Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
يهایکنيچايپايپايهايپااین"يپاکتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزادچشمریز شیرین تا جایی که جا داشت گشاد شد.11 فصلماه منیر گفت "حالا طرف چکاره ست ؟"و از سینی نصرت که گرفته بود جلوش استکان لب طلا را برداشتآرزو دست دراز کرد گونه ي نصرت را یواش نشگون گرفت ."گفتم چاي نمی خورم .نصرت جون جونم.".نصرت لیوان دسته دار را گذاشت روي میز کنار راحتی "این یکینیست بابونه دم کردم با گل گاوزبان".بخور آرام بگیري بس که بدو بددو میو حرص و جوش می خوري زبانم لال همین روزها پس میافتی "ماه منیرراست را انداخت رويچپ "پرسیدم طرف کارو بارش چی هست ؟"آرزو جوشانده را چشید و رو ترش کرد "یِخک "نصرت کاسه کوچکی گرفت جلو "با ابنبات قیچیبخور "ماه منیر به نصرت اخم کرد ."گذاشت دو کلمه حرف بزنیم ؟"رو کرد به آرزو "پرسیدم طرف "آبنیات آرزوطوي دست گفت"چرا هی طرف طرف می کنی منیر جان ؟گفتم که یکی از مشتريبنگاست ،ماجراي تهمینه.را که شنیدیکی گفتاز دوست هاش مدیربیمارستانترك اعتیادشاید استبرادر تهمینهرا مجانیتويبیمارستانبخوابانیم .یا کاري براي سردرد هاي مادرش بکنیم .یا شاید هر دو همین "و آبنبات را گذاشت توي دهن و جوشانده خورد و روبه نصرت که روي فرش نشسته بود و دست زیر چانه نگاهش می کرد شکلک در آورد "هنوزمیخک "نصرت اخم کرد "باید تا ته بخوري "بعد نگاهش غمغین شد " مبیرم براي تهمینه خانم و مادرش بمیرم براي همه جوون ها "ماه منیر استکان را گذاشت توي نعلبکی ،پاي چپ را انداخت رويراست ، دو دست را چفت کرد دور زانو و به ناخن هانگاه کردحرفها را می شد توي آژآنس یاتلفن هم زد پس چرا رستوران ؟".آرزو از جا بلند شد "چه می دانم لابد عاشق شیرین شده "از روي میز کوچکی رو به روي پنجره گوشی تلفن را برداشت "بازایه نشسته پاي اینترنت ؟"نصرت گفت داشت با مرجان خانم حرف می زد.ماه منیر گفت "اگر از شیرین خوشش آمده چرا با تو حرف زده ؟"آرزو رو به راهرو اتاق خواب ها داد زد .آیه قطع کن تلفن دارم "رو به مادرش گفت لابد خجالت کشیده "باز رو کرد به راهروw W w . 9 8 i A . C o m ٦٨