تقریبا بعد از<br />

ساعت ۳، صدای تیراندازی شدید،‏ از جمله،‏<br />

از سالحهای سنگین شنیده می شود.‏ اما،‏<br />

مثال،‏ در باره تیراندازی های شب دوشنبه<br />

توضیح داده شد که این تیراندازیهای بمنظور<br />

برقراری کنترل سازمانهای دولتی بر راه<br />

دمشق و تأمین امنیت عبور و مرور انجام<br />

شده است…‏<br />

هنگام دیدار از شهر الحوال،‏ حتی هیچ<br />

اثری از خرابی های تازه ناشی از بمباران


صفحه 184<br />

یا توپخانه مشاهده نشد.‏ شبه نظامیان تقریبا<br />

هر ساعت پست های بازرسی باقی مانده در<br />

تل دائو را مورد حمله قرار می دهند.‏ شبه<br />

نظامیان سالحهای سنگین بکار می برند و<br />

در شهر تک تیراندازانی از میان مزدوران<br />

حرفه ای بشدت فعالند.‏<br />

هدف این تحریکات،‏ برانگیختن خشم و<br />

نفرت جامعه جهانی و اعمال فشار به<br />

شورای امنیت سازمان ملل متحد برای<br />

تصویب قطعنامه ضد سوری مورد نیاز<br />

غرب و گشودن راه تجاوز نظامی ناتو<br />

بود.‏ الزم به یادآوری است که شبه نظامیان<br />

در آستانه سفر کوفی عنان به سوریه نیز<br />

تحریکات دقیقا مشابهی را سازمان داده و در<br />

شومار ‏)حمص(‏ ۴۹ زن و کودک را به قتل<br />

رساندند.‏ این تحریکات همینکه مشص شد<br />

که مقتولین گروهی از علویهای ربوده شده<br />

بودند،‏ فورا افشاء شد.‏ در تحریکات اخیر<br />

نیز تناقضات جدی بین واقعیتها و ادعاها-‏<br />

نامهای مقتولین وفادار به دولت و فقدان<br />

آثار خرابی های ناشی از بمباران و غیره<br />

ظاهر شده،‏ ولی،‏ ماشین تحریکات بحرکت<br />

در آمده است.‏ امروز کشورهای ناتو سوریه<br />

را با بمباران هوائی تهدید می کنند و اخراج<br />

هماهنگ دیپلوماتهای سوری آغاز شده است.‏<br />

در حال حاضر نیروهای مسلح سوریه در<br />

داخل شهر الحوال نیستند،‏ با این وجود،‏<br />

صدای تیراندازیها دائما شنیده می شود.‏<br />

گمان می رود که یا گروههای شبه نظامی با<br />

همدیگر تصفیه حساب می کنند و یا پاکسازی<br />

فیزیکی طرفداران بشار اسد در شهر ادامه<br />

دارد.‏<br />

باندهای مسلح هر جنبنده ای و هر کسی<br />

را که سعی می کند به شهر نزدیک شود،‏<br />

مورد هدف قرار می دهند.‏ در مقابل چشم ما<br />

کاروان سازمان ملل متحد را هدف قرار داده<br />

و به دو ماشین ضد گلوله ناظران سازمان<br />

ملل متحد که سعی می کردند بسوی پست<br />

بازرسی ارتش در تل دائو حرکت کنند،‏ آسیب<br />

وارد آوردند.‏ در حمله به کاروان،‏ تروریست<br />

تقریبا بیست ساله ای دیده شد.‏ اول،‏ بسوی<br />

قسمتهای حفاظت نشده ماشین ضد گلوله آتش<br />

گشود،‏ گلوله ها بر روی درب عقب ضد<br />

گلوله دوم گیر کردند.‏ بعضی از همراهان<br />

مجروح شده اند…«‏<br />

آنچه که در اینجا ذکرش رفت،‏ تنها بخش<br />

کوچکی از سیل اخبار و اطالعاتی است که<br />

در ارتباط با واقعیت حادثه الحوال انتشار<br />

یافته است.‏ ناظران سازمان ملل متحد بدون<br />

هیچ مشکلی می توانستند تصویری واقعی از<br />

این حادثه ترسیم نمایند.‏ در روزهای آینده<br />

نمایندگان »MOONNS« تحقیقات خود<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

در باره این حادثه را به پایان خواهند رساند<br />

و اطالعات تکمیلی را به شورای امنیت<br />

سازمان ملل متحد ارائه خواهند کرد،‏ ولی<br />

آنها اظهار می دارند که ‏»از امکانات صد<br />

درصدی برای انجام تحقیقات برخوردار<br />

نیستند«.‏ حل این معما برای آنها آنچنان که<br />

برای برخی خبرنگاران شجاع آژانسهای<br />

غربی که در موارد مشابه حتی زندگی خود<br />

را بمخاطره می اندازند،‏ مهم نیست.‏<br />

بنظر می رسد طرح کوفی عنان محکوم به<br />

شکست و سوریه،‏ محکوم به تجزیه است.‏<br />

در آسمان آن تجاوز نظامی به پرواز در آمده<br />

است.‏<br />

تجاوز نظامی خارجی در واقعیت امر،‏ گزینه<br />

نهائی صلیبیون جدید است.‏ بدون بمبارانهای<br />

هوائی نمی توان بر سوریه پیروز شد.‏ برای<br />

این کار،‏ برتری نیروی هوائی و همآهنگی<br />

بین شورشیان برای انجام عملیات زمینی<br />

ضرورت دارد و ناتو باید بیش از ۶۰۰ بمب<br />

افکن به پرواز در آورد.‏ در این صورت<br />

هم،‏ حداقل تلفات ناتو در حدود یک صد<br />

بمب افکن خواهد بود که این هم برای پیمان<br />

آتالنتیک شکال قابل قبول نیست.‏<br />

سرنگونی بشار اسد که از پشتیبانی اکثریت<br />

مردم کشور برخوردار است،‏ فقط ازطریق<br />

تجاوز نظامی خارجی امکان پذیر است و<br />

در این حالت،‏ البته که تلفات بلوک ناتو در<br />

این عملیات بیش از تلفاتی خواهد بود که در<br />

عملیات ‏»آزادی«‏ عراق یا افغانستان متحمل<br />

شد.‏ غرب هنوز تالشهای زیادی بعمل می<br />

آورد تا بدون مداخله نظامی به اهداف خود<br />

در سوریه برسد و روسیه در مرکز این<br />

تالشها قرار گرفته است.‏ تحلیلگران غربی<br />

بر این باورند که موافقت نه تنها روسیه و<br />

چین،‏ بلکه فقط روسیه برای ‏»تغییر رژیم«‏<br />

سوریه،‏ عنصر کلیدی خروج از وضعیت<br />

کنونی شمرده می شود.‏ زیرا،‏ گمان می رود<br />

که در صورت امتناع مسکو از پشتیبانی<br />

اسد،‏ پکن به تنهائی مبارزه نخواهد کرد.‏<br />

امروز فشارهای قابل توجهی به مقامات و<br />

دیپلوماسی روسیه وارد می شود.‏ حتی آنگال<br />

مرکل هم به ‏»معالجه«‏ والدیمیر پوتین در<br />

جریان دیدار آینده با وی امیدوار است.‏ آنچه<br />

که در باره آتالنتیستهای کهنه کار می توان<br />

گفت این است که با دهان کف کرده مسکو<br />

را به همدستی با ‏»دیکتاتور خونخوار«‏ متهم<br />

می کنند.‏ این فشارها تا کنون نتیجه دلخواه<br />

نداده است اما،‏ در مبارزه اطالعاتی،‏ روسیه<br />

هنوز بازنده است.‏ در امر پرتوافکنی بر<br />

حوادث سوریه،‏ رسانه های روسیه در آن<br />

موقعیت تهاجمی نیستند که رسانه های غربی<br />

هستند و کار خبرنگاران آژانسهای خبری،‏<br />

در وهله اول ایتار تاس،‏ از توان ایستادگی<br />

در مقابل انتقادات برخوردار نیستند.‏ بدین<br />

سبب،‏ همین مقاله را با استناد به گزارشات<br />

جوانان شجاع و دختران خبرگزاری کمتر<br />

شناخته شده ‏»آننا نیوز«‏ تنظیم کردم.‏<br />

توانائی دفاع روسیه از موضع خود در قبال<br />

سوریه،‏ از اهمیت خاصی برخوردار است.‏<br />

‏»تسلیم سوریه«‏ بمعنی از دست دادن آن و<br />

ماندن در آن مجموعه ای حقارت آمیز بین<br />

المللی می باشد که نخبه گان جدید روسیه<br />

در دوره یلتسین با موفقیت بعمل آورد.‏<br />

مدتهاست که هر انسان روسیه با مشاهده<br />

صحنه های بمباران صربستان برادر توسط<br />

ناتوئیها،‏ احساس شرمندگی و حقارت می کند<br />

و این فجعه نباید تکرار شود.‏ سوریه می<br />

تواند در مقابل شرارتهای تحمیلی نیروهای<br />

‏»نظم جدید جهانی«‏ مقاومت کند.‏ ولی<br />

نیازمند کمک است و در همه حال روسیه هم<br />

نمی تواند از کمک خود به آن امتناع نماید.‏


رسانه<br />

رسانه هایی که از آنِ‏ ما نیستند یا<br />

‏»جذابیت های پنهانِ‏ » کالن – رسانه ها<br />

امین حصوری<br />

مقدمه:‏ مخاطبان این نوشتار کسانی هستند که<br />

به میانجیِ‏ نوع باور و کنش سیاسی شان در<br />

حوزه اندیشه سیاسی چپ جای می گیرند؛<br />

یعنی ‏)در یک برداشت کالن(‏ کسانی که خود<br />

را علیه نمودها و ساختارهای سلطه و ستم و<br />

مکانیزم های بازتولید آنها می یابند و الجرم<br />

به ملزومات ‏»سیاست از پایین«‏ پایبندی<br />

دارند )۱(. پرسش محوری این متن جزئی<br />

از این دغدغه/هدف کلی است که ‏“نیروهای<br />

چپ چگونه می توانند موقعیت خود را در<br />

رویارویی هژمونیک با نیروهای حافظ<br />

نظم مسلط تقویت کنند ‏)یا حداقل در برابر<br />

تضعیف آن ایستادگی کنند(؟”.‏ پاسخ اولیه ی<br />

این متن به پرسش یاد شده،‏ طبعا تنها در<br />

راستای همین هدف کلی قابل ارزیابی است.‏<br />

در عین حال،‏ این نوشتار شتابزده مشخصا<br />

دعوتی است به باز اندیشی در ضرورت<br />

برپایی رسانه های آلترناتیو چپ ‏)‏‎۲‎‏(؛ رسانه<br />

هایی که در همبستگی با ضرورت تغییر<br />

بنیادین نظم موجود،‏ صدای فرودستان و بی<br />

صدایان باشند و تقویت و تکثیر مبارزات<br />

آنها را هدف قرار دهند.‏<br />

طرح موضوع:‏<br />

پرسش محوری این نوشته را می توان<br />

اجماال این گونه بیان کرد:‏ ” آیا نیروهای<br />

چپ می باید از رسانه های جریان اصلی<br />

media( )mainstream یا کالن-رسانه<br />

ها برای طرح دیدگاههای خود استفاده کنند<br />

‏)یا نه(؟”‏ به طور مشخص تر و از دید ناظر<br />

ایرانی می توان پرسید:‏ ” آیا نیروهای چپ<br />

می توانند ‏)به طور بی تناقض و در قالب<br />

یک ‏»بازی برد – برد«(‏ با رسانه هایی<br />

نظیر صدای آمریکا،‏ بی بی سی فارسی،‏<br />

رادیو فردا،‏ دویچه وله و … مصاحبه<br />

کنند؟ یا نوشته هایشان را در نشریاتی مانند<br />

‏»مهرنامه«،‏ ‏»روز آنالین«،‏ ‏»جرس«‏ و<br />

غیره منتشر کنند؟ ” )۳(<br />

برای دوری از اتهام جزمگرایی الزم است<br />

اضافه کنم که ‏»باید«‏ ذکر شده در پرسش<br />

باال بر یک منظر عام اخالقی استوار نیست،‏<br />

بلکه ناظر بر منافع و ضرورت های کلی<br />

نیروهای چپ در شرایط انضمامی مبارزات<br />

امروزی است.‏<br />

از واقعیت ها و محدودیت های موجود<br />

شروع کنیم:‏<br />

نیروهای چپ عموما پراکنده اند ‏)خواه به<br />

دلیل ضعف ها و کاستی های درونی و خواه<br />

به دلیل فشار و سرکوب بیرونی و میراث<br />

داری شکست و سایر محدویت های تاریخی(‏<br />

و از این رو فاقد تشکل های فراگیر هستند؛ به<br />

این ترتیب این نیروها فاقد رسانه هایی هستند<br />

که امکان دسترسی/همرسانی با مخاطبان<br />

گسترده را برایشان فراهم سازند.‏ در مقابل،‏<br />

نیروهای جناح راست ‏)که با همه تنوعات<br />

درونی،‏ در ضرورت چپ ستیزی اتفاق نظر<br />

دارند(‏ عمدتا از حمایت سیستم های سیاسی–‏<br />

اقتصادیِ‏ مستقر برخوردارند ‏)خواه در سطح<br />

ملی و خواه بین المللی(.‏ بخش بزرگی از<br />

نیروهای راست در تعامل تنگاتنگ با دولت<br />

های سرمایه داری قرار دارند و بخش دیگر،‏<br />

اجزایِ‏ ارگانیک سیاسی-فرهنگیِ‏ این دولت<br />

ها هستند،‏ طوری که در مجموع می توان<br />

گفت این نیروها در راستای تحقق الزاماتِ‏<br />

تداوم نظم مستقر حرکت می کنند.‏<br />

در این میان رسانه های بزرگ ‏)که پیش از<br />

هر چیز متکی بر بودجه های دولتی – یا<br />

شبه دولتی-‏ و سرمایه های کالن هستند(‏<br />

آشکارا در اختیار نیروهای جناح راست<br />

قرار دارند تا انبوه مخاطبان این رسانه های<br />

توده ای در معرض دسترسی/»جذبِ«‏ آنها<br />

قرار گیرند )۴(.<br />

در چنین شرایطی بخشی از نیروهای چپ بر<br />

این باورند که در مقابل فشارهای سیستماتیک<br />

قرنطینه سازیِ‏ ‏)گتو سازی(‏ نیروهای چپ<br />

از سوی نظام ‏)های(‏ حاضر،‏ باید از همه<br />

امکاناتِ‏ ‏»معقول«‏ برای شکستن حصار،‏<br />

در جهت ارتباط با مردم عادی بهره جست تا<br />

مجالی برای طرح دیدگاههای چپ در پیوند<br />

صفحه 185<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 186<br />

با مسائل/منافع زحمتکشان و ستمدیدگان<br />

فراهم شود.‏ به خصوص در جایی که رسانه<br />

های سلطه در جهت تخریب چهره عمومی<br />

چپ دست به تحریف تاریخ یا واقعیت های<br />

جاری می زنند،‏ به نظر می رسد که باید از<br />

همه تریبون های عمومیِ‏ ‏»در دسترس«،‏<br />

برای مواجهه با این تخریب و تحریف بهره<br />

گرفت؛ و اگر ممکن باشد و بتوان ‏»حرف<br />

خود«‏ را بدون پرده پوشی بیان کرد،‏ رسانه<br />

های مین استریم هم می توانند بخشی از این<br />

تریبون های عمومی باشند.‏ ‏]فرض کنیم این<br />

دغدغه ها از سوی کسانی طرح می شود<br />

که همچنان به آرمانهای چپ وفادارند،‏ نه<br />

آنها که راه گریز از این قرنطینه سازی را<br />

‏»تعدیل ساختاری«‏ دیدگاههای خود در جهت<br />

انطباق با نظم موجود یافته اند و با نشان<br />

های موروثی چپ عازم فتح قله های ‏»رئال<br />

پولیتیک«‏ شده اند[‏<br />

به طور مشخص در این رهیافت فرض بر<br />

این است که به رغم کارکردهای آشکارِ‏<br />

کالن-‏ رسانه ها در جهت بازتولید و تثبیت<br />

گفتمان های حافظ نظم مسلط،‏ می توان از<br />

روزنه ها و سنت های دموکراتیکِ‏ به جا<br />

مانده در دنیای امروز و نیز برخی ناهگنی<br />

های درونیِ‏ گریز ناپذیرِ‏ سیستم مستقر،‏ به<br />

عنوان ابزارهایی علیه خود آن ‏)سیستم(‏<br />

استفاده کرد؛ و این قاعده شامل بهره گیریِ‏<br />

حساب شده از رسانه های مین استریم هم می<br />

شود؛ به این معنی که حداقل بخش کوچکی<br />

از مخاطبان این رسانه ها را می توان با<br />

روشنگری های خود تحت تاثیر قرار داد<br />

تا بدین ترتیب در پندارهای عمومی رایج،‏<br />

اگر نه شکاف،‏ بلکه ترک هایی ایجاد کرد.‏<br />

برهان دیگری ‏)کمرنگ تر(‏ که از سوی<br />

فعالین چپ در جهت ضرورت بهره گیری<br />

از همه امکانات رسانه ای اقامه می شود<br />

آن است که برای سهولت ارتباط با توده ها،‏<br />

چپ نیازمند آن است که چهره های مرجع<br />

‏»مردمی«‏ خود را بیافریند و حضور در<br />

رسانه های بزرگ می تواند به خوبی این<br />

هدف میانی را تامین کند.‏<br />

یک استدالل جانبی آن است که در حالیکه<br />

اشکال مختلف چپ ستیزی در رسانه های<br />

مین استریم جریان دارد،‏ عدم حضور<br />

فعالین و پژوهشگران چپ در این رسانه<br />

ها نه تنها چیزی را تغییر نمی دهد،‏ بلکه<br />

قوت استدالل ها و ‏»فکت«‏ های نویسندگان<br />

و ‏»کارشناسانِ«‏ همکار این رسانه ها را<br />

نزد مخاطبان تایید و تقویت می کند.‏ دیدگاه<br />

دیگر بر آن است که در بحث از رسانه های<br />

مین استریم مفهوم ‏»سلطه رسانه ای«‏ نباید<br />

مورد اغراق قرار گیرد.‏ به این خاطر که<br />

اگر چه این رسانه ها بازتولید نظام سلطه را<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

