30.03.2017 Views

نمایش هملت در روستای مردوش سفلی

اثر ایوو برشان

اثر ایوو برشان

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

بوکاره:‏ خب چرا اینارو به من میگی؟ به من چه مربوطه؟<br />

اشکوکه:‏ خیلی هم به تو مربوطه!‏ تو فرستادی که زندانیش کنن...‏ االنم اینجا جلوی همه باید بگی چرا.‏<br />

پ<strong>در</strong> من چیکار کرده بود که پلیس باید میومد و کت بسته میبردش زندان؟<br />

بوکاره:‏ چیکار کرده بود؟ اینو از همون بابات باید بپرسی تا خودش بهت بگه.‏<br />

اشکوکه:‏ نه نه من هیچی ندارم که از اون بپرسم.‏ میخوام از خودت بشنوم.‏<br />

بوکاره:‏ من هیچ وظیفهای ندارم که به تو حساب پس بدم.‏<br />

اشکوکه:‏ منم دارم بهت میگم که یا بهم جواب میدی یا اینکه خدا شاهده نمیذارم از اینجا بری<br />

بیرون.‏<br />

بوکاره:‏ اینجارو ببین.‏ این یه الف بچه حاال داره منو تهدید میکنه.‏ نگاش کن.‏ این بچه موش با من<br />

<strong>در</strong>میافته.‏ اون موقع که تو هنوز داشتی به خودت میشاشیدی،‏ من کار صدتا آدم ترسناکتر از تو رو یه<br />

سره کردم.‏<br />

اشکوکه:‏ برای آخرین بار ازت میپرسم.‏ چرا آدمی رو که الیق لیسیدن کف پاشم نیستی فرستادی<br />

زندون؟<br />

بوکاره:‏ رفقا میشنوید چی داره میگه؟ من فرستادم زندون؟ چیه چیزی خوردی زده به سرت یوتسو؟<br />

فکر میکنی من کیم اینجا که بتونم آدما رو زندانی کنم،‏ دادگاه یا پلیس؟ مگه توی شهر اون رئیس<br />

کارخونهای که توش کار میکنی میتونه تورو زندانی کنه؟<br />

اشکوکه:‏ خیله خب.‏ اگه تو هیچ شیلهپیلهای تو کارت نیست پس چرا حرف نمیزنی؟ چرا از زیرش <strong>در</strong><br />

میری؟<br />

- 14 -

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!