11.07.2015 Views

عادت میکنیم

عادت میکنیم

عادت میکنیم

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

کتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزادآرزو به سیگار پک زد و چشم غره رفت..آیه انگشت ازدهن در آورد ‏."دوست هام تولدشان تلفن و ماشین وسفر خارج کادو می گیرند من بدبخت "لب ورچیدشیرین به ساعت مچی نگاه کرد بعد به آیه ‏"فردا صبح چه ساعتی کلاس داري ؟""هشت ‏"دماغ بالا کشید.‏"فعلا برو بخواب تا فردا."‏آیه زیر چشمی به مادر ش نگاه کرد ‏.آرزو دست گذاشت بود به پیشانی وخیره شده بود به گنجینه ي چوبی گوشه ي اتاقاز .پشت در شیشه یی گنچه دو فنجان چینی پرنقش و نگار معلوم بود.‏ فنجان ها را یکی از روزهاي تولدش از سمساري کوچکیخریده بود نبش خیابان منوچهري کادوي تولد خودش به خودشسال پیش ؟.فکرد کرد کی بود ؟ده سال پیش ؟بیست سال پیش ؟ هزارآیه من من کرد ‏"اجازه دارم اخر هفته با بچه ها "‏آرزو داد زد ‏"عجب رویی داري به خدا نخیر اجازه نداري "آیه زد زیر گریه از جا پرید دوید طرف پله ها پایین رفت و داد زد ‏"کاش می مردم از دست تو واین زندگی خلاص می شدم "صداي به هم خوردن در اتاق تا بالا امد.شرین بلند شد رفت آشپزخانه ‏.در یخچال را بز کرد ‏"خیلی خانه دار شدي تخم شربتی کی درست کردي ؟"‏صداي آرزو به زحمت شنیده شد.‏ ‏"نصرت درست کرده "w W w . 9 8 i A . C o m ٣٨

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!