11.07.2015 Views

عادت میکنیم

عادت میکنیم

عادت میکنیم

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

چی چی"‏کتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزاددو زن به هم نگاه کردندشیرین گفت:‏ اقا نعیم آب"‏نعیم گفت ‏"چشم ‏"و تکان نخوردآرزو گفت اقا نعیم آبنعیم گفت ‏"بازش نمی کنید ؟مبادا بمبی چیزي "‏آرزو نشست روي صندلیبسته را با احتیاطمی مانیم برگردي بعد بازش می کنیم".گذاشت وسط میز و گفت ‏"راست گفتی ‏.شاید بمبی چیزي توبرو دنبال اب منتظرتا نعیم پا بیرون گذاشت آرزو شیرین افتادند به جان بسته و کاغذ را پاره کردند.روي جعبه عکس یه تلفن همرا بود با اسم وشماره مدل و توضیح و تفصیل و یک کارت کوچکبست..از بیرون که صداي پا اومد دو زن فقط یک لحظه به هم نگاه کردند شیرینکاغذ بسته بندي را مچاله کرد برد انداخت توي سطل زباله ي زیر میز خودش آرزو جعبه کارت را گذاشت توي کشو و کشو رادو تقه به در خورد و نعیم با دو لیوان آب وارد شد شیرین پوشه اي را باز کرد و آرزو به نعیم گفت ‏"خیلی ممنون ‏"و لیوان را. برداشتنگاه نعیم بین دو زن رفت و آمد رفت وآمد تا بالاخره پرسید ‏"چی بود آرزو خانم "بود؟"‏ابروهاي پرپشت و سفید رفت بالا ‏"بسته "w W w . 9 8 i A . C o m ٢١

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!