Create successful ePaper yourself
Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.
چی"سی"يوايوای"کتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزادآرزو جگر گذاشت لاي نان گاز زد و به تلفن اشاره کرد شیرین لقمه توي دهن با چشم با ابرو پرسید چرا ؟"فکر کرده محتاج این تلفن وامانده ام ؟اصلا چرا جعبه را باز کردم ؟تقصیر تو بود که هیچی نگفتی .""یواش بخور الان میافتی به سکسکه."سر رداند از پسر پشت دخل پرسید "آب خوردن هم نداري ؟"پسر سر جنباند که نه.فکر کرده ؟که با صد هزار تومان "صد هزار تومان این مدل قیمتش ""حالا هر چند صد هزار تومان باید همان وقت پس م یفرستادم.فکر کرده چی محتاج پولم ؟فکر کرده با کادو خر شدم ؟یا فکرکرده سر خانه باز از مالک تخفیف می گیرم ؟" "شاید هیچ کدام از این فکر ها را نکرده ."دو انگشتی جگر برداشت گاز زد.آرزو لقمه را فرو داد." الان می افتم به سکسکه ."نفس بلندي کشید "پس چی فکر کرده """فکر کرده کار قشنگی کرده به نظر من هم کار قشنگی کرده همین "آرزو گفت "و افتاد به سکسکه."نگفتم یواش بخور از جا بلند شد "الان ازاینمغازه "مرد میز بغلی بلند شد بطري کوچک آب معدنی را گذاشت جلو آرزو ."بفرمایید دست نخورده ست "ورفت طرف پسر پشتدخل . "حساب ما چقدر شد ."آرزو خیره شد به مرد.پسر گفت قابلی نداشت مهمان ما "آرزو زل زده بود به مرد مرد به سیگار پک زد و به پسر نگاه کرد."قابلی گفت پسرنداشت هفتصدوپنجاه"مرد پول داد شال چارخانه را پیچیددور گردن دست ها را کرد تويکت جیبسربازي و از مغازه بیرون رفت.پیر از پشت دخل گفت "قابلینداشت "آرزو سکسکه کرد. عنی حرف هاي مارا شنید؟ببینی چی فکر کرده ؟"وسکسکه کرد. "دوقلپ اب بخور ونفس نگه دار فکرکرده کار خیر کرده همین "از جگرکی که آمدند بیرون شیرین گفت تو برو سراغ سبزه باجی از عطاري چیزي لازم نداري ؟""نه هان چرا تخم شربتی براي نصرت "ورفت طرف دکان سبزي فروشی.زن ِ چاق با گونه هاي سرخ و سفید روسري را گره زده بود پشت گردن .با دستکش پلاستیکی صورتی دسته اي گشنیز برداشتگذاشت روي تره وجعفري توي ترازو "اسفناج ؟""ممممممتتوي آش اسفناج می ریزند؟""ما توي شمال می ریزیم "چند پر اسفناج اضافه کرد به سبزي ها تر وفرزسبزي را لاي روزنامه پیچید وبا نخ نایلون بست.w W w . 9 8 i A . C o m ٣٣