ï®ïºØ±Ù ﻣïºØ±ï®Ø³
ï®ïºØ±Ù ﻣïºØ±ï®Ø³
ï®ïºØ±Ù ﻣïºØ±ï®Ø³
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
بين ديالکتيک و سه گانه سازی يا سه شقی کردن تفاوت مهمی وجود دارد. هرچند در ديالکتيک فرمول هائی مانند،<br />
هستی، نيستی، شدن، يا تز، آنتی تز و سنتز، و غيره ممکن است با تقسيم بندی سه گانه شباهتی داشته باشند اما اين<br />
شباهت ظاهری است. ديالکتيک عبارت است از تقسيم يک به دو جزء متضاد که در وحدت و مبارزه با هم به سر می<br />
برند و به هم وابسته اند و در اثر مبارزه يکی به ديگری غلبه می کند و در همان حال خود به چيز ديگری مبدل می شود<br />
که باز هم در ذات خود متضاد است. بدين سان يک چيز، اجزای متضاد آن و تبديل و تکامل اين اجزا، سه رده بندی<br />
مجزا و جدا از هم نيستند، بلکه در همه جا با پيوند متقابل با يکديگر قرار دارند، به هم گذار می کنند، و از طريق نفیِ<br />
نفی به سطح عالی تری جهش می يابند. روند تبديل و تکامل می تواند حالات بسيار متفاوتی از وحدت و مبارزۀ ضدين<br />
را شامل گردد.<br />
پلخانف در تکامل ديد مونيستی تاريخ، فصل چهارم، پس از توضيح ديالکتيک هگل و به طور مشخص حرکت، تضاد،<br />
تبديل کميت به کيفيت و غيره می نويسد: «حال که جنبه های شاخص اصلی انديشۀ ديالکتيکی را آموختيم خواننده ممکن<br />
است احساس ناخشنودی کند. او خواهد پرسيد پس سه گانه های معروف چه شدند، سه گانه هائی که همه می دانند جوهر<br />
ديالکتيک هگل را تشکيل می دهند؟» پلخانف چنين ادامه می دهد: «خواننده، از شما پوزش می طلبيم، ما از سه گانه به<br />
اين دليل ساده اسمی نبرديم که به هيچ رو نقشی را که افرادی که کوچک ترين آگاهی از فلسفۀ هگل ندارند بدان نسبت<br />
می دهند، در آثار اين متفکر بازی نمی کند».<br />
اشارۀ لنين به «سه گانه های چوبين» (خشگ و تغيير ناپذير) و مخالفت او با در آميختن آنها با ديالکتيک ناظر بر اين<br />
تفاوت بزرگ بين انديشۀ ديالکتيکی و تقسيم بندی سه گانۀ مفاهيم و مقولات است.<br />
9<br />
- لنين در «آغاز بزرگ» [ابتکار عظيم] که در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۹ نوشته، طبقۀ اجتماعی را چنين تعريف می کند:<br />
«طبقات، گروه های بزرگی از مردم اند که بر حسب جايگاهی که در نظام تاريخا تعيين شدۀ توليد اجتماعی اشغال کرده<br />
اند، بر حسب روابط شان با وسايل توليد (که در غالب موارد در قانون تثبيت و فرمول بندی شده)، برحسب نقش شان در<br />
سازمان اجتماعی کار، و در نتيجه برحسب شيوۀ تصاحب [تحصيل، کسب] سهم شان از ثروت اجتماعی و ابعاد اين<br />
ثروت، از يکديگر متمايز می شوند. طبقات، گروه هائی از مردم اند، که به خاطر جايگاه های متفاوتی که در نظام معين<br />
اقتصاد اجتماعی دارند، يکی از آنها می تواند [ثمرۀ]<br />
کار ديگری را تصاحب کند». (ياد داشت مترجم فارسی).<br />
-<br />
10<br />
مارکس در نامۀ مورخ<br />
۱۸۵۲ مارس 5<br />
به ويد مير دربارۀ نظريۀ مبارزۀ طبقاتی در آثار متفکران بورژوا و نو<br />
آوری و دستاورد خود در اين باره می نويسد: «... اگر من به جای تو بودم به آقايان دموکرات به طور کلی تذکر می دادم<br />
که بهتر است خود را با ادبيات بورژوائی آشنا کنند پيش از آنکه به ضد مخالفان آن ادبيات عوعو [هياهو] راه بياندازند.<br />
اين آقايان می بايست به طور مثال آثار تيری، گيزو، جان ويد و غيره را مطالعه می کردند تا در مورد «تاريخ طبقات<br />
در گذشته» تا حدی روشن شوند. آنها بهتر بود خود را با مقدمات اقتصاد سياسی آشنا می کردند پيش از آنکه به نقد آن<br />
بپردازند. کافی است مثلا کتاب بزرگ ريکاردو [اصول اقتصاد سياسی و ماليات] را باز کنند و در صفحۀ نخست آن با<br />
... سطور زير<br />
مواجه شوند:<br />
46