11.07.2015 Views

عادت میکنیم

عادت میکنیم

عادت میکنیم

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

یعنيها يهاکتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزادپرپشت سیاه داشت ‏.چشم هاي عروسک بی مژه بود و سرش بزرگ و بی مو.آرزو دست دراز کرد طرف زن ‏"همکارم گفت دنبال آپارتمان براي اجاره می گردید ‏.اتفاقا یکی سراغ دارم طرف هايقیطریه "مرد گفت ‏"زیاد بزرگ که نیست ؟یراستش بودجه يما ___"آرزو لبخند زد ‏"بزرگ نیست ‏.اجاره اش هم سنگین نیست ‏"در بنگاه را براي خانواده ي سه نفره باز کرد ‏"خودم ندیده ام حالاشاید قسمت شد و _____"وقتی که خواستند سوار رنو بشوند شوهر به زن گفت ‏"تو بشین جلو ‏"زن گفت ‏"ما عقب می نشینیم تو بنشین جلو ‏"مردنشست جلو ‏.آرزو از آینه جلو به دخترك نگاه کرد که هنوز با عروسک حرف می زد ‏.پرسید ‏"اسم عروسک را چی گذاشتی ؟"‏دختر سر چسباند به شانه ي مادر ‏"کله"!همه که خندیدند آرزو پرسید ‏"اسم خودت چی ؟"‏دخترك گفت ‏"آرزو ‏"این بار از ته دل خندید.نشانی را پیدا کردند و پیاده شدند وآرزو به کوچه ي شقایق نگاه کرد و یاد اسباب بازيبچگیآیه افتاد ‏.آدم اهنیمستطیل شکل که چشم و دهن و لب نداشتند ‏.توي کوچه ي تنگ که یک ماشین به زور تو می رفت ‏،ساختمان هاي شش وهشت و ده طبقه کنار هم و رو به روي هم صف کشیده بودند ‏.مثل دو لشگر آدم آهنی اماده به جنگ.هنوز ظهر نشده کوچه نور. عصر داشتزن سرایدار چاق و سرخ و سفید و چشم آبی در را باز کرد و لبخند به لب با لهجه ي غلیظ تعارف کرد ‏.ورودي ساختمان آن قدرتاریک بود که آرزو نفهمید چیزهاي گرد و درازي که جابه جا روي زمین ریخته بود چی هستند ‏.زن سرایدار چراغ روشن کرد وآرزو باز نگاه کرد و نفهمید تا زن سرایدار گفت ‏"همسایه طبقه دویم سگ داري ‏"مادر جوان هول دست دختر ك را کشید‏"جلو نرو ‏"و انگار مقصر خودش باشد سعس کرد به شوهر نگاه نکند که با دهن باز داشت به زن سرایدار نگاه می کردآرزو گفت ‏"خب سگ دارند که دارند ‏.چرا نمی برند توي کوچه ؟ورودي خانه که جاي ___".زن سرخ و سفید چادر را کشید روي سر ‏،دست گذاشت روي گونه و سر تکان داد ‏"آخه اصلا سگ چی ؟"راه افتاد آپارتمان رانشان بدهد و توضیحداد که هیئتمدیره ي ساختمان قرار شده به مالک سگ دار تذکر بدهد ‏.قبل از همه وارد آپارتمان شدکه براي دیدنش باید چراغ روشن می کردند و اتاق خواب لامپ نداشت ‏.زن جوان دست دخترك را که مدام می خواست درw W w . 9 8 i A . C o m ١٦٠

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!