Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
دی"کتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزادسر چرخاند طرف ناهید "تهمینه آمد بفرستش دفتر "قبل از نعیم در را باز کرد رفت توشیرین از پشت میز سر بلند کرد ."سلام همسفر "و به میز آرزو اشاره کرد "با پیک با پا رسیده "بسته بزرگی بود پیچیده لاي کاغذ روزنامه.به نعیم آرزوکه میخواست وارد شود و داشت میگفت"بسته ،پریروز،چیز،"گفت. خندهدیدم مرسی آب لطفا"و در را بست .پالتو در آورد و باسر و چشم از شیرین پرسید چی هست و کی فرستاده و شیرین با شانه وابرو جواب داد که نمی داند.تلفن سیاهی از توي بسته بیرون آورند.از آن تلفن هاي قدیمی که وصل می کردند به دیوار .دو زن به هم نگاه کردند ،بعد سرهارا چسباند ند به هم و کارت توي بسته را خواندند :آز این یکی خوشتان می آید ؟امضا شده بود :سهراب زرجو.دو تایی زدند زیرتهمینه که در زد و آمد تو هنوز می خندیدند.تهمینه گفت :"ببخشید ناهید گفت کارم داشتید .ببخشید دیر کردم مادرم ببخشید"و زد زیر گریه.آرزو تهمینه را نشاند توي راحتی .شیرین رفت طرف در لیوان آب را که نعیم آورده بود گرفت و در را روي نعیم که داشت میآمد تو بست.آرزو گفت "با دکترش حرف زدي ؟"تهمینه آب خورد و سر تکان داد بله "تشخیص هردفعه اعصاب ضعف زیاد دو تا آمپول زد براي سردرد و گفت استراحت کندبردمش خانه ببخشید دیر کردم "و دوباره افتاد به گریهشیرین لیوان را از دختر گرفت دستمال کاغذي داددستش آرزو نشست روي دسته ي راحتی "کسی پیشش هست ؟"تهمینه سر تکان داد که نه "از همسایه خواستم سر بزند ""برادرت ؟"شب آمد "سر زیر انداخت "اول با مادر دعواکرد .بعد گریه کرد گفت ترك کردن آسان نیست گفت دعا کنیم بمیرد مادر بهروح برادرهام قسمش داد به روح پدرم برادرم خیلی گریه کرد .گفت خرج بستري شدن زیاد است مادرم گفت قرض می کنیمبرادرم باز گریه کرد ولی آخر سر رادیو ضبط و یکی از قالیچه ها را برداشت رفت "سرر بلند کرد اول به شیرین بعد به آرزو نگاهکرد "برادرم ئآدم بدي نبود هنوزش هم نیست سیگار نمی کشید گمانم بعد از برادر هام "سر زیر انداختw W w . 9 8 i A . C o m ٦٦