04.01.2015 Views

دریافت مقالات این شماره

دریافت مقالات این شماره

دریافت مقالات این شماره

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

تكانه نشريه علمي دانشجويان فيزيك دانشگاه صنعتي شريف<br />

شماره ‎20‎ پاييز<br />

1391<br />

تهمقاله!‏<br />

نزديك سه صبح شده.‏ طبق عادت كمكم وقت<br />

خوابيدن.‏ ميرم توي تختم...‏ تو ذهنم كلي سوال دارم...‏<br />

فردا بازار سهام سبزه يا قرمز؟!‏ دلار كه تكليفش معلومه.‏<br />

تنها ظرف يك سال قدرت خريدمون يكچهارم شده!...‏<br />

چيزي در مورد تركمانچاي ارزي ميدونم؟<br />

اي بابا بخواب ديگه ...<br />

...<br />

خونه كناري مشغول گودبرداريِ‏ و يه غول آهني در<br />

حال چنگزدن به خاك...‏ خدا به خير كنه!‏ اين<br />

گودبرداريها كم كار دست مردم نداده.‏ با كلي اصرار<br />

خانواده رو فرستاديم چند روزي برن جايي ديگه ساكن<br />

بشن تا آبها از آسياب بيفته!‏ عسلُ‏ هم با خودشون بردن.‏<br />

عسل اسم گربهمِ!‏ امسال‎10‎ ساله ميشه.‏ فك كنم از گربه<br />

دكتر مصفا يك سال كوچيكتر باشه.‏ اينو گفتم چون<br />

عسل معمولا شبها پابهپاي من بيدارِ‏ و تو مسائل مختلف<br />

با من همفكري ميكنه.‏ انصافا اكثر اوقات هم نظرات<br />

كارشناسي شدهاي ميده.‏<br />

نه.‏ انگار قرار نيست خوابم ببره.‏ بلند ميشم يه مداد و چند<br />

ورق كاغذ برميدارم...‏<br />

قرار شده الهام،‏ رامين و من ‏(به اصطلاح نسل<br />

قبليهاي تكانه)‏ راجع به خودمون و تكانه چيزهايي<br />

بنويسيم.‏ رامين گفت كه حس و حال نوشتهاش مثه<br />

خودش تعريفي نداشته،‏ بيخيال شده!‏ ولي الهام طبق<br />

معمول با قدرت آماده سخنراني!‏ و فقط من موندم.‏<br />

چند كلمه مينويسم،‏ خطخطي ميكنم،‏ دوباره چند<br />

كلمه،‏ دوباره خطخطي.‏ كلي حرف دارم بزنم از اين چند<br />

سال.‏ الهام بيشتر حرفهاي مهم رو زدي،‏ ديگه من چي<br />

بگم؟!...‏ تقريبا بيشتر حرفهاي من شبيه الهام ميمونه،‏<br />

البته با اين تفاوت كه من از اول فيزيكي بودم ‏(و حالا<br />

ديگه فيزيكي نيستم!)،‏ احساس مادر بودن نسبت به تكانه<br />

هم نداشتم!!!‏ در ضمن مثه الهام درگير سيستم آموزشي<br />

نبودم چون اصلا درس نميخوندم!‏ <br />

... اما از اونجا كه تاريخ نشون داده هيچ ديكتاتوري تا ابد<br />

باقي نمونده.‏ اين قاعده در مورد من هم صادق بود!‏ قرار<br />

بود كه منم از شماره قبلي نباشم ‏(د آخه ول كن اين تكانه<br />

رو.‏ تو كه بارتو بستي خب بذار يه چيزي هم به بقيه<br />

برسه!).‏ اما با صحبتهايي كه با دكتر مقميي و چندتن از<br />

كهنسالان تكانه داشتيم،‏ بهترين و كمريسكترين راه،‏<br />

انتقال آروم قدرت بود!‏ ‏(فيلم پدرخوانده يك هم خوبه!)‏<br />

زمستون گذشته با كمك عدهاي از بچهها كه به نظر<br />

جنم تكانهاي شدنُ‏ داشتن،‏ تكانه نوزدهم چاپ شد.‏ آخرين<br />

شماره من بهعنوان سردبير...‏ و تو اين شماره فقط<br />

كنارشون بودم تا از وجود راهنماييهاي پير خردمندي مثه<br />

من بينصيب نباشن!‏ به نظر انتخابهاي خوبي داشتم<br />

و حالا با خيال راحت بازنشسته ميشم.‏<br />

حرف آخر<br />

زماني كه ما تكانهاي شديم دغدغه اصليمان انتشار<br />

مرتب و مستمر تكانه همراه با ارتقاء كميت و كيفيت اون<br />

بود،‏ كه به نظر بچهها و اساتيد تا حد زيادي تو اين راه<br />

موفق بوديم.‏ و حالا نوبت شماست تا علاوهبر تداوم اين<br />

روند،‏ دست به نوآوريهاي خودتون بزنيد تا يادتون به<br />

تكانه گره بخوره و در حافظه دانشكده فيزيك باقي بمونيد.‏<br />

4 حدود<br />

سال با تكانه بودم،‏ تقريبا تمام بچههايي كه<br />

به نسل پنجم معروف بودن از تكانه رفتن،‏ و حالا نوبت<br />

منه!‏ تكانه براي من تجربه خوبي بود،‏ و چيزهاي خوبي به<br />

من داد:‏ دوستان خوب،‏ تجربههاي جديد،‏ ... و شايد در<br />

آينده...؟!‏ اميدوارم براي شما هم تكرار بشه.‏<br />

ساعت نزديك شش شده،‏ غول آهني هم از صدا افتاده...‏<br />

دلم گرفته...‏ گمونم وقت خداحافظيِ‏<br />

...<br />

بدرود بر شما و بر آن روزگاري كه با شما به سر بردم.‏<br />

همين ديروز بود كه ما يكديگر را در رويا ديديم.‏<br />

آبتين كريمي<br />

63

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!