هدف قرار می دهند،‏ اما مخاطبان هشیار از<br />

این توان برخوردارند که از میان خروجی<br />

های مختلف این رسانه ها بر مبنای منطق و<br />

دیدگاه انتقادی خود دست به انتخاب بزنند و<br />

لذا دامنه سلطه گری این رسانه ها نامحدود<br />

نیست؛ از این لحاظ،‏ حتی از طریق این<br />

رسانه ها هم ‏»حرف حساب«‏ می تواند از<br />

سوی برخی از مخاطبان شنیده شود.‏<br />

نقد مقدماتی )۵(:<br />

آنچه در سطرهای پایین در نقد رویکرد)های(‏<br />

ذکر شده می آید بر این پیش فرض بنیادی<br />

استوار است که امروزه رویارویی نیروهای<br />

چپ و راست در فضای عمومی پیش از<br />

هر چیز به میانجی رویارویی های گفتمانی<br />

تحقق می پذیرد و در این میان رسانه ها نقش<br />

ویژه ای به عهده دارند؛ با لحاظ کردن نفوذ<br />

گسترده رسانه ها ‏)در روند رشد روز افزونِ‏<br />

ارتباطات رسانه ای و تماس مجازی با دنیا(‏<br />

باید پذیرفت که این رویارویی گفتمانی در<br />

سطحی به غایت نابرابر به زیان نیروهای<br />

چپ جریان دارد.‏ به این معنی که مقبولیت<br />

وسیعی که امروزه گفتمان راست ‏)با طیف<br />

متنوعی از صورتبندی های درونی(‏ از آن<br />

برخوردار است،‏ بر حقانیت آن تعبیر می<br />

شود ‏)»آنچه فایق است،‏ حقیقی است!«(:‏<br />

نظم موجود غایی و مطلوب تصویر می شود<br />

و در مقابل،‏ نقادی ها و آرمان های چپ<br />

تخیالتی ماجاجویانه و غیر واقع گرا قلمداد<br />

می شوند که هم جنجال هایی بی حاصل اند و<br />

هم با ارجاع به تجربه های شوروی،‏ کامبوج،‏<br />

کره شمالی،‏ چین و غیره،‏ خطرناک برای<br />

بشریت!‏ فراگیر بودن گفتمان راست درستی<br />

آموزه های آن را چنان بدیهی می نمایاند<br />

که نقد و انکار آنها به راحتی رویکردی<br />

‏»ایدئولوژیک«‏ و بر خالف ‏»عقل سلیم«‏<br />

sense( )common جلوه گر می شود.‏<br />

اما این همه ی ماجرا نیست:‏ این رویارویی<br />

در سطوح دیگری از واقعیت نیز جریان<br />

دارد؛ جایی که انباشت ناگزیرِ‏ ستم و<br />

نابرابری و سلطه،‏ شکاف های اجتماعی و<br />

اقتصادی را به عرصه ی مبارزات بخش<br />

هایی از مردم بدل ساخته است.‏ آمیختگیِ‏<br />

پیامدهای اقتصادی-اجتماعیِ‏ بحران های<br />

ادواری سرمایه داری با پیامدهای انضمامی<br />

سلطه ی امپریالیستی زمینه مستعدی برای<br />

رشد و گسترش رادیکالیسم سیاسی پدید<br />

آورده است که آشکارا گفتمان های ارتجاعیِ‏<br />

مسلط را به چالش می کشند و به موازات<br />

افسون زدایی از اسطوره های نظم مسلط،‏<br />

سوژه های مبارزه برای تغییر اجتماعی را<br />

پرورش می دهند ‏)این نمونه ها را می توان<br />

به عنوان شاخص های رشد مبارزات در<br />

سال های اخیر برشمرد:‏ جنبش نافرجام مردم<br />

ایران،‏ خیزش های مردمیِ‏ موسوم به ‏»بهار<br />

عربی«،‏ اعتراضات رادیکال در اسپانیا،‏<br />

یونان،‏ انگلیس و ایتالیا و جنبش اشغال وال<br />

استریت(.‏<br />

درست با توجه به چنین پس زمینه ای از<br />

جریان مبارزات واقعی است که می توان<br />

گفت رویارویی گفتمان ها در فضای عمومی<br />

‏)و مشخصا در سطح رسانه ها(‏ در واقع<br />

نبردی است برای انحصار بازنماییِ‏ واقعیت<br />

از یکسو و تالش برای نفی این انحصار از<br />

سوی دیگر؛ یکی در جهت ناممکن جلوه<br />

دادن تغییر و ناضروری بودن جستجوی<br />

بدیل می کوشد،‏ و دیگری ‏)در مقیاسی به<br />

مراتب کوچکتر(‏ برای نشان دادن سویه<br />

های امید و امکان از دل مبارزات جاری و<br />

دعوت به همبستگی.‏<br />

در چنین فضایی سطح مرجعیت و اثرگذاری<br />

رسانه های کالن در بازترسیم مرزهای<br />

حقیقت،‏ خود تابعی است از میزان مقبولیت<br />

آنها نزد افکار عمومی.‏ از این زاویه می<br />

توان گفت همراهی نیروهای چپ و مترقی با<br />

کالن رسانه ها،‏ خواه ناخواه به تقویت جایگاه<br />

اجتماعی و مشروعیت عمومی آنها می<br />

انجامد.‏ در این میان مهم نیست که در طی<br />

این همکاری های مقطعیِ‏ ‏»حساب شده«،‏<br />

چه میزان مضامین رادیکال و روشنگرانه/‏<br />

افشاگرانه مطرح می شود؛ حتی مهم نیست<br />

که فعال/نویسنده/پژوهشگر چپ موفق شود<br />

از سد سانسور رسانه ای و خطوط قرمز<br />

میعن و یا دام های مدیریتیِ‏ سیاست گزاران<br />

کارآزموده و مجریان حرفه ایِ‏ این رسانه<br />

ها گذر کند؛ بلکه مهم آن است که اعتبار<br />

او و حتی رادیکالیسم مضمون بحث/گفتار<br />

او ناخواسته خرج دموکراتیک نمایاندنِ‏<br />

رسانه ای می شود که بی تردید ساعت ها و<br />

صفحات و کارشناسان بی شماری در اختیار<br />

دارد تا این نقاط ناهمخوان را به سهولت و<br />

نرمی پوشش دهد.‏ از این نظر فعال چپ<br />

در این دست مصاف های ‏»حساب شده«‏ و<br />

عملگرایانه اش با رسانه های کالن،‏ پیشاپیش<br />

بازنده ی قدرت هضم/ادغام کنندگیِ‏ باالی<br />

آنهاست.‏ اما بدبختانه این باخت تنها دامن<br />

شخص او را نمی گیرد،‏ بلکه او ناخواسته<br />

کلیت چپ را در زیان این باخت سهیم می<br />

کند ‏)در همان حال که احتماال از جسارت/‏<br />

هوشمندی نظری خود و یا قوت/تاثیر<br />

استدالل های خرد کننده اش خرسند است(.‏<br />

از سوی دیگر،‏ این گونه همراهی ها به طور<br />

ضمنی ‏)و ناخواسته(‏ مبتنی بر نفی شکاف<br />

عمیقی است که منافع کالن فرودستان و<br />

فرادستان را در تضاد با یکدیگر قرار می<br />

دهد.‏ به این معنی که با برقراری پلهای<br />

ارتباطی بر فراز این شکاف،‏ ضرورت


صفحه 187<br />

جبهه بندیِ‏ آشتی ناپذیر میان نیروهای<br />

سیاسیِ‏ چپ و راست،‏ که در آنتاگونیسم<br />

هستی های اجتماعی متعارضِ‏ آنها ریشه<br />

دارد،‏ انکار می شود.‏ به بیان دیگر روند<br />

زنده و ‏)به تعبیری(‏ هولناکِ‏ نبردهای<br />

گفتمانی میان این دو جبهه ی متعارض،‏<br />

به شبه مناظره هایِ‏ ‏»متمدنانه«ای میان<br />

روشنفکران ارگانیک هر یک از این جبهه<br />

ها تقلیل می یابد.‏ به این معنا،‏ فعالین و چهره<br />

های چپ،‏ به خصوص آنهایی که از جایگاه<br />

اجتماعی معتبر و موجهی برخوردارند،‏ با<br />

همراهی گاه و بی گاهشان با رسانه های<br />

کالن،‏ این پیغام ضمنی را به فعالین جوان<br />

چپ و سایرین می دهند که دوران سنگر<br />

بندی و مبارزات آنتاگونیستی سپری شده<br />

است؛ عمل آنها خواه نا خواه واجد این پیام<br />

نیز هست که نیروهای چپ می توانند بدون<br />

ترس از تحریف و سانسور،‏ حرف خود را<br />

از هر تریبونی بیان کنند ‏)که در مورد رسانه<br />

های حرفه ای عموما گزاره ی کمابیش<br />

درستی است(‏ و بنابراین ضرورت برپا<br />

کردن رسانه های آلترناتیو چپ و اندیشیدن<br />

به راهها و امکانات خالق ارتباط گیریِ‏<br />

مستقل با گستره وسیع مخاطبان،‏ ضرورتِ‏<br />

چندان حادی نیست؛ به عبارتی نهایتا چنین<br />

بر می آید که فوریت این ضرورت در حدی<br />

نیست که اقدام عاجلی را برای جبران این<br />

نقیصه ‏)کمبود رسانه های آلترناتیو(‏ بطلبد؛<br />

در واقع،‏ مطابق این رهیافت چنین می نماید<br />

که ما با جهانی ‏»تخت«‏ )flat( مواجهیم که<br />

در آن می توان از جایگاه یک صاحبنظر<br />

یا ‏»کارشناس«‏ مستقل چپ با صاحبنظران/‏<br />

کارشناسانِ‏ راست وارد مباحثه ی قلمی/‏<br />

کالمی و گفتگوی انتقادی شد و قضاوت<br />

نهایی را به شعور مخاطبان سپرد.‏<br />

در اینجا فعال چپ یاد شده احتماال بر این<br />

گمان است که مضمون گفتار/نوشتار او به<br />

ذهنیت بخشی از مخاطبان راه خواهد برد.‏<br />

اما از این غافل است که حتی این دسته از<br />

مخاطبان نیز در پیوند روزمره با آن کالن-‏<br />

رسانه ی معین،‏ صرفا با نوشته یا برنامه ای<br />

که او همکار/میهمان آن بوده مواجه نیستند؛<br />

بلکه آنها کلیت آن رسانه را با مجموعه ی<br />

تعدیل کننده و همسان سازِ‏ خروجی هایش<br />

پیش رو دارند.‏ طرفه آنکه حتی آن دسته<br />

ی محدود از مخاطبانی که بنا بر پیش<br />

زمینه زیسته/نظری خود نظریات او ‏)منتقد/‏<br />

کارشناس چپ(‏ را در خور اعتنا یافته اند نیز<br />

درست به واسطه این همدلی،‏ بیش از پیش به<br />

مرجعیت آن رسانه تن خواهند سپرد.‏ او به<br />

ویژه از این اصل غافل است که کالن-رسانه<br />

نه تنها به دستکاری/تاثیر گذاری بر ذهنیت/‏<br />

روانِ‏ انبوه هر چه بیشتری از مخاطبان می<br />

اندیشد،‏ بلکه آماج اصلی این دست رسانه<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

