19.09.2021 Views

تئاتر امروز- شماره ۱- گروه تئاتر اگزیت تابستان ۱۴۰۰

دبیر تحریریه: شیرین میرزانژاد همکاران این شماره: مهرداد خامنه‌ای مسعود پرتوی احمد زاهدی لنگرودی افشین شمس شیوا خاکپور

دبیر تحریریه: شیرین میرزانژاد
همکاران این شماره:
مهرداد خامنه‌ای
مسعود پرتوی
احمد زاهدی لنگرودی
افشین شمس
شیوا خاکپور

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

برجسته می شود.‏ نمایش در چهار زمان متفاوت تعریف می شود.‏ پس از انقلاب

که مردم چهار راه الکی خوشند و آواز می خوانند؛ سال هاي جنگ که مردم

چهار راه ترسخورده و منزوي شده اند؛ پس از جنگ که مردم چهار راه مسخ

شده اند و سال هاي اخیر که مردم فرصت طلب و سودجو شده اند.‏ هر چهار

سویه،‏ مانند ساعتی که در دست نهال است و از وقت عقب مانده است،‏

کنایه اي به جامعه اي عقب مانده است.‏ بیضایی خود دراین باره می گوید:‏

‏«چهارراه با زمان کار می کند.‏ از همان لحظه ي اول نهال فرخی مسأله ي

گم کردن زمان دارد.‏ ساعتش همخوان نیست با دیگر ساعت ها!‏ آقاي

وقت شناس اعلام می کند زمان را نمی شود گفت چون تا بگویی گذشته است.‏

هر یکی از نقش ها گاه به گاه درمی آیند و زمان را اعلام می کنند؛ دکه دار،‏

پاسبان،‏ خبرنگار،‏ زن دست فروش و...‏ نهال فرخی دائم ساعت می پرسد»!‏ و این

همه درحالی ست که همواره وقت تنگ است و شخصیت ها از زمان جا

مانده اند.‏ یک لایه از تعلیقی که با زایمان زن پستچی ‏(نامه خالی کن!‏ نامه بر،‏

نامه رسان که آخر معلوممان نمی شود نام درست حرفه اش در نمایشنامه

چیست؟)‏ هم مشخصاً‏ به این گذر شتابان زمان اشاره دارد.‏ شتاب زمان که در

گفت گوهاي بین سارنگ و نهال هم مطرح است.‏

جامعه ي مصرف گرا و مردم مسخ و ناتوان از تغییر وضعیت بغرنجی که در آن

گرفتارند،‏ آچمز شده.‏ براي چنین مردم مات و مبهوتی اصولاً‏ چرا باید اثري

هنري خلق شود؟ آیا این اثر براي مردم ایران تولید شده است؟ چه لزومی

داشته در این زمان ایده اي متعلق به پنجاه سال پیش و نگاهی تلخ و نومید

که دو دهه از ثبتش گذشته را باز از انبار بیرون کشید و نمایش داد؟

شخصیت ها و جامعه اي که بیضایی تصویر می کند،‏ همانقدر دور از واقعیت

هستند که زبان نمایشنامه.‏ گویی بیضایی حتی زبان پاکیزه ي فارسی را که

می نوشت فراموش کرده،‏ براي تیپ هایی مثل دانش آموز یا راننده،‏ زبانی

تیپیک و مستعمل که دیگر هیچ دانش آموز و راننده اي با آن صحبت نمی کند

استفاده شده و زبانی تصنعی متن شبیه واژه آفرینی هاي بی قدر فرهنگستانی

است،‏ که حتی خود نویسنده هم نه به کار برده و نه به این زبان می اندیشد.‏

یک نمونه از چندینی چون:‏ ‏«نامه خالی کن»،‏ ‏«سر میزبان»‏ و ترکیبات و

اسامی از این قبیل،‏ واژه ي ‏«صداگیر»‏ است که به جاي ‏«میکروفون»‏ در جاي

جاي نمایشنامه بارها تکرار شده،‏ اما بیضایی در نشست پرسش و پاسخ با

مخاطبان نمایش خود از آن استفاده نمی کند و به درستی می گوید:‏

‏«میکروفون»‏ و همچنین است که متن را بر خلاف ادعاي نویسنده که امروزي

شماره یکم

تابستان 1400

113

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!