11.07.2015 Views

عادت میکنیم

عادت میکنیم

عادت میکنیم

SHOW MORE
SHOW LESS

You also want an ePaper? Increase the reach of your titles

YUMPU automatically turns print PDFs into web optimized ePapers that Google loves.

ي چیچایولیکنیزنکتابخانه نودهشتیاعادت می کنیم - زویا پیرزاد".که زمین تنیس هم داشت".آرزو آب خورد ‏"که تو هم کم نرفتی همان جا تنیس بازيآیه چرخید طرف مادر بزرگ ‏"خب تهمینه می گفت بیا ‏،من هم می رفتم.بد کاري کردم ؟تازه خودم را کشتم تنیس یادش بدمیاد نگرفت که نگرفتیکی از برادرش ها خوب یاد گرفت ‏.یادم نیست همان که مذهبی بود یا آن که کمونیست بودیکی ..شان توي جنگ مرد ‏.طفلکی ‏.این که معتاد شده کدام یکی ؟"‏آرزو داد زد ‏."بس کنشیرین سر بلند کرد"!.ماه منیر زنجیر طلاي گردن را که گیر کرده بود به دکمه ي پیراهنش آزاد کرد . ‏"ول کن عزیز دلدکتر اسم این خانم دکتر توي سریالآرزو هنوز براق به آیهپزشک دهکده چی بود ؟"‏.گفت "کاش نصف جنم تهمینه را تو داشتی.تمام بار زندگی روي دوش دختر بیچاره ست.بتراشی "تو چی ؟فقط بلديمادرت را نشناختی ؟شد هادا اطوار بیاییو خرجآیه لب ورچید به مادر بزرگ نگاه کردو ماه متیر دست گذاشت روي دست آیه و بلند گفت ‏"پرسیدم اسم این خانم دکتر چیبود ؟"‏نعیم از کنار ظرفشویی سر چرخاند ‏"دکتر مایکر "نصرت بشقاب ها را از روي میز جمع کرد و به نعیمچشم غره رفت ‏."دکتر مایکل " شیرین مجله را بست ‏"دکتر مایک "آرزو به شیرین نگاه کرد ‏"تو از کی سریال شناس شدي ؟"‏نصرت بشقاب ها را گذاشت توي ظرفشویی ." چه خانم دکتر نازنینی.غمخوار همه ست".آرزو زیر بشقابی خودش و شیرین را گذاشت روي هم داد دست نصرت که گفت ‏"زحمت نکش مادر خودم جمع می کنم ‏.کمصبح تا شب براي خودي و غریبه خودت را به در و دیوار می؟"‏ قبیه ي زیر بشقابی ها را جمع کرد برد گذاشت توي کشو وزیر لب گفت ‏"کاش قدر شناس داشتیم "ماه منیر بلند گفت "شد ؟"بعد رو کرد به آرزو ‏"تعریف کن ببینم طرف چی می گفت ؟بالاخره نفهمیدي چکاره ستw W w . 9 8 i A . C o m ٨٣

Hooray! Your file is uploaded and ready to be published.

Saved successfully!

Ooh no, something went wrong!