12.07.2015 Views

ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ روﺷﻨﮕﺮ - ketab farsi

ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ روﺷﻨﮕﺮ - ketab farsi

ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ روﺷﻨﮕﺮ - ketab farsi

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠26ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشماره.با سالم به خدمت شما اقایستودهمن تمام و کمال در کنارشما ھستم ‏.لطفا ھر کاریکه داشتيد مرا در جريان آنقرار دھيد و وظايفی که بهمن محول ميشود را به من ابالغ بفرماييد.‏ اميدوارم سھم کوچکی در اين مبارزه ايفا کرده باشم.‏ضمنا بنده سئوالت و پيشنھادات زيادی در موردنحوه طرح مسايل چه در زمينه سوسياليسم و چهبرنامه ھای شما درباره دين علی الخصوصاسالم دارم.‏راستی ميخواھم يک سئوال را قبل از ھمه چيزاز شما بپرسم آيا اگر موضع ما بر حق بوده ولیھنوز به آن دست نيافته باشيمآيا برای رسيدن به آن ميتوان فرصت طلبی کردو اپورتيونيست بود؟اقای ستوده من نه منظورم شماييد ونه قصدمحاکمه شما را دارم اين فقط يک سئوال شخصیاز کسی است که بسيار عقايدش را به خودمنزديک ميبينم.‏و دوست دارم بدانم او راجع به اين مسئله چه فکرميکندمن از ستايش و مدح کردن اشخاص متنفرم اماتشکر و قدر دانی چيز ديگريست از طرفیمعذرت و از طرفی ممنون اولی به خاطر اينکهمن ايران نشين که امکان خريد کتاب ھايتان راندارم ناچارا ھمه را دانلود کردم بنابراين شرمندهام ولی برای جبران،‏ کتاب زن سکس در تاريخو تاريخ کفته نشده اسالم را به خواھرانم پيشنھادکردم که بخوانند وخودم برايشان روشنگریکردم.‏ چنان انقالبی در آنان ايجاد شد که آنان نيزان کتاب را به دوستان ھم جنسشان پيشنھاد کردندکه بخوانند.‏ فکر کنم با اين کار جبران ان سرقترا کرده باشم.‏ به قول اخوند ھا صدقه براتوندادم شوخی کردم.‏ ديگه مزاحمتون نميشمبا سپاسبی صبرانه منتظر ھمکاری با شما ھستم.‏دوست عزيز،‏قبل از ھر چيز از حسن نظر و احساسات پاک وصادقانه شما متشکرم.‏ تبديل فايلھای گفتاری بهنوشتاری فوری ترين کاريست که در حال حاضربه آن نياز است که در اين مورد اقدام و برايتانخواھيم فرستاد.‏ اگر نظراتتان را در مورد برنامهھا بما بگوئيد بی نھايت متشکر شده و از آنھااستفاده خواھيم کرد.‏ خوشحالم از اينکه کتابھایمن اثر گذار بوده و از شما بخاطر معرفی و نشرآنھا سپاسگزارم.‏ و اما در مورد اپورتونيسم منفکر می کنم در ھر شرايطی غير اصولی وزيانبار است و بايد کامال از آن فاصله گرفت.‏ھيچ چيز در مبارزه به اندازه ايستادن بر رویاصول و عمل کردن مصرانه طبق برنامه یعمل از قبل تعيين شده نيست که کامال با حرکاتاپورتونيستی و فرصت طلبانه مغايرت کامل دارد.