ها به تعبیری خلق یک ‏»ذهنیتِ‏ جمعی«‏<br />

همگن است؛ دستمایه ی اولیه ی این آفرینش<br />

پیش از هر چیز جلب اعتماد توده ی مردم<br />

است که خود مستلزم کسب اعتبار و آبروی<br />

اجتماعی است؛ اعتباری که این قبیل رسانه<br />

ها از برنامه سازان خود دریافت می کنند.‏ اما<br />

این اعتبار نهایتا صرف سست کردن دیدگاه<br />

انتقادی مخاطبان نسبت به مضامین تولیدیِ‏<br />

رسانه ها می شود تا باور پذیریِ‏ انفعالی آنان<br />

نسبت به کلیتِ‏ خروجی های کالن ‏-رسانه<br />

ها تامین شود:‏ مکانیزمی که می توان آن را<br />

‏»تولید انبوه مخاطبان خاموش«‏ نامید.‏<br />

در یک تحلیل کالن می توان گفت اقبال<br />

امروزی این رویکرد در میان فعالین چپ<br />

‏)یعنی حضور انتقادی در رسانه های<br />

راست(،‏ بازتاربی است از این درک/توهم<br />

رایج که ‏)گویی(‏ توسل به رسانه های موجود<br />

می تواند چاره ای برای معضل ارتباط یابی<br />

با مخاطبان گسترده و شکلی از مبارزه علیه<br />

وضع موجود فراهم کند؛ و از آنجا که این<br />

شکل از ‏»مبارزه«‏ پیش چشم همگان جریان<br />

می یابد ‏)چیزی همانند رینگ بوکس(،‏ الجرم<br />

از دید مدافعین این رویکرد،‏ تردیدی در<br />

واقعی بودنش به جای نمی ماند ‏)تنها می<br />

بایست به قدر کافی رادیکال و آشتی ناپذیر<br />

ظاهر شد!(.‏ اما از قضا درست به دلیل وجه<br />

نمایشی این مبارزه است که عموما سویه<br />

های شخصیِ‏ کنش سیاسی منتسب به آن<br />

‏)افزایش احتمالی اعتبار و جایگاه فردی یا<br />

مقبولیت اجتماعی فرد و غیره(‏ بر پیامدهای<br />

جمعی آن ‏)بر کلیت مبارزات چپ و روند<br />

آن(‏ فائق می آید؛ و این چیزی است در ادامه<br />

ی اتمیزه شدن کنش سیاسی و یا از جنس آن.‏<br />

بازخوانی اجمالی صورتبندی رسانه ای از<br />

خیزش های مردمی در ایران و مصر:‏<br />

هر گاه رسانه های بزرگ به پوشش گسترده<br />

و متمرکز یک جنبش اعتراضی توده ای<br />

می پردازند،‏ اهمیتِ‏ خیزشِ‏ مردم آزاده ای<br />

که با رزمنده گی و ایستادگیِ‏ خود دنیایِ‏<br />

‏»خوشبخت«‏ را به ‏»دیدن«‏ واداشته اند،‏ تنها<br />

یک سوی ماجراست؛ سویه دیگر اما تالشی<br />

است که کالن رسانه ها برای ‏»برساختن«‏<br />

تصویر مورد نظر خود از این ‏»رخدادِ‏<br />

ناتمام«‏ در پیش می گیرند؛ جایی که این<br />

رسانه ها از طریق انتشار و حک تدریجیِ‏<br />

تصویر معینی از جنبش در اذهان مردم،‏ به<br />

ویژه آنهایی که مستقیم یا غیر مستقیم بخشی<br />

از جنبش هستند،‏ تاثیر گذاری بر روند آتیِ‏<br />

جنبش دنبال می کنند ‏)با برجسته سازیِ‏<br />

قرائت یا گفتمان ویژه ای از جنبش اعتراضیِ‏<br />

جاری(؛ چرا که برای دولت های قدرتمند،‏<br />

صرفِ‏ برخورداری از پشتوانه ی حمایتی<br />

ارتش های ‏»ملی«‏ یا جریان های سیاسیِ‏<br />

همسو در کشورهای مورد ‏»عالقه«،‏ به<br />

تنهایی برای ‏»کنترل«‏ اوضاع بحرانی در<br />

این کشورها کافی نیست ‏)به ویژه در بزنگاه<br />

خیزش های مردمی(،‏ بلکه موثر عمل کردنِ‏<br />

این عوامل نیازمند مکملی است که از طریق<br />

شکل دادن به افکار عمومی یا ‏»مهندسی«‏<br />

رسانه ایِ‏ آنها تامین می شود.‏<br />

به طور مشخص در مورد حوادث مصر،‏<br />

رسانه های کالن به رغم پوشش گسترده<br />

رویدادها،‏ با تمرکز بر موضوع استبداد<br />

فردیِ‏ مبارک،‏ کنار رفتن او را مهمترین<br />

خواست جنبش تصویر کردند.‏ این امر اگر<br />

چه ممکن است در حقیقت تجلی باورِ‏ بخشی<br />

از معترضان بوده باشد،‏ ولی طرح آن در<br />

این شکل و ابعاد و مطلق نمایی آن،‏ به پنهان<br />

ماندن این واقعیت انجامید که شخص مبارک<br />

صرفا نماینده نمادینِ‏ ساختار معیوبی بود<br />

که ‏»مردمِ‏ التحریر«‏ ‏)به عنوان نمادی از<br />

مبارزات سراسر مصر(‏ برای تغییر آن به پا<br />

خواسته بودند.‏ این تصویر سازی ضمن آنکه<br />

به رسم معمولِ‏ رسانه های بزرگ،‏ سویه<br />

های اقتصادیِ‏ اعتراضات مردمی را در پس<br />

برجسته سازیِ‏ کلیشه ایِ‏ اشتیاق عمومی به<br />

‏»دموکراسی«‏ پنهان می ساخت،‏ در عین<br />

حال خواسته های دموکراتیک و الزامات<br />

تحولی واقعی را هم به جایگزینیِ‏ صرفِ‏<br />

چهره های مستبد تقلیل می داد.‏<br />

بر این اساس،‏ از دید رسانه های بزرگ با<br />

رفتن مبارک انقالب مصر به ثمر رسیده<br />

قلمداد شد ‏]شوهای زنده ی کانال های ‏»مهم«‏<br />

تلویزیونی و تمرکز شبانه روزی آنها بر<br />

میدان التحریر را به یاد بیاوریم:‏ با آغاز این<br />

پخش زنده تلویزیونی،‏ حس می کردی گویا<br />

نوعی کارناوال رسانه ای حول موضوع<br />

‏»انقالب«‏ مصر به جریان افتاده است که<br />

مردم را برای دیدن مهیج ترین صحنه مهیا<br />

می کند؛ اعالم بیرون رفتن مبارک و پخش<br />

زنده صحنه های جشن و پایکوبی مردم،‏<br />

نقطه اوج این کارناوال رسانه ای بود که<br />

قصد اصلی آن چیزی نبود جز رسمیت<br />

بخشیدن به پایان جنبش و القای همگانی آن<br />

با اعالم پیروزی ‏»انقالب مصر«![.‏ پس از<br />

آن و پایین افتادن پرده ها،‏ وقت آن بود که<br />

مردم به خانه هایشان برگردند و باقی امور<br />

را به متولیان و نخبگان مربوطه بسپارند.‏<br />

سایر مردم دنیا هم باید متقاعد می شدند که<br />

با پادرمیانی دولت های بزرگ،‏ موضوع به<br />

‏»خیر و خوشی«‏ خاتمه یافته است ‏)وجه<br />

جذاب و دراماتیک خبر سازی ها در دنیای<br />

هالیوود زده(.‏ در این روند با تمرکز بر<br />

‏»رفتنِ‏ مبارک«،‏ فرآیند آمدن و ماندن او<br />

بی اهمیت قلمداد شد،‏ چون اینک پرسوناژ<br />

مبارک به قدر کافی در جایگاه نقش منفیِ‏ این<br />

سناریوی رسانه ای تثبیت شده بود تا چرایی


صفحه 188<br />

و تاریخچه این منفی بودن فاقد اهمیت باشد.‏<br />

به همین ترتیب در مورد خیزش اعتراضی<br />

پسا انتخاباتی در ایران نیز عملکرد رسانه<br />

های بزرگ غربی ‏)به ویژه رسانه های<br />

دولتی فارسی زبان(‏ بسیار قابل تامل است.‏<br />

در این خصوص تیتر اخبار و مضمون<br />

گزارش ها و تحلیل های مربوطه در رسانه<br />

هایی نظیر ‏»بی بی سی«‏ فارسی،‏ صدای<br />

آمریکا،‏ رادیو فردا و ‏»دویچه وله«‏ ‏)صدای<br />

آلمان(‏ بر مشابهتی خدشه ناپذیر داللت می<br />

کرد.‏ مهمتر اینکه در آن مقطع،‏ بررسی و<br />

تحلیل جنبش اعتراضی جاری در ایران در<br />

این رسانه ها عمدتا از سوی ‏»کارشناسان »<br />

و چهره های سیاسی ای انجام می گرفت ‏)در<br />

قالب مقاله،‏ گفتگو و گزارش(‏ که یا به طور<br />

آشکاری به اردوگاه سیاسی اصالح طلبان<br />

تعلق داشتند و یا به لحاظ نوع گرایش سیاسی<br />

خود به مشی سیاسی جناح اصالح طلب<br />

احساس نزدیکی می کردند.‏ به این ترتیب این<br />

رسانه های دولتیِ‏ فارسی زبان،‏ فرآیند انتشار<br />

گفتمان سیاسی اصالح طلبان در رسانه های<br />

عمده ‏»صنعت سبز«‏ را تکمیل می کردند<br />

و به واسطه اعتبار عمومی و اسلوب حرفه<br />

ای خود[‏ کمبودها و کاستی های رسانه هایی<br />

نظیر ‏»جرس«،‏ ‏»روز آنالین«،‏ ‏»ندای سبز<br />

آزادی«‏ و غیره را جبران می کردند و بر<br />

مضمون کلی خروجی های آنها مهر تایید می<br />

زدند ‏)نمونه ی شاخصی از یک ‏»همکاری<br />

ارگانیک«!(.‏<br />

نتیجه آنکه در آن ایام رسانه های فارسی<br />

زبانِ‏ دولت های غربی،‏ جنبش اعتراضی یاد<br />

شده را به طور مستمر در همخوانی کامل<br />

با قرائت اصالح طلبانه آن،‏ برای مخاطبان<br />

ایرانی خود تصویر کردند؛ کسانی که نه<br />

تنها مخاطبان این رسانه ها،‏ بلکه همزمان<br />

مخاطبان و فعالین بالقوه ی جنبش هم بودند.‏<br />

بدیهی است در شرایطی که دیرپایی اختناقِ‏<br />

فراگیر در ایران تکیه به رسانه های برون<br />

مرزی را اجتناب ناپذیر ساخته بود ‏)می<br />

سازد(،‏ این رویکرد کمابیش هماهنگ رسانه<br />

ای به تقویت اجتماعیِ‏ گفتمان سیاسی اصالح<br />

طلبان و تثبیت هژمونی آن در فضای درونیِ‏<br />

جنبش کمک شایانی کرد.‏ روندی که در<br />

نهایت به حذف سویه های رادیکال جنبش،‏<br />

سوژه گی خودانگیخته مردم و از دست رفتن<br />

‏»خیابان«‏ انجامید.‏ ‏]به لحاظ تاریخی نظیر<br />

همین رویکرد ‏»برجسته سازیِ‏ گزینشی«‏ را<br />

می توان در عملکرد رادیو ‏»بی بی سی«‏ در<br />

مقطع انقالب ۱۳۵۷ یافت.‏ در جریان خیزش<br />

های بهار عربی،‏ قوت و کارآیی این حربه<br />

رسانه ای،‏ - عالوه بر مورد انقالب ناتمام<br />

مصر - در متقاعد کردن افکار عمومی در<br />

پذیرش ‏»ضرورت«‏ تهاجم نظامی به لیبی<br />

نمایان شد.‏ اینک ماههاست که رسانه های<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

مین استریم با نمایش پوپولیستیِ‏ ‏»خون<br />

بازی«‏ در تدارک آنند که ‏»سرنوشت<br />

محتوم«‏ خیزش انقالبی مردم سوریه را<br />

پذیرفتنی بنمایانند.[‏<br />

از این نظر رسانه های کالن در کنار روند<br />

های روزمره ی شکل دهی به افکار عمومی،‏<br />

در مقاطع تاریخی معین اعتبار اجتماعی<br />

اندوخته ی خود را ‏»به طور فشرده«‏<br />

صرف جهت بخشی به یک رخداد در شرف<br />

وقوع می کنند تا با برساختن تصویر ویژه<br />

خود از آن رویداد و برجسته سازی آن در<br />

اذهان عمومی،‏ بر ماهیت و نتیجه نهایی آن<br />

تاثیر بگذارند ‏)به تعبیری:‏ دستکاری ذهنیتِ‏<br />

عوامل انسانیِ‏ مرتبط با رخداد(.‏ اما در این<br />

میان آنچه که به بحث اصلی این نوشتار<br />

مربوط می شود آن است که روشنفکران چپ<br />

نباید در روند اعتبار اندوزیِ‏ کالن-رسانه ها<br />

مشارکت کنند.‏ چون این اعتبار انباشته شده،‏<br />

در کنار همه کارکردهای دیگرش،‏ در برهه<br />

های تاریخیِ‏ معین صرف تولید بروندادهایی<br />

می شود که در تعارض کامل با دغدغه ها و<br />

آمال نیروهای چپ قرار دارد.‏ ضمن اینکه<br />

روشنفکران و فعالین چپ می بایست توان<br />

و انرژی محدود خود را صرف برپایی و<br />

گسترش رسانه های مختص جبهه ی خود<br />

نمایند تا به میانجی آنها بتوانند در یزنگاه<br />

تاریخی رخداد ها،‏ هژمونی گفتمانی حریف<br />

را خنثی کنند و به تقویت سویه های رادیکال<br />

مبارزات مردمی یاری برسانند.‏<br />

جمع بندی:‏ به نظر می رسد ‏»مکان«‏<br />

رویارویی با حریف یا به طور کلی ‏»مکانِ‏<br />

مبارزه«‏ همچنان فاکتوری تعیین کننده در<br />

ننتیجه ی مبارزه است و نمی توان به بهانه<br />

یا به نفعِ‏ فراگیر شدن موقعیت های بی مکانِ‏<br />

مجازی،‏ از اهمیت این فاکتور غافل شد.‏<br />

انتخاب ‏»مکان مبارزه«‏ چیزی نیست جز<br />

بستر سازی برای مبارزه و تدارک بهینه<br />

ی آن و پرهیز از مبارزه انفعالی در زمین<br />

حریف ‏]مبارزه در زمین حریف از این<br />

رو انفعالی است که الجرم با تن دادن به<br />

قواعد بازی حریف و یا مشروعیت بخشی<br />

به هنجارهای کلی آن همراه است و در<br />

عین حال مستلزم چشمپوشی بر این واقعیت<br />

است که انحصار تاویل بازی و پیامدهای<br />

آن در دستان حریف قرار دارد[.‏ مبارزه<br />

برای جهانی دیگر مستلزم خلق راههای بدیل<br />

مبارزه هم هست که این راهها و بستر ها را<br />

نمی توان کاهالنه/سهل گیرانه در مجراهای<br />

شناخته شده ای که سیستم مستقر برای ‏»کنش<br />

سیاسی«‏ عرضه می کند جستجو کرد.‏ از<br />

این رو برپایی و گسترش ‏)مردمی ساختن(‏<br />

رسانه های آلترناتیو ضرورتی گریز ناپذیر<br />

برای هر گونه پیشروی نیروهای چپ است.‏<br />

بدین اعتبار هر کنشی که پایه های این<br />

ضرورت را سست بنمایاند،‏ نمی تواند در<br />

همسویی با منافع بلند مدت چپ باشد.‏<br />

خرداد ماه ۱۳۹۱<br />

http://blog.youthdialog.<br />

812=net/?p<br />

)*( عنوان فرعی این متن اشاره دارد به<br />

فیلمی از لوئیس بونوئل با نام:‏ ‏»جذابیت<br />

های پنهان بورژوازی«.‏<br />

پانوشت:‏<br />

)۱( این متن خواه نا خواه به روی خوانش<br />

انتقادی از سوی سایر طیف های مخاطبان<br />

هم گشوده است.‏ اگر چه در شق اخیر تمرکز<br />

نقد در جایی بیرون از گرانیگاه این متن<br />

خواهد بود:‏ یعنی در جایی نظیر وجاهت/‏<br />

ضرورت رویکرد چپ!‏<br />

)۲( در مورد ضرورت برپایی رسانه ‏)های(‏<br />

آلترناتیو چپ تاکنون تالش هایی ‏)نظری و<br />

عملی(‏ انجام شده است که متاسفانه بازخورد<br />

یا ثمر بیرونی موثری نداشته است.‏ در سطح<br />

بحث نظری در این خصوص برای مثال می<br />

توان به نوشته زیر اشاره کرد:‏<br />

همایون ایوانی/بحثی مقدماتی در ضرورت<br />

رسانه آلترناتیو:‏<br />

http://www.dialogt.org/index.<br />

101=php?id<br />

)3( به این لیست می توان رسانه های<br />

کوچکتری را هم افزود که اگر چه ‏»مین<br />

استریم«‏ نیستند و حتی به طور موروثی<br />

خاستگاه و داعیه چپ دارند،‏ اما در عمل<br />

و به لحاظ مشی سیاسی در همسویی با<br />

رسانه های مین استریم و در جهت تکثیر<br />

گفتمان سیاسی قدرتمداران حرکت می کنند<br />

‏)در پوشش پایبندی به معجونی به نام ‏»رئال<br />

پولیتیک«(.‏<br />

)۴( رویکرد کلی دولت های غربی در<br />

چینش استراتژی رسانه هایِ‏ خارجی زبان<br />

شان بی شباهت با اهداف اعالم شده ‏)و نشده(‏<br />

ی موسسه آمریکایی ‏»بنیاد ملی دموکراسی«‏<br />

The National Endowment for(<br />

http://( نیست )Democracy – NED<br />

.)/www.ned.org با دنبال کردن خط<br />

مشی سیاسی بنیادهایی نظیر موسسه ‏»کیتو«‏<br />

‏)پایه گذار وبسایت ‏»چراغ آزادی«‏ http://<br />

،)/cheragheazadi.org می توان<br />

خطوط کلی سیاست های ‏»اعالم نشده«‏ ای<br />

که رسانه های فارسی زبان غربی دنبال می


ادبیات<br />

صفحه 189<br />

کنند را ‏»برونیابی«‏ کرد.‏ موسسه ‏»کیتو«‏<br />

)/http://www.cato.org( یکی از<br />

مراکز تحقیقاتی واشنگتن در زمینه سیاست<br />

گذاری عمومی است که مدافع اقتصاد آزاد<br />

و محدود کردن دخالت های حکومت است<br />

‏)طرفه آنکه این موسسه به رغم داعیه عدم<br />

وابستگی حزبی و دولتی قادر است برای<br />

مثال جایزه ای نیم میلیون دالری به اکبر<br />

گنجی بدهد(.‏ به طور کلی با نظری اجمالی<br />

به رویکردهای این دست رسانه های دولتی<br />

و شبه دولتی در سه سال اخیر،‏ می توان<br />

گفت مهم ترین شاخص مشترک در خطی<br />

مشی سیاسی آنها،‏ پیشبرد سیاست های<br />

‏»آلترناتیو سازی سیاسی«‏ در کشورهای<br />

مقصد از طریق بستر سازیِ‏ گفتمانیِ‏ این<br />

سیاست هاست ‏)و نیز تعهد به بسط هژمونی<br />

گفتمان نئولیبرال(.‏<br />

)۵( طرح مقدماتی این بحث در این نوشتار<br />

بر این امید استوار بوده و هست که در حد<br />

بضاعت،‏ توجه رفقای دور و نزدیک را به<br />

اهمیت این مقوله جلب کنم.‏ پس از آن گمان<br />

می کنم انتشار متن های جدی تر و عمیق تر<br />

در این زمینه و تعامل های نظریِ‏ هدفمند،‏<br />

انتظار دور از دسترسی نباشد ‏)همچنانکه<br />

انگیزه اولیه نگارش این متن – و نیز بخشی<br />

از ایده های مطرح شده در آن – خود پیامد<br />

گفتگویی جمعی با تعدادی از رفقای ارجمندم<br />

بوده است(.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

کشتی شکستگان هزارهی سوم<br />

نقد و بررسی کتاب ‏»دنیای بیسامان:‏ زمانی<br />

که تمدنهایمان فرسوده میشوند«،‏ نوشته<br />

امین معلوف،‏ ترجمه عبدالحسن نیکگهر<br />

تقدیم به استاد ارجمند عبدالحسین نیکگهر<br />

به پاس ترجمهی آثار با ارزش امین معلوف<br />

در سال ۱۳۸۹ از امین معلوف ‏)نویسنده و<br />

پژوهشگر لبنانی فرانسوی متولد ۱۹۴۹(،<br />

کتاب معروف ‏»هویتهای مرگبار«‏ با<br />

ترجمهی بسیار روان عبدالحسین نیک گهر<br />

به چاپ رسید.‏ و اکنون با خوشحالی اعالم<br />

میکنم که در ابتدای سال جدید اثردیگری<br />

از وی به قلم همان مترجم توانا تحت عنوان<br />

‏»دنیای بیسامان:‏ زمانی که تمدنهایمان<br />

فرسوده میشوند«‏ به بازار آمده است.‏ کتابی<br />

غنی از تجربه و تأمالتی که احتماالً‏ برای<br />

بیان آنها میباید نیمی عرب و نیمی غربی<br />

بود؛ آنهم با پذیرندگی فارغ از هرگونه<br />

شرمی بر این دو پارگی؛ و به نظر میرسد<br />

همین پذیرندگیِ‏ داوطلبانه و از آن مهمتر<br />

‏»مسئوالنه«‏ است که آثار معلوف را اینگونه<br />

با ارزش میکند.‏ باری،‏ وی کتاب خویش<br />

را اینگونه آغاز میکند:‏ ‏“ما بدون قطبنما<br />

وارد قرن جدید شدهایم”.‏ آری،‏ بدون قطبنما<br />

و چنان که به نظر میرسد در کشتیای<br />

شکسته….‏<br />

کتاب شامل سه بخش و یک پیگفتار است.‏<br />

نخست،‏ پیروزیهای فریبنده.‏ بخش دوم<br />

مشروعیتهای گمشده و بخش سوم یقینهای<br />

تخیلی.‏<br />

*******<br />

زهره روحی<br />

درجهی بلوغ و فرهیختگی انسان نه فقط<br />

با پرسشگری،‏ بلکه با تالش برای یافتن<br />

پاسخ مسئوالنه و صادقانه به پرسشهاست<br />

که آشکار میشود.‏ امین معلوف در کتاب<br />

‏»دنیای بیسامان«‏ خود،‏ به چنین تالشی<br />

دست زده است.‏ اینکه پاسخهای او به مذاق<br />

مخاطب خوش بیآید یا نه،‏ شاید چندان مهم<br />

نباشد،‏ مهم تالش مسئوالنهی اوست.‏ اینکه<br />

فراتر از جداییهای تحمیلی ‏»فرهنگ«های<br />

موجود حرکت کند.‏ منظور خطوط مرزیای‏<br />

است که به اعتقاد او،‏ نه از سوی چیزی<br />

مجرد و انتزاعی به نام ‏»فرهنگ«‏ بلکه از<br />

جانب عواملی دیگر فیالمثل شرایط تاریخی<br />

و سیاسی ‏)صص‎۱۸۵،۱۸۶‎‏(‏ به اقوام و<br />

ملتها تحمیل میشود.‏ آری این فرهنگ غیر<br />

واقعی تحمیل میشود تا انسانها را از رشد،‏<br />

شکوفایی و بلوغی که سزاوار آنند،‏ باز دارد؛<br />

و از قضا در چنین وضعیت قالبیِ‏ ‏»تمدن«‏<br />

است که به باور امین معلوف تمدنهای غربی<br />

و یا شرقی هر دو به بنبست رسیدهاند.‏ زیرا<br />

نتوانستهاند از حوادثی مانند یازده سپتامبر<br />

و یا لشکرکشیهای هزارهی سوم جلوگیری<br />

کنند.‏ یا بهتر است بگوییم نتوانستهاند کنترلی<br />

بر حوادث شومی داشته باشند که کلیه جوامع<br />

بشری را فرا گرفته است و وضعیتهای<br />

ناگواری مانند ناامنیهای سیاسی،‏ اجتماعی،‏<br />

اقتصادی،‏ و ویرانیهای محیط زیستی،‏<br />

آشوبهای قومی،‏ فقر و بیکاری جهانی،‏<br />

فسادهای مالی و اخالقیِ‏ جهانشمول،‏ ترور و<br />

وحشت،‏ جنگها و گردنکشیهای نوظهور و<br />

تبعیضهای آشکار و وقیحانه ‏)ای که روز به<br />

روز از قبح آن کاسته میشود(‏ به بار آورده<br />

است.‏ فیالمثل وی در خصوص تمدن غربی<br />

و عربی به صراحت میگوید:‏ ‏“انتقاد من


190<br />

صفحه ‏»فضای<br />

دو این سالهی صد رویهی متوجه که<br />

است این تفکرم عمق … است؛ تمدنی«‏ خطِ‏<br />

به ارجمند و گرانسنگ تمدن دو این عصبانیت<br />

جز دیگر آنها رسیدهاند؛ خود پایان نمیکنند.‏<br />

عرضه دنیا به چیزی ویرانگرشان تمدنهای<br />

همهی مانند اخالقی،‏ لحاظ از آنها به<br />

رو میکنند،‏ تقسیم را انسانها که خاصی که<br />

است رسیده زمانش اکنون هستند؛ زوال ۳۲(.<br />

‏)ص رفت”‏ فراتر آنها از فراخوانی<br />

و دعوت معلوف،‏ سخن بیشک بدین<br />

این و نو؛ جهانی ساختن به است از<br />

روشنگرانهای انتقادهای که است معنی ‏»دنیای<br />

کتاب در فیالمثل ‏)که دست این فرسوده<br />

تمدنهایمان که زمانی بیسامان:‏ نوعی<br />

به میگیرد(،‏ صورت میشوند«،‏ برای<br />

فرسوده«‏ ‏»تمدنِ‏ این که است تلنگری بنابراین<br />

دارد.‏ نیاز آن به پُکیدنش کلی به این<br />

افشای به نخست معلوف که است طبیعی برود<br />

پُکیدهگیها(‏ ‏)بخوانیدش نابسامانیها نوین«ی<br />

‏»ارزشهای معرفی به سپس و دارد.‏<br />

نیاز بدان حاضر جهان که بپردازد از<br />

جهان بار و کار معلوف نظر بر بنا است<br />

نابسامان و فضاحتبار اینگونه اینرو بر<br />

که قدرتی صحنهی از ارزشها آن که در<br />

است.‏ دور کلی به دارد حاکمیت جهان فرسودهی<br />

اوضاع افشاء حیث از حال هر سعی<br />

معلوف امین چند هر معاصر،‏ جهان عرب<br />

و غربی جهان بر صرفاً‏ است کرده بحران<br />

حادترین دلیل به ‏)ظاهراً‏ مسلمان شده<br />

هم اگر حتا و نباشد،‏ متمرکز موقعیتی(‏ روسیه<br />

چین،‏ مانند کشورهایی به نگاهی نیم مسلمان<br />

اما عربی غیر کشورهای یا و هند و عمده<br />

حال این با باشد،‏ داشته ایران مانند یافتن<br />

و پرسشها طرح در وی کندوکاوِ‏ غربی<br />

جهان ارتباطی معضالت به لغرشها،‏ به<br />

که تمدنی دو دارد.‏ اختصاص عربی دست<br />

از را خود کارآیی مدتهاست او باور این<br />

که اینجاست جالب نکتهی و دادهاند.‏ نظریهی<br />

به ربطی هیچ تنها نه معلوف نظرِ‏ با<br />

شدیداً‏ بلکه ندارد،‏ تمدن«ها ‏»برخورد اعتقاد<br />

به که چرا میپردازد.‏ مخالفت به آن است،‏<br />

آن حامل نظریه این که نگاهی معلوف،‏ تفکر<br />

همان در شده زنجیر و غل را تمدن میگوید:‏<br />

چنانکه میبیند.‏ تحمیلی و قالبی نظریه<br />

این هواداران اشتباه من،‏ دید ‏“از از<br />

میخواهند،‏ که میشود شروع آنجا از عمومی،‏<br />

نظریهی یک حال وضع مشاهدهی ‏»روح<br />

ما،‏ زمانهی در ]....[ بسازند.‏ تاریخ کنیم<br />

تصور که میکند ترغیب را ما زمانه«‏ بیش<br />

که معینیاند وجودهای ‏»تمدنها«‏ این در<br />

و دارند آگاهی ویژگیشان به پیش از ایفا<br />

تعیینکنندهای نقش انسانها سرگذشت حقیقت<br />

تصورات این از بخشی کرد.‏ خواهند تمدن<br />

میان تفاوت میتواند کسی چه دارند.‏ 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله <br />

