12.07.2015 Views

ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ روﺷﻨﮕﺮ - ketab farsi

ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ روﺷﻨﮕﺮ - ketab farsi

ﻣﺎﻫﻨﺎﻣﻪ روﺷﻨﮕﺮ - ketab farsi

SHOW MORE
SHOW LESS
  • No tags were found...

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

. . .٣٧ ژوئن Rowshangar Publication Vol.4, Issue. 37, June 2010 ٢٠١٠8ماھنامۀ روشنگر سال چھارمشماره٥ خرداد ١٣٨٩احمدينژاد پديدهي غريب و ھم ھنگام آشنايياست.‏ رفتار او در چشم بسيار کسان يادآوربرخورد خشن و توھينآميز يک جوانک بسيجيتفنگ به دست در برابر شھروندان محترمياست که چنان تحقير ميشوند که ديگر جھان رانميفھمند.‏ شان اجتماعيشان،‏ ارج فرھنگيشانو منش و سليقهيشان لگدکوب ميشود،‏ بهزندگي خصوصيشان تجاوز ميشود،‏ و دستگاهتبليغاتي مدام از در و ديوار جار ميزند که بايدشکرگزار باشند که در کشورشان اين ‏«معجزهيھزارهي سوم»‏ رخ داده است.‏ احمدينژاد حاشيهرا بسيج ميکند تا مرکز قدرت را تقويت کند،‏مردم مستمند را به دنبال ماشين خود ميدواند وآنان ميدوند،‏ در حالي که به عابران ديگر تنهميزنند و ھياھو و گرد و خاک ميکنند.‏ محموداحمدينژاد از تبار آن سالطيني است که مدام درحال جھاد بودهاند.‏ او خزانهي مرکز را تھيميکند،‏ تا سرحدات را نه آباد،‏ بلکه از نوتصرف کند و به حلقهي ارادت درآورد.‏ اومھندس نظام است،‏ اما نه از آن مھندساني که درابتداي حکومت اسالمي در خدمت مالھا درآمدندتا سازندگي کنند و معجزهي پيوند ايمان وتکنيک را به نمايش بگذارند.‏ در ابتدا تکنيک درخدمت ايمان بود.‏ در مورد احمدينژاد،‏ ايمانخود امري تکنيکي است.‏ او رمالي است کهداکتر-مھندس شده است.‏ در ذھن او جن و اتوم،‏معجزه و سانتريفوژ،‏ معراج و موشک در کنارھم رديف شدهاند.‏ احمدينژاد به ھمه درسميدھد.‏ او ختم روزگار است...‏ در مجلسآخوندي ھم درس دين ميدھد.‏ پيش لوطي ھمعنتربازي ميکند.‏احمدينژاد ترکيبي از رذالت و سادهلوحي است.‏او مجموعهاي از بدترين خصلتھاي فرھنگي مارا در خود جمع کرده،‏ به اين جھت بسيخودماني جلوه ميکند:‏ دروغ ميگويد و اي بساصادقانه.‏ غلو ميکند،‏ زرنگ است و تصورميکند ھر جا کم آوردي،‏ ميتواني از زرنگياتمايه بگذاري و جبران کني..‏ در وجود ھمهي ماقدري احمدينژاد وجود دارد و درست اين آنبخشي است که وقتي با آزردگي ازعقبماندگيمان حرف ميزنيم،‏ از آن ابرازنفرت ميکنيم.اما آن ھنگام نيز که الف ميزنيمو خودشيفتهايم،‏ باز اين وجه احمدينژادي وجودماست که نمود مييابد.‏ احمدينژاد تحقير شدهاياست که خود تحقير ميکند.‏ سرشار از نفرتاست،‏ اما کرامت دارد..به موضوع نفرت اشکه مينگرد،‏ ميپندارد مبعوث شده است تا او رااز ضال لت نجات دھد.