‏دستت را از دور ميفشارم و برای شما و ھمهياران اميد پيروزی دارم. سيامک ستوده....١٠٠در پادشاھي خمر،‏ در چامپا و آنام توفيق کمترييافتند و علي رغم لشکرکشي ھاي ويران کننده شاننتوانستند در محل باقي بمانند.‏ آنھا ارتشھزار نفري کره را که از بسيج ھمه ي مردم اينسرزمين،‏ از تا ساله،‏ تشکيل شده بود درھم شکستند و ده سال طول کشيد تا موفق شوند،‏ باکشتار و اعمال فجيع ترين جنايت ھا،‏ نبردھايچريکي و مقاومت ملي را بخوابانند.‏با سقوط سلسله ي کين در ١٢٣٤، در شمال چينکه قحطي و طاعون با تلفات يک ميليوني به ويرانهتبديل کرده بود،‏ مغول ھا به سمت جنوب سرازيرشدند و به امپراتوري سونگ که پر جمعيت تريننقطه ي زمين و مھد ملي گرايي و فرھنگ چين بهشمار مي آمد يورش بردند.‏ ده ھا سال طول کشيدتا آنھا،‏ با روش ھاي مرسوم خود،‏ خيل شھرھايبزرگ را از پا در آورند و با مشتي آھنين تمام چينرا متحد ساخته،‏ سلسله ي يوان را که نزديک بهيک سده قدرت را در دست داشتتاسيس کنند.‏اما اين سلسله ھرگز مورد قبول مردم واقع نشد.‏ملت چين که جمعيت اش،‏ در طول ٧٥ سال جنگ،‏از ميليون به ميليون تقليل يافته بود،‏ درشورش دائمي به سر مي برد.‏ تا آن که سر انجام،‏پس از سال ھا نبرد خونين چريکي،‏ يکي از ھمينقيام ھا،‏ به سرکردگي راھبي خلع لباس شده کهچوپاني بود به نام ژو يوانگ ژانگ،‏ آنھا را فراريداد.‏ اين مرد خود را امپراتور ناميد و سلسله يمينگ را که سه سده حکومت کرد بنيان نھاد.‏ سيسال نخست سلطنت اش يکي از ظالمانه ترين وخونبار ترين دوره ھاي تاريخ چين به شمار ميآيد.‏در حالي که چنگيزخانيان در مناقشات مداوم،‏دسيسه،‏ خيانت و کشتن مدعيان سلطنت درگير ودچار اضمحالل بودند،‏ قبايل چادرنشين وسوارکاران ترک تيمور لنگ آسيا را در نورديدند.‏تيمور لنگ،‏ اين سوارکار آخر زمان،‏ در مسيريقدم مي گذاشت که بالي آسماني ديگري برايشترسيم کرده بود:‏ طاعون کبير.‏ از استپ ھاي شمالکريمه در کار خود را آغاز کرد و بهدرياي سياه رسيد،‏ بعد ھم تمام درياي مديترانه،‏بيزانس،‏ سوريه،‏ مصر،‏ آفريقاي شمالي،‏ اروپايغربي،‏ اسپانيا،‏ ايتاليا،‏ فرانسه در بحبوحه ي جنگصد ساله اش...‏ طي دو سال،‏ بين يک سوم تا نيمياز جمعيت بال ديده سر به نيست شد.‏ در مدتسال،‏ تيمور لنگ،‏ اين بزرگ استاد دغل کاري وخيانت که خود را از اعقاب مغوالن مي دانست،‏آثاري در شان آنھا از خود بر جا گذاشت و حتا،‏ درکشتار و خرابي،‏ از آنھا پيشي گرفت.‏ او توحشمغوالن را با تعصب مذھبي رزمندگان طريقتاسالمي،‏ ھر چند بيشترين تعداد قربانيان اش راميليون ھا مسلمان البد ناخالص)‏ تشکيل ميدادند،‏ در ھم آميخته بود.‏ به نوبت ايران،‏ قفقاز وروسيه،‏ ھند،‏ سوريه،‏ امپراتوري عثماني بژازت‏(«آيا شاھزاده اي چون تو مي تواند در برابر ماعرض اندام کند؟»)