عرب تمدن با یا چینی تمدن با غربی آنها<br />

از هیچیک اما،‏ کند؟ انکار را مسلمان امروز،‏<br />

تغییرناپذیر،‏ نه و است عایق نه هم<br />

روی به گذشته،‏ از بیشتر مرزهایشان،‏ ‏)ص‎۲۲۳‎‏(.‏<br />

است”‏ باز زمانهی<br />

در میگوید،”‏ معلوف که هنگامی میکند<br />

ترغیب را ما زمانه«‏ ‏»روح ما،‏ وجودهای<br />

‏»تمدنها«‏ این کنیم تصور که ویژگیشان<br />

به پیش از بیش که معینیاند جا<br />

در بزرگی گام واقع در دارند”‏ آگاهی اخیر<br />

جامعهشناسانهی درک این انداختن ‏)خصوصاً‏<br />

فرهنگ و تمدن که برمیدارد ساحتیِ‏<br />

چند شبکههای و ارتباطات عصر در بسته،‏<br />

و خود در امری نه جهانی(‏ زیست ماهیت<br />

یعنی آن،‏ واقعیِ‏ ساحت در بلکه این<br />

در شود.‏ دیده تعامالتیاش و اجتماعی وضعیت<br />

از که میشود فرسوده تمدنی معنا،‏ اثر<br />

یا و تأثیرپذیری همانا که خود پویاییِ‏ بدین<br />

و شود منتزع و جدا است،‏ گذاری‏ بدون<br />

و خاص ایدئولوژیِ‏ اسارت در ترتیب خود<br />

جزمیِ‏ و ایستا احکامی که درآید منفذی قالبی<br />

صورتک با و میدهد نسبت آن به را به<br />

اساسا که تمدنی و فرهنگ جای به را خود ارتباطی<br />

ساختارهای به منضم ماهیتی لحاظ ‏»تمدن<br />

بنابراین بزند.‏ جا اجتماعیست،‏ تمدنی<br />

و فرهنگ آنکه برای فرهنگ«،‏ و نه<br />

میباید باشد ثمر مثمر معاصر جهان در و<br />

قاف کوه باالی در محصور قلعهای مانند ملتها<br />

جهانیِ‏ ارتباطی قلمروهای از دور ترانزیتهای<br />

بهمثابه بلکه دیگر،‏ اقوام و اینجاست<br />

و باشد.‏ آمد و رفت پُر بینالمللی و<br />

غربی تمدن نام به را خود که تمدنی آن که راستی<br />

به میکند،‏ معرفی مسلمان عربی یا در<br />

زیرا است.‏ داده دست از را خود کارایی جذبِ‏<br />

برای یعنی نیست.‏ باشد باید که جایی بدون<br />

پتانسیلهایی از برخوردار دیگران،‏ پذیر<br />

انعطاف نیز و فشار و فریب گونه هر به<br />

دیگر.‏ فرهنگی سمت به خود از گذر در مایل<br />

فعلی،‏ غربیِ‏ تمدن اگر مثال عنوان معرفی<br />

دموکراتیکی فرهنگ را خود است انقالبهای<br />

توسط آنرا چارچوبهای که کند و<br />

سیاسی سالهی صد چند بخشِ‏ رهایی اکنون<br />

است،‏ آورده دست به اجتماعیاش اخیر،‏<br />

سال یکصد در معلوف اعتقاد به غرب<br />

تمدن و فرهنگ بر که حکومتهایی دستاوردهای<br />

این خالف بر میکنند حکمرانی مسدود<br />

با یعنی کردهاند عمل ساله یکصد روی<br />

به بخش رهایی جنبشهای مسیر کردن ارتجاع<br />

مسیر همان در سوم جهان ملتهای یعنی<br />

پیش سالهی صد چند نظریِ‏ تنگ و و ‏کردهاند.‏ عمل خود فکری بلوغ از قبل آشکار<br />

معلوف که همانگونه اینکه جالب ملل<br />

و اقوام محرومسازیِ‏ این میسازد دموکراتیک<br />

انقالب‏ دستاوردهای از دیگر صورت<br />

درحالی‏ روشنگری جنبشهای یا و بیشترین<br />

غربی دولتهای قضا از که میگیرد تحت<br />

را دیگر ملتهای حقوق به تجاوز و<br />

دموکراتیکسازی ‏)دموکراسی،‏ نام همین معلوف<br />

میرساند.‏ انجام به بخشی(‏ رهایی نپذیرفتهاند<br />

هرگز غربی قدرتهای میگوید:‏ برابری،‏<br />

آزادی،‏ ‏»بومی«شان مرئوسان که قانون<br />

حکومت یا کاری انضباط موکراسی،‏ را<br />

مرئوسانشان حتا آنها کنند؛ ستایش را سرکوب<br />

امتیازات این مطالبهی دلیل به ‏)ص‎۵۸‎‏(.‏<br />

کردهاند”‏ این<br />

وضعیتی چنین در که است طبیعی غربی<br />

فرهنگ دو با ما که گیرد شکل تصور اعتالی<br />

صدد در که فرهنگی هستیم.‏ مواجه جهاناش«‏<br />

و موقعیت ‏»آدمی،‏ قرب و ارج و<br />

میسازد(،‏ آزاد که ‏)فرهنگی است جهت<br />

در را خود کوشش تمام که فرهنگی به<br />

جهاناش و انسان ویرانی و بیاخالقی که<br />

است دوم فرهنگ این است.‏ بسته کار جهان<br />

سراسر در روشنفکری جبهههای در عصر<br />

در که فرهنگی میشود.‏ انتقاد و افشاء تحت<br />

درونی،‏ اختالفات همهی با حاضر میکند<br />

عمل آمریکا جهانیِ‏ قدرت‏ رهبریت سازش<br />

به آن با هست که صورتی بهر و سالیان<br />

که فرهنگی با سازگاری است.‏ رسیده حمایت<br />

محلی ارتجاعی حکومتهای از سال کرده<br />

سرکوب را بخش رهایی جنبشهای و فراوانی<br />

نمونههای معلوف چند هر بود.‏ کمی<br />

دلیل به اما میدهد ارائه کتاباش در طرح<br />

میکنیم:‏ بسنده آشنا نمونهای به فرصت و ملیگرا دولت سرنگونی برنامهریزی و توسط<br />

)۱۹۵۳( مصدق دکتر دموکراتیک ۱۲۰، ۱۱۵،<br />

‏)ص بریتانیا تشویق و آمریکا جالبی<br />

گفتهی معلوف بهرحال ‎۱۵۴،۱۵۵‎‏(؛ اینجا<br />

در آنرا است حیف که دارد اینباره در نتیجه<br />

این به روشنی و راحتی به او نیاوریم.‏ غرب<br />

خیانت این که نیست تصادفی میرسد”‏ انقالبی<br />

به بعد،‏ قرن ربع خودش،‏ اصول به معاصر<br />

سیاسی اسالم بنیانگذار که شد منجر بررسی<br />

به الزم بیآنکه ۱۵۵(. بود”)ص در<br />

باشد،‏ سیاسی تاریخی جریانات سیر به<br />

آن نتایج معلوف روشنگرانهی تذکر میشود.‏<br />

دیده وضوح دو<br />

به جهان تقسیم اسطورهسازیِ‏ بهرحال،‏ پیش<br />

و بیش مسلمان،‏ عربی و غربی قطبِ‏ فرهنگهای<br />

از برخاسته نه چیز،‏ هر از و<br />

همزیستی علیه و نابردبار ناسازگار،‏ است.‏<br />

‏»قدرت«‏ برساختهی بلکه تعامل،‏ جامهی<br />

با را خود حاضر حال در که قدرتی استتار<br />

تمدن«،‏ و ‏»فرهنگ یا و ‏»دین«‏ معلوف<br />

متاسفانه که هرچند است.‏ کرده این<br />

میرود(‏ توقع وی از ‏)و باید که آنگونه نظارت<br />

و کنترل ابزارهای به مسلط قدرتِ‏ سالحهای<br />

تا گرفته نظامی تکنولوژی ‏)از


191<br />

صفحه را<br />

بازار(‏ مصرفیِ‏ یا و رسانهای تبلیغاتی نکته<br />

این ذکر بگذریم،‏ است.‏ نکرده کندوکاو ‏»قدرت«‏<br />

مسئلهی پای اگر که است الزم هم و<br />

حفاظت مهمتر آن از و است،‏ میان در میباید<br />

پس قیمت(،‏ هر ‏)به آن از نگهداری میداند<br />

که باشیم داشته کار سرو هیوالیی با حال<br />

در فیالمثل که زمان همان در چگونه استقالل<br />

قصد که است ملیگرایانی سرکوب خاک<br />

از استعمارگران راندن بیرون و مرتجع<br />

نیروهای با دارند،‏ خود سرزمین شود.‏<br />

همپیمان و متحد قدرت،‏ مترصد محلیِ‏ استقاللطلبی<br />

پیچیدگی از معلوف امین برمیدارد.‏<br />

پرده مسلمان عرب کشورهای ظاهراً‏<br />

که حیث این از بغرنجی و پیچیدگی دنبال<br />

که تاکتیکهایی چارچوب به توجه با هک گرایانی اسالم با میباید هم میکردهاند،‏ باور<br />

عرب«‏ ‏»ملت نه و اسالم«‏ ‏»امت به در<br />

اینان اگر ‏)حتا میکردند مبارزه داشتند،‏ ستایشگر<br />

ملتِ‏ نزد مشروعیتی هیچ زمان آن از<br />

پیروی به که عبدالناصری فیالمثل میکرده،‏<br />

دنبال را عرب«‏ ‏»ملت تز آتاتورک آنها<br />

به تردید و شک با عوض در و نداشته او<br />

تز و ناصر مخالفخوان صدای هر و استعمارگر<br />

قدرتهای با هم و میشد(‏ نگاه همگراییهای<br />

دلیل به اینرو از غربی.‏ صوری<br />

اتحادی نخواهی خواهی تاکتیکی،‏ رو<br />

هیچ به که میگرفت شکل دشمن دو بین عرب«‏<br />

‏»ملت استقاللطلبانهی قیام نفع به دولتهای<br />

با او مشکالت و ناصر انقالب نبود.‏ ‏)در<br />

وی عمل به نسبت که غربی امپریالیستی شدت<br />

به سوئز(‏ کانال ملیکردن خصوص مشکالتی<br />

همچنین و بودند عصبی و آشفته داشت،‏<br />

مسلمین اخوان با وی دولت که است<br />

بغرنجی این از خوبی بسیار نمونهی طبیعی<br />

نظر به بنابراین ۱۵۷(. ‎۱۵۵‎ ‏)ص جنبشهای<br />

شکست برابر در که میرسد واکنشی<br />

نخستین رهاییبخش،‏ و ملیگرا نه<br />

‏گیرد،‏ صورت اسالمگرایان سوی از که فریادی<br />

بل ملی،‏ شکست از تأثر و حمایت عرب<br />

ملت یک ‏“ایدهی باشد:‏ جانب به حق‏ ملتِ‏<br />

تنها و است غرب از وارداتی نوآوری«‏ ‏)ص‎۱۵۶‎‏(.‏<br />

است”‏ اسالم اُمت نام این شایسته در<br />

مکرر تاریخیِ‏ اشتباهات از یکی شاید دامگاه<br />

به رهبران دادنِ‏ تن سوم،‏ جهان حال<br />

به خوشا اینرو از است.‏ قیّموار موقعیتِ‏ چگونه<br />

بداند که رهاییبخشی جنبشِ‏ رهبر آن رأی<br />

استقالل مطالبهی به عادت که را ملتی آموزهی<br />

آنرا و داده عادت مهم این به ندارد،‏ میرسد<br />

نظر به زیرا دهد.‏ قرار خویش ملی<br />

‏»استقالل به دستیابی برای قدم اولین تک<br />

درک کشوری،‏ هر در سیاسی«‏ و ‏»خود<br />

صورت به خود،‏ از ملت افراد تک یا<br />

رهبر«‏ ‏»فرزند نه و باشد استقاللی«‏ است<br />

وضعیتی چنین در فقط رهبر.‏ پیروان 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله به<br />