‏احمدينژاد نمايندهي سنتي است جھشکرده بهمدرنيت.‏ او مظھر عقبماندگي مدرن ما ومدرنيت عقبماندهي ماست.‏ او اعالمورشکستگي فرھنگ است.‏احمدينژاد نشان فقدان جديت ماست.‏ آن زمانکه در قم گفت،‏ ھالهي نور او را دربرگرفته،‏حق بود که حجج اسالم اين حجت را جديگيرند،‏ عمامه بر زمين کوبند،‏ سينه چاک کنند ولباس بر تن او بردرند تا تکهاي به قصد تبرکبه چنگ آورند.‏ آن زمان که از دستيابي بهانرژي ھستهاي در آشپزخانه سخن گفت،‏ حقبود مكتب ھا و دانشگاهھا تعطيل ميشدند،‏ حقبود بر سر در آموزش و پرورش مينوشتند‏«اين خرابشده تا اطالع ثانوي تعطيل است»‏ وآموزگاران از شرم رو نھان ميکردند.‏احمدينژاد از ماست.‏ طرفداران او نيزھمواليتيھاي ما ھستند.‏ ميان احمدينژاد باگروھي از رھبران اپوزيسيون فرق چندانينيست.‏ در روشنفکري ايراني ھم نوعياحمدينژاديسم وجود دارد،‏ آن جايي که ياوهميگويد و در عين غير جدي بودن،‏ سخت جديميشود.‏ در وجود چپ افراطي ايران،‏ از ديربازاحمدينژادي رخنه کرده است منھاي مذھب،‏ يابا مذھبي که گفتار و مناسک ديگري دارد.‏افسران لوسآنجلس ھمگي مقداري احمدينژاددر درون خود دارند.‏احمدينژاد نشاندھندهي جنبهي ‏«مردمي»‏جمھوري اسالمي ايران است،‏ جنبهاي که اکثرمنتقدان آن نميبينند،‏ زيرا ھنوز از انتقاد ازدولت به انتقاد از جامعه نرسيدهاند و ازھمدستيھا و ھمسوييھاي دولت و جامعهغافلاند.‏ اکنون ھمه چيز با تقلب و کودتا توضيحداده ميشود.‏ تقلبي صورت گرفته،‏ که ابعاد آنرا نميدانيم.‏ براي اين که نيروي پوپوليسمفاشيستي ديني را ناديده نگيريم،‏ الزم استھمهي تحليلھا را بر تقلب و کودتا بنا نکنيم.‏راي احمدينژاد يک ميليون ھم باشد،‏ بايستيريشهي اجتماعي فاشيسم ديني را جدي بگيريم.‏■■■زني در عربستان سعوديمأموران منكرات را با شليك گلولهفراري دادشھرزادنيوز:‏ز ن ی ب ا ش ل ي ک گ ل و له به سو ی مأ مو ر ا ن پليسم ذ ھ ب ی ، ا م ر ب ه م ع ر و ف و نھی ا ز منکر ، آ نھ ا ر ا م ج بو ر به فر ا ر کر د.‏ب ه گ ز ا ر ش ر س ا نهھ ای عر ب س ت ا ن ، م أ م و ر ا ن د رت ع ق ي ب ز ن ی ب و د ن د ک ه م خ ف يا نه مر د ی ر ا مال قا تم ی ک ر د ه و ا ف ز و ن ب ر آ ن ھ ن گ ا م ر ا ن ن د گ ی د ر ش ھرن ي ز پ ش ت ف ر م ا ن ا ت و م ب ي ل ی د ي د ه شد ه بو د ه ا ست ؛ک ه ھ ر د و ع م ل د ر ع ر ب س تا ن ممنو ع ا ست.‏گ ز ا ر ش ر و ز ن ا م ه ا ل و ط ن د ر ا ين با ر ه حا کيستک ه ا ين ز ن ‎40‎س ل ا ه و ق تی م و ر د ھ جو م ا ف ر داپ ل ي س ق ر ا ر گ ر ف ت ، ب ا ت ف ن گ ج ن گی به سو ی آ نا نش ل يک کر د و به ا ين و سيله مر د ھمر ا ه ا وت و ا ن س ت ب گر يز د.‏ط ب ق گ ز ا ر ش ا ل س ب ق ، پ ل ي س ع ر ب ستا ن سر ا نجا مت و ا ن س ت ا ي ن ز ن س و ر ی ت ب ا ر ر ا د ستگير کند.