11.07.2015 Views

عادت میکنیم

عادت میکنیم

عادت میکنیم

SHOW MORE
SHOW LESS

Create successful ePaper yourself

Turn your PDF publications into a flip-book with our unique Google optimized e-Paper software.

یآبشیرین"‏چی"‏کتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزاددر نیمه باز ماند و آرزو گوشی تلفن را برداشت ‏."همین حالا قال قضیه را بِکّنم ‏،والا از دست ماه منیر و جاسوس دوجداره اشخلاصی نداریمزد زیر خنده ‏،پرید پایین رفت نشست پشت میز خودش.رو پوشِ‏ سفید پوشیده بود باراه هاي باریک..قد متوسط داشت ولاغر بود ‏.خیلی لاغر ‏.ورقه پر عددو رقم را دست گرفت و تند تند زد روي تکمه هاي ماشین حساب.آرزو گفت ‏"سلام منیر جان همین الان رسیدم باید چند جا می رفتم آره بردمش دانشگاه مهمانیخوش گذشت ؟چه عالی ‏."کاغذ هاي روي میز را پس و پیش کرد. شوخی می کنید.واقعا که "‏گوشی را از گوش دور کرد ورو به شیرین سر به چپ وراست جنباند.‏ بعد دست گذاشت روي دهنی ویواش گفت ‏"خانم نوراییآش رشته ختم انعام را از بیرون گرفته ‏،گفته آشپز آوردم".شیرین زد به گونه اش ویواش گفت ‏"وا مصیبتا!"‏بی تایی دوصدا خندیدندو آرزو تويگوشیگفت الان کاردارم منیرجان‏.بعد باز زنگ میزنم شیریتهم بد نیست‏.مشغول رسیدن به حساب کتابهاست ‏،ببینیم من و خودش پولدار شدیم یا نه چشم شاید پنچشنبه امد چشم امشبلیست خرید را بدهید به نعیم فردا می فرستم بخرد چشم گوشت را خودم می خرم چشم حتما از امیر می خرم ‏.غیر ازخشکشوییرفتن فعلا با نعیمکاريندارید.؟چشم چشم خداحافظ."گوشیرا گذاشت ‏،تکیهداد به پشت صندلیو گفت‏"پوووووووووووووف"‏شیرینصندلیگردان را به چپ وراست چرخاند‏."حالا که مراسم صبحگاهیانجام شد ، خدمتان عرض شود که آقايزرجودوبار تلفن کردند پرسیدند"‏تلفن آرزو زنگ زد ‏"بله نخیر من چرا باشم ؟خودت با محضر حرف بزن با محضر حرف بزن.حواست لطفا جمع کهچک شخصینداریم ‏.یاپول نقد یاچک بانکیآره به سلامت ‏."گوشیرا گذاشت ‏."امینیرفت محضر براي سهw W w . 9 8 i A . C o m ٧

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!