11.07.2015 Views

عادت میکنیم

عادت میکنیم

عادت میکنیم

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

يها کییيپاوب"‏يهایعنکتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزاد‏.تلفن آرزو زنگ زد.صداي دو جفت کفش پیچید توي. خانه خالینور ظهر از لاي پرده ها آفتابگیر ها موزاخاکستري را هاشور می زد.‏ تانزدیک بخاري دیواري که مستطیلی بود در قابی از یک ردیف آجر قرمز.".آرزووسط اتاق نشمینایستادو لبخنديچسباند به صورتشما گفته بودیدآپارتمان ‏،ولیمن فکر کردم ‏،یخانممساوات فکر کردند شاید اینجا را دوست داشته با شید".زرجو دست ها توي جیب شلوار مخمل کبریتی به سقف بلند اتاق نگاه کرد ‏.بعد نگاهش روي دیوار سرخورد آمد پایین تا رسیدبه قرنیز پهن چوبیتلفن گفتید.‏ توي بنگاه هم گفتید خودم خواستم ببینم . چه قرنیز قشنگی.".آرزو چتري موها را پس زد وبه زرجو نگاه کرد که جلو موهاش ریخته بود و پشت موها بلند بود.مرد حق داشت ‏.هم این توضیحها را قبلا داده بود.از قصد مو بلند کرده بود یااز تنبلیسلمانیرفتن ؟تلفن همراه را گذاشت توي جیبپالتو رفت طرفپنجره رو به حیاط.با خودش گفت " اصلا به من چه ؟"‏ پنجره را باز کرد".فوقش به قول امینی پسند نمی کند ‏."آفتابگیر هارا باز کرد و فکر کرد" .از دست شیرین نصف روزم هدر رفت. ي گل یخ تو زد و افتاب بیجان زمستان تاپید تا وسط هايبه حیاط . اتاقنگاه کرد . شا خه هاي گل یخ مثل نقاشی یکدیگر را خط خطی می کردند ‏،حوض بیضی کامل بود و به نک درختها هنوز چند تایی خرمالو بودانگار پر بود و همه چیزش.فکر کرد " نخواست هم نخواست ‏"در عوض یک بار دیگر خانه را می دید که د رخالی بودن همانگار سر جایش بود و چیزي کم نداشت و چیزي زیاد نداشت و سعی کردخانه را تعریف کندتعریف کرد .. سادهو بی ادا اصول.زیر چشمی به زرجو نگاه کرد که پایینپله ها ایستاده بودباهم از پله .آجري بالا رفتند رسیدند به پاگرد که پنجره اي گرد داشت رو به ساختمانی بلند.نماي ساختمان بلند ، طبقه طبقه با هم فرق داشت ‏.آجر سه سانت ، مرمر سبز ، سیمانی که رنگ براق صورتی خورده بود وw W w . 9 8 i A . C o m ١١

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!