جنبش رهبر حذف و شکست تنها نه که شکستِ‏<br />

معنای به ملت افراد برای هیچوجه تک<br />

تک به بلکه نمیشود،‏ تلقی جنبش خودِ‏ مطالبات<br />

دایرهی که میآموزد مرور به افراد حفظ<br />

با توام را خویش ‏»شهروند«ی آنها،‏<br />

ساختنِ‏ برآورده در خویش،‏ مسئولیتِ‏ برای<br />

را آموزه این همچنین و دهند.‏ افزایش که<br />

است کسی شهروند که میاندازد جا آنها آن<br />

در که سرزمینی به ‏)نسبت را خود تعلق یا<br />

قومی هویت اساس بر نه میکند(‏ زندگی بل<br />

….، و سیاسی یا و فرهنگی یا و دینی همزیستیِ‏<br />

و شهروندی مسلم حقوق اساس بر همهی<br />

که حقوقی ‏کند.‏ درک احترام با توأم زندگی<br />

آن در وی که جامعهای اعضاء سهیماند.‏<br />

آن در او خود اندازهی به میکند حزب<br />

تشکیل و اندیشه و بیان حق از یعنی بتوان<br />

شاید بنابراین برخوردارند؛ … و ناصر<br />

همچون رهبرانی ملیگراییِ‏ گفت استعماری<br />

قدرتهای با آنها مبارزهی و به<br />

اعتقادی که انجامید شکست به اینرو از استقاللی<br />

نداشتند.‏ شهروندی«‏ ‏»استقالل مشارکت<br />

و گفتگو به حاضر فیالمثل که دیگر<br />

گروههای نیز و مسلمین اخوان دادن به<br />

آنکه جای به باشد.‏ قدرت در سهمطلب جنبشهایشان<br />

سهم،‏ این مطالبهی هنگام برخی<br />

و اعدام را سرانشان و سرکوب را متحد<br />

خود دست به غرب،‏ به تاراندن با را و<br />

۱۵۶(. ‏)ص کند غربی استعمارگران در<br />

معلوف اعتقاد به که حالیست در این ‏“دین<br />

که آنطور اسالم،‏ دنیای کجای هیچ ‏]با<br />

همگون را ملیگرایی است،‏ شده موفق به<br />

موفق ملیگرایی سازد،‏ ‏)؟([‏ همراه خود ۱۷۹(.<br />

‏)ص است”‏ نشده دین همگونسازی که<br />

گرفتهایم قرار مقطعی آن در امروز آیا رهبران<br />

از که را خشونتهایی تجربهی همواره<br />

که ‏)ملتهایی ملتها نیز و جنبشها به<br />

استقاللی«‏ ‏»خود اعالمِ‏ آموزهی از دور و<br />

‏»گذشته«‏ به است،‏ سرزده بردهاند،(‏ سر آموختن<br />

با و بزنیم!؟ گره بلوغ عدم دوران بیاغراق<br />

رویم!؟ فراتر آن از اشتباهات،‏ از خوشفکریهای<br />

از یکی گفت میتوان اثر<br />

این در معلوف درخشان و کننده دلگرم محبوبیت<br />

گویای نمونهی ذکر ارزشمند،‏ رهبران،‏<br />

عادت برخالف که است رهبری دموکراتیک<br />

آموزهی صرف را خود هدف خویش<br />

ملت به ‏»همگان«‏ اجتماعی حقوق به<br />

میدهد ترجیح که رهبری است.‏ کرده کاریزماتیکِ‏<br />

قدرت از شهوانی لذت جای درک<br />

نحوهی پیلهی بیشیله آموزگارِ‏ خویش،‏ باشد:‏<br />

بودن شهروند ماندالست.‏<br />

نلسون ما زمان در گویا ‏“نمونهی نیرومند،‏<br />

موجی تأثیر تحت ماندال،‏ نلسون سالهای<br />

که محبوبیتی هالهی از برخوردار ارمغان<br />

به برایش زندان در اقامت طوالنی ارکستر<br />

رهبر یک موقعیت در آوردهاند،‏ و<br />

سخنانش او،‏ به هموطنانش چشمان بود.‏ اگر<br />

….. بودند.‏ شده دوخته رفتارهایش ازآپارتاید<br />

که را آنهایی همهی میخواست کیفر<br />

بود کرده مدارا آن با یا کرده حمایت سرزنش<br />

را او نمیتوانست هیچکس دهد،‏ عالمتهای<br />

کرد سعی آشکارا او اما … کند.‏ که<br />

آنهایی بخشیدن به فقط بدهد.‏ دیگری او<br />

نکرد،‏ اکتفا بودند داشته روا اوستم بر Verwo-<br />

( سابق وزیر نخست بیوهی با که<br />

بگوید او به تا کرد مالقات …،)erd جایگاهش<br />

او و است گذشته پس این از گذشته ‏)صص<br />

دارد”‏ جدید جنوبی آفریقای در را ۱۱۳(.<br />

‎۱۱۲‎ عرب<br />

تمدن و فرهنگ ارتباطی معضل به معلوف<br />

امین نگاه از غربی و مسلمان پیاپی<br />

نومیدیهای پیامد ظاهراً‏ بازگردیم،‏ ملیگراییشان،‏<br />

جنشهای شکست در اعراب آشکار<br />

که است سوم هزارهی در امروز بارها<br />

را خود نفس عزت که ملتی میشود.‏ بودن<br />

ناموفق خصوص در ‏)چه بارها و غربی<br />

استعمارگران دست کردن کوتاه در شکستهایی<br />

در چه و خود طبیعی منابع از دیگر<br />

داشتهاند(،‏ فلسطین از حمایت در که داشته<br />

دادن دست از برای چیزی نمیتواند مضاعف«ی<br />

‏»نفرت معلوف قول به باشد.‏ خویشتن«‏<br />

خودِ‏ و ‏»دنیا از اعراب امروز که ویرانگرانه<br />

رفتارهای صورت به که دارند،‏ عمیقتر<br />

نفرتیست میکند،‏ بروز انتحاری و دورهای<br />

از ‏“هرگز،‏ میرسد:‏ نظر به آنچه از انسان<br />

هزار صدها آن در که نکردهایم عبور نشان<br />

خود کردن قربانی به تمایلی چنین فاجعه<br />

این عمق اگر باشند”)ص‎۱۴۴‎‏(.‏ داده دیر<br />

بسیار فردا بیتردید درنیابیم امروز را عمق<br />

مسئوالنهی درک برای اما بود.‏ خواهد کار<br />

به را خود همت تمام میباید فاجعه این و<br />

‏»خود«‏ از جدیدی درک نحوهی تا گیریم و<br />

دلنشین گفتهی به باشیم.‏ داشته ‏»دیگری«‏ که<br />

است رسیده آن ‏“زمان معلوف مغز با در<br />

دهیم….‏ راتغییر الویتهایمان و عادتها همه<br />

ندارد،‏ وجود بیگانهای دیگر قرن این چه<br />

ما،‏ معاصران هستیم.‏ سفر«‏ ‏»همراهان آن<br />

در چه باشند ساکن خیابان سمت آن در در<br />

هستند….‏ ما قدمی دو در همه دنیا،‏ سر خاطر<br />

به باید همیشه دیگران از زدن حرف کجا<br />

هر و باشیم که هر ما«،‏ ‏»خود که داشت ‏»دیگران«‏<br />

دیگران،‏ همهی برای باشیم که صادقانهی<br />

راستای در و هستیم”)ص‎۱۷۲‎‏(.‏ اخالق<br />

و ارزش‏ که است عادت تغییر این میشود.‏<br />

ظاهر معلوف پیشنهادیِ‏ نوینِ‏ اشتباهات<br />

از که فرهنگی از برآمده اخالقی معلوف<br />

بنابراین است.‏ گرفته درس گذشته میبیند.‏<br />

فرهنگی«‏ ‏»جنبش در را چاره‏ راه و<br />

آزادانه بتوانند انسانها آن در که جنبشی


192<br />

صفحه یعنی<br />

هستند،‏ که آنگونه را خود صادقانه متفاوت<br />

تعلقهای احساس با و انعطافپذیر و<br />

بشناسند.‏ رسمیت به را همگی و ببینند ‏»مهاجران«‏<br />

وی بدانیم باشد جالب شاید به<br />

میبیند.‏ برخوردار پتانسیلی چنین از را دیروز<br />

که استعمارگر غربِ‏ امروز او باور به<br />

را مستقل و ملی دولت تشکیل اجازهی ناچار<br />

امروز نمیداد،‏ سومی جهان ملتهای جدی<br />

صورت به مهاجران مسئلهی به است دست<br />

به را آنها دوبارهی اعتماد و بیندیشد،‏ حافظهی<br />

در که اینرو از فقط آنهم آورد.‏ خیانتِ‏<br />

دردناک خاطرهی مهاجر،‏ هر ذهنی رهاییبخش<br />

جنبشهای به غربی دولتهای زدودنی<br />

که است شده حک ملتشان و کشور نزد<br />

باید ما عصر بزرگ ‏“نبرد پس نیست.‏ این<br />

که آنجاست گیرد،‏ صورت مهاجران یا<br />

غرب شد.‏ خواهد بازنده یا برنده نبرد کند،‏<br />

فتح دوباره را آنان شد خواهد موفق ارزشهایی<br />

به را آنان بازیابد،‏ را اعتمادشان برای<br />

آنان از و کند ملحق میکند اعالم که بسازد؛<br />

بلیغ مبلغان دنیا بقیهی با روابطش خواهند<br />

مشکلش بزرگترین مهاجران این یا اگر<br />

است صرف اشتباهِ‏ اما شد”)ص‎۲۰۴‎‏(.‏ ‏»نبرد<br />

این در مصالحه برای کنیم،‏ تصور گذشته<br />

مدلهای همچون میباید سهمگین«،‏ توجه<br />

با معلوف امین کرد.‏ رفتار مهاجران با مدلهای<br />

تمامی است معتقد خویش تجربهی به توقع<br />

گویی ‏)که فرانسوی مدل از اعم غربی عیار<br />

تمام فرانسوی یک مهاجر هر از داشت ‏)که<br />

انگلیسی عملگرایانهی مدل یا و بسازد(‏ را<br />

مختلف اقوام ‏»ویژگی«‏ میکرد تالش سایر<br />

یا و بپذیرد(‏ مجردگرایانه پنداری با از<br />

روادارانه،‏ یا و سختگیرانه از اعم مدلها است.‏<br />

شده مواجه شکست با نوعش هر میباید<br />

مهاجران،‏ دلهای فتح مسیر بنابراین ‏»عزت<br />

بتواند که چیزی بیابد.‏ دیگر دلیلی را<br />

مهاجر رفتهی دست‏ از فرهنگیِ«‏ نفسِ‏ را<br />

مهاجر فرهنگ نه یعنی بازگرداند،‏ او به گذشتهی<br />

فاقد انسانی او از و کند ‏»حذف«‏ نه<br />

و بسازد خویش تاریخیِ‏ فرهنگی و خاص فرهنگی<br />

گذشتهی بودگیِ‏ خاص همین دلیل به مهاجر<br />

به الک صورت به آنرا تاریخی،‏ از<br />

قبل آنرا آن،‏ از درشتنمایی با و بچسباند میگوییم<br />

وقتی دهد.‏ جا وی انسانیِ‏ امکان نگاهی<br />

داشتن منظور انسانی«،‏ ‏»امکان برای<br />

او امکانهای و انسان به شیئ از فراتر تعریفشدهاش<br />

موقعیتهای از رفتن فراتر محق<br />

امکان،‏ همین دلیل به را او اینکه است.‏ نبودن<br />

کسی هر مانند و بودن متفاوت در نگاه<br />

این بدانیم.‏ هموطنش(‏ مهاجران ‏)حتا دیگری<br />

به هم و خود به هم دوباره فرصتی نیست<br />

این ‏“موضوع معلوف قول به است.‏ یک<br />

و هلندی یک میان موجود تفاوتهای که درک<br />

از پس اما … کرد انکار را الجزایری 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله فراتر<br />

فرصت خود به باید تفاوتها،‏ این همهی<br />

که رسید نتیجه این به و داد رفتن الجزایریها<br />

همهی و نیستند هم مثل هلندیها نظر<br />

از همینطور”)صص‎۱۹۹،۲۰۰‎‏(.‏ هم است<br />

شدهای تصحیح نگرش چنین معلوف و<br />

نومید انسانهای مصالحهی امکان که را<br />

بیگانه دیگریِ‏ و خود،‏ با شده رویگردان با<br />

حل راه این میرسد،‏ نظر به برمیسازد.اما زمانی<br />

تنها زیرا روبروست،‏ بزرگ مشکلی سیاستهای<br />

هم همزمان که بود خواهد عملی به<br />

امروز که جهان در غالب نئولیبرالِ‏ ‏)و<br />

میدهند رهنمود دولتها برنامهریزان و<br />

نمیپردازد(،‏ آن به چندان معلوف متاسفانه غربی<br />

بزرگ دولتهای خارجی سیاستهای هم با<br />

بند و زد صدد در بیشتر میرسد نظر به که تغییر<br />

آمریکاست یعنی جهانی قدرت یکهتاز منابع<br />

چپاول قصد عمالً‏ که آمریکایی ( کند.‏ خوشبختانه<br />

و دارد.‏ را سوم جهان کشورهای کرده<br />

ارائه آن از باالیی بلند لیست معلوف و<br />

آمریکا که جنگهایی نخستین از یعنی است.‏ برلین<br />

دیوار سقوط از پس بریتانیاییاش متحد سیاستهای<br />

انداختند(‏ راه به …. و عراق در که<br />

ویرانکنندهای و نژادپرستانه مخرب،‏ ادعاهای<br />

پوچیِ‏ هم و دالیل هم روز به روز میشوند.‏<br />

افشاء بیشتر آن ‏»رهاییبخشی«‏ سوی<br />

از افشاءگریها این اینکه جالب و ‏)از<br />

میشود انجام که آمریکاییهاست خود آمریکا<br />

که است واقعیت یک این منظر این دارد،‏<br />

اشاره بدان هم معلوف که همانگونه عالرغم<br />

بیانی به دارد(.‏ تحسین قابل شفافیتی جنبش<br />

نظریهی برای که عمیقی احترام قائل<br />

معلوف امین نوینِ‏ ارزشهای و فرهنگی و<br />

پایدار تغییر برای که ندارم باور هستم،‏ بدون<br />

امروز،‏ اعتماد قابل غیر جهان واقعیِ‏ و<br />

غربی دولتهای قدرت ساختار در تحول سیاستهای<br />

در رویه تغییر به آنها کردن وادار داخلی<br />

سیاسی و اجتماعی اقتصادی،‏ قدرت<br />

عادالنهی توزیع یعنی کشورهایشان ارکان<br />

آنکه ‏)برای همگان بین ثروت و بتوانند<br />

خارجی سیاستهای در رویه تغییر زیرا<br />

باشد.‏ بررسی قابل امری گیرند(،‏ شکل اجتماعی<br />

سیاسی ابزارهای ورود با تنها سیاستهای<br />

در آزادیخواه و مشارکتی نوینِ‏ کنترل<br />

و نظارت امکان که است بینالمللی سرنوشت<br />

بر رشد از شده بازداشته ملتهای تصمیمگیریهای<br />

در مشارکت نیز و خویش که<br />

امکانهایی میآید.‏ وجود به جهانی یا<br />

و کشور سوی از هدیهای رو هیچ به انکار<br />

قابل غیر اصلی بلکه نیست،‏ نهادی مطالبه<br />

میباید که است مفروض پیشاپیش و و<br />

استقالل مسیر مختصر،‏ بیانی به شود.‏ در<br />

استثماری قدرت نکبت از انسان رهاییِ‏ و<br />

وطنی ‏)چه باشد که شمایلی و شکل هر خاص<br />

و تنهایی به هرگز وطنی(‏ غیر چه خالف<br />

بر بنابراین نمیشود.‏ میسر ملت یک هک میدانم اشتباه معلوف خوشبینانهی نگاه منفی<br />

نقش از باشیم داشته توقع آمریکا از دنیای<br />

این نمیکنم گمان اصال درآید.‏ به باشد،‏<br />

داشته نیاز ناجی و قهرمان به پکیده به<br />

بخواهیم امریکا از اینکه به رسد چه آگاه<br />

میبیند آن برای معلوف که وظیفهای دیگر،‏<br />

زمان هر از بیش ‏“]امروز[‏ گردد:‏ که<br />

امریکایی به اما دارد،‏ نیاز امریکا به دنیا روا<br />

دیگران به و نمیپسندد خود به را آنچه به<br />

احترام با را نقشش که امریکایی به نداند،‏ خودش<br />

ارزشهای به وفاداری با و دیگران حتا<br />

و سخاوتمندی و انصاف صداقت،‏ با برازندگی<br />

و منشی بزرگ با گفت خواهم امین<br />

اشتباه ‎۲۵۷‎‏(.شاید ‏)ص کند”‏ ایفا باور<br />

که میشود ناشی اینجا از معلوف در<br />

که ‏»ما«یی خواری و ذلت تمامی ندارد استقاللطلبانهمان<br />

و رهاییبخش جنبشهای از<br />

که ‏»ما«یی میشویم،‏ مواجه شکست با به<br />

فقط میشویم مهاجرت به مجبور پس آن استقاللی«‏<br />

‏»خود هنوز که است دلیل این قرن<br />

اواخر در که درسی نیاموختهایم.‏ را بیان<br />

آنرا ناپخته و پخته کانت امانوئل هجده که<br />

است حقوقی مبنای امروز و بود داشته میکنند.‏<br />

مطالبه آنرا آزاده انسانهای تمامی و<br />

راه به بلکه ‏»بتمن«‏ آمریکای به نه دنیا آن<br />

ساختن در ملتها همهی ‏»مشارکت«‏ رسم امروز<br />

رسم،‏ و راه این اگر حتا است.‏ نیازمند رسد.‏<br />

نظر به دسترس از دور و تخیلی بسیار خُرده<br />

سایر ‏)و آمریکا که است این واقعیت بوشِ‏<br />

جورج نه دنبالهرو(‏ غربیِ‏ قدرتهای اوبامای<br />

باراک نه و است خواه جمهوری <br />

نظامی ساختاری ‏»آمریکا«،‏ دموکرات؛ سرمایهداری<br />

مدل آخرین بر مبتنی اقتصادیِ‏ حزب<br />

از چه و حزب این از ‏)چه آنها است.‏ بحرانهایی<br />

تا میروند و میآیند صرفاً‏ رقیب(‏ بردارند.‏<br />

راه سر از اوست قدرتِ‏ مانع که را همین….‏<br />

فقط عالیقدر<br />

گفتهی با را متن مایلم بهرحال برم.‏<br />

پایان به عزیز،‏ معلوف امین خود آموزههای<br />

از یکی به آگاه را ما که کالمی فراموش<br />

اینکه میکند.‏ دموکراسی بزرگ سفر<br />

همراهان همه،‏ قرن این نکنیم”در هستیم”)ص‎۱۷۲‎‏(.‏<br />

۱۳۹۱<br />

فروردین اصفهان بیسامان:‏<br />

‏»دنیای کتاب:‏ کامل مشخصات میشوند«،‏<br />

فرسوده تمدنهایمان که زمانی عبدالحسن<br />

ترجمه معلوف،‏ امین نوشته ۱۳۹۱<br />

نی،‏ نشر نیکگهر،‏ مشترک<br />

صفحه چارچوب در مقاله این ‏»جهان<br />

مجله‏ و فرهنگ«‏ و ‏»انسانشناسی شود.‏<br />

می منتشر کتاب«‏


ادبیات و هنر<br />

کَ‏ لکَ‏ ته<br />

قربانیانِ‏ آتشگرفته<br />

علی سالکی<br />

زنانِ‏ نیم‎تنهپوش<br />

رقصانند،‏<br />

مردان،‏ تنهایشان را به طبآل میسپارند؛<br />

‏)گُرُوم̊ب،‏ گُرُوم̊ب<br />

رُوم̊ب،‏ رومب(‏<br />

شامپاین‎ها آنسوتر از آنها<br />

به کنارِ‏ بشقابهای خاویار<br />

در حلقها،‏ لیزآنند!‏<br />

آی‏ شرابِ‏ اصیل،‏<br />

شَربِ‏ مُدامِ‏ مایه‎داران،‏ خاویار خوران؛<br />

آیی‏ کاش،‏<br />

جرعهای ازآن،‏ به نوشِ‏ تان!‏<br />

آیی کلیسا،‏ کنیسه!‏<br />

آی مسجد!،‏<br />

اینجا،‏ حال̊‏ در آتش است!‏<br />

روده‎ها زخمِ‏ حسرت خورده‎اند.‏<br />

قربانیِ‏ آن،‏<br />

قربانیانِ‏ الکل‎های آلوده<br />

مستانِ‏ پا به گردن̊‏ حلقه کرده<br />

چمباتمه خورده<br />

مرگ را نوشیدند!…‏<br />

قربانیِ‏ آنچه که نَت̊وانستند از آن،‏ سکهای بیشتر دهند<br />

آنها کارگرند،‏ قربانی میدهند<br />

بیمارستان می‎روند،‏ آتش میگیرند<br />

قربانیاند،‏<br />

سودای یک لحظه،‏ قهقههی شاد در سر دارند<br />

مست‎های آلوده میشوند<br />

قربانیاند<br />

مرگ را می‎نوشند.‏<br />

* بیش از ۱۰۰ نفر از مردمانِ‏ منطقهای فقیرنشین در کلکتهی هندوستان با<br />

خوردن الکلهای تقلبی - که برای منفعت وسودِ‏ بیشتر به آنها فروخته شده<br />

بود – جان خود را از دست دادند،‏ و درست به فاصلهی چند روز از این<br />

اتفاق،‏ در بیمارستانی با شرایط بهداشتی نامناسب در یکی دیگر از محالت<br />

کارگرنشینِ‏ هند،‏ بیماران طعمهی شعلههای آتش شدند.‏ اینها خبرهایی بودند<br />

که در پیِ‏ هم،‏ بر من،‏ به سانِ‏ آوار فروریختند،‏ تا همچنان گنداب و کثافتِ‏<br />

