11.07.2015 Views

عادت میکنیم

عادت میکنیم

عادت میکنیم

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

يهایولیعنیولیعنکتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزاد‏"داشتم مسواك می زدم که زنگ زدي "آرزو زد زیر خنده و خوب که خندید گفت ‏"خمیردندان بیشتر دوست داري یا ماتیک ؟"سهراب درجا گفت ‏"هرسه ‏"آؤزو. ریسه رفتگوشی را که گذاشت تخت را مرتب کرد لباس پوشید و از راهرو گذشت ‏.جلو اتاق آیه دمپاییدمر را با لگد پرت کرد توياتاق و آمد در را که ببند که چشمش افتاد به میز تحریر ‏"باز این وامانده را خاموش نکرد ‏"رفت طرف کامپوتر روي صفحه يسیاه سه حرف Aانگار Y, , E با آهنگی خاموش می رقصیدند.‏ خم شد روي میز تحریر و ماوس را تکان داد و صفحه روشنشد خواست دستگاه را خاموش کند که دستش بی حرکت ماند ‏.سمت چپ صفحه روي یکی از علامت هاي زرد شبیه پوشهنوشته شده بود وبلاگ با خودش گفت ‏"لابد وبلاگ همان زنی ست ك ‏..اسمش چی بود ؟آهان جیران وجوجه هاش ‏"به ساعتکچی نگاه کرد و فکر کرد هنوز وقت دارد ‏.ماوس را حرکت داد نشانگر را برد روي پوشه و دو بارزد روي دکمه ‏.پوشه باز شدبالاي صفحه نوشته شده بود وبلاگ بچه هاي طلاقاول گیج شد بعد سردش شد بعد عرق کرد بعد لب به هم فشرد ‏.و نفس بلند کشید و اولین نوشته را خواندسلام اسم من یلداستاز همین الان بگم این اسم راست راستکی من نیست چرا ؟چون این مامان ممن به همه کارمن کارداره مدام امار می گیره می ترسم بفهمه این وبلاگ منه و سر بزنه بخونه و گیر سه پیچ بده.من می خوام اینجااز چیزهاییحرف بزنم که هروقت یک ذره اش را به مامانم می گم دعوامون می شه ووقتی هم که نمی گم تلنبار می شه تو دلم و قاط میزنم ‏!مثل طلاق مامان و بابام واین که من می خوام برم پاریس پیش بابام و مامانم نمی ذاره و خلاصه می خوام با شماها دردلکنم پس لطفا همهی دختر پسرهایی که مامان باباشون طللاق گرفته اند بااین بچه طلاق حیوونی از تجربه هاشون حرف بزنندشما را به خدا دریافتم کنید والا سر می کوبم به دیفال!!!!!!آرنج را گذاشت روي میز تحریر ‏،سر گرفت توي دو دست و با خودش گفت ‏"یاینها را از ته دل نوشته ؟یا به قول نصرتپیازداغشرا غلیظکرده ؟یمن اینقدرعوضیام که به جايحرف زدن با من دلش خواسته بایکعده غریبه"بغض کرد و فکر کرد ‏"زنگ بزنم به سهراب ‏"یکهو از دست خودش حرصش گرفت ‏.سهراب که نبودبا کی حرف می زد ؟با کی درددل می کرد ؟با مادرش ؟هیچوقت ‏.باشیرین ؟آره. حرف زدن با سهراب فرق داشت ‏.چه فرقی؟جوابی پیدا نکرد ‏.بعد از آشنا شدن با سهراب چند بار مثل قدیم با شیرین گپ زده بود ؟کی دو تایی رفته بودند خرید ؟پیادهw W w . 9 8 i A . C o m ١١٤

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!