دختر ونوس
اثر: هاوارد زین ترجمه: شیرین میرزانژاد گروه تئاتر اگزیت
اثر: هاوارد زین
ترجمه: شیرین میرزانژاد
گروه تئاتر اگزیت
You also want an ePaper? Increase the reach of your titles
YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.
دخبرتبرر <strong>ونوس</strong> گروه تئاتر ا گزیت هاوارد زین<br />
پائولو: همھهمممم! استادانه است. (چند مجممجحاسبهی دیگر ابجنبججام میدهد. دست نگه میدارد،<br />
متفکرانه به نوشتههایش نگاه میکند. رو به لندل میکند) چند هفتهی دیگه ترم بمتبمموم<br />
میشه.<br />
لندل: ما با کلمبیا صحبت کردبمیبمم که برات مرخصی بگبریبرر بمیبمم.<br />
پائولو: واقعاً؟<br />
لندل (لبخند میزند): میبیبىنبىی که، هیچ شوخی تو کار نیست.<br />
پائولو (لبخند مجممجحوی بر روی لبانش): میبینم. یه نوشیدبىنبىی دیگه؟<br />
لندل: باید به هواپیمام برسم. رانندهام منتظره. دوشنبه دوباره پرواز میکنم اینجا که<br />
ببینم تصمیمت چیه و مدارک رو ازت بگبریبررم. (لبخند می زند) میدونستم جذبش میشی<br />
پائولو! دوشنبه شام؟ ساعت ٨:٣٠؟<br />
(دستش را جلو میآورد. پائولو دستش را میگبریبررد. لندل میرود.) (پائولو باز به مدارک<br />
برمیگردد، ورق میزند، داخل کیفش میگذارد، کیف را در کشو بىیبىی قرار میدهد، با کلید<br />
در کشو را قفل میکند، به قسمت آشبرپبرزخانه میرود، در بجیبجخچال را باز میکند، شبریبرر و<br />
بیسکوئیت درمیآورد. در حال برگشبنتبنن از سمسسممت بجیبجخچال آرامینتا را پشت مبریبرز کوچک<br />
آشبرپبرزخانه میبیند که کنار چراغ رومبریبرزی کوچکی کتاب میخواند.)<br />
آرامینتا: سلام!<br />
پائولو: فکر کردم بالا پیش جیمی هسبىتبىی.<br />
آرامینتا: جیمی داره برنامهی مورد علاقهشو میبینه. من داشتم کتاب میخوندم.<br />
پائولو (تردید میکند): به صحبتامون گوش میکردی؟<br />
آرامینتا: یه چبریبرزاییش رو.<br />
پائولو: خب! (تامل میکند، به دقت به او نگاه میکند.) تصمیم مهمیه…<br />
!44