مرئی و یا نامرئیای که از مناسبات سیستم موجود بر گسترهی جهان<br />

میتراود ‏)از این حیث فعل ‏“می تراود”‏ را به کار بردم که ممکن است<br />

این گنداب به پوستینی از مهتاب ملبس باشد(،‏ از ما نگرشی ژرف را<br />

نسبت به بطنِ‏ واقعیت طلب کند،‏ نگرشی که بر تمام الطائاالتی همچون:‏<br />

‏»چشمشان کور،‏ الکل نمی‎خوردند!«‏ وامثالهم خط بطالن میکشد و نگاهها<br />

را به سوی جانیانِ‏ وعامالن اصلی،‏ که همان نگهبانان و صاحبان سرمایه<br />

هستند،‏ میکشاند و جز این،‏ راه حل دیگری نیست؛ ‏»سلب ِ مالکیت،‏ از<br />

سلبِ‏ مالکیت کنندگان!«.‏<br />

قربانیانِ‏ زخم‎های به تنسوده<br />

صفحه 193<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


ادبیات و هنر<br />

الهام<br />

صفحه 194<br />

ابهام !<br />

برزین آذرمهر<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

حضور غالب حماسه است<br />

که فرا می خواند<br />

شاعر را<br />

بگشودن تیری<br />

بر شقیقه ی شک و<br />

که دیر گاهی ست<br />

در سنگر الهام<br />

از ورای زوزههای گرگ زمستان<br />

می توان شنید


زمزمه ی بهارانی را<br />

سرشار<br />

ازشکوفههای ایثار<br />

و پر بار<br />

ازباوری بارور و بیدار<br />

که توسن وار<br />

در پرتگاههای دشوار وخونبار<br />

می تازد<br />

و با همه ی افت و خیزها<br />

وفراز و فرودها<br />

می داند<br />

که راهش<br />

راهی ست بیبرگشت<br />

به گلگشتهای ‏“بهشتِ‏ فردا “!<br />

آن جا که<br />

زمین<br />

مهربان مادری ست<br />

پر عاطفه و مهر<br />

با رویی خندان و<br />

گشاده سفره ای<br />

بروی همگان<br />

سفرهای آراسته<br />

به گلبوتههای داد<br />

پر برکت و<br />

نعمت<br />

ازرنگین خوشهها ی پر طراوت عشق و<br />

دوستی،‏<br />

با دلی پر شور و<br />

عشقی آتشین<br />

به فرشتگان راستی و<br />

د رستی!‏<br />

آن جا که<br />

نه هراسی ست در ضمیر کسی<br />

و نه آزاری از سر هوسی<br />

ازسر مهر یا سر یاری ست<br />

گر که دستی به گردش کاری ست !<br />

آن جا که<br />

بر چهره ها<br />

نمی یابی<br />

آرایه ی دروغ !<br />

ولبخند ها<br />

بر لب ها<br />

زالل است و<br />

پرفروغ!‏<br />

آنجا که<br />

بیگا نگی<br />

این دیوپر کین<br />

در می آیداز پا<br />

سر انجام<br />

در واپسین نبرد خود<br />

با فرشته ی یگانگی!‏<br />

وز آن پس<br />

نز فرا دستی اثری می ماند ،<br />

نز فرو دستی<br />

گویی هر دو،‏ هم زمان<br />

سپرده می شوند<br />

به خاک<br />

در یک گور و<br />

یک مغاک !<br />

و<br />

پرندگان آزادی<br />

پر می زنند به شادی<br />

بابال های<br />

برابری و<br />

برادری<br />

بر فراز هر آبادی!‏<br />

آنجا که<br />

ناخدای کور و سرگردان،‏<br />

با نگاهی ژرف بین و<br />

لبخند ی مهربان<br />

بینا یی گرفته<br />

سکان سرنوشت به دست می گیرد<br />

در پرتو دانایی!‏<br />

عجبی نییست گر<br />

در گذر گاهی چنین توفانی<br />

برآن سریم که یکدم<br />

با دشمن سیه دل<br />

سخن بگوئیم<br />

با کالمی آتشین :<br />

‏»ای تندیسهایِ‏ مرگ و شکنجه!‏<br />

ای سترونانِ‏ تاریخ!‏<br />

ای فرو مایگانِ‏ سرشته ازلجن<br />

که هماره به شقاوت<br />

دست تطاول گشاده اید،‏<br />

به تودههای رنج<br />

در بیغولههای تاریخ!‏<br />

ودرآتشبار هوسهای خود<br />

سوزانده اید و<br />

به باد داده اید<br />

جوانی وشادابی مان را<br />

به فرومایگی !<br />

و هر گاه که خواسته اید و<br />

توانسته<br />

وحشیانه<br />

به خانه وکاشانه ما ریخته اید<br />

وچون سپاه دهشت ومرگ<br />

صفحه 195<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391


صفحه 196<br />

روح وجسم مان را<br />

آکنده اید<br />

از زهرِ‏ حضورِ‏ اهریمنی خود!‏<br />

و زالووار<br />

از برگ برگ زندگی خون بارمان<br />

مکیده اید<br />

خون شادی را<br />

هر لحظه،‏ هر آن!‏<br />

به راستی<br />

تا چه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

نسل به شورش آمدهای را<br />

که در برابر تان<br />

بپا خاسته،‏<br />

سینه سپر کرده،‏<br />

دل به توفان سپرده<br />

ودر ازای انبوه بدیها که بر او روا داشته<br />

اید<br />

پرچم داد خواهی<br />

بر افراشته است!‏<br />

به راستی<br />

تا چه ‏ٰانداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

این سیه زخمهای سالهای ستم اند<br />

که اینک دهان باز کرده و<br />

آتشفشان شده اند<br />

و شراره هائی بر انگیخته اند<br />

به وسعت آسمان،‏<br />

که می لرزانند<br />

اسکلتِ‏ ابلیسی تان را<br />

بید وار!‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

به راستی<br />

تا چه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

به پیشباز عصری می رویم<br />

که حماسه<br />

همزادو<br />

هم نامِ‏ انسان ست ،<br />

و<br />

هر جان لطیفی<br />

عطرِ‏ نجیبش را<br />

و در تاروپودِ‏ خود<br />

حس می کند<br />

هر آن!‏<br />

به راستی<br />

تا چه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

در این تناور توفان فرا گیرو<br />

خواب آشوب<br />

ودر نبرد نابرابر مشت و درفش<br />

سرود وسر نیزه<br />

فریاد و رگبار آتش<br />

آن که سر انجام فرو کشیده می شودو<br />

درخاک درمی غلتد،‏<br />

شمائید!‏<br />

و آن که<br />

چون کرمی حقیر<br />

زیرجثه ی عظیمِ‏ پیل پایِ‏ تاریخ<br />

فرو کوفته می شود وله<br />

باز شمائید!‏<br />

باز<br />

آن که سرانجام<br />

فرو می شکند و فرو می میرد<br />

و برای همیشه<br />

از صحنه روبیده می شود<br />

شمائید!‏<br />

وچه انداره کورباید بود<br />

نادان<br />

که ندید<br />

این وحشت سترگ<br />

که گریبان تان را گرفته<br />

که این چنین لرزه بر اندامتان افکنده ،<br />

و به تبی استوائی<br />

بدل گشته<br />

جسم وروحِ‏ پرعفونت تان را<br />

از گر گرفتنهای کوتاه و<br />

هرازگاه<br />

به سوختنها و دود شدنهایِ‏ همیشگی<br />

خواهد برد !<br />

وچه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

دیو دسیسههایتان را دیگر<br />

تاب و توانی نیست<br />

در رویاروئی<br />

و<br />

با فرشتگانِ‏ سپاهِ‏ شهامت و تدبیر<br />

تیرِ‏ نیرنگهایتان را نیز<br />

زور آنچنانی<br />

در گذراز زره شور و شعور ما!‏<br />

چه انداره کورباید بود و<br />

نادان<br />

که ندید<br />

در این درگیرودار مرگ وزندگی،‏


نیست<br />

برایتان بازگشتی راه خود<br />

که چرا اید<br />

نموده ویران ! قفا در را پلها ی همه فردا<br />

انداز چشم در و چیزی<br />

چه براهتان<br />

چشم بود<br />

تواند و<br />

کت فال جز خواری؟!‏<br />

است<br />

تاریخ پیرِ‏ حکمِ‏ این آن!‏<br />

پای بر خرد مهر با ایست<br />

وقرعه خورده<br />

تان نام به دوران!‏<br />

داوری با نه<br />

تان چاره و سر<br />

آوردن جزفرود آن!‏<br />

برابر در آنک!‏<br />

اید<br />

ننهاده ذخیره به وحیرانی؟!‏<br />

سرگردانی روزهای این برای باطل<br />

خیال زهی و لحظهای<br />

بپندارید اگر برد،‏<br />

بدرخواهید که جان<br />

و<br />

مهلکه این از توفان!‏<br />

این * * *<br />

همه<br />

این با نیست<br />

عجبی امروز<br />

اگر یان<br />

شما ، عالم همه بر اید بسته هوش گوش‏ که نشنوید<br />

را<br />

مرگتان بلند دانگ دینگ الهام<br />

یک ناقوس از که طنین<br />

افکنده »<br />

جهان!‏ در !<br />

آنک انقالبی<br />

آفتاب بیتابانه<br />

که کشد<br />

می سربر شب<br />

ازگریبان شتابان<br />

که است سر آن وبر بسترد<br />

را<br />

ستم سایههای سیاه ! خاطرهها خونین باغ از را<br />

شمایان و آن<br />

برابر در چاره<br />

چه چیز<br />

هیچ که وقتی 197<br />

صفحه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله


هنر<br />

و ادبیات دیریست…‏<br />

198<br />

صفحه آذرمهر<br />

برزین خموش<br />

جنگل یک سیاهی در دیریست پوش<br />

نقره مهتاب دور…‏<br />

شاخههای از شاخهای ز آویخته نور<br />

بالهای با چراغ<br />

برد می فرو خفته آبهای در آب<br />

سرد رگهای آبی به دمد می جان و<br />

پنهان آشکار<br />

شب<br />

گون بیمار و تیره قیربار در نیاز<br />

‏،از شوق از روز<br />

نوعروس بر برد،‏<br />

می اندیشه جان<br />

خسته چند هر انتظار<br />

کابوس گذاردش می هول در پر<br />

بسته چند هر 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله سالیان،‏<br />

اندوه فشاردش می سینه در دروغ<br />

ی گرته شب ی چهره ز بسترد تا ساز<br />

چاره شور با فراز<br />

از تابد می ناگهان<br />

چو اما زائران<br />

که بیند او<br />

درد ز فارغ همچنان،‏<br />

خوابند گذار<br />

هر به لیکن کرکسان،‏<br />

انبوه اند<br />

کشیده را باکرگی بهار جا هر خیزران،‏<br />

دار بر سرشک<br />

کند می گل غمیناش دیده در تلخ<br />

اندیشههای کشد می باد سطح بر نفیر<br />

کشد می زمان و زمین زشتی از پلشت!‏<br />

شب این سر به زند می فریاد بال<br />

گشوده شب این خیال<br />

ی پهنه ر د ها<br />

عذاب ستون زیر پشت کرده خم گو<br />

هرزه ست رسولی براه چشم نه دیگر دروغ<br />

از صبحی ی وعده به دل بسته نه شب<br />

سرب ز که آن لجاجت سر به دارد !<br />

را سپیده سپید طالی کشد بیرون نیاز<br />

کز روست زین ساز<br />

چاره بغض با راز<br />

به این خواند می باز<br />

مانده خواب بس خلوت به این خواند می !<br />

عذاب ی غرقه ‏»ای مبتال<br />

سحر بر مجاز!‏<br />

زنجیری ! جدا بیسبب ای را<br />

چاره بی چاره<br />

چه ؟«‏<br />

پا به اگر نخیزد


سفر<br />

به<br />

سیترا<br />

صفحه 199<br />

آرمین نیکنام<br />

‏-شما هیچوقت انکار نکردهاید که چپگرا<br />

هستید و در فیلم ‏»گام معلق لک لک«‏ که<br />

سال ۱۹۹۱ ساختید،‏ خود را سوگواراز دست<br />

دادن رویاهایتان نشان دادهاید.امروز اوضاع<br />

دنیا را چگونه میبیند؟ هنوز مأیوساید یا<br />

اینکه به تغییر امیدوارید؟<br />

‏-شما پاسخ مرا میدانید!‏<br />

‏-با این حال ممنون میشوم اگر از دهان<br />

خودتان بشنوم.‏<br />

‏-در زمانه غمناکی بهسر میبریم که چندان<br />

مجال امیدواری به آدم نمیدهد.معلوم است<br />

که حیرانم و گاهی فکر میکنم به سالهای<br />

سپری شده،‏ هنگامی که به تغییر باور<br />

داشتیم.‏ آن وقتها آسمان در دسترس بود،‏<br />

اما دستمان نرسید ستارهها را بچینیم و بخت<br />

از کفمان رفت.‏ البته این حرفها به این<br />

معنی نیست که خود را در نومیدی غوطهور<br />

کنیم.باید با دید انتقادی به وضع حاضر نگاه<br />

کنیم.‏ شاید نسل آتی هشیارتر باشد و دنیای<br />

بهتری بسازد.‏ ما رؤیاهایمان را نباید از<br />

دست بدهیم.‏ هرگز!‏ مارچلو ماسترویانی در<br />

فیلم ‏»گام معلق لک لک«‏ میگوید که فرقی<br />

نمیکند با کدام کلید در را بگشاییم،‏ همیشه<br />

امکان یک رؤیای مشترک هست.‏ فکر<br />

میکنم بهتر است با این همین جمله گفتوگو<br />

را تمام کنیم.‏<br />

‏)برگرفته از مصاحبه ای با تئودوروس<br />

آنجلوپولوس،‏ فیلمساز فقید یونانی(‏<br />

صفرم(‏ یونان که در جنگ جهانی مورد تجاوز<br />

نیروهای فاشیست،‏ نازیست و فاالنژیست<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