‏ يکي پس از ديگري ويرانشدند:‏ مردم را کشتار کردند،‏ شھرھا را سوزاندند،‏روستاھا،‏ زراعت ھا،‏ شبکه ھاي آبرساني به بيابانمبدل شدند.‏ دغدغه ي اشغال و بھره برداري ازسرزمين ھاي گشوده شده در کار نبود.‏ تنھا ھدفنابود کردن بود،‏ در پي نبرد تا دم مرگ ميانچادرنشينان و مردم ساکن،‏ ميان سواره نظام وپياده ھا.‏ اما ‏«گله اي از گوساله ھا و کره اسب ھادر برابر ببرھا و دسته گرگ ھا چه کاري از دستشان ساخته بود؟»‏تيموريان عليه مردم غير نظامي از ھمان روشھاي مغول ھا استفاده مي کردند.‏ مگر به ھر دويآنھا اين رسالت الھي واگذار نشده بود که از راهجنگ،‏ صلح جھاني را تحت اقتدار انحصاري خودبرقرار کنند؟ده ھا ھزار اسير به دنبال خود مي کشاندند و آنھارا مانند چھارپايان به برده فروشان مي فروختند يادر مواقعي که دست و پا گير مي شدند سر بهنيست شان مي کردند ‏(تيمور لنگ،‏ در يک نوبت،‏١٠٠ ھزار اسير را کنار دروازه ھاي دھلي کشت)‏؛ يا از آنھا در ابعاد کالن به عنوان سپر انساني وگوشت قرباني استفاده مي کردند.‏ آنھا را بي سالحبه پيشواز قواي دشمن مي فرستادند تا ضربه اوليهي حمله دشمن گرفته شود؛ يا آنھا را وادار بهھجوم به باروھاي شھرھاي محاصره شده ميکردند و آنھا،‏ در امواج پياپي،‏ مجبور بودند ازروي جنازه ي يکديگر عبور کنند.‏ در صف ھايده ھا ھزار نفري،‏ صنعت گران،‏ زنان و پسران کمسن و سال را که جزئي از غنايم بودند،‏ در راهپيمايي ھاي مرگبار و بي پايان،‏ در جاده ھايپوشيده از جنازه،‏ رھسپار تبعيد مي کردند.‏ و بهاين ترتيب،‏ در ھمه جا،‏ وحشتي غير قابل توصبفمي پراکندند.‏ وحشتي که با ھزاران شايعه در بارهي ددصفتي،‏ شکست ناپذيري،‏ عاري بودن از ھرگونه احساس انساني مھاجمان،‏ که خود متجاوزانھم به آنھا دامن مي زدند،‏ تشديد مي شد و ھر گونهاراده ي مقاومت را از مردم سلب مي کرد.‏ ابناالثير تاريخدان چنين نقل مي کند که ‏«يک روزتک سواري مغول وارد دھي مي شود و يک بهيک،‏ ھمه ي ساکنان آن جا را به قتل مي رساند،‏بي آن که کسي به مقاومت بيانديشد.‏ روزي ديگر،‏مغولي بي سالح فردي را که تسليم اش شده بود بهروي زمين مي خواباند و از حرکت منع مي کند.‏به جستجوي شمشير شتافته،‏ در بازگشت او را بهقتل مي رساند(‏‎٨‎‏).»‏آيا باز ھم بايد نوحه سر دھيم و از کشتار ‏«مردانو زنان،‏ پيران و جوانان،‏ کھن ساالن صد ساله ونوزادان شيرخواره»‏ سخن بگوييم يا از ھفته ھاميگساري و عياشي در شھرھاي غارت شده و بعدسوزانده شده،‏ از غنائم ‏«طال،‏ نقره،‏ ياقوت،‏مرواريد،‏ پسران و جوانان خوش سيما»‏ درھرات،‏ سبزوار،‏ زرنج،‏ قندھار،‏ شيراز،‏ اصفھان،‏بغداد،‏ مسکو،‏ والديمير،‏ موجائيسک،‏ آستاراخان،‏سرايي،‏ الھور،‏ مولتان،‏ دھلي،‏ الپ قومس،‏بعلبک،‏ دمشق،‏ بروس،‏ اسميرن...؟يا به تخصص ھاي تيموريان بسنده کنيم؟ که رايجترين شان ساختن تل ھا و مناره ھايي از کله ھايآدم بود ھزار سر در بغداد،‏ ھزار دراصفھان،‏ ھزار در دھلي،‏ به عنوانباالترين ارقام در رده بندي شان)؛ آن جا که کفارآماج شان بود:‏ ھزاران ھندويي که زنده سر بريدند،‏مسيحياني که پيش از سربريدن،‏ دست و پايشان راقطع کردند يا زنده به گور مي کردندارمني در آناتولي)‏ ، يا در کليساھاي شان زنده زندهمي سوزاندند.‏دل ما مي خواھد خود را متقاعد سازيم که ھمه ياين فجايع را تنھا ملت ھاي بربر و عقب مانده ومتعلق به عصري سپري شده مي توانستند مرتکبشوند.‏ اما نبايد فراموش کرد که در دوران تاخت وتاز چنگيزخانيان،‏ شواليه ھاي مسيحي خالص و بيباک صليبي يه گونه اي ديگر رفتار نمي کردند.‏ بهعنوان مثال،‏ ريچارد شيردل مھربان،‏ اين قھرمانراستين کارتوني در افسانه ي مردمي،‏ اکراهنداشت از اين که آويزه اي از کله ھاي دشمنان برگردن اسبش بياويزد.‏ خود او،‏ بي لحظه ايدرنگ،‏ بر کشتار ٥٠٠٠ زنداني سارازن ‏[مسلمان]‏در اغرا نظارت کرد و بر خالف تعھداتش فرمانداد آنھا را سر بريدند.‏و نبايد چشم ھايمان را ببنديم و نبينيم که کمي بعدمسيحت اروپا،‏ در کليت خود،‏ ھمين راه را،‏ باروش ھا و پيامدھايي به ھمان اندازه دھشتناک،‏تعقيب خواھد کرد و از سده ي تادرگير شدن در جنگ ھاي بي رحمانه مذھبي،‏دعوا بر سر تاج و تخت يا نزاع ھاي ملي گرايانه،‏مجموعه ي کره زمين را ويران کرده،‏ به کشتار،‏تبعيد ، بردگي،‏ انقياد و استثمار خلق ھا در آمريکا،‏آفريقا،‏ آسيا و اقيانوسيه خواھد پرداخت.‏ رسالت وکوله بار انسان سفيد پوست،‏ به نام خدا و تمدن.‏زير نويس ھا‏**اين مقاله در شماره اخير نشريه Manièredeچاپ voir شده است و از جمله مقاالت ماهاوت نمي باشد١ ‏-اريک ژ.‏عصر غايت ھا،‏ نشر کمپلکس-‏ لوموند ديپلماتيکپاريس٤٠٠٠)، ٢٠ با١٦ھابس بام Eric J. Hobsbawm.١٩٩٩٢ ‏-گاستون بوتول ، Gaston Bouthoul جنگ.١٩٥١،١٩٥٣ ١٩٥٠١٩٤٥.١٩٦٢ ١٩٥٤٥٠٣- ٤٣.٥٢ ،١٩٧٥٥ ‏-حدود ١٠٧٠٩٠)٣٠٠(١٣٦٧-١٢٧٩)٣٥٦٠٦٠)١٦١٣٤٧١٠٠ادامه از صفخه 18ھا،‏ مباني جنگ شناسي.‏ نشر پايو،‏ پاريس٣ ‏-دست کم تا ميانه ي سده ي ١٩ و پيش از آن کهرشد جمعيت و مھاجرت روستاييان تا پايان ھزارهآن را تا در صد کاھش دھد.‏ميليون کشته در کره،‏ از تاميليون در ھندوچين و ويتنام از تاميليون در الجزاير از تاميليارد نفر در قرن بيستم زندگيکرده اند.‏٦ ‏-از جمله نگاه کنيد به«‏Deutéronome‏»‏٧ ‏-منابعي در باره اين دوره:‏ رنه گروسه René،Grousset امپراتوري استپ ھا،‏ پايو،‏ پاريس،‏تجديد چاپ ‎٢٠٠٣‎؛ و ژان پل رو Jean-Paul،Roux تاريخ امپراتوري مغول،‏ فايار،‏ پاريس.١٩٩٣٨ ‏-به نقل از ژان پل رو در منبع فوق□□□روشنگر متعلق به شماست!‏با پشتيباني مالي خود به ادامه انتشار روشنگر ياري رسانيد!‏

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!