Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
ص"يفیولهیچ"یعنيواکتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزاد"شدسیصد "آرزو دو استکان دویستس برد جلو "از دخترت چه خبر"سبزه باجی از جعبه کنار ترازواسکناس صدي را برداشت تکان داد. "برگ گشنیز چسبیده به اسکناس افتاد "حکماحال واحوال خودش و شوهر تن لش سیاه نام شده اش رو براه هست که خبري نیست نترسدم دم هاي عید هوار شدند رويسرم کیسه نخواستی ؟""چرا یکی بده حالا تا عید ؟""چشم هم بزنی عید هم رسیده کیسه مهمان من خیر پیش سلام به نصرت باجی برسان".فصل سوم 2توي گوشی گفت چطور خبر ندارند کجاست ؟آخرهاي این برج قرار محضر داریم ."چند لحظه گوش داد وزیر چشمی به تقویمروي میز نگاه کرد "خوب شد گفتی و گرنه نمی دانستم هتوز وقت داریم خیلی خب به منشی اش بگو از سفر که برگشت پیغامبدهد که صارم تلفن کرد در مورد موبایل ِنه لازم نیست فقط بگو صارم تلفن کرد نه اصلا نگو از طرف من زنگزدي بگو هر وقت برگشت به ما خبر بدهندلی چرخاند طرف حیاط"یچه که منشی ندارند ؟پس تو باکی حرف زدي ؟".حیاط تويیکی در نیاوردیم "چند گنجشک روي بته هاي لخت گل سرخ بالا پایین می پریدند گوشی را گذاشت وزیر لب گفت "سر از کار اینبهبفرمایید نرسیده در باز شد و آیه و نعیم وارد شدند آیه داشت مقنعه از سر برمی داشت و کلاسور و کیف و کوله پشتیدست نعیم بود مقنعخ پرت شد روي میز و صاحبش توي راحتی دو نفرهآرزو گفت "علیک سلام ".""" مردم از خستگی "آیه سر خورد پایین پاها را دراز کرد زیر میز جلو راحتی وسر تکیه داد به پشتی "چهار ساعت یکبند حرف مزخرف شنیدم "نعیم کوله پشتی را گذاشت کنار راحتی ،کلاسور را روي میز"آیه خانم حق دارند خسته باشند دانشگاه رفتن ودرس خواندنکار هرکس نیست "مقنعه را برداشت آویزان کرد به جارختی." خب دختر حلال زاده به مادرش به آرزو نگاه کرد"شما هم درسخوان بودید ."چرخید طرف آیه "چیدوست داري آیهخانم ؟آب پرتقال ؟چاي ؟قهوه ؟" آیه دست برد لايموها "ممم همبرگر می خري ؟ناهار نخورده ام ؟" عنیم خندید "اي به روي دو چشم " و به آرزو نگاه کرد "آیه خانماز بچگی عاشق همبرگر بود عین خود شما یادتان هست می رفتم مغازه یکتا همبرگر می خریدیم ؟"w W w . 9 8 i A . C o m ٣٤