قرار گرفته بود؛ پس از پایان جنگ جهانی؛<br />

درگیر جنگ داخلی می شود.‏ آنچه از جنگ<br />

داخلی برخاست؛ به حاشیه رفتن چپگرایان؛<br />

ممنوع شدن فعالیت های کمونیست ها و<br />

غیر قانونی اعالم شدن احزاب چپ بود.‏ به<br />

دنبال این شرایط بسیاری از فعاالن چپ به<br />

اقصی نقاط مایملک شوروی تبعید شدند.‏ این<br />

سرکوب ضد چپگرایانه،‏ با روی کار آمدن<br />

حکومت دست نشانده ی آمریکا-معروف به<br />

حکومت سرهنگ ها-ادامه یافت.‏ با سقوط<br />

رژیم میلیتار،‏ در سال ‎۱۹۷۴‎و بازگشتن<br />

نخست وزیر اسبق،‏ کارامانلیس از تبعید در<br />

پاریس؛ فعالیت های احزاب سیاسی اندکی<br />

آزادتر شد و آندراس پاپاندرئوس،‏ حزب<br />

سوسیالیست را دوباره در این کشور بنیان<br />

نهاد.‏<br />

اول(‏ در اثر،‏ شاهد دو شخص به نام<br />

‏»اسپیروس«‏ هستیم.‏ ‏»اسپیروس«‏ اول نوه<br />

ی خردسالِ‏ پیرمردی به همین نام است.‏<br />

پیرمردی که از قضا پروتاگونیستِ‏ داستان<br />

نیز هست.‏ پیرمرد؛ کمونیستی است که پس<br />

از سپری کردن ‎۳۲‎سال تبعید در شوروی،‏<br />

به یونان؛ بازگشته است.‏ هر دو اسپیروس،‏<br />

طغیان گر هستند.‏ اسپیروس پیر،‏ که سالهای<br />

جوانی اش را به نبرد با نظم موجود گذرانده<br />

است و اسپیروس خردسال که در آغاز فیلم،‏<br />

با سربه سر یک سرباز گذاشتن،‏ خود را<br />

در مقابل نظم نوین قرار می دهد.‏ اسپیروس<br />

پیر،‏ فرزندی به نام آلکساندروس دارد.‏<br />

آلکساندروس کارگردانیست که تصمیم به<br />

بازسازی سینمایی زندگی پدر گرفته است.‏<br />

دوم(‏ اسپیروس،‏ نماد آرمانهای از دست رفته<br />

است.‏ با گذشته ای به تمام معنا تراوماتیک.‏<br />

پشت سر اسپیروس،‏ همان ستاره های نچیده<br />

ای قرار دارند که آنجلوپولوس در مصاحبه<br />

ی خود به آنها اشاره کرده است.‏ اسپیروس<br />

که با رفقای دوران قدیم خود به زبانی خاص<br />

و به تعبیر بودلر ‏»آوای فاخته«‏ صحبت می<br />

کند؛ حاال تنها شده است و از میان همه ی<br />

یارانش تنهای یکی برایش مانده اند.‏ حتی<br />

وقتی با او مواجه می شود و ترانه ی ‏»چهل<br />

سیب سرخ«‏ )۱( را می خواند؛ بدون هیچ<br />

گونه یادی از آنچه گذشته است؛ تنها به<br />

رقص می پردازد تا سویه ی دیگر از همان<br />

بیگانگی برخاسته از تبعید را به نمایش<br />

بگذارد.‏ بیگانگی ای تا به آنجا که پسرش از<br />

دیدن ویولن در دستان وی به شگفت می آید.‏<br />

بیگانگی با آرمانهایی که روزگاری برای<br />

آنها می جنگیده است.‏ اسپیروس به تعبیر<br />

بودلر؛ ‏»همان پیکر بر دار آویخته ایست که<br />

مرغان وحشی بر او تاخته اند و اعضایش را<br />

چهارپایان پلید بلعیده اند»‏<br />

سوم(‏ اسپیروس پیر،‏ پس از بازگشت به<br />

سرزمینی که طی ‎۳۲‎سال چهره ی دیگری<br />

به خود گرفته است و خستگی و رخوت<br />

چکمه های استبداد و میلیتاریسم،‏ روی<br />

کالبدش دیدش می شوند؛ منگ و گیج شده<br />

است.‏ او در ورای تبعیدی طوالنی،‏ تاریخیت<br />

خود را دچار آشفتگی می بیند.‏ تبعید به تعبیر<br />

کریستوا؛ برخاسته از خط کشی های نژادی<br />

و در جهت بیگانه سازی فرد از جامعه ایست<br />

که در آن به سر می برد.‏ در نگاه تبارشناسانه<br />

ی فوکو،‏ می بینیم که تبعید،‏ پیشینه اش را در<br />

قرن ‎۱۵‎می یابد.‏ ریشه های تبعید به جزامیان<br />

می رسد؛ ساقه های تبعید،‏ دیوانگان را در<br />

بر می گیرد و سرانجام شاخه های آن در<br />

قرن نوزده و بیست؛ هر گونه مخالف با<br />

گفتمان مسلط را شامل می شود.‏ اسپیروس<br />

در بازگشت از تبعید با جامعه ای که در<br />

معرض سرمایه داری قرار گرفته است<br />

مواجه می شود.‏ قرار است روستایی که<br />

اسپیروس جوانی اش را در آن گذرانده و


صفحه 200<br />

حاال تمام یارانش در آن از دست رفته اند به<br />

یک کمپانی فروخته شود تا تبدیل به مکانی<br />

تفریحی شود.‏ همان سرزمینی که به تعبیر<br />

بودلر ‏»شهر شهیر ترانه هاست ولی اینک<br />

گرسنه مانده است.«‏ اسپیروس؛ که چهار<br />

بار برایش حکم مرگ صادر شده است و<br />

هر بار؛ به شکلی جان به در برده است،‏<br />

حاضر به فروش سهم خود از روستا نمی<br />

شود.‏ در اینجا مردم روستا،‏ که او را مرده<br />

می پندارند؛ علیه او طغیان می کنند.)‏‎۲‎‏(‏ این<br />

سستی پیوندهای انسانی،‏ ساحت دیگری از<br />

بیگانگیست؛ که به تعبیر کارل مارکس؛ از<br />

دل سرمایه برمی خیزد.‏<br />

چهارم(‏ اسپیروس در دوران تبعید نیز زندگی<br />

ای ماشینی داشته است.‏ او چنانچه خود شرح<br />

می دهد؛ در بطن روزمرگی،‏ با زنی دیگر<br />

پیوند ازدواج بسته است و از او نیز،‏ سه<br />

فرزند دارد.‏ ولی حتی از شرح چگونگی این<br />

زن؛ در پاسخ به همسر یونانی خود عاجز<br />

می ماند.‏ این مورد؛ نمودِ‏ فروکاهش مناسبات<br />

انسانی در کالبد روزمرگی و شکل گیری<br />

آنچه که لوکاچ آنرا ‏»طبیعت ثانوی«‏ می<br />

پندارد است.‏ روزمرگی که به تعبیر لکان؛<br />

به ساحتی نمادین وارد می شود و ساحت<br />

واقع حیات را می پوشاند و از نظرها دور<br />

می سازد.‏<br />

پنجم(‏ اسپیروس کلبه ای را که در میان دشتی<br />

قرار دارد به آتش می کشد.‏ صحنه ی حریقی<br />

که به غایت؛ یادآور پایان بندی ‏»ایثار«‏ اثر<br />

آندری تارکوفسکی است و داللت آن نیز<br />

از قضا همین است.‏ باز باید به پاسخ او به<br />

در ابتدای این مطلب برگردیم.‏ ‏»نباید در نا<br />

امیدی غوطه ور شویم.«‏ کلبه ی تنها که در<br />

میان دشت بیگانه افتاده است؛ می سوزد،‏ تا<br />

دود شود و به هوا برود و از دل لمحه های<br />

آتش فردایی نو زاده شود.‏ فردایی که چنانچه<br />

خواهیم دید؛ در یونان محقق نخواهد شد.‏<br />

ششم(‏ اسپیروس دیگر در یونان نیز هویتی<br />

ندارد.‏ او پس از سالهای آزگار تبعید،‏ بی<br />

ملیت شده است و دولت یونان خواستار باز<br />

پس دادن وی به شوروی است؛ پلیس که وی<br />

را ‏»روسی«‏ صدا می زند؛ او را متهم به<br />

ایجاد آشوب می کند.‏ آشوبی که برخاسته از<br />

مخالفت وی با فروش سهم خود از دهکده<br />

است.‏ پلیس او را به دلیل همین بی ملیتی<br />

فاقد اراده ی تصمیم گیری می پندارد.‏ امری<br />

که شوروی از پذیرش آن امتناع می ورزد<br />

چرا که اسپیروس حاضر به مطرح کردن<br />

آن نیست.‏ اسپیروس بعد از گذشت سالها،‏<br />

هنوز هم توسط گفتمان حاکم بر اجتماع<br />

پذیرفته نیست.‏ اجتماعی که با وجود حرکت<br />

به سوی دموکراسی،‏ هنوز همان رفتارها را<br />

در برابر گفتمانهای مخالف بروز می دهد.‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

او نماد هر دو گونه ی انسان ‏»مطرود«‏ از<br />

نگاه رانسیر است.‏ در گونه ی اول؛ او همان<br />

سوژه ی سیاسی ایست که هنوز از طرف<br />

نظم موجود پذیرفته نشده است.‏ در گونه ی<br />

دوم؛ دیگریِ‏ رادیکالیست که از یکی شدن با<br />

آنچه که جامعه را همبسته می سازد،‏ امتناع<br />

ورزیده است.‏<br />

هفتم(‏ اسپیروس به دستور دولت باید روانه ی<br />

سیترا شود.‏ سیترا جزیره ایست؛ در حوالی<br />

یونان با مفهومی اسطوره ای؛ جایی که الهه<br />

ی زیبایی،‏ عشق و نوزایی در آن زاده شده<br />

است.‏ اسپیروس به آنجا خواهد رفت تا ادیسه<br />

ای تمام عیار باشد.‏ او که در تمام دورانی<br />

که به ما معرفی شده است؛ همچون ادیسه<br />

سرگردان و آواره بوده است؛ حاال از یونان<br />

رهسپار سیترا می شود.‏ استعاره ای شگرف<br />

از آنچه که نوزایی و شکوفایی فردا را نشان<br />

می دهد.‏ او تنها و بی پناه در دریا رها می<br />

شود.‏ آنچه که به باور آلکساندروس،‏ فرزند<br />

او؛ یک قتل عمد شمارده می شود.‏<br />

هشتم(‏ آلکساندروس و خواهرش؛ از تعقیب<br />

روح وار پدر نیز به تنگ آمده اند.‏ در صحنه<br />

ی مهمانی ای پیش از آغاز مجدد سفر ادیسه ی<br />

پیر؛ آنجلوپولوس با قراردادن آلکساندروسدر<br />

مقابل یک آینه و تماشای جشن؛ همان داللت<br />

کوکتویی)‏‎۳‎‏(‏ آینه را در ‏»اورفه«‏ مدنظر<br />

قرار می دهد.‏ آینه پلی است میان این جهان<br />

و جهانی دیگر؛ نه به مفهومی متافیزیکی؛<br />

بل دقیقا به همان مفهومی که آنجلوپولس در<br />

مصاحبه اش معتقد است؛ روزگاری به آن<br />

نزدیک بوده ایم اما بخت از کفمان رفت!‏ در<br />

این سرگردانی ارواح گونه ی اسپیروس تنها<br />

همسر وی حاضر می شود که تا گام آخر<br />

کنار وی بماند.‏<br />

نهم(‏ حرکت به سوی چیدن ستاره ها در این<br />

اثرِ‏ آنجلوپولوس نیز مانند بسیاری دیگر از<br />

آثار وی،‏ تداوم ساحت ادیسه ایست.‏ پیرمرد و<br />

همسرش در دریا رها می شوند،‏ تا راه سیترا<br />

را در پیش بگیرند.‏ سیترا که در آنجا،‏ قرار<br />

است نزدیکتر به ستاره ها باشیم؛ دستهایمان<br />

را دراز کنیم و بچینیمشان.‏ و در پناه ونوس<br />

باززایشِ‏ فرداهایی را بازیابیم که امروز به<br />

چشم رویایی مشترک به آن می نگریم.‏<br />

و در آخر(‏ سفر به سیترا؛ آخرین بخش از سه<br />

گانه ی سکوت است؛ آنجلوپولوس کارگردان<br />

سه گانه ها و مرگ آنجلوپولوس،‏ غمیست<br />

عظیم از ناتمامی آخرین سه گانه اش.‏ سینمای<br />

آنجلوپولوس سینمای طویلیست که باید<br />

سکوتش را برتافت؛ راه رفتن کارکترها را<br />

تمام و کمال به تماشا نشست و مطرودین را<br />

تمام و کمال در شرایط جانکاهشان دریافت.‏<br />

فیلمهای آنجلوپولوس آپاراتوس های کند و به<br />

ظاهر کسل کننده ای هستند که آوردگاه شعر،‏<br />

موسیقی و طرد شمارده می شوند.‏<br />

پی نوشت ها:‏<br />

۱( ترانه ی ‏»چهل سیب سرخ«‏ ترانه ی<br />

مخصوص پارتیزانهای یونانی بوده است.‏<br />

۲( نگاهی به تاریخ یادآوری می کند که مرده<br />

پنداشتنِ‏ دیگری،‏ زمینه ساز طغیان علیه وی<br />

است.‏ پیش از شروع می ‎۶۸‎در آلمان نیز؛<br />

یکی از دانشجویانِ‏ تئودور آدرنو،‏ در میانه<br />

ی کالس برخاسته و فریاد زده بود:‏ تو و<br />

نظریه ی انتقادی ات با هم مرده اید<br />

۳( ژان کوکتو،‏ شاعر و کارگردان فرانسوی؛<br />

کارگردان ‏»اورفه«‏ به سال ۱۹۴۹<br />

ترجمه ی شعر ‏»سفر به سیترا«‏ از شارل<br />

بودلر به همین قلم


ادبیات و هنر<br />

خواستگارانِ‏ فارغ از عشق آگافیا<br />

صفحه 201<br />

نقد و بررسی ‏»عروسی«،‏ اثر نیکالی<br />

واسیلیویچ گوگول،‏ ترجمه آبتین گلکار<br />

نوشته : زهره روحی<br />

منبع وبالگ محقق<br />

نمایشنامهی ‏»عروسی«،‏ از مجموعه‏<br />

آثار معروف به ‏»پترزبورگی«‏ نیکالی<br />

واسیلیویچ گوگول )۱۸۰۹ ۱۸۵۲( است که<br />

با طنزی قوی،‏ به یکی از مضامین اجتماعی<br />

در روسیهی تزاری میپردازد.‏ موضوع<br />

نمایشنامه ‏»ازدواج بهمنزلهی معامله«‏ است.‏<br />

عروس و دامادی که هر یک به نوعی،‏ برای<br />

دیگری تبدیل به ‏»ارزیاب«‏ میشود.‏ مسئلهی<br />

آشنا و نسبتاً‏ جا افتاده در اکثر فرهنگهای<br />

در حال گذر؛ از اینرو اصالً‏ الزم نیست راه<br />

دوری رویم و میتوان در فرهنگ خودمان،‏<br />

سراغ تحول در آیین خواستگاری و دگرگونی<br />

در معیارهای ازدواج رفت که طی یکی دو<br />

دههی اخیر به دلیل عدم امکان فاصلهگیری<br />

از الگوهای سنتی،‏ بر پایهی همان ساختار،‏<br />

ناگزیر به چنگ انداختن در هیئت ‏»بده <br />

بستانی«‏ جدید و بسیار مبتذلی شده است؛<br />

هیئتی که میتوان آنرا در درک کامالً‏ جدید<br />

‏»سرمایهگذارانه«‏ از ازدواج دید،‏ که بهمثابه<br />

معاملهای اقتصادی خود را جلوهگر میکند.‏<br />

بنابراین با کنشگرانی مواجه خواهیم شد که<br />

اهداف و نیاتی ‏»اقتصادی«‏ و ‏»منزلتی«‏<br />

در سر میپرورانند.‏ اهدافی که همچون<br />

تمامی کنشهای اقتصادی از ریسک و خطرِ‏<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

ناشی از ‏»سرمایهگذاری«،‏ برکنار نیستند:‏<br />

خطراتِ‏ به اصطالح ‏»ورشکستگی«؛ که<br />

نمیتواند بدون پیامد و آسیبهای اجتماعیِ‏<br />

آن باشد….‏<br />

از همین زاویهای سراغ نمایشنامهی<br />

‏»عروسی«،‏ میرویم.‏ البته با این هدف که<br />

این تغییر وضعیتِ‏ عرفاً‏ پذیرفته شده را با<br />

نگرشی پدیدارشناختی بررسیم.‏ یعنی ضمن<br />

‏»پذیرش«‏ این کنشِ‏ به اصطالح ‏»عقالنی<br />

شده«‏ ‏)در معنای وبری آن(،‏ به توصیف<br />

‏»موقعیت«های تنزلیافته و از خود بیگانهای<br />

بپردازیم که بهمثابه ‏»پیامد«،‏ باالجبار<br />

گریبان رابطههای ارتباطی را میگیرد.‏<br />

باری،‏ آگافیا تیخونوفنا،‏ دختر دم بخت یک<br />

بازاری است که با عمهی بیوهاش آرینا<br />

پانتِلیموفنا زندگی میکند.‏ دختر جوان،‏ دارایی<br />

نسبتاً‏ معقول و آبرومندانهای دارد که به امید<br />

همان هم امیدوار است تا خواستگار خوب و<br />

شایستهای برایش پیدا شود.‏ برای این کار،‏<br />

او و عمه خانم،‏ به پیرزنی که اصال کارش<br />

همین است ‏)دالل ازدواج(‏ ‏»سفارش«‏ الزم<br />

را دادهاند:‏ خواستگاری که سرش به تناش<br />

بیارزد.‏ از سوی دیگر پادکالیوسین ‏)کارمند<br />

رده هفت(،‏ مرد مجردی است که ظاهراً‏<br />

جوانی را پشت سر گذارده و او هم به فیوکال<br />

ایوانوفنا سفارش یافتن همسری مناسب داده<br />

است.‏ اما به غیر از او مردان دیگری ‏)که<br />

ظاهراً‏ همگی هم نسبتاً‏ سن و سالدار هستند(‏ با<br />

مشاغل عموماً‏ اداری و در ردههای متفاوت،‏<br />

به فیوکال سفارش یافتن همسری مناسب<br />

دادهاند:‏ دارای جهیز و دارای شأن اجتماعی؛<br />

فیالمثل از کارمند رده هشت،‏ و مدیر داخلی<br />

یک اداره دولتی یعنی ایوان پاولویچ نیمرو،‏<br />

که قدرت و نفوذ اجتماعی باالتری نسبت به<br />

سایرین دارد گرفته تا ژیواکینِ‏ دریانورد که<br />

به جبران عدم قدرت و نفوذ نیمرو،‏ خوب<br />

بلد است با راست و دروغهایش از سفرهایی<br />

که به اروپا کرده است سایرین را به حیرت<br />

اندازد.‏ و باالخره در البالی لیست متقاضیان<br />

ازدواج با آگافیا،‏ افسر مستعفی پیاده نظامی<br />

هم به نام آنوچکین هست که به دلیل جراحت<br />

و استعفای نا بهنگاماش،‏ آرزو به دل دریافت<br />

مقام و درجهی باالتری شد تا از این طریق<br />

به محافل اشرافی راه یابد.‏<br />

اکنون با این کاراکترها ما برای ورود به<br />

این نمایشنامه از صحنهای آغاز میکنیم که<br />

در آن فیوکال و عمه خانم ‏)آرینا(‏ و آگافیا در<br />

حال ارزیابی لیست خواستگاران و برنامهی<br />

خواستگاریای هستند که پیرزن دالل تهیه<br />

کرده است:‏<br />

‏“فیوکال : …… چه خواستگارهایی برایت<br />

پیدا کردم!‏ تا دنیا بوده و هست،‏ همچین<br />

خواستگارهایی پیدا نمیشود.‏ همین امروز<br />

میآیند.‏ مخصوصاً‏ دویدم که زودتر به تو<br />

خبر بدهم.‏<br />

]...[ آگافینا:‏ ببینم،‏ اشرافزادهاند؟<br />

فیوکال:‏ همهشان را دستچین کردهام.‏ چنان<br />

اشرافزادههایی هستند که نظیرشان پیدا<br />

نمیشود….‏ همهشان عالی هستند.‏ … اولی


202<br />

صفحه رشید،‏<br />

است:‏ ژیواکین بالتازارویچ بالتازار قشنگ<br />

میکرده.‏ خدمت دریایی ناوگان توی پرده<br />

یک باید زنش میگوید میخورد.‏ تو به نیمرو<br />

پاولویچ ایوان باشد…‏ داشته گوشت دولتی<br />

ادارهی یک داخلی مدیر که هست هم بند<br />

آدم زبان که دارد ابهتی چنان است.‏ دارد….‏<br />

خودش برای کوپالی و یال میآید.‏ وریها<br />

دری ‏»این ‏]وگفت[:‏ کشید داد سرم است!‏<br />

چنان و چنین عروس که کن ول را منال<br />

و مال چقدر ببینم بگو پوستکنده و رک ایوانویچ<br />

نیکانور ‏]دیگری[‏ دارد؟«…..‏ است!‏<br />

نزاکت با فوقالعاده یکی این آنوچکین،‏ و<br />

باشد خوشگل باید من ‏»زن میگوید:‏ … بزند«‏<br />

حرف هم فرانسه بتواند تا تربیتشده ]....[<br />

کارمند،‏<br />

فقط که هم تو خانم(:‏ ‏)عمه آرینا اشرافزادههایت<br />

این از چشمم ]....[ کارمند.‏ همهشان<br />

به بازاری یک نمیخورد….‏ آب میارزد.‏<br />

نشد.‏<br />

پانتلیمونوفنا،‏ آرینا نه فیوکال:‏ دارد.‏<br />

دیگری قرب و ارج یک اشرافزاده میخورد؟<br />

آدم درد چه به قرب و ارج آرینا:‏ کاله<br />

هم کن:‏ نگاه را دمیتریویچ آلکسی سورتمه<br />

هم میگذارد،‏ سرش سمور پوست میکند…‏<br />

سواری سردوشی<br />

با اشرافزاده یک وقت آن فیکوال:‏ ‏»هی<br />

میزند:‏ داد و میشود سبز جلویش یا<br />

ببینم!«‏ کنار برو راه سر از لعنتی کاسب مخملی<br />

بهترین لعنتی،‏ کاسب ‏»هی میگوید:‏ هم<br />

کاسب ببینم!«‏ بده نشان داری که را … عالیجناب!«‏ چشم روی ‏»به میگوید:‏ حرف<br />

بازاریها با اینطوری اشرافزاده بله،‏ میزند.‏<br />

او<br />

به نخواهد دلش اگر هم بازاری آرینا:‏ لخت<br />

اشرافزاده آنوقت نمیفروشد.‏ ماهوت … و میماند عور و را<br />

بازاری پوست اشرافزاده آنوقت فیکوال:‏ ۲۶(.<br />

میکند…..”)صص‎۲۲‎ بین<br />

که مگویی و بگو عالرغم بنابراین میدهد)و<br />

رخ خانم عمه و دالل فیکوالی روی<br />

که زنی عنوان به وی،‏ دیدیم چنانچه و<br />

‏»بازاری«‏ یعنی خود اجتماعی طبقهی یعنی<br />

آن خویشاوندی اجتماعی گروههای را<br />

آنها و دارد تعصب کاسبها و بازرگان دستک<br />

و دفتر با ‏»اشراف«‏ طبقهی به با<br />

میدهد(،‏ ترجیح آن لشکریِ‏ و کشوری برخورد<br />

از حاضرین از یک هیچ حال این وی<br />

وقتی حتا نمیشود.‏ غافلگیر ‏»نیمرو«‏ دو<br />

یکی فاصله به متقاضیان سایر با همراه که<br />

لیستی مطابق و میشود خانه وارد دقیقه 1391<br />

مهر 28 شماره هفته مجله دو<br />

سنگی ‏»خانه ارزیابی به دارد،‏ دست در میپردازد«‏<br />

… و انباری عدد دو …، طبقه هیچ<br />

هم گوگول اینکه وجالب ۲۸(، ‏)ص غافلگیرکنندهای<br />

شرایط تا ندارد تمایلی مبادا<br />

تا کند،‏ ایجاد برخورد نحوهی این برای باالی<br />

رده کارمند ‏»کاسبکارانه«ی موقعیتِ‏ شود.‏<br />

برجسته مخاطبان نزد دولتی ادارهی اهمیتِ‏<br />

تا نمیکند کاری هیچ که همانطور دلِ‏<br />

به حسرت ‏)که آنوچکین نزد فرانسه زبان و<br />

برجسته اشرافیست(‏ محافل به یافتن راه این<br />

روان و آرام بسیار گوگول شود.‏ آشکار سلطهی<br />

زیر شخصیتیِ‏ طبقاتی ویژگیهای و<br />

عصر فرهنگی کاسبکارانهی الگوهای فقط<br />

آری میدهد،‏ نشان را خود زمانهی که<br />

روانیای و آسانی همان به میدهد.‏ نشان از<br />

دریانورد ژیواکینِ‏ مبتذل و سطحی درک فارغ<br />

ژیواکینی میدهد.‏ نشان را ‏»ارتباط«‏ زا میبافد.‏ هم به که دروغهایی دغدغهی از چیزی<br />

