28.10.2018 Views

نمایشنامه اما گلدمن - آن گونه که من زیستم

به قلم: شیرین میرزانژاد آبان ماه ۱۳۹۶

به قلم: شیرین میرزانژاد

آبان ماه ۱۳۹۶

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

<strong>اما</strong> <strong>گلد<strong>من</strong></strong> ‏(<strong>آن</strong> <strong>گونه</strong> <strong>که</strong> <strong>من</strong> <strong>زیستم</strong>)‏ گروه تئاتر ا گزیت شبریبررین مبریبررزانژاد<br />

ادوارد بریدی:‏ سال ١٨٩٣ ‏بجببجحران اقتصادی هزاران نفر رو بیکار کرده بود.‏ خیلی از صنایع رو به<br />

ورشکستگی بودن.‏ اوضاع توی نیویورک از ‏همھهممه وخیم تر بود.‏ <strong>اما</strong> خودش رو وقف کارگرهای بیکار<br />

کرده بود.‏ ‏بمتبممام مدت مشغول برگزاری جلسات و گردهمھهممابىیبىی و ‏جمججممع آوری غذا و ملزومات و تقسیم اون<br />

ببنیبنن مردم گرسنه بود.‏ اون زمان دیگه چهره ی شناخته شده ای بود و شور و صراحتش برای مردم<br />

جذاب بود و ‏همھهممبنیبنن صراحت مق<strong>اما</strong>ت رو از ترس به لرزه می انداخت.‏ در ‏بهنبههایت گردهمھهممابىیبىی میدان یونیون<br />

رو ترتیب داد و اوبجنبججا بود <strong>که</strong> اون سخبرنبررابىنبىی معروف رو کرد.‏<br />

مادست فدیا اشتاین:‏ این<strong>که</strong> مردم رو به مطالبه ی حقوق شون ترغیب می کرد،‏ عملاً‏ اعلام جنگ با<br />

نظام بود.‏ توی گردهمھهممابىیبىی بعدی در فیلادلفیا به جرم ‏بجتبجحریک به شورش دستگبریبررش کردن.‏ بعد از<br />

دستگبریبرری به نیویورک <strong>من</strong>تقلش کردن و تو راه ‏بهببههش پیشنهاد کرده بودن <strong>که</strong> در ازای دادن اطلاعات<br />

درباره ی ‏مجممجحافل رادیکال،‏ ازش رفع ابهتبههام بشه.‏ جواب <strong>اما</strong> مشخص بود:«ا گر ‏بمتبممام عمرم هم توی<br />

زندان بپوسم کسی ‏ب<strong>من</strong>بممی تونه <strong>من</strong>و ‏بجببجخره.»‏ روز ‏مجممجحا کمه تعیبنیبنن شد و به قید وثیقه آزادش کردن.‏ تو این<br />

مدت مشغول تنظیم دفاعیاتش بود چون به نظرش فرصت خو ‏بىببىی برای تبلیغ بود و می بایست پیام<br />

<strong>آن</strong>ارشبریبرزم رو به ‏همھهممه جا می رسوند.‏ <strong>اما</strong> مسئله ای <strong>که</strong> سرسختانه در برابرش مقاومت می کرد گرفبنتبنن<br />

وکیل بود.‏<br />

اوکی هال:‏ <strong>من</strong> به <strong>اما</strong> <strong>گلد<strong>من</strong></strong> پیشنهاد داده بودم <strong>که</strong> به رایگان وکالتش رو قبول کنم.‏ <strong>گلد<strong>من</strong></strong> اول<br />

‏مجممجخالفت کرد.‏ ولىللىی ظاهراً‏ بعد از نامه ی برک<strong>من</strong> <strong>که</strong> تا کید کرده بود وکیل می تونه مدافع حق سخن<br />

گفتنش در دادگاه باشه،‏ یعبىنبىی حقی خودش از اون ‏مجممجحروم مونده بود،‏ متقاعد شد.‏ می خواست بدونه<br />

<strong>که</strong> چرا می خوام وکالت پرونده اش رو به رایگان بپذیرم.‏ ‏بهببههش توضیح دادم <strong>که</strong> هم به خاطر<br />

احساس ‏همھهممدردی <strong>که</strong> نسبت ‏بهببههش داشتم و هم به خاطر این<strong>که</strong> این ‏مجممجحا کمه فرصت خو ‏بىببىی بود تا فساد<br />

پلیس رو افشاء کنم.‏<br />

ادوارد بریدی:‏ <strong>اما</strong> تو دادگاه ‏مجممججرم شناخته شد و وکیلش به ما پیغام داد <strong>که</strong> به خاطر یکدندگی <strong>اما</strong><br />

در عدم درخواست فرجام،‏ تو جلسه ی اعلام حکم ‏بهنبههابىیبىی شرکت ‏ب<strong>من</strong>بممی کنه.‏ <strong>اما</strong> می گفت <strong>که</strong> ‏ب<strong>من</strong>بممی خواد<br />

از این دستگاه هیچ لطفی رو درخواست کنه و معتقد بود نتیجه ای جز به تاخبریبرر انداخبنتبنن اجرای<br />

حکم نداره.‏ تو آخرین جلسه ی دادگاه گفت:«<strong>من</strong> از دادگاه سرمایه داری انتظار عدالت ندارم،‏<br />

١٩

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!