‏شو ھر و ی ، ا ز ا تبا ع عر ب ستا ن ، ا ز مقا ما تخ و ا س ت ه ا س ت ک ه ت ا ب ع ي ت ھ م سر ش ر ا لغو کنند.‏ي ک ی ا ز پ س ر ا ن ش ن ي ز ا عال م آ ما د گی کر د ه ا ستک ه م ا د ر ش ر ا به خا طر ‏"ر فتا ر شر م آ و ر ش"‏ب ه ق ت ل ب ر سا ند.‏■■■معرفي محمود احمدي نژاددر روزنامه ي: 8 صبح چاپ افغانستانعنوان مقاله : پديدهي احمدينژاد !به جهنم كه جعفر پناهياعتصاب غذا كرد!‏نوشته ‏“سلي تا “ از فيس بوكمن ھم کالفه ام از زندانی شدن پناھی ‏.و اشکمدر آمد از کتک خوردن نوری زاد ‏.در بند ‏.و بابند بند وجودم به خود می لرزم و از خود میگسلم و تنم می خواھد بال بشود،‏ ھمه بال بشودبيايد باالی اوين و بگيرد و ببرد باالتر رھايشانکند راحت .اما اين را می نويسم برای تو ‏..تويی که دربندی و نامت را نمی دانم ‏.تويی که معروفنيستی و اسمت يا محمد است يا مريم ‏.لبريختهاز ھزار محمد و مريم ديگری ‏.برای آن تويیدارم داد می زنم ‏.داد می زنم ‏.داد می زنم که نهنامی از تو دارم و نه نشانی ‏.نه من و نه داورانجشنواره ی کن ‏.نه صندلی خالی جشنواره بهنامت ھست و نه ژوليت بينوش برايت گريه میکند ‏.ای تويی که اعتصاب غذا کردنت برایزندان بان تنھا حکم صرفه جويی دارد ‏.ایتويی ناشناخته ، تويی تو ، ای تويی که کتکزدنت تفريح است و ھيچ واکنشی بر نمیانگيزد؛ نه اندام کبودت ؛ نه ضربه مغزی بسرت،‏ نه شکمت اگر پاره شود و زير دست وپای زندان بان اگر بميری کسی حتا نامت را ھمنخواھد دانست .ای تويی که بازجو تنش نمی لرزد که ھر سيلیصدايی است که متکثر می شود . و روزیھزار سيلی به تو می زند و خيالش راحتاست.تويی که واکنش جھانی آنقدر با تو بيگانهاست که شب با آفتاب ‏.نه نامی داری ، نه نشانی، نه خانواده ات دھانشان به بلندگو ھا می رسد ؛نه خودت جان نامه نوشتن داری ‏.نه وکيلی نهکسی ، کاری . تو را می گويم که يک جايیگوشه ای افتاده ای و در سوراخ نموری غرقیدر گنداب.‏ تويی را می گويم که نامت بی نشاناست و متعددی و بسياری ‏.آی تو را می گويمتو . ‏.غذای ھرز زندان بان را بخور.از زير درنفس بکش و جان بکن زنده بمانی چون مرگتتنھا بادی است در بيداد ‏.و نامت تنھا اسمیاست بر سنگی . سنگی بر گوری.‏مذهب مردم را متقاعد كرده كه:مردي نامرئي در آسمانها زندگي مي كندكه تمام رفتارهاي تو را زير نظر دارد،‏لحظه به لحظه آن را و اين مرد نامرئي ليستي دارد از تمام كارهايي كه تو نبايد آنها را انجام دهي،‏و اگر يكي از اين كارها را انجام دهي،‏او تو را به جايي مي فرستد كه پر از آتش و دود و سوختن و شكنجه شدن و ناراحتي استو بايد تا ابد در آنجا زندگي كني،‏ رنج بكشي،‏ بسوزي و فرياد و ناله كنيولي او تو را دوست دارد ! …‏"جورج كارلين "

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!