نمایشنامه اما گلدمن - آن گونه که من زیستم
به قلم: شیرین میرزانژاد آبان ماه ۱۳۹۶
به قلم: شیرین میرزانژاد
آبان ماه ۱۳۹۶
- No tags were found...
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
<strong>اما</strong> <strong>گلد<strong>من</strong></strong> (<strong>آن</strong> <strong>گونه</strong> <strong>که</strong> <strong>من</strong> <strong>زیستم</strong>) گروه تئاتر ا گزیت شبریبررین مبریبررزانژاد<br />
<strong>من</strong> و <strong>اما</strong> از وجود گروه آلمللممابىنبىی سوسیالیسبىتبىی توی روچسبرتبرر باخبرببرر شده بودبمیبمم <strong>که</strong> یکشنبه ها توی سالن<br />
ژرمانیا جلسه برگزار می کردن. توی جلسات شون شرکت می کردبمیبمم، <strong>من</strong> گاهی و <strong>اما</strong> همھهممیشه. برای <strong>اما</strong><br />
گریزگاه خو بىببىی بود از زندگی ملالت بارش توی روچسبرتبرر. <strong>اما</strong> به تازگی روزنامه ی فرابهیبههایت رو پیدا<br />
کرده بود و مرتب می خوند. اولبنیبنن باری بود <strong>که</strong> می دیدبمیبمم روزنامه ای چنبنیبنن لحللححن متفاوبىتبىی داره و در<br />
واقع از <strong>آن</strong>ارشیست ها می نویسه. این درست همھهممزمان بود با ماجرای هی مارکت.<br />
مایکل شواب: سال ١٨٨۶ کارگرای آمریکا دست به اعتصاب سراسری زدن برای هشت ساعت کار<br />
روزانه. مرکز این فعالیت ها شیکا گو بود. جدال ببنیبنن کارگرا و کارفرماها بالا گرفته بود. پلیس به یکی<br />
از جلسات کارگرای مک کورمیک هاروِسبرتبرر شیکا گو <strong>که</strong> در اعتصاب بودند جمحجممله کرد و چندین نفر<br />
کشته و زجمخجممی شدند. در اعبرتبرراض به این جمحجممله، فراخوان گردهمھهممابىیبىی تو میدون هی مارکت شیکا گو<br />
برای چهارم می داده شد. آ گوست اسپایز و چند نفر دیگه در نظم و آرامش سخبرنبررابىنبىی کردن. حبىتبىی<br />
خود شهردار شیکا گو هم اوبجنبججا بود و بعد از این<strong>که</strong> مطمبنئبنن شده بود <strong>که</strong> اوضاع آرومه اوبجنبججا رو ترک<br />
کرده بود و موضوع رو به رئیس پلیس اون <strong>من</strong>طقه هم خبرببرر داده بود. آخرین سخبرنبررابىنبىی رو به پایان<br />
بود و مردم هم به خاطر بارون کم کم داشبنتبنن میدون رو ترک می کردن <strong>که</strong> نبریبرروهای پلیس ظاهر<br />
شدن و شروع کردن به ضرب وشتم مردم. نا گهان وسط جمججممعیت بمببممبىببىی <strong>من</strong>فجر شد و چند پلیس و<br />
چند شهروند عادی کشته شدن. هرگز مشخص نشد <strong>که</strong> کار چه کسی بوده، البته مق<strong>اما</strong>ت هم تلاش<br />
چندابىنبىی برای کشف این موضوع نکردن. بلافاصله دستور بازداشت سخبرنبرران های بجتبججمع هی مارکت و<br />
<strong>آن</strong>ارشیست های دیگه صادر شد. مطبوعات شروع به جنجال کردن و بورژوازی شیکا گو و بمتبممام<br />
کشور خواستار اعدام «جنایتکاران» هی مارکت شدن. چنان داستان های وحشتنا کی گفته می شد<br />
<strong>که</strong> مجممجحا کمه ی <strong>من</strong>صفانه عملاً غبریبررممممممکن بود. دادستان گفته بود <strong>که</strong> این فقط مجممجحا کمه ی ما نیست، بل<strong>که</strong><br />
مجممجحا کمه ی خود <strong>آن</strong>ارشبریبرزمه. در بهنبههایت همھهممه ی ما به جرمی <strong>که</strong> مرتکب نشده بودبمیبمم، مجممجحکوم به مجممججازات<br />
شدبمیبمم. پنج نفر به اعدام، دو نفر حبس ابد و یک نفر پانزده سال حبس. حکم حبس ابد <strong>من</strong> بعد از<br />
چند سال مشمول عفو شد.<br />
صحنه روشن می شود. <strong>اما</strong> زیر نور اسپات رو به بمتبمماشاچیان صحبت می کند.<br />
<strong>اما</strong> <strong>گلد<strong>من</strong></strong>: احساسی روشن داشتم <strong>که</strong> چبریبرزی جدید و خارق العاده در جاب<strong>من</strong>بمم زاده شده بود. ایده آلىللىی<br />
بزرگ، باوری سوزان، عزمی برای این<strong>که</strong> خودم رو وقف یاد رفقای جانباخته ام کنم، <strong>که</strong> هدف اوبهنبهها<br />
رو از <strong>آن</strong> خود کنم، <strong>که</strong> جهان رو از زندگی زیبا و مرگ قهرمانانه شون آ گاه کنم.<br />
١٠