زنان،‏ خصوصاً‏ آدمها،‏ گویی او نظر نشینی«‏<br />

‏»بالکن زیبای جزیرههای جز به آبهای<br />

در کشتی همچون میتوان که نیستند بین<br />

بهرحال،‏ گذارد.‏ پشتسر را آنها دریا،‏ به<br />

تقریباً‏ که نیمرو و ژیواکین آنوچکین،‏ طبقهی<br />

بخت دم دختر خانهی وارد اتفاق در<br />

گفتوگویی شدهاند،‏ جماعت ‏»بازاری«‏ خیلی<br />

که ژیواکین میگیرد.‏ سر انتظار سالن زبان<br />

به تکلم به آنوچکین عالقهی به زود بهمنزلهی<br />

زنان مورد در خصوصاً‏ فرانسه،‏ از<br />

یکی درباره میبرد،‏ پی ‏»تشخص«‏ چنین<br />

آنجا زنان و سیسیل از سفرهایش میگوید:‏<br />

است!‏<br />

عالی واقعاً‏ منظرهاش ].....[ ‏“ژیواکین:‏ انار<br />

درخت میدانم،‏ چه دارد،‏ کوههایی یک ایتالیایی،‏<br />

زنهای جا همه برت و دور دارد،‏ میخواست<br />

دلش آدم که ترگلورگل آنقدر ببوسدشان.‏<br />

تحصیل<br />

حسابی هم همه حتماً‏ آنوچکین:‏ کردهاند.‏<br />

آنقدر<br />

ممکن!‏ شکل بهترین به ژیواکین:‏ کنتسهای<br />

مگر فقط اینجا که تحصیلکردهاند توی<br />

که میشد گاهی برسند.‏ پایشان به ما متوجهید،‏<br />

که خودتان میزدیم،‏ قدم خیابان کوچولو<br />

بالکن یک خانهای هر آنجا ]....[ صاف<br />

اتقاق،‏ همین کف مثل هم سقفها دارد،‏ نگاه<br />

بالکنها به گاهی از هر است.‏ صاف ترگلورگلی<br />

دختر میبینی و میاندازی ]....[<br />

و نشسته.‏ دیگر<br />

سوال یک میفرمایید اجازه آنوچکین:‏ هم<br />

با زبانی چه به سیسیل در بپرسم؟ هم میکنند؟<br />

صحبت حرف<br />

فرانسوی همه که کنم عرض ژیواکین:‏ میزنند.‏<br />

فقط<br />

و فقط هم دخترخانمها همهی آنوچکین:‏ میزنند؟<br />

حرف فرانسوی افسرهای<br />

]....[ استثنا.‏ بدون همه ژیواکین:‏ خود<br />

مثل هم آنها خوب بودند.‏ ما با هم انگلیسی عجیب<br />

خیلی واقعاً‏ اولش دریا.‏ مرد بودند؛ ما نمیشدیم.ولی<br />

متوجه را همدیگر حرف بود،‏ راحت<br />

دیگر شدیم،‏ آشنا هم با خوب که بعد مشتمان<br />

]...[ میفهمیدیم را همدیگر منظور فقط<br />

و دهانمان کنار میگرفتیم اینطوری را چپق<br />

یعنی پوف«؛ ‏:»پوف،‏ میگفتیم لبها با که<br />

برسانم عرضتان به باید کال کنیم.‏ چاق سه<br />

ما ملوانهای بود.‏ راحت خیلی آنها زبان میفهمیدند”.‏<br />

را آنها حرف قشنگ دیگر روزه ۳۲(.<br />

‏)صص‎۳۰‎ شده«‏<br />

‏»پذیرفته و آرام جریان این آنچه اما پادکالیوسین<br />

شدنِ‏ اضافه میزند،‏ هم بر را جمعِ‏<br />

و لیست این به هفت(‏ رده ‏)کارمند ‏»خواستگاران«‏<br />

اصطالح به یا و متقاضیان که<br />

کاهلی و سالدار و سن نسبتاً‏ مرد است.‏ عاجز<br />

و است دلی دو و تردید در همواره خواست<br />

و فشار تحت تصمیمگیری،‏ از آگافینا<br />

منزل راهی کاچکاریوف،‏ خود دوست از<br />

او کاهلی و تردید است.‏ شده تیخونوفنا غیرارادیِ‏<br />

و بیدلیل ظاهر به فشارِ‏ و سو یک دیگر،‏<br />

سوی از ‏)کاچکاریوف(‏ او دوست عادی<br />

روند که هستند متناقضی نیروی دو گوگول،‏<br />

میزنند.‏ برهم را ‏»خواستگاری«‏ صحنهی<br />

تا خود نمایشنامه صحنهی اولین از فکری<br />

وسواسِ‏ ترسیم به تمام ظرافت با هفتم او<br />

میپردازد.‏ پادکالیوسین تردیدآفرین و نوکرش<br />

و پادکالیوسین بین گفتوگوی در ‏آفرین<br />

کاهلی تردیدِ‏ و وسواس این ‏)استپان(‏ ۹(.<br />

۵ ‏)صص میسازد روشن خوبی به را ارادی<br />

غیر و کور نیروی زود خیلی اما قابل<br />

غیر طوفانی بهمثابه را کاچکاریوف با<br />

ازدواج که او میسازد.‏ ماجرا وارد مهار ازدواج(‏<br />

‏)دالل فیوکال واسطهی به همسرش پیرزن<br />

اتفاقی طور به و بود گرفته انجام میبیند،‏<br />

پادکالیوسین خانهی در را دالل و<br />

میشود باخبر خویش دوست تصمیم از به<br />

خود تا میگیرد تصمیم لحظه همان از اما<br />

کند.‏ دنبال را دوستش کار فیوکال جای پیرزن<br />

مثال که فریبکارانه‏ دلیل این به نه ‏)ص<br />

است نیافته او برای مناسبی همسر دالل خود<br />

میخواهد که اینرو از فقط بلکه ۱۳(، خود<br />

او بگیرد.‏ عهده به را کار این مدیریت سر<br />

عروسی این که میزند آتش و آب به را ندیده<br />

‏»آگافیا«ی عروس آنکه برای نه بگیرد آوازه<br />

پر ‏»بازاری«‏ فالن دختر یا و است پیش<br />

داستان چه هر بلکه نیست(،‏ ‏)که است پیش<br />

از مبهمتر خواست،‏ این دلیل میرود،‏ قابل<br />

غیر و کور نیروی با ما و میشود.‏


صفحه 203<br />

مقاومتی در وی برای به سرانجام رساندن<br />

این ازدواج مواجه میشویم.‏ بهرحال او که<br />

به محض ورود به خانهی پادکالیوسین و<br />

مالقات با فیوکال با کج خلقی شروع به گالیه<br />

از ازدواج و همسرش نزد فیوکال میکند<br />

به محض باخبر شدن از ماجرای معاملهی<br />

پیرزن دالل و دوستاش،‏ شروع به تمجید<br />

از ازدواج میکند.‏ حتا برای یک لحظه این<br />

گمان برای مخاطب پیش میآید که گویی او<br />

نیز واسطهگری همچون فیوکالست که قصد<br />

ربودن معاملهای از چنگ رقیبش دارد.‏<br />

چنانچه گوگول مینویسد:‏<br />

‏“کاچکاریوف:‏ خوب،‏ خوب،‏ دیگر خودم<br />

همهی کارها را راست و ریس میکنم.‏ تو<br />

هم برو پی کارت.‏ دیگر با تو کاری نداریم.‏<br />

فیوکال:‏ یعنی چه؟ تو میخواهی عروسی<br />

راه بیندازی؟ ]....[ عجب بیحیایی!‏ این<br />

کارها که کار مردها نیست.‏ دست بردار آقا<br />

جان،‏ قباحت دارد!‏<br />

کاچکاریوف:‏ ]...[ برو،‏ برو پی کارت!‏ تو<br />

هیچی سرت نمیشود،‏ مزاحم نشو!‏ سرت به<br />

کار خودت باشد.‏ بزن به چاک!‏<br />

فیوکال:‏ عجب خدانشناسی!‏ نان مردم را<br />

میبُرد!‏ خودش را قاطی چه کارهایی میکند!‏<br />

…. ‏”)صص‎۱۴‎ ‎۱۵‎‏(.‏<br />

مخاطب که با کاچکاریوف آشنایی قبلی<br />

ندارد،‏ تا فیالمثل بداند او قبل از این چه<br />

شخصیتی داشته است،‏ تصوری که از او<br />

پیدا میکند،‏ مسلماً‏ فراتر از کارچاقکن<br />

نمیرود.‏ و نمیتواند جانفشانیهای او برای<br />

دوستش را به خیرخواهی وی تعبیر کند.‏ او<br />

با زبان چرب و شیریناش نه تنها دوست<br />

کاهل و مرددش را راضی به رفتن به مراسم<br />

خواستگاری میکند ‏)صص ۱۷ ۱۹(، بلکه<br />

به محض ورود به مجلس خواستگاری با<br />

زیرکیِ‏ خویش تمام خواستگاران را دست به<br />

سر میکند.‏ آنهم در مجلسی که به دلیل جمیع<br />

خواستگاران در یک روز و یک ساعت،‏<br />

دست کمی از مسابقهای رقابتآمیز ندارد.‏<br />

و چه زیبا گوگول این صحنهی رقابت را با<br />

طنز به تصویر درمیآورد.‏ همه خواستگاران<br />

به اتفاق آگافیا و عمه خانم آرینا و دالل<br />

ازدواج فیوکال،‏ در اتاقی جمعاند و هر کدام<br />

سعی میکنند خود را در بازار رقابتی مورد<br />

‏»خریدار«‏ آگافیا بهمثابه کاالیی عرضه کنند:‏<br />

‏”نیمرو:‏ حاال خانم،‏ فرض کنید میخواهید<br />

انتخاب بفرمایید.‏ اجازه بدهید سلیقهی شما<br />

را بدانیم.‏ ببخشیدکه اینقدر صریح صحبت<br />

میکنم.‏ به نظر شما شوهر آدم بهتر است چه<br />

کاره باشد؟<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391<br />

ژیواکین:‏ خانم،‏ مثال دلتان میخواست<br />

شوهری داشته باشید که توفانهای دریا را از<br />

سر گذرانده ؟<br />

]....[ آنوچکین:‏ چرا تلقین میکنید؟ چرا<br />

میخواهید آدمی را نادیده بگیرید که شاید<br />

در پیاده نظام خدمت کرده،‏ ولی خیلی برای<br />

آداب معاشرت اشرافی ارزش قائل است …<br />

کاچکاریوف ‏]با منظور داشتن پادکالیوسین[:‏<br />

نه نه.‏ به نظر من بهترین شوهر کسی است که<br />

تقریباً‏ یکتنه کل اداره را بچرخاند”)ص‎۳۸‎‏(.‏<br />

کاچکاریوف،‏ تنها کسی در آن جمع است<br />

که به قصد ‏»برنده شدن«‏ آمده است.‏ در<br />

حقیقت او با ارادهی غیر قابل کنترلِ‏ خویش<br />

‏»یک تنه«‏ رأی تمامی خواستگاران را<br />

میزند.‏ فقط کافی است تردید و کاهلی را<br />

در پادکالیوسین پس بزند،‏ به کُنه انگیزهی<br />

هریک از خواستگاران پی ببرد تا با<br />

توطئهای ‏»زبانی«‏ تمامی موانع را از سر<br />

راه بردارد.‏ چنانکه به نیمرویی که به طمع<br />

خانهی ‏»دو طبقهی سنگی«‏ آگافیا،‏ قدم به<br />

‏»میدان رقابت«‏ خواستگاری گذارده است،‏<br />

میگوید:‏<br />

‏“او که چیزی در بساط ندارد.‏<br />

نیمرو:‏ چطور،‏ پس خانهی سنگی چیست؟<br />

کاچکاریوف:‏ فقط اسمش این است که سنگی<br />

است.‏ ولی کاش میدانستید چطور آنرا<br />

ساختهاند؛ دیوارها آجر خالی است و الی<br />

آنها را با هر جور کثافتی پر کردهاند.‏ آشغال،‏<br />

تراشهی چوب،‏ برادهی آهن….”)ص‎۵۳‎‏(.‏<br />

و یا به آنوچکینی که به عشقِ‏ راه یافتن<br />

به محافل اشرافی،‏ تصویری اسطورهای<br />

از زنانی در ذهن ساخته است که با زبان<br />

‏»فرانسه«‏ آشنایی دارند،‏ توطئهای دیگر<br />

گونه دارد:‏<br />

‏“آنوچکین:‏ اجازه میفرمایید من هم یک<br />

سئوال از خدمتتان بپرسم؟ باید عرض کنم<br />

که چون خودم زبان فرانسوی بلد نیستم،‏<br />

برایم خیلی سخت است قضاوت کنم که زنی<br />

فرانسوی میداند یا نه.‏ حاال میخواهم بفهمم<br />

که دختر خانم فرانسوی بلد هستند؟<br />

کاچکاریوف:‏ حتا یک کلمه هم بلد نیست.‏<br />

].....[ کامالً‏ از این موضوع خبر دارم.‏ او با<br />

زن من توی یک پانسیون درس میخواند.‏ به<br />

تنبلی مشهور بود،‏ …. معلم فرانسه که اصالً‏<br />

با چوب او را میزد!”)صص‎۵۳‎ ۵۴(.<br />

بنابراین،‏ میتوان گفت،‏ شخصیت اصلی<br />

نمایشنامهی ‏»عروسی«،‏ کاچکاریوف است.‏<br />

آدمی با نیرویی غیرقابل کنترل و تا حدی<br />

کور در تصرف موقعیتها و به چنگ<br />

گرفتن آنها؛ و صد البته از راه ‏»زبان«‏ و به<br />

اصطالح ‏»زبانآوری«:‏ درست همانگونه که<br />

دالالن ازدواج و یا دالالن ماشین،‏ ملک و یا<br />

…. اینگونه عمل میکنند.‏ پس دروغهای او<br />

محصول ‏»زبان آوریِ«‏ مشاغل کارچاقکن<br />

است.‏ و احتماالً‏ حتا توطئههایاش!‏<br />

باری،‏ وی تمامی رقبا را از میدان به در<br />

میکند و پادکالیوسینی را که حتا قادر به<br />

بستن و مرتب کردن درست و حسابی بند<br />

شلوارش نیست ‏)ص‎۵۹‎‏(،‏ به جای آدمی جا<br />

میزند که به قول خودش ‏»یک تنه کل یک<br />

اداره را میچرخاند«‏ ‏)ص‎۳۸‎‏(.‏ او چنان به<br />

سرعت تمامی کارها را ‏)به قول خودش(‏<br />

‏»یک تنه«‏ با موفقیت به انجام میرساند که<br />

همان روز ترتیب رفتنِ‏ عروس و داماد به<br />

کلیسا و برپا ساختن جشن عروسی و سفارش<br />

غذا را هم میدهد.‏ اما غافل از اینکه فراموش<br />

میکند ارادهی کور و غیرقابل کنترل او،‏<br />

هنوز آنقدر پر قدرت نیست که بتواند بر<br />

کاهلی،‏ دو دلی‏ و شک و تردیدهای دوستش<br />

فائق آید:‏ پادکالیوسین به محض آنکه لحظهای<br />

در اتاق ‏»تنها«‏ و از ‏»زبانآوری«های<br />

کاچکاریوف دور میماند،‏ فرار را بر قرار<br />

ترجیح میدهد.‏ آنهم بدون ‏»کاله«‏ و پریدن<br />

از پنجرهی اتاق به خیابان.‏ بینیاز از کالهی<br />

که در حسابگریهای کاچکاریوف،‏ ‏)از<br />

ترس فرار دوستاش(‏ میباید از دم دست<br />

پادکالیوسین برداشته و پنهان میشد!‏ آخرین<br />

ترفندی که کاچکاریوف برای عملی ساختن<br />

تصمیمش به کار بسته بود!‏<br />

اصفهان بهمن ۱۳۹۰<br />

برای نوشتن این متن از کتاب زیر استفاده<br />

شده است:‏<br />

عروسی،‏ نوشته نیکالی واسیلیویچ گوگول،‏<br />

ترجمه آبتین گلکار،‏ انتشارات هرمس،‏<br />

۱۳۸۸


هفته<br />

مجله هفته و شما<br />

توضیحاتی برای مطالب ارسالی به مجله هفته و استفاده<br />

از مطالب مندرج در هفته<br />

رفقا و دوستان عزیز،‏ ‏“مجله هفته”‏ در نظر دارد به نشریه<br />

ای اینترنتی تبدیل شود که منعکس کننده نظرات سازمان<br />

ها کمونیست و افراد مستقل کمونیست و فعاالن کارگری<br />

ایران باشد،‏ شما کمونیست ها و چپ های انقالبی<br />

ایرانی می توانید ما را با ارسال مقاالت و مطالب خود<br />

در این امر یاری رسانید.‏ لطفا توجه داشته باشید که<br />

مطالب خود را فقط به فرم فایل دوک)‏ MS-Word<br />

(DOC ارسال فرمائید،‏ از انتشار،مطالب به فرم های<br />

دیگر به دالیل فنی معذوریم.‏ ‏“مجله هفته”‏ به هیچ حزب<br />

و سازمان تعلق ندارد،‏ اما بی طرف نیست.‏ مسئولیت<br />

هر مطلب منتشر شده با نویسنده آن می باشد!‏ و ‏“مجله<br />

هفته”‏ هیچ نوع مسئولیت در برابرانتشار آن به عهده منی<br />

گیرد ‏“مجله هفته”‏ در انتخاب و انتشار مطالب ارسالی<br />

کامال آزاد می باشد.‏ توضیحاتی برای استفاده ازمطالب<br />

مندرج در مجله هفته هدف ما از انتشار این مطالب گام<br />

کوچکی در جهت اگاهی و روشنگری سوسیالیستی است<br />

از این جهت انتشار متام مطالب منتشر شده در هفته چه<br />

با ذکر منبع و چه بدون ذکر آن کامال آزاد می باشد.‏<br />

اما از آجنا که بسیاری از مطالب مجله هفته از منابع<br />

دیگری است لطفا به ذکر منابع اصلی توجه داشته باشید<br />

صفحه 204<br />

مجله هفته شماره 28 مهر 1391

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!